ترجمه قرآن - دهم هجری

مشخصات کتاب

نام کتاب : ترجمه قرآن( دهم هجری)

نویسنده : نامشخص

گرایش : تفسیری

زبان : فارسی کهن

ناشر : نامشخص

محل نشر : تهران

سال نشر: 1384 ش

نوبت چاپ : اول

توضیحات : تفسیر سوره اخلاص- فلق- ناس را ندارد

شماره جلد : 1

صفحه : 1

[ترجمه سوره ها به ترتیب مصحف]

سوره فاتحه (مکّی)

[آغاز کنیم خواندن سورت فاتحه الکتاب]

بنام خدای سزاوار پرستش آن مهربان بروزی دادن، آن بخشاینده بگناه آمرزیدن.

1. سپاس و ستایش خدای را سزد، خداوند و مهتر و پروردگار جهان و جهانیان.

2. آن مهربان [بروزی دادن همه خلق را] آن بخشاینده [به آمرزش خاص مؤمنان را].

3. پادشاه روز شمار و قضا و جزا و پاداشت.

4. تو را پرستیم و بس و یاری از تو خواهیم و بس.

5. نموده می دار ما را راه درست و راست و بایسته.

6. راه آن کس هائی که نیکوداشت کردی ایشان [چون پیغامبران و صدّیقان].

7. نه راه آن کس هائی که خشم گرفتی بریشان [چون جهودان] و نه نیز راه آن گمراهان [چون ترسایان. آمین بشنو از ما اینکه دعا که کردیم. بده ما را اینکه حاجت که خواستیم.

همچنین بادا که گفتیم]«1»

-----------------------------------

(1).- از ترجمه و قصه های قرآن، استاد یحیی مهدوی- دکتر مهدی بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، 1338. صفحه : 2

بقره، مدنی، 286 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. انا اللّه اعلم، ا، اللّه، ل، لطیف، م، مجید. محمّد یا جبرئیل.

2. آنت آن نامه نوشتنی ء موعود نه هیچ گمانی در [و] رهنمایی نیک مر پرهیزکاران را از شرک.

3. آنانی که می گروند به ناپیدا به خدا و قیامت و بهشت و دوزخ و به پای می دارند پنج نماز و از آنچه روزی کردیم ایشان را آن را هزینه می کنند زکوه و صدقه و علم.

4. و آنانی که می گروند به آنچه فرو آورده شد به سوی تو یعنی قرآن و آنچه فرو آورده شد از پیش تو یعنی کتب منزله [2] و به آن سرای بازپسین ایشان بی گمان می باشند.

5. اینان هستند بر راه راست بیان و بصیرت در دنیا

از پروردگار خویش ... ایشان اند که رستگاران اند از عذاب در آخرت پیروزی یافته گان به ثواب.

6. بدرستی که آنانی که نگرویدند برابر است و یکسان بر ایشان ابیم ... یا بیم نکردی ناترسانیدن تو ایشان را نگروند ایشان.

7. از آنکه مهر نکرت نهاد خدای بر دلهای ایشان و بر ... و هست بر بیناییهای ایشان پوشش پوششی از شک و شبهه و هست مر ایشان را شکنجه بزرگ در آن جهان.

8. و هست از ... آنی که گوید که گرویدیم به خدای و به روز بازپسین و نیستند ایشان هرگز گروندگان.

9. می ... با رسول خدای و آنانی که گرویدند و نمی فریبند مگر تنهای خویش خویشتن را و نمی دانند قدر نمی یابند که زیان فریفتن ...

10 .... دلهای ایشان بیمارئ شک و نفاق پس افزود افزایاد ایشان را خدای بیمارئ به قرآن و هست مر ایشان را شکنجه مؤلم دردناک به ... که دروغ می گفتند.

11. و چون که گفته شود مر ایشان را منافقان را که تباهی مکنید به هیچ حروب و فتن در زمین گویند که اینکه است ... که بسامانان ایم.

12. آگاه باش بدان که ایشان بحقیقت ایشان اند که تباه کاران اند و لکن جز آنکه نمی دانند و .... صفحه : 3

13. و چون که گفته شود مر ایشان را که گروید به دل چنانکه که گروید گرویدند به دل اینکه مردمان صحابه گویند که اگرویم چنانکه ...

[3] اینکه بی خردان. آگاه باش که بحقیقت ایشان ایشان اند که بی خردان اند و لکن بین که نمی دانند بی خردی خویش.

14. و چون که بینند فرا رسند منافقان آنانی را که گرویدند گویند که گرویدیم گرویده ایم و چون تنها شوند بازگردند به

سوی دیوان رؤسای خویش گویند که بدرستی که ما هستیم با شما به دل بدرستی که ما فسوس دارندگان ایم ایشان را.

15. خدای جزای فسوس دارد دهد به ایشان و کشد گذارد ایشان را در گذشتن ایشان از اندازه سرگشته می شوند.

16. اینان آنانی اند که خریدند گزیدند گمراهی را کافری را به راه راست بر مسلمانی پس سود نکردند در بازرگانی ایشان خود و نبودند راه یافتگان در آن.

17. داستان حال عجیبه ایشان هم چو داستان آنی است که بر افروخت در شب آتشی را در بیابانی پس آنگاه که روشن کرد آتش آنچه را که بود گرداگرد او ببرد خدای روشنایی ایشان را و بگذاشت ایشان را در تاریکیها نبینند خویشتن را.

18. ایشان کران اند از شنودن حق گنگان از گفتن حق کوران از دیدن حق پس ایشان بازنگردند از کفر به اسلام.

19. یا چو بارانی باران سخت از آسمان در آن باران است تاریکیهای شب و ابر و باران و تنذر آواز فرشته ابر و درخش، می کنند سرهای انگشتان خویش را در گوشهای خویش از آوازهای سخت هلاک کننده برای ترس مرگ و خدای گرد درآینده لا یقوتونه داناست به ناگروندگان.

20. خواهدی درخش که ربایدی بیناییهای ایشان را هرگاه که روشن شود ایشان را روند پاره در آن و چون [4] تاریک شود بر ایشان بر جای ایستند و اگر خواستی خدای هراینه بردی شنوایی ظاهر ایشان را و بیناییهای ظاهر ایشان را بدرستی که خدای بر هر همه چیزی تواناست.

21. ای مردمان اهل مکّه پرستید به یگانگی پروردگار خویش را آن پروردگاری که آفرید شما را و نیز آنانی را که بودند از پیش

شما تا مگر شما پرهیزید به عبادت از عقوبت.

22. آن خدایی که کرد گردانید برای شما اینکه زمین را بستری آرامگاهی و اینکه آسمان را بنیادی سقفی و فرو آورد او از آسمان ابر آبی بارانی پس بیرون آورد به آن آب از آن میوه های گوناگون روزی شما را پس مکنید مگویید مر خدای را همتایان چون بتان و شما می دانید که اینکه نعمتها از خداست نه از بتان. صفحه : 4

23. و اگر هستید در گمانی از آنچه فرو آوردیم ما آن را بر بنده خویش محمّد پس آیید آرید به پاره را از مانند او قرآن و خوانید گواهان یاران، بتان خویش را از فرود خدای اگر هستید شما راست گویان که قرآن سخن محمّد است.

24. پس اگر نکنید نیارید و هرگز نکنید نیاورید پس ترسید از آتش، آن آتشی که هیمه فروزینه آن مردمان آدمیان است و سنگهای کبریت آماده کرده شد ساخته. برای ناگروندگان.

25. و مژده ده ای محمّد آنانی را که گروند و کردند شایسته ها طاعتهای به اخلاص که بحقیقت ایشان راست بهشتهای که می رود از زیر درختان آن آبها جویهای فراخ هرگاه که روزی داده شوند ایشان از آن بهشتها از [5] میوه روزی گویند اینکه میوه آن است که روزی داده شدیم از پیش ازین در دنیا و آورده شوند آن را مانند یکدیگر در لون و صورت و هست مر ایشان را در آن بهشتها جفتهای از حور و آدمیان پاک کرده از حیض و خلق بد و ایشان در آن بهشتها جاویدان اند با اینکه جفتان.

26. بدرستی که خدای شرم ندارد لا یترک و لا یخشی ازین که

پیدا کند و پدید شبهی و داستانی پشه پس آنچه چه یا که باشد زبر آن پشه چون ذباب و عنکبوت پس بر هر تقدیر آنانی که گرویدند پس دانند که آن مثل درست و راست است از پروردگار خویش ایشان و بر هر تقدیر آنانی که نگرویدند پس گویند چه چیز خواست خدای به اینکه حقیر داستانی جواب گفت خدای که گمراه کند به اینکه مثل بسیاری را از کافران و راه نماید به اینکه مثل بسیاری را از مؤمنان و گمراه نکند به اینکه مثل مگر بیرون شوندگان را از فرمان.

27. آنانی که شکنند پیمان خدای را از پس استوارئ آن پیمان و برند به عداوت آنچه را که فرمود خدای به آن که به هم پیوسته کرده شود آن چون رحم و تباهی کنند در زمین به معاصی اینان ایشان اند زیان کاران اند به فوات مثوبت و دریافت عقوبت.

28. چگونه و به کدام شبهت نگروید به خدای و بودید همه مردگان در اصلاب پس زنده کرد شما را در ارحام باز پس میراند شما را«1» ...

باز پس زنده کند شما را للبعث باز پس به سوی او بازگردانده شوید للجزاء.

29. او آنی است که آفرید برای شما عبره و منفعه آنچه هست در زمین همه باز پس آهنگ کرد به سوی آسمان پس راست کرد آن ها را هفت را از آسمانها [6] و او به هر همه چیزی داناست.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 5

30. و چون گفت پروردگار تو مر فرشتگان زمین را که من بحقیقت کننده ام در روی زمین به جای شما ایستاده قایم مقامی، گفتند فرشتگان ا می کنی آفرینی در

آن زمین آن کسی را که تباهی کند در آن زمین و ریزد به ناحق خونها را و ما به پاکی یاد می کنیم به زبان نماز«1» ... به سپاس و ستایش تو و خود را پاک می کنیم برای تو و به پاکی اعتقاد می کنیم ترا گفت خدای که من بحقیقت می دانم آنچه ندانید شما از حکمتها.

31. و آموخت خدای آدم را نامهای چیزها را همه آن نامها را باز پس نمود خدای ایشان را آن چیزها را بر فرشتگان پس گفت خدای فرشتگان را که آگاهانید مرا به نامهای اینان اگر هستید راست گویان که ما از آدم فاضلتریم.

32. گفتند دوری تو از همه عیبها از اعتراض نه هیچ دانشی ما را مگر آنچه آموختی تو ما را آن را بدرستی که تو، تویی که دانایی درست کار و درست گفتار.

33. گفت خدای ای آدم آگاهان ایشان را به نامهای ایشان چیزها پس چون که آگاهانید آدم ایشان را به نامهای ایشان چیزها گفت خدای ا نگفتم مر شما را که من بحقیقت می دانم ناپیدایی«2» آسمانها را و زمین را که، که را فضل می باید نهاد و نیز می دانم آنچه را که آشکارا می کنید و آنچه را که هستید که می پوشید آن را.

34. و یاد کن و چون که گفتیم مر فرشتگان زمین را که سر بر زمین نهید سر فرو آرید برای تحیّت آدم پس سر بر زمین نهادند مگر ابلیس نومید سر باز زد و گردن کشی کرد و بود گشت در علم خدای از جمله ناگروندگان به خدای.

35. و گفتیم که ای آدم آرام گیر و می باش تو و جفت تو حوّاء [7] در

بهشت و می خورید از ثمار آن بهشت فراخ بی تنگی هر جایی که خواهید و نزدیک مشوید اینکه درخت تاک را یا گندم پس باشید و گردید از جمله ستمکاران.

36. پس لغزانید ایشان دو را آدم و حوّا را آن دیو ابلیس از آن بهشت پس بیرون آورد او ایشان دو را از آنچه از آن نعمتی که بودند در آن و گفتیم که فرو آیید ای آدم و حوّا و ابلیس و مار از آنکه برخی از شما مر برخی را دشمنی است و مر شما راست در زمین آرامگاهی و برخوردارئ تا هنگامی قیامت یا مرگ.

37. پس گرفت آدم از پروردگار خویش سخنهای را پس بازگشت به پذیرفتن توبه برو، بدرستی که او، او توبه پذیر توبه ده بخشایشگر.

38. گفتیم که فرو آیید به زمین از آن بهشت یا آسمان همه بهم پس اگر چنانچه آید شما را رسولی یا کتابی از من راه راست رهنمایی پس هر که پی روی کند راه نمای مرا پس نه بیمی ترسی بر ایشان به حلول عذاب و نه ایشان اندوهگن شوند به فوات ثواب.

39. و آنانی که گرویدند و به دروغ داشتند به نشانهای ما، اینان خداوندان آتش اند ایشان در آن آتش جاویدان.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: «تا پیدایی» صفحه : 6

40. ای پسران فرزندان یعقوب عبد اللّه یا صفوه اللّه یاد کنید نیکوداشت مرا آن که نیکوداشت کردم بر شما و به سر برید به پیمان من مرا تا به سر برم به پیمان شما را و از من پس ترسید از من.

41. و گروید به آنچه قرآن فرو

آوردم باور دارنده مر آنچه را که هست با شما چون توریت و مباشید [8] نخستین ناگرونده بدان قرآن و مخرید و مگزینید به نشانهای سخنهای من بهای اندک و از من پس ترسید از من.

42. و میامیزید درست راست را به نادرست ناراست و مه پوشید درست راست را و شما می دانید عقوبت کاتم حق را.

43. و به پای دارید نماز را و دهید پاکئ خواسته را و پشت خم دهید نماز کنید با پشت خم دهندگان نمازکنندگان.

44. ا می فرمایید مردمان را به نیکی به صدقه یا به ایمان و فراموش می کنید تنهای خویش و شما می دانید نامه توریت را ا پس خرد ندارید.

45. و یاری خواهید به شکیبایی و نماز و بدرستی که آن نماز یا استعانت هراینه گران دشوار است مگر بر آن ترسکاران.

46. آنانی که گمان برند دانند که ایشان بحقیقت بازرسندگان پروردگار خویش و بحقیقت که ایشان به سوی او بازگردندگان اند.

47. ای پسران فرزندان یعقوب صفوه اللّه یا عبد اللّه یاد کنید نیکوداشت مرا آن که نیکوداشت کردم بر شما و اینکه را که من بحقیقت افزونی دادم برگزیدم شما را بر جهانیان روزگار شما.

48. و ترسید از روزی که بی نیاز نکند هیچ تنی از هیچ تنی هیچ چیزی را و پذیرفته نشود از آن تن هیچ خواهش کردنی و ستانده گرفته نشود از آن تن هیچ مانندی فدایی و نه ایشان یاری کرده شوند.

49. و یاد کنید و چون که رهانیدیم شما را از کسان قوم فرعون می رسانند چشانند شما را بدئ سختر [9] عذاب می کشند گلو می برند بسیاری پسران شما را و

زنده می گذارند زنان دختران شما را و هست در آنتان آزمایش نعمتی یا محنتی از پروردگار شما بزرگ.

50. و چون که جدا کردیم شکافتیم به سبب شما آب دریا را پس رهانیدیم شما را و به آب فرو بردیم غرقه کردیم کسان قوم فرعون را و شما می دیدید می نگرید می نگریدید نجات خویش و هلاک ایشان را.

51. و چون که نوید دادیم موسی را چهل شب شبانه روز باز پس فرا گرفتید شما گوساله را به خدایی از پس رفتن او به کوه طور و شما ستمکاران اید«1» بر تن خویش به پرستیدن گوساله.

52. بازپس درگذرانیدیم از شما محونا ذنوبکم از پس آنت پرستیدن گوساله تا مگر شما سپاس داری کنید بر نعمت عفو.

53. و چون که دادیم موسی را نامه توریت را و جدا کردن میان حق و باطل فرق بحر تا مگر شما راه یابید به حق.

-----------------------------------

(1). م: «ستمکاران اند» صفحه : 7

54. و چون که گفت موسی مر گروه خویش را ای گروه من بدرستی که شما ستم کردید تنهای خویش خویشتن را به سبب فرا گرفتن شما گوساله را به خدایی پس اکنون بازگردید به دل به سوی آفریدگار شما پس کشید تنهای خویش خویشتن را آنتان توبه و قتل بهترست مر شما را نزد آفریدگار شما پس بازگشت توبه داد بر شما به قبول توبه بدرستی که او، اوست که توبه پذیرست«1» توبه ده بخشایشگر است به عفو گناه.

55. و چون که گفتید ای موسی هرگز که باور نداریم ترا تا که بینیم ما خدای را دیدن آشکار پس در گرفت شما را آتشه و سوختید و شما می نگریدید بدان آتشه.

56. باز پس

زنده کردیم شما را [10] از پس مرگ شما بسوختن تا مگر که شما سپاس داری کنید بر نعمت زنده کردن.

57. و سایه بان کردیم در آن تیه بر زبر شما ابر را و فرو آوردیم بر شما ترنگبین را ورتیج و سمانی را کرجفو و گفتیم که خورید از پاکیزه های حلالها لذیذهای آنچه را که روزی کردیم شما را آن را و نه ستم کردند ما را و لکن جز آنکه بودند تنهای خویش خویشتن را ستم می کردند.

58. و چون که گفتیم بعد از آن تیه که درآیید اینکه ده اریحا را پس می خورید از نعمت آن ده هر جا که خواهید خوردن فراخ بی تنگی و درآیید آن در دروازه را سر فرو داشتگان و گویید فرو نهادنی از ما مسئالتنا حطّه آمرزیم ما گناهان ما را شما را گناهان شما را و هراینه افزاییم نیکوکاران ثواب اضعاف.

59. پس به جای آن آورد آنانی که ستم کردند بر خویشتن گفتاری را جز آنی که آن گفتاری گفته شد شده بود مر ایشان را گفتند حنطه سمقاثا ای حمراء پس فرو آوردیم بر آنانی ستم کردند عذابی از آسمان طاعونی چنانکه در یک ساعت هفتاد هزا [ر] هلاک شدند به سبب آنچه بودند که بیرون می شدند از فرمان خدای.

60. و چون که آب خواست موسی برای مر گروه خویش را پس گفتیم که بزن به عصای چوب دست خویش آن سنگ را پس روان شد به بسیاری شارید از آن سنگ دو ده دوازده چشمه آب بدرستی که دانست هر مردی سبطی«2» آب خور خویش را گفتیم که می خورید من ّ و سلوی و می آشامید آب چشمه ها

اینکه همه از روزی خدای و بسیار تباهی مکنید در زمین تباه کاران.

-----------------------------------

(1). م: «توبه پذیدست»

(2). م: «سبقی» صفحه : 8

61. و چون که گفتیم ای موسی هرگز نشکیبیم بر یک خوردنئ یکی من ّ و سلوی پس بخوان خواه برای ما پروردگارت را بیرون آرد برای ما از آنچه [11] رویاند زمین از تره آن و از خیار آن و از گندم یا سیر آن و از نرسک دانجه آن و از پیاز آن. گفت موسی: ا بدل می خواهید شما آن چه را که آن فرومایه ترست از من ّ و سلوی به آنی که آن بهترست بالاتر بزرگ قدرتر فرود آیید شهری را از شهرها یا شهر فرعون پس بدرستی که هست شما را در شهرها آنچه خواستید نه در تیه و زده شد بر ایشان خواری نژند و بیچارگی درویشی و باز گشتند سزاوار به خشمی از خدای آنت خشم خدای به سبب اینکه که ایشان بحقیقت بودند که نمی گرویدند به نشانهای خدای و می کشتند پیغمبران را چون شعیاء و زکریا و یحیی به ناسزا هم به نزد ایشان آنت«1» ... به سبب آنچه نافرمانی کردند بسیاری و بودند که درمی گذشتند از اندازه ها.

62. بدرستی که آنانی که گرویدند به زبان یعنی منافقان و آنانی که جهود شدند و ترسایان و ستاره پرستان بیرون آیندگان از دین مشهور به دین دیگر هر که ازینان گرود به دل به خدای و روز بازپسین و کند کاری شایسته طاعت«2» به اخلاص پس هست مر ایشان را مزد ایشان نزد پروردگار ایشان و نه ترسی و بیمی بر ایشان به نزول عذاب و نه ایشان اندوهگن

شوند به فوات ثواب.

63. و چون که گرفتیم به قبول توریت پیمان استوار شما را و برداشتیم ز بر سر شما آن کوه را و گفتیم شما را که گیرید پذیرید آنچه یعنی توریت دادیم شما را آن را به نیرو به جدّ و دوام یاد کنید خوانید و یاد گیرید و فراموش مکنید آنچه را که هست درو تا مگر شما پرهیزید پرهیزکار شوید.

64. باز پس برگشتید شما از پس قبول آن پیمان پس اگر نه بودی افزونئ نیکویی خدای بر شما به توفیق توبه و بخشایش او به تأخیر عذاب.

هراینه بودیدی شما از جمله زیان کاران هالکان به عذاب.

65. و هراینه [12] دانستید آنانی را که در گذشتند از اندازه از شما در شنبه شنبهی کردن پس گفتیم ما مر ایشان را که باشید شما کپّیان حمدونه گان، آبوزنه گان خواران دوران.

66. پس کردیم آن مسخه را عقوبتی عبرتی سبب و ایستادنی مر آنچه را که بود از قری پیش آن از امم و آنچه را که باشد از قری پس از آن مسخه از امم و پندی و نصیحتی مر پرهیزکاران را ازیشان.

67. و چون که گفت موسی مر گروه خویش را: بدرستی که خدای می فرماید شما را که گلو برید ماده گاوی را گفتند که: ا فرا می گیری سازی ما را فسوس! گفت موسی: پناه می گیرم به خدای ازین که باشم من از جمله نادانان.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). در متن «طاعت» تکرار شده است. صفحه : 9

68. گفتند ایشان خوان خواه برای ما پروردگارت را تا که پیدا کند ما را چیست آن گاو گفت موسی: بدرستی که او می گوید که آن بحقیقت گاوی است

نه پیر و نه جوان میانه جی است میان فارض و بکر آنت مذکور پس کنید آنچه را که فرموده می شوید بدان.

69. گفتند که: بخوان خواه برای ما پروردگارت را تا که پیدا کند ما را که چیست رنگ آن گاو گفت موسی بدرستی که او می گوید که آن گاوی است زرد، زرد زرد رنگ آن شاد کند نگرندگان را به حسن خود.

70. گفتند: خوان خواه برای ما پروردگارت را پیدا کند ما را که چیست آن، که بحقیقت جنس گاو به هم ماننده شد پوشیده بر ما و بدرستی که ما اگر خواهد خدای هراینه راه یافتگان ایم به آن بقره.

71. گفت موسی: بدرستی که او می گوید که آن بحقیقت گاوی است نه رام رامی که شورانده به شیار زمین را و نه آب دهد کشت را رهانیده است از همه عیبها نه نشانی از لون دیگر در آن، گفتند اکنون آمدی به صفت درست پس گلو بریدند آن را [13] و نزدیک نبودند نخواستند به کشتن که کنند للغلاء او للفضیحه.

72. و چون کشتید تنی را عامیل نام پس نساختند با یکدیگر در آن و خدای بیرون آرنده است مظهر آنچه را که بودید که می پوشیدید آن را از آن کشته.

73. پس گفتیم ما که بزنید آن قتیل را به برخی آن گاو، زبان پاران دست همچنانت که او را زنده کرد زنده کند خدای مرده گان را در روز قیامت و نماید شما را نشانهای خویش را دلائل قدرت تا مگر شما دانید به خرد خود.

74. باز پس سخت شد دلهای شما ای جهودان از پس آنت پس آن دلها چون سنگهاست در سختی یا

نه که دلهای شما سختر است از آن از جهت سخت دل شدن و بدرستی که هست از سنگها هراینه آنچه روان شود شارد از آن آبهای جویها و بدرستی که هست از آن سنگها هراینه آنچه شکافته شود پس بیرون آید از آن آب و بدرستی که هست از آن هراینه آنچه فرود آید از بالای کوه به شیب از ترس خدای و نیست خدای هرگز بی آگاهی از آنچه کنید.

75. ا پس هیچ می بیوسید امید می دارید که باور دارند گروند ایشان به خدای شما را برای دعوت شما و بدرستی که بود گروهی از ایشان می شنوند سخن خدای را باز پس گردانند آن را از پس آنچه دانستند آن را و ایشان می دانند.

76. و چون بینند آنانی را که گرویدند گویند گرویدیم و چون تنها شود برخی ایشان به برخی گویند ا بر می گویید ایشان را به آنچه گشاید خدای بر شما تا پیکار کنند با شما به آن نزد پروردگار شما ا پس نمی دانید.

77. ا و نمی دانند که خدای داند [14] آنچه نهان دارند و آنچه آشکار. صفحه : 10

78. و ازیشان مادریان ندانند نامه مگر آرزوها و نیستند ایشان مگر که گمان برند.

79. پس وای مر آنانی را که نویسند نامه به دستهای خویش باز پس گویند اینکه از نزد خدای تا خرند بدان بهایی اندک پس وای مر ایشان را از آنچه نوشت دستهای ایشان و وای مر ایشان را از آنچه می ورزند.

80. و گفتند هرگز نبساید ما را آتش مگر روزهای شمارده بگوی ا فرا گرفتید نزد خدای پیمانی پس هرگز دیگر نکند خدای پیمان خود را یا

گویید بر خدای آنچه ندانید.

81. آری هر که ورزد گناهی و گرد درآید به او گناه او پس اینان خداوندان آتش ایشان در آن جاویدان.

82. و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها اینان خداوندان بهشت ایشان در آن جاویدان.

83. و چون گرفتیم پیمان پسران یعقوب را که نپرستید مگر خدای را و به پدر و مادر نیکویی و خداوند خویشی و بی پدران و درویشان و گویید مردمان را خوب و به پای دارید نماز را و دهید پاکی را باز پس برگشتید مگر اندکی از شما [15] و شما روی گردانندگان.

84. و چون گرفتیم پیمان شما را می ریزید«1» خونهای خویش را و نه بیرون کنید تنهای خویش را از خانه های خویش باز پس خستو آمدید و شما گواهی می دهید.

85. باز پس شما اینان می کشید تنهای خویش را و بیرون می کنید گروهی را از شما از خانه های ایشان هم پشت می شوید بر ایشان به بزه و گذشتن از اندازه و اگر آیند شما را بندیان باز خرید ایشان را و او بسته کرده شده بر شما بیرون کردن ایشان ا پس می گروید به برخی نامه و نمی گروید به برخی پس چیست جزای آنی که کند آنت را از شما مگر رسوایئ در اینکه زندگانی نزدیکتر و روز رستخیز بازگردانیده شوند به سخترین شکنجه و نیست خدای هرگز بی آگاه از آنچه می کنید«2».

-----------------------------------

(1). ظ: «مریزید»

(2). م: در متن «می کنند» هم خوانده می شود. صفحه : 11

86. اینان آنانی که خریدند اینکه زندگانی نزدیکتر به بازپسین پس سبک کرده نشود ازیشان عذاب و نه ایشان یاری داده شوند.

87. و بدرستی که دادیم موسی را نامه و از پی فرا

داشتیم از پس او به فرستادگان و دادیم عیسی پسر مریم روشنان و نیرومند کردیم او را به جان پاک ا پس هرگاه که آید شما را فرستاده به آنچه دوست ندارد [16] تنهای شما بزرگ منشی کنید پس گروهی را دروغ داشتید و گروهی را می کشید.

88. و گفتند دلهای ما با پرده است نه که نفرین کرد ایشان را خدای به ناگرویدن ایشان پس اندک اندک می گروند.

89. و چون آمد ایشان را نامه از نزد خدای باور دارنده مر آنچه را با ایشان و بودند از پیش یاری می خواستند بر آنانی نگرویدند پس چون آمد ایشان را آنچه شناختند نگرویدند به آن پس نفرین خدای بر ناگروندگان.

90. بد آنچه فروختند به آن تنهای خویش را که نگروند به آنچه فرود آورد خدای بدخواهی که فرو آرد خدای از افزونی خویش بر آن که خواهد از بندگان خویش پس بازگشتند به خشمی بر خشمی و مر ناگروندگان را عذابی خوار کننده.

91. و چون گفته شود مر ایشان را گروید به آنچه فرو آورد خدای گویند گرویم به آنچه فرو آورده شد بر ما و نمی گروند به آنچه پس او و آن درست و راست باور دارنده مر آنچه را با ایشان بگوی پس چرا می کشید پیغمبران خدای را از پیش اگر هستید گروندگان. صفحه : 12

92. و بدرستی که آمد شما را موسی به روشنان باز پس فرا گرفتید گوساله را از پس او و شما ستمکاران.

93. و چون گرفتیم پیمان شما را [17] و برداشتیم زبر شما کوه را گیرید آنچه دادیم شما را به نیرو و شنوید. گفتند:

شنودیم و نافرمانی کردیم و در

خورانیده شدند در دلهای خویش گوساله را به ناگرویدن خویش بگوی: بد آنچه می فرماید شما را به آن گروشش شما اگر هستید گروندگان.

94. بگوی: اگر باشد مر شما را سرای بازپسین نزد خدای ویژه از فرود مردمان پس آرزو برید مرگ را اگر هستید راست گویان.

95. و هرگز آرزو نبرند آن را همیشه به آنچه پیش فرستاد دستهای ایشان و خدای داناست به ستمکاران.

96. و هرآینه یابی ایشان را آرزوترین مردمان بر زندگانی و از آنانی که انباز آوردند دوست دارد یکی ایشان اگر زندگانی داده شود هزار سال و نیست آن هرگز دور کننده او از شکنجه که زندگانی داده شود و خدای بینا به آنچه می کنند.

97. بگوی هر که باشد دشمن مر جبرئیل را پس بدرستی که او فرود آورد آن را بر دل تو به فرمان خدای باور دارنده مر آنچه پیش او و رهنمایی و مژده مر گروندگان را.

98. هر که باشد دشمن مر خدای را و فرشتگان او را و فرستادگان او را و جبرئیل را و میکائیل را پس بدرستی که خدای دشمنی مر ناگروندگان را.

99. و بدرستی که فرو آوردیم [18] به تو نشانهای روشنان و نگرود به آن مگر بیرون آیندگان.

100. ا و هرگاه که پیمان بستند پیمانی را انداخت آن را گروهی ازیشان نه که بیشتر ایشان نمی گروند. صفحه : 13

101. و چون آمد ایشان را فرستاده از نزد خدای باور دارنده مر آنچه را با ایشان انداخت گروهی از آنانی که داده شدند نامه، نامه خدای پس پشتهای خویش همانا که ایشان نمی دانند.

102. و پی روی کردند آنچه را که می خواند دیوان بر پادشاهئ سلیمان و ناگرونده

نشد سلیمان و لکن دیوان نگرویدند می آموزانند مردمان را جادویی و آنچه فرو آورده شد بر آن دو فرشته به بابل هاروت و ماروت و نمی آموزانند از کسی تا گویند بدرستی که ما آزمونیم پس ناگرونده مشو پس در می آموزند از آن دو آنچه را که جدا کنند به آن میان مرد و جفت او و نیستند ایشان هرگز گزند رسانندگان به آن از کسی مگر به خواست خدای و در می آموزند آنچه زیان دارد ایشان را و سود ندارد ایشان را و بدرستی که دانستند هرآینه آنی که خرد آن را نیست مرو را در بازپسین از بهره و بد آنچه خریدند به آن تنهای خویش را اگر بودندی که می دانستندی. [19]

103. و اگر که ایشان گرویدندی و ترسیدندی هراینه پاداشتی از نزد خدای بهتر اگر بودندی که می دانستند.

104. ای آنانی که گرویدید؟ مگویید راعنا و گویید نگاه کن ما را و شنوید و مر ناگروندگان را عذابی دردناک.

105. دوست ندارد آنانی که نگرویدند از خداوندان نامه و نه انبازگویان که فرو آورده شود بر شما از نیکی از پروردگار شما و خدای یگانه خود کند به بخشایش خویش آنی را که خواهد و خدای خداوند افزونی بزرگ.

106. آنچه گردانیم از نشانی یا فراموش گردانیم آن را آریم بهتری را از آن یا مانند آن، ا ندانستی که خدای بر هر چیزی تواناست! صفحه : 14

107. ا ندانستی که خدای مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین و نیست مر شما را از فرود خدای از دوستی و نه یاری گری.

108. یا می خواهید که در خواهید از فرستاده خویش

همچنان که در خواسته شد موسی از پیش و هر که به جای گیرد ناگرویدن را به گرویدن پس بدرستی که گم کرد راستی راه.

109. دوست داشت بسیاری از خداوندان نامه اگر گردانیدندی شما را از پس گرویدن شما ناگروندگان بدخواهئ از [20] نزد تنهای خویش از پس آنچه روشن شد مر ایشان را راست و درست پس درگذارید و روی گردانید تا آرد خدای فرمان خویش را بدرستی که خدای بر هر چیزی تواناست.

110. و به پای دارید نماز را و دهید پاکئ خواسته را و آنچه پیش فرستید برای خویشتن را از نیکی یابید آن را نزد خدای بدرستی که خدای به آنچه می کنید بینا.

111. و گفتند هرگز در نیاید به بهشت مگر آن که باشد جهودان یا ترسایان آنت بیوسهای ایشان بگوی آرید سخن روشن خود را اگر هستید راست گویان.

112. آری هر که سپارد روی خویش را مر خدای را و او نیکوکار پس مرو را مزد او نزد پروردگارش و نه ترس بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند.

113. و گفت جهودان نیست ترسایان بر چیزی و گفتند ترسایان نیست جهودان بر چیزی و ایشان می خوانند نامه همچنانت گفت آنانی که نمی دانند مانند گفتار ایشان پس خدای داوری کند میان ایشان روز رستخیز در آنچه بودند در آن ناسازی می کردند.

114. و که ستمکارتر از آن که باز داشت مزگتهای خدای که یاد کرده شود در آن نام او و کوشد [21] در ویرانی آن اینان نبود مر ایشان را که درآیند آن را مگر ترسندگان مر ایشان را در نزدیکتر رسوایئ و مر ایشان را در باز پسین عذابی

بزرگ. صفحه : 15

115. و مر خدای را خاور و باختر پس هر جا روی گردانید پس آنجا خشنودئ خدای بدرستی که خدای فراخ دانا.

116. و گفتند: فرا گرفت خدای فرزندی پاکئ او نه که مرو راست آنچه در آسمانها و زمین همه مر او را فرمان برداران.

117. نو آفریننده آسمانها و زمین و چون گزارد کاری را پس هراینه گوید مر او [را] باش پس باشد.

118. و گفت آنانی که نمی دانند چرا سخن نگوید با ما خدای یا آید ما را نشانی همچنانت گفت آنانی که از پیش ایشان مانند گفتار ایشان به هم مانند شد دلهای ایشان بدرستی که پدید کردیم نشانها را مر گروهی را که بی گمان می باشند.

119. بدرستی که ما فرستادیم ترا به سزا و درست مژده دهنده و بیم کننده و پرسیده نشوی از خداوندان آتش دوزخ.

120. و هرگز خشنود نشود از تو جهودان و نه ترسایان تا پی روی کنی کیش ایشان را بگوی بدرستی که راه خدای آن راه راست و اگر پی روی کنی کامهای ایشان را پس آنی که آمد ترا از دانش نیست ترا از خدای [22] از دوستی و نه یاری گری.

121. آنانی که دادیم ایشان را نامه می خوانند آن را سزای خواندنش اینان می گروند بدان و هر که نگرود بدان پس اینان ایشان زیان کاران.

122. ای پسران یعقوب یاد کنید نیکوداشت مرا آنی که نیکوداشت کردم بر شما و که من افزونی نهادم شما را بر جهانیان.

123. و پرهیزید روزی که بی نیاز نکند تنی از تنی چیزی و پذیرفته نشود از آن برابری و سود نکند او را خواهشی و نه ایشان یاری کرده

شوند. صفحه : 16

124. و چون آزمود ابراهیم پروردگار او به سخنانی پس بی کم و کاست آورد آن را گفت که من گرداننده تو برای مردمان پیشوایی گفت و از فرزندان من گفت نیابد پیمان مرا ستمکاران را.

125. و چون کردیم خانه را جای بازگشتی مردمان را و بی ترسی و فرا گیرید از جای ایستادن ابراهیم نماز گاهی و پیمان کردیم به ابراهیم و اسمعیل که پاک کنید خانه مرا برای گردندگان و باشندگان و پشت خم دهندگان روی بر زمین نهندگان.

126. و چون گفت [ابراهیم]: پروردگار، گردان اینکه را شهری بی ترس و روزی ده کسان او را از میوه ها آن که گروید ... به خدای و روز بازپسین. گفت: و هر که نگرود [23] پس برخورداری دهیم او را اندکی باز پس بیچاره کنم او را به شکنجه آتش و بد جای بازگشت.

127. و چون بر می داشت ابراهیم بنیادها را از خانه و اسمعیل پروردگار ما بپذیر از ما بدرستی که تو، تو شنوا دانا.

128. پروردگار ما و گردان ما را دو گردن نهنده ترا و از فرزندان ما گروهی گردن نهنده مر ترا و نمای ما را قربان جاههای و بازگرد بر ما بدرستی که تو، تو توبه پذیر بخشایشگر.

129. پروردگار ما و بفرست در ایشان فرستاده ازیشان خواند بر ایشان نشانهای ترا و در آموزد ایشان را نامه و گفتار و کردار درست و پاکیزه گرداند ایشان را از آنکه تو بی همتا درست کار و درست گفتار.

130. و که بی آهنگ شود از کیش ابراهیم مگر آن که نادان شود تن خویش و هراینه برگزیدیم او را در نزدیکتر و بدرستی که او در بازپسین

هراینه از شایستگان.

131. چون گفت او را پروردگارش گردن نه، گفت گردن نهادم مر پروردگار جهانیان.

132. و اندرز کرد بدان ابراهیم پسران خود را و یعقوب، ای پسران من؟ بدرستی که خدای برگزید برای شما اینکه کیش پس ممیرید مگر و شما گردن نهندگان. صفحه : 17

133. یا بودید حاضران چون فراز آمد یعقوب را مرگ چون گفت مر پسران خویش را [24] چه پرستید از پس من گفتند پرستیم خدایت را و خدای پدرانت را ابراهیم و اسماعیل و اسحاق خدایی یگانه و ما او را گردن نهندگان ایم.

134. آنت گروهی بدرستی که گذشت مر آن را آنچه ورزید و مر شما را آنچه ورزیدید و نه پرسیده شوید از آنچه بودند که می کردند.

135. و گفتند باشید جهودان یا ترسایان راه راست یابید بگوی نه که کیش ابراهیم را گشته و نبود از انبازگویان.

136. گویید گرویدیم به خدای و آنچه فرو آورده شد بر ما و آنچه فرو آورده شد به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیره گان و آنچه داده شد موسی و عیسی و آنچه داده شد پیغمبران از پروردگار خویش جدایی نکنیم میان یکی ازیشان و ما مر او را گردن نهندگان.

137. پس اگر گروند به مانند آنچه گرویدید بدان پس بدرستی که راه راست یافتید و اگر بر گردند پس بدرستی که ایشان در ناسازی پس زود بسنده کند ترا از ایشان خدای و او شنواست دانا.

138. کیش خدای و که خوبتر از خدای کیش و ما مرو را پرستندگانیم.

139. بگوی ا پیکار می کنید با ما در خدای و او پروردگار ما و پروردگار شما

[25] و ما را کارهای ما و مر شما را کارهای شما و ما او را ویژه کارانیم.

140. یا همی گویند بدرستی که ابراهیم و اسمعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان فرزندان بودند جهودان یا ترسایان بگوی ا شما داناتر یا خدای و که ستمکارتر از آنی که پوشید گواهی را نزد او از خدای و نیست خدای هرگز بی آگاه از آنچه می کنید. صفحه : 18

141. آنت گروهی بدرستی که گذشت مر آن را آنچه ورزید و مر شما را آنچه ورزیدید و پرسیده نشوید از آنچه بودند که می کردند.

142. زود گوید بی خردان از مردمان چه گردانید ایشان را از روی گاه ایشان آن که بودند بر آن بگوی مر خدای راست خاور و باختر راه نماید آنی را که خواهد به راهی راست.

143. و همچنانت گردانیدیم شما را گروهی را میانه تا باشید گواهانی بر مردمان و باشد فرستاده بر شما گواه و نگردانیدیم روی گاه را آن که بودی بر آن مگر که دانیم آنی را که پی روی کند فرستاده را از آنی که گردد بر دو پاشنه خویش و بدرستی که هست هراینه بزرگ مگر بر آنانی که راه نمود خدای و ن [26] بود خدای که نیست کند گروش شما را بدرستی که خدای به مردمان هراینه مهربان بخشایشگر.

144. بدرستی که می بینیم گردیدن رویت در آسمان پس هراینه گردانیم ترا روی گاهی، پسندی آن را پس گردان رویت را سوی مزگت شکوه مند و هر جای که باشید پس گردانید رویهای خویش را سوی او و بدرستی که آنانی که داده شدند نامه را هراینه می دانند

که آن درست و راست از پروردگار ایشان و نیست خدای هرگز بی آگاهی از آنچه کنند.

145. و اگر ... آنانی را که داده شدند نامه را به هر نشانی پی روی نکنند روی گاه ترا و نه تو هرگز پی روی کننده روی گاه ایشان را و نه برخی ایشان هرگز پی روی کننده روی گاه برخی و اگر پی روی کنی آرزوهای ایشان را از پس آنچه آمد ترا از دانش بدرستی که تو آنگاه هراینه از ستمکاران.

146. آنانی که دادیم ایشان را نامه می شناسند او را چنانچه می شناسند پسران خویش را و بدرستی که گروهی ازیشان هراینه می پوشند درست و راست را و ایشان می دانند. صفحه : 19

147. درست و راست از پروردگار تو پس مباش از گمان داران.

148. و هر کسی را رویگاهی او گرداننده آن پس پیشی گیرید [27] نیکیها را هر جا باشید آرد شما را خدای همه بدرستی که خدای بر هر چیزی توانا.

149. و از جای بیرون شوی پس گردان رویت را سوی مزگت شکوه مند و بدرستی که آن هرآینه درست و راست از پروردگارت و نه خدای هرگز بی آگاهی از آنچه می کنید.

150. و از جای بیرون شوی پس گردان رویت را سوی مزگت شکوه مند و جای که باشید پس گردانید رویهای خویش را سوی آن تا نباشد مر مردمان را بر شما بهانه مگر آنانی که ستم کردند ازیشان پس مترسید ازیشان و ترسید از من و تا ... نیکوداشت خویش را بر شما و تا مگر شما راه راست یابید.

151. چنانکه فرستادیم در شما فرستاده از شما می خواند بر شما نشانهای ما و پاک می کند شما را و می آموزد شما

را نامه را و سخن درست و می آموزد شما را آنچه نبودید که می دانستید.

152. پس یاد کنید مرا یاد کنم شما را و سپاس داری کنید مرا و ناسپاسی مکنید مرا.

153. ای آنانی که گرویدند یاری خواهید به شکیبایی و نماز بدرستی که خدای با شکیبایان.

154. و مگویید [28] مر آنی را که کشته شود در راه خدای مردگان نه که زندگان و لکن نمی دانید.

155. و هراینه آزماییم شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کم و کاستی از خواسته ها و تنها و میوه ها و مژده ده شکیبایان را. صفحه : 20

156. آنانی که چون رسد ایشان را رسنده گویند بدرستی که ما مر خدای و بدرستی که ما به او بازگردندگان.

157. اینان بر ایشان درودها از پروردگار ایشان و بخشایشی و اینان ایشان راه یافتگان.

158. بدرستی که صفا و مروه از نشانهای خدای پس هر که آهنگ کند خانه را یا عمره کند پس نه گناهی برو که گردد به آن دو و هر که به خوشدلی کند نیکی پس بدرستی که خدای سپاس دار دانا.

159. بدرستی که آنانی که می پوشند آنچه فرو آوردیم از روشنان و راه راست از پس آنچه روشن کردیم او را برای مردمان در آن نامه اینان نفرین کند ایشان را خدای و نفریند ایشان را نفرین کنندگان.

160. مگر آنانی که بازگشتند و بسامان کردند و روشن کردند پس اینان بازگردم بر ایشان و من توبه پذیر بخشایشگر.

161. بدرستی که آنانی نگرویدند و مردند و ایشان ناگروندگان اینان بر ایشان [29] نفرین خدای و فرشتگان و مردمان همه گنان.

162. جاویدان در آن [نه] سبک کرده شود ازیشان عذاب و

نه ایشان پاییده شوند.

163. و خدای شما خدایی است یکی نه خدایی مگر او بزرگ بخشایش بسیار بخش.

164. بدرستی که در آفرینش آسمانها و زمین و آمد شد شب و روز و کشتی آنی که همی رود در دریا به آنچه سود دارد مردمان را و آنچه فرستاد خدای از آسمان از آب پس زنده کرد بدان زمین را پس مرگ آن و پراکنده کرد در آن از هر جنبنده و گردانیدن بادها و ابر رام کرده میان آسمان و زمین هراینه نشانها مر گروهی که خرد دارند. صفحه : 21

165. و از مردمان آنی که فرا گیرد از فرود خدای همتایانی دوست می دارند ایشان را چون دوستی خدای و آنانی که گرویدند سختر دوستی مر خدای را و اگر بینندی آنانی که ستم کردند چون بینند عذاب را که نیرو مر خدای راست همه و که خدای سخت عقوبت.

166. چون بیزاری کرد آنانی که پی روی کرده شدند از آنانی که پی روی کردند و دیدند عذاب را و بریده شد به ایشان پیوستگیها.

167. و گفت [30] آنانی که پی روی کردند اگر که ما را بازگشتنی پس بیزار شویم ازیشان همچنان که بیزار شدند از ما همچنانت نماید ایشان را خدای کارهای ایشان را ارمانها بر ایشان و نه ایشان هرگز بیرون آیندگان از آتش.

168. ای مردمان خورید از آنچه در زمین گشاده پاک و پی روی مکنید گامهای دیوان بدرستی که او مر شما را دشمنی پیدا.

169. بدرستی که می فرماید شما را به بدی و زشتکاری و که گویید بر خدای آنچه ندانید.

170. و چون گفته شود مر ایشان را پی روی کنید آنچه را که فرستاد خدای

گویند نه که پی روی می کنیم آنچه را که یافتیم بران پدران خویش را ا و اگر بودی پدران ایشان که در نیابند چیزی را و راه نیافتند.

171. و داستان آنانی که نگرویدند چون داستان آنی که آواز می دهد به آنچه نشنود مگر خواندنی و آواز دادنی کران گنگان کوران پس ایشان نمی دانند.

172. ای آنانی که گرویدید خورید از پاکهای آنچه روزی کردیم شما را و سپاس داری کنید مر خدای را اگر هستید که او را می پرستید.

173. بدرستی که حرام کرد بر شما مردار را و خون و گوشت خوک و آنچه آواز برداشته شد [31] به آن برای جز خدای پس هر که بیچاره کرده شود نه جوینده و نه گذرنده از اندازه پس نه بزه بر آن بدرستی که خدای آمرزگار است بخشایشگر. صفحه : 22

174. بدرستی که آنانی که می پوشند آنچه فرو آورد خدای از نامه و می خرند بدان بهایی اندک اینان نمی خرند در شکمهای ایشان مگر آتش و نه سخن گوید با ایشان خدای روز رستخیز و پاک نکند ایشان را و مر ایشان را عذابی دردناک.

175. اینان آنانی که خریدند گمراهی را به راه راست و عذاب را به آمرزش پس چه شکیبااند ایشان بر آتش.

176. آنت به که خدای فرو آورد نامه را به راست و درست و بدرستی که آنانی که ناسازی کردند در نامه هراینه در ناسازی دور.

177. نیست نیکی که گردانید رویهای خویش را سوی خاور و باختر و لکن نیکی آنی که گرود به خدای و روز بازپسین و فرشتگان و نامه و پیغمبران و داد خواسته را بر دوستی آن خداوندان خویشی را و

بی پدران را و درویشان را و پسر راه و خواهندگان و در گردنها و به پای داشت نماز را و داد پاکئ را و به جای آرندگان به پیمان خویش چون [32] پیمان کنند و شکیبایان در سختی و گزند و هنگام جنگ، اینان آنانی اند که راست کردند و اینان ایشان پرهیزکاران.

178. ای آنانی که گرویدید؟ نوشته شد بر شما برابری در کشتگان: آزاد به آزاد و بنده به بنده و ماده به ماده پس هر که در گذرانیده شود او را از برادر او چیزی پس پی روی کردن به نیکویی و گزاردنی به او به نیکویی آنت سبک کردن از پروردگارتان و بخشیدنی پس هر کس که درگذرد از اندازه پس آنت پس مرو را عذابی دردناک.

179. و مر شما را در برابری کردن زندگانی ای خداوندان خردها تا مگر شما پرهیزید. صفحه : 23

180. نوشته شد بر شما چون فراز آید یکی شما مرگ اگر گذارد مر خواسته را اندرز کردن برای پدر و مادر و خویشان به نیکی سزا و درست بر پرهیزکاران.

181. پس هر که دگر کند آن را پس آنچه شنید آن را پس هراینه گناه آن بر آنانی که دیگر کنند آن را بدرستی که خدای شنواست دانا.

182. پس هر که ترسد از اندرز کننده چسبیدنی یا بزه ای پس بسامان کند [33] میان ایشان پس نه گناهی برو بدرستی که خدای آمرزگار بخشایشگر.

183. ای آنانی که گرویدند نوشته شد بر شما روزه همچنان که نوشته شد بر آنانی که از پیش شما تا مگر شما پرهیزید.

184. روزهای شمارده پس هر که باشد از شما بیمار یا

بر سفری پس شماری از روزهای دیگرها و بر آنانی که توانند آن را بدلی خوردنئ درویشی پس هر که به خوشدلی کند نیکی پس آن بهتر مرو را، و که روزه دارید به مر شما را اگر هستید که می دانید.

185. ماه رمضان آنی که فرو آورده شد در آن نبی راه نمودنی مردمان را و روشنان از راه راست و جدایی پس هر که دریابد از شما ماه را پس روزه دارد آن را و هر که باشد بیمار یا بر سفری پس شماری از روزهای دیگران می خواهد خدای به شما آسانی را و نمی خواهد به شما دشواری و تا تمام کنند شمار را و تا به بزرگی یاد کنند خدای را بر آنچه نمود ایشان را و تا مگر شما سپاس داری کنید.

186. و چون پرسند ترا بندگان من از من [34] پس من نزدیک ام، پاسخ دهم خواندن خواننده را چون خواند مرا، پس پاسخ کنندا مرا و گروندا به من تا مگر ایشان راه یابند. صفحه : 24

187. گشاده کرده شد مر شما را شب روزه، نزدیکی کردن به زنان خویش ایشان پوششی شما را و شما پوششی مر ایشان را، دانست خدای که شما بودید می کاهید تنهای خویش را پس بازگشت بر شما و گذرانید از شما پس اکنون ببسایید«1» ایشان را و جویید آنچه را که نوشت خدای برای شما و خورید و آشامید تا پیدا شود شما را رشته سپید از رشته سیاه از بامداد باز پس پر کنید روزه را تا شب و مبسایید ایشان را و شما پیوستگی کنندگانید در مزگتها آنت اندازه های خدای

پس نزدیک مشوید آن را همچنانت روشن کند خدای نشانهای خود را تا مگر ایشان پرهیزند.

188. و مخورید خواسته های خویش را میان خویش به ناشایست و فرو میارید به آن به داوران تا خورید برخی از خواسته های مردمان به گناه و شما می دانید.

189. می پرسند ترا از ماهها. بگوی آن هنگامهاست مردمان را و حج و نیست [35] نیکی به که آیید خانه ها را از پشتهای آن و لکن نیکی آنی که پرهیزید و آیید خانه های از درهای آن و پرهیزید از خدای تا مگر شما رهید.

190. و کشش کنید در راه خدای آنانی را که کشش می کنند با شما و از اندازه در مگذرید بدرستی که خدای دوست ندارد از اندازه گذرندگان را.

191. و کشید ایشان را جایی که یافتید ایشان را و بیرون کنید ایشان را از آنجا که بیرون کردند شما را و آزمایش سختر از کشتن و کشش مکنید با ایشان نزد مزگت شکوه مند تا کشش کنند با شما درو. پس اگر کشش کنند با شما پس بکشید ایشان را همچنانت پاداشت ناگروندگان.

192. پس اگر باز ایستند پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشایشگر.

-----------------------------------

(1). م: «ببساید» صفحه : 25

193. و کشش کنید با ایشان تا نباشد آزمایشی و باشد کیش مر خدا را پس اگر باز ایستند پس نه گذشتنی مگر بر ستمکاران.

194. ماه شکوه مند به ماه شکوه مند و حرمتها برابر پس هر کسی که درگذرد از اندازه بر شما پس درگذرید برو به مانند آنچه در گذشت بر شما پس و ترسید از خدای و دانید که خدای با ترسکاران.

195. [و] هزینه کنید در راه [36] خدای و میندازید هرگز دستهای

خویش را به نیست شدن و نیکویی کنید بدرستی که خدای دوست می دارد نیکوکاران را.

196. و به پایان رسانید حج را و عمره را برای خدای پس اگر واداشته شوید پس آنچه آسان«1» شد از قربانی و مسترید سرهای خویش را تا رسد قربانی به جای فرو آمدن خویش پس هر که باشد از شما بیمار یا با او رنجی از سر او، پس برابرئ از روزه یا دادنئ یا قربانئ پس چون بی ترس شوید پس هر که برخورداری گیرد به عمره یا حج پس آنچه آسان شد از قربان پس هر که نیابد پس روزه سه روزها در حج و هفت چون بازگردید آنت ده بی کم و کاست آنت مر آنی را که نباشد کسان او فراز آیندگان مزگت شکوه مند و ترسید از خدای و دانید که خدای سخت شکنجه است.

197. حج ماهها دانسته شدگان پس هر که اندازه کرد در آن حج را پس نه بیهوده و نه بی فرمانی ای و نه پیکاری در حج و هر آنچه کنید از نیکی داند آن را خدای و توشه برگیرید پس بدرستی که بهترین توشه پرهیزکاری و پرهیزید ای خداوندان خردها.

-----------------------------------

(1). م: «رسان» صفحه : 26

198. نیست بر شما [37] گناهی که جویید افزونئ از پروردگار شما پس چون بازگردید از عرفات پس یاد کنید خدای را نزد مزدلفه و یاد کنید او را چنانکه راه نمود شما را و بدرستی که بودند از پیش آن هراینه از گمراهان.

199. باز پس بازگردید از آنجا که بازگشت مردمان و آمرزش خواهید از خدای بدرستی که خدای آمرزگار است بخشایشگر.

200.

پس چون گذارید کارهای حج ّ خویش را پس یاد کنید خدای را همچو یاد کردن شما پدران خویش را یا سختر یاد. پس از مردمان آن که گوید پروردگار ما ده ما را در اینکه جهان و نیست او را در آن سرای از بهره.

201. و از ایشان آن که می گوید: پروردگار ما ده ما را در اینکه سرا نیکئ و در آن سرا نیکئ و نگاه دار ما را از عذاب آتش.

202. اینان ایشان را بهره از آنچه ورزیدند و خدای زود شمار.

203. و یاد کنید خدای را در روزهای شماردگان پس هر که شتابد در دو روز پس نه گناهی برو و هر که پس ایستد پس نه گناهی برو مر آن را که پرهیزد و ترسید از خدای و دانید که شما به او گرد کرده شوید. [38]

204. و از مردمان آنی که به شگفت آرد ترا گفتار او درین زندگانی نزدیکتر و گواه گیرد خدای بر آنچه در دل او و او سخت پیکار.

205. و چون برگردد شتابد در زمین تا تباهی کند در آن و نیست کند کشت را و نژاد را و خدای دوست نمی دارد تباهی را.

206. و چون گفته شود او را بترس از خدای گیرد او را بزرگی با بزه پس بس او دوزخ و هراینه بدا بستر.

207. و از مردمان آن که باز خرد خویشتن [را] جستن خشنودئ خدای و خدای مهربان به بندگان. صفحه : 27

208. ای آنانی که گرویدید درآیید در آشتی همه و پی روی مکنید گامهای دیو بدرستی که او مر شما را دشمنی پیدا.

209. پس بلغزید از پس آنچه آمد

شما را روشنان پس دانید که خدای بی همتا درست کار و راست داور.

210. هیچ چشم می دارند مگر که آید ایشان را خدای در سایبانها از ابر و فرشتگان و گزارده شد کار و به خدای باز گردانده شود کاری.

211. پرس پسران یعقوب را چند دادیم ایشان را از نشانی روشن و هر که گرداند نیکوداشت خدای را از پس [39] آنچه آمد او را پس بدرستی که خدای سخت عقوبت.

212. آراسته شد مر آنانی را که نگرویدند اینکه زندگانی نزدیکتر و فسوس می دارند از آنانی که گرویدند و آنانی که پرهیزند زبر«1» ایشان روز رستخیز و خدای روزی دهد آنی را که خواهد به بی شمار.

213. بود مردمان گروهی یکی پس فرستاد خدای پیغامبران را مژده دهندگان و بیم کنندگان و فرو آورد با ایشان نامه به درست و سزا تا داوری کند میان مردمان در آنچه ناسازی کردند در آن و ناسازی نکرد در آن مگر آنانی که داده شدند آن را از پس آنچه آمد ایشان را روشنان جستنی میان ایشان پس راه نمود خدای آنانی را که گرویدند مر آنچه را که ناسازی کردند در آن از درست و راست به فرمان خود و خدای نماید آن را که خواهد به راهی راست.

214. یا پنداشتید که درآیید به بهشت و هنوز نیامد شما را داستان آنانی که گذشتند از پیش شما رسید ایشان را سختی و گزند و لرزانیده شدند تا گوید آن فرستاده و آنانی که گرویدند با او کی یاری خدای بدانید که یاری خدای نزدیک.

-----------------------------------

(1). م: «زیر» [.....] صفحه : 28

215. می پرسند ترا [40] چه چیز را هزینه کنند بگوی

آنچه هزینه کنید از خواسته پس پدر و مادر را و خویشان را و بی پدران را و درویشان را و پسر راه را و هر آنچه کنید از نیکی پس بدرستی که خدای به آن دانا.

216. نوشته شد بر شما کشش و او دشوار مر شما را و شاید که دشوار دارید«1» چیزی و آن به شما را و شاید که دوست دارید چیزی و آن بد شما را و خدای داند و شما ندانید.

217. می پرسند ترا از ماه شکوه مند کشش کردن در آن. بگوی کشش کردن در آن بزرگ است و گردانیدن از راه خدای و ناگرویدن بدان و مزگت شکوه مند و بیرون آوردن کسان آن از آن بزرگتر نزد خدای و آزمایش بزرگتر از کشتن و همیشه کشش می کنند با شما تا بازگردانند شما را از کیش شما اگر توانند و هر که بازگردد از شما از کیش خویش پس میرد و او ناگرونده پس اینان تباه شد کارهای ایشان در اینکه سرا و در آن سرا و اینان خداوندان آتش ایشان در آن جاویدان.

218. بدرستی که آنانی که گرویدند و آنانی که خان و مان گذاشتند [41] و کوشیدند در راه خدای اینان امید می دارند بخشایش خدای را و خدای آمرزگار است بخشاینده.

219. می پرسند ترا از می و قمار بگوی در آن دو بزه بزرگ و سودمندیها مردمان را و بزه آن دو بزرگتر از سود آن دو و می پرسند ترا چه چیز را هزینه کنند بگوی آسان همچنانت پیدا کند خدای شما را نشانها تا مگر شما در اندیشید.

-----------------------------------

(1). م: «دشوار دید» صفحه : 29

220. در اینکه سرای و آن سرای

و می پرسند ترا از بی پدران بگوی بسامان آوردنی مر ایشان را بهتر و اگر آمیزش کنید با ایشان پس برادران شما و خدای داند تباه کار را از نیکوکار و اگر خواستی خدای هراینه در رنج انداختی شما را بدرستی که خدای بی همتا درست کار و راست داور.

221. و به زنی مکنید انبازگویان را تا گروند و هراینه پرستاری گرونده بهتر از انباز آرنده و اگر چه به شگفت آرد شما را و به زنی مدهید انباز گویندگان را تا گروند و هراینه بنده گرونده به از انباز گوینده و اگر چه به شگفت آرد شما را اینان خوانند به آتش و خدای خواند به بهشت و آمرزش به فرمان او و پیدا کند نشانهای خویش را برای مردمان [42] تا مگر ایشان پند گیرند.

222. و می پرسند ترا از ناپاکی بگوی آن آزاری پس جدا شوید از زنان در ناپاکی و نه نزدیک شوید ایشان را تا پاک شوند به غسل پس چون پاک شوند پس آیید ایشان را از آنجا فرمود شما را خدای بدرستی که خدای دوست دارد بازگردندگان را و دوست دارد پاک شوندگان را.

223. زنان شما کشت شما را پس آیید کشت خویش را چگونه خواهید و پیش دارید برای تنهای خویش و پرهیزید از خدای و دانید که شما رسندگان او و مژده ده گروندگان را.

224. و مگر دانید خدای را بهانه مر سوگندان خویش را که نیکوکار شوید و پرهیزکاری کنید و بسامان کنید میان مردمان و خدای شنواست دانا.

225. نگیرد شما را خدای به بیهوده در سوگندان شما و لکن گیرد شما را به آنچه ورزید دلهای شما و خدای آمرزگار

بردبار.

226. مر آنانی را که سوگند خورند از زنان خویش چشم داشتن چهار ماه پس اگر بازگردند پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

227. و اگر دل نهند رهایی پس بدرستی که خدای شنوا دانا. صفحه : 30

228. و رها کرده شدگان چشم دارند به تنهای خویش [43] سه ناپاکیها و نه روا بود مر ایشان را که پنهان کنند آنچه را که آفرید خدای در زهدانهای ایشان اگر هستند می گروند به خدای و روز واپسین و شوهران ایشان سزاتر به بازگردانیدن ایشان در آنت اگر خواهند بسامان کردنی و مر ایشان را مانند آنی که برایشان به نیکی و مر مردان را بر ایشان پایه گاهی و خدای بی همتا درست کار و درست گفتار.

229. رها کردن دو بار پس نگاه داشتنی به نیکی یا روان کردن به نیکی کردن و نه روا بود شما را که ستانید از آنچه دادید ایشان را چیزی مگر که ترسند که بر پا ندارند اندازه های خدای را پس اگر ترسید که بر پا ندارند اندازه های خدای را [نه] گناهی بر ایشان در آنچه باز خرید [بدان آنت اندازه های خدای پس] در مگذرید از آن و هر که درگذرد از اندازه های خدای پس اینان ایشان ستمکاران.

230. پس اگر رها کند او را پس حلال نشود مر او را از پس تا زن شود شوهری را جز او پس اگر رها کند آن را پس نه گناهی بر ایشان که بازگردند با یکدیگر اگر گمان برند که به پای دارند اندازه های خدای را و آنت اندازه های خدای پیدا کند آن را مر گروهی را که دانند.

231. و چون رها کنید

زنان پس برسند [44] هنگام زده خویش را پس نگاه دارید«1» ایشان را به نیکی یا گذارید ایشان را به نیکی و نگاه مدارید ایشان را گزند را تا از اندازه گذرید و هر که کند آنت را پس بدرستی که ستم کرد تن خود را و مگیرید نشانهای خدای را فسوس و یاد کنید نیکوداشت خدای را بر خویش و آنچه فرستاد بر شما از نامه و درستی در گفتار پند دهد شما را بدان و بترسید از خدای و دانید که خدای به هر چیزی دانا.

-----------------------------------

(1). م: «دارند» صفحه : 31

232. و چون رها کنید زنان را پس رسند هنگام زده خویش را پس باز مدارید ایشان را که شوی کنند شوهران خویش را چون پسند کنند یکدیگر را میان خویش به نیکی آنت پند داده می شود بدان آنی که باشد از شما گرود به خدای و روز بازپسین آنتان پاکتر مر شما را و پاکیزه تر و خدای داند و شما ندانید.

233. و مادران شیر دهند فرزندان خویش را دو سال دو پر مر آن را که خواهد که بی کم و کاست کند شیر دادن را و بر زاده شد برای او روزی ایشان و پوشش ایشان به نیکویی رنجانیده نشود تنی مگر توانائی آن، گزند رسانیده نشود مادری [45] به فرزند خویش و پدری به فرزند خویش و بر میراث برنده مانند آنت پس اگر خواهند از شیر باز کردن را از پسند کاری از آن دو و کنکاج کردنی پس نه گناهی بر آن دو و اگر خواهید که دایه گیرید فرزندان خویش را پس نه گناهی بر شما

چون سپارید آنچه دادید به نیکی و بترسید از خدای و دانید که خدای به آنچه می کنید بیناست.

234. و آنانی که جان ستانده شوند از شما و گذارند جفتهای چشم دارند به تنهای خویش چهار ماهها و ده پس چون برسند هنگام زده خویش را پس نه گناهی بر شما در آنچه کردند در تنهای خویش به نیکی و خدای به آنچه می کنند آگاه.

235. و نه گناهی بر شما در آنچه نمودید به آن از خواستن زنان یا نهان داشتید در تنهای شما دانست خدای که شما هراینه یاد کنید ایشان را و لکن وعده مکنید ایشان را نهان مگر که گویید گفتاری نیکو و دل منهید بند زن کردن تا رسد نامه هنگام زده خویش را و دانید که خدای داند آنچه در تنهای شما [46] پس ترسید ازو و دانید که خدای آمرزگار است بردبار. صفحه : 32

236. نه گناهی بر شما اگر رها کنید زنان را هنوز نبسودید ایشان را یا بریدید برای ایشان بریده و برخورداری دهید ایشان را بر فراخ دست اندازه آن و بر تنگ دست اندازه آن برخوردارئ به نیکی سزا بر نیکوکاران.

237. و اگر رها کنید ایشان را از پیش که بسایید ایشان را و بدرستی که بریدید برای ایشان بریده پس نیم آنچه بریدید مگر که گذارند یا گذارد آن که به دست او بند زناشوهری و که گذارید نزدیکتر مر پرهیزکاری را و فراموش مکنید نیکوکاری را میان شما بدرستی که خدای به آنچه می کنید بینا.

238. نگاه بانی کنید بر نمازها و نماز میانگی و بایستید مر خدای را فرمان

برداران.

239. پس اگر ترسید پس پیادگان یا سواران پس چون بی ترس شوید پس یاد کنید خدای چنانکه آموخت شما را آنچه نبودید که دانید.

240. و آنانی که جان ستانده شوند از شما و گذارند جفتهای را پس بریشان است اندرزی پنج عمل پس اندرز کنند اندرز کردنی مر جفتهای خویش را برخوردارئ تا سال، نه بیرون کردنی پس اگر بیرون شوند پس نه گناهی بر شما در آنچه کردند [47] در تنهای خویش از نیکی و خدای بی همتاست درست کار و راست داور.

241. و مر رها کرده شدگان را برخوردارئ به نیکی سزا بر پرهیزکاران.

242. همچنانت پیدا کند خدای برای شما نشانهای خود تا مگر شما دانید.

243. ا ندیدی به آنانی که بیرون آمدند از سراهای خویش و ایشان هزاران ترس مرگ را پس گفت مر ایشان را خدای میرید باز پس زنده کرد ایشان را بدرستی که خدای هراینه خداوند افزونی بر مردمان و لکن بیشتر مردمان سپاس داری نمی کنند. صفحه : 33

244. و کشش کنید در راه خدای و دانید که خدای شنوا دانا.

245. کیست آنی که وام دهد خدای را وامی نیکو پس افزونی کند آن را برای او افزونیها بسیار و خدای تنگ فرا گیرد و فراخ فرا گیرد و به او بازگردانیده شوید.

246. ا ندیدی به گروه از پسران یعقوب از پس موسی چون گفتند مر پیغامبری را ایشان را برانگیز برای ما پادشاهی کشش کنیم در راه خدای گفت: ا شاید اگر نوشته شود بر شما کشش که کشش نکنید. گفتند: و چه ما را که کشش نکنیم در راه خدای و بدرستی که بیرون آورده شدیم از سراهای

خویش و پسران خویش. پس چون [48] نوشته شد بر ایشان کشش، برگشتند مگر اندکی ازیشان و خدای داناست به ستم کاران.

247. و گفت مر ایشان را پیغمبر ایشان بدرستی که خدای برانگیخت برای شما طالوت را پادشاه گفتند چگونه باشد مرو را پادشاهی بر ما و ما سزاوارتر به پادشاهی ازو و داده نشد فراخی از خواسته گفت: بدرستی که خدای برگزید او را بر شما و افزود او را فراخی در دانش و تن و خدای دهد پادشاهئ خویش را آنی را که خواهد و خدای فراخ عطاست دانا.

248. و گفت مر ایشان را پیغامبر ایشان که نشان پادشاهئ او طالوت که آید شما را صندوق در آن آرامی از پروردگار شما و مانده از آنچه گذاشت پی روان موسی و پی روان هارون که بردارد آن را فرشتگان بدرستی که در آنت هراینه نشانی شما را اگر باشید گروندگان. صفحه : 34

249. پس چون جدا شد طالوت به سپاهها گفت بدرستی که خدای آزماینده شما به جویی پس هر که آشامد ازو پس نیست از من و هر که نخورد آن را پس بدرستی که او از من مگر آن که برگیرد برگرفتنی به دست خویش پس آشامیدند از آن مگر اندکی از ایشان پس چون گذشت از آن او [49] و آنانی که گرویدند با او گفتند: نه توانائی ما را امروز با جالوت و سپاههای او گفت آنانی که گمان می برند که ایشان رسندگان خدای چندا از گروهی اندک به آمد گروهی را بسیار به فرمان خدای و خدای با شکیبایان.

250. و چون بیرون شدند مر جالوت را و سپاههای او را

گفتند: پروردگار ما، فرو ریز بر ما شکیبایئ و استوار دار پایهای ما را و یاری ده ما را بر گروه ناگروندگان.

251. پس شکستند ایشان را به فرمان خدای و کشت داود جالوت را و داد او را خدای پادشاهی و درست گفتاری و آموخت او را از آنچه خواهد و اگر نه بازداشت خدای مردمان را برخی ایشان را به برخی هراینه تباه شدی زمین و لکن خدای، خداوند افزونی بر جهانیان.

252. آنت نشانهای خدای می خوانیم آن را بر تو به درستی و راستی و بدرستی که تو هراینه از فرستاده شدگان.

253. آنت فرستاده شدگان افزون کردیم برخی ایشان را بر برخی از ایشان آنی که سخن گفت خدای و برداشت برخی ایشان را پایه گاهها و دادیم عیسی را پسر مریم روشنان و نیرومند کردیم او را به جان پاکیزه و اگر خواستی خدای کشش نکردی آنانی که [50] از پس ایشان از پس آنچه آمد ایشان را روشنان و لکن ناسازی کردند پس ازیشان آن که گروید و از ایشان آنی که نگروید و اگر خواستی خدای کشش نکردندی و لکن خدای کند آنچه خواهد. صفحه : 35

254. ای آنانی که گرویدند هزینه کنید از آنچه روزی دادیم شما را از پیش که آید روزی نه فروختی در آن و نه دوستی و نه خواهشگری و ناگروندگان ایشان ستمکاران.

255. خدای نه خدایی مگر او، زنده پاینده نگیرد او را غنودنی و نه خوابی او را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین کیست آنی که خواهش کند نزد او مگر به دستوری او داند آنچه در پیش ایشان و آنچه پس ایشان و

فرا نرسند به چیزی از دانش او مگر به آنچه خواست گنجانید کرسی ّ او آسمانها را و زمین و نه گرانی کند او را نگاه داشتن آن دو و او برتر بزرگ.

256. نه زوری در کیش بدرستی که پیدا شد راستی راه از کژی پس هر که نگرود به بت و گرود به خدای پس بدرستی چنگ در زد به گوشه استوارتر نه شکسته شدنی مر آن را و خدای شنوا دانا.

257. خدای یار و نگه دار آنانی که گرویدند بیرون می آرد ایشان را [51] از تاریکیها به روشنایی و آنانی که نگرویدند یاران و نگه داران ایشان بت بیرون می آرند ایشان را از روشنایی به تاریکیها اینان خداوندان آتش ایشان در آن جاویدان.

258. ا ندیدی به آنی که پیکار کرد! ابراهیم در پروردگارش که داد او را خدای پادشاهی را چون گفت ابراهیم:

پروردگار من آنی که زنده کند و میراند گفت: من زنده کنم و میرانم. گفت ابراهیم: پس بدرستی که خدای آرد به آفتاب را از خاور پس آر به آن را از باختر پس درماند آنی که نگروید و خدای راه ننماید گروه را ستمکاران. صفحه : 36

259. یا همچو آنی که گذشت بر دهی و آن افتاده بر کاژهای خویش گفت: چگونه زنده کند اینکه را خدای پس مرگ آن! پس میرانید او را خدای صد سال باز پس زنده کرد او را. گفت: چند درنگ کردی! گفت: درنگ کردم روزی یا برخی روزی گفت: نه که درنگ کردی صد سال پس به بین به خوردنئ خویش و آشامیدنیت نه ساز زده شد و بین به خر خویش و

که گردانیم ترا نشانی برای مردمان و به بین به استخوانها چگونه فراهم می آریم آن را باز پس پوشانیم آن را گوشتی پس چون [52] روشن شد او را. گفت: دانم که خدای بر هر چیزی تواناست.

260. و چون گفت ابراهیم: پروردگار؟ نمای مرا که چگونه زنده کنی مردگان را گفت: ا باور نداشته گفت: آری، باور دارم و لکن تا آرام گیرد دل من گفت: پس گیر چهاری را از مرغان پس بچسبان ایشان را سوی خویش باز پس گردان بر هر کوهی از ایشان پاره را باز پس خوان ایشان را آیند ترا شتابان و بدان که خدای بی همتاست درست کار و درست گفتار.

261. داستان آنانی که هزینه کنند خواسته های خویش را در راه خدای همچو داستان دانه رویاند هفت خوشه ها در هر خوشه صد دانه و خدای فزاید مر آنی را که خواهد و خدای فراخ دانا.

262. آنانی که هزینه می کنند خواسته های خویش را در راه خدای باز پس از پی در نمی آرند آنچه را که هزینه کردند سپاسی و نه رنجی مر ایشان را مزد ایشان نزد پروردگار ایشان و نه بیمی بر ایشان و نه ایشان اندوهگن شوند.

263. گفتاری نیک و پوشیدنی بهتر از دادنئ از پی درآید او را رنجی و خدای بی نیاز بردبار. صفحه : 37

264. ای آنانی که گرویدند؟ تباه مکنید دهشهای خویش به سپاس و رنج همچو آن که هزینه کند خواسته خویش را دیدار مردمان [53] و نمی گرود به خدای و روز بازپسین پس داستان او همچو داستان سنگ بر آن خاکی پس رسید آن را بارانی پس گذاشت آن را سنگ نسو نتوانند بر چیزی

از آنچه ورزیدند و خدای راه ننماید گروه ناگروندگان را.

265. و داستان آنانی که هزینه می کنند خواسته های خویش را جستن خشنودی خدای و بر جای داشتنی از تنهای ایشان همچو داستان بوستان بوستانی به بلندئ رسید آن را بارانی پس داد بار خود را دوباره پس اگر نرسد آن را بارانی پس باران ریزه خرد و خدای به آنچه می کنید بیناست.

266. ا دوست دارد یکی شما که باشد مرو را بوستانی از خرما بنان و انگور بنان می رود از زیر آن جویها مرو را در آن از همه میوه ها و رسید او را پیری و مرو را فرزندان سستان پس رسید آن را گردبادی در آن آتشی پس سوخته شد همچنانت پیدا کند خدای شما را نشانها تا مگر شما اندیشید.

267. ای آنانی که گرویدید؟ هزینه کنید از پاکهای آنچه ورزیدید و از آنچه بیرون آوردیم برای شما از زمین و آهنگ مکنید [54] پلید را از آن هزینه می کنید و نیستید هرگز گیرندگان آن مگر که چشم فرو خوابانید در آن و دانید که خدای بی نیاز ستوده.

268. دیو وعده می دهد شما را درویشی را و می فرماید شما را به زشت و خدای وعده می کند شما را آمرزشی ازو و افزونی و خدای فراخ دانا.

269. دهد درستی گفتار آن را که خواهد و هر که داده شود درستی گفتار را پس بدرستی که داده شد نیکی بسیار و نه پند گیرد مگر خداوندان خردها. صفحه : 38

270. و آنچه هزینه کنید از هزینه یا پیمان کنید از پیمانی پس بدرستی که خدای داند آن را و نیست مر ستمکاران را از یاری گران.

271.

اگر آشکارا کنید دادنیها را پس نیک آن و اگر پنهان کنید آن را و دهید آن را درویشان را پس آن بهتر مر شما را و پوشیم پوشد او از شما از بدیهای شما و خدای به آنچه می کنید آگاه است.

272. نیست بر تو راه نمودن ایشان و لکن خدای راه نماید آنی را که خواهد و آنچه هزینه کنید از خواسته پس مر تنهای شما را و نه هزینه کنید مگر جستن خشنودئ خدای و آنچه هزینه کنید از خواسته بی کم و کاست داده شود به شما و شما [55] ستم کرده نشوید.

273. مر درویشانی را آنانی که بازداشته شدند در راه خدای نتوانند رفتنی در زمین پندارد ایشان را نادان توانگران از نهفتگی، شناسی ایشان را به نشان روی ایشان نخواهند از مردمان ستیهیدنی و آنچه هزینه کنید از خواسته پس بدرستی که خدای به آن دانا.

274. آنانی که هزینه کنند خواسته های خویش را به شب و روز نهان و آشکارا پس مر ایشان را مزد ایشان نزد پروردگار ایشان و نه ترسی بر ایشان و نه ایشان اندوهگن شوند.

275. آنانی که می خورند افزونی را بر نخیزند مگر همچنان که برخیزد آن که فرو گیرد او را دیو از بسودن آنت به که ایشان گفتند اینکه است و جز اینکه نیست فروخت همچو رباست و حلال کرد خدای فروخت را و حرام و بسته کرد افزونی را پس هر که آید او را پندی از پروردگارش پس باز ایستاد پس مرو را آنچه گذشت و کار او با خدای و هر که بازگردد پس اینان خداوندان آتش ایشان در آن جاویدان. صفحه

: 39

276. نیست کند خدای آن افزونی را و افزون کند دادنیها را و خدای دوست ندارد هر ناسپاسی بزه مندی. [56]

277. بدرستی که آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها را و به پای داشتند نماز را و دادند پاکئ مر ایشان را مزد ایشان نزد پروردگار ایشان و نه ترسی بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند.

278. ای آنانی که گرویدند؟ بترسید از خدای و گذارید آنچه ماند از افزونی اگر هستید گروندگان.

279. پس اگر نکنید پس آگاهانید دانید و آگاه شوید به جنگی از خدای و فرستاده او و اگر بازگردید پس مر شما را سرهای خواسته های شما نه ستم کنید و نه ستم کرده شوید.

280. و اگر باشد خداوند دشواری پس هنگام دادنی تا آسانی و که دادنی دهید بهتر مر شما را اگر هستید که دانید.

281. و ترسید از روزی که بازگردانده شوید در آن به خدای باز پس بی کاست داده شود هر تنی آنچه ورزید و ایشان ستم کرده نشوند.

282. ای آنانی گرویدید؟ چون خرید و فروخت کنید به وامی تا هنگام زده نام برده پس نویسید آن را و نویسدا میان شما نویسنده به داد و سر باز نزندا نویسنده که بنویسد چنانکه آموخت او را خدای پس نویسدا و در دهدا آن که برو خواسته و بترسدا از خدای از پروردگار خویش و نه کم کندا ازو چیزی پس اگر باشد [57] آن که برو خواسته بی خرد یا سست یا نتواند که در دهد او پس در دهدا یاری گر او به داد و گواه کنید دو گواه از مردان خویش پس اگر نباشندا دو

مرد پس مردی و دو زن از آنانی که پسندید از گواهان که فراموش کند یکی دو زن پس یاد دهد یکی آن دو آن دیگر را و سرباز مزندا گواهان چون خوانده شوند و تنگ دل مشوید که نویسید آن را خرد یا بزرگ تا هنگام زد آن آنتان به دادتر نزد خدای و پاینده تر مر گواهی را و نزدیکتر که در گمان نیفتید مگر که باشد بازرگانی آماده که گردانید آن را میان خویش پس نیست بر شما گناهی که ننویسید آن را و گواه کنید چون که خرید و فروخت کنید و گزند رسانیده نشود نویسنده و نه گواهی و اگر کنید پس بدرستی که آن نافرمانی به شما و ترسید از خدای و در می آموزد شما را خدای و خدای به هر چیزی دانا. صفحه : 40

283. و اگر باشید بر سفری و نیابید نویسنده پس گروهای ستانده شود پس اگر بی ترس شود برخی شما از برخی پس گزارد [58] آنی که بی ترس داشته شد بی ترس داشته او را و ترسدا از خدای از پروردگار خویش و مپوشید گواهی را و هر که پوشد آن را پس بدرستی که او بزه مند دل او و خدای به آنچه کنید دانا.

284. مر خدای را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و اگر آشکارا کنید آنچه در دلهای شما یا نهان کنید آن را شمار کند شما را به آن خدای پس آمرزد مر آن را که خواهد و شکنجه کند آنی را که خواهد و خدای بر هر چیزی تواناست.

285. گروید اینکه فرستاده به آنچه فرو آورده شد

به او از پروردگارش و گروندگان هر یکی گروید به خدای و فرشتگان او و کتابهای او و پیغمبران او جدا نکنیم میان یکی از فرستادگان او و گفتند شنویدیم و فرمان بردیم آمرزش تو پروردگار ما و به تو بازگشت.

286. در نخواهد خدای تنی مگر توانائی آن مر آن را آنچه ورزید و بر آن آنچه ورزید به کوشش پروردگار ما مگیر ما را اگر فراموش کنیم یا گناه کنیم بی آهنگ گناه پروردگار ما و بر منه«1» بر ما پیمان گران چنانکه بر نهادی بر آنانی که از پیش ما پروردگار ما و بار مکن ما را آنچه نه توانایی ما را به آن و در گذار از ما و آمرز ما را و بخشای ما را تو [59] یاری گر ما پس یاری ده ما را بر گروه ناگروندگان.

-----------------------------------

(1). م: «مند» صفحه : 41

آل عمران، مدنی، 200 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. خدای دانا، انا اللّه اعلم باحوال عیسی و اقوال النصاری.

2. خدای نه خدایی مگر او زنده پاینده.

3. فرو آورد بر تو نامه به سزا باور دارنده مر آنچه پیش او و فرو آورد توریت را و انجیل را از پیش، رهنمایی مر مردمان را و فرو آورد قرآن را.

4. بدرستی که آنانی که نگرویدند به نشانهای خدای مر ایشان را عذابی سخت و خدای بی همتا خداوند ستدن.

5. بدرستی که خدای پوشیده نشود برو چیزی در زمین و نه در آسمان.

6. او آنی که می نگارد شما را در زهدانها چگونه خواهد نه خدایی مگر او بی همتا درست کار و درست گفتار.

7. او آنی که فرو آورد بر تو نامه از آن نشانهای درست کرده شدگان آنها

اصل نامه و دیگران مانندگان، پس امّا آنانی که در دلهای ایشان چسبیدنی پس پی روی کنند آنچه را که مانسته شد از آن جستن آشوب و جستن سر انجام آن و نداند سر انجام آن مگر خدای و بیخاوران [60] در دانش می گویند: گرویدیم به آن هر یکی از نزد پروردگار ما و پند نگیرد مگر خداوندان خردها.

8. پروردگار ما مچسبان دلهای ما را پس چون راه نمودی ما را و بخش ما را از نزدت بخشایشی بدرستی که تو، تو بسیار بخشی. صفحه : 42

9. پروردگار ما بدرستی که تو فراهم آرنده مردمان برای روزی که نه گمانی درو. بدرستی که خدای اختلاف نکند وعده را.

10. بدرستی که آنانی که نگرویدند هرگز بی نیاز نکند از شما خواسته های ایشان و نه فرزندان ایشان از خدای چیزی، و اینان ایشان آتش افروز دوزخ.

11. چون خوی گروه فرعون و آنانی که از پیش ایشان، دروغ داشتند به نشانهای ما، پس گرفت ایشان را خدای به گناهان ایشان، و خدای سخت- عقوبت است.

12. بگوی مر آنانی را که نگرویدند، زود دست یافته شوید و گرد کرده شوید به دوزخ، و بد بستر.

13. بدرستی که بود مر شما را نشانی در دو گروهی فراهم رسیدند، گروهی کشش می کند در راه خدای و دیگر ناگرونده، می بینند ایشان را دو چندان ایشان دیدن چشم. و خدای نیرومند کند به یاری خویش آنی را که خواهد بدرستی که در آنت هراینه پی رفتنی مر خداوندان [61] بیناییها.

14. آراسته شد مردمان را دوستی آرزوها از زنان و پسران و خواسته ها بر هم نهاده از زر و سیم و اسبان نشان کرده و چهارپایان و

کشت. آنت برخوردارئ زندگانی فروتر و خدای نزد او نیکویئ بازگشتن.

15. بگوی: ا آگاهانم شما را به بهتر از آنتان! مر آنانی را که پرهیزیدند نزد پروردگار ایشان بوستانهای که همی رود از زیر آن جویها جاویدان در آن و جفتهای پاک کرده و خشنودی از خدای و خدای بیناست به بندگان.

16. آنانی که می گویند: پروردگار ما، بدرستی که ما گرویدیم پس بیامرز ما را گناهان ما را و نگاه دار ما را از عذاب آتش.

17. شکیبایان و راست گویان و فرمان برداران و هزینه کنندگان و آمرزش خواهندگان به آخرهای شب. صفحه : 43

18. گواهی داد خدای که او نه خدایی مگر او و فرشتگان و خداوندان دانش ایستاده به داد. نه خدایی مگر او بی همتا درست کار.

19. بدرستی که کیش نزد خدای مسلمانی است، و نه ناسازی کردند آنانی که داده شدند نامه را مگر از پس آنچه آمد ایشان را دانش جستن افزونی میان ایشان و هر که نگرود [62] به نشانهای خدای پس بدرستی که خدای زود شمار.

20. پس اگر پیکار کنند با تو، پس بگوی، سپاردم روی خود را مر خدای را و آن را که پی روی کرد مرا. و بگوی مر آنانی را که داده شدند نامه و نانویسندگان، ا گرویدید! پس اگر گروند پس بدرستی که راه یافتند و اگر برگردند پس هراینه بر تو رسانیدن، و خدای بیناست به بندگان.

21. بدرستی که آنانی که نمی گروند به نشانهای خدای و کشند پیغامبران را به ناسزا و کشند آنانی را که فرمایند به داد از مردمان، پس مژده ده ایشان را به شکنجه دردناک.

22. اینان آنانی اند تباه شد کارهای ایشان در اینکه جهان

و آن جهان و نیست مر ایشان را از یاری گران.

23. ا ندیدی به آنانی که داده شدند بهره از نامه! خوانده می شوند به نامه خدای تا داور کند میان ایشان باز برگردد گروهی ازیشان و ایشان روی گردانندگانند.

24. آنت به که ایشان گفتند: هرگز نبساید ما را آتش مگر روزهای شمردگان، و فریفت ایشان را در کیش خویش آنچه بودند فرا می بافتند.

25. پس چگونه چون فراهم آریم ایشان را برای روزی که نه گمانی درو و رسانده شد هر تنی آنچه [63] اندوخت و ایشان ستم کرده نشوند.

26. بگوی، بار خدایا؟ پادشاه پادشاهی؟ دهی پادشاهی را آنی را که خواهی و بازستانی پادشاهی را از آنی که خواهی و ارجمند کنی آن را که خواهی و خوار کنی آن را که خواهی. به دست تو نیکی بدرستی که تو بر هر چیزی توانایی. صفحه : 44

27. در آری شب را در روز و درآری روز را در شب و بیرون آری زنده را از مرده و بیرون آری مرده را از زنده و روزی دهی آن را که خواهی به ناشمار.

28. نگیردا گروندگان ناگروندگان را دوستان از فرود گروندگان، و هر که فا کند آنت را، پس نیست از خدای در چیزی مگر که ترسید ازیشان ترسیدنی و می ترساند شما را خدای از خودش و به خداست بازگشتن.

29. بگوی، اگر پنهان دارید آنچه در سینه های شما یا آشکارا دارید آن را، داند آن را خدای و می داند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و خدای بر هر چیزی تواناست.

30. روزی که یابد هر تنی آنچه کرد از نیکی آورده شده و

آنچه کرد از بدی. دوست دارد که کاشکی که میان او و میان آن روزگاری دور. و ترساند شما را خدای از خودش [64] و خدای مهربان است به بندگان.

31. بگوی، اگر هستید شما که دوست می دارید خدای را پس پی روی کنید مرا. دوست دارد شما را خدای و آمرزد شما را گناهان شما را و خدای بسیار آمرزش بخشایشگر.

32. بگو، فرمان برید خدای را و فرستاده را. پس اگر برگردند پس بدرستی که خدای دوست ندارد ناگروندگان را.

33. بدرستی که خدای برگزید آدم را و نوح را و فرزندان ابراهیم را و فرزندان عمران را بر جهانیان.

34. فرزندانی برخی آن از برخی و خدای شنواست دانا.

35. چون گفت زن عمران: پروردگار؟ من پذیرفتم مر ترا آنچه در شکم من آزاد کرده پس بپذیر از من؟ بدرستی که تو، تو شنوایی دانا.

36. پس چون نهاد آن را گفت پروردگار من نهادم او را دختری و خدای داناتر به آنچه نهادم. و نیست پسر همچو دختر. و من نام کردم او را مریم و من پناه می دهم او را به تو و فرزندان او را از دیو رانده. صفحه : 45

37. پس پذیرفت او را پروردگار او به پذیرفتنی خوب و رویانید او را رویانیدنی خوب و پذیرفت او را زکریّاء.

هرگاه که در آمد برو زکریّاء نماز جای را، [65] یافت نزد او روزی. گفت: ای مریم؟ از کجا مر ترا اینکه. گفت: او از نزد خدای. بدرستی که خدای روزی دهد آن را که خواهد به ناشمار.

38. آنجات خواند زکریّاء پروردگار خویش را، گفت: پروردگار؟ ببخش مرا از نزدت فرزندی پاک، بدرستی که تو شنوانده

خواندن.

39. پس آواز داد او را فرشتگان و او ایستاده نماز می کند در نماز جای، که خدای مژده می دهد ترا به یحیی، باور دارنده به سخنی از خدای و مهتری و خویشتن داری و پیغامبری از شایستگان.

40. گفت: پروردگار؟ چگونه بود مرا پسری و بدرستی که رسید مرا پیری و زن من نازای است. گفت: همچنانت خدای می کند آنچه می خواهد.

41. گفت: پروردگار؟ گردان مرا نشانی. گفت: نشانت که سخن نکنی مردمان را سه روزها مگر نمایشی. و یاد کن پروردگارت را بسیار و به پاکی یاد کن به شبنگاه و بامداد.

42. و چون گفت فرشتگان: ای مریم؟ بدرستی که خدای برگزید ترا و پاک کرد ترا و برگزید ترا بر زنان جهانیان.

43. ای مریم؟ فرمان بر مر پروردگارت را و سجده کن و نماز کن با [66] نمازکنندگان.

44. آنت از خبرهای ناپیدا، پیغام می کنیم آن را به تو. و نبودی نزد ایشان آنگاه که می اندازند خامه های خویش، کدام ایشان پذیرد مریم را! و نبودی نزد ایشان آنگاه که پیکار می کنند. صفحه : 46

45. چون گفت فرشتگان: ای مریم؟ بدرستی که خدای مژده می دهد ترا به سخنی ازو، نام او خجسته و بساینده عیسی پسر مریم، روی شناسی در اینکه جهان و آن جهان و از نزدیک کردگان.

46. و سخن گوید مردمان را در گهواره و پیری و از شایستگان.

47. گفت: پروردگار من؟ چگونه باشد مرا فرزندی و نبسود مرا آدمئ. گفت: همچنانت خدای می آفریند آنچه می خواهد چون گذارد کاری پس هراینه گوید مر آن را باش پس باشد.

48. و در آموزد او را نامه را و سخن درست را و توریت را و انجیل را.

49.

و فرستاده به پسران یعقوب، که: من بدرستی که آمدم شما را به نشانی از پروردگار شما که من اندازه کنم برای شما از گل همچو پیکر پرنده، پس دردمم در آن پس گردد مرغی به فرمان خدای و به کنم نابینای مادرزاد را و پیس را و زنده کنم مرده گان را به فرمان خدای و آگاهانم شما را [67] به آنچه خورید و آنچه یخنی نهید در خانه های خویش. بدرستی که در اینت هراینه نشانی مر شما را اگر هستید گروندگان.

50. و باور دارنده مر آنچه پیش من از توریت، و تا گشاده کنم برای شما برخی آنچه بازبسته شد بر شما و آمدم شما را به نشانی از پروردگار شما، پس بترسید از خدای و فرمان برید مرا.

51. بدرستی که خدای پروردگار من و پروردگار شما، پس بپرستید او را، اینکه راهی است راست.

52. پس چون دریافت عیسی ازیشان ناگرویدن را، گفت: کیست یاری گران من به خدای! گفت حواریّان: ما یاری گران خداییم، گرویدیم به خدای و گواه شو به که ما گروندگانیم. صفحه : 47

53. پروردگار ما؟ گرویدیم به آنچه فرو آوردی و پی روی کردیم فرستاده را، پس نویس ما را با گواهان.

54. و بدسگالیدند و تدبیر نهانی کرد خدای و خدای بهترین تدبیر نهانی کنندگان.

55. چون گفت خدای: ای عیسی؟ من فراستاننده توام و بردارنده توام به سوی خود و پاک کننده تو از آنانی که نگرویدند و گرداننده آنانی که پی روی کردند ترا زبر آنانی که نگرویدند تا روز رستخیز. باز به من بازگشت شما، پس داوری کنم در میان شما در آنچه [68] بودید در آن نمی ساختید.

56. پس

امّا آنانی که نگرویدند پس عذاب کنم ایشان را عذابی سخت در اینکه جهان و آن جهان و نیست مر ایشان را از یاری کنندگان.

57. و امّا آنانی که گروید [ند] و کردند شایسته ها، پس تمام دهیم ایشان را مزدهای ایشان را و خدای دوست نمی دارد ستمکاران را.

58. آنت می خوانیم آن را بر تو از نشانها و پند درست.

59. بدرستی که داستان عیسی نزد خدای همچو داستان آدم، آفرید او را از خاک باز پس گفت مرو را: باش، پس می باشد.

60. درست و راست از پروردگارت. پس مباش از به گمان شوندگان.

61. پس هر که پیکار کند با تو در او، از پس آنچه آمد ترا از دانش، پس بگوی. بیایید بخوانیم پسران خویش را و پسران شما را و زنان خویش را و زنان شما را و تنهای خویش را و تنهای شما را، باز پس زاری کنیم پس گردانیم نفرین خدای را بر دروغ گویان.

62. بدرستی که اینکه هراینه او بر گفتنی راست. و نیست از خدایی مگر خدای و بدرستی که خدای هراینه او بی همتاست راست داور.

63. پس اگر برگردند، پس بدرستی که خدای داناست به تباه کاران. صفحه : 48

64. بگوی، [69] ای خداوندان نامه؟ بیایید به سخنی برابر میان ما و میان شما که نپرستیم مگر خدای را و انباز نیاریم به او چیزی و نگیرد برخی ما برخی را خداوندان از فرود خدای. پس اگر برگردند پس گویید: گواه شوید به که ما گردن نهندگانیم.

65. ای خداوندان نامه؟ چرا پیکار می کنید در ابراهیم و فرو آورده نشد توریت و انجیل مگر از پس او، ا پس خرد ندارید!

66. آ شما اینانید

پیکار کردید در آنچه مر شما را به آن دانشی پس چرا پیکار می کنید در آنچه نیست مر شما را به آن دانشی! و خدای می داند و شما نمی دانید.

67. نبود ابراهیم جهود و نه ترسا و لکن بود گشته از همه دینهای بد، مسلمانی و نبود از انباز آرندگان.

68. بدرستی که سزاوارترین مردمان به ابراهیم هراینه آنانی اند که پی روی کردند او را و اینکه پیغمبر و آنانی که گرویدند و خدای یار گروندگان.

69. دوست داشت گروهی از خداوندان نامه که گمراه کنند شما را و گمراه نمی کنند مگر تنهای خویش را و نه آگاهی دارند.

70. ای خداوندان نامه؟ چرا نمی گروید [70] به نشانهای خدای و شما گواهی می دهید!

71. ای خداوندان نامه؟ چرا می آمیزید درست را به نادرست و می پوشید درست را و شما می دانید!

72. و گفت گروهی از خداوندان نامه: گروید به آنی که فرو آورده شد بر آنانی که گرویدند روی روز و از گروش بازگردید پسین آن تا مگر ایشان بازگردند.

73. و باور مدارید مگر آنی را که پی روی کرد کیش شما را. بگوی که، کیش کیش خداست که داده شود کسی مانند آنچه داده شدید یا پیکار کند با شما نزد پروردگار شما! بگوی که افزونی به ید خدای، دهد آن را آنی را که خواهد، و خدای فراخ دانا. صفحه : 49

74. برای خود برگزیند به بخشایش خویش آنی را که خواهد، و خدای خداوند افزونئ بزرگ.

75. و از خداوندان نامه کسی که اگر استوار داری او را به پوست گاو پر زر، رساند«1» آن را به تو. و از ایشان آنی که اگر استوار داری او را به

دیناری، نرساند آن را به تو مگر که همیشه باشی بر او ایستاده، آنت به که ایشان گفتند: نیست بر ما در نانویسندگان راهی و می گویند بر خدای دروغ را و ایشان می دانند.

76. آری هر که به جای آرد [71] به پیمان او را و پرهیزکاری کند پس بدرستی که خدای دوست دارد پرهیزکاران را.

77. بدرستی که آنانی که می خرند به پیمان خدای و سوگندان خویش بهای اندک، اینان نه بهره مر ایشان را در آن جهان و سخن نگوید با ایشان خدای و ننگرد به ایشان روز رستخیز و پاک نکند ایشان را و مر ایشان را عذابی دردناک.

78. و بدرستی که ازیشان هراینه گروهی می پیچند زبانهای خویش را به نامه تا پندارید آن را از نامه و نه آن از نامه. و می گویند آن از نزد خدای، و نیست آن از نزد خدای. و می گویند بر خدای دروغی و ایشان می دانند.

79. نبود مر آدمئ را که دهد او را خدای نامه را و داوری را و پیغمبری را، باز پس گوید مردمان را باشید بندگانی مرا از فرود خدای و لکن باشید خداییان بدانچه بودید در می آموزید نامه را و بدانچه بودید می خواندید.

80. و نفرماید شما را که فرا گیرید فرشتگان را و پیغمبران را خداوندانی، ا می فرماید شما را به ناگرویدن! پس چون شما گردن نهندگانید.

-----------------------------------

(1). م. «نه رساند» صفحه : 50

81. و چون گرفت خدای [72] پیمان پیغمبران را، هراینه آنچه دادم شما را از نامه و سخن درستی باز پس آمد شما را فرستاده باور دارنده مر آنچه را با شما، هراینه باور می دارید بدان و هراینه یاری کنید او

را. گفت: پذیرفتید و گرفتید برآنتان پیمان مرا. گفتند: پذیرفتیم، گفت: پس گواه شوید و من با شما از گواهان.

82. پس هر که برگردد پس آنت پس اینان ایشان بیرون شوندگان.

83. ا پس جز کیش خدای می جویند! و مرو را گردن نهاد آنی که در آسمانها و زمین فرمان برداری و دشواری و به او بازگردانیده شوید.

84. بگوی، گرویدیم به خدای و آنچه فرو آورده شد بر ما و آنچه فرو آورده شد بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان فرزندان و آنچه داده شد موسی و عیسی و پیغامبران از پروردگار خویش، جدا نکنیم میان یکی ازیشان و ما مر او را گردن نهندگان.

85. و هر که جوید جز کیش مسلمانی کیشی، پس هرگز پذیرفته نشود ازو و او در آن جهان از زیان کاران.

86. چگونه راه نماید خدای گروهی را نگرویدند پس [73] گرویدن خویش و گواهی دادند که اینکه فرستاده راست و آمد ایشان را روشنان. و خدای راه ننماید گروه ستمکاران را.

87. اینان پاداشت ایشان که بر ایشان نفرین خدای و فرشتگان و مردمان همه گان.

88. جاویدان در آن سبک کرده نشود از ایشان عذاب و نه ایشان پاییده شوند.

89. مگر آنانی که بازگشتند از پس آنت و بسامان شدند پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشایشگر. صفحه : 51

90. بدرستی که آنانی که نگرویدند پس گرویدن خویش، پس بیفزودند ناگرویدگی را، هرگز پذیرفته نشود بازگشت ایشان و اینان ایشان گمراهان.

91. بدرستی که آنانی که نگرویدند و مردند و ایشان ناگروندگان، پس هرگز پذیرفته نشود از یکی ایشان پریئی زمین زر و اگر چه باز خرد خود را بدان، اینان

مر ایشان راست عذابی دردناک و نیست مر ایشان را از یاری کنندگان.

92. هرگز نرسید نیکی را تا هزینه کنید از آنچه دوست می دارید، و آنچه هزینه کنید از چیزی پس بدرستی که خدای به آن داناست.

93. همه خوردنی بود گشاده مر پسران یعقوب را مگر آنچه وابسته کرد یعقوب بر تن خود از پیش که فرو آورده شود توریت [74] بگوی: پس بیایید به توریت پس خوانید آن را اگر هستید راست گویان.

94. پس هر که فرابافت بر خدای دروغ را از پس آنت پس اینان ایشان ستمکاران.

95. بگوی، راست گفت خدای، پس پی روی کنید کیش ابراهیم را راست. و نبود از انباز آرندگان.

96. بدرستی که نخستین خانه که نهاده شد برای مردمان هراینه آنی که در مکّه خجسته و راه نمایشی مر جهانیان را.

97. در آن نشانها روشنان جای استادن ابراهیم و هر که درآید آن را، باشد بی ترس و مر خدای راست بر مردمان آهنگ کعبه هر که تواند به آن راهی و هر که گرود پس بدرستی که خدای بی نیاز است از جهانیان.

98. بگوی ای خداوندان نامه؟ چرا نمی گروید به نشانهای خدای و خدای گواه است بر آنچه می کنید!

99. بگوی ای خداوندان نامه؟ چرا می گردانید از راه خدای آنی را که گروید می جویید آن را کژی و شما گواهان! و نیست خدای هراینه بی آگاه از آنچه می کنید. صفحه : 52

100. ای آنانی که گرویدید؟ اگر فرمان برید گروهی را از آنانی که داده شدند نامه بازگرداند شما را پس [75] گرویدن شما ناگروندگان.

101. و چگونه نگروید و شما خوانده شود بر شما نشانهای خدای و در شما فرستاده و هر که چنگ

در زند به خدای پس بدرستی که راه نموده شد به راهی راست.

102. ای آنانی گرویدند؟ ترسید از خدای سزای ترسش او و ممیرید هراینه مگر و شما مسلمانان.

103. و چنگ در زنید به رسن خدای همه و پراکنده مشوید و یاد کنید نیکوداشت خدای بر شما چون بودید دشمنان پس فراهم آورد میان دلهای شما پس گشتید به نیکوداشت او برادران و شما بر کناره کنده از آتش دوزخ پس رهانید شما را از آن همچنانت پیدا می کند خدای برای شما نشانهای خویش تا مگر شما راه یابید.

104. و بادا از شما گروهی می خوانند به نیکی و می فرمایند به شناخته و باز می دارند از ناشناخته و اینان ایشان پیروزی یافته گان.

105. و مباشید همچو آنانی که پراکنده شدند و ناسازگاری کردند از پس آنچه آمد ایشان را روشنان، و اینان مر ایشان را عذابی بزرگ. [76]

106. روز که سپید شود رویهای و سیاه شود رویهای پس امّا آنانی که سیاه شد رویهای ایشان ا نگرویدگی کردید پس گرویدن خویش! پس بچشید عذاب را به آنچه بودید که نمی گرویدید.

107. و امّا آنانی که سپید شود رویهای ایشان پس در بخشایش خدای، ایشان در آن جاویدان.

108. آنت نشانهای خدای می خوانیم آن را بر تو به سزا، و نیست خدای خواهد ستمی مر جهانیان را. صفحه : 53

109. و مر خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و به خدای بازگردانده شود کارها.

110. هستید بهترین گروهی که بیرون آورده شد. برای مردمان، می فرمایید به شناخته و باز می دارید از ناشناخته و می گروید به خدای. و اگر گرویدی خداوندان نامه، هراینه بودی بهتر مر ایشان را. ازیشان

گروندگان و بیشتر ایشان بیرون شوندگان.

111. هرگز زیان نرسانند شما را مگر آزاری و اگر کشش کنند با شما، گردانند شما را پسها را باز پس یاری کرده نشوند.

112. زده شد بر ایشان خواری هر جا که یافت شوند مگر به رسنی از خدای و رسنی از مردمان [77] و سزاوار شدند به خشمی از خدای و زده شد بر ایشان درویشی، آنت به که ایشان بودند نمی گرویدند به نشانهای خدای و می کشتند پیغمبران را به ناسزا. آنت به آنچه نافرمانی کردند و بودند در می گذشتند.

113. نیستند برابر از خداوندان نامه گروهی ایستاده می خوانند نشانهای خدا را هنگامهای شب و ایشان سجود می کنند.

114. می گروند به خدای و روز بازپسین و می فرمایند به شناخته و باز می دارند از ناشناخته و می شتابند در نیکیها و اینان از شایستگان.

115. و آنچه کنید از نیکی، پس هرگز ناسپاسی کرده نشوید آن را و خدای داناست به پرهیزکاران.

116. بدرستی که آنانی که نگرویدند هرگز بی نیاز نکند ازیشان خواسته های ایشان و نه فرزندان ایشان از خدای چیزی و اینان خداوندان آتش اند ایشان در آن جاویدان.

117. داستان آنچه هزینه می کنند در اینکه زندگانی نزدیکتر همچو داستان بادی، در آن سرمایی رسید، کشت گروهی که ستم کردند تنهای خویش را پس نیست کرد او را، و ستم نکرد ایشان را خدای و لکن تنهای خویش را ستم می کنند. [78] صفحه : 54

118. ای آنانی که گرویدند؟ مگیرید دوست نهانی از فرود خویش، فرو نگذارند شما را تباهی، دوست داشتند آنچه رنجور شوید. بدرستی که پیدا شد دشمنادگی از دهنهای ایشان و آنچه نهان کند سینه های ایشان بزرگتر.

بدرستی که پیدا کردیم برای شما نشانها

را اگر هستید خرد دارید.

119. آ شما اینان دوست می دارید ایشان را و دوست نمی دارند شما را و می گروید به نامه همه آن، و چون رسند شما را گویند گرویدیم و چون تنها شوند بخایند بر شما انگشتان را از خشم، بگوی: میرید به خشم خویش بدرستی که خدای دانا به خداوند سینه ها.

120. اگر ببساید شما را نیکی، اندوهگین کند ایشان را و اگر رسد شما را بدی شاد شوند بدان، و اگر شکیبایی کنید و پرهیزید زیان نکند شما را سگالش بد ایشان چیزی. بدرستی که خدای بدانچه همی کنند«1» فرا رسنده.

121. و چون بامداد برون آمدی از کسانت ساخته می کنی گروندگان را نشستگاههای برای جنگ و خدای شنوا دانا.

122. چون آهنگ کرد دو گروه از شما که بددلی کنند و خدای دوست ایشان دو، و بر خدای پس کار باز گذاردا گروندگان.

123. و هراینه [79] یاری داد شما را خدای به بدر و شما خواران، پس بترسید از خدای تا مگر شما سپاس داری کنید.

124. چون گفتی مر گروندگان را، ا هرگز بس نکند شما را که یاری دهد شما را پروردگار شما به سه هزار از فرشتگان فرو آورده شدگان!

125. آری، اگر شکیبایی کنید و پرهیزید و آیند شما را از جوش خویش، اینکه یاری دهد شما را پروردگار شما به پنج هزار از فرشتگان نشان کنندگان.

-----------------------------------

(1). م: «کننده» صفحه : 55

126. و نگرداند آن را خدای مگر مژده مر شما را و آرام گیرد دلهای شما بدان و نیست یاری مگر از نزد خدای بی همتا درست کار و درست گفتار.

127. تا بریده کند کناره را از آنانی که نگرویدند یا نگوسار

کند ایشان را پس بازگردند نومیدان.

128. نیست ترا از کار چیزی، یا بازگردد بر ایشان یا عذاب کند ایشان را پس بدرستی که ایشان ستمکاران.

129. و مر خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین، آمرزد مر آنی را که خواهد و عذاب کند آنی را که خواهد و خدای آمرزگار بخشاینده.

130. ای آنانی که گرویدند؟ مخورید افزونی را افزونیها ته بر ته و ترسید از خدای تا مگر شما برهید.

131. و بپرهیزید از آتش آنی که [80] آماده کرده شد برای ناگروندگان.

132. و فرمان برید خدای را و پیغامبر را تا مگر شما بخشیده شوید.

133. و شتابند به آمرزشی از پروردگار خویش و بهشتی پهنای آن آسمانها و زمین، آماده کرده شد برای پرهیزکاران.

134. آنانی که هزینه کنند در شادی و گزند و فرو خورندگان خشم را و گذارندگان از مردمان، و خدای دوست دارد نیکوکاران را.

135. و آنانی که چون کنند زشتکاری یا ستم کنند تنهای خویش را، یاد کنند خدای را پس آمرزش خواهند برای گناهان خویش، و هر که آمرزد گناهان را مگر خدای. و دل ننهند بر آنچه کردند و ایشان می دانند.

136. اینان پاداشت ایشان آمرزشی از پروردگار ایشان و بهشتهای می رود از زیر آن جویها جاویدان در آن. و نیک مزد کارکنان.

137. بدرستی که گذشت از پیش شما روشها و آیینها پس بروید در زمین پس بنگرید چگونه بود سر انجام به دروغ دارندگان.

138. اینکه هویدایی است برای مردمان و راه نمودنی و پندی مر پرهیزکاران را. صفحه : 56

139. و سستی مکنید و [81] اندوهگن مشوید و شما برتران اگر هستید

گروندگان.

140. اگر ببساید شما را ریشی پس بدرستی که ببسود گروه را ریشی مانند آن، و آنت روزها می گردانیم آن را میان مردمان و تا داند خدای آنانی را که گرویدند و فرا گیرد از شما گواهان، و خدای دوست ندارد ستمکاران را.

141. و تا پاک کند خدای آنانی را که گرویدند و نیست کند ناگروندگان را.

142. یا پنداشتید که درآیید به بهشت و هنوز ندانست خدای آنانی را که کوشش کردند از شما و داند شکیبایان را.

143. و هراینه بودید آرزو می کردید مرگ را از پیش که بینید آن را پس بدرستی که د [ید] ید آن را و شما می نگرید.

144. و نیست محمّد مگر فرستاده را، بدرستی که گذشت از پیش او فرستاده شدگان ا پس اگر میرد یا کشته شود برگردید بر پاشنه های خویش! و هر که برگردد بر دو پاشنه خویش، پس هرگز زیان نرساند خدای چیزی را و زود پاداشت دهد خدای سپاس داران را.

145. و نبود مر تنی را که میرد مگر به دستوری خدای، نوشته هنگام کرده و هر که خواهد پاداشت اینکه جهان دهیم او را از آن و هر که خواهد پاداشت [82] آن جهان دهیم او را از آن و زود پاداشت دهیم سپاس داران را.

146. و چندا از پیغامبری کارزار کرد با او خداییان بسیار پس سست نشدند مر آنچه را که رسید ایشان را در راه خدای و بیچاره و سست نشدند و فروتنی نکردند و خدای دوست دارد شکیبایان را.

147. و نبود گفتار ایشان مگر که گفتند: پروردگار ما؟ بیامرز ما را گناهان ما را و گزاف کاری ما

را در کار ما و استوار دار پایهای ما را و یاری ده ما را بر گروه ناگروندگان.

148. پس داد ایشان را خدای پاداشت اینکه جهان و نیکئ پاداشت آن جهان و خدای دوست دارد نیکوکاران را. صفحه : 57

149. ای آنانی که گرویدند؟ اگر فرمان برید آنانی را که نگرویدند، گردانند شما را بر پاشنه های شما پس برگردید زیان کاران.

150. نه که خدای دوست شماست و او بهترین یاری کنندگان.

151. زود اندازیم در دلهای آنانی که نگرویدند بیم و هراس به آنچه انباز آوردند به خدای آنچه را که فرو نیاورد بدان حجّتی و جای پناه ایشان آتش است. و بدا جای باشش ستمکاران.

152. و هراینه راست کرد شما را خدای نوید خود را، [83] چون می کشید ایشان را به دستوری او تا چون بد دل شدید و پیکار کردید در کار و نافرمانی کردید از پس آنچه نمود شما را آنچه دوست می دارید. از شما آن که می خواهد اینکه جهان را و از شما آن که می خواهد آن جهان را باز پس گردانید شما را ازیشان تا آزماید شما را و بدرستی که درگذرانید از شما و خدای خداوند افزونی بر گروندگان.

153. چون بالا بر می شدید و نمی نگرستید بر کسی و فرستاده می خواند شما را در پس شما، پس پاداشت داد شما را اندوهی به اندوهی تا نه اندوهگین شوید بر آنچه بشد از شما و نه آنچه رسید شما را و خدای آگاه است به آنچه می کنید.

154. باز پس فرود آورد بر شما از پس اندوه بی ترسی غنویدنی فرو می گیرد گروهی را از شما و گروهی بدرستی که اندوهگین کرد ایشان را تنهای

ایشان، گمان می برند به خدای نه راست گمان نادانی. می گویند: هست ما را از کار از چیزی! بگوی: بدرستی که کار همه آن مر خدا را، نهان می دارند در دلهای خویش آنچه را که آشکار نمی کنند مر ترا. می گویند: اگر بودی ما را از کار چیزی نه کشته شدیمی اینجا. [84] بگوی اگر بودیدی در خانه های خویش هراینه بیرون آمدی آنانی که نوشته شد بر ایشان کشتن، به جایهای افتادن ایشان و تا آزماید خدای آنچه در سینه های شما و تا پاک کند آنچه در دلهای شما و خدای دانا به خداوند سینه ها. صفحه : 58

155. بدرستی که آنانی که برگشتند از شما روز که فراهم رسید دو انبوهی، بدرستی که بلغزانید ایشان را دیو به برخی آنچه ورزیدند و بدرستی که درگذرانید خدای ازیشان، بدرستی که خدای آمرزگار است بردبار.

156. ای آنانی که گرویدید؟ مباشید همچو آنانی که نگرویدند و گفتند مر برادران خویش را، چون روند در زمین یا باشند غازیان اگر بودندی نزد ما نمردندی و نه کشته شدندی تا گرداند خدای آنت را ارمانی در دلهای ایشان، و خدای زیاند و میراند و خدای به آنچه می کنید بینا.

157. و اگر کشته شوید در راه خدای یا میرید هراینه آمرزشی از خدای و بخشایشی بهتر از آنچه گرد می کنند.

158. و اگر میرید یا کشته شوید هراینه به خدای گرد آورده شوید.

159. پس به بخشایشی [85] از خدای نرم خو شدی مر ایشان را. و اگر بودی زفت خوی درشت دل هراینه پراکنده شدندی از گرد تو پس درگذران ازیشان و آمرزش خواه برای ایشان و کنکاج

کن با ایشان در کار. پس چون دل بنهادی پس کار باز گذار بر خدای. بدرستی که خدای دوست می دارد کار بازگذارندگان را.

160. اگر یاری دهد شما را خدای پس نه«1» آینده مر شما را، و اگر فرو گذارد شما را پس کیست آنی که یاری دهد شما را از پس او و بر خدای پس کار باز گذاردا گروندگان.

161. و نبود مر پیغامبری را که دزدد. و هر که دزدید، آید به آنچه دزدید روز رستخیز، باز رسانیده شود هر تنی آنچه ورزید و ایشان ستم کرده نشوند.

-----------------------------------

(1). م: «به» صفحه : 59

162. ا پس آنی که پی روی کرد خشنودئ خدای را همچو آنی که سزاوار شد به خشمی از خدای! و جایگاه پناه او دوزخ و بد جای بازگشت.

163. ایشان پایه گاهها نزد خدای و خدای بیناست بدانچه می کنند.

164. هراینه سپاس نهاد خدای بر گروندگان چون فرستاد در ایشان فرستاده از تنهای ایشان، می خواند بر ایشان نشانهای او را و پاک می کند ایشان را و می آموزد ایشان را نامه و سخن درست و بدرستی که بودند از پیش هراینه در گمراهی [86] پیدا.

165. ا و چون رسد شما را رسنده، یافتید دو مانند آن، گویید از کجا اینکه! بگوی، آن از نزدیک تنهای شما. بدرستی که خدای بر هر چیزی توانا.

166. و آنچه رسید شما را روزی فراهم رسید دو انبوهی، پس به دستوری خدای و تا داند گروندگان را.

167. و تا داند آنانی را که دورویی کردند و گفته شد مر ایشان را: بیایید کشش کنید در راه خدا«1» یا دور کنید، گفتند:

اگر دانستیمی کشش کردن را هراینه پی روی کردیمی شما را.

ایشان مر ناگرویدن را در آن روز نزدیکتر از ایشان مرگرویدن را. می گویند به دهنهای«2» خویش آنچه را که نیست در دلهای ایشان و خدای داناتر به آنچه می پوشند.

168. آنانی که گفتند مر یاران خویش را و نشستند، اگر فرمان بردندی ما را نه کشته شدندی. بگوی، پس دور کنید از تنهای خویش مرگ را اگر هستید راست گویان.

169. و مپنداردا هراینه آنانی را که کشته شدند در راه خدای مرده گان، نه که زندگان نزد پروردگار خویش روزی داده شوند.

170. شادان به آنچه داد ایشان ر«3» خدای از افزونی خویش و شادی می کنند به آنانی که نرسیدند به ایشان از پس ایشان که نه ترسی [87] بر ایشان و نه ایشان اندوهگن شوند.

-----------------------------------

(1). م: «کنید»

(2). م: «وهنهای»

(3). ایشان ر- ایشان را صفحه : 60

171. شادی می کنند به نیکوداشتی از خدای و افزونی و که خدای نیست نکند مزد گروندگان را.

172. آنانی که پاسخ کردند مر خدای را و فرستاده، از پس آنچه رسید ایشان را ریش، مر آنانی را که نیکویی کردند از ایشان و پرهیزکاری کردند مزدی بزرگ.

173. آنانی که گفت مر ایشان را مردمان: بدرستی که مردمان لشکر فراهم کردند شما را، پس ترسید ازیشان پس افزود ایشان را گرویدنی و گفتند بسنده ما خدای و نیک کار ساز.

174. پس بازگشتند به نیکوداشتی از خدای و افزونی نبسود ایشان را بدی و پی روی کردند خشنودئ خدای را و خدای خداوند افزونی بزرگ.

175. بدرستی که آنتان دیو می ترساند دوستان خویش را، پس مترسید ازیشان و ترسید از من اگر هستید گروندگان.

176. و اندوهگن مکناد ترا آنانی که می شتابند در ناگرویدگی، بدرستی که ایشان هرگز زیان نکند

خدای را چیزی.

می خواهد خدای که گرداند ایشان را بهره در آن جهان و مر ایشان را عذابی بزرگ.

177. بدرستی که آنانی که خریدند ناگرویدن به گرویدن، [88] هرگز زیان نکند خدای چیزی و مر ایشان را عذابی دردناک.

178. و مپندار آنانی را که نگرویدند بدرستی که آنچه فرا می گذاریم مر ایشان را بهتر است مر تنهای ایشان را.

بدرستی که فرو می گذاریم ایشان را تا افزایند بزه و مر ایشان را عذابی خوارکننده.

179. نبود خدای گذارد گروندگان بر آنچه شما بر آن تا جدا کند پلید را از پاک و نبود خدای تا دیده ور کند شما را بر ناپیدایی و لکن خدای برگزیند از فرستادگانش آنی را که خواهد پس گروید به خدای و فرستادگان او. و اگر گروید و پرهیزید پس مر شما را مزدی بزرگ. صفحه : 61

180. و مپندار آنانی را که نمی دهند به آنچه داد ایشان را خدای از افزونی، آن بهتر مر ایشان را. نه که آن بتر است مر ایشان را. زودا که در گردن انداخته شوند آنچه را که ندادند بدان روز رستخیز. و مر خدای راست مرده ماند آسمانها و زمین و خدای به آنچه می کنید آگاه است.

181. هراینه شنوید خدای گفتار آنانی را که گفتند بدرستی که خدای نیازمند است و ما بی نیاز توییم. زودا که نویسیم آنچه گفتند و کشش ایشان را پیغامبران را به ناسزا و گوییم چشید عذاب سوزان.

182. آنت [89] به آنچه پیش فرستاد دستهای شما و که خدای نیست هراینه ستمکار مر بندگان را.

183. آنانی که گفتند بدرستی که خدای پیمان کرد به ما که نگرویم مر فرستاده را تا آید ما

را به قربانی، خورد آن را آتش. بگوی: بدرستی که آمد شما را فرستادگانی از پیش من به روشنان و به آن که گفتید پس چرا کشتید ایشان را اگر هستید راست گویان.

184. پس اگر دروغ دارند ترا، پس بدرستی به دروغ داشته شد فرستاده شدگان از پیشت، آمدند به روشنان و نوشته ها و نامه روشن.

185. هر تنی چشنده مرگ و بدرستی که داده شوید مزدهای خویش را روز رستخیز پس هر که دور کرده شود از آتش و در آورده شود بهشت پس هراینه پیروز شد و نیست زندگانی فروتر مگر برخوردارئ فریفت.

186. هراینه آزموده شوید در خواسته های شما و تنهای شما و هراینه شنوید از آنانی که داده شدند نامه را از پیش شما و از آنانی که انباز آوردند آزاری بسیار و اگر شکیبایی [کنید] و پرهیزید پس بدرستی که آنت از استواری کارها.

187. و چون گرفت خدای پیمان استوار [90] آنانی که داده شدند نامه، هراینه روشن کنید برای مردمان و نپوشید آن را. پس انداختند آن را پس پشتهای خویش و خریدند بدان بهای اندک، پس بدانچه می خرند. صفحه : 62

188. مپندار آنانی را که شاد می شوند به آنچه کردند و دوست دارند که ستوده شدند به آنچه نکردند پس مپندار ایشان را به جای رستن از عذاب. و مر ایشان را عذابی دردناک.

189. و مر خدا را پادشاهئ آسمانها و زمین و خدای بر هر چیزی توانا.

190. بدرستی که در آفریدن آسمانها و زمین و شد آمد شب و روز هراینه نشانها مر خداوندان خردها.

191. آنانی که یاد می کنند خدای را ایستادگان و نشسته گان و بر پهلوهای ایشان و اندیشه

می کنند در آفرینش آسمانها و زمین: پروردگار ما؟ نیافریدی اینکه را بیهوده پاکئ تو پس نگاه دار ما را از عذاب آتش.

192. پروردگار ما؟ بدرستی که تو هر که در آری آتش پس رسوا کردی او را و نیست مر ستمکاران را از یاری گران.

193. پروردگار ما؟ بدرستی که ما شنودیم آواز دهنده آواز همی داد برای گرویدن که، گروید به پروردگار خویش پس گرویدیم. [91] پروردگار ما پس آمرز ما را گناهان ما را و بپوش از ما بدیهای ما را و جان ستان از ما با نیکوکاران.

194. پروردگار ما؟ و ده ما را آنچه نوید دادی ما را بر فرستادگانت و رسوا مکن ما را روز رستخیز، بدرستی که تو دیگرگون نکنی نوید را.

195. پس پاسخ بکن«1» مر ایشان را پروردگار ایشان که من نیست نکنم کار«2» کننده از شما، از مردینه یا زنینه، برخی شما از برخی. پس آنانی که خان و مان گذاشتند و بیرون کرده شدند«3» از سراهای خویش و رنجانیده شدند در راه من و کارزار کردند و کشته شدند، هراینه پوشم ازیشان بدیهای ایشان و هراینه در آرم ایشان را بهشتهای همی رود از زیر آن جویها، پاداشتی از نزد خدای و خدای نزد او نیکویی پاداشت.

-----------------------------------

(1). م: «پاسخ مکن»

(2). م: «کارا»

(3). م: «شدید» صفحه : 63

196. فریفته مکناد ترا گشتن آنانی که نگرویدند در شهرها.

197. برخورداری اندک، باز پس جای پناه ایشان دوزخ و بد بستری.

198. لکن آنانی که ترسیدند پروردگار خویش، مر ایشان را بهشتهای می رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن روزی از نزد خدای. و آنچه هست نزد خدای بهتر است مر نیکوکاران.

[92]

199. و بدرستی که از خداوند نامه هراینه آنی که گرود به خدای و آنچه فرو آورده شد به شما و آنچه فرو آورده شد به ایشان، ترسکاران مر خدای را نمی خرند به نشانهای خدای بهای اندک. اینان مر ایشان را مزد ایشان نزد پروردگار ایشان بدرستی که خدای زود شمار.

200. ای آنانی گرویدند؟ شکیبایی کنید و اسبان بندید و ترسید از خدای تا مگر شما رهید و رسید.

نساء، مدنی، 176 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای مردمان؟ ترسید از پروردگار خویش آنی که آفرید شما را از تنی یکی و آفرید از آن جفت او را و پراکند ازیشان دو مردانی بسیار و زنانی، و ترسید از خدای آنی که در می خواهید به او و خویشیها بدرستی که خدای هست بر شما نگه بان.

2. و دهید بی پدران را خواسته های ایشان را و مگیرید پلید را به پاک و مخورید [93] خواسته های ایشان را با«1» خواسته های خویش، بدرستی که آن بود بزه بزرگ.

-----------------------------------

(1). م: «تا» صفحه : 64

3. و اگر ترسید که راستی نکنید در بی پدران پس به زنی کنید آنچه خوش آید مر شما را از زنان دو دو و سه سه و چهار چهار، پس اگر ترسید که راستی نکنید، پس یکی یا آنچه خواوند شد دستهای شما آنت نزدیکتر که نچسبید.

4. و دهید زنان را کابینهای ایشان را دادنی پس خوش شوند شما را از چیزی از آن دلی، پس خورید آن را گوارنده سازنده.

5. و مدهید بی خردان را خواسته های خویش را، آنی که کرد خدای مر شما را ایستادگی، و دهید ایشان را در آن و پوشانید ایشان را و گویید ایشان را

گفتاری نیکو.

6. و آزمایید بی پدران را تا چون رسند زناشوهری را، پس اگر دانید ازیشان راه یافتگی را پس دهید به ایشان خواسته های ایشان را و مخورید آن را گزاف کاری و پیش گرفتنی که بزرگ شوند و هر که بود بی نیاز، پس پرهیزکاری کندا، و هر که بود نیازمند پس خوردا به نیکی پس چون دهید به ایشان خواسته های ایشان را پس گواه کنید [94] بر ایشان و بسنده به خدای شمار کننده.

7. مر مردان را بهره از آنچه گذاشت پدر و مادر و نزدیکتران، و مر زنان را بهره از آنچه گذاشت پدر و مادر و نزدیکتران، از آنچه اندک بود ازو یا بسیار بود بهره بریده.

8. و چون آید بخشش را خداوندان خویشی و بی پدران و درویشان پس دهید ایشان را از آن و گویید مر ایشان را گفتاری نیکو.

9. و بترسدا آنانی که اگر گذاشتندی از پس خویش فرزندانی سستانی، ترسیدندی بر ایشان، پس بپرهیزندا از خدای و گویندا سخنی درست. صفحه : 65

10. بدرستی که آنانی که می خورند خواسته های بی پدران را به ستم، هراینه می خورند در شکمهای خویش آتشی را و زود درآیند آتش افروخته.

11. اندرز می کند شما را خدای در فرزندان شما را، مر پسر را هم چند بهره دو دختر پس اگر باشند زنانی فزون دو، پس مر ایشان را دو برخ آنچه گذاشت و اگر باشد یکی، پس مرو را نیمه و مر پدر و مادر او را مر هر یکی را از ایشان دو، شش یک از آنچه گذاشت اگر باشد مرو را فرزندی، پس اگر نباشد مرو را [95] فرزندی و میراث برد ازو

پدر و مادر او پس مادر او را سیک، پس اگر باشد مر او را برادرانی پس مر مادر او را شش یک از پس اندرزی که اندرز کند به آن یا وامی پدران شما و پسران شما ندانید کدام ایشان نزدیکتر مر شما را سود پدید کرده از خدای، بدرستی که خدای بود و هست دانا درست کار و درست گفتار.

12. و مر شما را نیمه آنچه گذاشت زنان شما اگر نباشد مر ایشان را فرزندی، پس اگر باشد مر ایشان را فرزندی پس مر شما راست چهار یک از آنچه گذاشتند از پس اندرزی که اندرز کنند به آن یا وامی، و مر ایشان را چهار یک از آنچه گذاشتید اگر نباشد مر شما را فرزندی، پس اگر باشد مر شما را فرزندی پس مر ایشان را هشتیک از آنچه گذاشتید از پس اندرزی که اندرز کنید به آن یا وامی، و اگر باشد مردی که میراث گرفته شود بی فرزند مادر و پدر یا زنی و مرو را برادری یا خواهری، پس مر هر یکی را ازیشان دو، شش یک پس اگر باشند بیشتر از آنت پس ایشان انبازانند در سیک از پس اندرزی که اندرز کنند به آن یا وامی، [96] نه گزند در آرنده اندرزی از خدای و خدای دانا بردبار. صفحه : 66

13. آنت اندازه های خدای، و هر که فرمان برد خدای را و فرستاده او را درآرد او را در بهشتهای که می رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن و آنت فیروزی بزرگ.

14. و هر که نافرمانی

کند خدای را و فرستاده او را و درگذرد اندازه های او در آرد او را آتشی جاویدان در آن و مرو را عذابی خوار کننده.

15. و آنانی که می آیند کار زشت را از زنان شما، پس گواهی خواهید بر ایشان چهاری از شما، پس اگر گواهی دهند پس نگاه دارید ایشان را در خانه ها تا ستاند ایشان را مرگ یا گرداند خدای مر ایشان را راهی.

16. و آن دوی که آیند آن را از شما پس برنجانید ایشان را پس اگر بازگردند و بسامان شوند پس روی گردانید ازیشان دو. بدرستی که خدای بود و هست توبه پذیر بخشایشگر.

17. بدرستی که توبه پذیرفتن بر خدای مر آنانی را که کنند بدی را به نادانی، باز پس بازگردند از نزدیک، پس اینان توبه پذیرد خدای بر ایشان و بود و هست خدای دانا درست کار و درست گفتار.

18. و نیست توبه مر آنانی را که می کنند [97] بدیها تا چون آید یکی ایشان را مرگ، گفت: بدرستی که من بازگشتم اکنون، و نه آنانی که می میرند و ایشان ناگروندگانند، اینان ساخته کردیم برای ایشان عذابی دردناک.

19. ای آنانی که گرویدند؟ نشاید مر شما را که گیرید زنان را زور و باز مدارید ایشان را تا بروید به برخی آنچه دادید ایشان را مگر که آیند به زشت پیدا، و بزیید با ایشان به نیکی پس اگر ناخوش دارید ایشان را پس شاید که ناخوش دارید چیزی و گرداند خدای در آن نیکی بسیار. صفحه : 67

20. و اگر خواهید گرفتن زنی به جای زنی و داده اید یکی ایشان را پوست گاو پر زر پس مستانید از آن چیزی،

ا می ستانید آن را دروغ و بزه پیدا!

21. و چگونه ستانید آن را و بدرستی که رسید برخی شما به برخی و گرفتند از شما پیمانی استوار.

22. و به زنی مکنید آن را که زن کرد پدران شما از زنان مگر آنچه گذشت، بدرستی که آن بود و هست زشت و دشمنی و بدا راهی.

23. بازبسته شد [98] بر شما مادران شما و دختران شما و خواهران شما و خواهران پدران شما و خواهران مادران شما و دختران برادر و دختران خواهر و مادران شما، آنانی که شیر دادند شما را و خواهران شما از مکیدن شیر و مادران زنان شما و دختران زنان شما آنانی که در کنارهای شما از زنان شما آنانی که در آمدید با ایشان پس اگر نباشید درآمدید به ایشان پس نه گناهی بر شما و زنان پسران شما آنانی که از پشتهای شما و که فراهم آرید میان دو خواهر مگر آنچه گذشت، بدرستی که خدای بود و هست آمرزگار بخشایشگر.

24. و شوهرداران از زنان مگر آنچه خواوند شد دستهای شما، نبشتن خدای بر شما و حلال کرد مر شما را آنچه جز آنتان که جویید به خواسته های خویش پارسایان نه ریزندگان پس آنچه برخورداری گرفتید بدان ازیشان پس دهید ایشان را مزدهای ایشان، پدید کرده و نه گناهی بر شما در آنچه پسند کردید بدان، از پس باز بریده، بدرستی که خدای بود و هست دانا درست کار و درست گفتار. [99] صفحه : 68

25. و هر که نتواند از شما افزونی که به زنی کند آزادان گروندگان پس از آنچه خداوند شد دستهای شما از کنیزکان شما گروندگان،

و خدای داناتر است به گرویدن شما، برخی شما از برخی، پس به زنی کنید ایشان را به دستوری خداوندان ایشان و دهید ایشان را مزدهای ایشان به نیکی. پارسایان نه ریزندگان و نه فراگیرندگان دوستان، پس چون به شوهر داده شوند پس اگر آیند به زشت پس بر ایشان نیمه آنچه بر آزادان از عذاب، آنت مر آنی را که ترسد از رنج از شما و که شکیبایی کنید بهتر است مر شما را و خدای آمرزگار است بخشایشگر.

26. می خواهد خدای که پدید کند برای شما و نماید شما را رفتهای آنانی که از پیش شما، و توبه پذیرد بر شما و خدای داناست راست آور.

27. و خدای می خواهد که توبه پذیرد بر شما و می خواهد آنانی که پی روی می کنند آرزوها را که چسبند چسبیدن بزرگ.

28. می خواهد خدای که سبک کند از شما و آفریده شد مردم سست.

29. ای آنانی که گرویدند؟ مخورید [100] خواسته های خویش را میان شما به ناشایست مگر که باشد بازرگانی از پسندکاری از شما و مکشید تنهای خویش را بدرستی که خدای بود و هست به شما بخشایشگر.

30. و هر که کند آنت گذشتنی از اندازه و ستم کردنی، پس زود در آریم او ر«1» در آتشی، و بود و هست آن بر خدای آسان.

31. اگر بیکسو شوید بزرگهای آنچه بازداشته می شوید از آن، در گذاریم از شما بدیهای شما را و در آریم شما را درآوردن جایی خوب.

-----------------------------------

(1). اور- او را [.....] صفحه : 69

32. و آرزو مبرید آنچه را که افزونی داد خدای بدان برخی شما را بر برخی. مر مردان را بهره از آنچه اندوختند و مر زنان

را بهره از آنچه اندوختند، و در خواهید از خدای از افزونی او، بدرستی که خدای بود و هست به هر چیزی دانا.

33. و مر هر یکی را گردانیدیم میراث برندگان از آنچه گذاشت پدر و مادر و خویشان و آنانی که بست سوگندهای شما پس بدهید ایشان را بهره ایشان. بدرستی که خدای بود و هست بر هر چیزی گواه.

34. مردان ایستادگی کنندگانند بر زنان به آنچه افزونی داد خدای برخی را ایشان بر برخی و به آنچه هزینه کردند از خواسته های خویش، پس بسامانان، [101] فرمان برداران، نگاه دارندگان مر نهانی را به آنچه نگاه داشت خدای، و آنانی که ترسید از بدسازی ایشان پس پند دهید ایشان را و جدا شوید از ایشان در بسترها و بزنید ایشان را، پس اگر فرمان برند شما را پس مجویید بر ایشان راهی، بدرستی که خدای بود و هست برتر بزرگ.

35. و اگر ترسید جدایی میان ایشان دو، پس فرستید داوری از کسان او و داوری از کسان او اگر خواهند سامانی، سازواری دهد خدای میان آن دو بدرستی که خدای بود و هست دانا آگاه.

36. و بپرستید خدای را و انباز میارید به او چیزی و به پدر و مادر نیکویی کردنی و به خداوند خویشی و بی پدران و درویشان و همسایه خداوند خویشی و همسایه بیگانه و یار به پهلو و راه گذری و آنچه خواوند شد دستهای شما، بدرستی که خدای دوست ندارد آنی را که باشد کشّی کننده نازنده. صفحه : 70

37. آنانی که بخیلی می کنند و می فرمایند مردمان را به بخیلی و می پوشند آنچه داد ایشان را خدای از افزونی

خویش، و ساخته کردیم مر ناگروندگان را عذابی خوار کننده.

38. و آنانی که هزینه کنند خواسته های خویش را دیدن [102] مردم و نمی گروند به خدای و نه به روز بازپسین، و هر که باشد دیو مرو را یار پس بدا یار.

39. و چیست بر ایشان! اگر گرویدندی به خدای و روز بازپسین و هزینه کردندی از آنچه روزی کرد ایشان را خدای و بود و هست خدای به ایشان دانا.

40. بدرستی که خدای ستم نکند همسنگ مورچه خرد و اگر باشد نیکی افزون کند آن را و دهد از نزد خود مزدی بزرگ.

41. پس چگونه چون آییم از هر گروهی به گواهی و آریم ترا بر اینان گواهی.

42. در آن روز دوست دارد آنانی که نگرویدند و نافرمانی کردند فرستاده را که هامون کرده شود به ایشان زمین و نپوشند از خدای سخنی.

43. ای آنانی که گرویدند؟ نزدیک مشوید نماز را و شما مستانید تا دانید آنچه می گویید و نه دور ماندگان مگر گذرندگان راه تا سر و تن شویید و اگر باشید بیماران یا بر سفری یا آید یکی از شما از گودال یا بسودید زنان را، پس نیافتید آبی، پس تیمّم کنید آهنگ کنید خاکی پاکی، پس ببسایید رویهای خویش را [103] و دستهای خویش را بدرستی که خدای بود و هست ناپیدا کننده آمرزگار.

44. ا ندیدی به آنانی که داده شدند بهره از نامه، همی خرند گمراهی را و می خواهند که گم شوید راه! صفحه : 71

45. و خدای داناتر به دشمنان شما و بسنده به خدای دوست و بسنده به خدای یاری گر.

46. از آنانی که

جهود شدند می گردانند سخنها را از جایهای آن و می گویند شنیدیم و نافرمانی کردیم، و بشنو ناشنوانیده و راعنا پیچانیدنی به زبانهای خویش و درآمدنی در کیش. و اگر که ایشان گفتندی شنویدیم و فرمان بردیم، و فرا شنو و نگه کن ما را هراینه بودی به مر ایشان را و راست، و لکن نفرین کرد ایشان را خدای به ناگرویدن ایشان پس نگروند مگر اندکی.

47. ای آنانی که داده شدند نامه را؟ گروید به آنچه فرو آوردیم باور دارنده مر آنچه را با شما از پیش که ناپیدا کنیم رویهای را، پس بازگردانیم آن را بر پسهای آن یا نفرین کنیم ایشان را چنانکه نفرین کردیم خداوندان شنبه، و بود و هست فرمان خدای کرده شدنی.

48. بدرستی که خدای نیامرزد که انباز آورده شود به او و آمرزد آنچه فرود آن مر آن را که [104] خواهد و هر که انباز آرد به خدای پس بدرستی که فرا بافت بزه بزرگ.

49. ا ندیدی به آنانی که پاک می کنند تنهای خویش را؟ نه که خدای پاک کند آنی را که خواهد و ستم کرده نشوند تافته.

50. نگر چگونه فرا می بافند بر خدای دروغ را! و بسنده به او بزه پیدا.

51. ا ندیدی به آنانی که داده شدند بهره از نامه، می گروند به دیو و بت! و می گویند مر آنانی را که نگرویدند: اینان راه یافته تر از آنانی که گرویدند راه.

52. اینان آنانی اند که نفرین کرد ایشان را خدای و هر که نفرین کند خدای، پس هرگز نیابی برای او یاری گری.

53. یا مر ایشان را بهره از پادشاهی پس آنگاه ندهند

مردمان را گو خرماسته. صفحه : 72

54. یا بدخواهی می کنند مردمان بر آنچه داد ایشان را خدای را افزونئ خویش، پس بدرستی که دادیم فرزندان ابراهیم را نامه و دانش استوار و دادیم ایشان را پادشاهی بزرگ.

55. پس از ایشان آنی که گروید به او و از ایشان آنی گردید ازو و بسنده به دوزخ افروخته.

56. بدرستی که آنانی که نگرویدند به نشانهای ما، زود در آریم ایشان را آتشی، هرگاه که پخته شد پوستهای ایشان به جای نهیم ایشان را پوستهای [105] جز آن تا بچشند عذاب را، بدرستی که خدای بود و هست بی همتا درست کار و درست گفتار.

57. و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها زود در آریم ایشان را در بهشتهای که همی رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن همیشه، مر ایشان را در آن جفتهایی پاک کرده و در آریم ایشان را سایه پناه دار.

58. بدرستی که خدای می فرماید شما را، که باز گذارید زینهاریها را به خداوندانش و چون داوری کنید میان مردمان که داوری کنید به راستی و داد. بدرستی که خدای چه نیک چیز«1» پند می دهد شما را به آن. بدرستی که خدای بود و هست شنوا بینا.

59. ای آنانی که گرویدید؟ فرمان برید خدای را و فرمان برید پیغامبر را و خداوندان کار از شما، پس اگر پیکار کنید در چیزی پس بازگردانید آن را به خدای و پیغامبر اگر هستید که گروید به خدای و روز بازپسین، آنت بهتر و خوبتر سر انجام.

60. ا ندیدی به آنانی که می گویند که ایشان گرویدند به آنچه فرو آورده شد به تو و آنچه فرو آورده شد

از پیشت می خواهند که به داوری شوند به بت و بدرستی که فرموده شده اند که نگروند بدان! و می خواهد دیو که گمراه کند ایشان را [106] گمراهی دور.

-----------------------------------

(1). م: «خبر» صفحه : 73

61. و چون گفته شود مر ایشان را بیایید به آنچه فرو آورد خدای و به پیغامبر، بینی دو رویگان را روی می گردانند از تو روی گرداندنی.

62. پس چگونه چون رسد ایشان را رسنده به آنچه پیش فرستاد دستهای ایشان! باز پس آیند ترا سوگند همی خورند به خدای نخواستیم مگر نیکویی و درخور کردنی.

63. اینان آنانی اند که می داند خدای آنچه در دلهای ایشان است، پس روی گردان از ایشان و پند ده ایشان را و بگوی مر ایشان را در تن ایشان گفتاری در رسنده.

64. و نفرستادیم از فرستاده مگر تا فرمان برده شود به فرمان خدای، و اگر که ایشان آنگاه که ستم کردند تنهای خویش را، آمدندی ترا پس آمرزش خواستندی از خدای و آمرزش خواستی برای ایشان را فرستاده، هراینه یافتندی خدای را توبه پذیر بخشایشگر.

65. پس نی به خدایت نگروند تا داور کنند ترا در آنچه درآمیخت در میان ایشان. باز پس نیابند در دلهای خویش تنگی ای از آنچه گذاردی و تن دهند تن دادنی.

66. و اگر که ما نوشتیمی بر ایشان که بکشید تن های خویش را یا بیرون شوید از سراهای خویش، نکردندی آن را مگر اندکی از ایشان. و اگر که ایشان کردندی آنچه پند داده شوند به آن، هراینه بودی بهتر مر ایشان را و سختر [107] استوار داشتن.

67. و آنگاه هراینه دادیمی ایشان را از نزد ما مزدی بزرگ.

68. و هراینه نمودیمی ایشان را

راهی را راست.

69. و هر که فرمان برد خدای را و فرستاده را، پس اینان با آنانی اند که نیکویی کرد خدای بر ایشان از پیغامبران و راست ... و شهیدان و شایستگان و نیکا اینان یاران.

70. آنت افزونی از خدای و بسنده است به خدای دانا. صفحه : 74

71. ای آنانی که گرویدید؟ فرا گیرید ترس خویش را پس بروید گروه گروه«1» یا بروید همه.

72. و بدرستی که از شما کسی هراینه درنگ کند پس اگر رسد شما را رسنده، گوید: بدرستی که نیکویی کرد خدای بر من چون نبودم با ایشان دستادست.

73. و اگر رسد شما را افزونئ از خدای، هراینه گوید: همانا که نبود میان شما و میان او دوستی، ای کاشکی من بودی با ایشان پس پیروزی یافتمی پیروزی یافتنی بزرگ.

74. پس کشش کندا در راه خدای آنانی که خرند زندگانی اینکه جهان به آن جهان، و هر که کشش کند در راه خدای، پس کشته شود یا به آید، پس زود دهیم ایشان را مزدی بزرگ.

75. و چیست شما را که کشش نکنید در راه خدای و سست گرفته شدگان از مردان [108] و زنان و کودکان آنانی که همی گویند پروردگار ما بیرون آر ما [را] از اینکه ده ستمکار کسان آن و گردان ما را از نزدت دوستی و گردان ما را از نزدت یاری گری!

76. آنانی که گرویدند، کشش همی کنند در راه خدای و آنانی که نگرویدند کشش همی کنند در راه دیو بت، پس کشش کنید با دوستان دیو، بدرستی که سگالش بد دیو بود و هست سست.

77. ا نگه نکردی به آنانی که گفته شد

مر ایشان را باز دارید دستهای خویش را و به پای دارید نماز را و دهید پاکئ خواسته را! پس چون نوشته شد بر ایشان کشش، ناگاه گروهی ازیشان همی ترسند از مردمان چون ترسیدن خدای یا سختر ترسیدنی، و گفتند: پروردگار ما؟ چرا نوشتی بر ما کشش کردن را! چرا پس نداشتی ما را تا هنگامی نزدیک! بگوی: برخورداری اینکه جهان اندکی است و آن جهان بهتر است مر آنی را پرهیزید، و ستم کرده نشوند رشته گو دانه خرما.

-----------------------------------

(1). م: «گروه گرود» صفحه : 75

78. هر جا که باشید دریابد شما را مرگ و اگر باشید در کوشکهای برافراشته و اگر رسد ایشان را نیکویی، گویند: اینکه از نزد خدای و اگر [109] رسد ایشان را بدی گویند اینکه از نزد تو. بگوی: همه از نزد خدای، پس چیست مر اینان گروه را نخواهند که دریابند سخنی!

79. هر چه رسد ترا از نیکویی پس از خدای و هر چه رسد ترا از بدی پس از تن تو. و فرستادیم ترا برای مردمان فرستاده و بسنده به خدای گواه.

80. هر که فرمان برد فرستاده را پس بدرستی که فرمان برد خدای را و هر که برگشت پس نفرستادیم ترا بر ایشان نگه بان.

81. و همی گویند: فرمان برداری، پس چون بیرون شوند از نزد تو بسگالد به شب گروهی از ایشان جز آنی که می گویی و خدای می نویسد آنچه به شب می سگالند پس روی گردان از ایشان و کار باز گذار بر خدای و بسنده خدای کارساز.

82. ا پس نیندیشند در نبی را و اگر بودی از نزد جز خدای هراینه یافتندی درو ناهموارئ بسیار!

83.

و چون آید ایشان را کاری از بی بیمی یا ترس، آشکارا کنند آن را، و اگر بازگردانیدندی به سوی فرستاده و به سوی خداوندان کار ازیشان، هراینه بدانستی آن را آنانی که بیرون آرند آن را ازیشان و اگر نه افزونی [110] خدای بر شما و بخشایش او هراینه پی روی کردی دیو را مگر اندکی.

84. پس کشش کن در راه خدای، خواسته نشوی مگر تنت را و برانگیز گروندگان را شاید که خدای که باز دارد سختی آنانی را که نگرویدند و خدای سختر سختی و سختر شکنجه کردن. صفحه : 76

85. هر که خواهش کند خواهشی نیکو، باشد مرو را بهره از آن و هر که خواهش کند خواهشی بد، باشد مرو را بهره از آن، و بود و هست و باشد خدای بر هر چیزی نگه بانی.

86. و چون درود گفته شوید به درودی پس درود گویید به نیکوتر از آن یا بازگردانید آن را، بدرستی که خدای بود و هست بر هر چیزی شمارکننده.

87. خدای نه خدایی مگر او، هراینه فراهم آرد شما را به روز رستخیز نه گمانی در آن، و کیست راست گوی تر از خدای سخن!

88. پس چیست مر شما را در دو رویگان دو گروه! و خدای نگون سار کرد ایشان را به آنچه اندوختند. ا همی خواهید که راه نمایید آنی را که گمراه کرد خدای! و هر که گمراه کند خدای پس هرگز نبینی او را راهی.

89. دوست داشتند اگر کافر شوید نگروید همچنان که نگرویدند، پس باشید برابر، پس مگیرید ازیشان دوستانی [111] تا خان و مان بدرود کنند در راه خدای. پس اگر برگردند پس

بگیرید ایشان را و کشید ایشان را جایی که یابید«1» ایشان را و مگیرید ازیشان دوستی و نه یاری گری.

90. مگر آنانی که پیوندند به گروهی که میان شما و میان ایشان پیمانی یا آمدند شما را، تنگ شد سینه های ایشان که کشش کنند با شما یا کشش کندا«2» با گروه خویش. و اگر خواستی خدای هراینه برگماشتی ایشان را بر شما پس کشش کردندی با شما پس اگر کناره کنند از شما پس کشش نکنند با شما و افکنند به سوی شما آشتی، پس نکرد خدای مر شما را بر ایشان راهی.

-----------------------------------

(1). م: در متن «یابند» هم خوانده می شود.

(2). ظ: «کشش کنندا» صفحه : 77

91. زود یابید دیگران را می خواهند که بی ترس شوند از شما و بی ترس شوند از گروه خویش. هرگاه که بازگردانیده شوند به آزمایش آشوبی، نگوسار کرده شوند در آن. پس اگر کناره نگیرند از شما و افکنند به شما آشتی را و فرو ندارند دستهای خویش را، پس گیرید ایشان را و کشید ایشان را جایی که یابید ایشان را، و اینانتان گردانیدیم مر شما را بر ایشان دست یافتی پیدا و روشن.

92. و نبود مر گرونده را که کشد گرونده را مگر [112] بی آهنگی، و هر که کشد گرونده را بی آهنگ، پس آزاد کردن گردن بنده گرونده و خونبهای سپرده به سوی کسان خویش مگر که صدقه کنند. پس اگر باشد از گروهی دشمنانی مر شما را و او گرونده پس آزاد کردن گردنی گرونده و اگر باشد از گروهی میان شما و میان ایشان پیمانی، پس خونبهای سپرده به کسان او و آزاد کردن گردنی

گرونده. پس هر که نیابد پس روزه دو ماه پیوسته بازگشتی از خدای، و بود و هست خدای دانا استوار کار.

93. و هر که کشد گرونده را آهنگ کنان پس پاداشت او دوزخ است، جاویدان در آن، و خشم گرفت خدای برو و نفرین کرد و دور کرد او را و آماده کرد برای او شکنجه بزرگ.

94. ای آنانی که گرویدند؟ چون روید در راه خدای پس روشن دانید و مگویید مر آنی را که پیش آورد به سوی شما آشتی را، نیستی گرونده، می جویید کالان زندگانی اینکه جهان فروتر، پس نزد خدای سودها بسیار، همچنانت بودید از پیش پس سپاس نهاد خدای بر شما پس روشن بدانید بدرستی که خدای بود و هست به آنچه همی کنید آگاه. [113] صفحه : 78

95. برابر نباشد نشنندگان از گروندگان جز خداوندان بیچارگی و کوشندگان در راه خدای به خواسته های خویش و تنهای خویش. افزونی داد خدای کوشندگان را به خواسته های خویش و تنهای خویش بر نشینندگان پایه گاه. و هر یکی را نوید داد خدای نیکویی، و افزونی داد خدای کوشندگان را بر نشینندگان مزدی بزرگ.

96. پایه گاهها از او و آمرزشی و بخشایشی. و بود و هست خدای آمرزگار بخشاینده.

97. بدرستی که آنانی که جان ستاند ایشان را فرشتگان ستمکاران تنهای خویش، گفتند: در چه بودید! گفتند: بودیم سست داشته شدگان و زبونان در زمین. گفتند: ا نبود زمین خدای فراخ پس خان و مان گذارید در آن! پس اینان بازگشت ایشان دوزخ است و بدا جای بازگشت.

98. مگر سست داشته شدگان از مردان و زنان و کودکان که نتوانند چاره و راه نیابند راهی.

99. پس اینان شاید خدای

که در گذارد از ایشان. و بود و هست خدای درگذارنده آمرزگار.

100. و هر که خان و مان گذارد در راه خدای، یابد در زمین هجرت جایی [114] بسیار و فراخی، و هر که بیرون شود از خانه خویش خان و مان گذارنده به خدای و فرستاده او، پس دریابد او را مرگ پس بدرستی که افتاد مزدش بر خدای، و بود و هست خدای آمرزگار بخشاینده.

101. و چون روید در زمین، پس نیست بر شما گناهی که کوتاه کنید از نماز اگر ترسید که آشوباند شما را آنانی که نگرویدند. بدرستی که ناگروندگان هستند مر شما را دشمنی پیدا. صفحه : 79

102. و چون باشی در ایشان، پس بر پا داری برای ایشان نماز را پس خیزدا گروهی از ایشان با تو و گیرندا سازهای خویش را پس چون روی بر زمین نهند پس باشند از پس شما، و آیدا گروهی دیگر نماز نکردند پس نماز کنندا با تو و فرا گیرند پرهیز خویش را و سازهای خویش را. دوست داشت آنانی که نگرویدند اگر غافل شوید از سازهای خویش و کالاهای خویش پس چسبند بر شما چسبیدنی یگانه. و نه گناهی بر شما اگر باشد با شما رنجی از باران یا باشید بیماران که نهید سازهای خویش و گیرید پرهیز خویش. [115] بدرستی که خدای آماده کرده است مر ناگروندگان را شکنجه خوارکننده.

103. پس چون گذارید نماز را پس یاد کنید خدای را ایستادگان و نشسته گان و بر پهلوهای خویش، پس چون آرام گیرید پس به پای دارید نماز را. بدرستی که نماز هست بر گروندگان نوشته هنگام پدید کرده.

104. و

سستی مکنید در جستن گروه اگر هستید که دردمند می شوید. پس بدرستی که ایشان دردمند می شوند همچنان که دردمند می شوید و امید می دارید از خدای آنچه امید نمی دارند و هست خدای دانا درست کار.

105. بدرستی که ما فرستادیم به سوی تو نامه را به راستی، تا داوری کنی میان مردمان به آنچه نمود ترا خدای و مباش مر کاستکاران را پیکارکش.

106. و آمرزش خواه از خدای. بدرستی که خدای بود و هست آمرزگار بخشاینده.

107. و پیکار مکش از آنانی که می کاهند از تنهای خویش. بدرستی که خدای دوست نمی دارد آنی را که باشد کاستکار بزه مند.

108. می پوشند از مردمان و نمی پوشند از خدای و او با ایشان آنگاه که می سگالند به شب آنچه نپسندد از گفتار. و هست خدای به آنچه همی کنند فرا رسنده.

109. شما اینان [116] پیکار کشیدید ازیشان در زندگانی اینکه جهان پس هر که پیکار کند ازیشان روز رستخیز یا که باشد بر ایشان نگاه بان. صفحه : 80

110. و هر که کند بدئ یا ستم کند خویشتن را، باز پس آمرزش خواهد از خدای، یابد خدای را آمرزگار بخشاینده.

111. و هر که اندوزد بزه را، پس هراینه اندوزد آن را بر خویش، و بود و هست خدای دانا درست کار.

112. و هر که اندوزد گناهی را یا بزه را، باز پس اندازد به آن بی گناهی را، پس بدرستی که برداشت دروغی را و بزه پیدا و هویدا.

113. و اگر نه افزونی خدای بر تو و بخشایش او، هراینه آهنگ کردی گروهی ازیشان که گمراه کنند ترا و گمراه نکنند مگر تنهای خویش را و زیان نرسانند ترا از چیزی.

و فرود آورد خدای بر تو نبی را و درستی گفتار و آموخت آنچه نبود دانی. و بود و هست افزونی خدای بر تو بزرگ.

114. نه نیکی در بسیاری از رازهای ایشان مگر آنی که فرمود به دهشی یا نیکویی یا آشتی افکندنی میان مردمان. و هر که کند آنت را جستن خشنودئ خدای پس زودا دهیم او را [117] مزدی بزرگ.

115. و هر که نافرمانی کند فرستاده را از پس آنچه پدید شد او را راه راست و پی روی کند نه راه گروندگان، بازگردانیم او را آنچه به خود گرفت و در آریم او را دوزخ و بدا جای بازگشت.

116. بدرستی که خدای نیامرزد که انباز آرد بدو و آمرزد آنچه فروتر، آنت مر آنی را که خواهد. و هر که انباز آرد به خدای پس بدرستی که گمراه شد گمراه شدنی دور.

117. نمی خوانند از فرود آن مگر ماده گانی را و نمی خوانند مگر دیوی را ستیهنده.

118. دور کرد او را خدای و گفت: هراینه فرا گیرم از بندگانت بهره پدید کرده. صفحه : 81

119. و هراینه گمراه کنم ایشان را و هراینه بیوس دهم ایشان را و هراینه فرمایم ایشان را، پس هراینه بشکافند گوشهای چهارپایان را و هراینه بفرمایم ایشان را، پس هراینه بگردانند آفریده خدای را و هر که فرا گیرد دیو را دوستی از فرود خدای، پس هراینه زیان کرد زیان کردنی آشکار.

120. نوید می دهد ایشان را و بیوس می دهد ایشان را، و بیوس نمی دهد ایشان را دیو مگر فریبی.

121. اینان جای پناه ایشان دوزخ و نمی یابند از آن رهایی.

122. و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها را،

هراینه در آریم ایشان را [118] بهشتها می رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن همیشه. نوید خدای راست و کیست راست تر از خدای گفتار.

123. نیست آرزوهای شما و نه آرزوهای خداوندان توریت. هر که کند بدئ پاداشت داده شود و نیابد برای خود از فرود خدای دوستی و نه یاری گری.

124. و هر که کند از شایسته ها از نرینه یا از ماده و او گرونده پس اینان در آورده شوند در بهشت و ستم کرده نشوند گو دانه خرما.

125. و کیست خوب تر کیش از آنی که ویژه کرد روی خویش را مر خدای را و او نیکوکار است و پی روی کرد کیش ابراهیم را برگردنده، و فرا گرفت خدای ابراهیم را دوستی!

126. و مر خدای راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین. و بود خدای به هر چیزی دانا.

127. و پاسخ می خواهند از تو در زنان. بگوی خدای پاسخ دهد شما را در ایشان و آنچه خوانده شود بر شما در نوشته در بی پدران زنان آنانی که نمی دهید ایشان را آنچه نبشته شد برای ایشان و می خواهید که به زنی خواهید و سست داشته شدگان از کودکان و که ایستید برای بی پدران به داد. و آنچه کنید از نیکی [119] پس بدرستی که خدای هست به آن دانا. صفحه : 82

128. و اگر زنی ترسد از شوهر خویش ناسازی یا روی گردانیدنی، پس نه گناهی بر ایشان که آشتی کنند در میان خویش آشتئ و آشتی بهتر. و آورده شد تنها تنگ دلی. و اگر نیکویی کنید و پرهیزید پس بدرستی که خدای هست به آنچه همی کنید آگاه.

129. و هرگز

نتوانید که داد کنید میان زنان و اگر چه آرزو کنید، پس مچسبید همه چسبیدنی پس گذارید او را همچو آویخته، و اگر بسامان باشید و پرهیزید، پس بدرستی که خدای هست آمرزگار بخشاینده.

130. و اگر جدا شوند، بی نیاز کند خدای هر یکی را از فراخی خویش، و هست خدای فراخ درست کار.

131. و مر خدای راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است. و هراینه اندرز کردیم آنانی را که داده شدند نامه را از پیش شما و شما را که پرهیزید از خدای، و اگر نگروید پس بدرستی که مر خدای راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و هست خدای بی نیاز ستوده.

132. و مر خدای راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین و بسنده خدای کارساز.

133. اگر خواهد برد شما را ای مردمان و آرد دیگران را و هست [120] خدای بر آنت توانا.

134. هر که باشد که خواهد پاداشت اینکه جهان، پس نزد خدای پاداشت اینکه جهان و آن جهان، و هست خدای شنوا بینا.

135. ای آنانی که گرویدید؟ باشید ایستادگان به داد، گواهان مر خدای را و اگر چه بر تنهای شما یا پدر و مادر و نزدیکتران، اگر باشد توانگر یا درویش پس خدای سزاوارتر به ایشان، پس پی روی مکنید کام دل را که بگردید و اگر پیچید یا روی گردانید پس بدرستی که خدای هست به آنچه همی کنید آگاه. صفحه : 83

136. ای آنانی که گرویدید؟ گروید به خدای و فرستاده او و نامه آنی که فرو آورده شد بر فرستاده او و نامه آنی که فرو آورده شد از

پیش، و هر که نگرود به خدای و فرشتگانش و نامه های او و فرستادگان او و روز بازپسین، پس بدرستی که گمراه شد گمراه شدنی دور.

137. بدرستی که آنانی که گرویدند باز نگرویدند باز گرویدند باز نگرویدند باز بیفزودند ناگرویدنی، نبود خدای که آمرزد ایشان را و نه که نماید ایشان را راهی.

138. مژده ده دو رویگان را به اینکه که: مر ایشان راست شکنجه دردناک.

139. آنانی که فرا می گیرند ناگروندگان را دوستان از فرود گروندگان. [121] ا همی جویند نزدیک ایشان بزرگی!

پس بدرستی که بزرگی مر خدا را همه.

140. و بدرستی که فرو آورده شد بر شما در نامه که چون شنوید نشانهای خدا را، ناگرویده شود به آن و فسوس کرده شود بدان، پس منشینید با ایشان تا درآیند در سخنی جز آن، بدرستی که شما آنگاه چون ایشانید. بدرستی که خدای فراهم آرنده دو رویگان و ناگروندگان در دوزخ همه.

141. آنانی که چشم می دارند به شما، پس اگر باشد مر شما را گشایشی از خدای گویند: ا نبودیم با شما! و اگر باشد مر ناگروندگان را بهره، گویند: ا نه توانا بودیم بر شما و بازداشتیم شما را از گروندگان! پس خدای داوری کند میان شما روز رستخیز، و هرگز نگرداند خدای مر ناگروندگان را بر گروندگان راهی. صفحه : 84

142. بدرستی که دو رویگان فریبند خدای را و او فریبنده ایشان، و چون خیزند به نماز خیزند کاهلان نمایش کنند مردمان را و نه یاد کنند خدای را مگر اندکی.

143. گردندگان میان آنت، نه سوی اینان و نه سوی اینان. و هر که گمراه کند خدای پس هرگز نیابی مرو را راهی.

144.

ای [122] آنانی گرویدید؟ فرا مگیرید ناگروندگان را دوستان«1» از فرود گروندگان. ا می خواهید که گردانید مر خدای را بر شما حجّتی پیدا!

145. بدرستی که دو رویگان در پایه گاه فروتر از آتش و هرگز نیابی مر ایشان را یاری دهی.

146. مگر آنانی که بازگشتند و بسامان شدند و چنگ در زدند به خدای [و] ویژه کردند کیش خویش را برای خدا، پس اینان با گروندگان و زودا که دهد خدای گروندگان را مزدی بزرگ.

147. چه می کند خدای به عذاب شما اگر سپاس داری کنید و گروید! و هست خدای سپاس پذیر دانا.

148. دوست ندارد خدای آواز بلند کردن را به بدی از گفتار، مگر آنی که ستم کرده شد و هست خدای شنوا دانا.

149. اگر آشکار کنید نیکی را یا نهان کنید او را یا درگذارید از بدی، پس بدرستی که خدای هست درگذراننده توانا.

150. بدرستی که آنانی که نمی گروند به خدای و فرستادگان او و می خواهند که جدا کنند میان خدا و فرستادگان او و همی گویند گرویم به برخی و نگرویم به برخی و همی خواهند که فرا گیرند میان آنت راهی. [123]

151. اینان ایشان ناگروندگانند درست و آماده کردیم مر ناگروندگان را شکنجه خوار کننده.

-----------------------------------

(1). م: «و دستان» صفحه : 85

152. و آنانی که گرویدند به خدای و فرستادگان او و جدا نکردند میان یکی ازیشان، اینان زود دهیم ایشان را مزدهای ایشان را و هست خدای آمرزگار بخشایشگر.

153. می خواهد از تو خداوندان نامه که فرود آری بر ایشان نامه از آسمان، پس بدرستی که خواستند از موسی بزرگتر از آنت، پس گفتند: نمای ما را خدای را آشکار، پس

گرفت ایشان را آتش به ستم ایشان، باز پس فرا گرفتند گوساله را از پس آنچه آمد ایشان را روشنان پس درگذرانیدیم از آنت و دادیم موسی را حجّتی روشن.

154. و برداشتیم زبر ایشان کوه را به پیمان استوار ایشان و گفتیم ایشان را: در آیید در را سر فرود آرندگان، و گفتیم:

مر ایشان را از اندازه مگذرید در شنبه و گرفتیم ازیشان پیمانی درشت و زفت.

155. پس به شکستن ایشان پیمان خویش را و ناگرویدن ایشان به نشانهای خدای و کشتن ایشان پیغمبران را به ناسزا و گفتن ایشان دلهای ما در پوشش است، نه که مهر نهاد خدای بر آن به ناگرویدن ایشان [124] پس نمی گروند مگر اندکی.

156. و به ناگرویدن ایشان و گفتار ایشان بر دختر عمران دروغی بزرگ.

157. و گفتار ایشان: بدرستی که ما کشتیم نیک رو عیسی پسر مریم فرستاده خدای، و نکشتند او را و نه بردار کردند او را و لکن مانند کرده شد برای ایشان و بدرستی که آنانی که ناهمواری کردند درو هراینه در گمانی ازو. نیست مر ایشان را به او از دانشی مگر پی روی کردن گمان و نکشتند او را بی گمان.

158. نه که برداشت او را خدای به خود. و هست خدای بی همتا ارجمند درست کار.

159. و نیست از خداوندان نامه مگر هراینه گروند به او پیش از مرگش و روز رستخیز باشد بر ایشان گواه. صفحه : 86

160. پس به ستم کردنی از آنانی که جهود شدند. حرام کردیم بر ایشان خوشها را که حلال کرده شده بود مر ایشان را و به گردانیدن ایشان از راه خدای بسیاری را.

161. و گرفتن ایشان ربا را

و بدرستی که بازداشته شدند ازو، و خوردن ایشان خواسته های مردمان را به ناروا. و آماده کردیم مر ناگروندگان را ازیشان عذابی دردناک.

162. لکن استواران در دانش ازیشان و گروندگان می گروند به آنچه فرو آورده شد به تو و آنچه فرو آورده شد از پیشت. و به پای دارندگان نماز را و دهندگان حق درویشان را [125] و گروندگان به خدای و روز بازپسین اینان زود دهیم ایشان را مزدی بزرگ.

163. بدرستی که ما پیغام کردیم به تو، چنانکه پیغام کردیم به نوح و پیغمبران از پس او و پیغام کردیم به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و دادیم داود را نوشته.

164. و فرستادگان بدرستی که گفتیم ایشان را بر تو از پیش و فرستادگانی نگفتیم ایشان را بر تو. و سخن گفت خدای با موسی سخن گفتنی.

165. فرستادگانی مژده دهندگان و بیم کنندگان تا نباشد مر مردمان را بر خدای بهانه پس پیغمبران. و هست خدای بی همتا درست کار.

166. لکن خدای گواهی می دهد به آنچه فرود آورد به تو فرود آورد آن را به دانش خویش و فرشتگان گواهی می دهند و بسنده خدای گواه.

167. بدرستی که آنانی که نگرویدند و بازگردانید از راه خدای، بدرستی که گمراه شدند گمراه شدنی دور.

168. بدرستی که آنانی که نگرویدند و ستم کردند، نبود خدای تا که آمرزد ایشان را و ننماید ایشان را راهی. صفحه : 87

169. مگر راه دوزخ، جاویدان در آن همیشه و هست آنت بر خدای آسان. [126]

170. ای مردمان؟ بدرستی که آمد شما را فرستاده به درست از پروردگار

شما، پس گروید بهتر مر شما را و اگر نگروید پس بدرستی که مر خدای راست آنچه در آسمانها و زمین و هست خدای دانا درست کار.

171. ای خداوندان نامه؟ دور در مروید در کیش خویش و مگویید بر خدای مگر راست. هراینه نیک رو عیسی پسر مریم فرستاده خدای و سخن او، افکند آن را به مریم و جانی از او پس گروید به خدای و فرستادگان او و مگویید سه. باز ایستید بهتر مر شما را، بدرستی که خدای خدایی است یکی. پاکئ او که باشد مرو را فرزندی مرو را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و بسنده خدای کارگذار.

172. هرگز ننگ ندارد عیسی که باشد بنده مر خدای را و نه فرشتگان نزدیک کردگان. و هر که ننگ دارد از پرستیدن او و بزرگ منشی کند پس زود گرد آرد ایشان را به خود همه.

173. پس امّا آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، پس پر دهد ایشان را مزدهای ایشان را و افزاید ایشان را از افزونئ خویش و امّا آنانی که ننگ داشتند و بزرگ منشی کردند پس عذاب کند ایشان را [172] عذابی دردناک و نیابند برای ایشان از فرود خدای دوستی و نه یاری گری.

174. ای مردمان؟ بدرستی که آمد شما را حجّتی از پروردگار شما و فرو آوردیم به شما روشنایی پیدا.

175. پس امّا آنانی که گرویدند به خدای و چنگ در زدند به او پس زود در آرد ایشان را در بخشایشی ازو و افزونی و نماید ایشان را به خود راهی راست. صفحه : 88

176. می پرسند از تو، بگوی خدای پاسخ دهد شما را در مردن

بی پدر و مادر و فرزند. اگر کسی بمیرد نیست او را فرزندی و مرو را خواهری پس مرو را نیمه آنچه گذاشت و او میراث گیرد از آن. اگر نباشد مر آن را فرزندی پس اگر باشند دو، پس مر ایشان را دو سیک از آنچه گذاشت و اگر باشند برادران و خواهران مردان و زنان پس مر نرینه را چون بخش دو مادینه. پدید می کند خدای برای شما که نشوید گمراهان و خدای به هر چیزی دانا.

مائده، مدنی، 120 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [128]

1. ای آنانی که گرویدند؟ به سر برید به پیمانها؟ حلال کرده شد برای شما بی زبان چهارپایان، مگر آنچه خوانده شود بر شما نه حلال دارندگان شکار و شما«1» احرام گرفته گانید. بدرستی که خدای داوری کند آنچه خواهد.

2. ای آنانی که گرویدند؟ حلال مدارید نشانهای خدای را و نه ماه را شکوه مند و نه قربانی را و نه گردن بندها را و نه آهنگ کنندگان خانه را شکوه مند که جویند افزونئ از پروردگار خویش و خشنودئ. و چون بیرون آیید از احرام پس شمار کنید و بر مداردا شما را دشمنی گروهی که بازگردانیدند شما را از مزگت شکوه مند که از اندازه درگذرید، و یاری کنید بر نیکوکاری و پرهیزکاری و یاری مکنید بر بزه و از اندازه گذشتن و بپرهیزید از خدای بدرستی که خدای سخت عقوبت.

-----------------------------------

(1). م: «شمار» صفحه : 89

3. بازداشته شد بر شما مردار مرده و خون و گوشت خوک و آنچه آواز برداشته شد برای جز خدای به آن و خبه کرده و کشته به چوب و افتاده از بالا و به سرو زده و آنچه خورد دده مگر

آنچه کشتید و آنچه گلو بریده شد بر بتان و که بخش کنید به تیرها، آنتان بیرون آمدن است از فرمان. امروز نومید شد [129] آنانی که نگرویدند از کیش شما، پس مترسید ازیشان و ترسید از من. امروز تمام کردم برای شما کیش شما را و پر کردم بر شما نیکوداشت خویش را و پسندیدم برای شما مسلمانی را کیش، پس هر که بیچاره کرده شود در گرسنگی نه چسبنده مر بزه را، پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشایشگر.

4. همی پرسند از تو، چه چیز حلال کرده شد برای ایشان! بگوی: حلال کرده شد برای شما پاکها و آنچه آموختید از شکارکنندگان. سگ داران که می آموزید ایشان را از آنچه آموخت شما را خدای، پس خورید از آنچه نگاه داشتند بر شما و یاد کنید نام خدای را برو و بترسید از خدای، بدرستی که خدای زود شمار.

5. امروز حلال کرده شد برای شما پاکها. و خوردنئ آنانی که داده شدند نامه حلال است مر شما را و خوردنئ شما حلال است ایشان را، و آزادان از گروندگان و آزادان از آنانی که داده شدند نامه را از پیش شما چون دهید ایشان را مزدهای ایشان پارسایان نه زناکان«1» و نه فراگیرندگان دوستان. و هر که نگرود به گروش پس بدرستی که تباه شد کار او و او در آن جهان از زیان کاران.

-----------------------------------

(1). زناکان- زناکاران صفحه : 90

6. ای [130] آنانی که گرویدند؟ چون برخیزید به نماز پس بشویید رویهای خود را و دستهای خویش را تا آرنجها و دست کشید به سرهای خویش و پایهای خویش تا دو شتالنگ. و اگر باشید

ناپاکان پس نیک پاک شوید و اگر باشید بیماران یا بر راه گذر یا آید یکی از شما از گودال یا بسایید زنان را، پس نیافتید آبی را پس آهنگ کنید زمینی پاک پس بمالید به رویهای خویش و دستهای خویش از آن. نمی خواهد خدای تا گرداند بر شما از تنگی و لکن می خواهد تا پاک کند شما را و پر کند نیکوداشت خویش را بر شما تا مگر شما سپاس داری کنید.

7. و یاد کنید نیکوداشت خدای را بر شما و پیمان او را آنی که پیمان کرد با شما بدان، چون گفتید: شنودیم و فرمان برداری کردیم و بترسید از خدای بدرستی که خدای داناست به خداوند سینه ها.

8. ای آنانی که گرویدید؟ باشید ایستادگان مر خدای را گواهان به داد و بر مداردا شما را دشمنی گروهی بر که داد نکنید. داد کنید او نزدیکتر مر پرهیزکاری را و بترسید از خدای بدرستی که خدای آگاه است به آنچه همی کنید.

9. وعده کرد [131] خدای آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، مر ایشان راست آمرزشی و مزدی بزرگ.

10. و آنانی که نگرویدند و به دروغ داشتند به نشانهای ما، اینان خداوندان آتش بزرگ.

11. ای آنانی گرویدند؟ یاد کنید نیکوداشت خدای را بر شما، چون آهنگ کرد گروهی که دراز کنند به شما دستهای خویش را پس بازداشت دستهای ایشان را از شما. و بترسد از خدای و بر خدای پس کار باز گذاردا گروندگان. صفحه : 91

12. و هراینه گرفت خدای پیمان پسران یعقوب را و فرستادیم ازیشان دوازده«1» نگه بان، و گفت خدای: بدرستی که من با شما.

هراینه اگر به پای دارید نماز را و دهید حق درویشان را و گروید به فرستادگان من و بزرگ دارید ایشان را و وام دهید خدای او را وامی نیکو هراینه بپوشانم از شما گناهان شما را و هراینه درآرم شما را بوستانهایی همی رود از زیر آن جویها، پس هر که نگرود پس آنت از شما پس هراینه گمراه شد راستی راه.

13. پس به شکستن ایشان پیمان خویش را دور کردیم ایشان را و گردانیدیم دلهای ایشان را سخت. می گردانند سخنها از جایگاههای آن و فراموش کردند بهره [132] از آنچه پند داده شدند به آن و همواره تو دیده ور شوی بر کژئ ازیشان مگر اندکی ازیشان، پس درگذار ازیشان و به روی میار بدرستی که خدای دوست دارد نیکوکاران را.

14. و از آنانی که گفتند بدرستی که ما ترسایانیم، گرفتیم پیمان ایشان را، پس فراموش کردند بهره از آنچه پند داده شدند به آن، پس برانگیختیم میان ایشان دشمنی آشکارا و دشمنی نهان تا روز رستخیز. و زود آگاهاند ایشان را خدای به آنچه بودند که همی کردند.

15. ای خداوندان نامه؟ بدرستی که آمد شما را فرستاده ما، پدید کند برای شما بسیار از آنچه بودید که پنهان همی داشتید از نامه و همی گذارد از بسیاری. بدرستی که آمد شما را از خدای روشنایی و نامه هویدا.

16. راه نماید به آن خدای آنی که پی روی کرد خشنودئ او را راههای رستگاری و بیرون آرد ایشان را از تاریکیها به روشنایی به دستوری خویش و راه نماید ایشان را به راهی راست.

17. هراینه نگروید آنانی که گفتند: بدرستی که خدای او عیسی پسر مریم. بگوی:

پس که تواند از خدای چیزی اگر خواهد که نیست کند عیسی را پسر مریم و مادرش را و آنی را که در زمین همه! و مر خدای راست پادشاهئ [133] آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو آفریند آنچه خواهد و خدای بر هر چیزی توانا.

-----------------------------------

(1). م: «داوزده» صفحه : 92

18. و گفت جهودان و ترسایان: ما پسران خداییم و دوستان او، بگوی: پس چرا عذاب کند شما را به گناهان شما! نه که شما آدمیانید از آنی که آفرید می آمرزد مر آنی را که می خواهد و عذاب کند آنی را که خواهد و مر خدای راست پادشاهئ آسمانها و زمین و آنچه میان آن هر دو و به سوی اوست بازگشت.

19. ای خداوندان نامه؟ هراینه آمد شما را فرستاده ما، پدید کند مر شما را بر سستی از پیغمبران که گویید نیامد ما را از مژده دهنده و نه بیم کننده، پس بدرستی که آمد شما را مژده دهنده و بیم کننده و خدای بر هر چیزی تواناست.

20. و چون گفت موسی مر گروه خویش را ای گروه؟ یاد کنید نیکوداشت خدای را بر شما چون گردانید در شما پیغمبران و گردانید شما را پادشاهان و داد شما را آنچه نداد کسی را از جهانیان.

21. ای گروه؟ در آیید زمین پاک گردانیده آنی که نوشت خدای برای شما و برمگردید بر پسهای خویش پس بازگردید زیان کاران. [134]

22. گفتند: ای موسی؟ بدرستی که در آن گروهی گردن کشان و بدرستی که ما در نیاییم آن تا بیرون آیند از آن پس اگر بیرون آیند از آن پس بدرستی که ما درآیندگان.

23. گفت دو

مرد از آنانی که می ترسند که نیکویی کرد خدای بر ایشان، در آیید بر ایشان آن در، پس چون درآییدش پس بدرستی که شما به آیندگان و بر خدای پس کار باز گذارید اگر هستید گروندگان. صفحه : 93

24. گفتند: ای موسی؟ بدرستی که ما هرگز در نیاییم آن همیشه که پیوسته باشند در آن، پس برو تو و پروردگارت پس کشش کنید بدرستی که ما اینجا نشسته گان.

25. گفت: پروردگار؟ بدرستی که من نتوانم مگر تن خود را و برادر خود را پس جدا کن میان ما و میان گروه بیرون آیندگان.

26. گفت: پس آن بازداشته شده است بر ایشان چهل سال، سرگشته می گردند در زمین پس اندوهگین مشو بر گروه بیرون آیندگان از فرمان.

27. و بخوان بر ایشان خبر دو پسر آدم به راستی، چون که قربان کردند قربانی را پس پذیرفته شد از یکی ایشان دو و نه پذیرفته شد از دیگر، گفت: هراینه کشمت. گفت: بدرستی که پذیرفت خدای از پرهیزکاران.

28. هراینه اگر گسترانی به من دستت را تا بکشی مرا، نیستم من هرگز گستراننده [135] دستم را به تو تا کشمت که من همی ترسم از خدای پروردگار جهانیان.

29. بدرستی که من همی خواهم که بازگردی به گناه من و گناهت پس باشی از خداوندان آتش و آنت پاداشت ستمکاران.

30. پس خوش کرد مرو را دل او کشتن برادرش را پس بکشتش پس گشت از زیان کاران.

31. پس فرستاد خدای زاغی را، همی کاود در زمین تا نماید او را که چون پوشاند عورت برادر خویش را. گفت: ای وای ما؟ ا درماندم که باشم مانند اینکه زاغ پس پوشانم عورت برادر خویش را!

پس گشت از پشیمانی- خورندگان.

32. از برای آنت نوشتیم بر پسران یعقوب که هر که کشد تنی را به جز تنی یا تباهئ در زمین، پس همانا که کشت مردمان را همه و هر که زنده کرد آن را پس همانا که زنده کرد مردمان را همه. و هراینه آمد ایشان را فرستادگان ما به روشنان. باز پس بدرستی بسیاری ازیشان پس آنت در زمین هراینه تباه و گزاف کارانند. صفحه : 94

33. بدرستی که پاداشت آنانی که جنگ می کنند با خدای و پیغمبر او و کوشند در زمین تباه کاری را که کشته کرده شوند یا به دار کرده شود [136] یا بریده شود دستهای ایشان و پایهای ایشان از ناهمواری یا رانده شوند از زمین، آنت مر ایشان را رسوایی در اینکه جهان و مر ایشان راست در آن جهان عذابی بزرگ.

34. مگر آنانی که بازگشتند از پیش که توانا شوید بر ایشان پس بدانید که خدای آمرزگار است بخشاینده.

35. ای آنانی که گرویدند؟ بترسید از خدای و جویید به او نزدیکی و کوشید در راه او تا مگر شما فیروزی یابید.

36. بدرستی که آنانی که نگرویدند، اگر که مر ایشان را آنچه در زمین همه و مانند او با او تا بخرند به آن از شکنجه روز رستخیز، پذیرفته نشدی ازیشان و مر ایشان را عذابی دردناک.

37. می خواهند که بیرون آیند از آتش و نیستند ایشان هرگز بیرون آیندگان از آن و مر ایشان را عذابی پایدار.

38. و مرد دزد و زن دزد پس ببرّید دستهای آن هر دو پاداشتی به آنچه ورزیدند عقوبتی از

خدای و خدای بی همتاست درست کار.

39. پس هر که بازگردد از پس ستمکاری خویش و بسامان شود پس بدرستی که خدای بازگردد برو. بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

40. ا ندانستی که خدای مرو را پادشاهی آسمانها و زمین [137] عذاب کند آنی را که خواهد و آمرزد مر آنی را که خواهد! و خدای بر هر چیزی تواناست. صفحه : 95

41. ای فرستاده؟ اندوهگین مکندا ترا آنانی که می شتابند در ناگرویدگی از آنانی که گفتند گرویدیم به دهنهای خویش و نگروید دلهای ایشان و از آنانی که جهود شدند نیک شنوندگان مر دروغ را نیک شنوندگان مر گروهی را دیگران نیامدند ترا می گردانند سخنان را از پس جایگاههای آن، همی گویند: اگر داده شوید اینکه را پس گیریدش و اگر داده نشوید پس پرهیزید، و هر که خواهد خدای آشوب او را پس هرگز نتوانی برای آن از خدای چیزی.

اینان آنانی اند که نخواست خدای که پاک کند دلهای ایشان را مر ایشان را در اینکه جهان رسوایی و مر ایشان را در آن جهان عذابی بزرگ.

42. نیک شنوندگان مر دروغ را نیک خورندگان مر حرام را. پس اگر آیند ترا پس داور باش میان ایشان یا روی گردان ازیشان و اگر روی گردانی ازیشان پس هرگز زیان نرسانند ترا چیزی و اگر داوری کنی پس داوری کن میان ایشان به داد. بدرستی که خدای دوست می دارد دادگران را.

43. و چگونه داور دارند ترا، و نزد ایشان توریت در آن [138] داوری خدای باز برگردند از پس آنت و نیست اینانت هرگز گروندگان.

44. بدرستی که ما فرو آوردیم توریت را در آن راه راست

و روشنایی. داوری کند به آن پیغامبران، آنانی که گردن نهادند برای آنانی که جهود شدند و خداییان و دانشمندان به آنچه نگاه داشت خواسته شدند از نامه خدای و بودند بر آن گواهان پس مترسید از مردمان و بترسید از من و مخرید به نشانهای من بهای اندک و هر که داوری نکند به آنچه فرو آورد خدای، پس اینان ایشان ناگروندگانند.

45. و نوشتیم بر ایشان در آن که تن به تن و چشم به چشم و بینی به بینی و گوش به گوش و دندان به دندان و خستگیها برابر. پس هر که بخشد به او پس آن پوشیدگی است مرو را و هر که داوری نکند به آنچه فرستاد خدای پس اینان ایشان ستمکاران. صفحه : 96

46. و از پس در آوردیم بر پیهای ایشان به عیسی پسر مریم باور دارنده مر آنچه را که در پیش او از توریت و دادیم او را انجیل را درو رهنمودنی و روشنایی و باوردارنده مر آنچه را که در پیش او از توریت [139] و رهنمودنی و پندی مر پرهیزکاران را.

47. و داوری کنندا خداوندان انجیل به آنچه فرو آورد خدای در آن و هر که داوری نکند به آنچه فرو آورد خدای پس اینان ایشان بیرون آیندگان از فرمان.

48. و فرود آوردیم به تو نامه را به درستی باوردارنده مر آنچه پیش او از توریت و گواه برو. پس داوری کن میان ایشان به آنچه فرو آورد خدای و پی مرو آرزوهای ایشان را از آنچه آمد ترا از راستی مر هر یکی را کردیم از شما نهادی و راهی و اگر خواستی

خدای هراینه کردی شما را گروهی یکی و لکن تا آزماید شما را در آنچه داد شما را پس پیشی گیرید نیکیها را به خدای بازگشت شما همه. پس آگاهاند شما را به آنچه بودید در آن ناهمواری می کردید.

49. و که داوری کن میان ایشان به آنچه فرو آورد خدای، و پی روی مکن آرزوهای ایشان را و پرهیز کن از ایشان که بشورانند ترا از برخی آنچه فرو آورد خدای به تو پس اگر برگردند پس بدان که همی خواهد خدای که رساند ایشان را به برخی گناهان ایشان و بدرستی که بسیاری از مردمان هراینه بیرون آیندگانند.

50. ا پس داوری نادانی [140] می جویند! و کیست نیکوتر از خدای داوری مر گروهی را که بی گمان باشند! صفحه : 97

51. ای آنانی که گرویدید؟ فرا مگیرید جهودان را و ترسایان را دوستانی، برخی ایشان دوستان برخی، و هر که دوست گیرد ایشان را از شما، پس بدرستی او از ایشان. بدرستی که خدای راه ننماید گروه ستمکاران را.

52. پس بینی آنانی را که در دلهای ایشان بیمارئ، می شتابند در ایشان، می گویند: می ترسیم که رسد ما را گردشی بد، پس شاید که خدای که آرد به گشایشی یا کاری از نزد خویش، پس گردند بر آنچه پنهان داشتند در دلهای خویش پشیمانان.

53. و گویند آنانی که گرویدند: ا اینان آنانی اند که سوگند یاد کردند به خدای کوشش سوگندهای خویش که ایشان هراینه با شما! نیست شد کردارهای ایشان، پس گشتند زیان کاران.

54. ای آنانی که گرویدند؟ هر که برگردد از شما از کیش خویش، پس زود آرد خدای گروهی را دوست دارد ایشان را و دوست دارند

او را، فروتنان بر گروندگان، سختان بر ناگروندگان، کوشش می کنند در راه خدای، و نمی ترسند از سرزنش سرزننده. آنت افزونئ خدای، می دهد آن را، [141] آن را که خواهد، و خدای فراخ دانا.

55. بدرستی که دوست شما خدای و فرستاده او و آنانی که گرویدند، آنانی که به پای دارند نماز را و بدهند پاکئ خواسته را و ایشان رکوع کنان.

56. و هر که دوست گیرد خدای را و فرستاده او را و آنانی را که گرویدند، پس بدرستی که گروه خدای ایشان به آیندگان.

57. ای آنانی که گرویدید؟ مگیرید آنانی را که فرا گرفتند کیش خویش را فسوسی و بازیی از آنانی که داده شدند نامه را از پیش شما و ناگروندگان دوستان، و ترسید از خدای اگر هستید گروندگان.

58. و چون آواز دهید به نماز، فرا گرفتند آن را فسوس و بازی. آنت به که ایشان گروهی اند که خرد ندارند. صفحه : 98

59. بگوی ای خداوندان نامه؟ هیچ کینه دارید از ما مگر که گرویدیم به خدای و آنچه فرو آورده شد به ما و آنچه فرو آورده شد از پیش و که بیشتر شما بیرون آیندگانند.

60. بگوی، هیچ آگاهانم شما را به بدتری از آنت! پاداشتی نزد خدای. هر که دور کرد او را خدای و خشم گرفت برو و کرد ازیشان کپّیان و خوکان و پرستید دیو را، اینان بدترند [142] جای و گمراه ترند از میان راه.

61. و چون آیند شما را، گویند: گرویدیم و هراینه در آمدند به ناگرویدگی و ایشان هراینه بیرون آمدند به آن، و خدای داناتر به آنچه بودند که نهان می داشتند.

62. و بینی بسیاری را ازیشان، می شتابند

در بزه و گذشتن از اندازه و خوردن ایشان حرام را، هراینه چه بدا آنچه بودند که همی کردند.

63. چرا باز ندارد ایشان را خداییان و دانشمندان از گفتار ایشان گناه را و خوردن ایشان حرام را! هراینه چه بدا آنچه بودند که همی کردند.

64. و گفت جهودان: ید خدای بسته، بسته باد دستهای ایشان و دور کرده شدند به آنچه گفتند، نه که دو ید او دو گسترده، هزینه کند چگونه که خواهد و هراینه افزاید بسیاری را از ایشان آنچه فرو آورده شد. به تو از پروردگارت، گذشتنی از اندازه و ناگرویدنی، و افکندیم میان ایشان دشمنی آشکار و دشمنی نهان تا روز رستخیز هرگاه که برافروزند آتشی را برای جنگ، فرو نشاند آن را خدای، و می شتابند در زمین تباه کاری و خدای دوست ندارد تباه کاران را.

65. و اگر که خداوندان نامه گرویدندی و پرهیزیدندی، هراینه پوشیدیمی [143] از ایشان بدیهای ایشان را و هراینه در آوردیمی ایشان را بهشتهای آسایش. صفحه : 99

66. و اگر که ایشان به پای داشتندی توریت را و انجیل را و آنچه فرو آورده شد به ایشان از پروردگار ایشان، هراینه خوردندی از زبر خویش و از زیر پایهای ایشان. از ایشان گروهی میانه رو، و بسیاری از ایشان چه بدا آنچه همی کنند.

67. ای فرستاده؟ رسان آنچه فرو آورده شد به تو از پروردگارت، و اگر نکنی پس نرسانیدی پیغام او را، و خدای نگاه دارد ترا از مردمان، بدرستی که خدای راه ننماید گروه ناگروندگان.

68. بگو، ای خداوندان نامه؟ نیستید بر چیزی تا به پای دارید توریت را و انجیل و آنچه فرو آورده شد به شما از پروردگار

شما، و هراینه افزاید بسیاری را از ایشان آنچه فرو آورده شد به تو از پروردگارت گذشتنی از اندازه و ناگرویدنئ، پس اندوه مبر بر گروه ناگروندگان.

69. بدرستی که آنانی که گروند و آنانی که جهود شدند و از کیش به کیش شوندگان و ترسایان، هر که گرود به خدای و روز بازپسین و کند شایسته، پس نه بیمی بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند. [144]

70. هراینه گرفتیم پیمان پسران یعقوب و فرستادیم به ایشان فرستادگان، هرگاه که آید ایشان را فرستاده به آنچه دوست نمی دارد دلهای ایشان، گروهی را به دروغ داشتند و گروهی همی کشتند.

71. و پنداشتند که نباشد آشوبی، پس کور شدند و کر شدند، باز پس بازگشت خدای بر ایشان، باز پس کور شدند و کر شدند بسیاری ازیشان، و خدای بیناست به آنچه می کنند.

72. هراینه نگروید آنانی که گفتند بدرستی که خدای او مسیح پسر مریم، و گفت نیک رو: ای پسران یعقوب؟ بپرستید خدای پروردگار من و پروردگار شما، بدرستی که هر که انباز آرد به خدای، پس هراینه حرام کرد خدای برو بهشت را و جای پناه او آتش است، و نیست مر ستمکاران را از یاری گران. صفحه : 100

73. بدرستی که نگروید آنانی که گفتند، بدرستی که خدای سیم سه است، و نیست از خدایی مگر خدایی یگانه، و اگر باز نایستند از آنچه همی گویند، هراینه ببساید آنانی را که نگرویدند از ایشان عذابی دردناک.

74. ا پس نه بازگردند به خدای و آمرزش می خواهند ازو! و خدای آمرزگار است بخشاینده.

75. نیست عیسی [145] پسر مریم مگر فرستاده که هراینه گذشت از پیش او فرستادگان، و مادر

او راست گوی، بودند که می خوردند خوردنی را. بنگر که چگونه پیدا کنیم برای ایشان نشانها را، باز پس بنگر که چگونه گردانیده می شوند.

76. بگوی، ا می پرستید از فرود خدای آنچه نتواند برای شما زیانی و نه سودی، و خدای او شنواست دانا.

77. بگوی، ای خداوندان نامه؟ دور در مشوید در کیش خویش ناسزا، و پی روی مکنید آرزوهای گروهی که هراینه گمراه شدند از پیش و گمراه کردند بسیاری را و گمراه شدند از راست راه.

78. دور کرده شدند آنانی که نگرویدند از پسران یعقوب بر زبان داود و عیسی پسر مریم، آنت به آنچه نافرمانی کردند و بودند که در می گذشتند از اندازه.

79. بودند باز نمی استادند از زشتی، کردند آن را، هراینه چه بدا آنچه بودند که می کردند.

80. بینی بسیاری را از ایشان، که دوستی می کنند آنانی که نگرویدند. هراینه چه بدا آنچه پیش فرستاد مر ایشان را تنهای ایشان، که خشم کرد خدای بر ایشان و در عذاب ایشان جاویدان. [146]

81. و اگر بودندی که گرویدندی به خدای و پیغامبر و آنچه فرود«1» ... به او، نگرفتند ایشان را دوستانی، و لیکن بسیاری از ایشان بیرون آیندگان.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا، ظ: «آورده شد» صفحه : 101

82. هراینه یابی سخترین مردمان دشمنی مر آنانی را که گرویدند جهودان و آنانی که انباز آوردند، و هراینه یابی نزدیکترین ایشان دوستی مر آنانی را که گرویدند آنانی را که گفتند که ما ترسایانیم. آنت به که از ایشان دانشمندان و خداترسان و که ایشان گردن کشی نکنند.

83. و چون شنوند آنچه فرو آورده شد به فرستاده، بینی چشمهای ایشان را فرو چکد از اشک از آنچه شناختند از

راستی، گویند: پروردگار ما؟ گرویدیم، پس نویس ما را با گواهان.

84. و چیست ما را که نگرویم به خدای و آنچه آمد ما را از راستی! و می بیوسیم که درآرد ما را پروردگار ما با گروه شایستگان.

85. پس پاداشت داد ایشان را خدای به آنچه گفتند بهشتهای که همی رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن، و آنت پاداشت نیکوکاران.

86. و آنانی که نگرویدند و دروغ داشتند به نشانهای ما، اینانت خداوندان آتش بزرگ.

87. ای آنانی که گرویدند؟ حرام مکنید پاکهای آنچه حلال کرد خدای برای شما [147] و مگذرید از اندازه، بدرستی که خدای دوست ندارد گذرندگان را از اندازه.

88. و خورید از آنچه روزی کرد شما را خدای گشاده پاک و ترسید از خدای آنی که شما به او گروندگان.

89. نگیرد شما را خدای به بیهوده در سوگندهای شما و لیکن گیرد شما را به آنچه بستید سوگندها را، پس پوشش آن خورانیدن ده درویش از میانه ترین آنچه خورانید کسان خود را یا پوشانیدن ایشان یا آزاد کردن گردنی، پس هر که نیابد، پس روزه سه روزها، آنت پوشیدن سوگندان شما چون سوگند خورید، و نگاه دارید سوگندهای خویش را، همچنانت پدید کند خدای برای شما نشانهای خود را تا مگر شما سپاس دارید. صفحه : 102

90. ای آنانی که گرویدید؟ بدرستی که می و قمار و بتان و چوبهای قمار پلیدی از کار دیو، پس بپرهیزید از آن تا مگر شما رهید.

91. هراینه می خواهد دیو که افکند میان شما دشمنی و زشتی در می و قمار و بازدارد شما را از یاد خدای و از نماز، پس هیچ شما

باز ایستید!

92. و [148] فرمان برید خدای را و فرمان برید فرستاده را و پرهیزید، پس اگر برگردید، پس بدانید که بر فرستاده ما رسانیدن پیدا.

93. نیست بر آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، گناهی در آنچه خوردند چون پرهیزند و گرویدند و کردند شایسته ها، باز پس پرهیزیدند و گرویدند باز پس پرهیزیدند و نیکویی کردند، و خدای دوست دارد نیکوکاران را.

94. ای آنانی که گرویدند؟ هراینه آزماید شما را خدای به چیزی از شکار که رسد آن را دستهای شما و نیزه های شما، تا داند خدای آنی را که ترسد ازو به ناپیدا، پس هر که گذرد از اندازه، پس آنت پس مرو را عذابی دردناک.

95. ای آنانی که گرویدند؟ مکشید شکاری را و شما محرمانید. و هر [که] کشد آن را از شما آهنگ کننده، پس پاداشت«1» مانند آنچه کشت از چهارپایان، داوری کند با آن دو خداوند داد از شما قربانئ رسنده کعبه خانه یا پوشش خوردنئ درویشان، یا برابر آن روزه تا بچشد عقوبت کار خویش. درگذاشت خدای از آنچه گذشت، و هر که بازگردد پس کینه کشد خدای ازو و خدای بی همتاست خداوند کینه کشیدن.

-----------------------------------

(1). م: «پاداست» صفحه : 103

96. حلال کرده شد برای شما [149] شکار دریا و خوردنئ آن برخوردارئ مر شما را و مر ره گذریان را، و بسته شد بر شما شکار دشت تا باشید محرمان، و ترسید از خدای آنی که به او گرد آورده شوید.

97. کردا خدای کعبه را خانه شکوه مند، ایستادگئ مر مردمان را، و ماه شکوه مند را و گوسفند فرستاده را سوی مکّه و گردن بندها را. آنت تا

دانید که خدای می داند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و بدرستی که خدای به هر چیزی داناست.

98. بدانید که خدای سخت عقوبت است، و بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

99. نیست بر فرستاده مگر رسانیدن، و خدای داند آنچه پیدا کنید و آنچه پوشانید.

100. بگوی، برابر نباشد پلید و پاک و اگر چه به شگفت آرد ترا بسیاری پلید، پس بترسید از خدای ای خداوندان خردها تا مگر شما رهایی یابید.

101. ای آنانی که گرویدید؟ مپرسید از چیزها اگر پیدا کرده شود مر شما را اندوهگین کند شما را، و اگر پرسید از آن گاهی که فرو آورده می شود نبی پیدا کرده شود برای شما، در گذاشت خدای از آن، و خدای آمرزگار است بردبار.

102. بدرستی که پرسید از آن گروهی از پیش شما، باز پس گشتند به آن ناگروندگان. [150]

103. نکرد خدای از گوش شکافته و نه گذاشته و نه ... و نه پشت نگاه داشته، و لکن آنانی که نگرویدند فرا می بافند بر خدای دروغ را و بیشتر ایشان خرد ندارند.

104. و چون گفته شود مر ایشان را آیید به آنچه فرو آورد خدای و به فرستاده، گویند بسنده ما آنچه یافتیم بر آن پدران خویش را. ا و اگر بود پدران ایشان که نمی دانند چیزی و نه راه می یابند! صفحه : 104

105. ای آنانی که گرویدید؟ بر شما تنهای شما، نرساند گزند شما را آنی که گمراه شد چون راه یابید، به خداست بازگشت شما همه، پس آگاهاند شما را به آنچه بودید که می کردید.

106. ای آنانی که گرویدید؟ گواهی میان شما چون آید یکی شما را مرگ، هنگام اندرز

کردن دو خداوندان داد از شما یا دو از جز شما اگر شما رفتید در زمین، پس رسد شما را رسنده مرگ، باز دارید ایشان را از پس نماز، پس سوگند خورند. به خدای اگر به گمان باشید نخریم به اینکه بهایی و اگر باشد خداوند خویشی و نه پنهان کنیم گواهی [151] خدای را، بدرستی که ما آنگاه هراینه از گناه کاران.

107. پس اگر دیده ور کرده شود بر که آن دو سزاوار شدند گناهی را، پس دوی دیگر بایستند به جای آن دو از آنانی که سزاوار شد بر ایشان دو سزاوارتر، پس سوگند خورند به خدای: هراینه گواهی ما سزاوارتر از گواهی ایشان و نگذشتیم از اندازه، بدرستی که ما آنگاه هراینه از ستمکاران.

108. آنت نزدیکتر که آیند به گواهی بر روی خویش یا ترسند که گردانده شود سوگندها پس سوگندهای ایشان، و ترسید از خدای و شنوید، و خدای راه ننماید گروه بیرون شوندگان.

109. روزی که فراهم آرد خدای فرستادگان را، پس گوید چه پاسخ داده شدید! گویند: نه دانشی ما را، بدرستی که تو، تو دانای ناپیداییها. صفحه : 105

110. چون گفت خدای: ای عیسی پسر مریم؟ یاد آر نیکوداشت مرا بر تو و بر مادر تو چون نیرومند کردم ترا به جان پاکیزه، سخن گویی با مردمان در گهواره و دومویگی، و چون آموختم ترا نامه و درستی سخن و توریت و انجیل و چون می انگاریدی از گل همچو ... پرّنده به فرمان من، پس در دمیدی در آن پس گردیدی پرّنده به فرمان من و به کردی نابینای مادرزاد را و [152] پیس را به فرمان

من و چون بیرون می آوردی مرده گان را به فرمان من، و چون بازداشتم پسران یعقوب را از تو چون آمدی ایشان را به روشنان، پس گفتند آنانی که نگرویدند از ایشان:

نیست اینکه مگر جادویی پیدا.

111. و چون پیغام کردم به سپید جامه گان که گروید به من و به فرستاده من، گفتند: گرویدیم و گواه شو به که ما گردن نهندگانیم.

112. چون گفت سپید جامه گان: ای عیسی پسر مریم؟ هیچ تواند پروردگارت که فرو آرد بر ما خوان آراسته از آسمان! گفت: ترسید از خدای اگر هستید گروندگان.

113. گفتند: می خواهیم که خوریم از آن و آرامد دلهای ما و دانیم که راست گفتی ما را و باشیم بر آن از گواهان.

114. گفت عیسی پسر مریم: ای بار خدای پروردگار ما؟ فرو آر بر ما خوان آراسته از آسمان، باشد ما را جشنی مر پیشین ما را و پسین ما را و نشانی از تو، و روزی ده ما را و تو بهترین روزی دهندگان.

115. گفت خدای: بدرستی که من فرو آرنده آن بر شما، پس هر که نگرود پس از شما پس من عذاب کنم او را عذابی که عذاب نکنم آن را کسی را از جانوران.

116. و چون گفت [153] خدای: ای عیسی پسر مریم؟ ا تو گفتی مردمان را فرا گیرید مرا و مادر مرا دو خدای از فرود خدای! گفت: پاکئ تو، نباشد مرا که گویم آنچه نیست مرا هرگز سزا، اگر بودم که گفتم آن را، پس بدرستی که دانستی آن را، دانی آنچه در تن من است و ندانم آنچه در تو، بدرستی که تو، تو دانای ناپیداهایی. صفحه : 106

117.

نگفتم ایشان را مگر آنچه فرمودی مرا به آن که پرستید خدای را پروردگار من و پروردگار شما و بودم بر ایشان گواه، هنگامی که بودم همیشه در ایشان، پس چون ستدی مرا، بودی تو نگه بان بر ایشان و تو بر هر چیزی گواه.

118. اگر عذاب کنی ایشان را پس ایشان بندگان تواند و اگر آمرزی ایشان را، پس تو، تو ارجمندی استوارکار.

119. گفت خدای: اینکه روزی است که سود دارد راست گویان را راست گفتن ایشان، ایشان راست بهشتهای، همی رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن همیشه، خشنود خدای ازیشان و خشنود ایشان ازو، آنت فیروزی بزرگ.

120. مر خدای راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه در ایشان و او بر هر چیزی تواناست. [154]

انعام، مکّی، 165 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که آفرید آسمانها را و زمین، و کرد تاریکیها را و روشنایی را، باز پس آنانی که نگرویدند به پروردگار خویش برابر می دارند.

2. او آنی که آفرید شما را از گل، باز پس پدید کرد هنگام زدی، و هنگام زدی نام برده نزد او، باز پس شما به گمان می شوید.

3. و او خدای در آسمانها و در زمین، داند نهان شما را و آشکار شما را و داند آنچه اندوزید. صفحه : 107

4. و نیاید ایشان را از نشانی از نشانهای پروردگار ایشان مگر بودند از آن روی گردانندگان.

5. پس بدرستی که به دروغ داشتند به راست چون آمد ایشان را، پس زود آید ایشان را آگاهیهای آنچه بودند به او که فسوس می داشتند.

6. ا ندیدند که چند نیست کردیم از پیش ایشان از گروه، جای ساختیم

ایشان را در زمین آنچه نساخت مر شما را، و فرستادیم آسمان را بر ایشان فروبارنده [155] و گردانیدیم جویها را همی رود از زیر ایشان، پس نیست کردیم ایشان را به گناهان ایشان و پدید آوردیم از پس ایشان گروهی دیگران!

7. و اگر فرو آوردیمی بر تو نامه در کاغذی، پس بسودندی آن را به دستهای خویش هراینه گفتی آنانی که نگرویدند:

نیست اینکه مگر جادویی پیدا.

8. و گفتند: چرا نه فرود آورده شد برو فرشته! و اگر فرو آوردیمی فرشته را، هراینه گذارده شدی کار، باز پس پاییده نشدندی.

9. و اگر کردیمی او را فرشته، هراینه گردانیدیمی او را مردی و هراینه پوشیدیمی بر ایشان آنچه همی پوشند.

10. و هراینه فسوس داشته شد به فرستادگانی از پیشت، پس گرد درآمد به آنانی که فسوس داشتند ازیشان آنچه بودند به آن فسوس می داشتند.

11. بگوی، بروید در زمین، باز پس نگرید که چگونه بود سر انجام دروغ دارندگان.

12. بگوی مر کراست آنچه در آسمانها و زمین! بگوی مر خدای را، نوشت بر خودش بخشیدن را، هراینه فراهم آرد شما را به روز رستخیز نه گمانی درو، آنانی که زیان کار شدند تنهای خویش پس ایشان نمی گروند.

13. و مرو راست آنچه آرامید در شب و روز و او شنواست دانا. [156] صفحه : 108

14. بگوی ا جز خدای فراگیرم دوستی آفریننده آسمانها و زمین و او خوراند و خورانده نشود! بگوی بدرستی که من فرموده شدم که باشم نخست آنی که گردن نهاد و مباش البته از انبازگویان.

15. بگوی، بدرستی که من می ترسم اگر نافرمانی کنم پروردگارم را از عقوبت روزی بزرگ.

16. هر که گردانده شود ازو در آن روز

پس بدرستی که بخشید او را، و آنت رستگاری پیدا.

17. و اگر ببساید ترا خدای به گزندی، پس نه وابرنده مر آن را مگر او. و اگر ببساید ترا به نیکی، پس او بر هر چیزی تواناست.

18. و او شکننده زبر بندگان خویش و او درست کار آگاه.

19. بگوی، چه چیز بزرگتر گواهی! بگوی خدای گواه است میان من و میان شما، و پیغام کرده شد به من اینکه نبی تا بیم کنم شما را به آن و آن را که رسید. ا بدرستی که شما هراینه گواهی دهید که با خدای خدایانی دیگر! بگوی، گواهی ندهم. بگوی، بدرستی که او خدایی است یکی و بدرستی که من بیزارم از آنچه انباز آرید.

20. آنانی که دادیم ایشان را نامه، شناسند او را همچنان که می شناسند پسران خویش، آنانی که زیان کردند تنهای خویش پس ایشان ن [157] می گروند.

21. و که ستمکارتر از آنی که فرا بافت بر خدای دروغی یا به دروغ داشت به نشانهای او! بدرستی که او نرهد ستمکاران.

22. و روزی که گرد کنیم ایشان را همه، باز پس گوییم مر آنانی که انباز آوردند: کجااند انبازان شما آنانی که بودید که می گفتید.

23. بازپس نبود آزمایش ایشان مگر که گفتند: به خدای، پروردگار ما نبودیم انباز آرندگان.

24. بنگر که چون دروغ گفتند بر تنهای خویش و گم شد ازیشان آنچه بودند می بافتند. صفحه : 109

25. و ازیشان آنی که نیوشه می کند به تو، و کردیم بر دلهای ایشان پوششهای که دریابند آن را و در گوشهای ایشان کرّی«1» ر، و اگر بینند هر«2» نشانی نگروند به آن. تا چون آیند ترا، پیکار

کنند با تو، گوید آنانی که نگرویدند: نیست اینکه مگر افسانه های پیشینیان.

26. و ایشان باز دارند ازو و دور شوند ازو، و اگر نیست کنند مگر تنهای خویش را و نه آگاهی دارند.

27. و اگر بینی که چون بازداشته شوند بر آتش، پس گویند: ای کاشکی ما بازگردانیده شویم و دروغ نداریمی به نشانهای پروردگار خویش و باشیم [158] از گروندگان.

28. نه که پیدا شد مر ایشان را آنچه بودند پنهان می داشتند از پیش و اگر بازگردانیده شدندی هراینه بازگردانیدندی مر آنچه را که بازداشته شدند از آن و بدرستی که ایشان هراینه دروغ گویانند.

29. و گفتند: نیست اینکه مگر زندگانی«3» ما نزدیکتر و نیستیم ما هرگز برانگیخته شدگان.

30. و اگر بینی که چون بازداشته شوند بر پروردگار خویش، گوید: ا نیست اینکه هراینه راست! گویند: آری، به پروردگار ما، گوید پس چشید عقوبت را به آنچه بودید که نمی گرویدید.

31. هراینه زیان کار شد آنانی که به دروغ داشتند به دیدار خدای تا چون آید ایشان را رستخیز ناگاهان، گویند: ای ارمانا بر آنچه سستی کردیم در آن؟ و ایشان برمی دارند بارهای خویش را بر پشتهای ایشان، دانید بدا آنچه بر می دارند.

32. و نیست زندگانی فروتر مگر بازیی و ناپروایی، و هراینه سرای آن جهان بازپسین بهتر مر آنانی را که پرهیزند. ا پس خرد ندارید«4»!

33. بدرستی که می دانیم، بدرستی که هراینه اندوهگین می کند ترا آنی که همی گویند. پس بدرستی که ایشان به دروغ نمی دارند ترا و لکن ستمکاران به نشانهای خدای ناشناختی می کنند.

-----------------------------------

(1). کرّی ر- کرّی را

(2). م: «مر»

(3). م: «زندمانی»

(4). م: «ندارند» [.....] صفحه : 110

34. و هراینه به دروغ داشته شد فرستادگان از

پیشت، پس شکیبایی کردند بر آنچه به دروغ داشته شدند و [159] آزرده شدند تا آمد ایشان را یاری ما و نه گرداننده مر سخنان خدای را و هراینه آمد ترا از آگاهی فرستادگان.

35. و اگر بود که بزرگ شد بر تو روی گردانیدن ایشان، پس اگر توانی که جویی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان پس آیی ایشان را به نشانی و اگر خواستی خدای هراینه فراهم آوردی ایشان را بر راه راست پس مباش هیچگونه از نادانان.

36. هراینه پاسخ کند آنانی که شنوند، و مرده گان برانگیزد ایشان را خدای باز پس به او بازگردانده شوند.

37. و گفتند: چرا فرو نیاورده شد برو نشانی از پروردگارش! بگوی: بدرستی که خدای تواناست بر که فرو آرد نشانی و لکن بیشترین ایشان نمی دانند.

38. و نیست از جنبنده در زمین و نه پرّنده که پرّد به دو بال خویش مگر گروهانی مانندان شما. سستی نکردیم در نامه از چیزی باز پس به پروردگار خویش گرد کرده شوند.

39. و آنانی که به دروغ داشته شدند به نشانهای ماکرانند و گنگانند در تاریکیها. هر که خواهد خدای گمراه گرداندش و هر که خواهد گرداند او را بر راهی راست. [160]

40. بگوی: ا دیدید شما اگر آید شما را عذاب خدای یا آید شما را رستخیز! ا جز خدا را خوانید! اگر هستید راست گویان.

41. نه که او را خوانید و بس، پس باز برد آنچه را که می خوانید به او اگر خواهد و فراموش کنید«1» آنچه انباز آرید.

42. و هراینه فرستادیم به گروهانی از پیشت، پس گرفتیم ایشان را به سختی و تنگی تا مگر

ایشان زاری کنند.

-----------------------------------

(1). م: «فراموش کند» صفحه : 111

43. پس چرا چون آمد ایشان را عذاب ما زاری کردندی و لکن سخت شد دلهای ایشان و آراست برای ایشان دیو آنچه بودند که می کردند.

44. پس چون فراموش کردند آنچه یاد داده شدند به آن، گشادیم بر ایشان درهای هر چیزی. تا چون شاد شوند به آنچه داده شدند، گرفتیم ایشان را ناگاه، پس ناگاه ایشان نومید شوندگانند.

45. پس بریده شد بن و بیخ گروه آنانی که ستم کردند و سپاس و ستایش مر خدای راست پروردگار جهانیان.

46. بگوی: ا دیدید اگر گیرد خدای شنوایی شما را و بیناییهای شما را و مهر نهد بر دلهای شما کیست خدایی جز خدای آرد شما را آن را! نگر که چون می گردانیم نشانها را باز پس ایشان می گردند.

47. بگوی: ا دیدید خویشتن را که اگر [161] آید شما را عذاب خدای ناگاه یا آشکار هیچ نیست کرده شوند مگر گروه ستمکاران!

48. و نفرستیم فرستادگان را مگر مژده دهندگان و بیم کنندگان، پس هر که بگرود و بسامان گردد پس نه ترسی بر ایشان و نه ایشان اندوهگین می شوند.

49. و آنانی که به دروغ داشتند به نشانهای ما، ببساید ایشان را عذاب به آنچه بودند که بیرون می شدند از فرمان.

50. بگوی: نمی گویم مر شما را نزد من گنجهای خدای و نمی دانم ناپیدا را و نمی گویم مر شما را که من فرشته ام، نه پی روی می کنم مگر آنچه پیغام کرده می شود به من. بگوی: هیچ برابر باشد نابینا و بینا! ا پس در نیندیشید!

51. و بیم کن به آن، آنانی را که همی ترسند که گرد کرده شوند به پروردگار

خویش، نیست مر ایشان را از فرود او دوستی و نه خواهشگری تا مگر ایشان پرهیزند. صفحه : 112

52. و مران آنانی را که همی خوانند پروردگار خویش را به بامداد و شبانگاه، می خواهند خشنودئ او را. نیست بر تو از شمار ایشان از چیزی و نه از شمار تو بر ایشان از چیزی، پس رانی ایشان را پس باشی از ستمکاران.

53. و همچنانت آشوب دادیم برخی ایشان به برخی [162] تا گویند: ا اینان برّید خدای بر ایشان از میان ما! ا نیست خدای هراینه داناتر به سپاس داران!

54. و چون آید ترا آنانی که همی گروند به نشانهای ما پس بگوی؟ درود باد بر شما، نوشت پروردگار شما بر خودش بخشایش. بدرستی که او هر که کند از شما بدی به نادانی، باز پس بازگشت از پس آن و با سامان شد پس بدرستی که او آمرزگار است بخشاینده.

55. و همچنانت پدید کنیم نشانها را و تا پدیدار آید راه گنه کاران.

56. بگوی؟ بدرستی که من بازداشته شدم که پرستم آنانی را که همی خوانید از فرود خدای. بگوی؟ پی روی نمی کنم آرزوهای شما را، بدرستی که گمراه شدم آنگاه و نیستم من از راه یافتگان.

57. بگوی؟ بدرستی که من بر روشنی از پروردگار خود و دروغ داشتید به آن، نیست نزدیک من آنچه می طلبید به شتاب به آن. نیست فرمان مگر مر خدای راست گذارد سزا را و او بهترین جداکنندگان.

58. بگوی: اگر که نزد من آنچه به شتاب می طلبید به آن، هراینه گذارده شدی کار میان من و میان شما و خدای داناتر است به ستمکاران.

59. و نزد او گشایشهای ناپیدا نداند آن را مگر او و

داند آنچه در خشکی و دریا، و نیفتد از برگی [163] مگر که داند آن را و نه دانه در تاریکیهای زمین و نه تری و نه خشکی مگر در نامه پیدا. صفحه : 113

60. و او آنی است که جان ستاند از شما به شب و داند آنچه اندوختید به روز، باز برانگیزد شما را در آن تا گذارده شود هنگام زدی نام برده، باز پس به سوی او بازگشت شما، باز آگاهاند شما را به آنچه بودید که همی کردید.

61. و او شکننده زبر بندگان او و می فرستد بر شما نگاهبانانی، تا چون آید یکی شما مرگ جان ستاند ازو فرستادگان ما و ایشان سستی نمی کنند.

62. باز پس بازگردانیده شدند به خدای، بار خدای ایشان سزاوار است. دانید؟ مرو راست فرمان و او زودترین شمارکنندگان.

63. بگوی؟ که رهاند شما را از تاریکیهای بیابان و دریا می خوانید او را زاری و نهان! هراینه اگر رهانی ما را از اینکه هراینه باشیم از سپاس داران.

64. بگوی؟ خدای رهاند شما را از آن و از هر سختیی، باز شما انباز می آرید.

65. بگوی؟ او توانا بر که فرستد بر شما عذابی از زبر شما یا از زیر پایهای شما یا آمیخته کند شما را گروهانی و چشاند برخئ شما [164] سختیی برخی! نگر که چگونه همی گردانیم نشانها را تا مگر ایشان دریابند.

66. و به دروغ داشت به آن گروه تو و او راست. بگوی؟ نیستم بر شما هراینه نگه بانی.

67. مر هر آگاهئ را آرامگاهی، و زود دانید.

68. و چون بینی آنانی را که درآیند در نشانهای ما، پس روی گردان ازیشان تا درآیند در

سخنی جز آن و اگر فراموش گرداند ترا دیو، پس منشین پس یاد کردن با گروه ستمکاران.

69. و نیست بر آنانی که پرهیزند از شمار ایشان از چیزی و لیکن پندی تا مگر ایشان پرهیزند. صفحه : 114

70. و گذار آنانی را که فرا گرفتند کیش خویش را بازیی و ناپروایئ و فریفت ایشان را زندگانی نزدیکتر و پند ده به اینکه که هلاک کرده شود تنی به آنچه اندوخت، نیست مر آن را از فرود خدای دوستی و نه خواهشگری و اگر برابر کند هر برابری را، گرفته نشود از آن. اینان آنانی که نیست کرده شدند به آنچه اندوختند، مر ایشان را آشامیدنی از آب گرم و عذابی دردناک به آنچه بودند که نمی گرویدند.

71. بگوی؟ ا خوانیم از فرود خدای آنچه را که نه سود دارد ما را و نه زیان دارد ما را و بازگردانده شویم بر پیهای خویش پس گاهی که راه نمود ما را [165] خدای همچو آن که ببرد او را دیوان در زمین فرومانده، مرو را یارانی که همی خوانند او را به راه راست که آی ما را! بگوی: بدرستی که راه خدای او راه و فرموده شدیم تا گردن نهیم مر پروردگار جهانیان.

72. و که به پای دارید نماز را و ترسید ازو، و او آنی که به او گرد کرده شوید.

73. و او آنی که آفرید آسمانها را و زمین به راست، و روزی که گوید باش پس باشد، گفتار او راست و مرو را پادشاهی روزی که در دمیده شود در شپّور، دانای ناپیدا و پیدا و او درست کار آگاه.

74. و چون گفت ابراهیم مر

پدر خویش آزر، ا فرا می گیری بتانی را خدایانی! بدرستی که من می بینم ترا و گروه ترا در گمراهی پیدا.

75. و همچنانت می نماییم ابراهیم را پادشاهئ آسمانها را و زمین و تا باشد از بی گمانان.

76. پس چون در آمد برو شب، دید ستاره را، گفت: اینکه پروردگار من، پس چون فرو شد، گفت: دوست ندارم فرو شوندگان را.

77. پس چون دید ماه را بر آمده، گفت: اینکه پروردگار من، پس چون فرو رفت، گفت: اگر راه ننماید مرا پروردگار من هراینه باشم از گروه گمراهان. [166] صفحه : 115

78. پس چون دید آفتاب را بر آمده، گفت: اینکه پروردگار من اینکه بزرگتر، پس چون فرو شد، گفت: ای گروه من؟ من بیزارم از آنچه انباز می آرید.

79. من یک رویه کردم روی خویش را مر آن را که آفرید آسمانها را و زمین را، برگردیده و نیستم من از انباز آرندگان.

80. و پیکار کرد با او گروه او، گفت: ا پیکار می کنید در خدای و بدرستی که راه نمود مرا! و نمی ترسم از آنچه انباز می آرید به او مگر که خواهد پروردگار من چیزی. فرا رسید پروردگار من هر چیزی دانش. ا پس در نیندیشید!

81. و چگونه ترسم از آنچه انباز آوردید و نمی ترسید که شما انباز آوردید به خدای آنچه را که فرو نیاورد به آن بر شما حجّتی! پس کدام دو گروه سزاوارتر به بی ترسی اگر هستید که می دانید!

82. آنانی که گرویدند و نیامیختند گروش خویش را به ستمی، اینان، مر ایشان را بی بیمی و ایشان راه یافتگانند.

83. و آنت پوزش ما، دادیم آن را ابراهیم را بر گروه او برداریم پایه گاههای آن را که

خواهیم، بدرستی که پروردگار تو درست کار دانا.

84. و بخشیدیم مر او را اسحق و یعقوب، هر یکی را راه نمودیم و نوح را راه نمودیم از پیش [167] و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

85. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس، هر یکی از شایستگان.

86. و اسماعیل و یسع و یونس و لوط، و هر یکی را افزونی دادیم بر جهانیان. صفحه : 116

87. و از پدران ایشان و فرزندان ایشان و برادران ایشان. و برگزیدیم ایشان را و راه نمودیم ایشان را به راهی راست.

88. آنت راه خدای، راه نماید بدان آن را که خواهد از بندگان خویش و اگر انباز آوردندی، هراینه ناچیز شدی از ایشان آنچه بودند که می کردند.

89. اینان آنانی اند که دادیم ایشان را نامه و درستی در گفتار و پیغامبری را، پس اگر نگروند بدان، اینان، پس هراینه برگماشتیم به آن، گروهی را که نیستند بدان هرگز ناگروندان«1».

90. اینان آنانی اند که راه نمود خدای، پس به راه ایشان پی بر. بگوی؟ نخواهم از شما بر آن مزدی، نیست او مگر پندی مر جهانیان را.

91. و نشناختند خدای را سزای شناختن او، چون گفتند: نه فرود آورد خدای بر آدمی از [168] چیزی. بگوی: که فرو آورد نامه آنی که آمد به آن موسی روشنایی و رهنمایی مر مردمان را می کنید آن را کاغدها پیدا همی کنید آن را و پنهان می کنید بسیاری را! و آموخته شدید آنچه ندانستید شما و نه پدران شما بگوی؟ خدای، باز پس گذار ایشان را در گفت و گوی خویش

بازی همی کنند.

92. و اینکه نامه است فرو آوردیم آن را خجسته باوردارنده آن که در پیش او و تا بیم کنی مکّه را و آنی که گرد آن. و آنانی که گروند به آن جهان، گروند به آن و ایشان بر نماز خویش نگاه بانی می کنند.

93. و کیست ستمکارتر از آنی که بربافت بر خدای دروغی را یا گفت پیغام داده شد به من! و نه پیغام داده شد به او چیزی و آن که گفت فرو آرم مانند آنچه فرو آورد خدای! و اگر بینی آنگاه که ستمکاران در سختیهای مرگ و فرشتگان گسترانندگان دستهای خویش، بیرون کنید جانهای خویش؟ امروز پاداشت داده شوید عقوبت خواری به آنچه بودید که همی گفتید بر خدای ناسزا و بودید از نشانهای او بزرگ منشی می کردید.

-----------------------------------

(1). ناگروندان- ناگروندگان صفحه : 117

94. و هراینه آمدید ما را تنها، چنانکه آفریدیم شما را نخستین بار و گذاشتید آنچه [169] دادیم شما را پس پشتهای خویش و نمی بینم با شما خواهشگران شما را آنانی که گفتند که ایشان در شما انبازان. هراینه گسست میان شما و گم شد از شما آنچه بودید که همی گفتید.

95. بدرستی که خدای شکافنده دانه و سفه خرما، بیرون کند زنده را از مرده و بیرون آرنده مرده از زنده، آنتان خدای پس چگونه گردانده می شوید!

96. شکافنده سپیده دم و گردانید شب را آرام و آفتاب و ماه شمار، آنت اندازه کردن بی همتا دانا.

97. و او آنی است که گردانید برای شما را ستارگان را تا راه یابید به آن در تاریکیهای بیابان و دریا. بدرستی که پدید کردیم نشانها را مر گروهی را دانند.

98. و او

آنی که پدید آورد شما را از تنی تنها، پس آرامگاهی و سپردن جایی. بدرستی که پدید کردیم نشانها را مر گروهی را که دریابند.

99. و او آنی که فرو آورد از آسمان آبی، پس بیرون آوردیم بدان رسته هر چیزی، پس بیرون آوردیم از آن سبزی، بیرون می آریم از آن دانه بر هم نشسته و از [170] خرمابنان از کاردوی آن خوشه های نزدیک و بوستانهای از انگورها و زیتون و انار به هم مانند و نامانند، نگرید به میوه آن، چون میوه دهد و پختن آن. بدرستی که در آنتان هراینه نشانها مر گروهی را که گروند.

100. و گرداندند مر خدای را انبازان پریان، و آفرید ایشان را و فرا بافتند مرو را پسران و دختران به بی دانشی، پاکئ او و برتر از آنچه نشان دهند. صفحه : 118

101. نو آفریننده آسمانها و زمین، چگونه باشد مرو را فرزندی و نبود مرو را یاری و آفرید هر چیزی را و او به هر چیزی داناست.

102. آنتان خدای پروردگار شما، نه خدایی مگر او، آفریننده هر چیزی، پس پرستید او را و او بر هر چیزی نگه بان است.

103. در نیابد او را چشمها و او دریابد چشمها را و او باریک بین است آگاه.

104. بدرستی که آمد شما را بیناییها از پروردگار شما، پس هر که بیند پس برای خویشتن و هر که کور شود پس بر آن، و نیستم من بر شما هرگز نگه بان.

105. و همچنینت گردانیم نشانها را و تا گویند خواندی و تا پدید کنیم آن را برای گروهی که دانند. [171]

106. پی روی کن آنچه پیغام کرده شد به تو از پروردگارت نه

خدایی مگر او و روی گردان از انباز آرندگان.

107. و اگر خواستی خدای، انباز نیاوردندی و نکردیم ترا بر ایشان نگه بان و نیستی تو بر ایشان هیچگونه نگه بان.

108. و دشنام مدهید آنانی را که می خوانند از فرود خدای، پس دشنام دهند خدای گذشتنی از اندازه به نادانی، همچنانت آراستیم مر هر گروهی کردار ایشان باز پس به پروردگار ایشان بازگشت ایشان، پس آگاهاند ایشان را به آنچه بودند که همی کردند.

109. و سوگند یاد کردند به خدای کوشش سوگندهای خویش اگر آید ایشان را نشانی هراینه گروند بدان. بگوی؟ بدرستی که نشانها نزد خدای و چه دانا گرداند شما را که آن چون آید نگروند. صفحه : 119

110. و برگردانیم دلهای ایشان را و بیناییهای ایشان را چنانکه نگرویدند به آن نخستین بار و گذاریم ایشان را در گذشتن ایشان که سرگردان می گردند.

111. و اگر که ما فرو آوردیمی به ایشان فرشتگان و سخن گفتی با ایشان مرده گان و گرد کردیمی بر ایشان هر چیزی گروه گروه، نبودند تا گروند مگر که خواهد خدای و لکن بیشتر ایشان [172] نمی دانند.

112. و همچنانت کردیم مر هر پیغمبری را دشمنی، دیوان آدمیان و پریان، پیغام کند برخی ایشان به برخی آراسته سخن فریبی و اگر خواستی پروردگارت، نکردندی آن را، پس گذار ایشان را و آنچه فرا می بافند.

113. و تا بچسبد به آن دلهای آنانی که نگروند به آن جهان و تا پسندند آن را و تا کنند آنچه ایشان کنندگانند.

114. ا پس جز خدای را جویم داوری و او آنی که فرود آورد به شما نامه را جدا واکرده! و آنانی که دادیم ایشان را نامه، همی دانند

که آن فرو آورده شد از پروردگارت به راست، پس مباش هیچگونه از گمان مندان.

115. و تمام شد سخن پروردگارت راست و داد، نه گرداننده مر سخنان او را و او شنواست دانا.

116. و اگر فرمان بری بیشتر آن که در زمین، گمراه کنند ترا از راه خدای. نه پی روی می کنند مگر گمان را و نیستند ایشان مگر که گزاف همی گویند.

117. بدرستی که پروردگارت او داناتر آن را که گمراه شود از راه او و او داناتر به راه یافتگان.

118. پس خورید از آنچه یاد کرده شد نام خدای بر آن اگر [173] هستید به نشانهای او گروندگان. صفحه : 120

119. و چیست مر شما را که نخورید از آنچه یاد کرده شد نام خدای بر آن، و بدرستی که پدید کرده شد برای شما آنچه بسته کرده شد بر شما مگر آنچه بیچاره کرده شدید به آن. و بدرستی که بسیاری هراینه گمراه شدند به آرزوهای خویش به بی دانشی. بدرستی که پروردگار تو او داناتر به گذرندگان از اندازه.

120. و گذارید آشکار بزه و نهان آن، بدرستی که آنانی که اندوزند بزه زود پاداشت داده شوند به آنچه بودند که می اندوختند.

121. و مه خورید از آنچه نه یاد کرده نشد نام خدای بر آن و بدرستی که آن هراینه بیرون آمدن است از فرمان، و بدرستی که دیوان هراینه پیغام دهند به دوستان خویش تا پیکار کنند با شما و اگر فرمان برید ایشان را، بدرستی که شما هراینه انباز آرندگانید.

122. ا و آنی که باشد مرده، پس زنده کردیم او را و کردیم برای او روشنایی می رود به آن در مردمان همچو آنی که داستان او

در تاریکیها، نیست هرگز بیرون آینده از آن! همچنانت آراسته کرده شد مر ناگروندگان را آنچه بودند که می کردند.

123. و همچنانت کردیم در هر دهی بزرگتران گنه کاران آن [174] تا سگالش بد کنند در آن، و سگالش بد نکنند مگر به تنهای خویش و ندارند آگاهی.

124. و چون آید ایشان را نشانی، گویند: هرگز نگرویم تا داده شویم مانند آنچه داده شد فرستادگان خدای، خدای داناتر آنجا که کند پیغامهای خویش را. زودا که رسد آنانی که گناه کردند خواری نزد خدای و عذابی سخت به آنچه بودند که سگالش بد همی کردند.

125. پس هر که خواهد خدای که راه نماید او را گشاید سینه او را برای مسلمانی و هر که خواهد که گمراه کند او را، کند سینه او را تنگ، نیک تنگ همانا که بر می آید در آسمان. همچنانت کند خدای پلیدی را بر آنانی که نمی گروند.

126. و اینکه راه پروردگار تست راست، بدرستی که پدید کردیم نشانها را مر گروهی که پند پذیرند. صفحه : 121

127. مر ایشان راست سرای رستگاری نزد پروردگار ایشان و او دوست ایشان به آنچه بودند که همی کردند.

128. و روزی که گرد کنیم ایشان را همه: ای گروه پریان؟ بدرستی که بسیاری کردید از آدمیان، و گوید دوستان ایشان از آدمیان پروردگار ما؟ برخورداری گرفت برخی ما به برخی [175] و رسیدیم هنگام زد خویش را آن که هنگام زدی برای ما. گفت: دوزخ جای باشش شما، جاویدان در آن مگر آنچه خواست خدای، بدرستی که پروردگار شما درست کار دانا.

129. و همچنانت گماریم برخی ستمکاران را برخی به آنچه بودند که می ورزیدند.

130. ای گروه پریان و آدمیان؟

ا نیامد شما را فرستادگانی از شما می خوانند بر شما آیتهای من و بیم کنند شما را دیدار روز شما اینکه! گویند: گواهی دادیم بر تنهای خویش و فریفت ایشان را زندگانی اینکه جهان و گواه شدند بر تنهای خویش که ایشان بودند ناگروندگان.

131. آنت که نبود پروردگارت نیست کننده دهها به ستم و کسان آن بی آگاهانند.

132. و مر هر یکی را پایه گاهها از آنچه کردند، و نیست پروردگارت بی آگاه از آنچه می کنند.

133. و پروردگار تو بی نیاز خداوند بخشایش، اگر خواهد ببرد شما را و بر پای کند از پس شما آن را که خواهد، چنانکه پیدا کرد شما را از فرزندان گروهی دیگران.

134. بدرستی که آنچه وعده کرده می شوید، هراینه آینده است و نیستید شما هرگز سست یابندگان.

135. بگو، ای گروه؟ کار کنید بر [176] توانایی خویش که من کننده، پس زود دانید آنی را که باشد مرو را سر انجام سرای. بدرستی که نرهد ستمکاران. صفحه : 122

136. و کردند مر خدای را از آنچه آفرید از کشت و چارپایان بهره، پس گفتند: اینکه مر خدای را به گفتار ایشان و اینکه مر انبازان ما را، پس آنچه بود مر انبازان ایشان را پس نرسد به خدای و آنچه بود مر خدای را پس او رسد به انبازان ایشان، بدا آنچه داوری می کنند.

137. و همچنانت آراسته کرد مر بسیاری را از انباز ...، کشتن فرزندان ایشان انبازان ایشان، تا نیست کنند ایشان را و تا پوشیده گردانند بر ایشان کیش ایشان و اگر خواستی خدای نکردندی آن را پس گذار ایشان را و آنچه همی بافند.

138. و گفتند: اینکه چهارپایانند و کشتی بازداشته نخورد

آن را مگر آن را که خواهیم به گفتار ایشان، و چهارپایانی بازداشته شد پشتهای آن و چهارپایانی یاد نکنند نام خدای را بر آن بافتنی برو. زود پاداشت دهد ایشان را به آنچه بودند می بافتند.

139. و گفتند: آنچه در شکمهای اینکه چارپایان ویژه و یکتا مر نران ما، و بسته و بازداشته [177] بر جفتان ما، و اگر باشد مرده پس ایشان در آن انبازانند زود پاداشت دهد ایشان را نشان دادن ایشان، بدرستی که او درست کار دانا.

140. بدرستی که زیان کار شد آنانی که کشتند فرزندان خویش را بی خردی به بی دانشی و بستند و بازداشتند آنچه روزی کرد ایشان را خدای بافتن بر خدای هراینه گمراه شدند و نبودند راه یافتگان.

141. و او آنی که پدید کرد بوستانهای چفته بسته و جز چفته بسته و خرمابنان و کشت ناهموار میوه آن و زیتون و انار ماننده به هم و نه ماننده، خورید از میوه آن چون میوه دهد و دهید حق او را روز درودن آن و گزاف کاری مکنید، بدرستی که او دوست ندارد گزاف کاران را. صفحه : 123

142. و از چهارپایان اشتر بارکش و خرد، خورید از آنچه روزی داد شما را خدای و پی روی مکنید گامهای دیو را که او مر شما را دشمنی است پیدا.

143. هشت جفتانی از میش دو و از بز دو، بگوی؟ ا دو نر را بازداشته کرد یا دو ماده [178] یا آنچه فرا رسید بر آن زهدانهای دو ماده! آگاهی دهید مرا به دانشی اگر هستید راست گویان!

144. و از شتران دو از گاو دو. بگوی؟ ا دو نر را بازداشته کرد یا

دو ماده یا آنچه فرا رسید بر آن زهدانهای دو ماده یا بودید گواهان چون اندرز کرد شما را خدای به اینکه! پس کیست ستمکارتر از آنی که فرا بافت بر خدای دروغی را تا گمراه کند مردمان را به نادانشی! بدرستی که خدای راه ننماید گروه ستمکاران را.

145. بگوی؟ نمی یابم در آنچه پیغام کرده شد به من بازداشته شده بر خورنده، که خورد آن را مگر که باشد مرده یا خونی ریخته یا گوشت خوک، پس بدرستی که پلید یا بیرون آمدنی آواز برداشته شد برای جز خدای، پس هر که بیچاره شود نه افزونی جوینده و نه از اندازه گذرنده، پس بدرستی که پروردگارت آمرزگار است بخشاینده.

146. و بر آنانی که جهود شدند بازبسته کردیم هر خداوند ناخنی را و از گاو و گوسپند بازبسته کردیم بر ایشان پیههای ایشان مگر آنچه برداشت پشتهای آن دو یا چرب روده ها یا آنچه آمیخته شد با استخوان. آنت [179] پاداشت دادیم ایشان را به افزونی جستن ایشان و بدرستی که ما هراینه راست گویانیم.

147. پس اگر به دروغ دارند ترا، پس بگوی؟ پروردگار شما خداوند بخشایش است فراخ، و بازگردانده نشود عذاب او از گروه گناه کاران. صفحه : 124

148. زود گوید آنانی که انباز آوردند، اگر خواستی خدای انباز نیاوردیمی و نه پدران ما و نه بازداشته کردیمی از چیزی. همچنانت به دروغ داشت آنانی که از پیش ایشان تا چشیدند عذاب ما را. بگوی؟ هیچ نزد شما از دانشی، پس بیرون آرید آن را برای ما! نه پی روی می کنید مگر

پنداشت را و نیستید شما مگر که گزاف می گویید.

149. بگوی؟ پس مر خدای راست پوزش رسان، پس اگر خواستی هراینه راه نمودی شما را همه.

150. بگوی؟ بیارید گواهان خویش را آنانی که گواهی دهند بدرستی که خدای بازداشته کرد اینکه را، پس اگر گواهی دهند پس گواهی مده با ایشان و پی روی مکن آرزوهای آنانی که به دروغ داشتند به نشانهای ما و آنانی که نمی گروند به آن جهان و ایشان به پروردگار خویش برابر می دارند.

151. بگوی؟ آیید برخوانم آنچه بازداشته کرد پروردگار شما بر شما که انباز نیارید به او چیزی و به مادر و پدر نیکویی کردن و مکشید فرزندان خویش را [180] از درویشی، ما روزی همی دهیم شما را و ایشان را و نزدیک مشوید زشتها را، آنچه آشکار بود از آن و آنچه نهان، و مکشید تنی را که بازداشته کرد خدای مگر به سزا آنتان اندرز کرد شما را بدان تا مگر شما دریابید.

152. و نزدیک مشوید خواسته بی پدر را مگر به آن که آن نیکوتر تا رسد نیروی خویش را، و تمام دهید پیمانه را و ترازو را به داد، نخواهیم از تنی مگر توانایی آن و چون گویید، پس راست گویید و اگر بود خداوند خویشی، و به پیمان خدای به جای آرید، آنتان اندرز کرد شما را بدان تا مگر شما پند پذیرید«1».

153. و که اینکه راه من راست پس پی روی کنید آن را و پی روی مکنید راهها را پس جدا کند شما را از راه او. آنتان اندرز کرد شما را بدان تا مگر شما پرهیزید.

-----------------------------------

(1). م: «پند پذیرند» صفحه : 125

154. باز پس دادیم موسی

را نامه بی کم و کاست بر آنی که نیکویی کرد و پدید کردنی مر هر چیزی را و رهنمودنی و بخشودنی تا مگر ایشان به دیدار پروردگار خویش گروند.

155. و اینکه نامه فرو آوردیم آن را [181] خجسته، پس پی روی کنید آن را و پرهیزید تا مگر شما بخشوده شوید.

156. که گویید: هراینه که فرو آورده شد نامه بر دو گروه از پیش ما و بدرستی که بودیم از خواندن ایشان هراینه بی آگاهان.

157. یا گویید اگر ما فرو آورده شدیمی بر ما نامه هراینه بودیمی راه یافته تر از ایشان، پس هراینه آمد شما را روشن از پروردگار شما و رهنمایشی و بخشایشی، پس کیست ستمکارتر از آنی که به دروغ داشت به نشانهای خدای و برگشت از آن! زود پاداشت دهیم آنانی را که برگردند از نشانهای ما بدئ عذاب به آنچه بودند بر می گشتند.

158. هیچ چشم می دارند مگر که آید ایشان را فرشتگان یا آید پروردگار تو یا آید برخی نشانهای پروردگارت!

روزی که آید برخی نشانهای پروردگار تو، سود ندارد تنی را گرویدن او که نبود که گروید از پیش یا اندوخت در گرویدن خویش بهتر. بگوی؟ چشم دارید که ما چشم دارندگانیم.

159. بدرستی که آنانی که جدا شدند از کیش خویش و گشتند گروه گروه نیستی از ایشان در چیزی. هراینه کار ایشان به خدای، باز پس آگاهاند ایشان را [182] به آنچه بودند همی کردند.

160. هر که آید به نیکی پس مرو را ده مانندان آن و هر که آید به بدی پس پاداشت داده نشود مگر مانند آن و ایشان ستم کرده نشوند.

161. بگوی؟ بدرستی

که من نمود مرا پروردگار من به راهی راست، کیشی راست، کیش ابراهیم را برگردیده، و نبود از انباز آرندگان. صفحه : 126

162. بگو؟ بدرستی که نماز من و پرستش من و زندگی من و مرگ من مر خدای را پروردگار جهانیان.

163. نه انبازی مرو را، و به آنت فرموده شدم و من نخستین گردن نهندگانم.

164. بگوی؟ ا جز خدای را جویم پروردگار و او پروردگار هر چیزی! و نیندوزد هر تنی مگر بر خویشتن و برنگیرد برگیرنده بار دیگری، باز پس به پروردگار شما بازگشت شما پس آگاهاند شما را به آنچه بودید در آن ناهمواری می کردید.

165. و او آنی که کرد شما را پس نشینان زمین و برداشت برخی شما را زبر برخی پایه گاهها تا آزماید شما را در آنچه داد شما را. بدرستی که پروردگار تو زود عقوبت و بدرستی که او هراینه آمرزگار است بخشاینده.

اعراف، مکّی، 206 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آلای من، سوگند به لطف من، سوگند به ملک من، سوگند به صدق من.

2. که اینکه سوره نامه است که فرو آورده شد به سوی تو ای محمّد پس مبادا در سینه دل تو هیچ تنگی ای از اینکه تا بیم کنی به او و پندی و یاد کردی مر گروندگان را.

3. پی روی کنند آن چه را که فرو آورده شد به سوی شما از پروردگار شما و پی روی مکنید از فرود او، دوستانی را، اندکی اندیشه همی کنید پند می پذیرید.

4. و چندا از اهل شهر و دهی که نیست کردیم آن را پس آمد آن را سختی عذاب ما شبیخون یا ایشان خواب نیم روزی کنندگانند.

5. پس نبود دعا

و گفتار ایشان چون آمد ایشان را سختی عذاب ما مگر که گفتند ایشان که بدرستی که ما بودیم ستمکاران بر خویشتن.

6. پس هراینه برگوییم آنانی را که فرستاده شد به سوی ایشان یعنی امّتان و هراینه بپرسیم نیز آن فرستاده شدگان را یعنی پیغمبران را.

7. پس هراینه برگوییم بر ایشان خبر دهیم احوال ایشان را به دانش خود و نبودیم دوران ازیشان و از رسولان. صفحه : 127

8. و سنجیدن اعمال در آن روز درست و راست است، پس هر که گران شود ترازوهای نیکوییهای او پس اینان ایشان رستگارانند.

9. و هر که سبک شود ترازوهای نیکوییهای او پس اینان آنانی اند که زیان کار شدند از جهت تنهای خویش به سبب آنچه بودند به نشانهای به حجتهای ما ستم همی کردند به انکار.

10. و هراینه جای گیر کردیم شما را [184] در زمین و کردیم گردانیدیم شما را در آن زمین اسباب زندگانی، از مأکول و مشروب و ملبوس اندکی سپاس داری همی کنید.

11. و هراینه آفریدیم پدر شما را از گل باز پس بنگاشتیم شما را در رحم مادران باز پس گفتیم مر آن فرشتگان را که سجده کنید مر آدم گندم گون را پس سجده کردند همه مگر ابلیس، آن نومید که نبود از جمله آن سجده کنندگان.

12. گفت خدای: چه بازداشت ترا از سجده کردن که سجده نکردی چون که فرمودم ترا گفت ابلیس: من بهترم از او از آنکه آفریدی مرا از آتشی روشن و آفریدی او را از گل تیره.

13. گفت خدای: پس فرود آی از اینکه بهشت پس نباشد از آنکه نرسد ترا که بزرگ منشی کنی و خلاف فرمان کنی در

آن بهشت پس بیرون شو، بدرستی که از آنکه تو از جمله خوارانی.

14. گفت ابلیس: بپای و مهلت ده مرا تا روزی که برانگیخته شوند«1» ... از گور.

15. گفت خدای: بدرستی که تو از جمله پاییده شدگانی.

16. گفت ابلیس: پس به سبب آنچه گمراه کردی مرا، سوگند یاد می کنم که هراینه بنشینم برای ایشان در راه تو راست یعنی بر طریق اسلام.

17. باز پس هراینه آیم ایشان را و به ایشان نمایم که بهشت نیست و دوزخ نیست از پیش رویهای ایشان به آراستن دنیا و از پس پشتهای ایشان به فراموش گردانیدن آخرت و از سوی راستهای ایشان به کران کردن طاعت و از سوی چپهای ایشان به خواندن به معصیت، و نیابی بیشتر ایشان را سپاس داران.

18. گفت خدای: بیرون شو از آن بهشت نکوهیده عیبناک به معصیت دور کرده رانده از رحمت، هراینه هر که پی روی کند ترا از ایشان، هراینه پر کنم دوزخ را از شما [185] همه.

19. و ای آدم گندم گون؟ بیارام تو و جفت تو حوّا در بهشت پس بخورید شما دو از آنجا هرجا که خواهید و نزدیک مشوید اینکه درخت گندم را پس باشید از جمله ستم کاران.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 128

20. پس وسوسه کرد برشورانید مر آن دو را آدم و حوّا را آن دیو تا پیدا کند مر آن دو را آنچه پوشیده شده بود از آن دو از اندامهای عورت ایشان. و گفت ابلیس: نه بازداشت شما را پروردگار شما از اینکه درخت گندم مگر از بهر آن که اگر بخورید باشید دو فرشته یا باشید از جمله جاوید ماندگان.

21.

و سوگند یاد کرد ایشان را که من مر شما را هراینه از جمله نیک خواهانم.

22. پس فرو آورد ایشان را به فریبی، پس چون بچشیدند از آن درخت، پیدا شد مر آن دو را اندامهای عورت ایشان، و در ایستادند که همی دوختند بر خویشتن از برگهای درخت انجیر بهشت. و بخواند ایشان را پروردگار ایشان ا نه بازداشتم شما را از آنتان درخت و گفتم شما را بدرستی که اینکه دیو مر شما را دشمنی است پیدا و هویدا!

23. گفتند آدم و حوّاء: ای پروردگار ما؟ ستم کردیم تنهای خویش را و اگر نیامرزی ما را و نه بخشایی ما را هراینه باشیم از جمله زیان کاران.

24. گفت خدای: فرو آیید آدم و حوّاء و مار و ابلیس، برخی از شما مر برخی را دشمن است و مر شما راست [186] در زمین آرامگاهی و برخوردارئ تا هنگام مرگ یا قیامت.

25. گفت خدای: در آن زمین همی زیید و هم در آن زمین همی میرید و هم از آن زمین بیرون آورده شوید.

26. ای پسران فرزندان آدم؟ هراینه فرو آوردیم بر شما پوششی که بپوشاند اندامهای عورت شما را و جامه نرم نیکو و خواسته و پوشش پرهیزکاری آنت بهتر است. آنت از جمله نشانهای خداست تا مگر ایشان دراندیشند نعمتهای خدای را.

27. ای پسران فرزندان آدم؟ آزموده مگر داند در محنت میندازدا شما را اینکه دیو همچنان که بیرون کرد او پدر و مادر شما را آدم و حوّاء را از بهشت بیرون می کشد می ستاند از ایشان دو پوشش آن دو را تا که نماید ایشان دو را اندامهای عورت ایشان دو را، بدرستی

که آن دیو همی بیند شما را او و گروه او از آنجا که نمی بینید شما ایشان را. بدرستی که ما گردانیدیم اینکه دیوان را دوستانی مر آنانی را که نمی گروند.

28. و چون کنند کار زشتی یعنی طواف برهنه گویند: یافتیم بر آن پدران ما را و خدای فرمود ما را به آن. بگوی ای محمّد، بدرستی که خدای نفرماید به زشت کاری، ا همی گویید بر خدای آنچه نمی دانید! صفحه : 129

29. بگوی، فرمود پروردگار من به داد کردن و بدارید راست رویهای خود را نزد هر مزگتی و خوانید او را ویژه کنندگان برای او اینکه کیش اسلام را [187] همچنان که آغاز کرد شما را به آفرینش بازگردید به وی.

30. گروهی را راه نمود و گروه دیگر را سزا شد بر ایشان گمراهی، از آنکه بحقیقت ایشان گرفتند اینکه دیوان را دوستانی از فرود خدای و همی پندارند که ایشان راه یافتگانند.

31. ای پسران فرزندان آدم؟ گیرید آرایش خویش را نزدیک هر مزگتی و خورید و آشامید و در مگذرید از اند [از] ه گزاف مکنید، بدرستی که او دوست ندارد از اندازه گذرندگان را گزاف کاران را.

32. بگوی، که حرام کرد بازداشت آرایش خدای را، آنی که بیرون آورد برای بندگان خویش و خوشها حلالها و پاکها را از روزی! بگوی؟ آن مر آنانی راست که گرویدند مشترک با دیگران در زندگانی اینکه جهان فروتر نزدیکتر ویژه مومنان را روز قیامت رستخیز، همچنانت جدا کنیم نشانها را برای گروهی که می دانند.

33. بگوی، ای محمّد؟ هراینه حرام کرد بازداشت پروردگار من زشتکاریها را آنچه آشکارا شد از آن چون طواف برهنه و آنچه پنهان شد چون

زنا و بزه خمر و ستم کردن به ناراست و نادرست و اینکه را که انباز آرید به خدای آن چیزی را که فرو نیاورد به آن حجّتی، و اینکه را که گویید بر خدای آنچه ندانید از تحریم انعام و لباس و طعام.

34. و مر هر گروهی راست هنگام زدی، پس چون آید هنگام زد ایشان، باز پس نروند نتوانند رفت یک ساعت و نه پیش روند نتوانند رفت.

35. ای [188] پسران فرزندان آدم؟ اگر آید شما را پیغمبرانی از شما که برخوانند و برگویند بر شما نشانهای حجّتها من، پس هر که پرهیزد از ناشایست و با سامان کند کار خویش پس نه بیمی بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند.

36. و آنانی که به دروغ داشتند نشانهای ما را و بزرگ منشی کردند از آن، اینان خداوندان و باشندگان آتش اند، ایشان در آن جاویدان. صفحه : 130

37. پس کیست ستمکارتر از آنی که فرا بافت و ساخت بر خدای دروغی را یا به دروغ داشت به نشانهای حجّتها او! اینان رسد ایشان را بهره ایشان از نامه عذاب سرنوشت از عمر و روزی تا چون که آمد ایشان را فرستادگان ما که سپری کنند ایشان را جان ستانند ازیشان، گفتند گویند فرشتگان: کجاست آنچه بودید که همی خواندید آنان را از فرود خدای گفتند گویند کافران: گم شدند از ما و گواهی دهند بر تنهای خویش که ایشان بودند ناگروندگان.

38. گفت گوید خدای ایشان را روز قیامت: درآیید در میان گروهانی که گذشتند از پیش شما از پریان و آدمیان در آتش دوزخ هر باری که درآید در دوزخ گروهی، نفرین

کند یار خویش را تا چون که فراهم رسند در آن همه، گوید پسینان ایشان یعنی اتباع ایشان که باز پستر ایشان در دوزخ کنند مر پیشینیان ایشان را یعنی سران خویش را که پیشتر در دوزخ شوند: ای پروردگار ما؟ اینان گمراه کردند گردانند ما را پس بده ایشان را عقوبتی افزونی دو چندان از آتش گفت خدای: مر هر یکی را [189] افزونی دو چندان و لکن دریابند که نمی دانید.

39. و گوید پسران پیشینیان ایشان مر پسینیان اتباع خویش را: پس نبود مر شما را بر ما از هیچ افزونئ، پس بچشید عقوبت را به سبب آنچه بودید که می ورزیدید می کردید.

40. بدرستی که آنانی که به دروغ داشتند نشانهای ما را و گردن کشی و بزرگ منشی کردند از آن، گشاده کرده نشود برای ایشان درهای آسمان و در نیایند بهشت تا که درآید شتر در سوراخ سوفار سوزن، و همچنانت پاداشت دهیم گناه کاران کافران را.

41. مر ایشان راست از دوزخ بستری و از زبر ایشان است پوششها، و همچنانت پاداشت دهیم ستمکاران را.

42. و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها در نخواهیم از هیچ تنی مگر توانایی او را. اینان خداوندان ساکنان بهشت اند ایشان در آن جاوید ماندگانند.

43. و بیرون کشیدیم کشیده باشیم آنچه بود در سینه های ایشان از کینه یکدیگر، همی رود از زیر کوشکهای ایشان آبهای جویهای فراخ و گویند: سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که راه نمود ما را مر اینکه بهشت و نبودیم تا که راه یابیم، اگر نه آن بودی که راه نمودی ما را خدای. هراینه که آمد فرستادگان پروردگار ما

به سزا و راست و درست و خوانده شدند و آواز دهند که [190] آنتان بهشت است میراث داده شدید آن را به سبب آنچه بودید که همی کردید. صفحه : 131

44. و انگار که آواز داد خداوندان ساکنان بهشت خداوندان ساکنان آتش دوزخ را که هراینه یافتیم ما آنچه وعده کرد ما را پروردگار ما از ثواب درست و راست، پس هیچ یافتید شما آنچه وعده کرد شما [را] پروردگار شما درست و راست! گفتند:

آری. پس آواز داد آواز دهنده در میان ایشان که نفرین خدای باد بر ستمکاران.

45. آنانی که بگردند و بگردانند خلق را از راه خدای و جویند در آن راه خدای کژئ و ایشان به آن سرای واپسین ناگروندگانند.

46. و در میان ایشان دو گروه است پرده و بر اعراف است و بدان که اعراف دیواری است برکشیده و برداشته میان بهشت و دوزخ مردانی، از مسلمانان که آخر در بهشت درآیند که باز همی شناسند همه را به نشان رویهای ایشان مؤمنان را به سپید رویی و کافران را به سیاه رویی و آواز دادند خداوندان ساکنان بهشت را که درود و آفرین بادا بر شما، نشده اند هنوز اهل اعراف در آن بهشت و ایشان می بیوسند و امید همی دارند که در شوند.

47. و چون بازگردانده شود چشمهای دیده های ایشان سوی خداوندان باشندگان آتش دوزخ، گویند: ای پروردگار ما؟ مگردان ما را با گروه ستمکاران در دوزخ.

48. و انگار که آواز داد باشندگان اعراف مردانی را که ایشان جباران بودند از اهل دوزخ که می شناسند ایشان را به نشان رویهای ایشان، گفتند: سود نداشت و بی نیاز نکرد از شما فراهم آوردن شما

و آنچه بودید که گردن کشی و بزرگ منشی همی کردید.

49. ا اینان آنانی اند سوگند یاد کردید در دنیا که نرساند ایشان را خدای هیچ بخشایشی را! آنگاه اصحاب اعراف را گویند که درآیید [191] در بهشت نه بیمی و ترسی است بر شما و نه شما اندوهگین شوید.

50. و انگار که آواز داد دادند خداوندان آتش دوزخ خداوندان باشندگان بهشت را که فرو ریزید بر ما از آن آب شرب اهل جنت یا خود از آنچه روزی کرد شما را خدای. گفتند اهل بهشت: بدرستی که خدای حرام کرد آن دو را بر ناگروندگان. صفحه : 132

51. آنانی که فرا گرفتند کیش خویش را فسوس خرّمی و ناپروایی و بازی و فریفت ایشان را اینکه زندگانی فروتر نزدیکتر، پس امروز فراموش انگاریم ایشان را همچنان که فراموش کردند دیدار باز رسیدن روز خویش را اینکه، و آنچه بودند به نشانهای حجتها ما که می ستیهیدند.

52. و هراینه بدرستی که آمدیم آوردیم شما را به نامه نوشته یعنی قرآن، جدا و پدید کردیم آن را بر دانش ما به عاقبت آنکه انکار کنند آن را و یا قبول کنند راه نمودنی و بخشودنی، مر گروهی را که همی گروند.

53. هیچ نه چشم دارند مگر سر انجام آن را عاقبت آن که در ایشان رسد عذاب روز قیامت! روزی که بیاید سر انجام آن، گوید: آنانی که فراموش کردند آن را از پیش بدرستی که آمد فرستادگان پروردگار ما به درستی و راستی، پس هیچ هست ما را از خواهشگرانی پس تا خواهش کنند برای ما را یا خود هیچ بازگردانده شویم به

دنیا پس تا بکنیم جز از آن کاری که بودیم که همی کردیم! بدرستی که زیان کار شدند از جهت تنهای خویش و گم شد از ایشان آنچه بودند که همی بافتند و می ساختند از دروغ. از شرکت بتان که همی گفتند که ایشان شفیعان [ما] باشند.

54. بدرستی که پروردگار شما خداست آنی که آفرید آسمانها را و زمین را در شش [192] از روزها باز پس قصد کرد استوی بر آفریدن عرش تخت بزرگوار همی پوشاند شب روز را همی جوید او را به شتاب، و آفتاب را و ماه را و ستارگان را.

رام کردگان به فرمان او، آگاه باشید؟ مرو راست آفریدن آفرینش و فرمودن فرمان، بزرگوارا خدای که همه چیز در خزانه اوست پروردگار جهانان.

55. بخوانید پروردگار خویش را به جهت زاری و به جهت پنهان. بدرستی که او دوست ندارد از اندازه درگذرندگان را.

56. و تباهی مکنید در زمین پس بسامان آوردن آن به فرستادن پیغمبران و خوانید او را به جهت بیم و به جهت امید. بدرستی که بخشایش خدای یعنی ثواب وی نزدیک است به نیکوکاران.

57. و او آنی است که همی فرستد اینکه بادها را مژده پیش از باران در پیش بخشایش خویش، تا چون که بردارد آن بادها ابرها را لفظ السّحاب واحد و معناه جمع گرانان به باران برانیم آن میغ را به سوی زمینی مرده پس فرو آوردیم به آن ابر یا در آن زمین آب را پس بیرون آوریم آوردیم به آن آب از همه میوه ها و آب از یک جنس همچنانت بیرون آریم اینکه مرده گان را تا مگر شما در اندیشید پند پذیرید.

58. و آن زمین پاک بیرون

آید گیاه رستنی، بر او به فرمان پروردگار خویش. و آن زمین که پلید شد بیرون نیاید گیاه او مگر اندکی و بی نفع به سختی و دشواری، همچنانت همی گردانیم نشانها را برای گروهی که سپاس دارند. صفحه : 133

59. هراینه بدرستی که فرستادیم نوح را به سوی گروه او پس گفت: ای [193] گروه؟ بپرستید خدای را، که نیست مر شما را از هیچ خدایی جز او بدرستی که من می ترسم بر شما از عذاب روزی بزرگ.

60. گفت گفتند سران و مهینان از گروه او: بدرستی که ما، هراینه می بینیم ترا ای نوح در گمراهی پیدا و هویدا.

61. گفت نوح: ای گروه من؟ نیست با من هیچ گمراهی و لکن دریابید که من فرستادهام از پروردگار جهانیان.

62. همی رسانم شما را پیغامهای پروردگار خویش و نیک خواهی همی کنم مر شما را و می دانم من از کار خدای آنچه نمی دانید شما.

63. ا و شگفت داشتید که آمد شما را پندی یاد کردی از پروردگار شما بر زبان مردی از شما تا که بیم کند او شما را و تا بپرهیزید و تا مگر شما بخشاییده شوید!

64. پس به دروغ داشتند ایشان او نوح را پس برهانیدیم او را از طوفان و آنانی را که بودند با او در آن کشتی چهل مرد و چهل زن و به آب فرو بردیم آنانی را که به دروغ داشتند نشانهای حجتهای ما را، از آنکه بدرستی که ایشان بودند گروهی کوران کوردلان.

65. و فرستادیم به سوی عاد برادر اولی ایشان را در نسب نه در دین هود را، گفت هود: ای گروه من؟ بپرستید خدای را که نیست مر شما

را از هیچ خدایی جز او. ا پس نه می ترسید از خدای!

66. گفت گفتند آن سران و مهتران آنانی را که نگرویدند از گروه او: بدرستی که ما هراینه می بینیم ترا ای هود در سبکساری و تنگ خردی و بدرستی که ما هراینه گمان می بریم ترا از جمله آن دروغ گویان.

67. گفت هود: ای گروه من؟ [194] نیست به من هیچ سبکساری و لیکن دریابید که من فرستادهام از پروردگار جهانیان.

68. همی رسانم شما را پیغامهای پروردگار خویش و من مر شما را نیک خواهی ام استوار بر رسالت.

69. ا و شگفت داشتید که آمد شما را پندی از پروردگار شما بر زبان مردی از شما تا بیم کند شما را! و یاد کنید آنگاه را که چون گردانید شما را از پی درآیندگان خلیفتان اندر زمین از پس گروه نوح پسر ملک و بیفزود شما را در آفرینش شما گسترشی افزونئ یعنی بالا و قوت پس یاد کنید نعمتهای خدای را تا مگر شما رستگاری یابید. صفحه : 134

70. گفتند قوم هود: ا آمدی ما را تا بپرستیم خدای را یگانگی او و بگذاریم آنچه را که بود که همی پرستید پدران ما از بتان!

پس بیار بیا ما را به آنچه وعده همی کنی ما را از عذاب اگر هستی تو از راست گویان.

71. گفت هود: هراینه فرو آمد واجب شد بر شما از پروردگار شما عذابی و خشمی. ا پیکار همی کنید با من در نامهای یعنی بتان که نام کردید نهادید آنها را شما و پدران شما! نه فرو آورد خدای به آن از هیچ حجّتی. پس چشم دارند عذاب را از آنکه بحقیقت من با شما از جمله

آن چشم دارندگانم.

72. پس برهانیدیم او هود را و آنانی که بودند با او به بخشایشی از ما و بریدیم دنبال پس مانده آنانی را که به دروغ داشتند به نشانهای حجّتهای ما و نبودند گروندگان باوردارندگان رسولان ما. [195]

73. و فرستادیم به سوی گروه ثمود برادر ایشان را صالح را، گفت صالح: ای گروه من؟ بپرستید خدای را که، نیست مر شما را از هیچ خدایی جز او. بدرستی که آمد شما را حجّتی هویدا از پروردگار شما را، اینکه شتر ماده خداست مر شما را نشانی، پس گذارید او را تا همی خورد چرد در زمین خدای و مبسایید او را هیچ به بدئ را یعنی مکشید پس تا بگیرد شما را عقوبتی دردناک.

74. و یاد کنید چون گردانید شما را از پس درآیندگان خلیفتان از پس عاد قوم هود و جای ساخت داد شما را در زمین، فرا همی گیرید از نرمهای آن کوشکها و می تراشید از کوهها را خانه ها، پس یاد کنید نیکوداشتهای خدای را و مروید در زمین تباه کاران.

75. گفت گفتند مهتران سران: آنانی که گردن کشی بزرگ منشی کردند از گروه او، مر آنانی را که خوار داشتی کرده شدند سست گرفته شدند مر آنی را که گروید از ایشان: ا هیچ می دانید که صالح فرستاده شده است از پروردگار خویش! گفتند:

بدرستی که ما به آنچه فرستاده شد به آن، گروندگانیم.

76. گفت گفتند آنانی که گردن کشی بزرگ منشی کردند: بدرستی که ما به آنی که گرویدید به آن ناگروندگانیم.

77. پس پی کردند کشتند آن شتر ماده را و درگذشتند از فرمان پروردگار خویش و گفتند: ای صالح؟ بیا بیار ما

را به آنچه [196] وعده همی کنی تو ما را اگر هستی از جمله فرستادگان.

78. پس گرفت ایشان را بانگ و زلزله لرزه پس گشتند در سرای خانمان خویش فرو افتاده گان. صفحه : 135

79. پس برگشت صالح از ایشان و گفت: ای گروه من؟ بدرستی که رسانیدم شما را پیغام پروردگار خویش را و نیک خواستم شما را و لکن دریابید که دوست نمی دارید نیک خواهان را.

80. و فرستادیم لوط را چون گفت مر گروه خویش را: ا می آیید آرید آن کار زشت را! پیشی نگرفته است شما را به آن از هیچ کسی از همه جهانیان آدمیان.

81. ا شما هراینه آیید مردان را از جهت آرزو از فرود جز زنان! نه که شما گروهی اید«1» ....

82. و نبود پاسخ گروه او مگر که گفتند بیرون کنید ایشان را یعنی لوط را و اهل دین او را از ده شهر خویش از آنکه بحقیقت ایشان مردمانی اند که پاکی همی جویند دعوی پاکی می کنند.

83. پس برهانیدیم او را و کسان او را مگر زن او را که بود از ماندگان.

84. و ببارانیدیم بر ایشان بارانی از سنگ پس بنگر که چگونه بود سر انجام آن گناه کاران.

85. و فرستادیم به سوی مردمان شهر مدین برادر ایشان را در نسب شعیب، گفت: ای گروه من؟ بپرستید خدای را که نیست مر شما را از هیچ خدایی جز او هراینه که آمد شما را حجّتی هویدایی از پروردگار شما، پس به سر برید تمام دهید پیمانه را و ترازو را [197] و مکاهید کم مکنید مردمان را چیزهای ایشان را و تباهی مکنید در زمین پس بسامان آوردن آن زمین به فرستادن

پیغمبران. آنتان بهتر است مر شما را اگر هستید گروندگان.

86. و منشینید به هر راهی که همی ترسانید اهل ایمان را و می گردانید از راه خدای آنی را که گروید به وی و همی جویید آن را در آن کژئ و یاد کنید چون که بودید اندکی پس نمرود پس بسیار کرد شما را و بنگرید که چگونه بود سر انجام تبه کاران یعنی قوم نمرود.

87. و اگر هست گروهی از شما که گرویدند به آنی که فرستاده شدم به آن، و گروهی نگرویدند، پس به شکیب باشید تا داوری کند گزارد خدای در میان ما و او بهترین داوری کنندگان است.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 136

88. گفت گفتند آن مهتران سران آنانی که گردن کشی بزرگ منشی کردند از گروه او: هراینه بیرون کنیم ترا ای شعیب و آنانی که گرویدند با تو از ده شهر ما، یا هراینه بازگردید در کیش ما، گفت شعیب: ا و اگر چه باشیم دشوار دارندگان و ناخواهان! یعنی اگر چه ما آن را کاره باشیم ما را بر آن اجبار کنید.

89. بدرستی که ساختیم بربافته باشیم بر خدای دروغی را اگر بازگردیم در کیش شما، پس از آنگه که رهانید ما را خدای از آن کیش و نباشد و نشاید ما را که باز [198] گردیم در آن کیش مگر که خواهد خدای آنکه خواست او در ما رسد پروردگار ما.

گنجانید تمام فرا رسید پروردگار ما هر چیزی را از جهت دانشی، بر خدای کار بازگذاشتیم. پروردگار ما بگشای داوری کن در میان [ما] و میان گروه ما به راست و تو بهترین داوری کنندگانی.

90. و گفت گفتند

آن مهتران سران آنانی که گرویدند از گروه او: سوگند که هراینه اگر پی روی کنید شعیب را بدرستی که شما آنگاه هراینه زیان کارانید.

91. پس گرفت ایشان را زلزله لرزه پس گشتند در سرای خویش فرو افتادگان و مردگان.

92. آنانی که به دروغ داشتند شعیب را همانا گوییا که نبودند مقیمان در آن، آنانی که به دروغ داشتند شعیب، بودند گشتند ایشان زیان کاران.

93. چون عذاب آمد شعیب از میان ایشان بیرون شد، پس برگشت روی گردانید شعیب از ایشان و گفت: ای گروه من؟ هراینه رسانیدم شما را پیغامهای پروردگار خویش و نیک خواستم شما را پس چگونه اندوهگین شوم بر گروه ناگروندگان.

94. و نفرستادیم در هیچ دهی از پیغامبری مگر که گرفتیم مردمان باشندگان آن ده را به سختی بی نوایی و گزند و تنگی تا مگر ایشان زاری کنند.

95. باز پس گردانیدیم به جای بدی نیکی را تا بسیار شدند و با مال و گفتند بدرستی که رسید پدران ما را گاهی سختی و شادی گاهی، ان ّ الدّنیا کذالک یعنی چنین که ما را رسید. پس گرفتیم ایشان را ناگاهی و ایشان آگاهی نمی داشته اند از آمدن عذاب. [199]

96. و اگر که مردمان باشندگان دهها گرویدندی و پرهیزیدندی هراینه بگشادیمی بر ایشان درهای برکتها از آسمان یعنی باران و از زمین یعنی نبات و لکن به دروغ داشتند باور نداشتند پس گرفتیم ایشان را به عقوبت آنچه بودند که همی اندوختند می کردند.

97. ا پس بی ترس شدند و بی بیم مردمان باشندگان دهها ازین که آید ایشان را عذاب ما شبیخون و ایشان خفته گانند در خواب! صفحه : 137

98. او بی بیم شد شدند مردمان باشندگان دهها ازین که آید

ایشان را عذاب ما چاشتگاهی و ایشان بازی همی کنند به غفلت!

99. ا پس بی ترس [بی] بیم شدند از سازش تدبیر پوشیده خدای! پس بی ترس نشود از سازش خدای در هلاک ایشان مگر گروه زیان کاران.

100. ا و راه ننمود مر آنانی را که میراث همی یابند اینکه زمین را از پس مردمان آن زمین باشندگان و خداوندان که اگر خواستیمی نیست کردیمی ایشان را به شومی گناهان ایشان و مهر نهادیمی بر دلهای ایشان پس ایشان نمی شنوند حق را و نپذیرفتندی پند را!

101. آنت ای محمّد دهها شهرها بر می گوییم که همی خوانیم بر تو از آگاهیهای خبرهای آن دهها و هراینه آمد ایشان را فرستادگان ایشان به هویداها از حجّتها، پس نبودند تا که ایمان آرند به آنچه دروغ داشتند از پیش، همچنانت مهر همی نهد خدای بر دلهای ناگروندگان بگروند.

102. و نیافتیم مر بیشتر ایشان را از هیچ پیمانی، و بدرستی که [200] یافتیم بیشتر ایشان را هراینه بی فرمانان بیرون آیندگان از عهد.

103. بازپس فرستادیم از پس ایشان موسی را پسر عمران به نشانهای با حجّتها ما به سوی فرعون و به سوی گروه او، پس ستم کردند یعنی نگرویدند به آن حجّتها پس بنگر یا محمّد که چگونه بود سر انجام تبه کاران.

104. و گفت موسی: ای فرعون؟ بدرستی که من فرستادهام از پروردگار جهانیان.

105. سزاوارام بر اینکه که نگویم بر خدای مگر سزا. بدرستی که آمدم آورده ام شما را به حجّتی هویدا از پروردگار شما، پس بفرست با من پسران فرزندان یعقوب را و برگیر دست ازیشان.

106. گفت فرعون: اگر هستی که آمده آورده به نشانی حجتی را پس بیا بیار به آن حجّت

را اگر هستی تو از جمله راست گویان.

107. پس انداخت موسی عکّازه خویش را پس ناگاه هم در وقت آن عکّازه اژدهایی ماری است روشن.

108. و بیرون کشید دست خود را پس ناگاه هم در وقت آن دست او سپید است و تابان مر آن نگرندگان را.

109. گفت گفتند مهتران از گروه فرعون: بدرستی که اینکه موسی هراینه جادویی است زیرک دانا.

110. همی خواهد او که بیرون کند شما را از زمین شما پس چه چیز فرمایید!

111. گفتند: بازدار او را و برادر او را با پس دار و کار ایشان در مهلت نه و بفرست در شهرهای مصر گردکنندگان را برانگیزندگان را.

112. که تا بیایند بیارند ترا به هر جادویی دانا زیرک. صفحه : 138

113. و آمد آمدند [201] جادویان فرعون را، گفتند: ا بدرستی که هیچ هست ما را هراینه مزدی اگر باشیم ما به آیندگان!

114. گفت فرعون: آری. و بدرستی که شما نیز هراینه از نزدیک کردگان باشید.

115. گفتند جادوان: ای موسی؟ یا اینکه که اندازی تو عصای خویش را و یا که باشیم ما اندازندگان.

116. گفت موسی: شما اندازید پیش پس چون انداختند، جادویی کردند چشمهای مردمان را و بترسانیدند ایشان را و آمدند آوردند به جادویی را بزرگ.

117. و پیغام کردیم به سوی موسی که بینداز عکّازه خویش را بیفکندش پس ناگاه همیدون آن عکّازه فرو می برد آنچه دروغ همی ساختند آن عصاها و رسنها که ایشان بدان تزویر«1» همی کردند.

118. پس افتاد پیدا شد و پدید آمد راستی و حقی دین موسی و نیست تباه شد آنچه بودند که همی کردند.

119. پس زیر دست شدند آنجات و برگردیدند خواران.

120.

و انداخته شد جادویان سجده کنان چون بدانستند که آن خدایی است.

121. گفتند: گرویدیم به پروردگار جهانیان فرعون گفت مرا خواهید بدین گفتند: نه.

122. بل پروردگار موسی و هارون اینکه هر دو برادران پسران عمران.

123. گفت فرعون جادوان را: ا گرویدید به او به خدای موسی پیش از آن که دستوری دهم شما را! بدرستی که اینکه هراینه سازشی و سگالشی است ساختید آن را و سگالیدید آن را در اینکه شهر مصر تا که بیرون کنید از آن شهر مردمان باشندگان آن را پس زودا که دانید که من چه کنم با شما.

124. هراینه ببرّم دستهای شما را و پایهای شما را از ناهمواری یعنی از شقی طرفی باز پس هراینه بر دار کنم شما را [202] همه گنان را.

125. گفتند آن جادویان فرعون را: بدرستی که ما به سوی پروردگار ما خویش گردندگانیم.

126. و هیچ کینه همی نکشی عیب نکنی از ما مگر اینکه که گرویدیم به نشانهای حجّتها پروردگار خویش چون که آمد ما را آنگه با خدای شدند و گفتند: ربّنا، ای پروردگار ما؟ فرو ریز بر ما شکیبایی و سپری کن بمیران ما را گردن نهندگان فرمان برداران.

127. و گفت گفتند آن مهینان از گروه فرعون: ا می گذاری موسی را پسر عمران را و گروه او را تا که تباهی کنند یعنی خادمان و بندگان ترا از تو باز کنند در اینکه زمین مصر و گذارد ترا و خدایگان ترا! گفت فرعون: زودا که بکشیم به زاری پسران ایشان را چنانکه از پیش همی کشتیم و زنده گذاریم برای خدمت زنان دختران ایشان را و بدرستی که ما زبر ایشان کامکارانیم شکنندگان کامهاییم.

-----------------------------------

(1). م:

«تذویر» صفحه : 139

128. گفت موسی مر گروه خود را: یاری خواهید به خدای و شکیبایی کنید از آن که بحقیقت اینکه زمین مصر مر خدای راست میراث دهد آن را آنی را که خواهد از بندگان خویش و سر انجام نیک یعنی نصرت درین جهان و بهشت در آن جهان مر پرهیزکاران راست.

129. گفتند بنی اسرائیل: رنجانیده آزرده شدیم از پیش آن که آیی ما را آمدی تو ای موسی و از پس اینکه که آمدی ما را با عادت قتل. گفت موسی: شاید زود بود که پروردگار شما که نیست گرداند دشمنان شما را و از پی درآرد خلیفه گرداند شما را در اینکه زمین مصر پس بنگرد که چگونه کار همی کنید امروز در محنت و فردا در نعمت.

130. و هراینه هراینه، گرفتیم کسان پی روان از میوه ها و غلّه ها فرعون را به خشک سالها به قحط سالی از پس سالی و کم و کاستی تا مگر ایشان دراندیشند و پند گیرند.

131. پس چون آمدی ایشان را نیکی و فراخی، گفتند: ما راست برای ما اینکه، [203] و اگر برسدی ایشان را بدئ یعنی تنگی فال بد گیرندی اخترگویی کردندی به موسی و با آن گروهی که بودندی با او از قوم، و گفتندی اینکه از شومی شماست آگاه باشید؟ هراینه هراینه، فال بد اختر بد ایشان یعنی آنچه بر ایشان قضا شده از نزد خدای است و لکن دریابید که بیشتر ایشان نمی دانند که آنچه ایشان را رسد از قضای خداست.

132. و گفتند قبطیان موسی را: هر چه آیی آری به ما ما را به آن را از نشانی تا که جادویی کنی

با آن پس نیستیم ما مر ترا هراینه گروندگان باوردارندگان.

133. پس فرستادیم بر ایشان آب بی اندازه را یعنی غرق و گویند مرگ و ملخ را تا غلّه های ایشان نیست کرد و سوس ملخ پیاده که در طعامهای ایشان افتد و بزغها را جغزان که بر ایشان رفتی و خون که در اوانئ ایشان پیدا آمدی نشانهای خدای جدا کردگان پیدا و هویدا پس گردن کشی و بزرگ منشی کردند و بودند گروهی گناه کاران.

134. و چون فرو آمد بر ایشان عذاب، گفتند: ای موسی؟ خوان تو برای ما پروردگار خویش را به آنچه پیمان کرد نزد تو سوگند که اگر باز کنی بری و بگشایی تو از ما اینکه عذاب، هراینه باور داریم ترا و هراینه بفرستیم با تو پسران فرزندان یعقوب را.

135. پس چون که باز بردیم از ایشان آن عذاب را تا زمان زدی هنگام غرق که به آن خواهند رسید که ایشان رسندگان آنند، ناگاه همیدون ایشان همی شکنند عهد و پیمان را.

136. پس کینه کشیدیم ازیشان پس فرو بردیم ایشان را در آن دریا به سبب اینکه که ایشان به دروغ ... به نشانهای حجّتها ما را و بودند از آن بی آگاهان دل بردگان. صفحه : 140

137. و میراث دادیم ازیشان آن گروه را یعنی بنی اسرائیل آنانی که بودند که سست و خوار گرفته می شدند [204] خاورهای زمین را و مصر و شام و باخترهای آن، آنی که برکت دادیم در آن، و پدید آوردیم در آن از آب و درخت و تمام شد سخن وعده پروردگار تو آن وعده نیکوتر یعنی آنکه وعده کرد به نصرت بر دین خویش بر پسران

فرزندان یعقوب به سبب آنچه که شکیبایی کردند و نیست کردیم گردانیدیم آنچه بود که همی کردی فرعون از عمارتها در مصر و گروه او و آنچه بودند بلند می کردند از بناها و کوشکها و چفته کردند میوه و رزها را و جنبانیدند.

138. و گذرانیدیم در روز عاشورا پسران فرزندان یعقوب را بر دریا پس آمدند برگروهی که پیوستگی می کردند بر پرستیدن بتهای که بود مر ایشان را به صورت گاو. گفتند: ای موسی؟ گردان پدید کن ما را برای ما خدایی بتی تا آن را می پرستیم همچنان که مر ایشان راست خدایگانی بتانی که همی پرستند گفت موسی: بدرستی که شما گروهی اید که نمی دانید عظمت خدای را و نعمت او را بر شما.

139. بدرستی که اینان نیست کرده شده است آنچه ایشان در آن اند و تباه است و ناشایسته و ناچیز آنچه بودند که همی کنند.

140. گفت موسی: ا جز از خدای جویم شما را خدایی دیگر و او افزون کرد شما را بر جمله جهانیان در زمانه شما!

141. و چون که برهانیدیم شما را از کسان فرعون که می رسانید می رسانیدند شما را بدئ عذاب کارهای دشوار همی کشتند پسران شما را و زنده می گذارند می هشتند زنان دختران شما را از بهر خدمت و در اینتان است آزمایشی محنتی از پروردگار شما بزرگ.

142. و نوید دادیم هنگام کردیم موسی را سی را از روی شب و روز و تمام کردیم آن را به ده شبانه روز از ذی الحجه پس تمام شد سپری گشت هنگام وعده پروردگار او چهل [205] شب و روز و گفت موسی مر برادر خویش را هرون:

پس نشین باش خلیفه باش از من در

گروه من، و بسامان کاری کن ایشان را بر طاعت دار و پی روی مکن راه تباه کاران.

143. و چون که آمد موسی مر هنگام وعده ما را و سخن کرد با او پروردگار او گفت موسی: ای پروردگار؟ نمای مرا ذات خویش را بنگرم به سوی تو گفت خدای: هرگز نبینی مرا و لکن بنگر تو به سوی کوه پس اگر آرام گیرد آن کوه بر جای خویش پس زودا که ببینی تو مرا پس چون پدید آمد فرمان پروردگار او مر کوه را گردانید او را کوه را کوفته خرد مرد ریزه ریزه و بر روی افتاد موسی بیهوش، پس چون که به هوش آمد، گفت: پاکی تو ای بار خدای بازگشتم به سوی تو و من نخستین گروندگانم از بنی اسرائیل به آنکه ترا در دنیا نخواهم دید.

144. گفت خدای: ای موسی؟ بدرستی که من برگزیدم ترا بر مردمان به پیغامهای خویش و به سخن خویش پس بگیر آنچه دادم ترا و باش از جمله سپاس داران. صفحه : 141

145. و نوشتیم برای او در آن تخته ها ده لوح از نقره از هر چیزی پندی و پدید کردنی مر هر چیزی را از حلال و حرام پس بگیر آن را به نیرویی و بفرمای گروه خویش را تا که بگیرند به نیکوترین آن یعنی جمع کنند میان فرایض و نوافل که ایشان را فرموده ام. زودا که نمایم شما را سرای بیرون آیندگان را از فرمان.

146. زود بازگردانم از نشانهای من دانستن و قبول کردن حجتها آنانی که گردن کشی و بزرگ منشی می کنند در زمین به ناراستی و به ناسزا و اگر [206] ببینند هر

نشانی حجتی نگروند بدان و اگر بینند راه راست نگیرند آن راه را راهی و اگر بینند راه گمراهی را گیرند آن راه را راهی، آنت به سبب اینکه ایشان به دروغ داشتند به نشانهای حجّتها ما و بودند از آن بی آگاهان هیچ فکرت نکردند در آن.

147. و آنانی که به دروغ داشتند به نشانهای ما و دیدن دیدار و باز رسیدن آن جهان بازپسین تباه شد نیست و ناچیز گشت همه کارهای ایشان، هیچ پاداشت داده شوند یعنی پاداشت ندهند ایشان را مگر آنچه بودند که می کردند.

148. و فرا گرفت فرا گرفتند و ساختند گروه موسی از پس رفتن او به کوه از زیورهای پیرایه های ایشان که به عاریت ستده بودند از قبطیان گاوبچه گوساله تنی بی روح که مرو راست بانگی چون بانگ گاو بانگی همی شنیدندی ازو و نجنبیدی ا ندیدند که آن گوساله سخن نمی گوید با ایشان و نیز نمی نماید ایشان را راهی! گرفتند آن گوساله را به خدایی و بودند ستمکاران.

149. و چون که پشیمان شدند درافتاده شد در دستهای ایشان و دیدند که ایشان هراینه گمراه شدند گفتند: سوگند که اگر چنانچه نبخشاید ما را پروردگار ما و نه آمرزد ما را، هراینه باشیم از جمله زیان کاران.

150. و چون که بازگشت موسی به سوی گروه خویش خشمگین اندوهگن، گفت: بدا که چه بد پس نشینی خلیفتی کردید از من مرا از پس شدن من به کوه طور، ا شتاب زدگی کردید فرمان پروردگار خویش را و انداخت آن تخته ها را و گرفت به سر برادر خویش را یعنی ذوابه و محاسن او را که همی کشد او را به سوی خویش گفت

هارون: ای پسر مادر من؟ بدرستی که گروه سست داشتند و خوار و بیچاره گرفتند مرا [207] و نزدیک شدند خواستند که بکشند مرا، پس شادکام مکن به من اینکه دشمنان را و مگردان مرا برابر در خشم با اینکه گروه ستمکاران. صفحه : 142

151. پس چون عذر برادر بدانست گفت موسی: ای پروردگار من؟ بیامرز مرا و نیز برادر مرا و درآر ما را در بخشایش خویش و تو بخشاینده ترین بخشایندگانی.

152. بدرستی که آنانی که فرا گرفتند به خدایی آن گوساله را زودا که رسد ایشان را خشمی از پروردگار ایشان و خوارئ یعنی کشتن در اینکه زندگانی فروتر نزدیکتر و همچنانت پاداشت دهیم دروغ سازان را.

153. و آنانی که کردند بدیها را، باز پس بازگشتند از پس آن و گرویدند، بدرستی که پروردگار تو از پس آن هراینه آمرزگار است بخشاینده.

154. و چون که آرمید فرو نشست از موسی آن خشم، فرا گرفت بستد آن تخته ها را که مانده بود و در نوشته نوشتنی آن راه نمایشی و بخشایشی مر آنانی را که ایشان مر از پروردگار خویش را همی ترسند.

155. و برگزید موسی از گروه خویش هفتادی را از جهت مرد برای هنگام جای ما وعده گاه ما، پس چون که گرفت ایشان را عذاب لرزه صاعقه، گفت موسی: ای پروردگار من؟ اگر خواستی نیست کردی ایشان را از پیش و مرا نیز ا نیست می کنی ما را به سبب آنچه کرد کردند بی خردان آن نادانان که گوساله پرستیدند از ما! نیست اینکه مگر آزمایش تو بندگان ترا تا صفت خویش را بشناسند گمراه کنی تو به آن آنی را که خواهی تو و راه

نمایی آنی را که خواهی تو [208] تو خداوند و نگه دار، یار و دوست مایی پس بیامرز ما را و ببخشای ما را و تو بهترین آمرزندگانی.

156. و بنویس واجب کن برای ما در اینکه جهان نزدیکتر فروتر نیکی یعنی ایمنی و فراخی و گویند کردار نیکو و در آن جهان بازپسین بهشت و دیدار بدرستی که ما بازگشتیم به تو. گفت خدای: عذاب من رسانم آن را آنی را که خواهم و بخشایش من فراخ رسید همه چیز را. پس زودا بنویسم آن را برای آنانی که بپرهیزند و دهند پاکی خواسته را و آنانی که ایشان به نشانهای حجّتها ما همی گروند.

157. آنانی که پی روی کنند اینکه فرستاده را اینکه پیغامبر بزرگوار نانویسنده مکّی آنی که همی یابند او را به نعت و صفت نوشته نزدیک خویش در کتاب موسی و در کتاب عیسی، همی فرماید ایشان را به نیکی یعنی به ایمان و باز می دارد ایشان را از زشتی کفر و ناشایست و حلال و گشاده همی کند برای ایشان خوشها و پاکها را و حرام گرداند بر ایشان پلیدها را چون خوک و خون و مردار و فرو نهد از ایشان بار گران ایشان را آن عهد که کرده بودند بر ایشان که به توریه کار کنند و قیل التوبه بالقتل و آن گردن بندها را تکلیفهای سخت که در گردن ایشان چون غلها آنی بود بر ایشان پس آنانی که گرویدند به او و به شکوه داشتند و نیرو دادند او را و یاری کردند او را و پی روی کردند آن روشنایی را آنی که فرو آورده شد با او ای علیه، اینان ایشان

رستگارانند فیروزی یافته گان. صفحه : 143

158. بگوی ای محمّد، ای مردمان مکّه؟ بدرستی که من فرستاده خدا ام به سوی شما همه گان، آن خدایی که مرو راست پادشاهی آسمانها و پادشاهی زمین، نه هیچ خدایی مگر [209] او همی زیاند زنده گرداند و همی میراند نیز، پس بگروید به خدای و فرستاده او پیغامبر بزرگوار نانویسنده مکّی آنی که همی گرود به خدای و سخنهای او یعنی الکتب و پی روی کنید او را تا که مگر شما راه راست یابید به بهشت.

159. و از گروه موسی است گروهی که، راه می نمایند راه می برند به راست به دین حق و به آن داد همی کنند.

160. و ببرّیدیم بپراکندیم ایشان را یعنی قوم موسی دوازده نبیره گان تبار گروه گروه و پیغام دادیم به سوی موسی چون آب خواست خواستند ازو گروه او که بزن به عصای عکّازه، باهو خود، بر آن سنگ را، پس بیرون شارید از آن دو ده دوازده چشمه روان بدرستی که دانست هر همه گروه مردمی آبشخور خویش را و سایبان کردیم بر ایشان میغ را ابر را در تیه و فرو آوردیم بر ایشان ترانگبین را ورتیج سمانی را و گفتیم: بخورید از پاکهای آنچه روزی کردیم شما را و نکردند ستم ما را با آن مخالفت که کردند و لکن بودند که تنهای خویشتن را ستم همی کردند.

161. و چون که گفته شد مر ایشان را: آرام گیرید در اینکه ده شهر اریحا و می خورید از آن نعمت هر آنجا که خواهید و گویید انداختنی گناه از ما و درآیید به در دروازه آن ده فرو آرندگان سرها را تا که بیامرزیم مر شما را گناهان

شما را زود بیفزاییم نیکوکاران را نعمتهای ثواب.

162. پس بگردانید بگردانیدند آنانی که ستم کردند از ایشان گفتاری جز آن که گفتار که گفته شد شده بود مر ایشان را، [210] پس فرستادیم بر ایشان عذابی از آسمان به سبب آنچه بودند ستم همی کردند. صفحه : 144

163. و بپرس ایشان را از آن ده شهر ایله قوم داود آنی که بود نزدیک کنار دریا، آنگاه که در می گذشتند از اندازه در حکم روز شنبه چون که می آمد ایشان را ماهیهای ایشان روز آسودن شنبه ایشان آشکارا و به انبوهی و آن روزی که شنبه نکردندی نیامدی نیامدندی ایشان را ماهیهای ایشان همچنانت آزمون همی کنیم ایشان را به سبب آنچه بودند که بیرون می آمدند از فرمان خدای.

164. و چون که گفت گروهی از ایشان: چرا پند همی دهید گروهی را که خدای نیست کننده ایشان است نیست کننده است ایشان را یا عذاب کننده ایشان را عذابی سخت! گفتند: پوزشی اینکه عذر پیدا کردنی است به سوی پروردگار شما و تا مگر ایشان بپرهیزند و بترسند از گرفتن ماهی.

165. پس چون که فراموش کردند و گذاشتند آنچه پند داده شدند به آن برهانیدیم آنانی را که باز می داشتند از آن بدی و گرفتیم آنانی را که ستم کردند به عذابی سخت بد یعنی جوانان را کپّی گردانیدیم و پیران ایشان را خوک به آنچه بودند که بیرون می آمدند از فرمان.

166. پس چون درگذشتند از قبول آنچه بازداشته شدند ازو، گفتیم مر ایشان را: باشید کپّیان خواران و دوران از رحمت خدای.

167. و یاد کن چون آنگاهی را آگاهی داد پروردگار تو که هراینه بفرستد او

بر ایشان تا روز رستخیز آنی را که و آن کس مصطفی است و امت او رساند ایشان را بدی سختی عذاب تکلیف همی کند یعنی جزیه ستدن به خواری. بدرستی که پروردگارت هراینه زود عقوبت است و بدرستی که او هراینه آمرزگار است [211] بخشاینده.

168. و بپراکندیم ایشان را در روی زمین گروه گروه ازیشانند شایسته گان یعنی ایمان آوردید به عیسی و محمّد و از ایشانند فرود جز آن یعنی کافران، و آزمون کردیم ایشان را به نیکوییها به نعمت و عافیت و آسانی و بدیها و تنگی و سختی تا مگر ایشان بازگردند به حق سوی طاعت.

169. پس از پی درآمد در رسید از پس ایشان از پی درآیندگان فرزندان بد، میراث گرفتند یافتند از پدران آن نامه ر«1»، همی گیرند کالای متاع اینکه جهان نزدیکتر و فروتر را و همی گویند: خود که زود آمرزیده شود آمرزند ما را. و اگر آید ایشان را کالای متاع مانند آن همچندان همی گیرند آن را ا گرفته نشد بر ایشان پیمان در آن نامه که نگویند بر خدای مگر سزا و راست و درست و برخواند برخواندند آنچه هست درو! و سرای بازپسین بهتر است مر آنانی که بپرهیزند از شرک ا پس خرد ندارید که بهشت بهتر است!

-----------------------------------

(1). نامه ر- نامه را صفحه : 145

170. و آنانی که چنگ در زنند به اینکه نامه و به پای داشتند دارند نماز را بدرستی که ما نیست نگردانیم مزد نیکوکاران بسامان را.

171. و چون برکندیم جنبانیدیم، برداشتیم کوه را زبر ایشان، همانا که گفتی که او سایبانی است و دانستند یقین گمان بردند که آن افتادنی است بر

به ایشان و ایشان را گفتیم: بگیرید آنچه دادیم شما را به نیرو به جدّ و جهد و یاد کنید خوانید و دانید آن چه هست درو نوشته تا مگر شما پرهیزکار گردید.

172. و چون که فرا گرفت پروردگار تو از پسران فرزندان آدم از پشتهای ایشان فرزندان ایشان را و گواه کرد ایشان را بر تنهای خویشتن و گفت: ا نیستم هراینه پروردگار شما! [212] گفتند: آری، هستی. گواه شدیم که تا نه گویید روز رستخیز بدرستی که ما بودیم از عهد و میثاق اینکه بی آگاهان.

173. یا نه گویم هراینه انباز آورد آوردند پدران ما از پیش و بودیم فرزندان از پس ایشان. ا پس نیست همی کنی ما را به سبب آنچه کرد کردند بیکاران و ما متابعت کردیم ایشان را و غافل بودیم از فرمان!

174. و همچنانت پدید کنیم و جدا نشانها و حجّتها را و تا مگر ایشان بازگردند به حق از کفر.

175. پس در صفت بلعام باعور یاد کرد و گفت: و برخوان ای محمّد بر ایشان آگاهی خبری آنی که یعنی بلعام باعورا دادیم او را نشانهای خود را پس بیرون شد از آن میان آن چنانکه مار از پوست بیرون آید پس پی روی کرد او را دیو در رسید و دریافت او را دیو و کام و«1» خویش ازو برآورد پس بود گشت از گمراهان.

176. و اگر خواستیمی هراینه برداشتیمی او را به آن آیتها و لکن که او چسبید میل کرد، آرام گرفت با هوای خویش به سوی زمین یعنی به مال دنیا و پی روی کرد آرزوی خویش را. پس داستان صفت او همچو داستان سگ است

اگر برانی و حمله کنی و رنج نهی بر او، زبان از دهن بیرون کند یا گذاری او را هم زبان بیرون کند از دهن، آنت داستان صفت عجیبه آن گروه آنانی که به دروغ داشتند به نشانهای حجتهای ما پس برگوی قصه کن ای محمّد بر اهل مکه برخوان آن قصّه کردن تا مگر ایشان اندیشه کنند و عبرت گیرند.

177. چه بدا بد آمد و بد است داستان از جهت داستان آن گروه، آنانی که به دروغ داشتند به نشانهای حجتها ما را و تنهای خویشتن را بودند که ستم همی کردند.

178. هر که را راه نماید خدای پس او راه یافته است و هر که را گمراه کند پس اینان ایشان زیان کارانند.

-----------------------------------

(1). ظاهرا «واو» زاید است صفحه : 146

179. و هراینه که [213] آفریدیم برای دوزخ بسیاری را که ایشان از اهل عذابند از پریان و آدمیان. آنگه صفت ایشان یاد کرد گفت: مر ایشان راست دلهای که نه دریابند حق را به آن و مر ایشان راست چشمهایی که فرا نبینند راه حق را به آن و مر ایشان راست گوشهای که فرا نشنوند پندهای حق را به آن. اینان همچو ستورانند در غفلت، نه که ایشان اینان گمراه ترند از ستوران که ستوران خدای را دانند و ایشان ندانند. اینان ایشان بی آگاهانند از حق دل برده گان.

180. و مر خدای راست نامهای صفتها نیکوتران چون نام اللّه و رحمن و رحیم، پس بخوانید او را به آن نامها و بگذارید آنانی را که کج همی گردند میل می کنند از حق و بیخ در همی آرند در نامهای او. زودا که پاداشت داده شوند آنچه

بودند که همی کردند.

181. و از آنانی هست که آفریدیم گروهی که همی راه نمایند به راست و به آن راستی می کنند.

182. و آنانی که به دروغ داشتند نشانهای حجتها ما را زودا که اندک اندک و پایه پایه درنوردیم درکشیم به هلاکت عمرهای ایشان را به غفلت و معصیت از آنجا که ندانند.

183. و روزگار دهم و فراگذارم ایشان را، بدرستی که سازش تدبیر من استوار است.

184. در شان گروهی آمد که پیغمبر علیه السلام را دیوانه گفتند ا و نیندیشیدند درین که نیست با یار ایشان یعنی محمّد علیه السلام از هیچ دیوانگی!

نیست او مگر بیم کننده پیدا و هویدا.

185. ا و ننگرستند نیندیشیدند در پادشاهئ و عجایب آسمانها و زمین و در آنچه آفرید خدای از هر چیزی و درین که شاید که باشد هراینه نزدیک آمد آمده باشد هنگام زد ایشان که هلاک شوند یا عذاب شان کنند! پس به کدام سخن پس اینکه ازین قرآن بگروند!

186. هر که را گمراه کند خدای، پس نه هیچ رهنمایی [214] مرو را و همی گذارد ایشان را در از حد گذشتن از اندازه ایشان سرگشته همی گردند.

187. همی پرسند ترا از تو ای محمّد از خبر رستخیز کی است بود نگاه درست شدن آن! بگو ای محمّد، هراینه دانش آن هست نزد پروردگار من، پیدا نکند آن را به هنگام آن مگر که هم او. گران شد یعنی قیامت و دانستن آن و آمدن آن در میان اهل آسمانها و زمین. نیاید شما را آن قیامت مگر ناگاه. همی پرسند ترا از تو ای محمّد همانا که گویی که تو آگاهی مهربانی، دانایی از آن! بگوی، هراینه هراینه

دانش آن هست نزد خدای و لکن بیشتر آدمیان نمی دانند.

188. بگوی، نتوانم پادشاهی ندارم برای تن خویشتن هیچ سودی را و نه هیچ زیانی گزندی، مگر آنچه خواست خدای به من و اگر بودمی، دانمی ناپیدا را نابوده، هراینه بسیار کردمی از نیکی از مال، روز قحط را و از نیکی، روز قیامت را و نبسودی مرا بدی نرسیدی به من اندوهی، نیستم من مگر بیم کننده و مژده دهی مر گروهی را که همی گروند. صفحه : 147

189. او آنی است که آفرید شما را از تنی یکی یعنی از یک تن آدم و گردانید آفرید از آن جفت او حوّا را تا آرام گیرد به سوی او، پس چون رسید او را فراز آمد آدم حوا را، بار گرفت حوّا باری سبک یعنی آب مردم پس گذشت ای قامت و قعدت به آن پس چون که گران گشت فرزند در شکم حوّا خواندند آدم و حوّا خدای را پروردگار خویش: سوگند که اگر دهی تو ما را فرزند شایسته بسامان هراینه باشیم ما از جمله سپاس داران.

190. پس چون که داد ایشان را فرزندی شایسته زنده و راست خلقت گرداندند او را انبازانی [215] در آنچه داد ایشان دو را، پس برترست و منزّه خدای از آنچه انباز همی آرند.

191. آنگه بر ابتدا گفت انباز می آرند فرزندان آدم آن چیزی را که نه تواند که آفریند چیزی هیچ چیزی را و ایشان بتان آفریده می شوند.

192. و نتوانند مر ایشان را یاری کردنی و نه نیز تنهای خویشتن را توانند که یاری دهند.

193. و اگر نیز خوانید ایشان را بتان به سوی راه راست، پی روی نکنند

شما را از آنکه جمادند. برابر است و یکسان بر شما ا خواندید ایشان را یا خود شما خاموشانید از خواندن شما!

194. بدرستی که آنانی که همی خوانید به خدایی از بتان و غیر آن از فرود خدای همه بندگانند مانندان شما در مخلوقی و عاجز از نفع و ضرر، پس بخوانید ایشان را پس تا پاسخ دهندا شما را اگر هستید راست گویان که ایشان خدایانند.

195. ا هست مر ایشان را پایهای که همی روند به آن پایها یا هست مر ایشان راست دستهای که همی گیرند به آن یا هست مر ایشان را چشمهای که همی بینند به آن یا هست مر ایشان را گوشهای که همی شنوند به آن! بگوی یا محمّد، بخوانید انبازان شما را باز پس بدسگالید ترا پس مپایید و زمان مدهید مرا.

196. بدرستی که دوست من یار و نگه دار خداست آن خدایی که فرو آورد نامه نوشته را اینکه قرآن را و او پذیرد نگاه دارد و به خود گیرد شایستگان را.

197. و آنانی که همی خوانید به خدایی از فرود او، نتوانند یاری دادن شما را و نه نیز تنهای خویشتن را توانند که یاری کنند.

198. و اگر خوانید ایشان را به سوی راه راست ن [216] شنوند و بینی تو ایشان را که همی نگرند به سوی تو و ایشان نمی بینند بینایی ندارند.

199. بگیر درگذراندن را یعنی آنچه سهل تر باشد از اخلاق مردمان و بفرمای به نیکویی کردن یعنی توحید و روی گردان از مکافات نادانان.

200. و اگر که بشوراند هراینه ترا به وسوسه از آن دیو شورشی شوراننده، پس پناه خواه و بازداشت«1»

به خدای، بدرستی که او شنواست دعای ترا داناست کید ترا.

-----------------------------------

(1). م: «پازداشت» صفحه : 148

201. بدرستی که آنانی که پرهیز کردند از کفر چون ببساید برسد ایشان را گرد بر آینده اندیشه از جهت آن دیو چون گناه و خشم در اندیشند و یاد آرند فرمان ترا پس ناگاه در حال ایشان بینایانند فتح و معصیت را.

202. آنگه کافران را یاد کرد و گفت و برادران ایشان یعنی شیاطین و قرینان بد همی کشند ایشان را در گمراهی، باز پس باز نایستند یعنی دیو از وسوسه و کافر از کار بد.

203. و چون نیاری تو ایشان را مشرکان به نشانی را، گویند: چرا نسازی نساختی و نبافتی آن آیه را به اختیار خویش! بگوی تو: هراینه هراینه پی روی همی کنم«1» آنچه را که پیغام داده شود به سوی من از پروردگار من اینکه قرآن بیناییهاست پیداییهاست از پروردگار شما و رهنمودنی و بخشایشی مر گروهی را که همی گروند و باور دارند.

204. و چون خوانده شود در نماز اینکه نبی، پس فرا شنوید گوش دارید مر آن را و خاموش باشید تا مگر شما بخشوده شوید.

205. و یاد کن پروردگارت را در دل خود از جهت زاری و از جهت و ترسکاری و فرود بجز بلندآوازی آواز برداشتن از گفتار بامدادان و شبانگاهها میان دیگر و شام و مباش تو در نماز از جمله آن بی آگاهان دلبردگان.

206. بدرستی که آنانی که هستند نزد پروردگار تو چون فرشتگان [217] گردن کشی و بزرگ منشی نکنند از پرستش او و به پاکی یاد همی کنند او را و مرو را سجده همی کنند یعنی نماز کنند.

انفال، مدنی، 75 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. می پرسند

ترا از تو ای محمّد از آن خواسته های ستانده مالهای اولجا غنیمتها از کافران! بگو که آن خواسته های ستانده از کافران مر خدای راست و نیز پیغامبر راست پس بپرهیزید بپرهیزید از خدای و بسامان کنید و در آن خیانت مکنید یعنی آشتی افکنید و مخالفت بردارید خداوند قیل ذات صله است میان خویش و فرمان برید خدای را و فرستاده او، اگر هستید شما گروندگان.

2. هراینه بحقیقت آن گروندگان آنانی اند چون یاد کرده شود خدای، بترسد دلهای ایشان و چون خوانده شود بر ایشان آیتهای او بیفزاید ایشان را گرویدنی یقینی به خدای و بر پروردگار خویش کار خویش بازگذارند.

3. آنانی که به پای دارند نماز را و از آنچه روزی کردیم ایشان را آن را هزینه کنند.

-----------------------------------

(1). م: «پی روی همی کنم» صفحه : 149

4. اینان ایشان گروندگانند راست بی نفاق، هست مر ایشان را پایه گاهها نزد پروردگار ایشان و آمرزشی و روزی خوب بزرگوار.

5. چنانکه بیرون آورد ترا پروردگار تو از خانه تو به راست، و بدرستی که گروهی از گروندگان هراینه دشوار دارندگانند. [218]

6. پیکار همی کنند با تو در راستی پس از آنچه پدید آمد درستی آن ایشان را که تو نکنی الّا آنچه ترا فرمایند همانا که گویی که رانده می شوند به سوی مرگ و ایشان همی نگرند به سوی مرگ.

7. و یاد کن آنگاه را که وعده همی کند نوید داد شما را خدای یکی از آن دو گروه کاروان یا لشکر که آن بحقیقت باشد مر شما را و دوست همی دارید که نه خداوند ساز جنگ یعنی کاروان، باشد مر شما را و همی خواهد خدای که پدید کند و آشکارا راست

را یعنی حرب کردن شما با کافران به سخنان خویش یعنی به وعده هاش و ببرّد بیخ و بن پی آن ناگروندگان.

8. تا راست کند و آشکارا راست را و نیست کند ناراست را و اگر چه دشوار دارند گنه کاران یعنی کافران.

9. آنگاه که فریاد همی خواستند از پروردگار خویش را پس پاسخ داد مر شما را که: بحقیقت من یاری دهنده ام شما را به هزاری از آن فرشتگان مقرّب از پی درآیندگان دمادم آیندگان.

10. و نکرد آن را مدد را خدای مگر مژدگانی و تا که آرام گیرد به او دلهای شما و نیست یاری مگر هست از نزد خدای.

بدرستی که خدای بی همتاست درست کار.

11. آنگاه که بپوشانید شما را خواب سبک را از برای بی بیمی و بی ترسی ازو و فرو همی فرستاد بر شما از آسمان آبی تا پاک گرداند شما را به آن آب و ببرد از شما ناپاکئ و وسوسه آن دیو و تا بربندد صبر و یقین بر دلهای شما و استوار گرداند به آن پایها را بر اسلام.

12. آنگاه پیغام همی کرد [219] پروردگار تو به سوی فرشتگان که مؤمنان را مدد دهند که بحقیقت من با شماام به قوت و نصرت پس استوار گردانید بر جای بدارید آنانی را که گرویدند، زودا که در افکنم در دلهای آنانی که نگرویدند بیم و ترس را پس می زنید زبر گردنها یعنی سرهای ایشان را و بزنید از ایشان هر سر انگشتی را اندامی و بندی را.

13. آنت دست دادن مؤمنان را بر ایشان بود به سبب اینکه ایشان خلاف کردند و ناسازی، خدای را و پیغمبر او را، و هر که خلاف کند خدای را

و فرستاده او را پس بدرستی که خدای سخت عقوبت است. صفحه : 150

14. آنتان عقوبت است ای کافران پس بچشید آن را به عاجل و بدانید که مر ناگروندگان راست عذاب به آجل آتش.

15. ای آنانی که گرویدند؟ چون که بینید فرا رسید آنانی را که نگرویدند انبوه، پس بر مگردانید ایشان را پسها پشتها.

16. و هر که بگرداند ایشان را در آن روز پس و پشت خویش را، مگر گردنده برای جنگی یا پناه گیرنده به سوی گروهی تا به ایشان قوت گیرد پس بدرستی که سزاوار شد بازگشت به خشمی از خدای و جای پناه او دوزخ است و چه بدا بازگشت آن دوزخ.

17. پس نکشتید ایشان را و لکن خدای کشت ایشان را و نینداختی چون که انداختی و لکن خدای انداخت و تا بیازماید نیکوداشت کند گروندگان را از آن آزمایشی نیکو نیکوداشتی به دولت و نصرت و نعمت بدرستی که خدای شنواست دانا.

18. آنتان که یاد کردیم، به ایشان رسید و اینکه که خدای سست کننده است سگالش بد ناگروندگان را. [220]

19. اگر یاری خواهید و گشایش کار آن کسی را که حق او راست پس هراینه آمد شما را یاری و گشایش و اگر باز ایستید از کفر پس آن به است مر شما را و اگر بازگردید به جنگ محمّد بازگردیم همچو روز بدر و هرگز بی نیاز نکند سود ندارد از شما گروه شما هیچ چیزی را و اگر چه بسیار باشد. و بدرستی که نصرت خدای با گروندگان است.

20. ای آنانی گرویدند؟ فرمان برید خدای را و پیغمبر او را و برمگردید از [او]

و شما همی شنوید فرمان خدای.

21. و مباشید همچو آنانی که یعنی منافقان و مشرکان گفتند: شنودیم حق را و ایشان نمی شنوند یعنی نمی پذیرند.

22. بدرستی که بدترین جنبندگان روندگان نزد خدای کرانند که حق نشنوند گنگانند که حق نگویند آنانی که خرد ندارند.

23. و اگر خواستی دانستی خدای در ایشان نیکی، هراینه شنوانیدی ایشان را و اگر شنوانیدی ایشان را هراینه برگردیدی، و ایشان برگردندگانند از ایمان از بهر آنکه حکم خدای در ایشان آن بود.

24. ای آنانی که گرویدند؟ پاسخ کنید مر خدای را و مر اینکه فرستاده را چون که خواند شما را به آنچه زنده گرداند شما را از مرگ کفر. و دانید که خدای جدایی افکند میان مرد و میان دلش و اینکه که او و بدانید که او به سوی او گرد کرده شوید«1» در روز قیامت تا شما را جزا دهد بر کردار شما.

-----------------------------------

(1). م: «گرد شوند» صفحه : 151

25. و بترسید از آزمونی عقوبتی که نرسد آن عقوبت آنانی را که ستم کردند از شما جداگانه و لکن همه گنان را رسد و دانید که بحقیقت خدای سخت [221] عقوبت است.

26. و یاد کنید چون که شما اندک بودید خوار و سست داشتگان در زمین مکه در اول اسلام که همی ترسید ترسیدند ازین که بربایند و از روی زمین برگیرند شما را مردمان کفّار مکه و قبایل عرب پس پناه داد خدای در مدینه شما را و نیرومند کرد شما را به یاری خویش به اهل مدینه و روزی داد شما را از پاکها یعنی غنیمتها تا مگر شما سپاس داری کنید.

27. ای آنانی که گرویدند؟ ناراستی مکنید با خدای

را و پیغامبر را و بی زنهاری مکنید زینهاریهای خویش را و شما می دانید که آن خیانت است.

28. و دانید که خواسته های شما و فرزندان شما آزمونی است و بدانید که خدای هست نزد او مزدی بزرگ.

29. ای آنانی که گرویدند؟ اگر پرهیزید از خدای بترسید و خیانت نکنید، گرداند برای شما جدایی میان حق و باطل، میان شما و دشمنان شما و بپوشاند درگذراند از شما بدیهای شما را و بیامرزد مر شما را و خدای خداوند افزونی است بزرگ بر بندگان.

30. و یاد کن و چون که آنگاه را سگالش بد همی کردند به تو آنانی که نگرویدند، بدارند ترا استوار به زندان چنانکه ابو البحتری گفت، یا بکشند ترا چنانکه ابو جهل گفت و شیخ نجدی آن را صواب دید، یا بیرون کنند ترا چنانکه هشام بن عمرو گفت: و بد همی سگالند سگالیدند در هلاکت تو و همی سازد تدبیر نهانی می کرد خدای در هلاکت ایشان از برای تو و خدای بهترین سازندگان است، نبینی که ترا برهانید و ایشان را هلاک کرد.

31. و چون که خوانده شود بر ایشان آیتهای ما کتاب ما، گویند: هراینه اینکه شنیدیم، اگر خواستیمی هراینه گفتیمی ما نیز همچو مانند اینکه ... [222] مگر افسانه های پیشینیان.

32. و چون که گفتند یعنی نضر بن الحارث: ای بار خدای؟ اگر باشد اینکه چه می گوید محمّد او راست و درست از نزد تو پس بباران بر ما باران سنگهای از آسمان چنانکه بر قوم لوط ببارانیدی یا بیا بیار ما را به عذابی دردناک.

33. و نبود خدای تا که عذاب کند ایشان را و حال اینکه

که و تو ای محمّد باشی در میان ایشان و نبود خدای عذاب کننده ایشان و حال اینکه که ایشان آمرزش همی خواهند گروهی در میان ایشان استغفار همی کردند چون مؤمنان.

34. و چیست چه بوده است مر ایشان را که نکند عذاب ایشان را خدای! هر چند تو در میان ایشان باشی و هر چند ایشان استغفار کنند و حال اینکه که و ایشان می گردانند باز می دارند خلق را از اینکه مزگت شکوه مند و نبودند [نه] هستند خداوندان سزامندان دوستان آن مزگت نیست خداوندان او مزگت مگر پرهیزکاران و لیکن بیشتر ایشان نمی دانند که اهل خانه خدا نیستند. صفحه : 152

35. و نبود نماز و دعای ایشان نزد خانه کعبه مگر شوشستی شخولیدنی و دست به هم زدنی و بانگی پس بچشید عذاب را به سبب آنچه بودید که نمی گرویدیدی.

36. بدرستی که آنانی که نگرویدند، هزینه همی کنند خواسته های خویش را تا بگردانند خلق را از راه طاعت خدای پس هراینه زود هزینه کنند آن را، باز پس باشد آن بر ایشان ارمانی دریغی، پشیمانی باز پس دست یافته شوند ایشان و آنانی که نگرویدند یعنی آنانی که بر کفر بماندند از آن کسانی که«1» ... می کردند به دوزخ گرد کرده می شوند.

37. تا جدا کند بدان حشر خدای، پلید کافر را از پاک مؤمن و گرداند پلید را [223] برخی از آن بر برخی، پس فراهم آرد و بر هم نهد آن را همه، پس کند در آرد آن را در دوزخ. اینان ایشان زیان کارانند.

38. بگوی مر آنانی را که نگرویدند یعنی ابو سفیان و اصحاب او: اگر باز ایستند آمرزیده شود مر ایشان را آنچه اینک

گذشت در جاهلیّت و اگر بازگردند از کفر و شرک پس بدرستی که گذشت راه و نهاد پیشینیان یعنی سنتها با پیشینگان در نصرت اولیا بریشان.

39. و کارزار جنگ کنید با ایشان تا نباشد نماند در زمین عرب شرک هیچ آشوبی و شوری و باشد اینکه کیش یعنی توحید خالص همه آن مر خدای را، پس اگر باز ایستند از کفر و قتال پس بدرستی که خدای به آنچه همی کنند بیناست.

40. پس اگر برگردند از ایمان پس بدانید که خدای دوست و یار و نگه دار شماست چه نیک نیکا دوستی نگه داری خداست و چه نیک یاری گری و بازدارنده عذاب.

41. و بدانید که بحقیقت آنچه غنیمت گرفتید یعنی به جنگ از کافران بستاندید از هر چیزی پس که مر خدا راست پنج یک آن و مر اینکه پیغمبر را و مر خداوند خویشی یعنی مر خویشان رسول را و مر بی پدران را از بچگان و مر درویشان را و مر راه گذری را، اگر هستید که گرویدید به خدای و آنچه فرو آوردیم بر بنده خویش محمّد علیه السّلام روز جدایی میان حق و باطل آن روز که یعنی روز بدر فراهم رسیدند آن هر دو گروه مؤمنان و کافران و خدای بر هر چیزی تواناست.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 153

42. آنگاه که شما بودید بدان کناره رودکده نزدیکتر به مدینه و ایشان مشرکان بودند بدان کناره رودکده دورتر از مدینه و آن کاروان بود در زیرتر فروتر از شما یعنی به کناره دریا و اگر وعده کردیدی شما یکدیگر را [224] هراینه ناهموار گشتیدی به هم نساختی از بهر اندکی شما و بسیاری ایشان در آن

هنگام وعده و لیکن ساخت تا گذارد خدای کاری را که بود کرده شده کردنی در معلوم او از نصرت دین تا نیست شود آنی که نیست شد از حجّتی روشن و بزید و بماند آنی که بزیست بماند از حجّتی روشن. و بدرستی که خدای هراینه شنواست دانا.

43. آنگاه که می نماید نمود ترا ای محمّد ایشان را خدای در خواب چشم تو اندکی و اگر نمودی ترا ایشان را بسیاری هراینه بددل شدیدی و هراینه پیکار کردیدی در اینکه کار حرب که کنیم یا نکنیم و لیکن خدای برهانید نگاه داشت شما را از مخالفت بدرستی که او داناست به خداوند سینه ها بدانچه در دلهاست.

44. و چون که می نماید و یاد کنید ای مؤمنان آنگاهی را که نمود شما را ایشان را، چون که فراهم رسیدید در چشمهای شما اندکی و اندک می کند کم می نماید خدای شما را در چشمهای ایشان تا گزارد خدای کاری را که بود کرده شده کردنی. و به سوی خدای بازگردانیده شود سر انجام کارها.

45. ای آنانی که گرویدند؟ چون که فراز رسیدی شما گروهی را در حرب پس استوار شوید بایستید با دل قوی و یاد کنید خدای را بسیار تا مگر شما پیروزی یابید.

46. و فرمان برید خدای را و نیز فرستاده او را و پیکار مکنید، پس بد دل شوید و برود دولت شما یعنی باد شما قیل باد صبا و شکیبایی کنید در حرب. بدرستی که خدا با شکیبایان است به عون و نصرت.

47. و مه باشید همچو آنانی که بیرون شدند از سراهای خویش دنه گرفته به نشاط و از برای چشم

و دیدار مردمان [225] و همی گردند خلق را از راه خدای و خدای به آنچه همی کنند تمام فرا رسنده است به علم و دانش.

48. و آنگاه که آراسته کرد مر ایشان را دیو کارهای ایشان را و گفت: نه نیست هیچ به آینده دست یابنده مر شما را امروز از مردمان با اینکه ابهت و اهبت که شما راست و بدرستی که من زینهار دهنده ام نگه بانم مر شما را، پس چون پدیدار شد آن دو گروه، برگشت شیطان بر دو پاشنه خویش به هزیمت و گفت: بدرستی که من بیزارم از شما بدرستی که من می بینم آنچه نمی بینید یعنی جبرئیل و فرشتگان را، بدرستی که من همی ترسم از خدای و خدای سخت عقوبت است.

49. آنگاه که می گفت می گفتند دورویگان و آنانی که هست در دلهای ایشان بیمارئ شک: فریفت اینان را کیش ایشان و هر که بازگذارد بسپارد کار خویش را بر خدای پس بدرستی که خدای بی همتاست درست کار. صفحه : 154

50. و اگر ببینی آنگاه را که تمام جان بردارد از آنانی که نگرویدند آن فرشتگان، همی زنند رویهای ایشان را و پسها قفاها و پشتهای ایشان را و گویند: ایشان بچشید عذاب سوزان را یعنی عذاب دوزخ؟

51. گویند ایشان: آنت عذاب به سبب آنچه پیش فرستاد دستهای شما و به اینکه که خدای نیست ستمکار مر بندگان را.

52. عادت قوم تو در تکذیب همچو خوی عادت مردمان قوم فرعون است که تکذیب کردند و هلاک شدند و همچو عادت و آنانی که بودند از پیش ایشان نگرویدند به حجتهای نشانها خدای پس گرفت ایشان را خدای به گناهان ایشان بدرستی که خدای نیرومند

است سخت عقوبت. [226]

53. آنت به سبب اینکه که خدای نبود گرداننده نیکوداشتی را که نیکویی کرد آن را بر گروهی تا که بگردانند ایشان را به ناسپاسی و معصیت آنچه بود به تنهای دلهای ایشان و به اینکه که خدای شنواست همه گفتار بندگان را دانا همه کردار ایشان را.

54. همچو خوی عادت مردمان فرعون و عادت آنانی که بودند از پیش ایشان، به دروغ داشتند به نشانهای حجتهای پروردگار خویش را پس نیست کردیم ایشان را به گناهان ایشان و به آب فرو بردیم کشتیم در آب مردمان فرعون را همچنان که کافران مکه را در روز بدر به شمشیر و همه بودند ستمکاران.

55. بدرستی که بدترین جنبندگان روندگان نزد خدای، آنانی که نگرویدند پس ایشان نمی گروند.

56. آنانی که پیمان کردی گرفتی از ایشان باز پس همی شکنند پیمان خویش را در هر باری و ایشان نپرهیزند از شکستن عهد.

57. پس اگر یابی ایشان را در جنگ پس برمان پراکنده کن بترسان ایشان آنی را که هستند در پس ایشان چون کفار اطراف تا مگر ایشان پند پذیرند و عبرت گیرند و عهد نشکنند.

58. و اگر بترسی و دانی از گروهی بی زینهاری کژی را که عهد شکنند چنانکه بنی قریظه کردند پس بینداز عهد را به سوی ایشان بر راستی یعنی چنانکه ایشان بدانند که تو عهد برداشتی بدرستی که خدای دوست ندارد بی زینهاران را.

59. و مپندار آنانی که نگرویدند که از پیش شدند که از عذاب خدای خلاص یافتند بدرستی که ایشان بیچاره نیابند ما را.

60. و ساخته کنید برای ایشان آنچه توانید [227] از نیرو ساز جنگ و از بستن اسبان برای

روز جنگ همی ترسانید به آن دشمن خدای را و دشمن خویش را و دیگرانی را از فرود جز بیرون ایشان یعنی کافران بریان و یا منافقان و یا پارس و روم ندانید شما ایشان را، خدای داند ایشان را. و هر چه هزینه کنید از هر چیزی در راه خدای تمام داده شود مزد آن به سوی شما و شما نه ستم کرده شوید. صفحه : 155

61. و اگر گرایند بچسبند مر آشتی را پس بگرای بچسب تو نیز مر آن آشتی را و کار باز گذار به دل بر خدای از آنکه او، او شنواست دانا به تمامی.

62. و اگر خواهند که فریبند ترا و با تو غدر کنند چنانکه بنی قریظه، پس بدرستی که بسنده تو خداست. او آن خدایی که نیرومند کرد ترا به یاری خویش و به اینکه گروندگان یعنی انصار.

63. و فراهم آورد میان دلهای ایشان یعنی اوس و خزرج اگر هزینه کردی تو آنچه هست در روی زمین همه فراهم نه توانست آوردی میان دلهای ایشان و لکن خدای فراهم آورد میان ایشان بدرستی که او بی همتاست درست کار.

64. ای تو که پیغامبری؟ بسنده تو خداست و آنی آنانی پی روی کردند از اینکه گروندگان.

65. ای تو که پیغمبر؟ برانگیز اینکه گروندگان را بر کارزار کردن اگر باشد از شما بیستی تن شکیبایان به آیند و دست یابند دویست تن را ازیشان و اگر باشد [228] از شما صدی تن به آیند و دست یابند هزاری را از آنانی که نگرویدند به سبب اینکه ایشان گروهی اند که در نیابند.

66. اکنون سبک کرد گردانید خدای از شما و

دانست که بحقیقت در شماست سستی و بیچارگی. پس اگر باشد از شما مسلمانان صدی صد تنی شکیبا محتسب به آیند و فره، دست یابند دویست کافر را و اگر باشد از شما هزار تنی، به آیند و فره دو هزار کافر را به دستوری فرمان و نصرت خدای و خدای با شکیبایان است به عون و نصرت.

67. نبود نسزد مر هیچ پیغامبری را که باشد مرو را بندیان تا که بسیار کشد و سست و خسته کند کافران را در روی زمین. همی خواهید کالای یعنی بها گرفتن اینکه جهان فروتر نزدیکتر را و خدای همی خواهد به کشتن کافران و قهر ایشان آن جهان بازپسین را. و خدای بی همتاست درست کار.

68. اگر نه بودی نوشته از خدای که از پیش رفت هراینه بسودی شما را در آن چه گرفتید بستدید از آن اسیران عذابی بزرگ.

69. پس بخورید از آنچه گرفتید به جنگ از کافران حلالی پاک گشاده بی بند و بپرهیزید از خدای بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

70. ای آنی که پیغمبری؟ بگوی، مر آنی آنانی را که هستند در دستهای شما از اینکه بندیان، اگر داند خدای در دلهای شما نیکی، بدهد شما را بهتر از آنچه ستانده شد از شما و بیامرزد شما را [229] و خدای آمرزگار است بخشاینده. صفحه : 156

71. و اگر خواهند کژئ کردن با تو و ناراستی به قطع رحم و نقض عهد عجب مدار پس هراینه ناراستی کردند خدای را از پیش، پس توانایی داد و دست داد از بر ایشان در روز بدر. و خدای داناست درست کار.

72. بدرستی که آنانی گرویدند و خان و مان گذاشتند و

کوشش کردند به خواسته های خویش و تنهای خویش در راه خدای، و آنانی که پناه دادند و جای یعنی اهل مدینه و یاری کردند، اینان برخی از ایشان دوستان و نگاه داران و میراث بران برخی اند.

و آنانی که گرویدند و [نه] خان و مان گذاشتند، نیست مر شما را از دوستی میراث و نگاه داشت ایشان از هیچ چیزی تا که خان و مان گذارند و اگر یاری خواهند از شما در اینکه کیش مسلمانی پس بر شماست یاری دادن ایشان را مگر بر گروهی که هستند در میان شما و در میان ایشان پیمانی یعنی بنی کنانه. و خدای به آنچه همی کنید بیناست.

73. و آنانی که نگرویدند برخی ازیشان دوستان برخی اند. اگر نکنید آن نصرت را باشد آشوبی شرک در روی زمین مسلمانان چون درمانند برگردند و تباهئ بزرگ.

74. و آنانی که گرویدند و خانمان گذاشتند و کوشش کردند در راه خدای و آنانی که پناه دادند و جای و یاری کردند، اینان ایشان گروندگان [230] راست و درست یعنی ایمان خویش تحقیق کردند به مهاجرت و مجاهدت. مر ایشان راست آمرزشی و روزی بزرگوار چنانکه خواهند در بهشت.

75. و آنانی که گرویدند از پس مهاجرت و خان و مان گذاشتند و کوشش کردند با شما در راه خدای پس اینان از شمااند و خداوندان خویشیها برخی ایشان سزاوارترند در میراث به برخی دیگر در حکم نبشته خدای. بدرستی که خدای به هر چیزی دانا.

توبه، مدنی، 129 آیه

1. اینکه سوره نامه بیزاری است از خدای و از پیغامبر او به سوی آنانی که پیمان کردید با ایشان از آن انبازگویان با خدای.

2. پس بگوی یا

محمّد ایشان را که بروید در زمین چهاری ماهها و بدانید که بحقیقت شما نه بیچاره یا بندگان خدایید نه بیچاره یا بندگان اید خدای را و بدانید که بحقیقت خدای خوار و رسوا کننده است ناگروندگان را است درین جهان به قتل و در آن جهان به دوزخ. صفحه : 157

3. و آگاهی است آگاهانیدنی است از خدای و از فرستاده او به سوی مردمان روز حج بزرگتر یعنی روز نحر به اینکه که: بحقیقت خدای بیزار است از انبازآرندگان مکه و فرستاده او. پس اگر بازگردید از کفر پس او بهتر است نیک نیک است مر شما را و اگر برگردید از ایمان پس بدانید که بحقیقت شما نه بیچاره یابندگان خدای اید نه بیچاره یابندگان اید خدای را و مژده ده آنانی را که نگرویدند به عذابی دردناک.

4. مگر لکن آنانی که پیمان کردید شما با ایشان از [231] انبازگویان بازپس نکاستند ایشان شما را از عهد هیچ چیزی و هم پشتی نکردند بر حرب شما هیچ کسی را پس سپری تمام کنید به سوی ایشان پیمان ایشان را تا هنگام پیمان ایشان. بدرستی که خدای دوست همی دارد پرهیزکاران را از شکستن عهد.

5. پس چون که بیرون شود اینکه ماهها شکوه مندان که یاد کرده شد پس بکشید انبازگویان را جایی که یابید ایشان را و بگیرید ایشان را و بازدارید ایشان را و بنشینید برای ایشان هر راه گذری، گذرگاهی پس اگر بازآیند به توبه و به پای دارند نماز را و بدهند پاکئ خواسته را پس گذارید خالی راه ایشان را تا بگردند مکّه و در شهرهای مسلمانان. از آن

که بحقیقت خدائ آمرزگار است بخشاینده.

6. و اگر کسی یکی از انبازگویان زینهار امان خواهد از تو پس زینهار امان ده او را تا بشنود سخن خدای را و ظاهر گردد برو حجّت بازپس رسان او را به جایگاه بی بیم او یعنی به شهر آنت به سبب اینکه ایشان گروهی اند که نمی دانند دین خدای را.

7. چگونه باشد یعنی نباشد مر انبازگویان را پیمانی نزد خدای و نزد پیغامبر او، مگر آنانی که پیمان کردید شما با ایشان نزدیک مزگت شکوه مند یعنی اهل مکّه آن کسانی که عهد کردند با پیغمبر علیه الصّلوه و السّلام روز حدیبیه پس تا راست باشند در عهد برای شما را پس راست باشید در وفای آن عهد برای ایشان را از آن که بحقیقت خدای دوست می دارد پرهیزکاران از شرک و نقض عهد.

8. چگونه بود ایشان را عهدی و اگر [232] دست یابند بر شما، [نه] نگاه دارند در کار شما هیچ سوگندی حق خویشی و نه هیچ پیمانی.

خشنود همی کنند شما را به دهانهای زبانهای خویش و سرباز زند نخواهد دلهای ایشان موافقت شما را، و بیشترین ایشان بیرون آیندگانند از فرمان و عهد.

9. خریدند به آیتهای حجّتهای خدای بهای اندک پس بازداشتند خلق را از راه او بدرستی که ایشان چه بدا بد بد است آنچه بودند که همی کردند. صفحه : 158

10. نگاه نمی دارند در هیچ گرونده هیچ سوگندی حق خویشی و نه هیچ پیمانی و اینان ایشان گذرندگانند از اندازه.

11. پس اگر بازآیند توبه کنند و به پای دارند نماز را و بدهند به مستحق پاکئ خواسته را، پس ایشان برادران شمااند درین کیش اسلام و همی پدید کنیم

و جدا نشانها حجّتها را مر گروهی را که همی دانند.

12. و اگر بشکنند سوگندها و عهدهای خویش را از پس بستن پیمان خویش و عیب کنند درین کیش شما که محدث است پس کشش کنید با پیشوایان کفر [نا] گروندگی و کافری از آنکه بحقیقت ایشان نه سوگندی مر ایشان را تا مگر ایشان باز ایستند از طعن.

13. ا کشش نمی کنید با گروهی که شکستند سوگندهای خویش را و آهنگ کردند به بیرون کردن اینکه پیغامبر از مکّه و ایشان آغاز کردند به جنگ نخستین بار! ا همی ترسید از ایشان! پس خدای سزاوارتر به اینکه که بترسید ازو اگر هستید گروندگان. [233]

14. کشش کنید ایشان را، عذاب دهد یعنی بکشد ایشان را خدای به دستهای شما و رسوا کند ایشان را و خوار و یاری دهد شما را بر ایشان و خوش گرداند به کند دلهای سینه های گروهی را گروندگان.

15. و ببرد خشم گرمی دلهای ایشان و بازگردد توبه دهد خدای بر آنی که خواهد و خدای داناست درست کار.

16. یا پنداشتید که ایمان آوردید که گذاشته شوید بی جهاد و قتال و ندانست هنوز خدای آنانی را که کوشش کردند از شما و نگرفتند از فرود خدای و نه از پیغامبر و نه ازین گروندگان دوست نهانی که با ایشان سرّ مسلمانان گویند. و خدای آگاه است به آنچه همی کنند.

17. نبود مر انبازآرندگان را که آبادان ... مزگت های خدای، گواهان بر تنهای خویشتن به ناگروندگی. اینان نیست شد کارهای ایشان و در آتش ایشان جاوید ماندگانند.

18. هراینه هراینه آبادان کند مزگت های خدای را آنی که گرود به خدای و روز بازپسین و به پای

داشت نماز را و داد حق خدای را از خواسته و نترسید مگر از خدای. پس شاید اینان که باشند از جمله راه یابندگان. صفحه : 159

19. ا کردید گردانیدید، برابر داشتید آب دادن حاجیان و آبادانی آبادان کردن آن مزگت شکوه مند همچو ایمان آنی که [234] گروید به خدای و روز بازپسین و کوشش کرد در راه خدای! برابر نباشند و یکسان نزد خدای«1» ... و خدای راه ننماید گروه ستمکاران.

20. آنانی که گرویدند و خان و مان گذاشتند به موافقت پیغمبر علیه السّلام و کوشش کردند در راه خدای به خواسته های خویش و تنهای خویش بزرگتراند به پایه گاه نزد خدای. و اینان ایشان رستگانند.

21. مژده همی دهد ایشان را پروردگار ایشان به بخشایشی از خویش و خشنودی و بهشتهای که مر ایشان راست در آن بهشتها نعمت همیشه.

22. جاوید ماندگان در آن همیشه. بدرستی که خدای نزد اوست مزدی بزرگ.

23. ای آنانی که گرویدند؟ فرا مگیرید پدران خویش را و برادران خویش را یاران و دوستانی اگر برگزینند دوست دارند ناگرویدن را بر گرویدن. و هر که دوست گیرد ایشان را از شما پس اینان ایشان ستمکارانند.

24. بگوی یا محمّد آن کسانی را که از هجرت باز ایستادند، اگر باشد پدران شما و پسران شما و برادران شما و زنان شما و خویشان و تبار شما و خواسته های که اندوختید فرا دست آوردید آن را و بازرگانی که همی ترسند از ناروایئ آن و آرامگاههای که همی پسندید آن را به مکّه دوستر به سوی شما [235] از خدای و ازین فرستاده او و کوشیدن به غزو در راه او پس چشم دارید تا که

بیارد خدای فرمان خویش را به عذاب روز بدر. و خدای راه ننماید درین جهان به حجّت آن گروه را بیرون آیندگان از فرمان.

25. هراینه هراینه یاری داد شما را خدای در جایهای بسیار و نیز در روز حنین نصرت کرد شما را آنگاه به شگفت آورد شما را بسیاری و انبوهی شما تا گفتند که غلبه نکنند ما را از اندکی ایشان پس بی نیاز نکرد باز نداشت بسیاری شما از شما هیچ چیزی و تنگ شد بر شما روی زمین با آنکه فراخ بود فراخی خویش بازپس برگشتید از دشمنان پشت دهندگان به هزیمت.

26. باز پس فرود آورد خدای آرامش خویش را بر اینکه فرستاده پیغمبر خویش و بر اینکه گروندگان و فرو آورد لشکرهای فرشتگان که ندیدید آن را و شکنجه کرد به کشتن و اسیر کردن و گرفتن مالهای ایشان آنانی را که نگرویدند. و آنت پاداشت ناگروندگان.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 160

27. باز پس توبه دهد خدای از پس آنت بر آنی که خواهد، و خدای آمرزگار است بخشاینده.

28. ای آنانی که گرویدید؟ هراینه انبازآرندگان پلیداند پس نزدیک نشوند اینکه مزگت را شکوه مند از پس سال خویش اینکه سال هشتم از هجرت و اگر ترسید از درویشی تنگی و بی برگی پس زودا که بی نیاز کند شما را خدای از افزونئ خویش اگر خواهد. بدرستی که خدای داناست در کار شما درست کار استوارکار در فعلهای شما.

29. کشش کنید آنانی را که نمی گروند [236] به خدای و نه به روز بازپسین و نه حرام می دارند آنچه حرام کرد خدای و فرستاده او و نمی ورزند و کیش نمی دارند کیش راست و سزا از آنانی

که یعنی جهودان و ترسایان داده شدند نامه را توریت و انجیل را تا که بدهند گزیت را از دستی به نقد نه به و کیل و ایشان خوارانند چون جزیت ستانند سیلی ای برگردن ایشان زنند صغار و مذلّت را.

30. و گفت گفتند جهودان: که عزیر«1» پسر خداست و گفت گفتند ترسایان: که عیسی پسر خداست. آنت گفتار ایشان است به دهنهای زبانهای خویش بی علمی که ایشان راست، مانندی همی کنند به گفتار خویش گفتار آنانی که نگرویدند از پیش ایشان، بکشاد ایشان را خدای که چگونه گردانده می شوند از حق بعد از ظهور حجت حق.

31. فراگرفتند دانشمندان خویش را و پارسایان صومعه داران خویش را خدایگانی یعنی طاعت داشتند ایشان را در معصیت از فرود خدای و عیسی را پسر مریم و فرموده نشدند مگر تا که بپرستند یک خدایی را یگانه نه هیچ خدایی مگر او. پاکئ او از آنچه انباز همی گویند با وی.

32. همی خواهند که فرو نشانند کشند روشنایی حجّت خدای به دهنهای زبانهای خویش خواهند که آن را باطل کنند و نپسندد خدای مگر که تمام کند روشنایی حجّت خویش را و اگر چه نخواهد ناگروندگان.

33. او آنی که فرستاد اینکه فرستاده خویش را محمّد به راه راست و کیش راست تا آشکارا کند غالب گرداند آن را بر کیش همه آن و اگر چه نخواهند دشوار دارند انبازگویندگان.

34. ای آنانی که گرویدند؟ [237] بدرستی که بسیاری از اینکه دانشمندان و پارسایان هراینه همی خورند خواسته های مردمان را به ناشایست و همی گردانند خلق را از راه دین خدای. و آنانی که گنج می نهند انبار کنند زر را و سیم را و هزینه نکنند آن

را زر و سیم در راه خدای، پس مژده ده ایشان را به عذابی دردناک.

-----------------------------------

(1). م: «عزیز» [.....] صفحه : 161

35. آن روز که گرم کرده شود بر آن زر و سیم در آتش دوزخ پس داغ کرده شود به آن زر و سیم پیشانیهای ایشان و پهلوهای ایشان و پشتهای ایشان. گویند ایشان را: اینکه آنی است که گنج نهادید برای تنهای خویشتن پس اکنون بچشید عقوبت آنچه بودید که گنج می نهادید.

36. بدرستی که شمار ماهها نزد خدای دوازده است ماه در حکم نامه نوشته لوح محفوظ خدای روزی که آفرید آسمانها را و زمین را از آن است چهار ماه شکوه مندان رجب، ذو القعده، ذو الحجّه، محرّم. آنت شمار راست، پس ستم مکنید در اینکه چهار ماه تنهای خویشتن را و کارزار کشش کنید با انبازگویان همه، چنانکه کارزار می کنند با شما همه. و بدانید که بحقیقت خدای با پرهیزکاران است.

37. هراینه هراینه دیر کردن تأخیر محرّم به صفر افزونی است در کافری، ناگروندگی گمراه کنند گمراه کرده شود به آن آنانی که نگرویدند، حلال دارند آن را سالی و حرام دارند آن را سالی دیگر تا که برابر آیند موافقت کنند به شمار آنچه حرام کرد خدای [238]. پس حلال کنند آنچه حرام کرد خدای. آراسته کرده شد برای ایشان بدئ کردارهای ایشان و خدای راه ننماید آن گروه ناگروندگان.

38. ای آنانی که گرویدند؟ چیست چه بوده است مر شما را چون گفته شود مر شما را بروید به غزو به شتاب در راه خدای گرانی کنید به گرانی بایستید«1» به گرانی برخیزید به بر از سوی زمین! ا پسنده کردید و

خشنود شدید به اینکه زندگانی فروتر بدل از ثواب آن جهان! پس نیست برخوردارئ اینکه زندگانی فروتر در جنب آن جهان بازپسین مگر اندکی.

39. اگر بیرون نروید به غزو، عذاب کند شما را عذابی دردناک و به جای شما آرد بدل گروهی را جز از شما مطیع تر از شما و زیان و گزند نکنید او را هیچ چیزی و خدای بر هر همه چیزی تواناست.

-----------------------------------

(1). م: «بایستند» صفحه : 162

40. اگر یاری نکنید او را پس بدرستی که یاری کرد او را پیغمبر خدای آنگاه که بیرون آورد آوردند او را از مکّه آنانی که نگرویدند دویم دو در حالی که یکی از دو بود آنگاه که ایشان دو در شکاف کوه اند آنگاه که می گفت مصطفی مر یار خود را:

اندوهگین مباش؟ بدرستی که خدای با ماست به نصرت پس فرو آورد خدای آرامش خود را بر او و نیرومند گردانید او را به لشکرهای فرشتگان که ندیدید آن را و کرد گردانید خدای سخن آنانی که نگرویدند فروتر. و سخن خدای یعنی لا اله الّا اللّه آن بلندتر و خدای بی همتاست درست کار.

41. بیرون شوید به غزو سبک باران و گران باران و کوشش کنید به خواسته های خویش و [239] تنهای خویشتن در راه دین خدای. آنتان بهتر است مر شما را اگر هستید که می دانید شرف غزو.

42. اگر بودی مال و غنیمت تبوک کالای نزدیک و سفری تبوک سفری میانجی بودی هراینه پی روی کردندی ترا و لکن دور شد آمد بر ایشان مسافت راه. و زودا که سوگند خورند به خدای که اگر توانستیمی هراینه بیرون آمدیمی با شما، نیست می کنند به آن سوگند دروغ

تنهای خویشتن را و خدای می داند که بحقیقت ایشان هراینه دروغ گویانند.

43. در گذاردا خدای از تو چرا دستوری دادی مر ایشان را منافقان را تا پیدا شدندی مر ترا آنانی که راست گفتند و دانستی دروغ گویان را!

44. نه دستوری خواهد از تو آنانی که همی گروند به خدای و روز بازپسین که کوشش کنند به غزو به خواسته های خویش و تنهای خویش و خدای داناست به پرهیزکاران.

45. هراینه هراینه دستوری خواهند از تو تخلّف آنانی که نمی گروند یعنی منافقان به خدای و روز بازپسین و گمان شد دلهای ایشان پس ایشان در گمان خویش آمد شد همی کنند سرگردان می باشند.

46. و اگر خواستندی بیرون آمدن را به غزو هراینه ساخته کردندی برای آن غزو سازی و لکن نپسندید خدای انگیخته شدن ایشان را به غزو پس گران گردانید و بازداشت ایشان را و گفته شد بنشینید با نشینندگان بر جای ماندگان یعنی کودکان و زنان.

47. اگر بیرون آمدندی در میان شما نه [240] بفزودندی شما را مگر جز تباهی و هراینه شتر بتاختندی در میان شما همی جویند شما را آشوب و عیبی که شما را از غزو بازداشتند و در میان شماست شنوندگان جاسوسان مر برای ایشان را و خدای داناست به ستمکاران. صفحه : 163

48. هراینه جستند شور«1» و آشوب افکندن را میان مسلمانان از پیش و گرداندند و زیر و زبر کردند ترا کارها را تا که آمد سزا و درست نصرت و ظفر و آشکارا شد کار خدای و ایشان ناخواهانند آن را.

49. و هست از ایشان آنی کسی که گوید: که دستوری ده مرا و میاشوبان مرا. بدان که هراینه در آشوب

افتادند ایشان بدان نفاق که می کنند و بدرستی که دوزخ هراینه فرا رسنده است به ناگروندگان.

50. اگر فرا رسد ترا ای محمّد نیکویی نصرتی و غنیمتی اندوهگین گرداند ایشان را منافقان و اگر رسد ترا رسنده نکبتی و هزیمتی گویند که بدرستی که گرفتیم کار خویش را به حزم و نشستیم از پیش آنکه اینکه مصیبت رسد و برگردند و ایشان شادمانانند به آنچه رسیده باشد از محنت.

51. بگوی که، هرگز نرسد ما را مگر آنچه نوشت خدای ما را او نگاه دار و خداوندگار ما و بر خدای هر چه بادا پس کار بازگذاردا گروندگان.

52. بگوی، ا چشم می دارید چشم نمی دارید ای منافقان به ما در کار ما مگر یکی از دو نیکویی در آن جهان جنّت درین جهان نصرت! و ما نیز چشم می داریم به در کار شما از دو بدی یکی را که رساند شما را خدای به عذابی از نزد خویش یا کشتن شما به دستهای ما پس چشم دارید شما هلاک ما را که ما با شما چشم دارندگانیم هلاک شما را. [241]

53. بگوی، هزینه کنید زکوه و صدقه به کام به خشنودی یا به ناکام به دشواری هرگز پذیرفته نشود از شما هزینه کردن به نفاق. بدرستی که شما هستید گروهی بیرون آیندگان از فرمان.

54. و نه چه بازداشت ایشان را ازین که پذیرفته شود از ایشان هزینه های ایشان مگر که ایشان نگرویدند به خدای و به فرستاده او و نیایند گذاردن نماز را مگر و ایشان کاهلانند از بهر آنکه به آن ثواب طمع ندارند و هزینه نکنند مگر و ایشان ناخواهانند آن را غرامتی

شمارند نه غنیمتی.

55. پس به شگفت میاردا ترا ای محمّد خواسته های ایشان و نه نیز فرزندان ایشان که هراینه همی خواهد خدای تا که عذاب کند ایشان را به آن در اینکه زندگانی فروتر و بیرون شود تنهای هلاک شود جانهای ایشان و ایشان ناگروندگانند.

56. و سوگند همی یاد کنند به خدای که ایشان بحقیقت هراینه از شمااند و نیست نیستند ایشان از شما و لکن ایشان گروهی اند که همی ترسند.

57. اگر یابند پناهی یا شکافهای کوه نهان کده ها یا جای در شدنی سردابه به زمین هراینه برگردندی به سوی آن جا و ایشان سرباز همی زنند.

-----------------------------------

(1). م: «سور» صفحه : 164

58. و هست از ایشان آنی کسی که عیب همی کند ترا در صدقه ها قسمت غنایم پس اگر داده شوند از آن خشنود شوند و اگر داده نشوند از آن به مراد ناگاه در حال ایشان خشمگین شوند.

59. و اگر که بحقیقت ایشان خشنود شدندی آنچه داد ایشان را خدای و اینکه و فرستاده او و گفتندی [242] بسنده ماست خدای، زودا که دهد ما را خدای از افزونئ و نیکویی خویش و نیز اینکه فرستاده او نصیب کند ما را از آن که ما به خدای آهنگ کنندگانیم به امید، تا ما را ثواب دهد و عقاب از ما بگرداند.

60. هراینه هراینه دادنیهای به صدق زکاتها مر درویشان نیازمندان راست و مر گدایان بیچارگان را و مر کنندگان کار کارکنان را بر آن صدقات و مر فراهم آورده شد دلهای ایشان و در گشادن گردنها از بند بندگی یعنی مکاتبان و وام داران و تاوان داران و در راه خدای غازیان یا حاجیان

و راه گذری یعنی خداوند و ملازم او پسر راه. پدید کرده از خدای. و خدای داناست به مواضع صدقات استوار کار حکم کننده به قسمت آن.

61. و هستند از ایشان آنانی که می آزارند می رنجانند پیغمبر را و همی گویند او گوشی شنونده است. بگوی، تو ای محمّد که او گوش شنونده نیکی است مر شما را همی گرود به خدای و باور دارد مر گروندگان را و سبب بخشایشی است مر آنانی را که گرویدند از شما. و آنانی که می آزارند می رنجانند فرستاده خدای را مر ایشان راست عذابی دردناک.

62. سوگند همی یاد کنند به خدای مر شما را تا که خشنود کند شما را ایشان و خدای و فرستاده او سزاوارتر به اینکه که خشنود کنند او را اگر هستند گروندگان.

63. ا ندانستند که بحقیقت شأن اینکه است که هر که خلاف کند نسازد خدای را و فرستاده او را پس بدرستی که مرو راست آتش دوزخ، جاویدان در آن! آنت رسوایی است خواری بزرگ.

64. همی ترسند پرهیزند دورویگان که فرستاده شود بر ایشان سوره که آگاه کند بکند ایشان را به آنچه هست در دلهای ایشان. بگو، فسوس می دارید [243] که خدای بیرون آرنده پدید کننده است آن را که همی ترسید پرهیزید از آن.

65. و اگر پرسی ایشان را، هراینه گویند که بحقیقت بودیم که در سخن نابکار در می آمدیم و می گفتیم و بازی همی کردیم. بگوی ا به خدای و به آیتهای حجّتها او و به اینکه فرستاده او بودید که فسوس می دارید!

66. پوزش مخواهید عذر میارید از آن که بحقیقت ناگرونده گشتید پس گرویدن خویش پس از گرویدن«1» خویش، اگر گذرانیم گذاریم از گروهی از شما

عذاب کنیم گروهی را به سبب اینکه ایشان بودند گنه کاران.

-----------------------------------

(1). م: «گردیدن» صفحه : 165

67. دورویگان از مردان و دورویگان از زنان برخی از ایشان از برخی یعنی به دین یکدیگر و به هم پیوسته می فرمایند به ناشایست کفر و معصیت کار ناشناخته در شرع و باز می دارند از شایسته از ایمان و طاعت کار شناخته در شرع و همی گیرند دستهای خویش را از صدقه دادن و هزینه کردن در طاعت خدای. فراموش کردند خدای را پس فرو گذاشت ایشان را از رحمت خویش بدرستی که دورویگان ایشان بیرون شوندگانند از فرمان.

68. وعده کرد خدای دورویگان را از مردان و دورویگان از زنان و ناگروندگان را آتش دوزخ، جاویدان جاویدانان در آن آتش. آن بسنده ایشان است. و نفرین کرد دور کرد از رحمت ایشان را خدای و مر ایشان راست عذابی همیشه پیوسته.

69. همچو آنانی که بودند از پیش شما بودند سختر از شما به نیرو و بودند بیشتر از شما به خواسته ها و فرزندان. پس برخورداری گرفتند به بهره خویش و رضا دادند به آن از آخرت پس شما نیز برخورداری گرفتید به بهره خویش چنانکه برخورداری گرفت آنانی که بودند [244] از پیش شما به بهره خویش و در آمدید در سخن نابکار همچو آنانی که درآمدند.

اینان تباه شد کردارهای ایشان در اینکه جهان نزدیکتر و در آن جهان بازپسین و اینان ایشان زیان کارانند.

70. ا نیامد ایشان را خبر آنانی که بودند از پیش ایشان گروه نوح که به طوفان هلاک کردیم و گروه هود به باد و گروه صالح به رجفه و گروه ابراهیم یعنی نمرود به پشّه و گروه خداوندان مدین

شعیب را به عذاب یوم الظلّه و آن نگوسار شدگان را از دههای قوم لوط ما زیر و زبر کردیم!

آمد ایشان را فرستادگان ایشان به روشنان حجّتها پس نبود خدای تا که ستم کند ایشان را و لیکن بودند تنهای خویشتن را که ستم همی کردند.

71. و گروندگان از مردان و گروندگان از زنان برخی از ایشان دوستان و یاران برخی اند به نصرت و رحمت همی فرمایند به نیکویی و بازمی دارند از ناشایست و به پای می دارند نماز را و می دهند پاکئ خواسته را و فرمان برند خدای را و فرستاده او را. اینان زودا که بخشاید ایشان را خدای بدرستی که خدای بی همتاست درست کار. صفحه : 166

72. وعده کرد خدای گروندگان را از مردان و گروندگان را از زنان بهشتهایی که همی رود از زیر درختان آن جویهای می و انگبین و آب و شیر جاوید جاویدان در آن و آرامگاههای خوش در بهشتهای باشیدنی و خشنودی اندک از خدای بزرگتر است ازین همه. [245] آنت او فیروزی است بزرگ.

73. ای پیغامبر؟ کوشش کن به جنگ با ناگروندگان و دورویگان و درشتی کن بر ایشان. و جای پناه ایشان دوزخ است و چه بدا بازگشت آن دوزخ.

74. سوگند یاد کنند به خدای که نگفتند و سوگند که هراینه گفتند سخن کافری ناگروندگی را و گشتند ناگروندگان پس از مسلمانئ خویش و آهنگ کردند به آنچه نرسیدند و نیافتند و هیچ کینه نداشتند مگر که بی نیاز کرد ایشان را خدای و فرستاده او از افزونئ خویش پس اگر بازآیند از عداوت و نفاق باشد آن بهتر مر ایشان را و اگر بر گردند عذاب کند ایشان را خدای

عذابی دردناک در اینکه جهان نزدیکتر و در آن جهان بازپسین و نیست مر ایشان را در زمین از هیچ دوستی و یاری نگه داری و نه هیچ یاری گری بازدارنده عذاب.

75. و هستند از ایشان آنی کسانی که پیمان کرد کردند خدای را، سوگند اگر دهد ما را از افزونئ خویش هراینه صدقه دهیم و هراینه باشیم از نیکان بسامانان.

76. پس چون که داد ایشان را از افزونئ نیکویی خویش، بخیلی کردند سفلگی کردند به آن و برگردند و ایشان روی گردانندگانند در معلوم خدای.

77. پس از پی در آورد ایشان را دورویگی در دلهای ایشان تا آن روزی که بینند رسند او را به شومی آنچه خلاف کردند خدای را آنچه وعده کردند کرده بودند او را و به شومی آنچه بودند که دروغ همی گفتند.

78. ا هیچ ندانستند که بحقیقت خدای [246] همی داند نهان ایشان را و راز آشکار ایشان را و ندانستند که بحقیقت خدای دانا همه دان ناپیداهاست.

79. آنانی که عیب همی کنند طعنه می زنند افزونی دهندگان را خوش منشان را از جمله گروندگان عبد الرحمن بن عوف و عاصم بن عدی در صدقه ها دادنیها به صدق و آنانی که نمی یابند مگر کوشش خویش آنچه به رنج به دست آورده باشند پس فسوس همی کنند از به ایشان. جزای فسوس دهد خدای از ایشان را و مر ایشان راست عذابی دردناک درین جهان.

80. آمرزش خواه مر ایشان را منافقان را یا آمرزش مخواه مر ایشان را، اگر آمرزش خواهی مر ایشان را هفتاد بار پس هرگز نیامرزد خدای مر ایشان را. آنت به سبب اینکه که ایشان نگرویدند به خدای و به اینکه فرستاده

او و خدای راه ننماید گروه بیرون آیندگان را از فرمان. صفحه : 167

81. شادکام شد واپس گذاشته گان منافقان به نشستن خویش از غزو سپس فرستاده خدای و دشوار داشتند که کوشش کنند به خواسته های خویش و به تنهای خویش در راه خدای و گفتند بیرون مروید به غزو درین گرما. بگوی ای محمّد، آتش دوزخ سختر است به گرمی و آن مأوای ایشان است اگر بودندی که دریابند دانندی.

82. پس بخندندا در دنیا اندکی و بگریندا در آخرت بسیاری، پاداشتی به آنچه بودند که همی اندوختند و می ورزیدند برای خویشتن.

83. پس اگر بازگرداند ترا خدای به سوی گروهی از ایشان منافقان پس دستوری خواهند از تو [247] برای بیرون آمدن با تو به غزو، پس بگوی ای محمّد ایشان را که، هرگز بیرون نیایید به غزو با من همیشه و هرگز کارزار نکنید با من با هیچ دشمنی از آن که شما بحقیقت پسندکار شدید به نشستن از غزو نخستین بار در حرب تبوک پس بنشینید با سپس ماندگان زنان و کودکان.

84. و نماز مکن بر هیچ یکی کسی از ایشان که مرد همیشه و مایست برگور او که بحقیقت ایشان نگرویدند به خدای و فرستاده او و مردند و ایشان بیرون آیندگانند از فرمان.

85. و به شگفت مآردا ترا خواسته های ایشان و فرزندان ایشان. هراینه هراینه همی خواهد خدای که عذاب کند ایشان را به آن در اینکه جهان نزدیکتر و برود برآید جانهای ایشان و ایشان ناگروندگانند.

86. و چون که فرو آورده شود سوره از قرآن که بگروید به خدای و کوشش کنید در غزو با فرستاده او دستوری خواهند از تو خداوندان بی نیازی

توانگری، افزونی از ایشان و گویند گذار ما را باشیم با نشینندگان.

87. پسندکار شدند به اینکه که باشند با بازماندگان زنان و کودکان و مهر نهاده شد بر دلهای ایشان پس ایشان در نیابند فرمان خدای را.

88. لکن اینکه فرستاده و آنانی که گرویدند با او، کوشش کردند به خواسته های خویش و تنهای خویش. و اینان مر ایشان راست نیکیها در دو جهان و [248] اینان ایشان رستگارانند از عذاب.

89. آماده کرد و ساخته خدای برای ایشان بهشتهای که همی رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن. آنت فیروزی بزرگ. صفحه : 168

90. و آمد پوزش کنندگان عذرخواهندگان از بیابانیان تا دستوری داده شود در نشستن مر ایشان را و بنشست آنانی که منافقان دروغ گفتند خدای را و پیغامبر او را، زودا که رسد آنانی را که نگرویدند از ایشان عذابی دردناک.

91. نیست بر سستان بیچارگان و نه بر بیماران و نه بر آنانی که نیابند آنچه هزینه کنند در غزو بزه تنگی ای چون نیک خواهی کنند برای .... و فرستاده او. نیست بر نیکوکاران از هیچ راهی به عذاب و خدای آمرزگار است بخشاینده.

92. و نه نیز بر آنانی که چون که آیند ترا تا برداری بر ستور ایشان را گویی تو که نمی یابم آنچه ستوری بردارم شما را بر آن، برگردند و چشمهای ایشان فرو می ریزد از اشک به اندوه که می یابند آن چه هزینه کنند در غزو.

93. هراینه هراینه راه ملامت بر آنانی که دستوری همی خواهند از تو و ایشان توانگرانند پسنده کردند به اینکه که باشند با سپس ماندگان زنان و کودکان و مهر نهاد خدای بر دلهای ایشان پس

ایشان نمی دانند که طاعت خدای بهتر است. [249]

94. پوزش همی آرند عذر خواهند منافقان به سوی شما که مخلصانید چون که بازگردید از غزو به سوی ایشان. بگوی یا محمّد، نیارید پوزش را نخواهید عذر که هرگز باور نداریم شما را، بدرستی که آگاهی داد خدای از خبرهای شما. و زودا بیند خدای کردار شما و فرستاده او بازپس بازگردانده شوید به سوی دانای نهان شما و آشکار شما پس تا آگاهی دهد شما را به آنچه بودید که همی کردید در دنیا از نیک و بد.

95. زودا که سوگند یاد کنند به خدای مر شما را چون که باز آیید از غزو به سوی ایشان تا که گردید روی گردانیدید و عفو کنید«1» ازیشان.

پس روی گردانید از ایشان از آن که بحقیقت ایشان پلیداند به کردار و جای پناه ایشان دوزخ است، پاداشتی به آنچه بودند که همی اندوختند می ورزیدند.

96. سوگند یاد کنند شما را تا که خشنود شوید از ایشان، پس اگر خشنود شوید از ایشان پس بدرستی که خدای نشود خشنود از گروه بیرون آیندگان از فرمان.

-----------------------------------

(1). م: «عفو کنند» صفحه : 169

97. آن بیابانیان مردمان بادیه چون اسد و غطفان و تمیم سختراند از جهت ناگروندگی و از جهت دورویگی و سزاوارتراند که ندانند اندازه های آنچه فرو آورد خدای بر فرستاده خویش و خدای داناست به تخلّف ایشان درست کار حاکم به عقوبت ایشان.

98. و هست از بیابانیان آنی کسی که فرا می گیرد می شمرد آنچه را که هزینه می کند در راه خدای تاوانی و زیانی و چشم همی دارد به شما گردشهای بد روزگار را بود بر ایشان گردش بد و خدای [250] شنواست

آنچه را که گویند دانا آنچه اندیشند.

99. و هست از بیابانیان چون عفّار و جهینه آنی کسی که همی گرود به خدای و روز بازپسین و فرا می گیرد می شمرد آنچه هزینه می کند نزدیکیها نزد خدای و دعاها درودها و آفرینها پیغمبر را فایده گیرد. بدانید آگاه باشید؟ که آن نزدیکی است مر ایشان را، زودا که در آرد ایشان را خدای در بخشایش خویش بهشت بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

100. و پیشی گیرندگان نخستینیان از خان و مان گذاشته گان یعنی مکّیان و یاری دهندگان پیغمبر را یعنی مدینان بر دشمنان او و آنانی که پی روی کردند ایشان را به نیکوکاری، خشنود شد خدای از ایشان و خشنود شدند ازو و آماده کرد و ساخته و باز نهاد برای ایشان بهشتهایی که همی رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن همیشه، آنت رستگاری بزرگ.

101. و از آنی آنانی که هستند در گرد شهر شما از بیابانیان جهینه و اسلم و اشجع و عفّار دورویگان. و هستند از مردمان مدینه نیز قومی که استاد شدند خوی کردند بر دورویگی کردن چون عبد اللّه بن أبی ّ بن سلول ندانی تو ایشان را، ما دانیم ایشان را. زودا که عذاب کنیم ایشان را دو بار یک بار در گور و یک بار در روز قیامت که فضیحت شوند باز پس گردانده شوند به سوی عذابی بزرگ در دوزخ.

102. و دیگران غیر منافقان اقرار دادند به گناهان خویش، آمیختند کاری نیک را یعنی ایمان را و دیگری بد یعنی تخلّف از پیغمبر، شاید مگر واجب است خدای که توبه دهد و بپذیرد ازیشان [251] بر ایشان بدرستی که خدای آمرزگار

است بخشاینده بر تائبان.

103. گیر از خواسته های ایشان دادنئ که پاک گردانی ایشان را و افزون گردانی نیکیهای ایشان را به آن و درود کن و دعا بر ایشان، بدرستی که درودهای تو آرامی است مر ایشان را و خدای شنواست گفتار ترا دانا به حال ایشان.

104. ا هیچ ندانستند که بحقیقت خدای او پذیرد توبه را از بندگان خویش و گیرد پذیرد صدقه ها را و ندانستند که بحقیقت خدای او توبه دهنده است و توبه پذیرنده بخشاینده! صفحه : 170

105. و بگو، کنید؟ پس زودا که بیند خدای کردار شما را و فرستاده او نیز و گروندگان نیز و زودا که گردانده شوید به دانای ناپیدا و پیدا پس بیاگاهاند شما را به آنچه بودید که همی کردید:

106. و دیگران باز پس داشته شدگان مر فرمان خدای، یا عذاب کند ایشان را و یا توبه دهد بر ایشان و خدای داناست درست گفتار.

107. و آنانی که ساختند برآوردند مزگتی برای گزندی رسانیدن و رنجانیان اهل مزگت قبا را و ناگروندگی را و پراکندگی افکندن را میان گروندگان و چشم داشتن را مر آنی را که جنگ کند با خدای و فرستاده او از پیش، و هراینه سوگند یاد کنند که نخواستیم مگر نیکویی و رفق کردن با ضعفاء مسلمانان و خدای گواهی می دهد که ایشان [252] هراینه دروغ گویانند.

108. مایست در آن مزگت ایشان همیشه هرگز. هراینه مزگتی که بنیاد نهاده شد بر پرهیزکاری یعنی مزگت قبا از نخستین روزی سزاوارتر است که بایستی در آن مزگت قبا. در آن است مردانی که دوست همی دارند که پاکیزگی کنند و خدای دوست می دارد

پاکیزگی کنندگان.

109. ا پس آنی که بنیاد نهاد برآورده خود را بر پرهیزکاری از خدای و خشنودی، بهتر است یا آنی که بنیاد نهاده برآورده خویش بر کناره کالی افتاده نی پس فرو افتاد به او در آتش دوزخ! و خدای راه ننماید گروه را ستمکاران.

110. همیشه باشد بر آورده ایشان آنی که برآوردند گمانی در دلهای ایشان مگر که پاره کرده شود دلهای ایشان و خدای داناست به سرّ ایشان درست کار در مکافات ایشان.

111. بدرستی که خدای بخرید از گروندگان تنهای ایشان را و خواسته های ایشان را به اینکه عوض که مر ایشان راست بهشت، کارزار همی کنند در راه خدای پس همی کشند و کشته می شوند، نویدی برو درست در کتاب موسی و کتاب عیسی و کتاب محمّد. و کیست تمام به جای آرنده تر به پیمان خویش از خدای! پس شاد شوید به فروختن خویش آنی که خرید و فروخت کردید به آن و آنت او فیروزی است [253] بزرگ. صفحه : 171

112. بازگردانده گان از گناه به حضرت آله پرستندگان، سپاس دارندگان، روزه داران، پشت خم کنندگان، روی بر زمین نهندگان، فرمایندگان به نیکویی یعنی به سنّت و بازدارندگان از زشتی یعنی از بدعت و نگاه دارندگان یعنی وفا کنندگان به بیعت خدای مر اندازه های خدای، و مژده ده یا محمّد گروندگان را به بهشت.

113. نبود مر پیغمبر را و نه آنانی را که گرویدند که آمرزش خواهند برای انبازگویان، و اگر چه باشند خداوندان خویشی از پس آنکه پدید آمد مر ایشان را که ایشان خداوندان دوزخ اند.

114. و نبود آمرزش خواستن ابراهیم برای پدر خویش آزر مگر از وعده وعده کرد پدر

او آن را او را که مسلمان باشد پس چون پدید آمد مرو را که پدر او دشمنی است مر خدای را بیزار شد ازو، بدرستی که ابراهیم هراینه زاری کننده است بردبار.

115. و نبود خدای که گمراه کند گروهی را پس از آن گاهی که راه نمود ایشان را تا پدید کند مر ایشان را آنچه پرهیزند از آن بدرستی که خدای به هر چیزی داناست.

116. بدرستی که خدای مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین زنده کند و بمیراند، و نیست مر شما را از فرود خدای از هیچ دوستی و نه هیچ یاری گری.

117. هراینه توبه داد خدای [254] بر پیغمبر و خان و مان گذاشته گان و یاری دهندگان آنانی که پی روی کردند او را در هنگام دشواری تنگی از پس آنچه نزدیک بود که بگردد دلهای گروهی از ایشان، باز پس توبه داد بر ایشان، بدرستی که او به ایشان مهربان است بخشاینده.

118. و توبه داد بر آن سه کس آنانی که سپس کرده شدند و بازداشته تا چون که تنگ شد بر ایشان آن زمین با آن که فراخ شد بود به فراخی آن، و تنگ شد بر ایشان تنهای دلهای ایشان از اندوه و دانستند بی گمان که نه هیچ پناهی از خدای مگر هم به سوی او، باز پس توبه داد و پذیرفت بر ایشان تا توبه کنند، بدرستی که خدای او توبه ده و توبه پذیر است بخشاینده.

119. ای آنانی که گرویدند؟ بترسید از خدای از آزار خدای و باشید با راست گویان و راستان«1» ... یابید چنان کس یاف«2» ....

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا صفحه : 172

120. نبود نسزد مر

مردمان مدینه را و نه آنی آنانی که هستند در گرد ایشان از بیابانیان چون مزینه و جهینه و اسلم و اشجع و غفار که سپس ایستند در غزو از اینکه فرستاده خدای و نخواهند و بی رغبتی کنند به تنهای خویش از تن عزیز او، آنت به سبب اینکه ایشان نرسد به ایشان هیچ تشنگی و نه هیچ رنجی و ماندگی و نه هیچ گرسنگی در راه نصرت دین خدای و نسپرند هیچ جای سپردنی که به خشم آرد و گرم کند مزاج ناگروندگان را و نیابند نرسند از هیچ دشمنی هیچ یافتنی کامی مگر که [255] نوشته شد برای ایشان به آن کرداری شایسته. بدرستی که خدای گم نکند مزد نیکوکاران را.

121. و هزینه نکنند هیچ هزینه خردی نه کوچکی و نه بزرگی و نبرّند واپس نکنند هیچ رودکده را مگر که نوشته شد مر ایشان را تا پاداشت دهد ایشان را خدای نیکوترین خوبتر آنچه بودند که همی کردند از کردار ایشان.

122. و نبود گروندگان که بیرون شوند بر سبیل وجوب همه گان، پس چرا بیرون نشد از هر گروهی از ایشان تنی چند یا یکی تا دانا شوند در کار کیش اسلام و تا که بیم کنند گروه خویش را چون که باز آیند به سوی ایشان، تا مگر ایشان بترسند و بپرهیزند.

123. ای آنانی که گرویدند؟ کارزار کنید با آنانی که نزدیک می باشند شما را از ناگروندگان و یابند ایشان در شما درشتیی و صلابتی و دانید که خدای با پرهیزکاران است به عون و نصرت.

124. و چون که فرو آورده شد سوره که در آن توبیخ منافقان است پس هست از

ایشان آنی کسی که می گوید که کدام شما افزود او را اینکه سوره گرویدنی تصدیقی و یقینی، پس امّا آنانی گرویدند پس افزود ایشان را اینکه سوره گرویدنی و ایشان شادی می کنند به اینکه که قرآن فرو آمد.

125. پس امّا آنانی که هست در دلهای ایشان بیماری شک و نفاق پس افزود ایشان را پلیدی انکاری و کفری به سوی پلیدی ایشان و مردند و ایشان ناگروندگانند.

126. ا و هیچ نبینند که بحقیقت ایشان آزموده می شوند به درویشی و بیماری و اندوه و به هر نوع بلاها در هر سالی [256] یک بار یا دو بار باز پس توبه نمی کنند باز نیایند از معصیت و نه ایشان پند پذیرند به آنچه خدای به ایشان کند! صفحه : 173

127. و چون که فرو آورده شد سوره که در آن مثالب و معائب منافقان است نگرد برخی ایشان به سوی برخی که هیچ می بیند شما را از هیچ کس! باز پس بازگرداند. بازگرداناد خدای دلهای ایشان را از حق به سبب اینکه ایشان گروهی اند که در نمی یابند حق را.

128. هراینه آمد شما را فرستاده از تنهای شما، یعنی آدمی دشوار و سخت است برو آنچه رنجور شدید، گنه کار گردید آز آور است بر گرویدن شما، به گروندگان مهربان است به شفاعت بخشاینده به شفقت.

129. پس اگر برگردند از گرویدن، پس بگوی بسنده من است خدای نه هیچ خدای مگر او، برو کار بازگذاشتم و او پروردگار خداوند آن تخت است بزرگ وار یعنی آن عرش است

یونس، مکّی، 109 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. منم خدای می بینم انا اللّه آری اینت سوره آیتهای سخنها اینکه نامه است درست و راست.

2.

ا هست بود مر مردمان مکّه را شگفتی که پیغام کردیم به سوی مردی هم از ایشان که بیم کن مردمان را و مژده ده آنانی را که گرویدند که مر ایشان راست پایه گاه راستی نزد پروردگار خویش! گفت ناگروندگان: بدرستی که اینکه [257] هراینه جادویی است روشن پیدا و هویدا.

3. بدرستی که پروردگار شما خداست آنی که آفرید آسمانها را و زمین را در شش از روزها پس قصد کرد استوا کرد بی چون و بی چگونه بر آفریدن عرش همی سازد کار را. نیست هیچ خواهشگری مگر از پس دستوری دادن او. آنتان خداست پروردگار شما پس بپرستید به یگانگی او را ا پس نه هیچ پند پذیرید«1» اندیشه کنید که بت خدایی را نشاید!

-----------------------------------

(1). م: «پذیرند» صفحه : 174

4. به سوی اوست بازگشت شما همه. نوید دادن خدای راست و درست. بدرستی که او آغاز کند آفریدن را باز پس بازگرداند آن را باز آرد خلق را از پس مرگ تا پاداشت دهد آنانی را که گرویدند و کردند کارهای نیک شایسته ها به داد. و آنانی که نگرویدند مر ایشان راست آشامیدنی از آب گرم و سوزان و عذابی دردناک به سبب آنچه بودند که نمی گرویدند به خدای.

5. او آنی که گردانید آفتاب را روشنایی در روز و ماه را روشنی تابندگی در شب و اندازه کرد آن را جایهای فرو آمدن تا که بدانید شمار سالها را و شمار روزها و ماهها. نیافرید خدای آنت را مگر به راستی و درستی به غرض صحیح و اظهار حق، پدید می کنیم نشانها حجتها را مر گروهی را که دانند.

6. بدرستی که در آمد شب و روز

است و آنچه آفرید خدای در آسمانها و زمین است هراینه نشانها دلایل و حجج مر گروهی را که همی پرهیزند از شرک و معاصی.

7. بدرستی که آنانی که امید نمی دارند نمی ترسند [258] رسیدن خویش را به ما و پسنده کردند به اینکه زندگانی فروتر و رنج در آن بردند و آرام گرفتند به آن و آنانی که ایشان از نشانهای ما یعنی محمّد و قرآن بی آگاهانند.

8. اینان جای پناه ایشان آتش است به آنچه بودند که همی اندوختند.

9. بدرستی که آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها را از کردارها راه نماید ایشان را پروردگار ایشان به سبب گرویدن ایشان به جایگاهی که همی رود از زیر کوشکهای ایشان آبهای جویهای روان و فراخ در بوستانهای با نعمت نیکوداشت.

10. خواندن گفتار ایشان در آن اینکه بود که پاکی تو بار خدای و درود و آفرین ایشان در آن سلام است و بازپسین خواندن ایشان که همه سپاس و ستایش مر خدای راست پروردگار جهانیان.

11. و اگر بشتابانیدی خدای مر اینکه مردمان را بدی را همچو شتابانیدن ایشان به نیکی، هراینه گذارده شدی به سوی ایشان و ایشان همه هلاک شدندی زمان زد ایشان، پس بگذاریم آنانی را که امید ندارند نترسند رسیدن خویش به ما در گذشتن خویش از اندازه سرگردان می باشند.

12. و چون که ببساید رسد مردم را گزندی درد و بیماری خواند ما را بر پهلوی خویش، یا نشسته یا بر پای یعنی در همه حال، پس چون که باز بردیم ازو گزند را، گذرد و برود بر عادت خویش در مخالفت همانا که گویی که هیچ نخواند ما را به سوی

گزندی که ببسود رسید آن او را، همچنانت آراسته شد مر گزاف کاران را آنچه بودند که همی کردند از دعا نزد بلا و اعراض نزد عطا. صفحه : 175

13. و هراینه نیست کردیم آن گروهان گذشته را از [259] پیش شما چون که ستم کردند کفر آوردند و آمد آمدند ایشان را آوردند فرستادگان ما سوی ایشان به روشنان از حجّتها و نه چنان بودند که تا بگرویدندی. همچنانت پاداشت دهیم اینکه گروه را گنه کاران را از بهر آنکه ایشان کافر شدند به محمّد.

14. باز پس کردیم گردانیدیم شما را پس نشینان از پی درآیندگان در مملکت زمین از پس ایشان تا که بنگریم که چگونه کار همی کنید به طاعت خدای و خدای خود بدان داناست.

15. و چون که خوانده شود بر ایشان آیتهای سخنهای ما روشنان، گوید آنانی که امید نمی دارند نمی ترسند از رسیدن خویش به ما:

بیا بیار به نبی را جز از اینکه نبی که عیب آلهه ما در آن نباشد یا بگردان او را حرامها را حلال کن و آیت عذاب را به آیت رحمت بدل کن. بگوی ای محمّد، نباشد نرسد و نسزد مرا که بگردانم اینکه نبی را از سوی خویشتن، پی روی نکنم مگر آنچه پیغام داده شود به سوی من که من همی ترسم اگر نافرمانی کنم به تغییر قرآن پروردگار خویش را از عذاب روزی بزرگ.

16. بگوی اگر خواستی خدای نخواندمی آن را بر شما و نه دانا کردی شما را به آن از آن که هراینه درنگ کردم در میان شما روزگار دراز چهل سال از پیش اینکه که دعوی رسالت کردم ا پس هیچ خرد ندارید

تا بدانید که قرآن نه از خود گویم!

17. پس کیست که ستمکارترست از آنی که فرابافت فراساخت بر خدای دروغی را یا دروغ داشت به آیتهای سخنها و حجّتها او، بدرستی که پیروزی نیابد نرهند از عذاب گناه کاران.

18. و می پرستند از فرود خدای آنچه را که نه زیان دارد ایشان را اگر طاعت ندارند ایشان را و نه سود دارد ایشان را اگر طاعت دارند ایشان را [260] و همی گویند مشرکان که اینان بتان خواهشگران مااند روز قیامت نزد خدای. بگوی ای محمّد، ا می آگاهانید آگاه می کنید خدای را به چیزی که نداند آن را خدای در آسمانها و نه در زمین! پاکئ او و برتر و بالا و دور از آنچه انباز آرند به وی.

19. و نبود مردمان مگر گروهی یک گروه بر یک دین یکی، پس نساختند ناهمواری کردند و اگر نه بودی سخنی که پیش رفت در ازل از پروردگارت، هراینه گذارده شدی در میان ایشان در آنچه در آن نمی سازند ناهمواری می کنند.

20. و همی گویند اهل مکّه: چرا نه فرو آورده شد برو نشانی از پروردگار او! پس بگوی، هراینه هراینه دانستن ناپیدا مر خدای راست پس چشم دارید که من با شما از جمله چشم دارندگانم. صفحه : 176

21. و چون که چشانیم مردمان را بخشایشی نیکوداشتی فراخی از پس تنگی ای که بسود ایشان را ناگاه، مر ایشان راست سازش بد در نشانهای حجّتها ما بگو، خدای زودتر است از شما از جهت سازش بدرستی که فرستادگان ما الکرام الکاتبین همی نویسند آنچه همی سگالید.

22. او آن خدایی است که روان گرداند شما را در خشکی دشت و در دریا تا

چون که باشید شما در اندرون کشتی و روند برند کشتیها به ایشان را به بادی خوش و شاد شدند به آن، آمد آن را کشتیها را بادی سخت و زنده و آمد ایشان را خیز آب از هر جایی و هر سویی [261] و گمان بردند پندارند که بحقیقت ایشان در گرفته شد شدند به ایشان به اسباب هلاک خوانند خدای را ویژه کنندگان برای او کیش را و دعا را سوگند که اگر برهانی ما را از اینکه باد، هراینه باشیم ما از جمله سپاس داران.

23. پس چون که برهاند ایشان را از دریا به سلامت ناگاه هم آنگاه ایشان ستم کردن جویند ستم کنند در روی زمین به ناراست و ناسزا.

ای مردمان؟ هراینه ستم شما هست بر تنهای شما. برخورداری زندگانی فروتر است باز پس به سوی ماست بازگشت شما پس آگاهانیم شما را به آنچه بودید که همی کردید.

24. هراینه داستان صفت عجیبه زندگانی فروتر اینکه جهان هم چون آبی است فرو آوردیم آن را از آسمان پس بیامیخت بیامیخته شد به آن آب رستنی زمین از آنچه همی خورد مردمان چون حبوب و ثمار و چهارپایان چون گیاه و کاه تا چون که گرفت گیرد زمین آرایش خویش را و آراسته شد شود و گمان برد پندارند خداوندان آن که ایشان توانایانند بر آن، آمد آن را فرمان ما به هلاک آن در. شبی یا در روزی. پس گردانیدیم آن را درویده گویی که به شمشیر انجیده اند همانا که نبود آن مقیم در دی دیروز همچنانت پدید کنیم و جدا نشانها را حجتها و عبرتها را مر گروهی را که

بیندیشند و عبرت گیرند.

25. و خدای همی خواند همه را به سوی سرای رستگاری از آفتها، بهشت و راه نماید آن را که خواهد به سوی راهی راست.

26. مر آنانی راست که نیکویی کردند در دنیا نیکوترین یعنی بهشت در آخرت [262] و افزونی بر بهشت و نرسد رویهای ایشان را هیچ گردی تیرگی فرقت و نه خوارئ عقوبت اینان. خداوندان اهل و یاران و ساکنان بهشتند ایشان در آن بهشت جاویدانند. صفحه : 177

27. و آنانی که ورزیدند و حاصل کردند بدیها را چون کفر و معاصی پاداشت یک بدئ هست به یک بدی مانند آن و رسد ایشان را خوارئ.

نیست نبود مر ایشان را از عذاب خدای از هیچ نگاه داری. همانا که فرو پوشانیده شود رویهای ایشان پاره های از شب تاریک اینان خداوندان اهل و یاران و ساکنان آتش اند، ایشان در آن آتش دوزخ جاویدانند.

28. و آن روز قیامت که گرد آریم ایشان را همه باز پس گوییم مر آنانی را که انباز آوردند ما را در دار دنیا به جای خویش همی باشید شما و انبازان یعنی بتان شما تا بنگریم در کار شما پس جدا کردیم جدایی افکنیم در میان ایشان و بتان و گفت گویند انبازان و معبودان ایشان:

نبودید شما ما را که همی پرستیدید ایشان گویند شما را همی پرستیدیم!

29. بتان گویند: پس بسنده است خدای گواهی در میان ما و در میان شما، بدرستی که بودیم از پرستیدن شما هراینه بی آگاهان نشنیدیم و ندیدیم و ندانستیم.

30. آنجا بداند بیازماید هر تنی آنچه گذراند پیش فرستاد و بازگردانده شدند به سوی خدای یار و خداوند ایشان سزا به خدایی و گم شد

از ایشان آنچه بودند که همی ساختند و بافتند از بتان و انبازان.

31. بگوی یا محمّد، که، که روزی می دهد شما را از آسمان و زمین یا که توانایی دارد آفریدن شنوایی را و بیناییها را [263] و هر که بیرون همی آرد زنده را از مرده و بیرون همی آرد مرده را از زنده و هر که همی سازد کار بندگان را! پس زودا گویند خدای، پس بگوی، ا پس نمی ترسید از عقوبت او که او را شریک گویید!

32. پس آنتان خداست پروردگار شما سزا به خدایی، پس نیست اینکه«1» پس از راستی مگر گمراهی، پس چگونه بازگردانده همی شوید از حق و عبادت او!

33. همچنانت سزا شد و واجب گشت سخن پروردگار تو بر آنانی که بیرون شدند از فرمان و دین که ایشان بحقیقت نگروند.

34. بگو ای محمّد؟ هیچ هست از انبازان شما آنی که آغاز کند آفریدن را بی اصلی و مثالی باز پس گرداند آن را به زنده کردن! اگر جواب دهند و اگر نه بگوی، که خدای آغاز کند آفریدن باز پس بازگرداند او آن را، پس چگونه از کجا بازگردانده می شوید از حق و از راه راست!

-----------------------------------

(1). ظ: «چیست» صفحه : 178

35. بگوی، که هیچ هست از انبازان شما آنی کسی که راه نماید به سوی گفتار راست چون توحید! اگر جواب دهند و اگر نه بگوی که خدای راه نماید به سوی راست. ا پس آن که راه می نماید به سوی راست سزاوارتر است که پی روی کرده شود یا آنی که راه ننماید مگر که راه نموده شود! پس چیست مر شما را چه بوده است چگونه

داوری همی کنید که بت را با خدای برابر می گویید!

36. و پی روی نمی کند بیشتر ایشان مگر گمانی. بدرستی که گمان بی نیاز نمی کند از راستی و یقین هیچ چیز. بدرستی که خدای داناست به آنچه می کنند.

37. و نه تواند بود اینکه قرآن نبی که فرا بافته شود و ساخته از فرود جز خدای، و لکن باور داشت راست گرداننده آنی که بود و هست در پیش [264] او و جدا کردن و پدید کردن اینکه نامه به امر و نهی و حلال و حرام نه هیچ گمانی درو از پروردگار جهانیان.

38. یا همی گویند از خود فرا ساخت آن را محمّد. بگوی ای محمّد، پس بیارید به سوره را مانند آن همچنان و خوانید آن را که توانید از آنچه همی پرستید از فرود جز خدای اگر هستید راست گویان.

39. نه که به دروغ داشتند به آنچه نرسیدند به دانش آن و نیامد ایشان را سر انجام آن تا بدانند بازگشت و عاقبت آن را. همچنانت به دروغ داشت آنانی که بودند از پیش ایشان یعنی پیش از کفّار مکّه. پس بنگر که چگونه بود سر انجام ستمکاران.

40. و هست از ایشان یعنی از قوم تو آنی که همی گرود به آن قرآن بعث محمّد و هست از ایشان آنی که نمی گرود به آن و پروردگارت داناتر است به حال تبه کاران که ایمان نیارند.

41. و اگر دروغ گوی دارند ترا، پس بگوی یا محمّد که؟ مراست کار من یعنی ایمان من و مر شما راست کار شما یعنی شرک شما، شما بیزارانید از آنچه می کنم من و من بیزارم از آنچه همی کنید شما.

42. و هستند از ایشان

آنی آنانی که نیوشه می کنند به ظاهر نه قبول چون که قرآن برخوانی به سوی تو. ا پس تو همی شنوانی کرّان را و اگر چه چندانکه باشند که در نیابند!

43. و از ایشان است آن کسی که همی نگرد به سوی تو ا پس تو راه نمایی کوران را و اگر چه باشند که نمی بینند!

44. بدرستی که خدای ستم نکند و بیداد مردمان را هیچ چیزی، و لکن مردمان تنهای خویش را ستم همی کنند که ایمان نمی آرند.

[265]

45. و آن روز قیامت که گرد کنیم ایشان را همانا که درنگ نکردند در دنیا و در گور مگر هنگامی اندک از روز در جنب روز قیامت بشناسند یکدیگر را آشنایی دهند در میان خویش. می گویند بدرستی که زیان کار شد شدند آنانی که دروغ داشتند به دیدار خدای و باز رسیدن به وی و نبودند راه یافتگان به دین اسلام. صفحه : 179

46. و اگر فرا نمایم ترا برخی از آنچه وعده همی کنیم ایشان را از عذاب چنانکه روز بدر کردیم یا گیریم جان ترا و بیرون آریم ترا از میان ایشان، پس به سوی ماست بازگشت ایشان باز پس خدای دانا و گواه است بر آنچه همی کنند تا جزا دهند ایشان را.

47. و بود و هست مر هر گروهی را پیغامبری فرستاده پس چون آمد فرستاده سوی ایشان و تکذیب کردند او را گزارده شد شود به هلاک در میان ایشان به داد و ایشان ستم کرده نشوند.

48. و همی گویند مشرکان کی است اینکه وعده عذاب قیامت اگر هستید تو ای محمّد و یاران تو راست گویان!

49. بگو نتوانم برای خویشتن رسانیدن زیانی و نه رسانیدن سودی مگر

آنچه خواست خدای. هست مر هر گروهی هنگام زدی، چون که آید هنگام زد ایشان پس باز پس شدن نتوانند هیچ زمانی اندک و فراپیش شدن نتوانند.

50. بگو، ا هیچ دیدید اگر آید شما را عذاب او به شبی یا به روزی چه شتاب زدگی کند دارند یاد ازو گنه کاران!

51. ا باز پس چون که بیفتد بیاید عذاب شما ا گرویدید به آن خدای! ا اکنون ایمان آرید و بدرستی که بودید به آن عذاب که شتاب زدگی همی کردید.

52. باز پس گفته شد مر آنانی را که، که ستم کردند به بیداد، بچشید [266] عذاب جاودانی. هیچ نه پاداشت داده شوید مگر به آنچه بودید که می ورزیدید.

53. و می پرسند از تو ا راست است او اینکه خبر قیامت بگوی: آری، سوگند به پروردگار من بدرستی که او هراینه راست است و نیستید شما هرگز بیچاره یابندگان خدای را عزّ و جل.

54. و اگر که بودی مر هر تنی را که ستم کرد و بیدادی به شرک همه آنچه هست در زمین هراینه خویشتن باز خریدی به آن از دوزخ، و پنهان کردند آشکارا کردند پشیمانی را چون که دیدند عذاب را و گذارده شد در میان ایشان به داد و ایشان ستم کرده نشوند.

55. آگاه باشید بدرستی که مر خدای راست آنچه در آسمانهاست و زمین. آگاه باشید بدرستی که نوید خدای راست است و درست و لکن بیشتر ایشان نمی دانند.

56. او همی زنده کند و بمیراند و به سوی او بازگردانیده شوید.

57. ای مردمان؟ بدرستی که آمد شما را پندی از پروردگار شما و بهوایئ آسایشی مر آنچه را که هست در سینه ها

از بیماری و رهنمونی و سبب بخشایشی مر گروندگان را. صفحه : 180

58. بگوی، به افزونئ نیکویی ایمان خدای و به بخشایش قرآن او پس به آنت پس شاد شوندا، که آن بهتر است از آنچه گرد همی کنند ایشان از خواسته دنیا.

59. بگوی؟ ا دیدید آنچه فرو آورد خدای مر شما را از روزی پس کردید گردانیدید از آن بعضی را حرام چون بحیره و سائبه و حلال بعضی را! بگوی، ا خدای دستوری داد مر شما را یا [267] بر خدای فرا می بافید می سازید!

60. و چیست گمان آنانی که فرا می بافند بر خدای دروغ را روز رستخیز! بدرستی که خدای هراینه خداوند افزونی است و نیکویی بر مردمان و لکن بیشتر ایشان سپاس داری نمی کنند.

61. و نباشی تو ای محمّد در کاری ار کار نبوّت و برنخوانی از آن وحی خدای از هیچ خواندن و نکنید از هیچ کاری مگر که باشیم بر شما گواهان چون که همی در روید در آن کار و دور نشود و غائب از دانش پروردگارت از هیچ همسنگ مورچه خورد در زمین و نه در آسمان و نه خوردتر کوچکتر و کمتر از آنت و نه بزرگتر از آن مگر در نامه نبشته یعنی لوح محفوظ پیدا و هویداست.

62. آگاه باشید که بحقیقت دوستان خدای نه ترسی بر ایشان است و نه ایشان اندوهگین شوند.

63. آنانی که گرویدند و بودند که می پرهیزیدند از آزار حق.

64. مر ایشان راست مژده در اینکه زندگانی اینکه جهان فروتر نزدیکتر و در آن جهان بازپسین، دگرگون کردن گردانیدن نیست مر سخنان خدای را، آنت او رستگاری است بزرگ.

65. و اندوهگین مکناد

ترا گفتار ایشان مشرکان از آنکه کامکاری غلبه مر خدای راست انتقام کشد ازیشان همه، او شنواست آن را که ایشان می گویند دانا بدانچه همی کنند.

66. آگاه باشید بحقیقت که مر خدای راست«1» ... آنانی که هستند در آسمانها از ملئکه [268] و آنی آنانی که هستند در زمین از ثقلین و نه چه چیز را پی روی کنند آنانی که همی خوانند از فرود خدای انبازان را، پی روی نمی کنند مگر گمان را و نیستند ایشان مگر که دروغ می گویند.

67. او آن خدایی است که کرد گردانید برای شما اینکه شب را تا بیارامید در آن و گردانید اینکه روز را بیننده روشن تا فرا بینید. بدرستی که در آنت است هراینه نشانها حجّتها مر گروهی را که حجّت همی شنوند و بپذیرند.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 181

68. و چنان که گفتند که فرشتگان دختران اویند گفتند: فراگرفت خدای فرزندی را چون عزیر«1» و عیسی پاکئ او، او بی نیاز است از خلق مرو راست ملک همه آنچه هست در آسمانها و همه آنچه هست در زمین همه مملوکند و فرزند مملوک«2» ... نیست نزد شما هیچ حجّتی به اینکه که همی گویید ا می گویید بر خدای آنچه نمی دانید!

69. بگوی، بدرستی که آنانی که فرا می بافند و می سازند بر خدای دروغ را پیروزی نیابند نرهند از عذاب.

70. اینکه افتراء«3» ایشان برخوردارئ اندک است در اینکه جهان فرودتر نزدیکتر باز پس به سوی ما بازگشت ایشان باز پس بچشانیم ایشان را عذاب را سخت به سبب آنچه بودند که ناسپاسی همی کردند نمی گرویدند.

71. و بخوان بر ایشان خبر آگاهی نوح را، چون که گفت نوح مر گروه خویش را: ای گروه من؟ اگر

باشد که بزرگ آمد و گران بر شما ایستادن من در میان شما و پند دادن من یاد دادن من به سخنهای حجّتها خدای، پس بر کرم خدای کار بازگذاشتم پس فراهم آرید عزم درست کنید کار خویش را و انبازان خویش را باز پس مبادا کار شما بر شما پوشیده باز پس گزارید برانید آنچه توانید از کشتن و بیرون کردن به سوی من [269] و مپایید مرا.

72. پس اگر برگردید، پس نخواهم نخواستم از شما بر پیغام گذاردن از هیچ مزدی، نیست مزد من مگر بر خدای که مرا وعده کرده است و فرموده شدم که باشم از جمله گردن نهندگان.

73. پس به دروغ داشتند او را، پس رهانیدیم او را و آنی آنانی که بودند با او و ایشان هشتاد کس بودند در کشتی و کردیم گردانیدیم ایشان را از پی درآیندگان در زمین و به آب فرو بردیم غرقه کردیم آنانی را که به دروغ داشتند به نشانهای حجّتها ما پس بنگر که چگونه بود سر انجام آن بیم کرده شدگان.

74. باز پس فرستادیم از پس او نوح فرستادگانی به سوی گروه خویش پس آمدند آوردند ایشان را به روشنان را از حجّتها پس نبودند که بگروند بگرویدندی به آنچه دروغ داشتند به آن از پیش. همچنانت مهر نهیم بر دلهای از اندازه گذرندگان.

75. باز پس فرستادیم از پس ایشان موسی را و هارون را دو پسر عمران به سوی فرعون«4» و بزرگان گروه او انجمنیان او به نشانهای حجّتها ما، پس گردن کشی و بزرگ منشی کردند و بودند گروهی گنه کاران.

76. پس چون که آمد ایشان را راستی از نزد

ما، گفتند: بدرستی که اینکه هراینه جادویی است پیدا و هویدا.

-----------------------------------

(1). م: «عزیز»

(2). م: ناخوانا

(3). م: «اختراء»

(4). م: «و فرعون» صفحه : 182

77. گفت موسی: ا می گویید مر آن راستی را و حجت حق را چون که آمد شما را ا جادویی است اینکه که اینکه جادویی است! و پیروزی نیابند و نرهند از عذاب جادویان.

78. گفتند فرعون و فرعونیان: ا آمدی تو ای موسی ما را تا که بگردانی ما را از آنچه یافتیم [270] بر آن پدران خویش را از دین و باشد شما دو را بزرگواری در اینکه زمین مصر! و نیستیم ما شما دو را هرگز باوردارندگان.

79. و گفت فرعون آرید آیید مرا به هر جادویی دانا.

80. پس چون که آمدند جادوان گفت مر ایشان را موسی: بیندازید«1» آنچه را که شما اندازندگانید.

81. پس چون که انداختند، گفت موسی: آنچه آمدید آوردید به آن آن را جادویی است، بدرستی که خدای هراینه زودا که نیست کند او را. بدرستی که خدای بسامان نکند کار تبه کاران را.

82. و درست کند خدای راستی را به سخنهای حجّتهای خویش و اگرچه دشوار دارند گنه کاران و ناخواهان.

83. پس باور نداشت نداشتند مر موسی را مگر فرزندانی از گروه او موسی یا فرعون بر ترسی بیمی از فرعون و بزرگان ایشان که آزمون کند عذاب کند ایشان را فرعون. و بدرستی که فرعون هراینه برتری جوینده است در زمین، و بدرستی که او هراینه هست از جمله اندازه گذرندگان بنده ایی است دعوی خدایی می کند.

84. و گفت موسی ای گروه من؟ اگر هستید که گرویدید به خدای، پس برو کار بازگذارید اگر هستید گردن نهندگان.

85.

پس گفتند قوم موسی: بر خدای کار بازگذاشتیم، ای پروردگار ما؟ مگردان ما را آزمونی موضع عذاب مر اینکه گروه را ستمکاران.

86. و برهان ما را به بخشایشت از اینکه گروه ناگروندگان.

87. و پیغام فرستادیم به سوی موسی و برادر او [271] که سازید شما هر دو مر گروه خویش را در شهر مصر خانه ها و گردانید خانه های خویش را جای نماز به وی روی آور و به پای دارید نماز را ای موسی، و مژده ده ای محمّد گروندگان را به نصرت چنانکه ایشان را دادیم.

-----------------------------------

(1). م: «بیندازند» [.....] صفحه : 183

88. و گفت موسی: پروردگار ما؟ بدرستی که تو دادی فرعون را و بزرگان گروه او را آرایشی دنیا و خواسته های در اینکه زندگانی فروتر، ای پروردگار ما؟ گذاشته ایشان را تا که گمراه کنند خلق را از راه تو. ای پروردگار ما؟ ناپدید کن مسخ کن بر خواسته های ایشان و بند مهر نه بر دلهای ایشان پس نگروند تا که بینند عذاب را دردناک.

89. گفت خدای: هراینه پاسخ داده شد و مستجاب خواندن شما دعای موسی و آمین هارون، پس راست بایستید و پی روی مکنید راه آنانی را که ندانند وعده ما را.

90. و بگذرانیدیم به پسران فرزندان یعقوب بر از دریا، پس از پی در آمد ایشان را فرعون و سپاههای او به ستم ستم جویی و درگذشتن از اندازه تا چون که دریافت رسید او را فرو شدن به آب غرقاب. گفت فرعون: گرویدم که شأن او نه هیچ خدایی مگر آنی که گروید گرویدند به او پسران فرزندان یعقوب و من از جمله گردن نهندگانم.

91. ا اکنون ... کردی

و هراینه نافرمانی کردی پیش ازین و بودی از جمله تباه کاران!

92. پس امروز برهانیم ترا بالا اندازیم ترا بر زمین و قیل بر سر آب به تن تو بی روح یا درع تو تا که باشی مر آنان را که هستند از پس تو نشانی و عبرتی. و بدرستی که بسیاری از مردمان از نشانهای ما [272] هراینه بی آگاهانند.

93. و بدرستی که ساختیم در مصر برای پسران فرزندان یعقوب را جایگاه ساخته نیک بی ترس دشمن و روزی دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، پس نکردند ناسازی تا که آمد ایشان را دانش. بدرستی که پروردگارت گذارد میان ایشان روز رستخیز در آنچه بودند در آن که ناسازی می کردند.

94. پس اگر باشی محمّد در گمانی از آنچه فرو آوردیم به سوی تو، پس بپرس آنانی را که می خوانند چون عبد الرحمن بن سلام و تمیم داری و سلمان فارسی و غیرهم نامه را از پیش تو. هراینه آمد ترا راستی قرآن از پروردگارت پس مباش از جمله گمان داران بر خویشتن.

95. و مباش از جمله آنانی که به دروغ داشتند به نشانهای حجّتها خدای پس باشی از جمله زیان کاران.

96. بدرستی که آنانی که سزا شد واجب گشت بر ایشان سخن و عید پروردگارت نمی گروند.

97. و اگر چه آید ایشان را هر نشانی تا که بینند عذاب را دردناک. صفحه : 184

98. پس اگر نبودی چرا نبود دهی که گرویدی، پس سود داشت داشتی او را گرویدن او مگر لکن گروه یونس چون گرویدند دور کردیم برداشتیم از ایشان عذاب رسوایی را در زندگانی فروتر نزدیکتر و برخورداری دادیم«1» ایشان را تا هنگامی.

99. و اگر

خواستی پروردگار تو [273] هراینه گرویدی آنی آنانی که هستند در زمین همه ایشان همه بجملگی. ا پس تو به زور داری مردمان را تا باشند گروندگان!

100. و نبود مر تنی را که بگرود مگر به فرمان خدای. و گرداند پلیدی عذاب را بر آنانی که خرد ندارند.

101. بگو، بنگرید؟ که چیست در آسمانها از آفتاب و ماه و ستارگان و زمین از کوهها و دریاهای مختلف! و سود ندارد و چه سود دارد نشانها و بیم کنندگان از گروهی که نمی گروند.

102. پس هیچ چشم می دارند مگر مانند روزهای آنانی که گذشتند از پیش ایشان! بگوی، پس چشم دارید که من با شما هستم از چشم دارندگان.

103. باز پس برهانیم فرستادگان خویش و آنانی که گرویدند همچنانت درست واجب بر ما که برهانیم گروندگان را.

104. بگوی، ای مردمان؟ اگر هستید در گمانی از کیش من، پس نپرستم آنانی را که همی پرستید از جز فرود خدای و لکن بپرستم خدای را آنی که می میراند شما را و فرموده شدم که باشم از گروندگان.

105. و نیز فرموده شدم که راست دار رویت را برای کیش بر یک سو از شرک و مباش از جمله انباز آرندگان. [274]

106. و مخوان به خدایی از فرود خدای آنچه را که سود ندارد ترا اگر خوانی و زیان ندارد ترا اگر نخوانی، پس اگر کنی پس بدرستی که تو آنگاه باشی از جمله ستمکاران بر تن خویش.

107. و اگر ببساید برسد ترا خدای به زیانی پس نه بردارنده مرو را مگر او و اگر خواهد ترا به نیکی پس نه بازگرداننده مر افزونی نیکویی او را. برساند به آن، آن را که

خواهد از بندگان خویش. و او آمرزگار است بخشاینده.

-----------------------------------

(1). م: «برخورداری داریم» صفحه : 185

108. بگوی، ای مردمان؟ بدرستی که آمد شما را راستی از پروردگار شما، پس هر که راه یابد پس هراینه راه یابد برای خویشتن و هر که گمراه شود پس هراینه گمراه شود بر خویشتن و نیستم من بر شما گماشته که به جبر شما را بر اسلام دارم.

109. و پی روی کن آنچه را که پیغام کرده شود به سوی تو و به شکیب باش تا که داوری کند«1» خدای به فتح مکّه و او بهترین داوران است به نصرت دوستان و قهر دشمنان.

هود، مکّی، 123 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. من خدایم می بینم انا اللّه اری اینکه سوره نامه است نبشته، که درست و استوار کرده شد از نسخ آیتهای حجّتها، سخنها او. باز پس جدا و روشن کرده شد آن از نزد خدای استوار کار درست گفتار آگاه دانا به حال بندگان.

2. بدین که مپرستید مگر خدای را که من بحقیقت مر شما را ازو بیم کننده ام به عقوبت و مژده دهنده ام به مثوبت.

3. و نیز که آمرزش خواهید از شرک [275] از پروردگار خویش باز پس بازگردید به دل به سوی او تا که برخوردار گرداند شما را برخوردارئ نیکو خوب تا هنگام زدی نام برده و دهد بر سبیل پاداشت هر خداوند افزونی نیکویی را افزونئ خویش را و اگر برگردند پس بگو ایشان را که بحقیقت من همی ترسم بر شما از شکنجه روزی بزرگ روز قیامت؟

4. به سوی خدای است بازگشت شما و او بر هر همه چیزی تواناست.

5. آگاه باش که ایشان دو تا همی کنند سینه های دلها خویش

را تا پوشیده می دارند سرها ازو. آگاه باش؟ آنگاه که در سرکشند جامه های خویش را همی داند آنچه پنهان کنند و آنچه آشکارا کنند، بدرستی که او داناست به خداوند سینه ها به آنچه در دلهاست.

6. و نیست از هیچ جنبنده در زمین مگر که بر خداست روزی آن و داند آرامگاه پشت پدران آن را به روز و به شب و نهاد جای شکم مادران آن را پس مرگ. هر یکی همه در نامه است پیدا لوح محفوظ.

7. و او آن خدایی است که آفرید آسمانها را و زمین را در شش از روزها و بود پیش از آنکه آسمان و زمین بیافریند عرش او بر آب تا بیازماید شما را هر چند که می داند کدام شما نیکوتر است از جهت کار طاعت. و هراینه اگر گویی تو ای محمّد که شما برانگیخته گان خواهید بود از پس مرگ، هراینه گویند آنانی که نگرویدند: نیست اینکه صفت قیامت مگر جادویی پیدا و هویدا.

-----------------------------------

(1). م: «داوری ی کند» صفحه : 186

8. و هراینه اگر باز پس داریم از ایشان عذاب را [276] تا هنگامی روز بدر یا روز مرگ شمرده شده، هراینه گویند بر سبیل استهزاء چه باز همی دارد از ما آن را! آگاه باش که؟ آن روزی که آید ایشان را آن عذاب، نیست بازگردانیده شد از ایشان و گرد درآید فرود آمد به ایشان آنچه یعنی عذاب بودند که بدان فسوس می کردند.

9. و هراینه اگر بچشانیم برسانیم مردم را از ما از فضل خود بخشایشی نعمتی باز ستانیم بیرون کشیم آن را ازو، بدرستی که او هراینه نومید است ناسپاس.

10. و هراینه اگر بچشانیم

برسانیم او را نیکوداشتی فراخی، پس از گزندی سختی و تنگی که بسود او را رسیده باشد او را هراینه گوید او که دور رفت بدیها از من و نعمت ما برخود فراموش کند. بدرستی که او هراینه شادمان است نازان.

11. مگر آنانی که شکیبایی کردند بر کار ما و کردند شایسته ها را بر نعمت شکر و بر بلا صبر. اینان مر ایشان راست آمرزشی و مزدی بزرگ.

12. پس شاید بود که تو ای محمّد گذارنده دست بدارنده برخی از آنچه پیغام داده شود به سوی تو و تنگ شونده به آن دل تو که گویند، چرا نه فرو آورده شد برو گنجی یا چرا نه آمد با او فرشته! پس خدای گفت: هراینه هراینه تو بیم کننده و خدای بر هر چیزی نگه بان است به مکافات ایشان بر من.

13. یا همی گویند فرابافت آن را ساخت از خود قرآن را بگو یا محمّد، پس بیارید بیایید ده از سوره ها را مانند اینکه قرآن فرابافته ها و بخوانید یعنی یاری خواهید آنی را که توانید از فصحا و بلغا از معبودان خویش از فرود خدای اگر هستید راست گویان در آنچه گفتید.

14. پس اگر پاسخ نکنند در آن مثل قرآن مر شما را، پس بدانید ای جمله خلق؟ که هراینه [277] فرو آورده شد قرآن به دانش کامل خدای و بدانید که نیست هیچ خدایی مگر او پس هیچ هستید و خواهید گشت شما فرمان برداران.

15. هر که باشد که همی خواهد اینکه زندگانی فروتر و نزدیکتر و آرایش آن را، تمام بدهیم به سوی ایشان پاداشت کارهای ایشان را در آن دنیا

و ایشان در آن دنیا کاسته نشوند هیچ چیز از جزا. صفحه : 187

16. اینان آنانی اند که نیست مر ایشان را در آن جهان بازپسین مگر آتش و نیست شد و بی بر آنچه کردند در آن دنیا و ناچیز و تباه آنچه بودند که همی کردند.

17. ا پس آنی که بود بر هویدایی حجّتی از پروردگار خویش و می خواند او را گواهی ازو و از پیش او نامه موسی پیش روی و بخشایشی! اینان همی گروند باور دارند به او و هر که نگرود به او از گروهها، پس آتش وعده گاه اوست، پس مباش در گمانی ازو. بدرستی که او راست است از پروردگارت و لیکن دریاب بیشتر مردمان نمی گروند.

18. و کیست ستمکارتر از آنی که فرابافت بر خدای دروغی را! اینان عرضه کرده و نموده شوند بر پروردگار خویش و گویند گواهان، فرشتگان و رسولان اینان آنانی اند که دروغ گفتند بر پروردگار خویش. آگاه باش که نفرین خدای هست بر ستمکاران.

19. آنانی که روی می گردانند باز دارند خلق را از راه خدای و همی جویند [278] کژی را و ایشان به آن جهان بازپسین ایشان ناگروندگانند.

20. اینان نباشند بیچاره یابندگان در زمین خدای را و نبود مر ایشان را از فرود خدای هیچ از دوستانی یاری گرانی، افزوده شود و ته برته کرده برای ایشان آن عذاب دوزخ. نبودند که توانند شنویدن حق را و نبودند که بدیدندی حق را.

21. اینان آنانی اند که زیان کردند از جهت تنهای خویش و گم شد از ایشان آنچه بودند که فرا می بافتند.

22. حقا که ایشان در آن جهان ایشان زیان کارترانند.

23. بدرستی که آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها و

فروتنی کردند به پروردگار خویش، اینان خداوندان باشندگان بهشت اند ایشان در آن بهشت جاویدان.

24. داستان اینکه دو گروه مؤمنان و کافران چون مثل نابیناست و کر و بینا و شنوا هیچ برابر شوند و یکسان از جهت داستان بمانندی ا پس نیندیشند هیچ پند نگیرند«1».

-----------------------------------

(1). ظ: «نیندیشید هیچ پند نگیرید» صفحه : 188

25. و بدرستی که فرستادیم نوح را و او صد ساله بود به گروه خویش: بدرستی که من مر شما را بیم کننده ام آشکار.

26. که مپرستید مگر خدای را. بدرستی که من همی ترسم بر شما از عذاب روزی دردناک.

27. پس گفت سران و مهینان آنانی که نگرویدند از گروه او: نمی بینیم ترا مگر آدمئ مانند ما و ن [279] می بینیم ترا که پی روی کرد کردند مگر آنانی که ایشان فرومایگان مااند آشکارا نخست اندیشه و نمی بینیم شما را بر ما از هیچ افزونی نه که گمان می بریم شما را دروغ گویان.

28. گفت نوح: ای گروه من؟ ا هیچ دیدید چه بینید اگر باشم بر حجّتی روشنی از پروردگار من و داد داده باشد مرا بخشایشی نبوّتی از نزدش، پس پوشیده شد بر شما! ا به زور چفسانیم ا به ستم در توانیم یا بایند شما آن را یعنی نکنیم آن و شما مر آن را دشوار دارندگانید ناخواهان!

29. و ای گروه من؟ در نمی خواهم از شما بر آن رسانیدن پیغام هیچ خواسته ما را. نیست مزد من مگر بر خدای و نیستم من هرگز راننده آنانی که گرویدند، بدرستی که ایشان بازرسندگان پروردگار خویشند به قیامت ایشان را جزا دهد و لیکن من همی بینم شما را گروهی که نادانی می کنید.

30. و ای

گروه من؟ که یاری دهد نگاه دارد مرا از خدای اگر رانم ایشان را! ا پس نه یاد دارید نه در اندیشید.

31. و نگویم مر شما را نزد من است گنج خانه های خدای و نیز نه می دانم ناپیدا را و نیز نه می گویم که من فرشته ام و نیز نه می گویم مر آنانی را که خوار دارد چشمهای شما که هرگز ندهد ایشان را خدای نیکئ، خدای داناتر است به آنچه هست در دلهای ایشان بدرستی که من آنگاه باشم هراینه از جمله ستمکاران.

32. گفتند کافران: ای نوح؟ بدرستی که پیکار کردی با ما پس بسیار کردی پیکار کردن به ما، پس آی آر ما را به آنچه وعده همی ... ما را از عذاب اگر [280] هستی از جمله راست گویان.

33. گفت نوح: هراینه آرد شما را آن را خدای اگر خواهد و نیستید شما پیشی گیرندگان بر خدای نتوانید ازو گریختن. صفحه : 189

34. و ندارد سود شما را نیک خواهی من اگر خواهم که نیک خواهم مر شما را اگر چنان هست خدای همی خواهد که گمراه کند او شما را. او پروردگار شماست و به سوی او بازگردانیده شوید.

35. یا همی گویند که [از] خویشتن ساخت آن را قرآن را محمّد. بگو ای محمّد، اگر از خویشتن ساختم آن را قرآن را پس هست بر من گنه کاری من و من بیزارم از آنچه گنه کاری می کنید.

36. و پیغام کرده شد به سوی نوح که: شأن اینکه است که هرگز نگرود از گروه تو مگر آنی که بدرستی که گروید و ایشان هشتاد تن بودند پس اندوهگین مشو به آنچه هستند که همی کنند از تمرّد

که من ایشان را هلاک خواهم کرد.

37. و بساز کشتی را به دیدار و نگاه داشت ما و به پیغام ما و سخن مگوی به شفاعت با من در حق ّ آنانی که ستم کردند که بحقیقت ایشان به آب فرو برده شدنیانند.

38. و می سازد ساخت آن کشتی را و هرگاه که بگذشت بگذشتندی برو گروهی اشراف از گروه او، فسوس کردندی ازو برو گفت گفتی نوح: اگر اکنون فسوس کنید از ما بر ما پس بدرستی که ما نیز فسوس کنیم از بر شما همچنان که فسوس همی کنید شما.

39. پس زودا که دانید که کیست که آید او را عذابی که رسوا کند او را و فرود آید برو عذابی پایدار همیشه.

40. تا چون که آمد فرمان ما و برجوشید آن آتش دان، گفتیم: [281] بردار در آن کشتی از هر جفت نر و ماده دو و برادر کسان خویش را مگر آنی که پیش رفت برو گفتار سخن هلاک، زن او واعله و پسر او کنعان و بردار آنی را که گروید. و نگروید با او مگر اندکی.

41. و گفت نوح: بر نشینید در آن کشتی؟ به نام خدای است راندن رفتن و ایستادن ایستانیدن آن بدرستی که پروردگار من هراینه آمرزگار است بخشاینده.

42. و آن کشتی می رود برد با ایشان را در خیز آب همچو همچون کوهها و آواز داد نوح پسر خویش را کنعان و قیل نام او یام بود و بود در جدایی نبود در کشتی: ای پسرک من؟ بر نشین درین کشتی با ما و مباش با ناگروندگان که هلاک شوی.

43. گفت: زود پناه آرم به سوی کوهی که نگاه

دارد مرا از آن آب. گفت نوح: نیست هیچ نگاه دارنده امروز از فرمان عذاب خدای مگر آنی که بخشید او و جدایی افکند میان ایشان نرّه آب خیزآب، پس گشت از فرو برده شدگان. صفحه : 190

44. و گفته شد ای زمین؟ فرو خور آبت را و ای آسمان؟ بازایست از باریدن و کاسته شد آب و گذارده شد و پرداخته از عذاب ایشان کار و بایستاد آرام گرفت کشتی بر آن کوه جودی. و گفته شد که دوری باد مر آن گروه ستمکاران را.

45. و خواند نوح پروردگار خویش را پس گفت: ای پروردگار من؟ بدرستی که پسر من هست از خاندان من و بدرستی که وعده تو درست است و راست، بی خلف و تو داورتر داورانی.

46. گفت خدای: ای نوح؟ بدرستی که او نیست از [282] کسانت که کافر است بدرستی که آن که می خواهی کاری است ناشایست پس مخواه از من آنچه را که نیست مر ترا به آن دانشی. بدرستی که من پند می دهم ترا که باشی از جمله نادانان به شفاعت کافران.

47. گفت: ای پروردگار من؟ بدرستی که من پناه می خواهم به تو ازنی که در خواهم از تو آنچه را که نیست مرا به آن دانشی. و اگر نیامرزی مرا و نه بخشایی مرا، باشم از جمله زیان کاران به شفاعت کافران.

48. گفته شد ای نوح؟ فرو آی از کشتی به سلامتی و آفرینی از ما و خجستگیها بر تو و بر گروهانی از آنانی که هستند با تو در کشتی. و گروهانی زود برخورداری دهیم ایشان را در دنیا باز پس ببساید ایشان را از ما عذابی دردناک.

49. آنت

از خبرهای آگاهیهای ناپیدایی است پیغام همی دهیم آن را به سوی تو نه چنان بودی که دانی آن را تو و نه نیز گروه تو از پیش اینکه که خبر دادیم شما را، پس به شکیب باش همچو نوح بر رنج تبلیغ رسالت. که بحقیقت سر انجام نیک مر پرهیزکاران راست.

50. و فرستادیم به سوی عاد برادر ایشان هود را. گفت هود: ای گروه من؟ بپرستید خدای را که نیست مر شما را هیچ معبودی از خدای جز او، نیستید شما مگر سازندگان دروغ درین دعوی.

51. ای گروه من؟ نمی خواهم از شما بر آن رسانیدن پیغام هیچ مزدی، نیست مزد من مگر بر خدایی که آفرید مرا. ا پس هیچ خرد ندارید!

52. و ای گروه؟ آمرزش خواهید از پروردگار خویش باز پس بازگردید از پرستیدن بتان به سوی او تا که فرستد آسمان را بر شما بارنده نیک فرو ریزان [283] و بیفزاید شما را نیرویی به سوی نیروی شما و برمگردید از حق گنه کاران به کفر. صفحه : 191

53. گفتند: ای هود؟ نیامدی نیاوردی ما را هیچ حجّتی به روشنی تا مسلمان شویم و نیستیم ما دست بازدارندگان خدایان خویش از گفتارت و نیستیم ما مر ترا هرگز گروندگان باور دارندگان.

54. نمی گوییم مگر که رسانید ترا برخی از خدایان ما به بدی دیوانگی که می گویی که خدا یکی است. گفت: بدرستی که من گواه می کنم خدای را و نیز گواه شوید شما که من بیزارم از آنچه انباز همی گویید.

55. از فرود او پس بسگالید مرا همه همه گنان بدانچه توانید باز پس مپایید مهلت مدهید مرا.

56. بدرستی که من کار بازگذاشتم بر خدای پروردگار من

و پروردگار شما، نیست از هیچ جنبنده مگر او گیرنده است یعنی قادر است بر وی به موی پیشانی آن. بدرستی که پروردگار من هست بر راهی راست.

57. پس اگر برگردید پس هراینه رسانیدم شما را آنچه را که فرستاده شدم به آن به سوی شما و سپس بیارد از پی درآرد پروردگار من گروهی را جز شما و گزند نکنید او را هیچ چیزی. بدرستی که پروردگار من بر هر چیزی نگه بان است.

58. و چون که آمد فرمان ما برهانیدیم هود را و آنانی را که گرویدند با او به بخشایشی از ما و برهانیدیم ایشان را از عذابی درشت یعنی سخت.

59. و آنت عاد قوم هود انکار کردند به نشانهای [284] پروردگار خویش و بی فرمانی کردند پیغمبران او را و پی روی کردند فرمان هر گردن کشی را ستیزه کاری.

60. و از پی درآورده شد ایشان در اینکه جهان نزدیکتر نفرینی و نیز در روز رستخیز. آگاه باشید؟ بدرستی که قبیله عاد نگرویدند کافر شدند پروردگار خویش را. آگاه باشید دوری باد مر قبیله عاد را گروه هود.

61. و فرستاد به سوی ثمود برادر ایشان را صالح را، گفت صالح: ای گروه من؟ بپرستید خدای را که نیست مر شما را هیچ از خدایی معبودی جز وی. او آفرید شما را از زمین و عمر، زندگانی داد شما را در آن، پس آمرزش خواهید ازو باز پس بازگردید به سوی او. بدرستی که پروردگار من نزدیک است به لطف و رحمت پاسخ کننده خوانندگان«1».

-----------------------------------

(1). م: «خوانندک» صفحه : 192

62. گفتند: ای صالح؟ بدرستی که بودی در میان ما امید داشته که بر دین ما باشی

پیش از اینکه، ا باز می داری ما را از اینکه که بپرستیم آنچه همی پرستید پرستیدند پدران ما و بدرستی که ما هراینه هستیم در گمانی از آنچه همی خوانی ما را به سوی آن به گمان آرنده سخت!

63. گفت صالح: ای گروه من؟ ا هیچ دیدید اگر باشم من بر هویدایئ حجّتی از پروردگار خویش و داد داده باشد مرا از نزد خود بخشایشی نبوّت پس که یاری دهد نگاه دارد مرا از خدای اگر نافرمانی کنم او را! پس نیفزایید شما مرا جز زیان کاری.

64. و ای گروه من؟ اینکه شتر ماده خداست مر شما را نشانی، پس بگذارید آن ناقه را تا همی خورد در زمین خدای از نبات و مبسایید آن ناقه را [285] به بدی، پس بگیرد شما را عذابی نزدیک.

65. پس پی کردند کشتند آن ناقه را، پس گفت: برخوردید در سرای خویش سه از روزها که هلاک شوید، آنت وعده است نه دروغ گفته شده.

66. پس چون که آمد فرمان ما رهانیدیم صالح را و آنانی را که گرویدند با او به بخشایشی از ما و از رسوایئ آن روز.

بدرستی که پروردگار تو او نیرومند است بی همتا.

67. و گرفت آنانی را که ستم کردند آن بانگ جبرئیل پس گشتند در سراهای خویش افتاده گان مرده گان.

68. گویی که همانا نبودند در آن. آگاه باشید؟ که ثمود نگرویدند پروردگار خویش را، آگاه باشید؟ که دوری باد از رحمت مر قبیله ثمود را.

69. و هراینه هراینه آمد فرستادگان ما جبرئیل و میکائیل و اسرافیل ابراهیم را به مژده، به اسحاق و یعقوب و نیست کردن قوم لوط گفتند: درود و آفرین بر تو باد؟ گفت ابراهیم:

درود و آفرین بر شما باد پس درنگ نکرد که آمد آورد به گوساله را بریان کرده گرم.

70. پس چون که دید دستهای ایشان را که نمی رسد به سوی او گوساله، نشناخت ایشان را و به دل آورد از ایشان ترسی.

گفتند: مترس؟ بدرستی که فرستاده شده ایم به سوی گروه لوط نه به قوم تو.

71. و زن او ساره ایستاده بود پس بخندید پس مژده دادیم آن را به اسحاق و از پس اسحاق نواده نام وی یعقوب.

72. گفت ساره: ای وای من؟ [286] ا زایم و من پیرزنی ام و اینکه شوهر من است پیر، بدرستی که هراینه چیزی است شگفت. صفحه : 193

73. گفتند: ا شگفت می نمایی تو از فرمان خدای، بخشایش خدای و برکتهای نیکوداشتهای او بر شما باد ای خداوندان خانه دان ابراهیم. بدرستی که او ستوده است بزرگوار بسیار عطا.

74. پس چون که رفت از ابراهیم آن بیم و هراس و آمد او را مژده به اسحاق و یعقوب، پیکار همی ... با فرشتگان ما در گروه لوط.

75. بدرستی که ابراهیم هراینه بردبار است زاری کننده و آوه بازگردنده به درگاه خدای.

76. ای ابراهیم؟ روی بگردان از اینکه، بدرستی که هراینه آمد فرمان پروردگارت و بدرستی که ایشان، آینده ایشان عذابی نه بازگردانده نی.

77. و چون که آمد فرستادگان ما جبرئیل و دوازده فرشته لوط را، اندوهگین کرده شد او به آمدن ایشان و تنگ دل شد به سبب ایشان به جهت دل، و گفت: اینکه روزی است سخت سهمگین.

78. و آمد او را گروه او همی شتابند به او و از پیش بودند که می کردند بدیها. گفت: ای گروه؟ اینان دختران من اند ایشان پاکتراند

مر شما را پس بترسید از خدای و نه رسوا کنید مرا در میهمان من. ا نیست از شما مردی راه یافته!

79. گفتند: هراینه هراینه دانستی که نیست ما را در دخترانت [287] از بهره و بدرستی که تو هراینه می دانی آنچه می خواهیم.

80. گفت: اگر که مراستی به شما نیرویی یا پناهیدمی به گوشه استوار.

81. گفتند: ای لوط؟ ما فرستادگان پروردگار توایم هرگز نرسند به تو پس برو با کسانت به پاره از شب و از پس منگردا از شما کسی مگر زن تو، بدرستی که او رسنده او آنچه رسد ایشان را. بدرستی که وعده ایشان سپیده دم است، ا نیست سپیده دم نزدیک!

82. پس چون آمد فرمان ما کردیم زبر آن را زیر آن و ببارانیدیم بر آن سنگهایی از سنگ گل بر هم چیده.

83. نشان کرده شده نزد پروردگارت و نیست آن از ستمکاران دور. صفحه : 194

84. و به مدین برادر ایشان شعیب را، گفت: ای گروه؟ بپرستید خدای، نیست مر شما را هیچ خدایی جز او و مکاهید پیمانه را و ترازو را بدرستی که من می بینم شما را به نیکی و بدرستی که من می ترسم بر شما از عذاب روز در گیرنده.

85. و ای گروه من؟ تمام دهید پیمانه را و ترازو را به داد، و مکاهید مردمان را چیزهای ایشان را [288] و تباهی مکنید در زمین تبه کاران.

86. مانده خدای بهتر است مر شما را اگر هستید گروندگان و نیستم من بر شما نگه بان.

87. گفتند: ای شعیب؟ ا نمازهای تو می فرماید ترا که گذاریم آنچه می پرستید پدران ما یا کنیم درخواسته های خویش آنچه می خواستیم! بدرستی که

تو هراینه تو بردبار راه یافته.

88. گفت: ای گروه؟ ا دیدید اگر باشم بر هویدایی از پروردگار خود و داد مرا از خود روزی نیکو! و نمی خواهم که ناسازی کنم با شما به آنچه بازدارم شما را از آن نمی خواهم مگر بسامان آوردن را چندانکه توانم و نیست سازواری من مگر به خدای. برو کار بازگذاشتم و به او بازگردم.

89. و ای گروه من؟ مداردا شما را دشمنی من که رسد شما را مانند آنچه رسید گروه نوح را یا گروه هود را یا گروه صالح را و نیست گروه لوط از شما هرگز دور.

90. و آمرزش خواهید از پروردگار خویش باز پس بازگردید به او، بدرستی که پروردگار من بخشاینده است دوستدار.

91. گفتند: [289] ای شعیب؟ در نمی یابیم بسیاری را از آنچه می گویی و بدرستی که ما هراینه می بینیم ترا در ما سست.

و اگر نه گروه تو هراینه سنگسار کردیمی ترا و نه تو بر ما گرامئ. صفحه : 195

92. گفت: ای گروه؟ ا گروه من گرامی تر بر شما از خدای و فرا گرفتید او را در پس خویش پس پشت! بدرستی که پروردگار من به آنچه همی کنید داناست.

93. و ای گروه؟ کنید بر جای خویش که من کننده ام، زود دانید آن را که آید او را عذابی، رسوا کند او را و آنی را که او دروغ گوی است و چشم دارید که من با شما چشم دارنده ام.

94. و چون که آمد فرمان ما برهانیدیم شعیب را و آنانی که گرویدند با او به بخشایشی از ما و گرفت آنانی را که ستم کردند بانگ، پس گشتند در سراهای خویش بر زانو

افتاده گان.

95. همانا که نبودند در آن. آگاه باشید؟ دوری مدین را همچنان که دور شد ثمود.

96. و هراینه فرستادیم موسی به نشانهای ما و حجّتی پیدا.

97. به فرعون و بزرگان او پس پی روی کردند فرمان فرعون را و نیست فرمان فرعون راه یافته.

98. پیش روی کند گروه خویش را در روز رستخیز [290] پس آورد ایشان را در دوزخ، و بد در آمدن جایی در آمده شده.

99. و از پی درآورده شدند در اینکه نفرینی و روز رستخیز. بد بخشش بخشیده شده.

100. آنت از خبرهای دهها، برمی گوییم آن را بر تو، از آن برجاست و درویده.

101. و ستم نکردیم ایشان را و لکن ستم کردند تنهای خویشتن، پس بی نیاز نکرد از ایشان خدایگان ایشان آنی که همی خوانند از فرود خدای از چیزی چون که آمد فرمان پروردگار تو و نیفزود ایشان را جز زیان کاری.

102. و همچنین است گرفتن پروردگارت چون که بگیرد دهها را و آن بیدادانند، بدرستی که گرفتن او دردناک است سخت.

103. بدرستی که در اینت است هراینه نشانی مر آنی را که ترسید از عذاب آن جهان آنت روزی است فراهم آورده شده برای او مردمان و آنت روزی است آمده شده. صفحه : 196

104. و واپس نداریم آن را مگر از برای زمان زدی شمرده.

105. روزی که آید سخن نکند تنی مگر به دستوری او، پس ازیشان است بدبختی و نیک بختی.

106. پس بر هر تقدیر آنانی که بدبخت شدند پس در آتش مر ایشان راست در آن بانگی و خروشی.

107. جاویدان در آن تا به جای ماند آسمانها [291] و زمین مگر آنکه خواست پروردگار تو. بدرستی که پروردگار تو کننده

است مر آنچه را که خواهد.

108. و بر هر تقدیر آنانی که نیک بخت شدند پس در بهشت، جاویدان در آن تا بر جای ماند آسمانها و زمین مگر آنکه خواست پروردگار تو بخششی نابریده.

109. پس مباش در گمانی از آنچه همی پرستد اینان نمی پرستد مگر همچنان که همی پرستید پدران ایشان از پیش و بدرستی که ما هراینه دهندگانیم ایشان را بهره ایشان ناکاسته.

110. و هراینه دادیم موسی را آن نامه نوشته پس ناسازی کرده شد در آن. و اگر نه سخنی پیش رفت از پروردگارت، هراینه گذارده شدی در میان ایشان و بدرستی که ایشان هراینه در گمانی ازو به گمان آرنده.

111. و بدرستی که هر تنی هراینه سوگند که تمام دهد ایشان را پروردگار تو کردارهای ایشان را. بدرستی که او به آنچه همی کنند آگاه است.

112. پس راست بایست چنانکه فرموده شده و آنی که بازگشت با تو و در مگذرید از اندازه بدرستی که او به آنچه می کنید بیناست.

113. و مچسبید سوی آنانی که ستم کردند پس که ببساید شما را آتش و نه شما را از فرود خدای از دوستانی، باز پس نه یاری داده شوید.

114. و به پای دار [292] نماز را دو کناره روز و پاره های از شب، بدرستی که نیکوییها ببرند بدیها را. آنت پندی است مر پند گیرندگان را.

115. و شکیبا باش از آنکه خدای تباه نکند مزد نیکوکاران را. صفحه : 197

116. پس چرا نبودی از گروهان از پیش شما خداوندان هوش که بازداشتندی از تباه کاری در زمین مگر اندکی از آنی که رهانیدیم از ایشان و پی روی کرد آنانی که ستم کردند آنچه را که داده

شدند در او و بودند گناه کاران.

117. و نبود پروردگارت که نیست گرداند دهها را به ستمی و مردمان آن بسامانانند.

118. و اگر خواستی پروردگار تو هراینه گردانیدی مردمان را گروهی یکی و همیشه ایشان ناسازانند.

119. مگر کسی که بخشید پروردگارت و برای آنت آفرید ایشان را. و تمام شد سخن پروردگارت هراینه پر کنم دوزخ را از پریان و آدمیان همه گان.

120. و هر یکی همی خوانیم بر تو از خبرهای پیغامبران آنچه استوار کنیم به آن دل ترا و آمد ترا در اینکه راست و سزا و پندی و یاد کردی مر گروندگان را.

121. و بگوی، مر آنانی را که نمی گروند کار کنید [293] بر جایگاه خویش؟ که ما کارکنندگانیم.

122. و چشم دارید که ما چشم دارندگانیم.

123. و مر خدای راست نهانئ آسمانها و زمین و به سوی او بازگردانده شود کار همه آن پس بپرست او را و کار بازگذار برو و نیست پروردگارت هرگز بی آگاهی از آنچه همی کنند.

یوسف، مکّی، 111 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. منم خدای که می بینم کردارهای شما. آنت آیتهای نشانها نامه نوشته پیدا کننده حدود و احکام حلال و حرام و قصص و امثال.

2. بدرستی که ما فرستادیم آن را نبی خواندنئ به تازی تا مگر شما دریابید که عربید و اهل خردید.

3. ما بر می گوییم همی خوانیم بر تو ای محمّد نیکوترین خوبترین بر گفتن، به آنچه پیغام کردیم به سوی تو اینکه نبی را و بدرستی که بودی از پیش اینکه نبی هراینه از جمله بی آگاهان از قصه یوسف و قرآن. صفحه : 198

4. چون که گفت یوسف: مر پدر خویش را ای پدر من؟ بدرستی که من دیدم به خواب یازده

را از ستاره و آفتاب را و ماه را، دیدم ایشان را مرا [سجده گذارند] گان.

5. گفت یعقوب یوسف را: ای پسرک من؟ بر مگوی پیدا مکن و مخوان خوابت را بر برادرانت پس بسگالند مر ترا سگالیدنی از آنکه بحقیقت اینکه دیو مر آدمی مردم را دشمنی است پیدا.

6. و همچنانت که اینکه خواب نمود برگزیند ترا [294] پروردگارت و آموزد ترا از سر انجام تعبیر سخنها خوابها و تمام کند نیکوداشت خویش را بر تو و بر فرزندان خاندان یعقوب همچنان که تمام کرد آن نعمت را بر دو پدرت از پیش بر ابراهیم به ایمان و دوستی و بر اسحاق به ذبح. بدرستی که پروردگارت داناست به خواب تو درست کار به ملک«1» تو.

7. هراینه بود هست در قصه یوسف و برادران او نشانها عبرتها مر پرسندگان«2» را.

8. چون که گفتند: هراینه یوسف و برادر او بنیامین دوست ترست به سوی پدر ما از ما و ما گروهی ایم قوی، بدرستی که پدر ما هراینه در گم بودگی است پیدا.

9. بکشید یوسف را یا بیندازید او را در زمینی، تنها ماند شما را روی پدر شما و باشید از پس او گروهی شایستگان پدر.

10. گفت گوینده یهودا از ایشان: مکشید یوسف را و در اندازید او را در تاریکی بن چاه تا برگیرد او را برخی روندگان از راه گذریان اگر هستید کنندگان.

11. گفتند: ای پدر ما؟ چه بوده است مر ترا که استوار نمی داری ما را بی بیم نه از ما بر یوسف و بدرستی که ما مرو را هراینه نیک خواهانیم!

12. بفرست او را با ما فردا بچریم و تنعم کنیم بچراند گوسفندان

را و بازی کند و ما بحقیقت مرو را هراینه نگاهبانانیم تا به نزدیک تو آریم.

13. گفت یعقوب: بدرستی که من هراینه اندوهگین می کند مرا که ببرید او را با او و همی ترسم که بخورد او را گرگ و شما ازو بی آگاهان باشید.

14. گفتند: سوگند که اگر [295] بخورد او را گرگ و ما گروهی ایم قوی بدرستی که ما آنگاه هراینه زیان کاران.

-----------------------------------

(1). م: «مملک»

(2). م: «پرستندگان» صفحه : 199

15. پس چون که ببردند برفتند او را با او و آهنگ کردند دل بنهادند که گردانند او را در تاریکی بن چاه و پیغام کردیم به سوی او هراینه آگاهی دهی ایشان را به کار ایشان اینکه کار، و ایشان نمی دانند.

16. و آمدند ایشان پدر خویش را شبنگاهی همی گریند.

17. گفتند: ای پدر ما؟ ما بحقیقت رفتیم پیشی می گرفتیم به تیر انداختن و یا دویدن و اسب تاختن و گذاشتیم یوسف را نزد کالا و رخت خویش، پس بخورد او را گرگ و نه تو هرگز باوردارنده ما را و اگر چه هستیم راست گویان.

18. و آمدند آوردند بر زبر پیراهن او به خونی را دروغ دار گفت یعقوب: نه که آراسته کرد برای شما تنهای دلهای شما کاری را در حدیث یوسف پس کار من شکیبایی است زیبا بی جزع و بی گله و خدای یاری خواسته شده است بر آنچه صفت همی کنید می گویید.

19. و آمد آمدند کاروانی از سوی مدین بعد از سه روز، پس فرستادند پیش رو به آب آینده خویش را مالک بن ذعر نام پس فرو هشت گذاشت به چاه دول خویش را گفت: آن وارد ای مژده من؟ اینکه کودکی است پسری است.

و پنهان داشتند بر دیگران او را آخریانی و نام بضاعت برو نهادند تا دیگران شرکت نجویند، و خدای داناست به آنچه همی کنند«1».

20. و فروختند او را به بهایی کم حرام اندک درمهای شمرده بیست یا بیست و دو یا چهل و بودند درو از ناخواهندگان.

21. و گفت آنی که خرید او را یعنی عزیز مصر از مصر مر زن خویش را زلیخا: گرامی دار [296] جایگاه بودن او را؟ شاید که سود دارد او ما را یا فراگیریم او را به فرزندی. و همچنانت دستگاه دادیم مر یوسف را در زمین مصر و تا در آموزیم او را از تعبیر خوابها و خدای غلبه کننده است بر کار خویش و لکن بیشتر مردم نمی دانند کمال قدرت او را.

22. و چون که رسید یوسف نیروهای خویش را سی و سه سال دادیم او را سخن درست و دانشی، و همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

23. و خواست و به خود خواند او را آن زنی که او در خانه او بود از تن او و ببست درها را هفت در و گفت بیا که من ترا ام. گفت: بیناهم پناه خدای، بدرستی که او خداوند من است نیکو کرد جایگاه باشش مرا بدرستی که شان نرهد ستمکاران.

-----------------------------------

(1). م: «همی کنید» صفحه : 200

24. و هراینه آهنگ کرد زلیخا بدو و آهنگ کردی یوسف بدان، اگر نه آن که دیدی حجّت روشن پروردگار خویش را.

همچنانت تا بازگردانیم ازو بدئ خیانت را و زشتی زنا را، بدرستی که او از جمله بندگان ما ویژه کاران و یکتایان.

25. و پیشی گرفتند بر یکدیگر

سوی در را و بدرید بشکافت زلیخا پیراهن او یوسف را از پس دامن و یافتند خداوند کدخدای آن زن را به نزد آن در سرای گفت زلیخا: چیست نیست پاداشت آن که خواست به کس زن تو به خاندانت بدی را مگر که به زندان کرده شود یا شکنجه دردناک.

26. گفت یوسف: او زلیخا خواند خواست مرا از تن من، و گواهی داد گواهی [297] از کسان آن زن که اگر چنان باشد که پیراهن او که دریده شد از پیش، پس راست گفت زلیخا و او از جمله دروغ گویان است.

27. و اگر چنان باشد که پیرهن او دریده شد از پس، پس دروغ گفت زلیخا و او هست از جمله راست گویان.

28. پس چون که دید عزیز پیرهن او را که دریده شد از پس، گفت: بدرستی که اینکه هست از سازش بد شما زنان، از آنکه بدرستی که ساز بد شما زنان بزرگ است.

29. ای یوسف روی گردان از اینکه که تو بی گناهی و آمرزش خواه تو ای زلیخا مر گناهت را از آنکه تو بحقیقت بودی هستی از جمله گنه کاران.

30. و گفت گفتند زنانی در آن شهر مصر که زن عزیز مصر همی خواهد به خود می خواند بنده شاگرد خود را از تن او، هراینه به میان دل رسید او را از جهت دوستی، بدرستی که ما هراینه می بینیم او را در گمراهی پیدا ازین که او می کند.

31. پس چون که شنید زلیخا سازش بد ایشان را، فرستاد به سوی ایشان و بساخت برای ایشان تکیه گاهی مجلسی گرامئ و داد هر یکی را از ایشان کاردی و گفت یوسف را بیرون

آی بر ایشان؟ پس چون که دیدند او را زنان، بزرگ داشتند او را در دل خویش و ببرّیدند پاره پاره دستهای خویش را و گفتند: پاکی خدا را، نیست اینکه آدمئ، نیست اینکه مگر که فرشته است بزرگوار. صفحه : 201

32. گفت زلیخا: پس آنتان آنی است که نکوهش کردید مرا در کار او و هراینه خواندم او را به خویشتن از تنش پس او خویشتن نگاه داشت. و سوگند اگر ن [298] کند آنچه فرمایم او را، هراینه در زندان کرده شود او و هراینه باشد او از جمله خواران.

33. گفت یوسف: ای پروردگار من؟ آن زندان دوست تر است به سوی من از آنچه می خوانند زنان مرا به سوی آن و اگر نگردانی از من سگالش بد ایشان را، بچسبم بگرایم، میل کنم به سوی ایشان و باشم از جمله نادانان.

34. پس پاسخ داد او را پروردگار او، پس بگردانید ازو سگالش بد ایشان را بدرستی که او، او شنواست دعوت و شکایت دانا به مکر ایشان.

35. باز پس اندیشه افتاد رأی شد مر ایشان را از پس آنچه دیدند نشانها را که هراینه در زندان کنند او را تا هنگامی.

36. و در آمد با او در زندان دو جوان یکی ساقی و دیگر مطبخی، گفت یکی از ایشان دو: بدرستی که من می بینم خود را که می فشارم می افشارم می را انگور را و گفت آن دیگر: بدرستی که من می بینم خود را، برمی دارم زبر سر خویش نانی را همی خورد خوردی مرغ مرغان از آن. آگاه کن ما را به تعبیر و سر انجام آن که ما همی بینیم ترا از جمله نیکوکاران در

تعبیر کردن خواب.

37. گفت یوسف: نیاید شما را خوردنئ که روزی داده شوید شما دو آن را مگر آگاه کنم من شما دو را به تعبیر آن پیش از آن که آید شما را. آنتان هست از آنچه آموخت مرا پروردگار من. بدرستی که من گذاشته ام کیش گروهی را که نگروند. به خدای و ایشان به آن جهان بازپسین، ایشان ناگروندگانند.

38. و پی روی کردم کیش پدران خویش را ابراهیم و اسحاق و [299] یعقوب، نباشد نشاید و نباید، نرسد ما را که انباز آریم به خدای از هیچ چیزی، آنت هست از افزونئ خدای بر ما و بر مردمان و لیکن بیشتر مردمان سپاس داری نمی کنند.

39. ای دو یار در زندان ای صاحبی ّ فی السّجن؟ ا خدایانی پراکندگان بهترند یا خدای یگانه نیک شکننده کامها.

40. نمی پرستید از فرود او مگر نامهای که نام نهادید آن را شما و پدران شما، نه فرود آورد خدای به آن از هیچ حجّتی و برهانی. نیست داوری و فرمان مگر خدای را. فرمود که نپرستید به یگانگی مگر او را. آنت توحید و گذاشتن شرک کیش است راست و لیکن بیشتر مردمان نمی دانند. صفحه : 202

41. ای دو یار زندان؟ بر هر تقدیر یکی از شما که خواب عصر دید پس او ساقی گری کند دهد او خداوند خویش را می، و بر هر تقدیر آن دیگر، پس او آویخته شود از دار پس خورد مرغان از سر او. رانده شد گذارده اینکه کار آنی که در و پاسخ همی خواهید و پرسش می کنید.

42. و گفت یوسف مر آنی را که گمان برد دانست یوسف یا

ساقی که او رهنده است خواهد رست از زندان از آن دو کس: یاد کن مرا صفت کن مرا نزد خداوند خویش؟ پس فراموش گردانید او را یوسف را یا ساقی آن دیو یاد کرد خداوند خویش، پس درنگ کرد ماند او در آن زندان اند چند از سالها هفت سال.

43. و گفت آن پادشاه: بدرستی که من می بینم در خواب [300] هفت را از گاوان فربهان می خورد ایشان را هفت لاغران و هفت را از خوشه های گندم سبزانی و دیگران از خوشه ها خشکان خشکانی. ای که شما مهتران گروه منید؟ پاسخ دهید مرا در اینکه خواب من اگر چنان هستید که مر خواب را همی گذارید.

44. گفتند: اینکه خواب شوریده های خوابهاست چون دسته گیاه که از هر نوع آمیخته باشد و نیستیم ما به سر انجام کردن اینکه خوابهای آشفته هراینه هرگز دانایان.

45. و گفت آنی که رست از زندان از آن دو و به یاد آورد پس از روزگاری: من آگاه کنم شما را به تعبیر آن خواب پس فرستید مرا به زندان.

46. ای یوسف؟ ای نیک راست گوی؟ پاسخ ده ما را در هفت از گاوان گاوانی فربهان فربهانی همی خورند ایشان را هفت لاغران و در هفت خوشه های گندم سبزان سبزانی و در دیگرانی از خوشه های گندم هفتگانه خشکان تا مگر من باز روم به سوی مردمان مصر تا مگر ایشان بدانند تعبیر اینکه خواب و شناسند فضل ترا.

47. گفت یوسف: همی کارید بکارید هفت از سالها پیوسته دمادم، پس هر آنچه درویدید پس گذارید آن را در خوشه اش تا تباه نگردد مگر اندکی از آنچه همی خورید در حال.

48. باز پس آید از

پس آنت به هفت سال سختان خشکان که همی خورید از غلّه آنچه پیش کردید نهادید برای ایشان مگر اندکی از آنچه استوار می دارید. صفحه : 203

49. باز پس آید از پس آنت سالی در آن سال فریاد رسیده شوند باران داده شوند مردمان و در آن سال افشارند انگور و زیتون. [301]

50. و گفت آن پادشاه بیایید آرید مرا به من با او را پس چون که آمد او را آن فرستاده، گفت یوسف: بازگرد به سوی خواوندت؟ پس بپرس ازو که چیست حال کار آن زنانی، آنانی که بریدند پاره پاره دستهای خویش را! بدرستی که پروردگار من به سگالش بد ایشان داناست.

51. گفت ملک: چیست چه بود کار شما ای زنان چون آنگاه که خواستید یوسف را از تنش! گفتند: پاکی مر خدای را، ندانستیم برو از هیچ بدی. گفت زن عزیز زلیخا: اکنون پدید آمد راستی، من خواندم فریفتم او را به سوی خود از تنش و بدرستی که او هراینه هست از جمله راست گویان.

52. یوسف گفت: آنت پرسش تا که داند ملک برای آنکه که من خیانت نکردم او را در ناپیدایی غایبانه و تا داند که خدای راه ننماید سگالش بد خیانت کنندگان را زانیان را.

53. و بیزار نمی گردانم بی گناه نمی دارم از زلل تن خود را از آن که تن هراینه نیک فرماینده است به بدی مگر آنک آنکس را که بخشید به عصمت همچون ملائکه پروردگار من، بدرستی که پروردگار من آمرزگار است بخشاینده.

54. و گفت آن پادشاه: آیید آرید مرا به من با او او را تا ویژه گیرم یکتاه گردانم او را برای تن خود، پس چون

سخن گفت ملک با او، گفت: که تو امروز نزد ما جای گیری استواری.

55. گفت یوسف: گردان مرا امین بر گنج خانه های اینکه زمین مصر که من نگه بانم به آنچه به من سپاری دانا ام به آنچه مرا فرمایی.

56. و همچنانت جای گیر کردیم مر یوسف را [302] در زمین، جای می گیرد از آن زمین هر جا که خواهد. می رسانیم بخشایش خویش را آنی را که خواهیم و تباه نکنیم مزد نیکوکاران را.

57. و هراینه مزد آن جهان بازپسین بهتر است مر آنانی را که گرویدند و بودند هستند که می پرهیزیدند.

58. و آمد آمدند برادران یوسف، پس در آمدند برو پس بشناخت او ایشان را و ایشان مرو را ناشناسندگانند. صفحه : 204

59. و چون ساخته کرد ایشان را با ساختگی ایشان، گفت: آیید آرید مرا با برادری که شما راست یعنی بن یامین که برادر مادری او بود از پدر شما. ا هیچ نمی بینید که من تمام می دهم پیمانه را و من بهترین فرو آرندگانم و نزل دهندگان و میزبانان!

60. پس اگر نیایید نیارید مرا به من با او او را، پس نه پیمانه پیمودن طعام مر شما را نزد من و گرد مگردید شهرهای مرا.

61. گفتند: زود در خواهیم فریبیم ازو پدر او را و بدرستی که ما هراینه کنندگانیم اینکه را که ملک می فرماید.

62. و گفت یوسف مر جوانان غلامان خویش را: تعبیه کنید آخریان و متاع ایشان را در میان بارهای ایشان تا مگر ایشان بشناسند آن را چون که بازگردند به سوی کسان خویش تا مگر ایشان بازآیند.

63. پس چون بازگشتند به سوی پدر خویش، گفتند: ای پدر ما؟ بازداشته از ما

آن پیمانه پیمودن طعام پس بفرست با ما برادر ما را تا پیمانه بستانیم به نام او و بدرستی که ما مرو را هراینه نگاهبانانیم.

64. گفت یعقوب: ا هیچ استوار دارم بی بیم شوم از شما را برو بن یامین مگر همچنان که [303] استوار داشتم شما را بر برادر او یوسف از پیش! یعنی اینکه را به امانت به شما نمی دهم پس از آنکه خدای بهتر است از جهت نگاه دارندگی و او بخشاینده ترین بخشایندگان است.

65. و چون که گشادند بار خویش را، یافتند آخریان بهای غلّه خویش را بازگردانیده شده به سوی ایشان. گفتند: ای پدر ما؟ چه جوییم افزونی بعد ازین دروغ نگوییم اینکه که آخریان بهای غله ماست بازگردانده شد به سوی ما و بار غلّه آریم کسان خویش را و نگاه داریم برادر خویش را و بیفزاییم به نام بن یامین پیمانه شتری شترواری را، آنت اشتروار پیمانه است آسان و اندک درین ملک و«1» اینکه ملک.

66. گفت یعقوب ایشان را: هرگز نفرستم او را با شما تا که دهید مرا عهدی، پیمانی استواری از خدای که هراینه آیید آرید مرا به من به آن به او مگر که گرد درآمده شود به شما و هلاک کنند شما را، پس چون که دادند او را پیمان استوار خویش، گفت یعقوب: خدای بر آنچه می گوییم نگه بان و گواه است و مطلّع.

67. و گفت یعقوب: ای پسران من؟ در میایید به مصر از دری یکی یک در شهر و درآیید از درهای پراکنده و بی نیاز نکنم باز ندارم از شما از قضای خدای از هیچ چیزی. نیست داوری و فرمان مگر مر خدای

راست، برو کار بازگذاشتم سپردم کار خویش خویش را و برو پس کار بازگذاردا گذارندا کار بازگذارندگان.

-----------------------------------

(1). م: «ر» صفحه : 205

68. و چون که در آمدند به مصر از آنجا که فرمود ایشان را پدر ایشان، نبود که بی نیاز کند باز دارد از ایشان از قضای خدای از هیچ [304] چیزی مگر نیازی آرزویی در دل تن یعقوب گزارد به جای آورد و دل پرداخت آن را. و بدرستی که او یعقوب هراینه خداوند دانشی است مر آنچه آموختیم او را و لیکن بیشتر مردمان اینکه ندانند.

69. و چون در آمدند بر یوسف، پناه داد با خویشتن آورد به سوی خویش برادر خویش را بن یامین گفت یوسف: که من بحقیقت من برادر توام پس باک مدار تو به آنچه بودند ایشان که همی کردند.

70. پس چون که ساخته کرد ایشان را در جای کرد بار ایشان به سازگاری بار ایشان تعبیه کرد مشربه زرین را که پیمانه غلّه بود در میان بار برادر خویش بنیامین، باز پس آواز داد آواز دهنده: ای کاروان کاروانیان؟ بدرستی که شما هراینه دزدانید.

71. گفتند و روی آوردند بر ایشان چه چیز را می جویید.

72. گفتند: می جوییم پیمانه اینکه ملک پادشاه را و هست مر آن را که آید آورد به آن را بار اشتری تمام و من به آن پذرفتارم یایندانم.

73. گفتند: سوگند به خدای هراینه دانستید که نیامدیم تا که تباهی کنیم در اینکه زمین مصر و نبودیم دزدان.

74. گفتند کسان یوسف: پس چیست پاداشت آن کس اگر باشید دروغ گویندگان دروغ گویان!

75. گفتند: پاداشت او آن است که یافته شد صواع در میان بار و رخت او پس

او خود پاداشت آن فعل اوست که او را به بندگی گیرند.

همچنانت پاداشت دهیم ستمکاران را دزدان را در دین خود.

76. پس آغاز کرد یوسف به تفتیش باردانهای جوالها ایشان پیش از باردان برادر او خویش بن یامین باز پس بیرون آورد یوسف آن را [305] از باردان جوال برادر خویش، همچنانت برساختیم برای یوسف. نبود یوسف تا که گیرد برادر خویش را در کیش پادشاه مگر به اینکه که خواهد و دستوری دهد خدای. برداریم از جهت پایه گاهها آنی را که خواهیم و هست زبر هر خداوند دانش دانایی.

77. گفتند: اگر دزدی کند او عجب نبود پس از آنکه بدرستی که هم دزدی کرد برادری که بود مرو را از پیش، پس پنهان کرد آن کلمه را یوسف در تن دل خویش و آشکارا نکرد آن کلمه را مر ایشان را، گفت در دل خود: شما بدترید از جهت جایگاه و منزلت و خدای داناتر است به آنچه صفت همی کنید همی گویید از حال خویش. صفحه : 206

78. گفتند برادران یوسف: ای ملک گرامی بی همتا غالب؟ بدرستی که مرو راست پدری پیری بزاد برآمده دل او طاقت فراق او ندارد بزرگ قدر یا سن ّ پس گیر یکی را از ما به جای بدل او، بدرستی که ما همی بینیم ترا از نیکوکاران.

79. گفت یوسف: پناه خدای ازین که گیریم مگر آنی را که یافتیم رخت کالای خود را نزد او، بدرستی که ما آنگاه هراینه ستمکارانیم.

80. پس چون که نومید شدند ازو بیکسو شدند رازگویان به هم. گفت مهتر ایشان روبیل یا یهودا: ا ندانستید که پدر شما بدرستی که گرفت بر

شما پیمان استوار از خدای و از پیش آنچه سستی کردید در کار یوسف! پس هرگز فراتر نشوم از زمین تا دستوری دهد مرا پدر من به آن که ازینجا برخیزم و یا برادر را به قهر بازستانم یا داوری کند خدای مرا و او بهترین داوران است. [306]

81. بازگردید به سوی پدر خویش، پس گویید: ای پدر ما؟ که بحقیقت پسرت دزدی کرد و گواهی ندادیم مگر به آنچه دانستیم که مشربه را دربار او یافتند و نبودیم مر ناپیدا را و نهانی را نگاه داران.

82. و بپرس اهل آن دیه را آنی که بودیم در آن و آن کاروان را که آنی را که آمدیم در آن کاروان که قومی بودند از کنعان و بدرستی که ما هراینه راست گویانیم.

83. چون آمدند و گفتند، گفت یعقوب: نه که آراست مر شما را تنهای نفسها شما کاری بد را تا برادران را غایب می کنید پس کار من شکیبایی است نیکو، شاید امّید خدای که بیارد مر ایشان را یوسف و بن یامین و برادر ایشان را همه. بدرستی که او، او داناست به اندوه دل من برای ایشان درست کار.

84. و برگشت روی بر تافت یعقوب از ایشان و گفت: وا سخت اندوها وا ارمانا بر یوسف و سپید شد شده بود دو چشم او شش سال هیچ ندید از اندوه پس او پر شده از اندوه و خشم فروخورنده از فرزندان.

85. گفتند فرزندان: به خدای همیشه یاد می کنی یوسف را تا که باشی بیمارگران نزار از کار شده یا که باشی از نیست شدگان.

86. گفت هراینه گله می کنم

و می نالم سخت اندوه خویش غم گذاری و اندوه خویش به سوی خدای و می دانم من از خدای آنچه ندانید شما.

87. ای پسران من؟ بروید پس خبر جویید از یوسف و از برادرش بنیامین و نومید مشوید از رحمت خدای، بدرستی که او نومید نشود از رحمت خدای مگر گروه ناگروندگان. صفحه : 207

88. پس چون که در آمدند برو، گفتند: ای بزرگوار؟ بسود رسید ما را و کسان ما را گزند گرسنگی و آمدیم آوردیم [307] به آخریانی ناروا کم و کاست چون پینو و پنیر و پشم و روغن، پس بده تمام ما را پیمانه پیمودن را و صدقه کن ببخش بر ما به دادن برادر ما که بحقیقت خدای پاداشت دهد صدقه دهندگان را بخشندگان.

89. گفت عزیز: ا دانستید چه کردید به یوسف و برادر او بن یامین چون آنگاه که شما نادانانید به عاقبت.

90. گفتند: ا بحقیقت تو هراینه تو یوسفی! گفت: من یوسفم و اینکه برادر من بنیامین است هراینه منّت نهاد خدای بر ما، بدرستی که هر که پرهیزد از معاصی و شکیبایی کند بر بلاها پس خدای تباه نکند مزد نیکوکاران را.

91. گفتند: سوگند به خدای، هراینه برگزید ترا خدای بر ما به علم و حلم و جمال و مملکت و بدرستی که بودیم هراینه گناه کاران تو آن کن که از تو سزد.

92. گفت: نه سرزنشی بر شما امروز، بیامرزد خدای مر شما را و او بخشاینده تر بخشایندگان.

93. بروید به پیرهن من اینکه پس اندازید آن را بر روی پدر من گردد بینا و آیید مرا به کسان خویش همه گان.

94. و چون جدا شد کاروان، گفت پدر ایشان:

که من هراینه می یابم بوی یوسف را اگر نه که خوانید مرا فرتوت.

95. گفتند: سوگند به خدای بدرستی که تو هراینه در گم بودگی خود دیرینه.

96. پس چون که آمد مژده دهنده، انداخت آن را بر روی او پس گردید بینا. گفت: ا نگفتم مر شما را که من [308] می دانم از خدای آنچه ندانید.

97. گفتند: ای پدر ما؟ آمرزش خواه برای ما گناهان ما را که ما بودیم گنه کاران.

98. گفت: زود آمرزش خواهم برای شما از پروردگار خویش، بدرستی که او، او آمرزگار است بخشاینده.

99. پس چون در آمدند بر یوسف پناه داد به خویش پدر و مادر خویش را و گفت: در آیید مصر اگر خواهد خدای بی بیمان. صفحه : 208

100. و برآورد پدر و مادر خویش را بر تخت و در افتادند مر او را سجده کنان، و گفت: ای پدر من؟ اینکه تعبیر خواب من است از پیش، هراینه گردانید آن را پروردگار من راست و هراینه نیکویی کرد به من چون بیرون آورد مرا از زندان و آورد شما را از بیابان از پس که شورش افکند دیو در میان من و میان برادران من. بدرستی که پروردگار من نیکوکار است مر آنچه را که خواهد، بدرستی که او، او داناست درست کار.

101. پروردگار؟ هراینه دادی مرا از پادشاهی و آموختی مرا از تعبیر سخنان. آفریننده آسمانها و زمین؟ تو دوست منی در اینکه جهان و آن جهان، بردار جان مرا مسلمانی و در رسان مرا به شایستگان.

102. آنت [309] از خبرهای ناپیدا که پیغام می کنیم آن را به تو و نبودی نزد ایشان چون دل بنهادند کار خویش را و ایشان

بد می سگالند.

103. و نیست بیشتر مردمان و اگر چند که آرزو بری، هراینه گروندگان.

104. و نمی خواهی از ایشان بر آن از مزدی. نیست اینکه مگر پندی مر جهانیان را.

105. و بسا از نشانی در آسمانها و زمین همی گذرند بر آن و ایشان از آن روی گردانندگانند.

106. و نمی گرود بیشتر ایشان به خدای مگر و ایشان انباز آرندگانند.

107. ا پس بی بیم شده اند که آید ایشان را پوشنده از عذاب خدای یا که آید ایشان را رستخیز ناگاه و ایشان آگاهی ندارند!

108. بگو، اینکه راه من است همی خوانم به خدای بر بینایی، من و آنی که پی روی کرد مرا، و پاکئ خدای و نیستم من از انبازگویان. صفحه : 209

109. و نفرستادیم از پیشت مگر مردانی پیغام کرده شود به ایشان از مردمان دهها، ا پس نرفتند در زمین پس نگرند چگونه بود سر انجام آنانی که از پیش ایشان! [310] و هراینه سرای آن جهان بهتر است مر آنانی را که پرهیزیدند. ا پس خرد ندارید!

110. تا چون نومید شد پیغامبران و گمان بردند که ایشان هراینه دروغ گفته شد، آمد ایشان را یاری ما، پس رهانیده شد آنی که خواهیم. و بازگردانده نشود عذاب ما از گروه گناه کاران.

111. هراینه بود در قصه ایشان اندازه گرفتنی مر خداوندان خردها را. نبود سخنی که ساخته شود و لیکن باور داشتن آنی که پیش آن و پیدا کردن هر چیزی و راه نمودنی و بخشایشی مر گروهی را که گروند.

رعد، مدنی، 43 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. منم خدای می بینم می دانم انا اللّه اعلم و اری آنت آیتهای نامه. و آن که فرستاده شد به تو از پروردگارت درست

است و راست و لیکن بیشتر مردمان نمی گروند.

2. خدای آنی است که برداشت آسمانها را به بی ستونی، می بینید آن را باز پس قصد کرد بر آفریدن عرش و رام کرد آفتاب را و ماه را [311] هر یکی همی رود تا هنگام زدی نام برده. همی سازد کار را پدید همی کند نشانها را تا مگر شما به رسیدن پروردگار خویش بی گمان شوید«1».

3. و او آنی که کشید زمین را و کرد در آن بیخاوران و جویها و از همه میوه ها کرد در آن دو گونه دو، می پوشد شب را به روز. بدرستی که در آنت است هراینه نشانها مر گروهی را که دراندیشند.

-----------------------------------

(1). م: «بی گمان شوند» صفحه : 210

4. و در زمین پاره های همسایه گان و بوستانهایی از انگورها و کشت و خرمابنان از یک بیخ رسته و نه از یک بیخ رسته آب داده شود به آبی یکی، و افزون گردانیم برخی آن را بر برخی در مزه، بدرستی که در اینت است هراینه نشانهایی مر گروهی را که خرد دارند.

5. و اگر شگفت داری پس شگفت است گفتار ایشان، ا چون که گردیم خاکی ا ما هراینه در آفرینشی ایم نو! اینان آنانی اند که نگرویدند به پروردگار خویش و اینان گردن بندها در گردنهای ایشان و اینان خداوندان آتشند، ایشان در آن جاویدانند.

6. و می شتابند ترا به بدی پیش نیکی و هراینه [312] گذشت از پیش ایشان عقوبتها. و بدرستی که پروردگار تو هراینه خداوند آمرزش است مر مردمان را بر ستمکاری ایشان و بدرستی که پروردگار تو هراینه سخت عقوبت است.

7. و همی گویند آنانی که نگرویدند، چرا فرو نیاورده شد برو نشانی از پروردگارش! هراینه تو

بیم کننده و مر هر گروهی راست راه نماینده.

8. خدای می داند آنچه بر می دارد هر مادینه و آنچه می کاهد زهدانها و آنچه افزاید، و هر چیزی نزد او به اندازه است.

9. دانای ناپیدا و پیدا بزرگوار برتر.

10. برابر است از شما آنی که پنهان کرد گفتار را و آن کسی که آشکارا کرد به آن و آنی که او پنهان است به شب و روان است به روز.

11. مرو راست سپس یکدیگر درآیندگان از پیش او و از پس او، نگاه می دارند او را از فرمان خدای. بدرستی که خدای نگرداند آنچه به گروهی تا که گردانند آنچه با ایشان، و چون که خواهد خدای به گروهی بدی پس نه بازگردانیدن مرو را و نیست ایشان را از فرود او از خداوندی. صفحه : 211

12. او آنی که می نماید شما را درخش را بیمی و امیدی و می انگیزاند ابرها را گرانان.

13. و به پاکی یاد کند تندر به ستایش او [313] و فرشتگان از بیم او، و می فرستد آتشهای آسمانی را پس می رساند آن را هر که را که خواهد و ایشان پیکار همی کنند در خدای، و او سخت سازش نهانی.

14. مرو راست خواندن راست. و آنانی که همی خوانند از فرود او، پاسخ نکنند مر ایشان را به چیزی مگر چون گستراننده دو پنجه خویش سوی آب تا رسد دهن او را و نیست او هرگز رسنده او. و نیست خواندن ناگروندگان مگر در گمراهی.

15. و مر خدای را سجده همی کند هر که در آسمانها و زمین خوش منشی و دشواری و سایه های ایشان به بامدادان و شبنگاهان.

16. بگوی، کیست پروردگار آسمانها و زمین! بگوی،

خدای. بگوی، ا پس گرفتید از فرود او دوستانی نتوانند برای تنهای خویش سودی و نه زیانی! بگوی، ا برابر باشد نابینا و بینا یا برابر باشد تاریکیها و روشنایی یا کردند مر خدای را انبازان که آفریدند چون آفریدن او، پس ماننده شد آفرینش بر ایشان! بگوی، خدای آفریننده هر چیزی و او یگانه است شکننده کامها.

17. فرود آورد از آسمان آبی، پس روان شد رودکده ها به اندازه خویش، پس برداشت آب سیل [314] کفکی بالا ایستاده، و از آنچه برافروزید بر آن در آتش از برای جستن زیور یا رختی کفکی مانند آن. همچنانت پدید کند خدای راست را و ناراست را، پس امّا کفک پس برود ناچیز و امّا آنچه سود دارد مردمان را، پس درنگ کند در زمین. همچنانت پدید کند خدای داستانها را. صفحه : 212

18. مر آنانی را که پاسخ کردند مر پروردگار خویش را، نیکوتر و آنانی که پاسخ نکردند مرو را، اگر که ایشان راستی آنچه در زمین همه و مانند آن با آن هراینه خویشتن باز خریدندی به آن. اینان مر ایشان راست بدی شمار و جاه پناه ایشان دوزخ است و بدا گسترشا.

19. ا پس آنی که می داند که آنچه فرستاده شد به تو از پروردگارت راست است همچو کسی است که او نابیناست!

بدرستی که پند همی گیرند خداوندان خردها.

20. آنانی که به سر برند پیمان خدای را و نشکنند پیمان را.

21. و آنانی که می پیوندند آنچه را که فرمود خدای به آن که پیوند کرده شود و می ترسند از پروردگار خویش و می ترسند از بدی شمار.

22. و آنانی که شکیبایی

کردند برای جستن خشنودئ پروردگار خویش و به پای داشتند نماز را [315] و هزینه کردند از آنچه روزی دادیم ایشان را نهان و آشکار و بازدارند به نیکویی بدی را، اینان مر ایشان راست سر انجام آن سرای.

23. بهشتهای باشیدنی، در آیند در آن و آنی که بسامان شد از پدران ایشان و زنان ایشان و فرزندان ایشان، و فرشتگان در می آیند بر ایشان از هر دری.

24. درود بر شما؟ به آنچه شکیبایی کردید پس نیکا سر انجام آن سرای.

25. و آنانی که می شکنند پیمان خدای را از پس استوارئ آن و می برّند آنچه را که فرمود خدای به آن که پیوند کرده شود و تباهی می کنند در زمین، اینان مر ایشان راست دوری و مر ایشان راست بدئ آن سرای. صفحه : 213

26. خدای بگستراند روزی را مر آنی را که خواهد و تنگ کند. و شاد شدند به زندگانی فروتر و نیست زندگانی فروتر در آن جهان بازپسین مگر برخورداری.

27. و همی گویند آنانی که نگرویدند، چرا فرو آورده نشد برو نشانی از پروردگارش! بگوی که خدای گمراه کند آنی را که خواهد و راه نماید به خویش آنی را که بازگشت.

28. آنانی که گرویدند و بیارامد [316] دلهای ایشان به یاد خدای، آگاه باش که به یاد خدای بیارامد دلها.

29. آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها را، خنک مر ایشان را و نیکویی جای بازگشت.

30. همچنانت فرستادیم ترا در گروهی که گذشت از پیش آن گروهانی تا برخوانی بر ایشان آنچه را که پیغام کردیم به تو و ایشان نمی گروند به خدای بزرگ بخشایش. بگو، او پروردگار من است نه هیچ خدایی

مگر او، برو کار بازگذاشتم و به او بازگشت من.

31. و اگر که نبی که رانده شدی به او کوهها یا بریده شدی به او زمین یا سخن کرده شدی به آن مرده گانی، نه که مر خدا راست فرمان همه. ا پس ندانست آنانی که گرویدند که اگر خواهد خدای هراینه راه نمودی مردمان را همه و همیشه آنانی که نگرویدند می رسد ایشان را به آنچه کردند کوبنده یا فرود آید نزدیک از سرای ایشان تا آید نوید خدای، بدرستی که خدای دیگر نکند نوید را.

32. و هراینه فسوس کرده شد به فرستادگانی از پیشت پس فراگذاشتم مر آنانی را که نگرویدند بازپس بگرفتم ایشان را، پس چگونه بود عقوبتم!

33. ا پس آنی که او ایستاده است بر هر [317] تنی به آنچه کرد! و کردند مر خدای را انبازانی، بگوی، نام برید ایشان را یا می آگاهانید او را به آنچه نداند در زمین یا به آشکاری از گفتار. نه که آراسته شد مر آنانی را که نگرویدند سگالش بدایشان و بازگشتند از راه، و هر که گمراه کند خدای پس نیست مرو را از رهنمایی. صفحه : 214

34. مر ایشان راست عذابی در زندگانی نزدیکتر و هراینه عذاب آن جهان سختر و نیست مر ایشان را از خدای از نگه داری.

35. صفت بهشت آن که نوید داده شد پرهیزکاران، همی رود از زیر آن جویها، بر آن همیشه است و سایه آن. آنت سر انجام آنانی که پرهیز کردند و سر انجام ناگروندگان آتش.

36. و آنانی که دادیم ایشان را نامه، شادی همی کنند به آنچه فرو

آورده شد به تو و از گروهان آنی که انکار می کند برخی آن را، بگوی هراینه فرموده شدم که بپرستم خدای را و انباز نیارم به او، به او خوانم و به او بازگشتم.

37. و همچنانت فرو آوردیم آن را داوری تازی، و اگر پی روی کنی آرزوهای ایشان را پس آنکه آمد ترا از دانش، نیست ترا از خدای از [318] دوستی و نه نگه بانی.

38. و هراینه فرستادیم فرستادگانی از پیشت و کردیم مر ایشان را جفتانی و فرزندانی و نبود مر پیغامبری را که بیاید به نشانی مگر به فرمان خدای، مر هر هنگام زده را نوشته.

39. بسترد خدای آنچه خواهد و بر جای بدارد، و نزد اوست اصل نامه نوشته.

40. و اگر نماییم هراینه ترا برخی آنی که وعده همی کنیم ایشان را یا سپری کنیم هراینه ترا، پس بدرستی که بر تست رسانیدن و بر ماست شمار کردن.

41. ا و ندیدند که ما آییم زمین را، می کاهیم آن را از کناره های آن! و خدای فرماید نه از پی درآینده مر فرمان او را و او زود شمار است. صفحه : 215

42. و هراینه بد سگالید آنانی که از پیش ایشان پس مر خدای راست سازش و سگالش همه، می داند آنچه ورزد و اندوزد هر تنی، و زود داند ناگروندگان کراست سر انجام آن سرای.

43. و می گوید آنانی که نگرویدند، نیستی فرستاده. بگوی، بسنده به خدای گواه میان من و میان شما و آنی که نزد اوست دانش نامه نوشته.

ابراهیم، مکّی، 52 آیه [319]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. منم خدای می بینم. نوشته فرو آوردیم آن را به تو تا بیرون آری مردمان را از تاریکیها به

روشنایی به فرمان پروردگار ایشان به راه بی همتا ستوده.

2. خدای آنی که مرو راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و وای مر [نا] گروندگان را از عذابی سخت.

3. آنانی که برگزینند زندگانی را فروتر بر آن جهان و روی می گردانند از راه خدای و می جویند آن را کژی، اینان در گم بودگی دور.

4. و نفرستادیم از فرستاده مگر به زفان گروه او تا پدید کند برای ایشان، پس گمراه کند خدای آنی را که خواهد و راه نماید آنی را که خواهد و او بی همتاست درست کار و درست گفتار.

5. و هراینه فرستادیم موسی را به نشانهای ما: که بیرون آر گروهت را از تاریکیها به روشنی و یاد ده ایشان را به روزهای خدای، بدرستی که در آنت است هراینه نشانها مر هر بسیار شکیب را سپاس داری را. صفحه : 216

6. و چون که گفت موسی [320] مر گروه ...: یاد کنید نیکوداشت خدای را بر شما چون که رهانید شما را از کسان فرعون، می رسانیدند شما را بدئ عذاب را و گلو همی بریدند پسران شما را و زنده همی گذارند زنان شما را و در آنتان آزمایشی از پروردگارتان بزرگ.

7. و چون که آگاهانید پروردگار شما، اگر سپاس داری کنید هراینه بیفزایم شما را و اگر ناسپاسی کنید بدرستی که عقوبت من هراینه سخت است.

8. و گفت موسی: اگر ناسپاسی کنید شما و آنی که در زمین همه، پس بدرستی که خدای هراینه بی نیاز است ستوده.

9. ا نیامد شما را آگاهی آنانی که از پیشتان گروه نوح و گروه هود و گروه صالح و آنانی که از پس ایشان! نداند ایشان را

مگر خدای. آمد ایشان را فرستادگان ایشان به روشنان پس بازگرداندند دستهای خویش را در دهنهای خویش و گفتند که: ما نگرویدیم به آنچه فرستاده شدید به آن و ما هراینه در گمانی ایم از آنچه همی خوانید ما را به آن در گمان آرنده.

10. گفت پیغمبران ایشان: ا در خداست گمانی آفریدگار آسمانها و زمین، همی خواند شما را [321] تا آمرزد شما را از گناهان شما و سپس دارد شما را تا هنگام زدی نام برده! گفتند: نیستید شما مگر آدمئ همچو ما، همی خواهید که بگردانید ما را از آنچه بود می پرستید پدران ما پس بیایند به حجّتی پیدا.

11. گفت مر ایشان را فرستادگان ایشان: نیستیم ما مگر آدمئ مانند شما و لیکن خدای سپاس می نهد بر آنی که خواهد از بندگان خویش. و نبود ما را که آییم شما را به حجّتی مگر به فرمان خدای و بر خدای پس کار بازگذاردا گروندگان.

12. و چه ما را که کار بازنگذاریم بر خدای و هراینه نمود ما را راههای ما را! و هراینه شکیبایی کنیم بر آنچه آزار کردید ما را و بر خدای پس کار بازگذاردا کار بازگذارندگان. صفحه : 217

13. و گفت آنانی که نگرویدند مر فرستادگان خویش: هراینه بیرون کنیم شما را از زمین ما یا هراینه باز آیید در کیش ما. پس پیغام داد به ایشان پروردگار ایشان هراینه نیست کنیم ستمکاران را.

14. و هراینه آرام دهیم شما را در زمین از پس ایشان، آنت مر آنی را که ترسید از ایستادن من و ترسید از بیم کردن من.

15. و یاری خواستند و نومید شد هر گردن کشی ستیهنده.

16. از

پس وی است دوزخ [322] و داده شود از آبی زرداب.

17. فرو کشد او را به گلو به دشواری و نزدیک نبود که بگوارد آن را و آید او را مرگ از هر جایی و نیست او هرگز مرده و از پس اوست عذابی درشت.

18. داستان آنانی که نگرویدند به پروردگار خویش، کردارهای ایشان چون خاکستری است سخت شد به آن باد در روزی سخت باد، نتوانند از آنچه ورزیدند بر چیزی. آنت آن گمراهی دور.

19. ا ندیدی که خدای آفرید آسمانها را و زمین را به راستی! اگر خواهد ببرد شما را و آرد آفریده نو.

20. و نیست آنت بر خدای هرگز دشوار.

21. و بیرون آمدند مر خدای را همه، پس گفت سستان مر آنانی را که گردن کشی کردند: بدرستی که ما بودیم مر شما را پی روان، پس هیچ هستید شما بی نیاز کنندگان از ما از عذاب خدای از چیزی! گفتند: اگر راه نمودی ما را خدای هراینه راه نمودیمی شما را، برابر است بر ما ا دلتنگی کنیم یا شکیب کردیم، نیست ما را از رستگاری. صفحه : 218

22. و گفت دیو چون که گذارده شد کار: بدرستی که خدای نوید داد شما را وعده راست و وعده کردم شما را پس خلاف وعده کردم شما را و ن [323] بود مرا با شما از حجّتی مگر که خواندم شما را، پس پاسخ کردید مرا پس سرزنش مکنید مرا و سرزنش کنید خودتان را، نیستم من هرگز فریادرس شما و نیستید شما هرگز فریادرسندگان من که من کافر شده ام به آنچه انباز کردید مرا از پیش. بدرستی که ستمکاران مر

ایشان راست عذابی دردناک.

23. و در آورده شد آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها به بهشتهایی که همی رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن به دستوری پروردگار ایشان، درود ایشان در آن سلام است.

24. ا ندیدی که چگونه زد خدای داستانی! سخنی پاکیزه همچو درختی خوش و پاکیزه، بیخ آن استوار و شاخ آن در آسمان.

25. همی دهد میوه خویش را هرگاهی به فرمان پروردگار خویش و پدید همی کند خدای داستانها را برای مردمان تا مگر ایشان پند گیرند.

26. و داستان سخن پلید همچو درختی است پلید که برکنده شد از زبر زمین، نیست مر آن را از آرامی.

27. استوار و بر جای دار [د] خدای آنانی را که گرویدند به گفتار استوار در زندگانی اینکه جهان و در آن جهان و گمراه کند خدای ستمکاران را [324] و می کند خدای آنچه خواهد.

28. ا ندیدی به سوی آنانی که گرداندند نیکوداشت خدای را ناسپاسی و فرو آوردند گروه خویش را به سرای هلاکت!

29. دوزخ، درآیند در آن و چه بدا آرامگاه.

30. و گرداندند مر خدای را همتایانی تا گمراه کنند از راه او. بگوی، برخورید؟ پس بازگشت شما به آتش.

31. بگوی مر بندگان مرا آنانی که گرویدند: بر پای دارند نماز را و هزینه کنند از آنچه روزی دادیم ایشان را نهان و آشکارا از پیش که آید روزی، نیست فروختی در آن و نه دوستی. صفحه : 219

32. خدای آنی که آفرید آسمانها را و زمین و فرو آورد از آسمان آبی پس بیرون آورد به آن از میوه ها روزی مر شما را و رام کرد برای شما کشتیها را تا رود در دریا

به فرمان او و رام کرد برای شما جویها را.

33. و رام کرد برای شما آفتاب و ماه را دو پیوستگی کننده و رام کرد برای شما شب را و روز را.

34. و داد شما را از هر چه خواستید ازو و اگر شمرید نیکوداشت خدای را نتوانید آن را بدرستی که آدمی هراینه ستمکار است ناسپاس.

35. و چون گفت [325] ابراهیم: پروردگار من؟ بکن اینکه شهر را بی بیم و دور دار«1» مرا و پسران مرا که پرستیم بتان را.

36. پروردگار من؟ بدرستی که ایشان گمراه کردند بسیاری را از مردمان، پس هر که پی روی کند مرا پس بدرستی که او از من است و هر که نافرمانی کند مرا پس بدرستی که تو آمرزگاری بخشاینده.

37. پروردگار ما؟ بدرستی که من آرام دادم از فرزندان خویش به وادئ نه خداوند کشت، نزد خانه ات شکوه مند، پروردگار ما؟ که به پای دارند«2» نماز را پس گردان دلهای از آدمیان همی گراید به ایشان و روزی ده ایشان را از میوه ها تا مگر ایشان سپاس دارند.

38. پروردگار ما؟ بدرستی که تو همی دانی آنچه پنهان داریم و آنچه آشکار می کنیم و نپوشد بر خدای از چیزی در زمین و نه در آسمان.

39. سپاس و ستایش مر خدایی آنی که بخشید مرا بر پیری اسمعیل را و اسحاق را، بدرستی که پروردگار من هراینه شنونده خواندن.

40. ای پروردگار من؟ گردان مرا به پای دارنده نماز و از فرزندان من. پروردگار ما؟ و بپذیر خواندن من.

41. پروردگار ما؟ بیامرز مرا و مر پدر و مادر مرا و مر گروندگان را روزی که پدید آید شمار.

-----------------------------------

(1). م: «دو دار»

(2). م: «دارید» صفحه :

220

42. و مپندار هراینه خدای بی آگاهی از آنچه کند ستمکاران، هراینه واپس دارد ایشان را برای روزی که [326] از جای بیرون آید در آن دیده ها.

43. شتابان بردارندگان سرهای خویش را بازنگردد به ایشان چشم ایشان، و دلهای ایشان تهی.

44. و بیم کن مردمان را از روزی که آید ایشان را عذاب. پس گوید آنانی که ستم کردند: پروردگار ما؟ پس دار ما را تا هنگام زدی نزدیک، پاسخ کنیم خواندن ترا و پی روی کنیم فرستادگان را. ا و نبودید که سوگند خوردید از پیش، نیست شما را از گشتنی!

45. و آرام گرفتید در آرامگاههای آنانی که ستم کردند تنهای خویش را و پدید آمد شما را چگونه کردیم به ایشان و پدید کردیم برای شما داستانها.

46. و بدرستی که سگالیدند سازش بدخویش را و نزد خدای سازش ایشان و نبود سگالش بد ایشان تا برود از آن کوهها.

47. پس گمان مبر هراینه خدای را دیگر کننده وعده خویش فرستادگان خویش را. بدرستی که خدای بی همتاست خداوند کینه کشیدن.

48. روز [که] گردانیده شود زمین به جز زمین و آسمانها و بیرون آمدند برای خدای یگانه شکننده کامها.

49. و بینی گناه کاران را آن روز با یکدیگر بسته گان در بندها.

50. پیراهنهای ایشان از کتران و می پوشد رویهای ایشان [327] آتش.

51. تا پاداشت دهد خدای هر تنی را آنچه ورزید. بدرستی که خدای زود شمار است.

52. اینکه رسنده است مر آدمیان را و تا بیم کرده شوند به آن و تا بدانند که او خدایی است یگانه و تا پند گیرد خداوندان خردها.

حجر، مکّی، 99 آیه

صفحه : 221

بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ

1. منم خدای می بینم. آنت نشانهای نوشته و نبئ پیدا.

2. بسا

که دوست دارد آنانی که نگرویدند که بودندی فرمان برادران.

3. گذار ایشان را تا خورند و برخورداری گیرند و ناپروا کند ایشان را بیوس زندگانی پس زود دانند.

4. و نیست نکردیم از دهی مگر و مر آن را نوشته دانسته.

5. پیشی نگیرد از گروهی زمان زد خویش و نه سپس مانند.

6. و گفتند: ای آنی که فرو آورده برو یاد کرد؟ بدرستی که تو هراینه دیوانه.

7. چرا نمی آری فرشتگان را اگر هستی از راست گویان!

8. فرو نمی آید فرشتگان مگر به سزا و درست و نباشند آنگاه زمان دادگان. [328]

9. بدرستی که ما، ما فرو آوردیم یاد کرد را و بدرستی که ما مر آن را هراینه نگاه دارندگانیم.

10. و هراینه هراینه فرستادیم از پیشت در گروهان پیشینگان.

11. و نمی آید ایشان را از فرستاده مگر که بودند به آن فسوس همی داشتندی.

12. همچنانت در می آریم آن را در دلهای گنه کاران.

13. تا نگروند به آن و هراینه گذشت آیین پیشینگان.

14. و اگر بگشادیمی بر ایشان دری از آسمان پس گشتندی در آن که بر شدندی.

15. هراینه گفتندی که: بسته شد چشمهای ما نه که ما گروهی جادویی کرده گان.

16. و هراینه کردیم در آسمان برجهای دوازده گانه آفتاب و بیست و هشت منزل ماه و آراستیم آن را برای نگرندگان.

17. و نگاه داشتیم آن را از هر دیوی رانده.

18. مگر آنی که دزدید شنیدن را پس از پی در آمد او را آتش پاره پیدا. صفحه : 222

19. و زمین را کشیدیم آن را و افکندیم در آن استواران را و برویانیدیم در آن از هر چیزی سنجیده.

20. و کردیم برای شما در آن جایهای زیست و آنی را که نیستید

مر آن را روزی دهندگان.

21. و نیست از چیزی مگر نزد ماست گنج خانه های او و فرو نمی آریم آن را مگر به اندازه دانسته.

22. و فرستادیم بادها را [329] باردارکنندگان پس فرو آوردیم از آسمان آبی را، پس آشامیدنی ساختیم شما را آن را و نیستید شما مر آن را هرگز نگاه دارندگان.

23. و بدرستی که ما هراینه ما زنده گردانیم و میرانیم و ما میراث گیرانیم.

24. و هراینه دانستیم پیش رفتگان را از شما و هراینه دانستیم سپس ماندگان را.

25. و بدرستی که پروردگارت او گرد آرد شما را، بدرستی که او درست کار است دانا.

26. و هراینه آفریدیم مردم را از گل خشک از لوشی گردیده.

27. و پدر پریان را آفریدیمش از پیش از آتش گرم.

28. و چون که گفت پروردگارت مر فرشتگان را که: من آفریننده ام مردمی را از گل خشک از لوشی گردیده.

29. پس چون راست کنم او را و در دمم درو از جان خویش، پس افتید مرو را سجده کنان.

30. پس سجده کرد فرشتگان همه ایشان همگان.

31. مگر ابلیس سرباز زد که باشد با سجده کنندگان.

32. گفت: ای ابلیس؟ چیست مرا که نباشی با سجده کنندگان.

33. گفت: نبودم تا سجده کنم مر مردمی را که آفریدی او را از گل خشک از لوشی گردیده.

34. گفت: پس بیرون آی از آن پس بدرستی که تو رانده. [330]

35. و بدرستی که بر توست نفرین تا روز شمار.

36. گفت: ای پروردگار من؟ پس بپای مرا تا روزی که برانگیخته شوند. صفحه : 223

37. گفت: پس بدرستی که تو از پاییده شدگانی.

38. تا روز آن هنگام دانسته.

39. گفت: ای پروردگار من؟ به آنچه گمراه کردی مرا

هراینه آرایم برای ایشان در زمین و هراینه گمراه کنم ایشان را همه.

40. مگر بندگان تو از ایشان ویژه کاران.

41. گفت: اینکه راهی است بر من راست.

42. بدرستی که بندگان من نیست مر ترا بر ایشان دست بردی مگر آنی که پی روی کرد ترا از گمراهان.

43. و بدرستی که دوزخ هراینه وعده گاه ایشان است همه گان.

44. مر آن راست هفت درها مر هر دری را از ایشان برخی بخش کرده.

45. بدرستی که پرهیزکاران در بهشتهااند و چشمه ها.

46. در آیید در آن به رستگاری بی بیمان.

47. و بیرون کشیدیم آنچه در سینه های ایشان از کینه برادران بر تختهای روی به روی آرندگان.

48. نبساید ایشان را در آن رنجی و نه ایشان از آن هرگز بیرون آورده شدگان.

49. آگاهی ده بندگان مرا؟ که من، من آمرزگارم بخشاینده.

50. و که عذاب من او عذاب است دردناک.

51. و آگاهی ده ایشان را از مهمانان ابراهیم.

52. چون که [331] در آمدند برو، پس گفتند درودی. گفت: بدرستی که ما از شما هراسانیم.

53. گفتند: مترس بدرستی که ما مژده همی دهیم ترا به پسری دانا.

54. گفت: ا مژده دادید مرا بر آن که بسود مرا پیری پس به چه مژده همی دهید مرا.

55. گفتند: مژده دادیم ترا به راست و درست پس مباش از نومیدان.

56. گفت: و که نومید شود از بخشایش پروردگار خویش مگر گمراهان.

57. گفت: پس چیست کار شما ای فرستاده شدگان!

58. گفتند: بدرستی که ما فرستاده شدیم به گروهی گنه کاران.

59. مگر خاندان لوط بدرستی که ما هراینه رهانندگان ایشانیم همه. صفحه : 224

60. مگر زن او، اندازه کردیم بدرستی که آن هراینه از ماندگان است.

61. پس چون آمد خاندان لوط را فرستادگان.

62. گفت:

بدرستی که شما گروهی اید ناشناخته گان.

63. گفتند: نه که آمدیم ترا به آنچه بودند در آن به گمان می شدند.

64. و آمدیم ترا به راست و ما هراینه راست گویانیم.

65. پس ببر خاندانت را به پاره از شب و پی روی کن پسهای ایشان را و منگردا از شما کسی و بروید آنجا که فرموده شوید.

66. و گذاردیم به سوی او آن کار را که پس اینان بریده است [332] بامدادکنندگان.

67. و آمد مردمان آن شهر شادی همی کنند.

68. گفت: بدرستی که اینان مهمانان منند پس رسوا مکنید مرا؟

69. و بترسید از خدای و شرمسار مکنید مرا؟

70. گفتند: ا و باز نداشتیم ترا از جهانیان!

71. گفت: اینان دختران منند اگر هستید کنندگان.

72. هراینه زندگانی تو که ایشان هراینه در مستئ خویش سرگردان می شوند.

73. پس گرفت ایشان را بانگ درآیندگان در روشنی.

74. پس گردانیدیم زبر آن را زیر آن و ببارانیدیم بر ایشان سنگهایی از سنگ گل.

75. بدرستی که در آنت است هراینه نشانها مر نشان جویندگان را.

76. و هراینه آن هراینه در راهی اند همیشه.

77. بدرستی که در آنت است هراینه نشانی مر گروندگان را.

78. و بدرستی که بود خداوندان بیشه هراینه ستمکاران.

79. پس کینه کشیدیم از ایشان و بدرستی که ایشان دو هراینه بر راهی اند پیدا.

80. و هراینه به دروغ داشت خداوندان وادئ ثمود فرستادگان را.

81. و دادیم ایشان را نشانهای خویش را پس بودند از آن روی گردانندگان.

82. و بودند که می تراشیدند از کوهها خانه ها بی بیمان.

83. پس گرفت ایشان را بانگ بامداد درآیندگان. صفحه : 225

84. پس بی نیاز نکرد از ایشان آنچه [333] بودند که می اندوختند.

85. و نیافریدیم آسمانها را و زمین را و آنچه میان ایشان دو

مگر به درستی و راستی و بدرستی که رستخیز هراینه آینده است پس درگذار درگذاشتنی نیکو.

86. بدرستی که پروردگارت او آفریدگار است دانا.

87. و هراینه دادیم ترا هفت از دوگانها و نبئ بزرگ.

88. میازان دو چشمت را به آنچه برخوردار کردیم به آن گروهانی را از ایشان و اندوهگین مشو بر ایشان و فرو آر بالت را مر گروندگان را.

89. و بگوی: بدرستی که من، من بیم کننده ام پیدا.

90. همچنان که فرو آوردیم بر سوگند خورندگان.

91. آنانی که گردانیدند نبی را پاره پاره.

92. پس سوگند به پروردگارت هراینه پرسیم ایشان را همه.

93. از آنچه بودند که همی کردند.

94. پس جدا کن و پیش بر به آنچه فرموده می شوی و روی گردان از انبازگویان.

95. بدرستی که ما بازداشتیم از تو فسوس کنندگان را.

96. آنانی که می گردانند با خدای خدایی دیگر پس زود دانند.

97. و هراینه می دانیم که تو تنگ می شود دل تو به آنچه همی گویند.

98. پس به پاکی یاد کن به ستایش پروردگارت و باش از سجده کنندگان. [334]

99. و بپرست پروردگارت را تا آید ترا مرگ.

نحل، مکّی، 128 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. آمد فرمان خدای پس به شتاب مخواهید آن را. پاکئ او و برتر از آنچه انباز همی آرند. صفحه : 226

2. فرود آرد فرشتگان را به وحی از فرمان خویش بر آن که خواهد از بندگان خویش که بیاگاهانید که نه خدایی مگر من پس بترسید از من.

3. آفرید آسمانها را و زمین را به راست برتر از آنچه انباز آرند.

4. آفرید مردم را از آب اندک، پس ناگاه او پیکار کنی پیدا.

5. و چارپایان را آفرید آن را مر شما راست در آن تپشی و گرمی

و از آن همی خورید.

6. و مر شما راست در آن زیبی هنگامی که شبنگاه بازآرید و گاهی که به چراگاه گذارید.

7. و بردارند بارهای شما را تا شهری که نبودید رسندگان آن مگر به رنج تنها، هراینه پروردگار شما هراینه مهربان است بسیار بخش.

8. و اسبان را و استران را و خران را تا برنشینید آن را و آرایشی و آفریند آنچه ن [335] دانید.

9. و بر خداست راست راه و از آن گردیده و اگر خواهد هراینه راه نمایدی شما را همه.

10. او آنی که فرو آورد از آسمان آبی، مر شما راست از آن آشامیدنی و از آن درخت در آن همی چرانید.

11. همی رویاند برای شما به آن کشت را و درخت زیتون را و خرما بنان را و انگورها را و از همه میوه ها، بدرستی که در آنت است هراینه نشانی مر گروهی را که دراندیشند.

12. و رام کرد برای شما شب را و روز را و آفتاب را و ماه را و ستارگان رام کرده گان به فرمان او، بدرستی که در آنت است هراینه نشانها مر گروهی را که خرد بدارند«1».

13. و آنچه آفرید برای شما در زمین نه یکسان رنگهای آن، بدرستی که در آنت است هراینه نشانی مر گروهی را که پندپذیرند.

-----------------------------------

(1). م: «ندارند» صفحه : 227

14. و او آنی که رام کرد دریا را تا خورید از آن گوشتی تازه و بیرون آرید از آن پیرایه، می پوشید آن را و بینی کشتیها را شکافندگان در آن و تا جویید از افزونی او و تا مگر شما سپاس دارید.

15. و افکند در زمین استواران که جنبد به شما و جویها

را و راهها تا مگر شما [336] راه یابید.

16. و نشانهایی و به ستاره ایشان راه می یابند.

17. ا پس آنی که آفریند همچو آنی است که نیافریند! ا پس درنیندیشید!

18. و اگر شمارید نیکوداشت خدای را، نشمارید آن را، بدرستی که خدای هراینه آمرزگار است بسیار بخش.

19. و خدای می داند آنچه پنهان همی کنید و آنچه آشکار همی کنید.

20. و آنانی که همی خوانید از فرود خدای، نیافرینند چیزی و ایشان آفریده می شوند.

21. مردگانند نه زندگان و نمی دانند کی برانگیخته شوند.

22. خدای شما خدایی است یکی پس آنانی که نمی گروند به آن جهان، دلهای ایشان ناشناسنده است و ایشان بزرگ منشانند.

23. ناچار که خدای می داند آنچه پنهان می کنید و آنچه آشکار می کنید بدرستی که او دوست ندارد بزرگ منشان را.

24. و چون که گفته شود مر ایشان را: چه فرود آورد پروردگار شما، گویند: نوشته های پیشینگان.

25. تا بردارند گناهان خویش را تمام، روز رستخیز و از گناهان آنانی که گمراه می کنند ایشان را به بی دانشی، آگاه باش؟ بدا آنچه برمی دارند.

26. هراینه بدسگالید آنانی که از پیش ایشان، پس آمد خدای برآورده ایشان را [337] از بنیادها، پس فرو افتاد بر ایشان کازخانه«1» از زبر ایشان و آمد ایشان را عذاب از آنجا که نمی دانند.

-----------------------------------

(1). م: «کارخانه» صفحه : 228

27. باز پس روز رستخیز رسوا کند ایشان را و گوید: کو انبازان من آنانی که بودید که خلاف می کردید در ایشان!

گفت آنانی که داده شدند دانش را: بدرستی که رسوایی امروز و بدی بر ناگروندگان.

28. آنانی که جان بردارد ایشان را فرشتگان ستمکاران تنهای خویش، پس اندازند آشتی را، نبودیم که کردیمی از بدی. آری؟ بدرستی که خدای داناست

به آنچه بودید که همی کردید.

29. پس درآیید درهای دوزخ، جاویدان در آن، پس بدا جای باشش بزرگ منشان.

30. و گفته شد مر آنانی را که پرهیزیدند چه فرود آورد پروردگار شما! گفتند: نیکی مر آنانی راست که نیکویی کردند در اینکه جهان نیکئ و برای سرای آن جهان بهتر است و هراینه چه نیکو سرای پرهیزکاران.

31. بهشتهای باشیدنی درآیند در آن، همی رود از زیر آن جویها مر ایشان راست در آن آنچه همی خواهند، همچنانت پاداشت دهد خدای پرهیزکاران را.

32. آنانی که جان ستاند ایشان را [338] فرشتگان پاکان، گویند: درود بر شما، درآیید در بهشت به آنچه بودید که همی کردید.

33. ا هیچ چشم دارند مگر که آید ایشان را فرشتگان یا آید فرمان پروردگارت! همچنانت کرد آنانی که از پیش ایشان و نه ستم کرد بر ایشان خدای و لکن بودند تنهای خویش را که ستم همی کردند.

34. پس رسید ایشان را بدیهای آنچه کردند و فرو آمد به ایشان آنچه بودند به آن فسوس همی کردند.

35. و گفت آنانی که انباز آوردند: اگر خواستی خدای، نپرستیدیمی از فرود او از چیزی، ما و نه پدران ما و نه حرام کردیم از فرود او از چیزی، همچنانت کرد آنانی که از پیش ایشان، پس هیچ هست بر فرستادگان مگر رسانیدن پیدا. صفحه : 229

36. و هراینه فرستادیم در هر گروهی فرستاده که پرستید خدای را و بیکسو شوید از هر چه پرستند بجز خدای، پس از ایشان است آنی که راه نمود خدای و از ایشان است آنی که سزا گشت برو گمراهی. پس بروید در زمین پس بنگرید که چگونه بود سر انجام به

دروغ دارندگان.

37. اگر آزوری کنی بر راه نمودن ایشان پس بدرستی که خدای راه ننماید آنی را که [339] گمراه کند و نیست مر ایشان را از یاری گران.

38. و سوگند یاد کردند به خدای کوشش سوگندان خویش، برنیانگیزد خدای آنی را که میرد. آری، وعده برو راست و لیکن بیشتر مردمان نمی دانند.

39. تا پدید و روشن کند مر ایشان را آنی را که نمی سازند در آن و تا داند آنانی که نگرویدند که ایشان بودند دروغ گویان.

40. هراینه گفتار ما مر چیزی را چون که خواستیم آن را که گوییم مر آن را باش، پس باشد.

41. و آنانی که خانمان بدرود کردند در خدای از پس آنچه ستم کرده شدند، هراینه سازیم و فرو آریم ایشان را در اینکه جهان نیکو. و هراینه مزد آن جهان بزرگتر است اگر بودندی که دانندی.

42. آنانی که شکیبایی کردند و بر پروردگار خویش کار باز می گذارند.

43. و نفرستادیم از پیشت مگر مردانی پیغام کرده می شود به ایشان پس بپرسید از کسان یاد کرد، اگر هستید که نمی دانید.

44. به روشنان و نوشته ها و فرو آوردیم به تو یاد کرد را تا پدید و روشن کنی برای مردمان آنچه فرو آورده شد به ایشان و تا مگر ایشان دراندیشند.

45. ا پس بی ترس شد آنانی که سگالیدند بدیها که فرو برد خدای ایشان را به زمین یا آید ایشان را [340] عذاب از آنجا که آگاهی ندارند! صفحه : 230

46. یا گیرد ایشان را در گردیدن ایشان پس نیستند ایشان هرگز درمانده کنندگان.

47. یا گیرد ایشان را بر کم و کاستی، پس بدرستی که پروردگار شما

هراینه مهربانی است بسیار بخش.

48. ا و ندیدند به آنچه آفرید خدای از چیزی! همی گردد سایه های آن از راست و چپها سجده کنان مر خدای را و ایشان خوارانند.

49. و مر خدا را سجده همی کند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبنده و فرشتگان و ایشان بزرگ منشی نکنند.

50. همی ترسند از پروردگار خویش از زبر ایشان و همی کنند آنچه فرموده می شوند.

51. و گفت خدای: فرا مگیرید دو خدای دو؟ هراینه او خدایی است یکی، پس از من پس بترسید از من.

52. و مرو راست آنچه در آسمانها و زمین و مرو راست کیش پیوسته، ا پس جز خدای همی ترسید!

53. و آنچه به شما از نیکوداشت، پس از خدای، باز پس چون که بساید شما را سختی، پس به او زاری همی کنید.

54. بازپس چون بازبرد سختی را از شما، ناگاه گروهی از شما به پروردگار خویش انباز همی آرند.

55. تا ناسپاسی کنند [341] به آنچه دادیم ایشان را پس برخوردار شوید پس زودا که دانید.

56. و می کنند مر آن را که نمی دانند بهره از آنچه روزی کردیم ایشان را. سوگند به خدای که پرسیده شوید از آنچه بودید که فرا می بافتید.

57. و می کنند مر خدای را دختران، پاکئ او و مر ایشان راست آنچه آرزو کنند.

58. و چون که مژده داده شود یکی ایشان به مادینه، گردد روی او سیاه و او پر خشم.

59. پنهان شود از گروه از بدئ آنچه مژده داده شود به آن، ا بدارد آن را بر خواری یا پنهان کندش در خاک! آگاه باش؟ بدا آنچه حکم می کنند. صفحه : 231

60. مر آنانی راست که نمی گروند به آن جهان

داستان بد و مر خدا راست داستان برتر و او بی همتا درست کار.

61. و اگر بگیردی خدای مردمان را به ستم ایشان، نگذاشتی بر آن از جنبنده و لیکن سپس همی دارد ایشان را به هنگام زده نام برده پس چون که آید هنگام زده ایشان بازپس نایستند یک زمانی و نه پیش روند.

62. و می گردانند مر خدای را آنچه دشوار دارند و نشان دهد زبانهای ایشان دروغ را که مر ایشان راست [342] نیکوتر. هراینه که مر ایشان راست آتش و که ایشان شتابانیدگانند.

63. سوگند به خدای هراینه فرستادیم به گروهانی از پیشت، پس آراست مر ایشان را دیو کارهای ایشان، پس او دوست ایشان است امروز و مر ایشان راست عذابی دردناک.

64. و نفرستادیم بر تو نامه را مگر تا پدید و روشن کنی مر ایشان را آنی را که ناسازی کردند در آن و راه نمودنی و بخشیدنی مر گروهی را که می گروند.

65. و خدای فرو آورد از آسمان آبی، پس زنده کرد به آن زمین را پس مردگئ آن، بدرستی که در آنت است هراینه نشانی مر گروهی را که می شنوند.

66. و بدرستی که مر شما راست در چارپایان هراینه اندازه بر گرفتنی. آشامانیمتان از آنچه در شکمهای آن از میان سرگین شکنبه و خونی، شیری ویژه گوارنده مر آشامندگان را.

67. و از میوه های خرمابنان و انگورها، همی سازید از آن مست کاره و روزی نیکو. بدرستی که در اینت است هراینه نشانی مر گروهی را که خرد دارند.

68. و پیغام داد پروردگارت به منج که: بساز از کوهها خانه ها و از درختان و از آن چه چفته می بندند. صفحه : 232

69. باز پس

بخور از همه میوه ها [343] پس بسپری راههای پروردگارت را فرمان بران. بیرون می آید از شکمهای آن آشامیدنئ نه یک رنگ رنگهای او، در آن به شدنی مر مردمان را، بدرستی که در آنت است هراینه نشانی مر گروهی را که دراندیشند.

70. و خدای آفرید شما را، باز پس میراند شما را و از شماست آنی که گردانیده شود به فروترین زندگانی تا نداند پس از دانستن چیزی، بدرستی که خدای داناست توانا.

71. و خدای افزون کرد برخی را از شما بر برخی در روزی، پس نیستند آنانی که افزون کرده شدند هراینه بازدهندگان روزی خویش بر آنچه خداوند شد دستهای ایشان، پس ایشان در آن یکسان، ا پس به نیکوداشت خدای ناشناسی می کنید!

72. و خدای گرداند برای شما از تنهای شما جفتانی و گرداند شما را از جفتان شما پسران و نبیره گان و روزی داد شما را از پاکها و خوشها. ا پس به ناراست می گروند و به نیکوداشت خدای ایشان ناسپاسی می کنند!

73. و می پرستند از فرود خدای آن چیزی را که نتواند مر ایشان را روزی از آسمانها و زمین چیزی و نه توانایی دارند. [344]

74. پس مزنید برای خدای داستانها، بدرستی که خدای می داند و شما ندانید.

75. پدید کرد خدای داستانی را، بنده زیر دست توانایی ندارد بر چیزی و آنی که روزی دادیم از ما روزی نیکو، پس او هزینه می کند از آن نهان و آشکار. ا برابر باشند! سپاس و ستایش مر خدای راست نه که بیشتر ایشان نمی دانند.

76. و پدید کرد خدای داستانی را، دو مرد یکی ایشان گنگ است توانایی ندارد بر چیزی و او مانده است بر

خداوند خویش هر کجا که فرستد او را نیاید به نیکی. ا برابر شود او و آنی که فرماید به راست و او بر راهی است راست! صفحه : 233

77. و مر خدای راست ناپیدایی آسمانها و زمین، و نیست کار رستخیز مگر همچو نگریستن چشم یا آن نزدیکتر، بدرستی که خدای بر هر چیزی تواناست.

78. و خدای بیرون آورد شما را از شکمهای مادران شما نمی دانستید چیزی را و گرداند برای شما شنوایی و بیناییها را و دلها را تا مگر شما سپاس دارید.

79. ا ندیدند نگاه نکردند به مرغان فرمان بران رام کردگان در [345] گشادگئ آسمان! نگاه نمی دارد ایشان را مگر خدای، بدرستی که در آنت است هراینه نشانها مر گروهی را که«1» می گروند.

80. و خدای گردانید برای شما از خانه های شما آرامگاهی و کرد برای شما از پوستهای چهارپایان خانه هایی به سبکی بردارید آن را، روز کوچ خویش و روز باشیدن خویش و از پشمهای گوسفندی آن و پشمهای شتری آن و مویهای بزئ آن کالای خانه و برخوردئ تا هنگامی.

81. و خدای کرد برای شما از آنچه آفرید سایه ها و کرد برای شما از کوهها نهفت جایها و کرد برای شما پیراهنها، نگاه دارد شما را گرما و پیراهنهای نگاه دارد شما را از رنج دشمنان شما. همچنانت تمام کند نیکوداشت خود را بر شما تا مگر شما گردن نهید.

82. پس اگر برگردند پس هراینه بر تو رسانیدن پیدا.

83. می شناسند نیکوداشت خدای را، بازپس ناشناسی می کنند آن را و بیشتر ایشان ناگروندگانند.

84. و روز که برانگیزیم از هر گروهی گواهی، باز پس دستوری داده نشود مر آنانی را

که نگرویدند و نه ایشان آشتی و خشنودی خواسته شوند.

85. و چون بیند آنانی که ستم کردند عذاب را، پس نه سبک کرده شود از ایشان و نه ایشان [346] پاییده شوند.

-----------------------------------

(1). در متن «که» تکرار شده است [.....] صفحه : 234

86. و چون بیند آنانی که انباز آوردند انبازان خویش را، گفتند: پروردگار ما؟ اینان انبازان مااند آنانی که بودیم همی خواندیم از فرودت. پس اندازند به ایشان گفتار را، بدرستی که شما هراینه دروغ گویانید.

87. و اندازند به خدای آن روز، آشتی را و گم شود از ایشان آنچه بودند که همی ساختند.

88. آنانی که نگرویدند و بازداشتند از راه خدای افزودیم ایشان را عذابی زبر عذاب به آنچه بودند که تبه کاری همی کردند.

89. و روزی که برانگیزیم در هر گروهی گواهی بر ایشان از تنهای ایشان و آوردیم ترا گواه بر اینان و فرو آوردیم بر تو قرآن را پدید کردنی مر هر چیزی و راه نمودنی و بخشایشی و مژده مر گردن نهندگان را.

90. بدرستی که خدای همی فرماید به داد و نیکویی کردن و دادن خداوند خویشی و باز همی دارد از زشت و ناشناخته و ستم کردن. پند همی دهد شما را تا مگر شما پند گیرید.

91. و به سر برید به پیمان خدای چون پیمان بستید و مشکنید سوگندان را پس استوار کردن آن، و بدرستی که کردید [347] خدای را بر خویشتن پذرفتاری. بدرستی که خدای می داند آنچه می کنید.

92. و مباشید همچو آن زنی که واکرد رشته خویش را از پس نیرو تاب بازدادنی. فرا همی گیرید سوگندهای خویش را فریفتی در میان خویش که باشد گروهی آن افزون تر از گروهی. هراینه آزمون می کند

خدای به آن، و هراینه پیدا کند مر شما را روز رستخیز آنچه بودید در آن که ناسازی همی کردید.

93. و اگر خواستی خدای، هراینه کردی گروهی یکی و لیکن گمراه کند آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد و هراینه پرسیده شوید از آنچه بودید که همی کردید. صفحه : 235

94. و فرا مگیرید سوگندهای خویش را تباهئ در میان خویش پس لغزد پایی پس استواریش و چشید بدی را به آنچه بازداشتید از راه خدای، و مر شما راست عذابی بزرگ.

95. و مخرید به پیمان خدای بهایی اندکی، هراینه آنچه نزد خدای، او بهتر است مر شما را اگر هستید که می دانید.

96. آنچه نزد شماست برسد و آنچه نزد خداست پاینده است و هراینه پاداشت دهیم آنانی را که شکیبایی کردند مزد ایشان را به نیکوتر آنچه بودند که همی کردند.

97. هر که [348] کند شایسته از نرینه یا مادینه و او گرونده است پس هراینه بزیانیم او را زیستی خوش و هراینه پاداشت دهیم ایشان را مزد ایشان را به خوبتر آنچه بودند که می کردند.

98. پس چون خوانی نبی را پس بازداشت خواه به خدای از دیو نفریده رانده.

99. بدرستی که نیست مرو را دستی و نیرویی بر آنانی که گرویدند و بر پروردگار خویش کار باز می گذارند.

100. هراینه هراینه دست و نیروی او بر آنانی که دوست و یار گیرند او را و آنانی که ایشان به او انباز آرندگانند.

101. و چون که بدل کنیم آیتی را به جای آیتی و خدای داناتر است به آنچه فرو می آرد. گویند: هراینه تو سازنده و فرابافنده، نه که بیشتر ایشان

نمی دانند.

102. بگوی، فرو آورد آن را جبرئیل از پروردگارت به راست تا استوار گرداند آنانی را که گرویدند و راه نمودنی و مژده مر گردن نهندگان را.

103. و هراینه می دانیم که ایشان همی گویند: هراینه همی آموزد او را آدمئ. زبان آنی که همی گرایند به او پارسی است و اینکه زبانی است تازی پیدا.

104. بدرستی که آنانی که نمی گروند به نشانهای خدای راه ننماید ایشان را خدای و مر ایشان راست عذابی دردناک.

105. هراینه سازد و فرابافد [349] دروغ را آنانی که نمی گروند به نشانهای خدای و اینان ایشان دروغ گویانند. صفحه : 236

106. هر که نگرود به خدای از پس گرویدن خویش مگر آن که زور«1» و ستم کرده شود و دل او آرامیده است به گرویدن و لیکن هر که بگشاید به ناگرویدن سینه، پس بر ایشان خشمی از خدای و مر ایشان راست عذابی بزرگ.

107. آنت به اینکه که ایشان برگزیدند زندگانی را فروتر بر آن جهان بازپسین و که خدای راه ننماید گروه ناگروندگان.

108. اینان آنانی اند که مهر نهاد خدای بر دلهای ایشان و شنوایی ایشان و بیناییهای ایشان و اینان ایشان بی آگاهانند.

109. ناچار که ایشان در آن جهان ایشان زیان کارانند.

110. بازپس بدرستی که پروردگارت مر آنانی را که خانمان بدرود کردند از پس آنچه آزمون کرده شدند بازپس کوشش کردند و شکیبایی کردند، بدرستی که پروردگارت از پس آن هراینه آمرزگار است بخشاینده.

111. روزی که آید هر تنی پیکار همی کند از تن خویشتن و داده شود هر تنی آنچه کرد و ایشان ستم کرده نشوند.

112. و پدید کرد خدای داستانی، دهی بود بی بیم آرمیده [350] می آید آن را روزی آن فراخ از

هر جایی، پس ناسپاس شد به نیکوداشتهای خدای پس چشانید آن را خدای پوشش گرسنگی را و ترس را به آنچه بودند که همی کردند.

113. و هراینه آمد ایشان را فرستاده از ایشان پس به دروغ داشتند او را، پس گرفت، ایشان را عذاب و ایشان ستمکارانند.

114. پس خورید از آنچه روزی داد شما را خدای گشاده پاکیزه و سپاس داری کنید نیکوداشت خدای را اگر هستید او را که می پرستید.

115. هراینه حرام کرد بر شما مردار مرده را و خون ریخته را و گوشت خوک را و آنچه آواز برداشته شد مر جز نام خدای به آن، پس هر که بیچاره کرده شود نه ستم کننده و نه گذرنده از اندازه پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشایشگر.

-----------------------------------

(1). م: «روز» صفحه : 237

116. و مگویید مر آنچه را که نشان می دهد زبانهای شما به دروغ، اینکه گشاده است و اینکه بازداشته است تا فرا سازید بر خدای دروغ را بدرستی که آنانی که می سازند بر خدای دروغ را نرهند.

117. برخوردارئ اندک و مر ایشان راست عذابی دردناک.

118. و بر آنانی که جهود شدند بازداشتیم آنچه گفتیم بر تو از پیش و ستم نکردیم ایشان را و لیکن بودند تنهای خویش را ستم همی کردند. [351]

119. باز پس بدرستی که پروردگارت مر آنانی را که کردند بدی را به نادانی، پس بازگشتند از پس آنت و بسامان شدند، بدرستی که پروردگارت از پس آن هراینه آمرزگار است بخشایشگر.

120. بدرستی که ابراهیم بود گروهی فرمان بردار مر خدای را راست آهنگی و نبود از انبازآرندگان.

121. سپاس داری مر نیکوداشتهای او، برگزید او را و راه نمود او را به

راهی راست.

122. و دادیم او را در اینکه جهان نیکویی و بدرستی که او در آن جهان هراینه از«1» شایستگان.

123. باز پس پیغام کردیم به تو که پی روی کن کیش ابراهیم را راست آهنگ و نبود از انبازآرندگان.

124. هراینه کرده شد شنبه بر آنانی که ناسازی کردند درو و بدرستی که پروردگارت هراینه داوری کند در میان ایشان روز رستخیز در آنچه بودند در آن که ناسازی همی کردند.

125. بخوان به راه پروردگارت به سخن استوار و پند نیکو و پیکار کن به ایشان به آنی که آن نیکوتر، بدرستی که پروردگارت او داناتر به آنی که گمراه شد از راه او و او داناتر به راه یابندگان.

126. و اگر پاداشت دهید پس پاداشت دهید به مانند آنچه عقوبت داده شدید به آن و هراینه اگر شکیبایی ... هراینه آن بهتر است [352] مر شکیبایان را.

127. و شکیبایی کن و نیست شکیبایئ تو مگر به خدای و اندوه مبر بر ایشان و مباش در تنگ از آنچه می سگالند.

128. بدرستی که خدای با آنانی که پرهیزند و آنانی که ایشان نیکوکارانند.

-----------------------------------

(1). م: «ار» صفحه : 238

بنی اسرائیل، مکّی، 111 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. پاکئ آن که ببرد بنده خویش را شبی از مزگت شکوه مند به مزگت دورتر، آنی که خجسته کردیم گرد آن تا فرا نماییم او را از نشانهای خویش، بدرستی که او، او شنواست بینا.

2. و دادیم موسی را کتاب و کردیم او را راه نمایی مر پسران یعقوب را که مگیرید از فرود من کارسازی.

3. فرزندان آنی که برداشتیم با نوح بدرستی که او بود بنده بسیار سپاس دار.

4. و آگاه کردیم به پسران یعقوب در نامه،

هراینه تباهی کنید در زمین دو بار و هراینه برتری کنید برتری کردنی بزرگ.

5. پس چون آید وعده نخستین آن هر دو، برانگیزیم [353] بر شما بندگان ما را، خداوندان نیرو سخت پس بگردیدند میان سراها و بود وعده کرده شده.

6. باز پس گردانیدیم برای شما گردش را بر ایشان و افزونی دادیم شما را به خواسته ها و پسران و کردیم شما را بیشتر گروه.

7. اگر نیکویی کنید، نیکویی کنید برای تنهای خویش و اگر بدی کنید پس مر آن را، پس چون که آید وعده بازپسین تا اندوهگین کنیم رویهای شما را و تا درآیند مزگت چنانکه در آمدند آن را نخستین بار و تا هلاک کنند آنچه را که زبردست شدند هلاک کردنی.

8. شاید که پروردگار شما که ببخشاید شما را و اگر بازگردید بازگردیم و کردیم دوزخ را مر ناگروندگان را جای بازداشتن. صفحه : 239

9. بدرستی که اینکه نبی راه نماید مر آن را که آن راستر است و مژده دهد گروندگان را آنانی که همی کنند شایسته ها را که مر ایشان راست مزدی بزرگ.

10. و که آنانی که نمی گروند به آن جهان، آماده کردیم مر ایشان را عذابی دردناک.

11. و همی خواند«1» مردم به بدی خواندن خویش به نیکی و هست آدمی بسیار شتاب.

12. و کردیم شب را و روز را دو نشان [354] پس ستردیم نشان شب را و کردیم نشان روز را بینا و روشن تا جویید افزونی از خدای خویش و تا دانید شمار سالها و شمار و هر چیزی جدا کردیم ... جدا کردنی.

13. و هر آدمئ چفسانیدیم او را اختر او را در گردنش و بیرون آریم

مرو را روز رستخیز نوشته، بیند آن را باز کرده.

14. بخوان نامه خود را، بس است تن تو امروز بر تو شمارگر.

15. هر که راه راست گرفت پس هراینه راه راست گیرد برای خود و هر که گمراه شد پس هراینه گمراه شود بر آن و برنگیرد برگیرنده بار دیگری و نبودیم عذاب کنندگان تا فرستیم پیغمبری را.

16. و چون خواهیم که نیست کنیم دهی را بفرماییم بناز پرورده شدگان آن را پس نافرمانی کردند در آن پس سزا شد بر آن گفتار پس نیست کردیم آن را نیست کردنی.

17. و چندا نیست کردیم از گروهها از پس نوح و بس است خدای تو به گناهان بندگان خویش آگاه بینا.

18. هر که باشد که خواهد اینکه جهان بشتابانیم برای او در آن آنچه را که خواهیم مر آن را که خواهیم، باز پس گردانیدیم برای او دوزخ را، [355] درآید در آن نکوهیده دور کرده.

-----------------------------------

(1). م: «همی خواندم» صفحه : 240

19. و هر که خواهد آن جهان را و کوشد برای آن کوشش آن و او گرونده است پس اینان باشد کوشش آن سپاس داشته شده.

20. هر یکی را افزونی دهیم و یاری اینان را و اینان را از بخشش پروردگار تو و نبود بخشش پروردگارت بازداشته شده.

21. بنگر؟ که چگونه افزونی دادیم برخی از ایشان را بر برخی و هراینه آن جهان بزرگتر است پایه گاهها و بزرگتر است افزون دادنی.

22. مگردان با خدای خدایی دیگر پس بنشینی نکوهیده فروگذاشته.

23. و فرمود پروردگارت که مپرستید مگر او را و به مادر و پدر نیکویی کردن. اگر برسد هراینه نزد تو پیری را یکی از ایشان دو

یا هر دوی ایشان دو پس مگو مر ایشان دو را اف تف و بانگ بر مزن ایشان دو را و بگوی مر آن دو را گفتاری نیکو.

24. و فرود آر برای ایشان دو پرّ فروتنی را از بخشایش و بگوی، ای پروردگار؟ ببخشای ایشان را چنانکه بپروردند مرا خورد.

25. پروردگار شما داناتر است به آنچه در تنهای شما اگر باشید شایستگان [356] پس بدرستی که او هست مر بازآیندگان را آمرزگار.

26. و بده خداوند خویشی را سزا و بهره او را و درویش و راه گذری را و پراکنده مکن پراکنده کردنی.

27. بدرستی که پراکنده کنندگان هست برادران دیوان و هست دیو مر خدای خویش را ناسپاس.

28. و اگر روی گردانی هراینه از ایشان جستن بخشایشی از پروردگارت که امید داری آن را، پس بگو مر ایشان را گفتاری آسان.

29. و مکن دستت را بسته به گردنت و مگستران آن را همه گسترانیدنی پس نشینی نکوهیده پشیمان شده.

30. بدرستی که پروردگارت می گستراند روزی را مر آن را که خواهد و تنگ می کند، بدرستی که او بود و هست به بندگان خویش آگاه بینا.

31. و مکشید فرزندان خود را [از] بیم درویشی، ما روزی می دهیم ایشان را و شما را بدرستی که کشتن ایشان هست گناهی بزرگ. صفحه : 241

32. و نزدیک مشوید پلیدکاری را بدرستی که آن هست کار زشت و بدا راهی.

33. و مکشید تن را آنی که بازداشت خدای مگر به سزاواری و هر که کشته شود ستم کرده شده پس هراینه گردانیدیم مر خویش را دستی پس در مگذردا از اندازه در کشتن، بدرستی که هست [357] یاری داده.

34. و نزدیک

مشوید خواسته بی پدر را مگر به آنی که آن نیکوتر است تا که رسد نیروی خویش و به سر برید به پیمان، بدرستی که پیمان هست پرسیده شده.

35. و تمام دهید پیمانه را چون که پیمایید و بسنجید به ترازو راست، آنت بهتر است و نیکوتر سر انجام.

36. و از پی مرو آنچه را که نیست مر ترا به آن دانشی، بدرستی که شنوایی و بینایی و دل، همه اینان هست ازو پرسیده.

37. و مرو در زمین شادان بدرستی که تو هرگز ندرّی زمین را و هرگز نرسی کوهها را درازی.

38. همه آنت هست بزه نزد پروردگارت ناخوش.

39. آنت از آنچه پیغام کرد به تو پروردگارت از سخن استوار و مگردان با خدای خدایی دیگر پس انداخته شوی در دوزخ نکوهیده دور کرده.

40. ا پس برگزید شما را پروردگار شما به پسران و فرا گرفت از فرشتگان ماده گان! بدرستی که شما هراینه می گویید گفتاری بزرگ.

41. و هراینه گردانیدیم در اینکه نبی تا پند گیرند و نمی افزاید ایشان را مگر رمیدنی. [358]

42. بگوی، اگر بودی با او خدایانی چنانکه می گویید، آنگاه هراینه جستندی به خداوند عرش راهی.

43. پاکئ او و برتر از آنچه می گویند برتری بزرگ. صفحه : 242

44. به پاکی یاد می کند مرو را آسمانها هفت و زمین و هر که در آنها و نیست از چیزی مگر به پاکی یاد کند به ستایش او و لیکن در نیابید به پاکی کردن ایشان را. بدرستی که بود بردبار آمرزگار.

45. و چون خوانی نبی را، کنیم میان تو و میان آنانی که نمی گروند به آن جهان، پرده پوشیده.

46. و کردیم بر دلهای ایشان پوششهایی که دریابند

آن را و در گوشهای ایشان گرانئ. و چون یاد کنی پروردگار خود را در نبی تنهای او، برگردند بر پسهای خویش رمیدنی.

47. ما داناتریم به آنچه گوش همی دارند به آن چون که گوش می دارند به تو و چون که ایشان همرازانند چون گوید ستمکاران: نه پی روی می کنید مگر مردی را جادویی کرده شده.

48. نگر که چگونه زدند«1» مر ترا داستانها را؟ پس گمراه شدند پس نمی توانند راهی.

49. و گفتند: ا چون که گردیم استخوانها و ریزه [359] ا ما هراینه برانگیخته شدگانیم آفرینشی نو!

50. بگوی، باشید سنگها یا آهنی.

51. یا آفریده از آنچه بزرگ آید در سینه های شما، پس گویند: که بازگرداند ما را! بگوی، آن که آفرید شما را نخستین بار. پس زود جنبانند به تو سرهای خویش را و می گویند، کی است او! بگوی، شاید که باشد نزدیک.

52. روزی که خواند شما را پس پاسخ کنید به ستایش او و گمان برید درنگ نکردید مگر اندکی.

53. و بگوی مر بندگان مرا، گویند آنی که آن نیکوتر است، بدرستی که دیو بشوراند در میان ایشان، بدرستی که دیو هست مر آدمی را دشمنی پیدا.

54. پروردگار شما داناتر است به شما، اگر خواهد بخشاید شما را یا اگر خواهد عذاب کند شما را و نفرستادیم ترا بر ایشان نگه بانی.

-----------------------------------

(1). م: «زدثد» صفحه : 243

55. و پروردگارت داناتر است به آنی که در آسمانها و زمین و هراینه افزونی دادیم برخی پیغمبران را بر برخی و دادیم داود را نوشته.

56. بگوی، خوانید آنانی را که گمان بردید از فرود او؟ پس نتوانند باز بردن گزند از شما و نه

گردانیدنی. [360]

57. اینان آنانی اند که می خوانند می جویند به پروردگار خویش نزدیکی، کدام ایشان نزدیکتر است و امید می دارند بخشایش او را و همی ترسند از عذاب او، بدرستی که عذاب پروردگارت هست ترسیده شده.

58. و نیست هیچ دهی مگر ما نیست کنندگان آنیم پیش روز رستخیز یا عذاب کنندگان آنیم عذابی سخت، هست آنت در نامه نوشته.

59. و نه بازداشت ما را که فرستیم به نشانها مگر که به دروغ داشت به آن پیشینگان و دادیم گروه صالح را شتر ماده را پیدا و روشن پس ستم کردند به آن و نمی فرستیم به نشانها مگر ترسانیدنی.

60. و چون گفتیم مر ترا بدرستی که پروردگارت فرا رسید به مردمان و نکردیم نمایش خواب را آنی که نمودیم ترا مگر آزمایشی مر مردمان را و درخت نفریده در نبی. و می ترسانیم ایشان را پس نمی افزاید ایشان را مگر گذشتنی از اندازه بزرگ.

61. و چون گفتیم مر فرشتگان را که سجده کنید مر آدم را پس سجده کردند مگر ابلیس. گفت: ا سجده کنم مر آنی را که آفریدی گلی!

62. گفت: آگاه کن مرا اینکه که افزونی دادی بر من [361] اگر زمان دهی مرا تا روز رستخیز هراینه لویشه نهم فرزندان او را مگر اندکی.

63. گفت: برو. پس هر که پی روی کند ترا ازیشان پس بدرستی که دوزخ پاداشت شماست پاداشتی تمام. صفحه : 244

64. و بلغزان آنی را که توانی از ایشان به آواز خویش و بانگ کن بر ایشان به سوارانت و پیادگانت و انباز شو با ایشان در خواسته ها و فرزندان وعده ده ایشان را، و وعده نمی دهد ایشان را دیو مگر فریبی.

65.

بدرستی که بندگان من نیست مر ترا بر ایشان دستی و غلبه، و بس است پروردگار تو نگه بانی.

66. پروردگار شما آنی که می راند برای شما کشتی را در دریا تا جویید از افزونئ او، بدرستی که او هست به شما مهربان.

67. و چون ببساید شما را گزند در دریا، گم شود آنی که می خوانید مگر او را، پس چون برهانید شما را به خشکی روی گرداندید و هست مردم ناسپاس.

68. ا پس بی ترس شدید که فرو برد به شما سوی بیابان یا فرستد بر شما سنگ بارانی بازپس نیابید برای خویش نگه بانی!

69. یا بی ترس شدید که بازگرداند شما را در آن [362] باری دیگر پس فرستد بر شما شکننده از باد، پس به آب فرو برد شما را به آنچه ناسپاسی کردید باز پس نیابید برای خویش بر ما به آن از پی درآینده.

70. و هراینه افزونی دادیم پسران آدم را و برداشتیم ایشان را در بیابان و دریا و روزی دادیم ایشان را از پاکها و خوشها و افزونی دادیم ایشان را بر بسیاری از آنی که آفریدیم افزونی دادنی.

71. روزی که بخوانیم هر مردمی را به پیشوای ایشان پس هر که داده شود نامه خویش را به دست راستش پس اینان همی خوانند نامه خویش را و ستم کرده نشوند رشته دانه خرما.

72. و هر که باشد در اینکه نابینا پس او در آن جهان نابیناتر و گم تر راه.

73. و بدرستی که نزدیک شدند هراینه بشورانند ترا از آنی که پیغام کردیم به تو تا فرا بافی بر ما جز آن و آنگاه هراینه فراگیرند ترا دوستی.

74. و اگر نه

که استوار داشتیم ترا، هراینه نزدیک بودی که بگرایی به ایشان چیزی اندک. صفحه : 245

75. آنگاه هراینه چشانیدیمی ترا دوباره زندگانی و دوباره مرگ، باز پس نیافتی برای خویش بر ما یاری گری.

76. و بدرستی که نزدیک شدند هراینه بلغزانند ترا از زمین [363] تا بیرون آرند ترا از آن و آنگاه درنگ نکنند پس تو مگر اندکی.

77. راه آنی که هراینه فرستادیم پیش تو از فرستادگان ما و نیابی مر راه ما را گردانیدنی.

78. به پای دار نماز را وقت گشتن آفتاب تا تاریکی شب و خواندن بامداد بدرستی که خواندن بامداد هست حاضر آمده.

79. و از شب، پس بیدار باش به آن افزونی مر ترا، شاید که برانگیزد ترا پروردگار تو جای ایستادن ستوده.

80. و بگوی، ای پروردگار؟ درآر مرا جای درآوردن راستی و بیرون آر مرا بیرون آوردن راستی و گردان برای من از نزد خویش دستی و قوّتی یاری گر.

81. و بگوی، آمد راستی و نیست شد ناراست بدرستی که ناراستی هست نیست شده.

82. و فرو می آریم از نبی آنچه آن به شدن است و بخشایشی مر گروندگان را و نمی افزاید ستمکاران را مگر زیان کاری.

83. و چون نیکوداشتی کنیم بر آدمی، روی گرداند و دور گرداند پهلوی خود را و چون ببساید او را بدی، باشد نومید.

84. بگوی، هر کسی کار کند بر مانندای خویش [364] پس پروردگار شما داناتر به آن کسی که او نموده تر راهی.

85. و می پرسند ترا از جان. بگوی، جان از کار و فرمان پروردگار من است و داده نشدید از دانش مگر اندکی.

86. و اگر خواهیم، هراینه ببریم به آنی پیغام کردیم به تو، بازپس نیابی برای

خود به آن بر ما نگه بانی. صفحه : 246

87. مگر بخشایشی از پروردگارت. بدرستی که افزونی او هست بر تو بزرگ.

88. بگوی، اگر گرد آیند آدمیان و پریان بر آن که آیند به مانند اینکه نبی، نیایند به مانند آن و اگر چه باشد برخی از ایشان مر برخی را هم پشت.

89. و هراینه بگردانیدیم برای مردمان در اینکه نبی از هر داستانی، پس سرباز زد بیشتر مردمان مگر ناسپاسی.

90. و گفتند: هرگز نگرویم مر ترا تا روان کنی برای ما از زمین چشمه.

91. یا باشد مر ترا بوستانی از خرما بنانی و انگور پس روان کنی جویها را میان آن روانی کردنی.

92. یا بیندازی آسمان را همچنان که گفتی بر ما پاره یا بیاری خدای را و فرشتگان را [365] گروهی.

93. یا باشد مر ترا خانه از زر یا برآی در آسمان، و هرگز باور نکنیم مر بر آمدن ترا تا فرو آری بر ما«1» نوشته که خوانیم آن را. بگوی، پاکئ خدای من، ا هستم مگر آدمئ فرستاده!

94. و نه بازداشت مردمان را که گروند چون آمد ایشان را راه راست مگر که گفتند: ا فرستاد خدای آدمی را پیغمبری!

95. بگوی، اگر بودی در زمین فرشتگانی که همی رفتندی آرامیدگان، هراینه فرستادیمی بر ایشان از آسمان فرشته پیغمبری.

96. بگوی، بس است خدای گواه میان من و میان شما، بدرستی که او هست به بندگان خویش آگاه بینا.

97. و هر که راه نماید خدای پس او راه یافته است و هر که گمراه کند پس هرگز نیابی مر ایشان را یارانی از فرود او و برانگیزیم

ایشان را روز رستخیز بر رویهای ایشان کوران و گنگان و کران پناه جای ایشان دوزخ است، هر بار که فرو نشیند افزاییم ایشان را آتش سوزان.

-----------------------------------

(1). م: «اما» صفحه : 247

98. آنت پاداشت ایشان به که ایشان نگرویدند به نشانهای ما و گفتند: ا چون باشیم استخوانها [366] و ریزه ا ما هراینه برانگیخته گانیم آفرینشی نو!

99. ا و ندیدند که خدای آنی که آفرید آسمانها را و زمین را تواناست بر اینکه که بیافریند مانند ایشان و کرد مر ایشان را زمان زده نه گمانی درو«1»! پس سرباز زد ستمکاران مگر ناسپاسی.

100. بگوی، اگر شما خداوند می شدی گنج خانه های بخشایش پروردگار مرا، آنگاه هراینه نگاه داشتی از ترس هزینه کردن و هست آدمی تنگ هزینه.

101. و هراینه دادیم موسی را نه نشانها روشنان، پس بپرس پسران یعقوب را چون آمد ایشان را، پس گفت مرو را فرعون: بدرستی که من هراینه پندارم ترا ای موسی جادویی کرده شده.

102. گفت: هراینه دانستی نه فرو آورد اینان مگر پروردگار آسمانها و زمین بیناییها و بدرستی که من هراینه پندارم ترا ای فرعون نیست کرده شده.

103. پس خواست که بلغزاند ایشان را از زمین پس به آب فرو بردیم او را و آنانی را که با او همه.

104. و گفتیم از پس او مر پسران یعقوب را: آرام گیرید درین زمین، پس چون که آید وعده آن جهان آریم شما را به هم درآمیخته. [367]

105. و به راست فرو آوردیم آن را و به راست فرود آمد و نفرستادیم ترا مگر مژده دهنده و بیم کننده.

106. و نبی، جدا کردیم آن را تا خوانی آن را بر

مردمان بر درنگی و فرو آوردیم آن را فرو آوردنی.

107. بگوی، گروید به آن یا مگروید بدرستی که آنانی که داده شدند دانش را از پیش آن چون خوانده شود بر ایشان بر روی افتند مر زنخها سجده کنان.

108. و گویند: پاکئ پروردگار ما، بدرستی که هست وعده پروردگار ما هراینه کرده شده.

-----------------------------------

(1). م: «دروه» صفحه : 248

109. و می افتند مر زنخها همی گریند و می افزاید ایشان را ترس.

110. بگوی، بخوانید خدای اللّه را یا خوانید رحمن را. هر کدام را که خوانید پس مرو راست نامها نیکوتر و آواز بلند مکن به نماز خویش و پست مکن به آن و بجوی میان آنت راهی.

111. و گوی سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که فرا نگرفت فرزندی را و نبود مرو را انبازی در پادشاهی و نبود او را یاری از خواری و بزرگ دار او را بزرگ داشتنی.

کهف، مکّی، 110 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [368]

1. سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که فرو فرستاد بر بنده خویش نوشته و نکرد مرو را کژئ.

2. راست تا بیم کند عذابی سخت از نزد او و مژده دهد گروندگان را آنانی که همی کنند شایسته ها که مر ایشان راست مزدی نیکو.

3. درنگ کنندگان در آن همیشه.

4. و بیم کند آنانی را که گفتند: فرا گرفت خدای فرزندی.

5. نیست مر ایشان را به آن از دانشی و نه مر پدران ایشان را. بزرگا سخنا که بیرون می آید از دهنهای ایشان.

نمی گویند مگر دروغی.

6. پس مگر تو کشنده تنت را بر پیهای ایشان اگر نگروند به اینکه سخن اندوه.

7. بدرستی که ما کردیم آنچه بر زمین آرایشی مر آن

را تا آزماییم ایشان را، کدام ایشان نیکوتر کردار!

8. و بدرستی که ما هراینه گردانندگانیم آنچه بر آن خاکی خشک.

9. یا پنداشتی که خداوندان غار و تخته نوشته، بودند از نشانهای ما شگفتی. صفحه : 249

10. چون پناه گرفت جوانان به غار، پس گفتند: پروردگار ما؟ [بد] ه ما را از نزد خویش بخشایشی و بساز برای ما از کار ما راستی.

11. پس زدیم بر [369] گوشهای ایشان در غار سالها شمرده.

12. باز پس برانگیختیم ایشان را تا دانیم کدام دو گروه شمارنده تر مر آنچه را درنگ کردند سر انجامی.

13. ما گوییم بر تو آگاهی ایشان به سزا و راست، بدرستی که ایشان جوانانی اند گرویدند به پروردگار خویش و افزودیم ایشان را رهنمودنی.

14. و بستیم بر دلهای ایشان چون برخاستند«1»، پس گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانهاست و زمین، هرگز نخوانیم از فرود او خدایی هراینه گفتیم آنگاه دور.

15. اینان، گروه مااند فراگرفتند از فرود او خدایانی چرا نمی آیند بر ایشان به حجّتی پیدا! پس کیست ستمکارتر از آنی که فرابافت بر خدای دروغی را!

16. و چون جدا شدید از ایشان و آنچه همی پرستند مگر خدای، پس پناه گیرند به غار بگستراند برای شما پروردگار شما از بخشایش خویش و سازد برای شما از کار شما برگی و نوایی.

17. و بینی آفتاب را چون بر آید همی گراید از غار ایشان سوی راست و چون فرو شود ببرّد ایشان را سوی چپ و ایشان در فراخی از آن، آنت از نشانهای خدای [370] هر که [را] راه نماید خدای پس او راه یافته و هر که [را] گمراه کند پس هرگز نیابی برای او دوستی راه

نماینده.

18. و پنداری ایشان را بیداران و ایشان خفته گانند و می گردانیم ایشان را سوی راست و سوی چپ و سگ ایشان گستراننده دو بازوی خویش را به در. اگر فرو نگری بر ایشان هراینه برگردی از ایشان گریزان و هراینه پر گردانیده شوی از ایشان ترس.

-----------------------------------

(1). م: «برخواستند» صفحه : 250

19. و همچنانت برانگیختیم ایشان را تا پرسند میان خویش. گفت گوینده از ایشان: چند درنگ کردید! گفتند: درنگ کردیم روزی یا برخ روز. گفتند: پروردگار شما داناتر به آنچه درنگ کردید پس فرستید یکی شما را به سیم خویش اینکه به سوی شهر پس بنگردا کدام آن پاکتر خوردنی، پس بیایدا شما را بروزئ از آن و باریک نگردا و نه آگاه کندا به شما کسی را.

20. از آنکه ایشان اگر دیده ور شوند بر شما، سنگسار کنند شما را یا بازبرند شما را در کیش خویش و هرگز نرهید آنگاه همیشه.

21. و همچنانت دیده ور کردیم بر ایشان تا دانند که وعده خدای راست است و که رستخیز نه گمانی در آن. چون [371] پیکار می کردند در میان خویش کار ایشان، پس گفتند: برآورید بر ایشان برآورده، پروردگار ایشان داناتر به ایشان. گفت آنانی که به آمدند بر کار ایشان: هراینه فراگیریم بر ایشان مزگتی.

22. زودا که گویند: سه، چارم ایشان سگ ایشان. و گویند: پنج، ششم ایشان سگ ایشان، انداختنی به ناپیدا و گویند:

هفت و هشتم ایشان سگ ایشان. بگوی، پروردگار من داناتر است به شمار ایشان، نمی داند ایشان را مگر اندکی پس پیکار مکن در ایشان مگر پیکاری آشکار و مپرس در ایشان ازیشان کسی را.

23. و مگوی هرگز

مر چیزی را که من کننده ام آنت را فردا.

24. مگر که خواهد خدای، و یاد کن پروردگارت را چون فراموش کنی، و بگوی، شاید که راه نماید مرا پروردگار من مر نزدیکتر را از اینکه راستی.

25. و درنگ کردند در غار خویش سیصد سالها و بیفزودند نه. صفحه : 251

26. بگوی، خدای داناتر به آنچه درنگ کردند مرو راست ناپیدایی آسمانها و زمین. چه بیناست او و چه شنواست.

نیست مر ایشان را از فرود او از دوستی [372] و انباز نکند در داوری خویش کسی را.

27. و خوان آنچه پیغام کرده شد به تو از نامه پروردگارت، نه دگر کننده مر سخنان او را و هرگز نیابی از فرود او پناه گاهی.

28. و شکیبا گردان تن خویش را با آنانی که همی خوانند پروردگار خویش را به بامداد و شبنگاه، همی خواهند خشنودئ او و در مگذردا دو چشم تو از ایشان، همی خواهی آرایش زندگانی اینکه جهان. و فرمان مبر آنی را که ناآگاه کردیم دل او را از یاد کرد ما و پی روی کرد کام خویش را و بود و هست کار او بیش گذشته از حق.

29. و بگوی، راستی از پروردگار شما پس هر که خواهد پس بگرودا و هر که خواهد پس نگرودا، بدرستی که ما آماده کردیم مر ستمکاران ر«1» آتشی گرد درآمد به ایشان سراپرده آن و اگر فریاد خواهند فریاد رسیده شوند به آبی همچو روی گداخته، بریان کند رویها را، بدا آشامیدنی و بدا نواگاه.

30. بدرستی که آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، بدرستی که ما نه تباه کنیم مزد آنی که نیک کردکار را.

31. اینان مر ایشان راست بهشتهای باشیدنی،

می رود از زیر ایشان جویها، آراسته شوند در آن از دست برنجنها [373] از زر و می پوشند جامه های سبزان از دیبای تنک و از دیبای سطبر، تکیه زدگان در آن بر تختهای آراسته، نیکا پاداشتا و نیکا نواگاها.

32. و بزن برای ایشان داستانی، دو مرد کردیم مر یکی ایشان دو را دو بوستان از انگور بنان و گرد درآوردیم آن دو به خرما بنانی و کردیم میان آن دو کشتی.

33. هر دوی آن دو بوستان داد بر خویش را و نکاست از آن چیزی و روان کردیم میان آن دو جویی.

-----------------------------------

(1). ستمکاران ر- ستمکاران را صفحه : 252

34. و بود مر آن مال بسیار برآور. پس گفت مر یار خویش را و او سخن می گرداند با او: من بیشترم از تو خواسته و عزیزترم«1» گروه.

35. و درآمد بوستان خویش را و او ستمکار مر تن خویش را. گفت: نپندارم که نیست شود اینکه همیشه.

36. و نپندارم رستخیز را بودنی و سوگند که اگر بازگردانده شوم به سوی پروردگار خویش، هراینه یابم بهتر از آن جای بازگشتن.

37. گفت مرو را یار او و او سخن می گرداند او: ا نگرویدی به آن که آفرید ترا از خاک باز پس از آب اندک بازپس راست کرد ترا مردی!

38. لکن من: او خدای پروردگار من است و انباز نگویم به پروردگار خود کسی را. [374]

39. و چرا چون در آمدی بوستانت را، گفتی: آنچه خواست خدای نه نیرویی مگر به خدای، اگر بینی مرا من کمترم از تو خواسته و فرزند.

40. پس شاید پروردگار من که دهد مرا بهتر از بوستانت و فرستد بر آن آتش بارانی از آسمان

پس گردد خاکی هامون بی گیاه.

41. یا گردد آب آن فروشده به زمین پس هرگز نتوانی آن را جستنی.

42. و گرد درآمده شد به میوه هاش پس گشت می گرداند هر دو پنجه خویش را بر آنچه هزینه کرد در آن و آن افتاده است بر چفته های خویش و می گوید: ای کاشکی من انباز نیاوردمی به پروردگار خود کسی را.

43. و نبود مرو را گروهی که یاری دهند او را از فرود خدای و نبود کینه کش.

44. آنجات، پادشاهی مر خدای راست سزا. او بهتر است پاداشت و بهتر است سر انجام.

45. و بزن مر ایشان را داستان زندگانی فروتر همچو آبی که فرو آوردیم آن را از آسمان پس آمیخته گشت به آن گیاه زمین، پس گشت ریزه کوفته، همی پراکند آن را بادها و بود و هست خدای بر هر چیزی توانا.

-----------------------------------

(1). م: «عزیم ترم» صفحه : 253

46. خواسته و پسران آرایش [375] زندگانی فروتر و مانده ها شایسته ها بهتر است نزد پروردگارت پاداشت و بهتر است بیوس و امید.

47. و روزی که روان کنیم کوهها را و بینی زمین را پیدا و برانگیختیم ایشان را پس نگذاشتیم از ایشان کسی را.

48. و نموده شدند بر پروردگارت رسته هراینه آمدید ما را همچنان که آفریدیم شما را نخستین بار، نه که گفتید که هرگز نکنیم برای شما وعده گاهی.

49. و نهاده شد نامه، پس بینی گناه کاران را ترسکاران از آنچه در آن و گویند: ای وای ما، چیست مر اینکه نامه را! فرو نمی گذارد خوردی را و نه بزرگی مگر شمارد آن را و یافتند«1» آنچه کردند به جای آمده و ستم نکند پروردگارت کسی را.

50. و چون

گفتیم مر فرشتگان را: سجده کنید مر آدم را، پس سجده کردند مگر ابلیس بود از پریان پس بیرون شد از فرمان پروردگار خویش. ا پس فرا می گیرید او را و فرزندان او را دوستانی از فرود من و ایشان مر شما راست دشمنان بدا مر ستمکاران را بدلی.

51. حاضر نکردم ایشان را آفرینش آسمانها و زمین [376] و نه آفرینش تنهای ایشان و نبودم فراگیرنده گمراه کنندگان یاری.

52. و روزی که گوید آواز دهید انبازان مر آنانی که گفتید، پس خوانند ایشان را پس پاسخ نکنند مر ایشان را و گردانیم میان ایشان هلاک جایی.

53. و دید گنه کاران آتش را، پس گمان بردند که ایشان افتندگان آن و نیافتند از آن جای بازگشتن.

54. و هراینه پدید کردیم در اینکه نبی برای مردمان از هر داستانی و هست آدمئ بیشتر چیزی پیکاری.

-----------------------------------

(1). م: یافتید صفحه : 254

55. و باز نداشت مردمان را که بگروند چون آمد ایشان را راه راست و آمرزش خواهند از پروردگار خویش مگر که آید ایشان را راه و نهاد پیشینگان یا آید ایشان را عذاب رویاروی.

56. و نمی فرستیم فرستادگان را مگر مژده دهندگان و بیم کنندگان و پیکار می کنند آنانی که نگرویدند به ناراست تا بلغزانند به آن راست را، و فراگرفتند نشانهای مرا و آنچه بیم کرده شدند فسوسی.

57. و کیست ستمکارتر از آنی پند داده شد به نشانهای پروردگار خویش پس روی گرداند از آن و فراموش کرد آنچه پیش فرستاد دو دست او! بدرستی که ما گردانیدیم بر [377] دلهای ایشان پوششها که دریابند آن را و در گوشهای ایشان گرانی. و اگر خوانی ایشان را به

راه راست پس هرگز راه نیابند آنگاه همیشه.

58. و پروردگار تو آمرزگار است خداوند بخشایش. اگر گرفتی ایشان را به آنچه ورزیدند، هراینه شتابانیدی برای ایشان عذاب را، نه که مر ایشان راست وعده گاهی هرگز نیابند از فرود او پناه گاهی.

59. و آنت دهها، نیست کردیم ایشان را چون ستم کردند و کردیم برای نیست شدن ایشان وعده گاهی.

60. و چون گفت موسی مر جوان خویش را: می روم تا برسم جای بهم پیوستن دو دریا یا بروم سالها.

61. پس چون رسیدند به جای بهم پیوستن میان آن دو، فراموش کردند ماهی خویشتن پس فراگرفت راه خویش را در دریا سنبی.

62. پس چون بگذشتند، گفت مر جوان خویش را: بده ما را چاشت ما را هراینه دیدیم از سفر خویش اینکه رنجی.

63. گفت: ا دیدی چون که پناه گرفتیم به سنگ پس من فراموش کردم ماهی را! و فراموش نگردانید مرا آن را مگر دیو که یاد کنم آن را و فراگرفت راه خود را در دریا شگفتی.

64. گفت آنت آنچه بودیم [378] می جستیم پس بازگشتند بر پیهای خویش پی رفتنی.

65. پس یافتند بنده را از بندگان ما دادیم او را بخشایشی از نزد خویش و آموختیم او را از نزد خویش دانشی. صفحه : 255

66. گفت مرو را موسی: هیچ پی روی کنم ترا بر اینکه که آموزی مرا از آنچه آموخته شدی راستی!

67. گفت: بدرستی که تو هرگز نتوانی با من شکیبایی کردن.

68. و چگونه شکیبایی کنی بر آنچه فرا نرسیدی به آن دانشی.

69. گفت: زودا که یابی مرا اگر خواهد خدای شکیبا و نافرمانی نکنم مر ترا کاری.

70. گفت: پس اگر پی روی کنی مرا پس

مپرس از من از چیزی تا نو کنم برای تو از آن یاد کردنئ.

71. پس برفتند تا چون برنشستند در کشتی درّید آن را. گفت: ا درّیدی آن را تا به آب فرو بری کسان آن را، هراینه آمدی چیزی را شگفت!

72. گفت: ا نگفتم که تو هرگز نتوانی با من شکیبایی کردن!

73. گفت: مگیر مرا به آنچه فراموش کردم و مرسان مرا از کار من دشواری را.

74. پس برفتند تا چون دیدند پسری را پس، کشت او را. گفت: ا کشتی تنی را پاک بی تنی! هراینه آمد چیزی را ناشناخته.

75. گفت: ا نگفتم مر ترا [379] که تو هرگز نتوانی با من شکیبایی کردن!

76. گفت: اگر پرسم ترا از چیزی پس اینکه، پس یاری مکن با من. هراینه رسیدی از نزد من پوزشی.

77. پس برفتند تا چون آمدند مردمان دهی را خوردنی طلبیدند از مردمان آن پس سرباز زدند که میزبانی کنند آن دو را، پس یافتند در آن دیواری می خواهد که فرو افتد پس راست کرد آن را. گفت: اگر خواستی هراینه فراگرفتی بر آن مزدی.

78. گفت: اینکه جدایی میان من و میان تو، زود آگاهانم ترا به انجام آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی کردن. صفحه : 256

79. اما کشتی، پس بود مر درویشانی را، کار می کردند در دریا پس خواستم که آهومند کنم آن را و بود پیش ایشان پادشاهی، همی گرفتی هر کشتئ را ستم و زور.

80. و امّا پسر، پس بود پدر و مادر او گروندگان پس ترسیدیم که رساند آن دو را گذشتنی از اندازه و ناگروندگی.

81. پس خواستیم که بدل دهد مر آن دو را پروردگار آن دو بهتر

ازو پاکی و نزدیکتر مهربانی.

82. و اما دیوار، پس بود مر دو پسر دو بی پدر در شهر و بود زیر آن گنجی [380] مر آن دو را و بود پدر آن دو شایسته پس خواست پروردگارت که رسند نیروی خویش را و بیرون کنند آن دو گنج خویش را بخشایشی از پروردگارت. و نکردم آن را از فرمان خود. آنت انجام آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی کردن.

83. و می پرسند از تو از ذی القرنین. بگوی، زود برخوانم بر شما ازو یاد کردنئ.

84. بدرستی که ما جای گیر کردیم مرو را در زمین و دادیم او را از هر چیزی راهی و هنجاری.

85. پس پی روی کرد راهی و هنجاری را.

86. تا چون رسید جای فروشدن آفتاب، یافت آن را که فرو می شد در چشمه گرم و یافت نزد آن گروهی را، گفتیم:

ای ذا القرنین؟ یا که عذاب کنی و یا که فراگیری در ایشان نیکویی.

87. گفت: امّا هر که ستم کرد پس زود عذاب کنیم او را، باز پس بازگردانده شود به پروردگار خویش پس عذاب کند او را عذابی ناشناخته.

88. و امّا هر که گروید و کرد شایسته، پس مرو راست پاداشت نیکوتر و زود گوییم او را از فرمان خویش آسانی.

89. باز پس پی روی کرد راهی و هنجاری.

90. تا چون رسید جای برآمدن آفتاب، یافت آن را [381] که بر می آمد بر گروهی که نگرداندیم برای ایشان از فرود آن نهفتئ و پوششی.

91. همچنانت و هراینه فرا رسیدیم به آنچه نزد او دانشی.

92. باز پس پی روی کرد راهی و هنجاری. صفحه : 257

93. تا چون رسید میان دو کوه، یافت

از فرود آن دو گروهی را نزدیک نبودند که دریابند گفتاری را.

94. گفتند: ای ذا القرنین؟ بدرستی که یأجوج و مأجوج تباهی کنندگانند در زمین، پس هیچ گردانیم برای تو خراجی بر اینکه که گردانی میان ما و میان ایشان بندی!

95. گفت: آنچه ساخته و جای گیر کرد مرا در آن پروردگار من، بهتر است پس یاری دهید مرا به نیرویی گردانم میان شما و میان ایشان دیواری.

96. دهید مرا پاره های آهن، تا چون برابر کرد میان دو کوه گفت: در دمید، تا چون گردانید آن را آتشی، گفت: دهید مرا ریزم بر آن مس گداخته.

97. پس نتوانستند«1» که برآیند آن را و نتوانستند مر آن را سوراخ کردنی.

98. گفت: اینکه بخشایشی است از پروردگار من پس چون آید وعده پروردگار من کند آن را کوفته و هست وعده پروردگار من راست.

99. و گذاشتیم برخی ایشان را در آن روز که در می شود در برخی و در دمیده شد [382] در صور پس فراهم آوردیم ایشان را فراهم آوردنی.

100. و پیش آوردیم دوزخ را در آن روز مر ناگروندگان را پیش آوردنی.

101. آنانی که بود چشمهای ایشان در پوششی از کتاب من و بودند که نتوانستند«2» شنیدنی.

102. ا پس پنداشت آنانی که نگرویدند که فراگیرند بندگان مرا از فرود من دوستانی! بدرستی که ما ساخته کردیم دوزخ را برای ناگروندگان جای فرود آمدن.

103. بگوی، ا آگاهانیم شما را به زیان کارتران کردارها!

104. آنانی که گم شد کوشش ایشان در زندگانی فروتر و ایشان پندارند که ایشان نیکو می کنند کار را.

105. اینان آنانی اند که نگرویدند به نشانهای پروردگار خویش و دیدار او، پس ناچیز شد کردارهای ایشان پس

برنداریم برای ایشان روز رستخیز سنجیدنی.

-----------------------------------

(1). م: «توانستید»

(2). م: «نه نتوانستند» صفحه : 258

106. آنت پاداشت ایشان دوزخ است به آنچه نگرویدند و فرا گرفتند نشانهای مرا و فرستادگان مرا فسوس.

107. بدرستی که آنانی که نگرویدند«1» و کردند شایسته ها، بود مر ایشان را بوستانهای بهشت پر درخت جای فرود آمدن.

108. جاویدان در آن، نمی جویند از آن گشتنی. [383]

109. بگوی، اگر باشدی دریا سیاهی مر سخنان پروردگار مرا هراینه برسیدی دریا پیش که برسد سخنان پروردگار من و اگر بیاریم مانند آن را یاری.

110. بگوی، هراینه من آدمی ام مانند شما، پیغام داده می شود به من که هراینه خدای شما خدایی است یکی پس هر که باشد که امید دارد دیدار پروردگار خویش پس بکندا کاری شایسته و انباز میاردا به پرستش پروردگار خود کسی را.

مریم، مکّی، 98 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. کافی. هادی. ید اللّه فوق أیدیهم. رحیم. علیم. صادق است خدای گروهی گفته اند اینکه نام مهین خداست عزّ و جل.

2. اینکه یاد کرد بخشایش خدای تست بنده خویش را زکریا نام.

3. آنگاه که آواز داد خدای خویش را آوازی پنهان هیچکس برو مطلع نه.

4. گفت: ای خدای من؟ که مرا سست شد استخوان از من و برافروخت سر«2» ... سپیدی موی و نبودم به خواندن تو ای خدای من بدبخت یعنی تو مرا خواهان کرده به اجابت کردن دعا.

5. و من همی ترسم از خویشان یعنی ترسم که ایشان دین بگردانند از پس مرگ من و هست زن من نازاینده، پس عطا ده مرا از نزد تو یعنی از فضل و رحمت دوستی یعنی پسری.

6. تا میراث گرد«3» از من [384] و میراث یابد از خاندان یعقوب یعنی

خلیفت ایشان باشد و بکن او را پروردگار من؟ پسندیده یعنی او را نبوت و طاعت کرامت کن.

7. ای زکریا«4»؟ ما همی مژده دهیم ترا به پسری نام او یحیی که نکردیم او را از پیش هم نامی.

8. گفت: ای پروردگار من؟ از کجا باشد مرا پسری و هست زن من نازاینده و هراینه رسیده ام از پیری به خشکی.

-----------------------------------

(1). م: «نگرویدند»

(2). م: ناخوانا [.....]

(3). گرد- گیرد

(4). م: «زکریا» صفحه : 259

9. گفت: چنان، گفت پروردگارت: که آن بر من آسان است و خود بیافریدم ترا از پیش و نبودی هیچ چیز.

10. گفت: ای پروردگار من؟ بکن مرا نشانی تا بدانم که زن من بار گرفته است. گفت: نشان تو آن است که سخن نتوانی گفت با مردمان سه شبان روز درست و سلامت.

11. پس بیرون آمد بر گروه خویش از نمازگاه پس اشارت کرد به ایشان که نماز کنید بامداد و شبانگاه.

12. ای یحیی؟ بگیر نوشته را به نیرو یعنی به جد و اجتهاد. و بدادیم او را درستی سخن به کودکی.

13. و مهربانی از نزد ما و پاکی از معصیت و بود پرهیزکار فرمان بردار.

14. و نیکوکار به مادر و پدر خویش و نبود بزرگ منشی نافرمان.

15. و درود برو باد در دو جهان آن روز که بزادندش و آن روز که بمیرد و آن روز که برانگیزندش زنده.

16. و یاد کن اندر قرآن مریم را، آنگاه که جدا شد از کسان خویش به جایگاهی سوی آفتاب بر آمدن از بهر آنکه وقت زمستان بود. [385]

17. پس فراگرفت مریم از میان خویش و ایشان پرده پس بفرستادیم بدو جبرئیل را بیستاد پیش مریم او را بصورت

آدمی راست.

18. گفت مریم جبرئیل را: که من پناه گیرم به خدای از تو اگر هستی تو پرهیزکار.

19. گفت جبرئیل مریم را: هراینه من فرستاده پروردگار توام تا ببخشم ترا تا بشارت دهم ترا به عطا دادن خدای پسری پاکیزه و شایسته پاک از شرک و افک.

20. گفت مریم او را: چگونه باشد مرا پسری و نبسود مرا هیچ آدمئ و نباشم جوینده فساد بدکار!

21. گفت: چنان است که تو همی گویی یا مریم. گفت پروردگار تو: که آن بر من آسان است و تا بکنیم او را نشانی یعنی عبرتی سازیم از آفریدن او از برای مردمان و بخشایشی از ما آن کسانی را که او را متابعت کند در دین و بود آن کاری گذارده رانده در لوح محفوظ.

22. پس باردار شد او را پس به یکسو شد با او یعنی به آن حمل به جایگاهی دور به یک گوشه سرای و گفته اند در پس کوه.

23. پس آورد او را اثری بار نهادن درد زه به سوی نزدیک تنه درخت خرما. گفت که، ای کاشکی من بمردمی پیش ازین و بودمی فراموش گذاشته؟

24. پس آواز داد او را از زیر او یعنی عیسی و گویند جبرئیل که اندوهگین نشوی بدرستی که کرد پروردگار تو در زیر تو در زیر فرمان تو جوی آب. صفحه : 260

25. و بجنبان سوی خودت تنه درخت خرما را تا فرو افتد بر تو خرمای تر تازه.

26. پس بخور یا «1» مریم رطب و بیاشام از آن آب جوی و روشن شو به چشم بدین فرزند، پس اگر بینی از آدمی کسی را پس بگوی که

من پیمان کرده ام مر خدای را [386] خاموشی، پس هرگز سخن نگویم امروز با هیچ مردم یعنی با فرشتگان سخن گویم.

27. پس بیاورد او را به گروه خویش برداشته او را گفتند: ای مریم؟ هراینه آوردی چیزی شگفت.

28. ای خواهر هارون نبود پدرت مرد بد و نبود مادرت بدکار یعنی از کجاست ترا اینکه فرزند.

29. پس اشارت کرد به سوی او، گفتند: چگونه سخن گوییم با کسی که هست در گهواره کودکی.

30. گفت عیسی: که من منم بنده خدایم، بداد مرا نوشته دانستن انجیل را و بکرد مرا پیغمبری.

31. و بکرد مرا با برکت هر کجا که باشم تعلیم خیر کنم و فرموده است مرا به نماز و پاکی تا باشم زنده.

32. و نیکوکار به مادر خویش و نگرداند مرا گردن کشی بدبختی و نیک بخت یعنی مرا متواضع آمدند.

33. و درود باد بر من آن روز که بزادند مرا و آن روز که بمیرم و آن روز که برانگیزنده«2» زنده.

34. آنت عیسی پسر مریم و اینکه است صفت او، گفتار راست آن که درو به گمان می شوند.

35. نبود مر خدای را یعنی نبود در صفت خدای که فرا گیرد از هیچ فرزندی، پاک است او، هرگاه که براند کاری حکم کند چیز را که اندر معلوم او بود، پس هراینه گوید او را بباش پس می باشد.

36. و بدرستی که خدای پروردگار من است و پروردگار شماست، پس بپرستید او را اینکه که یاد کردیم راه است راست.

37. با هم نساخت گروهها [387] از میان ایشان پس وای مر آنانی را که کافر گشتند از حاضر آمدن روزی بزرگ یعنی قیامت.

38. چه شنوا باشند و

چه بینا آن روز که آیند ما را، لکن ستمکاران امروز در گمراهی اند آشکار.

-----------------------------------

(1). م: «با»

(2). ظ: «برانگیزندم» صفحه : 261

39. و بترسان ایشان را از آن روز ارمان، آنگاه که پرداخته شود کار شمار، و ایشان در غفلتی اند و ایشان نمی گروند.

40. آنگه خدا خبر داد از فنای خلق گفت: هراینه ما میراث یابیم زمین را و هر که بر آن است و به سوی ما بازگردانند ایشان را یعنی بمیرانیم ایشان را تا هیچکس نماند و دعویهای ایشان منقطع گردد و آنگاه ایشان را به ما آرند و ما ایشان را جزا دهیم بر آنچه کرده باشند.

41. و یاد کن درین نامه ابراهیم را؟ که او بود راست گوی پیغمبری.

42. آنگاه که گفت مر پدر خویش را آزر را و او بت پرست بود: ای پدر من؟ چرا پرستی چیزی را که نشنود و نبیند و نه باز دارد از تو هیچ چیز را!

43. ای پدر من؟ هراینه من آمد مرا از دانش آنچه نیامد ترا پس پیروی کن مرا، نمایم ترا راهی راست.

44. ای پدر من؟ مپرست دیو را که دیو هست مر خدای را نافرمان.

45. ای پدر من؟ هراینه من می ترسم یعنی می دانم که ببساید ترا شکنجه از مهربان خدای تا باشی مر دیو را دوستی و یاری.

46. گفت پدر ابراهیم ابراهیم را: ا روی گرداننده تو، تو از خدایان من ای ابراهیم! اگر بازنایستی سنگسار کنم ترا و کار تو ظاهر کنم و جدا شو از من [388] روزگاری.

47. گفت ابراهیم مر پدر را: درود باد بر تو؟ زودا که آمرزش خواهم مر ترا از پروردگار خویش که او هست به من مهربان.

48.

و جدا شوم از شما و از آن چیزی که خدا می خوانید از فرود خدا و بخوانم پروردگار خویش را شاید که نباشم به خواندن پروردگار خویش بدبخت چنانکه شما بدبخت شده اید از پرستیدن بتان.

49. پس چون جدا شد ازیشان و به زمین مقدس شد و از آن چه می پرستند از فرود خدا، بخشیدیم از پس هجرت مرو را اسحاق را و یعقوب را پسر اسحاق و هر یکی را یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب کردیم پیغمبری.

50. و بخشیدیم مر ایشان را از بخشایش ما نبوّت و کردیم مر ایشان را ثنای نیکو بلند.

51. و یاد کن در نبی پسر عمران را، که او بود ویژه کننده دین به کنانه در دل و بود فرستاده پیغمبری.

52. و خواندیم او را یعنی با او سخن گفتیم در روز آدینه از سوی کوه یعنی آن طور که میان مصر و مدین است بر راست موسی و نزدیک کردیم او را رازگویان همراز بی واسطه.

53. و بخشیدیم مرو را از بخشایش ما برادرش را هارون پیغمبری. صفحه : 262

54. و یاد کن در نبی پسر ابراهیم را، که او بود راست وعده و بود فرستاده پیغمبری.

55. و بودی فرمودی کسان خویش را به نماز و پاکی و بود نزدیک پروردگار خویش پسندیده.

56. و یاد کن در نبی ادریس را، اخ نوح، که او بود پیوسته راست گوی پیغمبری. [389]

57. و برداشتیم او را جایگاهی بلند.

58. اینان از زکریا«1» تا ادریس، آنانی که نیکویی کرد خدای بر ایشان از پیغمبران از فرزندان آدم یعنی ادریس، و از آنها که برداشتیم با نوح در کشتی و از فرزندان ابراهیم یعنی

اسمعیل و یعقوب یعنی موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی و از آنها که راه نمودیم و برگزیدیم ایشان را بر خلق، چون برخوانند بر ایشان آیتها خدای مهربان بر روی افتند سجده کنان و گریان.

59. پس از پی درآمد از پس ایشان گروه بد، از دست بدادند نماز را یعنی از وقت خویش همی ببرند و پی روی کردند آرزوها را پس زودا که بینند زیان کاری بزرگ در دنیا و آخرت.

60. مگر آنکه باز آمد به خدای از گناه و گروید و کرد کردار شایسته، پس اینان درآیند در بهشت و ستم نکنند بر ایشان هیچ چیز را.

61. بهشتهای باشیدنی آنی که وعده کرد خدای مهربان بندگان خویش را به نادیده که باشد و هست وعده او آمده به جای آمده و تمام کرده بی خلفی.

62. نشنوند در آن سخن نابکار مگر درودی و آفرینی یعنی سلام بر یکدیگر و سلام فرشتگان بریشان و ایشان راست روزی ایشان در آن بامداد و شبانگاه.

63. آنت آن بهشت آن که میراث دهیم از بندگان خویش آن را که باشد پرهیزکار.

64. و نه فرو آییم مگر به فرمان پروردگار تو، او راست آنچه اندر پیش ماست از امر آخرت و آنچه پس ماست از امر دنیا و آنچه میانه است و نبود پروردگار تو فراموش کار.

65. خداوند آسمانها [390] و زمین و آنچه میان هر دو، پس بپرست او را و شکیبا می باش مر پرستش او را، هیچ دانی مر او را هم نامی و هم تایی!

-----------------------------------

(1). م: «زکریا» صفحه : 263

66. و همی گوید مردم ابّی بن خلف: ا آنگاه که بمیرم زودا که بیرون آرند مرا زنده!

67. ا هیچ

یاد نکند مردم یعنی ابی بن خلف که ما آفریدیم او را از پیش و نبود هیچ چیز.

68. پس سوگند به پروردگار تو هراینه گرد کنیم در آن جهان ایشان را و دیوان را باز حاضر کنیم ایشان را گرد دوزخ به زانو درآیندگان جماعت جماعت.

69. باز هراینه بیرون کشیم از هر گروهی آنانی را که سختراند بر خدای مهربان به بی فرمانی.

70. باز ما داناتریم به آنانی که ایشان سزاوارتراند به آن به سوختن.

71. و نیست از شما مگر آینده اوست یعنی در شود و رود و درین آیت به آن معنی است که او خواست هست بر پروردگار تو واجب رانده.

72. باز برهانیم آنانی را که پرهیزیدند و بگذاریم ستمکاران را در آن به زانو افتادگان جماعت جماعت.

73. و چون خوانند بریشان حجتهای ما روشنان، گوید آنانی که نگرویدند مر آنانی را گرویدند: کدام دو گروهند بهتر به جایگاه و نیکوتر به انجمن.

74. و چندا که نیست کردیم پیش ازیشان از گروه که ایشان نیکوتر به رخت خانه و به دیدار.

75. بگو آن که باشد در گمراهی فرو گذارد او کفر پس بیفزایدا [391] برای او خدای مهربان افزودنی تا چون بینند آنچه وعده همی کنند یا عذاب دنیا و یا قیامت پس زودا که بدانند آن را که او بتر است به جایگاه و سست تر به لشکر.

76. و بیفزاید خدای آنانی را که راه یافتند یقینی و بیانی اند [ر] صفت دنیا تا ایشان ضعیف نگردند در دین. و آن ماندگان کردارهای شایسته بهتر است به نزد پروردگار تو به پاداشت و بهتر به بازگشت و سر انجام.

77. ا پس دیدی

یا محمّد آنی را که نگروید به آیتهای ما و گفت: هراینه دهند مرا خواسته و فرزندی!

78. ا دیده ور گشت نهان را یا فرا گرفت نزد خدای پیمانی استوار که او را در بهشت فرو آرد و گویند لا اله الّا اللّه.

79. حقا نه چنان است که او پندارد بنویسم تا او را بر آن جزا دهیم آنچه همی گوید و بیفزاییم برای او از عذاب افزودنی.

80. و میراث گیریم ازو آنچه همی گوید و بیاید«1» ما را تنها در آخرت با او هیچ چیز نه و هیچ کس نه.

81. و فرا گرفتند از فرود خدای خدایانی یعنی بتان را تا باشند ایشان را بازدارنده از عذاب خدای.

-----------------------------------

(1). م: «بباید» صفحه : 264

82. حقا، زودا که ناسپاس شوند به پرستیدن ایشان یعنی بیزار شوند ازیشان و باشند بر ایشان دشمنی.

83. ا ندیدی که ما فرستادیم دیوان را بر ناگروندگان بر می آرند ایشان را به معصیت شیرین همی گردانند اندر چشم و دل ایشان برآغالیدنی.

84. پس شتاب مکن بریشان هراینه که می شماریم ایشان را شمردنی.

85. آن روز که گرد آریم پرهیزکاران را به سوی خدای مهربان گروهی آراسته.

86. و برانیم گناه کاران را به سوی دوزخ آیندگان به آب از تشنگی. [392]

87. نتوانند خواهش کردن را مگر آنکه فرا گرفت نزد خدای مهربان پیمان استوار یعنی لا اله الّا اللّه.

88. و گفتند کافران: فراگرفت خدای فرزندی.

89. هراینه بگو آورد چیزی بزرگ و ناشایست.

90. خواهد آسمانها که بشکافند ازین سخن و بشکافد زمین و بیفتد کوهها افتادنی ریزه ریزه از نهیب.

91. که خواندند خدای را فرزندی.

92. و نمی باید و نسزد و نشاید مر خدای را که فراگیرد

فرزندی که او را بدان حاجت نیست، او را بدان صفت نشاید کرد.

93. نیست هر کسی که در آسمانها و زمین مگر آینده است خدای را به بندگی نه به فرزندی.

94. هراینه بدانست ایشان را و بشمرد ایشان را یعنی انفاس ایشان را شمردنی.

95. و همه ایشان آینده است او را روز رستخیز تنها و به عمل خویش جزا یابد.

96. هراینه آنانی که گرویدند و کردند کردارهای نیک زودا که کند ایشان را خدای دوستی.

97. پس هراینه آسان کردیم او را یعنی قرآن را به زبان تو تا مژده دهی به او به قرآن پرهیزکاران را و بیم کنی به او به قرآن گروهی را پیکاران سخت یعنی کافران را.

98. و چندا نیست کردیم پیش ازیشان از گروهی هیچ می بینی ازیشان از هیچ کسی یا می شنوی ایشان را هیچ بانگی اندک یا بسیار آوازی! دگر صوت خفی باشد.

طه، مکّی، 135 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [393]

1. یا رجل بلغه«1» عک ّ ای مرد مردانه. 2. [نه] فرستادیم بر تو اینکه نبی را تا رنجور گردی.

-----------------------------------

(1). م: «بلغّه» صفحه : 265

3. لکن پندی مر آن را که بترسد.

4. فرو فرستادنی از آنکه بیافرید زمین را و آسمانها را بلندتران.

5. خدای مهربان بر عرش استیلا کرد یعنی بر آن قاهر است.

6. مرو راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه میان هر دو و آنچه زیر خاک نمکین یعنی ماهی که زمین بر پشت اوست.

7. و اگر بلندگویی گفتار را پس هراینه او داند نهان را یعنی سری که با یکدیگر گویند و نهان تر از آن را یعنی چیزی که در دل خویش

اندیشه کنی.

8. خدای نیست هیچ خدایی مگر او، او راست نامهای نیکو.

9. و هیچ آمد به تو سخن پسر عمران.

10. آنگاه که شب آدینه دید آتشی را پس گفت مر کسان خویش را، درنگ کنید؟ که من دیدم آتشی را تا مگر من بیارم شما را از آن آتش پاره یعنی تا شما نیز آتش برافروزید یا بیابم بر آن آتش رهنمایی یعنی کسی یابم که مرا بر راه دلالت کند.

11. پس چون آمد آن را، آواز داده شد ای موسی.

12. بدرستی که من، من پروردگار توام پس بیرون کن نعلینت را که تو درین وادی پاک«1» ... طوی نام.

13. و من برگزیده ام ترا به نبوّت پس گوش فرا دار مر آن را که وحی همی کنند.

14. که من، من خدای که نیست هیچ خدایی مگر من، پس بپرست مرا فوحّدنی و به پای دار نماز را یاد کرد مرا یعنی یاد کردی باشد از تو مرا.

15. بدرستی که رستخیز آینده است نزدیک ام پوشانم آن را از خود تا پاداشت دهد هر تنی را به آنچه کوشد از نیک و بد.

16. پس باز مداردا ترا از آن یعنی از ایمان به آ [ن] [394] آنکس که نمی گرود به آن و پی روی کرد کام خویش را تا هلاک شوی.

17. و چیست آنت به دست راستت ای موسی!

18. گفت موسی او عصای عکّازه من است بچسبم تکیه کنم برو و برگ درخت فرو کنم به آن برگوسپندان خویش و مراست در آن حاجتها دیگر.

19. گفت خدای او را: بیندازش ای موسی؟

20. پس بینداختش پس ناگاه او ماری است همی دود ماری گردید زود رو او را بشی

چون بش اسب.

21. گفت: بگیر آن را و مترس؟ زود بازگردانیم آن را به هیأت او نخستین یعنی عصایی چنان که بود.

22. و فراهم آر دست خویش را الی جنبک تحت العضد با پر خویش تا بیرون آید سپید از بی علت بد من غیر برص نشانی دیگر بر پیغمبری او.

23. تا بنمایم ترا از نشانهای ما بزرگتر.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 266

24. برو سوی فرعون؟ که او از اندازه گذشت.

25. گفت موسی: ای پروردگار من؟ گشاده گردان مرا سینه من به پذیرفتن ایمان.

26. و آسان کن مرا کار من تا من اینکه رسالت به فرعون رسانم.

27. و بگشای بندی را از زبان من.

28. تا دریابند گفتار من.

29. و بکن برای من دستوری و هم پشتی از کسان من.

30. هارون را برادر من.

31. استوار کن به او پشت من.

32. و انباز کن او را در کار من.

33. تا به پاکی یاد کنیم ترا بسیار.

34. و یاد کنیم ترا بسیار.

35. که تو بودی و هستی به ما بینا.

36. گفت خدای: بدرستی که داده شدی [395] خواست تو، ای موسی.

37. و هراینه منت نهادیم بر تو باری دیگر از پیش اینکه.

38. آنگاه که الهام دادیم به مادر تو یعنی اندر دل او افکندیم آنچه الهام دهند اندر شغلی که کسی را پیش آید الهام دادیم او را.

39. که بینداز او را در تابوت صندوق یعنی اندر تابوت کن پس بیند از او را در دریا یعنی رود نیل پس بیندازدا او را دریا به کناره، تا بگیرد او را دشمنی که مراست و دشمنی که او راست، و افکندم بر تو دوستی از من و تا پرورده شوی

بر دیدار من نظرگاه من.

40. آنگاه که می رفت خواهر تو مریم نام، پس می گفت: هیچ راه نمایم شما را بر کسی که پذیرد او را. پس بازگردانیدیم ترا به سوی مادر تو تا روشن شود به تو چشم او و اندوهگین نشود و آنگاه که کشتی تنی را پس برهانیدیم ترا از آن اندوه یعنی قصاص و آزمودیم ترا آزمودنی پس درنگ کردی سالها در میان مردمان مدین پس بیامدی براندازه یعنی بر سر چهل سال از مولود او ای موسی.

41. و برگزیدم و مفسران گویند خالص گردانیدیم ترا برای رسالت خود.

42. برو تو و برادر تو به نشانهای من یعنی به عصا و ید بیضا و سستی مکنید در یاد کردن من به توحید.

43. بروید به سوی فرعون که او از اندازه گذشت.

44. پس بگویید او را گفتاری نرم به رفق و نرم، نه به عنف و درشتی تا مگر که او پند گیرد یا بترسد.

45. گفتند: ای پروردگار ما؟ ما می ترسیم که پیشی گیرد بر ما شتاب کند و پیش از سخن ما را هلاک کند یا اینک از اندازه گذرد و ایمان نیارد.

46. گفت خدای عز و جل: مترسید که من با شماام [396] همی شنوم گفتار شما و همی بینم. صفحه : 267

47. پس بیایید او را پس گویید ما دو فرستادگان پروردگار توایم، پس بفرست با ما پسران یعقوب را و مرنجان ایشان را بدرستی که آورده ایم به تو نشانی و حجتی یعنی عصا و ید بیضا آن روز که عرضه کردند از پروردگار تو، و درود باد بر آن کسی که پی روی کرد راه راست را یعنی

اسلام آورد.

48. ما وحی کرده شد به سوی ما که عذاب بر آن کس است که دروغ گوی داشت و برگشت.

49. گفت فرعون: پس کیست پروردگار شما ای موسی!

50. گفت موسی: پروردگار ما آن است که بداد هر چیزی را آفرینش خود را پس راه نمود به الهام تصرّفها.

51. گفت فرعون: پس چیست حال گروهان پیشین!

52. گفت موسی: دانش آن نزد خدای من است در نوشته که غلط نکند پروردگار من و فراموش نکند.

53. آنی که گردانید برای شما زمین را بستری و پدید کرد برای شما در آن راهها و فرو آورد از آسمان آبی را پس بیرون آوردیم به آن گوناگون از گیاه پراکنده مختلف اندر لون و طعم و منفعت.

54. بخورید و بچرانید چهارپایان خویش را هراینه در اینکه است نشانهای مر خداوندان خردها را.

55. از آن آفریدیم شما را یعنی اصل شما را و در آن باز بریم شما را و از آن بیرون آریم شما را باری دیگر یعنی روز قیامت.

56. و هراینه نمودیم او را نشانها و حجتهای خود را همه آن پس دروغ گوی داشت و سرباز زد از گرویدن. [397]

57. گفت: ا آمدی ما را تا بیرون کنی ما را از زمین ما یعنی زمین مصر به جادویی خویش ای موسی!

58. پس هراینه بیاییم ترا به جادویی مانند آن پس گردان در میان ما و در میان خودت هنگامی که خلاف نکنیم آن را ما و نه تو جایی راست و هموار جز ازین.

59. گفت موسی: وعده گاه شما روز آرایش است یعنی روز عاشورا و آن وقت که گرد آرند آدمیان را چاشتگاه.

60. پس برگشت فرعون پس فراهم

آورد بدسگالی خویش را یعنی جادوان را باز آمد آن میعاد.

61. گفت ایشان را موسی: وای شما؟ مسازید بر خدای دروغی پس نیست کند شما را به عذابی؟ و هراینه نومید گشت که دروغ ساخت.

62. پس واکشیدند کار خویش را در میان خویش و پنهان کردند آن راز را. صفحه : 268

63. گفتند: هراینه اینکه دو یعنی موسی و هارون جادوانند می خواهند که بیرون کنند شما را از زمین شما یعنی زمین مصر به جادویی خویش و ببرّند اینکه راه شما را یعنی سنت شما بهتر.

64. پس به هم آرید و دل بنهید سازش و سگالش خویش را، باز بیایید رس استاده و هراینه کام یافت امروز آن کسی که زبردست شد.

65. گفتند: ای موسی؟ یا اینکه که بیندازی عکّازه را و یا اینکه که باشیم نخستین کسی که انداخت.

66. گفت موسی: نه که اندازید، پس ناگاه رسنهای ایشان و عصاهای ایشان [398] چنان نموده می شود به سوی او از جادوی ایشان که آنها همی دود.

67. پس یافت در خودش ترسی موسی از آنکه پنداشت که قصد او می کنند.

68. گفتیم: مترس؟ که تو، تو برتری یعنی غالبی بریشان.

69. و بینداز آنچه در دست راست تست یعنی عصا تا فرو برد آنچه ساختند. هراینه آنچه ساختند مکر جادوی است و کام نیابد جادو هر جا که آید.

70. پس به روی انداخته شد جادوان سجده کنان، گفتند: گرویدیم به پروردگار هارون و موسی.

71. گفت فرعون: ا گرویدید و باور داشتید او را پیش از آن که دستوری دهم شما را! هراینه که او موسی بزرگ شماست استاد مهین شماست آن که بیاموخت شما را جادویی

را پس هراینه ببرّم دستهای شما را و پایهای شما را از ناهموار یعنی دست راست و پای چپ و هراینه آویزم شما را بر تنه های درختهای خرما و هراینه دانید که کدام ما یعنی از من و از خدای موسی سختر است به جهت عذاب و پاینده تر عذاب او.

72. گفتند: هرگز برنگزینیم ترا بر آنچه آمد ما را ازین حجّتهای روشن یعنی ید و عصا به آن خدایی که آفرید ما را. پس بگذار یعنی بکن هر چه تو گذارنده و کننده از بریدن و کشتن که می گذاری و می کنی درین زندگانی فرودتر یعنی اگر ما را هلاک کنی آن هلاک کردن دنیا باشد.

73. ما گرویدیم به پروردگار خویش تا بیامرزد ما را گناهان ما را و آنچه به زور داشتی ما را بر آن از جادویی و خدای که برو هلاک روا نیست و تو هلاک خواهی شد بهتر و پاینده تر.

74. هراینه که او هر که آید به پروردگار خویش گنه کار، پس هراینه مرو راست دوزخ نمیرد در آن [399] و نزید زندگانی که او را سود دارد. صفحه : 269

75. و هر که آید او را گرونده، که کردکارهای نیک، پس اینان، ایشان راست پایه گاهها بلندتران.

76. بهشتهای باشیدنی که می رود از زیر آن جویهای می و شیر و انگبین و آب صافی، جاویدان در آن، و آنت پاداشت آنکس که پاک شد به ایمان و زکوه.

77. و هراینه وحی کردیم به سوی موسی، که ببر به شب بندگان مرا از زمین مصر پس پیدا کن برای ایشان راهی را در دریا خشک. نترسی از رسیدن دشمن و نترسی از غرق.

78. پس از

پی ایشان رفت فرعون با لشکرهای خویش پس فرا پوشید ایشان را از دریا یعنی آب ایشان را فرو گرفت آنچه فرو پوشید و فرو گرفت ایشان را.

79. و گمراه کرد فرعون گروه خویش را و ننمود راه.

80. ای پسران یعقوب؟ بدرستی که برهانیدیم شما را از دشمن شما و وعده کردیم شما را سوی آن کوه که بر راست شما بود و فرو فرستادیم بر شما ترنگبین را و سمانا را.

81. بخورید از پاکهای آنچه روزی دادیم شما را و از اندازه مگذرید در آن نعمت خدای را پس واجب گردد و فرو آید بر شما خشم من و هر که واجب گردد و فرو آید برو خشم من هراینه فرو افتاد در دوزخ.

82. و هراینه من بسیار آمرزشم مر آن را که بازگشت و گروید به خدای و کرد کردار نیک پس راه یافت [400].

83. و چه چیز به شتاب آورد ترا که بیامدی از میان گروه تو ای موسی!

84. گفت موسی: ایشان اینانند بر پی من و بشتافتم به سوی تو ای پروردگار من تا خشنود شوی نخست از من.

85. گفت خدای: پس ما بدرستی آزمودیم بشورانیدیم فتنه کردیم گروه ترا از پس تو یعنی رضای تو بماند و محل من زیادت شود و گمراه کرد ایشان را و بی راه گردانید ایشان را سامری نام او موسی بن ظفر.

86. پس بازگشت موسی به سوی گروه خویش خشمناک اندوهگین گفت: ای گروه من؟ ا نه وعده کرد شما را پروردگار شما وعده نیکو یعنی راست که شما را توریت دهد! ا پس دراز شد آمد بر شما مفارقت دور شدن من از شما

اینکه روزگار یا خواستید که واجب شود فرو آید بر شما خشمی از پروردگار شما پس خلاف کردید وعده مرا! صفحه : 270

87. گفتند سامری و پی روان او: خلاف نکردیم وعده ترا به توانایی خویش و لیکن ما برداشتیم برداشته بودیم بارهای از پیرایه گروه فرعون قبطیان پس انداختیم آن را نزدیک تا اندر آتش افکند تا که تو باز آیی چه فرمایی، پس همچنین انداخت سامری آنچه با او بود از پیرایه جمله اندر آتش برد.

88. پس بیرون آورد برای ایشان گوساله تنی میان تهی و آن را مرصّع کرد به جواهر مرو راست بانگی بانگ گاو، پس گفتند اینکه خدای شماست و خدای موسی پس فراموش کرد اینکه را می جوید.

89. پس خدای عز و جل گفت: ا پس نمی بینند که باز نمی گرداند سوی ایشان گفتاری را و نتواند مر ایشان را زیانی و نه سودی.

90. و بدرستی که گفت مر ایشان را هارون از پیش: ای گروه من؟ بدرستی که فریفته شدید به اینکه و هراینه پروردگار شما [401] آن خدای مهربان است پس پی روی کنید مرا و فرمان برید فرمان مرا.

91. گفتند: همیشه باشیم هرگز برنگردیم بر پرستیدن آن پیوستگی کنندگان تا باز آید به سوی ما موسی.

92. گفت: ای هارون؟ چه بازداشت ترا چون دیدی ایشان را که گمراه شدند

93. که به پی من نیامدی تا آن عذری بودی ا پس عاصی نافرمان شدی فرمان مرا!

94. گفت هارون: ای پسر مادر من؟ مگیر ریش مرا و نه سر مرا گیسوی مرا که من ترسیدم که گویی جدایی افکندی میان پسران فرزندان یعقوب و نگاه نداشتی سخن مرا وصیت که

مرا گفته بودی اخلفنی فی قومی.

95. گفت: پس چیست کار تو یعنی اینکه از کجا ساختی و چون کردی و چه ترا برین داشت ای سامری!

96. گفت: دیدم به آنچه ندیدید آن را، پس گرفتم مشتی از خاک پی اسب آن فرستاده یعنی جبرئیل پس انداختم آن را اندر جوف عجل و همچنان آراسته کرد مرا تن من.

97. گفت موسی: پس برو. پس هراینه مر تراست در زندگانی یعنی تا زنده مانی که گویی اینکه لفظ را یعنی بسودن و آمیختن نیست با خلق و هراینه مر تراست وعده گاهی دوزخ هرگز خلاف کرده نشوی آن را و بنگر به سوی خدایت آنی که گشتی بر پرستیدن او پیوستگی کننده. هراینه بسوزانیم آن را باز به باد دهیم آن را در دریا به باد دادنی.

98. هراینه خدای شما آن خدایی است آنی که نیست هیچ خدایی مگر او. فرا رسید و گنجانید هر چیزی را به دانش هیچ چیز از علم او بیرون نیست.

99. همچنان بر می گوییم قصه همی کنیم بر تو ای محمّد از خبرهای آنچه [402] گذشت و هراینه دادیم ترا از نزد ما یاد کردی یعنی قرآن.

100. هر که روی بگرداند ازو پس هراینه او برگیرد در روز رستخیز باری و بزه. صفحه : 271

101. جاویدان درو و بدا که و بد بود مر ایشان را در روز رستخیز جهت بار.

102. آن روز که دردمند در صور و گرد آریم گناه کاران را آن روز کبود چشمان و قیل کوران.

103. راز می گویند با یکدیگر در میان خویش، که نکردید درنگ اندر دنیا مگر ده شب.

104. ما داناتریم به آنچه می گویند آنگاه که گوید بهتر ایشان

به راه، که نکردید درنگ مگر یک روز.

105. آنگاه گفت: و پرسند ترا یا محمّد از کوهها، پس بگو، به باد بردهد آن را تا با زمین راست گردد پروردگار من به بادبردادنی.

106. پس گذاردا آن را بیابانی هموار و نسو که هیچ نباتی اندر آن نه.

107. نبینی در آن هیچ کژئ و نه هیچ بلندی دیری.

108. آن روز پی روی کنند آن خواننده را که ایشان را خواند به موقف قیامت و آن اسرافیل باشد که اندر صور دمد هیچ کژی نیست مر او را اندر آن دعای او یعنی صدق و حقیقت بود و خلق را از آن هیچ عدول نبود و آرامد بانگها و آوازها مر خدای مهربان را پس نشنوی مگر آوازی نرم و اندک.

109. آن روز سود ندارد خواهش کردن مگر آنکس را که دستوری دهد مرو را خدای مهربان و بپسندد مرو را به گفتار یعنی به توحید و ایمان.

110. داند آنچه در پیش ایشان است و آنچه در پس ایشان است و فرا نرسند به او به دانش.

111. و فروتنی کرد و رام شد رویها مر آن زنده را خدای را پاینده و هراینه [403] نومید شد آنکس که برداشت بیدادی را شرک را.

112. و هر که کند از کارهای شایسته و او گرویده است پس نترسد از هیچ ستمی و نه از هیچ شکستی یعنی ثواب او بدهند و گناه دیگر کس برو ننهند.

113. و همچنان فرو فرستادیم او را نبی تازی و پدید کردیم درو از بیم و تهدید مخالفان و کافران را تا مگر ایشان بپرهیزند یا نو گرداند ایشان را پندی

و یادکردی.

114. بزرگوارا خدا پادشاه سزا به خدایی. و مشتاب به خواندن از پیش آنکه بپردازند گذارده شود از رسانیدن به تو پیغام آن و بگو، ای پروردگار من؟ بیفزای مرا دانشی و فهمی قرآن را و حفظ قرآن.

115. آنگاه گفت: و هراینه پیمان کردیم با آدم از پیش، پس فراموش کرد عهد ما را و نیافتیم مرو را درست و استوار ثباتی و صبری بر آن که او را فرمودیم.

116. و یاد کن آنگاه که گفتیم در نگاه داشتن فرمان مر فرشتگان را که سجده کنید مر آدم را، پس سجده کردند مگر ابلیس جز آن نومید که سر باز زد از فرمان.

117. پس گفتیم: ای آدم؟ بدرستی که اینکه دشمنی است مر ترا و جفت ترا یعنی حوّا را پس بیرون مکندا شما را از بهشت پس رنجور گردی و عیش تو از کسب دست تو بود. صفحه : 272

118. بدرستی که مر تراست که گرسنه نشنوی در آن و نه برهنه شوی.

119. و بدرستی که تو نه تشنه شوی در آن و نه گرم شوی به آفتاب.

120. پس وسوسه کرد به سوی او دیو، گفت: ای آدم؟ هیچ راه نمایی کنم ترا بر درخت جاودانی یعنی از آن بخوری جاودان بمانی در بهشت و پادشاهی که کهنه نشود بنرسد و سپری نشود.

121. پس بخوردند هر دو یعنی آدم و حوا [404] از آن درخت پس پدید آمد مر هر دو را عورتهای اندامهای ایشان و درستادند همی دوختند بر تن خویش از برگهای بهشت و نافرمانی کرد آدم پروردگار خویش را، پس از راه بگشت.

122. بازبرگزید او را پروردگار او پس توبه داد او

را و راه نمود و او را توفیق آن داد.

123. گفت خدای: فرو آیید شما هر دو از آن بهشت با هم برخی از شما یعنی آدم و حوا و حیه و ابلیس مر برخی را دشمن است پس اگر بیاید شما را از من رهنمایی کتابی، پس هر که پی روی کند رسول و کتاب مرا پس گمراه نشود درین جهان و نه بدبخت شود در آن جهان.

124. و هر که روی گرداند از یاد من یعنی قرآن پس هراینه مرو راست زیستی تنگ در دنیا و در گور و برانگیزیم او را در روز رستخیز نابینا.

125. گفت: ای پروردگار من؟ چرا برانگیختی مرا نابینا و بدرستی که بودم بینا در دنیا.

126. گوید خدای، همچنان آمد به تو نشانهای حجّتها ما، پس فراموش کردی آن را و از آن اعراض کردی و بگذاشتی و همچنان امروز فراموش شوی در دوزخ.

127. و همچنان پاداشت دهیم آن را که از اندازه گذشت و نگروید به نشانهای حجّتها پروردگار خویش و هراینه عذاب آن جهان از عذاب دنیا و عذاب گور سخت تر و پاینده تر.

128. ا پس ننمود مر ایشان را که چند نیست کردیم پیش ایشان از گروهها که می روند در آرامگاههای خویش یعنی در دیار خویش و سفرها و تجارتها می کردند، بدرستی که در آنت هراینه نشانهاست مر خداوندان خردها را.

129. و اگر نه سخنی بودی که پیش رفت اندر تأخیر عذاب از [405] پروردگارت، هراینه شدی لازم عذاب اندر دنیا چنانکه قرون پیشین را بود و زمانی نام برده.

130. پس به شکیب باش یا محمّد بر آنچه گویند؟ و به پاکی یاد کن و

نماز کن به ستایش پروردگارت پیش از بر آمدن آفتاب یعنی نماز بامداد و پیش از فرو شدن آن یعنی نماز دیگر و از ساعتهای شب، یعنی نماز خفتن پس به پاکی یاد کن و کناره های روز یعنی نماز پیشین و نماز شام، شاید که تو خشنود شوی به ثواب اینکه نمازها. صفحه : 273

131. و مکش دو چشم خویش را یعنی منگر به سوی آن چیزی برخور داده ایم به آن گروهها را از ایشان آرایش زندگانی فروتر تا بیازماییم ایشان را درو، و روزی پروردگار تو بهتر و پاینده تر.

132. و بفرمای کسان خویش خاندان و امّت را به نماز و به شکیب باش بر آن. نخواهیم از تو هیچ روزی، ما روزی همی دهیم ترا و سر انجام نیک مر پرهیزکاری راست.

133. و گفتند مشرکان مکّه: چرا نیارد به ما محمّد نشانی را چنان که پیغمبران دیگر آوردند از پروردگار خویش! ا نیامد به ایشان حجّت روشن آنچه در نامه های کتابها پیشین!

134. و اگر ما نیست کردیمی ایشان را که نفرستیدیمی به عقوبتی از پیش فرستادن محمّد از پیش فرستادن کتاب و رسول، هراینه گفتندی: ای پروردگار ما؟ چرا نفرستادی به سوی ما پیغمبری تا ما را بخواندی تا پی روی کردیمی نشانهای ترا از پیش آنکه خوار شویم و رسوا شویم به عذاب!

135. بگو یا محمّد، هر یکی از ما و شما چشم دارنده است فرمان خدا را هلاک یکدیگر را، پس چشم دارید، پس زودا که بدانید آنگاه که بیاید قیامت که کیست خداوندان آن راه راست و کیست که راه یافت به حق ما یا شما [406]!

انبیاء، مکّی، 112 آیه

بسم اللّه

الرّحمن الرّحیم

1. نزدیک آمد مردمان را شمار ایشان و ایشان در بی آگاهی روی گردانندگانند از حق، از اندیشه کردن اندر قرآن.

2. نیاید ایشان را از هیچ پندی یعنی رسول از پروردگار ایشان نو و تازه مگر که شنوند آن را و ایشان بازی می کنند یعنی اعتبار نکنند به آنچه ایشان را همی نماید.

3. بی آگاهی شد دلهای ایشان اندر آن حال و پنهان داشتند آشکارا کردند راز را یعنی در سخن محمّد آن کسانی که بیداد کردند کافر شدند، همی گفتند: نیست اینکه محمّد مگر آدمئ مانند شما، ا می آیید یعنی می پذیرید جادویی را و شما همی بینید که آن جادویی است!

4. بگو یا محمّد، پروردگار من داند گفتار را در آسمان و زمین و او شنواست گفتار ایشان را دانا به احوال ایشان.

5. بل که گفتند: آنچه محمّد می گوید، فراهم آورده و شوریده از انواع مختلف خوابهاست نادرست که آن را تاویلی نیست، نه که ساخت او را نه که او قافیه گوی است پس بیاردا ما را نشانی و حجتی اگر راست گوید چنانکه فرستاده شد پیشینیان به آیتها یعنی پیغمبران به آیتها.

6. خدای عزّ و جل اندر جواب ایشان گفت نگروید پیش از ایشان از هیچ اهل دهی و شهری که نیست کردیم آن را، ا پس ایشان اهل مکّه می گروند یعنی نخواهند گروید! صفحه : 274

7. و نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را که پیغام کرده می شد به ایشان: پس بپرسید خداوندان کتاب را گفتند اهل قرآنند اگر هستید که ن [407] می دانید.

8. و نکردیم ایشان را چون فرشتگان تنی و کالبدی که نمی خورند خوردنی را بلکه ایشان را حاجتمند آفریدم به

طعام، و نبودند اندر دنیا جاویدان آخر بمردند.

9. باز پس راست کردیم ایشان را آن وعده را در هلاک کردن دشمنان ایشان پس برهانیدیم ایشان را و آن را که خواستیم خواهیم و نیست کردیم از اندازه گذرندگان را یعنی مشرکان را.

10. بدرستی که فرو فرستادیم به شما نبشته که دروست یاد کرد پند شما، ا نمی دانید یعنی هیچ خرد ندارید!

11. و چند فرو شکستیم یعنی هلاک کردیم از دهی و شهری که بود ستمکار و بیافریدیم پس ایشان گروهی دیگران.

12. پس چون بدانستند عذاب ما را، ناگاه ایشان از آن می دویدند به شتاب.

13. گفتند ایشان را فرشتگان: مشتابید؟ اندر گریختن و بازگردید به سوی آنچه به ناز پرورده شدید درو و با آرامگاههای خویش تا مگر شما پرسیده شوید از کشتن شما پیغمبران را از طغیان و تمرّد شما.

14. گفتند: ای وای ما بر ما؟ که ما بودیم ستمکاران بیدادان.

15. پس همیشه بود آن خواندن و گفتار ایشان تا گردانیدیم ایشان را درویده به شمشیر فرو مردگان چنانکه آتش فرو میرد.

16. و نیافریدیم آسمان را و زمین و آنچه میان هر دو بازی کنان.

17. اگر خواستیمی که فراگیریم بازی و باطل زن و فرزند، هراینه فرا گرفتیمی او را از نزد خویش یعنی از اهل آسمان نه از اهل زمین اگر بودیمی کنندگان.

18. بل که اندازیم به راست بر ناراست پس نیست کند او را پس ناگاه [408] [او] نیست شده و مر شما راست ای کافران وای ویل از آنچه وصف کنید و می گویید خدای را به زن و فرزند.

19. و مرو راست هر که در آسمانهاست و زمین به ملک و بندگی و

هر که نزد او مقرّبند یعنی ملایکه بزرگ منشی نکنند از پرستش او و مانده نگردند.

20. به پاکی یاد کنند شب و روز سست نشوند و نه سیر شوند.

21. یا فرا گرفتند خدایانی از زمین که ایشان مرده زنده کنند.

22. اگر بودی در آن دو آسمان و زمین خدایانی جز خدای عزّ و جل هراینه تباه شدندی پس پاکی خدای، خدای عرش از آنچه صفت همی کنند ایشان خدای را از زن و فرزند و شریک.

23. پرسیده نشود از آنچه کند و ایشان پرسیده شوند از آنچه همی کنند که ایشان بندگان اویند. صفحه : 275

24. یا فرا گرفتند از فرود او خدای خدایان. بگو یا محمّد، بیارید حجّت خویش را، بر آن اینکه چه در قرآن یاد شد یاد خیر و حجّت آن کسانی که با منند یعنی ایشان را خبر دهد از احکام ایشان و جز از آن و یاد خیر و حجّت آن کسانی پیش من، بل که بیشتر ایشان ندانند راست را پس ایشان روی گردانندگانند.

25. و نفرستادیم از پیش تو از هیچ پیغمبری مگر که وحی کرده شود به سوی او، که او نه هیچ خدایی مگر من پس بپرستید مرا.

26. و گفتند یعنی خزاعه: فرا گرفت خدای مهربان فرزندی، پاکی او از آنچه ایشان گفتند، نه که ایشان بندگانی اند او را گرامی کرده شدگان.

27. پیشی نگیرند او را به گفتار یعنی سخن نگویند بی فرمان او و ایشان به فرمان او کار کنند.

28. داند آنچه در پیش ایشان و آنچه در پس ایشان است یعنی خواهند کرد [409] و خواهش نکنند نتوانند مگر آن را که

یعنی مؤمنان پسندید خدای و ایشان از بیم او ترسانند.

29. و هر که گوید از ایشان که من خدایم از فرود او چنانکه فرعون گفت، پس آنت پاداشت دهیم او را دوزخ همچنان پاداشت دهیم ستمکاران را که عبادت نه به جای خویش نهند.

30. ا ندید آنانی که نگرویدند، که آسمانها و زمین بودند چون یک چیز به هم پیوسته پس از هم بازگشادیم دو را آسمان و زمین و در میان ایشان هوا بیافریدیم و گردانیدیم از آب هر چیزی را زنده، ا پس نمی گروند!

31. و گردانیدیم در زمین کوههای استوار که نجنباند ای لا تمید ایشان را بر یک جانب و گردانیدیم در آن گذرهای فراخ راهها تا مگر ایشان راه یابند به معیشت یا به دلایل حق یا به بهشت.

32. و گردانیدیم آسمان را کاجی نگاه داشته تا بر زمین ناوفتد و شیاطین را برو راه نباشد و ایشان کافران از نشانهای حجّتها آن روی گردانندگانند یعنی تفکر و اعتبار نکنند.

33. و او آنی که بیافرید شب را و روز را و آفتاب را و ماه را هر یکی در چرخی شناه می کنند یعنی ماه در آسمان اوّل و عطارد در 2 و زهره در 3 و شمس در 4 و مریخ در 5 و مشتری در 6 و زحل در 7 و فلک گردش گاه کواکب باشد.

34. و نگردانیدیم هیچ آدمی را پیش از تو جاویدی را اندر دنیا ا پس اگر بمیری پس ایشان جاویدانند!

35. هر تنی که زندگانی او به نفس باشد چشنده مرگ و آزماییم شما را به بد و نیک آزمودنی تا بینیم صبر

شما و شکر شما و به سوی ما باز گردانیده شوید. صفحه : 276

36. و چون بیند ترا آنانی که نگرویدند [410] نگیرند ترا مگر به فسوس. و یکی دیگر را گویند ا اینکه آنی که یاد همی کند خدایان شما را به عیب کردن و ایشان به یاد کرد خدای مهربان یعنی ایمان ایشان ناگروندگانند.

37. آفریده شد آدمی از شتاب یعنی بر صفت شتاب زدگی، زودا که نماییم شما را نشانهای خویش پس مشتابید مرا.

38. و همی گویند کی اینکه وعده یعنی قیامت اگر هستید راست گویان!

39. اگر بدانندی آنان که نگرویدند که حال ایشان چون باشد آنگاه که باز ندارند از رویهای خویش آتش را و نه از پشتهای خویش تازیانه را و نه ایشان یاری کرده شوند.

40. نه که آید ایشان را قیامت ناگاه پس درمانده کند ایشان را پس نتوانند از خویشتن باز کردن آن را و نه ایشان پاییده شوند.

41. و هراینه فسوس داشته شد به پیغمبرانی از پیش تو، پس گرد درآمد به آنانی که فسوس کردند ازیشان از پیغمبران آنچه همی بودند به آن فسوس می داشتند.

42. بگو یا محمّد، که نگاه می دارد شما را به شب و روز از عذاب خدای! نه که ایشان از یاد پروردگار خویش روی گردانندگانند.

43. یا مر ایشان راست خدایانی که باز دارند ایشان را از عذاب از فرود ما! نتوانند به یاری تنهای خویش [411] و نه ایشان از ما یار کرده شوند به نصرت و قوّت.

44. نه که برخورداری دادیم اینان را و پدران ایشان را در دنیا تا دراز گشت بر ایشان زندگانی، ا پس نمی بینند که ما همی آییم یعنی فرمان

ما می آید زمین را، می کاهانیم«1» آن را از کناره های آن ا پس ایشان فره آیندگان!

45. بگو ایشان را، بدرستی که همی ترسانم شما را به وحی قرآن و نشنود کرّان خواندن را آنگاه که بیم کرده شوند.

46. و اگر بساید ایشان را بویی یعنی اندکی از شکنجه پروردگار تو، هراینه گویند: ای وای ما که ما بوده ایم ستمکاران.

47. و بنهیم ترازوها را به داد یعنی ترازوهای به عدل از برای اهل روز قیامت یعنی وقت قیامت را، پس ستم کرده نشود هیچ تنی هیچ چیزی را و اگر باشد هم سنگ دانه از سپندان بیاریم آن را و بسنده ایم خلق را شمارکنندگان یعنی جزای ایشان توانیم داد.

-----------------------------------

(1). م: «می آگاهانیم» صفحه : 277

48. و بدرستی که دادیم پسران عمران را جدایی کننده را میان حق و باطل و روشنایی یعنی توریه و پندی مر پرهیزکاران را.

49. آنانی که می ترسند از پروردگار خویش به ناپیدا یعنی به آنچه می شنوند و نبینند و ایشان از قیامت رستخیز ترسانند.

50. و اینکه یاد کردنی است و یادگاری خجسته و با برکت که فرستادیم آن را، ا پس شما مر آن را ناشناختی کنندگانید.

51. و هراینه دادیم ابراهیم را راه راست او را توفیق و صلاح اندر کودکی از پیش و بودیم به او به حالهای او دانایان به آنکه او از اهل هدایت و نبوت بود.

[412]

52. چون آنگاه که گفت ابراهیم مر پدر خویش را آزر و گروه خویش را: چیست اینکه تندیسها«1» و صورتها و پیکرها آن آنان که شما مر پرستیدن ایشان را پیوستگی کنندگان اید!

53. گفتند، یافتیم پدران خویش را مر ایشان را پرستندگان ما به ایشان اقتدا کردیم.

54.

گفت ابراهیم: هراینه بوده اید و هستید شما و پدران شما در گمراهی آشکار هویدا.

55. گفتند: ا آمده ما را به سزا و درست یعنی آوردی چیزی را که آن راست بود یا تو از بازی کنندگانی یعنی به جد«2» می گویی یا به هزل!

56. گفت چه جای بازی است: بل که پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین آنی که آفرید ایشان را و من بر آنتان از گواهانم.

57. و سوگند به خدا که هراینه سگالش کنم یعنی حیلتی سازم در هلاک ایشان بتهای شما را بعد از آنکه برگردید به سوی دشت روی گردانندگان از من.

58. پس کرد ابراهیم ایشان را پاره پاره خرد مرد ریزه ریزه مگر بزرگی را یعنی بت مهین را که نشکست که مر ایشان را بود تا مگر ایشان به سوی او بازگردند.

59. چون ایشان از دشت باز آمدند گفتند گفتند: که کرد اینکه را به خدایان ما هراینه او از ستمکاران است بریشان!

60. گفتند: شنودیم از جوانی که یاد همی کرد ایشان را که گویند او را ابراهیم یعنی پنداریم که او کرده است.

61. پس آن خبر به نمرود رسید و بزرگان قوم او گفتند گفتند: پس بیارید او را بر چشمهای دیدار مردمان تا مگر ایشان گواهی دهند برو برین جرم که او کرده است ا«3» ... حاضر باشد«4» ... عقوبت.

62. گفتند: ا تو کردی اینکه را به خدایان ما ای ابراهیم!؟

63. گفت: نه که، کرد او را مهین ایشان که اینکه است، پس بپرسید ایشان را تا شما را خبر دهد که کرد اینکه اگر هستند«5» که سخن گویند.

64. پس بازگشتند به سوی تنهای خویش

به سوی عقلهای خویش یعنی به خویش اندیشه کردند، پس گفتند [413] بدرستی که شما، شما ستم کارانید به پرستیدن بتان.

65. باز پس نگون گشتند بر سرهای خویش گفتند: هراینه دانسته بدرستی که دانستی که نیستند اینان که سخن گویند و برین اقرار که دادند حجت ابراهیم بر ایشان ظاهر شد.

66. گفت ابراهیم: ا پس همی پرستید از فرود خدای چیزی را که اگر او را پرستید نه سود کند شما را هیچ چیز و نه نیز زیان کند شما را اگر او را نپرستید!

-----------------------------------

(1). م: «تندیشها»

(2). م: «بجذ»

(3). م: ناخوانا

(4). م: ناخوانا

(5). م: «هستید» [.....] صفحه : 278

67. تف مر شما را و مر آن را که می پرستید از فرود خدای، ا پس هیچ خرد ندارید!

68. گفتند نمرود و قوم او: بسوزانید او را ابراهیم را یعنی تا چنان پاره شود که خدایان شما را پاره کرد و یاری دهید خدایان خویش را اگر هستید باشید کنندگان کاری یعنی اگر خواهید کرد نصرت.

69. گفتیم: ای آتش؟ باش سرد خنک با سرما و با سلامت و بی آفت بر ابراهیم و ابراهیم در آن وقت شانزده ساله بود.

70. و خواستند به او سگالش بد پس گردانیدیم ایشان را زیان کارتران.

71. و رهانیدیم او را یعنی ابراهیم را از نمرود و قوم او و لوط بن هاران را نیز یعنی برادرزاده ابراهیم و از زمین عراق بیاوردیم لوط را به سوی آن زمین آوردیم یعنی زمین شام که برکت کردیم در آن مر جهانیان را.

72. و بخشیدیم مرو را اسحاق نام پسری که خواسته بود و یعقوب نام نبیره افزونی بر آنچه خواسته بود و همه را گردانیدیم شایستگان

و بسامان.

73. و گردانیدیم ایشان را پیشوایانی پیش دوانی خلق را تا به ایشان اقتدا کنند اندر خیر که راه می نمایند ایشان را به فرمان ما یعنی فرمودیم و پیغام دادیم بدیشان کردن نیکیها را و به پای داشتن نماز و دادن زکوه و بودند ما را پرستندگان اندر هر وقتی.

74. و لوط را دادیم او را حکم کردن میان خصمان درست کاری و درست گویی و دانشی که بدان جدا کند حق از باطل و رهانیدیم او را [414] از آن ده یعنی سدوم آنی که بود همی کرد پلیدیها را و کارهای ناشایست. بدرستی که ایشان بودند گروه بد بیرون آیندگان از فرمان حق.

75. و در آوردیم ای فرود آوردیم او را در بخشایش خویش یعنی نبوّت، بدرستی که او از شایستگان است.

76. و یاد کن نوح را آنگاه که خواند یعنی دعا کرد از پیش، پس پاسخ دادیم اجابت کردیم او را پس برهانیدیم او را و کسان او را از اندوه سخت بزرگ یعنی طوفان.

77. و یاری دادیم او را از آن گروه آنانی که به دروغ داشتند نشانهای حجّتها ما را، بدرستی که ایشان بودند گروه بد پس غرقه کردیم ایشان را همه را.

78. و یاد کن داود را و پسر او را و یاد کن سلیمان را، آنگاه که داوری می کردند در آن کشت و گویند رزی بود و خوشه انگور برآورده، چون به شب پراکنده شدند بچریدند در آن گوسفندان آن گروه و بودیم مر داور ایشان را گواهان دانایان و حاضران به علم.

79. پس دریابانیدیم آن قضیّه را سلیمان پسر داود را و هر یکی را از داود و

سلیمان دادیم درستی گفتار و دانشی و رام کردیم و به فرمان کردیم با داود کوهها را تا تسبیح همی کنند با مرغان و مرغان را هم چنان و بودیم کنندگان آن کرامات با داود یعنی کسی دیگر آن نتواند کرد. صفحه : 279

80. و آموختیم او را ساختن پوشیدنی یعنی زره برای شما تا نگاه دارد شما را از سختی جنگ شما، پس هیچ هستید شما سپاس دارندگان یعنی بر آن نعمت که برو پدید آوردیم تا شما را بدو انتفاع باشد اندر جنگها تا قیامت.

81. و مر سلیمان را باد را سخت وزنده، همی رفتی به فرمان او به آن زمین آنی که یعنی زمین شام برکت نهادیم درو و بودیم [415] به هر چیزی دانایان و هیچ چیز از آن بر ما پوشیده نبود.

82. و از دیوان هستند کسانی که زیر آب دریا فرو شدندی برای او و او را جواهر دریا برآوردندی و همی کردندی کاری جدا از آن غوّاصی و بودیم مر ایشان را نگاه داران تا از فرمان او نبه شدندی.

83. و یاد کن ایوب را چون بخواند دعا کرد پروردگار خویش را که من ببسود مرا رسید به من گزند سختی و رنج و تو بخشاینده ترین بخشایندگانی.

84. پس پاسخ دادیم مر او را پس باز بردیم آنچه به او بود از گزند و دادیم او را کسان او را و مانند ایشان را با ایشان بخشایشی از نزد ما و پندی مر پرستندگان را از امت محمّد.

85. و یاد کن اسمعیل را پسر ابراهیم جد مصطفی و ادریس را اخنوخ و اردیا را، همه هر یکی از شکیب داران.

86. و در

آوردیم ایشان را در بخشایش خویش یعنی بهشت بدرستی که ایشان از شایستگانند.

87. آنگاه گفت و یاد کن خداوند ماهی را یونس بن متی را چون برفت خشم گرفته خشم آرنده گروه خویش را گروهی گفتند تا به خشم آرد خدای را عز و جل پس گمان برد که تنگ نکنیم حال او را برو یعنی که ما حکم نکنیم برو به عقوبت پس آواز داد در تاریکیها که نه هیچ خدایی جز تو، پاکی تو، که بر کس ستم نکنی بدرستی که من بودم و هستم از ستمکاران بیدادان بر تن خویش.

88. پس پاسخ دادیم اجابت کردیم مرو را و برهانیدیم او را از آن اندوه یعنی بیرون آوردیم او را از شکم ماهی و همچنین برهانیم گروندگان را از اندوه.

89. آنگاه گفت و یاد کن زکریا«1» را، آنگاه که آواز داد پروردگار خویش را و گفت: ای پروردگار من؟ مگذار مرا تنها بی فرزند و مرا وارثی روزی کن و تو بهترین میراث گیرندگانی ماندگانی بعد از فنای خلق؟

90. پس پاسخ دادیم او را و بخشیدم [416] مرو را یحیی نام پسری و شایسته گردانیدیم مرو را جفت او ایشیا را که از پیش نازاینده بود. بدرستی که ایشان بودند همی شتافتندی در نیکیها و همی خوانندی ما را به امید رحمت و بیم عذاب ما و بودند ما را فروتنان و ترسندگان از ما.

9. و یاد کن آن زنی که نگاه داشت جیب پیراهن خویشتن را، پس دمیدیم فرمودیم جبرئیل را که بدمید در آن جیب پیراهن او از جان خویش، روحی که ملک ماست و از خزینه قدرت ما و گردانیدیم او را و

پسر او را نشانی مر جهانیان را.

-----------------------------------

(1). م: «زکریا» صفحه : 280

92. بدرستی که اینکه دین شما دینی یگانه دین یکی و خدا یکی متفق در اصول دین و من پروردگار شماام پس بپرستید مرا.

93. و ببرّیدند اهل الکتاب کار خویش را در میان خویش یعنی پیشینگان آنگه که مختلف شدند، آنگاه گفت: همه بسوی ما بازگردندگانند تا ما ایشان را جزا دهیم.

94. پس هر که کند از کردارهای شایسته و او گرونده است پس نه هیچ ناسپاسی مر کوشش او را و ما مرو را نویسندگانیم یعنی نگاه دارنده آنیم.

95. و واجب است گروهی گفتند حرام است و لا صلتست بر اهل دهی و شهری که نیست کردیم آن را که ایشان بازنگردند.

96. تا آنگاه که گشاده شود سدّ یأجوج و مأجوج و ایشان از هر بالایی و پشته فرو می دوند که بر هر چه بگذرند آن را هلاک کنند.

97. و نزدیک آمد آن وعده راست، پس ناگاه القصّه آن برخاسته بازمانده از هول و هیبت واجسته و بیرون نشسته چشمهای آنانی که نگرویدند. و همی گویند ای وای ما؟ هراینه بودیم در بی آگاهی از اینکه روز نه که بودیم ستمکاران بیدادگران به معصیت کردن.

98. هراینه شما و آنچه می پرستید از بتان از [417] فرود خدای هیمه هیزم، آتش افروز دوزخ، شما مر آن را درآیندگان لا محاله.

99. اگر بودی اینان یعنی بتان خدایانی بر حقیقت که نه در آمدندی او را دوزخ و همه عابد و معبود در آن جاویدانند.

100. مر ایشان راست در آن نرّستی چون اول بانگ خر و ایشان در آن هیچ نشنوند از آنکه کر باشند.

101. هراینه آنانی که پیش

رفت مر ایشان را از ما نیکویی یعنی بهشت، اینان از آن دورکردگانند.

102. نشنوند آواز و نرّست آن بانگ آن دوزخ را و ایشان در آنچه آرزو کند تنهای ایشان دلهای ایشان از لذّتها جاویدانند.

103. اندوهگین نکند ایشان را آن بیم مهین تر و پیش آید ایشان را فرشتگان و همی گویند اینکه روز شما آنی که بودید که وعده کرده می شدید.

104. روزی که درنوردیم آسمان را همچو در نوردیدن دبیر مر نامه نبشته را، همچنان که آغاز کردیم در نخستین آفریدنی بازگردانیم او را باز آریم او را به هیات اوّل برهنه و بی ختنه وعده کردیم وعده بر ما، بدرستی که ما هستیم یعنی بعث و اعادت کنندگان.

105. و هراینه نوشتیم در کتاب داود نام کتابهای آسمانی از پس یاد کردن اینکه امّت یعنی از پس آنکه اندر لوح محفوظ یاد کردیم که اینکه زمین، میراث یابد گیرد آن را بندگان من شایستگان. صفحه : 281

106. بدرستی که در اینکه است یعنی در قرآن و متابعت او هراینه رسیدنی کفایتی به مراد مر گروهی را پرستندگان موحدان که خدای را بپرستند.

107. و نفرستادیم ترا ای محمّد مگر بخشایشی مر جهانیان را یعنی مؤمنان را.

108. بگو ای محمّد، هراینه وحی کرده می شود پیغام کرده می شود به من که خدای شما [418] خدایی است یکی، پس هیچ هستید شما گردن نهندگان.

109. پس اگر برگردند، پس بگو ای محمّد، آگاه کردم شما را بر حدّ و برابری ندانم ا نزدیک است یا دور است آنچه وعده کرده می شوید از عذاب و قیامت!

110. هراینه او خدای داند آشکارا را از گفتار تا بداند که چه کند هر چند

خدای داند و داند آنچه پنهان کنید.

111. و ندانم شاید که او تأخیر عذاب شما آزمایشی است مر شما را و برخورداری تا هنگامی مرگ که حکم خدای برسد.

112. گو، ای پروردگار من؟ حکم کن به سزا و راست و پروردگار ما بخشاینده یاری خواسته شده بر آنچه صفت می کنید از کفر و ضلالت تا آن را قهر کند و قمع کند چنانکه وعده کرده است.

حج ّ، مدنی، 78 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای مردمان مکّه بترسید از خدای خویش، بدرستی که جنبش رستخیز چیزی است بزرگ.

2. آن روز که بینید آن را ناپروا شود هر شیر دهنده یعنی هر زنی که شیر دهد فرزند را از آنچه شیر همی داد از آن فرزند که شیر همی دهد و بنهد یعنی بار بیفکند از هول قیامت هر خداوند باری بار خویش را و بینی ای مخاطب مردمان را صورت مستان از بیم و نیستند ایشان مستان بحقیقت و لیکن دریاب که عذاب خدای سخت است.

3. و از مردمان هست کسی که یعنی نضر بن الحارث پیکار کند در صفت خدای به بی [419] دانشی، و پی روی کند هر دیوی را ستنبه.

4. نوشته شد در لوح محفوظ برو یعنی بر آن شیطان که او هر که دوست دارد او را یعنی او را طاعت دارد، پس بدرستی که او گمراه کند او را و راه نماید او را به سوی عذاب آتش سوزان. صفحه : 282

5. ای مردمان مکه؟ اگر هستید در گمانی از برانگیختن، پس ما آفریدیم شما را از خاک یعنی آدم را باز پس از آب پشت فرزندان او را چکان باز پس از خون بسته باز پس

از پاره گوشت اندک مایه تمام آفریده تمام صورت و ناتمام آفریده صورت یعنی سقطی که از رحم بیوفتد تا پدید کنیم مر شما را قدرت و حکمت خویش و آرام دهیم در زهدانها آن را که خواهیم تا هنگام نام برده یعنی آن وقت که بیرون آید تمام خلق باز پس بیرون آریم شما را کودکی یعنی اندر حال طفلی پس بپروریم تا برسید«1» به قوتهای خویش به کمال عقل، و از شما هست کسی که بمیرد و از شماست کسی که بازگردانیده شود تا فروترین زندگانی چون پیری و خرفی تا نداند از پس دانشی چیزی را و بینی زمین را فرو تاسیده یعنی خشک و مندرس شده چون آتشی که فرو میرد، اثر نبات برو نباشد پس چون فرستیم بر آن آب را یعنی باران بجنبد و بیفزاید به نبات و برویاند از هر گونه گیاه زیبایی.

6. آنت اینکه همه آثار برای آنکه ایمان آرید به اینکه که خدای، او سزای خدایی است و اینکه او زنده کند مردگان را یعنی هستی او درست است و اینکه او بر هر همه چیز تواناست از زنده کردن و میرانیدن.

7. و اینکه که رستخیز آینده است آمدنی است نه گمانی در آن و اینکه خدای برانگیزد آنان را که [420] در گورهایند.

8. و از مردمان هست کسی که پیکار کند در خدائی خدای به نادانی به بی دانشی و بی حجّتی از عقل و بی نوشته روشن که برو فرستاده اند.

9. دو تا کننده پیچنده دوش گردن خویش تا گمراه گرداند مردمان را از راه خدای، مرو راست یعنی نضر بن الحارث را درین جهان رسوایی یعنی کشتن

روز بدر و بچشانیم او را در روز رستخیز عذاب آتش سوزان.

10. گویند او را آن روز که آنت عذاب به آنچه پیش فرستاد دو دست تو و اینکه خدای نیست ستمکار مر بندگان را و عذاب نکند ایشان را بی جرم.

11. و از مردمان هست کسی که همی پرستد خدای را بر کناره، پس اگر رسد او را نیکی یعنی ارزانی و امنی و راحتی آرام گیرد به آن بر درگاه خدای و اگر رسد او را بلایی قحطی و خوفی برگردد بر روی خویش یعنی مرتد گردد یعنی روی از طاعت بگرداند آن روی که از واحده باشد، زیان کرد اینکه جهان را و آن جهان را، آنت او زیان کاری است هویدا.

12. می خواند از فرود خدای چیزی را که زیان نکند او را اگر نخواند و چیزی را که سود نکند او را اگر خواند اگر او را طاعت دارد.

آنت او گمراهی است دور از حق.

13. همی خواند به خدایی آن را که هراینه زیان او نزدیکتر است از سود او، هراینه بدا یارا خدایا که بت است و هراینه بدا پناها که آن است هم صحبت.

-----------------------------------

(1). م: «برسد» صفحه : 283

14. بدرستی که خدای در آرد آنانی را که گرویدند و کردند کارهای شایسته، در بهشتهای که همی رود از زیر آن درختهای آن و غرف آن جویها می و شیر و انگبین و آب صافی، بدرستی که خدا کند آنچه خواهد.

15. هر که باشد که همی پندارد که هرگز نه یاری کند او را خدای درین جهان و آن جهان، پس بکشدا [421] به رسنی به کاج خانه سوی آسمانه خانه باز پس ببرّدا آن رسن

را و خود را خفه کند پس بنگردا هیچ می برد سگالش او آنچه به خشم می آرد!

16. و همچنین که فرو فرستادیم توریت و انجیل را فرو فرستادیم او را قرآن را نشانها آیتها روشنان و اینکه خدای راه نماید آن را که خواهد.

17. بدرستی که آنانی که گرویدند و آنانی که جهود شدند و آن گروندگان کیش به کیش و آن ترسایان و آن گبرکان و آتش پرستان و مغان و آنانی که انباز گفتند خدای را، بدرستی که خدای جدا کند داوری کند در میان ایشان میان مؤمنان و کافران در روز رستخیز بدرستی که خدای بر هر چیزی گواه و حاضر به علم است.

18. ا ندیدی به چشم خرد که خدای سجده همی کند فروتنی کند مرو را آنکه در آسمانهاست و آنی که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوهها یعنی سجود نکنند به تن و درختان لیکن سایه ایشان و جنبندگان ساجد باشد و بسیاری خدای را عز و جل از مردمان نیک بخت، و بسیاری از مردمان بدبخت واجب شد سزا شد برو به کفر او عقوبت شکنجه. و هر که را خوار کند خدای، پس نیست او را از هیچ گرامی کننده بدرستی که خدای همی کند آنچه همی خواهد.

19. اینکه دو مؤمنان و کافران دو دشمن اند که دشمنی کردند در هستی و یگانگی پروردگار خویش، پس آنانی که نگرویدند بریده شد و آماده کرده شد برای ایشان جامه های از آتش دوزخ، همی ریخته شود از بالای سرهای ایشان آب جوشان آب گرم سوزان.

20. همی ریخته شود به آن آنچه در شکمهای ایشان از احشا و پوستها. [422]

21. و مر

ایشان راست تبرزینها از آهن که ایشان را بدان همی رانند.

22. هرگاه که خواهند که بیرون آیند از آن دوزخ از اندوه، بازگردانده شوند در آن و گویند ایشان را، بچشید عذاب آتش سوزان.

23. هراینه خدای درآرد آنانی که گرویدند و کردند کردارهای نیک، بهشتهای که همی رود از زیر آن در زیر اشجار و اماکن آن جویها می و شیر و انگبین و آب صافی، آراسته کرده شوند در آن بهشتها از دست برنجنها از زر و مروارید یعنی مرصّع به مروارید، و پوشش ایشان در آن جامه ابریشمین است. صفحه : 284

24. و راه نموده شدند به سوی آن پاک از گفتار یعنی لا اله الا [ا] للّه محمّد رسول اللّه و راه نموده شدند به سوی راه خدای ستوده.

25. بدرستی آنانی که نگرویدند و باز همی دارند و باز همی گردند از راه خدای و از مزگت شکوه مند آنی که گردانیدیم آن را قبله برای مردمان برابر و یکسان است پیوسته باشنده درو و بیابانی، و هر که خواهد درو یعنی در مسجد به میل کردن به کژ شدنی و گشتنی از حد به بیدادی، بچشانیم او را از عذابی دردناک.

26. و یاد کن آنگاه که ساخته کردیم برای ابراهیم [جایگا] ه خانه کعبه، و عهد کردیم با او که انباز میار به من هیچ چیز را و پاک دار خانه مرا برای گردندگان گرد واگردان و نماز کنندگان برپا استندگان و پشت دوته کنندگان پیشانی به زمین نهندگان.

27. و آواز ده در مردمان به زیارت خانه به قصد خانه کعبه، بیایند ترا پیادگان و بر هر اشتری باریک میان، می آیند از هر راهی دور. [423]

28.

تا حاضر آیند سودمندیها که مر ایشان راست و یاد کنند نام خدای را در روزهای دانسته شده یعنی دهه ذو الحجه بر آنچه روزی کرد ایشان را از بی زبانان چهارپایان یعنی از هدایا و ضحایا از شتر و گاو و گوسفند که بکشند، پس بخورید از آن و بخورانید سختی رسیده بیچاره را درویش.

29. پس بگذارند کار بیرون آمدن خویش از احرام به موی ستردن و ناخن بازکردن و تمام به جای آرند پیمانهای خویش که کرده باشند اندر باب حج از گوسفند کشتن و جز از آن و بگردند به گرد آن خانه دیرینه آزاد.

30. آنت اینکه است فرمان خدای و هر که بزرگ دارد حرمتهای خدا را یعنی بپرهیزد از معصیتها، پس آن بهتر است مرو را نزد پروردگار خویش و حلال کرده شد برای شما چهارپایان مگر آنچه خوانده شود بر شما اندر کتاب، پس بپرهیزید از پلیدی چون صید اندر حال احرام و چون خون و مردار و آنچه بدان ماند از بتان و بپرهیزید از گفتار دروغ.

31. راست دینان بازگشتگان از دینهای بد مر خدای را نه انبازگویندگان به آن. و هر که انباز گوید به خدای، پس همانا که فرو افتاد از آسمان پس در رباید او را مرغان بزودی یا فرو افکند او را باد در جایی دور که هرگز نام و نشان آن نیابند.

32. آنت آن که یاد کردیم از اجتناب رجس و زور و هر که بزرگ دارد نشانهای خدای را شعایر، مشاهد و مناسک باشد، پس هراینه آن از ترسکاری دلهاست.

33. مر شما راست در آن اندر چهارپایان سودمندیها از درّ و

نسل و صوف و برنشستن تا گاهی نام برده، باز وقت کشتن آن به سوی آن خانه دیرینه آزاد کعبه یعنی به زمین حرم. صفحه : 285

34. و مر هر گروهی را گردانیدیم جای پرستیدن عبادتگاهی تا یاد کنند نام خدای را بر آنچه [424] روزی کرد ایشان را از بی زبانان چهارپایان. پس خدای شما خدایی است یگانه پس مرو را گردن نهید، و مژده ده به بهشت فروتنان را که به فرمان خدای آرام گیرند.

35. آنانی که چون یاد کرده شود خدای پیش ایشان، بترسد دلهای ایشان و آن شکیب داران بر آنچه رسید ایشان را از محنت و آن به پای دارندگان نماز را و از آنچه روزی دادیم ایشان را هزینه همی کنند.

36. و آن شتران و گاوان تناور گردانیدیم آن را برای شما از نشانهای دین خدای، مر شما راست در آن سودمندی نیکی و ثواب. پس یاد کنید نام خدای را بر آن یعنی در وقت کشتن استادگان بر سر پای پس چون بیفتد و بیارامد پهلوهای ایشان پس بخورید از آن امر اباحت و خورید آن خواهنده را آن را که در خواهد و آن ناخواهنده را و آن را که نخواهد. همچنان رام کردیم آن را مر شما را تا مگر شما سپاس داری کنید.

37. هرگز نرسد خدای را یعنی محل رضای او گوشتهای آن و نه خونهای آن و لیکن برسد او پرهیزکاری از شما، همچنان رام کرد آن را برای شما تا به بزرگی یاد کنید خدای را بر آنچه راه نمود شما را به شرائع اسلام و مژده ده نیکوکاران را.

38. بدرستی که خدای باز همی دارد

غائله مشرکان بلای اینکه جهان و عذاب آن جهان از آنانی که گرویدند. بدرستی که خدای دوست ندارد هر بی زنهاری را اندر امانت خدای ناسپاسی به نعمت خدا.

39. دستوری داده شد مر آنانی را که کارزار می کنند به اینکه ایشان ستم کرده شدند و بدرستی که خدای بر [425] یاری دادن ایشان هراینه تواناست که قتال کنند بدان.

40. آنانی که بیرون کرده شدند از سراهای ایشان به ناسزا مگر اینکه گویند پروردگار ما خداست. و اگر نبودی بازداشتی خدای مردمان را برخی از ایشان را به برخی، هراینه ویران کرده شدی چنانکه ویران کردند صومعه های ایشان رهابین و صابیان اندر وقت ایشان و کلیسیاهای ترسایان اندر وقت و کنشتهای جهودان اندر وقت ایشان و مزگتهای مسلمانان که یاد کرده می شود در آن نام خدای بسیار. و هراینه یاری دهد خدای آن را که یاری دهد او را، بدرستی که خدای هراینه نیرومند است او را عجز نه ارجمند غالب او را ذل نه. صفحه : 286

41. آنانی که اگر جای گیر گردانیم ایشان را در زمین، به پای دارند نماز را و بدهند زکوه را و بفرمایند به نیکویی یعنی به توحید و طاعت و بازدارند از زشتی ناشناخته و ناشایسته و مر خدای راست سر انجام کارها یعنی بازگشت کارها به او بود.

42. و اگر به دروغ دارند ترا ای محمّد؟ پس هراینه به دروغ داشت پیش ایشان یعنی اصحاب پیغمبر (ص) گروه نوح نوح را و عاد هود را و ثمود صالح را.

43. و گروه ابراهیم و گروه لوط لوط را.

44. و باشندگان خداوندان شهر مدین شعیب را و به دروغ داشته شد موسی

پسر عمران پس روزگار دادم مر آن ناگروندگان را، باز پس بگرفتم و عقوبت کردم ایشان را به هلاکت پس چون بود بنگر که چگونه بود انکار من و عقوبت من بریشان به عذابها.

45. پس چندا از دهی و شهری که نیست کردیم آن را و او بیداد و ستمکار بر تن خویش پس او بناهای آن افتاده بر کاژهای خویش و چاهی بیکار مانده خالی گذاشته و کوشکی برداشته و افراشته و به گچ کرده.

46. ا پس هیچ نرفتند در [426] زمین، پس باشد مر ایشان را دلهای که بدانند پند را به آن یا گوشهای که بشنوند نصیحت را به آن! پس هراینه قصه اینکه است کور نگردد چشمها و لیکن کور همی گردد آن دلها آنی که در سینه هاست.

47. آنگه در جواب نضر بن الحارث فرو فرستاد و گفت و همی شتابند ترا به عذاب و هرگز دیگر نکند خدای وعده خویش را به عذاب و هراینه روزی نزد پروردگار تو، چون هزار سال است از آنچه همی شمارید از روزهای اینکه جهان.

48. و چندا از دهی و شهری که روزگار دادم مر آن را و آن بیداد و ستمکار، بازپس بگرفتم آن را به عذاب و عقوبت و به سوی من است بازگشت.

49. بگو یا محمّد، ای شما که مردمانید؟ هراینه من مر شما را بیم کننده ام آشکار از خدای.

50. پس آنانی که گرویدند به خدای و کردند کردارهای خوب، مر ایشان راست آمرزشی و روزی چنان که خواهد بزرگوار خوب.

51. و آنانی که کوشیدند در نشانها و حجّتهای ما درمانده کنندگان انبیای ما، اینان باشندگان دوزخ آتش بزرگ.

52. و نفرستادیم

از پیش تو یا محمّد هیچ فرستاده و نه هیچ پیغمبری مگر چون برخواندی در افکندی دیو در خواندن اندر سخن او، پس برداشتی خدای آنچه را که درافکند دیو. بازپس درست کند خدای حجتهای خویش و خدای داناست درست کار به حکم خویش جدا کند حجت از شبهت. صفحه : 287

53. تا کند آنچه در افکند دیو [427] شوری سبب فتنه مر آن کسانی را که در دلهای ایشان است بیمارئ یعنی شک باشد و آن سخت شونده دلهای ایشان و بدرستی که ستمکاران هراینه در دشمنی اند دور از حق.

54. و تا بداند آنانی که داده شدند دانش را از مؤمنان که آنچه خدای ثابت کرد از آیات که او درست و راست است از پروردگار تو، پس بگروند به او پس آرام گیرد مرو را دلهای ایشان. و بدرستی که خدای هراینه راه نمای آنانی که گرویدند به سوی راه راست.

55. و همواره و همیشه باشد آنانی نگرویدند در گمانی ازو تا بیاید ایشان را رستخیز ناگاه، یا بیاید ایشان را عذاب روزی بی شب بی نفع و نیست کننده.

56. پادشاهی آن روز مر خدای راست، داوری کند در میان ایشان، پس آنانی که گرویدند و کردند کردارهای نیک، در بهشتهای پر نعمت باشند.

57. و آنانی که نگرویدند و به دروغ داشتند حجتهای ما را نشانهای ما را، پس اینان مر ایشان راست عذابی شکنجه خوار کننده.

58. و آنانی که هجرت کردند کوچ کردند در راه خدای، باز پس کشته شدند یا خود مردند اندر طاعت، هراینه روزی دهد ایشان را خدای روزی نیکو اندر بهشت و بدرستی که خدای هراینه

او بهترین روزی دهندگان است.

59. هراینه در آرد ایشان را جای درآوردنی که بپسندند آن را. و بدرستی که خدای هراینه داناست به کردار ایشان بردبار تأخیر کند به عقوبت.

60. آنت که یاد کردیم و هر که عقوبت کند و مکافات کند به مانند آنچه آن که یاد کردیم پیش ازین [428] عقوبت کرده شد به آن، بازپس افزونی جسته شد برو، هراینه یاری دهد او را خدای بدرستی که خدای هراینه درگذارنده است آمرزگار.

61. آنت به اینکه خدای همی درآرد شب را در روز و درآرد روز را در شب و اینکه خدای شنواست به گفتار ایشان بینا به کردار ایشان.

62. آنت به اینکه خدای او هست بی فنا است سزاست به خدایی و اینکه آنچه می خوانند از فرود او، او ناچیز و ناراست است و اینکه خدای او بلند است بی نهایت بزرگوار بی همتا.

63. ا نه هیچ دیدی که خدای فرو فرستاد از آسمان آبی را یعنی باران پس می شود بدان آب زمین سبز! بدرستی که خدای باریک کار است باریک بین است آگاه به حال بندگان سر و علانیت داند.

64. مرو را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و بدرستی که خدای هراینه او بی نیاز است او را به کسی حاجت نه ستوده هیچ از صفات نقص برو روا نه. صفحه : 288

65. ا هیچ ندیدی که خدای رام کرد شما را آنچه در زمین است از حیوانات و نبات و کشتی را و آن کشتیها را همی رود در دریا به فرمان او و نگاه می دارد آسمان را که ناوفتد ای ان لا تقع بر زمین مگر به فرمان او! بدرستی که خدای به

مردمان هراینه مهربان است بخشاینده.

66. و او آنی که زنده کرد شما را، باز پس بمیراند شما را بازپس زنده کند شما را برای ثواب و عقاب، بدرستی که آدمی هراینه ناسپاس است.

67. مر برای هر گروهی را گردانیدیم ساختیم عبادتگاهی، ایشان عبادت کنندگان اند در آن، پس [429] پیکار مکنندا هراینه با تو در اینکه کار شریعت حج و بخوان خلق را به سوی پروردگار خویش دین، بدرستی که تو هراینه هستی بر راه راست.

68. [و اگر] پیکار کنند ایشان با تو در ذبایح، پس بگو تو خدای داناتر به آنچه می کنید.

69. خدای داوری کند و حق از باطل جدا کند در میان شما در روز رستخیز در آنچه بودید و هستید در آن که خلاف می کنید.

70. ا هیچ ندانستی که خدای همی داند آنچه در آسمان و زمین است! بدرستی که آن در نوشته ای است یعنی لوح محفوظ.

بدرستی که آن بر خدای آسان است.

71. و همی پرستند از فرود خدای آنچه را که فرو نفرستاد به آن هیچ حجّتی و آنچه را که نیست ایشان را بدان هیچ دانشی و نیست مر ستمکاران را هیچ یاری گری که ایشان را نگاه دارد از عذاب.

72. و چون خوانده شود بر ایشان آیتهای ما یعنی قرآن روشنان، بشناسی و بدانی در رویهای آنانی که نگرویدند ناشناختگئ کراهتی دشواری و گستی، نزدیک اند خواهند که حمله کنند در افتند به آنانی که همی خوانند بر ایشان آیتهای ما را. بگو یا محمّد ایشان را، ا پس بیاگاهانم شما را به بدتر از اینتان! آن آتش است، وعده کرد آن را خدای آنانی را که نگرویدند و چه بدا جای بازگشت

دوزخ.

73. ای شما که مردمانید ای مردمان؟ زده شد بیان کرده شد داستانی، پس گوش فرا دارید مر آن را، هراینه آنانی که می خوانید آنها را به خدایی از فرود خدای، هرگز نیافرینند نتوانند آفرید مگسی را و اگر چه همه فراهم آیند برای آفریدن آن [430] و اگر برباید ازیشان مگس چیزی را نرهانند نتوانند ستد آن را ازو، سستا چه بیچار [ه] آن جوینده و آن جسته شده یعنی عابد و معبود. صفحه : 289

74. نشناختند خدای سزای شناختن او، بدرستی که خدای هراینه نیرومند ارجمند.

75. خدای برمی گزیند از فرشتگان چون جبرئیل و میکائیل پیغمبرانی و از مردمان. بدرستی که خدای شنواست به گفتار ایشان بیناست.

76. می داند آنچه پیش ایشان است و آنچه پس ایشان است و به خدای بازگردانیده شود کارها.

77. ای آنانی که شما که گرویدید گروندگانید؟ پشت خم دهید در نماز و پیشانی بر زمین نهید و بپرستید پروردگار خویش را و کنید نیکی تا مگر شما رستگاری یابید.

78. و کوشش کنید در خدای سزای کوشش او. در او برگزید شما را بر همه امتان و نکرد بر شما درین کیش هیچ تنگی.

کیش پدر شما ابراهیم ابراهیم. او خدای تعالی نام کرد شما را مسلمانان اندر آن وقت که بود از پیش قرآن و محمّد و در اینکه قرآن نیز تا باشد اینکه پیغمبر گواه بر شما و باشید گواهان بر مردمان پس به پای دارید نماز را و بدهید زکوه را و چنگ در زنید به دین خدای، که او یار و خداوند شما. پس نیکا یارا پس چه نیک خداوند او و نیکا یاری گرا و چه نیک

یاری ده او.

[431]

مؤمنون، مکّی، 118 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. هراینه برست گروندگان و یافتند رستگاری بر دوام.

2. آنانی که ایشان در نماز خویش ترسکاران.

3. و آنانی که ایشان از بیهوده روی گردانندگانند.

4. و آنانی که ایشان مر زکوه پاکی مال را کنندگانند یعنی گذارنده گان.

5. و آنانی که ایشان مر اندامهای خویشتن را نگاه دارندگانند.

6. مگر بر زنان خویش یا آنچه خداوند شد دستهای ایشان به خریدن و غیر آن پس هراینه ایشان نه نکوهیده شدگانند.

7. پس هر که بجوید از پس آن افزون ازین چیزی دیگر، پس اینان ایشان گذرندگانند از اندازه حلال و قصد حرام کرده کنند. صفحه : 290

8. و آنانی که ایشان مر زینهاریهای خویش را و پیمانهای خویش را نگاه دارندگانند.

9. و آنانی که ایشان بر نمازهای خویش نگاه همی دارند و خشوع به جای آرند«1» و مداومت می کنند.

10. اینان ایشان میراث گیرندگانند.

11. آنانی که میراث گیرند بهشت برترین را ایشان در آن جاویدانند.

12. و هراینه بیافریدیم مردم را یعنی آدم را از صافی کشیده از گل.

13. باز پس گردانیم آن را آب پشتی آب چکیده در آرامگاهی [432] استوار یعنی رحم مادران تا آنگاه که به وقت خویش رسد.

14. بازپس آفریدیم آن آب پشت را پس از چهل روز خون بسته، پس آفریدیم آن خون بسته را پس از چهل روز پاره گوشت، پس آفریدیم آن پاره گوشت استخوانها پس پوشانیدیم آن استخوانها را گوشتی باز پس آفریدیمش آفرینشی دیگر یعنی روح. پس بزرگا خدای نیکوترین اندازه کنندگان.

15. باز بدرستی که شما پس آن هراینه مردگان باشید.

16. باز بدرستی که شما روز رستخیز برانگیخته شوید.

17. و هراینه هراینه آفریدیم زبر شما هفت

آسمان ته بر ته طبقها«2» ... و نبودیم و نیستیم از اینکه آفرینش بی آگاهان یعنی آسمان را نگاه داریم.

18. و فرو فرستادیم از آسمان میغ آبی یعنی باران به اندازه که خواستیم، پس آرام دادیم او را در زمین در منابع عیون و قنوات و ما بر بردن آن هراینه توانایانیم.

19. پس آفریدیم از برای شما به آن آب بوستانها از خرما بنان و درختان انگور، مر شما راست در آن بوستانها میوه های بسیار و از آن میوه ها همی خورید زمستان و تابستان.

20. و نیز گفت: و درختی را که بیرون می آید یعنی زیتون از کوه فلسطین می روید برویاند با روغن روغن را و نان خورشی را مر خورندگان را.

21. و بدرستی که مر شما راست در چهارپایان هراینه اندازه گرفتنی از پی فرا رفتنی خورانیم شما را از آنچه در شکمهای ایشان است یعنی شیر و مر شما راست در آن سودمندیها بسیار و از آن همی خورید یعنی از گوشت و درّ و نسل ایشان.

22. و بر آن چهارپایان و بر کشتی ها برداشته شوید اندر برّ و بحر. [433]

23. و هراینه هراینه فرستادیم نوح را به سوی گروه خویش. پس گفت نوح: ای گروه من؟ بپرستید به یگانگی خدای را که نیست شما را هیچ خدایی جز او، ا پس نمی ترسید که او را انباز می گویید!

-----------------------------------

(1). م: «آرد»

(2). م: ناخوانا صفحه : 291

24. پس گفت آن سران مهتران آنانی که نگرویدند از گروه او: نیست اینکه نوح مگر آدمئ همچو شما، همی خواهد که افزونی نهد خویشتن را بر شما. و اگر خواستی خدای هراینه فرو فرستادی فرشتگانی. نشنویدیم به اینکه که نوح می آرد و می گوید

در میان سخن پدران ما پیشینگان.

25. نیست او یعنی نوح مگر مردی که به اوست دیوانگی، پس چشم دارید او را تا هنگامی یعنی بینید که ازین باز ایستد و ازو میندیشید تا که بمیرد.

26. گفت نوح: ای پروردگار من؟ یاری ده مرا به آنچه دروغ داشتند مرا.

27. پس پیغام کردیم به سوی او که بساز کشتی را به دیدار ما و به پیغام ما و فرمان ما، پس چون بیاید فرمان ما اندر هلاک قوم تو. و بر جوشد آن تنور فعول لا تفعول، پس در آر با خود در آن کشتی از هر همه نری و ماده دو را و کسان خویش را نیز اندر کشتی آر مگر آنی که پیش رفت برو گفتار حکم ما به هلاک ازیشان یعنی کنعان و زن که او را بود منافقه. و سخن مگوی به شفاعت با من در کار آنانی که ستم کردند کافر شده اند که ایشان غرقه کردنیانند.

28. پس چون راست بایستی تو و آنانی که با تواند بر آن کشتی، پس بگو، سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که برهانید ما را از آن گروه ستمکاران یعنی کافران.

29. و بگوی، ای پروردگار من؟ فرود آر مرا جای فرود آمدنی خجسته و تو بهترین فرو آرندگانی.

30. بدرستی که در [434] اینکه است هراینه حجّتها و بدرستی که به معنی قد بود بودیم و هستیم هراینه آزمایندگان.

31. باز پس بیافریدیم از پس ایشان گروهی گروه های دیگران.

32. پس فرستادیم در میان ایشان پیغمبری هم از ایشان یعنی هود را به قوم او که بپرستید خدای را که نیست شما را هیچ خدایی جز او. ا

پس نمی ترسید!

33. و گفت مهتران از گروه او آنانی که نگرویدند و به دروغ داشتند به دیدن آن جهان و به ناز پروردیم و کامرانی دادیم ایشان را در اینکه زندگانی نزدیکتر نخستین یعنی فراخ گردانیدیم بر ایشان نعمت و راحت دنیا، نیست اینکه مگر آدمئ مانند شما، همی خورد از آنچه می خورید شما ازو و می آشامد از آنچه می آشامید شما.

34. و اللّه که اگر فرمان برید آدمئ را مانند شما همچو خویشتن بدرستی که شما آنگاه هراینه زیان کاران باشید.

35. ا وعده می دهد شما را که شما چون بمیرید و گردید خاکی و استخوانهای از گوشت خالی که شما بیرون آورده شدگان باشید از گور. صفحه : 292

36. چه دورا پس دورا یعنی خود آن نباشد مر آنچه وعده کرده می شوید.

37. نیست اینکه زندگانی مگر زندگانی ما نزدیکتر نخستین، همی میریم و همی زییم قرنا بعد قرن چنانکه پدران ما بودند و نیستیم ما برانگیختگان یعنی ما را بر نخواهند انگیخت.

38. نیست او هود مگر مردی بر بافت بر خدای دروغی را و نیستیم ما مرو را باوردارندگان.

39. گفت هود: ای پروردگار من؟ یاری ده مرا به آنچه دروغ داشتند مرا.

40. گفت خدای: از اندکی [435] هراینه گردند پشیمانان.

41. پس گرفت ایشان را بانگ عذاب به سزا، پس بکردیم ایشان را خاشاک رود آورد کفکی که بر روی سیل باشد که او را هیچ قوت نباشد، پس دوری و هلاکی باد مر آن گروه ستمکاران.

42. باز بیافریدیم از پس ایشان گروههای دیگران چون قوم ابراهیم و لوط و شعیب و موسی.

43. پیشی نگیرد هیچ گروهی روزگار معیّن خود را و نه باز پس ایستند چون اجل فرا رسد.

44. باز

فرستادیم پیغمبران خویش را پیاپی از پس یکدیگر، هرگاه که آمدی گروهی را پیغمبر آن امّت، دروغ داشتندی او را پس از پی درآوردیم برخی از ایشان را برخی پس برخی به هلاک و گردانیدیم ایشان را سخن ها سمرها، پس دوری و هلاکی مر گروهی را که نمی گروند به حق.

45. باز فرستادیم موسی پسر عمران را و برادر او را هارون پسر عمران به نشانهای ما و حجّتی و معجزه روشن پیدا و هویدا.

46. به سوی فرعون و بزرگان گروه او پس بزرگ منشی کردند گردن کشی کردند از پذیرفتن عقل و بودند گروهی بلندان برتری جویندگان.

47. پس گفتند قوم فرعون: ا نگرویم مر دو آدمی را مانند ما همچو ما آدمیان و حال اینکه گروه ایشان هر دو ما را بندگان و پرستندگان.

48. پس دروغ گوی داشتند هر دو را پس گشتند از نیست کرده شدگان به غرق.

49. و هراینه هراینه دادیم موسی را آن نامه را یعنی توریه تا مگر ایشان راه یابند.

50. و گردانیدیم پسر مریم را عیسی و مادر او مریم بنت عمران نشانی و جای دادیم ایشان هر دو را به سوی پشته زمین بلند دمشق، خداوند آرام و آب روان. [436]

51. ای شما که پیغمبرانید؟ بخورید از پاکها و عیسی هر چه خوردی از دست ریس مادر خود خوردی و بکنید کار نیک، بدرستی که من به آنچه می کنید داناام.

52. و بدرستی که اینکه دین شماست، دینی یگانه و من پروردگار شماام پس بترسید از من. صفحه : 293

53. پس ببرّیدند ترسایان و جهودان پاره پاره کردند کار خویش را در میان خویش یعنی اختلاف افتاد در میان ایشان

نبشته ها یعنی کتابها ساختند هر گروهی به آنچه نزد ایشان است شادانند.

54. پس بگذار یا محمّد ایشان را در آن پوشش ایشان نادانی ایشان غلبه کفر ایشان تا هنگامی عذاب یعنی تا اجل [آن].

55. ا می پندارند که آنچه می افزاییم ایشان را به آن از خواسته و پسران.

56. همی شتابیم برای ایشان در نیکیها و زیادتی که همی دهیم! نه که نمی دانند.

57. هراینه آنانی که ایشان از بیم پروردگار خویش ترسانند ترسندگان.

58. و آنانی ایشان به نشانهای پروردگار خویش همی گروند.

59. و آنانی که ایشان به پروردگار خویش انباز نیارند.

60. و آنانی می دهند آنچه دادند کردند و حال اینکه دلهای ایشان ترسکار ... به سوی پروردگار خویش بازگردندگانند.

61. اینان همی شتابند در نیکیها و ایشان مر آن را پیشی گیرندگانند.

62. و در نخواهیم و رنج نفرماییم از هیچ تنی مگر اندازه توانایی او را از طاعت و نزد ماست نبشته یعنی لوح محفوظ که همی سخن گوید به راست و ایشان ستم کرده نشوند.

63. نه که دلهای ایشان [437] در پوششی است غلبه غفلت از اینکه قرآن و مر ایشان راست کردارها از معاصی از فرود آن جز آن یعنی حرص دنیا که ایشان برای آن مر آن را کنندگانند.

64. تا چون گیریم توانگران و مهتران دنه گرفتگان ایشان را به عذاب یعنی به شمشیر روز بدر ناگاه اندر آن حال ایشان می زارند و جزع همی کنند.

65. زاری مکنید امروز که هراینه شما از ما یاری داده نشوید و جزع شما سود ندارد.

66. بدرستی که بودی حجتهای من که خوانده می شدی بر شما، پس بودید بر پیهای پاشنه ها خویش، بر می گشتیدی و پس می خزیدیدی.

67. بزرگ منشی کنندگان بدان، افسانه گویندگان

سمر حدیث شب باشد بیهوده می گویند.

68. ا نیندیشیدند در اینکه گفتار را یعنی قرآن یا آمد ایشان را آنچه نیامد پدران ایشان را پیشینگان!

69. یا نشناختند پیغمبر خویش را که او از اهل صدق و امانت است پس ایشان مر او را ناشناسندگانند.

70. یا همی گویند که به اوست دیوانگی نه که آمد اینکه پیغمبر ایشان را به راست و درست به قرآن و شریعت و بیشتر ایشان مر آن راست را ناخواهندگانند.

71. و اگر پی روی کردی خدای آرزوهای ایشان را اندر آنچه کند، هراینه تباه شدی آسمانها و زمین و آنانی که در ایشان است. نه که آوردیم به ایشان یاد کرد و پند ایشان، پس ایشان از پند خویش روی گردانندگانند. صفحه : 294

72. یا همی طلبی مزدی برین تبلیغ از ایشان مزدی پس مزد پروردگار تو و ثواب او ترا بهتر و او بهترین روزی دهندگان است.

73. و [438] بدرستی که تو هراینه می خوانی ایشان را به سوی راه راست.

74. و بدرستی که آنانی که نمی گروند به آن جهان، از آن راه هراینه گردنده گانند.

75. و اگر ببخشاییم ایشان را و دور کنیم از ایشان آنچه با ایشان است از گزندی و سختی هراینه ستیزه کردندی در گذشتن خویش از اندازه، سرگردان می باشند.

76. و هراینه هراینه گرفتیم ایشان را به عقوبت یعنی کشتن و گرسنگی، پس فروتنی تواضع نکردند مر پروردگار خویش را و نه زاری می کنند.

77. تا چون گشادیم بر ایشان دری را با عذابی سخت، ناگاه ایشان درو نومید شوندگانند از هر چیزی.

78. و او آنی که نو آفرید برای شما شنوایی را و بیناییها را

و دلها را اندکی که سپاس داری می کنید.

79. و او آنی که آفرید شما را در زمین و به سوی او گرد کرده شوید روز قیامت.

80. و او آنی که زنده کند که خواهد و میراند که خواهد و مرو راست شد آمد شدن و آمدن شب و روز یعنی به فرمان و قدرت اوست ا پس هیچ خرد ندارید«1» که بدانید و به کار بندید.

81. نه که گفتند سجعی مانند آنچه گفت پیشینگان.

82. گفتند: چون بمردیم و گشتیم خاکی و استخوانهای از پوست جدا گشته ا ما هراینه برانگیخته شدگانیم!

83. هراینه هراینه وعده داده شدیم ما و پدران ما اینکه را از پیش ما، نیست اینکه سخن قیامت [439] مگر افسانه های پیشینگان.

84. بگو یا محمّد، مر کراست اینکه زمین و آنانی که درین اگر باشید که همی دانید!

85. زود گویند که مر خدای راست بگو یا محمّد، ا پس پند نمی پذیرید تا بدانید!

86. بگو یا محمّد، کیست پروردگار آسمانهای هفت گانه یعنی کراست آسمانها و عرش بزرگ و پروردگار تخت بزرگوار!

87. زود گویند، مر خدای راست. بگو، ا پس نمی ترسید از خدا و طاعت ندارید او را که او را همتا می گویید!

88. بگو کیست که به اوست پادشاهی هر چیزی کیست آنکه تواناست بر همه چیزی یعنی کراست پادشاهی همه چیز و او زینهار دهد خلقان را و زینهار داده نشود برو اگر باشید همی دانید بگویید.

89. زود گویند که، مر خدای راست. بگو، پس چگونه بازگردانیده می شوید از توحید و طاعت!

-----------------------------------

(1). م: «ندارند» صفحه : 295

90. بل که آوردیم ایشان را به راستی رسول حق و کتاب حق و بدرستی

که ایشان هراینه دروغ گویانند.

91. نگرفت خدای هیچ فرزندی و نبود نباشد با او هیچ خدایی، آنگاه هراینه ببردی هر خدایی آنچه آفریده بودی اگر بودی ببردی هر خدایی آنچه آفریده بودی و هراینه غلبه کردی و آن را از ملکت دیگر جدا کردی برخی از ایشان بر برخی دیگر. پاکئ خدا از آنچه صفت کنند چگونگی می گویند.

92. داننده ناپیدا و پیدا، پس بلند شد و برتر از آنچه انباز می آرند.

93. بگو یا محمّد، ای پروردگار من؟ اگر بنمایی مرا آنچه وعده کرده می شوند«1» از عذاب.

94. ای پروردگار من؟ پس مکن مرا در میان اینکه گروه ستمکاران یعنی مرا هلاک مکن به هلاک ایشان.

95. و بدرستی که ما بر اینکه بنماییم ترا آنچه وعده می گفتیم ایشان را [440]، هراینه توانایانیم که ایشان را در حال حیات تو عذاب کنیم.

96. دور کن به آنی که به آن خصلتی که آن نیکوتر است آن بدی را، یعنی با ایشان جفا مکن ما داناتریم به آنچه صفت می کنند چگونگی می گویند.

97. و بگو، ای پروردگار من؟ پناه می گیرم به تو از وسوسه های دیوان یعنی بندگان را فا معصیت داشتن.

98. و پناه می گیرم به تو ای پروردگار من؟ که آیند مرا یعنی وسوسه کنند.

99. آنگه آخر از ایشان صفت کرد گفت: تا چون آید یکی ازیشان را مرگ، گوید، ای پروردگار من؟ باز گردانید مرا به دنیا.

100. تا مگر من بکنم کار نیک در آنچه گذاشتم. حقّا، باز نیاید به دنیا بدرستی که اینکه سخن سخنی است او گوینده آن است و از پیش ایشان است حجابی میان ایشان و باز آمدن یعنی گور تا روزی که برانگیخته

شوند یعنی قیامت.

101. پس چون در دمیده شود در صور، پس نه نسبها مفاخرت نماند پدر پسریها و خویشیها در میان ایشان در آن روز و نپرسند از نسب.

102. پس هر که گران آمد ترازوهای نیکویی او، پس اینان ایشان رستگارانند بر دوام.

103. و هر که سبک آید ترازوهای نیکویی او، پس اینان آنانی که زیان کردند از جهت تنهای خویش، در دوزخ جاویدانند.

104. می سوزد رویهای ایشان را آتش یعنی توش دوزخ و ایشان در آن زشت رویان اند ترش [رویان].

105. و ایشان را گویند، ا نبود حجتهای من خوانده می شد بر شما پس بودیدی به آن حجّتهای به دروغ می داشتید!

106. گفتند گویند: ای پروردگار ما؟ غلبه کرد بر ما بدبختی ما و بودیم گروهی گمراهان از حق.

107. ای پروردگار ما؟ [441] بیرون آر ما را از آن دوزخ پس اگر بازگردیم به آن معصیت پس ما ستم کارانیم باشیم.

-----------------------------------

(1). در متن «وعده کرده می شوید» هم خوانده می شود صفحه : 296

108. گفت گوید: دور شوید در آن دوزخ و سخن مگویید با من، که عذاب از شما برندارم.

109. بدرستی که او زیرا که شأن اینکه است که بود گروهی از بندگان مؤمنان من که می گفتندی: ای پروردگار ما؟ بگرویدیم، پس بیامرز ما را و ببخشای ما را و تو بهترین بخشایندگانی.

110. پس فرا گرفتیدی ایشان را به فسوس و به بندگی تا فراموش گردانیدند شما را یاد کرد مرا و بودید ازیشان می خندیدید.

111. بدرستی که من پاداشت دادم ایشان را امروز به آنچه شکیبایی کردند بر استهزاء شما که ایشان، ایشان رستگاران اند فیروزی یابندگان.

112. گفت گوید خدای تعالی ایشان را: چند درنگ کردید در زمین دنیا

به شمار سالها!

113. گفتند گویند: درنگ کردیم روزی یا برخی روزی پس بپرس شمارندگان را اگر ما می دانیم.

114. گفت گوید خدای ایشان را: نکردید درنگ در دنیا و در گور مگر اندکی در جنب درازی روز قیامت اگر که شما بودید که همی دانید.

115. ا پس پنداشتید که آفریدیم شما را از برای بازی و لهو و باطل آفریده اند و اینکه شما به سوی ما [نه] بازگردانیده شوید.

116. پس بلند شد و بزرگوار است خدای پادشاه راست خدای به سزا. نه هیچ خدایی مگر او پروردگار عرش گرامی بزرگوار.

117. و هر که بخواند با خدای خدایی دیگر، نه هیچ حجّتی و سخن روشن او را بدان، پس بدرستی که شمار او و پاداش او نزد خدای او. بدرستی که او هرگز نرهد ناگروندگان.

118. و بگوی، [442] پروردگار؟ بیامرز و ببخشای و تو بهترین بخشایندگانی.

نور، مدنی، 64 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوره است که فرو فرستادیم آن را و پیدا و روشن کردیم آن را و ببریدیم حکمهای آن را و فرو فرستادیم در آن حجّتها روشنان تا مگر شما پندپذیرید.

2. زن پلیدکار و مرد پلیدکار، پس بزنید هر یکی را ازیشان دو صد تازیانه و مگیردا شما را به سبب ایشان دو مهربانئ در کیش خدای اگر باشید هستید که می گروید به خدای و روز بازپسین، و بیایندا عذاب ایشان دو را گروهی از گروهی. صفحه : 297

3. مرد پلیدکار نخواهد به زنی مگر زن پلیدکار را یا زن انبازگوی را، و زن پلیدکار به زنی نخواهد او را مگر مرد پلیدکار یا مرد انبازگوی و حرام کرده شد و بازداشته شد آنت

زنا بر گروندگان.

4. و آنانی که دشنام اندازند به زنا، زنان آزاد پارسا را، بازپس نیاوردند چارگواهان بر دوستی«1» آن، پس بزنید ایشان را هشتاد تازیانه و مپذیرید ایشان را هیچ گواهی هرگز همیشه. و اینان ایشان بیرون آیندگانند از فرمان خدا.

5. مگر آنانی که بازگشتند [443] از پس آن و نیکوکار شدند و بسامان شدند، پس هراینه خدای آمرزگار است مهربان.

6. و آنانی که دشنام اندازند به زنا زنان خویش را، و نباشد مر ایشان را گواهانی مگر تنهای ایشان، پس گواهی یکی ایشان چهار بار گواهی است به خدای که او هراینه از جمله راست گویان است.

7. و بار پنجم گوید. اینکه: نفرین خدای برو باد اگر هست از جمله دروغ گویان است.

8. و دور کند و باز دارد از آن زن سنگسار کردن را اینکه گواهی دهد چهار بار گواهی یعنی سوگند خورد به خدای که او یعنی شوهر هراینه از جمله دروغ گویان است.

9. و بار پنجم که خشم خدای برو باد اگر باشد آن شوهر او از جمله راست گویان.

10. و اگر نه بودی افزونی خدای بر شما و بخشایش او یعنی اگر نه اینکه صفت را بودی عقوبتی عاجل در شما رسیدی و اینکه خدای توبه پذیر است استوار کار و درست گفتار.

11. هراینه آنانی که آمدند آوردند به دروغ آن دروغ را گروهی اند از شما، مپندارید آن را یعنی آن دروغ را بتر مر شما را، نه که آن بهتر مر شما را مر هر مردی راست از ایشان و بال آنچه اندوخت از بزه و آن که به خود گرفت بزرگتر و بیشتر آن دروغ را از ایشان، مرو راست عذابی بزرگ.

12.

چرا چه بودی چون شنودید آن سخن را گمان نبردی [444] گروندگان از مردان و گروندگان از زنان به تنهای خویش به خویشتن نیکی و نگفتند که اینکه دروغی است پیدا و آشکار!

-----------------------------------

(1). ظ: «درستی» صفحه : 298

13. چرا چه بودی نیامدند که آوردندی بر آن به چهار از گواهان! پس چون نیامدند نیاوردند به آن گواهان پس اینان نزد خدای ایشان دروغ گویانند.

14. و اگر نه بودی فضل افزونی خدای بر شما و بخشایش او در اینکه جهان و آن جهان، هراینه بسودی شما را در آن چه در آمدید از آنکه در آن، عذابی بزرگ.

15. چون فرا همی گیرید از یکدیگر او را به زبانهای خویش و می گویید«1» به دهنهای خویش آنچه نیست مر شما را به آن هیچ دانشی و همی پندارید او را آسان و آن نزد خدای، بزرگ است.

16. و چرا و چه بودی چون شنیدید آن سخن را نگفتیدی نباشد نسزد ما را که سخن کنیم به اینکه سخن. پاکئ تو خدایا اینکه دروغی است بزرگ.

17. پند همی دهد همی بترساند شما را خدای که باز نگردید مانند اینکه را چنین سخن را هرگز، اگر هستید گروندگان.

18. و پدید همی کند خدای برای شما حجتها و حکمتها را و خدای داناست درست کار و درست گفتار به بیزاری ایشان.

19. هراینه آنانی که دوست می دارند که آشکارا گردد کار زشت در میان آنانی که گرویدند، [445] مر ایشان راست عذابی دردناک در اینکه جهان و آن جهان و خدای می داند همی داند دروغ گفتن ایشان و شما نمی دانید.

20. و اگر نه فضل لطف و کرم خدای بر شما استی و بخشایش او و اینکه خدای مهربان است

بخشاینده.

21. ای آنانی که گرویدند؟ پی روی مکنید وسوسه های گامها دیو را، و هر که پی روی کند وسوسه های دیو را، پس هراینه آن دیو فرماید به زشتی و کار ناشناخته در شرع و اگر نه فضل خدای بر شما استی و بخشایش او پاک نشدی و نبودی از شما هیچ کسی از بهتان هرگز، و لیکن خدای پاک گرداند آن را که خواهد و خدای شنواست همی شنود آنچه گویند دانا اندر حقیقت او که چون است.

-----------------------------------

(1). م: «می گویند» صفحه : 299

22. و سوگند مخوردا تقصیر مکندا خداوندان افزونی از شما و فراخ دستی و خداوندان فراخ عیشی که بدهند صدقه خداوندان خویشی را و درویشان را و هجرت کنندگان وطن خویش گذارندگان در راه خدای و درگذارنندا و روی بگردانندا از مکافات، ا هیچ دوست نمی دارید که بیامرزد خدای مر شما را! و خدای آمرزگار است بخشاینده.

23. هراینه آنانی که دشنام می اندازند به زنا آزاد زنان پارسا را بی آگاهان از زنا گروندگان را از زنان نفرین کرده شدند در اینکه جهان و آن جهان و مر ایشان راست عذابی بزرگ. [446]

24. در آن روز گواهی دهد بر ایشان زبانهای ایشان و دستهای ایشان و پایهای ایشان به آنچه بودند که می کردند.

25. در آن روز تمام دهد ایشان را خدای پاداشت ایشان را بسزا و بدانند که خدای او راست است و خدای بسزا پیدا.

26. پلیدکاران از زنان مر پلیدکاران راست از مردان و پلیدکاران از مردان مر پلیدکاران راست از زنان و پاکان از زنان فراخورد و شایسته مر پاکان راست از مردان و پاکان از مردان مر پاکان«1» راست از زنان. اینان یعنی«2» ... بیزاران

و پاکان اند از آنچه همی گویند بر ایشان از دروغ و بهتان. مر ایشان راست آمرزشی و روزی خوب و بزرگ یعنی بهشت.

27. ای آنانی که گرویدید. در میایید خانه های را که نه خانه های شما باشد جز مگر خانه های خویش تا دستوری خواهید و سلام کنید بر کسان آن خانه ها. آنتان بهتر است مر شما را تا مگر شما پند پذیرید.

28. پس اگر نیابید در آن خانه ها کسی را پس در مروید در آن خانه ها تا که دستوری داده شود مر شما را. و اگر گفته شود مر شما را بازگردید از در، پس بازگردید شما هم از در که آن پاک تر است و شایسته تر مر شما را و خدای به آنچه همی کنید داناست دانش بی نهایت.

29. نیست بر شما بزه که درآیید در خانه ها که نه ساکن شده کسی در آن چون خانات و رباطات، در آن خانه هاست منفعتی رختی مر شما را. و خدای می داند آنچه آشکارا می کنید و آنچه [447] می پوشید.

30. بگو ای محمّد مر گروندگان را از مردان که، فرو خوابانند پوشیده دارند از چشمهای خویش و نگاه دارند اندامهای پیش خویش را از حرام که آن پاک تر است مر ایشان را، بدرستی که خدای داناست و آگاه به آنچه می کنند پنهان و آشکارا.

-----------------------------------

(1). م: پاکاران

(2). م: ناخوانا صفحه : 300

31. و بگو ای محمّد مر گروندگان را از زنان که، فرو خوابانند از چشمهای خویش از آنچه نشاید و نگاه دارند اندامهای پیش خویش را از حرام و نیز عورت را پوشیده دارند تا کسی نبیند و پیدا نکنند آرایش خویش را چون دست برنجن و پای برنجن و گوشوار و آنچه

بدین ماند مگر آنچه پیدا شد باشد از آن و بزنند و برافکنند با شامه های خویش معجرهای خویش را بر گریبانهای خویش و پیدا نکنند یعنی ننمایند آرایش خویش را که آن را پوشیده باید داشت مگر مر«1» شوهران خویش را یا پدران خویش را یا پدران شوهران خویش را یا پسران خویش را یا پسران شوهران خویش را یا برادران خویش را یا پسران برادران خویش را یا پسران خواهران خویش را یا زنان اهل دین خویش را یا آنچه خداوند شد دستهای ایشان یعنی زیر دستان ایشان یعنی به بها خریده یا پی روان از مردان نه خداوندان وایه از مردان یا کودکان نارسیده آنانی که دیده ور نشدند هنوز بر عورتهای گشادگیهای اعضای زنان و نزنندا زنان به افراط بر زمین به پایهای خویش اندر رفتن تا دانسته شود آنچه پنهان می دارند از آرایش خویش یعنی سوار و خلخال و آنچه بدان ماند. و بازگردید توبه کنید به سوی خدا همه از تقصیرها اندر فرمان او ای شما که گروندگان اید تا مگر شما فیروزی یابید به بهشت.

32. و به زناشوهری دهید به نکاح بیوه گان را از زنان و مردان از شما [448] و نیکان را از بندگان شما و پرستاران شما. اگر باشند درویشان توانگر گرداند ایشان را خدای از افزونئ نیکویی خویش و خدای فراخ عطاست دانا.

33. و نهفتگی کندا و بپرهیزدا از حرام آنانی که نیابند زناشوهری را و ساز آن ندارند یعنی مهر زنان تا توانگر گرداند ایشان را

خدای از افزونئ نیکویی خویش. و آنانی که می جویند می خو [ا] هند مکاتبی را و افروخت را از آنچه خداوند شد دستهای شما از زیر دستان شما پس مکاتب کنید و افروشید ایشان را اگر دانید شما در ایشان نیکی یعنی قوتی بر کسب و بدهید ایشان را از خواسته خدای آنی که داد شما را. و به ستم مدارید پرستاران کنیزکان جوان خویش را بر پلیدی کردن اگر خواهند نهفتگی خویشتن نگاه داشتن را تا بجویید و به دست آرید کالای زندگانی فرودتر نخستین. و هر که به ستم دارد ایشان را، پس هراینه خدای از پس ستم کردن ایشان آمرزگار است بیامرزد مکره را بخشاینده و مهربان.

34. و هراینه هراینه فرو فرستادیم به سوی شما حجّتهای نشانهای روشنان و داستانی و خبری و عبرتی از آنانی که گذشتند از پیش شما و پندی مر پرهیزکاران را.

-----------------------------------

(1). م: «مو» صفحه : 301

35. خدای رهنمای گروهی گفتند منوّر اهل آسمانهاست و زمین داستان نور او چون چراغ بره ای است طاقی در آن چراغ بره است چراغی آن چراغ در آبگینه ای است، آن آبگینه [449] همانا که آن آبگینه ستاره ای است از روشنی درخشنده و تابنده که برافروزد آن از درختی خجسته و با برکت زیتون، نه آفتابی خاوری و نه نسری باختری یعنی شامی نزدیک است که روغن آن از روشنی و صافی روشنایی دهد بتابدی از خویشتن. و اگر چه نه بساید او را آتشی، روشنایی بر روشنایی، راه نماید خدای مر روشنایی خویش را یعنی به دین آن را که خواهد و پدید کند خدای داستانها را تا چیزها به فهم ایشان نزدیک

گرداند برای مردمان و خدای به هر چیزی داناست.

36. یعنی آن نور در خانه های که دستوری داد خدای که برداشته شود بنای آن و یاد کرده شود در آن خانه ها نام او، به پاکی یاد کرده شود مرو را در آن خانه ها بامدادان و شبانگاهها.

37. مردانی ناپروا نکند ایشان را بازرگانی و نه خرید و فروختی از یاد کرد خدای و به پای داشتن نماز و دادن زکوه، همی ترسند از روزی که همی گردد در آن روز دلها میان خوف و رجا و چشمها و دیده ها از راست و چپ.

38. تا پاداشت دهد ایشان را خدای نیکوتر آنچه کردند و بیفزاید«1» ایشان را زیادتی اعمال از افزونی نیکویی خویش. و خدای روزی دهد آن را که خواهد بی شماری که برو بود.

39. و آنانی که نگرویدند، کردارهای ایشان همچو مانند آب است در بیابانی که پندارد آن را تشنه مرد، آبی تا چون آید او را نیابد او را چیزی و یابد حکم و عذاب خدای را نزد او، پس تمام دهد او را [450] پاداشت شمار او را. و خدای زود شمار است بی عقدی و فکری.

40. یا کردار آن کافر چون تاریکیهایی است در دریایی ژرف نغل«2» که بپوشد آن دریا را موجی نرّه آب از زبر او موجی دیگر از زبر آن میغی ابری، تاریکیهایی بهری از آن بالای بهری. چون بیرون آرد دست خویش را، نزدیک نبود که بیند آن را و هر که نگرداند خدای برای او روشنایی پس نیست مرو را هیچ روشنایی.

-----------------------------------

(1). در متن «نیفزاید» هم خوانده می شود

(2). م: «تعل» صفحه : 302

41. ا ندیدی که خدای به پاکی

یاد می کند مر او را، آنانی که در آسمانهااند و زمین و پرندگان پرها باز زده نیز تسبیح می کنند هر یکی هراینه دانست نماز خویش را که چون نماز کند و تسبیح خویش را که چون تسبیح کند و خدای نماز و تسبیح او ندانسته! و خدای داناست به آنچه همی کنند.

42. و مر خدای راست پادشاهی آسمانها و زمین احوال همی گرداند چنانکه خواهد و به خداست بازگشت خلق.

43. ا ندیدی که خدای می راند میغ ابر را آنجا که خواهد باز به هم می آرد میان آن، باز می گرداند آن را برخی از سر برخی بر هم نشسته ته برته پس تو بینی آن باران را که بیرون آید از میان آن ته برته و فرو می فرستد از آسمان از کوههای که در آن آسمان است از تگرگی پس برساند آن تگرگ را آن را که خواهد و بگرداند او را«1» از آنکه خواهد. همی خواهد نزدیک بودی روشنی آذرخش آن که ببردی دیده ها را.

44. همی گرداند خدای از زیادت و نقصان شب را و روز را بدرستی که در [451] آنت هراینه پندی مر خداوندان بیناییها را.

45. و خدای بیافرید هر جنبنده رونده از آبی از ایشان است روندگان آنکه می رود بر شکم خویش و ازیشان است آنکه می رود بر دو پای و ازیشان است آنکه می رود بر چهار. می آفریند خدای آنچه می خواهد، بدرستی که خدای بر هر چیزی تواناست.

46. هراینه هراینه فرو فرستادیم حجتهای روشن کنندگان روشن کرده شدگان و خدای راه نماید آن را که خواهد به سوی راهی راست راه ایمان و قرآن و بهشت.

47. و می گویند، گرویده ایم به خدای و به اینکه پیغمبر و

فرمان برداری کردیم، باز برمی گردد گروهی از ایشان از پس آن از پس آنکه فرمان برداری نمودند و نیستند اینان هراینه گروندگان.

48. و چون خوانده شوند به سوی خدا و به پیغمبر او تا داوری کند در میان ایشان، ناگاه گروهی ازیشان روی گردانندگانند از حکم رسول.

49. و اگر باشد ایشان را حق، بیایند به سوی او گردن نهندگان.

50. ا در دلهای ایشان است بیماری یا در گمان افتادند یا همی ترسند که ستم کند خدای بر ایشان و پیغمبر او! نه که اینان ایشان ستم کارانند بر تنهای خویش.

-----------------------------------

(1). م: «آورا» [.....] صفحه : 303

51. بدرستی که بود گفتار گروندگان چون خوانده شوند به سوی خدا و پیغمبر او تا داوری کند در میان ایشان [452] که گویند، شنودیم و فرمان بردیم. و اینان ایشان رستگارانند.

52. و هر که فرمان برد خدای و پیغمبر او را و بترسد از خدای و پرهیزد از معصیت او، پس اینان ایشان پیروزی یابندگانند.

53. و سوگند خوردند به خدای سخت تر سوگندهای خویش، که اگر بفرمایی ایشان را هراینه بیرون شوند از همه املاک خویش. بگو ای محمّد ایشان را، سوگند مخورید به خلاف. فرمان برداری است شناخته شده نیکو، بدرستی که خدای آگاه است به آنچه همی کنید.

54. بگو ای محمّد ایشان را، فرمان برید خدای را و فرمان برید پیغمبر را. پس اگر برگردند پس بدرستی که بروست یعنی بر پیغمبر آنچه برو نهاده شد و بر شماست آنچه بار کرده شدید. و اگر فرمان برید او را، راه راست یابید و نیست بر پیغمبر مگر رسانیدن آشکار.

55. نوید داد وعده کرد خدای آنانی را

که گرویدند از شما و کردند کردارهای نیک، هراینه از پی درآرد ایشان را که خلیفه کند ایشان را در زمین چنانکه از پی درآرد در آورد، خلیفه کرد آنانی را که از پیش ایشان بودند«1» یعنی بنی اسرائیل و هراینه جای گیر کند یعنی استوار و قوی برای ایشان کیش ایشان را آنی که بپسندید آن را یعنی دین اسلام برای ایشان و هراینه به جای نهد ایشان را و بدل دهد از پس ترس ایشان بی بیمی را تا بپرستند مرا به یگانگی، انباز نیارند و نگیرند به من هیچ چیز را، و هر که برین نعمت نگرود و ناسپاسی کند پس آن، پس اینان ایشان بیرون آیندگانند از حق. [453]

56. و به پای دارید نماز را و بدهید زکوه پاکی مال را و فرمان برید اینکه پیغمبر را تا مگر شما بخشیده شوید.

57. مپندار هراینه هراینه آنانی را که نگرویدند درمانده کنندگان خدای را از پیش بشوندگان که ایشان را در نیابیم در زمین و جای پناه ایشان آتش است و هراینه بد جای بازگشت است دوزخ.

-----------------------------------

(1). م: «بودید» صفحه : 304

58. ای آنانی که گرویدید؟ دستوری خواهد از شما آنانی که خداوند شد دستهای شما یعنی زیر دستان و آنانی که نرسیدند هنوز خواب بلوغ را از شما سه بار، از پیش نماز بامداد، و گاهی که بنهید جامه های خویش را از گرمگاه نیم روز، و از پس نماز خفتن، اینکه سه وقت برهنگی و گشادگی مر شما را. نیست بر شما و نه بر ایشان بزه پس ازینها ازین سه وقت. بسیار گردندگانند بر زیر شما برخی از شما بر برخی دیگر

آیند. همچنان پدید کند خدای برای شما حجّتها را و خدای داناست به مصالح خلق درست کار و درست گفتار استوار کار.

59. و چون برسد کودکان بچگان از شما به وقت خواب بلوغ، پس دستوری خواهندا از شما همچنان که دستوری خواست آنانی که از پیش ایشان بودند از بالغان. همچنانت پدید کند خدای برای شما حجتهای خویش و خدای داناست به مصالح خلق درست کار و درست گفتار.

60. و آن فرو نشینندگان از [454] زنان آنانی که امید نمی دارند زنا شوهری شوهر کردن را، پس نیست بر ایشان بزه و تنگی گناهی که بنهند به نزدیک مردان«1» جامه های خویش را یعنی چادرها را نه پیدا شوندگان نمایندگان به آرایشی. و اینکه نهفتگی کنند پرهیز کنند از چادر فرو نهادن بهتر است مر ایشان را، و خدای شنواست گفتار ایشان را دانا به اسرار ایشان.

61. نیست بر نابینا بزه و تنگی ای و نه بر لنگ بزه و تنگی ای و نه بر بیمار بزه و تنگی ای و نه بر تنهای شما نیز حرجی که بخورید طعامی از خانه های خویش یا از خانه های پدران خویش یا از خانه های مادران خویش یا از خانه های برادران خویش یا از خانه های خواهران خویش یا از خانه های برادران«2» پدران خویش یا از خانه های خواهران«3» پدران خویش یا از خانه های برادران مادران خویش یا خانه های خواهران مادران خویش یا از آنچه خاوندی کردید کلیدهای او یا از خانه های دوستان خویش. نیست بر شما بزه و تنگی ای گناهی که بخورید همگان یا پراکندگان. پس چون

درآیید در خانه ها پس سلام کنید درود گویید بر تنهای خویشتن یعنی بر یکدیگر درودی از نزد خدای، با برکت پاک. همچنان پدید می کند خدای برای شما حجتها را نشانها را حکمتها را تا مگر شما دریابید به خرد. [455]

-----------------------------------

(1). در متن «مرداک» هم خوانده می شود

(2). م: «خواهران»

(3). م: «برادران، خواهران» صفحه : 305

62. اینکه است و جز ازین نیست که گروندگان آنانی اند که گرویدند به خدای و به پیغمبر او و چون باشند با او بر کاری فراهم آرنده نروند تا دستوری خواهند ازو. هراینه آنانی دستوری خواهند از تو یا محمّد. اینان آنانی که بگروند به خدای و پیغمبر او پس چون دستوری خواهند از تو ای محمّد از برای برخی از کار خویش، پس دستوری ده مر آن را که خواهی از ایشان و آمرزش خواه برای ایشان از خدای، بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

63. مکنید خواند پیغمبر را در میان شما همچو خواندن برخی شما برخی را. هراینه می داند خدای آنانی را که خود را بیرون می کشند پنهان بی دستور پیغمبر از میان شما پناه گیرنده گان به یکدیگر، پس بپرهیزدا آنانی که خلاف می کنند یعنی بیرون شوند از فرمان او از اینکه برسد ایشان را آشوبی و شوری آزمونی یا برسد ایشان را عذابی دردناک.

64. آگاه باشید و بدانید که بدرستی که مر خدای راست آنچه در آسمانهاست و زمین. هراینه داند آنچه را که شما بر آنید از خیر و شر و آن روز بازگردانیده شوند به او پس آگاه کند ایشان را به آنچه کردند و خدای به هر چیزی داناست.

فرقان، مکّی، 77 آیه [456]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.

پاینده است همیشه بر آن صفتی که هست آن خدایی که فرو فرستاد قرآن جدا کننده را میان حق و باطل بر بنده خویش محمّد تا باشد مر جهانیان را یعنی جن و انس را بیم کننده.

2. آن که مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین و فرانگرفت هیچ فرزندی و نبود نباشد او را هیچ انبازی در پادشاهی و آفرید هر چیزی را، پس اندازه کرد آن را اندازه کردنی.

3. و فرا گرفتند از فرود او خدایانی که نیافرینند نتوانند آفرید هیچ چیزی را و ایشان آفریده می شوند و نتوانند مر تنهای خویشتن را زیانی و نه نیز سودی و نتوانند که برای خود آفرینند مرگ را و نه نیز زندگانی را و نه نیز برانگیختن را که خود را زنده کنند. صفحه : 306

4. و گفت آنانی که نگرویدند: نیست اینکه قرآن مگر دروغ که فرا بافت آن را محمّد و یاری داد او را برو گروهی دیگران، پس هراینه آمدند آوردند ستمی را بر خویش و دروغ بزرگ و بهتانی بر محمّد.

5. و گفتند: اینکه قرآن افسانه های پیشینگان است که بازنوشت آن ها را از جایی پس آن ها املا کرده می شود برو یعنی برو می دهند بامدادی و شبانگاه شبانگاهی.

6. بگو ای محمّد، فرو فرستاد آن قرآن را آنی که داند همه نهان را در آسمانها و زمین هراینه او بود و هست آمرزگار بخشاینده به تأخیر عذاب.

7. و گفتند: چیست حال او مر اینکه پیغمبر را که می خورد [457] خوردنی را و می رود در بازارها! چرا نفرستاده شد به سوی او فرشته پس تا بودی آن فرشته با او بیم کننده دیگر.

8. یا

افکنده شدی به سوی [او] گنجی یا بودی مرو را بوستانی باغی که می خوری«1» از آن باغ. و گفتند ستمکاران مؤمنان را:

پی روی نمی کنید مگر مردی را جادویی کرده شد دیوانه از حالی به حالی گردانیده شده.

9. بنگر یا محمّد که چون زدند پدید کردند برای تو داستانها را پس گمراه شدند پس نتوانند یافتن هیچ راهی به حق.

10. پاینده است آن خدایی که اگر خواهد، گرداند بدهد برای تو ترا بهتر از آنت، بوستانهای که همی رود از زیر آن جویهای فراخ و گرداند و بدهد برای تو ترا کوشکهایی.

11. نه که به دروغ داشتند رستخیز را و ساخته کردیم آماده کردیم مر آن را که به دروغ داشت رستخیز را آتشی افروخته.

12. چون بیند ایشان را آن آتش از جایی دور، بشنوند مر آن آتش را جوشی صوت«2» تغیّظ و نرّستی و بانگی.

13. و چون انداخته شوند از آن جایی تنگ یار کرده شدگان با شیاطین در یک غل، خوانند آنجا و آنگاه هلاکی را و اهلاکا.

14. مخوانید امروز هلاکی و اهلاکا یگانه یکبار و خوانید هلاکئ و اهلاکا بسیار.

15. بگوی ای محمّد، ا آنت بهتر است یا بهشت جاوید آنی که وعده کرده شد«3» آن را پرهیز کرده شدگان! هست و باشد مر ایشان را پاداشتی و بازگشتی.

16. مر ایشان راست [458] در آن بهشت آنچه خواهند جاویدان در آن. هست بر پروردگار تو وعده فراخواسته ازو.

-----------------------------------

(1). ظ: «می خورد»

(2). م: «صورت»

(3). م: «وعده کرده!!!» صفحه : 307

17. و آن روز که گرد کنیم ایشان را و آنچه را که همی پرستند از فرود خدای، پس گوید خدای معبودان

ایشان را: ا شما گمراه کردید بندگان مرا. اینان را یا ایشان گم کردند راه حق را!

18. گویند آن معبودان: پاکی تو نبود که سزد و شاید ما را که فراگیریم از فرود تو از دوستان و لیکن برخورداری دادی ایشان را و پدران ایشان را تا فراموش کردند یاد کرد را و قرآن را و پند و طاعت را و بودند گروهی هلاک شدگان.

19. پس هراینه به دروغ داشتند شما را به آنچه همی گویید«1» پس نتوانید«2» گردانیدن عذاب از ایشان را و نه یاری دادن را مر ایشان را. و هر که ستم کند از شما، بچشانیم او را عذابی بزرگ.

20. و نفرستادیم پیش از تو از فرستاده شدگان مگر که ایشان هراینه همی خوردندی خوردنی را و همی رفتندی در بازارها و گردانیدیم برخی را از شما مر برخی را آزمایشی، ا هیچ شکیبایی کنید! و بود و هست پروردگار تو بینا به حال همگان.

21. و گفت آنانی که امید ندارند دیدار ما را و رسیدن به ما: چرا نفرستاده شد بر ما فرشتگان یا چرا نبینیم پروردگار خویش را! هراینه هراینه بزرگ منشی کردند در تنهای خویش در دل و اعتقاد خویش [459] و گذشتند از اندازه و سخت ستهیدند گذشتنی بزرگ.

22. روزی که ببینند فرشتگان را، نه هیچ مژده آن روز مر گناه کاران را و گویند، ایشان را بازداشتنی بازداشته شده حرام بهشت بر شما.

23. و آمدیم قصد کردیم فرا آنچه کردند از کاری به سرگردانیدیم آن را گردی پراکنده.

24. اهل خداوندان و یاران بهشت آن روز بهتر از جهت آرامگاه و نیکوتر از جهت خوابگاه نیم روز.

25. و آن

روز که بشکافد آسمان با ابر میغ تنک و فرو فرستاده شد فرشتگان فرو فرستاده شدنی.

26. پادشاهی آن روز بسزا مر خدای مهربان راست و باشد آن روز روزی بر ناگروندگان دشوار.

27. و آن روز بگزد و بخاید ستمکار و بیداد بر دو دست خویش، گوید، ای کاشکی من فرا گرفتمی با اینکه پیغمبر راهی به حق؟

-----------------------------------

(1). م: «گویند»

(2). م: «نه توانند» صفحه : 308

28. ای وای بر من کاشکی من فرا نگرفتمی فلان را بهمان را دوستی؟

29. هراینه هراینه گمراه کرد مرا از یاد کرد توحید، قرآن و رسول پس از آن وقت که آمد مرا. و بود و هست دیو مر آدمی را فرو گذارنده.

30. و گفت اینکه پیغمبر ای پروردگار من بدرستی که گروه من فرا گرفتند اینکه قرآن را فرو گذاشته وا یکسو نهاده.

31. و همچنانت بگردانیدیم مر هر پیغمبری را دشمنی از گناه کاران کافران. و بسنده است پروردگار تو [460] رهنمای و یاری ده یاری کننده آن را که اهل آن باشد.

32. و گفت آنانی که نگرویدند: چرا نفرستاده شد برو محمّد اینکه قرآن همه یکبار! همچنانت پراکنده فرو فرستادیم تا استوار گردانیم به آن دل ترا و جدا گفتیم آن را جدا گفتنی.

33. و نیارند ترا ای محمّد هیچ داستانی را مگر که بیاریم ترا راست را جواب به سزا و نیکوتر را روشن کردن.

34. آنانی که گرد کرده شوند برانگیخته شوند بر رویهای خویش به سوی دوزخ، اینان بدتراند از جهت جایگاه و گم بوده تر از جهت راه.

35. و هراینه هراینه دادیم موسی را توریت را و گردانیدیم با او برادر او هارون را دستور یاری.

36. پس گفتیم: بروید

به سوی آن گروه آنانی که به دروغ داشتند حجتهای ما را، پس هلاک کردیم ایشان را هلاک کردنی.

37. و گروه نوح چون دروغ داشتند پیغمبران را به آب فرو بردیم ایشان را و گردانیدیم ایشان را برای مردمان عبرتی و پندی نشانی و ساخته کردیم برای ستمکاران عقوبتی دردناک.

38. و هلاک کردیم و گروه هود را و گروه صالح را و اهل آن چاه را و گروهانی را در میان آنت بسیار.

39. و هر یکی را پدید کردیم برای او داستانها را و همه را هلاک کردیم هلاک کردنی.

40. و هراینه هراینه آمدند و برگذشتند بر آن دهی شهری آنی که ببارانیده شد باران بد یعنی سنگ باران. [461] ا پس نبودند که می دیدند آن دیه را! نه که هستند امید نمی دارند نمی ترسند برانگیختن را در روز قیامت.

41. و چون بینند ترا ای محمّد، نگیرند ترا مگر فسوس و خندستانی، گویند: ا اینکه آن است که فرستاد خدای پیغمبر به رسولی! صفحه : 309

42. هراینه نزدیک است که گمراه کند و بگرداند ما را از پرستیدن خدایان ما، اگر نه بودی که شکیبایی کردیمی بر آن. و خدای گفت: و زودا بدانند آنگاه که ببینند عذاب را، که کیست گم تر از جهت راه!

43. ا هیچ دیدی آن را که فراگرفت خدای خویش کام دل خویش را! ا پس تو باشی برو نگهبان کارساز!

44. یا همی پنداری که بیشتر ایشان می شنوند یا دریابند. نیستند ایشان مگر چون چهارپایان، نه که ایشان گم ترند از ستور از جهت راه.

45. ا هیچ ندیدی به سوی پروردگار خویش چون بازکشید سایه را! و اگر خواستی هراینه

گردانیدی آن را آرامیده.

باز پس گردانیدیم آفتاب را بر آن رهنمایی.

46. باز فراهم آوردیم آن را به سوی خویش فرا گرفتنی آسان و اندک.

47. و او آنی که گردانید برای شما شب را پوششی و خواب را آسایشی و گردانید روز را وقت پراکنده شدن.

48. و او آن است که فرستاد بادها را جنوب و شمال و دبور و صبا مژده در پیش بخشایش خویش و فرستادیم از [462] آسمان آبی پاک و پاک کننده.

49. تا زنده کنیم به آن شهری مرده و زمین پژمرده را و دهیم آن را از آنچه آفریدیم چارپایان را و مردمان بسیار.

50. و هراینه هراینه بگردانیدیم آن آب را در میان ایشان تا پند گیرند و یاد کنند، پس سرباز زد بیشترین مردمان مگر ناسپاسی را.

51. و اگر خواستیمی هراینه فرستادیمی در هر دهی شهری بیم کننده.

52. پس فرمان مبر ناگروندگان را و باز کوش با ایشان به آن کوششی بزرگ.

53. و او آنی که به هم آمیخت دو دریا را، اینکه خوش و شیرین شکننده و اینکه شور است تلخ، و گردانید میان دو پرده و بازداشتی بازداشته شده.

54. و او آنی که آفرید از آب مردمی پس کرد او را پیوند خویشی و خسری. و بود و هست پروردگار تو توانا. صفحه : 310

55. و همی پرستند از فرود خدای آنچه را که سود ندارد ایشان را اگر پرستند و زیان ندارد ایشان را اگر نپرستند. و هست آن ناگرونده بر مخالفت پروردگار خویش هم پشت با دیو.

56. و نفرستادیم ترا ای محمّد مگر مژده دهنده و بیم کننده.

57. بگو ای محمّد، نمی خواهم از شما برین هیچ مزدی

مگر آن که خواهد که فرا گیرد به سوی پروردگار خویش [463] راه.

58. و باز گذار بر آن زنده آنی که نمیرد و به پاکی یاد کن به ستایش او. و بسنده است او به گناهان بندگان خویش آگاه.

59. آنی که آفرید آسمانها را و زمین را و آنچه میان آن دو است در شش از روزها، باز پس قصد کرد استیلا کرد بر عرش به آفریدن. خدای مهربان پس بپرس به او آگاهی را.

60. و چون گفته شود مر ایشان را سجده کنید مر رحمن را، گویند، و چیست کیست رحمن! ا سجده کنیم مر آن را که می فرمایی ما را! و بیفزاید ایشان را رمیدنی از حق.

61. با برکتا آنی که گردانید در آسمان برجها دوازده گانه و گردانید در آن آسمان چراغی چون آفتاب و ماهی روشنی دهنده.

62. و او آنی که گردانید شب را و روز را پس یکدیگر مر آن را که خواست که پند گیرد یا خواست سپاس داری را.

63. و بندگان خدای مهربان آنان اند که می روند بر زمین به آرام و فروتنی و چون سخن گوید روبارو ایشان را نادانان، گویند گفتار به سلامت.

64. و آنانی که شب گذارند خدای خویش را سجده کنان و استادگان.

65. و آنانی اند که می گویند پروردگار ما بگردان از ما عذاب دوزخ را هراینه عذاب آن هست پیوسته لازم و دائم [464].

66. هراینه چه بدا آن جهنّم از جهت آرام گاه و از جهت جایگاه ایستادن.

67. و آنانی که چون هزینه کنند خرج کنند، نگذرند از اندازه و تنگی نکنند و باشد در میان آنت ازین دو هزینه به پای داشته میانه.

68. و آنانی اند

که نخوانند با خدای خدایی دیگر و نکشند آن تن را آنی که بازداشت حرام کرد خدای مگر به سزا، و زنا نکنند و هر که کند آن را که یاد کردیم بیند جزای گناه را. صفحه : 311

69. دو پاره کرده شود برای او عذاب در روز رستخیز و جاوید ماند درو خوار کرده شده.

70. مگر آن کسی که بازگشت توبه کند و گروید و کرد کند کاری شایسته، پس اینان بگرداند بدل کند خدای بدیهای ایشان را به نیکیها و هست خدای آمرزگار بخشاینده.

71. و هر که بازگردد و کند کار شایسته، پس بدرستی که او بازگردد به سوی خدا بازگشتنی به حقیقت.

72. و آنانی که گواهی ندهند به دروغ و چون بگذرند بر بیهوده، بگذرند کریمان بزرگ کنندگان خود را به اعراض از آن لغو.

73. و آنانی اند که چون پند داده شوند به نشانهای پروردگار خویش، بر رو نیفتند بر آن کران و کوران.

74. و آنانی اند که می گویند: پروردگار ما؟ ببخش ما را از جفتان ما و فرزندان ما روشنی [465] چشمها و گردان ما را مر پرهیزکاران را پیش روی.

75. اینان پاداشت داده شوند بالاخانه درجه بلند بهشت به آنچه شکیبایی کردند و پیش آورده شوند در آن آفرینی و درودی.

76. جاویدان در آن. چه نیکا آن از جهت آرامگاهی و و از جهت جایگاه استادن.

77. بگو ای محمّد، چه باک دارد به شما پروردگار من اگر نه بودی خواندن فروتنی شما پس هراینه به دروغ داشتید، پس زود باشد عذاب شما چفسان.

شعراء، مکّی، 227 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. طول، سنا، ملک.

2. اینت سوره آیتهای نامه یعنی قرآن پیدا کننده.

3. مگر شاید که تو

ای محمّد کشنده خویشتن را به سبب اینکه نباشند گروندگان.

4. اگر خواهیم فرو فرستیم بر ایشان از آسمان نشانی آیتی و عجیبه پس گردد گردنهای ایشان مر آن را فروتنان یعنی تنهای ایشان میل نکندی به معصیت. صفحه : 312

5. و نیاید ایشان را هیچ پندی گویند رسولی از خدای مهربان نو و تازه مگر باشند از آن روی گردانندگان.

6. پس بدرستی که به دروغ داشتند، پس زود آید ایشان را خبرهای آگاهیها یعنی خبر عاقبت آنچه بودند به آن فسوس می داشتند و اینکه توبیخی است ایشان را.

7. ا ندیدند نگاه نکردند به سوی [466] زمین که چند برویانیدیم در آن زمین از هر گونه صنفی و لونی خوب و زیبا گرامی برایشان!

8. بدرستی که در آنت هست هراینه نشانی بر وجود توحید او، و نبود بیشتر ایشان گروندگان در سابق علم خدای.

9. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست دشمنان خویش را قهر کند مهربان اولیای خود را برهاند.

10. و یاد کن یا محمّد که چون خواند پروردگار تو موسی را که، بیا برو آن گروه را ستمکاران.

11. گروه فرعون را و ایشان را بگو که ا هیچ نمی ترسند که او را همتا می گویند.

12. گفت موسی: ای پروردگار من؟ بدرستی که من همی ترسم که به دروغ دارند مرا.

13. و تنگ شود سینه دل من و نرود و گشاده نشود زفان من پس بفرست به سوی هارون یعنی مرا یار باشد بر تبلیغ رسالت.

14. و مر ایشان راست بر من گناهی، پس همی ترسم که بکشند مرا بدان.

15. گفت خدای: حقا که نبود که ترا نکشند؟ پس بروید با نشانهای ما بدرستی که

ما با شماایم شنوندگان.

16. پس بیایید بروید هر دو فرعون را پس گویید او را که ما هر دو فرستاده پروردگار جهانیانیم.

17. که بفرست با ما پسران فرزندان یعقوب را به فلسطین.

18. گفت فرعون: ا نپروردیم ترا در میان ما بچگی و در حال کودکی و درنگ کردی در میان ما از عمر خویش سالها یعنی سی سال.

19. و کردی آن کردار خویش آنی که کردی و تو از ناگروندگانی ناسپاسان نعمت مایی.

20. گفت: کردم آن را آنگاه و من از بیراهانم نادانان.

21. پس بگریختم [467] از شما چون بترسیدم از شما و به مدین شدم، پس بخشید مرا پروردگار من درستی در گفتار فهمی و علمی و گردانید مرا از فرستاده شدگان خویش.

22. و آنت نعمتی است که به آن منّت می نهی آن را بر من که بندگی گرفتی پسران فرزندان یعقوب را.

23. گفت فرعون: و چیست چه چیز است رب العالمین که تو رسول اویی به من!

24. گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان اینکه هر دو اگر هستید بی گمانان.

25. گفت فرعون مر آنانی را که در گرد او بودند از اشراف قوم: ا نمی شنوید که او چه می گوید!

26. گفت موسی: پروردگار شما و پروردگار پدران شما پیشینگان. صفحه : 313

27. گفت فرعون: بدرستی که پیغمبر شما آنی که فرستاده شد به شما هراینه دیوانه است.

28. گفت موسی: پروردگار جای برآمدن آفتاب و جای فرو شدن آفتاب و آنچه میان اینکه دو، اگر هستید که خردی دارید.

29. گفت فرعون: اگر فراگیری خدایی جز من هراینه گردانم ترا از زندانیان.

30. گفت موسی: ا و اگر چه آرم آیم ترا به چیزی آشکار که

صدق من ظاهر کند تو چنین کنی با من!

31. گفت فرعون: پس بیار او را اگر هستی از راست گویان.

32. پس بینداخت موسی عصای خویش را پس ناگاه آن عصا ماری است اژدها هویدا.

33. گفت نیز هیچ داری! و بیرون آورد کشید دست خویش، پس ناگاه آن دست او سپید و درفشان و روشن مر نگرندگان را. [468]

34. گفت مر آن بزرگان را که گرداگرد او بودند: بدرستی که اینکه موسی هراینه جادویی است دانا و استاد.

35. می خواهد که بیرون کند شما را از زمین شما به جادوی خویش، پس چه می فرمایید ما را«1» در باب او.

36. گفتند: وا پس دار او را و برادر او را و بفرست در اینکه شهرها گروهی گرد کنندگان را.

37. تا بیایند به تو بیارند ترا به هر جادویی دانا.

38. پس گرد کرده شد جادوان برای هنگام وعده روزی دانسته یعنی یوم الزّینه.

39. و گفته شد مر مردمان را ا هیچ شما فراهم آیندگانید تا بنگریم که غلبه که کند!

40. تا مگر ما پی روی کنیم اینکه جادوان را اگر باشند ایشان زبردستان بر موسی.

41. پس چون آمد جادوان، گفتند مر فرعون را: ا بدرستی که هیچ هست ما را مزدی اگر باشیم ما زبردستان.

42. گفت فرعون: آری، و بدرستی که شما آنگاه هراینه از نزدیک کرده شدگانید.

43. گفت مر ایشان را موسی: اندازید آنچه شما اندازندگانید خواهید انداخت.

44. پس بینداختند رسنهای خویش را و عصاهای خویش را و گفتند: سوگند به جاه و حرمت فرعون که ما هراینه ما زبردستانیم.

45. پس بینداخت موسی عصای خویش را پس ناگاه آن عصا فرو می برد آنچه می سازند از سحر همی بگردانیدند از حقیقت.

46. پس

انداخته شد آن جادوان سجده کنان.

47. گفتند در سجود: گرویدیم به پروردگار جهانیان.

48. پروردگار موسی و هارون.

-----------------------------------

(1). ظاهرا در متن «تأمرون» آمده است که مترجم بر حسب آن معنی را به صورت «می فرمایید مرا» آورده است و در قرآنهای دیگر «تأمرون» می باشد. صفحه : 314

49. گفت فرعون: ا باور داشتید تصدیق کردید مرو را پیش از آن که دستوری دهم مر شما را! بدرستی که او هراینه استاد مهین شماست آنی که بیاموخت شما را جادویی را، پس زودا که [469] بدانید جزای خویش هراینه که ببرّم پاره پاره دستهای شما را و پایهای شما را از ناهموار و هراینه بر دار درخت کنم شما را همه گان بجملگی.

50. گفتند جادوان: نه زیانی، که ما به سوی پروردگار خویش گردندگانیم.

51. بدرستی که ما امید می داریم که بیامرزد ما را پروردگار ما گناهان ما را که هستیم یعنی از نخستین اهل زمان ما گروندگان به موسی و خدای موسی.

52. و پیغام دادیم به موسی که به شب بر بندگان مرا که شما از پی درآمده شدگانید.

53. پس فرستاد فرعون در شهرها گروهی گردکنندگان را.

54. بدرستی که اینان هراینه گروهی اند اندکان.

55. و بدرستی که ایشان ما را هراینه به خشم آرندگانند یعنی ما را مخالفت«1».

56. و بدرستی که ما هراینه همه ترسانیم.

57. پس بیرون آوردیم ایشان را از بوستانها و چشمه های آب.

58. و گنجها و جایگاه بزرگوار و نیکو.

59. همچنانت آن همه که«2» ... یم و میراث دادیم آن را فرزندان یعقوب را.

60. پس از پی در آمدند ایشان را و در ایشان رسیدند در روشنی روزشوندگان.

61. پس چون دید آن دو گروه یکدیگر را، گفت یاران موسی: هراینه

ما در رسیده شدگانیم.

62. گفت موسی: حقّا که نبود و نه چنان است که ایشان اندر ما رسند که با من است پروردگار من زود راه نماید مرا راه رستگاری.

63. پس پیغام دادیم به موسی که بزن به عصای خویش دریا را و بزد پس بشکافت پس ببود هر پاره [470] چون کوه بزرگ.

64. و نزدیک آوردیم آنجا آن دیگران یعنی قوم فرعون را.

65. و برهانیدیم موسی را و آنانی که با او همگان.

66. بازپس به آب دریا فرو بردیم آن دیگران.

67. بدرستی که در اینت است نشانی و عبرتی و عجیبه و نبود بیشتر ایشان گروندگان.

68. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست دشمنان خویش را قهر کند بخشاینده دوستان خویش را برهاند.

69. و برخوان بر ایشان خبر ابراهیم.

70. چون گفت مر پدر خویش آزر را و گروه خویش را: چه می پرستید!

71. گفتند: می پرستیم بتان را پس روز می گذاریم مر ایشان را پیوستگی کنندگان بر پرستیدن.

72. گفت ابراهیم: هیچ شنوند از شما یعنی بتان چون خوانید ایشان را!

-----------------------------------

(1). ظ: «مخالفند»

(2). م: ناخوانا صفحه : 315

73. یا سود کنند شما را اگر پرستید یا زیان کنند شما را اگر نپرستید!

74. گفتند: نه که یافتیم پدران خویش همچنانت می کنند.

75. گفت ابراهیم: ا پس دیدید آنچه بودید که می پرستید!

76. شما و پدران شما، پیشینگان.

77. پس بدرستی که ایشان دشمنند مرا مگر پروردگار جهانیان مگر آن کسی که رب العالمین را پرستید.

78. آنی که بیافرید مرا پس او راه نماید مرا یعنی هدایت نیافریند مرا مگر آن کسی که آفرید مرا.

79. و آنی که او خوردنی دهد مرا آن طعام که خواهد و

آب دهد مرا از آن که خواهد یعنی مرا روزی او دهد و او پروراند.

80. و چون بیمار شوم پس او تندرستی دهد مرا.

81. و آن که بمیراند مرا باز زنده کند مرا.

82. و آنی که امید می دارم که بیامرزد مرا [471] گناه مرا روز پاداشت.

83. ای پروردگار من؟ ببخش مرا درستی در گفتار نبوت و برسان مرا به آن شایستگان پیغمبران.

84. و گردان برای من زفان راست ثنای نیکو در پسینیان.

85. و گردان مرا از میراث داران بهشت با نعمت.

86. و بیامرز مر پدر مرا که او بود از گمراهان.

87. و رسوا مکن مرا در روزی که برانگیخته شوند خلق.

88. آن روز که سود ندارد مالی هیچ خواسته و نه پسران.

89. مگر آنی که آمد خدای را به دل رسته و پاک که درو شک و افک نی.

90. و نزدیک آورده شد شود بهشت مر پرهیزکاران را.

91. و پدید آورده شد شود دوزخ برای بی راهان یعنی کافران.

92. و گفته شد شود: مر ایشان راست کجاست آنچه بودید که می پرستیدید. 93. از فرود خدای، هیچ یاری دهند شما را یا هیچ کینه کشند برای خود!

94. پس گرد کرده شدند در افکنده شوند در آن ایشان و گمراهان.

95. و لشکرهای ابلیس همه گان یعنی مطیعان او را از آدمی و پری.

96. گفتند و ایشان در آن پیکار همی کنند با یکدیگر.

97. سوگند به خدای بدرستی که بودیم هراینه در گمراهی پیدا اینکه گویند شیاطین را.

98. آنگاه که برابر می کردیم شما را با پروردگار جهانیان یعنی شما را پرستیدیم از دون خدای.

99. و گمراه نک [رد] ما را یعنی نخواند ما را به ضلالت مگر گناه کاران یعنی

ابلیس و شیاطین.

100. پس نیست ما را از هیچ خواهشگران.

101. و نه دوستی [472] دل سوز.

102. پس اگر ثابت بودی ما را بازگردانیدن بازگشتنی به دنیا پس ببودیمی از گروندگان. صفحه : 316

103. بدرستی که در آنت هست هراینه نشانی و عبرتی عجبی، و نبود بیشترین ایشان گروندگان یعنی آنکه ایمان آوردند اندک بودند.

104. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست بخشاینده.

105. به دروغ داشت گروه نوح فرستاده شدگان را یعنی نوح را.

106. چون گفت مر ایشان را برادر ایشان نوح در نسب و هیأت نه در دین: ا نمی ترسید که خدای را انباز گویید!

107. بدرستی که من مر شما را پیغمبری ام زینهاردار وحی بی خیانت، استوار بر وحی خدای.

108. پس بترسید از خد [ا] و فرمان برید مرا.

109. و نمی خواهم از شما بر آن رسانیدن پیغام هیچ مزدی. نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان.

110. پس بترسید از خدا و فرمان برید مرا.

111. گفتند: ا باور داریم ترا و پی روی کرد ترا فرومایگان خسیس ترین مردمان چون جولاهگان!

112. گفت نوح: و چیست دانش من به آنچه بودند که همی کردند از خساست.

113. نیست شمار ایشان مگر بر پروردگار من اگر دانید.

114. و نیستم من هرگز راننده گروندگان.

115. نیستم من مگر بیم کننده هویدا.

116. گفتند: اگر باز نایستی ای نوح؟ هراینه که باشی از سنگسار کرده شدگان کشتگان به سنگ.

117. گفت نوح: ای پروردگار من؟ بدرستی که گروه من به دروغ داشتند مرا.

118. پس حکم کن برگزار در میان من و در میان ایشان حکم کردنی و برهان مرا و آن را که با من است [473] از گروندگان.

119. پس برهانیدیم او را و آنانی که با

او در آن کشتی پر بار کرده شد.

120. بازپس به آب طوفان فرو بردیم پس از آن آن ماندگان را بیرون کشتی.

121. بدرستی که در اینت است هراینه نشانی و عبرتی عجبی و نبود بیشتر ایشان گروندگان.

122. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست بخشاینده.

123. به دروغ داشت عاد فرستاده شدگان را یعنی هود را.

124. چون گفت مر ایشان را برادر ایشان هود: ا نمی ترسید!

125. بدرستی که مر شما را پیغمبری ام زینهاردار وحی استوار بر وحی.

126. پس بترسید از خدا و فرمان برید مرا.

127. و نمی خواهم از شما بر آن گذاردن پیغام هیچ مزدی. نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان.

128. بر می آرید به هر بر هر بالایی سر راهی نشانی که بازی کنید بدان.

129. و همی سازید کوشکهای بلند بناها از سنگ خاره تا مگر شما جاوید بمانید.

130. و چون گیرید مردمان [را] حمله برید، گیرید مردمان را حمله برید گردن کشان. صفحه : 317

131. هود گفت: پس بترسید از خدا و فرمان برید مرا.

132. و بترسید از آن خدایی که مدد داد افزونی داد شما را به آنچه همی دانید.

133. مدد داد شما را به چهارپایان و پسران.

134. و بوستانها و چشمه های آب.

135. بدرستی که من همی ترسم بر شما از عذاب روزی بزرگ.

136. گفتند: ای هود؟ یکسان است بر ما ا پند دهی پند دادی تو ما را یا نباشی تو از پند دهندگان. [474]

137. نیست اینکه که تو می گویی یعنی اینکه که تو ما را وعده کنی مگر ساخته و فرابافته و دروغ پیشینگان.

138. و نیستیم ما هرگز عذاب کرده شدگان.

139. پس به دروغ داشتند او را هود را پس نیست کردیم

ایشان را، بدرستی که در اینت است هراینه نشانی و عبرتی و عجبی و نبود بیشتر ایشان گروندگان.

140. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست بخشاینده.

141. به دروغ داشت ثمود فرستاده شدگان را.

142.

چون گفت مر ایشان را برادر ایشان صالح: ا نمی ترسید شما از خدا که او را انباز گویید!

143. بدرستی که مر شما را پیغمبری ام استوار داشته بر وحی.

144. پس بترسید از عذاب خدای و فرمان برید مرا.

145. و نمی خواهم از شما بر آن هیچ مزدی، نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان.

146. ا گذاشته می شوید خواهند گذاشت شما را در آنچه اینجاست یعنی در اینکه دنیا بی بیمان و ناترسان.

147. در بوستانها و چشمه ها.

148. و کشتها و خرما بنان که کاردوی یعنی میوه وی باریک و نازک است نرم و پخته.

149. و همی تراشید از کوهها خانه هایی خوش منشان استادان.

150. پس بترسید از خدای و فرمان برید مرا.

151. و فرمان مبرید فرمان گذرندگان از اندازه یعنی مشرکان.

152. آنانی که تباهی کنند در زمین و هیچ بسامان نمی کنند.

153. گفتند ایشان مر صالح را: اینکه است و جز اینکه نیست تو از جادویی کرده شدگانی.

154. نیستی تو مگر آدمئ همچو ما مانند ما پس بیار بیا نشانی و حجتی و عجیبه اگر باشی تو [475] [از] راست گویان.

155. گفت صالح: اینکه ماده شتری است مرو راست بهره از آب و مر شما راست بهره از آب هر یکی را روزی دانسته شده.

156. و مبسایید آن را به بدی یعنی مکشید او را پس گیرد شما را عذاب روزی بزرگ.

157. پس پی بریدند کشتند آن شتر ماده را پس گشتند پشیمانان بر آن عقر اشتر چون عذاب را دیدند.

صفحه : 318

158. پس گرفت ایشان را عذاب. بدرستی که در اینت قصه ایشان است هراینه نشانی و عبرتی عجیبه و نبود بیشتر ایشان گروندگان.

159. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست بخشاینده.

160. به دروغ داشت گروه لوط بن هاران بن آزر«1» فرستاده شدگان را.

161. چون گفت مر ایشان را برادر ایشان لوط: ا نمی ترسید از خدای!

162. بدرستی که من مر شما را پیغمبری ام امانت دار وحی استوار.

163. پس بترسید از خدای و فرمان برید مرا.

164. و نمی خواهم از شما بر آن رسانیدن پیغام هیچ مزدی. نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان.

165. ا می آیید نرّان را به لواطه از جمله جهانیان آدمیان.

166. و می گذارید آنچه آفرید برای شما پروردگار شما از جفتان شما، نه که شما گروهی اید گذرندگان از اندازه از حلال به حرام شدگان.

167. گفتند: اگر باز نایستی ای لوط؟ هراینه که باشی از بیرون کرده شدگان از شهر.

168. گفت لوط: بدرستی که من مر اینکه کار شما را از دشمن دارندگان.

169. آنگه دعا کرد: [476] ای پروردگار من؟ برهان مرا و کسان مرا و خاندان مرا از آنچه می کنند ایشان.

170. پس برهانیدیم او را و کسان و خاندان او را همگان.

171. مگر پیر زنی که زن لوط بود واعله نام درماندگان.

172. بازپس نیست کردیم آن دیگران را.

173. و ببارانیدیم سنگ بر ایشان بارانی سنگ پس چه بدا آن باران بیم کرده شدگان.

174. بدرستی که در آنت است هراینه نشانی و عبرتی و نبود بیشتر ایشان گروندگان.

175. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست بخشاینده.

176. به دروغ داشت خداوندان یاران باشندگان آن بیشه فرستاده شدگان یعنی شعیب را.

177. چون گفت مر ایشان را

شعیب: ا نمی ترسید از خدا!

178. بدرستی که من مر شما راست پیغمبری ام استوار.

179. پس بترسید از خدای و فرمان برید مرا.

180. و نمی خواهم از شما بر آن رسانیدن پیغام هیچ مزدی، نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان.

181. تمام دهید پیمانه را و مباشید از کم و کاست کنندگان.

182. و بسنجید به آن ترازو راست.

-----------------------------------

(1). م: «آذر» صفحه : 319

183. و مکاهید مردمان را چیزهای کالاهای ایشان را و تباهی مکنید و مکوشید در زمین تباهی کنندگان.

184. و بترسید از آن خدایی که آفرید شما را و آن گروه را پیشینگان.

185. گفتند: هراینه هراینه تو از جادویی کرده شدگانی.

186. و نیستی تو مگر آدمئ مانند ما و بدرستی که گمان می بریم ترا [477] هراینه از جمله دروغ گویان.

187. پس بیفکن بر ما پاره از آسمان اگر هستی از جمله راست گویان که دعای تو مستجاب است.

188. گفت شعیب: پروردگار من دانا به آنچه می کنید شما.

189. پس به دروغ داشتند او را پس گرفت ایشان را عذاب روز سایه تافته و آن میغ سیاه بود که آتش بارید، بدرستی که آن بود عذاب روز بزرگ.

190. بدرستی که در اینت است هراینه نشانی و عبرتی حجتی و عجبی«1» و نبود بیشتر ایشان گروندگان.

191. و بدرستی که پروردگار تو هراینه او بی همتاست بخشاینده.

192. و بدرستی که اینکه قرآن هراینه فرو فرستاده پروردگار جهانیان است.

193. فرود آورد آن جبرئیل استوار بر وحی.

194. بر دل تو ای محمّد و محفوظ تو گشت تا باشی از بیم کنندگان خلق را.

195. به زفانی تازی آشکار هویدا و پیدا.

196. و بدرستی که اینکه هراینه در نوشته های پیشینیان است.

197. ا و نبود مر ایشان را نشانی

و عبرتی که همی داند او را دانشمندان پسران یعقوب یعنی عبد اللّه بن سلام و یاران او

198. و اگر فرو فرستادیمی آن قرآن را بر برخی عجمیان بد زبانان.

199. پس بر خواندی آن را بر ایشان نبودندی او را گروندگان.

200. همچنانت در آوردیم آن کفر و تکذیب را در دلهای گناه کاران تا حجت ظاهر گردد بدان بریشان.

201. نگروند به آن تا بینند عذاب دردناک را یعنی مرگ و قیامت.

202. پس بیاید ایشان را ناگاهی و ایشان ندانند.

203. پس گویند هیچ ما [478] زمان داده شدگان هستیم.

204. ا پس به عذاب ما همی شتابند!

205. ا پس هیچ دیدی ای محمّد اگر برخورداری دهیم ایشان را سالها بدین دنیا!

206. بازپس آید ایشان را آنچه بودند که وعده کرده می شوند.

207. بی نیاز نکند نکرد از ایشان آنچه بودند برخورداری داده می شوند.

208. و نیست نکردیم هیچ دهی را مگر که مر آن راست بیم کنندگان.

-----------------------------------

(1). م: «عجتی» [.....] صفحه : 320

209. یاد کردی و پندی و نبودیم ستمکاران.

210. و فرو نیامد نیاورد به آن قرآن را دیوان بل که جبرئیل آورد.

211. و نشاید و نسزد مر ایشان را که فرو آرند قرآن را و نتوانند که چنین قرآن گویند.

212. که ایشان از شنودن قرآن هراینه جدا کرده شدگانند.

213. پس مخوان با خدای خدایی دیگر را پس باشی از عذاب کرده شدگان.

214. و بیم کن و بترسان ای محمّد خویشاوندانت را نزدیک تران.

215. و فرود آر و پست کن بال خویش را مر آنی را که پی روی کرد ترا از گروندگان.

216. پس اگر نافرمانی کند ترا در دین، پس بگوی، که من بیزارم از آنچه همی کنید.

217. و کار باز گذار بر خدای بی همتا بخشاینده

بر شما تا کفایت کند کید دشمنان از شما.

218. آنی که آن خدای همی بیند ترا آنگاه که برخیزی از نماز هر جا که باشی.

219. و گردیدن ترا در صف سجده کنان نمازکنان.

220. بدرستی که او شنواست دانا.

221. هیچ آگاه کنم شما را که بر آنکه که فرو می آید دیوان!

222. فرو آیند بر هر دروغ گویی بزه کاری.

223. در افکنند دروغها [479] در گوش را و بیشتر ایشان دروغ گویانند.

224. و قافیه گویان پی روی کند ایشان را گمراهان.

225. ا نمی بینی که ایشان در هر وادی از سخن ناحق سرگشته همی گردند.

226. و اینکه ایشان می گویند آنچه نمی کنند یعنی لاف زنند در مدح و گزاف گویند در هجو.

227. مگر آنانی که گرویدند و کردند کارهای نیک شایسته و یاد کردند خدای را بسیار و کینه کشیدند از پس آنچه ستم کرده شدند. و زودا که داند آنانی که ستم کردند که به کدام بازگشت بازگردند پس مرگ خویش.

نمل، مکّی، 93 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به طول خدای و سنای او لطیف السمیع اینت سوره آیتهای قرآن است نبی و نامه آیات هویدا.

2. رهنمایی و مژده مر گروندگان را. صفحه : 321

3. آنانی که به پای می دارند نماز را و می دهند زکوه پاکی خواسته را و ایشان به آن جهان ایشان بی گمان می باشند.

4. بدرستی که آنانی که نمی گروند به آن جهان، آراسته کرده ایم برای ایشان کارهای ایشان را پس ایشان سرگردان می باشند در ضلالت.

5. اینان آنانی که مر ایشان راست سختی بدی عذاب چون کشتن و اسیر کردن در دنیا [480] و ایشان در آن جهان ایشان زیان کارتران اند که از ثواب خدا محروم اند.

6. و بدرستی که تو هراینه فرا یاد داده می شوی اینکه

نبی را از نزد درست گفتار درست کار دانا.

7. یاد کن آن وقتی را که چون گفت موسی پسر عمران مر کسان خویش را: که من دیدم آتشی را زودا که آیم بیارم شما را از آن آتش به آگاهی یا آیم بیارم شما را به آتش پاره فرا گرفته تا مگر شما گرم شوید.

8. پس چون آمد آن را آواز داده شد که با برکت بادا برکت داده شود، شد آن که در طلب آتش است یعنی موسی و آنی که گرد برگرد و پیرامون آن آتش. و پاکی خدای پروردگار جهانیان.

9. ای موسی بدرستی که کار اینکه است من خدایم بی همتا درست کار استوار درست گفتار.

10. و بیفکن عصای خویش را، پس چون دید آن را که همی جنبد گوییا که آن ماری است سبک و تیز، برگردید باز پس و با پس ننگریست و بر نگردید. ای موسی؟ مترس که من نمی ترسد نزد من فرستاده شدگان.

11. مگر آنی که ستم کرد که نترسد باز پس بدل کرد بر نیکویی فعل بدخویش را پس بدی، پس من آمرزگارم یعنی او را بیامرزم بخشاینده هرگاه که توبه کند.

12. و در آر دستت را در گریبانت بیرون آید سپید و روشن از بی بدئ آفتی و عیبی در برو، با نه نشانها معجزه و نبوت و رسالت به سوی فرعون و گروه او، بدرستی که ایشان بودند هستند گروهی بیرون شدگان از طاعت دین.

13. پس چون آمد ایشان را حجّتهای ما روشن بینا گفتند: که اینکه جادویی است آشکار. [481] 14. و انکار کردند و باور نکردند آن را و بی گمان دانست آن را دلهای تنهای ایشان

از ستمی و بزرگ منشی، پس بنگر که چگونه بود سر انجام تبه کاران.

15. و هراینه هراینه دادیم داود را و سلیمان پسر را دانشی که ایشان برو شکر کردند و گفتند هر دو: که سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که افزونی داد ما را بر بسیاری از بندگان خویش گروندگان. صفحه : 322

16. و میراث گرفت یافت سلیمان از داود پدر خویش و گفت: ای مردمان؟ بدانید که آموخته شدیم سخن مرغان را یعنی بدانم آنچه می گویند و داده شدیم از هر چیزی بدرستی که اینکه هراینه او افزونی است و کرامت پیدا و هویدا.

17. و گرد کرده شد در حال رفتن برای سلیمان لشکرهای او از پریان و آدمیان و مرغان پس ایشان بازداشته می شوند بر فرمان ما.

18. تا چون آمدند بر وادئ موران و آن وادی به زمین شام بود. گفت موری مورچه از آن مورچگان نامش منذر: ای شما که مورانید؟ درآیید خانه های خود و آرامگاههای خویش تا نشکند فرو نکوبد شما را سلیمان و لشکرهای او و ایشان آگاهی ندارند.

19. پس بگمارید لب باز کرد خندان از گفتار آن مور و گفت: ای پروردگار من؟ فرا دل ده مرا که سپاس دارم نیکوداشت ترا آنی که نیکوداشت کردی بر من و بر مادر و پدر من و اینکه کنم کردار شایسته که بپسندی آن را و در آر مرا [482] به بخشایش خود در جمله بندگان خویش آن شایستگان.

20. و باز جست سلیمان مرغان را پس گفت: چیست چه بود [ه] است مرا که نمی بینم آن بوبش شانه سر یا هست از جمله غائبان دوران از چشم.

21.

هراینه عذاب کنم برنجانم او را عذابی رنجانیدنی سخت یا هراینه گلو ببرّم او را یا هراینه بیاید بیارد مرا به حجّتی پیدا.

22. پس درنگ کرد هدهد نه دیری دور پس گفت هدهد: بدانستم به آنچه ندانستی«1» به آن یعنی ملکی یافتم که ملک تو بدان نرسیده است، و آمدم آوردم ترا از قبیله سبا به خبری درست بی گمان.

23. بدرستی که من یافتم زنی را که پادشاهی می کند ایشان را و داده شد از هر چیزی و مرو راست تختی بزرگ.

24. یافتم او را و قوم او که سجده می کنند مر آفتاب را از فرود خدای و آراسته کرد از برای ایشان دیو کارهای ایشان را پس بگردانید ایشان را از آن راه راست پس ایشان راه نمی یابند.

25. مر اینکه را که سجده کنند مر خدای را آنی که بیرون آرد نهانی را یعنی باران در آسمانها و زمین یعنی گیاه و داند آنچه پنهان کنند و آنچه آشکار کنند.

26. خدای نه هیچ خدایی مگر او، پروردگار خداوند آن تخت بزرگ عرش او که بر زبر همه عرشهاست.

-----------------------------------

(1). م: «نه ندانستی» صفحه : 323

27. گفت سلیمان: زودا که بنگریم که ا راست گفتی ای هدهد یا هستی از جمله دروغ گویان!

28. برو به نامه من [483] اینکه، پس بیفکن او را به سوی ایشان، باز پس برگرد از ایشان پس بنگر چه چیز باز می گردانند از جواب.

29. گفت بلقیس: ای شما که مهترانید؟ بدرستی که من انداخته شد به سوی من نامه بزرگوار.

30. که آن نامه از سلیمان است و اینکه او سرنامه بسم اللّه الرّحمن الرحیم است.

31. که برتری

مجویید بزرگی مکنید بر من و بیایید مرا گردن نهندگان فرمان بران.

32. گفت بلقیس: ای شما که مهترانید؟ پاسخ دهید مرا در کار من، نبودم گذارنده برنده هیچ کاری را تا حاضر شوید شما مرا.

33. جواب گفتند: که ما خداوندان نیروییم در جنگ و خداوندان جنگ سخت و اینکه کار به سوی تست تراست پس بنگری تو که چه چیز فرمایی تو.

34. گفت بلقیس: هراینه پادشاهان چون درآیند به دهی یا شهری تباه کنند ویران کنند آن را و گردانند گرامیان مردم آن را خواران تا کار ایشان مستقیم گردد و همچنانت همی کنند.

35. و بدرستی که من فرستنده ام خواهم فرستادن به سوی ایشان هدیّه بیلکی و سوقاتی، پس نگرنده ام به چه بازآیند فرستاده شدگان.

36. پس چون آمد سلیمان را رسول بلقیس، گفت: ا مدد همی دهید مرا به خواسته! پس آنچه داد مرا خدای بهتر از آنچه داد شما را، نه که شما به هدیّه خویش شاد باشید که شما اهل مفاخرت و مکاثرت اید و بس.

37. بازگرد با آن هدیه به سوی ایشان پس هراینه بیاییم بیاریم ایشان را با لشکرهای [484] که نه طاقتی مقابله مر ایشان راست به آن لشکرها و هراینه بیرون کنیم ایشان را از آن خواران و ایشان اسیران و بندگانند اگر به نزدیک من نیایند مطیع و مسلمان.

38. گفت: ای شما که مهترانید؟ کدام شما بیاید مرا به تخت او پیش از آنکه آیند مرا گردن نهندگان!

39. گفت ستمبه از جمله پریان: من بیایم بیارم ترا به آن تخت پیش از آنکه برخیزی تو ازین جای خویش و بدرستی که من بر آن هراینه نیرومندم استوار. صفحه : 324

40.

سلیمان گفت زودتر ازین خواهم گفت آنی که نزد او بود دانشی از نامه نبشته: من بیایم بیارم آینده آرنده ترا به آن تخت پیش از آن که باز گردد برهم آید به سوی تو چشم تو پس چون دید سلیمان آن تخت بلقیس را آرامیده نزدیک او، گفت: اینکه از افزونی و نیکویی پروردگار من است تا بیازماید مرا که ا سپاس داری کنم یا ناسپاسی کنم! و هر که سپاس داری کند، پس هراینه سپاس داری می کند برای خویش که سود او را بود که نعمتش بیفزاید و هر که ناسپاسی کند پس بدرستی که پروردگار من بی نیاز است از شکر او بزرگوار.

41. گفت سلیمان: بگردانید زیرین زبر کنید یعنی اندران زیادت و نقصان کنید مرور«1» تخت او را، تا بنگریم که راه یابد بلقیس و داند که آن تخت اوست یا باشد از آنانی که راه نمی یابند یعنی«2» ... نند.

42. پس چون آمد بلقیس، گفته شد مرو را، ا چنین است بود تخت تو. گفت بلقیس: گوییا که اینکه آن است همانا که اوست و داده شدیم آن دانش را به خدا و قدرت او بر آنچه خواهد از پیش آن یعنی پیش از آمدن بلقیس و اسلام او و بودیم گردن نهندگان فرمان خدای را.

43. و بازداشت و بگردانیده بود بلقیس را از آنچه بود [485] که می پرستید از فرود خدای که او بود از گروهی ناگروندگان.

44. گفته شد مرو را، که درآی درین کوشک کاخ پس چون دید او را، پنداشت او را آبی ژرف بسیار و گشاد پوشش را از دو ساق پای خویش. گفت سلیمان: هراینه

او کوشکی است سوده کرده نسو از آبگینه ها گفت بلقیس: ای پروردگار من؟ بدرستی که من ستم کردم تن خویش را و گردن نهادم با سلیمان مر فرمان خدای را پروردگار جهانیان.

45. و هراینه هراینه فرستادیم به سوی گروه ثمود برادر ایشان را صالح، که بپرستید خدای را پس ناگاه ایشان دو گروه اند گروهی مؤمن و گروهی کافر پیکار می کنند.

46. گفت صالح: ای گروه من؟ چرا می شتابید به شتاب می خواهید به بدی یعنی به عقوبت پیش از نیکی عافیت و رحمت! چرا آمرزش نخواهید و توبه نکنید از خدای تا مگر شما بخشیده شوید.

47. گفتند: فال بد گرفتیم به تو و به آنانی که با تواند. گفت: فال شما آنچه شما را بدان نیک و بد همی رسد نزد خدای است نه که شما گروهی اید که آزموده می شوید به نیک و بد.

48. و بود در آن«3» ... نه امیرزاده کس از گروهی که تباهی می کردند در آن زمین و نیک نمی کردند.

49. گفتند: سوگند خورید با یکدیگر به خدای، هراینه که شبیخون کنیم بر او و بکشیم ایشان را و بر کسان او باز پس هراینه گوییم مر دوست و خداوند خون او را، حاضر نبودیم نیست کردن کسان او خاندان او و بدرستی که ما هراینه راست گویانیم اندرین که می گوییم.

-----------------------------------

(1). مرو ر- مرو را

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا صفحه : 325

50. و بدسگالی کردند بدسگالی کردنی و پاداش آن مکر کردیم و تدبیر کردیم پاداش کردنی به تعجیل عقوبت [486] و ایشان نمی دانند که ما چون خواهیم کرد.

51. پس بنگر، که چگونه بود سر انجام سگالش بد ایشان که ما نیست کردیم ایشان را و

گروه ایشان را همگان.

52. پس آنت خانه های ایشان تهی و ویران به آنچه ستم کردند به شرک. بدرستی که در آنت است هراینه نشانی و عبرتی مر گروهی را که بدانند.

53. و برهانیدیم آنانی را که گرویدند و بودند پرهیز می کردند.

54. و یاد کن و فرستادیم لوط را چون گفت مر گروه خویش را: ا می آیید می کنید آن کار زشت را و شما همی بینید!

55. ا بدرستی که شما هراینه آیید می کنید مردان را برای آرزو از فرود زنان! نه که شما گروهی که نادانی می کنید.

56. پس نبود پاسخ گروه او مگر که گفتند: بیرون کنید کسان پی روان لوط را از ده خویش شهرتان که ایشان مردمانی اند که پاکی می جویند دعوی پاکی می کنند.

57. پس برهانیدیم او را و کسان او را مگر زن او واعله را اندازه کردیم آن واعله را از جمله ماندگان.

58. و ببارانیدیم بر ایشان برگریختگان و پراکندگان قوم او بارانی از سنگ پس بدا باران بیم کرده شدگان.

59. بگو یا محمّد، سپاس و ستایش مر خدای راست و درود و آفرین بر بندگان او، آنانی که برگزید ایشان را خدای بهتر یا آنچه انباز می آرید.

60. یا بل آن بهتر هست که آفرید آسمانها را و زمین را و فرو فرستاد و فرو آورد برای شما از آسمان آبی باران پس برویانیدیم [487] به آن آب بوستانهای خداوند نیکویی و زیبایی، با آرایش نبود شما را یعنی نمی توانستید که برویانید درختان آن بوستانها را، ا خدایی دیگر است با خدا! نه که ایشان گروهی اند که همی گردند و شرک می آرند.

61. یا آن بهتر هست که گردانید زمین

داد زمین را آرامگاهی آرامی تا مردمان را نگرداند در پشت خویش و گردانید در میان آن زمین جویهای روان و گردانید مر آن زمین را کوههای استوار و گردانید میان دو دریا حجابی تا به یکدیگر نیامیزند! ا خدایی دیگر است با خدای که او را یاری دهد! نه که بیشتر ایشان نمی دانند.

62. یا آنی که پاسخ دهد سختی رسیده و درمانده را چون خواند او را و دور کند آن سختی را و گرداند شما را از پی درآیندگان و خلیفگان زمین! ا خدایی دیگر است با خدای که او را یاری دهد! اندکی یاد همی کنید پند می گیرید نعمت خدا را. صفحه : 326

63. یا بل آن بهتر هست آنی که راه نماید شما را در تاریکیهای خشکی و دریا و آن بهتر هست که بفرستد بادها را مژده در پیش بخشایش خویش یعنی باران! ا خدایی دیگر هست با خدای که او را یاری دهد! بلندا خدای از آنچه همی انباز گویند و آرند به وی.

64. یا آنی بهتر هست که آغاز کند آفریدن را باز پس باز آرد آن را، و آنی بهتر هست که روزی دهد شما را از آسمان باران و زمین نبات! ا خدایی دیگر است با خدای که او را یاری دهد! بگو ای محمّد، بیارید حجّت خویش را اگر هستید راست گویان.

65. بگو ای محمّد، نداند آنی که در آسمانهاست و زمین ناپیدا را مگر خدا. و ندانند که کی برانگیخته شوند. [488]

66. نه که دریافت دانش ایشان آن در آن جهان، نه که آری«1» ایشان در گمانی اند از آن دانستن نه

که آری ایشان از آن کورانند.

67. و گفت آنانی که نگرویدند یعنی مشرکان مکّه: آنگاه که گردیم خاکی و پدران ما، ا بدرستی که ما هراینه بیرون آوردگان باشیم از گور!

68. هراینه هراینه وعده کرده شدیم اینکه را ما و پدران ما از پیش محمّد، نیست اینکه مگر افسانه های پیشینگان.

69. بگو یا محمّد که، بروید در روی زمین پس بنگرید که چگونه بود سر انجام گناه کاران یعنی مشرکان.

70. و اندوه مخور ای محمّد بر ایشان و مباش در تنگی از آنچه بد می سگالند.

71. و همی گویند: کی است کی بود اینکه وعده اگر هستید راست گویان!

72. بگو ای محمّد شاید که باشد از پی درآمد درآید یعنی نزدیک آمده باشد مر شما را برخی آنی که از آنچه شتاب همی کنید از عذاب یعنی روز بدر.

73. و بدرستی که پروردگار تو هراینه خداوند افزونی است و نیکویی بر مردمان و لیکن دریاب که بیشتر ایشان سپاس داری نمی کنند.

74. و بدرستی که پروردگار تو هراینه داند آنچه پنهان دارد سینه های دلهای ایشان و آنچه آشکارا همی کنند.

75. و نیست از هیچ نهانئ ناپیدایی در آسمان و زمین مگر در نامه ای است نبشته پیدا یعنی لوح محفوظ.

76. بدرستی که اینکه قرآن نبی بر می گوید و حکایت می کند بر پسران فرزندان اسرائیل یعقوب بنده خدای بیشتر آنچه ایشان در آن [489] خلاف می کنند.

-----------------------------------

(1). م: «آزی» صفحه : 327

77. و بدرستی که او قرآن هراینه راه نمودنی است و بیانی و بخشایشی مر گروندگان را.

78. بدرستی که پروردگار تو بگذارد در روز قیامت در میان ایشان به درستی داوری خویش و او بی همتاست امر او را رد نتوان کرد دانا به

احوال و مکافات.

79. پس کار بازگذار بر خدای که تو بر راستی هویدا پیدا و آشکار.

80. که تو نشنوانی نتوانی شنوانید مردگان را یعنی کافران را که مرده دل باشند و نشنوانی و نتوانی که شنوانی کران را خواندن را چون برگردند روی گردانندگان از حق.

81. و نیستی تو هرگز رهنمای کوران کوردلان از گمراهی ایشان نشنوانی بر معنی افهام مگر آنی را که گرود به نشانها و حجتهای ما، پس ایشان گردن نهندگانند فرمان را در علم خدای تعالی.

82. و چون سزا شود واجب شود گفتار وعید ما خشم خدای بر ایشان، بیرون آریم برای ایشان رونده جنبنده از زمین سخن گوید ایشان، که مردمان یعنی کافران بودند از پیش بیرون آمدن او به نشانهای حجتهای ما که به گمان نمی شدند.

83. و روز که گرد آریم برانگیزیم از هر گروهی گروهی را از آنکه از آنها که به دروغ می دارد نشانها و حجتهای ما را، پس ایشان بازداشته می شوند.

84. تا چون آیند به قیامت، گوید خدای عز و جل ایشان را: ا به دروغ داشتید نشانها و حجتهای مرا و فرا نرسیدید بدان از جهت دانشی، چه چیز بودید که همی کردید!

85. و سزا شود و واجب شد گفتار عذاب ما بر ایشان به آنچه بیداد کردند، پس ایشان سخن نگویند و نتوانند گفت.

86. ا ندیدند که ما کردیم شب را تاریک تا آرام گیرند در آن و کردیم روز را روشن و بینا تا فرا بینند. بدرستی که در آنت هست [490] هراینه نشانها و عبرتها مر گروهی را که می گروند و عبرت می گیرند.

87. و روزی که در دمیده شود در صورت پس بهراسد

و بترسد آنانی که در آسمانها و آنانی که در زمین اند مگر آن که خواست خدای و همه آیندگان اویند خواران و بیچارگان.

88. و بینی کوهها را که پنداری آن را ایستاده و حال اینکه آن او می گذرد گذشتن ابر میغ. کار و کنش خدای آنی که درست و استوار کرد هر چیزی را، بدرستی که او آگاه است به آنچه همی کنند.

89. هر که آید بیارد به نیکی یعنی ایمان پس مرو راست بهتر از آن، و ایشان از هراس و ترس آن روز بی بیمانند و بی ترسانند.

90. و هر که بیاید بیارد به بدی بدی را پس در افکنده شود رویهای ایشان در آتش و ایشان را گویند: هیچ پاداشت داده می شوید مگر آنچه که بودید همی کردید! صفحه : 328

91. اینکه است و جز اینکه نیست که فرموده شدم که بپرستم پروردگار خداوند اینکه شهر را یعنی مکّه آنی که حرام کرد آن را، و مرو راست هر همه چیزی که آفریده است به ملک و ملک و فرموده شدم که باشم از گردن نهندگان فرمان او را.

92. و اینکه بر خوانم قرآن را. پس هر که راه یافت پس هراینه راه یابد یافت برای خویشتن و هر که گمراه شود پس بگو، هراینه من از جمله بیم کنندگانم یعنی نیست بر من مگر رسانیدن.

93. و بگوی ای محمّد، همه سپاس و ستایش مر خدای راست زودا که نماید شما را نشانها و حجتهای خویش، پس تا شناسید آن را و نیست پروردگار تو هرگز بی آگاهی از آنچه همی کنند

. [491]

قصص، مکّی، 88 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به طول و سنا و مجد او.

2. که اینت«1» آیتهای

اینکه کتاب است نامه نبشته پیدا و روشن.

3. همی خوانیم بر تو ای محمّد از خبر موسی و فرعون به راست و درست مر گروهی را که می گروند.

4. بدرستی که فرعون برتری و بزرگی جست در زمین مصر و گردانید مردمان آن زمین مصر را گروه گروه چند گروه در خدمت و تسخیر سست و خوار می داشت گروهی را از ایشان یعنی بنی اسرائیل را که گلو همی برّد پسران ایشان را و زنده می گذاشت زنان دختران ایشان را، بدرستی که او بود از جمله تبه کاران.

5. و می خواهیم که سپاس نهیم بر آنانی که خوار داشته شدند در زمین مصر و گردانیم ایشان را پیشوایانی تا اقتدا کنند به ایشان در خیر و گردانیم ایشان را میراث گیرندگان دیار و اموال فرعون را.

6. و جایگاه دهیم ایشان را در آن زمین و بنماییم فرعون را و هامان را و لشکرهای آن دو را از ایشان [از] بنی اسرائیل آنچه بودند که می پرهیزیدند و می ترسیدند که هلاک ملک ایشان بر دست او بود.

7. و فرا یاد دادیم یعنی در دل او افکندیم به مادر موسی که شیرده او را، پس چون بترسی بر او پس درافکن او را در دریا نیل و مترس برو و اندوه مدار که ما [492] باز گردانیدگانیم او را ... ن«2» اوییم به سوی تو و گردانندگان اوییم از جمله فرستادگان.

-----------------------------------

(1). م: «آینت»

(2). م: ناخوانا صفحه : 329

8. پس برگرفت او را موسی را کسان فرعون تا باشد مر ایشان را دشمنی و اندوهی. بدرستی که فرعون و هامان و لشکرهای آن دو بودند گنه کاران.

9. و گفت زن فرعون آسیه بنت مزاحم: روشنی

چشم است مرا و مر ترا ای فرعون. مکشید او را شاید که سود دارد او ما را یا فرا گیریم او را فرزندی و ایشان نمی دانند.

10. و گشت دل مادر موسی پرداخته از همه اندوهان، بدرستی که نزدیک بود که هراینه آشکارا کردی به آن، اگر نه آن بودی که فرو بستیمی بر دل او تا باشد از جمله باور دارندگان وعده ما را.

11. و گفت مادر موسی مر خواهر او مریم را: از پی فرا شو او را و خبر او طلب کن، پس بدید به آن از دو [ر] و ایشان نمی دانند که او خواهر اوست.

12. و بسته کردیم بر او پستانها را از پیش، پس گفت: هیچ راه نمایم شما را بر خاندان که بپذیرند و شیر دهند او را برای شما و ایشان مر او را نیک خواهانند!

13. پس بازگردانیدیم او را به سوی مادرش تا روشن شود چشم او و نیز اندوه نخورد و تا نیز بداند که وعده نوید خدای راست و درست است و لیکن دریاب که بیشتر ایشان نمی دانند که خدا او را وعده کرده است که پسر او را به او باز دهد.

14. و چون برسید نیروهای خویش را و راست گشت مردی تمام شد، [493] دادیم او را درست کاری و درست گفتاری و دانش و همچنین پاداش دهیم نیکوکاران را.

15. و در آمد در آن شهر بر هنگام بی آگاهی یعنی میان نماز شام و خفتن بود و گفته اند که نیم روز بود وقت قیلوله. از مردمان آن شهر. پس یافت در آن شهر دو مرد را که کارزار می کردند با یکدیگر جنگ می کردند

اینکه از جمله گروه و هوادار اوست و اینکه مرد دیگر از جمله دشمنان او یعنی از بنی اسرائیل گویند سامری بود، پس فریاد خواست ازو از موسی آنی که از گروه او بود بر آنی که از جمله دشمنان او بود، پس مشتی زد او را موسی، پس بکشت او را نه به قصد مرگ آمد برو گفت موسی: اینکه از کار دیو است بود که او دشمنی است گمراه کننده پیدا و آشکار.

16. گفت موسی: ای پروردگار من؟ بدرستی که من ستم کردم تن خویش را به کشتن قبطی بی فرمان تو، پس بیامرز مرا پس بیامرزید او را، هراینه او، او آمرزگار است بخشاینده.

17. گفت موسی: ای پروردگار من؟ به آنچه نیکویی کردی بر من که بیامرزیدی مرا و عقوبت نکردی، پس هرگز نباشد هم پشت مر گناه کاران را. صفحه : 330

18. پس گشت بامداد برخاست«1» در آن شهر ترسنده و بیمناک ترسید که او را بگیرند و بکشند به سبب قبطی چشم همی داشت خبر را، پس ناگاه آنی که یاری خواست ازو به دی، فریاد می خواهد از وی، گفت او را موسی: بدرستی که تو هراینه گمراهی آشکار.

19. پس چون که خواست موسی که سخت بگیرد بزند به آنی که او دشمن است مر آن دو را موسی را و اسرائیلی را، گفت اسرائیلی: ای موسی؟ ا همی خواهی که بکشی مرا همچنان که کشتی تنی مردی را دی، نمی خواهی مگر اینکه باشی گردن کشی در زمین [494] و نمی خواهی که باشی از جمله شایستگان آشتی دهندگان.

20. و آمد مردی از دو [ر] ترین شهر همی شتافت تا او را آگاه کند، گفت: ای

موسی؟ بدرستی که اینکه گروه بسیار یعنی گروه فرعون اندیشه می کنند به تو که تا بکشند ترا پس بیرون شو که من مر ترا از جمله نیک خواهانم.

21. پس بیرون شد موسی از آن شهر فرعون ترسان، چشم همی داشت، گفت: ای پروردگار من؟ برهان مرا از اینکه گروه ستمکاران.

22. و چون روی بنهاد موسی سوی مدین مدین پسر ابراهیم بود شهر را به او منسوب کردند، گفت: شاید پروردگار من که بنماید مرا میانه راه راه راست.

23. و چون آمد برسید آب مدین را و آن چاهی بود ایشان را، یافت موسی بر آن آب گروهی را از آدمیان که آب همی دادند مواشئ خویش را و یافت از فراتر جز ایشان دو زن را که دور می کردند گوسفندان خود را از آب، گفت موسی: چیست حال و کار شما دو که آب همی ندهید گوسفندان را! گفتند که، آب ندهیم تا بازگردد اینکه شبانان و پدر ما پیری است آب نتواند داد گوسفند را بزرگ به زاد بر آمده.

24. پس آب داد موسی برای ایشان، بازپس برگشت به سوی سایه درختی که آنجا بود، پس گفت موسی: ای پروردگار من؟ بدرستی که من مر آنچه را که فرستی به سوی من از نیکی خوردنی نیازمندم.

25. پس آمد او را یکی از آن دو زن صفورا نام همی رود بر شرمگینی یعنی دست بر روی نهاده و روی خویش به آستین پوشیده، گفت صفورا موسی را که: پدر من همی خواند ترا تا پاداشت دهد ترا مزد آنچه آب کشیدی برای ما. پس چون آمد موسی او را و بر گفت از حال خویش [495] برو آن برگفتنی،

گفت شعیب: مترس؟ که برستی به سبب بیرون آمدن از آنجا از آن گروه فرعون ستمکاران یعنی که ایشان را به زمین ما هیچ سلطانی نبود.

26. گفت یک از آن دو زن: ای پدر من؟ به مزد گیر او را، بدرستی که بهترین کسی که مزد گیری نیرومند است زنهار دار و استوار بی خیانت.

-----------------------------------

(1). م: «برخواست» صفحه : 331

27. گفت که من همی خواهم که به زنی دهم ترا یکی را از دو دختر من اینکه دو دختر بر آنکه مزدوری کنی مرا هشت از سالها، پس اگر سپری کنی به سر بری ده سال را، پس از آن نزدیک تو فضلی بود نه شرطی در نکاح و نمی خواهم که سخت گیرم دشواری کنم بر تو. زودیابی مرا اگر خواهد خدای از نیکوکاران به جای تو.

28. گفت موسی: آنت میان من است و میان تو، هر کدام دو هنگام نام زد را یعنی هشت و ده بگذارم پس نه هیچ افزونی جستن و پیشی بر من، و خدای بر آنچه می گوییم گواه است.

29. پس چون گذارد موسی آن هنگام نام زد را و برفت ببرد به کسان خویش عیال خویش را، دید از سوی کوه آتشی را گفت موسی مرکسان خویش را: درنگ کنید بباشید اینجا که من دیدم آتشی را شاید که من تا مگر من آیم شما را بیارمتان از آن به آگاهی یا پاره از آتش، شاید که شما تا مگر شما گرم شوید.

30. پس چون آمد او را، آواز داده شد از کنار رود سوی دست راست در آن پاره جای خجسته با برکت از آن سوی درخت که، ای

موسی؟ [496] که من، من خدایم پروردگار جهانیان.

31. و گفته شد که بینداز عکّازه عصا خویش را پس چون دید آن عصا را که همی جنبید همانا که آن عصا ماری است سبک، برگشت پشت دهنده و باز نیامد ننگریست، گفت: ای موسی؟ بیا پیش آی و مترس که تو از بی بیمانی.

32. در آر دستت را در گریبانت، بیرون آید سپید و تابان از بی بدی بی آفتی و بی عیبی و فراهم آر به سوی خویش بال خویش را دلت را دستت را از بیم، پس اینکه دو تو، دو حجّتند از خدای تو به سوی فرعون و بزرگان گروه او که ایشان هستند گروهی بیرون آیندگان از فرمان.

33. گفت موسی: ای پروردگار من؟ که من کشته ام از ایشان تنی را پس همی ترسم که بکشند مرا.

34. و برادر من هارون او گویاتر از من از جهت زبان، پس بفرست او را با من، یاری گر، راست گوی دارد مرا، که من همی ترسم که به دروغ دارند مرا. صفحه : 332

35. گفت خدای عزّ و جل: استوار کنیم بازوی ترا به برادر تو و گردانیم و بدهیم برای شما را حجّتی و قوّتی برهانی پس نرسد به شما به نشانها و حجّتهای ما شما دو و آنکه پی روی کند شما را زبردستانند.

36. پس چون آمد آورد ایشان را موسی به نشانها و حجتهای ما روشنان، گفتند: نیست اینکه مگر جادوی فرا بافته ساخته و نشنویدیم به اینکه در میان پدران ما پیشینگان. [497]

37. و گفت موسی: خدای پروردگار من داناتر است به حال آنی که آمد آورد به راه راست از نزد او و آنی که باشد مرو را سر

انجام آن سرای بهشت، بدرستی که شأن اینکه است رستگاری نیابد آن ستمکاران و بیدادان.

38. و گفت فرعون: ای شما که بزرگانید؟ ندانستم شما را از هیچ خدایی جز از من، پس آتش کن برافروز برای من ای هامان بر گل یعنی خشت پخته کن. پس گردان برآور برای من کوشکی تا مگر من دیده ور شوم به خدای موسی یعنی او را ببینم و حال او بدانم و بدرستی که من هراینه می پندارم او را از جمله دروغ گویان.

39. و بزرگ منشی کرد او و لشکرهای او در زمین به ناسزا و گمان بردند که ایشان به سوی ما بازگردانیده نشوند.

40. پس گرفتیم او را و لشکرهای او را پس انداختیم ایشان را در دریا پس بنگر که چگونه بود سر انجام ستمکاران یعنی کافران.

41. و گردانیدیم ایشان را پیشوایانی مهترانی که می خوانند خلق را به سوی آتش، و روز رستخیز یاری داده نشوند.

42. و از پی درآوردیم ایشان را در اینکه جهان نفرینی دوری از رحمت و روز رستخیز ایشان از جمله خشم گرفته شدگانند هلاک کرده شدگان.

43. و هراینه هراینه دادیم موسی را آن نبشته را یعنی توریت از پس آنچه نیست کردیم گروهان را پیشین بیناییها مر مردمان را و راه نمودنی و بیانی [498] و بخشایشی تا مگر ایشان پند گیرند و در اندیشند.

44. و نبودی تو ای محمّد؟ به سوی از آن کوه آفتاب فرو شدن آنگاه که چون گذاردیم به موسی بن عمران آن کار و لازم کردیم او را عهد رسالت را و نبودی تو از جمله حاضران آنجا تا آن را به خود یاد کنی. صفحه : 333

45.

و لیکن دریاب که ما بیافریدیم گروهانی را، پس دراز شد بر ایشان زندگانی و نبودی تو باشنده مقیم در میان باشندگان مدین شعیب که همی خوانی بر ایشان نشانها و حجّتهای ما را و لیکن دریاب که ما بودیم فرستادگان.

46. و نبودی به سوی آن کوه یعنی طور سینا چون خواندیم و لیکن بخشایشی از خدای تو تا بیم کنی گروهی را یعنی اهل مکّه که نیامد ایشان را هیچ بیم کننده از پیش تو تا مگر ایشان پند گیرند در اندیشند.

47. و اگر نبودی که برسیدی ایشان را رسنده به آنچه پیش فرستاد دستهای ایشان، پس گویند: پروردگار ما؟ چرا که فرستادی به سوی ما پیغمبری پس پی روی کردیمی نشانها و حجتهای ترا و بودیمی از جمله گروندگان.

48. پس چون آمد ایشان را سزا و درست راستی یعنی محمّد از نزد ما، گفتند کفّار مکه: چرا نداده شد او معجزه همچنان که مانند آنچه داده شد موسی عصا و ید بیضا. ا کافر نشدند به آنچه داده شد موسی از پیش! گفتند: موسی و محمّد علیهما السّلام دو جادواند که هم پشت شدند و گفتند، که ما به هر یکی به همه ناگروندگانیم«1».

49. بگو یا محمّد، پس بیایید بیارید به نامه نبشته [499] از نزد خدای که او راه نماینده تر است ازین هر دو توریت و قرآن تا پی روی کنم آن کتاب را اگر هستید راست گویان.

50. پس اگر پاسخ نکنند مر ترا پس بدان که ایشان پی روی می کنند و به حجت نمی کنند کامها و آرزوهای خویش را. و کیست گمراه تر از آنی که پی روی کند کام و آرزوی خویش را به بی رهنمایشی

از خدای! بدرستی که خدای راه ننماید گروه ستمکاران.

51. و هراینه هراینه پیوسته کردیم در پیوستیم، پدید کردیم برای ایشان گفتار را به امر و نهی تا مگر ایشان در اندیشند و پند گیرند.

52. آنانی که دادیم ایشان را نامه نبشته را از پیش آن قرآن و محمّد ایشان به آن می گروند می گرویدند.

53. و چون خوانده شود قرآن بر ایشان، گویند گرویده ایم گرویدیم به آن که او راست است و درست از پروردگار ما، بدرستی که ما بودیم از پیش آن قرآن و رسول گردن نهندگان.

54. اینان داده شوند مزد خویش را دوباره به آنچه شکیبایی کردند و همی باز دارند و دور کنند به نیکویی به طاعت بدی را گناه را و از آنچه روزی دادیم ایشان را هزینه می کنند نفقه و خرج می کنند.

-----------------------------------

(1). م: «ناگروگانیم» صفحه : 334

55. و چون شنوند بیهوده را روی گردانند از آن بیهوده و گویند: ما راست کردارهای ما و مر شما راست کردارهای شما، درود باد بر شما نمی جوییم نادانان را.

56. بدرستی که تو ای محمّد راه ننمایی آن را نتوانی نمود که آن به تو نیست که دوست داری تو راه نمودن او و لیکن دریاب خدای راه نماید آن را که خواهد و او داناتر به [500] به راه یافتگان.

57. و گفتند: اگر پی روی کنیم راه راست را با تو، ربوده شویم از زمین ما مکّه. ا و نه جایگاه دادیم مر ایشان را حرمی بی بیم که آورده شود به سوی او مکّه میوه های هر چیزی روزی از نزد ما! و لیکن دریاب که بیشتر ایشان نمی دانند.

58. و چندا که نیست کردیم از دهی و شهری که

دنه گرفت فضول شد از جهت زیست خویش، پس آنت آرامگاههای ایشان آرام گرفته نشد به سبب گناههای ایشان از پس ایشان مگر اندکی و بودیم ما میراث گیرندگان.

59. و نبود پروردگار تو نیست کننده دهها و شهرها تا نخست بفرستد در میان آن اهل دهها یعنی مکّه پیغمبری که می خواند بر ایشان نشانها و حجتهای ما را، و نبودیم نیست کنندگان دهها مگر و مردمان آن ستم کارانند.

60. و آنچه داده شدید از چیزی دنیاوی پس آن برخورداری زندگانی اینکه جهان است و آرایش آن دنیاست. و آنچه نزد خداست چون بهشت بهتر است و پاینده تر، ا پس هیچ نه خرد دارید که بدانی که چنین است که باقی به از فانی!

61. ا پس آنی که وعده کردیم او را وعده نیکو یعنی بهشت، پس او رسنده آن است همچو آن کسی است که برخورداری دادیم او را برخورداری زندگانی دنیا، باز پس او روز رستخیز از جمله حاضر کرده شدگان است به دوزخ.

62. و روزی که بخواند ایشان را، پس گوید [501] کجااند آن انبازان من آنانی که بودید«1» که همی گفتید به گمان دعوی می کردید در دنیا که ایشان شرکای من اند.

63. گفت گویند آنانی که سزا گشت بر ایشان اینها مهتران کفارند عذاب سخن: پروردگار ما؟ اینان آنانی اند گمراه کردیم گویند ایشان چرا گمراه کردید گویند: گمراه کردیم ایشان را همچنان که گمراه شدیم. بیزار شدیم به سوی تو، نبودند که ما را همی پرستیدند.

64. و گفته شد شود کافران را، بخوانید انبازان خویش را، پس بخواندند بخوانند ایشان را پس پاسخ نکردند نکنند ایشان را و دیدند و بینند عذاب را و

دوزخ گویند اگر ایشان بودند که راه همی یافتندی.

-----------------------------------

(1). م: «بودند» صفحه : 335

65. و آن روز که بخواند ایشان را، پس گوید چه پاسخ کردید فرستاده شدگان را!

66. پس پوشیده شد شود بر ایشان خبرها آگاهیها آن روز پس ایشان نپرسند.

67. پس هر چه بادا باد هر که توبه کند به خد [ا] بازگردد و بگرود و کند کردار شایسته، پس شاید امید است که باشد از جمله رستگان.

68. و پروردگار تو بیافریند آنچه خواهد و برگزیند، آنچه خواهد نباشد مر ایشان را برگزیدن. پاکئ خدای و برترست از آنچه ایشان همی انباز گویند او را.

69. و پروردگار تو می داند آنچه بپوشد سینه های دلهای ایشان و آنچه آشکارا کنند.

70. و او خدای نه هیچ خدایی مگر او مرو راست سپاس و ستایش در اینکه جهان و آن جهان و مرو راست داور و فرمان و به سوی او بازگردانده شوند. [502]

71. بگو ای محمّد، ا هیچ دیدید خبر دهید اگر گرداند خدای بر شما شب را همیشه تا روز رستخیز، کیست خدای جز خدای که آرد شما را روشنی روز را ا پس هیچ نمی شنوید حق را!

72. بگو ای محمّد، ا هیچ دیدید خبر دهید اگر گرداند خدای بر شما روز را همیشه تا روز رستخیز، کیست خدای جز خدای که آرد شما را شب را که آرام گیرید در آن، ا پس هیچ نمی بینید به چشم دل!

73. و از بخشایش او که کرد برای شما شب و روز تا آرام گیرید درو شب و بجویید از افزونی و نیکویی او یعنی در روز و شاید که تا مگر شما سپاس دارید.

74. و آن روز که بخواند

ایشان را، پس گوید، کجااند انبازان من آنانی که بودید که دعوی می کردید«1» در دنیا که ایشان شریکان من اند.

75. و بیرون آریم از هر گروهی گواهی یعنی پیغامبر ایشان تا گواهی دهد بر ایشان، پس گوییم، بیارید حجّت خویش را، بر آن دعوی که همی کردید از شرک، پس بدانند که توحید و حجّت مر خدای راست و گم شود از ایشان آنچه بودند که فرا می بافتند از دروغ.

-----------------------------------

(1). م: «می کردند» صفحه : 336

76. بدرستی که قارون بود از گروه موسی، پس بیرون آمد بر ایشان افزونی جست بر ایشان که مال و فرزندان بسیار داشت و دادیم او را از گنجها آنچه خدای که بدرستی که کلیدهای او هراینه گرانی کردی به بار گروهی را به دشواری بر«1» ... خداوندان نیرو. چون گفت مرو را گروه او: شادی مکن؟ بدرستی که خدای [503] دوست ندارد شادی کنان را.

77. و بجوی در آنچه داد ترا خدای آن سرای واپسین را و فراموشی مکن بهره خویش را در دنیا مقدار آنچه از کفایت بیش جویی از اینکه جهان و نیکویی کن چنانکه نیکویی کرد خدای به سوی تو و مجوی تباهی را در زمین، بدرستی که خدای دوست ندارد تباه کاران.

78. گفت قارون: هراینه هراینه داده شدم آن را بر دانشی که آن نزد من است. ا و ندانست که خدای هراینه نیست کرد از پیش او از آن گروههای کافران آن کسی را که او سختر بود ازو از جهت نیرو و بیشتر بود از جهت انبوهی و فراهم آوردن دنیا! و پرسیده نشود از گناهان خویش گناه کاران مجاهد گوید ایشان را نپرسند بلکه به سیمای ایشان بدانند.

79.

پس بیرون آمد قارون بر آن گروه خویش در آن آرایش خویش. گفت آنانی که همی خواهند زندگانی اینکه جهان را:

ای کاشکی ما راستی بودی چنانچه مانند آنچه داده شد قارون، بدرستی که او هراینه خداوند بهره ای است بزرگ از دنیا.

80. و گفت آنانی که داده شدند دانش را: وای بر شما باد؟ پاداشت نیک خدای بهتر است مر آن را که گروید و کردار نیک. و فرا یاد داده نشود آن کلمه را، آن خصلت را مگر شکیبایان بر طاعت خدا و بر دین او.

81. پس فرو بردیم او را و سرای او را به زمین، پس نبود مرو را از هیچ گروهی که یاری دهند او را از فرود خدای و نبود قارون، خود از یاری دهندگان خود را یعنی عذاب از خود بازداشته.

82. و گشت آنانی که آرزو بردند جای او را و حال او را به دی [504] همی گفتند: وای تو ندانی و نبینی؟ که خدای بگستراند و پهن و فراخ کند روزی را مر آن را که خواهد از بندگان خویش و تنگ گرداند بر آنکه خواهد. اگر نه که نیکوداشت خدای بر ما، هراینه به زمین فرو بردی ما را. وای تو؟ که شأن اینکه است ندانی و نبینی که نرهد ناگروندگان.

83. آنت سرای واپسین گردانیم بدهیم آن را مر آنانی را که نخواهند بلندی و برتری را در زمین و نه تباه کاری را و سر انجام نیک مر پرهیزکاران راست.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 337

84. هر که آمد آرد به نیکویی، پس مرو راست بهتر از آن و هر که آید آرد به بدی را پس پاداشت داده نشود

آنانی که کردند بدیها را مگر آنچه بودند که می کردند.

85. بدرستی که آنی که فرو فرستاد وحی کرد ای قدّر بر تو قرآن را اینکه نبی، هراینه بازگرداننده تست به سوی جای بازگشت یعنی به مکّه و گویند به مرگ و گویند به بهشت. بگو، پروردگار من داناتر است به حال آن کسی که آمد آورد به راه راست و آن کسی که او در گمراهی است آشکار.

86. و نبودی تو ای محمّد که امید داری که فرستاده شود به تو اینکه نامه یعنی قرآن مگر بخشایشی از پروردگار تو، پس مباش تو هراینه اکنون هم پشت و یار مر ناگروندگان را.

87. و باز ندارند ترا از نشانهای حجتهای خدای پس از آن هنگامی که فرو فرستاده شد به سوی تو، و بخوان خلق را به خدای خویش و مباش هراینه از جمله انبازگویان.

88. و مه خوان با خدای خدایی دیگر، نه هیچ خدایی مگر او، همه چیز نیست شدنی است مگر هستی او. مرو راست داور و فرمان [505] و به سوی او بازگردانده شوید.

عنکبوت، مکّی، 69 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. انا اللّه اعلم من خدایم می دانم.

2. ا پنداشت اینکه مردمان که همی نالند از رنج مشرکان که گذاشته شوند به اینکه گویند گرویدیم یعنی بدین مقدار که گویند آمنّا و ایشان آزموده نشوند به بلا و معصیت و جهاد.

3. و هراینه هراینه آزمایش کردیم آنانی را که از پیش ایشان، پس هراینه بداند خدای پس بیند معلوم خویش را موجود گشته آنانی را که راست گفتند در ایمان و هراینه داند بر صفت وجود دروغ گویان.

4. یا پنداشت آنانی که همی کنند بدیها را که پیشی

گیرند ما را و از ما بگذرند و نتوانیم ایشان را دریافتن، بدا آنچه داوری می کنند.

5. هر که باشد که امید دارد دیدار خدای را، پس بدرستی که هنگام نام زد خدای به ثواب و عقاب هراینه آینده است و او شنواست به اقوال شما داناست به افعال شما.

6. و هر که کوشد یا با دشمن یا هوا، پس هراینه همی کوشد از برای تن خویش که ثواب و منفعت آن او را باشد، بدرستی که خدای هراینه بی نیاز است از جهانیان. صفحه : 338

7. و آنانی که گرویدند و کردند کردارهای نیک، هراینه بپوشانیم از ایشان بدیهای ایشان را و هراینه پاداشت دهیم ایشان را نیکوترین آنچه بودند که همی کردند.

8. و اندرز کردیم مردم را به پدر و مادر او نیکویی و اگر کوشند آن دو ترا با تو تا انباز آری به من آنچه را که نیست مر ترا [506] به آن دانشی یعنی دانی که مرا شریک نیست، پس فرمان مبر ایشان را. به سوی من است بازگشت شما پس بیاگاهانم شما را به آنچه بودید که همی کردید.

9. و آنانی که گرویدند و کردند کارهای نیک، هراینه در آریم ایشان را در میان نیکان و شایستگان.

10. و از مردمان است آن کس که گوید گرویدیم به خدای، پس چون رنجانده شود در راه خدای گرداند نهد و شمارد آزمایش عذاب و رنج مردمان را همچو عذاب خدای، و هراینه اگر آید یاری از پروردگار تو هراینه گوید مرتدّان بدرستی که ما بودیم با شما. ا و نیست خدای داناتر به آنچه در سینه های دلها جهانیان.

11. و هراینه داند خدای

آنانی را که گرویدند و باور داشتند حق را و هراینه بداند دورویان را در دین.

12. و گفت آنانی که نگرویدند مر آنانی را که گرویدند: پی روی کنید راه ما را و [تا] برداریم گناهان شما را، و نیستند ایشان هرگز بردارندگان از گناهان ایشان هیچ چیزی. بدرستی که ایشان هراینه دروغ گویانند.

13. و هراینه برگیرند بردارند ایشان گرانیهای بارهای خویش را و گرانیهای بارها را که با گرانیهای خویش و هراینه پرسیده شوند روز رستخیز از آنچه بودند که فرا می بافتند و همی ساختند از دروغ و شبهه.

14. و هراینه هراینه فرستادیم نوح را به سوی گروه او، پس درنگ کرد در میان ایشان هزار سال مگر پنجاه سال، پس گرفت ایشان را [507] طوفان غلبه آب و ایشان ستمکارانند.

15. پس برهانیدیم او را و یاران باشندگان کشتی را و گردانیدیم آن کشتی را نشانی و عبرتی و اعجوبه مر جهانیان را.

16. و یاد کن ابراهیم را، چون گفت مر گروه خویش را: که پرستید خدای را و بپرهیزید از عذاب او، آنتان بهتر است مر شما را اگر هستید که می دانید. صفحه : 339

17. هراینه که می پرستید از فرود خدای بتانی را و فرا می بافید دروغ را و می سازید دروغی را که بتان را خدای می گویید. بدرستی که آنانی که می پرستید از فرود خدای نتوانند پادشاهی ندارند مر شما را روزی دادن را، پس بجویید نزد خدای روزی را و بپرستید او را و سپاس دارید او را که به سوی او بازگردانده شوید.

18. و اگر به دروغ دارید، پس هراینه به دروغ داشت گروهانی از پیش شما و هلاکشان کردیم و نیست بر پیغامبر

مگر رسانیدن آشکار.

19. او ندیدند که چگونه آغاز کند خدای آفریدن را باز پس بازگرداند آن را به زنده کردن پس از مرگ! بدرستی که آنت بر خدای آسان است.

20. بگو، بروید در زمین پس بنگرید که چگونه آغاز کرد آفریدن را باز خدای می آفریند و زنده کند آن آفریدن را واپسین از مرگ، هراینه خدای بر هر چیزی تواناست.

21. عذاب کند آن را که خواهد و ببخشاید آن را که خواهد و به سوی او گردانده شوید روز قیامت.

22. و نیستید شما [508] هرگز بیچاره یابندگان، سست یابندگان کار خدا را در زمین و نه در آسمان و نیست شما را از فرود خدای هیچ دوستی و نه هیچ یاری گری.

23. و آنانی که نگرویدند به نشانها و حجتهای خدای و دیدار او و به باز رسیدن به او، اینان نومید شدند از بخشایش من و اینان مر ایشان راست عذابی دردناک.

24. پس نبود پاسخ گروه او ابراهیم مگر که گفتند: بکشید او را ابراهیم را یا بسوزید او را. پس رهانید او [را] خدای از آن آتش، بدرستی که در اینت است نشانها و عبرتها مر گروهی را که می گروند.

25. و گفت گروه خویش را ابراهیم: هراینه فرا گرفتید از فرود خدای بتان را دوست داشته در میان شما در زندگانی اینکه جهان نزدیکتر، باز در روز رستخیز ناسپاس شود بستوه شود برخی از شما به برخی و نفرین کند برخی شما برخی را و جای پناه شما آتش دوزخ است و نیست مر شما را از هیچ یاری کنندگان که شما را از عذاب نگاه دارند.

26. پس بگروید و باور داشت

او را لوط و گفت ابراهیم: بدرستی که من شونده ام رونده ازین زمین کوثی به زمین خدای خویش فلسطین به سوی پروردگار خویش، بدرستی که او بی همتاست درست کار و درست گفتار.

27. و بخشیدیم مرو را اسحاق نام پسری و یعقوب نام نبیره یعنی پسر اسحاق و گردانیدیم و بنهادیم در میان فرزندان او پیغمبری را و نامه نبشته و دادیم او را مزد او را در اینکه جهان و هراینه او در آن جهان هراینه از جمله نیکان است. [509] صفحه : 340

28. و یاد کن لوط را، چون گفت مر گروه خویش را: ا بدرستی که شما هراینه می آید می آیید همی کنید آن کار زشت را پلیدکاری را!

پیشی نگرفت شما را به آن هیچ کسی از جهانیان.

29. ا بدرستی که شما هراینه می آیید می کنید مردان را به لواطه و می برّید راه نسل را همی زنید راه را و می آیید و همی کنید در انجمن خویش آن زشت و ناشایسته را! پس نبود پاسخ گروه او مگر که گفتند: بیا ما را بیار به ما به عذاب خدای اگر هستی تو از جمله راست گویان در وعده عذاب.

30. گفت لوط: پروردگار من؟ یاری ده مرا بر گروه تباه کاران.

31. و چون آمد آورد فرستادگان ما ابراهیم را به مژده دادن، گفتند که ما نیست کنندگان باشندگان اینکه دهیم شهر که باشندگان اینکه ده هستند ستمکاران.

32. گفت ابراهیم رسولان را: بدرستی که در آن ده است لوط که پیغمبر است. گفتند: ما داناتریم که کیست به آنی که در آن است، هراینه که برهانیم او را و کسان او را مگر زن او را که هست او از جمله ماندگان در عذاب.

33.

و چون که آمد فرستادگان ما لوط را، اندوه مند شد به سبب ایشان و تنگ شد به سبب ایشان از جهت دل و گفتند ایشان او را:

مترس و اندوه مند مشو که ما رهانندگانیم ترا و کسان ترا مگر زن ترا که هست او از جمله ماندگان در عذاب و گذشتگان در حکم خدای.

34. بدرستی که ما فرو آیندگانیم [510] بر باشندگان اینکه ده عذابی را از آسمان به آنچه بودند که بیرون می آمدند.

35. و هراینه هراینه گذاشتیم از آن ده نشانی و عبرتی روشن مر گروهی را که خرد دارند.

36. و فرستادیم به سوی اهل مدین برادر ایشان را شعیب را، پس گفت شعیب: ای گروه من؟ بپرستید خدای را و بترسید و امید دارید از روز واپسین و تباهی مکنید و مشوید در زمین تباهی کنندگان در کیل و وزن.

37. پس به دروغ داشتند او را پس گرفت ایشان را لرزه در اندامها، زلزله، پس گشتند در سرای خویش افتاده گان فرو مرده.

38. و یاد کن گروه هود را و گروه صالح را و بدرستی که پدید آمد روشن مر شما را از آرامگاههای ایشان، حال ایشان، و آراست مر ایشان را دیو کارهای ایشان را، پس بگردانید بازداشت ایشان را از آن راه راست و بودند بینایان و زیرکان و لیکن بر ضلالت بودند. صفحه : 341

39. و قارون را و فرعون را و هامان را و هراینه هراینه آمد ایشان را موسی به حجتهای روشن پس بزرگ منشی کردند گردن کشی کردند در زمین از پذیرفتن حق و نبودند پیشی گیرندگان و گذرندگان از عذاب.

40. پس هر یکی را گرفتیم به گناه او به

عقوبت گناه او پس ازیشان است آنی که فرستادیم برو سنگ باران بادی که سنگ بر ایشان بارید چون قوم لوط و ازیشان است آنی که گرفت او را بانگ جبرئیل چون قوم عاد و ثمود و از ایشان است آنی که فرو بردیم او را به زمین چون قارون و ازیشانست آنی که به آب فرو بردیم چون قوم نوح و فرعون و گروه او و ن [511] بود خدای که ستم کند ایشان را و لیکن دریاب که بودند تنهای خویش را که ستم می کنند.

41. داستان آنانی که فرا گرفتند از فرود خدای دوستان و یاران چون داستان آن تننده است: فرا گرفت و ساخت خانه را و بدرستی که سست تر خانه ها هراینه خانه آن تننده است اگر بودندی مشرکان که بدانندی ضعیفی بتان را.

42. بدرستی که خدای می داند آنچه همی خوانند به خدایی از فرود او از هر چیزی که بود و او بی همتاست درست کار و راست گفتار.

43. و آنت داستانهاست که همی پدید کنیم می زنیم برای مردمان و نداند آن را مگر دانایان و خردمندان.

44. آفرید خدای آسمانها را و زمین را به راستی و سزا، بدرستی که در اینت است هراینه نشانی و عبرتی مر گروندگان را.

45. برخوان آنچه پیغام کرده شد به سوی تو ازین نبشته قرآن و به پای دار نماز را که اینکه نماز باز دارد از زشت کاری و ناشایست و هراینه یاد خدای بزرگتر است از همه چیزها و خدای می داند آنچه همی کنید.

46. و پیکار مکنید با اهل کتاب توریت و انجیل مگر به آن مجادله که آن نیکوتر است یعنی به رفق و به لطف و

تنبیه بر حجّت مگر آنانی که ستم کردند از ایشان. و گویند: گرویدیم به آنی که فرو فرستاده شد به سوی ما و فرستاده شد به سوی شما و خدای ما و خدای شما یکی است و ما مر او را گردن نهندگان ایم. صفحه : 342

47. و همچنانت [512] فرو فرستادیم به تو اینکه نبشته را. پس آنانی که دادیم ایشان را آن نبشته را همی گروند به آن قرآن و از اینان است یعنی اهل مکّه آنی که می گرود به آن قرآن و نستیهد انکار نکند به نشانها و حجّتهای ما مگر ناگروندگان.

48. و نبودی ای محمّد که همی خوانی از پیش اینکه هیچ نبشته و نمی نویسی نتوانستی نوشت آن کتاب را به دست راستت، آنگاه که نوشتی و خواندی هراینه ... در تبه کاران مشرکان.

49. نه که او قرآن و محمّد و احوال او آیتهاست روشنان در سینه های دلها آنانی که داده شدند دانش را و نستیهد و انکار نکند به نشانها و حجتهای ما مگر ستمکارانی.

50. و گفتند کافران مکّه: که چرا نفرستاده شد برو یعنی بر محمّد نشانها از پروردگار او! بگو هراینه که اینکه نشانها که شما به آرزو می خواهید نزد خداست چون خواهد فرستد به دست من نیست و هراینه که من بیم کننده ام هویدا و آشکار.

51. ا و نه بس بود ایشان را که ما فرو فرستادیم بر تو اینکه نبشته را یعنی قرآن را، خوانده می شود بر ایشان. بدرستی که در اینت است هراینه بخشایشی و پندی و یاد کردی مر گروهی را که گروند.

52. بگو بسنده است خدای در میان من و میان شما گواه، گواه که من رسولم

و اینکه قرآن کتاب اوست که می داند آنچه در آسمانهاست و در زمین. و آنانی که گرویدند به ناچیز یعنی بت و نگرویدند به خدای، اینان ایشان زیان کارانند.

53. و به شتاب همی خواهند از تو به عذاب؟ و اگر نبودی هنگام نام زد نام برده [513] هراینه آمدی ایشان را عذاب و هراینه آید عذاب ایشان را آرزوی ایشان ناگاه و ایشان آگاهی ندارند پس در عذاب افتند.

54. به شتاب همی خواهند از تو به عذاب؟ و بدرستی که دوزخ هراینه فرا رسنده و گرد بر آینده است به ناگروندگان هیچکس از ایشان نرهد از آنجا.

55. آن روز فرا پوشد ایشان را عذاب از زبر سر ایشان و از زیر پایهای ایشان و گوییم ما ایشان را: بچشید آنچه بودید که همی کردید در دار دنیا با بندگان من.

56. ای بندگان من آنانی که گرویدند؟ بدرستی که زمین من فراخ است پس مرا پس بپرستید مرا به یگانگی.

57. هر تنی چشنده مرگ است بازپس به ما بازگردانیده شوید به قیامت.

58. و آنانی که گرویدند و کردند کارهای نیک، هراینه جای دهیم ایشان را از بهشت بالا خانه ها، می رود از زیر آن جویهای فراخ، جاویدان در آن، نیکا مزد کارکنان آن بهشت. صفحه : 343

59. آنانی که شکیبایی کردند و بر پروردگار خویش کار باز می گذارند.

60. و چندا از جنبنده برنگیرد روزی خویش خدای روزی دهد آن را و شما را و او شنواست گفتار شما را دانا به آنچه در دلهای شماست.

61. و هراینه اگر پرسی ازیشان، که آفرید آسمانها را و زمین را و که رام کرد آفتاب را و ماه را! هراینه گویند ایشان خدای.

پس چگونه

گردانده شوند از حق!

62. خدای بگستراند [514] روزی را مر آن را که خواهد از بندگان خویش و تنگ گرداند او را، بدرستی که خدای به هر چیزی داناست.

63. و هراینه اگر پرسی ازیشان، که فرود آورد از آسمان آب باران پس زنده کرد به آن زمین از پس مرگ آن زمین!

هراینه گویند خدای. بگو، سپاس و ستایش مر خدای راست نه که بیشتر ایشان خرد ندارند.

64. و نیست اینکه زندگانی نخستین و نزدیکتر مگر شادمانی و خرمی و ناپروایی و بازی و بدرستی که سرای پسین هراینه آن زندگانی است بی مرگ و بی زوال اگر هستند که بدانند و لیکن ندانند.

65. پس چون برنشینند در کشتی و موج برآید و از غرق و هلاک ترسند، خوانند خدای را ویژه کنندگان برای او کیش را به توحید، پس چون برهانید ایشان را به خشکی، ناگاه در حال ایشان انباز می آرند.

66. تا ناسپاس شوند به آنچه دادیم ایشان را از نعمت و تا برخوردار شوند در دنیا به کفر و شرک یک چندی پس زودا که بدانند عاقبت خویش.

67. ا و ندیدند که ما گردانیدیم ساختیم برای ایشان حرمی شهر مکّه را بی بیم و ربوده شوند مردمان از گرد ایشان! ا پس به ناچیز چون بت همی گروند و به نیکوداشت خدای یعنی به ایمان ناسپاس همی شوند!

68. و کیست ستمکارتر از آنی که فرابافد و فراسازد بر خدای دروغی را که شریک نهد او را یا به دروغ دارد به راست محمّد و قرآن را چون آمد او را ا نیست در دوزخ جای باشش مر ناگروندگان را!

69. و آنانی که کوشیدند در طاعت ما، [515]

هراینه بنماییم ایشان را راههای ما را و بدرستی که خدای هراینه با نیکوکاران است به معرفت و نصرت در دنیا و به ثواب و مغفرت در عقبی.

روم، مکّی، 60 آیه

صفحه : 344

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند یاد می کند انا، اللّه، اعلم. من خدایم می دانم.

2. شکسته شد هزیمت شد رومیان.

3. در نزدیک ترین زمین به زمین ایشان و ایشان از پس شکسته شدن خویش زودا که بشکنند پارسیان را.

4. دراند چند از سالها. مر خدای راست فرمان از پیش دولت روم و پارس و از پس آن و آن روز شاد شود گروندگان.

5. به یاری خدای یاری دهد آن را که خواهد و او بی همتاست بخشاینده.

6. وعده کردن خدای، خلاف نکند خدای وعده خویش را و لیکن دریاب بیشتر مردمان نمی دانند.

7. می دانند چیزی آشکار از زندگانی نزدیکتر یعنی اسباب معیشت خویش و ایشان از سرای بازپسین ایشان بی آگاهانند.

8. ا و نیندیشیدند در تنها و دلهای خویشتن! تا بدانند که نیافرید خدای آسمانها را و زمین را و آنچه میان اینکه دو است مگر به راستی و سزا و زمان زدی نام برده و بدرستی که بسیاری از مردمان به دیدار به باز رسیدن پروردگار خویش به خدای خویش ناگروندگانند.

9. ا و نرفتند در زمین نخواندند در قرآن تا بنگرند«1» که چگونه بود سر انجام آنانی که از [516] پیش ایشان بودند! بودند سخت تر از ایشان از جهت نیرو و برگردانیدند برشورانیدند زمین را از بهر زراعت و آبادان کردند آن را بیشتر از آنچه آبادان کردند آن زمین را اهل مکّه و آمد ایشان را پیغمبران ایشان حجتها روشنان. پس نبود خدا تا ستم کند ایشان را و

لیکن دریاب که بودند تنهای خویش را ستم می کردند.

10. باز پس بود سر انجام آنانی که بدی کردند آن بدتر از عذاب نام دوزخ است، به اینکه که به دروغ داشتند نشانها و حجّتها خدا را و بودند به آن فسوس می داشتند.

11. خدای آغاز کند آفریدن را از خاک پس بازگرداند آن را به خاک پس به سوی او بازگردانده شوید روز قیامت.

12. و آن روز که برخیزد رستخیز نومید شود که فضیحت کردند و پشیمان خورند گنه کاران یعنی کافران.

13. و نباشد مر ایشان را از انبازان ایشان یعنی بتان خواهش کنان و باشند به انبازان خویش به پرستیدن ناگروندگان و ناسپاسان.

14. و آن روز که برخیزد رستخیز، آن روز پراکنده شوند یعنی دو گروه باشند.

-----------------------------------

(1). م: «بنگرید» صفحه : 345

15. پس هر چه بادا باد، آنانی که بگرویدند«1» و کردند کارهای نیک پس ایشان در مرغزاری شاد کرده می شوند.

16. و هر چه بادا باد آنانی که نگرویدند و دروغ داشتند نشانها و حجتهای ما را و دیدار آن جهان یعنی انکار کرده باشند قیامت را پس اینان در عذاب حاضر آورده شدگانند.

17. پس به پاکی یاد کند خدای را و نماز کند آنگاه که شبانگاه کنید نماز شام و نماز خفتن و آنگاه که بامداد کنید نماز بامداد. [517]

18. و مرو راست سپاس و ستایش همه در آسمانها و زمین و آخر روز نماز دیگر و آنگاه که نیم روز کنید برسید نماز پیشین.

19. بیرون آرد زنده را مؤمن از مرده کافر و بیرون آرد مرده را کافر از زنده مؤمن و زنده کند زمین را پس مردگی آن یعنی از هر خشکی و همچنانت

بیرون آورده شوید از گورها نبات از زمین.

20. و از نشانهای قدرت اوست که آفرید شما را از خاک یعنی آدم، باز آنگاه شما آدم آدمیانید که پراکنده شوید در زمین.

21. و از نشانهای قدرت اوست که آفرید برای شما از تنهای شما خویشتن نه از دیو و پری جفتانی، تا آرام گیرید به سوی ایشان و گردانید میان شما دوستی و الفتی و بخشایشی بر یکدیگر. بدرستی که در آنت است هراینه نشانها و عبرتها مر گروهی را که اندیشه همی کنند.

22. و از نشانهای قدرت اوست آفریدن آسمانها و زمین [و] دگرگونی و ناهمواری زبانهای شما یکی عربی یکی عجمی و رنگهای شما یکی سرخ یکی سپید یکی سیاه. بدرستی که در آنت است هراینه نشانها و عبرتها مر جهانیان را.

23. و از نشانهای قدرت اوست خواب شما به شب و روز و جستن شما روزی خویش از افزونی و نیکویی او بدرستی که در اینت است هراینه نشانها و عبرتها مر گروهی را که فراشنوند حق را.

24. و از نشانهای قدرت اوست که می نماید شما را آن درخش بیمی و ترسی از تگرگ و طوفان و امیدی به باران و فرو می آرد از آسمان آبی باران، پس زنده کند به آن آب زمین را پس مرگ آن زمین یعنی پس از خشکی و بی نباتی آن. بدرستی که در آنت است [518] هراینه نشانها و عبرتها مر گروهی را که خرد دارند.

25. و از نشانهای قدرت اوست که همی استد آسمان و زمین به فرمان او، باز چون خواند شما را خواندنی اسرافیل از زمین، ناگاه در حال شما بیرون آیید.

26. و مرو راست آن

که در آسمانهاست و زمین، همه مرو را فرمان برانند و پرستندگان.

-----------------------------------

(1). م: «نگرویدند» [.....] صفحه : 346

27. و او آنی که آغاز کند آفریدن را پس باز آرد و زنده کند پس مرگ آن را و آن باز آوردن آسان تر است برو و از آن هیچ چیز برو دشوار نه.

و مرو راست داستان برتر صفت مهین و اختیار فطرت در آسمانها و زمین و او بی همتا صواب کار.

28. بزد و پدید کرد برای شما داستانی از تنهای شما. هیچ هست شما را از زیر دستان شما از آنچه خداوند شد دستهای شما هیچ انبازانی در آنچه روزی کردیم شما را! پس شما درو آن روزی برابر و یکسان باشید«1» به ایشان، همی ترسید ازیشان همچو ترسیدن شما خویش تا باز شکوهید از یکدیگر از آزادان تنهای خویش. همچنانت جدا می کنیم پدید کنیم نشانها و حجتها را مر گروهی را که خرد دارند نه چنان است که ایشان پندارند.

29. نه که پی روی کرد آنانی که ستم کردند به شرک آرزوهای خویش را به بی دانشی، پس که راه نماید آن را که گمراه کرد خدای! و نیست مر ایشان را هیچ یاری گران که ایشان را نصرت کنند.

30. پس راست بدار روی خویش را مر کیش را برگشته از همه دینها و ایستاده بر مسلمانی، آفرینش خدای آنی که آفرید مردمان را. در روز میثاق فطرت بر آن. نیست هیچ بگردانیدنی مر آفرینش خدای را، آنت کیش [519] راست و لیکن بیشتر مردمان نمی دانند.

31. بازآیندگان به سوی او و بپرهیزید ازو و به پای دارید نماز را و مباشید از انبازگویان.

32. از آنانی که پاره پاره

کردند کیش خویش را و گشتند گروه گروه چون جهودان و ترسایان، هر گروهی به آنچه نزد ایشان است شادانند.

33. و چون ببساید مردمان را گزندی، خوانند«2» پروردگار خویش را بازآیندگان به سوی او، باز چون چشاند یعنی رساند ایشان را از فضل خویش بخشایشی فراخی و نعمتی، ناگاه در حال گروهی از ایشان به پروردگار خویش انباز همی آرند.

34. تا ناسپاسی کنند به آنچه دادیم ایشان را پس بگو یا محمّد برخورید اندکی پس زودا که دانید سر انجام آن کفران.

35. یا فرو فرستادیم بر ایشان حجّتی و کتابی پس او سخن همی گوید گواهی می دهد به آنچه بودند به آن که همی انباز آرند با خدای.

36. و چون چشانیم مردمان را بخشایشی نیکوداشتی شاد شوند به آن، و اگر رسد ایشان را بدئ به آنچه پیش فرستاد دستهای یعنی تنهای ایشان، ناگاه ایشان نومید همی شوند از فرج.

-----------------------------------

(1). م: «باشد»

(2). م: «خوانید» صفحه : 347

37. ا و ندیدند که خدای می گستراند روزی را مر آن را که خواهد و تنگ می گرداند بر آن که خواهد! بدرستی که در اینت است هراینه نشانها و عبرتها مر گروهی را که همی گروند.

38. پس بده خداوند خویشی را حق سزاواری او را و درویش را و راه گذری را [520] که آنت بهتر است مر آنانی را که همی خواهند رضای دیدار خدا را. و اینان ایشان رستگارانند پیروزی یافتگان.

39. و آنچه داده اید از افزونی تا بیفزاید در میان خواسته های مردمان، پس نیفزاید آن بل که بکاهد مالش به سبب آن نزد خدای. و آنچه دادید از پاکی خواسته، همی خواهید خشنودی خدای، پس اینان ایشان دوباره کنندگانند ثواب

خویش را.

40. خدای آنی که بیافرید شما را، باز روزی داد شما را باز میراند شما را باز زنده کند شما را. هیچ هست از انبازان شما آنی که کند از اینتان هیچ چیزی! پاکی او و برتر است از آنچه انباز همی گویند.

41. پدید آمد تباهی تنگی و نقصان غله و شدن برکات در خشکی و دریا به شومی آنچه بیندوخت دستهای مردمان، تا بچشاند ایشان را عقوبت برخی از آنچه کردند تا مگر ایشان باز آیند از کفر به درگاه ما.

42. بگو ای محمّد ایشان را که، بروید در زمین پس بنگرید که چگونه بود سر انجام آنانی که بودند از پیش! بود بیشتر ایشان انبازگویان.

43. پس بدار روی خویش را یعنی طاعت خویش را مر کیش را راست از پیش آن که بیاید روزی که نیست یعنی نتوان بازگردانیدنی مرو را از خدای. آن روز بپراکنند گروهی سوی بهشت و گروهی سوی دوزخ.

44. هر که نگروید پس بروست ناگرویدن او و هر که کند [521] کار نیک پس برای تنهای خویش بستری گسترانند در گور و قیل در بهشت.

45. تا پاداشت کند آنانی را که گرویدند و کردند کارهای شایسته از افزونی و نیکویی خویش. که او دوست ندارد ناگروندگان را؟

46. و از نشانهای اوست که بفرستد بادها را مژده دهندگان و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش و تا برود کشتی به فرمان او و تا بجویید از افزونی و نیکویی او و تا مگر شما سپاس دارید. صفحه : 348

47. و هراینه هراینه فرستادیم از پیش تو پیغمبرانی به سوی گروه ایشان، پس آمدند آوردند ایشان را به آن روشنان

از حجّتها، پس کینه کشیدیم از آنانی که گناه کردند کافر گشتند و بود و هست سزاوار واجب بر ما یاری دادن گروندگان.

48. خدای آنی که بفرستد بادها را، پس برانگیزد ابری را، پس بگستراند آن را در آسمان چگونه که خواهد هر چنانکه خواهد و گرداند آن ابر را پاره پاره، پس ببینی باران را پراکنده و پاشان که بیرون می آید از میان آن ابر. پس چون برساند آن را، آن را که خواهد از بندگان خویش، ناگاه ایشان شادی همی کنند.

49. و بدرستی که بودند از پیش آنکه فرستاده شود بر ایشان از پیش آن هراینه نومیدان.

50. پس بنگر به سوی نشانهای بخشایش خدای یعنی باران، که چگونه زنده می گرداند خدای به باران زمین را پس [522] مردگی آن. بدرستی که آنت هراینه زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی از بعث و غیر آن تواناست.

51. و هراینه فرستادیمی بادی زیان کار و سرد یا گرم، پس بدیدندی آن کشت را زرد گشته و خشک، هراینه شدندی از پس آن ناسپاسی می کردند یعنی کفر آوردندی بدین آیتهای واضح دیده.

52. پس بدرستی که تو ای محمّد نشنوانی نتوانی دریابانید مردگان را و نه نیز نتوانی شنوانی کران را خواندن را آنگاه که برگردند از تو پشت گردانندگان.

53. و نیستی تو هرگز رهنمای نابینایان کوردلان را از گمراهی ایشان، نمی شنوانی مگر آن را که بگرود به نشانها و حجتهای ما، پس ایشان گردن نهندگان اند.

54. خدای آنی که آفرید شما را از سستی، باز پس گردانید از پس سستی یعنی از نطفه ضعیف نیرویی یعنی برنایی، باز پس گردانید بداد از پس نیرو سستی

در کهولت و پیری. می آفریند آنچه می خواهد و او داناست توانا.

55. و روز که برخیزد رستخیز، سوگند خورد گنه کاران کافران، درنگ نکردید جز ساعتی. همچنانت بودند که گردانیده می شدند در دنیا.

56. و گفت آنانی که داده شدند دانش را و گرویدن را: هراینه هراینه درنگ کردید در نبشته خدای تا روز برانگیختن، پس اینکه روز برانگیختن است و لیکن شما بودید نمی دانستید. صفحه : 349

57. پس آن روز سود ندارد آنانی را که ستم کردند پوزش خواستن ایشان و نه ایشان خشنودی خواسته شوند.

58. و هراینه هراینه پدید کردیم [523] برای مردمان در اینکه نبی از هر داستانی، و هراینه اگر بیایی ایشان را به نشانی، هراینه گوید آنانی که نگرویدند، نیستید شما مگر دروغ گویان جویندگان ناراست.

59. همچنانت مهر نهد خدای بر دلهای آنانی که نمی دانند حق را و باور ندارند بعث را.

60. پس شکیبایی کن، بدرستی که وعده خدای در نصرت تو راست است و نداردا بر سبکی ترا آنانی که بی گمان نیستند به بودن قیامت.

لقمان، مکّی، 34 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. انا اللّه اعلم. من خدایم می دانم.

2. آنت آیتهای سخنان قرآن اینکه نبشته درست و راست.

3. رهنمایشی و بیانی و بخشایشی مر نیکوکاران را یعنی مؤمنان.

4. آنانی که به پای دارند نماز را و بدهند زکوه پاکی خواسته را و ایشان به آن جهان ایشان بی گمان اند.

5. اینان بر راه راست و بیانی اند از پروردگار خویش و اینان ایشان رستگارانند از عذاب.

6. و از مردمان است آن کس که همی خرد یعنی اختیار می کند بازی و بیهوده سخن را تا گمراه کند از راه دین خدای به بی دانشی و نادانی و فرا گیرد آن را فسوس و

خندستانی. اینان مر ایشان راست عذابی خوار کننده.

7. و چون خوانده شود برو سخنان ما و حجتهای ما روی گرداند از آن خوش منش و گردن کش [524] همانا که نشنوید آن را، همانا که در گوش اوست گرانی و کرّی از شنودن حق، پس مژده ده آگاه کن او را به عذابی دردناک.

8. بدرستی که آنانی که گرویدند و کردند کارهای نیک، مر ایشان راست بهشتهای با ناز و پر نعمت.

9. جاویدان در آن. وعده خدای درست و راست، و او بی همتاست درست کار و راست گفتار. صفحه : 350

10. آفرید آسمانها را بی ستونی ها که همی بینید او را و بیفکند در زمین کوههای بلند و بیخ آور که نجنباند آن زمین شما را و پراکنده کرد در آن زمین از هر جنبنده. و فرو فرستادیم از آسمان آبی یعنی باران پس برویانیدیم در آن زمین از هر گونه نیکو و زیبا.

11. اینکه آفریده خداست پس فرا نمایید مرا که چیست آنی که آفرید آنانی که از فرود اویند از معبودان شما نه که ستمکاران در گمراهی اند آشکار.

12. و هراینه هراینه دادیم لقمان بن باعورا را دانش و درستی در گفتار یعنی علم و عمل که سپاس داری کن مر خدای را و هر که سپاس داری کند، پس هراینه هراینه سپاس داری کند از برای خویشتن و هر که ناسپاسی کند پس بدرستی که خدای بی نیاز است ستوده.

13. و یاد کن چون گفت لقمان مر پسر خویش را و او پند همی داد او را: ای پسرک من؟ انباز میار با خدای، بدرستی که انباز آوردن هراینه ستمی است بزرگ.

14. و اندرز کردیم مردمان را به پدر و

مادر او که برداشت او را مادر او سستی دشواری بر سستی دشواری و از شیر باز کردن او [525] در دو سال که رنج همی کشید که سپاس داری کن مرا و پدر و مادرت را که به سوی من است بازگشت همه.

15. و اگر کوشند ایشان دو با تو بر آنکه انباز آری به من چیزی را که نیست مر ترا به آن دانشی، پس فرمان مبر ایشان دو را و یار کن ایشان دو را در اینکه جهان نیکویی و پی روی کن راه آن کس که بازگشت به سوی من، باز پس به سوی من است بازگشت شما پس آگاه کنم شما را به آنچه بودید که همی کردید.

16. ای پسرک من؟ بدرستی که آن روزی تو یا کردار تو نیک یابد اگر باشد همسنگ یک دانه از سپندانی، پس باشد آن در سنگ سخت یا در آسمانها یا در زمین، بیارد آن را خدای بدرستی که خدای باریک دان باریک بین است آگاه به همه چیزها.

17. ای پسرک من؟ به پای دار نماز را و بفرمای به نیکویی و بازدار از زشتی و شکیبا باش بر آنچه رسد به تو که آنت از درست تر واجب تر کارهاست.

18. و مگردان کج مکن رخسار خویش را از مردمان که ایشان را حقیر داری و مرو در زمین به دنه از جهت غایت شادمانی، بدرستی که خدای دوست ندارد هر بزرگ منشی خویشتن بینی را نازنده به دنیا و زینت دنیا.

19. و میانه نگاه دار و نرمی کن در رفتارت و فرود آر و پست کن از آوازت بدرستی که زشترین آوازها

هراینه آواز خران است. صفحه : 351

20. ا ندیدند که خدای رام کرد برای شما آنچه در آسمانهاست چون آفتاب و ماه و آنچه [526] در زمین است چون دریاها و اصناف حیوانات و تمام کرد بر شما نیکوداشتی آشکار و نهان! و از مردمان است آن که پیکار همی کند در هستی خدای به بی دانشی و بی راهنمایشی و بی نوشته روشن.

21. و چون گفته شود مر ایشان را، پی روی کنید آنچه فرو فرستاد خدای، گفتند: نه که پی روی کنیم آنچه یافتیم بر آن پدران خویش را. ا و اگرچه بود دیو می خواند ایشان را به سوی عذاب آتش سوزان دوزخ!

22. و هر که بسپارد خویشتن را روی طاعت به سوی خدا و او نیکوکار است، پس بدرستی که دست در زد به گوشه استوارتر و به سوی خداست سر انجام کارها.

23. و هر که نگرودا پس اندوهگین مکندا ترا ناگرویدن او. به سوی ماست بازگشت ایشان پس آگاهی دهیم ایشان را به آنچه کردند، بدرستی که خدای داناست به خواوند سینه ها به آنچه در دلهاست.

24. برخورداری دهیم ایشان را اندکی باز پس بیچاره کنیم ایشان را به سوی عذابی زفت سطبر درشت.

25. و هراینه اگر پرسی ایشان را که، که آفرید آسمانها را و زمین را! هراینه گویند آفرید خدای. بگو سپاس و ستایش مر خدای راست. نه که بیشتر ایشان نمی دانند خدای را به یگانگی.

26. مر خدای راست آنچه در آسمانهاست و زمین بدرستی که خدای او بی نیاز است ستوده به هر افعال.

27. و اگر ثابت بودی که آنچه در زمین است [527] از درخت، خامه ها و اینکه دریا همی بیفزودی مدد دادی او را از

پس آن هفت از دریاها نرسیدی سخنان خدای، بدرستی که خدای بی همتاست درست کار و درست گفتار.

28. نیست آفریدن شما و نه برانگیختن شما مگر چون آفریدن و برانگیختن تنی یکی بدرستی که خدای شنواست بینا.

29. ا ندیدی که خدای در می آرد شب را در روز و در می آرد روز را در شب و رام کرد آفتاب را و ماه را هر یکی ازیشان همی رود تا هنگام زدی نام برده و اینکه خدای به آنچه همی کنید آگاه است! صفحه : 352

30. آنت به آن است که خدای او سزاست به خدایی و به آنکه آنچه می خوانند به خدایی از فرود او ناچیز ناروی و نادرست و به آنکه خدای او برتر است از همه چیزها بزرگوار.

31. ا ندیدی که کشتیها همی رود در دریا به نیکوداشت خدای، تا فرا نماید شما را از نشانها و عبرتهای خویش!

بدرستی که در آنت راندن کشتیها است هراینه نشانها مر هر شکیبایی را سپاس داری را.

32. و چون فرا پوشد ایشان را نره آب خیزآب همچو سایبانها، خوانند خدای را ویژه کنندگان برای او کیش را و دعا را، پس چون برهاند ایشان را به سوی خشکی، پس ازیشان است بر راه راست رونده و انکار نکند نشانها و حجتهای ما را مگر هر فریبنده ناسپاسی.

33. ای که شما مردمانید؟ [528] بپرهیزید از عذاب پروردگار خویش و بترسید از روزی بی نیاز نکند هیچ پدری زاینده از فرزند زاده خویش و نه هیچ فرزندی زاده شده که او بی نیاز کننده است از پدر زاینده خویش هیچ چیزی را. بدرستی که وعده خدای به بودن قیامت سزا و درست است پس مفریبدا هراینه

شما را زندگانی فرودتر نخستین و مفریبدا هراینه شما را از به خدای دنیا یا دیو فریبنده یا قرین بد یا نفس بد.

34. بدرستی که خدای نزد اوست دانش دانش رستخیز که کی باشد و فرو فرستد باران را و می داند آنچه در زهدانهاست از نر و ماده و شقی و سعید و نمی داند هیچ تنی که چه اندوزد خواهد کرد فردا و نداند که هیچ تنی در کدام زمین میرد خواهد بود مرگ او بدرستی که خدای داناست آگاه به نهانیها.

سجده، مکّی، 30 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. انا اللّه اعلم. من خداام دانا.

2. که اینکه است فرو فرستادن نبشته یعنی قرآن نیست هیچ گمانی جای شک نیست درو از پروردگار جهانیان.

3. یا همی گویند فرا بافت و ساخت محمّد آن را، نه که او یعنی قرآن راست است و درست از پروردگار تو تا بیم کنی تو گروهی را که نیامد ایشان را هیچ بیم کننده از پیش تو، تا مگر ایشان راه یابند. صفحه : 353

4. خدای آنی که آفرید آسمانها را و زمین را و آنچه میان آن دو است از خلق و عجائب در شش از روزها، باز قصد کرد بی چون و چگونه بر آفریدن عرش. نیست مر شما را از فرود او [529] هیچ دوستی و نه نیز خواهشگری، ا پس هیچ نیندیشید و پند مگیرید.

5. همی سازد کار را و وحی فرستد با جبرئیل از آسمان به سوی زمین، باز بر بالا شود یعنی جبرئیل به او به جای خویش در روزی باشد اندازه او هزار سال از آنچه شما همی شمارید.

6. آنت خدای داننده نهان

ناپیدا و آشکارا و پیدا بی همتاست بخشاینده بر خلقان.

7. آنی که نیکو کرد هر چیزی را که آفرید آن را و آغاز کرد آفریدن مردم را یعنی آدم را از گل.

8. باز کرد نژاد او را فرزندان او از بیرون کشیده از آبی یعنی نطفه خوار سست.

9. باز پس راست کرد او را یعنی تمام آفرید صورت او و در آورد درو از جان خویش یعنی از جانی که آفریده خدا بود و کرد برای شما شنوایی را و بیناییها را و دلها را. اندکی سپاس داری همی کنید.

10. و گفتند منکران بعث: ا چون گم شویم یعنی بریزیدیم در زمین ا بدرستی که ما هراینه در آفرینشی ایم خواهیم بود نو، نه که ایشان به دیدار پروردگار خویش ناگروندگانند یعنی بعث را.

11. بگوی ای محمّد، بمیراند شما را فرشته مرگ یعنی عزرائیل آنی که گماشته شد به شما، باز به سوی پروردگار خویش بازگردانده شوید روز قیامت.

12. و اگر بینی عجب داری تو ای محمّد آنگاه که گناه کاران در پیش اندازندگان سرهای خویش اند نزد پروردگار خویش، همی گویید ای پروردگار ما؟ دیدیم آنچه بدان تکذیب همی کردیم و شنودیم از تو تصدیق رسول، پس بازگردان ما را [530] تا کنیم کار نیک که ما بی گمانانیم.

13. و اگر خواستیمی هراینه دادیمی هر تنی را راه راستش را توفیق ایمان و لیکن راست شد اینکه گفتار که از من، هراینه پر کنم دوزخ را از پریان و آدمیان همگان.

14. پس بچشید به آنچه فراموش کردید یعنی ایمان بگذاشتید دیدن روزتان را اینکه. بدرستی که ما گذاشتیم شما را و بچشید عذاب جاوید را به آنچه بودید که همی کردید هر چه

بتر.

15. هراینه هراینه بگرود به نشانها و حجتهای ما آنانی که چون پند داده شوند به آن، بیفتند سجده کنان و به پاکی یاد کنند به ستایش پروردگار خویش و ایشان گردن کشی و بزرگ منشی نکنند. صفحه : 354

16. دور باشد پهلوهای ایشان به نماز شب از خوابگاهها بستر، همی خوانند پروردگار خویش را از جهت ترس و بیم عقوبت و از جهت امید ثواب و از آنچه روزی کردیم ایشان را هزینه کنند.

17. پس نداند هیچ تنی آنچه را که پنهان کرده شد برای ایشان از روشنی چشمها برای پاداشت دادنی به سبب آنچه بودند که همی کردند در دار دنیا.

18. ا پس هر آن کسی که باشد گرونده همچو کسی که باشد بیرون شونده از فرمان برابر نباشند و یکسان هرگز.

19. امّا آنانی که بگرویدند و کردند کارهای نیک، پس مر ایشان راست بهشتهای پناه جای فرو آوردنی ما حضری به سبب به آنچه بودند که همی کردند از کارهای نیک.

20. و امّا آنانی که بیرون شدند از فرمان و کافر گشتند پس جای پناه ایشان [531] آتش است، هرگاه که خواهند که بیرون آیند از آن آتش، بازگردانده شوند ایشان در آن آتش و گفته شود مر ایشان را، بچشید عذاب آن آتش را آنی که بودید به آن عذاب دروغ همی داشتید.

21. و هراینه بچشانیم ایشان را از آن عذاب نزدیکتر و فروتر یعنی روز بدر نه پیش از آن عذاب بزرگتر تا مگر ایشان بازگردند از کفر.

22. و کیست ستمکارتر از آنی که پند داده شد به آیتهای پروردگار خویش، باز پس روی گردانید از آن! هراینه ما از گناه کاران یعنی مشرکان کینه کشانیم

به اعراض از آیات.

23. و هراینه هراینه دادیم موسی را آن نامه را یعنی توریه، پس مباش تو در گمانی از دیدن او یعنی موسی را شب معراج و گردانیدیم او را یعنی آن کتاب را رهنمایی و بیانی مر پسران فرزندان یعقوب را.

24. و گردانیدیم از ایشان پیش روانی که راه می نمایند خلق را به فرمان ما چون شکیبایی کردند و بودند به نشانها و حجتهای ما بی گمان می بودند.

25. بدرستی که پروردگارت او جدا می کند حکم کند در میان ایشان در روز رستخیز در آنچه بودند درو اختلاف همی کردند در اعتقاد و افعال ناهموار می گشتند.

26. ا و راه ننمود ایشان را که چند نیست کردیم از پیش ایشان از گروهها که همی روند در جایگاههای ایشان!

بدرستی که در اینت است هراینه نشانها و حجتها و عبرتها ا پس فرا نمی شنوند پندهای خدای را و خبرهای ایشان را.

27. ا و ندیدند که ما می رانیم آب را یعنی میغ را به سوی زمین خشک بی آب پس بیرون آریم [532] به او به آب باران کشتی را که بخورد از آن چهارپایان ایشان و تنهای ایشان چون حبوب و طعام! ا پس نمی بینند! صفحه : 355

28. و همی گویند کی است اینکه گشادن مکّه اگر هستید راست گویان!

29. بگو ای محمّد، که روز گشادن حکم و داوری سود ندارد آنانی را که نگرویدند گرویدن ایشان و نه نیز ایشان زمان داده شوند.

30. پس روی گردان از مکافات ایشان و چشم دار نصرت و هلاک ایشان را بدرستی که ایشان چشم دارندگانند مرگ ترا.

احزاب، مدنی، 73 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای تو که پیغمبری بترس از خدای و فرمان مبر ناگروندگان را و

دورویان را بدرستی که خدای بود و هست دانا به حال بندگان درست کار و درست گفتار در آنچه فرماید.

2. و پی روی کن آن را که پیغام داده می شود به تو از پروردگار تو، بدرستی که خدای هست به آنچه همی کنید آگاه.

3. و کار بازگذار بر خدای و بسنده است خدای کارساز و نگه دار.

4. نکرد خدای هیچ مردی را از دو دل در اندرون او و نکرد زنان جفتان شما را آن زنانی که ظهار«1» می کنید از ایشان مادران شما و نکرد پسر خواندگان شما را پسران شما. [533] آنتان گفتار شماست به دهنهای شما و خدای همی گوید درست و راست و او همی نماید راه راست را.

5. بخوانید نسبت کنید ایشان را مر به پدران ایشان که آن به دادتر است نزد خدای. پس اگر ندانید پدران ایشان را پس برادران شمااند در کیش یا آزادان شما و دوستان شمااند یا إبن«2» عم شما یعنی پسران شما نباشند و نیست بر شما بژه«3» در آنچه خطا گفتید به آن و لیکن گیرد به آنچه قصد کرد دلهای شما و بود و هست خدای آمرزگار بخشاینده.

-----------------------------------

(1). م: «اظهار»

(2). م: «اینکه»

(3). بژه- بزه صفحه : 356

6. پیغمبر سزاوارتر است به گروندگان از تنهای ایشان و جفتان او مادران ایشانند. و خداوندان خویشیها برخی ایشان سزاوارتر به برخی در نبشته یعنی لوح محفوظ خدای از گروندگان و هجرت کنندگان مگر اینکه کنید به سوی دوستان خویش نیکویی به وصیّت و نصرت و آنچه بدان ماند. بود و هست آن در آن نامه یعنی لوح محفوظ نبشته.

7. و یاد کن چون گرفتیم از پیغمبران پیمان ایشان

را که یکدیگر را تصدیق کنند و آنچه ایشان را فرموده اند تبلیغ کنند و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و گرفتیم از ایشان پیمانی استوار.

8. تا بپرسد روز قیامت راستان را راست گویان از راستی ایشان و آماده کرد برای ناگروندگان عذابی دردناک.

9. ای آنانی که گرویدند، یاد کنید [534] نیکوداشت خدای را بر شما، آنگاه که آمد شما را لشکرهایی، پس فرستادیم بر ایشان بادی سرد سخت و لشکری لشکرهای که دیدید آن را و هست خدای به آنچه همی کنید بینا.

10. چون آمدند شما را از زبر شما و از فروتر زیرتر از شما و آنگاه که برگردید از جای شد چشمها و برسید دلها به گلوگاهها از بیم و گمان می برید گمان ها می بردید شما به خدای گمانهای گوناگون.

11. آنجات آزموده شد گروندگان بدان محنت تا بدانند مؤمن را از منافق و جنبانیده شدند و لرزنده شدند به بیم و هراس جنبانیده شدنی سخت.

12. و آنگاه که می گفت دورویگان یعنی معتب بن قشیر و اصحاب او و آنانی که در دلهای ایشان است بیمارئ: [نه] پذیرفت [نه] نوید داد ما را خدای و پیغمبر او به نصرت مگر فریفتی که ما را بدان غرّه کرد.

13. و چون گفت گروهی از ایشان ای باشندگان مدینه؟ نه جای استادن است مر شما را، پس بازگردید از لشکرگاه«1» به خانه ها و دستوری می خواهد گروهی از ایشان از پیغمبر علیه السّلام، همی گفتند: بدرستی که خانه های ما گشاده است پشت با دشت دارد و نیست آن هرگز گشاده. نمی خواهند مگر گریختنی از جنگ و بیم.

14. و اگر درآمده شدی بر ایشان از

کناره های آن، باز پس خواسته شدندی درخواستندی که شرک آری آزمون شرک را، هراینه بدادندی آن را هراینه اجابت کردندی به آن مراد و درنگ نکردندی در آن مگر اندک.

15. و هراینه هراینه بودند که پیمان کردند با خدای از پیش که برنگردانند پشتها را و بود و هست پیمان خدای پرسیدنی که بنده را از آن بپرسند. [535]

-----------------------------------

(1). م: «لشکرهاه» صفحه : 357

16. بگو یا محمّد، هرگز سود ندارد شما را گریختن اگر گریزید از مرگ یا کشتن که بر شما نوشته اند و آنگاه برخوردار نشوید مگر اندکی یعنی تا اجل تمام شما.

17. بگو، کیست آنی که نگاه دارد شما را از خدای اگر خواهد به شما بدئ یعنی هزیمتی یا خواهد به شما بخشایشی یعنی نصرتی و نیابند مر خویشتن را از فرود خدای دوستی و نه یاری گری که از عذاب نگاه دارد.

18. هراینه می داند خدای بازدارندگان را جهودان و عبد اللّه ابی ّ منافق از شما و از پیغمبر بازدارند و گویندگان را که گویند دست از محمّد بدارید مر برادران خویش را بیایید به سوی ما و به او به جنگ مشوید و نمی آیند به جنگ مگر اندکی از بهر دفعی یا تقریبی.

19. بخیلی کنندگان بر شما که نتوانند دید هیچ خیر به شما پس چون پیش آید ترس حرب، ببینی تو یا محمّد ایشان را که همی نگرند به تو، همی گردد چشمهای ایشان در سر از بد دلی و بیم همچو آن کسی که تاسه مرگ گیرد و بیهوشی آمده شود بر او از مرگ پس چون برود ترس حرب دراز زبانی

کنند«1» بیازارند شما را به زبانهای تیزها بخیلی کنندگان بر نیکی مال دنیا که هیچ چیز به شما نتوانند داد. اینان نگرویدند پس تباه کرد خدای کردارهای ایشان اعمال منافقان و احزاب و هست آنت بر خدای آسان.

20. همی پندارند آن گروهان را لشکرهای عرب که نرفته اند به هزیمت از بیم و اگر باز آید یک بار دیگر آن گروهان کافران، دوست دارند منافقان مدینه که اگر کاشکی ایشان باشندگان بادیه در میان عربان بیابان تا همی پرسیدندی از خبرهای شما و اگر بودندی ایشان [536] در میان شما کارزار جنگ نکردندی مگر اندکی نه به حسبت.

21. هراینه هراینه بود و هست شما را در پیغمبر خدا پی روی نیکو و آموختن آداب مر آن را که بود امید می دارد از ثواب خدای و روز بازپسین را و یاد کند خدای را بسیار در رخا و بلا.

22. و چون دید گروندگان آن گروهان، گفتند: اینکه آن است که وعده کرد ما را خدای و پیغمبر او و راست گفت خدای و پیغمبر او و نیفزود ایشان را مگر باور داشتنی وعده خدای را و گردن نهادنی.

-----------------------------------

(1). م: «دراز زبانی کند» صفحه : 358

23. از جمله گروندگان است مردانی که راست کردند آنچه پیمان کردند با خدای بر آن پس ازیشان است آنی که گذارد پیمان خویش را به اجل و از ایشان است آن که چشم همی دارد حربی دیگر را و شهادت را و نگردانیدند هیچ گردانیدنی.

24. تا پاداشت دهد خدای آن راستان را به راستی ایشان و عذاب کند آن دورویان را اگر خواهد یا توبه دهد بر ایشان بدرستی که خدای بود و هست

آمرزگار بخشاینده.

25. و بازگردانید و باز زد خدای آنانی را که نگرویدند از قریش و غطفان به خشم ایشان، نیافتند هیچ نیکی را و بسنده کرد خدای از گروندگان را کارزار جنگ و کشش را به باد و فرشتگان و بود و هست خدای نیرومند به نصرت اولیا و بر قهر اعدا«1» بی همتا.

26. و فرو آورد آنی را که هم پشتی کردند ایشان را از اهل توریه یعنی بنی قریظه از حصارهای ایشان و در افکند در دلهای ایشان ترس را، [537] گروهی را همی کشید و بند دستگیر می کنید گروهی را.

27. و میراث داد شما را زمین ایشان را و سراهای ایشان را و خواسته های ایشان را و زمینی را که یعنی زمین خیبر نسپردید آن را نرفته بودید بر آن و بود و هست خدای بر هر چیزی توانا.

28. ای تو که پیغمبری؟ بگو مر زنان خویش را، اگر هستید که همی خواهید زندگانی فروتر و نزدیکتر را و آرایش آن را، پس بیایید تا متعه دهم یا کابین دهم شما را و یله کنم و گسیل کنم شما را یله کردنی نیکو به قضای حق.

29. و اگر هستید که همی خواهید رضای خدای را و صحبت پیغمبر او و آن سرای بازپسین را یعنی بهشت، پس بدرستی که خدای آماده کرد ساخته است مر نیکوکاران را از شما زنان مزدی بزرگ.

30. ای زنان پیغمبر؟ هر که بیارد از شما معصیتی را به کار زشت هویدا و پیدا، افزون کرده شود مر او را عذاب دوباره یعنی دو چندان که کسی دیگر را زیرا که قدر ایشان بزرگتر است و هست آنت بر خدای

آسان.

31. و هر که فرمان برداری کند از شما مر خدای را و پیغمبر او را و کند کار نیک به اخلاص، دهیم آن را مزد او دوبار یعنی دو چندان که کسی دیگر را و آماده کردیم ساخته ایم برای او روزی بزرگوار در بهشت.

32. ای زنان پیغمبر؟ نیستید شما چو چون یکی کسی دیگر از زنان اگر بپرهیزید و طاعت دارید، پس فروتنی نرمی«2» مکنید به گفتار با مردمان پس تا طمع کند آنی که در دل اوست بیمارئ از شک و خلاف از فجور و ضعف ایمان و گویید [538] گفتاری نیکو و درست، دور از تهمت.

-----------------------------------

(1). م: «اغدا»

(2). م: «بری» صفحه : 359

33. و آرام گیرید در خانه های خویش و بیرون مآیید چون بیرون آمدن اهل جاهلیّت پیشین و به پای دارید نماز را و بدهید پاکی خواسته را و فرمان برید خدای را و پیغمبر او را. هراینه هراینه می خواهد خدای تا ببرد«1» از شما بزه و بدنامی را فرمان بری دیو را ای خاندان پیغمبر، باشندگان خانه پیغمبر و پاک گرداند شما را پاک گردانیدنی از نجاست جاهلیت و از شک و شرک.

34. و به یاد آرید آنچه خوانده می شود در خانه های شما از آیتهای سخنان خدای و سخن صواب درست یعنی سنّت پیغمبر و احکام قرآن و پندهای آن بدرستی که خدای بود و هست باریک دان و نیکوکار اسرار شما داند آگاه به احوال شما.

35. بدرستی که گردن نهندگان از مردان و گردن نهندگان از زنان و گروندگان از مردان و گروندگان از زنان و فرمان برداران از مردان و فرمان برداران از زنان و راست گویان از مردان و

راست گویان از زنان و شکیبایان از مردان و شکیبایان از زنان و ترسکاران از مردان و ترسکاران از زنان و صدقه دهندگان از مردان و صدقه دهندگان از زنان و روزه داران از مردان و روزه داران از زنان و نگاه دارندگان از مردان اندامهای خویش از ناشایست و نگاه دارندگان از زنان و یاد کنندگان از مردان خدای را بسیار و یاد کنندگان از زنان آماده کرد خدای برای ایشان آمرزشی و مزدی بزرگ.

36. و نباشد هیچ مردی گرونده را و نه هیچ زنی گرونده را چون گذارد براند خدای و پیغمبر او فرمانی را که باشد مر ایشان را اختیاری به گزینی از کار خویش [539] و هر که نافرمانی کند خدای را و پیغمبر او را پس بدرستی که گمراه شد گمراه شدنی آشکار و هویدا.

-----------------------------------

(1). م: «نبرد» صفحه : 360

37. آنگاه که گفتی: مر آن را که نیکوداشت کرد خدای برو و نیکوداشت کردی بر او به آزاد کردن و آن زید بن حارثه است، نگاه دار بر خویشتن زن خویش را و بترس از خدای و پنهان می داری در دل خویش آنچه خدای آشکارا کننده آن است یعنی همی اندیشیدی که اگر زید او را طلاق دهد من او را بخواهم و همی ترسی از مردمان و خدای سزاوارتر است که بترسی ازو پس چون روا کرد زید بن حارثه از آن حاجتی را، به زنی دادیم به تو آن را تا نباشد بر گروندگان هیچ تنگی و بزه در زنان پسر خواندگان ایشان چون روا کنند از ایشان حاجتی را و هست فرمان خدای کردنی.

38. نبود بر پیغمبر هیچ تنگی و بزه

در آن چیزی که پدید کرد حلال کرد خدای برای او. نهاد خدای در آنانی که گذشتند از پیش و هست فرمان خدای اندازه اندازه کرده و گذشته.

39. آنانی که می رسانند پیغامهای خدای را و می ترسند ازو و نترسند از هیچ کس مگر از خدا و بسنده است خدای نگه بانی را و پاداشت دهی.

40. نبود محمّد پدر هیچ یکی از مردان شما از بهر آنکه از پسران هیچ به مردی نرسیدند و لیکن پیغمبر خدای و مهر نهنده پیغمبران و هست خدای به هر چیزی دانا اسرار و احوال هر کسی داند.

41. ای آنانی که گرویدند؟ یاد کنید خدای را یاد کردنی [540] بسیار.

42. و به پاکی و بی عیبی یاد کنید او را بامداد و شبانگاه.

43. او آنی که درود دهد آفرین می کند و آفرین می کنند بر شما و فرشتگان او تا بیرون آرد شما را از تاریکیهای کفر به سوی روشنایی ایمان و بود و هست به گروندگان بخشاینده رحمت کند بریشان در آن جهان.

44. درود آفرین ایشان آن روز که بینند او را سلام است و آماده کرد برای ایشان مزدی بزرگ در بهشت جاویدان.

45. ای تو که پیغمبری؟ بدرستی که ما فرستادیم ترا گواهی بر خلق و مژده دهنده به بهشت و بیم کنندگی از دوزخ.

46. و خواننده به سوی خدای به فرمان او و چراغی روشن و تابان تا اهل دین را به او روشنایی باشد.

47. و مژده ده گروندگان را به اینکه که مر ایشان راست از خدای افزونی و نیکویی بزرگ.

48. و فرمان مبر ناگروندگان را و دورویگان را و بگذار آزار ایشان را و اینکه منسوخ است به

آیت قتال و کار بازگذار بر خدای و بسنده است خدای کارساز.

49. ای آنانی که گرویدند؟ چون به زنی خواهید«1» گروندگان را باز پس رها کنید ایشان را، از پیش آنکه ببسایید«2» ایشان را، پس نیست مر شما را بر گردن ایشان از هیچ عدّتی که شمارید آن عدّه را، پس متعه برخورداری دهید ایشان را و گسل«3» کنید ایشان را گسل«4» کردنی نیکو.

-----------------------------------

(1). م: «خواهند»

(2). م: «ببساید»

(3). ش: «گسیل»

(4). ش: «گسیل» [.....] صفحه : 361

50. ای پیغمبر بدرستی که ما حلال کردیم ترا زنان ترا آنانی که دادی کابینهای مزدها ایشان را و آنچه خداوند شد دست تو زیر دست تواند از آنچه غنیمت داد خدای بر تو و [541] دختران عم ّ برادر پدر ترا و دختران خواهران پدرت را از زنان عبد المطلّب و دختران برادر مادر تو و دختران خواهران مادر تو از زنان بنی زهره آنانی که هجرت کردند با تو و زنی را حلال کردیم گرونده اگر بخشد خویشتن را مر پیغمبر را بی کابین اگر خواهد پیغمبر که به زنی خواهد آن را جداگانه مر ترا یعنی اینکه هبه خاصه ترا بود از فرود گروندگان. هراینه دانستیم آنچه پدید کردیم مقدّر کردیم بر ایشان در زنان ایشان یعنی از چار«1» زن زیادت نکنند و آنچه خداوند شد دستهای ایشان یعنی کنیزکان هر چند که خواهند«2» تا نباشد بر تو تنگی و بزه و بود و هست خدای آمرزگار بخشاینده.

51. با پس داری یعنی از خود دور کنی و او را از قسم برخی نکنی آن را که خواهی از ایشان و پناه دهی و با خویشتن گیری به سوی تو

آن را که خواهی و آن را که بازجویی و با خود آری از آنان که جدا کردی و کناره کردی، پس نیست هیچ بزه و تنگی بر تو. آنت نزدیکتر است که روشن شود چشمهای ایشان و دلهای ایشان خوش گردد و اندوهگین نشوند و خشنود باشند به آنچه دادی ایشان را همه ایشان و خدای می داند آنچه در دلهای شماست از میل کردن و بود و هست خدای دانا بردبار.

52. حلال نشود مر ترا زنان از پس اینکه نه زن که ترا اختیار کردم و نه که بدل کنی به ایشان از زنانی و اگر چه به شگفت آرد ترا خوبی ایشان مگر آنچه خداوند شد دست تو یعنی برده گان و بود و هست خدای بر هر چیزی نگاه بان.

-----------------------------------

(1). م: «جاز»

(2). م: «خواهد» صفحه : 362

53. ای آنانی که [542] گرویدند؟ در میایید خانه های پیغمبر را مگر که دستوری داده شود مر شما را به سوی طعامی خوردنی نه چشم دارندگان وقت رسیدن پختن آن طعام را و لیکن چون خوانده شوید پس درآیید، پس چون بخوردید پس بپراکنید و نه انس گیرندگان آرام گیرندگان با یکدیگر برای سخنی. بدرستی که آنتان هست می آزارد پیغمبر را پس شرم می دارد از شما شرم گرم که شما را بیرون کند و خدای فرو نگذارد در آموختن ادب پس از پدید کردن حق درست و سزا چون بخواهید از ایشان چیزی که در آن منفعتی باشد، پس بخواهید از ایشان از پس پرده، آنتان پاک تر است مر دلهای شما را و دلهای ایشان. و نباشد و نه روا بود و نسزد و نباید مر شما را

که بیازارید پیغمبر خدای را و نه آنکه به زنی کنید زنان او را از پس وفات او همیشه، بدرستی که آنتان یعنی به زنی کردن زنان رسول از پس او هست نزد خدای بزرگ زلّتی.

54. اگر پدید کنید چیزی را از کردار یا پنهان دارید آن را پس بدرستی که خدای هست به هر چیزی دانا.

55. نیست بزه و پاکی بر ایشان در باب پدران ایشان و نه پسران ایشان و نه برادران ایشان و نه پسران برادران ایشان و نه پسران خواهران ایشان و نه زنان ایشان که از ملّت ایشان باشند«1» و نه آنکه خداوند شد دستهای ایشان و بترسید از خدا بدرستی که خدای هست بر هر چیزی گواه.

56. بدرستی که خدای و فرشتگان او [543] درود همی دهند بر اینکه پیغمبر بزرگوار ای آنانی که گرویدند؟ درود دهید برو و سلام و آفرین گویید سلام و آفرین کردنی.

57. بدرستی که آنانی که می آزارند اولیای خدای را و پیغمبر او را لعنت و نفرین کرد ایشان را خدای در اینکه جهان و آن جهان و آماده و ساخته کرد برای ایشان عذابی خوار کننده.

58. و آنانی که می آزارند گروندگان را از مردان و گروندگان را از زنان به بی آنکه کردندی که آن واجب کند بدی، پس هراینه برگرفتند برداشتند دروغی بزرگ را و بزه هویدا.

59. ای پیغمبر؟ بگو مر زنان خویش را و دختران خویش را و زنان گروندگان را یعنی زنان امّت را که فروگذارند بر خویشتن یعنی سر و روی بپوشند از چادرهای خویش و یک چشم بگذارند. آنت نزدیکتر است که شناخته نشوند پس آزرده نشوند و

هست خدای آمرزگار آن را که گذشت از حال ایشان بخشاینده بریشان چون خود را پوشیده دارند.

60. اگر باز نایستد دورویگان و آنانی که در دلهای ایشان است بیمارئ از شک و نفاق و زنا و خبرهای دروغ اندازندگان در مدینه، هراینه برگماریم برآغالانیم ترا بر ایشان، باز پس همسایگی نکنند نتوانند کرد با تو در آن مدینه مگر اندکی که بیرون کند ایشان را از مدینه.

-----------------------------------

(1). م: «باشد» صفحه : 363

61. نفرین کرده شدگان هر جا که یافت شوند گرفته شوند و کشته شوند کشته شدنی بسیار.

62. نهاد خدای در آنانی که گذشتند از پیش و نیابی مر نهاد خدای را دگرگون کردنی.

63. همی پرسد ترا مردمان از رستخیز. بگوی، هراینه هراینه دانش آن نزد خدای است و چه دانا کرد ترا شاید که [544] رستخیز باشد نزدیک.

64. بدرستی که خدای دور کرد از رحمت ناگروندگان را و آماده کرد مر ایشان را آتش افروخته.

65. جاویدان در آن همیشه، نیابند هیچ دوستی و نه هیچ یاری گری.

66. آن روز گردانیده شود رویهای ایشان را در آتش، همی گویند، ای کاشکی ما فرمان بردیمی خدای را و فرمان بردیمی پیغمبر را.

67. و گفتند: ای پروردگار ما؟ بدرستی که ما فرمان بردیم مهتران خویش را و بزرگان خویش را، پس گم گردانیدند ما را راه را.

68. پروردگار ما؟ بده ایشان را دوباره از عذاب و بنفرین ایشان را نفرین بزرگ.

69. ای آنانی که گرویدند؟ مباشید همچو آنانی که بیازردند رنجانیدند موسی را، پس بیزار گردانید پاک کرد او را خدای از آنچه گفتند ایشان و بود موسی نزد خدای روی شناس شکوه مند و گرامی.

70. ای آنانی که گرویدند؟ بپرهیزید

از خدای و گویید سخن درست و راست لا اله الّا اللّه.

71. بسامان کند برای شما کردارهای شما و بیامرزد مر شما را گناهان شما را. و هر که فرمان برد خدای را و پیغمبر او را پس بدرستی که فیروزی یافت برست فیروزی یافتنی بزرگ.

72. بدرستی که ما عرضه کردیم نمودیم امانت را اینکه زینهاری را بر آسمانها و بر زمین و بر کوهها پس سرباز زدند نخواستند«1» که فراپذیرند که برگیرند آن امانت را و ترسیدند از آن امانت و برگرفت آن را مردم، بدرستی که او بود آدمی ستم گر بر خود [545] نادان به عاقبت آن.

-----------------------------------

(1). م: «بخواستند» صفحه : 364

73. تا عذاب کند خدای دورویگان از مردان و دورویگان از زنان و انبازآرندگان از مردان و انباز آرندگان از زنان و توبه دهد خدای بر گروندگان از مردان و گروندگان از زنان و بود و هست خدای آمرزگار بخشاینده.

سبأ، مکّی، 54 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. همه سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که مرو راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین و مرو راست سپاس و ستایش در آن جهان و او درست کار و درست گفتار آگاه به حال بندگان اسرار و عواقب همه داند.

2. می داند آنچه درآید غائب شود از آبها و تخمها مردگان در زمین و آنچه بیرون آید از آن زمین از عیون و نبات و آنچه فرو آید از آسمان از ملئکه و قطرات باران و آنچه بر شود بالا رود از فرشتگان و اعمال بندگان در آن و او بخشاینده بر بندگان آمرزگار گناهان ایشان را.

3. و گفت آنانی که نگرویدند به روز قیامت، نیاید ما

را رستخیز. بگو، آری: سوگند به پروردگار من هراینه آید شما را آن روز رستخیز داننده نهانی ناپیدا دور نشود از دانش او همسنگ مورچه خرد در آسمانها و نه در زمین و نه خردتر کمتر از آنت و نه بزرگتر بیشتر مگر در نبشته آشکار یعنی لوح محفوظ.

4. تا پاداشت دهد آنانی را که بگرویدند«1» و کردند [546] شایسته ها را از کارها، اینان مر ایشان راست آمرزشی و روزی بزرگ چون بهشت.

5. و آنانی که کوشیدند در نشانها و حجتهای ما به انکار و ابطال پیشی گیرندگان بر عذاب ما بر غم خود، اینان مر ایشان راست شکنجه رنجی بزرگ از عذابی دردناک.

6. و همی بیند و داند آنانی که داده شدند دانش را از مؤمنان اهل کتاب آن دانشی که فرو فرستاده شد به سوی تو یعنی قرآن از پروردگارت که او درست است و راست و راه می نماید به سوی راه یعنی به راه اسلام، خدای بی همتا ستوده به همه حالها و مقالها.

7. و گفت آنانی که نگرویدند از منکران بعث: هیچ راه نمایی کنیم شما را بر مردی یعنی محمّد علیه السلام که همی خبر دهد شما را که چون پراکنده کرده شوید به مرگ پاره و ریزیده هر پراکنده کرده شدنی! بدرستی که شما هراینه در آفرینشی و صورتی باشید«2» نو.

-----------------------------------

(1). م: «نگرویدند»

(2). م: «باشند» صفحه : 365

8. فرابافت و ساخت بر خدای دروغی را یا به اوست دیوانگی. نه که آنانی که نمی گروند به آن جهان در عذاب اند عاقبت و در بی راهی دور از حق.

9. ا پس ندیدند به سوی آنچه در پیش ایشان است و آنچه در پس ایشان

از کناره های آسمان و زمین که محیط ایشان است! اگر خواهیم فرو بریم ایشان را به زمین یا بیفکنیم بر ایشان پاره از آسمان. هراینه بدرستی که در آنت است هراینه نشانی و عبرتی مر هر بنده را بازگردنده به درگاه حق.

10. و هراینه هراینه دادیم داود را از ما افزونی. و گفتیم ای کوهها؟ آواز گردانید به تسبیح با او با به آوای مرغان مساعدت کنید با او و نرم کردیم از برای او آهن را.

11. و او را فرمودیم که بساز زرههای«1» دراز بالا [547] و اندازه کن نگاه دار در پیوستن و بکنید ای آل داود کار نیک شکر اینکه نعمت بدرستی که من به آنچه همی کنید بیناام.

12. و رام کردیم مر سلیمان را آن باد را رفتن بامداد آن باد یکماهه راه و رفتن شبانگاه آن باد یکماهه دیگر و روان کردیم برای او چشمه مس گداخته و از پریان است آنی که می کند کاری در پیش او به فرمان پروردگارش و هر که برگردد از ایشان از فرمان ما، بچشانیم او را از عذاب آتش سوزان دوزخ در آخرت.

13. همی کنند همی کردند برای او آنچه می خواهد می خواست از نمازگاهها محرابها و مزگتها و تندیسها و کاسه ها چون حوضها به بزرگی و دیگهای استواران در زمین از بزرگی آن را فراتر نتوان برد. کار کنید به طاعت خدای فرزندان خاندان داود از برای سپاس داری و اندکی است از بندگان من سپاس دار.

14. پس چون براندیم برو یعنی بر سلیمان حکم مرگ را، نکرد رهنمونی ایشان را بر مرگ او مگر جنبنده زمین کرمکی که همی خورد عصای او را، پس چون

بیفتاد سلیمان بدانست پریان که اگر بودندی که همی دانند نهانی را درنگ نکردندی در عذاب خوار کننده.

15. هراینه هراینه بود مر مردمان سباء را در آرامگاههای ایشان نشانی و عبرتی. دو بوستان از راست وادی و از چپ وادی.

خدای گفت: بخورید از روزی پروردگار خویش و سپاس داری کنید به توحید و طاعت مرو را اینکه سبا شهری است خوش و پر نعمت و پروردگاری آمرزگار.

-----------------------------------

(1). م: «رزههای» صفحه : 366

16. پس روی گردانیدند پس فرستادیم بر ایشان لای بند آب را بند آن وادی [548] و بدل کردیم ایشان را به دو«1» بوستان ایشان دو بوستان دیگر دو خداوند میوه بی طعم و با خار اراک و شوره گزی و چیزی از کنار درخت اندکی.

17. آنت پاداشت دادیم ایشان را به آنچه نگرویدند ناسپاس گشتند در نعمت و هیچ پاداشت داده شود مگر ناسپاس!

18. و کردیم در میان ایشان و میان دهها یعنی بلاد شام آنی که با خیر و برکت کردیم در آن دههای آشکار چنانکه از دهی تا به دهی دیوار بود و اندازه کردیم در آن دهها رفتن را. ایشان را گفتیم بروید در آن دهها شبها و روزها بی بیمان.

19. پس گفتند: ای پروردگار ما؟ دور کن در میان سفرهای ما و ستم کردند تنهای خویشتن را پس گردانیدیم ایشان را افسانه ها تا مثل زنند به ایشان تا قیامت و پراکنده کردیم ایشان را هر پراکنده کردنی، بدرستی که در اینت است هراینه نشانها و عبرتها مر هر شکیبایی را بر بلا و محنت سپاس داری را بر رخا و نعمت.

20. و هراینه هراینه راست کرد بر ایشان یعنی بر اهل سبا

ابلیس گمان خود را، پس پی روی کردند او را مگر گروهی از جمله گروندگان.

21. خدای گفت: و نبود مر او را یعنی ابلیس را بر ایشان یعنی بر مؤمنان هیچ پادشاهی و حجّتی دستی مگر تا دانیم تا ببینیم آن را که بگرود به آن جهان از آنی که او از آن در گمانی است و پروردگار تو ای محمّد بر هر همه چیزی نگاه بان است.

22. بگو یا محمّد مشرکان را بخوانید آنانی را که گفتید و دعوی کردید گمان بردید به خدایی از فرود خدای. ندارند پادشاهی خداوند نمی شوند همسنگ مورچه خرد را در آسمانها و نه در زمین و نیست مر ایشان را در آن دو آسمان و زمین [549] هیچ انبازی و نیست مر او را یعنی خدای را از ایشان هیچ هم پشتی.

23. و سود ندارد خواهشگری نزد او مگر مر آنی را دستوری داد خدای مر او را تا چون سبک کرده شود باز برده شود از دلهای ایشان بیم و نهیب، گویند گفتند: چه بود آنچه گفت پروردگار شما! گویند گفتند: سزاوار و درست را و او بلند قدر بزرگ به عظمت و کمال.

24. بگو یا محمّد، که روزی می دهد شما را از آسمانها و زمین! بگو، خدای و بدرستی که ما یا شما هراینه بر راه راست یا در گمراهی پیدا هویدا.

25. بگو، پرسیده نشوید شما از آنچه گناه کردیم ما و پرسیده نشویم ما از آنچه می کنید شما از گناه.

-----------------------------------

(1). م: «در» صفحه : 367

26. بگو یا محمّد، فراهم آرد میان ما پروردگار ما باز کار برگذارد

حکم کند میان ما به سزا و درست و او کار گذار داور میان خلق دانا به هر احوال.

27. بگو یا محمّد، نمایید شما مرا آنانی را که در رسانیدید او را انبازان به چه دلیل، حقّا که نه چنان است که شما می گویید نه که او خداست بی همتا استوار کار.

28. و نفرستادیم ترا مگر فراهم آرنده همه باز دارنده از تفرّق مر مردمان را مژده دهنده و بیم کننده و لیکن دریاب که بیشتر مردمان نمی دانند دانش را کار نمی بندند.

29. و می گویند که: کی است اینکه وعده نوید قیامت اگر هستید شما راست گویان!

30. بگو: مر شما راست هنگام روزی که واپس نشوید از آن یک زمانی و نه فرا پیش شوید.

31. و گفت آنانی که نگرویدند: هرگز نگرویم به اینکه [550] قرآن و نه به آنی که به آنچه در پیش او. و اگر بینی آنگاه که ستمکاران بازداشته شدگانند نزد پروردگار خویش که باز می گرداند برخی از ایشان به سوی برخی دیگر گفتار را یعنی سخن با یکدیگر حوالت می کنند گویند آنانی که سست کرده شده بودند مر آنانی را که گردن کشی کردند: اگر نه بودید شما هراینه بودیمی گروندگان.

32. گفت آنانی که گردن کشی کردند مر آنانی را که سست کرده شدند: ا ما بگردانیدیم شما را از راه راست پس از آن وقت که آمد شما را! نه که بودید گناه کاران.

33. و گفت آنانی که سست کرده شدند مر آنانی را که گردن کشی کردند: نه که بدسگالش شما بود در شب و در روز چون می فرمودید ما را که ناسپاسی کنیم و نگرویم به خدای و کنیم

برای او همتایانی. و نهان کردند قاده از سفله پشیمانی را چون دیدند عذاب را و کردیم بندها را در گردنهای آنانی که نگرویدند. هیچ پاداشت داده شوند مگر آنچه بودند که همی کردند!

34. و نفرستادیم در هیچ دهی و شهری هیچ بیم کننده مگر گفت دنه گرفته شدگان توانگران و به ناز برآوردگان آن: که ما به آنچه فرستاده شدید به آن ناگروندگان ایم.

35. و گفتند ما بیشتریم از جهت خواسته ها و فرزندان و نیستیم یعنی نخواهیم بود ما هرگز عذاب کرده شدگان. صفحه : 368

36. بگو بدرستی که پروردگار من بگستراند روزی را مر آن را که خواهد و تنگ فراگیرد و لیکن بیشتر مردمان نمی دانند.

37 .... خواسته های شما [و] نه فرزندان شما اینی [که] نزدیک گرداند شما را نزد ما نزدیک کردنی مگر آنی [که] گروید و کرد نیک پس اینان مر ایشان راست پاداشت افزونی به آنچه کردند و ای ...

38 .... عذاب حاضر کرده شدگانند.

39. بگو بد [ر] ستی پروردگار من بگستراند روزی را«1» [551] مر آن را که خواهدا از بندگان خویش و تنگ کند مر او را که خواهد، و آنچه هزینه کنید از چیزی پس او خلف باز دهد او را و او بهترین روزی دهندگان است.

40. و آن روزی که قیامت شود برانگیزیم ایشان را همه، بازگوییم مر فرشتگان را: ا اینان یعنی مشرکان شما را ای فرشتگان بودند که می پرستیدند!

41. گویند فرشتگان پاکی تو ای بار خدای تو دوست و یار مایی از فرود ایشان. نه که بودند که می پرستیدند پریان را یعنی دیوان را، بیشتر ایشان به ایشان یعنی به دیوان گروندگان بودند.

42. پس امروز پادشاهی ندارد

نتواند برخی از شما مر برخی را هیچ سودی و نه هیچ زیانی و گزندی. و گوییم مر آنانی را که ستم کردند به ظلم شرک: بچشید عذاب آن آتش آنی که بودید به آن به دروغ می داشتید.

43. و چون خوانده ... بر ایشان آیتهای ما روشنان به لغت عرب، گویند: نیست اینکه محمّد مگر مردی همی خواهد که بگرداند شما را از آنچه بود همی پرستید پدران شما و گویند گفتند: نیست اینکه قرآن مگر دروغی فرا بافته و ساخته و گفت آنانی که نگرویدند، مر درست و راست را یعنی قرآن چون آمد ایشان را قرآن: نیست اینکه قرآن مگر جادوی پیدا و هویدا.

44. و ندادیم نداده بودیم ایشان را هیچ نامه های نبشته نبشته ها که می خوانند آن را و نفرستادیم نفرستاده بودیم به سوی ایشان پیش از تو یا محمّد از بیم کننده.

-----------------------------------

(1). آیات 36- 37- 38- در حاشیه آمده است و خط آن با متن فرق دارد. صفحه : 369

45. و به دروغ داشت آنانی که [552] از پیش ایشان بودند رسولان را و نرسیدند کفّار قوم ده یک آنچه دادیم داده بودیم ایشان را کفار گذشته پس به دروغ داشت پیغامبران را. پس چگونه بود انکار و عقوبت من گردانیدن من نعمت را!

46. بگو یا محمّد، هراینه هراینه پند می دهم شما را به یک خصلت اینکه که بایستید خدای را دو دو به مذاکرات و تنها تنها یک یک به فکرت، باز پس اندیشید در باب رسالت که نیست به یار شما یعنی به رسول شما هیچ دیوانگی. نیست او یعنی محمّد مگر بیم کننده مر شما را در

پیش عذاب سخت.

47. بگو ای محمّد، آنچه خواستم از شما از مزدی پس آن مر شما راست باد، نیست مزد من مگر بر خدای و او بر هر چیزی از احوال خلق گواه است.

48. بگو: بدرستی که پروردگار من می اندازد بر زند حق را بر باطل دانای نهانیها.

49. بگو: آمد حق یعنی توحید و رسول و قرآن و آغاز نکند ناچیز یعنی بت و بازنگرداند.

50. بگو یا محمّد، اگر گمراه شوم پس هراینه هراینه گمراه شوم بر تن خویشتن مرا زیان دارد و اگر راه راست یابم پس به سبب آنچه پیغام دهد فرستد به سوی من پروردگار من، بدرستی که او شنواست نزدیک به دانایی.

51. و اگر به بینی ای محمّد آنگاه که بترسند بهراسند پس نیست هیچ در گذشتنی و جای گریختنی و گرفته شوند از جای نزدیک و ایشان را همان جا به زمین فرو برند.

52. و گویند در در مرگ: گرویدیم ما به آن خدای. و کجاست مر ایشان را فرا گرفتن تو به از جایی دور!

53. و بدرستی که نگرویدند به او به محمّد از پیش و می اندازند به گمان و می گویند به جهل به ناپیدا از«1» [553] جایی دور از حق و حجت و منفعت.

54. و جدایی انداخته شد میان ایشان و میان آنچه آرزو می برند، چون تأخّر از مرگ، و چون توبه چنانکه کرده شد به مانندگان ایشان از پیش اسلاف و اخلاف کافران بدرستی که ایشان بودند در گمانی به گمان آرنده ایشان را هر روز.

فاطر، مکّی، 45 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سپاس و ستایش مر خدای راست نو آفریننده هست کننده آسمانها و زمین، گرداننده فرشتگان

پیغمبرانی فرستادگان یعنی جبرئیل و میکائیل و دیگران خداوندان بالها دوگان و سه گان و چهارگان، می افزاید در آفریدن آنچه خواهد بدرستی که خدای بر هر چیزی تواناست.

-----------------------------------

(1). در متن «من» همراه با معنی «از» تکرار شده است صفحه : 370

2. آنچه باز گشاید خدای برای مردم از بخشایشی، پس نیست هیچ بازدارنده مر آن را و آنچه باز دارد پس نیست هیچ فرستنده مر آن را از پس بازداشتن او، و او بی همتاست درست کار و درست گفتار.

3. ای مردمان؟ یاد کنید نیکوداشت خدای را بر شما، هیچ هست از آفریدگاری جز خدای که روزی دهد شما را از آسمان و زمین! نه هیچ خدایی و آفریننده و روزی دهنده مگر او پس چگونه گردانده می شوید و به کدام شبهت می گردانند شما را!

4. و اگر به دروغ دارند ترا یا محمّد؟ پس بدرستی که به دروغ داشته شد پیغمبرانی از پیش تو و به سوی خدا بازگردانیده می شود«1» کارها.

5. ای مردمان [554]؟ بدرستی که وعده خدای راست است و درست است پس مفریبدا شما را زندگانی فرودتر و مفریبدا شما را به خدای آن دیو فریبنده یا «2» ...

6. بدرستی که دیو مر شما راست دشمنی، پس فرا گیرید او را دشمنی. هراینه هراینه می خواند گروه خویش را تا باشند از خداوندان آتش سوزان.

7. آنانی که نگرویدند، مر ایشان راست عذابی سخت و آنانی که گرویدند و کردند کارهای نیک، مر ایشان راست آمرزشی و مزدی بزرگ.

8. ا پس آنانی که آراسته کرده شد مر او را بدئ کار او، پس بدید او آن کار را نیکو خوب یعنی پنداشت که آن نیکوست!

پس بدرستی که خدای گمراه کند آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد، پس مرود تن تو بر ایشان از برای ارمانها بدرستی که خدای داناست به آنچه همی کنند.

9. و خدای آنی است که فرستاد بادها را، پس برانگیزد ابری را، پس براندیم او را به سوی زمینی مرده پس زنده کردیم به آن باران زمین را پس مردگی را،«3» همچنانت است برانگیختن از پس مرگ.

10. هر که باشد که می خواهد عزّ و بزرگی را پس مر خدای راست عزّ و بزرگی همه، به سوی او بر شود برآید آن سخنان پاکیزه که کلمه توحید است و کار نیک به اخلاص بردارد آن را. و آنانی که می سگالند بدیها را، مر ایشان راست عذابی سخت و بدسگالش اینان، [555] او نیست شود.

-----------------------------------

(1). م: «می شوید»

(2). م: ناخوانا

(3). ظ: «مردگی آن» صفحه : 371

11. و خدای آفرید شما را از خاک یعنی آدم را باز پس از آب پشت باز پس گردانید شما را جفتان گروهانی و نه بر دارد از هیچ ماده و ننهد مگر به دانش او، و زندگانی داده نشود از هیچ زندگانی دراز داده شده و هیچ کم کرده نشود از زندگانی او مگر در نامه نبشته یعنی لوح محفوظ. بدرستی که آنت بر خدای آسان است.

12. و نه برابر باشد و یکسان دو دریا، اینکه یک دریا خوش مزه دار تشنگی شکن گوارنده آب آن، و اینکه دیگر دریا شور تلخ و از هر یکی همی خورید گوشتی تازه و بیرون می آرید زیوری که می پوشید آن را و همی بینی کشتیها را در آن آب دریا شکافندگان آب پسینها تا بجویید

از افزونی و نیکویی آن و تا مگر شما سپاس دارید.

13. درآرد شب را در روز و درآرد روز را در شب و رام کرد آفتاب را و ماه را هر یکی از آن همی رود تا زمان زدی نام برده. آنتان خدای پروردگار شما، مرو راست پادشاهی. و آنانی که می خوانند به خدایی ایشان را از فرود او، پادشاهی ندارند هیچ پوست سفه خرما را.

14. اگر بخوانید ایشان را نشنوند«1» خواندن شما را و اگر شنوند پاسخ ندهند شما را و روز رستخیز انکار کنند و کافر شوند به انباز آوردن شما و نه [556] آگاهاند ترا کس مانند آگاه به همه چیزها.

15. ای مردمان؟ شما نیازمندانید به خدای و خدای او بی نیاز است ستوده.

16. اگر خواهد ببرد هلاک کند شما را و بیارد آفرینش نو بدل شما از شما.

17. و نیست آن بدل آوردن بر خدای هرگز دشوار.

-----------------------------------

(1). م: «نه شنوید» [.....] صفحه : 372

18. و برندارد هیچ نفس بردارنده بزه نفس دیگری را و اگر بازخواند گران بار کرده به سوی بار خود، برداشته نشود ازو آن بار هیچ چیزی و اگر چه باشد آن خداوند خویشی خویشاوند نزدیک. هراینه هراینه بیم کنی آنانی را که همی ترسند از پروردگار خویش به ناپیدا و به پای داشتند نماز را. و هر که پاکی گزیند از شرک و معاصی، پس هراینه هراینه پاکی گزیند برای تن خویشتن و به سوی خداست بازگشتن همه.

19. و برابر نباشد و یکسان نابینا یعنی کافر و بینا یعنی مؤمن و عالم و جاهل، و سفیه و عاقل.

20. و نه تاریکیها یعنی کفر و نه روشنی یعنی ایمان.

21. و نه

سایه خوش یعنی بهشت و نه تفت باد یعنی دوزخ.

22. و برابر نباشد و یکسان زندگان عقلاء و نه مردگان جهّال، بدرستی که خدای بشنواند و دریاباند حق را آن را که خواهد و نیستی تو ای محمّد هرگز شنواننده و دریاباننده آن را آنان را که در گورهااند.

23. نیستی تو مگر بیم کننده.

24. بدرستی که ما فرستادیم ترا به راست و درست و سزا مژده دهنده مؤمنان را به بهشت و بیم کننده کافران را به دوزخ و نیست و نبود هیچ گروهی مگر که گذشت در میان آن گروه بیم کننده یعنی پیغمبری.

25. و اگر به دروغ دارند ترا ای محمّد، پس هراینه به دروغ داشت آنانی که از پیش ایشان بودند، آمد آورد ایشان را پیغامبران ایشان [557] به روشنان از حجّتها و به نوشته ها و به نامه روشن کننده یعنی توریه.

26. باز پس گرفتم آنانی را که نگرویدند پس چگونه بود انکار و عقوبت من!

27. ا ندیدی که خدای فرو آورد از آسمان آبی، پس بیرون آوردیم به آن آب میوه های را دگرگون رنگهای آن و از کوههاست خطها و راهها سپیدان و سرخان دگرگون رنگهای آن و سخت سیاهان سیاهان!

28. و از مردمان و جنبندگان و ستوران از چهارپایان دگرگون رنگهای او همچنانت که یاد کردیم از پیش. هراینه هراینه بترسد و واشکوهد از خدای از بندگان او دانشمندان، بدرستی که خدای بی همتاست آمرزگار.

29. بدرستی که آنانی که می خوانند کتاب خدای را یعنی قرآن و به پای دارند داشتند نماز را و هزینه کنند و خرج کردند از آنچه روزی دادیم ایشان را، پنهان صدقه و آشکار زکوه، امید همی دارند

بازرگانی را که هرگز تباه نشود به زیان نیاید.

30. تا تمام دهد ایشان را مزدهای ایشان را و بیفزاید ایشان را از افزونی و نیکویی خویش بدرستی که او آمرزگار است سپاس دار. صفحه : 373

31. و آن چه وحی پیغام کردیم به سوی تو ای محمّد از اینکه نامه او کتاب بهین به سزاست و راست و درست راست گوی دارنده موافق مر آنچه پیش او بود از کتابها. بدرستی که خدای به حال بندگان خویش هراینه آگاه است بینا دانست که کتاب مهین به بنده بهین باید داد.

32. باز پس میراث دادیم اینکه قرآن را آنانی را که برگزیدیم ایشان را از بندگان خویش، پس از ایشان است ستمکار مر تن خویشتن را و از ایشان است میانجی نگاه دارنده و از ایشان است [558] پیشی گیرنده به نیکیها به فرمان به دستوری و توفیق خدای«1» ... آنت او افزونی بزرگ.

33. بوستانهای باشیدنی درآیند در آن زیور کرده شوند در آن از دست ورنجنها از زر و مروارید و پوشش ایشان در آن پرنیان.

34. و گویند: سپاس و ستایش و آزادی مر خدای راست آنی که ببرد از ما اندوه دوزخ را بدرستی که پروردگار ما هراینه آمرزگار است سپاس دار.

35. آنی که فرو آورد ما را سرای باشیدن از افزونی و نیکویی خویش. نبساید ما را و نرسد به ما در آن رنجی و نبساید ما را در آن ماندگی کسب.

36. و آنانی که نگرویدند، مر ایشان راست آتش دوزخ، نه به مرگ حکم کرده شود بر ایشان پس تا بمیرند و نه سبک کرده شود از ایشان از عذاب آن، همچنانت پاداشت

دهیم هر ناسپاسی را.

37. و ایشان بانگ و فریاد همی خواهند در آن و می گویند ای پروردگار ما؟ بیرون آر ما را ازین دوزخ که تا بکنیم کار نیک جز آنی که بودیم می کردیم. ا و نه عمر دراز دادیم شما را چندانکه به آن مقدار پند گیرد تواند گرفت درو آن که پند گیرد خواهست گرفت و آمد شما را بیم کننده یعنی رسول پس بچشید عذاب پس نیست ستم کاران را هیچ یاری یاری گری و رهاننده.

38. بدرستی که خدای دانای ناپیدا نهان آسمانهاست و زمین، بدرستی که او داناست به خداوند سینه ها به آنچه در دلهاست.

39. او آنی که گردانید شما را از پی درآیندگان در زمین. پس هر که نگرود، پس بروست وبال [559] ناگرویدن او و نیفزاید ناگروندگان را ناگرویدن ایشان نزد پروردگار ایشان مگر دشمنی و خشمی و نیفزاید ناگروندگان را ناگرویدن ایشان مگر زیان کاری.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 374

40. بگو: ا دیدید انبازان خویش را آنانی را که همی خوانید خدای از فرود خدای! نمایید مرا چه آفریدند از زمین دور زمین یا مر ایشان را انبازئ در آسمانها، یا دادیم ایشان را نامه پس ایشان بر روشنی ازو! نه که وعده نمی کند ستمکاران برخی از ایشان برخی دیگر را مگر فریفتنی.

41. بدرستی که خدای نگاه همی دارد آسمانها را و زمین را که بنگردند آن دو آسمان و زمین و اگر در گردند آن آسمان و زمین، نگاه ندارد آن دو را هیچ کسی از پس او، بدرستی که او بود و هست بردبار آمرزگار.

42. و سوگند می خوردند به خدای کوشش تمامی سوگندان خویش و اللّه؟ اگر آید

ایشان را بیم کننده، هراینه که باشند راه یافته تر از یکی گروهان و ایشان اهل کتاب بودند. پس چون آمد ایشان را بیم کننده نیفزود ایشان را مگر رمیدنی.

43. گردن کشی از حق در زمین و سگالش بد چنانکه سگالیدند به دار الندوه هلاکت رسول را و گرد درنیاید و در نرسد سگالش بد مگر به اهل آن، پس هیچ چشم می دارند مگر طریق و نهاد پیشینیان! پس هرگز نیابی مر نهاد خدای را گردانیدنی و هرگز نیابی مر نهاد خدای را [560] گرداندی«1».

44. ا و نرفتند در زمین پس نگه کنند که چگونه بود سر انجام آنانی که بود از پیش ایشان و بودند سخت تر از ایشان از جهت نیروی! و نبود خدای که درمانده کند او را هیچ چیزی در آسمانها و نه در زمین از عذاب، بدرستی که او بود و هست دانا توانا.

45. و اگر بگیردی خدای مردمان را به سبب آنچه کردند اندوختند، نگذاشتی بر پشت آن هیچ جنبنده و لیکن دریاب باز پس دارد ایشان را تا زمان زده نام برده، پس چون آید زمان زد ایشان پس بدرستی که خدای بود و هست به حال بندگان بینا.

-----------------------------------

(1). ظ: «گرداندنی» صفحه : 375

یس، مکّی، 83 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای انسان یا سید المرسلین.

2. سوگند به نبی استوار.

3. هراینه تو از فرستادگانی.

4. بر راهی راست.

5. فرستاده بی همتا همیشه بخشاینده.

6. تا بیم کنی گروهی را نه بیم کرده شد پدران ایشان پس ایشان بی آگاهی اند.

7. بدرستی که واجب شد سزا شد گفتار وعید بر بیشتر ایشان پس ایشان نمی گروند. [561]

8. هراینه ما کردیم در گردنهای ایشان غلها پس آن غلها تا

زنخهاست پس ایشان سر در هوا ماندگانند.

9. و کردیم [از] پیش ایشان کوهی تنذر و از پس ایشان کوهی، پس کور کردیم ایشان را، پس ایشان نمی بینند.

10. و برابر است بر ایشان ا بیم کردی ایشان را یا بیم نکردی ایشان را نمی گروند.

11. هراینه بیم کنی آن را که پی روی کند کتاب قرآن را و ترسد از خدای بزرگ بخشایش به ناپیدا، پس مژده دهش به آمرزش و مزدی گرامی.

12. هراینه ما، ما زنده کنیم مرده گان را و بنبیسیم«1» آنچه پیش فرستادند و نشانهای ایشان را و هر چیزی شمردیمش در کتابی لوح محفوظ پیدا.

13. و پیدا کن مر ایشان را داستانی: یاران آن دیه شهر انطاکیه چون آمد او را فرستادگان.

14. چون فرستادیم سوی ایشان دو را یونس و توامان، پس دروغ گوی داشتند آن دو را پس غلبه کردیم به سیم آن شمعون بود، پس گفتند: هراینه ما به سوی شما فرستاده شدگانیم.

15. گفتند: نیستید شما مگر آدمیی مانند ما و نه فرو فرستاد خدای از هیچ چیزی. نیستید شما مگر دروغ می گویید.

-----------------------------------

(1). م: «بنهیم» صفحه : 376

16. گفتند: پروردگار ما می داند هراینه ما سوی شما فرستاده شدگانیم.

17. و نیست بر ما مگر رسانیدن پیدا.

18. گفتند:«1» ... فال«2» ... [562] به شما اگر نه باز ایستید، هراینه سنگسار کنیم شما را و هراینه ببساید شما را از ما شکنجه دردناک.

19. گفتند: فال بد شما با شماست او اگر پند داده شوید فال بد گیرید نه چه شما گروهی گزاف کارانید.

20. و آمد از دورتر کناره آن شهر انطاکیه مردی یعنی حبیب نجار دوان که می شتافت. گفت: ای گروه من: پس روی کنید

فرستاده شدگان را.

21. پس روی کنید آن را نخواهد از شما مزدی و ایشان راه راست یافته گانند.

22. و چه بود [ه] است مرا که نمی پرستم آن را که آفرید هست کرد مرا و به وی بازگردانیده شوید!

23. ا گیرم از جز وی خدایانی اگر خواهد مرا خدای به زیانی! نه سود دارد از من خواهش ایشان هیچ چیز را و نرهانند مرا نتوانند رهانید.

24. هراینه من آنگاه هراینه در گمراهی پیدا باشم.

25. هراینه من گرویدم به پروردگار شما، پس قبول کنید از من فرا شنوید از من.

26. گفته شد: در آی به بهشت. گفت خدای: ای کاشکی گروه من دانندی.

27. به آنچه آمرزید مرا پروردگار من و گردانید مرا از گرامی کرده شدگان.

28. و نه فرو فرستاد [یم بر] گروه او از پس وی از هیچ سپاهی از آسمان و نه«3» ... گان«4» ... لشکر عذاب.

29.«5» ...

30.«6» ... مان بر بندگان، [563] نمی آمد ایشان را از هیچ پیغامبری مگر بودند به وی فسوس می کردند.

31. ا ندیدند چند نیست کردیم پیش از ایشان از گروهها، هراینه ایشان سوی ایشان نه بازگردند!

32. و هراینه هر یکی هراینه همه نزد ما آورده شدگانند.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا

(4). م: ناخوانا

(5). م: ناخوانا

(6). م: ناخوانا صفحه : 377

33. و نشانی است مر ایشان را زمین مرده، زنده کردیمش و بیرون آوردیم از وی دانه پس از وی می خورند.

34. و کردیم در وی بوستانها از خرماستانی و انگورها و روان کردیم در وی از چشمه ها.

35. تا خورند از میوه وی و آنچه کردش دستهاشان، ا پس نه سپاس دارند!

36. پاک می گویم پاکی، آنکه آفرید گونه ها را گوناگون آفریده ها را، همه

او را از آنچه می رویاند زمین و از تنهای ایشان و از آنچه نمی دانند.

37. و نشانه ای است مر ایشان را شب بیرون می گیریم از وی روز را پس ناگا [ه] ایشان در تاریکی درآیندگانند.

38. و آفتاب می رود به آرامگاههای مرو را، آنت اندازه کردن بی همتا داناست.

39. و ماه را اندازه کردیمش جایهای فرو آمدن را تا شد همچو شاخ خوشه خرما کهنه و دیرینه.

40. نه آفتاب سزد مرو را که دریابد ماه را و نه شب«1» ... [564] د [ر] گردونی به شتاب می روند.

41. و نشانی است مرا ایشان را که ما برنشانیدیم فرزندان ایشان را در کشتی پر کرده.

42. و آفریدیم از بهر ایشان از مانند وی آن کشتی آنچه بر می نشینند.

43. و اگر خواهیم به آب فرو بریم ایشان را، پس نه هیچ فریادرس مر ایشان را و نه ایشان رهانیده شوند.

44. مگر بخشیدنی از ما به تأخیر عذاب و برخورداری تا گاهی.

45. و چون گفته شود مر ایشان را: بترسید از آنچه در پیش شماست و آنچه پس شماست تا مگر شما بخشیده شوید.

46. و نمی آید ایشان را از هیچ آیتی از آیتهای پروردگار ایشان مگر بودند از وی روی گردانندگان.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 378

47. و چون گفته شود مر ایشان را: هزینه کنید از آنچه روزی دادتان خدای، گوید آنانی که نگرویدند مر آنی را که گرویدند: ا خوردنی دهیم آن را که اگر خواهد خدای خوردنی دهدش! نیستید شما مگر در گمراهی پیدا.

48. و می گویند کی است خواهد بود اینکه نوید اگر هستید راست گویان.

49. نمی پایند«1» مگر بانگی یگانه و آن بانگ اسرافیل است و قیل بانگ عزرائیل، گیرد ایشان

[را] و ایشان پیکار کنند.

50. پس نتوانند اندرز کردنی و نه سوی«2» ...

51.«3» ... شود در آن شاخ پس ناگاه ایشان از گورها سوی [565] پروردگار ایشان شتابند.

52. گفتند: ای وای ما؟ که برانگیخت ما را از خواب گاه ما! اینکه آن است که نوید داد خدای و راست گفتند پیغامبران.

53. نبودی مگر بانگی یگانه پس ناگاه ایشان همه نزد ما آورده شدگان.

54. پس امروز نه ستم کرده شود هیچ تنی چیزی را و نه پاداشت داده شوند مگر آنچه بودید که می کردید.

55. هراینه یاران بهشت امروز در کاری خوش منشانند شادان و نازان.

56. ایشان و جفتان ایشان در سایه ها باشند بر تختها تکیه زدگان.

57. مر ایشان راست در آن میوه و مر ایشان راست آنچه آرزو می کنند.

58. درودی گفتاری از پروردگار همیشه بخشاینده.

59. و جدا شوید امروز ای گناه کاران.

60. ا نفرمودم شما را ای پسران آدم که مپرستید دیو را! هراینه که وی مر شما راست دشمنی پیدا.

61. و که بپرستید مرا اینکه است راه راست.

62. و بدرستی که گمراه کرد شیطان از شما گروهی را بسیار، ا پس نبودید هوش می داشتید!

63. اینکه دوزخ است آنکه بودید نوید داده می شدید.

64. در آییدش امروز به آنچه بودید که نمی گرویدید.

-----------------------------------

(1). م: «نمی یابند»

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا صفحه : 379

65. امروز مهر می کنیم بر دهانهای ایشان و سخن می گوید با ما دستهای [ایشا] ن [566] و گواهی دهد پایهای ایشان به آنچه بودند می ورزیدند در دار دنیا.

66. و اگر خواستیمی بسودیمی بر چشمهای ایشان پس پیش دستی کردند به راه، پس چگونه راه بینند!

67. و اگر خواستیمی بگردانیدیمی ایشان را بر جای ایشان پس نتوانستندی گذشتن را و

نه بازگشتندی.

68. و هر که عمر دهیمش بازگونه کنیمش در آفرینش، ا پس نه هش دارند که آن خدای که قادر است بر تحویل احوال قادر است بر بعث.

69. و نیاموزانیدیم او را محمّد را سخن موزون را یعنی نه شعر و نه شعر گفتن و نه خود می سزد مرو را قافیه گویی، نیست وی قرآن مگر یاد کردی و پندی و شرفی و نبی پیدا کننده.

70. تا بیم کند قرآن و محمّد آن را که بود زنده به دل و واجب شود و سزا گردد گفتار وعید حجت بر ناگروندگان بدین قرآن.

71. ا ندیدند که هراینه ما آفریدیم برای ایشان از آنچه کرد توانایی ما به قوت و قدرت خود بی معونت حق چهارپایان پس ایشان مرو راست گردانندگان خداوندان و نگه داران!

72. و رام کردیم آن را از بهر ایشان پس از آنهاست بر نشستنی ایشان و از آنها می خورند.

73. و مر ایشان راست در آنها سودها و جایهای آشامیدنی، ا پس نه سپاس داری کنند!

74. و گرفتند از جز خدای خدایانی مگر ایشان یاری کرده شوند در اینکه جهان و در آن جهان.

75. نتوانند یاری دادنشان و ایشان یعنی مشرکان مر ایشان راست یعنی بتان را سپاهی آورده شدگان در دوزخ.

76.«1» ... ما می دانیم آنچه نهان می کنند و آنچه آشکارا می کنند.

77. ا و ندید آدمی [567] هراینه ما آفریدیم او را از آب پشت پس ناگاه وی پیکار کنند [ه] است پیدا!

78. و پیدا کرد بزد ما را داستانی ابی ّ بن خلف و فراموش کرد آفرینش خود را. گفت: که زنده کند استخوان را و وی پوسیده بود!

79. بگوی زنده کندش آن که آفریدش نخستین

بار و وی به هر آفریده داناست.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا [.....] صفحه : 380

80. آنکه کرد از بهر شما از درخت سبز آتشی و آن سرخ و عفار است، پس ناگاه شما از وی می افروزانید«1».

81. ا نیست آن که آفرید آسمانها را و زمین را توانا بر آنکه آفریند مانندشان را! آری، و وی آفریدگار داناست.

82. هراینه فرمان وی چون خواهد چیزی را که گوید مرو را بباش، پس می باشد.

83. پس پاکی آنکه به قبضه قدرت اوست به اوست پادشاهی هر چیزی و به وی بازگردانیده شوید.

صافات، مکّی، 182 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند بدان بربسته صف ایستادگان بربسته ایستادنی.

2. پس سوگند بدان بازدارندگان باز«2» ...

3.«3» ... خوانندگا [ن] یاد کرد.

4. بدرستی که خدای شما هراینه یک است خداست.

5. پروردگار آسمانها و زمین و آن«4» ... [568] خاورها و باخترها.

6. بدرستی که ما آراسته کردیم آسمان را نزدیک تر به آرایش ستارگان.

7. و نگاه داشتیم و نگاه داشتی از هر دیوی ستمبه.

8. نیوشه نکنند به سوی انجمن برتر و می اندازند ایشان را از هر سویی.

9. و دور می کنند دور کردنی و مر ایشان راست عذابی پیوسته.

10. نتوانند شنودن سخن فرشتگان آسمان را مگر آنکه در رباید آن در ربودنی پس از پس درآید او را آتش پاره درخشان.

11. پس بپرس یا محمّد ایشان را، ا ایشان سخت ترند از جهت آفریدن یا آن کس که آفریدیم ما چون فرشتگان در آسمان! هراینه ما آفریدیم ایشان را از گل دوسنده چفسنده.

12. نه که شگفتی از انکار ایشان به قیامت و افسوس می دارند ایشان.

13. و چون فرا یاد داده شوند ایشان قیامت را، یاد نکنند و پند نگیرند

و از آن نیندیشند.

14. و چون بینند نشانی و معجزه، فسوس می دارند.

-----------------------------------

(1). م: «می افروزانند»

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا

(4). م: ناخوانا صفحه : 381

15. و گویند نیست اینکه چه محمّد می گوید مگر جادویی هویدا.

16. ا چون میریم و باشیم خاکی و استخوانها، ا بدرستی که ما هراینه برانگیخته شدگانیم!

17. یا پدران ما آن پیشینیان.

18. بگو یا محمّد آری، و شما آنگاه خواران باشید.

19. پس هراینه آن بانگی یکی است که در صور دمد پس ناگاه ایشان همی نگرند به سوی آسمان که ترقد و آفتاب و ماه تاریک گردند و ستارگان فرو می ریزند.

20. و گویند کافران: ای وای ما؟ اینکه روز روز«1» ...

21.«2» ... روز داوری جدا کردن آنی که بودید به آن به دروغ داشتید.

22. برانگیزید آنانی را که [569] ستم کردند در دار دنیا به شرک و جفتان ایشان را یعنی قرینان و اتباع شیاطین و آنچه بودند که می پرستیدند.

23. از فرود خدای، پس برانید ایشان را به سوی راه دوزخ شناسا گردانید ایشان را راه آتش تا در آنجا روند.

24. و بدارید ایشان را از آن که ایشان پرسیدنی اند تا بپرسیم ایشان را.

25. چیست مر شما را که یاری نکنید یکدیگر را

26. نه که ایشان امروز گردن نهندگانند عذاب خدای را.

27. و روی فرا کرد و پیش آید برخی از ایشان بر برخی می پرسند یکدیگر را.

28. گفتند و گویند سفله مر قاده را: بدرستی که شما بودید که می آمدید ما را از راست و چپ.

29. گفتند گویند قاده مر سفله را: نه که شما خود نبودید گروندگان.

30. و نبود ما را بر شما هیچ حجتی و دستوری و روزی نه

که بودید گروهی از حد درگذرندگان.

31. پس سزا گشت بر ما گفتار عذاب پروردگار ما هراینه چشندگانیم عذاب را جاویدان.

32. پس گمراه کردیم شما را که ما بودیم گمراهان.

33. پس بدرستی که ایشان آن روز در شکنجه انبازانند.

34. بدرستی که ما همچنین کنیم پاداشت دهیم به گناه کاران کافران را.

35. بدرستی که ایشان بودند چون گفته شود مر ایشان را که نیست هیچ خدایی مگر خدای، که گردن کشی می کردند ازین توحید.

36. و همی گویند: ا بدرستی که ما هراینه دست بدارندگان خدایان خویشیم برای قافیه گویی دیوانه!

37. نه که آمد آورد او به کتاب راست و دین راست حق را و راست گوی داشت و باور داشت فرستاده شدگان را.

38. بدرستی که شما هراینه چشندگان عذاب دردناک.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا صفحه : 382

39. و پاداشت داده نشوید مگر آنچه بودید که همی کردید.

40. مگر بندگان خدای ویژه کنندگان. [570]

41. اینان مر ایشان راست روزی دانسته و پیوسته در مقدار بامداد و شبانگاه.

42. میوه های گوناگون و ایشان نواخته شدگان باشند به رضا و نعما و لقا.

43. در بهشتهای ناز و نعمت فراخ.

44. بر تختها نشسته روی در روی کنندگان.

45. گردانیده شود بر سر ایشان به جامی از شراب طاهر دیدنی.

46. سپید و روشن مزه دهنده مزه ناک مر آشامندگان را.

47. نه در آن شراب تباهی هیچ افسادی و نه ایشان از آن شراب مست شوند.

48. و نزدیک ایشان است کنیزکان کوتاه خوابانیده چشمان فراخ چشمان.

49. گویی که ایشان تخم مرغ اند نهفته داشته. 50. پس پیش آمد روی فرا کرد برخی از ایشان بر برخی پرسش«1» می کنند یکدیگر را.

51. گفت گویند گوینده از ایشان: بدرستی که من بود مرا یاری در

دار دنیا.

52. می گوید ا بدرستی که تو هراینه از باور دارندگان هستی.

53. ا چون بمیریم مرده باشیم و ببودیم خاکی و استخوانهای، ا ما هراینه پاداشت داده شدگان خواهیم بود.

54. گفت هیچ شما نگاه کنندگان بنگرید تا آن قرین را کجا بینید.

55. پس نگاه کرد پس دید او را در میان دوزخ.

56. گفت گوید: سوگند به خدای بدرستی که نزدیک بودی هراینه هلاک کردی بی راه کردی مرا.

57. و اگر نه بودی نیکوداشت پروردگار من، هراینه بودمی از آورده شدگان در دوزخ.

58. ا پس نیستیم ما هراینه مردگان!

59. مگر مردن ما نخستین بار«2» که گذشت و نه ما هراینه عذاب کرده شدگان ایم.

60. بدرستی که اینکه«3» ... فیروزی رستگاری ...

61. برای مانند اینکه فیروزی را پس کار کندا کار کنندگان.

62. ا آن جایگاه بهتر است [571] از جهت روزی و ما حضری یا درخت رسته.

63. بدرستی که ما گردانیدیم آن درخت را عقوبتی بلایی و محنتی مر ستمکاران.

64. بدرستی که آن درخت درختی است که بروید در بن دوزخ.

65. میوه آن درخت و بار آن گویی که آن سرهای دیوان است.

66. پس بدرستی که ایشان هراینه خورندگانند از آن درخت، پس پرکنندگان از آن درخت شکمها را.

67. بازپس بدرستی که مر ایشان راست بر آن درخت هراینه آمیزشی از آب گرم سوزان.

68. بازپس بدرستی که بازگشت ایشان هراینه به سوی دوزخ است.

-----------------------------------

(1). م: «باه»

(2). م: «باه»

(3). م: ناخوانا صفحه : 383

69. بدرستی که ایشان یافتند پدران خود را گمراهان.

70. پس ایشان بر پیهای ایشان همی شتافتند.

71. و هراینه گمراه شد پیش از ایشان بیشتر پیشینیان.

72. و هراینه هراینه فرستادیم در میان ایشان بیم کنندگان یعنی رسولان.

73. پس بنگر نگاه

کن، چگونه بود سر انجام آن بیم کردگان!

74. مگر بندگان خدای ویژه کنندگان دین.

75. و هراینه بخواند ما را نوح پس هراینه نیک پاسخ کنندگان ایم که به یک سیهه او همه را هلاک کردیم.

76. و برهانیدیم او را و خاندان او را اهل دین او را از آن اندوه بزرگ یعنی از عذاب طوفان.

77. و کردیم فرزندان او را سام، حام و یافث که ایشان ماندگان.

78. و گذاشتیم برو در پسینیان ثنای نیکو.

79. و آن اینکه است که: درود باد و آفرین بر نوح در جهانیان.

80. که ما همچنان پاداشت دهیم نیکوکاران را.

81. بدرستی که او از بندگان ما گروندگان. [572]

82. باز پس به آب فرو بردیم آن دیگران را.

83. و بدرستی که از پی روان اوست فرزندان او و گروه او هراینه ابراهیم.

84. چون آمد پروردگار خویش را به دلی رسته از حب ّ دنیا.

85. چون گفت ابراهیم مر پدر خویش را و گروه خویش را: چه چیز را و چیست آنکه می پرستید!

86. ا دروغی را خدایانی فرود خدای همی خواهید!

87. پس چیست گمان شما به پروردگار جهانیان!

88. پس نگریست ابراهیم نگریستنی در ستارگان.

89. پس گفت: هراینه من بیمارم.

90. پس برگشتند ازو روی گردانندگان پشت دهندگان.

91. پس بگشت به سوی خدایان ایشان بتان پس گفت: ا نمی خورید!

92. چیست مر شما را که سخن نمی گویید!

93. پس برگشت بر ایشان و می زد زدنی به دست راست.

94. پس روی آوردند به سوی او همی شتافتند.

95. گفت ابراهیم: ا شما می پرستید آنچه خود می تراشید!

96. و خدای عز و جل آفرید شما را و آنچه شما می کنید.

97. گفتند نمرود و قوم او: برآورید برای او دیواری داشی و آتش دانی، پس اندازید او

را در آن آتش بزرگ.

98. پس خواستند به او سگالش بد پس کردیم ایشان را فروتنان. صفحه : 384

99. و گفت ابراهیم: بدرستی که من رونده ام به سوی پروردگار خویش زودا که راه نماید مرا.

100. ای پروردگار من ببخش مرا فرزندی از شایستگان.

101. پس مژده دادیم او را به پسری بردبار چون اسمعیل و گفته اند اسحق.

102. پس چون برسید آن پسر با او کوشش گفت اسمعیل«1» ... بدرستی که من می بینم در خواب که من گلو بریدمی ترا، پس بنگر چه می بینی و چه خواهی کرد [573] گفت اسمعیل: ای پدر من؟ بکن آنچه فرموده می شوی زودا که یابی مرا اگر خواهد خدای از جمله شکیبایان.

103. پس چون گردن نهادند هر دو حکم خدای را و بیفکند او را بر یکسوی پیشانی.

104. و بخواندیم او را که ای ابراهیم؟

105. بدرستی که راست کردی خواب را بدرستی که ما همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

106. بدرستی که اینکه هراینه او آزمایشی است پیدا و هویدا.

107. و باز خریدیم او را به گوسفندی بزرگ.

108. و گذاشتیم برو ثنای نیکو در پسینیان یعنی امت محمّد علیه السلام.

109. درود باد بر ابراهیم.

110. همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

111. بدرستی که او بود و هست از جمله بندگان ما گروندگان.

112. و مژده دادیم او را به اسحاق پیغمبری از جمله شایستگان.

113. و برکت دادیم خجستگی دادیم برو و بر اسحاق و از فرزندان ایشان دو هست نیکوکاری و ستمکاری مر تن خویش را هویدا. 114. و هراینه هراینه منّت نهادیم بر موسی و بر هارون.

115. و برهانیدیم ایشان دو را و گروه ایشان دو را از آن اندوه بزرگ.

116. و یاری دادیم

ایشان را پس بودند ایشان به آیندگان.

117. و دادیم ایشان دو را آن کتاب را یعنی توریت هویدا.

118. و بنمودیم ایشان دو را آن راه راست شریعت را.

119. و گذاشتیم بر ایشان دو نام نیکو در پسینیان یعنی امت محمّد علیه السلام.

120. درود باد بر موسی [574] و هارون.

121. بدرستی که ما همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

122. بدرستی که ایشان دو بودند از بندگان ما گروندگان.

123. و بدرستی که الیاس بود هراینه از فرستادگان.

124. چون گفت مر گروه خویش را: ا نمی ترسید و نمی پرهیزید!

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 385

125. ا می خوانید به خدایی بعل را و می گذارید نیکوتر آفرینندگان!

126. خدای پروردگار شما و پروردگار پدران شما پیشینیان.

127. پس به دروغ داشتند او را پس بدرستی که ایشان هراینه آورده شدگان باشند در دوزخ.

128. مگر بندگان خدای ویژه کنندگان.

129. و گذاشتیم برو ثنای نیکو در پسینیان.

130. و آن اینکه است درود باد بر الیاس و گروه او.

131. بدرستی که ما همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

132. بدرستی که او بود از جمله بندگان ما گروندگان.

133. و بدرستی که لوط هراینه از جمله پیغمبران بود.

134. چون برهانیدیم او را و کسان او را همه گان.

135. مگر پیر زنی در جمله ماندگان در عذاب.

136. باز پس هلاک کردیم آن دیگران را.

137. و بدرستی که شما هراینه می گذرید بر ایشان بامدادکنان.

138. و به شب نیز می گذرید بر ایشان و آن شهر بر راه گذر مکّیان بود ا پس خرد ندارید تا بدان عبرت گیرید!

139. و بدرستی که یونس هراینه بود از جمله فرستادگان.

140. چون گریخت به سوی کشتی پربار کرده.

141. پس قرعه زد،«1» پس گشت از جمله قرعه برآورده شدگان.

142. پس فرو برد

او را ماهی و او سزاوار نکوهش است.

143. پس اگر نه آن بودی که او بود از جمله به پاکی یادکنندگان. [575]

144. هراینه درنگ کردی و ماندی در شکم آن ماهی تا روزی که برانگیخته شوند مردم.

145. پس بینداختیم او را بدان دشت جای خالی و او بیمار بود.

146. و برویانیدیم برو درختی از درخت کدو.

147. و فرستادیم او را به سوی صد هزار مردم یا بیشتر می آیند به چشم نگرنده.

148. پس بگرویدند پس برخورداری دادیم ایشان را تا هنگام مرگ.

149. پس بپرس یا محمّد ایشان را، ا مر پروردگار تراست دختران و مر ایشان راست پسران!

150. یا آفریدیم فرشتگان را ماده گان و ایشان گواهانند حاضران بودند تا گواهی دهند.

151. بدان که بدرستی که ایشان از دروغ خویش هراینه می گویند.

152. فرزند زاد خدای و خدای ازین منزّه و بدرستی که ایشان هراینه دروغ گویانند.

153. ا برگزید او دختران را بر پسران.

-----------------------------------

(1). م: «قرعه رد» صفحه : 386

154. نیست مر شما را، چگونه داوری می کنید!

155. ا پس پند نمی گیرید! نیندیشید تا چه می گویید.

156. یا شما راست حجّتی هویدا از کتابی.

157. پس بیارید کتاب شما را خویش را که از آنجا می گویید اگر هستید راست گویان.

158. و کردند یعنی گفتند میان او و میان پریان پیوستگی و هراینه هراینه دانست پریان که ایشان هراینه آورده شدگان اند در دوزخ.

159. پاکی خدای از آنچه صفت می کنند به ناسزا.

160. مگر بندگان خدای ویژه کنندگان.

161. پس بدرستی که شما و آنچه می پرستید.

162. نیستید شما برو بی راه کنندگان کسی را.

163. مگر آنی را که او [576] در شونده دوزخ است در علم خدای.

164. و نیست از ما

هیچ فرشته مگر مر او راست جای استادنی دانسته.

165. و بدرستی که ما هراینه ما صف زنندگانیم در مقام عبادت.

166. و بدرستی که ما هراینه ما به پاکی یاد کنندگانیم.

167. و بدرستی که بودند کافران مکّه هراینه همی گویند.

168. اگر که نزد ماستی پندی و کتابی و رسولی از پیشینیان.

169. هراینه بودی ما بندگان خدای ویژه کنندگان.

170. پس نگرویدند چون رسول آمد به آن پس زودا که بدانند ضلالت خویش.

171. و هراینه پیشی گرفت سخن ما مر بندگان را فرستادگان یعنی رسولان و مؤمنان.

172. بدرستی که ایشان هراینه ایشان یاری کرده شدگان.

173. و بدرستی که سپاه ما هراینه ایشان به آیندگانند.

174. پس بگرد از ایشان روی گردان از مکافات ایشان تا هنگامی هلاکت ایشان.

175. و ببین و چشم دار و نگه کن ایشان را پس زودا که ببینند عذاب را.

176. ا پس به عذاب ما شتاب زدگی می کنند!

177. پس چون فرو آید عذاب به پیرامن ایشان به خان و مان ایشان پس بدا بامداد چه بد بامدادی بیم کرده شدگان.

178. و بگرد و روی گردان از مکافات ایشان تا هنگامی هلاکت ایشان.

179. و ببین و چشم می دار پس زودا که بینند نصرت و عذاب را.

180. پاکی پروردگار تو خداوند عزت و غلبه از آنچه صفت می کنند.

181. و درود و آفرین باد بر فرستاده شدگان به پیغمبری.

182. و سپاس و ستایش و آزادی مر خدای راست که پروردگار جهان و جهانیان.

ص، مکّی، 88 آیه

صفحه : 387

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [577]

1. سوگند به حق اینکه سوره و به حق اینکه نبی خداوند یاد کرد و بزرگواری فضل و شرف.

2. نه که آنانی که نگرویدند در امتناع و تنگی اند از دین و خلاف و

ناسازی.

3. چندا که نیست کردیم از پیش ایشان از گروهی پس آواز دادند یکدیگر را نزدیک عذاب به فریاد خواستن و نه هنگام گریختن.

4. و شگفتی کردند کافران مکّه که آمد ایشان را بیم کننده از ایشان، و گفت آن ناگروندگان: که اینکه محمّد جادویی است دروغ گوی.

5. ا گردانید همه آن خدایان را خدایی یگانه یک خدای بدرستی که اینکه هراینه چیزی است سخت شگفت بعد ما که ما را سیصد و شصت خداست.

6. و برفت و برخاست«1» گروهی از ایشان و گفتند یکدیگر را که بروید و شکیبایی صبر کنید بر پرستیدن خدایان خویش، بدرستی که اینکه دین شرک دینی است هراینه چیزی است که خواسته شود که می خواهد به ما.

7. نشنویدیم به اینکه دین را که محمّد آورد در اینکه کیش پسین یعنی دین پدران ما. نیست اینکه که محمّد می گوید مگر فرابافته و دروغی.

8. افرو آورده شد آن را راستاراست فرو آوردند برو اینکه وحی و قرآن را از میان ما! خدای گفت: نه که، ایشان در گمانی اند از یاد کرد من: نه که اینکه دلیری بدان می کنند که هنوز نچشیدند عذاب مرا.

9. یا نزدیک ایشان است خزینه های بخشایش یعنی نبوت و رسالت پروردگار تو بی همتا بسیار بخش.

10. یا مر ایشان راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان اینکه دو است اگر چنین است پس برآیندا و بر شوندا به راهها و درهای آسمان.

11. لشکری عظیمی آنجا شکسته و مقهور است از لشکرها و گروهها.

12. دروغ گوی داشت پیش از ایشان گروه نوح نوح را و گروه هود را و گروه فرعون را و نیز موسی را خداوند

میخها یعنی ملک استوار.

13. و گروه صالح دروغ داشت صالح را و گروه لوط لوط را [578] و خداوندان آن بیشه شعیب را. اینان گروهان اند دروغ گوی دارنده.

14. نیست هر یکی ازیشان همه مگر که به دروغ داشت پیغمبران را پس سزا گشت و واجب شد عقوبت من بریشان.

15. و چشم نمی دارد اینان مگر بانگی یکی یک بانگی را، نیست مر او را هیچ بازگردانیدنی و مهلتی.

16. و گفتند کافران: ای پروردگار ما؟ بشتابان ما را برای [ما] نامه ما را نصیب ما را از عذاب پیش از روز شمار.

-----------------------------------

(1). م: «برخواست» صفحه : 388

17. ای محمّد شکیبایی کن بر آنچه می گویند ترا از تکذیب و جفا و آزار و یاد کن بنده ما را داود بن ایشا را خداوند نیروی دل و نیکویی بسیار. بدرستی که او بسیار بازگردند [ه] است به دل با خدای.

18. بدرستی که ما رام کردیم کوهها را با او، به پاکی یاد می کنند به شبانگاه و بامداد.

19. و مرغان را نیز رام کردیم برانگیخته شده و گرد کرده هر یکی همه مرو را برای تسبیح آواز گرداننده با او.

20. و استوار کردیم پادشاهی او را به پاسبانان و دادیم او را درست کاری و درست گفتاری و جدا کردن سخن در گفتار میان حق و باطل.

21. و هیچ و بدرستی که آمد ترا خبر آن دو خصم و مدّعی، چون در آمدند از زبر آن صومعه داود را.

22. چون در آمدند بر داود، پس ترسید و هراسید از ایشان، گفتند خصمان: مترس؟ دو خصمیم ستم کرد بیداد کرد و افزونی جست برخی یکی از ما بر برخی یکی، پس داوری

کن در میان ما، به راستی و سزا و جور«1» مکن و از حد در مگذر و بنمای ما را به سوی میان راه راه راست.

23. بدرستی که اینکه برادر من است، مرو راست نه و نود میش ماده و مراست میشی یکی یک میش ماده، پس گفت: پذیرفتار کن مرا آن را آن یک میش خویش را به من ده و غلبه کرد مرا در آن گفتار.

24. گفت داود: هراینه ستم کرد و بیدادی کرد ترا به خواستن یک میش ماده تو به سوی ماده میشان خویش. و بدرستی [579] بسیاری از انبازان به هم آمیخته گان هراینه ستم کند و افزونی جوید برخی از ایشان بر برخی مگر آنانی که گرویدند و کردند کارهای نیک و سخت اندکی اند ایشان. و دانست به یقین داود که آزمون کردیم او را، پس آمرزش خواست از پروردگار خویش و بر روی افتاد رکوع کنان و بازگشت با خدای به توبه.

25. پس آمرزیدیم مر او را آن گناه را و بدرستی که مرو راست نزدیک ما هراینه نزدیکی و نیکویی و نیکویی بازگشت.

26. خدای گفت: ای داود؟ بدرستی که ما گردانیدیم ترا از پی درآینده در زمین پس داوری کن در میان مردمان به راست و سزا به داد و پی روی مکن آرزوی تن را، پس گمراه کند ترا از راه خدای. بدرستی که آنانی که گمراه شوند از راه خدای، مر ایشان راست شکنجه سخت به سبب آنچه فراموش کردند ساختگی روز شمار را.

-----------------------------------

(1). م: «جود» صفحه : 389

27. و نیافریدیم آسمان را و زمین را و آنچه میان آن دو است بیهوده و بی غرضی صحیح. آنت اندیشه

و گمان آنانی است که نگرویدند پندارید که معاد نخواهد بود! پس وای واویلا عذاب سخت مر آنانی را که نگرویدند از آتش دوزخ.

28. یا کنیم آنانی را که گرویدند و کردند کارهای نیک هم چون تبه کاران در زمین، هرگز اینکه نبود یا کنیم پرهیزکاران را هم چون بدکاران.

29. اینکه قرآن نامه ای است که فرو فرستادیم آن را به سوی تو خجسته با برکت تا دراندیشند در آیتهای آن را و تا پند گیرد بدین قرآن خداوندان خردها.

30. و بخشیدیم مر داود را پسری چون سلیمان چه نیک بنده داود [580] بدرستی که او بسیار بازگردنده به دل با خدای.

31. چون نموده شد برو در آن شبانگاه آن استادگان بر سه پای از اسبان نیکان.

32. پس گفت سلیمان: بدرستی که من دوست داشتم و برگزیدم دوستی نیکی و مال از یاد کرد یعنی نماز دیگر پروردگار خویش تا پوشیده شد و پنهان آفتاب به پرده.

33. بازگردانید بر من آرید آن اسبان را بر من، پس درایستاد باز آوردند می بسود بسودنی به ساقهای آن اسبان و گردنها و به غازیان می د [اد].

34. و هراینه آزمون کردیم سلیمان را بر تخت مملکت او و بر افکندیم بر تخت مملکت او تنی را باز پس بازگشت به خدای.

35. گفت سلیمان: ای پروردگار من؟ بیامرز زلّت تغافل مرا و ببخش مرا پادشاهئ که نسزد مر هیچ کسی را از پس من بدرستی که تو، تو بسیار بخش.

36. پس رام و فرمان بردار کردیم مرو را باد را، می رود به فرمان او نرم آنجا که خواستی رسیدی.

37. و رام کردیم دیوان را نیز هر بنا کننده

برآرنده و به دریا فرو شونده.

38. و دیگران را از دیوان یار کرده شدگان در بندها و زنجیرها.

39. اینکه بخشش ماست، پس بده اگر خواهی یا نگاه دار اگر خواهی به بی شمار یعنی نیست درین هیچ شماری.

40. و بدرستی که مرو راست نزدیک ما هراینه نزدیکی و کرامت و نیکویی بازگشت یعنی بهشت جاویدان.

41. و یاد کن بنده ما را ایّوب. چون خواند پروردگار خویش را که من ببسود رسانید مرا دیو به رنجی در تن من و عذابی در اهل من.

42. گفتیم ای ایّوب؟ بزن پایت را پای راست بر زمین، ایوب پای بر زمین زد چشمه پدید آمد، جبرئیل گفت: اینکه، اینکه شستنگاه ایست سرد است و آشامیدنی.

43. و بخشیدیم مرو را کسان او را فرزندان او را و مانند و همچندان دیگر ایشان را با ایشان بخشایشی [581] از ما و پندی و یاد کردی مر خداوندان خردها را. صفحه : 390

44. و بگیر به دستت دسته از حشیش، پس بزن به آن و سوگند دروغ مکن. بدرستی که ما یافتیم او را شکیبایی، چه نیک بنده ایّوب، بدرستی که او بسیار بازگردنده است به خدای.

45. و یاد کن بندگان ما را ابراهیم و اسحاق و یعقوب خداوندان نیروها در دل و بیناییها در دین.

46. بدرستی که ما ویژه کردیم ایشان را به خصلتی ویژه و آن یاد کرد آن سرای است یعنی آن جهان.

47. و بدرستی که ایشان نزدیک ما هراینه از گزیدگان اند بهتران.

48. و یاد کن و برخوان در قرآن ای محمّد حدیث اسمعیل را و یوشع را و گفته اند او خضر است و خداوند پذیرفتاری را و پایندانی و

با عهد و پیمان و هر یکی ازینان که یاد کردیم از بهینان و گزیدگان بودند.

49. اینکه که یاد کردیم یاد کرد شریفی است ایشان را و بدرستی که مر پرهیزکاران راست هراینه نیکویی بازگشت.

50. بهشتهای باشیدنی، گشاده برای ایشان درها.

51. تکیه کنان در آن، همی خواهند در آن به میوه بسیار گوناگون و شراب طهور که ایشان را باید.

52. و نزدیک ایشان است فرو داشتگان چشم خوابانیده چشمانی همزادانی.

53. اینکه آن است که وعده کرده می شدید برای روز شمار.

54. بدرستی که اینکه روزی و عطای ماست، نیست مرو را هیچ وا پرسیدنی تمامی ای.

55. اینکه ثواب متقیان است و بدرستی که مر از حد گذرندگان راست هراینه بدتر جای بازگشتن.

56. دوزخ در شوند در آن دوزخ پس چه بد بستری خوابگاهی.

57. اینکه عذاب پاداشت ایشان است، پس بچشید آن را اینکه آب گرم و سوزان است و ریم و خون دوزخیان است.

58. و دیگر از چشیدن عذاب [582] از گونه آن گوناگون.

59. فرشتگان گویند: و اینکه گروهی اند درآینده با شما مقدمان گویند: مباد فراخی و شادی به ایشان که ایشان درآیندگان آتش.

60. گویند: آن سفله نه که شما مبادا فراخی و شادی به شما، شما پیش کردید«1» آن کفر و معصیت را ما را برای [ما] تا ما از شما فراگرفتیم پس چه بدا آرامگاه.

61. گویند: ای پروردگار ما؟ هر که پیش کرد ما را برای [ما] اینکه کفر و شرک، پس بیفزای او را عذابی افزون از همه در آتش.

62. و گویند صنادید قریش: چیست ما را که نمی بینیم مردان را که بودیم که می شمردیم ایشان را از بدان!

63. ا فرا گرفته بودیم ایشان را فسوس

یا خود بگشت از ایشان چشمها که ما ایشان را نمی بینیم!

-----------------------------------

(1). م: «کردند» [.....] صفحه : 391

64. بدرستی که آنت هراینه درست است و راست و بودنی با یکدیگر پیکار کردن اهل دوزخ.

65. بگو یا محمّد مشرکان مکّه را: هراینه که من بیم کننده ام و نیست هیچ خدایی مگر خدای یگانه شکننده کامها کامرانان.

66. پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان هر دو است بی همتا آمرزگار.

67. بگو یا محمّد او خبری است آگاهئ بزرگ.

68. شما از آن روی گردانندگان اید.

69. نبود مرا از هیچ دانشی به آن گروه انجمن برتر چون پیکار خصومت می کردند.

70. پیغام کرده نشود به سوی من مگر که هراینه من بیم کننده ام پیدا و هویدا.

71. چون گفت پروردگار تو مر فرشتگان را: که من آفریننده ام مردمی را از گل.

72. پس چون راست کنم او را و در دمم درو از جان خود، پس بیفتید مرو را سجده کنان.

73. پس سجده کرد فرشتگان [583] همه ایشان بیکبار همه.

74. مگر آن نومید ابلیس علیه اللّعنه از آن که گردن کشی کرد و بود او از جمله ناگروندگان.

75. گفت خدای: ای ابلیس نومید از رحمت؟ چه بازداشت ترا از سجده کردن که سجده کنی مر آنچه را که آفریدم به یدین خود به قدرت خود، گردن کشی کردی یا بودی از برتری کنندگان!

76. گفت ابلیس: من بهترم ازو از آنکه آفریدی تو مرا از آتشی و آفریدی او را از گل و آتش نور است و گل ظلمت.

77. گفت خدای: پس بیرون شو از بهشت یا از آسمان یا از هیات ملئکه پس بدرستی که

تو رانده و نفریده.

78. و بدرستی که بر تست نفرین من تا روز شمار و جزا و پاداشت.

79. گفت ابلیس: ای پروردگار من؟ پس بپای زمان ده مرا تا روزی که برانگیخته شوند خلق.

80. گفت خدای: پس بدرستی که تو از پاییده شدگانی.

81. تا روز هنگام دانسته شده یعنی روز بعث.

82. گفت ابلیس: پس سوگند به بی همتایی تو که هراینه بی راه کنم ایشان را همه را.

83. مگر بندگان تو از ایشان ویژه کرده شدگان.

84. گفت خدای: پس راست و حقیقت منم خدای و راست و درست را می گویم:

85. هراینه پر کنم دوزخ را از تو و از آن که پی روی کرد ترا از ایشان همه.

86. بگو یا محمّد، نمی خواهم از شما بر اینکه پیغمبری که می گذارم هیچ مزدی و نیستم من از جمله در خواهندگان ناشایست. صفحه : 392

87. نیست او اینکه قرآن مگر پندی و یادگاری مر جهانیان را.

88. و هراینه بدانید صحت خبر اینکه قرآن را پس از هنگامی.

زمر، مکّی، 75 آیه [584]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. فرستادن نامه اینکه قرآن یا اینکه سوره از خداست بی همتا درست کار و درست گفتار.

2. بدرستی که ما فرستادیم به سوی تو ای محمّد اینکه نامه را قرآن را به سزا و درست، پس بپرست خدا را به یگانگی ویژه کننده او را برای [او] اینکه کیش حق را.

3. بدان که مر خدای راست کیش ویژه و آنانی که فرا گرفتند از فرود او دوستان را و معبودان را اگر گویند چرا می پرستید آنها را! گویند:

نمی پرستیم ایشان را مگر تا نزدیک گردانند ما را به سوی خدا نزدیکی کرامت. بدرستی که خدای داوری کند در میان ایشان در آنچه

ایشان در آن ناسازی می کنند. بدرستی که خدای راه ننماید آنی را که او دروغ گوی است ناسپاس.

4. اگر خواستی خدای که فرا گیرد فرزندی، هراینه برگزیدی از آنچه می آفریند آنچه خواهد. پاکی او، او خدای است یگانه شکننده کامها.

5. آفرید آسمانها را و زمین به سزا می گرداند می پیچد شب را بر روز و می گرداند و می پیچد روز را بر شب و رام کرد آفتاب را و ماه را ... مر هنگام زدی نام برده. بدان که او بی همتاست ارجمند آمرزگار.

6. آفرید شما را از تنی یگانه یک تن و آن آدم بود بازگردانید از آن تن جفت او را حوّا را و فرو آورد برای شما انزال عطاء از چهارپایان هشت از گونه های چهارپای اشتر نر و ماده، گاو نر و ماده، میش نر و ماده [585] می آفریند شما را در شکمهای مادران شما آفریدنی از پس آفریدنی در تاریکیهای سه گانه. آنتان خدای پروردگار شما، مرو راست پادشاهی، نیست هیچ خدایی مگر او پس چگونه پس به کدام شبهه گردانیده می شوید! صفحه : 393

7. اگر نگروید زیان شما را دارد از آنکه خدای بی نیاز است از شما و نپسندد بندگان خود را ناگرویدن را و ناسپاسی را و اگر سپاس دارید بپسندد شما را و برندارد هیچ بردارنده بار گناه دیگری. باز به سوی پروردگار شماست بازگشت شما، پس بیاگاهاند شما را به آنچه بودید که همی کردید بدرستی که او داناست به خداوند بیناییهای دلها سینه ها.

8. و چون ببساید برسد مردم را گزندی رنجی، خواند پروردگار خویش را بازگردنده به سوی او، باز چون بدهد او را نعمتی آسایشی و نیکوداشتی از فضل خود، فراموش

کند آنچه بود که می خواند به سوی او از پیش و کند یعنی گوید خدای را همتایان تا گمراه کند از راه او. بگو یا محمّد، برخوردار باش به ناگرویدن و ناسپاسی تو اندکی مایه، از آن که تو از اهل آتشی دوزخی.

9. یا آن که او ایستاده است درگاههای شب روی بر زمین نهنده گاهی و بر پای ایستنده گاهی، همی ترسد از عذاب آن جهان و امید همی دارد بخشایش پروردگار خویش را. بگو یا محمّد، هیچ برابر شود و یکسان بود آنانی که می دانند و آنانی که نمی دانند! هراینه پند گیرد [586] خداوندان خردها.

10. بگو یا محمّد، ای بندگان من آنانی که گرویدند؟ بترسید از پروردگار خویش مر آنانی را که نیکویی کردند در اینکه جهان نیکویئ درین جهان و در آن جهان. و زمین بهشت خدای فراخ است. هراینه تمام داده شود شکیبایان را مزد ایشان را به بی شمار.

11. بگوی یا محمّد، هراینه من فرموده شدم که بپرستم خدای را ویژه کننده او را اینکه کیش را.

12. و فرموده شدم مر اینکه را که باشم نخستین مسلمانان.

13. بگو یا محمّد، بدرستی که من همی ترسم اگر نافرمانی کنم پروردگار خویش را از عذاب روزی بزرگ.

14. بگو، خدای را پرستم ویژه کننده او را برای [او] کیش خویش.

15. پس بپرستید آنچه خواهید از فرود او. بگو یا محمّد، هراینه زیان کاران آنانی اند که زیان کار شوند از جهت تنهای خویش و کسان خویش در روز رستخیز. بدان که آنت او زیان کاری است پیدا و هویدا. صفحه : 394

16. ایشان راست از زبر ایشان

سایبانهای از آتش و از زیر«1» ایشان سایبانها از آتش، آنت عذاب که می ترساند خدای بدان بندگان خود را: ای بندگان من؟ پس بترسید از آزار من.

17. و آنانی که بپرهیزیدند بیکسو شدند از هر چه دون خدای بپرستند که بپرستیدندی آن را و بازگشتند به دل به سوی خدای، مر ایشان راست مژده گانی به جنّت و کرامت پس مژده ده بندگان مرا.

18. آنانی که فرا شنوند گفتار را، پس پی روی کنند [587] نیکوتر او را یعنی قرآن را، اینان آنانی اند که راه نمود ایشان را خدای و اینان ایشان خداوندان خردهااند.

19. ا پس آن که سزا گشت و واجب برو سخن عذاب او که دوزخی است، ا پس تو برهانی از آتش آن را که در آتش است!

20. لیکن دریاب آنانی که بترسیدند از پروردگار خویش، مر ایشان راست بالاخانه های، که بر زبر ایشان است بالاخانه های دیگر که برآورده در بهشت که همی رود از زیر آن اشجار و اماکن جویها می و شیر و انگبین و آب صافی. نوید وعده کردن خدای، خلاف نکند خدای وعده را.

21. ا ندیدی ا نگاه نکردی که خدای فرود آورد از آسمان میغ آبی باران پس در آورد آن را چشمه ها در زمین، باز بیرون آرد بدان آب کشتی گوناگون شونده رنگهای آن، باز خشک شود پس بینی آن را زرد بازپس کند آن را کوفته و ریزه!

بدرستی که در اینت است هراینه پندی مر خداوندان خردها را.

22. ا پس آنی که گشاید خدای سینه دل او را برای مسلمانی، پس او بر روشنایی است از پروردگار خویش! پس وای مر سخت شونده را دلهای ایشان از یاد

کرد خدای؟ اینان در گمراهی اند پیدا و هویدا.

23. خدای فرو فرستاد نیکوترین سخن را یعنی قرآن نامه مانسته به هم دیگر دوگانها و دوباره در آن اخبار و قصص بی تناقض،«2» برخیزد از آن پوستهای مویهای آنانی که همی ترسند از پروردگار خویش باز نرم گردد پوستهای ایشان و دلهای ایشان به سوی یاد کرد خدای. آنت قرآن راه نمودن دلیل و حجّت خداست راه می نماید [588] به آن، آن را که خواهد و هر که گمراه کند خدای، پس نیست مرو را هیچ راه نماینده.

-----------------------------------

(1). م: «زبر»

(2). م: «بی تناقض» صفحه : 395

24. ا پس آنی که بپرهیزد به روی به تن خویش از سختیی بدی عذاب در روز رستخیز! و گویند مر ستمکاران را: که بچشید جزای آنچه بودید که می ورزیدید و می کردیدید.

25. به دروغ داشت راست را آنانی که بودند از پیش ایشان، پس آمد ایشان را عذاب از آنجا که نمی دانند.

26. پس چشانید ایشان را خدای رسوایی و نکال و عذاب را در اینکه زندگانی نزدیکتر و هراینه عذاب آن جهان بازپسین بزرگتر است اگر باشند که دانند.

27. و هراینه زدیم بیان کردیم برای آدمیان در اینکه نبی از هر گونه داستانی و پندی تا مگر ایشان پند گیرند دراندیشند.

28. نبی تازی لغت عرب نی نه خداوند کژی و تناقضی«1» تا مگر ایشان بترسند و بپرهیزند از باطل گفتن در قرآن.

29. بزد و پدید کرد خدای داستانی: مردی را که درو انبازان اختلاف کنندگان و بدخویان و مردی با سلامت از شرک رسته مر مردی را، هیچ برابر شوند از جهت صفت و حال! بگویید ای موحّدان: سپاس و ستایش مر خدای راست نه

که بیشتر ایشان نمی دانند.

30. هراینه تو ای محمّد مردنئ و هراینه ایشان مردنیانند.

31. باز پس هراینه شما در روز رستخیز به نزدیک پروردگار خویش پی کار می کنید.

32. پس کیست ستمکارتر از آن که دروغ گفت بر خدای و به دروغ داشت به درست و راست چون آمد او را! ا نیست در دوزخ جایگاهی [589] مر ناگروندگان را!

33. و آنی آمد به راست آورد راست را چون توحید و باور داشت او را، اینان ایشان پرهیزکاران اند.

34. مر ایشان راست آنچه می خواهند ایشان در بهشت نزد پروردگار خویش، آنت پاداشت نیکوکاران.

35. تا درگذارد پوشد خدای از ایشان بدترین آنچه کردند و پاداشت دهد ایشان را مزد ایشان به نیکوترین آن چه بودند که همی کردند.

36. ا نیست یعنی هست خدای هراینه بسنده بنده خویش و می ترسانند ترا ای محمّد به آنانی که هستند از فرود او! و هر که را گمراه کند خدای، پس نیست مرو را هیچ راه نماینده.

37. و هر که را راه نماید خدای، پس نیست مرو را هیچ گمراه کننده ا نیست خدای یعنی هست بی همتا خداوند کینه کشیدن از دشمنان!

-----------------------------------

(1). م: «تناقصی» صفحه : 396

38. و هراینه اگر پرسی ایشان را که، که آفرید آسمانها را و زمین را! هراینه که گویند: آفرید خدای. بگو یا محمّد، ا پس دیدید آنچه می خوانید به خدایی و می پرستید از فرود خدای چون بتان! اگر خواهد مرا خدای به گزندی را، هیچ هستند ایشان بازدارندگان وابرندگان گزند او را یا اگر خواهد او مرا به بخشایشی و نیکوداشتی، هیچ هستند ایشان بتان باز دارندگان نگاه دارندگان بخشایش او را! بگو ای محمّد،

بسنده من است خدای، برو کار باز گذارد کار باز گذارندگان.

39. بگو یا محمّد، ای گروه من؟ کار کنید بر جایگاه های خویش در کوشیدن هلاک من که من کار کننده ام و کوشنده در نجات شما پس زودا که دانید.

40. کیست که آنی را که آید او را عذابی [590] که رسوا کند و خوار و هلاک کند او را و فرود آید برو عذابی پیوسته دائم.

41. بدرستی که ما فرو فرستادیم بر تو ای محمّد اینکه نامه را برای مردمان را به سزا و درست، پس هر که راه یافت یابد پس مر تن او را سود دارد و هر که گمراه شد پس هراینه گمراه شود شد بر آن تن خویش و او را زیان دارد و نیستی تو ای محمّد بر ایشان هراینه گماشته و نگاه بان.

42. خدای بردارد و تمام ستاند جانها را هنگام مرگ آن و آنی که نمرد و برگیرد آن جان را که نمرده باشد در خواب خویش، پس نگاه دارد آن جانها را که اندازه کرد بر آن مرگ را و باز فرستد دیگر جانها را چون از خواب بیدار شوند تا هنگام زدی نام برده شده، بدرستی که در آنت است هراینه نشانهای مر گروهی را که دراندیشند در بعث.

43. یا فرا گرفتند از فرود خدای خواهش کنندگان را چون فرشتگان و بتان. بگو، ا و اگر چه بودند باشند بر اینکه صفت ازیشان شفاعت امید می دارند«1» که نتوانند پادشاهی ندارند هیچ چیزی را و هیچ ندانند.

44. بگو یا محمّد، مر خدای راست به خواهش کردن همه، مرو راست پادشاهی آسمانها و

زمین باز پس به سوی او بازگردانیده شوید.

45. و چون یاد کرده شود خدای به یگانگی تنها او، بر مد نفرت و کراهت و اعرضت«2» دلهای آنانی که نگروند به آن جهان بازپسین و چون یاد کرده شود آنانی که هستند از فرود او چون بتان ناگاه در حال ایشان همی شاد شوند و بیارامند.

46. بگوی، ای بار خدای ای نو آفرین«3» ... ای دانای نهان و آشکارا؟ تو داوری کنی در میان [591] بندگان خویش در آنچه بودند در آن که به هم می ساختند.

-----------------------------------

(1). م: «می دارید»

(2). م: «اغرضت»

(3). م: ناخوانا صفحه : 397

47. و اگر بودی مر آنانی را که ستم کردند به شرک، بر آنچه در زمین است همه و همچندان آن با آن، هراینه بازخریدندی خود را به آن از سختی بدی عذاب در روز رستخیز. و پدید آمد ایشان را از خدای جزای آنچه نبودند که چشم می دارند از عقوبتها.

48. و پدید آمد مر ایشان را جزای بدیهای آنچه ورزیدند و کردند و گرد در آمد به ایشان جزای آنچه بودند به آن فسوس می کردند.

49. پس چون ببساید آدمی را گزندی، خواند ما را، باز چون بدهیم او را نیکوداشتی از ما، گوید: هراینه داده شدم آن را بر دانشی یعنی خدا دانست که من سزاوار آنم«1» نه که آن آزمایشی است که تا شکر گوید و یا طغیان و کفران پیش آرد و لیکن بیشتر ایشان نمی دانند.

50. بدرستی که گفت آن سخن را آنانی که بودند از پیش ایشان پس بی نیاز نکرد از ایشان آنچه بودند که می ورزیدند.

51. پس در رسید ایشان را جزای بدیهای آنچه ورزیدند، و آنانی

که ستم کردند به شرک از اینان، زودا که رسد ایشان را جزای بدیهای آنچه ورزیدند و نیستند ایشان عاجز یابندگان خدای را.

52. ا ندانستند نگه نکردند که خدای بگستراند روزی را مر آن را که خواهد و تنگ کند مر آن را که خواهد! بدرستی که در اینکه فراخی روزی و تنگی بر بندگان است هراینه نشانها مر گروهی را که می گروند.

53. بگو یا محمّد بندگان مرا، ای بندگان من؟ آنانی که گزاف کردند از حد درگذشتند بر تنهای خویش، نومید مشوید [592] از بخشایش خدای بدرستی که خدای بیامرزد گناهان را همه بدرستی که او، او آمرزگار است بخشاینده.

54. و بازگردید به دل به توبه به سوی پروردگار خویش و اسلام آرید و گردن نهید مرو را از پیش آن که آید شما را شکنجه باز نه [یاری] کرده شوید.

55. و پی روی کنید نیکوتر آنچه فرو آورده شد به سوی شما از پروردگار شما از پیش آن که آید شما را عذاب ناگاه و شما ندانید.

56. پیش از آن که گوید تنی عاصی، ای ارمانا بر آنچه سستی کردم در طاعت خدای؟ و بدرستی که بودم هراینه از جمله خواردارندگان طاعت را.

-----------------------------------

(1). م: «آنیم» صفحه : 398

57. یا گوید، آن تن عاصی: اگر بودی که خدای راه نمودی مرا، هراینه بودمی از جمله پرهیزکاران از کفر و معاصی.

58. یا گوید نفس عاصی آنگاه که بیند او عذاب را: اگر بودی مرا بازگردانیدنی به دنیا پس باشمی از جمله نیکوکاران.

59. آری، آمد ترا ای عاصی به نشانهای من رسولان و کتاب من، پس به دروغ داشتی آن را

و گردن کشی کردی از پذیرفتن آن و بودی از جمله ناگروندگان و ناسپاسان.

60. و در روز رستخیز بینی تو ای محمّد، یا ای مخاطب آنانی که دروغ گفتند بر خدای، و حال اینکه که رویهای ایشان سیاه است ا نیست در دوزخ جایگاهی مر گردن کشان را.

61. و برهاند خدای آنانی را که پرهیزیدند از کفر و معاصی به فیروزیهای خویش، نببساید نرسد ایشان را بدی [593] و نه ایشان اندوهگین شوند به فوت بهشت.

62. خدای آفریننده هر همه چیزی و او بر هر همه چیزی نگهبان است.

63. مر او راست کلیدهای بندگشایهای آسمانها و زمین، و آنانی که نگرویدند به نشانهای خدای، اینان ایشان زیان کارانند بهشت از دست دادگان.

64. بگو یا محمّد، ا پس جز از خدا را می فرمایید مرا که بپرستم ای نادانان!

65. و هراینه هراینه پیغام کرده شد به سوی تو و به سوی آنانی که بودند از پیش تو سوگند که: هراینه اگر انباز آری هراینه ناچیز شود کار تو و هراینه باشی تو از جمله زیان کاران.

66. نه که یک خدای را، پس بپرست و بس و باش تو از جمله سپاس دارندگان.

67. و نشناختند خدای را سزای شناخت او و زمین همه گرفته شده او و تحت تصرف او در روز رستخیز و اینکه آسمانها در نوردیده شدگانند به یمین او قوه او. پاکئ او و برتر از آنچه انباز همی آرند به وی.

68. و همان انگار که در دمیده شود در صور، پس بمرد آن که هر که در آسمانهاست و آن که هر که در زمین است مگر آن که یعنی اهل بهشت خواست

خدای، باز در دمیده شد در آن صور بار دیگر پس ناگاه در حال ایشان ایستادگان اند همی نگرند.

69. و روشن گشت زمین به روشنایی پروردگار خویش و نهان شد در دستها نامه اعمال و آمده شد و بیارند به پیغمبران و گواهان را یعنی کرام کاتبین [594] و گذارده شد در میان ایشان داوری به سزا و ایشان نه ستم کرده شوند. صفحه : 399

70. و داده شد به تمام هر تنی جزای آنچه کرد کرده بود و او داناتر است به آنچه همی کنند بندگان او.

71. و رانده شد شود آنانی که نگرویدند به سوی دوزخ گروه گروه تا چون آیند آن را، گشاده کرده شود درهای آن و گوید ایشان را نگه بانان آن دوزخ: ا نیامد شما را پیغامبرانی هم از شما که همی خوانند بر شما آیتها و نشانهای پروردگار شما و بیم همی کنند«1» شما را از رسیدن و دیدن روز شما که اینکه روزی است! گفتند گویند: آری؟ و لیکن سزا شد سخن عذاب بر ناگروندگان یعنی سخت بد و قضای بد در ما رسید.

72. گفته شد گویند: در آئید در درهای دوزخ جاویدان در آن پس چه بدا جایگاه گردن کشان.

73. و رانده شد شود آنانی که پرهیزیدند ترسیدند از پروردگار خویش به سوی بهشت گروه گروه بر تجائب تا چون آیند آن را و گشاده شود درهای آن بهشت و گوید ایشان را نگه بانان آن: درود و آفرین باد بر شما، خوش بودید شایسته بهشت، پس در آیید در آن جاویدان.

74. و گفتند: و گویند سپاس و ستایش مر خدای راست آنی که راست کرد ما را نوید خود را و داد

ما را میراث اینکه زمین بهشت را که جای می گیریم از بهشت هرجا که می خواهیم. پس چه نیکا مزد کار کنندگان.

75. و بینی یا محمّد فرشتگان را [595] گرد درآیندگان طواف کنندگان از گرد عرش بار خدای به پاکی یاد همی کنند به ستایش پروردگار خویش و گذارده شد شود داوری در میان ایشان به سزا و گفته شد شود سپاس و ستایش مر خدای راست پروردگار جهانان و جهانیان.

مؤمن (غافر)، مکّی، 85 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به حلم و ملک او.

2. که فرستادن اینکه نامه اینکه سوره یا قرآن از خداست خدای بی همتا دانا به همه چیزها.

3. آمرزنده گناه و پذیرنده بازگشت توبه تائبان، سخت عقوبت، خداوند افزونی و بی نیازی، نیست هیچ خدایی مگر او، به سوی اوست بازگشت همه.

-----------------------------------

(1). م: «کند» صفحه : 400

4. نه پیکار کند در آیتهای نشانهای خدای مگر آنانی که نگرویدند، پس مفریبدا ترا ای محمّد فاواگشتن ایشان در شهرها.

5. به دروغ داشت پیش از ایشان پیش از قوم تو ای محمّد گروه نوح نوح را و آن گروهان که بر پیغمبران بیرون آمدند از پس ایشان و آهنگ کرد و قصد کرد هر گروهی به پیغمبر خویش تا بگیرند«1» او را و باز دارند از گفتن حق. و پیکار کردند به سخن بیهوده تا بگردانند بلغزانند به آن راست و سزا را، پس گرفتم ایشان را به عقوبت، پس چگونه بود عقوبت من ایشان را اینها را همان است!

6. و همچنانت که گفتیم سزا شد سخن عذاب پروردگار تو بر آنانی که نگرویدند که ایشان اهل سزاواران آتش دوزخ.

7. آنانی که بر می دارند عرش بار خدای را

[596] و آن که هست گرد او از کروبیان و روحانیان به پاکی یاد می کنند به ستایش پروردگار خویش و می گروند [گر] ویده می باشند به او و آمرزش می خواهند مر آنانی را که گرویدند، پروردگار ما؟ فراخ فرا رسیدی هر همه چیزی را از جهت بخشایش و دانش، پس بیامرز مر آنانی را که بازگشتند از شرک و معاصی و پی روی کردند راه ترا و برهان ترا و نگاه دار ایشان را از عذاب آتش بزرگ.

8. ای پروردگار ما؟ و درآر ایشان را در بهشتهای باشیدنی آنی که وعده کردی ایشان را و آنی را که بسامان شد و شایسته به ایمان و طاعت از پدران ایشان و از جفتان ایشان و از فرزندان ایشان، بدرستی که تو، تو بی همتا درست کار و درست گفتار.

9. و نگاه دار ایشان را از جزای بدیها، و هر که را نگاه داری از جزای بدیها در آن روز، پس بدرستی که بخشیدی او را و آنت آن فیروزی بزرگ.

10. بدرستی که آنانی که نگرویدند آواز داده می شوند در دوزخ که، هراینه خشم خدای شما را بزرگتر است از خشم شما تنهای خویش را خویشتن را چون خوانده می شوید آنگاه که خوانده می شدید به سوی گرویدن پس کافر می بودید نمی گرویدید.

11. گفتند کافران گویند: ای پروردگار ما؟ بمیرانیدی ما را دوبار یک بار که مرده بودیم و یک بار به وقت اجل و زنده کردی ما را دو بار یک بار در رحم مادر و یک بار در روز قیامت، پس اقرار دادیم به گناهان خویش، پس هیچ هست به سوی بیرون شدن ازین دوزخ از هیچ راهی!

12. جواب آید که

آنتان عذاب شما را؟ به اینکه که شأن اینکه است که چون خوانده شدی خدای تنها او در دار دنیا به یگانگی، نگرویدید و اگر انباز آوردندی آورده شدی به او، بگروید [ید]، [597] پس داوری و فرمان به تأیید عذاب مر خدای راست بلند و برتر از همه چیز بزرگوار.

-----------------------------------

(1). م: «بگیرید» صفحه : 401

13. او آنی است فرا می نماید شما را نشانهای خویش را و فرو می آرد برای شما از آسمان روزی، و پند نگیرد به آیتهای خدای مگر آن که بازگردد به دل به حق.

14. پس بخوانید خدای را به یگانگی ویژه کنندگان برای او کیش اسلام را و اگر چه دشوار دارد و راضی نشود ناگروندگان.

15. بردارنده پایه گاههای درجه ها بندگان خداوند عرش، می فرستد روح معرفت یا قرآن یا وحی یا جبرئیل را از فرمان خویش بر آن که خواهد از بندگان خویش تا بیم کند در روز فراهم رسیدن.

16. روزی که ایشان بیرون آیندگانند از گور و عرصات، پوشیده نشود بر خدای از ایشان هیچ چیزی، پس ندا کنند که، مر کراست پادشاهی امروز! خلق جواب دهند که، مر خدای راست یگانه شکننده کامها بسیار پادشاهی او را.

17. امروز پاداشت داده شود هر تنی برّه او فاجره به آنچه ورزید ورزیده و کرده بود نه ستمی از خدای امروز بر کسی، بدرستی که خدای زود شمار است.

18. و بیم کن یا محمّد ایشان را از عذاب روز نزدیک خطّه و آن روز قیامت است؟ آنگاه که دلها نزدیک گلوها رسیده باشد از هول آن روز اندوهگینان مغمومین. نیست مر ستمکاران را به شرک

هیچ خویشی دلسوزی و نه هیچ خواهشگری که فرمان برده شود.

19. همی داند کاست کاری چشمها را دزدیده نگریستن شما را به حرام و آنچه بپوشاند سینه ها دلها از اندیشنها.

20. و خدای داوری کند به سزا و راست هم درین هم در آن جهان و آنانی که همی خوانند خدای ایشان [را] از فرود او داوری نکنند و نتوانند کرد به هیچ چیز نه درین جهان و نه در آن جهان، بدرستی که خدای او شنواست گفتار بندگان را بینا به کردار ایشان.

21. ا [و] نرفتند مشرکان مکّه در روی زمین، پس تا نگه کنند ببینند [598] که چگونه بود سر انجام آنانی که ... از پیش ایشان.

بودند ایشان سخت تر از ایشان از جهت نیرو و از جهت نشانها در زمین به عمارت، پس گرفت ایشان را خدای به گناهان ایشان و نبود مر ایشان را از عذاب خدای هیچ نگاه دارنده.

22. آنت عذاب ایشان را به سبب اینکه ایشان بود که می آمد ایشان را پیغمبران ایشان به آن روشنان از معجزه و حجّت و کتاب پس نگرویدند پس گرفت ایشان را خدای، بدرستی که او نیرومند است سخت عقوبت.

23. و هراینه هراینه فرستادیم موسی را به نشانهای به آیتها خویش و حجّتی پیدا و هویدا چون عصا و ید بیضا.

24. به سوی فرعون جبّار و هامان مکار و قارون خاکسار، پس گفتند که اینکه موسی جادویی است دروغ گوی. صفحه : 402

25. پس چون آمد ایشان را موسی به سزا و درست از نزد ما، گفتند فرعون و قوم او: بکشید پسران آنانی را که گرویدند با او یعنی موسی و زنده گذارید برای خدمت زنان ایشان

را و نیست و نبود سگالش بد ناگروندگان مگر در گمراهی.

26. و گفت فرعون: بگذارید مرا که بکشم موسی را و بخواند او پروردگار خود را هراینه من می ترسم که بگرداند کیش شما را یا آشکارا کند در زمین مصر تباهی را.

27. و گفت موسی: بدرستی که من پناه گرفتم به پروردگار خویش و پروردگار شما از هر گردن کشی که نمی گرود به روز شمار یعنی روز قیامت. [599]

28. و گفت مردی گرونده آن حزقیل بود از کسان فرعون که می پوشید گرویدن خویش را از فرعون: ا می کشید مردی را موسی را که می گوید پروردگار من خداست و بدرستی که آمد آورد شما را به روشنان از معجزه ها از پروردگار شما! و اگر باشد دروغ گوی پس برو بود دروغ و بال او و اگر باشد راست گوی فرا رسد شما را برخی آنچه وعده همی کند شما را، بدرستی که خدای راه ننماید آنی را که او گزاف کار است و از اندازه گذرنده دروغ گوی.

29. ای گروه؟ مر شما راست پادشاهی، امروز به آیندگان و غلبه کنندگان بر بنی اسرائیل در زمین مصر پس که یاری کند ما را از عذاب خدای اگر آید ما را آن عذاب! گفت فرعون که: نمی نمایم شما را مگر آنچه صواب می بینم و نه راه می نمایم شما را مگر راه راستی و صواب کاری.

30. و گفت آنی که گروید گرویده بود یعنی جبرئیل: ای گروه؟ که من همی ترسم بر شما از مانند عذاب روز آن گروهان که بر پیغمبران برون آمدند.

31. مانند جزای عادت گروه نوح و طوفان و عادت عاد قوم هود به باد صرصر و عادت

ثمود قوم صالح به صاعقه و آنانی که بودند از پس ایشان. و نیست خدای که خواهد ستمی مر بندگان را«1» بندگان خود را.

32. و ای گروه من هراینه من می ترسم بر شما روز آواز دادن اسرافیل.

33. روزی که بازگردید روی گردانندگان، نیست مر شما را از عذاب خدای هیچ نگاه دارنده و هر که را گمراه کند خدای، پس نیست مرو را هیچ راه نماینده.

-----------------------------------

(1). بندگارا- بندگان را صفحه : 403

34. و هراینه هراینه آمد آورد شما را [600] یوسف بن یعقوب از پیش به روشنان، پس همیشه بودید در گمانی از آنچه آید آورد شما را به آن تا چون بمرد آن یوسف گفتید به گمان خود که هرگز نفرستد خدای از پس او پیغمبری. همچنانت گمراه کند خدای آنی را که او گزاف کار است از اندازه گذرنده به گمان شونده.

35. آنانی که پیکار همی کنند در نشانهای خدای به بی حجّتی که آمد آمده بود ایشان را، چه بزرگ شد از جهت خشم و دشمنی نزد خدای و نزد آنانی که گرویدند چون فرشتگان و جز ایشان همچنانت مهر می نهد خدای بر هر دلی بزرگ منشی گردن کشی.

36. و گفت فرعون مر وزیر خویش را که، ای هامان؟ بر آر برای من کوشکی تا مگر من برسم آن درها را و راهها را.

37. درهای و راههای آسمانها را پس نگه کنم و بنگرم به سوی خدای موسی و بدرستی که من هراینه می پندارم او را گمان می برم او را دروغ گوی. و همچنانت آراسته کرده شد مر فرعون را بدی کردار او و گردانیده شد از آن راه راست و نیست و نبود سگالش بد فرعون

مگر در هلاکی و نیستی.

38. و گفت آنی که گروید گرویده بود یعنی جبرئیل: ای گروه من؟ پی روی کنید مرا، نمایم شما را راه راستی.

39. ای گروه من؟ بدرستی که اینکه زندگانی فرودتر و نزدیکتر برخورداری است فانی و بدرستی که آن جهان واپسین او سرای آرام است.

40. هر که کند بدئ، پس پاداشت داده نشود مگر مانند آن را و هر که کند کار شایسته از مردی یا زنی و او [601] گرونده است باشد پس اینان درآیند در بهشت، روزی داده شوند در آن بهشت به بی شمار.

41. و ای گروه من؟ چیست مرا که می خوانم شما را به سوی رستگاری و می خوانید مرا به سوی آتش به عملی که موجب آتش است!

42. می خوانید مرا تا نگروم کافر شوم به خدای و انباز آرم به او آنچه را که نیست مرا به آن دانشی و من همی خوانم شما را به سوی خدای بی همتا آمرزگار.

43. حقّا که آنچه می خوانید مرا به سوی آن، نیست نرسد مرو را خواندنی به سوی خود در اینکه جهان و نه در آن جهان و حقّا که بازگشت ما به سوی خداست و حقا که گزاف کاران ایشان خداوندان سزاواران آتش دوزخ اند. صفحه : 404

44. پس زودا که یاد کنید آنچه می گویم مر شما را از پند و نصیحت و همی بازگذارم کار خود را به سوی خدا بدرستی که خدای بیناست به حال بندگان خویش.

45. پس نگاه داشت او را خدای از بدیهای آنچه سگالیدند و گرد در آمد در رسید و فرو آمد به گروه فرعون بدئ بترین شکنجه عذاب.

46. آتش دوزخ نموده می شوند ایشان بر آن آتش

یعنی سوخته می شوند به آن بامداد و شبانگاه، و روزی که برخیزد رستخیز، گویند: در آیید درآرید ای ملائکه ای گروه فرعون را در سخت ترین عذاب.

47. و چون و یاد کن وقتی را که پیکار می کنند و حجت می گویند در آتش، پس گوید سستان و فرومایگان مر آنانی را که گردن کشی کردند یعنی قاده خویش را: که ما بودیم در دار دنیا مر شما را پی روان، پس هیچ هستید شما بی نیازکنندگان دور کنندگان از ما بخشی و برخی را از عذاب آتش.

48. گفت گویند آنانی که گردن کشی کردند: [602] که ما همه در آن آتشیم و درین دوزخ گرفتاریم بدرستی که خدای هراینه اینکه حکم کرد و داوری در میان بندگان.

49. و گفت گویند آنانی که باشند در آتش مر نگه بانان دوزخ را که، بخوانید پروردگار خویش را که سبک کند از ما یک روزی برخی از اینکه عذاب.

50. گفتند گویند خازنان دوزخ: ا و نبود که می آمد می آورد شما را پیغمبران شما به روشنان را از حجّتها و معجزه ها! گفتند گویند: آری، گفتند گویند خازنان: پس بخوانید شما ما اینکه دلیری نداریم، و نیست و نبود خواندن کافران ناگروندگان مگر در گمراهی.

51. بدرستی که ما هراینه یاری کنیم فرستادگان خود را و آنانی که گرویدند در اینکه زندگانی فروتر نزدیکتر، و روزی که برخیزد گواهان و بایستد.

52. روزی که سود ندارد ستمکاران را پوزش ایشان و مر ایشان راست نفرین و دوری از رحمت خدای و مر ایشان راست بدئ عذاب آن سرای دوزخ جاویدان.

53. و هراینه دادیم موسی را نمودن راه راست و میراث دادیم پسران فرزندان یعقوب نامه را توریه و انجیل.

54.

برای راه نمودنی و برای پندی مر خداوندان خردها را.

55. پس شکیبایی کن بر تکذیب کافران بدرستی که نوید خدای به هلاک ایشان و نصرت زیشان راست و درست است و آمرزش خواه مر گناهت را و به پاکی یاد کن به ستایش پروردگارت به شبانگاه و بامداد. صفحه : 405

56. بدرستی که آنانی که پیکار می کنند در آیتهای خدای به بی حجّتی و دانشی که آمد ایشان را آن حجّت، نیست در سینه های دلهای ایشان مگر بزرگ منشی، نیستند ایشان هراینه رسندگان آن پس پناه خواه به خدای که او، او شنواست دعای ترا بیناست به احوال تو.

57. هراینه آفریدن آسمانها [603] و زمین بزرگتر است از آفریدن مردمان و لیکن دریاب که بیشتر مردمان نمی دانند.

58. و برابر نشود نابینا یعنی بدکار و بینا یعنی نیکوکار و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها و نه بدکار، اندکی اندک پند همی گیرید«1».

59. بدرستی که رستخیز هراینه آینده و آمدنی است نه هیچ گمانی درو و لیکن دریاب که بیشتر مردمان نمی گروند بدان.

60. و گفت پروردگار شما: بخوانید مرا پاسخ دهم شما را، بدرستی که آنانی که گردن کشی همی کنند از پرستیدن من توحید و عبادت من، زودا که درآیند در دوزخ خواران.

61. خدای آنی است که گردانید شما را برای [شما] شب را تا بیارامید در آن و روز را گردانید روشن و بیننده درو مردم. بدرستی که خدای هراینه خداوند افزونی و نیکویی است بر مردمان و لیکن دریاب که بیشتر مردمان سپاس نمی دارند.

62. آنتان خدای پروردگار شماست آفریننده هر همه چیزی، نه هیچ خدایی مگر او پس چگونه و به چه شبهت گردانده

می شوید ازو!

63. همچنانت گردانیده می شود آنانی که بودند به آیتهای خدای از دلائل و حجج قرآن انکار می کنند.

64. خدای آنی است که گردانید شما را برای [شما] اینکه زمین را آرامگاهی و آسمان را برآورده و برافراشته و بنگارید شما را پس نیکو کرد صورتهای شما را و روزی داد شما را از پاکها و خوشها، آنتان خدای پروردگار شماست پس بسیار خیر است خدای پروردگار جهانیان.

65. او [604] زنده است همیشه نه هیچ خدایی مگر او پس بخوانید او را به یگانگی ویژه کنندگان برای او کیش را و دعا را، سپاس و ستایش مر خدای راست پروردگار جهانیان.

-----------------------------------

(1). م: «پند همی گیرند» صفحه : 406

66. بگو یا محمّد، بدرستی که من بازداشته شدم ازین که بپرستم آنانی را که همی خوانید از فرود خدای، چون آمد مرا روشنان از حجّتها از پروردگار من و فرموده شدم که فرمان برم مر پروردگار جهانیان را.

67. او آنی است که آفرید شما را از خاک یعنی آدم، باز پس از آب پشت، باز پس از خون بسته، باز بیرون همی آرد شما را از رحم، کودکی خرد باز پس تا برسید نیروهای قوّت و بلاغت خویش را باز پس تا باشید پیران. و از شماست آن کس که جان او ستانده شود از پیش یعنی پیش از قوّت و پیری و تا برسید هنگام زده را نام برده و تا مگر شما خردمند شوید دریابید.

68. او آنی که زنده همی کند و همی میراند، پس چون خواهد که گذارد او کاری را پس هراینه که می گوید مر آن را باش، پس همی باشد چنانکه او خواهد.

69. ا ندیدی و ننگریستی

به سوی آنانی که پیکار می کنند در آیتهای خدای یعنی قرآن چگونه و به کدام شبهت گردانده می شوند!

70. آنانی که به دروغ داشتند به نامه را یعنی قرآن را و به آنچه فرستادیم به آن فرستادگان خود را یعنی کتابهای دیگر را، پس زودا که دانند جزای خویش را.

71. چون آنگاه که گردن بندها در گردنهای ایشان کرده باشند و زنجیرها بر روی کشیده شوند.

72. در آب گرم و سوزان باز پس در آتش سوزانیده شوند.

73. باز گفته شود مر ایشان را: کو کجااند آنها که آنچه بودید تا فریاد رسند شما [را] امروز انباز می آوردید و می پرستیدید آنها را.

74. از فرود خدای. گویند گم شدند و غائب از ما [605] نه که دانستیم که نبودیم که می خواندیم در دار دنیا از پیش چیزی را، همچنانت گمراه کند خدای ناگروندگان را.

75. آنتان عذاب شما را به سبب آنچه بودید که شادی همی کردید در روی زمین به ناراست و [نا] درست به کفر و شرک و به آنچه بودید که سخت شادی همی کردید از اندازه بیرون.

76. در آیید در درهای درکها دوزخ، جاویدان در آن دوزخ، پس چه بدا جایگاه گردن کشان یعنی دوزخ.

77. پس به شکیب باش یا محمّد بدرستی که وعده نوید خدای راست است و درست، پس اگر فرا نمایم ترا هراینه برخی از آنچه وعده همی کنیم ایشان را از عذاب قتل و اسیر در روز بدر یا فراستانیم روح ترا تمام پس به سوی ما بازگردانیده شوید در روز قیامت. صفحه : 407

78. و هراینه هراینه فرستادیم پیغمبران را از پیش تو ای محمّد از ایشان است آن کسی که

گفتیم قصه کردیم ازو بر تو و از ایشان است آن کسی که نگفتیم قصه نکردیم ازو بر تو و نبود مر هیچ فرستاده را توانائی آن که بیارد بیارد به نشانی را حجّتی را، مگر به دستوری خدای، پس چون آید فرمان خدای به عذاب، گذارده شود به راست و درست و زیان کار شود آنجات در آنگاه تبه کاران معاندان.

79. خدای آنی که گردانید آفرید برای شما چهارپایان شتران را تا بر نشینید از آن و از آن همی خورید چون گوشت و شیر.

80. و مر شما راست در آن سودمندیها و تا برسید بر آن نیازی مرادی را در سینه های دلها شما باشد چون از جایی به جایی شدن و بر آن چهارپایان و بر کشتیها برداشته همی شوید در دریا و بیابان.

81. و فرا می نماید شما را نشانهای خویش و نعمتهای خویش را، پس کدام نشانهای و نعمتها و حجتها خدای را انکار همی کنید!

82. ا پس نرفتند [606] در روی، زمین پس نگه کنند و بینند که چگونه بود سر انجام آنانی که بودند از پیش ایشان. بودند بیشتر از ایشان و سخت تر از جهت نیرو و نشانها در زمین به عمارت، پس بی نیاز نکرد از ایشان آنچه بودند که می ورزیدند و می ساختند.

83. پس چون آمد آورد ایشان را پیغمبران ایشان به روشنان را از دلائل و معجزات، شادی کردند یعنی پسنده کردند به آنچه بود نزد ایشان از دانش فلاسفه و یونانیان و دهرتان«1» و گرد در آمد به ایشان آنچه بودند به آن که فسوس می کردند.

84. پس چون دیدند سختی عذاب ما را، گفتند: گرویدیم به خدای تنها به یگانگی او و کافر

شدیم به آن چه بودیم به او انباز آرندگان.

85. پس نبود سود دارد ایشان را گرویدن ایشان، چون آنگاه که دیدند سختی عذاب ما را. نهاد عادت و طریقه خدای آنی که هراینه گذشت آن طریقه در بندگان او و زیان کار شد آنجات آنگاه که عذاب خدای در رسید ناگروندگان.

فصّلت، مکّی، 54 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. حم ّ، ما هو کائن.

2. اینکه کتاب یا اینکه سوره فرستادن ای است فرستاده ای است از خدای مهربان بخشاینده.

3. اینکه قرآن یا اینکه سوره نامه ای است که جدا کرده شد آیتهای او به حلال و حرام نبئ تازی مر گروهی را که دانند لغت عرب را و دریابند.

4. مژده دهنده و بیم کننده، پس روی گردانید برگشت از سماع و قبول اینکه قرآن بیشتر ایشان، پس ایشان فرا نمی شنوند قرآن را. [607]

-----------------------------------

(1). ش: «دهریان» صفحه : 408

5. و گفتند کافران مکّه، که دلهای ما در پوششهاست از آنچه تو می خوانی ما را به سوی آن و در گوشهای ماست گرانئ و کرّی و از میان ما و میان تو است پرده که ما ترا نمی بینیم، پس تو کار خویش می کن که ما کار خویش کنندگانیم.

6. بگو یا محمّد، هراینه که من آدمی ام مانند همچو شما پیغام کرده می شود به سوی من که، خدای شما یک خدایی است یگانه، پس راست بایستید به سوی گرویدن او و آمرزش خواهید ازو، و وای و واویلا و عذاب سخت مر آن انباز گویندگان راست.

7. آنانی که نمی دهند زکوه نفس را و آن کلمه شهادت است و ایشان به آن جهان بازپسین، ایشان ناگروندگانند.

8. بدرستی که آنانی که گرویدند و

کردند شایسته ها را از کارها، مر ایشان راست مزدی نابریده مزدی بی نهایت در بهشت.

9. بگو: ا شما هراینه کافر همی شوید یعنی چگونه از دلتان برآید که کافر شوید به آن خدایی که آفرید اینکه زمین را در دو روز یکشنبه و دوشنبه و همی کنید و می گویید او را همتایان چون بتان! او پروردگار جهانیان است.

10. و کرد و آفرید در آن زمین کوههای بیخ آور و استوار از زبر آن زمین و برکت کرد و خیر بسیار نهاد در آن کوهها و اندازه کرد در آن زمین قوّتهای آن در چهار از روزها، برابر مر خواهندگان را پرسندگان را.

11. باز پس قصد کرد و متوجه شد به سوی آفریدن آسمان و او دودی است بخاری بود، پس گفت خدای مر آن را و مر زمین را: بیایید بباشید خواهان یا ناخواهان. گفتند آسمان و زمین: آمدیم ببودیم فرمان بران.

12. پس بیافرید ایشان را هفت از آسمانها در [608] دو روز پنجشنبه و پیغام کرد در هر آسمانی فرمان آن را و آراسته کردیم آسمان را نزدیکتر و فروتر به چراغها چون ستارگان و نگاه داشتیم نگاه داشتنی، آنت اندازه کردن آفریدن و آراستن و فرمودن و نگاه داشتن بی همتا دانا.

13. پس اگر روی گردانند برگردند از توحید و پند، پس بگو ای محمّد که، بیم کردم شما را از عذابی سخت مانند عذاب سخت عاد قوم هود علیه السّلام و ثمود قوم صالح علیه السلام.

14. چون آمد ایشان را پیغامبران از پیش ایشان و از پس ایشان که، مپرستید مگر خدای را، گفتند: که اگر خواستی پروردگار ما که رسول فرستادی، هراینه فرو فرستادی

فرشتگانی را پس ما به آنچه فرستاده شدید به آن ناگروندگانیم. صفحه : 409

15. پس امّا عادیان قوم هود، پس گردن کشی کردند در زمین به ناسزا و ناراست و گفتند: کیست سخت تر از ما از جهت نیرو!

ا و نگه نکردند«1» و ندیدند که خدای آن خدایی است که آفرید ایشان را او سخت تر است از ایشان از جهت نیرو! و بودند به نشانهای ما که انکار می کنند می کردند.

16. پس فرستادیم بر ایشان بادی سرد سرد در روزهای شومان و بدبختان تا بچشانیم ایشان را عذاب رسوایی خواری را در اینکه زندگانی نزدیکتر و فروتر و هراینه عذاب آن جهان بازپسین رسواتر و ایشان یاری کرده نمی شوند.

17. و امّا قوم صالح، پس راه نمودیم ایشان را باز خواندیم ایشان را با حق، پس دوست داشتند برگزیدند نابینایی و کوری را بر راه راست پس گرفت ایشان را بانگ رسنده و کوبنده عذاب خوار کننده خواری [609] به آنچه بودند که می ورزیدند و می کردند.

18. و رهانیدیم آنانی را که گرویدند و بودند که می پرهیزیدند از کفر و معاصی.

19. و روزی که برانگیخته شود دشمنان خدای به سوی آتش دوزخ، پس ایشان بازداشته شوند تا اوّل و آخر جمع آیند.

20. تا چون آید آن را به دوزخ و به قیامت گواهی دهد بر ایشان شنوایی گوش ایشان و بیناییهای و چشمها ایشان و پوستهای هفت اندام ایشان به آنچه بودند که همی کردند.

21. و گویند مر پوستهای خویش را، چرا گواهی دادید بر ما! گویند ما از خویشتن نگفتیم بل که به سخن آورد ما را خدای آن خدایی که به سخن آورد هر چیز را سخن گوی و او

آفرید شما را نخستین بار و به سوی او بازگردانده شوید در روز قیامت.

22. و نبودید و نتوانستید که پنهان شوید از اعضای خویش ازین که گواهی دهد بر شما شنوایی گوش شما و نه بیناییهای چشمهای شما و نه پوستهای اندامهای شما و لیکن دریاب پنداشتید که خدای نمی داند بسیاری را از آنچه می کنید همی کردید.

23. و آنتان گمان اندیشه شما آنی که گمان بردید اندیشه کردید به پروردگار خویش، هلاک کرد شما را آن گمان پس گشتید از جمله زیان کاران.

24. پس اگر صبر شکیب کنید، پس آتش جایگاه است مر ایشان را و اگر بازگشتن خواهند به آشتی به دار دنیا پس نیستند ایشان از جمله بازگردانیدگان به آشتی به دار دنیا.

-----------------------------------

(1). م: «نه نگه نکردند» صفحه : 410

25. و برانگیختیم و گماشتیم ایشان را مشرکان مکّه را یاران بد، پس آراستند برای ایشان آنچه در پیش ایشان است از زینت دنیا و آنچه در پس ایشان است از آخرت و [610] سزا شد و واجب بر ایشان گفتار وعید و عذاب در گروهانی که گذشت از پیش ایشان از پریان و آدمیان، بدرستی که ایشان بودند زیان کاران.

26. و گفت آنانی که نگرویدند، نشنوید مر اینکه نبی را و بیهوده و شغبی و لغطی گویید در آن تا مگر شما به آیید و بر وی غلبه کنید.

27. پس هراینه بچشانیم آنانی را که نگرویدند عذابی سخت و هراینه که پاداشت دهیم ایشان را بدتر از آنچه بودند که همی کردند.

28. آنت پاداشت و سزای دشمنان خداست و آن آتش است مر ایشان راست در آن سرای جاویدی پاداشتی به آنچه بودند به آیتهای نشانها ما

که انکار همی کردند و از خود دور [کردند].

29. و گفت یعنی گوید آنانی که نگرویدند: پروردگار ما؟ بنمای ما را آن دو کس را که گمراه کردند ما را از گروه پریان و آدمیان یعنی ابلیس و قابیل که تا گردانیم و درآریم ایشان دو را در زیر پایهای خویش تا باشند آن دو از جمله فروتران در درکات دوزخ.

30. بدرستی که آنانی که گفتند که پروردگار ما خداست پس راست باستادند بر اینکه قرار فرود آید بر ایشان فرشتگان، به در مرگ، که مترسید از آینده و اندوهگین مشوید از گذشته و با مژده باشید به آن بهشت آنی که بودید که وعده کرده می شدید به آن.

31. ما دوستان شماییم در اینکه زندگانی نزدیکتر و فروتر و در آن جهان بازپسین و مر شما راست در آن بهشت آنچه آرزو کند تنهای دلهای شما و مر شما راست در آن بهشت آنچه همی خواهید شما.

32. روزی فرو آیندگان و حاضری از خدای آمرزگاری بخشاینده.

33. و که نیکوتر است از جهت گفتار از آنی که خواند به سوی خدای و کرد کاری شایسته و گفت که من از جمله مسلمانانم و گردن نهندگان! [611]

34. و نه برابر شود و یکسان نیکی و نه بدی، بازدار به آن خصلت که آن خصلت نیکوتر است پس آنگاه که تو چنین کنی آنی که در میان تو است و میان او دشمنی گویی همانا که او دوستی است خویش مهربان دلسوز.

35. و داده نشود الهام آن خصلت را مگر آنانی که شکیبایی کردند و داده نشود الهام آن خصلت را مگر خداوند بهره ثوابی بزرگ. صفحه : 411

36. و

اگر بشوراند ترا از دیو شورانیدنی پس پناه بازداشت خواه به خدای، که او، او شنواست دانا.

37. و از نشانی هستی و قدرت اوست شب و روز و آفتاب و ماه، سجده مکنید مر آفتاب را و نه مر ماه را زیرا که مردم مسخر و مقهور اواند و سجده کنید مر خدای را آن خدایی که آفرید آن ها را اگر هستید که او را همی پرستید.

38. پس اگر گردن کشی کنند کافران پس آنانی که نزد پروردگار تواند به پاکی یاد می کنند نماز می کنند چون فرشتگان مرو را به شب و روز و ایشان بستوه نشوند و سیر بر نیایند از عبادت.

39. و از نشای«1» قدرت هستی اوست که تو همی بینی تو اینکه زمین را پژمرده هامده میته، پس چون بفرستیم فرو آریم بر آن زمین آب باران را بجنبد آن زمین و بردمد بدرستی که آن خدایی که زنده کرد آن زمین مرده هراینه زنده کننده مردگان است بدرستی که او بر هر چیزی که خواهد که کند تواناست.

40. بدرستی که آنانی که می گردند و می پیچند در آیتهای ما، پوشیده و پنهان نباشند بر ما، ا پس آنی که انداخته شود در آتش بهتر است یا آنی که آید بی ترس [612] در روز رستخیز چون مؤمن! تهدید است بکنید آنچه خواهید بدرستی که او به آنچه همی کنید بیناست.

41. بدرستی که آنانی که نگرویدند به اینکه قرآن چون آمد ایشان را و بدرستی که اینکه هراینه نامه ای است شکوه مند.

42. نیاید او را نادرستی و نابکاری از پیش ... و نه از پسش فرستادنی سخن فرستاده شده از خدای درست کار و درست گفتار ستوده.

43. گفته

نمی شود ترا نمی گویند ترا اینکه کافران به تکذیب و انکار مگر آنچه بدرستی که گفته شد مر پیغامبران را که بودند از پیش تو، بدرستی که پروردگار تو هراینه خداوند آمرزش است و خداوند عذاب دردناک.

44. و اگر گردانیدیمی او را قرآنی به لغت عجم غیر زبان عرب، هراینه گفتندی کافران. چرا از هم جدا کرده نشد و روشن آیتهای او به لغت عرب ا قرآن عجمی و رسول عربی بگو محمّد اینکه قرآن مر آنانی را که گرویدند راه نمودنی است و تندرستی دلها از مرض گمان و آنانی که نمی گروند در گوشهای ایشان است گرانئ و اینکه قرآن بر ایشان پوشیده است اینان آواز داده می شوند«2» و خوانده می شوند از جایگاهی دور.

-----------------------------------

(1). م: در برابر «آیاته» به معنی «نشان» [.....]

(2). م: «آواز داده می شود» صفحه : 412

45. و هراینه دادیم موسی را آن نامه را یعنی توریت پس اختلاف کرده شد و ناسازی در آن نامه، و اگر نه بودی سخن که پیش رفت از پروردگار تو آنکه حرمت ترا عذاب نفرستد«1» هراینه گذارده شدی داوری در میان ایشان به هلاکت و بدرستی که ایشان هراینه در گمانی اند از آن قرآن به گمان آرنده از خدای و رسول و قیامت.

46. هر که کند کار شایسته پس نفع«2» آن مر تن او راست و هر که بدی کند پس بروست مضرّت آن بدی و نیست پروردگار تو هراینه ستمکار مر بندگان را.

47. به سوی او بازگردانیده شود دانش [613] روز رستخیز و بیرون نیاید هیچ میوه از غلافهای خویش و بار برنگیرد هیچ ماده و بار ننهد مگر به دانش او که او داند

که کی برگیرد و کی بنهد. و روزی که خواند خدای ایشان را که کجااند انبازان من، گفتند که گفتیم آگاهانیدیم ترا که نیست از ما هیچ گواهی دهنده بر آن که ترا انباز بوده.

48. و گم شود و غائب از ایشان آنچه بودند که می خواندند به خدایی از پیش و دانند به یقین که نیست مر ایشان را هیچ گریز جای از عذاب.

49. بستوه نشود و سیر بر نیاید مردم از خواندن و خواستن نیکی یعنی نعمت و صحت و عافیت و سلامت و اگر ببساید رسد او را بدی، پس نومید است سخت نومید.

50. و اگر بچشانیم او را بخشایشی نعمتی از ما از پس گزندی که رسید ببسود او را، هراینه گوید اینکه مراست و گوید نمی پندارم روز رستخیز را و اینکه صفت بودنی کافر و منافق است و هراینه اگر بازگردانده شوم به سوی پروردگار من، بدرستی که مراست نزد [او] هراینه نیکوتر ازین پس هراینه بیاگاهانیم آنانی را که نگرویدند به آنچه کردند و هراینه بچشانیم ایشان را از عذابی سخت.

51. و چون نیکوداشتی کنیم بر مردم به نعمتی، روی گرداند از ما و طاعت ما و دور شود به دل به سوی خویش و چون ببساید رسد او را بدی، پس خداوند خواندنی و خواستنی است بسیار و پهن و فراخ.

52. بگو: ا هیچ دیدید اگر دیدید خبر کنید اگر باشد اینکه قرآن از نزد خدای باز نگرویدید پس کافر شوید شما به آن، کیست گمراه تر از آنی که او در خلاف است و ناسازی دور!

53. زودا که نماییم ایشان را نشانهای خویش را در کناره های جهان [614] و

در تنهای ایشان تا پیدا شود و روشن مر ایشان را که او دین اسلام راست است و درست است. ا و نبود بسنده پروردگار تو که او بر هر چیزی از کردار خلق گواه است و آگاه.

-----------------------------------

(1). م: «بفرستد»

(2). م: «مع» صفحه : 413

54. بدان بدرستی که ایشان کافران در گمانی اند از دیدار پروردگار خویش. بدان بدرستی که او به هر همه چیزی داناست فرارسنده.

شوری، مکّی، 53 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. حرب، حلیم، معاویه، مجید.

2. علی، علیم، سیادت مهدی، سمیع، قدر عیسی، قدیر.

3. همچنانت پیغام پیغام همی دهد به سوی تو و سوی آنانی که بودند از پیش تو از پیغمبران خدای بی همتا راست کار و درست گفتار.

4. مرو راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است از خلق و عجائب و او بلند قدرست و برتر از همه چیزها بزرگ است و بزرگوار.

5. همی خواهد خواهست بود، نزدیک است که آسمانها که بشکافند از ترس گناهان اهل زمین یا «1» از عظمت خدای از زبر خویش ایشان و فرشتگان به پاکی یاد می کنند به ستایش پروردگار خویش و آمرزش می خواهند مر آنی را که در زمین اند یعنی مؤمنان را. بدان بدرستی که خدای او آمرزگار است بخشاینده.

6. و آنانی که فراگرفتند از فرود او دوستانی یعنی معبودانی خدای نگه بان است بر ایشان و نیستی تو بر ایشان هراینه نگاه بان.

7. و همچنانت پیغام کردیم به سوی تو نبئ تازی تا بیم کنی اهل مکّه را اصل دهها را و آن کسانی که گرداگرد آن مکّه اند [615] و بیم کنی از روز فراهم آوردن و آن روز قیامت است نه جای گمانی در آن روز گروهی از ایشان

است در بهشت و گروهی از ایشان است در دوزخ سوزان.

8. و اگر خواستی خدای هراینه گردانیدی ایشان را بل گروهی بر یکی دین و لیکن درآرد آن را که خواهد در بخشایش دین خویش، و ستمکاران نیست مر ایشان را هیچ دوستی و نه از هیچ یاری گری.

9. یا فرا گرفتند از فرود او دوستانی یعنی معبودانی، پس خدای او دوست است و معبود مؤمنان به سزا و او زنده کند مردگان را و او بر هر چیزی که صحت مقدوری دارد تواناست.

-----------------------------------

(1). م: «با» صفحه : 414

10. و آنچه اختلاف کردید و نسازید در آن از چیزی پس داوری او به سوی خداست آنتان خدای پروردگار من است برو کار بازگذاشتم و به سوی او بازگردم.

11. هست کننده آفریننده آسمانها و زمین، گردانید برای شما از تنهای شما جفتانی و از چهارپایان جفتانی گوناگون می آفریند شما را و پیش می کند درو در آن آفرینش، نیست مانند او چیزی و او شنواست به گفتار خلق بیناست به احوال خلق.

12. مرو راست کلیدهای آسمانها و زمین همی گستراند و فراخ همی کند روزی مر آن را که خواهد و تنگ کند بر آن که خواهد بدرستی که او به هر چیزی از مصالح خلق داناست.

13. پیدا کرد بیان کرد برای شما از دین و شریعت آنچه اندرز کرد فرمود به آن نوح را و آن چه پیغام کردیم به سوی تو و آنچه اندرز کردیم فرمودیم به آن ابراهیم را و موسی را و عیسی را که به پای دارید [616] کیش را و پراکنده مشوید خلاف مکنید درو. چه بزرگ آمد و گران و

دشوار بر انباز آرندگان آن چه می خوانی ایشان را چون توحید به سوی [او]، خدای برمی گزیند به سوی دین خویش آن را که خواهد و راه می نماید به سوی او دین آن را که بازگردد به دل.

14. و از هم جدا نشدند و خلاف نکردند مگر از پس آن چه آمد ایشان را دانش از جهت حسد در میان خویش که وی نه از بنی اسرائیل است و اگر نه بودی سخن که پیش رفت از پروردگار تو به سوی هنگامی نام برده، هراینه گذارده شدی داوری در میان ایشان به هلاکت، و بدرستی که آنانی که داده شدند به میراث آن نامه را از پس ایشان یعنی از پس ابراهیم و موسی و عیسی هراینه در گمانی اند از آن نبوّت محمّد به گمان آرنده.

15. پس برای اینکه دین پس بخوان خلق را و خود راست بایست هم چنانکه فرموده شده و پی روی مکن کامهای دلهای ایشان را و بگوی ای محمّد گرویدم به آنچه فرستاد خدای از هر نامه و فرموده شدم تا داد کنم در میان شما یعنی به توحید فرماییم شما را، خدای پروردگار ماست و پروردگار شما، ما راست کارهای ما و مر شما راست کارهای شما، نه پیکاری میان ما و میان شما، در هستی خدای از آنکه حق ظاهر است خدای فراهم آرد میان ما و به سوی اوست بازگشتن. صفحه : 415

16. و آنانی که خصومت و پیکار کنند در دین خدای از پس آنچه اجابت کرده شد او را حجت و شبهت ایشان باطل است نادرست و لغزان نزد پروردگار ایشان و بر ایشان است خشمی از

خدای و مر ایشان راست عذابی سخت.

17. خدای آنی است که فرو فرستاد قرآن را به سزا و درست و ترازو را و قیل عقل را تا بدان داد نگاه دارد، و چه دانا کند ترا یا محمّد شاید [617] رستخیز نزدیک باشد.

18. به شتاب می خواهد شتاب می کند به آن آن قیامت را آنانی که نمی گروند به آن قیامت و آنانی که گرویدند ترسانند از آن قیامت و می دانند که آن قیامت درست است و راست، بدان بدرستی که آنانی که به گمان می شوند در روز رستخیز هراینه در گمراهی اند دور از حق.

19. خدای نیکوکار است به بندگان خویش روزی همی دهد آن را که خواهد و او نیرومند است بر فراخ کردن روزی ارجمند بی همتا.

20. هر که باشد که خواهد کشت آن سرای را بازپسین را در افزاییم او را در کشت او و هر که باشد که خواهد کشت اینکه سرای نزدیکتر فروتر را بدهیم او را از آن و نیست او را در آن سرای از هیچ بهره.

21. یا مر ایشان راست انبازانی که پدید کردند برای ایشان از کیش آنچه دستوری نداد نفرمود به آن خدای، و اگر نه بودی سخن درست و جزم«1» جدا کننده جزا کننده به تأخیر عذاب به حرمت تو، هراینه گذارده شدی داوری در میان ایشان به هلاکت و بدرستی که ستم کاران مر ایشان راست عذابی دردناک.

22. بینی تو ای محمّد ستم کاران را ترسکاران از آنچه ورزیدند و آن عذاب بودنی است افتاده به ایشان و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها را از کارها، در مرغزارهای بهشتها باشند، مر ایشان

راست آنچه خواهند نزد پروردگار ایشان آنت او افزونی است بزرگ از خدای ایشان.

23. آنت آنی است که مژده دهد خدای بندگان خویش را آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها را از کارها. بگو نمی خواهم از شما [618] بر اینکه پیغمبری هیچ مزدی مگر دوستی را در خویشی یعنی آل محمّد و هر که کسب کند نیکویئ، بیفزاییم او را در آن نیکویی نیکویی دیگر بدرستی که خدای آمرزگار است سپاس دار.

-----------------------------------

(1). م: «جرم» صفحه : 416

24. یا همی گویند که فرا بافت محمّد علیه السّلام بر خدای دروغی را، پس اگر خواهد خدای مهر نهد بر دل تو به صبر و ببرد و دور کند خدای از دل تو باطل را دل تنگی را و درست کند و آشکارا درست را اسلام به سخنهای خویش به قرآن و دلالات آن، که او داناست به خداوند به آنچه سینه ها!

25. و او آنی که فرا پذیرد توبه بازگشتن را از بندگان خویش و درگذارد از بدیها و داند آنچه می کنند.

26. و پاسخ دهد دعای آنانی را که گرویدند و کردند شایسته ها را از کارها و بیفزاید ایشان را از افزونی خویش، و ناگروندگان مر ایشان راست عذابی سخت.

27. و اگر بگسترانیدی خدای روزی را مر بندگان خویش را، هراینه در گذشتندی در زمین از اندازه و لیکن فرو می آرد به اندازه آنچه خواهد بدرستی که او به بندگان خویش آگا [ه] است بینا.

28. و او آنی که فرو آرد باران را از پس آنچه نومید شد شدند از باران و پراکنده کند بخشایش خویش را یعنی باران را و او یار مؤمنان و دوست است

ستوده سزاوار ستایش.

29. و از نشانهای اوست آفریدن آسمانها و زمین و آنچه بپراکند در آن دو که آسمان و زمین است از جنبنده و او بر فراهم آوردن ایشان بعث خلق [619] چون خواهد تواناست.

30. و آنچه فرا رسد شما را از هر رسنده پس آن به سبب آنچه ورزید و کرد دستهای شما از گناه و در می گذارد از بسیاری.

31. و نیستید شما عاجز یابندگان خدای را و از پیش شوندگان برو در زمین و نیست مر شما را از فرود خدای هیچ دوستی و نه از هیچ یاری گری.

32. و از نشانهای کمال قدرت اوست آن کشتیهای رونده در دریا مانند کوهها.

33. اگر خواهد او بیاراماند باد را پس گردند ایستادگان بر پشت آب آن دریا، بدرستی که در آنت است هراینه نشانها مر هر شکیبایی سپاس دار را.

34. یا اگر خواهد هلاک کند آن کشتیها را به سبب آنچه ورزیدند و کردند از گناه و در گذارد از بسیاری اگر خواهد.

35. و داند آنانی که پیکار می کنند در آیتهای ما، نیست مر ایشان را از هیچ پناه جایی از عذاب. صفحه : 417

36. پس آنچه داده شدید از چیز دنیاوی پس آن همه برخورداری زندگانی فروتر است و آنچه هست نزد خدای چون بهشت و کرامت دیدار بهتر است و پاینده تر مر آنانی را که گرویدند و بر پروردگار خویش کار باز همی گذارند.

37. و آنانی که به یکسو همی شوند از بزرگان گناه چون زنا و ربا و شرب خمر و از زشتها از کارها چون ظلم و کذب و خیانت و چون خشم گیرند، ایشان همی آمرزند. در گذارند و بردباری

کنند.

38. و آنانی که پاسخ دادند به خوش منشی مر پروردگار خویش را و به پای داشتند پنج نماز را و کار ایشان مشورت کردن است با کنکاش است در میان خویش و از آنچه روزی کردیم ایشان را هزینه می کنند.

39. و آنانی که چون برسد ایشان را ستم از دشمن، ایشان کین باز کشند به مکافات. [620]

40. و پاداشت و سزای بدی، بدی است مانند آن، پس هر که در گذارد و بسامان آرد پس مزد او بر خداست بدرستی که او دوست ندارد ستمکاران را.

41. و هراینه هر آن که کین بازکشد پس ستم بر وی، پس اینان نیست بر ایشان هیچ راه ملامت.

42. هراینه هراینه آن راه ملامت بر آنانی است ستم همی کنند مردمان را و آرزو می جویند در زمین به ناسزا، اینان مر ایشان راست عذابی دردناک.

43. و هراینه آنی که شکیبد بر آن ستم و آمرزد و درگذارد، بدرستی که آنت هراینه از درست کارهاست.

44. و هر که گمراه کند خدای، او را به خذلان پس نیست مر او را هیچ دوستی عاصمی از پس خذلان او و بینی تو ای محمّد ستمکاران را چون بدیدند ببینند عذاب را، گویند: هیچ هست به سوی بازگشتن به دنیا از هیچ راهی!

45. و بینی تو ایشان را که نموده شوند بر آن آتش فروتنان و نژندان از خواری، همی نگرند از چشمی پوشیده دزدیده همچنانکه دستگیر و شمشیر و گوید آنانی که گرویدند، بدرستی که زیان کاران آنانی اند که زیان کار شدند از جهت تنهای خویش و از جهت کسان خویش در روز رستخیز. بدان و آگاه باش هراینه ستمکاران در شکنجه اند همیشه باشنده.

46. و نیست

و نباشد مر ایشان را هیچ دوستانی که یاری کنند ایشان را از فرود خدای و هر که گمراه کند و راه ننماید او را خدای درین جهان به حق و حجّت، پس نیست و نباشد مرو را آنجا هیچ راهی به نجات. صفحه : 418

47. پاسخ کنید به فرمان برداری مر پروردگارتان را [621] از پیش آن که بیاید روزی که نه بود بازگردانیدنی مرو را از خدای، نیست شما را هیچ پناهی در آن روز و نیست مر شما را هیچ انکار کردنی گردانیدنی.

48. پس اگر روی گردانند از جانب تو پس نفرستادیم ترا بر ایشان نگاه بان، نیست بر تو مگر رسانیدن پیغام و ما چون بچشانیم برسانیم مردم را از ما نیکوداشتی صحت و غنا و امن شاد شود و نیارد به آن نیکوداشت و اگر رسد ایشان را بدی مرض و فقر و مخاوف به سبب آنچه پیش فرستاد دستهای تنهای ایشان، پس بدرستی که مردم ناسپاس است نعمت فراموش کند.

49. مر خدای راست پادشاهی آسمانها و زمین، می آفریند آنچه همی خواهد ببخشد مر آن را که خواهد ماده گان دختران و ببخشد مر آن را که خواهد نران پسران چنان که ابراهیم علیه السّلام.

50. یا جفت گرداند ایشان را نران پسران و ماده گان و دختران چون مصطفی علیه الصلوه و السلام و گرداند آن را که خواهد نازاینده چون عیسی علیه السلام، بدرستی که او داناست به صلاح خلق توانا.

51. و نبود مر هیچ آدمی را که، که سخن گوید با او خدای مگر به جهت پیغام یا از پس پرده یا بفرستد پیغمبری را، پس

پیغام دهد به دستوری خویش آنچه خواهد بدرستی که او بلند قدر است درست کار و درست گفتار از صفات مخلوقات.

52. و همچنانت پیغام کردیم به سوی تو روحی را از فرمان ما نبودی که بدانی چیست کتاب قرآن و نه چیست شرایع ایمان و لیکن دریاب گردانیدیم آن را روشنایی که راه می نماییم [622] به آن آن را که خواهیم از بندگان ما و بدرستی که تو ای محمّد هراینه راه نمایی باز می خوانی به سوی راهی راست.

53. راه خدای آن که مرو راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است بدان که به سوی خدای بازگردد کارها همه به روز قیامت.

زخرف، مکّی، 89 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. قضا کرده شد هر چه بودنی است.

2. سوگند به اینکه نامه پیدا.

3. هراینه ما گفتیم او را نبی تازی تا مگر شما دریابید. صفحه : 419

4. و بدرستی که او در اصل کتاب یعنی لوح محفوظ نزد ما هراینه بلند است از تناقض«1» درست کار و راست محکم و حاکم.

5. ا پس بگردانیم از شما پند را گردانیدنی برای اینکه که باشید هستید گروهی گزاف- کاران.

6. و چندا فرستادیم از پیغمبری در پیشینیان.

7. و نیامد ایشان را هیچ پیغمبری مگر که بودند به او که فسوس می کردند و استخفاف.

8. پس نیست کردیم سخت تری را از ایشان گرفتن سخت و گذشت داستان و صفت پیشینیان که ایشان چه کردند و ما با ایشان چه کردیم.

9. و هراینه اگر پرسی تو از ایشان، که آفرید آسمانها را و زمین را! هراینه گویند: آفرید ایشان را خدای ارجمند و بی همتا دانا.

10. آن خدایی که کرد گردانید برای شما زمین را [623] بستری و

کرد گردانید برای شما در آن زمین راهها تا مگر شما راه یابید به معرفت حق.

11. و آن خدایی که فرود آورد از آسمان آبی بارانی به اندازه، پس زنده کردیم به آن باران زمینی را مرده پژمرده همچنانت بیرون آورده شوید شما از گور.

12. و آن خدایی که آفرید گونه ها را جفتها را همه آن و کرد گردانید برای شما از کشتیها و از چهارپایان آنچه بر می نشینید بر آن در دریا و در بیابان.

13. تا راست بایستید بر پشتهای آن باز پس یاد کنید نیکوداشت پروردگار خویش را چون بایستید بر آن و گویید پاکی آن خدای که رام کرد برای ما اینکه را و نبودیم او را بر آیندگان ای مطیقین و قیل مشرکین.

14. و بدرستی که ما به سوی پروردگار خویش هراینه بازگردندگانیم.

15. و کردند یعنی گفتند برای او از بندگان او پاره فرزندی بدرستی که مردم هراینه ناسپاسی است پیدا و هویدا.

16. یا فرا گرفت به فرزندی از آن چه می آفریند دخترانی ملئکه و برگزید شما را به آن پسران اصنام.

17. و چون مژده داده شود یکی از ایشان به آنچه زد و بیان کرد یعنی به دختری مر خدای مهربان را داستانی و صفتی را، گردد همه روز روی او سیاه و او خشمگین است از اندوه دختر.

18. ا و آن کس که پرورده شود ببالد و بزرگ شود در زیور و آرایش یعنی دختر و او در سخن گفتن نه هویدا کننده حجّت است.

-----------------------------------

(1). م: «تناقص» صفحه : 420

19. و کردند گردانیدند، گفتند فرشتگان را آنانی که ایشان بندگان خدای مهربان اند [624] ماده گان، ا بودند حاضر

در وقت آفرینش ایشان را! زودا که نوشته شود بر ایشان گواهی ایشان و پرسیده شوند که چرا گفتند چنان.

20. و گفتند کافران: اگر خواستی خدای مهربان نپرستیدیمی ایشان بتان را، خدای گفت: نیست مر ایشان را به آنت از هیچ دانشی، نیست ایشان مگر که دروغ و گزاف می گویند.

21. یا دادیم ایشان را نامه را از پیش اینکه قرآن پس ایشان به آن چنگ در زنندگانند.

22. نه که گفتند کافران مکّه که ما یافتیم پدران خویش را بر دینی و طریقی و ما بر پیهای طریقهای ایشان راه یافتگانیم راه برندگانیم.

23. و همچنانت نفرستادیم از پیش تو ای محمّد در هیچ دهی و شهری از هیچ بیم کننده مگر که گفت به ناز پرورده شدگان کامرانان آن، بدرستی که یافتیم پدران خویش را بر دینی طریقه و بدرستی که ما بر پیهای و طریقهای ایشان پی برندگانیم.

24. بگوی یا محمّد: او پی روی پدران خویش می کنید اگر چه آمدم آمده ام، آورده ام شما را به راه نماینده تری از آن چه یافتید بر آن پدران خویش را! گفتند: بدرستی که ما به آنچه فرستاده شدید به آن، ناگروندگانیم.

25. پس کینه کشیدیم از ایشان پس بنگر و نگه کن که چگونه بود سر انجام آن دروغ گوی دارندگان.

26. و یاد کن که چون گفت ابراهیم مر پدر خویش را و گروه خود را قوم نمرود: بدرستی که من بیزارم از آنچه همی پرستید شما آن را.

27. مگر آن خدای که آفرید مرا پس بدرستی که او زودا که راه نماید مرا.

28. و کردا گردانید ابراهیم آن را کلمه توحید را، یا خدای سخنی پاینده در فرزندان

پی روان او تا مگر ایشان [625] بازگردند به خدای به توحید.

29. نه که برخورداری دادم اینان را اهل مکّه را و پدران ایشان را تا آمد ایشان را سزا و درست یعنی قرآن و دین و پیغمبری پیدا هویدا کننده حق.

30. و چون آمد ایشان را حق یعنی قرآن، گفتند: اینکه جادویی است و ما به اینکه ناگروندگانیم.

31. و گفتند کافران: چرا فرستاده نشد اینکه نبی بر مردی از اینکه دو ده بزرگ مکّه و طائف! صفحه : 421

32. ا ایشان بخش می کنند بخشایش پروردگارت را یعنی نبوت و رسالت را! ما بخش کردیم در میان ایشان زیست و روزی ایشان را در اینکه زندگانی فروتر و برداشتیم برخی از ایشان زبر برخی دیگر پایه گاهها، تا فرا گیرد برخی ایشان برخی را رام و فسوس و خندستانی، و بخشایش پروردگار تو یعنی نبوّت بهتر است از آن چه گرد می کنند ایشان.

33. و اگر نه بودی که باشدی مردمان گروهی یکی یعنی یک ملّت کفر هراینه گردانیدیمی آن کس را که نمی گرود به خدای مهربان مر برای خانه های ایشان را کاژهای کاژهایی از سیم و نردبانهای همه از سیم و زر که بر آن جا همی شوند.

34. و مر برای خانه های ایشان را درهایی از زر و تختهایی که بر آن تکیه همی کنند.

35. و زر و زیور دادیم ایشان را چندان که خواستند و نیست همه آنت مگر برخورداری اینکه زندگانی نزدیکتر است و آن جهان بازپسین و نعیم آن نزد پروردگار تو مر پرهیزکاران راست.

36. و هر که روی گرداند برگردد از یاد کرد خدای مهربان، گماریم او را دیوی را قیل دیو مردمی را پس

او مرو را یاری است در بدی.

37. و بدرستی که ایشان دیوان هراینه باز می گردانند ایشان را از [626] راه راست و می پندارند که ایشان راه یابندگانند.

38. تا چون آید ما را، گوید کافر قرین بد را: ای کاشکی میان من و میان تو استی دوری و میان مشرق و مغرب پس چه بد یار بودی تو مرا در دنیا.

39. و هرگز سود ندارد شما را ملامت و سرزنش امروز چون ستم کردید بر تنهای خویش از آن که شما همه در عذاب انبازانید همچنان که در کفر.

40. ا پس تو ای محمّد توانی که شنوانی کران را از حق یا تو توانی که راه نمایی کوران کوردلان را و هر آن که کسی را که باشد در گمراهی پیدا و هویدا!

41. پس اگر ببریم جان ترا یا محمّد، پس ما از ایشان کینه کشندگانیم.

42. یا بنماییم ترا آن چه را که وعده کردیم ایشان را از عذاب، پس ما بر ایشان توانایانیم به هر دو جهان.

43. پس چنگ در زن استوار به آن چه که پیغام کرده شد به تو بدرستی که تو بر راه راست.

44. و بدرستی که اینکه قرآن هراینه یادگاری است و شرفی مر ترا و مر گروه ترا و زودا که پرسیده شوید از ادای شکر اینکه قرآن.

45. و بپرس تو ای محمّد آنی را که فرستادیم از پیش تو از فرستادگان ما، ا هیچ کردیم گردانیدیم ما از فرود خدای مهربان خدایانی که پرستیده همی شوند!

46. و بدرستی که فرستادیم موسی را به نشانهای خویش به سوی فرعون و به سوی گروه او پس

گفت موسی: بدرستی که من فرستاده پروردگار جهانیانم. صفحه : 422

47. پس چون آمد آورد ایشان را موسی به نشانهای ما را ناگاه در حال ایشان از آن می خندند و خندستانی می کردند.

48. و نمی نماییم ایشان را هیچ آیتی مگر آن بزرگتر است [627] از آن خواهر آیتی دیگر که پیش آن بود، و گرفتیم ایشان را به عذاب اینکه جهان تا مگر ایشان بازگردند به حق به دل.

49. و گفتند قوم فرعون چون فرو ماندند: ای جادوگر؟ بخوان ما را برای [ما] پروردگارت را به آنچه عهد کرد نزد تو از رسالت و قربت بدرستی که ما هراینه راه یافتگانیم اگر اینکه عذاب از ما باز برد.

50. پس چون بازبردیم از ایشان عذاب را ناگاه در حال ایشان عهد می شکنند.

51. و آواز داد فرعون در گروه خود، گفت: ای گروه من؟ ا نیست مرا پادشاهی مصر چهل فرسنگ در چهل فرسنگ و اینکه جویها می رود از زیر تخت من، ا پس هیچ نمی بینید عظمت و پادشاهی من!

52. یا بل که من بهترم از اینکه که او خوارست و ضعیف و نتواند نزدیک نیست که سخن هویدا کند.

53. پس چرا نه افکنده شد برو دست ورنجنها از زر یا چه چرا نیامد با او فرشتگان هم بران و یار شوندگان.

54. پس سبکسار یافت و سفیه و نادان گرفت فرعون گروه خویش را بر تکذیب موسی، پس فرمان بردند او را بدرستی که ایشان بودند گروهی نافرمانان.

55. پس چون به خشم آوردند ما را کینه کشیدیم از ایشان پس به آب دریای نیل فرو بردیم ایشان را همگان.

56. پس کردیم ایشان را گذشتگان در عذاب

و داستانی و عبرتی مر پسینگان را.

57. و چون صفت کرده شد و مثل زده شد با آدم در آفرینش پسر مریم عیسی به بندگی از جهت داستان، ناگاه گروه تو از آن روی می گردانند و بانگ می کنند.

58. و نیز گفتند ا خدایان ما بهتر است یا او عیسی! نزدند آن مثل را برای تو مگر برای پیکاری و غلبه در صورت! نه که ایشان گروهی اند پیکار کنندگان. [628]

59. نیست آن عیسی مگر بنده است که نیکوداشت کردیم برو و کردیم گردانیدیم او را داستانی و عبرتی و رسولی و حجّتی مر پسران یعقوب را.

60. و اگر خواستیمی هراینه کردیمی گردانیدیمی از بدل شما فرشتگانی در زمین که از پی در می آیند.

61. و بدرستی که آن عیسی یا قرآن هراینه دانشی علامت است که از آسمان به زمین آید مر روز رستخیز را پس نه به گمان شوید به آن و پی روی کنید مرا که اینکه راهی است راست.

62. و مگر داندا شما را دیو از راه راست بدرستی که او مر شما را دشمنی است پیدا و هویدا. صفحه : 423

63. و چون آمد آورد عیسی به روشنان را از معجزه ها، گفت: بدرستی که آمدم آوردم شما را به سخن درست را و تا پدید کنم و روشن برای شما برخی از آنچه خلاف می کنید نمی سازید به هم در آن، پس بترسید از خدای و فرمان برید [مرا].

64. بدرستی که خدای او پروردگار من است و پروردگار شما، پس بپرستید او را به یگانگی که اینکه راهی است راست.

65. پس خلاف کرد به هم نساختند گروهان یهود و نصاری از

میان ایشان پس وای مر آنانی که ستم کردند به شرک از عذاب روزی دردناک.

66. هیچ نه می دارند مگر روز رستخیز را که آید ایشان را ناگاه و ایشان نمی دانند آگاهی ندارند.

67. دوستان در آن روز برخی از ایشان مر برخی را دشمن دشمنان اند مگر پرهیزکاران.

68. ای بندگان من نه بیمی بر شما امروز و نه شما اندوهگین شوید. 69. آنانی که گرویدند به نشانهای ما و بودند گردن نهندگان.

70. در آیید [629] در بهشت شما و جفتان شما که شاد کرده می شوید و نواخته.

71. گردانیده شود بر ایشان کاسه های طعام از زر و کوزه های شراب و در آن بهشت بود هر آنچه آرزو کند تنها دلها و مزه یابد چشمها به آن و شما در آن جاوید ماندگانید.

72. و آنت آن بهشت آنی که داده شدید آن را میراث به سبب آنچه بودید که همی کردید.

73. مر شما راست در آن بهشت میوه بسیار از آن میوه همی خورید.

74. بدرستی که گناه کاران در عذاب دوزخ جاوید ماندگانند.

75. سست و سبک کرده نشود از ایشان عذاب و ایشان در آن عذاب نومیدانند.

76. و ستم نکردیم ایشان را و لیکن دریاب که بودند ایشان آن ستمکاران.

77. و آواز دادند دهند دوزخیان در دوزخ که ای مالک؟ بخواه از خدای که تا داوری کندا بر ما به مرگ پروردگار تو، گفت گوید مالک: بدرستی که شما درنگ کنندگانید جاوید در دوزخ.

78. هراینه هراینه آمدیم آوردیم شما را به دین حق و کتاب حق را و لیکن دریاب که بیشتر شما مر آن حق را دشوار- دارندگان بودید.

79. یا محکم کردند سخت بنیرو کاری را کیدی و مکری

را در کار محمّد علیه السلام پس بدرستی که ما سخت به نیروکنندگانیم محکم کنندگانیم کید خود را به عذاب ایشان. صفحه : 424

80. یا می پندارند که ما نمی شنویم سخن نهان ایشان را در خلوت و راز ایشان را با یکدیگر، آری می شنویم و فرستادگان ما کرام الکاتبین نزد ایشان می نویسند.

81. بگوی یا محمّد اگر باشدی مر خدای مهربان را فرزندی، پس من نخستین پرستندگانم ننگ دارندگان او را به خدایی.

82. پاکی پروردگار آسمانها و زمین پروردگار و خداوند عرش تخت بزرگ از آن چه صفت کنند چگونگی گویند او را نیک سزا. [630]

83. پس گذار ایشان را ای محمّد تا گفت و گوی می کنند و بازی می کنند تا به بینند آن روز خویش را، آن روز که وعده کرده می شوند.

84. و او آن خدای است که در آسمان پرستیده شده است معبود و مالک و او در زمین پرستیده شده است معبود و مالک و او درست کار و درست گفتار دانا به همه.

85. و بسیار خیر شد و هست آن خدایی که مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه هست میان آن هر دو و نزد اوست دانش رستخیز که کی خواهد بود و به سوی او بازگردانیده شوید همه روز قیامت.

86. و نتواند آنانی که می خوانند او را به خدایی از فرود او خواهش کردن، مگر آن که گواهی داد داده بود به گفتار حق یعنی لا اله الّا اللّه و ایشان می دانند حقیقت ایمان را.

87. و اگر بپرسی تو ایشان را که، که آفرید ایشان را شما را هراینه گویند خدای، پس چگونه به کدام شبهت بازگردانده

می شوید از عبادت او.

88. و گفتار او، ای پروردگار من؟ بدرستی که اینان گروهی اند که نمی گروند نخواهند گروید.

89. پس در گذار ای محمّد از ایشان و بگوی تو ای محمّد رهایی از شما و متارکت تا وقت هلاکت، پس زودا که دانند روز بدر و قیل روز بدر اینکه وعید است ایشان را و وعده است پیغمبر را.

دخان، مکّی، 59 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. حکم کرده شده است هر چه بودنی است سوگند به حکم خدای و ملک خدای.

2. سوگند به اینکه نامه پیدا، پیدا کننده.

3. بدرستی که ما فرستادیم قرآن را در شبی خجسته و آن شب صک ّ است و قیل شب قدر بدرستی که ما بودیم بیم کنندگان به اینکه قرآن.

4. در آن شب جدا کرده شود هر کاری درست.

5. کاری از نزد ما بدرستی که ما بودیم [631] فرستندگان رسولان را. صفحه : 425

6. بخشایشی را از پروردگار تو به بندگان او بدرستی که او، او شنواست دانا.

7. پروردگار و خداوند آسمانها و زمین و آنچه هست در میان ایشان دو اگر هستید شما بی گمانان.

8. نه خدایی مگر او زنده همی کند او و همی میراند او پروردگار شماست و پروردگار پدران شماست آن پیشینیان.

9. نه که ایشان کافران در گمانی اند از حق که بازی همی کنند به شغل دنیا.

10. پس چشم می دار روزی را که بیاید بیارد آسمان به دودی را پیدا و آن سبب قحط و تنگی بود.

11. پوشاند مردم را، گویند مردمان: اینکه عذابی است دردناک.

12. گویند: ای پروردگار ما؟ وابر دور کن از ما عذاب را بدرستی که ما گروندگانیم اگر عذاب از ما باز بری.

13. چگونه است و از کجاست مر ایشان

راست پند گرفتن و آمد ایشان را پیغمبری پیدا و پیدا کنند حق.

14. باز پس برگشتند ازو و گفتند اینکه پیغمبر در آموخته شده ای است از جبر و یسار دیوانه.

15. بدرستی که ما وابرندگان اینکه عذابیم عذاب جوع اندک مایه تا روز بدر بدرستی که شما بازگردندگانید با کفر خویش.

16. روزی که گیریم سخت گرفتنی سختی بزرگتر قیل روز بدر، بدرستی که ما کینه کشندگانیم.

17. و هراینه آزمودیم پیش از ایشان قوم تو، گروه فرعون را و آمد ایشان را پیغمبری بزرگواری.

18. که بازگردانید و بفرستید به سوی من با من بندگان خدای را بنی اسرائیل را، بدرستی که من مر شما را پیغمبری ام زینهار دار بر وحی و استوار.

19. و که برتری مجویید بر پیغمبر خدای، بدرستی که من آینده آرنده شماام به حجّتی هویدا چون ید و عصا.

20. و بدرستی که م [ن] [632] پناه گرفتم بر پروردگار خود و پروردگار شما ازین که سنگسار کنید و کشید مرا.

21. و اگر نگروید مرا، پس جدا شوید از من از«1» آزار من.

22. پس خواند پروردگار خود را که اینان گروهی اند گناه کاران و مصرّان بر کفر.

23. خدای گفت: پس به شب ببر بندگان مرا بنی اسرائیل را شبی، بدرستی که شما از پی درآمدگانید به فرعون و تبع او.

24. و بگذار دریا را راه راه طاق طاق آرامیده گشاده، بدرستی که ایشان قوم فرعون لشکری اند غرقه کرده شدگان غرقه کردنی.

25. بسا و بسیارا که گذاشتند از باغ و بوستانها و چشمه ها آب روان.

26. و کشتها و جایی خوش و خوب و نیکو.

27. و زیست به نازی که بودند در آن خوش منشان نازندگان.

28. همچنانت گذاشتند

و بیرون آوردند و دادیم آنها را گروهی را دیگران.

-----------------------------------

(1). م: «ار» صفحه : 426

29. پس نه گریست بر ایشان آسمان و زمین و نبودند پاییده شدگان چون عذاب در رسید.

30. و هراینه هراینه برهانیدیم پسران فرزندان یعقوب از آن عذاب خوارکننده یعنی بندگئ فرعون.

31. از فرعون. بدرستی که او بود برتری جوینده از جمله از اندازه گذرندگان.

32. و هراینه هراینه برگزیدیم ایشان را بنی اسرائیل بر دانشی از ما بر جهانیان.

33. و دادیم ایشان را از نشانها آنچه دروست آزمایشی هویدا.

34. بدرستی که اینان کافران مکه هراینه می گویند.

35. نیست آن مگر یک مردن ما نخستین و نیستیم ما هراینه زنده کرده شدگان.

36. پس بیارید پدران ما را اگر هستید شما راست گویان.

37. ا ایشان بهتراند [633] یا گروه و گروه او کافر تبّع حمیری و او مؤمن بود و آنانی که بودند از پیش ایشان، نیست کردیم ایشان را، بدرستی که ایشان بودند گناه کاران.

38. و نیافریدیم آسمانها را و زمین را و آنچه هست میان آن هر دو بازی کنان بی غرض صحیح.

39. نیافریدیم آن دو را مگر به حکمت برای اظهار حق را و لیکن بیشتر ایشان نمی دانند.

40. بدرستی که روز جدا کردن حق از باطل وعده گاه ایشان است همه.

41. روزی که بی نیاز نکند دوستی از دوستی هیچ چیزی و نه ایشان یاری کرده شوند.

42. مگر آن که بخشید خدای برو، بدرستی که او، او بی همتاست ارجمند کینه کشنده از دشمنان بخشاینده.

43. بدرستی که درخت زقوم.

44. خوردنی بزه کار است.

45. همچو دردی زیت، همی جوشد در شکمها.

46. همچو جوشیدن آب گرم سوزان.

47. گویند: بگیرید او را پس بکشید او را به درشتی به سوی میان دوزخ.

48.

باز پس فرو ریزید زبر سر او از عذاب آب گرم و سوزان.

49. او را گویند: بچش، بدرستی که تو، تو بی همتا و ارجمندی اینکه بر سبیل استهزاست بزرگواری یعنی در دار دنیا می گفتی که عزیزم و کریمم.

50. بدرستی که اینکه آنی است که بودید به آن که به گمان می شدید.

51. بدرستی که پرهیزکاران از کفر در جایی اند بی ترس.

52. در باغها و بوستانها و چشمه های آب روان.

53. همی پوشند از دیبای تنک و دیبای سطبر روبرویان. صفحه : 427

54. همچنانت و جفت گردانیدیم ایشان را به سیاه چشمان [634] فراخ چشمان.

55. همی خواهند در آن بهشت به هر میوه بی ترسان.

56. نمی چشند در آن مرگ را مگر آن یکبار مردن نخستین و نگاه داشت خدای ایشان را از عذاب دوزخ.

57. افزونی و نیکویی از پروردگارت آنت او فیروزی است بزرگ.

58. پس هراینه آسان کرد آن را به زفانت تا مگر ایشان پند گیرند.

59. پس چشم می دار نصرتت را از آن که بدرستی که ایشان چشم دارندگانند هلاکت را.

جاثیه، مکّی، 37 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به حلم خدای و ملک خدای ای حم ّ ما هو کاین الی یوم القیمه.

2. فرو آوردن اینکه نامه سوره یا قرآن از خداست بی همتا درست کار و درست گفتار.

3. بدرستی که در اینکه آسمانها و در اینکه زمین است هراینه نشانها مر گروندگان را.

4. و در آفرینش شماست و در آنچه می پراکند خدای در زمین از جنبنده، نشانها مر گروهی را که بی گمان می شوند.

5. و درین آمد شد شب و روز است و در آنچه فرود آورد خدای از آسمان از میغ از روزی یعنی باران، پس زنده کرد به آن زمین را پس

مرگ آن از پژمرده گی و خشکی و در اینکه گردانیدن بادها، نشانهای مر گروهی را که دریابند.

6. آنت سخنان آیتهای خدای بر می خوانیم آن را بر تو به سزا و درست پس به کدام [635] سخن پس از کتاب خدای و آیتهای او گروند خواهید گروید چون به اینکه نمی گروید.

7. وای واویلا و عذاب سخت مر هر دروغ گویی بزه مندی.

8. که شنود او آیتهای خدای را که خوانده می شود برو، پس می ایستد بر کفر و می ستیهد بر آن گردن کش گویی همانا که نشنید آن را پس مژده ده بیاگاهان او را به عذاب دردناک. صفحه : 428

9. و چون داند از آیتهای ما چیزی را، فراگیرد آن را فسوسی و خندستانی، اینان مر ایشان راست عذابی خوار کننده.

10. از پس ایشان است دوزخ و بی نیاز نکند از ایشان آنچه ورزیدند و ساختند هیچ چیزی را و نه بی نیاز کند آنچه فرا گرفتند.

از فرود خدای دوستان و معبودان و مر ایشان راست عذابی بزرگ.

11. اینکه قرآن رهنمایی است و آنانی که نگرویدند به نشانهای پروردگار خویش، مر ایشان راست عذابی از سخت ترین عذاب دردناک.

12. خدای آنی است که رام کرد برای شما دریا را تا رود کشتی در آن دریا به فرمان او و تا جویید از افزونی و نیکویی او و تا مگر شما سپاس داری کنید.

13. و رام کرد برای شما آنچه هست در آسمانها و آنچه هست در زمین همه ازو از نزد خدای، بدرستی که در اینت است هراینه نشانها مر گروهی را که در می اندیشند.

14. بگوی ای محمّد، مر آنانی را که گرویدند تا در گذارند مر آنانی را که امید

نمی دارند روزهای عذاب و عقوبت خدای را تا پاداشت دهد گروهی را به سبب آنچه بودند که می ورزیدند.

15. هر که کند کار شایسته پس مر تن او راست فایده آن و هر که بدی کند پس بروست مضرّت آن [636] باز به سوی پروردگار خویش بازگردانیده شوید.

16. و هراینه هراینه دادیم پسران فرزندان یعقوب را آن نامه را و درست کاری بیان حلال و حرام را و پیغمبری را و روزی کردیم ایشان را از پاکیزه ها و افزونی دادیم ایشان را بر جهانیان.

17. و دادیم ایشان را روشنان آیات و معجزات از کار دین و شریعت پس اختلاف نکردند و به هم ساختند مگر از پس آنچه آمد ایشان را دانش یعنی قرآن از جهت بدخواهی میان ایشان که چرا اینکه بنی اسماعیلی است بنی اسرائیلی نیست. بدرستی پروردگارت داوری کند در میان ایشان روز رستخیز در آنچه بودند در آن اختلاف می کردند و به هم نمی ساختند.

18. بازگردانیدیم ترا ای محمّد بر هویدایئ از کار دین، پس پی روی کن آن را و پیروی مکن کامهای و مرادهای آنانی که نمی دانند. صفحه : 429

19. بدرستی که ایشان هرگز بی نیاز نکنند از تو از عذاب خدای هیچ چیز را، و بدرستی ستمکاران برخی از ایشان دوستان برخی اند و خدای دوست و یار پرهیزکاران است.

20. اینکه قرآن بیناییهاست و حجتهای روشن تا بدین فرا بینند مر مردمان را و رهنمایی و سبب بخشایشی مر گروهی را که بی گمان شوند.

21. یا پنداشت آنانی که ورزیدند و کردند بدیها را که کنیم ما ایشان را همچو آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها برابر است و یکسان زندگانی

زندگی ایشان و مرگ ایشان، چه بدا آنچه داوری همی کنند ایشان.

22. و آفرید خدای آسمانها را و زمین به استوار کاری به حکمت بالغه و تا پاداشت داده شود هر تنی به سبب آنچه ورزید و ایشان [637] ستم کرده نشوند.

23. ا پس هیچ دیدی یا محمّد آنی را که و آن بت پرست بود فراگرفت خدای خویش را کام دل خویش و گمراه کرد او را خدای بر وفق دانشی که او را بود که او سزای گمراهی است و مهر نهاد بر شنوایی او تا حق فرا نشنود و دل او و کرد گردانید بر بینایی او پوششی از نکرت، پس که راه نماید او را از پس آنکه خدای او را راه ننماید ا پس هیچ نیندیشید تا پند گیرید!

24. و گفتند: نیست اینکه زندگانی مگر زندگانی ما فروتر و نزدیکتر، میریم گروهی و همی زییم گروهی دیگر و نیست نمی کند ما را مگر روزگار و نیست ایشان را به آنت از هیچ دانشی، نیستند ایشان مگر که همی پندارند و به گمان سخنی می گویند.

25. و چون خوانده شود بر ایشان آیتهای ما روشنان نبود نباشد حجّت جواب ایشان مگر که گفتند گویند: که بیارید بیایید به پدران ما را اگر هستید شما راست گویان.

26. بگوی یا محمّد، خدای زنده کند شما را باز پس بمیراند شما را باز پس فراهم آرد شما را به سوی در روز رستخیز نه گمانی درو در آن روز و لیکن دریاب که بیشتر مردمان نمی دانند حقیقت قیامت.

27. و مر خدای راست پادشاهی آسمانها و زمین و روزی که برخیزد روز رستخیز، آن روز زیان کار شود

تبه کاران.

28. و بینی تو آن روز هر گروهی را به زانو در آمده هر گروهی خوانده شود سوی روزنامه خویش گویند ایشان را که امروز پاداشت داده شوید آنچه بودید که همی کردید از نیک و بد. صفحه : 430

29. اینکه روزنامه ما سخن کند و گواهی دهد بر شما به راست و درست بی زیادت و نقصان می نوشتیم [638] آنچه بودید که همی کردید.

30. پس امّا آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها، پس درآرد ایشان را پروردگار ایشان در بخشایش خویش در بهشت، آنت او فیروزی است پیدا و هویدا.

31. و امّا آنانی که نگرویدند گویند ایشان را ا پس نبود آیتهای من که خوانده می شدی بر شما پس گردن کشی کردید و بزرگ منشی از پذیرفتن آن و بودید گروهی گناه کاران به شرک.

32. و چون گفته شود شما را بدرستی که وعده خدای به بودن قیامت راستی است و رستخیز نه جای گمانی در آن، گفتید که:

نمی دانیم که چیست روز رستخیز گمان نمی بریم مگر گمان بردنی و نیستیم ما هرگز بی گمانان در بودن قیامت.

33. و پدید آمد ایشان را بدیهای آنچه کردند و گرد درآید و در رسد به ایشان سزای آنچه بودند که به آن فسوس می داشتند.

34. و گفته شد شود ایشان را که امروز فراموش کنیم فروگذاریم شما را در عذاب همچنان که فراموش کردید فرو گذاشتید در دار دنیا دیدار اینکه روز خویش اینکه روز و جای پناه شما آتش دوزخ است و نیست و نبود شما را از هیچ یاری کنندگان.

35. آنتان عذاب به اینکه شما فرا گرفتید در دار دنیا آیتهای خدای را فسوسی و خندستانی و فریفت شما

اینکه زندگانی نزدیکتر و فروتر، پس امروز بیرون کرده نشوند از آن آتش و نه ایشان آشتی داده شوند آشتی خواسته شوند.

36. پس مر خدای راست سپاس و ستایش پروردگار آسمانها و پروردگار زمین پروردگار جهان جهانیان.

37. و مرو راست بزرگواری در آسمانها و زمین و او ارجمند است درست کار و درست گفتار.

[639]

احقاف، مکّی، 35 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به حلم و ملک ای محمّد ما هو کائن الی یوم القیمه.

2. فرو آوردن اینکه نامه سوره یا قرآن از خداست بی همتا ارجمند درست کار و درست گفتار. صفحه : 431

3. نیافریدیم اینکه آسمانها را و اینکه زمین و آنچه هست میان هر دو از خلق و عجائب مگر به استوار کاری به غرض صحیح و هنگامی نام برده تا روز قیامت و آنانی که نگرویدند از آنچه بیم کرده شدند روی گردانندگانند.

4. بگوی ای محمّد، هیچ ا دیدید آنچه را که می خوانید به خدایی از فرود خدای! بنمایید مرا که، چه چیز را آفریدند از زمین و در زمین تا نشان خدایی ایشان باشد یا مر ایشان راست انبازئ در آسمانها آرید بیایید مرا به نامه را از پیش اینکه قرآن یا بقیّت روایتی از دانشی، اگر هستید شما راست گویان.

5. و کیست گمراه تر از آنی که همی خواند به خدایی از فرود خدای آن چیز را که پاسخ ندهد او را یعنی بت تا در روز رستخیز و ایشان از خواندن ایشان بت پرستان بی آگاهانند.

6. و چون برانگیخته شود مردمان، باشند معبودان مر ایشان را عابدان دشمنان و باشند به پرستیدن ایشان ناگروندگان منکران.

7. و چون خوانده شود بر ایشان آیتهای ما روشنان، گوید

آنانی که نگرویدند مر درست و راست یعنی قرآن را چون آمد ایشان را آن قرآن [640] اینکه قرآن جادوی است پیدا و هویدا.

8. یا همی گویند فرا بافت محمّد آن را قرآن را، بگوی ای محمّد، اگر فرا بافتم آن را من به عذاب گرفتار آمدم پس شما نتوانید مرا از خدای هیچ چیزی را او داناتر به آنچه گفت و گوی می کنید در آن. بسنده است آن خدای گواه میان من و میان شما و او آمرزگار است بخشاینده.

9. بگو یا محمّد نبودم و نیستم نوی از پیغمبران که چندین تعجب می باید کرد و نمی دانم که چه کنند خواهند کرد به من و نه به شما پی روی نمی کنم مگر آنچه پیغام کرده شود به سوی من و نیستم من مگر بیم کننده پیدا و هویدا.

10. بگوی ای محمّد ا دیدید اگر باشد آن قرآن و وحی و تنزیل او از نزد خدای و نگروید و منکر شوید به آن و گواهی دهد گواهی از پسران فرزندان یعقوب بر مانند آن پس گرود و بزرگ منشی کنید از گرویدن او چنین نیکو بود! بدرستی که خدای راه ننماید گروه ستمکاران را.

11. و گفت آنانی که نگرویدند مر برای آنانی را که گرویدند اگر بودی اینکه دین مسلمانی به پیشی نگرفتندی ایشان ما را به سوی او، و چون راه نیافتند به آن دین و کتاب پس زودا که گویند اینکه دروغی است دیرینه. صفحه : 432

12. و از پیش اینکه قرآن است نامه موسی یعنی توریت پیشوا و پیش رو و سبب بخشایش و اینکه قرآن نامه است باور دارنده همه کتابها

را زبانی تازی تا بیم کند آنانی ستم کردند و مژده گانی مر نیکوکاران.

13. بدرستی که آنانی که گفتند پروردگار ما خدای است، باز پس راست بیستادند بر آن پس نه هیچ ترسی و بیمی بر ایشان از آینده و نه ایشان اندوهگین شوند برگذشته.

14. اینان [641] خداوندان و یاران کسان بهشتند، جاویدان در آن بهشت پاداشتی به سبب آنچه بودند که همی کردند از خیرات.

15. و اندرز کردیم فرمودیم مردم را به جای مادر و پدر او نیکویی خاصه به جای مادر زیرا که برداشت او را مادر او با دشواری و نهاد او را با دشواری درد طلق، و برداشتن او تا به وقت ولادت و از شیر باز کردن او سی ماه، تا چون رسید نیروهای خویش را از پانزده سالگی تا به سی و رسد او چهل را از جهت سال، گفت: ای پروردگار من؟ در دل انداز مرا که سپاس داری کنم نیکوداشت ترا آنی که نیکوداشت کردی بر من و بر پدر و مادر من و اینکه که کنم کار شایسته که بپسندی تو آن را و بسامان کن تو مرا در فرزندان من، بدرستی که من بازگشتم به سوی تو و بدرستی که من از جمله گردن نهندگانم.

16. اینان آنانی اند پذیرفته شود از ایشان نیکوتر آنچه کردند و درگذرانده شود از بدیهای ایشان در یاران بهشت، نوید دادیم نوید دادن راست آنی که بودند که نوید داده می شدند به آن.

17. و آنی که می گفت مر مادر و پدر خویش تف برجشک باد«1» مر شما را، ا وعده می کنید مرا که بیرون آورده شدم از گور و بدرستی که گذشت گروهها

از پیش من و آن دو پدر و مادر فریاد می خواهند«2» می خواستند از خدای که یا رب او را آشنایی کرامت کن و گفتندی او را وایت ای بدبخت بگرو، که نوید خدای به بودن قیامت راست است و درست، پس می گوید او که نیست اینکه سخن مگر افسانه های پیشینیان.

18. اینان آنانی که راست شد و سزا و واجب بر ایشان گفتار یا وعید در گروهانی که [642] گذشت از پیش ایشان از پریان و آدمیان، بدرستی که ایشان بودند زیان کاران.

-----------------------------------

(1). چنین است در متن. شاید تحریفی از برخست- بدخست باشد و شاید هم کاربردی دیگر از واژه فرخج یا فرخش با یک دگرگونی آوایی.

(2). م: «فریاد می خواهد» صفحه : 433

19. و مر هر یکی راست پایه گاهها از آنچه کردند و تمام دهد ایشان را جزای کردارهای ایشان و ایشان هیچ ستم کرده نشوند.

20. و روزی که نموده شوند و ظاهر آنانی که نگرویدند بر آتش، گویند ایشان را که ببردید خوشهای خویش را در زندگانی خویش فروتر و نزدیکتر و برخورداری گرفتید شما به آن، پس امروز پاداشت داده شوید عذاب خواری را به سبب آنچه بودید که گردن کشی می کردید در زمین به نادرست و ناسزا و به سبب آنچه بودید که بیرون می شدید از فرمان خدای.

21. و یاد کن تو ای محمّد برادر، خداوند عاد را یعنی هود را (ع)، چون بیم کرد او گروه خویش را در آن ریگهای دراز و بلند نام ولایتی است و هراینه گذشت بیم کنندگان پیغمبران از پیش او و از پس او: که مپرستید مگر خدا را که من همی ترسم بر

شما از عذاب روز بزرگ.

22. گفتند: ا آمده ما را تا بگردانی ما را از خدایان ما پس بیار ما را به آنچه وعده همی کنی ما را اگر هستی تو از جمله راست گویان.

23. گفت هود: هراینه آن دانش آنکه عذاب کی خواهد بود نزد خداست و همی رسانم شما را من آنچه فرستاده شده ام به آن و لکن من می بینم شما را گروهی که نمی دانید.

24. پس چون دیدند او را ابری پیش آینده رودهای ایشان، ایشان گفتند اینکه میغی است [643] بارنده ما را بارانی نه که او میغ آن چیزی است که فرا خواستید به شتاب آن را، بادی است در آن است عذابی دردناک.

25. هلاک می کند هر چیزی را که بر آن بگذشت به فرمان پروردگار خویش پس گشتند که ندیده شود مگر جایهای آرامیدن ایشان، همچنانت پاداشت دهیم گروه گناه کاران را.

26. و هراینه هراینه جایگاه دادیم و دستگاه ایشان را در آن چه جایگاه ندادیم شما را در آن و کردیم گردانیدیم برای ایشان شنوایی را و بیناییها را و دلها را زیرک تر از شما، پس بی نیاز نکرد از ایشان شنوایی ایشان و نه بیناییهای ایشان و نه دلهای ایشان از هیچ چیزی چون بودند که انکار می کردند به نشانهای آیتهای خدای و گرد در آمد به ایشان سزای آنچه بودند به آن که فسوس می کردند. صفحه : 434

27. و هراینه هراینه نیست کردیم آنچه بود گرداگرد شما از دهها و شهرها و گردانیدیم آیتها را به وعده و وعید تا مگر ایشان باز گردند به حق.

28. پس چرا یاری نکرد ایشان را آنانی که فرا گرفتند از فرود خدای نزدیکی جویندگان به

ایشان به خدای خدایانی را! نه که گمراه شدند ایشان از ایشان چون عذاب در رسید و آنت دروغ ایشان و آنچه بودند که فرا می بافند از دروغ و خدایان.

29. و یاد کن ای محمّد چون گردانیدیم به سوی تو گروهی را از پریان همی شنوند خواندن آن نبی را، پس چون آمدند او را، گفتند: خاموش ایستید تا چه می خواند. پس چون گذارده شد بازگشتند به سوی گروه خویش بیم کنندگان ایشان را.

30. گفتند پریان: ای گروه ما؟ ... ما [644] شنودیم نامه که فرو آورده شد از پس موسی راست گوی دارنده و موافق مر آنچه را که بود پیش او، راه می نماید به سوی راست و درست به حق و توحید و به سوی راهی راست.

31. ای گروه ما؟ پاسخ کنید خواننده خدا را یعنی رسول را و بگروید به او تا بیامرزد او شما را از گناهان شما را و برهاند شما را از عذابی دردناک.

32. و هر که پاسخ نکند خواننده خدای را، پس نیست او هرگز عاجز یابنده خدای را در زمین از عذاب کردن و نیست مرو را از فرود او دوستان و یاران، اینان در گمراهی اند پیدا.

33. ا و ندیدند نگاه نکردند که خدای آنی است که آفرید او آسمانها را و زمین و مانده نشد به آفریدن ایشان، هراینه تواناست بر اینکه زنده کند مرده گان را! آری بدرستی که او بر هر چیزی تواناست.

34. و روزی که نموده شود آنانی که نگرویدند بر آتش، گویند ایشان را ا نیست اینکه عذاب راست و درست! گفتند گویند ایشان:

آری، حقیقت سوگند به پروردگار ما گوید خدای پس بچشید عذاب دوزخ

را به سبب آنچه بودید که نمی گرویدید.

35. پس شکیب کن تو ای محمّد همچنان که شکیب کرد خداوندان استوار کاری از پیغمبران و شتاب مکن به عذاب برای ایشان، گوییا همانا که ایشان روزی که ببینند آنچه وعید کرده می شوند ایشان، درنگ نکردند در دار دنیا مگر یک ساعتی از روز اینکه تمام رسانیدن است از خدای و رسول، پس هیچ نیست کرده نشود مگر گروه [645] بیرون شوندگان از دین و فرمان حق. صفحه : 435

محمّد، مدنی، 38 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. آنانی که نگرویدند و بگرداندند و بگردیدند خلق را از راه خدای، گم و ناچیز کرد خدای کردارهای ایشان.

2. و آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها و گرویدند به آنچه فرو آورده شد بر محمّد چون قرآن و او راست و درست است از پروردگار ایشان، در گذرانید خدای از ایشان بدیهای ایشان را و بسامان کرد کار ایشان را.

3. آنت حبطه کردن اعمال کافران و کفارت بدیهای مؤمنان به اینکه آنانی که نگرویدند، پی روی کردند ناچیز را و به اینکه آنانی که گرویدند پی روی کردند راست و درست را قرآن را از پروردگار خویش. همچنانت می زند و پدید می کند خدای مر مردمان را داستانهای ایشان را حالهای ایشان را.

4. پس چون فرا رسید و بینید آنانی را که نگرویدند، پس زنید زدن گردنها تا چون سست و مقهور کردید ایشان را پس به بندید بند اسیری بند استوار پس یا منّت نهادی منت نهید به آزادی پس از آن و یا باز خرید بازخریدنی و فروختنی، همچنین می کنید تا بنهد اهل جنگ بارهای خویش را و سلاحها

را و به اسلام پیش آیید یا به صلح، آنت فرمان خدای و اگر خواستی خدای هراینه کینه کشیدی از ایشان و لیکن به قتال فرمود تا بیازماید برخی را از شما را به برخی دیگر و آنانی که کشته شدند در راه خدای، پس هرگز ناچیز نکند خدای کردار ایشان را.

5. زودا که راه نماید ایشان را و بسامان کند کار ایشان را. [646]

6. و درآرد ایشان را در بهشت شناسا گردانید خوش بوی گردانید منزلهای آن را مر ایشان را.

7. ای آنانی که گرویدند؟ اگر یاری کنید دین خدا را و رسول او را، یاری کند شما را خدا و استوار دارد پایهای شما را در حرب یعنی دل دهد شما را تا هزیمت نشوید.

8. و آنانی که نگرویدند، پس نگوساری باد مر ایشان را و گم کرد و حبطه و ضایع کارهای ایشان را.

9. آنت تعس و نحس به سبب اینکه ایشان دشوار داشتند آن چه فرو آورد خدای، پس ناچیز کرد خدای کارهای ایشان را. صفحه : 436

10. ا پس نرفتند ایشان در روی زمین پس بنگرید نگه کنید که چگونه بود سر انجام آنانی که بودند از پیش ایشان! هلاکی انداخت خدای بر ایشان و مر ناگروندگان راست مانندان آن هلاکی.

11. آنت فضل با مؤمنان و عدل با کافران به سبب آن که خدای یار و نگاه دار آنانی است که گرویدند و اینکه که ناگروندگان نه هیچ یاری و نگه داری مر ایشان را.

12. هراینه خدای درآرد آنانی را که گرویدند و کردند شایسته ها از کارها در بهشتهای که می رود از زیر اشجار آن جویهای می و شیر و

انگبین و آب صافی، و آنانی که نگرویدند برخورداری می گیرند از دنیا و می خورند همچنان که می خورد ستوران و آتش جایگاه باشیدن مر ایشان را.

13. و چندا از اهل دهی و شهری که آن سختر است از جهت نیرو از ده تو آنی که بیرون کرد ترا، نیست کردیم ایشان را پس نه هیچ یاری گری مر ایشان را.

14. ا پس آنی که باشد بر روشنی از پروردگار خویش همچو آن کسی است آراسته شد مرو را بدی کار او و پی روی کردند کامهای دلهای خویش را.

15. مانند صفت عجیبه آن بهشت [647] آنی که وعده کرده شد پرهیزکاران، در آن است جویها از آبی نه گندیده و نگردیده و جویهایی از شیر که نگردید خوره مزه آن و جویهای از می مزه دار مر آشامندگان را و جویهای از انگبین ویژه کرده. و مر ایشان راست در آن از همه میوه ها و آمرزشی از پروردگار ایشان همچو آن کسی که او جاوید است در آتش و داده شدند آبی را گرم و سوزان، پس ببرّید روده های ایشان را.

16. و از ایشان است آنی که نغوشه می کند و می شنود و یاد نمی گیرد به سوی تو تا چون بیرون آیند از نزد تو، گویند مر آنانی را که داده شدند دانش را: چه چیز را گفت محمّد اکنون! اینان آنانی اند که مهر نهاد خدای بر دلهای ایشان و پی روی کردند کامهای دل خویش را کامهای دلهای ایشان را.

17. و آنانی که راه یافتند بیفزود خدای ایشان را راه راست یافتن راه نمودنی و داد ایشان را ثواب پرهیزکاری ایشان را. صفحه : 437

18. پس هیچ چشم نمی دارند مگر روز

رستخیز را که آید ایشان را ناگاه! پس بدرستی که آمد نشانهای آن، پس چگونه است پند و توبه مر ایشان را چون آید ایشان را یاد کرد ایشان!

19. پس بدان که او نه هیچ خدایی مگر خدا و آمرزش خواه مر گناه خویش را و آمرزش خواه مر گروندگان را از مردان و گروندگان را از زنان و خدای می داند جای گردیدن شما را در اعمال و جای باشیدن شما را در بهشت.

20. و می گوید آنانی که گرویدند: چرا فرو نیاورده شد سوره! چون فرو فرستاده شد سورتی [648] درست و استوار و یاد کرده شود در آن کارزار کردن، بینی تو ای محمّد آنانی را که در دل های ایشان است بیماری شک و نفاق، که همی نگرند به سوی تو ای محمّد نگریستن آمده شد برو از مرگ، پس سزا مر ایشان را.

21. فرمان بردارئ و گفتاری نیکو پس چون استوار شود فرمان پس اگر به راست وفا کنند خدای را هراینه باشد بهتر مر ایشان را.

22. پس هیچ شاید که شما اگر خداوندگار شوید که تباهی کنید در زمین و ببرّید خویشیهای خویش را!

23. اینان آنانی اند که نفرین کرد ایشان را خدای پس کر کرد ایشان را و کور کرد چشمهای ایشان را.

24. ا پس در نمی اندیشند نبی را یا بر دلهاست قفلهای آن!

25. بدرستی که آنانی که بازگشتند از حق بر پسهای خویش، از پس آنچه روشن شد مر ایشان را راه راست، دیو بیاراست آن باطل را برای ایشان و فرو گذاشت خدای مر ایشان را.

26. آنت عذاب ایشان را بود به سبب آن که ایشان گفتند مر آنانی را

که ناخوش داشتند: آنچه فرود آورد خدای از وحی بر بنی هاشم زودا که فرمان بریم شما را در برخی ازین کار و خدای همی داند رازها و نهانهای ایشان را.

27. پس چگونه چون بردارد جان ایشان را آن فرشتگان عذاب، همی زنند ضربتهای آتشین رویهای ایشان را و پسهای ایشان را. صفحه : 438

28. آنت عذاب ایشان را بود به سبب اینکه که ایشان پی روی کردند آنچه را که به خشم آورد خدای و ناخوش داشتند خشنودی او را پس ناچیز کرد او کارهای ایشان را.

29. یا پنداشت [649] آنانی که در دلهای ایشان است بیماری شک و نفاق که هرگز بیرون نکند و پدید نیارد خدای کینه های ایشان را.

30. و اگر خواستیمی ما هراینه نمودیمی ترا ای محمّد ایشان را، پس هراینه شناختی ایشان را به نشان روی ایشان و هراینه بشناسی تو ایشان را در طریق و معنی سخن ایشان و خدای می داند کارهای شما را.

31. و هراینه بیازماییم شما را تا بدانیم معلوم ما که کنید تا پدید آید خلق را به قتال کارزار کنندگان را از شما و شکیب داران را و بیازماییم و آشکارا کنیم خبرهای نهانها شما را.

32. بدرستی که آنانی که نگرویدند و بگردیدند و بگردانیدند از راه خدای و خلاف کردند و به یکسو شدند از پیغمبر را از پس آنچه روشن شد مر ایشان را راه راست، هرگز گزند نکند خدای را هیچ چیزی و زودا که ناچیز کند خدای کردارهای ایشان را.

33. ای آنانی که گرویدند؟ فرمان برید خدای را و فرمان برید پیغمبر را و ناچیز مکنید کارهای خویش را.

34. بدرستی که آنانی

که نگرویدند و بگشتند خود و بگردانیدند خلق را از راه خدای، باز پس مردند و ایشان ناگروندگانند پس هرگز نیامرزد خدای مر ایشان را.

35. پس سستی مکنید و مخوانید به سوی آشتی و شما بهتر آیندگان و برتران اید و خواهید بود و خدای با شماست به عون و نصرت و علم و رؤیت و هرگز نکاهد شما را کارهای شما را.

36. هراینه اینکه زندگانی فروتر و نزدیکتر بازی است و ناپروایی و اگر گروید به خدای و به رسول او و بپرهیزید از آزار خدای، دهد شما را مزدهای شما را و در نخواهد از شما خواسته های شما را.

37. اگر خواهد از شما آن را پس الحاح کند برنجاند شما را، بخیلی کنید و [650] بیرون آرد و پدید کند کینه های بخلها شما را.

38. آگاه باشید شما ای اینان؟ خوانده می شوید تا هزینه کنید یعنی صدقه دهید در راه خدای پس از شماست آن کسی که بخیلی کند، و هر که بخیلی کند پس هراینه بخیلی کند از تن خویش و خدای بی نیاز است از زکوه و صدقه شما و شما نیازمندانید و درویش. و اگر برگردید به جای آرد گروهی را جز از شما، باز پس نباشند ایشان مانندان شما بل که بباشند از شما. صفحه : 439

فتح، مدنی، 29 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. بدرستی که گشادیم مکه را برای تو ای محمّد گشادنی پیدا و هویدا.

2. تا بیامرزد مر ترا خدای آنچه پیش بود از گناه تو و آن چه پس بود و تمام کند نیکوداشت خویش را بر تو به نبوّت و رسالت و کرامت و نماید ترا راهی راست.

3. و یاری کند

ترا خدای یاری کردنی بی همتا.

4. او آن خدایی است که فرود آورد او آن آرامش را در دلهای گروندگان تا بیفزایند ایشان گرویدنی تصدیقی به وعده خدای با گرویدن خویش و مر خدای راست لشکرهای آسمانها و زمین و بود و هست خدای دانا گفتار ایشان درست کار و درست گفتار.

5. تا درآرد گروندگان را از مردان و گروندگان را از زنان، بوستانهایی که همی رود از زیر اشجار آن بهشتها جویهای می و شیر و انگبین و آب صافی جاوید ماندگان [651] در آن بهشتها و در گذارد و فرو پوشد از ایشان بدیهای ایشان را و بود و هست آنت نزد خدای فیروزی بزرگ.

6. و شکنجه کند و عذاب کند دورویان را از مردان و دورویان را از زنان و انبازگویان را از مردان و انبازگویان را از زنان گمان برندگان به خدای گمان بد، بر ایشان باد گردش گردنده بد یعنی حادثه و هلاکت، و خشم گرفت خدای بر ایشان و نفرین کرد ایشان را و ساخته کرد برای ایشان دوزخ را و چه بد جای بازگشت آن دوزخ.

7. و مر خدا راست لشکرهای آسمانها و زمین و بود و هست خدای بی همتا کینه کش از دشمنان درست کار و درست گفتار حکم کننده به هلاک ایشان.

8. بدرستی که ما فرستادیم ترا ای محمّد گواهی دهنده بر امّت و مژده دهنده به بهشت و بیم کننده به دوزخ.

9. تا بگروید به خدای و پیغمبر او و یاری دهید او را و شکوه دارید او را و به پاکی یاد کنید او را بامداد و شبانگاه. صفحه : 440

10. بدرستی که آنانی که بیعت همی کنند با تو

به دستهای خویش به حدیبیه هراینه که بیعت می کنند«1» با خدای، ید خدای و قوّه او توفیق و عصمت بالای دستهای و قوتهای ایشان، پس هر که پیمان بشکند، پس هراینه پیمان می شکند بر تن خویشتن او را زیان دارد و هر که تمام به جای آرد به آنچه عهد پیمان کرد کرده بود او برو خدای، پس زودا که بدهد او را خدای مزدی بزرگ.

11. زودا که گوید ترا پس کردگان و پس ماندگان و پس ایستادگان از بیابانیان ما از آن نیامدیم که ناپروا کرد ما را خواسته های ما و کسان ما پس آمرزش خواه ما برای همی گویند به زبانهای خویش آنچه نیست در دلهای ایشان، بگوی یا محمّد، پس که تواند نگاه داشتن شما را از خدای چیزی را اگر [652] خواهد او به شما گزندی به عذاب یا اگر خواهد به شما سودمندی به عافیت و نعمت، نه که بود و هست خدای به آنچه همی کنید آگاه و دانا.

12. نه که گمان بردید و اندیشیدید که هرگز باز نگردد و نیاید اینکه پیغمبر و گروندگان به سوی کسان و فرزندان خویش همیشه و آراسته شد آنت در دلهای شما و گمان بردید گمان بد که محمّد و یاران او همه هلاک شدند و بودید گروهی هلاک شوندگان سزاوار هلاکی.

13. و هر که نگرود به خدای و به اینکه پیغامبر او، پس بدرستی که ما آماده کردیم برای ناگروندگان عذاب آتش سوزان.

14. و مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین، بیامرزد مر آن را که خواهد و عذاب کند آن را که خواهد و بود و هست خدای

آمرزگار بخشاینده.

15. زودا که گوید آن باز پس کرده شدگان یعنی منافقان: چون بروید به سوی غنیمتها تا فرا گیرید آن را، گذارید ما را که تا پی روی کنیم شما را. همی خواهند که بگردانند و دگر کنند سخن حکم خدای را. بگوی ای محمّد ایشان را که هرگز پی روی نکنید شما ما را، همچنانتان گفت خدای از پیش، پس زودا که گویند: نه که بد همی خواهید ما را و نمی توانید دید که ما نیز غنیمت گیریم، نه که بودند ایشان که در نمی یابند حق را مگر اندکی.

-----------------------------------

(1). م: «بیعت می کند» صفحه : 441

16. بگوی یا محمّد مر آن باز پس کرده شدگان را از آن بیابانیان که زودا که باز خوانده شوید شما به سوی گروهی خداوندان کارزار سخت، چون بنی حنیفه کارزار همی کنید با ایشان یا ایشان مسلمان همی گردند پس اگر فرمان برید شما، دهد شما را خدای مزدی نیکو و اگر برگردید از«1» حرب همچنان که [653] برگشتید باز ایستادید از پیش از حرب تبوک، عذاب کند شما را عذابی دردناک.

17. نیست بر نابینا هیچ تنگی ای و بزه و نه بر لنگ هیچ تنگی ای و بزه و نه و بر بیمار هیچ تنگی ای و بزه و هر که فرمان برد خدای را و پیغمبر او را، درآرد او را، در بهشتهای که همی رود از زیر اشجار آن جویهای می و شیر و انگبین و آب صافی، و هر که روی بگرداند از فرمان خدای عذاب کند او را عذابی دردناک.

18. هراینه هراینه خشنود شد از خدای از آن گروندگان، چون بیعت همی کنند ترا دست همی دادند ترا زیر آن درخت سمره،

پس بدانست آنچه بود در دلهای ایشان پس فرو آورد آن آرام را در وقت بیعت بر ایشان بر آن اندوه حدیبیه و پاداشت داد ایشان را گشادی نزدیک.

19. و غنیمتهای بسیار که فرا می گیرند آن را، و بود و هست خدای بی همتا کینه کش از دشمنان درست کار.

20. نوید داد شما را خدای غنیمتهایی را بسیاری که همی گیرید آن را چون غنیمت روم و پارس و سند و هند پس زود داد و به شتاب شما را اینکه فدک و خیبر را و بازداشت دستهای مردمان را از شما و تا باشد نشانی مر گروندگان را و تا نماید شما را راهی راست.

21. و غنیمتهای دیگری چون غنیمتهای هوازن در غزوه حنین نتوانستید هنوز بر آن بدرستی که دانست خدای به آن و غنیمت داد آن ر«2» به شما و بود و هست خدای بر هر چیزی توانا.

22. و اگر کارزار کردندی شما را آنانی که نگرویدند، هراینه گردانیدندی پس ها پس پشتها را باز پس نیابندی دون خدای هیچ دوستی که کار ایشان برآرد و نه هیچ یاری گری که منع کند.

23. نهاد خدای، آنی که [654] بدرستی که گذشت از پیش در آن کسان پیشین و هرگز نیابی مر نهاد خدای گردانیدنی و دگرگون کردنی.

24. و او آن خدای است که باز داشت دستهای ایشان را یعنی دستهای کافران مکّه را از شما و دستهای شما را از ایشان در اندرون به هامونی مکّه از پس آن چه دست رس داد فیروزی داد او شما را بر ایشان و بود و هست خدای به آنچه همی کنید بینا و آگاه.

-----------------------------------

(1). م: «ار»

(2). آن ر- آن را صفحه

: 442

25. ایشان آنانی اند که نگرویدند و بازداشتند شما را از آن مزگت شکوه مند یعنی از حج و عمره و قربانی را بازداشته که برسد آن جایگاه خویش را به قربان گاهش یعنی به منی«1» و اگر نه بودی مردانی گروندگان و زنانی گروندگان چون مستضعفان مکه که ندانستندی ایشان را که به زیر پای آوردندی فرو کوفتندی ایشان را، پس فرا رسد شما را از ایشان ناخوشی و دشواری به نادانی تا درآرد خدای در بخشایش خویش آنی را که خواهد چون مؤمنان که اسلام آورده بودند از پس صلح اگر جدا شدندی مؤمنان از کافران مکه هراینه عذاب کردیمی ما آنانی را که نگرویدند از ایشان عذابی دردناک.

26. چون گردانید گردانیدند و در آوردند آنانی که نگرویدند کافران مکه در دلهای ایشان عصبیّت و ننگ داشتنی را ننگ داشتن و عصبیت روزگار نادانی، پس فرو آورد خدای آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر گروندگان و چفسانید و الهام و توفیق داد ایشان را سخن پرهیزکاری را یعنی بسم اللّه الرحمن الرحیم و محمّد رسول اللّه و قیل هی کلمه الشهاده و بودند سزاوارتر به آن و سزاوار آن و بود و هست خدای به هر چیزی از مصالح خلق دانا.

27. هراینه هراینه راست کرد خدای پیغمبر خویش را آن خواب را به سزا و درست که هراینه درآیید در آن مزگت شکوه مند، اگر خواهد خدای بی بیمان و [بی] ترسان تمام موی سترندگان [655] سرهای خویش را و کم کنندگان موی را نمی ترسید، پس دانست آنچه نداستید شما از صلاح خویش در صلح حدیبیه، پس کرد گردانید از فرود آنت، گشادی نزدیک.

28.

او آن خدایی است که فرستاد پیغامبر خویش را به راه راست و به کیش درست و راست تا غالب و بلند گرداند اینکه کیش را بر آن کیش پیشین همه آن، و بسنده است خدای گواه.

29. محمّد فرستاده خداست و آنانی که هستند با او سختانند بر ناگروندگان مهربانانند در میان خویش، بینی تو ایشان را پشت خم دهندگان علی و روی بر زمین نهندگان، همی جویند افزونی و نیکویی از خدای و خشنودی. نشان ایشان در رویهای ایشان است از نشان تأثیر سجده کردن، اینت داستان و صفت ایشان در توریه موسی و داستان و صفت ایشان در انجیل عیسی، همچو کشتی که بیرون آورد برگ خویش را پس یاری داد او را پس استوار شد پس راست بایستاد بر ساقهای خویش، به شگفت آرد کشاورزان را تا به خشم آرد به ایشان ناگروندگان را، نوید داد خدای آنانی را که گرویدند و کردند شایسته ها را از کارها از ایشان، آمرزشی و مزدی بزرگ.

حجرات، مدنی، 18 آیه

-----------------------------------

(1). م: «یمنی» صفحه : 443

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [656]

1. ای آنانی که گرویدند؟ پیشی مگیرید به هیچ کاری در پیش فرمان خدای و پیغامبر او و بترسید از خدای، بدرستی که خدای شنواست دانا.

2. ای آنانی که گرویدند برمدارید آوازهای خویش زبر آواز پیغمبر و بلند مگویید و به نام مخوانید مرو را به گفتار همچو بلند گفتن و به نام خواندن برخی از شما مر برخی را که ناچیز شود کارهای شما و شما آگاهی ندارید و ندانید.

3. بدرستی که آنانی که فرو دارند و پست همی کنند آوازهای خویش را به نزدیک پیغمبر خدای، اینان آنانی اند که آزمود

و پاک کرد و برگزید خدای دلهای ایشان را برای پرهیزکاری، مر ایشان راست آمرزشی و مزدی بزرگ.

4. بدرستی که آنانی که آواز همی دهند ترا که محمّد یا احمد از پس بیرون خانه های خردت بیشتر ایشان خرد ندارند و انسانیت و معاملت.

5. و اگر که ایشان شکیبایی کردندی تا که بیرون آیی به سوی ایشان، هراینه بودی آن بهتر مر ایشان را و خدای آمرزگار است بخشاینده.

6. ای آنانی که گرویدند؟ اگر آید آرد شما را بیرون آینده از فرمان خدا به خبری آگاهی را پس پیدا کنید و روشن بررسید حقیقت آن حال را که برسانید گروهی را بدئ به نادانی پس تا گردید بر آنچه کردید پشیمانان.

7. و بدانید اینکه را؟ که در میان شماست پیغمبر خدای اگر فرمان بردی او شما را در بسیاری از کار، هراینه بزه مند شدیدی شما و در رنج افتادی و هلاک و لیکن دریابید خدای دوست گردانید به سوی شما گرویدن را و بیاراست آن ایمان را [657] در دلهای شما و دشوار گردانید و ناخوش به سوی شما ناگرویدن را و بیرون آمدن را از فرمان حق و نافرمانی را، اینان ایشان راه راست یافته گانند.

8. از جهت افزونی از خدای و نیکوداشتی و خدای داناست به صلاح شدگان درست کار و درست گفتار. صفحه : 444

9. و اگر دو گروه از آن گروندگان به هم کارزار کنند، پس آشتی دهید و بسامان کنید میان ایشان، پس اگر ستم کند و افزونی جوید یکی آن دو گروه بر آن دیگری، پس کارزار کنید آنی را که ستم همی کند و افزونی همی جوید تا باز آید به سوی

فرمان خدای.

پس اگر باز آید پس آشتی دهید و بسامان کنید میان ایشان دو را«1» به داد و راستی و داد کنید که خدای دوست همی دارد دادگران را.

10. هراینه هراینه گروندگان یکدیگر را برادرانند پس آشتی دهید و بسامان کنید میان دو برادران خویش را و بترسید از خدای تا مگر شما بخشیده شوید.

11. ای آنانی که گرویدند؟ فسوس نداردا و خندستان مکندا گروهی مردان از گروهی مردان دیگر، شاید که باشند فسوس داشتگان بهتر از ایشان که فسوس می دارند و نه زنان فسوس دارند از زنانی دیگر، شاید که باشند آن زنان دیگر بهتر از ایشان که فسوس می دارند، و عیب مکنید تنهای خویشتن را یکدیگر را و مخوانید یکدیگر را به لقبهای بد، چه بد نام است نام فاسقی بیرون آمدن از فرمان پس گرویدن، و هر که باز نگردد از فسوس داشتن و لقب نهادن پس اینان ایشان ستمکارانند بر تن خویش.

12. ای آنانی که گرویدند؟ به یکسو شوید بسیاری از گمان و اندیشه بدرستی که برخی گمان گناه است و جست و جوی مکنید عیب مردمان را و غیبت مکندا برخی شما برخی را، ا دوست همی دارد [658] یکی از شما که بخورد گوشت برادر خویش را مرده پس ناخوش و دشوار دارد آن را و بترسید از خدای، بدرستی که خدای توبه دهنده و توبه پذیر است بخشاینده.

13. ای مردمان بدرستی که ما آفریدیم شما را از نری آدم و ماده حوّاء و کردیم گردانیدیم شما را گروهان بزرگ چون جزیمه و بنه گاهها چون کنانه تا یکدیگر را باز شناسید نه فخر کنید، بدرستی که گرامین ترین شما نزد خدای پرهیزکارترین شماست

بدرستی که خدای داناست آگاه از شما.

14. گفت آن بیابانیان که گرویدیم ما بگوی یا محمّد، نگرویدید شما و لیکن گویید گردن نهادیم و در نیامدست هنوز گرویدن در دلهای شما و اگر فرمان برید خدای را و پیغامبر او را در دین و شریعت، کم نکند و نکاهد شما را از کارهای شما چیزی بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

-----------------------------------

(1). م: «دور را» [.....] صفحه : 445

15. هراینه هراینه گروندگان آنانی که گرویدند به خدای و پیغامبر او باز پس در گمان نشدند و کوشش کردند به خواسته های خویش و تنهای خویش در راه خدای، اینان ایشان راست گویانند در ایمان.

16. بگوی یا محمّد ایشان را، ا می آموزید می آگاهانید خدای را به کیش به ایمان خویش! و خدای همی داند آنچه هست در آسمانها و آن چه در زمین و خدای به هر چیزی داناست.

17. منت همی نهند«1» بر تو ای محمّد که گردن نهادند، بگوی تو ای محمّد که هیچ منّت منهید بر من گردن نهادن خویش را، نه که خدای منّت همی نهد بر شما که راه نمود شما را مر گرویدن را، اگر هستید راست گویان. [659]

18. بدرستی که خدای می داند ناپیدا و نهانی آسمانها را و زمین و خدای بیناست به آنچه همی کنید.

ق، مکّی، 45 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به اینکه سوره و اینکه نبی بزرگوار که نگرویدند.

2. نه که شگفت داشتند که آمد ایشان را بیم کننده از ایشان، پس گفت ناگروندگان اینکه چیزی است سخت شگفت.

3. ا چون بمیریم و باشیم خاکی زنده شویم آنت باز آوردنی است و برانگیختنی دور.

4. هراینه دانستیم آنچه را که بکاهد زمین از

ایشان و نزد ماست نبشته نگاه دارنده نگاه داشته شده.

5. نه که دروغ داشتند به راست و درست را چون آمد ایشان را پس ایشان ازین قرآن در کاری اند بهم آمیخته و شوریده.

6. ا پس نگه نکردند ایشان سوی آسمان زبر ایشان که چگونه برآوردیم آن آسمان را و آراستیم آن آسمان را به شمس و قمر و کواکب و نیست مر او را از شکافها و درزها.

7. و زمین را باز کشیدیم آن را بر روی آب و انداختیم در آن زمین کوههای بیخ آور و برویانیدیم در آن زمین از هر گونه نباتی زیبا.

8. نموداری که در آن نگرید و یادگاری و پندی مر هر بنده را بازگردنده به دل به حق.

-----------------------------------

(1). م: «همی دنهند» صفحه : 446

9. و فرو آوردیم از آسمان از میغ آبی خجسته با برکت پس برویانیدیم به آن آب بهشتهای بوستانهایی و دانه های [660] درویدنی.

10. و خرمابنانی آفریدیم درازان، مرو راست شکوفه بر هم نشانده.

11. برای روزی دادنی مر بندگان را و زنده کردیم به آن آب زمینی را مرده پژمرده همچنانت آن است بیرون آمدن از گور.

12. به دروغ داشت پیش از ایشان گروه نوح قوم تو و خداوندان آن چاه کهنه قوم شعیب و قوم صالح صالح را.

13. و قوم هود هود را و پادشاه مصر موسی و هارون را و برادران قوم لوط لوط را.

14. و خداوندان و ساکنان آن بیشه شعیب را و گروه ملک یمن، هر یکی ازینان به دروغ داشت پیغامبران را، پس سزا گشت و فرود آمد بیم کردن بر ایشان به عقوبت.

15. ا پس درماندیم به در آفرینش نخستین تا در آفرینش

در خواهیم ماند. نه که ایشان در پوششی اند از آفریدنی نو.

16. و هراینه هراینه آفریدیم مردم را و همی دانیم آنچه اندیشه کند به آن تن دل او و ما نزدیکتریم به علم به او از رگ گردن جان.

17. چون فراهم رسد آن دو فراهم رسنده آن دو فرشته از یکی راست نشسته و یکی از چپ نشسته.

18. نیندازد او از هیچ گفتاری مگر که نزد اوست فرشته نگه بانی آماده.

19. و انگار که آمد آورد تاسه مستی سختی مرگ به راست و درست را از سعادت یا شقاوت، او را گویند آنت آن چیزی است که بودی ازو که همی گریختی و می رمیدی.

20. و انگار که در دمیده شد در صور، آنت روز بیم که بدان بیم می کردند.

21. و انگار که آمد هر تنی که با آن تن است فرشته راننده و گواهی و نامه.

22. هراینه هراینه بودی تو در بی آگاهی از اینکه روز و ازین حال، پس باز کردیم دور کردیم از تو پوشش ترا پس بینایی تو امروز تیز است.

23. و گفت گوید یار او آن فرشته موکّل: اینکه چیزی است [661] نزد من آماده از نامه.

24. ندا آید که در افکنید در دوزخ هر ناسپاسی را گردن کشی.

25. باز دارنده مر نیکی را از اندازه گذرنده گمان مند.

26. در حق آنی که گفتی کرد گردانید با خدای خدایی دیگر، پس در افکنید او را در آن عذاب سخت دوزخ.

27. گفت گوید یار او: ای پروردگار ما؟ از اندازه نگذراندم او را و لیکن او خود بود در گمراهی دور از حق. صفحه : 447

28. گفت خدای گوید: پیکار مکنید شما نزد من و بدرستی

که پیش فرستادم به سوی شما به بیم کردن.

29. دگرگون کرده نشود گفتار نزد من و نیستم من هرگز ستمکار مر بندگان را.

30. روزی که گوییم مر دوزخ را، ا هیچ پر شدی! و گوید او هیچ هست از افزونی.

31. و انگار که نزدیک کرده شد بهشت مر پرهیزکاران را نه دور.

32. اینکه آن است که نوید داده می شدید مر هر بازگردنده تائبی را نگاه دارنده توبه.

33. هر که بترسد از خدای مهربان به ناپیدایی و آید آرد به دلی را بازگردنده به حق.

34. ایشان را گویند درآیید آن بهشت را به رهایی از هر رنجی، آنت روز جاویدی است.

35. مر ایشان راست آنچه می خواهند در آن بهشت و نزد ماست افزونئ دیدار بی چون و بی چگونه.

36. و چندا نیست کردیم پیش از ایشان از قوم تو از گروهی که ایشان سخت تر بودند ازیشان از جهت سخت گرفتن، پس گشتند و کاویدند و جستند در شهرها که هیچ هست از پناه جایی از عذاب.

37. بدرستی که در آنت است هراینه پندی مر آن را که بود باشد [662] مرو را دلی یاد گیرنده یا بیفکند گوش شنوایی را و او حاضر و آگاه است و دانا.

38. و هراینه هراینه آفریدیم آسمانها را و زمین را و آنچه هست در میان آن هر دو از خلق و عجائب در شش روز که اوّل آن یکشنبه و آخر جمعه و نبسود ما را و نرسید از هیچ ماندگی.

39. پس به شکیب باش بر آنچه همی گویند کافران و به پاکی یاد کن نماز کن به ستایش پروردگار تو پیش بر آمدن از آفتاب نماز بامداد و پیش

فرو شدن آفتاب.

40. و از شب نماز شام و نماز خفتن پس به پاکی یاد کن نماز کن او را و پسهای سجده کردن نمازها نماز کن.

41. و گوش فرا دار و ساختگی مکن آن روز را که آواز دهد آن آواز دهنده اسرافیل یا جبرئیل از جایی نزدیک.

42. آن روز بشنوند آن آواز نفخه ثانیه به درست و راست به بعث و حشر، آنت روز بیرون آمدن است از گور.

43. بدرستی که ما، ما همی زنده کنیم و همی میرانیم و به سوی ماست بازگشت همه.

44. آن روز که بشکافد زمین از ایشان شتابندگان سوی منادی قیامت، آنت برانگیختنی است بر ما آسان.

45. ما داناتریم از تو به آنچه همی گویند و نیستی تو بر ایشان هرگز گماشته پس پند می ده به اینکه نبی آنی را که همی ترسد از بیم کردن من. صفحه : 448

ذاریات، مکّی، 60 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آن باشندگان یعنی بادها باشیدنی.

2. پس بردارندگان یعنی ابرها بار گران باران را.

3. پس روندگان یعنی کشتیها از جهت آسانی.

4. پس بخش کنندگان یعنی فرشتگان [663] کاری را.

5. بدرستی که آنچه نوید داده می شوید از بودن قیامت هراینه راست است.

6. و بدرستی که شمار و قضا و جزا هراینه بودنی است افتادنی.

7. سوگند به آسمان خداوند راهها و استواری دستارها.

8. بدرستی که شما هراینه در گفتاری اید گردنده چون ساحر و شاعر و مجنون.

9. گردانیده شود ازو از قرآن یا رسول آن کسی که گردانیده شد از توحید.

10. کشته شد بنفرین باد دروغ گویان.

11. آنانی که ایشان در پوششی از نادانی بی آگاهانند.

12. می پرسند کی است وقوع روز شمار.

13. روزی که ایشان بر آتش سوخته

می شوند.

14. بچشید عذاب و سوختن خویش را اینکه آن است که بودید به آن همی شتافتید و تعجیل می کردید.

15. بدرستی که پرهیزکاران در بهشتهایی اند و چشمه ها.

16. فراگیرندگان و پذیرندگان آنچه داد ایشان را پروردگار ایشان بدرستی که ایشان بودند پیش از آنت در دنیا نیکوکاران فرمان بران.

17. بودندی اندکی از شب که خفتیدندی.

18. و در آخرهای شب پیش از صبح ایشان آمرزش همی خواستندی از خدای.

19. و درخواسته های ایشان سزاواری نصیبی و بهره مر خواهنده را و بی روزئ را که کسب نتواند کرد.

20. و در زمین است نشانها حجّتها مر بی گمانان را.

21. و در تنهای شماست ا پس هیچ نمی بینید که هر چه در عالم به تفصیل است در تن، شما به اجمال است!

22. و در آسمان است سبب روزی شما چون باران و آنچه نوید داده می شوید از نصرت و ثواب.

23. پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین بدرستی که اینکه ضمان هراینه راستی است و درست مانند آنچه که شما سخن همی گویید که لا اله غیری.

24. ا هیچ آمد ترا ای محمّد سخن مهمانان ابراهیم نواخته گان نواخته شده گان جبرئیل و دوازده فرشته! صفحه : 449

25. چون در آمدند برو، پس گفتند: [664] سلاما علیکم. گفت ابراهیم در جواب سلام ایشان: علیکم سلام شما گروهی اید ناشناخته شدگان به لباس و هیأت.

26. پس بگشت ابراهیم به سوی کسان خویش پس آمد آورد به گوساله را فربه بریان.

27. پس نزدیک آوردن آن گوساله را به سوی ایشان، گفت ابراهیم: ا هیچ نمی خورید! گفتند نمی خوریم.

28. پس در دل گرفت از ایشان ترسی، گفتند مترس؟ که ما فرشتگانیم و مژده دادند او را به پسری اسحاق دانا و زیرک.

29. پس پیش آمد

در ایستاد سوی خانه خویش زن او ساره در بانگی و آوازی، پس بزد طپانچه روی خویشتن را و گفت که من پیرزنی ام نازاینده چگونه مرا فرزند باشد.

30. گفتند همچنینت. گفت پروردگارت، بدرستی که او، او درست کار است و درست گفتار دانا به صلاح بندگان.

31. گفت ابراهیم: پس چیست کار و مراد شما ای شما که فرستاده شدگان اید!

32. گفتند فرشتگان: بدرستی که ما فرستاده شدیم به سوی گروهی گناه کاران یعنی قوم لوط.

33. تا که فرو فرستیم بر ایشان سنگهای از گل.

34. نشان کرده شده نزد پروردگارت برای گزاف کاران و از اندازه گذرندگان.

35. پس بیرون آوریم آوردیم آنی را که بود در آن قریه از گروندگان.

36. پس نیافتیم در آن قریه جز یک خانه دانی از گردن نهندگان.

37. و گذاشتیم در آن قریه نشانی و عبرتی برای آنانی که همی ترسند از عذاب دردناک.

38. و در قصه موسی نیز عبرت است چون فرستادیم او را به سوی پادشاه مصر به حجّتی پیدا و هویدا.

39. پس برگشت فرعون به جانب خویش به لشکرش و گفت فرعون که اینکه موسی جادو است یا دیوانه است.

40. پس گرفتیم او را و لشکرهای او را پس انداختیم در افکندیم ایشان را در [665] دریای و او سزای سرزنش بود.

41. و در قصه عاد عادیان نیز عبرت است چون فرستادیم بر ایشان آن باد را نازای بی باران و بی باردارکننده درخت.

42. نمی گذارد از هیچ چیزی که آمد بگذشت بر او مگر که کرد گردانید آن را همچو استخوان ریزیده.

43. و در قصه قوم صالح نیز عبرت است چون گفته شد مر ایشان را برخورداری می گیرید تا هنگام سه روز پس از

بازگشتن ناقه.

44. پس درگذشتند از فرمان پروردگار خویش پس گرفت ایشان را آتش آسمان و ایشان همی نگرند.

45. پس نتوانستند از هیچ برخاستنی در آن صرغت و صنعت و نبودند کین بازکشندگان. صفحه : 450

46. و یاد کن گروه نوح را که هلاک کردیم از پیش، بدرستی که ایشان بودند گروهی بیرون آیندگان از دین و فرمان خدای.

47. و آسمان را بر آوردیم برفراشتیم آن را به نیرویی و بدرستی که ما هراینه فراخ کنندگانیم.

48. و زمین را بگسترانیدیم آن را پس چه نیک گسترانندگانیم ما.

49. و از هر چیزی آفریدیم دو گونه تا مگر شما دراندیشید و پند گیرید.

50. پس بگریزید به سوی خدای، بدرستی که من مر شما را ازو بیم کننده ام پیدا و هویدا.

51. و مکنید مگردانید مگویید با خدای خدایی دیگر، بدرستی که من شما را ازو بیم کننده ام پیدا و هویدا.

52. همچنانت نیامد آنانی را که بودند از پیش ایشان از هیچ پیغمبری مگر که گفتند اینکه پیغمبر جادو است یا دیوانه است.

53. ا اندرز کردند فرمودند یکدیگر را به اینکه! نه که ایشان گروهی اند از اندازه گذرندگان.

54. پس برگرد تو ای محمّد از ایشان، پس نیستی تو هرگز ملامت زده.

55. و پند می ده تو ای محمّد [666] پس بدرستی که اینکه پند سود همی دارد گروندگان را.

56. و نیافریدم پریان را و آدمیان را مگر که تا بپرستند مرا به یگانگی.

57. نمی خواهم من از ایشان از هیچ روزی و نمی خواهم من که خوردنی دهند مرا.

58. بدرستی که خدای، او روزی ده است خداوند نیرو استوار که کس«1» با وی برنیاید.

59. پس بدرستی که مر آنانی راست که ستم کردند

از اهل مکّه به تکذیب رسول علیه السلام بهره دلوی مانند بهره دلوی یاران خویش از گذشتگان، پس شتاب نکنندا مرا.

60. پس وای مر آنانی را که نگرویدند از روز ایشان روز قیامت و قیل روز بدر آنی که بیم کرده همی شوند به آن.

طور، مکّی، 49 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به کوه مدین که با موسی بر آن سخن کرد.

2. و سوگند به نامه نبشته شده توریه یا قرآن یا لوح محفوظ.

3. در پوست تنک باز کرده.

4. و سوگند به خانه آبادان در آسمان چهارم و قیل خانه کعبه.

5. و سوگند به آسمان برداشته.

-----------------------------------

(1). م: «کسب» صفحه : 451

6. و سوگند به دریای پر کرده.

7. بدرستی که عذاب پروردگار تو هراینه بودنی است فرو آمدنی.

8. نیست مر او را از هیچ بازدارنده.

9. روزی که بجنبد و بگردد آسمان جنبیدنی و بگردیدنی.

10. و نیز برود کوهها رفتنی.

11. پس وای و واویلا و عذاب سخت آن روز مر دروغ گوی دارندگان را.

12. آنانی که ایشان در گفت وگوی دنیا در آمدن در باطل بازی همی کنند.

13. آن روزی که رانده شوند از قفا به سوی آتش دوزخ [667] رانده شدنی.

14. گویند اینکه آن آتش است آنی که بودید به آن آتش به دروغ می داشتید.

15. ا پس جادویی است اینکه یا شما فرا نمی بینید هنوز!

16. در روید و بسوزید در آن آتش، پس به شکیب باشید یا به شکیب مباشید یکسان و برابر است بر شما هراینه هراینه پاداشت داده شوید آن چه را که بودید که همی کردید.

17. بدرستی که پرهیزکاران از کفر و معاصی در بهشتهااند و نیکوییها و نعمتهای گوناگون.

18. خوش منشان نازان

و شادان به آنچه داد ایشان را پروردگار ایشان و نگاه داشت ایشان را پروردگار ایشان از عذاب دوزخ.

19. می خورید و می آشامید گوارنده نوشتان باد به آنچه بودید که همی کردید.

20. تکیه کنندگان بر تختها بر رس نهاده و جفت کردیم ایشان را به سیاه چشمان فراخ چشمان از کنیزکان.

21. و آنانی که گرویدند و پی روی کرد ایشان را فرزندان ایشان به گرویدنی، رسانیدیم جفتان به ایشان فرزندان ایشان را و نکاستیم ایشان را از کار ایشان از هیچ چیزی هر مردی به آنچه ورزید گرو است.

22. و افزودیم ایشان را به میوه و گوشتی از آن چه خواهند به آرزو.

23. به یکدیگر می دهند و می ستانند در آن بهشت جامی می را نه بیهوده در آن و نه در بزه افکندنی.

24. و همی گردد بر ایشان پسرانی کودکانی که مر ایشان راست همانا که ایشان مرواری مرواریدی اند نگاه داشته در صدف.

25. و در ایستاد و روی آورد برخی از ایشان بر برخی، همی بر رسند پرسند از یکدیگر.

26. گفتند گویند: بدرستی که ما [668] بودیم پیش در دنیا در کسان خویش ترسندگان و هراسان از عذاب اینکه روز.

27. پس منّت نهاد خدای بر ما و نگاه داشت ما را از عذاب باد سوزان دوزخ.

28. بدرستی که ما بودیم از پیش می خواندیم او را به یا رب، بدرستی که او، او نیکوکار است بخشاینده. صفحه : 452

29. پس پند می ده یا محمّد پس از آنکه نیستی تو به نیکوداشت پروردگارت هرگز اختر گوی و نه دیوانه.

30. یا همی گویند که محمّد قافیه گوی است چشم همی داریم به او گردش روزگار مرگ را.

31. بگوی

یا محمّد چشم دارید پس از آنکه بدرستی که من با شما از جمله چشم دارندگان ایم«1».

32. یا همی فرماید ایشان را خردهای ایشان به اینکه یا نه که ایشان خود گروهی اند از اندازه گذرندگان.

33. یا همی گویند که فرا بافت محمّد اینکه قرآن را نه که نمی گروند نخواهند گروید.

34. پس بیایندا بیارندا به سخنی را مانند اینکه قرآن اگر هستند راست گویان.

35. یا آفریده شدند ایشان از نه چیزی یا ایشان آفرینندگانند.

36. یا آفریدند ایشان آسمانها را و زمین را نه که نه بی گمانند بی گمان نیستند.

37. یا نزد ایشان است خزینه های گنجینه های پروردگار تو یا ایشان برگماشتگانند.

38. یا مر ایشان راست نردبانی که بر روند به آن بر آسمان که همی نغوشند درو پس بیایدا بیاردا نغوشه کننده ایشان به حجّتی را پیدا و هویدا.

39. یا مرو راست مر خدا راست دختران و مر شما راست پسران.

40. یا همی خواهی تو از ایشان مزدی، پس ایشان از تاوانی گران بار کرده شدگانند.

41. یا نزد ایشان است ناپیدا یعنی لوح محفوظ، پس ایشان [669] همی نویسند از آنجا احوال عالم.

42. یا همی خواهند سگالش بد را به هلاکت رسول پس آنانی که نگرویدند ایشان سگالش بد کرده شدگانند آن به ایشان رسد.

43. یا مر ایشان راست خدایی جز از خدای که او را می پرستند، پاکی خدای از آنچه انباز همی آرند به وی.

44. و اگر بینند ایشان پاره از آسمان فرو افتنده بر ایشان هم بنگروند و گویند که اینکه ابری است بر هم نشانده.

45. پس

بگذار ایشان را تا بینند روز خویش را آنی درو بیهوش شوند و هلاک.

46. روزی که بی نیاز نکند از ایشان سگالش بد ایشان هیچ چیزی و نه ایشان یاری کرده شوند.

47. و بدرستی که مر آنانی را که ستم کردند، عذابی پیش از آنت روز قیامت قحط هفت ساله و قتل بدر و عذاب قبر و لیکن بیشتر ایشان نمی دانند.

48. و به شکیب باش مرداوری پروردگارت را پس از آنکه بدرستی که تو به دیدارهای مایی، و به پاکی یاد کن به ستایش پروردگارت آن هنگام که برخیزی از خواب.

-----------------------------------

(1). ظ: «چشم دارندگان ام» صفحه : 453

49. و از شب، پس به پاکی یاد کن او را و پسهای فرو شدن ستاره ها.

نجم، مکّی، 62 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آن ستاره چون فرو شود.

2. گمراه نشد اینکه یار شما محمّد و نه بیراه شد او.

3. و نمی گوید او از وایه دل خود.

4. نیست اینکه قرآن که او می خواند مگر پیغامی است که گذارده می شود.

5. آموخت قرآن او را فرشته که سخت است نیروهای او یعنی جبرئیل.

6. خداوند توانایی پس راست بایستاد در صورت خود.

7. و [670] او در کناره آسمان برتر.

8. باز پس نزدیک شد به پیغمبر پس آویخت در هوا.

9. پس بود مسافت میان ایشان اندازه دو کمان یا نزدیکتر از آن.

10. پس پیغام کرد گزارد به سوی بنده خویش خدای آن چه گذارد.

11. هیچ تقصیر نکرد دل محمّد در دریافتن آن چه دید.

12. ا پس می ستیهید او را با او بر آن چه می بیند.

13. و هراینه هراینه دید او او را جبرئیل را باری دیگر.

14. نزد درخت که نام آن سدره المنتهی است

که زبر هفتم آسمان است.

15. نزد آن درخت است بهشتی که نام آن جنّته المأوی است.

16. چون می پوشاند آن درخت را آنچه می پوشاند.

17. نگشت میل نکرد بینایی چشم محمّد و نگذشت از اندازه.

18. هراینه هراینه دید از نشانهای پروردگار خویش بزرگتر چون عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت، دوزخ.

19. ا پس دیدید چه گویید لات را صنم ثقیف بالطائف و قیل صنم قریش و عزّی را اسم سمر و«1» لغطفان.

20. و مناه اسم صخره لهذیل و خزاعه سیّم دیگر فروتر واپستر و خوارتر.

21. ا مر شما راست نر پسر و مرو راست ماده دختر!

22. آنت آنگاه بخشی است کم و کاست.

23. نیست آن مگر نامهای که نام کرد کردید آن ها را شما و پدران شما، نه فرود آورد خدای به آن هیچ حجّتی. پی روی نمی کنند مگر پنداشت و گمان را و آنچه دوست دارد تنها دلهای ایشان و هراینه هراینه آمد ایشان را از پروردگار ایشان راه راست.

24. یا مر آدمی راست آن چه آرزو برد.

25. پس مر خدای راست آن جهان بازپسین و اینکه جهان نخستین.

-----------------------------------

(1). ظاهرا «واو» زاید است. صفحه : 454

26. و چندا ای بسا از فرشته در آسمانها، بی نیاز نکند خواهش ایشان هیچ چیزی را مگر از پس آن که دستوری دهد خدای مر آن را خواهد و پسندد.

27. بدرستی که [671] آنانی که نمی گروند به آن جهان بازپسین هراینه نام همی کنند فرشتگان را نام ماده.

28. و نیست مر ایشان را به آن از هیچ دانشی، پی روی نمی کنند ایشان مگر پنداشت و گمان را و بدرستی که پنداشت و گمان بی نیاز نمی کند از یقین و درست هیچ چیزی.

29. پس روی

بگردان از آن کس که روی گردانید از یاد ما و نخواست او مگر اینکه زندگانی فروتر نزدیکتر را.

30. آنت جای رسیدن ایشان از دانش که می گویند الملئکه بنات اللّه بدرستی که پروردگار تو او داناترست به آنکه آنکس که گم شد از راه او و او داناتر است به آن که آن کس که راه راست یافت.

31. و مر خدای راست آنچه هست و بود در آسمانها و آنچه هست و بود در زمین تا پاداشت دهد آنانی را که بدی عقاب کردند به سبب آنچه کردند و پاداشت دهد آنانی را که نیکویی کردند به سبب اعمال به مثوبت نیکوتر.

32. آنانی که به یکسو شوند از آن بزرگان از گناه و از زشتها از کارها مگر از آن گناه خرد و اندک چون نظره و غمزه و قبله، بدرستی که پروردگار تو فراخ آمرزش است او داناتر است به شما چون آفرید شما را از زمین خاک و چون شما کودکان پنهانانید در شکمهای مادران خویش، پس پاک مکنید مستایید تنهای خویشتن را، او داناتر است به آن که آن کسی که پرهیزد.

33. ا پس دیدی آنی را که برگشت از حق!

34. و داد اندکی و بریده کرد و گوش داشت و باز ایستاد دادن را!

35. ا نزد اوست دانش ناپیدایی یعنی لوح محفوظ پس او همی بیند آن را!

36. یا نه که او خبر کرده نشد به آنچه هست در نامه های [672] موسی یعنی توریه.

37. و در صحف ابراهیم آنی که به جای آورد و به سر برد فرموده را.

38. که بر نگیرد هیچ نفسی برگیرنده بار«1» نفس دیگری را.

39. و

که نیست مر آدمی را مگر جزای آنچه کوشید.

40. و که کوشش او زود دیده شود.

41. باز پس پاداشت داده شود او آن را، آن پاداشت تمامتر بیشتر.

42. و که به سوی پروردگار تست رسیدن و بازگشت همه.

-----------------------------------

(1). م: «باز» صفحه : 455

43. و که او، او خنداند اهل الجنّته او [ا] لارض بالنّبات«1» و گریاند اهل النّار او السّماء بالمطر«2».

44. و که او، او میراند و زنده گرداند.

45. و که او آفرید دو جفت را دوگونه را نر را و ماده را.

46. از آب پشت چون ریخته شود در رحم.

47. و که بروست آفریدن دیگر.

48. و که او، او توانگر کرد و دست مایه داد.

49. و که او، او پروردگار ستاره پس جوزا که قریش می پرستیدند آن را.

50. و که او نیست کرد گروه هود را پیشین.

51. و گروه صالح را پس هیچ نگذاشت.

52. و گروه نوح را از پیش که ایشان گروه نوح، بودند ایشان ستمکارتر و از حد درگذرانده تر.

53. و آن دههای برگردنده را یعنی شهرهای قوم لوط را به زیر انداخت از بالا. 54. پس پوشانید آن را آن چه از سنگ و آب سیاه پوشانید.

55. پس به کدام نعمتهای پروردگارت به گمان شوی که نه از خداست!

56. اینکه قرآن یا محمّد بیم کننده است از جنس بیم کنندگان پیشین. 57. نزدیک شد نزدیک شونده قیامت.

58. نیست مر او را آن قیامت ر«3» از فرود جز خدای پدید آرنده که کی آرد.

59. ا پس از اینکه سخن قرآن به شگفت می آیید به انکار.

60. و می خندید به استهزا و نمی گریید از وعید آن.

61. و شما بر گردندگانید و غافلان.

62. پس

[673] روی بر زمین نهید مر خدای را و پرستید او را به یگانگی.

قمر، مکّی، 55 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. نزدیک شد روز رستخیز و بشکافت ماه.

2. و اگر بینند اهل مکّه نشانی چنانکه دیدند روی گردانند از آن و گویند اینکه جادویی است بنیرو پیوسته.

3. و به دروغ داشتند حق را و پی روی کردند وایه های خویش را و هر کاری که محمّد از آن خبر می کند با آرام و استوار است همه بودنی است.

4. و هراینه هراینه آمد ایشان را از خبرها و آگاهیها آنچه هست درو جای باز ایستادن.

5. اینکه قرآن سخن درست درست کاری و پندی تمام رسان پس بی نیاز نمی کند بیم بیم کنندگان.

6. پس برگرد از ایشان، یاد کن روزی که بخواند آن خواننده قیامت ایشان را به سوی چیزی ناشناخت هولناک.

-----------------------------------

(1). م: «بالنّبات»

(2). م: «بالمطر»

(3). قیامت ر- قیامت را صفحه : 456

7. ترسندگان آرامندگان، چشمهای ایشان بیرون همی آیند از آن گورها، همانا که ایشان ملخی اند پراکنده.

8. شتابندگان به سوی آن خواننده قیامت همی گویند ناگروندگان که اینکه روز روزی است سخت دشوار.

9. به دروغ داشت پیش از ایشان گروه نوح نوح، پس به دروغ داشتند بنده ما نوح را و گفتند اینکه نوح دیوانه است و بازداشته شد او از حق گفتن.

10. پس بخواند او پروردگار خود را که من دست یافته شده و درمانده ام، پس کین من ازیشان کش.

11. پس گشاده کردیم درهای آسمان را به آبی بسیار و زود آینده روان.

12. و روان کردیم زمین را از جهت چشمه ها پس فراهم رسید آن آب آسمان و زمین [674] بر فرمانی که هراینه اندازه کرده شده بود.

13. و برداشتیم نوح را بر کشتی

خداوند تخته ها و میخها رسنهای زفت.

14. می رود به دیدار ما برای پاداشتی مر آن کسی را یعنی نوح که بود که ناگرویده شد و ناسپاسی کرده شد.

15. و هراینه هراینه گذاشتیم آن را کشتی را نشانی، پس هیچ هست از هیچ پند پذیری!

16. پس چگونه بود عذاب من و بیمهای من!

17. و هراینه هراینه آسان کردیم اینکه نبی را برای پند یادگرفتن، پس هیچ هست از پند پذیری یاد گیرنده.

18. به دروغ داشت قوم هود هود را پس چگونه بود عذاب من و بیمهای من.

19. بدرستی که ما فرستادیم بر ایشان بادی سخت سرد در روزی شوم بی نفع پیوسته.

20. برکند مردمان را از جایگاههای خویش همانا که ایشان تنه های خرمابن اند برکنده از بیخ.

21. پس چگونه بود عذاب من و بیمهای من!

22. و هراینه هراینه آسان کردیم اینکه نبی را برای پند برای یاد گرفتنی پس هیچ هست از پند پذیری و یادگیری.

23. به دروغ داشت قوم صالح صالح را به آن بیم کنندگان رسولان.

24. پس گفتند ایشان: ا آدمئ را از ما یکی پی روی کنیم او را! بدرستی که ما آنگاه هراینه باشیم در گمراهی و دیوانگی.

25. ا فرو آورده شد وحی پیغام برو از میان ما! نه که او سخت دروغ گویی است دنه گرفته.

26. زودا که دانند فردا که کیست سخت دروغ گوی دنه گرفته.

27. بدرستی که ما فرستندگان آن شتر ماده ایم بیرون آرنده از سنگ خارا از برای آزمونی مر ایشان راست، پس چشم می دار تا ایشان چه کنند و به شکیب می باش بر اذای ایشان. صفحه : 457

28. و بیاگاهان ایشان را که آن آب بخشی است در میان ایشان و ناقه، [675]

هر نوبت آبش خوری آمده حاضر شده است یک روز ایشان و یک روز ناقه.

29. پس آواز دادند یار خویش را یعنی قدار بن سالف را پس برگرفت شمشیر را پس پی کرد آن ناقه را و بکشتند.

30. پس چگونه بود عذاب من و بیمهای من.

31. بدرستی که فرستادیم بر ایشان بانگی صیحه جبرئیل یکی پس گشتند همچو گیاه کوفته و ریزیده و خشک شبگاه سازنده.

32. و هراینه هراینه آسان کردیم اینکه نبی را برای پند و یاد کردی پس هیچ هست از پند پذیری و یاد گیرنده.

33. به دروغ داشت گروه لوط به بیم کنندگان را.

34. بدرستی که ما فرستادیم بر ایشان سنگ باران باران سنگ ریزه مگر خاندان دختران لوط برهانیدیم ایشان را در آخر شب پیش از صبح.

35. از برای نیکوداشتی از نزد ما، همچنانت پاداشت همی دهیم آنی را که سپاس داری کرد.

36. و هراینه هراینه بیم کرد لوط ایشان را سخت گرفتن ما به عذاب، پس در گمان شدند ایشان به بیم کنندگان به بیمها.

37. و هراینه هراینه ناخواستند او را از مهمانان او، پس ناپدید کردیم چشمهای ایشان را پس بچشید عذاب مرا و بیمهای من را.

38. و هراینه هراینه بامداد گرفت ایشان را پگاه بامداد عذابی پیوسته آرام گیرنده بر ایشان.

39. پس بچشید عذاب مرا و بیمهای مرا.

40. و هراینه هراینه آسان کردیم اینکه نبی را برای پند یاد گرفتن، پس هیچ هست از هیچ پندپذیری یاد گیرنده.

41. و هراینه هراینه آمد کسان گروه فرعون را بیم کنندگان بیمها موسی و هارون و غیرهما.

42. به دروغ داشتند به نشانهای ما همه آن پس گرفتیم ایشان را گرفتن کینه کشی غالب نیک توانایی.

43.

ا ناگروندگان عصر شما بهتراند به نیرو از اینان شما یا [676] مر شما راست بیزارئ از عذاب در آن نبشته های کتابهای پیشین.

44. یا همی گویند که ما گروهی ایم خویشتن نگاه- دارنده ممتنع.

45. زودا که شکسته شود اینکه گروه و بگردانند به هزیمت پسها را پس را.

46. نه که روز رستخیز نویدگاه ایشان است و روز رستخیز سخت تر است و تلخ تر.

47. بدرستی که گناه کاران در گمراهی اند و دیوانگی.

48. روزی که کشیده شوند در آتش بر رویهای خویش گویند بچشید بسودن سوختن آتش دوزخ را.

49. بدرستی که ما آفریدیم هر چیزی را آفریدیم آن چیز را به اندازه.

50. و نیست فرمان ما مگر یک کلمه و آن کن است همچو نگریستن به چشم چشم زدن. صفحه : 458

51. و هراینه هراینه نیست کردیم مانندان شما را در کفر پس هیچ نیست از پند پذیری عبرت گیری.

52. و هر چیزی که کردند آن را در نبشته های ملئکه است.

53. و هر خردی و هر بزرگی از کارها و بودنیها نوشته است بر لوح.

54. بدرستی که پرهیزکاران در بهشتهااند باشند و جوی های فراخی و روشنی.

55. در نشسته گاه راستی پسندیده و سزا نزد پادشاهی نیک توانا.

رحمن، مدنی، 78 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. خدای مهربان.

2. آموخت او اینکه نبی را.

3. آفرید او مردم را آدم را و قیل محمّد.

4. آموخت او، او را گفتار هویدا روشن کننده ما فی الضمیر.

5. آفتاب و ماه [677] به شماری اند معلوم.

6. و گیاه و درخت گردن می نهند و فروتنی همی کنند خدای را.

7. و آسمان برداشت او آن را و نهاد او ترازو را.

8. که نگذرید«1» از اندازه در ترازو.

9. و به پای دارید سنجیدن

را به راستی و کم مکنید سنگ ترازو را.

10. و زمین را فرو بنهاد آن را بر روی آب برای آفریدگان.

11. در آن زمین است میوه گوناگون و خرما بنان خداوند غلافها و کاردوها جایگاههای میوه و شکوفه.

12. و آن دانه خداوند برگ کاه و سپر غم روزی.

13. پس به کدام نیکوداشتهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید به دروغ توانید داشت ای پریان و آدمیان!

14. آفرید مردم آدم را از گل خشک همچو آن سفالی به خشکی.

15. و آفرید پدر پریان را از زبانه بی دود از آتش.

16. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید به دروغ توانید داشت که نه از خداست!

17. پروردگار خداوند دو خاور آفتاب و ماه و پروردگار خداوند دو باختر آفتاب و ماه.

18. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

19. بیامیخت و درهم گشاد دو دریا را شیرین و شور فراهم می رسند در نظر.

20. در میان آن دو است پرده حجابی که در نگذرند از حد یکدیگر و طعم یکدیگر را بنگردانند.

21. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

22. بیرون می آید از آن دو دریا از دریای شور مروارید بزرگ شهوار و مروارید خرد بسّد.

-----------------------------------

(1). م: «نگذرند» صفحه : 459

23. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

24. و مرو راست کشتیها که فرا رفتن آورده شده اند در دریا همچو آن کوههای دراز.

25. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

26. هر کس که هست [678] بر آن نیست شونده است مردنی است.

27. و بماند ذات پروردگار الوجه زایده تو خداوند بزرگواری و بزرگ کردن.

28. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ

همی دارید!

29. در می خواهد ازو حاجتها آنی هر که هست در آسمانها و زمین هر روزی وقتی او در کاری است.

30. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

31. زودا که: پروا کنیم بپردازیم برای شما ای دو گروه آدمی و پری.

32. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

33. ای گروه پری و آدمی اگر توانید که بگذرید از گوشه های کناره های آسمان و زمین پس بگذرید، نگذرید مگر به حجّتی و جوازی«1».

34. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

35. فرستاده شود بر شما زبانه از آتش و دودی پس نتوانید که خویشتن را از آن نگاه دارید و اینکه روز قیامت بود.

36. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

37. پس چون بشکافد آسمان، پس گردد گلگون سرخ همچو روغن.

38. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

39. پس در آن روز پرسیده نشود از گناه خویش هیچ آدمئ بعضی مردم و نه پریئی بعضی از جن.

40. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

41.«2» ... ان به نشان خویش سیاه رویی و کبود چشمی پس گرفته شود به مویهای پیشانی و پاشنه ها مو بر پاشنه پیچند و به دوزخ اندازند.

42. پس به کدام [679] نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

43. بگویند ایشان را که اینکه آن دوزخ است آنی که به دروغ می داشت به آن گنه کاران.

44. می گردند میان آن آتش و میان آب گرم سخت سوزان.

45. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

46. و هست مر آن کس را که ترسید او از جایگاه ایشان حساب روز قیامت پروردگار خویش دو بهشت.

-----------------------------------

(1). م: «جواری»

(2). م:

ناخوانا صفحه : 460

47. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

48. آن دو بهشت خداوندان شاخه های درختان.

49. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

50. در آن دو بهشت است دو چشمه نسیم و سلسبیل که همی روند.

51. پس به کدامی نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

52. در آن دو بهشت است از هر میوه دوگونه معروف و غریب.

53. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید! 54. تکیه کنندگان بر بسترها که آسترهای آن بسترها از دیبای سطبر است و میوه آن دو بهشت نزدیک است بر بار نشسته و باز کند.

55. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

56. در اینکه نعمتهای مذکور یا درین اماکن و قصور خواباندگان چشم از کنیزکان که دوشیزگی نبرد از ایشان را هیچ آدمئ پیش ازیشان و نه هیچ پریئی.

57. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

58. همانا که ایشان کنیزکان یاقوت اند به گونه سرخ و مروارید خرد به سپیدی.

59. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

60. نیست پاداشت نیکوکاری در عمل مگر نیکوکاری است در ثواب.

61. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

62. و از فرود آن«1» ... بهشت«2» .... [680]

63. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید!

64. دو بوستان سبز که از سبزی به سیاهی زنند.

65. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

66. در آن دو بهشت است دو چشمه نیک بر جوشندگان به آب.

67. پس به کدام نیکوییهای پروردگار

خویش به دروغ همی دارید!

68. هست در آن دو بهشت میوه گوناگون و خرما بنانی و اناری.

69. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید که نه از خداست!

70. در آن بهشتهااند نیکان و گزیدگان خوبان از کنیزکان.

71. پس به کدام نعمتهای نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

72. ایشان سیاه چشمان اند بازداشته شدگان در خیمه ها.

73. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید که نه از خداست!

74. دوشیزگی نبرد از ایشان را هیچ آدمی پیش از ایشان و نه هیچ پریئی.

75. پس به کدام نیکوییهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری!

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا صفحه : 461

76. تکیه زنندگان بر بالشتها سبزان و بستران گران مایه نیکویان.

77. پس به کدام نیکوییهای نعمتهای پروردگار خویش به دروغ همی دارید ای آدمی و پری.

78. بلندا بسیار خیرا نام پروردگارت خداوند بزرگواری و بزرگواری کردن.

واقعه، مکّی، 96 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. چون بیفتد فرود آید آن افتادنی فرود آینده.

2. نیست مر افتادن آن را دروغی گوی دارنده.

3. آن قیامت پست کننده است بدبختان را، بلند بردارنده نیک بختان را.

4. چون [681] جنبانیده شود اینکه زمین جنبانیده شدنی.

5. و خرد مر [د] و کوفته و ریزیده کرده شود اینکه کوهها خرد مرد کردنی.

6. پس گردد اینکه کوهها گردی پراکنده.

7. و بوده باشید در آن روز گروهانی سه گانه.

8. پس خداوندان نامه سوی دست راست یمن و سعادت چیست خداوندان نامه سوی دست راست یمن و سعادت!

9. و خداوندان نامه سوی دست چپ، شوم و شقاوت چیست خداوندان نامه سوی دست چپ شوم و شقاوت!

10. و پیشی گیرندگان به ایمان، به جهاد، به هجرت، به طاعت

پیشی گیرندگان اند.

11. اینان نزدیک گرداندگان اند.

12. ایشان باشند در بهشتهای با ناز«1» و نعمت.

13. گروهی از پیشینیان از وقت آدم.

14. و اندکی از پسینیان از امّت محمّد.

15. بر تختهای بافته شده به درّ و یواقیت و زر.

16. تکیه کنندگان بر آن تختها روی با روی کنندگان.

17. می گردد به خدمت بر ایشان کودکانی پسرانی گوش وارداران در گوش جاوید ماندگان بر شکل کودکی.

18. به کوزه های مدوّر بی گوشه و آب دستانها از زر و جام های از شراب روان.

19. با دردسر نشوند پراکنده نشوند از آن مجلس از آن کاسه و مست و بی خرد نشوند و نبرسد شراب ایشان.

20. و میوه گوناگون از آن چه گزینند.

21. و گوشت مرغی از آن چه آرزو کنند.

22. و سیاه چشمان فراخ چشمان.

23. همچو مانندان مروارید نگاه داشته شده در صدف.

24. برای پاداشت به سبب آنچه بودند که همی کردند.

25. نشنوند در آن بهشت هیچ بیهوده را و نه هیچ بزه مند کننده را.

26. مگر گفتاری بر یکدیگر سلاما علیکم سلاما علیکم.

-----------------------------------

(1). م: «باز» [.....] صفحه : 462

27. و خداوندان دست راست، چیست خداوندان دست راست!

28. در کنار خار باز کرده [682].

29. و موزی بر هم نشانده.

30. و سایه کشیده.

31. و آبی ریخته.

32. و میوه بسیار.

33. نه بریده شد [ه] و نه بازداشته شده.

34. و بسترهای بلند برداشته.

35. بدرستی که ما آفریدیم پدید کردیم ایشان را آفریدنی پدید کردنی.

36. پس کردیم گردانیدیم ایشان را دوشیزگانی.

37. شوی دوستانی همزادانی.

38. مر خداوندان دست راست.

39. گروهی از پیشینیان از امتان پیشین.

40. و گروهی دیگر از پسینیان ازین امّت.

41. و خداوندان دست چپ، چیست خداوندان دست چپ!

42. در گرمی آتش دوزخ و آب گرم سخت سوزان.

43. و سایه از دود سیاه.

44.

نه خشکی و نه خوشی.

45. بدرستی که ایشان بودندی پیش از آنت به ناز پرورده شدگان.

46. و بودندی که پیوستگی همی کردندی بر گناه بزرگ.

47. و بودندی که همی گفتندی: ا چون بمیریم و ببودیم باشیم خاکی و استخوانهای، ا بدرستی که ما هراینه برانگیخته شدگان خواهیم بود از گور!

48. یا پدران ما پیشینیان!

49. بگوی تو ای محمّد بدرستی که پیشینیان و پسینیان.

50. هراینه فراهم آورده شدگان خواهند بود به سوی هنگام زده وعده گاهی روزی دانسته شده.

51. بازپس بدرستی که شما ای گمراهان به دروغ دارندگان؟

52. هراینه خورندگان خواهید بود از درختی از زقوم.

53. پس پرکنندگان خواهید بود از آن درخت آن شکمها را.

54. پس آشامندگان خواهید بود بر آن درخت از [683] آب گرم جوشان.

55. پس آشامندگان آشامیدن خواهید بود اشتران هوشازده.

56. اینکه همه روزی حاضری ایشان است روز شمار و پاداشت.

57. ما آفریدیم شما را پس چرا باور نمی دارید!

58. ا پس هیچ دیدید آنچه می ریزید از آب منی!

59. ا شما همی آفرینید آن را یا ما آفرینندگانیم بل که ما آفرینندگانیم!

60. ما اندازه کردیم در میان شما مرگ را و نیستیم ما هراینه پیشی گرفته شدگان. صفحه : 463

61. بر اینکه که به جای نهیم مانندان شما را و آفرینیم و پدید آریم صور شما را در آن چه نمی دانید.

62. و هراینه هراینه دانستید آفرینش را نخستین پس چرا نمی اندیشید!

63. ا پس دیدید آنچه می کارید!

64. ا شما همی رویانید آن را یا ما رویانندگانیم!

65. بل که ما اگر خواستیمی هراینه گردانیدیمی او را کوفته و ریزیده، پس گردیدی که پشیمانی همی خوردیدی.

66. ا بدرستی که ما هراینه تاوان زدگانیم!

67. نه که ما بازداشته شدگانیم بی روزی

ماندگانیم.

68. ا پس هیچ دیدید و چه گویید آن آب را آنی که همی آشامید!

69. ا شما فرود آوردید آن را از میغ های سپید یا ما فرو آرندگانیم!

70. اگر خواستیمی کردیمی آن را تلخ، پس چرا سپاس داری نمی کنید!

71. ا پس دیدید و چه گویید آن آتش را آنی که بیرون همی کنید از آتش زنه!

72. ا شما آفریدید پدید آوردید درخت آن را یا ما آفرینندگانیم!

73. ما کردیم گردانیدیم آن را پندی و حجّتی یاد دهی دوزخ را و برخورداری مر فرود آیندگان را در زمین خالی بی توشگان خالی شکمان.

74. پس بپاکی یاد کن [684] به نام پروردگارت را بزرگ.

75. پس نه سوگند یاد کنم به جایهای فرو آمدن ستاره های قرآن گورهای علما و منازل وحی.

76. و بدرستی که اینکه هراینه سوگندی است اگر دانید بزرگ.

77. بدرستی که اینکه هراینه نبی است بزرگوار پسندیده سودمند.

78. در نامه نگاه داشته شده.

79. نبساید آن را جنب و حائض و نفسا و محدث مگر پاک گرداندگان.

80. فرود آورده شده فرود آوردنی از پروردگار جهانیان و جهان.

81. ا پس به اینکه سخن قرآن شما چرب نرمی کنندگانید به ظاهر می شنوید و به باطن انکار می کنید.

82. و همی کنید سپاس روزی خویش را اینکه که شما به دروغ همی دارید.

83. پس چرا نه می گردانید جان خویش را چون برسد جان چنبر گردن را.

84. و شما آنگاه همی نگرید به آن محتظر.

85. و ما ا نزدیکترانیم به قدرت یعلم بملائکه به سوی او از شما ای اهل میّت و لیکن نمی بینید.

86. پس چرا نه اگر هستید نه پاداشت داده شدگان مقهوران.

87. بازگردانید آن جان را اگر باشید هستید راست گویان.

88. پس امّا بر هر تقدیر

اگر باشد آن مرده از نزدیک گرداندگان سابقان.

89. پس آسایشی مرو راست و روزی در گور و بهشت با ناز و نعمت گوناگون جاوید. صفحه : 464

90. و امّا اگر باشد آن مرده از خداوندان دست راست.

91. پس سلام مر ترا ای صاحب یمین از برادران تو که خداوندان دست راست اند.

92. و امّا اگر باشد آن مرده از دروغ گوی دارندگان گمراهان.

93. پس مرو راست روزی حاضری از آب گرم سوزان جوشان.

94. و در آوردن در آتش دوزخ.

95. بدرستی که اینکه منزل در اینکه سوره هراینه او استوار بی گمان است ای الحق الثابت من الیقین.

96. پس به پاکی یاد کن به نام پروردگارت را بزرگ.

حدید، مدنی، 29 آیه [685]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. به پاکی و بی عیبی یاد کرد مر خدای را آن چه هست در آسمانها و زمین و او بی همتاست کینه کش درست کار و درست گفتار.

2. مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین زنده همی کند و می میراند و او بر هر همه چیزی که خواهد که کند تواناست.

3. او نخستین و پیش از همه چیز است و پس از همه چیز بماند و پیداست به دلیلها و نهان است از حواش و او به همه به هر چیزی داناست.

4. او آن خدایی است که آفرید آسمانها را و زمین را در شش از روزها، باز پس قصد کرد بر آفریدن عرش، همی داند پس از آفریدن آسمان و زمین آن چه درآید در زمین و آن چه بیرون آید از آن زمین و آن چه فرود آید از آسمان و آن چه بر شود در آن آسمان و او با شما است هر جا که باشید و خدای به آنچه همی کنید

بیناست.

5. مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین و به سوی خدای بازگردد کارها.

6. در می آرد شب را در روز و درمی آرد روز را در شب و او داناست به آنچه خداوند سینه ها دلهاست.

7. بگروید به خدای و پیغامبر او؟ و هزینه و خرج کنید از آن چه کرد گردانید شما را خلیفه کرده شدگان در آن پس آنانی که گرویدند از شما و هزینه نفقه خرج کردند مر ایشان راست مزدی [686] بزرگ. صفحه : 465

8. و چیست و چه بوده است مر شما را نمی گروید به خدای، و اینکه پیغامبر همی خواند شما را تا بگروید به پروردگار خویش و بدرستی که گرفت او در روز میثاق پیمان شما اگر هستید شما گروندگان.

9. او آنی است که فرو می آرد بر بنده خویش محمّد علیه السلام آیتهای سخنان روشنان تا بیرون آرد شما را خدای یا رسول او از تاریکیهای گناه به سوی روشنی طاعت و بدرستی که خدای به شما هراینه مهربان است بخشاینده.

10. و چه بوده است مر شما را در اینکه که هزینه نمی کنید در راه خدای و مر خدای راست میراث مرده ماند آسمانها و زمین!

برابر و یکسان نباشد از شما آن که هزینه کرد ابو جهل هزار دینار نفقه کرد از پیش گشادن شهر مکّه و کارزار کرد، اینان بزرگترانند از جهت پایه گاه از آنانی که هزینه کردند از پس فتح مکّه و کارزار کردند از پس آن همه را، و هر یکی را نوید داد خدای نیکوتر بهشت را و خدای به آنچه می کنید آگاه است.

11. کیست آن آنی که وام دهد مراد از وام زکوه است و

صدقه خدای را وامی نیکو، پس تا افزون باز دهد مر او را و مرو راست مزدی بزرگ.

12. آن روزی که بینی تو گروندگان را از مردان و گروندگان را از زنان که همی دود شتابد روشنی ایشان در پیش ایشان و به دستهای راست ایشان، گویند: مژده شما امروز بهشتهاست که همی رود از زیر اشجار و اماکن آن آن جویهای می و شیر و انگبین و آب صافی جاوید ماندگان در آن بهشتها، آنت او فیروزی است بزرگ.

13. آن روزی که گوید دورویگان از مردان و دورویگان از زنان [687] مر آنانی را که گرویدند: چشم دارید ما را تا که فرا گیریم از روشنی شما، گفته شود گویند مؤمنان منافقان را که بازگردید با پس خویش به دنیا، پس بجویید آنجا روشنایی را، پس زده شد شود در میان ایشان به باره حایطی که مرو راست دری، درون آن در دروست بخشایش بهشت و بیرون آن از سوی اوست عذاب تاریکی و دوزخ.

14. آواز دهند ایشان را منافقان ا نبودیم در دنیا با شما موافق! گفتند گویند مؤمنان: آری و لیکن شما آزمون کردید و هلاک کردید تنهای خویش را و چشم داشتید هلاک رسول را و به گمان شدید در حقی حق و فریفت شما را آن آرزوها تا که آمد فرمان خدای به مرگ و فریفت شما را به کرم خدای آن دیو فریبنده و دنیا. صفحه : 466

15. پس امروز ستانده نشود از شما هیچ مال فدایی و نه از آنانی که نگرویدند، پناه جای شما آتش است آن جای سزای شما و چه بدا بازگشت دوزخ.

16. ا وقت نشد گاه

آن نیامد مر آنانی را که گرویدند که بترسد دلهای ایشان مر یاد کرد خدای را و آن چه فرود آمد از راست و درست وعد وعید قرآن و نباشند همچو آنانی که داده شدند نامه توریه را از پیش! پس دراز آمد بر ایشان آن هنگام، پس سخت شد دلهای ایشان و بسیاری از ایشان بیرون شوندگان اند از فرمان.

17. بدانید که خدای زنده کند زمین را پس از مردگئ پژمردگی آن عجب نبود که دلهای شما را زنده کند بدرستی که روشن کردیم برای شما نشانها آیتها و سخنها را تا مگر شما دریابید به خرد.

18. بدرستی که صدقه دهندگان آنانی که صدقه دادند از مردان و صدقه دهندگان و آنانی که صدقه دادند از زنان و وام دادند [688] خدای را وامی نیکو افزون کرده شود برای ایشان و مر ایشان راست مزدی بزرگ یعنی بهشت.

19. و آنانی که گرویدند به خدای و به پیغامبران او، اینان ایشان به منزله راستانند صدّیقان و گواهان و شهیدانند نزد پروردگار خویش مر ایشان راست مزد ایشان و روشنایی ایشان. و آنانی که نگرویدند و به دروغ داشتند به آیتهای ما، اینان خداوندان دوزخ اند.

20. بدانید که هراینه اینکه زندگانی فروتر و نزدیکتر بازی است و ناپروایی و نام و نوردی و آرایشی و نازیدن در میان شما و بیش نمودن و بسیاری در خواسته ها و فرزندان همچو مانند بارانی است که به شگفت آورد برزیگران را ناسپاسان را رستن گیاه او، باز پس خشک گردد پس بینی تو آن را زرد، باز پس باشد کوفته و ریزیده شکسته و در آن جهان بازپسین عذابی سخت و

آمرزشی از خدای و خشنودی، و نیست اینکه زندگانی فرودتر نزدیکتر مگر برخوردارئ فریب فریفتگی. صفحه : 467

21. پیشی گیرید به سوی آمرزش از پروردگار شما و بهشتی که پهنای آن همچو پهنای هفت آسمان است و هفت زمین، آماده و ساخته کرده شد مر آنانی را که گرویدند به خدای و پیغامبران او. آنت آمرزش و بهشت افزونئ نیکویی خدای، همی دهد آن را آن را که خواهد او و خدای خداوند افزونی نیکویی است بزرگ با مؤمنان.

22. نرسید از هیچ رسنده مکروه در زمین چون تنگی و قحط و نه در تنهای شما چون بیماری و مرگ مگر که در [689] نوشته در لوح است از پیش آن که آفرینیم آن را تنها و مصیبتها را، بدرستی که آنت بر خدای آسان است.

23. تا اندوه نخورید بر آنچه در گذشت از شما و ضایع شد از دنیایی شما چیزی و شادی مکنید به آنچه داد شما را خدای و خدای دوست نمی دارد هر کیشی کننده گردن کشی نازنده به دنیا.

24. آنانی که بخیلی می کنند و می فرمایند مردمان را به بخیلی، و هر که برگردد پس بدرستی که خدای او بی نیاز است ستوده و سزای ستایش.

25. هراینه هراینه فرستادیم ملائکه را به سوی پیغامبران خود را به روشنان از حجّتها و معجزه ها و فرو آوردیم با ایشان نامه را وحی را و ترازو را تا بایستد مردمان به داد و فرو آوردیم آهن را، دروست نیرویی سخت ای آله حرب و سودمندیها مر مردمان را و تا بداند خدای آن را که یاری کند دین او را و پیغامبران او را به ناپیدا در دنیا،

بدرستی که خدای نیرومند است کینه کش از دشمنان.

26. و هراینه هراینه فرستادیم نوح را و ابراهیم را و گردانیدیم و نهادیم در میان فرزندان ایشان پیغمبری را و نامه را، پس از ایشان است راه یافته و بسیاری از ایشان بیرون آیندگانند از فرمان.

27. باز پس از پی فرا داشتیم بر پیهای ایشان به پیغامبران خویش و از پی فرا داشتیم به عیسی پسر مریم و دادیم او را کتاب انجیل را و کردیم در دلهای آنانی که پی روی کردند او را، مهربانئ و بخشایشی و ترسکارای که نو درآورند آن را از خویشتن ننوشتیم آن را و فریضه نکرده بودیم«1» بر ایشان [690] مگر برای جستن خشنودئ خدای، پس نگه نداشتند آن را سزای نگاه داشتن آن، پس دادیم آنانی را که گرویدند از ایشان مزد ایشان را و بسیاری از ایشان بیرون آیندگانند از فرمان.

-----------------------------------

(1). م: «فریفته بکرده بودیم» صفحه : 468

28. ای آنانی که گرویدند به موسی و عیسی؟ بترسید از خدای و بگروید به پیغامبر او محمّد علیه السّلام بدهد شما را دو بخش از بخشایش خویش و گرداند مر شما را روشنایی که همی روید به آن در دو جهان و بیامرزد مر شما را و خدای آمرزگار است بخشاینده.

29. تا بداند خداوندان نامه مگر«1» توانایی دارند بر هیچ چیزی از افزونی نیکویی خدای چون نبوت و رسالت و اینکه که افزونی نیکویی نبوت و رسالت به ید خداست در ملک و تصرّف او، می دهد آن را آن را که خواهد و خدای خداوند افزونی نیکویی است بزرگ.

مجادله، مدنی، 22 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. بدرستی که هراینه شنوید خدای گفتار آن زنی خوله

بنت ثعلبه که پیکار همی کند با تو سؤال و جواب می کرد در گفتار و حال شوهر خویش اوص بن الصّامت و گله می کند و می نالید به سوی درگاه خدای و خدای همی شنود سخن گرداندن و گفتن شما را با یکدیگر بدرستی که خدای شنواست به گفتار بندگان بیناست به کردار ایشان.

2. آنانی که ظهار می کنند از شما از زنان خویش، نیستند ایشان زنان مادران ایشان نیست مادران ایشان مگر آن زنانی که زاییدند ایشان ایشان را و بدرستی که ایشان مردان هراینه می گویند [691] ناشایستی و ناشناخته را از گفتار و دروغی محض و بدرستی که خدای هراینه درگذارنده است آمرزگار.

3. و آنانی که ظهار همی کنند از زنان خویش باز پس همی بازگردند مر آن چه را که از آن چه گفتند، پس بر ایشان است آزاد کردن گردنی بنده از پیش آن که به هم رسند ببسایند. آنتان پند داده می شوید به آن و خدای به آنچه همی کنید آگاه است و دانا.

4. پس هر که نیابد رقبه پس بروست روزه داشتن دو ماه هر دو به هم پیوسته از پیش آن که به هم رسند ببسایند پس اگر نتواند روزه را پس بروست خوردنی دادن شست درویش، آنت تا بگروید به خدای و پیغامبر او و آنت فرمانهای اندازه های خدای و مر ناگروندگان راست عذابی دردناک.

-----------------------------------

(1). م: «مگر» ظاهرا مترجم «الّا» مخفّف «أن لا» به معنی «که نه» را «الّا» پنداشته و «مگر» معنی کرده است. صفحه : 469

5. بدرستی که آنانی که خلاف ناسازی می کنند فرمان خدای را و پیغامبر او را، نگوسار کرده شوند همچنان که نگوسار کرده شد شدند آنانی که بودند

از پیش ایشان و بدرستی که فرو آوردیم نشانهای و حجّتها سخنان روشنان و مر ناگروندگان راست عذابی خوار کننده.

6. روزی که برانگیزد ایشان را خدای همه، پس آگاه کند ایشان را به آنچه کردند. شمرد و دانست آن را خدای و فراموش کردند ایشان آن را و خدای بر هر چیزی گواه است.

7. ا ندیدی و ندانستی که خدای می داند آن چه هست در آسمانها و آنچه هست در زمین! نباشد از هیچ راز گفتن سه تن مگر که او چهارم ایشان است و نه هیچ پنجی تن مگر که او ششم ایشان است و نه هیچ کمتری از آنت [692] و نه هیچ بیشتری از آنت مگر که او با ایشان است هر جا که باشند باز پس آگاه کند ایشان را خدای به آن چه کردند در روز رستخیز بدرستی که خدای به هر همه چیزی داناست.

8. ا ندیدی نگه نکردی به سوی آنانی که جهودان و منافقان بازداشته شدند از راز گفتن بد، باز پس همی بازگردند مر سوی آن چه را که بازداشته شدند ازو و راز همی گویند به گناه و بزه و از اندازه گذشتن و نافرمانی از پیغمبر علیه السّلام و چون آیند ترا درود گویند ترا به آنچه درود نگفت ترا به آن خدای یعنی السّلام علیک یا محمّد و همی گویند در میان تنهای خویشتن: چرا عذاب نمی کند ما را خدای به آنچه همی گوییم یعنی السّلام علیک اگر محمّد رسول حق است! خدای گفت بس بسنده و کافی ایشان دوزخ است که در شوند در آن پس چه بدا بازگشت آن دوزخ.

9. ای آنانی که گرویدند؟

چون راز خواهید که گویید، پس راز مگویید به بزه و از اندازه گذشتن و نافرمانی اینکه پیغامبر، و راز گویید به نیکوکاری و پرهیزکاری و بترسید از خدای آنی که به سوی او گرد کرده شوید.

10. هراینه اینکه راز گفتن با بزه از فرمان دیو است و دیو بدان فرماید تا اندوهگین کند آنانی را که گرویدند، و نیست آن دیو یا اندوه هرگز زیان کننده ایشان هیچ چیزی مگر به دستوری به مشیّت خدای و بر خدای پس کار باز گذاردا گروندگان. صفحه : 470

11. ای آنانی که گرویدند؟ چون گفته شود مر شما را جای فراخ کنید در جایهای نشستن، پس جای فراخ کنید تا جای فراخ کند و دهد خدای برای شما در بهشت و چون گفته شود برخیزید پس برخیزید تا بردارد و برکشد [693] خدای آنانی را که گرویدند از شما و آنانی که داده شدند دانش را پایه گاهها را و خدای به آنچه همی کنید آگاه است دانا.

12. ای آنانی که گرویدند؟ چون راز گویید با اینکه پیغامبر علیه السّلام، پس پیش دارید در پیش راز گفتن خویش با پیغمبر صدقه را، آنت بهتر است مر شما را و پاک تر، پس اگر نیابید صدقه را پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

13. ا ترسیدید ازین که پیش دارید در پیش راز گفتن خویش با رسول صدقه های! پس چون نکردید«1» و توبه داد خدای بر شما پس به پای دارید نماز را و دهید پاکی خواسته را و فرمان برید خدای را و اینکه پیغامبر او را، و خدای آگاه است به آنچه همی کنید.

14. ا ندیدی نگه نکردی

یا محمّد به سوی آن کسانی که دوست گرفتند گروهی را که خشم کرد خدای بر ایشان یعنی جهودان، نیستند ایشان از شما و نه شما از ایشان و سوگند همی خورند بر دروغ که می گویند و اللّه انا لمسلمون و ایشان همی دانند که آن دروغ است.

15. آماده کرد خدای مر ایشان را عذابی سخت، بدرستی که ایشان چه بدا بد شد آن چه بودند که همی کردند.

16. فرا گرفتند سوگندان خویش را سپر بلای خود، پس بازگرداندند خلق را از راه خدای، پس مر ایشان راست عذابی خوار کننده.

17. هرگز بی نیاز نکند از ایشان خواسته های ایشان و نه فرزندان ایشان از خدای هیچ چیزی، اینان خداوندان آتش اند ایشان [694] در آن جاوید ماندگان باشند.

18. آن روزی که برانگیزاند ایشان را یعنی منافقان را خدای همه، پس سوگند می خورند ایشان مر او را خدای را در آخرت همچنان که سوگند می خورند مر شما را امروز در دنیا و می پندارند که ایشان بر چیزی اند بدان، بدرستی که ایشان، ایشان دروغ گویانند.

-----------------------------------

(1). م: در متن «بکردید» هم خوانده می شود. صفحه : 471

19. غلبه کرد و دست یافت بر ایشان دیو، پس فراموش گردانید بر ایشان را یاد کرد خدای، اینان ای محمّد گروه لشکر دیوند بدان بدرستی که گروه لشکر دیو ایشان زیان کارانند.

20. بدرستی که آنانی که خلاف ناسازی می کنند خدای را و پیغامبر او را، اینان در جمله خوارترانند در دنیا و آخرت در دوزخ.

21. نوشت خدای در لوح که هراینه به آیم و غلبه کنم من به عذاب و عقوبت و فرستادگان من به حرب و حجّت بدرستی که خدای نیرومند است ارجمند و بی همتا کینه کش.

22.

نیابی گروهی را که می گروند به خدای و به آن روز بازپسین، که دوستی کنند با آنی که خلاف ناسازی کند خدای را و پیغامبر او را و اگر چه باشند ایشان پدران ایشان یا پسران ایشان یا برادران ایشان یا گروه ایشان. اینان نوشت استوار کرد در دلهای ایشان گرویدن تصدیق را و نیرومند کرد ایشان را به لطفی به معرفتی و نصرتی از نزد خود و درآرد ایشان را در بهشتهای که همی رود از زیر اشجار و اماکن آن جویها می و شیر و انگبین و آب صافی، جاوید ماندگان در آن بهشت، خشنودی خدای از ایشان و خشنود ایشان ازو، اینان گروه لشکر خدااند بدان بدرستی که گروه لشکر خدای ایشان رستگارانند و پیروزی یابندگان.

حشر، مدنی، 24 آیه [695]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. به پاکی و بی عیبی یاد کرد مر خدای را آنچه هست در آسمانها و آنچه هست در زمین و او بی همتاست و کینه کش درست کار و درست گفتار. صفحه : 472

2. او آن خدایی است که بیرون آورد آنانی را که نگرویدند یعنی جهودان بنی نضیر از اهل نامی توریت از سراهای ایشان نزد مر نخستین برانگیختن و جلا کردن ایشان به سوی شام. گمان نبردید نیندیشیدید شما که بیرون آیند بدین آسانی از خانه های خویش و گمان بردند و پنداشتند که ایشان باز دارنده ایشان است حصارهای ایشان از عذاب خدای، پس آمد ایشان را خدای عذاب خدای از آنجا که چشم نداشتند و در افکند انداخت در دلهای ایشان بیم را و ترس از مؤمنان، ویران همی کنند خانه های خویش را به دستهای خویش و دستهای گروندگان،

پس عبرت گیرید از پی فراروید ای خداوندان بیناییها بینید که کس با خدای پس نیاید؟

3. و اگر نه بودی که نوشت و حکم کرد خدای بر ایشان اینکه رفتن را از خان و مان هراینه عذاب شکنجه کردی ایشان را به شمشیر مسلمانان در اینکه جهان نزدیکتر و فروتر و مر ایشان راست در آن جهان بازپسین عذاب دوزخ.

4. آنت عذاب به سبب اینکه که ایشان خلاف کردند نساختند فرمان خدای را و فرمان پیغامبر او را و هر که خلاف کند خدای را، پس بدرستی که خدای سخت عقوبت است.

5. آن چه بریدید از خرمابنانی گوناگون یا گذاشتید آن را بر پای ایستاده بر بیخهای آن پس بریدن آن به فرمان خدای است و تا که رسوا کند بیرون آیندگان را از فرمان.

6. و آنچه غنیمت داد بازگردانید خدای بر پیغمبر خویش و بر شما هم [696] از ایشان جهودان پس نتاختید ندوانیدید«1» بر آن از هیچ اسبانی و نه هیچ اشترانی و لیکن دریاب که خدای برگمارد پیغمبران خود را بر آن که خواهد از دشمنان و خدای بر هر همه چیزی تواناست.

7. آن چه غنیمت داد باز آورد خدای از مال بنی قریظه و بنی نضیر بر اینکه پیغمبر خود از باشندگان دهها پس آن مر خدا راست و مر اینکه پیغمبر را و مر خداوند خویشی یعنی قرابتان رسول و مر آن بی پدران و مر درویشان مسلمان را و مر راه گذری را تا نباشد دست به دست داده گردانده میان توانگران از شما و آن چه داد آورد شما را پیغامبر از فرمان، پس فرا گیرید آن

را و آن چه بازداشت شما را از آن پس باز ایستید و بترسید از خدای بدرستی که خدای سخت عقوبت است.

8. مر آن درویشانی راست هجرت کنندگان آنانی که اهل مکّه بیرون کرده شدند از سراهای خویش و خواسته های خویش همی جویند افزونئ نیکویی از خدای و خشنودئ، یاری می کنند دین خدای را و دین پیغامبر او را، اینان ایشان راست گویانند.

-----------------------------------

(1). م: «ندوانیدند» صفحه : 473

9. و آنانی که انصار ساختند از برای مهاجران آن سرای هجرت را مدینه را و گرویدن را ویژه کردند از پیش ایشان مهاجران، دوست همی دارند اهل مدینه آنی را که خان و مان گذاشت در مکّه به سوی ایشان و نمی یابند ندانند اهل مدینه در سینه های دلها ایشان خویش هیچ نیازی از آن چه داده شدند مهاجران و برمی گزینند«1» اهل مدینه بر تنهای خویش مهاجران را و اگر چند که باشد با ایشان انصار تنگی ای عیش، و هر که نگاه داشته شود از بخیلی و ناجوانمردی [697] تن دل خویش پس اینان ایشان رستگارانند و فیروزی یابندگان.

10. و آنانی که آمدند تابعین از پس ایشان مهاجران همی گویند: ای پروردگار ما؟ بیامرز ما را و مر برادران ما را آنانی که پیشی گرفتند ما را به گرویدن و مگردان در دلهای ما کینه مر آنانی را که گرویدند. ای پروردگار ما؟ بدرستی که تو مهربانی بخشاینده.

11. ا ندیدی نگه نکردی یا محمّد به سوی آنانی که دو رویی کردند همی گویند مر برادران خویش را آنانی که نگرویدند بنی قریظه و بنی نضیر از اهل و خداوندان نامه توریه اگر بیرون کرده شوید هراینه بیرون آییم با شما

و فرمان نبریم در قتال شما کسی را از محمّد و اصحاب او هرگز، و اگر کارزار کرده شوید هراینه یاری دهیم شما را و خدای گواهی همی دهد می داند که ایشان منافقان هراینه دروغ گویانند در وعده های جهودان.

12. اگر بیرون کرده شوند«2» جهودان، بیرون نیایند منافقان با ایشان و اگر کارزار کرده شوند جهودان یاری نکنند ایشان را منافقان و اللّه و اگر یاری کنند ایشان را بر تقدیری منافقان هراینه بگردانند منافقان پسها و پشتهای خویش را باز پس نصرت کرده نشوند جهودان.

13. هراینه شما سخترید سخترانید از جهت ترس و بیم در سینه های دلها ایشان از خدای، آنت به سبب اینکه ایشان گروهی اند که در نمی یابند.

14. کارزار نمی کنند نتوانند کرد با شما همه منافقان و جهودان مگر در دههای استوار کرده شده و خندقها و دروازه یا از پس دیوارها، جنگ ایشان در میان خویش سخت است پنداری تو ایشان را منافقان و جهودان همه به هم ساخته و دلهای ایشان پراکندگان، آنت به سبب اینکه ایشان [698] گروهی اند که خرد ندارند.

15. داستان بنی قریظه همچو داستان آنانی است که بودند از پیش ایشان، نزدیک به دو سال جنگ بدر، بچشیدند بدی کار خویش را در دنیا و مر ایشان راست عذابی دردناک در آخرت.

16. همچو داستان و صفت و عجیبه آن دیو با برصیصای عابد، چون گفت دیو مر آدمی را برصیصا را که کافر شو تا ترا برهانم، پس چون کافر شد گفت دیو: بدرستی که من بیزارم از تو ای برصیصا بدرستی که من همی ترسم از خدای پروردگار جهانیان.

17. پس بود سر انجام ایشان دو ابلیس و برصیصا که

ایشان دو در آتش باشند: جاوید ماندگان در آن آتش و آنت آتش پاداشت ستمکاران است.

-----------------------------------

(1). م: «برمی گزیینند»

(2). م: «شوید» صفحه : 474

18. ای آنانی که گرویدند؟ بترسید از خدای و بنگردا هر تنی آنچه پیش فرستاد برای فردای روز قیامت و بترسید از خدای، بدرستی که خدای آگاه به آنچه همی کنید.

19. و مباشید همچو آنانی که فراموش کردند حق خدای را، پس فراموش گردانید ایشان را حق تنهای خویشتن را، اینان ایشان بیرون آیندگانند از فرمان.

20. برابر نباشد و یکسان یاران آتش و یاران و کسان بهشت، یاران بهشت ایشان رستگارانند.

21. اگر فرو آوردیمی اینکه نبی را بر کوهی سخت، هراینه دیدی تو آن کوه را ترسان شکافته پاره پاره از بیم خدای و آنت داستانها پدید می کنیم آن را مر مردمان را تا مگر ایشان دراندیشند در اینکه قرآن.

22. او خدایی است آنی که نیست هیچ خدایی مگر او، دانا داننده ناپیدا راز و پیدا و آشکار، او بزرگ بخشایش است بخشاینده. [699]

23. او خدایی است آنی که نیست هیچ خدایی مگر او، پادشاه پاک از صفتهای ناسزا بی عیب سالم از نقائص«1» آرام دهنده خلق بی بیم کننده گواه راست نگه بان بر همه چیز بی همتا کامکار قهر کننده بی نیاز از ظلم خلق، پاکئ خدای از آن چه انباز می گویند و می آرند او را.

24. او خدایی است آفریدگار اندازه کننده آفریننده به شکلهای مختلف راست کار نگارنده خلق، مرو راست نامها نیکوتران، به پاکی یاد کند و بی عیبی مرو را آنچه هست در آسمانها و زمین و او بی همتاست درست کار درست گفتار.

ممتحنه، مدنی، 13 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای آنانی که گرویدند فرا مگیرید دشمنان مرا و

دشمنان خویش را دوستانی، می افکنید همی رسانید به سوی ایشان به دوستی خود را و بدرستی که نگرویده اند منکر شدند به آن چه آمد شما را از راست و درست از قرآن و پیغمبر. بیرون می آرند پیغمبر را و شما را از شهر به آن که گروید گرویدید به خدای پروردگار شما، اگر هستید که بیرون آمدید از خان و مان خویش برای کوشش در راه دین من و برای جستن خشنودی من، پنهان می کنید به سوی ایشان به دوستی خویش و من داناترم به آن چه پوشیدید از نامه فرستادن و آن چه آشکار کردید از انکار کردن و هر که کند آن خیانت را که شما کردید از شما، پس بدرستی که گم شد گم کرد میان راه راست را.

-----------------------------------

(1). م: «نقائض» صفحه : 475

2. اگر دست یابند مکّیان شما را بر [شما] باشند [700] مر شما را دشمنانی و بگسترانند دراز کنند به سوی شما دستهای خویش را به ظلم و زبانهای خویش را به بدی و جفا و دوست داشتند خواستند که اگر که کاشکی نمی گرویدید.

3. هرگز سود نکند شما را خویشیهای شما و نه فرزندان شما در روز رستخیز، جدا همی کند خدای در میان شما، و خدای به آنچه همی کنید بیناست.

4. بدرستی که هست مر شما را پی روی نیکو در کار ابراهیم و آنانی که بودند با او، چون گفتند مر گروه خویش را: بدرستی که ما بیزارانیم از شما و از آن چه می پرستید آن را از فرود خدای، نگرویدیم منکر شدیم به خویشی شما و پیدا شد میان ما و میان شما دشمنی و ناخواهانی همیشه تا آنگاه که

بگروید به خدای تنها یگانه مگر آن یک سخن ابراهیم مر پدر خویش را که گفت هراینه آمرزش خواهم من مر ترا و پادشاهی ندارم خداوندی نکنم مر ترا از عذاب خدای از هیچ چیزی. ای پروردگار ما؟ بر تو کار باز گذاشتیم و به سوی تو بازگشتیم به دل و به سوی تست بازگشت همه.

5. ای پروردگار ما؟ مگردان ما را آزمونی مر آنانی را که نگرویدند و بیامرز ما را ای پروردگار ما، بدرستی که تو، تو بی همتایی درست کار و درست گفتار.

6. هراینه هراینه هست و بود مر شما را در ایشان پی روی نیکو مر آنی را که بود و هست که امید می دارد و می ترسد از خدای و از روز بازپسین، و هر که برگردد از حق زیان دارد او را، پس از آنکه بدرستی که خدای او بی نیاز است ستوده.

7. شاید که [701] خدای که گرداند میان شما و میان آنانی که دشمنی کردید از ایشان دوستی و خدای تواناست که سبب سازد کارها را و خدای آمرزگار است بخشاینده مر آن را که اسلام آورد. صفحه : 476

8. باز نمی دارد شما را خدای از آنانی که کارزار نکردند با شما در اینکه کیش مسلمانی و بیرون نکردند ایشان شما را از سراهای شما که نیکویی کنید شما ایشان را و راستی کنید و داد در عهدها به سوی ایشان، بدرستی که خدای دوست همی دارد دادگران راستی کنندگان را.

9. هراینه هراینه باز دارد شما را خدای از آنانی که کارزار کردند با شما در اینکه کیش اسلام و بیرون کردند شما را از سراهای شما و هم پشتی کردند و یاری

داد [ند] یکدیگر را بر بیرون کردن شما از خان و مان که دوست گیرید ایشان را، و هر که دوست گیرد ایشان را پس اینان ایشان ستمکاران اند بر خود.

10. ای آنانی که گرویدند؟ چون آید شما را گروندگان از زنان خان و مان گذارندگان، پس بیازمایید ایشان را به ایمان ظاهر به سوگند و نظر در علامات، خدای داناتر است به گرویدن به حقیقت ایشان، پس اگر دانید ایشان را گروندگان، پس باز مگردانید ایشان را زنان را به سوی ناگروندگان، نه ایشان زنان مؤمنه حلال اند ایشان را و نه ایشان زنان مؤمنه حلال شوند مر ایشان را زنان مؤمنه مر آن کافر را و باز دهید ایشان کافران را آنچه هزینه کردند بر آن زنان از کابینها و نه تنگی ای بر شماست که به زنی کنید ایشان را چون بدهید ایشان را مزدهای ایشان از کابینها [چنگ] در مزنید [به] عقدها و حلقه های زوجیّت به نگاه داشتهای ناگروندگان از زنان مرتدّان و باز خواهید از کابینهای زنان خویش آنچه هزینه خرج کردید و باز خواهندا ایشان [702] آن چه هزینه کردند از کابینهای زنان خویش. آنتان داور خداست، داور همی کند در میان شما و خدای داناست درست کار.

11. و اگر بشود از دست شما چیزی یکی از زنان شما به سوی ناگروندگان، پس یابید او را چون غنیمت پس بدهید آنانی را که رفت زنان ایشان مانند آن چه هزینه کردند و بترسید از خدای آنی که شما به او گروندگانید. صفحه : 477

12. ای پیغامبر؟ چون آید ترا گروندگان، بیعت همی کنند با تو بر اینکه که انباز نیارند با خدای هیچ چیزی و

دزدی نکنند و زنا نکنند و نکشند فرزندان خویش و نیایند نیارند به دروغی را یعنی فرزند بیگانه برنگیرد و گوید شوهر خود را که اینکه از تست که فرا بافند آن را میان دستهای خویش و پای های خویش و نافرمانی نکنند ترا در هیچ کار شایسته که ایشان را فرمایی، پس بیعت کن با ایشان و آمرزش خواه مر ایشان را از خدای بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

13. ای آنانی که گرویدند؟ دوست مگیرید گروهی را که خشم گرفت خدای بر ایشان بدرستی که نومید شدند از بودن آن جهان بازپسین همچنان که نومید شدند ناگروندگان از خداوندان ساکنان گورها از باز آمدن مرده گان.

صف، مدنی، 14 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [703]

1. به پاکی و بی عیبی یاد کرد خدای آن چه هست در آسمانها و آن چه هست در زمین و او بی همتا ارجمند درست کار و درست گفتار.

2. ای آنانی که گرویدند؟ چرا برای چه همی گویید آن چه نمی کنید!

3. چه بزرگا از جهت خشمی نزد خدای که گویید آن چه نکنید.

4. بدرستی که خدای دوست همی دارد آنانی را که کارزار همی کنند در راه او برای او به رس ایستادگان همانا گویی که ایشان دیوار بستی اند استوار کرده شد [ه] تنگ در بر یکدیگر در آورده.

5. و یاد کن ای محمّد چون گفت موسی مر گروه خویش را: ای گروه من؟ چرا برای چه می رنجانید شما مرا و بدرستی که همی دانید که من فرستاده خداام به سوی شما، پس چون بگشتند از ایمان، بگردانید خدای دلهای ایشان را و خدای راه نمی نماید آن گروه را بیرون آیندگان از فرمان.

6. و یاد کن ای محمّد چون گفت عیسی

پسر مریم: ای پسران فرزندان یعقوب؟ بدرستی که من فرستاده خداام به سوی شما باور دارنده ام مر آن چه هست بود در پیش من از کتاب توریه و مژده دهنده به پیغمبری که بیاید از پس من که نام او احمد است، پس چون آمد ایشان را به آن روشنان و معجزه ها از حجّتها، گفتند: اینکه جادویی است پیدا و هویدا. صفحه : 478

7. و کیست که ستمکارتر است از آنی که فرابافت بر خدای دروغ را و او خوانده می شود به سوی دین مسلمانی و خدای راه ننماید گروه ستمکاران.

8. همی خواهند کافران که تا بکشند روشنایی خدا را به دهنهای دم خویش [704] و خدای تمام کننده است به پایان رساننده است روشنایی خویش را و اگر چند که نخواهد ناگروندگان.

9. او آن خدایی است که فرستاد پیغمبر خویش را به راه راست و کیش درست را و راست تا غالب فره گرداند او را بر کیش هر همه اش و اگر چند که نخواهند انباز آرندگان و دشوار دارندگان به خدای.

10. ای آنانی که گرویدند؟ هیچ راه نمایم شما را بر بازرگانی که برهاند شما را از عذابی دردناک.

11. همی گروید به خدای [و فرست] اده او و کوشش همی کنید در آشکارا کردن راه دین خدای به خواسته های خویش و تنهای خویش، آنتان بهتر است مر شما را اگر هستید که همی دانید.

12. بیامرزد شما را گناهان شما را و درآرد شما را در بهشتهای که همی رود از زیر اشجار و اماکن آن جویها می و شیر و انگبین و آب صافی و آرامگاههای خوش پاکیزه در بهشتهای باشیدنی، آنت فیروزی بزرگ.

13. و دیگر تجارت دوست

همی دارند آنرا آن یاری است از خدای و گشادی نزدیک مژده ده آن گروندگان را.

14. ای آنانی که گرویدند؟ باشید شما یاری دهندگان دین خدای همچنان که گفت عیسی پسر مریم مر خاصه گان گزیدگان خود را: کیست یاری دهندگان من به سوی دین خدای! گفت گفتند آن خاصّه گان: ما یاری کنندگان خداییم پس بگروید بگرویدند به عیسی گروهی از پسران فرزندان یعقوب و نگروید نگرویدند به عیسی گروهی از ایشان پس نیرومند کردیم آنانی را که گرویدند بر دشمنان ایشان پس گشتند به آیندگان و فره و دست یابندگان. [705]

جمعه، مدنی، 11 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم صفحه : 479

1. به پاکی یاد می کند و بی عیبی مر خدای را آن چه هست در آسمانهاست و آنچه هست در زمین آن پادشاه آن پاک و منزّه از عیبها آن بی همتا آن استوار کار و درست گفتار.

2. او آن خدایی است که برانگیخت فرستاد در میان نانویسندگان فرستاده پیغمبری نانویسنده هم از ایشان، همی خواند بر ایشان سخنهای کتاب او را و پاک می کند ایشان را و در می آموزد ایشان را قرآن را آن نامه را استوار کاری، شناختن حلال و حرام و سنّت را درست کاری علم و عمل را و بدرستی که بودند ایشان از پیش اینکه هراینه در گمراهی پیدا و هویدا.

3. و در دیگران را از ایشان هنوز نرسیدند«1» به ایشان و او بی همتاست درست کار و درست گفتار.

4. آنت افزونی و نیکویی خدای است که همی دهد آن را، آن را که خواهد و خدای خداوند افزونی و نیکوی است بزرگ.

5. داستان صفت عجیبه آنانی که بار کرده شدند کتاب توریه را، باز پس برنداشتند آن را کار نکردند

به آن همچو داستان صفت عجیبه خری است که بردارد نامه ها را و کتابهای بزرگ را رنج بردی و او را از آن منفعت نی. چه بدا داستان آن گروه آنانی که به دروغ داشتند به سخنهای خدای و خدای راه ننماید آن گروهی را که ستمکاران اند.

6. بگو یا محمّد ای آنانی که جهود شدند؟ اگر گویید که شما دوستانید مر خدای را از فرود اینکه مردمان پس آرزو برید شما اینکه مرگ را اگر هستید شما [706] راست گویان.

7. و آرزو نبرند ایشان آن مرگ را همیشه هرگز به سبب شومی آنچه پیش فرستاد دستهای ایشان به آخرت از کار بد و خدای داناست به ستمکاران.

8. بگوی تو ای محمّد: بدرستی که اینکه مرگ آنی است که همی گریزید شما ازو مرگ، پس بدرستی که آن مرگ پیش آینده شماست فرا رسنده است باز پس گردانده شوید به سوی دانای ناپیدا و پیدا، پس آگاه کند شما را به آنچه بودید که همی کردید.

9. ای آنانی که گرویدند؟ چون آواز کرده شود برای نماز از روز آدینه، پس شتابید به سوی یاد کرد خدای و گذارید خرید و فروخت را آنتان بهتر مر شما را اگر هستید که می دانید.

-----------------------------------

(1). م: «ترسیدند» صفحه : 480

10. پس چون گذارده شود نماز آدینه پس پراکنده شوید در روی زمین و بجویید از افزونی و نیکویی خدای و یاد کنید خدای را یاد کردن بسیاری تا مگر شما رستگاری یابید به ثواب.

11. و چون بینند بازرگانی را یا بازیی بیهوده پراکنده شوند از مسجد به سوی آن و گذارند ترا ای محمّد ایستاده بر منبر. بگو، آنچه

هست نزد خدا از ثواب آخرت بهتر است به است از بازی و بیهوده و از بازرگانی، و خدای بهترین روزی دهندگان است.

منافقون، مدنی، 11 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. چون آیند ترا ای محمّد اینکه دو رویگان دو دله گان، گویند ایشان که گواهی همی دهیم بدرستی که هراینه فرستاده خدای و خدای همی داند که تو [707] هراینه فرستاده اویی و خدای گواهی خبر همی دهد که بدرستی که دورویان هراینه دروغ گویانند به زبان می گویند آنچه به دل ندارند.

2. فرا گرفتند سوگندان خویش را سپری بهانه پس بازگشتند و بازداشتند از راه دین خدای، بدرستی که ایشان چه بدا چه بد است آنچه بودند که همی کردند از نفاق.

3. آنت خذلان به سبب اینکه ایشان گرویدند در ظاهر باز نگرویدند در نهان، پس مهر نهاده شد بر دلهای ایشان پس ایشان در نمی یابند حق را.

4. و چون بینی تو ای محمّد ایشان را، به شگفت آرد ترا تنهای درست ایشان و اگر سخن گویند فرا شنوی تو سخن ایشان را همانا گوییا که ایشان چوبهایی اند به بر باز نهاده، همی پندارند از غایت بد دلی هر بانگی و بلایی را بر ایشان فرو می آید، ایشان دشمنانند پس بترس با بیم باش از ایشان نفرین کناد نیست گرداناد ایشان را خدای چگونه از کجا و به کدام شبهت بازگردانیده می شوند!.

5. و چون گفته شود مر ایشان را که بیایید تا که آمرزش خواهد برای شما اینکه فرستاده خدای بپیچانند سرهای خویش را از حقد و حسد و بینی تو ایشان را که همی گردند از حق [روی] می [گر] دانند و ایشان گردن کشانند.

6. برابر و یکسان است بر ایشان که آمرزش خواهی

تو مر ایشان را برای ایشان یا آمرزش نخواهی تو برای ایشان، هرگز نیامرزد خدای مر ایشان را، بدرستی که خدای راه نمی نماید گروه بیرون آیندگان از فرمان. صفحه : 481

7. ایشان آنانی اند که که همی گویند: هزینه خرج و نفقه مکنید بر آنی که هستند نزد اینکه فرستاده خدای تا که پراکنده شوند از نزد وی و مر خدای راست خزینه های گنجها آسمانها و زمین و لیکن دریاب اینکه دورویگان دو دله گان [708] در نمی یابند که روزی دهنده خداست.

8. همی گویند و اللّه که اگر بازگردیم ازین سفر سوی شهر مدینه، هراینه که بیرون کند آن عزیزتر فرهتر از آن مدینه خوارتر را و مر خدای راست عزّت و غلبه و مر اینکه فرستاده او را و مر اینکه گروندگان را نه منافقان را و لیکن دریاب که دورویگان دو دله گان نمی دانند آن را.

9. ای آنانی که گرویدند؟ ناپروا مکندا شما را خواسته های شما و نه فرزندان شما از یاد کرد خدای، و هر که کند آنت، ناپروایی را پس اینان ایشان زیان کارانند.

10. و هزینه کنید از آن چه روزی دادیم شما را از پیش از آن که بیاید یکی شما را اینکه مرگ، پس گوید او: ای پروردگار من؟ چرا چه بودی پس نینداختی مرا که تأخیر کردی تا هنگام زده نزدیک، پس تا صدقه دهم هر چه دارم و باشم از شایستگان.

11. و هرگز پس نیندازد خدای هیچ تنی را چون آید هنگام زد آن تن و خدای آگاه است به آنچه همی کنید«1».

تغابن، مدنی، 18 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. به پاکی یاد می کند و بی عیبی مر خدای را آنچه هست در آسمانها و آنچه

هست در زمین، مرو راست پادشاهی و مرو راست سپاس و ستایش و او بر هر چیزی ...

2. او آن خدایی است که آفرید شما را پس برخی از شماست ناگرونده و از شماست گرونده و خدای [709] به آنچه همی کنید بیناست.

3. آفرید آسمانها را و زمین را به راستی و درستی به حکمت بالغه و بنگاشت شما را، پس نیکو کرد صورتهای شما را و به سوی اوست بازگشتن همه را.

-----------------------------------

(1). م: «همی کنند» صفحه : 482

4. می داند آنچه هست در آسمانها و زمین و می داند آنچه پنهان همی کنید و آنچه آشکارا همی کنید و خدای داناست به خداوند سینه ها به آنچه در دلهاست.

5. ا نیامد شما را آگاهی خبر آنانی که نگرویدند از پیش شما! پس بچشیدند عقوبت کار خویش را و مر ایشان راست شکنجه دردناک.

6. آنت عذاب به سبب آن که شأن اینکه که بود می آمد ایشان را فرستادگان ایشان به روشنان از حجّتها، پس گفتند ایشان: ا آدمئ مانند ما راه می نماید ما را! پس نگرویدند و برگشتند از حق و بی نیاز ... خدای کم ایشان گرفت و خدای بی نیاز است ستوده.

7. گفت و دعوی کرد آنانی که نگرویدند: که هرگز برانگیخته شوند پس از مرگ، بگو ای محمّد آری؟ سوگند به پروردگار من هراینه برانگیخته شوید باز پس هراینه آگاهی داده شوید به آن چه کردید و آنت برانگیختن بر خدای آسان است.

8. پس بگروید به خدای و بدین فرستاده او و بدین روشنی آنی که فرو آوردیم از آسمان و آن قرآن است و خدای به آنچه همی کنید آگاه است.

9. یاد کن آن روزی که فراهم آرد شما را برای

روز فراهم آوردن اولین و آخرین آنت روز زیان زده شدن و فریفتن است. و هر که بگرود به خدای و کند کار شایسته، در گذارد ازو و عفو کند بدیهای او را و درآرد او را در بهشتهای که همی رود از زیر اشجار و اماکن آن جویهای می و شیر و انگبین و آب صا [فی] [710] جاویدان ماندگان در آن بهشت همیشه، آنت فیروزی بزرگ.

10. و آنانی که نگرویدند و به دروغ داشتند به سخنهای ما نشانهای ما را، اینان خداوندان آتش اند جاوید ماندگان در آن و چه بدا جای بازگشت آن دوزخ.

11. نرسید هیچ رسنده از خیر و شر مگر به فرمان خدای و هر که بگرود به خدای راه نماید او دل او را و خدای به هر چیزی داناست.

12. و فرمان برید خدای را و فرمان برید اینکه پیغمبر را، پس اگر برگردید، پس هراینه هراینه بر اینکه فرستاده ماست رسانیدن پیغام پیدا و هویدا.

13. خدای نیست هیچ خدایی مگر او، و بر خدا پس کار باز گذاردا گروندگان. صفحه : 483

14. ای آنانی که گرویدند؟ بدرستی که از زنان شماست و فرزندان شما دشمنی دشمنانی مر شما را، پس بترسید از ایشان و اگر درگذرید و روی گردانید از مکافات و بیامرزید، پس بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

15. هراینه هراینه خواسته های شما و فرزندان شما سبب آزمایشی است شما را و خدای نزد اوست مزدی بزرگ.

16. پس بترسید از خدای آنچه توانید و بشنوید و فرمان برید و هزینه خرج و نفقه کنید و بکنید بهتر را به زکوه و صدقه مر تنهای خویشتن را برای خویش، و

هر که نگاه داشته شود از بخیلی تن خویش، پس اینان ایشان رستگارانند.

17. اگر وام دهید خدای را وامی نیکو افزون کند ته بر ته کند آن را برای شما و بیامرزد مر شما را و خدای [711] سپاس دار است نیک بردبار.

18. دانای ناپیدا و پیدا بی همتا درست کار و درست گفتار.

طلاق، مدنی، 12 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای پیغمبر بلند قدر چون خواهید که رها کنید زنان را، پس رها کنید ایشان را مستقبلات مر عدّت داشتن ایشان را و شمارید آن عدّت را سه حیض و بترسید از خدای پروردگار شما، بیرون مکنید ایشان زنان معتدّه را از خانه های ایشان در حال عدّت و بیرون نیایند زنان معتدّه از خانه مگر که بیایند بیارند ایشان به کار بد ای الزّنا را روشن و آنت اندازه های فرمانهای خداست و هر که درگذرد از اندازه های فرمانهای خدای، پس بدرستی که ستم کرد او تن خویشتن را ندانی تا مگر شاید خدای پدید آرد پس آنت کاری. صفحه : 484

2. پس چون برسند زنان معتدّه هنگام زده عدّت خویش را پس نگاه دارید ایشان را به خوبی و نیکویی یا جدا شوید از ایشان به خوبی و نیکویی و گواه کنید دو خداوند مرد راست کاری را از شما و به پای دارید اینکه گواهی را برای خدای، آنتان پند داده می شود به آن آنی که باشد که گرود به خدای و روز بازپسین و هر که بترسد از خدای گرداند سازد او برای او جای بیرون آمدن از شدّت.

3. و روزی دهد او را [712] از آنجا که امید ندارد و هر که کار باز گذارد

بر کرم خدای، پس او بسنده اوست بدرستی که خدای رسنده است کار خود را بدرستی که گردانید خدای مر هر چیزی را اندازه.

4. و آن زنانی که نومید شدند از خون حیض دیدن از زنان شما، اگر به گمان شوید پس عدّت ایشان سه از ماهها و آن که حائض نشدند هنوز و خداوندان بارها یعنی زنان باردار هنگام زده عدّت ایشان آنگاه که بنهند بار فرزند خویش را و هر که بترسد از خدای گرداند سازد او برای او از کار او آسانی.

5. آنت فرمان خداست فرو آورد آن را به سوی شما و هر که بترسد از خدای در گذارد و محو کند ازو گناهان او را و بزرگ کند برای او مزدی.

6. جای باشش دهید ایشان را زنان معتدّه از آنجای که باشید از توانایی و دست رس خویش و گزند مرسانید ایشان را تا که تنگ گیرید بر ایشان در نفقه و سکنی، و اگر باشند زنان معتدّه خداوندان بار فرزند، پس هزینه کنید بر ایشان تا که بنهند ایشان بار فرزند خویش را پس اگر شیر دهند کودکان شما را برای شما پس بدهید ایشان را مزدهای ایشان را و بفرمایید و مشورت کنید در مزد در میان خود به نیکویی و اگر دشواری کنید، پس زودا که شیر دهد برای او پدر، زنی دیگر تا فرزند ضایع نماند.

7. هزینه کندا خداوند«1» فراخی دست از فراخ دستئ خویش و هر که تنگ کرده شود برو روزی او، پس هزینه کندا از آنچه داد او را خدای. در نخواهد خدا [713] خدای از هیچ تنی مگر آن چه داد او را،

زودا که گرداند خدای پس از دشواری و تنگی آسانی و فراخی.

8. و چندا بسا از دهی شهر که گردن کشی کرد از فرمان پروردگار خویش و از فرمان فرستادگان او، پس شمار کردیم اهل آن را شماری سخت و شکنجه کردیم اهل آن را شکنجه بزرگ.

9. پس بچشید عقوبت کار خویش را و بود سر انجام کارش زیان کاری.

-----------------------------------

(1). م: «خد خداوند» صفحه : 485

10. آماده کرد خدای برای ایشان عذابی سخت پس بترسید از خدای ای خداوندان خردها آنانی که گرویدند به خدای، بدرستی که فرو آورد خدای به سوی شما پندی و شرفی چون قرآن.

11. فرستاد فرستاده می خواند او بر شما سخنهای خدای را روشنان تا که بیرون آرد او آنانی که گرویدند به خدای و کردند شایسته ها از کارها از تاریکیهای کفر به سوی روشنی ایمان و معرفت و هر که بگرود به خدای و کند کار شایسته درآرد او را او در بهشتهای که همی رود از زیر اشجار و اماکن آن جویهای می و شیر و انگبین و آب صافی، جاویدان در آن بهشتها همیشه بدرستی که نیکو کرد و ساخت خدای برای او روزی در بهشت.

12. خدای آنی است که آفرید هفت را از آسمانها و از زمین مانند آن هفت زمین فرو می آید، فرمان و حکم او در میان ایشان«1» آن هفت آسمان و هفت زمین تا که دانند که خدای بر هر چیزی تواناست و که خدای هراینه فرا رسید به هر همه چیزی از جهت دانش.

تحریم، مدنی، 12 آیه [714]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای پیغمبر بلند قدر چرا برای چه حرام همی کنی آن چه حلال کرد خدای برای تو از

لذّات دنیا، همی جویی خوشنودی زنانت را و خدای آمرزگار است بخشاینده.

2. بدرستی که پدید کرد خدای برای شما کفارت سوگندان شما و خدای یار شما و او داناست به حال شما درست کار و درست گفتار.

-----------------------------------

(1). در متن «ایشان» خط خورده است صفحه : 486

3. و چون پنهان گفت پیغامبر سوی برخی حفصه زنان خویش سخنی را سخن ماریه و امامت شیخین، پس چون آگاه کرد حفصه عایشه را به آن سر و آشکارا کرد آن را خدای برو علیه السّلام، پدید کرد رسول برخی را از آن سر بر حفصه و روی گردانید رسول از گفتن برخی از آن، پس چون آگاه کرد رسول (ع) او را حفصه«1» به آن سرّ، گفت حفصه: که آگاه کرد ترا به اینکه سرّ! گفت: آگاه کرد مرا به آن، آن خدای دانا آگاه به همه چیزها.

4. اگر بازگردید شما ای حفصه و عایشه به سوی خدای جای آن هست پس بدرستی که زیرا که بچسبید دلهای شما از ثواب و اگر یکدیگر را یاری دهید بر آن اینکه پیغمبر بر نیاید پس بدرستی که چرا زیرا که خدای او یار اوست و کار ساز او و جبرئیل را من الکروبییّن و نیک مرد و نیکان گروندگان، و فرشتگان پس آنت گروهی اند یاری گر.

5. شاید که پروردگار او اگر رها کند شما را که بدل دهد او را جفتانی بهتر از شما گردن نهندگانی از زنان گروندگانی از زنان فرمان برندگانی از زنانی بازگردندگانی، پرستندگانی از زنان، روز [ه] دارانی قیل مهاجران، شوی دیدگانی و دوشیزگانی.

6. ای آنانی که گرویدید؟ نگاه دارید تنهای خویشتن را و کسان خویش را از

آتش که [715] هیمه آن مردم است و سنگ کبریت بر آن دوزخ است فرشتگانی درشتانی سختانی، نافرمانی نکنند خدای را آنچه فرمود ایشان را در ماضی و همی کنند آنچه فرموده می شوند و شوند در حال و استقبال.

7. ای آنانی که نگرویدند؟ عذر مخواهید امروز، هراینه هراینه پاداشت داده شوید آنچه را که بودید که همی کردید.

8. ای آنانی که گرویدند؟ بازگردید به سوی خدای بازگشتنی نیک و محکم شاید که پروردگار شما که در گذارد از شما گناهان شما را و درآرد شما را در بهشتهای که همی رود از زیر اشجار آن جویهای می و شیر و انگبین و آب صافی در روزی که رسوا نکند خدای پیغمبر را و آنانی را که گرویدند با او، روشنی ایمان ایشان همی رود به شتاب در پیش ایشان و دستهای راست ایشان، همی گویند ای پروردگار ما؟ تمام کن ما را روشنی ما و بیامرز ما را بدرستی که تو بر هر چیزی توانایی.

9. ای پیغمبر؟ کوشش کن به کارزار با اینکه ناگروندگان و دورویگان و درشت باش بر ایشان، و جای پناه ایشان دوزخ است و چه بد بازگشت آن دوزخ.

-----------------------------------

(1). م: «حفضه» صفحه : 487

10. پدید کرد خدای داستانی مر آنانی را که نگرویدند زن نوح و زن لوط«1» ... نام، بودند زیر حکم دو بنده از بندگان ما دو مرد نیک پس خیانت کردند آن دو را در دین، پس بی نیاز نکردند از آن دو زن [716] از عذاب خدای هیچ چیزی و گویند ایشان را که درآیید شما دو زن در آتش با درآیندگان.

11. و پدید کرد خدای داستانی مر آنانی را که گرویدند زن

فرعون آسیه بنت مزاحم، چون گفت او: ای پروردگار من؟ بر آر برای من نزد تو خانه در بهشت و برهان مرا از فرعون و از کار بد او و برهان مرا از گروه ستمکاران.

12. و مریم دختر عمران آنی که نگاه داشت اندام خود را پس دردمیدیم درو از جبرئیل ما جان ما که آفریدیم او را خاصه برای عیسی و استوار داشت به سخنهای پروردگار خویش و کتابهای او و بود او از جمله فرمان برداران.

ملک، مکّی، 30 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. بزرگوار و بسیار خیر همیشه آن خدایی که به ید اوست پادشاهی همه و او بر هر چیزی تواناست.

2. آنی که آفرید او اندازه کرد مرگ را و زندگانی زندگی را تا که بیازماید شما را که کدام از شما نیکوتر است از جهت کار و او بی همتاست آمرزگار بسیار آمرزش.

3. آنی که آفرید او هفت را از آسمانها ته بر ته، نبینی تو در آفرینش آفریدن خدای مهربان از هیچ ناهمواری عیبی و خللی، پس بازگردان تو بینایی چشم را که هیچ بینی تو از هیچ شکافی.

4. باز پس بازگردان تو بینایئ چشم را دوبار دوباره تا که بازگردد به سوی تو بینایی چشم«2» ... مانده و [717] او کند است.

5. و هراینه هراینه آراسته کردیم اینکه آسمان را نزدیکتر به چراغهای ستارگان و گردانیدیم آن را انداختنیها مر دیوان را و آماده کردیم و ساخته برای ایشان دیوان عذاب آتش سوزان را.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا [.....] صفحه : 488

6. و مر آنانی راست که نگرویدند به پروردگار خویش عذاب آن دوزخ و چه بد جای بازگشت.

7. چون انداخته شوند در

آن دوزخ، شنوند مر او را نرّستی و او می جوشد.

8. نزدیک باشد که از هم جدا شود دوزخ یا زبانیه از خشم هر باری که انداخته شود در آن دوزخ گروهی، پرسد ازیشان نگه بانان آن دوزخ مالک و اعوان او، ا نیامد شما را آن بیم کننده رسول.

9. گویند ایشان: آری بدرستی که آمد ما را بیم کننده پس به دروغ داشتیم و گفتیم فرو نیاورد خدای هیچ چیزی، نیستید شما مگر در گمراهی بزرگ.

10. و گویند«1» آن دوزخیان: اگر بودیمی که همی شنیدیمی یا بدانستیمی به عقل خود نبودیمی امروز در میان اهل دوزخ.

11. پس اقرار کردند دهند به گناه خویش، پس دوری بادا مر اهل دوزخ را.

12. بدرستی که آنانی که همی ترسند از پروردگار خویش به ناپیدایی، مر ایشان راست آمرزشی و مزدی بزرگ.

13. و نهان کنید گفتار خویش را یا خود آشکارا کنید به آن، بدرستی که او داناست به خداوند سینه ها به آنچه در دلهاست.

14. ا نمی داند نهان و آشکار را آن خدایی که آفرید او آن را! و او باریک بین و نیکوکار است آگاه به همه چیزها.

15. او آنی است که گردانید برای شما اینکه زمین را رام، پس بروید در کناره های کوههای آن و می خورید از روزی او و به سوی اوست برانگیختن بازگشتن.

16. ا بی ترس شدید از آنی که هست در آسمان که فرو«2» ... به شما شما را زمین را [718] پس ناگاه آن زمین می جنبد.

17. یا بی ترس شدید از آن که هست در آسمان که فرو فرستد بر شما سنگ بارانی، پس زودا که دانید که چگونه است

بیم کردن من.

18. و هراینه هراینه به دروغ داشت آنانی که بودند از پیش ایشان، پس چگونه بود باشد انکار من و عقوبت من.

19. ا و ندیدند نگه نکردند به سوی مرغان که زبر ایشان ایستادگان به رس پرواز کنندگان و بپرّند و بگیرند پر با خود! نگاه نمی دارد ایشان را مگر آن خدای مهربان، بدرستی که او به هر چیزی بیناست.

-----------------------------------

(1). م: «گویید»

(2). م: ناخوانا صفحه : 489

20. یا کیست آنی که او سپاه و لشکر است مر شما را یاری همی کند شما را از فرود آن خدای مهربان! نیست ناگروندگان مگر در فریبیی اند از شیطان.

21. یا کیست آنی که روزی همی دهد شما را اگر باز گیرد او روزی خویش را! نه که ستهیدند در گذشتنی از اندازه و رمیدنی از حق.

22. ا پس آنی که همی رود به زمین نگوسار و سراشیب بر روی خویش راه یافته تر است یا آنی که همی رود راست و درست بر راهی راست!

23. بگو آن خدایی است که آفرید او شما را و گردانید برای شما شنوایی گوش را و بیناییهای با خرد را و دلها، اندکی سپاس داری می کنید.

24. بگو تو ای محمّد او آنی است که آفرید او شما را و پراکنده کرد در روی زمین و به سوی او برانگیخته شوید«1».

25. و همی گویند کی است اینکه وعده حشر و قیامت اگر هستید شما راست گویان.

26. بگوی ای محمّد، هراینه هراینه دانش بودن قیامت نزد خداست و هراینه هراینه من بیم کننده ام پیدا و هویدا.

27. پس چون بینند آن روز را نزدیک آمده، اندوهگین شود و متغیّر رویهای آنانی که نگرویدند و

گفته شود ایشان را که اینکه روز آنی است که [719] بودید به آن که دعوی همی کردید یا به آرزو می خواستید که نخواهد بود.

28. بگوی تو ای محمّد، ا هیچ دیدید اگر نیست کند مرا خدای و آنانی که هستند با من یا ببخشاید ما را و به بهشت برد پس که رها کند اینکه ناگروندگان مکّه را از عذابی دردناک.

29. بگو، او خدای مهربان است گرویدیم به او و بر او کار باز گذاشتیم پس زودا که دانید که کیست او در گمراهی پیدا و هویدا.

30. بگوی یا محمّد، ا دیدید خبر دهید اگر دیدید که اگر گردد آب شما فرو شده به زمین، پس که آید شما را به آبی روان بر روی زمین ظاهر انت یا رب ّ العالمین.

قلم، مکّی، 52 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به نون یا به دوات یا جویی است در بهشت و به آن خامه و به آنچه می همی نویسند.

2. که نیستی تو به نیکوداشت پروردگارت از نبوّت و رسالت هرگز دیوانه.

3. و بدرستی که مر تراست هراینه مزدی نابریده و بی منّت و بی نهایت.

-----------------------------------

(1). م: «شوند» صفحه : 490

4. و بدرستی که تو هراینه بر خویی بزرگ.

5. پس زودا که بینی و بینند.

6. به کدام شماست دیوانگی و شوریدگی.

7. بدرستی که پروردگار تو او داناتر است به آنی که گم شد از راه راست خویش و او داناتر است به راه یابندگان.

8. پس فرمان مبر تو ای محمّد آن دروغ دارندگان را.

9. دوست داشتند ایشان که کاشکی در سازی تو به ایشان پس در سازند ایشان با تو.

10. و

فرمان مبر تو هر سوگند خواره را به دوزخ خواری.

11. بدگویی در پس رونده به سخن چینی.

12. بسیار باز دارنده مر نیکی را گذرنده از حد گنه کاری بزه مندی.

13. سخت دلی پس [720] آنت همه سندی پدر نامعلومی.

14. ا برای اینکه که بود او ولید بن مغیره خداوند خواسته و پسران.

15. چون خوانده شود بر او سخنان ما، گفت: نوشته های پیشینگان است.

16. زودا که نشانی کنیم او را بر بینی.

17. بدرستی که ما آزمودیم ایشان را همچنان که آزمودیم خداوندان آن باغ را، چون سوگند یاد کردند ایشان که هراینه ببرّند میوه آن را پنهان از درویشان بامدادکنان.

18. و انشاء اللّه نمی گویند.

19. پس گردید بر آن گردنده از پروردگار تو و ایشان خفته گانند در خواب.

20. پس گشت آن باغ همچو شب تاریک سیاه انجیده و بر هم افتاده باغ میوه بریده.

21. پس آواز دادند یکدیگر را بامداد کنندگان پگاه.

22. که پگاه بروید بر کشت زار خویش اگر هستید بازکنندگان بار آن را.

23. پس برفتند و ایشان پنهان می داشتند و آهسته می گفتند.

24. که در نیاید آن را باغ امروز بر شما هیچ درویشی.

25. و پگاه رفتند بر خشمی و کین درویشان توانایان و کامکاران.

26. پس چون بدیدند آن باغ را سیاه و تاریک گفتند: بدرستی که ما هراینه گمراهانیم که اینکه نه جای ماست.

27. نه که ما بی روزی کرده شدگانیم.

28. گفت بهترین ایشان: ا نگفتم مر شما را چرا به پاکی یاد نکنید خدای را و انشاء اللّه نگویید!

29. گفتند پاکی پروردگار ما بدرستی که ما بودیم ستمکاران.

30. پس روی آورد در ایستاد برخی از ایشان بر برخی سرزنش همی کنند.

31. گفتند: ای وای ما؟ بدرستی که ما بودیم

گذرندگان از اندازه.

32. شاید امید است پروردگار ما که بدل باز دهد ما را در آخرت بهتر از آن باغ، بدرستی که ما به سوی پروردگار خویش آهنگ و میل کنندگانیم. صفحه : 491

33. همچنانت است عذاب اینکه جهان که در رسید و هراینه عذاب [721] آن جهان بازپسین بزرگتر است اگر بودندی که می دانندی.

34. بدرستی که مر پرهیزکاران راست نزد پروردگار خویش بهشتهای آسایش پرنعمت.

35. ا پس گردانیم گردن نهندگان را همچو گنه کاران!

36. چیست مر شما را چگونه داوری همی کنید!

37. یا مر شما راست نامه که درو همی خوانید!

38. بدرستی که مر شما راست در اینکه جهان هراینه آنچه برگزینید«1».

39. یا مر شما راست پیمانهای بر ما تمام رسان تا روز رستخیز، بدرستی که مر شما راست هراینه آنچه داوری کنید.

40. بپرس از ایشان که کدام ایشان به آنت دعوی پایندان است.

41. یا مر ایشان راست انبازانی که به پشتی ایشان می کنند پس بیایندا بیارندا به انبازان خویش را اگر هستند راست گویان.

42. آن روزی که برداشته شود از کار دشوار و خوانده شوند به سوی سجده کردن پس نتوانند که سجود کنند خدای را.

43. فروتنان ترسان چشمهای ایشان فرا می رسد ایشان را خوارئ و نژندی و بدرستی که بودند ایشان که خوانده می شدند به سوی سجده و نماز و ایشان تن درستانند.

44. پس بگذار مرا و آنی که به دروغ دارد به اینکه سخن قرآن زودا که پایه پایه پاره پاره نیست کنیم ایشان را از آنجا که ندانند.

45. و فرو گذارم مهلت دهم مر ایشان را بدرستی که سگالش تدبیر نهانی من استوارست.

46. یا همی خواهی از

ایشان مزدی بر رسالت، پس ایشان از تاوان آن گران بارانند.

47. یا نزد ایشان است لوح محفوظ ناپیدا پس ایشان می نویسند از آن که عزّ اینکه جهان کرا بود.

48. پس شکیبایی کن می کن مر داوری پروردگارت را و مباش تو تنگ دل ای محمّد [722] همچو خواوند آن ماهی یونس بن متی علیه السّلام چون آواز داد او در شکم ماهی و او غمگین است.

49. اگر نه آن بودی که، که دریافتی او را نیکوداشتی از پروردگار او، هراینه انداخته شدی او به آن بیابان خالی و او نکوهیده.

50. پس برگزید او را پروردگار او پس کرد گردانید او را از جمله شایستگان.

51. و بدرستی که خواهست بود نزدیک می بودند آنانی که نگرویدند، هراینه بلغزانند ترا ای محمّد به چشم کنند به چشمهای خویش چون شنویدند پند قرآن را و همی گویند: بدرستی که او هراینه دیوانه ای است.

52. و نیست او قرآن مگر پندی و شرفی مر جهانان و جهانیان را.

-----------------------------------

(1). م: «برگزینیید» صفحه : 492

حاقّه، مکّی، 52 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. آن ساعت آمدنی البتّه.

2. چیست آن ساعت آمدنی!

3. و چه دانا کرد ترا که ای محمّد چیست آن ساعت آمدنی.

4. به دروغ داشت قوم صالح و قوم هود به آن واقعه«1» کوبنده دلها به ترسها.

5. پس امّا قوم صالح، پس نیست کرده شدند به آن واقعه گذرنده از حد.

6. و امّا قوم هود، پس نیست کرده شدند به بادی سخت آوازی درگذرنده از اندازه خازنان.

7. که رام کرد و برگماشت آن را بر ایشان در هفت شبها و در هشت از روزها برّندگان و پرکنندگان پیاپی، پس بینی تو آن گروه را در آن

باد انداخته گان همانا که ایشان تنه های درختهای خرمااند افتاده گان.

8. پس هیچ می بینی تو مر ایشان را از هیچ مانده!

9. و آمد آورد فرعون پادشاه مصر و آنانی که بودند پیش از او و آن درگردیدها از شارستان قوم لوط به گناه کژکاری چون کفر و معاصی.

10. پس نافرمانی کردند فرستاده پروردگار خویش را، پس گرفت ایشان را [723] گرفتنی افزون از همه گرفتنیها.

11. بدرستی که چون گذشت از اندازه آن آب طوفان به دعای نوح، برداشتیم شما را در آن کشتی نوح.

12. تا که کنیم آن را مر شما را پندی و یادگاری و نگاه دارد آن را گوشی نگاه دارنده.

13. پس چون در دمیده شود در آن صور دمیدنی یکی.

14. و برداشته شد شود اینکه زمین و اینکه کوهها، پس کوفته شوند در هم دیگر کوفته شدنی یکی.

15. پس آن روز افتد یعنی قیامت افتادنی بودنی.

16. و شکافته شود آسمان پس آن آسمان آن روز سست و از هم شده است و گردی ببوده.

17. و فرشتگان بر کناره های آن باشند و بردارد عرش پروردگارت را ز بر ایشان آن روز هشت فرشته.

18. آن روز نموده شوید نپوشد از شما هیچ پوشیده.

19. پس امّا هر که داده شود نامه خویش را به دست راست او، پس گوید او بگیرید بخوانید نامه مرا

20. بدرستی که من گمان بردم که من رسنده ام شمار خویش را.

-----------------------------------

(1). م: «واقعه» صفحه : 493

21. پس او در زندگانی است پسندیده.

22. در بهشتی بلند.

23. میوه های آن نزدیک.

24. بخورید می خورید و آشامید می آشامید گوارنده نوشتان باد به سبب آنچه پیش فرستادید در آن روزهای گذشته.

25. و امّا آنی که داده شود او نامه

خویش را به دست چپش، پس گوید او ای کاشکی من داده نشدی نامه خویش را؟

26. و ندانستمی چیست شمار من.

27. ای کاشکی آن حال بودی مرگ.

28. بی نیاز نکرد از من خواسته من.

29. بشد«1» ... [724] از من حجّت و قوّه من.

30. ندا آید که بگیرید او را پس بند کنید او را.

31. باز پس در دوزخ در آرید او را.

32. باز پس در زنجیری گز ارش آن هفتاد است از جهت ارش، پس در آرید در کشید او را.

33. بدرستی که او کافر بود که نمی گروید به خدای بزرگ.

34. و بر نمی انگیخت خود را و نه کس را بر خوردنی دادن درویش.

35. پس نیست او را امروز اینجا هیچ خویشی و دوستی.

36. و نه خوردنئ مگر از خون و ریم دوزخیان.

37. نخورد او را مگر گناه کاران کژکاران.

38. پس سوگند یاد کنم به آنچه همی بینید خلق رسول اینکه جهان.

39. و آن چه نمی بینید خالق جبرئیل آن جهان.

40. بدرستی که اینکه هراینه گفتار فرستاده ای است بزرگوار.

41. و نیست او قرآن هرگز گفتار قافیه گویی، اندکی همی گروید به اینکه قرآن.

42. و نه نیز هرگز گفتار اختر گویی، اندکی پند می گیرید.

43. اینکه قرآن فرو آورده از پروردگار جهانان و جهانیان.

44. و اگر بر بافتی محمّد بر ما برخی یعنی حرفی از گفتارهای اینکه قرآن.

45. هراینه گرفتیمی ازو به نیرو گرفتن سخت.

46. باز پس هراینه بریدیمی ازو رگ جان را.

47. پس نیست از شما از هیچ کس ازو بازدارندگان عذاب خدای.

48. و بدرستی که اینکه قرآن هراینه پندی و یادگاری مر پرهیزکاران را.

49. و بدرستی که ما هراینه می دانیم که از شماست دروغ دارندگان قرآن.

50. و بدرستی که اینکه

قرآن هراینه ارمانی است بر ناگروندگان.

51. و بدرستی که او قرآن هراینه سزا و درست بی گمان

52. پس به پاکی یاد کن به نام پروردگارت بزرگ.

[725]

معارج، مکّی، 44 آیه

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 494

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. پرسید طلبید پرسنده طلبنده نصر بن الحارث به عذابی از شکنجه بودنی افتادنی.

2. مر ناگروندگان را نیست مرو را هیچ باز دارنده.

3. از خدای خداوند جایهای بر آمدن فرشتگان و آن هفت آسمان است.

4. بر می آید فرشتگان و جبرئیل به سوی او در روزی که باشد اندازه او آن یک روز پنجاه هزار سال.

5. پس به شکیب می باش بر تکذیب ایشان شکیبایی نیکو زیبا. 6. بدرستی که ایشان می بینند پندارند آن را دور.

7. و می بینیم می دانیم آن را نزدیک.

8. روزی که باشد آسمان همچو گوهر گداخته.

9. و باشد کوهها همچو پشم رنگین.

10. و نپرسد هیچ خویشی و دوستی از حال هیچ خویشی.

11. نموده شوند ایشان را، دوست دارد گنه کار کاشکی باز خرد خود را از عذاب آن روز به پسران خویش.

12. و زن خویش و برادر خویش.

13. و به خویشان خویش آنی که جای همی دهند او را یعنی ذو رحم محرم.

14. و آنانی که هستند در زمین همه را فدا کندی باز پس برهاندی خود را.

15. حقّا که نرهاند بدرستی که آن آتش با زبانه است.

16. کشنده و برکننده مر اندامها را.

17. همی خواند به سوی خود آنی را که برگشت از تو و روی گردانید از توحید.

18. و فراهم آورد مال را پس در جای نهاد آن را.

19. بدرستی که آدمی آفریده شد زود زاری کننده.

20. چون ببساید او را بدی ناشکیبا.

21. و چون [726] ببساید او را نیکی بازدارنده.

22. مگر

نماز گذارندگان.

23. آنانی که ایشان بر نماز خویش پیوستگی کنندگانند.

24. و آنانی که در خواسته های ایشان است بهره وظیفه از زکوه یا صدقه دانسته.

25. مر خواهنده را و بی روزی کرده شده را.

26. و آنانی که باور همی دارند به روز شمار و جزا.

27. و آنانی که ایشان از عذاب پروردگار خویش ترسکارانند.

28. بدرستی که عذاب پروردگار ایشان نه بی ترس است.

29. و آنانی که ایشان مر اندامهای خویش را نگاه دارانند از حرام. صفحه : 495

30. مگر بر زنان خویش یا آنچه خداوند شد دستهای ایشان یعنی کنیزکان پس ایشان نه سرزنش زده شدگانند.

31. پس هر که بجوید جز از اینت که یاد کردیم، پس اینان ایشان گذرندگانند از اندازه.

32. و آنانی که ایشان مر امانتهای خویش را استوار داشته و پیمان خویش را نگه دارندگانند.

33. و آنانی که ایشان به گواهیهای خویش ایستادگانند.

34. و آنانی که ایشان بر نماز خویش پیوستگی همی کنند نگاه می دارند.

35. اینان در بهشتهای گرامی کرده شدگانند به انواع تحف.

36. پس چیست مر آنانی را که نگرویدند سوی تو شتابندگان!

37. از سوی دست راست و از سوی دست چپ گروه گروه.

38. ا می بیوسد هر کسی از ایشان که در آورده شود در بهشت آسایش!

39. حقا که در نیابد بدرستی که ما آفریدیم ایشان را از آن چه می دانند از قطره آب.

40. پس سوگند یاد کنم به پروردگار جایهای برآمدن آفتاب و جایهای فرو شدن آفتاب [727] بدرستی که ما هراینه توانایانیم.

41. بر آن که بدل کنیم بهتری را ازیشان و نیستیم ما هرگز پیشی گرفته شدگان.

42. پس بگذار ایشان را تا گفت و گوی کنند و بازی کنند تا فرا رسند

و ببینند آن روز خویش را آنی که نوید کرده می شوند و بیم.

43. به آن روزی که بیرون آورده شوند از گورها شتابان گویی همانا که ایشان به سوی نشانه همی شتابند.

44. پهن باز مانده فروتنان ترسان چشمهای ایشان، همی رسد ایشان را خوارئ و نژندی آنت گویند آن روز آنی که بودند در دنیا که بیم کرده می شدند ایشان از آن.

نوح، مکّی، 28 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. بدرستی که ما فرستادیم نوح را به سوی گروه او که بیم کن گروهت را از پیش آن که آید ایشان را شکنجه دردناک.

2. گفت نوح: ای گروه من؟ بدرستی که من مر شما را بیم کنندهام پیدا و هویدا.

3. که بپرستید به یگانگی خدای را و بترسید بپرهیزید ازو و فرمان برید مرا. صفحه : 496

4. بیامرزد شما را از گناهان شما و باز پس دارد شما را تا هنگام زده نام برده، بدرستی که هنگام زده خدای چون بیاید باز پس داشته نشود اگر هستید که می دانید.

5. گفت نوح: ای پروردگار من؟ بدرستی که من خواندم سوی حق گروه خود را در شب و روز.

6. پس نیفزود ایشان را خواندن من مگر رمیدنی.

7. و بدرستی که من هر بار که خواندم ایشان را به توحید تا که بیامرزی تو ... کردند ایشان [728] انگشتهای خویش را در گوشهای خویش و بر سر کشیدند جامه های خویش را و بیستادند بر کفر و گردن کشی کردند گردن کشی کردنی.

8. بازپس بدرستی که من خواندم ایشان را آشکارا به آواز بلند.

9. باز پس بدرستی که من آشکارا کنم ایشان را و پنهان گفتم ایشان را پنهان گفتنی.

10. پس گفتم: آمرزش خواهید از پروردگار

خویش، بدرستی که او بود و هست آمرزش کار.

11. تا که بفرستد او میغ آسمان را بر شما بارنده پیاپی.

12. و افزاید شما را به خواسته های و به پسرانی و گرداند برای شما باغها و بوستان و گرداند برای شما جویهای.

13. چیست مر شما را که نمی ترسید مر خدای را از شکوه و هیبت!

14. و بدرستی که آفرید شما را بارها.

15. ا ندیدید نگه نکردید که چگونه آفرید خدای هفت را از آسمانها ته بر ته!

16. و کرد گردانید ماه را در آنها آسمانها روشنی و کرد گردانید آفتاب را چراغی از آسمان چهارم!

17. و خدای رویانید شما را از زمین پس روییدید رستنی.

18. بازپس بازگرداند در آن زمین و بیرون آرد شما را بیرون آوردنی به قیامت.

19. و خدای گردانید برای شما اینکه زمین را بستری قرارگاهی.

20. تا همی روید از آن زمین در راهها فراخها.

21. گفت نوح: ای پروردگار من؟ بدرستی که ایشان نافرمانی کردند مرا و پی روی کردند آنی را که نیفزود او را خواسته او و فرزندان او مگر زیان کاری.

22. و بد سگا [لیدند در [هل] اکت من سگالش بد بزرگ.

23. و گفتند مهتران مر کهتران را که فرو مگذارید شما خدایان خویش را و مگذارید ودّ«1» را هوالکلب نام بت بر صو [رت مردی] و نه [729] سواع را لهمدان نام بتی بر صورت زنی و نه یغوث را لمدحج نام بتی بر صورت شیری و نه یعوق را لمراد بر صورت اسبی و نه نسر را لحمیر بر صورت کرکسی.

-----------------------------------

(1). م: «دو» صفحه : 497

24. و بدرستی که گمراه کردند بتان بدین بتان بسیاری را از خلق و میفزای الهی

ستمکاران را به پرستیدن اینکه اصنام مگر گمراهی.

25. از سبب گناهان ایشان خویش به آب طوفان فرو برده شدند، پس در آورده شدند در آتش دوزخ، پس نیافتند برای خویش از فرود خدای یارانی.

26. و گفت نوح: ای پروردگار من؟ مگذار تو بر روی زمین از ناگروندگان هیچ باشنده سرایی و خانه.

27. بدرستی که تو اگر گذاری ایشان را، گمراه کنند بندگان ترا و نزایند مگر بدکاری را ناگرونده ناسپاسی را.

28. ای پروردگار من؟ بیامرز مرا و مر مادر و پدر مرا و مر آنی را که در آمد در خانه من قیل مسجدی و قیل سفینتی گرونده، و مر گروندگان را از مردان و گروندگان را از زنان و میفزای ستمکاران را مگر هلاکی.

جن، مکّی، 28 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. بگو تو یا محمّد که پیغام کرده شد به سوی من که شأن اینکه است که شنید فرا شنیدند گروهی از پریان، پس گفتند بدرستی که ما شنیدیم نبی سخت شگفت.

2. که راه می نماید و همی خواند به سوی راه راست پس گرویدیم به آن قرآن یا رسول یا توحید و هرگز انباز نیاریم به پروردگار خویش هیچ کسی را.

3. و بدرستی که شأن اینکه است برتر بزرگوارئ پروردگار ما، فرا نگرفت هیچ زنی را و نه هیچ فرزندی.

4. و بدرستی که او شأن بود همی گفت بی خرد ما بر خدای سخن دوری که او را زن و فرزند است. [730]

5. و بدرستی که ما پنداشتیم که هرگز نگوید آدمیان و پریان بر خدای دروغی که او را زن و فرزند است.

6. و بدرستی که شأن بود مردانی از آدمیان، پناه می خواستند

و زینهار به مردانی از پریان که اعوذ بسید هذالوادی پس افزودند پریان ایشان را گردن کشی و طغیانی.

7. و بدرستی که ایشان آدمیان پنداشتند همچنان که پنداشتید که هرگز بر نیانگیزد از گور و نفرستد به رسالت خدای هیچ کسی را.

8. و بدرستی که ما بسودیم رسیدیم اینکه آسمان را، پس یافتیم آن را آسمان را که پر کرده شد آن پاسبانی پاسبانانی سخت و آتش پاره های روشن. صفحه : 498

9. و بدرستی که ما بودیم که همی نشستیم از آن آسمان در نشسته گاههای برای شنودن، پس هر که نیوشه کند اکنون یابد برای خود آتشی نگاه داشته در کمین.

10. و بدرستی که ما نمی دانیم ا بدی خواسته شد به آنانی که هستند در زمین یا خواست به ایشان پروردگار ایشان راه راستی.

11. و بدرستی که ما از ماست بسامانان و از ماست جز آن، بودیم خداوندان راهها پراکندگان مختلف.

12. و بدرستی که ما پنداشتیم که هرگز بیچاره نیابیم خدای را در زمین و هرگز عاجز نیابیم او را درو گریختنی از عذاب.

13. و بدرستی که ما چون شنویدیم راه راست را گرویدیم به آن، پس هر که بگرود به خدای خویش پس نترسد از کاستن ثواب و نه از بردن حق و افزودن عقاب.

14. و بدرستی که ما از ما هستند مسلمانان و از ما هستند دور افتادگان از راه، پس هر که گروید پس اینان جستند راه راست را و یافتند.

15. و امّا دور افتادگان از راه، پس باشند مر دوزخ را هیمه.

16. و بدرستی که شأن [731] اگر راست بایستادندی اهل مکّه بر اینکه راه اسلام، هراینه دادیمی ایشان را

آبی بسیار قیل مال و نعمت بسیار.

17. تا که آزمون کنیم ایشان را در آن و هر که روی گرداند از یاد به توحید پروردگار خویش درآرد او را در عذابی سخت و تند.

18. و بدرستی که مزگتها مر خدای راست، پس مخوانید با خدای هیچ کسی را.

19. و بدرستی که چون بیستاد بنده خدای مصطفی علیه السّلام به بطن نخله همی خواند او را خواستند پریان که بودندی برو بر هم افتاده از لذّت و حلاوت قرآن.

20. گفت هراینه هراینه همی خوانم پروردگار خویش را و نمی آرم انباز به او هیچ کسی را.

21. بگو تو ای محمّد، بدرستی که من نتوانم بی هدایت خدای برای شما دفع گزندی و نه نمودن راه راستی.

22. بگو بدرستی که من هرگز نرهاند مرا از عذاب خدای هیچ کسی و هرگز نیابم از فرود او هیچ پناهی.

23. مگر رسانیدن پیغامی از خدای و پیغامهای رسانیدنیهای او و هر که نافرمانی کند خدای را و پیغمبر او را، پس بدرستی که مرو راست آتش دوزخ، جاوید ماندگان در آن آتش همیشه. صفحه : 499

24. زمان ده ایشان را تا چون بینند آن چه را که بیم کرده می شوند به آن پس زودا که دانند که کیست سست تر از جهت یاری دهنده یاری گر و اندک تر از جهت شمار.

25. بگو یا محمّد نمی دانم ا نزدیک است آن چه بیم کرده می شوید به آن یا گرداند مرو را پروردگار من روزگاری تأخیری.

26. او دانای هر ناپیداست پس دیده ور نکند بر ناپیدا و نهان خود هیچ کسی را.

27. مگر«1» آنی را که پسندید از فرستاده، پس بدرستی که او در آرد از

پیش او و از پس او نگه بانی نگه بانانی از ملئکه.

28. تا که داند [732] که بدرستی که رسانیدند پیغامهای رسانیدهای پروردگار خویش را و گرد فرا گرفت و دانست به آنچه هست نزد ایشان و شمرد و دانست هر چیزی را شمار شماردنی شمارده.

مزّمّل، مکّی، 20 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای مرد جامه در سر کشنده ای خود را در جامه پیچیده.

2. برخیز به نماز در شب مگر اندکی.

3. نیمه [ا] ز آن شب یا کم کن ازو نیمه اندکی.

4. یا بیفزای بر آن و بخوان به حفظ و قوت و ادای حروف اینکه نبی ر«2» برخواندنی.

5. بدرستی که ما زودا فرو آریم اندازیم بر تو گفتاری گران مایه در شرف.

6. بدرستی که ساعت های شب آن سخت ترست از جهت موافقت دل و زبان و درستر است از جهت گفتار و خواندن.

7. بدرستی که مر تراست یا محمّد در روز گشتنی به شغل«3» نبوّت دراز.

8. و یاد کن نام پروردگارت را و بریده شو به سوی او بریدنی.

9. او پروردگار خاور و باختر نه خدایی مگر او، پس فراگیر او را کارساز.

10. و به شکیب باش بر آن چه همی گویند و ببر ازیشان بریدنی زیبا.

11. و گذار مرا و دروغ دارندگان حق را، خداوندان ناز و کامرانی و بپای ایشان را پاییدن اندکی تا روز بدر.

12. بدرستی که به نزدیک ماست بندهایی گران و آتش بزرگی افروخته.

-----------------------------------

(1). م: «گر»

(2). نبی ر- نبی را

(3). م: «بشعل» صفحه : 500

13. و خوردنئ گلوگیر با غصّه و عذابی و شکنجه دردناک.

14. روزی که بلرزد و بجنبد زمین [733] و کوهها و بود باشد کوهها توده

ریگ بر هم ریخته.

15. بدرستی که فرستادیم به سوی شما فرستاده پیغمبری گواه بر حال شما، همچنان که فرستادیم به سوی فرعون پیغامبری چون موسی.

16. پس نافرمانی کرد فرعون اینکه پیغمبر را پس گرفتیم او را گرفتنی سخت گران.

17. پس چگونه پرهیزید و بترسید فردا اگر نگروید امروز از روزی که گرداند کودکان را سپید مویان از هول و بیم.

18. آسمان شکافته است به آن، بود و هست نوید او کرده شده.

19. بدرستی که اینکه سوره یا اینکه قصه قیامت یادگاری و پندی است، پس هر که خواهد فراگیرد به سوی طاعت پروردگار خویش راهی را.

20. بدرستی که پروردگار تو می همی داند که تو برخیزی برمی خیزی به نماز کمتر از دو برخ شب و نیمه آن شب و سیک آن شب و گروهی از آنانی که هستند با تو، و خدای اندازه می کند شب را و روز را. دانست خدای که هرگز نتوانید شمار آن را پس بازگشت بر شما به تخفیف و ترخیص بر ترک قیام لیل، پس بخوانید آنچه آسان شد از اینکه نبی. دانست خدای که هراینه زود باشد از شما بیمارانی و دیگرانی که همی روند در روی زمین به سفرها به تجارت، همی جویند از افزونی و نیکویی خدای و دیگرانی کارزار همی کنند و کشش در راه خدای، پس بخوانید آنچه آسان شد از آن قرآن و به پای دارید نماز را و بدهید پاکئ خواسته را و وام دهید خدای را وامی نیکو و آنچه پیش فرستید برای تنهای خویشتن از نیکی، باز یابید آن را [734] نزد خدای، آن بهتر و بزرگتر از جهت مزد، و آمرزش خواهید

از خدای بدرستی که خدای آمرزگار است بخشاینده.

مدّثّر، مکّی، 56 آیه

صفحه : 501

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ای مرد جامه در سر کشنده.

2. برخیز پس بیم کن خلق را.

3. و هرچه بادا از چیزی پروردگار خویش را پس به بزرگی یاد کن.

4. و جامه های خویش پس پاک کن پاک دار.

5. و از بت و بت پرستان پس ببر.

6. و منّت منه مبخش بسیار همی بینی بخشش خود را که طلب بسیاری همی کنی.

7. و برای رضای پروردگار خویش پس به شکیب باش بر ایذای دشمنان.

8. پس چون در دمیده شود در صور.

9. پس آنت آن روز روزی است دشوار.

10. بر آن ناگروندگان نه آسان.

11. گذار مرا و آنی را که یعنی ولید بن المغیره آفریدم تنها در رحم مادر تنها من.

12. و گردانیدم برای او خواسته افزون کرده.

13. و پسرانی ده پسر حاضران.

14. و ساخته کردم برای او نعمت دنیا ساخته کردنی.

15. باز پس بیوسد که بیفزایم بر نعمت دنیا کرامت عقبی.

16. حقا که نبود بدرستی که او بود مر نشانهای و سخنان ما را ستیهنده گردن کش.

17. زودا که رسانم او را و تکلیف کنم بر آمدنی.

18. بدرستی که او بیندیشید و اندازه کرد.

19. پس نفرین کرده شد چگونه اندازه ...

20. باز نفرین کرده شد که چگونه اندازه کرد.

21. باز ...

22. روی ترش کرد و گونه بگردانید.

23. باز برگشت و گردن کشی کرد.

24. پس گفت إبن ولید نیست اینکه کتاب و دین محمّد مگر جادویی است [735] که روایت کرده می شود از جادوان.

25. نیست اینکه قرآن مگر گفتار آدمی.

26. خدای گفت زودا که درآرم او را در دوزخ.

27. و چه دانا کرد ترا که چیست دوزخ.

28. نبدارد زنده و نگذارد مرده.

29.

نیک سوزان است مر پوست را و گوشت را.

30. بر آن دوزخ است نوزده ده زبانیه. صفحه : 502

31. و نگردانیدیم اینکه خداوندان آتش را مگر فرشتگان و نگردانیدیم نوزده شمار ایشان را مگر آزمونی مر آنانی را که نگرویدند، تا بی گمان شود آنانی که داده شدند نامه را و بیفزاید آنانی که گرویدند استواری و به گمان شود آنانی که داده شدند نامه توریه را و گروندگان به قرآن و گوید آنانی که در دلهای ایشان است بیمارئ و شک و نفاق و آن ناگروندگان دیگر که چه چیز خواست خدای به اینکه عدد نوزده از جهت داستانی. همچنانت گمراه کند خدای آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد. و نداند سپاههای پروردگارت را مگر هم او و نیست آن دوزخ و دوزخبانان مگر پندی و یاد دادنی مر آدمیان را.

32. حقّا که نرهند کافران از دوزخ سوگند به ماه.

33. و سوگند به شب و آفریدگار شب چون پس روز درآید.

34. و سوگند به بامداد چون روشن شود.

35. بدرستی که آن درکه سقر هراینه یکی از بزرگتر کارهاست.

36. از جهت بیم کننده گی مر آدمیان را.

37. مر آنی را که خواهد از شما که پیشی گیرد به طاعت یا پس ماند از جهت معصیت.

38. هر تنی به آنچه ورزید گرو و بازبسته است.

39. مگر خداوندان سوی دست راست.

40. در بهشتهای همی پرسند.

41. از گناه کاران.

42. چه چیز در آورد در کشید شما را در اینکه درکه دوزخ [736].

43. گفتند که: نبودیم ما از جمله نماز کنندگان.

44. و نبودیم که خورانیدیمی خوردنئ درویش را.

45. و بودیم که در می آمدیم به گفت و

گوی در باطل با درآیندگان.

46. و بودیم که به دروغ داشتی ما به روز شمار را.

47. تا که آمد ما را اینکه مرگ بی گمان.

48. پس سود ندارد ایشان را خواهش خواهشگران.

49. پس چیست مر ایشان را از پند روی گردانندگان.

50. همانا که ایشان خرانی اند سخت رمندگان.

51. که گریخت گریختند از شیر تیراندازان صیّادان.

52. نه که همی خواهد هر مردی کسی ازیشان که داده شود نامه های باز کرده به هر یک جدا جدا.

53. حقّا نه که نمی ترسند از آن جهان بازپسین.

54. حقّا بدرستی که آن پندی است تمام.

55. پس هر که خواهد یاد کند برخواند آن را

56. و یاد کنند و پند نگیرند مگر که خواهد خدای، او سزاوار ترس است که ازو ترسند و سزاوار آمرزش که آمرزد مؤمنان مطیع را.

قیامه، مکّی، 40 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم صفحه : 503

1. نه سوگند یاد می همی کنم به روز رستخیز.

2. و سوگند یاد همی کنم به تن نکوهش گر.

3. ا پندارد آدمی که هرگز فراهم نیاریم استخوان او

4.«1» ... ریم توانایان بر اینکه که راست کنیم و هموار سر انگشتان او را.

5. نه که همی خواهد [737] مردم ابو جهل تا که بدی کند فراپیش خود را زمان آینده.

6. می پرسد، کی است روز رستخیز!

7. پس چون خیره شود بینایی چشم.

8. و بگیرد سیاه و تاریک گردد ماه.

9. و فراهم آورده شود آفتاب و ماه.

10. گوید مردم آن روز که کجاست گریز جایی.

11. حقا که آن روز نه هیچ پناهی.

12. به سوی پروردگارت است آن روز آرامگاه.

13. آگاه کرده شود مردم آن روز به آن چه پیش فرستاد و باز پس گذاشت.

14. نه که مردم بر تن خویش بیناست.

15. و اگر پیش افکند عذرهای

پوزشهای خویش را.

16. مجنبان به خواندن آن قرآن زبانت را تا که شتاب کنی به خواندن آن.

17. بدرستی که بر ماست فراهم داشتن آن بر دل تو و خواندن آن.

18. پس چون خوانیم آن را بر تو پس پی روی کن خواندن او را. 19. باز پس بدرستی که بر ماست روشن کردن آن.

20. حقا نه که دوست می دارید اینکه جهان شتابنده را.

21. و فرو می گذارید آن جهان بازپسین.

22. رویهای اهل سعادت آن روز تازه و تابان.

23. به سوی پروردگار خویش نگران بی چون و بی چگونه.

24. و رویهای اهل سعادت«2» آن روز گونه گردانده تیره و تاریک.

25. گمان برد و پندارد که کرده شود به آن کار دشوار داهیه.

26. حقّا چون برسد جان چنبرهای گردن.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). ظ: «شقاوت» صفحه : 504

27. و گفته شود و گویند فرشتگان که کیست افسونگر برآینده به جان او.

28. و گمان برد و داند که او جدایی است از دنیا.

29. و بر هم پیچید ساق پای به آن ساق پای.

30. به سوی پروردگارت است آن روز راندن و بردن.

31. پس نه باور نداشت ابو جهل حق را و نه نماز کرد.

32. و لکن دریاب که به دروغ داشت و برگشت از دین.

33. بازپس رفت به سوی کسان خویش همی خرامیدی. [738]

34. وای مر ترا پس وای.

35. بازپس وای مر ترا پس وای.

36. ا می پندارد مردم که فرو گذاشته شود بی خواوند سر گذار بی امر و نهی و ثواب و عقاب!

37. ا نبود از قطره آب چکیده از آب پشت ریختنی که ریخته شود!

38. بازپس بود خون بسته، پس بیافرید پس راست کرد او را مرد تمام.

39. پس کرد گردانید از آن آب دوگونه

فرزند نر پسر و ماده دختر.

40. ا نیست آنت خدای هراینه توانا بر اینکه که زنده کند مرده گان را!

دهر، مدنی، 31 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ا هیچ بدرستی که آمد بر مردم آدم علیه السلام روزگاری هنگامی از گیتی روزگار که نبود چیزی یاد کرده شده نام برده و نه در آسمان و نه در زمین!

2. بدرستی که ما آفریدیم مردم فرزند آدم علیه السلام را از آب پشت مرد آمیخته به آب سینه زن و آزمون همی کنیم او را پس کردیم گردانیدیم او را شنوا بینا.

3. بدرستی که نمودیم او را راه قرآن را یا روزی یا بیرون آمدن از رحم یا سپاس دار و یا ناسپاس.

4.

ما آماده کردیم و ساخته مر ناگروندگان را زنجیرها و بندهای گردن و آتش سوزان.

5. بدرستی که نیکوکاران در بهشت همی آشامند از جام پر می که باشد آمیزش آن کافور.

6. چشمه همی خورد به آن خمر بهشت را بندگان خاص خدای، روان کنند آن را روان کردنی.

7. به سر همی برند و به جای آرند به پیمان را و همی ترسند از روزی که باشد بدئ و سختی آن پراکنده و به همه فرا رسنده. [739]

8. و همی خورانند خوردنی را بر دوستی آن طعام با خدای عز و جل درویشی را و بی پدری را و برده کرده شده را.

9. علی و فاطمه به دل گفتند هراینه هراینه خورانیم شما را برای رضای خدای نمی خواهیم از شما پاداشتی و نه سپاسی.

10. بدرستی که ما همی ترسیم از پروردگار خویش از روزی ترش سخت تند.

11. پس همان انگار که نگاه داشت ایشان را خدای از بدئ آنت روز

و پیش آورد ایشان را تازه گئی در روی و شادی در دل.

12. و پاداشت داد ایشان را به سبب آنچه شکیبایی کردند بر گرسنگی و تشنگی، بهشتی و حلّه که هفتاد او چون برگ گلی بود. صفحه : 505

13. تکیه زنندگان در آن بهشت بر تختهای آراسته، نبینند در آن هیچ آفتابی گرمایی و نه هیچ سرمایی.

14. و نزدیک شونده بر ایشان سایه های آن درختان و رام کرده شد میوه های آن رام کرده شدنی.

15. و گرد برآورده شود بر ایشان به جامی از سیم خالص و آبدستانهای که باشد آبگینه ها آبگینه ها.

16. از سیم اندازه کردند آن را اندازه کردنی.

17. و داده شوند در آن جامی پر می که باشد آمیزش آن زنجبیل.

18. چشمه در آن نام کرده شود سلسبیل نامی.

19. و گردد بر ایشان کودکانی به خدمت جاوید کرده شدگان گوشوار کرده گان، چون بینی ایشان را پنداری ایشان را مرواریدی در لطافت پراکنده.

20. و چون بینی آنجا بینی آسایشی و پادشاهی بزرگ.

21. زبر تنهای ایشان جامه های دیبای باریک سبزان و سطبر و آراسته کرده شدند دست برنجنها از [740] سیم و داد ایشان را پروردگار ایشان آشامیدنی پاک و پاکیزه.

22. بدرستی که اینکه هست مر شما را پاداشتی و هست کوشش شما سپاس دار.

23. بدرستی که ما، ما فرو آوردیم بر تو نبی را فرو آوردنی.

24. پس به شکیب باش مر داوری پروردگار خود را و فرمان مبر ازیشان بزه مندی یا ناسپاسی.

25. و یاد کن نام پروردگارت را بامداد و شبانگاه.

26. و از شب پس سجده کن برای او و به پاکی یاد کن او [را] شبی دراز.

27. بدرستی که اینان دوست می دارند اینکه

جهان و همی گذارند پس خویش را روزی را گران.

28. ما آفریدیم ایشان را و استوار کردیم بند ایشان را و چون خواهیم بدل کنیم مانندان ایشان را بدل کردنی.

29. بدرستی که اینکه پندی، پس هر که خواهد فراگیرد به سوی پروردگار خویش راهی.

30. و نمی خواهید مگر که خواهد خدای بدرستی که خدای بود و هست دانا درست کار و درست گفتار. صفحه : 506

31. درآرد آنی را که خواهد در بخشایش خویش و ستمکاران را آماده کرد برای ایشان عذابی دردناک.

مرسلات، مکّی، 50 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آن فرستاده شدگان از بادها به نیکویی پیاپی برای صلاح خلق.

2. پس سوگند بدان وزندگان از بادهای سخت جهندگان سخت جستنی وزیدنی که کشتی را راند.

3. و سوگند به آن برانگیزندگان سحاب و نبات برانگیختنی.

4. پس سوگند به آن جداکنندگان [741] جدا کردنی میغها و نتنها.

5. پس سوگند به آن اندازندگان یادی حق را.

6. پوزشی اگر د«1» ... یا بیمی اگر باد عقوبت است.

7. هراینه بدرستی که آنچه نوید و بیم کرده همی شوید هراینه بودنی است.

8. پس چون اینکه ستارگان ناپدید کرده شود.

9. و چون اینکه آسمان از [ه] م فروگشاده شود.

10. و چون اینکه کوهها برکنده شود از بیخ.

11. و چون آن فرستاده شدگان هنگام پدید کرده شود لیشهدوا علی الأمم.

12. برای کدام ر [و] زی نام زده شد و تأخیر کرده شدند اینکه رسولان.

13. برای روز جدایی میان خلق.

14. و چه دانا کرد ترا که چیست روز جدایی!

15. وای وای ویلا عذاب سخت آن رو [ز] مر دروغ دارندگان حق را.

16. ا نه نیست کردیم پیشینیان را!

17. باز پس از پی درآریم ایشان را پسینیان

را.

18. همچنا [ن] ت همی کنیم به آن گنه کاران.

19. وای واویلا و عذاب سخت آن روز مر دروغ دارندگان حق را.

20. ا نیافریدیم شما را از آبی خوار ضعیف!

21. پس کردیم گردانیدیم آن آب را در آرامگاهی استوار چون رحم مادر.

22. تا اندازه دانسته شده نه ماه.

23. پس اندازه کردیم توانستیم، پس چه نیک اندازه کنندگان ایم، توانایانیم ما.

24. وای آن روز مر دروغ دارندگان حق را.

25. ا نکردیم نگردانیدیم اینکه زمین را فراهم دارنده!

26. زندگان را و مرده گان را.

27. و کردیم در آن زمین بیخ آوران از کوهها بلندان و دادیم شما را خورانیدیمتان آبی خوش گوارنده.

28. وای واویلا و عذاب سخت آن روز مر دروغ دارندگان را حق را.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 507

29. ملائکه گویند: بروید به سوی آنچه بودید به آن که به دروغ می داشتید.

30. بروید به سوی سایه خداوند دو دوزخ سه شاخها.

31. نه سایه دار و نه بی نیاز کند از زفانه آتش.

32. بدرستی که آن همی اندازد به خدرهای«1» همچو کوشک در بزرگی.

33. همانا که آن شرر [742] شترانی است سیاه زردان.

34. وای آن روز مر دروغ دارندگا [ن] حق را.

35. اینکه روز روزی است که سخن نگویند نتوانند گفت.

36. و نه دستوری داده شود مر ایشان را پس تا که پوزش خواهند.

37. وای آن روز مر [در] وغ دارندگان حق را.

38. اینکه روز روز جدایی است فراهم آوردیم شما را و پیشینیان را.

39. پس اگر باشد هست مر شما را سگالش بدی پس سگالش کنید مرا تا برهید.

40. وای آن روز مر دروغ دارندگان حق را.

41. بدرستی که پرهیزکاران در سایه هااند از درختان و چشمه ها.

42. و میوه ها از آنچه آرزو می بر [ند].

43.

بخورید می خورید و آشامید می آشامید«2» گوارنده باد به سبب آنچه بودید که همی کردید.

44. بدرستی که ما همچنانت پاداشت دهیم نیکوکاران را.

45. وای آن روز مر دروغ دارندگان حق را.

46. خورید می خورید و برخورداری گیرید می گیرید در دنیا اندکی، بدرستی که شما گنه کارانید.

47. وای و عذاب سخت آن روز مر دروغ دارندگان حق را.

48. و چون گفته شود مر ایشان را که نماز کنید تواضع کنید، نماز نکنند تواضع نکنند.

49. وای واویلا آن روز مر دروغ دارندگان حق را چون بدین قرآن بنگروند.

50. پس به کدامی سخن پس از اینکه قرآن همی گروند بخواهند گروید.

نبأ، مکّی، 40 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. [از چه] چیز همی پرسند ترا ای محمّد.

2. از آن خبر آگاهی بزرگ یعنی از خبر قیامت.

3. آنی ایشان در آن خبر خلاف کنندگانند ناسازانند.

4. حقّا [743] زودا که دانند آن را.

5. بازپس حقّا زودا دانند آن را.

-----------------------------------

(1). م: «خذرهای» [.....]

(2). م: «می آبشامید» صفحه : 508

6. ا نکردیم نگردانیدیم ما اینکه زمین را بستری قرارگاهی گسترده.

7. و کوهها را میخها.

8. و آفریدیم شما را گروه گروه جفت جفت گوناگون.

9. و کردیم گردانیدیم خواب شما را آسایشی.

10. و کردیم گردانیدیم اینکه شب را پوششی.

11. و کردیم اینکه روز را زیستگاهی برای خلق.

12. و برآوردیم زبر شما هفت آسمان استواران سخت.

13. و کردیم گردانیدیم چراغی یعنی آفتاب فروزنده تابان.

14. و فرو آوردیم از میغها آسمانها بادهای با اعصار آبی فرو ریزان.

15. تا که بیرون آریم به آن آب باران دانه ها و گیاهها.

16. و بوستانهای باغها به هم پیچیده گان از درختان.

17. بدرستی که روز جدایی داوری هست نویدگاه خلق.

18. آن روز که در دمیده شود در آن صور اسرافیل، پس همی آیید با

جانها در کالبدها گروه گروه.

19. و گشاده شود از هم آسمان ها پس باشد و گردد درها مر فرود آمدن ملئکه را.

20. و رانده شود کوهها از جایها پس باشد و گردد مانند آبی.

21. بدرستی که دوزخ هست گذرگاهی.

22. مر گذرندگان را از اندازه جای بازگشت.

23. درنگ کنندگان در آن دوزخ حقبه هایی.

24. نچشند در آن«1» ... خوابی زخ آب سرد و نه هیچ آشامیدنی.

25. مگر آب گرم و ریم و خون دوزخیان.

26. پاداشتی فرا خورد ایشان.

27. بدرستی که ایشان بودند که نمی ترسیدند از شمار قیامت.

28. و به دروغ داشتند به نشانهای ما سخنهای ما را دروغ گوی داشتنی.

29. و هر چیزی را که می کردند شمردیمش نوشتیم آن را نبشتنی.

30. پس بچشید، پس هرگز بیفزاییم شما را مگر شکنجه بر شکنجه.

31. بدرستی که مر پرهیزکاران راست جای رستنی.

32. بوستانهای و انگورهای.

33. و دختران نار پستانان [744] همزادانی.

34. و جامی از نسیم و رحیق و سلسبیل پراپر مالامال.

35. نشنوند در آن هیچ سخن بیهوده و نه هیچ دروغی.

36. پاداشتی از پروردگار تو دادنی بسنده کافی.

37. پروردگار خدای آسمانهای هفت گانه و زمین هفتگانه و آنچه هست میان آن دو خدای مهربان نتوانند فرشتگان آسمان و اهل زمین ازو هیچ سخنی و شفاعتی.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 509

38. آن روز که بایستد جبرئیل و فرشتگان رس رس، سخن نگویند نتوانند گفت مگر آنی که دستوری داد او را خدای مهربان و گفت راست یعنی کلمه توحید.

39. آنت آن روز درست و سزا استوار پس هر که خواهد فراگیرد به سوی پروردگار خویش جای بازگشتی.

40. بدرستی که ما بیم کردیم و [تر] سانیدیم شما را از شکنجه نزدیک روز بدر و قیل

عذاب آخرت روزی که نگرد بیند مرد آنچه پیش فرستاد دو دست او و گوید آن ناگرونده، ای گروه من کاشکی من بودمی خاک.

نازعات، مکّی، 46 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند کشندگان کشیدنی.

2. و گشایندگان گشادنی.

3. و شناوکنندگان شناو کردنی.

4. پس پیشی گیرندگان پیشی گرفتنی.

5. پس اندیشه کنندگان کاری را.

6. روز جنبد جنبنده«1».

7. از پی درآید آن را از پی درآینده.

8. دلها آن روز لرزنده.

9. چشمهای آن ترسنده.

10. گویند اما هراینه بازگردانیدگان در پی!

11. ا چون باشیم استخوانها پوسیده! [745]

12. گفتند آنت آنگاه باری زیان کار.

13. پس بدرستی که آن بانگ برزدنی یکی.

14. پس ناگاه ایشان به روی زمین.

15. ا هیچ آمد ترا سخن موسی!

16. چون خواند او را پروردگارش به رود پاک کرده طوی نام.

17. برو به فرعون، بدرستی که او گذشت از اندازه.

18. پس بگوی ا هیچ مر ترا به که پاک شوی!

19. و راه نمایم ترا به پروردگارت پس ترسی.

20. پس نمود او را نشان بزرگتر.

21. پس به دروغ داشت و نافرمانی کرد.

22. باز پس برگشت می کوشد. 23. پس گرد کرد پس آواز داد.

-----------------------------------

(1). م: «جنبذه» صفحه : 510

24. پس گفت من پروردگار شما برتر.

25. پس گرفت او را خدای شکنجه بازپسین و نخستین.

26. بدرستی که در آنت هراینه از پی فرا رفتنی مر آنی را که ترسد.

27. ا شما سختر آفرینش یا آسمان برافراشت آن را!

28. بلند کرد آسمانه آن را پس راست کرد آن را.

29. و تاریک کرد شب آن را و بیرون آورد روز آن را.

30. و زمین را پس آنت گسترد آن را.

31. بیرون آورد از آن آب آن را و چرازار آن را.

32. و کوهها را بیخ آور

کرد آن را.

33. برخورداری مر شما را و مر ستوران شما را.

34. پس چون آید رستخیز بزرگتر.

35. روز [که] یاد آرد مردم آنچه کوشید.

36. و بیرون آورده شود دوزخ مر آن را که بیند.

37. پس بر هر تقدیر آنی که گذشت از اندازه.

38. و گزید زندگانی نزدیکتر.

39. پس بدرستی که دوزخ آن پناه جای.

40. و امّا آنی که ترسید [746] جای پروردگار خویش و بازداشت تن را از کام.

41. پس بدرستی که بهشت آن پناه جای.

42. می پرسند ترا از رستخیز، کی پدید آوردن آن!

43. در چه تو از یاد کرد آن!

44. به پروردگارت پایان آن.

45. از آنکه تو بیم کننده آن که ترسد از آن.

46. همانا که ایشان روز که بینند آن را درنگ نکردند مگر شبانگاهی یا چاشت آن.

عبس، مکّی، 42 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. روی ترش کرد و برگشت.

2. که آمد او را نابینا. صفحه : 511

3. و چه دانا کرد ترا شاید که او پاکی جوید.

4. یا پند گیرد، پس سود دارد او را پند.

5. اما آن که بی نیاز شد.

6. پس تو مرو را پیش می آیی.

7. و چه بر تو که پاک نشود.

8. و امّا آن که آید ترا می کوشد.

9. و او می ترسد.

10. پس تو ازو ناپروا شوی.

11. حقّا بدرستی که آن پندی.

12. پس هر که خواهد یاد کندش.

13. در نامه های گرامی کرده شده.

14. بلند برداشته پاک کرده شده.

15. به دستهای نویسندگان.

16. گرامیان نیکان.

17. کشته شده باد مردم چه ناسپاس است او.

18. از کدام چیز آفرید او را.

19. از [747] آب پشت آفرید او را پس اندازه کرد او را.

20. باز پس راه آسان کرد او را.

21. باز پس میرانید

او را پس در گور کردش.

22. باز پس چون خواهد زنده کندش.

23. حقا هنوز نگذارد آنچه فرمود او را.

24. پس نگردا مردم به خورش خویش.

25. بدرستی که ریختیم آب را ریختنی.

26. باز پس شکافتیم زمین را شکافتنی.

27. پس رویانیدیم در آن دانه.

28. و انگوری و سپستی.

29. و درخت زیتون و خرماستانی.

30. و بوستانها بسیار درختان.

31. و میوه و چراگاهی.

32. برخورداری مر شما را و مر چارپایان شما را.

33. پس چون آید روز رستخیز.

34. روز [که] گریزد مرد از برادرش.

35. و مادرش و پدرش.

36. و زنش و پسرانش.

37. مر هر مردی را از ایشان آن روز کاری بی نیاز کند او را.

38. رویها آن روز روشن و تابان.

39. خندان شادان.

40. و رویها آن روز بر آن گردی.

41. پوشد آن را سیاهی.

42. اینان ایشان ناگروندگان بدکاران. صفحه : 512

تکویر، مکّی، 29 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. چون آفتاب تاریک کرده شود.

2. و چون ستارگان فرو ریخته شود.

3. و چ [ون] کوهها روان کرده شود.

4. و چون ده ماهه آبست [ن] [748] گذاشته شود.

5. و چون چارپایان دشتی گرد کرده شوند.

6. و چون دریاها پر کرده شود.

7. و چون تنها جفت کرده شود.

8. و چون دختر زنده به گور کرده پرسیده شود.

9. به کدام گناه کشته شد!

10. و چون نامه ها باز کرده شود.

11. و چون آسمان باز کرده شود.

12. و چون دوزخ افروخته شود.

13. و چون بهشت نزدیک آورده شود.

14. داند تنی آنچه آورد.

15. پس سوگند«1» یاد می کنم باز پس شوندگان.

16. روندگان پنهان شوندگان.

17. و شب چون پشت دهد.

18. و بامداد چون بدمد.

19. بدرستی که او هراینه گفتار فرستاده شده گرامی.

20. خداوند نیرو نزد خداوند تخت بزرگ جای گیر.

21. فرمان برده شده آنجا

استوار.

22. و نیست یار شما هرگز دیوانه.

23. و هراینه که دید او را به کناره پیدا.

24. و نیست او بر ناپیدا هرگز گمان برده.

25. و نیست آن هرگز گفتار دیوی رانده.

26. پس کجا می روید!

27. نیست او مگر پندی مر جهانیان را.

28. مر آن را که خواهد از شما که راست باشد.

29. و نمی خواهید مگر که خواهد خدای پروردگار جهانیان.

انفطار، مکّی، 19 آیه

-----------------------------------

(1). م: «سود» صفحه : 513

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [749]

1. چون آسمان شکافته شود.

2. و چون ستارگان پراکنده شوند.

3. و چون دریاها روان کرده شود.

4. و چون گورها کاویده شود.

5. داند تنی آنچه پیش فرستاد و باز پس گذاشت.

6. ای آدمی؟ چه فریفت ترا به پروردگارت نیکوکار!

7. آن که آفرید ترا، پس راست کرد ترا، پس برابر کرد ترا.

8. در هر پیکری که خواست در هم نشاند ترا.

9. حقا؟ نه که دروغ می دارید به شمار.

10. و بدرستی که بر شما هراینه نگاه بانان.

11. گرامیان نویسندگان.

12. می دانند آنچه می کنید.

13. بدرستی که نیکوکاران هراینه در آسانی.

14. و بدرستی که بدان هراینه در دوزخ.

15. درآیند در آن روز شمار.

16. و نیستند ایشان از آن هرگز دوران.

17. و چه دانا کرد ترا، که چیست روز شمار!

18. باز پس چه دانا کرد ترا که چیست روز شمار!

19. روز که نتواند هیچ تنی مر تنی را چیزی و کار آن روز مر خدای را.

مطفّفین، مکّی، 36 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. وای مر کم پیمایندگان را؟

2. آنانی که چون پیمایند بر مردم، بی کم و کاست ستانند.

3. و چون پیمایند ایشان را [750] یا سنجند ایشان را، کم کنند.

4. ا نپندارد اینان که ایشان برانگیخته شوندگان!

5. مر روزی بزرگ.

6. روز بایستد مردمان مر پروردگار جهانان را. صفحه : 514

7. حقا؟ بدرستی که نامه بدکاران هراینه در سجّین.

8. و چه دانا کرد ترا که چیست سجّین!

9. نامه نوشته.

10. وای آن روز مر به دروغ دارندگان را؟

11. آنانی که به دروغ دارند به روز شمار.

12. و به دروغ ندارد آن را مگر هر گذرنده از اندازه گنه کار.

13. چون خوانده شود برو نشانهای ما، گوید، افسانه های پیشینیان.

14.

حقّا؟ نه که غلبه کرد بر دلهای ایشان آنچه بودند که می ورزیدند.

15. حقا؟ بدرستی که ایشان از پروردگار خویش، آن روز هراینه بازداشته شدگان.

16. باز پس ایشان هراینه درآیندگان دوزخ اند.

17. باز پس گفته شود: اینکه آنی که بودید به آن به دروغ می داشتید.

18. حقّا؟ بدرستی که نامه نیکان هراینه در علیّین است.

19. و چه دانا کرد ترا که چیست علیّون!

20. نامه نوشته.

21. آیند آن را نزدیک گردانیده شدگان.

22. بدرستی که نیکوکاران را هراینه در آسایش.

23. بر تختهای آراسته می نگرند.

24. شناسی در رویهای ایشان، تازه گئی آسایش.

25. خورانیده شوند از می مهر کرده شده.

26. مهر او مشک، و در آنت [751] پس رغبت کندا رغبت کنندگان.

27. و آمیزش آن از شراب بهتر بهشت.

28. چشمه آشامد به آن نزدیک کرده شدگان.

29. بدرستی که آنانی که گناه کردند، باشند از آنانی که گرویدند، می خندیدند.

30. و چون گذرند به ایشان، چشمک می زنند.

31. و چون بازگردند به کسان خویش، بازگردند خوش منشان.

32. و چون بینند ایشان را، گویند: بدرستی که اینان هراینه گمراهانند.

33. و نفرستاده شدند بر ایشان نگه بانان.

34. پس امروز آنانی که گرویدند، از ناگروندگان می خندند. صفحه : 515

35. بر تختها می نگرند.

36. هیچ پاداشت داده شد ناگروندگان آنچه بودند که می کردند!

انشقاق، مکّی، 25 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. چون آسمان شکافته شود.

2. و فرمان برد مر پروردگار خویش را و سزا شد.

3. و چون زمین کشیده شود.

4. و اندازد آنچه در آن و تهی گردد.

5. و فرمان برد مر پروردگارش را و سزا شد.

6. ای آدمی؟ بدرستی که تو کوشنده به پروردگارت کوشیدنی پس رسنده آن.

7. پس اما هر که داده شود نامه خویش را به دست راستش.

8. پس زود زود [752] شمار

کرده شود شماری آسان.

9. و بازگردد به کسان خویش شاد کرده شود.

10. و امّا هر که داده شود نامه خویش را پس پشتش.

11. پس زود زود خواند هلاکی.

12. و درآید آتش سوزان.

13. بدرستی که او بود در کسان خویش شاد کرده.

14. بدرستی که او گمان برد که هرگز بازنگردد.

15. آری؟ بدرستی که پروردگار او بود [به] او بینا.

16. پس نه سوگند یاد کنم به سرخی اول شب.

17. و شب و آنچه گرد کرد.

18. و ماه چون بی کم و کاست شد.

19. هراینه بر نشینید حالی از حالی.

20. پس چیست مر ایشان را نمی گروند!

21. و چون خوانده شود بر ایشان نبی، سجده نمی کنند.

22. نه که آنانی که نگرویدند، دروغ گوی می دارند.

23. و خدای داناتر به آنچه نگاه می دارند.

24. پس مژده ده ایشان را به شکنجه دردناک.

25. مگر آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، مر ایشان راست مزدی نابریده. صفحه : 516

بروج، مکّی، 22 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آسمان خداوند برجها.

2. و روز نوید داده.

3. و گواه و گواهی داده شده.

4. کشته شده باد خداوندان شکاف زمین.

5. آتش خداوند فروزینه.

6. چون ایشان بر آن نشینندگان.

7. و ایشان بر آنچه می کنند [753] به گروندگان، گواهان.

8. و کینه نداشتند ازیشان مگر که گروند به خدای بی همتا ستوده.

9. آن که مرو راست پادشاهی آسمانها و زمین و خدای بر هر چیزی گواه.

10. بدرستی که آنانی که سوختند گروندگان را و گروندگان را، باز پس بازگشتند، پس مر ایشان را شکنجه دوزخ و مر ایشان را شکنجه سوزان.

11. بدرستی که آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، مر ایشان را بهشتهایی که رود از زیر آن جویها، آنت رستنی بزرگ.

12. بدرستی که گرفتن پروردگارت

هراینه سخت.

13. بدرستی که او، او نخست آفریند و باز آرد.

14. و او آمرزگار دوست دار.

15. خداوند عرش بزرگوار.

16. کننده مر آنچه را که خواهد.

17. ا آمد ترا سخن سپاهها!

18. پادشاه مصر و گروه صالح!

19. نه که آنانی که نگرویدند در دروغ داشتن.

20. و خدای از پس ایشان گرد درآینده.

21. نه که اینکه نبی است بزرگوار.

22. در تخته نگاه داشته.

طارق، مکّی، 17 آیه

صفحه : 517

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آسمان و آینده به شب.

2. و چه دانا کرد ترا که چیست آینده به شب!

3. ستاره روشن.

4. نیست هر [754] تنی مگر بر آن نگاه بانی.

5. پس نگردا مردم از چه آفریده شد.

6. آفریده شد از آبی جهنده.

7. بیرون آید از میان پشت و استخوانهای سینه.

8. بدرستی که او، بر بازگردانیدن او هراینه توانا.

9. روز [که] آشکارا شود رازها.

10. پس نیست مرو را از نیرویی و نه یاری گری.

11. سوگند به آسمان با باران.

12. و زمین با شکاف.

13. بدرستی که اینکه هراینه گفتاری است جدا کننده.

14. و نیست اینکه هرگز بیهوده.

15. بدرستی که ایشان بد می سگالند بد سگالیدنی.

16. و می سگالم سگالیدنی.

17. پس بپای ناگروندگان را بپای ایشان را پاییدن اندک.

اعلی، مکّی، 19 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. به پاکی یاد کن نام پروردگارت را برتر.

2. آنی که آفرید پس راست کرد.

3. و آنی که اندازه کرد پس راه نمود.

4. و آن که بیرون آورد چراگاه را.

5. پس گردانید آن را خاشاکی سیاه.

6. پس زود خوانا گردانیم ترا پس فراموش نکنی.

7. مگر آنچه خواست خدای، بدرستی که او داند آشکارا و آنچه نهان شود.

8. و زود آسان گردانیم ترا راه آسانی را.

9. پس یاد کن اگر سود دارد پند.

10. زودا که پند گیرد آن که ترسد.

11. و به یکسو شود از آن، بدبخت تر.

12. آن که درآید آتش بزرگتر. صفحه : 518

13. باز پس [755] نمیرد در آن و نزید.

14. بدرستی که رست کسی که پاکی جست.

15. و یاد کرد نام پروردگار خویش، پس نماز کرد.

16. نه که می گزینید«1» زندگانی نزدیکتر.

17. و آن بازپسین، بهتر و پایدارتر.

18. بدرستی که اینکه، هراینه در نامه های پیشین.

19.

نامه های ابراهیم و موسی.

غاشیه، مکّی، 26 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ا آمد ترا سخن پوشنده.

2. رویها آن روز ترسان.

3. کار کننده رنجور.

4. درآید آتشی را گرم و سوزان.

5. داده شود از چشمه گرم.

6. نیست مر ایشان را خوردنئ مگر از خار خشک زهردار.

7. فربه نکند و بی نیاز نکند از گرسنگی.

8. رویها آن روز نازان.

9. مر کوشش خویش را پسند کننده.

10. در بهشتی بلند.

11. نشنوی در آن بیهوده.

12. در آن چشمه روان.

13. در آن تختهای برداشته.

14. و آبدستانها نهاده.

15. و بالشتها به رس نهاده.

16. و شادروانها گسترده.

17. ا پس نمی نگرند به شتران چگونه آفریده شد!

18. و به آسمان چگونه برداشته شد!

19. و به کوهها چگونه برپا کرده شد! [756]

20. و به زمین چگونه گسترده شد!

21. پس پند ده که تو پند دهی.

22. نیستی بر ایشان هرگز گماشته.

23. مگر آن که برگشت و نگروید.

24. پس شکنجه کند او را خدای شکنجه بزرگتر.

25. بدرستی که به ما بازگشت ایشان.

26. بازپس بدرستی که بر ما شمار ایشان.

-----------------------------------

(1). م: «می گزینیید» صفحه : 519

فجر، مکّی، 30 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به بامداد.

2. و شبهای ده.

3. و جفت و طاق.

4. و شب چون رود.

5. ا در آنت سوگندی مر خداوند خرد را!

6. ا ندیدی چگونه کرد پروردگارت به عاد!

7. ارم خداوند ستون.

8. آن که آفریده نشد مانند آن در شهرها.

9. و گروه صالح، آنانی که بریدند سنگ را به وادی.

10. و فرعون خداوند میخها.

11. آنانی که گذشتند از اندازه در شهرها.

12. پس بسیار کردند در آن تباهی.

13. پس ریخت بر ایشان پروردگارت تازیانه عذاب.

14. بدرستی که پروردگارت هراینه به سر راه.

15. پس امّا آدمی، چون آزماید او را پروردگار او، پس گرامی کند او را و نیکوداشت کند او

را، پس گوید: پروردگار من گرامی کرد مرا.

16. و امّا چون آزماید او را، پس تنگ کند برو [757] روزی او را، پس گوید: پروردگار من خوار کرد مرا.

17. حقا؟ مه که گرامی نکنید بی پدر را.

18. و برنمی انگیزید بر خوردنئ درویش.

19. و می خورید مرده مانده را خوردنئ گرد کردنی.

20. و دوست می دارید خواسته را دوستی بسیار.

21. حقّا؟ چون کوفته شود زمین کوفته شدنی کوفته شدنی.

22. و آید پروردگارت و فرشته رس رس.

23. و آورده شود آن روز به دوزخ، آن روز یاد آرد مردم و چگونه او را یاد.

24. گوید: ای کاشکی من پیش فرستادمی برای زندگانی خود؟ صفحه : 520

25. پس آن روز عذاب نکند عذاب آن کس.

26. و استوار مگیرد استوار گرفتن آن کس.

27. ای تن آرام گرفته.

28. بازگرد به پروردگارت خشنود خشنود.

29. پس درآی در بندگان من

30. و در آی بهشت من.

بلد، مکّی، 20 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. نه سوگند یاد کنم به اینکه شهر.

2. و تو فرو آینده به اینکه شهر.

3. و زاینده و آنچه زاد.

4. هراینه آفریدیم مردم را در رنج.

5. ا پندارد که هرگز نتواند برو کسی!

6. گوید نیست کردم [758] خواسته بسیار.

7. ا پندارد که ندید او را کس!

8. ا نکردیم او را دو چشم!

9. و زبانی و دو لب!

10. و نمودیم او را دو راه!

11. پس باز پس نکرد دشواری را.

12. و چه دانا کرد ترا چیست دشواری!

13. واکردن گردنی.

14. یا خوردنی دادنی در روز با گرسنگی.

15. بی پدری را با خویشی.

16. یا درویشی خداوند خاک.

17. باز پس باشد از آنانی که گرویدند و اندرز کردند به شکیبایی و اندرز کردند مهربانی.

18. اینان خداوندان سوی راست.

19.

و آنانی که نگرویدند به نشانهای ما، خداوندان سوی چپ.

20. بر ایشان آتشی در بسته و پوشیده.

شمس، مکّی، 15 آیه

صفحه : 521

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به آفتاب و روشنی آن.

2. و ماه چون پی روی کند آن را.

3. و روز چون روشنی کند آن را.

4. و شب چون پوشد آن را و آسمان و آن که برآورد آن را.

5. و زمین و آن که گسترد آن را.

6. و تن و آن که راست کرد آن را.

7. پس در دل انداخت آن را بدکارئ آن را و پرهیزکاری آن را.

8. بدرستی که رست آن که پاک کرد آن را.

9. و بدرستی که نومید شد آن که خاک پوش کرد آن را.

10. به دروغ داشت [759] قبیله ثمود به گذشتن خویش از اندازه.

11. چون برانگیخته شد بدبخت تر آن.

12. پس گفت مر ایشان را فرستاده خدای: شتر ماده خدای را و آب خور آن.

13. پس به دروغ داشتند او را پس پی کردند آن را.

14. پس نیستی انداخت بر ایشان پروردگار ایشان به گناه ایشان، پس هموار کرد آن را.

15. و نمی ترسد از سر انجام آن.

لیل، مکّی، 21 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به شب چون بپوشد.

2. و روز چون روشن شود.

3. و آن که آفرید نر را و ماده را.

4. بدرستی که کوشش شما هراینه پراکنده است.

5. پس امّا آن که داد و پرهیز کرد.

6. و راست گوی داشت به نیکوتر.

7. پس زود آسان کنیم او [را] آسانی را.

8. و امّا آن که نداد و بی نیاز شد.

9. و به دروغ داشت به نیکوتر.

10. پس زود آسان کنیم او را دشواری را.

11. و نه بی نیاز کند ازو خواسته او چون در افتد.

12. بدرستی که بر ما هراینه راه نمودن. صفحه : 522

13. و بدرستی که ما را هراینه آن

بازپسین و آن نخستین.

14. پس بیم کردم شما را از آتشی زبانه می زند.

15. در نیاید در آن مگر آن بدبخت.

16. آن که به دروغ داشت و برگشت.

17. و زود به یکسو شود از آن، آن پرهیزکار.

18. آن که دهد خواسته خویش، پاکی می جوید.

19. و نیست کسی را نزد او از نیکویی [760] که پاداشت داده شود.

20. مگر جستن خشنودئ پروردگار خویش برتر.

21. و هراینه زود خشنود گردد.

ضحی، مکّی، 11 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به هنگام چاشت.

2. و به شب چون آرامد.

3. نگذاشت ترا پروردگارت و دشمن نداشت.

4. و هراینه آن بازپسین بهتر مر ترا از آن نخستین.

5. و هراینه زود دهدت پروردگارت، پس خشنود شوی.

6. ا نیافت ترا بی پدر پس پناه داد!

7. و یافت ترا راه گم کرده پس راه نمود!

8. و یافت ترا درویش پس بی نیاز کرد!

9. پس بر هر تقدیر بی پدر را، پس مشکن.

10. و امّا خواهنده را، پس بانگ بر مزن.

11. و اما به نیکوداشت پروردگارت، پس سخن کن.

انشراح، مکّی، 8 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ا نگشادیم مر ترا سینه ات را! صفحه : 523

2. و نهادیم از تو بار ترا!

3. آن که شکست پشتت را.

4. و برداشتیم ترا نام و آوازی«1» ....

5. پس [بدرستی که با] دشواری، آسانی.

6. بدرستی که با دشواری، آسانی.

7. پس چون پردازی، [761] پس رنجه شو.

8. و به پروردگارت، پس خواهان شو.

تین، مکّی، 8 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به انجیر و زیتون.

2. و کوه مبارک.

3. و اینکه شهر بی ترس.

4. هراینه آفریدیم مردم را در نیکوترین راست کردی.

5. باز پس بازگردانیدیم او را فروتر فرودان.

6. مگر آنانی که گرویدند و کردند شایسته ها، پس مر ایشان را مزدی نابریده.

7. پس چه دروغ گوی دارد ترا پس به شمار!

8. ا نیست خدای به داورتر داوران!

علق، مکّی، 19 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. خوان به نام پروردگارت آن که آفرید.

2. آفرید مردم را از خون بسته.

3. خوان و پروردگارت بزرگ.

4. آنی که آموخت به خامه.

5. آموخت مردم را آنچه ندانست.

6. حقا؟ بدرستی که مردم هراینه گذرد از اندازه.

7. که دید خود را بی نیاز شد.

8. بدرستی که به پروردگارت بازگشت.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا صفحه : 524

9. ا دیدی آنی را که باز می دارد!

10. بنده را چون نماز گذارد.

11. ا دیدی اگر بود بر [762] راه راست!

12. یا فرماید به پرهیزکاری.

13. ا دیدی اگر دروغ گوی دارد و برگردد!

14. ا ندانست به که خدای می بیند!

15. حقّا؟ اگر باز نایستد هراینه گیریم به موی پیشانی.

16. موی پیشانی دروغ گوی گنه کار.

17. پس خواندا انجمن خویش را.

18. زود خوانیم دوزخ بانان را.

19. حقّا؟ فرمان مبر او را و روی بر زمین نه و نزدیکی جوی.

قدر، مکّی، 5 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. بدرستی که ما فرو آوردیم آن را در شب اندازه.

2. و چه دانا کرد ترا که چیست شب قدر!

3. شب قدر«1» ... هزار ماه.

4. فرو آید فرشتگان و جبرئیل در آن به فرمان پروردگار ایشان از هر کاری.

5. رهایی آن تا بر آمدن سپیده دم.

بیّنه، مدنی، 8 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.«2» ... آنانی که نگرویدند از خداوندان نامه و انباز آرند«3» ... تا آید ایشان را [763] آن روشن.

2. فرستاده از خدای، می خواند نامه ها را پاک کرده.

3. در آن نامه های راست.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا صفحه : 525

4. و جدا نشد آنانی که داده شدند نامه، مگر«1» از پس آنچه آمد ایشان را حجت روشن.

5. و فرموده نشدند مگر پرستند خدای ویژه کنندگان برای او کیش را، بازگشتگان و به پای دارند نماز را و دهند پاکی خواسته را و آنت کیش راست.

6. بدرستی که آنانی که نگرویدند از خداوندان نامه و انبازگویان، در آتش دوزخ، جاویدان در آن، اینان ایشان بدتر آفریده شدگان.

7. بدرستی که آنانی که گروید [ند] و کردند شایسته ها، اینان ایشان بهتر آفریده شدگان.

8. پاداشت ایشان نزد پروردگار ایشان بهشت های باشیدنی، می رود از زیر آن جویها، جاویدان در آن همیشه.

خشنود بود خدای از ایشان و خشنود بوند ازو. آنت مر آن را که ترسد از پروردگار خویش.

زلزال، مدنی، 8 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.«2» ...

«32» ....

«43» .... [764] نیست مر آن را.

4. آن روز سخن کند آگاهیهای خویش را.

5. به که پروردگارت پیغام داد آن را.

6. آن روز بازگردد مردم پراکندگان تا نموده شوند کارهای خویش را.

7. پس هر که کند همسنگ مورچه خورد نیکی، بیند آن را.

8. و هر که کند همسنگ مورچه بدی، بیند آن را.

عادیات، مکّی، 11 آیه

-----------------------------------

(1). م: «از»

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا

(4). م: ناخوانا صفحه : 526

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. سوگند به دوندگان نفس زنان.

2. پس آتش افروزندگان افروختنی.

3. پس تاراج کنندگان بامدادی.

4. پس برانگیختند بدان گردی.

5. پس در میان شدند بدان گروهی را.

6. بدرستی که مردم مر پروردگار خویش را هراینه ناسپاس است.

7. و بدرستی که او بر آنت هراینه گواه.

8. و بدرستی که او مر دوستی خواسته را هراینه سخت.

9. ا پس نداند چون کاویده شود آنچه در گورها!

10. و پیدا شود آنچه در سینه ها.

11. بدرستی که پروردگار ایشان به ایشان، آن روز هراینه آگاه است.

قارعه، مکّی، 11 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. آن کوبنده.

2. چیست آن کوبنده!

3. و چه دانا کرد ترا که چیست آن کو [بنده]!

«14» .... [765] پروانه پراکنده کرده.

5. و باشد کوهها همچو پشم رنگین واخیده.

6. پس بر هر تقدیر آن که گران آید ترازوهای او.

7. پس او در زندگانی پسندیده.

8. و امّا آنی که سبک آید ترازوهای او. 9. پس مادر او هاویه

10. و چه«2» ... ترا چیست آن!

11. آتش گرم سوزان.

تکاثر، مکّی، 8 آیه

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا [.....]

(2). م: ناخوانا صفحه : 527

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ناپروا کرد شما را نازیدن به بسیاری.

2. تا رسیدید به گورستانها.

3. حقا؟ زود زود دانید؟

4. باز پس حقّا؟ زود زود دانید؟

5. حقا؟ اگر می دانستید دانستن بی گمان.

6. هراینه بینید دوزخ را.

7. بازپس هراینه بینید آن را دیدن بی گمان.

8. باز پس هراینه پرسیده شوید آن روز از آسایش.

عصر، مکّی، 3 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.«1» ...

2.«2» ... مردم هراینه در زیانکاری

3. مگر آ [ن کسانی که] گر [ویدند] و کردند کارها [ی شایسته] و اندرز کر«3» ... [766]

همزه، مکّی، 9 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. وای مر هر بدگویی به پس را بدگویی به پیش را.

2. آن که گرد کرد خواسته و شمار کرد آن را.

3. پندارد که خواسته او جاوید کند او را.

4. حقّا؟ هراینه انداخته شود در آن حطمه؟

5. و چه دانا کرد ترا که چیست آن حطمه!

6. آتش خدای، افروخته.

7. آن که بر آید بر دلها.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا صفحه : 528

8. بدرستی که آن بر ایشان در بسته و پوشیده.

9. در ستونها نیک کشیده.

فیل، مکّی، 5 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. ا ندیدی چگونه کرد پروردگارت به خداوندان آن پیل!

2. ا نکرد سگالش بد ایشان را در نیستی!

3. و فرستاد بر ایشان مرغان گله گله!

4. می اندازد ایشان را به سنگهایی از سنگ گل.

5. پس کرد ایشان را چون برگ کشت خورده شده.

قریش، مکّی، 4 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.«1» ...

«22» ....

«33» .... [767]«4» ... خانه.

4. آنی که خورانید ایشان را از گرسنگی و بی ترس کرد ایشان را از ترس.

ماعون، مکّی، 7 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.«5» ... ی آن را که به دروغ دارد به کیش!

2. پس آنت آنی که می راند بی پدر را.

3. و بر نمی انگیزد بر ... درویش.

4. پس وای مر نماز کنندگان را؟

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا

(4). م: ناخوانا

(5). م: ناخوانا صفحه : 529

5. آنانی که ایشان از نماز خویش بی آگاهان.

6. آنانی که ایشان می نمایند. 7. و بازدارند رخت خانه.

کوثر، مکّی، 3 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. [بدرس] تی که ... دادیم ترا نیکئ بسیار.

2. پس نماز کن مر پروردگارت را و قربان کن.

3. بدرستی دشمن دار تو او دم بریده.

کافرون، مکّی، 6 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1.«1» ...

«22» ....

«33» .... [768]«4» ... پرستم.

4. و نه من پرستنده آنچه پرستیدید.

5. و نه شما پرستندگان آنچه پرستم.

6. شما را کیش شما و مرا کیش من.

نصر، مدنی، 3 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. چون آید یاری خدای و گشادن.

2. و دیدی مردم را در می آیند در کیش خدای گروه گروه.

3. پس به پاکی یاد کن به ستایش پروردگارت و آمرزش خواه ازو، بدرستی که او بود توبه پذیر.

-----------------------------------

(1). م: ناخوانا

(2). م: ناخوانا

(3). م: ناخوانا

(4). م: ناخوانا صفحه : 530

مسد، مکّی، 5 آیه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

1. نیست بادا دو دست أبو لهب و نیست شد.

2. بی نیاز نکرد ازو خواسته او و آنچه ورزید.

3. زود درآید در آتشی، با زبانه.

4. و زن او بردارنده هیزم.

5. در گردنش رسنی از لیف. صفحه : 533

فهرست سوره های قرآنی به ترتیب مصحف

شماره سوره/ نام سوره/ صفحه/ مکّی/ مدنی 1/ الفاتحه/ 1/ مکّی 2/ البقره/ 2/ مدنی 3/ آل عمران/ 41/ مدنی 4/ النساء/ 63/ مدنی 5/ المائده/ 88/ مدنی 6/ الانعام/ 106/ مکّی 7/ الأعراف/ 126/ مکّی 8/ الانفال/ 148/ مدنی 9/ التوبه/ 156/ مدنی 10/ یونس/ 173/ مکّی 11/ هود/ 185/ مکّی 12/ یوسف/ 197/ مکّی 13/ الرّعد/ 209/ مدنی 14/ ابراهیم/ 215/ مکّی 15/ الحجر/ 220/ مکّی 16/ النّحل/ 225/ مکّی 17/ الإسراء/ 238/ مکّی 18/ الکهف/ 248/ مکّی 19/ مریم/ 258/ مکّی 20/ طه/ 264/ مکّی 21/ الانبیاء/ 273/ مکّی 22/ الحج ّ/ 281/ مدنی 23/ المؤمنون/ 289/ مکّی 24/ النّور/ 296/ مدنی شماره سوره/ نام سوره/ صفحه/ مکّی/ مدنی 25/ الفرقان/ 305/ مکّی 26/ الشّعراء/ 311/ مکّی 27/ النّمل/ 320/ مکّی 28/ القصص/ 328/ مکّی 29/ العنکبوت/ 337/ مکّی 30/ الرّوم/ 343/ مکّی 31/ لقمان/ 349/ مکّی 32/ السّجده/ 352/ مکّی 33/ الأحزاب/ 355/ مدنی 34/ سبأ/ 364/ مکّی 35/ فاطر/ 369/ مکّی 36/ یس/ 375/ مکّی 37/ الصّافّات/ 380/ مکّی 38/ ص/ 386/ مکّی 39/ الزّمر/ 392/ مکّی 40/ غافر/ 399/ مکّی 41/ فصّلت/ 407/ مکّی 42/ الشّوری/ 413/ مکّی 43/ الزّخرف/ 418/ مکّی 44/ الدّخان/ 424/ مکّی 45/ الجاثیه/ 427/ مکّی 46/ الأحقاف/ 430/ مکّی 47/ محمّد/ 435/ مدنی 48/ الفتح/ 439/ مدنی صفحه : 534

شماره سوره/ نام سوره/ صفحه/ مکّی/

مدنی 49/ الحجرات/ 442/ مدنی 50/ ق/ 445/ مکّی 51/ الذّاریات/ 448/ مکّی 52/ الطّور/ 450/ مکّی 53/ النّجم/ 453/ مکّی 54/ القمر/ 455/ مکّی 55/ الرّحمن/ 458/ مدنی 56/ الواقعه/ 461/ مکّی 57/ الحدید/ 464/ مدنی 58/ المجادله/ 468/ مدنی 59/ الحشر/ 471/ مدنی 60/ الممتحنه/ 474/ مدنی 61/ الصّف/ 477/ مدنی 62/ الجمعه/ 478/ مدنی 63/ المنافقون/ 480/ مدنی 64/ التّغابن/ 481/ مدنی 65/ الطّلاق/ 483/ مدنی 66/ التحریم/ 485/ مدنی 67/ الملک/ 487/ مکّی 68/ القلم/ 489/ مکّی 69/ الحاقّه/ 492/ مکّی 70/ المعارج/ 493/ مکّی 71/ نوح/ 495/ مکّی 72/ الجن ّ/ 497/ مکّی 73/ المزمّل/ 499/ مکّی 74/ المدّثّر/ 500/ مکّی 75/ القیامه/ 502/ مکّی 76/ الإنسان/ 504/ مدنی 77/ المرسلات/ 506/ مکّی 78/ النّبأ/ 507/ مکّی 79/ النّازعات/ 509/ مکّی 80/ عبس/ 510/ مکّی 81/ التکویر/ 512/ مکّی شماره سوره/ نام سوره/ صفحه/ مکّی/ مدنی 82/ الانفطار/ 512/ مکّی 83/ المطفّفین/ 513/ مکّی 84/ الانشقاق/ 515/ مکّی 85/ البروج/ 516/ مکّی 86/ الطّارق/ 516/ مکّی 87/ الأعلی/ 517/ مکّی 88/ الغاشیه/ 518/ مکّی 89/ الفجر/ 519/ مکّی 90/ البلد/ 520/ مکّی 91/ الشّمس/ 520/ مکّی 92/ اللیل/ 521/ مکّی 93/ الضّحی/ 522/ مکّی 94/ الشّرح/ 522/ مکّی 95/ التین/ 523/ مکّی 96/ العلق/ 523/ مکّی 97/ القدر/ 524/ مکّی 98/ البیّنه/ 524/ مدنی 99/ الزلزله/ 525/ مکّی 100/ العادیات/ 525/ مکّی 101/ القارعه/ 526/ مکّی 102/ التکاثر/ 526/ مکّی 103/ العصر/ 527/ مکّی 104/ الهمزه/ 527/ مکّی 105/ الفیل/ 528/ مکّی 106/ قریش/ 528/ مکّی 107/ الماعون/ 528/ مکّی 108/ الکوثر/ 529/ مکّی 109/ الکافرون/ 529/ مکّی 110/ النّصر/ 529/

مدنی 111/ المسد/ 530/ مکّی 112/ الإخلاص/ 530/ مکّی 113/ الفلق/ 530/ مکّی 114/ النّاس/ 530/ مکّی صفحه : 535

[تقریظ آقای حداد عادل]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم عرصه گسترده و دیرینه ترجمه قرآن به زبان فارسی یکی از جلوه های دلپذیر مسلمانی ایرانیان و گوشه ای از گنجینه گرانبهای فرهنگ و ادب اسلامی ایرانی است. فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران مفتخر است که ترجمه ای کهن به زبان فارسی از قرآن کریم را سر حلقه سلسله انتشارات خود قرار داده و بدین کار از قداست و برکت اینکه کتاب عزیز آسمانی تبرک و تیمن جسته است.

عنایت و اهتمامی که مترجمان دانشمند و باریک بین قرآن کریم به نقل درست و بی کم و کاست آیات و کلمات قرآن به زبان فارسی داشته اند سبب شده تا در گزینش واژه های فارسی در برابر الفاظ قرآن کریم، از همه توانایی ها و امکانات اینکه زبان بهره جویند. از سوی دیگر، حرمتی که نیاکان ما برای اینکه کتاب قائل بوده اند، موجب شده تا بسیاری از ترجمه ها از گزند حوادث محفوظ بماند و میراث ماندگاری شود مشتمل بر لغات و اصطلاحات نادر و کهن فارسی و متضمن فواید صرفی و نحوی و دستوری فراوان، که تاریخ ادبیات ایران و به ویژه تاریخ نثر فارسی بدون آگاهی از آن ناقص و ناتمام خواهد بود. خدای را سپاس که به یمن پیروزی انقلاب اسلامی گرایش به علوم و معارف قرآنی در ایران فزونی گرفته و ترجمه قرآن کریم به زبان فارسی رواج و رونقی بسزا یافته و دسترسی به ترجمه های فارسی کهن و ممتاز فرصتی گرانبها به اهل ادب و به ویژه مترجمان قرآن ارزانی داشته است.

صفحه : 536

فرهنگستان زبان و ادب فارسی از مساعی استاد دانشمند جناب آقای دکتر علی رواقی، عضو پیوسته اینکه فرهنگستان که اینکه ترجمه را انتخاب فرموده و با اهتمامی بلیغ آن را تصحیح و برای انتشار آماده کرده اند سپاسگزاری می کند و امیدوار است اینکه مصحف شریف که به خطّ دلپسند استاد احمد نیریزی، خوشنویس بلند آوازه ایرانی نگاشته آمده، مؤمنان را بصیرت افزاید و مترجمان را به کار آید.

غلامعلی حدّاد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی صفحه : 537

پیش گفتار مصحح

به نام خداوند جان و خرد از چند سال پیش با موافقت شورای فرهنگستان، قرار بر اینکه شد که فرهنگستان در کنار فعالیت های پژوهشی خود، به کار چاپ و نشر شماری از کتابهای مصوّب شورا هم بپردازد. برای تیمّن و تبرّک خواستند تا ترجمه ای از قرآن به عنوان نخستین نشریه از اینکه مجموعه به چاپ برسد. از اینکه روی نگارنده اینکه یادداشت از چندین و چند ترجمه قدیم قرآن نمونه هایی را آماده کرد و از میان آن چند ترجمه، فرهنگستان اینکه متن را، که پیش روی دارید، برگزید.

گزینش اینکه ترجمه- تفسیر از میان چندین ترجمه دیگر به اینکه دلیل بود که اینکه متن در سنجش با دیگر ترجمه ها ساده تر می نمود.

اما به هر حال اینکه ترجمه- تفسیر چند صد سال پیش بر پایه نیازهای فرهنگی و اجتماعی و باورهای دینی مترجمی دین باور نوشته شده است تا مردمی که در حوزه جغرافیائی او زندگی می کنند بتوانند از آن سود ببرند، از اینکه روی اینکه متن، با همه سادگی آن، شماری از واژه های کاربردی آن روزگار را در خود نگه داشته است که پاره ای از اینکه دشواری ها

را در پیش گفتار و بسیاری دیگر را در برابر نهاده های دو سویه فارسی- قرآنی و قرآنی- فارسی نشان داده ایم. صفحه : 538

می دانیم که در سنت ترجمه و برگردان قرآن به زبان فارسی، بهره وری از ترجمه های پیشین، برای آگاهی از اندیشه و ذهن و زبان ترجمانان دیگر امری عادی است، ترجمه گران قرآن، گاه از برابر نهاده های مترجمان پیش از خود سود می جسته اند و گاه دریافت ها و برداشت های آنان را، دست مایه کار خویش قرار می داده اند.

نویسنده اینکه ترجمه- تفسیر هم، چنانکه در پیش گفتار کتاب گفته ایم، از اینکه شیوه پسندیده به دور نمانده است و بیش از همه ترجمه ها و تفسیرها به تفسیر ابو بکر عتیق سورآبادی توجه داشته است.

در اینکه پیش گفتار کوتاه بر آن نیستم که از یکایک ویژگی های اینکه دست نوشت برای شما سخنی بگویم چرا که کوشیده ام تا متن چاپی حاضر آیینه تمام نمای دست نوشت اصلی باشد و خواننده اینکه ترجمه- تفسیر با در دست داشتن اینکه متن، همگی آنچه را در دست نوشت وجود داشته است پیش روی خود ببیند، از اینکه روی، تنها به بازگو کردن نمونه هایی از برخی ویژگی های اینکه متن می پردازم.

ترجمان اینکه ترجمه- تفسیر با بهره وری از آیه های هر یک از سوره ها به تفسیر بسم اللّه پرداخته است.

برای مثال در دست نوشت اینکه ترجمه- تفسیر [ص 709] ذیل بسمله در سوره تغابن آمده است:

اللّه: الّذی هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ الرّحمن: الّذی هو باعمال العباد بصیر الرّحیم: الّذی إِلَیه ِ المَصِیرُ اللّه با توجه به نخستین آیه سوره تغابن: یُسَبِّح ُ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ لَه ُ المُلک ُ وَ لَه ُ الحَمدُ وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ رحمن

با در نظر داشتن آیه دوم همان سوره: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم فَمِنکُم کافِرٌ وَ مِنکُم مُؤمِن ٌ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ صفحه : 539

و رحیم با سود بردن از آیه سوم اینکه سوره ترجمه و تفسیر شده است: وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَن َ صُوَرَکُم وَ إِلَیه ِ المَصِیرُ ترجمان اینکه متن گاه از حروف مقطعه، تفسیر گونه ای کرده است چنانکه، در برخی از تفسیرهای دیگر نیز می بینیم، بیشتر اینکه نعت ها و صفت ها برای خداوند و به گونه ای است که در هر یک از اینکه کلمات یکی از حروف مقطعه گنجانده شده است.

الر: «منم خدای می بینم». (حجر/ 1) کهیعص: «کافی، هادی، ید اللّه فوق أیدیهم، رحیم علیم، صادقست خدای، گروهی گفته اند اینکه نام مهین خداست عزّ و جل». (مریم/ 1) طسم: «طول، سنا، ملک». (شعراء/ 1) مترجم اینکه ترجمه- تفسیر و شاید کاتب آن، آنچه را که از مقوله تفسیر بوده است جدا از ترجمه و با رنگ شنگرف نشان داده است. و ما در متن چاپی، اینکه تفسیرهای شنگرفی رنگ را، با قلمی ریزتر از متن آوردیم تا ترجمه واژگان قرآنی هم چنان برجسته بمانند:

قال َ أَ تَستَبدِلُون َ الَّذِی هُوَ أَدنی بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ (بقره/ 61) «گفت موسی ا بدل می خواهید شما آن چه را که آن فرومایه ترست از من ّ و سلوی به آنی که آن بهترست، بزرگ قدرتر، بالاتر».

إِنَّمَا الحَیاهُ الدُّنیا لَعِب ٌ وَ لَهوٌ (محمّد/ 36) «هراینه اینکه زندگانی فروتر و نزدیکتر بازی است و ناپروایی».

و در پاره ای از موارد تفسیر کلمات با قلم شنگرف به صورت عربی آمده است:

وَ قُولُوا حِطَّهٌ (بقره/ 58) «و گویید فرونهادنی از ما مسألتنا حطّه».

یکی از ویژگی های نگارشی اینکه متن، شیوه ای است

که در کتابت شماری از واژه ها در اینکه ترجمه- تفسیر دیده می شود نویسنده با استفاده از واژه هایی که در ترجمه آمده است و هم چنین از رنگ شنگرف، با افزودن حرفی یا کلمه ای به واژه هایی که در ترجمه صفحه : 540

آورده است، توانسته است از آن واژه ها در بخش تفسیر هم سود ببرد، به نمونه هایی از اینکه دست توجه کنید:

الَّذِی جَعَل َ لَکُم ُ الأَرض َ فِراشاً (بقره/ 22) دست نوشت: «آن خدایی که گردانید برای شما اینکه زمین را بستری آرامگاهی».

چاپی: «آن خدایی که کرد کردانید برای شما اینکه زمین را بستری آرامگاهی».

یا : وَ إِذ واعَدنا مُوسی أَربَعِین َ لَیلَهً ثُم َّ اتَّخَذتُم ُ العِجل َ مِن بَعدِه ِ وَ أَنتُم ظالِمُون َ (بقره/ 51) دست نوشت: «و چون که نوید دادیم موسی را چهل شبانه روز بازپس فراگرفتید شما گوساله را بخدایی از پس رفتن او بکوه طور».

چاپی: «و چون که نوید دادیم موسی را چهل شب شبانه روز باز پس فراگرفتید شما گوساله را به خدایی از پس رفتن او به کوه طور».

در اینجا نمونه های دیگری از اینکه شیوه کاربرد را می بینید:

خویش تن/ خویش، خویشتن (بقره/ 9) دروازه/ در، دروازه (بقره/ 58) کردانندند/ کردند، گردانند (اعراف/ 38) دادند/ داد، دادند (اعراف/ 50) گفتند/ گفت، گفتند (اعراف/ 60) دی روز/ دی، دیروز (یونس/ 24) پژمرده/ مرده، پژمرده (زخرف/ 11) شیوه نگارش معمول در نوشته های قدیم فارسی، در اینکه کتاب در بسیاری از واژه ها، هم چنان بر جای مانده است.

چهار حرف پ، چ، ژ، گ گاه به صورت ب، ج، ز، ک آمده است و گاه با سه نقطه ضبط شده است، که ما همه اینکه واژه ها را به صورت

کاربردی امروزین آن نگه داشته ایم. صفحه : 541

نویسنده اینکه ترجمه- تفسیر گذاشتن و پذیرفتن و برگرفته های اینکه دو واژه را گاه با نقطه ذال و گاه بی نقطه آورده است که در متن همه جا آن کاربردها را با نقطه ضبط کردیم.

واژه هایی چون پاکیزه ها و چشمه ها و نهان کده ها در متن پاکیزه ها، چشمها و نهان کدها آمده بود که در متن چاپی، همان صورت نخستین را حفظ کردیم:

پاکیزها/ پاکیزه ها (بقره/ 57) چشمها/ چشمه ها (بقره/ 60) چرب رودها/ چرب روده ها (انعام/ 146) خواستها/ خواسته ها (انفال/ 36) نهان کدها/ نهان کده ها (توبه/ 56) شوریدها/ شوریده ها (یوسف/ 44) رودکدها/ رودکده ها (رعد/ 17) واژه هایی که به ه غیر ملفوظ پایان می گیرد، چه در حالت جمع و چه به هنگام پیوند با ی/ گی حاصل مصدر، حرف «ه» در آنها باقی می ماند:

مرده گان (آل عمران/ 49، مائده/ 110، هود/ 67) دورویگان (نساء/ 88) افتاده گان (هود/ 67) روندگان (یوسف/ 10) فرستادگان (صافّات/ 139) آفریده شدگان (بیّنه/ 7) دوشیزگی (رحمن/ 56) تازه گی (دهر/ 11، مطفّفین/ 24) گاه اینکه کاربردها را به شکل امروزین آن ضبط کرده است:

فرستادگان (صافّات/ 123) صفحه : 542

مردگان (فاطر/ 23) در متن چاپی اینکه هر دو صورت را نگاه داشتیم.

در پایان اینکه یادداشت باید بگویم که برای اینکه ترجمه- تفسیر واژه نامه دوسویه ای فراهم کرده ایم در یک فهرست، بیشتر برابر نهاده های فارسی را در برابر واژه های قرآنی قرار داده ایم و در دیگری، واژه های قرآنی را با برابرهای فارسی آورده ایم، تا خواننده بتواند با واژه ها و برخی از ساخت ها و دگرگونی های آوایی اینکه متن آشنا شود و نیازی به بازگو کردن و آوردن نمونه ها در پیش گفتار نباشد.

با سپاسگزاری از همکاران محترم، خانم ها: سیده زلیخا عظیمی و فاطمه

عربسرخی میشابی که مرا در کار بازخوانی و بازبینی و نمونه خوانی متن چاپی با عکس دست نوشت اصلی یاری ها دادند. با دقت ها و تأمل های ایشان است که اینکه چاپ توانسته است، ویژگی های دست نوشت اصلی را در خود نگه دارد.

علی رواقی صفحه : 543

مقدمه [مصحح]

ترجمه های قرآن به فارسی و فرهنگ نامه های عربی به فارسی، از دیدگاه فرهنگ نگاری و زبان شناسی، در مقایسه با دیگر متون فارسی، ارزشی دو چندان دارند. بیشتر واژه های فارسی در اینکه نوشته ها در برابر واژه های قرآنی و عربی قرار گرفته اند، از اینکه رو دریافت معنی درست و دقیق آنها آسان تر می شود. هم چنین، گستردگی و تنوّع کاربردی واژگان حوزه ها و دوره های گوناگون زبانی در اینکه متون به اندازه ای است که بررسی و شناخت ساختار واژگان زبان فارسی از دیدگاه تاریخی، بی مراجعه به آنها امکان پذیر نیست.

باید گفت که شناخت ما از گونه های چندگانه زبان فارسی اساسا با بررسی ترجمه های قرآن به فارسی شکل گرفته است و بر شالوده همین ترجمه های قرآن و فرهنگ نامه های عربی- فارسی است که توانسته ایم به حوزه های جغرافیایی کاربرد بسیاری از واژه های فارسی در بلندای سده ها پی ببریم و تفاوت های کاربردی اینکه واژه ها را در حوزه ها و دوره ها بشناسیم.

باید دانست که هر نوع پژوهشی که بخواهد در باره زبان فارسی سامان بگیرد چه در زمینه تاریخ زبان یا دستور تاریخی زبان فارسی و چه سبک شناسی، بی در نظر گرفتن اینکه گنجواره های پرمایه قرآنی و فرهنگ نامه های عربی- فارسی، کاری است ناتمام.

ترجمه های قرآن به فارسی، که از دورترین و دیرینه ترین روزگار به دست ما رسیده است، از نظر زبانی و بیانی ناهم خوانی های فراوانی دارند و آنها را

از نظر زبان فارسی می توان در سه گروه جای داد: صفحه : 544

1. ترجمه هایی از قرآن که تنها برای خوانندگان یک حوزه زبانی نوشته شده اند. از اینکه رو، مترجم کوشیده است تا در برابر هر یک از واژه های قرآنی از حوزه زبانی خویش واژه ای را برگزیند و برابر نهاده های او بیشتر حوزه ای و محلی است.

قرآن قدس بهترین نمونه برای اینکه گروه از ترجمه های قرآن است.

2. ترجمه- تفسیرهایی که در آنها، ضمن به کارگیری یک گونه زبانی ویژه، از زبان ادبی و گاه معیار هم بهره جویی شده است.

ترجمه تفسیر طبری و تفسیر کشف الاسرار و ابو الفتوح رازی و تفسیر نسفی و بصائر یمینی و تفسیر درواجکی و غجدوانی [غژدوانی] و برخی دیگر از ترجمه- تفسیرهای قرآنی را می توان از اینکه دست دانست.

شمار واژه های حوزه ای در بخش ترجمه اینکه ترجمه- تفسیرها افزون تر از بخش های تفسیری یا داستانی اینکه نوشته هاست. هم چنان که دست نوشت های متعدّد اینکه ترجمه- تفسیرها نشان می دهند که زبان بخش قصه های قرآنی به یک گونه زبانی معیار یا نیمه معیار نزدیک تر است و از اینکه رو، نا هم خوانی نسخه ها با یکدیگر کمتر.

3. ترجمه یا ترجمه- تفسیرهایی که از کاربرد واژه های حوزه ای پرهیز می کنند و مترجم می کوشد تا متن را به زبان رسمی یا معیار بنویسد تا خوانندگان بیشتری بتوانند از آن بهره ببرند. اینکه دسته از ترجمه- تفسیرها بیشتر از قرن هشتم به بعد نوشته شده اند.

جدا از مقوله زبان، اینکه ترجمه- تفسیرها و گاه ترجمه ها، در شیوه ترجمه و تفسیر ناهم گونی هایی دارند. اینکه ناهم گونی بیشتر از چگونگی نگرش و بینش و اندیشه مفسران

و مترجمان برمی خیزد.

گونه گونی فرقه های اسلامی و دیدگاه های ناهم گون دینی و اجتماعی سبب شده است که گاه در تفسیر یک واژه یا یک آیه از قرآن برداشت های متفاوتی پیدا شود و طبیعی است که مترجم اشعری نمی تواند آن چنان به قرآن بنگرد که مترجم معتزلی. صفحه : 545

ترجمه- تفسیری که در دست دارید یکی از دست نوشت های ارجمند گنجینه بزرگ قرآنی آستان قدس رضوی است که به شماره 405 در آن کتابخانه نگهداری می شود. در فهرست نسخ خطّی قرآن های مترجم، در باره اینکه نسخه نوشته اند:

قرآن مترجم کامل (سوره فاتحه، اخلاص، فلق و ناس نونویس و بدون ترجمه) با ترجمه فارسی استوار و کهن که از نظر لغوی و دستوری حائز اهمیت است.

اینکه دست نوشت در 385 برگ است. روزگار کتابت آن روشن نیست و گمان برده اند که از قرن دهم باشد. شیوه نگارش و خط اینکه ترجمه- تفسیر هم، حدود قرن دهم را برای روزگار فراهم کردن اینکه متن، تأیید می کند.

شاید، برای خواننده آگاه، اینکه پرسش پیش آید که چرا و چگونه است که با وجود بسیاری از ترجمه های کهن و قدیم قرآن، که هنوز به صورت دست نوشت، در گنجینه های قرآنی، خاموش و آرام نشسته اند، ما اینکه ترجمه- تفسیر را برگزیده ایم!

همان گونه که می دانید و می بینید، مترجم اینکه قرآن تنها به ترجمه واژه به واژه قرآن به فارسی بسنده نکرده است و در برخی از سوره ها، تفسیر گونه ای را هم در کنار ترجمه نشانده تا عصای دستی باشد برای آشنا شدن و بهره بردن بیشتر و بهتر از مفاهیم قرآنی و اینکه یکی از دلایل ما در گزینش اینکه ترجمه- تفسیر است.

دلیل دیگر

برای برگزیدن اینکه ترجمه- تفسیر، آشنا بودن شمار بسیاری از برابر نهاده های فارسی- قرآنی اینکه کتاب است.

بر پایه آماری که از واژه های کاربردی در هر یک از ترجمه ها و تفسیرهای شناخته فارسی در دست داریم و بر بنیاد شناخت واژه های حوزه ای هر یک از اینکه برگردان ها به فارسی، می توان گفت که زبان اینکه ترجمه- تفسیر با واژه های تفسیر ابو بکر عتیق سورآبادی که با نام ترجمه و قصه های قرآن به چاپ رسیده است، هم خوانی های بسیار دارد. صفحه : 546

نزدیکی زبان اینکه ترجمه- تفسیر با زبان تفسیر سورآبادی اینکه گمان را پیش می آورد که آیا مترجم در همان حوزه زبانی و منطقه جغرافیایی زاده شده و بالیده است یا زبان اینکه تفسیر را، به دور از آرایه ها و پیرایه های حوزه ای، برای ترجمه- تفسیر خویش برگزیده است و نخواسته است تا کار و بار سنگین و وسواس آمیز و دشوار گزینش برابرهای قرآنی را بر دوش کشد و، با اینکه کار، خویش را از پرسش و آویزش روز بزرگ بر کنار داشته است.

در اینجا نمونه ای از واژه های مشترک تفسیر سورآبادی با اینکه ترجمه- تفسیر را می آوریم.

آخریان (ص 411 و 414) ارمان (ص 102 و 1240) انجیدن (ص 1076 و 1231) باشامه (ص 703) بزه و بار (ص 627) به آیندگان (ص 255 و 1203) بهوانی/ بهوائی (ص 332 و 369 و 541 و 1003) بیوس (ص 502 و 1167) پایندان (ص 412 و 1233) تاسه مرگ (ص 1106) خستو آمدن (ص 14) خندستانی، خندستانی کردن (ص 35 و 151 و 178 و 208 و 276 و 331 و 334 و 383 و 644 و

721 و 832 و 927) دنه گرفته- دنه گرفتگان (ص 534 و 691 و 736 و 782 و 785 و 1145) ستنبه (ص 147 و 663 و 749 و 926) کاردو (736 و 1149) کاز و کازه (ص 47 و 514 و 644 و 1294) کپیان (ص 264) کرجفو (ص 10) گماریدن (ص 200 و 747 و 765 و 968) لوش (ص 504) نرّست (ص 393 و 652 و 717) نره- آب (ص 364) نسو (ص 26) ویژه کاران (ص 406).

شاید برای خواننده آگاه اینکه پرسش پیش آید که چرا ما برای مقایسه از میان اینکه همه تفسیر و ترجمه دست روی تفسیر سورآبادی گذاشته ایم! آیا اینکه واژه ها در ترجمه ها و ترجمه- تفسیرهای دیگر نیامده است! باید گفت که بیشتر واژه هایی که یاد کردیم در ترجمه- تفسیر طبری هم آمده است اما بر پایه آمار، ضریب کاربردی اینکه واژه ها در تفسیر سورآبادی بیشتر است. با اینکه همه، در تفسیر سورآبادی، ترجمه و قصه های قرآن، بسیاری از واژه ها را می بینیم که در اینکه ترجمه- تفسیر نیامده است مانند:

آییده: قَبَس ٍ، بِشَرَرٍ (ص 618 و 1285) بخنوه: بَرق ٌ (ص 477) برخ نکند: لَن یُخلِف َ (ص 14) بی ستود شدن: کَفَرَ (ص 36) تژ: شطأ (ص 1070) رت ورده: صلد: (ص 48) سردبانان: صفحه : 547

الزّاهِدِین َ (ص 405) فادوئی کردند: اختَلَفُوا (ص 29) فادوا: مُختَلِف ٌ (ص 520) مسکاره:

سکر (ص 520) ویستود شدند: کَفَرُوا (ص 15).

اگر بپذیریم که مترجم اینکه ترجمه- تفسیر از همان حوزه زبانی برخاسته است که صاحب تفسیر سورآبادی، باید پذیرفت که اینکه دست واژه ها، که در بالا آوردیم، به احتمال، در دوره و حوزه مترجم وجود نداشته است

یا مترجم برای آن که متن او، خواننده بیشتری داشته باشد، اینکه گونه واژه ها را به کار نبرده است. برای ما روشن است که در اینکه ترجمه- تفسیر از واژه های ویژه ماوراء النّهری نشانی نمی بینیم، هم چنان که از شماری از واژه های سغدی، که در پاره ای از ترجمه های فرارودی (ماوراء النّهری) دیده می شوند در اینکه متن خبری نیست.

اینکه ترجمه- تفسیر آرایه و پیرایه ای از گونه زبانی هروی بر خویشتن نبسته است و از هرگونه کاربردی که رنگ و بوی گونه رازی را داشته باشد برکنار است. در سراسر اینکه متن، هیچ نمونه ای از واژه های ویژه فارسی سیستانی نمی یابیم.

برای آشنایی و شناخت بهتر و بیشتر واژه های اینکه ترجمه- تفسیر، شماری از واژه های آن را برگزیده ایم تا در پایان کتاب، با توضیحی هرچند کوتاه بیاوریم. نمونه های کاربردی پاره ای از اینکه واژه ها را که، در نوشته های فارسی جست و جو کرده ایم و یافته ایم، در کنار واژه ها نشاندیم تا دریافت معنی واژه ها را برای خواننده اینکه متن آسان کند و او را از مراجعه به فرهنگ های گونه گون بی نیاز سازد و، از سویی دیگر، روشن شود که اینکه واژه ها تنها در ترجمه های قرآن و یا متون تفسیری به کار نمی روند بلکه در متون دیگر هم کاربرد دارند.

[واژه نامه]

آخریان

آخریان ما: بِضاعَتُنا گفتند ای پدر ما چه جوییم (دروغ نگوییم افزونی بعد ازین) اینکه (که) آخریان ماست صفحه : 548

(بهای غله).

قالُوا یا أَبانا ما نَبغِی هذِه ِ بِضاعَتُنا (یوسف 65) آخریان به معنی کالا و مال و متاع در نوشته های فارسی به کار رفته است. در برخی از متون به صورت اهریان آمده است: سرمایه دروغ و نفاق است

و کبر و بخل بس سودها که خلق بر اینکه اهریان کند

(دیوان کمال الدین اصفهانی، ص 436) «من حمل سلعته، فقد برئ من الکبر: هر که اهریان خویشتن با خانه خویشتن برد بر دست خویش، وی دور بود از تکبّر.» (شرح فارسی شهاب الاخبار، ص 52) برای نمونه های بیشتر: ترجمه تفسیر طبری، ص 749 و 750 و 755، تفسیر شنقشی، ص 97 و 174 و 210 ترجمه و قصه های قرآن، ص 405 و 411 ترجمه النهایه ص 311 دیوان کمال الدین اصفهانی، ص 87 قابوس نامه، ص 171.

آخریان

آخریانی: بِضاعَهً اینکه کودکی است (پسری است) و پنهان داشتند (بر دیگران) او را آخریانی هذا غُلام ٌ وَ أَسَرُّوه ُ بِضاعَهً (یوسف 19)

آذرخش

آذرخش آن: بَرقِه ِ نزدیک بودی روشنی آذرخش آن که ببرد (ببردی) دیده ها را یَکادُ سَنا بَرقِه ِ یَذهَب ُ بِالأَبصارِ (نور 43) صفحه : 549

آذرخش و درخش در متون فارسی به معنی برق کاربرد دارند: نباشد زین زمانه بس شگفتی اگر بر ما ببارد آذرخشا

(محیط زندگی و احوال رودکی، ص 519)

ارمان

ارمانی: حَسرَهً تا گرداند خدای آنت را ارمانی در دلهای ایشان لِیَجعَل َ اللّه ُ ذلِک َ حَسرَهً فِی قُلُوبِهِم (آل عمران، 156) ارمان و گاه آرمان در لغت به معنی حسرت و دریغ و آرزوست و از همین واژه است که برخی از فرهنگ نویس ها مصدر ارمانیدن را آورده اند و شماری از فرهنگ ها آزمانیدن هم ضبط کرده اند. اینکه واژه در نوشته های قدیم فارسی مکرّر آمده است.-: ترجمه و قصه های قرآن: ص 28 و 212 و 339 و 414 و 916 و 977.

ارمانها

ارمانها: حَسَرات ٍ نماید ایشان را خدای کارهای ایشان را ارمانها بر ایشان یُرِیهِم ُ اللّه ُ أَعمالَهُم حَسَرات ٍ عَلَیهِم (بقره 167)

استاد شدن

استاد شدند: مَرَدُوا و (هستند) از مردمان مدینه (نیز قومی که) استاد شدند (خوی کردند) بر دورویگی (کردن) وَ مِن أَهل ِ المَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاق ِ (توبه 101) در تفسیری کهن از قرآن آمده است: مَرَدُوا: خو کردند و استاد شدند و قیل رسته شدند و قیل تمرّد کردند و ستیزه کردند: المرود: عادت کردن (بخشی از تفسیری کهن، ص 87).

مؤلف لسان التنزیل نیز همین معنی را برای اینکه واژه آورده است (ص 171).

اینکه واژه در اینکه معنی ظاهرا در فرهنگ ها نیامده است. صفحه : 550

انجیده

همچو انجیده و بر هم افتاده: کَالصَّرِیم ِ پس گشت (آن باغ) همچو (شب تاریک سیاه) انجیده و بر هم افتاده (باغ میوه بریده) فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم ِ (قلم 20) انجیدن بر پایه نوشته های فارسی بیشتر به دو معنی است: یکی، بریدن و تکه تکه کردن دوم، ریز ریز کردن و خرد کردن.

«چندان تیغ گزاردند به یکدیگر که آن درخت را از بن و بیخ بکندند و بینجیدند» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 1076) «آن را دروده گوئی که به شمشیر انجیده اند گوئی که نبودی دی»-: ترجمه و قصه های قرآن، ص 364 و 1231 المصادر، ج 1، ص 241 تاج المصادر، ج 1، ص 131 خسرو و شیرین، ص 441 شرف نامه، ص 121 تاریخ طبرستان، ج 2، ص 78.

کاربرد انجین انجین که در برخی از متون آمده است از همین مصدر است:

«آنگه که شما را انجین انجین کنند ریز ریز در خاک» (کشف الاسرار، ج 8، ص 104).

«و ایشانرا انجین انجین بازگسستیم» (کشف الاسرار، ص 119).

بار و بزه

باری و بزه: وِزراً هر که روی بگرداند ازو پس هراینه او برگیرد در روز رستخیز باری و بزه مَن أَعرَض َ عَنه ُ فَإِنَّه ُ یَحمِل ُ یَوم َ القِیامَهِ وِزراً (طه 100) بار و بزه یا باربزه یا بزه و بار در متن های فارسی به معنی گناه آمده است: در مزرعه معصیت و شرّ چو ابلیس تخم بزه و، بار بد و، برگ وبالی از عدل خداوند بیابی چو ببینی با باربز، روز قضا مزد حمالی

(دیوان ناصر خسرو، ص 42 و 43) بار و بزه آز پشت تو خده کردست ای شده چوگانت پشت در بزه و بار

(دیوان ناصر خسرو، ص 258)-:

ترجمه قرآن موزه پارس، ص 217 و 301 ترجمه و قصه های قرآن، ص 627. صفحه : 551

باشامه

باشامه های خویش: بِخُمُرِهِن َّ و بزنند (و برافکنند) باشامه های خویش (معجرهای خویش) بر گریبانهای خویش وَ لیَضرِبن َ بِخُمُرِهِن َّ عَلی جُیُوبِهِن َّ (نور 31) یکی از معانی باشام و باشامه روسری و سرپوش و سرانداز- مقنعه و معجر است.

اینکه واژه به صورت واشام، واشامه و پاشامه در نوشته های فارسی آمده است: چون پرّان شد ز پرده جست بر بام ربودش باد از سر لعل واشام

(ویس و رامین، ص 208) ازان پس داد وی را نامه ویس همان پیراهن و واشامه ویس

(ویس و رامین، ص 303) «و برافگنند باشامه های خویش را بربرهای ایشان» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 703) اینکه واژه در قرآن قدس با یک دگرگونی در شکل گواشمه (نور 31) به کار رفته است.

به آیندگان

به آیندگان: الغالِبُون َ و بدرستی که سپاه ما هراینه ایشان به آیندگانند وَ إِن َّ جُندَنا لَهُم ُ الغالِبُون َ (صافات 173) به آیندگان در برابر واژه غالِبُون َ و ظاهِرِین َ آمده است که در اینکه ترجمه- تفسیر و شماری دیگر از ترجمه های قرآن به کار رفته است از مصدر به آمدن به معنی دست یافتن، چیره و پیروز شدن، اینکه کاربرد در فرهنگ های فارسی نیامده است.- ترجمه تفسیر طبری، ص 590 پلی میان شعر هجائی و عروضی، ص 33 تفسیر شنقشی، ص 222 و 223.

«و بدرستی که سپاه ماست که ایشان باشند به آیندگان» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 938) در برابر به آمدن کاربرد بتر آمدن به معنی شکست خوردن در نوشته های فارسی کم نیست به آئیم یا بتر آئیم، اگر بتر آئیم آن عادی باشد بر ما که بدنام همه عرب گردیم و اگر به آئیم ما را هیچ نامی نبود از

چنین لشکر ...» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 310)-: ترجمه و قصه های قرآن، ص 345 و 648 پلی میان شعر هجائی و عروضی، ص 34. صفحه : 552

به آیندگان

به آیندگان: ظاهِرِین َ ای گروه مر شما راست پادشاهی امروز به آیندگان (و غلبه کنندگان بر بنی اسرائیل) در زمین (مصر) یا قَوم ِ لَکُم ُ المُلک ُ الیَوم َ ظاهِرِین َ فِی الأَرض ِ (مؤمن 29)

به آیندگان وفره

به آیندگان وفره: ظاهِرِین َ پس نیرومند کردیم آنانی را که گرویدند بر دشمنان ایشان پس گشتند به آیندگان وفره (و دست یابندگان) فَأَیَّدنَا الَّذِین َ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِم فَأَصبَحُوا ظاهِرِین َ (صف 14)

به زاد بر آمده

به زاد بر آمده: شَیخاً بدرستی که مرو راست پدری پیری (به زاد برآمده دل او طاقت فراق او ندارد) بزرگ (قدر یاسن ّ) إِن َّ لَه ُ أَباً شَیخاً کَبِیراً (یوسف 78) زاد در لغت به معنی سن و سال است و به زاد برآمده برابر پیر و پر سن ّ و سال. واژه داد هم به همین معنی در متون فارسی آمده است و در تعبیر به داد رسیده در معنی به سن بلوغ رسیده، به جای رسیده، به کارفته است: «در هر سال روزی است که اینکه رود نیل بشورد ...

تا دختری بکر به داد رسیده به انواع زر و زیور آراسته را، دراندازیم اینکه آب بیارامد» (آداب الحرب و الشجاعه، ص 382) «گفت که خدای می گوید که آن ماده گاوی است نه بزاد برآمده و نه سخت تر و تازه» (ترجمه و قصه هان قرآن، ص 12) گفتند ای عزیز او را پدری است پیر بزاد برآمده» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 413) «و پدر ما پیری است بزاد برآمده» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 778) و من پیری بزاد درآمده و زن من نازاینده (کشف الاسرار، ج 6، ص 10) صفحه : 553

بهوایی

بهوایی: شِفاءٌ ای مردمان بدرستی که آمد شما را پندی از پروردگار شما بهوائی (آسایشی) مر آنچه را (که هست) در سینه ها یا أَیُّهَا النّاس ُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ (یونس 57) واژه بهوایی، بهوانی، بهوائی در فرهنگ های در دست رس دیده نشد اینکه واژه در برابر واژه شَفا آمده است.

در کتاب ترجمه و قصه های قرآن به صورت بهوانی و بهوائی چندین بار به کار رفته است:

«و یاری دهد

شما را بریشان و شفا [بهوانی] دهد دل های گروهی از برویدگان» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 323) «بیرون می آید از شکم های آن آشامیدنی فادوا رنگ آن دران [انگبین] شفاء [بهوائی] است مردمان را» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 521) و-: ص 369 و 541 و 1003 و 1278.

در ترجمه تفسیر طبری (ص 603) واژه به رانی در برابر شفاء آمده، که باید همان بهوانی یا بهوائی باشد. اینکه واژه را می توان از دو بخش به وایی از مصدر وایستن یا به وانی از مصدر باندن (بسنجید با: باغبان، نگهبان، پاسبان) دانست.

بوبش

بوبش: الهُدهُدَ پس گفت چیست (چه بود است) مرا که نمی بینم (آن) بوبش (شانه سر) فَقال َ ما لِی َ لا أَرَی الهُدهُدَ (نمل 20) واژه بوبش در فرهنگ های در دست رس دیده نشد. شانه سر و شانه سرک و بوبو و پوپک و پوپوک نام های دیگری است برای هدهد، در ترجمه های قرآن واژه های دیگری را هم در برابر هدهد آورده اند:

«پس گفت چه بودست مرا که نمی بینم بابوش را» (قرآن 999، آستان قدس، نمل 20) «پس گفت چه بودست مرا که نمی بینم بوب جیش را» (قرآن 1089، آستان قدس، نمل 20) «گفت چه بودست مرا که نمی بینم بوبوتش را» (قرآن 704، آستان قدس، نمل 20) صفحه : 554

بیوس

بیوس و امید: أَمَلًا و مانده ها شایسته ها بهتر است نزد پروردگارت پاداشت و بهتر است بیوس و امید وَ الباقِیات ُ الصّالِحات ُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک َ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا (کهف: 46) بیوس یا پیوس در بیشتر نوشته های فارسی به معنی آرزو و خواسته و گاه خواهش و امید آمده است واژه بیوس یا پیوس گاه با یک دگرگونی به صورت بدوس هم دیده می شود.

مصدر بیوسیدن یا بدوسیدن فراوان در متون فارسی به کار رفته است برای نمونه-: کشف الاسرار، ج 4، ص 260 و 410 ج 5، ص 573 و 758 ج 6، ص 540 ج 10، ص 612 ترجمه و قصه های قرآن، ص 13 و 19 و 148 تفسیر شنقشی ص 204 و 247 دستورنامه میهنی، ص 33 و 74 و 85.

کاربرد نابیوسان به معنی ناگهان و ناگهانی که در نوشته های فارسی به تکرار آمده است از همین مصدر است.-: دیوان انوری، ص 530 کشف الاسرار، ج

1، ص 164 منشآت خاقانی.

ص 130 و 299.

بیوس

بیوسهای ایشان: أَمانِیُّهُم و گفتند هرگز در نیاید به بهشت مگر آن که باشد جهودان یا ترسایان آنت بیوسهای ایشان وَ قالُوا لَن یَدخُل َ الجَنَّهَ إِلّا مَن کان َ هُوداً أَو نَصاری تِلک َ أَمانِیُّهُم (بقره 111)

بیوس زندگانی

بیوس زندگانی: الأَمَل ُ و ناپروا کند ایشان را بیوس زندگانی وَ یُلهِهِم ُ الأَمَل ُ (حجر 3)

بیوسیدن

ا پس بیوسید: أَ فَتَطمَعُون َ ا پس بیوسید (هیچ می بیوسید امید می دارید) که باور دارند شما را.

أَ فَتَطمَعُون َ أَن یُؤمِنُوا لَکُم (بقره 75) صفحه : 555

پاداشت

پاداشت: ثَواباً انجات پادشاهی مر خدای راست سزا او بهتر است پاداشت.

هُنالِک َ الوَلایَهُ لِلّه ِ الحَق ِّ هُوَ خَیرٌ ثَواباً (کهف 44) پاداشت کاربردی دیگر است از واژه پاداش یا پاداشن که در متون فارسی نمونه های بسیار دارد: جفا باشد به عشق اندر بتر زین که پاداشن دهی مهر مرا کین

(ویس و رامین، ص 387) در نوشته های فارسی داش و داشن هم در معنی پاداش و پاداشن و پاداشت به کار رفته است: همیشه داش ازو شاکرست و زر به گله ازانکه کرده مر اینکه را عزیز و آن را خوار

(دیوان عنصری، ص 309) بدین رنج و بدین گفتار نیکو ترا داشن دهاد ایزد به مینو

(ویس و رامین، ص 156) نپذرفت ایچ داشن دایه از رام بدو گفت ای شه فرخنده برکام توی چشم مرا خورشید روشن مرا دیدار تو باید نه داشن

(ویس و رامین، ص 157) چنین به نظر می رسد که پا- در پاداش یا پاداشت در جای پیشوندی برای داش و داشن را دارد.

داشاد در معنی پاداش و گاه با اندک گشایش معنایی، واژه دیگری است که به نظر می رسد از هم نشینی داش با پسوند- اد ساخت گرفته است. خواستم با نیاز و داشادش پدر اینجا به من فرستادش

(دیوان عنصری، ص 343) داش و داشاد هر دو در معنی پاداش است و پسوند- اد ظاهرا تفاوت معنایی ویژه ای برای واژه داشاد درست نکرده است.

برای نمونه هایی از کاربرد پاداشت-: ترجمه تفسیر طبری، ص 417 و

902 و 928.

پاداشت دادن

پاداشت داد ایشان را: أَثابَهُم صفحه : 556

و پاداشت داد ایشان را گشادی نزدیک وَ أَثابَهُم فَتحاً قَرِیباً (فتح 18)

پایندان

پایندان: زَعِیم ٌ و من به آن پدرفتارم پایندانم وَ أَنَا بِه ِ زَعِیم ٌ (یوسف 72) پایندان در لغت به معنی کسی است که ضمانت و تعهد پرداخت مالی را بر گردن گیرد یا مسئولیت به انجام رساندن کاری را بپذیرد، اینکه واژه در برابر زعیم و کفیل و حافظ و واژه هایی که اینکه بار معنایی را داشته باشد آمده است، اینکه واژه در نوشته های حوزه های گوناگون زبان فارسی به کار رفته است و به یک حوزه زبانی ویژه تعلق ندارد.

«هر که بیارد آنرا اشترواری غله باشم من بدان پایندان» (ترجمه تفسیر طبری، ص 752) «بپرس از ایشان کدام از ایشان اند بدان پایندان» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1917) «او هر که برگردد از طاعت خدای و پیغامبر، نه فرستادیم ترا بریشان بر، نگاه وانی و پایندانی» (تفسیر شنقشی، ص 120). گفت بس کن که من اینکه را به ازین شرح کنم من دهان بستم، کو آمد و پایندان شد

(کلیات شمس، ج 2، ص 137) برای نمونه های بیشتر-: ترجمه تفسیر طبری، ص 877 تفسیر شنقشی، ص 127 و 156 ترجمه و قصه های قرآن، ص 412 ترک الاطناب فی شرح الشهاب، ص 27 بحر الفوائد، ص 458 داستان های بید پای، ص 458 سمک عیار، ج 1، ص 245.

تاسه

تاسه: سَکرَهُ (و انگار که) آمد (آورد مستی) تاسه (سختی) مرگ به راست و درست (را) وَ جاءَت سَکرَهُ المَوت ِ بِالحَق ِّ (ق 19) واژه تاسه در کاربردهایی که از آن در دست داریم بیشتر به معنی غم و اندوه و بی تابی و بی قراری و سختی و تب و تاب است و ظاهرا از مصدر تاسیدن و تسیدن است. صفحه :

557

« یا محمّد آن وقت کافران و مشرکان و منافقان اندر تاسه جان کندن او سختی مرگ باشند» (تفسیر شنقشی، ص 153) ای مزاجت سرد، کو تاسه دلت! اندرین گرمابه تا کی اینکه قرار!

(کلیات شمس، ج 3، ص 10) بس کن ز گفتن آخر کان دم بود بریده کز تاسه نبود آخر گفتار تا به گردن

(کلیات شمس، ج 4، ص 245)-: الابنیه عن الحقایق الادویه، ص 18 کلیات شمس، ج 1، ص 122 مثنوی، ج 1، ص 251 و 301 ج 2، ص 205 الاغراض الطّبیه، ص 541 و 550 سندبادنامه، ص 214 ترجمه و قصه های قرآن، ص 1106 ذخیره خوارزمشاهی، ص 280 و 281.

ترسش

ترسش او: تُقاتِه ِ ای آنانی که گرویدند ترسید از خدای سزای ترسش او یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ حَق َّ تُقاتِه ِ (آل عمران. 102)

ترسش از واژه هایی است که در نوشته های فارسی کاربرد چندانی ندارد در واژه نامه بندهش به صورت ترسیشن آمده است (ص 155) و در برخی از دست نوشته های شاهنامه هم اینکه واژه را می توان دید: هنوز آن سپهبد ز مادر نزاد نیامد گه ترسش و سرد باد

(شاهنامه خالقی، ج 1، ص 61، حاشیه) در تاج المصادر، ج 2، ص 664 «المخاشاه: نبرد کردن با کسی به ترسش» آمده، هم چنان که در کتاب تکمله الاصناف، ص 137 «الرهبوت: ترسش» معنی شده است.

ته بر ته

ته بر ته: مُضاعَفَهً ای آنانی که گرویدند مخورید افزونی را افزونیها ته بر ته یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا الرِّبَوا أَضعافاً مُضاعَفَهً (آل عمران 130) ته بر ته کاربرد دیگری است از تو بر تو و تا بر تا به معنی دو برابر و دو چندان صفحه : 558

«تا ویرا آن وام توی بر توی کند» (کشف الاسرار، ج 1، ص 656) «و اللّه می افزاید توی بر توی او را که خواهد» (کشف الاسرار، ج 1، ص 711) «دو توی از عذاب اینکه جهانی و دو توی از عذاب آن جهانی» (کشف الاسرار، ج 5، ص 587)

چراغ بره

چون چراغ بره: کَمِشکاهٍ خدای رهنمای (اهل) آسمانهاست و زمین داستان نور چون چراغ بره ایست اللّه ُ نُورُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مَثَل ُ نُورِه ِ کَمِشکاهٍ (نور. 35)

واژه چراغ بره یا چراغ واره و چراغ وره از دو بخش چراغ واره است واره به معنی جا و جایگاه است از اینکه روی چراغ واره به معنی ظرف و جایی است که چراغ را در آن می نهند و روشن می کنند:

«داستان روشنایی وی همچون چراغ واره است در وی چراغ است» (قرآن 999، آستان قدس، نور 31) هر شب قدر جاه تو روح امین نظاره کرد اینکه شش و سه قرابه را دید چراغ واره ای

(دیوان سیف اسفرنگ، ص 595) «تو چراغی را تا چراغ وره یی نمی باشد و زیر دامن هاش نمی داری سلامت از در خانه تا به در مسجد نمی توانی بردن» (معارف بهاء ولد، ج 1، ص 41) پسوند- واره در واژه هایی چون اندخسواره (- اندخس واره) و چغزواره (- چغز واره) (هدایه المتعلمین، ص 566) دیده می شود: ز خشم اینکه کهن گرگ ژکاره

ندارم جز درت اندخسواره

(شاعران بی دیوان، ص 489)

چرب روده

چرب روده ها: الحَوایا مگر آنچه برداشت پشتهای آن دو یا چرب روده ها إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا (انعام 146) در تفسیر شنقشی در ترجمه همین آیه می خوانیم: «بریشان حرام کردیم او از گاوان و از صفحه : 559

گوسپندان حرام کرده بودیم باشامها و گردیهها مگر آنچ برداشته بود پشتهاشان یا چرب رویها» (ص 165) در برخی دیگر از ترجمه های قدیم قرآن نیز اینکه واژه آمده است-: قرآن های آستان قدس، به شماره 999 و 1089 و 2046. در ترجمه همین آیه، فرهنگ نامه قرآنی ذیل واژه: الحوایا.

خاوندی کردن

خاوندی کردید: مَلَکتُم یا (از) آنچه خاوندی کردید کلیدهای او یا (از خانه های) دوستان خویش أَو ما مَلَکتُم مَفاتِحَه ُ أَو صَدِیقِکُم (نور، 61) خاوند و خاونده کاربرد دیگری است از خداوند و خداونده که در برخی از نوشته ها و شاید گونه ای از گونه های فارسی کاربرد دارد:

«نیکویی کنیت با خاوند خویشی و بی پدران و بیچارگان و همسایه و ...» (قرآن 999، آستان قدس، نساء 36) «چه گونه مرده خاوند عاشق است» (مناقب العارفین، ج 1، ص 225) آن خر بود که آید در بوستان دنیا خاونده را نجوید افتاد به ژاژخایی

(کلیات شمس، ج 6، ص 196) اینکه چنین سوزان و گرم آخر مکار مشورت کن با یکی خاوندگار

(مثنوی، ج 3، ص 246)

خستو آمدن

خستو آمدید: أَقرَرتُم بازپس خستو آمدید و شما گواهی می دهید ثُم َّ أَقرَرتُم وَ أَنتُم تَشهَدُون َ (بقره 84) خواستو، خواستوا، خستون و خستو از واژه هایی است که در شماری از ترجمه های قرآن در برابر اقرار آمده است.-: قرآن قدس، ص 16 ترجمه و قصه های قرآن، ص 14 تفسیر بصائر یمینی، ج 1، ص 27 و 100. صفحه : 560

در قرآن قدس در برابر برگرفته های عبادت واژه برستون کردن را می بینیم ص 167 و 326 و 336.

نمونه هایی از واژه خستو: به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار بی کار یک سو شوی

(شاهنامه، ج 1، ص 12) به هستیش خستو شدی از نخست یکییش زان پس بدانی درست

(گرشاسب نامه، ص 402)-: شاعران بی دیوان، ص 89 گرشاسب نامه، ص 30 ویس و رامین، ص 116 ترجمه مقامات حریری، ص 4 و 15 و 64. اما در ترجمه های قرآنی در برابر برگرفته های جحد و انکار واژه های وی

ستو و وی ستود شدن و بی ستو و بی ستود شدن را آورده اند.

خسر

خسری: صِهراً و او آنی که آفرید از آب مردمی پس کرد او را پیوند خویشی و خسری وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ مِن َ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَه ُ نَسَباً وَ صِهراً (فرقان 54) واژه خسر به معنی پدر زن و گاه مادر زن و خوش یا خشو یا خوشو در معنی مادر زن در نوشته های کهن و قدیم و پاره ای از نوشته های امروز به کار می رود اینکه واژه ها هنوز در خراسان و شماری دیگر از حوزه های زبان فارسی زنده است واژه خسر به صورت خسور و خسرو و خورسو در متون فارسی آمده است: به تنزیل از خسر ره جوی و، تأویل ز فرزندان او یابی ّ و داماد

(دیوان ناصر خسرو، ص 62) خواجه علی طرسوسی خسر شیخ ما بود (اسرار التوحید، ج 1، ص 216) مفخر جمله انبیا او بود خسر میر مرتضی او بود

(حدیقه الحقیقه، ص 214) درو خرّم و یوگان و خسوران عروسان دختران داماد پوران

(ویس و رامین، ص 57) صفحه : 561

«راست گفته اند: دشمنی خسرو و زن پسر چون دشمنی موش و گربه است» (سندبادنامه، ص 214) «و خورسوان شما یعنی مادزان زنان شما» (کشف الاسرار، ج 2، 455)

خندستان

خندستانی: هُزُواً و چون بینند ترا ای محمّد نگیرند ترا مگر فسوس (و خندستانی).

وَ إِذا رَأَوک َ إِن یَتَّخِذُونَک َ إِلّا هُزُواً (فرقان 41) خندستانی در لغت به معنی افسوس و مسخره است اینکه واژه در همه حوزه های زبانی فارسی کاربرد ندارد اما در اینکه ترجمه تفسیر فراوان آمده است.

بیشترین کاربرد اینکه واژه در ترجمه و قصه هاست و در هیچ یک از نوشته های فارسی نثر و نظم، اینکه تعبیر بدان اندازه به کار نرفته

است که در ترجمه و قصه های قرآن.

«چون بشنوید نشانهای خدای، و یستود شوند بدان و خندستانی کنند بدان» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 151) «آن کسها که گرفته اند دین و دیانت شان را بی هودی و بازی و خندستانی و مسخرگی» (تفسیر شنقشی، ص 180) «گفتند می گیری ما را به خندستانی، گفت: پناه می دهم به خدای که باشم از جمله نادانان (تفسیر ابو الفتوح، ج 2، ص 1)

خیزآب

خیزآب: المَوج ُ و آمد ایشان را خیزآب از هر جایی (و هر سویی) وَ جاءَهُم ُ المَوج ُ مِن کُل ِّ مَکان ٍ (یونس 22) در ترجمه های قرآنی در برابر لغت موج واژه های گوناگونی را نشانده اند که از آن جمله است:

آشوب دریا: «در دریایی مغ بسیار آب فرو پوشدش شورش دریا از زبر وی آشوب دریا» (قرآن 999، آستان قدس، نور 40) صفحه : 562

شورش دریا: «در دریای مغ بسیار آب فرو پوشدش شورش دریا از زبر وی آشوب دریا» (قرآن 999، آستان قدس، نور 40) نرآب، نره آب: «برآید موجی که بپوشد آن دریا را، و موج نره آب باشد» (تفسیر قرآن مجید (کمبریج)، ج 1، ص 244) «و موج نره آب باشد هر چه از آب بلندتر شود آن موج است (تفسیر قرآن مجید (کمبریج)، ج 1، ص 501) هنگ: « یا چون تاریکی ها اندر دریای مغ بپوشید مر او را هنگ یعنی موج از بر وی هنگ» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1118)

خیزآب

خیزآب: مَوج ٍ و آن (کشتی) می رود (برد) با ایشان (را) در خیزآب همچون کوهها وَ هِی َ تَجرِی بِهِم فِی مَوج ٍ کَالجِبال ِ (هود 42)

درخش

درخش: البَرق َ و از نشانهای (قدرت) اوست که می نماید شما را (آن) درخش بیمی (و ترسی) و امیدی (به باران) وَ مِن آیاتِه ِ یُرِیکُم ُ البَرق َ خَوفاً وَ طَمَعاً (روم 24) درخش در برابر برق است و به اینکه معنی در نوشته های فارسی فراوان به کار رفته است: درخش ار نخندد به وقت بهار همانا نگرید چنین ابر زار

(شرح احوال رودکی، ص 542) مقرعه زن گشت رعد، مقرعه او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه او دیم

(دیوان منوچهری، ص 59) «درخش آتش در جهان می زد و رعد ولوله در آسمان و زلزله در زمین می افگند» (سندبادنامه، ص 97) صفحه : 563

«خواهد روشنایی درخش وی که ببرد بینائی ها» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1119) درخش جهنده جهان برفروخت سیاه ابر با چرخ دامن بدوخت

(گرشاسب نامه، ص 395) برای نمونه های بیشتر-: ترجمه تفسیر طبری، ص 809 و 1399 دیوان عمعق بخاری، ص 177 دیوان ابو الفرج رونی، ص 33 ترجمان البلاغه، ص 163 دیوان عبد الواسع جبلی، ص 358 ویس و رامین، ص 353 دیوان قطران تبریزی، ص 45 گرشاسب نامه، ص 53 و 76 و 104 و 281 و 284 و 387 و 457 خسرو و شیرین، 19 و 35 و 136 شرفنامه نظامی، ص 128 و 148 و 162 و 256 و 372.

دست برنجن

دست برنجنها: أَساوِرَ آراسته کرده شوند در آن (بهشتها) از دست برنجنها از زر و مروارید (یعنی مرصع به مروارید) یُحَلَّون َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب ٍ وَ لُؤلُؤاً (حج 23) دست برنجین، دستاورنجن، دستوانه، یاره و ایاره از واژه هایی است که در ترجمه های قرآنی در برابر واژه سوار و اساور می آورند-: قرآن های آستان قدس به شماره 999 و

1089 و 2046، فرهنگ نامه قرآنی ذیل واژه اساور. پدید آمد هلال از جانب کوه بسان زعفران آلوده محجن چنانچون دو سر از هم باز کرده ز زرّ مغربی دستاورنجن

(دیوان منوچهری، ص 64) چو سیمین زورقی در ژرف دریا چو دست ابرنجنی در دست حورا

(ویس و رامین، ص 287) از زرش خلخال و دست ابرنجنش رشته ابریشمین در گردنش

(منطق الطیر، ص 126) برای نمونه های بیشتر-: اسرار التوحید، ص 176 و 277 و 278 مصیبت نامه، ص 266 تفسیر قرآن کریم، ص 124. صفحه : 564

دنه گرفتن

دنه گرفت: بَطِرَت و چندا که نیست کردیم از دهی (و شهری) که دنه گرفت (فضول شد از جهت) زیست خویش وَ کَم أَهلَکنا مِن قَریَهٍ بَطِرَت مَعِیشَتَها (قصص 58) واژه دنه در اینکه کاربرد از مصدر دنیدن است دنیدن هم به معنی خرامیدن و رفتن و میل کردن و گراییدن است و هم در معنی غرور گرفتن و بزرگ منشی و تکبر کردن.

گردانندگان قرآن به فارسی بر حسب حوزه های زبانی از واژه های فیریدن و فیریدگی و فیریده و انباردن و انباردگی و انبارده برای واژه های قرآنی اتراف و بطر و برگرفته های آنها و الاشر سود برده اند.

«و چون نعمتی یابید دنه گرفته نشوید و بدانید که خدای داده است شما را آن» (تفسیر قرآن مجید (کمبریج)، ج 2، ص 362 و 363) مثل است اینکه که چو موشان همه بیکار بمانند دنه شان گیرد و آیند و سر گربه بخارند

(دیوان ناصر خسرو، ص 146)- ترجمه و قصه های قرآن، ص 214 و 298 و 534 و 691 و 736 تفسیر قرآن مجید (کمبریج) ج 2، ص 97 و 320.

دنه گرفته

دنه گرفته: الأَشِرُ زودا که دانند فردا که کیست (سخت) دروغ گوی دنه گرفته سَیَعلَمُون َ غَداً مَن ِ الکَذّاب ُ الأَشِرُ (قمر 25)

دنه گرفته شدگان

دنه گرفته شدگان آن: مُترَفُوها و نفرستادیم در هیچ دهی (و شهری) هیچ بیم کننده مگر گفت دنه گرفته شدگان آن که ما به آنچه فرستاده شدید به آن ناگروندگان (ایم).

وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلّا قال َ مُترَفُوها إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه ِ کافِرُون َ (سبأ 34) صفحه : 565

دومویگی

دومویگی: کَهلًا سخن گویی با مردمان در گهواره و دومویگی تُکَلِّم ُ النّاس َ فِی المَهدِ وَ کَهلًا (مائده 110) تعبیر دو موی و دومویگی بیشتر در برابر کهل و کهولت به کار رفته است. قدما روزگار زندگی هر کس را در چهار دوره می دانند: روزگار پروردن و بالیدن و فزون که تا پانزده شانزده سالگی است دوم روزگار رسیدگی و تازگی و جوانی که به اختلاف می تواند تا سن سی و چهل هم بیاید «و سوم روزگار کهلی است و کهل را به پارسی دوموی خوانند» (ذخیره خوارزمشاهی، ص 9) و روزگار کهلی که از سی سالگی با جوگندمی شدن موی، می تواند آغاز شود و تا شصت سالگی هم دوام یابد و از آن پس روزگار پیری است.

«و تولد سودا بیشتر اندر فصل خریف باشد که به پارسی تیرماه گویند و اندر سالهای دومویی» (ذخیره خوارزمشاهی، ص 14) «و سخن گوید با مردمان اندر گهواره و اندر دومویگی» (ترجمه تفسیر طبری، ص 212)

زفت

درشت و زفت: غَلِیظاً و گرفتیم ازیشان پیمانی درشت و زفت وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً (نساء 154) زفت به چند معنی در نوشته های فارسی و حتّی ترجمه های فارسی قرآن به کار رفته است که از آن جمله معنی سخت و استوار:

«اوفا گرفتیم ازیشان عهدی و میثاقی اندر برویدن به محمّد زفت و محکم» (تفسیر شنقشی، ص 136) «و فرا پیش او بود عذاب زفت و صعب» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 489) «برخورداری دهیم ایشان را اندکی [در دنیا] پس بیچاره گردانیم ایشان را به عذاب زفت» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 835) صفحه : 566

«و بو الحسن چنانکه جواب های زفت او

بودی گفت ...» (بیهقی، ص 69) «قائد مر او را جوابی چند زفت تر باز داد ...» (بیهقی، ص 411)

ستمبه

ستمبه: مارِدٍ و نگاه داشتی از هر دیوی ستمبه وَ حِفظاً مِن کُل ِّ شَیطان ٍ مارِدٍ (صافات 7) اینکه واژه بیشتر صفت دیو است که در ترجمه های قرآن در برابر مرید، مارد به معنی تند و درشت و سرکش و عصیان گر و سخت و خشمگین آمده است دگرگونی آوایی م/ ن در فارسی بسیار معمول است. ستنبه دیو هجران را تو خواندی بدان گاهی که از پیشم براندی

(ویس و رامین، ص 420) یکی نام او بیدرفش بزرگ گوی پیر و جادو ستنبه سترگ

(شاهنامه، ج 6، ص 73) «او نه می خوانند او نه می پرستند مگر دیوی را ستنبه» (تفسیر شنقشی، ص 129) «دیوی است ستنبه او را رنجه داشتی و من با وی برنیایم» (کشف الاسرار، ج 10، ص 53)

سفه خرما

سفه خرما: النَّوی بدرستی که خدای شکافنده دانه و سفه خرما إِن َّ اللّه َ فالِق ُ الحَب ِّ وَ النَّوی (انعام 95) سفه خرما به معنی هسته خرما و دانه خرماست. سفال در نوشته های فارسی قدیم به معنی هسته و دانه و پوست و پوسته سختی است که دریا بر میوه باشد: تو مغز و میوه خوش و شیرین همی خوری و ایشان سفال بی مزه و برگ می خورند

(دیوان ناصر خسرو، ص 426) در ترجمه های قرآن در برابر النّوی واژه کوله یا کونه را آورده اند:

«هراینه خدای شکافنده دانه و کوله خرماست» (قرآن 999، آستان قدس، انعام 95) صفحه : 567

«هراینه خدای شکافنده دانه و کونه خرماست» (قرآن 1089، آستان قدس، انعام 95) شاید سفه یا سوفه بخش نخستین از واژه سفال یا سوفال باشد که با پسوند- ال همراه شده است.-: سوفه و سوفار (ترجمه مقامات

حریری، ص 54)

سمانا

سمانا: السَّلوی و فرو فرستادیم بر شما ترنگبین را و سمانا را وَ نَزَّلنا عَلَیکُم ُ المَن َّ وَ السَّلوی (طه 80) در ترجمه های قرآن در برابر واژه سلوی بیشتر اینکه واژه ها را آورده اند: سمانه، سمان، سمانی، سامان، ولج، ورتیج، کرجفو، که در اینکه ترجمه و تفسیر به صورت کرجفو و ورتیج و سمانا آمده است.

«و فرو آوردیم بر شما ترنگبین را و ورتیج (و سمانی) را (کرجفو)» (قرآن 405، آستان قدس، بقره 57) «پس چون طعامشان حاجت آمد خدای عز و جل ترنجبین فرستاد و سمانه بریان» (ترجمه تفسیر طبری، ص 566) «بفرستادیم بر شما ترنجبین و سامان بریان» (ترجمه تفسیر طبری، ص 64) «و بفرستادیم بر ایشان ترنگبین و ولج» (ترجمه تفسیر طبری، ص 547) «و فرو فرستادیم بر ایشان ترانگبین و ورتیج» (قرآن 1732، آستان قدس، اعراف 160) «گوشت خواستند اللّه تعالی ایشانرا کرجفو فرستاد» (کشف الاسرار، ج 1، ص 202) باران و برف بارد بر ما کنون ز ابر چون بر بنی اسرائیل از آسمان سمان

(دیوان لامعی گرگانی، ص 117)

سند

سندی: زَنِیم ٍ سخت دلی پس آنت (همه) سندی (پدر نامعلومی) عُتُل ٍّ بَعدَ ذلِک َ زَنِیم ٍ (قلم. 13)

واژه سند بر پایه نوشته های فارسی چند معنی دارد: یکی حرام زاده، ناپاک زاده، بچه صفحه : 568

سر راهی که همان لقیط باشد و پسرخوانده، هم چنان که سندره هم در متون فارسی به همین معنی سند به کار رفته است.-: (تفسیر قرآن مجید (کمبریج) ج 2، ص 457 و شاعران بی دیوان، ص 326) در برخی از ترجمه های قرآن در برابر زنیم واژه سند را آورده اند.

«سخت دلی [فراخ شکمی، بسیار خواری] پس اینکه همه [معروف به بدی و او]

سند است» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 1231) «تا نباشد فر مؤمنان تنگی او بزه یی اندر به زنی کردن سندانشان که به فرزندی پذیرفته باشند» (ترجمه قرآن موزه پارس، ص 164) واژه سندان در اینکه برگردان در برابر ادعیاء آمده است. شناسند یکسر همه هند و سند که هستی تو در گوهر خویش سند

(گرشاسب نامه، ص 115) سپه را بر آیین نوشین روان همی راند اینکه سند تیره روان

(شاهنامه، ج 9، ص 20) برای نمونه های بیشتر-: شاعران بی دیوان، ص 223 و 227 گرشاسب نامه، ص 196.

شتالنگ

دو شتالنگ: الکَعبَین ِ و دست کشید به سرهای خویش و پایهای خویش تا دو شتالنگ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین ِ (مائده 6) شتالنگ یا اشتالنگ در برابر کعب به کار رفته است و آن استخوانی است در غوزک (قوزک) پا یا زیر زانو که بندگاه ساق و ران است، که بژول یا پژول و بجول هم گفته اند و اینکه همان تکه استخوانی است که در قاب بازی به عنوان مهره از آن استفاده می کنند. واژه بجل و بجل بازی در معنی قاب و قاب بازی و کعب باختن هنوز در خراسان به کار می رود.

«موسی گفت: ای زمین بگیرش، زمین پای او بگرفت تا شتالنگ» (تاریخ بلعمی، ص 487 «موسی را ده ارش بالا بود و عصا ده ارش بود و ده ارش برجست به هوا بر، و عصا بر عوج بزد به زیر شتالنگ» (تاریخ بلعمی، ص 496) صفحه : 569

«و آن ریگ به زیر پای ایشان (کافران) چنان بود که پای فرو شدی تا شتالنگ» (تاریخنامه طبری، ص 124) «دیگر روز از پای چپ او نزدیک شتالنگ

رگی گشادم و خون بیرون کردم» (ذخیره خوارزمشاهی، ص 302)-: ترجمه تفسیر طبری، ص 565 تاریخنامه طبری، ص 66 ذخیره خوارزمشاهی، عکسی بنیاد فرهنگ، ص 302 دیوان لامعی گرگانی، ص 69 و 96.

غنودن

غنودنی: سِنَهٌ نگیرد او را غنودنی و نه خوابی لا تَأخُذُه ُ سِنَهٌ وَ لا نَوم ٌ (بقره 255) غنودن جدا از معنی خفتن و به خواب رفتن یا خواب سنگین در برابر واژه قرآنی سنه آمده است که آن را نیم خواب (کشف الاسرار، ج 1، ص 685) چرت و پینکی و چشم گرم کردن یا مژه گرم کردن و خواب سبک می توان شمرد.

برخی از ترجمه گران واژه غنو را در برابر سنه آورده اند:

«نه گیردش غنو و نه خواب» (قرآن 631، آستان قدس، بقره 255) «نه گیردش غنویی و نه خوابی» (قرآن 999، آستان قدس، بقره 255) «نه غنوه مرو را و نه خواب» (بخشی از تفسیری کهن، ص 114) و ناصر خسرو می گوید: چو یقینم که نگیردت همی خواب و غنو من بی طاقت در طاعت تو چون غنوم

(دیوان ناصر خسرو، ص 430) اینکه واژه هنوز در حوزه تاجیکستان، به صورت غنو و غنب فراوان کاربرد دارد.

فره آیندگان

فره آیندگان: الغالِبُون َ می کاهانیم (م: می آگاهانیم) آن را از کناره های آن ا پس ایشان فره آیندگان.

نَنقُصُها مِن أَطرافِها أَ فَهُم ُ الغالِبُون َ (انبیاء 44) صفحه : 570

در باره واژه فره و معنی های چندگانه ای که اینکه واژه دارد هیچ یک از فرهنگ های فارسی، حتّی لغت نامه دهخدا، توضیح کافی نداده اند هم چنان که از هم نشینی و گاه ترکیب اینکه واژه با همکردهای گوناگون سخنی نرفته است و به اینکه نمونه ها که در نوشته های فارسی به کار رفته اند مانند: فره آمدن، فره بردن، فره جستن، فره شدن، فره فروختن، فره کردن و فره کشیدن اشاره ای نشده است.

فره در شماری از متون به معنی افزونی و بیشی و پیشی و برتری

و بزرگ منشی و تکبر و چیرگی و غلبه است که سرکشی و نافرمانی و ستم از تبعات و ملزومات آن است و گاه به معنی بسیاری و فراوانی است در نمونه هایی که می آوریم معنی نخست بیشتر است:

«قارون از قوم موسی بود و پسر عم ّ وی، فرهی کرد بر قوم وی» (تفسیر نسفی، ج 2، ص 745) «گفتند مترس چه دو خصمیم که یکی از ما بر یکی فریهی کرد و ستمی به جای آورد» (تفسیر نسفی، ج 2، ص 855) ای خورده خوش و کرده فراوان فره اکنون که رفت عمر چه گویی که چه!

(دیوان ناصر خسرو، ص 474) فره نجویم بر کس به عدل و خرسندم چرا کشم، چو نجویم همی فره، فرهی

(دیوان ناصر خسرو، ص 322) «اصل محبت فره برداریست نه فره فروختن» (معارف بهاء ولد، ج 2، ص 23) ماهی که ببرد از مه و خورشید فره پرسید ز من که ای مطیعت که و مه

(دیوان خواجوی کرمانی، ص 551) گرشناسی قدر خود، ای ماه روزافزون من کی دهد ماه رخت خورشید تابان را فره

(دیوان ناصر بخارائی، 370) برای نمونه های بیشتر از فره و ترکیب های آن در معنی های گوناگون،-: طوطی نامه، ص 85 و 113 و 135 و 293 دیوان إبن یمین، ص 222 و 416 و 513 و 547 دیوان سیف اسفرنگ، ص 385 و 426 و 579 مختارنامه، ص 67 حدیقه سنایی، حدیقه الحقیقه، ص 227 و 292 دیوان انوری.

ص 8. صفحه : 571

کپّیان

کپّیان: القِرَدَهَ و کرد ازیشان کپّیان وَ جَعَل َ مِنهُم ُ القِرَدَهَ (مائده 60) واژه کپی در معنی قرد یا بوزینه به تکرار در نوشته های فارسی و متون قرآنی

به کار رفته است: شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتند پشته آتش بدو برداشتند

(شرح احوال رودکی، ص 532) بر هر دو بیشه یکی برز کوه بر آن کوه کپی فراوان گروه همه مردمش را فزون از شمار ازان کپیان برده و پیشکار.

(گرشاسب نامه، ص 364) برای نمونه های بیشتر-: تفسیر شنقشی، ص 113 ترجمه تفسیر طبری، ص 1323 ترجمه و قصه های قرآن، ص 264 کشف الاسرار، ج 8، ص 244 مجمل التواریخ و القصص، ص 499 عجایب المخلوقات، ص 206.

کاج خانه

کاج خانه: السَّماءِ پس بکشدا به رسنی به کاج خانه (سوی آسمانه خانه) فَلیَمدُد بِسَبَب ٍ إِلَی السَّماءِ (حج 15)

کاردوی

کاردوی آن: طَلعِها بیرون می آریم از آن دانه بر هم نشسته و از خرمابنان از کاردوی آن خوشه های نزدیک نُخرِج ُ مِنه ُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِن َ النَّخل ِ مِن طَلعِها قِنوان ٌ دانِیَهٌ (انعام 99) «کاردو آن خرما باشد که نخست پیدا آید در غلاف» (تفسیر قرآن مجید (کمبریج)، ج 1، ص 326) «واژه کاردو در نوشته های پهلوی به صورت کاردک به کار گرفته شده و به معنی گل صفحه : 572

خرماست» (واژه نامه بندهشن، ص 229) «و از خرمابنان از کاردوی آن شاخهای نزدیک یکدیگر» (ترجمه تفسیر طبری، ص 453) برای شواهد بیشتر-: قرآن قدس، ص 75 و 349 ترجمه تفسیر طبری، ص 1499 و 1741 و 1962 ترجمه و قصه های قرآن، 223 و 736 و 1105 و 1149 تفسیر شنقشی، ص 154 نزهت نامه علائی، ص 213 چند برگ تفسیر قرآن عظیم، ص 29.

کارده

غلافها و کارده ها: الأَکمام ِ در آن (زمین) است میوه (گوناگون) و خرمابنان خداوند غلافها و کارده ها (جایگاههای میوه و شکوفه) فِیها فاکِهَهٌ وَ النَّخل ُ ذات ُ الأَکمام ِ (رحمن 11)

کاژ

کاژهای: سُقُفاً هراینه گردانیدیمی آن (کس را) که نمی گرود به خدای مهربان (برای) مرخانه های ایشان کاژهای از سیم لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمن ِ لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّهٍ (زخرف 33) کاژ یا کاج که در اینکه ترجمه- تفسیر در برابر سقف و سماء آمده صورت دیگری است از کاز و کازه که در لغت به معنی چفته و خانه کوچک و سایه گاه و خانه ای که از علف و نی می سازند.

«و کردیم ما آسمان را کازی نگاه داشته» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 644) «بلند برآورد کاز آن را تمام کرد آن را» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 1294)-: ترجمه و قصه های قرآن، ص 47 و 514 و 571 و 1307 کشف الاسرار، ج 1، ص 96، ج 10، ص 365 تفسیر نسفی، ص 516 شرح احوال رودکی، ص 539 شاعران بی دیوان، ص 162 دیوان سوزنی، ص 407 مثنوی، ج 1، ص 86، ج 3، ص 336 کلیات شمس، ج 3، ص 223 ج 5، ص 113 معارف بهاء ولد، ج 1، ص 16 دیوان سیف اسفرنگ، ص 490 تکمله الاصناف، ص 300 و 365 و 443 گرشاسب نامه، ص 312. صفحه : 573

کرجفو

کرجفو: السَّلوی و فرو آوردیم بر شما ترنگبین را ورتیج (و سمانی) را، (کرجفو) وَ أَنزَلنا عَلَیکُم ُ المَن َّ وَ السَّلوی (بقره 57) در برابر واژه سلوی در ترجمه های قرآن چندین و چند واژه را آورده اند که از آن میان کرجفو را می توان آورد به معنی تیهو و سماند و سمانی.

«و بفرستادیم بر شما ترنگبین و کرجفوی بریان» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 10) چه نسبت بود دشمنت را به تو تویی شاهباز و

عدو کرجفو

(شاعران بی دیوان، ص 319) برای دیدن برابرهای بیشتر اینکه واژه-: فرهنگ نامه قرآنی ذیل واژه سلوی.

گستی

گستی: المُنکَرَ بشناسی و بدانی در رویهای آنانی که نگرویدند ناشناختگئ (دشواری و گستی) تَعرِف ُ فِی وُجُوه ِ الَّذِین َ کَفَرُوا المُنکَرَ (حج 72) واژه گست یا گشت به معنی بد و زشت و زشت روی و ترش روی و ناخوشایند و ناسزاوار و تیره و سیاه در نوشته های فارسی فراوان به کار رفته است. کنون بنده یی ناسزاوار و گست بیامد به تخت کیان برنشست

(شاهنامه، ج 9، ص 79) چه عاشق باشد اندر عشق چه مست کجا بر چشم او نیکو بود گست

(ویس و رامین، ص 118) «بشناسی در رویهای آنها که کافر شدند و دشواری و گستی» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 674) آن کس که اسیر تنگدستی باشد میلش همه سوی می پرستی باشد گر باده خورد ازو نه گستی باشد کاسایش مفلسان ز مستی باشد

(دیوان عبد الواسع جبلی، ص 669)-: سیمرغ، نشریه بنیاد شاهنامه فردوسی، شماره 1، ص 52. صفحه : 574

گسترش

گسترشی: بَصطَهً و بیفزود شما را در آفرینش (شما) گسترشی (یعنی بالا و قوت، افزونئ) وَ زادَکُم فِی الخَلق ِ بَصطَهً (اعراف 69)

گماریدن

پس بگمارید: فَتَبَسَّم َ پس بگمارید (لب باز کرد) خندان از گفتار آن (مور) فَتَبَسَّم َ ضاحِکاً مِن قَولِها (نمل 19) در اینکه ترجمه گماریدن در برابر تبسم آمده است و به اینکه معنی در ترجمه های قرآن و متون فارسی فراوان به کار رفته است:

«سلیمان بگمارید و تعجب نمود و آن مور را حاضر کرد» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 765) «ایوب او را گفت: اگر بینی بازدانی! و بگمارید» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 968)-: ترجمه و قصه های قرآن، ص 200 و 500 و 747 ترجمه تفسیر طبری، ص 1100 و 1709 اسرار التوحید، ص 60 و 281 کیمیای سعادت، ج 2، ص 77 مقامات ژنده پیل، ص 233 سیمرغ، نشریه بنیاد شاهنامه فردوسی، شماره 1، ص 44.

لوش

لوشی: حَمَإٍ و هراینه آفریدیم مردم را از گل خشک از لوشی گردیده وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ مِن صَلصال ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون ٍ (حجر 26) لوش به معنی گل و لجن و گل سیاه در ترجمه های قرآن و نوشته های فارسی کم نیست اینکه واژه در حوزه خراسان هنوز کاربرد دارد.

«ابلیس گفت: سجده نکنم کسی را که آفریده باشی از گل و صلصال و لوش» (ترجمه تفسیر طبری، ص 48) صفحه : 575

«پس جبریل ... از آن لوش دریا لختی برداشت و به دهان او فرو کرد» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1026) چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش چون دوات از گفته های خویشتن پر لوش باد

(دیوان منوچهری، ص 231) در ترجمه های قرآن واژه غریژن و غریژنگ، غلیژن و غریفج در برابر حمأ آمده است، ناصر خسرو گوید: بنگر که اینکه غریژن پوسیده (- حمإ مسنون) یاقوت سرخ

و عنبر سارا شد

برای شواهد بیشتر از واژه لوش-: المصادر، ج 1، ص 277 و 392 ترجمه تفسیر طبری، ص 17 و 842 و 843 و 1026 مصیبت نامه، ص 15 و 57 و 160 تفسیر ابو الفتوح رازی، ج 11، ص 304، ج 13، ص 28.

لویشه نهادن

هراینه لویشه نهم: لَأَحتَنِکَن َّ هراینه لویشه نهم فرزندان او را مگر اندکی لَأَحتَنِکَن َّ ذُرِّیَّتَه ُ إِلّا قَلِیلًا (اسراء 62) در لسان التنزیل الاحتناک: از بن و بیخ برکندن و لبیشه نهادن بر لب اسب (ص 142) و در کتاب مستخلص (ص 126) نیز معنایی نزدیک به لسان التنزیل برای احتناک می بینیم.

«هراینه لبیشه بر نهم و از بیخ و بن برکنم فرزندان او را مگر اندکی» (قرآن 1089، آستان قدس، اسراء 62) «هراینه لبیشه بر نهم فرزندان او را مگر اندکی» (قرآن 704، آستان قدس، اسراء 62) «لبیشه بر نهم هراینه هراینه فرزندان ورا مگر اندکی» (قرآن 2046، آستان قدس، اسراء 62) «لبیشه نهم و بی راه کنم فرزندان او را مگر اندکی» (ترجمه تفسیر طبری، ص 901) لبش از هجو در لویشه کنم تا بخندند زان اولو الالباب

(دیوان سوزنی، ص 16) تبیره زن از خارش چرم خام لبیشه درافکند شب را به کام

(شرفنامه، ص 103) صفحه : 576

منج

منج: النَّحل ِ و پیغام داد پروردگارت به منج که بساز از کوهها خانه ها وَ أَوحی رَبُّک َ إِلَی النَّحل ِ أَن ِ اتَّخِذِی مِن َ الجِبال ِ بُیُوتاً (نحل 68) منج به معنی زنبور و زنبور عسل است که در نوشته های فارسی فراوان آمده است:

«گفت وحی فرستاد خدای سوی منج انگبین» (ترجمه تفسیر طبری، ص 690) «و الهام داد خداوند تو سوی منج» (ترجمه تفسیر طبری، ص 873) همچو منج انگبین در کنج بودم منزوی چون گلی دیدم برافراز شجر بازآمدم

(سیف فرغانی، ص 151) درین نه طشت خوان در گفت و گویی بماندی همچو منجی در سبویی

(اسرارنامه، ص 137) شاخ وصلم گر به برآید چنین منج نیکوتر بود در انگبین

(منطق الطّیر، ص 204)

نرّست

نرّستی: زَفِیرٌ مر ایشان راست در آن نرّستی (چون اول بانگ خر) لَهُم فِیها زَفِیرٌ (انبیاء 100) واژه نرّست در اینکه ترجمه تفسیر در برابر لغت زفیر و شهیق و حسیس نهاده شده است از مصدر نرّیدن است که در نوشته های فارسی به کار رفته است.

«میغ فرا نرّیدن آمد و رمه فرا رمیدن آمد و ... صفورا از درد زه فانالیدن آمد» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 798) «خالد آن بشنید خود را در آن باغ او گند ... چون شیر غران می نرّید» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 1096) «چون بگرفت شان زلزله و اخگلا و نرّست و هرّست عذاب مرگ» (تفسیر شنقشی، ص 197) «ایشان را بود دران دوزخ نرّستی چون اول بانگ حمید» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 652) صفحه : 577

اینکه واژه در ترجمه و قصه های قرآن بیشتر از دیگر متون آمده است-: ص 393 و 717 و 1226 و مقدمه ترجمه مقامات حریری،

ص 42.

نرّست

نرّستی: شَهِیقاً چون انداخته شوند در آن (دوزخ) شنوند مر او را نرّستی إِذا أُلقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً (ملک 7)

نرّست

آواز و نرّست آن: حَسِیسَها نشنوند آواز و نرّست آن (بانگ آن دوزخ را) لا یَسمَعُون َ حَسِیسَها (انبیاء 102)

نرسک

نرسک آن: عَدَسِها بیرون آرد برای ما از آنچه رویاند زمین از تره آن و از نرسک، (دآنچه) آن یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِت ُ الأَرض ُ مِن بَقلِها ... وَ عَدَسِها (بقره 61) در شماری از ترجمه های قرآنی، که به حوزه ای ویژه پیوند دارند، واژه نرسک در برابر عدس آمده است.-: لسان التنزیل، ص 205 قرآن های 704 و 999 و 1089 و 2046، آستان قدس تفسیر نسفی، ص 20.

نره آب

نره آب: مَوج ٌ و چون فراپوشد ایشان را نره آب (خیزآب) همچو سایبانها خوانند خدای را ویژه کنندگان برای او کیش را (دعا را) وَ إِذا غَشِیَهُم مَوج ٌ کَالظُّلَل ِ دَعَوُا اللّه َ مُخلِصِین َ لَه ُ الدِّین َ (لقمان 32) نره آب در برابر واژه موج در ترجمه های قرآنی فراوان آمده است:

«می درآید بران کس موجی، نرابی» (تفسیر قرآن کریم، ص 43) صفحه : 578

«و چون درآید برایشان یعنی بر اهل کشتی نرّابی چون سایبانها» (تفسیر قرآن کریم، ص 275)-: ترجمه و قصه های قرآن، ص 364 و 705 و 836 ترجمه تفسیر طبری، ص 1118.

نسو

نسو: صَلداً داستان او همچو داستان سنگ بر آن خاکی پس رسید آن را بارانی پس گذاشت آن را سنگ نسو فَمَثَلُه ُ کَمَثَل ِ صَفوان ٍ عَلَیه ِ تُراب ٌ فَأَصابَه ُ وابِل ٌ فَتَرَکَه ُ صَلداً (بقره 264) واژه نسو یا نسود و نسوک و نسوده در لغت به معنی نرم و هموار و لغزنده و پاک است و در نوشته های فارسی به تکرار به کار رفته است: ز خاک و آتش و آبی، به رسم ایشان رو که خاک خشک و درشتست و آب نرم و نسود

(دیوان ناصر خسرو، ص 32) در قرآن شماره 466 آستان قدس به صورت نسوک آمده است (فرهنگنامه قرآنی- ذیل صلد) «چون به دوزخ اندر شود ازو اندر خواهد تا به کوهی آتشین و نسوده بر شود» (تفسیر قرآن مجید (کمبریج) ج 2، ص 491) به سم مرکب راهی نسو چو بیضه مرغ ز نعل چون دم طاوس گشت و سینه باز

(کمال الدین اسماعیل، ص 74) نسو یا نشو کردن به معنی پاک و صاف و هموار کردن است (مقامات ژنده پیل، ص

251) برای نمونه های بیشتر-: ترجمه و قصه های قرآن، ص 26 ترجمه تفسیر طبری، ص 927 تاج المصادر، ج 1، ص 117.

نغل

نغل: لُجِّی ٍّ یا (کردار آن کافر) چون تاریکیها (یی است) در دریایی ژرف (نغل) أَو کَظُلُمات ٍ فِی بَحرٍ لُجِّی ٍّ (نور 40) نغل یا نغول به معنی گود و عمیق و ژرف است که در نوشته های دوره های قدیم، نه در صفحه : 579

همه حوزه ها، به کار می رفته است، امروزه درودگران اینکه واژه را در معنی ژرفا و گودی و عمق به کار می برند.

«چاهی بود عظیم نغل و سر آن چاه عظیم فراخ بود» (داراب نامه بیغمی، ج 2، ص 159) کو آن فضولی های تو! کو آن ملولی های تو! کو آن نغولی های تو در فعل و مکر! ای ذو فنون

(کلیات شمس، ج 4، ص 96) نیست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان زانک نغول می روم در طلب نشان تو

(کلیات شمس، ج 5، ص 25) بحث دیگر در درون دارم نغول گر ازان من دم زنم گردی ملول

(رباب نامه، ص 433) اینکه واژه در ترکیب نغول اندیش (نغل اندیش) آمده است و شاید واژه مغل یا مغلگاه هم صورتی از همین واژه نغل باشد-: نامه فرهنگستان، شماره 1، ص 90 نشر دانش سال 10، ش 6، مقاله «نگاهی کوتاه به تاریخ بیهقی» واژه نغل در بخش تفسیر اینکه قرآن حاضر آمده است.

نغوشه کردن

نغوشه می کند: یَستَمِع ُ و از ایشان است آنی که نغوشه می کند (و می شنود و یاد نمی گیرد) به سوی تو وَ مِنهُم مَن یَستَمِع ُ إِلَیک َ (محمّد 16) نغوشه کردن به معنی گوش نهادن و گوش داشتن و کوشش برای شنیدن گفتار کسی داشتن از مصدر نغوشیدن و به همان معنی نیوشیدن و نیوشه کردن.

«مگر آن دیوی که نغوشه کند و

گوش دارد بسوزد او را ستاره روشن» (قرآن ری، ص 248) «نتوانند کردن نغوشه به گفتار گروهانی یعنی فریشتگان فرترین ...» (ترجمه قرآن موزه پارس، ص 196) «و نشاید از در و بام نغوشه کند تا آواز رود بشنود و حسبت کند» (کیمیای سعادت، ص 506)

واخیده

واخیده: المَنفُوش ِ و باشد کوهها همچو پشم رنگین واخیده صفحه : 580

وَ تَکُون ُ الجِبال ُ کَالعِهن ِ المَنفُوش ِ (قارعه 5) مصدر خیدن، فرخمیدن، فلخمیدن و ورخیدن و واخیدن در برابر الحلج و النّفش در نوشته های فارسی به کار رفته است:

«و گردد کوهها چون پشم رنگین واخیده» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 1376)-: تاج المصادر، ج 1، ص 31 و 117 قانون ادب، ج 1، ص 323 و 511.

وایه

وایه دل: الهَوی و نمی گوید (او) از وایه دل (خود) وَ ما یَنطِق ُ عَن ِ الهَوی (نجم 3) وایه در اینکه ترجمه قرآن در برابر هوی آمده است از مصدر وایستن- بایستن.

بایستن در معنی نیازمند بودن ...، لازم و ضروری بودن است که واژه های دروا، اندروا، دربای و دربایست و بایست در معنی نیاز و آرزو و خواسته از آن گرفته شده است.

در نوشته های فارسی فراوان به کار رفته است: تاز درگاه جود او شب و روز سایلان را روا شود وایه

(شاعران بی دیوان، ص 196) ترک مراد و وایه دنیا گرفته ایم مقصود ما به دین و به دنیا رضای اوست

(دیوان نزاری، ص 816) گر تو شدی مرد خدا، طالب اغیار مشو وای بر آن کس که بود، غیر خدا وایه او

(ناصر بخاری، ص 364) برای نمونه های بسیار از اینکه واژه-: دیوان نزاری، ص 862 و 1155 و 1217 دیوان جامی، ص 63 و 128 و 270 و 367 و 645 و 711 هفت اورنگ، ص 216 و 289.

وایه

وایه های خویش: أَهواءَهُم و به دروغ داشتند (حق را) و پی روی کردند وایه های خویش را وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم (قمر 3) صفحه : 581

ورتیج

ورتیج: السَّلوی و فرو آوردیم بر شما ترنگبین را ورتیج (و سمانی) را، (کرجفو) وَ أَنزَلنا عَلَیکُم ُ المَن َّ وَ السَّلوی (بقره 57) در برابر واژه سلوی در تفسیرها و ترجمه های قرآن چندین واژه آمده است که واژه ورتیج یکی از آنهاست.

«فرو فرستادیم بر شما ترنگبین و ورتیج بریان» (قرآن 999، آستان قدس، بقره 57) «فرستادیم بر ایشان ترنگبین را و ورتیج را» (قرآن 999، آستان قدس، اعراف. 160)

«و ابر را در تیه سایه شما کردیم و ترنگبین و وراتیج فرستادیم» (تفسیر نسفی، ص 19) «و فرستادیم ایشان را ترنجبین و ورتیج از بهر خور ایشان» (تفسیر نسفی، ص 324) آید از باغ بی سرود و بازیج دستک به کراغه می برآرد ورتیج

(شاعران بی دیوان، ص 493)-: قرآن های 2046 و 1089، آستان قدس، بقره. 57، اعراف 160، طه. 80 تفسیر نسفی، ص 596.

ویژه کاران

ویژه کاران: المُخلَصِین َ مگر بندگان تو از ایشان ویژه کاران إِلّا عِبادَک َ مِنهُم ُ المُخلَصِین َ (حجر 40) کاربرد ویژه کار در فرهنگ های فارسی نیامده است اما در تفسیر سورآبادی چند بار به کار رفته است:

«ما راست کارهای ما و شما راست کارهای شما، و ما او را به ویژه کارانیم.» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 23) «زیرا که او از بندگان ما بود ویژه کاران و رستگاران» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 406) «مگر بندگان خدای آن ویژه کاران» (ترجمه و قصه های قرآن، ص 931) صفحه : 582

پسوندها

در اینکه کتاب به دلیل بهره وری از زبان یک حوزه زبانی خاص، تنوع چندانی در ساختار صرفی واژه ها نمی بینیم، هم چنان که در تفسیر ابو بکر عتیق سورآبادی هم اینکه کاستی و کمی به چشم می خورد.

پسوند- مند آهومند اندوه مند پسوند- کده رودکده- ش جای باشش، رهنمایش، گسترش- ینه فروزینه

آهومند کردن

آهومند کنم آن را: أَعِیبَها کار می کردند در دریا پس خواستم که آهومند کنم آن را یَعمَلُون َ فِی البَحرِ فَأَرَدت ُ أَن أَعِیبَها (کهف 79) واژه آهو در معنی عیب و نقص و کاستی است در ویس و رامین می خوانیم: بسی گاهست خیلی روزگارست که نادانیت بر ما آشکارست ز پیری مغزت آهومند گشتست ز گیتی روزگارت در گذشتست

(ویس و رامین، ص 57) شاید واژه آهمند در شعر ناصر خسرو و اسدی طوسی نیز کاربردی از همین واژه باشد: راه مند بد کنش هرگز مرد تا نگردی دردمند و آهمند

(دیوان ناصر خسرو، ص 435) کفش سوختی گر بدی آهمند و گر راست بودی نکردی گزند

(گرشاسب نامه، ص 195)

اندوه مند شدن

اندوه مند شد: سِی ءَ و چون که آمد فرستادگان ما لوط را اندوه مند شد به (سبب) ایشان صفحه : 583

وَ لَمّا أَن جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی ءَ بِهِم (عنکبوت 33) اینکه کاربرد در ادب فارسی مکرر آمده است: من ز جور مهر او اندوه مند و هم نژند او ز جور مهر و آذر مستمند و ناتوان

(دیوان قطران، ص 246) «هر کجا دل شکسته ای یا اندوه مندی بود به نزدیک ایشان می نشست» (انس التائبین، ص 54) «گفت یا ابا هاشم شادمان شدم که پیش ما آمدی و اندوه مند که بی اجازت درون آمدی» (تاریخ طبرستان، ص 191) «و جهودان را اندر ماههای خویش صومعه هاست به روزهایی که کارهای اندهمند افتاد» (التفهیم، ص 247) «چون او را غمناک و اندهمند دید با خود اندیشه کرد» (داستان های بید پای، ص 91) بگفتا برون او کی پسندم کزان گردد درون اندوهمندم

(هفت اورنگ، ص 638)

رودکده

رودکده: وادِیاً و نبرّند (واپس نکنند هیچ) رودکده (را) وَ لا یَقطَعُون َ وادِیاً (توبه 121) رودکده در برابر وادی در ترجمه های قرآن به کار رفته است:

«و نبرند رودکده ای مگر نبشته شود ایشان را» (ترجمه تفسیر طبری، ص 630) «جای دادم از فرزندان خود، یعنی اسماعیل، اندر خشک رودی به رودکده جز کشت زار» (ترجمه تفسیر طبری، ص 825) «اما رود صناعی آنست که رودکده های او بکنده اند و آب بیاورده اند» (حدود العالم، ص 38) «و نبرند رودکده ی تانی و یجب کرده شهد ایشانرا» (قرآن قدس، ص 121) «خداوند ایما؟ من ساکن کردم از فرزندان خود به رودکده ای جد خداوند کشته» (قرآن قدس، ص 160) «نبینی یا محمّد کایشان در هر رودکده یی متحیّر می شند» (ترجمه قرآن موزه پارس،

ص 105) صفحه : 584

«مانند آبی که در رودکده بماند از باران تابستانی» (داستان های بیدپای، ص 164) «باتفاق شبی اینکه شبان گوسپندان را در رودکده ای بداشته بود» (قابوس نامه، ص 164) آن رودکده که جای آب است از سیل نگر که چون خراب است

(لیلی و مجنون، ص 152)

جای باشش

جای باشش: مَثوَی بدا جای باشش بزرگ منشان فَلَبِئس َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین َ (نحل. 29)

باشش از مصدر باشیدن به معنی ماندن و جای گرفتن و آرام گرفتن و قرار یافتن در جایی است. اینکه واژه معمولا در همه حوزه های زبانی کاربرد ندارد.

«آخر اگر وجود با ایجاد نیارامد چگونه در وجود آید و چگونه با او آسیب دارد آخر باشش وجود با ایجاد نبود با چه خواهد بود!» (معارف بهاء ولد، ج 1، ص 128) جای باش و جای باشش در ترجمه های قرآن مکرّر در برابر مثوی آمده است-: فرهنگنامه قرآنی، واژه مثوی و مأوا. جای باش اینکه دل از خان و مان افتاده را طاق ابروی تو هست از طارم و کاشانه نیست

(دیوان سیف اسفرنگ، ص 613) در قدح آباد درویش است جای باش تو روی از ایوان بگردان و کم کاشنه گیر

(دیوان سیف اسفرنگ، ص 631)-: تفسیر نسفی، ص 128 و 901 تکمله الاصناف، ص 448 مقاصد اللغه، ص 171 تاج الاسامی.

ص 577 صراح اللغه، ج 2، ص 373 و 382.

رهنمایش

رهنمایشی: هُدی ً رهنمایشی (و بیانی) و بخشایشی مر نیکوکاران را (یعنی مؤمنان) هُدی ً وَ رَحمَهً لِلمُحسِنِین َ (لقمان 3) صفحه : 585

گسترش

بدا گسترشا: بِئس َ المِهادُ و جاه پناه ایشان دوزخ است و بدا گسترشا وَ مَأواهُم جَهَنَّم ُ وَ بِئس َ المِهادُ (رعد 18) واژه گسترش در کنار معنی فرش و بساط در ترجمه های قرآن برابر مهاد و مهد و بسطه آمده است:

«و ایشان راست از دوزخ گسترش» (ترجمه تفسیر طبری، ص 503) «و خدای عز و جل کرد شما را زمین گسترش» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1933) «آنکه بکرد مر شما را زمین گسترش» (قرآن 2046، آستان قدس، طه 53) «پس بازگشت ایشان را دوزخ است و بدگسترش است» (متنی پارسی از قرن چهارم، ص 176)- ترجمه تفسیر طبری، ص 1976 (قرآن 2046، آستان قدس، زخرف 10) تفسیر نسفی، ص 520 و 866.

فروزینه

فروزینه: الوَقُودِ آتش خداوند فروزینه النّارِ ذات ِ الوَقُودِ (بروج 5) «بترسیت از آتشی که فروزینه وی مرد مانند و سنگهای کلان» (تفسیر نسفی، ص 9) صفحه : 586

پسوند- ان جمع در واژه های:

اندکان، بلندان، خشکان، روشنان، سبزان، سخنان، سستان اینکه دست کاربرد در نوشته های فارسی کم نیست: بر سریر بلندپایه نشست زیر پایش همه بلندان پست

(هفت پیکر، ص 256) «بیرون آوردیم به وی میوه های ناهموار گونه های وی، و از کوهها راههای سپیدان و سرخان مختلف گونه های ایشان» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1491) «پنداری کان اشترانی اند سیاهان، زردان» (ترجمه تفسیر طبری، ص 1973) «چنین حالت بتر از مرگ است، زیرا که بسیاران که در شکنجه و حالت بد، آرزوی مرگ می برند.» (معارف سلطان ولد، ص 77) می توان با نرمی از سختان زبان ها واکشید سبزه ها باران نرم از سنگ بر می آورد

(دیوان واعظ قزوینی، ص 165)

اندکان

اندکان: قَلِیلُون َ بدرستی که اینان هراینه گروهی اند اندکان.

إِن َّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَهٌ قَلِیلُون َ (شعراء 54)

بلندان

بلندان: عالِین َ و بودند گروهی بلندان (برتری جویندگان) وَ کانُوا قَوماً عالِین َ (مؤمنون 46)

خشکان

خشکان: یابِسات ٍ می خورد ایشان را هفت لاغران و هفت (را از) خوشه ها (ی گندم) سبزانی و دیگران (از خوشه ها) خشکان صفحه : 587

یَأکُلُهُن َّ سَبع ٌ عِجاف ٌ وَ سَبع َ سُنبُلات ٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات ٍ (یوسف 43)

دوران

دوران: غائِبِین َ پس هراینه برگوییم (خبر دهیم احوال ایشان را) بر ایشان به دانش (خود) و نبودیم دوران ازیشان فَلَنَقُصَّن َّ عَلَیهِم بِعِلم ٍ وَ ما کُنّا غائِبِین َ (اعراف 7)

روشنان

روشنان: بَیِّنات ٌ در آن نشانها روشنان جای استادن ابراهیم فِیه ِ آیات ٌ بَیِّنات ٌ مَقام ُ إِبراهِیم َ (آل عمران 97)

سبزان

سبزانی: خُضرٍ می خورد ایشان را هفت لاغران و هفت (را از) خوشه ها (ی گندم) سبزانی یَأکُلُهُن َّ سَبع ٌ عِجاف ٌ وَ سَبع َ سُنبُلات ٍ خُضرٍ (یوسف 43)

سختان

سختانی: شِدادٌ بر آن (دوزخ) است فرشتگانی درشتانی سختانی عَلَیها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ (تحریم 6)

سستان

سستان: الضُّعَفاءِ نیست بر سستان (بیچارگان) ... بزه (تنگی ای) چون نیک خواهی کنند برای [خدای] لَیس َ عَلَی الضُّعَفاءِ ... حَرَج ٌ إِذا نَصَحُوا لِلّه ِ (توبه 91) در اینکه نوشته کوشش بر آن بود تا خواننده اینکه ترجمه- تفسیر، آشنایی کوتاهی با شماری صفحه : 588

از واژه های اینکه متن پیدا کند.

دو فهرست برای واژه های اینکه ترجمه- تفسیر فراهم شد که یکی قرآنی به فارسی است و دیگری فارسی قرآنی.

امید است که اینکه یادداشت، با همه کاستی هایی که دارد، دست کم برای شماری از خوانندگان اینکه ترجمه- تفسیر سودمند باشد.

علی رواقی صفحه : 589

فهرست لغات و اصطلاحات فارسی- عربی

آب بی اندازه الطُّوفان َ (اعراف 133) آب پشت نُطفَهٍ (حج 5) آب جوشان، آب گرم سوزان الحَمِیم ُ (حج 19) آب گرم جوشان الحَمِیم ِ (واقعه 54) آب خوران سُقیاها (شمس 13) آب خور خویش مَشرَبَهُم (بقره 60) آب دستانها أَبارِیق َ (واقعه 18) آبدستانها أَکواب ٍ (دهر 15 غاشیه 14) آب سیل السَّیل ُ (رعد 17) آبشخور خویش مَشرَبَهُم (اعراف 160) آبش خوری (- آبشخوری) شِرب ٍ (قمر 28) آبگینه زُجاجَهٍ (نور 35) آبگینه ها قَوارِیرَ (نمل 44) آبگینه ها قَوارِیرَا (دهر 15) آبی ژرف بسیار لُجَّهً (نمل 44) آتش افروخته سَعِیراً (فرقان 11 احزاب 64) آتش افروز وَقُودُ (آل عمران 10) آتش افروزندگان (پس-) فَالمُورِیات ِ (عادیات 2) آتش باران حُسباناً (کهف 40) آتش پاره شِهاب ٌ (حجر 18 صافات 10) آتش پاره بِقَبَس ٍ (طه 10) آتش پاره (به-) بِشِهاب ٍ (نمل 7) آتش پاره ها شُهُباً (جن 8) آتش دان التَّنُّورُ (هود 40) آتش کن، برافروز (پس-) فَأَوقِد (قصص 38) آتشه الصّاعِقَهُ (بقره 55) آتشهای آسمانی الصَّواعِق َ (رعد 13) آخرهای شب (به-) بِالأَسحارِ (آل عمران 17) آخریان بِضاعَهً (یوسف 19) آخریان ایشان بِضاعَتَهُم (یوسف 62)

آخریان خویش بِضاعَتَهُم (یوسف 65) آخریان ما بِضاعَتُنا (یوسف 65) آخریانی (به-) بِبِضاعَهٍ (یوسف 88) آذرخش آن بَرقِه ِ (نور 43) آراسته زُخرُف َ (انعام 112) آراسته کرده شوند یُحَلَّون َ (حج 23) آرام سَکَناً (انعام 96) آرام و فروتنی (به-) هَوناً (فرقان 63) آرامد سَجی (ضحی 2) آرام دادم أَسکَنت ُ (ابراهیم 37) آرام دهنده، بیم کننده المُؤمِن ُ (حشر 23) آرام دهیم نُقِرُّ (حج 5) آرامگاه مُستَقَرٌّ (انعام 67) آرامگاه مُستَقَرًّا (فرقان 24) آرامگاهها مَساکِن َ (صف 12) آرامگاههای ایشان مَساکِنِهِم (عنکبوت 38) آرامگاههای خویش مَساکِنِهِم (طه 128) آرامگاههای خویش مَساکِنَکُم (نمل 18) آرامگاهی (پس-)الله به فَمُستَقَرٌّ (انعام 98) آرام گرفته المُطمَئِنَّهُ (فجر 27) آرام گیرد استَقَرَّ (اعراف 143) آرام گیرنده بر ایشان مُستَقِرٌّ (قمر 38) آرام گیرید قَرن َ (احزاب 33) آرامی سَکِینَهٌ (بقره 248) آرامی سَکَن ٌ (توبه 103) آرامیدگان مُطمَئِنِّین َ (اسراء 95) آرامیده ساکِناً (فرقان 45) صفحه : 590

آرامیده مُستَقِرًّا (نمل 40) آرامیده، گشاده رَهواً (دخان 24) آرزو بری حَرَصت َ (یوسف 103) آرزو کنید حَرَصتُم (نساء 129) آرزو می جویند یَبغُون َ (شوری 42) آرزوی تن الهَوی (ص 26) آزآور حَرِیص ٌ (توبه 128) آزادان المُحصَنات ُ (نساء 25 مائده 5) آزادی و سپاس و ستایش الحَمدُ (صافات 182) آزمایش بَلاءٌ (بقره 49 ابراهیم 6) آزمایش فِتنَهً (اسراء 60) آزمایش، آشوب الفِتنَهِ (نساء 91) آزمایش تو فِتنَتُک َ (اعراف 155) آزمایش کردیم فَتَنَّا (عنکبوت 3) آزمایشی بَلاءٌ (اعراف 141) آزموده مگرداند شما را لا یَفتِنَنَّکُم ُ (اعراف 27) آزموده می شوند یُفتَنُون َ (توبه 126) آزموده می شوید تُفتَنُون َ (نمل 47) آزموده نشوند لا یُفتَنُون َ (عنکبوت 2) آزمودیم ترا فَتَنّاک َ (طه 40) آزمون فِتنَهً (انفال 25 یونس 85 ممتحنه 5) آزمون کرده شوند فُتِنُوا (نحل 110) آزمون

کردید فَتَنتُم (حدید 14) آزمون کردیم او را فَتَنّاه ُ (ص 24) آزمون می کند یَبلُوکُم ُ (نحل 92) آزورترین أَحرَص َ (بقره 96) آزوری کنی تَحرِص (نحل 37) آسان یُسراً (کهف 88) آسان شد استَیسَرَ (بقره 196) آسان گردانیم ترا (زود-) نُیَسِّرُک َ (اعلی 8) آسانی نَعِیم ٍ (انفطار 13) آسایش النَّعِیم ِ (مائده 65 مطففین 22) آسایش النَّعِیم ِ (تکاثر 8) آسایش (بهوایی-) شِفاءٌ (یونس 57) آسترهای آن بَطائِنُها (رحمن 54) آسمان السَّقف ِ (طور 5) آسمانه آن سَمکَها (نازعات 28) آسمانه خانه (کاج خانه-) السَّماءِ (حج 15) آشامانیمتان نُسقِیکُم (نحل 66) آشامندگان (پس-) فَشارِبُون َ (واقعه 55) آشامندگان را (مر-) لِلشّارِبِین َ (محمّد 15) آشامیدنی ساختیم شما را آن را (پس-) فَأَسقَیناکُمُوه ُ (حجر 22) آشتی داده شوند، آشتی خواسته شوند یُستَعتَبُون َ (جاثیه 35) آشتی و خشنودی خواسته شوند یُستَعتَبُون َ (نحل 84) آشکار جَهرَهً (انعام 47) آشکارا جِهاراً (نوح 8) آشکارا کنم أَعلَنت ُ (نوح 9) آشکارا کنند أَذاعُوا (نساء 83) آشکارا کننده آن مُبدِیه ِ (احزاب 37) آشکارا نکرد آن را لَم یُبدِها (یوسف 77) آشکارا و به انبوهی شُرَّعاً (اعراف 163) آشوب الفِتنَهِ (نساء 91) آشوباند شما را یَفتِنَکُم ُ (نساء 101) آشوب او فِتنَتَه ُ (مائده 41) آشوب دادیم فَتَنّا (انعام 53) آشوبی فِتنَهٌ (مائده 71) آشوبی و شوری فِتنَهٌ (انفال 39) آشوبی و شوری، آزمونی فِتنَهٌ (نور 63) آفریده شدگان البَرِیَّهِ (بیّنه 6) آفریده شدگان البَرِیَّهِ (بیّنه 7) آفرینش خَلق ٍ (رعد 5) آفرینش الخَلق ُ (رعد 16) آفرینش و صورت خَلق ٍ (سبأ 7) آگاهانیدیم ترا آذَنّاک َ (فصلت 47) آگاهی دهی ایشان را (هراینه-) لَتُنَبِّئَنَّهُم (یوسف 15) آگاهیها أَنباءُ (انعام 5) آگاهیهای خویش أَخبارَها (زلزال 4) آماده عَتِیدٌ (ق 23) آمد وَرَدَ (قصص 23) آمد شد اختِلاف ِ

(بقره 164 یونس 6 جاثیه 5) آمد شد همی کنند، سرگردان می باشند یَتَرَدَّدُون َ (توبه 45) آمده شد المَغشِی ِّ (محمّد 20) آمده شد مَشهُودٌ (هود 103) آمده شد مُحتَضَرٌ (قمر 28) آمده شود یُغشی (احزاب 19) آمرزش خواستندی (پس-) فَاستَغفَرُوا (نساء 64) آمرزش خواهندگان المُستَغفِرِین َ (آل عمران 17) آمرزیده شود (زود-) سَیُغفَرُ (اعراف 169) آمیخته شد اختَلَطَ (انعام 146) آمیخته کند شما را یَلبِسَکُم (انعام 65) آمیزش آن مِزاجُها (دهر 5) صفحه : 591

آمیزش آن مِزاجُه ُ (مطففین 27) آمیزش کنید با ایشان تُخالِطُوهُم (بقره 220) آمیزش (هراینه-) لَشَوباً (صافات 67) آنجاب هُنالِک َ (آل عمران 38) آنچه خواوند شد دستها شما ما مَلَکَت أَیمانُکُم (نساء 36) آنچه خواوند شد دستهای شما ما مَلَکَت أَیمانُکُم (نساء 3) آواز بلند کردن الجَهرَ (نساء 148) آواز دادن التَّنادِ (مؤمن 32) آواز گردانید به تسبیح أَوِّبِی (سبأ 10) آواز و نرّست آن حَسِیسَها (انبیاء 102) آوازهای سخت الصَّواعِق ِ (بقره 19) آوازی نرم هَمساً (طه 108) آورد ایشان را (پس-) فَأَورَدَهُم ُ (هود 98) آورده شدگان مُحضَرُون َ (یس 32، 53، 75) آورده شدگان المُحضَرِین َ (صافات 57) آورده شده مُحضَراً (آل عمران 30) آویخت (پس-) فَتَدَلّی (نجم 8) آهنگ کرد استَوی (بقره 29) آهنگ کرد هَم َّ (مائده 11) آهنگ کرد هَمَّت (یوسف 24) آهنگ کرد هَمُّوا (توبه 13) آهنگ کردند أَجمَعُوا (یوسف 15) آهنگ

کردی (هراینه-) لَهَمَّت (نساء 113) آهنگ کعبه حِج ُّ البَیت ِ (آل عمران 97) آهنگ کنان مُتَعَمِّداً (نساء 93) آهنگ کنندگان آمِّین َ (مائده 2) آهنگ کنندگان راغِبُون َ (توبه 59) آهنگ کنندگان، میل کنندگان راغِبُون َ (قلم 32) آهنگ کننده مُتَعَمِّداً (مائده 95) آهنگ کنید (پس-) فَتَیَمَّمُوا (مائده 6) آهنگ کنید (پس تیمم کنید-) فَتَیَمَّمُوا (نساء 43)

آهومند کنم آن را أَعِیبَها (کهف 79) آی ما را ائتِنا (انعام 71) آیندگان وارِدُون َ (انبیاء 98) آیندگان اویند أَتَوه ُ (نمل 87) آیندگان به آب از تشنگی وِرداً (مریم 86) آینده طائِف ٌ (اعراف 201) آینده آتِیَهٌ (طه 15) آینده به شب الطّارِق ِ (طارق 1) آینده است (هراینه-) لَآت ٍ (انعام 134) آینده او وارِدُها (مریم 71) ابر عارِضاً (احقاف 24) اثری بار نهادن المَخاض ُ (مریم 23) اختر او طائِرَه ُ (اسراء 13) اخترگوی بِکاهِن ٍ (طور 29) اخترگوی کاهِن ٍ (حاقه 42) اختلاف کرده شد و ناسازی (پس-) فَاختُلِف َ (فصلت 45) اختلاف کردید اختَلَفتُم (شوری 10) اختلاف کنندگان مُتَشاکِسُون َ (زمر 29) اختلاف نکند لا یُخلِف ُ (آل عمران 9) اختلاف همی کردند یَختَلِفُون َ (سجده 25) اختیاری، به گزینی الخِیَرَهُ (احزاب 36) ارجمند العَزِیزُ (مائده 118) ارش (از جهت-) ذِراعاً (حاقه 32) ارش (گز-) ذَرعُها (حاقه 32) ارمان الحَسرَهِ (مریم 39) ارمان (هراینه-) لَحَسرَهٌ (حاقه 50) ارمانا حَسرَتَنا (انعام 31) ارمانا (ای-) یا حَسرَتی (زمر 56) ارمانا (وا سخت اندوها) یا أَسَفی (یوسف 84) ارمانها حَسَرات ٍ (بقره 167 ملائکه 8) ارمانی حَسرَهً (آل عمران 156) ارمانی، پشیمانی حَسرَهً (انفال 36) از اندازه درگذرید تَعتَدُوا (مائده 2) از اندازه در گذشت طَغی (طه 43) از اندازه گذرندگان المُسرِفِین َ (اعراف 31) از اندازه گذرنده مُعتَدٍ (ق 25) از اندازه گذشت طَغی (طه 24) از اندازه گذشت أَسرَف َ (طه 127) از اندازه مگذرید لا تَطغَوا (طه 81) از اندازه نگذراندم او را ما أَطغَیتُه ُ (ق 27) از برای جستن ابتِغاءَ (رعد 17) از برای سپاس داری شُکراً (سبأ 13) از پس درآیندگان خُلَفاءَ (اعراف 74) از پس منگردا لا یَلتَفِت (هود 81) از پی درآرد

ایشان را (هراینه-) لَیَستَخلِفَنَّهُم (نور 55) از پی درآرد شما را یَستَخلِفَکُم (اعراف 129) از پی درآمد رَدِف َ (نمل 72) از پی درآمد (پس-) فَخَلَف َ (مریم 59) از پی درآمدشدگان مُتَّبَعُون َ (شعراء 52) از پی درآمدگان مُتَّبَعُون َ (دخان 23) صفحه : 592

از پی درآورد استَخلَف َ (نور 55) از پی درآورد ایشان را (پس-) فَأَعقَبَهُم (توبه 77) از پی درآورده شدند أُتبِعُوا (هود 60، 99) از پی درآوردیم ایشان را أَتبَعناهُم (قصص 42) از پی درآید آن را تَتبَعُهَا (نازعات 7) از پی درآیندگان خُلَفاءَ (اعراف 69 نمل 62) از پی درآیندگان خَلف ٌ (اعراف 169) از پی درآیندگان (دمادم آیندگان-) مُردِفِین َ (انفال 9) از پی درآیندگان خَلائِف َ (یونس 73 ملائکه 39) از پی درآینده تَبِیعاً (اسراء 69) از پی درآینده خَلِیفَهً (ص 26) از پی درمی آیند یَخلُفُون َ (زخرف 60) از پیش شدند سَبَقُوا (انفال 59) از پی فرا داشتیم قَفَّینا (بقره 87 حدید 27) از پی فرا رفتن (هراینه) لَعِبرَهً (نازعات 26) از پی فرا روید فَاعتَبِرُوا (حشر 2) از پی فرا شو او را قُصِّیه ِ (قصص 11) از پی مرو لا تَقف ُ (اسراء 36) از جای بیرون آید تَشخَص ُ (ابراهیم 42) از حد درگذرانده تر أَطغی (نجم 52) از حد درگذرندگان طاغِین َ (صافات 30) از خود فرا ساخت آن را افتَراه ُ (یونس 38) از دست بدادند أَضاعُوا (مریم 59) از راه بگشت (پس-) فَغَوی (طه 121) از سبزی به سیاهی زنند (دو بوستان سبز که-) مُدهامَّتان ِ (رحمن 64) از کیش به کیش شوندگان الصّابِئُون َ (مائده 69) از گروش بازگردید اکفُرُوا (آل عمران 72) از یک بیخ رسته صِنوان ٌ (رعد 4) استاد شدند مَرَدُوا (توبه 101) استادگان

بر سر پای صَواف َّ (حج 36) استادگان قِیاماً (فرقان 64) استادگان بر سه پای از اسبان الصّافِنات ُ (ص 31) استاد مهین شما (هراینه-) لَکَبِیرُکُم ُ (شعراء 49) استخفاف (فسوس می کردند و-) یَستَهزِؤُن َ (زخرف 7) استخوانهای سینه التَّرائِب ِ (طارق 7) استوار أَمِین ٌ (اعراف 68 یوسف 54) استوار شَدِیدٍ (هود 80) استوار ثابِت ٌ (ابراهیم 24) استوار الثّابِت ِ (ابراهیم 27) استوار المَتِین ُ (ذاریات 58) استواران الرّاسِخُون َ (نساء 162) استواران رَواسِی َ (حجر 19 نحل 15) استواران راسِیات ٍ (سبأ 13) استواران سخت شِداداً (نبأ 12) استوار دارم شما را آمَنُکُم (یوسف 64) استوار داری او را تَأمَنه ُ (آل عمران 75) استوار داشت صَدَّقَت (تحریم 12) استوار داشتن تَثبِیتاً (نساء 66) استوار داشتیم ترا ثَبَّتناک َ (اسراء 74) استوار شد (پس-) فَاستَغلَظَ (فتح 29) استوار شوید (پس-) فَاثبُتُوا (انفال 45) استوارکار حَکِیماً (نساء 92) استوارکار الحَکِیم ُ (مائده 118) استوار کاری (به-) بِالحَق ِّ (جاثیه 22 احقاف 3) استوار کاری (خداوندان-) أُولُوا العَزم ِ (احقاف 35) استوار کرد (نوشت-) کَتَب َ (مجادله 22) استوار کردن آن تَوکِیدِها (نحل 91) استوار کرده شد أُحکِمَت (هود 1) استوار کرده شد، تنگ در بر یکدیگر درآورده مَرصُوص ٌ (صف 4) استوار کرده شده مُحَصَّنَهٍ (حشر 14) استوار کردیم شَدَدنا (ص 20، دهر 28) استوار کنیم سَنَشُدُّ (قصص 35) استوار گرداند یُثَبِّت َ (انفال 11) استوار گردانید، برجای بدارید (پس-) فَثَبِّتُوا (انفال 12) استوار می دارید تُحصِنُون َ (یوسف 48) استوار نمی داری ما را لا تَأمَنّا (یوسف 11) استوار و برجای دار یُثَبِّت ُ (ابراهیم 27) استواری إِیماناً (مدثر 31) استواری آن مِیثاقِه ِ (رعد 25) استیلا کرد استَوی (طه 5) اسیران و بندگان صاغِرُون َ (نمل 37) اشارت کرد (پس-) فَأَوحی (مریم 11) اشتران هوشازده الهِیم ِ (واقعه

55) اشتر بارکش حَمُولَهً (انعام 142) اظهار می کنید تُظاهِرُون َ (احزاب 4) افتادن الواقِعَهُ (واقعه 1) افتادنی ریزه ریزه هَدًّا (مریم 90) افتاده هارٍ (توبه 109) افتاده گان جاثِمِین َ (اعراف 78 هود 67) صفحه : 593

افتاده گان (فرومرده

-) جاثِمِین َ (عنکبوت 37) اف تف أُف ٍّ (اسراء 23) افتندگان آن مُواقِعُوها (کهف 53) افراشته و به گچ کرده برداشته مَشِیدٍ (حج 45) افروختن قَدحاً (عادیات 2) افزون باز دهد (پس تا-) فَیُضاعِفَه ُ (حدید 11) افزون کرد فَضَّل َ (نحل 71) افزون کرده مَمدُوداً (مدثر 12) افزون کرده شدند فُضِّلُوا (نحل 71) افزون کرده شود یُضاعَف (احزاب 30) افزون کند آن را یُضاعِفها (نساء 40) افزونی الرِّبا (بقره 275 آل عمران 130) افزونی طَولًا (نساء 25) افزونی ضِعف ٌ (اعراف 38) افزونی نافِلَهً (انبیاء 72) افزونی فَضلًا (سبأ 10) افزونی جست (پس بیرون آمده) فَبَغی (قصص 76) افزونی جستن عُدوان َ (قصص 28) افزونی جستن ایشان (به-) بِبَغیِهِم (انعام 146) افزونی جوینده باغ ٍ (انعام 145) افزونی خویش فَضلِه ِ (بقره 90 آل عمران 170) افزونی داد ما را فَضَّلَنا (نمل 15) افزونی دادم شما را، برگزیدم فَضَّلتُکُم (بقره 47) افزونی دادی کَرَّمت َ (اسراء 62) افزونی دادیم فَضَّلنا (انعام 86) افزونی دادیم شما را أَمدَدناکُم (اسراء 6) افزونی دهندگان، خوش منشان المُطَّوِّعِین َ (توبه 79) افزونی گردانی ایشان را تُزَکِّیهِم (توبه 103) افزونیها أَضعافاً (آل عمران 130) افسانه گویندگان سامِراً (مؤمنون 67) افسوس می دارند یَسخَرُون َ (صافات 12) افسونگر راق ٍ (قیامه 27) اقرار کردند (پس-) فَاعتَرَفُوا (ملک 11) اکنون آنِفاً (محمّد 16) الحاح کند شما را (پس-) فَیُحفِکُم (محمّد 37) الهام دادیم أَوحَینا (طه 38) امانت دار وحی أَمِین ٌ (شعراء 162) امید داشته مَرجُوًّا (هود 62) امید ندارد لا

یَحتَسِب ُ (طلاق 3) انباز آرد یُشرَک َ (نساء 116) انباز آرندگان مُشرِکِین َ (انعام 23) انباز آرندگان المُشرِکِین َ (انعام 106) انباز آرندگان مُشرِکُون َ (یوسف 106) انباز آرندگان مُشرِکُون َ (یوسف 106) انباز آورندی أَشرَکُوا (انعام 88) انبازان شُرَکاءُ (انعام 94 قلم 41) انبازان مُشتَرِکُون َ (صافات 33) انبازان (به هم آمیخته گان-) الخُلَطاءِ (ص 24) انبازان خویش شُرَکاءَکُم ُ (ملائکه 40) انباز شو با ایشان شارِکهُم (اسراء 64) انبازگویان (مر-) لِلمُشرِکِین َ (توبه 7) انبازگویندگان (مر آن-) لِلمُشرِکِین َ (فصلت 6) انباز میار لا تُشرِک (لقمان 13) انباز میاردا لا یُشرِک (کهف 110) انبوهی (آشکارا و به-) شُرَّعاً (اعراف 163) انبوهی و فراهم آوردن دنیا (از جهت-) جَمعاً (قصص 78) انبوهی (دو-) الجَمعان ِ (آل عمران 155، 166) انجام (به-) بِتَأوِیل ِ (کهف 78) انجمن خویش نادِیکُم ُ (عنکبوت 29) انجمن خویش نادِیَه ُ (علق 17) انجیده و برهم افتاده (همچو-) کَالصَّرِیم ِ (قلم 20) اند بِضع َ (یوسف 42 روم 4) انداختن حِطَّهٌ (اعراف 161) انداختنیها رُجُوماً (ملک 5) انداخته شوی (پس-) فَتُلقی (اسراء 39) انداخته گان صَرعی (حاقه 7) اندازندگان المُلقِین َ (اعراف 115) اندازندگان مُلقُون َ (یونس 80 شعراء 43) اندازندگان (پس-) فَالمُلقِیات ِ (مرسلات 5) اندازه القَدرِ (قدر 1) اندازه برگرفتن (هراینه-) لَعِبرَهً (نحل 66) اندازه کرد قَضی (زمر 42) اندازه کرد قَدَّرَ (اعلی 3) اندازه کرد آن را (پس-) فَقَدَّرَه ُ (فرقان 2) اندازه کرد او را (پس-) فَقَدَّرَه ُ (عبس 19) اندازه کردن تَقدِیرُ (انعام 96 فصلت 12) اندازه کردیم قَدَّرنا (حجر 60 سبأ 18) اندازه کردیم آن را قَدَّرناها (نمل 57) اندازه کردیمش قَدَّرناه ُ (یس 39) اندازه کنم أَخلُق ُ (آل عمران 49) اندازه کن، نگاه دار قَدِّر (سبأ 11) صفحه : 594

اندازه کنندگان الخالِقِین َ (مؤمنون 14) اندازه گذرندگان المُسرِفِین َ (دخان 31)

اندازه گرفتن عِبرَهٌ (یوسف 111) اندازه گرفتن (هراینه-) لَعِبرَهً (مؤمنون 21) اندازه ها حُدُودُ (نساء 13) اندازه ها، فرمانها حُدُودُ (طلاق 1) اندرز کرد شما را وَصّاکُم ُ (انعام 144) اندرز کردن الوَصِیَّهُ (بقره 180 مائده 106) اندرز کند یُوصِی (نساء 11) اندرزی وَصِیَّهٍ (نساء 11) اندرون (در-) بِبَطن ِ (فتح 24) اندکان قَلِیلُون َ (شعراء 54) اندوختند اکتَسَبن َ (نساء 32) اندوختید جَرَحتُم (انعام 60) اندوزد یَکسِب (نساء 111) اندوزند یَکسِبُون َ (انعام 120) اندوزید تَکسِبُون َ (انعام 3) اندوها، ارمانا (واسخت-) یا أَسَفی (یوسف 84) اندوهگین کند شما را تَسُؤکُم (مائده 101) اندوه مند شد سِی ءَ (عنکبوت 33) اندوه مند مشو لا تَحزَن (عنکبوت 33) اندیشه افتاد بَدا (یوسف 35) اندیشه کنندگان (پس-) فَالمُدَبِّرات ِ (نازعات 5) اندیشه می کنند یَأتَمِرُون َ (قصص 20) اندیشه همی کنید، پند می پذیرید تَذَکَّرُون َ (اعراف 3) انشاء اللّه نمی گویند لا یَستَثنُون َ (قلم 18) انکار کردند جَحَدُوا (هود 59 نمل 14) انکار کنند یَکفُرُون َ (ملائکه 14) انکار می کردند یَجحَدُون َ (احقاف 26) انکار می کند یُنکِرُ (رعد 36) انکار می کنند یَجحَدُون َ (فصلت 15) انکار نکند ما یَجحَدُ (لقمان 32) انکار و عقوبت نَکِیرِ (حج 44) انگبین عَسَل ٍ (محمّد 15) انگوربنان أَعناب ٍ (کهف 32) ایستادگان قِیاماً (نساء 103) ایستادگان قَوّامِین َ (مائده 8) ایستادگان رَواکِدَ (شوری 33) ایستادگان به رس و بپرند پروازکنندگان صافّات ٍ (ملک 19) ایستادگی قِیاماً (نساء 5 مائده 97) ایستادگی کنندگان قَوّامُون َ (نساء 34) ایستادن من مَقامِی (یونس 71) ایستاده و بازداشت جامِدَهً (نمل 88) ایستانیدن آن مُرساها (هود 41) اینانتان أُولئِکُم (نساء 91) با آرام و استوار مُستَقِرٌّ (قمر 3) با باران ذات ِ الرَّجع ِ (طارق 11) با برکتا تَبارَک َ (فرقان 61) با برکت بادا بُورِک َ (نمل 8) با بیم باش از ایشان (پس بترس

و-) فَاحذَرهُم (منافقون 4) با پرده غُلف ٌ (بقره 88) با پس داری تُرجِی (احزاب 51) با پس ننگریست و برنگردید لَم یُعَقِّب (نمل 10) با خویشی ذا مَقرَبَهٍ (بلد 15) با خیر و برکت کردیم بارَکنا (سبأ 18) بادا لتَکُن (آل عمران 104) بادا باد (پس هر چه-) فَأَمّا (قصص 67) بادا باد (هر چه-) أَمَّا (روم 16) با درد سر نشوند لا یُصَدَّعُون َ (واقعه 19) با دشواری کُرهاً (احقاف 15) باران ریزه خرده (پس-) فَطَل ٌّ (بقره 265) بار خدای ایشان مَولاهُم ُ (انعام 62) باردار کنندگان لَواقِح َ (حجر 22) باردان وِعاءِ (یوسف 76) بارنده نیک فرو ریزان مِدراراً (هود 52) بارنده ما مُمطِرُنا (احقاف 24) باره (به-) بِسُورٍ (حدید 13) باریک بین اللَّطِیف ُ (انعام 103) باریک بین (باریک دان-) لَطِیف ٌ (لقمان 16) باریک دان باریک بین لَطِیف ٌ (لقمان 16) باریک دان و نیکوکار لَطِیفاً (احزاب 34) باریک کار لَطِیف ٌ (حج 63) باریک

نگردا لیَتَلَطَّف (کهف 19) باریک و نازک، نرم و پخته هَضِیم ٌ (شعراء 148) باری و بزه ای وِزراً (طه 100) باز آرد یُعِیدُ (بروج 13) باز آوردن رَجع ٌ (ق 3) بازآیند تابُوا (توبه 11) بازآیندگان مُنِیبِین َ (روم 31) بازآیندگان را (مر-) لِلأَوّابِین َ (اسراء 25) باز ایست أَقلِعِی (هود 44) بازایستادید تَوَلَّیتُم (فتح 16) صفحه : 595

بازایستید انتَهُوا (نساء 171) بازایستید مُنتَهُون َ (مائده 91) با زبانه ذات َ لَهَب ٍ (لهب 3) باز بردیم کَشَفنا (یونس 12) باز بریده الفَرِیضَهِ (نساء 24) بازبسته رَهِینَهٌ (مدثر 38) بازبسته شد حُرِّم َ (آل عمران 50) بازبسته شد حُرِّمَت (نساء 23) بازبسته کردیم حَرَّمنا (انعام 146) باز پس ثُم َّ (اعراف 195) باز پس مُدبِراً (نمل 10) باز پس دارد ایشان را یُؤَخِّرُهُم (ملائکه 45) باز پس دارد شما

را یُؤَخِّرکُم (نوح 4) باز پس داریم أَخَّرنا (هود 8) باز پس داشته شدگان مُرجَون َ (توبه 106) باز پس شدن نتوانند (پس-) فَلا یَستَأخِرُون َ (یونس 49) باز پس شوندگان بِالخُنَّس ِ (کوّرت 15) باز پس کرده شدگان المُخَلَّفُون َ (فتح 15) باز پس کرده شدگان را (مر آن-) لِلمُخَلَّفِین َ (فتح 16) باز پس نکرد فَلَا اقتَحَم َ (بلد 11) باز پسین (هراینه آن-) لَلآخِرَهُ (ضحی 4) باز جست تَفَقَّدَ (نمل 20) باز خریدیم او را فَدَیناه ُ (صافات 107) بازدار أَرجِه (اعراف 111) بازدار ادفَع (فصلت 34) بازدارد تَنهی (عنکبوت 45) بازدارد آن را یَحبِسُه ُ (هود 8) باز دارند یَمنَعُون َ (ماعون 7) بازدارندگان النّاهُون َ (توبه 112) بازدارندگان المُعَوِّقِین َ (احزاب 18) بازدارندگان فَالزّاجِرات ِ (صافات 2) بازدارندگان حاجِزِین َ (حاقه 47) بازدارندگان، نگه دارندگان مُمسِکات ُ (زمر 38) بازدارندگان، وابرندگان کاشِفات ُ (زمر 38) بازدارنده عِزًّا (مریم 81) بازدارنده مُمسِک َ (ملائکه 2) بازدارنده دافِع ٌ (معارج 2) بازدارنده ایشان مانِعَتُهُم (حشر 2) بازدارید ایشان را تَحبِسُونَهُما (مائده 106) بازداشت کَف َّ (فتح 20) بازداشتن حِجراً (فرقان 22) بازداشته حِجرٌ (انعام 138) بازداشته مُنِع َ (یوسف 63) بازداشته حَرام ٌ (نحل 116) بازداشته مَعکُوفاً (فتح 25) بازداشته شد حُرِّمَت (مائده 3) بازداشته شد ازدُجِرَ (قمر 9) بازداشته شدگان مَقصُورات ٌ (رحمن 72) بازداشته شدگان مَحرُومُون َ (واقعه 67) بازداشته شدگان (هراینه-) لَمَحجُوبُون َ (مطففین 15) بازداشته شدند نُهُوا (نساء 161 انعام 28 اعراف 166 مجادله 8) بازداشته شده مُحَرَّماً (انعام 145) بازداشته شده مَحظُوراً (اسراء 20) بازداشته شده مَحجُوراً (فرقان 22) بازداشته شده مَمنُوعَهٍ (واقعه 33) بازداشته شدگان مَوقُوفُون َ (سبأ 31) بازداشته شوند وُقِفُوا (انعام 27) بازداشته شوند یُوزَعُون َ (فصلت 19) بازداشته کرد حَرَّم َ (انعام 144، 151) بازداشته می شوند یُوزَعُون َ (نمل 17،

83) بازداشته می شوید تُنهَون َ (نساء 31) بازداشتید صَدَدتُم (نحل 94) بازداشتیم از تو کَفَیناک َ (حجر 95) بازداشتیم شما را نَمنَعکُم (نساء 141) باز دهندگان (هراینه-) بِرَادِّی (نحل 71) باز رسندگان مُلاقُوا (بقره 46 هود 29) باز رسیدن به او (به-) لِقائِه ِ (عنکبوت 23) باز روم أَرجِع ُ (یوسف 46) باز زد رَدَّ (احزاب 25) بازستانی تَنزِع ُ (آل عمران 26) باز فرستد یُرسِل ُ (زمر 42) باز کردن آن رَدَّها (انبیاء 40) باز کرده شود نُشِرَت (کوّرت 10) باز کرده شود کُشِطَت (کوّرت 11) باز کشید مَدَّ (فرقان 45) باز کنندگان باران را صارِمِین َ (قلم 22) بازکنی و بگشایی تو کَشَفت َ (اعراف 134) باز کوش با ایشان جاهِدهُم (فرقان 52) بازگذارد، بسپارد کار خویش یَتَوَکَّل (انفال 49) بازگرداندگان عائِدُون َ (دخان 15) بازگردانده مَردُودٍ (هود 76) بازگردانده شود صُرِفَت (اعراف 47) صفحه : 596

بازگردانده شوم رُدِدت ُ (کهف 36) بازگردانده گان التّائِبُون َ (توبه 112) بازگردانده نشود لا یُرَدُّ (انعام 147، یوسف 110) بازگرداننده تو (هراینه-) لَرادُّک َ (قصص 85) بازگردانید مَصرُوفاً (هود 8) بازگردانیدگان او رَادُّوه ُ (قصص 7) بازگردانیدگان به آشتی المُعتَبِین َ (فصلت 24) بازگردانیدگان (هراینه-) لَمَردُودُون َ (نازعات 10) بازگردانیدن مَرَدَّ (شوری 47) بازگردانیدندی رَدُّوه ُ (نساء 83) بازگردانیدنی فَواق ٍ (ص 15) بازگردانیده شدندی رُدُّوا (انعام 28) بازگردانیدیم او را رَدَدناه ُ (تین 5) بازگردد یَتُوب ُ (توبه 15) بازگردم أُنِیب ُ (هود 88) بازگردند أَوّاب ٌ (ص 17) بازگردندگان راجِعُون َ (بقره 46) بازگردید تُوبُوا (هود 52) بازگردید تَتُوبا (تحریم 4) بازگشت أَناب َ (رعد 27) بازگشت مُنقَلَب ٍ (شعراء 227) بازگشتگان حُنَفاءَ (بیّنه 5) بازگشتگان از دینهای بد (راست دینان-) حُنَفاءَ (حج 31) بازگشتن کَرَّهً (بقره 167) بازگشت و سر انجام مَرَدًّا (مریم 76) بازگشتی مَآباً (نبأ 39)

باز مدارید ایشان را لا تَعضُلُوهُن َّ (نساء 19) بازمی دارند یَنهَون َ (آل عمران 104) بازمی داشتند یَنهَون َ (اعراف 165) بازمی گردانند ایشان را (هراینه-) لَیَصُدُّونَهُم (زخرف 37) بازنایستد لَم یَنتَه ِ (احزاب 60) بازنایستی لَم تَنتَه ِ (مریم 46) بازندارند لا یَکُفُّون َ (انبیاء 39) بازنمی استادند لا یَتَناهَون َ (مائده 79) بازنوشت آن را اکتَتَبَها (فرقان 5) باز نه ایستند لَم یَنتَهُوا (مائده 73) بازهمی دارد یَنهی (نحل 90) بازی کنان لاعِبِین َ (انبیاء 16 دخان 38) باژگونه کنیمش (م: بازگونه کنیمش) نُنَکِّسه ُ (یس 68) با سامان شد أَصلَح َ (انعام 54) با سامان کند أَصلَح َ (اعراف 35) با سلامت سَلَماً (زمر 29) با شامه های خویش بِخُمُرِهِن َّ (نور 31) با شکاف ذات ِ الصَّدع ِ (طارق 12) باشندگان العاکِفِین َ (بقره 125) باشندگان أَصحاب ُ (حج 44) باشندگان أَهل ِ (قصص 45) باشندگان اعراف أصحاب الأَعراف ِ (اعراف 48) باشندگان اینکه ده أَهلَها (عنکبوت 31) باشندگان بادیه بادُون َ (احزاب 20) باشندگان (سوگند به آن-) وَ الذّارِیات ِ (ذاریات 1) باشنده ثاوِیاً (قصص 45) باشنده سرای دَیّاراً (نوح 26) باشیدن عَدن ٍ (توبه 72 رعد 23 طه 76 ملائکه 33 مؤمن 8 صف 12 بیّنه 8) باشیدن خویش إِقامَتِکُم (نحل 80) بافتن افتِراءً (انعام 138، 140) بافته شده مَوضُونَهٍ (واقعه 15) باک مدار (پس-) فَلا تَبتَئِس (یوسف 69) با گرسنگی ذِی مَسغَبَهٍ (بلد 14) بالا ایستاده رابِیاً (رعد 17) بالا بر می شدید تُصعِدُون َ (آل عمران 153) بالاخانه الغُرفَهَ (فرقان 75) بالاخانه ها غُرَفاً (عنکبوت 58) بالاخانه ها غُرَف ٌ (زمر 20) بالایی، سر راهی رِیع ٍ (شعراء 128) بالشتها رَفرَف ٍ (رحمن 76) بالشتها نَمارِق ُ (غاشیه 15) بامداد (به-) بِالغَداهِ (انعام 52) بامدادکنان، مُصبِحِین َ (صافات 137 قلم 17) بامدادکنندگان مُصبِحِین َ (حجر 66 قلم 21) با مژده باشید أَبشِرُوا (فصلت

30) با ناز

و پر نعمت النَّعِیم ِ (لقمان 8) با ناز و نعمت نَعِیم ٍ (واقعه 89) با نعمت النَّعِیم ِ (یونس 9) بانگ بر زدن زَجرَهٌ (نازعات 13) بانگ بر مزن (پس-) فَلا تَنهَر (ضحی 10) بانگ کن أَجلِب (اسراء 64) بانگی زَفِیرٌ (هود 106) باور دارند یُؤمِنُوا (بقره 75) باور دارندگان المُصَدِّقِین َ (صافات 52) باور دارنده بِمُؤمِن ٍ (یوسف 17) صفحه : 597

باور داشت صَدَّق َ (زمر 33) باور داشت راست گرداننده تَصدِیق َ (یونس 37) باور داشتن تَصدِیق َ (یوسف 111) باور داشتن إِیماناً (احزاب 22) باور مدارید لا تُؤمِنُوا (آل عمران 73) باور نداریم لَن نُؤمِن َ (بقره 55) باور نداشت (پس-) فَلا صَدَّق َ (قیامه 31) باور نداشتند (پس-) فَما آمَن َ (یونس 83) با هم نساخت فَاختَلَف َ (مریم 37) با یکدیگر بسته گان مُقَرَّنِین َ (ابراهیم 49) ببارانیده شد أُمطِرَت (فرقان 40) ببرد او را استَهوَته ُ (انعام 71) ببرد ایشان را تَقرِضُهُم (کهف 17) ببرد و دور کند یَمح ُ (شوری 24) ببریدند پاره پاره قَطَّعن َ (یوسف 31) ببساید ایشان را بَاشِرُوهُن َّ (بقره 187) ببساید ترا یَمسَسک َ (انعام 17) ببساید ترا یَمَسَّک َ (مریم 45) ببساید شما را یَمسَسکُم (آل عمران 140) ببساید شما را (پس-) فَتَمَسَّکُم ُ (هود 113) ببساید شما را (هراینه-) لَیَمَسَّنَّکُم (یس 18) ببسایید (پس-) فَامسَحُوا (نساء 43) بپای ایشان را مَهِّلهُم (مزمل 11) بپای (پس-) فَمَهِّل ِ (طارق 17) بپای مرا أَنظِرنِی (اعراف 14) بپای مرا فَأَنظِرنِی (حجر 36) بپای مرا (پس-) فَأَنظِرنِی (ص 79) بپراکندیم ایشان را (ببردیم-) قَطَّعناهُم ُ (اعراف 160) بپراکنند یَصَّدَّعُون َ (روم 43) بپردازند یُقضی (طه 114) بپردازیم (زودا که پروا کنیم-) سَنَفرُغ ُ (رحمن 31) بپروردند مرا رَبَّیانِی (اسراء 24) بپرهیزندا (پس-) فَلیَتَّقُوا (نساء 9) بپرهیزیدند اجتَنَبُوا (زمر 17)

بپوشاند یُکَفِّر (انفال 29) بپوشانم (هراینه-) لَأُکَفِّرَن َّ (مائده 12) بپوشد یَغشی (لیل 1) بپیچانند لَوَّوا (منافقون 5) بتاختندی (هراینه-) لَأَوضَعُوا (توبه 47) بترسدا لیَخش َ (نساء 9) بجویید (پس-) فَالتَمِسُوا (حدید 13) بچسبان ایشان را (پس-) فَصُرهُن َّ (بقره 260) بچسبد (تا-) لِتَصغی (انعام 113) بچسبم أَصب ُ (یوسف 33) بچسبم أَتَوَکَّؤُا (طه 18) بچسبید صَغَت (تحریم 4) بچگی و کودکی (م: بجگی) وَلِیداً (شعراء 18) بخایند عَضُّوا (آل عمران 119) بخش حَظِّ (نساء 176) بخشایشت (به-) بِرَحمَتِک َ (یونس 86) بخشایشگر الرَّحِیم ُ (بقره 37) بخشایشگر رَحِیم ٌ (بقره 143 آل عمران 31، 89 نحل 115) بخشایشگر رَحِیماً (نساء 16) بخش (دو-) کِفلَین ِ (حدید 28) بخشش القِسمَهَ (نساء 8) بخشش الرِّفدُ (هود 99) بخش کرده مَقسُوم ٌ (حجر 44) بخش کنید تَستَقسِمُوا (مائده 3) بخش می کنند یَقسِمُون َ (زخرف 32) بخشید رَحِم َ (یوسف 53) بخشیده شده المَرفُودُ (هود 99) بخشی و برخی نَصِیباً (مؤمن 47) بخیلی شُح َّ (تغابن 16) بخیلی کردند و سفلگی کردند بَخِلُوا (توبه 76) بخیلی کند یَبخَل ُ (محمّد 38) بخیلی کنندگان أَشِحَّهً (احزاب 19) بخیلی می کنند یَبخَلُون َ (نساء 37) بدارد آن را یُمسِکُه ُ (نحل 59) بدارید أَقِیمُوا (اعراف 29) بدارید ایشان را قِفُوهُم (صافات 24) بدبختی شَقِی ٌّ (هود 105) بدخواهی بَغیاً (بقره 90) بدخواهی حَسَداً (بقره 109) بدخواهی می کنند یَحسُدُون َ (نساء 54) بد دل شدیدی (هراینه) لَفَشِلتُم (انفال 43) بد دلی کنند تَفشَلا (آل عمران 122) بد زبانان الأَعجَمِین َ (شعراء 198) بدسازی ایشان نُشُوزَهُن َّ (نساء 34) بدسگالش مَکرُ (سبأ 33 ملائکه 10) بد سگالید مَکَرَ (نحل 26) بدسگالید مرا (م: ترا) کِیدُون ِ (اعراف 195) بدسگالیدن کَیداً (طارق 16) بدسگالیدند مَکَرُوا (آل عمران 54) بدسگالی کردند مَکَرُوا (نمل 50) صفحه

: 598

بدکار بَغِیًّا (مریم 28) بدکار المُسِی ءُ (مؤمن 58) بدکار فاجِراً (نوح 27) بدکاران الفَجَرَهُ (عبس 42) بدکار (جوینده فساد-) بَغِیًّا (مریم 20) بدکاری آن فُجُورَها (شمس 8) بدگوی هَمّازٍ (قلم 11) بدگویی به پس هُمَزَهٍ (همزه 1) بدگویی به پیش لُمَزَهٍ (همزه 1) بدل بازدهد ما را یُبدِلَنا (قلم 32) بد می سگالند یَکِیدُون َ (طارق 15) بدنامی (بزه و-) الرِّجس َ (احزاب 33) بد همی خواهید ما را تَحسُدُونَنا (فتح 15) بدیدندی یُبصِرُون َ (هود 20) برآغالیدن أَزًّا (مریم 83) برآمدن ترا (مر-) لِرُقِیِّک َ (اسراء 93) برآورد رَفَع َ (یوسف 100) برآورد آن را یَغشاها (شمس 4) برآورده بُنیاناً (کهف 21) برآورده مَبنِیَّهٌ (زمر 20) برآورده و برافراشته بِناءً (مؤمن 64) برآورده ایشان بُنیانَهُم (نحل 26) برآورده خود بُنیانَه ُ (توبه 109) برآورید ابنُوا (صافات 97) برآی تَرقی (اسراء 93) برآیندا (پس-) فَلیَرتَقُوا (ص 10) برآیندگان مُقرِنِین َ (زخرف 13) برابر عَدل ٍ (مائده 95) برابرآیند (تا-) لِیُواطِؤُا (توبه 37) برابر داشتید جَعَلتُم (توبه 19) برابر کرد ترا (پس-) فَعَدَلَک َ (انفطار 7) برابر کند تَعدِل (انعام 70) برابر می دارند یَعدِلُون َ (انعام 1، 150) برابر می کردیم شما را نُسَوِّیکُم (شعراء 98) برابری عَدل ٌ (بقره 48 انعام 70) برابری القِصاص ُ (بقره 178) برافراشته مُشَیَّدَهٍ (نساء 78) برافراشته (برآورده و-) بِناءً (مؤمن 64) برافروخت استَوقَدَ (بقره 17) برافروزید یُوقِدُون َ (رعد 17) براندیم او را (پس-) فَسُقناه ُ (ملائکه 9) برانگیخت بَعَث َ (جمعه 2) برانگیخت ما را بَعَثَنا (یس 52) برانگیختن البَعث ِ (حج 5) برانگیختن نُشُوراً (فرقان 40) برانگیختند (پس-) فَأَثَرن َ (عادیات 4) برانگیخته شدگان بِمَبعُوثِین َ (انعام 29) برانگیخته شدگان لَمَبعُوثُون َ (اسراء 49) برانگیخته گان مَبعُوثُون َ (هود 7) برانگیختیم ایشان را حَشَرناهُم (کهف 47) برانگیختیم و گماشتیم قَیَّضنا

(فصلت 25) برانگیزنده (ظ: برانگیزندم) أُبعَث ُ (مریم 33) برانید ایشان را (پس-) فَاهدُوهُم (صافات 23) برانی و رنج نهی و حمله کنی تَحمِل (اعراف 176) بربافتی تَقَوَّل َ (حاقه 44) بربایند شما را یَتَخَطَّفَکُم ُ (انفال 26) بربسته ایستادگان الصَّافّات ِ (صافات 1) بربندد (تا-) لِیَربِطَ (انفال 11) برپا داری (پس) فَأَقَمت َ (نساء 102) برپای قائِماً (یونس 12) برپای ایستنده قائِماً (زمر 9) برپای کند یَستَخلِف (انعام 133) برتر عَلِیًّا (نساء 34) برتر تَعالی (انعام 100) برتران الأَعلَون َ (آل عمران 139 محمّد 35) برتر است و منزّه (پس-) فَتَعالَی (اعراف 190) برتر و بالا و دور تَعالی (یونس 18) برتری جوینده عالِیاً (دخان 31) برتری جوینده (هراینه-) لَعال ٍ (یونس

83) برتری کنید (هراینه-) لَتَعلُن َّ (اسراء 4) برجا قائِم ٌ (هود 100) برجای بدارد یُثبِت ُ (رعد 39) برجوشندگان به آب نَضّاخَتان ِ (رحمن 66) برجوشید فارَ (هود 40) برخاستن (م: برخواستن) قِیام ٍ (ذاریات 45) برخاسته، بازمانده شاخِصَهٌ (انبیاء 97) برخ (دو-) ثُلُثا (نساء 11) برخ (دو-) ثُلُثَی ِ (مزمل 20) برخواندی تَمَنّی (حج 52) برخور داده ایم مَتَّعنا (طه 131) برخوردار باش تَمَتَّع (زمر 8) برخورداری مَتاع ُ (آل عمران 185 اعراف 24) برخورداری مَتاعاً (مائده 96 نحل 80) برخورداری دهیم او را (پس-) فَأُمَتِّعُه ُ (بقره 126) برخورداری گرفت استَمتَع َ (انعام 128) برخورداری می گیرند یَتَمَتَّعُون َ (محمّد 12) صفحه : 599

برخوردید تَمَتَّعُوا (هود 65) برخورید تَمَتَّعُوا (ابراهیم 30) بر خویش أُکُلَها (کهف 33) بردارد آن را یَرفَعُه ُ (ملائکه 10) بردار کنم شما را (هراینه-) لَأُصَلِّبَنَّکُم (شعراء 49) بردارندگان بِحامِلِین َ (عنکبوت 12) بردارندگان (پس-) فَالحامِلات ِ (ذاریات 2) بردارنده حَمّالَهَ (لهب 4) برداریم نَرفَع ُ (انعام 83 یوسف 76) برداشت رَفَع َ (رعد 2) برداشت او را رَفَعَه ُ (نساء 158)

برداشته (افراشته و به گچ کرده-) مَشِیدٍ (حج 45) برداشته المَرفُوع ِ (طور 5) برداشته شود یُکشَف ُ (قلم 42) برداشته همی شوید تُحمَلُون َ (مؤمن 80) برداشتی (پس-) فَیَنسَخ ُ (حج 52) برداشتیمی او را (هراینه-) لَرَفَعناه ُ (اعراف 176) بردبار حَلِیم ٌ (نساء 12) برده کرده شده أَسِیراً (دهر 8) بر راه راست رونده مُقتَصِدٌ (لقمان 32) بررس نهاده مَصفُوفَهٍ (طور 20) بررو نیفتند لَم یَخِرُّوا (فرقان 73) بر روی کشیده شوند یُسحَبُون َ (مؤمن 71) بر زانو افتادگان (مرده گان-) جاثِمِین َ (هود 94) برزیگران الکُفّارَ (حدید 20) بر سر پای (استادگان-) صَواف َّ (حج 36) برکنده مُنقَعِرٍ (قمر 20) برکنده شد اجتُثَّت (ابراهیم 26) برکنده شود از بیخ نُسِفَت (مرسلات 10) برکندیم نَتَقنَا (اعراف 171) برگ درخت فرو کنم أَهُش ُّ (طه 18) برگردانیدند أَثارُوا (روم 9) برگردانیم نُقَلِّب ُ (انعام 110) برگردندگان سامِدُون َ (نجم 61) برگردنده حَنِیفاً (نساء 125) برگردنده المُؤتَفِکَهَ (نجم 53) برگردید، از جای شد زاغَت ِ (احزاب 10) برگردید بازپس وَلّی مُدبِراً (نمل 10) برگردیده حَنِیفاً (انعام 79، 161) برگرفت او را (پس-) فَالتَقَطَه ُ (قصص 8) برگزیدن الخِیَرَهُ (قصص 68) برگزیدیم ایشان را اجتَبَیناهُم (انعام 87) برگزیند ترا یَجتَبِیک َ (یوسف 6) برگزینند استَحَبُّوا (توبه 23) برگشته از همه دینها حَنِیفاً (روم 30) برگفتن القَصَص ُ (آل عمران 62 یوسف 3) برگ کشت خورده شده (چون-) کَعَصف ٍ مَأکُول ٍ (فیل 5) برگمارد یُسَلِّطُ (حشر 6) برگماریم ترا، برآغالیم (هراینه-) لَنُغرِیَنَّک َ (احزاب 60) برگماشتگان المُصَیطِرُون َ (طور 37) برگماشتی ایشان را (هراینه-) لَسَلَّطَهُم (نساء 90) برگماشتیم وَکَّلنا (انعام 89) برگ و نوا علی به مِرفَقاً (کهف 16) برگوییم (پس هراینه-) فَلَنَسئَلَن َّ (اعراف 6) برگوییم، خبر دهیم احوال ایشان را (پس هراینه-) فَلَنَقُصَّن َّ (اعراف 7) برمد اشمَأَزَّت (زمر

45) برمداردا شما را لا یَجرِمَنَّکُم (مائده 8) برمدارد شما را لا یَجرِمَنَّکُم (مائده 2) برمدارید لا تَرفَعُوا (حجرات 2) برمگردید لا تَوَلَّوا (انفال 20) برمگوی و مخوان لا تَقصُص (یوسف 5) برمی آرند ایشان را به معصیت تَؤُزُّهُم (مریم 83) برمی آرید أَ تَبنُون َ (شعراء 128) برمی آمد تَطلُع ُ (کهف 90) برمی آید یَصَّعَّدُ (انعام 125) برمی دارم أَحمِل ُ (یوسف 36) برمی دارند یَزِرُون َ (انعام 31) برمی گوید یَقُص ُّ (نمل 76) برمی گویید ایشان را تُحَدِّثُونَهُم (بقره 76) برمی گوییم نَقُص ُّ (طه 99) برنجانید ایشان را (پس-) فَآذُوهُما (نساء 16) برنداریم (پس-) فَلا نُقِیم ُ (کهف 105) برّندگان، پیاپی و پرکنندگان حُسُوماً (حاقه 7) برنشانیدیم حَمَلنا (یس 41) برنشستی ایشان رَکُوبُهُم (یس 72) برنگیرد لا تَزِرُ (انعام 164) برنمی انگیخت لا یَحُض ُّ (حاقه 34) برنمی انگیزد لا یَحُض ُّ (ماعون 3) برهان (پس-) فَشَرِّد (انفال 57) بر هر تقدیر أَمّا (یوسف 41) بر هم افتاده لِبَداً (جن 19) صفحه : 600

بر هم افتاده (همچو انجیده و-) کَالصَّرِیم ِ (قلم 20) بر هم چیده مَنضُودٍ (هود 82) بر هم ریخته مَهِیلًا (مزمل 14) بر هم نشانده نَضِیدٌ (ق 10) بر هم نشانده مَنضُودٍ (واقعه 29) بر هم نشسته مُتَراکِباً (انعام 99) بر هم نشسته، ته بر ته رُکاماً (نور 43) برهنگی و گشادگی عَورات ٍ (نور 58) برهید تُفلِحُون َ (آل عمران 130) بریان کرده حَنِیذٍ (هود 69) برّید مَن َّ (انعام 53) بریدن هَجراً (مزمل 10) بریده مَفرُوضاً (نساء 7) بریده مَقطُوع ٌ (حجر 66) بریده کرد أَکدی (نجم 34) بریده فَرِیضَهً (بقره 236) بر یک سو از شرک حَنِیفاً (یونس 105) بزد تپانچه (پس-) فَصَکَّت (ذاریات 29) بزرگ آمد و گران کَبُرَ (یونس 71) بزرگ آمد و گران و دشوار کَبُرَ

(شوری 13) بزرگا کَبُرَت (کهف 5) بزرگا کَبُرَ (صف 3) بزرگ بخشایش (خدای-) الرَّحمن َ (یس 11) بزرگ دارید ایشان را عَزَّرتُمُوهُم (مائده 12) بزرگ داشتند او را أَکبَرنَه ُ (یوسف 31) بزرگ شوند یَکبَرُوا (نساء 6) بزرگ منش جَبّاراً (مریم 14) بزرگ منش عُلُوًّا (نمل 14) بزرگ منشان مُستَکبِرُون َ (نحل 22) بزرگ منشان المُتَکَبِّرِین َ (نحل 29) بزرگ منشی مُختال ٍ (لقمان 18) بزرگ منشی مُتَکَبِّرٍ (مؤمن 35) بزرگ منشی کِبرٌ (مؤمن 56) بزرگ منشی کرد استَکبَرَ (قصص 39) بزرگ منشی کردند استَکبَرُوا (اعراف 36 مؤمنون 46 فرقان 21) بزرگ منشی کردند (پس-) فَاستَکبَرُوا (عنکبوت 39) بزرگ منشی کند یَستَکبِر (نساء 172) بزرگ منشی کنندگان مُستَکبِرِین َ (مؤمنون 67) بزرگ منشی کنی تَتَکَبَّرَ (اعراف 13) بزرگ منشی کنید استَکبَرتُم (بقره 87 احقاف 10) بزرگ منشی می کردید تَستَکبِرُون َ (انعام 93) بزرگ منشی نکنند لا یَستَکبِرُون َ (انبیاء 19) بزرگوارا تَبارَک َ (اعراف 54) بزرگواری الکِبرِیاءُ (یونس 78) بزرگواری الذِّکرِ (ص 1) بزرگ و ناشایست إِدًّا (مریم 89) بزرگها کَبائِرَ (نساء 31) بزغها الضَّفادِع َ (اعراف 133) بزه کاری أَثِیم ٍ (شعراء 222) بزه مند أَثِیم ٍ (بقره 276 جاثیه 7) بزه مند أَثِیماً (نساء 107) بزه مند شدیدی لَعَنِتُّم (حجرات 7) بزه مندکننده تَأثِیماً (واقعه 25) بزه و بدنامی الرِّجس َ (احزاب 33) بزه و تنگی جُناح ٌ (نور 60) بزه و تنگی حَرَج ٌ (نور 61) بزیانیم او را (پس هراینه-) فَلَنُحیِیَنَّه ُ (نحل 97) بژه (- بزه) جُناح ٌ (احزاب

5) بساخت أَعتَدَت (یوسف 31) بساز اتَّخِذِی (نحل 68) بساز هَیِّئ (کهف 10) بسامان آرد أَصلَح َ (شوری 40) بسامان آوردن إِصلاح ٌ (بقره 220) بسامان آوردن الإِصلاح َ (هود 88) بسامان آوردن آن إِصلاحِها (اعراف 56، 85) بسامانان مُصلِحُون َ (بقره 11 هود 117) بسامانان الصّالِحُون َ (جن

11) بسامانان (پس-) فَالصّالِحات ُ (نساء 34) بسامان باشید تُصلِحُوا (نساء 129) بسامان شد صَلَح َ (رعد 23 مؤمن 8) بسامان شدند أَصلَحُوا (آل عمران 89 نساء 146 نحل 119) بسامان شود أَصلَح َ (مائده 39) بسامان شوند أَصلَحا (نساء 16) بسامان کاری کن أَصلِح (اعراف 142) بسامان کرد أَصلَح َ (محمّد 2) بسامان کردند أَصلَحُوا (بقره 160) بسامان کن أَصلِح (احقاف 15) بسامان کند یُصلِح (احزاب 71 محمّد 5) بسامان کند (پس-) فَأَصلَح َ (بقره 182) بسامان کنید تُصلِحُوا (بقره 224) بسامان کنید أَصلِحُوا (انفال 1) بسامان گردد أَصلَح َ (انعام 48) بسامان نکند لا یُصلِح ُ (یونس 81) بسامان نمی کنند لا یُصلِحُون َ (شعراء 152) صفحه : 601

بساینده (خجسته و-) المَسِیح ُ (آل عمران 45) بسایید لامَستُم ُ (مائده 6) بسپارد یُسلِم (لقمان 22) بسپارد کار خویش (بازگذارد-) یَتَوَکَّل (انفال 49) بسپری (پس-) فَاسلُکِی (نحل 69) بستران گران مایه عَبقَرِی ٍّ (رحمن 76) بسترد یَمحُوا (رعد 39) بسترها فُرُش ٍ (واقعه 34) بستری گسترده، قرارگاهی مِهاداً (نبأ 6) بستند و بازداشتند حَرَّمُوا (انعام 140) بستوه نشود لا یَسأَم ُ (فصلت 49) بستوه نشوند لا یَسأَمُون َ (فصلت 38) بسته شد حُرِّم َ (مائده 96) بسته شد سُکِّرَت (حجر 15) بسته کرد (حرام و-) حَرَّم َ (بقره 275) بسته کرده شد حَرَّم َ (انعام 119) بسته کرده شده مُحَرَّم ٌ (بقره 85) بسته و بازداشته مُحَرَّم ٌ (انعام 139) بسزا الحَق ُّ (فرقان 26) بسگالد به شب بَیَّت َ (نساء 81) بسگالند (پس-) فَیَکِیدُوا (یوسف 5) بسگالید مرا (پس-) فَکِیدُونِی (هود 55) بسنجید زِنُوا (اسراء 35) بسنده کَفی (نساء 6) بسنده بِکاف ٍ (زمر 36) بسنده کاف (نبأ 36) بسنده کند ترا از ایشان (پس زود-) فَسَیَکفِیکَهُم ُ (بقره 137) بسنده ایشان حَسبُهُم (توبه 68) بسنده ما

حَسبُنَا (آل عمران 173 مائده 104) بسنده من حَسبِی َ (توبه 129) بسودن المَس ِّ (بقره 275) بسودن مَسحاً (ص 33) بسودندی آن را (پس-) فَلَمَسُوه ُ (انعام 7) بسودیمی لَطَمَسنا (یس 66) بسیار عَرِیض ٍ (فصلت 51) بسیار آمرزش غَفُورٌ (آل عمران 31) بسیار آمرزش لَغَفّارٌ (طه 82) بسیار بخش الرَّحِیم ُ (بقره 163) بسیار بخش الوَهّاب ُ (آل عمران 8 ص 9، 35) بسیار بخش رَحِیم ٌ (نحل 7، 18، 47) بسیار خیر تَبارَک َ (زخرف 85) بسیار خیر (بزرگوار و-) تَبارَک َ (ملک 1) بسیار خیر (پس-) فَتَبارَک َ (مؤمن 64) بسیار درختان غُلباً (عبس 30) بسیار سپاس دار شَکُوراً (اسراء 3) بسیار شتاب عَجُولًا (اسراء 11) بسیار شدند عَفَوا (اعراف 95) بسیار شکیب صَبّارٍ (ابراهیم 5) بسیار کردمی (هراینه-)که به لَاستَکثَرت ُ (اعراف 188) بسیار کردی (پس-) فَأَکثَرت َ (هود 32) بسیار کشد و سست و خسته کند کافران را یُثخِن َ (انفال 67) بسیار و زود آینده مُنهَمِرٍ (قمر 11) بسیاری کردید استَکثَرتُم (انعام 128) بشد هَلَک َ (حاقه 29) بشکافند (پس هراینه-) فَلَیُبَتِّکُن َّ (نساء 119) بشکنند (زودا که-) سَیَغلِبُون َ (روم 3) بشکوه داشتند و نیرو دادند عَزَّرُوه ُ (اعراف 157) بشوراند ترا یَنزَغَنَّک َ (فصلت 36) بشورانند ترا (هراینه-) لَیَفتِنُونَک َ (اسراء 73) بکشاد ایشان را قاتَلَهُم ُ (توبه 30) بکشند (تا-) لِیُطفِؤُا (صف 8) بگذارد یَقضِی (نمل 78) بگرای (پس-) فَاجنَح (انفال 61) بگرایی تَرکَن ُ (اسراء 74) بگرد (پس-) فَتَوَل َّ (صافات 174) بگردان او را بَدِّله ُ (یونس 15) بگردانید یُبَدِّل َ (مؤمن 26) بگرداندند صَدُّوا (محمّد 1) بگردانند یُغَیِّرُوا (انفال 53) بگردانند (تا-) لِیُدحِضُوا (مؤمن 5) بگردانند (دگر کنند-) یُبَدِّلُوا (فتح 15) بگردانید، زیرین زبر کنید نَکِّرُوا (نمل 41) بگردانیدن تَبدِیل َ (روم 30) بگردانیدیمی ایشان را لَمَسَخناهُم

(یس 67) بگردانیم (ا پس-) أَ فَنَضرِب ُ (زخرف 5) بگردند یَصُدُّون َ (اعراف 45) بگردیدند (پس-) فَجاسُوا (اسراء 5) بگستراند علی به یَنشُر (کهف 16) بگستراند و پهن و فراخ کند یَبسُطُ (قصص 82) بگسترانیدی بَسَطَ (شوری 27) بگسترانیدیم آن را فَرَشناها (ذاریات 48) بگمارید، لب باز کرد (پس-) فَتَبَسَّم َ (نمل 19) بلغزان استَفزِز (اسراء 64) بلغزاند ایشان را یَستَفِزَّهُم (اسراء 103) بلغزانند (تا-) لِیُدحِضُوا (کهف 56) صفحه : 602

بلغزانید ایشان را استَزَلَّهُم ُ (آل عمران 155) بلند آوازی، آواز برداشتن الجَهرِ (اعراف 205) بلندا تَعالَی (نمل 63) بلندا تَبارَک َ (رحمن 78) بلندان شامِخات ٍ (مرسلات 27) بلندان، برتری جویندگان عالِین َ (مؤمنون 46) بلند بردارنده رافِعَهٌ (واقعه 3) بلند برداشته مَرفُوعَهٍ (عبس 14) بلندتران العُلی (طه 4، 75) بلند شد و برتر (پس-) فَتَعالی (مؤمنون 92) بلندقدر عَلِی ٌّ (شوری 51) بلند مگویید لا تَجهَرُوا (حجرات 2) بلند می کردند یَعرِشُون َ (اعراف 137) بلند (هراینه-) لَعَلِی ٌّ (زخرف 4) بلندی و برتری عُلُوًّا (قصص 83) بمالید (پس-) فَامسَحُوا (مائده 6) بن أَصل ِ (صافات 64) بندآب العَرِم ِ (سبأ 16) بند نه، مهر نه اشدُد (یونس 88) بنده خود، شاگرد فَتاها (یوسف 30) بندیان أُساری (بقره 85) بندیان الأَسری (انفال 70) بنفرین ایشان را العَنهُم (احزاب 68) بنگارید شما را صَوَّرَکُم (مؤمن 64) بنگاشت شما را صَوَّرَکُم (تغابن 3) بنگاشتیم شما را صَوَّرناکُم (اعراف 11) بنگریم (زودا که-) سَنَنظُرُ (نمل 27) بن و بیخ دابِرُ (انعام 45) بنه گاهها قَبائِل َ (حجرات 13) بنیاد بِناءً (بقره 22) بنیادها القَواعِدِ (نحل 26) بنیرو پیوسته مُستَمِرٌّ (قمر 2) بوبش، شانه سر الهُدهُدَ (نمل 20) بودنی قائِمَهً (کهف 36 فصلت 50) بوستان سبز که از سبزی به سیاهی زنند (دو-)

مُدهامَّتان ِ (رحمن 64) به آب آینده (پیش رو خویش-) وارِدَهُم (یوسف 19) به آب فرو بردیم ایشان را أَغرَقناهُم (فرقان 37) به آب فرو برده شدنیان مُغرَقُون َ (هود 37) به آرام و فروتنی هَوناً (فرقان 63) به آمد غَلَبَت (بقره 249) به آمدند غَلَبُوا (کهف 21) به آید یَغلِب (نساء 74) به آیم (هراینه-) لَأَغلِبَن َّ (مجادله 21) به آیندگان غالِبُون َ (مائده 23) به آیندگان الغالِبُون َ (مائده

56 صافات 173) به آیندگان الغالِبِین َ (اعراف 113 صافات 116) به آیندگان ظاهِرِین َ (مؤمن 29) به آیندگان و فره، دست یابندگان ظاهِرِین َ (صف 14) به آیند و دست یابند یَغلِبُوا (انفال 65) به آینده غالِب َ (آل عمران 160 انفال 48) به آیید تَغلِبُون َ (فصلت 26) به انبوهی (آشکارا و-) شُرَّعاً (اعراف 163) بهانه حُجَّهٌ (بقره 150 نساء 165) بهانه عُرضَهً (بقره 224) به باد بر دهد آن را یَنسِفُها (طه 105) به باد دهیم آن را لَنَنسِفَنَّه ُ (طه 97) به بر باز نهاده مُسَنَّدَهٌ (منافقون 4) به پاکی یاد کنندگان المُسَبِّحِین َ (صافات 143) به پای دارندگان المُقِیمِین َ (نساء 162) به پای دارندگان المُقِیمِی (حج 35) به پای دارنده مُقِیم َ (ابراهیم 40) به پای داشتندی أَقامُوا (مائده 66) به پای داشته، میانه قَواماً (فرقان 67) بهتران الأَخیارِ (ص 47) به جا ایستاده خَلِیفَهً (بقره 30) به جای آرد أَوفی (آل عمران 76) به جای آرد یَستَبدِل (محمّد 38) به جای آرندگان المُوفُون َ (بقره 177) به جای آرنده تر أَوفی (توبه 111) به جای آرید أَوفُوا (انعام 152) به جای آمده حاضِراً (کهف 49) به جای آورد (پس-) فَبَدَّل َ (بقره 59) به جای شما آرد یَستَبدِل (توبه 39) به جای گیرد یَتَبَدَّل ِ (بقره

108) به جای ماند (تا-) ما دامَت ِ (هود 107) به جای نهیم نُبَدِّل َ (واقعه 61) به جای نهیم ایشان را بَدَّلناهُم (نساء 56) به چراگاه باز گذارید تَسرَحُون َ (نحل 6) به خشم آرندگان (هراینه-) لَغائِظُون َ (شعراء 55) به خود گرفت تَوَلّی (نساء 115 نور 11) به خوشدلی کند تَطَوَّع َ (بقره 158) به خوشدلی کند نیکی تَطَوَّع َ خَیراً (بقره 184) به داد القِسطَ (انبیاء 47) به دادتر أَقسَطُ (احزاب 5) صفحه : 603

به دادتر أَقسَطُ (احزاب 5) به داوری شوند یَتَحاکَمُوا (نساء 60) به دروغ داشت کَذَّب َ (انعام 157 اسراء 59) به دل آورد أَوجَس َ (هود 70) به راست وفا کند صَدَقُوا (محمّد 21) بهراسد و بترسد (پس-) فَفَزِع َ (نمل 87) به رس ایستادگان صَفًّا (صف 4) به رس نهاده مَصفُوفَهٌ (غاشیه 15) به روی میار اصفَح (مائده 13) بهره حَظًّا (مائده 13) بهره حَق ٍّ (هود 79) بهره ذَنُوباً (ذاریات 59) بهره از آب شِرب ٌ (شعراء 155) به زانو درآمده جاثِیَهً (جاثیه 28) به زانو درآیندگان جِثِیًّا (مریم 68) به زمین فرو بردی (هراینه-) لَخَسَف َ (قصص 82) به زنا شوهری دهید أَنکِحُوا (نور 32) به زور چفسانیم شما آن را نُلزِمُکُمُوها (هود 28) به زور داری تُکرِه ُ (یونس 99) به زور داشتی ما را أَکرَهتَنا (طه 73) به زیر انداخت از بالا أَهوی (نجم 53) به زیر پای آوردندی، فرو کوفتندی ایشان را تَطَؤُهُم (فتح 25) به سبکی بردارید آن را تَستَخِفُّونَها (نحل 80) به سر برند یُوفُون َ (رعد 20) به سر برید أَوفُوا (بقره 40 مائده 1 اسراء 34) به سر برید (پس-) فَأَوفُوا (اعراف 85) به سر گردانیدیم آن را (ظ: پس گردانیدیم آن را (فَجَعَلناه ُ (فرقان 23)

به سرو زده النَّطِیحَهُ (مائده 3) به سر همی برند یُوفُون َ (دهر 7) به سوختن صِلِیًّا (مریم 70) به شب ببر (پس-) فَأَسرِ (دخان 23) به شب پراکنده شدند نَفَشَت (انبیاء 78) به شب می سگالند یُبَیِّتُون َ (نساء 81) به شتاب حَثِیثاً (اعراف 54) به شتاب آورد ترا أَعجَلَک َ (طه 83) به شتاب می روند یَسبَحُون َ (یس 40) به شتاب می طلبید تَستَعجِلُون َ (انعام 58) به شتاب همی خواهند از تو یَستَعجِلُونَک َ (عنکبوت 53) به شدن شِفاءٌ (اسراء 82) به شدنی شِفاءٌ (نحل 69) به شکیب باش اصبِر (یونس 109) به شکیب باش اصطَبِر (طه 132) به شکیب باش (پس-) فَاصبِر (هود 49 طه 130 ق 39) به شکیب باشید (پس-) فَاصبِرُوا (اعراف 87 طور 16) به شگفت آرد ترا أَعجَبَک َ (مائده 100 احزاب 52) به شوهر داده شوند أُحصِن َّ (نساء 25) به فسوس سِخرِیًّا (مؤمنون 110) به کردی تُبرِئ ُ (مائده 110) به گمان آرنده مُرِیب ٍ (هود 62، 110 سبأ 54 فصلت 45) به گمان باشید ارتَبتُم (مائده 106) به گمان شدید ارتَبتُم (حدید 14) به گمان شونده مُرتاب ٌ (مؤمن 34) به گمان شوی تَتَماری (نجم 55) به گمان می شدند یَمتَرُون َ (حجر 63) به گمان می شدند یُمارُون َ (شوری 18) به گمان می شوید تَمتَرُون َ (انعام 2) به گمان نمی شدند لا یُوقِنُون َ (نمل 82) به هم آمیخته و شوریده مَرِیج ٍ (ق 5) بهم پیوسته رَتقاً (انبیاء 30) بهم درآمیخته لَفِیفاً (اسراء 104) به مزد گیر او را استَأجِره ُ (قصص 26) بهم مانند مُشتَبِهاً (انعام 99) به میان دل رسید او را (هراینه-) قَد شَغَفَها (یوسف 30) به ناز پرورده شدگان مُترَفِین َ (واقعه 45) به ناز پرورده شدگان مُترَفِیها (اسراء 16) به ناز

پرورده شدگان آن (دنه گرفته شدگان آن-) مُترَفُوها (زخرف 23) به ناز پرورده شدید أُترِفتُم (انبیاء 13) به ناز پروردیم ایشان را أَترَفناهُم (مؤمنون 33) به ناکام، به دشواری کَرهاً (توبه 53) بهوایی، آسایش شِفاءٌ (یونس 57) به هم آرید و دل بنهید (پس-) فَأَجمِعُوا (طه 64) به هم آمیخت مَرَج َ (فرقان 53) به هم آمیخته گان، انبازان الخُلَطاءِ (ص 24) به هم پیچیده گان أَلفافاً (نبأ 16) به هم رسند یَتَمَاسّا (مجادله 3) به هم کارزار کنند اقتَتَلُوا (حجرات 9) به هم مانند شد تَشابَهَت (بقره 118) به هم ماننده شد تَشابَه َ (بقره 70) صفحه : 604

به هم می ساختند (ظ: به هم نمی ساختند) یَختَلِفُون َ (زمر 46) به یکسو شد (پس-) فَانتَبَذَت (مریم 22) به یکسو شدند خَلَصُوا (یوسف 80) به یکسو شود یَتَجَنَّبُهَا (اعلی 11) به یکسو شوید تَجتَنِبُوا (نساء 31) به یکسو شوید اجتَنِبُوا (نحل 36 حجرات 12) به یکسو همی شوند یَجتَنِبُون َ (شوری 37) به

یکدیگر می دهند و می ستانند یَتَنازَعُون َ (طور 23) بهینان الأَخیارِ (ص 48) بی آگاه بِغافِل ٍ (بقره 85) بی آگاهان غافِلُون َ (انعام 131) بی آگاهان الغافِلِین َ (یوسف 3) بی آگاهان ساهُون َ (ماعون 5) بی آگاهان (هراینه-) لَغافِلِین َ (یونس 29) بی آگاهی بِغافِل ٍ (هود 123 نمل 93) بی آگاهی غَفلَهٍ (ق 22) بی آگاهی شد لاهِیَهً (انبیاء 3) بی آهنگ شود از یَرغَب ُ عَن (بقره 130) بی آهنگی خَطَأً (نساء 92) بیاراست سَوَّل َ (محمّد 25) بیاراماند یُسکِن ِ (شوری 33) بیایدا شما را (پس-) فَلیَأتِکُم (کهف 19) بیایندا لیَشهَد (نور 2) بی بیم آمِناً (ابراهیم 35 قصص 57) بی بیمان آمِنِین َ (یوسف 99 حجر 46 سبأ 18 فتح 27) بی بیمان آمِنُون َ (نمل 89) بی بیم شدند أَمِن َ (اعراف 98) بی بیم کننده المُؤمِن ُ (حشر 23) بی بیمی الأَمن ِ (نساء 83

انعام 82) بی بیمی أَمَنَهً (انفال 11) بی بیمی أَمناً (نور 55) بی پدر یَتِیماً (ضحی 6) بی پدری یَتِیماً (بلد 15) بی ترس أَمناً (بقره 125) بی ترس آمِناً (آل عمران 97 فصلت 40) بی ترس أَمَنَهً (آل عمران 154) بی ترس أَمِین ٍ (دخان 51) بی ترس مَأمُون ٍ (معارج 28) بی ترس الأَمِین ِ (تین 3) بی ترسان آمِنِین َ (دخان 55) بی ترس شد (ا پس-) أَ فَأَمِن َ (نحل 45) بی ترس شدند (ا پس-) أَ فَأَمِن َ (اعراف 97) بی ترس شدید أَمِنتُم (ملک 16) بی ترس شدید (ا پس-) أَ فَأَمِنتُم (اسراء 68) بی ترس شوند یَأمَنُوا (نساء 91) بی ترس شوند از شما یَأمَنُوکُم (نساء 91) بی ترس شوید أَمِنتُم (بقره 196) بی ترس کرد ایشان را آمَنَهُم (قریش 4) بی ترسی (به-) بِالأَمن ِ (انعام 81) بیچاره کرده شدید اضطُرِرتُم (انعام 119) بیچاره کنیم ایشان را نَضطَرُّهُم (لقمان 24) بیچاره نیابند ما را لا یُعجِزُون َ (انفال 59) بیچاره نیابیم (هرگز-) لَن نُعجِزَ (جن 12) بیچاره و سست نشدند (پس-) وَ ما ضَعُفُوا (آل عمران 146) بیچاره یابندگان بِمُعجِزِین َ (یونس 53 عنکبوت 22) بیچاره یابندگان مُعجِزِین َ (هود 20) بی حجتی لا هُدی ً (حج 8) بیخ آن أَصلُها (ابراهیم 24) بیخ آوران رَواسِی َ (مرسلات 27) بیخ آور کرد آن را أَرساها (نازعات 32) بیخ آور (کوههای-) رَواسِی َ (فصلت 10 ق 7) بیخ آور (کوههای بلند و-) رَواسِی َ (لقمان 10) بیخاوران رَواسِی َ (رعد 3) بی خداوند سُدی ً (قیامه 36) بی خردان السُّفَهاءُ (اعراف 155) بی خرد نشوند لا یُنزِفُون َ (واقعه 19) بیخ و بن، پی دابِرَ (انفال 7) بیخهای آن أُصُولِها (حشر 5) بی خیانت أَمِین ٌ (شعراء 107) بیداد ظُلماً (طه 112) بیدادان ظالِمَهٌ (هود 102) بیدادان (ستمکاران و-) الظّالِمُون َ (قصص 37) بیداد (به-) بِظُلم ٍ (حج 25) بیداد (ستمکار و-) الظّالِم ُ

(فرقان 27) بیداد کردند ظَلَمُوا (نمل 85) بیداد و ستمکار ظالِمَهٌ (حج 48) بیداران أَیقاظاً (کهف 18) بیراه شد (نه-) ما غَوی (نجم 2) بی راه کنم ایشان را (هراینه-) لَأُغوِیَنَّهُم (ص 82) بی روزی المَحرُوم ِ (ذاریات 19) بی روزی کرده شدگان مَحرُومُون َ (قلم 27) بی روزی کرده شده المَحرُوم ِ (معارج 25) صفحه : 605

بیرون آمد، افزونی جست (پس-) فَبَغی (قصص 76) بیرون آمدن است از فرمان (هراینه-) لَفِسق ٌ (انعام 121) بیرون آمدنی فِسقاً (انعام 145) بیرون آوردنی إِخراجاً (نوح 18) بیرون آیندگان الفاسِقُون َ (بقره 99) بیرون آیندگان بِخارِجِین َ (بقره 167) بیرون آیندگان الفاسِقِین َ (مائده 25 منافقون 6) بیرون آیندگان فاسِقُون َ (مائده 59) بیرون آیندگان فاسِقِین َ (انبیاء 74) بیرون آیندگان بارِزُون َ (مؤمن 16) بیرون آینده بِخارِج ٍ (انعام 122) بیرون آینده از فرمان خدای فاسِق ٌ (حجرات 6) بیرون آیید از احرام حَلَلتُم (مائده 2) بیرون شارید (پس-) فَانبَجَسَت (اعراف 160) بیرون شد (پس-) فَانسَلَخ َ (اعراف 175) بیرون شد (پس-) فَفَسَق َ (کهف 50) بیرون شوندگان الفاسِقُون َ (آل عمران 82 احقاف 35) بیرون شونده فاسِقاً (سجده 18) بیرون کرده شدگان المُخرَجِین َ (شعراء 167) بیرون کشیده سُلالَهٍ (سجده 8) بیرون می شدند از فرمان یَفسُقُون َ (انعام 49) بیرون می کشد، می ستاند یَنزِع ُ (اعراف 27) بیرون می گیریم نَسلَخ ُ (یس 37) بیزاران و پاکان مُبَرَّؤُن َ (نور 26) بیزار شد تَبَرَّأَ (توبه 114) بیزار شدند تَبَرَّؤُا (بقره 167) بیزار گردانید او را (پس-) فَبَرَّأَه ُ (احزاب 69) بیزاری کرد تَبَرَّأَ (بقره 166) بی زبان بَهِیمَهُ (مائده 1) بی زبانان بَهِیمَهِ (حج 34) بی زنهار خَوّان ٍ (حج 38) بی زنهاری مکنید [لا] تَخُونُوا (انفال 27) بی زینهاران الخائِنِین َ (انفال 58) بی زینهاری، کژی خِیانَهً (انفال 58) بیستاد فَتَمَثَّل َ (مریم 17) بیستی عِشرُون َ (انفال 65) بی شب (روزی-)

یَوم ٍ عَقِیم ٍ (حج 55) بیش گذشته از حق فُرُطاً (کهف 28) بیش نمودن و بسیاری تَکاثُرٌ (حدید 20) بیعت می کند یُبایِعُون َ (فتح 10) بیفزایدا (پس فروگذاردا و کفر-) فَلیَمدُد (مریم 75) بی فنا هست است الحَق ُّ (حج 62) بیکاران المُبطِلُون َ (اعراف 173) بیکار مانده مُعَطَّلَهٍ (حج 45) بی کاست داده شود تُوَفّی (بقره 281) بی کم و کاست کامِلَهٌ (بقره 196) بی کم و کاست تَماماً (انعام 154) بی کم و کاست آورد آن را (پس-) فَأَتَمَّهُن َّ (بقره 124) بی کم و کاست ستانند یَستَوفُون َ (مطففین 2) بی کم و کاست شد اتَّسَق َ (انشقاق 18) بی کم و کاست کند یُتِم َّ (بقره 233) بی گمانان المُوقِنِین َ (انعام 75) بی گمانان بِمُستَیقِنِین َ (جاثیه 32) بی گمان دانست آن را استَیقَنَتها (نمل 14) بی گمان می باشند یُوقِنُون َ (نمل 3) بیم خَشیَهَ (اسراء 31) بیمارگران، از کار شده، نزاری حَرَضاً (یوسف 85) بیم کنندگی نَذِیراً (احزاب 45) بی منت و بی نهایت غَیرَ مَمنُون ٍ (قلم 3) بیم و هراس الرُّعب َ (آل عمران 151) بیننده مُبصِراً (یونس 67) بی نیاز ... استَغنَی (تغابن 6) بی نیاز از خلق المُتَکَبِّرُ (حشر 23) بی نیاز شد استَغنی (لیل 8) بی نیاز از خلق المُتَکَبِّرُ (حشر 23) بی نیاز کرد (پس-) فَأَغنی (ضحی 8) بی نیاز کند (نه-) ما یُغنِی (لیل 11) بی نیاز کنندگان مُغنُون َ (ابراهیم 21) بی نیاز کنندگان، دورکنندگان مُغنُون َ (مؤمن 47) بی نیاز کننده جازٍ (لقمان 33) بی نیاز نکرد ما أَغنی (لهب 2) بی نیاز نکرد (پس-) فَلَم تُغن ِ (توبه 25) بی نیاز نکرد (پس-) فَما أَغنَت (هود 101) بی نیاز نکند لا تَجزِی (بقره 123) بی نیاز نکند لا یُغنِی (غاشیه 7) بی نیاز نکنم ما أُغنِی (یوسف 67) بیوس دهم ایشان را (هراینه-) لَأُمَنِّیَنَّهُم (نساء

119) بیوس زندگانی الأَمَل ُ (حجر 3) بیوس می دهد ایشان را یُمَنِّیهِم

(نساء 120) بیوس و امید أَمَلًا (کهف 46) بیوسهای ایشان أَمانِیُّهُم (بقره 111) صفحه : 606

بیوسید (ا پس-) أَ فَتَطمَعُون َ (بقره 75) بی همتا العَزِیزِ (انعام 96) بی همتا عَزِیزاً (فتح 3) بی همتایی تو (پس به-) فَبِعِزَّتِک َ (ص 82) بیهوده اللَّغوِ (مؤمنون 3 قصص 55) بیهوده باطِلًا (ص 27) بیهوده لَغوٌ (طور 23) بیهوده لَغواً (نبأ 35) بیهوده بِالهَزل ِ (طارق 14) بیهوده (بر-) بِاللَّغوِ (فرقان 72) بیهوده (به-) بِاللَّغوِ (بقره 225 مائده 89) بیهوده گویید الغَوا (فصلت 26) بیهوده می گویند تَهجُرُون َ (مؤمنون 67) بیهوده لاغِیَهً (غاشیه 11) بیهوش شوند و هلاک یُصعَقُون َ (طور 45) پاداش آن مکر کردیم مَکَرنا (نمل 50) پاداشت ثَواب َ (آل عمران 148) پاداشت جَزاءُ (مائده 29) پاداشت جَزاءً (اسراء 63 فرقان 15 احقاف 14 نبأ 26) پاداشت ثَواباً (کهف 44) پاداشتا الثَّواب ُ (کهف 31) پاداشت او جَزاؤُه ُ (یوسف 75) پاداشت ایشان جَزاؤُهُم (آل عمران 87، 136) پاداشت داد ایشان را أَثابَهُم (فتح 18) پاداشت داد ایشان را (پس-) فَأَثابَهُم ُ (مائده 85) پاداشت داده شدگان مَدِینِین َ (واقعه 86) پاداشت داده شود تُجزی (لیل 19) پاداشت داده شوند (زود-) سَیُجزَون َ (انعام 120) پاداشت داده شوید تُجزَون َ (انعام 93) پاداشت دهی (نگه بانی و-) حَسِیباً (احزاب 39) پاداشت دهید عاقَبتُم (نحل 126) پاداشت شدگان (هراینه-) لَمَدِینُون َ (صافات 53) پاداشت (شمار و-) الدِّین ِ (واقعه 56) پاداشت (هراینه-) لَمَثُوبَهٌ (بقره 103) پارسی أَعجَمِی ٌّ (نحل 103) پاره جَذوَهٍ (قصص 29) پاره پاره عِضِین َ (حجر 91) پاره پاره جُذاذاً (انبیاء 58) پاره پاره کِسَفاً (روم 48) پاره پاره (ببرند-) قَطَّعن َ (یوسف 31) پاره پاره کردند فَرَّقُوا (روم 32) پاره جای البُقعَهِ (قصص 30) پاره ها زُلَفاً (هود 114) پاره کِسَفاً (شعراء 187)

پاره جُزءاً (زخرف 15) پاره گوشت مُضغَهٍ (حج 5) پاسخ دهد شما را یُفتِیکُم (نساء 127) پاسخ کنند (پس-) فَلیَستَجِیبُوا (بقره 186) پاسخ کنندگان المُجِیبُون َ (صافات 75) پاک طَیِّباً (مائده 88) پاک کرده مُطَهَّرَهٌ (آل عمران 15) پاک کرده المُقَدَّس ِ (نازعات 16) پاک کرده شده مُطَهَّرَهٍ (عبس 14) پاک گرداندگان المُطَهَّرُون َ (واقعه 79) پاک گردانیده المُقَدَّسَهَ (مائده 21) پاک می کنند یُزَکُّون َ (نساء 49) پاکی حاش َ (یوسف 51) پاکئ خواسته الزَّکاهَ (نساء 77 مائده 55 توبه 5، 71) پاکی خواسته الزَّکاهَ (اعراف 156 احزاب 33 مجادله 13 بیّنه 5) پاکیزه و شایسته زَکِیًّا (مریم 19) پایدار مُقِیم ٌ (مائده 37) پایندان زَعِیم ٌ (قلم 40) پاینده باق ٍ (نحل 96) پایه پایه نیت کنیم ایشان را (زودا که-) سَنَستَدرِجُهُم (قلم 44) پایه گاه دَرَجَهً (نساء 95 حدید 10) پایه گاه الدَّرک ِ (نساء 145) پایه گاه قَدَم َ (یونس 2) پایه گاهها دَرَجات ٍ (انعام 83) پاییده شدگان المُنظَرِین َ (اعراف 15 ص 80) پاییده شدگان مُنظَرِین َ (دخان 29) پاییده شدگان المُنظَرِین َ (حجر 37) پاییده شوند یُنظَرُون َ (بقره 162 آل عمران 88 نحل 85 انبیاء 40) پاییده نشدندی لا یُنظَرُون َ (انعام 8) پختن آن یَنعِه ِ (انعام 99) پدید آرد یُحدِث ُ (طلاق 1) پدید آرنده کاشِفَهٌ (نجم 58) پدید آمد حَصحَص َ (یوسف 51) پدید آوردن آن مُرساها (نازعات 42) پدید آوریم أَنشَأنا (انعام 6) پدید آید یَقُوم ُ (ابراهیم 41) پدیدار آید (تا-) لِتَستَبِین َ (انعام 55) پدیدار شد تَراءَت ِ (انفال 48) صفحه : 607

پدید کرد قَضی (انعام 2) پدید کرد ضَرَب َ (نحل 76) پدید کرد سَلَک َ (طه 53) پدید کرد فَرَض َ (تحریم 2) پدید کرد عَرَّف َ (تحریم 3) پدید کردن تَفصِیلًا (انعام 154 اعراف 145) پدید کردند شَرَعُوا (شوری

21) پدید کرده فَرِیضَهً (نساء 24) پدید کرده مَفرُوضاً (نساء 118) پدید کرده شد فَصَّل َ (انعام 119) پدید کرده فَرِیضَهً (نساء 11 توبه 60) پدید کردیم صَرَّفنا (طه 113) پدید کردیم ضَرَبنا (فرقان 39 روم 58) پدید کردیم فَرَضنا (احزاب 50) پدید کردیم آن را فَصَّلناه ُ (اعراف 52) پدید کند یُحِق َّ (انفال 7) پدید کند یَضرِب ُ (رعد 17 نور 35) پدید کنیم آن را (تا-) لِنُبَیِّنَه ُ (انعام 105) پدید می کند یُبَیِّن ُ (نساء 176) پدید می کند (می زند و-) یَضرِب ُ (محمّد 3) پدید می کنیم (ظ: پدید می کند) یُفَصِّل ُ (یونس 5) پدید و روشن کردند (تا-) لِیُبَیِّن َ (نحل 39) پذرفتار (پایندان-) زَعِیم ٌ (یوسف 72) پذرفتاری کَفِیلًا (نحل 91) پذیرد یَتَوَلَّی (اعراف 196) پذیرفتار کن مرا أَکفِلنِیها (ص 23) پذیرفتم نَذَرت ُ (آل عمران 35) پذیرفت ما را، نوید داد وَعَدَنَا (احزاب 12) پراپر دِهاقاً (نبأ 34) پراکندگان مُتَفَرِّقُون َ (یوسف 39) پراکندگان أَشتاتاً (نور 61 زلزال 6) پراکندگان قِدَداً (جن 11) پراکندگی افکندن تَفرِیقاً (توبه 107) پراکنده شَتّی (طه 53) پراکنده مُنبَثًّا (واقعه 6) پراکنده مَنثُوراً (دهر 19) پراکنده کرده شوید مُزِّقتُم (سبأ 7) پراکنده کردیم ایشان را مَزَّقناهُم (سبأ 19) پراکنده کنندگان المُبَذِّرِین َ (اسراء 27) پراکنده مشوید لا تَتَفَرَّقُوا (شوری 13) پراکنده مکن لا تُبَذِّر (اسراء 26) پراکنده و به همه فرا رسنده مُستَطِیراً (دهر 7) پربار کرده المَشحُون ِ (صافات 140) پرخشم کَظِیم ٌ (نحل 58) پرداخته از همه اندوهان فارِغاً (قصص 10) پرداخته شد قُضِی َ (مریم 39) پردازی فَرَغت َ (انشراح 7) پر (دو-) کامِلَین ِ (بقره 233) پردهد ایشان را (پس-) فَیُوَفِّیهِم (نساء 173) پرستش من نُسُکِی (انعام 162) پرستندگان العابِدُون َ (توبه 112) پرستندگان عابِدِین َ (انبیاء 73، 106) پرستندگان عابِدات ٍ

(تحریم 5) پرستندگان عابِدُون َ (کافرون 5) پرستیده شده إِله ٌ (زخرف 84) پرستندگان را (مر-) (م: پرستندگان را) لِلسّائِلِین َ (یوسف 7) پرسیدنی مَسؤُلُون َ (صافات 24) پرشده از اندوه، خشم فرو خورنده کَظِیم ٌ (یوسف 84) پر کردم أَتمَمت ُ (مائده 3) پرکند لِیُتِم َّ (مائده 6) پرکنندگان (پس-) فَمالِؤُن َ (صافات 66 واقعه 53) پرکنید أَتِمُّوا (بقره 187) پرگردانیده شوی (هراینه-) لَمُلِئت َ (کهف 18) پروا کنیم، بپردازیم (زودا که-) سَنَفرُغ ُ (رحمن 31) پروانه کَالفَراش ِ (قارعه 4) پروردگارش رَبِّه ِ (انعام 37) پرورده شوی (تا-) لِتُصنَع َ (طه 39) پرها باززده صَافّات ٍ (نور 41) پرهیز خویش حِذرَکُم (نساء 102) پرهیزکاری ایشان تَقواهُم (محمّد 17) پرهیزکاری کندا (پس-) فَلیَستَعفِف (نساء 6) پرهیز کرد اتَّقی (لیل 5) پژمرده خاشِعَهً (فصلت 39) پس

پشت ظِهرِیًّا (هود 92) پستانها المَراضِع َ (قصص 12) پست کن اخفِض (شعراء 215) پست کن اغضُض (لقمان 19) پست کننده خافِضَهٌ (واقعه 3) پست مکن لا تُخافِت (اسراء 110) پس دار ما را أَخِّرنا (ابراهیم 44) پسر راه ابن َ السَّبِیل ِ (بقره 177) پسش خَلفِه ِ (فصلت 42) صفحه : 608

پس کردگان المُخَلَّفُون َ (فتح 11) پس نداشتی (چرا-) لَو لا أَخَّرتَنا (نساء 77) پسندکار شدند رَضُوا (توبه 87) پسندکار شدید رَضِیتُم (توبه 83) پسندکاری تَراض ٍ (بقره 233 نساء 29) پسندیده حِساباً (نبأ 36) پسنده کردند رَضُوا (یونس 7) پسنده کردید رَضِیتُم (توبه 38) پسندیده راضِیَهٍ (قارعه 7) پسندیده راستی و سزا صِدق ٍ (قمر 55) پس نشینان خَلائِف َ (انعام 165 یونس 14) پس نینداختی مرا (چرا-) لَو لا أَخَّرتَنِی (منافقون 10) پسها إِدبارَ (طور 49) پسینگان را (مر-) لِلآخِرِین َ (زخرف 56) پسین ما آخِرِنا (مائده 114) پسینیان الآخِرِین َ (صافات 78) پشت الصُّلب ِ (طارق 7) پشت خم دهندگان

الرّاکِعِین َ (بقره 43) پشت خم کنندگان الرّاکِعُون َ (توبه 112) پشت دو ته کنندگان الرُّکَّع ِ (حج 26) پشت دهد عَسعَس َ (کوّرت 17) پشت دهندگان مُدبِرِین َ (توبه 25) پشت دهنده مُدبِراً (قصص 31) پشت من أَزرِی (طه 31) پشت نگاه داشته حام ٍ (مائده 103) پشته، زمین بلند رَبوَهٍ (مؤمنون 50) پشم رنگین (همچو-) کَالعِهن ِ (قارعه 5) پشمهای شتری آن أَوبارِها (نحل 80) پشمهای گوسفندی آن أَصوافِها (نحل 80) پشیمان شدند، در افتادند سُقِطَ (اعراف 149) پشیمان شده مَحسُوراً (اسراء 29) پشیمانی خورندگان النّادِمِین َ (مائده 31) پشیمانی همی خوردیدی تَفَکَّهُون َ (واقعه 65) پگاه بروید اغدُوا (قلم 22) پلید رِجساً (توبه 125) پلیدکاری الفاحِشَهَ (عنکبوت 28) پلیدی رِجس ٌ (مائده 90) پناها العَشِیرُ (حج 13) پناه جای المَأوی (سجده 19 نازعات 41) پناه جای مَحِیص ٍ (شوری 35 ق 36) پناه جای شما مَأواکُم ُ (حدید 15) پناه خواه (پس-) فَاستَعِذ (اعراف 200 مؤمن 56 فصلت 36) پناه داد آوی (یوسف 99) پناه دادند و جای آوَوا (انفال 72) پناه دار ظَلِیلًا (نساء 57) پناه گاه مُلتَحَداً (کهف 27) پناه گاه مَوئِلًا (کهف 58) پناه گرفتم عُذت ُ (مؤمن 27) پناه گیرنده مُتَحَیِّزاً (انفال 16) پناه گیرنده لِواذاً (نور 63) پناهی مَلجَإٍ (شوری 47) پناهیدمی آوِی (هود 80) پنداشت الظَّن َّ (انعام 148 نجم 23، 28) پنداشت او را حَسِبَته ُ (نمل 44) پندپذیر، یادگیر مُدَّکِرٍ (قمر 22) پندگیرندگان را (مر-) لِلذّاکِرِین َ (هود 114) پندی و یاد کردی ذِکراً (طه 113) پنهان خُفیَهً (اعراف 55) پنهان دارد تُکِن ُّ (نمل 74) پنهان شوندگان الکُنَّس ِ (کوّرت 16) پنهان کندش یَدُسُّه ُ (نحل 59) پوزش الحُجَّهُ (انعام 149) پوزش عُذراً (کهف 76 مرسلات 6) پوزش ایشان مَعذِرَتُهُم (مؤمن 52) پوزش خواستن ایشان مَعذِرَتُهُم (روم 57) پوزش کنندگان المُعَذِّرُون َ

(توبه 90) پوزش ما حُجَّتُنا (انعام 83) پوزش مخواهید لا تَعتَذِرُوا (توبه 66) پوزشی مَعذِرَهً (اعراف 164) پوست تنک رَق ٍّ (طور 3) پوست خرما (سفه-) قِطمِیرٍ (ملائکه 13) پوسیده رَمِیم ٌ (یس 78) پوسیده نَخِرَهً (نازعات 11) پوشش غُلف ٌ (نساء 155) پوشش کَفّارَهٌ (مائده 95) پوشش لِباس ُ (اعراف 26) پوشش آن (پس-) فَکَفّارَتُه ُ (مائده 89) پوشنده غاشِیَهٌ (یوسف 107) پوشنده الغاشِیَهِ (غاشیه 1) پوشیده (در بسته و-) مُؤصَدَهٌ (همزه 8 بلد 20) پوشیده گردانند (تا-) لِیَلبِسُوا (انعام 137) پوشیده می دارند (تا-) لِیَستَخفُوا (هود 5) پوشیدید أَخفَیتُم (ممتحنه 1) پی الحافِرَهِ (نازعات 10) پیاپی تَترا (مؤمنون 44) صفحه : 609

پی بر اقتَدِه (انعام 90) پی برندگان مُقتَدُون َ (زخرف 23) پی بریدند آن را (پس-) فَعَقَرُوها (شعراء 157) پیچانیدن لَیًّا (نساء 46) پیچید تَلوُوا (نساء 135) پیدا شوندگان، نمایندگان مُتَبَرِّجات ٍ (نور 60) پیدا کرد شَرَع َ (شوری 13) پیدا کردن تَفصِیل َ (یوسف 111) پیدا کن اضرِب (یس 13) پیدا کنید تُبدُون َ (مائده 99) پیدا و روشن مُبصِرَهً (اسراء 59) پیدا و هویدا مُبِیناً (فتح 1) پیدا همی کنید آن را تُبدُونَها (انعام 91) پیرامن ایشان (به-) بِساحَتِهِم (صافات 177) پی رفتن قَصَصاً (کهف 64) پی رفتن (هراینه-) لَعِبرَهً (آل عمران 13) پی روان تَبَعاً (ابراهیم 21) پیروزی یابندگان الفائِزُون َ (نور 52) پیروزی یافته گان المُفلِحُون َ (آل عمران 104) پی روی أُسوَهٌ (احزاب 21 ممتحنه 4) پی روی کرد مرا اتَّبَعَن ِ (آل عمران 20) پی روی کردن اتِّباع َ (نساء 157) پی روی کرده شدند اتُّبِعُوا (بقره 166) پی روی کردیمی (پس-) فَنَتَّبِع َ (قصص 47) پی روی کردی (هراینه-) لَاتَّبَعتُم ُ (نساء 83) پی روی کند تَبِع َ (بقره 38) پی روی کند آن را تَلاها (شمس 2) پی روی کننده بِتابِع ٍ (بقره 145) پی روی مکنید لا تَتَّبِعُوا (انعام

142) پی روی مکنید لا تَتَّبِعان ِّ (یونس 89) پی روی می کنم أَتَّبِع ُ (انعام 50) پیری و خرفی أَرذَل ِ العُمُرِ (حج 5) پیش آمد (پس-) فَأَقبَلَت ِ (ذاریات 29) پیش آورد أَلقی (نساء 94) پیش آوردیم عَرَضنا (کهف 100) پیش آینده مُستَقبِل َ (احقاف 24) پیش آینده شما مُلاقِیکُم (جمعه 8) پیش افکند أَلقی (قیامه 15) پیشت قَبلِک َ (انعام 34) پیشتان قَبلِکُم (ابراهیم 9) پیش دارید (پس-) فَقَدِّمُوا (مجادله 12) پیش دستی کردند (پس-) فَاستَبَقُوا (یس 66) پیش رفته گان المُستَقدِمِین َ (حجر 24) پیش رو إِماماً (هود 17 فرقان 74) پیش روان أَئِمَّهً (سجده 24) پیش رو خویش، به آب آینده وارِدَهُم (یوسف 19) پیش روی کند یَقدُم ُ (هود 98) پیش گرفتن بِداراً (نساء 6) پیش می آید تَصَدّی (عبس 6) پیشوا إِماماً (احقاف 12) پیشوای ایشان (به-) بِإِمامِهِم (اسراء 71) پیشی گرفتند استَبَقَا (یوسف 25) پیشی گرفته شدگان بِمَسبُوقِین َ (واقعه 60 معارج 41) پیشی گیرد یَفرُطَ (طه 45) پیشی گیرندگان بِمُعجِزِین َ (هود 33) پیشی گیرندگان و گذرندگان از عذاب سابِقِین َ (عنکبوت 39) پیشی گیرندگان السّابِقُون َ (واقعه 10) پیشی گیرندگان (پس-) فَالسّابِقات ِ (نازعات 4) پیشی گیرنده سابِق ٌ (ملائکه 32) پیشی گیرید (پس-) فَاستَبِقُوا (بقره 148) پیشی می گرفتیم نَستَبِق ُ (یوسف 17) پیشینگان الأَوَّلِین َ (حجر 10 فرقان 5) پیشینگان الأَوَّلُون َ (اسراء 59) پیشی نگرفتندی ایشان ما را ما سَبَقُونا (احقاف 11) پیشین ما را (مر-) لِأَوَّلِنا (مائده 114) پیغام کرد (پس-) فَأَوحی (نجم 10) پیغام کرده شد أُوحِی َ (انعام 19، 106) پیغام کردیم أَوحَینا (یوسف 15) پیغام کند یُوحِی (انعام 112) پیکار مِراءً (کهف 22) پیکار کرد

با او حاجَّه ُ (انعام 80) پیکار کردیدی (هراینه-) لَتَنازَعتُم (انفال 43) پیکارکش خَصِیماً (نساء 105) پی کار کن (- پیکار کن) خَصِیم ٌ (نحل 4) پیکار کنند با تو

حَاجُّوک َ (آل عمران 20) پیکار کنند با شما (تا-) لِیُحَاجُّوکُم (بقره 76) پیکار کنندگان خَصِمُون َ (زخرف 58) پیکار کننده خَصِیم ٌ (یس 77) پیکار کنید تَنازَعتُم (نساء 59) پیکار مکش لا تُجادِل (نساء 107) پیکار مکن (پس-) فَلا تُمارِ (کهف 22) پیکار می کنید با ما تُحَاجُّونَنا (بقره 139) صفحه : 610

پیکاری حُجَّهَ (شوری 15) پیکر صُورَهٍ (انفطار 8) پیکر (همچو-) کَهَیئَهِ (آل عمران 49) پیل (آن-) الفِیل ِ (فیل 1) پیمان (به-) بِعَهدِ (انعام 152) پیمان خویش نَحبَه ُ (احزاب 23) پیمان کرده ام نَذَرت ُ (مریم 26) پیمان کردی عاهَدت َ (انفال 56) پیمانه الکَیل َ (یوسف 59) پیمانه بستیم نَکتَل (یوسف 63) پیمایند اکتالُوا (مطففین 2) پیوستگی نَسَباً (صافات 158) پیوستگی کنندگان عاکِفُون َ (بقره 187 انبیاء 52) پیوستگی کنندگان عاکِفِین َ (طه 91 شعراء 71) پیوستگی کنندگان دائِمُون َ (معارج 23) پیوستگی کننده (دو-) دائِبَین ِ (ابراهیم 33) پیوستگی می کردند یَعکُفُون َ (اعراف 138) پیوستگیها الأَسباب ُ (بقره 166) پیوستگی همی کردندی یُصِرُّون َ (واقعه 46) پیوستگی همی کنند یُحافِظُون َ (معارج 34) پیوستن السَّردِ (سبأ 11) پیوسته غَراماً (فرقان 65) پیوسته مُقِیم ٌ (زمر 40) پیوسته باشند ما دامُوا (مائده 24) پیوسته باشنده العاکِف ُ (حج 25) پیوسته کردیم، در پیوستیم، پدید کردیم وَصَّلنا (قصص 51) پیوند خویشی نَسَباً (فرقان 54) پیوند کرده شود یُوصَل َ (رعد 21، 25) پیوندند یَصِلُون َ (نساء 90) تابان (فروزنده-) وَهّاجاً (نبأ 13) تاب بازدادنی أَنکاثاً (نحل 92) تا به جای ماند ما دامَت ِ (هود 107) تاراج کنندگان (پس-) فَالمُغِیرات ِ (عادیات 3) تاریک کرد أَغطَش َ (نازعات 29) تاریکی غَیابَت ِ (یوسف 10) تازه جَنِیًّا (مریم 25) تازه ناضِرَهٌ (قیامه 22) تازه گی نَضرَهَ (مطففین 24) تازه گی در روی نَضرَهً (دهر 11) تازیانه سَوطَ (فجر 13) تاسه سَکرَهُ (ق

19) تاسه مرگ سَکرَهُ المَوت ِ (ق 19) تافته فَتِیلًا (نساء 49) تاوان زدگان (هراینه-) لَمُغرَمُون َ (واقعه 66) تباه ... و ناشایسته باطِل ٌ (اعراف 139) تباه کاری فَساداً (مائده 33 قصص 83) تباه کاری الفَسادِ (هود 116) تباه و گزاف کاران (هراینه-) لَمُسرِفُون َ (مائده 32) تباهی دَخَلًا (نحل 94) تباهی غَول ٌ (صافات 47) تباهی الفَسادَ (فجر 12) تباهی کنند یُفسِدُون َ (شعراء 152) تباهی کنندگان مُفسِدِین َ (شعراء 183) تباهی کنید تُفسِدُوا (محمّد 22) تباهی می کردند یُفسِدُون َ (نمل 48) تبرزینها مَقامِع ُ (حج 21) تبشی دِف ءٌ (نحل 5) تبه کاران المُفسِدِین َ (یونس 81) تبه کاران المُبطِلُون َ (عنکبوت 48) تبه کاری همی کردند یُفسِدُون َ (نحل 88) تخته نوشته الرَّقِیم ِ (کهف 9) تدبیر نهانی کرد مَکَرَ (آل عمران 54) تدبیر نهانی کنندگان الماکِرِین َ (آل عمران 54) ترسان حاذِرُون َ (شعراء 56) ترسان مُشفِقُون َ (شوری 18) ترسان خاشِعاً (حشر 21) ترسان خاشِعَهٌ (غاشیه 2) ترسان، ترسندگان مُشفِقُون َ (مؤمنون 57) ترسایان نَصاری (مائده 14) ترسش او تُقاتِه ِ (آل عمران 102) ترسکار وَجِلَهٌ (مؤمنون 60) ترسکاران الخاشِعِین َ (بقره 45 احزاب 35) ترسکاران المُتَّقِین َ (بقره 194) ترسکاران مُشفِقِین َ (کهف 49 شوری 22) ترسکاران خاشِعُون َ (مؤمنون 2) ترسکاران مُشفِقُون َ (معارج 27) ترسکاران از مردان الخاشِعِین َ (احزاب 35) ترسکاری خِیفَهً (اعراف 205) ترسکاری تَقوَی (حج 32) ترسکاری رَهبانِیَّهً (حدید 27) ترسندگان، آرامندگان خُشَّعاً (قمر 7) ترسنده خاشِعَهٌ (نازعات 9) ترسنده و بیمناک خائِفاً (قصص 18) ترسیده شده مَحذُوراً (اسراء 57) صفحه : 611

ترنگبین المَن َّ (بقره 57 اعراف 160 طه 80) تشنگی شکن فُرات ٌ (ملائکه 12) تشنه مرد الظَّمآن ُ (نور 39) تفت باد الحَرُورُ (ملائکه 21) تکیه کنان مُتَّکِئِین َ (ص 51) تکیه کنندگان مُتَّکِئِین َ (رحمن 54) تکیه گاه مُتَّکَأً (یوسف 31) تگرگ بَرَدٍ (نور 43) تلخ أُجاجاً

(واقعه 70) تمام آفریده مُخَلَّقَهٍ (حج 5) تمام به جای آرد أَوفی (فتح 10) تمام کرد أَسبَغ َ (لقمان 20) تمامی جَهدَ (ملائکه 42) تندر الرَّعدُ (رعد 13) تن درستان سالِمُون َ (قلم 43) تندرستی شِفاءٌ (فصلت 44) تندرستی دهد مرا یَشفِین ِ (شعراء 80) تندر (م: تنذر) رَعدٌ (بقره 19) تن دهند یُسَلِّمُوا (نساء 65) تندیسها التَّماثِیل ُ (انبیاء 52) تنک خردی (سبکساری-) سَفاهَهٍ (اعراف 66) تنگ دل شد ضاق َ (هود 77) تنگ دل مشوید لا تَسئَمُوا (بقره 282) تنگ دلی الشُّح َّ (نساء 128) تنگ فرا گیرد یَقبِض ُ (بقره 245) تنگ فرا گیرد یَقدِرُ (سبأ 36) تنگ کرده شود قُدِرَ (طلاق 7) تنگ گرداند یَقدِرُ (قصص 82) تنگ هزینه قَتُوراً (اسراء 100) تنگی عزّه (ص 2) تنگی (بزه و-) حَرَج ٌ (نور 61) تنگی عیش خَصاصَهٌ (حشر 9) تنگی (گزند و-) الضَّرّاءِ (اعراف 94) تنگی نکنند لَم یَقتُرُوا (فرقان 67) تننده العَنکَبُوت ِ (عنکبوت 41) تنها ماند یَخل ُ (یوسف 9) تنه ها أَعجازُ (قمر 20) توانایی آن وُسعَها (انعام 152) توانایی خویش مَکانَتِکُم (انعام 135) توانایی داد (پس-) فَأَمکَن َ (انفال 71) توانایی و دست رس خویش وُجدِکُم (طلاق 6) توبه پذیر تَوّاباً (نصر 3) توده ریگ کَثِیباً (مزمل 14) ته بر ته مُضاعَفَهً (آل عمران 130) ته بر ته طَرائِق َ (مؤمنون 17) ته بر ته طِباقاً (ملک 3 نوح 15) تهی هَواءٌ (ابراهیم 43) تهی و ویران خاوِیَهً (نمل 52) تیرگی فرقت قَتَرٌ (یونس 26) تیمم کنید، آهنگ کنید (پس-) فَتَیَمَّمُوا (نساء 43) ثنای لِسان َ (مریم 50) جادوی سِحرٌ (قصص 36) جادویان السّاحِرُون َ (یونس 77) جادویی سَحّارٍ (شعراء 37) جادویی کرده شد مَسحُوراً (فرقان 8) جادویی کرده شده مَسحُوراً (اسراء 47) جادویی کرده گان مَسحُورُون َ (حجر 15)

جادویی (هراینه-) لَساحِرٌ (اعراف 109) جامه ابریشمین حَرِیرٌ (حج 23) جانب خویش (به-) بِرُکنِه ِ (ذاریات 39) جان ستاند از شما یَتَوَفّاکُم (انعام 60) جانوران العالَمِین َ (مائده 115) جاوید الخُلدَ (انبیاء 34) جاوید کند او را أَخلَدَه ُ (همزه 3) جاوید ماندگان الخالِدِین َ (اعراف 20) جاوید ماندگان خالِدُون َ (توبه 17 مجادله 17) جاوید ماندگان خالِدِین َ (توبه 22 تغابن 17) جاوید ماندگان مُخَلَّدُون َ (واقعه 17) جاویدی الخُلدِ (فصلت 28) جاه پناه ایشان مَأواهُم (رعد 18) جاه و حرمت (به-) بِعِزَّهِ (شعراء 44) جای استادن مُقام َ (احزاب 13) جای او مَأواه ُ (انفال 16) جای بازداشتن حَصِیراً (اسراء 8) جای

بازگشتن مُنقَلَباً (کهف 36) جای بازگشتن مَصرِفاً (کهف 53) جای باشش مَثوَی (آل عمران 151 نحل 29) جای باشش مَثوی ً (عنکبوت 68) جای باشش دهید ایشان را أَسکِنُوهُن َّ (طلاق 6) جای باشش شما مَثواکُم (انعام 128) جای باشیدن شما مَثواکُم (محمّد 19) جای بهم پیوستن مَجمَع َ (کهف 60) جای پرستیدن (عبادتگاه-) مَنسَکاً (حج 34) جای پناه او مَأواه ُ (مائده 72) صفحه : 612

جای پناه ایشان مَأواهُم ُ (آل عمران 151، 197 نساء 121 توبه 73، 95 یونس 8 تحریم 9) جای پناه ایشان (پس-) فَمَأواهُم ُ (سجده 20) جای پناه شما مَأواکُم ُ (جاثیه 34) جای درآوردن مُدخَل َ (اسراء 80) جای درآوردن مُدخَلًا (حج 59) جای رستن مَفازاً (نبأ 31) جای ساخت شما را بَوَّأَکُم (اعراف 74) جای ساختیم ایشان را مَکَّنّاهُم (انعام 6) جای سپردن مَوطِئاً (توبه 120) جای فراخ کنید تَفَسَّحُوا (مجادله 11) جایگاه ایستادن مُقاماً (فرقان 66) جایگاه ایشان مَقام َ (رحمن 46) جایگاه باشیدن مَثوی ً (محمّد 12) جایگاه بودن او مَثواه ُ (یوسف 21) جایگاه بی بیم او مَأمَنَه ُ (توبه 6) جایگاه پناه

او مَأواه ُ (آل عمران 162) جایگاه خویش مَکانَتِکُم (هود 121) جایگاه خویش مَحِلَّه ُ (فتح 25) جای گیر لا به مَکِین ٌ (یوسف 54، کوّرت 20) جای گیر کردیم شما را مَکَّنّاکُم (یوسف 56 کهف 84) جای گیر کردیم شما را مَکَّنّاکُم (اعراف 10) جای گیر کند (هراینه-) لَیُمَکِّنَن َّ (نور 55) جای گیر گردانیم ایشان را مَکَّنّاهُم (حج 41) جای می گیرد یَتَبَوَّأُ (یوسف 56) جای نماز، سوی روی آور قِبلَهً (یونس 87) جایهای افتادن ایشان مَضاجِعِهِم (آل عمران 154) جایهای برآمدن المَعارِج ِ (معارج 3) جایهای زیست مَعایِش َ (معارج 3) جایهای نشستن المَجالِس ِ (مجادله 11) جدا شدند فَرَّقُوا (انعام 159) جدا شدندی تَزَیَّلُوا (فتح 25) جدا شو از من اهجُرنِی (مریم 46) جدا شوید امتازُوا (یس 59) جدا شوید از ایشان فارِقُوهُن َّ (طلاق 2) جدا شوید از من (پس-) فَاعتَزِلُون ِ (دخان 21) جدا کردگان پیدا و هویدا مُفَصَّلات ٍ (اعراف 133) جدا کردن تَفصِیل َ (یونس 37) جدا کرده شدگان (هراینه-) لَمَعزُولُون َ (شعراء 212) جدا کند یَفصِل ُ (حج 17) جدا کنندگان الفاصِلِین َ (انعام 57) جدا کننده فَصل ٌ (طارق 13) جدا کن و پیش بر (پس-) فَاصدَع (حجر 94) جداگانه خَاصَّهً (انفال 25) جداگانه خالِصَهً (احزاب 50) جدا گفتیم آن را رَتَّلناه ُ (فرقان 32) جدا واکرده مُفَصَّلًا (انعام 114) جدا همی کند یَفصِل ُ (ممتحنه 3) جدایی شِقاق َ (نساء 35) جدایی افکند حال َ (هود 43) جستن بَغیاً (بقره 213) جستن طَلَباً (کهف 41) جستن (از برای-) ابتِغاءَ (رعد 17) جستن افزونی بَغیاً (آل عمران 19) جستند تَحَرَّوا (جن 14) جست و جوی مکنید لا تَجَسَّسُوا (حجرات 12) جسته شده (آن-) المَطلُوب ُ (حج 73) جفت الشَّفع ِ (فجر 3) جفت کرده شود زُوِّجَت (کوّرت 7) جنبانیده شود رُجَّت ِ (واقعه 4) جنبش زَلزَلَهَ

(حج 1) جنبندگان الدَّوَاب ِّ (انفال 22) جنبنده دابَّهٍ (جاثیه 4) جنبیدنی و بگردیدنی مَوراً (طور 9) جنگ و کشش القِتال َ (احزاب 25) جوازی (به حجتی-) بِسُلطان ٍ (رحمن 33) جور مکن (م: جود مکن) لا تُشطِط (ص 22) جوش تَغَیُّظاً (فرقان 12) جوشان (آب گرم-) الحَمِیم ِ (واقعه 54) جوش خویش فَورِهِم (آل عمران 125) جوینده (آن-) الطّالِب ُ (حج 73) جوینده فساد، بدکار بَغِیًّا (مریم 20) جهانان العالَمِین َ (اعراف 54) جهانان را (مر-) لِلعالَمِین َ (قلم 52) جهانان و جهانیان العالَمِین َ (زمر 75 حاقه 43) جهنده دافِق ٍ (طارق 6) چارپایان الأَنعام ِ (انعام 136) چارپایان أَنعاماً (فرقان 49) چارپایان دشتی الوُحُوش ُ (کوّرت 5) چاره حِیلَهً (نساء 98) چاشت آن ضُحاها (نازعات 46) چاشتگاه ضُحًی (اعراف 98) چاشت ما غَداءَنا (کهف 62) صفحه : 613

چاه کهنه الرَّس ِّ (ق 12) چرازار آن مَرعاها (نازعات 31) چراغ بره (چون-) کَمِشکاهٍ (نور 35) چراگاه المَرعی (اعلی 4) چرب روده ها الحَوایا (انعام 146) چرخ فَلَک ٍ (انبیاء 33) چسبند تَمِیلُوا (نساء 27) چسبند (پس-) فَیَمِیلُون َ (نساء 102) چسبنده مُتَجانِف ٍ (مائده 3) چسبید أَخلَدَ (اعراف 176) چسبیدن جَنَفاً (بقره 182) چشم دار انتَظِر (سجده 30) چشم دارندگان المُنتَظِرِین َ (یونس 102) چشم دارندگان مُنتَظِرُون َ (هود 122 سجده 30) چشم دارندگان ناظِرِین َ (احزاب 53) چشم دارندگان مُرتَقِبُون َ (دخان 59) چشم دارندگان رَقِیب ٌ (هود 93) چشم دارنده مُتَرَبِّص ٌ (طه 135) چشم دارندگان مُنتَظِرُون َ (انعام 158) چشم دارید انتَظِرُوا (انعام 158 هود 122) چشم دارید ارتَقِبُوا (هود 93) چشم دارید (پس-) فَتَرَبَّصُوا (توبه 24) چشم داشتن إِرصاداً (توبه 107) چشم فرو خوابانید تُغمِضُوا (بقره 267) چشمک می زنند یَتَغامَزُون َ (مطففین 30) چشم می دار (پس-) فَارتَقِبهُم (قمر 27) چشم می دارند یَنظُرُون َ (ملائکه

43) چشم می دارند یَحتَسِبُون َ (زمر 47) چشم می دارند یَنظُرُون َ (زخرف 66) چشم نداشتند لَم یَحتَسِبُوا (حشر 2) چشم نمی دارد ما یَنظُرُ (ص 15) چشم نمی دارند (پس هیچ-) فَهَل یَنظُرُون َ (محمّد 18) چفته بسته مَعرُوشات ٍ (انعام 141) چفته می بندند یَعرِشُون َ (نحل 68) چفته های خویش عُرُوشِها (کهف 42) چفسان لِزاماً (فرقان 77) چفسانید ایشان را أَلزَمَهُم (فتح 26) چفسانیدیم او را أَلزَمناه ُ (اسراء 13) چفسانیم شما آن را (به زور-) نُلزِمُکُمُوها (هود 28) چنبر گردن الحُلقُوم َ (واقعه 83) چندان ایشان (دو-) مِثلَیهِم (آل عمران 13) چنگ در زنندگان مُستَمسِکُون َ (زخرف 21) چوبهای قمار الأَزلام ُ (مائده 90) چه بدا (هراینه-) لَبِئس َ (مائده 62) حال بال ُ (طه 51) حال طَبَقاً (انشقاق 19) حجّت خویش بُرهانَکُم (نمل 64) حجت روشن البَیِّنَهُ (بیّنه 4) حرام و بسته کرد حَرَّم َ (بقره 275) حصارهای ایشان صَیاصِیهِم (احزاب 26) حقّا لا جَرَم َ (هود 22) حقّا کَلّا (نبأ 5) حقبه ها أَحقاباً (نبأ 23) حکم کردن فَتحاً (شعراء 118) حکم کن (پس-) فَافتَح (شعراء 118) حمله کننده یَسطُون َ (حج 72) حیلتی سازم در هلاک ایشان لَأَکِیدَن َّ (انبیاء 57) خار باز کرده مَخضُودٍ (واقعه 28) خار خشک زهردار ضَرِیع ٍ (غاشیه 6) خاشاکی غُثاءً (اعلی 5) خاصه گان خود را، گزیدگان (مر-) لِلحَوارِیِّین َ (صف 14) خاک پوش کرد آن را دَسّاها (شمس 10) خاک

نمکین الثَّری (طه 6) خاموشی صَوماً (مریم 26) خامه (به-) بِالقَلَم ِ (علق 4) خانه های خویش أَقلامَهُم (آل عمران 44) خانمان بدرود کردند هاجَرُوا (نحل 41، 110) خانمان بدرود کنند یُهاجِرُوا (نساء 89) خان و مان گذارندگان مُهاجِرات ٍ (ممتحنه 10) خان و مان گذارید (پس-) فَتُهاجِرُوا (نساء 97) خان و مان گذاشتند هاجَرُوا (آل عمران 195 انفال

72 توبه 20) خان و مان گذاشته گان المُهاجِرِین َ (توبه 100، 117) خانه های خرد الحُجُرات ِ (حجرات 4) خاوندی کردید مَلَکتُم (نور 61) خبر دهیم احوال ایشان را (پس هراینه برگوییم-) فَلَنَقُصَّن َّ (اعراف 7) خبرهای دروغ اندازندگان المُرجِفُون َ (احزاب 60) خبه کرده المُنخَنِقَهُ (مائده 3) خجستگیها بَرَکات ٍ (هود 48) خجسته مُبارَکاً (آل عمران 96 مؤمنون 29 ق 9) صفحه : 614

خجسته کردیم بارَکنا (اسراء 1) خجسته و بساینده المَسِیح ُ (آل عمران 45) خداوندان استوار کاری أُولُوا العَزم ِ (احقاف 35) خداوندان بیچارگی أُولِی الضَّرَرِ (نساء 95) خداوندانش أَهلِها (نساء 58) خداوندان وادی ثمود أَصحاب ُ الحِجرِ (حجر 80) خداوندان وایه أُولِی الإِربَهِ (نور 31) خداوندان هوش أُولُوا بَقِیَّهٍ (هود 116) خداوند بخشایش ذُو رَحمَهٍ (انعام 147) خداوند بی نیازی أُولُوا الطَّول ِ (توبه 86) خداوند پذیرفتاری ذَا الکِفل ِ (ص 48) خداوند خاک ذا مَترَبَهٍ (بلد 16) خداوند فراخی دست ذُو سَعَهٍ (طلاق 7) خداوندگار شوید تَوَلَّیتُم (محمّد 22) خداوند می شدی تَملِکُون َ (اسراء 100) خداوند نیرو ذُو القُوَّهِ (ذاریات 58) خدایگان أَرباباً (توبه 31) خدایگان ایشان آلِهَتُهُم ُ (هود 101) خدایگان ترا آلِهَتَک َ (اعراف 127) خداییان رِبِّیُّون َ (آل عمران 146) خداییان الرَّبّانِیُّون َ (مائده 63) خدره ها (به-) (م: به خذرها) بِشَرَرٍ (مرسلات 32) خراج خَرجاً (کهف 94) خرد فَرشاً (انعام 142) خرد و مرد کردن بَسًّا (واقعه 5) خرد و مرد کرده شود بُسَّت ِ (واقعه 5) خردهای ایشان أَحلامُهُم (طور 32) خردی دارید تَعقِلُون َ (شعراء 28) خرماستان نَخِیل ٍ (یس 34) خرماستان نَخلًا (عبس 29) خرمای تر رُطَباً (مریم 25) خروش شَهِیق ٌ (هود 106) خزینه ها خَزائِن ُ (منافقون 7) خستو آمدید أَقرَرتُم (بقره 84) خسر صِهراً (فرقان 54) خسیس ترین مردم چون جولاهگان (فرومایگان-) الأَرذَلُون َ (شعراء 111)

خشک جُرُزاً (کهف 8) خشکان یابِسات ٍ (یوسف 43، 46) خشکان (سختان-) شِدادٌ (یوسف 48) خشک بی آب الجُرُزِ (سجده 27) خشک شود یَهِیج ُ (زمر 21) خشکی عِتِیًّا (مریم 8) خشم مَقتاً (صف 3) خشم گرفته مُغاضِباً (انبیاء 87) خشم گرفته شدگان المَقبُوحِین َ (قصص 42) خشم و کین حَردٍ (قلم 25) خشنود ایشان رَضُوا (مائده 119) خشنود بوند رَضُوا (بیّنه 8) خشنودی خواسته شوند یُستَعتَبُون َ (روم 57) خشنودئ او وَجهَه ُ (انعام 52) خصومت و پیکار کنند یُحَاجُّون َ (شوری 16) خطها و راهها جُدَدٌ (ملائکه 27) خفته گان رُقُودٌ (کهف 18) خفتیدندی یَهجَعُون َ (ذاریات 17) خلاف شِقاق ٍ (ص 2 فصلت 52) خلاف کرد (پس-) فَاختَلَف َ (زخرف 65) خلاف کردند شَاقُّوا (انفال 13 محمّد 32) خلاف کنندگان مُختَلِفُون َ (نبأ 3) خلاف می کنند یَختَلِفُون َ (نمل 76) خلاف می کنند یُحَادُّون َ (مجادله 20) خلاف وعده کردم شما را (پس-) فَأَخلَفتُکُم (ابراهیم 22) خلیفه کرده شدگان مُستَخلَفِین َ (حدید 7) خندان ضاحِکاً (نمل 19) خواب بَرداً (نبأ 24) خواباندگان چشم قاصِرات ُ الطَّرف ِ (رحمن 56) خوابانیده چشمانی (فروداشتگان چشم-) (ص 52) خواب بلوغ الحلم (نور 58) خواب سبک النُّعاس َ (انفال 11) خواب گاه ما مَرقَدِنا (یس 52) خوابگاه نیم روز مَقِیلًا (فرقان 24) خواب نیم روزی کنندگان قائِلُون َ (اعراف 4) خوار مَهِین ٍ (سجده 8) خواران الصّاغِرِین َ (یوسف 32) خواران داخِرُون َ (نحل 48) خواران دوران خاسِئِین َ (بقره 65) خوار دارندگان السّاخِرِین َ (زمر 56) خوار داشتی کرده شدند استُضعِفُوا (اعراف 75) خوار کرد مرا أَهانَن ِ (فجر 16) خوار و سست داشتگان مُستَضعَفُون َ (انفال 26) خواری صَغارٌ (انعام 124) خواری هُون ٍ (نحل 59) خواسته مال َ (انعام 152) خواسته مالًا (هود 29 بلد 6 همزه 2) خواسته الخَیرِ (عادیات 8) صفحه : 615

خواسته مالًا

(هود 29 بلد 6 همزه 2) خواسته الخَیرِ (عادیات 8) خواسته نشوی لا تُکَلَّف ُ (نساء 84) خواسته ها الأَموال ِ (بقره 155) خواسته ها بر هم نهاده القَناطِیرِ المُقَنطَرَهِ (آل عمران 14) خواسته های ایشان أَموالَهُم (نساء 6) خواسته های خویش أَموالِنا (هود 87) خواسته های ستانده الأَنفال ِ (انفال 1) خواسته او مالُه ُ (لیل 11) خواستیمی شِئنا (اعراف 176) خوان آراسته مائِدَهً (مائده 112) خوانا گردانیم ترا (پس زود-) سَنُقرِئُک َ (اعلی 6) خواند دُعاءَ (نور 63) خواندا (پس-) فَلیَدع ُ (علق 17) خواندم او را راوَدتُه ُ (یوسف 32) خواندم او را فریفتم راوَدتُه ُ (یوسف 51) خواندن، نبی قُرآناً (یوسف 2) خواندن ایشان دِراسَتِهِم (انعام 156) خواندن (به-) بِالقُرآن ِ (طه 114) خوانده شدند نُودُوا (اعراف 43) خوانده شود یُدعَون َ (قلم 42) خوانید مرا فرتوت تُفَنِّدُون ِ (یوسف 94) خواوند آن ماهی (همچو-) کَصاحِب ِ الحُوت ِ (قلم 48) خواوند (به-) بِذات ِ (لقمان 23) خواوندت رَبِّک َ (یوسف 50) خواوند شد دستها شما (آنچه-) ما مَلَکَت أَیمانُکُم (نساء 36) خواوند شد دستهای شما (آنچه-) ما مَلَکَت أَیمانُکُم (نساء 3، 24) خواهان طَوعاً (فصلت 11) خواهان شو (پس-) فَارغَب (انشراح 8) خواهش ایشان شَفاعَتُهُم (یس 23 نجم 26) خواهش کنند (پس تا-) فَیَشفَعُوا (اعراف 53) خواهشگر شَفِیع ٌ (انعام 51، 70 سجده 4) خواهشگران شافِعِین َ (شعراء 100) خواهش نکنند لا یَشفَعُون َ (انبیاء 28) خواهند به آرزو یَشتَهُون َ (طور 22) خواهندگان السّائِلِین َ (بقره 177) خواهنده آن را که در خواهد القانِع َ (حج 36) خواهنده السّائِل َ (ضحی 10) خواهنده را (مر-) لِلسّائِل ِ (ذاریات 19) خوبان حِسان ٌ (رحمن 70) خوراند یُطعِم ُ (انعام 14) خورانده نشود لا یُطعَم ُ (انعام 14) خورانید ایشان را أَطعَمَهُم (قریش 4) خورانیدن إِطعام ُ (مائده 89) خورانیده شوند یُسقَون َ (مطففین

25) خورد صَغِیراً (اسراء 24) خوردنی طلبیدند استَطعَما (کهف 77) خورش خویش طَعامِه ِ (عبس 24) خورندگان (هراینه-) لَآکِلُون َ (واقعه 52) خورنده طاعِم ٍ (انعام 145) خورندی (هراینه-) لَأَکَلُوا (مائده 66) خوره، مزه آن طَعمُه ُ (محمّد 15) خورید أَطعِمُوا (حج 36) خوش کرد (پس-) فَطَوَّعَت (مائده 30) خوش گرداند، به کند یَشف ِ (توبه 14) خوش مزه دار عَذب ٌ (ملائکه

12) خوش منشان فَکِهِین َ (مطففین 31) خوش منشان، استادان فارِهِین َ (شعراء 149) خوش منشان، شادان، نازان فاکِهُون َ (یس 55) خوش منشان، نازان و شادان فاکِهِین َ (طور 18) خوش منشان، نازندگان فاکِهِین َ (دخان 27) خوش منش و گردن کش مُستَکبِراً (لقمان 7) خوش منشی طَوعاً (رعد 15) خوشه اش سُنبُلِه ِ (یوسف 47) خوشهای خویش طَیِّباتِکُم (احقاف 20) خوشه ها قِنوان ٌ (انعام 99) خوشی کَرِیم ٍ (واقعه 44) خون بسته عَلَق ٍ (علق 2) خوی خُلُق ٍ (قلم 4) خویشتن بازخریدی (هراینه-) لَافتَدَت (یونس 54) خویشتن دار حَصُوراً (آل عمران 39) خویشتن نگاه دارنده مُنتَصِرٌ (آل عمران 39) خویشتن نگاه داشت (پس-) فَاستَعصَم َ (یوسف 32) خویش مهربان دلسوز حَمِیم ٌ (فصلت 34) خویشی حَمِیماً (معارج 10) خویشیهای خویش أَرحامَکُم (محمّد 22) خوی (همچو-) کَدَأب ِ (انفال 52) خیانت کنندگان الخائِنِین َ (یوسف 52) خیره شود بَرِق َ (قیامه 7) خیزآب المَوج ُ (یونس 22) خیزآب مَوج ٍ (هود 42) صفحه : 616

خیزدا (پس-) فَلتَقُم (نساء 102) [داد] بکردید تَعدِلُوا (نساء 135) داد (به-) بِالقِسطِ (مائده 8 اعراف 29 هود 85) داد کنید أَقسِطُوا (حجرات 9) دادگران المُقسِطِین َ (مائده 42 حجرات 9 ممتحنه 8) دادن عَطاءً (نبأ 36) دادنیها الصَّدَقات ِ (بقره 271 توبه 60) داده شدند أُترِفُوا (هود 116) داده نشود آن را ما یُلَقّاها (فصلت 35) داشی و آتش دانی (دیواری-) بُنیاناً (صافات 97) دانا شوند (تا-) لِیَتَفَقَّهُوا (توبه 122) دانا

کردی شما را (نه-) لا أَدراکُم (یونس 16) دانا گرداند شما را یُشعِرُکُم (انعام 109) دانش استوار الحِکمَهَ (نساء 54) دانشمندان الأَحبارُ (مائده 63) داننده عالِم ُ (حشر 22) دانه ها حَب َّ (ق 9) دانید آنَستُم (نساء 6) داور کند (تا-) لِیَحکُم َ (آل عمران 23) داور کنند ترا یُحَکِّمُوک َ (نساء 65) داور و فرمان الحُکم ُ (قصص 70) داور همی کند یَحکُم ُ (ممتحنه 10) داوری کند یَحکُم ُ (بقره 113 مائده 95) داوری کند یَقضِی (مؤمن 20) داوری کنندگان الفاتِحِین َ (اعراف 89) داوری می کنند یَحکُمُون َ (انعام 136) داوری همی کنند یَحکُمُون َ (جاثیه 21) دبیر السِّجِل ِّ (انبیاء 104) دختر زنده به گور کرده المَوؤُدَهُ (کوّرت 8) دده السَّبُع ُ (مائده 3) درآر قال به أَدخِل (نمل 12) درآمدن طَعناً (نساء 46) درآمدن جای الوِردُ (هود 98) درآمده شده المَورُودُ (هود 98) درآمدید دَخَلتُم (نساء 23) درآمدید خُضتُم (توبه 69) درآموخته شده مُعَلَّم ٌ (دخان 14) درآمیخت شَجَرَ (نساء 65) درآورد نَفَخ َ (سجده 9) درآوردیم ایشان را أَدخَلناهُم (انبیاء 86) درآید یَلِج َ (اعراف 40) درآید (زود-) سَیَصلی (لهب 3) درآیند یَخُوضُون َ (انعام 68) درآیندگان داخِلُون َ (مائده 22) درآیندگان صالُوا (ص 59) درآیندگان الدّاخِلِین َ (تحریم 10) درآیندگان در روشنی مُشرِقِین َ (حجر 73) درآیندگان (هراینه-) لَصالُوا (مطففین 16) درآینده مُقتَحِم ٌ (ص 59) درازان باسِقات ٍ (ق 10) دراز زبانی کند، بیازارند شما را سَلَقُوکُم (احزاب 19) درافتادند خَرُّوا (یوسف 100) درافتد تَرَدّی (لیل 11) درافکنده شود (پس-) فَکُبَّت (نمل 90) دراندیشند یَذَّکَّرُون َ (اعراف 26) درایستاد (پس-) فَطَفِق َ (ص 33) درایستادند طَفِقا (اعراف 22) درایستاد و روی آورد أَقبَل َ (طور 25) در بسته و پوشیده مُؤصَدَهٌ (بلد 20 همزه 8) در پیش اندازندگان ناکِسُوا (سجده 12) در تاریکی درآیندگان مُظلِمُون َ

(یس 37) در جای نهاد (پس-) فَأَوعی (معارج 18) درخش بَرق ٌ (بقره 19) درخش البَرق ُ (بقره 20 رعد 12 روم 24) درخشان ثاقِب ٌ (صافات 10) درخشنده و تابنده دُرِّی ٌّ (نور 35) در خواهندگان المُتَکَلِّفِین َ (ص 86) درخورانیده شدند أُشرِبُوا (بقره 93) درخور کردن تَوفِیقاً (نساء 62) در دل انداخت آن را (پس-) فَأَلهَمَها (شمس 8) در دل انداز مرا أَوزِعنِی (احقاف 15) در دمیده شود نُقِرَ (مدثر 8) در رسنده بَلِیغاً (نساء 63) در رسیده شدگان لَمُدرَکُون َ (شعراء 61) در روشنی روز شوندگان مُشرِقِین َ (شعراء 60) در سازند ایشان (پس-) فَیُدهِنُون َ (قلم 9) در سازی تُدهِن ُ (قلم 9) درست حَقًّا (نساء 151) درستادند طَفِقا (طه 121) درست تر کارها عَزم ِ الأُمُورِ (لقمان 17) درستر أَقوَم ُ (مزمل 6) درست کار حَکِیم ٌ (انفال 10) درست کار و درست گفتار الحَکِیم ِ (آل عمران 126) صفحه : 617

درست کار و راست حَکِیم ٌ (زخرف 4) درست کارها عَزم ِ الأُمُورِ (شوری 43) درست کاری الحُکم َ (جاثیه 16) درست کاری حِکمَهٌ (قمر 5) درست کند یُحِق ُّ (یونس 82 شوری 24) درست کند یُحکِم ُ (حج 52) درست گفتاری الحِکمَهَ (بقره 251) درست و استوار عَزماً (طه 115) درست و استوار کرد أَتقَن َ (نمل 88) درست و راست (هراینه-) لَلحَق ُّ (بقره 149) درست و سزا الحَق ُّ (نبأ 39) درست و سلامت سَوِیًّا (مریم 10) درستی در گفتار الحُکم َ (انعام 89) درستی سخن الحِکمَهَ (مائده 110) درستی سخن الحُکم َ (مریم 12) درشت غِلظَهً (توبه 123) درشتان غِلاظٌ (تحریم 6) درشت باش اغلُظ (تحریم 9) درشت و زفت غَلِیظاً (نساء 154) درشت یعنی سخت غَلِیظٍ (هود 58) درشتی کن اغلُظ (توبه 73) درشونده صال ِ (صافات 163) درفشان روشن (سپید و-) بَیضاءُ (شعراء 33) درکها أَبواب َ

(مؤمن 76) درگذار (پس-) فَاعف ُ (مائده 13) درگذارد یَعفُوَ (نساء 99) درگذارد یُکَفِّر (تغابن 9) درگذاردا عَفَا (توبه 43) درگذارد و فرو پوشد یُکَفِّرَ (فتح 5) درگذارد و محو کند یُکَفِّر (طلاق 5) درگذارند یَغفِرُوا (جاثیه 14) درگذارنده (هراینه-) لَعَفُوٌّ (حج 60) درگذاریم نُکَفِّر (نساء 31) درگذاشت عَفَا (مائده 95) درگذارندن العَفوَ (اعراف 199) درگذارنده شود (ظ: درگذرانده شویم) نَتَجاوَزُ (احقاف 16) درگذرانید کَفَّرَ (محمّد 2) درگذرانیده شود عُفِی َ (بقره 178) درگذرانیدیم عَفَونا (بقره 52) درگذرانیدیم (پس-) فَعَفَونا (نساء 153) درگذرد یَتَعَدَّ (نساء 14) درگذرنده از اندازه خازنان عاتِیَهٍ (حاقه 6) درگذشت فَوت َ (سبأ 51) درگذشتندی (هراینه-) لَبَغَوا (شوری 27) درگذشتنی از اندازه عُتُوٍّ (ملک 21) در گردن انداخته شوند (زودا که-) سَیُطَوَّقُون َ (آل عمران 180) درگردند زالَتا (ملائکه 41) در گور کردش (پس-) فَأَقبَرَه ُ (عبس 21) درگیرنده مُحِیطٍ (هود 84) درماند (پس-) فَبُهِت َ (بقره 258) درمانده (دست یافته شده و) مَغلُوب ٌ (قمر 10) درمانده (سختی رسیده و-) المُضطَرَّ (نمل 62) درمانده کند او را (که-) لِیُعجِزَه ُ (ملائکه 44) درمانده کند ایشان را (پس-) فَتَبهَتُهُم (انبیاء 40) درمانده

کنندگان بِمُعجِزِین َ (نحل 46) درمانده کنندگان مُعاجِزِین َ (حج 51) درمانده کنندگان مُعجِزِین َ (نور 57) درماندیم (أ پس-) أَ فَعَیِینا (ق 15) درمگذردا لا تَعدُ (کهف 28) درمگذردا از اندازه (پس-) فَلا یُسرِف (اسراء 33) درمگذرید از اند [از] ه لا تُسرِفُوا (اعراف 31) در میان شدند (پس-) فَوَسَطن َ (عادیات 5) درمی خواهید تَسائَلُون َ (نساء 1) درمی شود یَمُوج ُ (کهف 99) در نخواهد لا یُکَلِّف ُ (طلاق 7) در نخواهیم لا نُکَلِّف ُ (اعراف 42 مؤمنون 62) در نرسد (گرد در نیاید-) لا یَحِیق ُ (ملائکه 43) درنگ مُکث ٍ (اسراء 106) درنگ کرد (پس-)

فَلَبِث َ (یوسف 42) درنگ کند (هراینه-) لَیُبَطِّئَن َّ (نساء 72) درنگ کنندگان ماکِثِین َ (کهف 3) درنگ کنندگان ماکِثُون َ (زخرف 77) درنگ کنندگان لابِثِین َ (نبأ 23) در نمی یابیم ما نَفقَه ُ (هود 91) در نوردیدن (همچو-) کَطَی ِّ (انبیاء 104) در نوردیده شدگان مَطوِیّات ٌ (زمر 67) درنوردیم ایشان را (زودا که-) سَنَستَدرِجُهُم (اعراف 182) درود (به-) بِتَحِیَّهٍ (نساء 86) درود دهد، آفرین می کند یُصَلِّی (احزاب 43) درود گفته شوید حُیِّیتُم (نساء 86) دروغ بزرگ زُوراً (فرقان 4) دروغ دارندگان المُکَذِّبِین َ (انعام 11 زخرف 25) دروغ سازان المُفتَرِین َ (اعراف 152) صفحه : 618

دروغ گوی داشتن کِذّاباً (نبأ 28) دروغ می گویند یَخرُصُون َ (زخرف 20) دروغ نداریمی لا نُکَذِّب َ (انعام 27) درویدن الحَصِیدِ (ق 9) درویده حَصِیدٌ (هود 100) درویده گویی به شمشیر انجیده حَصِیداً (یونس 24) درویشی إِملاق ٍ (انعام 151 اسراء 31) درویشی، تنگی و بی برگی عَیلَهً (توبه 28) درهم گشاد مَرَج َ (رحمن 19) درهم نشاند ترا رَکَّبَک َ (انفطار 8) دریابانیدیم آن قضیه را (پس-) فَفَهَّمناها (انبیاء 79) دریابد او را یُدرِکه ُ (نساء 100) دزدد یَغُل َّ (آل عمران 161) دست سُلطاناً (اسراء 33) دستادست شَهِیداً (نساء 72) دست بازدارندگان بِتارِکِی (هود 53) دست بدارندگان (هراینه-) لَتارِکُوا (صافات 36) دست بدارنده (گذارنده-) تارِک ٌ (هود 12) دست برد سُلطان ٌ (حجر 42) دست برنجنها أَساوِرَ (کهف 31 حج 23 دهر 21) دست به دست داده دُولَهً (حشر 7) دست به هم زدن و بانگ تَصدِیَهً (انفال 35) دست رس خویش (توانایی و-) وُجدِکُم (طلاق 6) دست رس داد، فیروزی داد شما را أَظفَرَکُم (فتح 24) دست کشید امسَحُوا (مائده 6) دستگاه دادیم مَکَّنّا (یوسف 21) دست مایه داد أَقنی (نجم 48) دست ورنجنها أَساوِرَ (ملائکه 33) دست ورنجنها

أَسوِرَهٌ (زخرف 53) دستور و هم پشت وَزِیراً (طه 29) دستور، یاری وَزِیراً (فرقان 35) دستوری او إِذنِه ِ (یونس 3) دستوری (پس به-) فَبِإِذن ِ (آل عمران 166) دستوری خویش (به-) بِإِذنِه ِ (مائده 16) دستوری داد أَذِن َ (نبأ 38) دستوری دهد یَشاءَ (یوسف 76) دست و غلبه سُلطان ٌ (اسراء 65) دست و قوّت سُلطاناً (اسراء 80) دست و نیروی او سُلطانُه ُ (نحل 100) دسته ضِغثاً (ص 44) دست یابند یَظهَرُوا (توبه 8) دست یابندگان ظاهِرِین َ (صف 14) دست یافت سُلطاناً (نساء 91) دست یافت استَحوَذَ (مجادله 19) دست یافته شده و درمانده مَغلُوب ٌ (قمر 10) دست یافته شوند ایشان یُغلَبُون َ (انفال 36) دست یافته شوید (زود-) سَتُغلَبُون َ (آل عمران 12) دستی سُلطان ٍ (صافات 30) دستی و نیرویی سُلطان ٌ (نحل 99) دشمن ضِدًّا (مریم 82) دشمناگی البَغضاءُ (آل عمران 118) دشمن دار تو شانِئَک َ (کوثر 3) دشمن دارندگان القالِین َ (شعراء 168) دشمن نداشت ما قَلی (ضحی 3) دشمنی آشکارا العَداوَهَ (مائده 14) دشمنی من شِقاقِی (هود 89) دشمنی نهان البَغضاءَ (مائده 14) دشنام اندازند به زنا یَرمُون َ (نور 4) دشوار کُره ٌ (بقره 216) دشوار عَزِیزٌ (توبه 128) دشوار بِعَزِیزٍ (ابراهیم 20 ملائکه 17) دشوار عَسِیراً (فرقان 26) دشوار دارد کَرِه َ (مؤمن 14) دشوار دارند کَرِه َ (انفال 8 یونس 82) دشواردارندگان، ناخواهان کارِهِین َ (اعراف 88) دشواردارندگان کارِهُون َ (هود 28) دشواردارندگان (هراینه-) لَکارِهُون َ (انفال 5) دشواردارندگان کارِهُون َ (زخرف 78) دشوار داشتند کَرِهُوا (توبه 81 محمّد 9) دشوار دید تَکرَهُوا (بقره 216) دشوار گردانید کَرَّه َ (حجرات 7) دشواری العُسرَ (بقره 185 انشراح 5) دشواری کَرهاً (آل عمران 83 رعد 15) دشواری، تنگی العُسرَهِ (توبه 117) دشواری عُسراً (کهف 73) دشواری العَقَبَهَ (بلد

11) دشواری را لِلعُسری (لیل 10) دشواری کنید تَعاسَرتُم (طلاق 6) دعوی می کردند تَزعُمُون َ (قصص 74) دگر کنند، بگردانند یُبَدِّلُوا (فتح 15) دگر کننده مُبَدِّل َ (کهف 27) دگرگون مُختَلِفاً (ملائکه 27) صفحه : 619

دگرگون کردن تَبدِیل َ (یونس 64) دگرگون کردن تَبدِیلًا (احزاب 62) دگرگون کرده نشود ما یُبَدَّل ُ (ق 29) دگرگونی اختِلاف ُ (روم 22) دل ذَرعاً (هود 77) دلتنگی کنیم أَ جَزِعنا (ابراهیم 21) دل سوز حَمِیم ٍ (شعراء 101) دل ننهند لَم یُصِرُّوا (آل عمران 135) دل نهند عَزَمُوا (بقره 227) دم بریده الأَبتَرُ (کوثر 3) دنه گرفت بَطِرَت (قصص 58) دنه گرفته بَطَراً (انفال 47) دنه گرفته أَشِرٌ (قمر 25) دنه گرفته الأَشِرُ (قمر 26) دنه گرفته شدگان آن، به نازپرورده شدگان آن مُترَفُوها (سبأ 34) دوان که می شتافت یَسعی (یس 20) دوباره ضِعف َ (اسراء 75) دوباره ضِعفَین ِ (احزاب 68) دوباره کرده شود یُضاعَف (فرقان 69) دوباره کنندگان المُضعِفُون َ (روم 39) دو تا کننده ثانِی َ (حج 9) دو تا همی کنند یَثنُون َ (هود 5) دود نُحاس ٌ (رحمن 35) دوران غائِبِین َ (اعراف 7) دوران بِغائِبِین َ (انفطار 16) دوران از چشم الغائِبِین َ (نمل 20) دور باشد تَتَجافی (سجده 16) دور در مروید لا تَغلُوا (نساء 171) دور در مشوید لا تَغلُوا (مائده 77) دور کرد از رحمت لَعَن َ (احزاب 64) دور کرد او را لَعَنَه ُ (نساء 118 مائده 6) دور کردگان مُبعَدُون َ (انبیاء 101) دور کردن دُحُوراً (صافات 9) دور کرده مَدحُوراً (اعراف 18 اسراء 18، 39) دور کرده شدند لُعِن َ (مائده 78) دور کردیم کَشَفنا (یونس 98) دور کردیم ایشان را لَعَنّاهُم (مائده 13) دور کند یَدرَؤُا (نور 8) دور کن، وابر اکشِف (دخان 12) دور گرداند

نَأی (اسراء 83) دورماندگان جُنُباً (نساء 43) دور می کردند تَذُودان ِ (قصص 23) دور نشود ما یَعزُب ُ (یونس

61) دورویگان المُنافِقُون َ (انفال 49 احزاب 12 حدید 13) دورویگی نِفاقاً (توبه 77، 97) دورویگی النِّفاق ِ (توبه 101) دورویگان المُنافِقِین َ (نساء 61، 88، 138، 140 تحریم 9) دورویگان المُنافِقُون َ (توبه 64) دورویی کردند نافَقُوا (آل عمران 167 حشر 11) دوری اللَّعنَهُ (رعد 25) دوری بادا (پس-) فَسُحقاً (ملک 11) دوری تو سُبحانَک َ (بقره 32) دوری و هلاکی (پس-) فَبُعداً (مؤمنون 44) دوزخ بانان الزَّبانِیَهَ (علق 18) دوزخ سوزان السَّعِیرِ (شوری 7) دوستدار وَدُودٌ (هود 90) دوستدار الوَدُودُ (بروج 14) دوست داشته مَوَدَّهَ (عنکبوت 25) دوستر أَحَب َّ (توبه 24) دوست نهانی وَلِیجَهً (توبه 16) دوسنده، چفسنده لازِب ٍ (صافات 11) دوشیزگان أَبکاراً (تحریم 5) دوشیزگی نبرد ایشان را لَم یَطمِثهُن َّ (رحمن 56) دوگانها المَثانِی (حجر 87) دوگانها مَثانِی َ (زمر 23) دول خویش دَلوَه ُ (یوسف 19) دومویگی کَهلًا (مائده 110) دهش (به-) بِصَدَقَهٍ (نساء 114) دهندگان ایشان (هراینه-) لَمُوَفُّوهُم (هود 109) دهید (پس-) فَادفَعُوا (نساء 6) دیبای تنگ سُندُس ٍ (کهف 31 دخان 53) دیبای سطبر إِستَبرَق ٍ (کهف 31 دخان 53) دیدار رِئاءَ (انفال 47) دیدار رِءیاً (مریم 74) دیدار (به-) بِأَعیُنِنا (هود 37 مؤمنون 27) دیدار (به-) بِلِقاءِ (روم 8) دیدار ما (به-) بِأَعیُنِنا (قمر 14) دیدار ما و رسیدن با ما لِقاءَنا (فرقان 21) دیدار من عَینِی (طه 39) دیده ور شوم أَطَّلِع ُ (قصص 38) دیده ور شوند یَظهَرُوا (کهف 20) دیده ور شوی تَطَّلِع ُ (مائده 13) دیده ور کرده شود عُثِرَ (مائده 107) دیده ور کردیم أَعثَرنا (کهف 21) صفحه : 620

دیده ور گشت (ا-) أَطَّلَع َ (مریم 78) دیده ور نشدند لَم یَظهَرُوا (نور 31) دیر بَعِیدٍ

(نمل 22) دیر کردن النَّسِی ءُ (توبه 37) دیرینه القَدِیم ِ (یوسف 95) دیرینه قَدِیم ٌ (احقاف 11) دیرینه آزاد العَتِیق ِ (حج 29) دیرینه آزاد العَتِیق ِ (حج 33) دیگر کننده مُخلِف َ (ابراهیم 47) دیگرگون نکنی لا تُخلِف ُ (آل عمران 194) دیگر نکند لا یُخلِف ُ (رعد 31) دیگر نکند لَن یُخلِف َ (حج 47) دیگر نکند (پس هرگز-) فَلَن یُخلِف َ (بقره 80) دین أُمَّهٍ (زخرف 22) دیو الشَّیطان َ (اعراف 22) دیوار رَدماً (کهف 95) دیوار بست بُنیان ٌ (صف 4) دیواری، داشی و آتش دانی بُنیاناً (صافات 97) دیوانگی جِنَّهٍ (اعراف 184) دیوانگی و شوریدگی المَفتُون ُ (قلم 6) دیوبت الطّاغُوت ِ (نساء 76) رازگویان نَجِیًّا (یوسف 80) راز می گویند با یکدیگر یَتَخافَتُون َ (طه 103) راست حَقًّا (انفال 4) راست صَواباً (نبأ 38) راست آور حَکِیم ٌ (نساء 26) راست آهنگ حَنِیفاً (نحل 120) راستان الصّادِقِین َ (احزاب 24) راستان، راست گویان الصّادِقِین َ (احزاب 8) راست باستاند استَقامُوا (فصلت 30) راست باشند (پس تا-) فَمَا استَقامُوا (توبه 7) راست بایست (پس-) فَاستَقِم (هود 112) راست داور الحَکِیم ُ (آل عمران 62) راست (درست کار و-) حَکِیم ٌ (زخرف 4) راست دینان، بازگشتگان از دینهای بد حُنَفاءَ (حج 31) راستر أَقوَم ُ (اسراء 9) راست شد حَق َّ (سجده 13 احقاف 18) راست کرد تَقوِیم ٍ (تین 4) راست کرد آن را (پس-) فَأَقامَه ُ (کهف 77) راست کرد او را سَوّاه ُ (سجده 9) راست کرد (پس-) فَسَوّی (اعلی 2) راست کرد ترا (پس-) فَسَوّاک َ (انفطار 7) راست کرد شما را صَدَقَکُم ُ (آل عمران 152) راست کرد ما را صَدَقَنا (زمر 74) راست کند (تا-) لِیُحِق َّ (انفال 8) راست گشت استَوی (قصص 14) راست گفتی ما را صَدَقتَنا (مائده 113) راست [گویان] الصِّدِّیقِین َ (نساء 69)

راست گوی داشت صَدَّق َ (صافات 37 لیل 6) راست و درست حَقًّا (انفال 74) راست و سزا الحَق ُّ (هود 120) راست و هموار سُوی ً (طه 58) راستی رَشَداً (کهف 10) راستی رُشداً (کهف 66) راستی کنید تُقسِطُوا (ممتحنه 8) راستی نکنید (که-) أَلّا تُقسِطُوا (نساء 3) راستی نکنید، نچسبید (که-) أَلّا تَعدِلُوا (نساء 3) راستی و درستی (به-) بِالحَق ِّ (تغابن 3) راستی و سزا صِدق ٍ (قمر 55) رام کردگان (فرمان بران-) مُسَخَّرات ٌ (نحل 12، 79) رام کرده گان مُسَخَّرات ٌ (نحل 12) رام کردیم آن را ذَلَّلناها (یس 72) رام و فسوس و خندستانی سُخرِیًّا (زخرف 32) رانده شد قُضِی َ (یوسف 41) رانده شدی سُیِّرَت (رعد 31) رانده شوند یُنفَوا (مائده 33) رانده شوند یُدَعُّون َ (طور 13) رانده می شوند یُساقُون َ (انفال 6) راننده بِطارِدِ (هود 29) راننده سائِق ٌ (ق 21) راه راستش هُداها (سجده 13) راه راست یافته گان الرّاشِدُون َ (حجرات 7) راه گذر سَفَرٍ (مائده 6) راه گذر مَرصَدٍ (توبه 5) راه گذرگاه مَرصَدٍ (توبه 5) راه گذری ابن ِ السَّبِیل ِ (نساء 36 انفال 41) راه گم کرده ضَالًّا (ضحی 7) راهنمایش هُدی ً (لقمان 20) راه نمایشی هُدی ً (آل عمران 96 اعراف 154) راه نماینده تر أَهدی (زخرف 24) راه نماینده هادٍ (زمر 36) راه نمودن (هراینه-) لَهُدی ً (نمل 77) راه و نهاد سُنَّهُ (کهف 55) راه و هنجار سَبَباً (کهف 84، 89) صفحه : 621

راه و نهاد سُنَّهُ (کهف 55) راه و هنجار سَبَباً (کهف 84، 89) راه یابندگان مُهتَدُون َ (زخرف 37) راه یابندگان (به-) بِالمُهتَدِین َ (نحل 125) راه یافتگی رُشداً (نساء 6) راه یافته الرَّشِیدُ (هود 87، 97) راه یافته بِرَشِیدٍ (هود 97) راه یافته گان مُهتَدِین َ (بقره 16) راه یافته گان مُهتَدُون َ (بقره 157) رخت مَتاع ٍ (رعد

17) رخت خانه أَثاثاً (مریم 74) رخت خانه الماعُون َ (ماعون 7) رس استاده صَفًّا (طه 64) رسان البالِغَهُ (انعام 149) رسانده شد وُفِّیَت (آل عمران 25) رسانیدن البَلاغ ُ (آل عمران 20 عنکبوت 18) رسانیده شود تُوَفّی (آل عمران 161) رستخیز السّاعَهُ (انعام 40) رستگاران الفائِزُون َ (مؤمنون 111) رستگاری السَّلام ِ (مائده 16) رستگاری الفَوزُ (انعام 16) رستگاری مَحِیص ٍ (ابراهیم 21) رستگاری النَّجاهِ (مؤمن 41) رستگاری (به-) بِسَلام ٍ (حجر 46) رستگان الفائِزُون َ (توبه 20) رستگان المُفلِحِین َ (قصص 67) رستن نَبات ُ (یونس 24) رستن نَباتاً (نوح 17) رسته صَفًّا (کهف 48) رسته الزَّقُّوم ِ (صافات 62) رسته سَلِیم ٍ (صافات 84) رسته و پاک سَلِیم ٍ (شعراء 89) رسته نَبات َ (انعام 99) رس رس صَفًّا (نبأ 38) رس رس صَفًّا صَفًّا (فجر 22) رسندگان مُلاقُوا (بقره 249) رسندگان آن بالِغُوه ُ (اعراف 135) رسندگان آن (هراینه-) بِبالِغِیه ِ (مؤمن 56) رسندگان او مُلاقُوه ُ (بقره 223) رسنده مُصِیبَهٌ (نساء 62، 72 مائده 106 توبه 50 شوری

30 تغابن 11) رسنده بالِغ َ (مائده 95 طلاق 3) رسنده مُلاق ٍ (حاقه 20) رسنده آن لاقِیه ِ (قصص 61) رسنده آن (پس-) فَمُلاقِیه ِ (انشقاق 6) رسنده او مُصِیبُها (هود 81) رسوا کند (تا که-) لِیُخزِی َ (حشر 5) رسوا مکنید مرا (پس-) فَلا تَفضَحُون ِ (حجر 68) رسیدن به ما لِقاءَنا (یونس 7) رسیدن خویش به ما لِقاءَنَا (یونس 15) رسیدن و دیدن لِقاءَ (زمر 71) رسیدید زُرتُم ُ (تکاثر 2) رشته خویش غَزلَها (نحل 92) رشته دانه خرما فَتِیلًا (اسراء 71) رغبت کندا (پس-) فَلیَتَنافَس ِ (مطففین 26) رغبت کنندگان المُتَنافِسُون َ (مطففین 26) رفتها سُنَن َ (نساء 26) رفتید ضَرَبتُم (مائده 106) رکوع کنان راکِعُون َ (مائده 55) رکوع کنان راکِعاً (ص 24) رمندگان (سخت-) مُستَنفِرَهٌ (مدثر 50) رمیدن نُفُوراً (اسراء

41 ملائکه 42) رمیدن نُفُورٍ (ملک 21) رمیدن فِراراً (نوح 6) رنجانده شود أُوذِی َ (عنکبوت 10) رنجانیده شدیم أُوذِینا (اعراف 129) رنجور ناصِبَهٌ (غاشیه 3) رنجور شدید عَنِتُّم (توبه 128) رنجور گردی (پس-) فَتَشقی (طه 117) رنجه شو (پس-) فَانصَب (انشراح 7) رنج کَبَدٍ (بلد 4) رنجی نَصَباً (کهف 62) رنجی و ماندگی نَصَب ٌ (توبه 120) روا کرد قَضی (احزاب 37) روان گرداند شما را یُسَیِّرُکُم (یونس 22) روایت کرده می شود یُؤثَرُ (مدثر 24) رو به رویان مُتَقابِلِین َ (دخان 53) رود آورد (خاشاک-) غُثاءً (مؤمنون 41) رود (به-) بِالوادِ (نازعات 16) رودکده وادِیاً (توبه 121) رودکده ها أَودِیَهٌ (رعد 17) روده های ایشان أَمعاءَهُم (محمّد 15) روزگار مَلِیًّا (مریم 46) روزگار أَمَداً (جن 25) روزگار دادم أَملَیت ُ (حج 48) روزگار دهم أُملِی (اعراف 183) روزه داران السّائِحُون َ (توبه 112) صفحه : 622

روزی بی شب یَوم ٍ عَقِیم ٍ (حج 55) روزی (دستی و-) سُلطان ٍ (صافات 30) روزی فرو آیندگان نُزُلًا (فصلت 32) روشن بَیِّنَهٌ (انعام 157 انفال 42 ملائکه 40) روشن مُبصِرَهً (نمل 13) روشن (آن-) البَیِّنَهُ (بیّنه 1) روشنان بَیِّنات ٍ (بقره 99 آل عمران 97 مریم 73) روشنان البَیِّنات ِ (بقره 87 آل عمران 86، 105) روشنان مُبَیِّنات ٍ (نور 34 طلاق 17) روشنان (به-) بِالبَیِّنات ِ (مؤمن 34) روشن دانید (پس-) فَتَبَیَّنُوا (نساء 94) روشن شود تَجَلّی (لیل 2) روشن کردن تَفسِیراً (فرقان 33) روشن کردند بَیَّنُوا (بقره 160) روشن کنندگان مُبَیِّنات ٍ (نور 46) روشن کنید (هراینه-) لَتُبَیِّنُنَّه ُ (آل عمران 187) روشن و تابان مُسفِرَهٌ (عبس 38) روشنی بَیِّنَهٍ (انعام 57 محمّد 14) روشنی سَنا (نور 43) روشنی کند آن را جَلّاها (شمس 3) روشها و آیینها سُنَن ٌ (آل عمران 137) روند

مَشَوا (بقره 20) رونده ذاهِب ٌ (صافات 99) روندگان السَّیّارَهِ (یوسف 10) رونده دَابَّهً (نمل 82) رویاروی قُبُلًا (کهف 55) رویانندگان الزّارِعُون َ (واقعه 64) روی با روی کنندگان مُتَقابِلِین َ (واقعه 16) روی بر زمین نهندگان السّاجِدُون َ (توبه 112) روی بر زمین نهنده ساجِداً (زمر 9) روی به روی آرندگان مُتَقابِلِین َ (حجر 47) روی ترش کرد عَبَس َ (عبس 1) روی در روی کنندگان مُتَقابِلِین َ (صافات 44) روی شناس، شکوهمند و گرامی وَجِیهاً (احزاب 69) روی شناسی وَجِیهاً (آل عمران 45) روی فرا کرد و پیش آید أَقبَل َ (صافات 27) رویگاه وِجهَهٌ (بقره 148) روی گاه ایشان قِبلَتِهِم ُ (بقره 142) روی گرداند أَعرَض َ (اسراء 83) روی گرداندید أَعرَضتُم (اسراء 67) روی گردانندگان مُعرِضِین َ (انعام 4 یس 46) روی گردانندگان مُعرِضُون َ (یوسف 105) روی گردانندگان مُدبِرِین َ (انبیاء 57 نمل 80 صافات 90 مؤمن 33) روی گرداننده راغِب ٌ (مریم 46) روی گردانید تَصفَحُوا (تغابن 14) روی گردانیدن إِعراضاً (نساء 128) روی گردانی هراینه تُعرِضَن َّ (اسراء 28) روی می گردانند یَصُدُّون َ (هود 19 ابراهیم 3) رها کنید طَلَّقتُم ُ (بقره 236 طلاق 1) رها کنید ایشان را طَلَّقتُمُوهُن َّ (احزاب 49) رهانندگان ایشان (هراینه-) لَمُنَجُّوهُم (حجر 59) رهاننده (یاری گر و-) نَصِیرٍ (ملائکه 37) رهانید ما را نَجّانَا (اعراف 89) رهانیده مُسَلَّمَهٌ (بقره 71) رهانیده شد (پس-) فَنُجِّی َ (یوسف 110) رهانیده شوند یُنقَذُون َ (یس 43) رهایی الطَّلاق َ (بقره 227) رهایی سَلام ٌ (زخرف 89 قدر 5) رهایی (به-) بِسَلام ٍ (ق 34) رهگذریان را (مر-) لِلسَّیّارَهِ (مائده 96) رهنده ناج ٍ (یوسف 42) رهنمای هُدی ً (بقره 97 جاثیه 11) رهنمای هادٍ (رعد 33) رهنمایشی هُدی ً (انعام 157 قصص 50 لقمان 3) رهنمودنی هُدی ً (انعام 154 کهف 13) رهید و

رسید تُفلِحُون َ (آل عمران 200) ریخته مَسکُوب ٍ (واقعه 31) ریخته شود تُمنی (نجم 46) ریزندگان مُسافِحِین َ (نساء 24) ریزندگان مُسافِحات ٍ (نساء 25) ریزه رُفاتاً (اسراء 49، 98) ریزه کوفته هَشِیماً (کهف 45) ریش قَرح ٌ (آل عمران 140) ریگهای دراز و بلند (در آن-) بِالأَحقاف ِ (احقاف 21) زاری تَضَرُّعاً (انعام 63) زاری کردندی تَضَرَّعُوا (انعام 43) زاری کننده (هراینه-) لَأَوّاه ٌ (توبه 114) زاری همی کنید تَجئَرُون َ (نحل 53) زاینده والِدٍ (بلد 3) زبان بیرون کند یَلهَث (اعراف 176) زبانه شُواظٌ (رحمن 35) زبانه می زند تَلَظّی (لیل 14) صفحه : 623

زبردستان الغالِبِین َ (شعراء 40) زبردست شد استَعلی (طه 64) زبردست شدند عَلَوا (اسراء 7) زبونان (سست داشته شدگان و-) مُستَضعَفِین َ (نساء 97) زردان (سیاه-) صُفرٌ (مرسلات 33) زرههای دراز بالا سابِغات ٍ (سبأ 11) زشت (به-) بِفاحِشَهٍ (نساء 25) زشت رویان کالِحُون َ (مؤمنون 104) زشتکاری الفَحشاءِ (بقره 169 اعراف 28 عنکبوت 45) زشتکاری فاحِشَهً (آل عمران 135) زشتکاریها الفَواحِش َ (اعراف 33) زشت و ناشایسته المُنکَرَ (عنکبوت 29) زشتها الفَواحِش َ (انعام 151) زشتی البَغضاءَ (مائده 91) زشتی فاحِشَهً (اعراف 28) زشتی المُنکَرِ (اعراف 157) زشتی الفَحشاءَ (یوسف 24) زفان (به-) بِلِسان ِ (ابراهیم 4) زفانت (به-) بِلِسانِک َ (دخان 58) زفان من لِسانِی (شعراء 13) زفت خوی فَظًّا (آل عمران 159) زفت (درشت و-) غَلِیظاً (نساء 154) زمان داده شدگان مُنظَرُون َ (شعراء 203) زمان دادگان مُنظَرِین َ (حجر 8) زمان دهی مرا أَخَّرتَن ِ (اسراء 62) زمان زد ایشان أَجَلُهُم (یونس 11) زناشوهری النِّکاح َ (نساء 6) زناشوهری نِکاحاً (نور 60) زناکان (- زناکاران) مُسافِحِین َ (مائده 5) زندمانی ما (ش: زندگانی ما) حَیاتُنَا (انعام 29) زنده کننده (هراینه-) لَمُحی ِ (فصلت 39) زن کرد نَکَح َ (نساء 22) زنهاردار و استوار

الأَمِین ُ (قصص 26) زنینه أُنثی (آل عمران 195) زود آینده (بسیار و-) مُنهَمِرٍ (قمر 11) زود داد

(پس-) فَعَجَّل َ (فتح 20) زود زاری کننده هَلُوعاً (معارج 19) زور إِکراه َ (بقره 256) زور کَرهاً (نساء 19) زور و ستم کرده شود أُکرِه َ (نحل 106) زوری (ستی و-) سُلطان ٍ (صافات 30) زهدانها أَرحام ُ (انعام 143) زهدانها الأَرحام ُ (رعد 8) زیان زده شدن التَّغابُن ِ (تغابن 9) زیان کاری تَخسِیرٍ (هود 63) زیان کاری تَتبِیب ٍ (هود 101) زیب جَمال ٌ (نحل 6) زیبا بَهِیج ٍ (حج 5) زیر آب دریا فرو شدند یَغُوصُون َ (انبیاء 82) زیر دست مَملُوکاً (نحل 75) زیر دست شدند (پس-) فَغُلِبُوا (اعراف 119) زیرک دانا عَلِیم ٌ (اعراف 109) زیست حَیاهً (نحل 97) زیست مَعِیشَهً (طه 124) زیست ایشان مَعِیشَتَهُم (زخرف 32) زیست به نازی نَعمَهٍ (دخان 27) زیست خویش مَعِیشَتَها (قصص 58) زیستگاه مَعاشاً (نبأ 11) زینهاردار أَمِین ٌ (دخان 18) زینهاردار وحی أَمِین ٌ (شعراء 107، 125) زینهار دهنده، نگه بان جارٌ (انفال 48) زینهاری ها الأَمانات ِ (نساء 58) زینهاریهای خویش را (مر-) لِأَماناتِهِم (مؤمنون 8) زیور کرده شوند یُحَلَّون َ (ملائکه 33) زیید تَحیَون َ (اعراف 25) ساختگی ایشان (با-) بِجَهازِهِم (یوسف 59) ساختگی مکن (گوش فرادار-) استَمِع (ق 41) ساختند اتَّخَذُوا (توبه 107) ساخته شود یُفتَری (یوسف 111) ساخته کرد ایشان را جَهَّزَهُم (یوسف 59) ساخته کرد ایشان را، در جای کرد بار ایشان جَهَّزَهُم (یوسف 70) ساخته کردم مَهَّدت ُ (مدثر 14) ساخته کردندی (هراینه-) لَأَعَدُّوا (توبه 46) ساخته کردیم أَعتَدنا (نساء 18، 37 فرقان 37) ساخته کردیم بَوَّأنا (حج 26) ساخته کنید أَعِدُّوا (انفال 60) ساخته می کنی تُبَوِّئ ُ (آل عمران 121) ساخته و جای گیر کرد مرا مَکَّنِّی (کهف 95) ساخته و فرابافته

خُلُق ُ (شعراء 137) ساختیم افتَرَینا (اعراف 89) ساز عُدَّهً (توبه 46) سازد یَجعَل (طلاق 2) صفحه : 624

ساز عُدَّهً (توبه 46) سازد یَجعَل (طلاق 2) ساز زده شد (نه-) لَم یَتَسَنَّه (بقره 259) سازش مَکرَ (اعراف 99) سازش (از جهت-) مَکراً (یونس 21) سازش ایشان مَکرَهُم (ابراهیم 46) سازش بد مَکرٌ (یونس 21) سازش بد شما کَیدِکُن َّ (یوسف 28) سازش من کَیدِی (اعراف 183) سازش نهانی المِحال ِ (رعد 13) سازش و سگالش المَکرُ (رعد 42) سازش و سگالش خویش کَیدَکُم (طه 64) سازندگان الماکِرِین َ (انفال 30) سازندگان دروغ مُفتَرُون َ (هود 50) سازنده مَرِیئاً (نساء 4) سازنده و فرابافنده مُفتَرٍ (نحل 101) سازواری دهد یُوَفِّق ِ (نساء 35) سازواری من تَوفِیقِی (هود 88) سازهای خویش أَسلِحَتَهُم (نساء 102) سازید شما هر دو تَبَوَّءا (یونس 87) سازیم و فرو آریم ایشان را (هراینه-) لَنُبَوِّئَنَّهُم (نحل 41) ساعت آمدن (آن-) الحَاقَّهُ (حاقه 1) سالها حُقُباً (کهف 60) سامان إِصلاحاً (نساء 35) سایبان کردیم ظَلَّلنا (اعراف 160) سایبانها ظُلَل ٌ (زمر 16) سایبانها (همچو-) کَالظُّلَل ِ (لقمان 32) سایبانی ظُلَّهٌ (اعراف 171) سایبان کردیم ظَلَّلنا (بقره 57) سایه دار ظَلِیل ٍ (مرسلات 31) سایه تافته الظُّلَّهِ (شعراء 189) سبزان خُضرٍ (یوسف 43، 46 رحمن 76) سبزان خُضراً (کهف 31) سبست قَضباً (عبس 28) سبک آید خَفَّت (قارعه 8) سبک باران خِفافاً (توبه 41) سبکساری، تنک خردی سَفاهَهٍ (اعراف 66) سبکسار یافت (پس-) فَاستَخَف َّ (زخرف 54) سبک کرد خَفَّف َ (انفال 66) سبک کرده شود، باز برده شود فُزِّع َ (سبأ 23) سپاردم أَسلَمت ُ (آل عمران 20) سپاس پذیر شاکِراً (نساء 147) سپاس دار شاکِراً (نحل 121 دهر 3) سپاس دار الشَّکُورُ (سبأ 13) سپاس دار شَکُورٌ (ملائکه 30 تغابن 17)

سپاس داران بِالشّاکِرِین َ (انعام 53) سپاس دارندگان الحامِدُون َ (توبه 112) سپاس داری (از برای-) شُکراً (سبأ 13) سپاس دارید تَشکُرُوا (زمر 7) سپاس داری کن اشکُر (لقمان 12) سپاس داری کنم أَشکُرَ (احقاف 15) سپاس داری کنم أَشکُرُ (نمل 40) سپاس داری کنید تَشکُرُون َ (بقره 52، 56 حج 36) سپاس داری کنید اشکُرُوا (بقره 152 نحل 114) سپاس داری کنید شَکَرتُم (نساء 147 ابراهیم 7) سپاس داری نمی کنند لا یَشکُرُون َ (یوسف 38) سپاس نهیم نَمُن َّ (قصص 5) سپاس و ستایش الحَمدُ (انعام 1) سپرده مُسَلَّمَهٌ (نساء 92) سپردی جای الله به مُستَودَع ٌ (انعام 98) سپری جُنَّهً (منافقون 2) سپری کن ما را تَوَفَّنا (اعراف 126) سپری کنند ایشان را، جان ستانند از ایشان یَتَوَفَّونَهُم (اعراف 37) سپری کنیم هراینه ترا نَتَوَفَّیَنَّک َ (رعد 40) سپس ایستند یَتَخَلَّفُوا (توبه 120) سپس بیارد، از پی درآرد یَستَخلِف ُ (هود 57) سپس کرده شدند خُلِّفُوا (توبه 118) سپس ماندگان الخالِفِین َ (توبه 83) سپس ماندگان الخَوالِف ِ (توبه 93) سپس ماندگان المُستَأخِرِین َ (حجر 24) سپس یکدیگر درآیندگان مُعَقِّبات ٌ (رعد 11) سپندان خَردَل ٍ (انبیاء 47 لقمان 16) سپیدان بِیض ٌ (ملائکه 27) سپید جامه گان الحَوارِیِّین َ (مائده 111) سپید مویان شِیباً (مزمل 17) سپیده دم الإِصباح ِ (انعام 96) سپید و درخشان، روشن بَیضاءُ (شعراء 33) سپیده دم الفَجرِ (قدر 5) ستاره پرستان الصّابِئِین َ (بقره 62) ستاند ایشان را یَتَوَفّاهُن َّ (نساء 15) ستانده شد أُخِذَ (انفال 70) ستدی مرا تَوَفَّیتَنِی (مائده 117) ستردیم (پس-) فَمَحَونا (اسراء 12) ستمبه عِفرِیت ٌ (نمل 39) صفحه : 625

ستمبه مارِدٍ (صافات 7) ستم جویی بَغیاً (یونس 90) ستمکار و بیداد الظّالِم ُ (فرقان 27) ستمکاری خویش ظُلمِه ِ (مائده 39) ستم کرده نشوند لا یُظلَمُون َ (نساء 49) ستم گر بر خود ظَلُوماً (احزاب 72) ستنبه مَرِیدٍ (حج

3) ستهیدند لَجُّوا (ملک 21) ستیزه کار عَنِیدٍ (هود 59) ستیزه کردندی (هراینه-) لَلَجُّوا (مؤمنون 75) ستیهنده عَنِیدٍ (ابراهیم 15) ستیهنده، گردن کش عَنِیداً (مدثر 16) ستیهیدن إِلحافاً (بقره 273) سجده کنان ساجِدِین َ (اعراف 120) سجده کنان سُجَّداً (اسراء 107 مریم 58) سجّین سِجِّین ٌ (مطففین 8) سخت عَصِیب ٌ (هود 77) سخت آواز صَرصَرٍ (حاقه 6) سختان، خشکان شِدادٌ (یوسف 48) سختانی شِدادٌ (تحریم 6) سخت بگیرد یَبطِش َ (قصص 19) سخت بنیرو (محکم کردند-) أَبرَمُوا (زخرف 79) سخت به نیروکنندگان مُبرِمُون َ (زخرف 79) سخت (درشت یعنی-) غَلِیظٍ (هود 58) سخت (دشوار-) عَزِیزٌ (توبه 128) سخت دل عُتُل ٍّ (قلم 13) سختر أَشَدُّ (نازعات 27) سخت رمندگان مُستَنفِرَهٌ (مدثر 50) سخت سرد صَرصَراً (قمر 19) سخت سوزان آن ٍ (رحمن 44) سخت سیاهان غَرابِیب ُ (ملائکه 27) سخت شادی همی کردید تَمرَحُون َ (مؤمن 75) سخت شگفت عُجاب ٌ (ص 5) سخت شونده القاسِیَهِ (حج 53) سخت شونده را

(مر-) لِلقاسِیَهِ (زمر 22) سخت گرفتن بَطشاً (ق 36) سخت گیرم، دشواری کنم أَشُق َّ (قصص 27) سخت و تند صَعَداً (جن 17) سخت وزنده عاصِفَهً (انبیاء 81) سختی کَرب ٍ (انعام 64) سختی رسیده البائِس َ (حج 28) سختی و دشواری (به-) نَکِداً (اعراف 58) سختیها غَمَرات ِ (انعام 93) سخنا کَلِمَهً (کهف 5) سخن استوار (به-) بِالحِکمَهِ (نحل 125) سخن چین (به-) بِنَمِیم ٍ (قلم 11) سخن درست حِکمَهٍ (آل عمران 81) سخن دوری شَطَطاً (جن 4) سخن روشن خود بُرهانَکُم (بقره 111) سخن کرده شدی کُلِّم َ (رعد 31) سخن کند یَنطِق ُ (جاثیه 29) سخن کند تُحَدِّث ُ (زلزال 4) سخن گفتن الخِصام ِ (زخرف 18) سخن گوید روبارو ایشان را خاطَبَهُم ُ (فرقان 63) سخن موزون الشِّعرَ (یس 69) سخن می گرداند با او یُحاوِرُه ُ (کهف 34) سخن

هویدا کند یُبِین ُ (زخرف 52) سراپرده آن سُرادِقُها (کهف 29) سر انجام أَمَداً (کهف 12) سر انجام عُقباً (کهف 44) سر انجام کردن (به-) بِتَأوِیل ِ (یوسف 44) سر انجام نیک العاقِبَهُ (قصص 83) سر انگشت بَنان ٍ (انفال 12) سران و مهینان المَلَأُ (هود 27) سران و مهینان (م: پسران) المَلَأُ (اعراف 60) سرای باشیدن دارَ المُقامَهِ (ملائکه 35) سر باز زند تَأبی (توبه 8) سرباز همی زنند یَجمَحُون َ (توبه 57) سرخان حُمرٌ (ملائکه 27) سرخی اوّل شب (به-) بِالشَّفَق ِ (انشقاق 16) سر در هوا ماندگان مُقمَحُون َ (یس 8) سر راه (هراینه به-) لَبِالمِرصادِ (فجر 14) سر راهی (بالایی-) رِیع ٍ (شعراء 128) سرزنش لَومَهَ (مائده 54) سرزنش تَثرِیب َ (یوسف 92) سرزنش زده شدگان مَلُومِین َ (معارج 30) سرزنش همی کنند یَتَلاوَمُون َ (قلم 30) سرزننده لائِم ٍ (مائده 54) سر فرودآرندگان سُجَّداً (نساء 154) سر فروداشتگان سُجَّداً (بقره 58) سرگردان می گردند یَعمَهُون َ (انعام 110) سرگشته می شوند یَعمَهُون َ (بقره 15) سرگشته می گردند یَتِیهُون َ (مائده 26) سرگشته همی گردند یَعمَهُون َ (اعراف 186) سرگشته همی گردند یَهِیمُون َ (شعراء 225) سرگین شکنبه فَرث ٍ (نحل 66) صفحه : 626

سزا الحَق َّ (انعام 57) سزا (به-) بِالحَق ِّ (انعام 151) سزا شد حَق َّ (اعراف 30) سزاگشت (پس-) فَحَق َّ (صافات 31) سزاوار الحَق ِّ (انعام 62) سزاوار أَهل ُ (مدثر 56) سزاوار آن أَهلَها (فتح 26) سزاوار شد باءَ (انفال 16) سزاوار شدند باؤُ (آل عمران 112) سزاوار شدند استَحَقّا (مائده 107) سزاوار نکوهش مُلِیم ٌ (صافات 142) سزا و بهره او حَقَّه ُ (اسراء 26) سزا و درست (به-) بِالحَق ِّ (بقره 119) سست ضَعِیفاً (نساء 28 هود 91) سست و از هم شده و گردی ببوده واهِیَهٌ (حاقه 16) سستا ضَعُف َ (حج 73) سستان ضِعافاً (نساء

9) سستان الضُّعَفاءُ (ابراهیم 21) سستان، بیچارگان الضُّعَفاءِ (توبه 91) سستان، فرومایگان الضُّعَفاءُ (مؤمن 47) سست تر أَضعَف ُ (مریم 75) سست داشته شدگان و زبونان مُستَضعَفِین َ (نساء 97) سست داشته شدگان المُستَضعَفِین َ (نساء 98) سست شد وَهَن َ (مریم 4) سست کرده شده بودند استُضعِفُوا (سبأ 31) سست کردید ایشان را أَثخَنتُمُوهُم (محمّد 4) سست کننده مُوهِن ُ (انفال 18) سست گرفته شدگان المُستَضعَفِین َ (نساء 75) سست گرفته می شدند یُستَضعَفُون َ (اعراف 137) سست و خوار می داشت یَستَضعِف ُ (قصص 4) سستی فَترَهٍ (مائده 19) سستی ضَعفاً (انفال 66) سست یابندگان بِمُعجِزِین َ (انعام 134) سستی کردم فَرَّطت ُ (زمر 56) سستی کردید فَرَّطتُم (یوسف 80) سستی کردیم فَرَّطنا (انعام 31) سستی مکنید لا تَهِنُوا (نساء 104) سستی مکنید لا تَنِیا (طه 42) سستی مکنید (پس-) فَلا تَهِنُوا (محمّد 35) سستی نکردیم ما فَرَّطنا (انعام 38) سستی نمی کنند لا یُفَرِّطُون َ (انعام 61) سفه پوست خرما قِطمِیرٍ (ملائکه 13) سفه خرما النَّوی (انعام 95) سگالش بد کَیدَ (نساء 76) سگالش بد ایشان کَیدُهُم (آل عمران 120) سگالش بد ایشان کَیدَهُن َّ (یوسف 34) سگالش بد ایشان کَیدَهُم (فیل 2) سگالش بد کرده شدگان المَکِیدُون َ (طور 42) سگالش بد همی کردند یَمکُرُ (انفال 30) سگالش بد کنند (تا-) لِیَمکُرُوا (انعام 123) سگالش خویش (سازش و-) کَیدَکُم (طه 64) سگالش کنم، حیلتی سازم در هلاک ایشان (هراینه-) لَأَکِیدَن َّ (انبیاء 57) سگالش من کَیدِی (قلم 45) سگالیدن کَیداً (یوسف 5) سگ داران مُکَلِّبِین َ (مائده 4) سلامت سَلاماً (انبیاء 69) سلامتی (به-) بِسَلام ٍ (هود 48) سمانا السَّلوی (طه 80) سمانی (ورتیج-) السَّلوی (اعراف 160) سنب سَرَباً (کهف 61) سنجند ایشان را وَزَنُوهُم (مطففین 3) سنجیدن الوَزن ُ (اعراف 8) سنجیده مَوزُون ٍ (حجر 19) سند

زَنِیم ٍ (قلم 13) سنگ باران حاصِباً (اسراء 68 عنکبوت 40 ملک 17) سنگ باران، باران سنگ ریزه حاصِباً (قمر 34) سنگسار کرده شدگان، کشتگان به سنگ المَرجُومِین َ (شعراء 116) سنگسار کنید مرا آن به تَرجُمُون ِ (دخان 20) سنگ سخت صَخرَهٍ (لقمان 16) سنگ گل سِجِّیل ٍ (هود 82 حجر 74) سنگ های کبریت الحِجارَهُ (بقره 24) سوختن (به-) صِلِیًّا (مریم 70) سوختن خویش فِتنَتَکُم (ذاریات 14) سوختند فَتَنُوا (بروج 10) سوخته می شوند یُفتَنُون َ (ذاریات 13) سودمندی نَفعاً (فتح 11) سودمندیها مَنافِع َ (حج 28) سود نداشت ما أَغنی (اعراف 48) سوده کرده مُمَرَّدٌ (نمل 44) سوزان الحَرِیق ِ (انفال 50) سوزانیده شوند یُسجَرُون َ (مؤمن 72) سوس، ملخ پیاده القُمَّل َ (اعراف 133) صفحه : 627

سوگند خواره حَلّاف ٍ (قلم 10) سوگند خورندگان المُقتَسِمِین َ (حجر 90) سوگند دروغ مکن لا تَحنَث (ص 44) سوگند یاد می کنم (م: سود) فَلا أُقسِم ُ (کوّرت 15) سیاه أَحوی (أعلی 5) سیاهان سُودٌ (ملائکه 27) سیاه چشمان حُورٌ (واقعه 22) سیاه چشمان (به-) بِحُورٍ (طور 20) سیاه چشمان و فراخ چشمان بِحُورٍ عِین ٍ (دخان 54) سیاه زردان صُفرٌ (مرسلات 33) شاخ خوشه خرما (همچو-) کَالعُرجُون ِ (یس 39) شادان فَرِحِین َ (آل عمران 170) شادان مَرَحاً (اسراء 37) شادان مُستَبشِرَهٌ (عبس 39) شادروانها زَرابِی ُّ (غاشیه 16) شاد کام شد فَرِح َ (توبه 81) شاد کرده می شوند است به یُحبَرُون َ (روم 15) شاد کرده می شوید و نواخته تُحبَرُون َ (زخرف 70) شادمان (هراینه-) لَفَرِح ٌ (هود 10) شادمانی و خرّمی و ناپروایی لَهوٌ (عنکبوت 64) شادی السَّرّاءُ (اعراف 95) شادی کنان الفَرِحِین َ (قصص 76) شاخه سر (بوبش

-) الهُدهُدَ (نمل 20) شایستگان الصّالِحِین َ (نساء 69 انعام 85) شایسته المَعرُوف ِ (توبه 67) شایسته مَعرُوف ٍ (ممتحنه 12) شایسته گان الصّالِحُون َ (اعراف

168) شایسته گردانیدیم أَصلَحنا (انبیاء 90) شایسته ها الصّالِحات ِ (نساء 124 مائده 93 بروج 11) شبان روز لَیال ٍ (مریم 10) شبانگاه العَشِی ِّ (انعام 52) شبانگاه کنید تُمسُون َ (روم 17) شبگاه سازنده المُحتَظِرِ (قمر 31) شبنگاه عِشاءً (یوسف 16) شبنگاه العَشِی ِّ (کهف 28) شبنگاه باز آرید تُرِیحُون َ (نحل 6) شبیخون بَیاتاً (اعراف 4، 97) شبیخون کنیم بر او (هراینه-) لَنُبَیِّتَنَّه ُ (نمل 49) شتابانیدگان مُفرَطُون َ (نحل 62) شتابانیدی (هراینه-) لَعَجَّل َ (کهف 58) شتاب (به-) حَثِیثاً (اعراف 54) شتاب زدگی کند یَستَعجِل ُ (یونس 50) شتاب زدگی می کنند یَستَعجِلُون َ (صافات 176) شتاب زدگی همی کردید تَستَعجِلُون َ (یونس 51) شتابندگان سِراعاً (ق 44) شتابندگان مُهطِعِین َ (معارج 36) شتالنگ (دو-) الکَعبَین ِ (مائده 6) شتران و گاوان تناور البُدن َ (حج 36) شد آمد اختِلاف ِ (آل عمران 190 مؤمنون 80) شرمسار مکنید مرا لا تُخزُون ِ (حجر 69) شرمگین استِحیاءٍ (قصص 25) شرم ندارد لا یَستَحیِی (بقره 26) شستنگاه ای مُغتَسَل ٌ (ص 42) شکاری الصَّیدَ (مائده 95) شکافته، پاره پاره مُتَصَدِّعاً (حشر 21) شکاف زمین الأُخدُودِ (بروج 4) شکافندگان مَواخِرَ (نحل 14) شکافنده فالِق ُ (انعام 95) شکستن ایشان نَقضِهِم (مائده 13) شکستند ایشان را (پس-) فَهَزَمُوهُم (بقره 251) شکسته شد غُلِبَت ِ (روم 2) شکنجه نَکال َ (نازعات 25) شکنجه کند یُعَذِّب َ (فتح 6) شکنندگان کامها (کامکاران-) قاهِرُون َ (اعراف 127) شکننده القاهِرُ (انعام 18، 61) شکننده قاصِفاً (اسراء 69) شکوه وَقاراً (نوح 13) شکوه دارید او را تُوَقِّرُوه ُ (فتح 9) شکوه مند الحَرام ِ (بقره 144، 149، 191 مائده 2) شکوه مند عَزِیزٌ (فصلت 41) شکوه مندان الحُرُم ُ (توبه 5) شکوه مندان حُرُم ٌ (توبه 36) شکیبا صابِرَهٌ (انفال 66) شکیبا گردان اصبِر (کهف 28) شکیبایان الصّابِرِین َ (آل عمران 17) شکیبایی کردندی صَبَرُوا (حجرات 5) شکیبد صَبَرَ (شوری

43) شکیب داران الصّابِرِین َ (انبیاء 85 محمّد 31) شکیب کردیم صَبَرنا (ابراهیم 21) شکیب کن (پس-) فَاصبِر (احقاف 35) شگفت فَرِیًّا (مریم 27) صفحه : 628

شگفت فَرِیًّا (مریم 27) شگفت می نمایی تو تَعجَبِین َ (هود 73) شگفتی عَجَباً (یونس 2) شمار الدِّین ُ (توبه 36) شمار ایشان حِسابُهُم (شعراء 113) شمار (به-) بِالدِّین ِ (تین 7) شماردگان مَعدُودات ٍ (بقره 203) شمارده مَعدُودَهً (بقره 80) شمارده مَعدُودات ٍ (بقره 184) شمار کنندگان الحاسِبِین َ (انعام 62) شمار کنندگان حاسِبِین َ (انبیاء 47) شمار کننده حَسِیباً (نساء 6، 86) شمارگر حَسِیباً (اسراء 14) شمار و پاداشت الدِّین ِ (واقعه 56) شمرد آن را أَحصاه ُ (مجادله 6) شمردگان مَعدُودات ٍ (آل عمران 24) شمردیمش أَحصَیناه ُ (نبأ 29) شناخت او قَدرِه ِ (زمر 67) شناخته بِالمَعرُوف ِ (آل عمران 104، 110) شناخته شده مَعرُوفَهٌ (نور 53) شناسا گردانید آن را عَرَّفَها (محمّد 6) شناو کردن سَبحاً (نازعات 3) شناو کنندگان السّابِحات ِ (نازعات 3) شناه می کنند یَسبَحُون َ (انبیاء 33) شنبه نکردند لا یَسبِتُون َ (اعراف 163) شنوانده سَمِیع ُ (آل عمران 38) شنویدن السَّمع َ (هود 20) شنوید سَمِع َ (آل عمران 181 مجادله 1) شنوید فی به سَمِعتُم (نساء 140) شنویدیم سَمِعنا (بقره 285 نساء 46 جن 13) شور فِتنَهً (حج 53) شورش نَزغ ٌ (اعراف 200) شورش افکند نَزَغ َ (یوسف 100) شور و آشوب الفِتنَهَ (توبه 48) شوره گزی أَثل ٍ (سبأ 16) شوری، آزمونی (آشوبی و-) فِتنَهٌ (نور 63) شوریده ها أَضغاث ُ (یوسف 44) شوشستی، شخولیدنی مُکاءً (انفال 35) شوم نَحس ٍ (قمر 19) شومان و بدبختان نَحِسات ٍ (فصلت 16) شونده، رونده مُهاجِرٌ (عنکبوت 26) شوهرداران المُحصَنات ُ (نساء 24) شوی دیدگان ثَیِّبات ٍ (تحریم 5) شیر قَسوَرَهٍ (مدثر 51) صافی کشیده سُلالَهٍ (مؤمنون 12) صفت کرده شد ضُرِب َ (زخرف

57) صفت کن مرا اذکُرنِی (یوسف 42) صواب کاری الرَّشادِ (مؤمن 29) صورت (آفرینش و-) خَلق ٍ (سبأ 7) طاق الوَترِ (فجر 3) طریق، معنی لَحن ِ (محمّد 30) طلب بسیاری همی کنی تَستَکثِرُ (مدثر 6) ظهار همی کنند یُظاهِرُون َ (مجادله 3) عاجز یابندگان بِمُعجِزِین َ (زمر 51 شوری 31) عاجز یابنده بِمُعجِزٍ (احقاف 32) عبادت کنندگان آن ناسِکُوه ُ (حج 67) عبادتگاه، جای پرستیدن مَنسَکاً (حج 34) عبرت و پند آیَهً (فرقان 37) عذاب کنندگان مُعَذِّبِین َ (اسراء 15) عذاب کنندگان آن مُعَذِّبُوها (اسراء 58) عذاب کننده ایشان مُعَذِّبَهُم (انفال 33) عربان بیابان الأَعراب ِ (احزاب 20) عرضه کردیم عَرَضنَا (احزاب 72) عزّ و بزرگی العِزَّهَ (ملائکه 10) عقوبت وَبال َ (مائده 95) عکازه خویش عَصاه ُ (اعراف 107) عکازه خویش عَصاک َ (قصص 31) علت بد سُوءٍ (طه 22) علیون عِلِّیُّون َ (مطففین 19) علیین عِلِّیِّین َ (مطففین 18) عیب مکنید لا تَلمِزُوا (حجرات 11) عیب نکنی (کینه نکشی-) ما تَنقِم ُ (اعراف 126) عیب همی کنند یَلمِزُون َ (توبه 79) غالب گرداند آن را (تا آشکار کند-) لِیُظهِرَه ُ (توبه 33) غالب گرداند او را (تا-) لِیُظهِرَه ُ (صف 9) غالب گرداند اینکه را (تا-) لِیُظهِرَه ُ (فتح 28) غایت شادمانی (از جهت) مَرَحاً (لقمان 18) غرقه کردنیان مُغرَقُون َ (مؤمنون 27) غرقه کرده شدگان مُغرَقُون َ (دخان 24) غرقه کردیم ایشان را (پس-) فَأَغرَقناهُم (انبیاء 77) صفحه : 629

غلافها و کاردوها، جایگاههای میوه و شکوفه (م: کارده ها) الأَکمام ِ (رحمن 11) غلافهای خویش أَکمامِها (فصلت 47) غلبه کرد ران َ (مطففین 14) غلبه کرد مرا عَزَّنِی (ص 23) غلبه کردیم (پس-) فَعَزَّزنا (یس 14) غلبه کردی (هراینه-) لَعَلا (مؤمنون 91) غلبه کننده غالِب ٌ (یوسف 21) غلط نکند لا یَضِل ُّ (طه 52) غنودن سِنَهٌ (بقره

255) غنویدن نُعاساً (آل عمران 154) غنیمت داد أَفاءَ (احزاب 50 حشر 7) غیبت مکندا لا یَغتَب (حجرات 12) فاخواستند او را راوَدُوه ُ (قمر 37) فاکند یَفعَل (آل عمران 28) فال بد گرفتیم اطَّیَّرنا (نمل 47) فال بد گیرند یَطَّیَّرُوا (اعراف 131) فا واگشتن ایشان تَقَلُّبُهُم (مؤمن 4) فرابافت افتَری (آل عمران 94 نساء 48 انعام 21 یونس 17) فرابافت آن را افتَراه ُ (هود 13 سجده 3) فرابافتند خَرَقُوا (انعام 100) فرابافته مُفتَری ً (قصص 36) فرابافته اختِلاق ٌ (ص 7) فرابافته ها مُفتَرَیات ٍ (هود 13) فرابافد افتَری (عنکبوت 68) فرابافنده (سازنده و-) مُفتَرٍ (نحل 101) فرا پذیرد یَقبَل ُ (شوری 25) فرا پیش شدن نتوانند لا یَستَقدِمُون َ (یونس 49) فراخ

واسِع ٌ (مائده 54) فراخ واسِعَهٍ (انعام 147) فراخ فَجوَهٍ (کهف 17) فراخ چشمان عِین ٌ (صافات 48 طور 2 واقعه 22) فراخ چشمان (سیاه چشمان-) بِحُورٍ عِین ٍ (دخان 54) فراخ دستی السَّعَهِ (نور 22) فراخ دستئ خویش سَعَتِه ِ (طلاق 7) فراخ فرا رسید وَسِعَت (اعراف 156) فراخ فرارسیدی وَسِعت َ (مؤمن 7) فراخ فراگیرد یَبصُطُ (بقره 245) فراخ کنندگان (هراینه-) لَمُوسِعُون َ (ذاریات 47) فراخواسته مَسؤُلًا (فرقان 16) فراخواستید به شتاب استَعجَلتُم (احقاف 24) فراخورد وِفاقاً (نبأ 26) فراخی مَرحَباً (ص 59) فراخی دست سَعَهٍ (طلاق 7) فرا دل ده مرا أَوزِعنِی (نمل 19) فرارسند یُلاقُوا (معارج 42) فرارسنده مُحِیطٌ (آل عمران 120 انفال 47) فرارسنده مُحِیطاً (نساء 108) فرارسنده و گرد برآینده (هراینه-) لَمُحِیطَهٌ (عنکبوت 54) فرارسنده (هراینه-) لَمُحِیطَهٌ (توبه 49) فرا رسید وَسِع َ (انعام 80) فرا رسید اشتَمَلَت (انعام 143) فرا رسید أَحاطَ (اسراء 60) فرا رسید أَحاطَ (طلاق 12) فرا رسید و بینید لَقِیتُم ُ (محمّد 4) فرا رسید و

گنجانید وَسِع َ (طه 98) فرا رفتن آورده شده المُنشَآت ُ (رحمن 24) فراز آمد حَضَرَ (بقره 133) فراز آید حَضَرَ (بقره 180) فراز آیندگان حاضِرِی (بقره 196) فراز رسیدی لَقِیتُم (انفال 45) فرا سازید (تا-) لِتَفتَرُوا (نحل 116) فراستاننده تو مُتَوَفِّیک َ (آل عمران 55) فراستانیم ترا نَتَوَفَّیَنَّک َ (مؤمن 77) فرا شنوید (پس-) فَاستَمِعُوا (اعراف 204) فرا گذاشتم (پس-) فَأَملَیت ُ (رعد 32) فرا گرفتن قَبضاً (فرقان 46) فرا گرفتن التَّناوُش ُ (سبأ 52) فرا گرفته قَبَس ٍ (نمل 7) فرا گیرد اتَّخَذَ (نبأ 39) فراگیرندگان مُتَّخِذات ِ (نساء 25) فراگیرندگان و پذیرندگان آخِذِین َ (ذاریات 16) فراموش کار نَسِیًّا (مریم 64) فرامی بافتند یَفتَرُون َ (آل عمران 24) فرا می بافید تَخلُقُون َ (عنکبوت 17) فرامی گذاریم، فرو می گذاریم نُملِی (آل عمران 178) فرا نرسیدید لَم تُحِیطُوا (نمل 84) فراهم آر اضمُم (طه 22 قصص 32) فراهم آرد یَجمَع ُ (مائده 109) فراهم آرد شما را (هراینه-) لَیَجمَعَنَّکُم (انعام 12) فراهم آرنده جامِع ُ (آل عمران 9 نساء 40 نور 62) صفحه : 630

فراهم آرنده (همه-) کَافَّهً (سبأ 28) فراهم آرید تَجمَعُوا (نساء 23) فراهم آورد أَلَّف َ (انفال 63) فراهم آوردن ایشان جَمعِهِم (شوری 29) فراهم آورده شدگان (هراینه-) لَمَجمُوعُون َ (واقعه 50) فراهم آورده شده مَجمُوع ٌ (هود 103) فراهم آیندگان مُجتَمِعُون َ (شعراء 39) فراهم دارنده کِفاتاً (مرسلات 25) فراهم داشتن آن جَمعَه ُ (قیامه 17) فراهم رسد یَتَلَقَّی (ق 17) فراهم رسند ادّارَکُوا (اعراف 38) فراهم رسنده (دو-) المُتَلَقِّیان ِ (ق 17) فراهم رسید التَقَی (آل عمران 155) فراهم رسیدند التَقَتا (آل عمران 13) فراهم رسیدید التَقَیتُم (انفال 44) فراهم می رسند یَلتَقِیان ِ (رحمن 19) فرا همی گیرید از یکدیگر او را تَلَقَّونَه ُ (نور 15) فرا یاد داده شوند ذُکِّرُوا (صافات 13) فرا

یاد داده نشود لا یُلَقّاها (قصص 80) فرا یاد دادیم أَوحَینا (قصص 7) فربهان سِمان ٍ (یوسف 43) فرستادگان رُسُل ُ (انعام 124) فرستندگان مُرسِلِین َ (دخان 5) فرمان بران، رام کردگان مُسَخَّرات ٍ (نحل 79) فرمان بران و پرستندگان قانِتُون َ (روم 26) فرمان برداران مُسلِمُون َ (هود 14) فرمان برداری طَوعاً (آل عمران 83) فرمان برداری کردیم أَطَعنا (نور 47) فرمان برید ایشان را أَطَعتُمُوهُم (انعام 121) فرمایندگان الآمِرُون َ (توبه 112) فرماینده (هراینه-) لَأَمّارَهٌ (یوسف 53) فرموده شده أُمِرت َ (هود 112) فرو آرندگان سرها سُجَّداً (اعراف 161) فرو آمد حاق َ (نحل 34) فرو آورد ما را أَحَلَّنا (ملائکه 35) فرو آوردند أَحَلُّوا (ابراهیم 28) فرو آورده شدگان مُنزَلِین َ (آل عمران 124) فروآورده تَنزِیل ٌ (حاقه 43) فرو آینده حِل ٌّ (بلد 2) فرو افکند تَهوِی (حج 31) فروبارنده مِدراراً (انعام 6) فرو برده شدگان المُغرَقِین َ (هود 43) فرو تاسیده هامِدَهً (حج 5) فروتر الدُّنیا (انعام 32) فروتنان المُخبِتِین َ (حج 34) فروتنان الأَسفَلِین َ (صافات 98) فروتنان خاشِعِین َ (شوری 45) فروتنان خاشِعَهً (قلم 43) فروتنی کردند أَخبَتُوا (هود 23) فروتنی کرد و رام شد عَنَت ِ (طه 111) فروتنی مکنید (پس-) فَلا تَخضَعن َ (احزاب 32) فروتنی نکردند مَا استَکانُوا (آل عمران 146) فرو چکد تَفِیض ُ (مائده 83) فروخت بَیع ٌ (بقره 254 ابراهیم 31) فروخت البَیع ُ (بقره 275) فروخور ابلَعِی (هود 44) فرو خورندگان الکاظِمِین َ (آل عمران 134) فرود دُون ِ (نساء 139 اعراف 168) فرود آوردن نُزُلًا (سجده 19) فرود آید تَحُل ُّ (رعد 31) فرود آیندگان را در زمین خالی (مر-) لِلمُقوِین َ (واقعه 73) فرو دارند و پست همی کنند یَغُضُّون َ (حجرات 3) فرو داشتگان چشم، خوابانیده چشمانی قاصِرات ُ الطَّرف ِ (ص 52) فرودان سافِلِین َ (تین 5) فرود

ما دُونِنا (انبیاء 43) فرو ریخته شود انکَدَرَت (کوّرت 2) فرو ریزان ثَجّاجاً (نبأ 14) فرو ریزید صُبُّوا (دخان 48) فروزنده، تابان وَهّاجاً (نبأ 13) فروزینه الوَقُودِ (بروج 5) فرو شده به زمین غَوراً (ملک 30) فرو شکستیم قَصَمنا (انبیاء 11) فرو شوندگان الآفِلِین َ (انعام 76) فروکشد او را به گلو به دشواری یَتَجَرَّعُه ُ (ابراهیم 17) فروگذارد او کفر (پس بیفزایدا-) فَلیَمدُد (مریم 75) فروگذارد شما را یَخذُلکُم (آل عمران 160) فروگذارنده خَذُولًا (فرقان 29) فروگذاشت أَملی (محمّد 25) فروگذاشت ایشان را (پس-) فَنَسِیَهُم (توبه 67) فروگذاشته مَخذُولًا (اسراء 22) فروگذاشته مَهجُوراً (فرقان 30) صفحه : 631

فرو گذاشته شود یُترَک َ (قیامه 36) فروگذاشته، و یکسو نهاده مَهجُوراً (فرقان 30) فرومانده حَیران َ (انعام 71) فرومایگان، خسیس ترین مردم چون جولاهگان الأَرذَلُون َ (شعراء 111) فرومایگان أَراذِلُنا (هود 27) فرومردگان خامِدِین َ (انبیاء 15) فرومرده افتاده گان جاثِمِین َ (عنکبوت 37) فرو می دوند یَنسِلُون َ (انبیاء 96) فرو می گذاریم (فرا می گذاریم-) نُملِی (آل عمران 178) فرومی گیرد یَغشی (آل عمران 154) فرو ندارند یَکُفُّوا (نساء 91) فرونشینندگان القَواعِدُ (نور 60) فرونگذارد لا یَستَحیِی (احزاب 53) فرونگری اطَّلَعت َ (کهف 18) فرو نهادن حِطَّهٌ (بقره 58) فره آیندگان الغالِبُون َ (انبیاء 44) فره (به آیندگان و-) ظاهِرِین َ (صف 14) فریادرس صَرِیخ َ (یس 43) فریادرسندگان من بِمُصرِخِی َّ (ابراهیم 22) فریبنده خَتّارٍ (لقمان 32) فریبنده ایشان خادِعُهُم (نساء 142) فریبی غُرُوراً (نساء

120 انعام 112) فریفت الغُرُورِ (آل عمران 185) فریفت دَخَلًا (نحل 92) فریفت غُرُوراً (احزاب 12) فریفت شما غَرَّتکُم ُ (جاثیه 35) فریفتم (خواندم او را-) راوَدتُه ُ (یوسف 51) فریفته شدید فُتِنتُم (طه 90) فزون فَوق َ (نساء 11) فسوس هُزُواً (مائده 58 لقمان 6 جاثیه 9) فسوس لَهواً (اعراف

51) فسوس سِخرِیًّا (ص 63) فسوس (به-) سِخرِیًّا (مؤمنون 110) فسوس دارد یَستَهزِئ ُ (بقره 15) فسوس دارندگان مُستَهزِؤُن َ (بقره 14) فسوس داشتند سَخِرُوا (انعام 10) فسوس کرده شد استُهزِئ َ (رعد 32) فسوس کرده شود فی به یُستَهزَأُ (نساء 140) فسوس کنندگان المُستَهزِئِین َ (حجر 95) فسوس می دارند یَسخَرُون َ (بقره 212) فسوس می دارید استَهزِؤُا (توبه 64) فسوس می داشتند یَستَهزِؤُن َ (انعام 5، 10 روم 10) فسوس می کردند یَستَهزِؤُن َ (مؤمن 83) فسوس می کردند و استخفاف یَستَهزِؤُن َ (زخرف 7) فسوس نداردا و خندستان مکندا لا یَسخَر (حجرات 11) فسوس و خندستانی هُزُواً (فرقان 41) فسوس همی داشتندی یَستَهزِؤُن َ (حجر 11) فسوس همی کردند یَستَهزِؤُن َ (نحل 34) فیروزی الفَوزُ (نساء 13 مائده 119 توبه 72 مؤمن 9 تغابن 9) فیروزیهای خویش (به-) بِمَفازَتِهِم (زمر 61) فیروزی یابید تُفلِحُون َ (مائده 35) فیروزی یافت، برست فازَ (احزاب 71) قافیه گوی شاعِرٌ (انبیاء 5 طور 30) قافیه گویان الشُّعَراءُ (شعراء 224) قافیه گوی (برای-) لِشاعِرٍ (صافات 36) قربان جاههای مَناسِکَنا (بقره 128) قربان کن انحَر (کوثر 2) قرعه برآورده شدگان عن به المُدحَضِین َ (صافات 141) قرعه زد (پس-)عن به فَساهَم َ (صافات 141) قصد کرد استَوی (اعراف 54 یونس 3 رعد 2 فرقان 59) قصد کرد تَعَمَّدَت (احزاب 5) کابینهای ایشان صَدُقاتِهِن َّ (نساء 4) کاج سَقفاً (انبیاء 32) کاج خانه، آسمانه خانه السَّماءِ (حج 15) کار شَأن ٍ (یونس 61) کار بازگذار تَوَکَّل (نساء 81 انفال 61 شعراء 217 احزاب 3) کار بازگذار (پس-) فَتَوَکَّل (آل عمران 159 نمل 79) کار بازگذاردا (پس-) فَلیَتَوَکَّل ِ (آل عمران 122 مائده 11) کار بازگذارندگان المُتَوَکِّلِین َ (آل عمران 159) کار بازگذارندگان المُتَوَکِّلُون َ (زمر 38) کار بازگذارید (پس-) فَتَوَکَّلُوا (مائده 23) کار بازگذاشتم تَوَکَّلت ُ (یونس 71 هود

56، 88) کار بازگذاشتیم تَوَکَّلنا (ممتحنه 4) کار باز همی گذارند یَتَوَکَّلُون َ (شوری 36) کار برگذارد یَفتَح ُ (سبأ 26) صفحه : 632

کار دشوار ساق ٍ (قلم 42) کار دشوار فاقِرَهٌ (قیامه 25) کاردوها، جایگاههای میوه و شکوفه (غلافها و-) (م: کارده ها) الأَکمام ِ (رحمن 11) کاردوی آن طَلعِها (انعام 99) کاردوی یعنی میوه وی طَلعُها (شعراء 148) کارزار کرد قاتَل َ (آل عمران 146) کارزار کردن القِتال ِ (انفال 65 محمّد 20) کارزار کنندگان المُجاهِدِین َ (محمّد 31) کارزار کنید قاتِلُوا (توبه 123) کارزار نمی کنند با شما لا یُقاتِلُونَکُم (حشر 14) کار زشت فاحِشَهً (اسراء 32) کارساز الوَکِیل ُ (آل عمران 173) کارساز وَکِیلًا (نساء 81، 132 اسراء 2 مزمل 9) کارساز و نگه دار وَکِیلًا (احزاب 3) کارشمار الأَمرُ (مریم 39) کارکنندگان عامِلُون َ (هود 121) کارکننده عامِلَهٌ (غاشیه 3) کارگذار وَکِیلًا (نساء 171) کارگذار الفَتّاح ُ (سبأ 26) کاروانیان العِیرُ (یوسف 70) کاروکنش صُنع َ (نمل 88) کاری شَأن ٌ (عبس 37) کازخانه (م: کارخانه) السَّقف ُ (نحل 26) کاژها سُقُفاً (زخرف 33) کاژهای خویش عُرُوشِها (بقره 259 حج 45) کاستکار خَوّاناً (نساء 107) کاستکاران را (مر-) لِلخائِنِین َ (نساء 105) کاست کاری، دزدیده نگریستن خائِنَهَ (مؤمن 19) کاسته شد غِیض َ (هود 44) کاغذها قَراطِیس َ (انعام 91) کال جُرُف ٍ (توبه 109) کالان عَرَض َ (نساء 94) کالای عَرَض َ (اعراف 169) کام الهَوی (نازعات 40) کامکار الجَبّارُ (حشر 23) کامکاران، شکنندگان کامها قاهِرُون َ (اعراف 127) کامکاری العِزَّهَ (یونس 65) کام نیابد لا یُفلِح ُ (طه 69) کام یافت أَفلَح َ (طه 64) کاویده شود بُعثِرَت (انفطار 4) کپیّان القِرَدَهَ (مائده 60) کپّیان قِرَدَهً (اعراف 166) کپّیان، آبوزنه گان قِرَدَهً (بقره 65) کتران قَطِران ٍ (ابراهیم 50) کج مکن، مگردان لا تُصَعِّر (لقمان 18) کردا

جَعَل َ (مائده 97) کرده شده مَفعُولًا (انفال 44) کژ شدن و گشتن از حد، میل کردن (به-) بِإِلحادٍ (حج 25) کژکاران الخاطِؤُن َ (حاقه 37) کژی خائِنَهٍ (مائده 13) کژی عِوَجاً (اعراف 45) کژی تو خِیانَتَک َ (انفال 71) کشتن قَتل َ (مائده 30) کشتن ایشان قَتلَهُم ُ (آل عمران 181) کشته کرده شوند یُقَتَّلُوا (مائده 33) کشش القِتال ُ (بقره 216 نساء 77) کشش (جنگ و-) القِتال َ (احزاب 25) کشش کردن قِتالًا (آل عمران 167) کشش کندا (پس-) فَلیُقاتِل (نساء 74) کشش کنند با شما یُقاتِلُونَکُم (آل عمران 111) کشش کنید قاتِلُوا (بقره 190 آل عمران 167) کشش کنید (پس-) فَقاتِلا (مائده 24) کشش کنید (پس-) فَقاتِلُوا (توبه 12) کشش می کند تُقاتِل ُ (آل عمران 13) کشمت (هراینه-) لَأَقتُلَنَّک َ (مائده 27) کشندگان النّازِعات ِ (نازعات 1) کشنده باخِع ٌ (کهف 6) کشنده و برکننده نَزّاعَهً (معارج 16) کعبه خانه الکَعبَهِ (مائده 95) کفکی زَبَداً (رعد 17) کفکی زَبَدٌ (رعد 17) کم پیمایندگان را (مر-) لِلمُطَفِّفِین َ (مطففین 1) کم کنند یُخسِرُون َ (مطففین 3) کم کنندگان مُقَصِّرِین َ (فتح 27) کم نکند و نکاهد لا یَلِتکُم (حجرات 14) کم و کاست ضِیزی (نجم 22) کم و کاست کنندگان المُخسِرِین َ (شعراء 181) کم و کاست (ناروا-) مُزجاهٍ (یوسف 88) کم و کاستی نَقص ٍ (بقره 155 اعراف 130) کم و کاستی تَخَوُّف ٍ (نحل 47) کنار سِدرٍ (واقعه 28) کنارهای شما حُجُورِکُم (نساء 23) صفحه : 633

کناره شَفا (آل عمران 103 توبه 109) کناره طَرَفاً (آل عمران 127) کناره حَرف ٍ (حج 11) کناره (به-) بِالسّاحِل ِ (طه 39) کناره (به-) بِالأُفُق ِ (کوّرت 23) کناره (در-) بِالأُفُق ِ (نجم 7) کناره کنند از شما اعتَزَلُوکُم (نساء 90) کناره نگیرند از شما

لَم یَعتَزِلُوکُم (نساء 91) کناره های آن أَطرافِها (رعد 41) کناره های آن أَرجائِها (حاقه 17) کناره (دو-) طَرَفَی ِ (هود 114) کناره رودکده (بدان-) بِالعُدوَهِ (انفال 42) کند حَسِیرٌ (ملک 4) کنده حُفرَهٍ (آل عمران 103) کنکاج کردن تَشاوُرٍ (بقره 233) کنکاج کن با ایشان شاوِرهُم (آل عمران 159) کنند (تا-) لِیَقتَرِفُوا (انعام 113) کنندگان فاعِلِین َ (یوسف 10 انبیاء 17) کننده فَعّال ٌ (هود 107 بروج 16) کوبنده بِالقارِعَهِ (حاقه 4) کوبنده القارِعَهُ (قارعه 2) کوبنده قارِعَهٌ (رعد 31) کوتاه خوابانیده چشمان قاصِرات ُ الطَّرف ِ (صافات 48) کوچ خویش

ظَعنِکُم (نحل 80) کوشد جاهَدَ (عنکبوت 6) کوشش جَهدَ (مائده 53 انعام 109) کوشش ایشان سَعیُهُم (کهف 104) کوشش (برای-) جِهاداً (ممتحنه 1) کوشش شما سَعیَکُم (لیل 4) کوشش کردند جاهَدُوا (آل عمران 142 انفال 72 توبه 16) کوشش کنید جاهِدُوا (توبه 41 حج 78) کوشش همی کنید تُجاهِدُون َ (صف 11) کوشک، کاخ الصَّرح َ (نمل 44) کوشکهای بلند مَصانِع َ (شعراء 129) کوشند یَسعَون َ (مائده 33) کوشندگان المُجاهِدُون َ (نساء 95) کوشنده کادِح ٌ (انشقاق 6) کوشید جاهِدُوا (مائده 35) کوشیدن جِهادٍ (توبه 24) کوشیدند سَعَوا (حج 51) کوفته دَکًّا (اعراف 143) کوفته دَکّاءَ (کهف 98) کوفته حُطاماً (زمر 21) کوفته شوند در هم دیگر (پس-) فَدُکَّتا (حاقه 14) کوفته و ریزیده حُطاماً (واقعه 65) کوفته و ریزیده (همچو-) کَهَشِیم ِ (قمر 31) کهنه نشود لا یَبلی (طه 120) کهنه و دیرینه القَدِیم ِ (یس 39) کیش الدِّین َ (بقره 132 اعراف 29 شوری 13 فتح 28) کیش صِبغَهَ (بقره 138) کیش هُدَی (آل عمران 73) کیش مِلَّهَ (یوسف 37) کیش خویش مِلَّتِهِم (کهف 20) کیش ما مِلَّتِنا (اعراف 88 ابراهیم 13) کیش مسلمانی من به الإِسلام ِ (آل

عمران 85) کیشی کننده مُختال ٍ (حدید 23) کین بازکشد انتَصَرَ (شوری 41) کین بازکشند یَنتَصِرُون َ (شوری 39) کین بازکشندگان مُنتَصِرِین َ (ذاریات 45) کین کش (پس-) فَانتَصِر (قمر 10) کینه غِلًّا (حشر 10) کینه دارید تَنقِمُون َ (مائده 59) کینه کش مُنتَصِراً (کهف 43) کینه کش عَزِیزٍ (قمر 42 حدید 25) کینه کشان مُنتَقِمُون َ (سجده 22) کینه کشد (پس-) فَیَنتَقِم ُ (مائده 95) کینه کشند برای خود (هیچ-) یَنتَصِرُون َ (شعراء 93) کینه کشیدند انتَصَرُوا (شعراء 227) کینه کشیدی (هراینه-) لَانتَصَرَ (محمّد 4) کینه نداشتند ما نَقَمُوا (بروج 8) کینه نکشی، عیب نکنی ما تَنقِم ُ (اعراف 126) کینه های ایشان أَضغانَهُم (محمّد 29) گاوبچه، گوساله عِجلًا (اعراف 148) گبرکان و مغان و آتش پرستان المَجُوس َ (حج 17) گذار ایشان را ذَرهُم (انعام 91) گذارد یَقُص ُّ (انعام 57) گذارد أَوحی (نجم 10) گذارده مَقضِیًّا (مریم 21) گذارده شد قُضِی َ (یونس 54 هود 44) صفحه : 634

گذارده شدی (هراینه-) لَقُضِی َ (انعام 8 یونس 11) گذارده شود قُضِیَت ِ (جمعه 10) گذارده شود (تا-) لِیُقضی (انعام 60) گذاردی قَضَیت َ (نساء 65) گذاردیم قَضَینا (حجر 66) گذارندگان العافِین َ (آل عمران 134) گذارنده قاض ٍ (طه 72) گذارنده، برنده قاطِعَهً (نمل 32) گذارید ذَرُوا (انعام 120 جمعه 9) گذاشتند تَرَکُوا (دخان 25) گذاشته سائِبَهٍ (مائده 103) گذاشته مَنسِیًّا (مریم 23) گذاشته ام تَرَکت ُ (یوسف 37) گذاشته شوند یُترَکُوا (عنکبوت 2) گذاشتید آن را تَرَکتُمُوها (حشر 5) گذاشتیم تَرَکنا (یوسف 17) گذرد از اندازه (هراینه-) لَیَطغی (علق 6) گذرگاه مِرصاداً (نبأ 21) گذرندگان عابِرِی (نساء 43) گذرندگان از اندازه المُعتَدِین َ (مائده 87) گذرندگان از اندازه المُسرِفِین َ (شعراء 151) گذرندگان از اندازه عادُون َ (شعراء 166) گذرندگان از اندازه طاغِین َ (قلم 31) گذرندگان از

اندازه (به-) بِالمُعتَدِین َ (انعام 119) گذرندگان را (مر-) لِلطّاغِین َ (نبأ 22) گذرنده مُعتَدٍ (قلم 12) گذرنده از اندازه عادٍ (بقره 173) گذرنده از حد (به آن-) بِالطّاغِیَهِ (حاقه 5) گذرنده از اندازه مُعتَدٍ (مطففین 12) گذرهای فراخ فِجاجاً (انبیاء 31) گذشتگان سَلَفاً (زخرف 56) گذشتن عُدوان َ (بقره 193) گذشتن از اندازه العُدوان ِ (بقره 85 مائده 62) گذشتن ایشان طُغیانِهِم (انعام 110) گذشتن ایشان از اندازه طُغیانِهِم (بقره 15) گذشتن خویش از اندازه طُغیانِهِم (یونس 11 مؤمنون 75) گذشتند از اندازه عَتَوا (فرقان 21) گذشتنی از اندازه عُدواناً (نساء 30) گذشتنی از اندازه طُغیاناً (مائده 64 اسراء 60 کهف 80) گذشتنی از اندازه عَدواً (انعام 108) گرامیان أَعِزَّهَ (نمل 34) گرامیان کِرام ٍ (عبس 16) گرامی کند او را (پس-) فَأَکرَمَه ُ (فجر 15) گرامین ترین شما أَکرَمَکُم (حجرات 13) گران ثَقِیلًا (مزمل 5) گرانان ثِقالًا (اعراف 57) گرانان الثِّقال َ (رعد 12) گران باران ثِقالًا (توبه 41) گران باران مُثقَلُون َ (قلم 46) گران بار کرده مُثقَلَهٌ (ملائکه 18) گران گردانید ایشان را و بازداشت (پس-) فَثَبَّطَهُم (توبه 46) گران گشت أَثقَلَت (اعراف 189) گران، دشوار (هراینه-) لَکَبِیرَهٌ (بقره 45) گرانی وَقراً (اسراء 46) گرانی کردی (هراینه-) لَتَنُوأُ (قصص 76) گرانی کند او را (نه-) لا یَؤُدُه ُ (بقره 255) گرانی کنید اثّاقَلتُم (توبه 38) گرانیهای خویش أَثقالَهُم (عنکبوت 13) گرایند، بچسبند جَنَحُوا (انفال 61) گرد آریم نَحشُرُ (نمل 83) گرد آورده شوید تُحشَرُون َ (آل عمران 158) گرداندند جَعَلُوا (انعام 100) گرداندند بَدَّلُوا (ابراهیم 28) گرداندند و زیر و زبر کردند قَلَّبُوا (توبه 48) گردانده شود تُرَدَّ (مائده 108) گردانده شود یُصرَف (انعام 16) گردانده شوید تُقلَبُون َ (عنکبوت 21) گردانده شوید

(زودا که-) سَتُرَدُّون َ (توبه 105) گردانده می شوید تُؤفَکُون َ (انعام 95 مؤمن 62) گردان مرا اجعَلنِی (یوسف 55) گردانندگان، خداوندان، نگه داران مالِکُون َ (یس 71) گردانندگان او جاعِلُوه ُ (قصص 7) گردانندگان (هراینه-) لَجاعِلُون َ (کهف 8) گرداننده مُبَدِّل َ (انعام 34) گرداننده جاعِل ِ (ملائکه 1) گرداننده أَوّاب ٌ (ص 19) گرداننده آن مُوَلِّیها (بقره 148) گرداننده تو جاعِلُک َ (بقره 124) گردانیدن تَحوِیلًا (اسراء 56) گردانیدن صَرفاً (فرقان 19) گردانیدن صَفحاً (زخرف 5) گردانیدن تَبدِیلًا (فتح 23) صفحه : 635

گردانیدن ایشان (به-) بِصَدِّهِم (نساء 160) گردانیده شد صُدَّ (مؤمن 37) گردانیده شد أُفِک َ (ذاریات 9) گردانیده می شدند یُؤفَکُون َ (روم 55) گردانیده می شوند یُؤفَکُون َ (مائده 75) گردانیده می شوید تُصرَفُون َ (زمر 6) گردانیدی (هراینه-) لَجَعَل َ (هود 118) گردانیم نَنسَخ (بقره 106) گردانیم (پس-) فَنَجعَل (آل عمران 61) گرد برآینده (هراینه فرا رسنده و-) لَمُحِیطَهٌ (عنکبوت 54) گردد یُصبِح َ (کهف 41) گرد درآمد حاق َ (زمر 48 احقاف 26) گرد درآمد (پس-) فَحاق َ (انعام 10 انبیاء 41) گرد درآوردیم آن دو حَفَفناهُما (کهف 32) گرد درآید حاق َ (هود 8) گرد درآیندگان حَافِّین َ (زمر 75) گرد درآینده إن به مُحِیطٌ (بروج 20) گرد درنیاید، در نرسد لا یَحِیق ُ (ملائکه 43) گردش الکَرَّهَ (اسراء 6) گردش روزگار رَیب َ المَنُون ِ (طور 30) گردش، گردنده دائِرَهُ (فتح 6) گردشی بد دائِرَهٌ (مائده 52) گرد کردن لَمًّا (فجر 19) گرد کرده شدند

(پس-) فَکُبکِبُوا (شعراء 94) گرد کرده شوند یُحشَرُون َ (انعام 38 فرقان 34) گرد کردیمی حَشَرنا (انعام 111) گرد کنیم ایشان را یَحشُرُهُم (انعام 128) گرد مگردید شهرهای مرا لا تَقرَبُون ِ (یوسف 60) گردن رَقَبَهٍ (نساء 92 مجادله 3 بلد 13) گردن بنده رَقَبَهٍ (نساء 92) گردن بندها الأَغلال ُ (رعد

5 مؤمن 71) گردند (پس-) فَیَظلَلن َ (شوری 33) گردندگان مُذَبذَبِین َ (نساء 143) گردندگان مُنقَلِبُون َ (اعراف 125 شعراء 50) گردنده هو به مُختَلِف ٍ (ذاریات 8) گردنده طائِف ٌ (قلم 19) گردنده گان (هراینه-) لَناکِبُون َ (مؤمنون 74) گردن کش جَبّارٍ (مؤمن 35) گردن کش مُستَکبِراً (جاثیه 8) گردن کش رَهَقاً (جن 6) گردن کشان جَبّارِین َ (شعراء 130) گردن کش (خوش منش و-) مُستَکبِراً (لقمان 7) گردن کشی جَبّاراً (مریم 32) گردن کشی مُتَکَبِّرٍ (مؤمن 27) گردن کشی کرد استَکبَرَ (بقره 34) گردن کشی کرد عَتَت (طلاق 8) گردن کشی کردند استَکبَرُوا (اعراف 40 سبأ 31) گردن کشی کردی استَکبَرت َ (زمر 59) گردن کشی کردید (پس-) فَاستَکبَرتُم (جاثیه 31) گردن کشی نکنند لا یَستَکبِرُون َ (مائده 82) گردن کشی و بزرگ منشی نکنند لا یَستَکبِرُون َ (سجده 15) گردن کشی همی کردید و بزرگ منشی تَستَکبِرُون َ (اعراف 48) گردن کشی همی کنند یَستَکبِرُون َ (مؤمن 60) گردن می نهند یَسجُدان ِ (رحمن 6) گردن نهاد أَسلَم َ (آل عمران 83 انعام 14) گردن نهادم أَسلَمت ُ (نمل 44) گردن نهادن تَسلِیماً (احزاب 22) گردن نهادن خویش إِسلامَکُم (حجرات 17) گردن نهندگان مُسلِمُون َ (بقره 132 آل عمران 64) گردن نهندگان مُذعِنِین َ (نور 49) گردن نهندگان مُسلِمِین َ (زخرف 69) گردن نهندگان را (مر-) لِلمُسلِمِین َ (نحل 89) گردن نهنده (دو-) مُسلِمَین ِ (بقره 128) گردن نهید تُسلِمُون َ (نحل 81) گردون فَلَک ٍ (یس 40) گردید صَدَّ (نساء 55) گردید (پس-) فَارتَدَّ (یوسف 96) گردیدن ایشان تَقَلُّبِهِم (نحل 46) گردیدن شما مُتَقَلَّبَکُم (محمّد 19) گردیده مَسنُون ٍ (حجر 33) گرفتن استِبدال َ (نساء 20) گرفتن بَطش َ (بروج 12) گرفته شده او قَبضَتُه ُ (زمر 67) گرم سوزان حامِیَهٌ (قارعه 11) گرم شوید تَصطَلُون َ (نمل 7 قصص 29) گرمگاه

نیم روز الظَّهِیرَهِ (نور 58) گرم و سوزان حَمِیماً (محمّد 15) گرم و سوزان حامِیَهً (غاشیه 4) گرمی مَنافِع ُ (نحل 5) گروش (به-) بِالإِیمان ِ (مائده 5) گروش خویش إِیمانَهُم (انعام 82) گروشش شما (ظ: گروش) إِیمانُکُم (بقره 93) صفحه : 636

گروش شما إِیمانَکُم (بقره 143) گروندا لیُؤمِنُوا (بقره 186) گروندگان کیش به کیش (آن-) الصّابِئِین َ (حج 17) گرونده مُؤمِن ٌ (تغابن 2) گروه عُصبَهٌ (یوسف 8) گروه نَفِیراً (اسراء 6) گروهان (آن-) القُرُون َ (یونس 13) گروهانی أُمَم ٌ (انعام 38) گروه بد خَلف ٌ (مریم 59) گروه گروه ثُبات ٍ (نساء 71) گروه گروه قُبُلًا (انعام 111) گروه گروه زُمَراً (زمر 73) گروه گروه عِزِین َ (معارج 37) گروه گروه تعالی به أَزواجاً (نبأ 8) گروهی آراسته وَفداً (مریم 85) گرویدن إِیماناً (فتح 4) گرویدن الإِیمان َ (مجادله 22) گرویدن او إِیمانُها (انعام 158) گرویدن خویش إِیمانِکُم (توبه 66) گرویدندی یُؤمِنُون َ (مائده 81) گریان بُکِیًّا (مریم 58) گریخت أَبَق َ (صافات 140) گریزان فِراراً (کهف 18) گریزجای مَحِیص ٍ (فصلت 48) گریزجای المَفَرُّ (قیامه 10) گزان، ارش ذَرعُها (حاقه 32) گزاف کاران مُسرِفُون َ (یس 19) گزاف کاران (برای-) لِلمُسرِفِین َ (ذاریات 34) گزاف کار و از اندازه گذرنده مُسرِف ٌ (مؤمن 28) گزاف کاری إِسرافاً (نساء 6) گزاف کاری ما إِسرافَنا (آل عمران 147) گزاف کاری مکنید لا تُسرِفُوا (انعام 141) گزاف کردند أَسرَفُوا (زمر 53) گزاف می گویید تَخرُصُون َ (انعام 148) گزاف همی گویند یَخرُصُون َ (انعام 116) گزند الضَّرّاءِ (آل عمران 134) گزند درآرنده مُضَارٍّ (نساء 12) گزند رسانندگان بِضارِّین َ (بقره 102) گزند و تنگی الضَّرّاءِ (اعراف 94) گزندی (به-) بِضُرٍّ (انعام 17 زمر 38) گزیت الجِزیَهَ (توبه 29) گزیدگان المُصطَفَین َ (ص 47) گزیدگان (مر خاصه گان خود را-) لِلحَوارِیِّین َ

(صف 14) گسترانندگان باسِطُوا (انعام 93) گسترانندگان الماهِدُون َ (ذاریات 48) گستراننده بِباسِطٍ (مائده 28) گسترد آن را طَحاها (شمس 6) گسترده مَبثُوثَهٌ (غاشیه 16) گسترد و (دو-) مَبسُوطَتان ِ (مائده 64) گسترش بَصطَهً (اعراف 69) گسترشا المِهادُ (رعد 18) گسست تَقَطَّع َ (انعام 94) گسیل کردن (م: گسل کردن) سَراحاً (احزاب 49) گسیل کنید ایشان را (م: گسل کنید ایشان را) سَرِّحُوهُن َّ (احزاب 49) گشاد فَتحاً (فتح 18) گشاد فَتح ٌ (صف 13) گشادگی جَوِّ (نحل 79) گشادن الفَتح ُ (سجده 28 نصر 1) گشاده حَلالًا (بقره 168 مائده 88 نحل 114) گشاده حِلًّا (آل عمران 93) گشاده عَورَهٌ (احزاب 13) گشاده کنم (تا-) لِأُحِل َّ (آل عمران 50) گشاید فَتَح َ (بقره 76) گشایش ها مَفاتِح ُ (انعام 59) گشایندگان النّاشِطات ِ (نازعات 2) گشتن تَقَلُّب ُ (آل عمران 196) گشتن حِوَلًا (کهف 108) گشتندی (پس-) فَظَلُّوا (حجر 14) گشتنی زَوال ٍ (ابراهیم 44) گشته حَنِیفاً (بقره 135) گشته از همه دینهای بد حَنِیفاً (آل عمران 67) گشی کننده مُختالًا (نساء 36) گفتار ایشان دَعواهُم (اعراف 5) گفت و گوی خویش خَوضِهِم (انعام 91) گفت و گوی کنند یَخُوضُوا (معارج 42) گفت و گوی می کنند یَخُوضُوا (زخرف 83) گفت و گوی می کنید تُفِیضُون َ (احقاف 8) گل خشک صَلصال ٍ (حجر 26) گلگون، سرخ وَردَهً (رحمن 37) گلوگاهها الحَناجِرَ (احزاب 10) گله گله أَبابِیل َ (فیل 3) گماریم نُوَلِّی (انعام 129) گماریم نُقَیِّض (زخرف 36) گماشته بِوَکِیل ٍ (یونس 108) صفحه : 637

گماشته بِجَبّارٍ (ق 45) گماشته بِمُصَیطِرٍ (غاشیه 22) گماشته شد وُکِّل َ (سجده 11) گماشته و نگاه بان بِوَکِیل ٍ (زمر 41) گمان رَیب َ (انعام 12) گمان بردند ظَنُّوا (یوسف 110) گمانبرده بِضَنِین ٍ (کوّرت 24) گمان بردید زَعَمتُم (اسراء 56)

گمان برندگان الظّانِّین َ (فتح 6) گمان داران المُمتَرِین َ (بقره 147 یونس 94) گمان شد ارتابَت (توبه 45) گمان مندان المُمتَرِین َ (انعام 114) گم بودگی ضَلال ٍ (یوسف 8 ابراهیم 3) گم بودگی خود ضَلالِک َ (یوسف 95) گم بوده تر أَضَل ُّ (فرقان 34) گناه کردند أَجرَمُوا (انعام 124) گنجانید وَسِع َ (بقره 255 اعراف 89) گنج خانه ها خَزائِن ُ (هود 31 یوسف 55) گندیده آسِن ٍ (محمّد 15) گنه کار گردید، رنجور شدید عَنِتُّم (توبه 128) گنه کاری من إِجرامِی (هود 35) گنه کاری می کنید

تُجرِمُون َ (هود 35) گوارنده هَنِیئاً (نساء 4 حاقه 24) گوارنده سائِغاً (نحل 66) گوارنده سائِغ ٌ (ملائکه 12) گوارنده نوشتان باد هَنِیئاً (طور 19) گو خرماسته، گو دانه خرما نَقِیراً (نساء 53) گودال الغائِطِ (نساء 43 مائده 6) گودانه خرما نَقِیراً (نساء 124) گوسپند الغَنَم ِ (انعام 146) گوسفند فرستاده سوی مکه الهَدی َ (مائده 97) گوش أُذُن ٌ (توبه 61) گوش شکافته بَحِیرَهٍ (مائده 103) گوش فرادار و ساختگی مکن استَمِع (ق 41) گوش فرادارید (پس-) فَاستَمِعُوا (حج 73) گوشه رُکن ٍ (هود 80) گوناگون شونده مُختَلِفاً (زمر 21) گونه بگردانید بَسَرَ (مدثر 22) گونه (دو-) زَوجَین ِ (ذاریات 49) گونه گردانده باسِرَهٌ (قیامه 24) گونه ها الأَزواج َ (یس 36) گونه آن شَکلِه ِ (ص 58) گویندا لیَقُولُوا (نساء 9) گیاه النَّجم ُ (رحمن 6) گیرندا لیَأخُذُوا (نساء 102) گیرنده آخِذٌ (هود 56) گیرید تَرِثُوا (نساء 19) گیریم (هراینه-) لَنَسفَعاً (علق 15) لای سَیل َ (سبأ 16) لب (دو-) شَفَتَین ِ (بلد 9) لرزنده واجِفَهٌ (نازعات 8) لرزه الرَّجفَهُ (اعراف 155) لوشی حَمَإٍ (حجر 26) لویشه نهم (هراینه-) لَأَحتَنِکَن َّ (اسراء 62) ما حضری نُزُلًا (سجده 19) مادریان أُمِّیُّون َ (بقره 78) ماده گان إِناثاً (اسراء 40 صافات 150) ماده گانی إِناثاً (نساء 117) مادینه

الأُنثَیَین ِ (نساء 176) مادینه أُنثی (رعد 8 نحل 97) مادینه (به-) بِالأُنثی (نحل 58) مال بسیار ثَمَرٌ (کهف 34) مال بسیار برآور ثَمَرٌ (کهف 34) ماندگان الغابِرِین َ (اعراف 83 حجر 60 شعراء 171 نمل 57 عنکبوت 32 صافات 135) ماندگان الباقِین َ (صافات 77) ماندگان (آن-) الباقِیات ُ (مریم 76) ماندگی لُغُوب ٌ (ملائکه 35 ق 38) مانده بَقِیَّت ُ (هود 86) مانده کَل ٌّ (نحل 76) مانده خاسِئاً (ملک 4) مانده نشد لَم یَعی َ (احقاف 33) مانده نگردند لا یَستَحسِرُون َ (انبیاء 19) مانده ها الباقِیات ُ (کهف 46) مانسته بهم دیگر مُتَشابِهاً (زمر 23) مانند عَدل ٌ (بقره 48) مانند آب سَراباً (نبأ 20) مانند آب (همچو-) کَسَراب ٍ (نور 39) مانند آن (دو-) مِثلَیها (آل عمران 165) مانندان آن أَمثالِها (انعام 160) مانندان آن أَمثالُها (محمّد 10) مانندان شما أَمثالُکُم (انعام 38) مانندان شما أَمثالَکُم (محمّد 38) مانندان شما أَشیاعَکُم (قمر 51) مانندان (همچو-) کَأَمثال ِ (واقعه 23) صفحه : 638

مانندای خویش شاکِلَتِه ِ (اسراء 84) مانند کرده شد شُبِّه َ (نساء 157) مانندگان ایشان (به-) بِأَشیاعِهِم (سبأ 54) ماننده بهم مُتَشابِهاً (انعام 141) ماننده شد (پس-) فَتَشابَه َ (رعد 16) مانند یکدیگر مُتَشابِهاً (بقره 25) مانندی همی کنند یُضاهِؤُن َ (توبه 30) مبسایید آن را لا تَمَسُّوها (هود 64) مبسایید ایشان را لا تُبَاشِرُوهُن َّ (بقره 187) مپایید مرا لا تُنظِرُون ِ (یونس 71 هود 55) متعه دهم شما را أُمَتِّعکُن َّ (احزاب 28) مچسبان لا تُزِغ (آل عمران 8) مچسبید لا تَرکَنُوا (هود 113) مچسبید (پس-) فَلا تَمِیلُوا (نساء 129) محرمان حُرُم ٌ (مائده 95) محکم کردند سخت بنیرو أَبرَمُوا (زخرف 79) مداردا شما را لا یَجرِمَنَّکُم (هود 89) مدد داد شما را أَمَدَّکُم (شعراء 133) مدد همی دهید مرا تُمِدُّونَن ِ

(نمل 36) مراستی لِی (هود 80) مران لا تَطرُدِ (انعام 52) مردار مرده المَیتَهُ (مائده 3) مردگی مَوتِها (ملائکه 9) مردگی آن مَوتِها (نحل 65 روم 19) مردگی آن، پژمردگی آن مَوتِها (حدید 17) مردن بی پدر و مادر و فرزند الکَلالَهِ (نساء 176) مردنیان مَیِّتُون َ (زمر 30) مرده زنده کنند یُنشِرُون َ (انبیاء 21) مرده گان المَوتی (انعام 111) مرده ماند مِیراث ُ (آل عمران 180) مرده ماند التُّراث َ (فجر 19) مردینه ذَکَرٍ (آل عمران 195) مرغزار است به رَوضَهٍ (روم 15) مرغزارها رَوضات ِ (شوری 22) مرگ الیَقِین ُ (حجر 99) مزدوری کنی مرا تَأجُرَنِی (قصص 27) مزگت مَسجِدٍ (اعراف 29) مزگت شکوه مند المَسجِدِ الحَرام ِ (فتح 25) مزگتها مَساجِدَ (بقره 114) مزه الأُکُل ِ (رعد 4) مزه دار لَذَّهٍ (محمّد 15) مزه دهنده لَذَّهٍ (صافات 46) مزه یابد تَلَذُّ (زخرف 71) مژدگانی بُشری (انفال 10) مژده دهش (پس-) فَبَشِّره ُ (یس 11) مژده دهندگان مُبَشِّرات ٍ (روم 46) مژده دهنده البَشِیرُ (یوسف 96) مژده گان البُشری (زمر 17) مست کاره سَکَراً (نحل 67) مشربه السِّقایَهَ (یوسف 70) مشکن (پس-) فَلا تَقهَر (ضحی 9) معنی (طریق-) لَحن ِ (محمّد 30) مفریبدا (پس-) فَلا یَغرُرک َ (مؤمن 4) مفریبدا هراینه شما را (پس-) فَلا تَغُرَّنَّکُم ُ (لقمان 33) مکاهید لا تَنقُصُوا (هود 84) مکیدن شیر الرَّضاعَهِ (نساء 23) ملامت زده بِمَلُوم ٍ (ذاریات 54) ملخ پیاده (سوس-) القُمَّل َ (اعراف 133) منّت منه لا تَمنُن (مدثر 6) منّت می نهی آن را تَمُنُّها (شعراء 22) منج النَّحل ِ (نحل 68) موی سترندگان مُحَلِّقِین َ (فتح 27) مویهای بزی آن أَشعارِها (نحل 80) مهتران خویش سادَتَنا (احزاب 67) مهربان حَفِیًّا (مریم 47) مهربانی حَناناً (مریم 13) مهر نه اشدُد (یونس 88) مهینان المَلَأُ (اعراف 127) مهین ایشان

کَبِیرُهُم (انبیاء 63) می رَحِیق ٍ (مطففین 25) می آگاهانید تُنَبِّئُون َ (یونس 18) می آمیزید تَلبِسُون َ (آل عمران 71) میازان لا تَمُدَّن َّ (حجر 88) میاشوبان لا تَفتِنِّی (توبه 49) میامیزید لا تَلبِسُوا (بقره 42) میانجی قاصِداً (توبه 42) میانجی نگاه دارنده مُقتَصِدٌ (ملائکه 32) می اندوختند یَقتَرِفُون َ (انعام 120) می انگاریدی تَخلُق ُ (مائده 110) میانگی الوُسطی (بقره 238) میانه وَسَطاً (بقره 143) میانه (به پای داشته-) قَواماً (فرقان 67) میانه ترین أَوسَطِ (مائده 89) میانه رو مُقتَصِدَهٌ (مائده 66) میانه نگاه دار و نرمی کن اقصِد (لقمان 19) صفحه : 639

می ایستد بر کفر و می ستیهد بر آن یُصِرُّ (جاثیه 8) می بیوسد یَطمَع ُ (معارج 38) می بیوسند یَطمَعُون َ (اعراف 46) می بیوسیم نَطمَع ُ (مائده 84) می پوشند یَکتُمُون َ (نساء 37) می پیچند یَلوُون َ (آل عمران 78) می دویدند به شتاب یَرکُضُون َ (انبیاء 12) میراث برندگان مَوالِی َ (نساء 33) میراث داران وَرَثَهِ (شعراء 85) می رانیم نَسُوق ُ (سجده 27) می رسانید شما را یَسُومُونَکُم (اعراف 141) می رسانیدند شما را یَسُومُونَکُم (ابراهیم 6) می روم لا أَبرَح ُ (کهف 60) میزبانی کنند آن دو را یُضَیِّفُوهُما (کهف 77) می زند و پدید می کند یَضرِب ُ (محمّد 3) می سازند یَفتَرُون َ (نحل 116) می ستیهید او را (ا پس-) أَ فَتُمارُونَه ُ (نجم 12) می ستیهیدند یَجحَدُون َ (اعراف 51) می سگالند به شب یُبَیِّتُون َ (نساء 108) می طلبید به شتاب تَستَعجِلُون َ (انعام

57) میغ عارِض ٌ (احقاف 24) میغ المُزن ِ (واقعه 69) میغها المُعصِرات ِ (نبأ 14) می فشارم أَعصِرُ (یوسف 36) می کاهانیم آن را (م: می آگاهانیم آن را) نَنقُصُها (انبیاء 44) می کاهد تَغِیض ُ (رعد 8) می کاهند یَختانُون َ (نساء 107) می کاهید تَختانُون َ (بقره 187) می کاهیم آن را نَنقُصُها (رعد 41) می کشید ایشان را تَحُسُّونَهُم (آل عمران 152) می گرداند یُکَوِّرُ (زمر 5) می گردانید تَصُدُّون َ (آل عمران 99) می گردند یَصدِفُون َ

(انعام 46) می گردند و می پیچند یُلحِدُون َ (فصلت 40) می گفتید تَزعُمُون َ (انعام 22) می گویند یَزعُمُون َ (نساء 60) میل کردن (به کژ شدن و گشتن از حد-) بِإِلحادٍ (حج 25) میل کنندگان (آهنگ کنندگان-) راغِبُون َ (قلم 32) می نگارد شما را یُصَوِّرُکُم (آل عمران 6) می نگریدید تَنظُرُون َ (بقره 50) می نماییم نُرِی (انعام 75) می ورزیدید تَکسِبُون َ (زمر 24) میوه هاش (به-) بِثَمَرِه ِ (کهف 42) ناآگاه کردیم أَغفَلنا (کهف 28) نابریده غَیرَ مَجذُوذٍ (هود 108) نابریده غَیرُ مَمنُون ٍ (فصلت 8) نابکاری (نادرستی و-) الباطِل ُ (فصلت 42) ناپاکی المَحِیض ِ (بقره 222) ناپاکی رِجزَ (انفال 11) ناپاکیها قُرُوءٍ (بقره 228) ناپدید کرده شود طُمِسَت (مرسلات 8) ناپدید کردیم (پس-) فَطَمَسنا (قمر 37) ناپدید کن اطمِس (یونس 88) ناپروا شود تَذهَل ُ (حج 2) ناپروا شوی تَلَهّی (عبس 10) ناپروا کرد شما را ذلک به أَلهاکُم ُ (تکاثر 1) ناپروا کرد ما را شَغَلَتنا (فتح 11) ناپروا کند ایشان را یُلهِهِم ُ (حجر 3) ناپروا مکندا لا تُلهِکُم (منافقون 9) ناپروا نکند ایشان را لا تُلهِیهِم (نور 37) ناپروایی لَهوٌ (انعام 32 محمّد 36 حدید 20) ناپروایی لَهواً (انعام 70) ناپیدا الغَیب َ (انعام 50 کوّرت 24) ناپیدا کننده عَفُوًّا (نساء 43) ناپیدا کنیم نَطمِس َ (نساء 47) ناپیداها الغُیُوب ِ (مائده 116) ناپیدایی الغَیب ِ (آل عمران 179 هود 49 یوسف 52) ناپیدایی غَیب ُ (نحل 77) ناپیدایی (به-) بِالغَیب ِ (ق 33) ناتمام آفریده غَیرِ مُخَلَّقَهٍ (حج 5) ناچیز جُفاءً (رعد 17) ناچیز الباطِل ُ (لقمان 30 سبأ 49 محمّد 3) ناچیز (به-) بِالباطِل ِ (عنکبوت 52) ناچیز شد (پس-) فَحَبِطَت (کهف 105) ناچیز شدی (هراینه-) لَحَبِطَ (انعام 88) ناچیز شود تَحبَطَ (حجرات 2) ناچیز شود (هراینه-) لَیَحبَطَن َّ (زمر 65) ناچیز کرد (پس-)

فَأَحبَطَ (محمّد 9) ناچیز کند (زودا که-) سَیُحبِطُ (محمّد 32) ناچیز نکند (پس هرگز-) فَلَن یُضِل َّ (محمّد 4) ناچیز نکنید لا تُبطِلُوا (محمّد 33) ناچیز و ناراست الباطِل ُ (حج 62) صفحه : 640

ناخواهان کَرهاً (فصلت 11) ناخواهانی البَغضاءُ (ممتحنه 4) ناخواهندگان الزّاهِدِین َ (یوسف 20) ناخواهندگان کارِهُون َ (مؤمنون 70) ناخواهنده (آن-) المُعتَرَّ (حج 36) ناخوش مَکرُوهاً (اسراء 38) ناخوش دارد آن را (پس-) فَکَرِهتُمُوه ُ (حجرات 12) ناخوش دارید ایشان را کَرِهتُمُوهُن َّ (نساء 19) ناخوش داشتند کَرِهُوا (محمّد 26) ناخوشی و دشواری مَعَرَّهٌ (فتح 25) نادانی (به-) بِغَیرِ عِلم ٍ (انعام 108) نادرستی و نابکاری بِالباطِل ِ (فصلت 42) نادیده بِالغَیب ِ (مریم 61) ناراست الباطِل َ (انفال 8 رعد 17 نحل 72 اسراء 81) ناراست (به-) بِغَیرِ الحَق ِّ (اعراف 33) ناراست (به-) بِالباطِل ِ (کهف 56) ناراست (به ناسزا و-) بِغَیرِ الحَق ِّ (فصلت 15) ناراست (ناچیز و-) الباطِل ُ (حج 62) ناراست و درست (به-) بِغَیرِ الحَق ِّ (مؤمن 75) ناراستی (به-) بِغَیرِ الحَق ِّ (اعراف 146) ناراستی کردند خانُوا (انفال 71) ناراستی مکنید لا تَخُونُوا (انفال 27) نارپستانان (دختران-) کَواعِب َ (نبأ 33) ناروا (به-) بِالباطِل ِ (نساء 161) ناروا کم و کاست مُزجاهٍ (یوسف 88) ناروایی آن کَسادَها (توبه 24) نازان فَخُورٌ (هود 10) نازان ناعِمَهٌ (غاشیه 8) نازای العَقِیم َ (ذاریات 41) نازاینده عَقِیماً (شوری 50) نازنده فَخُوراً (نساء 36) نازنده فَخُورٍ (لقمان 18 حدید 23) ناز و کامرانی النَّعمَهِ (مزمل 11) ناز و نعمت النَّعِیم ِ (صافات 43) نازیدن تَفاخُرٌ (حدید 20) نازیدن به بسیاری ذلک به التَّکاثُرُ (تکاثر 1) نازی (زیست به-) نَعمَهٍ (دخان 27) ناسازان مُختَلِفِین َ (هود 118) ناسازگاری کردند اختَلَفُوا (آل عمران 105) ناسازی شِقاق ٍ (بقره 137، 176) ناسازی نُشُوزاً (نساء

128) ناسازی (پس اختلاف کرده شد و-) فَاختُلِف َ (فصلت 45) ناسازی کردند اختَلَفُوا (بقره 176، 213 نحل 64، 124) ناسازی کردند (نه-) مَا اختَلَف َ (آل عمران 19) ناسازی کرده شد (پس-) فَاختُلِف َ (هود 110) ناسازی کنم با شما أُخالِفَکُم (هود 88) ناسازی می کردند یَختَلِفُون َ (بقره 113 یونس 93) ناسازی می کنند یَختَلِفُون َ (زمر 3) ناسازی همی کردند یَختَلِفُون َ (نحل 124) ناسازی همی کردید تَختَلِفُون َ (نحل 92) ناسپاس کَفُورٍ (حج 38 لقمان 32) ناسپاس کُفُوراً (فرقان 50) ناسپاس کَفُوراً (دهر 3) ناسپاسان کافِرِین َ (روم 13) ناسپاس شود، بستوه شود یَکفُرُ (عنکبوت 25) ناسپاس (هراینه-) لَکَنُودٌ (عادیات 6) ناسپاسی کردید کَفَرتُم (اسراء 69) ناسپاسی کند کَفَرَ (نور 55) ناسپاسی کنم أَکفُرُ (نمل 40) ناسپاسی کنید کَفَرتُم (ابراهیم 7) ناسپاسی مکنید مرا لا تَکفُرُون ِ (بقره 152) ناسپاسی همی کردند یَکفُرُون َ (یونس 70) ناسزا (به-) بِغَیرِ الحَق ِّ (بقره 61 اعراف 146) ناسزا (به-) بِغَیرِ حَق ٍّ (آل عمران 21) ناشایست غَیرُ صالِح ٍ (هود 46) ناشایست المُنکَرِ (عنکبوت 45) ناشایست (به-) بِالباطِل ِ (توبه 34) ناشایست (به-) بِالمُنکَرِ (توبه 67) ناشایسته (تباه و-) باطِل ٌ (اعراف 139) ناشایسته (زشت و-) المُنکَرَ (عنکبوت 29) ناشایستی و ناشناخته مُنکَراً (مجادله 2) ناشکیبا جَزُوعاً (معارج 20) ناشمار (به-) بِغَیرِ حِساب ٍ (آل عمران 27) ناشناختگی المُنکَرَ (حج 72) ناشناخته المُنکَرِ (آل عمران 104، 110 نحل 90) ناشناخته نُکراً (کهف 74، 87) ناشناخته شدگان مُنکَرُون َ (ذاریات 25) ناشناخته گان مُنکَرُون َ (حجر 62) ناشناخت، هولناک نُکُرٍ (قمر 6) ناشناختی کنندگان مُنکِرُون َ (انبیاء 50) ناشناختی می کنند یَجحَدُون َ (انعام 33) ناشناسندگان مُنکِرُون َ (یوسف 58 مؤمنون 69) ناشناسنده مُنکِرَهٌ (نحل 22) صفحه : 641

ناشناسی می کنند آن را یُنکِرُونَها (نحل 83) ناشناسی می کنند (م: ناشناسی می کنید) یَجحَدُون َ (نحل

71) نافرمانی العِصیان َ (حجرات 7) نافرمانی کردند (پس-) فَفَسَقُوا (اسراء 16) نافرمانی کند یَعص ِ (نساء 14) نافرمانی کند ترا عَصَوک َ (شعراء 216) ناکاسته غیر مَنقُوص ٍ (هود 109) ناگاه بَغتَهً (انعام 47 شعراء 202 عنکبوت 53) ناگاهان بَغتَهً (انعام 31) ناگروندگان بِکافِرِین َ (انعام 89) ناگروندان کافِرِین َ (احقاف 6) ناگروندگی الکُفرِ (توبه 74) ناگروندگی (م: گروندگی) الکُفرِ (توبه 12) ناگروندگی کُفراً (کهف 80) ناگرونده کافِرٌ (تغابن

2) ناگرونده گشتید کَفَرتُم (توبه 66) ناگرویدگی کُفراً (آل عمران 90) ناگرویدگی الکُفرِ (آل عمران 176 مائده 41) ناگرویدگی (به-) بِالکُفرِ (مائده 61) ناگرویدن کُفراً (مائده 64) ناگرویدن الکُفرَ (زمر 7) ناگرویده شد و ناسپاسی کرده شد کُفِرَ (قمر 14) نامانند غَیرَ مُتَشابِه ٍ (انعام 99) نام برده مُسَمًّی (انعام 2) نانویسنده الأُمِّی َّ (اعراف 157) ناهموار مُختَلِفاً (انعام 141) ناهموار خِلاف ٍ (طه 71 شعراء 49) ناهموار گشتیدی (هراینه-) لَاختَلَفتُم (انفال 42) ناهمواری اختِلافاً (نساء 82) ناهمواری خِلاف ٍ (مائده 33 اعراف 124) ناهمواری تَفاوُت ٍ (ملک 3) ناهمواری کردند اختَلَفُوا (نساء 157) ناهمواری می کردید تَختَلِفُون َ (انعام 164) نبساید آن را لا یَمَسُّه ُ (واقعه 79) نبساید ما را (هرگز-) لَن تَمَسَّنَا (آل عمران 24 بقره 80) نبشتن کِتاب َ (نساء 24) نبشته الکِتاب ِ (عنکبوت 45) نبشته شد کُتِب َ (نساء 127) نبشته ها زُبُراً (مؤمنون 53) نبودند لَم یَغنَوا (اعراف 92 هود 95) نبی القُرآن َ (نساء 82 انعام 19) نبی، خواندن قُرآناً (یوسف 2) نبیره گان أَسباطاً (اعراف 160) نپسندد لا یَرضی (نساء 108) نپسندد یَأبَی (توبه 32) نتاختید ما أَوجَفتُم (حشر 6) نتوانید آن را لا تُحصُوها (ابراهیم 34) نجنباند (که-) أَن تَمِیدَ (انبیاء 31) نچسبید أَلّا تَعدِلُوا (نساء 3) نخواهند لا یَرغَبُوا (توبه 120) نخواهیم لا نُکَلِّف ُ (انعام 152)

نداد بَخِل َ (لیل 8) ندارد بر سبکی ترا لا یَستَخِفَّنَّک َ (روم 60) ندانست (ا پس-) أَ فَلَم یَیأَس ِ (رعد 31) ندری (هرگز-) لَن تَخرِق َ (اسراء 37) نرساند گزند شما را لا یَضُرُّکُم (مائده 105) نرّست شَهِیقاً (ملک 7) نرّست آن (آواز و-) حَسِیسَها (انبیاء 102) نرّست چون اول بانگ خر زَفِیرٌ (انبیاء 100) نرستی زَفِیراً (فرقان 12) نرسک آن عَدَسِها (بقره 61) نرم رُخاءً (ص 36) نرم خو شدی لِنت َ (آل عمران 159) نرم کردیم أَلَنّا (سبأ 10) نرمهای آن سُهُولِها (اعراف 74) نرود لا یَنطَلِق ُ (شعراء 13) نره آب المَوج ُ (هود 43) نره آب مَوج ٌ (لقمان 32) نرینه ذَکَرٍ (نساء 124 نحل 97) نرینه را (مر-) لِلذَّکَرِ (نساء 11) نزدش عِندِه ِ (هود 28) نزدیک کرده شدگان المُقَرَّبِین َ (شعراء 42) نزدیک کرده شدگان المُقَرَّبُون َ (مطففین 28) نزدیک، کنار حاضِرَهَ (اعراف 163) نزدیک گرداندگان المُقَرَّبُون َ (واقعه 11) نزدیکی الوَسِیلَهَ (مائده 35) نزدیکی (هراینه-) لَزُلفی (ص 40) نزدیکی جویندگان قُرباناً (احقاف 28) نژاد او نَسلَه ُ (سجده 8) نساختند با یکدیگر (پس-) فَادّارَأتُم (بقره 72) نساختند (پس-) فَاختَلَفُوا (یونس 19) نسازی آن را (چرا-) لَو لا اجتَبَیتَها (اعراف 203) نسپردید آن را لَم تَطَؤُها (احزاب 27) نستیهد ما یَجحَدُ (عنکبوت 47) نسود ما را ما مَسَّنا (ق 38) صفحه : 642

نسو (سنگ-) صَلداً (بقره 264) نشان أَثَرِ (فتح 29) نشان ایشان سِیماهُم (فتح 29) نشان جویندگان را (مر-) لِلمُتَوَسِّمِین َ (حجر 75) نشان دادن ایشان وَصفَهُم (انعام 139) نشان دهند یَصِفُون َ (انعام 100) نشان کرده شده مُسَوَّمَهً (ذاریات 34) نشان کنندگان مُسَوِّمِین َ (آل عمران 125) نشان می دهد تَصِف ُ (نحل 116) نشان و عبرت (هراینه-) لَآیَهً (شعراء 103) نشانه نُصُب ٍ (معارج

43) نشانی کنیم او را (زودا که-) سَنَسِمُه ُ (قلم 16) نشای او (ظ: نشان او) آیاتِه ِ (فصلت 37، 39) نشاید لا یَحِل ُّ (نساء 19) نشستگاهها مَقاعِدَ (آل عمران 121) نشسته قَعِیدٌ (ق 17) نشسته گاه مَقعَدِ (قمر 55) نشسته گاهها مَقاعِدَ (جن 9) نشکند شما را لا یَحطِمَنَّکُم (نمل 18) نشکیبیم (هرگز-) لَن نَصبِرَ (بقره 61) نشمارید آن را لا تُحصُوها (نحل 18) نشناختند ما قَدَرُوا (انعام 91 حج 74) نشنندگان القاعِدُون َ (نساء 95) نشنویدیم ما سَمِعنا (مؤمنون 24 قصص 36) نشینندگان القَواعِدُ (نور 60) نشینندگان، برجای ماندگان القاعِدِین َ (توبه 46) نعمت فراموش کند کَفُورٌ (شوری 48) نغوشه کننده ایشان مُستَمِعُهُم (طور 38) نغوشه می کند یَستَمِع ُ (محمّد 16) نفخه ثانیه الصَّیحَهَ (ق 42) نفریده المَلعُونَهَ (اسراء 60) نفریده رانده الرَّجِیم ِ (نحل 98) نفرین لَعنَهً (هود 60) نفریند ایشان را یَلعَنُهُم ُ (بقره 159) نفرین کرد ایشان را لَعَنَهُم ُ (نساء 46 محمّد 23) نفرین کرد و دور کرد او را لَعَنَه ُ (نساء 93) نفرین کرده شد (پس-) فَقُتِل َ (مدثر 19) نفرین کرده شدگان مَلعُونِین َ (احزاب 61) نفرین کناد ایشان را قاتَلَهُم ُ (منافقون 4) نفرین کند یَلعَن ُ (عنکبوت 25) نفرین کنیم ایشان را نَلعَنَهُم (نساء 47) نفس زنان ضَبحاً (عادیات 1) نکاست لَم تَظلِم (کهف 33) نکاستیم ایشان را ما أَلَتناهُم (طور 21) نکاستند شما را لَم یَنقُصُوکُم (توبه 4) نکاهد شما را (هرگز-) لَن یَتِرَکُم (محمّد 35) نکرد رهنمونی ایشان را ما دَلَّهُم (سبأ 14) نکردند ناسازی (پس-) فَمَا اختَلَفُوا (یونس 93) نکردندی آن را ما فَعَلُوه ُ (نساء 66) نکوهش کردید مرا لُمتُنَّنِی (یوسف 32) نکوهش گر اللَّوّامَهِ (قیامه 2) نکوهیده مَذؤُماً (اعراف 18) نکوهیده مَذمُوماً (اسراء 18) نکوهیده مَذمُوم ٌ

(قلم 49) نکوهیده شدگان مَلُومِین َ (مؤمنون 6) نگارنده المُصَوِّرُ (حشر 24) نگاهبانان حَفَظَهً (انعام 61) نگاه بانی می کنند یُحافِظُون َ (انعام 92) نگاه دار عاصِم ٍ (یونس 27) نگاه داران حافِظِین َ (یوسف 81 انبیاء 82) نگاه داران حافِظُون َ (معارج 29) نگاه دارد شما را تَقِیکُم ُ (نحل 81) نگاه دارندگی حافِظاً (یوسف 64) نگاه دارنده (میانجی-) مُقتَصِدٌ (ملائکه 32) نگاه داشت حِفظاً (صافات 7) نگاه داشت ما را وَقانا (طور 27) نگاه داشته مَحفُوظاً (انبیاء 32) نگاه داشته در کمین رَصَداً (جن 9) نگاه داشتهای (به-) بِعِصَم ِ (ممتحنه 10) نگاه داشتی (هراینه-) لَأَمسَکتُم (اسراء 100) نگاه کنندگان مُطَّلِعُون َ (صافات 54) نگاه می دارد شما را یَکلَؤُکُم (انبیاء 42) نگذاشت (پس هیچ-) فَما أَبقی (نجم 51) نگذاشت ترا ما وَدَّعَک َ (ضحی 3) نگذرند از اندازه لَم یُسرِفُوا (فرقان 67) نگذشت از اندازه ما طَغی (نجم 17) نگران ناظِرَهٌ (قیامه 23) نگردا (پس-) فَلیَنظُرِ (طارق 5) نگردانی (اگر-) إِلّا تَصرِف (یوسف 33) نگرنده (پس-) فَناظِرَهٌ (نمل 35) نگرویدگی کردید أَ کَفَرتُم (آل عمران 106) نگوسار شدگان المُؤتَفِکات ِ (توبه 70) نگوسار کرده شوند أُرکِسُوا (نساء 91) نگوسار کرده

شوند کُبِتُوا (مجادله 5) نگوسار کند ایشان را یَکبِتَهُم (آل عمران 127) نگوساری (پس-) فَتَعساً (محمّد 8) نگون سار کرد ایشان را أَرکَسَهُم (نساء 88) صفحه : 643

نگون گشتند نُکِسُوا (انبیاء 65) نگه بان مُقِیتاً (نساء 85) نگه بان نَقِیباً (مائده 12) نگه بان بِوَکِیل ٍ (انعام 66) نگه بان وَکِیل ٌ (انعام 102) نگه بان واق ٍ (رعد 37) نگه بانان آن خَزَنَتُها (ملک 8) نگه بان (زینهار دهنده-) جارٌ (انفال 48) نگه بانی و پاداشت دهی حَسِیباً (احزاب 39) نگه دار واق ٍ (رعد 34) نگه دار (کارساز و-) وَکِیلًا (احزاب 3) نگه داری (دوستی و یاری-) وَلِی ٍّ (توبه 74) نگه کنم و بنگرم

(پس-) فَأَطَّلِع َ (مؤمن 37) نگیردا لا یَتَّخِذِ (آل عمران 28) نمازجای المِحراب َ (آل عمران 37) نمازگاه المِحراب ِ (مریم 11) نمازگاهها، محرابها و مزگتها مَحارِیب َ (سبأ 13) نمایش رَمزاً (آل عمران 41) نمایش خواب الرُّؤیَا (اسراء 60) نمایش کنند یُراؤُن َ (نساء 142) نمردندی ما ماتُوا (آل عمران 156) نمودار تَبصِرَهً (ق 8) نمود ایشان را عَرَضَهُم (بقره 31) نمود مرا هَدانِی (انعام 161) نموده شدند عُرِضُوا (کهف 48) نموده شود یُعرَض ُ (احقاف 34) نموده شوند یُعرَضُون َ (هود 18 شوری 45) نموده شوند یُعرَض ُ (احقاف 20) نموده شوند ایشان را یُبَصَّرُونَهُم (معارج 11) نموده شوید تُعرَضُون َ (حاقه 18) نموده می شوند یُعرَضُون َ (مؤمن 46) نمی باید و نسزد ما یَنبَغِی (مریم 92) نمی پایند ما یَنظُرُون َ (یس 49) نمی خرند ما یَأکُلُون َ (بقره 174) نمی ساختید تَختَلِفُون َ (آل عمران 55) نمی سازند یَختَلِفُون َ (نحل 39) نمی ورزند لا یَدِینُون َ (توبه 29) ننگ داشتن الحَمِیَّهَ (فتح 26) ننگ ندارد (هرگز-) لَن یَستَنکِف َ (نساء 172) نو بِدعاً (احقاف 9) نو آفرید أَنشَأَ (مؤمنون 78) نوآفریننده بَدِیع ُ (انعام 101) نواخته شدگان مُکرَمُون َ (صافات 42) نواخته گان المُکرَمِین َ (ذاریات 24) نواگاه مُرتَفَقاً (کهف 29) نواگاها مُرتَفَقاً (کهف 31) نو درآوردند آن را ابتَدَعُوها (حدید 27) نوشته کِتاباً (آل عمران 145) نوشته الکِتاب ِ (نساء 127 مریم 30) نو کنم أُحدِث َ (کهف 70) نوگرداند یُحدِث ُ (طه 113) نومیدان القانِطِین َ (حجر 55) نومید شد قَنَطُوا (شوری 28) نومید شدند استَیأَسُوا (یوسف 80) نومید شود یُبلِس ُ (روم 12) نومید شوندگان مُبلِسُون َ (انعام 44) نو و تازه مُحدَث ٍ (شعراء 5) نوید المِیعادَ (آل عمران 194) نوید وَعداً (توبه 111) نوید او وَعدُه ُ (مزمل 18) نوید داد وَعَدَ (نور 55) نوید داده المَوعُودِ (بروج 2)

نوید داده شد وُعِدَ (رعد 35) نوید دادیم واعَدنا (اعراف 142) نوید کرده می شوند یُوعَدُون َ (معارج 42) نویدگاه مِیقاتاً (نبأ 17) نویدگاه ایشان مَوعِدُهُم (قمر 46) نوید می دهد ایشان را یَعِدُهُم (نساء 120) نه آرید پوزش را لا تَعتَذِرُوا (توبه 94) نهاد سُنَّت ُ (انفال 38 فتح 23) نهاد جای آن شکم مادران مُستَودَعَها (هود 6) نهان خُفیَهً (انعام 63) نه اندازد ما یَلفِظُ (ق 18) نه اندوزد لا تَکسِب ُ (انعام 164) نهانی الخَب ءَ (نمل 25) نهانی، ناپیدایی غائِبَهٍ (نمل 75) نه باز دارد لا یُغنِی (مریم 42) نه دانا کردی شما را لا أَدراکُم (یونس 16) نهد و شمارد جَعَل َ (عنکبوت 10) نه رسوا کنید مرا لا تُخزُون ِ (هود 78) نهفت جایها أَکناناً (نحل 81) نهفتگی التَّعَفُّف ِ (بقره 273) نهفتگی، خویشتن نگاه داشتن تَحَصُّناً (نور 33) نهفتگی کندا لیَستَعفِف ِ (نور 33) نهفتگی کنند از چادر فرو نهادن پرهیز کنند یَستَعفِفن َ (نور 60) نهفتی و پوششی سِتراً (کهف 90) صفحه : 644

نه فراپیش شوید لا تَستَقدِمُون َ (سبأ 30) نه که بَل (انعام 28) نه گرداننده لا مُبَدِّل َ (انعام 115) نه گندیده غَیرِ آسِن ٍ (محمّد 15) نه ماننده غَیرَ مُتَشابِه ٍ (انعام 141) نه ناسازی کردند مَا اختَلَف َ (آل عمران 19) نه و نود تِسع ٌ وَ تِسعُون َ (ص 23) نه یک رنگ مُختَلِف ٌ (نحل 69) نه یکسان مُختَلِفاً (نحل 69) نه یکسان مُختَلِفاً (نحل 13) نیاز حاجَهً (مؤمن 80) نیازی حاجَهً (حشر 9) نیرومند کرد ایشان را أَیَّدَهُم (مجادله 22) نیرومند کرد ترا أَیَّدَک َ (انفال 62) نیرومند کرد شما را أَیَّدَکُم (انفال 26) نیرومند کردم ترا أَیَّدتُک َ (مائده 110) نیرومند کردیم او را أَیَّدناه ُ (بقره 87) نیرومند کردیم

(پس-) فَأَیَّدنَا (صف 14) نیرومند کند یُؤَیِّدُ (آل عمران 13) نیروهای خویش أَشُدَّه ُ (احقاف 15) نیروی خویش أَشُدَّهُما (کهف 82) نیست شد زَهَق َ (اسراء 81) نیست شدگان الهالِکِین َ (یوسف 85) نیست شدنی هالِک ٌ (قصص 88) نیست شود تَبِیدَ (کهف 35) نیست شود یَبُورُ (ملائکه 10) نیست شونده، مردنی فان ٍ (رحمن 26) نیست کرده شدگان المُهلَکِین َ (مؤمنون 48) نیست کرده شدند أُبسِلُوا (انعام 70) نیست کرده شده مُتَبَّرٌ (اعراف 139) نیست کرده شده مَثبُوراً (اسراء 102) نیست کرده نشود (پس هیچ-) فَهَل یُهلَک ُ (احقاف 35) نیست کردیم أَهلَکنا (انعام 6 طه 128 ق 36) نیست کردیم دَمَّرنا (اعراف 137) نیست کردیمی ایشان را أَصَبناهُم (اعراف 100) نیست کند یَمحَق َ (آل عمران 141) نیست کند یُهلِک َ (مائده 17) نیست کند یُبطِل َ (انفال 8) نیست کند او را (پس-) فَیَدمَغُه ُ (انبیاء 18) نیست کند شما را (پس-) فَیُسحِتَکُم (طه 61) نیست کند (که-) لِیُضِیع َ (بقره 143) نیست کنند یُهلِکُون َ (انعام 26) نیست کنند ایشان را (تا-) لِیُردُوهُم (انعام 137) نیست کنندگان مُهلِکُوا (عنکبوت 31) نیست کنندگان آن مُهلِکُوها (اسراء 58) نیست کنیم نُهلِک َ (اسراء 16) نیست کنیم (هراینه-) لَنُهلِکَن َّ (ابراهیم 13) نیست گردانیدیم دَمَّرنا (اعراف 137) نیست می کنند یُهلِکُون َ (توبه 42) نیست نکردیم ما أَهلَکنا (شعراء 208) نیست نکنم لا أُضِیع ُ (آل عمران 195) نیست نمی کند ما یُهلِکُنا (جاثیه 24) نیست همی کنی (ا پس-) أَ فَتُهلِکُنا (اعراف 173) نیستی تَضلِیل ٍ (فیل 2) نیستی انداخت (پس-) فَدَمدَم َ (شمس 14) نیکا حَسُن َ (نساء 69) نیکا حَسُنَت (کهف 31) نیکا نِعم َ (عنکبوت 58) نیکا (پس-) فَنِعم َ (رعد 24) نیکان الجِیادُ (ص 31) نیک تنگ حَرَجاً (انعام 125) نیک توانا مُقتَدِرٍ (قمر

55) نیک توانایی مُقتَدِرٍ (قمر 42) نیک

خواستم نَصَحت ُ (اعراف 79) نیک خواه ناصِح ٌ (اعراف 68) نیک خواهان ناصِحُون َ (قصص 12) نیک خواهی من نُصحِی (هود 34) نیک خواهی همی کنم أَنصَح ُ (اعراف 62) نیک خورندگان أَکّالُون َ (مائده 42) نیک رو المَسِیح َ (نساء 157 مائده 72) نیک سوزان لَوّاحَهٌ (مدثر 29) نیک شکننده کامها القَهّارُ (یوسف 39) نیک شنوندگان سَمّاعُون َ (مائده 41) نیک کشیده مُمَدَّدَهٍ (همزه 9) نیک مرد صالِح ُ (تحریم 4) نیک نمی کردند لا یُصلِحُون َ (نمل 48) نیکوداشت نِعمَت َ (مائده 11) نیکوداشت نَعماءَ (هود 10) نیکوداشت نِعمَهَ (احزاب 9) نیکوداشت او (به-) بِنِعمَتِه ِ (آل عمران 103) نیکوداشت (به-) بِنِعمَهٍ (آل عمران 171 قلم 2 ضحی 11) نیکوداشت (به-) بِنِعمَت ِ (نحل 72) نیکوداشت ترا نِعمَتَک َ (نمل 19) نیکوداشت کرد أَنعَم َ (احزاب 37) نیکوداشت کردم أَنعَمت ُ (بقره 40) نیکوداشت کردی أَنعَمت َ (نمل 19) صفحه : 645

نیکوداشت کردیم أَنعَمنا (زخرف 59) نیکوداشت کند او را نَعَّمَه ُ (فجر 15) نیکوداشت مرا نِعمَتِی َ (بقره 40 مائده 110) نیکوداشتها آلاءَ (اعراف 74 رحمن 13) نیکوداشتهای او (برکتهای-) بَرَکاتُه ُ (هود 73) نیکوداشتی کنیم أَنعَمنا (اسراء 83 فصلت 51) نیکوکار الکَرِیم ِ (انفطار 6) نیکی بسیار الکَوثَرَ (کوثر 1) نیم روز کنید تُظهِرُون َ (روم 18) نیندازد ما یَلفِظُ (ق 18) نیوشه کند یَستَمِع ِ (جن 9) نیوشه می کند یَستَمِع ُ (انعام 25) نیوشه می کنند یَستَمِعُون َ (یونس 42) نیوشه نکنند لا یَسَّمَّعُون َ (صافات 8) وابر (دور کن-) اکشِف (دخان 12) وابرندگان کاشِفُوا (دخان 15) وابرنده کاشِف َ (انعام 17) وابسته کرد حَرَّم َ (آل عمران 93) واپرسیدن نَفادٍ (ص 54) واپس دار او را أَرجِه (شعراء 36) واپس دارد ایشان را یُؤَخِّرُهُم (ابراهیم 42) واپس گذاشته گان المُخَلَّفُون َ (توبه 81) واپس نشوید لا تَستَأخِرُون َ

(سبأ 30) واجب حَتماً (مریم 71) واخیده المَنفُوش ِ (قارعه 5) واداشته شوید أُحصِرتُم (بقره 196) واسخت اندوها ارمانا یا أَسَفی (یوسف 84) واکرد نَقَضَت (نحل 92) واکردن فَک ُّ (بلد 13) واکشیدند (پس-)به به فَتَنازَعُوا (طه 62) وام دهد یُقرِض ُ (حدید 11) وام دهید أَقرَضتُم ُ (مائده 12) و یکسو نهاده (فروگذاشته-) مَهجُوراً (فرقان 30) وایه های خویش أَهواءَهُم (قمر 3) وایه دل الهَوی (نجم 3) ود (م: دو) وَدًّا (نوح 23) ورتیج السَّلوی (بقره 57) ورتیج، سمانی السَّلوی (اعراف 160) ورزد و اندوزد تَکسِب ُ (رعد 42) وعده گاه مَوعِدٌ (کهف 58) وعده گاه شما مَوعِدُکُم (طه 59) وعید کرده می شوند یُوعَدُون َ (احقاف 35) وقت گشتن لِدُلُوک ِ (اسراء 78) وقت نشد (ا-) أَ لَم یَأن ِ (حدید 16) ویژه خالِصَهً (بقره 94 اعراف 32) ویژه خالِصاً (نحل 66) ویژه بِخالِصَهٍ (ص 46) ویژه کاران المُخلَصِین َ (حجر 40) ویژه کاران و یکتایان مُخلِصُون َ (بقره 139) ویژه کاران و یکتایان المُخلَصِین َ (یوسف 24) ویژه کرد أَسلَم َ (نساء 125) ویژه کردند أَخلَصُوا (نساء 146) ویژه کرده مُصَفًّی (محمّد 15) ویژه کردیم ایشان را أَخلَصناهُم (ص 46) ویژه کنندگان مُخلِصِین َ (اعراف 29 یونس 22 عنکبوت 65 لقمان 32 مؤمن 14 بینه 5) ویژه کنندگان المُخلَصِین َ (صافات 40) ویژه کننده مُخلِصاً (زمر 14) ویژه کننده دین مُخلَصاً (مریم 51) ویژه گیرم او را لا به أَستَخلِصه ُ (یوسف 54) ویژه و یکتا خالِصَهٌ (انعام 139) ویژه خالِصَهً (اعراف 32) هامون بی گیاه زَلَقاً (کهف 40) هامون کرده شود تُسَوّی (نساء 42) هجرت جای مُراغَماً (نساء 100) هراسان وَجِلُون َ (حجر 52) هراینه هراینه إِنَّما (توبه 18) هراینه یابی ایشان را لَتَجِدَنَّهُم (بقره 96) هر چه بادا باد أَمَّا (روم 16) هرچه بادا باد (پس-) فَأَمّا (قصص

67) هزینه کردند أَنفِقُوا (حدید 7) هزینه کردندی أَنفَقُوا (نساء 39) هزینه کنند یُنفِقُوا (ابراهیم 31) هزینه کنندگان المُنفِقِین َ (آل عمران 17) هزینه کنید تُنفِقُوا (آل عمران 92) هزینه مکنید لا تُنفِقُوا (منافقون 7) هزینه می کنند یُنفِقُون َ (بقره 265) هلاک جای مَوبِقاً (کهف 52) هلاک شدگان بُوراً (فرقان 18) هلاک شوندگان بُوراً (فتح 12) هلاک کرده شود تُبسَل َ (انعام 70) هلاکی ثُبُوراً (انشقاق 11) هلاکی انداخت دَمَّرَ (محمّد 10) هم بران و یار شوندگان مُقتَرِنِین َ (زخرف 53) هم پشت ظَهِیراً (فرقان 55 قصص 17) صفحه : 646

هم پشت ظَهِیرٍ (سبأ 22) هم پشت (دستور و-) وَزِیراً (طه 29) هم پشت شدند تَظاهَرا (قصص 48) هم پشت می شوید تَظاهَرُون َ (بقره 85) هم پشتی کردند ظاهَرُوا (ممتحنه 9) هم پشتی کردند ایشان را ظاهَرُوهُم (احزاب 26) هم پشتی نکردند لَم یُظاهِرُوا (توبه 4) همتایان أَنداداً (بقره 22، 165 فصلت 9) هم چند مِثل ُ (نساء 11) همزادان أَتراب ٌ (ص 52) همزادان أَتراباً (نبأ 33) همسایگی نکنند، نتوانند کرد لا یُجاوِرُونَک َ (احزاب 60) همسایه گان مُتَجاوِرات ٌ (رعد 4) همسنگ مِثقال َ (لقمان 16) همسنگ مورچه خرد مِثقال َ ذَرَّهٍ (نساء 40) همگان أَجمَعِین َ (نمل 51) هم نامی و هم تایی سَمِیًّا (مریم 65) هموار کرد آن را (پس-) فَسَوّاها (شمس 14) هموار و نسو صَفصَفاً (طه 106) همواره لا یَزال ُ (حج 55) همواره تو لا تَزال ُ (مائده 13) همه أَجمَعِین َ (اعراف 124) همه جَمِیعاً (اعراف 158) همه گان کَافَّهً (توبه 122) همه گان أَجمَعِین َ (هود 119 صافات 134) همه گنان أَجمَعِین َ (بقره 161) همی باز گذارم أُفَوِّض ُ (مؤمن 44) همی بررسند، پرسند از یکدیگر یَتَساءَلُون َ (طور 25) همی بیفزودی یَمُدُّه ُ (لقمان 27) همی پدید کنم نَضرِبُها (عنکبوت 43) همی ترسانید تُوعِدُون َ (اعراف

86) همی جنبد تَهتَزُّ (نمل 10) همی چرانید تُسِیمُون َ (نحل 10) همی خرامیدی یَتَمَطّی (قیامه 33) همی دوختند یَخصِفان ِ (اعراف 22 طه 121) همی رسانم شما را أُبَلِّغُکُم (اعراف 68) همی رسد ایشان را تَرهَقُهُم (معارج 44) همی ساختند یَفتَرُون َ (نحل 87) همی سازد یُدَبِّرُ (یونس 3 رعد 2 سجده 5) همی سازید تَتَّخِذُون َ (نحل 67) همی سگالید تَمکُرُون َ (یونس 21) همی شتابند یُوفِضُون َ (معارج 43) همی شتافتند یُهرَعُون َ (صافات 70) همی شوند یَظهَرُون َ (زخرف 33) همیشه أَبَداً (مائده 24 توبه 83) همیشه مُقِیم ٌ (توبه 21 حجر 76) همیشه لا یَزال ُ (رعد 31) همیشه باشنده مُقِیم ٍ (شوری 45) همی گدرند یَمُرُّون َ (یوسف 105) همی گراید تَهوِی (ابراهیم 37) همی گرایند یُلحِدُون َ (نحل 103) همی گردد یَتَفَیَّؤُا (نحل 48) همی گردند یَعدِلُون َ (نمل 60) همی گریختی و می رمیدی تَحِیدُ (ق 19) همی نغوشند یَستَمِعُون َ (طور 38) هنجار (راه و-) سَبَباً (کهف 84، 89) هنگام پدید کرده مَوقُوتاً (نساء 103) هنگام جای ما (برای-) لِمِیقاتِنا (اعراف

155) هنگام چاشت الضُّحی (ضحی 1) هنگام زد أَجَلًا (انعام 2) هنگام زد خویش أَجَلَنَا (انعام 128) هنگام زد ایشان أَجَلُهُم (اعراف 185) هنگام زد (تا-) لِأَجَل ٍ (رعد 2) هنگام زده خویش أَجَلَهُن َّ (بقره 231 طلاق 2) هنگام زدی أَجَّلت َ (انعام 128) هنگام زدی أَجَل ٌ (اعراف 34 ابراهیم 10) هنگام کرده مُؤَجَّلًا (آل عمران 145) هنگام نام زد (دو-) الأَجَلَین ِ (قصص 28) هوادار او شِیعَتِه ِ (قصص 15) هوشا زده (اشتران-) الهِیم ِ (واقعه 55) هوش می داشتید تَعقِلُون َ (یس 62) هولناک (ناشناخته-) نُکُرٍ (قمر 6) هویدایی شَرِیعَهٍ (جاثیه 18) هویدایی بَیان ٌ (آل عمران 138) هویدایی بَیِّنَهٍ (هود 17، 63، 88) هیأت او سِیرَتَهَا (طه 21) هیمه آن وَقُودُهَا (تحریم 6) هیمه، فروزینه آن وَقُودُهَا (بقره 24) یابند لیَجِدُوا (توبه 123) یابند شما را یَثقَفُوکُم

(ممتحنه 2) یابی ایشان را (هراینه-) لَتَجِدَنَّهُم (بقره 96) یاد آرد یَتَذَکَّرُ (نازعات 35) یاد ده ایشان را ذَکِّرهُم (ابراهیم 5) صفحه : 647

یاد کرد ذِکری (هود 120) یاد کرد ذِکرَ (یوسف 42 ص 32) یاد کرد الذِّکرَ (فرقان 18) یاد کرد و پند ایشان بِذِکرِهِم (مؤمنون 71) یاد کردی ذِکرٌ (اعراف 63) یاد کردی (پندی و-) ذِکراً (طه 113) یاد کردی و پندی ذِکری (شعراء 209) یاد کندش ذَکَرَه ُ (عبس 12) یار شوندگان (هم بران و-) مُقتَرِنِین َ (زخرف 53) یار کرده شدگان مُقَرَّنِین َ (فرقان 13 ص 38) یار کرده شوند یُصحَبُون َ (انبیاء 43) یاری الفَتح ُ (انفال 19) یاری خواستند استَفتَحُوا (ابراهیم 15) یاری خواهید تَستَفتِحُوا (انفال 19) یاری دهید او را تُعَزِّرُوه ُ (فتح 9) یاری کرده شدگان المَنصُورُون َ (صافات 172) یاری گر نَصِیراً (نساء 173) یاری گر رِدءاً (قصص 34) یاری گرا النَّصِیرُ (حج 78) یاری گران أَنصارٍ (آل عمران 192) یاری گران من أَنصارِی (آل عمران 52) یاری گر و رهاننده نَصِیرٍ (ملائکه 37) یافتنی نَیلًا (توبه 120) یافتندی (هراینه-) لَوَجَدُوا (نساء 64) یخنی نهید تَدَّخِرُون َ (آل عمران 49) یدین خود (به-) بِیَدَی َّ (ص 75) یک رویه کردم روی خویش را وَجَّهت ُ وَجهِی َ (انعام 79) یکماهه شَهرٌ (سبأ 12) یگانه خود کند یَختَص ُّ (بقره 105) یله کنم شما را أُسَرِّحکُن َّ (احزاب 28) صفحه : 649

فهرست لغات و اصطلاحات عربی- فارسی

لَآت ٍ (انعام 134) (هراینه) آینده است آتِیَهٌ (طه 15) آینده آخِذٌ (هود 56) گیرنده آخِذِین َ (ذاریات 16) فراگیرندگان و پذیرندگان لَلآخِرَهُ (ضحی 4) (هراینه آن) بازپسین آخِرِنا (مائده 114) پسین ما الآخِرِین َ (صافات 78) پسینیان لِلآخِرِین َ (زخرف 56) (مر) پسینگان را آذَنّاک َ (فصّلت 47) آگاهانیدیم ترا فَآذُوهُما (نساء 16) (پس) برنجانید ایشان را آسِن ٍ (محمّد

15) گندیده الآفِلِین َ (انعام 76) فرو شوندگان لَآکِلُون َ (واقعه 52) (هراینه) خورندگان آلاءَ (اعراف 74 رحمن 13) نیکوداشتها آلِهَتَک َ (اعراف 127) خدایگان ترا آلِهَتُهُم ُ (هود 101) خدایگان ایشان الآمِرُون َ (توبه 112) فرمایندگان فَما آمَن َ (یونس 83) (پس) باور نداشتند آمِناً (آل عمران 97 فصلت 40) بی ترس آمِناً (ابراهیم 35 قصص 57) بی بیم آمَنُکُم (یوسف 64) استوار دارم شما را آمَنَهُم (قریش 4) بی ترس کرد ایشان را آمِنُون َ (نمل 89) بی بیمان آمِنِین َ (یوسف 99 حجر 46 سبأ 18 فتح 27) بی بیمان آمِنِین َ (دخان 55) بی ترسان آمِّین َ (مائده 2) آهنگ کنندگان آن ٍ (رحمن 44) سخت سوزان آنَستُم (نساء 6) دانید آنِفاً (محمّد 16) اکنون آوَوا (انفال 72) پناه دادند و جای آوی (یوسف 99) پناه داد آوِی (هود 80) پناهیدمی آیاتِه ِ (فصلت 37، 39) نشای او (ظ: نشان او) آیَهً (فرقان 37) عبرت و پند لَآیَهً (شعراء 103) (هراینه-) نشان و عبرت ائتِنا (انعام 71) آی ما را أَئِمَّهً (سجده 24) پیش روان أَبابِیل َ (فیل 3) گله گله أَبارِیق َ (واقعه 18) آب دستانها ابتَدَعُوها (حدید 27) نو درآوردند آن را الأَبتَرُ (کوثر 3) دم بریده ابتِغاءَ (رعد 17) از برای جستن أَبَداً (مائده 24 توبه 83) همیشه لا أَبرَح ُ (کهف 60) می روم أَبرَمُوا (زخرف 79) محکم کردند سخت به نیرو أُبسِلُوا (انعام 70) نیست کرده شدند أَبشِرُوا (فصّلت 30) با مژده باشید أُبعَث ُ (مریم 33) برانگیزنده (ظ: برانگیزندم) أَبَق َ (صافات 140) گریخت فَما أَبقی (نجم 51) (پس هیچ) نگذاشت أَبکاراً (تحریم 5) دوشیزگان ابلَعِی (هود 44) فروخور أُبَلِّغُکُم (اعراف 68) همی رسانم شما را ابن َ السَّبِیل ِ (بقره 177) پسر راه ابن ِ السَّبِیل ِ (نساء 36 انفال 41) راه گذری صفحه

: 650

ابنُوا (صافات 97) برآورید أَبواب َ (مؤمن 76) درکها اتِّباع َ (نساء 157) پی روی کردن أَتَّبِع ُ (انعام 50) پی روی می کنم لَاتَّبَعتُم ُ (نساء 83) (هراینه) پی روی کردی اتَّبَعَن ِ (آل عمران 20) پی روی کرد مرا أَتبَعناهُم (قصص 42) از پی درآوردیم ایشان را أُتبِعُوا (هود 60، 99) از پی درآورده شدند اتُّبِعُوا (بقره 166) پی روی کرده شدند اتَّخَذَ (نبأ 39) فراگیرد اتَّخَذُوا (توبه 107) ساختند اتَّخِذِی (نحل 68) بساز أَتراباً (نبأ 33)، أَتراب ٌ (ص 52) همزادان أُترِفتُم (انبیاء 13) به ناز پرورده شدید أَترَفناهُم (مؤمنون 33) به ناز پروردیم ایشان را أُترِفُوا (هود 116) داده شدند اتَّسَق َ (انشقاق 18) بی کم و کاست شد أَتقَن َ (نمل 88) درست و استوار کرد اتَّقی (لیل 5) پرهیز کرد أَتمَمت ُ (مائده 3) پرکردم فَأَتَمَّهُن َّ (بقره 124) (پس) بی کم و کاست آورد آن را أَتِمُّوا (بقره 187) پر کنید أَتَوَکَّؤُا (طه 18) بچسبم أَتَوه ُ (نمل 87) آیندگان اویند فَأَثابَهُم ُ (مائده 85)، أَثابَهُم (فتح 18) (پس) پاداشت داد ایشان را أَثاثاً (مریم 74) رخت خانه أَثارُوا (روم 9) برگردانیدند اثّاقَلتُم (توبه 38) گرانی کنید فَاثبُتُوا (انفال 45) «پس» استوار شوید أَثخَنتُمُوهُم (محمّد 4) سست کردید ایشان را أَثَرِ (فتح 29) نشان فَأَثَرن َ (عادیات 4) (پس) برانگیختند أَثقالَهُم (عنکبوت 13) گرانیهای خویش أَثقَلَت (اعراف 189) گران گشت أَثل ٍ (سبأ 16) شوره گزی أَثِیم ٍ (بقره 276 جاثیه 7) أَثِیماً (نساء 107) بزه مند أَثِیم ٍ (شعراء 222) بزه کاری أُجاجاً (واقعه 70) تلخ لَو لا اجتَبَیتَها (اعراف 203) (چرا) نسازی آن را اجتَبَیناهُم (انعام 87) برگزیدیم ایشان را اجتُثَّت (ابراهیم 26) برکنده شد اجتَنِبُوا (نحل 36 حجرات 12) به یکسو شوید اجتَنَبُوا (زمر 17) بپرهیزیدند إِجرامِی (هود 35) گنه کاری من أَجرَمُوا

(انعام 124) گناه کردند اجعَلنِی (یوسف 55) گردان مرا أَجَل ٌ (اعراف 34 ابراهیم 10)، أَجَلًا (انعام 2) هنگام زدی لِأَجَل ٍ (رعد 2) (تا) هنگام زد أَجلِب (اسراء 64) بانگ کن أَجَّلت َ (انعام 128) هنگام زدی أَجَلَنَا (انعام 128) هنگام زد خویش أَجَلُهُم (اعراف 185) هنگام زد ایشان أَجَلُهُم (یونس 11) زمان زد ایشان أَجَلَهُن َّ (بقره 231 طلاق 2) هنگام زده خویش الأَجَلَین ِ (قصص 28) هنگام نام زد (دو) أَجمَعُوا (یوسف 15) آهنگ کردند فَأَجمِعُوا (طه 64) (پس) به هم آرید و دل بنهید أَجمَعِین َ (بقره 161) همه گنان أَجمَعِین َ (اعراف 124) همه أَجمَعِین َ (هود 119 صافات 39) همه گان أَجمَعِین َ (نمل 51) همگان فَاجنَح (انفال 61) (پس) بگرای أَحاطَ (اسراء 60 طلاق 12) فرا رسید أَحَب َّ (توبه 24) دوستر الأَحبارُ (مائده 63) دانشمندان فَأَحبَطَ (محمّد 9) (پس) ناچیز کرد لَأَحتَنِکَن َّ (اسراء 62) (هراینه) لویشه نهم أُحدِث َ (کهف 70) نو کنم فَاحذَرهُم (منافقون 4) (پس) بترس و با بیم باش از ایشان أَحرَص َ (بقره 96) آزورترین أَحصاه ُ (مجادله 6) شمرد آن را أُحصِرتُم (بقره 196) واداشته شوید أُحصِن َّ (نساء 25) به شوهر داده شوند أَحصَیناه ُ (نبأ 29) شمردیمش أَحقاباً (نبأ 23) حقبه ها بِالأَحقاف ِ (احقاف 21) (در آن) ریگهای دراز و بلند أُحکِمَت (هود 1) استوار کرده شد لِأُحِل َّ (آل عمران 50) (تا) گشاده کنم أَحلامُهُم (طور 32) خردهای ایشان أَحَلَّنا (ملائکه 35) فرو آورد ما را أَحَلُّوا (ابراهیم 28) فرو آوردند أَحمِل ُ (یوسف 36) بر می دارم صفحه : 651

أَحوی (اعلی 5) سیاه أُخالِفَکُم (هود 88) (با شما) نازسازی کنم أَخبارَها (زلزال 4) آگاهیهای خویش أَخبَتُوا (هود 23) فروتنی کردند اختِلاف ِ (بقره 164 یونس 6 جاثیه 5) آمد شد

اختِلاف ِ (آل عمران 190 مؤمنون 80) شد آمد اختِلاف ُ (روم 22) دگرگونی اختِلافاً (نساء 82) ناهمواری اختِلاق ٌ (ص 7) فرابافته اختَلَطَ (انعام 146) آمیخته شد مَا اختَلَف َ (آل عمران 19) (نه) ناسازی کردند فَاختُلِف َ (هود 110) (پس) ناسازی کرده شد فَاختَلَف َ (مریم 37) با هم نساخت فَاختُلِف َ (فصلت 45) (پس) اختلاف کرده شد و ناسازی فَاختَلَف َ (زخرف 65) (پس

) خلاف کرد لَاختَلَفتُم (انفال 42) (هراینه) ناهموار گشتیدی اختَلَفتُم (شوری 10) اختلاف کردید اختَلَفُوا (بقره 176، 213 نحل 64، 124) ناسازی کردند اختَلَفُوا (آل عمران 105) نازسازگاری کردند اختَلَفُوا (نساء 157) ناهمواری کردند فَاختَلَفُوا (یونس 19) (پس) نساختند اختَلَفُوا (نحل 64، 124) ناسازی کردند فَمَا اختَلَفُوا (یونس 93) (پس) نکردند ناسازی الأُخدُودِ (بروج 4) شکاف زمین أُخِذَ (انفال 70) ستانده شد إِخراجاً (نوح 18) بیرون آوردنی أَخَّرتَن ِ (اسراء 62) زمان دهی مرا لَو لا أَخَّرتَنا (نساء 77) (چرا) پس نداشتی لَو لا أَخَّرتَنِی (منافقون 10) (چرا) پس نینداختی مرا أَخَّرنا (هود 8) باز پس داریم أَخِّرنا (ابراهیم 44) پس دار ما را اخفِض (شعراء 215) پست کن أَخفَیتُم (ممتحنه 1) پوشیدید أَخلَدَ (اعراف 176) چسبید أَخلَدَه ُ (همزه 3) جاوید کند او را أَخلَصناهُم (ص 46) ویژه کردیم ایشان را أَخلَصُوا (نساء 146) ویژه کردند فَأَخلَفتُکُم (ابراهیم 22) (پس) خلاف وعده کردم شما را أَخلُق ُ (آل عمران 49) اندازه کنم الأَخیارِ (ص 47) بهتران الأَخیارِ (ص 48) بهینان إِدًّا (مریم 89) بزرگ و ناشایست فَادّارَأتُم (بقره 72) (پس) نساختند با یکدیگر ادّارَکُوا (اعراف 38) فراهم رسند إِدبارَ (طور 49) پسها قال به أَدخِل (نمل 12) درآر أَدخَلناهُم (انبیاء 86) درآوردیم ایشان را لا أَدراکُم (یونس 16) (نه) دانا

کردی شما را ادفَع (فصلت 34) بازدار فَادفَعُوا (نساء 6) (پس) دهید أَذاعُوا (نساء 83) آشکارا کنند اذکُرنِی (یوسف 42) صفت کن مرا أَذِن َ (نبأ 38) دستوری داد أُذُن ٌ (توبه 61) گوش فَبِإِذن ِ (آل عمران 166) (پس به) دستوری بِإِذنِه ِ (مائده 16) (به) دستوری خویش إِذنِه ِ (یونس 3) دستوری او أَراذِلُنا (هود 27) فرومایگان ما أَرباباً (توبه 31) خدایگان ارتابَت (توبه 45) گمان شد ارتَبتُم (مائده 106) به گمان باشید ارتَبتُم (حدید 14) به گمان شدید فَارتَدَّ (یوسف 96) (پس) گردید فَارتَقِبهُم (قمر 27) (پس) چشم می دار ارتَقِبُوا (هود 93) چشم دارید أَرجائِها (حاقه 17) کناره های آن أَرجِع ُ (یوسف 46) باز روم أَرجِه (اعراف 111) بازدار أَرجِه (شعراء 36) واپس دار او را أَرحام ُ (انعام 143)، الأَرحام ُ (رعد 8) زهدانها أَرحامَکُم (محمّد 22) خویشیهای خویش أَرذَل ِ العُمُرِ (حج 5) پیری و خرفی الأَرذَلُون َ (شعراء 111) فرومایگان، خسیس ترین مردم چون جولاهگان أَرساها (نازعات 32) بیخ آور کرد آن را إِرصاداً (توبه 107) چشم داشتن فَارغَب (انشراح 8) (پس) خواهان شو أَرکَسَهُم (نساء 88) نگون سار کرد ایشان را أُرکِسُوا (نساء 91) نگوسار کرده شوند أَزًّا (مریم 83) برآغالیدن ازدُجِرَ (قمر 9) بازداشته شد أَزرِی (طه 31) پشت من الأَزلام ُ (مائده 90) چوبهای قمار صفحه : 652

الأَزواج َ (یس 36) گونه ها تعالی به أَزواجاً (نبأ 8) گروه گروه أُساری (بقره 85) بندیان أَساوِرَ (کهف 31 حج 23 دهر 21) دست برنجنها أَساوِرَ (ملائکه 33) دست ورنجنها الأَسباب ُ (بقره 166) پیوستگیها أَسباطاً (اعراف 160) نبیره گان أَسبَغ َ (لقمان 20) تمام کرد استَأجِره ُ (قصص 26) به مزدگیر او را استِبدال َ (نساء 20) گرفتن إِستَبرَق ٍ (کهف 31 دخان 53) دیبای سطبر استَبَقَا (یوسف 25) پیشی گرفتند فَاستَبَقُوا

(یس 66) (پس) پیش دستی کردند استَحَبُّوا (توبه 23) برگزینند استَحَقّا (مائده 107) سزاوار شدند استَحوَذَ (مجادله 19) دست یافت استِحیاءٍ (قصص 25) شرمگین فَاستَخَف َّ (زخرف 54) (پس) سبکسار یافت لا به أَستَخلِصه ُ (یوسف 54) ویژه گیرم او را استَخلَف َ (نور 55) از پی درآورد استَزَلَّهُم ُ (آل عمران 155) بلغزانید ایشان را استُضعِفُوا (اعراف 75) خوار داشتی کرده شدند استُضعِفُوا (سبأ 31) سست کرده شده بودند استَطعَما (کهف 77) خوردنی طلبیدند استَعجَلتُم (احقاف 24) فراخواستید به شتاب فَاستَعِذ (اعراف 200 مؤمن 56 فصلت 36) (پس) پناه خواه فَاستَعصَم َ (یوسف 32) (پس) خویشتن نگاه داشت استَعلی (طه 64) زبردست شد فَاستَغفَرُوا (نساء 64) (پس) آمرزش خواستندی فَاستَغلَظَ (فتح 29) (پس) استوار شد استَغنَی (تغابن 6) بی نیاز ...

استَغنی (لیل 8) بی نیاز شد استَفتَحُوا (ابراهیم 15) یاری خواستند استَفزِز (اسراء 64) بلغزان فَمَا استَقامُوا (توبه 7) (پس تا) راست باشند استَقامُوا (فصلت 30) راست باستاند استَقَرَّ (اعراف 143) آرام گیرد فَاستَقِم (هود 112) (پس) راست بایست مَا استَکانُوا (آل عمران 146) فروتنی نکردند استَکبَرَ (بقره 34) گردن کشی کرد استَکبَرَ (قصص 39) بزرگ منشی کرد استَکبَرت َ (زمر 59) گردن کشی کردی استَکبَرتُم (بقره 87 احقاف 10) بزرگ منشی کنید فَاستَکبَرتُم (جاثیه 31) (پس) گردن کشی کردید استَکبَرُوا (اعراف 36 مؤمنون 46 فرقان 21) بزرگ منشی کردند استَکبَرُوا (اعراف 40 سبأ 31) گردن کشی کردند فَاستَکبَرُوا (عنکبوت 39) (پس) بزرگ منشی کردند که به لَاستَکثَرت ُ (اعراف 188) (هراینه) بسیار کردمی استَکثَرتُم (انعام 128) بسیاری کردید استَمتَع َ (انعام 128) برخورداری گرفت استَمِع (ق 41) گوش فرادار و ساختگی مکن فَاستَمِعُوا (اعراف 204) (پس) فراشنوید فَاستَمِعُوا (حج 73) (پس) گوش فرا دارید

استُهزِئ َ (رعد 32) فسوس کرده شد استَهزِؤُا (توبه 64) فسوس می دارید استَهوَته ُ (انعام 71) ببرد او را استَوقَدَ (بقره 17) برافروخت استَوی (بقره 29) آهنگ کرد استَوی (طه 5) استیلا کرد استَوی (قصص 14) راست گشت استَوی (اعراف 54 یونس 3 رعد 2 فرقان 59) قصد کرد استَیأَسُوا (یوسف 80) نومید شدند استَیسَرَ (بقره 196) آسان شد استَیقَنَتها (نمل 14) بی گمان دانست آن را بِالأَسحارِ (آل عمران 17) (به) آخرهای شب فَأَسرِ (دخان 23) (پس) به شب ببر إِسرافاً (نساء 6) گزاف کاری إِسرافَنا (آل عمران 147) گزاف کاری ما أُسَرِّحکُن َّ (احزاب 28) یله کنم شما را أَسرَف َ (طه 127) از اندازه گذشت أَسرَفُوا (زمر 53) گزاف کردند الأَسری (انفال 70) بندیان الأَسفَلِین َ (صافات 98) فروتنان (یا) أَسَفی (یوسف 84) (وا) سخت اندوها ارمانا فَأَسقَیناکُمُوه ُ (حجر 22) (پس) آشامیدنی ساختیم شما را آن را أَسکَنت ُ (ابراهیم 37) آرام دادم أَسکِنُوهُن َّ (طلاق 6) جای باشش دهید ایشان را من به الإِسلام ِ (آل عمران 85) کیش مسلمانی إِسلامَکُم (حجرات 17) گردن نهادن خویش أَسلِحَتَهُم (نساء 102) سازهای خویش فَاسلُکِی (نحل 69) (پس) بسپری أَسلَم َ (آل عمران 83 انعام 14) گردن نهاد صفحه : 653

أَسلَم َ (نساء 125) ویژه کرد أَسلَمت ُ (آل عمران 20) سپاردم أَسلَمت ُ (نمل 44) گردن نهادم أُسوَهٌ (احزاب 21 ممتحنه 4) پی روی أَسوِرَهٌ (زخرف 53) دست ورنجنها أَسِیراً (دهر 8) برده کرده شده أَشتاتاً (نور 61 زلزال 6) پراکندگان اشتَمَلَت (انعام 143) فرا رسید أَشِحَّهً (احزاب 19) بخیلی کنندگان أَشَدُّ (نازعات 27) سخت تر اشدُد (یونس 88) بند نه، مهر نه أَشُدَّه ُ (احقاف 15)، أَشُدَّهُما (کهف 82) نیروهای خویش أَشِرٌ (قمر 25)، الأَشِرُ (قمر 26) دنه گرفته أُشرِبُوا

(بقره 93) درخورانیده شدند أَشرَکُوا (انعام 88) انباز آوردندی أَشعارِها (نحل 80) مویهای بزی آن أَشُق َّ (قصص 27) سخت گیرم دشواری کنم أَشکُرُ (نمل 40 احقاف 15) سپاس داری کنم اشکُر (لقمان 12) سپاس داری کن اشکُرُوا (بقره 152 نحل 114) سپاس داری کنید اشمَأَزَّت (زمر 45) برمد أَشیاعَکُم (قمر 51) مانندان شما بِأَشیاعِهِم (سبأ 54) (به) مانندگان ایشان أَصب ُ (یوسف 33) بچسبم الإِصباح ِ (انعام 96) سپیده دم اصبِر (یونس 109) به شکیب باش فَاصبِر (هود 49 طه 130 ق 39) (پس) به شکیب باش فَاصبِر (احقاف 35) (پس) شکیب کن اصبِر (کهف 28) شکیبا گردان فَاصبِرُوا (اعراف 87 طور 16) (پس) به شکیب باشید أَصَبناهُم (اعراف 100) نیست کردیمی ایشان را أَصحاب ُ (حج 44) باشندگان أَصحاب ُ الأَعراف ِ (اعراف 48) باشندگان اعراف أَصحاب ُ الحِجرِ (حجر 80) خداوندان وادی ثمود فَاصدَع (حجر 94) (پس) جدا کن و پیش بر اصطَبِر (طه 132) به شکیب باش اصفَح (مائده 13) به روی میار أَصل ِ (صافات 64) بن إِصلاح ٌ (بقره 220)، الإِصلاح َ (هود 88) بسامان آوردن إِصلاحاً (نساء 35) سامان إِصلاحِها (اعراف 56، 85) بسامان آوردن آن لَأُصَلِّبَنَّکُم (شعراء 49) (هراینه) بر دار کنم شما را فَأَصلَح َ (بقره 182) (پس) بسامان کند أَصلَح َ (مائده 39) بسامان شود أَصلَح َ (انعام 48) بسامان گردد أَصلَح َ (انعام 54) با سامان شد أَصلَح َ (اعراف 35) با سامان کند أَصلَح َ (شوری 40) بسامان آرد أَصلَح َ (محمّد 2) بسامان کرد أَصلِح (اعراف 142) بسامان کاری کن أَصلِح (احقاف 15) بسامان کن أَصلَحا (نساء 16) بسامان شوند أَصلَحنا (انبیاء 90) شایسته گردانیدیم أَصلَحُوا (بقره 160) بسامان کردند أَصلَحُوا (آل عمران 89 نساء 146 نحل 119) بسامان شدند أَصلِحُوا (انفال

1) بسامان کنید أَصلُها (ابراهیم 24) بیخ آن أَصوافِها (نحل 80) پشمهای گوسفندی آن أُصُولِها (حشر 5) بیخهای آن أَضاعُوا (مریم 59) از دست بدادند اضرِب (یس 13) پیدا کن اضطُرِرتُم (انعام 119) بیچاره کرده شدید أَضعافاً (آل عمران 130) افزونیها أَضعَف ُ (مریم 75) سست تر أَضغاث ُ (یوسف 44) شوریده ها أَضغانَهُم (محمّد 29) کینه های ایشان أَضَل ُّ (فرقان 34) گم بوده تر اضمُم (طه 22 قصص 32) فراهم آر لا أُضِیع ُ (آل عمران 195) نیست نکنم أَطرافِها (رعد 41) کناره های آن إِطعام ُ (مائده 89) خورانیدن أَطَعتُمُوهُم (انعام 121) فرمان برید ایشان را أَطعِمُوا (حج 36) خورید أَطعَمَهُم (قریش 4) خورانید ایشان را أَطَعنا (نور 47) فرمان برداری کردیم أَطغی (نجم 52) از حد درگذارنده تر ما أَطغَیتُه ُ (ق 27) از اندازه نگذراندم او را أَطَّلِع ُ (قصص 38) دیده ور شوم فَأَطَّلِع َ (مؤمن 37) (پس) نگه کنم و بنگرم اطَّلَعت َ (کهف 18) فرونگری اطمِس (یونس 88) ناپدید کن صفحه : 654

اطَّیَّرنا (نمل 47) فال بد گرفتیم أَظفَرَکُم (فتح 24) دست رس داد، فیروزی داد شما را فَاعتَبِرُوا (حشر 2) از پی فرا روید أَعتَدَت (یوسف 31) بساخت أَعتَدنا (نساء 18، 37 فرقان 37) ساخته کردیم فَاعتَرَفُوا (ملک 11) (پس) اقرار کردند اعتَزَلُوکُم (نساء 90) کناره کنند از شما فَاعتَزِلُون ِ (دخان 21) (پس) جدا شوید از من أَعثَرنا (کهف 21) دیده ور کردیم أَعجازُ (قمر 20) تنه ها أَعجَبَک َ (مائده 100 احزاب 52) به شگفت آرد ترا أَعجَلَک َ (طه 83) به شتاب آورد ترا أَعجَمِی ٌّ (نحل 103) پارسی

الأَعجَمِین َ (شعراء 198) بد زبانان لَأَعَدُّوا (توبه 46) (هراینه) ساخته کردندی أَعِدُّوا (انفال 60) ساخته کنید الأَعراب ِ (احزاب 20) عربان بیابان إِعراضاً (نساء 128) روی گردانیدن أَعرَض َ (اسراء 83)

روی گرداند أَعرَضتُم (اسراء 67) روی گرداندید أَعِزَّهٍ (مائده 54) سختان أَعِزَّهَ (نمل 34) گرامیان أَعصِرُ (یوسف 36) می فشارم فَاعف ُ (مائده 13) (پس) درگذار فَأَعقَبَهُم (توبه 77) (پس) از پی درآورد ایشان را أَعلَنت ُ (نوح 9) آشکارا کنم الأَعلَون َ (آل عمران 139 محمّد 35) برتران أَعناب ٍ (کهف 32) انگوربنان أَعِیبَها (کهف 79) آهومند کنم آن را بِأَعیُنِنا (هود 37 مؤمنون 27) (به) دیدار بِأَعیُنِنا (قمر 14) (به) دیدار ما اغدُوا (قلم 22) پگاه بروید فَأَغرَقناهُم (انبیاء 77) (پس) غرقه کردیم ایشان را أَغرَقناهُم (فرقان 37) به آب فرو بردیم ایشان را اغضُض (لقمان 19) پست کن أَغطَش َ (نازعات 29) تاریک کرد أَغفَلنا (کهف 28) ناآگاه کردیم الأَغلال ُ (رعد 5 مؤمن 71) گردن بندها لَأَغلِبَن َّ (مجادله 21) (هراینه) به آیم اغلُظ (توبه 73) درشتی کن اغلُظ (تحریم 9) درشت باش فَما أَغنَت (هود 101) (پس) بی نیاز نکرد ما أَغنی (اعراف 48) سود نداشت فَأَغنی (ضحی 8) (پس) بی نیاز کرد ما أَغنی (لهب 2) بی نیاز نکرد ما أُغنِی (یوسف 67) بی نیاز نکنم لَأُغوِیَنَّهُم (ص 82) (هراینه) بی راه کنم ایشان را أُف ٍّ (اسراء 23) اف تف أَفاءَ (احزاب 50 حشر 7) غنیمت داد فَافتَح (شعراء 118) (پس) حکم کن لَافتَدَت (یونس 54) (هراینه) خویشتن بازخریدی افتِراءً (انعام 138، 140) بافتن افتَری (آل عمران 94 نساء 48 انعام 21 یونس 17) فرا بافت افتَری (عنکبوت 68) فرابافد افتَراه ُ (یونس 38) از خود فراساخت آن را افتَراه ُ (هود 13 سجده 3) فرابافت آن را افتَرَینا (اعراف 89) ساختیم بِالأُفُق ِ (نجم 7) (در) کناره بِالأُفُق ِ (کوّرت (23) (به) کناره أُفِک َ (ذاریات 9) گردانیده شد أَفلَح َ (طه 64) کام یافت أُفَوِّض ُ (مؤمن 44)

همی بازگذارم إِقامَتِکُم (نحل 80) باشیدن خویش فَأَقامَه ُ (کهف 77) (پس) راست کرد آن را فَأَقبَرَه ُ (عبس 21) (پس) در گور کردش أَقبَل َ (صافات 27) روی فرا کرد و پیش آید أَقبَل َ (طور 25) در ایستاد و روی آورد فَأَقبَلَت ِ (ذاریات 29) (پس) پیش آمد اقتَتَلُوا (حجرات 9) به هم کارزار کنند فَلَا اقتَحَم َ (بلد 11) باز پس نکرد اقتَدِه (انعام 90) پی بر لَأَقتُلَنَّک َ (مائده 27) (هراینه) کشمت أَقرَرتُم (بقره 84) خستو آمدید أَقرَضتُم ُ (مائده 12) وام دهید أَقسَطُ (احزاب 5) به دادتر أَقسِطُوا (حجرات 9) داد کنید فَلا أُقسِم ُ (کوّرت 15) سوگند یاد می کنم (م: سود یاد می کنم) اقصِد (لقمان 19) میانه نگاه دار و نرمی کن أَقلامَهُم (آل عمران 44) خامه های خویش أَقلِعِی (هود 44) باز ایست فَأَقَمت َ (نساء 102) (پس) برپا داری أَقنی (نجم 48) دست مایه داد أَقوَم ُ (مزمل 6) درستر است صفحه : 655

أَقوَم ُ (اسراء 9) راستر أَقِیمُوا (اعراف 29) بدارید أَکّالُون َ (مائده 42) نیک خورندگان أَکبَرنَه ُ (یوسف 31) بزرگ داشتند او را اکتالُوا (مطففین 2) پیمایند اکتَتَبَها (فرقان 5) باز نوشت آن را اکتَسَبن َ (نساء 32) اندوختند فَأَکثَرت َ (هود 32) (پس) بسیار کردی أَکدی (نجم 34) بریده کرد إِکراه َ (بقره 256) زور أَکرَمَکُم (حجرات 13) گرامین ترین شما فَأَکرَمَه ُ (فجر 15) (پس) گرامی کند او را أُکرِه َ (نحل 106) زور و ستم کرده شود أَکرَهتَنا (طه 73) به زور داشتی ما را اکشِف (دخان 12) دور کن، وابر أَکفُرُ (نمل 40) ناسپاسی کنم لَأُکَفِّرَن َّ (مائده 12) (هراینه) بپوشانم اکفُرُوا (آل عمران 72) از گروش بازگردید أَکفِلنِیها (ص 23) پذیرفتار کن مرا آن را الأُکُل ِ (رعد 4) مزه أُکُلَها (کهف 33) بر خویش لَأَکَلُوا

(مائده 66) (هراینه) خورندی الأَکمام ِ (رحمن 11) غلافها و کاردوها، جایگاههای میوه و شکوفه (م: کارده ها) أَکمامِها (فصلت 47) غلافهای خویش أَکناناً (نحل 81) نهفت جایها أَکواب ٍ (دهر 15 غاشیه 14) آبدستانها لَأَکِیدَن َّ (انبیاء 57) (هراینه) سگالش کنم، حیلتی سازم در هلاک ایشان إِلًّا (توبه 10) سوگند التَقَتا (آل عمران 13) فراهم رسیدند فَالتَقَطَه ُ (قصص 8) (پس) برگرفت او را التَقَی (آل عمران 155) فراهم رسید التَقَیتُم (انفال 44) فراهم رسیدید فَالتَمِسُوا (حدید 13) (پس) بجویید ما أَلَتناهُم (طور 21) نکاستیم ایشان را بِإِلحادٍ (حج 25) (به) کژ شدن و گشتن از حد، میل کردن إِلحافاً (بقره 273) ستیهیدن أَلزَمناه ُ (اسراء 13) چفسانیدیم او را أَلزَمَهُم (فتح 26) چفسانید ایشان را العَنهُم (احزاب 68) بنفرین ایشان را الغَوا (فصلت 26) بیهوده گویید أَلَّف َ (انفال 63) فراهم آورد أَلفافاً (نبأ 16) به هم پیچیده گان أَلقی (نساء 94) پیش آورد أَلقی (قیامه 15) پیش افکند أَلَنّا (سبأ 10) نرم کردیم إِله ٌ (زخرف 84) پرستیده شده است ذلک به أَلهاکُم ُ (تکاثر 1) ناپروا کرد شما را فَأَلهَمَها (شمس 8) (پس) در دل انداخت آن را أَمّا (یوسف 41) بر هر تقدیر أَمَّا (روم 16) (هر چه) بادا باد فَأَمّا (قصص 67) (پس هر چه) بادا باد لَأَمّارَهٌ (یوسف 53) (هراینه) فرماینده إِماماً (هود 17 فرقان 74) پیش رو إِماماً (احقاف 12) پیشوا بِإِمامِهِم (اسراء 71) (به) پیشوای ایشان الأَمانات ِ (نساء 58) زینهاریها لِأَماناتِهِم (مؤمنون 8) (مر) زینهاریهای خویش را أَمانِیُّهُم (بقره 111) بیوسهای ایشان أُمَّهٍ (زخرف 22) دین امتازُوا (یس 59) جدا شوید أُمَتِّعکُن َّ (احزاب 28) متعه دهم شما را فَأُمَتِّعُه ُ (بقره 126) (پس) برخورداری دهیم او را

کَأَمثال ِ (واقعه 23) (همچو) مانندان أَمثالُکُم (انعام 38) أَمثالَکُم (محمّد 38) مانندان شما أَمثالِها (انعام 160)، أَمثالُها (محمّد 10) مانندان آن أَمَداً (کهف 12) سر انجام أَمَداً (جن 25) روزگار أَمدَدناکُم (اسراء 6) افزونی دادیم شما را أَمَدَّکُم (شعراء 133) مدد داد شما را الأَمرُ (مریم 39) کار شمار أُمِرت َ (هود 112) فرموده شده فَامسَحُوا (نساء 43) (پس) ببسایید امسَحُوا (مائده 6) دست کشید فَامسَحُوا (مائده

6) (پس) بمالید لَأَمسَکتُم (اسراء 100) (هراینه) نگاه داشتی أُمطِرَت (فرقان 40) ببارانیده شد أَمعاءَهُم (محمّد 15) روده های ایشان فَأَمکَن َ (انفال 71) (پس) توانایی داد الأَمَل ُ (حجر 3) بیوس زندگانی أَمَلًا (کهف 46) بیوس و امید إِملاق ٍ (انعام 151 اسراء 31) درویشی أَملی (محمّد 25) فرو گذاشت صفحه : 656

أُملِی (اعراف 183) روزگار دهم فَأَملَیت ُ (رعد 32) (پس) فراگذاشتم أَملَیت ُ (حج 48) روزگار دادم أُمَم ٌ (انعام 38) گروهانی أَ فَأَمِن َ (اعراف 97) (ا پس) بی ترس شدند و بی بیم أَمِن َ (اعراف 98) بی بیم شدند أَ فَأَمِن َ (نحل 45) (ا پس) بی ترس شد الأَمن ِ (نساء 83 انعام 82) بی بیمی بِالأَمن ِ (انعام 81) (به) بی ترسی أَمناً (بقره 125) بی ترس أَمناً (نور 55) بی بیمی أَمَنَهً (آل عمران 154) بی ترس أَمَنَهً (انفال 11) بی بیمی أَمِنتُم (بقره 196) بی ترس شوید أَ فَأَمِنتُم (اسراء 68) (ا پس) بی ترس شدید أَمِنتُم (ملک 16) بی ترس شدید لَأُمَنِّیَنَّهُم (نساء 119) (هراینه) بیوس دهم ایشان را الأَموال ِ (بقره 155) خواسته ها أَموالِنا (هود 87) خواسته های خویش أَموالَهُم (نساء 6) خواسته های ایشان الأُمِّی َّ (اعراف 157) نانویسنده أَمِین ٌ (اعراف 68 یوسف 54) استوار أَمِین ٌ (شعراء 107، 125) زینهاردار وحی أَمِین ٌ (شعراء 162) امانت دار وحی الأَمِین ُ (قصص 26) زنهاردار و استوار أَمِین ٌ (دخان 18) زینهاردار

أَمِین ٍ (دخان 51) بی ترس الأَمِین ِ (تین 3) بی ترس أُمِّیُّون َ (بقره 78) مادریان أَناب َ (رعد 27) بازگشت إِناثاً (نساء 117) ماده گانی إِناثاً (اسراء 40 صافات 150) ماده گان أَنباءُ (انعام 5) آگاهیها فَانبَجَسَت (اعراف 160) (پس) بیرون شارید فَانتَبَذَت (مریم 22) (پس) به یکسو شد انتَصَرَ (شوری 41) کین باز کشد لَانتَصَرَ (محمّد 4) (هراینه) کینه کشیدی فَانتَصِر (قمر 10) (پس) کین کش انتَصَرُوا (شعراء 227) کینه کشیدند انتَظِر (سجده 30) چشم دار انتَظِرُوا (انعام 158 هود 122) چشم دارید انتَهُوا (نساء 171) بازایستید أُنثی (رعد 8 نحل 97)، الأُنثَیَین ِ (نساء 176) مادینه أُنثی (آل عمران 195) زنینه بِالأُنثی (نحل 58) (به) مادینه انحَر (کوثر 2) قربان کن أَنداداً (بقره 22، 165 فصلت 9) همتایان فَانسَلَخ َ (اعراف 175) (پس) بیرون شد أَنشَأَ (مؤمنون 78) نوآفرید أَنشَأنا (انعام 6) پدید آوردیم أَنصارٍ (آل عمران 192) یاری گران أَنصارِی (آل عمران 52) یاری گران من فَانصَب (انشراح 7) (پس) رنجه شو أَنصَح ُ (اعراف 62) نیک خواهی همی کنم أَنظِرنِی (اعراف 14)، فَأَنظِرنِی (حجر 36) بپای مرا فَأَنظِرنِی (ص 79) (پس) بپای مرا الأَنعام ِ (انعام 136)، أَنعاماً (فرقان 49) چارپایان أَنعَم َ (احزاب 37) نیکوداشت کرد أَنعَمت ُ (بقره 40) نیکوداشت کردم أَنعَمت َ (نمل 19) نیکوداشت کردی أَنعَمنا (اسراء 83 فصلت 51) نیکوداشتی کنیم أَنعَمنا (زخرف 59) نیکوداشت کردیم الأَنفال ِ (انفال 1) خواسته های ستانده أَنفَقُوا (نساء 39) هزینه کردندی أَنفِقُوا (حدید 7) هزینه کردند أَنکاثاً (نحل 92) تاب بازدادنی أَنکِحُوا (نور 32) به زناشوهری دهید انکَدَرَت (کوّرت 2) فرو ریخته شود إِنَّما (توبه 18) هراینه هراینه أُنِیب ُ (هود 88) بازگردم أَهانَن ِ (فجر 16) خوار کرد مرا اهجُرنِی (مریم 46) جدا شو از من فَاهدُوهُم (صافات 23) (پس)

برانید ایشان را بِأَهدی (زخرف 24) راه نماینده تر أَهُش ُّ (طه 18) برگ درخت فرو کنم أَهل ِ (قصص 45) باشندگان أَهل ُ (مدثر 56) سزاوار أَهلَکنا (انعام 6 طه 128 ق 36) نیست کردیم ما أَهلَکنا (شعراء 208) نیست نکردیم أَهلِها (نساء 58) خداوندانش أَهلَها (عنکبوت 31) باشندگان اینکه ده أَهلَها (فتح 26) سزاوار آن أَهواءَهُم (قمر 3) وایه های خویش أَهوی (نجم 53) به زیر انداخت از بالا أَوّاب ٌ (ص 17، 19) بازگردند أَوّاب ٌ (ص 19) گرداننده صفحه : 657

لِلأَوّابِین َ (اسراء 25) (مر) بازآیندگان را لَأَوّاه ٌ (توبه 114) (هراینه) زاری کننده أَوبارِها (نحل 80) پشمهای شتری آن أَوِّبِی (سبأ 10) آواز گردانید به تسبیح أَوجَس َ (هود 70) به دل آورد فَما أَوجَفتُم (حشر 6) نتاختید فَأَوحی (مریم 11) (پس) اشارت کرد فَأَوحی (نجم 10) (پس) پیغام کرد أَوحی (نجم 10) گذارد أُوحِی َ (انعام 19، 106) پیغام کرده شد أَوحَینا (یوسف 15) پیغام کردیم أَوحَینا (طه 38) الهام دادیم أَوحَینا (قصص 7) فرا یاد دادیم أَودِیَهٌ (رعد 17) رودکده ها أُوذِی َ (عنکبوت 10) رنجانده شود أُوذِینا (اعراف 129) رنجانیده شدیم فَأَورَدَهُم ُ (هود 98) (پس) آورد ایشان را أَوزِعنِی (نمل 19) فرا دل ده مرا أَوزِعنِی (احقاف 15) در دل انداز مرا أَوسَطِ (مائده 89) میانه ترین لَأَوضَعُوا (توبه 47) (هراینه) بتاختندی فَأَوعی (معارج 18) (پس) در جای نهاد أَوفُوا (بقره 40 مائده 1 اسراء 34) به سر برید أَوفُوا (انعام 152) به جای آرید فَأَوفُوا (اعراف 85) (پس) به سر برید أَوفی (آل عمران 76) به جای آرد أَوفی (توبه 111) به جای آرنده تر أَوفی (فتح 10) تمام به جای آرد فَأَوقِد (قصص 38) (پس) آتش کن، برافروز أُولئِکُم (نساء

91) اینانتان لِأَوَّلِنا (مائده 114) (مر) پیشین ما را أُولُوا بَقِیَّهٍ (هود 116) خداوندان هوش أُولُوا الطَّول ِ (توبه 86) خداوندان بی نیازی أُولُوا العَزم ِ (احقاف 35) خداوندان استوار کاری الأَوَّلُون َ (اسراء 59) پیشینگان أُولِی الإِربَهِ (نور 31) خداوندان وایه أُولِی الضَّرَرِ (نساء 95) خداوندان بیچارگی الأَوَّلِین َ (حجر 10 فرقان 5) پیشینگان أَیَّدتُک َ (مائده 110) نیرومند کردم ترا أَیَّدَک َ (انفال 62) نیرومند کرد ترا أَیَّدَکُم (انفال 26) نیرومند کرد شما را فَأَیَّدنَا (صف 14) (پس) نیرومند کردیم أَیَّدناه ُ (بقره 87) نیرومند کردیم او را أَیَّدَهُم (مجادله 22) نیرومند کرد ایشان را أَیقاظاً (کهف 18) بیداران بِالإِیمان ِ (مائده 5) (به) گروش الإِیمان َ (مجادله 22) گرویدن إِیماناً (احزاب 22) باور داشتن إِیماناً (فتح 4) گرویدن إِیماناً (مدثر 31) استواری أَیمانِکُم (مائده 89 تحریم 2) سوگندان شما إِیمانُکُم (بقره 93) گروشش شما (ظ: گروش) إِیمانَکُم (بقره 143) گروش شما إِیمانِکُم (توبه 66) گرویدن خویش إِیمانُها (انعام 158) گرویدن او إِیمانَهُم (انعام 82) گروش خویش باءَ (انفال 16) سزاوار شد البائِس َ (حج 28) سختی رسیده باؤُ (آل عمران 112) سزاوار شدند باخِع ٌ (کهف 6) کشنده بادُون َ (احزاب 20) باشندگان بادیه بارِزُون َ (مؤمن 16) بیرون آیندگان بارَکنا (اسراء 1) خجسته

کردیم بارَکنا (سبأ 18) با خیر و برکت کردیم باسِرَهٌ (قیامه 24) گونه گردانده بِباسِطٍ (مائده 28) گستراننده باسِطُوا (انعام 93) گسترانندگان باسِقات ٍ (ق 10) درازان بَاشِرُوهُن َّ (بقره 187) بساید ایشان را بِالباطِل ِ (نساء 161) (به) ناروا باطِل ٌ (اعراف 139) تباه و ناشایسته الباطِل َ (انفال 8 رعد 17 نحل 72 اسراء 81) ناراست بِالباطِل ِ (توبه 34) (به) ناشایست بِالباطِل ِ (کهف 56) (به) ناراست الباطِل ُ (حج 62) ناچیز و ناراست بِالباطِل ِ (عنکبوت 52) (به)

ناچیز الباطِل ُ (لقمان 30 سبأ 49 محمّد 3) ناچیز الباطِل ُ (فصلت 42) نادرستی و نابکاری باطِلًا (ص 27) بیهوده باغ ٍ (انعام 145) افزونی جوینده باق ٍ (نحل 96) پاینده الباقِیات ُ (کهف 46) مانده ها الباقِیات ُ (مریم 76) (آن) ماندگان الباقِین َ (صافات 77) ماندگان بال ُ (طه 51) حال بالِغ َ (مائده 95 طلاق 3) رسنده صفحه : 658

البالِغَهُ (انعام 149) رسان بالِغُوه ُ (اعراف 135) رسندگان آن بِبالِغِیه ِ (مؤمن 56) (هراینه) رسندگان آن لَبِئس َ (مائده 62) (هراینه) چه بدا بَحِیرَهٍ (مائده 103) گوش شکافته بَخِل َ (لیل 8) نداد بَخِلُوا (توبه 76) بخیلی کردند، سفلگی کردند بَدا (یوسف 35) اندیشه افتاد بِداراً (نساء 6) پیش گرفتن بِدعاً (احقاف 9) نو فَبَدَّل َ (بقره 59) (پس) به جای آورد بَدَّلناهُم (نساء 56) به جای نهیم ایشان را بَدِّله ُ (یونس 15) بگردان او را بَدَّلُوا (ابراهیم 28) گرداندند البُدن َ (حج 36) شتران و گاوان تناور بَدِیع ُ (انعام 101) نوآفریننده فَبَرَّأَه ُ (احزاب 69) (پس) بیزار گردانید او را بَرَدٍ (نور 43) تگرگ بَرداً (نبأ 24) خواب بَرِق َ (قیامه 7) خیره شود بَرق ٌ (بقره 19)، البَرق ُ (بقره 20 رعد 12 روم 24) درخش بَرقِه ِ (نور 43) آذرخش آن بَرَکات ٍ (هود 48) خجستگیها بَرَکاتُه ُ (هود 73) برکتهای، نیکوداشتهای او بُرهانَکُم (بقره 111) سخن روشن خود بُرهانَکُم (نمل 64) حجّت خویش البَرِیَّهِ (بیّنه 6) آفریده شدگان بَسًّا (واقعه 5) خرد و مرد کردن بُسَّت ِ (واقعه 5) خرد و مرد کرده شود بَسَرَ (مدثر 22) گونه بگردانید بَسَطَ (شوری 27) بگسترانیدی بَصطَهً (اعراف 69) گسترش فَبَشِّره ُ (یس 11) (پس) مژده دهش بُشری (انفال 10) مژدگانی البُشری (زمر 17) مژده گان البَشِیرُ (یوسف 96) مژده دهنده بِضاعَهً (یوسف 19) آخریان بِبِضاعَهٍ

(یوسف 88) (به) آخریانی بِضاعَتُنا (یوسف 65) آخریان ما بِضاعَتَهُم (یوسف 62) آخریان ایشان بِضاعَتَهُم (یوسف 65) آخریان خویش بِضع َ (یوسف 42 روم 4) اند بَطائِنُها (رحمن 54) آسترهای آن بَطَراً (انفال 47) دنه گرفته بَطِرَت (قصص 58) دنه گرفت بَطش َ (بروج 12) گرفتن بَطشاً (ق 36) سخت گرفتن بَطَن َ (اعراف 33) پنهان شد بِبَطن ِ (فتح 24) (در) اندرون بَعَث َ (جمعه 2) برانگیخت البَعث ِ (حج 5) برانگیختن بُعثِرَت (انفطار 4) کاویده شود بَعَثَنا (یس 52) برانگیخت ما را فَبُعداً (مؤمنون 44) (پس) دوری و هلاکی بَعِیدٍ (نمل 22) دیر بَغتَهً (انعام 31) ناگاهان بَغتَهً (انعام 47 شعراء 202 عنکبوت 53) ناگاه البَغضاءُ (آل عمران 118) دشمنادگی البَغضاءَ (مائده 14) دشمنی نهان البَغضاءَ (مائده 91) زشتی البَغضاءُ (ممتحنه 4) ناخواهانی لَبَغَوا (شوری 27) (هراینه) درگذشتندی فَبَغی (قصص 76) (پس) بیرون آمد، افزونی جست بَغیاً (بقره 90) بدخواهی بَغیاً (بقره 213) جستن بَغیاً (آل عمران 19) جستن افزونی بَغیاً (یونس 90) ستم جویی بَغِیًّا (مریم 20) جوینده فساد، بدکار بَغِیًّا (مریم 28) بدکار بِبَغیِهِم (انعام 146) (به) و شوریده افزونی جستن ایشان البُقعَهِ (قصص 30) پاره جای بَقِیَّت ُ (هود 86) مانده بُکِیًّا (مریم 58) گریان بَل (انعام 28) نه که بَلاءٌ (بقره 49 ابراهیم 6) آزمایش بَلاءٌ (اعراف 141) آزمایشی البَلاغ ُ (آل عمران 20 عنکبوت 18) رسانیدن بَلِیغاً (نساء 63) در رسنده بِناءً (بقره 22) بنیاد بِناءً (مؤمن 64) برآورده و برافراشته بَنان ٍ (انفال 12) سر انگشت بُنیاناً (کهف 21) برآورده بُنیاناً (صافات 97) دیواری، داشی و آتش دانی بُنیان ٌ (صف 4) دیواربست بُنیانَه ُ (توبه 109) برآورده خود صفحه : 659

بُنیانَهُم (نحل 26) برآورده ایشان فَبُهِت َ (بقره 258) (پس)

درماند بَهِیج ٍ (حج 5) زیبا بَهِیمَهُ (مائده 1) بی زبان بَهِیمَهِ (حج 34) بی زبانان بَوَّأَکُم (اعراف 74) جای ساخت شما را بَوَّأنا (حج 26) ساخته کردیم بُوراً (فرقان 18) هلاک شدگان بُوراً (فتح 12) هلاک شوندگان بُورِک َ (نمل 8) با برکت بادا بَیاتاً (اعراف 4، 97) شبیخون بَیان ٌ (آل عمران 138) هویدایی بَیَّت َ (نساء 81) بسگالد به شب بِیض ٌ (ملائکه 27) سپیدان بَیضاءُ (شعراء 33) سپید و درفشان روشن بَیع ٌ (بقره 254 ابراهیم 31)، البَیع ُ (بقره 275) فروخت بَیِّنات ٍ (بقره 99 آل عمران 97 مریم 73)، البَیِّنات ِ (بقره 87 آل عمران 86، 105) روشنان بِالبَیِّنات ِ (مؤمن 34) (به) روشنان بَیِّنَهٍ (انعام 57 محمّد 14) روشنی بَیِّنَهٌ (انعام 157 انفال 42 ملائکه 40) روشن بَیِّنَهٍ (هود 17، 63، 88) هویدایی البَیِّنَهُ (بینه 1) (آن) روشن البَیِّنَهُ (بینه 4) حجت روشن بَیَّنُوا (بقره 160) روشن کردند التّائِبُون َ (توبه 112) بازگردانده گان بِتابِع ٍ (بقره 145) پی روی کننده تابُوا (توبه 11) بازآیند تارِک ٌ (هود 12) گذارنده، دست بدارنده لَتارِکُوا (صافات 36) (هراینه) دست بدارندگان بِتارِکِی (هود 53) دست بازدارندگان تَأبی (توبه 8) سر باز زند تَأثِیماً (واقعه 25) بزه مند کننده تَأجُرَنِی (قصص 27) مزدوری کنی مرا تَؤُزُّهُم (مریم 83) برمی آرند ایشان را به معصیت تُؤفَکُون َ (انعام 95 مؤمن 62) گردانده می شوید لا تَأمَنّا (یوسف 11) استوار نمی داری ما را تَأمَنه ُ (آل عمران 75) استوار داری او را لا تُؤمِنُوا (آل عمران 73) باور مدارید بِتَأوِیل ِ (یوسف 44) (به) سر انجام کردن بِتَأوِیل ِ (کهف 78) (به) انجام تَبارَک َ (اعراف 54) بزرگوارا تَبارَک َ (فرقان 61) با برکتا فَتَبارَک َ (مؤمن 64) بسیار خیر تَبارَک َ (زخرف 85) بسیار خیر تَبارَک َ (رحمن 78) بلندا تَبارَک َ (ملک

1) بزرگوار و بسیار خیر لا تُبَاشِرُوهُن َّ (بقره 187) مبسایید ایشان را فَلا تَبتَئِس (یوسف 69) (پس) باک مدار تُبدُون َ (مائده 99) پیدا کنید تُبدُونَها (انعام 91) پیدا همی کنید آن را تَبدِیل َ (یونس 64) دگرگون کردن، گردانیدن تَبدِیل َ (روم 30) بگردانیدن تَبدِیلًا (احزاب 62) دگرگون کردن تَبدِیلًا (فتح 23) گردانیدن لا تُبَذِّر (اسراء 26) پراکنده مکن تُبرِئ ُ (مائده

110) به کردی تَبَرَّأَ (بقره 166) بیزاری کرد تَبَرَّأَ (توبه 114) بیزار شد تَبَرَّؤُا (بقره 167) بیزار شدند تُبسَل َ (انعام 70) هلاک کرده شود فَتَبَسَّم َ (نمل 19) (پس) بگمارید، لب باز کرد تَبصِرَهً (ق 8) نمودار لا تُبطِلُوا (محمّد 33) ناچیز نکنید تَبِع َ (بقره 38) پی روی کند تَبَعاً (ابراهیم 21) پی روان أَ تَبنُون َ (شعراء 128) برمی آرید فَتَبهَتُهُم (انبیاء 40) (پس) درمانده کند ایشان را تُبَوِّئ ُ (آل عمران 121) ساخته می کنی تَبَوَّءا (یونس 87) سازید شما هر دو تَبِیدَ (کهف 35) نیست شود تَبِیعاً (اسراء 69) از پی درآینده لَتُبَیِّنُنَّه ُ (آل عمران 187) (هراینه) روشن کنید فَتَبَیَّنُوا (نساء 94) (پس) روشن دانید لا تَتَّبِعان ِّ (یونس 89) پی روی مکنید تَتبَعُهَا (نازعات 7) از پی درآید آن را لا تَتَّبِعُوا (انعام 142) پی روی مکنید تَتبِیب ٍ (هود 101) زیان کاری تَتَجافی (سجده 16) دور باشد تَتَّخِذُون َ (نحل 67) همی سازید تَترا (مؤمنون 44) پیاپی لا تَتَفَرَّقُوا (شوری 13) پراکنده مشوید تَتَکَبَّرَ (اعراف 13) بزرگ منشی کنی تَتَماری (نجم 55) به گمان شوی تَتُوبا (تحریم 4) بازگردید صفحه : 660

تَثبِیتاً (نساء 66) استوار داشتن تَثرِیب َ (یوسف 92) سرزنش لا تُجادِل (نساء 107) پیکار مکش تَجئَرُون َ (نحل 53) زاری همی کنید تُجاهِدُون َ (صف 11) کوشش همی کنید تَجتَنِبُوا (نساء 31) به یکسو شوید لَتَجِدَنَّهُم (بقره 96) (هراینه) یابی

ایشان را تُجرِمُون َ (هود 35) گنه کاری می کنید تُجزَون َ (انعام 93) پاداشت داده شوید لا تَجزِی (بقره 123) بی نیاز نکند تُجزی (لیل 19) پاداشت داده شود لا تَجَسَّسُوا (حجرات 12) جست و جوی مکنید تَجَلّی (لیل 2) روشن شود تَجمَعُوا (نساء 23) فراهم آرید لا تَجهَرُوا (حجرات 2) بلند مگویید تُحَاجُّونَنا (بقره 139) پیکار می کنید با ما تُحبَرُون َ (زخرف 70) شاد کرده می شوید و نواخته تَحبِسُونَهُما (مائده 106) باز دارید ایشان را تَحبَطَ (حجرات 2) ناچیز شود تُحَدِّث ُ (زلزال 4) سخن کند تُحَدِّثُونَهُم (بقره 76) برمی گویید ایشان را تَحرِص (نحل 37) آزوری کنی تَحَرَّوا (جن 14) جستند لا تَحزَن (عنکبوت 33) اندوه مند مشو تَحسُدُونَنا (فتح 15) بد همی خواهید ما را تَحُسُّونَهُم (آل عمران 152) می کشید ایشان را تُحشَرُون َ (آل عمران 158) گرد آورده شوید تَحَصُّناً (نور 33) نهفتگی، خویشتن نگاه داشتن تُحصِنُون َ (یوسف 48) استوار می دارید لا تُحصُوها (ابراهیم 34) نتوانید آن را لا تُحصُوها (نحل 18) نشمارید آن را تَحُل ُّ (رعد 31) فرود آید تَحمِل (اعراف 176) برانی و رنج نهی و حمله کنی تُحمَلُون َ (مؤمن 80) برداشته همی شوید لا تَحنَث (ص 44) سوگند دروغ مکن تَحوِیلًا (اسراء 56) گردانیدن بِتَحِیَّهٍ (نساء 86) (به) درود تَحِیدُ (ق 19) همی گریختی و می رمیدی لَم تُحِیطُوا (نمل 84) فرا نرسیدید تَحیَون َ (اعراف 25) زیید لا تُخافِت (اسراء 110) پست مکن تُخالِطُوهُم (بقره 220) آمیزش کنید با ایشان تَختانُون َ (بقره 187) می کاهید تَختَلِفُون َ (آل عمران 55) نمی ساختید تَختَلِفُون َ (انعام 164) ناهمواری می کردید تَختَلِفُون َ (نحل 92) ناسازی همی کردید تَخرُصُون َ (انعام 148) گزاف می گویید لَن تَخرِق َ (اسراء 37) (هرگز) ندری لا تُخزُون ِ (هود 78) نه رسوا کنید مرا لا تُخزُون ِ (حجر

69) شرمسار مکنید مرا تَخسِیرٍ (هود 63) زیان کاری فَلا تَخضَعن َ (احزاب 32) (پس) فروتنی مکنید لا تُخلِف ُ (آل عمران 194) دیگرگون نکنی تَخلُق ُ (مائده 110) می انگاریدی تَخلُقُون َ (عنکبوت 17) فرا می بافید تَخَوُّف ٍ (نحل 47) کم و کاستی لا تَخُونُوا (انفال 27) بی زنهاری مکنید لا تَخُونُوا (انفال 27) ناراستی مکنید تَدَّخِرُون َ (آل عمران 49) یخنی نهید فَتَدَلّی (نجم 8) (پس) آویخت تُدهِن ُ (قلم 9) درسازی تَذَکَّرُون َ (اعراف 3) اندیشه همی کنید، پند می پذیرید تَذهَل ُ (حج 2) ناپروا شود تَذُودان ِ (قصص 23) دور می کردند التَّرائِب ِ (طارق 7) استخوانهای سینه تَراءَت ِ (انفال 48) پدیدار شد التُّراث َ (فجر 19) مرده مانده تَراض ٍ (بقره 233 نساء 29) پسندکاری فَتَرَبَّصُوا (توبه 24) (پس) چشم دارید تَرِثُوا (نساء 19) گیرید آن به تَرجُمُون ِ (دخان 20) سنگسار کنید مرا تُرجِی (احزاب 51) با پس داری تُرَدَّ (مائده 108) گردانده شود سَتُرَدُّون َ (توبه 105) (زودا که) گردانده شوید تَرَدّی (لیل 11) درافتد لا تَرفَعُوا (حجرات 2) برمدارید تَرقی (اسراء 93) برآی تَرَکت ُ (یوسف 37) گذاشته ام تَرَکتُمُوها (حشر 5) گذاشتید آن را تَرکَن ُ (اسراء 74) بگرایی تَرَکنا (یوسف 17) گذاشتیم لا تَرکَنُوا (هود 113) مچسبید تَرَکُوا (دخان 25) گذاشتند تَرهَقُهُم (معارج 44) همی رسد ایشان را تُرِیحُون َ (نحل 6) شبنگاه باز آرید صفحه : 661

لا تَزال ُ (مائده 13) همواره تو لا تَزِرُ (انعام 164) برنگیرد تَزعُمُون َ (انعام 22) می گفتید تَزعُمُون َ (قصص 74) دعوی می کردند لا تُزِغ (آل عمران 8) مچسبان تُزَکِّیهِم (توبه 103) افزونی گردانی ایشان را تَزَیَّلُوا (فتح 25) جدا شدندی تَسائَلُون َ (نساء 1) در می خواهید تَسُؤکُم (مائده 101) اندوهگین کند شما را لا تَسئَمُوا (بقره 282) تنگ دل مشوید لا تَستَأخِرُون َ (سبأ 30) واپس نشوید لِتَستَبِین َ

(انعام 55) (تا) پدیدار آید تَستَخِفُّونَها (نحل 80) به سبکی بردارید آن را تَستَعجِلُون َ (انعام 57) می طلبید به شتاب، به شتاب می طلبید تَستَعجِلُون َ (انعام 58) به شتاب می طلبید تَستَعجِلُون َ (یونس 51) شتاب زدگی همی کردید تَستَفتِحُوا (انفال 19) یاری خواهید لا تَستَقدِمُون َ (سبأ 30) نه فرا پیش شوید تَستَقسِمُوا (مائده 3) بخش کنید تَستَکبِرُون َ (انعام 93) بزرگ منشی می کردید تَستَکبِرُون َ (اعراف 48) گردن کشی همی کردید و بزرگ منشی تَستَکثِرُ (مدثر 6) طلب بسیاری همی کنی تَسرَحُون َ (نحل 6) به چراگاه باز گذارید لا تُسرِفُوا (انعام 141) گزاف کاری مکنید لا تُسرِفُوا (اعراف 31) در مگذرید از اند [از] ه، گزاف مکنید تِسع ٌ وَ تِسعُون َ (ص 23) نه و نود تُسلِمُون َ (نحل 81) گردن نهید تَسلِیماً (احزاب 22) گردن نهادن تُسَوّی (نساء 42) هامون کرده شود تُسِیمُون َ (نحل 10) همی چرانید تَشابَه َ (بقره 70) به هم ماننده شد فَتَشابَه َ (رعد 16) (پس) ماننده شد تَشابَهَت (بقره 118) به هم مانند شد

تَشاوُرٍ (بقره 233) کنکاج کردن تَشخَص ُ (ابراهیم 42) از جای بیرون آید لا تُشرِک (لقمان 13) انباز میار لا تُشطِط (ص 22) جور مکن (م: جود مکن) فَتَشقی (طه 117) (پس) رنجور گردی تَشکُرُوا (زمر 7) سپاس دارید تَشکُرُون َ (بقره 52 56 حج 36) سپاس داری کنید تَصُدُّون َ (آل عمران 99) می گردانید تَصَدّی (عبس 6) پیش می آیی تَصدِیَهً (انفال 35) دست به هم زدن و بانگ تَصدِیق َ (یونس 37) باور داشت، راست گرداننده تَصدِیق َ (یوسف 111) باور داشتن إِلّا تَصرِف (یوسف 33) (اگر) نگردانی تُصرَفُون َ (زمر 6) گردانیده می شوید تَصطَلُون َ (نمل 7 قصص 29) گرم شوید تُصعِدُون َ (آل عمران 153) بالا بر می شدید لا تُصَعِّر (لقمان 18) کج مکن، مگردان لِتَصغی (انعام

113) (تا) بچسبد تَصِف ُ (نحل 116) نشان می دهد تَصفَحُوا (تغابن 14) روی گردانید تُصلِحُوا (بقره 224) بسامان کنید تُصلِحُوا (نساء 129) بسامان باشید لِتُصنَع َ (طه 39) (تا) پرورده شوی تَضَرُّعاً (انعام 63) زاری تَضَرَّعُوا (انعام 43) زاری کردندی تَضلِیل ٍ (فیل 2) نیستی لَم تَطَؤُها (احزاب 27) نسپردید آن را تَطَؤُهُم (فتح 25) به زیر پای آوردندی فرو کوفتندی ایشان را لا تَطرُدِ (انعام 52) مران لا تَطغَوا (هود 112) درمگذرید از اندازه لا تَطغَوا (طه 81) از اندازه مگذرید تَطَّلِع ُ (مائده 13) دیده ور شوی تَطلُع ُ (کهف 90) برمی آمد أَ فَتَطمَعُون َ (بقره 75) (ا پس) بیوسید تَطَوَّع َ (بقره 158) به خوشدلی کند تَطَوَّع َ خَیراً (بقره 184) به خوشدلی کند نیکی تَظاهَرا (قصص 48) هم پشت شدند تَظاهَرُون َ (بقره 85) هم پشت می شوید تُظاهِرُون َ (احزاب 4) اظهار می کنید لَم تَظلِم (کهف 33) نکاست تُظهِرُون َ (روم 18) نیم روز کنید تَعاسَرتُم (طلاق 6) دشواری کنید تَعالی (انعام 100) برتر فَتَعالَی (اعراف 190) (پس) برتر و منزّه تَعالی (یونس 18) برتر و بالا و دور فَتَعالی (مؤمنون 92) (پس) بلند شد و برتر تَعالَی (نمل 63) بلندا تَعتَدُوا (مائده 2) از اندازه درگذرید لا تَعتَذِرُوا (توبه 66) پوزش مخواهید لا تَعتَذِرُوا (توبه 94) نه آرید پوزش را صفحه : 662

تَعجَبِین َ (هود 73) شگفت می نمایی تو لا تَعدُ (کهف 28) درمگذردا تَعدِل (انعام 70) برابر کند أَلّا تَعدِلُوا (نساء 3) (که) راستی نکنید، نچسبید تَعدِلُوا (نساء 135) [داد] بکردید تُعرِضَن َّ (اسراء 28) روی گردانی هراینه تُعرَضُون َ (حاقه 18) نموده شوید تُعَزِّرُوه ُ (فتح 9) یاری دهید او را فَتَعساً (محمّد 8) (پس) نگوساری لا تَعضُلُوهُن َّ (نساء 19) باز مدارید ایشان را

التَّعَفُّف ِ (بقره 273) نهفتگی تَعقِلُون َ (شعراء 28) خردی دارید تَعقِلُون َ (یس 62) هوش می داشتید لَتَعلُن َّ (اسراء 4) (هراینه) برتری کنید تَعَمَّدَت (احزاب 5) قصد کرد التَّغابُن ِ (تغابن 9) زیان زده شدن فَلا تَغُرَّنَّکُم ُ (لقمان 33) (پس) مفریبدا هراینه شما را تَغلِبُون َ (فصلت 26) به آیید سَتُغلَبُون َ (آل عمران 12) (زود) دست یافته شوید لا تَغلُوا (نساء 171) دور در مروید لا تَغلُوا (مائده 77) دور در مشوید تُغمِضُوا (بقره 267) چشم فرو خوابانید فَلَم تُغن ِ (توبه 25) (پس) بی نیاز نکرد تَغِیض ُ (رعد 8) می کاهد تَغَیُّظاً (فرقان 12) جوش تَفاخُرٌ (حدید 20) نازیدن تَفاوُت ٍ (ملک 3) ناهمواری لِتَفتَرُوا (نحل 116) (تا) فرا سازید تُفتَنُون َ (نمل 47) آزموده می شوید لا تَفتِنِّی (توبه 49) میاشوبان تَفرِیقاً (توبه 107) پراکندگی افکندن تَفَسَّحُوا (مجادله 11) جای فراخ کنید تُفسِدُوا (محمّد 22) تباهی کنید تَفسِیراً (فرقان 33) روشن کردن تَفشَلا (آل عمران 122) بد دلی کنند تَفصِیل َ (یونس 37) جدا کردن تَفصِیل َ (یوسف 111) پیدا کردن تَفصِیلًا (انعام 154 اعراف 145) پدید کردن فَلا تَفضَحُون ِ (حجر 68) (پس) رسوا مکنید مرا تَفَقَّدَ (نمل 20) بازجست تَفَکَّهُون َ (واقعه 65) پشیمانی همی خوردیدی تُفلِحُون َ (آل عمران 130) برهید تُفلِحُون َ (آل عمران 200) رهید و رسید تُفلِحُون َ (مائده 35) فیروزی یابید تُفَنِّدُون ِ (یوسف 94) خوانید مرا فرتوت تَفِیض ُ (مائده 83) فرو چکد تُفِیضُون َ (احقاف 8) گفت و گوی می کنید تُقاتِل ُ (آل عمران 13) کشش می کند تُقاتِه ِ (آل عمران 102) ترسش او تَقدِیرُ (انعام 96 فصلت 12) اندازه کردن لا تَقرَبُون ِ (یوسف 60) گرد مگردید شهرهای مرا تَقرِضُهُم (کهف 17) ببرّد ایشان را أَلّا تُقسِطُوا (نساء 3) (که) راستی نکنید تُقسِطُوا (ممتحنه 8) راستی کنید لا

تَقصُص (یوسف 5) برمگوی و مخوان تَقَطَّع َ (انعام 94) گسست لا تَقف ُ (اسراء 36) از پی مرو تَقَلُّب ُ (آل عمران 196) گشتن تُقلَبُون َ (عنکبوت 21) گردانده شوید تَقَلُّبِهِم (نحل 46) گردیدن ایشان تَقَلُّبُهُم (مؤمن 4) فاواگشتن ایشان فَلتَقُم (نساء 102) (پس) خیزدا فَلا تَقهَر (ضحی 9) (پس) مشکن تَقواهُم (محمّد 17) پرهیزکاری ایشان تَقَوَّل َ (حاقه 44) بربافتی تَقوَی (حج 32) ترسکاری تَقوِیم ٍ (تین 4) راست کرد تَقِیکُم ُ (نحل 81) نگاه دارد شما را تَکاثُرٌ (حدید 20) بیش نمودن و بسیاری ذلک به التَّکاثُرُ (تکاثر 1) نازیدن به بسیاری تُکرِه ُ (یونس 99) به زور داری تَکرَهُوا (بقره 216) دشوار دید لا تَکسِب ُ (انعام 164) نه اندوزد تَکسِب ُ (رعد 42) ورزد و اندوزد تَکسِبُون َ (انعام 3) اندوزید تَکسِبُون َ (زمر 24) می ورزیدید لا تَکفُرُون ِ (بقره 152) ناسپاسی مکنید مرا لا تُکَلَّف ُ (نساء 84) خواسته نشوی لتَکُن (آل عمران 104) بادا تُکِن ُّ (نمل 74) پنهان دارد تَلاها (شمس 2) پی روی کند آن را لا تَلبِسُوا (بقره 42) میامیزید تَلبِسُون َ (آل عمران 71) می آمیزید تَلَذُّ (زخرف 71) مزه یابد تَلَظّی (لیل 14) زبانه می زند تَلَقَّونَه ُ (نور 15) فرا همی گیرید از یکدیگر او را صفحه : 663

فَتُلقی (اسراء 39) (پس) انداخته شوی لا تَلمِزُوا (حجرات 11) عیب مکنید لا تُلهِکُم (منافقون 9) ناپروا مکندا شما را تَلَهّی (عبس 10) ناپروا شوی لا تُلهِیهِم (نور 37) ناپروا نکند ایشان را تَلوُوا (نساء 135) پیچید التَّماثِیل ُ (انبیاء 52) تندیسها فَلا تُمارِ (کهف 22) (پس) پیکار مکن أَ فَتُمارُونَه ُ (نجم 12) (ا پس) می ستیهید

او را تَماماً (انعام 154) بی کم و کاست تَمتَرُون َ (انعام 2) به گمان می شوید تَمَتَّع (زمر 8) برخوردار باش تَمَتَّعُوا (هود

65) برخوردید تَمَتَّعُوا (ابراهیم 30) برخورید فَتَمَثَّل َ (مریم 17) بیستاد لا تَمُدَّن َّ (حجر 88) میازان تُمِدُّونَن ِ (نمل 36) مدد همی دهید مرا تَمرَحُون َ (مؤمن 75) سخت شادی همی کردید فَتَمَسَّکُم ُ (هود 113) (پس) ببساید شما را لَن تَمَسَّنَا (بقره 80 آل عمران 24) (هرگز) نبساید ما را تُمسُون َ (روم 17) شبانگاه کنید لا تَمَسُّوها (هود 64) مبسایید آن را تَمکُرُون َ (یونس 21) همی سگالید تَملِکُون َ (اسراء 100) خداوند می شدی لا تَمنُن (مدثر 6) منّت منه تَمُنُّها (شعراء 22) منت می نهی آن را تُمنی (نجم 46) ریخته شود تَمَنّی (حج 52) برخواندی أَن تَمِیدَ (انبیاء 31) (که) نجنباند تَمِیلُوا (نساء 27) چسبند فَلا تَمِیلُوا (نساء 129) (پس) مچسبید التَّنادِ (مؤمن 32) آواز دادن تَنازَعتُم (نساء 59) پیکار کنید لَتَنازَعتُم (انفال 43) (هراینه) پیکار کردیدی به به فَتَنازَعُوا (طه 62) (پس) واکشیدند التَّناوُش ُ (سبأ 52) فراگرفتن لَتُنَبِّئَنَّهُم (یوسف 15) (هراینه) آگاهی دهی ایشان را تُنَبِّئُون َ (یونس 18) می آگاهانید لَم تَنتَه ِ (مریم 46) باز نایستی تَنزِع ُ (آل عمران 26) بازستانی تَنزِیل ٌ (حاقه 43) فرو آورده تَنظُرُون َ (بقره 50) می نگریدید لا تُنظِرُون ِ (یونس 71 هود 55) مپایید مرا تُنفِقُوا (آل عمران 92) هزینه کنید لا تُنفِقُوا (منافقون 7) هزینه مکنید لا تَنقُصُوا (هود 84) مکاهید ما تَنقِم ُ (اعراف 126) کینه نکشی، عیب نکنی تَنقِمُون َ (مائده 59) کینه دارید فَلا تَنهَر (ضحی 10) (پس) بانگ بر مزن تُنهَون َ (نساء 31) بازداشته می شوید تَنهی (عنکبوت 45) باز دارد لَتَنُوأُ (قصص 76) (هراینه) گرانی کردی التَّنُّورُ (هود 40) آتش دان لا تَنِیا (طه 42) سستی مکنید فَتُهاجِرُوا (نساء 97) (پس) خان و مان گذارید تَهتَزُّ (نمل 10) همی جنبد تَهجُرُون َ (مؤمنون 67) بیهوده می گویند أَ فَتُهلِکُنا

(اعراف 173) (ا پس) نیست همی کنی لا تَهِنُوا (نساء 104) سستی مکنید فَلا تَهِنُوا (محمّد 35) (پس) سستی مکنید تَهوِی (ابراهیم 37) همی گراید تَهوِی (حج 31) فرو افکند تَوّاباً (نصر 3) توبه پذیر تُوبُوا (هود 52) بازگردید تُوعِدُون َ (اعراف 86) همی ترسانید تَوَفَّنا (اعراف 126) سپری کن ما را تُوَفّی (بقره 281) بی کاست داده شود تُوَفّی (آل عمران 161) رسانیده شود تَوَفَّیتَنِی (مائده 117) ستدی مرا تَوفِیقاً (نساء 62) درخور کردن تَوفِیقِی (هود 88) سازواری من تُوَقِّرُوه ُ (فتح 9) شکوه دارید او را فَتَوَکَّل (آل عمران 159 نمل 79) (پس) کار بازگذار تَوَکَّل (نساء 81 انفال 61 شعراء 217 احزاب 3) کار بازگذار تَوَکَّلت ُ (یونس 71 هود 56، 88) کار بازگذاشتم تَوَکَّلنا (ممتحنه 4) کار باز گذاشتیم فَتَوَکَّلُوا (مائده 23) (پس) کار بازگذارید تَوکِیدِها (نحل 91) استوار کردن آن فَتَوَل َّ (صافات 174) (پس) بگرد لا تَوَلَّوا (انفال 20) برمگردید تَوَلّی (نساء 115 نور 11) به خود گرفت تَوَلَّیتُم (محمّد 22) خداوندگار شوید تَوَلَّیتُم (فتح 16) باز ایستادید فَتَیَمَّمُوا (نساء 43) (پس) تیمم کنید، آهنگ کنید صفحه : 664

فَتَیَمَّمُوا (مائده 6) (پس) آهنگ کنید ثابِت ٌ (ابراهیم 24)، الثّابِت ِ (ابراهیم 27) استوار ثاقِب ٌ (صافات 10) درخشان ثانِی َ (حج 9) دو تا کننده ثاوِیاً (قصص 45) باشنده ثُبات ٍ (نساء 71) گروه گروه ثَبَّتناک َ (اسراء 74) استوار داشتیم ترا فَثَبِّتُوا (انفال 12) (پس) استوار گردانید، بر جای بدارید فَثَبَّطَهُم (توبه 46) (پس) گران گردانید ایشان را و بازداشت ثُبُوراً (انشقاق 11) هلاکی ثَجّاجاً (نبأ 14) فرو ریزان الثَّری (طه 6) خاک نمکین الثِّقال َ (رعد 12)، ثِقالًا (اعراف 57) گرانان ثِقالًا (توبه 41) گران باران ثَقِیلًا (مزمل 5) گران ثُلُثا (نساء 11)،

ثُلُثَی ِ (مزمل 20) (دو) برخ ثُم َّ (اعراف 195) باز پس ثَمَرٌ (کهف 34) مال بسیار برآور بِثَمَرِه ِ (کهف 42) (به) میوه هاش ثَواب َ (آل عمران 148) ثَواباً (کهف 44) پاداشت الثَّواب ُ (کهف 31) پاداشتا ثَیِّبات ٍ (تحریم 5) شوی دیدگان جاثِمِین َ (اعراف 78 هود 67) افتاده گان جاثِمِین َ (هود 94) مرده گان بر زانو افتادگان جاثِمِین َ (عنکبوت 37) فرو مرده افتاده گان جاثِیَهً (جاثیه 28) به زانو درآمده جارٌ (انفال 48) زینهار دهنده، نگه بان جازٍ (لقمان 33) بی نیاز کننده فَجاسُوا (اسراء 5) (پس) بگردیدند جاعِل ِ (ملائکه 1) گرداننده جاعِلُک َ (بقره 124) گرداننده تو لَجاعِلُون َ (کهف 8) (هراینه) گردانندگان جاعِلُوه ُ (قصص 7) گردانندگان او جامِدَهً (نمل 88) ایستاده و بازداشت جامِع ُ (آل عمران 9 نساء 140 نور 62) فراهم آرنده جاهَدَ (عنکبوت 6) کوشد جاهِدهُم (فرقان 52) باز کوش با ایشان جاهَدُوا (آل عمران 142 انفال 72 توبه 16) کوشش کردند جاهِدُوا (مائده 35) کوشید جاهِدُوا (توبه 41 حج 78) کوشش کنید جَبّارٍ (مؤمن 35) گردن کش بِجَبّارٍ (ق 45) گماشته الجَبّارُ (حشر 23) کامکار جَبّاراً (مریم 14، 32) بزرگ منش، گردن کشی جَبّاراً (مریم 32) گردن کشی جَبّارِین َ (شعراء 130) گردن کشان جِثِیًّا (مریم 68) به زانو درآیندگان جَحَدُوا (هود 59 نمل 14) انکار کردند جُدَدٌ (ملائکه 27) خطها و راه ها جُذاذاً (انبیاء 58) پاره پاره جَذوَهٍ (قصص 29) پاره جَرَحتُم (انعام 60) اندوختید الجُرُزِ (سجده 27) خشک بی آب جُرُزاً (کهف 8) خشک جُرُف ٍ (توبه 109) کال لا جَرَم َ (هود 22) حقّا جَزاءُ (مائده 29)، جَزاءً (اسراء 63 فرقان 15 احقاف 14 نبأ 26) پاداشت جَزاؤُه ُ (یوسف 75) پاداشت او جَزاؤُهُم (آل عمران 87، 136) پاداشت ایشان جُزءاً (زخرف 15)

پاره جَزِعنا (ابراهیم 21) دلتنگی کنیم جَزُوعاً (معارج 20) ناشکیبا الجِزیَهَ (توبه 29) گزیت جَعَل َ (مائده 97) کردا لَجَعَل َ (هود 118) (هراینه) گردانیدی جَعَل َ (عنکبوت 10) نهد و شمارد جَعَلتُم (توبه 19) برابر داشتید فَجَعَلناه ُ (فرقان 23) به سرگردانیدیم آن را (ظ:

پس گردانیدیم آن را) جَعَلُوا (انعام 100) گرداندند جُفاءً (رعد 17) ناچیز جَلّاها (شمس 3) روشنی کند آن را جَمال ٌ (نحل 6) زیب جَمعاً (قصص 78) (از جهت) انبوهی و فراهم آوردن دنیا الجَمعان ِ (آل عمران 155، 166) (دو) انبوهی جَمعَه ُ (قیامه 17) فراهم داشتن آن جَمعِهِم (شوری 29) فراهم آوردن ایشان جَمِیعاً (اعراف 158) همه جُناح ٌ (نور 60) بزه و تنگی جُناح ٌ (احزاب 5) بژه (- بزه) صفحه : 665

جُنُباً (نساء 43) دورماندگان جِنَّهٍ (اعراف 184) دیوانگی جُنَّهً (منافقون 2) سپری جَنَحُوا (انفال 61) گرایند، بچسبند جَنَفاً (بقره 182) چسبیدن جَنِیًّا (مریم 25) تازه جِهاداً (ممتحنه 1) (برای) کوشش جِهادٍ (توبه 24) کوشیدن جِهاراً (نوح 8) آشکارا بِجَهازِهِم (یوسف 59) (با) ساختگی ایشان جَهدَ (مائده 53 انعام 109) کوشش جَهدَ (ملائکه 42) تمامی الجَهرَ (نساء 148) آواز بلند کردن الجَهرِ (اعراف 205) بلند آوازی، آواز برداشتن جَهرَهً (انعام 47) آشکار جَهَّزَهُم (یوسف 59) ساخته کرد ایشان را جَهَّزَهُم (یوسف 70) ساخته کرد ایشان را، در جای کرد بار ایشان جَوِّ (نحل 79) گشادگی الجِیادُ (ص 31) نیکان حاجَهً (مؤمن 80) نیاز حاجَهً (حشر 9) نیازی حاجِزِین َ (حاقه 47) بازدارندگان حاجَّه ُ (انعام 80) پیکار کرد با او حَاجُّوک َ (آل عمران 20) پیکار کنند با تو حاذِرُون َ (شعراء 56) ترسان الحاسِبِین َ (انعام 62)، حاسِبِین َ (انبیاء 47) شمار کنندگان حاش َ (یوسف 51) پاکی حاصِباً (اسراء 68

عنکبوت 40 ملک 17) سنگ باران حاصِباً (قمر 34) سنگ باران، باران سنگ ریزه حاضِراً (کهف 49) به جای آمده حاضِرَهَ (اعراف 163) نزدیک، کنار حاضِرِی (بقره 196) فراز آیندگان الحافِرَهِ (نازعات 10) پی حافِظاً (یوسف 64) نگاه دارندگی حافِظُون َ (معارج 29) نگاه داران حافِظِین َ (یوسف 81 انبیاء 82) نگاه داران حَافِّین َ (زمر 75) گرد درآیندگان فَحاق َ (انعام 10 انبیاء 41) (پس) گرد درآمد حاق َ (هود 8) گرد درآید حاق َ (نحل 34) فرو آمد حاق َ (زمر 48 احقاف 26) گرد درآمد الحَاقَّهُ (حاقه 1) (آن) ساعت آمدن حال َ (هود 43) جدایی افکند حام ٍ (مائده 103) پشت نگاه داشته الحامِدُون َ (توبه 112) سپاس دارندگان فَالحامِلات ِ (ذاریات 2) (پس) بردارندگان بِحامِلِین َ (عنکبوت 12) بردارندگان حامِیَهً (غاشیه 4) گرم و سوزان حامِیَهٌ (قارعه 11) گرم سوزان حَب َّ (ق 9) دانه ها لَحَبِطَ (انعام 88) (هراینه) ناچیز شدی فَحَبِطَت (کهف 105) (پس) ناچیز شد حَتماً (مریم 71) واجب حَثِیثاً (اعراف 54) به شتاب حِج ُّ البَیت ِ (آل عمران 97) آهنگ کعبه الحِجارَهُ (بقره 24) سنگ های کبریت حُجَّهٌ (بقره 150 نساء 165) بهانه الحُجَّهُ (انعام 149) پوزش حُجَّهَ (شوری 15) پیکاری حُجَّتُنا (انعام 83) پوزش ما حِجرٌ (انعام 138) بازداشته حِجراً (فرقان 22) بازداشتن الحُجُرات ِ (حجرات 4) خانه های خرد حُجُورِکُم (نساء 23) کنارهای شما حُدُودُ (نساء 13) اندازه ها حُدُودُ (طلاق 1) اندازه ها، فرمانها حِذرَکُم (نساء 102) پرهیز خویش الحَرام ِ (بقره 144، 149، 191 مائده 2) شکوه مند حَرام ٌ (نحل 116) بازداشته حَرَجاً (انعام 125) نیک تنگ حَرَج ٌ (نور 61) بزه و تنگی حَردٍ (قلم 25) خشم و کین حَرَصت َ (یوسف 103) آرزو بری حَرَصتُم (نساء 129) آرزو کنید حَرَضاً (یوسف 85) بیمارگران، از کار شده، نزار

حَرف ٍ (حج 11) کناره حَرَّم َ (بقره 275) حرام و بسته کرد حَرَّم َ (آل عمران 93) وابسته کرد حَرَّم َ (انعام 119) بسته کرده شد حَرَّم َ (انعام 144، 151) بازداشته کرد حُرِّم َ (آل عمران 50) بازبسته شد حُرِّم َ (مائده 96) بسته شد حُرُم ٌ (مائده 95) محرمان صفحه : 666

الحُرُم ُ (توبه 5)، حُرُم ٌ (توبه 36) شکوه مندان حُرِّمَت (نساء 23) بازبسته شد حُرِّمَت (مائده 3) بازداشته شد حَرَّمنا (انعام 146) بازبسته کردیم حَرَّمُوا (انعام 140) بستند و بازداشتند الحَرُورُ (ملائکه 21) تفت باد حَرِیرٌ (حج 23) جامه ابریشمین حَرِیص ٌ (توبه 128) آزآور الحَرِیق ِ (انفال 50) سوزان حِساباً (نبأ 36) پسنده حِسابُهُم (شعراء 113) شمار ایشان حِسان ٌ (رحمن 70) خوبان حُسباناً (کهف 40) آتش باران حَسِبَته ُ (نمل 44) پنداشت او را حَسبُنَا (آل عمران 173 مائده 104) بسنده ما حَسبُهُم (توبه 68) بسنده ایشان حَسبِی َ (توبه 129) بسنده من حَسَداً (بقره 109) بدخواهی حَسَرات ٍ (بقره 167 ملائکه 8) ارمانها حَسرَهً (آل عمران 156) ارمانی حَسرَهً (انفال 36) ارمانی، پشیمانی الحَسرَهِ (مریم 39) ارمان لَحَسرَهٌ (حاقه 50) (هراینه) ارمان حَسرَتَنا (انعام 31) ارمانا یا حَسرَتی (زمر 56) ای ارمانا حَسُن َ (نساء 69)، حَسُنَت (کهف 31) نیکا حُسُوماً (حاقه 7) برّندگان، پیاپی و پرکنندگان حَسِیباً (اسراء 14) شمارگر حَسِیباً (احزاب 39) نگه بانی و پاداشت دهی حَسِیباً (نساء 6، 86) شمار کننده حَسِیرٌ (ملک 4) کند حَسِیسَها (انبیاء 102) آواز و نرّست آن حَشَرنا (انعام 111) گرد کردیمی حَشَرناهُم (کهف 47) برانگیختیم ایشان را حَصحَص َ (یوسف 51) پدید آمد حَصُوراً (آل عمران 39) خویشتن دار حَصِیدٌ (هود 100) درویده الحَصِیدِ (ق 9) درویدن حَصِیداً (یونس 24) درویده، گویی به شمشیر انجیده حَصِیراً (اسراء 8)

جای بازداشتن حَضَرَ (بقره 133) فراز آمد حَضَرَ (بقره 180) فراز آید حُطاماً (زمر 21) کوفته حُطاماً (واقعه 65) کوفته و ریزیده حِطَّهٌ (بقره 58) فرو نهادن حِطَّهٌ (اعراف 161) انداختن حَظًّا (مائده 13) بهره حَظِّ (نساء 176) بخش حُفرَهٍ (آل عمران 103) کنده حِفظاً (صافات 7) نگاه داشت حَفَظَهً (انعام 61) نگاهبانان حَفَفناهُما (کهف 32) گرد درآوردیم آن دو حَفِیًّا (مریم 47) مهربان حَق َّ (اعراف 30) سزا شد حَق َّ (سجده 13 احقاف 18) راست شد فَحَق َّ (صافات 31) (پس) سزاگشت بِالحَق ِّ (بقره 119) (به) سزا و درست بِالحَق ِّ (انعام 151) (به) سزا بِالحَق ِّ (جاثیه 22 احقاف 3) (به) استوار کاری بِالحَق ِّ (تغابن 3) (به) راستی و درستی لَلحَق ُّ (بقره 149) (هراینه) درست و راست الحَق َّ (انعام 57) سزا الحَق ِّ (انعام 62) سزاوار حَق ٍّ (هود 79) بهره الحَق ُّ (هود 120) راست و سزا الحَق ُّ (حج 62) بی فنا هست است الحَق ُّ (فرقان 26) بسزا الحَق ُّ (نبأ 39) درست و سزا حَقًّا (نساء 151) درست حَقًّا (انفال 4) راست حَقًّا (انفال 74) راست و درست حُقُباً (کهف 60) سالها

حَقَّه ُ (اسراء 26) سزا و بهره او الحُکم َ (انعام 89) درستی در گفتار الحُکم َ (مریم 12) درستی سخن الحُکم ُ (قصص 70) داور و فرمان الحُکم َ (جاثیه 16) درست کاری الحِکمَهَ (بقره 251) درست گفتاری حِکمَهٍ (آل عمران 81) سخن درست الحِکمَهَ (نساء 54) دانش استوار الحِکمَهَ (مائده 110) درستی سخن بِالحِکمَهِ (نحل 125) (به) سخن استوار حِکمَهٌ (قمر 5) درست کاری الحَکِیم ُ (آل عمران 62) راست داور الحَکِیم ِ (آل عمران 126) درست کار و درست گفتار صفحه : 667

حَکِیم ٌ (نساء 26) راست آور الحَکِیم ُ (مائده 118) استوارکار حَکِیم ٌ (انفال 10) درست کار حَکِیم ٌ (زخرف

4) درست کار و راست حَکِیماً (نساء 92) استوارکار حِلًّا (آل عمران 93) گشاده حِل ٌّ (بلد 2) فرو آینده حَلّاف ٍ (قلم 10) سوگند خواره حَلالًا (بقره 168 مائده 88 نحل 114) گشاده الحُلقُوم َ (واقعه 83) چنبر گردن حَلَلتُم (مائده 2) بیرون آیید از احرام الحُلُم َ (نور 58) خواب بلوغ حَلِیم ٌ (نساء 12) بردبار حَمّالَهَ (لهب 4) بردارنده حَمَإٍ (حجر 26) لوشی الحَمدُ (انعام 1) سپاس و ستایش الحَمدُ (صافات 182) آزادی و سپاس و ستایش حُمرٌ (ملائکه 27) سرخان حَمَلنا (یس 41) برنشانیدیم حَمُولَهً (انعام 142) اشتر بارکش الحَمِیَّهَ (فتح 26) ننگ داشتن حَمِیماً (محمّد 15) گرم و سوزان حَمِیماً (معارج 10) خویشی الحَمِیم ُ (حج 19) آب جوشان، آب گرم سوزان حَمِیم ٍ (شعراء 101) دل سوز حَمِیم ٌ (فصلت 34) خویش مهربان دلسوز الحَمِیم ِ (واقعه 54) آب گرم جوشان الحَناجِرَ (احزاب 10) گلوگاهها حَناناً (مریم 13) مهربانی حُنَفاءَ (حج 31) راست دینان، بازگشتگان از دینهای بد حُنَفاءَ (بیّنه 5) بازگشتگان حَنِیذٍ (هود 69) بریان کرده حَنِیفاً (بقره 135) گشته حَنِیفاً (آل عمران 67) گشته از همه دینهای بد حَنِیفاً (نساء 125) برگردنده حَنِیفاً (انعام 79، 161) برگردیده حَنِیفاً (یونس 105) بر یکسو از مشرک حَنِیفاً (نحل 120) راست آهنگ حَنِیفاً (روم 30) برگشته از همه دینها الحَوارِیِّین َ (مائده 111) سپید جامه گان لِلحَوارِیِّین َ (صف 14) (مر) خاصه گان خود را، گزیدگان الحَوایا (انعام 146) چرب روده ها بِحُورٍ (طور 20) (به) سیاه چشمان حُورٌ (واقعه 22) سیاه چشمان بِحُورٍ عِین ٍ (دخان 54) سیاه چشمان و فراخ چشمان حِوَلًا (کهف 108) گشتن حَیاهً (نحل 97) زیست حَیاتُنَا (انعام 29) زندمانی ما (ش: زندگانی ما) حَیران َ (انعام 71) فرومانده حِیلَهً (نساء 98) چاره

حُیِّیتُم (نساء 86) درود گفته شوید خائِفاً (قصص 18) ترسنده و بیمناک خائِنَهٍ (مائده 13) کژی خائِنَهَ (مؤمن 19) کاست کاری، دزدیده نگریستن لِلخائِنِین َ (نساء 105) (مر) کاستکاران را الخائِنِین َ (انفال 58) بی زینهاران الخائِنِین َ (یوسف 52) خیانت کنندگان خادِعُهُم (نساء 142) فریبنده ایشان بِخارِج ٍ (انعام 122) بیرون آینده بِخارِجِین َ (بقره 167) بیرون آیندگان خاسِئاً (ملک 4) مانده خاسِئِین َ (بقره 65) خواران دوران خاشِعاً (حشر 21) ترسان خاشِعَهً (فصلت 39) پژمرده خاشِعَهً (قلم 43) فروتنان خاشِعَهٌ (نازعات 9) ترسنده خاشِعَهٌ (غاشیه 2) ترسان خاشِعُون َ (مؤمنون 2) ترسکاران الخاشِعِین َ (بقره 45 آل عمران 199) ترسکاران الخاشِعِین َ (احزاب 35) ترسکاران از مردان خاشِعِین َ (شوری 45) فروتنان خَاصَّهً (انفال 25) جداگانه الخاطِؤُن َ (حاقه 37) کژکاران خاطَبَهُم ُ (فرقان 63) سخن گوید روبارو ایشان را خافِضَهٌ (واقعه 3) پست کننده خالِدُون َ (توبه 17 مجادله 17) جاوید ماندگان الخالِدِین َ (اعراف 20)، خالِدِین َ (توبه 22 تغابن 10) جاوید ماندگان خالِصاً (نحل 66)، خالِصَهً (بقره 94 اعراف 32)، بِخالِصَهٍ (ص 46) ویژه خالِصَهٌ (انعام 139) ویژه و یکتا خالِصَهً (احزاب 50) جداگانه الخالِفِین َ (توبه 83) سپس ماندگان الخالِقِین َ (مؤمنون 14) اندازه کنندگان صفحه : 668

خامِدِین َ (انبیاء 15) فرو مردگان خانُوا (انفال 71) ناراستی کردند خاوِیَهً (نمل 52) تهی و ویران الخَب ءَ (نمل 25) نهانی خَتّارٍ (لقمان 32) فریبنده خَذُولًا (فرقان 29) فروگذارنده خَرجاً (کهف 94) خراج خَردَل ٍ (انبیاء 47 لقمان 16) سپندان خَرَقُوا (انعام 100) فرابافتند خَرُّوا (یوسف 100) درافتادند خَزائِن ُ (هود 31 یوسف 55) گنج خانه ها خَزائِن ُ (منافقون 7) خزینه ها خَزَنَتُها (ملک 8) نگه بانان آن لَخَسَف َ (قصص 82) (هراینه) به زمین فرو بردی خُشَّعاً (قمر 7) ترسندگان، آرامندگان خَشیَهَ (اسراء 31) بیم

خَصاصَهٌ (حشر 9) تنگی عیش الخِصام ِ (زخرف 18) سخن گفتن خَصِمُون َ (زخرف 58) پیکار کنندگان خَصِیماً (نساء 105) پیکارکش خَصِیم ٌ (نحل 4) پی کار کن (- پیکار کن) خَصِیم ٌ (یس 77) پیکار کننده خُضتُم (توبه 69) درآمدید خُضراً (کهف 31)، خُضرٍ (یوسف 43، 46 رحمن 76) سبزان خَطَأً (نساء 92) بی آهنگی خِفافاً (توبه 41) سبک باران خَفَّت (قارعه 8) سبک آید خَفَّف َ (انفال 66) سبک کرد خُفیَهً (انعام 63) نهان خُفیَهً (اعراف 55) پنهان خَلائِف َ (انعام 165 یونس 14) پس نشینان خَلائِف َ (یونس 73 ملائکه 39) از پی درآیندگان خِلاف ٍ (مائده 33 اعراف 124) ناهمواری خِلاف ٍ (طه 71 شعراء 49) ناهموار الخُلدَ (انبیاء 34) جاوید الخُلدِ (فصلت 28) جاویدی خَلَصُوا (یوسف 80) به یکسو شدند الخُلَطاءِ (ص 24) به هم آمیخته گان خَلف ٌ (اعراف 169) از پی درآیندگان فَخَلَف َ (مریم 59) (پس) از پی درآمد خَلف ٌ (مریم 59) گروه بد خُلَفاءَ (اعراف 69 نمل 62) از پی درآیندگان خُلَفاءَ (اعراف 74) از پس درآیندگان خَلفِه ِ (فصلت 42) پسش خُلِّفُوا (توبه 118) سپس کرده شدند خَلق ٍ (رعد 5)، الخَلق ُ (رعد 16) آفرینش خَلق ٍ (سبأ 7) آفرینش و صورت خُلُق ُ (شعراء 137) ساخته و فرابافته خُلُق ٍ (قلم 4) خوی خَلِیفَهً (بقره 30) به جا ایستاده خَلِیفَهً (ص 26) از پی درآینده بِخُمُرِهِن َّ (نور 31) با شامه های خویش بِالخُنَّس ِ (کورت 15) بازپس شوندگان الخَوالِف ِ (توبه 93) سپس ماندگان خَوّاناً (نساء 107) کاستکار خَوّان ٍ (حج 38) بی زنهار خَوضِهِم (انعام 91) گفت و گوی خویش خِیانَهً (انفال 58) بی زینهاری، کژی خِیانَتَک َ (انفال 71) کژی تو الخَیرِ (عادیات 8) خواسته الخِیَرَهُ (قصص 68) برگزیدن الخِیَرَهُ (احزاب 36) اختیاری، به گزینی خِیفَهً (اعراف 205) ترسکاری

دائِبَین ِ (ابراهیم 33) (دو) پیوستگی کننده دائِرَهٌ (مائده 52) گردشی بد دائِرَهُ (فتح 6) گردش، گردنده دائِمُون َ (معارج 23) پیوستگی کنندگان دَابَّهً (نمل 82) رونده دابَّهٍ (جاثیه 4) جنبنده دابِرُ (انعام 45) بن و بیخ دابِرَ (انفال

7) بیخ و بن، پی داخِرُون َ (نحل 48) خواران داخِلُون َ (مائده 22) درآیندگان الدّاخِلِین َ (تحریم 10) درآیندگان دارَ المُقامَهِ (ملائکه 35) سرای باشیدن دافِع ٌ (معارج 2) بازدارنده دافِق ٍ (طارق 6) جهنده ما دامَت ِ (هود 107) تا به جای ماند ما دامُوا (مائده 24) پیوسته باشند کَدَأب ِ (انفال 52) (همچو) خوی دُحُوراً (صافات 9) دور کردن دَخَلًا (نحل 92) فریفت دَخَلًا (نحل 94) تباهی دَخَلتُم (نساء 23) درآمدید دِراسَتِهِم (انعام 156) خواندن ایشان صفحه : 669

دَرَجات ٍ (انعام 83) پایه گاهها دَرَجَهً (نساء 95 حدید 10) پایه گاه الدَّرک ِ (نساء 145) پایه گاه دُرِّی ٌّ (نور 35) درخشنده و تابنده دَسّاها (شمس 10) خاک پوش کرد آن را دُعاءَ (نور 63) خواند دَعواهُم (اعراف 5) گفتار ایشان دِف ءٌ (نحل 5) تبشی دَکًّا (اعراف 143) کوفته دَکّاءَ (کهف 98) کوفته فَدُکَّتا (حاقه 14) (پس) کوفته شوند در هم دیگر لِدُلُوک ِ (اسراء 78) وقت گشتن دَلوَه ُ (یوسف 19) دول خویش ما دَلَّهُم (سبأ 14) نکرد رهنمونی ایشان را فَدَمدَم َ (شمس 14) (پس) نیستی انداخت دَمَّرَ (محمّد 10) هلاکی انداخت دَمَّرنا (اعراف 137) نیست گردانیدیم الدُّنیا (انعام 32) فروتر الدَّوَاب ِّ (انفال 22) جنبندگان دُولَهً (حشر 7) دست به دست داده دُون ِ (نساء 139 اعراف 168) فرود دُونِنا (انبیاء 43) فرود ما دِهاقاً (نبأ 34) پراپر دَیّاراً (نوح 26) باشنده سرای الدِّین َ (بقره 132 اعراف 29 شوری 13 فتح 28) کیش الدِّین ُ (توبه 36) شمار الدِّین ِ (واقعه 56) شمار و

پاداشت بِالدِّین ِ (تین 7) (به) شمار ذَا الکِفل ِ (ص 48) خداوند پذیرفتاری ذا مَترَبَهٍ (بلد 16) خداوند خاک ذا مَقرَبَهٍ (بلد 15) با خویشی بِذات ِ (لقمان 23) (به) خواوند ذات ِ الرَّجع ِ (طارق 11) با باران ذات ِ الصَّدع ِ (طارق 12) با شکاف ذات َ لَهَب ٍ (لهب 3) با زبانه وَ الذّارِیات ِ (ذاریات 1) (سوگند به آن) باشندگان لِلذّاکِرِین َ (هود 114) (مر) پند گیرندگان را ذاهِب ٌ (صافات 99) رونده ذِراعاً (حاقه 32) (از جهت) ارش ذَرعاً (هود 77) دل ذَرعُها (حاقه 32) گز، ارش آن ذَرُوا (انعام 120 جمعه 9) گذارید ذَرهُم (انعام 91) گذار ایشان را ذَکَرٍ (نحل 97 نساء 124) نرینه ذَکَرٍ (آل عمران 195) مردینه لِلذَّکَرِ (نساء 11) (مر) نرینه را ذِکرٌ (اعراف 63 ص 32) یادکردی ذِکرَ (یوسف 42 ص 32) یاد کرد الذِّکرَ (فرقان 18) یاد کرد الذِّکرِ (ص 1) بزرگواری ذِکراً (طه 113) پندی و یاد کردی ذَکَرَه ُ (عبس 12) یاد کندش بِذِکرِهِم (مؤمنون 71) یاد کرد و پند ایشان ذَکِّرهُم (ابراهیم 5) یاد ده ایشان را ذُکِّرُوا (صافات 13) فرا یاد داده شوند ذِکری (هود 120) یاد کرد ذِکری (شعراء 209) یاد کردی و پندی ذَلَّلناها (یس 72) رام کردیم آن را ذَنُوباً (ذاریات 59) بهره ذُو رَحمَهٍ (انعام 147) خداوند بخشایش ذُو سَعَهٍ (طلاق 7) خداوند فراخی دست ذُو القُوَّهِ (ذاریات 58) خداوند نیرو ذِی مَسغَبَهٍ (بلد 14) باگرسنگی رابِیاً (رعد 17) بالا ایستاده راجِعُون َ (بقره 46) بازگردندگان لَرادُّک َ (قصص 85) (هراینه) بازگرداننده تو رَادُّوه ُ (قصص 7) بازگردانیدگان او بِرَادِّی (نحل 71) (هراینه) بازدهندگان الرّاسِخُون َ (نساء 162) استواران راسِیات ٍ (سبأ 13) استواران الرّاشِدُون َ (حجرات 7) راه راست یافته گان راضِیَهٍ (قارعه

7) پسندیده راغِب ٌ (مریم 46) روی گرداننده راغِبُون َ (توبه 59) آهنگ کنندگان راغِبُون َ (قلم 32) آهنگ کنندگان، میل کنندگان رافِعَهٌ (واقعه 3) بلند بردارنده راق ٍ (قیامه 27) افسونگر راکِعاً (ص 24) رکوع کنان راکِعُون َ (مائده 55) رکوع کنان الرّاکِعُون َ (توبه 112) پشت خم کنندگان الرّاکِعِین َ (بقره 43) پشت خم دهندگان ران َ (مطففین 14) غلبه کرد راوَدتُه ُ (یوسف 32) خواندم او را راوَدتُه ُ (یوسف 51) خواندم او را، فریفتم راوَدُوه ُ (قمر 37) فاخواستند او را صفحه : 670

رِئاءَ (انفال 47) دیدار رِءیاً (مریم 74) دیدار الرُّؤیَا (اسراء 60) نمایش خواب الرَّبّانِیُّون َ (مائده 63) خداییان رَبِّک َ (یوسف 50) خواوندت رَبِّه ِ (انعام 37) پروردگارش الرِّبا (بقره 275 آل عمران 130) افزونی رَبوَهٍ (مؤمنون 50) پشته، زمین بلند رَبَّیانِی (اسراء 24) بپروردند مرا رِبِّیُّون َ (آل عمران 146) خداییان رَتقاً (انبیاء 30) بهم پیوسته رَتَّلناه ُ (فرقان 32) جدا گفتیم آن را رُجَّت ِ (واقعه 4) جنبانیده شود رِجزَ (انفال 11) ناپاکی رِجس ٌ (مائده 90) پلیدی الرِّجس َ (احزاب 33) بزه و بدنامی رِجساً (توبه 125) پلید رَجع ٌ (ق 3) بازآوردن الرَّجفَهُ (اعراف 155) لرزه رُجُوماً (ملک 5) انداختنیها الرَّجِیم ِ (نحل 98) نفریده رانده رَحِم َ (یوسف 53) بخشید بِرَحمَتِک َ (یونس 86) (به) بخشایشت الرَّحمن َ (یس 11) (خدای) بزرگ بخشایش رَحِیق ٍ (مطففین 25) می الرَّحِیم ُ (بقره 37) رَحِیم ٌ (بقره 143 آل عمران 31، 89 نحل 115)، رَحِیماً (نساء 16) بخشایشگر الرَّحِیم ُ (بقره 163)، رَحِیم ٌ (نحل 7، 18، 47) بسیار بخش رُخاءً (ص 36) نرم رَدَّ (احزاب 25) باز زد رِدءاً (قصص 34) یاری گر رُدِدت ُ (کهف 36) بازگردانده شوم رَدَدناه ُ (تین 5) بازگردانیدیم او را رَدِف َ (نمل 72) از پی درآمد رَدماً (کهف 95) دیوار رُدُّوا (انعام

28) بازگردانیده شدندی رَدُّوه ُ (نساء 83) بازگردانیدندی رَدَّها (انبیاء 40) بازکردن آن الرَّس ِّ (ق 12) چاه کهنه رُسُل ُ (انعام 124) فرستادگان الرَّشادِ (مؤمن 29) صواب کاری رَشَداً (کهف 10) راستی رُشداً (کهف 66) راستی رُشداً (نساء 6) راه یافتگی الرَّشِیدُ (هود 87)، بِرَشِیدٍ (هود 97) راه یافته رَصَداً (جن 9) نگاه داشته در کمین الرَّضاعَهِ (نساء 23) مکیدن شیر رَضُوا (مائده 119) خشنود ایشان رَضُوا (توبه 87) پسند کار شدند رَضُوا (یونس 7) پسنده کردند رَضُوا (بیّنه 8) خشنود بوند رَضِیتُم (توبه 38) پسنده کردید رَضِیتُم (توبه 83) پسندکار شدید رُطَباً (مریم 25) خرمای تر الرُّعب َ (آل عمران 151) بیم و هراس رَعدٌ (بقره 19) تندر (م: تنذر) الرَّعدُ (رعد 13) تندر رُفاتاً (اسراء 49 98) ریزه الرِّفدُ (هود 99) بخشش رَفرَف ٍ (رحمن 76) بالشتها رَفَع َ (یوسف 100) برآورد رَفَع َ (رعد 2) برداشت لَرَفَعناه ُ (اعراف 176) (هراینه) برداشتیمی او را رَفَعَه ُ (نساء 158) برداشت او را رَق ٍّ (طور 3) پوست تنک رَقَبَهٍ (نساء 92) گردن بنده رَقَبَهٍ (نساء 92 مجادله 3 بلد 13) گردن

رُقُودٌ (کهف 18) خفته گان رَقِیب ٌ (هود 93) چشم دارنده لِرُقِیِّک َ (اسراء 93) (مر) برآمدن ترا الرَّقِیم ِ (کهف 9) تخته نوشته رُکاماً (نور 43) بر هم نشسته، ته برته رَکَّبَک َ (انفطار 8) در هم نشاند ترا الرُّکَّع ِ (حج 26) پشت دو ته کنندگان رُکن ٍ (هود 80) گوشه بِرُکنِه ِ (ذاریات 39) (به) جانب خویش رَکُوبُهُم (یس 72) برنشستی ایشان رَمزاً (آل عمران 41) نمایش رَمِیم ٌ (یس 78) پوسیده رَهبانِیَّهً (حدید 27) ترسکاری رَهَقاً (جن 6) گردن کش رَهواً (دخان 24) آرامیده، گشاده رَهِینَهٌ (مدثر 38) بازبسته رَواسِی َ (رعد 3) بیخ آوران رَواسِی َ (حجر 19 نحل 15)

استواران رَواسِی َ (لقمان 10) کوههای بلند و بیخ آور صفحه : 671

رَواسِی َ (فصلت 10 ق 7) (کوههای) بیخ آور رَواسِی َ (مرسلات 27) بیخ آوران رَواکِدَ (شوری 33) ایستادگان رَوضات ِ (شوری 22) مرغزارها است به رَوضَهٍ (روم 15) مرغزار رَیب َ (انعام 12) گمان رَیب َ المَنُون ِ (طور 30) گردش روزگار رِیع ٍ (شعراء 128) بالایی، سر راهی فَالزّاجِرات ِ (صافات 2) بازدارندگان الزّارِعُون َ (واقعه 64) رویانندگان زاغَت ِ (احزاب 10) برگردید، از جای شد زالَتا (ملائکه 41) درگردند الزّاهِدِین َ (یوسف 20) ناخواهندگان الزَّبانِیَهَ (علق 18) دوزخ بانان زَبَداً زبد (رعد 17) کفکی زُبُراً (مؤمنون 53) نبشته ها زُجاجَهٍ (نور 35) آبگینه زَجرَهٌ (نازعات 13) بانگ برزدن زُخرُف َ (انعام 112) آراسته زَرابِی ُّ (غاشیه 16) شادروانها زُرتُم ُ (تکاثر 2) رسیدید زَعَمتُم (اسراء 56) گمان بردید زَعِیم ٌ (یوسف 72) پایندان، پذرفتار زَعِیم ٌ (قلم 40) پایندان زَفِیراً (فرقان 12) نرستی زَفِیرٌ (هود 106) بانگی زَفِیرٌ (انبیاء 100) نرّستی چون اول بانگ خر الزَّقُّوم ِ (صافات 62) رسته الزَّکاهَ (نساء 77 مائده 55 توبه 5، 71) پاکئ خواسته الزَّکاهَ (اعراف 156 احزاب 33 مجادله 13 بیّنه 5) پاکی خواسته زَکِیًّا (مریم 19) پاکیزه و شایسته زَلزَلَهَ (حج 1) جنبش زُلَفاً (هود 114) پاره ها لَزُلفی (ص 40) (هراینه) نزدیکی زَلَقاً (کهف 40) هامون بی گیاه زُمَراً (زمر 73) گروه گروه زِنُوا (اسراء 35) بسنجید زَنِیم ٍ (قلم 13) سند زَوال ٍ (ابراهیم 44) گشتنی زَهَق َ (اسراء 81) نیست شد زُوِّجَت (کوّرت 7) جفت کرده شود زَوجَین ِ (ذاریات 49) (دو) گونه زُوراً (فرقان 4) دروغ بزرگ سائِبَهٍ (مائده 103) گذاشته السّائِحُون َ (توبه 112) روزه داران سائِغاً (نحل 66) سائِغ ٌ (ملائکه 12) گوارنده سائِق ٌ (ق 21) راننده لِلسّائِل ِ (ذاریات 19) (مر) خواهنده را السّائِل َ (ضحی 10) خواهنده السّائِلِین َ

(بقره 177) خواهندگان لِلسّائِلِین َ (یوسف 7) (مر) پرسندگان را (م:

پرستندگان را) السّابِحات ِ (نازعات 3) شناوکنندگان سابِغات ٍ (سبأ 11) زرههای دراز بالا سابِق ٌ (ملائکه 32) پیشی گیرنده فَالسّابِقات ِ (نازعات 4) (پس) پیشی گیرندگان السّابِقُون َ (واقعه 10) پیشی گیرندگان سابِقِین َ (عنکبوت 39) پیشی گیرندگان و گذرندگان از عذاب ساجِداً (زمر 9) روی بر زمین نهنده السّاجِدُون َ (توبه 112) روی بر زمین نهندگان ساجِدِین َ (اعراف 120) سجده کنان بِساحَتِهِم (صافات 177) (به) پیرامن ایشان لَساحِرٌ (اعراف 109) (هراینه) جادویی السّاحِرُون َ (یونس 77) جادویان بِالسّاحِل ِ (طه 39) (به) کناره السّاخِرِین َ (زمر 56) خوار دارندگان سادَتَنا (احزاب 67) مهتران خویش السّاعَهُ (انعام 40) رستخیز سافِلِین َ (تین 5) فرودان ساق ٍ (قلم 42) کار دشوار ساکِناً (فرقان 45) آرامیده سالِمُون َ (قلم 43) تن درستان سامِدُون َ (نجم 61) برگردندگان سامِراً (مؤمنون 67) افسانه گویندگان عن به فَساهَم َ (صافات 141) (پس) قرعه زد ساهُون َ (ماعون 5) بی آگاهان سَبَباً (کهف 84، 89) راه و هنجار سَبحاً (نازعات 3) شناو کردن سُبحانَک َ (بقره 32) دوری تو السَّبُع ُ (مائده 3) دده سَبَقُوا (انفال 59) از پیش شدند ما سَبَقُونا (احقاف 11) پیشی نگرفتندی ایشان ما را صفحه : 672

سِتراً (کهف 90) نهفتی و پوششی سُجَّداً (بقره 58) سر فرو داشتگان سُجَّداً (نساء 154) سر فرود آرندگان سُجَّداً (اعراف 161) فرو آرندگان سرها سُجَّداً (اسراء 107 مریم 58) سجده کنان السِّجِل ِّ (انبیاء 104) دبیر سَجی (ضحی 2) آرامد سِجِّیل ٍ (هود 82 حجر 74) سنگ گل سِجِّین ٌ (مطففین 8) سجّین سَحّارٍ (شعراء 37) جادویی سِحرٌ (قصص 36) جادوی فَسُحقاً (ملک 11) (پس) دوری بادا سَخِرُوا (انعام 10) فسوس داشتند سُخرِیًّا (زخرف 32) رام و فسوس و خندستانی سِخرِیًّا (مؤمنون 110) به

فسوس سِخرِیًّا (ص 63) فسوس سِدرٍ (واقعه 28) کنار سُدی ً (قیامه 36) بی خداوند السَّرّاءُ (اعراف 95) شادی سَراباً (نبأ 20) مانند آب کَسَراب ٍ (نور 39) (همچو) مانند آب سَراحاً (احزاب 49) گسیل کردن (م: گسل کردن) سُرادِقُها (کهف 29) سراپرده آن سِراعاً (ق 44) شتابندگان سَرَباً (کهف 61) سنب سَرِّحُوهُن َّ (احزاب 49) گسیل کنید ایشان را (م:

گسل کنید ایشان را) السَّردِ (سبأ 11) پیوستن السَّعَهِ (نور 22) فراخ دستی سَعَهٍ (طلاق 7) فراخی دست سَعَتِه ِ (طلاق 7) فراخ دستئ خویش سَعَوا (حج 51) کوشیدند السَّعِیرِ (شوری 7) دوزخ سوزان سَعِیراً (فرقان 11 احزاب 64) آتش افروخته سَعیَکُم (لیل 4) کوشش شما سَعیُهُم (کهف 104) کوشش ایشان سَفاهَهٍ (اعراف 66) سبکساری، تنک خردی سَفَرٍ (مائده 6) راه گذر السُّفَهاءُ (اعراف 155) بی خردان السِّقایَهَ (یوسف 70) مشربه سُقِطَ (اعراف 149) پشیمان شدند، درافتاده شد السَّقف ُ (نحل 26) کازخانه (م: کارخانه) السَّقف ِ (طور 5) آسمان سَقفاً (انبیاء 32) کاج سُقُفاً (زخرف 33) کاژها سُقیاها (شمس 13) آب خور آن فَسُقناه ُ (ملائکه 9) (پس) براندیم او را سَکَراً (نحل 67) مست کاره سَکرَهُ (ق 19) تاسه سَکرَهُ المَوت ِ (ق 19) تاسه مرگ سُکِّرَت (حجر 15) بسته شد سَکَناً (انعام 96) آرام سَکَن ٌ (توبه 103)، سَکِینَهٌ (بقره 248) آرامی سُلالَهٍ (مؤمنون 12) صافی کشیده سُلالَهٍ (سجده 8) بیرون کشیده السَّلام ِ (مائده 16) رستگاری بِسَلام ٍ (هود 48) (به) سلامتی بِسَلام ٍ (حجر 46) (به) رستگاری بِسَلام ٍ (ق 34) (به) رهایی سَلام ٌ (زخرف 89 قدر 5) رهایی سَلاماً (انبیاء 69) سلامت سُلطاناً (نساء 91) دست یافت سُلطاناً (اسراء 33) دست سُلطاناً (اسراء 80) دست و قوّت سُلطان ٌ (حجر 42) دست برد سُلطان ٌ (نحل 99) دستی و

نیرویی سُلطان ٌ (اسراء 65) دست و غلبه سُلطان ٍ (صافات 30) دستی و زوری بِسُلطان ٍ (رحمن 33) (به) حجتی و جوازی سُلطانُه ُ (نحل 100) دست و نیروی او لَسَلَّطَهُم (نساء 90) (هراینه) برگماشتی ایشان را سَلَفاً (زخرف 56) گذشتگان سَلَقُوکُم (احزاب 19) دراز زبانی کند، بیازارند شما را سَلَک َ (طه 53) پدید کرد سَلَماً (زمر 29) با سلامت السَّلوی (بقره 57) ورتیج السَّلوی (اعراف 160) ورتیج، سمانی السَّلوی (طه 80) سمانا سَلِیم ٍ (شعراء 89) رسته و پاک سَلِیم ٍ (صافات 84) رسته السَّماءِ (حج 15) کاج خانه، آسمانه خانه سَمّاعُون َ (مائده 41) نیک شنوندگان سِمان ٍ (یوسف 43) فربهان سَمِع َ (آل عمران 181 مجادله 1) شنوید السَّمع َ (هود 20) شنویدن فی به سَمِعتُم (نساء 140) شنوید صفحه : 673

سَمِعنا (بقره 285 نساء 46 جن 13) شنویدیم ما سَمِعنا (مؤمنون 24 قصص 36) نشنویدیم سَمکَها (نازعات 28) آسمانه آن سَمِیًّا (مریم 65) هم نامی و هم تایی سَمِیع ُ (آل عمران 38) شنوانده سَنا (نور 43) روشنی سُنبُلِه ِ (یوسف 47) خوشه اش سُنَّت ُ (انفال 38 فتح 23) نهاد سُنَّهُ (کهف 55) راه و نهاد سِنَهٌ (بقره 255) غنودن سُندُس ٍ (کهف 31 دخان 53) دیبای تنک سُنَن ٌ (آل عمران 137) آیینها و روشها سُنَن َ (نساء 26) رفتها سُهُولِها (اعراف 74) نرمهای آن فَسَوّاک َ (انفطار 7) (پس) راست کرد ترا سَوّاه ُ (سجده 9) راست کرد او را فَسَوّاها (شمس 14) (پس) هموار کرد آن را سُوءٍ (طه 22) علت بد سُودٌ (ملائکه 27) سیاهان بِسُورٍ (حدید 13) (به) باره سَوطَ (فجر 13) تازیانه سَوَّل َ (محمّد 25) بیاراست فَسَوّی (اعلی 2) (پس) راست کرد سُوی ً (طه 58) راست و هموار سَوِیًّا (مریم 10) درست

و سلامت لِلسَّیّارَهِ (مائده 96) (مر) رهگذریان را السَّیّارَهِ (یوسف 10) روندگان سِی ءَ (عنکبوت 33) اندوه مند شد سُیِّرَت (رعد 31) رانده شدی سِیرَتَهَا (طه 21) هیأت او السَّیل ُ (رعد 17) آب سیل سَیل َ (سبأ 16) لای سِیماهُم (فتح 29) نشان ایشان شاخِصَهٌ (انبیاء 97) برخاسته، بازمانده فَشارِبُون َ (واقعه 55) (پس) آشامندگان لِلشّارِبِین َ (محمّد 15) (مر) آشامندگان را شارِکهُم (اسراء 64) انباز شو با ایشان شاعِرٌ (انبیاء 5 طور 30) قافیه گوی لِشاعِرٍ (صافات 36) (برای) قافیه گوی شافِعِین َ (شعراء 100) خواهشگران شَاقُّوا (انفال 13 محمّد 32) خلاف کردند شاکِراً (نساء 147) سپاس پذیر شاکِراً (نحل 121 دهر 3) سپاس دار بِالشّاکِرِین َ (انعام 53) سپاس داران شاکِلَتِه ِ (اسراء 84) مانندای خویش شامِخات ٍ (مرسلات 27) بلندان شانِئَک َ (کوثر 3) دشمن دار تو شاوِرهُم (آل عمران 159) کنکاج کن با ایشان شَأن ٍ (یونس 61) کار شَأن ٌ (عبس 37) کاری شِئنا (اعراف 176) خواستیمی شُبِّه َ (نساء 157) مانند کرده شد شَتّی (طه 53) پراکنده شَجَرَ (نساء 65) درآمیخت الشُّح َّ (نساء 128) تنگ دلی شُح َّ (تغابن 16) بخیلی شِداداً (نبأ 12) استواران سخت شِدادٌ (یوسف 48) سختان، خشکان شِدادٌ (تحریم 6) سختانی شَدَدنا (ص 20 دهر 28) استوار کردیم شَدِیدٍ (هود 80) استوار شِرب ٌ (شعراء 155) بهره از آب شِرب ٍ (قمر 28) آبش خوری (- آبشخوری) فَشَرِّد (انفال 57) (پس) برهان بِشَرَرٍ (مرسلات 32) (به) خدره ها (م: به خذرها) شَرَع َ (شوری 13) پیدا کرد شُرَّعاً (اعراف 163) آشکارا و به انبوهی شَرَعُوا (شوری 21) پدید کردند شُرَکاءُ (انعام 94 قلم 41) انبازان شُرَکاءَکُم ُ (ملائکه 40) انبازان خویش شَرِیعَهٍ (جاثیه 18) هویدایی شَطَطاً (جن 4) سخن دوری الشِّعرَ (یس 69) سخن موزون الشُّعَراءُ (شعراء 224) قافیه گویان قَد

شَغَفَها (یوسف 30) (هراینه) به میان دل رسید او را شَغَلَتنا (فتح 11) ناپروا کرد ما را شَفا (آل عمران 103 توبه 109) کناره شِفاءٌ (یونس 57) بهوایی، آسایش شِفاءٌ (نحل 69) به شدنی شِفاءٌ (اسراء 82) به شدن شِفاءٌ (فصلت 44) تندرستی شَفاعَتُهُم (یس 23 نجم 26) خواهش ایشان شَفَتَین ِ (بلد 9) (دو) لب الشَّفع ِ (فجر 3) جفت بِالشَّفَق ِ (انشقاق 16) (به) سرخی اوّل شب صفحه : 674

شَفِیع ٌ (انعام 51، 70 سجده 4) خواهشگر شِقاق ٍ (بقره 137، 176) ناسازی شِقاق ٍ (ص 2 فصلت 52) خلاف شِقاق َ (نساء 35) جدایی شِقاقِی (هود 89) دشمنی من شَقِی ٌّ (هود 105) بدبختی شُکراً (سبأ 13) از برای سپاس داری شَکَرتُم (نساء 147 ابراهیم 7) سپاس داری کنید شَکلِه ِ (ص 58) گونه آن شَکُوراً (اسراء 3) بسیار سپاس دار الشَّکُورُ (سبأ 13) سپاس دار شَکُورٌ (ملائکه 30 تغابن 17) سپاس دار شِهاب ٌ (حجر 18 صافات 10) آتش پاره بِشِهاب ٍ (نمل 7) (به) آتش پاره شُهُباً (جن 8) آتش پاره های روشن شَهرٌ (سبأ 12) یکماهه شَهِیداً (نساء 72) دستادست شَهِیقاً (ملک 7) نرّست شَهِیق ٌ (هود 106) خروش شُواظٌ (رحمن 35) زبانه لَشَوباً (صافات 67) (هراینه) آمیزش شِیباً (مزمل 17) سپید مویان الشَّیطان َ (اعراف 22) دیو شِیعَتِه ِ (قصص 15) هوادار

الصّابِئُون َ (مائده 69) از کیش به کیش شوندگان الصّابِئِین َ (بقره 62) ستاره پرستان الصّابِئِین َ (حج 17) (آن) گروندگان کیش به کیش صابِرَهٌ (انفال 66) شکیبا الصّابِرِین َ (آل عمران 17) شکیبایان الصّابِرِین َ (انبیاء 85 محمّد 31) شکیب داران کَصاحِب ِ الحُوت ِ (قلم 48) (همچو) خواوند آن ماهی الصّادِقِین َ (احزاب 8) راستان، راست گویان الصّادِقِین َ (احزاب 24) راستان صارِمِین َ (قلم 22) بازکنندگان باران را الصّاعِقَهُ (بقره 55) آتشه صاغِرُون َ (نمل 37) اسیران

و بندگان الصّاغِرِین َ (یوسف 32) خواران صَافّات ٍ (نور 41) پرها باز زده صافّات ٍ (ملک 19) ایستادگان به رس و بپرند پرواز کنندگان الصَّافّات ِ (صافات 1) بربسته ایستادگان الصّافِنات ُ (ص 31) استادگان بر سه پای از اسبان صال ِ (صافات 163) درشونده صالِح ُ (تحریم 4) نیک مرد فَالصّالِحات ُ (نساء 34) (پس) بسامانان الصّالِحات ِ (نساء 124 مائده 93 بروج 11) شایسته ها الصّالِحُون َ (اعراف 168) شایسته گان الصّالِحُون َ (جن 11) بسامانان الصّالِحِین َ (نساء 69 انعام 85) شایستگان صالُوا (ص 59) درآیندگان لَصالُوا (مطففین 16) (هراینه) درآیندگان صَبّارٍ (ابراهیم 5) بسیار شکیب صَبَرَ (شوری 43) شکیبد صَبَرنا (ابراهیم 21) شکیب کردیم صَبَرُوا (حجرات 5) شکیبایی کردندی صِبغَهَ (بقره 138) کیش صُبُّوا (دخان 48) فرو ریزید صَخرَهٍ (لقمان 16) سنگ سخت صَدَّ (نساء 55) گردید صُدَّ (مؤمن 37) گردانیده شد صَدَدتُم (نحل 94) بازداشتید صَدَّق َ (صافات 37 لیل 6) راست گوی داشت صَدَّق َ (زمر 33) باور داشت فَلا صَدَّق َ (قیامه 31) (پس) باور نداشت صِدق ٍ (قمر 55) پسندیده راستی و سزا الصَّدَقات ِ (بقره 271 توبه 60) دادنیها صَدُقاتِهِن َّ (نساء 4) کابینهای ایشان صَدَّقَت (تحریم 12) استوار داشت بِصَدَقَهٍ (نساء 114) (به) دهش صَدَقتَنا (مائده 113) راست گفتی ما را صَدَقَکُم ُ (آل عمران 152) راست کرد شما را صَدَقَنا (زمر 74) راست کرد ما را صَدَقُوا (محمّد 21) به راست وفا کند صَدُّوا (محمّد 1) بگرداندند بِصَدِّهِم (نساء 160) (به) گردانیدن ایشان الصِّدِّیقِین َ (نساء 69) راست [گویان] الصَّرح َ (نمل 44) کوشک، کاخ صَرصَراً (قمر 19) سخت سرد صَرصَرٍ (حاقه 6) سخت آواز صَرعی (حاقه 7) انداخته گان صَرفاً (فرقان 19) گردانیدن صُرِفَت (اعراف 47) بازگردانده شود صَرَّفنا (طه 113) پدید کردیم صفحه : 675

فَصُرهُن َّ (بقره

260) (پس) بچسبان ایشان را صَرِیخ َ (یس 43) فریادرس کَالصَّرِیم ِ (قلم 20) (همچو) انجیده و برهم افتاده صَعَداً (جن 17) سخت و تند صَغارٌ (انعام 124) خواری صَغَت (تحریم 4) بچسبید صَغِیراً (اسراء 24) خورد صَفًّا (کهف 48) رسته صَفًّا (طه 64) رس استاده صَفًّا (صف 4) به رس ایستادگان صَفًّا (نبأ 38) رس رس صَفًّا صَفًّا (فجر 22) رس رس صَفحاً (زخرف 5) گردانیدن صُفرٌ (مرسلات 33) سیاه زردان صَفصَفاً (طه 106) هموار و نسو فَصَکَّت (ذاریات 29) (پس) بزد طپانچه الصُّلب ِ (طارق 7) پشت صَلَح َ (رعد 23 مؤمن 8) بسامان شد صَلداً (بقره 264) (سنگ) نسو صَلصال ٍ (حجر 26) گل خشک صِلِیًّا (مریم 70) به سوختن صُنع َ (نمل 88) کار و کنش صِنوان ٌ (رعد 4) از یک بیخ رسته صَواباً (نبأ 38) راست الصَّواعِق ِ (بقره 19) آوازهای سخت الصَّواعِق َ (رعد 13) آتشهای آسمانی صَواف َّ (حج 36) استادگان بر سر پای صُورَهٍ (انفطار 8) پیکر صَوَّرَکُم (مؤمن 64) بنگارید شما را صَوَّرَکُم (تغابن 3) بنگاشت شما را صَوَّرناکُم (اعراف 11) بنگاشتیم شما را صَوماً (مریم 26) خاموشی صِهراً (فرقان 54) خسر صَیاصِیهِم (احزاب 26) حصارهای ایشان الصَّیحَهَ (ق 42) نفخه ثانیه الصَّیدَ (مائده 95) شکاری ضاحِکاً (نمل 19) خندان بِضارِّین َ (بقره 102) گزند رسانندگان ضاق َ (هود 77) تنگ دل شد ضَالًّا (ضحی 7) راه گم کرده ضَبحاً (عادیات 1) نفس زنان ضُحاها (نازعات 46) چاشت آن ضُحًی (اعراف 98) چاشتگاه الضُّحی (ضحی 1) هنگام چاشت ضِدًّا (مریم 82) دشمن بِضُرٍّ (انعام 17 زمر 38) (به) گزندی الضَّرّاءِ (آل عمران 134) گزند الضَّرّاءِ (اعراف 94) گزند و تنگی ضَرَب َ (نحل 76) پدید کرد ضُرِب َ (زخرف

57) صفت کرده شد ضَرَبتُم (مائده 106) رفتید ضَرَبنا (فرقان 39 روم 58) پدید کردیم ضَرِیع ٍ (غاشیه 6) خار خشک زهردار ضِعافاً (نساء 9) سستان ضَعُف َ (حج 73) سستا ضِعف ٌ (اعراف 38) افزونی ضِعف َ (اسراء 75) دوباره ضَعفاً (انفال 66) سستی الضُّعَفاءِ (توبه 91) سستان، بیچارگان الضُّعَفاءُ (ابراهیم 21) سستان الضُّعَفاءُ (مؤمن 47) سستان، فرومایگان وَ ما ضَعُفُوا (آل عمران 146) (پس) بیچاره و سست نشدند ضِعفَین ِ (احزاب 68) دوباره ضَعِیفاً (نساء 28 هود 91) سست ضِغثاً (ص 44) دسته الضَّفادِع َ (اعراف 133) بزغها ضَلال ٍ (یوسف 8، ابراهیم 3) گم بودگی ضَلالِک َ (یوسف 95) گم بودگی خود بِضَنِین ٍ (کوّرت 24) گمان برده ضِیزی (نجم 22) کم و کاست طائِرَه ُ (اسراء 13) اختر او طائِف ٌ (اعراف 201) آینده طائِف ٌ (قلم 19) گردنده بِطارِدِ (هود 29) راننده الطّارِق ِ (طارق 1) آینده به شب طاعِم ٍ (انعام 145) خورنده الطّاغُوت ِ (نساء 76) دیو بت بِالطّاغِیَهِ (حاقه 5) (به آن) گذرنده از حد طاغِین َ (صافات 30) از حد درگذرندگان طاغِین َ (قلم 31) گذرندگان از اندازه لِلطّاغِین َ (نبأ 22) (مر) گذرندگان را الطّالِب ُ (حج 73) (آن) جوینده طِباقاً (ملک 3 نوح 15) ته بر ته طَبَقاً (انشقاق 19) حال صفحه : 676

طَحاها (شمس 6) گسترد آن را طَرائِق َ (مؤمنون 17) ته بر ته طَرَفاً (آل عمران 127) کناره طَرَفَی ِ (هود 114) (دو) کناره طَعامِه ِ (عبس 24) خورش خویش طَعمُه ُ (محمّد 15) خوره، مزه آن طَعناً (نساء 46) درآمدن طَغی (طه 24) از اندازه گذشت طَغی (طه 43) از اندازه درگذشت ما طَغی (نجم 17) نگذشت از اندازه طُغیاناً (مائده 64 اسراء 60 کهف 80) گذشتنی از اندازه طُغیانِهِم (بقره 15) گذشتن

ایشان از اندازه طُغیانِهِم (انعام 110) گذشتن ایشان طُغیانِهِم (یونس 11 مؤمنون 75) گذشتن خویش از اندازه فَطَفِق َ (ص 33) (پس) در ایستاد طَفِقا (اعراف 22) درایستادند طَفِقا (طه 121) درستادند فَطَل ٌّ (بقره 265) (پس) باران ریزه خرده الطَّلاق َ (بقره 227) رهایی طَلَباً (کهف 41) جستن طَلعِها (انعام 99) کاردوی

آن طَلعُها (شعراء 148) کارد وی یعنی میوه وی طَلَّقتُم ُ (بقره 236 طلاق 1) رها کنید طَلَّقتُمُوهُن َّ (احزاب 49) رها کنید ایشان را طُمِسَت (مرسلات 8) ناپدید کرده شود لَطَمَسنا (یس 66) بسودیمی فَطَمَسنا (قمر 37) (پس) ناپدید کردیم طَوعاً (آل عمران 83) فرمان برداری طَوعاً (رعد 15) خوش منشی طَوعاً (فصلت 11) خواهان فَطَوَّعَت (مائده 30) (پس) خوش کرد الطُّوفان َ (اعراف 133) آب بی اندازه طَولًا (نساء 25) افزونی کَطَی ِّ (انبیاء 104) (همچو) در نوردیدن طَیِّباً (مائده 88) پاک طَیِّباتِکُم (احقاف 20) خوشهای خویش الظّالِم ُ (فرقان 27) ستمکار و بیداد ظالِمَهٌ (هود 102) بیدادان ظالِمَهٌ (حج 48) بیداد و ستمکار الظّالِمُون َ (قصص 37) ستمکاران و بیدادان الظّانِّین َ (فتح 6) گمان برندگان ظاهَرُوا (ممتحنه 9) هم پشتی کردند ظاهَرُوهُم (احزاب 26) هم پشتی کردند ایشان را ظاهِرِین َ (مؤمن 29) به آیندگان ظاهِرِین َ (صف 14) به آیندگان و فره، دست یابندگان ظَعنِکُم (نحل 80) کوچ خویش ظُلَّهٌ (اعراف 171) سایبانی الظُّلَّهِ (شعراء 189) سایه تافته کَالظُّلَل ِ (لقمان 32) (همچو) سایبانها ظُلَل ٌ (زمر 16) سایبانها ظَلَّلنا (بقره 57) سایه بان کردیم ظَلَّلنا (اعراف 160) سایبان کردیم بِظُلم ٍ (حج 25) (به) بیداد ظُلماً (طه 112) بیداد ظُلمِه ِ (مائده 39) ستمکاری خویش ظَلَمُوا (نمل 85) بیداد کردند فَظَلُّوا (حجر 14) (پس) گشتندی ظَلُوماً (احزاب 72) ستم گر بر خود ظَلِیلًا (نساء 57) پناه دار

ظَلِیل ٍ (مرسلات 31) سایه دار الظَّمآن ُ (نور 39) تشنه مرد الظَّن َّ (انعام 148 نجم 23، 28) پنداشت ظَنُّوا (یوسف 110) گمان بردند ظِهرِیًّا (هود 92) پس پشت ظَهِیراً (فرقان 55 قصص 17)، ظَهِیرٍ (سبأ 22) هم پشت الظَّهِیرَهِ (نور 58) گرمگاه نیم روز عائِدُون َ (دخان 15) بازگرداندگان عابِدات ٍ (تحریم 5) پرستندگان العابِدُون َ (توبه 112)، عابِدُون َ (کافرون 5) پرستندگان عابِدِین َ (انبیاء 73، 106) پرستندگان عابِرِی (نساء 43) گذرندگان عاتِیَهٍ (حاقه 6) درگذرنده، از اندازه خازنان عادٍ (بقره 173) گذرنده از اندازه عادُون َ (شعراء 166) گذرندگان از اندازه عارِضاً (احقاف 24) ابر عارِض ٌ (احقاف 24) میغ عاصِفَهً (انبیاء 81) سخت وزنده عاصِم ٍ (یونس 27) نگاه دار العافِین َ (آل عمران 134) گذارندگان العاقِبَهُ (قصص 83) سر انجام نیک عاقَبتُم (نحل 126) پاداشت دهید العاکِف ُ (حج 25) پیوسته باشنده صفحه : 677

عاکِفُون َ (بقره 187 انبیاء 52) پیوستگی کنندگان العاکِفِین َ (بقره 125) باشندگان عاکِفِین َ (طه 91 شعراء 71) پیوستگی کنندگان لَعال ٍ (یونس 83) (هراینه) برتری جوینده عالِم ُ (حشر 22) داننده العالَمِین َ (مائده 115) جانوران العالَمِین َ (اعراف 54) جهانان العالَمِین َ (زمر 75 حاقه 43) جهانان و جهانیان لِلعالَمِین َ (قلم 52) (مر) جهانان را عالِیاً (دخان 31) برتری جوینده عالِین َ (مؤمنون 46) بلندان، برتری جویندگان عالِیَها (هود 82) زبر آن عامِلَهٌ (غاشیه 3) کارکننده عامِلُون َ (هود 121) کارکنندگان عاهَدت َ (انفال 56) پیمان کردی لَعِبرَهً (آل عمران 13) (هراینه) پی رفتن لَعِبرَهً (نحل 66) (هراینه) اندازه برگرفتن لَعِبرَهً (مؤمنون 21) (هراینه) اندازه گرفتن لَعِبرَهً (نازعات 26) (هراینه) از پی فرا رفتن عَبَس َ (عبس 1) روی ترش کرد عَبقَرِی ٍّ (رحمن 76) بستران گران مایه عَتَت (طلاق 8) گردن کشی کرد عُتُل ٍّ (قلم 13) سخت دل عَتَوا (فرقان

21) گذشتند از اندازه عُتُوٍّ (ملک 21) درگذشتنی از اندازه عِتِیًّا (مریم 8) خشکی عَتِیدٌ (ق 23) آماده العَتِیق ِ (حج 29) دیرینه آزاد العَتِیق ِ (حج 33) دیرینه آزاد عُثِرَ (مائده 107) دیده ور کرده شود عُجاب ٌ (مائده 107) سخت شگفت عَجَباً (یونس 2) شگفتی لَعَجَّل َ (کهف 58) (هراینه) شتابانیدی فَعَجَّل َ (فتح 20) (پس) زود داد عِجلًا (اعراف 148) گاو بچه، گوساله عَجُولًا (اسراء 11) بسیار شتاب العَداوَهَ (مائده 14) دشمنی آشکارا عُدَّهً (توبه 46) ساز عَدَسِها (بقره 61) نرسک آن عَدل ٌ (بقره 48) مانند عَدل ٌ (بقره 123 انعام 70) برابری عَدل ٍ (مائده 95) برابر فَعَدَلَک َ (انفطار 7) (پس) برابر کرد ترا عَدن ٍ (توبه 72 رعد 23 طه 76 ملائکه 33 مؤمن 8 صف 12 بیّنه 8) باشیدن عَدواً (انعام 108) گذشتنی از اندازه العُدوان ِ (بقره 85 مائده 62) گذشتن از اندازه عُدوان َ (بقره 193) گذشتن عُدوان َ (قصص 28) افزونی جستن عُدواناً (نساء 30) گذشتنی از اندازه بِالعُدوَهِ (انفال 42) (بدان) کناره رودکده عَذب ٌ (ملائکه 12) خوش مزه دار عُذت ُ (مؤمن 27) پناه گرفتم عُذراً (کهف 76 مرسلات 6) پوزش کَالعُرجُون ِ (یس 39) (همچو) شاخ خوشه خرما عَرَض َ (نساء 94) کالان عَرَض َ (اعراف 169) کالای عُرضَهً (بقره 224) بهانه عَرَضنا (کهف 100) پیش آوردیم عَرَضنَا (احزاب 72) عرضه کردیم عُرِضُوا (کهف 48) نموده شدند عَرَضَهُم (بقره 31) نمود ایشان را عَرَّف َ (تحریم 3) پدید کرد عَرَّفَها (محمّد 6) شناسا گردانید آن را العَرِم ِ (سبأ 16) بند آب عُرُوشِها (بقره 259 حج 45) کاژهای خویش عُرُوشِها (کهف 42) چفته های خویش عَرِیض ٍ (فصلت 51) بسیار عِزًّا (مریم 81) بازدارنده العِزَّهَ (یونس 65) کامکاری العِزَّهَ (ملائکه 10) عزّ و بزرگی بِعِزَّهِ

(شعراء 44) (به) جاه و حرمت عِزَّهٍ (ص 2) تنگی فَبِعِزَّتِک َ (ص 82) (پس به) بی همتایی تو عَزَّرتُمُوهُم (مائده 12) بزرگ دارید ایشان را عَزَّرُوه ُ (اعراف 157) بشکوه داشتند و نیرو دادند فَعَزَّزنا (یس 14) (پس) غلبه کردیم عَزم ِ الأُمُورِ (لقمان 17) درست تر کارها عَزم ِ الأُمُورِ (شوری 43) درست کارها عَزماً (طه 115) درست و استوار عَزَمُوا (بقره 227) دل نهند عَزَّنِی (ص 23) غلبه کرد مرا العَزِیزُ (مائده 118) ارجمند العَزِیزِ (انعام 96) بی همتا عَزِیزٌ (توبه 128) دشوار، سخت بِعَزِیزٍ (ابراهیم 20، ملائکه 17) دشوار عَزِیزٌ (فصلت 41) شکوه مند صفحه : 678

عَزِیزٍ (قمر 42 حدید 25) کینه کش عَزِیزاً (فتح 3) بی همتا عِزِین َ (معارج 37) گروه گروه العُسرَ (بقره 185 انشراح 5)، عُسراً (کهف 73) دشواری العُسرَهِ (توبه 117) دشواری، تنگی لِلعُسری (لیل 10) دشواری را عَسعَس َ (کوّرت 17) پشت دهد عَسَل ٍ (محمّد 15) انگبین عَسِیراً (فرقان 26) دشوار عِشاءً (یوسف 16) شبنگاه عِشرُون َ (انفال 65) بیستی العَشِی ِّ (انعام 52) شبانگاه العَشِی ِّ (کهف 28) شبنگاه العَشِیرُ (حج 13) پناها عَصاک َ (قصص 31) عکازه خویش عَصاه ُ (اعراف 107) عکازه خویش عُصبَهٌ (یوسف 8) گروه کَعَصف ٍ مَأکُول ٍ (فیل

5) (چون) برگ کشت خورده شده بِعِصَم ِ (ممتحنه 10) (به) نگاه داشتهای عَصَوک َ (شعراء 216) نافرمانی کند ترا العِصیان َ (حجرات 7) نافرمانی عَصِیب ٌ (هود 77) سخت عَضُّوا (آل عمران 119) بخایند عِضِین َ (حجر 91) پاره پاره عَطاءً (نبأ 36) دادن عَفَا (مائده 95) درگذاشت عَفَا (توبه 43) درگذاردا عِفرِیت ٌ (نمل 39) ستمبه عَفَوا (اعراف 95) بسیار شدند العَفوَ (اعراف 199) درگذراندن عَفُوًّا (نساء 43) ناپیدا کننده لَعَفُوٌّ (حج 60) (هراینه) درگذارنده عَفَونا (بقره 52) درگذرانیدیم فَعَفَونا (نساء 153) (پس) درگذرانیدیم

عُفِی َ (بقره 178) درگذرانیده شود عُقباً (کهف 44) سر انجام العَقَبَهَ (بلد 11) دشواری فَعَقَرُوها (شعراء 157) (پس) پی بریدند آن را العَقِیم َ (ذاریات 41) نازای عَقِیماً (شوری 50) نازاینده لَعَلا (مؤمنون 91) (هراینه) غلبه کردی عَلَق ٍ (علق 2) خون بسته عَلَوا (اسراء 7) زبردست شدند عُلُوًّا (نمل 14) بزرگ منش عُلُوًّا (قصص 83) بلندی و برتری العُلی (طه 4، 75) بلندتران عَلِی ٌّ (شوری 51) بلند قدر لَعَلِی ٌّ (زخرف 4) (هراینه) بلند عَلِیًّا (نساء 34) برتر عَلِیم ٌ (اعراف 109) زیرک دانا عِلِّیُّون َ (مطففین 19) علیون عِلِّیِّین َ (مطففین 18) علیین عَنَت ِ (طه 111) فروتنی کرد و رام شد عَنِتُّم (توبه 128) گنه کار گردید، رنجور شدید لَعَنِتُّم (حجرات 7) بزه مند شدیدی عِندِه ِ (هود 28) نزدش العَنکَبُوت ِ (عنکبوت 41) تننده عَنِیداً (مدثر 16) ستیهنده، گردن کش عَنِیدٍ (هود 59) ستیزه کار عَنِیدٍ (ابراهیم 15) ستیهنده بِعَهدِ (انعام 152) (به) پیمان کَالعِهن ِ (قارعه 5) (همچو) پشم رنگین عِوَجاً (اعراف 45) کژی عَورات ٍ (نور 58) برهنگی و گشادگی عَورَهٌ (احزاب 13) گشاده العِیرُ (یوسف 70) کاروانیان عَیلَهً (توبه 28) درویشی، تنگی و بی برگی عِین ٌ (صافات 48 طور 20 واقعه 22) فراخ چشمان عَینِی (طه 39) دیدار من أَ فَعَیِینا (ق 15) (ا پس) درماندیم غائِبَهٍ (نمل 75) نهانی، ناپیدایی غائِبِین َ (اعراف 7) دوران الغائِبِین َ (نمل 20) دوران از چشم بِغائِبِین َ (انفطار 16) دوران الغائِطِ (نساء 43 مائده 6) گودال لَغائِظُون َ (شعراء 55) (هراینه) به خشم آرندگان الغابِرِین َ (اعراف 83 حجر 60 شعراء 171 نمل 57 عنکبوت 32 صافات 135) ماندگان غاشِیَهٌ (یوسف 107)، الغاشِیَهِ (غاشیه 1) پوشنده بِغافِل ٍ (بقره 85) بی آگاه بِغافِل ٍ (هود 123 نمل 93) بی آگاهی غافِلُون َ (انعام 131) بی آگاهان لَغافِلِین َ

(یونس 29) (هراینه) بی آگاهان الغافِلِین َ (یوسف 3) بی آگاهان صفحه : 679

غالِب َ (آل عمران 160 انفال 48) به آینده غالِب ٌ (یوسف 21) غلبه کننده غالِبُون َ (مائده 23)، الغالِبُون َ (مائده 56 صافات 173) به آیندگان الغالِبُون َ (انبیاء 44) فره آیندگان الغالِبِین َ (اعراف 113 صافات 116) به آیندگان الغالِبِین َ (شعراء 40) زبردستان غُثاءً (مؤمنون 41) (خاشاک) رود آورد غُثاءً (اعلی 5) خاشاکی غَداءَنا (کهف 62) چاشت ما بِالغَداهِ (انعام 52) (به) بامداد غَرابِیب ُ (ملائکه 27) سخت سیاهان غَراماً (فرقان 65) پیوسته غَرَّتکُم ُ (جاثیه 35) فریفت شما غُرَفاً (عنکبوت 58)، غُرَف ٌ (زمر 20) بالاخانه ها الغُرفَهَ (فرقان 75) بالاخانه الغُرُورِ (آل عمران 185) فریفت غُرُوراً (نساء 120 انعام 112) فریبی غُرُوراً (احزاب 12) فریفت غَزلَها (نحل 92) رشته خویش لَغَفّارٌ (طه 82) بسیار آمرزش غَفلَهٍ (ق 22) بی آگاهی غَفُورٌ (آل عمران 31) بسیار آمرزش غِلًّا (حشر 10) کینه غِلاظٌ (تحریم 6) درشتان غُلباً (عبس 30) بسیار درختان غَلَبَت (بقره 249) به آمد غُلِبَت ِ (روم 2) شکسته شد غَلَبُوا (کهف 21) به آمدند فَغُلِبُوا (اعراف 119) (پس) زیر دست شدند غِلظَهً (توبه 123) درشت غُلف ٌ (بقره 88) با پرده غُلف ٌ (نساء 155) پوشش غَلِیظٍ (هود 58) درشت یعنی سخت غَلِیظاً (نساء 154) درشت و زفت غَمَرات ِ (انعام 93) سختیها الغَنَم ِ (انعام 146) گوسپند غَوراً (ملک 30) فرو شده به زمین غَول ٌ (صافات 47) تباهی فَغَوی (طه 121) (پس) از راه بگشت ما غَوی (نجم 2) (نه) بیراه شد غَیابَت ِ (یوسف 10) تاریکی الغَیب ِ (آل عمران 179 هود 49 یوسف 52)، غَیب ُ (نحل 77) ناپیدایی الغَیب َ (انعام 50 کورت 24) ناپیدا بِالغَیب ِ (مریم 61) نادیده بِالغَیب ِ (ق 33) (به) ناپیدایی غَیرِ آسِن ٍ

(محمّد 15) نه گندیده بِغَیرِ حِساب ٍ (آل عمران 27) (به) ناشمار بِغَیرِ الحَق ِّ (بقره 61 اعراف 146)، بِغَیرِ حَق ٍّ (آل عمران 21) (به) ناسزا بِغَیرِ الحَق ِّ (اعراف 33) (به) ناراست بِغَیرِ الحَق ِّ (اعراف 146) (به) ناراستی بِغَیرِ الحَق ِّ (مؤمن 75) (به) ناراست و درست بِغَیرِ الحَق ِّ (فصلت 15) (به) ناسزا و ناراست غَیرُ صالِح ٍ (هود 46) ناشایست بِغَیرِ عِلم ٍ (انعام 108) (به) نادانی غَیرَ مُتَشابِه ٍ (انعام 99) نامانند غَیرَ مُتَشابِه ٍ (انعام 141) نه ماننده غَیرَ مَجذُوذٍ (هود 108) نابریده غَیرِ مُخَلَّقَهٍ (حج 5) ناتمام آفریده غَیرُ مَمنُون ٍ (فصلت 8) نابریده غَیرَ مَمنُون ٍ (قلم 3) بی منت و بی نهایت غَیرَ مَنقُوص ٍ (هود 109) ناکاسته غِیض َ (هود 44) کاسته شد الغُیُوب ِ (مائده 116) ناپیداها الفائِزُون َ (توبه 20) رستگان الفائِزُون َ (مؤمنون 111) رستگاران الفائِزُون َ (نور 52) پیروزی یابندگان الفاتِحِین َ (اعراف 89) داوری کنندگان فاجِراً (نوح 27) بدکار فاحِشَهً (آل عمران 135) زشتکاری فاحِشَهً (اعراف 28) زشتی فاحِشَهً (اسراء 32) کار زشت بِفاحِشَهٍ (نساء 25) (به) زشت الفاحِشَهَ (عنکبوت 28) پلیدکاری فارَ (هود 40) برجوشید فارِغاً (قصص 10) پرداخته از همه اندوهان فارِقُوهُن َّ (طلاق 2) جدا شوید از ایشان فارِهِین َ (شعراء 149) خوش منشان، استادان فازَ (احزاب 71) فیروزی یافت، برست فاسِقاً (سجده 18) بیرون شونده فاسِق ٌ (حجرات 6) بیرون آینده از فرمان خدا الفاسِقُون َ (بقره 99)، فاسِقُون َ (مائده 59) بیرون آیندگان الفاسِقُون َ (آل عمران 82 احقاف 35) بیرون شوندگان صفحه : 680

الفاسِقِین َ (مائده 25 منافقون 6)، فاسِقِین َ (انبیاء 74) بیرون آیندگان الفاصِلِین َ (انعام 57) جداکنندگان فاعِلِین َ (یوسف 10 انبیاء 17) کنندگان فاقِرَهٌ (قیامه 25) کار دشوار فاکِهُون َ (یس 55)، خوش منشان، شادان، نازان فاکِهِین َ (دخان 27) خوش منشان، نازندگان

فاکِهِین َ (طور 18) خوش منشان، نازان و شادان فالِق ُ (انعام 95) شکافنده فان ٍ (رحمن 26) نیست شونده، مردنی الفَتّاح ُ (سبأ 26) کارگذار فَتاها (یوسف 30) بنده خود، شاگرد فَتَح َ (بقره 76) گشاید الفَتح ُ (انفال 19) یاری الفَتح ُ (سجده 28 نصر 1) گشادن فَتح ٌ (صف 13)، فَتحاً (فتح 18) گشاد فَتحاً (شعراء 118) حکم

کردن فَترَهٍ (مائده 19) سستی فَتَنّا (انعام 53) آشوب دادیم فَتَنَّا (عنکبوت 3) آزمایش کردیم فَتَنّاک َ (طه 40) آزمودیم ترا فَتَنّاه ُ (ص 24) آزمون کردیم او را الفِتنَهِ (نساء 91) آزمایش، آشوب فِتنَهٌ (مائده 71) آشوبی فِتنَهً (انفال 25 یونس 85 ممتحنه 5) آزمون فِتنَهٌ (انفال 39) آشوبی و شوری الفِتنَهَ (توبه 48) شور و آشوب فِتنَهً (اسراء 60) آزمایش فِتنَهً (حج 53) شور فِتنَهٌ (نور 63) آشوبی و شوری، آزمونی فِتنَتُک َ (اعراف 155) آزمایش تو فِتنَتَکُم (ذاریات 14) سوختن خویش فَتَنتُم (حدید 14) آزمون کردید فُتِنتُم (طه 90) فریفته شدید فِتنَتَه ُ (مائده 41) آشوب او فَتَنُوا (بروج 10) سوختند فُتِنُوا (نحل 110) آزمون کرده شدند فَتِیلًا (نساء 49) تافته فَتِیلًا (اسراء 71) رشته دانه خرما فِجاجاً (انبیاء 31) گذرهای فراخ الفَجرِ (قدر 5) سپیده دم الفَجَرَهُ (عبس 42) بدکاران فَجوَهٍ (کهف 17) فراخ فُجُورَها (شمس 8) بدکاری آن الفَحشاءِ (بقره 169 اعراف 28 عنکبوت 45) زشت کاری الفَحشاءَ (یوسف 24) زشتی فَخُوراً (نساء 36)، فَخُورٍ (لقمان 18 حدید 23) نازنده فَخُورٌ (هود 10) نازان فَدَیناه ُ (صافات 107) بازخریدیم او را فُرات ٌ (ملائکه 12) تشنگی شکن فِراراً (کهف 18) گریزان فِراراً (نوح 6) رسیدن کَالفَراش ِ (قارعه 4) پروانه فَرث ٍ (نحل 66) سرگین شکنبه فَرِح َ (توبه 81) شادکام شد لَفَرِح ٌ (هود 10) (هراینه) شادمان

فَرِحِین َ (آل عمران 170) شادان الفَرِحِین َ (قصص 76) شادی کنان فَرشاً (انعام 142) خرد فُرُش ٍ (واقعه 34) بسترها فَرَشناها (ذاریات 48) بگسترانیدیم آن را فَرَض َ (تحریم 2) پدید کرد فَرَضنا (احزاب 50) پدید کردیم فُرُطاً (کهف 28) بیش گذشته از حق فَرَّطت ُ (زمر 56) سستی کردم فَرَّطتُم (یوسف 80) سستی کردید فَرَّطنا (انعام 31) سستی کردیم ما فَرَّطنا (انعام 38) سستی نکردیم فَرَغت َ (انشراح 7) پردازی فَرَّقُوا (انعام 159) جدا شدند فَرَّقُوا (روم 32) پاره پاره کردند فَرِیًّا (مریم 27) شگفت فَرِیضَهً (بقره 236) بریده فَرِیضَهً (نساء 11، 24 توبه 60) پدید کرده فَرِیضَهً (نساء 24) پدید کرده الفَرِیضَهِ (نساء 24) باز بریده فَفَزِع َ (نمل 87) (پس) بهراسد و بترسد فُزِّع َ (سبأ 23) سبک کرده شود، باز برده شود الفَسادِ (هود 116)، فَساداً (مائده 33 قصص 83) تباه کاری الفَسادَ (فجر 12) تباهی فَفَسَق َ (کهف 50) (پس) بیرون شد فِسقاً (انعام 145) بیرون آمدنی لَفِسق ٌ (انعام 121) (هراینه) بیرون آمدن است از فرمان فَفَسَقُوا (اسراء 16) (پس) نافرمانی کردند صفحه : 681

لَفَشِلتُم (انفال 43) (هراینه) بد دل شدیدی فَصل ٌ (طارق 13) جدا کننده فَصَّل َ (انعام 119) پدید کرده شد فَصَّلناه ُ (اعراف 52) پدید کردیم آن را فَضَّل َ (نحل 71) افزون کرد فَضلًا (سبأ 10) افزونی فَضَّلتُکُم (بقره 47) افزونی دادم شما را، برگزیدم فَضَّلَنا (نمل 15) افزونی داد ما را فَضَّلنا (انعام 86) افزونی دادیم فُضِّلُوا (نحل 71) افزون کرده شدند فَضلِه ِ (بقره 90 آل عمران 170) افزونی خویش فَظًّا (آل عمران 159) زفت خوی فَعّال ٌ (هود 107 بروج 16) کننده ما فَعَلُوه ُ (نساء 66) نکردندی آن را فَک ُّ (بلد 13) واکردن فَکِهِین َ (مطففین 31) خوش منشان

فَلَک ٍ (انبیاء 33) چرخ فَلَک ٍ (یس 40) گردون فَفَهَّمناها (انبیاء 79) (پس) دریابانیدیم آن قضیه را الفَواحِش َ (انعام 151) زشت ها الفَواحِش َ (اعراف 33) زشت کاریها فَواق ٍ (ص 15) بازگردانیدنی فَوت َ (سبأ 51) درگذشت فَورِهِم (آل عمران 125) جوش خویش الفَوزُ (نساء 13 مائده 119 توبه 72 مؤمن 9 تغابن 9) فیروزی الفَوزُ (انعام 16) رستگاری فَوق َ (نساء 11) فزون فَوق َ (یوسف 36) زبر الفِیل ِ (فیل 1) (آن) پیل قائِلُون َ (اعراف 4) خواب نیم روزی کنندگان قائِماً (یونس 12) بر پای قائِماً (زمر 9) بر پای ایستنده قائِم ٌ (هود 100) برجا قائِمَهً (کهف 36 فصلت 50) بودنی قاتَل َ (آل عمران 146) کارزار کرد فَقاتِلا (مائده 24) (پس) کشش کنید قاتَلَهُم ُ (توبه 30) بکشاد ایشان را قاتَلَهُم ُ (منافقون 4) نفرین کناد ایشان را قاتِلُوا (بقره 190 آل عمران 167) کشش کنید قاتِلُوا (توبه 123) کارزار کنید فَقاتِلُوا (توبه 12) (پس) کشش کنید قارِعَهٌ (رعد 31) کوبنده بِالقارِعَهِ (حاقه 4)، القارِعَهُ (قارعه 2) کوبنده القاسِیَهِ (حج 53) سخت شونده لِلقاسِیَهِ (زمر 22) (مر) سخت شونده را قاصِداً (توبه 42) میانجی قاصِرات ُ الطَّرف ِ (صافات 48) کوتاه خوابانیده چشمان قاصِرات ُ الطَّرف ِ (ص 52) فرو داشتگان چشم، خوابانیده چشمانی قاصِرات ُ الطَّرف ِ (رحمن 56) خواباندگان چشم قاصِفاً (اسراء 69) شکننده قاض ٍ (طه 72) گذارنده قاطِعَهً (نمل 32) گذارنده، برنده القاعِدُون َ (نساء 95) نشنندگان القاعِدِین َ (توبه 46) نشینندگان، بر جای ماندگان القالِین َ (شعراء 168) دشمن دارندگان قانِتُون َ (روم 26) فرمان بران و پرستندگان القانِطِین َ (حجر 55) نومیدان القانِع َ (حج 36) خواهنده آن را که در خواهد القاهِرُ (انعام 18، 61) شکننده قاهِرُون َ (اعراف 127) کامکاران، شکنندگان کامها قَبائِل َ (حجرات 13) بنه گاهها بِقَبَس ٍ (طه

10) آتش پاره قَبَس ٍ (نمل 7) فراگرفته قَبضاً (فرقان 46) فراگرفتن قَبضَتُه ُ (زمر 67) گرفته شده او قُبُلًا (انعام 111) گروه گروه قُبُلًا (کهف 55) رویاروی قِبلَهً (یونس 87) جای نماز، سوی روی آور قِبلَتِهِم ُ (بقره 142) روی گاه ایشان قَبلِک َ (انعام 34) پیشت قَبلِکُم (ابراهیم 9) پیشتان القِتال ُ (بقره 216 نساء 77) کشش القِتال ِ (انفال 65 محمّد 20) کارزار کردن القِتال َ (احزاب 25) جنگ و کشش قِتالًا (آل عمران 167) کشش کردن قَتَرٌ (یونس 26) تیرگی فرقت قَتل َ (مائده 30) کشتن فَقُتِل َ (مدثر 19) (پس) نفرین کرده شد قَتلَهُم ُ (آل عمران 181) کشتن ایشان قَتُوراً (اسراء 100) تنگ هزینه قَدحاً (عادیات 2) افروختن قِدَداً (جن 11) پراکندگان صفحه : 682

القَدرِ (قدر 1) اندازه قُدِرَ (طلاق 7) تنگ کرده شود قَدَّرَ (اعلی 3) اندازه کرد قَدِّر (سبأ 11) اندازه کن، نگاه دار قَدَّرنا (حجر 60 سبأ 18) اندازه کردیم قَدَّرناه ُ (یس 39) اندازه کردیمش قَدَّرناها (نمل 57) اندازه کردیم آن را ما قَدَرُوا (انعام 91 حج 74) نشناختند قَدرِه ِ (زمر 67) شناخت او فَقَدَّرَه ُ (فرقان 2) (پس) اندازه کرد آن را فَقَدَّرَه ُ (عبس 19) (پس) اندازه

کرد او را قَدَم َ (یونس 2) پایه گاه فَقَدِّمُوا (مجادله 12) (پس) پیش دارید القَدِیم ِ (یوسف 95)، قَدِیم ٌ (احقاف 11) دیرینه القَدِیم ِ (یس 39) کهنه و دیرینه القُرآن َ (نساء 82 انعام 19) نبی بِالقُرآن ِ (طه 114) (به) خواندن قُرآناً (یوسف 2) نبی، خواندن قَراطِیس َ (انعام 91) کاغذها قُرباناً (احقاف 28) نزدیکی جویندگان قَرح ٌ (آل عمران 140) ریش قِرَدَهً (بقره 65) کپّیان، آبوزنه گان، حمدونه گان القِرَدَهَ (مائده 60) قِرَدَهً (اعراف 166) کپّیان قَرن َ (احزاب 33) آرام گیرید قُرُوءٍ (بقره 228) ناپاکیها القُرُون َ (یونس 13)

(آن) گروهان بِالقِسطِ (مائده 8 اعراف 29 هود 85) (به) داد القِسطَ (انبیاء 47) به داد القِسمَهَ (نساء 8) بخشش قَسوَرَهٍ (مدثر 51) شیر القِصاص ُ (بقره 178) برابری القَصَص ُ (آل عمران 62 یوسف 3) برگفتن قَصَصاً (کهف 64) پی رفتن قَصَمنا (انبیاء 11) فرو شکستیم قُصِّیه ِ (قصص 11) از پی فرا شو او را قَضباً (عبس 28) سبست قَضی (انعام 2) پدید کرد قَضی (احزاب 23) روا کرد قَضی (زمر 42) اندازه کرد لَقُضِی َ (انعام 8 یونس 11) (هراینه) گذارده شدی قُضِی َ (یونس 54 هود 44) گذارده شد قُضِی َ (یوسف 41) رانده شد قُضِی َ (مریم 39) پرداخته شد قَضَیت َ (نساء 65) گذاردی قُضِیَت ِ (جمعه 10) گذارده شود قَضَینا (حجر 66) گذاردیم قَطِران ٍ (ابراهیم 50) کتران قَطَّعن َ (یوسف 31) ببریدند پاره پاره قَطَّعناهُم ُ (اعراف 160) ببریدیم، بپراکندیم ایشان را قِطمِیرٍ (ملائکه 13) سفه پوست خرما قَعِیدٌ (ق 17) نشسته قِفُوهُم (صافات 24) بدارید ایشان را قَفَّینا (بقره 87 حدید 27) از پی فرا داشتیم قَلَّبُوا (توبه 48) گرداندند و زیر و زبر کردند بِالقَلَم ِ (علق 4) (به) خامه ما قَلی (ضحی 3) دشمن نداشت قَلِیلُون َ (شعراء 54) اندکان القُمَّل َ (اعراف 133) سوس، ملخ پیاده القَناطِیرِ المُقَنطَرَهِ (آل عمران 14) خواسته ها بر هم نهاده قَنَطُوا (شوری 28) نومید شد القَهّارُ (یوسف 39) نیک شکننده کامها قِنوان ٌ (انعام 99) خوشه ها قَوارِیرَ (نمل 44)، قَوارِیرَا (دهر 15) آبگینه ها القَواعِدِ (نحل 26) بنیادها القَواعِدُ (نور 60) نشینندگان، فرو نشینندگان قَواماً (فرقان 67) به پای داشته، میانه قَوّامُون َ (نساء 34) ایستادگی کنندگان قَوّامِین َ (مائده 8) ایستادگان قِیاماً (نساء 5 مائده 97) ایستادگی قِیاماً (نساء 103) ایستادگان قِیاماً (فرقان 64) استادگان قِیام ٍ (ذاریات

45) برخاستن (م: برخواستن) قَیَّضنا (فصلت 25) برانگیختیم و گماشتیم کادِح ٌ (انشقاق 6) کوشنده لَکارِهُون َ (انفال 5) (هراینه) دشوار دارندگان کارِهُون َ (هود 28) دشوار دارندگان کارِهُون َ (زخرف 78) دشوار دارندگان کارِهِین َ (اعراف 88) دشوار دارندگان، ناخواهان کارِهُون َ (مؤمنون 70) ناخواهندگان کاشِف َ (انعام 17) وابرنده کاشِفات ُ (زمر 38) بازدارندگان، وابرندگان کاشِفَهٌ (نجم 58) پدید آرنده کاشِفُوا (دخان 15) وابرندگان الکاظِمِین َ (آل عمران 134) فرو خورندگان صفحه : 683

بِکاف ٍ (زمر 36) بسنده کاف (نبأ 36) بسنده کَافَّهً (توبه 122) همه گان کَافَّهً (سبأ 28) همه فراهم آرنده کافِرٌ (تغابن 2) ناگرونده بِکافِرِین َ (انعام 89) ناگروندان کافِرِین َ (روم 13) ناسپاسان کافِرِین َ (احقاف 6) ناگروندگان کالِحُون َ (مؤمنون 104) زشت رویان کامِلَهٌ (بقره 196) بی کم و کاست کامِلَین ِ (بقره 233) (دو) پر بِکاهِن ٍ (طور 29)، کاهِن ٍ (حاقه 42) اخترگوی کَبائِرَ (نساء 31) بزرگها فَکُبَّت (نمل 90) (پس) درافکنده شود کُبِتُوا (مجادله 5) نگوسار کرده شوند کَبَدٍ (بلد 4) رنج کَبُرَ (یونس 71) بزرگ آمد و گران کَبُرَ (شوری 13) بزرگ آمد و گران و دشوار کَبُرَ (صف 3) بزرگا کِبرٌ (مؤمن 56) بزرگ منشی کَبُرَت (کهف 5) بزرگا الکِبرِیاءُ (یونس 78) بزرگواری فَکُبکِبُوا (شعراء 94) (پس) گرد کرده شوند لَکَبِیرَهٌ (بقره 45) (هراینه) گران، دشوار لَکَبِیرُکُم ُ (شعراء 49) (هراینه) استاد مهین شما کَبِیرُهُم (انبیاء 63) مهین ایشان کِتاب َ (نساء 24) نبشتن الکِتاب ِ (نساء 127 مریم 30)، کِتاباً (آل عمران 145) نوشته الکِتاب ِ (عنکبوت 45) نبشته کَتَب َ (مجادله 22) نوشت، استوار کرد کُتِب َ (نساء 127) نبشته شد کَثِیباً (مزمل 14) توده ریگ کِذّاباً (نبأ 28) دروغ گوی داشتن کَذَّب َ (انعام 157 اسراء 59) به دروغ داشت کِرام ٍ (عبس 16) گرامیان کَرب ٍ (انعام 64) سختی

کَرَّهً (بقره 167) بازگشتن الکَرَّهَ (اسراء 6) گردش کَرَّمت َ (اسراء 62) افزونی دادی کَرِه َ (انفال 8 یونس 82) دشوار دارند کَرِه َ (مؤمن 14) دشوار دارد کَرَّه َ (حجرات 7) دشوار گردانید کَرهاً (آل عمران 83 رعد 15) دشواری کَرهاً (نساء 19) زور کَرهاً (توبه 53) به ناکام، به دشواری کَرهاً (فصلت 11) ناخواهان کُرهاً (احقاف 15) با دشواری کُره ٌ (بقره 216) دشوار فَکَرِهتُمُوه ُ (حجرات 12) (پس) ناخوش دارد آن را کَرِهتُمُوهُن َّ (نساء 19) ناخوش دارید ایشان را کَرِهُوا (توبه 81 محمّد 9) دشوار داشتند کَرِهُوا (محمّد 26) ناخوش داشتند کَرِیم ٍ (واقعه 44) خوشی الکَرِیم ِ (انفطار 6) نیکوکار کَسادَها (توبه 24) ناروایی آن کِسَفاً (شعراء 187) پاره کِسَفاً (روم 48) پاره پاره کُشِطَت (کوّرت 11) باز کرده شود کَشَفت َ (اعراف 134) باز کنی و بگشایی تو کَشَفنا (یونس 12) باز بردیم کَشَفنا (یونس 98) دور کردیم کَظِیم ٌ (یوسف 84) پر شده از اندوه، خشم فرو خورنده کَظِیم ٌ (نحل 58) پر خشم الکَعبَهِ (مائده 95) کعبه خانه الکَعبَین ِ (مائده 6) (دو) شتالنگ کَف َّ (فتح 20) بازداشت کِفاتاً (مرسلات 25) فراهم دارنده الکُفّارَ (حدید 20) برزیگران کَفّارَهٌ (مائده 95) پوشش فَکَفّارَتُه ُ (مائده 89) (پس) پوشش آن کَفَرَ (نور 55) ناسپاسی کند کُفِرَ (قمر 14) ناگرویده شد و ناسپاسی کرده شد الکُفرِ (آل عمران 176 مائده 41) ناگرویدگی بِالکُفرِ (مائده 61) (به) ناگرویدگی الکُفرِ (توبه 12) ناگروندگی (م: گروندگی) الکُفرِ (توبه 74) ناگروندگی الکُفرَ (زمر 7) ناگرویدن کَفَّرَ (محمّد 2) درگذرانید کُفراً (آل عمران 90) ناگرویدگی کُفراً (مائده 64) ناگرویدن کُفراً (کهف 80) ناگروندگی کَفَرتُم (آل عمران 106) نگرویدگی کردید کَفَرتُم (توبه 66) ناگرونده گشتید کَفَرتُم (ابراهیم 7) ناسپاسی کنید

صفحه : 684

کَفَرتُم (اسراء 69) ناسپاسی کردید کِفلَین ِ (حدید 28) (دو) بخش کَفُوراً (دهر 3)، کَفُورٍ (حج 38 لقمان 32) ناسپاس کَفُورٌ (شوری 48) نعمت فراموش کند کُفُوراً (فرقان 50) ناسپاس کَفی (نساء 6) بسنده کَفِیلًا (نحل 91) پذرفتاری کَفَیناک َ (حجر 95) بازداشتیم از

تو کَفَّیه ِ (رعد 14) (دو) پنجه خویش کَل ٌّ (نحل 76) مانده کَلّا (نبأ 5) حقّا الکَلالَهِ (نساء 176) مردن بی پدر و مادر و فرزند کُلِّم َ (رعد 31) سخن کرده شدی کَلِمَهً (کهف 5) سخنا الکُنَّس ِ (کوّرت 16) پنهان شوندگان لَکَنُودٌ (عادیات 6) (هراینه) ناسپاس کَهلًا (مائده 110) دومویگی کَواعِب َ (نبأ 33) دختران نارپستانان الکَوثَرَ (کوثر 1) نیکی بسیار کَیدَ (نساء 76) سگالش بد کَیداً (یوسف 5) سگالیدن کَیداً (طارق 16) بد سگالیدن کَیدَکُم (طه 64) سازش و سگالش خویش کَیدِکُن َّ (یوسف 28) سازش بد شما کَیدُهُم (آل عمران 120)، کَیدَهُم (فیل 2) سگالش بدایشان کَیدَهُن َّ (یوسف 34) سگالش بد ایشان کِیدُون ِ (اعراف 195) بد سگالید مرا (م: ترا) فَکِیدُونِی (هود 55) (پس) بسگالید مرا کَیدِی (اعراف 183) سازش من کَیدِی (قلم 45) سگالش من الکَیل َ (یوسف 59) پیمانه لائِم ٍ (مائده 54) سرزننده لابِثِین َ (نبأ 23) درنگ کنندگان لازِب ٍ (صافات 11) دوسنده، چفسنده لاعِبِین َ (انبیاء 16 دخان 38) بازی کنان لاغِیَهً (غاشیه 11) بیهوده لاقِیه ِ (قصص 61) رسنده آن لامَستُم ُ (مائده 6) بسایید لاهِیَهً (انبیاء 3) بی آگاهی شد لِباس ُ (اعراف 26) پوشش فَلَبِث َ (یوسف 42) (پس) درنگ کرد لِبَداً (جن 19) بر هم افتاده لُجَّهً (نمل 44) آبی ژرف بسیار لَلَجُّوا (مؤمنون 75) (هراینه) ستیزه کردندی لَجُّوا (ملک 21) ستهیدند لَحن ِ (محمّد 30) طویق، معنی لَذَّهٍ (صافات 46) مزه دهنده لَذَّهٍ (محمّد 15) مزه دار

لِزاماً (فرقان 77) چفسان بِلِسان ِ (ابراهیم 4) (به) زفان لِسان َ (مریم 50) ثنای بِلِسانِک َ (دخان 58) (به) زفانت لِسانِی (شعراء 13) زفان من اللَّطِیف ُ (انعام 103) باریک بین لَطِیف ٌ (حج 63) باریک کار لَطِیف ٌ (لقمان 16) باریک دان باریک بین لَطِیفاً (احزاب 34) باریک دان و نیکوکار لَعَن َ (احزاب 64) دور کرد از رحمت لُعِن َ (مائده 78) دور کرده شدند لَعَنّاهُم (مائده 13) دور کردیم ایشان را لَعنَهً (هود 60) نفرین اللَّعنَهُ (رعد 25) دوری لَعَنَه ُ (نساء 93) نفرین کرد و دور کرد او را لَعَنَه ُ (نساء 118 مائده 60) دور کرد او را لَعَنَهُم ُ (نساء 46 محمّد 23) نفرین کرد ایشان را بِاللَّغوِ (بقره 225 مائده 89) (به) بیهوده اللَّغوِ (مؤمنون 3 قصص 55)، لَغوٌ (طور 23)، لَغواً (نبأ 35) بیهوده بِاللَّغوِ (فرقان 72) (بر) بیهوده لُغُوب ٌ (ملائکه 35 ق 38) ماندگی لَفِیفاً (اسراء 104) بهم در آمیخته بِلِقاءِ (روم 8) (به) دیدار لِقاءَ (زمر 71) رسیدن و دیدن لِقاءَنا (یونس 7) رسیدن به ما لِقاءَنَا (یونس 15) رسیدن خویش به ما لِقاءَنا (فرقان 21) دیدار ما و رسیدن با ما لِقائِه ِ (عنکبوت 23) (به) باز رسیدن به او لَقِیتُم (انفال 45) فراز رسیدی لَقِیتُم ُ (محمّد 4) فرا رسید و بینید لَمًّا (فجر 19) گرد کردن لُمتُنَّنِی (یوسف 32) نکوهش کردید مرا لُمَزَهٍ (همزه 1) بدگویی به پیش فَلَمَسُوه ُ (انعام 7) (پس) بسودندی آن را لِنت َ (آل عمران 159) نرم خو شدی صفحه : 685

لَهوٌ (انعام 32 محمّد 36 حدید 20)، لَهواً (انعام 70) ناپروایی لَهوٌ (عنکبوت 64) شادمانی و خرّمی و ناپروایی لَهواً (اعراف 51) فسوس لَوّاحَهٌ (مدثر 29) نیک سوزان لِواذاً (نور 63) پناه گیرنده

لَواقِح َ (حجر 22) باردار کنندگان اللَّوّامَهِ (قیامه 2) نکوهش گر لَومَهَ (مائده 54) سرزنش لَوَّوا (منافقون 5) بپیچانند لِی (هود 80) مراستی لَیًّا (نساء 46) پیچانیدن لَیال ٍ (مریم 10) شبان روز مَآباً (نبأ 39) بازگشتی مائِدَهً (مائده 112) خوان آراسته ما ماتُوا (آل عمران 156) نمردندی مارِدٍ (صافات 7) ستمبه الماعُون َ (ماعون 7) رخت خانه ماکِثُون َ (زخرف 77) درنگ کنندگان ماکِثِین َ (کهف 3) درنگ کنندگان الماکِرِین َ (آل عمران 54) تدبیر نهانی کنندگان الماکِرِین َ (انفال 30) سازندگان مال َ (انعام 152)، مالًا (هود 29 بلد 6 همزه 2) خواسته فَمالِؤُن َ (صافات 66 واقعه 53) (پس) پرکنندگان مالِکُون َ (یس 71) گردانندگان، خداوندان و نگه داران مالُه ُ (لیل 11) خواسته او مانِعَتُهُم (حشر 2) بازدارنده ایشان الماهِدُون َ (ذاریات 48) گسترانندگان المُؤتَفِکات ِ (توبه 70) نگوسار شدگان المُؤتَفِکَهَ (نجم 53) برگردنده مُؤَجَّلًا (آل عمران 145) هنگام کرده مُؤصَدَهٌ (بلد 20 همزه 8) در بسته و پوشیده بِمُؤمِن ٍ (یوسف 17) باور دارنده المُؤمِن ُ (حشر 23) آرام دهنده، بی بیم کننده مُؤمِن ٌ (تغابن 2) گرونده مَأمَنَه ُ (توبه 6) جایگاه بی بیم او مَأمُون ٍ (معارج 28) بی ترس مَأواکُم ُ (جاثیه 34) جای پناه شما مَأواکُم ُ (حدید 15) پناه جای شما مَأواه ُ (آل عمران 162) جایگاه پناه او مَأواه ُ (مائده 72) جای پناه او مَأواه ُ (انفال 16) جای او مَأواهُم ُ (آل عمران 151، 197 نساء 121 توبه 73، 95 یونس 8 تحریم 9) جای پناه ایشان مَأواهُم (رعد 18) جاه پناه ایشان فَمَأواهُم ُ (سجده 20) (پس) جای پناه ایشان المَأوی (سجده 19 نازعات 41) پناه جای مُبارَکاً (آل عمران 96 مؤمنون 29 ق 9) خجسته مُبارَک ٌ (انعام 92 155) خجسته المُبارَکَهِ (قصص 30) خجسته مَبثُوثَهٌ (غاشیه 16) گسترده مُبَدِّل َ (انعام

34) گرداننده مُبَدِّل َ (کهف 27) دگر کننده مُبدِیه ِ (احزاب 37) آشکارا کننده آن المُبَذِّرِین َ (اسراء 27) پراکنده کنندگان مُبَرَّؤُن َ (نور 26) بیزاران و پاکان مُبرِمُون َ (زخرف 79) سخت بنیروکنندگان مَبسُوطَتان ِ (مائده 64) (دو) گسترده مُبَشِّرات ٍ (روم 46) مژده دهندگان مُبصِراً (یونس 67) بیننده مُبصِرَهً (اسراء 59) پیدا و روشن مُبصِرَهً (نمل 13) روشن المُبطِلُون َ (اعراف 173) بیکاران المُبطِلُون َ (عنکبوت 48) تبه کاران مُبعَدُون َ (انبیاء 101) دورکردگان مَبعُوثُون َ (هود 7) برانگیخته گان لَمَبعُوثُون َ (اسراء 49) برانگیخته شدگان بِمَبعُوثِین َ (انعام 29) برانگیخته شدگان مُبلِسُون َ (انعام 44) نومید شوندگان مَبنِیَّهٌ (زمر 20) بر آورده مُبِیناً (فتح 1) پیدا و هویدا مُبَیِّنات ٍ (نور 34 طلاق 11) روشنان مُبَیِّنات ٍ (نور 46) روشن کنندگان مَتاع ُ (آل عمران 185 اعراف 24)، مَتاعاً (مائده 96 نحل 80) برخورداری مَتاع ٍ (رعد 17) رخت مُتَبَّرٌ (اعراف 139) نیست کرده شده مُتَبَرِّجات ٍ (نور 60) پیدا شوندگان، نمایندگان مُتَّبَعُون َ (شعراء 52) از پی درآمده شدگان مُتَّبَعُون َ (دخان 23) از پی درآمدگان مُتَجانِف ٍ (مائده 3) چسبنده مُتَجاوِرات ٌ (رعد 4) همسایه گان مُتَحَیِّزاً (انفال 16) پناه گیرنده مُتَّخِذات ِ (نساء 25) فراگیرندگان صفحه : 686

مُتَراکِباً (انعام

99) برهم نشسته مُتَرَبِّص ٌ (طه 135) چشم دارنده مُترَفُوها (سبأ 34) دنه گرفته شدگان آن، به ناز پرورده شدگان آن مُترَفِین َ (واقعه 45) به ناز پرورده شدگان مُترَفِیها (اسراء 16) به ناز پرورده شدگان آن مُتَشابِهاً (بقره 25) مانند یکدیگر مُتَشابِهاً (انعام 141) ماننده بهم مُتَشابِهاً (زمر 23) مانسته بهم دیگر مُتَشاکِسُون َ (زمر 29) اختلاف کنندگان مُتَصَدِّعاً (حشر 21) شکافته، پاره پاره مُتَعَمِّداً (نساء 93) آهنگ کنان مُتَعَمِّداً (مائده 95) آهنگ کننده مَتَّعنا (طه 131) برخورداده ایم مُتَفَرِّقُون َ (یوسف 39) پراکندگان مُتَقابِلِین َ (حجر 47) روی به روی آرندگان مُتَقابِلِین َ

(صافات 44) روی در روی کنندگان مُتَقابِلِین َ (دخان 53) روبرویان مُتَقابِلِین َ (واقعه 16) روی با روی کنندگان مُتَقَلَّبَکُم (محمّد 19) گردیدن شما المُتَّقِین َ (بقره 194) ترسکاران مُتَّکَأً (یوسف 31) تکیه گاه مُتَّکِئِین َ (ص 51) تکیه کنان مُتَّکِئِین َ (رحمن 54) تکیه کنندگان مُتَکَبِّرٍ (مؤمن 27) گردن کشی مُتَکَبِّرٍ (مؤمن 35) بزرگ منشی المُتَکَبِّرُ (حشر 23) بی نیاز از خلق المُتَکَبِّرِین َ (نحل 29) بزرگ منشان المُتَکَلِّفِین َ (ص 86) در خواهندگان المُتَلَقِّیان ِ (ق 17) (دو) فراهم رسنده المُتَنافِسُون َ (مطففین 26) رغبت کنندگان لِلمُتَوَسِّمِین َ (حجر 75) (مر) نشان جویندگان را مُتَوَفِّیک َ (آل عمران 55) فرا ستاننده تو المُتَوَکِّلُون َ (زمر 38) کار بازگذارندگان المُتَوَکِّلِین َ (آل عمران 159) کار بازگذارندگان المَتِین ُ (ذاریات 58) استوار المَثانِی (حجر 87) دوگانها مَثانِی َ (زمر 23) دوگانها مَثبُوراً (اسراء 102) نیست کرده شده مِثقال َ (لقمان 16) همسنگ مِثقال َ ذَرَّهٍ (نساء 40) همسنگ مورچه خرد مُثقَلَهٌ (ملائکه 18) گران بار کرده مُثقَلُون َ (قلم 46) گران باران مِثل ُ (نساء 11) هم چند مِثلَیها (آل عمران 165) (دو) مانند آن مِثلَیهِم (آل عمران 13) (دو) چندان ایشان مَثواه ُ (یوسف 21) جایگاه بودن او لَمَثُوبَهٌ (بقره 103) (هراینه) پاداشت مَثواکُم (انعام 128) جای باشش شما مَثواکُم (محمّد 19) جای باشیدن شما مَثوَی (آل عمران 151 نحل 29) جای باشش مَثوی ً (محمّد 12) جایگاه باشیدن مَثوی ً (عنکبوت 68) جای باشش المَجالِس ِ (مجادله 11) جای های نشستن المُجاهِدُون َ (نساء 95) کوشندگان المُجاهِدِین َ (محمّد 31) کارزار کنندگان مُجتَمِعُون َ (شعراء 39) فراهم آیندگان مَجمَع َ (کهف 60) جای بهم پیوستن مَجمُوع ٌ (هود 103) فراهم آورده شده لَمَجمُوعُون َ (واقعه 50) (هراینه) فراهم آورده شدگان المَجُوس َ (حج 17) گبرکان و مغان و آتش پرستان المُجِیبُون َ (صافات 75) پاسخ کنندگان مَحارِیب َ (سبأ 13)

نمازگاهها، محرابها و مزگتها المِحال ِ (رعد 13) سازش نهانی مُحتَضَرٌ (قمر 28) آمده شده المُحتَظِرِ (قمر 31) شبگاه سازنده لَمَحجُوبُون َ (مطففین 15) (هراینه) بازداشته شدگان مَحجُوراً (فرقان 22) بازداشته شده مَحجُوراً (فرقان 53) فروگذاشته مُحدَث ٍ (شعراء 5) نو و تازه مَحذُوراً (اسراء 57) ترسیده شده المِحراب َ (آل عمران 37) نمازجای المِحراب ِ (مریم 11) نمازگاه مُحَرَّماً (انعام 145) بازداشته شده مُحَرَّم ٌ (بقره 85) بسته کرده شده مُحَرَّم ٌ (انعام 139) بسته و بازداشته المَحرُوم ِ (ذاریات 19) بی روزی المَحرُوم ِ (معارج 25) بی روزی کرده شده مَحرُومُون َ (واقعه 67) بازداشته شدگان مَحرُومُون َ (قلم 27) بی روزی کرده شدگان مَحسُوراً (اسراء 29) پشیمان شده المُحصَنات ُ (نساء 24) شوهرداران المُحصَنات ِ (نساء 25 مائده 5) آزادان مُحَصَّنَهٍ (حشر 14) استوار کرده شده صفحه : 687

مُحضَراً (آل عمران 30) آورده شده مُحضَرُون َ (یس 32، 53، 75) آورده شدگان المُحضَرِین َ (صافات 57) آورده شدگان مَحظُوراً (اسراء 20) بازداشته شده مَحفُوظاً (انبیاء 32) نگاه داشته مُحَلِّقِین َ (فتح 27) موی سترندگان مَحِلَّه ُ (فتح 25) جایگاه خویش فَمَحَونا (اسراء 12) (پس) ستردیم مَحِیص ٍ (ابراهیم 21) رستگاری مَحِیص ٍ (فصلت 48) گریز جای مَحِیص ٍ (شوری 35 ق 36) پناه جای المَحِیض ِ (بقره 222) ناپاکی مُحِیطاً (نساء 108)، مُحِیطٌ (آل عمران 120 انفال 47) فرا رسنده مُحِیطٍ (هود 84) درگیرنده إن به مُحِیطٌ (بروج 20) گرد درآینده لَمُحِیطَهٌ (توبه 49) (هراینه) فرا رسنده لَمُحِیطَهٌ (عنکبوت 54) (هراینه) فرا رسنده و گرد برآینده لَمُحی ِ (فصلت 39) (هراینه) زنده کننده المَخاض ُ (مریم 23) اثری بار نهادن المُخبِتِین َ (حج 34) فروتنان مُختالًا (نساء 36) گشی کننده مُختال ٍ (لقمان 18) بزرگ منشی مُختال ٍ (حدید 23) کیشی کننده مُختَلِفاً (انعام 141) ناهموار مُختَلِفاً (نحل 13) نه یکسان

مُختَلِفاً (ملائکه 27) دگرگون مُختَلِفاً (زمر 21) گوناگون شونده مُختَلِف ٌ (نحل 69) نه یک رنگ هو به مُختَلِف ٍ (ذاریات 8) گردنده مُختَلِفُون َ (نبأ 3) خلاف کنندگان مُختَلِفِین َ (هود 118) ناسازان مَخذُولًا (اسراء 22) فروگذاشته المُخرَجِین َ (شعراء 167) بیرون کرده شدگان المُخسِرِین َ (شعراء 181) کم و کاست کنندگان مَخضُودٍ (واقعه 28) خار باز کرده مُخَلَّدُون َ (واقعه 17) جاوید ماندگان مُخلَصاً (مریم 51) ویژه کننده دین مُخلِصاً (زمر 14) ویژه کننده مُخلِصُون َ (بقره 139) ویژه کاران و یکتایان المُخلَصِین َ (یوسف 24) ویژه کاران و یکتایان المُخلَصِین َ (حجر 40) ویژه کاران المُخلَصِین َ (صافات 40)، مُخلِصِین َ (اعراف 29 یونس 22 عنکبوت 65 لقمان 32 مؤمن 14 بیّنه 5) ویژه کنندگان مُخلِف َ (ابراهیم 47) دیگر کننده المُخَلَّفُون َ (توبه 81) واپس گذاشته گان المُخَلَّفُون َ (فتح 11) پس کردگان المُخَلَّفُون َ (فتح 15) بازپس کرده شدگان لِلمُخَلَّفِین َ (فتح 16) (مر آن) باز پس کرده شدگان را مُخَلَّقَهٍ (حج 5) تمام آفریده مَدَّ (فرقان 45) باز کشید مُدبِراً (نمل 10) باز پس مُدبِراً (قصص 31) پشت دهنده فَالمُدَبِّرات ِ (نازعات 5) (پس) اندیشه کنندگان مُدبِرِین َ (توبه 25) پشت دهندگان مُدبِرِین َ (انبیاء 57 نمل 80 صافات 90 مؤمن 33) روی گردانندگان عن به المُدحَضِین َ (صافات 141) قرعه برآورده شدگان مَدحُوراً (اعراف 18 اسراء 18، 39) دور کرده مُدخَل َ (اسراء 80)، مُدخَلًا (حج 59) جای درآوردن مِدراراً (انعام 6) فروبارنده مِدراراً (هود 52) بارنده، نیک فرو ریزان لَمُدرَکُون َ (شعراء 61) در رسیده شدگان مُدَّکِرٍ (قمر 22) پندپذیر، یادگیر مُدهامَّتان ِ (رحمن 64) (دو) بوستان سبز که از سبزی به سیاهی زنند لَمَدِینُون َ (صافات 53) (هراینه) پاداشت شدگان مَدِینِین َ (واقعه 86) پاداشت داده شدگان مَذؤُماً (اعراف 18) نکوهیده مُذَبذَبِین َ (نساء 143) گردندگان مُذعِنِین َ

(نور 49) گردن نهندگان مَذمُوماً (اسراء 18)، مَذمُوم ٌ (قلم 49) نکوهیده مِراءً (کهف 22) پیکار المَراضِع َ (قصص 12) پستانها مُراغَماً (نساء 100) هجرت جای مُرتاب ٌ (مؤمن 34) به گمان شونده مُرتَفَقاً (کهف

29) نواگاه مُرتَفَقاً (کهف 31) نواگاها مُرتَقِبُون َ (دخان 59) چشم دارندگان مَرَج َ (فرقان 53) به هم آمیخت مَرَج َ (رحمن 19) در هم گشاد المُرجِفُون َ (احزاب 60) خبرهای دروغ اندازندگان مَرجُوًّا (هود 62) امید داشته صفحه : 688

المَرجُومِین َ (شعراء 116) سنگسار کرده شدگان، کشتگان به سنگ مُرجَون َ (توبه 106) باز پس داشته شدگان مَرَحاً (اسراء 37) شادان مَرَحاً (لقمان 18) (از جهت) غایت شادمانی مَرحَباً (ص 59) فراخی مَرَدَّ (شوری 47) بازگردانیدن مَرَدًّا (مریم 76) بازگشت و سر انجام مُردِفِین َ (انفال 9) دمادم آیندگان، از پی درآیندگان مَرَدُوا (توبه 101) استاد شدند مَردُودٍ (هود 76) بازگردانده لَمَردُودُون َ (نازعات 10) (هراینه) بازگردانیدگان مُرساها (هود 41) ایستانیدن آن مُرساها (نازعات 42) پدید آوردن آن مُرسِلِین َ (دخان 5) فرستندگان لَبِالمِرصادِ (فجر 14) (هراینه به) سر راه مِرصاداً (نبأ 21) گذرگاه مَرصَدٍ (توبه 5) راه گذر، راه گذرگاه مَرصُوص ٌ (صف 4) استوار کرده شد، تنگ در بر یکدیگر درآورده المَرعی (اعلی 4) چراگاه مَرعاها (نازعات 31) چرازار آن علی به مِرفَقاً (کهف 16) برگ و نوا المَرفُودُ (هود 99) بخشیده شده المَرفُوع ِ (طور 5) برداشته مَرفُوعَهٍ (عبس 14) بلند برداشته مَرقَدِنا (یس 52) خواب گاه ما مَرِیئاً (نساء 4) سازنده مُرِیب ٍ (هود 62، 110 سبأ 54 فصلت 45) به گمان آرنده مَرِیج ٍ (ق 5) بهم آمیخته و شوریده مَرِیدٍ (حج 3) ستنبه مِزاجُه ُ (مطففین 27) آمیزش آن مِزاجُها (دهر 5) آمیزش آن مُزجاهٍ (یوسف 88) ناروا، کم و کاست مُزِّقتُم

(سبأ 7) پراکنده کرده شوید مَزَّقناهُم (سبأ 19) پراکنده کردیم ایشان را المُزن ِ (واقعه 69) میغ المَس ِّ (بقره 275) بسودن مَساجِدَ (بقره 114) مزگتها مُسافِحات ٍ (نساء 25) ریزندگان مُسافِحِین َ (نساء 24) ریزندگان مُسافِحِین َ (مائده 5) زناکان (- زناکاران) مَساکِن َ (صف 12) آرامگاهها مَساکِنَکُم (نمل 18) آرامگاههای خویش مَساکِنِهِم (طه 128) آرامگاههای خویش مَساکِنِهِم (عنکبوت 38) آرامگاههای ایشان مَسؤُلًا (فرقان 16) فراخواسته مَسؤُلُون َ (صافات 24) پرسیدنی المُسَبِّحِین َ (صافات 143) به پاکی یادکنندگان بِمَسبُوقِین َ (واقعه 60 معارج 41) پیشی گرفته شدگان المُستَأخِرِین َ (حجر 24) سپس ماندگان مُستَبشِرَهٌ (عبس 39) شادان مُستَخلَفِین َ (حدید 7) خلیفه کرده شدگان مُستَضعَفُون َ (انفال 26) خوار و سست داشتگان المُستَضعَفِین َ (نساء 75) سست گرفته شدگان مُستَضعَفِین َ (نساء 97) سست داشته شدگان و زبونان المُستَضعَفِین َ (نساء 98) سست داشته شدگان مُستَطِیراً (دهر 7) پراکنده و به همه فرا رسنده المُستَغفِرِین َ (آل عمران 17) آمرزش خواهندگان مُستَقبِل َ (احقاف 24) پیش آینده المُستَقدِمِین َ (حجر 24) پیش رفتگان مُستَقَرًّا (فرقان 24)، مُستَقَرٌّ (انعام 67) آرامگاه الله به فَمُستَقَرٌّ (انعام 98) (پس) آرامگاهی مُستَقِرًّا (نمل 40) آرامیده مُستَقِرٌّ (قمر 3) با آرام و استوار مُستَقِرٌّ (قمر 38) آرام گیرنده بر ایشان مُستَکبِراً (لقمان 7) خوش منش و گردن کش مُستَکبِراً (جاثیه 8) گردن کش مُستَکبِرُون َ (نحل 22) بزرگ منشان مُستَکبِرِین َ (مؤمنون 67) بزرگ منشی کنندگان مُستَمِرٌّ (قمر 2) بنیرو پیوسته مُستَمسِکُون َ (زخرف 21) چنگ در زنندگان مُستَمِعُهُم (طور 38) نغوشه کننده ایشان مُستَنفِرَهٌ (مدثر 50) سخت رمندگان مُستَهزِؤُن َ (بقره 14) فسوس دارندگان المُستَهزِئِین َ (حجر 95) فسوس کنندگان الله به مُستَودَع ٌ (انعام 98) سپردی جای مُستَودَعَها (هود 6) نهاد جای آن، شکم مادران بِمُستَیقِنِین َ (جاثیه 32) بی گمانان مَسجِدٍ (اعراف

29) مزگت المَسجِدِ الحَرام ِ (فتح 25) مزگت شکوه مند مَسحاً (ص 33) بسودن مَسحُوراً (اسراء 47) جادویی کرده شده صفحه : 689

مَسحُوراً (فرقان 8) جادویی کرده شد مَسحُورُون َ (حجر 15) جادویی کرده گان مُسَخَّرات ٌ (نحل 12) رام کرده گان مُسَخَّرات ٍ (نحل 79) فرمان بران، رام کردگان لَمَسَخناهُم (یس 67) بگردانیدیمی ایشان را مُسرِف ٌ (مؤمن 28) گزاف کار و از اندازه گذرنده لَمُسرِفُون َ (مائده 32) (هراینه) تباه و گزاف کاران مُسرِفُون َ (یس 19) گزاف کاران المُسرِفِین َ (اعراف 31) از اندازه گذرندگان المُسرِفِین َ (شعراء 151) گذرندگان از اندازه المُسرِفِین َ (دخان 31) اندازه گذرندگان لِلمُسرِفِین َ (ذاریات 34) (برای) گزاف کاران مُسفِرَهٌ (عبس 38) روشن و تابان مَسکُوب ٍ (واقعه 31) ریخته مُسَلَّمَهٌ (بقره 71) رهانیده مُسَلَّمَهٌ (نساء 92) سپرده مُسلِمُون َ (بقره 132 آل عمران 64) گردن نهندگان مُسلِمُون َ (هود 14) فرمان برداران مُسلِمَین ِ (بقره 128) (دو) گردن نهنده لِلمُسلِمِین َ (نحل 89) (مر) گردن نهندگان را مُسلِمِین َ (زخرف 69) گردن نهندگان مُسَمًّی (انعام 2) نام برده ما مَسَّنا (ق 38) نسود ما را مُسَنَّدَهٌ (منافقون 4) به بر باز نهاده مَسنُون ٍ (حجر 33) گردیده مُسَوَّمَهً (ذاریات 34) نشان کرده شده مُسَوِّمِین َ (آل عمران 125) نشان کنندگان المُسِی ءُ (مؤمن 58) بدکار المَسِیح ُ (آل عمران 45) خجسته و بساینده المَسِیح َ (نساء 157 مائده 72) نیک رو مُشتَبِهاً (انعام 99) بهم مانند مُشتَرِکُون َ (صافات 33) انبازان المَشحُون ِ (صافات 140) پربار کرده مَشرَبَهُم (بقره 60) آب خور خویش مَشرَبَهُم (اعراف 160) آبشخور خویش مُشرِقِین َ (حجر 73) درآیندگان در روشنی مُشرِقِین َ (شعراء 60) در روشنی روز شوندگان مُشرِکُون َ (یوسف 106)، المُشرِکُون َ (صف 9) انباز آرندگان مُشرِکِین َ (انعام 23)، المُشرِکِین َ (انعام 106) انباز آرندگان لِلمُشرِکِین َ (توبه 7) (مر) انبازگویان لِلمُشرِکِین َ (فصلت 6) (مر

آن) انباز گویندگان مُشفِقُون َ (مؤمنون 57) ترسان، ترسندگان مُشفِقُون َ (شوری 18) ترسان مُشفِقُون َ (معارج 27) ترسکاران مُشفِقِین َ (کهف 49 شوری 22) ترسکاران کَمِشکاهٍ (نور 35) (چون) چراغ بره مَشهُودٌ (هود 103) آمده شده مَشَوا (بقره 20) روند مَشِیدٍ (حج 45) افراشته و به گچ کرده برداشته مُشَیَّدَهٍ (نساء 78) برافراشته مَصانِع َ (شعراء 129) کوشکهای بلند مُصبِحِین َ (حجر 66 قلم 21) بامداد کنندگان مُصبِحِین َ (صافات 137 قلم 17) بامدادکنان المُصَدِّقِین َ (صافات 52) باور دارندگان بِمُصرِخِی َّ (ابراهیم 22) فریاد رسندگان من مَصرِفاً (کهف 53) جای بازگشتن مَصرُوفاً (هود 8) بازگردانید المُصطَفَین َ (ص 47) گزیدگان مَصفُوفَهٍ (طور 20) بر رس نهاده مَصفُوفَهٌ (غاشیه 15) به رس نهاده مُصَفًّی (محمّد 15) ویژه کرده مُصلِحُون َ (بقره 11 هود 117) بسامانان المُصَوِّرُ (حشر 24) نگارنده مُصِیبَهٌ (نساء 62، 72 مائده 106 توبه 50 شوری 20 تغابن 11) رسنده مُصِیبُها (هود 81) رسنده او بِمُصَیطِرٍ (غاشیه 22) گماشته المُصَیطِرُون َ (طور 37) برگماشتگان مَضاجِعِهِم (آل عمران 154) جایهای افتادن

ایشان مُضَارٍّ (نساء 12) گزند درآرنده مُضاعَفَهً (آل عمران 130) ته بر ته المُضطَرَّ (نمل 62) سختی رسیده و درمانده المُضعِفُون َ (روم 39) دوباره کنندگان مُضغَهٍ (حج 5) پاره گوشت لِلمُطَفِّفِین َ (مطففین 1) (مر) کم پیمایندگان را مُطَّلِعُون َ (صافات 54) نگاه کنندگان المَطلُوب ُ (حج 73) (آن) جسته شده المُطمَئِنَّهُ (فجر 27) آرام گرفته مُطمَئِنِّین َ (اسراء 95) آرامیدگان مُطَهَّرَهٌ (آل عمران 15) پاک کرده مُطَهَّرَهٍ (عبس 14) پاک کرده شده المُطَهَّرُون َ (واقعه 79) پاک گرداندگان المُطَّوِّعِین َ (توبه 79) افزونی دهندگان، خوش منشان مَطوِیّات ٌ (زمر 67) در نوردیده شدگان صفحه : 690

مُظلِمُون َ (یس 37) در تاریکی درآیندگان مُعاجِزِین َ (حج 51) درمانده کنندگان المَعارِج ِ (معارج 3) جایهای بر

آمدن مَعاشاً (نبأ 11) زیستگاه مَعایِش َ (حجر 20) جایهای زیست المُعتَبِین َ (فصلت 24) بازگردانیدگان به آشتی مُعتَدٍ (ق 25) از اندازه گذرنده مُعتَدٍ (قلم 12) گذرنده مُعتَدٍ (مطففین 12) گذرنده از اندازه المُعتَدِین َ (مائده 87) گذرندگان از اندازه بِالمُعتَدِین َ (انعام 119) (به) گذرندگان از اندازه المُعتَرَّ (حج 36) (آن) ناخواهنده بِمُعجِزٍ (احقاف 32) عاجز یابنده بِمُعجِزِین َ (انعام 134) سست یابندگان بِمُعجِزِین َ (هود 33) پیشی گیرندگان بِمُعجِزِین َ (یونس 53 عنکبوت 22)، مُعجِزِین َ (هود 20) بیچاره یابندگان بِمُعجِزِین َ (زمر 51 شوری 31) عاجز یابندگان بِمُعجِزِین َ (نحل 46) درمانده کنندگان مُعجِزِین َ (نور 57) درمانده کنندگان مَعدُودات ٍ (بقره 184) شمارده مَعدُودات ٍ (بقره 203) شماردگان مَعدُودات ٍ (آل عمران 24) شمردگان مَعدُودَهً (بقره 80) شمارده مُعَذِّبُوها (اسراء 58) عذاب کنندگان آن مُعَذِّبَهُم (انفال 33) عذاب کننده ایشان مُعَذِّبِین َ (اسراء 15) عذاب کنندگان مَعذِرَتُهُم (روم 57) پوزش خواستن ایشان مَعذِرَتُهُم (مؤمن 52) پوزش ایشان مَعذِرَهً (اعراف 164) پوزشی المُعَذِّرُون َ (توبه 90) پوزش کنندگان مَعَرَّهٌ (فتح 25) ناخوشی و دشواری مُعرِضُون َ (یوسف 105) روی گردانندگان مُعرِضِین َ (انعام 4 یس 46) روی گردانندگان مَعرُوشات ٍ (انعام 141) چفته بسته بِالمَعرُوف ِ (آل عمران 104، 110) شناخته المَعرُوف ِ (توبه 67)، مَعرُوف ٍ (ممتحنه 12) شایسته مَعرُوفَهٌ (نور 53) شناخته شده لَمَعزُولُون َ (شعراء 212) (هراینه) جدا کرده شدگان المُعصِرات ِ (نبأ 14) میغها مُعَطَّلَهٍ (حج 45) بیکار مانده مُعَقِّبات ٌ (رعد 11) سپس یکدیگر درآیندگان مَعکُوفاً (فتح 25) بازداشته مُعَلَّم ٌ (دخان 14) درآموخته شده المُعَوِّقِین َ (احزاب 18) بازدارندگان مَعِیشَهً (طه 124) زیست مَعِیشَتَها (قصص 58) زیست خویش مَعِیشَتَهُم (زخرف 32) زیست ایشان مُغاضِباً (انبیاء 87) خشم گرفته مُغتَسَل ٌ (ص 42) شستنگاه ای مُغرَقُون َ (هود 37) به آب فرود برده شدنیان مُغرَقُون َ (مؤمنون

27) غرقه کردنیان مُغرَقُون َ (دخان 24) غرقه کرده شدگان المُغرَقِین َ (هود 43) فرو برده شدگان لَمُغرَمُون َ (واقعه 66) (هراینه) تاوان زدگان المَغشِی ِّ (محمّد 20) آمده شد مَغلُوب ٌ (قمر 10) دست یافته شده و درمانده مُغنُون َ (ابراهیم 21) بی نیاز کنندگان مُغنُون َ (مؤمن 47) بی نیاز کنندگان، دور کنندگان فَالمُغِیرات ِ (عادیات 3) (پس) تاراج کنندگان مَفاتِح ُ (انعام 59) گشایشها مَفازاً (نبأ 31) جای رستن بِمَفازَتِهِم (زمر 61) (به) فیروزیهای خویش مُفتَرٍ (نحل 101) سازنده و فرابافنده مُفتَرُون َ (هود 50) سازندگان دروغ مُفتَری ً (قصص 36) فرابافته مُفتَرَیات ٍ (هود 13) فرابافته ها المُفتَرِین َ (اعراف 152) دروغ سازان المَفتُون ُ (قلم 6) دیوانگی و شوریدگی المَفَرُّ (قیامه 10) گریز جای مُفرَطُون َ (نحل 62) شتابانیدگان مَفرُوضاً (نساء 7) بریده مَفرُوضاً (نساء 118) پدید کرده المُفسِدِین َ (یونس 81، 91) تبه کاران مُفسِدِین َ (شعراء 183) تباهی کنندگان مُفَصَّلًا (انعام 114) جدا واکرده مُفَصَّلات ٍ (اعراف 133) جدا کردگان پیدا و هویدا مَفعُولًا (انفال 44) کرده شده المُفلِحُون َ (آل عمران 104) پیروزی یافته گان المُفلِحِین َ (قصص 67) رستگان مَقاعِدَ (آل عمران 121) نشستگاهها مَقاعِدَ (جن 9) نشسته گاهها مُقام َ (احزاب 13) جای استادن مَقام َ (رحمن 46) جایگاه ایشان مُقاماً (فرقان 66) جایگاه ایستادن مَقامِع ُ (حج 21) تبرزینها صفحه : 691

مَقامِی (یونس 71) ایستادن من المَقبُوحِین َ (قصص 42) خشم گرفته شدگان مَقتاً (صف 3) خشم مُقتَحِم ٌ (ص 59) درآینده مُقتَدِرٍ (قمر 42) نیک توانایی مُقتَدِرٍ (قمر 55) نیک توانا مُقتَدُون َ (زخرف 23) پی برندگان مُقتَرِنِین َ (زخرف 53) هم بران و یارشوندگان المُقتَسِمِین َ (حجر 90) سوگند خورندگان مُقتَصِدٌ (لقمان 32) بر راه راست رونده مُقتَصِدٌ (ملائکه 32) میانجی نگاه دارنده مُقتَصِدَهٌ (مائده 66) میانه رو المُقَدَّس ِ (نازعات 16) پاک کرده المُقَدَّسَهَ (مائده 21) پاک گردانیده

المُقَرَّبُون َ (واقعه 11) نزدیک گرداندگان المُقَرَّبُون َ (مطففین 28) نزدیک کرده شدگان المُقَرَّبِین َ (شعراء 42) نزدیک کرده شدگان مُقرِنِین َ (زخرف 13) برآیندگان مُقَرَّنِین َ (ابراهیم 49) با یکدیگر بسته گان مُقَرَّنِین َ (فرقان 13 ص 38) یار کرده شدگان المُقسِطِین َ (مائده 42 حجرات 9 ممتحنه 8) دادگران مَقسُوم ٌ (حجر 44) بخش کرده مُقَصِّرِین َ (فتح 27) کم کنندگان مَقصُورات ٌ (رحمن 72) بازداشته شدگان مَقضِیًّا (مریم 21) گذارده مَقطُوع ٌ (حجر 66) بریده مَقعَدِ (قمر 55) نشسته گاه مُقمَحُون َ (یس 8) سر در هوا ماندگان لِلمُقوِین َ (واقعه 73) (مر) فرود آیندگان را در زمین خالی مُقِیتاً (نساء 85) نگه بان مَقِیلًا (فرقان 24) خوابگاه نیم روز مُقِیم ٌ (مائده 37) پایدار مُقِیم َ (ابراهیم 40) به پای دارنده مُقِیم ٌ (الزمر 40) پیوسته مُقِیم ٍ (شوری 45) همیشه باشنده مُقِیم ٌ (توبه 21 حجر 76) همیشه المُقِیمِی (حج 35) به پای دارندگان المُقِیمِین َ (نساء 162) به پای دارندگان مُکاءً (انفال 35) شوشستی، شخولیدنی مَکانَتِکُم (انعام 135) توانایی خویش مَکانَتِکُم (هود 121) جایگاه خویش مُکث ٍ (اسراء 106) درنگ المُکَذِّبِین َ (انعام 11 زخرف 25) دروغ دارندگان مَکَرَ (آل عمران 54) تدبیر نهانی کرد مَکرَ (اعراف 99) سازش مَکَرَ (نحل 26) بد سگالید مَکرٌ (یونس 21) سازش بد المَکرُ (رعد 42) سازش و سگالش مَکرُ (سبأ 33 ملائکه 10) بد سگالش مَکراً (یونس 21) (از جهت) سازش مُکرَمُون َ (صافات 42) نواخته شدگان المُکرَمِین َ (ذاریات 24) نواخته گان مَکَرنا (نمل 50) پاداش آن مکر کردیم مَکرَهُم (ابراهیم 46) سازش ایشان مَکَرُوا (آل عمران 54) بد سگالیدند مَکَرُوا (نمل 50) بدسگالی کردند مَکرُوهاً (اسراء 38) ناخوش مُکَلِّبِین َ (مائده 4) سگ داران مَکَّنّا (یوسف 21) دستگاه دادیم مَکَّنّا (یوسف 56 کهف 84) جای گیر کردیم مَکَّنّاکُم (اعراف 10)

جای گیر کردیم شما را مَکَّنّاهُم (انعام 6) جای ساختیم ایشان

را مَکَّنّاهُم (حج 41) جای گیر گردانیدیم ایشان را مَکَّنِّی (کهف 95) ساخته و جای گیر کرد مرا المَکِیدُون َ (طور 42) سگالش بد کرده شدگان لا به مَکِین ٌ (یوسف 54 کوّرت 20) جای گیر مُلاق ٍ (حاقه 20) رسنده مُلاقُوا (بقره 46 هود 29) بازرسندگان مُلاقُوا (بقره 249) رسندگان مُلاقُوه ُ (بقره 223) رسندگان او مُلاقِیکُم (جمعه 8) پیش آینده شما فَمُلاقِیه ِ (انشقاق 6) (پس) رسنده آن المَلَأُ (اعراف 60) سران و مهینان (م: پسران) المَلَأُ (اعراف 127) مهینان المَلَأُ (هود 27) سران و مهینان لَمُلِئت َ (کهف 18) (هراینه) پرگردانیده شوی مِلَّهَ (یوسف 37) کیش مُلتَحَداً (کهف 27) پناه گاه مِلَّتِنا (اعراف 88 ابراهیم 13) کیش ما مِلَّتِهِم (کهف 20) کیش خویش مَلجَإٍ (شوری 47) پناهی المَلعُونَهَ (اسراء 60) نفریده مَلعُونِین َ (احزاب 61) نفرین کرده شدگان مُلقُون َ (یونس 80 شعراء 43) اندازندگان فَالمُلقِیات ِ (مرسلات 5) (پس) اندازندگان صفحه : 692

المُلقِین َ (اعراف 115) اندازندگان ما مَلَکَت أَیمانُکُم (نساء 3، 24) (آنچه) خواوند شد دستهای شما ما مَلَکَت أَیمانُکُم (نساء 36) (آنچه) خواوند شد دستها شما مَلَکتُم (نور 61) خاوندی کردید بِمَلُوم ٍ (ذاریات 54) ملامت زده مَلُومِین َ (مؤمنون 6) نکوهیده شدگان مَلُومِین َ (معارج 30) سرزنش زده شدگان مَلِیًّا (مریم 46) روزگار مُلِیم ٌ (صافات 142) سزاوار نکوهش المُمتَرِین َ (بقره 147 یونس 94) گمان داران المُمتَرِین َ (انعام 114) گمان مندان مُمَدَّدَهٍ (همزه 9) نیک کشیده مَمدُوداً (مدثر 12) افزون کرده مُمَرَّدٌ (نمل 44) سوده کرده مُمسِک َ (ملائکه 2) بازدارنده مُمسِکات ُ (زمر 38) بازدارندگان، نگه دارندگان مُمطِرُنا (احقاف 24) بارنده ما مَملُوکاً (نحل 75) زیر دست مَمنُوعَهٍ (واقعه 33) بازداشته شده مَن َّ (انعام 53) برّید المَن َّ (بقره 57

اعراف 160 طه 80) ترنگبین مَناسِکَنا (بقره 128) قربان جاههای ...

مَنافِع ُ (نحل 5) گرمی مَنافِع َ (حج 28) سودمندیها المُنافِقُون َ (انفال 49 احزاب 12 حدید 13) دورویگان المُنافِقُون َ (توبه 67) دورویگان المُنافِقِین َ (نساء 61، 88، 138، 140 تحریم 9) دورویگان مُنبَثًّا (واقعه 6) پراکنده مُنتَصِراً (کهف 43) کینه کش مُنتَصِرٌ (قمر 44) خویشتن نگاه دارنده مُنتَصِرِین َ (ذاریات 45) کین بازکشندگان مُنتَظِرُون َ (انعام 158) چشم دارندگان مُنتَظِرُون َ (هود 122 سجده 30) چشم دارندگان المُنتَظِرِین َ (یونس 102) چشم دارندگان مُنتَقِمُون َ (سجده 22) کینه کشان مُنتَهُون َ (مائده 91) بازایستید مَنثُوراً (دهر 19) پراکنده لَمُنَجُّوهُم (حجر 59) (هراینه) رهانندگان ایشان المُنخَنِقَهُ (مائده 3) خبه کرده مُنزَلِین َ (آل عمران 124) فرو آورده شدگان مَنسَکاً (حج 34) عبادتگاه، جای پرستیدن مَنسِیًّا (مریم 23) گذاشته المُنشَآت ُ (رحمن 24) فرا رفتن آورده شده المَنصُورُون َ (صافات 172) یاری کرده شدگان مَنضُودٍ (هود 82) برهم چیده مَنضُودٍ (واقعه 29) برهم نشانده مُنظَرُون َ (شعراء 203) زمان داده شدگان المُنظَرِین َ (اعراف 15 ص 80) پاییده شدگان مُنظَرِین َ (حجر 8) زمان دادگان مُنظَرِین َ (حجر 8) پاییده شدگان مُنظَرِین َ (دخان 29) پاییده شدگان مُنِع َ (یوسف 63) بازداشته المُنفِقِین َ (آل عمران 17) هزینه کنندگان المَنفُوش ِ (قارعه 5) واخیده مُنقَعِرٍ (قمر 20) برکنده مُنقَلَباً (کهف 36) جای بازگشتن مُنقَلَب ٍ (شعراء 227) بازگشت مُنقَلِبُون َ (اعراف 125 شعراء 50) گردندگان المُنکَرِ (آل عمران 104، 110 نحل 90) ناشناخته المُنکَرِ (اعراف 157) زشتی بِالمُنکَرِ (توبه 67) (به) ناشایست المُنکَرَ (حج 72) ناشناختگی المُنکَرَ (عنکبوت 29) زشت و ناشایسته المُنکَرِ (عنکبوت 45) ناشایست مُنکَراً (مجادله 2) ناشایستی و ناشناخته مُنکِرَهٌ (نحل 22) ناشناسنده مُنکَرُون َ (حجر 62) ناشناخته گان مُنکَرُون َ (ذاریات 25) ناشناخته شدگان مُنکِرُون َ (یوسف 59 مؤمنون 69)

ناشناسندگان مُنکِرُون َ (انبیاء 50) ناشناختی کنندگان مُنهَمِرٍ (قمر 11) بسیار و زود آینده مُنِیبِین َ (روم 31) بازآیندگان مُهاجِرٌ (عنکبوت 26) شونده، رونده مُهاجِرات ٍ (ممتحنه 10) خان و مان گذارندگان المُهاجِرِین َ (توبه 100) خان و مان گذاشته گان المِهادُ (رعد 18) گسترشا مِهاداً (نبأ 6) بستری گسترده، قرارگاهی المُهتَدُون َ (بقره 157) راه یافته گان مُهتَدُون َ (زخرف 37) راه یابندگان مُهتَدِین َ (بقره 16) راه یافته گان بِالمُهتَدِین َ (نحل 125) (به) راه یابندگان مَهجُوراً (فرقان 30) فرو گذاشته، وا یکسو نهاده مَهَّدت ُ (مدثر 14) ساخته کردم صفحه : 693

مُهطِعِین َ (معارج 36) شتابندگان فَمَهِّل ِ (طارق 17) (پس) بپای مُهلِکُوا (عنکبوت 31) نیست کنندگان مُهلِکُوها (اسراء 58) نیست کنندگان آن المُهلَکِین َ (مؤمنون 48) نیست کرده شدگان مَهِّلهُم (مزمل 11) بپای ایشان را مَهِیلًا (مزمل 14) بر هم ریخته مَهِین ٍ (سجده 8) خوار مَواخِرَ (نحل 14) شکافندگان مُواقِعُوها (کهف 53) افتندگان آن مَوالِی َ (نساء 33) میراث برندگان مَوئِلًا (کهف 58) پناه گاه المَوؤُدَهُ (کوّرت 8) دختر زنده به گور کرده مَوبِقاً (کهف 52) هلاک جای مَوتِها (نحل 65 روم 19) مردگی آن مَوتِها (حدید 17) مردگی آن، پژمردگی آن مَوتِها (ملائکه 9) مردگی المَوتی (انعام 111) مرده گان المَوج ُ (یونس 22)، مَوج ٍ (هود 42) خیزآب المَوج ُ (هود 43)، مَوج ٌ (لقمان 32) نره آب مَوَدَّهَ (عنکبوت 25) دوست داشته مَوراً (طور 9) جنبیدنی و بگردیدنی المَورُودُ (هود 98) درآمده شده فَالمُورِیات ِ (عادیات 2) (پس) آتش افروزندگان مَوزُون ٍ (حجر 19) سنجیده لَمُوسِعُون َ (ذاریات 47) (هراینه) فراخ کنندگان مَوضُونَهٍ (واقعه 15) بافته شده مَوطِئاً (توبه 120) جای سپردن مَوعِدٌ (کهف 58) وعده گاه مَوعِدُکُم (طه 59) وعده گاه شما مَوعِدُهُم (قمر 46) نویدگاه ایشان المَوعُودِ (بروج 2) نوید داده المُوفُون َ (بقره

177) به جای آرندگان لَمُوَفُّوهُم (هود 109) (هراینه) دهندگان ایشان را المُوقِنِین َ (انعام 75) بی گمانان مَوقُوتاً (نساء 103) هنگام پدید کرده مَوقُوفُون َ (سبأ 31) بازداشته شدگان مَولاهُم ُ (انعام 62) بارخدای ایشان مُوَلِّیها (بقره 148) گرداننده آن مُوهِن ُ (انفال 18) سست کننده المَیتَهُ (مائده 3) مردار مرده مَیِّتُون َ (زمر 30) مردنیان مِیثاقِه ِ (رعد 25) استواری آن مِیراث ُ (آل عمران 180) مرده ماند المِیعادَ (آل عمران 194) نوید مِیقاتاً (نبأ 17) نویدگاه لِمِیقاتِنا (اعراف 155) (برای) هنگام جای ما ناج ٍ (یوسف 42) رهنده النّادِمِین َ (مائده 31) پشیمانی خورندگان نادِیکُم ُ (عنکبوت 29) انجمن خویش نادِیَه ُ (علق 17) انجمن خویش النّازِعات ِ (نازعات 1) کشندگان ناسِکُوه ُ (حج 67) عبادت کنندگان آن النّاشِطات ِ (نازعات 2) گشایندگان ناصِبَهٌ (غاشیه 3) رنجور ناصِح ٌ (اعراف 68) نیک خواه ناصِحُون َ (قصص 12) نیک خواهان ناضِرَهٌ (قیامه 22) تازه فَناظِرَهٌ (نمل 35) (پس) نگرنده ناظِرَهٌ (قیامه 23) نگران ناظِرِین َ (احزاب 53) چشم دارندگان ناعِمَهٌ (غاشیه 8) نازان نافَقُوا (آل عمران 167 حشر 11) دورویی کردند نافِلَهً (انبیاء 72) افزونی لَناکِبُون َ (مؤمنون 74) (هراینه) گردنده گان ناکِسُوا (سجده 12) در پیش اندازندگان النّاهُون َ (توبه 112) بازدارندگان لَن نُؤمِن َ (بقره 55) باور نداریم نَأی (اسراء 83) دور گرداند نَبات َ (انعام 99) رسته نَبات ُ (یونس 24)، نَباتاً (نوح 17) رستن نُبَدِّل َ (واقعه 61) به جای نهیم لَنُبَوِّئَنَّهُم (نحل 41) (هراینه) سازیم و فرو آریم ایشان را لَنُبَیِّتَنَّه ُ (نمل 49) (هراینه) شبیخون کنیم بر او لِنُبَیِّنَه ُ (انعام 105) (تا) پدید کنیم آن را فَنَتَّبِع َ (قصص 47) (پس) پی روی کردیمی نَتَجاوَزُ (احقاف 16) درگذرانده شود (ظ: در گذرانده شویم) نَتَقنَا (اعراف 171) برکندیم نَتَوَفَّیَنَّک َ (رعد 40) سپری کنیم هراینه ترا نَتَوَفَّیَنَّک َ (مؤمن

77) فراستانیم ترا النَّجاهِ (مؤمن 41) رستگاری نَجّانَا (اعراف 89) رهانید ما را فَنَجعَل (آل عمران 61) (پس) گردانیم النَّجم ُ (رحمن 6) گیاه صفحه : 694

فَنُجِّی َ (یوسف 110) (پس) رهانیده شد نَجِیًّا (یوسف 80) رازگویان نُحاس ٌ (رحمن 35) دود نَحبَه ُ (احزاب 23) پیمان خویش نَحس ٍ (قمر 19) شوم نَحِسات ٍ (فصلت 16) شومان و بدبختان نَحشُرُ (نمل 83) گرد آریم النَّحل ِ (نحل 68) منج فَلَنُحیِیَنَّه ُ (نحل 97) (پس هراینه) بزیانیم او را نَخِرَهً (نازعات 11) پوسیده نَخلًا (عبس 29) خرماستان نَخِیل ٍ (یس 34) خرماستان نَذَرت ُ (آل عمران 35) پذیرفتم نَذَرت ُ (مریم 26) پیمان کرده ام نَذِیراً (احزاب 45) بیم کنندگی نَرفَع ُ (انعام 83 یوسف 76) برداریم نُرِی (انعام 75) می نماییم نَزّاعَهً (معارج 16) کشنده و برکننده نَزَغ َ (یوسف 100) شورش افکند نَزغ ٌ (اعراف 200) شورش نُزُلًا (سجده 19) ما حضری نُزُلًا (سجده 19) فرود آوردن نُزُلًا (فصلت

32) روزی فرو آیندگان فَلَنَسئَلَن َّ (اعراف 6) (پس هراینه) برگوییم نَسَباً (فرقان 54) پیوند خویشی نَسَباً (صافات 158) پیوستگی نَستَبِق ُ (یوسف 17) پیشی می گرفتیم سَنَستَدرِجُهُم (اعراف 182) (زودا که) در نوردیم ایشان را سَنَستَدرِجُهُم (قلم 44) (زودا که) پایه پایه نیت کنیم ایشان را نُسِفَت (مرسلات 10) برکنده شود از بیخ لَنَسفَعاً (علق 15) (هراینه) گیریم نُسقِیکُم (نحل 66) آشامانیمتان نُسُکِی (انعام 162) پرستش من نَسلَخ ُ (یس 37) بیرون می گیریم نَسلَه ُ (سجده 8) نژاد او سَنَسِمُه ُ (قلم 16) (زودا که) نشانی کنیم او را نَسُوق ُ (سجده 27) می رانیم نُسَوِّیکُم (شعراء 98) برابر می کردیم شما را نَسِیًّا (مریم 64) فراموش کار النَّسِی ءُ (توبه 37) دیر کردن فَنَسِیَهُم (توبه 67) (پس) فرو گذاشت ایشان را سَنَشُدُّ (قصص 35) استوار کنیم نُشِرَت (کوّرت 10) باز

کرده شود نُشُوراً (فرقان 40) برانگیختن نُشُوزاً (نساء 128) ناسازی نُشُوزَهُن َّ (نساء 34) بدسازی ایشان نَصاری (مائده 14) ترسایان نُصُب ٍ (معارج 43) نشانه نَصَباً (کهف 62) رنجی نَصَب ٌ (توبه 120) رنجی و ماندگی لَن نَصبِرَ (بقره 61) (هرگز) نشکیبیم نَصَحت ُ (اعراف 79) نیک خواستم نُصحِی (هود 34) نیک خواهی من نَصِیباً (مؤمن 47) بخشی و برخی النَّصِیرُ (حج 78) یاری گرا نَصِیرٍ (ملائکه 37) یاری گر و رهاننده نَصِیراً (نساء 173) یاری گر نَضّاخَتان ِ (رحمن 66) برجوشندگان به آب أَ فَنَضرِب ُ (زخرف 5) (ا پس) بگردانیم نَضرِبُها (عنکبوت 43) همی پدید کنیم نَضرَهً (دهر 11) تازه گی در روی نَضرَهَ (مطففین 24) تازه گی نَضطَرُّهُم (لقمان 24) بیچاره کنیم ایشان را نَضِیدٌ (ق 10) بر هم نشانده نُطفَهٍ (حج 5) آب پشت نَطمِس َ (نساء 47) ناپیدا کنیم نَطمَع ُ (مائده 84) می بیوسیم النَّطِیحَهُ (مائده 3) به سرو زده النُّعاس َ (انفال 11) خواب سبک نُعاساً (آل عمران 154) غنویدن لَن نُعجِزَ (جن 12) (هرگز) بیچاره نیابیم فَنِعم َ (رعد 24) (پس) نیکا نِعم َ (عنکبوت 58) نیکا نَعماءَ (هود 10) نیکوداشت نَعمَهٍ (دخان 27) زیست به نازی النَّعمَهِ (مزمل 11) ناز و کامرانی بِنِعمَهٍ (آل عمران 171 قلم 2 ضحی 11)، بِنِعمَت ِ (نحل 72) (به) نیکوداشت نِعمَت َ (مائده 11)، نِعمَهَ (احزاب 9) نیکوداشت نِعمَتَک َ (نمل 19). نیکوداشت ترا بِنِعمَتِه ِ (آل عمران 103) (به) نیکوداشت او نِعمَتِی َ (بقره 40 مائده 110) نیکوداشت مرا نِعمَهَ (فجر 15) نیکوداشت کند او را النَّعِیم ِ (مائده 65 تکاثر 8) آسایش النَّعِیم ِ (یونس 9) با نعمت صفحه : 695

النَّعِیم ِ (لقمان 8) با ناز و پر نعمت النَّعِیم ِ (صافات 43) ناز و نعمت نَعِیم ٍ (واقعه 89) با ناز و نعمت نَعِیم ٍ (انفطار

13) آسانی نَعِیم ٍ (مطففین 22) آسایش لَنُغرِیَنَّک َ (احزاب 60) (هراینه) برگماریم ترا، برآغلانیم نَفادٍ (ص 54) واپرسیدن النِّفاق ِ (توبه 101)، نِفاقاً (توبه 77، 97) دورویی نَفَخ َ (سجده 9) درآورد سَنَفرُغ ُ (رحمن 31) (زودا که) پروا کنیم، بپردازیم نَفَشَت (انبیاء 78) به شب پراکنده شدند نَفعاً (فتح 11) سودمندی ما نَفقَه ُ (هود 91) در نمی یابیم نُفُوراً (اسراء 41 ملائکه 42)، نُفُورٍ (ملک 21) رمیدن نَفِیراً (اسراء 6) گروه نُقِرَ (مدثر 8) در دمیده شود نُقِرُّ (حج 5) آرام دهیم سَنُقرِئُک َ (اعلی 6) (پس زود) خوانا گردانیم ترا نَقُص ُّ (طه 99) بر می گوییم نَقص ٍ (بقره 155 اعراف 130) کم و کاستی فَلَنَقُصَّن َّ (اعراف 7) (پس هراینه) برگوییم، خبر دهیم احوال ایشان را نَقَضَت (نحل 92) واکرد نَقضِهِم (مائده 13) شکستن ایشان نُقَلِّب ُ (انعام 110) برگردانیم ما نَقَمُوا (بروج 8) کینه نداشتند نَقِیباً (مائده 12) نگه بان نَقِیراً (نساء 53، 124) گو خرماسته، گو دانه خرما نُقَیِّض (زخرف 36) گماریم فَلا نُقِیم ُ (کهف 105) (پس) برنداریم النِّکاح َ (نساء 6) زناشوهری نِکاحاً (نور 60) زناشوهری نَکال َ (نازعات 25) شکنجه نَکتَل (یوسف 63) پیمانه بستانیم نَکَح َ (نساء 22) زن کرد نَکِداً (اعراف 58) (به) سختی و دشواری لا نُکَذِّب َ (انعام 27) دروغ نداریمی نُکُرٍ (قمر 6) ناشناخت، هولناک نُکراً (کهف 74، 87) ناشناخته نَکِّرُوا (نمل 41) بگردانید، زیرین زبر کنید نُکِسُوا (انبیاء 65) نگون گشتند نُکَفِّر (نساء 31) درگذاریم لا نُکَلِّف ُ (انعام 152) نخواهیم لا نُکَلِّف ُ (اعراف 42 مؤمنون 62) در نخواهیم نَکِیرِ (حج 44) انکار و عقوبت من نُلزِمُکُمُوها (هود 28) به زور چفسانیم شما آن را نَلعَنَهُم (نساء 47) نفرین کنیم ایشان را نَمارِق ُ (غاشیه 15) بالشتها نُملِی (آل

عمران 178) فرا می گذاریم، فرو می گذاریم نَمُن َّ (قصص 5) سپاس نهیم نَمنَعکُم (نساء 141) بازداشتیم شما را بِنَمِیم ٍ (قلم 11) (به) سخن چین نَنسَخ (بقره 106) گردانیم لَنَنسِفَنَّه ُ (طه 97) به باد دهیم آن را سَنَنظُرُ (نمل 27) (زودا که) بنگریم نَنقُصُها (رعد 41) می کاهیم آن را نَنقُصُها (انبیاء 44) می کاهانیم آن را (م:

می آگاهانیم آن را) نُنَکِّسه ُ (یس 68) باژگونه کنیمش (م: بازگونه کنیمش) نُهلِک َ (اسراء 16) نیست کنیم لَنُهلِکَن َّ (ابراهیم 13) (هراینه) نیست کنیم نُهُوا (نساء 161 انعام 28 اعراف 166 مجادله 8) بازداشته شدند نُودُوا (اعراف 43) خوانده شدند نُوَلِّی (انعام 129) گماریم النَّوی (انعام 95) سفه خرما نُیَسِّرُک َ (اعلی 8) (زود) آسان گردانیم ترا نَیلًا (توبه 120) یافتنی هاجَرُوا (آل عمران 195 انفال 72 توبه 20) خان و مان گذاشتند هاجَرُوا (نحل 41، 110) خانمان بدرود کردند هادٍ (رعد 33) رهنمای هادٍ (زمر 36) راه نماینده هارٍ (توبه 109) افتاده هالِک ٌ (قصص 88) نیست شدنی الهالِکِین َ (یوسف 85) نیست شدگان هامِدَهً (حج 5) فرو تاسیده هَجراً (مزمل 10) بریدن هَدًّا (مریم 90) افتادنی ریزه ریزه هَدانِی (انعام 161) نمود مرا هُداها (سجده 13) راه راستش الهُدهُدَ (نمل 20) بوبش، شانه سر صفحه : 696

هُدَی (آل عمران 73) کیش الهَدی َ (مائده 97) گوسفند فرستاده سوی مکه هُدی ً (بقره 97 جاثیه 11) رهنمای هُدی ً (آل عمران 96 اعراف 154) راه نمایشی هُدی ً (انعام 154 کهف 13) رهنمودنی هُدی ً (انعام 157 قصص 50 لقمان 3) رهنمایشی هُدی ً (لقمان 20) راهنمایش لا هُدی ً (حج 8) بی حجتی لَهُدی ً (نمل 77) (هراینه) راه نمودن بِالهَزل ِ (طارق 14) بیهوده فَهَزَمُوهُم (بقره 251) (پس) شکستند ایشان را هُزُواً (مائده 58 لقمان

6 جاثیه 9) فسوس کَهَشِیم ِ (قمر 31) (همچو) کوفته و ریزیده هَشِیماً (کهف 45) ریزه کوفته هَضِیم ٌ (شعراء 148) باریک و نازک، نرم و پخته هَلَک َ (حاقه 29) بشد هَلُوعاً (معارج 19) زود زاری کننده هَم َّ (مائده 11) آهنگ کرد هَمّازٍ (قلم 11) بدگوی لَهَمَّت (نساء 113) (هراینه) آهنگ کردی هَمَّت (یوسف 24) آهنگ کرد هُمَزَهٍ (همزه 1) بدگویی به پس هَمساً (طه 108) آوازی نرم و اندک هَمُّوا (توبه 13) آهنگ کردند هُنالِک َ (آل عمران 38) آنجات هَنِیئاً (نساء 4 حاقه 24) گوارنده هَنِیئاً (طور 19) گوارنده، نوشتان باد هَواءٌ (ابراهیم 43) تهی هُون ٍ (نحل 59) خواری هَوناً (فرقان 63) به آرام و فروتنی الهَوی (ص 26) آرزوی تن الهَوی (نجم 3) وایه دل الهَوی (نازعات 40) کام هَیِّئ (کهف 10) بساز کَهَیئَهِ (آل عمران 49) (همچو) پیکر الهِیم ِ (واقعه 55) اشتران هوشا زده واجِفَهٌ (نازعات 8) لرزنده بِالوادِ (نازعات 16) (به) رود وادِیاً (توبه 121) رودکده وارِدُها (مریم 71) آینده او وارِدَهُم (یوسف 19) پیش رو خویش، به آب آینده وارِدُون َ (انبیاء 98) آیندگان واسِع ٌ (مائده 54) فراخ واسِعَهٍ (انعام 147) فراخ واعَدنا (اعراف 142) نوید دادیم واق ٍ (رعد 34) نگه دار واق ٍ (رعد 37) نگه بان الواقِعَهُ (واقعه 1) افتادن والِدٍ (بلد 3) زاینده واهِیَهٌ (حاقه 16) سست و از هم شده و گردی ببوده وَبال َ (مائده 95) عقوبت الوَترِ (فجر 3) طاق وُجدِکُم (طلاق 6) توانایی و دست رس خویش لَوَجَدُوا (نساء 64) (هراینه) یافتندی وَجِلَهٌ (مؤمنون 60) ترسکار وَجِلُون َ (حجر 52) هراسان وَجَّهت ُ وَجهِی َ (انعام 79) یک رویه کردم روی خویش را وِجهَهٌ (بقره 148) رویگاه وَجهَه ُ (انعام 52) خشنودئ او وَجِیهاً (آل

عمران 45) روی شناسی وَجِیهاً (احزاب 69) روی شناس، شکوهمند و گرامی الوُحُوش ُ (کوّرت 5) چارپایان دشتی وَدًّا (نوح 23) ود (م: دو) ما وَدَّعَک َ (ضحی 3) نگذاشت ترا وَدُودٌ (هود 90) دوستدار الوَدُودُ (بروج 14) دوست دار وَرَثَهِ (شعراء 85) میراث داران وَرَدَ (قصص 23) آمد الوِردُ (هود 98) درآمدن جای وِرداً (مریم 86) آیندگان به آب از تشنگی وَردَهً (رحمن 37) گلگون، سرخ وِزراً (طه 100) باری و بزه ای الوَزن ُ (اعراف 8) سنجیدن وَزَنُوهُم (مطففین 3) سنجند ایشان را وَزِیراً (طه 29) دستور و هم پشت وَزِیراً (فرقان 35) دستور، یاری وَسَطاً (بقره 143) میانه فَوَسَطن َ (عادیات 5) (پس) در میان شدند الوُسطی (بقره 238) میانگی وَسِع َ (بقره 255 اعراف 89) گنجانید وَسِع َ (انعام 80) فرا رسید وَسِع َ (طه 98) فرا رسید و گنجانید صفحه : 697

وَسِعَت (اعراف 156) فراخ فرا رسید وَسِعت َ (مؤمن 7) فراخ فرا رسیدی وُسعَها (انعام 152) توانایی آن الوَسِیلَهَ (مائده 35) نزدیکی وَصّاکُم ُ (انعام 144) اندرز کرد شما را وَصفَهُم (انعام 139) نشان دادن ایشان وَصَّلنا (قصص 51) در پیوستیم، پیوسته کردیم، پدید کردیم الوَصِیَّهُ (بقره 180 مائده 106) اندرز کردن وَصِیَّهٍ (نساء 11) اندرزی وِعاءِ (یوسف 76) باردان وَعَدَ (نور 55) نوید داد وُعِدَ (رعد 35) نوید داده شد وَعداً (توبه 111) نوید وَعَدَنَا (احزاب 12) پذیرفت ما را، نوید داد وَعدُه ُ (مزمل 18) نوید او وِفاقاً (نبأ 26) فرا خورد وَفداً (مریم 85) گروهی آراسته وُفِّیَت (آل عمران 25) رسانده شد وَقاراً (نوح 13) شکوه وَقانا (طور 27) نگاه داشت ما را وَقراً (اسراء 46) گرانی وُقِفُوا (انعام 27) بازداشته شوند وَقُودُ (آل عمران 10) آتش افروز الوَقُودِ (بروج

5) فروزینه وَقُودُهَا (بقره 24) هیمه، فروزینه آن وَقُودُهَا (تحریم 6) هیمه آن وُکِّل َ (سجده 11) گماشته شد وَکَّلنا (انعام 89) برگماشتیم وَکِیلًا (نساء 81، 132 اسراء 2 مزمل 9) کارساز وَکِیلًا (نساء 171) کارگذار وَکِیلًا (احزاب 3) کارساز و نگه دار الوَکِیل ُ (آل عمران 173) کارساز بِوَکِیل ٍ (انعام 66)، وَکِیل ٌ (انعام 102) نگه بان بِوَکِیل ٍ (یونس 108) گماشته بِوَکِیل ٍ (زمر 41) گماشته و نگاه بان وَلّی مُدبِراً (نمل 10) برگردید باز پس وَلِی ٍّ (توبه 74) دوستی و یاری، نگه داری وَلِیجَهً (توبه 16) دوست نهانی وَلِیداً (شعراء 18) بچگی و کودکی (م: بجگی) الوَهّاب ُ (آل عمران 8 ص 9، 35) بسیار بخش وَهّاجاً (نبأ 13) فروزنده، تابان وَهَن َ (مریم 4) سست شد یابِسات ٍ (یوسف 43، 46) خشکان یَأبَی (توبه 32) نپسندد فَلیَأتِکُم (کهف 19) (پس) بیایدا شما را یَأتَمِرُون َ (قصص 20) اندیشه می کنند یُؤثَرُ (مدثر 24) روایت کرده می شود لیَأخُذُوا (نساء 102) گیرندا یُؤَخِّرکُم (نوح 4) باز پس دارد شما را یُؤَخِّرُهُم (ابراهیم 42) واپس دارد ایشان را یُؤَخِّرُهُم (ملائکه 45) بازپس دارد ایشان را یُؤفَکُون َ (مائده 75) گردانیده می شود یُؤفَکُون َ (روم 55) گردانیده می شدند

ما یَأکُلُون َ (بقره 174) نمی خرند یَأمَنُوا (نساء 91) بی ترس شوند یُؤمِنُوا (بقره 75) باور دارند لیُؤمِنُوا (بقره 186) گروندا یَأمَنُوکُم (نساء 91) بی ترس شوند از شما یُؤمِنُون َ (مائده 81) گرویدندی أَ لَم یَأن ِ (حدید 16) (ا) وقت نشد لا یَؤُدُه ُ (بقره 255) (نه) گرانی کند او را یُؤَیِّدُ (آل عمران 13) نیرومند کند یُبایِعُون َ (فتح 10) بیعت می کند فَلَیُبَتِّکُن َّ (نساء 119) (پس هراینه) بشکافند یَبخَل ُ (محمّد 38) بخیلی کند یَبخَلُون َ (نساء 37) بخیلی می کنند ما یُبَدَّل ُ (ق 29) دگرگون کرده نشود یُبَدِّل َ (مؤمن 26)

بگرداند یُبدِلَنا (قلم 32) بدل باز دهد ما را یُبَدِّلُوا (فتح 15) دگر کنند، بگردانند لَم یُبدِها (یوسف 77) آشکارا نکرد آن را یَبصُطُ (بقره 245) فراخ فراگیرد یَبسُطُ (قصص 82) بگستراند و پهن و فراخ کند یُبصِرُون َ (هود 20) بدیدندی یُبَصَّرُونَهُم (معارج 11) نموده شوند ایشان را لَیُبَطِّئَن َّ (نساء 72) (هراینه) درنگ کند یَبطِش َ (قصص 19) سخت بگیرد یُبطِل َ (انفال 8) نیست کند یَبغُون َ (شوری 42) آرزو می جویند یُبلِس ُ (روم 12) نومید شود یَبلُوکُم ُ (نحل 92) آزمون می کند لا یَبلی (طه 120) کهنه نشود یَبُورُ (ملائکه 10) نیست شود یُبَیِّتُون َ (نساء 81) به شب می سگالند یُبَیِّتُون َ (نساء 108) می سگالند به شب صفحه : 698

یُبِین ُ (زخرف 52) سخن هویدا کند یُبَیِّن ُ (نساء 176) پدید می کند لِیُبَیِّن َ (نحل 39) (تا) پدید و روشن کند یَتَبَدَّل ِ (بقره 108) به جای گیرد یَتَبَوَّأُ (یوسف 56) جای می گیرد یَتَجَرَّعُه ُ (ابراهیم 17) فرو کشد او را به گلو به دشواری یَتَجَنَّبُهَا (اعلی 11) به یکسو شود یَتَحاکَمُوا (نساء 60) به داوری شوند یَتَخافَتُون َ (طه 103) راز می گویند با یکدیگر لا یَتَّخِذِ (آل عمران 28) نگیردا یَتَخَطَّفَکُم ُ (انفال 26) بربایند شما را یَتَخَلَّفُوا (توبه 120) سپس ایستند یَتَذَکَّرُ (نازعات 35) یاد آرد یَتَرَدَّدُون َ (توبه 45) آمد شد همی کنند، سرگردان می باشند یُترَک َ (قیامه 36) فرو گذاشته شود لَن یَتِرَکُم (محمّد 35) (هرگز) نکاهد شما را یُترَکُوا (عنکبوت 2) گذاشته شوند یَتَساءَلُون َ (صافات 50) پرسش می کنند یکدیگر را (م: پرستش می کنند یکدیگر را) یَتَساءَلُون َ (طور 25) همی بررسند، پرسند از یکدیگر لَم یَتَسَنَّه (بقره 259) (نه) ساز زده شد یَتَعَدَّ (نساء 14) درگذرد یَتَغامَزُون َ (مطففین 30) چشمک می زنند لِیَتَفَقَّهُوا (توبه 122) (تا) دانا شوند

یَتَفَیَّؤُا (نحل 48) همی گردد فَلیَتَّقُوا (نساء 9) (پس) بپرهیزندا یَتَلاوَمُون َ (قلم 30) سرزنش همی کنند لیَتَلَطَّف (کهف 19) باریک نگردا یَتَلَقَّی (ق 17) فراهم رسد یُتِم َّ (بقره 233) بی کم و کاست کند لِیُتِم َّ (مائده 6) پر کند یَتَمَاسّا (مجادله 3) به هم رسند یَتَمَتَّعُون َ (محمّد 12) برخورداری می گیرند یَتَمَطّی (قیامه 33) همی خرامیدی یَتَنازَعُون َ (طور 23) به یکدیگر می دهند و می ستانند فَلیَتَنافَس ِ (مطففین 26) (پس) رغبت کندا لا یَتَناهَون َ (مائده 79) باز نمی استادند یَتُوب ُ (توبه 15) بازگردد یَتَوَفّاکُم (انعام 60) جان ستاند از شما یَتَوَفّاهُن َّ (نساء 15) ستاند ایشان را یَتَوَفَّونَهُم (اعراف 37) سپری کنند ایشان را، جان ستانند از ایشان فَلیَتَوَکَّل ِ (آل عمران 122 مائده 11) (پس) کار باز گذاردا یَتَوَکَّل (انفال 49) باز گذارد، بسپارد کار خویش یَتَوَکَّلُون َ (شوری 36) کار باز همی گذارند یَتَوَلَّی (اعراف 196) پذیرد یَتِیماً (بلد 15) بی پدری یَتِیماً (ضحی 6) بی پدر یَتِیهُون َ (مائده 26) سرگشته می گردند یُثبِت ُ (رعد 39) بر جای بدارد یُثَبِّت َ (انفال 11) استوار گرداند یُثَبِّت ُ (ابراهیم 27) استوار و بر جای دار یُثخِن َ (انفال 67) بسیار کشد و سست و خسته کند کافران را یَثقَفُوکُم (ممتحنه 2) یابند شما را یَثنُون َ (هود 5) دو تا همی کنند لا یُجاوِرُونَک َ (احزاب 60) همسایگی نکنند، نتوانند کرد با تو یَجتَبِیک َ (یوسف 6) برگزیند ترا یَجتَنِبُون َ (شوری 37) به یکسو همی شوند ما یَجحَدُ (عنکبوت 47) نستیهد ما یَجحَدُ (لقمان 32) انکار نکند یَجحَدُون َ (انعام 33) ناشناختی می کنند یَجحَدُون َ (اعراف 51) می ستیهیدند یَجحَدُون َ (نحل 71) ناشناسی می کنند، (م:

ناشناسی می کنید) یَجحَدُون َ (فصلت 15) انکار می کنند یَجحَدُون َ (احقاف 26) انکار می کردند لیَجِدُوا (توبه 123) یابند لا یَجرِمَنَّکُم (مائده 2) برمدارد شما را لا یَجرِمَنَّکُم (مائده

8) برمداردا شما را لا یَجرِمَنَّکُم (هود 89) مداردا شما را سَیُجزَون َ (انعام 120) (زود) پاداشت داده شوند یَجعَل (طلاق 2) سازد یَجمَحُون َ (توبه 57) سر باز همی زنند یَجمَع ُ (مائده 109) فراهم آرد لَیَجمَعَنَّکُم (انعام 12) (هراینه) فراهم آرد شما را لِیُحَاجُّوکُم (بقره 76) (تا) پیکار کنند با شما یُحَاجُّون َ (شوری 16) خصومت و پیکار کنند یُحَادُّون َ (مجادله 20) خلاف می کنند یُحافِظُون َ (انعام 92) نگاه بانی می کنند صفحه : 699

یُحافِظُون َ (معارج 34) پیوستگی همی کنند یُحاوِرُه ُ (کهف 34) سخن می گرداند با او است به یُحبَرُون َ (روم 15) شاد کرده می شوند یَحبِسُه ُ (هود 8) باز دارد آن را سَیُحبِطُ (محمّد 32) (زودا که) ناچیز کند لَیَحبَطَن َّ (زمر 65) (هراینه) ناچیز شود لا یَحتَسِب ُ (طلاق 3) امید ندارد لَم یَحتَسِبُوا (حشر 2) چشم نداشتند یَحتَسِبُون َ (زمر 47) چشم می دارند یُحدِث ُ (طه 113) نوگرداند یُحدِث ُ (طلاق 1) پدید آرد یَحسُدُون َ (نساء 54) بدخواهی می کنند یُحشَرُون َ (انعام 38 فرقان 34) گرد کرده شوند یَحشُرُهُم (انعام 128) گرد کنیم ایشان را لا یَحُض ُّ (حاقه 34) بر نمی انگیخت لا یَحُض ُّ (ماعون 3) بر نمی انگیزد لا یَحطِمَنَّکُم (نمل 18) نشکند شما را فَیُحفِکُم (محمّد 37) (پس) الحاح کند شما را یُحِق َّ (انفال 7) پدید کند لِیُحِق َّ (انفال 8) (تا) راست کند یُحِق ُّ (یونس 82 شوری 24) درست کند یَحکُم ُ (بقره 113 مائده 95) داوری کند یَحکُم ُ (ممتحنه 10) داور همی کند لِیَحکُم َ (آل عمران 23) (تا) داور کند یُحکِم ُ (حج 52) درست کند یُحَکِّمُوک َ (نساء 65) داور کنند ترا یَحکُمُون َ (انعام 136) داوری می کنند یَحکُمُون َ (جاثیه 21) داوری همی کنند لا یَحِل ُّ (نساء 19) نشاید یُحَلَّون َ (حج 23) آراسته کرده شوند یُحَلَّون َ (ملائکه 33) زیور کرده

شوند لا یَحِیق ُ (گرد در نیاید، در نرسد یَختانُون َ (نساء 107) می کاهند یَختَص ُّ (بقره 105) یگانه خود کند یَختَلِفُون َ (بقره 113 یونس 93) ناسازی می کردند یَختَلِفُون َ (نحل 39) نمی سازند یَختَلِفُون َ (نحل 124) ناسازی همی کردند یَختَلِفُون َ (نمل 76) خلاف می کنند یَختَلِفُون َ (سجده 25) اختلاف همی کردند یَختَلِفُون َ (زمر 3) ناسازی می کنند یَختَلِفُون َ (زمر 46) به هم می ساختند (ش: به هم نمی ساختند) یَخذُلکُم (آل عمران 160) فروگذارد شما را یَخرُصُون َ (انعام 116) گزاف همی گویند یَخرُصُون َ (زخرف 20) دروغ می گویند لَم یَخِرُّوا (فرقان 73) بر رو نیفتند لِیُخزِی َ (حشر 5) (تا که) رسوا کند یُخسِرُون َ (مطففین 3) کم کنند لیَخش َ (نساء 9) بترسدا یَخصِفان ِ (اعراف 22 طه 121) همی دوختند یَخل ُ (یوسف 9) تنها ماند فَلَن یُخلِف َ (بقره 80) (پس هرگز) دیگر نکند لا یُخلِف ُ (آل عمران 9) اختلاف نکند لا یُخلِف ُ (رعد 31) دیگر نکند لَن یُخلِف َ (حج 47) دیگر نکند یَخلُفُون َ (زخرف 60) از پی درمی آیند یَخُوضُوا (زخرف 83) گفت و گوی می کنند یَخُوضُوا (معارج 42) گفت و گوی کنند یَخُوضُون َ (انعام 68) درآیند یُدَبِّرُ (یونس 3 رعد 2 سجده 5) همی سازد لِیُدحِضُوا (کهف 56) (تا) بلغزانند لِیُدحِضُوا (مؤمن 5) (تا) بگردانند یَدرَؤُا (نور 8) باز دارد، دور کند یُدرِکه ُ (نساء 100) دریابد او را یَدُسُّه ُ (نحل 59) پنهان کندش فَلیَدع ُ (علق 17) (پس) خواندا یُدعَون َ (قلم 42) خوانده شود یُدَعُّون َ (طور 13) رانده شوند فَیَدمَغُه ُ (انبیاء 18) (پس) نیست کند او را فَیُدهِنُون َ (قلم 9) (پس) در سازند ایشان بِیَدَی َّ (ص 75) (به) یدین خود لا یَدِینُون َ (توبه 29) نمی ورزند یَذَّکَّرُون َ (اعراف 26) دراندیشند یُراؤُن َ (نساء 142) نمایش کنند لِیَربِطَ (انفال 11) (تا) بربندد فَلیَرتَقُوا (ص 10)

(پس) برآیندا لا یُرَدُّ (انعام 147 یوسف 110) بازگردانده نشود لِیُردُوهُم (انعام 137) (تا) نیست کنند ایشان را یُرسِل ُ (زمر 42) باز فرستد لا یَرضی (نساء 108) نپسندد یَرغَب ُ عَن (بقره 130) بی آهنگ شود از لا یَرغَبُوا (توبه 120) نخواهند یَرفَعُه ُ (ملائکه 10) بردارد آن را یَرکُضُون َ (انبیاء 12) می دویدند به شتاب یَرمُون َ (نور 4) دشنام اندازند به زنا لا یَزال ُ (رعد 31) همیشه لا یَزال ُ (حج 55) همواره صفحه : 700

یَزِرُون َ (انعام 31) بر می دارند یَزعُمُون َ (نساء 60) می گویند یُزَکُّون َ (نساء 49) پاک می کنند یُساقُون َ (انفال 6) رانده می شوند لا یَسأَم ُ (فصلت 49) بستوه نشود لا یَسأَمُون َ (فصلت 38) بستوه نشوند لا یَسبِتُون َ (اعراف 163) شنبه نکردند یَسبَحُون َ (انبیاء 33) شناه می کنند یَسبَحُون َ (یس 40) به شتاب همی روند فَلا یَستَأخِرُون َ (یونس 49) (پس) باز پس شدن نتوانند یَستَبدِل (توبه 39) به جای شما آرد یَستَبدِل (محمّد 38) به جای آرد لا یَستَثنُون َ (قلم 18) انشاء اللّه نمی گویند فَلیَستَجِیبُوا (بقره 186) (پس) پاسخ کنندا لا یَستَحسِرُون َ (انبیاء 19) مانده نگردند لا یَستَحیِی (بقره 26) شرم ندارد لا یَستَحیِی (احزاب 53) فرو نگذارد لا یَستَخِفَّنَّک َ (روم 60) ندارد بر سبکی ترا لِیَستَخفُوا (هود 5) (تا) پوشیده می دارند یَستَخلِف (انعام 133) بر پای کند یَستَخلِف ُ (هود 57) سپس بیارد، از پی درآرد یَستَخلِفَکُم (اعراف 129) از پی درآرد شما را لَیَستَخلِفَنَّهُم (نور 55) (هراینه) از پی درآرد ایشان را یَستَضعِف ُ (قصص 4) سست و خوار می داشت یُستَضعَفُون َ (اعراف 137) سست گرفته می شدند یُستَعتَبُون َ (نحل 84) آشتی و خشنودی خواسته شوند یُستَعتَبُون َ (روم 57) خشنودی خواسته شوند یُستَعتَبُون َ (جاثیه 35) آشتی داده شوند، آشتی خواسته شوند یَستَعجِل ُ (یونس

50) شتاب زدگی کند یَستَعجِلُون َ (صافات 176) شتاب زدگی می کنند یَستَعجِلُونَک َ (عنکبوت 53) به شتاب همی خواهند از تو فَلیَستَعفِف (نساء 6) (پس) پرهیزکاری کندا لیَستَعفِف ِ (نور 33) نهفتگی کندا یَستَعفِفن َ (نور 60) نهفتگی کنند، از چادر فرو نهادن پرهیز کنند یَستَفِزَّهُم (اسراء 103) بلغزاند ایشان را لا یَستَقدِمُون َ (یونس 49) فراپیش شدن نتوانند یَستَکبِر (نساء 172) بزرگ منشی کند لا یَستَکبِرُون َ (مائده

82) گردن کشی نکنند لا یَستَکبِرُون َ (انبیاء 19) بزرگ منشی نکنند لا یَستَکبِرُون َ (سجده 15) گردن کشی و بزرگ منشی نکنند یَستَکبِرُون َ (مؤمن 60) گردن کشی همی کنند یَستَمِع ُ (انعام 25) نیوشه می کند یَستَمِع ُ (محمّد 16) نفوشه می کند یَستَمِع ِ (جن 9) نیوشه کند یَستَمِعُون َ (یونس 42) نیوشه می کنند یَستَمِعُون َ (طور 38) همی نفوشند لَن یَستَنکِف َ (نساء 172) (هرگز) ننگ ندارد یَستَهزِئ ُ (بقره 15) فسوس دارد فی به یُستَهزَأُ (نساء 140) فسوس کرده شود یَستَهزِؤُن َ (انعام 5، 10 روم 10) فسوس می داشتند یَستَهزِؤُن َ (حجر 11) فسوس همی داشتندی یَستَهزِؤُن َ (نحل 34) فسوس همی کردند یَستَهزِؤُن َ (مؤمن 83) فسوس می کردند یَستَهزِؤُن َ (زخرف 7) افسوس می کردند و استخفاف یَستَوفُون َ (مطففین 2) بی کم و کاست ستانند یَسجُدان ِ (رحمن 6) گردن می نهند یُسجَرُون َ (مؤمن 72) سوزانیده شوند یُسحَبُون َ (مؤمن 71) بر روی کشیده شوند فَیُسحِتَکُم (طه 61) (پس) نیست کند شما را لا یَسخَر (حجرات 11) فسوس نداردا و خندستان مکندا یَسخَرُون َ (بقره 212) فسوس می دارند یَسخَرُون َ (صافات 12) افسوس می دارند یُسراً (کهف 88) آسان فَلا یُسرِف (اسراء 33) (پس) در مگذردا از اندازه لَم یُسرِفُوا (فرقان 67) نگذرند از اندازه یَسطُون َ (حج 72) حمله کنند یَسعَون َ (مائده 33) کوشند یَسعی (یس 20) دوان که می شتافت یُسقَون َ (مطففین 25) خورانیده شوند یُسکِن ِ (شوری 33) بیاراماند

یُسَلِّطُ (حشر 6) برگمارد یُسلِم (لقمان 22) بسپارد یُسَلِّمُوا (نساء 65) تن دهند لا یَسَّمَّعُون َ (صافات 8) نیوشه نکنند یَسُومُونَکُم (اعراف 141) می رسانید شما را یَسُومُونَکُم (ابراهیم 6) می رسانیدند شما را یُسَیِّرُکُم (یونس 22) روان گرداند شما را صفحه : 701

یَشاءَ (یوسف 76) دستوری دهد یَشتَهُون َ (طور 22) خواهند به آرزو یُشرَک َ (نساء 116) انباز آرد لا یُشرِک (کهف 110) انباز میاردا یُشعِرُکُم (انعام 109) دانا گرداند شما را یَشف ِ (توبه 14) خوش گرداند، به کند فَیَشفَعُوا (اعراف 53) (پس تا) خواهش کنند لا یَشفَعُون َ (انبیاء 28) خواهش نکنند یَشفِین ِ (شعراء 80) تندرستی دهد مرا لا یَشکُرُون َ (یوسف 38) سپاس داری نمی کنند لیَشهَد (نور 2) بیایندا یُصبِح َ (کهف 41) گردد یُصحَبُون َ (انبیاء 43) بار کرده شوند یَصَّدَّعُون َ (روم 43) بپراکنند لا یُصَدَّعُون َ (واقعه 19) با درد سر نشوند یَصدِفُون َ (انعام 46) می گردند یَصُدُّون َ (اعراف 45) بگردند یَصُدُّون َ (هود 19 ابراهیم 3) روی می گردانند لَیَصُدُّونَهُم (زخرف 37) (هراینه) باز می گردانند ایشان را یُصِرُّ (جاثیه 8) می ایستد بر کفر و می ستیهد بر آن یُصرَف (انعام 16) گردانده شود لَم یُصِرُّوا (آل عمران 135) دل ننهند یُصِرُّون َ (واقعه 46) پیوستگی همی کردندی یَصَّعَّدُ (انعام 125) برمی آید یُصعَقُون َ (طور 45) بیهوش شوند و هلاک یَصِفُون َ (انعام 100) نشان دهند لا یُصلِح ُ (یونس 81) بسامان نکند یُصلِح (احزاب 71 محمّد 5) بسامان کند لا یُصلِحُون َ (شعراء 152) بسامان نمی کنند لا یُصلِحُون َ (نمل 48) نیک نمی کردند یَصِلُون َ (نساء 90) پیوندند سَیَصلی (لهب 3) (زود) درآید یُصَلِّی (احزاب 43) درود دهد، آفرین می کند یُصَوِّرُکُم (آل عمران 6) می نگارد شما را یُضاعَف (فرقان 69) دوباره کرده شود یُضاعَف (احزاب 30) افزون کرده شود فَیُضاعِفَه ُ

(حدید 11) (پس تا) افزون باز دهد یُضاعِفها (نساء 40) افزون کند آن را یُضاهِؤُن َ (توبه 30) مانندی همی کنند یَضرِب ُ (رعد 17 نور 35) پدید کند یَضرِب ُ (محمّد 3) می زند و پدید می کند لا یَضُرُّکُم (مائده 105) نرساند گزند شما را لا یَضِل ُّ (طه 52) غلط نکند فَلَن یُضِل َّ (محمّد 4) (پس هرگز) ناچیز نکند لِیُضِیع َ (بقره 143) (که) نیست کند یُضَیِّفُوهُما (کهف 77) میزبانی کنند آن دو را لا یُطعَم ُ (انعام 14) خورانده نشود یُطعِم ُ (انعام 14) خوراند لَیَطغی (علق 6) (هراینه) گذرد از اندازه لِیُطفِؤُا (صف 8) (تا) بکشند لِیُطلِعَکُم (آل عمران 179) (تا) دیده ور کند شما را لَم یَطمِثهُن َّ (رحمن 56) دوشیزگی نبرد ایشان را یَطمَع ُ (معارج 38) می بیوسد یَطمَعُون َ (اعراف 46) می بیوسند سَیُطَوَّقُون َ (آل عمران 180) (زودا که) در گردن انداخته شوند یَطَّیَّرُوا (اعراف 131) فال بد گیرند لَم یُظاهِرُوا (توبه 4) هم پشتی نکردند یُظاهِرُون َ (مجادله 3) ظهار همی کنند فَیَظلَلن َ (شوری 33) (پس) گردند لا یُظلَمُون َ (نساء 49) ستم کرده نشوند لِیُظهِرَه ُ (توبه 33) (تا) آشکارا کند، غالب گرداند آن را لِیُظهِرَه ُ (فتح 28) (تا) غالب گرداند اینکه را لِیُظهِرَه ُ (صف 9) (تا) غالب گرداند او را یَظهَرُوا (توبه 8) دست یابند یَظهَرُوا (کهف 20) دیده ور شوند لَم یَظهَرُوا (نور 31) دیده ور نشدند یَظهَرُون َ (زخرف 33) همی شوند لَم یَعتَزِلُوکُم (نساء 91) کناره نگیرند از شما لا یُعجِزُون َ (انفال 59) بیچاره نیابند ما را لِیُعجِزَه ُ (ملائکه 44) (که) درمانده کند او را یَعدِلُون َ (انعام 1، 150) برابر می دارند یَعدِلُون َ (نمل 60) همی گردند یَعِدُهُم (نساء 120) نوید می دهد ایشان را یُعَذِّب َ (فتح 6) شکنجه کند یَعرِشُون َ (اعراف 137) بلند می کردند یَعرِشُون َ (نحل

68) چفته می بندند یُعرَض ُ (احقاف 20) نموده شوند یُعرَض ُ (احقاف 34) نموده شود یُعرَضُون َ (هود 18 شوری 45) نموده شوند یُعرَضُون َ (مؤمن 46) نموده می شوند ما یَعزُب ُ (یونس 61) دور نشود یَعص ِ (نساء 14) نافرمانی کند یَعفُوَ (نساء 99) درگذارد لَم یُعَقِّب (نمل 10) با پس ننگریست و بر نگردید صفحه : 702

یَعکُفُون َ (اعراف 138) پیوستگی می کردند یَعمَهُون َ (بقره 15) سرگشته می شوند یَعمَهُون َ (انعام 110) سرگردان می گردند یَعمَهُون َ (اعراف 186) سرگشته همی گردند لَم یَعی َ (احقاف 33) مانده نشد یُعِیدُ (بروج 13) باز آرد لا یَغتَب (حجرات 12) غیبت مکندا فَلا یَغرُرک َ (مؤمن 4) (پس) مفریبدا یَغشاها (شمس 4) بر آورد آن را یَغشی (آل عمران 154) فرو می گیرد یَغشی (لیل 1) بپوشد یُغشی (احزاب 19) آمده شود یَغُضُّون َ (حجرات 3) فرودارند و پست همی کنند سَیُغفَرُ (اعراف 169) (زود) آمرزیده شود یَغفِرُوا (جاثیه 14) درگذارند یَغُل َّ (آل عمران 161) دزدد یَغلِب (نساء 74) به آید یَغلِبُوا (انفال 65) به آیند

و دست یابند سَیَغلِبُون َ (روم 3) (زودا که) بشکنند یُغلَبُون َ (انفال 36) دست یافته شوند ایشان لَم یَغنَوا (اعراف 92 هود 95) نبودند لا یُغنِی (مریم 42) نه باز دارد لا یُغنِی (غاشیه 7) بی نیاز نکند ما یُغنِی (لیل 11) (نه) بی نیاز کند یَغُوصُون َ (انبیاء 82) زیر آب دریا فرو شدند یُغَیِّرُوا (انفال 53) بگردانند یَفتَح ُ (سبأ 26) کار برگذارد یَفتَرُون َ (آل عمران 24) فرا می بافتند یَفتَرُون َ (نحل 87) همی ساختند یَفتَرُون َ (نحل 116) می سازند یُفتَری (یوسف 111) ساخته شود یَفتِنَکُم ُ (نساء 101) آشوباند شما را لا یَفتِنَنَّکُم ُ (اعراف 27) آزموده مگرداند شما را یُفتَنُون َ (توبه 126) آزموده می شوند یُفتَنُون َ (ذاریات 13) سوخته می شوند لا یُفتَنُون َ (عنکبوت 2)

آزموده نشوند لَیَفتِنُونَک َ (اسراء 73) (هراینه) بشورانند ترا یُفتِیکُم (نساء 127) پاسخ دهد شما را یَفرُطَ (طه 45) پیشی گیرد لا یُفَرِّطُون َ (انعام 61) سستی نمی کنند یُفسِدُون َ (نحل 88) تبه کاری همی کردند یُفسِدُون َ (شعراء 152) تباهی کنند یُفسِدُون َ (نمل 48) تباهی می کردند یَفسُقُون َ (انعام 49) بیرون می شدند از فرمان یَفصِل ُ (حج 17) جدا کند یَفصِل ُ (ممتحنه 3) جدا همی کند یُفَصِّل ُ (یونس 5) پدید می کنیم (ظ: پدید می کند) یَفعَل (آل عمران 28) فاکند لا یُفلِح ُ (طه 69) کام نیابد فَلیُقاتِل (نساء 74) (پس) کشش کندا یُقاتِلُوکُم (آل عمران 111) کشش کنند با شما لا یُقاتِلُونَکُم (حشر 14) کارزار نمی کنند با شما یَقبِض ُ (بقره 245) تنگ فرا گیرد یَقبَل ُ (شوری 25) فرا پذیرد لِیَقتَرِفُوا (انعام 113) (تا) کنند یَقتَرِفُون َ (انعام 120) می اندوختند لَم یَقتُرُوا (فرقان 67) تنگی نکنند یُقَتَّلُوا (مائده 33) کشته کرده شوند یَقدِرُ (قصص 82) تنگ گرداند یَقدِرُ (سبأ 36) تنگ فرا گیرد یَقدُم ُ (هود 98) پیش روی کند یُقرِض ُ (حدید 11) وام دهد یَقسِمُون َ (زخرف 32) بخش می کنند یَقُص ُّ (انعام 57) گذارد یَقُص ُّ (نمل 76) برمی گوید یَقضِی (نمل 78) بگذارد یَقضِی (مؤمن 20) داوری کند لِیُقضی (انعام 60) (تا) گذارده شود یُقضی (طه 114) بپردازند لیَقُولُوا (نساء 9) گویندا یَقُوم ُ (ابراهیم 41) پدید آید الیَقِین ُ (حجر 99) مرگ یَکبِتَهُم (آل عمران 127) نگوسار کند ایشان را یَکبَرُوا (نساء 6) بزرگ شوند یَکتُمُون َ (نساء 37) می پوشند یَکسِب (نساء 111) اندوزد یَکسِبُون َ (انعام 120) اندوزند یُکشَف ُ (قلم 42) برداشته شود یَکفُرُ (عنکبوت 25) ناسپاس شود، بستوه شود یُکَفِّر (انفال 29) بپوشاند یُکَفِّرَ (فتح 5) درگذارد و فرو پوشد یُکَفِّر (تغابن 9) درگذارد یُکَفِّر (طلاق 5) درگذارد

و محو کند یَکفُرُون َ (یونس 70) ناسپاسی همی کردند یَکفُرُون َ (ملائکه 14) انکار کنند یَکُفُّوا (نساء 91) فرو ندارند لا یَکُفُّون َ (انبیاء 39) باز ندارند صفحه : 703

فَسَیَکفِیکَهُم ُ (بقره 137) (پس زود) بسنده کند ترا از ایشان یَکلَؤُکُم (انبیاء 42) نگاه می دارد شما را لا یُکَلِّف ُ (طلاق 7) در نخواهد یُکَوِّرُ (زمر 5) می گرداند فَیَکِیدُوا (یوسف 5) (پس) بسگالند یَکِیدُون َ (طارق 15) بد می سگالند یُلاقُوا (معارج 42) فرا رسند یَلبِسَکُم (انعام 65) آمیخته کند شما را لِیَلبِسُوا (انعام 137) (تا) پوشیده گردانند لا یَلتَفِت (هود 81) از پس منگردا یَلتَقِیان ِ (رحمن 19) فراهم می رسند لا یَلِتکُم (حجرات 14) کم نکند و نکاهد یَلِج َ (اعراف 40) درآید یُلحِدُون َ (نحل 103) همی گرایند یُلحِدُون َ (فصلت 40) می گردند و می پیچند یَلعَن ُ (عنکبوت 25) نفرین کند یَلعَنُهُم ُ (بقره 159) نفریند ایشان را ما یَلفِظُ (ق 18) نه اندازد لا یُلَقّاها (قصص 80) فرا یاد داده شنود ما یُلَقّاها (فصلت 35) داده نشود آن را یَلمِزُون َ (توبه 79) عیب همی کنند یَلهَث (اعراف 176) زبان بیرون کند یُلهِهِم ُ (حجر 3) ناپروا کند ایشان را یَلوُون َ (آل عمران 78) می پیچند یُمارُون َ (شوری 18) به گمان می شوند یَمتَرُون َ (حجر 63) به گمان می شدند یَمح ُ (شوری 24) ببرد و دور کند یَمحَق َ (آل عمران 141) نیست کند یَمحُوا (رعد 39) بسترد فَلیَمدُد (مریم 75) (پس) بیفزایدا، فروگذارد او کفر یَمُدُّه ُ (لقمان 27) همی بیفزودی یَمُرُّون َ (یوسف 105) همی گدرند یَمسَسک َ (انعام 17) ببساید ترا یَمسَسکُم (آل عمران 140) ببساید شما را یَمَسَّک َ (مریم 45) ببساید ترا یُمسِکُه ُ (نحل 59) بدارد آن را لَیَمَسَّنَّکُم (یس 18) (هراینه) ببساید شما را لا یَمَسُّه ُ (واقعه 79) نبساید آن را یَمکُرُ (انفال

30) سگالش بد همی کردند لِیَمکُرُوا (انعام 123) (تا) سگالش بد کنند لَیُمَکِّنَن َّ (نور 55) (هراینه) جای گیر کند یَمنَعُون َ (ماعون 7) بازدارند یُمَنِّیهِم (نساء 120) بیوس می دهد ایشان را یَمُوج ُ (کهف 99) در می شود فَیَمِیلُون َ (نساء 102) (پس) چسبند ما یَنبَغِی (مریم 92) نمی باید و نسزد یَنتَصِرُون َ (شعراء 93) (هیچ) کینه کشند برای خود یَنتَصِرُون َ (شوری 39) کین باز کشند فَیَنتَقِم ُ (مائده 95) (پس) کینه کشد لَم یَنتَه ِ (احزاب 60) باز نایستد لَم یَنتَهُوا (مائده 73) باز نه ایستند یَنزِع ُ (اعراف 27) بیرون می کشد، می ستاند یَنزَغَنَّک َ (فصلت 36) بشوراند ترا یُنزِفُون َ (واقعه 19) بی خرد نشوند فَیَنسَخ ُ (حج 52) (پس) برداشتی یَنسِفُها (طه 105) به باد بر دهد آن را یَنسِلُون َ (انبیاء 96) فرو می دوند علی به یَنشُر (کهف 16) بگستراند یُنشِرُون َ (انبیاء 21) مرده زنده کنند یَنطِق ُ (جاثیه 29) سخن کند لا یَنطَلِق ُ (شعراء 13) نرود ما یَنظُرُ (ص 15) چشم نمی دارد فَلیَنظُرِ (طارق 5) (پس) نگردا یَنظُرُون َ (ملائکه 43) چشم می دارند ما یَنظُرُون َ (یس 49) نمی پایند یَنظُرُون َ (زخرف 66) چشم می دارند فَهَل یَنظُرُون َ (محمّد 18) (پس هیچ) چشم نمی دارند یُنظَرُون َ (بقره 162 آل عمران 88 نحل 85 انبیاء 40) پاییده شوند لا یُنظَرُون َ (انعام 8) پاییده نشدندی یَنعِه ِ (انعام 99) پختن آن یُنفِقُوا (ابراهیم 31) هزینه کنند یُنفِقُون َ (بقره 265) هزینه می کنند یُنفَوا (مائده 33) رانده شوند یُنقَذُون َ (یس 43) رهانیده شوند لَم یَنقُصُوکُم (توبه 4) نکاستند شما را یُنکِرُ (رعد 36) انکار می کند یُنکِرُونَها (نحل 83) ناشناسی می کنند آن را یَنهَون َ (آل عمران 104) باز می دارند یَنهَون َ (اعراف

165) باز می داشتند یَنهی (نحل 90) باز همی دارد یُهاجِرُوا (نساء 89) خان و مان بدرود کنند یَهجَعُون َ (ذاریات

17) خفتیدندی یُهرَعُون َ (صافات 70) همی شتافتند یُهلِک َ (مائده 17) نیست کند صفحه : 704

فَهَل یُهلَک ُ (احقاف 35) (پس هیچ) نیست کرده نشود ما یُهلِکُنا (جاثیه 24) نیست نمی کند یُهلِکُون َ (انعام 26) نیست کنند یُهلِکُون َ (توبه 42) نیست می کنند یَهِیج ُ (زمر 21) خشک شود یَهِیمُون َ (شعراء 225) سرگشته همی گردند لِیُواطِؤُا (توبه 37) (تا) برابر آیند یُوحِی (انعام 112) پیغام کند یُوزَعُون َ (نمل 17، 83) بازداشته می شوند یُوزَعُون َ (فصلت 19) بازداشته شوند یُوصَل َ (رعد 21، 25) پیوند کرده شود یُوصِی (نساء 11) اندرز کند یُوعَدُون َ (احقاف 35) وعید کرده می شوند یُوعَدُون َ (معارج 42) نوید کرده می شوند یُوفِضُون َ (معارج 43) همی شتابند یُوَفِّق ِ (نساء 35) سازواری دهد یُوفُون َ (رعد 20) به سر برند یُوفُون َ (دهر 7) به سر همی برند فَیُوَفِّیهِم (نساء 173) (پس) پر دهد ایشان را یُوقِدُون َ (رعد 17) برافروزید یُوقِنُون َ (نمل 3) بی گمان می باشند لا یُوقِنُون َ (نمل 82) به گمان نمی شدند یَوم ٍ عَقِیم ٍ (حج 55) روزی بی شب أَ فَلَم یَیأَس ِ (رعد 31) (ا پس) ندانست

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109