سرشناسه : سیدکریمی حسینی، عباس، - 1338
عنوان و نام پدیدآور : قرآن کریم: تفسیر علیین/ تالیف عباس سیدکریمی حسینی
مشخصات نشر : قم: سازمان اوقات و امور خیریه، اسوه، 1382.
مشخصات ظاهری : 604، 8 ص.جدول
شابک : 964-8073-86-425000ریال ؛ 964-8073-86-425000ریال
وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی
یادداشت : کتابنامه: ص. 8؛ همچنین به صورت زیرنویس
عنوان دیگر : مجمع البیان فی تفسیر القرآن
عنوان دیگر : تفسیر علیین
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14
موضوع : قرآن -- واژه نامه ها -- فارسی
شناسه افزوده : طبرسی فضل بن حسن، 548 - 468ق. مجمع البیان -- فی تفسیر القرآن
رده بندی کنگره : BP98/س 9ق 4 1382
رده بندی دیویی : 297/179
شماره کتابشناسی ملی : م 82-30463
ص: 1
ص: 2
ص: 3
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُون َ (6)
6- أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم: در لفظ استفهام و در معنی خبر است. اینکه «همزه» را «الف تسویه» گویند و «ادات» تسویه عبارت است از «الف» به علاوه «ام». یعنی مساوی است بر آنان انذار بکنی یا نکنی.
«انذرت»: دارای دو مفعول است و گاهی به مفعول دوم به وسیله «الی» متعدی می شود.
خَتَم َ اللّه ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (7)
7- خَتَم َ: در معنای آن دو احتمال است:
1- علامت کفر نهاد. 2- خداوند به عدم قبول حق از سوی کافران شهادت داد.
غِشاوَةٌ: غطاء، پرده. مصدر است، مانند «عمامة» و «قلادة» و «عصابة» و هر آنچه دلالت بر در برگرفتن کند مصدرش بر وزن «فعالة» می آید.
فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ فَزادَهُم ُ اللّه ُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ بِما کانُوا یَکذِبُون َ (10)
10- مَرَض ٌ: مراد از «مرض» شک و نفاق است.
وَ إِذا قِیل َ لَهُم آمِنُوا کَما آمَن َ النّاس ُ قالُوا أَ نُؤمِن ُ کَما آمَن َ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُم ُ السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُون َ (13)
13- السُّفَهاءُ: جمع «سفیه» به معنای کوتاه فکر و کسی که ضرر و مصلحت خود را تشخیص نمی دهد.
وَ إِذا لَقُوا الَّذِین َ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن ُ مُستَهزِؤُن َ (14)
14- مُستَهزِؤُن َ: هازؤون: مسخره کنندگان.
اللّه ُ یَستَهزِئ ُ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون َ (15)
15- یَستَهزِئ ُ: یهزأ: مسخره می کند.
یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم: به دو معنی آمده است:
1- خداوند به آنان یاری می دهد در حالی که آنان دست به طغیان زده اند. 2- خداوند آنان را از آثار ایمان مانند نورانیّت قلب و غیره محروم می سازد.
یَعمَهُون َ: در حالی که سرگردان و حیران هستند.
ص: 4
مَثَلُهُم کَمَثَل ِ الَّذِی استَوقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَت ما حَولَه ُ ذَهَب َ اللّه ُ بِنُورِهِم وَ تَرَکَهُم فِی ظُلُمات ٍ لا یُبصِرُون َ (17)
17- استَوقَدَ: أوقد آتش را افروخت.
صُم ٌّ بُکم ٌ عُمی ٌ فَهُم لا یَرجِعُون َ (18)
18- صُم ٌّ: کر مادرزاد. «صم ّ» در اصل به معنای مسدود بودن است یعنی گوش آنان بسته است.
بُکم ٌ: گنگ مادرزاد.
عُمی ٌ: به دو معناست: 1- کوری. 2- کوری دل ..
أَو کَصَیِّب ٍ مِن َ السَّماءِ فِیه ِ ظُلُمات ٌ وَ رَعدٌ وَ بَرق ٌ یَجعَلُون َ أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم مِن َ الصَّواعِق ِ حَذَرَ المَوت ِ وَ اللّه ُ مُحِیطٌ بِالکافِرِین َ (19)
19- «صیب»: باران. «صیّب» در اصل «صیوب» و مشتق از «صوب» است، « یا » و «واو» در هم ادغام شده اند مانند «سیّد».
کَصَیِّب ٍ: مثل اصحاب صیّب.
رَعدٌ: غرّش ابرها.
بَرق ٌ: روشنایی هنگام غرش ابرها.
الصَّواعِق ِ: جمع «صاعقه» برخورد شدید ابرها با همدیگر که موجب سقوط برقی از آسمان به زمین می شود.
حَذَرَ المَوت ِ: مفعول له است یعنی «لأجل حذر الموت»: از بیم مردن.
یَکادُ البَرق ُ یَخطَف ُ أَبصارَهُم کُلَّما أَضاءَ لَهُم مَشَوا فِیه ِ وَ إِذا أَظلَم َ عَلَیهِم قامُوا وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَذَهَب َ بِسَمعِهِم وَ أَبصارِهِم إِن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (20)
20- یَخطَف ُ أَبصارَهُم: بینایی را از ایشان بگیرد. «خطف» در اصل گرفتن و سلب کردن با سرعت است.
قامُوا: توقّف می کنند.
یا أَیُّهَا النّاس ُ اعبُدُوا رَبَّکُم ُ الَّذِی خَلَقَکُم وَ الَّذِین َ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ (21)
21- خَلَقَکُم: شما را آفرید. «خلق» در اصل به معنای انجام دادن کار است به اندازه نه زیاد و نه کم. «خلق السّموات» یعنی قرار داد آفرینش آسمان را به مقداری که حکمت اقتضا می کرد نه کم و نه زیاد.
الَّذِی جَعَل َ لَکُم ُ الأَرض َ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَج َ بِه ِ مِن َ الثَّمَرات ِ رِزقاً لَکُم فَلا تَجعَلُوا لِلّه ِ أَنداداً وَ أَنتُم تَعلَمُون َ (22)
22- فِراشاً: بساطا گسترانیده ای که تصرف در او ممکن است.
بِناءً: سقف.
أَنداداً: جمع «ندّ» شریک و همتا.
وَ إِن کُنتُم فِی رَیب ٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه ِ وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُون ِ اللّه ِ إِن کُنتُم صادِقِین َ (23)
23- رَیب ٍ: شک داشتن همراه با تهمت.
(سورة): در اصل به معنای درجه بلند است و جهت نامگذاری اینکه است که انسان با خواندن هر سوره به درجه بالاتر تعالی پیدا می کند. در اینکه جا منظور قطعه ای از قرآن است که از دیگر قطعه ها جداست.
مِن مِثلِه ِ: برای «من» دو احتمال ذکر کرده اند: 1- تبعیض است یعنی «بعض مثله». 2- زاید است، به قرینه آیه 13 سوره هود: «فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه ِ». وَ ادعُوا شُهَداءَکُم: در آوردن سوره از اعوان و انصار خود یاری بجویید.
«شهداء» جمع «شهید» و به معنای شاهد است و اطلاق آن بر «اعوان» از آن جهت است که یاوران آنها به هنگام کمک، همدیگر را مشاهده می کنند. دُون ِ اللّه ِ: غیر اللّه.
24- «وقود»: هیزم و آن چیزی که از آن آتش درست می شود ..
فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین َ (24)
الحِجارَةُ: جمع «حجر»، و به دو معنا آمده است: 1- بتهای تراشیده شده از سنگ. 2- سنگ مخصوص کبریت.
ص: 5
وَ بَشِّرِ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ أَن َّ لَهُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقنا مِن قَبل ُ وَ أُتُوا بِه ِ مُتَشابِهاً وَ لَهُم فِیها أَزواج ٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُم فِیها خالِدُون َ (25)
25- بَشِّرِ: بشارت بده. «بشارة» از «بشرة» مأخوذ است. «بشرة» به معنای ظاهر پوست است و چون اثر خبر در روی پوست ظاهر می شود به اینکه جهت به خبر بشارت گفته شده است.
أَزواج ٌ: جمع «زوج» است و بر مرد و زن، هر دو گفته می شود.
إِن َّ اللّه َ لا یَستَحیِی أَن یَضرِب َ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا فَیَعلَمُون َ أَنَّه ُ الحَق ُّ مِن رَبِّهِم وَ أَمَّا الَّذِین َ کَفَرُوا فَیَقُولُون َ ما ذا أَرادَ اللّه ُ بِهذا مَثَلاً یُضِل ُّ بِه ِ کَثِیراً وَ یَهدِی بِه ِ کَثِیراً وَ ما یُضِل ُّ بِه ِ إِلاَّ الفاسِقِین َ (26)
26- مَثَلًا ما بَعُوضَةً: برای «ما» چند احتمال وجود دارد: 1- زاید است و مفید تاکید. 2- نکره است و کلمه «بعوضة» مفسر آن است. 3- به معنای «ما بین بعوضة الی ما فوقها» است.
بَعُوضَةً: پشه ریز.
الفاسِقِین َ: سرپیچی کنندگان از اطاعت.
«فسق» از «فسقت الرطبة عن قشرها» گرفته شده است یعنی خرما از پوست خودش خارج شد و چون تبهکار از اطاعت خدا بیرون می رود، فاسق نامیده می شود.
الَّذِین َ یَنقُضُون َ عَهدَ اللّه ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه ِ وَ یَقطَعُون َ ما أَمَرَ اللّه ُ بِه ِ أَن یُوصَل َ وَ یُفسِدُون َ فِی الأَرض ِ أُولئِک َ هُم ُ الخاسِرُون َ (27)
27- یَنقُضُون َ: می شکنند.
عَهدَ: پیمان.
مِن بَعدِ: «من» زاید است.
الخاسِرُون َ: زیانکاران و هلاک شدگان، خسران در اصل به معنای از بین رفتن سرمایه است.
کَیف َ تَکفُرُون َ بِاللّه ِ وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم َّ یُمِیتُکُم ثُم َّ یُحیِیکُم ثُم َّ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ (28)
28- تُرجَعُون َ: تحشرون. «حشر» را رجوع به خدا نام نهاده اند به جهت اینکه که کارهای مردم فقط به نظر خدا وابسته است مانند «رجع امر القوم الی الأمیر» یعنی نظر امیر فقط ملاک است، نه اینکه که رجوع از مکانی به مکانی دیگر باشد.
هُوَ الَّذِی خَلَق َ لَکُم ما فِی الأَرض ِ جَمِیعاً ثُم َّ استَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُن َّ سَبع َ سَماوات ٍ وَ هُوَ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (29)
29- استَوی إِلَی السَّماءِ: برای اینکه عبارت دو معنا آمده است: 1- به سوی آسمان روی آورد و توجه کرد. 2- با قهر بر آسمان مسلّط شد.
فَسَوّاهُن َّ سَبع َ سَماوات ٍ: هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت.
ص: 6
وَ إِذ قال َ رَبُّک َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِل ٌ فِی الأَرض ِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجعَل ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک ُ الدِّماءَ وَ نَحن ُ نُسَبِّح ُ بِحَمدِک َ وَ نُقَدِّس ُ لَک َ قال َ إِنِّی أَعلَم ُ ما لا تَعلَمُون َ (30)
30- یَسفِک ُ الدِّماءَ: خون ریزی می کند.
نُسَبِّح ُ بِحَمدِک َ: به چند معنا آمده است: 1- نتکلّم بالحمد یعنی با «الحمد للّه» گفتن تو را تسبیح می کنیم. 2- نصلّی لک. 3- نرفع الصوت بالذکر یعنی با صدای بلند ذکر تو را می گوییم.
نُقَدِّس ُ لَک َ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- «لام» زاید است یعنی «ننزّهک». 2- «لام» برای تعلیل است یعنی «نصلّی لاجلک».
قال َ یا آدَم ُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلَمّا أَنبَأَهُم بِأَسمائِهِم قال َ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم ُ غَیب َ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ أَعلَم ُ ما تُبدُون َ وَ ما کُنتُم تَکتُمُون َ (33)
33- تُبدُون َ: آشکار می نمایید.
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس َ أَبی وَ استَکبَرَ وَ کان َ مِن َ الکافِرِین َ (34)
34- اسجُدُوا: سجده در لغت به معنای خضوع و تذلل است و در شرع عمل مخصوص در نماز است.
أَبی سرباز زد، امتناع ورزید.
کان َ مِن َ الکافِرِین َ: به دو معنا آمده است: 1- کان کافرا فی الاصل. 2- صار من الکافرین.
وَ قُلنا یا آدَم ُ اسکُن أَنت َ وَ زَوجُک َ الجَنَّةَ وَ کُلا مِنها رَغَداً حَیث ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن َ الظّالِمِین َ (35)
35- رَغَداً: گشایش در زندگی، فراوان یعنی هر طور می خواهید بخورید.
لا تَقرَبا: لا تأکلا (علی نحو الکراهة لا التحریم).
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطان ُ عَنها فَأَخرَجَهُما مِمّا کانا فِیه ِ وَ قُلنَا اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع ٌ إِلی حِین ٍ (36)
36- فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطان ُ عَنها: شیطان آن دو را لغزانید و از بهشت بیرون برد.
اهبِطُوا: فرود آیید، حلول کنید.
مَتاع ٌ استمتاع، بهره بردن.
حِین ٍ: مدتی از زمان، در اینکه جا مراد تا زمان مرگ است.
فَتَلَقّی آدَم ُ مِن رَبِّه ِ کَلِمات ٍ فَتاب َ عَلَیه ِ إِنَّه ُ هُوَ التَّوّاب ُ الرَّحِیم ُ (37)
37- فَتَلَقّی: گرفت، آموخت.
ص: 7
قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمِیعاً فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی ً فَمَن تَبِع َ هُدای َ فَلا خَوف ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون َ (38)
38- فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم: فان ما یأتینّکم. «إن» شرطیه است، کلمه «ما» برای تصحیح دخول نون تاکید بر فعل مضارع است و مفید تاکید است.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون َ (39)
39- أَصحاب ُ النّارِ: جمع «صاحب» و هو القرین، ای الملازمون للنار: اهل آتش.
یا بَنِی إِسرائِیل َ اذکُرُوا نِعمَتِی َ الَّتِی أَنعَمت ُ عَلَیکُم وَ أَوفُوا بِعَهدِی أُوف ِ بِعَهدِکُم وَ إِیّای َ فَارهَبُون ِ (40)
40- فَارهَبُون ِ: از من بترسید. «الرهبة:
الخوف و ضدّها الرغبة».
وَ آمِنُوا بِما أَنزَلت ُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم وَ لا تَکُونُوا أَوَّل َ کافِرٍ بِه ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیّای َ فَاتَّقُون ِ (41)
41- ثَمَناً: عوض، بدل. ثمن با قیمت فرق دارد ثمن گاهی کمتر از متاع و گاهی بیشتر از متاع و گاهی مساوی با متاع است، ولی قیمت در جایی اطلاق می شود که مساوی باشد.
وَ لا تَلبِسُوا الحَق َّ بِالباطِل ِ وَ تَکتُمُوا الحَق َّ وَ أَنتُم تَعلَمُون َ (42)
42- لا تَلبِسُوا: امور را به هم مخلوط نکنید، مشتق از لباس به معنای پوشش است یعنی حق را به وسیله باطل نپوشانید.
الَّذِین َ یَظُنُّون َ أَنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ أَنَّهُم إِلَیه ِ راجِعُون َ (46)
46- یَظُنُّون َ: «ظن» در اینکه جا به معنای یقین است.
وَ اتَّقُوا یَوماً لا تَجزِی نَفس ٌ عَن نَفس ٍ شَیئاً وَ لا یُقبَل ُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنها عَدل ٌ وَ لا هُم یُنصَرُون َ (48)
48- لا تَجزِی: لا تکفی، لا تقضی، لا تغنی.
یعنی هیچ کس هیچ مشکلی را از دیگری رفع نمی کند.
عَدل ٌ: فدیه، عوض، بهای آزادی کسی را پرداخت کردن.
لا هُم یُنصَرُون َ: مرجع ضمیر «هم» نفس است و به اعتبار اینکه که معنای «نفس» جمع است ضمیر جمع آورده شده است.
ص: 8
وَ إِذ نَجَّیناکُم مِن آل ِ فِرعَون َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب ِ یُذَبِّحُون َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم ٌ (49)
49- یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب ِ: شما را سخت شکنجه می کردند.
یَستَحیُون َ: زنده نگه می داشتند.
وَ إِذ فَرَقنا بِکُم ُ البَحرَ فَأَنجَیناکُم وَ أَغرَقنا آل َ فِرعَون َ وَ أَنتُم تَنظُرُون َ (50)
50- فَرَقنا بِکُم ُ البَحرَ: دریا را برای شما شکافتیم.
البَحرَ: یسمی بحرا لاستبحاره و هو سعته و انبساطه: به علت وسعت و گستردگی اش دریا نامیده شده است.
وَ إِذ واعَدنا مُوسی أَربَعِین َ لَیلَةً ثُم َّ اتَّخَذتُم ُ العِجل َ مِن بَعدِه ِ وَ أَنتُم ظالِمُون َ (51)
51- العِجل َ: گوساله.
وَ إِذ آتَینا مُوسَی الکِتاب َ وَ الفُرقان َ لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ (53)
53- الفُرقان َ: به دو معنا آمده است: 1- فارق بین حلال و حرام و فارق بین موسی و فرعون. 2-
مراد شکافته شدن دریا است «و اذ فرقنا بکم البحر».
54- (بارئ): خالق.
وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نُؤمِن َ لَک َ حَتّی نَرَی اللّه َ جَهرَةً فَأَخَذَتکُم ُ الصّاعِقَةُ وَ أَنتُم تَنظُرُون َ (55)
55- جَهرَةً: آشکار، علانیة.
الصّاعِقَةُ: مراد مرگ است.
وَ ظَلَّلنا عَلَیکُم ُ الغَمام َ وَ أَنزَلنا عَلَیکُم ُ المَن َّ وَ السَّلوی کُلُوا مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (57)
57- ظَلَّلنا عَلَیکُم ُ الغَمام َ: ابر را سایه بان شما قرار دادیم.
الغَمام َ: ابر. «غم ّ» در اصل به معنای پوشش است و جهت اینکه که ابر را «غمام» می گویند اینکه است که آسمان را می پوشاند.
المَن َّ: به چند معناست: 1- شیره درخت که مانند عسل است. 2- نان. 3- تمام نعمتهایی که خداوند به قوم موسی نازل کرد.
السَّلوی: به دو معنا آمده است: 1- یک نوع پرنده. 2- عسل.
ص: 9
وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هذِه ِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنها حَیث ُ شِئتُم رَغَداً وَ ادخُلُوا الباب َ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطایاکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِین َ (58)
58- القَریَةَ: شهر. مراد «بیت المقدس» است.
سُجَّداً: به چند معنا آمده است: 1- رکعا. 2-
خاضعین متواضعین. 3- اذا دخلتموه فاسجدوا للّه شکرا.
حِطَّةٌ: «الحطّ» به معنای سقوط از بلندی است.
مراد در اینکه جا «حطّ عنّا ذنوبنا و اغفر لنا» است یعنی بگویید: خدایا از گناهان ما درگذر.
فَبَدَّل َ الَّذِین َ ظَلَمُوا قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیل َ لَهُم فَأَنزَلنا عَلَی الَّذِین َ ظَلَمُوا رِجزاً مِن َ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُون َ (59)
59- رِجزاً: عذاب.
بِما کانُوا یَفسُقُون َ: مراد از آن دو وجه است:
1- بکونهم فاسقین. 2- بفسقهم، بنابراین که «ما» مصدریه است.
وَ إِذِ استَسقی مُوسی لِقَومِه ِ فَقُلنَا اضرِب بِعَصاک َ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنه ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِم َ کُل ُّ أُناس ٍ مَشرَبَهُم کُلُوا وَ اشرَبُوا مِن رِزق ِ اللّه ِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ مُفسِدِین َ (60)
60- لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ: لا تفسدوا و لا تطغوا: در زمین به فساد و فتنه انگیزی نپردازید.
«العثی» به معنای «شدّة الفساد» است.
61- «قثّاء»: خیار.
«فوم»: به دو معنا آمده است: 1- گندم. «امام باقر علیه السّلام» 2- حبوباتی که از آنها نان می پزند.
«بصل»: پیاز ..
وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام ٍ واحِدٍ فَادع ُ لَنا رَبَّک َ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِت ُ الأَرض ُ مِن بَقلِها وَ قِثّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قال َ أَ تَستَبدِلُون َ الَّذِی هُوَ أَدنی بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ اهبِطُوا مِصراً فَإِن َّ لَکُم ما سَأَلتُم وَ ضُرِبَت عَلَیهِم ُ الذِّلَّةُ وَ المَسکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَب ٍ مِن َ اللّه ِ ذلِک َ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُون َ بِآیات ِ اللّه ِ وَ یَقتُلُون َ النَّبِیِّین َ بِغَیرِ الحَق ِّ ذلِک َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون َ (61)
ضُرِبَت عَلَیهِم ُ الذِّلَّةُ: بر آنان خواری و فقر و ذلت لازم و مقدر شد.
باؤُ بِغَضَب ٍ: به خشم و قهر خدا گرفتار شدند.
ص: 10
إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ الَّذِین َ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِین َ مَن آمَن َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ عَمِل َ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون َ (62)
62- الصّابِئِین َ: جمع «صابئ» به معنای کسی است که از دینی به دین دیگر منتقل شده است.
بعضی گفته اند: اینکه قوم خداشناسی را رها کرده و ستارگان را عبادت کردند و بعضی دیگر گفته اند که آنان طائفه خاص و دارای مذهبی مخصوص بوده اند که ستارگان را عبادت می کردند و خدا و معاد و بعضی از انبیا را نیز قبول داشته اند(1).
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم ُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ (63)
63- الطُّورَ: کوه یا کوه مخصوص مناجات موسی علیه السّلام.
بِقُوَّةٍ: با جدّیت و یقین.
وَ لَقَد عَلِمتُم ُ الَّذِین َ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت ِ فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین َ (65)
65- السَّبت ِ: شنبه. «سبت» در اصل به معنای دست از کار کشیدن و استراحت کردن است و چون یهود روز شنبه را برای استراحت تعطیل می کردند، بدین جهت «سبت» نامیده شده است.
قِرَدَةً: جمع «قرد» به معنای میمون.
خاسِئِین َ: دور شدگان از رحمت خدا و مطرود شدگان از درگاه او. به سگ گفته می شود «اخسأ»، یعنی دور شو.
فَجَعَلناها نَکالاً لِما بَین َ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین َ (66)
66- نَکالًا: عقوبت، رسوایی، عبرت.
وَ إِذ قال َ مُوسی لِقَومِه ِ إِن َّ اللّه َ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قال َ أَعُوذُ بِاللّه ِ أَن أَکُون َ مِن َ الجاهِلِین َ (67)
67- بَقَرَةً: گاو ماده. مفرد است و جمع آن «بقر» است مانند «نخلة» که جمع آن «نخل» است.
هُزُواً: مسخره.
مِن َ الجاهِلِین َ: من المستهزئین لأن ّ الجاهل یستهزئ: پناه به خدا که از مسخره کنندگان باشم که کار مردم نادان است.
قالُوا ادع ُ لَنا رَبَّک َ یُبَیِّن لَنا ما هِی َ قال َ إِنَّه ُ یَقُول ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض ٌ وَ لا بِکرٌ عَوان ٌ بَین َ ذلِک َ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُون َ (68)
68- فارِض ٌ: پیر.
بِکرٌ: کم سن.
عَوان ٌ: میان سال، متوسط.
قالُوا ادع ُ لَنا رَبَّک َ یُبَیِّن لَنا ما لَونُها قال َ إِنَّه ُ یَقُول ُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِین َ (69)
69- صَفراءُ فاقِع ٌ: زرد سیر. در تاکید رنگها چنین گفته می شود: «اصفر فاقع» و «احمر ناصع» و «أخضر ناضر» و «أحمر قانئ» و «ابیض یقق و لهق و لهاق» و «اسود حالک و حلوک و حلکوک و غربیب و دجوجی». ص: 11
قال َ إِنَّه ُ یَقُول ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول ٌ تُثِیرُ الأَرض َ وَ لا تَسقِی الحَرث َ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها قالُوا الآن َ جِئت َ بِالحَق ِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفعَلُون َ (71)
71- لا ذَلُول ٌ تُثِیرُ الأَرض َ: در مقابل کار، رام نیست تا زمین را شیار کند. «اثارة الإرض»: شیار زدن و شخم زدن زمین.
الحَرث َ: زراعت.
مُسَلَّمَةٌ: بی عیب.
لا شِیَةَ: «شیة» به معنای رنگ قسمتی از بدن که با رنگ باقی بدن فرق دارد مانند سفیدی در پیشانی گاوی که زرد یا سیاه است. مراد اینکه است که همه جای او زرد است.
وَ إِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّارَأتُم فِیها وَ اللّه ُ مُخرِج ٌ ما کُنتُم تَکتُمُون َ (72)
72- فَادّارَأتُم: اختلاف کردید و هر کدام از شما قتل را از خود دفع می کرد و به گردن دیگری می انداخت. «درء» در لغت به معنای دفع کردن است. اصل آن «تدارأتم» بوده، «تا» باب تفاعل تبدیل به «دال» شده و در «دال» ادغام شده است و به خاطر ساکن بودن «دال» اوّل، همزه وصل آورده اند.
ثُم َّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِک َ فَهِی َ کَالحِجارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً وَ إِن َّ مِن َ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه ُ الأَنهارُ وَ إِن َّ مِنها لَما یَشَّقَّق ُ فَیَخرُج ُ مِنه ُ الماءُ وَ إِن َّ مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَةِ اللّه ِ وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ عَمّا تَعمَلُون َ (74)
74- أَو أَشَدُّ: بل أشدّ: بلکه سخت تر از آن شد.
قَسوَةً: سفت و سخت.
یَشَّقَّق ُ: اصل آن «یتشقّق» بوده است، «تا» تبدیل به «شین» و در «شین» ادغام شد. «تشقّق»:
شکافته شدن.
أَ فَتَطمَعُون َ أَن یُؤمِنُوا لَکُم وَ قَد کان َ فَرِیق ٌ مِنهُم یَسمَعُون َ کَلام َ اللّه ِ ثُم َّ یُحَرِّفُونَه ُ مِن بَعدِ ما عَقَلُوه ُ وَ هُم یَعلَمُون َ (75)
75- عَقَلُوه ُ: فهموه: با آن که کلام خدا را فهمیدند.
ص: 12
وَ مِنهُم أُمِّیُّون َ لا یَعلَمُون َ الکِتاب َ إِلاّ أَمانِی َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَظُنُّون َ (78)
78- أُمِّیُّون َ: الأمّی کسی که نوشتن را نمی داند. اینکه تسمیه و نام نهادن شاید به اینکه جهت است که به همان ولادت أولیّه از مادر که نوشتن را نمی دانست باقی است.
أَمانِی َّ: جمع «أمنیّة» و به چند معنا آمده است:
1- تلاوت و قرائت. 2- سخنان خود ساخته و بی اساس. 3- آرزوهای بلند پروازانه.
فَوَیل ٌ لِلَّذِین َ یَکتُبُون َ الکِتاب َ بِأَیدِیهِم ثُم َّ یَقُولُون َ هذا مِن عِندِ اللّه ِ لِیَشتَرُوا بِه ِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیل ٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت أَیدِیهِم وَ وَیل ٌ لَهُم مِمّا یَکسِبُون َ (79)
79- وَیل ٌ: در لغت به معنای عذاب و هلاکت است و برای اظهار تأسف به کار می رود و مراد از آن در اینکه جا یکی از دو مورد است: 1- عذاب.
2- نام یک وادی در جهنّم که بسیار عمیق است.
وَ قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعدُودَةً قُل أَتَّخَذتُم عِندَ اللّه ِ عَهداً فَلَن یُخلِف َ اللّه ُ عَهدَه ُ أَم تَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ ما لا تَعلَمُون َ (80)
80- أَیّاماً مَعدُودَةً: چند روزی (هفت روز، چهل روز).
أَتَّخَذتُم: اصل آن «أ إتّخذتم» بوده که همزه استفهام بر همزه وصل داخل شده و بعد از آن همزه وصل ساقط شده است.
أَم تَقُولُون َ: «أم» یا معادل همزه است و یا منقطعه است به معنای «بل» یعنی بلکه بر خدا می بندید چیزی را که نمی دانید.
بَلی مَن کَسَب َ سَیِّئَةً وَ أَحاطَت بِه ِ خَطِیئَتُه ُ فَأُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون َ (81)
81- بَلی: جواب منفی است، بر خلاف «نعم» که جواب مثبت است.
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاق َ بَنِی إِسرائِیل َ لا تَعبُدُون َ إِلاَّ اللّه َ وَ بِالوالِدَین ِ إِحساناً وَ ذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین ِ وَ قُولُوا لِلنّاس ِ حُسناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُم َّ تَوَلَّیتُم إِلاّ قَلِیلاً مِنکُم وَ أَنتُم مُعرِضُون َ (83)
83- تَوَلَّیتُم: رو گرداندید.
ص: 13
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم لا تَسفِکُون َ دِماءَکُم وَ لا تُخرِجُون َ أَنفُسَکُم مِن دِیارِکُم ثُم َّ أَقرَرتُم وَ أَنتُم تَشهَدُون َ (84)
84- لا تَسفِکُون َ دِماءَکُم: خون یکدیگر را نریزید. «السّفک»: ریختن.
وَ لا تُخرِجُون َ أَنفُسَکُم مِن دِیارِکُم: به دو معنا آمده است: 1- یکدیگر را از خانه و دیار خود نرانید. 2- کاری که موجب رانده شدن از دیار باشد انجام ندهید.
ثُم َّ أَنتُم هؤُلاءِ تَقتُلُون َ أَنفُسَکُم وَ تُخرِجُون َ فَرِیقاً مِنکُم مِن دِیارِهِم تَظاهَرُون َ عَلَیهِم بِالإِثم ِ وَ العُدوان ِ وَ إِن یَأتُوکُم أُساری تُفادُوهُم وَ هُوَ مُحَرَّم ٌ عَلَیکُم إِخراجُهُم أَ فَتُؤمِنُون َ بِبَعض ِ الکِتاب ِ وَ تَکفُرُون َ بِبَعض ٍ فَما جَزاءُ مَن یَفعَل ُ ذلِک َ مِنکُم إِلاّ خِزی ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم َ القِیامَةِ یُرَدُّون َ إِلی أَشَدِّ العَذاب ِ وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ عَمّا تَعمَلُون َ (85)
85- تَظاهَرُون َ عَلَیهِم بِالإِثم ِ وَ العُدوان ِ: در بد کرداری و ستم بر ضعیفان به یکدیگر کمک می کنید.
أُساری: جمع «اسیر». بعضی گفته اند: بین «اساری» و «أسری» فرق است «أساری» عبارت است از اسیرانی که در بند کشیده شده اند و «أسری» عبارت است از اسیرانی که در بند نیستند و صرفا در اختیار اسیر کننده قرار دارند.
تُفادُوهُم: فدیه و عوض می پردازید تا کسانی را که از دیارتان بیرون کردید و الآن اسیر شده اند آزاد کنید. «فدو» دو مفعولی است، اولی را بدون واسطه و دومی را با واسطه می گیرد مانند:
«و فدیناه بذبح عظیم».
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب َ وَ قَفَّینا مِن بَعدِه ِ بِالرُّسُل ِ وَ آتَینا عِیسَی ابن َ مَریَم َ البَیِّنات ِ وَ أَیَّدناه ُ بِرُوح ِ القُدُس ِ أَ فَکُلَّما جاءَکُم رَسُول ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُکُم ُ استَکبَرتُم فَفَرِیقاً کَذَّبتُم وَ فَرِیقاً تَقتُلُون َ (87)
87- قَفَّینا مِن بَعدِه ِ بِالرُّسُل ِ: از پی او پیامبران را یکی پس از دیگری فرستادیم. اصل آن «قفا» است.
وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلف ٌ بَل لَعَنَهُم ُ اللّه ُ بِکُفرِهِم فَقَلِیلاً ما یُؤمِنُون َ (88)
88- قُلُوبُنا غُلف ٌ: قلبهای ما در غلاف است. مقصود اینکه است که قلوب ما از قبول گفتار پیامبر امتناع دارد.
«غلف» جمع «أغلف» است مانند «حمر» و «أحمر».
فَقَلِیلًا ما یُؤمِنُون َ: «ما» زاید و مفید تاکید است و دو معنا دارد: 1- ایمان اندکی دارند. 2- مؤمنین آنان اندکند.
ص: 14
وَ لَمّا جاءَهُم کِتاب ٌ مِن عِندِ اللّه ِ مُصَدِّق ٌ لِما مَعَهُم وَ کانُوا مِن قَبل ُ یَستَفتِحُون َ عَلَی الَّذِین َ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه ِ فَلَعنَةُ اللّه ِ عَلَی الکافِرِین َ (89)
89- وَ کانُوا مِن قَبل ُ یَستَفتِحُون َ: در آن چند احتمال است: 1- در جنگها دعا می کردند و برای پیروزی خود خدا را به پیامبر امی قسم می دادند.
2- به هر کسی که با آنان درگیر می شد می گفتند:
پیامبری در پیش است که آمدنش طولانی شده و هنگامی که بیاید یاور ما علیه شما می باشد.
بِئسَمَا اشتَرَوا بِه ِ أَنفُسَهُم أَن یَکفُرُوا بِما أَنزَل َ اللّه ُ بَغیاً أَن یُنَزِّل َ اللّه ُ مِن فَضلِه ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ فَباؤُ بِغَضَب ٍ عَلی غَضَب ٍ وَ لِلکافِرِین َ عَذاب ٌ مُهِین ٌ (90)
90- بَغیاً: حسدا لمحمّد صلّی اللّه علیه و آله: به خاطر حسادت به حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله زیرا او از فرزندان اسماعیل است و انبیای پیش از او از بنی اسرائیل بودند.
مُهِین ٌ: به دو معنا آمده است: 1- اهانت کننده، عذابی که معذّبی خود را خوار می کند. 2- عذابی که انتقال از آن به رستگاری و بهشت وجود ندارد مانند مخلدین در دوزخ.
وَ إِذا قِیل َ لَهُم آمِنُوا بِما أَنزَل َ اللّه ُ قالُوا نُؤمِن ُ بِما أُنزِل َ عَلَینا وَ یَکفُرُون َ بِما وَراءَه ُ وَ هُوَ الحَق ُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُم قُل فَلِم َ تَقتُلُون َ أَنبِیاءَ اللّه ِ مِن قَبل ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (91)
91- بِما وَراءَه ُ: به دو معناست: 1- ما بعده.
2- سواه. یعنی غیر از تورات.
تَقتُلُون َ: قتلتم.
ص: 15
وَ لَتَجِدَنَّهُم أَحرَص َ النّاس ِ عَلی حَیاةٍ وَ مِن َ الَّذِین َ أَشرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُم لَو یُعَمَّرُ أَلف َ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحزِحِه ِ مِن َ العَذاب ِ أَن یُعَمَّرَ وَ اللّه ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون َ (96)
96- وَ لَتَجِدَنَّهُم أَحرَص َ النّاس ِ: اینکه آیه سه گونه معنا شده است: 1- «و لتجدن یا محمّد هؤلاء الیهود أحرص النّاس علی حیاة و لتجدنّهم أحرص من الّذین أشرکوا و هم المجوس و من لا یؤمن بالبعث». بنابر اینکه معنا «واو»، جمله «من الّذین أشرکوا» را به «النّاس» عطف کرده است. 2-
«و من الّذین أشرکوا» استیناف است و تقدیرش اینکه است: «و من الّذین أشرکوا من یودّ أحدهم ...». 3- در کلام تقدیم و تأخیر است و تقدیرش اینکه است: «و لتجدنّهم و طائفة من الّذین أشرکوا أحرص النّاس علی حیاة».
«مزحزح»: خلاص کننده، نجات دهنده یعنی عمر هزار سال هم او را از عذاب خدا نرهاند.
أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهداً نَبَذَه ُ فَرِیق ٌ مِنهُم بَل أَکثَرُهُم لا یُؤمِنُون َ (100)
100- نَبَذَه ُ: نبذ: عهد شکستن
وَ لَمّا جاءَهُم رَسُول ٌ مِن عِندِ اللّه ِ مُصَدِّق ٌ لِما مَعَهُم نَبَذَ فَرِیق ٌ مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ کِتاب َ اللّه ِ وَراءَ ظُهُورِهِم کَأَنَّهُم لا یَعلَمُون َ (101)
101- وَراءَ ظُهُورِهِم: گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر انداختند. کنایه از عمل نکردن به کتاب است.
ص: 16
وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین ُ عَلی مُلک ِ سُلَیمان َ وَ ما کَفَرَ سُلَیمان ُ وَ لکِن َّ الشَّیاطِین َ کَفَرُوا یُعَلِّمُون َ النّاس َ السِّحرَ وَ ما أُنزِل َ عَلَی المَلَکَین ِ بِبابِل َ هارُوت َ وَ مارُوت َ وَ ما یُعَلِّمان ِ مِن أَحَدٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحن ُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر فَیَتَعَلَّمُون َ مِنهُما ما یُفَرِّقُون َ بِه ِ بَین َ المَرءِ وَ زَوجِه ِ وَ ما هُم بِضارِّین َ بِه ِ مِن أَحَدٍ إِلاّ بِإِذن ِ اللّه ِ وَ یَتَعَلَّمُون َ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن ِ اشتَراه ُ ما لَه ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق ٍ وَ لَبِئس َ ما شَرَوا بِه ِ أَنفُسَهُم لَو کانُوا یَعلَمُون َ (102)
102- وَ اتَّبَعُوا ما تَتلُوا الشَّیاطِین ُ عَلی مُلک ِ سُلَیمان َ. علامه طباطبایی- رحمة اللّه علیه- فرموده است: مفسران در تفسیر اینکه آیه اختلاف عجیبی دارند به طوری که چنین اختلافی در هیچ یک از آیات قرآن به چشم نمی خورد و احتمالات موجود در معنای آیه حدود یک میلیون و دویست و شصت هزار می باشد.
«المیزان» بِبابِل َ: «بابل» اسم شهری است و غیر منصرف است زیرا معرفه و مؤنث است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انظُرنا وَ اسمَعُوا وَ لِلکافِرِین َ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (104)
104- راعِنا: استمع منّا. گفته شده است علت نهی اینکه است که یهود اینکه کلمه را تحریف می کردند و معنایی از آن اراده می کردند که مشتق از «رعونه» به معنای ناقص بودن عقل است.
انظُرنا: به چند معنا آمده است: 1- به ما مهلت بده تا مطلب را بفهمیم. 2- مطلب را به ما تفهیم کن. 3- به ما توجه و نظر کن.
ص: 17
ما نَنسَخ مِن آیَةٍ أَو نُنسِها نَأت ِ بِخَیرٍ مِنها أَو مِثلِها أَ لَم تَعلَم أَن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (106)
106- ما نَنسَخ: «ما» شرطیه است یعنی آنچه را نسخ کنیم.
نُنسِها: به فراموشی سپاریم. روش به فراموشی سپردن خداوند به یکی از دو امر است:
1- خداوند متعال دستور می دهد مردم آیه را فراموش کنند. 2- خداوند متعال دستور به ترک خواندن آیه می دهد.
أَم تُرِیدُون َ أَن تَسئَلُوا رَسُولَکُم کَما سُئِل َ مُوسی مِن قَبل ُ وَ مَن یَتَبَدَّل ِ الکُفرَ بِالإِیمان ِ فَقَد ضَل َّ سَواءَ السَّبِیل ِ (108)
108- أَم تُرِیدُون َ: «أم» منقطعه است، یعنی بل تریدون.
أَن تَسئَلُوا ...: مراد درخواستها و پیشنهادهای غیر معقول و یا محال است.
سَواءَ السَّبِیل ِ: به دو معناست: 1- راه میانه و معتدل. 2- وسط راه، نه کنار آن.
وَدَّ کَثِیرٌ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ إِیمانِکُم کُفّاراً حَسَداً مِن عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ لَهُم ُ الحَق ُّ فَاعفُوا وَ اصفَحُوا حَتّی یَأتِی َ اللّه ُ بِأَمرِه ِ إِن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (109)
109- لَو یَرُدُّونَکُم: ان یردّونکم.
وَ قالُوا لَن یَدخُل َ الجَنَّةَ إِلاّ مَن کان َ هُوداً أَو نَصاری تِلک َ أَمانِیُّهُم قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِین َ (111)
111- هُوداً: یهودا.
بَلی مَن أَسلَم َ وَجهَه ُ لِلّه ِ وَ هُوَ مُحسِن ٌ فَلَه ُ أَجرُه ُ عِندَ رَبِّه ِ وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون َ (112)
112- أَسلَم َ وَجهَه ُ لِلّه ِ: أخلص وجهه للّه.
وَجهَه ُ: روی خود را. کنایه از تمام وجود است، یعنی نفسه همانند آیه «کل شی ء هالک الا وجهه» یعنی «الّا هو» و آیه «و یبقی وجه ربّک» یعنی «ربّک».
ص: 18
115- (أین): به سبب التقاء ساکنین مبنی بر فتح شده است و در بردارنده معنای شرط است.
«تولوا» مجزوم است به شرط و علامت جزم آن سقوط «نون» است. «فثم ّ وجه اللّه» جواب شرط است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه ُ وَلَداً سُبحانَه ُ بَل لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ کُل ٌّ لَه ُ قانِتُون َ (116)
116-که کُل ٌّ لَه ُ قانِتُون َ: همه فرمانبردار اویند.
بَدِیع ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول ُ لَه ُ کُن فَیَکُون ُ (117)
117- بَدِیع ُ: مبدع و آفریننده. البته مبالغه «بدیع» بیشتر از «مبدع» است.
إِذا قَضی أَمراً: چون اراده آفریدن چیزی کند.
وَ قال َ الَّذِین َ لا یَعلَمُون َ لَو لا یُکَلِّمُنَا اللّه ُ أَو تَأتِینا آیَةٌ کَذلِک َ قال َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم مِثل َ قَولِهِم تَشابَهَت قُلُوبُهُم قَد بَیَّنَّا الآیات ِ لِقَوم ٍ یُوقِنُون َ (118)
118- لَو لا: هلّا: چرا. برای تحضیض و تحریک است.
تَأتِینا آیَةٌ: مقصود آیات دلخواه آنان است و گر نه انبیا آیه آورده اند.
تَشابَهَت قُلُوبُهُم: دلهای آنان در قساوت و عناد شبیه یکدیگر است.
إِنّا أَرسَلناک َ بِالحَق ِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسئَل ُ عَن أَصحاب ِ الجَحِیم ِ (119)
119- الجَحِیم ِ: آتش بر افروخته. اسم است برای جهنّم.
ص: 19
وَ إِذ جَعَلنَا البَیت َ مَثابَةً لِلنّاس ِ وَ أَمناً وَ اتَّخِذُوا مِن مَقام ِ إِبراهِیم َ مُصَلًّی وَ عَهِدنا إِلی إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ أَن طَهِّرا بَیتِی َ لِلطّائِفِین َ وَ العاکِفِین َ وَ الرُّکَّع ِ السُّجُودِ (125)
125- مَثابَةً: اصل آن «مثوبة» است، «واو» تبدیل به «الف» شده است یعنی محل رجوع و آمد و رفت مردم.
مَقام ِ إِبراهِیم َ: محل ّ برگزاری نماز طواف.
«امام صادق علیه السّلام» مُصَلًّی: مکان نماز.
عَهِدنا: أمرنا: دستور دادیم.
لِلطّائِفِین َ: در آن دو احتمال وجود دارد: 1- کسانی که به دور خانه خدا طواف می کنند.
2- زائرانی که برای طواف از بیرون مکه می آیند.
العاکِفِین َ: دو احتمال برای آن گفته اند: 1- کسانی که در همسایگی خانه خدا هستند. 2-
کسانی که در مکّه مقیم هستند. فعل «عکف» کمتر استعمال می شود و بیشتر «اعتکف» استعمال می شود.
الرُّکَّع ِ: جمع «راکع».
السُّجُودِ: جمع «ساجد». هر فعلی که مصدر آن بر وزن «فعول» است جایز است اسم فاعل آن بر وزن «فعول» جمع بسته شود مانند: «قعود» و «رکوع» و «سجود».
وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ رَب ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً وَ ارزُق أَهلَه ُ مِن َ الثَّمَرات ِ مَن آمَن َ مِنهُم بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ قال َ وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُه ُ قَلِیلاً ثُم َّ أَضطَرُّه ُ إِلی عَذاب ِ النّارِ وَ بِئس َ المَصِیرُ (126)
126- المَصِیرُ: مأوی، جایگاه.
ص: 20
وَ إِذ یَرفَع ُ إِبراهِیم ُ القَواعِدَ مِن َ البَیت ِ وَ إِسماعِیل ُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک َ أَنت َ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ (127)
127- القَواعِدَ: جمع «قاعدة» به معنای اساس و پایه.
رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین ِ لَک َ وَ مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک َ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُب عَلَینا إِنَّک َ أَنت َ التَّوّاب ُ الرَّحِیم ُ (128)
128- مِن ذُرِّیَّتِنا: اجعل من ذریتنا. «من» برای تبعیض است یعنی بعضی از ذریه ما را مسلمان قرار بده. و اینکه بدان جهت بوده است که خداوند ابراهیم را آگاه کرده بود که همه فرزندان او در برابر خدا تسلیم نخواهند بود. امام صادق علیه السّلام فرمود: مراد از «ذریة» فقط بنی هاشم است.
رَبَّنا وَ ابعَث فِیهِم رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِک َ وَ یُعَلِّمُهُم ُ الکِتاب َ وَ الحِکمَةَ وَ یُزَکِّیهِم إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (129)
129- العَزِیزُ: قادر شکست ناپذیر.
وَ مَن یَرغَب ُ عَن مِلَّةِ إِبراهِیم َ إِلاّ مَن سَفِه َ نَفسَه ُ وَ لَقَدِ اصطَفَیناه ُ فِی الدُّنیا وَ إِنَّه ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن َ الصّالِحِین َ (130)
130- سَفِه َ نَفسَه ُ: به چند معناست: 1- من أهلک نفسه. 2- من أضل ّ نفسه. 3- من جهل قدره.
وَ وَصّی بِها إِبراهِیم ُ بَنِیه ِ وَ یَعقُوب ُ یا بَنِی َّ إِن َّ اللّه َ اصطَفی لَکُم ُ الدِّین َ فَلا تَمُوتُن َّ إِلاّ وَ أَنتُم مُسلِمُون َ (132)
132- بِها: مرجع ضمیر یکی از دو مورد است: 1- الملّة. 2- جمله «أسلمت لرب ّ العالمین».
أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ حَضَرَ یَعقُوب َ المَوت ُ إِذ قال َ لِبَنِیه ِ ما تَعبُدُون َ مِن بَعدِی قالُوا نَعبُدُ إِلهَک َ وَ إِله َ آبائِک َ إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ إِلهاً واحِداً وَ نَحن ُ لَه ُ مُسلِمُون َ (133)
133- أَم کُنتُم شُهَداءَ: «أم» منقطعه است به معنای «بل» و مفادش در اینکه جا جحد است یعنی ما کنتم حضورا: شما حاضر نبودید.
تِلک َ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَها ما کَسَبَت وَ لَکُم ما کَسَبتُم وَ لا تُسئَلُون َ عَمّا کانُوا یَعمَلُون َ (134)
134- تِلک َ أُمَّةٌ قَد خَلَت: تلک جماعة قد مضت یعنی إبراهیم و أولادش.
ص: 21
وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَو نَصاری تَهتَدُوا قُل بَل مِلَّةَ إِبراهِیم َ حَنِیفاً وَ ما کان َ مِن َ المُشرِکِین َ (135)
135- وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَو نَصاری ...: آیه اشعار، بلکه دلالت دارد بر اینکه که یهود و نصاری مشرک هستند. وجه دلالت اینکه است که آنان دعوت به یهودیت و نصرانیت می کردند. خداوند در جواب نفی کرده است و فرموده است: به دنبال دین ابراهیم باشید که از شرک دور است. «مؤلف»
قُولُوا آمَنّا بِاللّه ِ وَ ما أُنزِل َ إِلَینا وَ ما أُنزِل َ إِلی إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ وَ الأَسباطِ وَ ما أُوتِی َ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِی َ النَّبِیُّون َ مِن رَبِّهِم لا نُفَرِّق ُ بَین َ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحن ُ لَه ُ مُسلِمُون َ (136)
136- الأَسباطِ: دوازده فرزند یعقوب که نوه پیامبران بودند. «امام باقر علیه السّلام»
فَإِن آمَنُوا بِمِثل ِ ما آمَنتُم بِه ِ فَقَدِ اهتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما هُم فِی شِقاق ٍ فَسَیَکفِیکَهُم ُ اللّه ُ وَ هُوَ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ (137)
137- فِی شِقاق ٍ: مخالف حق و در کفر و ضلالت هستند.
صِبغَةَ اللّه ِ وَ مَن أَحسَن ُ مِن َ اللّه ِ صِبغَةً وَ نَحن ُ لَه ُ عابِدُون َ (138)
138- صِبغَةَ اللّه ِ: اتّبعوا دین اللّه، اتّبعوا فطرة اللّه. «صبغة» به معنای رنگ است. بعضی گفته اند:
علّت اینکه که دین را صبغه نامیده اند اینکه است که همان گونه که اثر رنگ پدیدار می گردد اثر دین هم در اعمالی مانند طهارت و نماز و غیره پدیدار می گردد.
قُل أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللّه ِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُم وَ لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم وَ نَحن ُ لَه ُ مُخلِصُون َ (139)
139- أَ تُحَاجُّونَنا: آیا با ما مخاصمه و دشمنی می کنید.
ص: 22
سَیَقُول ُ السُّفَهاءُ مِن َ النّاس ِ ما وَلاّهُم عَن قِبلَتِهِم ُ الَّتِی کانُوا عَلَیها قُل لِلّه ِ المَشرِق ُ وَ المَغرِب ُ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (142)
142- السُّفَهاءُ: جمع «سفیه» به معنای نادان.
من النّاس: بعض النّاس چون کفار بعضی از مردم هستند.
ما وَلّاهُم عَن قِبلَتِهِم ُ: چه چیزی باعث رو گردانی آنان از بیت المقدس شد.
وَ کَذلِک َ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس ِ وَ یَکُون َ الرَّسُول ُ عَلَیکُم شَهِیداً وَ ما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتِی کُنت َ عَلَیها إِلاّ لِنَعلَم َ مَن یَتَّبِع ُ الرَّسُول َ مِمَّن یَنقَلِب ُ عَلی عَقِبَیه ِ وَ إِن کانَت لَکَبِیرَةً إِلاّ عَلَی الَّذِین َ هَدَی اللّه ُ وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُضِیع َ إِیمانَکُم إِن َّ اللّه َ بِالنّاس ِ لَرَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (143)
143- أُمَّةً وَسَطاً: امت میانه و بدور از افراط و تفریط. در روایتی امام باقر علیه السّلام فرمود: ما امامان امت وسط هستیم که کسانی که غلوّ می کنند باید به سوی ما برگردند و کسانی که مقصرند باید به ما ملحق شوند و ما شاهد بر امت هستیم.
قَد نَری تَقَلُّب َ وَجهِک َ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّک َ قِبلَةً تَرضاها فَوَل ِّ وَجهَک َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ وَ حَیث ُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه ُ وَ إِن َّ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ لَیَعلَمُون َ أَنَّه ُ الحَق ُّ مِن رَبِّهِم وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ عَمّا یَعمَلُون َ (144)
144- فَلَنُوَلِّیَنَّک َ قِبلَةً تَرضاها: حتما تو را به سمت قبله ای که بدان راضی باشی باز می گردانیم.
شَطرَ: سو، سمت، طرف، جهت.
الحَرام ِ: المحرّم مانند «کتاب» به معنای «مکتوب».
ص: 23
الحَق ُّ مِن رَبِّک َ فَلا تَکُونَن َّ مِن َ المُمتَرِین َ (147)
147- المُمتَرِین َ: الشّاکّین: شک کنندگان.
وَ لِکُل ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاستَبِقُوا الخَیرات ِ أَین َ ما تَکُونُوا یَأت ِ بِکُم ُ اللّه ُ جَمِیعاً إِن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (148)
148- لِکُل ٍّ وِجهَةٌ: به دو معنا آمده است:
1- برای هر یک از قوم یهود و نصاری قبله ای است. 2- برای هر قومی آیینی است.
هُوَ مُوَلِّیها: خداوند دستور داده است که به هنگام نماز به آن سمت توجه کنند.
وَ مِن حَیث ُ خَرَجت َ فَوَل ِّ وَجهَک َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ وَ إِنَّه ُ لَلحَق ُّ مِن رَبِّک َ وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ عَمّا تَعمَلُون َ (149)
149- شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ: به طرف مسجد الحرام ..
وَ مِن حَیث ُ خَرَجت َ فَوَل ِّ وَجهَک َ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام ِ وَ حَیث ُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه ُ لِئَلاّ یَکُون َ لِلنّاس ِ عَلَیکُم حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِین َ ظَلَمُوا مِنهُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِی وَ لِأُتِم َّ نِعمَتِی عَلَیکُم وَ لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ (150)
- لِئَلّا یَکُون َ لِلنّاس ِ عَلَیکُم حُجَّةٌ: در کتب اهل کتاب آمده بوده است که پیامبر آخر الزمان به دو قبله نماز می خواند. چنانچه پیامبر فقط به مسجد الاقصی نماز می خواند اهل کتاب حجت داشت بر نفی نبوت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، اما وقتی روی به سوی کعبه کرد و به دو قبله نماز خواند حجت آنان بر نفی نبوت از بین رفت و مشخص شد نبی بشارت داده شده همین محمّد صلّی اللّه علیه و آله است.
ص: 24
إِن َّ الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه ِ فَمَن حَج َّ البَیت َ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناح َ عَلَیه ِ أَن یَطَّوَّف َ بِهِما وَ مَن تَطَوَّع َ خَیراً فَإِن َّ اللّه َ شاکِرٌ عَلِیم ٌ (158)
158- شَعائِرِ: علائم، محلهای مخصوص عبادت، مکانهایی که نشانه عبادت دارد.
فَلا جُناح َ عَلَیه ِ: لا حرج علیه یعنی حرجی بر او نیست در حالی که در صفا و مروه بت وجود دارد سعی صفا و مروه را بجا آورد. مشرکان در صفا بتی به نام «اساف» و در مروه بتی به نام «نائله» قرار داده بودند و به هنگام سعی آن دو بت را دست می کشیدند. دیدن اینکه منظره بر مسلمانان خیلی سخت و دشوار بود. به خاطر رفع اینکه تنگنا آیه نازل شد یعنی نباید شما در تنگنا باشید، بلکه سعی خود را انجام دهید.
تَطَوَّع َ: ریشه آن «طاعت» و «تطوع» و «طوع» است و «طوع» به معنای انقیاد است، ولی فرق میان آن دو در اینکه است که «تطوع» مختص به انجام مندوب است، ولی «طاعت» اعم از واجب و مندوب است.
خالِدِین َ فِیها لا یُخَفَّف ُ عَنهُم ُ العَذاب ُ وَ لا هُم یُنظَرُون َ (162)
162- خالِدِین َ فِیها: خالدین فی لعنة اللّه.
وَ لا هُم یُنظَرُون َ: به دو معنا آمده است: 1- مهلت داده نمی شوند تا عذر بیاورند. 2- عذاب آنان به تأخیر نمی افتد، بلکه حاضر و آماده می باشد.
ص: 25
إِن َّ فِی خَلق ِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ وَ الفُلک ِ الَّتِی تَجرِی فِی البَحرِ بِما یَنفَع ُ النّاس َ وَ ما أَنزَل َ اللّه ُ مِن َ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحیا بِه ِ الأَرض َ بَعدَ مَوتِها وَ بَث َّ فِیها مِن کُل ِّ دَابَّةٍ وَ تَصرِیف ِ الرِّیاح ِ وَ السَّحاب ِ المُسَخَّرِ بَین َ السَّماءِ وَ الأَرض ِ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (164)
164- بَث َّ فِیها: منتشر ساخت، مراد اینکه است که انواع حیوانات را در جاهای مختلف آفرید.
تَصرِیف ِ الرِّیاح ِ: تقلیب الرّیاح: گردانیدن بادها از جنوب به شمال و به عکس و غیره.
السَّحاب ِ: ابرها.
المُسَخَّرِ: ذلیل، رام.
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُون ِ اللّه ِ أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُب ِّ اللّه ِ وَ الَّذِین َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه ِ وَ لَو یَرَی الَّذِین َ ظَلَمُوا إِذ یَرَون َ العَذاب َ أَن َّ القُوَّةَ لِلّه ِ جَمِیعاً وَ أَن َّ اللّه َ شَدِیدُ العَذاب ِ (165)
165- أَنداداً: جمع «ندّ»، به معنای شریک و همتا.
إِذ تَبَرَّأَ الَّذِین َ اتُّبِعُوا مِن َ الَّذِین َ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا العَذاب َ وَ تَقَطَّعَت بِهِم ُ الأَسباب ُ (166)
166- تَبَرَّأَ الَّذِین َ اتُّبِعُوا مِن َ الَّذِین َ اتَّبَعُوا:
رؤسا از پیروان خود بیزاری جویند ..
وَ قال َ الَّذِین َ اتَّبَعُوا لَو أَن َّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَذلِک َ یُرِیهِم ُ اللّه ُ أَعمالَهُم حَسَرات ٍ عَلَیهِم وَ ما هُم بِخارِجِین َ مِن َ النّارِ (167)
- کَرَّةً: بازگشت.
یا أَیُّهَا النّاس ُ کُلُوا مِمّا فِی الأَرض ِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات ِ الشَّیطان ِ إِنَّه ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین ٌ (168)
168- خُطُوات ِ: جمع «خطوة»، به معنای گام است و مراد آثار شیطان است.
عَدُوٌّ مُبِین ٌ: دشمن آشکار.
إِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الفَحشاءِ وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه ِ ما لا تَعلَمُون َ (169)
169- یَأمُرُکُم: مقصود اینکه است که شیطان شما را دعوت می کند.
بِالسُّوءِ: قبیح چون عاقبت کار قبیح بد است لذا از او به «سوء» تعبیر شده است.
الفَحشاءِ: مصدر است و بر وزن «سرّاء» و «ضرّاء». «فحشاء» در اصل به معنای تجاوز از مقدار است. گفته شده است: مراد از آن در اینکه آیه زنا است.
ص: 26
وَ إِذا قِیل َ لَهُم ُ اتَّبِعُوا ما أَنزَل َ اللّه ُ قالُوا بَل نَتَّبِع ُ ما أَلفَینا عَلَیه ِ آباءَنا أَ وَ لَو کان َ آباؤُهُم لا یَعقِلُون َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون َ (170)
170- أَلفَینا: وجدنا: یافتیم.
وَ مَثَل ُ الَّذِین َ کَفَرُوا کَمَثَل ِ الَّذِی یَنعِق ُ بِما لا یَسمَع ُ إِلاّ دُعاءً وَ نِداءً صُم ٌّ بُکم ٌ عُمی ٌ فَهُم لا یَعقِلُون َ (171)
171- یَنعِق ُ: بانگ می زند. امام باقر علیه السّلام فرمود: مثل کسی که کفار را دعوت به ایمان می کند، مثل کسی است که حیوانی را صدا بزند که آن حیوان از آن صدا معنایی درک نکند و جز صدایی نشنود.
إِنَّما حَرَّم َ عَلَیکُم ُ المَیتَةَ وَ الدَّم َ وَ لَحم َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل َّ بِه ِ لِغَیرِ اللّه ِ فَمَن ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ ٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثم َ عَلَیه ِ إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (173)
173- أُهِل َّ بِه ِ لِغَیرِ اللّه ِ: به دو معنا آمده است:
1- حیوانی را که با نام غیر خدا سر بریده اند مانند اینکه که با نام صنم سر بریده باشند. 2- حیوانی را که به خاطر غیر خدا سر بریده اند مانند حیوانی که برای بتها قربانی کرده اند. «اهلال» در لغت به معنای «رفع الصوت» است یعنی صدا را بلند نمودن.
فَمَن ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ ٍ وَ لا عادٍ: اضطراری مجوّز حلیّت و عدم گناه است که به سبب بغی و عدوان نباشد، ولی اگر کسی دست به بغی و عدوان زد، مانند صیّاد و قطّاع الطریق و کسی که بر امام علیه السّلام خروج می کند و مضطرّ می شود اینکه اضطرار موجب حلّیت نیست. «المیزان»
أُولئِک َ الَّذِین َ اشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی وَ العَذاب َ بِالمَغفِرَةِ فَما أَصبَرَهُم عَلَی النّارِ (175)
175- فَما أَصبَرَهُم: به دو معنا آمده است:
1- «ما» برای تعجّب است یعنی چگونه می توانند بر آتش صبر کنند و دوام بیاورند. 2- «ما» برای استفهام است یعنی آیا می توانند بر آتش صبر کنند.
ذلِک َ بِأَن َّ اللّه َ نَزَّل َ الکِتاب َ بِالحَق ِّ وَ إِن َّ الَّذِین َ اختَلَفُوا فِی الکِتاب ِ لَفِی شِقاق ٍ بَعِیدٍ (176)
176- شِقاق ٍ بَعِیدٍ: از حق فاصله عمیق دارند.
ص: 27
لَیس َ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَل َ المَشرِق ِ وَ المَغرِب ِ وَ لکِن َّ البِرَّ مَن آمَن َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ المَلائِکَةِ وَ الکِتاب ِ وَ النَّبِیِّین َ وَ آتَی المال َ عَلی حُبِّه ِ ذَوِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین َ وَ ابن َ السَّبِیل ِ وَ السّائِلِین َ وَ فِی الرِّقاب ِ وَ أَقام َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ المُوفُون َ بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِین َ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِین َ البَأس ِ أُولئِک َ الَّذِین َ صَدَقُوا وَ أُولئِک َ هُم ُ المُتَّقُون َ (177)
177- لکِن َّ البِرَّ: به دو معناست: 1- لکن ّ البارّ. «برّ» به معنای «بارّ» است. 2- لکن ّ البرّ برّ من آمن.
عَلی حُبِّه ِ: برای معنای آن دو وجه است: 1- علی حب المال. 2- علی حب ّ اللّه.
الصّابِرِین َ: منصوب است بنابر مدح و تقدیرش چنین است: «اعنی الصابرین». شیوه عرب بر اینکه است که وقتی صفتهای متعدد برای چیزی می آورند و کلام طولانی می شود میان آن صفتها فعل مدح یا ذم در تقدیر لحاظ می کنند.
البَأساءِ: تنگدستی و فقر. مصدر است بر وزن «فعلاء».
الضَّرّاءِ: درد و بیماری. مصدر است بر وزن «فعلاء».
البَأس ِ: جنگ، کارزار.
ص: 28
فَمَن خاف َ مِن مُوص ٍ جَنَفاً أَو إِثماً فَأَصلَح َ بَینَهُم فَلا إِثم َ عَلَیه ِ إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (182)
182- جَنَفاً: جور و ستم از روی اشتباه و غیر عمد.
إِثماً: جور و ستم از روی عمد.
أَیّاماً مَعدُودات ٍ فَمَن کان َ مِنکُم مَرِیضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام ٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِین َ یُطِیقُونَه ُ فِدیَةٌ طَعام ُ مِسکِین ٍ فَمَن تَطَوَّع َ خَیراً فَهُوَ خَیرٌ لَه ُ وَ أَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (184)
184- مَعدُودات ٍ: محصور، مضبوط و مشخّص.
یُطِیقُونَه ُ: به دو معنا آمده است: 1- «یطیقون الصوم» یعنی کسانی که توانایی روزه گرفتن را دارند. 2- «یطیقون الفداء» یعنی کسانی که توانایی پرداخت فدیه را دارند.
فَمَن تَطَوَّع َ خَیراً: به دو معنا آمده است: 1- کسی که عمل نیکی انجام دهد. 2- کسی که بیش از قدر کفایت و به بیش از یک فقیر طعام بدهد بهتر است.
شَهرُ رَمَضان َ الَّذِی أُنزِل َ فِیه ِ القُرآن ُ هُدی ً لِلنّاس ِ وَ بَیِّنات ٍ مِن َ الهُدی وَ الفُرقان ِ فَمَن شَهِدَ مِنکُم ُ الشَّهرَ فَلیَصُمه ُ وَ مَن کان َ مَرِیضاً أَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام ٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّه ُ بِکُم ُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم ُ العُسرَ وَ لِتُکمِلُوا العِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللّه َ عَلی ما هَداکُم وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (185)
185- رَمَضان َ: جمع آن «رمضانات» و غیر منصرف و جهت عدم انصراف یکی معرفه است و دیگری داشتن «الف» و «نون» زاید است که همانند دو «الف» تأنیث می ماند.
القُرآن ُ، الفُرقان ِ: از امام صادق علیه السّلام منقول است: که «قرآن» عبارت از مجموعه کتاب خدا است و «فرقان» منحصر به آیات محکم است که لازم است به آن عمل شود.
ص: 29
أُحِل َّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیام ِ الرَّفَث ُ إِلی نِسائِکُم هُن َّ لِباس ٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباس ٌ لَهُن َّ عَلِم َ اللّه ُ أَنَّکُم کُنتُم تَختانُون َ أَنفُسَکُم فَتاب َ عَلَیکُم وَ عَفا عَنکُم فَالآن َ بَاشِرُوهُن َّ وَ ابتَغُوا ما کَتَب َ اللّه ُ لَکُم وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّن َ لَکُم ُ الخَیطُ الأَبیَض ُ مِن َ الخَیطِ الأَسوَدِ مِن َ الفَجرِ ثُم َّ أَتِمُّوا الصِّیام َ إِلَی اللَّیل ِ وَ لا تُبَاشِرُوهُن َّ وَ أَنتُم عاکِفُون َ فِی المَساجِدِ تِلک َ حُدُودُ اللّه ِ فَلا تَقرَبُوها کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ آیاتِه ِ لِلنّاس ِ لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ (187)
187- الرَّفَث ُ: جماع، نزدیکی کردن.
لِباس ٌ: مایه آرامش و سکون(1).
عاکِفُون َ فِی المَساجِدِ: هنگامی که در مساجد معتکف هستید. توضیح بیشتر در آیه 125 گذشت.
وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل ِ وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام ِ لِتَأکُلُوا فَرِیقاً مِن أَموال ِ النّاس ِ بِالإِثم ِ وَ أَنتُم تَعلَمُون َ (188)
188- لا تَأکُلُوا: تصرّف نکنید.
تُدلُوا بِها: لا تدلوا بها: أموال را به عنوان رشوه به قضات جور نپردازید.
الحُکّام ِ: قضات. امام صادق علیه السّلام فرمود: مراد قضات جور است. «المیزان» فَرِیقاً: مقداری، بخشی.
یَسئَلُونَک َ عَن ِ الأَهِلَّةِ قُل هِی َ مَواقِیت ُ لِلنّاس ِ وَ الحَج ِّ وَ لَیس َ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوت َ مِن ظُهُورِها وَ لکِن َّ البِرَّ مَن ِ اتَّقی وَ أتُوا البُیُوت َ مِن أَبوابِها وَ اتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (189)
189- الأَهِلَّةِ: جمع «هلال». مقصود آیه اینکه است: مردم از تو می پرسند که چرا ماهها گاهی زیاد و گاهی کم می شود، بعضی از ماهها سی روز و بعضی کمتر است. جواب اینکه است که حکمتی در آن است و آن، اینکه که ماهها وقت برای اعمالی همچون صوم و حج و غیره است و باید چنین باشد زیرا اگر ماه همانند خورشید یکسان بود وقت برای اعمال قرار نمی گرفت.
ص: 30
وَ اقتُلُوهُم حَیث ُ ثَقِفتُمُوهُم وَ أَخرِجُوهُم مِن حَیث ُ أَخرَجُوکُم وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن َ القَتل ِ وَ لا تُقاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام ِ حَتّی یُقاتِلُوکُم فِیه ِ فَإِن قاتَلُوکُم فَاقتُلُوهُم کَذلِک َ جَزاءُ الکافِرِین َ (191)
191- ثَقِفتُمُوهُم: وجدتموهم: آنان را یافتید.
الفِتنَةُ: در اصل به معنای آزمایش است و در یکی از اینکه سه مورد استعمال می شود: 1- بلا. 2-
عذاب. 3- بستن راه خدا و دین. مراد در اینکه جا شرک به خدا و رسول است.
وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون َ فِتنَةٌ وَ یَکُون َ الدِّین ُ لِلّه ِ فَإِن ِ انتَهَوا فَلا عُدوان َ إِلاّ عَلَی الظّالِمِین َ (193)
193- فَلا عُدوان َ: فلا عقوبة. مراد قتل است.
از قتل تعبیر به «عدوان» شده است چون قتل مجازاتی است که بر عدوان مترتب است (از باب اطلاق سبب بر مسبب).
الشَّهرُ الحَرام ُ بِالشَّهرِ الحَرام ِ وَ الحُرُمات ُ قِصاص ٌ فَمَن ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه ِ بِمِثل ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ مَع َ المُتَّقِین َ (194)
194- الحُرُمات ُ: جمع «حرمة» به معنای محترم است و مراد از آن حرمت ماههای حرام و حرمت بلد و حرمت احرام است.
وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَةِ وَ أَحسِنُوا إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ (195)
195- بِأَیدِیکُم: «با» زاید است(1). التَّهلُکَةِ: هلاکت. در کلام عرب مصدر بر اینکه وزن فقط همین کلام است.
أَحسِنُوا: «إحسان» رساندن منفعت به دیگری است البته هر کسی که کار خوب بکند محسن به او اطلاق نمی شود مثلا کسی که وام خود را پس می دهد محسن نامیده نمی شود گرچه کار خوب انجام داده است. امام صادق علیه السّلام فرمود: مراد از احسان در آیه میانه روی در انفاق است یعنی در انفاق میانه روی داشته باشید و خداوند کسانی را که میانه روی دارند دوست می دارد زیرا زیاده روی هلاکت است و اگر کسی همه ثروت خود را در راه خدا انفاق کند کار شایسته ای انجام نداده است زیرا خداوند می فرماید: با دست خود، خود را نابود نکنید.
وَ أَتِمُّوا الحَج َّ وَ العُمرَةَ لِلّه ِ فَإِن أُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِن َ الهَدی ِ وَ لا تَحلِقُوا رُؤُسَکُم حَتّی یَبلُغ َ الهَدی ُ مَحِلَّه ُ فَمَن کان َ مِنکُم مَرِیضاً أَو بِه ِ أَذی ً مِن رَأسِه ِ فَفِدیَةٌ مِن صِیام ٍ أَو صَدَقَةٍ أَو نُسُک ٍ فَإِذا أَمِنتُم فَمَن تَمَتَّع َ بِالعُمرَةِ إِلَی الحَج ِّ فَمَا استَیسَرَ مِن َ الهَدی ِ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام ُ ثَلاثَةِ أَیّام ٍ فِی الحَج ِّ وَ سَبعَةٍ إِذا رَجَعتُم تِلک َ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِک َ لِمَن لَم یَکُن أَهلُه ُ حاضِرِی المَسجِدِ الحَرام ِ وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ شَدِیدُ العِقاب ِ (196)
196- أَتِمُّوا الحَج َّ وَ العُمرَةَ لِلّه ِ: به نیّت تقرّب به خدا حج ّ و عمره را به طور کامل انجام دهید. «حضرت علی علیه السّلام و امام چهارم علیه السّلام» أُحصِرتُم: به دو معنا آمده است: 1- ترس یا دشمن یا مرض مانع از رفتن شما به حج ّ شد.
«ائمه علیهم السّلام» 2- زندان مانع از رفتن به حج ّ شد. الهَدی ِ: جمع «هدیة» به معنای قربانی است مانند «تمر» که جمع «تمرة» است. مَرِیضاً: مرضی دارد که برای مداوای آن محتاج به تراشیدن سر است. أَذی ً: در لغت عبارت است از هر چیزی که موجب أذیّت است. أَذی ً مِن رَأسِه ِ: از حشرات موذی در سرش در أذیّت است. فَفِدیَةٌ:
بدل و عوض یعنی بر گردن کسی که سر تراشیده بدل است. نُسُک ٍ: جمع «نسیکة» به معنای قربانی.
ص: 31
الحَج ُّ أَشهُرٌ مَعلُومات ٌ فَمَن فَرَض َ فِیهِن َّ الحَج َّ فَلا رَفَث َ وَ لا فُسُوق َ وَ لا جِدال َ فِی الحَج ِّ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یَعلَمه ُ اللّه ُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِن َّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی وَ اتَّقُون ِ یا أُولِی الأَلباب ِ (197)
197- الحَج ُّ: أشهر الحج ّ.
أَشهُرٌ مَعلُومات ٌ: ماههای معیّن.
رَفَث َ: به سه معناست: 1- جماع. 2- وعده جماع. 3- جماع و وعده جماع.
فُسُوق َ: به دو معناست: 1- دروغ. 2- هر معصیتی.
جِدال َ: نزاع، مخاصمه.
لَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ أَن تَبتَغُوا فَضلاً مِن رَبِّکُم فَإِذا أَفَضتُم مِن عَرَفات ٍ فَاذکُرُوا اللّه َ عِندَ المَشعَرِ الحَرام ِ وَ اذکُرُوه ُ کَما هَداکُم وَ إِن کُنتُم مِن قَبلِه ِ لَمِن َ الضّالِّین َ (198)
198- جُناح ٌ: انحراف، اشکال.
أَن تَبتَغُوا: دنبال کسب و تجارت باشید.
مقصود آیه اینکه است که کسب و تجارت در حج بلا مانع است.
فَإِذا أَفَضتُم: «افاضه» در لغت به معنای پراکنده شدن گروه است و مقصود آیه اینکه است: هنگامی که از عرفات پراکنده شدید و به سوی مشعر روانه شدید.
عَرَفات ٍ: نام چند منطقه ای است که به همدیگر متصل هستند. «عرفات» با اینکه که دو سبب از اسباب منع صرف، یعنی معرفة و تأنیث را داراست، ولی منصرف است و اینکه بدان جهت است که «ات» در آن به عنوان حکایت است، نه علامت تأنیث. و اینکه مانند «نون» در «مسلمون» است اگر فرض کنیم که «مسلمون» اسم مؤنث است. و اینکه «نون» هرگز حذف نمی شود.
فَإِذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا اللّه َ کَذِکرِکُم آباءَکُم أَو أَشَدَّ ذِکراً فَمِن َ النّاس ِ مَن یَقُول ُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا وَ ما لَه ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق ٍ (200)
200- قَضَیتُم: مناسک را انجام دادید و به پایان بردید.
خَلاق ٍ: بهره و نصیبی از خیر.
ص: 32
وَ اذکُرُوا اللّه َ فِی أَیّام ٍ مَعدُودات ٍ فَمَن تَعَجَّل َ فِی یَومَین ِ فَلا إِثم َ عَلَیه ِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثم َ عَلَیه ِ لِمَن ِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم إِلَیه ِ تُحشَرُون َ (203)
203- مَعدُودات ٍ: اندک. مراد ایّام تشریق است.
تُحشَرُون َ: اصل «حشر» گرد آمدن از هر سو در یک مکان است یعنی همه شما در پیشگاه خدا جمع خواهید شد.
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یُعجِبُک َ قَولُه ُ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یُشهِدُ اللّه َ عَلی ما فِی قَلبِه ِ وَ هُوَ أَلَدُّ الخِصام ِ (204)
204- یُشهِدُ اللّه َ عَلی ما فِی قَلبِه ِ: خدا را گواه می گیرد که گفته های او با قلب او یکسان است.
أَلَدُّ: دشمنی سرسخت.
الخِصام ِ: به دو معناست: 1- جمع «خصم» به معنای دشمن. 2- مصدر است به معنای دشمنی کردن.
أَلَدُّ الخِصام ِ: به دو معناست: 1- سرسخت ترین دشمن. 2- دشمنی سرسخت.
وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الأَرض ِ لِیُفسِدَ فِیها وَ یُهلِک َ الحَرث َ وَ النَّسل َ وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ الفَسادَ (205)
205- تَوَلّی: به دو معناست: 1- رو گردان شود. 2- والی و حاکم شود.
وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الأَرض ِ لِیُفسِدَ فِیها وَ یُهلِک َ الحَرث َ وَ النَّسل َ وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ الفَسادَ (205)
205- سَعی: به دو معنا آمده است: 1- از پیش تو سریع خارج می شود. 2- تلاش می کند.
الحَرث َ: زراعت. از امام صادق علیه السّلام منقول است که مراد از «حرث» در اینکه جا دین است و مراد از «نسل» مردم است.
وَ إِذا قِیل َ لَه ُ اتَّق ِ اللّه َ أَخَذَته ُ العِزَّةُ بِالإِثم ِ فَحَسبُه ُ جَهَنَّم ُ وَ لَبِئس َ المِهادُ (206)
206- أَخَذَته ُ العِزَّةُ بِالإِثم ِ: به دو معنا آمده است: 1- عزّت و تعصّب جاهلیت او را وادار به گناه می کند. «باء» به معنای «علی» است. 2- عزتی را که از راه گناه به دست آورده مانع از تقوی می شود. «باء» برای سببیّت است.
المِهادُ: قرارگاه، جایگاه.
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یَشرِی نَفسَه ُ ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ وَ اللّه ُ رَؤُف ٌ بِالعِبادِ (207)
207- یَشرِی: می فروشد: از الفاظ اضداد است.
ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ: لابتغاء مرضاة اللّه: در راه رضای خدا.
رَؤُف ٌ بِالعِبادِ: واسع الرحمة بعبیده: رحمتش همه بندگان را فرا گرفته است.
فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم ُ البَیِّنات ُ فَاعلَمُوا أَن َّ اللّه َ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (209)
209- زَلَلتُم: بلغزید.
هَل یَنظُرُون َ إِلاّ أَن یَأتِیَهُم ُ اللّه ُ فِی ظُلَل ٍ مِن َ الغَمام ِ وَ المَلائِکَةُ وَ قُضِی َ الأَمرُ وَ إِلَی اللّه ِ تُرجَع ُ الأُمُورُ (210)
210- هَل یَنظُرُون َ: انتظار نمی کشند. «هل» نافیه است.
ظُلَل ٍ مِن َ الغَمام ِ: «ظل» به معنای پوشش و سایه بان و «الغمام» به معنای ابر است. مجموعه «ظلل من الغمام» کنایه از عذاب است یعنی انتظار نمی کشند مگر آمدن قیامت را.
ص: 33
زُیِّن َ لِلَّذِین َ کَفَرُوا الحَیاةُ الدُّنیا وَ یَسخَرُون َ مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا وَ الَّذِین َ اتَّقَوا فَوقَهُم یَوم َ القِیامَةِ وَ اللّه ُ یَرزُق ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب ٍ (212)
212- یَسخَرُون َ: مسخره می کنند.
کان َ النّاس ُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَث َ اللّه ُ النَّبِیِّین َ مُبَشِّرِین َ وَ مُنذِرِین َ وَ أَنزَل َ مَعَهُم ُ الکِتاب َ بِالحَق ِّ لِیَحکُم َ بَین َ النّاس ِ فِیمَا اختَلَفُوا فِیه ِ وَ مَا اختَلَف َ فِیه ِ إِلاَّ الَّذِین َ أُوتُوه ُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم ُ البَیِّنات ُ بَغیاً بَینَهُم فَهَدَی اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِیه ِ مِن َ الحَق ِّ بِإِذنِه ِ وَ اللّه ُ یَهدِی مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (213)
213- أُمَّةً: دین یعنی «علی دین واحد» یعنی همه بر فطرت خداشناسی بودند. «جوامع الجامع» مَا اختَلَف َ فِیه ِ: ضمیر «فیه» به «حق ّ» بر می گردد.
بِإِذنِه ِ: به دو معناست: 1- بعلمه. 2- بلطفه.
أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَل ُ الَّذِین َ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُم ُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا حَتّی یَقُول َ الرَّسُول ُ وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ مَتی نَصرُ اللّه ِ أَلا إِن َّ نَصرَ اللّه ِ قَرِیب ٌ (214)
214- أَم حَسِبتُم: بل أظننتم و خلتم أیّها المؤمنون: ای مؤمنان آیا چنین پنداشتید!
البَأساءُ: بدبختی، ضدّ آسایش(1).
الضَّرّاءُ: ناخوشی، غمناک بودن.
یَسئَلُونَک َ ما ذا یُنفِقُون َ قُل ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلوالِدَین ِ وَ الأَقرَبِین َ وَ الیَتامی وَ المَساکِین ِ وَ ابن ِ السَّبِیل ِ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن َّ اللّه َ بِه ِ عَلِیم ٌ (215)
215- ما ذا یُنفِقُون َ: أی ّ شی ء ینفقون: چه چیزی را انفاق نمایند!
ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ: ما أنفقتم من مال.
ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ: ما تفعلوا من عمل صالح.
ص: 34
کُتِب َ عَلَیکُم ُ القِتال ُ وَ هُوَ کُره ٌ لَکُم وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَ اللّه ُ یَعلَم ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ (216)
216- کُره ٌ: شاق ّ، دشوار و سخت.
یَسئَلُونَک َ عَن ِ الشَّهرِ الحَرام ِ قِتال ٍ فِیه ِ قُل قِتال ٌ فِیه ِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ کُفرٌ بِه ِ وَ المَسجِدِ الحَرام ِ وَ إِخراج ُ أَهلِه ِ مِنه ُ أَکبَرُ عِندَ اللّه ِ وَ الفِتنَةُ أَکبَرُ مِن َ القَتل ِ وَ لا یَزالُون َ یُقاتِلُونَکُم حَتّی یَرُدُّوکُم عَن دِینِکُم إِن ِ استَطاعُوا وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه ِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِک َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون َ (217)
217- کَبِیرٌ: ذنب عظیم.
صَدٌّ: مانع شدن. «صدّ» مبتداست و خبر آن «أکبر عند اللّه» است. بعضی گفته اند: عطف است بر «کبیر».
المَسجِدِ الحَرام ِ: عطف است بر «سبیل اللّه» یعنی «صدّ عن المسجد الحرام».
الفِتنَةُ: الکفر باللّه. به سوره بقره، آیه 191 رجوع شود.
یَسئَلُونَک َ عَن ِ الخَمرِ وَ المَیسِرِ قُل فِیهِما إِثم ٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِع ُ لِلنّاس ِ وَ إِثمُهُما أَکبَرُ مِن نَفعِهِما وَ یَسئَلُونَک َ ما ذا یُنفِقُون َ قُل ِ العَفوَ کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم ُ الآیات ِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون َ (219)
219- المَیسِرِ: قمار. إِثم ٌ کَبِیرٌ: وزر عظیم.
العَفوَ: در لغت به معنای زیادی است و گاهی به معنای گذشت کردن و نادیده گرفتن آمده است و مراد آیه یکی از چند معناست: 1- زیاده از مخارج اهل و عیال. 2- متوسط نه اسراف و نه اقتار. «امام صادق علیه السّلام» 3- آنچه از خرج سال زیاد آمده است. «امام باقر علیه السّلام»
ص: 35
فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ یَسئَلُونَک َ عَن ِ الیَتامی قُل إِصلاح ٌ لَهُم خَیرٌ وَ إِن تُخالِطُوهُم فَإِخوانُکُم وَ اللّه ُ یَعلَم ُ المُفسِدَ مِن َ المُصلِح ِ وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَأَعنَتَکُم إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (220)
220- إِصلاح ٌ لَهُم خَیرٌ: رسیدگی به کار یتیمان بدون دریافت مزد بهتر است.
تُخالِطُوهُم: آمیزش داشتن با یتیمان و رسیدگی به کار آنان با دریافت مزد.
لَأَعنَتَکُم: هر آینه شما را در امور یتیمان در تنگنا و مشقت قرار می داد.
وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات ِ حَتّی یُؤمِن َّ وَ لَأَمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَةٍ وَ لَو أَعجَبَتکُم وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِین َ حَتّی یُؤمِنُوا وَ لَعَبدٌ مُؤمِن ٌ خَیرٌ مِن مُشرِک ٍ وَ لَو أَعجَبَکُم أُولئِک َ یَدعُون َ إِلَی النّارِ وَ اللّه ُ یَدعُوا إِلَی الجَنَّةِ وَ المَغفِرَةِ بِإِذنِه ِ وَ یُبَیِّن ُ آیاتِه ِ لِلنّاس ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ (221)
221- لَو أَعجَبَتکُم: گر چه او شما را شیفته خود سازد.
وَ یَسئَلُونَک َ عَن ِ المَحِیض ِ قُل هُوَ أَذی ً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحِیض ِ وَ لا تَقرَبُوهُن َّ حَتّی یَطهُرن َ فَإِذا تَطَهَّرن َ فَأتُوهُن َّ مِن حَیث ُ أَمَرَکُم ُ اللّه ُ إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ التَّوّابِین َ وَ یُحِب ُّ المُتَطَهِّرِین َ (222)
222- المَحِیض ِ: مصدر است یعنی حیض.
هُوَ: مرجع ضمیر «محیض» است.
أَذی ً: اذیتی بر زنان حائض است چون بر آنان مشقت و دشواری است(1).
نِساؤُکُم حَرث ٌ لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أَنّی شِئتُم وَ قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم مُلاقُوه ُ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ (223)
223- حَرث ٌ: مزرعه. مقصود آیه اینکه است که زنان شما محل تولید نسل برای شما می باشند.
أَنّی شِئتُم: به چند معنا آمده است: 1- از هر جا که خواستید بنابراین «انّی» به معنای «حیث» یا «أین» است. 2- هر گونه که خواستید. بنابراین «انّی» به معنای «کیف» است. 3- هر زمان که خواستید. در معنای سوّم «انّی» به معنای «متی» است.
وَ لا تَجعَلُوا اللّه َ عُرضَةً لِأَیمانِکُم أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصلِحُوا بَین َ النّاس ِ وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (224)
224- لا تَجعَلُوا اللّه َ عُرضَةً لِأَیمانِکُم: به دو معنا آمده است: 1- خدا را در معرض قسم قرار ندهید یعنی برای هر چیزی به خدا قسم نخورید. «ائمه علیهم السّلام» 2- سوگند به خدا را برای ترک کارهای خیر مانع و بهانه قرار ندهید (مثلا اگر برای انجام کار خیری به شما مراجعه شد نگویید من قسم خورده ام اینکه کار را انجام ندهم).
أَن تَبَرُّوا: به دو معنا است: 1- «لأن تبرّوا»: برای هر کاری قسم نخورید تا از نیکان شوید. 2- «لأن لا تبرّوا»: برای اینکه که کار خیری را انجام ندهید قسم نخورید.
ص: 36
لا یُؤاخِذُکُم ُ اللّه ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم وَ اللّه ُ غَفُورٌ حَلِیم ٌ (225)
225- بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم: سوگندهای لغوی که بر زبان مردم از روی عادت جاری است مثل اینکه که مرتّب می گویند: به خدا قسم، و اللّه. «امام باقر و امام صادق علیهما السّلام»
لِلَّذِین َ یُؤلُون َ مِن نِسائِهِم تَرَبُّص ُ أَربَعَةِ أَشهُرٍ فَإِن فاؤُ فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (226)
226- یُؤلُون َ: برای ضرر رساندن به همسرانشان قسم یاد می کنند که با آنها نزدیکی نکنند. «ایلاء» در لغت به معنای قسم است.
تَرَبُّص ُ: انتظار، درنگ، مهلت.
فاؤُ: از «فی ء» به معنای رجوع است. به سایه نیز «فی ء» گفته می شود. نسبت میان «ظل ّ» و «فی ء» نسبت عام و خاص است به هر سایه ای «ظل ّ» گفته می شود، لیکن به سایه ای که قبلا آفتاب در آن جا بوده است «فی ء» گفته می شود.
وَ المُطَلَّقات ُ یَتَرَبَّصن َ بِأَنفُسِهِن َّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِل ُّ لَهُن َّ أَن یَکتُمن َ ما خَلَق َ اللّه ُ فِی أَرحامِهِن َّ إِن کُن َّ یُؤمِن َّ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ بُعُولَتُهُن َّ أَحَق ُّ بِرَدِّهِن َّ فِی ذلِک َ إِن أَرادُوا إِصلاحاً وَ لَهُن َّ مِثل ُ الَّذِی عَلَیهِن َّ بِالمَعرُوف ِ وَ لِلرِّجال ِ عَلَیهِن َّ دَرَجَةٌ وَ اللّه ُ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (228)
228- قُرُوءٍ: جمع «قرء». از الفاظ اضداد است گاهی به معنای حیض می آید و گاهی به معنای طهر است. از نظر شیعه در اینکه جا مراد طهر است.
أَن یَکتُمن َ ما خَلَق َ اللّه ُ: اینکه که حیض و حمل را کتمان کنند. «امام صادق علیه السّلام» بُعُولَتُهُن َّ: شوهران آنان.
دَرَجَةٌ: منزلت و برتری.
الطَّلاق ُ مَرَّتان ِ فَإِمساک ٌ بِمَعرُوف ٍ أَو تَسرِیح ٌ بِإِحسان ٍ وَ لا یَحِل ُّ لَکُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَیتُمُوهُن َّ شَیئاً إِلاّ أَن یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّه ِ فَإِن خِفتُم أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّه ِ فَلا جُناح َ عَلَیهِما فِیمَا افتَدَت بِه ِ تِلک َ حُدُودُ اللّه ِ فَلا تَعتَدُوها وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه ِ فَأُولئِک َ هُم ُ الظّالِمُون َ (229)
229- الطَّلاق ُ مَرَّتان ِ: مراد طلاق رجعی است که دو مرتبه می توان طلاق داد و رجوع کرد.
فَإِمساک ٌ بِمَعرُوف ٍ: بعد از طلاق دوم اگر رجوع کرد واجب است مطابق با شرع اسلام با زوجه زندگی نماید.
أَو تَسرِیح ٌ بِإِحسان ٍ: و یا رجوع ننماید تا عده پایان پذیرد. «صادقین علیهما السّلام» فِیمَا افتَدَت بِه ِ: مراد آن مالی است که زن برای خلع به شوهر می پردازد که گاهی بیش از مهریه است و گاهی کمتر از مهریه و گاهی به مقدار مهریه است.
ص: 37
وَ إِذا طَلَّقتُم ُ النِّساءَ فَبَلَغن َ أَجَلَهُن َّ فَأَمسِکُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ أَو سَرِّحُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ وَ لا تُمسِکُوهُن َّ ضِراراً لِتَعتَدُوا وَ مَن یَفعَل ذلِک َ فَقَد ظَلَم َ نَفسَه ُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیات ِ اللّه ِ هُزُواً وَ اذکُرُوا نِعمَت َ اللّه ِ عَلَیکُم وَ ما أَنزَل َ عَلَیکُم مِن َ الکِتاب ِ وَ الحِکمَةِ یَعِظُکُم بِه ِ وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (231)
231- سَرِّحُوهُن َّ: جدا شوید، طلاق دهید.
وَ إِذا طَلَّقتُم ُ النِّساءَ فَبَلَغن َ أَجَلَهُن َّ فَلا تَعضُلُوهُن َّ أَن یَنکِحن َ أَزواجَهُن َّ إِذا تَراضَوا بَینَهُم بِالمَعرُوف ِ ذلِک َ یُوعَظُ بِه ِ مَن کان َ مِنکُم یُؤمِن ُ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ ذلِکُم أَزکی لَکُم وَ أَطهَرُ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ (232)
232- فَبَلَغن َ أَجَلَهُن َّ: مراد آیه اینکه است وقتی که به پایان عدّه نزدیک شدند.
فَلا تَعضُلُوهُن َّ أَن یَنکِحن َ أَزواجَهُن َّ: خطاب به اولیاست یعنی ایجاد مشکل نکنید و مانع از ازدواج زنان مطلقه با همسران سابق نشوید.
«مجمع البیان، المیزان»
وَ الوالِدات ُ یُرضِعن َ أَولادَهُن َّ حَولَین ِ کامِلَین ِ لِمَن أَرادَ أَن یُتِم َّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَی المَولُودِ لَه ُ رِزقُهُن َّ وَ کِسوَتُهُن َّ بِالمَعرُوف ِ لا تُکَلَّف ُ نَفس ٌ إِلاّ وُسعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه ُ بِوَلَدِه ِ وَ عَلَی الوارِث ِ مِثل ُ ذلِک َ فَإِن أَرادا فِصالاً عَن تَراض ٍ مِنهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناح َ عَلَیهِما وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا أَولادَکُم فَلا جُناح َ عَلَیکُم إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوف ِ وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (233)
233- لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه ُ بِوَلَدِه ِ: مادر برای ترس از کم شدن شیر فرزندش در اثر حامله شدن، نباید از مجامعت شوهرش جلوگیری کند و به اینکه وسیله به شوهرش ضرر بزند و همچنین شوهر به جهت مراعات حال فرزندش و ترس از حاملگی زن نباید از نزدیکی با وی خودداری کند. «صادقین علیهما السّلام»
ص: 38
وَ الَّذِین َ یُتَوَفَّون َ مِنکُم وَ یَذَرُون َ أَزواجاً یَتَرَبَّصن َ بِأَنفُسِهِن َّ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ عَشراً فَإِذا بَلَغن َ أَجَلَهُن َّ فَلا جُناح َ عَلَیکُم فِیما فَعَلن َ فِی أَنفُسِهِن َّ بِالمَعرُوف ِ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیرٌ (234)
234- یَذَرُون َ: «یذر» و «یدع» به معنای رها می کند است. آن دو فعل ماضی ندارند و به جای ماضی آن دو از کلمه «ترک» استفاده می شود.
فِیما فَعَلن َ فِی أَنفُسِهِن َّ: بعد از انقضای عدّه کارهای مشروع، مانند ازدواج و زینت کردن اشکال ندارد.
وَ لا جُناح َ عَلَیکُم فِیما عَرَّضتُم بِه ِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ أَو أَکنَنتُم فِی أَنفُسِکُم عَلِم َ اللّه ُ أَنَّکُم سَتَذکُرُونَهُن َّ وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن َّ سِرًّا إِلاّ أَن تَقُولُوا قَولاً مَعرُوفاً وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح ِ حَتّی یَبلُغ َ الکِتاب ُ أَجَلَه ُ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ ما فِی أَنفُسِکُم فَاحذَرُوه ُ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ غَفُورٌ حَلِیم ٌ (235)
235- عَرَّضتُم بِه ِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ: گوشه زدن به خواستگاری و رغبت نشان دادن به ازدواج با زنان در عدّه بدون تصریح.
أَکنَنتُم: پنهان داشته اید، «إکنان» و «کن» هر دو به معنای پوشانیدن است، لیکن اوّلی مختص است به مخفی کردن مطلب در سینه و دوّمی پوشانیدن چیزی برای محافظت است. إِلّا أَن تَقُولُوا: «إلّا» به معنای «لکن» است یعنی لکن قول پسندیده و مباح که همان اشاره و گوشه زدن در خواستگاری است، مانعی ندارد.
وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح ِ حَتّی یَبلُغ َ الکِتاب ُ أَجَلَه ُ: نکاح را قطعی نکنید و عقد نکاح را اجرا نکنید تا عدّه پایان یابد. تقدیر آیه «علی عقدة النکاح» بوده است که «علی» به جهت تخفیف حذف شده است همانند: «ضرب زید الظهر و البطن»، یعنی «علی الظهر و البطن».
لا جُناح َ عَلَیکُم إِن طَلَّقتُم ُ النِّساءَ ما لَم تَمَسُّوهُن َّ أَو تَفرِضُوا لَهُن َّ فَرِیضَةً وَ مَتِّعُوهُن َّ عَلَی المُوسِع ِ قَدَرُه ُ وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه ُ مَتاعاً بِالمَعرُوف ِ حَقًّا عَلَی المُحسِنِین َ (236)
236- أَو تَفرِضُوا: «أو» برای تردید است و تقدیر آیه چنین است: «تفرضوا لهن ّ فریضة أو لم تفرضوا لهن ّ فریضة» و جمله اوّل به علّت وضوح محذوف است.
مَتِّعُوهُن َّ: در صورتی که مهر مسمی قرار نداده اید آنان را از اموال خود بهره مند سازید.
المُوسِع ِ قَدَرُه ُ: توانگر به مقدار توان خود.
المُقتِرِ قَدَرُه ُ: فقیر و تنگدست به اندازه توان خود.
مَتاعاً بِالمَعرُوف ِ: به دو معنا آمده است: 1- بدون اسراف و تبذیر. 2- به مقدار شایسته زن و شوهر.
وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن َّ مِن قَبل ِ أَن تَمَسُّوهُن َّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُن َّ فَرِیضَةً فَنِصف ُ ما فَرَضتُم إِلاّ أَن یَعفُون َ أَو یَعفُوَا الَّذِی بِیَدِه ِ عُقدَةُ النِّکاح ِ وَ أَن تَعفُوا أَقرَب ُ لِلتَّقوی وَ لا تَنسَوُا الفَضل َ بَینَکُم إِن َّ اللّه َ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (237)
237- یَعفُوَا الَّذِی بِیَدِه ِ عُقدَةُ النِّکاح ِ: به دو معنا آمده است: 1- پدر و یا جدّ دختر که گره ازدواج به دست آن دو است، عفو کنند و مقداری از نصف المهر را دریافت نکنند. «امام باقر و امام صادق علیهما السّلام» 2- شوهر از نصف دیگر مهر صرف نظر کند و تمام مهر را بپردازد.
ص: 39
حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات ِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی وَ قُومُوا لِلّه ِ قانِتِین َ (238)
238- الصَّلاةِ الوُسطی: مراد نماز ظهر است.
«صادقین علیهما السّلام» قانِتِین َ: به چند معنا است: 1- دعا در نماز در حال ایستاده. «صادقین علیهما السّلام» 2- طائعین. 3-
خاشعین.
فَإِن خِفتُم فَرِجالاً أَو رُکباناً فَإِذا أَمِنتُم فَاذکُرُوا اللّه َ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُون َ (239)
239- فَرِجالًا: صلّوا رجالا. «رجال» جمع «راجل» به معنای پیاده است.
رُکباناً: صلّوا رکبانا. «رکبانا» جمع «راکب» به معنای سواره است همانند «فرسان» که جمع «فارس» است.
وَ الَّذِین َ یُتَوَفَّون َ مِنکُم وَ یَذَرُون َ أَزواجاً وَصِیَّةً لِأَزواجِهِم مَتاعاً إِلَی الحَول ِ غَیرَ إِخراج ٍ فَإِن خَرَجن َ فَلا جُناح َ عَلَیکُم فِی ما فَعَلن َ فِی أَنفُسِهِن َّ مِن مَعرُوف ٍ وَ اللّه ُ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (240)
240- وَصِیَّةً: فلیوصوا وصیّة.
مَن ذَا الَّذِی یُقرِض ُ اللّه َ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه ُ لَه ُ أَضعافاً کَثِیرَةً وَ اللّه ُ یَقبِض ُ وَ یَبصُطُ وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ (245)
245- یُقرِض ُ اللّه َ: ینفق فی سبیل اللّه و طاعته.
مراد آیه اعم ّ از «قرض» اصطلاحی است. از انفاق تعبیر به قرض کرده برای اینکه که بفهماند عوض دارد.
یَقبِض ُ: روزی را کم قرار می دهد.
یَبصُطُ: روزی را زیاد قرار می دهد.
ص: 40
أَ لَم تَرَ إِلَی المَلَإِ مِن بَنِی إِسرائِیل َ مِن بَعدِ مُوسی إِذ قالُوا لِنَبِی ٍّ لَهُم ُ ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فِی سَبِیل ِ اللّه ِ قال َ هَل عَسَیتُم إِن کُتِب َ عَلَیکُم ُ القِتال ُ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِل َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ قَد أُخرِجنا مِن دِیارِنا وَ أَبنائِنا فَلَمّا کُتِب َ عَلَیهِم ُ القِتال ُ تَوَلَّوا إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِالظّالِمِین َ (246)
246- المَلَإِ: أشراف، (آنهایی که جلالت آنان چشم بینندگان را پر می کند).
عَسَیتُم: لعلّکم.
وَ قال َ لَهُم نَبِیُّهُم إِن َّ اللّه َ قَد بَعَث َ لَکُم طالُوت َ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُون ُ لَه ُ المُلک ُ عَلَینا وَ نَحن ُ أَحَق ُّ بِالمُلک ِ مِنه ُ وَ لَم یُؤت َ سَعَةً مِن َ المال ِ قال َ إِن َّ اللّه َ اصطَفاه ُ عَلَیکُم وَ زادَه ُ بَسطَةً فِی العِلم ِ وَ الجِسم ِ وَ اللّه ُ یُؤتِی مُلکَه ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ واسِع ٌ عَلِیم ٌ (247)
247- طالُوت َ: نام فرمانده لشکر بنی اسرائیل و چون بلند قامت بوده طالوت نامیده شده است. «طالوت» و «جالوت» و «داود» به جهت معرفه بودن و عجمی بودن غیر منصرف هستند.
اما اگر فرض شود «جاموس» نام مردی باشد، منصرف خواهد بود زیرا فقط معرفه است و عجمی نیست زیرا «الف» و «لام» بر او وارد می شود.
بَسطَةً: فضیلت، وسعت.
وَ قال َ لَهُم نَبِیُّهُم إِن َّ آیَةَ مُلکِه ِ أَن یَأتِیَکُم ُ التّابُوت ُ فِیه ِ سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَک َ آل ُ مُوسی وَ آل ُ هارُون َ تَحمِلُه ُ المَلائِکَةُ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (248)
248- التّابُوت ُ: صندوقچه مخصوصی که مادر حضرت موسی وی را در آن قرار داد و به دریا انداخت و بعد از آن اینکه صندوقچه میان بنی اسرائیل مقدس شمرده می شد و به آن تبرک می جستند و هنگامی که وفات موسی فرا رسید آثار نبوت را در درون آن قرار داد و آن را به طور امانت به وصی خود یوشع بن نون سپرد.
ص: 41
فَلَمّا فَصَل َ طالُوت ُ بِالجُنُودِ قال َ إِن َّ اللّه َ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِب َ مِنه ُ فَلَیس َ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمه ُ فَإِنَّه ُ مِنِّی إِلاّ مَن ِ اغتَرَف َ غُرفَةً بِیَدِه ِ فَشَرِبُوا مِنه ُ إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم فَلَمّا جاوَزَه ُ هُوَ وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الیَوم َ بِجالُوت َ وَ جُنُودِه ِ قال َ الَّذِین َ یَظُنُّون َ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّه ِ کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذن ِ اللّه ِ وَ اللّه ُ مَع َ الصّابِرِین َ (249)
249- فَصَل َ طالُوت ُ بِالجُنُودِ: طالوت لشگر را بیرون برد.
لَم یَطعَمه ُ: «طعم» به معنای چشیدن است، خواه غذا باشد و خواه آب. مراد اینکه است که آب نیاشامد.
اغتَرَف َ غُرفَةً بِیَدِه ِ: به اندازه یک مشت آب بخورد.
قالُوا: دو احتمال دارد: 1- قال الکفّار من جنود طالوت. 2- قال المغترفون. «امام باقر علیه السّلام، المیزان» فِئَةٍ: دسته و گروه. جمع آن «فئون» و «فئات» است.
وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوت َ وَ جُنُودِه ِ قالُوا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ (250)
250- بَرَزُوا: در مقابل جالوت آشکار شدند.
أَفرِغ عَلَینا صَبراً: نهایت صبر را بر ما بریز.
فَهَزَمُوهُم بِإِذن ِ اللّه ِ وَ قَتَل َ داوُدُ جالُوت َ وَ آتاه ُ اللّه ُ المُلک َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَه ُ مِمّا یَشاءُ وَ لَو لا دَفع ُ اللّه ِ النّاس َ بَعضَهُم بِبَعض ٍ لَفَسَدَت ِ الأَرض ُ وَ لکِن َّ اللّه َ ذُو فَضل ٍ عَلَی العالَمِین َ (251)
251- فَهَزَمُوهُم: کافران را شکست دادند.
وَ لَو لا دَفع ُ اللّه ِ النّاس َ بَعضَهُم بِبَعض ٍ: برای آن دو معنا ذکر کرده اند: 1- خداوند به وسیله مسلمین کفار را دفع می کند. 2- خداوند به برکت خوبان بدها را نابود نمی کند «علی علیه السّلام». در تایید اینکه معنا روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود:
خداوند به برکت شیعیان نمازگزار بلا را از شیعیان بی نماز برطرف می کند زیرا اگر هیچ کس نماز نمی خواند همه نابود می شدند و همچنین به برکت شیعیانی که زکات می پردازند نابودی را از شیعیانی که زکات نمی دهند برطرف می کند زیرا اگر هیچ کس زکات پرداخت نمی کرد همه شیعیان نابود می شدند و خداوند به برکت شیعیانی که حج می گزارند نابودی را از شیعیانی که حج نمی گزارند برطرف می کند و اگر همگان حج را ترک می کردند همه نابود می شدند.
ص: 42
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ یَوم ٌ لا بَیع ٌ فِیه ِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الکافِرُون َ هُم ُ الظّالِمُون َ (254)
254- لا خُلَّةٌ: دوستی نیست چون آن دوستی که تحت لوای معصیت با هم داشته اند تبدیل به دشمنی می شود.
لا شَفاعَةٌ: شفاعت برای غیر مؤمن نیست.
اللّه ُ لا إِله َ إِلاّ هُوَ الحَی ُّ القَیُّوم ُ لا تَأخُذُه ُ سِنَةٌ وَ لا نَوم ٌ لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ مَن ذَا الَّذِی یَشفَع ُ عِندَه ُ إِلاّ بِإِذنِه ِ یَعلَم ُ ما بَین َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُون َ بِشَی ءٍ مِن عِلمِه ِ إِلاّ بِما شاءَ وَسِع َ کُرسِیُّه ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ لا یَؤُدُه ُ حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِی ُّ العَظِیم ُ (255)
255- القَیُّوم ُ: کسی که متصدّی تدبیر مخلوقات است. اصل آن «قیووم» بر وزن «فیعول» بوده که «واو» تبدیل به « یا » گشته و در « یا » ادغام شده است.
سِنَةٌ: چرت، خواب سبک. «سنة» مصدر است، از «وسن یوسن وسنا و سنة».
کُرسِیُّه ُ: برای آن دو معنی ذکر شده است: 1- علم خدا بر آسمانها و زمین احاطه دارد.
«صادقین علیهما السّلام» 2- سلطه و قدرت خدا بر آسمانها و زمین احاطه دارد.
لا یَؤُدُه ُ حِفظُهُما: نگهداری آن دو خداوند را خسته نمی کند.
لا إِکراه َ فِی الدِّین ِ قَد تَبَیَّن َ الرُّشدُ مِن َ الغَی ِّ فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت ِ وَ یُؤمِن بِاللّه ِ فَقَدِ استَمسَک َ بِالعُروَةِ الوُثقی لا انفِصام َ لَها وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (256)
256- بِالطّاغُوت ِ: در مراد از آن دو وجه است: 1- شیطان. «امام صادق علیه السّلام» 2- بتها و هر معبودی جز خدا. «طاغوت» مصدر است از ماده «طغی»، بر مفرد و جمع لفظ واحد اطلاق می شود.
در اصل «طغیوت» بود، لام الفعل با عین الفعل جا به جا شد آن گاه «طیغوت» شد، « یا » تبدیل به «الف» در نتیجه «طاغوت» شد. جمع آن «طواغیت» و «طواغت» و «طواغ» و «طواغی» آمده است.
بِالعُروَةِ الوُثقی: رشته بسیار محکم و استوار، دستگیره خیلی محکم.
لَا انفِصام َ: لا انقطاع: پاره شدنی نیست.
ص: 43
اللّه ُ وَلِی ُّ الَّذِین َ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِن َ الظُّلُمات ِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِین َ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم ُ الطّاغُوت ُ یُخرِجُونَهُم مِن َ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات ِ أُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون َ (257)
257- وَلِی ُّ: متصدی امور، سرپرست.
الطّاغُوت ُ: سرکش. لفظ مفرد است، ولی چون قرینه موجود است در اینکه جا جمع اراده شده است. مراد از آن یا شیطان است و یا همه سران ضلالت و گمراهی. برای توضیح بیشتر به آیه قبل رجوع کنید.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِی حَاج َّ إِبراهِیم َ فِی رَبِّه ِ أَن آتاه ُ اللّه ُ المُلک َ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ رَبِّی َ الَّذِی یُحیِی وَ یُمِیت ُ قال َ أَنَا أُحیِی وَ أُمِیت ُ قال َ إِبراهِیم ُ فَإِن َّ اللّه َ یَأتِی بِالشَّمس ِ مِن َ المَشرِق ِ فَأت ِ بِها مِن َ المَغرِب ِ فَبُهِت َ الَّذِی کَفَرَ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (258)
258- فِی رَبِّه ِ: فی رب ّ إبراهیم.
آتاه ُ: آتا المحاج ّ. مراد نمرود است.
أَو کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَریَةٍ وَ هِی َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قال َ أَنّی یُحیِی هذِه ِ اللّه ُ بَعدَ مَوتِها فَأَماتَه ُ اللّه ُ مِائَةَ عام ٍ ثُم َّ بَعَثَه ُ قال َ کَم لَبِثت َ قال َ لَبِثت ُ یَوماً أَو بَعض َ یَوم ٍ قال َ بَل لَبِثت َ مِائَةَ عام ٍ فَانظُر إِلی طَعامِک َ وَ شَرابِک َ لَم یَتَسَنَّه وَ انظُر إِلی حِمارِک َ وَ لِنَجعَلَک َ آیَةً لِلنّاس ِ وَ انظُر إِلَی العِظام ِ کَیف َ نُنشِزُها ثُم َّ نَکسُوها لَحماً فَلَمّا تَبَیَّن َ لَه ُ قال َ أَعلَم ُ أَن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (259)
259- خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها: برای آن دو وجه ذکر شده است: 1- «خاویة» به معنای «خالیة» است یعنی از سکنه خالی بود و بر روی بناهای خویش پا بر جا بود. 2- «خاویة» به معنای «ساقطة» است یعنی سقف فرو ریخته و دیوارها بر روی آن خراب شده است.
لَم یَتَسَنَّه: لم تغیّره السنون گذشت زمان آن را تغییر نداده بود. «لم یتسنّه» از باب تفعّل و از «سنه» گرفته شده است. کَیف َ نُنشِزُها: چگونه از زمین بر می داریم و به جایگاه اولش در جسد برمی گردانیم.
ص: 44
وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ رَب ِّ أَرِنِی کَیف َ تُحی ِ المَوتی قال َ أَ وَ لَم تُؤمِن قال َ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن َّ قَلبِی قال َ فَخُذ أَربَعَةً مِن َ الطَّیرِ فَصُرهُن َّ إِلَیک َ ثُم َّ اجعَل عَلی کُل ِّ جَبَل ٍ مِنهُن َّ جُزءاً ثُم َّ ادعُهُن َّ یَأتِینَک َ سَعیاً وَ اعلَم أَن َّ اللّه َ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (260)
260- فَصُرهُن َّ إِلَیک َ: به دو معنا آمده است:
1- قطعه قطعه کن، پاره پاره کن. بنابراین معنی «الیک» متعلّق به «خذ» است. 2- به سوی خود متمایل کن. در اینکه صورت «الیک» می تواند متعلّق به «خذ» و یا متعلق به «صرهن» باشد.
الَّذِین َ یُنفِقُون َ أَموالَهُم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ ثُم َّ لا یُتبِعُون َ ما أَنفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذی ً لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون َ (262)
262- مَنًّا: منّت.
أَذی ً: اذیّت و آزار.
قَول ٌ مَعرُوف ٌ وَ مَغفِرَةٌ خَیرٌ مِن صَدَقَةٍ یَتبَعُها أَذی ً وَ اللّه ُ غَنِی ٌّ حَلِیم ٌ (263)
263- قَول ٌ مَعرُوف ٌ: سخن پسندیده و دعای شایسته مثل اینکه که به سائل بگوید: خداوند تو را بی نیاز کند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن ِّ وَ الأَذی کَالَّذِی یُنفِق ُ مالَه ُ رِئاءَ النّاس ِ وَ لا یُؤمِن ُ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ فَمَثَلُه ُ کَمَثَل ِ صَفوان ٍ عَلَیه ِ تُراب ٌ فَأَصابَه ُ وابِل ٌ فَتَرَکَه ُ صَلداً لا یَقدِرُون َ عَلی شَی ءٍ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الکافِرِین َ (264)
264- رِئاءَ النّاس ِ: ریا کردن و به مردم نشان دادن.
صَفوان ٍ: سنگ سخت و صاف.
وابِل ٌ: رگبار، باران تند با قطره های درشت.
صَلداً: سنگ سخت و صاف.
ص: 45
وَ مَثَل ُ الَّذِین َ یُنفِقُون َ أَموالَهُم ُ ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ وَ تَثبِیتاً مِن أَنفُسِهِم کَمَثَل ِ جَنَّةٍ بِرَبوَةٍ أَصابَها وابِل ٌ فَآتَت أُکُلَها ضِعفَین ِ فَإِن لَم یُصِبها وابِل ٌ فَطَل ٌّ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (265)
265- تَثبِیتاً مِن أَنفُسِهِم: به دو معنا آمده است: 1- از منّت و اذیّت خودداری می کنند. «امام باقر علیه السّلام کنز الدقائق» 2- با یقین و بصیرت در دین.
بِرَبوَةٍ: زمین بلند، جهت اینکه که «جنة» را مقیّد به «ربوة» کرده است اینکه است که گیاه زمین بلند خوش بو می شود.
أُکُلَها: مأکولها و ثمرها.
فَطَل ٌّ: نم نم باران.
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُم أَن تَکُون َ لَه ُ جَنَّةٌ مِن نَخِیل ٍ وَ أَعناب ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَه ُ فِیها مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ وَ أَصابَه ُ الکِبَرُ وَ لَه ُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعصارٌ فِیه ِ نارٌ فَاحتَرَقَت کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم ُ الآیات ِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُون َ (266)
266- الکِبَرُ: پیری.
إِعصارٌ: گردباد.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبات ِ ما کَسَبتُم وَ مِمّا أَخرَجنا لَکُم مِن َ الأَرض ِ وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث َ مِنه ُ تُنفِقُون َ وَ لَستُم بِآخِذِیه ِ إِلاّ أَن تُغمِضُوا فِیه ِ وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ غَنِی ٌّ حَمِیدٌ (267)
267- لا تَیَمَّمُوا الخَبِیث َ مِنه ُ تُنفِقُون َ: لا تقصدوا الردی ء من المال فتنفقون منه: مال نامرغوب را انفاق نکنید.
إِلّا أَن تُغمِضُوا: مگر چشم روی هم بگذارید.
یُؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤت َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی َ خَیراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلباب ِ (269)
269- أُولُوا الأَلباب ِ: ذوی العقول:
خردمندان. «لب ّ» به معنای چیز نفیس و گرانقیمت است و عقل را «لب ّ» نامیده اند چون نفیس ترین و با ارزش ترین چیزی که در انسان است عقل او است.
ص: 46
وَ ما أَنفَقتُم مِن نَفَقَةٍ أَو نَذَرتُم مِن نَذرٍ فَإِن َّ اللّه َ یَعلَمُه ُ وَ ما لِلظّالِمِین َ مِن أَنصارٍ (270)
270- أَنفَقتُم: أنفقتموه. ضمیر مفعول محذوف است.
إِن تُبدُوا الصَّدَقات ِ فَنِعِمّا هِی َ وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّئاتِکُم وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیرٌ (271)
271- فَنِعِمّا: نعم الشی ء إبداؤها و اعلانها:
صدقه علنی کاری است نیکو.
لِلفُقَراءِ الَّذِین َ أُحصِرُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ لا یَستَطِیعُون َ ضَرباً فِی الأَرض ِ یَحسَبُهُم ُ الجاهِل ُ أَغنِیاءَ مِن َ التَّعَفُّف ِ تَعرِفُهُم بِسِیماهُم لا یَسئَلُون َ النّاس َ إِلحافاً وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَإِن َّ اللّه َ بِه ِ عَلِیم ٌ (273)
273- أُحصِرُوا: از تجارت و کسب به جهت مرض یا فقر و یا جهاد محروم شده اند.
لا یَستَطِیعُون َ ضَرباً فِی الأَرض ِ: توانایی آن که کاری در پیش گیرند ندارند.
ضَرباً: المشی. کنایه از تحرّک اقتصادی است.
یَحسَبُهُم ُ الجاهِل ُ أَغنِیاءَ: کسی که از حال آنان خبر ندارد گمان می برد که غنی هستند.
مِن َ التَّعَفُّف ِ: به سبب خودداری از سؤال و گدایی.
إِلحافاً: إلحاح: اصرار. یعنی اصلا سؤال نمی کنند، نه اینکه که با اصرار سؤال نمی کنند، ولی بدون اصرار سؤال می کنند(1).
ص: 47
الَّذِین َ یَأکُلُون َ الرِّبا لا یَقُومُون َ إِلاّ کَما یَقُوم ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه ُ الشَّیطان ُ مِن َ المَس ِّ ذلِک َ بِأَنَّهُم قالُوا إِنَّمَا البَیع ُ مِثل ُ الرِّبا وَ أَحَل َّ اللّه ُ البَیع َ وَ حَرَّم َ الرِّبا فَمَن جاءَه ُ مَوعِظَةٌ مِن رَبِّه ِ فَانتَهی فَلَه ُ ما سَلَف َ وَ أَمرُه ُ إِلَی اللّه ِ وَ مَن عادَ فَأُولئِک َ أَصحاب ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون َ (275)
275- الَّذِی یَتَخَبَّطُه ُ الشَّیطان ُ مِن َ المَس ِّ:
کسی که شیطان او را دیوانه کرده است به طوری که خود را بی هدف به زمین می زند. «من» بیانیّه است و «مس ّ» به معنای جنون است(1).
یَمحَق ُ اللّه ُ الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقات ِ وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ کُل َّ کَفّارٍ أَثِیم ٍ (276)
276- یَمحَق ُ: از بین می برد.
یُربِی: رشد و نمو می دهد.
کَفّارٍ: ثابت قدم در کفر، پا برجا بر کفر.
أَثِیم ٍ: گنه پیشه، استوار در گناه.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ ذَرُوا ما بَقِی َ مِن َ الرِّبا إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (278)
278- ذَرُوا: اترکوا: رها کنید.
فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب ٍ مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ إِن تُبتُم فَلَکُم رُؤُس ُ أَموالِکُم لا تَظلِمُون َ وَ لا تُظلَمُون َ (279)
279- فَأذَنُوا بِحَرب ٍ مِن َ اللّه ِ: بدانید با خدا در جنگ هستید.
وَ إِن کان َ ذُو عُسرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ وَ أَن تَصَدَّقُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (280)
280- ذُو عُسرَةٍ: بیش از زندگی معمولی ندارد. «امام صادق علیه السّلام» فَنَظِرَةٌ: مهلت بدهید و تأخیر بیاندازید.
مَیسَرَةٍ: توانگر شود.
أَن تَصَدَّقُوا: اینکه که از دین صرف نظر کنید و ابراء کنید.
ص: 48
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا تَدایَنتُم بِدَین ٍ إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی فَاکتُبُوه ُ وَ لیَکتُب بَینَکُم کاتِب ٌ بِالعَدل ِ وَ لا یَأب َ کاتِب ٌ أَن یَکتُب َ کَما عَلَّمَه ُ اللّه ُ فَلیَکتُب وَ لیُملِل ِ الَّذِی عَلَیه ِ الحَق ُّ وَ لیَتَّق ِ اللّه َ رَبَّه ُ وَ لا یَبخَس مِنه ُ شَیئاً فَإِن کان َ الَّذِی عَلَیه ِ الحَق ُّ سَفِیهاً أَو ضَعِیفاً أَو لا یَستَطِیع ُ أَن یُمِل َّ هُوَ فَلیُملِل وَلِیُّه ُ بِالعَدل ِ وَ استَشهِدُوا شَهِیدَین ِ مِن رِجالِکُم فَإِن لَم یَکُونا رَجُلَین ِ فَرَجُل ٌ وَ امرَأَتان ِ مِمَّن تَرضَون َ مِن َ الشُّهَداءِ أَن تَضِل َّ إِحداهُما فَتُذَکِّرَ إِحداهُمَا الأُخری وَ لا یَأب َ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسئَمُوا أَن تَکتُبُوه ُ صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلی أَجَلِه ِ ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللّه ِ وَ أَقوَم ُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدنی أَلاّ تَرتابُوا إِلاّ أَن تَکُون َ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَینَکُم فَلَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ أَلاّ تَکتُبُوها وَ أَشهِدُوا إِذا تَبایَعتُم وَ لا یُضَارَّ کاتِب ٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِن تَفعَلُوا فَإِنَّه ُ فُسُوق ٌ بِکُم وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ یُعَلِّمُکُم ُ اللّه ُ وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (282)
282- تَدایَنتُم: (به خاطر معامله یا قرض و یا عوامل دیگر) به همدیگر بدهکار شدید.
وَ لیَکتُب بَینَکُم کاتِب ٌ بِالعَدل ِ: واقعیّت را بدون کم و زیاد بنویسید.
وَ لیُملِل ِ: به زبان بگوید و املا کند.
لا یَبخَس: لا ینقص: از حقیقت چیزی کم نگذارد.
لا یَستَطِیع ُ أَن یُمِل َّ هُوَ: گنگ است.
أَن تَضِل َّ إِحداهُما: در صورتی که یکی از بانوان فراموش کرد.
لا یَأب َ الشُّهَداءُ: شهود برای تحمّل شهادت و ادای آن امتناع نورزند. «امام صادق علیه السّلام» إِذا ما دُعُوا: «ما» زاید است یعنی «إذا دعوا».
«کنز الدقائق» لا تَسئَمُوا: خسته نشوید.
أَدنی أَلّا تَرتابُوا: أقرب إلی عدم الارتیاب.
تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها: معامله نقدی باشد.
ص: 49
وَ إِن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَ لَم تَجِدُوا کاتِباً فَرِهان ٌ مَقبُوضَةٌ فَإِن أَمِن َ بَعضُکُم بَعضاً فَلیُؤَدِّ الَّذِی اؤتُمِن َ أَمانَتَه ُ وَ لیَتَّق ِ اللّه َ رَبَّه ُ وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه ُ آثِم ٌ قَلبُه ُ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ عَلِیم ٌ (283)
283- فَرِهان ٌ: رهن، وثیقه.
الَّذِی اؤتُمِن َ: کسی که مورد اطمینان است.
لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ وَ إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه ُ یُحاسِبکُم بِه ِ اللّه ُ فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب ُ مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (284)
284- إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه ُ:
اطاعت و معصیت را خواه آشکار انجام دهید و یا مخفیانه خداوند حساب خواهد کرد.
آمَن َ الرَّسُول ُ بِما أُنزِل َ إِلَیه ِ مِن رَبِّه ِ وَ المُؤمِنُون َ کُل ٌّ آمَن َ بِاللّه ِ وَ مَلائِکَتِه ِ وَ کُتُبِه ِ وَ رُسُلِه ِ لا نُفَرِّق ُ بَین َ أَحَدٍ مِن رُسُلِه ِ وَ قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا غُفرانَک َ رَبَّنا وَ إِلَیک َ المَصِیرُ (285)
285- غُفرانَک َ رَبَّنا: یقولون نسألک غفرانک.
لا یُکَلِّف ُ اللّه ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا إِصراً کَما حَمَلتَه ُ عَلَی الَّذِین َ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه ِ وَ اعف ُ عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنت َ مَولانا فَانصُرنا عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ (286)
286- إِصراً: بار سنگین، تکالیف شاقّة و طاقت فرسا.
ص: 50
اللّه ُ لا إِله َ إِلاّ هُوَ الحَی ُّ القَیُّوم ُ (2)
2- القَیُّوم ُ: رجوع شود به سوره بقره، آیه 255.
هُوَ الَّذِی أَنزَل َ عَلَیک َ الکِتاب َ مِنه ُ آیات ٌ مُحکَمات ٌ هُن َّ أُم ُّ الکِتاب ِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات ٌ فَأَمَّا الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم زَیغ ٌ فَیَتَّبِعُون َ ما تَشابَه َ مِنه ُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِه ِ وَ ما یَعلَم ُ تَأوِیلَه ُ إِلاَّ اللّه ُ وَ الرّاسِخُون َ فِی العِلم ِ یَقُولُون َ آمَنّا بِه ِ کُل ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلباب ِ (7)
7- مُحکَمات ٌ: جمع «محکم»، یعنی آیه ای که معنایش روشن است.
أُم ُّ الکِتاب ِ: اصل الکتاب: محور کتاب.
مُتَشابِهات ٌ: جمع «متشابه»، یعنی آیه ای که معنایش روشن نیست و چند معنا در او احتمال داده می شود.
زَیغ ٌ: انحراف از حق ّ و حقیقت.
ابتِغاءَ الفِتنَةِ: به دو معناست: 1- لطلب الضلال و الإضلال. 2- لطلب الکفر. «امام صادق علیه السّلام» تَأوِیلِه ِ: «تأویل» در لغت به معنای تفسیر است و مراد از آن در اینکه جا تفسیر بر خلاف حق است.
وَ الرّاسِخُون َ: الثابتون فی العلم. دو احتمال در آن وجود دارد: 1- عطف است بر «اللّه» و «یقولون» حال است برای «راسخون». 2- «واو» استیناف است. بنابراین «الراسخون» مبتداست و جمله بعد، خبر است. البته بنابراین احتمال، مراد از تأویل، چند علمی است که مخصوص خداوند است مانند «علم الساعة» و علم به زوال دنیا و نزول عیسی و خروج دجال(1).
رَبَّنا إِنَّک َ جامِع ُ النّاس ِ لِیَوم ٍ لا رَیب َ فِیه ِ إِن َّ اللّه َ لا یُخلِف ُ المِیعادَ (9)
9- لِیَوم ٍ: فی یوم.
المِیعادَ: الوعد: وعده.
ص: 51
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا لَن تُغنِی َ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِن َ اللّه ِ شَیئاً وَ أُولئِک َ هُم وَقُودُ النّارِ (10)
10- وَقُودُ النّارِ: هیزم آتش.
کَدَأب ِ آل ِ فِرعَون َ وَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ بِذُنُوبِهِم وَ اللّه ُ شَدِیدُ العِقاب ِ (11)
11- کَدَأب ِ: عادت.
قُل لِلَّذِین َ کَفَرُوا سَتُغلَبُون َ وَ تُحشَرُون َ إِلی جَهَنَّم َ وَ بِئس َ المِهادُ (12)
12- جَهَنَّم َ: گفته شده است: «جهنم» مشتق ّ از «جهنام» است که به معنای چاه بسیار گود است.
المِهادُ: بستر، رختخواب.
قَد کان َ لَکُم آیَةٌ فِی فِئَتَین ِ التَقَتا فِئَةٌ تُقاتِل ُ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ أُخری کافِرَةٌ یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأی َ العَین ِ وَ اللّه ُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِه ِ مَن یَشاءُ إِن َّ فِی ذلِک َ لَعِبرَةً لِأُولِی الأَبصارِ (13)
13- فِئَةٌ: گروه.
یَرَونَهُم مِثلَیهِم: در معنای آن دو احتمال وجود دارد: 1- مسلمانان کافران را دو برابر خود می دیدند. 2- کافران مسلمانان را دو برابر خود می دیدند.
زُیِّن َ لِلنّاس ِ حُب ُّ الشَّهَوات ِ مِن َ النِّساءِ وَ البَنِین َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن َ الذَّهَب ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام ِ وَ الحَرث ِ ذلِک َ مَتاع ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ اللّه ُ عِندَه ُ حُسن ُ المَآب ِ (14)
14- الشَّهَوات ِ: المشتهیات: چیزهایی که انسان به آنها اشتها دارد.
القَناطِیرِ: جمع «قنطار» به معنای ثروت فراوان و هنگفت. از صادقین علیهما السّلام نقل شده است که «قنطار» پوست گاو پر از طلاست.
المُقَنطَرَةِ: تاکید «القناطیر» است.
الخَیل ِ المُسَوَّمَةِ: به چند معنا آمده است: 1- اسبانی که در چراگاه چریده اند. 2- اسبان نشان دار.
3- اسبان زیبا.
ص: 52
إِن َّ الدِّین َ عِندَ اللّه ِ الإِسلام ُ وَ مَا اختَلَف َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ بَغیاً بَینَهُم وَ مَن یَکفُر بِآیات ِ اللّه ِ فَإِن َّ اللّه َ سَرِیع ُ الحِساب ِ (19)
19- الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ: مراد یهود و نصاری است.
فَإِن حَاجُّوک َ فَقُل أَسلَمت ُ وَجهِی َ لِلّه ِ وَ مَن ِ اتَّبَعَن ِ وَ قُل لِلَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ وَ الأُمِّیِّین َ أَ أَسلَمتُم فَإِن أَسلَمُوا فَقَدِ اهتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک َ البَلاغ ُ وَ اللّه ُ بَصِیرٌ بِالعِبادِ (20)
20- مَن ِ اتَّبَعَن ِ: مرفوع و عطف بر «تا» در «اسلمت» است. ممکن است گفته شود: هنگامی که اسم ظاهر بر ضمیر عطف می شود می بایست ضمیر متصل را به ضمیر منفصل تاکید کرد و گفت:
«اسلمت انا و من اتبعن» پس چرا در آیه چنین نیست! جواب اینکه است که چون فاصله میان معطوف و معطوف علیه طولانی شده است اینکه فاصله به منزله ضمیر منفصل است.
الأُمِّیِّین َ: کسانی که اهل کتاب نیستند یعنی مشرکین.
أَ أَسلَمتُم: لفظ، استفهام و متضمّن معنای امر است یعنی «أسلموا».
ص: 53
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ أُوتُوا نَصِیباً مِن َ الکِتاب ِ یُدعَون َ إِلی کِتاب ِ اللّه ِ لِیَحکُم َ بَینَهُم ثُم َّ یَتَوَلّی فَرِیق ٌ مِنهُم وَ هُم مُعرِضُون َ (23)
23- الَّذِین َ أُوتُوا نَصِیباً مِن َ الکِتاب ِ: کسانی که بخشی از کتاب به آنان داده شده است. مراد اهل کتاب است، ولی جهت اینکه که تعبیر به «اوتوا الکتاب» نفرمود، اینکه است که بفهماند آنچه در دست اهل کتاب است از تورات و انجیل بخشی از تورات و انجیل حقیقی است زیرا دچار تحریف شده است. «المیزان»
فَکَیف َ إِذا جَمَعناهُم لِیَوم ٍ لا رَیب َ فِیه ِ وَ وُفِّیَت کُل ُّ نَفس ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون َ (25)
25- وُفِّیَت: أعطیت: داده شود.
تُولِج ُ اللَّیل َ فِی النَّهارِ وَ تُولِج ُ النَّهارَ فِی اللَّیل ِ وَ تُخرِج ُ الحَی َّ مِن َ المَیِّت ِ وَ تُخرِج ُ المَیِّت َ مِن َ الحَی ِّ وَ تَرزُق ُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِساب ٍ (27)
27- تُولِج ُ اللَّیل َ ...: ایلاج به معنای ادخال است یعنی شب و روز را با کم کردن از آن دو درهم داخل می کند، گاهی روز بلند می شود و شب کوتاه گاهی به عکس.
ص: 54
یَوم َ تَجِدُ کُل ُّ نَفس ٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَو أَن َّ بَینَها وَ بَینَه ُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُم ُ اللّه ُ نَفسَه ُ وَ اللّه ُ رَؤُف ٌ بِالعِبادِ (30)
30- لَو: فعل بعد از آن حذف شده است یعنی «لو ثبت أن ّ بینها»(1) ...
أَمَداً بَعِیداً: فاصله زیاد.
إِذ قالَت ِ امرَأَت ُ عِمران َ رَب ِّ إِنِّی نَذَرت ُ لَک َ ما فِی بَطنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّل مِنِّی إِنَّک َ أَنت َ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ (35)
35- مُحَرَّراً: آزاد. یعنی او را در حوائج خود به کار نمی گیرم و برای خدمت به «بیعه» (عبادتگاه یهود) آزاد است.
فَلَمّا وَضَعَتها قالَت رَب ِّ إِنِّی وَضَعتُها أُنثی وَ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما وَضَعَت وَ لَیس َ الذَّکَرُ کَالأُنثی وَ إِنِّی سَمَّیتُها مَریَم َ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِک َ وَ ذُرِّیَّتَها مِن َ الشَّیطان ِ الرَّجِیم ِ (36)
36- مَریَم َ: «مریم» در آن زمان به معنای عبادت کننده و خدمتگزار بوده است.
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُول ٍ حَسَن ٍ وَ أَنبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا کُلَّما دَخَل َ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحراب َ وَجَدَ عِندَها رِزقاً قال َ یا مَریَم ُ أَنّی لَک ِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّه ِ إِن َّ اللّه َ یَرزُق ُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب ٍ (37)
37- المِحراب َ: به چند معنا آمده است: 1- جایگاه امام جماعت در مسجد. «محراب» در اصل به معنای بهترین جای مجلس است. 2- مکان شریف. 3- مسجد. شاهد بر آن آیه شریفه «یعملون له ما یشاء من محاریب» است «محاریب» به معنای مساجد آمده است. «سوره سبأ، آیه 13»
ص: 55
هُنالِک َ دَعا زَکَرِیّا رَبَّه ُ قال َ رَب ِّ هَب لِی مِن لَدُنک َ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّک َ سَمِیع ُ الدُّعاءِ (38)
38- هُنالِک َ: اصل در آن ظرف است. «هنا لک» برای بعید است و «هنا» برای نزدیک و «هناک» برای متوسط یعنی ما بین دور و نزدیک.
فَنادَته ُ المَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِم ٌ یُصَلِّی فِی المِحراب ِ أَن َّ اللّه َ یُبَشِّرُک َ بِیَحیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِن َ اللّه ِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِن َ الصّالِحِین َ (39)
39- بِکَلِمَةٍ مِن َ اللّه ِ: مراد حضرت عیسی علیه السّلام است و جهت اینکه که مسیح را «کلمة اللّه» گفته اند اینکه است که با کلام خدا (کن) و بدون داشتن پدر به دنیا آمده است.
حَصُوراً: به چند معنا آمده است: 1- کسی که از نزدیکی با زن اجتناب می ورزد. «امام صادق علیه السّلام» 2- کسی که از کارهای بیهوده و باطل اجتناب می ورزد. 3- رازدار.
قال َ رَب ِّ أَنّی یَکُون ُ لِی غُلام ٌ وَ قَد بَلَغَنِی َ الکِبَرُ وَ امرَأَتِی عاقِرٌ قال َ کَذلِک َ اللّه ُ یَفعَل ُ ما یَشاءُ (40)
40- غُلام ٌ: فرزند. در لغت به معنای جوان است. کلمه «غلمة و اغتلام» به معنای نیاز شدید جنسی است و جوان را به جهت شدّت نیازش به ازدواج «غلام» گفته اند.
عاقِرٌ: نازا، عقیم.
قال َ رَب ِّ اجعَل لِی آیَةً قال َ آیَتُک َ أَلاّ تُکَلِّم َ النّاس َ ثَلاثَةَ أَیّام ٍ إِلاّ رَمزاً وَ اذکُر رَبَّک َ کَثِیراً وَ سَبِّح بِالعَشِی ِّ وَ الإِبکارِ (41)
41- بِالعَشِی ِّ: آخر روز.
الإِبکارِ: از هنگام طلوع فجر تا بالا آمدن آفتاب. «جوامع الجامع»
ص: 56
وَ یُکَلِّم ُ النّاس َ فِی المَهدِ وَ کَهلاً وَ مِن َ الصّالِحِین َ (46)
46- کَهلًا: سنین ما بین جوانی و پیری، در حدود 43 سالگی.
وَ رَسُولاً إِلی بَنِی إِسرائِیل َ أَنِّی قَد جِئتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُم أَنِّی أَخلُق ُ لَکُم مِن َ الطِّین ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنفُخ ُ فِیه ِ فَیَکُون ُ طَیراً بِإِذن ِ اللّه ِ وَ أُبرِئ ُ الأَکمَه َ وَ الأَبرَص َ وَ أُحی ِ المَوتی بِإِذن ِ اللّه ِ وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُون َ وَ ما تَدَّخِرُون َ فِی بُیُوتِکُم إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (49)
49- الأَکمَه َ: به دو معناست: 1- کور مادر زاد. 2- کور.
الأَبرَص َ: پیسی، مرض پوستی است که رنگ قسمتهایی از بدن سفید می گردد.
فَلَمّا أَحَس َّ عِیسی مِنهُم ُ الکُفرَ قال َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه ِ قال َ الحَوارِیُّون َ نَحن ُ أَنصارُ اللّه ِ آمَنّا بِاللّه ِ وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُون َ (52)
52- إِلَی اللّه ِ: دو احتمال در آن وجود دارد:
1- به معنای «مع اللّه» است. بنابراین «إلی» به معنای «مع» است. 2- به معنای «فی السّبیل الی اللّه» است.
الحَوارِیُّون َ: أصحاب عیسی علیه السّلام. اصل آن «حور» به معنای بسیار سفید رنگ است. اصحاب عیسی به یکی از دو جهت حواریون نام گرفته اند:
1- قلوب آنان مانند جامه سفید بوده است.
2- صورت آنان در اثر عبادت نورانی و سفید بوده است.
ص: 57
فَمَن حَاجَّک َ فِیه ِ مِن بَعدِ ما جاءَک َ مِن َ العِلم ِ فَقُل تَعالَوا نَدع ُ أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَنا وَ أَنفُسَکُم ثُم َّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَت َ اللّه ِ عَلَی الکاذِبِین َ (61)
61- نَبتَهِل: به چند معنا آمده است: 1- همدیگر را لعنت کنیم. 2- در دعا تضرّع کنیم. 3-
دستها را در دعا جلو برده و بگشاییم. «امام کاظم علیه السّلام، کنز الدقائق» اینکه آیه در باره نصارای نجران نازل شده است دو نفر از بزرگان نصاری پیش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و اصرار داشتند که عیسی فرزند خداست، زیرا مولود، بدون پدر نمی شود. در جواب آنان آیه:
«ان مثل عیسی عند اللّه ...» نازل شد، ولی آنان نپذیرفتند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنان را به مباهله دعوت کرد. آنها تا فردای آن روز مهلت خواستند.
هنگامی که به منزل خویش برگشتند، کشیش نصاری به آنان گفت: اگر فردا محمّد با فرزندان و بستگان خویش به مباهله آمد از مباهله پرهیز کنید و اگر با یاران خویش آمد مباهله کنید زیرا اینکه نشان می دهد که او بر حق نیست. فردا نصاری دیدند پیامبر دست حسن و حسین علیهما السّلام را گرفته و همراه فاطمه و علی برای مباهله آمده اند. به همین خاطر نصاری از مباهله پرهیز کردند.
ص: 58
قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ تَعالَوا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلاّ نَعبُدَ إِلاَّ اللّه َ وَ لا نُشرِک َ بِه ِ شَیئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُون ِ اللّه ِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنّا مُسلِمُون َ (64)
64- سَواءٍ: عدل: سخن عادلانه و دور از انحراف، سخن حق ّ.
لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُون ِ اللّه ِ: در مراد از آن چند احتمال وجود دارد: 1- عیسی را که خود یکی از انسانهاست نپرستیم. 2- مراد از «اربابا» احبار و دانشمندان اهل کتاب است یعنی از احبار در نهی و امر اطاعت نکنیم، بلکه تابع دستورات خدا باشیم. امام صادق علیه السّلام فرمود: اهل کتاب احبار را پرستش نمی کردند، ولی اطاعت می کردند و در قوانینی که آنها جعل می کردند از آنان اطاعت می کردند و اینکه معنای «اتخاذ ارباب» است.
وَدَّت طائِفَةٌ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ لَو یُضِلُّونَکُم وَ ما یُضِلُّون َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون َ (69)
69- وَدَّت: تمنّی و آرزو کردند.
لَو یُضِلُّونَکُم: اینکه که شما را گمراه کنند.
ص: 59
وَ قالَت طائِفَةٌ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِل َ عَلَی الَّذِین َ آمَنُوا وَجه َ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه ُ لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ (72)
72- وَجه َ النَّهارِ: ابتدای روز یعنی ساعات اوّلیه از روز. جهت تعبیر به «وجه» اینکه است که انسان به هنگام مواجه با روز، ابتدا با ساعات اولیه روز مواجه می شود. در متعلق «وجه النهار» دو احتمال است: 1- متعلّق به «أنزل» است و روایتی از امام باقر علیه السّلام نیز مؤید اینکه احتمال است حضرت فرمود: هنگامی که پیامبر به مدینه وارد شد نماز را رو به بیت المقدس می خواند، تا اینکه که خداوند دستور به تغییر قبله را به بیت اللّه الحرام نازل فرمود و اینکه نزول وحی به هنگام نماز ظهر بود. یهود گفتند: پیامبر نماز صبح را رو به قبله ما خوانده است ما اینکه را قبول داریم، ولی حکم به تغییر قبله که در نماز ظهر است را قبول نداریم. «المیزان» 2- متعلّق به «آمنوا» است. بنابراین معنا چنین می شود: یهود گفتند: صبح به پیامبر ایمان بیاورید، ولی آخر روز از ایمان خود برگردید ..
وَ لا تُؤمِنُوا إِلاّ لِمَن تَبِع َ دِینَکُم قُل إِن َّ الهُدی هُدَی اللّه ِ أَن یُؤتی أَحَدٌ مِثل َ ما أُوتِیتُم أَو یُحاجُّوکُم عِندَ رَبِّکُم قُل إِن َّ الفَضل َ بِیَدِ اللّه ِ یُؤتِیه ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ واسِع ٌ عَلِیم ٌ (73)
73- وَ لا تُؤمِنُوا إِلّا لِمَن تَبِع َ دِینَکُم: یهود به همدیگر گفتند: مورد اطمینان قرار ندهید مگر همکیشان خود را در کتب یهود یکی از علائم نبوّت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله تغییر قبله بوده است، یهود به همدیگر می گفتند: اینکه مطلب را تنها به کسانی که اطمینان دارید از خودمان هستند بگویید و به دیگران نگویید، مبادا مسلمانان از اینکه مطلب باخبر شوند و در ایمان خود ثابت قدم گردند. «المیزان»
وَ مِن أَهل ِ الکِتاب ِ مَن إِن تَأمَنه ُ بِقِنطارٍ یُؤَدِّه ِ إِلَیک َ وَ مِنهُم مَن إِن تَأمَنه ُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّه ِ إِلَیک َ إِلاّ ما دُمت َ عَلَیه ِ قائِماً ذلِک َ بِأَنَّهُم قالُوا لَیس َ عَلَینا فِی الأُمِّیِّین َ سَبِیل ٌ وَ یَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ وَ هُم یَعلَمُون َ (75)
75- بِقِنطارٍ: ثروت فراوان.
ص: 60
وَ إِن َّ مِنهُم لَفَرِیقاً یَلوُون َ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب ِ لِتَحسَبُوه ُ مِن َ الکِتاب ِ وَ ما هُوَ مِن َ الکِتاب ِ وَ یَقُولُون َ هُوَ مِن عِندِ اللّه ِ وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه ِ وَ یَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ وَ هُم یَعلَمُون َ (78)
78- لَفَرِیقاً: منصوب است بنابراین که اسم «ان ّ» است و «لام» برای تاکید بر آن داخل شده است و اینکه دخول «لام» در صورتی است که اسم «ان ّ» مؤخر باشد، در غیر اینکه صورت صحیح نیست مثلا: «ان ّ لزیدا فی الدار» صحیح نیست زیرا دو حرف تاکید در یک جا جمع نمی شود همان گونه که «الف» و «لام» بر «الف» و «لام» دیگر وارد نمی شود.
یَلوُون َ: «لی ّ» در لغت به معنای تابیدن است.
مراد اینکه است که تحریف می کنند.
ما کان َ لِبَشَرٍ أَن یُؤتِیَه ُ اللّه ُ الکِتاب َ وَ الحُکم َ وَ النُّبُوَّةَ ثُم َّ یَقُول َ لِلنّاس ِ کُونُوا عِباداً لِی مِن دُون ِ اللّه ِ وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّین َ بِما کُنتُم تُعَلِّمُون َ الکِتاب َ وَ بِما کُنتُم تَدرُسُون َ (79)
79- رَبّانِیِّین َ: تربیت کنندگان.
وَ إِذ أَخَذَ اللّه ُ مِیثاق َ النَّبِیِّین َ لَما آتَیتُکُم مِن کِتاب ٍ وَ حِکمَةٍ ثُم َّ جاءَکُم رَسُول ٌ مُصَدِّق ٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُن َّ بِه ِ وَ لَتَنصُرُنَّه ُ قال َ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِی قالُوا أَقرَرنا قال َ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم مِن َ الشّاهِدِین َ (81)
81- إِصرِی: پیمان من، عهد من.
أَ فَغَیرَ دِین ِ اللّه ِ یَبغُون َ وَ لَه ُ أَسلَم َ مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیه ِ یُرجَعُون َ (83)
83- یَبغُون َ: یطلبون.
ص: 61
کَیف َ یَهدِی اللّه ُ قَوماً کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم وَ شَهِدُوا أَن َّ الرَّسُول َ حَق ٌّ وَ جاءَهُم ُ البَیِّنات ُ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (86)
86- وَ شَهِدُوا: عطف است بر «إیمانهم».
«شهدوا» عطف بر «ایمان» است با اینکه که «ایمان» اسم است، جهت آن اینکه است که «ایمان» مصدر است و مصدر به منزله فعل است. تقدیر چنین است: «بعد ان آمنوا و شهدوا».
خالِدِین َ فِیها لا یُخَفَّف ُ عَنهُم ُ العَذاب ُ وَ لا هُم یُنظَرُون َ (88)
88- خالِدِین َ: «خلود» به معنای مکث طولانی است و با «دوام» فرق دارد، ولی مسلمین اجماع کرده اند که استعمال «خلود» در مورد کفّار برای ابدیّت است.
وَ لا هُم یُنظَرُون َ: عذاب آنان از وقتی به وقت دیگر به تأخیر نمی افتد. «فخر رازی»
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَل َ مِن أَحَدِهِم مِل ءُ الأَرض ِ ذَهَباً وَ لَوِ افتَدی بِه ِ أُولئِک َ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین َ (91)
91- مِل ءُ الأَرض ِ ذَهَباً: به مقدار تمام روی زمین، طلا.
افتَدی بِه ِ: برای رهایی عوض دهد.
ص: 62
لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون َ وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی ءٍ فَإِن َّ اللّه َ بِه ِ عَلِیم ٌ (92)
92- البِرَّ: «برّ» عبارت است از رساندن خیر به دیگری با توجه و قصد، ولی «خیر» به معنای رساندن خیرات است گرچه سهوا باشد. و مراد از «برّ» در آیه بهشت و یا طاعة و تقوی است.
کُل ُّ الطَّعام ِ کان َ حِلاًّ لِبَنِی إِسرائِیل َ إِلاّ ما حَرَّم َ إِسرائِیل ُ عَلی نَفسِه ِ مِن قَبل ِ أَن تُنَزَّل َ التَّوراةُ قُل فَأتُوا بِالتَّوراةِ فَاتلُوها إِن کُنتُم صادِقِین َ (93)
93- الطَّعام ِ: المأکولات.
إِسرائِیل َ: یعقوب.
إِن َّ أَوَّل َ بَیت ٍ وُضِع َ لِلنّاس ِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدی ً لِلعالَمِین َ (96)
96- بِبَکَّةَ: به دو معنا آمده است: 1- مسجد الحرام. «امام باقر علیه السّلام» 2- مکّه. «باء» در «بکّة» تبدیل به «میم» شده است.
قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ لِم َ تَصُدُّون َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ مَن آمَن َ تَبغُونَها عِوَجاً وَ أَنتُم شُهَداءُ وَ مَا اللّه ُ بِغافِل ٍ عَمّا تَعمَلُون َ (99)
99- تَصُدُّون َ: منع می کنید.
تَبغُونَها عِوَجاً: خواهان انحراف راه خدا هستید.
أَنتُم شُهَداءُ: به دو معنا آمده است: 1- گواه هستید. 2- عقلا هستید.
ص: 63
وَ کَیف َ تَکفُرُون َ وَ أَنتُم تُتلی عَلَیکُم آیات ُ اللّه ِ وَ فِیکُم رَسُولُه ُ وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه ِ فَقَد هُدِی َ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (101)
101- یَعتَصِم بِاللّه ِ: به دو معنا آمده است: 1- به وسیله ایمان به خدا از عبادت غیر خدا امتناع بورزد. 2- به خدا تمسّک کند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ حَق َّ تُقاتِه ِ وَ لا تَمُوتُن َّ إِلاّ وَ أَنتُم مُسلِمُون َ (102)
102- اتَّقُوا اللّه َ حَق َّ تُقاتِه ِ: «تقاة» مشتق از «وقیت» است و در آن سه وجه جایز است: «تقاة» و «وقاة» و «واقاة». مقصود آیه اینکه است: خدا را اطاعت کنید و معصیت نکنید و سپاسگزار باشید و ناسپاس نباشید و به یاد خدا باشید و او را فراموش نکنید. «امام صادق علیه السّلام»
وَ اعتَصِمُوا بِحَبل ِ اللّه ِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذکُرُوا نِعمَت َ اللّه ِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّف َ بَین َ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِه ِ إِخواناً وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِن َ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم آیاتِه ِ لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ (103)
103- فَأَلَّف َ: الفت و محبّت ایجاد کرد.
شَفا: لب شی ء، کنار شی ء.
حُفرَةٍ: گودی.
شَفا حُفرَةٍ مِن َ النّارِ: پرتگاه جهنّم.
فَأَنقَذَکُم: شما را نجات داد.
ص: 64
کُنتُم خَیرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاس ِ تَأمُرُون َ بِالمَعرُوف ِ وَ تَنهَون َ عَن ِ المُنکَرِ وَ تُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ لَو آمَن َ أَهل ُ الکِتاب ِ لَکان َ خَیراً لَهُم مِنهُم ُ المُؤمِنُون َ وَ أَکثَرُهُم ُ الفاسِقُون َ (110)
110- خَیرَ أُمَّةٍ: مراد ائمّه علیهم السّلام هستند «روایات».
أُخرِجَت: خلقت: آفریده شده اند.
ضُرِبَت عَلَیهِم ُ الذِّلَّةُ أَین َ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبل ٍ مِن َ اللّه ِ وَ حَبل ٍ مِن َ النّاس ِ وَ باؤُ بِغَضَب ٍ مِن َ اللّه ِ وَ ضُرِبَت عَلَیهِم ُ المَسکَنَةُ ذلِک َ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُون َ بِآیات ِ اللّه ِ وَ یَقتُلُون َ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق ٍّ ذلِک َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون َ (112)
112- ثُقِفُوا: وجدوا: به آنان دسترسی پیدا شد.
إِلّا بِحَبل ٍ مِن َ اللّه ِ: به واسطه عهدی از طرف خدا.
وَ حَبل ٍ مِن َ النّاس ِ: به واسطه عهدی از طرف مردم به گرفتن جزیه. در روایت وارد شده است که مراد از «الحبل من اللّه» کتاب اللّه است و مراد از «الحبل من النّاس» علی بن ابی طالب است(1).
بنابراین، معنای آیه چنین می شود: أهل کتاب در هر کجا باشند به حسب شرع محکوم به ذلّت و پرداخت جزیه هستند، مگر اینکه که مسلمان شوند و به ولایت ائمّة علیهم السّلام تمسّک نمایند.
المَسکَنَةُ: ذلّت و خواری.
وَ ما یَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَلَن یُکفَرُوه ُ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِالمُتَّقِین َ (115)
115- فَلَن یُکفَرُوه ُ: پس هرگز مورد ناسپاسی قرار نمی گیرند و از پاداش محروم نخواهند شد.
ص: 65
مَثَل ُ ما یُنفِقُون َ فِی هذِه ِ الحَیاةِ الدُّنیا کَمَثَل ِ رِیح ٍ فِیها صِرٌّ أَصابَت حَرث َ قَوم ٍ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَأَهلَکَته ُ وَ ما ظَلَمَهُم ُ اللّه ُ وَ لکِن أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (117)
117- صِرٌّ: سرمای شدید.
حَرث َ: کشت، زراعت.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِکُم لا یَألُونَکُم خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَت ِ البَغضاءُ مِن أَفواهِهِم وَ ما تُخفِی صُدُورُهُم أَکبَرُ قَد بَیَّنّا لَکُم ُ الآیات ِ إِن کُنتُم تَعقِلُون َ (118)
118- بِطانَةً: همراز، رفیق صمیمی. مفرد و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است.
مِن دُونِکُم: من غیر اهل ملّتکم: غیر از همکیشانتان.
لا یَألُونَکُم: از «ألو» به معنای سستی و کوتاهی است.
خَبالًا: فساد و ضرر رساندن. مراد آیه چنین می شود: از هیچ کوششی بر ضدّ شما کوتاهی نمی کنند.
ما عَنِتُّم: عنتکم: زحمت و مشقّت شما. «ما» مصدریه است.
ها أَنتُم أُولاءِ تُحِبُّونَهُم وَ لا یُحِبُّونَکُم وَ تُؤمِنُون َ بِالکِتاب ِ کُلِّه ِ وَ إِذا لَقُوکُم قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا عَضُّوا عَلَیکُم ُ الأَنامِل َ مِن َ الغَیظِ قُل مُوتُوا بِغَیظِکُم إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (119)
119- ها: برای تنبیه است.
أُولاءِ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- به معنی «الّذین» بنابراین معنای آیه چنین می شود:
آگاه باشید شما مسلمانان کسانی هستید که کفار را دوست دارید، ولی آنان شما را دوست ندارند.
2- اسم اشاره است بنابراین معنای آیه چنین می شود: آگاه باشید شما مسلمانان همانهایی هستید که کفار را دوست دارید، ولی آنان شما را دوست ندارند.
بِالکِتاب ِ: مراد جنس کتاب است یعنی هر کتاب آسمانی.
عَضُّوا عَلَیکُم ُ الأَنامِل َ مِن َ الغَیظِ: از خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان می گیرند.
وَ إِذ غَدَوت َ مِن أَهلِک َ تُبَوِّئ ُ المُؤمِنِین َ مَقاعِدَ لِلقِتال ِ وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (121)
121- غَدَوت َ مِن أَهلِک َ: بامداد که از مدینه خارج شدی.
تُبَوِّئ ُ المُؤمِنِین َ مَقاعِدَ لِلقِتال ِ: جایگاه رزمندگان مؤمن را برای جنگیدن مشخص و مهیا می کردی.
ص: 66
إِذ هَمَّت طائِفَتان ِ مِنکُم أَن تَفشَلا وَ اللّه ُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللّه ِ فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ (122)
122- هَمَّت طائِفَتان ِ مِنکُم أَن تَفشَلا ...: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- در مقام مدح آنان است و منّت می گذارد که آن دو طایفه تصمیم گرفتند سست شوند و از دشمن بترسند، ولی خدا آنان را یاری کرد بنابراین مؤمنان باید به خداوند توکّل کنند. 2- در مقام مذمّت آنان است و می فرماید: آن دو طایفه تصمیم گرفتند سست شوند و از جنگ برگردند در حالی که خدا ولی ّ آنان بود و کسی که خدا ولی او است نباید بترسد و مؤمنان باید به خداوند توکّل کنند. (تعریض است به اینکه که آنان توکّل نکردند در حالی که می بایست توکّل می کردند). «المیزان».
بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ آلاف ٍ مِن َ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِین َ (125)
125- 125- (فور): به دو معنا آمده است: 1- فوری، الآن. 2- از روی غضب. غضب را «فور» گفته اند چون فوران دارد.
مُسَوِّمِین َ: نشانه گذاران. علت اینکه که ملائکه را متصف به «مسومین» کرده اند اینکه است که آنان در جنگ بدر خود و یا اسبان خود را علامت گذاری کرده بودند.
لِیَقطَع َ طَرَفاً مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا أَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبُوا خائِبِین َ (127)
127- لِیَقطَع َ طَرَفاً: لیقتل طائفة.
یَکبِتَهُم: آنان را خوار و ذلیل گرداند.
خائِبِین َ: از آرزوهای خود ناامید گشته و به آن نرسیده اند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا الرِّبَوا أَضعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (130)
130- الرِّبَوا: زیادی.
أَضعافاً مُضاعَفَةً: چند برابر ربا گرفتن. و آن به اینکه صورت بوده است که بعد از فرا رسیدن وقت پرداخت اگر مدیون توان پرداخت دین را نداشت با گرفتن ربا، مدّت تمدید می شد و اینکه کار بارها تکرار می شد و ربا چند برابر می شد.
ص: 67
وَ سارِعُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّماوات ُ وَ الأَرض ُ أُعِدَّت لِلمُتَّقِین َ (133)
133- عَرضُهَا: وسعت و بزرگی بهشت.
عرب وقتی می خواهد وسعت چیزی را تعریف کند می گوید: عرضش اینکه اندازه است(1) و از عرض به طریق اولی وسعت طول هم معلوم می شود.
الَّذِین َ یُنفِقُون َ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الکاظِمِین َ الغَیظَ وَ العافِین َ عَن ِ النّاس ِ وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ (134)
134- فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ: به دو معنا آمده است: 1- در گشایش زندگی و تنگدستی. 2- در حال خوشی و اندوه. مراد اینکه است که هیچ یک از اینکه حالات مانع از انفاق آنها نمی شود.
الکاظِمِین َ الغَیظَ: فرو برندگان خشم در حالی که بسیار خشمگین هستند. «کظم» در اصل به معنای بستن دهانه مشگ پر از آب است.
وَ الَّذِین َ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ذَکَرُوا اللّه َ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوب َ إِلاَّ اللّه ُ وَ لَم یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُون َ (135)
135- لَم یُصِرُّوا: پافشاری نمی ورزند.
قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَن ٌ فَسِیرُوا فِی الأَرض ِ فَانظُروا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین َ (137)
137- خَلَت: مضت: گذشته است.
سُنَن ٌ: جمع «سنّت»، به معنای روش پند دهنده.
هذا بَیان ٌ لِلنّاس ِ وَ هُدی ً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقِین َ (138)
138- مَوعِظَةٌ: آنچه موجب نرمی دل می شود و باعث کناره گیری از زشتی و استقبال از نیکی می گردد.
إِن یَمسَسکُم قَرح ٌ فَقَد مَس َّ القَوم َ قَرح ٌ مِثلُه ُ وَ تِلک َ الأَیّام ُ نُداوِلُها بَین َ النّاس ِ وَ لِیَعلَم َ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ الظّالِمِین َ (140)
140- قَرح ٌ: به دو معناست: 1- زخم. 2-
جراحت و درد ناشی از آن.
نُداوِلُها: روزگار را گاهی به سود گروهی و گاهی به زیان آنان میان مردم می گردانیم.
ص: 68
وَ لِیُمَحِّص َ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ یَمحَق َ الکافِرِین َ (141)
141- لِیُمَحِّص َ: تا اینکه که پاکیزه و خالص گرداند.
یَمحَق َ: هلاک گرداند.
أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا یَعلَم ِ اللّه ُ الَّذِین َ جاهَدُوا مِنکُم وَ یَعلَم َ الصّابِرِین َ (142)
142- أَم حَسِبتُم: بل حسبتم.
یَعلَم َ الصّابِرِین َ: منصوب به تقدیر «أن» است.
وَ لَقَد کُنتُم تَمَنَّون َ المَوت َ مِن قَبل ِ أَن تَلقَوه ُ فَقَد رَأَیتُمُوه ُ وَ أَنتُم تَنظُرُون َ (143)
143- تَمَنَّون َ: اصلش «تتمنّون» است، یک «تا» حذف شده است.
تَنظُرُون َ: چند وجه در آن موجود است: 1- تاکید برای «رأیتموه». فایده تأکید اینکه است که شنونده توهم نکند مراد از «رؤیت» رؤیت قلبی است. 2- شما در فکر بودید. 3- شما به پیامبر نگاه می کردید(1).
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُول ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِه ِ الرُّسُل ُ أَ فَإِن مات َ أَو قُتِل َ انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم وَ مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه ِ فَلَن یَضُرَّ اللّه َ شَیئاً وَ سَیَجزِی اللّه ُ الشّاکِرِین َ (144)
144- انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم: به عقب بر می گردید کنایه از ارتداد است.
وَ کَأَیِّن مِن نَبِی ٍّ قاتَل َ مَعَه ُ رِبِّیُّون َ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا استَکانُوا وَ اللّه ُ یُحِب ُّ الصّابِرِین َ (146)
146- کَأَیِّن: و کم من رسول. اصل آن «أی ّ» است که کاف تشبیه بر آن وارد شده است و محل ّ او رفع است.
رِبِّیُّون َ: به چند معنا آمده است: 1- دانشمندان فقیه و صابر. 2- جمعیتهای زیاد. 3- کسانی که منسوب به رب ّ هستند یعنی کسانی که به عبادت خداوند متمسک می باشند. 4- ده هزار نفر. «امام باقر علیه السّلام» 5- تابعین.
فَما وَهَنُوا: سست نشدند.
مَا استَکانُوا: در مقابل دشمنان تسلیم نشدند. اصلش «کینة» است.
ص: 69
سَنُلقِی فِی قُلُوب ِ الَّذِین َ کَفَرُوا الرُّعب َ بِما أَشرَکُوا بِاللّه ِ ما لَم یُنَزِّل بِه ِ سُلطاناً وَ مَأواهُم ُ النّارُ وَ بِئس َ مَثوَی الظّالِمِین َ (151)
151- الرُّعب َ: ترس.
سُلطاناً: دلیل، برهان.
مَثوَی: منزل، جایگاه.
وَ لَقَد صَدَقَکُم ُ اللّه ُ وَعدَه ُ إِذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِه ِ حَتّی إِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ عَصَیتُم مِن بَعدِ ما أَراکُم ما تُحِبُّون َ مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنیا وَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُم َّ صَرَفَکُم عَنهُم لِیَبتَلِیَکُم وَ لَقَد عَفا عَنکُم وَ اللّه ُ ذُو فَضل ٍ عَلَی المُؤمِنِین َ (152)
152- تَحُسُّونَهُم: آنان را به قتل رسانیدید.
وجه تعبیر از قتل به «حس» اینکه است که قتل موجب نابودی حس می شود.
إِذا فَشِلتُم: در جواب «اذا» دو قول است: 1- جواب محذوف است و تقدیر چنین است: «حتی اذا فشلتم ... امتحنتم». 2- شرط عبارت از «تنازعتم» است که مؤخر شده است و جواب عبارت از «فشلتم» است که مقدم شده است و «واو» میان آن دو زاید است.
إِذ تُصعِدُون َ وَ لا تَلوُون َ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُول ُ یَدعُوکُم فِی أُخراکُم فَأَثابَکُم غَمًّا بِغَم ٍّ لِکَیلا تَحزَنُوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا ما أَصابَکُم وَ اللّه ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون َ (153)
153- تُصعِدُون َ: پا به فرار گذاشتید و گریختید. بین «اصعاد» و «صعود» فرق است «اصعاد» دور شدن از مکانی در زمین هموار است و «صعود» بالا رفتن از بلندی است همانند رفتن به بالای کوه.
لا تَلوُون َ عَلی أَحَدٍ: به هیچ کسی توجّه نمی کردید یعنی فرار می کردید و به فکر هیچ کسی نبودید. اصل آن «لوی» است.
فِی أُخراکُم: از پشت سر.
فَأَثابَکُم غَمًّا بِغَم ٍّ: به دو معنا آمده است: 1- شما را با غم در مقابل غم مجازات کرد. چون شما فرمان رسول خدا را گوش نکردید و او را غمناک کردید خداوند هم با شکست خوردن شما، شما را غمناک کرد. 2- با اندوه روی اندوه و غم روی غم شما را مجازات کرد. کنایه از فراوانی غم است غم اوّل به سبب ندامت بر کارهایی انجام گرفته است و غم دوم به سبب چشیدن شداید است.
ص: 70
ثُم َّ أَنزَل َ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَم ِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغشی طائِفَةً مِنکُم وَ طائِفَةٌ قَد أَهَمَّتهُم أَنفُسُهُم یَظُنُّون َ بِاللّه ِ غَیرَ الحَق ِّ ظَن َّ الجاهِلِیَّةِ یَقُولُون َ هَل لَنا مِن َ الأَمرِ مِن شَی ءٍ قُل إِن َّ الأَمرَ کُلَّه ُ لِلّه ِ یُخفُون َ فِی أَنفُسِهِم ما لا یُبدُون َ لَک َ یَقُولُون َ لَو کان َ لَنا مِن َ الأَمرِ شَی ءٌ ما قُتِلنا هاهُنا قُل لَو کُنتُم فِی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِین َ کُتِب َ عَلَیهِم ُ القَتل ُ إِلی مَضاجِعِهِم وَ لِیَبتَلِی َ اللّه ُ ما فِی صُدُورِکُم وَ لِیُمَحِّص َ ما فِی قُلُوبِکُم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (154)
154- أَمَنَةً: امنیّت.
نُعاساً: خواب، بدل است از «أمنة» چون خواب مایه آرامش است.
یَغشی: خواب فرا گرفت.
أَهَمَّتهُم أَنفُسُهُم: به دو معنا آمده است: 1- نگرانی جانشان، آنان را مشغول کرد یعنی در اثر نگرانی به خواب نرفتند. 2- همت آنان خلاصی جانشان بود.
هَل لَنا مِن َ الأَمرِ مِن شَی ءٍ: آیا بهره ای از پیروزی برای ما هست!
إِن َّ الأَمرَ کُلَّه ُ لِلّه ِ: به دو معنا آمده است: 1- نصرت و غلبه تماما از خداست. 2- قضا در دست خداست هر کسی را بخواهد یاری می کند و هر کسی را نخواهد یاری نمی کند. «کنز الدقائق» لَبَرَزَ: حتما خارج می شدند.
مَضاجِعِهِم: قتلگاهشان.
لِیَبتَلِی َ: تا امتحان کند و بیازماید.
لِیُمَحِّص َ: تا خالص گرداند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِین َ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخوانِهِم إِذا ضَرَبُوا فِی الأَرض ِ أَو کانُوا غُزًّی لَو کانُوا عِندَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجعَل َ اللّه ُ ذلِک َ حَسرَةً فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه ُ یُحیِی وَ یُمِیت ُ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (156)
156- غُزًّی: جمع «غازی» مانند «ضارب» و «ضرّب» و «طالب» و «طلّب» به معنای رزمنده.
لِیَجعَل َ: لام برای عاقبت است.
ص: 71
فَبِما رَحمَةٍ مِن َ اللّه ِ لِنت َ لَهُم وَ لَو کُنت َ فَظًّا غَلِیظَ القَلب ِ لانفَضُّوا مِن حَولِک َ فَاعف ُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ فَإِذا عَزَمت َ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه ِ إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُتَوَکِّلِین َ (159)
159- فَبِما رَحمَةٍ: فبرحمة «ما» به اتّفاق مفسّران زاید است.
لِنت َ: نرم شدی، مهربان شدی. از «لین» است.
فَظًّا: خشن و بد اخلاق.
غَلِیظَ القَلب ِ: قسی القلب، سخت دل.
لَانفَضُّوا مِن حَولِک َ: از اطراف تو پراکنده می شدند.
إِن یَنصُرکُم ُ اللّه ُ فَلا غالِب َ لَکُم وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعدِه ِ وَ عَلَی اللّه ِ فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ (160)
160- یَخذُلکُم: کمک خود را از شما باز دارد.
وَ ما کان َ لِنَبِی ٍّ أَن یَغُل َّ وَ مَن یَغلُل یَأت ِ بِما غَل َّ یَوم َ القِیامَةِ ثُم َّ تُوَفّی کُل ُّ نَفس ٍ ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون َ (161)
161- أَن یَغُل َّ: الغلول: خیانت.
أَ فَمَن ِ اتَّبَع َ رِضوان َ اللّه ِ کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِن َ اللّه ِ وَ مَأواه ُ جَهَنَّم ُ وَ بِئس َ المَصِیرُ (162)
162- فَمَن ِ اتَّبَع َ رِضوان َ اللّه ِ: امام صادق علیه السّلام فرمود: مراد از «من اتّبع رضوان اللّه» ائمّه علیهم السّلام هستند و امامان در پیشگاه خداوند برای مؤمنین وسیله ترفیع درجه می باشند. بنابراین مرجع ضمیر «هم» در آیه بعد، جمله «من اتّبع رضوان اللّه» است. «کنز الدقائق» باءَ بِسَخَطٍ مِن َ اللّه ِ: با سخط و غضب خداوند بازگشته است و از جهاد فرار نموده است.
هُم دَرَجات ٌ عِندَ اللّه ِ وَ اللّه ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون َ (163)
163- هُم دَرَجات ٌ: ذو درجات: آنان دارای درجات هستند. (توضیح بیشتر در آیه قبل گذشت.)
ص: 72
وَ ما أَصابَکُم یَوم َ التَقَی الجَمعان ِ فَبِإِذن ِ اللّه ِ وَ لِیَعلَم َ المُؤمِنِین َ (166)
166- الجَمعان ِ: مراد لشگر مسلمانان و لشگر مشرکان در جنگ احد است.
وَ لِیَعلَم َ الَّذِین َ نافَقُوا وَ قِیل َ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَم ُ قِتالاً لاتَّبَعناکُم هُم لِلکُفرِ یَومَئِذٍ أَقرَب ُ مِنهُم لِلإِیمان ِ یَقُولُون َ بِأَفواهِهِم ما لَیس َ فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما یَکتُمُون َ (167)
167- لِلکُفرِ: الی الکفر. «لام» به معنای «الی» است.
الَّذِین َ قالُوا لِإِخوانِهِم وَ قَعَدُوا لَو أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُل فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم ُ المَوت َ إِن کُنتُم صادِقِین َ (168)
168- الَّذِین َ قالُوا لِإِخوانِهِم: منافقین به برادران نسبی خود گفتند، نه به برادران دینی زیرا منافقین برادر دینی محسوب نمی شوند.
وَ قَعَدُوا: (اینکه سخن را گفتند) در حالی که خود در خانه نشسته بودند و در جنگ شرکت نداشتند.
فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم ُ المَوت َ: مرگ را از خود دفع کنید.
الَّذِین َ استَجابُوا لِلّه ِ وَ الرَّسُول ِ مِن بَعدِ ما أَصابَهُم ُ القَرح ُ لِلَّذِین َ أَحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظِیم ٌ (172)
172- القَرح ُ: الجرح: زخم.
ص: 73
فَانقَلَبُوا بِنِعمَةٍ مِن َ اللّه ِ وَ فَضل ٍ لَم یَمسَسهُم سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضوان َ اللّه ِ وَ اللّه ُ ذُو فَضل ٍ عَظِیم ٍ (174)
174- فَانقَلَبُوا بِنِعمَةٍ مِن َ اللّه ِ وَ فَضل ٍ لَم یَمسَسهُم سُوءٌ: ناراحتی به آنان نرسید و از قتل و جرح سالم ماندند. در روایتی «ابو الجارود» از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که اینکه آیه در غزوه بدر صغری- که آبی است مال بنی کنانه- نازل شده است و مراد از «فانقلبوا ...» اینکه است که سالمین و غانمین به مدینه برگشتند. در بدر صغری با زاری سالانه دایر بود. مسلمانان در آن جا بیع کردند و دو برابر سود بردند.
وَ لا یَحسَبَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب ٌ مُهِین ٌ (178)
178- أَنَّما نُملِی: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- «ما» به معنای «الّذی» است یعنی «أن ّ الّذین نملی». 2- «ما» مصدریه است یعنی «املائنا». «املاء» به معنای مهلت دادن است.
لِیَزدادُوا إِثماً: «لام» برای عاقبت است یعنی عاقبت مهلت دادن اینکه شد که بیشتر گناه کردند.
مُهِین ٌ: خوار کننده. مشتق از «هون» است.
ما کان َ اللّه ُ لِیَذَرَ المُؤمِنِین َ عَلی ما أَنتُم عَلَیه ِ حَتّی یَمِیزَ الخَبِیث َ مِن َ الطَّیِّب ِ وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُطلِعَکُم عَلَی الغَیب ِ وَ لکِن َّ اللّه َ یَجتَبِی مِن رُسُلِه ِ مَن یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللّه ِ وَ رُسُلِه ِ وَ إِن تُؤمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم ٌ (179)
179- ما کان َ اللّه ُ لِیَذَرَ: لیدع: خداوند رها نسازد.
وَ لا یَحسَبَن َّ الَّذِین َ یَبخَلُون َ بِما آتاهُم ُ اللّه ُ مِن فَضلِه ِ هُوَ خَیراً لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُون َ ما بَخِلُوا بِه ِ یَوم َ القِیامَةِ وَ لِلّه ِ مِیراث ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیرٌ (180)
180- سَیُطَوَّقُون َ ما بَخِلُوا بِه ِ: به زودی اموالی را که بخل ورزیده اند طوق گردن آنان شود. «امام باقر علیه السّلام»
ص: 74
لَقَد سَمِع َ اللّه ُ قَول َ الَّذِین َ قالُوا إِن َّ اللّه َ فَقِیرٌ وَ نَحن ُ أَغنِیاءُ سَنَکتُب ُ ما قالُوا وَ قَتلَهُم ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق ٍّ وَ نَقُول ُ ذُوقُوا عَذاب َ الحَرِیق ِ (181)
181- الحَرِیق ِ: آتش شعله ور.
الَّذِین َ قالُوا إِن َّ اللّه َ عَهِدَ إِلَینا أَلاّ نُؤمِن َ لِرَسُول ٍ حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان ٍ تَأکُلُه ُ النّارُ قُل قَد جاءَکُم رُسُل ٌ مِن قَبلِی بِالبَیِّنات ِ وَ بِالَّذِی قُلتُم فَلِم َ قَتَلتُمُوهُم إِن کُنتُم صادِقِین َ (183)
183- بِقُربان ٍ: هر کار نیکی که موجب تقرّب بنده به خداوند شود.
فَإِن کَذَّبُوک َ فَقَد کُذِّب َ رُسُل ٌ مِن قَبلِک َ جاؤُ بِالبَیِّنات ِ وَ الزُّبُرِ وَ الکِتاب ِ المُنِیرِ (184)
184- الزُّبُرِ: جمع «زبور» و آن عبارت از کتابی است که در او حکمت و مواعظ باشد.
کُل ُّ نَفس ٍ ذائِقَةُ المَوت ِ وَ إِنَّما تُوَفَّون َ أُجُورَکُم یَوم َ القِیامَةِ فَمَن زُحزِح َ عَن ِ النّارِ وَ أُدخِل َ الجَنَّةَ فَقَد فازَ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع ُ الغُرُورِ (185)
185- تُوَفَّون َ أُجُورَکُم: پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت خواهید کرد.
در «مجمع البیان» و «المیزان»، «اجورکم» را به جزای اعمال معنی کرده اند اعم ّ از اعمال خیر یا شرّ، ولی «مفردات راغب» گفته است: اجرت تنها در جایی که نفع است استعمال می شود و در ضرر استعمال نمی شود. در آیات قرآن هم فقط در ثواب استعمال شده است.
زُحزِح َ: خلاصی یابد.
لَتُبلَوُن َّ فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم وَ لَتَسمَعُن َّ مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ مِن قَبلِکُم وَ مِن َ الَّذِین َ أَشرَکُوا أَذی ً کَثِیراً وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن َّ ذلِک َ مِن عَزم ِ الأُمُورِ (186)
186- عَزم ِ الأُمُورِ: به دو معنا آمده است: 1- اموری که حقّانیّت و رشد آن روشن است و بر عاقل واجب است تصمیم بر آن امر بگیرد. 2- از امور محکم است.
ص: 75
وَ إِذ أَخَذَ اللّه ُ مِیثاق َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ لَتُبَیِّنُنَّه ُ لِلنّاس ِ وَ لا تَکتُمُونَه ُ فَنَبَذُوه ُ وَراءَ ظُهُورِهِم وَ اشتَرَوا بِه ِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئس َ ما یَشتَرُون َ (187)
187- فَنَبَذُوه ُ وَراءَ ظُهُورِهِم: میثاق را به پشت سر خود انداختند و به آن اعتنا نکردند.
لا تَحسَبَن َّ الَّذِین َ یَفرَحُون َ بِما أَتَوا وَ یُحِبُّون َ أَن یُحمَدُوا بِما لَم یَفعَلُوا فَلا تَحسَبَنَّهُم بِمَفازَةٍ مِن َ العَذاب ِ وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (188)
188- بِمَفازَةٍ: نجات یافته.
إِن َّ فِی خَلق ِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ لَآیات ٍ لِأُولِی الأَلباب ِ (190)
190- الأَلباب ِ: جمع «لب ّ»: به معنای عقل.
الَّذِین َ یَذکُرُون َ اللّه َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرُون َ فِی خَلق ِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ رَبَّنا ما خَلَقت َ هذا باطِلاً سُبحانَک َ فَقِنا عَذاب َ النّارِ (191)
191- الَّذِین َ یَذکُرُون َ اللّه َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم: مراد اینکه است در همه حال به یاد خدا هستند. «المیزان»
رَبَّنا إِنَّک َ مَن تُدخِل ِ النّارَ فَقَد أَخزَیتَه ُ وَ ما لِلظّالِمِین َ مِن أَنصارٍ (192)
192- أَخزَیتَه ُ: به دو معنا آمده است: 1- او را خوار و ذلیل کرده ای. 2- هلاک کرده ای.
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِی لِلإِیمان ِ أَن آمِنُوا بِرَبِّکُم فَآمَنّا رَبَّنا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّر عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَع َ الأَبرارِ (193)
193- لِلإِیمان ِ: إلی الإیمان. «لام» به معنای «الی» است.
کَفِّر: محو کن. ممکن است گفته شود که «کفران» و «غفران» در لغت به معنای پوشش آمده است بنابراین با وجود «اغفر لنا» از «کفّر عنّا» بی نیاز هستیم. جواب اینکه است که «اغفر لنا» یعنی ما را بدون توبه ببخش و «کفّر عنّا» یعنی ما را با توبه ببخش. در «المیزان» فرموده است: در اصطلاح قرآنی سیّئات به گناهان صغیره اطلاق می شود.
ص: 76
فَاستَجاب َ لَهُم رَبُّهُم أَنِّی لا أُضِیع ُ عَمَل َ عامِل ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی بَعضُکُم مِن بَعض ٍ فَالَّذِین َ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَن َّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأُدخِلَنَّهُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ ثَواباً مِن عِندِ اللّه ِ وَ اللّه ُ عِندَه ُ حُسن ُ الثَّواب ِ (195)
195- فَالَّذِین َ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم: از طریق شیعه نقل شده است که اینکه آیه در باره هجرت علی علیه السّلام و سه فاطمه- فاطمه بنت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبیر- نازل شده است. «المیزان»
لا یَغُرَّنَّک َ تَقَلُّب ُ الَّذِین َ کَفَرُوا فِی البِلادِ (196)
196- تَقَلُّب ُ: رفت و آمد. کنایه از رفاه حال کفّار است.
مَتاع ٌ قَلِیل ٌ ثُم َّ مَأواهُم جَهَنَّم ُ وَ بِئس َ المِهادُ (197)
197- مَتاع ٌ قَلِیل ٌ: بهره بردن ناچیز.
المِهادُ: قرارگاه، جایگاه.
لکِن ِ الَّذِین َ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّات ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها نُزُلاً مِن عِندِ اللّه ِ وَ ما عِندَ اللّه ِ خَیرٌ لِلأَبرارِ (198)
198- نُزُلًا: آنچه برای پذیرایی از مهمان مانند خوراکی و غیره مهیّا می شود.
ص: 77
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا النّاس ُ اتَّقُوا رَبَّکُم ُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس ٍ واحِدَةٍ وَ خَلَق َ مِنها زَوجَها وَ بَث َّ مِنهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِی تَسائَلُون َ بِه ِ وَ الأَرحام َ إِن َّ اللّه َ کان َ عَلَیکُم رَقِیباً (1)
1- بَث َّ: منتشر ساخت، گسترش داد.
تَسائَلُون َ بِه ِ وَ الأَرحام َ: برای اینکه عبارت دو معنا گفته شده است: 1- «الارحام» عطف است بر «ربه» یعنی هر کدام از شما چنین می گویید:
«اسألک باللّه أن تفعل کذا و أنشدک باللّه و بالرّحم» یعنی شما با قسم دادن به خدا و خویشاوندان حوائج خود را از همدیگر درخواست می کنید.
2- «الارحام» عطف بر «اللّه» است یعنی «اتّقوا اللّه و الأرحام» یعنی از رحم بترسید و قطع رحم نکنید یعنی صله رحم کنید. اینکه معنی از امام باقر علیه السّلام روایت شده است. رَقِیباً: محافظ و نگهبان اعمال شما است و هیچ چیز از دید او پنهان نیست.
وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیث َ بِالطَّیِّب ِ وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه ُ کان َ حُوباً کَبِیراً (2)
2- إِلی أَموالِکُم: مع أموالکم. حُوباً کَبِیراً: إثما عظیما: گناهی بزرگ.
وَ إِن خِفتُم أَلاّ تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب َ لَکُم مِن َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث َ وَ رُباع َ فَإِن خِفتُم أَلاّ تَعدِلُوا فَواحِدَةً أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم ذلِک َ أَدنی أَلاّ تَعُولُوا (3)
3- ما طاب َ: الطیب و الحلال من النساء. «ما» مصدریه است. أَدنی أَلّا تَعُولُوا: «عول» به معنای منحرف شدن است. یعنی نزدیک تر است به اینکه که از عدالت منحرف نشوید.
وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن َّ نِحلَةً فَإِن طِبن َ لَکُم عَن شَی ءٍ مِنه ُ نَفساً فَکُلُوه ُ هَنِیئاً مَرِیئاً (4)
4- صَدُقاتِهِن َّ: مهریه زنان. نِحلَةً: عطیه، هبه ای است از جانب خداوند چون خداوند مهریه را برای زن قرار داده است. نَفساً: از روی میل و رضایت خاطر. هَنِیئاً: گوارا و دلچسب. مَرِیئاً: خوش عاقبت، کاملا هضم شده که ضرر و اذیّت ندارد.
وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم ُ الَّتِی جَعَل َ اللّه ُ لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً (5)
5- وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم ُ الَّتِی جَعَل َ اللّه ُ لَکُم قِیاماً: مراد از «السّفهاء» یکی از دو معناست: 1- زن و فرزندان انسان. «امام باقر علیه السّلام». بنابراین معنی چنین می شود: اموال خودتان را به زن و فرزندانتان ندهید، بلکه اختیار اموالتان به دست خود شما باشد زیرا اموال وسیله قیام و سرپرستی شما بر دیگران از جمله بر زنان است(1). 2- مراد عموم است که شامل بچه، دیوانه و محجور علیه می شود. یعنی اموال سفها را به خودشان ندهید. «کم» خطاب به اولیا است و اضافه «أموال» به «کم» بدان جهت است که اختیار تصرّف اموال سفها به دست اولیای آنان است و همین برای انتساب «اموال» به «کم» کفایت می کند.
وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا وَ مَن کان َ غَنِیًّا فَلیَستَعفِف وَ مَن کان َ فَقِیراً فَلیَأکُل بِالمَعرُوف ِ فَإِذا دَفَعتُم إِلَیهِم أَموالَهُم فَأَشهِدُوا عَلَیهِم وَ کَفی بِاللّه ِ حَسِیباً (6)
6- آنَستُم مِنهُم رُشداً: رشد آنان را دریافتید. رُشداً: دارای عقل باشد و به حدّی برسد که بتواند امور مالی خود را اداره کند. «امام باقر علیه السّلام» إِسرافاً: مسرفا یعنی بیش از اندازه. بِداراً أَن یَکبَرُوا: در خوردن اموال یتیمان بر بزرگی و رشد آنان مبادرت ننمایید یعنی قبل از رشد و بزرگ شدن یتیمان اموال آنان را حیف و میل نکنید. بِالمَعرُوف ِ: به دو معنا است: 1- به اندازه أجرة المثل. 2- به مقدار نیاز و احتیاج.
حَسِیباً: به دو معنا است 1- شاهدا. 2- محاسبا.
ص: 78
وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین ُ فَارزُقُوهُم مِنه ُ وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً (8)
8- القِسمَةَ: قسمت کردن میراث.
فَارزُقُوهُم مِنه ُ: اکثرا امر را در اینکه جا استحباب دانسته اند یعنی مستحب است که بستگانی که در مرتبه ارث بردن نیستند بخشی از ترکه میّت را به آنان داد. (اینکه همان «طعمة» در باب ارث است)
وَ لیَخش َ الَّذِین َ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّه َ وَ لیَقُولُوا قَولاً سَدِیداً (9)
9- ضِعافاً: جمع «ضعیف» و «ضعیفة»، به معنای ناتوان.
سَدِیداً: حق ّ، محکم، درست، صواب.
إِن َّ الَّذِین َ یَأکُلُون َ أَموال َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون َ سَعِیراً (10)
10- سَیَصلَون َ سَعِیراً: ملازم آتش شعله ور خواهند بود.
سَعِیراً: آتش شعله ور.
ص: 79
وَ لَکُم نِصف ُ ما تَرَک َ أَزواجُکُم إِن لَم یَکُن لَهُن َّ وَلَدٌ فَإِن کان َ لَهُن َّ وَلَدٌ فَلَکُم ُ الرُّبُع ُ مِمّا تَرَکن َ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِین َ بِها أَو دَین ٍ وَ لَهُن َّ الرُّبُع ُ مِمّا تَرَکتُم إِن لَم یَکُن لَکُم وَلَدٌ فَإِن کان َ لَکُم وَلَدٌ فَلَهُن َّ الثُّمُن ُ مِمّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ تُوصُون َ بِها أَو دَین ٍ وَ إِن کان َ رَجُل ٌ یُورَث ُ کَلالَةً أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه ُ أَخ ٌ أَو أُخت ٌ فَلِکُل ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث ِ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَو دَین ٍ غَیرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِن َ اللّه ِ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَلِیم ٌ (12)
12- وَ إِن کان َ رَجُل ٌ یُورَث ُ کَلالَةً: «کان» تامّه است و «یورث» صفت رجل است و «کلالة» حال است برای رجل یعنی اگر مردی باشد که دارای اینکه صفت است که مورّث است و دارای کلاله هم هست.
کَلالَةً: برادران و خواهران مادری. «ائمه علیهم السّلام» غَیرَ مُضَارٍّ: وصیت ضرری ننماید. «وصیت ضرری» عبارت است از وصیتی که به ضرر ورثه باشد و همچنین اقرار به دین ضرری ننماید. «دین ضرری» عبارت است از اینکه که اقرار به دینی بکند که واقعیت ندارد.
تِلک َ حُدُودُ اللّه ِ وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ یُدخِله ُ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها وَ ذلِک َ الفَوزُ العَظِیم ُ (13)
13- خالِدِین َ: دائمی و ابدی هستند.
الفَوزُ: رستگاری.
وَ مَن یَعص ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه ُ یُدخِله ُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَه ُ عَذاب ٌ مُهِین ٌ (14)
14- مُهِین ٌ: خوار کننده، از «هون» گرفته شده است.
ص: 80
إِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللّه ِ لِلَّذِین َ یَعمَلُون َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم َّ یَتُوبُون َ مِن قَرِیب ٍ فَأُولئِک َ یَتُوب ُ اللّه ُ عَلَیهِم وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً حَکِیماً (17)
17- عَلَی اللّه ِ: به دو معنا آمده است: 1- عند اللّه. 2- مراد قبول توبه است که خداوند بر خودش واجب نموده آن را بپذیرد. «کنز الدقائق» بِجَهالَةٍ: هر گناهی که از بنده سر می زند گرچه از روی عمد باشد جهالت نامیده می شود زیرا نادانی بنده او را وادار به گناه کرده و گناه را در نظر او زیبا جلوه داده است. «امام صادق علیه السّلام» مِن قَرِیب ٍ: مراد قبل از مرگ است (به قرینه مقابله عدم قبول توبه در هنگام مرگ در آیه بعد).
وَ لَیسَت ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین َ یَعمَلُون َ السَّیِّئات ِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم ُ المَوت ُ قال َ إِنِّی تُبت ُ الآن َ وَ لا الَّذِین َ یَمُوتُون َ وَ هُم کُفّارٌ أُولئِک َ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً (18)
18- أَعتَدنا: آماده کرده ایم. بعضی گفته اند:
اصل آن «أعددنا» بوده است «دال» به «تا» تبدیل شده است و بعضی دیگر گفته اند: «اعتدنا» از «عتد» است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا یَحِل ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضُلُوهُن َّ لِتَذهَبُوا بِبَعض ِ ما آتَیتُمُوهُن َّ إِلاّ أَن یَأتِین َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُن َّ بِالمَعرُوف ِ فَإِن کَرِهتُمُوهُن َّ فَعَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ یَجعَل َ اللّه ُ فِیه ِ خَیراً کَثِیراً (19)
19- أَن تَرِثُوا النِّساءَ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- از امام باقر علیه السّلام روایت است که در جاهلیت رسم بر اینکه بود شوهر که می مرد پسر متوفی از همسر دیگرش و یا ولی ّ آن پسر با انداختن لباس خود بر سر همسر متوفی، زن او را به ارث تصاحب می کرد سپس یا خودش به همان مهر سابق با او ازدواج می کرد و یا به ازدواج دیگری در می آورد و مهریه را مالک می شد. آیه شریفه از اینکه عمل نهی کرده است. 2- آیه در باره مردی نازل شده که همسر خود را در منزل زندانی می کرد در حالی که هیچ نیازی به همسر خود نداشت و به انتظار می نشست تا زن بمیرد و اموال او را به ارث ببرد، آیه شریفه از اینکه عمل نهی کرده است.
وَ لا تَعضُلُوهُن َّ: برای آن چندین معنی شده است یکی از آنها اینکه است که اگر شوهری نیاز به همسر خود ندارد برای پس گرفتن مهریه از طلاق دادن او خودداری نکند. «امام صادق علیه السّلام» بِفاحِشَةٍ: هر معصیتی مثل نشوز، إیذاء زوج و عدم تعفّف. «امام باقر علیه السّلام» عاشِرُوهُن َّ بِالمَعرُوف ِ: با آنان طبق فرمان خدا زندگی کنید.
ص: 81
وَ إِن أَرَدتُم ُ استِبدال َ زَوج ٍ مَکان َ زَوج ٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن َّ قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه ُ شَیئاً أَ تَأخُذُونَه ُ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (20)
20- قِنطاراً: ثروت فراوان، مقداری از طلا که پوست گاوی را پر کند.
بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- منصوب است بنابراین که حال باشد یعنی «مباهتین» در حالی که شما بهتان می زنید و مرتکب گناه آشکار می شوید. 2- منصوب به نزع خافض است یعنی «ببهتان و إثم مبین» با بهتان زدن و ارتکاب گناه آشکار می خواهید اموال را باز پس بگیرید. «فخر رازی» «بهتان» به معنای دروغی است که متّهم از آن بهت زده می شود.
وَ کَیف َ تَأخُذُونَه ُ وَ قَد أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض ٍ وَ أَخَذن َ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً (21)
21- أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض ٍ: «افضاء» در اصل به معنای رسیدن به چیزی در اثر لمس کردن است و در اینکه جا کنایه از جماع است یعنی چگونه مهر را پس می گیرید با آن که با او نزدیکی کرده اید.
أَخَذن َ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً: «میثاق غلیظ» به دو معنا آمده است: 1- پیمانی است که در هنگام عقد ازدواج از مرد گرفته می شود که یا زن را به نیکی نگهدارد و یا به نیکی رهایش سازد. «امام باقر علیه السّلام» 2- زن در هنگام عقد نکاح چنین قرارداد می نماید که با اینکه مهریه خودش را زن شما نماید. «المیزان»
وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح َ آباؤُکُم مِن َ النِّساءِ إِلاّ ما قَد سَلَف َ إِنَّه ُ کان َ فاحِشَةً وَ مَقتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (22)
22- مَقتاً: بغض نسبت به کار زشت یعنی اینکه کار موجب خشم خداست.
حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات ُ الأَخ ِ وَ بَنات ُ الأُخت ِ وَ أُمَّهاتُکُم ُ اللاّتِی أَرضَعنَکُم وَ أَخَواتُکُم مِن َ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهات ُ نِسائِکُم وَ رَبائِبُکُم ُ اللاّتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسائِکُم ُ اللاّتِی دَخَلتُم بِهِن َّ فَإِن لَم تَکُونُوا دَخَلتُم بِهِن َّ فَلا جُناح َ عَلَیکُم وَ حَلائِل ُ أَبنائِکُم ُ الَّذِین َ مِن أَصلابِکُم وَ أَن تَجمَعُوا بَین َ الأُختَین ِ إِلاّ ما قَد سَلَف َ إِن َّ اللّه َ کان َ غَفُوراً رَحِیماً (23)
23- رَبائِبُکُم ُ: جمع «ربیبة»، به معنای تربیت یافته است و مراد دختر همسر از شوهر قبلی است.
حَلائِل ُ أَبنائِکُم ُ: همسر پسر، عروس.
ص: 82
وَ المُحصَنات ُ مِن َ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتاب َ اللّه ِ عَلَیکُم وَ أُحِل َّ لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم مُحصِنِین َ غَیرَ مُسافِحِین َ فَمَا استَمتَعتُم بِه ِ مِنهُن َّ فَآتُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ فَرِیضَةً وَ لا جُناح َ عَلَیکُم فِیما تَراضَیتُم بِه ِ مِن بَعدِ الفَرِیضَةِ إِن َّ اللّه َ کان َ عَلِیماً حَکِیماً (24)
24- وَ المُحصَنات ُ مِن َ النِّساءِ إِلّا ما مَلَکَت أَیمانُکُم: چند احتمال وجود دارد: 1- زنان شوهردار، مگر آن زنانی که در جنگ به اسارت در آمده اند. «علی علیه السّلام» 2- زنان شوهردار، مگر کنیزان شما که با دیگران ازدواج کرده اند که در اینکه صورت فروش آنان طلاق آنان است. «امام صادق علیه السّلام، کنز الدقائق» 3- از امام باقر علیه السّلام در باره اینکه آیه نقل شده است که مردی به عبدش که دارای همسر است و آن همسر نیز امه اینکه مرد است، دستور می دهد از همسرت کناره گیری کن و با او نزدیکی نکن. سپس امه را استبرا می کند و بعد با او نزدیکی می کند، سپس به شوهرش که همان عبد است بر می گرداند بدون اینکه که نکاح جدیدی نیاز باشد. «کنز الدقائق و المیزان» أَن تَبتَغُوا: بدل است از «ما» در «ماوراء».
مُحصِنِین َ: عفیف هستید.
غَیرَ مُسافِحِین َ: زناکار نیستید. «سفح» در اصل به معنای ریختن آب است و جهت اینکه که به زنا سفح گفته شده است اینکه است که زناکار منی را به حرام می ریزد.
فَمَا استَمتَعتُم بِه ِ: طبق مستفاد از روایات فریقین مراد از «متعة» نکاح موقّت است.
وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولاً أَن یَنکِح َ المُحصَنات ِ المُؤمِنات ِ فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم ُ المُؤمِنات ِ وَ اللّه ُ أَعلَم ُ بِإِیمانِکُم بَعضُکُم مِن بَعض ٍ فَانکِحُوهُن َّ بِإِذن ِ أَهلِهِن َّ وَ آتُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ بِالمَعرُوف ِ مُحصَنات ٍ غَیرَ مُسافِحات ٍ وَ لا مُتَّخِذات ِ أَخدان ٍ فَإِذا أُحصِن َّ فَإِن أَتَین َ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِن َّ نِصف ُ ما عَلَی المُحصَنات ِ مِن َ العَذاب ِ ذلِک َ لِمَن خَشِی َ العَنَت َ مِنکُم وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (25)
25- مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا: کسی که توانایی مالی ندارد. «طول» به معنای مال و ثروت است.
فَتَیاتِکُم ُ: کنیزان شما. «فتی» به معنای مرد جوان است. «فتاة» به معنای زن جوان است و بر کنیز هم اطلاق «فتاة» می شود خواه جوان باشد و یا پیر. کنیز پیر را هم «فتاة» گفته اند چون احترامی که زن حرّه دارد او ندارد و از نظر احترام مانند جوان می ماند.
غَیرَ مُسافِحات ٍ: زنای علنی انجام ندهند.
لا مُتَّخِذات ِ أَخدان ٍ: زنای مخفی انجام ندهند.
أُحصِن َّ: ازدواج کردند.
العَنَت َ: «العنت» در اصل به معنای زحمت و مشقّت است و مقصود از آن در اینکه جا زنا است و سبب اینکه که به زنا «العنت» گفته شده است اینکه است که زنا موجب حدّ در دنیا و عذاب در آخرت می شود.
ص: 83
وَ اللّه ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب َ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِین َ یَتَّبِعُون َ الشَّهَوات ِ أَن تَمِیلُوا مَیلاً عَظِیماً (27)
27- أَن تَمِیلُوا مَیلًا عَظِیماً: از حق بسیار دور و منحرف شوید.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل ِ إِلاّ أَن تَکُون َ تِجارَةً عَن تَراض ٍ مِنکُم وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم إِن َّ اللّه َ کان َ بِکُم رَحِیماً (29)
29- بِالباطِل ِ: هر آنچه را که شرع مباح نمی داند. مانند ربا، قمار، خیانت، ظلم. «جوامع الجامع» لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم: به چند معنا آمده است: 1- خودکشی نکنید. 2- همدیگر را نکشید چون همه شما اهل یک دین و مثل نفس واحده هستید.
3- از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که در أثر مقاتله با کسی که از شما قوی تر است خویشتن را در مخاطره کشته شدن قرار ندهید.
وَ مَن یَفعَل ذلِک َ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوف َ نُصلِیه ِ ناراً وَ کان َ ذلِک َ عَلَی اللّه ِ یَسِیراً (30)
30- نُصلِیه ِ ناراً: او را داخل در آتش می کنیم و به آتش می سوزانیم.
إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون َ عَنه ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلاً کَرِیماً (31)
31- مُدخَلًا کَرِیماً: جایگاه نیکو و پاکیزه که هیچ چیز باعث نقصان آن نمی شود. مقصود بهشت است.
وَ لِکُل ٍّ جَعَلنا مَوالِی َ مِمّا تَرَک َ الوالِدان ِ وَ الأَقرَبُون َ وَ الَّذِین َ عَقَدَت أَیمانُکُم فَآتُوهُم نَصِیبَهُم إِن َّ اللّه َ کان َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیداً (33)
33- مَوالِی َ: جمع «مولی»، به معنای وارث.
مراد وارثانی است که آنان به ارث بردن سزاوارترند. «امام صادق علیه السّلام، کنز الدقائق». «ولی» در اصل به معنای سزاوار بودن است.
وَ الَّذِین َ عَقَدَت أَیمانُکُم: کسانی را که با آنان پیمان بسته اید. دو وجه برای آن ذکر کرده اند: 1- «الّذین» عطف است به «الوالدان»، بنابراین معنی چنین می شود:
کسانی که هم پیمان با شما هستند وارثان آنان از آنان ارث می برند، نه شما زیرا وارثان اولویّت دارند، نه شما که طرف پیمان هستید. 2- اکثر مفسّرین «الّذین» را از جمله قبل جدا گرفته و مبتدا قرار داده اند و جمله «فأتوهم» را خبر قرار داده اند. توضیح: در جاهلیت رسم بر اینکه بود که دو نفر با یکدیگر هم قسم و هم پیمان می شدند و شکل پیمان و مواد آن چنین بوده است: یکی به دیگری می گفت: 1- خون من خون تو است و خون تو خون من است، جنگ من جنگ تو و جنگ تو جنگ من است، آشتی تو آشتی من و آشتی من آشتی تو است. 2- تو از من ارث می بری و من از تو ارث می برم. 3- تو عاقله من می باشی و دیه مرا می پردازی و من هم عاقله تو و دیه ترا می پردازم. با اینکه پیمان هر یک از دیگری به مقدار یک ششم (1/ 6) ارث می برد. البته بعدا اینکه آیه به وسیله آیه «اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض» نسخ شده است.
ص: 84
الرِّجال ُ قَوّامُون َ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّل َ اللّه ُ بَعضَهُم عَلی بَعض ٍ وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصّالِحات ُ قانِتات ٌ حافِظات ٌ لِلغَیب ِ بِما حَفِظَ اللّه ُ وَ اللاّتِی تَخافُون َ نُشُوزَهُن َّ فَعِظُوهُن َّ وَ اهجُرُوهُن َّ فِی المَضاجِع ِ وَ اضرِبُوهُن َّ فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن َّ سَبِیلاً إِن َّ اللّه َ کان َ عَلِیًّا کَبِیراً (34)
34- قَوّامُون َ: مردان در تربیت نمودن و اداره کردن زندگی و تأدیب و تعلیم، سرپرست زنان هستند. «قوّام» صیغه مبالغه است. در «المیزان» نقل کرده است که إبراهیم بن محرز می گوید: خدمت امام باقر علیه السّلام بودم، کسی سؤال کرد که مردی به همسرش گفته است: اختیار تو به دست خودت باشد. امام علیه السّلام در جواب فرمود:
چگونه چنین مطلبی صحیح است در حالی که خداوند می فرماید: «الرجال قوّامون علی النساء»!
بِما فَضَّل َ اللّه ُ: به سبب آن که خداوند مرد را از جهت دانش و عقل و خوش فکری و اراده بر زن برتری داده است. «ما» مصدریه است اینکه بیان علت است برای سرپرست بودن مرد بر زن. بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم: به سبب آن که اموال خود را برای مهریه و هزینه زندگی زنان خرج نموده اند، اینکه بیان علّت دوم است برای سرپرستی مرد از زن «ما» مصدریه است. قانِتات ٌ: مطیع و فرمانبردار خدا و شوهران هستند. حافِظات ٌ لِلغَیب ِ: هنگام نبودن شوهر حافظ دامن خود و اموال و حقوق شوهر هستند. بِما حَفِظَ اللّه ُ: «ما» مصدریه است یعنی به سبب آن که خداوند آنان را با لطف خود حفظ کرده و اگر لطف خدا نبود نمی توانستند خود را حفظ کنند. نُشُوزَهُن َّ:
سرپیچی زنان از شوهران و تسلّط آنان بر شوهران. اهجُرُوهُن َّ فِی المَضاجِع ِ: در بستر به آنان پشت نمایید. «امام باقر علیه السّلام». «ضجوع» در اصل به معنای به پشت خوابیدن است. فَلا تَبغُوا عَلَیهِن َّ سَبِیلًا:
به دنبال هیچ بهانه ای برای ضرر زدن به آنان نباشید.
وَ إِن خِفتُم شِقاق َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها إِن یُرِیدا إِصلاحاً یُوَفِّق ِ اللّه ُ بَینَهُما إِن َّ اللّه َ کان َ عَلِیماً خَبِیراً (35)
35- شِقاق َ: نزاع، دشمنی، جدایی(1). یُرِیدا: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- «یرید الحکمان». 2- «یرید الزوجان». «المیزان»
وَ اعبُدُوا اللّه َ وَ لا تُشرِکُوا بِه ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین ِ إِحساناً وَ بِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین ِ وَ الجارِ ذِی القُربی وَ الجارِ الجُنُب ِ وَ الصّاحِب ِ بِالجَنب ِ وَ ابن ِ السَّبِیل ِ وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ مَن کان َ مُختالاً فَخُوراً (36)
36- بِالوالِدَین ِ إِحساناً»: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- «أحسنوا إلی الوالدین إحسانا». 2- «أوصاکم اللّه بالوالدین إحسانا». الجارِ الجُنُب ِ:
دو احتمال در آن وجود دارد: 1- همسایه اجنبی که فامیل نیست. 2- همسایه غیر مسلمان. الصّاحِب ِ بِالجَنب ِ:
کسی که در کنار شما است، رفیق، همسفر، همسر و غیره. ابن ِ السَّبِیل ِ(2): به دو معنا آمده است: 1- مسافر. 2-
مهمان(3). مُختالًا: متکبّر در راه رفتن. اصل آن «تخیّل» است زیرا متکبّر خیال بزرگی و عظمت می کند.
فَخُوراً: فخر فروشی. کسی که فضائل خود را برای تکبر کردن بیان می کند، ولی اگر بیان فضائل خود جهت شکرگزاری باشد، «شکور» خوانده می شود.
ص: 85
وَ الَّذِین َ یُنفِقُون َ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس ِ وَ لا یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ لا بِالیَوم ِ الآخِرِ وَ مَن یَکُن ِ الشَّیطان ُ لَه ُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً (38)
38- رِئاءَ النّاس ِ: مصدر باب مفاعلة است.
یعنی «مرائین النّاس»: در حالی که ریا می کنند و به مردم نشان می دهند.
وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم ُ اللّه ُ وَ کان َ اللّه ُ بِهِم عَلِیماً (39)
39- ما ذا عَلَیهِم: به دو معناست: 1- أی ّ شی ء علیهم. 2- ما الّذی علیهم یعنی چه ضرری برای آنان داشت.
إِن َّ اللّه َ لا یَظلِم ُ مِثقال َ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک ُ حَسَنَةً یُضاعِفها وَ یُؤت ِ مِن لَدُنه ُ أَجراً عَظِیماً (40)
40- مِثقال َ: سنگینی، وزن.
ذَرَّةٍ: به دو معناست: 1- مورچه سرخ رنگ کوچک که به سختی دیده می شود. 2- ذرّه ای از گرد و غبار معلّق در هوا.
یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول َ لَو تُسَوّی بِهِم ُ الأَرض ُ وَ لا یَکتُمُون َ اللّه َ حَدِیثاً (42)
42- لَو تُسَوّی بِهِم ُ الأَرض ُ: آرزو می کنند ای کاش خاک بودند(1).
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُون َ وَ لا جُنُباً إِلاّ عابِرِی سَبِیل ٍ حَتَّی تَغتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن َ الغائِطِ أَو لامَستُم ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم إِن َّ اللّه َ کان َ عَفُوًّا غَفُوراً (43)
43- لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ: در آیه شریفه چند معنی محتمل است: 1- «صلاة» به معنای نماز است در اینکه صورت «عابری سبیل» به معنای مسافر است همان گونه که در «جوامع الجامع» آمده است یعنی در حال مستی و جنابت مشغول نماز نشوید مگر آن که جنب مسافر باشد که در اینکه صورت با آن که جنب است با تیمّم می تواند وارد نماز شود بنابراین «عابری سبیل» استثنای از «جنبا» است. 2- «صلاة» به معنای مسجد است، در اینکه صورت «عابری سبیل» به معنای عابر است و معنی چنین می شود: در حال مستی و جنابت داخل مسجد نشوید مگر آن که جنب بخواهد از مسجد عبور کند و مکث نکند. 3- لفظ «صلاة» مشترک است بین دو معنی و در یک استعمال با قرینه در هر دو معنی استعمال شده است اولا در نماز به قرینه «حتی تعملوا ما تقولون» و ثانیا در مسجد به قرینه «و لا جنبا الّا عابدی سبیل». «صافی» سُکاری: به دو معناست: 1- مست. 2- خواب آلود.
إِلّا عابِرِی سَبِیل ٍ: به دو معنا آمده است: 1- مگر مسافر باشید. 2- مگر عابر باشید.
عَلی سَفَرٍ: مسافرین.
الغائِطِ: مکان امنی که برای قضای حاجت انتخاب می شود تا از دید پنهان باشد. معنای آیه چنین است: هر کدام از شما که از محل ّ قضای حاجت برگشت، کنایه از حدث است.
صَعِیداً: طبق مذهب شیعه مطلق روی زمین مراد می باشد.
ص: 86
مِن َ الَّذِین َ هادُوا یُحَرِّفُون َ الکَلِم َ عَن مَواضِعِه ِ وَ یَقُولُون َ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع ٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین ِ وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکان َ خَیراً لَهُم وَ أَقوَم َ وَ لکِن لَعَنَهُم ُ اللّه ُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون َ إِلاّ قَلِیلاً (46)
46- سَمِعنا وَ عَصَینا: شنیدیم و عمل نکردیم.
اسمَع غَیرَ ُسمَع ٍ: سخن یهود است و خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و به دو معنا آمده است: 1- اینکه عبارت نوعی فحش بوده است بشنو که نشنوی.
2- بشنو که جوابی برای تو نیست.
راعِنا: اینکه کلمه از ماده «رعایت» است. به خاطر سب ّ نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله تحریف می کردند و از «رعونه» می گرفتند که به معنای کم داشتن و نقصان است(1).
لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم: زبانهای خود را از حق به سوی باطل می چرخاندند. «جوامع الجامع»(2)طَعناً فِی الدِّین ِ: طعنه زدن.
إِلّا قَلِیلًا: عدّه اندکی از آنان ایمان می آورند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل ِ أَن نَطمِس َ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أَصحاب َ السَّبت ِ وَ کان َ أَمرُ اللّه ِ مَفعُولاً (47)
47- مِن قَبل ِ أَن نَطمِس َ وُجُوهاً: «طمس» به معنای از بین بردن آثار چیزی است به اینکه که: 1- چهره آنان را محو نموده و در پشت سر آنان قرار می دهیم. 2- صورت آنان را از سمت هدایت به سوی ضلالت بر می گردانیم تا هرگز رستگار نشوند. «امام باقر علیه السّلام»
إِن َّ اللّه َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک َ بِه ِ وَ یَغفِرُ ما دُون َ ذلِک َ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللّه ِ فَقَدِ افتَری إِثماً عَظِیماً (48)
48- افتَری إِثماً عَظِیماً: فقد کذب و إثم اثما عظیما: دروغ گفته و گناه بزرگی مرتکب شده است.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ یُزَکُّون َ أَنفُسَهُم بَل ِ اللّه ُ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُون َ فَتِیلاً (49)
49- فَتِیلًا: به چند معنا آمده است: 1- نخ باریک که در شکاف هسته خرما می باشد، کنایه از اندک است. 2-
چرکی که از مالیدن دو انگشت بهم به وجود می آید. 3- آن نقطه ای که در هسته وجود دارد. «روایات ائمه، المیزان»
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ أُوتُوا نَصِیباً مِن َ الکِتاب ِ یُؤمِنُون َ بِالجِبت ِ وَ الطّاغُوت ِ وَ یَقُولُون َ لِلَّذِین َ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدی مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا سَبِیلاً (51)
51- بِالجِبت ِ وَ الطّاغُوت ِ: نام دو بت از بتهای قریش که کعب بن الأشرف یهودی در مقابل آنها سجده کرد.
ص: 87
أَم لَهُم نَصِیب ٌ مِن َ المُلک ِ فَإِذاً لا یُؤتُون َ النّاس َ نَقِیراً (53)
53- أَم لَهُم نَصِیب ٌ: بل ألهم نصیب.
نَقِیراً: به دو معنا آمده است: 1- گودی اندک در پشت هسته خرما کنایه از قلیل بودن است. 2-
مقدار ناچیزی که پرنده با منقار زدن از زمین بر می دارد. «المیزان»
فَمِنهُم مَن آمَن َ بِه ِ وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه ُ وَ کَفی بِجَهَنَّم َ سَعِیراً (55)
55- صَدَّ عَنه ُ: از او رو گردان شده است.
سَعِیراً: آتش شعله ور.
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوف َ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب َ إِن َّ اللّه َ کان َ عَزِیزاً حَکِیماً (56)
56- سَوف َ نُصلِیهِم: به زودی آنان را ملازم آتش قرار خواهیم داد.
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوف َ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب َ إِن َّ اللّه َ کان َ عَزِیزاً حَکِیماً (56)
56- نَضِجَت: کاملا سوخته شدند. «المنجد»
وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواج ٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدخِلُهُم ظِلاًّ ظَلِیلاً (57)
57- ظِلًّا ظَلِیلًا: به دو معناست: 1- سایه همیشگی. 2- پوششی که آنان را از گرما و سرما محفوظ می دارد. «ظل ّ» در اصل به معنای پوشش است و به سایه هم از آن جهت که از خورشید حفظ می کند «ظل ّ» گفته شده است.
إِن َّ اللّه َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات ِ إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَین َ النّاس ِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدل ِ إِن َّ اللّه َ نِعِمّا یَعِظُکُم بِه ِ إِن َّ اللّه َ کان َ سَمِیعاً بَصِیراً (58)
58- نِعِمّا یَعِظُکُم بِه ِ: نعم الشی ء ما یعظکم به:
خوب چیزی است آنچه که خداوند شما را به آن موعظه می نماید.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَی ءٍ فَرُدُّوه ُ إِلَی اللّه ِ وَ الرَّسُول ِ إِن کُنتُم تُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ ذلِک َ خَیرٌ وَ أَحسَن ُ تَأوِیلاً (59)
59- أَحسَن ُ تَأوِیلًا: به دو معنا آمده است: 1- از جهت عاقبت نیکوتر است. 2- اینکه رجوع به خدا و رسول بهتر از تأویلهای شما است.
ص: 88
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ یَزعُمُون َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل َ إِلَیک َ وَ ما أُنزِل َ مِن قَبلِک َ یُرِیدُون َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت ِ وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِه ِ وَ یُرِیدُ الشَّیطان ُ أَن یُضِلَّهُم ضَلالاً بَعِیداً (60)
60- الطّاغُوت ِ: صیغه مبالغه از «طغیان» به معنای بسیار سرکش. پس هر معبودی به جز خدا طاغوت است و گاهی بتها از باب مصداق طاغوت خوانده شده است. در روایتی از امام باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده است: هر حاکمی که به غیر از خدا حکومت کند طاغوت است.
وَ إِذا قِیل َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل َ اللّه ُ وَ إِلَی الرَّسُول ِ رَأَیت َ المُنافِقِین َ یَصُدُّون َ عَنک َ صُدُوداً (61)
61- یَصُدُّون َ عَنک َ صُدُوداً: به شدّت از تو روی بر می گردانند و به سوی دیگران میل پیدا می کنند.
أُولئِک َ الَّذِین َ یَعلَم ُ اللّه ُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولاً بَلِیغاً (63)
63- فَأَعرِض عَنهُم: از عقاب کردن آنان صرف نظر کن.
قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً: در رابطه با جان منافقین با سخن رسا بگو (که اگر نفاق دل خود را اظهار کنید و یا اینکه که اگر کارهای زشت خود را تکرار کنید کشته خواهید شد.)
فَلا وَ رَبِّک َ لا یُؤمِنُون َ حَتّی یُحَکِّمُوک َ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم َّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیت َ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً (65)
65- یُحَکِّمُوک َ: تو را حکم قرار دهند.
حَرَجاً: در اثر حکم پیامبر در دلهای خود احساس مضایقه و سختی نکنند.
ص: 89
وَ مَن یُطِع ِ اللّه َ وَ الرَّسُول َ فَأُولئِک َ مَع َ الَّذِین َ أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیهِم مِن َ النَّبِیِّین َ وَ الصِّدِّیقِین َ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِین َ وَ حَسُن َ أُولئِک َ رَفِیقاً (69)
69- الصِّدِّیقِین َ: به دو معناست: 1- کسی که عادت به تصدیق کرده و همیشه گفتار خدا و رسول را تصدیق می کند. 2- کسی که عادت او راستگویی است.
الشُّهَداءِ: کشته شدگان در راه خدا.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات ٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً (71)
71- خُذُوا حِذرَکُم: اسلحه خویش را بردارید. «امام باقر علیه السّلام» فَانفِرُوا: خارج شوید، حرکت کنید.
ثُبات ٍ: جمع «ثبة» به معنای دسته و گروه یعنی دسته دسته، فوج فوج. هر دسته ای به مقصدی غیر از مقصد دسته دیگر، به عبارت دیگر در جهات مختلف.
جَمِیعاً: همگی با هم. همه با هم به سوی یک مقصد. «جمیعا» و «ثبات» در مقابل یکدیگرند.
وَ إِن َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن َّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قال َ قَد أَنعَم َ اللّه ُ عَلَی َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً (72)
72- لَیُبَطِّئَن َّ: لام برای قسم است. قسم یاد کرده اند که از پیامبر عقب بمانند و برای جهاد همراه او خارج نشوند. «التبطئة» به معنای دنبال افتادن از کاری است.
وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل ٌ مِن َ اللّه ِ لَیَقُولَن َّ کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه ُ مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت ُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً (73)
73- کَأَن: اصل او «کأنّه» بوده، ضمیر حذف شده و تخفیف حاصل شده است.
کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه ُ مَوَدَّةٌ: برای آن دو معنا ذکر کرده اند: 1- جمله معترضه است یعنی گویا میان شما و آن تأخیر کننده هیچ مودّتی نیست که آرزو می کند کاش در جنگ حضور داشت، البته برای بدست آوردن ثروت و غنائم جنگی، نه برای یاری دین. 2- سخن می گویند مانند سخن بیگانگان که آرزوی رسیدن به ثروت و غنیمت را دارند نه نصرت مسلمانان را.
فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً: به مال مهمّی دست می یافتم ..
فَلیُقاتِل فِی سَبِیل ِ اللّه ِ الَّذِین َ یَشرُون َ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف َ نُؤتِیه ِ أَجراً عَظِیماً (74)
- یَشرُون َ: یبیعون: فروخته اند.
ص: 90
وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ المُستَضعَفِین َ مِن َ الرِّجال ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان ِ الَّذِین َ یَقُولُون َ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه ِ القَریَةِ الظّالِم ِ أَهلُها وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنک َ وَلِیًّا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنک َ نَصِیراً (75)
75- الوِلدان ِ: جمع «ولد».
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ قِیل َ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِب َ عَلَیهِم ُ القِتال ُ إِذا فَرِیق ٌ مِنهُم یَخشَون َ النّاس َ کَخَشیَةِ اللّه ِ أَو أَشَدَّ خَشیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِم َ کَتَبت َ عَلَینَا القِتال َ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَل ٍ قَرِیب ٍ قُل مَتاع ُ الدُّنیا قَلِیل ٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن ِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُون َ فَتِیلاً (77)
77- کُفُّوا أَیدِیَکُم: دست نگهدارید و قتال نکنید. (اینکه حکم مربوط به زمانی بوده که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در مکه بوده و هنوز مأمور به قتال نبوده است).
فَتِیلًا: به سوره نساء، آیه 49 رجوع شود.
أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم ُ المَوت ُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج ٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه ِ مِن عِندِ اللّه ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه ِ مِن عِندِک َ قُل کُل ٌّ مِن عِندِ اللّه ِ فَما لِهؤُلاءِ القَوم ِ لا یَکادُون َ یَفقَهُون َ حَدِیثاً (78)
78- أَینَما تَکُونُوا: هر جا باشید.
بُرُوج ٍ: قصرها، کاخها.
مُشَیَّدَةٍ: به چند معناست: 1- بلند و مرتفع. 2-
محکم. 3- مزیّن.
حَسَنَةٌ: گشایش، نعمت، پیروزی.
سَیِّئَةٌ: گرفتاری، فقر، قحطی، مصیبت، کشتار و شکست.
فَما لِهؤُلاءِ: لام در «فما لهؤلاء» جارّه است و نباید در آن توقّف کرد، در نوشتن جدا نوشته می شود یعنی چه شده است اینکه منافقین را!؟ لا یَکادُون َ یَفقَهُون َ حَدِیثاً: به دو معنا آمده است: 1- نزدیک نمی شوند تا قرآن را بفهمند و اعراض می کنند. 2- حقیقت اینکه مطلب که همه گرفتاریها و خوشیها از آن خداوند است را نمی فهمند. (در المیزان احتمال دوم را انتخاب کرده است.)
ما أَصابَک َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن َ اللّه ِ وَ ما أَصابَک َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک َ وَ أَرسَلناک َ لِلنّاس ِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللّه ِ شَهِیداً (79)
79- مِن حَسَنَةٍ: من نعمة فی الدّین و الدنیا: نعمتهای خدا چه دنیوی و چه اخروی مانند سلامتی، پیروزی و غیره.
مِن سَیِّئَةٍ: گرفتاریها، بلایا و فقر به سبب گناهان است.
ص: 91
مَن یُطِع ِ الرَّسُول َ فَقَد أَطاع َ اللّه َ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناک َ عَلَیهِم حَفِیظاً (80)
80- فَما أَرسَلناک َ عَلَیهِم حَفِیظاً: تو را نگهبان قرار نداده ایم برای اینکه که آنان را از پشت کردن باز داری.
وَ یَقُولُون َ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِک َ بَیَّت َ طائِفَةٌ مِنهُم غَیرَ الَّذِی تَقُول ُ وَ اللّه ُ یَکتُب ُ ما یُبَیِّتُون َ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ وَ کَفی بِاللّه ِ وَکِیلاً (81)
81- یَقُولُون َ طاعَةٌ: منافقین می گویند: ما اطاعت می کنیم.
بَرَزُوا: خارج شدند.
بَیَّت َ: «تبییت» عبارت است از تصمیم گیری در شب.
وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِن َ الأَمن ِ أَوِ الخَوف ِ أَذاعُوا بِه ِ وَ لَو رَدُّوه ُ إِلَی الرَّسُول ِ وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه ُ الَّذِین َ یَستَنبِطُونَه ُ مِنهُم وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه ُ لاتَّبَعتُم ُ الشَّیطان َ إِلاّ قَلِیلاً (83)
83- أَمرٌ مِن َ الأَمن ِ: خبر پیروزی مسلمانان بر دشمنان است.
أَوِ الخَوف ِ: خبر ناراحت کننده که به ضرر مسلمانان است.
أَذاعُوا بِه ِ: (بدون اینکه که از صحّت آن آگاهی داشته باشند) آن را فاش می کنند.
أُولِی الأَمرِ: مراد امامان معصوم علیهم السّلام است.
«امام باقر علیه السّلام» یَستَنبِطُونَه ُ: تحقیق و تفحص و جستجو می کردند.
مِنهُم: در مرجع ضمیر دو احتمال است: 1- اولی الأمر. 2- منافقین و یا مؤمنهای ضعیف الإیمان(1). احتمال اوّل قوی تر است.
فَقاتِل فِی سَبِیل ِ اللّه ِ لا تُکَلَّف ُ إِلاّ نَفسَک َ وَ حَرِّض ِ المُؤمِنِین َ عَسَی اللّه ُ أَن یَکُف َّ بَأس َ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ اللّه ُ أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلاً (84)
84- حَرِّض ِ: ترغیب و تشویق کن. بَأس َ: آسیب.
أَشَدُّ بَأساً: آسیب شدیدتر.
أَشَدُّ تَنکِیلًا: عقوبت و عذاب شدیدتر.
مَن یَشفَع شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَه ُ نَصِیب ٌ مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَه ُ کِفل ٌ مِنها وَ کان َ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ مُقِیتاً (85)
85- یَشفَع: وساطت کند. شَفاعَةً حَسَنَةً: وساطت در کار خیر و نیک. شَفاعَةً سَیِّئَةً: وساطت در کار شر و قبیح. کِفل ٌ: نصیبی. مُقِیتاً: از «قوت» مشتق است و در باره معنای آن چند قول است: 1- قدرتمند. 2- کسی که قوت می دهد و «قوت» عبارت است از آنچه رمق را حفظ می کند. 3- حافظی که هر چیزی را به اندازه نیاز آن شی ء به محافظت، حفظ می کند.
وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَن َ مِنها أَو رُدُّوها إِن َّ اللّه َ کان َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ حَسِیباً (86)
86- إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ: وقتی به شما سلام کردند. «تحیّت» در اصل مصدر «حیّاک اللّه» است که خبر دادن از حیات مخاطب است، سپس در دعا برای حیات استعمال شده است و پس از آن به هر دعایی تحیّت گفته شده است و بعد در سلام غلبه پیدا کرده است. از صادقین علیهما السّلام روایت شده است که مراد از «تحیّت» سلام و مطلق نیکی کردن به دیگران است. «کنز الدقائق» فَحَیُّوا بِأَحسَن َ مِنها أَو رُدُّوها: جواب سلام را بهتر از سلام و یا همانند آن بدهید.
حَسِیباً: در معنای «حسیب» چند قول آمده است: 1- حسابگر. 2- حافظ. 3- کافی. 4- جزا دهنده.
ص: 92
اللّه ُ لا إِله َ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم ِ القِیامَةِ لا رَیب َ فِیه ِ وَ مَن أَصدَق ُ مِن َ اللّه ِ حَدِیثاً (87)
87- لَیَجمَعَنَّکُم: لام برای قسم است.
حَدِیثاً: به دو معنا آمده است: 1- وعده دادن.
2- خبر دادن.
فَما لَکُم فِی المُنافِقِین َ فِئَتَین ِ وَ اللّه ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُون َ أَن تَهدُوا مَن أَضَل َّ اللّه ُ وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ فَلَن تَجِدَ لَه ُ سَبِیلاً (88)
88- فَما لَکُم فِی المُنافِقِین َ فِئَتَین ِ: چرا شما مسلمانان در قضاوت در باره منافقین دو دسته شدید دسته ای آنان را تکفیر کردید و دسته ای دیگر تکفیر نکردید! «فئتین» منصوب است بنابر حال بودن.
أَرکَسَهُم: به دو معنا آمده است: 1- خدا منافقین را به حکم کفّار برگردانید و آنان محکوم به کفر هستند. 2- خدا آنان را هلاک کرد.
وَدُّوا لَو تَکفُرُون َ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُون َ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنهُم أَولِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث ُ وَجَدتُمُوهُم وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (89)
89- وَدُّوا لَو تَکفُرُون َ: «لو» به معنای «أن» است یعنی آرزو دارند شما مسلمانان کافر شوید.
«کنز الدقائق» فَإِن تَوَلَّوا: اگر از هجرت رو گردان شدند.
وَلِیًّا: دوست.
نَصِیراً: یاور.
إِلاَّ الَّذِین َ یَصِلُون َ إِلی قَوم ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق ٌ أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم أَن یُقاتِلُوکُم أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقاتَلُوکُم فَإِن ِ اعتَزَلُوکُم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَ أَلقَوا إِلَیکُم ُ السَّلَم َ فَما جَعَل َ اللّه ُ لَکُم عَلَیهِم سَبِیلاً (90)
90- إِلَّا الَّذِین َ یَصِلُون َ إِلی قَوم ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق ٌ: مگر کسانی که خود را به قبیله ای برسانند که شما با آن قبیله پیمان عدم تعرّض دارید.
أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم أَن یُقاتِلُوکُم أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم: یا کسانی که از جنگ مضایقه دارند و مایل نیستند بر له و علیه شما بجنگند، بلکه می خواهند بی طرف باشند. «حصر» در اصل به معنای ضیق و تنگ بودن است. «حصرت صدورهم» حال است و تقدیر: «قد حصرت صدورهم» است زیرا فعل ماضی در صورتی که حال باشد لازم است به همراه «قد» باشد یا در ظاهر و یا در تقدیر.
أَلقَوا إِلَیکُم ُ السَّلَم َ: تسلیم شما شدند.
سَتَجِدُون َ آخَرِین َ یُرِیدُون َ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَةِ أُرکِسُوا فِیها فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم ُ السَّلَم َ وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث ُ ثَقِفتُمُوهُم وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً (91)
91- یَأمَنُوکُم: از دست شما در امان باشند.
یَأمَنُوا قَومَهُم: از دست قبیله خود در امان باشند.
الفِتنَةِ: «فتنه» در لغت به معنای امتحان است و مقصود از آن در آیه یکی از دو چیز است: 1- شرک و بت پرستی.
2- جنگ با مسلمانان. «جوامع الجامع» أُرکِسُوا: به فتنه و شرک بر می گردند. «الإرکاس»: الرّد.
ثَقِفتُمُوهُم: آنان را یافتید، به آنان دسترسی پیدا کردید.
ص: 93
وَ ما کان َ لِمُؤمِن ٍ أَن یَقتُل َ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَل َ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه ِ إِلاّ أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کان َ مِن قَوم ٍ عَدُوٍّ لَکُم وَ هُوَ مُؤمِن ٌ فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ إِن کان َ مِن قَوم ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق ٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه ِ وَ تَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام ُ شَهرَین ِ مُتَتابِعَین ِ تَوبَةً مِن َ اللّه ِ وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً حَکِیماً (92)
92- مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه ِ: به بازماندگان مقتول پرداخت شود.
إِلّا أَن یَصَّدَّقُوا: مگر اینکه که اولیای مقتول، قاتل را عفو کنند و دیه را به او ببخشند. از هر کار خوب در روایات به عنوان صدقه تعبیر شده است.
«جوامع» اصل «یصّدّقوا» «یتصدّقوا» بوده است که «تا» تبدیل به «صاد» شده و دو «صاد» در هم إدغام شده اند.
تَوبَةً مِن َ اللّه ِ: اینکه عبارت چند گونه معنا شده است: 1- تا خداوند توبه شما را قبول کند و به شما بازگردد. 2- توبه به معنای تخفیف است یعنی تخفیفی است از خداوند. 3- اینکه جمله قید است برای تمام احکامی که در آیه مذکور است یعنی حکم کفّاره، توبه و عنایت از طرف خداوند برای قاتل است برای اینکه که روحش از آثار قتل پاک شود. «المیزان»
وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه ُ جَهَنَّم ُ خالِداً فِیها وَ غَضِب َ اللّه ُ عَلَیه ِ وَ لَعَنَه ُ وَ أَعَدَّ لَه ُ عَذاباً عَظِیماً (93)
93- مُؤمِناً مُتَعَمِّداً: از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: معنی «تعمّد» اینکه است که کسی مؤمنی را به خاطر ایمانش به قتل برساند، ولی اگر به خاطر اغراض دیگر باشد در جهنّم مخلّد نیست.
فَجَزاؤُه ُ جَهَنَّم ُ خالِداً فِیها: از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: جزای قاتل، جهنّم همیشگی است، اگر خدا بخواهد مجازات نماید. به عبارت دیگر قاتل، استحقاق عذاب ابدی دارد نه اینکه که خداوند حتما او را عذاب ابدی می کند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا ضَرَبتُم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم ُ السَّلام َ لَست َ مُؤمِناً تَبتَغُون َ عَرَض َ الحَیاةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّه ِ مَغانِم ُ کَثِیرَةٌ کَذلِک َ کُنتُم مِن قَبل ُ فَمَن َّ اللّه ُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِن َّ اللّه َ کان َ بِما تَعمَلُون َ خَبِیراً (94)
94- ضَرَبتُم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ: برای جهاد سفر کردید.
لِمَن أَلقی إِلَیکُم ُ السَّلام َ: به دو معنا آمده است: 1- به کسی که تحیّت و سلام گفت. 2- به کسی که با شما جنگ ندارد و اظهار اسلام کرد(1).
عَرَض َ: هر چیز زود گذر که دوام و بقا ندارد، «عرض» خوانده می شود.
ص: 94
لا یَستَوِی القاعِدُون َ مِن َ المُؤمِنِین َ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُون َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فَضَّل َ اللّه ُ المُجاهِدِین َ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدِین َ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّه ُ الحُسنی وَ فَضَّل َ اللّه ُ المُجاهِدِین َ عَلَی القاعِدِین َ أَجراً عَظِیماً (95)
95- أُولِی الضَّرَرِ: کسانی که عذر و نقصی مانند کوری، مریضی و غیر اینها در وجودشان می باشد. «جوامع»
إِن َّ الَّذِین َ تَوَفّاهُم ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیم َ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِین َ فِی الأَرض ِ قالُوا أَ لَم تَکُن أَرض ُ اللّه ِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِک َ مَأواهُم جَهَنَّم ُ وَ ساءَت مَصِیراً (97)
97- کُنّا مُستَضعَفِین َ فِی الأَرض ِ: مشرکان ما را ضعیف کرده بودند و مانع ایمان ما بودند، زیرا عدّه ما اندک و عدّه آنان زیاد بود.
إِلاَّ المُستَضعَفِین َ مِن َ الرِّجال ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان ِ لا یَستَطِیعُون َ حِیلَةً وَ لا یَهتَدُون َ سَبِیلاً (98)
98- لا یَستَطِیعُون َ حِیلَةً: چاره ای نداشته اند، در اثر فقر و غیره قادر به هجرت نبوده اند.
وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل ِ اللّه ِ یَجِد فِی الأَرض ِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه ِ مُهاجِراً إِلَی اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ ثُم َّ یُدرِکه ُ المَوت ُ فَقَد وَقَع َ أَجرُه ُ عَلَی اللّه ِ وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً (100)
100- مُراغَماً کَثِیراً: مکانهای فراوان پیدا می شود.
سَعَةً: چند احتمال در آن وجود دارد: 1- سعه در رزق. 2- گشایش در هدایت. 3- گشایش از اذیت مشرکین.
وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الأَرض ِ فَلَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ أَن تَقصُرُوا مِن َ الصَّلاةِ إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا إِن َّ الکافِرِین َ کانُوا لَکُم عَدُوًّا مُبِیناً (101)
101- ضَرَبتُم فِی الأَرض ِ: مسافرت کردید.
جُناح ٌ: حرج، گناه.
أَن تَقصُرُوا مِن َ الصَّلاةِ: نماز را شکسته بخوانید.
إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم ُ: اگر از آسیب رساندن مشرکان ترس دارید. مخفی نماند که نماز قصر منحصر به سفر خوف نیست، بلکه از نظر روایات اعم ّ از سفر خوف و سفر امن است و به همین جهت یا از مفهوم آیه صرف نظر شده و یا حمل بر سفرهای غالب شده که دارای خوف بوده است.
ص: 95
وَ إِذا کُنت َ فِیهِم فَأَقَمت َ لَهُم ُ الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَةٌ مِنهُم مَعَک َ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم وَ لتَأت ِ طائِفَةٌ أُخری لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَک َ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وَدَّ الَّذِین َ کَفَرُوا لَو تَغفُلُون َ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُون َ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَةً وَ لا جُناح َ عَلَیکُم إِن کان َ بِکُم أَذی ً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم إِن َّ اللّه َ أَعَدَّ لِلکافِرِین َ عَذاباً مُهِیناً (102)
102- لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم: نمازگزاران سلاحهای خود را همراه داشته باشند.
فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم: وقتی نماز دسته اوّل تمام شد بروند و پشت سر شما (گروه دوم) نگهبانی دهند(1).
وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم: از دشمن بر حذر باشند و سلاح با خود همراه داشته باشند. در اینکه جا حذر و احتیاط مانند وسیله و ابزار فرض شده است و به همین جهت تعبیر به «اخذ» کرده است. «جوامع» لَو تَغفُلُون َ عَن أَسلِحَتِکُم: اینکه که از سلاح غافل شوید و کنار بگذارید(2).
فَیَمِیلُون َ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَةً: یک مرتبه به شما حمله کنند. «میل» به معنای هجوم و حمله است.
فَإِذا قَضَیتُم ُ الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّه َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِن َّ الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِین َ کِتاباً مَوقُوتاً (103)
103- فَإِذا قَضَیتُم ُ الصَّلاةَ: هنگامی که از نماز فارغ شدید.
عَلی جُنُوبِکُم: به پهلو آرمیده اید.
فَإِذَا اطمَأنَنتُم: وقتی به وطن رسیدید، عدل «و إذا ضربتم» است.
وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم ِ إِن تَکُونُوا تَألَمُون َ فَإِنَّهُم یَألَمُون َ کَما تَألَمُون َ وَ تَرجُون َ مِن َ اللّه ِ ما لا یَرجُون َ وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً حَکِیماً (104)
104- فِی ابتِغاءِ القَوم ِ: در تعقیب و دنبال کردن دشمن.
تَألَمُون َ: درد می کشید.
إِنّا أَنزَلنا إِلَیک َ الکِتاب َ بِالحَق ِّ لِتَحکُم َ بَین َ النّاس ِ بِما أَراک َ اللّه ُ وَ لا تَکُن لِلخائِنِین َ خَصِیماً (105)
105- وَ لا تَکُن لِلخائِنِین َ خَصِیماً: «لام» مفید انتفاع و منفعت است یعنی به نفع خائنین با مؤمنان دشمنی نکن.
ص: 96
وَ لا تُجادِل عَن ِ الَّذِین َ یَختانُون َ أَنفُسَهُم إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ مَن کان َ خَوّاناً أَثِیماً (107)
107- لا تُجادِل عَن ِ الَّذِین َ یَختانُون َ أَنفُسَهُم: از کسانی که به خود خیانت می کنند دفاع نکن.
خَوّاناً: مبالغه خائن یعنی خیلی خیانت کننده و کسی که به گناه عادت کرده است.
أَثِیماً: گناهکار.
یَستَخفُون َ مِن َ النّاس ِ وَ لا یَستَخفُون َ مِن َ اللّه ِ وَ هُوَ مَعَهُم إِذ یُبَیِّتُون َ ما لا یَرضی مِن َ القَول ِ وَ کان َ اللّه ُ بِما یَعمَلُون َ مُحِیطاً (108)
108- یَستَخفُون َ مِن َ النّاس ِ وَ لا یَستَخفُون َ مِن َ اللّه ِ: برای اینکه جمله دو معنا ذکر شده است: 1- خود را از مردم پنهان می کنند، ولی از خدا مخفی نمی کنند و به همین جهت شبانه تصمیم می گیرند تا به دور از چشم مردم باشد. 2- از مردم شرم و حیا می کنند و از خدا شرم نمی کنند.
یُبَیِّتُون َ: شبانه تصمیم می گیرند.
ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا فَمَن یُجادِل ُ اللّه َ عَنهُم یَوم َ القِیامَةِ أَم مَن یَکُون ُ عَلَیهِم وَکِیلاً (109)
109- ها أَنتُم: آگاه باشید. خطاب به کسانی است که از خائنان دفاع می کردند.
جادَلتُم عَنهُم: از خائنان دفاع کردید.
فَمَن یُجادِل ُ اللّه َ عَنهُم یَوم َ القِیامَةِ: چه کسی در قیامت در مقابل خداوند از آنان دفاع خواهد کرد!
وَ مَن یَکسِب خَطِیئَةً أَو إِثماً ثُم َّ یَرم ِ بِه ِ بَرِیئاً فَقَدِ احتَمَل َ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (112)
112- خَطِیئَةً: گناه عمدی و غیر عمدی.
إِثماً: گناه عمدی.
یَرم ِ بِه ِ بَرِیئاً: آن گناه را به کسی که بی تقصیر است نسبت دهد.
احتَمَل َ: تحمّل کرده است، به دوش کشیده است.
بُهتاناً: دروغ بزرگ که موجب تحیّر و شگفت انسان شود.
ص: 97
لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلاّ مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَو مَعرُوف ٍ أَو إِصلاح ٍ بَین َ النّاس ِ وَ مَن یَفعَل ذلِک َ ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ فَسَوف َ نُؤتِیه ِ أَجراً عَظِیماً (114)
114- نَجواهُم: «نجوی» به معنای در گوشی حرف زدن است. إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ: إلّا نجوی من أمر بصدقة: جز نجوای کسی که امر به صدقه کند. مَعرُوف ٍ: کار نیک. کار نیک را به اینکه جهت که عقول اعتراف به حسن آن دارند و یا به اینکه سبب که اهل خیر آن را می شناسند معروف گفته اند.
ابتِغاءَ مَرضات ِ اللّه ِ: برای طلب رضای خدا.
وَ مَن یُشاقِق ِ الرَّسُول َ مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ لَه ُ الهُدی وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیل ِ المُؤمِنِین َ نُوَلِّه ِ ما تَوَلّی وَ نُصلِه ِ جَهَنَّم َ وَ ساءَت مَصِیراً (115)
115- مَن یُشاقِق ِ الرَّسُول َ: کسی که با رسول خدا دشمنی کند و از او جدا شود. نُوَلِّه ِ ما تَوَلّی: نقرّب منه: نزدیک می سازیم یعنی او را به همان چیزی که تکیه گاه خود قرار داده بود واگذار می کنیم.
إِن یَدعُون َ مِن دُونِه ِ إِلاّ إِناثاً وَ إِن یَدعُون َ إِلاّ شَیطاناً مَرِیداً (117)
117- إِن یَدعُون َ: ما یدعون. «إن» نافیه است.
إِلّا إِناثاً: نمی خوانند مگر مؤنثهایی را. مراد را سه گونه بیان کرده اند: 1- مراد از «اناث» أوثان و بتها می باشند و علّت تعبیر از اوثان به اناث اینکه است که برای بتها اسامی نسوان را می نهادند مانند: «لات» و «عزاة». 2- مراد از «إناث» ملائکه است. آنان ملائکه را می پرستیدند و گمان می کردند ملائکه دختران خدا هستند. 3- «اناث» به معنای انفعال پذیری است و زنها را هم به همین جهت مؤنث می گویند. خداوند می خواهد بفرماید: معبودهای شما فاعل و قادر بر انجام کاری نیستند و منفعل هستند، در حالی که معبود باید فاعل و قادر باشد نه منفعل. «کنز الدقائق، المیزان» مَرِیداً: به دو معنا آمده است: 1- تمرّد کننده و سرکش. 2- عاری از همه خیرها، به قرینه «لعنه اللّه». «المیزان».
لَعَنَه ُ اللّه ُ وَ قال َ لَأَتَّخِذَن َّ مِن عِبادِک َ نَصِیباً مَفرُوضاً (118)
118- لَعَنَه ُ اللّه ُ: خدا او را از خیر دور کرده است. لَأَتَّخِذَن َّ مِن عِبادِک َ نَصِیباً مَفرُوضاً: سوگند می خورم که از میان بندگان تو حتما سهمیه ای معلوم و مشخّص را بر می گزینم. در روایات نقل شده است که یک هزارم از بندگان سهمیه خدا و بقیه سهمیه ابلیس هستند. در بعضی دیگر از روایات آمده است که 99 از مردم در آتش و باقی در بهشت هستند. لام در «لأتّخذون ّ» برای قسم است.
وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُبَتِّکُن َّ آذان َ الأَنعام ِ وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن َّ خَلق َ اللّه ِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطان َ وَلِیًّا مِن دُون ِ اللّه ِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً (119)
119- لَأُضِلَّنَّهُم: اینکه جمله گفتار شیطان است. یعنی سوگند می خورم که حتما آنان را گمراه خواهم کرد. لَأُمَنِّیَنَّهُم: سوگند می خورم که بندگانت را به آرزوی زندگانی طولانی سرگرم خواهم نمود و به آنان آرزوهای باطل القا خواهم کرد. لَآمُرَنَّهُم: سوگند می خورم که حتما به آنان دستور خواهم داد. (تا اینکه که گوش چهار پایان را ببرند یا بشکافند). فَلَیُبَتِّکُن َّ آذان َ الأَنعام ِ: برای اینکه جمله دو معنا آمده است: 1- حتما گوشهای چهار پایان را خواهند برید. «امام صادق علیه السّلام» 2- حتما گوشهای چهار پایان را خواهند شکافت. فَلَیُغَیِّرُن َّ خَلق َ اللّه ِ:
دین و دستورات خدا را حتما تغییر خواهند داد. «امام صادق علیه السّلام» وَلِیًّا: به دو معنا آمده است: 1- ناصر و کمک کار. 2- رب ّ مطاع.
یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُم ُ الشَّیطان ُ إِلاّ غُرُوراً (120)
120- غُرُوراً: فریب، یعنی در چیزی که ضرر دارد وانمود می کند که منفعت دارد و ضرر را منفعت جلوه می دهد.
أُولئِک َ مَأواهُم جَهَنَّم ُ وَ لا یَجِدُون َ عَنها مَحِیصاً (121)
121- مَحِیصاً: راه نجات و خلاصی.
ص: 98
لَیس َ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی ِّ أَهل ِ الکِتاب ِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه ِ وَ لا یَجِد لَه ُ مِن دُون ِ اللّه ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (123)
123- لَیس َ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی ِّ أَهل ِ الکِتاب ِ: ثواب و عقاب نه به آرزوهای شما بستگی دارد و نه به آرزوهای اهل کتاب. مخاطب به «کم» یا مسلمانان هستند و یا مشرکان.
وَ مَن یَعمَل مِن َ الصّالِحات ِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن ٌ فَأُولئِک َ یَدخُلُون َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون َ نَقِیراً (124)
124- نَقِیراً: سوراخ پشت هسته خرما. کنایه از اندک بودن است.
وَ مَن أَحسَن ُ دِیناً مِمَّن أَسلَم َ وَجهَه ُ لِلّه ِ وَ هُوَ مُحسِن ٌ وَ اتَّبَع َ مِلَّةَ إِبراهِیم َ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّه ُ إِبراهِیم َ خَلِیلاً (125)
125- أَسلَم َ وَجهَه ُ لِلّه ِ: برای اینکه جمله چند معنا ذکر شده است: 1- أسلم ذاته للّه: خودش را تسلیم خدا کرد. 2- در عبادت، خدا را قصد کرد 3- اعمال خود را با إخلاص به جا آورد.
حَنِیفاً: مستقیما.
خَلِیلًا: دوست بسیار صمیمی.
ص: 99
وَ إِن ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناح َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح ُ خَیرٌ وَ أُحضِرَت ِ الأَنفُس ُ الشُّح َّ وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن َّ اللّه َ کان َ بِما تَعمَلُون َ خَبِیراً (128)
128- نُشُوزاً: در تفسیر «مجمع البیان» در آیه 34 از سوره نساء فرموده است: «نشوز» به معنای بلندی و ارتفاع است. مقصود در آیه (128)اینکه است که شوهر از خود برتری و استیلا نشان دهد.
إِعراضاً: از زوجه رو گردان شود و به دیگری دل ببندد.
أُحضِرَت ِ الأَنفُس ُ الشُّح َّ: بر جانها حرص زیاد حاضر شده است که مانع از صلح می شود(1).
وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل َّ المَیل ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن َّ اللّه َ کان َ غَفُوراً رَحِیماً (129)
129- فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ: معلّق نگذارید به طوری که نه شوهردار باشد و نه بدون شوهر. (امام باقر علیه السّلام).
ص: 100
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین َ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه ِ وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین ِ وَ الأَقرَبِین َ إِن یَکُن غَنِیًّا أَو فَقِیراً فَاللّه ُ أَولی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعدِلُوا وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن َّ اللّه َ کان َ بِما تَعمَلُون َ خَبِیراً (135)
135- إِن یَکُن غَنِیًّا أَو فَقِیراً: اگر مشهود علیه یا مشهود له غنی و یا فقیر باشد. مقصود آیه اینکه است نیازمندی و بی نیازی نباید در ادای شهادت مؤثر باشد.
أَولی بِهِما: اولی بالغنی و الفقیر.
إِن تَلوُوا: برای اینکه عبارت دو معنا آمده است:
1- اگر شهادت را تغییر دهید. (امام باقر علیه السّلام) 2- اگر در ادای شهادت سهل انگاری کنید.
تُعرِضُوا: شهادت را کتمان کنید. «امام باقر علیه السّلام»
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ الکِتاب ِ الَّذِی نَزَّل َ عَلی رَسُولِه ِ وَ الکِتاب ِ الَّذِی أَنزَل َ مِن قَبل ُ وَ مَن یَکفُر بِاللّه ِ وَ مَلائِکَتِه ِ وَ کُتُبِه ِ وَ رُسُلِه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ فَقَد ضَل َّ ضَلالاً بَعِیداً (136)
136- یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا آمِنُوا: در باره معنای اینکه جمله چند قول آمده است: 1- ای کسانی که در ظاهر ایمان آورده اید در باطن هم مؤمن باشید. بنابراین، اینکه جمله خطاب به منافقین است. 2- ای کسانی که ایمان اجمالی آورده اید، به اینکه چند چیز ایمان تفصیلی بیاورید. «المیزان»
وَ قَد نَزَّل َ عَلَیکُم فِی الکِتاب ِ أَن إِذا سَمِعتُم آیات ِ اللّه ِ یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث ٍ غَیرِه ِ إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم إِن َّ اللّه َ جامِع ُ المُنافِقِین َ وَ الکافِرِین َ فِی جَهَنَّم َ جَمِیعاً (140)
140-فی که یَخُوضُوا فِی حَدِیث ٍ غَیرِه ِ: در مطلب دیگری که استهزا دین در آن نباشد وارد شوند.
ص: 101
الَّذِین َ یَتَرَبَّصُون َ بِکُم فَإِن کان َ لَکُم فَتح ٌ مِن َ اللّه ِ قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم وَ إِن کان َ لِلکافِرِین َ نَصِیب ٌ قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِن َ المُؤمِنِین َ فَاللّه ُ یَحکُم ُ بَینَکُم یَوم َ القِیامَةِ وَ لَن یَجعَل َ اللّه ُ لِلکافِرِین َ عَلَی المُؤمِنِین َ سَبِیلاً (141)
141- أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِن َ المُؤمِنِین َ: آیا ما به سبب جاسوسی وسیله پیروزی شما را فراهم ننمودیم یعنی فراهم نمودیم و آیا ما به سبب جاسوسی باعث دفع مسلمانان از شما نشدیم یعنی شدیم(1).
إِن َّ المُنافِقِین َ یُخادِعُون َ اللّه َ وَ هُوَ خادِعُهُم وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُن َ النّاس َ وَ لا یَذکُرُون َ اللّه َ إِلاّ قَلِیلاً (142)
142- کُسالی: کسل و سنگین.
یُراؤُن َ النّاس َ: برای نشان دادن به مردم نماز می خوانند تا مال و جان خود را حفظ کنند، نه برای خدا. در «کنز الدقائق» فرموده است: «مراءة» از باب مفاعله به معنای تفعیل است.
إِلّا قَلِیلًا: از علی علیه السّلام منقول است که ذکر سرّی ذکر کثیر است و منافقان تنها ذکر علنی داشته اند، به همین جهت ذکرشان قلیل بوده است. «کنز الدقائق»
مُذَبذَبِین َ بَین َ ذلِک َ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ فَلَن تَجِدَ لَه ُ سَبِیلاً (143)
143- مُذَبذَبِین َ بَین َ ذلِک َ: مردّد بین کفر و ایمان هستند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِین َ أَولِیاءَ مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ أَ تُرِیدُون َ أَن تَجعَلُوا لِلّه ِ عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً (144)
144- سُلطاناً مُبِیناً: دلیل و حجّت روشن.
إِن َّ المُنافِقِین َ فِی الدَّرک ِ الأَسفَل ِ مِن َ النّارِ وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً (145)
145- الدَّرک ِ الأَسفَل ِ: طبقه پایین جهنّم.
ما یَفعَل ُ اللّه ُ بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کان َ اللّه ُ شاکِراً عَلِیماً (147)
147- ما یَفعَل ُ اللّه ُ بِعَذابِکُم: با عذاب شما سودی عاید خداوند نمی شود، و ضرری از او دفع نمی شود پس برای چه شما را عذاب کند.
ص: 102
لا یُحِب ُّ اللّه ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن َ القَول ِ إِلاّ مَن ظُلِم َ وَ کان َ اللّه ُ سَمِیعاً عَلِیماً (148)
148- بِالسُّوءِ مِن َ القَول ِ: هر سخنی که ناراحت کند کسی را که اینکه سخن در باره او گفته می شود مانند نفرین و فحش دادن و ذکر بدیهایی که دارد و ذکر بدیهایی که ندارد. همه اینها از موارد گفتار سوء است و چنانچه بعضی گفته اند، اختصاص به برخی از موارد ندارد و روایات وارده هم مؤید تعمیم است. مثلا در برخی روایات آمده است که امام صادق علیه السّلام فرمود:
فحش دادن جایز نیست مگر برای مظلوم که در مقام دادخواهی از ظالم باشد. در روایت دیگری آمده است که امام صادق فرمود: گفتن بدیهایی که دیگران دارند جایز نیست مگر برای مظلوم.
«المیزان». در «مجمع البیان» فرموده است: اینکه آیه دلالت دارد بر اینکه که هر فاسقی که فسق علنی کند آشکار کردن بدیها او بلا مانع است.
یَسئَلُک َ أَهل ُ الکِتاب ِ أَن تُنَزِّل َ عَلَیهِم کِتاباً مِن َ السَّماءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِک َ فَقالُوا أَرِنَا اللّه َ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم ُ الصّاعِقَةُ بِظُلمِهِم ثُم َّ اتَّخَذُوا العِجل َ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم ُ البَیِّنات ُ فَعَفَونا عَن ذلِک َ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً (153)
153- جَهرَةً: آشکار و علنی.
ص: 103
فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم وَ کُفرِهِم بِآیات ِ اللّه ِ وَ قَتلِهِم ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق ٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف ٌ بَل طَبَع َ اللّه ُ عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون َ إِلاّ قَلِیلاً (155)
155- فَبِما نَقضِهِم: «ما» زاید و مفید تاکید است یعنی «فبنقضهم». عامل در آن «حرّمنا» در آیه 160 می باشد یعنی به سبب اینکه گناهان ما طیّبات را بر آنان حرام کردیم.
غُلف ٌ: در غلاف است. یعنی دلهای ما از قبول گفتار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله امتناع دارد.
156- (بهتان): چیزی را که به دروغ به کسی نسبت دهند و باعث حیرت و شگفت شنونده شود. مراد از آن در اینکه آیه نسبت زنا است.
وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیح َ عِیسَی ابن َ مَریَم َ رَسُول َ اللّه ِ وَ ما قَتَلُوه ُ وَ ما صَلَبُوه ُ وَ لکِن شُبِّه َ لَهُم وَ إِن َّ الَّذِین َ اختَلَفُوا فِیه ِ لَفِی شَک ٍّ مِنه ُ ما لَهُم بِه ِ مِن عِلم ٍ إِلاَّ اتِّباع َ الظَّن ِّ وَ ما قَتَلُوه ُ یَقِیناً (157)
157- ما صَلَبُوه ُ: او را به دار نیاویخته اند.
وَ إِن مِن أَهل ِ الکِتاب ِ إِلاّ لَیُؤمِنَن َّ بِه ِ قَبل َ مَوتِه ِ وَ یَوم َ القِیامَةِ یَکُون ُ عَلَیهِم شَهِیداً (159)
159- إِن مِن أَهل ِ الکِتاب ِ: «إن» نافیه است.
معمولا بعد از «ان» نافیه کلمه «الّا» می آید، البته برخی موارد هم بدون «الّا» است مانند: «و لقد مکناهم فیما إن مکناکم فیه» یعنی «ما مکناکم فیه».
لکِن ِ الرّاسِخُون َ فِی العِلم ِ مِنهُم وَ المُؤمِنُون َ یُؤمِنُون َ بِما أُنزِل َ إِلَیک َ وَ ما أُنزِل َ مِن قَبلِک َ وَ المُقِیمِین َ الصَّلاةَ وَ المُؤتُون َ الزَّکاةَ وَ المُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ أُولئِک َ سَنُؤتِیهِم أَجراً عَظِیماً (162)
162- المُقِیمِین َ الصَّلاةَ: در اعراب «المقیمین» دو وجه است: 1- منصوب است بنابر مدح یعنی «لکن الراسخون فی العلم و اذکر المقیمین الصلوة». 2- مجرور است بنابراین که عطف باشد به «ما» در «بما انزل» یعنی مؤمنین ایمان می آورند به مطالبی که به تو نازل شده است و به «مقیمین الصلاة» که انبیا هستند.
المُؤتُون َ الزَّکاةَ: عطف است بر «الراسخون».
ص: 104
إِنّا أَوحَینا إِلَیک َ کَما أَوحَینا إِلی نُوح ٍ وَ النَّبِیِّین َ مِن بَعدِه ِ وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم َ وَ إِسماعِیل َ وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ وَ الأَسباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوب َ وَ یُونُس َ وَ هارُون َ وَ سُلَیمان َ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً (163)
163- الأَسباطِ: فرزندان یعقوب (مراد آن عدّه از فرزندان یعقوب هستند که رسول شده اند مانند: یوسف، داود، سلیمان، موسی و عیسی، نه اینکه که همه فرزندان مراد باشند.) در «المیزان» ذیل آیه 84 آل عمران فرموده است: آیه اشعار دارد که مراد از «أسباط» پیامبران از ذرّیّة حضرت یعقوب یا از نوادگان بنی اسرائیل، مانند: داود، سلیمان، یونس، ایوب و غیر از ایشان می باشند.
وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیک َ مِن قَبل ُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک َ وَ کَلَّم َ اللّه ُ مُوسی تَکلِیماً (164)
164- رُسُلًا: در نصب آن دو وجه است: 1- فعلی در تقدیر است که به واسطه فعل بعد از «رسلا» روشن می شود یعنی «قصصنا رسلا قد قصصناهم». 2- منصوب به نزع خافض است و تقدیر چنین بوده است: «اوحینا الیک و الی رسل».
یا أَیُّهَا النّاس ُ قَد جاءَکُم ُ الرَّسُول ُ بِالحَق ِّ مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا خَیراً لَکُم وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن َّ لِلّه ِ ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً حَکِیماً (170)
170- خَیراً: نحویین گفته اند: «خیرا» بعد از امر منصوب است، ولی وجه او را بیان نکرده اند.
ص: 105
یا أَهل َ الکِتاب ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه ِ إِلاَّ الحَق َّ إِنَّمَا المَسِیح ُ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ رَسُول ُ اللّه ِ وَ کَلِمَتُه ُ أَلقاها إِلی مَریَم َ وَ رُوح ٌ مِنه ُ فَآمِنُوا بِاللّه ِ وَ رُسُلِه ِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَیراً لَکُم إِنَّمَا اللّه ُ إِله ٌ واحِدٌ سُبحانَه ُ أَن یَکُون َ لَه ُ وَلَدٌ لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ وَ کَفی بِاللّه ِ وَکِیلاً (171)
171- لا تَغلُوا: از حق ّ فراتر نروید.
المَسِیح ُ: الممسوح: پاک شده از هر گناه و پلیدی.
کَلِمَتُه ُ: مراد حضرت عیسی علیه السّلام است و چون حضرت با گفتن کلمه «کن» موجود شده تعبیر به «کلمته» شده است.
رُوح ٌ مِنه ُ: در تعبیر از حضرت عیسی علیه السّلام به روح چند قول وجود دارد: 1- عیسی مانند روح وسیله حیات بخشیدن است زیرا ارشاد می کند.
2- رحمت است از ناحیه خداوند(1).
لَن یَستَنکِف َ المَسِیح ُ أَن یَکُون َ عَبداً لِلّه ِ وَ لا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون َ وَ مَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِه ِ وَ یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه ِ جَمِیعاً (172)
172- لَن یَستَنکِف َ المَسِیح ُ: روایت شده است عده ای از نصارای نجران خدمت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسیدند. و به پیامبر گفتند: چرا صاحب ما را عیبناک کرده ای! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسید صاحب شما کیست! آنان جواب دادند صاحب ما عیسی علیه السّلام است. پیامبر فرمود: مگر من در باره وی چه گفته ام! نصاری گفتند: شما گفته ای: عیسی بنده و فرستاده خدا است. آنگاه اینکه آیه نازل شد.
فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه ِ وَ أَمَّا الَّذِین َ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُون َ لَهُم مِن دُون ِ اللّه ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (173)
173- فَیُوَفِّیهِم: خداوند به طور کامل مزد آنان را خواهد داد.
ص: 106
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَةُ الأَنعام ِ إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم ٌ إِن َّ اللّه َ یَحکُم ُ ما یُرِیدُ (1)
1- بِالعُقُودِ: جمع «عقد» به معنای پیمان. عقد و عهد هر دو به معنای پیمان است، ولی فرق میان آنها از نظر لغوی در اینکه است که عقد پیمان میان دو نفر است، ولی عهد اعم ّ از آن است و شامل پیمان انسان با خودش نیز می شود(1). بَهِیمَةُ:
چهار پایان اعم ّ از حیوانات دریایی و صحرایی. به هر موجودی که توان تشخیص ندارد «بهیمه» می گویند و چهار پایان را بهیمه گفته اند چون از تشخیص خوب و بد عاجز می باشند. بَهِیمَةُ الأَنعام ِ: بچه هایی که در شکم چهار پایان (گاو، گوسفند، و شتر) هستند و مادران آنها ذبح شرعی شده باشند حلال می باشند. «امام صادق علیه السّلام» غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ: اصل آن «غیر محلّین الصید» بوده است که نون به جهت اضافه حذف شده است یعنی در حالی که محرم هستید صید را حلال نشمارید. بنابراین مفاد آیه چنین می شود:
انعام بر شما حلال است به استثنای صید انعام در حال احرام. وَ أَنتُم حُرُم ٌ: انتم محرمون: در حالی که در حال احرام هستید.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه ِ وَ لا الشَّهرَ الحَرام َ وَ لا الهَدی َ وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّین َ البَیت َ الحَرام َ یَبتَغُون َ فَضلاً مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن ُ قَوم ٍ أَن صَدُّوکُم عَن ِ المَسجِدِ الحَرام ِ أَن تَعتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم ِ وَ العُدوان ِ وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ شَدِیدُ العِقاب ِ (2)
2- لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه ِ: در باره معنای آن چند قول آمده است: 1- حدود خدا را محترم بشمارید و حرامهای خدا را حلال نشمارید. 2- مناسک و علائم حج مانند عرفات و طواف را محترم بشمارید. «المیزان» 3- عربها صفا و مروه را از شعائر به حساب نمی آوردند و برای همین سعی بین صفا و مروه به جا نمی آوردند، از اینکه جهت خداوند فرموده است: شعائر یعنی صفا و مروه را محترم بشمارید و آنان را از ترک سعی منع فرموده است. «امام باقر علیه السّلام» وَ لَا الشَّهرَ الحَرام َ: جنگ در ماههای حرام را حلال نشمارید. الهَدی َ: قربانی که برای ذبح در منی مشخّص می شود.
القَلائِدَ: «جمع قلادة» است یعنی چیزی که مانند گردن بند که به گردن خود شخص و یا به گردن چهار پایانی که برای قربانی مشخّص شده بودند می انداختند تا علامت حج ّ باشد، احتمال دارد مراد آن «هدی» هایی است که در گردن آنها قلادة به عنوان علامت هدی بوده است یعنی آنها را حلال نشمارید. آمِّین َ البَیت َ الحَرام َ: «آمّین» جمع آم ّ به معنای قصد کننده. کسانی که آهنگ مکه کرده اند، مراد اینکه است که مشرکانی که قصد مکه کرده اند و محرم شده اند نباید مورد تعرّض مسلمانان قرار گیرند. فَاصطادُوا: جایز است صید کنید. لا یَجرِمَنَّکُم: شما را وادار نکند، باعث نشود. شَنَآن ُ قَوم ٍ: «شنئان» مصدر است و به معنای بغض و دشمنی است. أَن صَدُّوکُم:
مفعول له است. حاصل آیه چنین است: به سبب اینکه که مشرکین در روز حدیبیّة از رفتن شما به مکه مانع شده اند اینکه امر باعث دشمنی شما با آنان نشود که در نتیجه شما تعدی کنید و از عدالت خارج شوید.
ص: 107
حُرِّمَت عَلَیکُم ُ المَیتَةُ وَ الدَّم ُ وَ لَحم ُ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ بِه ِ وَ المُنخَنِقَةُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَل َ السَّبُع ُ إِلاّ ما ذَکَّیتُم وَ ما ذُبِح َ عَلَی النُّصُب ِ وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلام ِ ذلِکُم فِسق ٌ الیَوم َ یَئِس َ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَون ِ الیَوم َ أَکمَلت ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت ُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت ُ لَکُم ُ الإِسلام َ دِیناً فَمَن ِ اضطُرَّ فِی مَخمَصَةٍ غَیرَ مُتَجانِف ٍ لِإِثم ٍ فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (3)
3- ما أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ بِه ِ: «اهلال» در لغت به معنای رفع الصوت است و مراد از آیه حیوانی است که با نام غیر خدا ذبح شده باشد. المُنخَنِقَةُ: حیوانی که خفه شده است. المَوقُوذَةُ: به دو معنا آمده است: 1- حیوانی که در اثر زدن مرده است. (اینکه معنی در لغت آمده و از امام باقر علیه السّلام نیز نقل شده است). 2- حیوانی که در أثر مریضی مرده است. «امام جواد علیه السّلام کنز الدقائق» المُتَرَدِّیَةُ:
حیوانی که در اثر سقوط از بلندی و یا ساقط شدن در چاه مرده است. النَّطِیحَةُ: حیوانی که در أثر شاخ زدن حیوان دیگر مرده است. ما أَکَل َ السَّبُع ُ: حیوانی که توسّط درندگان دریده شده است. النُّصُب ِ: جمع «نصاب». مراد یکی از دو معناست: 1- بتهایی که از سنگ ساخته شده بودند. 2- سنگهایی غیر از بتها که در اطراف کعبه می نهادند. ما ذُبِح َ عَلَی النُّصُب ِ: برای اینکه عبارت چند معنا نقل شده است: 1- حیوانی که با یاد بت ذبح شده است. 2- حیوانی که برای تقرّب به بتها ذبح شده است.
«علی» در اینکه وجه به معنای «لام» است یعنی «ذبح للنصب». 3- حیوانی که بر روی سنگ ذبح کرده اند. سنّت جاهلی بر اینکه بوده است که سنگهایی را مقدّس می شمردند و ذبح را روی آن انجام می دادند. «المیزان» أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلام ِ: اینکه جمله عطف است بر «المیتة» یعنی «حرّمت علیکم أن تستقسموا»: حرام است بر شما که به واسطه تیرهای قرعه درخواست روزی کنید. «الأزلام» جمع «زلم» و به معنای تیرهای مخصوص قرعه و یا قمار است. در اینکه آیه دو احتمال وجود دارد: 1- در زمان جاهلیّت تیرهایی بوده که بر روی بعضی «أمرنی ربّی» و بر روی بعضی دیگر «نهانی ربی» و بر روی بعض دیگر «غفل» نوشته بوده است. اگر اوّلی در قرعه مورد اصابت بود، اقدام به انجام عمل می کردند و اگر دومی بود، انجام نمی دادند و اگر سومی بود، دوباره قرعه می زدند. خداوند می فرماید: اینکه کار حرام است. 2- قابهای قمار که فارسیان و رومیان با آن قمار می کردند.
مَخمَصَةٍ: در لغت به معنای شکم دردی است که در اثر گرسنگی شدید پدید آید در اینکه جا مراد گرسنگی شدید است. غَیرَ مُتَجانِف ٍ: به سوی گناه متمایل نشود مثلا در صورت ضرورت أکل، بیش از سدّ جوع نخورد.
یَسئَلُونَک َ ما ذا أُحِل َّ لَهُم قُل أُحِل َّ لَکُم ُ الطَّیِّبات ُ وَ ما عَلَّمتُم مِن َ الجَوارِح ِ مُکَلِّبِین َ تُعَلِّمُونَهُن َّ مِمّا عَلَّمَکُم ُ اللّه ُ فَکُلُوا مِمّا أَمسَکن َ عَلَیکُم وَ اذکُرُوا اسم َ اللّه ِ عَلَیه ِ وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ سَرِیع ُ الحِساب ِ (4)
4- الجَوارِح ِ: جمع جارحة و مراد از آن یکی از دو چیز است: 1- سگان شکاری. «از ائمه علیهم السّلام» 2- هر حیوان شکاری درنده، خواه پرنده باشد یا غیر پرنده. «جوارح» در اصل به معنای «کواسب» جمع «کاسبه» به معنی کسب کننده است و اینکه حیوانات شکاری چون وسیله کسب صاحبان خود می باشند به اینکه جهت به آنان جوارح اطلاق شده است. مُکَلِّبِین َ: تعلیم دهندگان سگهای شکاری. تُعَلِّمُونَهُن َّ مِمّا عَلَّمَکُم ُ اللّه ُ: شرایطی که شارع در سگهای شکاری معتبر کرده و در فقه بیان شده است که عبارتند از: 1- سگ در دنبال کردن صید و دنبال نکردن صید به فرمان صیاد باشد. 2- صید را نگه دارد و چیزی از او نخورد. «کنز الدقائق، کنز العرفان»
الیَوم َ أُحِل َّ لَکُم ُ الطَّیِّبات ُ وَ طَعام ُ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ حِل ٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِل ٌّ لَهُم وَ المُحصَنات ُ مِن َ المُؤمِنات ِ وَ المُحصَنات ُ مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ مِن قَبلِکُم إِذا آتَیتُمُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ مُحصِنِین َ غَیرَ مُسافِحِین َ وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان ٍ وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان ِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُه ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن َ الخاسِرِین َ (5)
5- طَعام ُ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ: از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: مراد از «طعام» حبوبات و امثال آن از اشیایی است که نیاز به تذکیه ندارد، ولی ذبایح اهل کتاب حلال نیست. مُحصِنِین َ غَیرَ مُسافِحِین َ: به سوره نساء، آیه 25 رجوع شود. وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان ٍ: به سوره نساء، آیه 25 رجوع شود.
حَبِطَ عَمَلُه ُ: استحقاق ثواب بر عمل ندارد.
ص: 108
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق ِ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین ِ وَ إِن کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن َ الغائِطِ أَو لامَستُم ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم مِنه ُ ما یُرِیدُ اللّه ُ لِیَجعَل َ عَلَیکُم مِن حَرَج ٍ وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم َّ نِعمَتَه ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (6)
6- إِلَی المَرافِق ِ: مع المرافق.
الکَعبَین ِ: دو استخوان برآمده روی پا.
فَاطَّهَّرُوا: اصل آن «تطهّروا» بود، «تا» تبدیل به «طا» شد و بعد از ساکن کردن در «طا» دوّم ادغام شد و چون ابتدا به ساکن محال بود همزه در اوّل آن آورده شده «اطّهروا» شد.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین َ لِلّه ِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن ُ قَوم ٍ عَلی أَلاّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَب ُ لِلتَّقوی وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون َ (8)
8- قَوّامِین َ لِلّه ِ: برای رضای خدا کارهای نیک انجام دهید.
شُهَداءَ بِالقِسطِ: به عدالت گواهی دهید یعنی شهادت عادلانه باشد.
وَ لا یَجرِمَنَّکُم: به سوره مائدة، آیه 2 رجوع شود.
ص: 109
وَ لَقَد أَخَذَ اللّه ُ مِیثاق َ بَنِی إِسرائِیل َ وَ بَعَثنا مِنهُم ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قال َ اللّه ُ إِنِّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُم ُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُم ُ الزَّکاةَ وَ آمَنتُم بِرُسُلِی وَ عَزَّرتُمُوهُم وَ أَقرَضتُم ُ اللّه َ قَرضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَن َّ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ لَأُدخِلَنَّکُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک َ مِنکُم فَقَد ضَل َّ سَواءَ السَّبِیل ِ (12)
12- نَقِیباً: به چند معنا آمده است: 1- دیده بان، جاسوس. 2- ضامن. 3- رئیس. 4- شهید و گواه.
فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَةً یُحَرِّفُون َ الکَلِم َ عَن مَواضِعِه ِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه ِ وَ لا تَزال ُ تَطَّلِع ُ عَلی خائِنَةٍ مِنهُم إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم فَاعف ُ عَنهُم وَ اصفَح إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُحسِنِین َ (13)
13- فَبِما نَقضِهِم: فبنقضهم. «ما» زاید و فایده آن تاکید است.
خائِنَةٍ: در «خائنة» چند احتمال وجود دارد:
1- مراد مصدر باشد یعنی خیانت مانند «فأهلکوا بالطاغیة»، یعنی «بالطغیان». 2- صفت برای موصوف محذوف باشد یعنی «فرقة خائنة».
3- مراد خائن باشد و «تا» برای مبالغه باشد مانند «تا» در «علامة». «مجمع البیان، کنز الدقائق و تفسیر فخر رازی»
ص: 110
وَ مِن َ الَّذِین َ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه ِ فَأَغرَینا بَینَهُم ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم ِ القِیامَةِ وَ سَوف َ یُنَبِّئُهُم ُ اللّه ُ بِما کانُوا یَصنَعُون َ (14)
14- فَأَغرَینا بَینَهُم ُ: «اغراء» به معنای لصوق و چسبانیدن است یعنی دشمنی را میان آنان ملازم ساختیم. در مرجع ضمیر دو احتمال است:
1- یهود و نصاری یعنی دشمنی را میان یهود و نصاری ملازم ساختیم. 2- نصاری یعنی میان گروه های نصاری دشمنی را مقرّر کردیم. مرحوم علامه طباطبایی قدس سرّه معنای اخیر را در «المیزان» پسندیده است(1).
یا أَهل َ الکِتاب ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن ُ لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُون َ مِن َ الکِتاب ِ وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ قَد جاءَکُم مِن َ اللّه ِ نُورٌ وَ کِتاب ٌ مُبِین ٌ (15)
15- مِمّا کُنتُم تُخفُون َ مِن َ الکِتاب ِ: رسول ما بیان می کند بسیاری از احکامی را که در دین یهود و نصاری بوده، ولی آنان پوشانده بودند که یکی از آن احکام رجم زانی بوده است.
یَعفُوا عَن کَثِیرٍ: از بسیاری از احکام پوشیده نیز پرده بر نمی دارد.
لَقَد کَفَرَ الَّذِین َ قالُوا إِن َّ اللّه َ هُوَ المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ قُل فَمَن یَملِک ُ مِن َ اللّه ِ شَیئاً إِن أَرادَ أَن یُهلِک َ المَسِیح َ ابن َ مَریَم َ وَ أُمَّه ُ وَ مَن فِی الأَرض ِ جَمِیعاً وَ لِلّه ِ مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ ما بَینَهُما یَخلُق ُ ما یَشاءُ وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (17)
17- لَقَد کَفَرَ الَّذِین َ قالُوا: «لام» جواب قسم است و تقدیر چنین است: «اقسم لقد کفر الّذین قالوا» یعنی هر آینه گویندگان اینکه سخن (که مسیح خداست) کافر شدند.
ص: 111
یا أَهل َ الکِتاب ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن ُ لَکُم عَلی فَترَةٍ مِن َ الرُّسُل ِ أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (19)
19- فَترَةٍ: قطع شدن وحی در فاصله زمانی میان دو پیامبر.
أَن تَقُولُوا: برای اینکه جمله دو احتمال وجود دارد: 1- کراهة أن تقولوا. 2- لئلّا تقولوا.
یا قَوم ِ ادخُلُوا الأَرض َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب َ اللّه ُ لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین َ (21)
21- الأَرض َ المُقَدَّسَةَ: زمینی که از شرک پاک گشته و محل استقرار انبیا و مؤمنان قرار گرفته است. در اینکه که ارض مقدسه کجاست چند قول وجود دارد: 1- بیت المقدس. 2- فلسطین و دمشق و قسمتی از اردن. 3- شام. «مروی از امام باقر علیه السّلام، کنز الدقائق»
قال َ رَجُلان ِ مِن َ الَّذِین َ یَخافُون َ أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیهِمَا ادخُلُوا عَلَیهِم ُ الباب َ فَإِذا دَخَلتُمُوه ُ فَإِنَّکُم غالِبُون َ وَ عَلَی اللّه ِ فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (23)
23- رَجُلان ِ مِن َ الَّذِین َ یَخافُون َ: مقصود دو نفر از فرزانگانی بوده است که موسی برای تهیه گزارش فرستاده بود. نام آن دو نفر «یوشع بن نون» و «کالب بن یوفنا» بوده است. در تفسیر «کنز الدقائق» در روایتی از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است که آن دو نفر (یوشع و کالب) پسر عموی حضرت موسی بوده اند.
ص: 112
قال َ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم أَربَعِین َ سَنَةً یَتِیهُون َ فِی الأَرض ِ فَلا تَأس َ عَلَی القَوم ِ الفاسِقِین َ (26)
26- یَتِیهُون َ: سرگردان بودند. از «تیه» مشتق است.
فَلا تَأس َ: بر نابودی آن قوم اندوهگین مباش.
در مخاطب دو احتمال است: 1- حضرت موسی علیه السّلام. 2- حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
لَئِن بَسَطت َ إِلَی َّ یَدَک َ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِی َ إِلَیک َ لِأَقتُلَک َ إِنِّی أَخاف ُ اللّه َ رَب َّ العالَمِین َ (28)
28- لَئِن بَسَطت َ: «لام» برای قسم است یعنی قسم یاد می کنم اگر دستت را دراز کنی.
فَبَعَث َ اللّه ُ غُراباً یَبحَث ُ فِی الأَرض ِ لِیُرِیَه ُ کَیف َ یُوارِی سَوأَةَ أَخِیه ِ قال َ یا وَیلَتی أَ عَجَزت ُ أَن أَکُون َ مِثل َ هذَا الغُراب ِ فَأُوارِی َ سَوأَةَ أَخِی فَأَصبَح َ مِن َ النّادِمِین َ (31)
31- غُراباً: کلاغ.
یَبحَث ُ فِی الأَرض ِ: «بحث» به معنای جستجو کردن در داخل خاک برای یافتن چیزی است یعنی در زمین جستجو می کرد. در «المیزان» فرموده است: مستفاد از آیه اینکه است که کلاغ چیزی را در زمین دفن کرد و گر نه صرف کندن زمین موجب یادگیری قابیل نمی شد و کلاغ پرنده ای است که بعضی از آذوقه خود را دفن می کند.
یُوارِی: پنهان نماید، بپوشاند.
سَوأَةَ: دو احتمال دارد: 1- جنازه و جسد.
«سوءة» در اصل به چیز ناخوشاند گویند و جهت اینکه که از جنازه تعبیر به «سوءة» شده است اینکه است که جنازه مورد تنفّر انسان است(1). 2-
عورت.
ص: 113
مِن أَجل ِ ذلِک َ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیل َ أَنَّه ُ مَن قَتَل َ نَفساً بِغَیرِ نَفس ٍ أَو فَسادٍ فِی الأَرض ِ فَکَأَنَّما قَتَل َ النّاس َ جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس َ جَمِیعاً وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات ِ ثُم َّ إِن َّ کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِک َ فِی الأَرض ِ لَمُسرِفُون َ (32)
32- مِن أَجل ِ ذلِک َ: «أجل» به معنای سبب است یعنی به سبب اینکه جنایت بر بنی اسرائیل لازم کردیم. «جوامع» أَو فَسادٍ فِی الأَرض ِ: بغیر فساد منها فی الإرض یعنی کسی را به قتل برساند بدون اینکه که مقتول مرتکب فسادی شده باشد، ولی اگر شخص مفسد فی الإرض بود کشتن او جایز است.
إِنَّما جَزاءُ الَّذِین َ یُحارِبُون َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ یَسعَون َ فِی الأَرض ِ فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُصَلَّبُوا أَو تُقَطَّع َ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف ٍ أَو یُنفَوا مِن َ الأَرض ِ ذلِک َ لَهُم خِزی ٌ فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (33)
33- یُحارِبُون َ اللّه َ: محارب کیست!: 1- قطّاع الطریق و راه زنها. 2- هر کسی که با حمل سلاح ایجاد ناامنی کند، خواه در شهر باشد و یا در جادّه ها. «أهل البیت علیهم السّلام» یُصَلَّبُوا: به دار آویخته شود.
مِن خِلاف ٍ: دست راست با پای چپ.
یُنفَوا مِن َ الأَرض ِ: از محل ّ خود تبعید شوند.
خِزی ٌ: رسوایی، خواری.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ ابتَغُوا إِلَیه ِ الوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (35)
35- الوَسِیلَةَ: در اینکه که مراد از «وسیله» چیست دو قول وجود دارد: 1- از دیدگاه روایات وارده در ذیل آیه استفاده می شود که: «وسیله» عبارت است از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و أئمّة علیهم السّلام. «کنز الدقائق» 2- بهترین درجه بهشت «علی علیه السّلام، کنز الدقائق»
ص: 114
وَ السّارِق ُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِن َ اللّه ِ وَ اللّه ُ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (38)
38- نَکالًا مِن َ اللّه ِ: عقوبتی از خداوند، به گونه ای که مایه عبرت دیگران شود.
یا أَیُّهَا الرَّسُول ُ لا یَحزُنک َ الَّذِین َ یُسارِعُون َ فِی الکُفرِ مِن َ الَّذِین َ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم وَ مِن َ الَّذِین َ هادُوا سَمّاعُون َ لِلکَذِب ِ سَمّاعُون َ لِقَوم ٍ آخَرِین َ لَم یَأتُوک َ یُحَرِّفُون َ الکَلِم َ مِن بَعدِ مَواضِعِه ِ یَقُولُون َ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه ُ وَ إِن لَم تُؤتَوه ُ فَاحذَرُوا وَ مَن یُرِدِ اللّه ُ فِتنَتَه ُ فَلَن تَملِک َ لَه ُ مِن َ اللّه ِ شَیئاً أُولئِک َ الَّذِین َ لَم یُرِدِ اللّه ُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزی ٌ وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (41)
41- سَمّاعُون َ لِلکَذِب ِ: دروغ را قبول می کنند.
سَمّاعُون َ لِقَوم ٍ آخَرِین َ: برای اینکه عبارت دو معنا نقل شده است: 1- جاسوس هستند، می خواهند گفتار تو را برای دیگران (احبار) نقل کنند. 2- حرف دیگران (احبار) را قبول می کنند.
مِن بَعدِ مَواضِعِه ِ: من بعد أن وضعه اللّه مواضعه.
فِتنَتَه ُ: برای «فتنه» در اینکه جا چند معنا ذکر شده است: 1- عذاب. 2- هلاکت. 3- رسوایی.
4- آزمایش. 5- گمراهی. «المیزان» یَقُولُون َ إِن أُوتِیتُم ...: در شأن نزول آن آمده است: یک مرد محصن (دارای همسر) با یک زن محصنه (شوهردار) از یهودیهای خیبر که از خانواده اشراف بودند با همدیگر زنا کردند. با اینکه که دستور دینی یهود اینکه بود که باید زانی محصن و زانیه محصنه رجم (سنگسار) گردند، از اجرای حکم خدا سرباز زدند. آن دو زناکار را به همراه گروهی خدمت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرستادند و به گروه همراه گفتند: اگر پیامبر دستور جلد (شلاق) داد بپذیرید و اگر دستور رجم داد نپذیرید. در اینکه هنگام آیه رجم نازل شد و پیامبر دستور داد آن دو زناکار را رجم کنند، ولی یهودیها نپذیرفتند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از میان یهود «إبن صوریا» را که از همه آنان به تورات آگاه تر بوده داور قرار داد و با سوگند از وی پرسید آیا دستور رجم در تورات هست یا نه! وی نیز پاسخ مثبت داد. آن گاه هر دو را رجم کردند.
ص: 115
سَمّاعُون َ لِلکَذِب ِ أَکّالُون َ لِلسُّحت ِ فَإِن جاؤُک َ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرُّوک َ شَیئاً وَ إِن حَکَمت َ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُقسِطِین َ (42)
42- أَکّالُون َ لِلسُّحت ِ: بسیار حرام خوردند.
مراد از «سحت» مال حرام است و آن در اصل به معنای استیصال و بیچارگی است چون سر انجام خوردن مال حرام دوزخ و استیصال است، بر حرام «سحت» اطلاق شده است.
وَ کَیف َ یُحَکِّمُونَک َ وَ عِندَهُم ُ التَّوراةُ فِیها حُکم ُ اللّه ِ ثُم َّ یَتَوَلَّون َ مِن بَعدِ ذلِک َ وَ ما أُولئِک َ بِالمُؤمِنِین َ (43)
43- یَتَوَلَّون َ: حکم خدا را رها می کنند و به آن عمل نمی کنند.
مِن بَعدِ ذلِک َ: بعد از حکم کردن پیامبر بر طبق دستور تورات.
إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُدی ً وَ نُورٌ یَحکُم ُ بِهَا النَّبِیُّون َ الَّذِین َ أَسلَمُوا لِلَّذِین َ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّون َ وَ الأَحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب ِ اللّه ِ وَ کانُوا عَلَیه ِ شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاس َ وَ اخشَون ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل َ اللّه ُ فَأُولئِک َ هُم ُ الکافِرُون َ (44)
44- الَّذِین َ أَسلَمُوا: در اینکه که «الّذین اسلموا» چه کسانی هستند دو قول وجود دارد: 1- پیامبرانی که در برابر خداوند تسلیم هستند که یکی از آنان نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله است. 2- پیامبران بعد از موسی تا زمان عیسی.
لِلَّذِین َ هادُوا: برای اینکه عبارت دو معنا آمده است: 1- برای کسانی که هدایت شدند. 2- برای کسانی که یهودی شدند. اینکه کلمه یا متعلّق است به «یحکم» و یا مربوط است به «هدی ّ و نور» یعنی «هدی و نور للذین هادوا».
الرَّبّانِیُّون َ: مراد از «ربانیّون»: 1- طبق روایات، امامان معصوم علیهم السّلام هستند. «کنز الدقائق» 2- دانشمندان آگاه به امور سیاست و اداره جامعه.
الأَحبارُ: جمع «حبر» به معنای دانشمند خوب است. «تحبیر» به معنای «تحسین» است و جهت اینکه که عالم را «حبر» گفته اند اینکه است که حسن را تحسین و قبیح را تقبیح می کند.
وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن َّ النَّفس َ بِالنَّفس ِ وَ العَین َ بِالعَین ِ وَ الأَنف َ بِالأَنف ِ وَ الأُذُن َ بِالأُذُن ِ وَ السِّن َّ بِالسِّن ِّ وَ الجُرُوح َ قِصاص ٌ فَمَن تَصَدَّق َ بِه ِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه ُ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل َ اللّه ُ فَأُولئِک َ هُم ُ الظّالِمُون َ (45)
45- تَصَدَّق َ بِه ِ: مرجع ضمیر «به» قصاص است یعنی از قصاص عفو کند.
کَفّارَةٌ لَه ُ: برای عفو کننده کفاره است. «قول اکثر مفسّرین». در روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: به مقدار عفوی که نموده است، خداوند از گناهان عفو کننده می بخشد.
ص: 116
وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن ِ مَریَم َ مُصَدِّقاً لِما بَین َ یَدَیه ِ مِن َ التَّوراةِ وَ آتَیناه ُ الإِنجِیل َ فِیه ِ هُدی ً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَین َ یَدَیه ِ مِن َ التَّوراةِ وَ هُدی ً وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین َ (46)
46- قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن ِ مَریَم َ:
عیسی بن مریم را تابع و پیرو آثار انبیای پیشین قرار دادیم.
وَ أَنزَلنا إِلَیک َ الکِتاب َ بِالحَق ِّ مُصَدِّقاً لِما بَین َ یَدَیه ِ مِن َ الکِتاب ِ وَ مُهَیمِناً عَلَیه ِ فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَل َ اللّه ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَک َ مِن َ الحَق ِّ لِکُل ٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات ِ إِلَی اللّه ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه ِ تَختَلِفُون َ (48)
48- مُهَیمِناً عَلَیه ِ: قرآن بر کتب آسمانی گذشته مراقب و امین و گواه است. اصل «مهیمن» «مؤیمن» بود «همزه» تبدیل به «ها» شد، مانند:
«هرقت الماء» که در اصل «أرقت» بوده است.
لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَک َ مِن َ الحَق ِّ: از حق ّ که به تو نازل شده رو گردان نشو و دنبال خواهشهای اهل کتاب نرو.
شِرعَةً: شریعت: راه واضح. «شرعه» در اصل به معنای راهی است که انسان را به آب که مایه حیات است می رساند.
مِنهاجاً: راه روشن. دین هم راهی است به حیات معنوی. با توجه به اینکه که «شرعة» و «منهاج» از نظر معنی یکسانند تکرار آن برای تأکید است.
لِکُل ٍّ جَعَلنا مِنکُم: در مخاطب دو احتمال است: 1- مخاطب یهود، نصاری و مسلمین هستند چون قبلا از اینکه سه گروه نام برده شده است. 2- در تفسیر علی بن إبراهیم آمده است:
«لکل ّ نبی شرعة و طریق: برای هر پیامبری شریعت و راهی است». «کنز الدقائق»
وَ أَن ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل َ اللّه ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوک َ عَن بَعض ِ ما أَنزَل َ اللّه ُ إِلَیک َ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه ُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعض ِ ذُنُوبِهِم وَ إِن َّ کَثِیراً مِن َ النّاس ِ لَفاسِقُون َ (49)
49- أَن یَفتِنُوک َ: أن یضلّوک.
یُصِیبَهُم بِبَعض ِ ذُنُوبِهِم: آنان را به سبب بعضی از گناهانشان عقاب کند.
أَ فَحُکم َ الجاهِلِیَّةِ یَبغُون َ وَ مَن أَحسَن ُ مِن َ اللّه ِ حُکماً لِقَوم ٍ یُوقِنُون َ (50)
50- أَ فَحُکم َ الجاهِلِیَّةِ یَبغُون َ: آیا یهود از تو حکم جاهلیت را درخواست می کنند! مراد از حکم جاهلیت، هر حکمی است که خلاف حکم خدا باشد. «امام صادق علیه السّلام، المیزان»(1)(لازم به ذکر است که در قوم یهود در اجرای عقوبت میان اقویا و ضعفا تبعیض بوده است و آنان از پیامبر خواستار چنین حکمی بوده اند).
لِقَوم ٍ: «لام» به معنای «عند» است یعنی «عند قوم».
ص: 117
فَتَرَی الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ یُسارِعُون َ فِیهِم یَقُولُون َ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّه ُ أَن یَأتِی َ بِالفَتح ِ أَو أَمرٍ مِن عِندِه ِ فَیُصبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِین َ (52)
52- أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ: «دائرة» به دو معنا آمده است: 1- دولت و حکومت یعنی ترس اینکه داریم که دولت و حکومت به دست دشمنان اسلام بیفتد و به آنان محتاج شویم. 2- گرفتاری یعنی ترس داریم که شداید و گرفتاری به ما برسد، مثلا گرفتار قحطی شویم و یهود و نصاری به ما طعام نفروشند.
وَ یَقُول ُ الَّذِین َ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِین َ أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم فَأَصبَحُوا خاسِرِین َ (53)
53- جَهدَ أَیمانِهِم: در حالی که قسمهای غلیظ و شدید می خورند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه ِ فَسَوف َ یَأتِی اللّه ُ بِقَوم ٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه ُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین َ یُجاهِدُون َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ لا یَخافُون َ لَومَةَ لائِم ٍ ذلِک َ فَضل ُ اللّه ِ یُؤتِیه ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ واسِع ٌ عَلِیم ٌ (54)
54- بِقَوم ٍ: مراد از آن علی علیه السّلام و اصحاب آن حضرت هستند که با «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» جنگیدند. «صادقین علیهما السّلام» أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین َ: با مؤمنان رحیم و مهربانند. «اذلّه» جمع «ذل ّ» به کسر ذال و به معنای نرمی و دل رحم بودن است. در مقابل «صعوبت» که به معنای خشن بودن است. «ذل ّ» به ضم ّ ذال به معنای خواری است و در مقابل آن «عزّت» به معنای سر بلندی است. مراد در اینکه آیه «ذل ّ» به کسر ذال است.
أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین َ: در برخورد با کفّار تند و خشن هستند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِین َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (57)
57- هُزُواً: سخریه، مسخره، ریشخند.
لَعِباً: در معنای آن دو احتمال است: 1- راه نادرست. 2- بازیچه، شوخی. «المیزان»
ص: 118
قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ هَل تَنقِمُون َ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِاللّه ِ وَ ما أُنزِل َ إِلَینا وَ ما أُنزِل َ مِن قَبل ُ وَ أَن َّ أَکثَرَکُم فاسِقُون َ (59)
59- هَل تَنقِمُون َ مِنّا: از ما عیب نمی گیرید.
به عبارت دیگر از ما عیبی سراغ ندارید.
قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِک َ مَثُوبَةً عِندَ اللّه ِ مَن لَعَنَه ُ اللّه ُ وَ غَضِب َ عَلَیه ِ وَ جَعَل َ مِنهُم ُ القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوت َ أُولئِک َ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَل ُّ عَن سَواءِ السَّبِیل ِ (60)
60- مِن ذلِک َ: اشاره به یکی از دو امر است:
1- اشاره به «تنقمون» است یعنی اگر شما یهود به ایمان آوردن ما اشکال می گیرید و اینکه کار را بد می دانید، بدتر از اینکه شما یهود هستید که مورد لعن خداوند قرار گرفته اید و مسخ شده اید.
(توضیح: اینکه که قرآن بر ایمان مسلمانان کلمه «بد» و بر ملعون شدن یهود کلمه «بدتر» اطلاق کرده است از باب مماشات با یهود است و گر نه ایمان مسلمانان اصلا کار بدی نبوده است.) 2- ممکن است اشاره به «نقمت» باشد یعنی عیب گیری شما گناه است و بدتر از آن، اینکه است که مورد لعن خداوند قرار گرفته اید. «المیزان» مَثُوبَةً: عقوبة و مجازاة. گرچه «مثوبة» اختصاص به احسان دارد، ولی از باب «فبشّرهم بعذاب اللّه» است. «جوامع» عَبَدَ الطّاغُوت َ: عطف است بر «لعنه» یعنی «من عبد الطاغوت»: کسانی که طاغوت (گوساله) را پرستیدند.
وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه ِ وَ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما کانُوا یَکتُمُون َ (61)
61- قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه ِ:
یعنی «قد دخلوا کافرین». «بالکفر» حال است، و «به» یعنی «بالکفر». بنابراین معنای عبارت چنین می شود: با کفر بر پیامبر وارد می شوند و با کفر خارج می شوند.
لَو لا یَنهاهُم ُ الرَّبّانِیُّون َ وَ الأَحبارُ عَن قَولِهِم ُ الإِثم َ وَ أَکلِهِم ُ السُّحت َ لَبِئس َ ما کانُوا یَصنَعُون َ (63)
63- الرَّبّانِیُّون َ: حسن گفته است: مراد علمای نصرانی است.
الأَحبارُ: علمای یهود(1)لَبِئس َ: «لام» برای قسم است.
ص: 119
وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل َ وَ ما أُنزِل َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت ِ أَرجُلِهِم مِنهُم أُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُون َ (66)
66- أُمَّةٌ: قوم، گروه.
مُقتَصِدَةٌ: معتدل در عمل و بدون افراط و تفریط، میانه رو (آنان کسانی هستند که به اسلام گرویده اند).
یا أَیُّهَا الرَّسُول ُ بَلِّغ ما أُنزِل َ إِلَیک َ مِن رَبِّک َ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغت َ رِسالَتَه ُ وَ اللّه ُ یَعصِمُک َ مِن َ النّاس ِ إِن َّ اللّه َ لا یَهدِی القَوم َ الکافِرِین َ (67)
67- یا أَیُّهَا الرَّسُول ُ ...: در روایات بسیاری از سنی و شیعه است که اینکه آیه مربوط به جریان غدیر و نصب علی علیه السّلام به ولایت جانشینی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می باشد و پیامبر از اینکه نصب خوفی داشته است و خوف از اینکه جهت بوده است که اینکه نصب بر گروهی گران آید و نپذیرند. خداوند دستور اکید فرموده است که اینکه کار باید انجام گیرد و حافظ تو خداوند است.
قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ لَستُم عَلی شَی ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل َ وَ ما أُنزِل َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لَیَزِیدَن َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل َ إِلَیک َ مِن رَبِّک َ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأس َ عَلَی القَوم ِ الکافِرِین َ (68)
68- فَلا تَأس َ: اندوهگین مباش و تأسّف مخور.
لَقَد أَخَذنا مِیثاق َ بَنِی إِسرائِیل َ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلاً کُلَّما جاءَهُم رَسُول ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُهُم فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقتُلُون َ (70)
70- لَقَد أَخَذنا: «لام» برای قسم است.
ص: 120
وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُون َ فِتنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم َّ تاب َ اللّه ُ عَلَیهِم ثُم َّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنهُم وَ اللّه ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون َ (71)
71- حَسِبُوا أَلّا تَکُون َ فِتنَةٌ: چنین پنداشتند که خداوند عقوبت نخواهد کرد.
لَقَد کَفَرَ الَّذِین َ قالُوا إِن َّ اللّه َ هُوَ المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ وَ قال َ المَسِیح ُ یا بَنِی إِسرائِیل َ اعبُدُوا اللّه َ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه ُ مَن یُشرِک بِاللّه ِ فَقَد حَرَّم َ اللّه ُ عَلَیه ِ الجَنَّةَ وَ مَأواه ُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِین َ مِن أَنصارٍ (72)
72- إِن َّ اللّه َ هُوَ المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ: اینکه آیه در مقام توضیح مذهب گروهی از نصاری است که به نام «یعقوبیه» خوانده می شوند. آنان عقیده دارند ذات خداوند با مسیح متّحد گشته است و تبدیل به یک وجود شده اند و «ناسوت» با «لاهوت» متّحد گشته است.
مَا المَسِیح ُ ابن ُ مَریَم َ إِلاّ رَسُول ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِه ِ الرُّسُل ُ وَ أُمُّه ُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأکُلان ِ الطَّعام َ انظُر کَیف َ نُبَیِّن ُ لَهُم ُ الآیات ِ ثُم َّ انظُر أَنّی یُؤفَکُون َ (75)
75- أَنّی یُؤفَکُون َ: چگونه از حق ّ رو گردان هستند. «أفکه یأفکه أفکا» یعنی رو گردان شد.
و کذب را هم «افک» گفته اند، چون رو گردانی از حق ّ است.
ص: 121
قُل یا أَهل َ الکِتاب ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق ِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم ٍ قَد ضَلُّوا مِن قَبل ُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل ِ (77)
77- لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق ِّ: دو معنا برای اینکه جمله ذکر شده است: 1- در دین خود غلو نکنید در حالی که با حق ّ مخالف می باشید. 2-
در دین خود غلو نکنید مگر در موردی که غلو به حق ّ باشد.
کانُوا لا یَتَناهَون َ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه ُ لَبِئس َ ما کانُوا یَفعَلُون َ (79)
79- کانُوا لا یَتَناهَون َ عَن مُنکَرٍ: همدیگر را از کار زشت نهی نمی کردند و خود نیز از کار زشت دست بر نمی داشتند.
لَتَجِدَن َّ أَشَدَّ النّاس ِ عَداوَةً لِلَّذِین َ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِین َ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن َّ أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِین َ آمَنُوا الَّذِین َ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِک َ بِأَن َّ مِنهُم قِسِّیسِین َ وَ رُهباناً وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُون َ (82)
82- قِسِّیسِین َ: «قس ّ» در اصل به معنای نشر حدیث است و مراد در اینکه آیه یکی از چند مورد است: 1- رؤسای نصاری. 2- عبّاد 3- علما 4- بعضی گفته اند: یکی از علمای نصاری که انجیل را از تحریف حفظ کرد به نام «قسیسا» بود، از اینکه جهت پیروان او را قسیس می نامند. 5- «قسیس» معرب «کشیش» است. «المیزان» رُهباناً: جمع «راهب» به معنای عبادت کننده در صومعه. اصل آن «رهبة» به معنای خوف و ترس است.
ص: 122
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل َ إِلَی الرَّسُول ِ تَری أَعیُنَهُم تَفِیض ُ مِن َ الدَّمع ِ مِمّا عَرَفُوا مِن َ الحَق ِّ یَقُولُون َ رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَع َ الشّاهِدِین َ (83)
83- تَفِیض ُ مِن َ الدَّمع ِ: از اشک پر می شود.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَحِیم ِ (86)
86- الجَحِیم ِ: از اسامی دوزخ و به معنای آتش برافروخته است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ِ ما أَحَل َّ اللّه ُ لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ المُعتَدِین َ (87)
87- لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ِ ما أَحَل َّ اللّه ُ لَکُم: به چند معنا آمده است: 1- عقیده پیدا نکنید به حرمت طیبات. 2- برای دیگران بی جهت فتوای به حرمت ندهید. 3- در اجتناب از طیبات همانند محرمات رفتار نکنید یعنی در عمل به گونه ای احتیاط نکنید که تصور شود طیبات حرام هستند.
لا یُؤاخِذُکُم ُ اللّه ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم ُ الأَیمان َ فَکَفّارَتُه ُ إِطعام ُ عَشَرَةِ مَساکِین َ مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُون َ أَهلِیکُم أَو کِسوَتُهُم أَو تَحرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام ُ ثَلاثَةِ أَیّام ٍ ذلِک َ کَفّارَةُ أَیمانِکُم إِذا حَلَفتُم وَ احفَظُوا أَیمانَکُم کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم آیاتِه ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (89)
89- بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم: قسمهای لغو و بیهوده ای که بر زبان جاری می شود. «امام باقر و امام صادق علیهم السّلام» (رجوع شود به سوره بقره، آیه 225.)
ص: 123
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الأَنصاب ُ وَ الأَزلام ُ رِجس ٌ مِن عَمَل ِ الشَّیطان ِ فَاجتَنِبُوه ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (90)
90- الخَمرُ: شراب. وجه نامگذاری شراب به «خمر» اینکه است که «خمر» در اصل به معنای پوشانیدن است و چون شراب باعث سکر و مستی است و مستی نیز باعث پوشاندن عقل است «خمر» نامیده شده است.
المَیسِرُ: قمار، مأخوذ از «یسر» به معنای آسان بودن است، در مقابل «عسر».
الأَنصاب ُ: بتها، وجه نامگذاری اینکه است که بتها را نصب می کردند و بر پا نگه می داشتند.
الأَزلام ُ: جمع «زلم» و به معنای تیرهای مخصوص قمار.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم ٌ وَ مَن قَتَلَه ُ مِنکُم مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثل ُ ما قَتَل َ مِن َ النَّعَم ِ یَحکُم ُ بِه ِ ذَوا عَدل ٍ مِنکُم هَدیاً بالِغ َ الکَعبَةِ أَو کَفّارَةٌ طَعام ُ مَساکِین َ أَو عَدل ُ ذلِک َ صِیاماً لِیَذُوق َ وَبال َ أَمرِه ِ عَفَا اللّه ُ عَمّا سَلَف َ وَ مَن عادَ فَیَنتَقِم ُ اللّه ُ مِنه ُ وَ اللّه ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام ٍ (95)
95- وَ أَنتُم حُرُم ٌ: محرمین: در حالی که محرم هستید. «حرم» جمع «حرام» به معنای محرم است.
النَّعَم ِ: گاو، گوسفند و شتر.
هَدیاً بالِغ َ الکَعبَةِ: به عنوان هدیه به کعبه می رساند.
عَدل ٍ: به فتح عین به معنای معادل شی ء از غیر جنس خودش و به کسر عین (عدل) به معنای مثل شی ء از جنس خودش است.
وَبال َ: کار بسیار زشت، مراد اینکه است که مجازات کار زشت خود را بچشد.
ص: 124
أُحِل َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ وَ طَعامُه ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّم َ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِی إِلَیه ِ تُحشَرُون َ (96)
96- طَعامُه ُ: خوردن صید دریایی. «المیزان» لَکُم: برای شما ساکنان مکّه.
لِلسَّیّارَةِ: برای مسافران.
جَعَل َ اللّه ُ الکَعبَةَ البَیت َ الحَرام َ قِیاماً لِلنّاس ِ وَ الشَّهرَ الحَرام َ وَ الهَدی َ وَ القَلائِدَ ذلِک َ لِتَعلَمُوا أَن َّ اللّه َ یَعلَم ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ وَ أَن َّ اللّه َ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (97)
97- الکَعبَةَ: «کعبة» چون مربّع و چهار گوش است کعبه نامیده شده است و مربّع را کعبه گویند، چون زاویه های آن برآمدگی دارد و کعوبت به معنای برآمدگی است. «کعبت المرأة» یعنی سینه های او برآمده است.
قِیاماً لِلنّاس ِ: چند احتمال در آن موجود است: 1- به پا دارنده زندگانی و معاش مردم زیرا مردم به واسطه کعبه به تجارت و کسب نایل می شوند. 2- از برکت کعبه مردم به پا هستند زیرا در روایات آمده است که اگر یک سال مردم به حج نروند و کعبه تعطیل گردد، همه مردم هلاک خواهند شد.
الهَدی َ وَ القَلائِدَ: به سوره مائده، آیه 2 رجوع شود.
ما جَعَل َ اللّه ُ مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حام ٍ وَ لکِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا یَفتَرُون َ عَلَی اللّه ِ الکَذِب َ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون َ (103)
103- بَحِیرَةٍ: در معنای «بحیره» چند قول وجود دارد: 1- شتری که پنج نوبت زایمان می کرد، اگر در نوبت پنجم فرزند نر می زایید گوش آن را می شکافتند و از کشتن و سوار شدن بر آن خودداری می کردند و از آب و چمن زار منع نمی کردند. 2- شتری که پنج نوبت زایمان می کرد در نوبت پنجم اگر بچه اش نر بود مادر را می کشتند و زنان و مردان از گوشت او می خوردند و اگر بچه اش ماده بود گوش مادر را می شکافتند و او را «بحیرة» می نامیدند و بر او سوار نمی شدند و زنان از شیر و منافع دیگر آن محروم بودند و تنها مردان از منافع او بهره مند بودند و هنگامی که می مرد زنان و مردان از گوشت او می خوردند. «بحیرة» از «بحر» به معنی شکافتن است یعنی شکافته شده.
سائِبَةٍ: برای «سائبة» چند معنا ذکر شده است: 1- حیوانی را که به خاطر نذر آزاد می کردند و دیگر از او بهره کشی نمی کردند و او را از آب و چمن زار منع نمی کردند. 2- حیوانی که در راه بتها آزاد می شد. «سائبة» اسم فاعل از «ساب الماء اذا جری علی وجه الإرض» به معنای آزاد شدن و رها شدن است.
وَصِیلَةٍ: از «وصل» است و به چند معنا آمده است: 1- از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که در زمان جاهلیت هنگامی که شتر دو قلو می زایید می گفتند: «وصلت» و دیگر کشتن او را جایز نمی دانستند و از گوشت آن نمی خوردند. «کنز الدقائق» 2- هنگامی که گوسفندی زایمان می کرد اگر بچه اش ماده بود برای صاحبش بود و اگر نر بود برای بتها قربانی می شد و اگر نر و ماده با هم متولد می شد می گفتند: خواهر به برادر وصل شده است و از قربانی کردن نر نیز صرف نظر می کردند.
حام ٍ: اگر از صلب شتر نری ده فرزند متولد می شد، می گفتند: سوار شدن بر آن حیوان ممنوع است و او را برای چریدن در چمن زار و نوشیدن آب آزاد می گذاشتند و می گفتند: پشت اینکه حیوان قرق شده است.
ص: 125
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم لا یَضُرُّکُم مَن ضَل َّ إِذَا اهتَدَیتُم إِلَی اللّه ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (105)
105- عَلَیکُم أَنفُسَکُم: به دو معنا آمده است:
1- «احفظوا انفسکم»: مواظب خویشتن باشید تا دچار معاصی نشوید و از گناهان دوری کنید. 2-
«الزموا امر انفسکم» همانند «الزم زیدا» یعنی ملازم و همراه زید باش. بنابراین مقصود از آیه اینکه می شود: ملازم کارهای نفس خویش باشید به خود بپردازید و به دیگران کاری نداشته باشید.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم ُ المَوت ُ حِین َ الوَصِیَّةِ اثنان ِ ذَوا عَدل ٍ مِنکُم أَو آخَران ِ مِن غَیرِکُم إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی الأَرض ِ فَأَصابَتکُم مُصِیبَةُ المَوت ِ تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان ِ بِاللّه ِ إِن ِ ارتَبتُم لا نَشتَرِی بِه ِ ثَمَناً وَ لَو کان َ ذا قُربی وَ لا نَکتُم ُ شَهادَةَ اللّه ِ إِنّا إِذاً لَمِن َ الآثِمِین َ (106)
106- شَهادَةُ: برای آن دو معنی آمده است:
1- به معنای گواهی دادن در محکمه یعنی شاهدان در دادگاه باید دو نفر عادل باشند. 2- به معنای حضور یعنی به هنگام وصیت باید دو نفر حاضر باشند مانند آیه «و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین» یعنی «و لیحضر عذابهما طائفة من المؤمنین».
فَإِن عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا استَحَقّا إِثماً فَآخَران ِ یَقُومان ِ مَقامَهُما مِن َ الَّذِین َ استَحَق َّ عَلَیهِم ُ الأَولَیان ِ فَیُقسِمان ِ بِاللّه ِ لَشَهادَتُنا أَحَق ُّ مِن شَهادَتِهِما وَ مَا اعتَدَینا إِنّا إِذاً لَمِن َ الظّالِمِین َ (107)
107- عُثِرَ: اطلاع حاصل شد.
استَحَقّا: مستوجب گناه شدند.
الأَولَیان ِ: نزدیکان میّت.
ص: 126
یَوم َ یَجمَع ُ اللّه ُ الرُّسُل َ فَیَقُول ُ ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلم َ لَنا إِنَّک َ أَنت َ عَلاّم ُ الغُیُوب ِ (109)
109- ما ذا أُجِبتُم: مردم از دعوت شما چگونه استقبال کردند آیا قبول کردند، یا نه!
إِذ قال َ اللّه ُ یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ اذکُر نِعمَتِی عَلَیک َ وَ عَلی والِدَتِک َ إِذ أَیَّدتُک َ بِرُوح ِ القُدُس ِ تُکَلِّم ُ النّاس َ فِی المَهدِ وَ کَهلاً وَ إِذ عَلَّمتُک َ الکِتاب َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل َ وَ إِذ تَخلُق ُ مِن َ الطِّین ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخ ُ فِیها فَتَکُون ُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئ ُ الأَکمَه َ وَ الأَبرَص َ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِج ُ المَوتی بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفت ُ بَنِی إِسرائِیل َ عَنک َ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات ِ فَقال َ الَّذِین َ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین ٌ (110)
110- کَهلًا: سالهای ما بین جوانی و پیری، در حدود 43 سالگی. رجوع شود به سوره آل عمران، آیه 46.
الأَکمَه َ: کور مادرزاد.
الأَبرَص َ: کسی که مبتلا به مرض پیسی است.
وَ إِذ أَوحَیت ُ إِلَی الحَوارِیِّین َ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُون َ (111)
111- الحَوارِیِّین َ: خواص حضرت عیسی علیه السّلام.
إِذ قال َ الحَوارِیُّون َ یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ هَل یَستَطِیع ُ رَبُّک َ أَن یُنَزِّل َ عَلَینا مائِدَةً مِن َ السَّماءِ قال َ اتَّقُوا اللّه َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (112)
112- مائِدَةً: سفره ای که غذا دارد.
ص: 127
قال َ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ اللّهُم َّ رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِن َ السَّماءِ تَکُون ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنک َ وَ ارزُقنا وَ أَنت َ خَیرُ الرّازِقِین َ (114)
114- تَکُون ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا: روز نزول مائده برای همه ما عید باشد چه کسانی که امروز هستند و چه کسانی که در آینده خواهند آمد.
وَ إِذ قال َ اللّه ُ یا عِیسَی ابن َ مَریَم َ أَ أَنت َ قُلت َ لِلنّاس ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین ِ مِن دُون ِ اللّه ِ قال َ سُبحانَک َ ما یَکُون ُ لِی أَن أَقُول َ ما لَیس َ لِی بِحَق ٍّ إِن کُنت ُ قُلتُه ُ فَقَد عَلِمتَه ُ تَعلَم ُ ما فِی نَفسِی وَ لا أَعلَم ُ ما فِی نَفسِک َ إِنَّک َ أَنت َ عَلاّم ُ الغُیُوب ِ (116)
116- اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین ِ: بعضی گفته اند: در میان نصاری سراغ نداریم کسی قائل باشد که حضرت مریم خداست. در جواب گفته شده است: در گذشته گروهی از نصاری بوده اند به نام «مریمیّه» که معتقد بوده اند مریم خداست.
مِن دُون ِ اللّه ِ: «من» زاید و مفید تاکید است.
ما قُلت ُ لَهُم إِلاّ ما أَمَرتَنِی بِه ِ أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ رَبِّی وَ رَبَّکُم وَ کُنت ُ عَلَیهِم شَهِیداً ما دُمت ُ فِیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنت َ أَنت َ الرَّقِیب َ عَلَیهِم وَ أَنت َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ (117)
117- تَوَفَّیتَنِی: قبضتنی یعنی قبض کرده ای.
ص: 128
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ جَعَل َ الظُّلُمات ِ وَ النُّورَ ثُم َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلُون َ (1)
1- بِرَبِّهِم: متعلّق است به «یعدلون» یعنی «یعدلون بربّهم».
یَعدِلُون َ: بتان را با خدا یکسان و مساوی قرار داده اند. «عدلت به غیره» یعنی «سوّیته به غیره»:
آن را با غیرش مساوی قرار دادم.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِین ٍ ثُم َّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَل ٌ مُسَمًّی عِندَه ُ ثُم َّ أَنتُم تَمتَرُون َ (2)
2- تَمتَرُون َ: خطاب به کفار است یعنی شما در معاد شک دارید با اینکه که اینکه خلقتها را می بینید.
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن ٍ مَکَّنّاهُم فِی الأَرض ِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً وَ جَعَلنَا الأَنهارَ تَجرِی مِن تَحتِهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِین َ (6)
6- قَرن ٍ: مردمان هر عصر و زمان.
مَکَّنّاهُم: امکانات در اختیار آنان قرار دادیم.
السَّماءَ: در اینکه جا مراد باران است.
مِدراراً: زیاد، فراوان.
ص: 129
وَ لَو جَعَلناه ُ مَلَکاً لَجَعَلناه ُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون َ (9)
9- لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون َ: مشتبه قرار می دادیم بر آنان همان چیزی را که خودشان مشتبه قرار داده بودند. توضیح: کفار به همدیگر می گفتند: «ما هذا إلّا بشر مثلکم»: پیامبر هم مانند شما بشر است. به همین جهت درخواست می کردند ملک نازل شود. خداوند می فرماید: اگر ملک فرستاده شود به صورت رجل فرستاده می شود و همین اشکال شما که بشر است بر آن هم وارد خواهد شد پس فرستادن ملک راه حل ّ نیست چون شبهه و خلط به حال خود باقی است.
وَ لَقَدِ استُهزِئ َ بِرُسُل ٍ مِن قَبلِک َ فَحاق َ بِالَّذِین َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (10)
10- فَحاق َ بِالَّذِین َ: در معنای اینکه جمله دو قول وجود دارد: 1- به آنان حلول کرد. 2- آنان را احاطه کرد.
قُل لِمَن ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ قُل لِلّه ِ کَتَب َ عَلی نَفسِه ِ الرَّحمَةَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم ِ القِیامَةِ لا رَیب َ فِیه ِ الَّذِین َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون َ (12)
12- لَیَجمَعَنَّکُم: «لام» برای قسم است یعنی سوگند یاد می کند که شما را جمع خواهد کرد.
قُل أَ غَیرَ اللّه ِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ هُوَ یُطعِم ُ وَ لا یُطعَم ُ قُل إِنِّی أُمِرت ُ أَن أَکُون َ أَوَّل َ مَن أَسلَم َ وَ لا تَکُونَن َّ مِن َ المُشرِکِین َ (14)
14- فاطِرِ: آفریننده بدون کمک گرفتن از الگو و نمونه. «فطرت البئر» یعنی من اوّل کسی بودم که چاه کندم. «فطرة» در اصل به معنای شکافتن است.
قُل إِنِّی أَخاف ُ إِن عَصَیت ُ رَبِّی عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ (15)
15- أَخاف ُ: در اینکه که معنای «اخاف» در اینکه جا چیست دو نظر وجود دارد: 1- یقین دارم و می دانم. 2- ترس دارم.
مَن یُصرَف عَنه ُ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه ُ وَ ذلِک َ الفَوزُ المُبِین ُ (16)
16- مَن یُصرَف عَنه ُ: کسی که از عذاب از او باز گردانده شود، کسی که بخشیده شود.
الفَوزُ: به مطلوب رسیدن، کامیاب شدن.
ص: 130
قُل أَی ُّ شَی ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل ِ اللّه ُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم وَ أُوحِی َ إِلَی َّ هذَا القُرآن ُ لِأُنذِرَکُم بِه ِ وَ مَن بَلَغ َ أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُون َ أَن َّ مَع َ اللّه ِ آلِهَةً أُخری قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِله ٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی ءٌ مِمّا تُشرِکُون َ (19)
19- أَی ُّ شَی ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً: چه موجودی شهادتش از همه بالاتر است. «کنز الدقائق»
ثُم َّ لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلاّ أَن قالُوا وَ اللّه ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین َ (23)
23- فِتنَتُهُم: چند معنا برای آن ذکر شده است: 1- جواب. 2- عذر خواهی. «امام صادق علیه السّلام». احتمال دوم به احتمال اول باز می گردد.
وَ مِنهُم مَن یَستَمِع ُ إِلَیک َ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کُل َّ آیَةٍ لا یُؤمِنُوا بِها حَتّی إِذا جاؤُک َ یُجادِلُونَک َ یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (25)
25- أَکِنَّةً: جمع «کنان» به معنای چیزی که پوشش چیز دیگر باشد. یعنی بر دل آنان مانع و پوشش قرار دادیم که دیگر نمی فهمند.
وَقراً: ثقل سامعة، سنگینی گوش.
أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ: جمع «اسطورة» و «أساطرة» است و برای آن دو معنا آمده است: 1- اخبار گذشتگان. 2- افسانه ها، مانند افسانه رستم و اسفندیار.
وَ هُم یَنهَون َ عَنه ُ وَ یَنأَون َ عَنه ُ وَ إِن یُهلِکُون َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون َ (26)
26- یَنهَون َ عَنه ُ وَ یَنأَون َ عَنه ُ: کفار مردم را از نزدیک شدن به پیامبر نهی می کردند و خودشان هم از پیامبر دوری می جستند.
وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّب َ بِآیات ِ رَبِّنا وَ نَکُون َ مِن َ المُؤمِنِین َ (27)
27- وُقِفُوا عَلَی النّارِ: به دو معنا آمده است:
1- آتش را مشاهده کردند. 2- داخل آتش شدند و سختی آتش را فهمیدند.
ص: 131
قَد خَسِرَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم ُ السّاعَةُ بَغتَةً قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُون َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا ساءَ ما یَزِرُون َ (31)
31- بَغتَةً: ناگهانی.
أَوزارَهُم: سنگینی گناهان. «وزر» در اصل به معنای «ثقل» است.
ما یَزِرُون َ: باری که به دوش می کشند.
وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِب ٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین َ یَتَّقُون َ أَ فَلا تَعقِلُون َ (32)
32- لَعِب ٌ: کاری که فایده و سودی ندارد.
لَهوٌ: کار از روی شوخی و هوس.
قَد نَعلَم ُ إِنَّه ُ لَیَحزُنُک َ الَّذِی یَقُولُون َ فَإِنَّهُم لا یُکَذِّبُونَک َ وَ لکِن َّ الظّالِمِین َ بِآیات ِ اللّه ِ یَجحَدُون َ (33)
33- فَإِنَّهُم لا یُکَذِّبُونَک َ: در معنای آن بر چند وجه اختلاف شده است: 1- کفار با استدلال و اقامه دلیل نمی توانند تو را تکذیب کنند. 2- تو را دروغگو نمی یابند. 3- شخص تو را نمی توانند دروغگو بدانند زیرا تو به امین شهرت یافته ای، ولی آیات خدا را انکار می کنند. 4- تکذیب کفار تکذیب تو نیست، بلکه در حقیقت تکذیب خداست چون آیات از طرف خدا نازل شده است (پس ناراحت مباش).
وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُل ٌ مِن قَبلِک َ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُم نَصرُنا وَ لا مُبَدِّل َ لِکَلِمات ِ اللّه ِ وَ لَقَد جاءَک َ مِن نَبَإِ المُرسَلِین َ (34)
34- مِن نَبَإِ المُرسَلِین َ: بعض نبأ المرسلین.
«من» تبعیضیّه است.
وَ إِن کان َ کَبُرَ عَلَیک َ إِعراضُهُم فَإِن ِ استَطَعت َ أَن تَبتَغِی َ نَفَقاً فِی الأَرض ِ أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَةٍ وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی فَلا تَکُونَن َّ مِن َ الجاهِلِین َ (35)
35- نَفَقاً: نقب و سوراخ در زیر زمین که به جای دیگر راه دارد، تونل.
سُلَّماً: نردبان.
تَبتَغِی َ: طلب کنی.
بِآیَةٍ: حجّتی که آنان را وادار به ایمان کند.
ص: 132
وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض ِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه ِ إِلاّ أُمَم ٌ أَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب ِ مِن شَی ءٍ ثُم َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون َ (38)
38- دَابَّةٍ: جنبده، حیوانی که بر روی زمین راه می رود.
أُمَم ٌ: اصناف و دسته ها.
أَمثالُکُم: مانند شما هستند از جهت نیاز به خالق و مدبّر که غذا و لباس و دیگر حوائج آنان را تدبیر می کند.
قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب ُ اللّه ِ أَو أَتَتکُم ُ السّاعَةُ أَ غَیرَ اللّه ِ تَدعُون َ إِن کُنتُم صادِقِین َ (40)
40- أَ رَأَیتَکُم: آیا شما دیده اید. «تا» ضمیر خطاب نیست، بلکه حرف است که در همه حال به فعل ملحق می شود همانند «کاف» در «هنا لک».
فقط «کم» برای خطاب است و مشخّص کننده تأنیث و تذکیر و تثنیه و جمع است.
بَل إِیّاه ُ تَدعُون َ فَیَکشِف ُ ما تَدعُون َ إِلَیه ِ إِن شاءَ وَ تَنسَون َ ما تُشرِکُون َ (41)
41- ما تُشرِکُون َ: در «ما» دو احتمال وجود دارد: 1- «ما» موصوله است یعنی آن چیزی را که شریک قرار می دادید. 2- «ما» مصدریه است یعنی «شرککم».
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم ٍ مِن قَبلِک َ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُون َ (42)
42- بِالبَأساءِ: فقر، خوف، سختی، ناپسندی.
الضَّرّاءِ: زمین گیری، سختی، نقص اموال و انفس، مریضی.
یَتَضَرَّعُون َ: لکی یتضرعوا: تا اینکه که تواضع و تذلّل کنند.
فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّن َ لَهُم ُ الشَّیطان ُ ما کانُوا یَعمَلُون َ (43)
43- فَلَو لا: برای تحضیض است یعنی چرا به هنگامی که دچار مشکل شدند از خود تواضع و تذلّل نشان ندادند.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب َ کُل ِّ شَی ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون َ (44)
44- مُبلِسُون َ: چند معنا برای آن گفته شده است: 1- مأیوس شدگان از رحمت و نجات. 2- خاضعین: کسانی که خاضع هستند. 3- سرگردانها.
ص: 133
فَقُطِع َ دابِرُ القَوم ِ الَّذِین َ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ (45)
45- فَقُطِع َ دابِرُ القَوم ِ: مشتق از «دبر» و به معنای عقب است یعنی عقب و نسل قوم قطع شد.
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَذَ اللّه ُ سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَم َ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله ٌ غَیرُ اللّه ِ یَأتِیکُم بِه ِ انظُر کَیف َ نُصَرِّف ُ الآیات ِ ثُم َّ هُم یَصدِفُون َ (46)
46- یَصدِفُون َ: روی گردان می شوند و اعراض می کنند «صدف عن الشی ء صدوفا»: از آن رو گردان شد.
قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب ُ اللّه ِ بَغتَةً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک ُ إِلاَّ القَوم ُ الظّالِمُون َ (47)
47- بَغتَةً: ناگهانی، در ناگهانی خفا هم هست و به همین جهت در مقابل «جهرة» قرار گرفته است.
وَ لا تَطرُدِ الَّذِین َ یَدعُون َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی ِّ یُرِیدُون َ وَجهَه ُ ما عَلَیک َ مِن حِسابِهِم مِن شَی ءٍ وَ ما مِن حِسابِک َ عَلَیهِم مِن شَی ءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُون َ مِن َ الظّالِمِین َ (52)
52- وَ لا تَطرُدِ الَّذِین َ ...: گروهی از مشرکین به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیشنهاد کردند که تو قشر فقیر همانند سلمان و بلال را از خود بران تا ما به تو گرایش پیدا کنیم. خداوند در اینکه آیه پیامبر را از اینکه کار نهی فرموده است و پیروان فقیر پیامبر را ستوده است.
ص: 134
وَ إِذا جاءَک َ الَّذِین َ یُؤمِنُون َ بِآیاتِنا فَقُل سَلام ٌ عَلَیکُم کَتَب َ رَبُّکُم عَلی نَفسِه ِ الرَّحمَةَ أَنَّه ُ مَن عَمِل َ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُم َّ تاب َ مِن بَعدِه ِ وَ أَصلَح َ فَأَنَّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (54)
54- بِجَهالَةٍ: به سبب اینکه که نادان بود به اینکه مطلب که نباید لذت فانی را بر عذاب اخروی مقدّم کرد.
وَ کَذلِک َ نُفَصِّل ُ الآیات ِ وَ لِتَستَبِین َ سَبِیل ُ المُجرِمِین َ (55)
55- لِتَستَبِین َ سَبِیل ُ المُجرِمِین َ: تا اینکه که راه گناهکاران روشن شود. «سبیل» فاعل «تستبین» و مؤنث است مانند «قل هذه سبیلی».
قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه ِ ما عِندِی ما تَستَعجِلُون َ بِه ِ إِن ِ الحُکم ُ إِلاّ لِلّه ِ یَقُص ُّ الحَق َّ وَ هُوَ خَیرُ الفاصِلِین َ (57)
57- بَیِّنَةٍ: دلیلی که میان حق ّ و باطل تمییز ایجاد می کند.
کَذَّبتُم بِه ِ: کذّبتم بالبیّنة. چون مراد از «بیّنة» بیان است ضمیر مذکر آمده است.
ما عِندِی: لیس عندی.
وَ عِندَه ُ مَفاتِح ُ الغَیب ِ لا یَعلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعلَم ُ ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاّ یَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُمات ِ الأَرض ِ وَ لا رَطب ٍ وَ لا یابِس ٍ إِلاّ فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ (59)
59- مَفاتِح ُ: خزائن غیب پیش خداوند است.
«مفاتح» جمع «مفتح» به کسر میم و جمع «مفتح» به فتح میم است. اوّلی به معنای کلید است و دومی به معنای خزانه است.
ص: 135
وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل ِ وَ یَعلَم ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم َّ یَبعَثُکُم فِیه ِ لِیُقضی أَجَل ٌ مُسَمًّی ثُم َّ إِلَیه ِ مَرجِعُکُم ثُم َّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (60)
60- جَرَحتُم: کسبتم. چون اعمال و افعال با جوارح انجام می گیرد، بدین جهت «جرحتم» گفته است.
لِیُقضی أَجَل ٌ مُسَمًّی: تا «اجل مسمی» یعنی عمر به پایان برسد.
قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات ِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه ُ تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً لَئِن أَنجانا مِن هذِه ِ لَنَکُونَن َّ مِن َ الشّاکِرِین َ (63)
63- مِن ظُلُمات ِ البَرِّ وَ البَحرِ: از شداید و گرفتاریهای خشکی و دریا.
تَضَرُّعاً: در معنای آن دو احتمال است: 1- در خواست با زبان. 2- درخواست آشکار و علنی.
خُفیَةً: در معنای آن دو احتمال است:
1- درخواست قلبی. 2- درخواست مخفی.
قُل ِ اللّه ُ یُنَجِّیکُم مِنها وَ مِن کُل ِّ کَرب ٍ ثُم َّ أَنتُم تُشرِکُون َ (64)
64- کَرب ٍ: اندوه.
قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَث َ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت ِ أَرجُلِکُم أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً وَ یُذِیق َ بَعضَکُم بَأس َ بَعض ٍ انظُر کَیف َ نُصَرِّف ُ الآیات ِ لَعَلَّهُم یَفقَهُون َ (65)
65- عَذاباً مِن فَوقِکُم: به دو معنا آمده است:
1- عذاب آسمانی. 2- عذاب توسط کسانی که بالاتر از شما هستند مانند ملوک.
تَحت ِ أَرجُلِکُم: به دو معنا آمده است: 1- عذاب زمینی مانند فرو رفتن در زمین. 2- عذاب توسط کسانی که پایین تر از شما هستند مانند عبید.
«شیع»: جمع «شیعة» به معنای گروه.
یَلبِسَکُم شِیَعاً: میان شما ایجاد دشمنی و عداوت کند تا به جان هم بیفتید. «امام صادق علیه السّلام» یُذِیق َ بَعضَکُم بَأس َ بَعض ٍ: بعضی طعم جنگ را به بعضی دیگر بچشاند یعنی کشت و کشتار کنید.
بَأس َ: قتل و جنگ.
وَ إِذا رَأَیت َ الَّذِین َ یَخُوضُون َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث ٍ غَیرِه ِ وَ إِمّا یُنسِیَنَّک َ الشَّیطان ُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَع َ القَوم ِ الظّالِمِین َ (68)
68- یَخُوضُون َ فِی آیاتِنا: آیات ما را تکذیب می کنند و دین را به مسخره می گیرند.
إِمّا یُنسِیَنَّک َ: اصل آن «إن ما ینسینّک» است. «ما» زاید است و فایده آن تصحیح دخول نون تأکید بر فعل مضارع است(1).
ص: 136
وَ ما عَلَی الَّذِین َ یَتَّقُون َ مِن حِسابِهِم مِن شَی ءٍ وَ لکِن ذِکری لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ (69)
69- مِن حِسابِهِم: من حساب الکفّار.
وَ ذَرِ الَّذِین َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُم ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه ِ أَن تُبسَل َ نَفس ٌ بِما کَسَبَت لَیس َ لَها مِن دُون ِ اللّه ِ وَلِی ٌّ وَ لا شَفِیع ٌ وَ إِن تَعدِل کُل َّ عَدل ٍ لا یُؤخَذ مِنها أُولئِک َ الَّذِین َ أُبسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُم شَراب ٌ مِن حَمِیم ٍ وَ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون َ (70)
70- أَن تُبسَل َ: در معنای آن دو احتمال است: 1- هر کس در برابر اعمال خود گرفتار شود.
2- هر کس در برابر اعمال خود مجازات شود.
حَمِیم ٍ: آب جوشی که به آخرین درجه جوش رسیده است و حمام هم از همین مشتق است.
قُل أَ نَدعُوا مِن دُون ِ اللّه ِ ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه ُ کَالَّذِی استَهوَته ُ الشَّیاطِین ُ فِی الأَرض ِ حَیران َ لَه ُ أَصحاب ٌ یَدعُونَه ُ إِلَی الهُدَی ائتِنا قُل إِن َّ هُدَی اللّه ِ هُوَ الهُدی وَ أُمِرنا لِنُسلِم َ لِرَب ِّ العالَمِین َ (71)
71- استَهوَته ُ الشَّیاطِین ُ: شیطانها او را گمراه کرده اند یعنی او را به سوی سقوط و هلاکت کشانده اند. «استهواء» به معنای سقوط از بالا به پایین است.
حَیران َ: متحیّر، سرگردان، حال است برای مفعول.
لَه ُ: برای متحیّر.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بِالحَق ِّ وَ یَوم َ یَقُول ُ کُن فَیَکُون ُ قَولُه ُ الحَق ُّ وَ لَه ُ المُلک ُ یَوم َ یُنفَخ ُ فِی الصُّورِ عالِم ُ الغَیب ِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الحَکِیم ُ الخَبِیرُ (73)
73- فَیَکُون ُ قَولُه ُ الحَق ُّ: برای اینکه ترکیب دو وجه است: 1- «قوله» فاعل «یکون» و «الحق ّ» صفت قول است یعنی قول خداوند که حق ّ است تحقّق پیدا می کند. 2- «فیکون» ادامه «کن» باشد و «قوله» مبتدا و «الحق ّ» خبر باشد.
الصُّورِ: به دو معنا آمده است: 1- شیپور مخصوص اسرافیل. 2- جمع «صورة» به معنای اسکلت.
ص: 137
وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ لِأَبِیه ِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً إِنِّی أَراک َ وَ قَومَک َ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (74)
74- لِأَبِیه ِ آزَرَ: شیعیان عقیده دارند که آزر یا جدّ مادری ابراهیم بوده است و یا عموی وی زیرا پدران پیامبر باید از شرک پاک باشند.
أَصناماً: جمع «صنم» به معنای بت. فرق «صنم» با «وثن» در اینکه است که صنم به بتی که مصوّر و دارای صورت است اطلاق می شود و وثن به غیر مصوّر گفته می شود.
وَ کَذلِک َ نُرِی إِبراهِیم َ مَلَکُوت َ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ لِیَکُون َ مِن َ المُوقِنِین َ (75)
75- مَلَکُوت َ: به معنای ملک است «واو» و «تا» را برای مبالغه اضافه می کنند.
فَلَمّا جَن َّ عَلَیه ِ اللَّیل ُ رَأی کَوکَباً قال َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل َ قال َ لا أُحِب ُّ الآفِلِین َ (76)
76- جَن َّ عَلَیه ِ اللَّیل ُ: تاریک شد، همه چیز به واسطه تاریکی پوشیده شد.
فَلَمّا رَأَی القَمَرَ بازِغاً قال َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل َ قال َ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن َّ مِن َ القَوم ِ الضّالِّین َ (77)
77- أَفَل َ: ناپدید شد و غروب کرد. القَمَرَ: در لغت به معنای سفیدی است و ماه را هم به خاطر سفیدی قمر می نامند. ماه را تا سه شب هلال و در باقی شبها قمر می نامند.
بازِغاً: طالعا. «بزغ» یعنی طلوع کرد.
وَ حاجَّه ُ قَومُه ُ قال َ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه ِ وَ قَد هَدان ِ وَ لا أَخاف ُ ما تُشرِکُون َ بِه ِ إِلاّ أَن یَشاءَ رَبِّی شَیئاً وَسِع َ رَبِّی کُل َّ شَی ءٍ عِلماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُون َ (80)
80- حاجَّه ُ قَومُه ُ: ملتش با او ستیز و جدال کردند.
وَ کَیف َ أَخاف ُ ما أَشرَکتُم وَ لا تَخافُون َ أَنَّکُم أَشرَکتُم بِاللّه ِ ما لَم یُنَزِّل بِه ِ عَلَیکُم سُلطاناً فَأَی ُّ الفَرِیقَین ِ أَحَق ُّ بِالأَمن ِ إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (81)
81- سُلطاناً: دلیل و برهان.
ص: 138
الَّذِین َ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم ٍ أُولئِک َ لَهُم ُ الأَمن ُ وَ هُم مُهتَدُون َ (82)
82- بِظُلم ٍ: مراد از ظلم در اینکه جا شرک است.
ذلِک َ هُدَی اللّه ِ یَهدِی بِه ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُون َ (88)
88- وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُون َ: هنگامی که مشرک شدند اعمالی را که به عنوان تقرب به بت انجام می دهند باطل است.
امّا اعمالی را که پیش از مشرک بودن انجام داده اند باطل می شود یا نه، آیه در مقام بیان آن نیست.
أُولئِک َ الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ وَ الحُکم َ وَ النُّبُوَّةَ فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِین َ (89)
89- یَکفُر بِها: یکفر بالنبوّة.
وَکَّلنا بِها: وکّلنا بالنبوّة یعنی برای پاسداری از نبوّت موکّل کرده ایم.
ص: 139
وَ ما قَدَرُوا اللّه َ حَق َّ قَدرِه ِ إِذ قالُوا ما أَنزَل َ اللّه ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی ءٍ قُل مَن أَنزَل َ الکِتاب َ الَّذِی جاءَ بِه ِ مُوسی نُوراً وَ هُدی ً لِلنّاس ِ تَجعَلُونَه ُ قَراطِیس َ تُبدُونَها وَ تُخفُون َ کَثِیراً وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم قُل ِ اللّه ُ ثُم َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون َ (91)
91- وَ ما قَدَرُوا اللّه َ حَق َّ قَدرِه ِ: خدا را آن گونه که حقّش بود نشناختند. قَراطِیس َ: نوشتجات پراکنده.
تُبدُونَها: بخشی از آن را آشکار می کنید.
وَ هذا کِتاب ٌ أَنزَلناه ُ مُبارَک ٌ مُصَدِّق ُ الَّذِی بَین َ یَدَیه ِ وَ لِتُنذِرَ أُم َّ القُری وَ مَن حَولَها وَ الَّذِین َ یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُون َ بِه ِ وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون َ (92)
92- أُم َّ القُری وَ مَن حَولَها: مکه و کسانی که اطراف مکه هستند یعنی تمام کسانی که در روی کره زمین ساکن هستند چون زمین از مکه گسترش پیدا کرده است. به اینکه جهت آن را «ام ّ القری» می نامند.
وَ مَن أَظلَم ُ مِمَّن ِ افتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً أَو قال َ أُوحِی َ إِلَی َّ وَ لَم یُوح َ إِلَیه ِ شَی ءٌ وَ مَن قال َ سَأُنزِل ُ مِثل َ ما أَنزَل َ اللّه ُ وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون َ فِی غَمَرات ِ المَوت ِ وَ المَلائِکَةُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم ُ الیَوم َ تُجزَون َ عَذاب َ الهُون ِ بِما کُنتُم تَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ غَیرَ الحَق ِّ وَ کُنتُم عَن آیاتِه ِ تَستَکبِرُون َ (93)
93- غَمَرات ِ المَوت ِ: شداید و گرفتاریهای مرگ.
عَذاب َ الهُون ِ: عذاب خوار کننده.
وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم أَوَّل َ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُم ُ الَّذِین َ زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّع َ بَینَکُم وَ ضَل َّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُون َ (94)
94- فُرادی: جمع «فرد» به معنای تنها.
ما خَوَّلناکُم: آنچه به شما عطا و تملیک کردیم.
تَقَطَّع َ بَینَکُم: روابط میان شما قطع می شود و میان شما جدایی می افتد.
ص: 140
إِن َّ اللّه َ فالِق ُ الحَب ِّ وَ النَّوی یُخرِج ُ الحَی َّ مِن َ المَیِّت ِ وَ مُخرِج ُ المَیِّت ِ مِن َ الحَی ِّ ذلِکُم ُ اللّه ُ فَأَنّی تُؤفَکُون َ (95)
95- فالِق ُ: شکافنده.
الحَب ِّ: جمع «حبّة» به معنای چیزی که هسته ندارد، مانند گندم و جو.
النَّوی: هسته.
فالِق ُ الإِصباح ِ وَ جَعَل َ اللَّیل َ سَکَناً وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ حُسباناً ذلِک َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم ِ (96)
96- الإِصباح ِ: صبح.
سَکَناً: برای سکونت و آرامش، وسیله آرامش.
حُسباناً: خورشید و ماه را روی حساب قرار داد که از آن حساب تعدّی نمی کنند. فایده اینکه نظم اینکه است که خورشید و ماه وسیله ای برای تاریخ و حساب بندگان و شناختن اوقات عبادت قرار گرفت.
وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه ِ نَبات َ کُل ِّ شَی ءٍ فَأَخرَجنا مِنه ُ خَضِراً نُخرِج ُ مِنه ُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِن َ النَّخل ِ مِن طَلعِها قِنوان ٌ دانِیَةٌ وَ جَنّات ٍ مِن أَعناب ٍ وَ الزَّیتُون َ وَ الرُّمّان َ مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه ٍ انظُرُوا إِلی ثَمَرِه ِ إِذا أَثمَرَ وَ یَنعِه ِ إِن َّ فِی ذلِکُم لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ (99)
99- نَبات َ کُل ِّ شَی ءٍ: در معنای آن دو وجه است: 1- رویش و رستن هر چیزی. 2- انواع نباتات.
مُتَراکِباً: سوار بر روی هم همانند سنبل گندم.
طَلعِها: شکوفه، ابتدای آشکار شدن میوه.
قِنوان ٌ: خوشه.
دانِیَةٌ: نزدیک و در دسترس.
مُشتَبِهاً: از جهاتی شبیه یکدیگرند مانند داشتن برگ.
غَیرَ مُتَشابِه ٍ: از جهاتی با هم فرق دارند مانند طعم.
انظُرُوا إِلی ثَمَرِه ِ إِذا أَثمَرَ وَ یَنعِه ِ: از ابتدای میوه تا رسیدن آن با نظر عبرت نگاه کنید. «ینع» به معنای رسیدن میوه است. «واو» عاطفه است به «ثمره» یعنی «انظروا الی ینعه».
وَ جَعَلُوا لِلّه ِ شُرَکاءَ الجِن َّ وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه ُ بَنِین َ وَ بَنات ٍ بِغَیرِ عِلم ٍ سُبحانَه ُ وَ تَعالی عَمّا یَصِفُون َ (100)
100- الجِن َّ: مراد یکی از چند وجه است: 1- مراد از جن ّ در اینکه جا ملائکه است زیرا جن ّ به معنای پنهان از چشم است و ملائکه هم به اینکه معنی جن ّ هستند. 2- جن ّ معروف. 3- شیاطین.
خَلَقَهُم: در مرجع ضمیر «هم» چند وجه است: 1- مشرکین است یعنی و حال آن که خداوند مشرکین را خلق کرده است. 2- جن ّ است یعنی و حال آن که خداوند جن ّ را خلق کرده است. 3- انسان و جن ّ است یعنی و حال آن که خداوند همه آنان را آفریده است.
خَرَقُوا لَه ُ بَنِین َ وَ بَنات ٍ بِغَیرِ عِلم ٍ: به دروغ و افترا و بدون هیچ دلیلی به خداوند فرزندان ذکور و إناث نسبت دادند.
بَدِیع ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ أَنّی یَکُون ُ لَه ُ وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه ُ صاحِبَةٌ وَ خَلَق َ کُل َّ شَی ءٍ وَ هُوَ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (101)
101- بَدِیع ُ: آفریننده ای که آفرینش او از روی الگو نبوده است.
ص: 141
ذلِکُم ُ اللّه ُ رَبُّکُم لا إِله َ إِلاّ هُوَ خالِق ُ کُل ِّ شَی ءٍ فَاعبُدُوه ُ وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ وَکِیل ٌ (102)
102- وَکِیل ٌ: حافظ و نگهبان.
لا تُدرِکُه ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک ُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف ُ الخَبِیرُ (103)
103- اللَّطِیف ُ: در معنای آن چند وجه گفته شده است: 1- در بخشیدن انواع نعمتها به بندگان بسیار لطف دارد. 2- تدبیر او لطیف و ظریف است، 3- کسی که نعمتهای زیاد خود را ناچیز و طاعت اندک بندگان را زیاد به حساب می آورد.
4- وقتی او را بخوانی جواب گوید و اگر قصد او کنی پناهت دهد و اگر او را دوست بداری به تو نزدیک می شود و اگر فرمانبردار او باشی تو را کفایت کند و اگر گناه او کنی مورد عفو قرار دهد و اگر به او پشت کنی تو را به سوی خود خواند و اگر به سوی او رو کنی تو را هدایت کند.
وَ کَذلِک َ نُصَرِّف ُ الآیات ِ وَ لِیَقُولُوا دَرَست َ وَ لِنُبَیِّنَه ُ لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ (105)
105- وَ لِیَقُولُوا دَرَست َ: «لام» برای عاقبت است یعنی عاقبت اینکه شد که گفتند: ای محمّد تو اینکه مطالب را پیش یهود آموخته ای و درس گرفته ای.
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین َ یَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ فَیَسُبُّوا اللّه َ عَدواً بِغَیرِ عِلم ٍ کَذلِک َ زَیَّنّا لِکُل ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم ثُم َّ إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ (108)
108- لا تَسُبُّوا: «سب ّ» به معنای به زشتی یاد کردن است که یکی از مصادیق آن فحش است.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَةٌ لَیُؤمِنُن َّ بِها قُل إِنَّمَا الآیات ُ عِندَ اللّه ِ وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُون َ (109)
109- أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم: با تأکید فراوان قسم یاد می کنند.
ما یُشعِرُکُم: چه چیزی شما مشرکین را و یا شما مؤمنین را آگاه کرده است. «ما» استفهامیه است(1).
ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُون َ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- چه چیزی شما را آگاه کرده است که اگر آیات نازل شد ایمان نمی آورند. 2- «أن ّ» به معنای لعل ّ است.
وَ نُقَلِّب ُ أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه ِ أَوَّل َ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون َ (110)
110- نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم: ایشان را در سرکشی و طغیان آزاد گذاشته ایم.
یَعمَهُون َ: سرگردان و حیرانند.
ص: 142
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم ُ المَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُم ُ المَوتی وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل َّ شَی ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه ُ وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم یَجهَلُون َ (111)
111- قُبُلًا: به دو معنا آمده است: 1- دیدن با چشم و مواجه شدن. 2- جمع «قبیل» به معنای گروه گروه.
إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ: إلّا أن یجبر اللّه علی الإیمان:
جز اینکه که خدا آنان را مجبور بر ایمان کند.
«ائمة علیهم السّلام»
وَ کَذلِک َ جَعَلنا لِکُل ِّ نَبِی ٍّ عَدُوًّا شَیاطِین َ الإِنس ِ وَ الجِن ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض ٍ زُخرُف َ القَول ِ غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّک َ ما فَعَلُوه ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون َ (112)
112- شَیاطِین َ: بدل است برای «عدوّا» و «عدوّا» به معنای «اعداء» است.
زُخرُف َ القَول ِ: سخنان به ظاهر زیبا و زینت دار. «زخرف»: مزیّن و زینت یافته و بودن شی ء در کمال زیبایی.
غُرُوراً: چیزی که ظاهری زیبا و باطنی ناپسند دارد. «غرورا» مفعول له است یعنی وحی بعضی از شیاطین به بعض دیگر برای فریب دادن و غرور است.
ما یَفتَرُون َ: «ما» مصدریة است یعنی «افترائهم».
وَ لِتَصغی إِلَیه ِ أَفئِدَةُ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ وَ لِیَرضَوه ُ وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُون َ (113)
113- وَ لِتَصغی إِلَیه ِ: تا به سوی آن تمایل پیدا کند. «لتصغی» مفعول له است و عطف است به «غرورا» یعنی یکی دیگر از علل وحی شیاطین به همدیگر اینکه است که دل کافران به وحی شیاطین میل پیدا کند.
وَ لِیَرضَوه ُ: تا به آن وحی راضی شوند و دل خوش کنند. عطف است به «لتصغی».
لِیَقتَرِفُوا: تا گناه کسب کنند. «اقتراف» به معنای اکتساب و عطف است بر «لتصغی».
مُقتَرِفُون َ: مکتسبون.
وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض ِ یُضِلُّوک َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ إِن یَتَّبِعُون َ إِلاَّ الظَّن َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُون َ (116)
116- یَخرُصُون َ: به دو معنا آمده است: 1- یکذبون دروغ می گویند. 2- از روی تخمین می گویند.
ص: 143
وَ ما لَکُم أَلاّ تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم ُ اللّه ِ عَلَیه ِ وَ قَد فَصَّل َ لَکُم ما حَرَّم َ عَلَیکُم إِلاّ مَا اضطُرِرتُم إِلَیه ِ وَ إِن َّ کَثِیراً لَیُضِلُّون َ بِأَهوائِهِم بِغَیرِ عِلم ٍ إِن َّ رَبَّک َ هُوَ أَعلَم ُ بِالمُعتَدِین َ (119)
119- مِمّا ذُکِرَ اسم ُ اللّه ِ: مراد آن حیوانی است که با نام خدا ذبح شده است، به خلاف مردار و یا حیوانی که با نام بت ذبح شده است.
وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم ِ وَ باطِنَه ُ إِن َّ الَّذِین َ یَکسِبُون َ الإِثم َ سَیُجزَون َ بِما کانُوا یَقتَرِفُون َ (120)
120- ظاهِرَ الإِثم ِ وَ باطِنَه ُ: به دو معنا است: 1- گناه آشکار و پنهان. 2- گناه جوارح و قلب.
یَقتَرِفُون َ: یکسبون.
وَ کَذلِک َ جَعَلنا فِی کُل ِّ قَریَةٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُون َ إِلاّ بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُون َ (123)
123- لِیَمکُرُوا: عاقبت در اینکه قریه مکر کردند. «لام» برای عاقبت است.
وَ إِذا جاءَتهُم آیَةٌ قالُوا لَن نُؤمِن َ حَتّی نُؤتی مِثل َ ما أُوتِی َ رُسُل ُ اللّه ِ اللّه ُ أَعلَم ُ حَیث ُ یَجعَل ُ رِسالَتَه ُ سَیُصِیب ُ الَّذِین َ أَجرَمُوا صَغارٌ عِندَ اللّه ِ وَ عَذاب ٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمکُرُون َ (124)
124- حَیث ُ: «ظرفیّة» نیست، بلکه مفعول به است به معنای مکان یعنی خداوند به موضعی (کسانی) که رسالتش را در آن قرار دهد عالم تر است.
صَغارٌ: ذلّت و خفّت.
صَغارٌ عِندَ اللّه ِ: ذلّتی که برای آنان پیش خدا ثابت است.
ص: 144
فَمَن یُرِدِ اللّه ُ أَن یَهدِیَه ُ یَشرَح صَدرَه ُ لِلإِسلام ِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّه ُ یَجعَل صَدرَه ُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِک َ یَجعَل ُ اللّه ُ الرِّجس َ عَلَی الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ (125)
125- یَشرَح صَدرَه ُ: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند معنای شرح الصدر چیست! پیامبر فرمود:
نوری است که خداوند در دل مؤمن قرار می دهد و سینه اش فراخ می شود. پرسیدند: یا رسول اللّه آیا شرح صدر نشانه ای دارد! پیامبر در جواب فرمود: بله. نشانه آن اینکه است که فقط به فکر خانه جاویدان است و از دنیا دل بریده است و آماده مرگ است.
حَرَجاً: بسیار تنگ، بسیار سخت.
کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ: برای اینکه عبارت چند وجه ذکر شده است: 1- گویا به او تکلیف کرده اند که به آسمان صعود کند. 2- گویا متحمّل مشقّتی است در بالا رفتن. «یصعّد» در اصل «یتصعّد» و از باب تفعّل است. «تا» مبدّل به «صاد» و در «صاد» ادغام شده است.
وَ هذا صِراطُ رَبِّک َ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات ِ لِقَوم ٍ یَذَّکَّرُون َ (126)
126- یَذَّکَّرُون َ: اصل آن «یتذکّرون» بود «تا» مبدّل به «ذال» و در «ذال» ادغام شد.
لَهُم دارُ السَّلام ِ عِندَ رَبِّهِم وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ (127)
127- لَهُم دارُ السَّلام ِ عِندَ رَبِّهِم: سلامتی برای آنان در نزد پروردگار تضمین شده است.
ذلِک َ أَن لَم یَکُن رَبُّک َ مُهلِک َ القُری بِظُلم ٍ وَ أَهلُها غافِلُون َ (131)
131- أَن لَم یَکُن: «أن» مخفّفه از مثقّله است تقدیر چنین است: «لأنّه لم یکن».
ص: 145
قُل یا قَوم ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل ٌ فَسَوف َ تَعلَمُون َ مَن تَکُون ُ لَه ُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّه ُ لا یُفلِح ُ الظّالِمُون َ (135)
135- عَلی مَکانَتِکُم: علی قدر منزلتکم و تمکّنکم من الدنیا.
وَ جَعَلُوا لِلّه ِ مِمّا ذَرَأَ مِن َ الحَرث ِ وَ الأَنعام ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کان َ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل ُ إِلَی اللّه ِ وَ ما کان َ لِلّه ِ فَهُوَ یَصِل ُ إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُون َ (136)
136- جَعَلُوا لِلّه ِ مِمّا ذَرَأَ مِن َ الحَرث ِ وَ الأَنعام ِ نَصِیباً: اینکه کلام عدل دیگری دارد که به خاطر روشن بودن آن حذف شده است یعنی «و جعلوا للاوثان منه نصیبا» در توضیح آیه چند وجه گفته شده است: 1- مشرکان یک زمین را به نیت خدا و زمین دیگری را به نیت بتها زراعت می کردند، اگر زراعت منسوب به خدا محصول خوبی می داد و زراعت منسوب به بتها محصولش خوب نبود، بخشی از محصول زمین منسوب به خدا جهت مصارف بتها مصرف می شد و می گفتند: خدا بی نیاز است و همچنین انعام را میان خدا و بتها تقسیم می کردند. 2- اگر از آن چیزی که برای بتها قرار داده بودند داخل آن سهمی که برای خدا قرار داده بودند می شد، آن را جدا کرده و به بتها بر می گرداندند و اگر به عکس بود به حال خود رها می کردند و می گفتند: خداوند بی نیاز است.
«ائمه علیهم السّلام»
وَ جَعَلُوا لِلّه ِ مِمّا ذَرَأَ مِن َ الحَرث ِ وَ الأَنعام ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کان َ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل ُ إِلَی اللّه ِ وَ ما کان َ لِلّه ِ فَهُوَ یَصِل ُ إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُون َ (136)
136- الحَرث ِ: زراعت.
الأَنعام ِ: شتر، گاو و گوسفند.
وَ کَذلِک َ زَیَّن َ لِکَثِیرٍ مِن َ المُشرِکِین َ قَتل َ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه ُ ما فَعَلُوه ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون َ (137)
137- لِیُردُوهُم: لیهلکوهم یعنی عاقبت مشرکین فرزندان (دختران) خود را هلاک کردند. «لام» برای عاقبت است.
ص: 146
وَ قالُوا هذِه ِ أَنعام ٌ وَ حَرث ٌ حِجرٌ لا یَطعَمُها إِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم وَ أَنعام ٌ حُرِّمَت ظُهُورُها وَ أَنعام ٌ لا یَذکُرُون َ اسم َ اللّه ِ عَلَیهَا افتِراءً عَلَیه ِ سَیَجزِیهِم بِما کانُوا یَفتَرُون َ (138)
138- حِجرٌ: حرام و ممنوع.
حُرِّمَت ظُهُورُها: سوار شدن بر پشت انعام حرام شده است مانند «سائبة» و «بحیرة» و «حام» که توضیح آن در سوره مائده، آیه 102 گذشت.
أَنعام ٌ لا یَذکُرُون َ اسم َ اللّه ِ عَلَیهَا: به دو معنا آمده است: 1- در هنگام ذبح نام خدا را نمی برند.
2- برای رفتن به حج بر آن سوار نمی شوند.
وَ قالُوا ما فِی بُطُون ِ هذِه ِ الأَنعام ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم ٌ عَلی أَزواجِنا وَ إِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فِیه ِ شُرَکاءُ سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه ُ حَکِیم ٌ عَلِیم ٌ (139)
139- بُطُون ِ هذِه ِ الأَنعام ِ: برای توضیح آیه، به سوره مائده، آیه 103 رجوع شود.
قَد خَسِرَ الَّذِین َ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ عِلم ٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم ُ اللّه ُ افتِراءً عَلَی اللّه ِ قَد ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهتَدِین َ (140)
140- سَفَهاً: جهالت و نادانی. «سفه» عبارت از عجله کردن در انجام کار به انگیزه میل نفسانی است. «نزق» عبارت از عجله کردن از روی طبع و خصلت تند مزاجی است.
بِغَیرِ عِلم ٍ: تأکید است برای «سفها».
وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات ٍ مَعرُوشات ٍ وَ غَیرَ مَعرُوشات ٍ وَ النَّخل َ وَ الزَّرع َ مُختَلِفاً أُکُلُه ُ وَ الزَّیتُون َ وَ الرُّمّان َ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه ٍ کُلُوا مِن ثَمَرِه ِ إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه ُ یَوم َ حَصادِه ِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه ُ لا یُحِب ُّ المُسرِفِین َ (141)
141- أَنشَأَ: «إنشاء» به معنای ایجاد شی ء است ابتداء و بدون الگو.
جَنّات ٍ: باغهای پوشیده از درختان.
مَعرُوشات ٍ: داربستی که درختان انگور و غیر آن را به روی آن قرار می دهند.
مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه ٍ: در جهاتی به یکدیگر شبیه هستند و در جهاتی شبیه نیستند.
حَصادِه ِ: هنگام چیدن محصول.
وَ مِن َ الأَنعام ِ حَمُولَةً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات ِ الشَّیطان ِ إِنَّه ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین ٌ (142)
142- مِن َ الأَنعام ِ حَمُولَةً: عطف است بر «جنّات» یعنی «أنشأ من الأنعام حمولة».
حَمُولَةً: در اینکه جا دو احتمال است: 1- هر حیوان باربر اعم از شتر و غیر آن. 2- شتر باربر.
فَرشاً: یکی از احتمالها اینکه است که یکی از منافع بعضی از حیوانات فرش و زیر انداز است مثل اینکه که از پشم و کرک آن برای زیر انداز استفاده می شود(1).
ص: 147
ثَمانِیَةَ أَزواج ٍ مِن َ الضَّأن ِ اثنَین ِ وَ مِن َ المَعزِ اثنَین ِ قُل آلذَّکَرَین ِ حَرَّم َ أَم ِ الأُنثَیَین ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه ِ أَرحام ُ الأُنثَیَین ِ نَبِّئُونِی بِعِلم ٍ إِن کُنتُم صادِقِین َ (143)
143- ثَمانِیَةَ أَزواج ٍ: أنشأ ثمانیة أزواج.
الضَّأن ِ: گوسفند دارای پشم، میش.
المَعزِ: گوسفند دارای مو، بز.
أَمَّا اشتَمَلَت: «أمّا» مرکّب است از «أم» عاطفه و «ما» موصوله. «اشتملت» یعنی در بر گرفته است.
وَ مِن َ الإِبِل ِ اثنَین ِ وَ مِن َ البَقَرِ اثنَین ِ قُل آلذَّکَرَین ِ حَرَّم َ أَم ِ الأُنثَیَین ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه ِ أَرحام ُ الأُنثَیَین ِ أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ وَصّاکُم ُ اللّه ُ بِهذا فَمَن أَظلَم ُ مِمَّن ِ افتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً لِیُضِل َّ النّاس َ بِغَیرِ عِلم ٍ إِن َّ اللّه َ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (144)
144- حَرَّم َ: به سوره مائده، آیه 102 رجوع شود.
قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی َ إِلَی َّ مُحَرَّماً عَلی طاعِم ٍ یَطعَمُه ُ إِلاّ أَن یَکُون َ مَیتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحم َ خِنزِیرٍ فَإِنَّه ُ رِجس ٌ أَو فِسقاً أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ بِه ِ فَمَن ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ ٍ وَ لا عادٍ فَإِن َّ رَبَّک َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (145)
145- طاعِم ٍ یَطعَمُه ُ: آکل یأکله.
مَسفُوحاً: ریخته شده. جهت اینکه که خون مقیّد به «مسفوح» شده است اینکه است که خونی که ریخته نشده و با گوشت مخلوط شده به طوری که قابل جدا شدن نیست، مباح است.
فِسقاً أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ: به حیوانی که با نام غیر خدا ذبح شده باشد اطلاق «فسق» شده است چون از فرمان خدا خارج شده است، اینکه عبارت عطف است بر «لحم الخنزیر».
غَیرَ باغ ٍ وَ لا عادٍ: به سوره بقره، آیه 173 رجوع شود.
وَ عَلَی الَّذِین َ هادُوا حَرَّمنا کُل َّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِن َ البَقَرِ وَ الغَنَم ِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم ٍ ذلِک َ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُون َ (146)
146- الَّذِین َ هادُوا: یهودیها.
ذِی ظُفُرٍ: در معنای آن اختلاف است: 1- هر حیوانی که دارای ناخن و یا سم ّ است. 2- هر حیوانی که میان انگشتانش بسته است مانند شتر، شترمرغ و مرغابی.
شُحُومَهُما: پیه های گاو و گوسفند.
إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما: مگر آن مقدار از پیه که در گرده آنان است.
الحَوایا: به چند معنا آمده است: 1- معده، شکمبه و روده ها. بنابراین معنا چنین است: «ما حملته الحوایا»: آن پیه هایی که به معده و شکمبه و روده ها چسبیده است. 2- مقعد. در اینکه صورت معنی چنین می شود: مگر آن پیه هایی که به مقعد چسبیده است. «الحوایا» جمع «حویّة» است.
ص: 148
فَإِن کَذَّبُوک َ فَقُل رَبُّکُم ذُو رَحمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأسُه ُ عَن ِ القَوم ِ المُجرِمِین َ (147)
147- بَأسُه ُ: عذابه.
سَیَقُول ُ الَّذِین َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه ُ ما أَشرَکنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن شَی ءٍ کَذلِک َ کَذَّب َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم حَتّی ذاقُوا بَأسَنا قُل هَل عِندَکُم مِن عِلم ٍ فَتُخرِجُوه ُ لَنا إِن تَتَّبِعُون َ إِلاَّ الظَّن َّ وَ إِن أَنتُم إِلاّ تَخرُصُون َ (148)
148- ذاقُوا بَأسَنا: برای آن دو معنا آورده اند: 1- به عذاب ما رسیدند. 2- عذاب ما را چشیدند.
بعضی گفته اند: چشیدن دلالت دارد بر اینکه که عذاب موقّت بوده است زیرا «ذوق» مرتبه اوّلین درک و فهم از شی ء است و باقیمانده عذاب در پیش است.
تَخرُصُون َ: تکذبون.
قُل هَلُم َّ شُهَداءَکُم ُ الَّذِین َ یَشهَدُون َ أَن َّ اللّه َ حَرَّم َ هذا فَإِن شَهِدُوا فَلا تَشهَد مَعَهُم وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ وَ هُم بِرَبِّهِم یَعدِلُون َ (150)
150- هَلُم َّ: بیاورید. برای مفرد و تثنیه و جمع استعمال می شود و از اسماء افعال است.
قُل تَعالَوا أَتل ُ ما حَرَّم َ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلاّ تُشرِکُوا بِه ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین ِ إِحساناً وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق ٍ نَحن ُ نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن َ وَ لا تَقتُلُوا النَّفس َ الَّتِی حَرَّم َ اللّه ُ إِلاّ بِالحَق ِّ ذلِکُم وَصّاکُم بِه ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ (151)
151- تَعالَوا: در صورتی که ندا دهنده از نظر مقامی یا مکانی مرتبه اش بالاتر از مدعو (خوانده شده) باشد، ندای او را «تعال» می گویند.
ما حَرَّم َ: برای «ما» دو وجه ذکر کرده اند: 1- موصوله. 2- استفهامیه یعنی چه چیزی را حرام کرده و چه چیزی را حرام نکرده است!
أَلّا تُشرِکُوا: «ألّا» در اصل «أن لا» است و «أن» تفسیریه و بیان کننده چیزهای حرام از غیر حرام است.
إِملاق ٍ: فقر و تنگدستی.
ما ظَهَرَ: چند معنا برای آن آمده است: 1- زنای علنی و آشکار. 2- گناه جوارحی.
ما بَطَن َ: چند معنا برای آن آمده است: 1- زنای مخفی. 2- گناه جوانحی.
ص: 149
وَ لا تَقرَبُوا مال َ الیَتِیم ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ حَتّی یَبلُغ َ أَشُدَّه ُ وَ أَوفُوا الکَیل َ وَ المِیزان َ بِالقِسطِ لا نُکَلِّف ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کان َ ذا قُربی وَ بِعَهدِ اللّه ِ أَوفُوا ذلِکُم وَصّاکُم بِه ِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ (152)
152- بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ: بالطریقه التی هی احسن: با روش نیکوتر و بهتر.
یَبلُغ َ أَشُدَّه ُ: سنین گوناگونی را گفته اند بعضی ده سالگی و بعضی سی سالگی و بعضی بیست و پنج سالگی را گفته اند، امّا بهترین اقوال اینکه است که او به حدّی برسد که عقلش کامل گردد.
ثُم َّ آتَینا مُوسَی الکِتاب َ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحسَن َ وَ تَفصِیلاً لِکُل ِّ شَی ءٍ وَ هُدی ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُؤمِنُون َ (154)
154- تَماماً عَلَی الَّذِی أَحسَن َ: کتاب را به موسی دادیم تا احسان های خود را به وی تمام و کامل گردانیم.
أَن تَقُولُوا إِنَّما أُنزِل َ الکِتاب ُ عَلی طائِفَتَین ِ مِن قَبلِنا وَ إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِین َ (156)
156- أَن تَقُولُوا: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- کراهة أن تقولوا. 2- لئلّا تقولوا یعنی ما قرآن را برای شما مشرکین نازل کردیم تا اینکه که نگویید چرا بر طائفه یهود و نصاری کتاب نازل شده و بر ما نشده است.
إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِین َ: إنّا کنّا غافلین عن تلاوة کتبهم: ما از یاد گرفتن کتب آنان در غفلت بودیم، (پس تکلیفی نداریم).
أَو تَقُولُوا لَو أَنّا أُنزِل َ عَلَینَا الکِتاب ُ لَکُنّا أَهدی مِنهُم فَقَد جاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم وَ هُدی ً وَ رَحمَةٌ فَمَن أَظلَم ُ مِمَّن کَذَّب َ بِآیات ِ اللّه ِ وَ صَدَف َ عَنها سَنَجزِی الَّذِین َ یَصدِفُون َ عَن آیاتِنا سُوءَ العَذاب ِ بِما کانُوا یَصدِفُون َ (157)
157- صَدَف َ عَنها: از آیات روی گردان شود.
سُوءَ العَذاب ِ: عذاب شدید.
ص: 150
هَل یَنظُرُون َ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی َ رَبُّک َ أَو یَأتِی َ بَعض ُ آیات ِ رَبِّک َ یَوم َ یَأتِی بَعض ُ آیات ِ رَبِّک َ لا یَنفَع ُ نَفساً إِیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبل ُ أَو کَسَبَت فِی إِیمانِها خَیراً قُل ِ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون َ (158)
158- کَسَبَت: عطف است بر «آمنت» یعنی «لم تکن کسبت».
إِن َّ الَّذِین َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَست َ مِنهُم فِی شَی ءٍ إِنَّما أَمرُهُم إِلَی اللّه ِ ثُم َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون َ (159)
159- الَّذِین َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً: آنانی که دین خویش را پراکنده کرده و به چندین گروه تقسیم شده اند. در روایتی امام باقر علیه السّلام فرمود:
منظور از آیه تمام گمراهان و صاحبان شبهه و بدعت از میان مسلمان است.
قُل إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبراهِیم َ حَنِیفاً وَ ما کان َ مِن َ المُشرِکِین َ (161)
161- قِیَماً: مستقیم و در نهایت استقامت.
حَنِیفاً: برای آن چند معنا ذکر کرده اند: 1- مخلصا. 2- دور از انحراف یعنی مستقیم بنابر معنای دوم تاکید «قیما» خواهد بود.
قُل إِن َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای َ وَ مَماتِی لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ (162)
162- نُسُکِی: به دو معنا آمده است: 1- دین و آیین من. 2- قربانی کردن من در حج و عمره.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف َ الأَرض ِ وَ رَفَع َ بَعضَکُم فَوق َ بَعض ٍ دَرَجات ٍ لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم إِن َّ رَبَّک َ سَرِیع ُ العِقاب ِ وَ إِنَّه ُ لَغَفُورٌ رَحِیم ٌ (165)
165- خَلائِف َ الأَرض ِ: جمع «خلیفة» و مراد از آن یکی از دو امر است: 1- مردم هر عصری جانشین عصر قبل می شوند. 2- امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله را جانشین امتهای گذشته قرار داد.
ص: 151
اتَّبِعُوا ما أُنزِل َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِه ِ أَولِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون َ (3)
3- قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون َ: قلیلا تذکّرکم «ما» مصدریه است.
وَ کَم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُون َ (4)
4- وَ کَم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها: و بسیاری از ساکنان قریه ها را هلاک کردیم.
بَیاتاً: در شب.
أَو هُم قائِلُون َ: یا در روز که در خواب قیلوله بودند. «او» برای اباحه است یعنی گاهی نزول عذاب در شب بوده و گاهی در روز بوده است.
فَلَنَقُصَّن َّ عَلَیهِم بِعِلم ٍ وَ ما کُنّا غائِبِین َ (7)
7- فَلَنَقُصَّن َّ عَلَیهِم بِعِلم ٍ: اعمال و کردار آنان را با علم و آگاهی بازگو می نماییم.
وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الأَرض ِ وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش َ قَلِیلاً ما تَشکُرُون َ (10)
10- مَعایِش َ: وسایل زندگی.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون َ: برای اینکه جمله دو تقدیر آمده است: 1- قلیلا شکرکم «ما» مصدریه است.
2- تشکرون قلیلا «ما» زاید است.
ص: 152
قال َ ما مَنَعَک َ أَلاّ تَسجُدَ إِذ أَمَرتُک َ قال َ أَنَا خَیرٌ مِنه ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه ُ مِن طِین ٍ (12)
12- ما مَنَعَک َ أَلّا تَسجُدَ: برای «لا» در اینکه جا دو وجه ذکر کرده اند: 1- «لا» زاید است، بنابراین معنا چنین است: چه چیزی تو را از سجده کردن منع کرد! 2- زاید نیست، در اینکه صورت معنای آیه چنین می شود: چه چیزی باعث شد که سجده نکردی!
قال َ فَاهبِط مِنها فَما یَکُون ُ لَک َ أَن تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخرُج إِنَّک َ مِن َ الصّاغِرِین َ (13)
13- فِیها: در مرجع ضمیر دو قول: 1- «الجنّة». 2- «السماء». یعنی بهشت یا آسمان جای متکبر نیست و جای متکبّر در آتش است.
قال َ أَنظِرنِی إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ (14)
14- أَنظِرنِی: مهلت ده و مرگ مرا به تأخیر بیانداز.
قال َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن َّ لَهُم صِراطَک َ المُستَقِیم َ (16)
16- لَأَقعُدَن َّ: جواب قسم است و قسم محذوف است.
صِراطَک َ: منصوب به نزع خافض است یعنی «علی صراطک».
ثُم َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین َ (17)
17- مِن بَین ِ أَیدِیهِم: آخرت را در نظر مردم خوار و کم ارزش جلوه می دهم. «امام باقر علیه السّلام» مِن خَلفِهِم: تشویق به ثروت اندوزی می کنم تا برای وارث باقی بماند. «امام باقر علیه السّلام» أَیمانِهِم: امور دینی را سست و ضلالت را زیبا جلوه می دهم. «امام باقر علیه السّلام» شَمائِلِهِم: لذات دنیوی را برای مردم شیرین جلوه می دهم. «امام باقر علیه السّلام»
قال َ اخرُج مِنها مَذؤُماً مَدحُوراً لَمَن تَبِعَک َ مِنهُم لَأَملَأَن َّ جَهَنَّم َ مِنکُم أَجمَعِین َ (18)
18- مَذؤُماً: به چند معنا آمده است: 1- مذموم. 2- معیوب و عیبناک. 3- خوار و ملعون.
مَدحُوراً: مطرود، رانده شده. «دحر» به معنای طرد و دفع شی ء است با حالت خواری و ذلّت.
لَأَملَأَن َّ: «لام» برای قسم است یعنی قسم یاد می کنم که جهنّم را از شماها پر خواهم کرد.
فَوَسوَس َ لَهُمَا الشَّیطان ُ لِیُبدِی َ لَهُما ما وُورِی َ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قال َ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِه ِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونا مَلَکَین ِ أَو تَکُونا مِن َ الخالِدِین َ (20)
20- فَوَسوَس َ لَهُمَا: «وسوس إلیه» یعنی با صدای آهسته معنی را به قلب او القا کرد. «وسوس له» یعنی به وهم او انداخت که اینکه کار به نفع او است.
لِیُبدِی َ: تا آشکار و علنی سازد. ما وُورِی َ عَنهُما: آنچه را که از آنان مستور بود. سَوآتِهِما: عورت زن و مرد. إِلّا أَن تَکُونا: کراهة أن تکونا یعنی به علّت اینکه که نخواسته است شما ملک باشید.
وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِن َ النّاصِحِین َ (21)
21- قاسَمَهُما: برای آن دو، قسم یاد کرد.
فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان ِ عَلَیهِما مِن وَرَق ِ الجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَکُما إِن َّ الشَّیطان َ لَکُما عَدُوٌّ مُبِین ٌ (22)
22- فَدَلّاهُما بِغُرُورٍ: به چند معنا آمده است: 1- با فریب، آن دو را از مقامشان سرنگون و جزء زیانکاران ساخت. 3- با فریب آن دو را گرفتار کرد. بَدَت لَهُما سَوآتُهُما: عورتهای آن دو برای همدیگر آشکار شد و خجالت کشیدند. طَفِقا: شروع کردند. یَخصِفان ِ عَلَیهِما مِن وَرَق ِ الجَنَّةِ: برگهای بهشت را برای پوشاندن عورت خود روی هم قرار می دادند. «خصف» در اصل به معنای وصله کردن است.
ص: 153
قال َ اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع ٌ إِلی حِین ٍ (24)
24- اهبِطُوا: خطاب جمع به خاطر آن است که مخاطب آدم و حوّا و ذرّیه آنهاست. (سوره بقره، آیه 38)
یا بَنِی آدَم َ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم وَ رِیشاً وَ لِباس ُ التَّقوی ذلِک َ خَیرٌ ذلِک َ مِن آیات ِ اللّه ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون َ (26)
26- رِیشاً: اثاثیه و لوازم مورد نیاز انسان.
یا بَنِی آدَم َ لا یَفتِنَنَّکُم ُ الشَّیطان ُ کَما أَخرَج َ أَبَوَیکُم مِن َ الجَنَّةِ یَنزِع ُ عَنهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوآتِهِما إِنَّه ُ یَراکُم هُوَ وَ قَبِیلُه ُ مِن حَیث ُ لا تَرَونَهُم إِنّا جَعَلنَا الشَّیاطِین َ أَولِیاءَ لِلَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ (27)
27- لا یَفتِنَنَّکُم ُ: شیطان شما را گمراه نکند.
قَبِیلُه ُ: لشگر شیطان.
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه ُ أَمَرَنا بِها قُل إِن َّ اللّه َ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ ما لا تَعلَمُون َ (28)
28- فاحِشَةً: گفته شده اینکه کنایه است از طواف با بدن برهنه. زنان و مردان مشرک با بدن عریان و برهنه دور خانه خدا طواف می کردند، هنگامی که اینکه عمل ناشایست آنان مورد ایراد و اشکال قرار می گرفت در جواب می گفتند: پدران ما چنین می کردند ما هم تابع آنان هستیم و دوست نداریم در لباسی که مرتکب گناه شده ایم طواف کنیم.
ص: 154
یا بَنِی آدَم َ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل ِّ مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه ُ لا یُحِب ُّ المُسرِفِین َ (31)
31- خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل ِّ مَسجِدٍ: چند معنا برای آن ذکر کرده اند: 1- هنگام نماز جمعه و نماز عید لباسهای مزین بپوشید. «امام باقر علیه السّلام» 2- هنگام نماز لباسهای مزیّن بپوشید. 3- هنگام نماز موها را شانه کرده و عطر و هر چیزی که زینت به حساب می آید استعمال کنید. «امام صادق علیه السّلام»
قُل مَن حَرَّم َ زِینَةَ اللّه ِ الَّتِی أَخرَج َ لِعِبادِه ِ وَ الطَّیِّبات ِ مِن َ الرِّزق ِ قُل هِی َ لِلَّذِین َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَةً یَوم َ القِیامَةِ کَذلِک َ نُفَصِّل ُ الآیات ِ لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ (32)
32- خالِصَةً: به یکی از دو معناست: 1- منحصرا. توضیح اینکه که طیّبات در دنیا میان مؤمنان و کفار مشترک است، ولی در قیامت تنها از آن مؤمنان خواهد بود. 2- طیّبات در دنیا با غم و اندوه مخلوط است، ولی در قیامت خالص و بدون غم و اندوه خواهد بود.
قُل إِنَّما حَرَّم َ رَبِّی َ الفَواحِش َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن َ وَ الإِثم َ وَ البَغی َ بِغَیرِ الحَق ِّ وَ أَن تُشرِکُوا بِاللّه ِ ما لَم یُنَزِّل بِه ِ سُلطاناً وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه ِ ما لا تَعلَمُون َ (33)
33- ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن َ: به سوره الأنعام، آیه 151 رجوع شود.
البَغی َ: ظلم و فساد.
بِغَیرِ الحَق ِّ: توضیح و تاکید همان «بغی» است، نه اینکه که «بغی» بر دو قسم باشد، یکی به حق ّ و دیگری به غیر حق ّ.
یا بَنِی آدَم َ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل ٌ مِنکُم یَقُصُّون َ عَلَیکُم آیاتِی فَمَن ِ اتَّقی وَ أَصلَح َ فَلا خَوف ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون َ (35)
35- إِمّا یَأتِیَنَّکُم: إن ما یأتینّکم. «إن» شرطیه و «ما» زاید است و مصحّح دخول «نون تاکید» بر فعل مضارع است.
فَمَن أَظلَم ُ مِمَّن ِ افتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً أَو کَذَّب َ بِآیاتِه ِ أُولئِک َ یَنالُهُم نَصِیبُهُم مِن َ الکِتاب ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم قالُوا أَین َ ما کُنتُم تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین َ (37)
37- الکِتاب ِ: برای آن چند معنا آورده اند: 1- عذاب. علّت اینکه که از عذاب به کتاب تعبیر شده اینکه است که عذاب در کتاب خدا آمده است. 2- هر چیز مقرّر خواه خیر و خواه شرّ.
ص: 155
قال َ ادخُلُوا فِی أُمَم ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَت أُمَّةٌ لَعَنَت أُختَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَت أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِن َ النّارِ قال َ لِکُل ٍّ ضِعف ٌ وَ لکِن لا تَعلَمُون َ (38)
38- إِذَا ادّارَکُوا فِیها: وقتی در آتش به هم ملحق شدند و به هم پیوستند. «ادّارکوا» در اصل «تدارکوا» بوده است، «تا» مبدّل به «دال» شده و در دال ادغام شده است و برای تمکّن از تلفّظ در ابتدای آن همزه آورده اند.
هؤُلاءِ: امام صادق علیه السّلام فرمود: مراد رهبران ستمگر است.
ضِعف ٌ: دو برابر.
إِن َّ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّح ُ لَهُم أَبواب ُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُون َ الجَنَّةَ حَتّی یَلِج َ الجَمَل ُ فِی سَم ِّ الخِیاطِ وَ کَذلِک َ نَجزِی المُجرِمِین َ (40)
40- یَلِج َ: از «ولوج» است یعنی داخل شود.
اینکه جمله برای بیان محال بودن دخول مکذّبین به بهشت است.
الجَمَل ُ: شتر نر.
سَم ِّ: سوراخ.
الخِیاطِ: سوزن.
لَهُم مِن جَهَنَّم َ مِهادٌ وَ مِن فَوقِهِم غَواش ٍ وَ کَذلِک َ نَجزِی الظّالِمِین َ (41)
41- جَهَنَّم َ: نامی از نامهای آتش. در اینکه که جهنم از چه ماده ای مشتق است دو قول است: 1- از «جهومة» به معنای خشونت و تندی. 2- از «بئر جهنام» به معنای چاهی که بسیار گود است و ته آن ناپیداست.
«مهاد»: فرش، زیر انداز.
غَواش ٍ: اصل آن «غواشی» است، « یا » حذف شده است و مفرد آن «غاشیة» به معنای پوشاننده است کنایه از اینکه است که آتش احاطه دارد.
وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل ٍّ تَجرِی مِن تَحتِهِم ُ الأَنهارُ وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی َ لَو لا أَن هَدانَا اللّه ُ لَقَد جاءَت رُسُل ُ رَبِّنا بِالحَق ِّ وَ نُودُوا أَن تِلکُم ُ الجَنَّةُ أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (43)
43- صُدُورِهِم: قلوبهم.
غِل ٍّ: حقد و حسد و عداوت.
نُودُوا: ندا می شوند.
أَن تِلکُم ُ الجَنَّةُ: «أن» تفسیر می کند «نودوا» را یعنی ندا اینکه است که به آنان گفته می شود اینکه بهشت را به ارث بردید.
ص: 156
وَ نادی أَصحاب ُ الجَنَّةِ أَصحاب َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا قالُوا نَعَم فَأَذَّن َ مُؤَذِّن ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه ِ عَلَی الظّالِمِین َ (44)
44- أَن لَعنَةُ اللّه ِ: «أن» مخففه از مثقلة است و ضمیر قصه در تقدیر است و تقدیر چنین است:
«أنه لعنة اللّه». «أن» وقتی بعد از ماده «علم» واقع شد مخففه از مثقله است و در اینکه جا «اذّن مؤذّن» به معنای «اعلم معلم» است. «لعنة اللّه» یعنی «غضبه».
الَّذِین َ یَصُدُّون َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون َ (45)
45- یَبغُونَها عِوَجاً: می خواهند راه خدا را کج و منحرف سازند.
وَ بَینَهُما حِجاب ٌ وَ عَلَی الأَعراف ِ رِجال ٌ یَعرِفُون َ کُلاًّ بِسِیماهُم وَ نادَوا أَصحاب َ الجَنَّةِ أَن سَلام ٌ عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُون َ (46)
46- الأَعراف ِ: جمع «عرف» در لغت به معنای جاهای بلند است و مراد در اینکه جا تلّی است بین بهشت و جهنم که محل وقوف پیامبران و جانشینان آنان است. هر پیامبر و یا وصی پیامبری به همراه گناهکاران از امت زمان خود بر روی آن تل قرار می گیرند و خطاب به امت گناهکار زمان خود می گوید: نگاه کنید به برادران خود در بهشت که در مسابقه از شما جلو افتادند و به بهشت راه یافتند، در اینکه هنگام گناهکاران به بهشتیان سلام می کنند و اینکه معنای «نادوا اصحاب الجنة ان سلام علیکم» است. «امام صادق علیه السّلام» رِجال ٌ: مراد از آن یکی از دو قول است: 1- پیامبران و اوصیای آنان. «امام صادق علیه السّلام» 2- ائمه علیهم السّلام. «امام باقر علیه السّلام» کُلًّا: هر یک از اهل بهشت و جهنّم را.
بِسِیماهُم: به واسطه علامتی که اهل بهشت و جهنّم دارند ائمة علیهم السّلام آنان را می شناسند که کدام یک اهل بهشت و کدام یک اهل دوزخ است. «سیما» به معنای علامت است.
وَ إِذا صُرِفَت أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحاب ِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَع َ القَوم ِ الظّالِمِین َ (47)
47- وَ إِذا صُرِفَت أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحاب ِ النّارِ: وقتی چشم گناهکاران به سوی جهنمیان می افتد.
وَ نادی أَصحاب ُ الأَعراف ِ رِجالاً یَعرِفُونَهُم بِسِیماهُم قالُوا ما أَغنی عَنکُم جَمعُکُم وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُون َ (48)
48- جَمعُکُم: ثروت و زیادی نفرات.
ما کُنتُم تَستَکبِرُون َ: استکبارکم. «ما» مصدریه است.
أَ هؤُلاءِ الَّذِین َ أَقسَمتُم لا یَنالُهُم ُ اللّه ُ بِرَحمَةٍ ادخُلُوا الجَنَّةَ لا خَوف ٌ عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُون َ (49)
49- هؤُلاءِ: اهل بهشت.
أَقسَمتُم: قسم یاد کرده بودید.
وَ نادی أَصحاب ُ النّارِ أَصحاب َ الجَنَّةِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا مِن َ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُم ُ اللّه ُ قالُوا إِن َّ اللّه َ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِین َ (50)
50- أَفِیضُوا: سرازیر کنید. «افاضة» به معنای جاری شدن آب از بلندی به پستی است.
الَّذِین َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُم ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم َ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون َ (51)
51- کَما نَسُوا: کنسیانهم. «ما» مصدریه است.
ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون َ: کونهم جاحدین لآیاتنا. «ما» مصدریه است.
ص: 157
إِن َّ رَبَّکُم ُ اللّه ُ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ ثُم َّ استَوی عَلَی العَرش ِ یُغشِی اللَّیل َ النَّهارَ یَطلُبُه ُ حَثِیثاً وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم َ مُسَخَّرات ٍ بِأَمرِه ِ أَلا لَه ُ الخَلق ُ وَ الأَمرُ تَبارَک َ اللّه ُ رَب ُّ العالَمِین َ (54)
54- استَوی عَلَی العَرش ِ: ملک و حکومت او برقرار و عزّت او ثابت است در مقابل «ثل ّ عرشه» یعنی عزّت و حکومت او لرزان و مضطرب است.
یُغشِی: می پوشاند. دو مفعولی است.
یَطلُبُه ُ حَثِیثاً: با سرعت به دنبال او می آید.
حَثِیثاً: حرکت و سیر سریع.
ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً إِنَّه ُ لا یُحِب ُّ المُعتَدِین َ (55)
55- تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً: به سوره الأنعام، آیه 63 رجوع شود.
وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض ِ بَعدَ إِصلاحِها وَ ادعُوه ُ خَوفاً وَ طَمَعاً إِن َّ رَحمَت َ اللّه ِ قَرِیب ٌ مِن َ المُحسِنِین َ (56)
56- إِصلاحِها: امام باقر علیه السّلام فرمود: زمین فاسد بود خداوند به توسّط پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اصلاح کرد.
خَوفاً: در حالی که از عذاب ترس داشته باشید.
طَمَعاً: در حالی که به ثواب امیدوار باشید.
وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل ُ الرِّیاح َ بُشراً بَین َ یَدَی رَحمَتِه ِ حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناه ُ لِبَلَدٍ مَیِّت ٍ فَأَنزَلنا بِه ِ الماءَ فَأَخرَجنا بِه ِ مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ کَذلِک َ نُخرِج ُ المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ (57)
57- الرِّیاح َ: در قرآن بادهای رحمت به صورت جمع، یعنی «ریاح» و باد عذاب به صورت مفرد آمده است مانند «فاهلکوا بریح صرصر عاتیة». هنگامی که باد می وزید پیامبر می فرمود: «اللهم ّ اجعلها ریاحا و لا تجعله ریحا».
بُشراً: جمع «بشیر» بشارت دهنده.
بَین َ یَدَی: جلوتر از رحمت.
رَحمَتِه ِ: باران خداوند.
بُشراً بَین َ یَدَی رَحمَتِه ِ: بادهای جلوتر از باران، بشارت دهنده آمدن باران است.
أَقَلَّت: حمل کرد. «إقلال» به معنای حمل چیز سنگین است به طوری که حامل را ناتوان سازد.
سَحاباً ثِقالًا: ابرهای از آب سنگین شده.
سُقناه ُ: روانه کردیم، حرکت دادیم، سوق دادیم.
لِبَلَدٍ: إلی بلد.
ص: 158
وَ البَلَدُ الطَّیِّب ُ یَخرُج ُ نَباتُه ُ بِإِذن ِ رَبِّه ِ وَ الَّذِی خَبُث َ لا یَخرُج ُ إِلاّ نَکِداً کَذلِک َ نُصَرِّف ُ الآیات ِ لِقَوم ٍ یَشکُرُون َ (58)
58- نَکِداً: بخل ورزیدن در بخشش و به سختی چیزی را عطا کردن. مراد آیه، زمین شوره زار است که به سختی چیزی در او می روید ..
لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه ِ فَقال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ إِنِّی أَخاف ُ عَلَیکُم عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ (59)
59- لَقَد أَرسَلنا: «لام» برای قسم است.
یا قَوم ِ: اصل آن « یا قومی» بوده است « یا » برای تخفیف حذف شده است.
قال َ المَلَأُ مِن قَومِه ِ إِنّا لَنَراک َ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (60)
60- المَلَأُ: به دو معنا آمده است: 1- گروهی از مردان. 2- اشراف و رؤسا که هیبت آنان چشم و دل دیگران را پر می کند.
قال َ یا قَوم ِ لَیس َ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول ٌ مِن رَب ِّ العالَمِین َ (61)
61- لکِنِّی: اصل آن «لکنّنی» بوده است، برای تخفیف یک نون آن حذف شده است.
فَکَذَّبُوه ُ فَأَنجَیناه ُ وَ الَّذِین َ مَعَه ُ فِی الفُلک ِ وَ أَغرَقنَا الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِین َ (64)
64- عَمِین َ: جمع است و در اصل «عمیین» بوده است که یک « یا » برای تخفیف حذف شده است. مفرد آن «عمی ّ» صفت مشبهه و به معنای کور دل است، ولی «اعمی» به معنای نابینا است.
«المیزان و کنز الدقائق»
قال َ المَلَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَومِه ِ إِنّا لَنَراک َ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنّا لَنَظُنُّک َ مِن َ الکاذِبِین َ (66)
66- سَفاهَةٍ: در آن دو وجه است: 1- خیلی نادان. 2- کم عقلی که منشأ خطا در افکار می شود.
«المیزان»
ص: 159
أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل ٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم ِ نُوح ٍ وَ زادَکُم فِی الخَلق ِ بَصطَةً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (69)
69- بَصطَةً: بسطة، به معنای توانمند و قد بلند.
قال َ قَد وَقَع َ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس ٌ وَ غَضَب ٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّل َ اللّه ُ بِها مِن سُلطان ٍ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن َ المُنتَظِرِین َ (71)
71- وَقَع َ عَلَیکُم: بر شما لازم شده است.
رِجس ٌ: عذاب. اصل آن «رجز» بوده است، «زاء» مبدل به «سین» شده است.
أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها: در معنای آن دو وجه است: 1- به دروغ نام اله بر آنها نهاده اید در صورتی که حقیقتا اله نیستند، پس تنها یک نامگذاری است. 2- برای هر بتی نامی نهاده اید بعضی از بتها را می گویید: باران نازل می کند و بعضی رزق می دهد و بعضی شفا می بخشد و بعضی رفیق در سفر است. اینها اسمهای خالی از حقیقت است که شما برای بتها نهاده اید.
سُلطان ٍ: دلیل و برهان.
فَأَنجَیناه ُ وَ الَّذِین َ مَعَه ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِین َ (72)
72- قَطَعنا دابِرَ: نسل و دنباله آنان را قطع کردیم.
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم هذِه ِ ناقَةُ اللّه ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض ِ اللّه ِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (73)
73- ناقَةُ اللّه ِ: اضافه «ناقة» به «اللّه» یا برای تفضیل است مانند «بیت اللّه» و یا برای اینکه است که خداوند آن ناقه را بدون واسطه خلقت کرد.
لَکُم آیَةً: برای شما علامت و نشانه است.
ص: 160
وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الأَرض ِ تَتَّخِذُون َ مِن سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُون َ الجِبال َ بُیُوتاً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه ِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ مُفسِدِین َ (74)
74- بَوَّأَکُم: شما را در زمین فرود آورد و در زمین خانه هایی برای شما قرار داد.
سُهُولِها: جمع «سهل»، به معنای زمین همواری که زندگی در آن آسان است بر خلاف کوه.
تَنحِتُون َ الجِبال َ بُیُوتاً: از کوهها خانه هایی می تراشید.
لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ: در روی زمین فساد نکنید. «العثی»: فساد.
قال َ المَلَأُ الَّذِین َ استَکبَرُوا مِن قَومِه ِ لِلَّذِین َ استُضعِفُوا لِمَن آمَن َ مِنهُم أَ تَعلَمُون َ أَن َّ صالِحاً مُرسَل ٌ مِن رَبِّه ِ قالُوا إِنّا بِما أُرسِل َ بِه ِ مُؤمِنُون َ (75)
75- لِمَن آمَن َ: بدل از «للّذین استضعفوا» است یعنی مستضعفین همان مؤمنان بودند.
فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا یا صالِح ُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت َ مِن َ المُرسَلِین َ (77)
77- فَعَقَرُوا النّاقَةَ: شتر را نحر کردند.
عَتَوا: بیش از اندازه از امر خدا سرپیچی و فساد کردند.
فَأَخَذَتهُم ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین َ (78)
78- الرَّجفَةُ: در اینکه جا به چند معنا آمده است: 1- صدای دلخراش. 2- صاعقه. 3- زلزله.
«رجفة» در اصل به معنای حرکتی است که انسان را به شدّت از جا می کند.
جاثِمِین َ: ساقط شده بودند در حالی که به رو و سینه به زمین افتاده بودند.
إِنَّکُم لَتَأتُون َ الرِّجال َ شَهوَةً مِن دُون ِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم ٌ مُسرِفُون َ (81)
81- مُسرِفُون َ: بیش از اندازه ستمگرند.
ص: 161
فَأَنجَیناه ُ وَ أَهلَه ُ إِلاَّ امرَأَتَه ُ کانَت مِن َ الغابِرِین َ (83)
83- مِن َ الغابِرِین َ: از باقیماندگان و هلاک شوندگان است.
وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَانظُر کَیف َ کان َ عاقِبَةُ المُجرِمِین َ (84)
84- أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً: مراد باران نیست، بلکه سنگباران است چنانچه در آیات دیگر آمده است «أمطرنا علیهم حجارة من سجّیل».
وَ إِلی مَدیَن َ أَخاهُم شُعَیباً قال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم فَأَوفُوا الکَیل َ وَ المِیزان َ وَ لا تَبخَسُوا النّاس َ أَشیاءَهُم وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض ِ بَعدَ إِصلاحِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (85)
85- مَدیَن َ: نام قبیله و یا شهر است. عطف به آیات قبل است یعنی «أرسلنا الی مدین».
فَأَوفُوا الکَیل َ: حقوق مردم را در کیل و وزن کردن خوب ادا کنید.
لا تَبخَسُوا: از حقوق مردم کم نگذارید.
ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ: إیفای حقوق در صورتی که همراه با ایمان به خداوند باشد مفید است.
وَ لا تَقعُدُوا بِکُل ِّ صِراطٍ تُوعِدُون َ وَ تَصُدُّون َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ مَن آمَن َ بِه ِ وَ تَبغُونَها عِوَجاً وَ اذکُرُوا إِذ کُنتُم قَلِیلاً فَکَثَّرَکُم وَ انظُرُوا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ المُفسِدِین َ (86)
86- بِکُل ِّ صِراطٍ: به دو معنا آمده است: 1- علی کل ّ صراط. 2- فی کل ّ صراط.
ص: 162
قال َ المَلَأُ الَّذِین َ استَکبَرُوا مِن قَومِه ِ لَنُخرِجَنَّک َ یا شُعَیب ُ وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَک َ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُن َّ فِی مِلَّتِنا قال َ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِین َ (88)
88- المَلَأُ: به سوره الأعراف، آیه 60 رجوع شود.
أَ وَ لَو کُنّا کارِهِین َ: معنای لازم آن مراد است یعنی شعیب به آنان فرمود: وقتی ما از دین شما ناخشنودیم از دین خود رجوع نخواهیم کرد.
قَدِ افتَرَینا عَلَی اللّه ِ کَذِباً إِن عُدنا فِی مِلَّتِکُم بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّه ُ مِنها وَ ما یَکُون ُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه ُ رَبُّنا وَسِع َ رَبُّنا کُل َّ شَی ءٍ عِلماً عَلَی اللّه ِ تَوَکَّلنا رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَین َ قَومِنا بِالحَق ِّ وَ أَنت َ خَیرُ الفاتِحِین َ (89)
89- نَعُودَ فِیها: مرجع ضمیر در «فیها» یکی از دو احتمال است: 1- قریه. 2- ملّة(1).
وَ قال َ المَلَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَومِه ِ لَئِن ِ اتَّبَعتُم شُعَیباً إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون َ (90)
90- إِذاً: زاید است.
فَأَخَذَتهُم ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین َ (91)
91- الرَّجفَةُ: به چند معنا آمده است: 1- زلزله. 2- آتش شعله ور. 3- صدای دلخراش. «امام صادق علیه السّلام» جاثِمِین َ: به سوره الأعراف، آیه 78 رجوع شود.
الَّذِین َ کَذَّبُوا شُعَیباً کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا الَّذِین َ کَذَّبُوا شُعَیباً کانُوا هُم ُ الخاسِرِین َ (92)
92- کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا: گویا هرگز ساکن اینکه خانه ها نبودند.
فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال َ یا قَوم ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالات ِ رَبِّی وَ نَصَحت ُ لَکُم فَکَیف َ آسی عَلی قَوم ٍ کافِرِین َ (93)
93- آسی: محزون باشم و غصّه بخورم.
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَبِی ٍّ إِلاّ أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون َ (94)
94- بِالبَأساءِ: در اینکه جا چند احتمال است:
1- گرسنگی. 2- سختیهای مربوط به جان.
الضَّرّاءِ: به چند معنا آمده است: 1- امراض و گرفتاریها. 2- فقر. 3- سختیهای مالی.
یَضَّرَّعُون َ: در درگاه خداوند تضرع کنند.
اصل آن «یتضرّعون» بوده «تا» بدل به «ضاد» و در «ضاد» ادغام شده است.
ثُم َّ بَدَّلنا مَکان َ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وَ قالُوا قَد مَس َّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذناهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون َ (95)
95- حَتّی عَفَوا: تا اینکه که خوشیها و اموال را زیاد کردند.
الضَّرّاءُ: گرفتاری. «مفردات راغب» السَّرّاءُ: خوشی. «مفردات راغب»
ص: 163
أَ فَأَمِن َ أَهل ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُون َ (97)
97- بَأسُنا: عذابنا.
أَ وَ أَمِن َ أَهل ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا ضُحًی وَ هُم یَلعَبُون َ (98)
98- ضُحًی: ساعات اوّل روز، هنگامی که خورشید بالا آمده است.
أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه ِ فَلا یَأمَن ُ مَکرَ اللّه ِ إِلاَّ القَوم ُ الخاسِرُون َ (99)
99- مَکرَ اللّه ِ: به دو معنا آمده است: 1- عذاب خداوند. جهت اینکه که از عذاب تعبیر به «مکر» شده است اینکه است که عذاب من حیث لا یشعر نازل می شود. 2- استدراج.
أَ وَ لَم یَهدِ لِلَّذِین َ یَرِثُون َ الأَرض َ مِن بَعدِ أَهلِها أَن لَو نَشاءُ أَصَبناهُم بِذُنُوبِهِم وَ نَطبَع ُ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَسمَعُون َ (100)
100- أَ وَ لَم یَهدِ: آیا روشن نساخت و بیان نکرد. «یهدی» به معنای «یبیّن» است و برای همین خاطر با «لام» متعدی شده است. در ترکیب آیه چند وجه است: 1- «ان لو نشاء اصبناهم» در محل رفع است تا فاعل «لم یهد» باشد و «للذین یرثون الارض من بعد اهلها» مفعول است برای «لم یهد».
بنابراین معنا چنین می شود: آیا اراده و مشیت ما بر عقوبت گناهکاران باعث روشنایی کسانی که جانشین مردمان گذشته هستند نشد. 2- فاعل ضمیر است و به آیاتی که عقوبت امتهای متخلّف را بیان کرده است باز می گردد و «للذین یرثون ...» مفعول با واسطه و «ان لو نشاء ...» مفعول بدون واسطه است. بنابر اینکه معنای آیه چنین می شود:
آیا عقوبت امتهای گذشته را که در آیاتی بیان شده است برای جانشینان آنان روشن نکرد که خدا می تواند گناهکاران را مؤاخذه کند. «المیزان» أَصَبناهُم: آنان را هلاک می کردیم.
تِلک َ القُری نَقُص ُّ عَلَیک َ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِن قَبل ُ کَذلِک َ یَطبَع ُ اللّه ُ عَلی قُلُوب ِ الکافِرِین َ (101)
101- أَنبائِها: جمع «نبأ» به معنای خبر مهم ّ.
وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِین َ (102)
102- مِن عَهدٍ: «من» زاید است و مراد از «عهد» جنس عهد است یعنی به هیچ عهدی عمل نکردند.
إِن وَجَدنا: «إن» مخفّفه از مثقّله و مفید تاکید است و چون مخفّف شده عمل نکرده است.
ص: 164
فَأَلقی عَصاه ُ فَإِذا هِی َ ثُعبان ٌ مُبِین ٌ (107)
107- ثُعبان ٌ مُبِین ٌ: اژدهای حقیقی و آشکارا.
وَ نَزَع َ یَدَه ُ فَإِذا هِی َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین َ (108)
108- نَزَع َ یَدَه ُ: دست خود را از آستین برآورد.
قال َ المَلَأُ مِن قَوم ِ فِرعَون َ إِن َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم ٌ (109)
109- المَلَأُ: به سوره الأعراف، آیه 60 رجوع شود.
یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا تَأمُرُون َ (110)
110- فَما ذا تَأمُرُون َ: در معنای آن سه احتمال وجود دارد: 1- اشراف در مقام مشورت به همدیگر گفتند: چه کار می کنید و چه دستور می دهید! 2- اشراف به فرعون گفتند: چه دستور می فرمایید! آوردن ضمیر جمع برای احترام است. 3- فرعون به اشراف گفت: نظر شما چیست!
قالُوا أَرجِه وَ أَخاه ُ وَ أَرسِل فِی المَدائِن ِ حاشِرِین َ (111)
111- قالُوا: قال الملأ.
أَرجِه: باز دارید و به حال انتظار نگاه دارید.
حاشِرِین َ: ساحران را جمع آوری کنند.
یَأتُوک َ بِکُل ِّ ساحِرٍ عَلِیم ٍ (112)
112- یَأتُوک َ: اصل آن «یأتونک» بوده، نون به سبب جزم حذف شده است زیرا «یأتوک» در جواب امر است.
قال َ نَعَم وَ إِنَّکُم لَمِن َ المُقَرَّبِین َ (114)
114- وَ إِنَّکُم لَمِن َ المُقَرَّبِین َ: «واو» عاطفه است یعنی علاوه بر آن که برای شما أجر هست، از مقرّبان و صاحبان منصب در حکومت نیز خواهید بود.
قال َ أَلقُوا فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُن َ النّاس ِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیم ٍ (116)
116- استَرهَبُوهُم: مردم را ترسانیدند. «الاسترهاب» به معنای «الاخافة» است. «المیزان»
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق ِ عَصاک َ فَإِذا هِی َ تَلقَف ُ ما یَأفِکُون َ (117)
117- ما یَأفِکُون َ: «افک» به معنای خلاف واقع است یعنی عصا آن مارهایی که واقعیت نداشتند و به دروغ به صورت مار بودند را بلعید.
فَوَقَع َ الحَق ُّ وَ بَطَل َ ما کانُوا یَعمَلُون َ (118)
118- فَوَقَع َ الحَق ُّ: حق ّ آشکار شد.
فَغُلِبُوا هُنالِک َ وَ انقَلَبُوا صاغِرِین َ (119)
119- صاغِرِین َ: خوار شدند.
ص: 165
لَأُقَطِّعَن َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف ٍ ثُم َّ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِین َ (124)
124- مِن خِلاف ٍ: یک دست با یک پا، به خلاف یکدیگر یعنی دست راست با پای چپ و یا به عکس.
لَأُصَلِّبَنَّکُم: حتما شما را دار آویز خواهم کرد.
وَ ما تَنقِم ُ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِآیات ِ رَبِّنا لَمّا جاءَتنا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِین َ (126)
126- ما تَنقِم ُ مِنّا: ایراد و عیبی از ما سراغ ندارید جز اینکه که ما به خداوند ایمان آورده ایم.
أَفرِغ عَلَینا صَبراً: به ما صبر کامل عطا فرما.
وَ قال َ المَلَأُ مِن قَوم ِ فِرعَون َ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه ُ لِیُفسِدُوا فِی الأَرض ِ وَ یَذَرَک َ وَ آلِهَتَک َ قال َ سَنُقَتِّل ُ أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُون َ (127)
127- یَذَرَک َ: به معنای «لیذرک» است یعنی تا تو را رها کنند.
سَنُقَتِّل ُ: بسیار خواهیم کشت.
نَستَحیِی: زنده نگاه خواهیم داشت.
وَ لَقَد أَخَذنا آل َ فِرعَون َ بِالسِّنِین َ وَ نَقص ٍ مِن َ الثَّمَرات ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون َ (130)
130- لَقَد أَخَذنا: به خدا سوگند ما آنان را عقاب کردیم. «لام» برای قسم است.
بِالسِّنِین َ: قحطی و گرسنگی و جمع «سنة» است.
نَقص ٍ مِن َ الثَّمَرات ِ: کمبود میوه ها.
ص: 166
فَإِذا جاءَتهُم ُ الحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه ُ أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه ِ وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون َ (131)
131- یَطَّیَّرُوا: فال بد می زدند. اصل آن «یتطیّروا» بوده «تا» بدل به «طا» و در «طا» ادغام شده است.
طائِرُهُم: فال بد و شوم.
وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه ِ مِن آیَةٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما نَحن ُ لَک َ بِمُؤمِنِین َ (132)
132- مَهما تَأتِنا بِه ِ: هر چیزی را به عنوان معجزه برای ما بیاوری. «مهما» یعنی «ای ّ شی ء».
بِه ِ: مرجع ضمیر «مهما» است.
لِتَسحَرَنا بِها: تا ما را با آن آیه سحر کنی.
فَأَرسَلنا عَلَیهِم ُ الطُّوفان َ وَ الجَرادَ وَ القُمَّل َ وَ الضَّفادِع َ وَ الدَّم َ آیات ٍ مُفَصَّلات ٍ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین َ (133)
133- الطُّوفان َ: سیل.
الجَرادَ: ملخ بال دار.
القُمَّل َ: به چند معنا آمده است: 1- ملخ کوچک بدون بال. 2- کک. 3- سوسک.
الضَّفادِع َ: قورباغه ها(1).
فَاستَکبَرُوا: از قبول وحی امتناع ورزیدند.
وَ لَمّا وَقَع َ عَلَیهِم ُ الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادع ُ لَنا رَبَّک َ بِما عَهِدَ عِندَک َ لَئِن کَشَفت َ عَنَّا الرِّجزَ لَنُؤمِنَن َّ لَک َ وَ لَنُرسِلَن َّ مَعَک َ بَنِی إِسرائِیل َ (134)
134- الرِّجزُ: عذاب.
بِما عَهِدَ عِندَک َ: قسم به آن نبوّت که خداوند به تو داده است. «با» برای قسم است.
فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم ُ الرِّجزَ إِلی أَجَل ٍ هُم بالِغُوه ُ إِذا هُم یَنکُثُون َ (135)
135- یَنکُثُون َ: پیمان را شکستند.
فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم ِّ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین َ (136)
136- الیَم ِّ: دریا.
وَ أَورَثنَا القَوم َ الَّذِین َ کانُوا یُستَضعَفُون َ مَشارِق َ الأَرض ِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ تَمَّت کَلِمَت ُ رَبِّک َ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیل َ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کان َ یَصنَع ُ فِرعَون ُ وَ قَومُه ُ وَ ما کانُوا یَعرِشُون َ (137)
137- الَّذِین َ کانُوا یُستَضعَفُون َ: مراد قوم بنی اسرائیل است چون آنان مورد استضعاف و ستم فرعونیان قرار گرفته بودند.
تَمَّت: محقّق شد.
کَلِمَت ُ رَبِّک َ الحُسنی: مراد از «کلمة الحسنی» یکی از اینکه دو امر است: 1- وعده خدا به نجات بنی اسرائیل و هلاکت فرعون. 2- مراد «و نرید أن نمن ّ علی الّذین استضعفوا ...»(2)است.
دَمَّرنا: هلاک کردیم و نابود ساختیم.
ما کان َ یَصنَع ُ فِرعَون ُ وَ قَومُه ُ: بنا و ساختمانهایی را که فرعون و قومش ساخته بودند.
ما کانُوا یَعرِشُون َ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- درختان و میوه ها. 2- قصرها و خانه ها.
ص: 167
وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل َ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَوم ٍ یَعکُفُون َ عَلی أَصنام ٍ لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَةٌ قال َ إِنَّکُم قَوم ٌ تَجهَلُون َ (138)
138- جاوَزنا: عبور دادیم.
فَأَتَوا: برخورد کردند.
یَعکُفُون َ: ملازم شده بودند و روی آورده بودند.
إِن َّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فِیه ِ وَ باطِل ٌ ما کانُوا یَعمَلُون َ (139)
139- مُتَبَّرٌ: هلاک و نابود خواهند شد.
ما هُم: آن چیزی که آنان در او هستند یعنی عبادت بتها.
وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آل ِ فِرعَون َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب ِ یُقَتِّلُون َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم ٌ (141)
141- یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب ِ: شما را به عذاب دردناک عذاب می کردند. به سوره بقرة، آیه 49 رجوع شود.
وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِین َ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَم َّ مِیقات ُ رَبِّه ِ أَربَعِین َ لَیلَةً وَ قال َ مُوسی لِأَخِیه ِ هارُون َ اخلُفنِی فِی قَومِی وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبِیل َ المُفسِدِین َ (142)
142- مِیقات ُ: آن مقدار از زمان که برای انجام کاری معیّن می شود.
وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه ُ رَبُّه ُ قال َ رَب ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک َ قال َ لَن تَرانِی وَ لکِن ِ انظُر إِلَی الجَبَل ِ فَإِن ِ استَقَرَّ مَکانَه ُ فَسَوف َ تَرانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه ُ لِلجَبَل ِ جَعَلَه ُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاق َ قال َ سُبحانَک َ تُبت ُ إِلَیک َ وَ أَنَا أَوَّل ُ المُؤمِنِین َ (143)
143- جَعَلَه ُ دَکًّا: او را طوری نابود کرد که با زمین یکسان شد.
خَرَّ مُوسی صَعِقاً: موسی غش کرد و نقش بر زمین شد.
أَفاق َ: به هوش آمد.
أَنَا أَوَّل ُ المُؤمِنِین َ: اوّل کسی هستم که ایمان آوردم به اینکه که تو قابل رؤیت نیستی.
ص: 168
وَ کَتَبنا لَه ُ فِی الأَلواح ِ مِن کُل ِّ شَی ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلاً لِکُل ِّ شَی ءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ وَ أمُر قَومَک َ یَأخُذُوا بِأَحسَنِها سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِین َ (145)
145- الأَلواح ِ: جمع «لوح» به معنای صحیفه ای که برای نوشتن مهیّا و آماده است. مراد از «الواح» تورات است.
مَوعِظَةً وَ تَفصِیلًا: اینکه دو کلمه «کل شی ء» را تفسیر می کند.
سَأَصرِف ُ عَن آیاتِی َ الَّذِین َ یَتَکَبَّرُون َ فِی الأَرض ِ بِغَیرِ الحَق ِّ وَ إِن یَرَوا کُل َّ آیَةٍ لا یُؤمِنُوا بِها وَ إِن یَرَوا سَبِیل َ الرُّشدِ لا یَتَّخِذُوه ُ سَبِیلاً وَ إِن یَرَوا سَبِیل َ الغَی ِّ یَتَّخِذُوه ُ سَبِیلاً ذلِک َ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین َ (146)
146- بِغَیرِ الحَق ِّ: تاکید است برای «یتکبرون» یعنی تکبر همیشه همراه با ناحق بودن است مانند «و یقتلون النبیین بغیر حق».
وَ اتَّخَذَ قَوم ُ مُوسی مِن بَعدِه ِ مِن حُلِیِّهِم عِجلاً جَسَداً لَه ُ خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه ُ لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلاً اتَّخَذُوه ُ وَ کانُوا ظالِمِین َ (148)
148- حُلِیِّهِم: زیور آلات.
عِجلًا: گوساله.
جَسَداً: بدون روح.
خُوارٌ: صدای گاو.
وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن َّ مِن َ الخاسِرِین َ (149)
149- لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم: وقتی که پشیمان شدند. اینکه جمله ضرب المثل است برای نادم و پشیمان.
ص: 169
وَ لَمّا رَجَع َ مُوسی إِلی قَومِه ِ غَضبان َ أَسِفاً قال َ بِئسَما خَلَفتُمُونِی مِن بَعدِی أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم وَ أَلقَی الأَلواح َ وَ أَخَذَ بِرَأس ِ أَخِیه ِ یَجُرُّه ُ إِلَیه ِ قال َ ابن َ أُم َّ إِن َّ القَوم َ استَضعَفُونِی وَ کادُوا یَقتُلُونَنِی فَلا تُشمِت بِی َ الأَعداءَ وَ لا تَجعَلنِی مَع َ القَوم ِ الظّالِمِین َ (150)
150- غَضبان َ: غضبناک.
أَسِفاً: دو معنا آمده است: 1- اندوهگین. 2-
غضبناک. تکرار معنا در اینکه جا برای تاکید است.
فَلا تُشمِت بِی َ: مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده.
وَ لَمّا سَکَت َ عَن مُوسَی الغَضَب ُ أَخَذَ الأَلواح َ وَ فِی نُسخَتِها هُدی ً وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین َ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُون َ (154)
154- فِی نُسخَتِها هُدی ً: در میان نوشته های تورات هدایت و موعظه بود.
لِرَبِّهِم یَرهَبُون َ: از خدا ترس دارند.
وَ اختارَ مُوسی قَومَه ُ سَبعِین َ رَجُلاً لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم ُ الرَّجفَةُ قال َ رَب ِّ لَو شِئت َ أَهلَکتَهُم مِن قَبل ُ وَ إِیّای َ أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل َ السُّفَهاءُ مِنّا إِن هِی َ إِلاّ فِتنَتُک َ تُضِل ُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدِی مَن تَشاءُ أَنت َ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت َ خَیرُ الغافِرِین َ (155)
155- قَومَه ُ: تقدیر آن «من قومه» است، «من» حذف شده است.
الرَّجفَةُ: لرزه و اضطراب.
فِتنَتُک َ: امتحان تو.
ص: 170
وَ اکتُب لَنا فِی هذِه ِ الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیک َ قال َ عَذابِی أُصِیب ُ بِه ِ مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل َّ شَی ءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِین َ یَتَّقُون َ وَ یُؤتُون َ الزَّکاةَ وَ الَّذِین َ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُون َ (156)
156- هُدنا إِلَیک َ: با توبه به سوی تو رجوع کردیم. از «هود» به معنای رجوع مشتق است.
الَّذِین َ یَتَّبِعُون َ الرَّسُول َ النَّبِی َّ الأُمِّی َّ الَّذِی یَجِدُونَه ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل ِ یَأمُرُهُم بِالمَعرُوف ِ وَ یَنهاهُم عَن ِ المُنکَرِ وَ یُحِل ُّ لَهُم ُ الطَّیِّبات ِ وَ یُحَرِّم ُ عَلَیهِم ُ الخَبائِث َ وَ یَضَع ُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلال َ الَّتِی کانَت عَلَیهِم فَالَّذِین َ آمَنُوا بِه ِ وَ عَزَّرُوه ُ وَ نَصَرُوه ُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِل َ مَعَه ُ أُولئِک َ هُم ُ المُفلِحُون َ (157)
157- الأُمِّی َّ: به دو معنا آمده است: 1- منسوب به «أم ّ القری». «امام باقر علیه السّلام» 2- درس نخوانده.
إِصرَهُم: سنگینی یعنی تکالیف سنگین.
الأَغلال َ الَّتِی کانَت عَلَیهِم: مراد یکی از دو امر است: 1- پیمانهایی که به گردن آنان بود. 2-
تکالیف دشواری که با آنها امتحان شدند مانند اینکه که توبه آنان کشتن همدیگر بود. «اغلال» جمع «غل ّ» است.
عَزَّرُوه ُ: او را بزرگ شمردند و دشمنانش را از وی دور ساختند.
ص: 171
وَ قَطَّعناهُم ُ اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه ُ قَومُه ُ أَن ِ اضرِب بِعَصاک َ الحَجَرَ فَانبَجَسَت مِنه ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِم َ کُل ُّ أُناس ٍ مَشرَبَهُم وَ ظَلَّلنا عَلَیهِم ُ الغَمام َ وَ أَنزَلنا عَلَیهِم ُ المَن َّ وَ السَّلوی کُلُوا مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (160)
160- قَطَّعناهُم ُ اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً:
بنی اسرائیل را به دوازده گروه تقسیم کردیم.
«أسباط»: فرزندان یعقوب که دوازده تن بودند.
فَانبَجَسَت: آب اندک اندک بیرون آمد. در مقابل «انفجر» یعنی آب فراوان بیرون آمد. آب چشمه در ابتدای جوشش اندک است سپس زیاد می شود، به همین سبب در اینکه آیه به «انبجست» تعبیر کرده و در سوره بقره، آیه 60 به «انفجرت» تعبیر شده است.
المَن َّ وَ السَّلوی: به سوره بقره، آیه 57 رجوع شود.
وَ إِذ قِیل َ لَهُم ُ اسکُنُوا هذِه ِ القَریَةَ وَ کُلُوا مِنها حَیث ُ شِئتُم وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادخُلُوا الباب َ سُجَّداً نَغفِر لَکُم خَطِیئاتِکُم سَنَزِیدُ المُحسِنِین َ (161)
161- حِطَّةٌ: به سوره بقره، آیه 58 رجوع شود.
وَ سئَلهُم عَن ِ القَریَةِ الَّتِی کانَت حاضِرَةَ البَحرِ إِذ یَعدُون َ فِی السَّبت ِ إِذ تَأتِیهِم حِیتانُهُم یَوم َ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یَوم َ لا یَسبِتُون َ لا تَأتِیهِم کَذلِک َ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُون َ (163)
163- کانَت حاضِرَةَ البَحرِ: در کنار دریا بود.
یَعدُون َ فِی السَّبت ِ: روز شنبه تعدّی می کردند.
شُرَّعاً: به دو معنا است: 1- ظاهر، بر روی آب.
2- پی در پی.
یَوم َ لا یَسبِتُون َ: در غیر شنبه.
ص: 172
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه ِ أَنجَینَا الَّذِین َ یَنهَون َ عَن ِ السُّوءِ وَ أَخَذنَا الَّذِین َ ظَلَمُوا بِعَذاب ٍ بَئِیس ٍ بِما کانُوا یَفسُقُون َ (165)
165- بَئِیس ٍ: شدید.
فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه ُ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین َ (166)
166- عَتَوا: سرپیچی کردند و مرتکب زشت ترین گناهان شدند.
قِرَدَةً: میمون.
خاسِئِین َ: دور شدگان، طرد شدگان.
وَ إِذ تَأَذَّن َ رَبُّک َ لَیَبعَثَن َّ عَلَیهِم إِلی یَوم ِ القِیامَةِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب ِ إِن َّ رَبَّک َ لَسَرِیع ُ العِقاب ِ وَ إِنَّه ُ لَغَفُورٌ رَحِیم ٌ (167)
167- تَأَذَّن َ: إذن داد.
عَلَیهِم: علی الیهود.
یَسُومُهُم: آنان را کیفر سخت بچشاند.
وَ قَطَّعناهُم فِی الأَرض ِ أُمَماً مِنهُم ُ الصّالِحُون َ وَ مِنهُم دُون َ ذلِک َ وَ بَلَوناهُم بِالحَسَنات ِ وَ السَّیِّئات ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ (168)
168- قَطَّعناهُم فِی الأَرض ِ أُمَماً: یهود را در روی زمین فرقه فرقه و پراکنده کردیم.
فَخَلَف َ مِن بَعدِهِم خَلف ٌ وَرِثُوا الکِتاب َ یَأخُذُون َ عَرَض َ هذَا الأَدنی وَ یَقُولُون َ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض ٌ مِثلُه ُ یَأخُذُوه ُ أَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاق ُ الکِتاب ِ أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه ِ إِلاَّ الحَق َّ وَ دَرَسُوا ما فِیه ِ وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین َ یَتَّقُون َ أَ فَلا تَعقِلُون َ (169)
169- فَخَلَف َ مِن بَعدِهِم خَلف ٌ: بعد از یهود گروه دیگر جانشین شد.
عَرَض َ هذَا الأَدنی: متاع و کالای اینکه دنیای بسیار پست.
دَرَسُوا: عطف است به «ورثوا الکتاب» یعنی مطالب او را خواندند، ولی عمل نکردند.
وَ الَّذِین َ یُمَسِّکُون َ بِالکِتاب ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنّا لا نُضِیع ُ أَجرَ المُصلِحِین َ (170)
170- یُمَسِّکُون َ: تمسک می کنند و چنگ می زنند.
ص: 173
وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَل َ فَوقَهُم کَأَنَّه ُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه ُ واقِع ٌ بِهِم خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون َ (171)
171- نَتَقنَا: از ریشه برکندیم.
ظُلَّةٌ: به دو معنا آمده است: 1- أبر. 2- سایبان.
وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک َ مِن بَنِی آدَم َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَوم َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین َ (172)
172- أَن تَقُولُوا: برای آن دو وجه ذکر شده است: 1- کراهة أن تقولوا. 2- لئلّا تقولوا.
وَ اتل ُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِی آتَیناه ُ آیاتِنا فَانسَلَخ َ مِنها فَأَتبَعَه ُ الشَّیطان ُ فَکان َ مِن َ الغاوِین َ (175)
175- فَانسَلَخ َ مِنها: از آن خارج شد و بیرون آمد.
فَأَتبَعَه ُ: شیطان او را تعقیب کرد. «اتبعه» یعنی «تبعه». «تبع» و «اتبع» و «تتبع» هر سه دارای معنای واحد است.
الغاوِین َ: نابود شدگان، هلاک شدگان.
وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه ُ بِها وَ لکِنَّه ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض ِ وَ اتَّبَع َ هَواه ُ فَمَثَلُه ُ کَمَثَل ِ الکَلب ِ إِن تَحمِل عَلَیه ِ یَلهَث أَو تَترُکه ُ یَلهَث ذلِک َ مَثَل ُ القَوم ِ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص ِ القَصَص َ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون َ (176)
176- أَخلَدَ إِلَی الأَرض ِ: به زمین چسبید یعنی دل به دنیا بست.
تَحمِل عَلَیه ِ: به او سخت بگیری و به وی حمله ور شوی. کنایه از اینکه است که موعظه تأثیر ندارد.
یَلهَث: زبان را بیرون می آورد.
ص: 174
وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم َ کَثِیراً مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ لَهُم قُلُوب ٌ لا یَفقَهُون َ بِها وَ لَهُم أَعیُن ٌ لا یُبصِرُون َ بِها وَ لَهُم آذان ٌ لا یَسمَعُون َ بِها أُولئِک َ کَالأَنعام ِ بَل هُم أَضَل ُّ أُولئِک َ هُم ُ الغافِلُون َ (179)
179- لِجَهَنَّم َ: «لام» برای عاقبت است یعنی عاقبت کار چنین شد.
وَ لِلّه ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه ُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِین َ یُلحِدُون َ فِی أَسمائِه ِ سَیُجزَون َ ما کانُوا یَعمَلُون َ (180)
180- وَ لِلّه ِ الأَسماءُ الحُسنی: در روایتی از معصوم علیه السّلام نقل شده است که فرمود: به خدا قسم اسماء حسنای خداوند ما هستیم، هیچ عملی بدون معرفت ما مورد پذیرش خداوند قرار نمی گیرد.
«کنز الدقائق»
وَ لِلّه ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه ُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِین َ یُلحِدُون َ فِی أَسمائِه ِ سَیُجزَون َ ما کانُوا یَعمَلُون َ (180)
180- یُلحِدُون َ فِی أَسمائِه ِ: خدا را به چیزی که لایق او نیست توصیف می کنند.
وَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث ُ لا یَعلَمُون َ (182)
182- سَنَستَدرِجُهُم: آنان را درجه به درجه و گام به گام به سوی هلاکت خواهیم برد.
وَ أُملِی لَهُم إِن َّ کَیدِی مَتِین ٌ (183)
183- أُملِی لَهُم: به آنان مهلت می دهم.
کَیدِی مَتِین ٌ: «عذابی قوی». جهت اینکه که از «عذاب» به کید تعبیر شده است اینکه است که من حیث لا یشعر به آنان نازل می شود.
یَسئَلُونَک َ عَن ِ السّاعَةِ أَیّان َ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَت فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ لا تَأتِیکُم إِلاّ بَغتَةً یَسئَلُونَک َ کَأَنَّک َ حَفِی ٌّ عَنها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه ِ وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لا یَعلَمُون َ (187)
187- أَیّان َ مُرساها: چه وقت قیامت واقع خواهد شد.
حَفِی ٌّ: به دو معنا آمده است: 1- عالم. 2-
خوشحال یعنی گویا از سؤال آنان خوشحال هستی.
ص: 175
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس ٍ واحِدَةٍ وَ جَعَل َ مِنها زَوجَها لِیَسکُن َ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملاً خَفِیفاً فَمَرَّت بِه ِ فَلَمّا أَثقَلَت دَعَوَا اللّه َ رَبَّهُما لَئِن آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَن َّ مِن َ الشّاکِرِین َ (189)
189- تَغَشّاها: جماع کرد.
فَمَرَّت بِه ِ: حمل به سبکی استمرار پیدا کرد.
فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَه ُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّه ُ عَمّا یُشرِکُون َ (190)
190- جَعَلا: ضمیر تثنیه به حضرت آدم و حوّا بر می گردد، ولی در کلام حذفی وجود دارد و تقدیر چنین است: «جعل اولادهما» یعنی فرزندان آدم و حوّا برای خدا شریک قرار دادند و قرینه بر اینکه تقدیر، جمله «فتعالی اللّه عمّا یشرکون» است زیرا ضمیر جمع آورده است در حالی که اگر مراد از آن تثنیه بود باید «عما یشرکان» بفرماید.
ص: 176
إِن َّ وَلِیِّی َ اللّه ُ الَّذِی نَزَّل َ الکِتاب َ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِین َ (196)
196- إِن َّ وَلِیِّی َ اللّه ُ: مردی از علی علیه السّلام پرسید:
به من خبر بده از آنچه وسیله ایمنی از سوختن و غرق شدن است؟ حضرت در جواب فرمود: اینکه آیات را بخوان: «إن ّ ولیّی اللّه الذی نزّل الکتاب و هو یتولّی الصّالحین»، «و ما قدروا اللّه حق ّ قدره و الإرض جمیعا قبضته یوم القیامة و السّموات مطویّات بیمینه سبحانه و تعالی عمّا یشرکون».
هر کس آنها را بخواند از سوختن و غرق شدن در امان است. «اصول کافی، چاپ اسوه، جلد 4، صفحه 455»
خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف ِ وَ أَعرِض عَن ِ الجاهِلِین َ (199)
199- العَفوَ: به سوره بقره، آیه 219 رجوع شود.
بِالعُرف ِ: معروف.
وَ إِمّا یَنزَغَنَّک َ مِن َ الشَّیطان ِ نَزغ ٌ فَاستَعِذ بِاللّه ِ إِنَّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (200)
200- إِمّا یَنزَغَنَّک َ مِن َ الشَّیطان ِ نَزغ ٌ: اگر لغزشی از شیطان به تو رسید(1).
إِن َّ الَّذِین َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف ٌ مِن َ الشَّیطان ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون َ (201)
201- طائِف ٌ مِن َ الشَّیطان ِ: خطر و وسوسه ای از ناحیه شیطان.
وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی ِّ ثُم َّ لا یُقصِرُون َ (202)
202- إِخوانُهُم: اخوان المشرکین.
وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَةٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِع ُ ما یُوحی إِلَی َّ مِن رَبِّی هذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم وَ هُدی ً وَ رَحمَةٌ لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ (203)
203- لَو لا اجتَبَیتَها: چرا از پیش خود آیه نمی سازی!
وَ إِذا قُرِئ َ القُرآن ُ فَاستَمِعُوا لَه ُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ (204)
204- أَنصِتُوا: سکوت کنید و گوش دهید.
وَ اذکُر رَبَّک َ فِی نَفسِک َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُون َ الجَهرِ مِن َ القَول ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال ِ وَ لا تَکُن مِن َ الغافِلِین َ (205)
205- تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً: به سوره الأنعام، آیه 63 رجوع شود.
دُون َ الجَهرِ: نه خیلی بلند.
بِالغُدُوِّ: صبحگاهان.
الآصال ِ: هنگام عصر تا غروب.
ص: 177
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یَسئَلُونَک َ عَن ِ الأَنفال ِ قُل ِ الأَنفال ُ لِلّه ِ وَ الرَّسُول ِ فَاتَّقُوا اللّه َ وَ أَصلِحُوا ذات َ بَینِکُم وَ أَطِیعُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (1)
1- یَسئَلُونَک َ عَن ِ الأَنفال ِ: در معنای آن دو احتمال وجود دارد: 1- از تو درخواست می کنند که انفال را به آنان بدهی. 2- از تو سؤال می کنند که حکم انفال چیست.
أَصلِحُوا ذات َ بَینِکُم: میان خود را اصلاح کنید و نزاع و خصومت را کنار بگذارید.
إِنَّمَا المُؤمِنُون َ الَّذِین َ إِذا ذُکِرَ اللّه ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون َ (2)
2- وَجِلَت قُلُوبُهُم: قلبهای آنان را ترس و بی تابی زیاد فرا می گیرد.
کَما أَخرَجَک َ رَبُّک َ مِن بَیتِک َ بِالحَق ِّ وَ إِن َّ فَرِیقاً مِن َ المُؤمِنِین َ لَکارِهُون َ (5)
5- کَما أَخرَجَک َ رَبُّک َ مِن بَیتِک َ: «کما اخرجک» متعلق است به «قل الأنفال ...»
یعنی آنان از حکم انفال که از آن خدا و رسول است ناخرسندند همان گونه که از اینکه که پروردگارت تو را برای جنگ بدر از مدینه خارج کرد ناخرسند بودند.
وَ إِذ یَعِدُکُم ُ اللّه ُ إِحدَی الطّائِفَتَین ِ أَنَّها لَکُم وَ تَوَدُّون َ أَن َّ غَیرَ ذات ِ الشَّوکَةِ تَکُون ُ لَکُم وَ یُرِیدُ اللّه ُ أَن یُحِق َّ الحَق َّ بِکَلِماتِه ِ وَ یَقطَع َ دابِرَ الکافِرِین َ (7)
7- الطّائِفَتَین ِ: یکی از دو طایفه کاروان تجارت است و دیگری لشگر قریش که برای جنگ بدر آمده بودند.
غَیرَ ذات ِ الشَّوکَةِ: مراد کاروان تجارتی قریش است. «ذات الشوکة» به معنای لشگر است وجه نامگذاری لشگر به «ذات الشوکة» اینکه است که «شوکة» به معنای تیزی است و از «شوک» به معنای خار استعاره گرفته شده است و لشگر هم چون دارای سختی و مواجه شدن با تیزی و مشکلات است «ذات الشوکة» نامیده شده است. بعضی گفته اند: «شوکة» به معنای سلاح است و «ذات الشوکة» یعنی ذات السلاح. «مستفاد از مجمع البیان و جوامع الجامع» یَقطَع َ دابِرَ الکافِرِین َ: نسل کافران را قطع کند.
ص: 178
إِذ تَستَغِیثُون َ رَبَّکُم فَاستَجاب َ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف ٍ مِن َ المَلائِکَةِ مُردِفِین َ (9)
9- إِذ تَستَغِیثُون َ رَبَّکُم: هنگامی که از خداوند یاری طلبیدید. مُمِدُّکُم: مدد و کمک خواهم کرد. بِأَلف ٍ مِن َ المَلائِکَةِ مُردِفِین َ: به چند معنا آمده است: 1- هزار ملک در پی هزار ملک دیگر. 2- هزار ملک پی در پی. 3- هزار ملک در پی مسلمین و پشتوانه آنان.
وَ ما جَعَلَه ُ اللّه ُ إِلاّ بُشری وَ لِتَطمَئِن َّ بِه ِ قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلاّ مِن عِندِ اللّه ِ إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (10)
10- جَعَلَه ُ: مرجع ضمیر «امداد» است.
إِذ یُغَشِّیکُم ُ النُّعاس َ أَمَنَةً مِنه ُ وَ یُنَزِّل ُ عَلَیکُم مِن َ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه ِ وَ یُذهِب َ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان ِ وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّت َ بِه ِ الأَقدام َ (11)
11- یُغَشِّیکُم ُ النُّعاس َ: شما را خواب فرا گرفت. النُّعاس َ: ابتدای خواب که هنوز سنگین نشده، چرت. أَمَنَةً مِنه ُ: به دو وجه آمده است: 1- «امنة من اللّه» مفعول له است یعنی به علت اینکه که آرامشی از طرف خداوند باشد زیرا در شرایط خوف نوعا انسان خواب نمی رود، و اینکه لطف خدا بود که شما به خواب رفتید و آرامش پیدا کردید. 2- «امنة من العدو» در امان بودن از دست دشمن. رِجزَ الشَّیطان ِ: به دو معنا آمده است: 1- وسوسه شیطان. 2- جنابت.
إِذ یُوحِی رَبُّک َ إِلَی المَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِین َ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب ِ الَّذِین َ کَفَرُوا الرُّعب َ فَاضرِبُوا فَوق َ الأَعناق ِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُل َّ بَنان ٍ (12)
12- فَثَبِّتُوا: مخاطب ملائکه هستند یعنی ای ملائکه، شما مؤمنین را پا برجا نگهدارید و آنان را بشارت دهید. الرُّعب َ: خوف و ترس. فَوق َ الأَعناق ِ: بالای گردنها، یعنی سرها و جمجمه ها را بزنید. تعبیر به «فوق» برای اینکه است که سر بالای گردن است. فَاضرِبُوا: مخاطب در اینکه جا یکی از اینکه دو است: 1- ملائکه. 2- مؤمنان(1). بَنان ٍ: سر انگشتان.
ذلِک َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ مَن یُشاقِق ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ فَإِن َّ اللّه َ شَدِیدُ العِقاب ِ (13)
13- شَاقُّوا اللّه َ: با خدا مخالفت کردند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم ُ الأَدبارَ (15)
15- إِذا لَقِیتُم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا زَحفاً: هنگامی که کفار را از نزدیک ملاقات کردید. «الزحف» به معنای «الدنو قلیلا قلیلا».
فَلا تُوَلُّوهُم ُ الأَدبارَ: به دشمن پشت نکنید و فرار نکنید.
وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه ُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال ٍ أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَب ٍ مِن َ اللّه ِ وَ مَأواه ُ جَهَنَّم ُ وَ بِئس َ المَصِیرُ (16)
16- یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه ُ: کسی که به دشمن پشت کند. إِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتال ٍ: یکی از مواردی که فرار جایز است جایی است که بخواهد مکان بهتری را برای جنگیدن انتخاب کند. مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ: مورد دومی که فرار جایز است آن جا است که رزمنده تنها مانده و بخواهد به جماعت رزمندگان ملحق شود. فِئَةٍ: جماعت، گروه.
ص: 179
فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن َّ اللّه َ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیت َ إِذ رَمَیت َ وَ لکِن َّ اللّه َ رَمی وَ لِیُبلِی َ المُؤمِنِین َ مِنه ُ بَلاءً حَسَناً إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (17)
17- وَ لِیُبلِی َ المُؤمِنِین َ مِنه ُ بَلاءً حَسَناً: تا خداوند از اینکه پیروزی نعمت خوبی را به مسلمانان عطا کند.
مِنه ُ: مرجع ضمیر یکی از دو چیز است: 1- نصرت. 2- اللّه.
ذلِکُم وَ أَن َّ اللّه َ مُوهِن ُ کَیدِ الکافِرِین َ (18)
18- ذلِکُم: الأمر ذلکم یعنی قضیّه چنین است که خداوند سست کننده کید کافران است.
إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم ُ الفَتح ُ وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِی َ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَثُرَت وَ أَن َّ اللّه َ مَع َ المُؤمِنِین َ (19)
19- إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم ُ الفَتح ُ: خطاب به مشرکان است یعنی اگر فتح و پیروزی درخواست می کردید، پیروزی حاصل شد.
توضیح اینکه که ابو جهل در جنگ بدر چنین دعا کرد: «اللّهم ربّنا دیننا القدیم و دین محمّد الحدیث فأی الدینین کان أحب ّ إلیک و أرضی عندک فانصر أهله الیوم» یعنی پروردگارا آیین ما قدیمی است و آیین محمّد جدید است هر یکی از اینکه دو آیین پیش تو محبوب تر است امروز صاحب آن را پیروز کن. خداوند در جواب می فرماید: «دعای شما مشرکان به فتح و پیروزی قبول شده است. دین محمّد حق ّ است و ما او را پیروز کردیم.»
إِن تَنتَهُوا: اگر از کفر دست بردارید.
إِن تَعُودُوا: اگر به کفر برگردید.
فِئَتُکُم: جماعت و گروه شما.
إِن َّ شَرَّ الدَّوَاب ِّ عِندَ اللّه ِ الصُّم ُّ البُکم ُ الَّذِین َ لا یَعقِلُون َ (22)
22- شَرَّ الدَّوَاب ِّ: بدترین جنبنده ها.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه ِ وَ لِلرَّسُول ِ إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ یَحُول ُ بَین َ المَرءِ وَ قَلبِه ِ وَ أَنَّه ُ إِلَیه ِ تُحشَرُون َ (24)
24- استَجِیبُوا لِلّه ِ وَ لِلرَّسُول ِ: أجیبوا اللّه و رسوله.
لِما یُحیِیکُم: «لام» به معنای «الی» است ای «الی احیائکم».
یَحُول ُ بَین َ المَرءِ وَ قَلبِه ِ: خداوند بین شخص و قلب او حائل ایجاد می کند. امام صادق علیه السّلام فرمود: هرگز حق را به جای باطل و باطل را به جای حق باور نمی کند.
ص: 180
وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل ٌ مُستَضعَفُون َ فِی الأَرض ِ تَخافُون َ أَن یَتَخَطَّفَکُم ُ النّاس ُ فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه ِ وَ رَزَقَکُم مِن َ الطَّیِّبات ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (26)
26- یَتَخَطَّفَکُم ُ النّاس ُ: مردم مشرک شما را بربایند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّه َ وَ الرَّسُول َ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُون َ (27)
27- وَ تَخُونُوا: عطف است به «لا تخونوا» یعنی «لا تخونوا أماناتکم».
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّه َ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه ُ ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ (29)
29- فُرقاناً: نورانیّتی که موجب تشخیص حق ّ از باطل باشد. در «المیزان» فرموده است:
فرقان آن نورانیتی است که دو چیز را از همدیگر جدا می کند و در اینکه آیه چون ثمره تقوی بیان شده است مراد فرقان میان حق و باطل است، خواه در اعتقادات که تشخیص بین کفر و ایمان است و خواه در اعمال که تشخیص بین طاعت و معصیت است و یا در نظر و اندیشه که صحیح و خطا را تفکیک می کند.
وَ إِذ یَمکُرُ بِک َ الَّذِین َ کَفَرُوا لِیُثبِتُوک َ أَو یَقتُلُوک َ أَو یُخرِجُوک َ وَ یَمکُرُون َ وَ یَمکُرُ اللّه ُ وَ اللّه ُ خَیرُ الماکِرِین َ (30)
30- یَمکُرُ: حیله می زدند و مکر می کردند.
لِیُثبِتُوک َ: به چند معنا آمده است: 1- تا تو را زندانی کنند. 2- تا تو را مجروح سازند. 3- تا تو را گروگان گیرند.
ص: 181
وَ ما لَهُم أَلاّ یُعَذِّبَهُم ُ اللّه ُ وَ هُم یَصُدُّون َ عَن ِ المَسجِدِ الحَرام ِ وَ ما کانُوا أَولِیاءَه ُ إِن أَولِیاؤُه ُ إِلاَّ المُتَّقُون َ وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون َ (34)
34- وَ ما کانُوا أَولِیاءَه ُ: و ما کان المشرکون اولیاء المسجد الحرام. «امام باقر علیه السّلام» إِن أَولِیاؤُه ُ: ان اولیاؤ المسجد الحرام. «امام باقر علیه السّلام» ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُم ُ اللّه ُ: چرا خداوند آنان را عذاب نکند.
أَولِیاؤُه ُ: أولیاء المسجد.
وَ ما کان َ صَلاتُهُم عِندَ البَیت ِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَةً فَذُوقُوا العَذاب َ بِما کُنتُم تَکفُرُون َ (35)
35- صَلاتُهُم: دعائهم.
مُکاءً: سوت زدن.
تَصدِیَةً: کف زدن.
لِیَمِیزَ اللّه ُ الخَبِیث َ مِن َ الطَّیِّب ِ وَ یَجعَل َ الخَبِیث َ بَعضَه ُ عَلی بَعض ٍ فَیَرکُمَه ُ جَمِیعاً فَیَجعَلَه ُ فِی جَهَنَّم َ أُولئِک َ هُم ُ الخاسِرُون َ (37)
37- فَیَرکُمَه ُ جَمِیعاً: روی هم قرار می دهد.
وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون َ فِتنَةٌ وَ یَکُون َ الدِّین ُ کُلُّه ُ لِلّه ِ فَإِن ِ انتَهَوا فَإِن َّ اللّه َ بِما یَعمَلُون َ بَصِیرٌ (39)
39- فِتنَةٌ: شرک و کفر.
ص: 182
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی ءٍ فَأَن َّ لِلّه ِ خُمُسَه ُ وَ لِلرَّسُول ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین ِ وَ ابن ِ السَّبِیل ِ إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه ِ وَ ما أَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَوم َ الفُرقان ِ یَوم َ التَقَی الجَمعان ِ وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (41)
41- أَنَّما غَنِمتُم: أن ّ ما غنمتم.
ابن ِ السَّبِیل ِ: سیّدی که مسافر است.
یَوم َ الفُرقان ِ: روز بدر چون خداوند در آن روز میان مسلمانان و مشرکان فرق گذاشت زیرا مسلمانان را عزّت بخشید و کافران را ذلیل کرد.
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوی وَ الرَّکب ُ أَسفَل َ مِنکُم وَ لَو تَواعَدتُم لاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِی َ اللّه ُ أَمراً کان َ مَفعُولاً لِیَهلِک َ مَن هَلَک َ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحیی مَن حَی َّ عَن بَیِّنَةٍ وَ إِن َّ اللّه َ لَسَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (42)
42- بِالعُدوَةِ: کنار شی ء.
الدُّنیا: آن سمت وادی که طرف مدینه و نزدیک به مدینه بود.
توضیح اینکه که وسط لشگر اسلام و لشگر قریش یک وادی وجود داشته است که آن طرف وادی که سمت مدینه بوده قرارگاه لشگر اسلام بوده است و طرف دیگر وادی که دورتر از مدینه بود قرارگاه لشگر قریش بوده است.
القُصوی: آن سمت وادی که از مدینه دورتر بوده است.
الرَّکب ُ أَسفَل َ مِنکُم: کاروان تجارت قریش پایین تر از شما قرار گرفته بود. «الرکب» جمع «راکب» است مانند: «شارب و شرب» و «صاحب و صحب».
لَو تَواعَدتُم: اگر با هم وعده می گذاشتید.
لَاختَلَفتُم: به توافق نمی رسیدید.
لِیَقضِی َ: تا اینکه که انجام بدهد.
أَمراً کان َ مَفعُولًا: کاری را که حتما لازم بود واقع شود و آن عبارت بود از عزّت مسلمانان و خواری مشرکان.
إِذ یُرِیکَهُم ُ اللّه ُ فِی مَنامِک َ قَلِیلاً وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ لکِن َّ اللّه َ سَلَّم َ إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (43)
43- سَلَّم َ: خداوند مؤمنان را از سستی و اختلاف سالم نگهداشت.
وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِی َ اللّه ُ أَمراً کان َ مَفعُولاً وَ إِلَی اللّه ِ تُرجَع ُ الأُمُورُ (44)
44- وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلًا: مشرکین را در نظر شما مؤمنین اندک نشان داد. مخاطب در «کم» مؤمنین است و مرجع «هم» مشرکین است.
ص: 183
وَ أَطِیعُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَب َ رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِن َّ اللّه َ مَع َ الصّابِرِین َ (46)
46- فَتَفشَلُوا: منصوب به «أن» مقدّر است، چون در جواب نهی است یعنی تا اینکه که سست بشوید.
تَذهَب َ رِیحُکُم: باد شما از بین برود یعنی عظمت و شوکت و ابّهت شما از بین برود.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس ِ وَ یَصُدُّون َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ اللّه ُ بِما یَعمَلُون َ مُحِیطٌ (47)
47- بَطَراً: در حال خوش گذرانی و عیّاشی.
مراد، قریش است که از مکه با شرب خمر و زنان زینت کرده بیرون آمدند.
رِئاءَ النّاس ِ: در حالی که خلاف واقع را به عنوان واقع وانمود می کردند. توضیح اینکه که لشگر قریش در دل، از مسلمانان خوف داشتند، ولی در ظاهر نشان می دادند که خوف ندارند.
وَ إِذ زَیَّن َ لَهُم ُ الشَّیطان ُ أَعمالَهُم وَ قال َ لا غالِب َ لَکُم ُ الیَوم َ مِن َ النّاس ِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَت ِ الفِئَتان ِ نَکَص َ عَلی عَقِبَیه ِ وَ قال َ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنکُم إِنِّی أَری ما لا تَرَون َ إِنِّی أَخاف ُ اللّه َ وَ اللّه ُ شَدِیدُ العِقاب ِ (48)
48- جارٌ لَکُم: به دو معنا آمده است: 1- یاور شما هستم. 2- شما را تأمین می دهم.
تَراءَت ِ الفِئَتان ِ: دو لشگر در برابر هم قرار گرفتند.
نَکَص َ عَلی عَقِبَیه ِ: به عقب برگشت.
إِذ یَقُول ُ المُنافِقُون َ وَ الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه ِ فَإِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (49)
49- غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم: مسلمانان را دینشان گول زده است زیرا با عدّه کم برای جنگ بدر آمده اند.
وَ لَو تَری إِذ یَتَوَفَّی الَّذِین َ کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُون َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذاب َ الحَرِیق ِ (50)
50- وَ لَو تَری: جواب «لو» محذوف است یعنی «لرأیت أمرا عجیبا».
کَدَأب ِ آل ِ فِرعَون َ وَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیات ِ اللّه ِ فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ بِذُنُوبِهِم إِن َّ اللّه َ قَوِی ٌّ شَدِیدُ العِقاب ِ (52)
52- کَدَأب ِ: دأبهم کدأب آل فرعون.
«دأب»: روش.
ص: 184
فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَرب ِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون َ (57)
57- فَإِمّا: فإن ما. «ما» مفید تاکید است و فایده اش تصحیح دخول «نون تاکید» بر فعل مضارع است.
تَثقَفَنَّهُم: بر آنان سریعا پیروز شدی.
فَشَرِّد: سخت عقوبت کن و گوشمالی ده تا آیندگان متفرّق و پراکنده شوند و در یک جا متمرکز نشوند.
خَلفَهُم: کسانی که جانشین گذشتگان هستند.
وَ إِمّا تَخافَن َّ مِن قَوم ٍ خِیانَةً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ الخائِنِین َ (58)
58- إِمّا تَخافَن َّ: إن ما. «ما» برای تاکید است و فایده اش تصحیح دخول «نون تاکید» بر فعل مضارع است.
خِیانَةً: نقض عهد.
فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ: به دو معنا آمده است:
1- پیمان را مقابل آنانی که پیمان شکستند بیانداز یعنی تو هم پیمان را بشکن و به اطلاع آنان برسان که نقص عهد کرده ای تا هر دو به طور مساوی از نقض عهد مطّلع بشوید. 2- تو هم پیمان را بشکن، ولی عادلانه اگر در پیمان، مالی قرار داد شده بود مال را برگردانید.
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل ِ تُرهِبُون َ بِه ِ عَدُوَّ اللّه ِ وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِین َ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُم ُ اللّه ُ یَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی ءٍ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ یُوَف َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون َ (60)
60- مِن رِباطِ الخَیل ِ: از بستن اسبها.
تُرهِبُون َ بِه ِ: با آمادگی، دشمن را به وحشت بیاندازید.
آخَرِین َ مِن دُونِهِم: دسته دیگر غیر از کافران (منافقان) یعنی با آمادگی، کفار و منافقان را به وحشت بیاندازید.
وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلم ِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ (61)
61- جَنَحُوا لِلسَّلم ِ: برای صلح مایل بودند.
لَها: للمسالمة.
ص: 185
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ حَسبُک َ اللّه ُ وَ مَن ِ اتَّبَعَک َ مِن َ المُؤمِنِین َ (64)
64- مَن ِ اتَّبَعَک َ: 1- عطف است به «اللّه»، یعنی خدا و مؤمنان تو را کافی هستند. 2- عطف است به کاف «حسبک» یعنی خداوند تو را و مؤمنان را کافی است.
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ حَرِّض ِ المُؤمِنِین َ عَلَی القِتال ِ إِن یَکُن مِنکُم عِشرُون َ صابِرُون َ یَغلِبُوا مِائَتَین ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا بِأَنَّهُم قَوم ٌ لا یَفقَهُون َ (65)
65- حَرِّض ِ: برانگیز.
الآن َ خَفَّف َ اللّه ُ عَنکُم وَ عَلِم َ أَن َّ فِیکُم ضَعفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلف ٌ یَغلِبُوا أَلفَین ِ بِإِذن ِ اللّه ِ وَ اللّه ُ مَع َ الصّابِرِین َ (66)
66- ضَعفاً: مراد ضعف جسمانی نیست بلکه ضعف از جهت اراده و عقیده است.
ما کان َ لِنَبِی ٍّ أَن یَکُون َ لَه ُ أَسری حَتّی یُثخِن َ فِی الأَرض ِ تُرِیدُون َ عَرَض َ الدُّنیا وَ اللّه ُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّه ُ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (67)
67- ما کان َ لِنَبِی ٍّ أَن یَکُون َ لَه ُ أَسری: پیامبر نباید اسیر بگیرد.
حَتّی یُثخِن َ فِی الأَرض ِ: تا اینکه که مشرکان به شدّت سرکوب شوند.
ص: 186
وَ إِن یُرِیدُوا خِیانَتَک َ فَقَد خانُوا اللّه َ مِن قَبل ُ فَأَمکَن َ مِنهُم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (71)
71- فَأَمکَن َ مِنهُم: فأمکنک لهم یعنی تو را بر آنان پیروز کرد و باز هم پیروز خواهد کرد.
إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ الَّذِین َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض ٍ وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَی ءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِن ِ استَنصَرُوکُم فِی الدِّین ِ فَعَلَیکُم ُ النَّصرُ إِلاّ عَلی قَوم ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق ٌ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (72)
72- الَّذِین َ آوَوا: کسانی که به پیامبر و مهاجران مسکن دادند یعنی انصار.
ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَی ءٍ: نصرت آنان بر شما لازم نیست. «ولایت» در اینکه جا به معنای نصرت است.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض ٍ إِلاّ تَفعَلُوه ُ تَکُن فِتنَةٌ فِی الأَرض ِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ (73)
73- إِلّا تَفعَلُوه ُ: إن لا تفعلوا ما أمرتکم به.
فِتنَةٌ: «فتنه» در اصل به معنای امتحان است، ولی در موارد دیگری نیز مانند: کفر، شرک، عذاب و عذرخواهی استعمال می شود.
ص: 187
بَراءَةٌ مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ إِلَی الَّذِین َ عاهَدتُم مِن َ المُشرِکِین َ (1)
1- بَراءَةٌ: هذه الآیات براءة.
بَراءَةٌ: برداشتن پیمان.
فَسِیحُوا فِی الأَرض ِ أَربَعَةَ أَشهُرٍ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّه ِ وَ أَن َّ اللّه َ مُخزِی الکافِرِین َ (2)
2- فَسِیحُوا: با مهلت و خاطری آسوده سیر کنید.
مُخزِی الکافِرِین َ: خوار کننده کافران.
وَ أَذان ٌ مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ إِلَی النّاس ِ یَوم َ الحَج ِّ الأَکبَرِ أَن َّ اللّه َ بَرِی ءٌ مِن َ المُشرِکِین َ وَ رَسُولُه ُ فَإِن تُبتُم فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّه ِ وَ بَشِّرِ الَّذِین َ کَفَرُوا بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ (3)
3- أَذان ٌ: اعلام. در آن معنای امر است یعنی اعلام کنید.
یَوم َ الحَج ِّ الأَکبَرِ: یکی از اینکه ایام مراد است:
1- روز عرفه. 2- روز عید قربان. «امام صادق علیه السّلام» 3- تمام ایام حج ّ همان گونه که می گویند: «یوم الجمل» یعنی ایام جنگ جمل. وجه نامگذاری به «اکبر» اینکه است که در آن سال مسلمانان و مشرکان با هم حج به جای آوردند، ولی در سالهای بعد فقط مسلمانان حج به جای آوردند و مراسم حج مختص مسلمانان شد.
إِلاَّ الَّذِین َ عاهَدتُم مِن َ المُشرِکِین َ ثُم َّ لَم یَنقُصُوکُم شَیئاً وَ لَم یُظاهِرُوا عَلَیکُم أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُتَّقِین َ (4)
4- لَم یَنقُصُوکُم: پیمان با شما را نقض نکردند.
فَإِذَا انسَلَخ َ الأَشهُرُ الحُرُم ُ فَاقتُلُوا المُشرِکِین َ حَیث ُ وَجَدتُمُوهُم وَ خُذُوهُم وَ احصُرُوهُم وَ اقعُدُوا لَهُم کُل َّ مَرصَدٍ فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (5)
5- انسَلَخ َ: پایان یافت.
الأَشهُرُ الحُرُم ُ: به دو معنا آمده است: 1- ماههای حرام رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرّم. 2- چهار ماهی که به مشرکین فرصت داده شده بود از دهم ذی الحجه تا دهم ربیع الثانی.
احصُرُوهُم: به چند معنا آمده است: 1- زندان کنید. 2- اسیر کنید. 3- از ورود آنان به مکه مانع شوید.
وَ اقعُدُوا لَهُم کُل َّ مَرصَدٍ: در هر راهی به کمین آنان بنشینید. «مرصد» به معنای راه است.
وَ إِن أَحَدٌ مِن َ المُشرِکِین َ استَجارَک َ فَأَجِره ُ حَتّی یَسمَع َ کَلام َ اللّه ِ ثُم َّ أَبلِغه ُ مَأمَنَه ُ ذلِک َ بِأَنَّهُم قَوم ٌ لا یَعلَمُون َ (6)
6- إِن أَحَدٌ مِن َ المُشرِکِین َ استَجارَک َ فَأَجِره ُ: اگر برای مطالعه اسلام و قرآن پناه خواست، پناه ده.
مَأمَنَه ُ: محل ّ امنش.
أَبلِغه ُ مَأمَنَه ُ: به مأمنش برسان.
ص: 188
کَیف َ وَ إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم لا یَرقُبُوا فِیکُم إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یُرضُونَکُم بِأَفواهِهِم وَ تَأبی قُلُوبُهُم وَ أَکثَرُهُم فاسِقُون َ (8)
8- إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم: اگر بر شما پیروز شدند.
لا یَرقُبُوا فِیکُم إِلًّا وَ لا ذِمَّةً: خویشی و عهدی را در باره شما حفظ نخواهند کرد.
إِلًّا: به چند معنا آمده است: 1- خویشی. 2-
اسم خداوند متعال. 3- عهد.
ذِمَّةً: عهد و پیمان.
وَ إِن نَکَثُوا أَیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفرِ إِنَّهُم لا أَیمان َ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُون َ (12)
12- إِن نَکَثُوا: اگر شکستند.
أَیمانَهُم: جمع «یمین»، به معنای پیمان و عهد و قسم.
طَعَنُوا فِی دِینِکُم: از دین شما عیب گیری کردند.
لا أَیمان َ لَهُم: آنان به پیمان و قسم وفا نمی کنند.
أَ لا تُقاتِلُون َ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهُم وَ هَمُّوا بِإِخراج ِ الرَّسُول ِ وَ هُم بَدَؤُکُم أَوَّل َ مَرَّةٍ أَ تَخشَونَهُم فَاللّه ُ أَحَق ُّ أَن تَخشَوه ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (13)
13- أَ لا تُقاتِلُون َ: چرا با آنان جنگ نمی کنید یعنی باید جنگ بکنید. «ألا» برای تحضیض است.
هَمُّوا: تصمیم گرفتند.
هُم بَدَؤُکُم أَوَّل َ مَرَّةٍ: بار اول آنان شروع به جنگ کردند. در جنگ بدر مشرکان تصمیم به آغاز جنگ گرفتند.
ص: 189
أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا وَ لَمّا یَعلَم ِ اللّه ُ الَّذِین َ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُون ِ اللّه ِ وَ لا رَسُولِه ِ وَ لا المُؤمِنِین َ وَلِیجَةً وَ اللّه ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون َ (16)
16- لَم یَتَّخِذُوا: عطف است به «جاهدوا» یعنی «لمّا یعلم اللّه الّذین لم یتخذوا ...»
وَلِیجَةً: محرم اسرار، همراز.
ما کان َ لِلمُشرِکِین َ أَن یَعمُرُوا مَساجِدَ اللّه ِ شاهِدِین َ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ أُولئِک َ حَبِطَت أَعمالُهُم وَ فِی النّارِ هُم خالِدُون َ (17)
17- شاهِدِین َ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ: وقتی از آنان سؤال کنی خودشان می گویند: ما مشرک هستیم.
إِنَّما یَعمُرُ مَساجِدَ اللّه ِ مَن آمَن َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ أَقام َ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَم یَخش َ إِلاَّ اللّه َ فَعَسی أُولئِک َ أَن یَکُونُوا مِن َ المُهتَدِین َ (18)
18- یَعمُرُ: به دو معنا آمده است: 1- در مساجد حضور پیدا می کنند و نماز گزارند زیرا آبادی مسجد به حضور در آن است. 2- ظاهر مساجد را آباد می کنند.
أَ جَعَلتُم سِقایَةَ الحاج ِّ وَ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرام ِ کَمَن آمَن َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ لا یَستَوُون َ عِندَ اللّه ِ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (19)
19- سِقایَةَ الحاج ِّ: سیراب کردن حجاج.
نقل شده است علی علیه السّلام به عمویش عباس فرمود:
آیا هجرت نمی کنی و به رسول خدا ملحق نمی شوی. عباس در جواب گفت: من مشغول به کاری بهتر از هجرت هستم زیرا من مسجد الحرام را تعمیر می کنم و حجاج را سیراب می کنم آن گاه اینکه آیه نازل شد.
ص: 190
یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنه ُ وَ رِضوان ٍ وَ جَنّات ٍ لَهُم فِیها نَعِیم ٌ مُقِیم ٌ (21)
21- نَعِیم ٌ: نعمت فراوان. «مفردات راغب» مُقِیم ٌ: همیشگی، زوال ناپذیر.
قُل إِن کان َ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموال ٌ اقتَرَفتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخشَون َ کَسادَها وَ مَساکِن ُ تَرضَونَها أَحَب َّ إِلَیکُم مِن َ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِه ِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِی َ اللّه ُ بِأَمرِه ِ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الفاسِقِین َ (24)
24- اقتَرَفتُمُوها: کسب کرده اید و جمع آوری نموده اید.
فَتَرَبَّصُوا: منتظر بمانید. (تا حکم خدا و یا عقوبت او بیاید).
لَقَد نَصَرَکُم ُ اللّه ُ فِی مَواطِن َ کَثِیرَةٍ وَ یَوم َ حُنَین ٍ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغن ِ عَنکُم شَیئاً وَ ضاقَت عَلَیکُم ُ الأَرض ُ بِما رَحُبَت ثُم َّ وَلَّیتُم مُدبِرِین َ (25)
25- لَقَد: «لام» برای قسم است.
کَثِیرَةٍ: هشتاد موضع بوده است. «ائمه معصومین علیهم السّلام» حُنَین ٍ: محلی بین مکه و طائف.
فَلَم تُغن ِ عَنکُم شَیئاً: زیادی شما مانع شکست شما نشد.
بِما رَحُبَت: «ما» مصدریه است و «با» به معنای «مع» است یعنی «مع سعتها».
وَلَّیتُم مُدبِرِین َ: فرار کردید و شکست خوردید.
ص: 191
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُون َ نَجَس ٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرام َ بَعدَ عامِهِم هذا وَ إِن خِفتُم عَیلَةً فَسَوف َ یُغنِیکُم ُ اللّه ُ مِن فَضلِه ِ إِن شاءَ إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (28)
28- نَجَس ٌ: به دو معنا آمده است:
1- پلیدی. 2- نجاست اصطلاحی.
عَیلَةً: فقر و تنگدستی. (مسلمانان خوف داشتند که در اثر جلوگیری از ورود کفار به مسجد الحرام و مکه تجارتها کاهش پیدا کند و وضع اقتصادی آنان فلج شود).
قاتِلُوا الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ لا بِالیَوم ِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُون َ ما حَرَّم َ اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ وَ لا یَدِینُون َ دِین َ الحَق ِّ مِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ حَتّی یُعطُوا الجِزیَةَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُون َ (29)
29- الجِزیَةَ: مال مقرر بر اهل ذمه.
عَن یَدٍ: دو معنا برای آن ذکر شده است: 1- جزیه را با دست خودشان به صورت نقدی با ذلت و خواری بپردازند نه توسط نایب. 2- «ید» کنایه از قدرت است یعنی از موضع قدرت مسلمانان و از موضع ذلت آنان جزیه پرداخت گردد.
صاغِرُون َ: ذلیل و خوار.
وَ قالَت ِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن ُ اللّه ِ وَ قالَت ِ النَّصاری المَسِیح ُ ابن ُ اللّه ِ ذلِک َ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُن َ قَول َ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَبل ُ قاتَلَهُم ُ اللّه ُ أَنّی یُؤفَکُون َ (30)
30- قَولُهُم بِأَفواهِهِم: سخن بدون دلیل و منطق(1).
یُضاهِؤُن َ: شباهت دارند.
الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَبل ُ: مراد در اینکه آیه، بت پرستان هستند.
قاتَلَهُم ُ اللّه ُ: لعنت خدا بر آنان باد.
أَنّی یُؤفَکُون َ: چرا رو گردان شده اند.
اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُون ِ اللّه ِ وَ المَسِیح َ ابن َ مَریَم َ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِله َ إِلاّ هُوَ سُبحانَه ُ عَمّا یُشرِکُون َ (31)
31- أَحبارَهُم: علمای خود را. در سوره مائده، آیه 44 و 63 گذشت که «حبر» هم به معنای دانشمند نیکوکار و هم به معنای عالم یهودی استعمال گردیده است.
ص: 192
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِن َّ کَثِیراً مِن َ الأَحبارِ وَ الرُّهبان ِ لَیَأکُلُون َ أَموال َ النّاس ِ بِالباطِل ِ وَ یَصُدُّون َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ الَّذِین َ یَکنِزُون َ الذَّهَب َ وَ الفِضَّةَ وَ لا یُنفِقُونَها فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ (34)
34- الرُّهبان ِ: جمع «راهب» به معنای عبادت کننده است.
لَیَأکُلُون َ أَموال َ النّاس ِ بِالباطِل ِ: از راههای حرام اموال مردم را تملک می کنند که یکی از آنها گرفتن رشوه است.
یَکنِزُون َ: جمع آوری می کنند.
لا یُنفِقُونَها: زکات آن را نمی پردازند. در مرجع ضمیر «ها» دو قول است: 1- اموال که از «ذهب و فضه» استفاده می شود. 2- کنوز.
یَوم َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّم َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُون َ (35)
35- یَوم َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّم َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم: روزی که طلا و نقره ها را در آتش جهنم داغ می کنند و بر پیشانی و پهلو و پشت آنان می چسبانند. «کی ّ» به معنای چسبانیدن چیز داغ بر عضوی از اعضای بدن.
إِن َّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه ِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتاب ِ اللّه ِ یَوم َ خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ مِنها أَربَعَةٌ حُرُم ٌ ذلِک َ الدِّین ُ القَیِّم ُ فَلا تَظلِمُوا فِیهِن َّ أَنفُسَکُم وَ قاتِلُوا المُشرِکِین َ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّةً وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ مَع َ المُتَّقِین َ (36)
36- ذلِک َ الدِّین ُ القَیِّم ُ: دو معنا برای آن ذکر شده است: 1- اینکه حساب صحیح است. 2- اینکه حکم صحیح است.
قاتِلُوا المُشرِکِین َ کَافَّةً: برای آن دو وجه است:
1- قید مسلمین است یعنی شما مسلمانان همگی در قتال مشرکان شرکت کنید. 2- قید مشرکین است یعنی همه مشرکان را بکشید.
ص: 193
إِنَّمَا النَّسِی ءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَل ُّ بِه ِ الَّذِین َ کَفَرُوا یُحِلُّونَه ُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَه ُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّم َ اللّه ُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّم َ اللّه ُ زُیِّن َ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الکافِرِین َ (37)
37- النَّسِی ءُ: تأخیر انداختن. مراد در اینکه جا یکی از چند چیز است: 1- اعمال حج را از ماه ذی الحجه به ماههای دیگر تأخیر می انداختند. 2-
حرمت کشتار در ماههای حرام را به ماههای دیگر می انداختند. (برای تفصیل می توان به تفسیر فخر رازی رجوع کرد.)
زِیادَةٌ فِی الکُفرِ: چون حلال شمردن حرام حرام بود، لذا اینکه خود نوعی کفر بود.
بِه ِ: بالنسی ء.
لِیُواطِؤُا: تا برابر شود یعنی هر ماهی را که از ماههای حرام تحلیل کرده بودند در عوض ماهی را از ماههای حلال تحریم می کردند تا برابر هم باشند و در نتیجه ماههای حرام همان چهار ماه باشد.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیل َ لَکُم ُ انفِرُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ اثّاقَلتُم إِلَی الأَرض ِ أَ رَضِیتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا مِن َ الآخِرَةِ فَما مَتاع ُ الحَیاةِ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیل ٌ (38)
38- انفِرُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ: برای جهاد حرکت کنید.
اثّاقَلتُم: سنگینی و کاهلی کردید و متمایل به اقامت در زمین شدید. اصل آن «تثاقلتم» بوده، «تا» مبدل به «ثا» و در «ثا» ادغام شده است و برای امکان تلفظ همزه ای در اول کلمه آورده اند.
إِلاّ تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُرُّوه ُ شَیئاً وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (39)
39- إِلّا تَنفِرُوا: إن لا تنفروا.
إِلاّ تَنصُرُوه ُ فَقَد نَصَرَه ُ اللّه ُ إِذ أَخرَجَه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا ثانِی َ اثنَین ِ إِذ هُما فِی الغارِ إِذ یَقُول ُ لِصاحِبِه ِ لا تَحزَن إِن َّ اللّه َ مَعَنا فَأَنزَل َ اللّه ُ سَکِینَتَه ُ عَلَیه ِ وَ أَیَّدَه ُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها وَ جَعَل َ کَلِمَةَ الَّذِین َ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَةُ اللّه ِ هِی َ العُلیا وَ اللّه ُ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (40)
40- إِلّا تَنصُرُوه ُ: إن لا تنصروه.
ثانِی َ اثنَین ِ: دومی از دو نفر یعنی در حالی که هیچ کسی به جز یک نفر همراه او نبود.
ص: 194
انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (41)
41- خِفافاً: در حالی که خروج آسان باشد و سبک بال باشید مانند مجرد بودن، جوان بودن.
ثِقالًا: در حالی که خروج دشوار و سنگین باشد مانند متأهل بودن، پیر بودن.
لَو کان َ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوک َ وَ لکِن بَعُدَت عَلَیهِم ُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحلِفُون َ بِاللّه ِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم یُهلِکُون َ أَنفُسَهُم وَ اللّه ُ یَعلَم ُ إِنَّهُم لَکاذِبُون َ (42)
42- عَرَضاً قَرِیباً: کالای آماده یعنی غنیمت حاضر.
سَفَراً قاصِداً: مسافرت نزدیک و آسان.
الشُّقَّةُ: مسافت.
بَعُدَت عَلَیهِم ُ الشُّقَّةُ: مسافت طولانی بود (زیرا برای غزوه تبوک می بایست تا شام بروند.)
عَفَا اللّه ُ عَنک َ لِم َ أَذِنت َ لَهُم حَتّی یَتَبَیَّن َ لَک َ الَّذِین َ صَدَقُوا وَ تَعلَم َ الکاذِبِین َ (43)
43- لِم َ أَذِنت َ لَهُم: چرا به آنان اجازه ترک جهاد دادی.
لا یَستَأذِنُک َ الَّذِین َ یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِالمُتَّقِین َ (44)
44- أَن یُجاهِدُوا: فی أن یجاهدوا.
إِنَّما یَستَأذِنُک َ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُون َ (45)
45- یَتَرَدَّدُون َ: سرگردانند.
وَ لَو أَرادُوا الخُرُوج َ لَأَعَدُّوا لَه ُ عُدَّةً وَ لکِن کَرِه َ اللّه ُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِیل َ اقعُدُوا مَع َ القاعِدِین َ (46)
46- عُدَّةً: وسایل لازم.
انبِعاثَهُم: خارج شدن و حرکت آنان.
فَثَبَّطَهُم: آنان را منصرف و متوقف ساخت.
لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلاّ خَبالاً وَ لَأَوضَعُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُم ُ الفِتنَةَ وَ فِیکُم سَمّاعُون َ لَهُم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِالظّالِمِین َ (47)
47- خَبالًا: شر، فساد، ایجاد اضطراب.
لَأَوضَعُوا خِلالَکُم: به سرعت در میان شما رخنه می کردند.
یَبغُونَکُم ُ الفِتنَةَ: به دنبال ایجاد زحمت و سختی و اختلاف برای شما بودند.
سَمّاعُون َ: جمع «سمّاع» به معنای جاسوس.
لَهُم: للمنافقین.
ص: 195
وَ مِنهُم مَن یَقُول ُ ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی أَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا وَ إِن َّ جَهَنَّم َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین َ (49)
49- لا تَفتِنِّی: به چند معنا آمده است: 1- بعضی از منافقان گفتند: مرا در فتنه نیانداز و مراد از «فتنة» چیزی است که موجب فریب می شود یعنی ای پیامبر با توصیف کردن غنائم جنگ تبوک ما را نفریب. «المیزان» 2- مرا به دختران زرد رنگ مبتلا نکن. مراد از دختران زرد رنگ، زنان روم بودند که احتمال می رفت جزء غنائم در جنگ تبوک باشند. 3- مرا در گناه قرار نده (چون اگر اذن در ترک جهاد ندهی جهاد واجب است و ترک واجب گناه است پس من در گناه واقع می شوم.)
فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا: در گرفتاری و بدبختی و نکبت و عذاب جهنم افتاده اند.
قُل هَل تَرَبَّصُون َ بِنا إِلاّ إِحدَی الحُسنَیَین ِ وَ نَحن ُ نَتَرَبَّص ُ بِکُم أَن یُصِیبَکُم ُ اللّه ُ بِعَذاب ٍ مِن عِندِه ِ أَو بِأَیدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَکُم مُتَرَبِّصُون َ (52)
52- هَل تَرَبَّصُون َ بِنا إِلّا إِحدَی الحُسنَیَین ِ:
نسبت به ما انتظار نداشته باشید مگر یکی از دو نیکی را یا پیروزی در دنیا و یا شهادت.
ص: 196
فَلا تُعجِبک َ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ تَزهَق َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون َ (55)
55- تَزهَق َ أَنفُسُهُم: جان آنان به سختی خارج شود.
وَ یَحلِفُون َ بِاللّه ِ إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم وَ لکِنَّهُم قَوم ٌ یَفرَقُون َ (56)
56- یَفرَقُون َ: از ترس مرگ و اسیر شدن اظهار ایمان می کنند. از «فرق» مشتق است و آن به معنای ترسیدن و مضطرب شدن از اینکه که مبادا ضرری به او برسد.
لَو یَجِدُون َ مَلجَأً أَو مَغارات ٍ أَو مُدَّخَلاً لَوَلَّوا إِلَیه ِ وَ هُم یَجمَحُون َ (57)
57- مَلجَأً: پناهگاه.
مَغارات ٍ: جمع «مغارة» به معنای غار و شکاف کوه.
مُدَّخَلًا: مخفیگاه، گریزگاه. اصل آن «متدخلا» بوده، «تا» مبدّل به «دال» و در «دال» ادغام شده است و فعل ماضی آن «ادّخل» است.
لَوَلَّوا إِلَیه ِ: به سوی آن روی می آوردند.
یَجمَحُون َ: با سرعت داخل آن می شدند.
وَ مِنهُم مَن یَلمِزُک َ فِی الصَّدَقات ِ فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها إِذا هُم یَسخَطُون َ (58)
58- یَلمِزُک َ: از تو عیب می گیرند.
إِنَّمَا الصَّدَقات ُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین ِ وَ العامِلِین َ عَلَیها وَ المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرِّقاب ِ وَ الغارِمِین َ وَ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ ابن ِ السَّبِیل ِ فَرِیضَةً مِن َ اللّه ِ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (60)
60- العامِلِین َ عَلَیها: ماموران جمع آوری زکات.
المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم: کفاری که به آنان زکات داده می شود تا به اسلام متمایل شوند و مسلمانان را در جنگ با دشمنان اسلام کمک کنند.
فِی الرِّقاب ِ: در راه آزاد کردن بنده ها و کنیزان.
الغارِمِین َ: بدهکاران.
فِی سَبِیل ِ اللّه ِ: جهاد و یا هر راه خیر.
ابن ِ السَّبِیل ِ: مسافری که در راه مانده و زاد و توشه ندارد.
وَ مِنهُم ُ الَّذِین َ یُؤذُون َ النَّبِی َّ وَ یَقُولُون َ هُوَ أُذُن ٌ قُل أُذُن ُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِن ُ بِاللّه ِ وَ یُؤمِن ُ لِلمُؤمِنِین َ وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین َ یُؤذُون َ رَسُول َ اللّه ِ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (61)
61- أُذُن ٌ: هر چه به او گویند، گوش کند و قبول نماید.
أُذُن ُ خَیرٍ: گوش کردن او و قبول کردن ایشان عذر شما را، برای شما بهتر است.
یُؤمِن ُ لِلمُؤمِنِین َ: سخن مؤمنان را تصدیق می کند.
رَحمَةٌ: هو رحمة.
ص: 197
أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّه ُ مَن یُحادِدِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ فَأَن َّ لَه ُ نارَ جَهَنَّم َ خالِداً فِیها ذلِک َ الخِزی ُ العَظِیم ُ (63)
63- یُحادِدِ: دشمنی کند.
الخِزی ُ: خواری.
یَحذَرُ المُنافِقُون َ أَن تُنَزَّل َ عَلَیهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فِی قُلُوبِهِم قُل ِ استَهزِؤُا إِن َّ اللّه َ مُخرِج ٌ ما تَحذَرُون َ (64)
64- یَحذَرُ المُنافِقُون َ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- جمله خبریه است یعنی منافقین ترس دارند. 2- جمله انشائیه است یعنی باید در حذر باشند.
ما تَحذَرُون َ: آن چیزی را که از آشکار شدنش ترس داشتید یعنی نفاق.
لا تَعتَذِرُوا قَد کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم إِن نَعف ُ عَن طائِفَةٍ مِنکُم نُعَذِّب طائِفَةً بِأَنَّهُم کانُوا مُجرِمِین َ (66)
66- عَن طائِفَةٍ: «طائفة» اسم است برای گروه، ولی گاهی بر یک نفر هم اطلاق شده است و در اینکه صورت تقدیر کلام چنین است: «نفس طائفة» و در قرآن هم نظیر دارد مثل: «و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین». در روایات از ائمة علیهم السّلام آمده است که حضور یک نفر هم کافی است.
المُنافِقُون َ وَ المُنافِقات ُ بَعضُهُم مِن بَعض ٍ یَأمُرُون َ بِالمُنکَرِ وَ یَنهَون َ عَن ِ المَعرُوف ِ وَ یَقبِضُون َ أَیدِیَهُم نَسُوا اللّه َ فَنَسِیَهُم إِن َّ المُنافِقِین َ هُم ُ الفاسِقُون َ (67)
67- یَقبِضُون َ أَیدِیَهُم: از انجام کارهای نیک خودداری می کنند.
ص: 198
کَالَّذِین َ مِن قَبلِکُم کانُوا أَشَدَّ مِنکُم قُوَّةً وَ أَکثَرَ أَموالاً وَ أَولاداً فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَع َ الَّذِین َ مِن قَبلِکُم بِخَلاقِهِم وَ خُضتُم کَالَّذِی خاضُوا أُولئِک َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِک َ هُم ُ الخاسِرُون َ (69)
69- بِخَلاقِهِم: نصیب آنان، بهره آنان.
أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم قَوم ِ نُوح ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوم ِ إِبراهِیم َ وَ أَصحاب ِ مَدیَن َ وَ المُؤتَفِکات ِ أَتَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ فَما کان َ اللّه ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (70)
70- قَوم ِ نُوح ٍ: قوم نوح. (که با غرق شدن هلاک شدند.)
عادٍ: قوم هود، (که با باد هلاک شدند.)
ثَمُودَ: قوم صالح، (که به واسطه صیحه و یا زمین لرزه هلاک شدند.)
قَوم ِ إِبراهِیم َ: قوم ابراهیم، (که به واسطه سلب نعمت و نابودی نمرود هلاک شدند.)
أَصحاب ِ مَدیَن َ: قوم شعیب، (که به واسطه عذاب «یوم الظلّة» هلاک شدند.)
المُؤتَفِکات ِ: سه قریه بوده است که قوم لوط در آن جا زندگی می کردند که همه آن سه قریه زیر و رو شد. «المؤتفکة»: منقلب و زیر و رو شده.
علت تعبیر به جمع به لحاظ سه قریه است.
وَعَدَ اللّه ُ المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها وَ مَساکِن َ طَیِّبَةً فِی جَنّات ِ عَدن ٍ وَ رِضوان ٌ مِن َ اللّه ِ أَکبَرُ ذلِک َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ (72)
72- عَدن ٍ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- مخلّد و همیشگی. 2- بهترین درجه بهشت.
ص: 199
یَحلِفُون َ بِاللّه ِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَةَ الکُفرِ وَ کَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم وَ هَمُّوا بِما لَم یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَن أَغناهُم ُ اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ مِن فَضلِه ِ فَإِن یَتُوبُوا یَک ُ خَیراً لَهُم وَ إِن یَتَوَلَّوا یُعَذِّبهُم ُ اللّه ُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم فِی الأَرض ِ مِن وَلِی ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (74)
74- یَحلِفُون َ بِاللّه ِ ما قالُوا: در جنگ تبوک بعضی از منافقین با همدیگر خلوت کرده و پیامبر را دشنام دادند. اینکه جریان به پیامبر رسید حضرت خطاب به آنان فرمود: چنین خبری به من رسیده است. منافقین انکار کرده و بر نفی خبر قسم یاد کردند.
ما نَقَمُوا: ایراد و عیبی نمی توانند بگیرند.
وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّه َ لَئِن آتانا مِن فَضلِه ِ لَنَصَّدَّقَن َّ وَ لَنَکُونَن َّ مِن َ الصّالِحِین َ (75)
75- لَنَصَّدَّقَن َّ: اصل آن «لنتصدقن» بود، «تا» مبدل به «صاد» و در «صاد» ادغام شده است. گفته اند: اینکه آیه در باره «ثعلبة بن حاطب» نازل شده است. وی مردی تنگدست بود از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم درخواست کرد تا دعا کند وی توانگر گردد. پیامبر در ابتدا وی را از اینکه درخواست منع فرمود و توصیه فرمود که فقر بهتر است، ولی ثعلبه اصرار ورزید و قسم یاد کرد چنانچه ثروتمند شد حقوق واجب خود را بپردازد. پیامبر دعا فرمود: وی ثروتمند شد، ولی از پرداخت حقوق الهی ممانعت کرد و منافق شد.
الَّذِین َ یَلمِزُون َ المُطَّوِّعِین َ مِن َ المُؤمِنِین َ فِی الصَّدَقات ِ وَ الَّذِین َ لا یَجِدُون َ إِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرُون َ مِنهُم سَخِرَ اللّه ُ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (79)
79- یَلمِزُون َ: عیب می گیرند.
المُطَّوِّعِین َ: کسانی که صدقه مستحبی می دهند. اصل آن «المتطوعین» بوده، «تا» مبدل به «طا» شده و در «طا» ادغام شده است.
فِی الصَّدَقات ِ: از آنان در دادن صدقه عیب می گرفتند که مثلا کم است یا ریایی است. «فی الصدقات» قید برای «یلمزون» است.
وَ الَّذِین َ لا یَجِدُون َ إِلّا جُهدَهُم: عطف به «المطوّعین» است یعنی «یلمزون الّذین لا یجدون» از کسانی که به دست نمی آورند مگر به اندازه فعالیت خودشان- گرچه اندک باشد- عیب گیری می کنند یعنی از همان مقدار مالی که به دست می آورند گرچه اندک باشد انفاق می کنند.
ص: 200
فَرِح َ المُخَلَّفُون َ بِمَقعَدِهِم خِلاف َ رَسُول ِ اللّه ِ وَ کَرِهُوا أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ قالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّم َ أَشَدُّ حَرًّا لَو کانُوا یَفقَهُون َ (81)
81- المُخَلَّفُون َ: کسانی که به جهاد نرفته بودند.
بِمَقعَدِهِم: بقعودهم یعنی از نرفتن به جهاد خوشحال بودند.
خِلاف َ: به دو معنا آمده است: 1- بعد از رسول خدا. 2- به علت مخالفت کردن با رسول خدا.
فَلیَضحَکُوا قَلِیلاً وَ لیَبکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُون َ (82)
82- فَلیَضحَکُوا قَلِیلًا: منافقین در دنیا بخندند و چون دنیا زود گذر است پس خنده آنان اندک است.
وَ لیَبکُوا کَثِیراً: منافقین در آخرت بگریند و چون آخرت طولانی است پس بسیار خواهند گریست.
فَإِن رَجَعَک َ اللّه ُ إِلی طائِفَةٍ مِنهُم فَاستَأذَنُوک َ لِلخُرُوج ِ فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعِی َ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِی َ عَدُوًّا إِنَّکُم رَضِیتُم بِالقُعُودِ أَوَّل َ مَرَّةٍ فَاقعُدُوا مَع َ الخالِفِین َ (83)
83- فَاستَأذَنُوک َ: از تو اجازه خواهند خواست تا در غزوه دیگر شرکت کنند.
الخالِفِین َ: کسانی که به عذر به جهاد نرفته بودند مانند پیران، زنان و اطفال.
وَ لا تُعجِبک َ أَموالُهُم وَ أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ أَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا وَ تَزهَق َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون َ (85)
85- تَزهَق َ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُون َ: آنان در حال کفر بمیرند(1).
وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّه ِ وَ جاهِدُوا مَع َ رَسُولِه ِ استَأذَنَک َ أُولُوا الطَّول ِ مِنهُم وَ قالُوا ذَرنا نَکُن مَع َ القاعِدِین َ (86)
86- أُولُوا الطَّول ِ: صاحبان قدرت و ثروت.
القاعِدِین َ: کسانی که به جهاد نرفته اند و در مدینه مانده اند مانند زنان و اطفال.
ص: 201
رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَع َ الخَوالِف ِ وَ طُبِع َ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَفقَهُون َ (87)
87- الخَوالِف ِ: کسانی که با عذر به جهاد نرفته اند مانند اطفال، زنان و کهنسالان.
وَ جاءَ المُعَذِّرُون َ مِن َ الأَعراب ِ لِیُؤذَن َ لَهُم وَ قَعَدَ الَّذِین َ کَذَبُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ سَیُصِیب ُ الَّذِین َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (90)
90- المُعَذِّرُون َ: به دو معنا آمده است: 1- کسانی که عذر تراشیدند، ولی در حقیقت عذری نداشتند. 2- کسانی که عذر داشتند.
لَیس َ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذِین َ لا یَجِدُون َ ما یُنفِقُون َ حَرَج ٌ إِذا نَصَحُوا لِلّه ِ وَ رَسُولِه ِ ما عَلَی المُحسِنِین َ مِن سَبِیل ٍ وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (91)
91- حَرَج ٌ: در تخلف افراد مزبور از جهاد اشکالی نیست.
إِذا نَصَحُوا لِلّه ِ: اگر عمل خود را برای خدا خالص کرده اند.
وَ لا عَلَی الَّذِین َ إِذا ما أَتَوک َ لِتَحمِلَهُم قُلت َ لا أَجِدُ ما أَحمِلُکُم عَلَیه ِ تَوَلَّوا وَ أَعیُنُهُم تَفِیض ُ مِن َ الدَّمع ِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا ما یُنفِقُون َ (92)
92- لِتَحمِلَهُم: برای اینکه که آنان را سوار بر مرکب کنی، برای آنان مرکب مهیا کنی (زیرا خود مرکب ندارند.)
ما أَحمِلُکُم: چیزی که شما را بر آن سوار کنم.
أَعیُنُهُم تَفِیض ُ مِن َ الدَّمع ِ: چشم آنان از اشک پر گشته و سرازیر می گردد.
حَزَناً: (به سبب نداشتن ابزار جنگ) اندوهگین هستند.
ص: 202
سَیَحلِفُون َ بِاللّه ِ لَکُم إِذَا انقَلَبتُم إِلَیهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا عَنهُم إِنَّهُم رِجس ٌ وَ مَأواهُم جَهَنَّم ُ جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُون َ (95)
95- لِتُعرِضُوا عَنهُم: تا از آنان چشم پوشی کنید.
الأَعراب ُ أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَ أَجدَرُ أَلاّ یَعلَمُوا حُدُودَ ما أَنزَل َ اللّه ُ عَلی رَسُولِه ِ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (97)
97- الأَعراب ُ: عربهایی که در بیابانهای اطراف مدینه زندگی می کردند.
أَجدَرُ: سزاوارتر.
وَ مِن َ الأَعراب ِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِق ُ مَغرَماً وَ یَتَرَبَّص ُ بِکُم ُ الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (98)
98- مَغرَماً: خسارت و زیان.
یَتَرَبَّص ُ بِکُم ُ: در باره شما انتظار می کشد.
الدَّوائِرَ: جمع «دائرة» به معنای گرفتاری و مصیبت.
دائِرَةُ السَّوءِ: اضافه «دائرة» به «السوء» مفید تاکید است و اگر اضافه هم نمی شد از خود «دائرة» معنای «سوء» استفاده می شد. «دائرة» آن گرفتاری است که انسان را احاطه کند و راهی برای گریز نباشد.
وَ مِن َ الأَعراب ِ مَن یُؤمِن ُ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنفِق ُ قُرُبات ٍ عِندَ اللّه ِ وَ صَلَوات ِ الرَّسُول ِ أَلا إِنَّها قُربَةٌ لَهُم سَیُدخِلُهُم ُ اللّه ُ فِی رَحمَتِه ِ إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (99)
99- صَلَوات ِ الرَّسُول ِ: عطف است بر «قربات» یعنی با انفاق دعا و استغفار پیامبر را برای خویش طلب می کنند.
ص: 203
وَ مِمَّن حَولَکُم مِن َ الأَعراب ِ مُنافِقُون َ وَ مِن أَهل ِ المَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاق ِ لا تَعلَمُهُم نَحن ُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَین ِ ثُم َّ یُرَدُّون َ إِلی عَذاب ٍ عَظِیم ٍ (101)
101- وَ مِن أَهل ِ المَدِینَةِ: و من أهل المدینة ایضا منافقون یعنی بعضی از مردم مدینه منافق هستند.
مَرَدُوا عَلَی النِّفاق ِ: به دو معنا آمده است: 1- در نفاق محکم و قوی شده اند. 2- در نفاق فرو رفته اند.
خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها وَ صَل ِّ عَلَیهِم إِن َّ صَلاتَک َ سَکَن ٌ لَهُم وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (103)
102- صَدَقَةً: اکثر مفسرین گفته اند: مراد زکات است. صَل ِّ عَلَیهِم: به آنان دعا کن.
وَ قُل ِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللّه ُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُه ُ وَ المُؤمِنُون َ وَ سَتُرَدُّون َ إِلی عالِم ِ الغَیب ِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (105)
105- المُؤمِنُون َ: در روایات شیعه آمده است: مراد از «المؤمنون» امامان معصوم علیهم السّلام است که اعمال امت هفته ای دو مرتبه به آنان عرضه می شود.
وَ آخَرُون َ مُرجَون َ لِأَمرِ اللّه ِ إِمّا یُعَذِّبُهُم وَ إِمّا یَتُوب ُ عَلَیهِم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (106)
106- آخَرُون َ مُرجَون َ: عطف است بر «آخرون اعترفوا».
مُرجَون َ: متوقف و منتظر دستور خدا هستند.
ص: 204
وَ الَّذِین َ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ کُفراً وَ تَفرِیقاً بَین َ المُؤمِنِین َ وَ إِرصاداً لِمَن حارَب َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ مِن قَبل ُ وَ لَیَحلِفُن َّ إِن أَرَدنا إِلاَّ الحُسنی وَ اللّه ُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُون َ (107)
107- مَسجِداً ضِراراً: اینکه مسجد همان مسجدی است که معروف به مسجد ضرار است و در نزدیکی مسجد «قبا» توسط منافقین ساخته شد.
داستان اینکه مسجد از اینکه قرار بود که تنی چند از منافقین که پانزده نفر بودند، تصمیم گرفتند مسجدی بسازند و در نماز پیامبر شرکت نکنند و هدف آنان ایجاد تفرقه در صف مسلمانان و ایجاد پایگاه برای منافقین بود. از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دعوت کردند تا با نمازگزاردن در آن مسجد آن را افتتاح کند. پیامبر چون عازم جنگ تبوک بود اجابت دعوت را به بعد از بازگشت از تبوک موکول کرد.
بعد از بازگشت اینکه آیه به پیامبر نازل شد.
ضِراراً: برای ضرر زدن.
کُفراً: برای به پا داشتن کفر.
تَفرِیقاً: برای ایجاد اختلاف میان مسلمانان.
إِرصاداً لِمَن حارَب َ اللّه َ: به علت مهیا ساختن و پایگاه ساختن برای کسانی که با خدا در محاربه هستند ..
لا تَقُم فِیه ِ أَبَداً لَمَسجِدٌ أُسِّس َ عَلَی التَّقوی مِن أَوَّل ِ یَوم ٍ أَحَق ُّ أَن تَقُوم َ فِیه ِ فِیه ِ رِجال ٌ یُحِبُّون َ أَن یَتَطَهَّرُوا وَ اللّه ُ یُحِب ُّ المُطَّهِّرِین َ (108)
108- لَمَسجِدٌ: «لام» برای قسم است.
أَ فَمَن أَسَّس َ بُنیانَه ُ عَلی تَقوی مِن َ اللّه ِ وَ رِضوان ٍ خَیرٌ أَم مَن أَسَّس َ بُنیانَه ُ عَلی شَفا جُرُف ٍ هارٍ فَانهارَ بِه ِ فِی نارِ جَهَنَّم َ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (109)
109- خَیرٌ: در مقابل شر است و معنای تفضیل و برتری ندارد.
شَفا: لبه، کنار.
جُرُف ٍ: قسمتی از کنار رودخانه که زیر او خالی شده است.
هارٍ: ساقط، سرنگون.
فَانهارَ بِه ِ فِی نارِ جَهَنَّم َ: آن بنا او را در جهنم افکند.
لا یَزال ُ بُنیانُهُم ُ الَّذِی بَنَوا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِم إِلاّ أَن تَقَطَّع َ قُلُوبُهُم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (110)
110- رِیبَةً: به سه معنا آمده است: 1- ایجاد تردید و تثبیت نفاق در دل. 2- حضاضت و پستی. 3- حسرت.
إِلّا أَن تَقَطَّع َ قُلُوبُهُم: «إلّا» به معنای «حتی» و مراد یکی از دو معنا است: 1- تا اینکه که مرگ آنان فرا رسد. 2- تا اینکه که توبه کنند و از کار خود دست کشند.
إِن َّ اللّه َ اشتَری مِن َ المُؤمِنِین َ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم بِأَن َّ لَهُم ُ الجَنَّةَ یُقاتِلُون َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَیَقتُلُون َ وَ یُقتَلُون َ وَعداً عَلَیه ِ حَقًّا فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل ِ وَ القُرآن ِ وَ مَن أَوفی بِعَهدِه ِ مِن َ اللّه ِ فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم ُ الَّذِی بایَعتُم بِه ِ وَ ذلِک َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ (111)
111- وَعداً عَلَیه ِ حَقًّا: مفعول مطلق نوعی است زیرا کلمه «اشتری» دلالت بر وعده می کند یعنی خداوند وعده داده است وعده ای که حق است.
ص: 205
التّائِبُون َ العابِدُون َ الحامِدُون َ السّائِحُون َ الرّاکِعُون َ السّاجِدُون َ الآمِرُون َ بِالمَعرُوف ِ وَ النّاهُون َ عَن ِ المُنکَرِ وَ الحافِظُون َ لِحُدُودِ اللّه ِ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ (112)
112- السّائِحُون َ: به دو معنا آمده است: 1- روزه داران. 2- کسانی که برای عبرت گرفتن سفر می کنند.
وَ ما کان َ استِغفارُ إِبراهِیم َ لِأَبِیه ِ إِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه ُ فَلَمّا تَبَیَّن َ لَه ُ أَنَّه ُ عَدُوٌّ لِلّه ِ تَبَرَّأَ مِنه ُ إِن َّ إِبراهِیم َ لَأَوّاه ٌ حَلِیم ٌ (114)
114- لَأَوّاه ٌ: بسیار دعا و گریه می کرد. «امام صادق علیه السّلام»
لَقَد تاب َ اللّه ُ عَلَی النَّبِی ِّ وَ المُهاجِرِین َ وَ الأَنصارِ الَّذِین َ اتَّبَعُوه ُ فِی ساعَةِ العُسرَةِ مِن بَعدِ ما کادَ یَزِیغ ُ قُلُوب ُ فَرِیق ٍ مِنهُم ثُم َّ تاب َ عَلَیهِم إِنَّه ُ بِهِم رَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (117)
117- ساعَةِ العُسرَةِ: هنگام سختی، لحظه های سخت.
یَزِیغ ُ: زیغ به معنای رو گردان شدن از حق به سوی باطل است. مراد گروهی است که در غزوه تبوک قصد فرار داشتند.
توضیح: «ابو حثیمه» از جنگ تبوک سر باز زد و همراه پیامبر نرفت تا اینکه که ده روز گذشت، روزی که هوا بسیار گرم بود وارد منزل شد و دو همسر زیبای وی غذا را آماده و منزل را مرتب نموده و آب خنک آماده کرده بودند، ناگهان ابو حثیمه گفت: عجب پیامبر در اینکه هوای گرم در جنگ باشد و من در راحتی اینکه بود که پشیمان شد و خود را در تبوک به پیامبر رساند و اینکه آیه در اینکه باره نازل شده است.
ص: 206
وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِین َ خُلِّفُوا حَتّی إِذا ضاقَت عَلَیهِم ُ الأَرض ُ بِما رَحُبَت وَ ضاقَت عَلَیهِم أَنفُسُهُم وَ ظَنُّوا أَن لا مَلجَأَ مِن َ اللّه ِ إِلاّ إِلَیه ِ ثُم َّ تاب َ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا إِن َّ اللّه َ هُوَ التَّوّاب ُ الرَّحِیم ُ (118)
118- عَلَی الثَّلاثَةِ: تاب علی الثلاثة. از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: آن سه نفر عبارت بودند از: «کعب بن مالک» و «هلال بن امیه» و «مرارة بن ربیع». «تفسیر کنز الدقائق» خُلِّفُوا: از رفتن به جهاد سرباز زدند.
بِما رَحُبَت: برحبها ای مع سعتها.
تاب َ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا: به دو معنا آمده است: 1- خداوند راه توبه را هموار کرد تا اینکه سه نفر توبه کنند. 2- خداوند توبه آنان را قبول کرد تا گناهکاران دیگر بدانند خداوند توبه پذیر است و به توبه راغب شوند و توبه نمایند.
ما کان َ لِأَهل ِ المَدِینَةِ وَ مَن حَولَهُم مِن َ الأَعراب ِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُول ِ اللّه ِ وَ لا یَرغَبُوا بِأَنفُسِهِم عَن نَفسِه ِ ذلِک َ بِأَنَّهُم لا یُصِیبُهُم ظَمَأٌ وَ لا نَصَب ٌ وَ لا مَخمَصَةٌ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ لا یَطَؤُن َ مَوطِئاً یَغِیظُ الکُفّارَ وَ لا یَنالُون َ مِن عَدُوٍّ نَیلاً إِلاّ کُتِب َ لَهُم بِه ِ عَمَل ٌ صالِح ٌ إِن َّ اللّه َ لا یُضِیع ُ أَجرَ المُحسِنِین َ (120)
120- لا یَرغَبُوا بِأَنفُسِهِم عَن نَفسِه ِ: برای حفظ جان خود از جان نبی صلّی اللّه علیه و آله صرف نظر نکنید.
ظَمَأٌ: تشنگی شدید.
نَصَب ٌ: خستگی.
مَخمَصَةٌ: گرسنگی زیاد.
لا یَطَؤُن َ مَوطِئاً: قدم در محلی نمی گذارند. نَیلًا: زخم، قتل، اسیری.
وَ لا یُنفِقُون َ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقطَعُون َ وادِیاً إِلاّ کُتِب َ لَهُم لِیَجزِیَهُم ُ اللّه ُ أَحسَن َ ما کانُوا یَعمَلُون َ (121)
121- لا یَقطَعُون َ وادِیاً: هیچ بیابانی را نمی پیمایند.
ص: 207
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِین َ یَلُونَکُم مِن َ الکُفّارِ وَ لیَجِدُوا فِیکُم غِلظَةً وَ اعلَمُوا أَن َّ اللّه َ مَع َ المُتَّقِین َ (123)
123- الَّذِین َ یَلُونَکُم: آن کفاری که در نزدیکی شما قرار دارند.
غِلظَةً: در آن چند وجه است: 1- شجاعت. 2-
خشونت. 3- توانایی.
أَ وَ لا یَرَون َ أَنَّهُم یُفتَنُون َ فِی کُل ِّ عام ٍ مَرَّةً أَو مَرَّتَین ِ ثُم َّ لا یَتُوبُون َ وَ لا هُم یَذَّکَّرُون َ (126)
126- یُفتَنُون َ: امتحان می شوند.
یَذَّکَّرُون َ: اصل آن «یتذکرون» بوده، «تا» تبدیل به «ذال» و در «ذال» ادغام شده است.
وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ نَظَرَ بَعضُهُم إِلی بَعض ٍ هَل یَراکُم مِن أَحَدٍ ثُم َّ انصَرَفُوا صَرَف َ اللّه ُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُم قَوم ٌ لا یَفقَهُون َ (127)
127- هَل یَراکُم مِن أَحَدٍ: منافقین به همدیگر می گویند: آیا کسی از مسلمانان شما را دید!
صَرَف َ اللّه ُ قُلُوبَهُم: خداوند دل آنان را از حقیقت برگردانیده است.
لَقَد جاءَکُم رَسُول ٌ مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه ِ ما عَنِتُّم حَرِیص ٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنِین َ رَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (128)
128- عَزِیزٌ عَلَیه ِ: سخت و گران است بر او.
ما عَنِتُّم: ما مصدریه است یعنی «عنتکم»:
سختیهای شما.
حَرِیص ٌ عَلَیکُم: بر ایمان آوردن شما حرص و ولع دارد.
ص: 208
أَ کان َ لِلنّاس ِ عَجَباً أَن أَوحَینا إِلی رَجُل ٍ مِنهُم أَن أَنذِرِ النّاس َ وَ بَشِّرِ الَّذِین َ آمَنُوا أَن َّ لَهُم قَدَم َ صِدق ٍ عِندَ رَبِّهِم قال َ الکافِرُون َ إِن َّ هذا لَساحِرٌ مُبِین ٌ (2)
2- قَدَم َ صِدق ٍ: در معنای آن چند وجه است:
1- شرافت و جاودانگی در بهشت است. 2-
جایگاه بلند. 3- زیباییهای مربوط به بنده «قدم» و زیباییهای مربوط به مولا «ید» نامیده می شود. و اینکه به جهت فرق گذاری بین مولا و عبد است. 4- شفاعت محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله.
إِن َّ رَبَّکُم ُ اللّه ُ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ ثُم َّ استَوی عَلَی العَرش ِ یُدَبِّرُ الأَمرَ ما مِن شَفِیع ٍ إِلاّ مِن بَعدِ إِذنِه ِ ذلِکُم ُ اللّه ُ رَبُّکُم فَاعبُدُوه ُ أَ فَلا تَذَکَّرُون َ (3)
3- استَوی عَلَی العَرش ِ: «عرش» به معنای تخت ملک، محل نشستن ملک است. «استوی علی العرش»، یعنی بر تمام امور تسلط دارد و چون تدبیر مملکت از تخت صادر می شود برای همین به «استوی علی العرش» تعبیر کرده است.
إِلَیه ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً وَعدَ اللّه ِ حَقًّا إِنَّه ُ یَبدَؤُا الخَلق َ ثُم َّ یُعِیدُه ُ لِیَجزِی َ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ بِالقِسطِ وَ الَّذِین َ کَفَرُوا لَهُم شَراب ٌ مِن حَمِیم ٍ وَ عَذاب ٌ أَلِیم ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون َ (4)
4- حَمِیم ٍ: آب جوشی که به آخرین درجه جوشیدن رسیده است.
أَلِیم ٌ: دردناک.
ص: 209
دَعواهُم فِیها سُبحانَک َ اللّهُم َّ وَ تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام ٌ وَ آخِرُ دَعواهُم أَن ِ الحَمدُ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ (10)
10- دَعواهُم: دعا و ذکر مؤمنین.
أَن ِ الحَمدُ: «أن» مخففه از مثقله است.
وَ لَو یُعَجِّل ُ اللّه ُ لِلنّاس ِ الشَّرَّ استِعجالَهُم بِالخَیرِ لَقُضِی َ إِلَیهِم أَجَلُهُم فَنَذَرُ الَّذِین َ لا یَرجُون َ لِقاءَنا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون َ (11)
11- الشَّرَّ: به دو معنا آمده است: 1- دعاء الشر: دعای شری که بر خود و یا دیگران می کنند.
مثلا از امری ناراحت می شود و می گوید: خدا مرا از میان بردارد. 2- عقاب یعنی خداوند در عقاب کردن به سبب کار زشت عجله نمی کند.
یَعمَهُون َ: «العمه» به معنای سرگردانی شدید است.
وَ إِذا مَس َّ الإِنسان َ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِه ِ أَو قاعِداً أَو قائِماً فَلَمّا کَشَفنا عَنه ُ ضُرَّه ُ مَرَّ کَأَن لَم یَدعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّه ُ کَذلِک َ زُیِّن َ لِلمُسرِفِین َ ما کانُوا یَعمَلُون َ (12)
12- الضُّرُّ: گرفتاری، سختی.
لِجَنبِه ِ: در حالی که بر پهلو خوابیده.
أَو قاعِداً أَو قائِماً: یعنی در همه حال.
مَرَّ: به کار گذشته ادامه می دهد و شکر ما را به جا نمی آورد.
ص: 210
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات ٍ قال َ الَّذِین َ لا یَرجُون َ لِقاءَنَا ائت ِ بِقُرآن ٍ غَیرِ هذا أَو بَدِّله ُ قُل ما یَکُون ُ لِی أَن أُبَدِّلَه ُ مِن تِلقاءِ نَفسِی إِن أَتَّبِع ُ إِلاّ ما یُوحی إِلَی َّ إِنِّی أَخاف ُ إِن عَصَیت ُ رَبِّی عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ (15)
15- بَدِّله ُ: تغییراتی در او ایجاد کن حلال را حرام و حرام را حلال کن.
تِلقاءِ نَفسِی: از پیش خودم.
قُل لَو شاءَ اللّه ُ ما تَلَوتُه ُ عَلَیکُم وَ لا أَدراکُم بِه ِ فَقَد لَبِثت ُ فِیکُم عُمُراً مِن قَبلِه ِ أَ فَلا تَعقِلُون َ (16)
16- لا أَدراکُم بِه ِ: خداوند شما را به قرآن آگاه نمی کرد.
وَ یَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ ما لا یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ یَقُولُون َ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه ِ قُل أَ تُنَبِّئُون َ اللّه َ بِما لا یَعلَم ُ فِی السَّماوات ِ وَ لا فِی الأَرض ِ سُبحانَه ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون َ (18)
18- یَقُولُون َ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه ِ: مشرکان می گفتند: ما بتها را به خاطر اینکه که در قیامت پیش خداوند از ما شفاعت کنند پرستش می کنیم(1).
وَ ما کان َ النّاس ُ إِلاّ أُمَّةً واحِدَةً فَاختَلَفُوا وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک َ لَقُضِی َ بَینَهُم فِیما فِیه ِ یَختَلِفُون َ (19)
19- وَ ما کان َ النّاس ُ إِلّا أُمَّةً واحِدَةً فَاختَلَفُوا:
همه مردم بر فطرت توحید و اسلام بودند سپس گروه گروه و مختلف شدند.
ص: 211
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ حَتّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک ِ وَ جَرَین َ بِهِم بِرِیح ٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتها رِیح ٌ عاصِف ٌ وَ جاءَهُم ُ المَوج ُ مِن کُل ِّ مَکان ٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم دَعَوُا اللّه َ مُخلِصِین َ لَه ُ الدِّین َ لَئِن أَنجَیتَنا مِن هذِه ِ لَنَکُونَن َّ مِن َ الشّاکِرِین َ (22)
22- جَرَین َ بِهِم: کشتیها مردم را حرکت دادند.
فَرِحُوا بِها: به وزیدن باد خوشنود شدند.
عاصِف ٌ: باد شدید، طوفان.
فَلَمّا أَنجاهُم إِذا هُم یَبغُون َ فِی الأَرض ِ بِغَیرِ الحَق ِّ یا أَیُّهَا النّاس ُ إِنَّما بَغیُکُم عَلی أَنفُسِکُم مَتاع َ الحَیاةِ الدُّنیا ثُم َّ إِلَینا مَرجِعُکُم فَنُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (23)
23- مَتاع َ الحَیاةِ الدُّنیا: تتمتعون متاع الحیوة الدنیا. اینکه جمله بیان علت است برای «بغیکم علی انفسکم» یعنی شما به خاطر بهره بردن از دنیا به همدیگر ظلم می کنید.
إِنَّما مَثَل ُ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه ُ مِن َ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه ِ نَبات ُ الأَرض ِ مِمّا یَأکُل ُ النّاس ُ وَ الأَنعام ُ حَتّی إِذا أَخَذَت ِ الأَرض ُ زُخرُفَها وَ ازَّیَّنَت وَ ظَن َّ أَهلُها أَنَّهُم قادِرُون َ عَلَیها أَتاها أَمرُنا لَیلاً أَو نَهاراً فَجَعَلناها حَصِیداً کَأَن لَم تَغن َ بِالأَمس ِ کَذلِک َ نُفَصِّل ُ الآیات ِ لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ (24)
24- فَاختَلَطَ بِه ِ: به سبب آب باران گیاهان با همدیگر مخلوط شدند.
زُخرُفَها: نهایت زیبایی.
ازَّیَّنَت: زیبا شد. اصل آن تزیّنت بوده، «تا» مبدل به «زا» و در «زا» ادغام شده است. برای تمکن از تلفظ در ابتدای آن همزه اضافه کرده اند.
عَلَیها: علی نبات الإرض.
أَمرُنا: عذابنا.
حَصِیداً: درو شده.
کَأَن لَم تَغن َ بِالأَمس ِ: گویا از قبل سر پا نبوده است.
ص: 212
لِلَّذِین َ أَحسَنُوا الحُسنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرهَق ُ وُجُوهَهُم قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون َ (26)
26- زِیادَةٌ: ثواب تفضلی علاوه بر ثواب استحقاقی.
لا یَرهَق ُ: نمی پوشاند، عارض نمی شود.
قَتَرٌ: غبار، سیاهی.
ذِلَّةٌ: خواری.
وَ یَوم َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم َّ نَقُول ُ لِلَّذِین َ أَشرَکُوا مَکانَکُم أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم وَ قال َ شُرَکاؤُهُم ما کُنتُم إِیّانا تَعبُدُون َ (28)
28- مَکانَکُم: منصوب به فعل مقدر است یعنی «الزموا مکانکم» سر جای خود باشید. فَزَیَّلنا بَینَهُم: در سؤال کردن میان بت پرستان و بتان فاصله ایجاد می کنیم و از همدیگر متفرق می سازیم. از بت پرستان می پرسیم چرا پرستش کردید و از بتها می پرسیم چرا پرستش شدید.
فَکَفی بِاللّه ِ شَهِیداً بَینَنا وَ بَینَکُم إِن کُنّا عَن عِبادَتِکُم لَغافِلِین َ (29)
29- إِن کُنّا عَن عِبادَتِکُم: «ان» مخففه از مثقله است یعنی «إنّا کنّا عن عبادتکم لغافلین».
هُنالِک َ تَبلُوا کُل ُّ نَفس ٍ ما أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلَی اللّه ِ مَولاهُم ُ الحَق ِّ وَ ضَل َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون َ (30)
30- تَبلُوا: آگاه می شود.
فَذلِکُم ُ اللّه ُ رَبُّکُم ُ الحَق ُّ فَما ذا بَعدَ الحَق ِّ إِلاَّ الضَّلال ُ فَأَنّی تُصرَفُون َ (32)
32-از که تُصرَفُون َ: رو گردان هستید.
ص: 213
قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَبدَؤُا الخَلق َ ثُم َّ یُعِیدُه ُ قُل ِ اللّه ُ یَبدَؤُا الخَلق َ ثُم َّ یُعِیدُه ُ فَأَنّی تُؤفَکُون َ (34)
34- تُؤفَکُون َ(1): رو گردان هستید.
قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَهدِی إِلَی الحَق ِّ قُل ِ اللّه ُ یَهدِی لِلحَق ِّ أَ فَمَن یَهدِی إِلَی الحَق ِّ أَحَق ُّ أَن یُتَّبَع َ أَمَّن لا یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهدی فَما لَکُم کَیف َ تَحکُمُون َ (35)
35- لِلحَق ِّ: الی الحق.
لا یَهِدِّی: اصل آن «لا یهتدی» بوده، «تا» مبدل به «دال» و در «دال» ادغام شده است.
أَم یَقُولُون َ افتَراه ُ قُل فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِه ِ وَ ادعُوا مَن ِ استَطَعتُم مِن دُون ِ اللّه ِ إِن کُنتُم صادِقِین َ (38)
38- أَم یَقُولُون َ: ام منقطعه است و به معنای «بل» است. تقدیر عبارت چنین است: «بل یقولون».
ص: 214
وَ یَوم َ یَحشُرُهُم کَأَن لَم یَلبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِن َ النَّهارِ یَتَعارَفُون َ بَینَهُم قَد خَسِرَ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه ِ وَ ما کانُوا مُهتَدِین َ (45)
45- لَم یَلبَثُوا إِلّا ساعَةً: در دنیا و یا در قبر توقف نکرده اند، مگر یک ساعت.
یَتَعارَفُون َ بَینَهُم: همدیگر را می شناسند.
وَ إِمّا نُرِیَنَّک َ بَعض َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک َ فَإِلَینا مَرجِعُهُم ثُم َّ اللّه ُ شَهِیدٌ عَلی ما یَفعَلُون َ (46)
46- إِمّا نُرِیَنَّک َ: إن ما نرینّک. «ما» زاید و مفید تاکید است و مصحح دخول «نون تاکید» بر فعل مضارع است(1). یعنی اگر ما عذاب کافران را قبل از مرگ تو به تو نشان دهیم.
أَو نَتَوَفَّیَنَّک َ: یا تو را بمیرانیم و بعد از مرگ تو کافران را عذاب کنیم.
وَ یَقُولُون َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین َ (48)
48- هذَا الوَعدُ: در مراد از آن دو وجه است:
1- قیامت. 2- عذاب دنیوی.
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم عَذابُه ُ بَیاتاً أَو نَهاراً ما ذا یَستَعجِل ُ مِنه ُ المُجرِمُون َ (50)
50- ما ذا یَستَعجِل ُ مِنه ُ المُجرِمُون َ: در معنای او دو احتمال است: 1- «ما» مبتدا و «ذا» به معنای الذی و خبر برای مبتداست. 2- «ماذا» روی هم رفته اسم است، بنابراین معنا چنین شود: «ای ّ شی ء یستعجل المجرمون».
وَ یَستَنبِئُونَک َ أَ حَق ٌّ هُوَ قُل إِی وَ رَبِّی إِنَّه ُ لَحَق ٌّ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ (53)
53- وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ: شما نمی توانید مانع عذاب شوید.
ص: 215
یا أَیُّهَا النّاس ُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَةٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدی ً وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین َ (57)
57- شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ: علی علیه السّلام فرمود:
قرآن دارویی است که بعد از آن، داروی دیگر نیست. «نهج البلاغه خطبه 198» همچنین در وصف پرهیزگاران فرمود: آنان شبها اجزای قرآن را تلاوت می کنند و برای دردهای خود درمانی می یابند. «نهج البلاغه خطبه 193»
وَ ما تَکُون ُ فِی شَأن ٍ وَ ما تَتلُوا مِنه ُ مِن قُرآن ٍ وَ لا تَعمَلُون َ مِن عَمَل ٍ إِلاّ کُنّا عَلَیکُم شُهُوداً إِذ تُفِیضُون َ فِیه ِ وَ ما یَعزُب ُ عَن رَبِّک َ مِن مِثقال ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک َ وَ لا أَکبَرَ إِلاّ فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ (61)
61- شَأن ٍ: کار، حال.
مِنه ُ: من اللّه.
تُفِیضُون َ فِیه ِ: در آن کار و یا در آن حال داخل می شوید.
ما یَعزُب ُ: غایب و پنهان نمی شود.
مِثقال ِ ذَرَّةٍ: وزن مورچه کوچک.
ص: 216
لَهُم ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ لا تَبدِیل َ لِکَلِمات ِ اللّه ِ ذلِک َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ (64)
64- لَهُم ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا: در مراد از آن چند وجه است: 1- بشارتهایی که خداوند در قرآن بر پاداش به اعمال نیک داده است. 2-
بشارت فرشتگان به مؤمنان به هنگام مردن. 3-
خوابهای خوب و خوشی که مؤمن خود می بیند و یا دیگران برای وی می بینند. «امام باقر علیه السّلام»
أَلا إِن َّ لِلّه ِ مَن فِی السَّماوات ِ وَ مَن فِی الأَرض ِ وَ ما یَتَّبِع ُ الَّذِین َ یَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ شُرَکاءَ إِن یَتَّبِعُون َ إِلاَّ الظَّن َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُون َ (66)
66- ما یَتَّبِع ُ: چند وجه برای آن آورده اند:
1- «ما» استفهامیه و به معنای «أی ّ شی ء» است یعنی مشرکین چه چیزی را دنبال می کنند و اینکه در مقام توبیخ آنان است. 2- «ما» نافیه است یعنی در حقیقت شریک خدا را تبعیت نمی کنند زیرا خدا شریک ندارد، بلکه خیال های خودشان را تبعیت می کنند.
قالُوا اتَّخَذَ اللّه ُ وَلَداً سُبحانَه ُ هُوَ الغَنِی ُّ لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ إِن عِندَکُم مِن سُلطان ٍ بِهذا أَ تَقُولُون َ عَلَی اللّه ِ ما لا تَعلَمُون َ (68)
68- إِن عِندَکُم: «إن» نافیه است یعنی «ما عندکم.»
ص: 217
وَ اتل ُ عَلَیهِم نَبَأَ نُوح ٍ إِذ قال َ لِقَومِه ِ یا قَوم ِ إِن کان َ کَبُرَ عَلَیکُم مَقامِی وَ تَذکِیرِی بِآیات ِ اللّه ِ فَعَلَی اللّه ِ تَوَکَّلت ُ فَأَجمِعُوا أَمرَکُم وَ شُرَکاءَکُم ثُم َّ لا یَکُن أَمرُکُم عَلَیکُم غُمَّةً ثُم َّ اقضُوا إِلَی َّ وَ لا تُنظِرُون ِ (71)
71- مَقامِی: بودن من در میان شما.
فَأَجمِعُوا أَمرَکُم وَ شُرَکاءَکُم: همراه شرکا تصمیم خود را بگیرید. «و شرکاء» مفعول معه است.
غُمَّةً: به دو معنا آمده است: 1- غم و اندوه. 2-
مبهم و پوشیده. بنابر معنای اول، مراد آیه چنین می شود: پایان تصمیم شما باید غم و اندوه به دنبال نداشته باشد و بنابر معنای دوم مراد چنین است: کار و تصمیم شما نباید مبهم باشد، بلکه باید روشن باشد.
اقضُوا إِلَی َّ: دو معنا برای آن ذکر کرده اند: 1- برای قتل من قیام کنید، اگر می توانید. 2- در باره من هر چه می خواهید انجام بدهید.
لا تُنظِرُون ِ: مرا مهلت ندهید.
قال َ مُوسی أَ تَقُولُون َ لِلحَق ِّ لَمّا جاءَکُم أَ سِحرٌ هذا وَ لا یُفلِح ُ السّاحِرُون َ (77)
77- أَ تَقُولُون َ لِلحَق ِّ لَمّا جاءَکُم: أ تقولون للحق لمّا جاءکم سحر.
قالُوا أَ جِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وَجَدنا عَلَیه ِ آباءَنا وَ تَکُون َ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الأَرض ِ وَ ما نَحن ُ لَکُما بِمُؤمِنِین َ (78)
78- لِتَلفِتَنا: برای اینکه که ما را منصرف سازی.
الکِبرِیاءُ: ریاست و آقایی.
ص: 218
فَلَمّا أَلقَوا قال َ مُوسی ما جِئتُم بِه ِ السِّحرُ إِن َّ اللّه َ سَیُبطِلُه ُ إِن َّ اللّه َ لا یُصلِح ُ عَمَل َ المُفسِدِین َ (81)
81- ما جِئتُم بِه ِ السِّحرُ: «ما» مبتدا و «السحر» خبر است. برای الف و لام در «السحر» دو وجه ذکر کرده اند: 1- عهد، بنابراین معنی چنین است: اینکه کاری که شما کردید همان سحری است که به من نسبت می دادید. 2- تزیین. در اینکه صورت معنی چنین می شود: اینکه کاری که شما می کنید سحر است و خداوند بطلان آن را آشکار خواهد کرد. «المیزان»
فَما آمَن َ لِمُوسی إِلاّ ذُرِّیَّةٌ مِن قَومِه ِ عَلی خَوف ٍ مِن فِرعَون َ وَ مَلائِهِم أَن یَفتِنَهُم وَ إِن َّ فِرعَون َ لَعال ٍ فِی الأَرض ِ وَ إِنَّه ُ لَمِن َ المُسرِفِین َ (83)
83- مِن قَومِه ِ: مراد یکی از دو مورد است:
1- من قوم فرعون. 2- من قوم موسی.
عَلی خَوف ٍ مِن فِرعَون َ وَ مَلَائِهِم أَن یَفتِنَهُم: در حالی که گروندگان به موسی از فرعون و سران و اشرافشان ترس داشتند که آنان را گرفتار سازند تا از دین خود برگردند. «ملئهم» به معنای ملأ قوم است.
لَعال ٍ: مستکبر.
لَمِن َ المُسرِفِین َ: تجاوز کنندگان از حد (در گناه کردن).
فَقالُوا عَلَی اللّه ِ تَوَکَّلنا رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ (85)
85- لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ: برای اینکه عبارت چند معنا آمده است: 1- ما را وسیله امتحان ستمگران قرار نده یعنی ظالمان را در ظلم کردن به ما متمکن نساز تا ما را وادار به انصراف از دینمان بکنند. 2- امام صادق علیه السّلام در باره معنای آن فرمود:
ستمگران را بر ما مسلط نکن برای اینکه که آنها را به وسیله ما آزمایش کنی.
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه ِ أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ (87)
87- تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً: خانه های ملت خودتان را در مصر قرار دهید.
بِمِصرَ: «مصر» غیر منصرف است، به جهت تأنیث و معرفه بودن (کشور معروف).
اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَةً: خانه های خود را در برابر هم قرار دهید.
وَ قال َ مُوسی رَبَّنا إِنَّک َ آتَیت َ فِرعَون َ وَ مَلَأَه ُ زِینَةً وَ أَموالاً فِی الحَیاةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِک َ رَبَّنَا اطمِس عَلی أَموالِهِم وَ اشدُد عَلی قُلُوبِهِم فَلا یُؤمِنُوا حَتّی یَرَوُا العَذاب َ الأَلِیم َ (88)
88- مَلَأَه ُ: قومه.
لِیُضِلُّوا: برای «لام» در اینکه جا دو معنا ذکر کرده اند: 1- لام عاقبت یعنی عاقبت اینکه «ایتاء» اینکه است که بندگان تو را گمراه می کنند. 2- لام دعا یعنی خدایا آنان را در گمراهی پابرجا و مستحکم ساز. (اینکه سخن حضرت موسی به اینکه خاطر بود که دیگر امیدی به ایمان آوردن آنان نداشت و کاملا از ایمان آنان مأیوس شده بود.)
اطمِس عَلی أَموالِهِم: اموال آنان را نابود ساز.
اشدُد عَلی قُلُوبِهِم: دل آنان را سخت کن.
ص: 219
قال َ قَد أُجِیبَت دَعوَتُکُما فَاستَقِیما وَ لا تَتَّبِعان ِّ سَبِیل َ الَّذِین َ لا یَعلَمُون َ (89)
89- فَاستَقِیما: در دعوت به سوی خداوند ثابت قدم باشید.
لا تَتَّبِعان ِّ: نهی مؤکد به نون ثقیله است یعنی حتما نباید متابعت کنید(1).
وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل َ البَحرَ فَأَتبَعَهُم فِرعَون ُ وَ جُنُودُه ُ بَغیاً وَ عَدواً حَتّی إِذا أَدرَکَه ُ الغَرَق ُ قال َ آمَنت ُ أَنَّه ُ لا إِله َ إِلاَّ الَّذِی آمَنَت بِه ِ بَنُوا إِسرائِیل َ وَ أَنَا مِن َ المُسلِمِین َ (90)
90- جاوَزنا: عبور دادیم.
وَ لَقَد بَوَّأنا بَنِی إِسرائِیل َ مُبَوَّأَ صِدق ٍ وَ رَزَقناهُم مِن َ الطَّیِّبات ِ فَمَا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم ُ العِلم ُ إِن َّ رَبَّک َ یَقضِی بَینَهُم یَوم َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه ِ یَختَلِفُون َ (93)
93- بَوَّأنا: آماده ساختیم، فرود آوردیم، آنان را در جای خوب جا دادیم.
مُبَوَّأَ صِدق ٍ: منزلگاه صدق. وجه صدق یا برای اینکه است که نسبت اینکه مکان به مکانهای دیگر، نسبت صدق به کذب است و یا برای اینکه که مکان، دلالت صادقانه بر نعمتهای خدا دارد.
العِلم ُ: مراد از آن یکی از دو امر است: 1- قرآن. 2- تورات.
فَإِن کُنت َ فِی شَک ٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیک َ فَسئَل ِ الَّذِین َ یَقرَؤُن َ الکِتاب َ مِن قَبلِک َ لَقَد جاءَک َ الحَق ُّ مِن رَبِّک َ فَلا تَکُونَن َّ مِن َ المُمتَرِین َ (94)
94- شَک ٍّ: دو معنا برای آن گفته اند: 1- تردید. مخاطب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است، ولی منظور مردم هستند (از باب به در بگو تا دیوار بشنود.)
2- تنگنایی و سختی بر اینکه اساس معنی چنین می شود: اگر اذیت کفار تو را سخت آزار می دهد و صبر تو لبریز شده است از کسانی که کتاب می خوانند داستان سختیهای انبیای سابق را بپرس تا موجب دلگرمی تو شود.
إِن َّ الَّذِین َ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت ُ رَبِّک َ لا یُؤمِنُون َ (96)
96- حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت ُ رَبِّک َ: عذاب خدا بر آنان حتمی شده است.
ص: 220
فَلَو لا کانَت قَریَةٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها إِلاّ قَوم َ یُونُس َ لَمّا آمَنُوا کَشَفنا عَنهُم عَذاب َ الخِزی ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتَّعناهُم إِلی حِین ٍ (98)
98- فَلَو لا کانَت قَریَةٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها:
چرا قریه ها ایمان نیاوردند تا ایمانشان به آنان سود بخشد. «لولا» به معنای «هلّا» است.
إِلّا قَوم َ یُونُس َ: در آن دو احتمال وجود دارد:
1- استثناء منقطع است یعنی لکن قوم یونس ایمان آورد و ایمان آنان به ایشان سود بخشید. 2-
استثناء متصل است یعنی هیچ قریه ای به هنگام نزول بلا ایمان نیاورد، البته ایمانی که سود بخش باشد جز قوم یونس.
الخِزی ِ: خواری.
قُل ِ انظُرُوا ما ذا فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ ما تُغنِی الآیات ُ وَ النُّذُرُ عَن قَوم ٍ لا یُؤمِنُون َ (101)
101- انظُرُوا ما ذا فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ:
در موجودات آسمان و زمین فکر کنید. «نظر» یعنی یافتن چیزی با فکر.
ما تُغنِی الآیات ُ وَ النُّذُرُ عَن قَوم ٍ لا یُؤمِنُون َ:
معجزات و براهین قومی را که ایمان نمی آورند بی نیاز نمی کند یعنی سودی نمی بخشد.
ص: 221
أَلا إِنَّهُم یَثنُون َ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه ُ أَلا حِین َ یَستَغشُون َ ثِیابَهُم یَعلَم ُ ما یُسِرُّون َ وَ ما یُعلِنُون َ إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (5)
5- یَثنُون َ صُدُورَهُم لِیَستَخفُوا مِنه ُ: به چند معنا آمده است: 1- در شأن نزول آیه امام باقر علیه السّلام از جابر بن عبد اللّه نقل فرمود: مشرکین به هنگام طواف خانه خدا سرها و پشتهای خود را خم می کردند و با لباس خویش سر خود را می پوشاندند تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنان را نبیند.
2- عداوت پیامبر را در سینه های خود مخفی می دارند. 3- سینه های خود را به یکدیگر نزدیک و نجوی می کنند تا اسرار خود را مخفی نگهدارند. مادّه آن «ثنی» است.
یَستَغشُون َ ثِیابَهُم: هنگام پوشش لباس هم خداوند آشکار و نهان را می داند.
ص: 222
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ وَ کان َ عَرشُه ُ عَلَی الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن ُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلت َ إِنَّکُم مَبعُوثُون َ مِن بَعدِ المَوت ِ لَیَقُولَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین ٌ (7)
7- لَئِن: «لام» برای قسم است.
وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُم ُ العَذاب َ إِلی أُمَّةٍ مَعدُودَةٍ لَیَقُولُن َّ ما یَحبِسُه ُ أَلا یَوم َ یَأتِیهِم لَیس َ مَصرُوفاً عَنهُم وَ حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (8)
8- أُمَّةٍ مَعدُودَةٍ: زمان معیّن.
حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ: فرود آید بر آنان همان چیزی که آن را مسخره می کردند.
فَلَعَلَّک َ تارِک ٌ بَعض َ ما یُوحی إِلَیک َ وَ ضائِق ٌ بِه ِ صَدرُک َ أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِل َ عَلَیه ِ کَنزٌ أَو جاءَ مَعَه ُ مَلَک ٌ إِنَّما أَنت َ نَذِیرٌ وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ وَکِیل ٌ (12)
12- فَلَعَلَّک َ تارِک ٌ بَعض َ ما یُوحی إِلَیک َ:
شاید دست برداری از برخی مطالبی که به تو وحی می شود. مراد اینکه است مبادا دست برداری و رها سازی.
ضائِق ٌ بِه ِ صَدرُک َ: سینه تو از گفتار کفار به تنگ آید و حوصله ات تمام شود.
أَن یَقُولُوا: کراهة أن یقولوا یعنی مبادا بعضی از قرآن را رها سازی و سینه تو از گفتار ناخوش مشرکان که می گویند: چرا گنج بر او نازل نمی شود و یا چرا ملک همراه او نمی آید، به تنگ آید.
ص: 223
أَم یَقُولُون َ افتَراه ُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه ِ مُفتَرَیات ٍ وَ ادعُوا مَن ِ استَطَعتُم مِن دُون ِ اللّه ِ إِن کُنتُم صادِقِین َ (13)
13- أَم یَقُولُون َ: «ام» منقطعه است، به معنای «بل أ یقولون».
مَن کان َ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف ِّ إِلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُون َ (15)
15- زِینَتَها: زیباییها و خوشیهای دنیا.
نُوَف ِّ: جزای اعمال آنان را کاملا خواهیم داد.
لا یُبخَسُون َ: از أجر آنان چیزی کاسته نمی شود.
أَ فَمَن کان َ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّه ِ وَ یَتلُوه ُ شاهِدٌ مِنه ُ وَ مِن قَبلِه ِ کِتاب ُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَةً أُولئِک َ یُؤمِنُون َ بِه ِ وَ مَن یَکفُر بِه ِ مِن َ الأَحزاب ِ فَالنّارُ مَوعِدُه ُ فَلا تَک ُ فِی مِریَةٍ مِنه ُ إِنَّه ُ الحَق ُّ مِن رَبِّک َ وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لا یُؤمِنُون َ (17)
17- یَتلُوه ُ شاهِدٌ مِنه ُ: دو معنا برای آن ذکر کرده اند: 1- جبرئیل و یا پیامبر از جانب خدا قرآن را تلاوت می کند. 2- علی علیه السّلام از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیروی می کند و بر صحت نبوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شهادت می دهد. «امام باقر و امام رضا علیهما السّلام» شاهِدٌ: در مراد از «شاهد» چند قول است: 1- جبرئیل. 2- رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله. 3- علی علیه السّلام.
قَبلِه ِ: به دو معنا آمده است: 1- قبل از قرآن. 2-
قبل از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله.
کِتاب ُ مُوسی: یتلوه کتاب موسی (زیرا تورات به رسالت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله گواهی داده بوده است.)
إِماماً وَ رَحمَةً: حال است برای «کتاب موسی».
ص: 224
أُولئِک َ لَم یَکُونُوا مُعجِزِین َ فِی الأَرض ِ وَ ما کان َ لَهُم مِن دُون ِ اللّه ِ مِن أَولِیاءَ یُضاعَف ُ لَهُم ُ العَذاب ُ ما کانُوا یَستَطِیعُون َ السَّمع َ وَ ما کانُوا یُبصِرُون َ (20)
20- ما کانُوا یَستَطِیعُون َ السَّمع َ: در اصل «بما کانوا» بود، «با» حذف شده است. اینکه آیه در مقام تعلیل برای «یضاعف» است یعنی علت مضاعف شدن عذاب اینکه است که آنان توانایی شنیدن و دیدن حقایق را داشتند، ولی از روی عناد گوش نکردند و ندیدند و از حق رو گردان شدند.
إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ وَ أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون َ (23)
23- أَخبَتُوا إِلی رَبِّهِم: در مقابل خدا خضوع کردند.
فَقال َ المَلَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَومِه ِ ما نَراک َ إِلاّ بَشَراً مِثلَنا وَ ما نَراک َ اتَّبَعَک َ إِلاَّ الَّذِین َ هُم أَراذِلُنا بادِی َ الرَّأی ِ وَ ما نَری لَکُم عَلَینا مِن فَضل ٍ بَل نَظُنُّکُم کاذِبِین َ (27)
27- أَراذِلُنا: جمع «رذل» به معنای طبقه پایین، طبقه بی پول و به عبارت دیگر طبقه پست، به نظر سردمداران.
بادِی َ الرَّأی ِ: متابعت کورکورانه و بدون فکر، کسانی از تو پیروی کردند که با دید ابتدایی سخنان تو را قبول کرده اند، نه با تعمق.
قال َ یا قَوم ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی رَحمَةً مِن عِندِه ِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَ نُلزِمُکُمُوها وَ أَنتُم لَها کارِهُون َ (28)
28- فَعُمِّیَت عَلَیکُم: اینکه رحمت بر شما پوشیده مانده است.
أَ نُلزِمُکُمُوها: آیا شما را مجبور به قبول رحمت کنیم. (مراد از رحمت، نبوت و معرفت حق است.)
ص: 225
وَ یا قَوم ِ مَن یَنصُرُنِی مِن َ اللّه ِ إِن طَرَدتُهُم أَ فَلا تَذَکَّرُون َ (30)
30- مَن یَنصُرُنِی مِن َ اللّه ِ: چه کسی مرا از عذاب خدا نجات می دهد!
وَ لا أَقُول ُ لَکُم عِندِی خَزائِن ُ اللّه ِ وَ لا أَعلَم ُ الغَیب َ وَ لا أَقُول ُ إِنِّی مَلَک ٌ وَ لا أَقُول ُ لِلَّذِین َ تَزدَرِی أَعیُنُکُم لَن یُؤتِیَهُم ُ اللّه ُ خَیراً اللّه ُ أَعلَم ُ بِما فِی أَنفُسِهِم إِنِّی إِذاً لَمِن َ الظّالِمِین َ (31)
31- تَزدَرِی أَعیُنُکُم: چشم شما آنان را حقیر می بیند. اصل آن «زری» است، به باب افتعال رفته «ازتری» شده است، «تا» مبدّل به «دال» شده «ازدری تزدری» شده است.
قال َ إِنَّما یَأتِیکُم بِه ِ اللّه ُ إِن شاءَ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ (33)
33- ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ: شما توانایی گریز از عذاب خدا را ندارید.
وَ أُوحِی َ إِلی نُوح ٍ أَنَّه ُ لَن یُؤمِن َ مِن قَومِک َ إِلاّ مَن قَد آمَن َ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَفعَلُون َ (36)
36- فَلا تَبتَئِس: پس غصه مخور و غمگین مباش.
وَ اصنَع ِ الفُلک َ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِین َ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُون َ (37)
37- بِأَعیُنِنا: در مقابل دید و محافظت ما.
ص: 226
حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا احمِل فِیها مِن کُل ٍّ زَوجَین ِ اثنَین ِ وَ أَهلَک َ إِلاّ مَن سَبَق َ عَلَیه ِ القَول ُ وَ مَن آمَن َ وَ ما آمَن َ مَعَه ُ إِلاّ قَلِیل ٌ (40)
40- فارَ التَّنُّورُ: آب از تنور جوشید.
مِن کُل ٍّ زَوجَین ِ: از هر حیوانی یک جفت نر و ماده.
اثنَین ِ: تاکید است برای «زوجین».
وَ قال َ ارکَبُوا فِیها بِسم ِ اللّه ِ مَجراها وَ مُرساها إِن َّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیم ٌ (41)
41- بِسم ِ اللّه ِ: به «بسم اللّه» تبرک بجویید، یا «بسم اللّه» بگویید.
مَجراها: هنگام حرکت کردن کشتی.
مُرساها: هنگام نگاه داشتن و توقف کردن کشتی.
وَ هِی َ تَجرِی بِهِم فِی مَوج ٍ کَالجِبال ِ وَ نادی نُوح ٌ ابنَه ُ وَ کان َ فِی مَعزِل ٍ یا بُنَی َّ ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَع َ الکافِرِین َ (42)
42- تَجرِی بِهِم فِی مَوج ٍ کَالجِبال ِ: کشتی، آنان را در میان موجهایی که مثل کوهها بود به حرکت درآورد.
مَعزِل ٍ: در کناری.
قال َ سَآوِی إِلی جَبَل ٍ یَعصِمُنِی مِن َ الماءِ قال َ لا عاصِم َ الیَوم َ مِن أَمرِ اللّه ِ إِلاّ مَن رَحِم َ وَ حال َ بَینَهُمَا المَوج ُ فَکان َ مِن َ المُغرَقِین َ (43)
43- سَآوِی إِلی جَبَل ٍ: به کوه پناه می برم.
لا عاصِم َ الیَوم َ: امروز مانع و دافع از عذاب خدا وجود ندارد.
وَ قِیل َ یا أَرض ُ ابلَعِی ماءَک ِ وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ غِیض َ الماءُ وَ قُضِی َ الأَمرُ وَ استَوَت عَلَی الجُودِی ِّ وَ قِیل َ بُعداً لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ (44)
44- ابلَعِی: ببلع و فرو ببر.
أَقلِعِی: از باریدن خودداری کن.
غِیض َ الماءُ: آب به زمین فرو رفت.
استَوَت عَلَی الجُودِی ِّ: کشتی بر کوه جودی قرار گرفت.
الجُودِی ِّ: کوهی است در موصل عراق.
بُعداً لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ: خداوند ستمگران را از رحمت خود دور گرداند.
ص: 227
قال َ یا نُوح ُ إِنَّه ُ لَیس َ مِن أَهلِک َ إِنَّه ُ عَمَل ٌ غَیرُ صالِح ٍ فَلا تَسئَلن ِ ما لَیس َ لَک َ بِه ِ عِلم ٌ إِنِّی أَعِظُک َ أَن تَکُون َ مِن َ الجاهِلِین َ (46)
46- لَیس َ مِن أَهلِک َ: به دو معنا آمده است:
1- فرزند تو از آن اهلی که ما وعده نجات آنان را دادیم نیست زیرا ما گفتیم: اهل خود را به کشتی سوار کن، مگر کسانی را که گمراه و جزء غرق شدگان هستند. پسر تو از گمراهان است. 2- «اهل» به معنای دین یعنی فرزند تو جزء گروه شما نیست زیرا او مخالف شما است. «امام صادق» عَمَل ٌ غَیرُ صالِح ٍ: ذو عمل غیر صالح.
أَن تَکُون َ: لئلّا تکون.
وَ یا قَوم ِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم َّ تُوبُوا إِلَیه ِ یُرسِل ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُم وَ لا تَتَوَلَّوا مُجرِمِین َ (52)
52- السَّماءَ: باران.
مِدراراً: فراوان و پی در پی و به اندازه نیاز.
ص: 228
إِن نَقُول ُ إِلاَّ اعتَراک َ بَعض ُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قال َ إِنِّی أُشهِدُ اللّه َ وَ اشهَدُوا أَنِّی بَرِی ءٌ مِمّا تُشرِکُون َ (54)
54- إِن نَقُول ُ إِلَّا اعتَراک َ بَعض ُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ:
سخنی در باره تو نمی گوییم جز اینکه که بعضی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده اند یعنی مورد خشم بتهای ما قرار گرفته ای و عقل خود را از دست داده ای.
مِن دُونِه ِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُم َّ لا تُنظِرُون ِ (55)
55- فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُم َّ لا تُنظِرُون ِ: همه شما و خدایانتان در باره آسیب رسانیدن به من نقشه بکشید و مرا مهلت ندهید.
وَ تِلک َ عادٌ جَحَدُوا بِآیات ِ رَبِّهِم وَ عَصَوا رُسُلَه ُ وَ اتَّبَعُوا أَمرَ کُل ِّ جَبّارٍ عَنِیدٍ (59)
59- عَصَوا رُسُلَه ُ: سؤال: هود علیه السّلام یک رسول بود و مورد تکذیب قوم خود قرار گرفت، چرا تعبیر به جمع کرده و «رسله» گفته است!
جواب: چون هود آنان را به خدا و پیامبران گذشته دعوت می کرد، تکذیب هود تکذیب رسل گذشته نیز هست. مضافا بر اینکه که تکذیب یک رسول تکذیب همه رسل است.
عَنِیدٍ: شخص بسیار خودخواه که حق را قبول نمی کند.
وَ أُتبِعُوا فِی هذِه ِ الدُّنیا لَعنَةً وَ یَوم َ القِیامَةِ أَلا إِن َّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِعادٍ قَوم ِ هُودٍ (60)
60- بُعداً: مفعول مطلق است یعنی «أبعدهم اللّه من رحمته فبعدوا بعدا».
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ هُوَ أَنشَأَکُم مِن َ الأَرض ِ وَ استَعمَرَکُم فِیها فَاستَغفِرُوه ُ ثُم َّ تُوبُوا إِلَیه ِ إِن َّ رَبِّی قَرِیب ٌ مُجِیب ٌ (61)
61- استَعمَرَکُم: خدا شما را برای عمران در زمین قرار داد به اینکه که شما را محتاج سکونت در زمین قرار داد. و توانایی آباد کردن آن را نیز به شما عطا کرد.
قالُوا یا صالِح ُ قَد کُنت َ فِینا مَرجُوًّا قَبل َ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما یَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَک ٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَیه ِ مُرِیب ٍ (62)
62- مَرجُوًّا قَبل َ هذا: در سابق از تو امید خیری داشتیم، ولی الآن از تو مأیوس شدیم.
مُرِیب ٍ: صفت شک است یعنی آن شکی که موجب تهمت شود.
ص: 229
قال َ یا قَوم ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی مِنه ُ رَحمَةً فَمَن یَنصُرُنِی مِن َ اللّه ِ إِن عَصَیتُه ُ فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ (63)
63- فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ: دو معنا در آن احتمال دارد: 1- اینکه حرفها موجب نمی شود جز اینکه که شما را منتسب به زیان و خسران کنم. 2-
یا اینکه که آگاه به زیانکاری شما بشوم.
وَ أَخَذَ الَّذِین َ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِین َ (67)
67- جاثِمِین َ: به دو معنا آمده است: 1- در حالی که به حال مرگ به رو افتاده اند. 2- در حالی که به زانو در آمده اند.
کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا إِن َّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِثَمُودَ (68)
68- کَأَن لَم یَغنَوا فِیها: گویا در منازل خود نبودند.
وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیم َ بِالبُشری قالُوا سَلاماً قال َ سَلام ٌ فَما لَبِث َ أَن جاءَ بِعِجل ٍ حَنِیذٍ (69)
69- فَما لَبِث َ أَن جاءَ بِعِجل ٍ حَنِیذٍ: بدون درنگ گوساله را کباب کرده و برای آنان آورد.
«عجل»: گوساله.
حَنِیذٍ: کباب شده.
فَلَمّا رَأی أَیدِیَهُم لا تَصِل ُ إِلَیه ِ نَکِرَهُم وَ أَوجَس َ مِنهُم خِیفَةً قالُوا لا تَخَف إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم ِ لُوطٍ (70)
70- نَکِرَهُم: آنان را نشناخت.
أَوجَس َ مِنهُم خِیفَةً: از آنان ترسید، ولی در دل پنهان ساخت.
ص: 230
فَلَمّا ذَهَب َ عَن إِبراهِیم َ الرَّوع ُ وَ جاءَته ُ البُشری یُجادِلُنا فِی قَوم ِ لُوطٍ (74)
74- الرَّوع ُ: ترس.
یُجادِلُنا فِی قَوم ِ لُوطٍ: در باره عذاب قوم لوط با ما مجادله می کرد.
إِن َّ إِبراهِیم َ لَحَلِیم ٌ أَوّاه ٌ مُنِیب ٌ (75)
75- أَوّاه ٌ: زیاد دعا و گریه می کرد و اهل دعا بود. اینکه مطلب در سوره براءة، آیه 114 بیان شد.
مُنِیب ٌ: توکل به خدا داشت و در امور خود به خدا مراجعه می کرد.
یا إِبراهِیم ُ أَعرِض عَن هذا إِنَّه ُ قَد جاءَ أَمرُ رَبِّک َ وَ إِنَّهُم آتِیهِم عَذاب ٌ غَیرُ مَردُودٍ (76)
76- غَیرُ مَردُودٍ: غیر قابل بازگشت.
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی ءَ بِهِم وَ ضاق َ بِهِم ذَرعاً وَ قال َ هذا یَوم ٌ عَصِیب ٌ (77)
77- سِی ءَ بِهِم: آمدن رسل باعث ناراحتی لوط شد چون می ترسید از اینکه که قومش متعرض آنان شوند.
ضاق َ بِهِم ذَرعاً: اینکه جمله در باره کسی به کار می رود که چاره ای برای نجات از مشکل خود ندارد. یعنی قلب لوط به واسطه آمدن رسل در تنگنا و مضیقه قرار گرفت زیرا می ترسید میهمانان وی مورد تعرض قرار گیرند.
ذَرعاً: قلب.
یَوم ٌ عَصِیب ٌ: روز سخت، روزی که شر در پی شر باشد.
وَ جاءَه ُ قَومُه ُ یُهرَعُون َ إِلَیه ِ وَ مِن قَبل ُ کانُوا یَعمَلُون َ السَّیِّئات ِ قال َ یا قَوم ِ هؤُلاءِ بَناتِی هُن َّ أَطهَرُ لَکُم فَاتَّقُوا اللّه َ وَ لا تُخزُون ِ فِی ضَیفِی أَ لَیس َ مِنکُم رَجُل ٌ رَشِیدٌ (78)
78- یُهرَعُون َ إِلَیه ِ: با سرعت به سوی لوط رفتند.
لا تُخزُون ِ فِی ضَیفِی: مرا در رابطه با میهمانانم خوار نسازید یعنی مرا شرمنده میهمانانم نکنید. در «مفردات راغب» آمده است که «ضیف» مصدر است و بر مفرد و جمع اطلاق می شود و گاهی به «أضیاف» و «ضیوف» جمع بسته می شود.
رَشِیدٌ: کسی که رشد عقلانی داشته باشد (تا شما را نصیحت کند.)
قال َ لَو أَن َّ لِی بِکُم قُوَّةً أَو آوِی إِلی رُکن ٍ شَدِیدٍ (80)
80- إِلی رُکن ٍ شَدِیدٍ: به یک عشیره و طایفه ای قوی پناه می بردم.
قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُل ُ رَبِّک َ لَن یَصِلُوا إِلَیک َ فَأَسرِ بِأَهلِک َ بِقِطع ٍ مِن َ اللَّیل ِ وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ إِلاَّ امرَأَتَک َ إِنَّه ُ مُصِیبُها ما أَصابَهُم إِن َّ مَوعِدَهُم ُ الصُّبح ُ أَ لَیس َ الصُّبح ُ بِقَرِیب ٍ (81)
81- فَأَسرِ بِأَهلِک َ بِقِطع ٍ مِن َ اللَّیل ِ: اهل خود را در تاریکی شب حرکت بده.
وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ: کسی از شما رو نگرداند و به عذاب قوم التفات نکند.
إِلَّا امرَأَتَک َ: استثناء در اینکه جا یکی از دو امر است: 1- از «أحد» یعنی همسر تو به عذاب قوم التفات می کند و عذاب می شود. 2- از «باهلک» باشد یعنی همسرت را با خود نبر. «المیزان»
ص: 231
فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیل ٍ مَنضُودٍ (82)
82- سِجِّیل ٍ: به دو معنا آمده است: 1- معرب سنگ گل. 2- گل.
مَنضُودٍ: به دو معنا آمده است: 1- پشت سر هم. 2- با هم.
مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک َ وَ ما هِی َ مِن َ الظّالِمِین َ بِبَعِیدٍ (83)
83- مُسَوَّمَةً: علامت دار، نشان دار.
ما هِی َ: ما تلک الحجارة.
وَ إِلی مَدیَن َ أَخاهُم شُعَیباً قال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیال َ وَ المِیزان َ إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ وَ إِنِّی أَخاف ُ عَلَیکُم عَذاب َ یَوم ٍ مُحِیطٍ (84)
84- مَدیَن َ: به دو معناست: 1- نام قبیله. 2-
نام شهری که قوم شعیب در آن قرار داشتند.
وَ یا قَوم ِ أَوفُوا المِکیال َ وَ المِیزان َ بِالقِسطِ وَ لا تَبخَسُوا النّاس َ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ مُفسِدِین َ (85)
85- لا تَبخَسُوا: در معاملات از کالاهای مردم کم نگذارید.
لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ مُفسِدِین َ: در زمین فساد نکنید.
قالُوا یا شُعَیب ُ أَ صَلاتُک َ تَأمُرُک َ أَن نَترُک َ ما یَعبُدُ آباؤُنا أَو أَن نَفعَل َ فِی أَموالِنا ما نَشؤُا إِنَّک َ لَأَنت َ الحَلِیم ُ الرَّشِیدُ (87)
87- أَ صَلاتُک َ: به دو معنا آمده است: 1- آیا نماز تو، چون شعیب کثیر الصلاة بود. 2- آیا دین تو و نماز چون مهمترین دستور و سمبل دین است، از دین به نماز تعبیر کرده است.
أَن نَفعَل َ: عطف است بر «یعبد» یعنی «ان نترک ما نفعل فی اموالنا»: آیا نماز تو جلو کم فروشی ما را می گیرد!
الرَّشِیدُ: فهمیده و عاقل. اطلاق عاقل به او یا به عنوان مسخره است و یا حقیقتا او را عاقل می دانستند یعنی تو که عاقل هستی چرا با ما مخالفت می ورزی.
قال َ یا قَوم ِ أَ رَأَیتُم إِن کُنت ُ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنه ُ رِزقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم إِلی ما أَنهاکُم عَنه ُ إِن أُرِیدُ إِلاَّ الإِصلاح َ مَا استَطَعت ُ وَ ما تَوفِیقِی إِلاّ بِاللّه ِ عَلَیه ِ تَوَکَّلت ُ وَ إِلَیه ِ أُنِیب ُ (88)
88- أُنِیب ُ: رجوع می کنم.
ص: 232
وَ یا قَوم ِ لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِیبَکُم مِثل ُ ما أَصاب َ قَوم َ نُوح ٍ أَو قَوم َ هُودٍ أَو قَوم َ صالِح ٍ وَ ما قَوم ُ لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ (89)
89- لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِیبَکُم مِثل ُ ما أَصاب َ قَوم َ نُوح ٍ: دشمنی شما با من شما را وادار نکند که به سرنوشت اقوام دیگر مانند قوم نوح دچار شوید.
قالُوا یا شُعَیب ُ ما نَفقَه ُ کَثِیراً مِمّا تَقُول ُ وَ إِنّا لَنَراک َ فِینا ضَعِیفاً وَ لَو لا رَهطُک َ لَرَجَمناک َ وَ ما أَنت َ عَلَینا بِعَزِیزٍ (91)
91- ما نَفقَه ُ: فعل متکلم مع الغیر است، از مادّه «فقه» یعنی بسیاری از گفته های شما را نمی فهمیم.
رَهطُک َ: طایفه تو.
قال َ یا قَوم ِ أَ رَهطِی أَعَزُّ عَلَیکُم مِن َ اللّه ِ وَ اتَّخَذتُمُوه ُ وَراءَکُم ظِهرِیًّا إِن َّ رَبِّی بِما تَعمَلُون َ مُحِیطٌ (92)
92- اتَّخَذتُمُوه ُ وَراءَکُم ظِهرِیًّا: خدا را پشت سر قرار داده اید و او را فراموش کرده اید و به دستور او بی اعتنا هستید.
وَ یا قَوم ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل ٌ سَوف َ تَعلَمُون َ مَن یَأتِیه ِ عَذاب ٌ یُخزِیه ِ وَ مَن هُوَ کاذِب ٌ وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب ٌ (93)
93- عَلی مَکانَتِکُم: به دو معناست: 1- بر همین حال عمل کنید. 2- هر چه از دست شما ساخته است و در امکان شما هست انجام دهید.
وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ أَخَذَت ِ الَّذِین َ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِین َ (94)
94- جاثِمِین َ: به آیه 67 رجوع شود.
کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا بُعداً لِمَدیَن َ کَما بَعِدَت ثَمُودُ (95)
95- کَأَن لَم یَغنَوا فِیها: گویا در منازل خود نبودند.
ص: 233
یَقدُم ُ قَومَه ُ یَوم َ القِیامَةِ فَأَورَدَهُم ُ النّارَ وَ بِئس َ الوِردُ المَورُودُ (98)
98- الوِردُ المَورُودُ: فرعون آنان را به آتش وارد می کند و بد جایگاهی است آتش.
وَ أُتبِعُوا فِی هذِه ِ لَعنَةً وَ یَوم َ القِیامَةِ بِئس َ الرِّفدُ المَرفُودُ (99)
99- الرِّفدُ المَرفُودُ: در دنیا و آخرت لعنت می شوند و بد چیزی است لعنت پی در پی در دنیا و آخرت.
ذلِک َ مِن أَنباءِ القُری نَقُصُّه ُ عَلَیک َ مِنها قائِم ٌ وَ حَصِیدٌ (100)
100- قائِم ٌ: آباد و سر پا، گرچه از سکنه خالی باشد.
حَصِیدٌ: خراب، نابود.
وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُم ُ الَّتِی یَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ مِن شَی ءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّک َ وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیب ٍ (101)
101- تَتبِیب ٍ: زیانکاری و خسران.
إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لِمَن خاف َ عَذاب َ الآخِرَةِ ذلِک َ یَوم ٌ مَجمُوع ٌ لَه ُ النّاس ُ وَ ذلِک َ یَوم ٌ مَشهُودٌ (103)
103- ذلِک َ یَوم ٌ مَشهُودٌ: آن روز برای تمام خلایق مشهود است.
یَوم َ یَأت ِ لا تَکَلَّم ُ نَفس ٌ إِلاّ بِإِذنِه ِ فَمِنهُم شَقِی ٌّ وَ سَعِیدٌ (105)
105- یَأت ِ: اصل آن «یأتی» بود، در اثر کثرت استعمال « یا » حذف شده است.
لا تَکَلَّم ُ: اصل آن «لا تتکلم» بود، «تا» برای تخفیف حذف شده است.
فَأَمَّا الَّذِین َ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیق ٌ (106)
106- زَفِیرٌ: صدای ناهنجار مانند آغاز صدای الاغ.
شَهِیق ٌ: صدای ناهنجار و بلند مانند آخر صدای الاغ.
وَ أَمَّا الَّذِین َ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّةِ خالِدِین َ فِیها ما دامَت ِ السَّماوات ُ وَ الأَرض ُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّک َ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ (108)
108- غَیرَ مَجذُوذٍ: غیر مقطوع.
ص: 234
وَ إِن َّ کُلاًّ لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّک َ أَعمالَهُم إِنَّه ُ بِما یَعمَلُون َ خَبِیرٌ (111)
111- لَمّا: جمیعا، همگی. تاکید است برای «کلّا».
وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِین َ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن دُون ِ اللّه ِ مِن أَولِیاءَ ثُم َّ لا تُنصَرُون َ (113)
113- لا تَرکَنُوا: تمایل پیدا نکنید و اعتماد نکنید.
وَ أَقِم ِ الصَّلاةَ طَرَفَی ِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِن َ اللَّیل ِ إِن َّ الحَسَنات ِ یُذهِبن َ السَّیِّئات ِ ذلِک َ ذِکری لِلذّاکِرِین َ (114)
114- زُلَفاً مِن َ اللَّیل ِ: ساعات اول شب.
شاید مراد نماز عشا باشد.
فَلَو لا کان َ مِن َ القُرُون ِ مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنهَون َ عَن ِ الفَسادِ فِی الأَرض ِ إِلاّ قَلِیلاً مِمَّن أَنجَینا مِنهُم وَ اتَّبَع َ الَّذِین َ ظَلَمُوا ما أُترِفُوا فِیه ِ وَ کانُوا مُجرِمِین َ (116)
116- فَلَو لا کان َ مِن َ القُرُون ِ مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّةٍ: چرا از مردمان گذشته کسانی بر نیکی باقی نماندند که نهی از منکر کنند! «لولا» به معنای «هلّا» است.
ما أُترِفُوا: آن نعمتها و لذتهایی که به آنها عادت کرده بودند. «ترفه» عادت کردن به نعمت است.
ص: 235
إِلاّ مَن رَحِم َ رَبُّک َ وَ لِذلِک َ خَلَقَهُم وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک َ لَأَملَأَن َّ جَهَنَّم َ مِن َ الجِنَّةِ وَ النّاس ِ أَجمَعِین َ (119)
119- وَ لِذلِک َ: دو وجه برای آن آورده اند:
1- به معنای «لاجل الرحمة». 2- «لام» برای عاقبت است یعنی عاقبت خلقت اختلاف شد. مراد اینکه است خداوند آفرید و می دانست که عاقبت آفرینش منجر به اختلاف می شود.
لَأَملَأَن َّ: «لام» برای قسم است.
نَحن ُ نَقُص ُّ عَلَیک َ أَحسَن َ القَصَص ِ بِما أَوحَینا إِلَیک َ هذَا القُرآن َ وَ إِن کُنت َ مِن قَبلِه ِ لَمِن َ الغافِلِین َ (3)
3- بِما أَوحَینا: بوحینا.
أَحسَن َ القَصَص ِ: دو معنی در آن محتمل است: 1- «احسن تبیین و احسن ایضاح» یعنی قرآن بهترین بیان است و سبب آن اینکه است که وحی خداوند است. « یا » در «یوحی» برای بیان سبب است. 2- مقصود داستان یوسف است زیرا دارای نکات آموزنده و اخبار گذشتگان است.
ص: 236
وَ کَذلِک َ یَجتَبِیک َ رَبُّک َ وَ یُعَلِّمُک َ مِن تَأوِیل ِ الأَحادِیث ِ وَ یُتِم ُّ نِعمَتَه ُ عَلَیک َ وَ عَلی آل ِ یَعقُوب َ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیک َ مِن قَبل ُ إِبراهِیم َ وَ إِسحاق َ إِن َّ رَبَّک َ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (6)
6- تَأوِیل ِ الأَحادِیث ِ: تعبیر خواب.
لَقَد کان َ فِی یُوسُف َ وَ إِخوَتِه ِ آیات ٌ لِلسّائِلِین َ (7)
7- آیات ٌ: عبرتهایی.
إِذ قالُوا لَیُوسُف ُ وَ أَخُوه ُ أَحَب ُّ إِلی أَبِینا مِنّا وَ نَحن ُ عُصبَةٌ إِن َّ أَبانا لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (8)
8- عُصبَةٌ: گروهی که از همدیگر حمایت می کنند و نسبت به همدیگر تعصب دارند.
ضَلال ٍ: در ترجیح دادن یوسف بر ما دچار اشتباه و خطا است. مراد گمراهی در دین نیست.
قال َ قائِل ٌ مِنهُم لا تَقتُلُوا یُوسُف َ وَ أَلقُوه ُ فِی غَیابَت ِ الجُب ِّ یَلتَقِطه ُ بَعض ُ السَّیّارَةِ إِن کُنتُم فاعِلِین َ (10)
10- غَیابَت ِ: هر چیزی که چیز دیگر را بپوشاند. مراد قعر چاه است.
الجُب ِّ: چاه.
السَّیّارَةِ: کاروان. وجه نامگذاری کاروان به سیاره اینکه است که کاروان سیر و حرکت می کند.
یَلتَقِطه ُ: او را پیدا کنند.
أَرسِله ُ مَعَنا غَداً یَرتَع وَ یَلعَب وَ إِنّا لَه ُ لَحافِظُون َ (12)
12- یَرتَع: به دو معنا آمده است: 1- بازی کند. 2- لذت ببرد. اصل آن «یرتعی» بوده، چون جواب امر است « یا » حذف شده است. ثلاثی مجرد آن «رعی» است.
ص: 237
فَلَمّا ذَهَبُوا بِه ِ وَ أَجمَعُوا أَن یَجعَلُوه ُ فِی غَیابَت ِ الجُب ِّ وَ أَوحَینا إِلَیه ِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم هذا وَ هُم لا یَشعُرُون َ (15)
15- أَجمَعُوا: تصمیم گرفتند.
لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم: کارهای ناشایست آنان را به آنان خبر خواهی داد و مراد، آیه 89 «هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون» است.
وَ هُم لا یَشعُرُون َ: در حالی که آنان نمی دانند که تو یوسف هستی. «شعور» به معنای پی بردن به مطلبی است که مانند مو ظریف است.
قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبنا نَستَبِق ُ وَ تَرَکنا یُوسُف َ عِندَ مَتاعِنا فَأَکَلَه ُ الذِّئب ُ وَ ما أَنت َ بِمُؤمِن ٍ لَنا وَ لَو کُنّا صادِقِین َ (17)
17- نَستَبِق ُ: مسابقه بدهیم.
وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِه ِ بِدَم ٍ کَذِب ٍ قال َ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل ٌ وَ اللّه ُ المُستَعان ُ عَلی ما تَصِفُون َ (18)
18- بِدَم ٍ کَذِب ٍ: دم مکذوب علیه اوفیه:
خونی که در او دروغ بود یعنی خود وجود خون در پیراهن سالم دلیل بر کذب سخن آنان بود.
سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً: نفسهای شما برای شما کاری را زینت داده است.
فَصَبرٌ جَمِیل ٌ: صبری صبر جمیل لا جزع فیه:
صبر من صبری است که بی تابی در آن نیست ..
وَ جاءَت سَیّارَةٌ فَأَرسَلُوا وارِدَهُم فَأَدلی دَلوَه ُ قال َ یا بُشری هذا غُلام ٌ وَ أَسَرُّوه ُ بِضاعَةً وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِما یَعمَلُون َ (19)
19- 19- «وارد»: کسی که برای جستجوی آب از کاروان جلوتر می رود.
فَأَدلی دَلوَه ُ: دلو خویش را به چاه انداخت.
أَسَرُّوه ُ بِضاعَةً: به دو معنا آمده است: 1- یابندگان یوسف، وی را از دیگر دوستان خویش مخفی داشتند به اینکه عنوان که صاحبان آب یوسف را داده اند تا برای آنان به فروش برسانیم.
جهت مخفی داشتن اینکه بوده است که رفقای آنان شریک آنان نشوند. 2- برادران یوسف برادر بودن وی را پوشیده داشتند و او را به عنوان عبد فروختند(1).
وَ شَرَوه ُ بِثَمَن ٍ بَخس ٍ دَراهِم َ مَعدُودَةٍ وَ کانُوا فِیه ِ مِن َ الزّاهِدِین َ (20)
20- وَ شَرَوه ُ بِثَمَن ٍ بَخس ٍ: به بهای اندک و کم او را فروختند. در اینکه که فروشندگان چه کسانی بوده اند دو احتمال وجود دارد: 1- برادران یوسف. 2- کاروانیانی که او را یافته بودند و در مصر فروختند. در «المیزان» احتمال دوم را انتخاب کرده است.
مَعدُودَةٍ: کم حدود بیست یا هیجده درهم بوده است.
کانُوا فِیه ِ مِن َ الزّاهِدِین َ: کاروانیان در ثمن او بی رغبت بودند، زیرا او را پیدا کرده بودند، نه اینکه که بضاعت و کالا باشد.
وَ قال َ الَّذِی اشتَراه ُ مِن مِصرَ لامرَأَتِه ِ أَکرِمِی مَثواه ُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه ُ وَلَداً وَ کَذلِک َ مَکَّنّا لِیُوسُف َ فِی الأَرض ِ وَ لِنُعَلِّمَه ُ مِن تَأوِیل ِ الأَحادِیث ِ وَ اللّه ُ غالِب ٌ عَلی أَمرِه ِ وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لا یَعلَمُون َ (21)
21- مِن مِصرَ: من اهل مصر.
أَکرِمِی: بسیار خوب قرار بده.
مَثواه ُ: جایگاه.
عَسی أَن یَنفَعَنا: شاید بفروشیم و سودی ببریم.
وَ لَمّا بَلَغ َ أَشُدَّه ُ آتَیناه ُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِک َ نَجزِی المُحسِنِین َ (22)
22- لَمّا بَلَغ َ أَشُدَّه ُ: چون به کمال جوانی و نیرومندی و کمال عقلانی رسید. در باره اینکه دوره از سن، چند قول آمده است: 1- از هیجده تا سی سالگی. 2- چهل سالگی. 3- شصت سالگی.
ص: 238
وَ راوَدَته ُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِه ِ وَ غَلَّقَت ِ الأَبواب َ وَ قالَت هَیت َ لَک َ قال َ مَعاذَ اللّه ِ إِنَّه ُ رَبِّی أَحسَن َ مَثوای َ إِنَّه ُ لا یُفلِح ُ الظّالِمُون َ (23)
23- راوَدَته ُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِه ِ:
زلیخا از یوسف درخواست همبستری کرد.
«مراودة» در اصل به معنای درخواست چیزی است با نرمی و ملایمت.
غَلَّقَت ِ الأَبواب َ: همه درها را محکم بست.
هَیت َ لَک َ: بشتاب به چیزی که برای تو مهیا گشته است. اسم فعل است.
إِنَّه ُ رَبِّی: به دو معنا آمده است: 1- ان ّ العزیز ربی. 2- ان ّ اللّه ربی.
وَ لَقَد هَمَّت بِه ِ وَ هَم َّ بِها لَو لا أَن رَأی بُرهان َ رَبِّه ِ کَذلِک َ لِنَصرِف َ عَنه ُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّه ُ مِن عِبادِنَا المُخلَصِین َ (24)
24- هَمَّت بِه ِ: زلیخا عزم یوسف کرد.
وَ استَبَقَا الباب َ وَ قَدَّت قَمِیصَه ُ مِن دُبُرٍ وَ أَلفَیا سَیِّدَها لَدَی الباب ِ قالَت ما جَزاءُ مَن أَرادَ بِأَهلِک َ سُوءاً إِلاّ أَن یُسجَن َ أَو عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (25)
25- قَدَّت قَمِیصَه ُ مِن دُبُرٍ: پیراهن یوسف را از پشت پاره کرد.
قَمِیصَه ُ: پیراهن یوسف.
مِن دُبُرٍ: از پشت.
یُوسُف ُ أَعرِض عَن هذا وَ استَغفِرِی لِذَنبِک ِ إِنَّک ِ کُنت ِ مِن َ الخاطِئِین َ (29)
29- یُوسُف ُ أَعرِض عَن هذا: ای یوسف از اینکه جریان صرف نظر کن، تا خبر منتشر نشود. در گوینده اینکه سخن دو احتمال است: 1- شاهد.
2- عزیز.
وَ قال َ نِسوَةٌ فِی المَدِینَةِ امرَأَت ُ العَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِه ِ قَد شَغَفَها حُبًّا إِنّا لَنَراها فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (30)
30- العَزِیزِ: مراد ملک مصر است. در «جوامع» آورده است که «عزیز» در زبان عربی به معنای پادشاه است.
تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِه ِ: غلامش را برای زنا به سوی خویش دعوت کرده است.
«فتا»: غلام، جوان.
شَغَفَها: عشق یوسف وارد قلب زلیخا شده و به عمق قلبش رسیده است.
ضَلال ٍ مُبِین ٍ: اشتباهی آشکار، خطای روشن.
ص: 239
فَلَمّا سَمِعَت بِمَکرِهِن َّ أَرسَلَت إِلَیهِن َّ وَ أَعتَدَت لَهُن َّ مُتَّکَأً وَ آتَت کُل َّ واحِدَةٍ مِنهُن َّ سِکِّیناً وَ قالَت ِ اخرُج عَلَیهِن َّ فَلَمّا رَأَینَه ُ أَکبَرنَه ُ وَ قَطَّعن َ أَیدِیَهُن َّ وَ قُلن َ حاش َ لِلّه ِ ما هذا بَشَراً إِن هذا إِلاّ مَلَک ٌ کَرِیم ٌ (31)
31- مُتَّکَأً: به چند معنا آمده است: 1- پشتی.
2- هر طعامی که در خوردن آن نیاز به چاقو هست چون اینکه طعامها غالبا با تکیه دادن بر پشتی خورده می شود به اینکه مناسبت از «طعام» تعبیر به «متکا» کرده است. 3- ترنج.
قَطَّعن َ أَیدِیَهُن َّ: دستشان را بریدند و زخمی کردند. مراد از «قطع» جدا شدن دست از بدن نیست.
حاش َ: به دو معنا آمده است: 1- گفتند:
یوسف از اینکه تهمت بدور است. 2- گفتند:
یوسف از بشر بودن به دور است. اصل آن «حاشی» بر وزن فاعل است، « یا » برای تخفیف حذف شده است.
لِلّه ِ: دوری گزیدن یوسف برای خوف از خدا بود.
إِن هذا: لیس هذا.
قالَت فَذلِکُن َّ الَّذِی لُمتُنَّنِی فِیه ِ وَ لَقَد راوَدتُه ُ عَن نَفسِه ِ فَاستَعصَم َ وَ لَئِن لَم یَفعَل ما آمُرُه ُ لَیُسجَنَن َّ وَ لَیَکُوناً مِن َ الصّاغِرِین َ (32)
32- فَذلِکُن َّ: کلمه «کن ّ» ضمیر نیست، بلکه صرفا برای خطاب است.
فَاستَعصَم َ: امتناع ورزید.
لَیَکُوناً: اصل آن «لیکونن» است. در حال وقف «نون» تبدیل به «الف» می شود مانند «تنوین» که در حال وقف تبدیل به «الف» می شود.
قال َ رَب ِّ السِّجن ُ أَحَب ُّ إِلَی َّ مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه ِ وَ إِلاّ تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن َّ أَصب ُ إِلَیهِن َّ وَ أَکُن مِن َ الجاهِلِین َ (33)
33- أَصب ُ إِلَیهِن َّ: به سوی آنان متمایل می شوم.
وَ دَخَل َ مَعَه ُ السِّجن َ فَتَیان ِ قال َ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعصِرُ خَمراً وَ قال َ الآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحمِل ُ فَوق َ رَأسِی خُبزاً تَأکُل ُ الطَّیرُ مِنه ُ نَبِّئنا بِتَأوِیلِه ِ إِنّا نَراک َ مِن َ المُحسِنِین َ (36)
36- فَتَیان ِ: به دو معنا آمده است: 1- دو نوجوان. 2- دو عبد.
أَعصِرُ خَمراً: برای شراب درست کردن، آب انگور می گیرم. «عصر» به معنای فشار دادن چیزی است، برای خارج کردن آب آن. در اینکه جا فشار متعلق به انگور است، نه خمر، ولی به علاقه اول و مشارفت «أعصر» به خمر نسبت داده شده است.
ص: 240
وَ قال َ لِلَّذِی ظَن َّ أَنَّه ُ ناج ٍ مِنهُمَا اذکُرنِی عِندَ رَبِّک َ فَأَنساه ُ الشَّیطان ُ ذِکرَ رَبِّه ِ فَلَبِث َ فِی السِّجن ِ بِضع َ سِنِین َ (42)
42- فَأَنساه ُ الشَّیطان ُ ذِکرَ رَبِّه ِ: دو معنا برای آن آورده اند: 1- فأنسی الشیطان یوسف ذکر اللّه.
2- فأنسی الشیطان الساقی ذکر یوسف عند الملک.
بِضع َ: هفت سال. «امام سجاد و امام صادق علیهما السّلام»
وَ قال َ المَلِک ُ إِنِّی أَری سَبع َ بَقَرات ٍ سِمان ٍ یَأکُلُهُن َّ سَبع ٌ عِجاف ٌ وَ سَبع َ سُنبُلات ٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات ٍ یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی رُءیای َ إِن کُنتُم لِلرُّءیا تَعبُرُون َ (43)
43- سِمان ٍ: چاق.
عِجاف ٌ: جمع «أعجف» برای مذکر و «عجفا» برای مؤنث، به معنای لاغر.
المَلَأُ: به دو معناست: 1- اشراف. 2- ساحران و کاهنان.
أَفتُونِی فِی رُءیای َ: خواب مرا تعبیر کنید.
لِلرُّءیا تَعبُرُون َ: «لام» برای بیان تعبیر است و تعبیر کردن مربوط به خواب است. چون «مفعول به» مقدم بر «فعل» شده «لام» بر آن وارد شده است و اگر مؤخر بود چنین گفته می شد: «تعبرون الرویا».
ص: 241
قالُوا أَضغاث ُ أَحلام ٍ وَ ما نَحن ُ بِتَأوِیل ِ الأَحلام ِ بِعالِمِین َ (44)
44- أَضغاث ُ أَحلام ٍ: خوابهای آشفته.
«اضغاث» جمع «ضغث» به معنای دسته ای از سبزی و مانند آن که مخلوط و درهم آمیخته است. «أحلام» جمع «حلم» به معنای خواب است.
بِتَأوِیل ِ الأَحلام ِ: تفسیر و توضیح خواب، تعبیر خواب.
وَ قال َ الَّذِی نَجا مِنهُما وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأوِیلِه ِ فَأَرسِلُون ِ (45)
45- ادَّکَرَ: متذکر شد و به یادش آمد. اصل آن «اذتکر» از باب افتعال است «تا» تبدیل به «دال» گردیده، «اذدکر» شده سپس «ذال» تبدیل به «دال» و درهم ادغام شده «ادّکر» شده است.
أُمَّةٍ: مدتی، زمان طولانی.
قال َ تَزرَعُون َ سَبع َ سِنِین َ دَأَباً فَما حَصَدتُم فَذَرُوه ُ فِی سُنبُلِه ِ إِلاّ قَلِیلاً مِمّا تَأکُلُون َ (47)
47- دَأَباً: به دو معناست: 1- پی در پی. 2- با سعی و کوشش.
فَما حَصَدتُم: آنچه از زراعت درو کردید.
فَذَرُوه ُ فِی سُنبُلِه ِ: رها سازید و بگذارید در سنبل باشد.
ثُم َّ یَأتِی مِن بَعدِ ذلِک َ سَبع ٌ شِدادٌ یَأکُلن َ ما قَدَّمتُم لَهُن َّ إِلاّ قَلِیلاً مِمّا تُحصِنُون َ (48)
48- سَبع ٌ شِدادٌ: هفت سال سختی و قحطی.
تُحصِنُون َ: نگهداری کرده بودید.
ثُم َّ یَأتِی مِن بَعدِ ذلِک َ عام ٌ فِیه ِ یُغاث ُ النّاس ُ وَ فِیه ِ یَعصِرُون َ (49)
49- یُغاث ُ النّاس ُ: به دو معنا آمده است: 1- برای مردم باران می بارد بنابراین که از «غیث» مشتق باشد. 2- به فریاد مردم رسیدگی می شود و از قحطی نجات می یابند بنابراین که از «غوث» مشتق باشد.
فِیه ِ یَعصِرُون َ: در سالی که باران می بارد، آب انگور و روغن زیتون و کنجد می گیرند.
قال َ ما خَطبُکُن َّ إِذ راوَدتُن َّ یُوسُف َ عَن نَفسِه ِ قُلن َ حاش َ لِلّه ِ ما عَلِمنا عَلَیه ِ مِن سُوءٍ قالَت ِ امرَأَةُ العَزِیزِ الآن َ حَصحَص َ الحَق ُّ أَنَا راوَدتُه ُ عَن نَفسِه ِ وَ إِنَّه ُ لَمِن َ الصّادِقِین َ (51)
51- قال َ ما خَطبُکُن َّ إِذ راوَدتُن َّ: فرستاده ملک برگشت و به زنان گفت: خواسته شما از یوسف به هنگامی که او را به سوی خویش خواندید چه بوده است!
حاش َ لِلّه ِ: اینکه در مقام تنزیه یوسف است یعنی ما یوسف را از تهمتهای ناروای خویش منزه می دانیم. حَصحَص َ الحَق ُّ: حق واضح و آشکار شد.
ذلِک َ لِیَعلَم َ أَنِّی لَم أَخُنه ُ بِالغَیب ِ وَ أَن َّ اللّه َ لا یَهدِی کَیدَ الخائِنِین َ (52)
52- ذلِک َ لِیَعلَم َ: اینکه کلام یوسف است. یعنی اینکه کار را کردم تا عزیز بداند.
ص: 242
وَ قال َ المَلِک ُ ائتُونِی بِه ِ أَستَخلِصه ُ لِنَفسِی فَلَمّا کَلَّمَه ُ قال َ إِنَّک َ الیَوم َ لَدَینا مَکِین ٌ أَمِین ٌ (54)
54-لا که أَستَخلِصه ُ لِنَفسِی: او را برای خودم خالص گردانم.
لا که مَکِین ٌ: صاحب منزلت و مقام.
وَ کَذلِک َ مَکَّنّا لِیُوسُف َ فِی الأَرض ِ یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث ُ یَشاءُ نُصِیب ُ بِرَحمَتِنا مَن نَشاءُ وَ لا نُضِیع ُ أَجرَ المُحسِنِین َ (56)
56- یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث ُ یَشاءُ: به هر نحوی که می خواست تصرف می کرد.
نُصِیب ُ بِرَحمَتِنا: اختصاص می دهیم به نعمتهای دنیوی و اخروی هر کس را که بخواهیم.
وَ لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قال َ ائتُونِی بِأَخ ٍ لَکُم مِن أَبِیکُم أَ لا تَرَون َ أَنِّی أُوفِی الکَیل َ وَ أَنَا خَیرُ المُنزِلِین َ (59)
59- جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم: آنان را برای سفر مهیا ساخت.
خَیرُ المُنزِلِین َ: بهترین میزبان و صاحب منزل هستم.
وَ قال َ لِفِتیانِه ِ اجعَلُوا بِضاعَتَهُم فِی رِحالِهِم لَعَلَّهُم یَعرِفُونَها إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ (62)
62- لِفِتیانِه ِ: نوکران و غلامان.
(بضاعة): ثمن.
ص: 243
وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم وَجَدُوا بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَیهِم قالُوا یا أَبانا ما نَبغِی هذِه ِ بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَینا وَ نَمِیرُ أَهلَنا وَ نَحفَظُ أَخانا وَ نَزدادُ کَیل َ بَعِیرٍ ذلِک َ کَیل ٌ یَسِیرٌ (65)
65- ما نَبغِی: چه چیزی می خواستیم! «ما» استفهامیه است.
نَمِیرُ: مواد غذایی تهیه می کنیم. «میرة» به معنای مواد غذایی که از شهری به شهر دیگر حمل می شود.
کَیل َ بَعِیرٍ: بار شتر.
قال َ لَن أُرسِلَه ُ مَعَکُم حَتّی تُؤتُون ِ مَوثِقاً مِن َ اللّه ِ لَتَأتُنَّنِی بِه ِ إِلاّ أَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا آتَوه ُ مَوثِقَهُم قال َ اللّه ُ عَلی ما نَقُول ُ وَکِیل ٌ (66)
66- أَن یُحاطَ بِکُم: به دو معناست: 1- همه هلاک شوید. 2- گرفتاری پیش آید که از طاقت شما بیرون باشد.
وَ قال َ یا بَنِی َّ لا تَدخُلُوا مِن باب ٍ واحِدٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب ٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغنِی عَنکُم مِن َ اللّه ِ مِن شَی ءٍ إِن ِ الحُکم ُ إِلاّ لِلّه ِ عَلَیه ِ تَوَکَّلت ُ وَ عَلَیه ِ فَلیَتَوَکَّل ِ المُتَوَکِّلُون َ (67)
67- ما أُغنِی عَنکُم مِن َ اللّه ِ مِن شَی ءٍ: تقدیر الهی را نمی توانم از شما دور کنم.
وَ لَمّا دَخَلُوا مِن حَیث ُ أَمَرَهُم أَبُوهُم ما کان َ یُغنِی عَنهُم مِن َ اللّه ِ مِن شَی ءٍ إِلاّ حاجَةً فِی نَفس ِ یَعقُوب َ قَضاها وَ إِنَّه ُ لَذُو عِلم ٍ لِما عَلَّمناه ُ وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لا یَعلَمُون َ (68)
68- إِلّا حاجَةً: لکن حاجة.
وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف َ آوی إِلَیه ِ أَخاه ُ قال َ إِنِّی أَنَا أَخُوک َ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَعمَلُون َ (69)
69- آوی إِلَیه ِ: در آغوش کشید و در پیش خود جای داد.
فَلا تَبتَئِس: غمگین مباش.
ص: 244
فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَل َ السِّقایَةَ فِی رَحل ِ أَخِیه ِ ثُم َّ أَذَّن َ مُؤَذِّن ٌ أَیَّتُهَا العِیرُ إِنَّکُم لَسارِقُون َ (70)
70- السِّقایَةَ: ظرف مخصوص آب خوردن که با آن گندم و مانند آن را نیز کیل می کردند. از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که از طلا بوده است.
العِیرُ: قافله و کاروان.
إِنَّکُم لَسارِقُون َ: دو وجه برای اینکه جمله ذکر کرده اند: 1- جمله خبریه است. و اطلاق سارق یا برای اینکه بوده است که ندا کننده از گذاشتن پیمانه بی خبر بوده و یا اینکه که باخبر بوده ولی مرادش اینکه بوده که شما سارق یوسف می باشید. 2- جمله استفهامیه است یعنی آیا شما پیمانه را دزدیدید!
قالُوا نَفقِدُ صُواع َ المَلِک ِ وَ لِمَن جاءَ بِه ِ حِمل ُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِه ِ زَعِیم ٌ (72)
72- صُواع َ: سقایة به معنای پیمانه مخصوص. قبلا توضیح داده شد.
حِمل ُ بَعِیرٍ: بار شتر از گندم و جو.
ص: 245
فَلَمَّا استَیأَسُوا مِنه ُ خَلَصُوا نَجِیًّا قال َ کَبِیرُهُم أَ لَم تَعلَمُوا أَن َّ أَباکُم قَد أَخَذَ عَلَیکُم مَوثِقاً مِن َ اللّه ِ وَ مِن قَبل ُ ما فَرَّطتُم فِی یُوسُف َ فَلَن أَبرَح َ الأَرض َ حَتّی یَأذَن َ لِی أَبِی أَو یَحکُم َ اللّه ُ لِی وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین َ (80)
80- خَلَصُوا نَجِیًّا: از مردم فاصله گرفتند و با یکدیگر به نجوی و مشورت پرداختند.
فَرَّطتُم: کوتاهی کردید.
فَلَن أَبرَح َ الأَرض َ: برای همیشه در اینکه سرزمین یعنی مصر خواهم ماند و از جای خود تکان نخواهم خورد.
وَ سئَل ِ القَریَةَ الَّتِی کُنّا فِیها وَ العِیرَ الَّتِی أَقبَلنا فِیها وَ إِنّا لَصادِقُون َ (82)
82- العِیرَ الَّتِی أَقبَلنا فِیها: از کاروانی که ما به همراه آن به کنعان آمده ایم سؤال کن.
قال َ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل ٌ عَسَی اللّه ُ أَن یَأتِیَنِی بِهِم جَمِیعاً إِنَّه ُ هُوَ العَلِیم ُ الحَکِیم ُ (83)
83- بِهِم: مراد از ضمیر «هم» یوسف و إبن یامین و شمعون است که سومی از ناراحتی در مصر مانده بود.
وَ تَوَلّی عَنهُم وَ قال َ یا أَسَفی عَلی یُوسُف َ وَ ابیَضَّت عَیناه ُ مِن َ الحُزن ِ فَهُوَ کَظِیم ٌ (84)
84- یا أَسَفی: کلمه تأسف است و در مقام رسیدن مصیبت گفته می شود مثل کلمه استرجاع.
کَظِیم ٌ: کاظم به معنای کسی که دل او پر از غصه و اندوه است، ولی غیظ و خشم خود را کنترل می کند و برای کسی اظهار نمی کند.
قالُوا تَاللّه ِ تَفتَؤُا تَذکُرُ یُوسُف َ حَتّی تَکُون َ حَرَضاً أَو تَکُون َ مِن َ الهالِکِین َ (85)
85- تَفتَؤُا: پیوسته. اصل آن «لا تفتوأ» بوده حرف نفی برای وضوح حذف شده است.
حَتّی تَکُون َ حَرَضاً: در معنای آن دو احتمال است: 1- تا اینکه که دیوانه شوی. 2- تا اینکه که نابود و هلاک شوی.
86- (بث): اندوه از نظر لغت «بث ّ» عبارت است از اندوهی که صاحب آن توانایی کتمانش را ندارد و آن را اظهار می کند و پراکنده می سازد.
ص: 246
یا بَنِی َّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُف َ وَ أَخِیه ِ وَ لا تَیأَسُوا مِن رَوح ِ اللّه ِ إِنَّه ُ لا یَیأَس ُ مِن رَوح ِ اللّه ِ إِلاَّ القَوم ُ الکافِرُون َ (87)
87- فَتَحَسَّسُوا: جستجو کنید.
فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیه ِ قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوف ِ لَنَا الکَیل َ وَ تَصَدَّق عَلَینا إِن َّ اللّه َ یَجزِی المُتَصَدِّقِین َ (88)
88- الضُّرُّ: گرسنگی، قحطی، نیاز، گرفتاری.
بِبِضاعَةٍ: کالا.
مُزجاةٍ: به دو معنا آمده است: 1- اندک. 2-
پست و ناچیز. در اصل به معنای دفع کردن و دور انداختن است یعنی کالایی که مورد رغبت نیست و دور انداختنی است.
قالُوا تَاللّه ِ لَقَد آثَرَک َ اللّه ُ عَلَینا وَ إِن کُنّا لَخاطِئِین َ (91)
91- آثَرَک َ اللّه ُ عَلَینا: خداوند تو را بر ما برتری و فضیلت داد و از بین ما برگزید.
وَ إِن کُنّا خاطِئِین َ: إن ّ شأننا و حالنا إنّا کنا خاطئین.
«جوامع الجامع».
قال َ لا تَثرِیب َ عَلَیکُم ُ الیَوم َ یَغفِرُ اللّه ُ لَکُم وَ هُوَ أَرحَم ُ الرّاحِمِین َ (92)
92- تَثرِیب َ: ملامت، سرزنش.
اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلقُوه ُ عَلی وَجه ِ أَبِی یَأت ِ بَصِیراً وَ أتُونِی بِأَهلِکُم أَجمَعِین َ (93)
93- یَأت ِ بَصِیراً: بینایی اش را باز خواهد یافت.
وَ لَمّا فَصَلَت ِ العِیرُ قال َ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِدُ رِیح َ یُوسُف َ لَو لا أَن تُفَنِّدُون ِ (94)
94- لَمّا فَصَلَت ِ العِیرُ: هنگامی که قافله به قصد شام از مصر فاصله گرفت.
لَو لا أَن تُفَنِّدُون ِ: اگر مرا به سفاهت و خرفتی و بی عقلی متهم نکنید. «الفند»: بی عقلی، سفاهت، خرفتی.
قالُوا تَاللّه ِ إِنَّک َ لَفِی ضَلالِک َ القَدِیم ِ (95)
95- ضَلالِک َ القَدِیم ِ: تو در اشتباه سابق خود باقی هستی زیرا یوسف مرده و تو می پنداری که زنده است. مراد از «ضلالت» گمراهی در دین نیست.
ص: 247
فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف َ آوی إِلَیه ِ أَبَوَیه ِ وَ قال َ ادخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللّه ُ آمِنِین َ (99)
99- آوی إِلَیه ِ أَبَوَیه ِ: پدر و مادرش را در آغوش کشید. مفسرین گفته اند مراد از مادر خاله وی می باشد و عرب بر خاله هم اطلاق «ام ّ» می کند.
وَ رَفَع َ أَبَوَیه ِ عَلَی العَرش ِ وَ خَرُّوا لَه ُ سُجَّداً وَ قال َ یا أَبَت ِ هذا تَأوِیل ُ رُءیای َ مِن قَبل ُ قَد جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَد أَحسَن َ بِی إِذ أَخرَجَنِی مِن َ السِّجن ِ وَ جاءَ بِکُم مِن َ البَدوِ مِن بَعدِ أَن نَزَغ َ الشَّیطان ُ بَینِی وَ بَین َ إِخوَتِی إِن َّ رَبِّی لَطِیف ٌ لِما یَشاءُ إِنَّه ُ هُوَ العَلِیم ُ الحَکِیم ُ (100)
100- البَدوِ: بادیه و صحرا، زیرا یعقوب علیه السّلام به همراه خانواده خود در صحرا سکونت داشت.
نَزَغ َ الشَّیطان ُ: شیطان میان من و برادرانم تخم کینه و حسد کاشت و بین ما را تیره کرد.
رَب ِّ قَد آتَیتَنِی مِن َ المُلک ِ وَ عَلَّمتَنِی مِن تَأوِیل ِ الأَحادِیث ِ فاطِرَ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ أَنت َ وَلِیِّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسلِماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِین َ (101)
101- فاطِرَ السَّماوات ِ: یا فاطر السموات.
ذلِک َ مِن أَنباءِ الغَیب ِ نُوحِیه ِ إِلَیک َ وَ ما کُنت َ لَدَیهِم إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم وَ هُم یَمکُرُون َ (102)
102- أَجمَعُوا أَمرَهُم: تصمیم گرفتند که یوسف را در چاه بیاندازند.
وَ ما أَکثَرُ النّاس ِ وَ لَو حَرَصت َ بِمُؤمِنِین َ (103)
103- بِمُؤمِنِین َ: خبر برای «ما اکثر النّاس» است یعنی «لیس اکثر النّاس بمؤمنین و لو حرصت».
ص: 248
وَ کَأَیِّن مِن آیَةٍ فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ یَمُرُّون َ عَلَیها وَ هُم عَنها مُعرِضُون َ (105)
105- کَأَیِّن: مانند «کم» است یعنی چقدر، چه مقدار. اصل آن «ای ّ» بود، کاف بر آن داخل شد.
وَ ما یُؤمِن ُ أَکثَرُهُم بِاللّه ِ إِلاّ وَ هُم مُشرِکُون َ (106)
106- ما یُؤمِن ُ أَکثَرُهُم بِاللّه ِ إِلّا وَ هُم مُشرِکُون َ: در معنای آن چند وجه است: 1- مراد مشرکین است زیرا آنان هم «اللّه» را قبول داشتند و هم بتها را. 2- مراد از «اشراک» شرک در طاعت است، نه شرک در عبادت یعنی مؤمنینی خدا را عبادت می کنند، ولی مرتکب معاصی می شوند و از اینکه جهت از شیطان اطاعت می کنند. 3- مراد بعضی از مراتب پایین شرک است که با ایمان قابل جمع است یعنی شرک خفی. «المیزان»
أَ فَأَمِنُوا أَن تَأتِیَهُم غاشِیَةٌ مِن عَذاب ِ اللّه ِ أَو تَأتِیَهُم ُ السّاعَةُ بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون َ (107)
107- غاشِیَةٌ: پوشاننده یعنی عذابی که همه آنان را در برگیرد.
حَتّی إِذَا استَیأَس َ الرُّسُل ُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا جاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّی َ مَن نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأسُنا عَن ِ القَوم ِ المُجرِمِین َ (110)
110- ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا: مردم پنداشتند که انبیا به آنان دروغ گفته اند.
ص: 249
اللّه ُ الَّذِی رَفَع َ السَّماوات ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُم َّ استَوی عَلَی العَرش ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ کُل ٌّ یَجرِی لِأَجَل ٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الأَمرَ یُفَصِّل ُ الآیات ِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُون َ (2)
2- بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها: به دو معنا آمده است:
1- آسمانها را بدون ستون برافراشت، همان گونه که می بینید. 2- «ترون» صفت «عمد» است یعنی ستونی که قابل رؤیت شما باشد ندارد. لکن ستون نامرئی دارد.
استَوی عَلَی العَرش ِ: به سوره یونس، آیه 3 رجوع شود.
وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرض َ وَ جَعَل َ فِیها رَواسِی َ وَ أَنهاراً وَ مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ جَعَل َ فِیها زَوجَین ِ اثنَین ِ یُغشِی اللَّیل َ النَّهارَ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ (3)
3- رَواسِی َ: کوههای ثابت و استوار.
زَوجَین ِ اثنَین ِ: دو صنف سیاه و سفید، ترش و شیرین، تابستانی و زمستانی، تر و خشک.
«اثنین» برای تاکید است.
یُغشِی: تاریکی شب، روز را می پوشاند.
وَ فِی الأَرض ِ قِطَع ٌ مُتَجاوِرات ٌ وَ جَنّات ٌ مِن أَعناب ٍ وَ زَرع ٌ وَ نَخِیل ٌ صِنوان ٌ وَ غَیرُ صِنوان ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّل ُ بَعضَها عَلی بَعض ٍ فِی الأُکُل ِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (4)
4- مُتَجاوِرات ٌ: در مجاورت و نزدیکی هم.
صِنوان ٌ: نخلهایی که از یک ریشه هستند.
غَیرُ صِنوان ٍ: نخلهایی که از ریشه های مختلف هستند.
ص: 250
وَ یَستَعجِلُونَک َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل َ الحَسَنَةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم ُ المَثُلات ُ وَ إِن َّ رَبَّک َ لَذُو مَغفِرَةٍ لِلنّاس ِ عَلی ظُلمِهِم وَ إِن َّ رَبَّک َ لَشَدِیدُ العِقاب ِ (6)
6- المَثُلات ُ: جمع «مثلة» به معنای عقوبت البته آن عقوبتی که به گوش همگان رسیده و ضرب المثل شده است مانند مسخ بنی اسرائیل.
اللّه ُ یَعلَم ُ ما تَحمِل ُ کُل ُّ أُنثی وَ ما تَغِیض ُ الأَرحام ُ وَ ما تَزدادُ وَ کُل ُّ شَی ءٍ عِندَه ُ بِمِقدارٍ (8)
8- ما تَحمِل ُ کُل ُّ أُنثی: در «ما» دو احتمال است: 1- استفهامیه یعنی زنان به چه چیزی بار دارند دختر یا پسر! 2- موصوله یعنی هر آنچه را که زنان در رحم دارند، چه دختر و چه پسر.
«جوامع الجامع» ما تَغِیض ُ الأَرحام ُ: در «ما» دو احتمال است:
1- استفهامیه یعنی رحم زنان چه مدتی را کم گذاشته است یعنی چه مدت زودتر از نه ماه زایمان کرده است! 2- موصولة یعنی هر مدتی را که رحم زنان کم گذاشته و زودتر از نه ماه زایمان کرده است. «جوامع الجامع» ما تَزدادُ: در «ما» دو احتمال است: 1- استفهامیه یعنی چه مدتی دیرتر از نه ماه زایمان می کند! 2- موصوله یعنی هر مدتی را که دیرتر از نه ماه زایمان کرده است. «جوامع الجامع»
سَواءٌ مِنکُم مَن أَسَرَّ القَول َ وَ مَن جَهَرَ بِه ِ وَ مَن هُوَ مُستَخف ٍ بِاللَّیل ِ وَ سارِب ٌ بِالنَّهارِ (10)
10- مَن هُوَ مُستَخف ٍ بِاللَّیل ِ: کسی که به واسطه تاریکی شب پیدا نیست.
سارِب ٌ بِالنَّهارِ: کسی که در روشنایی روز پیدا است و به دنبال حوائج خود روان است.
لَه ُ مُعَقِّبات ٌ مِن بَین ِ یَدَیه ِ وَ مِن خَلفِه ِ یَحفَظُونَه ُ مِن أَمرِ اللّه ِ إِن َّ اللّه َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ إِذا أَرادَ اللّه ُ بِقَوم ٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَه ُ وَ ما لَهُم مِن دُونِه ِ مِن وال ٍ (11)
11- لَه ُ: در مرجع ضمیر دو وجه آمده است: 1- «اللّه». 2- «من» در «من اسر القول».
مُعَقِّبات ٌ: کسانی که پشت سر همدیگر می آیند و جایگزین یکدیگر می شوند. مراد در اینکه جا یکی از دو مورد است: 1- ملائکه روز و شب است که جانشین همدیگر می شوند و اعمال ما را می نویسند. «ائمه علیهم السّلام» 2- ملائکه ای که بندگان را از خطرها حفظ می کنند.
فَلا مَرَدَّ لَه ُ: مدافعی برای آن ملت نخواهد بود.
وَ یُسَبِّح ُ الرَّعدُ بِحَمدِه ِ وَ المَلائِکَةُ مِن خِیفَتِه ِ وَ یُرسِل ُ الصَّواعِق َ فَیُصِیب ُ بِها مَن یَشاءُ وَ هُم یُجادِلُون َ فِی اللّه ِ وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال ِ (13)
13- شَدِیدُ المِحال ِ: شدید الاخذ و العذاب.
ص: 251
لَه ُ دَعوَةُ الحَق ِّ وَ الَّذِین َ یَدعُون َ مِن دُونِه ِ لا یَستَجِیبُون َ لَهُم بِشَی ءٍ إِلاّ کَباسِطِ کَفَّیه ِ إِلَی الماءِ لِیَبلُغ َ فاه ُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه ِ وَ ما دُعاءُ الکافِرِین َ إِلاّ فِی ضَلال ٍ (14)
14- کَباسِطِ کَفَّیه ِ إِلَی الماءِ لِیَبلُغ َ فاه ُ: ضرب المثل است به دو معنا آمده است: 1- کسی که دست خود را از راه دور به آب دراز کرده است.
2- کسی که دست خود را برای برداشتن آب باز کرده قهرا آبی در دست او نمی ماند تا به دهان او برسد، بلکه باید دست خود را مشت کند تا آب در آن بماند.
وَ لِلّه ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال ِ (15)
15- الآصال ِ: شامگاهان.
أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَل َ السَّیل ُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُون َ عَلَیه ِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاع ٍ زَبَدٌ مِثلُه ُ کَذلِک َ یَضرِب ُ اللّه ُ الحَق َّ وَ الباطِل َ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب ُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع ُ النّاس َ فَیَمکُث ُ فِی الأَرض ِ کَذلِک َ یَضرِب ُ اللّه ُ الأَمثال َ (17)
17- فَسالَت: به جریان درآمد.
أَودِیَةٌ: رودخانه ها و نهرها.
زَبَداً: کف.
رابِیاً: روی آب.
مِمّا یُوقِدُون َ: از چیزهایی که در آتش ذوب می کنند مانند طلا و نقره.
ابتِغاءَ حِلیَةٍ: برای ساختن زیور آلات.
مَتاع ٍ: برای ساختن ظروف و غیره. جُفاءً: پوچ و بلا استفاده.
ص: 252
أَ فَمَن یَعلَم ُ أَنَّما أُنزِل َ إِلَیک َ مِن رَبِّک َ الحَق ُّ کَمَن هُوَ أَعمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب ِ (19)
19- الأَلباب ِ: جمع «لب ّ». ارزشمندترین اجزای چیزی را «لب ّ» گویند و ارزشمندترین اجزای انسان عقل است برای همین به عقل «لب ّ» گفته می شود.
وَ الَّذِین َ صَبَرُوا ابتِغاءَ وَجه ِ رَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدرَؤُن َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِک َ لَهُم عُقبَی الدّارِ (22)
22- یَدرَؤُن َ: به دو معنا آمده است: 1- دفع می کنند یعنی بعد از گناه، کار ثواب انجام می دهند تا گناه از بین برود. 2- بدیهای دیگران را با نیکی پاسخ می دهند.
جَنّات ُ عَدن ٍ یَدخُلُونَها وَ مَن صَلَح َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون َ عَلَیهِم مِن کُل ِّ باب ٍ (23)
23- عَدن ٍ: توقف طولانی. منظور از آن در اینکه جا توقف در بهشت است چون توقف در آن همیشگی است.
وَ یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل َ عَلَیه ِ آیَةٌ مِن رَبِّه ِ قُل إِن َّ اللّه َ یُضِل ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه ِ مَن أَناب َ (27)
27- أَناب َ: باز گردد.
آیَةٌ: معجزة.
الَّذِین َ آمَنُوا وَ تَطمَئِن ُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه ِ أَلا بِذِکرِ اللّه ِ تَطمَئِن ُّ القُلُوب ُ (28)
28- الَّذِین َ آمَنُوا وَ تَطمَئِن ُّ قُلُوبُهُم ... القُلُوب ُ:
اینکه بخش مبتداست و جمله «الّذین امنوا و عملوا الصالحات» در آیه 29 بدل است و جمله «طوبی لهم و حسن مآب» خبر است.
ص: 253
الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ طُوبی لَهُم وَ حُسن ُ مَآب ٍ (29)
29- طُوبی: به دو معنا آمده است: 1- نام درختی است. 2- گوارا بودن.
مَآب ٍ: بازگشت.
وَ لَو أَن َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه ِ الجِبال ُ أَو قُطِّعَت بِه ِ الأَرض ُ أَو کُلِّم َ بِه ِ المَوتی بَل لِلّه ِ الأَمرُ جَمِیعاً أَ فَلَم یَیأَس ِ الَّذِین َ آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه ُ لَهَدَی النّاس َ جَمِیعاً وَ لا یَزال ُ الَّذِین َ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَو تَحُل ُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِی َ وَعدُ اللّه ِ إِن َّ اللّه َ لا یُخلِف ُ المِیعادَ (31)
31- وَ لَو أَن َّ: جواب «لو» به خاطر وضوح محذوف است یعنی اگر چنین می شد ایمان نمی آوردند.
قُرآناً سُیِّرَت بِه ِ الجِبال ُ: به توسط قرآن کوهها به حرکت درآید.
قُطِّعَت بِه ِ الأَرض ُ: به دو معنا است: 1- به توسط قرآن زمین پیموده شود و بتوان از سویی به سوی دیگر رفت. (اینکه معنی با توجه به روایت وارده در شأن نزول نوشته شده است.) 2- زمین تکه تکه شود. «جوامع الجامع» أَ فَلَم یَیأَس ِ: مؤمنان آرزوی ایمان آوردن کفار را در دل داشتند، برای همین هر وقت کفار درخواست معجزه می کردند، مؤمنان امیدوار می شدند خداوند به مؤمنان می فرماید: از ایمان آوردن کفار مأیوس شوید. آیا هنوز مأیوس نشده اید!؟ «مستفاد از المیزان و مجمع البیان» قارِعَةٌ: گرفتاری سخت مانند جنگ، قحطی، کشتار و اسیری. قیامت را نیز به خاطر سختیهایش «قارعة» نامیده اند.
تَحُل ُّ قَرِیباً: نزدیکی آنان اصابت کند. قسمت اول که «تصیبهم بما صنعوا قارعة» می باشد اینکه بود که مصیبتها به خود آنان اصابت کند، قسمت دوم که «تحل ّ قریبا من دارهم» می باشد اینکه است که در نزدیکی آنان بلا بیاید.
أَ فَمَن هُوَ قائِم ٌ عَلی کُل ِّ نَفس ٍ بِما کَسَبَت وَ جَعَلُوا لِلّه ِ شُرَکاءَ قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه ُ بِما لا یَعلَم ُ فِی الأَرض ِ أَم بِظاهِرٍ مِن َ القَول ِ بَل زُیِّن َ لِلَّذِین َ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُدُّوا عَن ِ السَّبِیل ِ وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ فَما لَه ُ مِن هادٍ (33)
33- أَم تُنَبِّئُونَه ُ: «ام» منقطع از سابق است یعنی آیا به خدا از شریکی خبر می دهید که خودش از آن خبر ندارد.
أَم بِظاهِرٍ مِن َ القَول ِ: به دو معنا است: 1- یا سخنی عاری از حقیقت است. 2- یا گفتار شما به کتابی مستند است.
ص: 254
مَثَل ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون َ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ أُکُلُها دائِم ٌ وَ ظِلُّها تِلک َ عُقبَی الَّذِین َ اتَّقَوا وَ عُقبَی الکافِرِین َ النّارُ (35)
35- أُکُلُها: خوراکیها و میوه های آن.
ظِلُّها: ظلها دائم.
وَ الَّذِین َ آتَیناهُم ُ الکِتاب َ یَفرَحُون َ بِما أُنزِل َ إِلَیک َ وَ مِن َ الأَحزاب ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه ُ قُل إِنَّما أُمِرت ُ أَن أَعبُدَ اللّه َ وَ لا أُشرِک َ بِه ِ إِلَیه ِ أَدعُوا وَ إِلَیه ِ مَآب ِ (36)
36- مِن َ الأَحزاب ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه ُ: احزابی که برای جنگ و دشمنی تو همدست شده اند، بعضی از آنان بعضی دیگر را قبول ندارند زیرا مشرکان اطلاق «رحمن» را به خداوند قبول نداشتند، به عکس یهود که اطلاق رحمن را بر خدا چون در تورات زیاد وارد شده بود قبول داشتند.
وَ إِن ما نُرِیَنَّک َ بَعض َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک َ فَإِنَّما عَلَیک َ البَلاغ ُ وَ عَلَینَا الحِساب ُ (40)
40- إِن ما: «ما» زاید و مفید تاکید است و موجب تجویز دخول نون تاکید بر فعل مضارع است(1).
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الأَرض َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها وَ اللّه ُ یَحکُم ُ لا مُعَقِّب َ لِحُکمِه ِ وَ هُوَ سَرِیع ُ الحِساب ِ (41)
41- نَنقُصُها مِن أَطرافِها: زمین را از اطرافش کم می کنیم. مراد آیه یکی از چند قول است:
1- ننقص اهل الارض بامانة اهلها: مردم را می میرانیم. 2- فقها و خوبان زمین را می میرانیم.
«امام صادق علیه السّلام» 3- سلطه کفار را از زمین کم کرده و به تصرف مسلمانان در می آوریم.
لا مُعَقِّب َ لِحُکمِه ِ: کسی را توانایی رد حکم خدا نیست.
ص: 255
وَ یَقُول ُ الَّذِین َ کَفَرُوا لَست َ مُرسَلاً قُل کَفی بِاللّه ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَه ُ عِلم ُ الکِتاب ِ (43)
43- مَن عِندَه ُ عِلم ُ الکِتاب ِ: در اینکه که مراد از کسانی که علم کتاب دارند چه کسانی هستند، چند قول است: 1- علی بن ابی طالب و امامان معصوم علیهم السّلام. در روایتی امام صادق علیه السّلام فرمود:
مقصود آیه، ما و علی علیه السّلام هستیم. و علی علیه السّلام از همه ما افضل است. در روایت دیگری آمده است که حضرت دست را بر روی سینه خود نهاد و فرمود:
به خدا قسم «علم الکتاب» اینکه جا است.
«صادقین علیهما السّلام» 2- کسانی که از اهل کتاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایمان آورده اند مانند عبد اللّه بن سلام و سلمان فارسی.
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَک َ مِن َ الظُّلُمات ِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرهُم بِأَیّام ِ اللّه ِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِکُل ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (5)
5- ذَکِّرهُم بِأَیّام ِ اللّه ِ: یادآوری کن نعمتهایی را که در ایام اللّه واقع شده است. «امام صادق علیه السّلام»
ص: 256
وَ إِذ قال َ مُوسی لِقَومِه ِ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه ِ عَلَیکُم إِذ أَنجاکُم مِن آل ِ فِرعَون َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب ِ وَ یُذَبِّحُون َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم ٌ (6)
6- یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب ِ: بدترین شکنجه ها را به شما می دادند.
وَ إِذ تَأَذَّن َ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (7) 7- تَأَذَّن َ: اعلام کرد.
أَ لَم یَأتِکُم نَبَؤُا الَّذِین َ مِن قَبلِکُم قَوم ِ نُوح ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین َ مِن بَعدِهِم لا یَعلَمُهُم إِلاَّ اللّه ُ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفواهِهِم وَ قالُوا إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه ِ وَ إِنّا لَفِی شَک ٍّ مِمّا تَدعُونَنا إِلَیه ِ مُرِیب ٍ (9)
9- فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفواهِهِم: به چند معنا آمده است: 1- کفار دست خود را به علامت تعجب از گفتار انبیا به دندان گزیدند. 2- کفار دستشان را بر دهان انبیا نهادند کنایه از اینکه که به انبیا اشاره کردند که ساکت شوید. 3- کفار برای اینکه که به انبیا بفهمانند که سکوت کنید و از دعوت خود دست بردارید دستهای خود را بر دهان خودشان نهادند.
مُرِیب ٍ: شکی که موجب بدگمانی به کسی شود، به اینکه که او را دروغگو و ریاست طلب بدانی.
ص: 257
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُن َّ فِی مِلَّتِنا فَأَوحی إِلَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِکَن َّ الظّالِمِین َ (13)
13- أَو لَتَعُودُن َّ: «او» به معنای «إلّا» است یعنی «إلّا أن تعودوا».
وَ استَفتَحُوا وَ خاب َ کُل ُّ جَبّارٍ عَنِیدٍ (15)
15- استَفتَحُوا: پیامبران از خداوند درخواست پیروزی می کردند.
خاب َ: زیانکار شد.
عَنِیدٍ: کسی که از حق سرپیچی می کند.
مِن وَرائِه ِ جَهَنَّم ُ وَ یُسقی مِن ماءٍ صَدِیدٍ (16)
16- صَدِیدٍ: چرک و خونی که از زخم خارج می شود. در اینکه جا مراد چرک و خونی است که از فرج زناکاران خارج می شود. «امام صادق علیه السّلام»
یَتَجَرَّعُه ُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُه ُ وَ یَأتِیه ِ المَوت ُ مِن کُل ِّ مَکان ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت ٍ وَ مِن وَرائِه ِ عَذاب ٌ غَلِیظٌ (17)
17- یَتَجَرَّعُه ُ: جرعه جرعه می نوشند.
لا یَکادُ یُسِیغُه ُ: با میل نمی نوشد، بلکه از روی اکراه می نوشد.
مَثَل ُ الَّذِین َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِه ِ الرِّیح ُ فِی یَوم ٍ عاصِف ٍ لا یَقدِرُون َ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَی ءٍ ذلِک َ هُوَ الضَّلال ُ البَعِیدُ (18)
18- کَرَمادٍ: مانند خاکستر.
فِی یَوم ٍ عاصِف ٍ: روز طوفانی.
ص: 258
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بِالحَق ِّ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت ِ بِخَلق ٍ جَدِیدٍ (19)
19- بِالحَق ِّ: در اینکه جا دو احتمال است: 1- بقوله الحق. 2- للحق یعنی برای غرض صحیح خداوند آسمان و زمین را آفرید و آن عبارت از دین داری و بندگی خداست. پس مفاد آن «لیعبدوه» است.
وَ بَرَزُوا لِلّه ِ جَمِیعاً فَقال َ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون َ عَنّا مِن عَذاب ِ اللّه ِ مِن شَی ءٍ قالُوا لَو هَدانَا اللّه ُ لَهَدَیناکُم سَواءٌ عَلَینا أَ جَزِعنا أَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیص ٍ (21)
21- بَرَزُوا: آشکار شوند یعنی از قبرها بیرون آیند. لفظ ماضی است، ولی مراد استقبال است و چون حتما واقع خواهد شد به لفظ ماضی آورده است ..
وَ قال َ الشَّیطان ُ لَمّا قُضِی َ الأَمرُ إِن َّ اللّه َ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق ِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کان َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان ٍ إِلاّ أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم ما أَنَا بِمُصرِخِکُم وَ ما أَنتُم بِمُصرِخِی َّ إِنِّی کَفَرت ُ بِما أَشرَکتُمُون ِ مِن قَبل ُ إِن َّ الظّالِمِین َ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (22)
22-- «مصرخ»: فریادرس.
بِما أَشرَکتُمُون ِ: باشراککم ایای مع اللّه فی الطاعة.
ص: 259
تُؤتِی أُکُلَها کُل َّ حِین ٍ بِإِذن ِ رَبِّها وَ یَضرِب ُ اللّه ُ الأَمثال َ لِلنّاس ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ (25)
25- أُکُلَها: خوراکی و میوه های آن درخت.
وَ مَثَل ُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوق ِ الأَرض ِ ما لَها مِن قَرارٍ (26)
26- اجتُثَّت مِن فَوق ِ الأَرض ِ: از ریشه از زمین کنده شد.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ بَدَّلُوا نِعمَت َ اللّه ِ کُفراً وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ (28)
28- البَوارِ: هلاک، نابودی.
جَهَنَّم َ یَصلَونَها وَ بِئس َ القَرارُ (29)
29- یَصلَونَها: ملازم جهنم خواهند شد یعنی داخل در جهنم می شوند.
وَ جَعَلُوا لِلّه ِ أَنداداً لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِه ِ قُل تَمَتَّعُوا فَإِن َّ مَصِیرَکُم إِلَی النّارِ (30)
30- لِیُضِلُّوا: «لام» برای عاقبت است، یعنی عاقبت کار آنان گمراهی شد.
قُل لِعِبادِی َ الَّذِین َ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ یَوم ٌ لا بَیع ٌ فِیه ِ وَ لا خِلال ٌ (31)
31- یُقِیمُوا الصَّلاةَ: لیقیموا الصلاة.
وَ سَخَّرَ لَکُم ُ الشَّمس َ وَ القَمَرَ دائِبَین ِ وَ سَخَّرَ لَکُم ُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ (33)
33- دائِبَین ِ: دائمین. «دأب» در اصل به معنای عادت و سنت است یعنی به طور عادت همیشه در جریان هستند.
ص: 260
وَ آتاکُم مِن کُل ِّ ما سَأَلتُمُوه ُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَت َ اللّه ِ لا تُحصُوها إِن َّ الإِنسان َ لَظَلُوم ٌ کَفّارٌ (34)
34- آتاکُم مِن کُل ِّ ما سَأَلتُمُوه ُ: تمام نیازمندیهای شما را برای شما آفریده است. مفاد آیه همانند آیه «خلق لکم ما فی الارض جمیعا» است.
وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ رَب ِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِی َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام َ (35)
35- بَنِی َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام َ: با توجه به اینکه که دعای پیامبر مستجاب است معلوم می شود که دعای آن حضرت مخصوص عده ای بوده است که آنان در آینده موحدّ بوده اند. امام باقر علیه السّلام فرمود: بازماندگان عترت ابراهیم ما هستیم و دعای ابراهیم در خصوص ما به اجابت رسید.
رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع ٍ عِندَ بَیتِک َ المُحَرَّم ِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَةً مِن َ النّاس ِ تَهوِی إِلَیهِم وَ ارزُقهُم مِن َ الثَّمَرات ِ لَعَلَّهُم یَشکُرُون َ (37)
37- لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ: مفعول له است برای «اسکنت».
وَ لا تَحسَبَن َّ اللّه َ غافِلاً عَمّا یَعمَل ُ الظّالِمُون َ إِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم ٍ تَشخَص ُ فِیه ِ الأَبصارُ (42)
42- تَشخَص ُ فِیه ِ الأَبصارُ: چشمها خیره می شود و بسته نمی شود و پلک نمی زند.
ص: 261
مُهطِعِین َ مُقنِعِی رُؤُسِهِم لا یَرتَدُّ إِلَیهِم طَرفُهُم وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ (43)
43- مُهطِعِین َ: مسرعین: در حالی که سرعت دارند.
مُقنِعِی رُؤُسِهِم: به دو معنا آمده است: 1- سرهای خود را بالا گرفته اند. 2- سرهای خود را پایین انداخته اند.
لا یَرتَدُّ إِلَیهِم طَرفُهُم: پیوسته نگاه می کنند و چشم را نمی بندند.
أَفئِدَتُهُم هَواءٌ: دلهای آنان به خاطر ترس، از همه چیز خالی شده است.
وَ أَنذِرِ النّاس َ یَوم َ یَأتِیهِم ُ العَذاب ُ فَیَقُول ُ الَّذِین َ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرنا إِلی أَجَل ٍ قَرِیب ٍ نُجِب دَعوَتَک َ وَ نَتَّبِع ِ الرُّسُل َ أَ وَ لَم تَکُونُوا أَقسَمتُم مِن قَبل ُ ما لَکُم مِن زَوال ٍ (44)
44- أَقسَمتُم مِن قَبل ُ ما لَکُم مِن زَوال ٍ: قسم یاد کرده بودید که از دنیا به آخرت منتقل نخواهید شد.
وَ قَد مَکَرُوا مَکرَهُم وَ عِندَ اللّه ِ مَکرُهُم وَ إِن کان َ مَکرُهُم لِتَزُول َ مِنه ُ الجِبال ُ (46)
46- لِتَزُول َ مِنه ُ الجِبال ُ: گرچه مکر آنان به اندازه ای بزرگ باشد که موجب کنده شدن کوهها شود، اما در مقابل خدا ناچیز است.
وَ تَرَی المُجرِمِین َ یَومَئِذٍ مُقَرَّنِین َ فِی الأَصفادِ (49)
49- مُقَرَّنِین َ فِی الأَصفادِ: مجرمین با همدیگر در غل و زنجیر بسته شده اند و دست آنان بر گردنشان بسته است. «اصفاد» جمع «صفد» به معنای غلی که دست را به گردن می بندد.
سَرابِیلُهُم مِن قَطِران ٍ وَ تَغشی وُجُوهَهُم ُ النّارُ (50)
50- سَرابِیلُهُم: پیراهنهای آنان.
قَطِران ٍ: به دو معناست: 1- نوعی مایع سیاه رنگ بدبو و لزج. 2- مس و قلع گداخته.
ص: 262
رُبَما یَوَدُّ الَّذِین َ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِین َ (2)
2- رُبَما یَوَدُّ الَّذِین َ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِین َ:
چه بسا کفار (در روز قیامت) آرزو می کنند ای کاش مسلمان بودند(1).
ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم ُ الأَمَل ُ فَسَوف َ یَعلَمُون َ (3)
3- یُلهِهِم ُ الأَمَل ُ: آرزوها آنان را به خود مشغول کند و از پیروی پیامبر و قرآن باز دارد.
لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَةِ إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ (7)
7- لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَةِ: هلا تأتینا: چرا برای ما، ملائکه را نمی آوری تا شاهد صدق سخنان تو باشند.
وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک َ فِی شِیَع ِ الأَوَّلِین َ (10)
10- شِیَع ِ: جمع «شیعه» به معنای گروه و فرقه. از مشایعت به معنای متابعت و پیروی کردن است و پیروان هر رهبری را شیعه گویند. و از همین باب است شیعه علی علیه السّلام.
کَذلِک َ نَسلُکُه ُ فِی قُلُوب ِ المُجرِمِین َ (12)
12- نَسلُکُه ُ فِی قُلُوب ِ المُجرِمِین َ: به دو معنا آمده است: 1- قرآن را به دل مجرمان خطور و عبور می دهیم، با اینکه حال آنان ایمان نمی آورند.
2- استهزا را به دل مجرمان عبور می دهیم تا عقوبتی بر آنان باشد.
وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِن َ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه ِ یَعرُجُون َ (14)
14- فَظَلُّوا فِیه ِ یَعرُجُون َ: پس کفار در آسمانها صعود می کردند.
لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن ُ قَوم ٌ مَسحُورُون َ (15)
15- سُکِّرَت أَبصارُنا: به دو معنا آمده است: 1- چشمان ما بسته شده است. 2- چشمان ما کور شده است.
ص: 263
إِلاّ مَن ِ استَرَق َ السَّمع َ فَأَتبَعَه ُ شِهاب ٌ مُبِین ٌ (18)
18- استَرَق َ السَّمع َ: استراق سمع کرد و مطالب مخفیانه را شنید. «سمع» به معنای مسموع است.
شِهاب ٌ: شعله آتش.
وَ الأَرض َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی َ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل ِّ شَی ءٍ مَوزُون ٍ (19)
19- مَدَدناها: زمین را گستراندیم و برای آن طول و عرض قرار دادیم.
رَواسِی َ: جمع «راسیة» به معنای کوههای استوار.
مَوزُون ٍ: به اندازه نه زیاد و نه کم.
وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش َ وَ مَن لَستُم لَه ُ بِرازِقِین َ (20)
20- مَعایِش َ: اسباب و ابزار رزق و روزی.
مَن لَستُم لَه ُ بِرازِقِین َ: جنبندگان و عبید و اماء.
عطف بر «معایش» است.
وَ أَرسَلنَا الرِّیاح َ لَواقِح َ فَأَنزَلنا مِن َ السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه ُ وَ ما أَنتُم لَه ُ بِخازِنِین َ (22)
22- الرِّیاح َ لَواقِح َ: بادهایی که موجب لقاح (بارور شدن) ابرها و نباتات می شود.
بِخازِنِین َ: بحافظین.
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ مِن صَلصال ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون ٍ (26)
26- صَلصال ٍ: به دو معنا آمده است: 1- گل خشک که وقتی ضربه به او وارد می شود صدا می کند. 2- گل گندیده.
حَمَإٍ: گل دگرگون، لجن.
مَسنُون ٍ: ریخته گری شده و به شکل و قیافه ای درآمده است.
وَ الجَان َّ خَلَقناه ُ مِن قَبل ُ مِن نارِ السَّمُوم ِ (27)
27- مِن قَبل ُ: قبل از خلقت آدم.
نارِ السَّمُوم ِ: آتشی که دارای باد داغ و کشنده است. «السموم» به دو معناست: 1- باد داغ. 2- آتش شعله ور.
ص: 264
قال َ رَب ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ (36)
36- فَأَنظِرنِی: مرا مهلت بده.
قال َ هذا صِراطٌ عَلَی َّ مُستَقِیم ٌ (41)
41- صِراطٌ عَلَی َّ: به دو معنا آمده است: 1- تهدیدی است از طرف خداوند یعنی راهت به من خواهد افتاد و حساب تو را خواهم رسید مانند «ان ّ ربّک لبالمرصاد». 2- راهی است که بیان و هدایت آن به عهده من است.
إِن َّ عِبادِی لَیس َ لَک َ عَلَیهِم سُلطان ٌ إِلاّ مَن ِ اتَّبَعَک َ مِن َ الغاوِین َ (42)
42- الغاوِین َ: گمراهان.
لَها سَبعَةُ أَبواب ٍ لِکُل ِّ باب ٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم ٌ (44)
44- مِنهُم: من الغاوین.
جُزءٌ مَقسُوم ٌ: بهره ای معین و قسمت شده.
وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل ٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین َ (47)
47- غِل ٍّ: عداوت و کینه و دشمنی.
عَلی سُرُرٍ: قرار دارند بر نشیمنگاههای رفیع که برای شادمانی مهیا شده است.
مُتَقابِلِین َ: رو به روی هم.
لا یَمَسُّهُم فِیها نَصَب ٌ وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِین َ (48)
48- نَصَب ٌ: زحمت و سختی.
ص: 265
إِذ دَخَلُوا عَلَیه ِ فَقالُوا سَلاماً قال َ إِنّا مِنکُم وَجِلُون َ (52)
52- وَجِلُون َ: می ترسیم.
قال َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون َ (57)
57- فَما خَطبُکُم: کار مهم شما چیست!
إِلاَّ امرَأَتَه ُ قَدَّرنا إِنَّها لَمِن َ الغابِرِین َ (60)
60- لَمِن َ الغابِرِین َ: از باقیماندگان در شهر و از هلاک شوندگان است.
قال َ إِنَّکُم قَوم ٌ مُنکَرُون َ (62)
62- مُنکَرُون َ: ناشناخته.
قالُوا بَل جِئناک َ بِما کانُوا فِیه ِ یَمتَرُون َ (63)
63- جِئناک َ بِما کانُوا فِیه ِ یَمتَرُون َ: آن عذابی را که قوم تو در آن تردید داشتند آورده ایم.
فَأَسرِ بِأَهلِک َ بِقِطع ٍ مِن َ اللَّیل ِ وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ وَ امضُوا حَیث ُ تُؤمَرُون َ (65)
65- فَأَسرِ بِأَهلِک َ بِقِطع ٍ مِن َ اللَّیل ِ: بعد از آن که بیشتر شب سپری شد و پاسی از شب باقی ماند، اهل خود را حرکت بده.
وَ اتَّبِع أَدبارَهُم: تو نیز از پشت سر اهل خود حرکت کن تا مراقب آنان باشی.
لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ: دو معنا برای آن آورده اند: 1- بروید و به آنچه در شهر گذاشته اید توجه نکنید. 2- به عقب سر خود توجه نکنید، مبادا عذاب قوم را ببینید و بی تاب شوید.
وَ قَضَینا إِلَیه ِ ذلِک َ الأَمرَ أَن َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع ٌ مُصبِحِین َ (66)
66- دابِرَ هؤُلاءِ: نسل اینکه قوم.
مَقطُوع ٌ: قطع خواهد شد.
مُصبِحِین َ: به هنگامی که صبح نمودند.
قال َ إِن َّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفضَحُون ِ (68)
68- فَلا تَفضَحُون ِ: ننگ را دامنگیر من نکنید.
وَ اتَّقُوا اللّه َ وَ لا تُخزُون ِ (69)
69- لا تُخزُون ِ: مرا خوار نسازید.
قالُوا أَ وَ لَم نَنهَک َ عَن ِ العالَمِین َ (70)
70- أَ وَ لَم نَنهَک َ عَن ِ العالَمِین َ: آیا ما تو را نهی نکردیم که هیچ کسی را میهمانی نکنی.
ص: 266
لَعَمرُک َ إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُون َ (72)
72- لَعَمرُک َ: لعمرک قسمی یعنی قسم به جان تو.
لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُون َ: در مستی و غفلت خود سرگردانند.
فَأَخَذَتهُم ُ الصَّیحَةُ مُشرِقِین َ (73)
73- الصَّیحَةُ: صدای وحشتناک.
مُشرِقِین َ: هنگام طلوع خورشید.
فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل ٍ (74)
74- سِجِّیل ٍ: به دو معنی آمده است: 1- معرب سنگ گل. 2- گل.
إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِلمُتَوَسِّمِین َ (75)
75- لِلمُتَوَسِّمِین َ: کسانی که اهل تفکرند و به آیات خدا با چشم بصیرت نظر می کنند.
وَ إِنَّها لَبِسَبِیل ٍ مُقِیم ٍ (76)
76- إِنَّها لَبِسَبِیل ٍ مُقِیم ٍ: به تحقیق اینکه قریه در راهی قرار گرفته است که مورد رفت و آمد مردمان است و می توانند آثار آن را مشاهده کنند.
وَ إِن کان َ أَصحاب ُ الأَیکَةِ لَظالِمِین َ (78)
78- وَ إِن کان َ أَصحاب ُ الأَیکَةِ: قوم شعیب.
«أیکة» درختی که شاخه هایش در هم فرو رفته است. جمع آن «ایک» است مانند «شجرة» که جمعش «شجر» است. «ان» مخففه از مثقله است.
فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام ٍ مُبِین ٍ (79)
79- إِنَّهُما: مراد قریه قوم لوط و قریه قوم شعیب است. لَبِإِمام ٍ مُبِین ٍ: مراد از «امام مبین» یکی از دو مورد است: 1- راه واضح یعنی قریه قوم لوط و شعیب در راه روشن قرار دارند. راه را «امام» نامیده اند، چون انسان با رفتن از راه به مقصد می رسد. 2- لوح محفوظ یعنی جریان اینکه دو قریه، در لوح محفوظ نوشته شده است.
وَ لَقَد کَذَّب َ أَصحاب ُ الحِجرِ المُرسَلِین َ (80)
80- الحِجرِ: نام محلی است که قوم ثمود در آن ساکن بودند. «أَصحاب ُ الحِجرِ»: اهالی حجر.
وَ کانُوا یَنحِتُون َ مِن َ الجِبال ِ بُیُوتاً آمِنِین َ (82)
82- یَنحِتُون َ مِن َ الجِبال ِ بُیُوتاً: کوهها را می تراشیدند و خانه می ساختند.
وَ لَقَد آتَیناک َ سَبعاً مِن َ المَثانِی وَ القُرآن َ العَظِیم َ (87)
87- سَبعاً مِن َ المَثانِی: مراد سوره فاتحه است که هفت آیه دارد. «ائمه». «المثانی» جمع مثنی است. وجه نامیده شدن سوره فاتحه به مثانی، یا به اینکه سبب است که اینکه هفت آیه، در هر نماز دو بار خوانده می شود و یا به سبب آن است که دو مرتبه نازل شده است.
لا تَمُدَّن َّ عَینَیک َ إِلی ما مَتَّعنا بِه ِ أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض جَناحَک َ لِلمُؤمِنِین َ (88)
88- لا تَمُدَّن َّ عَینَیک َ إِلی ما مَتَّعنا بِه ِ أَزواجاً مِنهُم: چشم خود را به آن چیزهایی که ما با آن گروه هایی از مشرکان را بهره مند ساخته ایم ندوز. لا تَحزَن عَلَیهِم: برای ایمان نیاوردن مشرکان غمگین مباش.
اخفِض جَناحَک َ لِلمُؤمِنِین َ: در مقابل مؤمنین متواضع باش و به آنان محبت کن. «خفض جناح» به حالتی گفته می شود که پرنده جوجه خود را می بیند، بال خود را گشوده و جوجه را به خود چسبانیده، سپس بال خود را پایین می آورد.
کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین َ (90)
90- المُقتَسِمِین َ: در آن دو قول وجود دارد: 1- یهود و نصاری. وجه تسمیه آنان به «مقتسمین» اینکه است که آنان کتب خدا را قسمت کردند به بعضی از آن ایمان آوردند و به بعض دیگر ایمان نیاوردند. معنای آیه چنین می شود: قرآن را بر تو نازل کردیم همان گونه که کتب آسمانی را بر یهود و نصاری نازل کردیم. 2- «مقتسمین» یک گروه شانزده نفری بودند که به دستور ولید بن مغیره راههای منتهی به مکه را میان خود تقسیم کرده بودند، کسانی را که به مکه وارد می شدند از ایمان آوردن به پیامبر نهی می کردند که عذاب بر آنها نازل گردید و هلاک شدند.
ص: 267
الَّذِین َ جَعَلُوا القُرآن َ عِضِین َ (91)
91- عِضِین َ: عضو عضو، جزء جزء.
فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن ِ المُشرِکِین َ (94)
94- فَاصدَع بِما تُؤمَرُ: آن چیزی را که به آن مأمور شده ای آشکار و اعلان کن. در لغت آمده است: «صدع بالحق اذا تکلم به جهارا».
وَ اعبُد رَبَّک َ حَتّی یَأتِیَک َ الیَقِین ُ (99)
99- الیَقِین ُ: در اینکه جا مراد مرگ است.
یُنَزِّل ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح ِ مِن أَمرِه ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ أَن أَنذِرُوا أَنَّه ُ لا إِله َ إِلاّ أَنَا فَاتَّقُون ِ (2)
2- یُنَزِّل ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح ِ مِن أَمرِه ِ: خدا ملائکه را جهت ابلاغ وحی و قرآن به امر خودش نازل می کند. «الروح» یعنی وحی. سبب نامگذاری آن است که وحی موجب حیات معنوی می شود همانند روح که موجب حیات ظاهری است.
وَ الأَنعام َ خَلَقَها لَکُم فِیها دِف ءٌ وَ مَنافِع ُ وَ مِنها تَأکُلُون َ (5)
5- دِف ءٌ: لباسهایی که از پشم و مو برای گرم شدن تهیه می شود.
وَ لَکُم فِیها جَمال ٌ حِین َ تُرِیحُون َ وَ حِین َ تَسرَحُون َ (6)
6- حِین َ تُرِیحُون َ: شب که از چرا بر می گردانید.
حِین َ تَسرَحُون َ: صبح که به چرا می فرستید ..
ص: 268
وَ تَحمِل ُ أَثقالَکُم إِلی بَلَدٍ لَم تَکُونُوا بالِغِیه ِ إِلاّ بِشِق ِّ الأَنفُس ِ إِن َّ رَبَّکُم لَرَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (7)
7- «أثقال»: جمع «ثقل» بار سنگین.
بِشِق ِّ الأَنفُس ِ: با زحمت و مشقت.
وَ عَلَی اللّه ِ قَصدُ السَّبِیل ِ وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین َ (9)
9- عَلَی اللّه ِ قَصدُ السَّبِیل ِ: بر خداست بیان راه راست.
مِنها جائِرٌ: بعضی از راهها کج و از حق منحرف است.
هُوَ الَّذِی أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه ُ شَراب ٌ وَ مِنه ُ شَجَرٌ فِیه ِ تُسِیمُون َ (10)
10- مِنه ُ شَجَرٌ: از آب، درخت به وجود می آید.
شَجَرٌ: از نظر لغت «شجر» دارای دو معنی است: 1- گیاهی که دارای ساق است یعنی درخت. 2- هر گیاهی که از زمین می روید خواه دارای ساق باشد یا نباشد(1).
فِیه ِ تُسِیمُون َ: در آن شجر (گیاهان و چراگاه) حیوانات را می چرانید.
وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه ُ لَحماً طَرِیًّا وَ تَستَخرِجُوا مِنه ُ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک َ مَواخِرَ فِیه ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (14)
14- طَرِیًّا: تازه.
مَواخِرَ فِیه ِ: جمع «ماخرة» به معنای شکافنده آب دریا.
فِیه ِ: فی البحر.
ص: 269
وَ أَلقی فِی الأَرض ِ رَواسِی َ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ أَنهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُم تَهتَدُون َ (15)
15- أَلقی: به معنای «جعل» است یعنی قرارداد.
رَواسِی َ: کوههای بلند و استوار.
أَن تَمِیدَ بِکُم: برای اینکه عبارت دو احتمال داده شده است: 1- به معنای «کراهة ان تمید بکم» یعنی به علت اینکه که دوست نداشت زمین شما را به حرکت درآورد و مضطرب سازد. 2- به معنای «لئلا تمید بکم» یعنی برای اینکه که زمین شما را به حرکت در نیاورد و مضطربتان نکند.
أَنهاراً: و جعل فیها أنهارا.
وَ عَلامات ٍ وَ بِالنَّجم ِ هُم یَهتَدُون َ (16)
16- عَلامات ٍ: جعل لکم علامات.
بِالنَّجم ِ: مراد جنس ستاره است یعنی همه ستارگان ثابت را وسیله هدایت قرار داده است.
وَ إِذا قِیل َ لَهُم ما ذا أَنزَل َ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (24)
24- أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ: افسانه ها.
لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَةً یَوم َ القِیامَةِ وَ مِن أَوزارِ الَّذِین َ یُضِلُّونَهُم بِغَیرِ عِلم ٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُون َ (25)
25- لِیَحمِلُوا: لام برای عاقبت است.
«و من أوزارهم»: گمراه کنندگان علاوه بر گناهان خود بخشی از گناه کسانی که توسط آنان گمراه شده اند را نیز به دوش می کشند. عطف است به «اوزارهم» و «من» برای تبعیض است.
ساءَ ما یَزِرُون َ: یعنی «ساء وزرهم» «ما» مصدریه است.
قَد مَکَرَ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه ُ بُنیانَهُم مِن َ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم ُ السَّقف ُ مِن فَوقِهِم وَ أَتاهُم ُ العَذاب ُ مِن حَیث ُ لا یَشعُرُون َ (26)
26- فَأَتَی اللّه ُ بُنیانَهُم مِن َ القَواعِدِ: عذاب خدا بنیان آنان را از ریشه و اساس برکند. «القواعد» به معنای پایه ها است.
فَخَرَّ: سرنگون شد.
ص: 270
ثُم َّ یَوم َ القِیامَةِ یُخزِیهِم وَ یَقُول ُ أَین َ شُرَکائِی َ الَّذِین َ کُنتُم تُشَاقُّون َ فِیهِم قال َ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ إِن َّ الخِزی َ الیَوم َ وَ السُّوءَ عَلَی الکافِرِین َ (27)
27- تُشَاقُّون َ فِیهِم: در باره بتها با مؤمنان دشمنی می کردید یعنی شما در طرفی غیر از طرف مؤمنان قرار داشتید.
الَّذِین َ تَتَوَفّاهُم ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَم َ ما کُنّا نَعمَل ُ مِن سُوءٍ بَلی إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (28)
28- ظالِمِی أَنفُسِهِم: مجرور است به دو وجه: 1- بدل است از «الکافرین». 2- صفت است از «الکافرین».
فَأَلقَوُا السَّلَم َ: کافران در برابر حق تسلیم شوند، ولی سودی به حال آنان نبخشد.
ما کُنّا: یقول الکافرون ما کنّا.
جَنّات ُ عَدن ٍ یَدخُلُونَها تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُن َ کَذلِک َ یَجزِی اللّه ُ المُتَّقِین َ (31)
31- جَنّات ُ عَدن ٍ: باغهایی که باقی ماندن در آنها همیشگی است.
هَل یَنظُرُون َ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی َ أَمرُ رَبِّک َ کَذلِک َ فَعَل َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم وَ ما ظَلَمَهُم ُ اللّه ُ وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (33)
33- هَل یَنظُرُون َ: لا ینتظرون(1).
فَأَصابَهُم سَیِّئات ُ ما عَمِلُوا وَ حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (34)
34- حاق َ بِهِم: به آنان حلول کرد و نازل شد.
ص: 271
وَ قال َ الَّذِین َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه ُ ما عَبَدنا مِن دُونِه ِ مِن شَی ءٍ نَحن ُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه ِ مِن شَی ءٍ کَذلِک َ فَعَل َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَی الرُّسُل ِ إِلاَّ البَلاغ ُ المُبِین ُ (35)
35- قال َ الَّذِین َ أَشرَکُوا ...: از اینکه آیه استفاده می شود که مشرکین عقیده داشته اند که بت پرستی آنان و پدرانشان از روی مدرک و مستند به خداوند بوده است. «شاء اللّه» یعنی کار ما مطلوب خداوند است و اگر مطلوب خدا نبود انجام نمی دادیم. خداوند عقاید آنان را تکذیب می کند.
وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل ِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَن ِ اعبُدُوا اللّه َ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوت َ فَمِنهُم مَن هَدَی اللّه ُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه ِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأَرض ِ فَانظُرُوا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین َ (36)
36- لَقَد بَعَثنا ...: از آیه استفاده می شود هدف از بعثت همه انبیا دعوت به توحید و نفی طاغوت بوده است.
الطّاغُوت َ: شیطان و هر کسی که به ضلالت دعوت کند.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث ُ اللّه ُ مَن یَمُوت ُ بَلی وَعداً عَلَیه ِ حَقًّا وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لا یَعلَمُون َ (38)
38- جَهدَ أَیمانِهِم: قسمهای قرص و محکم.
ص: 272
بِالبَیِّنات ِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا إِلَیک َ الذِّکرَ لِتُبَیِّن َ لِلنّاس ِ ما نُزِّل َ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون َ (44)
44- بِالبَیِّنات ِ وَ الزُّبُرِ: بالبراهین و الکتب.
برای اینکه عبارت دو وجه ذکر شده است: 1- اینکه جمله متعلق است به «ما ارسلنا» یعنی «ما ارسلنا من قبلک بالبینات و الزبر الا رجالا». 2- در کلام حذف است و تقدیر چنین است: «ارسلناهم بالبینات و الزبر».
أَ فَأَمِن َ الَّذِین َ مَکَرُوا السَّیِّئات ِ أَن یَخسِف َ اللّه ُ بِهِم ُ الأَرض َ أَو یَأتِیَهُم ُ العَذاب ُ مِن حَیث ُ لا یَشعُرُون َ (45)
45- یَخسِف َ اللّه ُ بِهِم ُ الأَرض َ: خداوند آنان را به زمین فرو برد.
أَو یَأخُذَهُم فِی تَقَلُّبِهِم فَما هُم بِمُعجِزِین َ (46)
46- فِی تَقَلُّبِهِم: در حالی که مشغول به کارهای روز و شب خود بودند.
أَو یَأخُذَهُم عَلی تَخَوُّف ٍ فَإِن َّ رَبَّکُم لَرَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (47)
47- یَأخُذَهُم عَلی تَخَوُّف ٍ: دو احتمال است: 1- «تخوّف» به معنای «تنقّص» است یعنی آنان را مؤاخذه کند به نحو تنقّص و کم کردن یعنی به واسطه موت یا قتل همه را یکی بعد از دیگری از پا درآورد. 2- آنان را مؤاخذه کند در حالی که خوف دارند از اینکه که همچنان که بر دیگران عذاب نازل شده است بر آنان نیز نازل شود. (در مقابل «لا یشعرون» است یعنی طایفه اول از نزول عذاب بی خبرند، ولی اینکه گروه احساس ترس از نزول داشتند).
أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَق َ اللّه ُ مِن شَی ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه ُ عَن ِ الیَمِین ِ وَ الشَّمائِل ِ سُجَّداً لِلّه ِ وَ هُم داخِرُون َ (48)
48- یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه ُ عَن ِ الیَمِین ِ وَ الشَّمائِل ِ: سایه هر مخلوقی به سمت چپ و راست تمایل پیدا می کند. داخِرُون َ: خاضع و ذلیلند.
یَخافُون َ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُون َ ما یُؤمَرُون َ (50)
50- مِن فَوقِهِم: پروردگاری که فوق ملائکه است و جهت تعبیر به فوق برای اینکه است که خداوند عالی و متعالی است. وصف است برای «ربهم».
وَ قال َ اللّه ُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَین ِ اثنَین ِ إِنَّما هُوَ إِله ٌ واحِدٌ فَإِیّای َ فَارهَبُون ِ (51)
51- إِلهَین ِ اثنَین ِ: «اثنین» تاکید «الهین» است.
فَارهَبُون ِ: از من بترسید. در اصل «فارهبونی» بوده، « یا » متکلم حذف شد و کسره نون وقایه، دلالت بر « یا » محذوف دارد.
وَ لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ لَه ُ الدِّین ُ واصِباً أَ فَغَیرَ اللّه ِ تَتَّقُون َ (52)
52- وَ لَه ُ الدِّین ُ واصِباً: اطاعت از خدا همیشه لازم است. «واصبا» به معنای پیوسته و دائم است.
وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِن َ اللّه ِ ثُم َّ إِذا مَسَّکُم ُ الضُّرُّ فَإِلَیه ِ تَجئَرُون َ (53)
53- فَإِلَیه ِ تَجئَرُون َ: به سوی خدا می نالید و او را برای کمک صدا می زنید.
ص: 273
لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف َ تَعلَمُون َ (55)
55- لِیَکفُرُوا: گویا غرض آنان از شرک، ناسپاسی نعمت های خداست. «لام» برای غایت است.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل َّ وَجهُه ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم ٌ (58)
58- ظَل َّ وَجهُه ُ مُسوَدًّا: صورتش از خجالت سیاه می شود.
کَظِیم ٌ: خشمگین و اندوهگینی که به جهت غصه دار بودن حرف نمی زند.
یَتَواری مِن َ القَوم ِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه ِ أَ یُمسِکُه ُ عَلی هُون ٍ أَم یَدُسُّه ُ فِی التُّراب ِ أَلا ساءَ ما یَحکُمُون َ (59)
59- یُمسِکُه ُ عَلی هُون ٍ: با ذلت و خواری آن مولود دختر را نگه دارد.
أَم یَدُسُّه ُ فِی التُّراب ِ: یا در خاک پنهان سازد.
(زنده به گور سازد).
وَ یَجعَلُون َ لِلّه ِ ما یَکرَهُون َ وَ تَصِف ُ أَلسِنَتُهُم ُ الکَذِب َ أَن َّ لَهُم ُ الحُسنی لا جَرَم َ أَن َّ لَهُم ُ النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُون َ (62)
62- ما یَکرَهُون َ: دختران را که ناخوشایند خود می دانند برای خدا قرار می دهند.
مُفرَطُون َ: در رفتن به سوی آتش پیشگامند.
تَاللّه ِ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم ٍ مِن قَبلِک َ فَزَیَّن َ لَهُم ُ الشَّیطان ُ أَعمالَهُم فَهُوَ وَلِیُّهُم ُ الیَوم َ وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (63)
63- الیَوم َ: دنیا.
ص: 274
وَ إِن َّ لَکُم فِی الأَنعام ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِه ِ مِن بَین ِ فَرث ٍ وَ دَم ٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِین َ (66)
66- بُطُونِه ِ: مرجع ضمیر یکی از دو امر است: 1- «الانعام» یعنی «بطون الانعام» زیرا به جمع گاهی ضمیر مؤنث و گاهی ضمیر مذکر برمی گردد. 2- المذکور.
فَرث ٍ: پشگل و سرگین داخل شکم.
سائِغاً لِلشّارِبِین َ: به آسانی از گلوی نوشندگان پایین می رود.
وَ مِن ثَمَرات ِ النَّخِیل ِ وَ الأَعناب ِ تَتَّخِذُون َ مِنه ُ سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (67)
67- سَکَراً: مراد یکی از دو چیز است: 1- شراب و مسکر. آیه در مقام تحلیل مسکر نیست، بلکه خطاب به مشرکین شرابخوار است و در مقام شمارش نعمتهای خداست خواه حلال باشد و خواه حرام، بلکه مقابله «سکر» با «رزق حسن» نوعی دلالت بر تقبیح مسکر دارد. 2- مراد از «سکرا» انواع مشروبات حلال است و مراد از «رزقا حسنا» انواع مأکولات است.
رِزقاً حَسَناً: غذاها و نوشیدنیهای حلال مانند شیره، کشمش، سرکه.
وَ أَوحی رَبُّک َ إِلَی النَّحل ِ أَن ِ اتَّخِذِی مِن َ الجِبال ِ بُیُوتاً وَ مِن َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون َ (68)
68- مِمّا یَعرِشُون َ: به دو معنا آمده است: 1- از درختان انگوری که روی داربست است. 2- از کندوهای عسل که انسانها ساخته اند.
ثُم َّ کُلِی مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ فَاسلُکِی سُبُل َ رَبِّک ِ ذُلُلاً یَخرُج ُ مِن بُطُونِها شَراب ٌ مُختَلِف ٌ أَلوانُه ُ فِیه ِ شِفاءٌ لِلنّاس ِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ (69)
69- ذُلُلًا: دو وجه برای آن ذکر کرده اند: 1- صفت «سبل» یعنی راههای هموار و صاف. 2- قید «النحل» یعنی در حالی که زنبورها ذلیل و گوش به فرمان پروردگار هستند.
وَ اللّه ُ خَلَقَکُم ثُم َّ یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل ِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَم َ بَعدَ عِلم ٍ شَیئاً إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ قَدِیرٌ (70)
70- أَرذَل ِ العُمُرِ: دوران پستی عمر که همان دوران پیری است.
لِکَی لا یَعلَم َ بَعدَ عِلم ٍ شَیئاً: تا اینکه که مطالبی را که در سابق می دانست فراموش کند.
وَ اللّه ُ فَضَّل َ بَعضَکُم عَلی بَعض ٍ فِی الرِّزق ِ فَمَا الَّذِین َ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه ِ سَواءٌ أَ فَبِنِعمَةِ اللّه ِ یَجحَدُون َ (71)
71- فَمَا الَّذِین َ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم: کسانی که صاحب ثروت و روزی بیشتری هستند حاضر نیستند از اینکه ثروت و روزی به بردگان خود بدهند تا با آنان مساوی شوند (چون شرکت بردگان را در اموال خویش موجب نقص می دانند) پس چگونه بندگان و مخلوقات خدا را با خدا مساوی قرار می دهند.
وَ اللّه ُ جَعَل َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین َ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِن َ الطَّیِّبات ِ أَ فَبِالباطِل ِ یُؤمِنُون َ وَ بِنِعمَت ِ اللّه ِ هُم یَکفُرُون َ (72)
72- حَفَدَةً: به چند معنا آمده است: 1- نوادگان. 2- فرزندان همسر از شوهر دیگر. 3- دامادهای انسان. «امام صادق علیه السّلام»
ص: 275
فَلا تَضرِبُوا لِلّه ِ الأَمثال َ إِن َّ اللّه َ یَعلَم ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ (74)
74- فَلا تَضرِبُوا لِلّه ِ الأَمثال َ: برای خدا در عبادت شریک قرار ندهید.
وَ ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلاً رَجُلَین ِ أَحَدُهُما أَبکَم ُ لا یَقدِرُ عَلی شَی ءٍ وَ هُوَ کَل ٌّ عَلی مَولاه ُ أَینَما یُوَجِّهه ُ لا یَأت ِ بِخَیرٍ هَل یَستَوِی هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدل ِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (76)
76- أَبکَم ُ: گنگ مادرزاد.
کَل ٌّ عَلی مَولاه ُ: باری است بر دوش سرپرست خودش.
أَینَما یُوَجِّهه ُ لا یَأت ِ بِخَیرٍ: سودی برای مولا ندارد به طوری که هر گاه وی را برای انجام هر کاری روانه می کند با دست خالی برمی گردد.
وَ اللّه ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون َ شَیئاً وَ جَعَل َ لَکُم ُ السَّمع َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (78)
78- أُمَّهاتِکُم: اصل آن «امّات» بوده است، اضافه «ها» برای تأکید است مانند «اهرقت الماء» که در اصل «ارقت الماء» بوده است.
أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات ٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُن َّ إِلاَّ اللّه ُ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ (79)
79- جَوِّ السَّماءِ: هوایی که از زمین فاصله دارد، فراز آسمانها.
ص: 276
وَ اللّه ُ جَعَل َ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَکَناً وَ جَعَل َ لَکُم مِن جُلُودِ الأَنعام ِ بُیُوتاً تَستَخِفُّونَها یَوم َ ظَعنِکُم وَ یَوم َ إِقامَتِکُم وَ مِن أَصوافِها وَ أَوبارِها وَ أَشعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِین ٍ (80)
80- سَکَناً: به معنای مسکن و محل سکونت، خانه های ثابت و غیر سیار.
بُیُوتاً تَستَخِفُّونَها: خانه های سیار، خانه هایی که حمل و نقل آن آسان است مانند خیمه ها و چادرها ظَعنِکُم: کوچ کردن.
أَصوافِها: پشم میش.
أَوبارِها: کرک شتر.
أَشعارِها: موی بز.
أَثاثاً: لوازم خانگی مانند فرش.
وَ اللّه ُ جَعَل َ لَکُم مِمّا خَلَق َ ظِلالاً وَ جَعَل َ لَکُم مِن َ الجِبال ِ أَکناناً وَ جَعَل َ لَکُم سَرابِیل َ تَقِیکُم ُ الحَرَّ وَ سَرابِیل َ تَقِیکُم بَأسَکُم کَذلِک َ یُتِم ُّ نِعمَتَه ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُون َ (81)
81- أَکناناً: جمع «کن ّ» به معنای پناهگاه مانند غار.
سَرابِیل َ: پیراهن.
تَقِیکُم ُ الحَرَّ: شما را از گرما محافظت کند.
علت اینکه که نفرموده «تقیکم الحر و البرد» و فقط به «الحر» اکتفا کرده است اینکه است که از «الحر» عدل او که «البرد» است استفاده می شود و اینکه از نکته های فصاحت است.
سَرابِیل َ تَقِیکُم بَأسَکُم: لباسهایی که شما را در جنگ از نیزه و شمشیر محافظت می کند مانند زره. «بأس»: جنگ.
وَ یَوم َ نَبعَث ُ مِن کُل ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُم َّ لا یُؤذَن ُ لِلَّذِین َ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ (84)
84- وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ: عذر خواهی آنان پذیرفته نیست یعنی از آنان خواسته نمی شود با دست برداشتن از گناه خدا را راضی کنند.
وَ إِذا رَأَی الَّذِین َ ظَلَمُوا العَذاب َ فَلا یُخَفَّف ُ عَنهُم وَ لا هُم یُنظَرُون َ (85)
85- وَ لا هُم یُنظَرُون َ: عذاب آنان به تأخیر نخواهد افتاد.
وَ إِذا رَأَی الَّذِین َ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِین َ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِک َ فَأَلقَوا إِلَیهِم ُ القَول َ إِنَّکُم لَکاذِبُون َ (86)
86- فَأَلقَوا إِلَیهِم ُ القَول َ: معبودها و شریکان خدا به نطق می آیند و به مشرکان می گویند: شما دروغ می گویید که ما شما را به پرستش خویش امر کردیم.
وَ أَلقَوا إِلَی اللّه ِ یَومَئِذٍ السَّلَم َ وَ ضَل َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون َ (87)
87- أَلقَوا إِلَی اللّه ِ یَومَئِذٍ السَّلَم َ: در روز قیامت معبودها و مشرکان همه مطیع خداوند می شوند.
ص: 277
إِن َّ اللّه َ یَأمُرُ بِالعَدل ِ وَ الإِحسان ِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی وَ یَنهی عَن ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی ِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ (90)
90- الفَحشاءِ: گرچه در لغت به معنای کار زشت است، ولی مراد از آن در آیه به قرینه جمع میان «فحشاء» و «منکر» آن زشتی و قبیحی است که در پیش خود انسان است و برای دیگران آشکار نیست.
المُنکَرِ: گرچه در لغت به معنای کار زشت است، ولی مراد از آن در آیه به قرینه جمع میان «فحشاء» و «منکر» آن زشتی است که انجام دهنده، آن را برای دیگران آشکار می کند و باید مورد انکار آنان قرار گیرد.
البَغی ِ: ستم.
وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه ِ إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الأَیمان َ بَعدَ تَوکِیدِها وَ قَد جَعَلتُم ُ اللّه َ عَلَیکُم کَفِیلاً إِن َّ اللّه َ یَعلَم ُ ما تَفعَلُون َ (91)
91- بَعدَ تَوکِیدِها: بعد از پیمان بستن و محکم کردن آن با یاد کردن قسم به خداوند.
جَعَلتُم ُ اللّه َ عَلَیکُم کَفِیلًا: خداوند را کفیل و حافظ خود قرار داده اید.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِذُون َ أَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم أَن تَکُون َ أُمَّةٌ هِی َ أَربی مِن أُمَّةٍ إِنَّما یَبلُوکُم ُ اللّه ُ بِه ِ وَ لَیُبَیِّنَن َّ لَکُم یَوم َ القِیامَةِ ما کُنتُم فِیه ِ تَختَلِفُون َ (92)
92- نَقَضَت: باز کرد، واتابید.
غَزلَها: رشته خود را.
أَنکاثاً: جمع «نکث» به معنای باز کردن و واتابیدن. «انکاثا» مفعول مطلق است برای «نقضت» چون معنای مصدری دارد.
دَخَلًا: دغل کاری و خیانت.
أَن تَکُون َ أُمَّةٌ هِی َ أَربی: بان تکون ... با نیت و انگیزه دغل کاری پیمان نبندید. نحوه دغل کاری اینکه است که امتی ببیند امت مقابل او قوی است و خودش ضعیف است و برای نجات خود از ضعف پیمان ببندد، ولی قصد او اینکه باشد که موقتا پیمان ببنندد تا بعد از جبران ضعف، پیمان منعقده را بشکند.
بِه ِ: به واسطه امر به وفا به پیمان.
ص: 278
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم فَتَزِل َّ قَدَم ٌ بَعدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدتُم عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ لَکُم عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (94)
94- دَخَلًا: دغل و مکر. مقصود آیه اینکه است که از قسم به عنوان حربه در فریب و دغل کاری استفاده نکنید، به اینکه که در ظاهر قسم یاد کنید، ولی در باطن تصمیم عمل به آن نداشته باشید.
فَتَزِل َّ قَدَم ٌ بَعدَ ثُبُوتِها: پای شما بلغزد. اینکه ضرب المثل است برای کسی که از راه درست منحرف شده است.
وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه ِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّما عِندَ اللّه ِ هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (95)
95- إِنَّما: ان الذی عند اللّه. «ما» موصوله است.
ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه ِ باق ٍ وَ لَنَجزِیَن َّ الَّذِین َ صَبَرُوا أَجرَهُم بِأَحسَن ِ ما کانُوا یَعمَلُون َ (96)
96- یَنفَدُ: فانی و نابود می شود.
ص: 279
وَ لَقَد نَعلَم ُ أَنَّهُم یَقُولُون َ إِنَّما یُعَلِّمُه ُ بَشَرٌ لِسان ُ الَّذِی یُلحِدُون َ إِلَیه ِ أَعجَمِی ٌّ وَ هذا لِسان ٌ عَرَبِی ٌّ مُبِین ٌ (103)
103- لِسان ُ الَّذِی یُلحِدُون َ إِلَیه ِ أَعجَمِی ٌّ:
زبان کسی که تعلیم را به او نسبت می دهید اعجمی است. (کفار می گفتند: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مطالب را از فلان نصرانی یا فارسی زبان می آموزد. خداوند در رد اینکه گفتار فرموده است: آن معلم موهوم که عرب فصیح نیست).
أَعجَمِی ٌّ: کسی که از تکلّم به زبان عربی فصیح عاجز است، گرچه به عربی تکلم کند.
مَن کَفَرَ بِاللّه ِ مِن بَعدِ إِیمانِه ِ إِلاّ مَن أُکرِه َ وَ قَلبُه ُ مُطمَئِن ٌّ بِالإِیمان ِ وَ لکِن مَن شَرَح َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب ٌ مِن َ اللّه ِ وَ لَهُم عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (106)
106- مَن کَفَرَ بِاللّه ِ: به دو وجه آمده است:
1- بدل است از «الکاذبون» در آیه قبل و در مقام تفسیر آن است. 2- شرط است و جزا به سبب وجود قرینه محذوف است و قرینه، جمله «من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من اللّه» است.
گویا تقدیر عبارت چنین بوده است: «من کفر فعلیه غضب من اللّه».
ثُم َّ إِن َّ رَبَّک َ لِلَّذِین َ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم َّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن َّ رَبَّک َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم ٌ (110)
110- مِن بَعدِ ما فُتِنُوا: بعد از آن که دچار شکنجه شدند، در ظاهر اظهار کفر کردند.
ص: 280
وَ ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلاً قَریَةً کانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل ِّ مَکان ٍ فَکَفَرَت بِأَنعُم ِ اللّه ِ فَأَذاقَهَا اللّه ُ لِباس َ الجُوع ِ وَ الخَوف ِ بِما کانُوا یَصنَعُون َ (112)
112- آمِنَةً: ذات امن: دارای امنیت.
مُطمَئِنَّةً: همه وسایل زندگی در همان قریه برای ساکنین آن فراهم بود و نیازی به اینکه که به جای دیگر سفر کنند و در خوف واقع شوند نبود.
رَغَداً: روزی وسیع و فراوان.
بِأَنعُم ِ: مفرد آن «نعمت» است. برخی گفته اند مفرد آن «نعم» است.
إِنَّما حَرَّم َ عَلَیکُم ُ المَیتَةَ وَ الدَّم َ وَ لَحم َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ بِه ِ فَمَن ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ ٍ وَ لا عادٍ فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (115)
115- أُهِل َّ لِغَیرِ اللّه ِ: به سوره بقره، آیه 173 رجوع شود.
وَ عَلَی الَّذِین َ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیک َ مِن قَبل ُ وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (118)
118- ما قَصَصنا عَلَیک َ مِن قَبل ُ: مراد، آیه «و علی الّذین هادوا حرّمنا کل ذی ظفر» است(1).
ص: 281
ثُم َّ إِن َّ رَبَّک َ لِلَّذِین َ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم َّ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک َ وَ أَصلَحُوا إِن َّ رَبَّک َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم ٌ (119)
119- بِجَهالَةٍ: هر گناهی از گناهکاری سر زند از روی نادانی است زیرا اگر به عواقب آن آگاهی داشت انجام نمی داد. خلاصه اینکه که نادانی بنده، گناه را در نظرش زیبا جلوه می دهد. «مفاد روایتی است که از امام صادق علیه السّلام در ذیل سوره نساء، آیه 17 نقل شده است.»
إِن َّ إِبراهِیم َ کان َ أُمَّةً قانِتاً لِلّه ِ حَنِیفاً وَ لَم یَک ُ مِن َ المُشرِکِین َ (120)
120- أُمَّةً: الگو و معلم نیکیها.
قانِتاً لِلّه ِ: مطیعا للّه.
ثُم َّ أَوحَینا إِلَیک َ أَن ِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِیم َ حَنِیفاً وَ ما کان َ مِن َ المُشرِکِین َ (123)
123- حَنِیفاً: در طاعت خدا و طریق اسلام و حق، مستقیم بود و از انحراف بدور بود.
وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل ِ ما عُوقِبتُم بِه ِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین َ (126)
126- إِن عاقَبتُم: اگر می خواهید دیگران را مجازات کنید.
فَعاقِبُوا بِمِثل ِ ما عُوقِبتُم بِه ِ: به اندازه جرمش مجازات کنید.
ص: 282
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
سُبحان َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه ِ لَیلاً مِن َ المَسجِدِ الحَرام ِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذِی بارَکنا حَولَه ُ لِنُرِیَه ُ مِن آیاتِنا إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ البَصِیرُ (1)
1- أَسری: شبانه سیر داد. کلمه «اسری» مساوی است با «سری بالیل» یعنی در شب حرکت کرد.
الأَقصَی: مسافت دور. مسجد الاقصی چون فاصله زیادی از مسجد الحرام دارد بدین جهت به آن «مسجد الأقصی» گفته اند.
بارَکنا حَولَه ُ: به اطراف آن برکت دادیم.
وَ آتَینا مُوسَی الکِتاب َ وَ جَعَلناه ُ هُدی ً لِبَنِی إِسرائِیل َ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً (2)
2- أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا: در اینکه جا دو وجه ذکر کرده اند: 1- «أن» تفسیریه است یعنی «لا تتخذوا من دونی معتمدا». 2- قول در تقدیر است یعنی «قلنا لهم ألّا تتخذوا ...».
ذُرِّیَّةَ مَن حَمَلنا مَع َ نُوح ٍ إِنَّه ُ کان َ عَبداً شَکُوراً (3)
3- ذُرِّیَّةَ مَن حَمَلنا: برای اینکه عبارت دو وجه است: 1- مفعول دوم «لا تتخذوا» است یعنی ذریه را به عنوان معتمد اتخاذ نکنید. 2- حرف ندا محذوف است یعنی « یا ذریة من حملنا»: ای نسل کسانی که با نوح بودند، غیر مرا معتمد اتخاذ نکنید.
وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل َ فِی الکِتاب ِ لَتُفسِدُن َّ فِی الأَرض ِ مَرَّتَین ِ وَ لَتَعلُن َّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)
4- قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل َ: به بنی اسرائیل خبر دادیم.
لَتَعلُن َّ عُلُوًّا کَبِیراً: با ستم کردن به مردم نسبت به خداوند جرأت پیدا می کنید و متعرض سخط و غضب او می شوید.
فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأس ٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلال َ الدِّیارِ وَ کان َ وَعداً مَفعُولاً (5)
5- أُولِی بَأس ٍ شَدِیدٍ: صاحبان قدرت و شوکت.
فَجاسُوا خِلال َ الدِّیارِ: در میان آبادیها به جستجوی شما می پردازند تا هر کسی را از شما باقیمانده است به قتل برسانند.
ثُم َّ رَدَدنا لَکُم ُ الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال ٍ وَ بَنِین َ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً (6)
6- الکَرَّةَ عَلَیهِم: دولت را به شما برمی گردانیم و شما را بر آنان مسلط می کنیم. «الکرّة» به معنای دولت و قدرت است.
نَفِیراً: از نظر نفر و تعداد. «نفیر» در لغت به معنای تعدادی مرد است.
إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه ُ أَوَّل َ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً (7)
7- لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم: به دو معنا آمده است: 1- با شما جنگ خواهند کرد و پیروز خواهند شد تا حزن و اندوه را در قیافه های شما پدید می آورند. 2- رؤسا و بزرگان شما را غمگین می کنند و غمگین شدن روسا موجب غمگین شدن زیر دستان نیز هست. احتمال دوم مبتنی است بر اینکه که «وجوه» را به معنای سرشناسان و بزرگان معنی کنیم.
لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً: در «ما» دو احتمال است. 1- موصوله یعنی بلادی را که به تسلط درآورند نابود سازند. 2-
مصدریه و مضاف هم محذوف است یعنی «لیبروا مدة علوهم» در دوران حکومت نابودی به بار خواهند آورد.
ص: 283
عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّم َ لِلکافِرِین َ حَصِیراً (8)
8- حَصِیراً: زندان.
إِن َّ هذَا القُرآن َ یَهدِی لِلَّتِی هِی َ أَقوَم ُ وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِین َ الَّذِین َ یَعمَلُون َ الصّالِحات ِ أَن َّ لَهُم أَجراً کَبِیراً (9) 9- لِلَّتِی هِی َ أَقوَم ُ: إلی التی هی أقوم.
أَن َّ لَهُم: بأن لهم.
وَ أَن َّ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً (10)
10- أَعتَدنا: مهیا کردیم. اصل آن «اعددنا» بوده که «دال» به «تا» تبدیل شده است.
وَ یَدع ُ الإِنسان ُ بِالشَّرِّ دُعاءَه ُ بِالخَیرِ وَ کان َ الإِنسان ُ عَجُولاً (11)
11- یَدع ُ الإِنسان ُ بِالشَّرِّ: به چند معنا آمده است: 1- گاهی انسان در هنگام غضب و ناراحتی بر خود نفرین می کند، ولی هرگز دوست ندارد آن نفرین مستجاب شود. 2- گاهی انسان برای تعجیل در کسب منفعت درخواست چیزهای شر و بد می کند. 3- گاهی انسان درخواست مباح می کند و گاهی درخواست حرام.
وَ کُل َّ إِنسان ٍ أَلزَمناه ُ طائِرَه ُ فِی عُنُقِه ِ وَ نُخرِج ُ لَه ُ یَوم َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه ُ مَنشُوراً (13)
13- أَلزَمناه ُ طائِرَه ُ فِی عُنُقِه ِ: اعمال هر کسی را به گردنش ملازم ساخته ایم.
طائِرَه ُ: پرنده، مراد در اینکه جا عمل انسان است. پرنده اگر سمت راستش در سمت چپ شکارچی قرار گیرد چون می تواند او را صید کند میمون تلقی می شود و اگر سمت چپش در سمت راست او قرار گیرد چون قادر به صید آن نیست شوم تلقی می شود اعمال انسان نیز چون نیک و بد دارد به طائر تشبیه شده است.
عُنُقِه ِ: گردن را به اینکه جهت ذکر کرده است که محل بستن زیور آلات برای قشنگی و محل نهادن غل و زنجیر برای خواری و ذلت است.
یَلقاه ُ: آن کتاب را می بیند و ملاقات می کند.
مَنشُوراً: باز و گشوده.
اقرَأ کِتابَک َ کَفی بِنَفسِک َ الیَوم َ عَلَیک َ حَسِیباً (14)
14- بِنَفسِک َ: «با» زاید و مفید تاکید است و «نفسک» فاعل «کفی» است یعنی نفس تو برای حسابرسی کافی است ..
مَن ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه ِ وَ مَن ضَل َّ فَإِنَّما یَضِل ُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین َ حَتّی نَبعَث َ رَسُولاً (15)
15- وِزرَ: بار.
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِک َ قَریَةً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق َّ عَلَیهَا القَول ُ فَدَمَّرناها تَدمِیراً (16)
16- أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها: به مترفین دستور اطاعت می دهیم، ولی آنان سرپیچی می کنند. اختصاص امر به مترفین با اینکه که اطاعت بر همگان لازم است، برای اینکه است که سایر مردم نوعا تابع سردمداران هستند. امر به رؤسا، امر به سایر مردم نیز هست.
مُترَفِیها: صاحبان نعمت و ثروت که اهل طغیان و سرکشی باشند. «الترفه»: نعمت.
فَحَق َّ عَلَیهَا القَول ُ: عذاب ما بر آن مقرّر شد.
فَدَمَّرناها: هلاک و نابود ساختیم.
وَ کَم أَهلَکنا مِن َ القُرُون ِ مِن بَعدِ نُوح ٍ وَ کَفی بِرَبِّک َ بِذُنُوب ِ عِبادِه ِ خَبِیراً بَصِیراً (17)
17- بِرَبِّک َ: «با» زاید است. «رب ّ» فاعل «کفی» است.
ص: 284
مَن کان َ یُرِیدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَه ُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم َّ جَعَلنا لَه ُ جَهَنَّم َ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً (18)
18- العاجِلَةَ: دنیا.
یَصلاها: ملازم جهنم است.
مَدحُوراً: دور از رحمت خدا.
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک َ وَ ما کان َ عَطاءُ رَبِّک َ مَحظُوراً (20)
20- نُمِدُّ: زیاد می کنیم.
مَحظُوراً: ممنوعا و محبوسا.
لا تَجعَل مَع َ اللّه ِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولاً (22)
22- فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا: مورد مذمت عقلا و ذلیل و خوار خواهی شد.
وَ قَضی رَبُّک َ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه ُ وَ بِالوالِدَین ِ إِحساناً إِمّا یَبلُغَن َّ عِندَک َ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُف ٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولاً کَرِیماً (23)
23- إِمّا: اصل آن «ان ما» است «نون» «ان» مبدل به «میم» شده و «میم» در «میم» ادغام شده است. «ان» شرطیه است و «ما» برای تاکید و موجب جواز دخول «نون تاکید» بر فعل مضارع است. «جوامع الجامع» إِمّا یَبلُغَن َّ عِندَک َ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما:
اگر پدر یا مادر و یا هر دو به سن پیری رسیدند.
وجه اختصاص احترام و اکرام والدین را به زمان پیری با اینکه که اکرام آنان در همه وقت لازم است اینکه است که در زمان پیری نیاز به ترحم بیشتر است.
أُف ٍّ: اسم فعل است، به معنای «اتضجّر و اتکره» یعنی زجر می کشم و خوشایندم نیست.
یعنی اصلا آنها را اذیت نکن نه کم و نه زیاد.
لا تَنهَرهُما: به دو معنا آمده است: 1- به آنان تشر مزن. 2- آنان را محروم نساز.
وَ اخفِض لَهُما جَناح َ الذُّل ِّ مِن َ الرَّحمَةِ وَ قُل رَب ِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (24)
24- اخفِض لَهُما جَناح َ الذُّل ِّ مِن َ الرَّحمَةِ: بالهای تواضع و رحمت و مهربانی را برای آنان بگستران و آنان را در آغوش بگیر همان گونه که پرندگان جوجه های خود را زیر بال می گیرند. (برای توضیح بیشتر به سوره حجر، آیه 88 رجوع شود.)
رَبُّکُم أَعلَم ُ بِما فِی نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِین َ فَإِنَّه ُ کان َ لِلأَوّابِین َ غَفُوراً (25)
25- لِلأَوّابِین َ: جمع «أوّاب» به معنای گریه کننده و عبادت کننده ای که از گناه خود برگشته باشد.
وَ آت ِ ذَا القُربی حَقَّه ُ وَ المِسکِین َ وَ ابن َ السَّبِیل ِ وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (26)
26- ابن َ السَّبِیل ِ: مسافری که در راه مانده و زاد و توشه ندارد(1).
إِن َّ المُبَذِّرِین َ کانُوا إِخوان َ الشَّیاطِین ِ وَ کان َ الشَّیطان ُ لِرَبِّه ِ کَفُوراً (27)
27- المُبَذِّرِین َ: «مبذّر» به کسی که ثروت خود را در راه باطل خرج می کند. «بذر» در اصل به معنای تفریق است مثل پاشیدن دانه برای زراعت.
ص: 285
وَ إِمّا تُعرِضَن َّ عَنهُم ُ ابتِغاءَ رَحمَةٍ مِن رَبِّک َ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولاً مَیسُوراً (28)
28- إِمّا تُعرِضَن َّ: اگر از ذوی القربی و مساکین و إبن سبیل به علت نداشتن مال برای انفاق حیا کردی و رو گرداندی، به آنان سخن خوش بگو. «امّا» در اصل «ان ما» بوده، «ان» شرطیه است و «ما» زاید.
وَ لا تَجعَل یَدَک َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک َ وَ لا تَبسُطها کُل َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً (29)
29- لا تَجعَل یَدَک َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک َ:
دستان خود را به گردنت نبند. کنایه از اینکه که بخیل مباش.
لا تَبسُطها کُل َّ البَسطِ: زیاد دست و دل بازی نکن.
فَتَقعُدَ مَلُوماً: می نشینی خود را ملامت می کنی.
مَحسُوراً: به چند معنا آمده است: 1- درمانده شوی و به زحمت بیفتی. 2- غمناک شوی. 3-
عاجز و پشیمان شوی. 4- عریان بمانی. «امام صادق علیه السّلام»
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَةَ إِملاق ٍ نَحن ُ نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن َّ قَتلَهُم کان َ خِطأً کَبِیراً (31)
31- إِملاق ٍ: فقر، تنگدستی و گرسنگی.
خِطأً: گناه ..
وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه ُ کان َ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً (32)
32- کان َ فاحِشَةً: زنا در زمان جاهلیت کاری زشت بود، چنان که در اسلام کاری زشت است.
وَ لا تَقتُلُوا النَّفس َ الَّتِی حَرَّم َ اللّه ُ إِلاّ بِالحَق ِّ وَ مَن قُتِل َ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه ِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل ِ إِنَّه ُ کان َ مَنصُوراً (33)
33- فَلا یُسرِف فِی القَتل ِ: فلا یسرف الولی فی القتل یعنی در قتل زیاده روی نکند به اینکه که غیر از قاتل را بکشد و یا علاوه بر قاتل کسان دیگری را هم بکشد.
وَ أَوفُوا الکَیل َ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاس ِ المُستَقِیم ِ ذلِک َ خَیرٌ وَ أَحسَن ُ تَأوِیلاً (35)
35- بِالقِسطاس ِ: ترازو، قپان.
أَحسَن ُ تَأوِیلًا: از نظر عاقبت و آخرت نیکوتر است.
وَ لا تَقف ُ ما لَیس َ لَک َ بِه ِ عِلم ٌ إِن َّ السَّمع َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل ُّ أُولئِک َ کان َ عَنه ُ مَسؤُلاً (36)
36- لا تَقف ُ ما لَیس َ لَک َ بِه ِ عِلم ٌ: به دنبال مطالب غیر یقینی حرکت نکن یعنی نگو و انجام نده و معتقد مشو مگر چیزی را که جواز آن را بدانی. «القفو» به معنای «اتباع الأثر» است.
وَ لا تَمش ِ فِی الأَرض ِ مَرَحاً إِنَّک َ لَن تَخرِق َ الأَرض َ وَ لَن تَبلُغ َ الجِبال َ طُولاً (37)
37- لا تَمش ِ فِی الأَرض ِ مَرَحاً: به دو معنا آمده است: 1- با تکبر راه نرو. 2- با خوشحالی زیاد راه نرو. علّامه طباطبایی رحمه اللّه در المیزان فرموده است: شارع از بزرگ بینی بیش از واقعیت که آثارش در راه رفتن ظاهر می شود نهی فرموده است.
لَن تَخرِق َ الأَرض َ: هر چه از روی تکبر پاهایت را به زمین بکوبی نمی توانی زمین را بشکافی.
لَن تَبلُغ َ الجِبال َ طُولًا: هر چه از روی تکبر گردن فرازی کنی به کوهها نخواهی رسید. جمله «لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» ضرب المثل است برای اینکه که انسان به همه آرزوهای خود دسترسی ندارد پس تکبر برای چه!
ص: 286
ذلِک َ مِمّا أَوحی إِلَیک َ رَبُّک َ مِن َ الحِکمَةِ وَ لا تَجعَل مَع َ اللّه ِ إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّم َ مَلُوماً مَدحُوراً (39)
39- مَدحُوراً: دور از رحمت خدا.
وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن ِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُم إِلاّ نُفُوراً (41)
41- صَرَّفنا: مطالب را تکرار کردیم و توضیح دادیم.
لِیَذَّکَّرُوا: تا اینکه که تدبر و تفکر کنند(1).
نُفُوراً: نفرت و دوری.
قُل لَو کان َ مَعَه ُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُون َ إِذاً لابتَغَوا إِلی ذِی العَرش ِ سَبِیلاً (42)
42- لَابتَغَوا إِلی ذِی العَرش ِ سَبِیلًا: هر یک از خدایان به دنبال قدرت و تسلط پیدا کردن بر دیگری بودند.
وَ إِذا قَرَأت َ القُرآن َ جَعَلنا بَینَک َ وَ بَین َ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً (45)
45- مَستُوراً: معنای اسم فاعل دارد یعنی «ساترا».
وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِذا ذَکَرت َ رَبَّک َ فِی القُرآن ِ وَحدَه ُ وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً (46)
46- أَکِنَّةً: جمع «کنان» به معنای پوشش و پرده(2).
أَن یَفقَهُوه ُ: کراهة ان یفقهوه: به علت اینکه که کراهت داشتیم آنان بفهمند.
فِی آذانِهِم وَقراً: در گوش آنها سنگینی قرار دادیم(3).
نُفُوراً: جمع «نافر» و به معنای «متنفر» و مفعول مطلق برای «ولّو» است چون «ولّو» در معنی همان تنفر است یعنی «ولّوا نافرین».
وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ خَلقاً جَدِیداً (49)
49- رُفاتاً: چیزی که زیاد خرد شده است.
مراد در اینکه جا پودر شدن استخوانهاست.
ص: 287
أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ فِی صُدُورِکُم فَسَیَقُولُون َ مَن یُعِیدُنا قُل ِ الَّذِی فَطَرَکُم أَوَّل َ مَرَّةٍ فَسَیُنغِضُون َ إِلَیک َ رُؤُسَهُم وَ یَقُولُون َ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُون َ قَرِیباً (51)
51- فَسَیُنغِضُون َ إِلَیک َ رُؤُسَهُم: سرهای خود را (به علامت استهزا) تکان می دهند.
یَوم َ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُون َ بِحَمدِه ِ وَ تَظُنُّون َ إِن لَبِثتُم إِلاّ قَلِیلاً (52)
52- بِحَمدِه ِ: حامدین للّه. «با» برای بیان حال است.
وَ قُل لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِی َ أَحسَن ُ إِن َّ الشَّیطان َ یَنزَغ ُ بَینَهُم إِن َّ الشَّیطان َ کان َ لِلإِنسان ِ عَدُوًّا مُبِیناً (53)
53- یَنزَغ ُ بَینَهُم: میان شما فساد و عداوت ایجاد می کند و شما را به جان هم می اندازد.
أُولئِک َ الَّذِین َ یَدعُون َ یَبتَغُون َ إِلی رَبِّهِم ُ الوَسِیلَةَ أَیُّهُم أَقرَب ُ وَ یَرجُون َ رَحمَتَه ُ وَ یَخافُون َ عَذابَه ُ إِن َّ عَذاب َ رَبِّک َ کان َ مَحذُوراً (57)
57- أُولئِک َ: اشاره به یکی از دو مورد است:
1- اشاره به «نبیّین» است. 2- اشاره به معبودان است که ملائکه و عیسی علیه السّلام و دیگران باشند یعنی آنانی را که شما می پرستید خود آنها خدا را می پرستیدند.
مَحذُوراً: ترس از عذاب خدا واجب است.
ص: 288
وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِل َ بِالآیات ِ إِلاّ أَن کَذَّب َ بِهَا الأَوَّلُون َ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِل ُ بِالآیات ِ إِلاّ تَخوِیفاً (59)
59- وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِل َ بِالآیات ِ إِلّا أَن کَذَّب َ بِهَا الأَوَّلُون َ: به دو معنا آمده است: 1- ما را از فرستادن معجزه ها و آیاتی را که قریش پیشنهاد کرده بودند مانع نشد مگر اینکه که گذشتگان آیات ما را تکذیب کردند و به آن ایمان نیاوردند و چون آیات و معجزات را تکذیب کردند ما دیگر آیات و معجزات نفرستادیم. توضیح: اگر قومی درخواست معجزه ای کرد و خداوند آن معجزه را ایجاد کرد یا ایمان می آورند که همین مطلوب است و یا ایمان نمی آورند. در اینکه صورت سنت خدا بر عذاب آن قوم تعلق می گیرد. اینکه آیه می فرماید: چون امتهای گذشته آیات را تکذیب کرده و عذاب شده بودند و ما نمی خواستیم قوم حضرت محمّد علیه السّلام را در صورت انکار عذاب کنیم لذا پیشنهاد آنها را قبول نکردیم. 2- آیات و معجزات نفرستادیم چون می دانستیم که به آن ایمان نمی آورند.
مُبصِرَةً: آیة بینة: نشانه ای روشن.
وَ إِذ قُلنا لَک َ إِن َّ رَبَّک َ أَحاطَ بِالنّاس ِ وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک َ إِلاّ فِتنَةً لِلنّاس ِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِی القُرآن ِ وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلاّ طُغیاناً کَبِیراً (60)
60- وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک َ إِلّا فِتنَةً لِلنّاس ِ: در باره اینکه رؤیا دو قول است: 1- پیامبر اکرم علیه السّلام خواب دید که داخل مسجد الحرام شده، ولی در سال اول میسور نشد و مشرکان مانع شدند که داخل مسجد الحرام شود و در سال بعد داخل شد و اینکه امتحانی برای مسلمانها بود زیرا عده ای از مؤمنان در رسالت وی به تردید افتادند. 2- پیامبر اکرم علیه السّلام خواب دید که میمونها بر منبر او درآمده اند. «امام باقر و امام صادق علیهما السّلام» الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ: و ما جعلنا الشجرة الملعونة الا فتنة للناس. از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت شده است که مراد بنی امیه است.
قال َ أَ رَأَیتَک َ هذَا الَّذِی کَرَّمت َ عَلَی َّ لَئِن أَخَّرتَن ِ إِلی یَوم ِ القِیامَةِ لَأَحتَنِکَن َّ ذُرِّیَّتَه ُ إِلاّ قَلِیلاً (62)
62- أَ رَأَیتَک َ: أ رأیت. «کاف» محلی از اعراب ندارد، صرفا برای تأکید آورده می شود.
لَأَحتَنِکَن َّ ذُرِّیَّتَه ُ: به دو معنا آمده است: 1- همه را به دنبال خود خواهم کشید. 2- همه را از بیخ و بن خواهم کند.
قال َ اذهَب فَمَن تَبِعَک َ مِنهُم فَإِن َّ جَهَنَّم َ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً (63)
63- مَوفُوراً: کامل و بدون نقص.
وَ استَفزِز مَن ِ استَطَعت َ مِنهُم بِصَوتِک َ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِک َ وَ رَجِلِک َ وَ شارِکهُم فِی الأَموال ِ وَ الأَولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم ُ الشَّیطان ُ إِلاّ غُرُوراً (64)
64- استَفزِز: بلغزان و گمراه کن. اینکه تهدیدی است به صورت امر.
أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِک َ وَ رَجِلِک َ: یاوران سواره و پیاده ات را علیه آنان جمع آوری کن.
غُرُوراً: فریب.
رَبُّکُم ُ الَّذِی یُزجِی لَکُم ُ الفُلک َ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه ِ إِنَّه ُ کان َ بِکُم رَحِیماً (66)
66- یُزجِی: به حرکت در می آورد.
ص: 289
وَ إِذا مَسَّکُم ُ الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَل َّ مَن تَدعُون َ إِلاّ إِیّاه ُ فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کان َ الإِنسان ُ کَفُوراً (67)
67- کَفُوراً: بسیار ناسپاس.
أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِف َ بِکُم جانِب َ البَرِّ أَو یُرسِل َ عَلَیکُم حاصِباً ثُم َّ لا تَجِدُوا لَکُم وَکِیلاً (68)
68- یَخسِف َ بِکُم جانِب َ البَرِّ: شما را در گوشه ای از زمین ناپدید کند.
یُرسِل َ عَلَیکُم حاصِباً: طوفانی که سنگ ریزه ها را پرتاب می کند، بر شما بفرستد.
أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه ِ تارَةً أُخری فَیُرسِل َ عَلَیکُم قاصِفاً مِن َ الرِّیح ِ فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم َّ لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه ِ تَبِیعاً (69)
69- قاصِفاً مِن َ الرِّیح ِ: باد تندی که کشتی را درهم می شکند.
لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه ِ تَبِیعاً: علیه ما به نفع خودتان پیرو و یاور نمی یابید.
یَوم َ نَدعُوا کُل َّ أُناس ٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِی َ کِتابَه ُ بِیَمِینِه ِ فَأُولئِک َ یَقرَؤُن َ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُون َ فَتِیلاً (71)
71- فَتِیلًا: به سوره نساء، آیه 49 رجوع شود.
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک َ عَن ِ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک َ لِتَفتَرِی َ عَلَینا غَیرَه ُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوک َ خَلِیلاً (73)
73- إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک َ عَن ِ الَّذِی أَوحَینا:
«ان» مخففه از مثقلة است، یعنی «ان ّ المشرکین ...»:
به درستی که نزدیک بود مشرکان تو را در باره قرآن دچار لغزش کنند.
وَ لَو لا أَن ثَبَّتناک َ لَقَد کِدت َ تَرکَن ُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلاً (74)
74- لَو لا أَن ثَبَّتناک َ: اگر قلب تو را تثبیت نکرده بودیم.
کِدت َ تَرکَن ُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا: نزدیک بود اندکی به آنان متمایل شوی.
إِذاً لَأَذَقناک َ ضِعف َ الحَیاةِ وَ ضِعف َ المَمات ِ ثُم َّ لا تَجِدُ لَک َ عَلَینا نَصِیراً (75)
75- ضِعف َ الحَیاةِ: ضعف عذاب الحیاة:
دو برابر عذاب دنیوی مشرکان.
ضِعف َ المَمات ِ: ضعف عذاب الممات: دو برابر عذاب اخروی مشرکان.
ص: 290
وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَک َ مِن َ الأَرض ِ لِیُخرِجُوک َ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُون َ خِلافَک َ إِلاّ قَلِیلاً (76)
76- إِن کادُوا: به درستی که نزدیک بود مشرکان.
لَیَستَفِزُّونَک َ مِن َ الأَرض ِ: تو را از زمین برکنند و حرکت دهند.
مِنها: در مرجع ضمیر دو قول است: 1- من مکه. 2- من المدینة.
خِلافَک َ: بعد از خارج شدن تو، پشت سر تو.
سُنَّةَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَک َ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلاً (77)
77- سُنَّةَ: سنت عبارت بود از هلاکت مردم بعد از اخراج انبیا از آبادی.
أَقِم ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک ِ الشَّمس ِ إِلی غَسَق ِ اللَّیل ِ وَ قُرآن َ الفَجرِ إِن َّ قُرآن َ الفَجرِ کان َ مَشهُوداً (78)
78- لِدُلُوک ِ الشَّمس ِ: در معنای آن دو قول است: 1- هنگام زوال خورشید، ظهر.
«صادقین علیهما السّلام». «دلوک» به معنای مالیدن است و چون هنگام ظهر شعاع خورشید قوی است و کسی که در اینکه هنگام به خورشید نگاه کند چشمان خود را می مالد، به اینکه جهت ظهر را «دلوک» گفته اند. 2- غروب خورشید. «دلوک» به معنای مالیدن است و چون هنگام غروب کسی که به آفتاب نگاه می کند چشمان خود را می مالد تا خوب ببیند به اینکه جهت به عصر «دلوک» گفته اند.
غَسَق ِ اللَّیل ِ: به چند معنا آمده است: 1- نصف شب «صادقین علیهما السّلام». 2- آغاز تاریکی. 3- غروب خورشید. قُرآن َ الفَجرِ: نماز صبح.
مَشهُوداً: نماز صبح را هم ملائکه نویسنده اعمال شب و هم ملائکه نویسنده اعمال روز مشاهده می کنند.
وَ مِن َ اللَّیل ِ فَتَهَجَّد بِه ِ نافِلَةً لَک َ عَسی أَن یَبعَثَک َ رَبُّک َ مَقاماً مَحمُوداً (79)
79- فَتَهَجَّد: خواب را از خود دور کن، شب زنده داری کن. «هجود» به معنای خواب است. «تهجد» به معنای کنار گذاشتن خواب است.
بِه ِ: بالقرآن.
نافِلَةً لَک َ: به دو معنا آمده است: 1- اضافه بر فرائض. 2- به عنوان فضیلت برای تو.
وَ قُل رَب ِّ أَدخِلنِی مُدخَل َ صِدق ٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَج َ صِدق ٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنک َ سُلطاناً نَصِیراً (80)
80- مُدخَل َ صِدق ٍ: ادخال صدق مصدر میمی است.
مُخرَج َ صِدق ٍ: اخراج صدق مصدر میمی است(1).
وَ قُل جاءَ الحَق ُّ وَ زَهَق َ الباطِل ُ إِن َّ الباطِل َ کان َ زَهُوقاً (81)
81- زَهَق َ الباطِل ُ إِن َّ الباطِل َ کان َ زَهُوقاً: زهق: نابود شد یعنی باطل از بین رفتنی است و ثبوتی ندارد.
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان ِ أَعرَض َ وَ نَأی بِجانِبِه ِ وَ إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ کان َ یَؤُساً (83)
83- نَأی بِجانِبِه ِ: بعد بنفسه عن القیام بحقوق انعامنا: از شکرگزاری نعمت دوری می کند.
یَؤُساً: مأیوسا.
قُل کُل ٌّ یَعمَل ُ عَلی شاکِلَتِه ِ فَرَبُّکُم أَعلَم ُ بِمَن هُوَ أَهدی سَبِیلاً (84)
84- عَلی شاکِلَتِه ِ: بر طبق خلقت و طبیعت و رویه و عادت خود.
ص: 291
إِلاّ رَحمَةً مِن رَبِّک َ إِن َّ فَضلَه ُ کان َ عَلَیک َ کَبِیراً (87)
87- إِلّا رَحمَةً مِن رَبِّک َ: لکن به خاطر رحمت و لطف پروردگار به تو، قرآن را از سینه ات پاک نمی کند.
قُل لَئِن ِ اجتَمَعَت ِ الإِنس ُ وَ الجِن ُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل ِ هذَا القُرآن ِ لا یَأتُون َ بِمِثلِه ِ وَ لَو کان َ بَعضُهُم لِبَعض ٍ ظَهِیراً (88)
88- ظَهِیراً: پشتیبان و یاور.
وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس ِ فِی هذَا القُرآن ِ مِن کُل ِّ مَثَل ٍ فَأَبی أَکثَرُ النّاس ِ إِلاّ کُفُوراً (89)
89- کُفُوراً: انکار کردن حق.
وَ قالُوا لَن نُؤمِن َ لَک َ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِن َ الأَرض ِ یَنبُوعاً (90)
90- تَفجُرَ لَنا مِن َ الأَرض ِ: بشکافی از زمین (مکه) برای ما.
یَنبُوعاً: چشمه ای.
أَو تَکُون َ لَک َ جَنَّةٌ مِن نَخِیل ٍ وَ عِنَب ٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِیراً (91)
91- خِلالَها: وسط باغها.
أَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمت َ عَلَینا کِسَفاً أَو تَأتِی َ بِاللّه ِ وَ المَلائِکَةِ قَبِیلاً (92)
92- کِسَفاً: قطعه قطعه.
قَبِیلًا: به دو معنا آمده است: 1- به معنای ضامن یعنی سخن تو را قبول نداریم، مگر اینکه که خدا و ملائکه حقانیت تو را ضمانت کنند. 2- به معنای رو برو و مقابل یعنی سخن تو را نخواهیم پذیرفت، مگر اینکه که خدا و ملائکه را مقابل خود ببینیم.
أَو یَکُون َ لَک َ بَیت ٌ مِن زُخرُف ٍ أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِن َ لِرُقِیِّک َ حَتّی تُنَزِّل َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه ُ قُل سُبحان َ رَبِّی هَل کُنت ُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً (93)
93- زُخرُف ٍ: طلا و جواهر و هر چیز زینتی.
تَرقی: به سوی آسمان بالا روی.
لِرُقِیِّک َ: به بالا رفتن تو.
قُل لَو کان َ فِی الأَرض ِ مَلائِکَةٌ یَمشُون َ مُطمَئِنِّین َ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِن َ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)
95- مُطمَئِنِّین َ: در روی زمین سکونت داشتند.
ص: 292
وَ مَن یَهدِ اللّه ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه ِ وَ نَحشُرُهُم یَوم َ القِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُمًّا مَأواهُم جَهَنَّم ُ کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً (97)
97- عَلی وُجُوهِهِم: آنها را به صورت به سوی آتش می کشیم همان گونه که در دنیا مجرم را برای توهین بیشتر به او گاهی به رو به زمین می کشند.
خَبَت: هنگامی که شعله فروکش کرد. «الخبو» به معنای «سکون النار عن الإلتهاب» است.
سَعِیراً: شعله.
ذلِک َ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون َ خَلقاً جَدِیداً (98)
98- رُفاتاً: پودر شده.
قُل لَو أَنتُم تَملِکُون َ خَزائِن َ رَحمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَکتُم خَشیَةَ الإِنفاق ِ وَ کان َ الإِنسان ُ قَتُوراً (100)
100- لَأَمسَکتُم خَشیَةَ الإِنفاق ِ: بخل می ورزیدید به علت ترس از اینکه که مبادا در اثر انفاق دچار فقر شوید.
قَتُوراً: بخیل.
قال َ لَقَد عَلِمت َ ما أَنزَل َ هؤُلاءِ إِلاّ رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّک َ یا فِرعَون ُ مَثبُوراً (102)
102- مَثبُوراً: به دو معنا آمده است: 1- هلاک شده. 2- دور از خیر.
فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِن َ الأَرض ِ فَأَغرَقناه ُ وَ مَن مَعَه ُ جَمِیعاً (103)
103- أَن یَستَفِزَّهُم: بیرون کند و تبعید کند.
وَ قُلنا مِن بَعدِه ِ لِبَنِی إِسرائِیل َ اسکُنُوا الأَرض َ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً (104)
104- وَعدُ الآخِرَةِ: قیامت.
لَفِیفاً: به دو معنا آمده است: 1- در حالی که با هم مخلوط هستید. 2- همگان را یعنی اولین و آخرین را.
ص: 293
وَ قُرآناً فَرَقناه ُ لِتَقرَأَه ُ عَلَی النّاس ِ عَلی مُکث ٍ وَ نَزَّلناه ُ تَنزِیلاً (106)
106- فَرَقناه ُ: از همدیگر جدا کردیم و فصل فصل قرار دادیم.
عَلی مُکث ٍ: به متانت و آرامی و طمأنینه.
قُل آمِنُوا بِه ِ أَو لا تُؤمِنُوا إِن َّ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ مِن قَبلِه ِ إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّون َ لِلأَذقان ِ سُجَّداً (107)
107- یَخِرُّون َ لِلأَذقان ِ سُجَّداً: با صورت به سجده می افتند.
لِلأَذقان ِ: جمع «ذقن» به معنای چانه. جهت اینکه که چانه را ذکر کرده است اینکه است که در حال سجده نزدیک ترین عضو به زمین چانه است.
وَ یَقُولُون َ سُبحان َ رَبِّنا إِن کان َ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولاً (108)
108- إِن کان َ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولًا: به درستی که وعده خدا حتما واقع شدنی است. «إن» و «لام» در اینکه جا برای تأکید است. «إن» مخففة از مثقلة است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی أَنزَل َ عَلی عَبدِه ِ الکِتاب َ وَ لَم یَجعَل لَه ُ عِوَجاً (1)
1- عِوَجاً: «عوج» به کسر عین، انحراف در امور غیر محسوس است مانند کلام انحرافی و دین انحرافی و «عوج» به فتح عین، انحراف در امور محسوس است مانند چوب کج.
قَیِّماً لِیُنذِرَ بَأساً شَدِیداً مِن لَدُنه ُ وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِین َ الَّذِین َ یَعمَلُون َ الصّالِحات ِ أَن َّ لَهُم أَجراً حَسَناً (2)
2- قَیِّماً: دو معنا برای آن ذکر کرده اند: 1- در جمله تقدیم و تأخیر است، یعنی قیما غیر معوج:
معتدلی که انحراف ندارد. 2- ثابت است تا روز قیامت و نسخ نخواهد شد.
بَأساً: عذابا.
مِن لَدُنه ُ: از طرف خدا بترساند قید «لینذر» است(1).
ماکِثِین َ فِیه ِ أَبَداً (3)
3- ماکِثِین َ: توقف کنندگان، درنگ کنندگان.
فِیه ِ: فی الأجر، مراد بهشت است.
ص: 294
ما لَهُم بِه ِ مِن عِلم ٍ وَ لا لِآبائِهِم کَبُرَت کَلِمَةً تَخرُج ُ مِن أَفواهِهِم إِن یَقُولُون َ إِلاّ کَذِباً (5)
5- کَبُرَت کَلِمَةً تَخرُج ُ مِن أَفواهِهِم: خیلی زشت است سخنی که از دهان آنان خارج می شود.
فَلَعَلَّک َ باخِع ٌ نَفسَک َ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث ِ أَسَفاً (6)
6- باخِع ٌ نَفسَک َ: خود را نابود و هلاک سازی.
أَسَفاً: غصه و اندوه.
وَ إِنّا لَجاعِلُون َ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً (8)
8- صَعِیداً: زمین هموار.
جُرُزاً: زمین خشک و بی علف.
أَم حَسِبت َ أَن َّ أَصحاب َ الکَهف ِ وَ الرَّقِیم ِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً (9)
9- أَم حَسِبت َ: بل أحسبت.
الکَهف ِ: غار بزرگ، شکاف وسیع.
الرَّقِیم ِ: چند قول در آن وجود دارد: 1- نام بیابانی است که کهف در آن قرار دارد. 2- نام کوهی است که کهف در آن قرار دارد. 3- لوح مخصوص از سنگ که داستان اصحاب کهف در آن نوشته و بر در غار منصوب بوده است. 4- نام روستایی بوده که اصحاب کهف از آن خارج شده بودند.
إِذ أَوَی الفِتیَةُ إِلَی الکَهف ِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنک َ رَحمَةً وَ هَیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً (10)
10- أَوَی: پناه بردند.
الفِتیَةُ: جمع «فتی» به معنای جوانان.
رَشَداً: راه هدایت.
فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهف ِ سِنِین َ عَدَداً (11)
11- فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم: خواب را بر آنان مسلط کردیم. اینکه کلام بسیار فصیح و بلیغ است و ترجمه به هیچ زبانی گویای ظرافت اینکه کلام نیست.
سِنِین َ عَدَداً: سالیانی زیاد.
ثُم َّ بَعَثناهُم لِنَعلَم َ أَی ُّ الحِزبَین ِ أَحصی لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)
12- لِما لَبِثُوا: للبثهم.
أَمَداً: مدت.
وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ لَن نَدعُوَا مِن دُونِه ِ إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً (14)
14- رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم: دلهای آنان را محکم و استوار کردیم (تا خود را برای اظهار حق و ثبات در دین مهیا کنند.)
إِذ قامُوا: دلهای آنان را هنگامی که جلو ملک برخاستند و قیام کردند، محکم کردیم. ظرف است برای «ربطنا».
شَطَطاً: قولا شططا: سخن دور از حق. وصف است برای «قولا» که در تقدیر است.
هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِه ِ آلِهَةً لَو لا یَأتُون َ عَلَیهِم بِسُلطان ٍ بَیِّن ٍ فَمَن أَظلَم ُ مِمَّن ِ افتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً (15)
15- لَو لا یَأتُون َ عَلَیهِم بِسُلطان ٍ بَیِّن ٍ: چرا برای اثبات حقانیت الهه (که می پرستند) دلیل روشنی اقامه نمی کنند.
ص: 295
وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُون َ إِلاَّ اللّه َ فَأوُوا إِلَی الکَهف ِ یَنشُر لَکُم رَبُّکُم مِن رَحمَتِه ِ وَ یُهَیِّئ لَکُم مِن أَمرِکُم مِرفَقاً (16)
16-علی که وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُون َ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- «ما» موصوله و عطف است بر «هم» یعنی از آنان و خدایان آنان کناره گیری کردید. 2- «ما» مصدریه است یعنی از آنان و عبادت آنان کناره گرفتید.
علی که مِرفَقاً: آنچه موجب رفق و آسانی زندگی شود.
وَ تَرَی الشَّمس َ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذات َ الیَمِین ِ وَ إِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذات َ الشِّمال ِ وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنه ُ ذلِک َ مِن آیات ِ اللّه ِ مَن یَهدِ اللّه ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَه ُ وَلِیًّا مُرشِداً (17)
17- إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذات َ الیَمِین ِ: هنگامی که خورشید طلوع می کرد از غار آنان به سمت راست منحرف می شد.
تَتَزاوَرُ: منحرف می شد، تمایل پیدا می کرد.
اصل آن «تتزاور» بوده، «تا» برای تخفیف حذف شده است.
تَقرِضُهُم ذات َ الشِّمال ِ: آفتاب از آنان به سمت چپ عدول می کرد یعنی آفتاب داخل غار نمی شد.
فَجوَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- وسیع. 2-
فضا.
مِنه ُ: من الکهف.
وَ تَحسَبُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذات َ الیَمِین ِ وَ ذات َ الشِّمال ِ وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه ِ بِالوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعت َ عَلَیهِم لَوَلَّیت َ مِنهُم فِراراً وَ لَمُلِئت َ مِنهُم رُعباً (18)
18- أَیقاظاً: جمع «یقظ» به معنای بیدار.
رُقُودٌ: جمع «راقد» به معنای خوابیده، در خواب.
نُقَلِّبُهُم ذات َ الیَمِین ِ وَ ذات َ الشِّمال ِ: آنان را به سمت راست و چپ می گرداندیم.
بِالوَصِیدِ: به دو معنا آمده است: 1- در آستانه فضایی که کهف در آن قرار دارد. 2- آستانه غار.
اطَّلَعت َ: اگر آنان را ببینی و بر آنان اشراف پیدا کنی.
وَ کَذلِک َ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قال َ قائِل ٌ مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض َ یَوم ٍ قالُوا رَبُّکُم أَعلَم ُ بِما لَبِثتُم فَابعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُم هذِه ِ إِلَی المَدِینَةِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزق ٍ مِنه ُ وَ لیَتَلَطَّف وَ لا یُشعِرَن َّ بِکُم أَحَداً (19)
19- لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم: تا اینکه که از همدیگر پرسش کنند.
بِوَرِقِکُم: درهم.
أَیُّها أَزکی طَعاماً: «طعاما»، تمیز «ازکی» است. مرجع ضمیر «أیّها» مدینه است و مراد اهل مدینه است یعنی چه کسی از اهالی اینکه شهر غذای پاکیزه دارد.
لیَتَلَطَّف: به دو معنا آمده است: 1- زیرکانه برخورد کند. 2- با رفق و مهربانی با مردم برخورد کند.
لا یُشعِرَن َّ بِکُم أَحَداً: خبر شما را به کسی ندهد، از جریان شما کسی را باخبر نکند.
إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم یَرجُمُوکُم أَو یُعِیدُوکُم فِی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً (20)
20- إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم: اگر از مکان شما باخبر شوند و به شما دست یابند.
ص: 296
وَ کَذلِک َ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ وَ أَن َّ السّاعَةَ لا رَیب َ فِیها إِذ یَتَنازَعُون َ بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم أَعلَم ُ بِهِم قال َ الَّذِین َ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم لَنَتَّخِذَن َّ عَلَیهِم مَسجِداً (21)
21- أَعثَرنا عَلَیهِم: مردم را از حال آنان آگاه ساختیم.
إِذ یَتَنازَعُون َ بَینَهُم: آگاه نمودن مردم را از آنان هنگامی بود که مردم اختلاف داشتند که آیا خداوند مردگان را بعد از مرگ زنده می کند، یا نه!
ظرف است برای «أعثرنا».
ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً: ساختمانی بسازید که آنان را بپوشاند. قال َ الَّذِین َ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم:
(مردم دو دسته شده بودند، عده ای می گفتند:
ساختمان درست کنیم) و عده ای دیگر که حاکم و مؤمن بودند می گفتند: مسجد بسازیم و مسجد ساختند.
مَسجِداً: جایگاه عبادت.
سَیَقُولُون َ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُون َ خَمسَةٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجماً بِالغَیب ِ وَ یَقُولُون َ سَبعَةٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم قُل رَبِّی أَعلَم ُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم إِلاّ قَلِیل ٌ فَلا تُمارِ فِیهِم إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَستَفت ِ فِیهِم مِنهُم أَحَداً (22)
22- رَجماً بِالغَیب ِ: غیب گویی، حرف بی پایه و اساس.
إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه ُ وَ اذکُر رَبَّک َ إِذا نَسِیت َ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَن ِ رَبِّی لِأَقرَب َ مِن هذا رَشَداً (24)
24- إِلّا أَن یَشاءَ اللّه ُ: در اینکه جا دو احتمال وجود دارد: 1- کلمه «تقول» محذوف است یعنی «إلا أن ّ تقولوا إن شاء اللّه». 2- «ان یشاء اللّه» به تأویل مصدر می رود و می شود «الا مشیة اللّه» یعنی نگویید فردا کاری را انجام می دهم، بلکه بگویید:
من فقط خواسته خدا را انجام می دهم و خواسته خدا همان اطاعت کردن است.
وَ اذکُر رَبَّک َ إِذا نَسِیت َ: اگر گفتن «ان شاء اللّه» را فراموش کردی، بعد از آن که به یادت آمد بگو. «ائمه علیهم السّلام»
قُل ِ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما لَبِثُوا لَه ُ غَیب ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ أَبصِر بِه ِ وَ أَسمِع ما لَهُم مِن دُونِه ِ مِن وَلِی ٍّ وَ لا یُشرِک ُ فِی حُکمِه ِ أَحَداً (26)
26- قُل ِ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما لَبِثُوا: اینکه در مقام رد اقوال دیگران است یعنی مدت مکث اصحاب کهف سیصد و نه سال بوده و دیگران اعم از یهود و نصاری که اقوال دیگری می گویند اشتباه می کنند.
أَبصِر بِه ِ وَ أَسمِع: لفظ تعجب است یعنی چقدر خدا بصیر و شنواست.
وَ اتل ُ ما أُوحِی َ إِلَیک َ مِن کِتاب ِ رَبِّک َ لا مُبَدِّل َ لِکَلِماتِه ِ وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه ِ مُلتَحَداً (27)
27- مُلتَحَداً: پناهگاه.
ص: 297
وَ اصبِر نَفسَک َ مَع َ الَّذِین َ یَدعُون َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی ِّ یُرِیدُون َ وَجهَه ُ وَ لا تَعدُ عَیناک َ عَنهُم تُرِیدُ زِینَةَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه ُ عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَع َ هَواه ُ وَ کان َ أَمرُه ُ فُرُطاً (28)
28- لا تَعدُ عَیناک َ عَنهُم: چشمان خود را از آنان برندار یعنی آنان را مورد لطف قرار بده.
فُرُطاً: افراط، زیاده روی، تجاوز از حق.
وَ قُل ِ الحَق ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِین َ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها وَ إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهل ِ یَشوِی الوُجُوه َ بِئس َ الشَّراب ُ وَ ساءَت مُرتَفَقاً (29)
29- أَعتَدنا: مهیا کردیم. اصل آن «أعددنا» بوده، از باب افعال، «دال» مبدل به «تا» شده است.
سُرادِقُها: خیمه. مراد خیمه های آتشین است یعنی آتش از همه طرف آنها را احاطه می کند همانند خیمه که ساکن خود را از همه طرف احاطه می کند.
کَالمُهل ِ: فلز گداخته شده.
یَشوِی: کباب می کند.
مُرتَفَقاً: تکیه گاه.
أُولئِک َ لَهُم جَنّات ُ عَدن ٍ تَجرِی مِن تَحتِهِم ُ الأَنهارُ یُحَلَّون َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب ٍ وَ یَلبَسُون َ ثِیاباً خُضراً مِن سُندُس ٍ وَ إِستَبرَق ٍ مُتَّکِئِین َ فِیها عَلَی الأَرائِک ِ نِعم َ الثَّواب ُ وَ حَسُنَت مُرتَفَقاً (31)
31- عَدن ٍ: جاودانگی، اقامت همیشگی.
یُحَلَّون َ: زینت می شوند.
أَساوِرَ: به دو وجه است: 1- جمع «أسوار» به معنای النگو. 2- جمع «اسورة» و «أسورة» جمع «سوار» به معنای النگو.
سُندُس ٍ: پارچه ابریشمی نازک.
إِستَبرَق ٍ: پارچه ابریشمی ضخیم.
الأَرائِک ِ: تختهای در حجله ها.
وَ اضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَین ِ جَعَلنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَین ِ مِن أَعناب ٍ وَ حَفَفناهُما بِنَخل ٍ وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً (32)
32- حَفَفناهُما بِنَخل ٍ: اطراف آن دو باغ را با درختان خرما پوشانده بودیم.
کِلتَا الجَنَّتَین ِ آتَت أُکُلَها وَ لَم تَظلِم مِنه ُ شَیئاً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً (33)
33- آتَت: ضمیر «هی» که در «آتت» مستتر است به «کلتا» بر می گردد. «کلتا» در لفظ مفرد است و به اینکه لحاظ ضمیر مفرد برای آن آمده است، ولی معنای تثنیه دارد مانند «کل ّ» است که لفظا مفرد است و معنای جمع دارد.
أُکُلَها: مأکولها. در «مجمع البیان» در سوره بقره، ذیل آیه 265 فرموده است: جمع «أکل»، «آکال» است مثل «عنق» که جمعش «أعناق» است.
لَم تَظلِم: کم نمی گذارد، بلکه به طور کامل ثمر می دهد.
مِنه ُ: من الأکل.
فَجَّرنا: شکافته بودیم.
خِلالَهُما: وسط آن دو باغ.
وَ کان َ لَه ُ ثَمَرٌ فَقال َ لِصاحِبِه ِ وَ هُوَ یُحاوِرُه ُ أَنَا أَکثَرُ مِنک َ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)
34- یُحاوِرُه ُ: او را مخاطب قرار داده و با او سخن می گفت.
أَعَزُّ: شریف تر.
نَفَراً: به دو معنا آمده است: 1- بستگان. 2- فرزندان و نوکران.
ص: 298
وَ دَخَل َ جَنَّتَه ُ وَ هُوَ ظالِم ٌ لِنَفسِه ِ قال َ ما أَظُن ُّ أَن تَبِیدَ هذِه ِ أَبَداً (35)
35- أَن تَبِیدَ: نابود شود.
هذِه ِ: اشاره به یکی از دو چیز است: 1- هذه الجنّة. 2- هذه الدّنیا.
لکِنَّا هُوَ اللّه ُ رَبِّی وَ لا أُشرِک ُ بِرَبِّی أَحَداً (38)
38- لکِنَّا: اصل آن «لکن انا اقول» بوده، همزه «أنا» برای تخفیف حذف شده و «نون» در «نون» ادغام شده و «لکنّا» شده است.
وَ لَو لا إِذ دَخَلت َ جَنَّتَک َ قُلت َ ما شاءَ اللّه ُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ إِن تَرَن ِ أَنَا أَقَل َّ مِنک َ مالاً وَ وَلَداً (39)
39- لَو لا إِذ دَخَلت َ جَنَّتَک َ قُلت َ ما شاءَ اللّه ُ:
چرا هنگامی که داخل باغ خود شدی نگفتی: «ما شاء اللّه و لا قوة الا باللّه»!
تَرَن ِ: اصل آن «ترنی» بوده، « یا » متکلم برای تخفیف حذف شده است.
فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن ِ خَیراً مِن جَنَّتِک َ وَ یُرسِل َ عَلَیها حُسباناً مِن َ السَّماءِ فَتُصبِح َ صَعِیداً زَلَقاً (40)
40- حُسباناً: عذاب.
صَعِیداً: زمین بدون گیاه.
زَلَقاً: زمین صاف و بدون گیاه و لغزنده ..
أَو یُصبِح َ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیع َ لَه ُ طَلَباً (41)
41- غَوراً: فرو رفته، خشک شده.
وَ أُحِیطَ بِثَمَرِه ِ فَأَصبَح َ یُقَلِّب ُ کَفَّیه ِ عَلی ما أَنفَق َ فِیها وَ هِی َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُول ُ یا لَیتَنِی لَم أُشرِک بِرَبِّی أَحَداً (42)
42- أُحِیطَ بِثَمَرِه ِ: تمام میوه ها نابود شده و عذاب به درختان احاطه کرده و همه را از بین برده است.
یُقَلِّب ُ کَفَّیه ِ: دست را روی دست می زند و تأسف می خورد.
خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها: تمام داربستها ساقط شده است. «خاویة»: ساقط شده.
وَ لَم تَکُن لَه ُ فِئَةٌ یَنصُرُونَه ُ مِن دُون ِ اللّه ِ وَ ما کان َ مُنتَصِراً (43)
43- فِئَةٌ: گروه.
وَ اضرِب لَهُم مَثَل َ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه ُ مِن َ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه ِ نَبات ُ الأَرض ِ فَأَصبَح َ هَشِیماً تَذرُوه ُ الرِّیاح ُ وَ کان َ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ مُقتَدِراً (45)
45- فَاختَلَطَ بِه ِ نَبات ُ الأَرض ِ: گیاهان به واسطه آب در هم داخل شده اند.
هَشِیماً: گیاه خشکیده و شکسته شده.
تَذرُوه ُ الرِّیاح ُ: باد آن را از اینکه سو به آن سو می برد و به حرکت در می آورد.
ص: 299
وَ یَوم َ نُسَیِّرُ الجِبال َ وَ تَرَی الأَرض َ بارِزَةً وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَداً (47)
47- بارِزَةً: آشکار بدون اینکه که کوه و یا ساختمان و یا درختی بر آن باشد و آن را بپوشاند.
فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَداً: احدی را باقی نمی گذاریم.
وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک َ صَفًّا لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم أَوَّل َ مَرَّةٍ بَل زَعَمتُم أَلَّن نَجعَل َ لَکُم مَوعِداً (48)
48- أَلَّن نَجعَل َ: اصل آن «أن لن» است، «نون» مبدل به «لام» و در «لام» ادغام شده است.
مخفی نماند که اصل «أن» هم «أن ّ» بوده که مخفف شده است.
وَ وُضِع َ الکِتاب ُ فَتَرَی المُجرِمِین َ مُشفِقِین َ مِمّا فِیه ِ وَ یَقُولُون َ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِم ُ رَبُّک َ أَحَداً (49)
49- مُشفِقِین َ: ترس دارند.
ما لِهذَا: ما لهذا. در کتابت قرآنی «لام» را از «هذا» جدا می نویسند.
لا یَظلِم ُ: از ثواب نیکوکار کم نمی گذارد. و بیش از استحقاق، گناهکار را عذاب نمی کند(1)..
ما أَشهَدتُهُم خَلق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ لا خَلق َ أَنفُسِهِم وَ ما کُنت ُ مُتَّخِذَ المُضِلِّین َ عَضُداً (51)
51- عَضُداً: بازو، کمک کار، یاور.
وَ یَوم َ یَقُول ُ نادُوا شُرَکائِی َ الَّذِین َ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً (52)
52- بَینَهُم: بین المؤمنین و الکافرین.
مَوبِقاً: به دو معنا آمده است 1- دره عمیق. 2-
مانع.
وَ رَأَی المُجرِمُون َ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم یَجِدُوا عَنها مَصرِفاً (53)
53- فَظَنُّوا: یقین می کنند.
مُواقِعُوها: داخل آتش خواهند شد.
مَصرِفاً: موضعی که به آن جا روند تا از عذاب خلاص شوند.
ص: 300
وَ ما مَنَع َ النّاس َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم ُ الهُدی وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم إِلاّ أَن تَأتِیَهُم سُنَّةُ الأَوَّلِین َ أَو یَأتِیَهُم ُ العَذاب ُ قُبُلاً (55)
55- أَو یَأتِیَهُم ُ العَذاب ُ قُبُلًا: یا عذاب علنی از مقابل آنان بیاید و آن را ببینند.
وَ ما مَنَع َ النّاس َ ...: مانع ایمان آوردن نیست مگر انتظار عذاب استیصال و یا عذاب عیان و آشکار تا اینکه که ایمان اکراهی بیاورند زیرا تمام ادلّه و براهین، اقامه شده است ولی آنان قبول نکرده اند.
وَ ما نُرسِل ُ المُرسَلِین َ إِلاّ مُبَشِّرِین َ وَ مُنذِرِین َ وَ یُجادِل ُ الَّذِین َ کَفَرُوا بِالباطِل ِ لِیُدحِضُوا بِه ِ الحَق َّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنذِرُوا هُزُواً (56)
56- یُجادِل ُ: کفار به باطل مناظره می کنند.
لِیُدحِضُوا بِه ِ الحَق َّ: تا حق را از جای خود زایل کنند و از بین ببرند.
هُزُواً: مورد استهزا و مسخره.
وَ مَن أَظلَم ُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات ِ رَبِّه ِ فَأَعرَض َ عَنها وَ نَسِی َ ما قَدَّمَت یَداه ُ إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن تَدعُهُم إِلَی الهُدی فَلَن یَهتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)
57- أَکِنَّةً: جمع «کنان» به معنای پوشش و پرده.
أَن یَفقَهُوه ُ: «کراهة ان یفقهوه»: برای اینکه که کراهت داشتیم آنان بفهمند.
وَقراً: ثقل سامعه، سنگینی گوش.
وَ رَبُّک َ الغَفُورُ ذُو الرَّحمَةِ لَو یُؤاخِذُهُم بِما کَسَبُوا لَعَجَّل َ لَهُم ُ العَذاب َ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن یَجِدُوا مِن دُونِه ِ مَوئِلاً (58)
58- مَوئِلًا: پناهگاه ..
وَ تِلک َ القُری أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً (59)
59- لِمَهلِکِهِم: برای زمان هلاک کردن آنان.
مَوعِداً: وقت معین.
وَ إِذ قال َ مُوسی لِفَتاه ُ لا أَبرَح ُ حَتّی أَبلُغ َ مَجمَع َ البَحرَین ِ أَو أَمضِی َ حُقُباً (60)
60- لا أَبرَح ُ: پیوسته راه می روم.
أَمضِی َ: راه می روم و سیر می کنم حُقُباً: به چند معنا آمده است: 1- روزگاری. 2- هفتاد سال. 3- هشتاد سال.
فَلَمّا بَلَغا مَجمَع َ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَه ُ فِی البَحرِ سَرَباً (61)
61- فَاتَّخَذَ سَبِیلَه ُ فِی البَحرِ سَرَباً: ماهی راه خود را در دریا در پیش گرفت.
سَرَباً: پیمودن، راه رفتن.
ص: 301
فَلَمّا جاوَزا قال َ لِفَتاه ُ آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقِینا مِن سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)
62- غَداءَنا: صبحانه ما.
نَصَباً: زحمت و سختی.
قال َ أَ رَأَیت َ إِذ أَوَینا إِلَی الصَّخرَةِ فَإِنِّی نَسِیت ُ الحُوت َ وَ ما أَنسانِیه ُ إِلاَّ الشَّیطان ُ أَن أَذکُرَه ُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَه ُ فِی البَحرِ عَجَباً (63)
63- اتَّخَذَ سَبِیلَه ُ فِی البَحرِ عَجَباً: دو وجه برای آن ذکر کرده اند: 1- اینکه کلام جوان است یعنی ماهی راه خود را به نحو عجیبی در پیش گرفت و رفت و آب که با رفتن ماهی شکافته شده بود به هم نمی پیوست. بنابراین «عجبا» وصف است برای «سبیلا» مقدّر یعنی «سبیلا عجبا». 2-
«اتخذ سبیله فی البحر» سخن جوان است و «عجبا» کلام موسی است یعنی موسی گفت: عجب؟ چگونه چنین شد!؟
قال َ ذلِک َ ما کُنّا نَبغ ِ فَارتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (64)
64- ذلِک َ ما کُنّا نَبغ ِ: اینکه همان علامتی بود که ما به دنبال آن بودیم و طلب می کردیم. «ما» موصوله است.
فَارتَدّا عَلی آثارِهِما: از همان راهی که آمده بودند بازگشتند.
قَصَصاً: یقصان الأثر قصصا: رد پای خود را گرفتند و رفتند.
قال َ لَه ُ مُوسی هَل أَتَّبِعُک َ عَلی أَن تُعَلِّمَن ِ مِمّا عُلِّمت َ رُشداً (66)
66- رُشداً: برای آن دو وجه آمده است: 1- مفعول له است برای «أتبعک» یعنی اتباع برای رشد است. 2- مفعول به است برای «تعلمن» یعنی مطالبی را که دارای رشد و هدایت است به من بیاموز.
فَانطَلَقا حَتّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قال َ أَ خَرَقتَها لِتُغرِق َ أَهلَها لَقَد جِئت َ شَیئاً إِمراً (71)
71- فَانطَلَقا: حرکت کردند و روانه شدند.
إِمراً: کار خیلی زشت.
قال َ لا تُؤاخِذنِی بِما نَسِیت ُ وَ لا تُرهِقنِی مِن أَمرِی عُسراً (73)
73- نَسِیت ُ: فراموش کرده بودم که به تو وعده داده ام صبر کنم و زبان به اعتراض نگشایم.
لا تُرهِقنِی مِن أَمرِی عُسراً: بر من سخت نگیر.
فَانطَلَقا حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَه ُ قال َ أَ قَتَلت َ نَفساً زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفس ٍ لَقَد جِئت َ شَیئاً نُکراً (74)
74- نُکراً: کار بسیار زشت.
ص: 302
فَانطَلَقا حَتّی إِذا أَتَیا أَهل َ قَریَةٍ استَطعَما أَهلَها فَأَبَوا أَن یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَن یَنقَض َّ فَأَقامَه ُ قال َ لَو شِئت َ لاتَّخَذت َ عَلَیه ِ أَجراً (77)
77- یُرِیدُ أَن یَنقَض َّ: نزدیک بود خراب شود.
أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَت لِمَساکِین َ یَعمَلُون َ فِی البَحرِ فَأَرَدت ُ أَن أَعِیبَها وَ کان َ وَراءَهُم مَلِک ٌ یَأخُذُ کُل َّ سَفِینَةٍ غَصباً (79)
79- وَراءَهُم: مراد در اینکه جا پیش رو است چون اگر ملک پشت سر آنان بود خطر رفع شده بود.
وَ أَمَّا الغُلام ُ فَکان َ أَبَواه ُ مُؤمِنَین ِ فَخَشِینا أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً (80)
80- أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً: پدر و مادر خود را به کفر بکشاند.
فَأَرَدنا أَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنه ُ زَکاةً وَ أَقرَب َ رُحماً (81)
81- أَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنه ُ زَکاةً:
فرزندی دیندارتر و پاک تر و بهتر از او به آنان بدهد. «زکوة» به معنای طهارت و پاکی است. در روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: خداوند به جای غلام کشته شده دختری به وی داد که هفتاد پیامبر از وی متولد شد.
أَقرَب َ رُحماً: «رحما»: ترحم و شفقت یعنی او نسبت به والدینش مهربان تر از اینکه فرزند می باشد.
وَ یَسئَلُونَک َ عَن ذِی القَرنَین ِ قُل سَأَتلُوا عَلَیکُم مِنه ُ ذِکراً (83)
83- ذِی القَرنَین ِ: نام شخص. چند وجه برای نامگذاری بیان شده است: 1- چون به آخرین نقطه مغرب و مشرق رسید، گویا به دو شاخ خورشید رسید. 2- دو قرن (دویست سال) زندگی کرد و در زمان حیات او مردمان دو قرن مردند. 3- از طرف پدر و مادر، از هر دو طرف شریف النسب بود. 4- از علی علیه السّلام روایت است که ذو القرنین عبد صالحی بود که به ملت خود گفت: از خدا بترسید. ملت او با شمشیر به یک طرف سرش زدند. از آنها غایب شد.
بعد از مدتی غیبت به میان مردم بازگشت و دوباره آنها را به سوی خدا دعوت کرد، باز با شمشیر به طرف دیگر سرش زدند. بعد حضرت فرمود: اینکه است معنای قرنین و در میان شما هم مثل او وجود دارد که مقصود خود حضرت علی علیه السّلام است.
ص: 303
حَتّی إِذا بَلَغ َ مَغرِب َ الشَّمس ِ وَجَدَها تَغرُب ُ فِی عَین ٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَها قَوماً قُلنا یا ذَا القَرنَین ِ إِمّا أَن تُعَذِّب َ وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِم حُسناً (86)
86- تَغرُب ُ فِی عَین ٍ حَمِئَةٍ: گویا خورشید در چشمه ای که دارای گل سیاه رنگ و بدبو بود غروب می کرد. «حمئة» به معنای گل سیاه رنگ و بدبو (لجن).
إِمّا أَن تُعَذِّب َ وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِم حُسناً: یا آنان را عذاب کن و به قتل برسان و یا به شیوه نیکی با آنان رفتار کن یعنی آنان را اسیر کن و راه هدایت را به آنان بیاموز.
قال َ أَمّا مَن ظَلَم َ فَسَوف َ نُعَذِّبُه ُ ثُم َّ یُرَدُّ إِلی رَبِّه ِ فَیُعَذِّبُه ُ عَذاباً نُکراً (87)
87- ظَلَم َ: به خداوند شرک بورزد.
نُکراً: ناشناخته یعنی عذابی که هرگز دیده و شنیده نشده است.
حَتّی إِذا بَلَغ َ مَطلِع َ الشَّمس ِ وَجَدَها تَطلُع ُ عَلی قَوم ٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً (90)
90- مَطلِع َ الشَّمس ِ: ابتدای آبادی از سمت مشرق.
لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً: هنگام طلوع خورشید پوششی بر مردم مشرق زمین قرار نداده بودیم. از امام باقر علیه السّلام روایت است مردم ساختمان سازی بلد نبودند و درختی هم نبوده تا از سایه آن استفاده کنند.
کَذلِک َ وَ قَد أَحَطنا بِما لَدَیه ِ خُبراً (91)
91- أَحَطنا بِما لَدَیه ِ خُبراً: ما به آنچه پیش ذو القرنین از لشکر و آلات و ابزار سیاسی بود آگاهیم.
حَتّی إِذا بَلَغ َ بَین َ السَّدَّین ِ وَجَدَ مِن دُونِهِما قَوماً لا یَکادُون َ یَفقَهُون َ قَولاً (93)
93- لا یَکادُون َ یَفقَهُون َ قَولًا: آن مردم زبان مخصوصی داشتند و زبان دیگری را متوجه نمی شدند.
قالُوا یا ذَا القَرنَین ِ إِن َّ یَأجُوج َ وَ مَأجُوج َ مُفسِدُون َ فِی الأَرض ِ فَهَل نَجعَل ُ لَک َ خَرجاً عَلی أَن تَجعَل َ بَینَنا وَ بَینَهُم سَدًّا (94)
94- یَأجُوج َ وَ مَأجُوج َ(1)خَرجاً: اجرت و مزد. سَدًّا: دیوار.
قال َ ما مَکَّنِّی فِیه ِ رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجعَل بَینَکُم وَ بَینَهُم رَدماً (95)
95- فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ: مرا به وسیله کارگران و یا آهن و مس کمک کنید. رَدماً: سد و مانع.
آتُونِی زُبَرَ الحَدِیدِ حَتّی إِذا ساوی بَین َ الصَّدَفَین ِ قال َ انفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَه ُ ناراً قال َ آتُونِی أُفرِغ عَلَیه ِ قِطراً (96)
96- زُبَرَ الحَدِیدِ: قطعات آهن.
ساوی بَین َ الصَّدَفَین ِ: دو طرف کوه را با آهن مساوی کرد. (ظاهرا میان دو کوه شکافی بوده که با آهن آن شکاف را بسته است). انفُخُوا: در اینکه آهنها بدمید تا داغ شود.
أُفرِغ عَلَیه ِ قِطراً: فلز مذاب بیاورید تا بر آن بریزم. قِطراً: فلز مذاب و گداخته.
فَمَا اسطاعُوا أَن یَظهَرُوه ُ وَ مَا استَطاعُوا لَه ُ نَقباً (97)
97- فَمَا اسطاعُوا أَن یَظهَرُوه ُ: یأجوج و مأجوج نتوانستند بالای آن سد بیایند. اصل آن «استطاعوا» بوده، «تا» برای تخفیف حذف شده است.
مَا استَطاعُوا لَه ُ نَقباً: نتوانستند سد را سوراخ کنند.
ص: 304
قال َ هذا رَحمَةٌ مِن رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعدُ رَبِّی جَعَلَه ُ دَکّاءَ وَ کان َ وَعدُ رَبِّی حَقًّا (98)
98- جَعَلَه ُ دَکّاءَ: اینکه سد را منهدم و با زمین یکسان می کند.
وَ تَرَکنا بَعضَهُم یَومَئِذٍ یَمُوج ُ فِی بَعض ٍ وَ نُفِخ َ فِی الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً (99)
99- بَعضَهُم: برای آن دو معنا آمده است:
1- بعضی از یأجوج و مأجوج. 2- بعضی از مردم.
یَومَئِذٍ: روز شکسته شدن سد و خروج یأجوج و مأجوج.
یَمُوج ُ: از کثرت مانند آب موج می زنند.
نُفِخ َ فِی الصُّورِ: به دو معنا آمده است: 1- در شیپور دمیده می شود. 2- در اسکلت انسانهایی که در قبر هستند دمیده می شود و زنده می شوند.
وَ عَرَضنا جَهَنَّم َ یَومَئِذٍ لِلکافِرِین َ عَرضاً (100)
100- عَرَضنا: آشکار می کنیم.
أَ فَحَسِب َ الَّذِین َ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبادِی مِن دُونِی أَولِیاءَ إِنّا أَعتَدنا جَهَنَّم َ لِلکافِرِین َ نُزُلاً (102)
102- أَعتَدنا: مهیا کردیم. اصلش «اعددنا» بوده که «دال» تبدیل به «تا» شده است(1).
نُزُلًا: منزلگاه.
الَّذِین َ ضَل َّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبُون َ أَنَّهُم یُحسِنُون َ صُنعاً (104)
104- یُحسِنُون َ صُنعاً: کار نیک انجام می دهند.
أُولئِک َ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیات ِ رَبِّهِم وَ لِقائِه ِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیم ُ لَهُم یَوم َ القِیامَةِ وَزناً (105)
105- وَزناً: ارزش و بها یعنی برای آنان قدر و منزلتی قائل نیستم.
إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ کانَت لَهُم جَنّات ُ الفِردَوس ِ نُزُلاً (107)
107- الفِردَوس ِ: عالی ترین درجه بهشت.
خالِدِین َ فِیها لا یَبغُون َ عَنها حِوَلاً (108)
108- لا یَبغُون َ عَنها حِوَلًا: درخواست انتقال از آن جا را نمی کنند.
حِوَلًا: منتقل شدن.
قُل لَو کان َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل َ أَن تَنفَدَ کَلِمات ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه ِ مَدَداً (109)
109- مِداداً: هر آنچه در نوشتن به آن کمک جویند مانند مرکب و جوهر.
کَلِمات ُ: یکی از دو معنا مراد است: 1- کلمه های «کن» که برای ایجاد اشیا از طرف خداوند است که در حقیقت اراده خداست. 2- مقدّرات و حکمت و عجایب خداوند.
لَنَفِدَ: هر آینه پایان می پذیرد.
مَدَداً: کمک.
ص: 305
ذِکرُ رَحمَت ِ رَبِّک َ عَبدَه ُ زَکَرِیّا (2)
2- ذِکرُ رَحمَت ِ رَبِّک َ عَبدَه ُ زَکَرِیّا: خبر است برای مبتدای محذوف یعنی «هذا خبر رحمة ربّک زکریّا»: اینکه مطالبی که برای تو تلاوت خواهیم کرد داستان رحمت پروردگارت نسبت به بنده اش زکریّا است. مقصود از «رحمة» اجابت دعای زکریا است.
قال َ رَب ِّ إِنِّی وَهَن َ العَظم ُ مِنِّی وَ اشتَعَل َ الرَّأس ُ شَیباً وَ لَم أَکُن بِدُعائِک َ رَب ِّ شَقِیًّا (4)
4- وَهَن َ: سست شده است.
اشتَعَل َ الرَّأس ُ شَیباً: «اشتعال» در اصل به معنای شعله ور شدن آتش است. و در اینکه جا استعاره است و از بهترین استعاره هاست یعنی «اشتعل الشیب فی الرأس»: سفیدی، موی سرم را فرا گرفته و همه سرم سفید شده است.
شَقِیًّا: محروم. یعنی از اجابت دعا محروم نشده ام، هر وقت دعا کرده ام اجابت شده است.
وَ إِنِّی خِفت ُ المَوالِی َ مِن وَرائِی وَ کانَت ِ امرَأَتِی عاقِراً فَهَب لِی مِن لَدُنک َ وَلِیًّا (5)
5- المَوالِی َ: به دو معنا آمده است: 1- امام باقر علیه السّلام فرمود: منظور عمو و عموزادگان است.
2- بستگان.
عاقِراً: نازا، عقیم.
یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُک َ بِغُلام ٍ اسمُه ُ یَحیی لَم نَجعَل لَه ُ مِن قَبل ُ سَمِیًّا (7)
7- سَمِیًّا: همنام.
قال َ رَب ِّ أَنّی یَکُون ُ لِی غُلام ٌ وَ کانَت ِ امرَأَتِی عاقِراً وَ قَد بَلَغت ُ مِن َ الکِبَرِ عِتِیًّا (8)
8- عِتِیًّا: در لغت به معنای خشکیده است و مراد آیه اینکه است که من به حدّی از پیری رسیده ام که افتاده شده ام.
منقول است که سن حضرت زکریا علیه السّلام در هنگام گفتن اینکه سخن نود و هفت سال بوده است.
قال َ کَذلِک َ قال َ رَبُّک َ هُوَ عَلَی َّ هَیِّن ٌ وَ قَد خَلَقتُک َ مِن قَبل ُ وَ لَم تَک ُ شَیئاً (9)
9- کَذلِک َ: خداوند فرمود: قضیه همین طور است که به تو خبر دادم که در حال پیری به تو فرزند می دهم.
قال َ رَب ِّ اجعَل لِی آیَةً قال َ آیَتُک َ أَلاّ تُکَلِّم َ النّاس َ ثَلاث َ لَیال ٍ سَوِیًّا (10)
10- سَوِیًّا: با اینکه که سالم و تندرستی هستی و دچار مرض و آفتی نشده ای.
فَخَرَج َ عَلی قَومِه ِ مِن َ المِحراب ِ فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا (11)
11- فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا: حضرت زکریا علیه السّلام (با اشاره و یا با کتابت) به مردم فهماند که صبح و شب تسبیح بگویید و یا نماز به جا آورید.
ص: 306
یا یَحیی خُذِ الکِتاب َ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناه ُ الحُکم َ صَبِیًّا (12)
12- خُذِ الکِتاب َ بِقُوَّةٍ: به دو معنا آمده است:
1- کتاب (خدا) را بگیر که تو بر گرفتن آن قدرت داری و در عمل به آن توانایی. 2- کتاب (خدا) را جدّی بگیر و در عمل کردن به آن جدّی باش.
وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کان َ تَقِیًّا (13)
13- حَناناً مِن لَدُنّا: به دو معنا آمده است:
1- «رحمة من لدنّا». 2- خدا بر او عطوف و مهربان بود، هر وقت یحیی می گفت: خدایا، جواب می شنید: «لبّیک یا یحیی». «امام باقر علیه السّلام» زَکاةً: نمو و رشد صالح. مراد در اینکه جا نمو و رشد روح است. «المیزان»
وَ بَرًّا بِوالِدَیه ِ وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِیًّا (14)
14- بَرًّا: «بارّا» به معنای نیکوکار.
عَصِیًّا: عاصی و گناهکار.
وَ اذکُر فِی الکِتاب ِ مَریَم َ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیًّا (16)
16- انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیًّا: از مردم فاصله گرفت و تنها به مکانی شرقی رفت.
شَرقِیًّا: مقابل غربی.
فَاتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجاباً فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّل َ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17)
17- سَوِیًّا: سالم و بدون نقص.
قالَت إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحمن ِ مِنک َ إِن کُنت َ تَقِیًّا (18)
18- إِن کُنت َ تَقِیًّا: امام علی علیه السّلام می فرماید:
علّت اینکه که مریم فرمود: از تو به خدا پناه می برم اگر با تقوی هستی، اینکه است که مریم می دانست انسان پرهیزکار، تقوایش او را از معصیت باز می دارد.
قالَت أَنّی یَکُون ُ لِی غُلام ٌ وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ وَ لَم أَک ُ بَغِیًّا (20)
20- بَغِیًّا: زناکار.
قال َ کَذلِک ِ قال َ رَبُّک ِ هُوَ عَلَی َّ هَیِّن ٌ وَ لِنَجعَلَه ُ آیَةً لِلنّاس ِ وَ رَحمَةً مِنّا وَ کان َ أَمراً مَقضِیًّا (21)
21- کان َ أَمراً مَقضِیًّا: آفرینش عیسی بدون پدر کاری است که انجام آن حتمی است.
فَحَمَلَته ُ فَانتَبَذَت بِه ِ مَکاناً قَصِیًّا (22)
22- فَانتَبَذَت بِه ِ مَکاناً قَصِیًّا: با حمل خود از مردم فاصله گرفت و به مکانی دور دست رفت. «قصیّا» به معنای مکان دور است.
فَأَجاءَهَا المَخاض ُ إِلی جِذع ِ النَّخلَةِ قالَت یا لَیتَنِی مِت ُّ قَبل َ هذا وَ کُنت ُ نَسیاً مَنسِیًّا (23)
23- فَأَجاءَهَا المَخاض ُ: درد زایمان او را مجبور کرد که به تنه درخت خرما پناه بیاورد. «مخاض» به معنای درد زایمان است.
جِذع ِ النَّخلَةِ: تنه درخت خرما.
فَناداها مِن تَحتِها أَلاّ تَحزَنِی قَد جَعَل َ رَبُّک ِ تَحتَک ِ سَرِیًّا (24)
24- سَرِیًّا: نهر آب.
وَ هُزِّی إِلَیک ِ بِجِذع ِ النَّخلَةِ تُساقِط عَلَیک ِ رُطَباً جَنِیًّا (25)
25- هُزِّی إِلَیک ِ: به سوی خود بکش.
بِجِذع ِ النَّخلَةِ: ساق خرما. «با» زاید است.
جَنِیًّا: چیده شده.
ص: 307
فَکُلِی وَ اشرَبِی وَ قَرِّی عَیناً فَإِمّا تَرَیِن َّ مِن َ البَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرت ُ لِلرَّحمن ِ صَوماً فَلَن أُکَلِّم َ الیَوم َ إِنسِیًّا (26)
26- قَرِّی عَیناً: به دو معنا آمده است:
1- گوارایت باد. 2- چشمت روشن.
فَإِمّا تَرَیِن َّ: اگر دیدی(1). در اصل «ترأین ّ» بوده که بدون همزه استعمال شده است. « یا » در آن علامت تأنیث است و به جهت التقا « یا » و «نون» ساکن حرکت به خود گرفته است.
صَوماً: مراد سکوت است، نه روزه اصطلاحی.
فَأَتَت بِه ِ قَومَها تَحمِلُه ُ قالُوا یا مَریَم ُ لَقَد جِئت ِ شَیئاً فَرِیًّا (27)
27- فَرِیًّا: به دو معنا آمده است: 1- کار بزرگ که سابقه ای در گذشته نداشته. 2- کار زشت.
وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیًّا (32)
32- بَرًّا بِوالِدَتِی: اجعلنی بارّا بوالدتی: مرا نسبت به مادرم نیکوکار گردان.
فَاختَلَف َ الأَحزاب ُ مِن بَینِهِم فَوَیل ٌ لِلَّذِین َ کَفَرُوا مِن مَشهَدِ یَوم ٍ عَظِیم ٍ (37)
37- مِن بَینِهِم: بینهم. «من» زاید است.
أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر یَوم َ یَأتُونَنا لکِن ِ الظّالِمُون َ الیَوم َ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (38)
38- أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر: چقدر شنوا و بینا می شوند. فعل تعجّب است(2).
ص: 308
إِذ قال َ لِأَبِیه ِ یا أَبَت ِ لِم َ تَعبُدُ ما لا یَسمَع ُ وَ لا یُبصِرُ وَ لا یُغنِی عَنک َ شَیئاً (42)
42- یا أَبَت ِ: یا أبی. اصل آن « یا أبتی» بوده که در مقام اضافه «أب» به « یا » متکلّم «تا» برای مبالغه آمده است و « یا » متکلّم هم برای تخفیف حذف شده است.
یا أَبَت ِ إِنِّی قَد جاءَنِی مِن َ العِلم ِ ما لَم یَأتِک َ فَاتَّبِعنِی أَهدِک َ صِراطاً سَوِیًّا (43)
43- سَوِیًّا: مستقیم، راست.
یا أَبَت ِ لا تَعبُدِ الشَّیطان َ إِن َّ الشَّیطان َ کان َ لِلرَّحمن ِ عَصِیًّا (44)
44- عَصِیًّا: عاصی.
قال َ أَ راغِب ٌ أَنت َ عَن آلِهَتِی یا إِبراهِیم ُ لَئِن لَم تَنتَه ِ لَأَرجُمَنَّک َ وَ اهجُرنِی مَلِیًّا (46)
46- مَلِیًّا: به دو معنا آمده است:
1- روزگاری طولانی 2- سالم از عذاب و عقوبت.
قال َ سَلام ٌ عَلَیک َ سَأَستَغفِرُ لَک َ رَبِّی إِنَّه ُ کان َ بِی حَفِیًّا (47)
47- سَلام ٌ عَلَیک َ: سلام برای خداحافظی بوده است.
حَفِیًّا: نیکی کننده و دارای لطف و مهربان.
وَ أَعتَزِلُکُم وَ ما تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ وَ أَدعُوا رَبِّی عَسی أَلاّ أَکُون َ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)
48- شَقِیًّا: از اجابت دعا محروم نشده ام، هر وقت دعا کرده ام اجابت شده است. (سوره مریم، آیه 4)
وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم لِسان َ صِدق ٍ عَلِیًّا (50)
50- لِسان َ صِدق ٍ عَلِیًّا: در میان همه مردم ابراهیم را بلند آوازه کردیم، به طوری که پیروان همه ادیان به وی و فرزندان وی احترام می گذارند و همگان ادعا می کنند که ما پیرو دین ابراهیم هستیم.
ص: 309
وَ نادَیناه ُ مِن جانِب ِ الطُّورِ الأَیمَن ِ وَ قَرَّبناه ُ نَجِیًّا (52)
52- نَجِیًّا: مناجیا.
أُولئِک َ الَّذِین َ أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیهِم مِن َ النَّبِیِّین َ مِن ذُرِّیَّةِ آدَم َ وَ مِمَّن حَمَلنا مَع َ نُوح ٍ وَ مِن ذُرِّیَّةِ إِبراهِیم َ وَ إِسرائِیل َ وَ مِمَّن هَدَینا وَ اجتَبَینا إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات ُ الرَّحمن ِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (58)
58- خَرُّوا سُجَّداً: به خاک می افتادند و سجده می کردند.
بُکِیًّا: باکین: در حالی که می گریستند.
فَخَلَف َ مِن بَعدِهِم خَلف ٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات ِ فَسَوف َ یَلقَون َ غَیًّا (59)
59- خَلف ٌ: جانشین.
غَیًّا: به دو معنا آمده است: 1- ضلالت و گمراهی. مقصود اینکه است که سزای ضلالت را به زودی خواهند دید. 2- نام یک وادی در جهنّم است.
وَ ما نَتَنَزَّل ُ إِلاّ بِأَمرِ رَبِّک َ لَه ُ ما بَین َ أَیدِینا وَ ما خَلفَنا وَ ما بَین َ ذلِک َ وَ ما کان َ رَبُّک َ نَسِیًّا (64)
64- ما نَتَنَزَّل ُ إِلّا بِأَمرِ رَبِّک َ: گویند چند روزی در آمدن وحی تأخیر شد. بعد از نزول وحی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله علّت تأخیر را از جبرئیل جویا شد. جبرئیل علیه السّلام در جواب فرمود: ما نازل نمی شویم مگر به دستور پروردگار.
ما کان َ رَبُّک َ نَسِیًّا: پروردگارت تو را فراموش نکرده است.
ص: 310
رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ ما بَینَهُما فَاعبُده ُ وَ اصطَبِر لِعِبادَتِه ِ هَل تَعلَم ُ لَه ُ سَمِیًّا (65)
65- سَمِیًّا: مثل و شبیه خدا.
فَوَ رَبِّک َ لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَّیاطِین َ ثُم َّ لَنُحضِرَنَّهُم حَول َ جَهَنَّم َ جِثِیًّا (68)
68- جِثِیًّا: به دو معنا آمده است: 1- به زانو در آمده اند. 2- گروه گروه(1).
ثُم َّ لَنَنزِعَن َّ مِن کُل ِّ شِیعَةٍ أَیُّهُم أَشَدُّ عَلَی الرَّحمن ِ عِتِیًّا (69)
69- عِتِیًّا: طغیان گر و سرکش.
ثُم َّ لَنَحن ُ أَعلَم ُ بِالَّذِین َ هُم أَولی بِها صِلِیًّا (70)
70- صِلِیًّا: ملازم آتش بودن.
وَ إِن مِنکُم إِلاّ وارِدُها کان َ عَلی رَبِّک َ حَتماً مَقضِیًّا (71)
71- وَ إِن مِنکُم إِلّا وارِدُها: ضمیر به «جهنم» بر می گردد. در معنای آن دو وجه است: 1- مراد از «ورود»، اشراف به جهنم و نگاه کردن به جهنم است، نه داخل شد در آن. 2- مراد، دخول حقیقی است و منظور اینکه است که همگان وارد جهنم می شوند، ولی برای مؤمنین برد و سلام می شود و برای کافرین عذاب است.
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات ٍ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لِلَّذِین َ آمَنُوا أَی ُّ الفَرِیقَین ِ خَیرٌ مَقاماً وَ أَحسَن ُ نَدِیًّا (73)
73- نَدِیًّا: مجلس.
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن ٍ هُم أَحسَن ُ أَثاثاً وَ رِءیاً (74)
74- رِءیاً: شکل و قیافه.
قُل مَن کان َ فِی الضَّلالَةِ فَلیَمدُد لَه ُ الرَّحمن ُ مَدًّا حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون َ إِمَّا العَذاب َ وَ إِمَّا السّاعَةَ فَسَیَعلَمُون َ مَن هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضعَف ُ جُنداً (75)
75- فَلیَمدُد: صیغه أمر است، ولی در معنی خبر است یعنی خداوند انسان گمراه را کمک می کند به اینکه که او را در گمراهی رها می کند و از وی دستگیری نمی کند.
ص: 311
أَ فَرَأَیت َ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قال َ لَأُوتَیَن َّ مالاً وَ وَلَداً (77)
77- لَأُوتَیَن َّ مالًا وَ وَلَداً: تصوّر کفار اینکه بوده که زیادی ثروت و فرزندان آنان از برکت بت پرستی و بتهاست و کافر بودن خود را سبب آن زیادی می دانستند. تصور می کردند ماندن در بت پرستی در آینده هم برای آنان دارای چنین برکاتی خواهد بود. اینکه آیه در مقام بیان اینکه تصور غلط است و آیات بعدی در مقام ردّ اینکه توهم ناصحیح است. «مجمع و المیزان»
أَطَّلَع َ الغَیب َ أَم ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن ِ عَهداً (78)
78- أَطَّلَع َ الغَیب َ: همزه برای استفهام است.
اصل آن «اطّلع» بوده است که همزه وصل برای تخفیف حذف گردیده است. یعنی آیا او علم غیب می داند.
أَ لَم تَرَ أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِین َ عَلَی الکافِرِین َ تَؤُزُّهُم أَزًّا (83)
83- أَرسَلنَا: به دو معنا آمده است: 1- میان شیاطین و کفّار موانع را برداشتیم. 2- مسلّط کردیم.
تَؤُزُّهُم أَزًّا: شیاطین کفّار را شدیدا تحریک می نمایند.
یَوم َ نَحشُرُ المُتَّقِین َ إِلَی الرَّحمن ِ وَفداً (85)
85- وَفداً: سواره. «علی علیه السّلام»
وَ نَسُوق ُ المُجرِمِین َ إِلی جَهَنَّم َ وِرداً (86)
86- وِرداً: تشنه.
لا یَملِکُون َ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَن ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن ِ عَهداً (87)
87- لا یَملِکُون َ الشَّفاعَةَ إِلّا مَن ِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن ِ عَهداً: به دو معنا آمده است: 1- مالک شفاعت نیستند مگر کسانی که با خدا پیمانی دارند و به او ایمان آورده اند یعنی مؤمنان مالک شفاعت هستند.
2- مالک شفاعت نیستند مگر نسبت به کسانی که مؤمن هستند یعنی مؤمنان مورد شفاعت قرار می گیرند.
لَقَد جِئتُم شَیئاً إِدًّا (89)
89- إِدًّا: کار بسیار قبیح و زشت.
تَکادُ السَّماوات ُ یَتَفَطَّرن َ مِنه ُ وَ تَنشَق ُّ الأَرض ُ وَ تَخِرُّ الجِبال ُ هَدًّا (90)
90- یَتَفَطَّرن َ: شکافته شود.
تَخِرُّ: سرنگون شود و در هم شکسته شود.
هَدًّا: شکستن شدید، انهدام.
ص: 312
فَإِنَّما یَسَّرناه ُ بِلِسانِک َ لِتُبَشِّرَ بِه ِ المُتَّقِین َ وَ تُنذِرَ بِه ِ قَوماً لُدًّا (97)
97- لُدًّا: مفرد آن «الدّ» است یعنی دشمن سرسخت.
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن ٍ هَل تُحِس ُّ مِنهُم مِن أَحَدٍ أَو تَسمَع ُ لَهُم رِکزاً (98)
98- رِکزاً: صدای آهسته.
ما أَنزَلنا عَلَیک َ القُرآن َ لِتَشقی (2)
2- ما أَنزَلنا عَلَیک َ القُرآن َ لِتَشقی: ما قرآن را نازل نکردیم تا اینکه که خود را به زحمت بیاندازی.
لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحت َ الثَّری (6)
6- الثَّری: خاک.
اللّه ُ لا إِله َ إِلاّ هُوَ لَه ُ الأَسماءُ الحُسنی (8)
8- الأَسماءُ الحُسنی: اسمهایی که دلالت بر توحید و انعام خداوند و معانی نیکو دارد.
إِذ رَأی ناراً فَقال َ لِأَهلِه ِ امکُثُوا إِنِّی آنَست ُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِقَبَس ٍ أَو أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدی ً (10)
10- آنَست ُ ناراً: آتشی دیدم که سبب دلگرمی من شد.
بِقَبَس ٍ: شعله ای از آتش.
أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدی ً: کسی را در کنار آتش بیابم که راه را به ما نشان دهد.
إِنِّی أَنَا رَبُّک َ فَاخلَع نَعلَیک َ إِنَّک َ بِالوادِ المُقَدَّس ِ طُوی ً (12)
12- طُوی ً: نام یک وادی است.
ص: 313
إِن َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخفِیها لِتُجزی کُل ُّ نَفس ٍ بِما تَسعی (15)
15- أَکادُ أُخفِیها: اراده کرده ام وقت قیامت را پنهان نگاه دارم.
فَلا یَصُدَّنَّک َ عَنها مَن لا یُؤمِن ُ بِها وَ اتَّبَع َ هَواه ُ فَتَردی (16)
16- فَتَردی: تا اینکه که هلاک شوی.
قال َ هِی َ عَصای َ أَتَوَکَّؤُا عَلَیها وَ أَهُش ُّ بِها عَلی غَنَمِی وَ لِی َ فِیها مَآرِب ُ أُخری (18)
18- أَتَوَکَّؤُا: تکیه می دهم.
أَهُش ُّ بِها عَلی غَنَمِی: به وسیله اینکه عصا برگ درختان را جهت چریدن گوسفندانم می ریزم.
مَآرِب ُ أُخری: کارهای دیگر.
فَأَلقاها فَإِذا هِی َ حَیَّةٌ تَسعی (20)
20- تَسعی: با سرعت راه می رفت.
قال َ خُذها وَ لا تَخَف سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الأُولی (21)
21- سِیرَتَهَا الأُولی: حالت اوّل یعنی دوباره عصا می شود.
وَ اضمُم یَدَک َ إِلی جَناحِک َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ آیَةً أُخری (22)
22- جَناحِک َ: به چند معنا آمده است:
1- زیر بازو. 2- پهلو.
مِن غَیرِ سُوءٍ: بدون اینکه که اینکه سفیدی از بیماری پیسی باشد.
وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی (27)
27- عُقدَةً: گره، لکنت زبان.
یَفقَهُوا قَولِی (28)
28- یَفقَهُوا قَولِی: حتی یفقهوا: تا سخن مرا بفهمند.
اشدُد بِه ِ أَزرِی (31)
31- اشدُد بِه ِ أَزرِی: پشت مرا به کمک برادرم محکم کن.
«أزر»: پشت.
ص: 314
أَن ِ اقذِفِیه ِ فِی التّابُوت ِ فَاقذِفِیه ِ فِی الیَم ِّ فَلیُلقِه ِ الیَم ُّ بِالسّاحِل ِ یَأخُذه ُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَه ُ وَ أَلقَیت ُ عَلَیک َ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصنَع َ عَلی عَینِی (39)
39- أَلقَیت ُ عَلَیک َ مَحَبَّةً مِنِّی: تو را محبوب و مورد علاقه دیگران قرار داده ام.
وَ لِتُصنَع َ عَلی عَینِی: تا اینکه که زیر نظر من پرورش یابی.
إِذ تَمشِی أُختُک َ فَتَقُول ُ هَل أَدُلُّکُم عَلی مَن یَکفُلُه ُ فَرَجَعناک َ إِلی أُمِّک َ کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَن َ وَ قَتَلت َ نَفساً فَنَجَّیناک َ مِن َ الغَم ِّ وَ فَتَنّاک َ فُتُوناً فَلَبِثت َ سِنِین َ فِی أَهل ِ مَدیَن َ ثُم َّ جِئت َ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی (40)
40- فَتَنّاک َ فُتُوناً: به دو احتمال آمده است:
1- تو را آزمودیم. 2- از سختی ها نجات دادیم.
جِئت َ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی: به موقع آمدی، در وقت معیّن شده جهت مبعوث شدن به نبوّت و رسالت آمده ای. بعضی فرموده اند: مراد سن چهل سالگی است که هنگام مبعوث شدن انبیاء علیهم السّلام بوده است.
وَ اصطَنَعتُک َ لِنَفسِی (41)
41- اصطَنَعتُک َ لِنَفسِی: تو را برای انجام مأموریت خودم برگزیده ام.
اذهَب أَنت َ وَ أَخُوک َ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکرِی (42)
42- لا تَنِیا: سست نشوید. از «ونی» به معنای سستی است.
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخاف ُ أَن یَفرُطَ عَلَینا أَو أَن یَطغی (45)
45- أَن یَفرُطَ عَلَینا: «فرط» به معنای پیشی گرفتن است یعنی فرعون بر ما پیشی بگیرد (و قبل از شنیدن سخنان ما) ما را عذاب کند.
أَن یَطغی: در بدی کردن به ما از حدّ بگذرد.
فَأتِیاه ُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّک َ فَأَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیل َ وَ لا تُعَذِّبهُم قَد جِئناک َ بِآیَةٍ مِن رَبِّک َ وَ السَّلام ُ عَلی مَن ِ اتَّبَع َ الهُدی (47)
47- فَأَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیل َ: بنی اسرائیل را از عبودیت آزاد کن.
السَّلام ُ: سالم ماندن از عذاب.
قال َ فَما بال ُ القُرُون ِ الأُولی (51)
51- بال ُ: سرگذشت.
القُرُون ِ الأُولی: امّتهای پیشین مانند قوم نوح و عاد و ثمود.
ص: 315
قال َ عِلمُها عِندَ رَبِّی فِی کِتاب ٍ لا یَضِل ُّ رَبِّی وَ لا یَنسی (52)
52- لا یَضِل ُّ رَبِّی: به دو معنا آمده است:
1- چیزی از خداوند فوت نمی شود. 2- خداوند خطا نمی کند.
لا یَنسی: جزای امتهای گذشته را فراموش نمی کند.
کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِأُولِی النُّهی (54)
54- لِأُولِی النُّهی: صاحبان خرد. وجه نامگذاری اینکه است که عقلا از کارهایی که خداوند بر آنان حرام کرده خودداری می کنند.
فَلَنَأتِیَنَّک َ بِسِحرٍ مِثلِه ِ فَاجعَل بَینَنا وَ بَینَک َ مَوعِداً لا نُخلِفُه ُ نَحن ُ وَ لا أَنت َ مَکاناً سُوی ً (58)
58- مَکاناً سُوی ً: مکانی که فاصله ما و شما نسبت به آن مساوی باشد. «سوی»: وسط.
قال َ مَوعِدُکُم یَوم ُ الزِّینَةِ وَ أَن یُحشَرَ النّاس ُ ضُحًی (59)
59- یَوم ُ الزِّینَةِ: روز عیدی بوده است که مردم خود را در آن روز می آراستند.
ضُحًی: آن ساعتی از روز که خورشید بالا آمده و فراگیر شده است. «المیزان»
قال َ لَهُم مُوسی وَیلَکُم لا تَفتَرُوا عَلَی اللّه ِ کَذِباً فَیُسحِتَکُم بِعَذاب ٍ وَ قَد خاب َ مَن ِ افتَری (61)
61- فَیُسحِتَکُم بِعَذاب ٍ: خداوند شما را گرفتار عذاب سازد. خاب َ: زیان کرد.
قالُوا إِن هذان ِ لَساحِران ِ یُرِیدان ِ أَن یُخرِجاکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِهِما وَ یَذهَبا بِطَرِیقَتِکُم ُ المُثلی (63)
63- إِن هذان ِ لَساحِران ِ: «إن» مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمیر قصّه است و «هذان لساحران» مبتدا و خبر است و مجموع جمله، خبر «إن» است.
یَذهَبا بِطَرِیقَتِکُم ُ المُثلی: راه و روش عالی شما را از بین ببرند.
فَأَجمِعُوا کَیدَکُم ثُم َّ ائتُوا صَفًّا وَ قَد أَفلَح َ الیَوم َ مَن ِ استَعلی (64)
64- فَأَجمِعُوا کَیدَکُم: همه نقشه ها و تصمیمهای خود را روی هم بریزید.
ص: 316
قال َ بَل أَلقُوا فَإِذا حِبالُهُم وَ عِصِیُّهُم یُخَیَّل ُ إِلَیه ِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعی (66)
66- حِبالُهُم: ریسمانهای آنان.
عِصِیُّهُم: جمع «عصا» یعنی عصاهای آنان.
«المنجد» إِلَیه ِ: الی موسی.
فَأَوجَس َ فِی نَفسِه ِ خِیفَةً مُوسی (67)
67- فَأَوجَس َ فِی نَفسِه ِ خِیفَةً مُوسی: موسی در دل خود احساس ترس کرد.
وَ أَلق ِ ما فِی یَمِینِک َ تَلقَف ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیدُ ساحِرٍ وَ لا یُفلِح ُ السّاحِرُ حَیث ُ أَتی (69)
69- تَلقَف: می بلعد.
إِنَّما صَنَعُوا: کلمه «إن ّ» جدای از کلمه «ما» است، در کتابت به هم چسبیده اند یعنی «إن ّ ما صنعوا». «ما» موصوله است.
حَیث ُ أَتی: به دو معنا آمده است: 1- در هر مکانی که سحر نماید. 2- در هر سحری که بنماید.
قال َ آمَنتُم لَه ُ قَبل َ أَن آذَن َ لَکُم إِنَّه ُ لَکَبِیرُکُم ُ الَّذِی عَلَّمَکُم ُ السِّحرَ فَلَأُقَطِّعَن َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف ٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُم فِی جُذُوع ِ النَّخل ِ وَ لَتَعلَمُن َّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبقی (71)
71- مِن خِلاف ٍ: دست راست با پای چپ.
لَأُصَلِّبَنَّکُم فِی جُذُوع ِ النَّخل ِ: علی جذوع النخل یعنی شما را به ساقهای درخت خرما آویزان خواهم کرد.
ص: 317
وَ لَقَد أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِی فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ یَبَساً لا تَخاف ُ دَرَکاً وَ لا تَخشی (77)
77- أَسرِ بِعِبادِی: بندگان مرا شبانه حرکت بده.
فَاضرِب لَهُم طَرِیقاً فِی البَحرِ: با زدن عصا بر زمین راهی در دریا باز کن.
یَبَساً: خشک.
دَرَکاً: دست یافتن فرعون.
فَأَتبَعَهُم فِرعَون ُ بِجُنُودِه ِ فَغَشِیَهُم مِن َ الیَم ِّ ما غَشِیَهُم (78)
78- فَغَشِیَهُم: آنان را پوشانید.
الیَم ِّ: دریا.
یا بَنِی إِسرائِیل َ قَد أَنجَیناکُم مِن عَدُوِّکُم وَ واعَدناکُم جانِب َ الطُّورِ الأَیمَن َ وَ نَزَّلنا عَلَیکُم ُ المَن َّ وَ السَّلوی (80)
80- المَن َّ وَ السَّلوی: به سوره بقره، آیه 57 رجوع شود.
کُلُوا مِن طَیِّبات ِ ما رَزَقناکُم وَ لا تَطغَوا فِیه ِ فَیَحِل َّ عَلَیکُم غَضَبِی وَ مَن یَحلِل عَلَیه ِ غَضَبِی فَقَد هَوی (81)
81- یَحلِل عَلَیه ِ غَضَبِی: از عذاب او منع برداشته شود و عذاب لازم شود.
هَوی: هلاک شد و نابود شد.
وَ ما أَعجَلَک َ عَن قَومِک َ یا مُوسی (83)
83- ما أَعجَلَک َ عَن قَومِک َ یا مُوسی: چه چیزی باعث تعجیل تو شد که قوم خود را بر جای گذاشتی و خود تنها آمدی.
قال َ هُم أُولاءِ عَلی أَثَرِی وَ عَجِلت ُ إِلَیک َ رَب ِّ لِتَرضی (84)
84- هُم أُولاءِ عَلی أَثَرِی: قوم من پشت سر من هستند و به من خواهند رسید. (گفته اند: بنا بود موسی با عده ای از سران قوم خود یا با همه قوم خود به کوه طور برود، ولی حضرت موسی علیه السّلام به خاطر عشق به خداوند عجله کرده و خود تنها رفت.)
قال َ فَإِنّا قَد فَتَنّا قَومَک َ مِن بَعدِک َ وَ أَضَلَّهُم ُ السّامِرِی ُّ (85)
85- فَتَنّا: آزمایش کردیم.
فَرَجَع َ مُوسی إِلی قَومِه ِ غَضبان َ أَسِفاً قال َ یا قَوم ِ أَ لَم یَعِدکُم رَبُّکُم وَعداً حَسَناً أَ فَطال َ عَلَیکُم ُ العَهدُ أَم أَرَدتُم أَن یَحِل َّ عَلَیکُم غَضَب ٌ مِن رَبِّکُم فَأَخلَفتُم مَوعِدِی (86)
86- غَضبان َ: به شدّت عصبانی بود.
أَسِفاً: متأسّف و ناراحت بود.
العَهدُ: مدّت دوری و غیبت موسی.
فَأَخلَفتُم مَوعِدِی: خلف وعده کردید (زیرا وعده داده بودید که در غیاب من خوب باشید).
قالُوا ما أَخلَفنا مَوعِدَک َ بِمَلکِنا وَ لکِنّا حُمِّلنا أَوزاراً مِن زِینَةِ القَوم ِ فَقَذَفناها فَکَذلِک َ أَلقَی السّامِرِی ُّ (87)
87- قالُوا: دو احتمال برای آن ذکر کرده اند: 1- «قال الّذین لم یعبدوا العجل». 2- تمام بنی اسرائیل گفتند.
«المیزان به نقل از تفسیر قمی به نقل از امام علیه السّلام» بِمَلکِنا: چنین نبود که با داشتن توانایی خلف وعده کنیم یعنی نمی توانستیم جلوی خلاف را بگیریم.
أَوزاراً: جمع «وزر» به معنای ثقل و سنگینی.
فَقَذَفناها: اینکه زیورها را انداختیم تا ذوب شود.
ص: 318
فَأَخرَج َ لَهُم عِجلاً جَسَداً لَه ُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُم وَ إِله ُ مُوسی فَنَسِی َ (88)
88- عِجلًا: گوساله.
خُوارٌ: صدایی مانند صدای گاو.
فَنَسِی َ: در «نسی» دو احتمال وجود دارد:
1- قول سامری و پیروان آن او است یعنی سامری گفت: موسی فراموش کرده که اینکه گوساله خدای او است. 2- قول خداوند است یعنی خداوند فرمود: سامری ایمان خود را فراموش کرد.
أَ فَلا یَرَون َ أَلاّ یَرجِع ُ إِلَیهِم قَولاً وَ لا یَملِک ُ لَهُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً (89)
89- أَ فَلا یَرَون َ أَلّا یَرجِع ُ إِلَیهِم قَولًا: آیا قوم موسی ندیدند که گوساله سخن نمی گوید و جوابی نمی دهد.
قالُوا لَن نَبرَح َ عَلَیه ِ عاکِفِین َ حَتّی یَرجِع َ إِلَینا مُوسی (91)
92- لَن نَبرَح َ عَلَیه ِ عاکِفِین َ: پیوسته او را عبادت می کنیم و ملازم عبادت او هستیم.
عاکِفِین َ: «عکوف» به معنای ملازم بودن با چیزی است. اعتکاف در مسجد هم از همین مشتق ّ است.
أَلاّ تَتَّبِعَن ِ أَ فَعَصَیت َ أَمرِی (93)
93- أَلّا تَتَّبِعَن ِ: به دو وجه آمده است:
1- «لا» زاید است یعنی «أن تتبعن»: چه چیزی مانع از متابعت کردن شد. 2- «لا» زاید نباشد و چنین معنی شود: چه انگیزه ای پیش آمد که متابعت نکردی. «مستفاد از المیزان». «نون» در اینکه جا نون وقایه است و کسره آن برای دلالت بر حذف « یا » متکلّم است.
قال َ یَا بن َ أُم َّ لا تَأخُذ بِلِحیَتِی وَ لا بِرَأسِی إِنِّی خَشِیت ُ أَن تَقُول َ فَرَّقت َ بَین َ بَنِی إِسرائِیل َ وَ لَم تَرقُب قَولِی (94)
94- لَم تَرقُب قَولِی: مواظب سفارش من نشدی و عمل به وصیّت من نکردی.
قال َ فَما خَطبُک َ یا سامِرِی ُّ (95)
95- فَما خَطبُک َ: به دو معنا آمده است: 1- چه چیزی باعث اقدام تو بر اینکه کار بزرگ شد. 2- «خطب» مصدر «خطب الأمر» است یعنی آن کار را درخواست کرد. به هنگامی که کسی مشغول انجام کاری هست به وی گفته می شود: «ما خطبک» که به معنای «ما طلبک له» است یعنی چرا دنبال اینکه کار هستی و غرض از بیان اینکه جمله، سرزنش انجام دهنده کار است. «تفسیر کبیر فخر رازی»
قال َ فَاذهَب فَإِن َّ لَک َ فِی الحَیاةِ أَن تَقُول َ لا مِساس َ وَ إِن َّ لَک َ مَوعِداً لَن تُخلَفَه ُ وَ انظُر إِلی إِلهِک َ الَّذِی ظَلت َ عَلَیه ِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّه ُ ثُم َّ لَنَنسِفَنَّه ُ فِی الیَم ِّ نَسفاً (97)
97- لا مِساس َ: در زندگی با کسی تماس نخواهی داشت و تنها خواهی ماند. هر کسی به سامری نزدیک می شد سامری به او می گفت: با من تماس نگیر.
ظَلت َ عَلَیه ِ عاکِفاً: بر عبادت گوساله استوار و پا برجا گشته ای.
لَنَنسِفَنَّه ُ فِی الیَم ِّ: خاکستر گوساله را بر باد می دهم تا به دریا ریخته شود.
ص: 319
یَوم َ یُنفَخ ُ فِی الصُّورِ وَ نَحشُرُ المُجرِمِین َ یَومَئِذٍ زُرقاً (102)
102- زُرقاً: به چند معنا آمده است:
1- کبود چشم. 2- نابینا. 3- تشنگی که از چشم آنان پیدا و پدیدار است.
یَتَخافَتُون َ بَینَهُم إِن لَبِثتُم إِلاّ عَشراً (103)
103- یَتَخافَتُون َ بَینَهُم: با همدیگر مخفیانه سخن می گویند. اصل آن «خفت» به معنای سرّی سخن گفتن است. «مفردات راغب» إِن لَبِثتُم إِلّا عَشراً: درنگ نکردید مگر ده شب(1).
نَحن ُ أَعلَم ُ بِما یَقُولُون َ إِذ یَقُول ُ أَمثَلُهُم طَرِیقَةً إِن لَبِثتُم إِلاّ یَوماً (104)
104- أَمثَلُهُم طَرِیقَةً: به دو معنا آمده است:
1- خردمندترین آنان. 2- صالح ترین آنان از نظر شیوه و روش.
وَ یَسئَلُونَک َ عَن ِ الجِبال ِ فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً (105)
105- یَنسِفُها رَبِّی: کوهها را مانند ریگ کرده و سپس باد آنها را به حرکت در می آورد.
فَیَذَرُها قاعاً صَفصَفاً (106)
106- فَیَذَرُها قاعاً: جای کوهها را صاف و بدون گیاه باقی می گذارد. قاعاً: زمین صاف و بدون گیاه. صَفصَفاً: زمین مسطّح و هموار.
بعضی گفته اند: «قاعا صفصفا» یک معنی دارد و آن زمین مسطّحی است که گیاه ندارد.
لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمتاً (107)
107- عِوَجاً: زمین پست. أَمتاً: زمین بلند.
یَومَئِذٍ یَتَّبِعُون َ الدّاعِی َ لا عِوَج َ لَه ُ وَ خَشَعَت ِ الأَصوات ُ لِلرَّحمن ِ فَلا تَسمَع ُ إِلاّ هَمساً (108)
108- لا عِوَج َ لَه ُ: کسی توانایی سرپیچی از دعوت داعی را ندارد(2).
هَمساً: صدای آهسته مانند صدای گام نهادن شتر.
یَعلَم ُ ما بَین َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُون َ بِه ِ عِلماً (110)
110- بِه ِ: باللّه.
وَ عَنَت ِ الوُجُوه ُ لِلحَی ِّ القَیُّوم ِ وَ قَد خاب َ مَن حَمَل َ ظُلماً (111)
111- عَنَت ِ الوُجُوه ُ: صورتها خاضع شوند. چون اثر ذلّت در چهره پدیدار می گردد از اینکه جهت نسبت خضوع را به «وجوه» داده است. از «مجمع البیان» و دیگر تفاسیر استفاده می شود که «عناء» عبارت است از خضوع اسیر در برابر اسیر کننده یعنی همگان همچون اسیران خاضعند.
خاب َ: محروم شد، ناکام ماند.
وَ مَن یَعمَل مِن َ الصّالِحات ِ وَ هُوَ مُؤمِن ٌ فَلا یَخاف ُ ظُلماً وَ لا هَضماً (112)
112- هَضماً: نقصان یعنی از ثواب او چیزی کم نمی شود.
ص: 320
فَتَعالَی اللّه ُ المَلِک ُ الحَق ُّ وَ لا تَعجَل بِالقُرآن ِ مِن قَبل ِ أَن یُقضی إِلَیک َ وَحیُه ُ وَ قُل رَب ِّ زِدنِی عِلماً (114)
114- وَ لا تَعجَل بِالقُرآن ِ مِن قَبل ِ أَن یُقضی إِلَیک َ وَحیُه ُ: به دو معنا آمده است: 1- در خواست نزول وحی نکن صبر کن، در موقع مصلحت خداوند قرآن را نازل خواهد کرد.
2- در تفسیر قمی نقل کرده است: هنگامی که بر پیامبر قرآن نازل می شد، قبل از آن که نزول آیه به پایان برسد، حضرت به قرائت قرآن مبادرت می کرد. خداوند به وی فرمود: در قرائت قرآن عجله نکن تا آیه پایان پذیرد. «المیزان»
وَ لَقَد عَهِدنا إِلی آدَم َ مِن قَبل ُ فَنَسِی َ وَ لَم نَجِد لَه ُ عَزماً (115)
115- فَنَسِی َ: لازمه نسیان ترک است.
احتمالا لازم را اراده کرده است. «المیزان»
فَقُلنا یا آدَم ُ إِن َّ هذا عَدُوٌّ لَک َ وَ لِزَوجِک َ فَلا یُخرِجَنَّکُما مِن َ الجَنَّةِ فَتَشقی (117)
117- فَتَشقی: تا در زحمت و سختی واقع شوی. یعنی در زحمت اداره کردن زندگی و تأمین هزینه همسرت واقع شوی. تثنیه نیاورده و مفرد آورده است چون خطاب به حضرت آدم است و پرداختن نفقه زندگی به عهده مرد است.
وَ أَنَّک َ لا تَظمَؤُا فِیها وَ لا تَضحی (119)
119- لا تَضحی: گرمای خورشید به تو نخواهد رسید.
فَوَسوَس َ إِلَیه ِ الشَّیطان ُ قال َ یا آدَم ُ هَل أَدُلُّک َ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک ٍ لا یَبلی (120)
120- لا یَبلی: فنا ندارد.
فَأَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان ِ عَلَیهِما مِن وَرَق ِ الجَنَّةِ وَ عَصی آدَم ُ رَبَّه ُ فَغَوی (121)
121- فَبَدَت لَهُما: برای توضیح به سوره اعراف، آیه 122 رجوع شود.
قال َ اهبِطا مِنها جَمِیعاً بَعضُکُم لِبَعض ٍ عَدُوٌّ فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی ً فَمَن ِ اتَّبَع َ هُدای َ فَلا یَضِل ُّ وَ لا یَشقی (123)
123- فَإِمّا یَأتِیَنَّکُم: به سوره بقره، آیه 38 رجوع شود.
وَ مَن أَعرَض َ عَن ذِکرِی فَإِن َّ لَه ُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُه ُ یَوم َ القِیامَةِ أَعمی (124)
124- مَعِیشَةً ضَنکاً: زندگی پر از سختی و بدبختی.
ص: 321
أَ فَلَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن َ القُرُون ِ یَمشُون َ فِی مَساکِنِهِم إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِأُولِی النُّهی (128)
128- أَ فَلَم یَهدِ لَهُم: او لم یبیّن لهم: آیا نابود کردن امتهای پیشین مایه عبرت برای آنان نشد.
لِأُولِی النُّهی: به سوره طه، آیه 54 رجوع شود.
وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک َ لَکان َ لِزاماً وَ أَجَل ٌ مُسَمًّی (129)
129- وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک َ: اگر در سابق خداوند حکم به تأخیر عذاب آنان را به قیامت ننموده بود.
لَکان َ لِزاماً: هر آینه عذاب آنان حتمی بود.
وَ أَجَل ٌ مُسَمًّی: عطف است بر «کلمة» یا بر ضمیر «کان». «کشاف»
فَاصبِر عَلی ما یَقُولُون َ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک َ قَبل َ طُلُوع ِ الشَّمس ِ وَ قَبل َ غُرُوبِها وَ مِن آناءِ اللَّیل ِ فَسَبِّح وَ أَطراف َ النَّهارِ لَعَلَّک َ تَرضی (130)
130- أَطراف َ النَّهارِ: مراد یکی از دو امر است: 1- نماز ظهر است. 2- در اصول کافی از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است که مراد نوافلی است که در روز خوانده می شود. «کنز الدقائق»
وَ لا تَمُدَّن َّ عَینَیک َ إِلی ما مَتَّعنا بِه ِ أَزواجاً مِنهُم زَهرَةَ الحَیاةِ الدُّنیا لِنَفتِنَهُم فِیه ِ وَ رِزق ُ رَبِّک َ خَیرٌ وَ أَبقی (131)
131- لا تَمُدَّن َّ: به سوره الحجر، آیه 88 رجوع شود.
زَهرَةَ: زیبایی و جمال.
لِنَفتِنَهُم: تا بیازماییم.
وَ لَو أَنّا أَهلَکناهُم بِعَذاب ٍ مِن قَبلِه ِ لَقالُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلت َ إِلَینا رَسُولاً فَنَتَّبِع َ آیاتِک َ مِن قَبل ِ أَن نَذِل َّ وَ نَخزی (134)
134- مِن قَبلِه ِ: من قبل بعث محمّد صلّی اللّه علیه و آله و نزول القرآن.
قُل کُل ٌّ مُتَرَبِّص ٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعلَمُون َ مَن أَصحاب ُ الصِّراطِ السَّوِی ِّ وَ مَن ِ اهتَدی (135)
135- مُتَرَبِّص ٌ: منتظر.
الصِّراطِ السَّوِی ِّ: الصراط المستقیم.
ص: 322
ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث ٍ إِلاَّ استَمَعُوه ُ وَ هُم یَلعَبُون َ (2)
2- مِن ذِکرٍ: «من» زاید است و «ذکر» فاعل است یعنی «ما یأتیهم ذکر».
لاهِیَةً قُلُوبُهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوَی الَّذِین َ ظَلَمُوا هَل هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم أَ فَتَأتُون َ السِّحرَ وَ أَنتُم تُبصِرُون َ (3)
3- لاهِیَةً قُلُوبُهُم: دلهای آنان غافل است و با تفکر و تدبر استماع نمی کنند.
أَسَرُّوا النَّجوَی: مخفیانه نجوی می کنند که اینکه شخص مدّعی نبوّت جز بشری مانند شما نیست.
الَّذِین َ ظَلَمُوا: به دو وجه آمده است: 1- فاعل است برای «اسرّوا» و اینکه که فعل را جمع آورده است بنابر لغت «أکلونی البراغیث» است. 2- بدل است برای ضمیر جمع «اسرّوا».
أَ فَتَأتُون َ السِّحرَ: آیا سحر را می پذیرید. «آتیته علی الأمر أی وافقته». «المصباح المنیر»
بَل قالُوا أَضغاث ُ أَحلام ٍ بَل ِ افتَراه ُ بَل هُوَ شاعِرٌ فَلیَأتِنا بِآیَةٍ کَما أُرسِل َ الأَوَّلُون َ (5)
5- أَضغاث ُ أَحلام ٍ: خوابهای آشفته. برای تفصیل به سوره یوسف، آیه 44 رجوع شود.
بِآیَةٍ: معجزه، همانند عصای موسی.
ما آمَنَت قَبلَهُم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها أَ فَهُم یُؤمِنُون َ (6)
6- أَهلَکناها: در نتیجه ما آنان را هلاک کردیم.
ص: 323
وَ کَم قَصَمنا مِن قَریَةٍ کانَت ظالِمَةً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِین َ (11)
11- قَصَمنا: هلاک کردیم. «القصم» در لغت به معنای شکستن شدید است. «جوامع الجامع»
فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم مِنها یَرکُضُون َ (12)
12- بَأسَنا: عذابنا.
مِنها: من القریة.
یَرکُضُون َ: بسرعت می دویدند و فرار می کردند.
لا تَرکُضُوا وَ ارجِعُوا إِلی ما أُترِفتُم فِیه ِ وَ مَساکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسئَلُون َ (13)
13- ما أُترِفتُم فِیه ِ: آن نعمتهایی که در آن بودید.
تُسئَلُون َ: تا اعمال شما مورد سؤال و بازخواست قرار بگیرد و مؤاخذه شوید.
فَما زالَت تِلک َ دَعواهُم حَتّی جَعَلناهُم حَصِیداً خامِدِین َ (15)
15- دَعواهُم: دعوای آنان همان « یا ویلتا» بوده است.
حَصِیداً: درو شده، چیده شده.
خامِدِین َ: ساکت و بی حرکت شدند، مردند.
«خمود» در اصل به معنای خاموش شدن آتش است.
لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لاتَّخَذناه ُ مِن لَدُنّا إِن کُنّا فاعِلِین َ (17)
17- لَهواً: کاری که انسان را از هدف اصلی باز می دارد. «مفردات راغب» مِن لَدُنّا: از اهل آسمان انتخاب می کردیم، نه از اهل زمین(1).
بَل نَقذِف ُ بِالحَق ِّ عَلَی الباطِل ِ فَیَدمَغُه ُ فَإِذا هُوَ زاهِق ٌ وَ لَکُم ُ الوَیل ُ مِمّا تَصِفُون َ (18)
18- نَقذِف ُ بِالحَق ِّ: با حق باطل را رمی می کنیم، با حق بر سر باطل می کوبیم.
فَیَدمَغُه ُ: پس حق باطل را نابود می سازد(2).
زاهِق ٌ: مضمحل و نابود شده.
وَ لَه ُ مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ مَن عِندَه ُ لا یَستَکبِرُون َ عَن عِبادَتِه ِ وَ لا یَستَحسِرُون َ (19)
19- لا یَستَحسِرُون َ: وامانده و خسته نمی شوند.
یُسَبِّحُون َ اللَّیل َ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُون َ (20)
20- لا یَفتُرُون َ: سستی نمی کنند.
أَم ِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِن َ الأَرض ِ هُم یُنشِرُون َ (21)
21- أَم ِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِن َ الأَرض ِ: آیا از زمین خدایانی را انتخاب کردند که بتوانند مردگان را زنده کنند!؟ نه چنین نیست. استفهام انکاری است و «أم» منقطعه است.
أَم ِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه ِ آلِهَةً قُل هاتُوا بُرهانَکُم هذا ذِکرُ مَن مَعِی َ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون َ الحَق َّ فَهُم مُعرِضُون َ (24)
24- هاتُوا بُرهانَکُم: دلیل خود را بیاورید.
ص: 324
یَعلَم ُ ما بَین َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یَشفَعُون َ إِلاّ لِمَن ِ ارتَضی وَ هُم مِن خَشیَتِه ِ مُشفِقُون َ (28)
28- مُشفِقُون َ: بیمناکند.
أَ وَ لَم یَرَ الَّذِین َ کَفَرُوا أَن َّ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِن َ الماءِ کُل َّ شَی ءٍ حَی ٍّ أَ فَلا یُؤمِنُون َ (30)
30- رَتقاً: بسته بود و باران نمی بارید.
فَفَتَقناهُما: توسّط نزول باران، آسمان را شکافتیم و به واسطه روییدن گیاه زمین را شکافتیم. «امام باقر و صادق علیهما السّلام»
وَ جَعَلنا فِی الأَرض ِ رَواسِی َ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُم یَهتَدُون َ (31)
31- رَواسِی َ: کوههای استوار و ثابت. جمع «راسیة».
أَن تَمِیدَ بِهِم: کراهة أن تمید بهم یعنی به علّت اینکه که دوست نداشتیم زمین شما را مضطرب و لرزان سازد.
فِیها: فی رواسی.
فِجاجاً: جمع «فج ّ» به معنای راه وسیع میان کوهها(1).
سُبُلًا: بدل است از «فجاجا». یعنی راههای کوهستانی.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ اللَّیل َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ کُل ٌّ فِی فَلَک ٍ یَسبَحُون َ (33)
33- یَسبَحُون َ: در حرکت هستند، شناورند.
کُل ُّ نَفس ٍ ذائِقَةُ المَوت ِ وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً وَ إِلَینا تُرجَعُون َ (35)
35- بِالشَّرِّ: گرفتاری مانند مرض. «امام علی علیه السّلام» الخَیرِ: عافیت مانند صحّت. «امام علی علیه السّلام» فِتنَةً: دو احتمال برای آن آمده است:
1- مفعول له است یعنی به علّت امتحان.
2- مفعول مطلق است برای «نبلوکم» چون از نظر معنی یکسان هستند.
ص: 325
وَ إِذا رَآک َ الَّذِین َ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَک َ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی یَذکُرُ آلِهَتَکُم وَ هُم بِذِکرِ الرَّحمن ِ هُم کافِرُون َ (36)
36- أَ هذَا الَّذِی: یقول بعضهم لبعض أ هذا الذی.
خُلِق َ الإِنسان ُ مِن عَجَل ٍ سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون ِ (37)
37- عَجَل ٍ: چون انسان در رسیدن به خواسته های خود عجله می کند، گویا از عجله آفریده شده است و اینکه در کلام عرب فراوان است مثلا به کسی که شرور است می گویند:
آفریده نشده است مگر از شرّ.
لَو یَعلَم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا حِین َ لا یَکُفُّون َ عَن وُجُوهِهِم ُ النّارَ وَ لا عَن ظُهُورِهِم وَ لا هُم یُنصَرُون َ (39)
39- لَو یَعلَم ُ: جواب «لو» محذوف است یعنی اگر می دانستند ... از کار زشت پشیمان می شدند و از آن دست بر می داشتند.
حِین َ لا یَکُفُّون َ: مفعول به است برای «یعلم» یعنی اگر از آن لحظه ای که نمی توانند از پشت و روی خود عذاب را دفع کنند، آگاهی داشتند.
وَ لَقَدِ استُهزِئ َ بِرُسُل ٍ مِن قَبلِک َ فَحاق َ بِالَّذِین َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (41)
41- فَحاق َ: اصابت کرد و نازل شد.
مِنهُم: من الرسل.
قُل مَن یَکلَؤُکُم بِاللَّیل ِ وَ النَّهارِ مِن َ الرَّحمن ِ بَل هُم عَن ذِکرِ رَبِّهِم مُعرِضُون َ (42)
42- یَکلَؤُکُم: شما را حفظ کند.
مِن َ الرَّحمن ِ: من بأس الرحمن و عذابه.
أَم لَهُم آلِهَةٌ تَمنَعُهُم مِن دُونِنا لا یَستَطِیعُون َ نَصرَ أَنفُسِهِم وَ لا هُم مِنّا یُصحَبُون َ (43)
43- أَم لَهُم: بل لهم.
لا هُم مِنّا یُصحَبُون َ: کفّار از سوی ما همراهی و کمک نمی شوند.
بَل مَتَّعنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُم حَتّی طال َ عَلَیهِم ُ العُمُرُ أَ فَلا یَرَون َ أَنّا نَأتِی الأَرض َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها أَ فَهُم ُ الغالِبُون َ (44)
44- نَنقُصُها: به سوره الرعد، آیه 41 رجوع شود.
ص: 326
وَ لَئِن مَسَّتهُم نَفحَةٌ مِن عَذاب ِ رَبِّک َ لَیَقُولُن َّ یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِین َ (46)
46- نَفحَةٌ: اندکی، مقداری.
وَ نَضَع ُ المَوازِین َ القِسطَ لِیَوم ِ القِیامَةِ فَلا تُظلَم ُ نَفس ٌ شَیئاً وَ إِن کان َ مِثقال َ حَبَّةٍ مِن خَردَل ٍ أَتَینا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِین َ (47)
47- فَلا تُظلَم ُ نَفس ٌ شَیئاً: چیزی از خوبیهای انسان نیکوکار کاسته نمی شود و چیزی بر بدیهای انسان گناهکار افزوده نمی شود.
أَتَینا بِها: آن را حاضر می کنیم.
وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ هارُون َ الفُرقان َ وَ ضِیاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِین َ (48)
48- الفُرقان َ: وسیله جدا کردن حق از باطل.
مراد «تورات» است.
الَّذِین َ یَخشَون َ رَبَّهُم بِالغَیب ِ وَ هُم مِن َ السّاعَةِ مُشفِقُون َ (49)
49- بِالغَیب ِ: به دو معنا آمده است: 1- در خلوت و تنهایی. 2- در باطن و درون به طوری از ریا اجتناب می کنند.
مُشفِقُون َ: بیمناکند.
إِذ قال َ لِأَبِیه ِ وَ قَومِه ِ ما هذِه ِ التَّماثِیل ُ الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُون َ (52)
52- عاکِفُون َ: ملازم عبادت آنها هستید و قیام به عبادت آنها کرده اید.
وَ تَاللّه ِ لَأَکِیدَن َّ أَصنامَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِین َ (57)
57- لَأَکِیدَن َّ أَصنامَکُم: حتما تدبیری خواهم کرد و نقشه مخفیانه ای در باره بتهای شما خواهم کشید.
تُوَلُّوا مُدبِرِین َ: بعد از آن که رفتید و به بتها پشت کردید.
ص: 327
فَجَعَلَهُم جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیه ِ یَرجِعُون َ (58)
58- جُذاذاً: قطعه قطعه، تکه تکه.
ثُم َّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم لَقَد عَلِمت َ ما هؤُلاءِ یَنطِقُون َ (65)
65- نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم: حق را وارونه کردند و باطل را به جای آن نهادند. «نکس علی رأسه» به معنای وارونه شدن است. «المفردات للراغب و المیزان»
أُف ٍّ لَکُم وَ لِما تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ أَ فَلا تَعقِلُون َ (67)
67- أُف ٍّ: به سوره إسراء، آیه 23 رجوع شود.
قالُوا حَرِّقُوه ُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِین َ (68)
68- حَرِّقُوه ُ: او را به آتش بسوزانید.
قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم َ (69)
69- قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیم َ: مراد اینکه است که آتش را برای ابراهیم سرد و سالم قرار دادیم.
وَ وَهَبنا لَه ُ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلنا صالِحِین َ (72)
72- نافِلَةً: در اصل به معنای عطیه و بخشش است. در «کنز الدقائق» به نقل از تفسیر قمی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که مراد از «نافلة»، «ولد الولد» و به معنای نوه است. پس معلوم می شود که «نافلة» فقط حال است برای یعقوب یعنی یعقوب را نوه قرار دادیم.
ص: 328
وَ داوُدَ وَ سُلَیمان َ إِذ یَحکُمان ِ فِی الحَرث ِ إِذ نَفَشَت فِیه ِ غَنَم ُ القَوم ِ وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِین َ (78)
78- إِذ یَحکُمان ِ: چکیده روایات موجود در «کافی» در توضیح اینکه جریان چنین است:
کسی دارای باغ انگوری بود. گوسفندهای شخص دیگری شبانگاه وارد باغ شده انگورها را خوردند. صاحب باغ برای قضاوت به داود علیه السّلام رجوع کرد. حضرت داود چنین حکم کرد که گوسفندها به عنوان غرامت از آن صاحب باغ خواهد بود. البته حکم قضیه تا زمان داود علیه السّلام توسّط انبیای سابق هم چنین بوده است، ولی خداوند اینکه حکم را نسخ کرد و به حضرت سلیمان علیه السّلام تفهیم کرد که حکم جدید چنین است که فقط منافع گوسفندها، همانند بچه، پشم و شیر آنها، تا یک سال مال صاحب باغ است، نه خود گوسفندها.
لازم به ذکر است که در روایات آمده است که وظیفه صاحب گوسفند است که در شب از گوسفندهای خود مراقبت کند و اگر حیوانش در شب موجب ضرر و زیانی شد ضامن است و مراقبت از زراعت در شب به عهده صاحبش نیست، به خلاف روز که مراقبت از زراعت به عهده صاحب آن است، ولی مراقبت از گوسفند به عهده صاحبش نیست و ضرر حیوان در روز موجب ضمان نیست. «کنز الدقائق» الحَرث ِ: زراعت و کشاورزی.
نَفَشَت فِیه ِ غَنَم ُ القَوم ِ: شبانگاه گوسفندان قوم در اینکه زراعت پخش شدند و زراعت را خوردند.
فَفَهَّمناها سُلَیمان َ وَ کُلاًّ آتَینا حُکماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَع َ داوُدَ الجِبال َ یُسَبِّحن َ وَ الطَّیرَ وَ کُنّا فاعِلِین َ (79)
79- وَ الطَّیرَ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- به معنای «مع الطیر». 2- عطف بر «و الجبال» و مفعول به است.
وَ عَلَّمناه ُ صَنعَةَ لَبُوس ٍ لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم فَهَل أَنتُم شاکِرُون َ (80)
80- لَبُوس ٍ: به دو معنا آمده است: 1- زره. 2- هر چیزی که در جنگ مورد بهره برداری و استفاده قرار می گیرد خواه زره و شمشیر باشد و یا غیر آن دو.
بَأسِکُم: شداید جنگ.
وَ لِسُلَیمان َ الرِّیح َ عاصِفَةً تَجرِی بِأَمرِه ِ إِلی الأَرض ِ الَّتِی بارَکنا فِیها وَ کُنّا بِکُل ِّ شَی ءٍ عالِمِین َ (81)
81- عاصِفَةً: تند باد، طوفان.
ص: 329
وَ مِن َ الشَّیاطِین ِ مَن یَغُوصُون َ لَه ُ وَ یَعمَلُون َ عَمَلاً دُون َ ذلِک َ وَ کُنّا لَهُم حافِظِین َ (82)
82- الشَّیاطِین ِ: مراد اجنّه هستند(1).
یَغُوصُون َ لَه ُ: برای او غواصی می کردند و جواهرات را استخراج می کردند.
دُون َ ذلِک َ: غیر ذلک.
کُنّا لَهُم حافِظِین َ: ما نگهبان شیاطین بودیم تا فرار نکنند.
فَاستَجَبنا لَه ُ فَکَشَفنا ما بِه ِ مِن ضُرٍّ وَ آتَیناه ُ أَهلَه ُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِن عِندِنا وَ ذِکری لِلعابِدِین َ (84)
84- مِثلَهُم مَعَهُم: روایتی در «روضه کافی» آمده است که راوی از امام صادق علیه السّلام سؤال می کند: چگونه قابل تصور است که خداوند مثل اولاد و اهل او را به او برگرداند! امام علیه السّلام در جواب فرمود: تعدادی از فرزندان ایوب قبل از ابتلا، به مرگ طبیعی مرده بودند و تعدادی هم بر اثر ابتلا و امتحان از دنیا رفته بودند. خداوند علاوه بر آن که فرزندانی را که بر اثر ابتلا مرده بودند زنده کرد، فرزندان قبل از ابتلا را هم به تعداد فرزندان بعد از ابتلا زنده کرد. «کنز الدقائق» ذِکری لِلعابِدِین َ: به علت اینکه که برای بندگان عبادت کننده، پند و اندرز باشد.
وَ إِسماعِیل َ وَ إِدرِیس َ وَ ذَا الکِفل ِ کُل ٌّ مِن َ الصّابِرِین َ (85)
85- ذَا الکِفل ِ: دو قول در آن وجود دارد:
1- نام پیامبری است. 2- از امام رضا علیه السّلام نقل شده است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: مراد «یوشع بن نون» است. «کنز الدقائق»
وَ ذَا النُّون ِ إِذ ذَهَب َ مُغاضِباً فَظَن َّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه ِ فَنادی فِی الظُّلُمات ِ أَن لا إِله َ إِلاّ أَنت َ سُبحانَک َ إِنِّی کُنت ُ مِن َ الظّالِمِین َ (87)
87- النُّون ِ: ماهی.
ذَا النُّون ِ: یونس.
أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه ِ: انّه لن نضّیق علیه: بر او سخت نمی گیریم. «أن» مخفّفه از مثقّله است.
فَاستَجَبنا لَه ُ وَ وَهَبنا لَه ُ یَحیی وَ أَصلَحنا لَه ُ زَوجَه ُ إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُون َ فِی الخَیرات ِ وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِین َ (90)
90- أَصلَحنا لَه ُ زَوجَه ُ: زن عقیم او را سالم کردیم تا اینکه که بچه دار شد.
ص: 330
وَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَةً لِلعالَمِین َ (91)
91- آیَةً لِلعالَمِین َ: عیسی را علامت قرار دادیم بر اینکه که خداوند قادر است از زنی بدون تماس با مرد انسان بیافریند.
وَ تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم کُل ٌّ إِلَینا راجِعُون َ (93)
93- تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم: امر دین را قطعه قطعه کردند و متفرّق شدند.
حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوج ُ وَ مَأجُوج ُ وَ هُم مِن کُل ِّ حَدَب ٍ یَنسِلُون َ (96)
96- فُتِحَت یَأجُوج ُ وَ مَأجُوج ُ: سرزمین یأجوج و مأجوج فتح شد(1).
هُم: یأجوج و مأجوج.
حَدَب ٍ: بلندی.
یَنسِلُون َ: به سرعت سرازیر می گردند.
وَ اقتَرَب َ الوَعدُ الحَق ُّ فَإِذا هِی َ شاخِصَةٌ أَبصارُ الَّذِین َ کَفَرُوا یا وَیلَنا قَد کُنّا فِی غَفلَةٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمِین َ (97)
97- شاخِصَةٌ أَبصارُ: چشم آنان باز است و پلک نمی زند، خیره.
إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ حَصَب ُ جَهَنَّم َ أَنتُم لَها وارِدُون َ (98)
98- حَصَب ُ: هیزم.
لَها: دو احتمال در «لام» وجود دارد:
1- «لام» به معنای «فی» است. 2- «لام» به معنای «الی» است. مرجع ضمیر جهنّم است.
لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ هُم فِیها لا یَسمَعُون َ (100)
100- زَفِیرٌ: به دو معنا آمده است:
1- صدایی همانند صدای الاغ. 2- آه و ناله. «کنز الدقائق»
ص: 331
لا یَسمَعُون َ حَسِیسَها وَ هُم فِی مَا اشتَهَت أَنفُسُهُم خالِدُون َ (102)
102- حَسِیسَها: صدای جهنّم.
یَوم َ نَطوِی السَّماءَ کَطَی ِّ السِّجِل ِّ لِلکُتُب ِ کَما بَدَأنا أَوَّل َ خَلق ٍ نُعِیدُه ُ وَعداً عَلَینا إِنّا کُنّا فاعِلِین َ (104)
104- نَطوِی: درهم می پیچیم.
السِّجِل ِّ: در معنای آن دو وجه است:
1- کاغذ و هر چیزی که روی آن می نویسند.
2- فرشته ای که اعمال بندگان را می نویسد.
لِلکُتُب ِ: نوشته ها.
کَطَی ِّ السِّجِل ِّ لِلکُتُب ِ: مانند پیچیدن کاغذ دارای نوشته و مانند آن. یعنی آسمان را مانند کاغذ درهم می پیچیم.
فَإِن تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ وَ إِن أَدرِی أَ قَرِیب ٌ أَم بَعِیدٌ ما تُوعَدُون َ (109)
109- آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ: به دو معنا آمده است: 1- همگان را یکسان آگاه کردیم و حقیقت را برای همه اقوام بیان کردیم. 2- همگان را انذار کردیم. «کشّاف» إِن أَدرِی: ما أدری یعنی نمی دانم.
ما تُوعَدُون َ: مراد یکی از دو چیز است:
1- قیامت. 2- جنگ.
وَ إِن أَدرِی لَعَلَّه ُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاع ٌ إِلی حِین ٍ (111)
111- لَعَلَّه ُ فِتنَةٌ: لعل ّ الإعلان فتنة و اختبار.
قال َ رَب ِّ احکُم بِالحَق ِّ وَ رَبُّنَا الرَّحمن ُ المُستَعان ُ عَلی ما تَصِفُون َ (112)
112- المُستَعان ُ عَلی ما تَصِفُون َ: خداوند در مقابل تهمتها و تکذیبهای شما مرا کمک می کند.
ص: 332
یَوم َ تَرَونَها تَذهَل ُ کُل ُّ مُرضِعَةٍ عَمّا أَرضَعَت وَ تَضَع ُ کُل ُّ ذات ِ حَمل ٍ حَملَها وَ تَرَی النّاس َ سُکاری وَ ما هُم بِسُکاری وَ لکِن َّ عَذاب َ اللّه ِ شَدِیدٌ (2)
2- تَذهَل ُ: به خاطر ترس، کودک شیر خوارش را فراموش می کند.
مُرضِعَةٍ: «مرضعة» زنی است که مشغول شیر دادن است و «مرضع» زنی است که وصف شیردهی دارد هر چند الآن مشغول شیر دادن نباشد.
«کشّاف» عَمّا أَرضَعَت: دو احتمال در آن وجود دارد:
1- «ما» موصوله است یعنی «عن ولدها». 2- «ما» مصدریه است یعنی «عن إرضاعها ولدها».
حَمل ٍ: «حمل» به فتح: جنین در رحم. «حمل» به کسر: محموله، بار.
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یُجادِل ُ فِی اللّه ِ بِغَیرِ عِلم ٍ وَ یَتَّبِع ُ کُل َّ شَیطان ٍ مَرِیدٍ (3)
3- مَرِیدٍ: اغواگر و گمراه کننده. در لغت به معنای شرّ محض است. شیطان نیز چون شر محض است «مرید» لقب گرفته است.
کُتِب َ عَلَیه ِ أَنَّه ُ مَن تَوَلاّه ُ فَأَنَّه ُ یُضِلُّه ُ وَ یَهدِیه ِ إِلی عَذاب ِ السَّعِیرِ (4)
4- عَلَیه ِ: علی الشیطان.
یا أَیُّهَا النّاس ُ إِن کُنتُم فِی رَیب ٍ مِن َ البَعث ِ فَإِنّا خَلَقناکُم مِن تُراب ٍ ثُم َّ مِن نُطفَةٍ ثُم َّ مِن عَلَقَةٍ ثُم َّ مِن مُضغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّن َ لَکُم وَ نُقِرُّ فِی الأَرحام ِ ما نَشاءُ إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی ثُم َّ نُخرِجُکُم طِفلاً ثُم َّ لِتَبلُغُوا أَشُدَّکُم وَ مِنکُم مَن یُتَوَفّی وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل ِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَم َ مِن بَعدِ عِلم ٍ شَیئاً وَ تَرَی الأَرض َ هامِدَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أَنبَتَت مِن کُل ِّ زَوج ٍ بَهِیج ٍ (5)
5- عَلَقَةٍ: خون بسته.
مُضغَةٍ: گوشتی شبیه گوشت جویده.
مُخَلَّقَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- خلقت کامل. 2- صورت به خود گرفته.
غَیرِ مُخَلَّقَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- خلقت ناقص. 2- شکل نگرفته.
در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که «مخلّقة» آن ذرّاتی هستند که خداوند آنان را در صلب آدم آفرید و از آنان پیمان گرفت سپس آنان را در صلب مردان و رحم زنان قرار داد تا به دنیا آمدند تا از پیمان خدا از آنان بازخواست شود و «غیر مخلّقة» آن مخلوقاتی هستند که در صلب آدم در عالم ذر آفریده نشدند و پیمان از آنان گرفته نشد و آنها عبارتند از: نطفه هایی که عزل می شوند و یا قبل از دمیده شدن روح سقط می شوند. «کنز الدقائق» أَرذَل ِ: خوارترین، بدترین.
لِکَیلا یَعلَم َ: تا اینکه که توانایی یادگیری نداشته باشد و دانستنیهای سابق خود را نیز فراموش کند.
هامِدَةً: خشک و مرده.
اهتَزَّت: به حرکت در می آید و گیاه در آن می روید.
رَبَت: گیاهان آن افزایش پیدا می کند.
زَوج ٍ: نوع و صنف.
بَهِیج ٍ: خوش رنگ و شاد.
ص: 333
ثانِی َ عِطفِه ِ لِیُضِل َّ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ لَه ُ فِی الدُّنیا خِزی ٌ وَ نُذِیقُه ُ یَوم َ القِیامَةِ عَذاب َ الحَرِیق ِ (9)
9- ثانِی َ عِطفِه ِ: «عطف» به معنای جانب است و «عطفا الرجل» سمت راست و چپ شخص است. مراد اینکه است که در برابر حق متکبر است.
معنای مجموع اینکه دو کلمه اینکه است که در وقت تکبّر و اعراض از کسی، یک سمت خود را به سمت دیگر کج می کند و منحرف می سازد.
الحَرِیق ِ: سوزاننده.
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یَعبُدُ اللّه َ عَلی حَرف ٍ فَإِن أَصابَه ُ خَیرٌ اطمَأَن َّ بِه ِ وَ إِن أَصابَته ُ فِتنَةٌ انقَلَب َ عَلی وَجهِه ِ خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ ذلِک َ هُوَ الخُسران ُ المُبِین ُ (11)
11- عَلی حَرف ٍ: اینکه کنایه از اینکه است که در عبادت و بندگی خود استوار نیست و ایمان او سست است. «حرف» در لغت به معنای کنار و لبه چیزی است مثلا لبه و کنار کوه را حرف می گویند. کسی که بر لبه قرار می گیرد متزلزل و لرزان می شود و همیشه از ساقط شدن خائف است از اینکه جهت از انسان متزلزل و مضطرب در دین هم تعبیر به «علی حرف» شده است(1).
فِتنَةٌ: سختیها و شداید.
انقَلَب َ عَلی وَجهِه ِ: از دین بر می گردد و از اینکه رو به آن رو می شود.
یَدعُوا لَمَن ضَرُّه ُ أَقرَب ُ مِن نَفعِه ِ لَبِئس َ المَولی وَ لَبِئس َ العَشِیرُ (13)
13- العَشِیرُ: دوست و رفیقی که با انسان معاشرت دارد. مراد در اینکه جا صنم و بت است.
مَن کان َ یَظُن ُّ أَن لَن یَنصُرَه ُ اللّه ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ فَلیَمدُد بِسَبَب ٍ إِلَی السَّماءِ ثُم َّ لیَقطَع فَلیَنظُر هَل یُذهِبَن َّ کَیدُه ُ ما یَغِیظُ (15)
15- یَنصُرَه ُ: ضمیر «ها» به «رسول اللّه» برمی گردد یعنی کسی که گمانش اینکه بود که خداوند پیامبر خود را هرگز یاری نمی کند (و اینک می بیند در مدینه حکومت تشکیل داده و مورد نصرت خدا قرار گرفته، عصبانی شده است).
فَلیَمدُد بِسَبَب ٍ إِلَی السَّماءِ: ریسمانی را به سقف ببندد.
بِسَبَب ٍ: هر چیزی که وسیله برای کاری باشد سبب نامیده می شود، مراد در اینکه جا طناب است.
لیَقطَع: خود را خفه کند، نفس خود را قطع کند.
کَیدُه ُ: نقشه، حیله و مکر.
ما یَغِیظُ: غیظه. «ما» مصدریه است. در «المیزان» اضافه فرموده است: چون مشرکان می پنداشتند که قرآن محمّد صلّی اللّه علیه و آله خرافات است، می گفتند: دین او پا نمی گیرد. وقتی که مشاهده کردند دین اسلام در مدینه قوت گرفت غیظ کردند. آیه شریفه می فرماید: کسی که می پنداشت خداوند رسول خود را یاری نمی کند، اینک خود را خفه کند تا ببیند می تواند با اینکه نقشه غیظ خود را فرو نشاند.
ص: 334
إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ الَّذِین َ هادُوا وَ الصّابِئِین َ وَ النَّصاری وَ المَجُوس َ وَ الَّذِین َ أَشرَکُوا إِن َّ اللّه َ یَفصِل ُ بَینَهُم یَوم َ القِیامَةِ إِن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ (17)
17- الصّابِئِین َ: به سوره بقره، آیه 62 رجوع شود.
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ یَسجُدُ لَه ُ مَن فِی السَّماوات ِ وَ مَن فِی الأَرض ِ وَ الشَّمس ُ وَ القَمَرُ وَ النُّجُوم ُ وَ الجِبال ُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَاب ُّ وَ کَثِیرٌ مِن َ النّاس ِ وَ کَثِیرٌ حَق َّ عَلَیه ِ العَذاب ُ وَ مَن یُهِن ِ اللّه ُ فَما لَه ُ مِن مُکرِم ٍ إِن َّ اللّه َ یَفعَل ُ ما یَشاءُ (18)
18- یَسجُدُ: مراد از «سجود» خضوع و انقیاد است، نه سجده اصطلاحی.
هذان ِ خَصمان ِ اختَصَمُوا فِی رَبِّهِم فَالَّذِین َ کَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِیاب ٌ مِن نارٍ یُصَب ُّ مِن فَوق ِ رُؤُسِهِم ُ الحَمِیم ُ (19)
19- خَصمان ِ: «خصم» از کلماتی است که برای مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنّث به کار می رود و به همین خاطر است که در «اختصموا» ضمیر جمع به او برگشته است.
در «المیزان» فرموده است: با اینکه که مذاهب و ادیان بسیارند، ولی علت اینکه که در اینکه آیه از دو گروه به «خصمان» تعبیر کرده است اینکه است که همه گروه ها به دو دسته حق ّ و باطل تقسیم می شوند پس مراد از «خصمان» گروه حق ّ و باطل است. الحَمِیم ُ: آب بسیار داغ.
یُصهَرُ بِه ِ ما فِی بُطُونِهِم وَ الجُلُودُ (20)
20- یُصهَرُ: ذوب می شود. «الصهر» ذوب کردن.
وَ لَهُم مَقامِع ُ مِن حَدِیدٍ (21)
21- مَقامِع ُ: جمع «مقمعة» به معنای گرز.
إِن َّ اللّه َ یُدخِل ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ یُحَلَّون َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب ٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فِیها حَرِیرٌ (23)
23- یُحَلَّون َ فِیها: یلبسون الحلی ّ فیها.
أَساوِرَ: جمع «إسوار» در اینکه کلمه سه لغت است «إسوار، سوار، سوار» به معنای النگو.
لُؤلُؤاً: من لؤلؤ.
ص: 335
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ یَصُدُّون َ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ المَسجِدِ الحَرام ِ الَّذِی جَعَلناه ُ لِلنّاس ِ سَواءً العاکِف ُ فِیه ِ وَ البادِ وَ مَن یُرِد فِیه ِ بِإِلحادٍ بِظُلم ٍ نُذِقه ُ مِن عَذاب ٍ أَلِیم ٍ (25)
25- العاکِف ُ: کسی که سکونت دارد.
البادِ: کسی که مسافر است.
بِإِلحادٍ: الحادا «با» زاید است. «الحاد» در اصل به معنای از اعتدال بیرون رفتن است. مراد در اینکه جا سرپیچی کردن از حق ّ است.
وَ إِذ بَوَّأنا لِإِبراهِیم َ مَکان َ البَیت ِ أَن لا تُشرِک بِی شَیئاً وَ طَهِّر بَیتِی َ لِلطّائِفِین َ وَ القائِمِین َ وَ الرُّکَّع ِ السُّجُودِ (26)
26- بَوَّأنا: آماده ساختیم.
لِلطّائِفِین َ: به سوره بقره، آیه 125 رجوع شود.
القائِمِین َ: ساکنین در مکّه.
وَ أَذِّن فِی النّاس ِ بِالحَج ِّ یَأتُوک َ رِجالاً وَ عَلی کُل ِّ ضامِرٍ یَأتِین َ مِن کُل ِّ فَج ٍّ عَمِیق ٍ (27)
27- رِجالًا: جمع «راجل» به معنای پیاده.
عَلی کُل ِّ ضامِرٍ: در حالی که سواره هستند.
«الضامر»: حیوانی که در اثر زیاد راه رفتن لاغر گشته است و چون مرکبها به هنگام وارد شدن به حرم به جهت طولانی بودن مسیر لاغر می باشند به اینکه جهت تعبیر به «ضامر» کرده است.
فَج ٍّ عَمِیق ٍ: راه دور.
لِیَشهَدُوا مَنافِع َ لَهُم وَ یَذکُرُوا اسم َ اللّه ِ فِی أَیّام ٍ مَعلُومات ٍ عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الأَنعام ِ فَکُلُوا مِنها وَ أَطعِمُوا البائِس َ الفَقِیرَ (28)
28- البائِس َ: به دو معنا آمده است: 1- کسی که آثار گرسنگی و برهنگی در او پدیدار است.
2- کسی که دستش را به گدایی دراز نموده است.
ثُم َّ لیَقضُوا تَفَثَهُم وَ لیُوفُوا نُذُورَهُم وَ لیَطَّوَّفُوا بِالبَیت ِ العَتِیق ِ (29)
29- لیَقضُوا: به دو معنا آمده است:
1- مناسک حج را به پایان ببرند. 2- گرد و غبار و ناخنها و موها و غیره را زایل کنند. کنایه از خارج شدن از احرام است.
تَفَثَهُم: آلودگیها و زواید بدن. «المیزان» وَ لیُوفُوا نُذُورَهُم: به دو معنا آمده است: 1- به نذری که کرده اند، مانند کشتن شتر و انجام کارهای نیک در حج ّ، عمل کنند. 2- امام باقر علیه السّلام فرمود: مراد اینکه است که بعد از حج ّ به ملاقات امامان بیایند و تجدید بیعت کنند و پشتیبانی خود را نسبت به ما عرضه بدارند. «صافی و کنز الدقائق»
ذلِک َ وَ مَن یُعَظِّم حُرُمات ِ اللّه ِ فَهُوَ خَیرٌ لَه ُ عِندَ رَبِّه ِ وَ أُحِلَّت لَکُم ُ الأَنعام ُ إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم فَاجتَنِبُوا الرِّجس َ مِن َ الأَوثان ِ وَ اجتَنِبُوا قَول َ الزُّورِ (30)
30- ذلِک َ: الأمر ذلک یعنی قضیه حج ّ چنین است.
قَول َ الزُّورِ: به دو معنا آمده است: 1- دروغ. 2- در روایات ما آمده است که غنا و هر گفتار لهوی که انسان را از یاد خدا غافل کند از مصادیق «قول الزور» است.
ص: 336
حُنَفاءَ لِلّه ِ غَیرَ مُشرِکِین َ بِه ِ وَ مَن یُشرِک بِاللّه ِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِن َ السَّماءِ فَتَخطَفُه ُ الطَّیرُ أَو تَهوِی بِه ِ الرِّیح ُ فِی مَکان ٍ سَحِیق ٍ (31)
31- حُنَفاءَ لِلّه ِ: در حالی که در راه راست قرار دارند. خَرَّ: سرنگون شد و سقوط کرد.
فَتَخطَفُه ُ الطَّیرُ: پرنده ای او را ربود و شکار کرد. تَهوِی بِه ِ الرِّیح ُ: باد او را سرنگون ساخت. مَکان ٍ سَحِیق ٍ: مکان بسیار دور.
ذلِک َ وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ اللّه ِ فَإِنَّها مِن تَقوَی القُلُوب ِ (32)
32- ذلِک َ: داستان از اینکه قرار بود که یادآور شدیم.
شَعائِرَ اللّه ِ: به چند معنا آمده است:
1- مواضعی که برای عبادت قرار داده شده است.
2- شتر مخصوص قربانی. 3- مناسک حج ّ.
لَکُم فِیها مَنافِع ُ إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی ثُم َّ مَحِلُّها إِلَی البَیت ِ العَتِیق ِ (33)
33- مَحِلُّها إِلَی البَیت ِ العَتِیق ِ: به دو معنا آمده است: 1- محل ّ قربانی، بیت عتیق و مکّه است. اینکه معنا بنابر احتمال دوم از معانی «شعائر اللّه» است. 2- محل ّ مناسک حج ّ، مکّه است یعنی آخر مناسک به مکّه منتهی می شود که باید طواف و سعی کرد. اینکه معنا بنابر احتمال سوم از معانی «شعائر اللّه».
وَ لِکُل ِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً لِیَذکُرُوا اسم َ اللّه ِ عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الأَنعام ِ فَإِلهُکُم إِله ٌ واحِدٌ فَلَه ُ أَسلِمُوا وَ بَشِّرِ المُخبِتِین َ (34)
34- لِیَذکُرُوا: تا خدا را هنگام ذبح قربانی یاد کنند.
المُخبِتِین َ: کسانی که در برابر خداوند خاشع و متواضع هستند.
وَ البُدن َ جَعَلناها لَکُم مِن شَعائِرِ اللّه ِ لَکُم فِیها خَیرٌ فَاذکُرُوا اسم َ اللّه ِ عَلَیها صَواف َّ فَإِذا وَجَبَت جُنُوبُها فَکُلُوا مِنها وَ أَطعِمُوا القانِع َ وَ المُعتَرَّ کَذلِک َ سَخَّرناها لَکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (36)
36- البُدن َ: جمع «بدنه» و به دو معنا آمده است: 1- شتران چاق و بزرگ. 2- شتر و گاو و هر حیوانی که جایز است آن را قربانی کنند.
مِن شَعائِرِ اللّه ِ: از علائم و نشانه های دین است.
فَاذکُرُوا اسم َ اللّه ِ: هنگام ذبح و نحر نام خدا را ببرید.
صَواف َّ: در حالی که شتران ایستاده اند و پاهای جلو آنها تا زانو بسته است. «امام صادق علیه السّلام» وَجَبَت جُنُوبُها: پهلوهای آنان سقوط کرد و بر روی زمین قرار گرفت. اینکه، کنایه از خروج روح از بدن به طور کامل است.
القانِع َ: کسی که قانع است و درخواست چیزی نمی کند.
المُعتَرَّ: کسی که برای گدایی دست دراز کرده است.
لَن یَنال َ اللّه َ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِن یَنالُه ُ التَّقوی مِنکُم کَذلِک َ سَخَّرَها لَکُم لِتُکَبِّرُوا اللّه َ عَلی ما هَداکُم وَ بَشِّرِ المُحسِنِین َ (37)
37- لَن یَنال َ اللّه َ: هرگز به سوی خدا صعود نخواهد کرد و بالا نخواهد رفت ..
إِن َّ اللّه َ یُدافِع ُ عَن ِ الَّذِین َ آمَنُوا إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ کُل َّ خَوّان ٍ کَفُورٍ (38)
38- خَوّان ٍ: کسانی که با شریک قرار دادن برای خدا به خداوند خیانت کرده اند.
ص: 337
أُذِن َ لِلَّذِین َ یُقاتَلُون َ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِن َّ اللّه َ عَلی نَصرِهِم لَقَدِیرٌ (39)
39- أُذِن َ لِلَّذِین َ یُقاتَلُون َ: اینکه آیه، اوّلین آیه در باره قتال است که پس از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله به مدینه نازل شد و اجازه قتال داد و در اینکه آیه چیزی محذوف است و تقدیر آن چنین است:
«أذن للمؤمنین أن یقاتلوا».
بِأَنَّهُم: «باء» سببیه است.
الَّذِین َ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَق ٍّ إِلاّ أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللّه ُ وَ لَو لا دَفع ُ اللّه ِ النّاس َ بَعضَهُم بِبَعض ٍ لَهُدِّمَت صَوامِع ُ وَ بِیَع ٌ وَ صَلَوات ٌ وَ مَساجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسم ُ اللّه ِ کَثِیراً وَ لَیَنصُرَن َّ اللّه ُ مَن یَنصُرُه ُ إِن َّ اللّه َ لَقَوِی ٌّ عَزِیزٌ (40)
40- بِغَیرِ حَق ٍّ: بدون اینکه که مستحق ّ اخراج باشند.
صَوامِع ُ: به دو معنا آمده است: 1- کلیساها (محل ّ عبادت نصاری). 2- محل ّ عبادت نصاری در کوهستان.
بِیَع ٌ: به دو معنا آمده است: 1- کنیسه ها (محل ّ عبادت یهود). 2- محل ّ عبادت نصاری در آبادیها.
صَلَوات ٌ: به دو معنا آمده است: 1- کنیسه ها.
2- نمازها زیرا به واسطه کشتن نماز گزاران نماز را منهدم می سازند.
وَ أَصحاب ُ مَدیَن َ وَ کُذِّب َ مُوسی فَأَملَیت ُ لِلکافِرِین َ ثُم َّ أَخَذتُهُم فَکَیف َ کان َ نَکِیرِ (44)
44- فَأَملَیت ُ لِلکافِرِین َ: مهلت دادیم و مرگ و عقوبت کافران را به تأخیر انداختیم.
فَکَیف َ کان َ نَکِیرِ: استفهام تقریری است یعنی دیدی چگونه ما تکذیب آنان را انکار و تقبیح کردیم و نعمت آنان را به نقمت مبدّل کردیم.
فَکَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَهلَکناها وَ هِی َ ظالِمَةٌ فَهِی َ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشِیدٍ (45)
45- خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها: از سکنه خالی گشته و سقف آن سرنگون گشته است.
مُعَطَّلَةٍ: از کار افتاده و آب آن فرو رفته.
مَشِیدٍ: به دو معنا است: 1- بلند و مرتفع. 2- گچکاری شده. «شید» به معنای گچ است.
ص: 338
وَ الَّذِین َ سَعَوا فِی آیاتِنا مُعاجِزِین َ أُولئِک َ أَصحاب ُ الجَحِیم ِ (51)
51- سَعَوا: بسیار کوشش کردند.
مُعاجِزِین َ: در حالی که مسابقه می دهند.
أَصحاب ُ الجَحِیم ِ: ملازم آتش هستند.
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک َ مِن رَسُول ٍ وَ لا نَبِی ٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلقَی الشَّیطان ُ فِی أُمنِیَّتِه ِ فَیَنسَخ ُ اللّه ُ ما یُلقِی الشَّیطان ُ ثُم َّ یُحکِم ُ اللّه ُ آیاتِه ِ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (52)
52- وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک َ مِن رَسُول ٍ وَ لا نَبِی ٍّ إِلّا إِذا تَمَنّی: در باره فرق بین «رسول» و «نبی» دو نظریه وجود دارد: 1- در «مجمع البیان» فرموده است: هر چند در اینکه باره فرقهایی گفته شده است، ولی مورد قبول نیست و هر دو یک معنی دارد به دو اعتبار «رسول» یعنی آن کسی که خداوند او را فرستاده است و «نبی» کسی است که پیش خداوند مقام بزرگی دارد و اینکه دو معنی قابل جمع در یک نفر است. پس ذکر دو لفظ «رسول» و «نبی» در آیه به لحاظ همین جهت اعتباری است و خداوند پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را گاهی با لفظ «رسول» و گاهی با لفظ «نبی ّ» خطاب نموده است. فقط اینکه فرق هست که رسول به ملائکه و انسان اطلاق می شود، ولی نبی ّ مختص به انسان است. 2- در «المیزان» فرموده است: میان «رسول» و «نبی» فرق است و خود آیه مورد بحث بر اینکه فرق دلالت دارد و طبق مستفاد از روایات فرقش چنین است: «نبی» کسی است که در خواب به او وحی می شود و «رسول» کسی است که فرشته بر او نازل می شود و فرشته را می بیند و با آن صحبت می کند.
وَ لِیَعلَم َ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ أَنَّه ُ الحَق ُّ مِن رَبِّک َ فَیُؤمِنُوا بِه ِ فَتُخبِت َ لَه ُ قُلُوبُهُم وَ إِن َّ اللّه َ لَهادِ الَّذِین َ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (54)
54- فَتُخبِت َ: خشوع کند.
ص: 339
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِک َ لَهُم عَذاب ٌ مُهِین ٌ (57)
57- عَذاب ٌ مُهِین ٌ: عذاب اهانت آمیز و خوار کننده.
وَ الَّذِین َ هاجَرُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ ثُم َّ قُتِلُوا أَو ماتُوا لَیَرزُقَنَّهُم ُ اللّه ُ رِزقاً حَسَناً وَ إِن َّ اللّه َ لَهُوَ خَیرُ الرّازِقِین َ (58)
58- رِزقاً حَسَناً: رزق بهشتی. رزق حسن رزقی است که انسان از آن رو گردان نیست.
لَیُدخِلَنَّهُم مُدخَلاً یَرضَونَه ُ وَ إِن َّ اللّه َ لَعَلِیم ٌ حَلِیم ٌ (59)
59- لَیُدخِلَنَّهُم مُدخَلًا یَرضَونَه ُ: خداوند آنها را در محلی وارد می کند که از آن خشنود خواهند بود زیرا در آن جا چیزهایی است که میل و اشتهای انسان به آن گرایش دارد و چشمهای انسان از آن لذت می برد.
ذلِک َ وَ مَن عاقَب َ بِمِثل ِ ما عُوقِب َ بِه ِ ثُم َّ بُغِی َ عَلَیه ِ لَیَنصُرَنَّه ُ اللّه ُ إِن َّ اللّه َ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)
60- عاقَب َ بِمِثل ِ ما عُوقِب َ بِه ِ: به همان مقدار که به او ستم شده است مجازات کند.
ذلِک َ بِأَن َّ اللّه َ یُولِج ُ اللَّیل َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج ُ النَّهارَ فِی اللَّیل ِ وَ أَن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بَصِیرٌ (61)
61- یُولِج ُ اللَّیل َ فِی النَّهارِ: با کم کردن ساعتهای شب آنها را در روز داخل می کند.
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً فَتُصبِح ُ الأَرض ُ مُخضَرَّةً إِن َّ اللّه َ لَطِیف ٌ خَبِیرٌ (63)
63- فَتُصبِح ُ الأَرض ُ مُخضَرَّةً: زمین سرسبز و خرّم می گردد.
ص: 340
وَ هُوَ الَّذِی أَحیاکُم ثُم َّ یُمِیتُکُم ثُم َّ یُحیِیکُم إِن َّ الإِنسان َ لَکَفُورٌ (66)
66- لَکَفُورٌ: منکر. یعنی با وجود دلیلهایی که بر آفرینش دلالت دارد، آفریدگار را انکار می کند.
لِکُل ِّ أُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکاً هُم ناسِکُوه ُ فَلا یُنازِعُنَّک َ فِی الأَمرِ وَ ادع ُ إِلی رَبِّک َ إِنَّک َ لَعَلی هُدی ً مُستَقِیم ٍ (67)
67- مَنسَکاً: به چند معنا آمده است: 1- دین.
2- محل عبادت. 3- محل قربان کردن.
وَ یَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ ما لَم یُنَزِّل بِه ِ سُلطاناً وَ ما لَیس َ لَهُم بِه ِ عِلم ٌ وَ ما لِلظّالِمِین َ مِن نَصِیرٍ (71)
71- سُلطاناً: حجت و دلیل.
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات ٍ تَعرِف ُ فِی وُجُوه ِ الَّذِین َ کَفَرُوا المُنکَرَ یَکادُون َ یَسطُون َ بِالَّذِین َ یَتلُون َ عَلَیهِم آیاتِنا قُل أَ فَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکُم ُ النّارُ وَعَدَهَا اللّه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ بِئس َ المَصِیرُ (72)
72- المُنکَرَ: ترش رویی و ناخوش آیندی.
یَکادُون َ یَسطُون َ: از شدّت ناراحتی نزدیک است دست بلند کنند (و به کسانی که آیات را تلاوت می کنند) حمله ور شوند. «سطو به و سطو علیه أی وثب علیه و قهره» یعنی به او حمله ور شد و پیروز گشت. «المنجد»
ص: 341
یا أَیُّهَا النّاس ُ ضُرِب َ مَثَل ٌ فَاستَمِعُوا لَه ُ إِن َّ الَّذِین َ تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه ُ وَ إِن یَسلُبهُم ُ الذُّباب ُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوه ُ مِنه ُ ضَعُف َ الطّالِب ُ وَ المَطلُوب ُ (73)
73- ضُرِب َ مَثَل ٌ: به دو معنا آمده است:
1- لازم شده بر ما مثالی بزنیم، پس مثال را بشنوید. 2- ضرب لی مثل یعنی برای من (خدا) شبیه و مثلی از بتها قرار داده اند.
ذُباباً: مگس.
لا یَستَنقِذُوه ُ: توانایی پس گرفتن را ندارند.
ما قَدَرُوا اللّه َ حَق َّ قَدرِه ِ إِن َّ اللّه َ لَقَوِی ٌّ عَزِیزٌ (74)
74- ما قَدَرُوا اللّه َ حَق َّ قَدرِه ِ: به دو معنا آمده است: 1- خدا را به عظمت نشناختند. 2- خدا را آن گونه که شایسته اوست نشناختند.
وَ جاهِدُوا فِی اللّه ِ حَق َّ جِهادِه ِ هُوَ اجتَباکُم وَ ما جَعَل َ عَلَیکُم فِی الدِّین ِ مِن حَرَج ٍ مِلَّةَ أَبِیکُم إِبراهِیم َ هُوَ سَمّاکُم ُ المُسلِمِین َ مِن قَبل ُ وَ فِی هذا لِیَکُون َ الرَّسُول ُ شَهِیداً عَلَیکُم وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس ِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعتَصِمُوا بِاللّه ِ هُوَ مَولاکُم فَنِعم َ المَولی وَ نِعم َ النَّصِیرُ (78)
78- مِن حَرَج ٍ: حرجا «من» زاید است و «حرج» به معنای تنگناست.
مِلَّةَ أَبِیکُم: منصوب به فعل مقدّر است یعنی «ألزموا دین أبیکم».
هُوَ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- اللّه.
2- إبراهیم چون حضرت إبراهیم فرمود: «من ذریّتنا أمّة مسلمة لک».
مِن قَبل ُ: من قبل إنزال القرآن.
فِی هذا: فی هذا القرآن.
ص: 342
الَّذِین َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون َ (2)
2- الَّذِین َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون َ: کسانی که در نمازشان خضوع و تواضع دارند و افتاده حال هستند. چشم از محل سجده بر نمی دارند و متوجه اطراف خود نیستند. روایت شده است که پیامبر گرامی اسلام مردی را دیدند که هنگام نماز با ریش خود بازی می کرد. حضرت فرمود: اگر قلبش خضوع داشت، اعضا و جوارحش نیز خشوع داشت.
وَ الَّذِین َ هُم عَن ِ اللَّغوِ مُعرِضُون َ (3)
3- اللَّغوِ: هر سخن و عملی که در آن فایده قابل توجهی نباشد.
وَ الَّذِین َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون َ (8)
8- راعُون َ: حفظ کنندگان و وفا کنندگان.
وَ الَّذِین َ هُم عَلی صَلَواتِهِم یُحافِظُون َ (9)
9- وَ الَّذِین َ هُم عَلی صَلَواتِهِم یُحافِظُون َ:
کسانی که نمازهایشان را در اوقات آن به جا می آورند و آن را ضایع نمی کنند.
الَّذِین َ یَرِثُون َ الفِردَوس َ هُم فِیها خالِدُون َ (11)
11- الفِردَوس َ: عالی ترین درجه بهشت. به سوره کهف، آیه 107 رجوع شود.
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ مِن سُلالَةٍ مِن طِین ٍ (12)
12- سُلالَةٍ مِن طِین ٍ: به هر چیزی که از چیز دیگر بیرون کشیده شود «سلالة» گویند شاید مراد منی است که از پشت مرد خارج می شود و جهت تعبیر به «من طین» یا اینکه است که همه انسانها از حضرت آدم خلق شده اند و خلقت حضرت آدم از طین است و یا اینکه است که منی از خاک بیرون کشیده می شود.
ثُم َّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَکَسَونَا العِظام َ لَحماً ثُم َّ أَنشَأناه ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَک َ اللّه ُ أَحسَن ُ الخالِقِین َ (14)
14- فَکَسَونَا العِظام َ لَحماً: همانند لباس، گوشت بر استخوان رویاندیم.
ص: 343
وَ شَجَرَةً تَخرُج ُ مِن طُورِ سَیناءَ تَنبُت ُ بِالدُّهن ِ وَ صِبغ ٍ لِلآکِلِین َ (20)
20- تَنبُت ُ بِالدُّهن ِ: میوه ای (زیتون) می رویاند که از آن روغن می گیرند.
صِبغ ٍ لِلآکِلِین َ: یک نوع خورش است برای خورندگان. «صبغ» در اصل به معنای رنگ است و علّت اینکه که به خورش «صبغ» اطلاق شده اینکه است که نان با فرو بردن در خورش رنگین می شود. البته مراد از «صبغ» در آیه روغن زیتون است.
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه ِ فَقال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ ما لَکُم مِن إِله ٍ غَیرُه ُ أَ فَلا تَتَّقُون َ (23)
23- نُوحاً: گفته شده است: وجه تسمیه نوح اینکه است که زیاد بر خود نوحه و گریه می کرد.
فَقال َ المَلَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَومِه ِ ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّل َ عَلَیکُم وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَأَنزَل َ مَلائِکَةً ما سَمِعنا بِهذا فِی آبائِنَا الأَوَّلِین َ (24)
24- المَلَأُ: اشراف و سردمداران.
إِن هُوَ إِلاّ رَجُل ٌ بِه ِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِه ِ حَتّی حِین ٍ (25)
25- جِنَّةٌ: جنون.
فَتَرَبَّصُوا بِه ِ حَتّی حِین ٍ: به چند معنا آمده است: 1- به انتظار مرگ او بنشینید تا راحت شوید. 2- به انتظار عاقل شدن او بنشینید. 3- او را زندانی کنید تا از گفتار خویش نادم گردد.
فَأَوحَینا إِلَیه ِ أَن ِ اصنَع ِ الفُلک َ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا فَإِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسلُک فِیها مِن کُل ٍّ زَوجَین ِ اثنَین ِ وَ أَهلَک َ إِلاّ مَن سَبَق َ عَلَیه ِ القَول ُ مِنهُم وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِین َ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُون َ (27)
27- بِأَعیُنِنا: در مقابل دید ما.
فَاسلُک فِیها: فادخل فی السفینة: در کشتی سوار کن.
ص: 344
فَإِذَا استَوَیت َ أَنت َ وَ مَن مَعَک َ عَلَی الفُلک ِ فَقُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی نَجّانا مِن َ القَوم ِ الظّالِمِین َ (28)
28- فَإِذَا استَوَیت َ: هنگامی که سوار شوی.
ثُم َّ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِین َ (31)
31- قَرناً آخَرِین َ: جماعت دیگری. اهل عصر واحد را «قرن» گویند.
وَ قال َ المَلَأُ مِن قَومِه ِ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الآخِرَةِ وَ أَترَفناهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم یَأکُل ُ مِمّا تَأکُلُون َ مِنه ُ وَ یَشرَب ُ مِمّا تَشرَبُون َ (33)
33- أَترَفناهُم: آنان را با لذتهای زیادی بهره مند ساخته بودیم.
هَیهات َ هَیهات َ لِما تُوعَدُون َ (36)
36- هَیهات َ: بعید است، دور است.
فَأَخَذَتهُم ُ الصَّیحَةُ بِالحَق ِّ فَجَعَلناهُم غُثاءً فَبُعداً لِلقَوم ِ الظّالِمِین َ (41)
41- فَأَخَذَتهُم ُ الصَّیحَةُ بِالحَق ِّ: صیحه آسمانی بحق آنها را فرا گرفت.
غُثاءً: خار و خاشاکی که سیل همراه خود می آورد. مراد اینکه است که آنان را هلاک کردیم و آنان همانند «غثاء» خشک شدند.
ص: 345
ما تَسبِق ُ مِن أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُون َ (43)
43- ما تَسبِق ُ مِن أُمَّةٍ: ما تموت امّة. من زاید است. یعنی هیچ امتی پیش از اجل معین خود نمی میرد.
ثُم َّ أَرسَلنا رُسُلَنا تَترا کُل َّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوه ُ فَأَتبَعنا بَعضَهُم بَعضاً وَ جَعَلناهُم أَحادِیث َ فَبُعداً لِقَوم ٍ لا یُؤمِنُون َ (44)
44- تَترا: متواتر و پی در پی. اصل آن «وتر» است.
جَعَلناهُم أَحادِیث َ: «احادیث» جمع «أحدوثة» به معنای اخبار ناگوار است یعنی برای دیگران داستان واقع شدند و چگونگی هلاکت آنان را برای همدیگر تعریف می کنند.
إِلی فِرعَون َ وَ مَلائِه ِ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً عالِین َ (46)
46- مَلَائِه ِ: سردمداران و اشراف. وجه اختصاص به ذکر اشراف، اینکه است که باقی مردم تابع آنان بوده اند.
وَ جَعَلنَا ابن َ مَریَم َ وَ أُمَّه ُ آیَةً وَ آوَیناهُما إِلی رَبوَةٍ ذات ِ قَرارٍ وَ مَعِین ٍ (50)
50- رَبوَةٍ: جایگاه بلند و صاف و وسیع. مراد فلسطین یا دمشق است.
ذات ِ قَرارٍ وَ مَعِین ٍ: دارای استقرار و چشمه.
«معین» یا اسم مفعول است از «عین» و یا بر وزن فعیل است از «معن».
فَتَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم زُبُراً کُل ُّ حِزب ٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُون َ (53)
53- فَتَقَطَّعُوا: دین را قطعه قطعه کردند و متفرّق شدند و هر کدام به کتابی معتقد شد و کتاب دیگر را انکار کردند.
زُبُراً: جمع «زبور» به معنای کتاب.
فَذَرهُم فِی غَمرَتِهِم حَتّی حِین ٍ (54)
54- غَمرَتِهِم: غفلتهم.
أَ یَحسَبُون َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه ِ مِن مال ٍ وَ بَنِین َ (55)
55- أَنَّما نُمِدُّهُم: أن ّ ما نعطیهم. «ما» موصوله است.
ص: 346
وَ الَّذِین َ یُؤتُون َ ما آتَوا وَ قُلُوبُهُم وَجِلَةٌ أَنَّهُم إِلی رَبِّهِم راجِعُون َ (60)
60- یُؤتُون َ ما آتَوا: در راه خدا زکات و صدقات و مانند آن می دهند.
أَنَّهُم إِلی رَبِّهِم: اینکه علّت است برای «وجلة» یعنی دل آنان ترس دارد چون می دانند به سوی خدا رجوع خواهند کرد و ممکن است خداوند بخشش آنان را نپذیرفته باشد.
بَل قُلُوبُهُم فِی غَمرَةٍ مِن هذا وَ لَهُم أَعمال ٌ مِن دُون ِ ذلِک َ هُم لَها عامِلُون َ (63)
63- بَل: برای اضراب است.
غَمرَةٍ: غفلت، پرده و پوشش ..
حَتّی إِذا أَخَذنا مُترَفِیهِم بِالعَذاب ِ إِذا هُم یَجأَرُون َ (64)
64- مُترَفِیهِم: جمع «مترف» به معنای متنعّم و ثروتمند و رئیس.
یَجأَرُون َ: ناله می زنند و فریاد می کشند.
قَد کانَت آیاتِی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم عَلی أَعقابِکُم تَنکِصُون َ (66)
66- تَنکِصُون َ: «نکص» به معنای قهقرا و بازگشت به عقب است.
مُستَکبِرِین َ بِه ِ سامِراً تَهجُرُون َ (67)
67- مُستَکبِرِین َ بِه ِ: در مقابل قرآن و محمّد صلّی اللّه علیه و آله تکبّر می ورزند و قبول نمی کنند.
سامِراً: تسمرون باللیل: شبها با همدیگر در باره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بدگویی می کنید.
تَهجُرُون َ: از حق ّ رو گردان گشته اید.
وَ لَوِ اتَّبَع َ الحَق ُّ أَهواءَهُم لَفَسَدَت ِ السَّماوات ُ وَ الأَرض ُ وَ مَن فِیهِن َّ بَل أَتَیناهُم بِذِکرِهِم فَهُم عَن ذِکرِهِم مُعرِضُون َ (71)
71- بِذِکرِهِم: به دو معنا آمده است:
1- «بشرفهم و فخرهم». 2- مراد از ذکر، قرآن است چون قرآن آنان را به یاد خدا می اندازد.
«المیزان»
أَم تَسأَلُهُم خَرجاً فَخَراج ُ رَبِّک َ خَیرٌ وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین َ (72)
72- خَرجاً: خراج، اجر و مزد.
وَ إِن َّ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ عَن ِ الصِّراطِ لَناکِبُون َ (74)
74- لَناکِبُون َ: منحرفین.
ص: 347
وَ لَو رَحِمناهُم وَ کَشَفنا ما بِهِم مِن ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون َ (75)
75- وَ کَشَفنا ما بِهِم مِن ضُرٍّ: یعنی آنها را به دار تکلیف باز گردانیم.
لَلَجُّوا: لجاجت می ورزند.
وَ لَقَد أَخَذناهُم بِالعَذاب ِ فَمَا استَکانُوا لِرَبِّهِم وَ ما یَتَضَرَّعُون َ (76)
76- استَکانُوا: «استکانة» به معنای تواضع و خضوع است.
حَتّی إِذا فَتَحنا عَلَیهِم باباً ذا عَذاب ٍ شَدِیدٍ إِذا هُم فِیه ِ مُبلِسُون َ (77)
77- مُبلِسُون َ: از هر خیری مأیوسند.
وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُم ُ السَّمع َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُون َ (78)
78- أَنشَأَ لَکُم ُ السَّمع َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ: از میان حواس، گوش و چشم و دل را ذکر کرد چون اینکه سه، اسباب شناختند. انسان عاقل با اینکه سه می بیند، می شنود و تفکر می کند و به شناخت می رسد.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون َ: تقدیر آن، «تشکرون قلیلا» است یعنی در برابر اینکه نعمت خدا را کم سپاس می گویید.
79- (ذرأ): خلق.
لَقَد وُعِدنا نَحن ُ وَ آباؤُنا هذا مِن قَبل ُ إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (83)
83- إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ: اینکه نیست جز همان دروغهای پیشینیان که نوشته اند، ولی حقیقت ندارد.
قُل مَن بِیَدِه ِ مَلَکُوت ُ کُل ِّ شَی ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه ِ إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (88)
88- یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه ِ: به بی پناهان پناه می دهد و نیاز به پناه دادن ندارد.
ص: 348
مَا اتَّخَذَ اللّه ُ مِن وَلَدٍ وَ ما کان َ مَعَه ُ مِن إِله ٍ إِذاً لَذَهَب َ کُل ُّ إِله ٍ بِما خَلَق َ وَ لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعض ٍ سُبحان َ اللّه ِ عَمّا یَصِفُون َ (91)
91- مِن وَلَدٍ: ما اتّخذ اللّه ولدا. «من» زاید و فایده اش تأکید است.
مِن إِله ٍ: «من» زاید و مفید تأکید است.
إِذاً لَذَهَب َ: «إذا» زاید است که بین «لو» مقدّر و جواب آن «لذهب» واقع شده است تقدیر چنین است: «لو کان معه إله إذا لذهب».
قُل رَب ِّ إِمّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُون َ (93)
93- إِمّا: اصل آن «إن ما» است «ما» زاید است و برای تجویز دخول «نون تاکید» بر فعل مضارع است زیرا استعمال «إن ترینی» جایز نیست. جزای «إن» «فلا تجعلنی» است و «رب ّ» معترضه است.
وَ قُل رَب ِّ أَعُوذُ بِک َ مِن هَمَزات ِ الشَّیاطِین ِ (97)
97- هَمَزات ِ الشَّیاطِین ِ: جمع «همزة» به معنای وسوسه شیطان و حمله و هجومهای شیطان.
«همزة» در اصل به معنای محکم هل دادن است.
حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُم ُ المَوت ُ قال َ رَب ِّ ارجِعُون ِ (99)
99- ارجِعُون ِ: مخاطب خداوند است و برای تعظیم خداوند، جمع آورده شده است.
لَعَلِّی أَعمَل ُ صالِحاً فِیما تَرَکت ُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ ٌ إِلی یَوم ِ یُبعَثُون َ (100)
100- فِیما تَرَکت ُ: دو احتمال وجود دارد:
1- اموالی که از خود بر جای گذاشته ام. 2- دنیا.
فَإِذا نُفِخ َ فِی الصُّورِ فَلا أَنساب َ بَینَهُم یَومَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُون َ (101)
101- نُفِخ َ: دمیده شد.
الصُّورِ: شاخی که اسرافیل با صدای بلند جهت زنده کردن مردگان در آن می دمد.
تَلفَح ُ وُجُوهَهُم ُ النّارُ وَ هُم فِیها کالِحُون َ (104)
104- تَلفَح ُ: «لفح» به معنای دمیدن شدید است یعنی آتش به شدّت به چهره آنان برخورد می کند.
کالِحُون َ: لبهای آنان جمع شده و دندانهای آنان آشکار گشته است.
ص: 349
قالُوا رَبَّنا غَلَبَت عَلَینا شِقوَتُنا وَ کُنّا قَوماً ضالِّین َ (106)
106- غَلَبَت عَلَینا شِقوَتُنا: گناهانی که موجب بدبختی ماست بر ما چیره شد.
قال َ اخسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُون ِ (108)
108- اخسَؤُا: دور شوید. کلمه «اخسأ» برای راندن سگ است و در اینکه جا برای تحقیر اهل جهنم به کار رفته است.
فَاتَّخَذتُمُوهُم سِخرِیًّا حَتّی أَنسَوکُم ذِکرِی وَ کُنتُم مِنهُم تَضحَکُون َ (110)
110- فَاتَّخَذتُمُوهُم سِخرِیًّا: آنان را به باد مسخره گرفتید.
أَنسَوکُم ذِکرِی: نسیتم ذکری یعنی یاد مرا فراموش کردید.
إِنِّی جَزَیتُهُم ُ الیَوم َ بِما صَبَرُوا أَنَّهُم هُم ُ الفائِزُون َ (111)
111- بِما صَبَرُوا: به خاطر صبرشان بر آزار و به مسخره کردن شما.
قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعض َ یَوم ٍ فَسئَل ِ العادِّین َ (113)
113- العادِّین َ: شمارش کنندگان. در اینکه جا مراد فرشتگان هستند زیرا آنها اعمال بندگان را شمارش می کنند.
أَ فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ أَنَّکُم إِلَینا لا تُرجَعُون َ (115)
115- عَبَثاً: بازی، باطل و هر کار بدون غرض و حکمت.
ص: 350
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
سُورَةٌ أَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ أَنزَلنا فِیها آیات ٍ بَیِّنات ٍ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ (1)
1- آیات ٍ بَیِّنات ٍ: یکی از دو معنا مراد است:
1- دلیلهای روشن بر وحدانیت خدا. 2- حدود و احکامی که در اینکه سوره بیان شده است.
وَ الَّذِین َ یَرمُون َ المُحصَنات ِ ثُم َّ لَم یَأتُوا بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدُوهُم ثَمانِین َ جَلدَةً وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِک َ هُم ُ الفاسِقُون َ (4)
4- المُحصَنات ِ: زنان پاکدامن.
وَ الَّذِین َ یَرمُون َ أَزواجَهُم وَ لَم یَکُن لَهُم شُهَداءُ إِلاّ أَنفُسُهُم فَشَهادَةُ أَحَدِهِم أَربَع ُ شَهادات ٍ بِاللّه ِ إِنَّه ُ لَمِن َ الصّادِقِین َ (6)
6- وَ الَّذِین َ یَرمُون َ أَزواجَهُم: کسانی که همسران خود را به عمل منافی عفت متهم می کنند.
وَ الخامِسَةُ أَن َّ لَعنَت َ اللّه ِ عَلَیه ِ إِن کان َ مِن َ الکاذِبِین َ (7)
7- الخامِسَةُ: شهادت پنجم.
وَ یَدرَؤُا عَنهَا العَذاب َ أَن تَشهَدَ أَربَع َ شَهادات ٍ بِاللّه ِ إِنَّه ُ لَمِن َ الکاذِبِین َ (8)
8- یَدرَؤُا عَنهَا العَذاب َ: حدّ زنا از آن زن برداشته می شود.
وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه ُ وَ أَن َّ اللّه َ تَوّاب ٌ حَکِیم ٌ (10)
10- لَو لا فَضل ُ: جزای «لولا» محذوف است یعنی «لولا فضل اللّه بالنهی عن الزنا لتهالک النّاس و لفسد النسل و انقطع الأنساب» ..
ص: 351
إِن َّ الَّذِین َ جاؤُ بِالإِفک ِ عُصبَةٌ مِنکُم لا تَحسَبُوه ُ شَرًّا لَکُم بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم لِکُل ِّ امرِئ ٍ مِنهُم مَا اکتَسَب َ مِن َ الإِثم ِ وَ الَّذِی تَوَلّی کِبرَه ُ مِنهُم لَه ُ عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (11)
11-- (افک): دروغ بزرگی که در آن حقیقت چیزی به کلی واژگونه جلوه داده شود.
عُصبَةٌ: گروه.
الَّذِی تَوَلّی کِبرَه ُ: آن کسی که بزرگی گناه را به عهده داشته است.
لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه ُ ظَن َّ المُؤمِنُون َ وَ المُؤمِنات ُ بِأَنفُسِهِم خَیراً وَ قالُوا هذا إِفک ٌ مُبِین ٌ (12)
12- لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه ُ ظَن َّ المُؤمِنُون َ وَ المُؤمِنات ُ بِأَنفُسِهِم خَیراً: چرا هنگامی که افترا را شنیدید به همدیگر گمان نیک نبردید.
وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه ُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّکُم فِیما أَفَضتُم فِیه ِ عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (14)
14- لَمَسَّکُم: اصابکم.
فِیما أَفَضتُم فِیه ِ: آنچه در آن فرو رفته اید.
إِذ تَلَقَّونَه ُ بِأَلسِنَتِکُم وَ تَقُولُون َ بِأَفواهِکُم ما لَیس َ لَکُم بِه ِ عِلم ٌ وَ تَحسَبُونَه ُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللّه ِ عَظِیم ٌ (15)
15- تَلَقَّونَه ُ بِأَلسِنَتِکُم: به چند معنا آمده است: 1- از یکدیگر نقل می کنید. 2- بدون دلیل آن را می پذیرید. 3- به یکدیگر القا می کنید.
هَیِّناً: آسان و بدون گناه.
إِن َّ الَّذِین َ یُحِبُّون َ أَن تَشِیع َ الفاحِشَةُ فِی الَّذِین َ آمَنُوا لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون َ (19)
19- أَن تَشِیع َ الفاحِشَةُ: اینکه که زنا و گناه علنی و آشکار شود.
ص: 352
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوات ِ الشَّیطان ِ وَ مَن یَتَّبِع خُطُوات ِ الشَّیطان ِ فَإِنَّه ُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَو لا فَضل ُ اللّه ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه ُ ما زَکی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِن َّ اللّه َ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (21)
21- مِن أَحَدٍ: «أحد» فاعل «زکی» است و «من» زاید و مفید تأکید است.
وَ لا یَأتَل ِ أُولُوا الفَضل ِ مِنکُم وَ السَّعَةِ أَن یُؤتُوا أُولِی القُربی وَ المَساکِین َ وَ المُهاجِرِین َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ وَ لیَعفُوا وَ لیَصفَحُوا أَ لا تُحِبُّون َ أَن یَغفِرَ اللّه ُ لَکُم وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (22)
22- لا یَأتَل ِ: به دو معنا آمده است: 1- بر ترک اعطا و بخشش قسم یاد نکند. از «آلیة» به معنای قسم خوردن مشتق است. 2- در اعطا و بخشش کوتاهی نکند. از «الو» مشتق است.
أُولُوا الفَضل ِ: ثروتمندان.
إِن َّ الَّذِین َ یَرمُون َ المُحصَنات ِ الغافِلات ِ المُؤمِنات ِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب ٌ عَظِیم ٌ (23)
23- الغافِلات ِ: زنان بی خبر از زنا یعنی زنانی که مرتکب زنا نشده اند.
یَوم َ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ (24)
24- یَوم َ تَشهَدُ: ظرف متعلّق است به «عذاب» یعنی عذاب عظیم در روزی است که زبانها شهادت می دهند.
یَومَئِذٍ یُوَفِّیهِم ُ اللّه ُ دِینَهُم ُ الحَق َّ وَ یَعلَمُون َ أَن َّ اللّه َ هُوَ الحَق ُّ المُبِین ُ (25)
25- یُوَفِّیهِم ُ: به طور کامل پاداش آنان را خواهد داد.
دِینَهُم ُ الحَق َّ: جزای آنان که اینکه جزا بر حق ّ است.
الخَبِیثات ُ لِلخَبِیثِین َ وَ الخَبِیثُون َ لِلخَبِیثات ِ وَ الطَّیِّبات ُ لِلطَّیِّبِین َ وَ الطَّیِّبُون َ لِلطَّیِّبات ِ أُولئِک َ مُبَرَّؤُن َ مِمّا یَقُولُون َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق ٌ کَرِیم ٌ (26)
26- الخَبِیثات ُ لِلخَبِیثِین َ: زنان زشتکار از آن مردان زشتکار می باشند، مانند آیه «الزانی لا ینکح إلّا زانیة». «امام باقر و امام صادق علیهما السّلام»
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون َ (27)
27- تَستَأنِسُوا: اذن بگیرید، با تنحنح و غیر آن درخواست انس کنید.
ص: 353
لَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ أَن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَةٍ فِیها مَتاع ٌ لَکُم وَ اللّه ُ یَعلَم ُ ما تُبدُون َ وَ ما تَکتُمُون َ (29)
29- بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَةٍ: اماکن غیر مسکونی مانند حمامها و آسیابها و کاروانسراها و مغازه ها.
«امام صادق علیه السّلام» مَتاع ٌ لَکُم: استماع و بهره ای است برای شما.
قُل لِلمُؤمِنِین َ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِک َ أَزکی لَهُم إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بِما یَصنَعُون َ (30)
30- یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم: «غض ّ» در اصل به معنای نقصان است یعنی از میان نگاههای خود، نگاه حرام را کم کنند و نگاه نکنند. وجه مجزوم بودن «یغضّوا» یا اینکه است که جزای شرط مقدّر است یعنی «إن تقل لهم یغضّوا» و یا اصل آن «لیغضّوا» بوده که لام أمر حذف شده است.
یَحفَظُوا فُرُوجَهُم: مؤمنان عورتهای خود را از نگاه دیگران حفظ کنند.
وَ قُل لِلمُؤمِنات ِ یَغضُضن َ مِن أَبصارِهِن َّ وَ یَحفَظن َ فُرُوجَهُن َّ وَ لا یُبدِین َ زِینَتَهُن َّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وَ لیَضرِبن َ بِخُمُرِهِن َّ عَلی جُیُوبِهِن َّ وَ لا یُبدِین َ زِینَتَهُن َّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِن َّ أَو آبائِهِن َّ أَو آباءِ بُعُولَتِهِن َّ أَو أَبنائِهِن َّ أَو أَبناءِ بُعُولَتِهِن َّ أَو إِخوانِهِن َّ أَو بَنِی إِخوانِهِن َّ أَو بَنِی أَخَواتِهِن َّ أَو نِسائِهِن َّ أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُن َّ أَوِ التّابِعِین َ غَیرِ أُولِی الإِربَةِ مِن َ الرِّجال ِ أَوِ الطِّفل ِ الَّذِین َ لَم یَظهَرُوا عَلی عَورات ِ النِّساءِ وَ لا یَضرِبن َ بِأَرجُلِهِن َّ لِیُعلَم َ ما یُخفِین َ مِن زِینَتِهِن َّ وَ تُوبُوا إِلَی اللّه ِ جَمِیعاً أَیُّهَا المُؤمِنُون َ لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (31)
31- لا یُبدِین َ: آشکار نکنند، نشان ندهند.
زِینَتَهُن َّ: مراد محل ّ زینت است یعنی مواضع زینت را برای دیگران آشکار نکنند زیرا نظر به خود زینت حرام نیست.
ما ظَهَرَ مِنها: مراد صورت و دستها و پاها است. «امام صادق علیه السّلام، المیزان» «خمر»: جمع «خمار» به معنای مقنعه و هر پوششی است که گردن و سینه را بپوشاند.
جُیُوبِهِن َّ: سینه ها.
إِلّا لِبُعُولَتِهِن َّ: مگر برای شوهرانشان.
نِسائِهِن َّ: زنهای مؤمنه یعنی رعایت حجاب زنان با ایمان نزد همدیگر لازم نیست، ولی عریان شدن زنان مسلمان پیش زنان یهود و نصاری و مجوس جایز نیست.
ما مَلَکَت أَیمانُهُن َّ: کسانی که مملوک اینکه زن هستند خواه مملوک مرد باشد یا زن. «امام صادق علیه السّلام». و در «المیزان» هم اینکه احتمال انتخاب کرده است.
التّابِعِین َ غَیرِ أُولِی الإِربَةِ: کسانی که کم عقل هستند و باید تحت تکفّل و سرپرستی دیگران باشند، بدون اینکه که نیاز جنسی داشته باشند. «امام صادق علیه السّلام» الإِربَةِ: در اصل به معنای نیاز شدید است. «مفردات راغب» مراد از آن در اینکه آیه نیاز جنسی است.
لَم یَظهَرُوا عَلی عَورات ِ النِّساءِ: اطّلاعی از عورت زنان ندارند چون شهوت ندارند.
ص: 354
وَ أَنکِحُوا الأَیامی مِنکُم وَ الصّالِحِین َ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم إِن یَکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِم ُ اللّه ُ مِن فَضلِه ِ وَ اللّه ُ واسِع ٌ عَلِیم ٌ (32)
32- الأَیامی: جمع «أیم» به معنای زن و مرد مجرّد یعنی شما مردان، زنان مجرّد را نکاح کنید و شما زنان، مردان مجرّد را نکاح کنید. (اینکه قسمت آیه مربوط به احرار است).
الصّالِحِین َ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم: با عبد و کنیزهای عفیف و باحیا ازدواج کنید.
وَ لیَستَعفِف ِ الَّذِین َ لا یَجِدُون َ نِکاحاً حَتّی یُغنِیَهُم ُ اللّه ُ مِن فَضلِه ِ وَ الَّذِین َ یَبتَغُون َ الکِتاب َ مِمّا مَلَکَت أَیمانُکُم فَکاتِبُوهُم إِن عَلِمتُم فِیهِم خَیراً وَ آتُوهُم مِن مال ِ اللّه ِ الَّذِی آتاکُم وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلَی البِغاءِ إِن أَرَدن َ تَحَصُّناً لِتَبتَغُوا عَرَض َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَن یُکرِههُن َّ فَإِن َّ اللّه َ مِن بَعدِ إِکراهِهِن َّ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (33)
33- الکِتاب َ: قرار داد آزادی عبد و یا کنیز در برابر مبلغی که به مولای خود پرداخت می کنند یعنی اگر مملوکها برای آزادی خود درخواست مکاتبه کردند، بپذیرید.
خَیراً: به دو معنا آمده است: 1- صلاحیت و رشد. 2- توانایی به دست آوردن مال، برای پرداخت «مال الکتابة».
اللّه ُ نُورُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ مَثَل ُ نُورِه ِ کَمِشکاةٍ فِیها مِصباح ٌ المِصباح ُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوکَب ٌ دُرِّی ٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرقِیَّةٍ وَ لا غَربِیَّةٍ یَکادُ زَیتُها یُضِی ءُ وَ لَو لَم تَمسَسه ُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهدِی اللّه ُ لِنُورِه ِ مَن یَشاءُ وَ یَضرِب ُ اللّه ُ الأَمثال َ لِلنّاس ِ وَ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (35)
35- کَمِشکاةٍ: شکافی که در دیوار ایجاد می کردند و برای آن درب شیشه ای قرار می دادند و اینکه مخصوص قرار دادن چراغ در داخل آن بوده است.
کَوکَب ٌ دُرِّی ٌّ: ستاره درخشان که درخشش آن مانند درّ می باشد.
یُوقَدُ: شعله ور می شود.
شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ: روغن درخت مبارک که درخت زیتون است (زیرا روغن زیتون را هم می شود خورد و هم می شود سوزاند).
لا شَرقِیَّةٍ وَ لا غَربِیَّةٍ: نه در شرق است (که هنگام غروب از آفتاب بی بهره باشد) و نه در غرب است (که هنگام طلوع از آفتاب محروم باشد)، بلکه پیوسته از آفتاب بهره مند است.
یَکادُ زَیتُها یُضِی ءُ وَ لَو لَم تَمسَسه ُ نارٌ: آن روغن از بس شفاف است نزدیک است شعله ور شود، هر چند شعله آتشی به آن نرسد. در روایتی از امام باقر علیه السّلام فرمود: «مصباح» عبارت است از: نور علم در سینه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و «زجاجة» عبارت است از: سینه علی علیه السّلام و علم از سینه پیامبر به سینه علی راه یافته است. «لا شرقیة و لا غربیة»: نه از یهودیت است و نه از نصرانیت. «یکاد زیتها یضی ء و لو لم تمسه نار»: پیش از آن که از امام سؤال کنند امام مردم را از علم خود بهره مند می سازد. «نور علی نور»: امام عالمی در پی امام عالم دیگر.
فِی بُیُوت ٍ أَذِن َ اللّه ُ أَن تُرفَع َ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُه ُ یُسَبِّح ُ لَه ُ فِیها بِالغُدُوِّ وَ الآصال ِ (36)
36- فِی بُیُوت ٍ أَذِن َ اللّه ُ: هذه المشکوة فی بیوت أذن اللّه.
بُیُوت ٍ: به دو معنا آمده است: 1- مساجد. 2- بیوت أنبیاء و أئمة. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: افضل مصادیق آن بیوت، بیت علی و آل علی علیه السّلام است.
أَن تُرفَع َ: دارای عظمت است.
ص: 355
رِجال ٌ لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا بَیع ٌ عَن ذِکرِ اللّه ِ وَ إِقام ِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُون َ یَوماً تَتَقَلَّب ُ فِیه ِ القُلُوب ُ وَ الأَبصارُ (37)
37- لا تُلهِیهِم: آنان را باز نمی دارد و مشغول نمی سازد.
إِقام ِ الصَّلاةِ: اصل «اقام» «اقامة» بوده است و «اقامة» در اصل «اقوام» بود، «واو» حذف شد و «ها» جانشین آن شد و چون مضاف الیه بدل از «ها» است «ها» نیز حذف گردید.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا أَعمالُهُم کَسَراب ٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُه ُ الظَّمآن ُ ماءً حَتّی إِذا جاءَه ُ لَم یَجِده ُ شَیئاً وَ وَجَدَ اللّه َ عِندَه ُ فَوَفّاه ُ حِسابَه ُ وَ اللّه ُ سَرِیع ُ الحِساب ِ (39)
39- کَسَراب ٍ: آب نما.
بِقِیعَةٍ: زمین هموار و صاف.
الظَّمآن ُ: تشنه.
أَو کَظُلُمات ٍ فِی بَحرٍ لُجِّی ٍّ یَغشاه ُ مَوج ٌ مِن فَوقِه ِ مَوج ٌ مِن فَوقِه ِ سَحاب ٌ ظُلُمات ٌ بَعضُها فَوق َ بَعض ٍ إِذا أَخرَج َ یَدَه ُ لَم یَکَد یَراها وَ مَن لَم یَجعَل ِ اللّه ُ لَه ُ نُوراً فَما لَه ُ مِن نُورٍ (40)
40- لُجِّی ٍّ: به دو معنا آمده است: 1- دریای بزرگ که دارای موجهای متراکم است و ساحل آن ناپیداست. 2- دریای ژرف و عمیق.
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ یُسَبِّح ُ لَه ُ مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ الطَّیرُ صَافّات ٍ کُل ٌّ قَد عَلِم َ صَلاتَه ُ وَ تَسبِیحَه ُ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ بِما یَفعَلُون َ (41)
41- الطَّیرُ: یسبّح له الطّیر.
صَافّات ٍ: در حالی که در هوا بدون حرکت ایستاده و بالهای خود را گشوده اند.
کُل ٌّ قَد عَلِم َ: به دو معنا آمده است: 1- علم اللّه صلاة کل ّ و تسبیحه. 2- علم کل ّ، صلاة نفسه و تسبیحه.
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ یُزجِی سَحاباً ثُم َّ یُؤَلِّف ُ بَینَه ُ ثُم َّ یَجعَلُه ُ رُکاماً فَتَرَی الوَدق َ یَخرُج ُ مِن خِلالِه ِ وَ یُنَزِّل ُ مِن َ السَّماءِ مِن جِبال ٍ فِیها مِن بَرَدٍ فَیُصِیب ُ بِه ِ مَن یَشاءُ وَ یَصرِفُه ُ عَن مَن یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرقِه ِ یَذهَب ُ بِالأَبصارِ (43)
43- یُزجِی سَحاباً: خدا ابرها را به آرامی به حرکت در می آورد.
رُکاماً: متراکم و انباشته.
الوَدق َ: باران.
خِلالِه ِ: شکاف و لابلای ابرها.
یُنَزِّل ُ مِن َ السَّماءِ مِن جِبال ٍ فِیها مِن بَرَدٍ: دو وجه در آن محتمل است: 1- از کوههایی که در آسمان است، تگرگ را نازل می کند. 2- در «المیزان» فرموده است: «جبال» کنایه از کثرت و انبوه است یعنی تگرگ را از آسمان که تگرگهای زیادی در آن جاست نازل می کند.
بَرَدٍ: تگرگ.
فِیها: فی السماء.
سَنا: روشنایی، نور.
بَرقِه ِ: برق ابرها.
ص: 356
یُقَلِّب ُ اللّه ُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ إِن َّ فِی ذلِک َ لَعِبرَةً لِأُولِی الأَبصارِ (44)
44- یُقَلِّب ُ اللّه ُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ: خداوند شب و روز را در رفت و آمدشان و پی در پی بودنشان و داخل شدن در یکدیگر، دگرگون می کند.
وَ اللّه ُ خَلَق َ کُل َّ دَابَّةٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشِی عَلی بَطنِه ِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی رِجلَین ِ وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی أَربَع ٍ یَخلُق ُ اللّه ُ ما یَشاءُ إِن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (45)
45- دَابَّةٍ: هر حیوانی که بر روی زمین حرکت و جنبش دارد. «دابة» شامل جن و فرشتگان نمی شود.
ماءٍ: به دو معنا آمده است: 1- نطفه. 2- آب چون اصل آفرینش از آب است.
وَ یَقُولُون َ آمَنّا بِاللّه ِ وَ بِالرَّسُول ِ وَ أَطَعنا ثُم َّ یَتَوَلّی فَرِیق ٌ مِنهُم مِن بَعدِ ذلِک َ وَ ما أُولئِک َ بِالمُؤمِنِین َ (47)
47- یَتَوَلّی: اعراض می کنند و رو بر می گردانند.
وَ إِن یَکُن لَهُم ُ الحَق ُّ یَأتُوا إِلَیه ِ مُذعِنِین َ (49)
49- یَأتُوا إِلَیه ِ مُذعِنِین َ: به سرعت و با میل و رغبت به سوی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می روند.
أَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ أَم ِ ارتابُوا أَم یَخافُون َ أَن یَحِیف َ اللّه ُ عَلَیهِم وَ رَسُولُه ُ بَل أُولئِک َ هُم ُ الظّالِمُون َ (50)
50- أَن یَحِیف َ: ستم کند.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن أَمَرتَهُم لَیَخرُجُن َّ قُل لا تُقسِمُوا طاعَةٌ مَعرُوفَةٌ إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون َ (53)
53- أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم: به خداوند، سوگند غلیظ یاد کرده اند.
طاعَةٌ مَعرُوفَةٌ: پیروی نیکو و خالصانه و صادقانه از پیامبر، بهتر و نیکوتر است از به دروغ قسم خوردن.
ص: 357
قُل أَطِیعُوا اللّه َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول َ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیه ِ ما حُمِّل َ وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم وَ إِن تُطِیعُوه ُ تَهتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُول ِ إِلاَّ البَلاغ ُ المُبِین ُ (54)
54- فَإِن تَوَلَّوا: اگر از اطاعت خدا و رسولش اعراض کرد. «تولوا» در اصل «تتولوا» بود، یک «تا» از آن حذف شد.
فَإِنَّما عَلَیه ِ ما حُمِّل َ: بر پیامبر است آنچه بر او تکلیف و امر شده است، از تبلیغ و ادای رسالت.
وَعَدَ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرض ِ کَمَا استَخلَف َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَن َّ لَهُم دِینَهُم ُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یَعبُدُونَنِی لا یُشرِکُون َ بِی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک َ فَأُولئِک َ هُم ُ الفاسِقُون َ (55)
55- لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرض ِ: آنان را وارثان و حکمرانان در روی زمین قرار می دهد.
وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً: ترسشان را به امنیت خاطر مبدل می کند.
لا تَحسَبَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا مُعجِزِین َ فِی الأَرض ِ وَ مَأواهُم ُ النّارُ وَ لَبِئس َ المَصِیرُ (57)
57- مُعجِزِین َ فِی الأَرض ِ: از اختیار و قدرت ما خارج شده و از ما فوت شوند یعنی از دست ما خارج نخواهند شد.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لِیَستَأذِنکُم ُ الَّذِین َ مَلَکَت أَیمانُکُم وَ الَّذِین َ لَم یَبلُغُوا الحُلُم َ مِنکُم ثَلاث َ مَرّات ٍ مِن قَبل ِ صَلاةِ الفَجرِ وَ حِین َ تَضَعُون َ ثِیابَکُم مِن َ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدِ صَلاةِ العِشاءِ ثَلاث ُ عَورات ٍ لَکُم لَیس َ عَلَیکُم وَ لا عَلَیهِم جُناح ٌ بَعدَهُن َّ طَوّافُون َ عَلَیکُم بَعضُکُم عَلی بَعض ٍ کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم ُ الآیات ِ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (58)
58- وَ الَّذِین َ لَم یَبلُغُوا الحُلُم َ مِنکُم:
کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند.
الظَّهِیرَةِ: وقت ظهر. «المیزان» طَوّافُون َ: رفت و آمد کنندگان.
ص: 358
وَ إِذا بَلَغ َ الأَطفال ُ مِنکُم ُ الحُلُم َ فَلیَستَأذِنُوا کَمَا استَأذَن َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم آیاتِه ِ وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (59)
59- وَ إِذا بَلَغ َ الأَطفال ُ مِنکُم ُ الحُلُم َ: هنگامی که کودکان شما به سن بلوغ برسند.
وَ القَواعِدُ مِن َ النِّساءِ اللاّتِی لا یَرجُون َ نِکاحاً فَلَیس َ عَلَیهِن َّ جُناح ٌ أَن یَضَعن َ ثِیابَهُن َّ غَیرَ مُتَبَرِّجات ٍ بِزِینَةٍ وَ أَن یَستَعفِفن َ خَیرٌ لَهُن َّ وَ اللّه ُ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (60)
60- القَواعِدُ: زنان سالمند که از ازدواج باز ایستاده اند و کسی برای ازدواج با آنان رغبت نشان نمی دهد.
غَیرَ مُتَبَرِّجات ٍ: قصد آشکار کردن زینت خود را نداشته باشند.
غَیرَ مُتَبَرِّجات ٍ بِزِینَةٍ: با بر زمین گذاردن لباسهای (رویین) خود قصد خودآرایی در برابر مردم را نداشته باشند.
لَیس َ عَلَی الأَعمی حَرَج ٌ وَ لا عَلَی الأَعرَج ِ حَرَج ٌ وَ لا عَلَی المَرِیض ِ حَرَج ٌ وَ لا عَلی أَنفُسِکُم أَن تَأکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوت ِ آبائِکُم أَو بُیُوت ِ أُمَّهاتِکُم أَو بُیُوت ِ إِخوانِکُم أَو بُیُوت ِ أَخَواتِکُم أَو بُیُوت ِ أَعمامِکُم أَو بُیُوت ِ عَمّاتِکُم أَو بُیُوت ِ أَخوالِکُم أَو بُیُوت ِ خالاتِکُم أَو ما مَلَکتُم مَفاتِحَه ُ أَو صَدِیقِکُم لَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ أَن تَأکُلُوا جَمِیعاً أَو أَشتاتاً فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم تَحِیَّةً مِن عِندِ اللّه ِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِک َ یُبَیِّن ُ اللّه ُ لَکُم ُ الآیات ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون َ (61)
61- الأَعرَج ِ: لنگ.
حَرَج ٌ: گناه.
ما مَلَکتُم مَفاتِحَه ُ: خانه ای که کلیدش در اختیار شماست. مراد بیوت بندگان است چون سید و مولا مالک منزل عبد خویش است.
جَمِیعاً أَو أَشتاتاً: به صورت گروهی یا پراکنده.
فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم: به چند معنا آمده است:
1- بر یکدیگر سلام کنید. 2- بر اهل و عیال خویش سلام کنید. 3- هر گاه داخل مسجد شدید بر کسانی که آن جا هستند سلام کنید.
ص: 359
إِنَّمَا المُؤمِنُون َ الَّذِین َ آمَنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ إِذا کانُوا مَعَه ُ عَلی أَمرٍ جامِع ٍ لَم یَذهَبُوا حَتّی یَستَأذِنُوه ُ إِن َّ الَّذِین َ یَستَأذِنُونَک َ أُولئِک َ الَّذِین َ یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ فَإِذَا استَأذَنُوک َ لِبَعض ِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئت َ مِنهُم وَ استَغفِر لَهُم ُ اللّه َ إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (62)
62- أَمرٍ جامِع ٍ: کارهای گروهی مانند جنگ، نماز جمعه و مشورت در کاری.
لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُول ِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً قَد یَعلَم ُ اللّه ُ الَّذِین َ یَتَسَلَّلُون َ مِنکُم لِواذاً فَلیَحذَرِ الَّذِین َ یُخالِفُون َ عَن أَمرِه ِ أَن تُصِیبَهُم فِتنَةٌ أَو یُصِیبَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (63)
63- لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرَّسُول ِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً: به دو معنا آمده است: 1- نام پیامبر را مانند نام دیگران نبرید، بلکه با احترام نام ببرید. 2- مراد از دعوت رسول دعوت به امر جامع است و «یتسللون ...» بر اینکه مطلب گواه است یعنی وقتی پیامبر از شما برای جنگ یا نماز جمعه و یا در جلسه مشورتی دعوت کرد قبول کنید و سرباز نزنید و دعوت پیامبر را مانند دعوت دیگران تلقی نکنید. «المیزان» یَتَسَلَّلُون َ مِنکُم لِواذاً: به صورت مخفیانه خارج می شدند. «تسلّل» در اصل به معنای خارج شدن مخفیانه است و «لواذ» به معنای استتار کردن خود توسّط شخص دیگر است و چون شنیدن خطبه های پیامبر در روز جمعه بر منافقان سنگین بود، آنان با استتار قرار دادن دیگران از مسجد خارج می شدند.
فِتنَةٌ: گرفتاری دنیوی.
ص: 360
وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِه ِ آلِهَةً لا یَخلُقُون َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون َ وَ لا یَملِکُون َ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا یَملِکُون َ مَوتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3)
3- آلِهَةً: خدایانی از بتها.
نُشُوراً: زنده کردن بعد از مرگ.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا إِن هَذا إِلاّ إِفک ٌ افتَراه ُ وَ أَعانَه ُ عَلَیه ِ قَوم ٌ آخَرُون َ فَقَد جاؤُ ظُلماً وَ زُوراً (4)
4- إِفک ٌ افتَراه ُ: دروغی که پیامبر ساخته است.
جاؤُ ظُلماً وَ زُوراً: مرتکب شرک و کذب شده اند.
وَ قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ اکتَتَبَها فَهِی َ تُملی عَلَیه ِ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (5)
5- أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ: افسانه گذشتگان.
تُملی عَلَیه ِ: بر او املا می شود.
بُکرَةً: صبحگاه.
أَصِیلًا: شامگاه.
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُول ِ یَأکُل ُ الطَّعام َ وَ یَمشِی فِی الأَسواق ِ لَو لا أُنزِل َ إِلَیه ِ مَلَک ٌ فَیَکُون َ مَعَه ُ نَذِیراً (7)
7- لَو لا أُنزِل َ إِلَیه ِ مَلَک ٌ: چرا فرشته ای بر او نازل نشده است.
تَبارَک َ الَّذِی إِن شاءَ جَعَل َ لَک َ خَیراً مِن ذلِک َ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ یَجعَل لَک َ قُصُوراً (10)
10- تَبارَک َ: تقدس.
بَل کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعتَدنا لِمَن کَذَّب َ بِالسّاعَةِ سَعِیراً (11)
11- سَعِیراً: آتش شعله ور.
ص: 361
إِذا رَأَتهُم مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (12)
12- مَکان ٍ بَعِیدٍ: راه دور. در روایتی آمده است که امام صادق علیه السّلام فرمود: «بعید» به اندازه فاصله یک سال راه رفتن است.
تَغَیُّظاً: آتش به هیجان آمده که از شدت اضطراب، تکه تکه می شود.
زَفِیراً: صدای آتش در هنگامی که شدیدا شعله ور می شود.
وَ إِذا أُلقُوا مِنها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِین َ دَعَوا هُنالِک َ ثُبُوراً (13)
13- مُقَرَّنِین َ: به دو معنا آمده است: 1- در حالی که دستهای آنان به گردنشان بسته شده است.
2- در حالی که آنان را با شیاطین در یک غل ّ و زنجیر بسته اند. «قرن» در اصل به معنای ریسمانی است که با آن چند شتر را به هم بسته باشند.
دَعَوا: گویند.
ثُبُوراً: اصل «ثبور» به معنای هلاکت است یعنی اهل دوزخ گویند: ای وای هلاکت بر ما.
قالُوا سُبحانَک َ ما کان َ یَنبَغِی لَنا أَن نَتَّخِذَ مِن دُونِک َ مِن أَولِیاءَ وَ لکِن مَتَّعتَهُم وَ آباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکرَ وَ کانُوا قَوماً بُوراً (18)
18- ما کان َ یَنبَغِی لَنا أَن نَتَّخِذَ مِن دُونِک َ مِن أَولِیاءَ: برای ما اینکه حق ّ نبوده است که غیر تو را به عنوان ولی و دوست برگزینیم یعنی ما با پرستش کنندگان هیچ رابطه ای نداشته ایم.
بُوراً: هلاک شده.
فَقَد کَذَّبُوکُم بِما تَقُولُون َ فَما تَستَطِیعُون َ صَرفاً وَ لا نَصراً وَ مَن یَظلِم مِنکُم نُذِقه ُ عَذاباً کَبِیراً (19)
19- صَرفاً: دور کردن عذاب.
وَ ما أَرسَلنا قَبلَک َ مِن َ المُرسَلِین َ إِلاّ إِنَّهُم لَیَأکُلُون َ الطَّعام َ وَ یَمشُون َ فِی الأَسواق ِ وَ جَعَلنا بَعضَکُم لِبَعض ٍ فِتنَةً أَ تَصبِرُون َ وَ کان َ رَبُّک َ بَصِیراً (20)
20- فِتنَةً: امتحان و آزمایش.
أَ تَصبِرُون َ: آیا در مقام امتحان صابر هستید.
ص: 362
وَ قال َ الَّذِین َ لا یَرجُون َ لِقاءَنا لَو لا أُنزِل َ عَلَینَا المَلائِکَةُ أَو نَری رَبَّنا لَقَدِ استَکبَرُوا فِی أَنفُسِهِم وَ عَتَوا عُتُوًّا کَبِیراً (21)
21- لَقَدِ استَکبَرُوا: به تحقیق آنان بدون استحقاق دنبال کبر و بزرگی بودند.
عَتَوا: طغیان و سرکشی کردند ..
یَوم َ یَرَون َ المَلائِکَةَ لا بُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمِین َ وَ یَقُولُون َ حِجراً مَحجُوراً (22)
22- یَقُولُون َ حِجراً مَحجُوراً: به دو معنا آمده است: 1- مجرمین می گویند: بر شما حرام است که به ما آزار برسانید. (منقول است که در زمان جاهلیت به هنگام ماههای حرام وقتی مردی با کسی رو به رو می شد و از او بر جان خود خائف بود، به او می گفت: «حجرا محجورا» یعنی خون من بر تو حرام است آن شخص هم متعرّض او نمی شد. مجرمین به گمان اینکه که در قیامت نیز چنین کلماتی نافع است به هنگام برخورد با ملائکه عذاب به آنان می گویند: «حجرا محجورا» یعنی بر شما حرام است که به ما آزار برسانید). 2- ملائکه می گویند: بر شما مشرکان دخول به بهشت حرام است.
وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل ٍ فَجَعَلناه ُ هَباءً مَنثُوراً (23)
23- هَباءً: غبار و گرد و خاک.
مَنثُوراً: پراکنده و متفرّق.
أَصحاب ُ الجَنَّةِ یَومَئِذٍ خَیرٌ مُستَقَرًّا وَ أَحسَن ُ مَقِیلاً (24)
24- أَحسَن ُ مَقِیلًا: بهترین جا برای استراحت است. «قیلولة» به معنای استراحت در وسط روز گرم است خواه همراه با خواب باشد یا نباشد.
وَ یَوم َ یَعَض ُّ الظّالِم ُ عَلی یَدَیه ِ یَقُول ُ یا لَیتَنِی اتَّخَذت ُ مَع َ الرَّسُول ِ سَبِیلاً (27)
27- یَعَض ُّ: دندان می گیرد، می گزد. «المفردات للراغب»
وَ قال َ الرَّسُول ُ یا رَب ِّ إِن َّ قَومِی اتَّخَذُوا هذَا القُرآن َ مَهجُوراً (30)
30- مَهجُوراً: متروک.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لَو لا نُزِّل َ عَلَیه ِ القُرآن ُ جُملَةً واحِدَةً کَذلِک َ لِنُثَبِّت َ بِه ِ فُؤادَک َ وَ رَتَّلناه ُ تَرتِیلاً (32)
32- رَتَّلناه ُ تَرتِیلًا: به چند معنا آمده است: 1- از هم جدا کردیم. 2- طبق روایتی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است:
«ترتیل» قرائت با تدبّر و تفکّر است. 3- در «المیزان» فرموده است: ترتیل به معنای آوردن شی ء پشت سر هم و پی در پی است و در آیه علاوه بر اینکه معنا ارتباط بین آیات نیز منظور است یعنی آیات قرآن علاوه بر نزول تدریجی رابطه میان آنها نیز لحاظ شده است.
ص: 363
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب َ وَ جَعَلنا مَعَه ُ أَخاه ُ هارُون َ وَزِیراً (35)
35- وَزِیراً: معین و یاور.
فَقُلنَا اذهَبا إِلَی القَوم ِ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرناهُم تَدمِیراً (36)
36- فَدَمَّرناهُم تَدمِیراً: با شیوه عجیبی آنان را هلاک کردیم.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصحاب َ الرَّس ِّ وَ قُرُوناً بَین َ ذلِک َ کَثِیراً (38)
38- عاداً: در اینکه که «عاد» و ما بعد آن به کجا عطف است دو قول است: 1- عطف است بر «هم» یعنی «جعلنا عادا للناس آیة». 2- عطف است بر «ظالمین» یعنی «أعتدنا لعاد عذابا ألیما».
أَصحاب َ الرَّس ِّ: «رس ّ» در اصل به معنای چاهی است که سنگ چینی نشده است. در مراد از «اصحاب الرّس ّ» دو قول است: 1- مردمانی بوده اند که زنان آنان با همدیگر مساحقه می کردند. «امام صادق علیه السّلام» 2- قومی بوده اند که پیامبر خود را در چاه افکندند.
قُرُوناً بَین َ ذلِک َ: مردمانی میان عاد و ثمود و اصحاب الرّس.
وَ کُلاًّ ضَرَبنا لَه ُ الأَمثال َ وَ کُلاًّ تَبَّرنا تَتبِیراً (39)
39- تَبَّرنا تَتبِیراً: هلاک ساختیم.
وَ لَقَد أَتَوا عَلَی القَریَةِ الَّتِی أُمطِرَت مَطَرَ السَّوءِ أَ فَلَم یَکُونُوا یَرَونَها بَل کانُوا لا یَرجُون َ نُشُوراً (40)
40- نُشُوراً: زنده کردن بعد از مرگ.
إِن کادَ لَیُضِلُّنا عَن آلِهَتِنا لَو لا أَن صَبَرنا عَلَیها وَ سَوف َ یَعلَمُون َ حِین َ یَرَون َ العَذاب َ مَن أَضَل ُّ سَبِیلاً (42)
42- إِن کادَ لَیُضِلُّنا: إن مخفّفه از مثقّله است.
اصل آن چنین بوده است: انّه کاد ... یعنی به راستی نزدیک است محمّد صلّی اللّه علیه و آله ما را از بتها منحرف کند و ما دچار گمراهی شویم.
ص: 364
أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک َ کَیف َ مَدَّ الظِّل َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه ُ ساکِناً ثُم َّ جَعَلنَا الشَّمس َ عَلَیه ِ دَلِیلاً (45)
45- مَدَّ الظِّل َّ: سایه را از هنگام طلوع فجر تا طلوع خورشید گسترانید. در روایتی از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که «الظل ّ» ما بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است. «المیزان» لَجَعَلَه ُ ساکِناً: اگر خدا می خواست همیشه سایه قرار می داد و هیچ وقت روز نمی شد.
جَعَلنَا الشَّمس َ عَلَیه ِ دَلِیلًا: به دو معنا آمده است: 1- خورشید را بر سایه راهنما قرار دادیم زیرا سایه به دنبال خورشید است از هر جایی که خورشید رخت بر بست، سایه در آن جا قرار می گیرد. 2- به واسطه خورشید مفهوم سایه را می فهمیم.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَل َ لَکُم ُ اللَّیل َ لِباساً وَ النَّوم َ سُباتاً وَ جَعَل َ النَّهارَ نُشُوراً (47)
47- لِباساً: پوشش.
سُباتاً: دست کشیدن از کار و به استراحت پرداختن.
وَ لَقَد صَرَّفناه ُ بَینَهُم لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکثَرُ النّاس ِ إِلاّ کُفُوراً (50)
50- صَرَّفناه ُ: باران را به گردش در آوردیم تا در همه اطراف ببارد و همه مردم بهره مند شوند.
فَلا تُطِع ِ الکافِرِین َ وَ جاهِدهُم بِه ِ جِهاداً کَبِیراً (52)
52- بِه ِ: بالقرآن.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَج َ البَحرَین ِ هذا عَذب ٌ فُرات ٌ وَ هذا مِلح ٌ أُجاج ٌ وَ جَعَل َ بَینَهُما بَرزَخاً وَ حِجراً مَحجُوراً (53)
53- مَرَج َ: گر چه «مرج» در اصل به معنای مخلوط کردن است، ولی به قرائن موجود در آیه، منظور کنار هم قرار دادن است. «المیزان» عَذب ٌ: صاف، پاکیزه و گوارا.
فُرات ٌ: بسیار صاف و پاکیزه و گوارا.
أُجاج ٌ: بسیار شور.
بَرزَخاً: حجاب و مانع.
حِجراً مَحجُوراً: مخلوط شدن دریای شیرین را با دریای شور حرام و محرّم قرار داد.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَق َ مِن َ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَه ُ نَسَباً وَ صِهراً وَ کان َ رَبُّک َ قَدِیراً (54)
54- نَسَباً: بستگان نسبی.
صِهراً: بستگان سببی.
وَ یَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ ما لا یَنفَعُهُم وَ لا یَضُرُّهُم وَ کان َ الکافِرُ عَلی رَبِّه ِ ظَهِیراً (55)
55- ظَهِیراً: معین و یاور یعنی کافر علیه پروردگار یاور و معین شیطان است زیرا همیشه در مقابل حق قد علم می کند.
ص: 365
الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ ثُم َّ استَوی عَلَی العَرش ِ الرَّحمن ُ فَسئَل بِه ِ خَبِیراً (59)
59- الرَّحمن ُ: دو وجه در آن وجود دارد:
1- فاعل «استوی». 2- بدل است از ضمیر در «استوی».
وَ إِذا قِیل َ لَهُم ُ اسجُدُوا لِلرَّحمن ِ قالُوا وَ مَا الرَّحمن ُ أَ نَسجُدُ لِما تَأمُرُنا وَ زادَهُم نُفُوراً (60)
60- نُفُوراً: تنفر و دوری از خداوند.
تَبارَک َ الَّذِی جَعَل َ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَل َ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً (61)
61- سِراجاً: خورشید.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَل َ اللَّیل َ وَ النَّهارَ خِلفَةً لِمَن أَرادَ أَن یَذَّکَّرَ أَو أَرادَ شُکُوراً (62)
62-را که خِلفَةً: جانشین یعنی شب و روز را جانشین هم قرار داده ایم.
وَ عِبادُ الرَّحمن ِ الَّذِین َ یَمشُون َ عَلَی الأَرض ِ هَوناً وَ إِذا خاطَبَهُم ُ الجاهِلُون َ قالُوا سَلاماً (63)
63- هَوناً: به دو معنا آمده است: 1- با سکینه و وقار و طمأنینه. 2- راه رفتن طبیعی و بدون تکلّف و تکبّر. «امام صادق علیه السّلام»
وَ الَّذِین َ یَقُولُون َ رَبَّنَا اصرِف عَنّا عَذاب َ جَهَنَّم َ إِن َّ عَذابَها کان َ غَراماً (65)
65- غَراماً: لازم و دائم.
وَ الَّذِین َ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کان َ بَین َ ذلِک َ قَواماً (67)
67- لَم یَقتُرُوا: به هنگام بخشش بخل نمی ورزند.
قَواماً: معتدل و میانه.
ص: 366
وَ الَّذِین َ لا یَدعُون َ مَع َ اللّه ِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقتُلُون َ النَّفس َ الَّتِی حَرَّم َ اللّه ُ إِلاّ بِالحَق ِّ وَ لا یَزنُون َ وَ مَن یَفعَل ذلِک َ یَلق َ أَثاماً (68)
68- أَثاماً: عقوبت و مجازات.
یُضاعَف لَه ُ العَذاب ُ یَوم َ القِیامَةِ وَ یَخلُد فِیه ِ مُهاناً (69)
69- مُهاناً: حقیر، خوار شده.
وَ الَّذِین َ لا یَشهَدُون َ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرُّوا کِراماً (72)
72- الزُّورَ: به دو معنا آمده است:
1- مجالس باطل. 2- غنا. «امام باقر و امام صادق علیهما السّلام» بِاللَّغوِ: گناه.
کِراماً: بزرگوارانه می گذرند، به طوری که راضی به گناه نیستند، چه رسد به اینکه که مرتکب گناه شوند. در روایتی امام باقر علیه السّلام فرمود: «کرام» کسانی هستند که نام «فرج» را به زبان نمی آورند، بلکه با کنایه آن را ذکر می کنند.
وَ الَّذِین َ إِذا ذُکِّرُوا بِآیات ِ رَبِّهِم لَم یَخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمیاناً (73)
73- لَم یَخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمیاناً: به صورت کر و لال با قرآن برخورد نمی کنند، بلکه با تفکّر و آگاهانه برخورد می کنند.
وَ الَّذِین َ یَقُولُون َ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعیُن ٍ وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِین َ إِماماً (74)
74- قُرَّةَ أَعیُن ٍ: چشم روشنی «قرّة» در اصل به معنای اشک چشم به هنگام خوشحالی است که اشک سردی است و اینکه را کنایه از خوشحالی می آورند.
أُولئِک َ یُجزَون َ الغُرفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّون َ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75)
75- الغُرفَةَ: درجه عالی بهشت.
قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم فَقَد کَذَّبتُم فَسَوف َ یَکُون ُ لِزاماً (77)
77- ما یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی: شما پیش خدا ارزشی ندارید.
لِزاماً: لازم.
ص: 367
لَعَلَّک َ باخِع ٌ نَفسَک َ أَلاّ یَکُونُوا مُؤمِنِین َ (3)
1- باخِع ٌ نَفسَک َ أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِین َ: به علّت اینکه که کفّار ایمان نمی آورند خود را می کشی و هلاک می سازی. غرض آیه کاهش دادن غصّه های پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
إِن نَشَأ نُنَزِّل عَلَیهِم مِن َ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِعِین َ (4)
4- فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِعِین َ:
گردنهایشان در برابر آن آیه خاضع گردد.
وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن َ الرَّحمن ِ مُحدَث ٍ إِلاّ کانُوا عَنه ُ مُعرِضِین َ (5)
5- مُحدَث ٍ: جدید. مراد قرآن است.
أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الأَرض ِ کَم أَنبَتنا فِیها مِن کُل ِّ زَوج ٍ کَرِیم ٍ (7)
7- کَرِیم ٍ: نیکو.
وَ یَضِیق ُ صَدرِی وَ لا یَنطَلِق ُ لِسانِی فَأَرسِل إِلی هارُون َ (13)
13- لا یَنطَلِق ُ لِسانِی: زبانم به قدر کافی گویا نیست.
قال َ أَ لَم نُرَبِّک َ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثت َ فِینا مِن عُمُرِک َ سِنِین َ (18)
18- وَلِیداً: نوزاد. «جوامع الجامع».
سِنِین َ: سالیانی بسیار.
ص: 368
وَ تِلک َ نِعمَةٌ تَمُنُّها عَلَی َّ أَن عَبَّدت َ بَنِی إِسرائِیل َ (22)
22- تِلک َ نِعمَةٌ تَمُنُّها عَلَی َّ أَن عَبَّدت َ بَنِی إِسرائِیل َ: اینکه که تو بر من منّت می گذاری که مرا بزرگ کرده و پرورش داده ای اینکه منّت بجا نیست و حق ّ منّت نهادن نداری. زیرا اگر تو بنی اسرائیل را به عبودیّت نگرفته بودی، مادر من مجبور نمی شد مرا در دریا بیندازد تا تحت تکفّل تو قرار گیرم پس علّت اینکه امر استرقاق بنی اسرائیل به وسیله تو بوده است.
قال َ رَب ُّ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ ما بَینَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِین َ (24)
24- إِن کُنتُم مُوقِنِین َ: اگر یقین دارید که رب ّ باید دارای اینکه صفات باشد.
قال َ لِمَن حَولَه ُ أَ لا تَستَمِعُون َ (25)
25- أَ لا تَستَمِعُون َ: آیا به سخنان او گوش نمی کنید!؟ اینکه آیه در مقام تعجب از گفتار موسی علیه السّلام است.
قال َ أَ وَ لَو جِئتُک َ بِشَی ءٍ مُبِین ٍ (30)
30- بِشَی ءٍ مُبِین ٍ: معجزه آشکار که نبوت مرا اثبات کند.
فَأَلقی عَصاه ُ فَإِذا هِی َ ثُعبان ٌ مُبِین ٌ (32)
32- ثُعبان ٌ: اژدها.
قالُوا أَرجِه وَ أَخاه ُ وَ ابعَث فِی المَدائِن ِ حاشِرِین َ (36)
36- أَرجِه: به حالت انتظار نگاه دار، بازداشت کن.
حاشِرِین َ: ساحران را جمع آوری کنند.
فَجُمِع َ السَّحَرَةُ لِمِیقات ِ یَوم ٍ مَعلُوم ٍ (38)
38- لِمِیقات ِ یَوم ٍ مَعلُوم ٍ: برای وقت معیّن.
ص: 369
فَأَلقَوا حِبالَهُم وَ عِصِیَّهُم وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرعَون َ إِنّا لَنَحن ُ الغالِبُون َ (44)
44- حِبالَهُم: جمع «حبل» یعنی ریسمانهای خود را.
عِصِیَّهُم: جمع «عصی».
فَأَلقی مُوسی عَصاه ُ فَإِذا هِی َ تَلقَف ُ ما یَأفِکُون َ (45)
45- تَلقَف ُ: در زمان اندکی می خورد.
ما یَأفِکُون َ: کارهای خلاف واقع ساحران.
إِنّا نَطمَع ُ أَن یَغفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَن کُنّا أَوَّل َ المُؤمِنِین َ (51)
51- أَن کُنّا أَوَّل َ المُؤمِنِین َ: لأنّا کنّا یعنی علّت اینکه که ما امید بخشش از خداوند داریم اینکه است که ما جزء اوّلین مؤمنان به نبوت موسی علیه السّلام هستیم.
إِن َّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَةٌ قَلِیلُون َ (54)
54- لَشِرذِمَةٌ: هر آینه گروه اندک هستند.
«شرذمة» در اصل به معنای باقیمانده اندک از هر چیزی است.
وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُون َ (55)
55- لَغائِظُون َ: نسبت به ما غیظ و غضب دارند.
وَ إِنّا لَجَمِیع ٌ حاذِرُون َ (56)
56- حاذِرُون َ: از شر آنان در ترس و هراس هستیم. در «المیزان» اضافه فرموده است: هدف فرعون از اینکه جمله، بالا بردن آمادگی پیروانش بوده است.
فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِین َ (60)
60- فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِین َ: فرعونیان موسی و قومش را به هنگام طلوع آفتاب تعقیب کردند.
مُشرِقِین َ: زمان طلوع آفتاب.
ص: 370
فَلَمّا تَراءَا الجَمعان ِ قال َ أَصحاب ُ مُوسی إِنّا لَمُدرَکُون َ (61)
61- تَراءَا الجَمعان ِ: دو لشگر در مقابل همدیگر قرار گرفتند به گونه ای که یکدیگر را دیدند.
لَمُدرَکُون َ: قوم فرعون به ما خواهند رسید و ما دستگیر خواهیم شد.
فَأَوحَینا إِلی مُوسی أَن ِ اضرِب بِعَصاک َ البَحرَ فَانفَلَق َ فَکان َ کُل ُّ فِرق ٍ کَالطَّودِ العَظِیم ِ (63)
63- فَانفَلَق َ: پس دریا شکافته شد.
فِرق ٍ: قطعه.
کَالطَّودِ العَظِیم ِ: مانند کوه با عظمت.
وَ أَزلَفنا ثَم َّ الآخَرِین َ (64)
64- أَزلَفنا ثَم َّ الآخَرِین َ: گروه دیگر (قوم فرعون) را به دریا نزدیک کردیم.
إِذ قال َ لِأَبِیه ِ وَ قَومِه ِ ما تَعبُدُون َ (70)
70- ما تَعبُدُون َ: اینکه بتها چه هستند که شما به عبادت آنان پرداخته اید! «ما» استفهامیه است.
قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَل ُّ لَها عاکِفِین َ (71)
71- عاکِفِین َ: به دو معنا آمده است: 1- نماز گزاران. 2- عبادت کنندگان همیشگی.
قال َ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ تَدعُون َ (72)
72- هَل یَسمَعُونَکُم إِذ تَدعُون َ: آیا دعا و خواندن شما را می شنوند.
ص: 371
إِلاّ مَن أَتَی اللّه َ بِقَلب ٍ سَلِیم ٍ (89)
89- بِقَلب ٍ سَلِیم ٍ: امام صادق علیه السّلام فرمود:
«قلب سلیم» قلبی است که از محبّت دنیا خالی باشد. در «مجمع البیان» اضافه کرده است که مؤید اینکه کلام قول پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که فرمود: «حب ّ الدنیا رأس کل ّ خطیئة».
وَ أُزلِفَت ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین َ (90)
90- أُزلِفَت ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین َ: بهشت برای ورود پرهیزگاران نزدیک شده است.
وَ بُرِّزَت ِ الجَحِیم ُ لِلغاوِین َ (91)
91- بُرِّزَت ِ الجَحِیم ُ لِلغاوِین َ: دوزخ برای گمراهان و تبه کاران آشکار شده است.
مِن دُون ِ اللّه ِ هَل یَنصُرُونَکُم أَو یَنتَصِرُون َ (93)
93- أَو یَنتَصِرُون َ: یا خود را سودی بخشند و از عذاب نجات دهند. «المیزان، صافی»
فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الغاوُون َ (94)
94- فَکُبکِبُوا: گروهی بعد از گروهی بر روی هم به دوزخ انداخته می شوند. «کبب» در اصل به معنای طرح و انداختن است و تکرار و تضاعف فاء الفعل مفید تکرار معناست.
هُم: خدایان و معبودان بت پرستان.
الغاوُون َ: بت پرستان.
تَاللّه ِ إِن کُنّا لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (97)
97- إِن کُنّا: «إن» مخفّفه از مثقّله است اصل آن «إنّا کنّا» بوده که «نون» و «الف» حذف شده است.
إِذ نُسَوِّیکُم بِرَب ِّ العالَمِین َ (98)
98- إِذ نُسَوِّیکُم بِرَب ِّ العالَمِین َ: زیرا شما معبودان را با خدا یکسان قرار داده بودیم.
وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ المُجرِمُون َ (99)
99- المُجرِمُون َ: به دو معنا آمده است: 1- گذشتگان ما که ما به آنان اقتدا کردیم. 2- شیاطین.
فَما لَنا مِن شافِعِین َ (100)
100- شافِعِین َ: دوستان غیر فامیل.
وَ لا صَدِیق ٍ حَمِیم ٍ (101)
101- صَدِیق ٍ حَمِیم ٍ: دوستان از فامیل و خویشان.
حَمِیم ٍ: آن عدّه از بستگان که ما را دوست می دارند و ما نیز آنان را دوست می داریم.
قالُوا أَ نُؤمِن ُ لَک َ وَ اتَّبَعَک َ الأَرذَلُون َ (111)
111- الأَرذَلُون َ: طبقه مستضعف.
ص: 372
فَأَنجَیناه ُ وَ مَن مَعَه ُ فِی الفُلک ِ المَشحُون ِ (119)
119- المَشحُون ِ: پر از سرنشین. اینکه کشتی پر از انسان و انواع حیوانات بوده است.
إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً وَ ما کان َ أَکثَرُهُم مُؤمِنِین َ (121)
121- إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً: در نجات نوح و غرق کردن قوم، نشانه ای روشن بر توحید است.
أَ تَبنُون َ بِکُل ِّ رِیع ٍ آیَةً تَعبَثُون َ (128)
128- رِیع ٍ: مکان بلند و مرتفع.
آیَةً تَعبَثُون َ: بنا و ساختمانی که مورد نیاز نیست.
وَ تَتَّخِذُون َ مَصانِع َ لَعَلَّکُم تَخلُدُون َ (129)
129- مَصانِع َ: جمع «مصنع». به دو معنا آمده است: 1- قصر و قلعه. 2- آب انبار زیر زمینی.
وَ إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِین َ (130)
130- بَطَشتُم: مسلّط شدید.
بَطَشتُم جَبّارِین َ: تسلّط جائرانه پیدا کردید.
أَمَدَّکُم بِأَنعام ٍ وَ بَنِین َ (133)
133- أَمَدَّکُم: نعمتهایی به شما عطا کرده است.
ص: 373
إِن هذا إِلاّ خُلُق ُ الأَوَّلِین َ (137)
137- خُلُق ُ الأَوَّلِین َ: نبوّت تو دروغ است مانند گذشتگان که به دروغ ادّعای پیامبری می کردند.
أَ تُترَکُون َ فِی ما هاهُنا آمِنِین َ (146)
146- أَ تُترَکُون َ فِی ما هاهُنا آمِنِین َ: آیا شما در نعمتهای دنیا باقی می مانید و از مرگ در امان هستید یعنی چنین نیست.
وَ زُرُوع ٍ وَ نَخل ٍ طَلعُها هَضِیم ٌ (148)
148- طَلعُها: اوّلین ظهور خرما.
هَضِیم ٌ: نرم و لطیف که زود هضم می شود.
وَ تَنحِتُون َ مِن َ الجِبال ِ بُیُوتاً فارِهِین َ (149)
149- تَنحِتُون َ مِن َ الجِبال ِ بُیُوتاً: از کوهها خانه هایی می تراشید یعنی با تراشیدن کوهها خانه هایی درست می کنید.
فارِهِین َ: در اینکه کار حاذق هستید.
قالُوا إِنَّما أَنت َ مِن َ المُسَحَّرِین َ (153)
153- مِن َ المُسَحَّرِین َ: از کسانی هستی که بارها مورد سحر قرار گرفته اند و عقل خود را از دست داده اند و نمی فهمند که چه می گویند.
ص: 374
وَ تَذَرُون َ ما خَلَق َ لَکُم رَبُّکُم مِن أَزواجِکُم بَل أَنتُم قَوم ٌ عادُون َ (166)
166- عادُون َ: سرکشان.
قال َ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِن َ القالِین َ (168)
168- مِن َ القالِین َ: من از کسانی هستم که به شما معترض هستم و عمل شما را زشت می دارم.
إِلاّ عَجُوزاً فِی الغابِرِین َ (171)
171- الغابِرِین َ: باقیماندگان.
ثُم َّ دَمَّرنَا الآخَرِین َ (172)
172- دَمَّرنَا: أهلکنا.
کَذَّب َ أَصحاب ُ الأَیکَةِ المُرسَلِین َ (176)
176- أَصحاب ُ الأَیکَةِ: همان «الأیکة» است و «الأیکه» در لغت به معنای محلی است که درختان زیاد دارد و اینکه درختان داخل آب قرار دارد. نام محل ّ قوم شعیب «أیکه» بوده است.
أَوفُوا الکَیل َ وَ لا تَکُونُوا مِن َ المُخسِرِین َ (181)
181- أَوفُوا الکَیل َ وَ لا تَکُونُوا مِن َ المُخسِرِین َ: پیمانه را به طور کامل بپردازید و از کسانی نباشید که از کیل کم می گذارند.
وَ زِنُوا بِالقِسطاس ِ المُستَقِیم ِ (182)
182- بِالقِسطاس ِ المُستَقِیم ِ: ترازوی سالم و بدون عیب که زیاد و کم نمی کند.
وَ لا تَبخَسُوا النّاس َ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ مُفسِدِین َ (183)
183- لا تَبخَسُوا النّاس َ أَشیاءَهُم: به مردم کم ندهید، کم فروشی نکنید.
لا تَعثَوا: فساد نکنید.
ص: 375
وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُم وَ الجِبِلَّةَ الأَوَّلِین َ (184)
184- الجِبِلَّةَ الأَوَّلِین َ: امّتهای پیشین.
وَ ما أَنت َ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ إِن نَظُنُّک َ لَمِن َ الکاذِبِین َ (186)
186- إِن نَظُنُّک َ: «إن» مخفّفه از مثقّله است در اصل «إنّا» بوده است.
فَأَسقِط عَلَینا کِسَفاً مِن َ السَّماءِ إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ (187)
187- کِسَفاً مِن َ السَّماءِ: جمع «کسفة» به معنای قطعه ای از آسمان.
فَکَذَّبُوه ُ فَأَخَذَهُم عَذاب ُ یَوم ِ الظُّلَّةِ إِنَّه ُ کان َ عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ (189)
189- الظُّلَّةِ: ابری که بر سر آنان سایه افکنده بود.
وَ إِنَّه ُ لَفِی زُبُرِ الأَوَّلِین َ (196)
196- إِنَّه ُ لَفِی زُبُرِ الأَوَّلِین َ: ذکر قرآن و خبر آن در کتب گذشتگان بوده است به اینکه معنی که کتب انبیای گذشته به آمدن قرآن خبر داده اند.
أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَةً أَن یَعلَمَه ُ عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیل َ (197)
197- أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَةً: یکی از نشانه های حقّانیت قرآن اینکه است که گروهی از علمای یهود کفار را از نزول قرآن خبر کرده بودند، پس همین دانستن علمای بنی اسرائیل و خبر دادن آنان دلیل بر حقّانیت قرآن است.
آیَةً: علامت.
کَذلِک َ سَلَکناه ُ فِی قُلُوب ِ المُجرِمِین َ (200)
200- کَذلِک َ سَلَکناه ُ: همچنین ما قرآن را بر دل گناهکاران و کافران عبور دادیم و گذراندیم.
ص: 376
وَ ما تَنَزَّلَت بِه ِ الشَّیاطِین ُ (210)
210- بِه ِ: بالقرآن.
وَ تَقَلُّبَک َ فِی السّاجِدِین َ (219)
219- تَقَلُّبَک َ فِی السّاجِدِین َ: از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که مراد اینکه است که خداوند گردش تو را در اصلاب نیکان و انبیا در حالی که از صلب پیامبری به صلب پیامبر دیگری منتقل می شدی تا از صلب پدر خارج شدی زیر نظر داشت.
تَنَزَّل ُ عَلی کُل ِّ أَفّاک ٍ أَثِیم ٍ (222)
222- أَفّاک ٍ: کذّاب، بسیار دروغگو.
أَثِیم ٍ: گناهکار.
یُلقُون َ السَّمع َ وَ أَکثَرُهُم کاذِبُون َ (223)
223- أَکثَرُهُم: اکثر الشیاطین.
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم ُ الغاوُون َ (224)
224- الشُّعَراءُ: به دو معنا آمده است: 1- از طرق اهل سنّت نقل شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خطاب به شاعری چنین فرمود: درون انسان از چرک و کثافات پر باشد بهتر از آن است که از شعر پر باشد. همین مضمون نیز از امام صادق علیه السّلام نقل شده است. «المیزان» 2- در اعتقادات صدوق به نقل از امام صادق علیه السّلام فرموده است: مراد از «شعراء» قصّه گوها هستند. «کنز الدقائق» الغاوُون َ: برای آن دو معنا است: 1- گمراهان.
2- شیاطین.
أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُل ِّ وادٍ یَهِیمُون َ (225)
225- یَهِیمُون َ: «هام یهیم هیمانا: اذا ذهب علی وجهه». مراد آیه اینکه است که در هر وادی بدون مراعات حدّ و مرز وارد می شوند یعنی سخن به گزاف می گویند. «المیزان»
إِلاَّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ وَ ذَکَرُوا اللّه َ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلَم ُ الَّذِین َ ظَلَمُوا أَی َّ مُنقَلَب ٍ یَنقَلِبُون َ (227)
227- إِلَّا الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ: استثنا از شعرای مذموم است یعنی مگر شاعرانی که مؤمن هستند و عمل نیک انجام می دهند. ص: 377
إِن َّ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُون َ (4)
4- یَعمَهُون َ: سرگردانند.
إِذ قال َ مُوسی لِأَهلِه ِ إِنِّی آنَست ُ ناراً سَآتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو آتِیکُم بِشِهاب ٍ قَبَس ٍ لَعَلَّکُم تَصطَلُون َ (7)
7- آنَست ُ: دیدم.
بِخَبَرٍ: اطلاعی به دست آورم و راه را پیدا کنم (زیرا موسی راه را گم کرده بود).
بِشِهاب ٍ: شعله ای از آتش. «شهاب» در اصل به نور عمودی گفته می شود.
قَبَس ٍ: مقداری از آتش. «المفردات للراغب» آتِیکُم بِشِهاب ٍ قَبَس ٍ: شعله ای از آتش بیاورم.
تَصطَلُون َ: گرم شوید.
یا مُوسی إِنَّه ُ أَنَا اللّه ُ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (9)
9- إِنَّه ُ: إن ّ المتکلّم و النادی.
وَ أَلق ِ عَصاک َ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان ٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی لا تَخَف إِنِّی لا یَخاف ُ لَدَی َّ المُرسَلُون َ (10)
10- تَهتَزُّ: حرکت می کرد.
جَان ٌّ: مار معمولی. در اینکه جا تعبیر به «جان ّ» شده است، با اینکه که به تعبیر آیات دیگر عصای موسی «ثعبان» به معنای مار بزرگ و اژدها بوده است و اینکه به خاطر اینکه است که تشبیه «کَأَنَّها جَان ٌّ» در اینکه جا از اینکه جهت است که حرکت اینکه اژدها همانند مارهای معمولی مخفی بوده است، نه اینکه که در جثه مانند مار معمولی باشد ..
إِلاّ مَن ظَلَم َ ثُم َّ بَدَّل َ حُسناً بَعدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیم ٌ (11)
11- إِلّا: استثناء منقطع است، به معنای «لکن».
وَ أَدخِل یَدَک َ فِی جَیبِک َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ فِی تِسع ِ آیات ٍ إِلی فِرعَون َ وَ قَومِه ِ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین َ (12)
12-قال که بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ: بدون اینکه که اینکه سفیدی از مرضی مانند برص باشد.
قال که فِی تِسع ِ: مع تسع.
قال که إِلی فِرعَون َ: أنت مرسل بها الی فرعون.
ص: 378
وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا فَانظُر کَیف َ کان َ عاقِبَةُ المُفسِدِین َ (14)
14- جَحَدُوا بِها: جحدوها. «با» زاید است.
وَ حُشِرَ لِسُلَیمان َ جُنُودُه ُ مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ وَ الطَّیرِ فَهُم یُوزَعُون َ (17)
17- حُشِرَ: جمع شده بودند.
یُوزَعُون َ: اینکه لشگر با نظم می رفتند، به گونه ای که جلو سپاه را متوقّف می کردند تا نفرات عقب برسد. اینکه نوع کنترل و ایجاد نظم را «وزع» می گویند.
حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّمل ِ قالَت نَملَةٌ یا أَیُّهَا النَّمل ُ ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان ُ وَ جُنُودُه ُ وَ هُم لا یَشعُرُون َ (18)
18- لا یَحطِمَنَّکُم: شما را له نکنند.
فَتَبَسَّم َ ضاحِکاً مِن قَولِها وَ قال َ رَب ِّ أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَک َ الَّتِی أَنعَمت َ عَلَی َّ وَ عَلی والِدَی َّ وَ أَن أَعمَل َ صالِحاً تَرضاه ُ وَ أَدخِلنِی بِرَحمَتِک َ فِی عِبادِک َ الصّالِحِین َ (19)
19- أَوزِعنِی: به من الهام کن(1).
وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقال َ ما لِی َ لا أَرَی الهُدهُدَ أَم کان َ مِن َ الغائِبِین َ (20)
20- تَفَقَّدَ الطَّیرَ: از پرنده غایب جویا شد.
ما لِی َ لا أَرَی الهُدهُدَ: ما للهدهد لا أراه.
أَم کان َ: «أم» منقطعه است یعنی «بل أ هو من الغائبین».
لَأُعَذِّبَنَّه ُ عَذاباً شَدِیداً أَو لَأَذبَحَنَّه ُ أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ (21)
21- لَیَأتِیَنِّی: اصل آن «لیأتینّنی» بوده که نون وقایه حذف شده است.
فَمَکَث َ غَیرَ بَعِیدٍ فَقال َ أَحَطت ُ بِما لَم تُحِط بِه ِ وَ جِئتُک َ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِین ٍ (22)
22- فَمَکَث َ غَیرَ بَعِیدٍ: طولی نکشید، درنگ نکرد سلیمان مگر اندک زمانی.
«سبأ»: به دو معنا آمده است: 1- نام شهری است در یمن. 2- نام طائفه و قبیله.
ص: 379
إِنِّی وَجَدت ُ امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُل ِّ شَی ءٍ وَ لَها عَرش ٌ عَظِیم ٌ (23)
23- عَرش ٌ: به دو معنا آمده است: 1- تخت.
2- حکومت، فرمانروایی.
أَلاّ یَسجُدُوا لِلّه ِ الَّذِی یُخرِج ُ الخَب ءَ فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ یَعلَم ُ ما تُخفُون َ وَ ما تُعلِنُون َ (25)
25- أَلّا یَسجُدُوا: علت است برای «صدهم» یعنی «لئلّا یسجدوا للّه».
الخَب ءَ: پنهان و مخفی.
اذهَب بِکِتابِی هذا فَأَلقِه إِلَیهِم ثُم َّ تَوَل َّ عَنهُم فَانظُر ما ذا یَرجِعُون َ (28)
28- تَوَل َّ عَنهُم: خود را در نزدیکی آنان پنهان کن.
أَلاّ تَعلُوا عَلَی َّ وَ أتُونِی مُسلِمِین َ (31)
31- أَلّا تَعلُوا: «أن» تفسیریه است یعنی «لا تعلوا».
قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی أَمرِی ما کُنت ُ قاطِعَةً أَمراً حَتّی تَشهَدُون ِ (32)
32- ما کُنت ُ قاطِعَةً أَمراً: در کاری تصمیمی نمی گیرم.
قالَت إِن َّ المُلُوک َ إِذا دَخَلُوا قَریَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِک َ یَفعَلُون َ (34)
34- کَذلِک َ یَفعَلُون َ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- کلام خداوند است در مقام تأیید کلام بلقیس یعنی بله چنین است پادشاهان قریه ها را خراب می کنند. 2- دنباله کلام بلقیس است یعنی بله چنین می کنند.
وَ إِنِّی مُرسِلَةٌ إِلَیهِم بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِم َ یَرجِع ُ المُرسَلُون َ (35)
35- فَناظِرَةٌ: به انتظار می نشینم.
ص: 380
فَلَمّا جاءَ سُلَیمان َ قال َ أَ تُمِدُّونَن ِ بِمال ٍ فَما آتانِی َ اللّه ُ خَیرٌ مِمّا آتاکُم بَل أَنتُم بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُون َ (36)
36- جاءَ: فاعل «جاء» «رسول» است.
أَ تُمِدُّونَن ِ بِمال ٍ: آیا به اموال من اضافه می کنند! یعنی نیازی به اینکه اموال نیست.
ارجِع إِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَل َ لَهُم بِها وَ لَنُخرِجَنَّهُم مِنها أَذِلَّةً وَ هُم صاغِرُون َ (37)
37- صاغِرُون َ: ذلیل و خوار باشند.
قال َ یا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها قَبل َ أَن یَأتُونِی مُسلِمِین َ (38)
38- مُسلِمِین َ: به دو معنا آمده است:
1- مؤمنین. 2- منقاد و تسلیم شدگان.
قال َ عِفرِیت ٌ مِن َ الجِن ِّ أَنَا آتِیک َ بِه ِ قَبل َ أَن تَقُوم َ مِن مَقامِک َ وَ إِنِّی عَلَیه ِ لَقَوِی ٌّ أَمِین ٌ (39)
39- عِفرِیت ٌ: طغیان گر قوی و زیرک.
مَقامِک َ: جایگاه نشستن تو برای قضاوت، کرسی قضا.
قال َ الَّذِی عِندَه ُ عِلم ٌ مِن َ الکِتاب ِ أَنَا آتِیک َ بِه ِ قَبل َ أَن یَرتَدَّ إِلَیک َ طَرفُک َ فَلَمّا رَآه ُ مُستَقِرًّا عِندَه ُ قال َ هذا مِن فَضل ِ رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن َّ رَبِّی غَنِی ٌّ کَرِیم ٌ (40)
40- یَرتَدَّ إِلَیک َ طَرفُک َ: چشم بر هم بزنی.
قال َ هذا: قال سلیمان.
قال َ نَکِّرُوا لَها عَرشَها نَنظُر أَ تَهتَدِی أَم تَکُون ُ مِن َ الَّذِین َ لا یَهتَدُون َ (41)
41- نَکِّرُوا لَها: به طوری تغییر دهید که نشناسد.
وَ صَدَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُون ِ اللّه ِ إِنَّها کانَت مِن قَوم ٍ کافِرِین َ (43)
43- صَدَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُون ِ اللّه ِ: به دو معنا آمده است: 1- خورشید پرستی، آن زن (بلقیس) را از بندگی خدا بازداشته بود.
2- سلیمان او را از خورشید پرستی بازداشت.
بنابراین تقدیر چنین است: «عمّا کانت تعبد».
قِیل َ لَهَا ادخُلِی الصَّرح َ فَلَمّا رَأَته ُ حَسِبَته ُ لُجَّةً وَ کَشَفَت عَن ساقَیها قال َ إِنَّه ُ صَرح ٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوارِیرَ قالَت رَب ِّ إِنِّی ظَلَمت ُ نَفسِی وَ أَسلَمت ُ مَع َ سُلَیمان َ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ (44)
44- الصَّرح َ: به دو معنا آمده است:
1- فضای آزاد و بدون سقف. 2- قصر شیشه ای.
لُجَّةً: دریاچه، حوض.
کَشَفَت عَن ساقَیها: شلوار خود را بالا گرفت تا خیس نشود.
صَرح ٌ مُمَرَّدٌ: کاخی خالص (از شیشه).
قَوارِیرَ: شیشه.
ص: 381
قال َ یا قَوم ِ لِم َ تَستَعجِلُون َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل َ الحَسَنَةِ لَو لا تَستَغفِرُون َ اللّه َ لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ (46)
46- بِالسَّیِّئَةِ: بالعذاب.
الحَسَنَةِ: الرحمة.
قالُوا اطَّیَّرنا بِک َ وَ بِمَن مَعَک َ قال َ طائِرُکُم عِندَ اللّه ِ بَل أَنتُم قَوم ٌ تُفتَنُون َ (47)
47- اطَّیَّرنا: فال بد زدیم.
تُفتَنُون َ: به دو معنا آمده است: 1- به خیر و شرّ آزمایش می شوید. 2- عذاب می شوید.
وَ کان َ فِی المَدِینَةِ تِسعَةُ رَهطٍ یُفسِدُون َ فِی الأَرض ِ وَ لا یُصلِحُون َ (48)
48- رَهطٍ: به دو معنا آمده است: 1- نفر، شخص. 2- گروه کمتر از ده نفر. «المفردات للراغب»
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّه ِ لَنُبَیِّتَنَّه ُ وَ أَهلَه ُ ثُم َّ لَنَقُولَن َّ لِوَلِیِّه ِ ما شَهِدنا مَهلِک َ أَهلِه ِ وَ إِنّا لَصادِقُون َ (49)
49- تَقاسَمُوا: هم قسم شدند.
لَنُبَیِّتَنَّه ُ: صالح را شبانه به قتل برسانیم.
لِوَلِیِّه ِ: بستگان صالح. (اولیای خون او).
مَهلِک َ: قتل.
فَانظُر کَیف َ کان َ عاقِبَةُ مَکرِهِم أَنّا دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم أَجمَعِین َ (51)
51- دَمَّرناهُم: آنان را هلاک کردیم.
فَتِلک َ بُیُوتُهُم خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لِقَوم ٍ یَعلَمُون َ (52)
52- خاوِیَةً: خالی.
وَ لُوطاً إِذ قال َ لِقَومِه ِ أَ تَأتُون َ الفاحِشَةَ وَ أَنتُم تُبصِرُون َ (54)
54- تُبصِرُون َ: بصیرت و آگاهی به زشتی کار دارید.
ص: 382
فَما کان َ جَواب َ قَومِه ِ إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوا آل َ لُوطٍ مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس ٌ یَتَطَهَّرُون َ (56)
56- أُناس ٌ یَتَطَهَّرُون َ: مردمانی پاک دامن هستند.
فَأَنجَیناه ُ وَ أَهلَه ُ إِلاّ امرَأَتَه ُ قَدَّرناها مِن َ الغابِرِین َ (57)
57- قَدَّرناها مِن َ الغابِرِین َ: او را در میان باقیماندگان در عذاب قرار دادیم.
قُل ِ الحَمدُ لِلّه ِ وَ سَلام ٌ عَلی عِبادِه ِ الَّذِین َ اصطَفی آللّه ُ خَیرٌ أَمّا یُشرِکُون َ (59)
59- أَمّا یُشرِکُون َ: أم ما یشرکون.
أَمَّن خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ أَنزَل َ لَکُم مِن َ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا بِه ِ حَدائِق َ ذات َ بَهجَةٍ ما کان َ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها أَ إِله ٌ مَع َ اللّه ِ بَل هُم قَوم ٌ یَعدِلُون َ (60)
60- أَمَّن: أم من.
ذات َ بَهجَةٍ: دارای منظره زیبا و نشاطآور.
ما کان َ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها: شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید.
أَمَّن جَعَل َ الأَرض َ قَراراً وَ جَعَل َ خِلالَها أَنهاراً وَ جَعَل َ لَها رَواسِی َ وَ جَعَل َ بَین َ البَحرَین ِ حاجِزاً أَ إِله ٌ مَع َ اللّه ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون َ (61)
61- رَواسِی َ: جمع «راسیة» به معنای کوههای استوار.
حاجِزاً: مانع.
ص: 383
بَل ِ ادّارَک َ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ بَل هُم فِی شَک ٍّ مِنها بَل هُم مِنها عَمُون َ (66)
66- ادّارَک َ: علم و یقین برای آنان در آخرت پی در پی حاصل شود تا یقین آنان نسبت به مطالبی که در دنیا به آنان خبر می دادند تکمیل شود.
عَمُون َ: جمع «عمی» به معنای کور. مراد کوری دل است.
لَقَد وُعِدنا هذا نَحن ُ وَ آباؤُنا مِن قَبل ُ إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (68)
68- أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ: اخبار دروغ، افسانه های گذشتگان.
وَ یَقُولُون َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین َ (71)
71- هذَا الوَعدُ: مراد وعده عذاب است.
قُل عَسی أَن یَکُون َ رَدِف َ لَکُم بَعض ُ الَّذِی تَستَعجِلُون َ (72)
72- رَدِف َ لَکُم: برای شما نزدیک باشد.
وَ إِن َّ رَبَّک َ لَیَعلَم ُ ما تُکِن ُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُون َ (74)
74- تُکِن ُّ: مخفی داشته است.
إِن َّ هذَا القُرآن َ یَقُص ُّ عَلی بَنِی إِسرائِیل َ أَکثَرَ الَّذِی هُم فِیه ِ یَختَلِفُون َ (76)
76- الَّذِی هُم فِیه ِ یَختَلِفُون َ: بعضی از مطالب مورد اختلاف بنی اسرائیل عبارت بود از: جریان مریم و عیسی (ع) و جریان نبوت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله که در تورات به آن بشارت داده شده بود که بعضی از آنان می گفتند: پیامبر موعود در تورات «یوشع» است و بعضی می گفتند: هنوز نیامده و باید به انتظار آمدنش باشیم.
ص: 384
وَ إِنَّه ُ لَهُدی ً وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین َ (77)
77- إِنَّه ُ: ان ّ القرآن.
وَ إِذا وَقَع َ القَول ُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِن َ الأَرض ِ تُکَلِّمُهُم أَن َّ النّاس َ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُون َ (82)
82- إِذا وَقَع َ القَول ُ: هنگامی که عذاب بر آنان حتمی و مسجّل شد.
دَابَّةً مِن َ الأَرض ِ: علی علیه السّلام فرمود: «اینکه جنبنده دارای دم نیست، هر چند دارای ریش هست. اینکه اشاره دارد به اینکه که انسان است. در روایت دیگر آمده است: مراد از «دابة الارض» علی علیه السّلام است.
أَن َّ النّاس َ: مقول قول است برای «تکلّمهم» زیرا تکلم به معنای قول است.
وَ یَوم َ نَحشُرُ مِن کُل ِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن یُکَذِّب ُ بِآیاتِنا فَهُم یُوزَعُون َ (83)
83- یُوزَعُون َ: به سوره النمل، آیه 17 رجوع شود.
حَتّی إِذا جاؤُ قال َ أَ کَذَّبتُم بِآیاتِی وَ لَم تُحِیطُوا بِها عِلماً أَمّا ذا کُنتُم تَعمَلُون َ (84)
84- أَمّا ذا کُنتُم تَعمَلُون َ(1): به چه چیزی مشغول بودید!
وَ یَوم َ یُنفَخ ُ فِی الصُّورِ فَفَزِع َ مَن فِی السَّماوات ِ وَ مَن فِی الأَرض ِ إِلاّ مَن شاءَ اللّه ُ وَ کُل ٌّ أَتَوه ُ داخِرِین َ (87)
87- داخِرِین َ: ذلیلانه.
وَ تَرَی الجِبال َ تَحسَبُها جامِدَةً وَ هِی َ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب ِ صُنع َ اللّه ِ الَّذِی أَتقَن َ کُل َّ شَی ءٍ إِنَّه ُ خَبِیرٌ بِما تَفعَلُون َ (88)
88- جامِدَةً: ثابت و بدون حرکت.
ص: 385
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه ُ خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع ٍ یَومَئِذٍ آمِنُون َ (89)
89- بِالحَسَنَةِ: از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که علی علیه السّلام فرمود: مراد از «حسنة» محبت ما اهل بیت و مراد از «سیّئه» بغض ما اهل بیت است.
خَیرٌ: ثواب. معنای وصفی ندارد.
وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَون َ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُون َ (90)
90- فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ: به شکل وارونه به آتش انداخته می شوند. جابر از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل کرده است که پیامبر خطاب به علی علیه السّلام فرمود: ای علی اگر امت من به قدری روزه بگیرند که مثل مو باریک گردند و به قدری نماز گزارند که کمر آنان همچون قوس گردد، ولی بغض تو را در دل داشته باشند، حتما خداوند آنان را تا گلوگاه در آتش داخل خواهد کرد.
إِنَّما أُمِرت ُ أَن أَعبُدَ رَب َّ هذِه ِ البَلدَةِ الَّذِی حَرَّمَها وَ لَه ُ کُل ُّ شَی ءٍ وَ أُمِرت ُ أَن أَکُون َ مِن َ المُسلِمِین َ (91)
91- حَرَّمَها: جعلها حرما آمنا.
إِن َّ فِرعَون َ عَلا فِی الأَرض ِ وَ جَعَل َ أَهلَها شِیَعاً یَستَضعِف ُ طائِفَةً مِنهُم یُذَبِّح ُ أَبناءَهُم وَ یَستَحیِی نِساءَهُم إِنَّه ُ کان َ مِن َ المُفسِدِین َ (4)
4- شِیَعاً: چند فرقه و گروه.
ص: 386
وَ نُمَکِّن َ لَهُم فِی الأَرض ِ وَ نُرِی َ فِرعَون َ وَ هامان َ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُون َ (6)
6- مِنهُم: من بنی اسرائیل.
فَالتَقَطَه ُ آل ُ فِرعَون َ لِیَکُون َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً إِن َّ فِرعَون َ وَ هامان َ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِین َ (8)
8- لِیَکُون َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً: تا عاقبت دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد. «لام» برای عاقبت است.
وَ قالَت ِ امرَأَت ُ فِرعَون َ قُرَّت ُ عَین ٍ لِی وَ لَک َ لا تَقتُلُوه ُ عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه ُ وَلَداً وَ هُم لا یَشعُرُون َ (9)
9- قُرَّت ُ عَین ٍ: چشم روشنی.
وَ أَصبَح َ فُؤادُ أُم ِّ مُوسی فارِغاً إِن کادَت لَتُبدِی بِه ِ لَو لا أَن رَبَطنا عَلی قَلبِها لِتَکُون َ مِن َ المُؤمِنِین َ (10)
10- فارِغاً: خالی. در اینکه جا دو احتمال وجود دارد: 1- خالی از هر چیزی به جز یاد موسی بود. 2- خالی از اندوه بود چون خداوند وعده نجات موسی را داده بود.
إِن کادَت لَتُبدِی بِه ِ: «إن» مخفّفه از مثقّله است یعنی «أنّها کادت»: نزدیک بود که مادر موسی جریان را آشکار کند.
لَو لا أَن رَبَطنا عَلی قَلبِها: اگر قلب او را (با صبر و یقین) محکم نکرده بودیم.
وَ قالَت لِأُختِه ِ قُصِّیه ِ فَبَصُرَت بِه ِ عَن جُنُب ٍ وَ هُم لا یَشعُرُون َ (11)
11- قُصِّیه ِ: امر حاضر است یعنی موسی را دنبال و تعقیب کن. «قص ّ» به معنای دنبال کسی یا چیزی رفتن است.
فَبَصُرَت بِه ِ عَن جُنُب ٍ: به دو معنا آمده است:
1- خواهر موسی او را از دور دید. 2- خواهر موسی او را زیر نظر داشت.
عَن جُنُب ٍ: به دو معنا آمده است: 1- از دور.
2- به طور ناشناس.
وَ حَرَّمنا عَلَیه ِ المَراضِع َ مِن قَبل ُ فَقالَت هَل أَدُلُّکُم عَلی أَهل ِ بَیت ٍ یَکفُلُونَه ُ لَکُم وَ هُم لَه ُ ناصِحُون َ (12)
12- لَه ُ: لموسی.
ناصِحُون َ: در حالی که آنان به او مهربانند و خیرخواه او هستند.
ص: 387
وَ دَخَل َ المَدِینَةَ عَلی حِین ِ غَفلَةٍ مِن أَهلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَین ِ یَقتَتِلان ِ هذا مِن شِیعَتِه ِ وَ هذا مِن عَدُوِّه ِ فَاستَغاثَه ُ الَّذِی مِن شِیعَتِه ِ عَلَی الَّذِی مِن عَدُوِّه ِ فَوَکَزَه ُ مُوسی فَقَضی عَلَیه ِ قال َ هذا مِن عَمَل ِ الشَّیطان ِ إِنَّه ُ عَدُوٌّ مُضِل ٌّ مُبِین ٌ (15)
15- شِیعَتِه ِ: اسرائیلی بود.
عَدُوِّه ِ: قبطی بود.
فَوَکَزَه ُ: با مشت به سینه او زد.
هذا مِن عَمَل ِ الشَّیطان ِ: به دو معنا آمده است:
1- امام رضا علیه السّلام فرمود: اینکه درگیری بین قبطی و اسرائیلی از عمل شیطان است، نه کشته شدن قبطی توسط موسی. «المیزان» 2- سید مرتضی رحمه اللّه فرمود: اینکه عمل مقتول از عمل شیطان است.
قال َ رَب ِّ إِنِّی ظَلَمت ُ نَفسِی فَاغفِر لِی فَغَفَرَ لَه ُ إِنَّه ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم ُ (16)
16- رَب ِّ إِنِّی ظَلَمت ُ نَفسِی فَاغفِر لِی: به دو معنا آمده است: 1- امام رضا علیه السّلام فرمود: یعنی وارد شدن من به اینکه شهر کار درستی نبوده زیرا شهر، پر از دشمن است پس مرا از دشمنان مخفی کن. موسی مرتکب گناه نشده بود تا استغفار کند، به عکس، موسی گفت: خدایا به شکرانه اینکه نیرومندی هرگز پشتیبان مجرمها نخواهم بود، بلکه با آنان مبارزه خواهم کرد. «المیزان» 2- سید مرتضی رحمه اللّه فرموده است: اینکه استغفار به خاطر کشتن قبطی نبوده، بلکه موسی به خداوند انقطاع حاصل کرده است و مانند دیگر انبیا که از قصور خود در شکر نعمتهای الهی طلب مغفرت می کنند، طلب مغفرت کرده است.
فَأَصبَح َ فِی المَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّب ُ فَإِذَا الَّذِی استَنصَرَه ُ بِالأَمس ِ یَستَصرِخُه ُ قال َ لَه ُ مُوسی إِنَّک َ لَغَوِی ٌّ مُبِین ٌ (18)
18- یَتَرَقَّب ُ: انتظار می کشید که جریان قتل قبطی به کجا خواهد انجامید.
یَستَصرِخُه ُ: او را به یاری خویش فرا می خواند.
لَغَوِی ٌّ: در اینکه شرایط که جو حاکم با فرعون است درگیری تو (اسرائیلی) با قبطی کار درستی نیست، نه اینکه که اینکه کار حرام است.
فَلَمّا أَن أَرادَ أَن یَبطِش َ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قال َ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَن تَقتُلَنِی کَما قَتَلت َ نَفساً بِالأَمس ِ إِن تُرِیدُ إِلاّ أَن تَکُون َ جَبّاراً فِی الأَرض ِ وَ ما تُرِیدُ أَن تَکُون َ مِن َ المُصلِحِین َ (19)
19- یَبطِش َ: سلطه پیدا کند.
قال َ یا مُوسی ...: در قائل دو احتمال وجود دارد: 1- اسرائیلی گفت: می خواهی مرا بکشی مانند آن مرد قبطی که دیروز وی را کشتی! زیرا گمان برد موسی با گفتن «انّک لغوی ّ» او را مورد غضب قرار داده و قصد حمله به او را دارد.
2- قبطی گفت: آیا می خواهی مرا هم بکشی مانند آن شخصی که دیروز توسط تو به قتل رسید!
وَ جاءَ رَجُل ٌ مِن أَقصَی المَدِینَةِ یَسعی قال َ یا مُوسی إِن َّ المَلَأَ یَأتَمِرُون َ بِک َ لِیَقتُلُوک َ فَاخرُج إِنِّی لَک َ مِن َ النّاصِحِین َ (20)
20- أَقصَی: آخر.
یَسعی: با سرعت حرکت می کرد.
یَأتَمِرُون َ بِک َ: در باره تو مشورت می کردند.
ص: 388
وَ لَمّا تَوَجَّه َ تِلقاءَ مَدیَن َ قال َ عَسی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَواءَ السَّبِیل ِ (22)
22- تَوَجَّه َ: رو کرد.
تِلقاءَ: در لغت به معنای محاذی و برابر است و مراد اینکه است که به سوی مدین رو کرد.
مَدیَن َ: نام شهری بوده است.
سَواءَ السَّبِیل ِ: راه راست.
وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَن َ وَجَدَ عَلَیه ِ أُمَّةً مِن َ النّاس ِ یَسقُون َ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِم ُ امرَأَتَین ِ تَذُودان ِ قال َ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقِی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیخ ٌ کَبِیرٌ (23)
23- مِن دُونِهِم ُ: نزدیک آنان.
تَذُودان ِ: آن دو زن گوسفندان را از ورود به محل ّ آب خوردن ممانعت می کردند.
ما خَطبُکُما: چه کار دارید! چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید!.
یُصدِرَ الرِّعاءُ: چوپانها محل آب خوردن را ترک کنند.
الرِّعاءُ: جمع «راع» به معنای چوپان.
فَسَقی لَهُما ثُم َّ تَوَلّی إِلَی الظِّل ِّ فَقال َ رَب ِّ إِنِّی لِما أَنزَلت َ إِلَی َّ مِن خَیرٍ فَقِیرٌ (24)
24- تَوَلّی إِلَی الظِّل ِّ: به سوی سایه برگشت.
قال َ إِنِّی أُرِیدُ أَن أُنکِحَک َ إِحدَی ابنَتَی َّ هاتَین ِ عَلی أَن تَأجُرَنِی ثَمانِی َ حِجَج ٍ فَإِن أَتمَمت َ عَشراً فَمِن عِندِک َ وَ ما أُرِیدُ أَن أَشُق َّ عَلَیک َ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه ُ مِن َ الصّالِحِین َ (27)
27- ثَمانِی َ حِجَج ٍ: هشت سال. جهت اینکه که از سال به حج ّ تعبیر کرده است اینکه است که در هر سال یک بار موسم حج است. «المیزان»
ص: 389
فَلَمّا قَضی مُوسَی الأَجَل َ وَ سارَ بِأَهلِه ِ آنَس َ مِن جانِب ِ الطُّورِ ناراً قال َ لِأَهلِه ِ امکُثُوا إِنِّی آنَست ُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو جَذوَةٍ مِن َ النّارِ لَعَلَّکُم تَصطَلُون َ (29)
29- بِخَبَرٍ: اطّلاعی به دست بیاورم و راه را پیدا کنم.
جَذوَةٍ مِن َ النّارِ: پاره ای از آتش.
تَصطَلُون َ: گرم شوید.
فَلَمّا أَتاها نُودِی َ مِن شاطِئ ِ الوادِ الأَیمَن ِ فِی البُقعَةِ المُبارَکَةِ مِن َ الشَّجَرَةِ أَن یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّه ُ رَب ُّ العالَمِین َ (30)
30- شاطِئ ِ: سمت.
وَ أَن أَلق ِ عَصاک َ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان ٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی أَقبِل وَ لا تَخَف إِنَّک َ مِن َ الآمِنِین َ (31)
31- تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان ٌّ: به سوره النمل، آیه 10 رجوع شود.
اسلُک یَدَک َ فِی جَیبِک َ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ وَ اضمُم إِلَیک َ جَناحَک َ مِن َ الرَّهب ِ فَذانِک َ بُرهانان ِ مِن رَبِّک َ إِلی فِرعَون َ وَ مَلائِه ِ إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِین َ (32)
32- اسلُک: داخل کن.
بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ: بدون اینکه که سفیدی از بیماری برص و مانند آن باشد.
اضمُم إِلَیک َ جَناحَک َ مِن َ الرَّهب ِ: دست خود را به سینه خود بچسبان تا خوف برطرف شود.
جَناحَک َ: دست خود را.
الرَّهب ِ: خوف و ترس.
وَ أَخِی هارُون ُ هُوَ أَفصَح ُ مِنِّی لِساناً فَأَرسِله ُ مَعِی رِدءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخاف ُ أَن یُکَذِّبُون ِ (34)
34- رِدءاً: یاور و کمک کار.
قال َ سَنَشُدُّ عَضُدَک َ بِأَخِیک َ وَ نَجعَل ُ لَکُما سُلطاناً فَلا یَصِلُون َ إِلَیکُما بِآیاتِنا أَنتُما وَ مَن ِ اتَّبَعَکُمَا الغالِبُون َ (35)
35- بِآیاتِنا: چند وجه در آن آمده است:
1- متعلق به «لا یصلون» است یعنی آنان به شما دو نفر نمی توانند ضرری برسانند چون ما به شما آیات و معجزات عطا کردیم. 2- متعلّق به «نجعل» است یعنی برای شما دو نفر سلطه قرار دادیم چون آیات و معجزات عطا کردیم. 3- متعلّق به «الغالبون» است یعنی شما پیروزید چون معجزه دارید. «المیزان»
ص: 390
وَ قال َ فِرعَون ُ یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمت ُ لَکُم مِن إِله ٍ غَیرِی فَأَوقِد لِی یا هامان ُ عَلَی الطِّین ِ فَاجعَل لِی صَرحاً لَعَلِّی أَطَّلِع ُ إِلی إِله ِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّه ُ مِن َ الکاذِبِین َ (38)
38- فَأَوقِد لِی یا هامان ُ عَلَی الطِّین ِ: بر روی گل، آتش روشن کن یعنی آجر بساز.
صَرحاً: کاخ.
وَ استَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُه ُ فِی الأَرض ِ بِغَیرِ الحَق ِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُم إِلَینا لا یُرجَعُون َ (39)
39- بِغَیرِ الحَق ِّ: یعنی اینکه استکبار حق آنان نبوده است و آنان بی جا خود را بیش از مقدار خود پنداشتند.
فَأَخَذناه ُ وَ جُنُودَه ُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم ِّ فَانظُر کَیف َ کان َ عاقِبَةُ الظّالِمِین َ (40)
40- فَنَبَذناهُم فِی الیَم ِّ: همه آنها را به دریا ریختیم.
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب َ مِن بَعدِ ما أَهلَکنَا القُرُون َ الأُولی بَصائِرَ لِلنّاس ِ وَ هُدی ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ (43)
43- القُرُون َ الأُولی: یکی از دو معنا مراد است: 1- اقوامی که قبل از موسی بودند مانند «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود». 2- قوم فرعون یعنی بعد از هلاک کردن فرعون به موسی کتاب دادیم.
ص: 391
وَ ما کُنت َ بِجانِب ِ الغَربِی ِّ إِذ قَضَینا إِلی مُوسَی الأَمرَ وَ ما کُنت َ مِن َ الشّاهِدِین َ (44)
44- قَضَینا إِلی مُوسَی الأَمرَ: به دو معنا آمده است: 1- جریان نبوّت موسی را با فرستادن وی به سوی فرعون محکم کردیم. 2- با نازل کردن تورات بر موسی امر نبوّت او را محکم کردیم. «المیزان»(1)
وَ لکِنّا أَنشَأنا قُرُوناً فَتَطاوَل َ عَلَیهِم ُ العُمُرُ وَ ما کُنت َ ثاوِیاً فِی أَهل ِ مَدیَن َ تَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ لکِنّا کُنّا مُرسِلِین َ (45)
45- فَتَطاوَل َ عَلَیهِم ُ العُمُرُ: بر آنان مدّت طولانی گذشت. «المیزان» ما کُنت َ ثاوِیاً فِی أَهل ِ مَدیَن َ: تو در میان اهل مدین اقامت نداشتی.
وَ لَو لا أَن تُصِیبَهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَیَقُولُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلت َ إِلَینا رَسُولاً فَنَتَّبِع َ آیاتِک َ وَ نَکُون َ مِن َ المُؤمِنِین َ (47)
47- لَو لا أَن تُصِیبَهُم مُصِیبَةٌ: اینکه که ما رسول فرستادیم برای اینکه است که به هنگام عذاب کردن مجرمان، آنان بر ما احتجاج نکنند که چرا برای ما رسول نفرستادی پس علّت ارسال رسل قطع احتجاج معذّبین و اتمام حجّت است.
فَلَمّا جاءَهُم ُ الحَق ُّ مِن عِندِنا قالُوا لَو لا أُوتِی َ مِثل َ ما أُوتِی َ مُوسی أَ وَ لَم یَکفُرُوا بِما أُوتِی َ مُوسی مِن قَبل ُ قالُوا سِحران ِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِکُل ٍّ کافِرُون َ (48)
48- سِحران ِ تَظاهَرا: قرآن و تورات سحر هستند که دست به دست هم داده اند و به یاری هم برخاسته اند.
ص: 392
وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُم ُ القَول َ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون َ (51)
51- وَصَّلنا لَهُم ُ القَول َ: مطالب حق ّ را برای آنان پی در پی بیان کردیم.
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنه ُ وَ قالُوا لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم سَلام ٌ عَلَیکُم لا نَبتَغِی الجاهِلِین َ (55)
55- إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ: به هنگامی که از مردم ناسزا شنیدند.
سَلام ٌ عَلَیکُم: خداحافظ شما. به عنوان وداع سلام می کنند یعنی ما را به شما کاری نیست.
وَ قالُوا إِن نَتَّبِع ِ الهُدی مَعَک َ نُتَخَطَّف مِن أَرضِنا أَ وَ لَم نُمَکِّن لَهُم حَرَماً آمِناً یُجبی إِلَیه ِ ثَمَرات ُ کُل ِّ شَی ءٍ رِزقاً مِن لَدُنّا وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون َ (57)
57- نُتَخَطَّف مِن أَرضِنا: از سرزمین خود ربوده خواهیم شد و از وطن خود برکنده خواهیم شد. (جریان چنین بوده است که عده ای از قریش به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گفتند: ما می دانیم که دین تو بر حق ّ است، ولی اگر ما از تو پیروی کنیم، اعراب دیگر که بیرون مکه هستند ما را مورد حمله قرار خواهند داد و ما در مقابل آنان ناتوانیم).
یُجبی: جمع می شود.
وَ کَم أَهلَکنا مِن قَریَةٍ بَطِرَت مَعِیشَتَها فَتِلک َ مَساکِنُهُم لَم تُسکَن مِن بَعدِهِم إِلاّ قَلِیلاً وَ کُنّا نَحن ُ الوارِثِین َ (58)
58- بَطِرَت: «بطر»: طغیان گری به هنگام دست یافتن به نعمت.
مَعِیشَتَها اصل آن «فی معیشتها» بوده است.
منصوب به نزع خافض است.
ص: 393
وَ یَوم َ یُنادِیهِم فَیَقُول ُ أَین َ شُرَکائِی َ الَّذِین َ کُنتُم تَزعُمُون َ (62)
62- أَین َ شُرَکائِی َ الَّذِین َ کُنتُم تَزعُمُون َ: کنتم تزعمون فی الدنیا انتم شرکاء فی الالهیة(1).
قال َ الَّذِین َ حَق َّ عَلَیهِم ُ القَول ُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِین َ أَغوَینا أَغوَیناهُم کَما غَوَینا تَبَرَّأنا إِلَیک َ ما کانُوا إِیّانا یَعبُدُون َ (63)
63- حَق َّ عَلَیهِم ُ القَول ُ: بر آنان عذاب حتمی شده است.
تَبَرَّأنا: بیزاری می جوییم.
ما کانُوا إِیّانا یَعبُدُون َ: ما را پرستش نمی کردند.
وَ قِیل َ ادعُوا شُرَکاءَکُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ رَأَوُا العَذاب َ لَو أَنَّهُم کانُوا یَهتَدُون َ (64)
64- لَو أَنَّهُم کانُوا یَهتَدُون َ: جزای «لو» محذوف است یعنی «لو أنّهم کانوا یهتدون لاعتقدوا أن ّ العذاب ّ حق ّ».
وَ رَبُّک َ یَخلُق ُ ما یَشاءُ وَ یَختارُ ما کان َ لَهُم ُ الخِیَرَةُ سُبحان َ اللّه ِ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون َ (68)
68- یَختارُ ما کان َ لَهُم ُ الخِیَرَةُ: اختیار و انتخاب به دست خداوند است (مثلا هر کسی را که خواست برای نبوّت انتخاب می کند) و اختیار و انتخاب به دست غیر او نیست. «ما» نافیه است.
وَ رَبُّک َ یَعلَم ُ ما تُکِن ُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُون َ (69)
69- ما تُکِن ُّ صُدُورُهُم: آنچه در سینه های شما پنهان است.
ص: 394
قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَل َ اللّه ُ عَلَیکُم ُ اللَّیل َ سَرمَداً إِلی یَوم ِ القِیامَةِ مَن إِله ٌ غَیرُ اللّه ِ یَأتِیکُم بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسمَعُون َ (71)
71- سَرمَداً: پیوسته و همیشه.
إِن َّ قارُون َ کان َ مِن قَوم ِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِم وَ آتَیناه ُ مِن َ الکُنُوزِ ما إِن َّ مَفاتِحَه ُ لَتَنُوأُ بِالعُصبَةِ أُولِی القُوَّةِ إِذ قال َ لَه ُ قَومُه ُ لا تَفرَح إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ الفَرِحِین َ (76)
76- کان َ مِن قَوم ِ مُوسی: از بنی اسرائیل بود و از قبطی ها نبود.
فَبَغی عَلَیهِم: بر آنان سرکشی کرد.
ما إِن َّ: «ما» موصوله و به معنای «الذی» است.
مَفاتِحَه ُ: جمع «مفتح» و «مفاتیح» جمع «مفتاح» و هر دو به معنای کلید است. ضمیر «مفاتحه» به «ما» بر می گردد.
لَتَنُوأُ بِالعُصبَةِ أُولِی القُوَّةِ: سنگینی حمل (کلیدهای گنج) گروه نیرومندی را خسته می کرد.
«لتنوء» از «ناء ینوء نوء» به معنای حمل بار سنگین و خسته کننده است.
بِالعُصبَةِ: گروه به هم پیوسته و متّحد بین ده تا پانزده نفر یا بین ده تا چهل نفر یا بین سه تا ده نفر.
وَ ابتَغ ِ فِیما آتاک َ اللّه ُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنس َ نَصِیبَک َ مِن َ الدُّنیا وَ أَحسِن کَما أَحسَن َ اللّه ُ إِلَیک َ وَ لا تَبغ ِ الفَسادَ فِی الأَرض ِ إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ المُفسِدِین َ (77)
77- لا تَنس َ نَصِیبَک َ مِن َ الدُّنیا: به دو معنا آمده است: 1- بهره برداری از دنیا را برای آخرت فراموش نکن یعنی از دنیا برای آخرت استفاده کن. (اکثر مفسّرین چنین بیان کرده اند). 2- سهم دنیا را هم فراموش نکن یعنی خودت هم، بخور و بنوش.
ص: 395
قال َ إِنَّما أُوتِیتُه ُ عَلی عِلم ٍ عِندِی أَ وَ لَم یَعلَم أَن َّ اللّه َ قَد أَهلَک َ مِن قَبلِه ِ مِن َ القُرُون ِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنه ُ قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمعاً وَ لا یُسئَل ُ عَن ذُنُوبِهِم ُ المُجرِمُون َ (78)
78- عَلی عِلم ٍ عِندِی: به خاطر اینکه که من به کسب و زراعت و شیوه پول در آوردن آگاهی دارم.
فَخَرَج َ عَلی قَومِه ِ فِی زِینَتِه ِ قال َ الَّذِین َ یُرِیدُون َ الحَیاةَ الدُّنیا یا لَیت َ لَنا مِثل َ ما أُوتِی َ قارُون ُ إِنَّه ُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم ٍ (79)
79- فِی زِینَتِه ِ: در حالی که خود و همراهانش زینت کرده بودند. «جوامع الجامع»
فَخَسَفنا بِه ِ وَ بِدارِه ِ الأَرض َ فَما کان َ لَه ُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَه ُ مِن دُون ِ اللّه ِ وَ ما کان َ مِن َ المُنتَصِرِین َ (81)
81- فَخَسَفنا بِه ِ وَ بِدارِه ِ الأَرض َ: او را با خانه اش به زمین فرو بردیم.
فِئَةٍ: گروه.
وَ أَصبَح َ الَّذِین َ تَمَنَّوا مَکانَه ُ بِالأَمس ِ یَقُولُون َ وَیکَأَن َّ اللّه َ یَبسُطُ الرِّزق َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ وَ یَقدِرُ لَو لا أَن مَن َّ اللّه ُ عَلَینا لَخَسَف َ بِنا وَیکَأَنَّه ُ لا یُفلِح ُ الکافِرُون َ (82)
82- وَیکَأَن َّ: «وی» از «کأن ّ» جداست. عرب «وی» را در مقام تعجّب می گوید. اسم فعل است یعنی «اتعجّب»: تعجّب می کنم.
تِلک َ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِین َ لا یُرِیدُون َ عُلُوًّا فِی الأَرض ِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین َ (83)
83- عُلُوًّا: برتری طلبی، تکبّر. در روایتی از أمیر المؤمنین علیه السّلام آمده است که هر کس از بند کفش خویش خوشش بیاید و با آن خود را از دیگری برتر بداند مشمول اینکه آیه خواهد بود.
ص: 396
إِن َّ الَّذِی فَرَض َ عَلَیک َ القُرآن َ لَرادُّک َ إِلی مَعادٍ قُل رَبِّی أَعلَم ُ مَن جاءَ بِالهُدی وَ مَن هُوَ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (85)
85- فَرَض َ عَلَیک َ القُرآن َ: بر تو قرآن را نازل و عمل به آن را لازم کرده است.
إِن َّ الَّذِی فَرَض َ عَلَیک َ القُرآن َ لَرادُّک َ إِلی مَعادٍ قُل رَبِّی أَعلَم ُ مَن جاءَ بِالهُدی وَ مَن هُوَ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (85)
85- مَعادٍ: به دو معنا آمده است: 1- مکه.
مکه را «معاد» گفته اند، چون پیامبر به مکه عود کرد. 2- قیامت.
أَ حَسِب َ النّاس ُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُون َ (2)
2- لا یُفتَنُون َ: گرفتاری در جان و مال پیدا نمی کنند. «امام صادق علیه السّلام»
أَم حَسِب َ الَّذِین َ یَعمَلُون َ السَّیِّئات ِ أَن یَسبِقُونا ساءَ ما یَحکُمُون َ (4)
4- أَم حَسِب َ: بل أحسب. «أم» در اینکه جا منقطعه است، عدل همزه نیست.
ص: 397
وَ وَصَّینَا الإِنسان َ بِوالِدَیه ِ حُسناً وَ إِن جاهَداک َ لِتُشرِک َ بِی ما لَیس َ لَک َ بِه ِ عِلم ٌ فَلا تُطِعهُما إِلَی َّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (8)
8- وَ وَصَّینَا: أمرنا: دستور دادیم.
فَلا تُطِعهُما: خداوند اطاعت از والدین را در امور واجب، واجب کرده و در امور مستحب، مستحب کرده است و در امور ممنوع، حرام کرده است.
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یَقُول ُ آمَنّا بِاللّه ِ فَإِذا أُوذِی َ فِی اللّه ِ جَعَل َ فِتنَةَ النّاس ِ کَعَذاب ِ اللّه ِ وَ لَئِن جاءَ نَصرٌ مِن رَبِّک َ لَیَقُولُن َّ إِنّا کُنّا مَعَکُم أَ وَ لَیس َ اللّه ُ بِأَعلَم َ بِما فِی صُدُورِ العالَمِین َ (10)
10- جَعَل َ فِتنَةَ النّاس ِ کَعَذاب ِ اللّه ِ: عذاب مردم را مانند عذاب خدا قرار می دهد یعنی همان گونه که کافر به خاطر عذاب آخرت از آیین خود دست بر می دارد اینکه شخص گرفتار به عذاب دنیا هم از آیین خود دست بر می دارد، در حالی که عذاب آخرت ابدی و عذاب مردم زود گذر و فانی است.
وَ لَیَحمِلُن َّ أَثقالَهُم وَ أَثقالاً مَع َ أَثقالِهِم وَ لَیُسئَلُن َّ یَوم َ القِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفتَرُون َ (13)
13- وَ لَیَحمِلُن َّ أَثقالَهُم وَ أَثقالًا مَع َ أَثقالِهِم:
«أثقالهم» یعنی وزر ضلالت خود را بر دوش می کشند. «أثقالا» یعنی وزر اضلال دیگران را بر دوش می کشند.
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه ِ فَلَبِث َ فِیهِم أَلف َ سَنَةٍ إِلاّ خَمسِین َ عاماً فَأَخَذَهُم ُ الطُّوفان ُ وَ هُم ظالِمُون َ (14)
14- الطُّوفان ُ: آب زیاد.
ص: 398
فَأَنجَیناه ُ وَ أَصحاب َ السَّفِینَةِ وَ جَعَلناها آیَةً لِلعالَمِین َ (15)
15- جَعَلناها: جعلنا السفینة.
آیَةً: علامت برای پند آموزی.
إِنَّما تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ أَوثاناً وَ تَخلُقُون َ إِفکاً إِن َّ الَّذِین َ تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ لا یَملِکُون َ لَکُم رِزقاً فَابتَغُوا عِندَ اللّه ِ الرِّزق َ وَ اعبُدُوه ُ وَ اشکُرُوا لَه ُ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ (17)
17- إِنَّما تَعبُدُون َ: انکّم تعبدون. «ما» کافّه است.
تَخلُقُون َ إِفکاً: دروغ می بافید که می گویید اینکه بتها خدا هستند.
یُعَذِّب ُ مَن یَشاءُ وَ یَرحَم ُ مَن یَشاءُ وَ إِلَیه ِ تُقلَبُون َ (21)
21- تُقلَبُون َ: بازگشت می کنید. «قلب» به معنای رجوع و بازگشت است.
وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ فِی الأَرض ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُم مِن دُون ِ اللّه ِ مِن وَلِی ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (22)
22- وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین َ ...: شما در هیچ جایی از چنگ قدرت خدا بیرون نیستید.
ص: 399
وَ قال َ إِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دُون ِ اللّه ِ أَوثاناً مَوَدَّةَ بَینِکُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا ثُم َّ یَوم َ القِیامَةِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعض ٍ وَ یَلعَن ُ بَعضُکُم بَعضاً وَ مَأواکُم ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن ناصِرِین َ (25)
25- مَوَدَّةَ بَینِکُم: علّت است برای «اتّخذتم من دون اللّه أوثانا» چون وقتی از آنان سؤال می شد چرا بت می پرستید! جواب می دادند:
پدران ما چنین می کرده اند ما هم به آنان تأسی می کنیم. پس نوع مردم به اینکه علّت بت پرست بودند که پدران آنان بت پرست بوده اند و اولاد آنان هم در اثر عشق و محبّت به گذشتگان خود از آنان تقلید می کردند. پس برای نوع مردم علّت بت پرستی عشق و علاقه به بستگان بوده است.
«المیزان»
فَآمَن َ لَه ُ لُوطٌ وَ قال َ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّه ُ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (26)
26- قال َ إِنِّی: در قائل دو احتمال است:
1- قال إبراهیم. 2- قال لوط.
أَ إِنَّکُم لَتَأتُون َ الرِّجال َ وَ تَقطَعُون َ السَّبِیل َ وَ تَأتُون َ فِی نادِیکُم ُ المُنکَرَ فَما کان َ جَواب َ قَومِه ِ إِلاّ أَن قالُوا ائتِنا بِعَذاب ِ اللّه ِ إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ (29)
29- تَقطَعُون َ السَّبِیل َ: به چند معنا آمده است: 1- راه تولید مثل را بسته اید چون با زنان نزدیکی نمی کنید تا صاحب فرزند شوید. 2- راه مردم و مسافرین را بسته اید زیرا هر مسافری که از سرزمین آنان عبور می کرد او را گرفته و به او تجاوز می کردند. 3- دزد و قطّاع الطریق هستید.
نادِیکُم ُ: مجلس و جلسه عمومی.
ص: 400
قال َ إِن َّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحن ُ أَعلَم ُ بِمَن فِیها لَنُنَجِّیَنَّه ُ وَ أَهلَه ُ إِلاَّ امرَأَتَه ُ کانَت مِن َ الغابِرِین َ (32)
32- مِن َ الغابِرِین َ: جزء ماندگان و عذاب شدگان.
وَ لَمّا أَن جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی ءَ بِهِم وَ ضاق َ بِهِم ذَرعاً وَ قالُوا لا تَخَف وَ لا تَحزَن إِنّا مُنَجُّوک َ وَ أَهلَک َ إِلاَّ امرَأَتَک َ کانَت مِن َ الغابِرِین َ (33)
33- سِی ءَ بِهِم: به دو معنا آمده است:
1- برای ملائکه ناراحت شده بود زیرا آنان در قیافه های زیبا بودند و لوط خوف داشت قومش با آنان لواط انجام دهند. 2- برای قوم خود ناراحت شده بود که در اثر انجام کارهای زشت دچار عذاب می شوند و چرا راه هدایت را نپذیرفته اند.
ضاق َ بِهِم ذَرعاً: فخر رازی به نقل از زمخشری گفته است: «طال ذرعه و ذراعه» برای شخص قادر و «ضاق» برای شخص ناتوان استعمال می شود چون کسی که ذراع او بلند است دستش به جایی می رسد که صاحب ذراع کوتاه به آن جا دسترسی ندارد. جمله «ضاق به ذرعا» کنایه از ناتوانی از تدبیر امور است.
مراد از آیه اینکه است که توانایی نداشت و قادر نبود که میهمانان خود را از تعرض قوم خود حفظ کند.
وَ لَقَد تَرَکنا مِنها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (35)
35- تَرَکنا مِنها آیَةً بَیِّنَةً: نشانه واضحی از اینکه قریه باقی گذاشتیم تا مایه عبرت باشد.
وَ إِلی مَدیَن َ أَخاهُم شُعَیباً فَقال َ یا قَوم ِ اعبُدُوا اللّه َ وَ ارجُوا الیَوم َ الآخِرَ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض ِ مُفسِدِین َ (36)
36- لا تَعثَوا: کوشش نکنید که در زمین فساد کنید.
فَکَذَّبُوه ُ فَأَخَذَتهُم ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین َ (37)
37- الرَّجفَةُ: زلزله.
جاثِمِین َ: مرده بودند. «جثم» در اصل به معنای ماندن در زمین است. در اینکه جا کنایه از مرگ است. «المیزان»
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَد تَبَیَّن َ لَکُم مِن مَساکِنِهِم وَ زَیَّن َ لَهُم ُ الشَّیطان ُ أَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَن ِ السَّبِیل ِ وَ کانُوا مُستَبصِرِین َ (38)
38- عاداً وَ ثَمُودَ: اهلکنا عادا و ثمود.
ص: 401
وَ قارُون َ وَ فِرعَون َ وَ هامان َ وَ لَقَد جاءَهُم مُوسی بِالبَیِّنات ِ فَاستَکبَرُوا فِی الأَرض ِ وَ ما کانُوا سابِقِین َ (39)
39- بِالبَیِّنات ِ: مراد معجزه های روشن بوده که خداوند به موسی علیه السّلام داده است مانند تبدیل عصا به مار، ید بیضا، شکافته شدن دریا و غیر آنها.
ما کانُوا سابِقِین َ: از ما پیشی نمی گیرند یعنی تحت قدرت ما هستند.
فَکُلاًّ أَخَذنا بِذَنبِه ِ فَمِنهُم مَن أَرسَلنا عَلَیه ِ حاصِباً وَ مِنهُم مَن أَخَذَته ُ الصَّیحَةُ وَ مِنهُم مَن خَسَفنا بِه ِ الأَرض َ وَ مِنهُم مَن أَغرَقنا وَ ما کان َ اللّه ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (40)
40- فَکُلًّا: اخذ کلّا من هؤلاء الصیحه.
حاصِباً: باد تندی که به همراه خود ریگ و سنگ ریزه دارد. «حصبا»: ریگ.
الصَّیحَةُ: گفته شده است: جبرئیل صیحه ای زد و همه آنان هلاک شدند.
مَن خَسَفنا بِه ِ الأَرض َ: مراد قارون است.
وَ تِلک َ الأَمثال ُ نَضرِبُها لِلنّاس ِ وَ ما یَعقِلُها إِلاَّ العالِمُون َ (43)
43- العالِمُون َ: پیامبر فرمود: «عالم» کسی است که خداشناس و مطیع خدا و پرهیزگار باشد.
خَلَق َ اللّه ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بِالحَق ِّ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین َ (44)
44- بِالحَق ِّ: به دو معنا آمده است: 1- بر طبق حکمت آفرید. 2- برای آشکار نمودن حق ّ آفریده است.
ص: 402
وَ لا تُجادِلُوا أَهل َ الکِتاب ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ إِلاَّ الَّذِین َ ظَلَمُوا مِنهُم وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذِی أُنزِل َ إِلَینا وَ أُنزِل َ إِلَیکُم وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُم واحِدٌ وَ نَحن ُ لَه ُ مُسلِمُون َ (46)
46- بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ: مجادله احسن عبارت از گفتمان نرم و با مدارا به انگیزه نفع رسانی و خیرخواهی به طرف مقابل است و اینکه آیه همانند آیه مبارکه «فقولا له قولا لیّنا لعلّه یتذکّر أو یخشی» است.
أَحسَن ُ: حسن و زیبایی به چند وجه متصور است: 1- آنچه مورد پسند عقل است. 2- آنچه مورد پسند طبع انسان است. 3- آنچه مورد پسند عقل و طبع انسان است. اینکه آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه که در دعوت به سوی خداوند واجب است از بهترین و نرم ترین شیوه ها استفاده کرد و سخنان قشنگ را به کار برد.
وَ ما کُنت َ تَتلُوا مِن قَبلِه ِ مِن کِتاب ٍ وَ لا تَخُطُّه ُ بِیَمِینِک َ إِذاً لارتاب َ المُبطِلُون َ (48)
48- وَ لا تَخُطُّه ُ بِیَمِینِک َ: تو پیش از نبوت کتابت و نوشتن نمی دانستی. سید مرتضی فرموده است: اینکه آیه دلالت دارد بر اینکه که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیش از نبوت به خوبی نوشتن نمی دانسته است، امّا بعد از نبوت، عقیده ما بر اینکه است که امکان نوشتن برای آن حضرت بوده است چون دانش کتابت و خواندن را داشته است.
ص: 403
وَ یَستَعجِلُونَک َ بِالعَذاب ِ وَ لَو لا أَجَل ٌ مُسَمًّی لَجاءَهُم ُ العَذاب ُ وَ لَیَأتِیَنَّهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون َ (53)
53- أَجَل ٌ مُسَمًّی: عذابی که وقت معین دارد. شاید مراد قیامت باشد و یا وقت معین دیگری که خداوند تأخیر را تا آن زمان مصلحت می داند.
بَغتَةً: ناگهانی.
یا عِبادِی َ الَّذِین َ آمَنُوا إِن َّ أَرضِی واسِعَةٌ فَإِیّای َ فَاعبُدُون ِ (56)
56- إِن َّ أَرضِی واسِعَةٌ: مراد اینکه است که از سرزمینی که ساکنین آن مانع از ایمان می شوند بگریزید. امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتی خداوند در یک منطقه ای معصیت می شود از آن جا بیرون برو.
وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِن َ الجَنَّةِ غُرَفاً تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها نِعم َ أَجرُ العامِلِین َ (58)
58- غُرَفاً: خانه های بسیار بلند.
نِعم َ أَجرُ العامِلِین َ: مخصوص به مدح، محذوف است و تقدیر چنین است: «نعم اجر العاملین الصابرین المتوکلین اجرهم».
وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لا تَحمِل ُ رِزقَهَا اللّه ُ یَرزُقُها وَ إِیّاکُم وَ هُوَ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ (60)
60- کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لا تَحمِل ُ رِزقَهَا: در معنای آن دو وجه است: 1- چه بسیاری از جنبندگان روزی خود را ذخیره سازی نمی کنند. 2- چه بسیاری از جنبندگان به خاطر ضعف جسمانی نمی توانند آذوقه خود را حمل و نقل کنند و تنها با دهان خویش می خورند. از إبن عباس نقل شده است که هیچ جنبنده ای اعم از حیوانات و پرندگان و چارپایان و غیر آنها، روزی خود را ذخیره نمی سازند، بلکه به مقدار نیاز خود می خورد فقط انسان و مورچه و موش است که ذخیره سازی می کند.
ص: 404
وَ ما هذِه ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَهوٌ وَ لَعِب ٌ وَ إِن َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی َ الحَیَوان ُ لَو کانُوا یَعلَمُون َ (64)
64- الحَیاةُ: «حیاة» و «حیوان» هر دو مصدر هستند.
لَهوٌ وَ لَعِب ٌ: جهت اینکه که دنیا را به لهو و لعب تشبیه کرده است اینکه است که عمر دنیا هم همانند لهو و لعب کوتاه و گذراست و زمان شیرینی آن اندک است.
لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوف َ یَعلَمُون َ (66)
66- لِیَکفُرُوا: کی یکفروا. «لام» به معنای «کی» است.
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّف ُ النّاس ُ مِن حَولِهِم أَ فَبِالباطِل ِ یُؤمِنُون َ وَ بِنِعمَةِ اللّه ِ یَکفُرُون َ (67)
67- یُتَخَطَّف ُ: در اطراف مکه کشت و کشتار است، ولی در حرم امنیّت برقرار است.
فِی أَدنَی الأَرض ِ وَ هُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبُون َ (3)
3- فِی أَدنَی الأَرض ِ: به چند معنا آمده است:
1- در سرزمینی نزدیک به سرزمین اعراب.
2- در سرزمینی نزدیک به شام. 3- در نزدیکی حجاز. «المیزان» هُم: مراد روم است.
غَلَبِهِم: پیروزی فارس بر رومیان.
فِی بِضع ِ سِنِین َ لِلّه ِ الأَمرُ مِن قَبل ُ وَ مِن بَعدُ وَ یَومَئِذٍ یَفرَح ُ المُؤمِنُون َ (4)
4- بِضع ِ: عدد سه تا نه. «المیزان»
ص: 405
أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم ما خَلَق َ اللّه ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق ِّ وَ أَجَل ٍ مُسَمًّی وَ إِن َّ کَثِیراً مِن َ النّاس ِ بِلِقاءِ رَبِّهِم لَکافِرُون َ (8)
8- فِی أَنفُسِهِم: در حال خلوت با خود.
أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض ِ فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم کانُوا أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ أَثارُوا الأَرض َ وَ عَمَرُوها أَکثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ فَما کان َ اللّه ُ لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون َ (9)
9- أَثارُوا الأَرض َ: «إثارة» به معنای زیر و رو کردن زمین برای استخراج آب و معدن و کشاورزی و غیر آن است. «کنز الدقائق»
ثُم َّ کان َ عاقِبَةَ الَّذِین َ أَساؤُا السُّوای أَن کَذَّبُوا بِآیات ِ اللّه ِ وَ کانُوا بِها یَستَهزِؤُن َ (10)
10- ثُم َّ کان َ عاقِبَةَ الَّذِین َ أَساؤُا السُّوای أَن کَذَّبُوا بِآیات ِ اللّه ِ: به دو وجه آمده است:
1- «عاقبة» خبر «کان»، «السوأی» اسم «کان» و «أن کذّبوا» مفعول له است یعنی دوزخ، عاقبت بدکاران شد به علّت اینکه که آیات خدا را تکذیب کردند. 2- «عاقبة» خبر «کان»، جمله «أن کذبوا» اسم «کان» و «السوأی» مفعول مطلق «أساؤا» است یعنی آخر کار کسانی که بدی کردند اینکه شد که آیات خدا را تکذیب کردند.
وَ یَوم َ تَقُوم ُ السّاعَةُ یُبلِس ُ المُجرِمُون َ (12)
12- یُبلِس ُ المُجرِمُون َ: به دو معنا آمده است: 1- گناهکاران از رحمت خدا ناامیدند.
2- در مقابل احتجاجهای خداوند سرگردان و متحیّرند.
فَأَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ فَهُم فِی رَوضَةٍ یُحبَرُون َ (15)
15-است که رَوضَةٍ: باغ، بهشت.
است که یُحبَرُون َ: به اندازه ای خوشحال هستند که چهره آنان از خوشحالی می درخشد. «کنز الدقائق»
ص: 406
فَسُبحان َ اللّه ِ حِین َ تُمسُون َ وَ حِین َ تُصبِحُون َ (17)
17- فَسُبحان َ اللّه ِ: در لفظ خبریّة است، ولی مراد از آن «امر» است یعنی «سبّحوا للّه».
وَ لَه ُ الحَمدُ فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ عَشِیًّا وَ حِین َ تُظهِرُون َ (18)
18- حِین َ تُظهِرُون َ: هنگام ظهر.
وَ مِن آیاتِه ِ أَن خَلَقَکُم مِن تُراب ٍ ثُم َّ إِذا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُون َ (20)
20- خَلَقَکُم: خلق آدم الذی هو ابوکم و اصلکم: آدم را که پدر و ریشه شماست از خاک آفرید.
وَ مِن آیاتِه ِ أَن خَلَق َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَل َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ (21)
21- مَوَدَّةً وَ رَحمَةً: بعضی گفته اند: مراد از «مودة» محبت است و مراد از «رحمة» مهربانی است.
وَ مِن آیاتِه ِ مَنامُکُم بِاللَّیل ِ وَ النَّهارِ وَ ابتِغاؤُکُم مِن فَضلِه ِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَسمَعُون َ (23)
23- ابتِغاؤُکُم مِن فَضلِه ِ: مقصود تلاش اقتصادی است که معمولا در روز انجام می گیرد.
وَ مِن آیاتِه ِ یُرِیکُم ُ البَرق َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّل ُ مِن َ السَّماءِ ماءً فَیُحیِی بِه ِ الأَرض َ بَعدَ مَوتِها إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (24)
24- خَوفاً وَ طَمَعاً: در معنای آن چند وجه است: 1- خوفا من الصواعق و طمعا فی الغیث. 2-
خوفا من ان یخلف و لا یمطر و طعما فی المطر.
ص: 407
وَ لَه ُ مَن فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ کُل ٌّ لَه ُ قانِتُون َ (26)
26- قانِتُون َ: خاضع هستند.
وَ هُوَ الَّذِی یَبدَؤُا الخَلق َ ثُم َّ یُعِیدُه ُ وَ هُوَ أَهوَن ُ عَلَیه ِ وَ لَه ُ المَثَل ُ الأَعلی فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (27)
27- هُوَ: مرجع ضمیر «إعادة» است.
أَهوَن ُ عَلَیه ِ: دو احتمال در آن وجود دارد:
1- «أهون» معنای تفضیل ندارد چون نسبت به خداوند انجام همه امور یکسان است، آسان و آسان تر معنی ندارد بنابراین «أهون» به معنای آسان است. 2- تعبیر به «أهون» به خاطر دیدگاه مردم است. توضیح اینکه که برای مردم اعاده چیزی آسان تر از ایجاد آن چیز است، گر چه برای خداوند یکسان است یعنی پس چگونه شما کاری را که برای شما آسان تر است بر خداوند محال می دانید!
المَثَل ُ الأَعلی: صفات علیا.
ضَرَب َ لَکُم مَثَلاً مِن أَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم فَأَنتُم فِیه ِ سَواءٌ تَخافُونَهُم کَخِیفَتِکُم أَنفُسَکُم کَذلِک َ نُفَصِّل ُ الآیات ِ لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (28)
28- مِن شُرَکاءَ: «من» زاید است.
فَأَقِم وَجهَک َ لِلدِّین ِ حَنِیفاً فِطرَت َ اللّه ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس َ عَلَیها لا تَبدِیل َ لِخَلق ِ اللّه ِ ذلِک َ الدِّین ُ القَیِّم ُ وَ لکِن َّ أَکثَرَ النّاس ِ لا یَعلَمُون َ (30)
30- فِطرَت َ اللّه ِ: اتّبع فطرت اللّه. مراد از «فطرة اللّه» همان توحید است که خداوند روح انسان را به خداپرستی آفریده است. در روایتی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است که هر کسی متولد می شود بر فطرت توحید و خداشناسی است، مگر اینکه که پدر و مادرش وی را به سوی یهودیت و یا نصرانیت و یا مجوسیت منحرف سازند.
ص: 408
أَ وَ لَم یَرَوا أَن َّ اللّه َ یَبسُطُ الرِّزق َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یُؤمِنُون َ (37)
37- یَبسُطُ الرِّزق َ: روزی را زیاد می دهد.
یَقدِرُ: روزی را کم می دهد.
فَآت ِ ذَا القُربی حَقَّه ُ وَ المِسکِین َ وَ ابن َ السَّبِیل ِ ذلِک َ خَیرٌ لِلَّذِین َ یُرِیدُون َ وَجه َ اللّه ِ وَ أُولئِک َ هُم ُ المُفلِحُون َ (38)
38- فَآت ِ ذَا القُربی حَقَّه ُ: ابو سعید خدری گفته است: به هنگامی که اینکه آیه نازل شد پیامبر اکرم «فدک» را به فاطمه علیها السّلام داد و همین مفاد از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نیز نقل شده است.
وَ ما آتَیتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فِی أَموال ِ النّاس ِ فَلا یَربُوا عِندَ اللّه ِ وَ ما آتَیتُم مِن زَکاةٍ تُرِیدُون َ وَجه َ اللّه ِ فَأُولئِک َ هُم ُ المُضعِفُون َ (39)
39- ما آتَیتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فِی أَموال ِ النّاس ِ:
مراد از «ربا» ربای حلال است یعنی هدیه.
بنابراین معنی چنین می شود: هدیه و کادو که به دیگران می دهید و در نیّت چنین دارید که دریافت کنندگان هدیه، کادوی گران قیمت تری به شما بدهند، اینکه پیش خداوند ارزشمند نیست.
«امام باقر علیه السّلام» در «المیزان» اینکه روایت را از امام صادق علیه السّلام از «اصول کافی» نقل می کند.
المُضعِفُون َ: چندین برابر.
ص: 409
فَأَقِم وَجهَک َ لِلدِّین ِ القَیِّم ِ مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ یَوم ٌ لا مَرَدَّ لَه ُ مِن َ اللّه ِ یَومَئِذٍ یَصَّدَّعُون َ (43)
43- یَوم ٌ لا مَرَدَّ لَه ُ مِن َ اللّه ِ: روزی که هیچ کس نمی تواند آن روز را از جانب خداوند برگرداند.
یَصَّدَّعُون َ: خلایق متفرّق و از هم جدا می شوند گروهی به سوی بهشت و گروهی به سوی جهنّم روانه می شوند. اصل آن «یتصدّعون» بوده است.
مَن کَفَرَ فَعَلَیه ِ کُفرُه ُ وَ مَن عَمِل َ صالِحاً فَلِأَنفُسِهِم یَمهَدُون َ (44)
44- یَمهَدُون َ: مهیّا و آماده می سازند.
اللّه ُ الَّذِی یُرسِل ُ الرِّیاح َ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبسُطُه ُ فِی السَّماءِ کَیف َ یَشاءُ وَ یَجعَلُه ُ کِسَفاً فَتَرَی الوَدق َ یَخرُج ُ مِن خِلالِه ِ فَإِذا أَصاب َ بِه ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ إِذا هُم یَستَبشِرُون َ (48)
48- فَتُثِیرُ سَحاباً: بادها، ابرها را بر می انگیزاند.
کِسَفاً: قطعه قطعه، جمع «کسفة».
الوَدق َ: قطره باران.
وَ إِن کانُوا مِن قَبل ِ أَن یُنَزَّل َ عَلَیهِم مِن قَبلِه ِ لَمُبلِسِین َ (49)
49- لَمُبلِسِین َ: «مبلس» به معنای مأیوس است.
ص: 410
وَ لَئِن أَرسَلنا رِیحاً فَرَأَوه ُ مُصفَرًّا لَظَلُّوا مِن بَعدِه ِ یَکفُرُون َ (51)
51- وَ لَئِن: واو برای قسم است.
فَرَأَوه ُ: مرجع ضمیر، گیاهان، زراعت و نباتات است که از سیاق کلام استفاده می شود. خلاصه معنی چنین است: وقتی که وزش بادها به نفع آنان است خوشحال هستند و وقتی که به زیان آنان است به سوی کفر می روند. «المیزان» لَظَلُّوا مِن بَعدِه ِ یَکفُرُون َ: جواب قسم است که به جای جزای شرط هم قرار گرفته است یعنی بعد از اینکه جریان به سوی کفر گرایش پیدا می کنند.
«المیزان»
فَإِنَّک َ لا تُسمِع ُ المَوتی وَ لا تُسمِع ُ الصُّم َّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِین َ (52)
52- الصُّم َّ: کر و ناشنوا.
اللّه ُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن ضَعف ٍ ثُم َّ جَعَل َ مِن بَعدِ ضَعف ٍ قُوَّةً ثُم َّ جَعَل َ مِن بَعدِ قُوَّةٍ ضَعفاً وَ شَیبَةً یَخلُق ُ ما یَشاءُ وَ هُوَ العَلِیم ُ القَدِیرُ (54)
54- شَیبَةً: کهنسالی.
وَ قال َ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ وَ الإِیمان َ لَقَد لَبِثتُم فِی کِتاب ِ اللّه ِ إِلی یَوم ِ البَعث ِ فَهذا یَوم ُ البَعث ِ وَ لکِنَّکُم کُنتُم لا تَعلَمُون َ (56)
56- کِتاب ِ اللّه ِ: لوح محفوظ.
فَیَومَئِذٍ لا یَنفَع ُ الَّذِین َ ظَلَمُوا مَعذِرَتُهُم وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ (57)
57- وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ: «استعتاب» به معنای استرضا و درخواست رضایت است یعنی عذر آنان مقبول نیست. «استعتبنی فلان فاعتبته: ای استرضانی فارضیته». «کنز الدقائق»
ص: 411
وَ مِن َ النّاس ِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدِیث ِ لِیُضِل َّ عَن سَبِیل ِ اللّه ِ بِغَیرِ عِلم ٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِک َ لَهُم عَذاب ٌ مُهِین ٌ (6)
6- لَهوَ الحَدِیث ِ: گفتار باطل. مراد هر چیزی است که انسان را از راه خدا و بندگی او باز می دارد که در روایات یکی از مصادیق آن «غنا» و مصداق دیگر آن «مسخره کردن قرآن» شمرده شده است.
یَتَّخِذَها: به دو معنا آمده است: 1- یتخذ آیات القرآن. 2- یتخذ سبیل اللّه. مخفی نماند که «سبیل» مؤنث است مانند: «قُل هذِه ِ سَبِیلِی».
مُهِین ٌ: خوار کننده.
وَ إِذا تُتلی عَلَیه ِ آیاتُنا وَلّی مُستَکبِراً کَأَن لَم یَسمَعها کَأَن َّ فِی أُذُنَیه ِ وَقراً فَبَشِّره ُ بِعَذاب ٍ أَلِیم ٍ (7)
7- وَقراً: سنگینی گوش که مانع از شنیدن است.
خَلَق َ السَّماوات ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها وَ أَلقی فِی الأَرض ِ رَواسِی َ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ بَث َّ فِیها مِن کُل ِّ دابَّةٍ وَ أَنزَلنا مِن َ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا فِیها مِن کُل ِّ زَوج ٍ کَرِیم ٍ (10)
10- بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها: به دو معنا آمده است:
1- ستون ندارد، چنانچه می بینید که ندارد. 2-
«بغیر عمد مرئیة»: ستون قابل رؤیت ندارد و گر نه ستون دارد.
رَواسِی َ: جمع «راسیة» به معنای کوههای ثابت.
أَن تَمِیدَ بِکُم: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- کراهة ان تمید بکم. 2- لئلا تمید بکم، لازم به ذکر است که در «مجمع البیان» در سوره نحل، آیه 15 و سوره انبیا، آیه 31 فرموده است: «مید» به معنای اضطراب و حرکت کردن در جهات مختلف است.
بَث َّ فِیها: در زمین پخش کرد.
کُل ِّ دابَّةٍ: انواع حیواناتی که روی زمین حرکت و جنب و جوش دارند.
زَوج ٍ: صنف.
ص: 412
وَ لَقَد آتَینا لُقمان َ الحِکمَةَ أَن ِ اشکُر لِلّه ِ وَ مَن یَشکُر فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه ِ وَ مَن کَفَرَ فَإِن َّ اللّه َ غَنِی ٌّ حَمِیدٌ (12)
12- لُقمان َ: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منقول است که لقمان پیامبر نبوده، ولی بنده ای بود که بسیار تفکر می کرد و دارای یقین خوبی بود، خداوند را دوست می داشت آن گاه خداوند وی را مورد علاقه قرار داد و حکمت را به وی عطا کرد.
الحِکمَةَ أَن ِ اشکُر: دو وجه برای آن گفته شده است: 1- «ان» تفسیر می کند حکمت را یعنی حکمت همان شکر گزاری خداوند است.
«المیزان» 2- «قلنا له ان اشکر»: به او گفتیم: به خاطر داشتن حکمت، خدا را شکر گزاری کن.
وَ وَصَّینَا الإِنسان َ بِوالِدَیه ِ حَمَلَته ُ أُمُّه ُ وَهناً عَلی وَهن ٍ وَ فِصالُه ُ فِی عامَین ِ أَن ِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیک َ إِلَی َّ المَصِیرُ (14)
14- وَهناً عَلی وَهن ٍ: ضعف بر روی ضعف زیرا حمل هر اندازه که بزرگتر شود بر ضعف مادر افزوده گردد.
فِصالُه ُ: از شیر گرفتن فرزند.
أَن ِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیک َ: اینکه جمله تفسیر «وصّینا الانسان» است.
وَ إِن جاهَداک َ عَلی أَن تُشرِک َ بِی ما لَیس َ لَک َ بِه ِ عِلم ٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً وَ اتَّبِع سَبِیل َ مَن أَناب َ إِلَی َّ ثُم َّ إِلَی َّ مَرجِعُکُم فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (15)
15- صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً: در امور دنیوی با آنان خوشرفتاری کن.
یا بُنَی َّ إِنَّها إِن تَک ُ مِثقال َ حَبَّةٍ مِن خَردَل ٍ فَتَکُن فِی صَخرَةٍ أَو فِی السَّماوات ِ أَو فِی الأَرض ِ یَأت ِ بِهَا اللّه ُ إِن َّ اللّه َ لَطِیف ٌ خَبِیرٌ (16)
16- إِنَّها: در ضمیر «ها» دو احتمال وجود دارد: 1- ان ّ فعلة الانسان من خیر او شرّ. 2- ضمیر قصه است.
مِثقال َ: سنگینی، وزن.
خَردَل ٍ: گیاهی که دانه های بسیار ریزی دارد.
«المنجد» صَخرَةٍ: در «مفردات راغب» آمده است: «صخرة» به معنای سنگ سفت است یعنی در دل سنگ سفت.
یا بُنَی َّ أَقِم ِ الصَّلاةَ وَ أمُر بِالمَعرُوف ِ وَ انه َ عَن ِ المُنکَرِ وَ اصبِر عَلی ما أَصابَک َ إِن َّ ذلِک َ مِن عَزم ِ الأُمُورِ (17)
17- مِن عَزم ِ الأُمُورِ: از موارد تصمیم بر انجام کار نیک است.
وَ لا تُصَعِّر خَدَّک َ لِلنّاس ِ وَ لا تَمش ِ فِی الأَرض ِ مَرَحاً إِن َّ اللّه َ لا یُحِب ُّ کُل َّ مُختال ٍ فَخُورٍ (18)
18- لا تُصَعِّر خَدَّک َ لِلنّاس ِ: از روی تکبر از مردم رویگردان مشو، به هنگامی که دیگران با تو سخن می گویند، آنان را سبک نشمار. «امام صادق علیه السّلام» مَرَحاً: خوشحالی زیاد. «مفردات راغب» مُختال ٍ: متکبر.
فَخُورٍ: فخر فروشی.
وَ اقصِد فِی مَشیِک َ وَ اغضُض مِن صَوتِک َ إِن َّ أَنکَرَ الأَصوات ِ لَصَوت ُ الحَمِیرِ (19)
19- اقصِد فِی مَشیِک َ: به دو معنا آمده است: 1- با وقار راه برو. 2- با تواضع راه برو.
اغضُض مِن صَوتِک َ: از صدای خود بکاه و صدایت را پایین بیاور.
أَنکَرَ الأَصوات ِ: به دو معنا آمده است: 1- زشت ترین صداها. 2- از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که مراد عطسه های بلند و ناهنجار است و همچنین گفتارهای با صدای بلند است، مگر اینکه که دعا و یا قرآن بخوانند که در اینکه صورت بلامانع است.
ص: 413
أَ لَم تَرَوا أَن َّ اللّه َ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماوات ِ وَ ما فِی الأَرض ِ وَ أَسبَغ َ عَلَیکُم نِعَمَه ُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِن َ النّاس ِ مَن یُجادِل ُ فِی اللّه ِ بِغَیرِ عِلم ٍ وَ لا هُدی ً وَ لا کِتاب ٍ مُنِیرٍ (20)
20- أَسبَغ َ عَلَیکُم نِعَمَه ُ: نعمتهای خویش را بر شما فراوان کرده و کامل گردانیده است.
یُجادِل ُ فِی اللّه ِ: در باره خدا به خصومت و جدال برخیزد.
وَ مَن یُسلِم وَجهَه ُ إِلَی اللّه ِ وَ هُوَ مُحسِن ٌ فَقَدِ استَمسَک َ بِالعُروَةِ الوُثقی وَ إِلَی اللّه ِ عاقِبَةُ الأُمُورِ (22)
22- مَن یُسلِم وَجهَه ُ: کسی که دین خود را برای خدا خالص گرداند و افعال خود را به نیت تقرب به خداوند انجام دهد.
بِالعُروَةِ: دستگیره.
الوُثقی: مؤنث «أوثق» به معنای محکم.
وَ مَن کَفَرَ فَلا یَحزُنک َ کُفرُه ُ إِلَینا مَرجِعُهُم فَنُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (23)
23- بِذات ِ الصُّدُورِ: آنچه در سینه ها پنهان است.
وَ لَو أَن َّ ما فِی الأَرض ِ مِن شَجَرَةٍ أَقلام ٌ وَ البَحرُ یَمُدُّه ُ مِن بَعدِه ِ سَبعَةُ أَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِمات ُ اللّه ِ إِن َّ اللّه َ عَزِیزٌ حَکِیم ٌ (27)
27- أَن َّ ما: أن ّ ما «ما» موصوله است.
مِن شَجَرَةٍ: بیان است از «ما» یعنی «لو أن ّ شجرة الارض أقلاما».
البَحرُ: کان البحر مدادا همانند سوره کهف، آیه 109 که می فرماید: «لَو کان َ البَحرُ مِداداً».
یَمُدُّه ُ: کمک بدهد.
ما نَفِدَت: پایان نمی پذیرد.
کَلِمات ُ اللّه ِ: مقدورات و معلومات خداوند.
همان گونه که مقدورات و معلومات خداوند غیر متناهی است، الفاظ بازگو کننده آنها هم غیر متناهی است.
ما خَلقُکُم وَ لا بَعثُکُم إِلاّ کَنَفس ٍ واحِدَةٍ إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بَصِیرٌ (28)
28- کَنَفس ٍ واحِدَةٍ: کخلق نفس واحدة و بعث واحدة فی قدرته.
ص: 414
أَ لَم تَرَ أَن َّ الفُلک َ تَجرِی فِی البَحرِ بِنِعمَت ِ اللّه ِ لِیُرِیَکُم مِن آیاتِه ِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِکُل ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (31)
31- صَبّارٍ شَکُورٍ: در تحمّل مشکلات بسیار صابرند و در نعمتها بسیار شکر گزارند.
وَ إِذا غَشِیَهُم مَوج ٌ کَالظُّلَل ِ دَعَوُا اللّه َ مُخلِصِین َ لَه ُ الدِّین َ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَی البَرِّ فَمِنهُم مُقتَصِدٌ وَ ما یَجحَدُ بِآیاتِنا إِلاّ کُل ُّ خَتّارٍ کَفُورٍ (32)
32- کَالظُّلَل ِ: جمع «ظلّة» به معنای سایبان مانند ابر و کوه. «جوامع الجامع». یعنی موجها همانند ابرهای متراکم بود.
مُقتَصِدٌ: به راه راست است.
خَتّارٍ: بدترین مکر کننده.
یا أَیُّهَا النّاس ُ اتَّقُوا رَبَّکُم وَ اخشَوا یَوماً لا یَجزِی والِدٌ عَن وَلَدِه ِ وَ لا مَولُودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِه ِ شَیئاً إِن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُم ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه ِ الغَرُورُ (33)
33- لا یَجزِی والِدٌ عَن وَلَدِه ِ ...: پدر نمی تواند به فرزند خویش کمک کند و نیز فرزند نمی تواند به پدر خویش کمک کند.
الغَرُورُ: به دو معناست: 1- شیطان. 2- هر فریبنده ای.
لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه ِ الغَرُورُ: شیطان شما را فریب ندهد، به اینکه که به امید مغفرت مرتکب گناه شوید(1).
إِن َّ اللّه َ عِندَه ُ عِلم ُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّل ُ الغَیث َ وَ یَعلَم ُ ما فِی الأَرحام ِ وَ ما تَدرِی نَفس ٌ ما ذا تَکسِب ُ غَداً وَ ما تَدرِی نَفس ٌ بِأَی ِّ أَرض ٍ تَمُوت ُ إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ خَبِیرٌ (34)
34- ما تَدرِی نَفس ٌ ما ذا تَکسِب ُ غَداً: هیچ کس نمی داند فردا چه کاره است.
ص: 415
أَم یَقُولُون َ افتَراه ُ بَل هُوَ الحَق ُّ مِن رَبِّک َ لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن نَذِیرٍ مِن قَبلِک َ لَعَلَّهُم یَهتَدُون َ (3)
3- أَم یَقُولُون َ: بل یقولون.
قَوماً: قریش.
اللّه ُ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ ثُم َّ استَوی عَلَی العَرش ِ ما لَکُم مِن دُونِه ِ مِن وَلِی ٍّ وَ لا شَفِیع ٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُون َ (4)
4- سِتَّةِ أَیّام ٍ: مراد شش روز اصطلاحی نیست زیرا قبل از وجود خورشید شب و روزی نبوده است، بلکه مراد اینکه است که اگر اندازه گیری می شد به مقدار شش روز بود.
استَوی عَلَی العَرش ِ: بر عرش مسلّط شد(1).
ذلِک َ عالِم ُ الغَیب ِ وَ الشَّهادَةِ العَزِیزُ الرَّحِیم ُ (6)
6- ذلِک َ: آن کسی که اینکه امور را انجام می دهد و تدبیر می کند.
ثُم َّ جَعَل َ نَسلَه ُ مِن سُلالَةٍ مِن ماءٍ مَهِین ٍ (8)
8- سُلالَةٍ: آن ماده برگزیده که از چیز دیگری بیرون کشیده می شود و چون آب مرد از صلب او بیرون کشیده می شود، به آن «سلالة» اطلاق شده است.
مَهِین ٍ: حقیر، خوار، پست ..
ثُم َّ سَوّاه ُ وَ نَفَخ َ فِیه ِ مِن رُوحِه ِ وَ جَعَل َ لَکُم ُ السَّمع َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُون َ (9)
9- رُوحِه ِ: اضافه روح به خداوند اضافه تشریفی است.
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلنا فِی الأَرض ِ أَ إِنّا لَفِی خَلق ٍ جَدِیدٍ بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرُون َ (10)
10- أَ إِذا ضَلَلنا: آیا هنگامی که در زمین گم شدیم و تبدیل به خاک شدیم(2).
قُل یَتَوَفّاکُم مَلَک ُ المَوت ِ الَّذِی وُکِّل َ بِکُم ثُم َّ إِلی رَبِّکُم تُرجَعُون َ (11)
11- یَتَوَفّاکُم: «توفی» به معنای چیزی را به طور کامل گرفتن است.
ص: 416
وَ لَو تَری إِذِ المُجرِمُون َ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِندَ رَبِّهِم رَبَّنا أَبصَرنا وَ سَمِعنا فَارجِعنا نَعمَل صالِحاً إِنّا مُوقِنُون َ (12)
12- لَو تَری: مخاطب یکی از دو مورد است:
1- «لو تری یا محمّد». 2- «لو تری أیّها الانسان».
ناکِسُوا رُؤُسِهِم: سرهای خود را از خجالت پایین انداخته اند(1).
وَ لَو شِئنا لَآتَینا کُل َّ نَفس ٍ هُداها وَ لکِن حَق َّ القَول ُ مِنِّی لَأَملَأَن َّ جَهَنَّم َ مِن َ الجِنَّةِ وَ النّاس ِ أَجمَعِین َ (13)
13- القَول ُ مِنِّی: به منزله قسم است و جواب آن «لأملأن ّ جهنم» است.
إِنَّما یُؤمِن ُ بِآیاتِنَا الَّذِین َ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمدِ رَبِّهِم وَ هُم لا یَستَکبِرُون َ (15)
15- خَرُّوا سُجَّداً: برای سجده به زمین می افتند.
تَتَجافی جُنُوبُهُم عَن ِ المَضاجِع ِ یَدعُون َ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون َ (16)
16- تَتَجافی: «تجافی» به معنای برخاستن از روی چیزی است. «المفردات للراغب» جُنُوبُهُم: جمع «جنب» به معنای پهلو.
المَضاجِع ِ: جمع «مضجع» به معنای بستر. آیه مربوط به نماز شب است. آیه در مقام توصیف مؤمنان می فرماید: آنان کسانی هستند که برای خواندن نماز شب از بستر بر می خیزند و پهلوی خود را از بستر بلند می کنند.
فَلا تَعلَم ُ نَفس ٌ ما أُخفِی َ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن ٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُون َ (17)
17- فَلا تَعلَم ُ: اینکه تعبیر در مقام بیان اوصافی که قابل درک نباشد استعمال می شود. امام صادق علیه السّلام فرمود: برای هر حسنه ای در قرآن، ثواب خاصی معین شده است جز نماز شب که به جهت عظمت آن، به نحو اجمال گفته شده است:
هیچ کس نمی داند که چه چیزی برای وی آماده شده است.
قُرَّةِ أَعیُن ٍ: چشم روشنی.
أَمَّا الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ فَلَهُم جَنّات ُ المَأوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعمَلُون َ (19)
19- نُزُلًا: به دو معنا آمده است: 1- وسیله پذیرایی از مهمان یعنی باغهای بهشت وسیله پذیرایی از آنان است.
«المیزان» 2- بخششی از پروردگار در برابر اعمال آنان.
وَ أَمَّا الَّذِین َ فَسَقُوا فَمَأواهُم ُ النّارُ کُلَّما أَرادُوا أَن یَخرُجُوا مِنها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیل َ لَهُم ذُوقُوا عَذاب َ النّارِ الَّذِی کُنتُم بِه ِ تُکَذِّبُون َ (20)
20- الَّذِین َ فَسَقُوا: به قرینه «تکذّبون» مراد کافران هستند.
ص: 417
وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن َ العَذاب ِ الأَدنی دُون َ العَذاب ِ الأَکبَرِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ (21)
21- العَذاب ِ الأَدنی: به دو معنا آمده است:
1- گرفتاری های دنیوی. 2- دجّال.
«صادقین علیهما السّلام» دُون َ: قبل یعنی عذاب دنیا قبل از عذاب آخرت است. «المیزان»(1)
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب َ فَلا تَکُن فِی مِریَةٍ مِن لِقائِه ِ وَ جَعَلناه ُ هُدی ً لِبَنِی إِسرائِیل َ (23)
23- مِن لِقائِه ِ: من لقاء اللّه. مراد «لقاء القیامة» است. «المیزان»
وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّةً یَهدُون َ بِأَمرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون َ (24)
24- وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّةً یَهدُون َ بِأَمرِنا: از میان بنی اسرائیل پیامبرانی قرار دادیم که مردم را به راه راست هدایت می کردند.
أَ وَ لَم یَهدِ لَهُم کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن َ القُرُون ِ یَمشُون َ فِی مَساکِنِهِم إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ أَ فَلا یَسمَعُون َ (26)
26- أَ وَ لَم یَهدِ لَهُم: او لم یبین لهم: آیا برای آنان روشن نشد!
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَسُوق ُ الماءَ إِلَی الأَرض ِ الجُرُزِ فَنُخرِج ُ بِه ِ زَرعاً تَأکُل ُ مِنه ُ أَنعامُهُم وَ أَنفُسُهُم أَ فَلا یُبصِرُون َ (27)
27- الجُرُزِ: خشک.
وَ یَقُولُون َ مَتی هذَا الفَتح ُ إِن کُنتُم صادِقِین َ (28)
28- هذَا الفَتح ُ: مراد روز قیامت است که روز پیروزی مسلمانان است.
ص: 418
ما جَعَل َ اللّه ُ لِرَجُل ٍ مِن قَلبَین ِ فِی جَوفِه ِ وَ ما جَعَل َ أَزواجَکُم ُ اللاّئِی تُظاهِرُون َ مِنهُن َّ أُمَّهاتِکُم وَ ما جَعَل َ أَدعِیاءَکُم أَبناءَکُم ذلِکُم قَولُکُم بِأَفواهِکُم وَ اللّه ُ یَقُول ُ الحَق َّ وَ هُوَ یَهدِی السَّبِیل َ (4)
4- ما جَعَل َ اللّه ُ لِرَجُل ٍ مِن قَلبَین ِ فِی جَوفِه ِ:
خداوند برای یک نفر دو قلب در درونش قرار نداده است کنایه از اینکه است که یک شخص نمی تواند هم مؤمن باشد و هم کافر و یا کنایه از اینکه است که نمی تواند با یک قلب دوست کسی باشد و با قلب دیگرش دوست دشمن آن باشد.
«امام صادق علیه السّلام».
تُظاهِرُون َ مِنهُن َّ: اینکه آیه «ظهار» را لغو کرده است. توضیح اینکه که در زمان جاهلیت چنین رسم بود که شوهر به همسر خود می گفت: «ظهرک کظهر امّی»: پشت تو مانند پشت مادر من است و اینکه جمله به منزله طلاق تلقی می شد و آنان از همدیگر جدا می شدند. در اسلام حکم ظهار لغو شد. خداوند می فرماید: همسران شما با گفتن چنین جمله ای مادران شما نخواهند بود و بر شما حرام نخواهند شد.
أَدعِیاءَکُم: جمع «دعی ّ» به معنای پسر خوانده.
قرآن می فرماید: پسر خوانده از نظر حکم مانند پسر حقیقی نیست و احکام آن را ندارد.
ادعُوهُم لِآبائِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللّه ِ فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُکُم فِی الدِّین ِ وَ مَوالِیکُم وَ لَیس َ عَلَیکُم جُناح ٌ فِیما أَخطَأتُم بِه ِ وَ لکِن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُکُم وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً (5)
5- ادعُوهُم لِآبائِهِم: پسر خوانده ها را به پدران حقیقی آنان نسبت دهید.
مَوالِیکُم: به چند معنا آمده است: 1- پسر عموهای شما هستند. 2- آزاد شده شما هستند که شما حق ولاء بر آنها دارید. 3- ولایت دینی، برادران دینی. «المیزان»
النَّبِی ُّ أَولی بِالمُؤمِنِین َ مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُه ُ أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الأَرحام ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض ٍ فِی کِتاب ِ اللّه ِ مِن َ المُؤمِنِین َ وَ المُهاجِرِین َ إِلاّ أَن تَفعَلُوا إِلی أَولِیائِکُم مَعرُوفاً کان َ ذلِک َ فِی الکِتاب ِ مَسطُوراً (6)
6- أَزواجُه ُ أُمَّهاتُهُم: همسران پیامبر مادران مؤمنان هستند، لازم به ذکر است که فقط در حرمت ابدی ازدواج آنان بر مؤمنان حکم مادر را دارند، نه در دیگر احکام.
أُولُوا الأَرحام ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض ٍ: پیامبر میان مسلمانان، بین هر دو نفر دو نفر عقد اخوت برقرار کرد به طوری که بعد از مرگ هر مسلمانی وارث او، برادر دینی او بود و قانون ارث به اینکه شکل بود، تا هنگامی که اینکه آیه نازل شد و قانون ارث عوض شد و از متوفی تنها بستگانش ارث می برند، نه بیگانگان، هر چند برادر دینی متوفی باشد. لذا اولی، معنای تفضیل ندارد، بلکه متعینا بستگان، وارث هستند.
ص: 419
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه ِ عَلَیکُم إِذ جاءَتکُم جُنُودٌ فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ کان َ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیراً (9)
9- جُنُودٌ: مراد احزابی است که در جنگ احزاب (خندق) به مدینه هجوم آورده بودند.
إِذ جاؤُکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَل َ مِنکُم وَ إِذ زاغَت ِ الأَبصارُ وَ بَلَغَت ِ القُلُوب ُ الحَناجِرَ وَ تَظُنُّون َ بِاللّه ِ الظُّنُونَا (10)
10- مِن فَوقِکُم: آنانی که از سمت بالای مدینه، یعنی شرق مدینه آمدند که عبارت بودند از: قبیله «غطفان» و یهود «بنی قریظه» و «بنی نضیر».
مِن أَسفَل َ مِنکُم: آنانی که از سمت پایین، یعنی غرب مدینه آمدند که عبارت بودند از:
قریش و گروههای همدست آنان.
زاغَت ِ: به دو معناست: 1- چشمها فقط به دیدن دشمن متمرکز گشته بود. 2- چشمها خیره شده، گویا از حدقه در آمده بود.
بَلَغَت ِ القُلُوب ُ الحَناجِرَ: جانها به حنجره ها رسیده بود، جانها به لب رسیده بود.
تَظُنُّون َ بِاللّه ِ الظُّنُونَا: گمانهای مختلف به خداوند داشتید کسانی که دچار ضعف ایمان بودند گمان می بردند که خداوند نصرت نمی کند و کسانی که ایمانشان قوی بود گمانشان اینکه بود که خداوند نصرت می کند.
هُنالِک َ ابتُلِی َ المُؤمِنُون َ وَ زُلزِلُوا زِلزالاً شَدِیداً (11)
11- ابتُلِی َ المُؤمِنُون َ: مؤمنان امتحان شدند.
وَ إِذ قالَت طائِفَةٌ مِنهُم یا أَهل َ یَثرِب َ لا مُقام َ لَکُم فَارجِعُوا وَ یَستَأذِن ُ فَرِیق ٌ مِنهُم ُ النَّبِی َّ یَقُولُون َ إِن َّ بُیُوتَنا عَورَةٌ وَ ما هِی َ بِعَورَةٍ إِن یُرِیدُون َ إِلاّ فِراراً (13)
13- طائِفَةٌ مِنهُم: «عبد اللّه بن أبی» و همراهان او.
یا أَهل َ یَثرِب َ لا مُقام َ لَکُم: اینکه جا جایگاه شما نیست، بروید به خانه های خود. مقصود فراری دادن آنان بود.
عَورَةٌ: محافظ ندارد. در و پیکر ندارد.
وَ لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن أَقطارِها ثُم َّ سُئِلُوا الفِتنَةَ لَآتَوها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاّ یَسِیراً (14)
14- أَقطارِها: به دو معنا آمده است: 1- نواحی مدینه. 2- اطراف خانه های آنان.
الفِتنَةَ: شرک و بت پرستی.
وَ لَقَد کانُوا عاهَدُوا اللّه َ مِن قَبل ُ لا یُوَلُّون َ الأَدبارَ وَ کان َ عَهدُ اللّه ِ مَسؤُلاً (15)
15- لا یُوَلُّون َ الأَدبارَ: از جنگ فرار نکنند. و پیامبر را تنها نگذارند.
ص: 420
قَد یَعلَم ُ اللّه ُ المُعَوِّقِین َ مِنکُم وَ القائِلِین َ لِإِخوانِهِم هَلُم َّ إِلَینا وَ لا یَأتُون َ البَأس َ إِلاّ قَلِیلاً (18)
18- المُعَوِّقِین َ: آنانی که مردم را از شرکت در جنگ منصرف می کردند. «العوق» به معنای منصرف کردن و رای کسی را عوض کردن است.
لا یَأتُون َ البَأس َ إِلّا قَلِیلًا: لا یحضرون القتال فی سبیل اللّه الّا قلیلا یخرجون ریاء و سمعة قدر ما یوهمون أنّهم معکم.
أَشِحَّةً عَلَیکُم فَإِذا جاءَ الخَوف ُ رَأَیتَهُم یَنظُرُون َ إِلَیک َ تَدُورُ أَعیُنُهُم کَالَّذِی یُغشی عَلَیه ِ مِن َ المَوت ِ فَإِذا ذَهَب َ الخَوف ُ سَلَقُوکُم بِأَلسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الخَیرِ أُولئِک َ لَم یُؤمِنُوا فَأَحبَطَ اللّه ُ أَعمالَهُم وَ کان َ ذلِک َ عَلَی اللّه ِ یَسِیراً (19)
19- أَشِحَّةً عَلَیکُم: جمع «شحیح» به معنای بخیل یعنی در حالی که بر شما بخل می ورزند.
یُغشی عَلَیه ِ مِن َ المَوت ِ: همانند چشمی که مرگ او را إحاطه کرده است یعنی در حال مرگ.
سَلَقُوکُم بِأَلسِنَةٍ حِدادٍ: با سخنهای نیش دار شما را می آزارند. در مقام تقسیم غنایم پیوسته می گفتند: به ما هم بدهید، شما بر ما برتری ندارید.
أَشِحَّةً عَلَی الخَیرِ: نسبت به غنایم بخل می ورزند.
یَحسَبُون َ الأَحزاب َ لَم یَذهَبُوا وَ إِن یَأت ِ الأَحزاب ُ یَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُون َ فِی الأَعراب ِ یَسئَلُون َ عَن أَنبائِکُم وَ لَو کانُوا فِیکُم ما قاتَلُوا إِلاّ قَلِیلاً (20)
20- إِن یَأت ِ الأَحزاب ُ: اگر بار دیگر احزاب به مدینه برگردند.
یَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُون َ ... یَسئَلُون َ عَن أَنبائِکُم:
آرزو داشتند که با اعراب در بادیه باشند و جزء مسلمانان نباشند و فقط اخبار شما را پرس و جو کنند.
لَقَد کان َ لَکُم فِی رَسُول ِ اللّه ِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کان َ یَرجُوا اللّه َ وَ الیَوم َ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّه َ کَثِیراً (21)
21- أُسوَةٌ: الگو. یعنی باید به رسول خدا اقتدا کنید.
ص: 421
مِن َ المُؤمِنِین َ رِجال ٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّه َ عَلَیه ِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَه ُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلاً (23)
23- ما عاهَدُوا اللّه َ عَلَیه ِ: پیمانی با خدا بسته بودند که از جنگ فرار نکنند به همان پیمان پا برجا هستند. اینکه همان عهدی است که در آیه 15 اینکه سوره آمده است: «لقد کانوا عاهدوا اللّه ...».
مَن قَضی نَحبَه ُ: «نحب» عبارت است از نذری که وفای به آن لازم است گفته می شود:
«قضی فلان نحبه ای و فی بنذره». خداوند متعال فرموده است: «و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر». اینکه جمله در باره کسی به کار می رود که فوت کرده است مانند اینکه که می گویند: «قضی أجله و استوفی أکله و قضی من الدنیا حاجته».
«المفردات للراغب» در روایتی از طریق اهل سنت از علی علیه السّلام نقل شده است که حضرت فرمود: مراد از «من قضی نحبه» حمزه است و مراد از «من ینتظر» من هستم.
وَ رَدَّ اللّه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا بِغَیظِهِم لَم یَنالُوا خَیراً وَ کَفَی اللّه ُ المُؤمِنِین َ القِتال َ وَ کان َ اللّه ُ قَوِیًّا عَزِیزاً (25)
25- بِغَیظِهِم: «غیظ» به معنای غصه و اندوه.
لَم یَنالُوا خَیراً: به خیر مورد نظر خود که پیروزی بر مسلمانان بود دست نیافتند.
وَ أَنزَل َ الَّذِین َ ظاهَرُوهُم مِن أَهل ِ الکِتاب ِ مِن صَیاصِیهِم وَ قَذَف َ فِی قُلُوبِهِم ُ الرُّعب َ فَرِیقاً تَقتُلُون َ وَ تَأسِرُون َ فَرِیقاً (26)
26- وَ أَنزَل َ الَّذِین َ ظاهَرُوهُم مِن أَهل ِ الکِتاب ِ مِن صَیاصِیهِم: آن دسته از اهل کتاب را که از مشرکان پشتیبانی می کردند از قلعه های محکمشان فرود آورد. مراد یهود بنی قریظه است که در جنگ احزاب پشتیبان مشرکان بودند.
صَیاصِیهِم: جمع «صیصیه» یعنی هر وسیله دفاعی. از اینکه جهت به قلعه محکم و به شاخ گاو نیز اطلاق می شود.
فَرِیقاً تَقتُلُون َ وَ تَأسِرُون َ فَرِیقاً: مردان آنان را کشتید و زنان و فرزندان آنان را اسیر کردید.
وَ أَورَثَکُم أَرضَهُم وَ دِیارَهُم وَ أَموالَهُم وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها وَ کان َ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیراً (27)
27- أَرضاً لَم تَطَؤُها: زمینی که پیش از اینکه قدمهای شما به آن جا نرسیده بود. مراد منطقه خیبر است.
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ قُل لِأَزواجِک َ إِن کُنتُن َّ تُرِدن َ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها فَتَعالَین َ أُمَتِّعکُن َّ وَ أُسَرِّحکُن َّ سَراحاً جَمِیلاً (28)
28- أُمَتِّعکُن َّ: مالی به هنگام طلاق به شما بدهم.
أُسَرِّحکُن َّ: شما را طلاق بدهم.
سَراحاً جَمِیلًا: طلاق بدون نزاع و کشمکش.
یا نِساءَ النَّبِی ِّ مَن یَأت ِ مِنکُن َّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَف لَهَا العَذاب ُ ضِعفَین ِ وَ کان َ ذلِک َ عَلَی اللّه ِ یَسِیراً (30)
30- ضِعفَین ِ: دو برابر.
ص: 422
وَ مَن یَقنُت مِنکُن َّ لِلّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ تَعمَل صالِحاً نُؤتِها أَجرَها مَرَّتَین ِ وَ أَعتَدنا لَها رِزقاً کَرِیماً (31)
31- یَقنُت: اطاعت کند.
أَعتَدنا: در اصل «اعددنا» بوده است که «دال» مبدل به «تا» شده است. (به استناد موارد گذشته).
یا نِساءَ النَّبِی ِّ لَستُن َّ کَأَحَدٍ مِن َ النِّساءِ إِن ِ اتَّقَیتُن َّ فَلا تَخضَعن َ بِالقَول ِ فَیَطمَع َ الَّذِی فِی قَلبِه ِ مَرَض ٌ وَ قُلن َ قَولاً مَعرُوفاً (32)
32- فَلا تَخضَعن َ بِالقَول ِ: به هنگام سخن گفتن با مردان صدای خود را نازک و ظریف نکنید.
وَ قَرن َ فِی بُیُوتِکُن َّ وَ لا تَبَرَّجن َ تَبَرُّج َ الجاهِلِیَّةِ الأُولی وَ أَقِمن َ الصَّلاةَ وَ آتِین َ الزَّکاةَ وَ أَطِعن َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذهِب َ عَنکُم ُ الرِّجس َ أَهل َ البَیت ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً (33)
33- قَرن َ فِی بُیُوتِکُن َّ: به دو معنا آمده است:
1- ملازم خانه های خود باشید و از منزل خارج نشوید. اینکه معنا بنابراین است که از «قرر» مشتق باشد. اصل آن «أقررن» بوده است، «راء» اول حذف شد و فتحه آن به «قاف» منتقل شد. «جوامع الجامع» 2- باوقار باشید، موقر باشید. اینکه معنا بنابر اینکه است که از «وقر» مشتق باشد.
لا تَبَرَّجن َ تَبَرُّج َ الجاهِلِیَّةِ الأُولی: همانند زنان زمان جاهلیت زینتهای خود را نمایان نسازید.
«تبرّج» در لغت به معنای آشکار کردن زیباییها است. مادّه آن «برج» به معنای چشم فراخ است.
أَهل َ البَیت ِ: حضرت علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام(1).
ص: 423
وَ ما کان َ لِمُؤمِن ٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّه ُ وَ رَسُولُه ُ أَمراً أَن یَکُون َ لَهُم ُ الخِیَرَةُ مِن أَمرِهِم وَ مَن یَعص ِ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ فَقَد ضَل َّ ضَلالاً مُبِیناً (36)
36- الخِیَرَةُ: اختیار.
وَ إِذ تَقُول ُ لِلَّذِی أَنعَم َ اللّه ُ عَلَیه ِ وَ أَنعَمت َ عَلَیه ِ أَمسِک عَلَیک َ زَوجَک َ وَ اتَّق ِ اللّه َ وَ تُخفِی فِی نَفسِک َ مَا اللّه ُ مُبدِیه ِ وَ تَخشَی النّاس َ وَ اللّه ُ أَحَق ُّ أَن تَخشاه ُ فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجناکَها لِکَی لا یَکُون َ عَلَی المُؤمِنِین َ حَرَج ٌ فِی أَزواج ِ أَدعِیائِهِم إِذا قَضَوا مِنهُن َّ وَطَراً وَ کان َ أَمرُ اللّه ِ مَفعُولاً (37)
37- تُخفِی فِی نَفسِک َ مَا اللّه ُ مُبدِیه ِ: در روایتی از امام چهارم علیه السّلام نقل شده است که خداوند از طریق وحی پیامبر را آگاه کرده بود که زید همسرش زینب را طلاق خواهد داد و رسول خدا با وی ازدواج خواهد کرد. پیامبر اینکه مطلب را پنهان کرد و به زید اصرار می کرد که همسرت را طلاق نده زیرا پیامبر خوف داشت که در صورت ازدواج با زینب، مردم طبق سنت جاهلیت بگویند: محمّد با عروس خود ازدواج کرده است زیرا زید پسر خوانده پیامبر بود و از نظر آنان به منزله پسر حقیقی به حساب می آمد و زن پسر خوانده به منزله عروس حساب می شد و ازدواج با عروس حرام بود. خداوند می خواست بوسیله ازدواج پیامبر با زینب، اینکه سنت غلط را از سر راه بردارد.
فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً: هنگامی که نیاز جنسی زید از زینب به پایان رسید.
«وطر»: نیاز جنسی.
وَ سَبِّحُوه ُ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (42)
42- بُکرَةً: صبحگاه.
أَصِیلًا: شامگاه.
ص: 424
وَ لا تُطِع ِ الکافِرِین َ وَ المُنافِقِین َ وَ دَع أَذاهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه ِ وَ کَفی بِاللّه ِ وَکِیلاً (48)
48- دَع أَذاهُم: به اذیت و آزار آنان توجهی نکن.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا نَکَحتُم ُ المُؤمِنات ِ ثُم َّ طَلَّقتُمُوهُن َّ مِن قَبل ِ أَن تَمَسُّوهُن َّ فَما لَکُم عَلَیهِن َّ مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُن َّ وَ سَرِّحُوهُن َّ سَراحاً جَمِیلاً (49)
49- مِن قَبل ِ أَن تَمَسُّوهُن َّ: پیش از دخول و نزدیکی.
فَمَتِّعُوهُن َّ: در صورتی که مهریه برای آنان قرار نداده اید با پرداخت مالی، آنان را بهره مند سازید. «ائمه علیهم السّلام» سَرِّحُوهُن َّ سَراحاً جَمِیلًا: بدون نزاع و اذیت طلاق دهید.
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ إِنّا أَحلَلنا لَک َ أَزواجَک َ اللاّتِی آتَیت َ أُجُورَهُن َّ وَ ما مَلَکَت یَمِینُک َ مِمّا أَفاءَ اللّه ُ عَلَیک َ وَ بَنات ِ عَمِّک َ وَ بَنات ِ عَمّاتِک َ وَ بَنات ِ خالِک َ وَ بَنات ِ خالاتِک َ اللاّتِی هاجَرن َ مَعَک َ وَ امرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِی ِّ إِن أَرادَ النَّبِی ُّ أَن یَستَنکِحَها خالِصَةً لَک َ مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم فِی أَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم لِکَیلا یَکُون َ عَلَیک َ حَرَج ٌ وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً (50)
50- آتَیت َ أُجُورَهُن َّ: مهریه ای که برای آنان ملتزم شده ای خواه پرداخت کرده باشی یا پرداخت نکرده باشی.
ما مَلَکَت یَمِینُک َ: کنیزانی که مال تو شده اند.
مِمّا أَفاءَ اللّه ُ عَلَیک َ: از غنایم و أنفال.
اللّاتِی هاجَرن َ مَعَک َ: در ابتدای اسلام یکی از شرایط ازدواج هجرت بود و ازدواج با زنانی که هجرت نکرده بودند حرام بود، ولی بعدا اینکه حکم نسخ شد.
خالِصَةً لَک َ مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ: اینکه حکم که جایز باشد زن خودش را به شوهر هبه کند. مختص تو است ای پیامبر و دیگر مؤمنان چنین حقّی ندارند.
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ إِنّا أَحلَلنا لَک َ أَزواجَک َ اللاّتِی آتَیت َ أُجُورَهُن َّ وَ ما مَلَکَت یَمِینُک َ مِمّا أَفاءَ اللّه ُ عَلَیک َ وَ بَنات ِ عَمِّک َ وَ بَنات ِ عَمّاتِک َ وَ بَنات ِ خالِک َ وَ بَنات ِ خالاتِک َ اللاّتِی هاجَرن َ مَعَک َ وَ امرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِی ِّ إِن أَرادَ النَّبِی ُّ أَن یَستَنکِحَها خالِصَةً لَک َ مِن دُون ِ المُؤمِنِین َ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم فِی أَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم لِکَیلا یَکُون َ عَلَیک َ حَرَج ٌ وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً (50)
50- قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم ...: ما نسبت به مؤمنان می دانیم که حلال شدن زن به آنان به دو طریق است:
ازدواج و یا ملک یمین، اما طریق سوم که عبارت است از اینکه که زن، خودش را به مرد هبه کند، مخصوص به رسول اللّه است. «المیزان» لِکَیلا یَکُون َ عَلَیک َ حَرَج ٌ: تو را در دو نوع نکاح محدود نکردیم تا حرج از تو برداشته شود.
ص: 425
تُرجِی مَن تَشاءُ مِنهُن َّ وَ تُؤوِی إِلَیک َ مَن تَشاءُ وَ مَن ِ ابتَغَیت َ مِمَّن عَزَلت َ فَلا جُناح َ عَلَیک َ ذلِک َ أَدنی أَن تَقَرَّ أَعیُنُهُن َّ وَ لا یَحزَن َّ وَ یَرضَین َ بِما آتَیتَهُن َّ کُلُّهُن َّ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ ما فِی قُلُوبِکُم وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً حَلِیماً (51)
51- تُرجِی مَن تَشاءُ: نوبت همخوابی هر کدام از همسرانت را خواستی به تأخیر می اندازی و او را از خود دور می کنی.
تُؤوِی إِلَیک َ مَن تَشاءُ: هر کدام را خواستی به خودت نزدیک می کنی و مقاربت می کنی.
مَن ِ ابتَغَیت َ مِمَّن عَزَلت َ: اگر خواستی بر کنار شده را به خود نزدیک کنی مانعی ندارد.
ذلِک َ: اینکه که خداوند شما را مختار قرار داد باعث خوشحالی زنان می شود چون می دانند که تو از پیش خود به یک زن خاص محبت نشان نمی دهی، بلکه به دستور خداوند است و اینکه باعث خوشحالی و عدم حزن آنان می شود چون دربرگیرنده ثواب برای آنان است.
لا یَحِل ُّ لَک َ النِّساءُ مِن بَعدُ وَ لا أَن تَبَدَّل َ بِهِن َّ مِن أَزواج ٍ وَ لَو أَعجَبَک َ حُسنُهُن َّ إِلاّ ما مَلَکَت یَمِینُک َ وَ کان َ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ رَقِیباً (52)
52- لا أَن تَبَدَّل َ بِهِن َّ مِن أَزواج ٍ: نقل شده است که در زمان جاهلیت همسرهای خود را با همدیگر عوض می کردند، خداوند پیامبر را از اینکه کار نهی فرموده است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوت َ النَّبِی ِّ إِلاّ أَن یُؤذَن َ لَکُم إِلی طَعام ٍ غَیرَ ناظِرِین َ إِناه ُ وَ لکِن إِذا دُعِیتُم فَادخُلُوا فَإِذا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَأنِسِین َ لِحَدِیث ٍ إِن َّ ذلِکُم کان َ یُؤذِی النَّبِی َّ فَیَستَحیِی مِنکُم وَ اللّه ُ لا یَستَحیِی مِن َ الحَق ِّ وَ إِذا سَأَلتُمُوهُن َّ مَتاعاً فَسئَلُوهُن َّ مِن وَراءِ حِجاب ٍ ذلِکُم أَطهَرُ لِقُلُوبِکُم وَ قُلُوبِهِن َّ وَ ما کان َ لَکُم أَن تُؤذُوا رَسُول َ اللّه ِ وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزواجَه ُ مِن بَعدِه ِ أَبَداً إِن َّ ذلِکُم کان َ عِندَ اللّه ِ عَظِیماً (53)
53- غَیرَ ناظِرِین َ إِناه ُ: وقتی پیامبر شما را دعوت کرد زودتر از وقت نروید به طوری که منتظر بمانید تا غذا پخته شود. «ناظر»: منتظر.
«إناء»: پخته شدن غذا.
لا مُستَأنِسِین َ لِحَدِیث ٍ: سرگرم گفتگو نشوید.
ذلِکُم: مکث زیاد شما در منزل پیامبر.
ص: 426
لا جُناح َ عَلَیهِن َّ فِی آبائِهِن َّ وَ لا أَبنائِهِن َّ وَ لا إِخوانِهِن َّ وَ لا أَبناءِ إِخوانِهِن َّ وَ لا أَبناءِ أَخَواتِهِن َّ وَ لا نِسائِهِن َّ وَ لا ما مَلَکَت أَیمانُهُن َّ وَ اتَّقِین َ اللّه َ إِن َّ اللّه َ کان َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیداً (55)
55- لا جُناح َ عَلَیهِن َّ فِی آبائِهِن َّ: حجاب مربوط به پدران و فرزندان و برادران و برادر زادگان و خواهر زادگان زن نیست یعنی پیش آنان بدون حجاب مانعی نیست.
وَ لا نِسائِهِن َّ: زنهای مؤمن پیش زنهای مؤمن لازم نیست رعایت حجاب کنند، ولی پیش زنهای کفار لازم است خود را بپوشانند.
وَ لا ما مَلَکَت أَیمانُهُن َّ: رعایت حجاب پیش بنده و کنیز لازم نیست.
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ قُل لِأَزواجِک َ وَ بَناتِک َ وَ نِساءِ المُؤمِنِین َ یُدنِین َ عَلَیهِن َّ مِن جَلابِیبِهِن َّ ذلِک َ أَدنی أَن یُعرَفن َ فَلا یُؤذَین َ وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً (59)
59- یُدنِین َ عَلَیهِن َّ مِن جَلَابِیبِهِن َّ: پوششهای خود را به سینه های خود نزدیک کنند یعنی سینه های خود را بپوشانند. «جلابیب» جمع «جلباب» و به دو معنا آمده است: 1- هر پوششی.
2- مقنعه.
ذلِک َ أَدنی أَن یُعرَفن َ فَلا یُؤذَین َ: خود را بپوشانید تا مشخص شود که آزاد هستید تا از اذیت انسانهای هرزه در امان باشید. توضیح اینکه که انسانهای هرزه مزاحم زنان آزاد نمی شدند، ولی مزاحم کنیزان می شدند زنان آزاد خود را می پوشانیدند، ولی کنیزان نمی پوشانیدند.
لَئِن لَم یَنتَه ِ المُنافِقُون َ وَ الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ وَ المُرجِفُون َ فِی المَدِینَةِ لَنُغرِیَنَّک َ بِهِم ثُم َّ لا یُجاوِرُونَک َ فِیها إِلاّ قَلِیلاً (60)
60- المُرجِفُون َ: کسانی که شایعات و اخبار نگران کننده پخش می کردند و به اینکه وسیله دل مسلمانان را خالی می کردند.
لَنُغرِیَنَّک َ بِهِم: تو را به آنان مسلط خواهیم کرد. «إغراء» در لغت به معنای ترغیب کردن دیگری به دریافت چیزی است.
لا یُجاوِرُونَک َ فِیها: همسایه تو در مدینه نخواهند بود یعنی دیگر ساکن مدینه نخواهند بود.
مَلعُونِین َ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلاً (61)
61- أَین َ ما ثُقِفُوا: هر جا مورد دسترسی قرار گیرند.
قُتِّلُوا تَقتِیلًا: به بدترین وضع به قتل خواهند رسید.
سُنَّةَ اللّه ِ فِی الَّذِین َ خَلَوا مِن قَبل ُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه ِ تَبدِیلاً (62)
62- الَّذِین َ خَلَوا مِن قَبل ُ: گذشتگان.
ص: 427
إِن َّ اللّه َ لَعَن َ الکافِرِین َ وَ أَعَدَّ لَهُم سَعِیراً (64)
64- سَعِیراً: آتش شعله ور.
وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا (67)
67- سادَتَنا: جمع «سیّد» به معنای مالک بزرگی که شهر بزرگی را تدبیر می کند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ قُولُوا قَولاً سَدِیداً (70)
70- سَدِیداً: درست و صحیح.
إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ الجِبال ِ فَأَبَین َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان ُ إِنَّه ُ کان َ ظَلُوماً جَهُولاً (72)
72- الأَمانَةَ: استکمال، به کمال رسیدن.
«المیزان» فَأَبَین َ: از پذیرفتن امتناع کردند. در «المیزان» فرموده است: استعداد پذیرفتن را نداشتند.
ظَلُوماً: در اثر ارتکاب گناهان به خویشتن ستم کرده است.
جَهُولًا: نسبت به جایگاه امانت جاهل است.
لِیُعَذِّب َ اللّه ُ المُنافِقِین َ وَ المُنافِقات ِ وَ المُشرِکِین َ وَ المُشرِکات ِ وَ یَتُوب َ اللّه ُ عَلَی المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ وَ کان َ اللّه ُ غَفُوراً رَحِیماً (73)
73- لِیُعَذِّب َ: تا خداوند منافقان و مشرکان را به خاطر خیانت به امانت عذاب کند.
ص: 428
یَعلَم ُ ما یَلِج ُ فِی الأَرض ِ وَ ما یَخرُج ُ مِنها وَ ما یَنزِل ُ مِن َ السَّماءِ وَ ما یَعرُج ُ فِیها وَ هُوَ الرَّحِیم ُ الغَفُورُ (2)
2- یَلِج ُ فِی الأَرض ِ: در زمین فرو می رود.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لا تَأتِینَا السّاعَةُ قُل بَلی وَ رَبِّی لَتَأتِیَنَّکُم عالِم ِ الغَیب ِ لا یَعزُب ُ عَنه ُ مِثقال ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات ِ وَ لا فِی الأَرض ِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذلِک َ وَ لا أَکبَرُ إِلاّ فِی کِتاب ٍ مُبِین ٍ (3)
3- وَ رَبِّی: «واو» برای قسم است.
لا یَعزُب ُ عَنه ُ: از خدا فوت نمی شود.
لِیَجزِی َ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ أُولئِک َ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق ٌ کَرِیم ٌ (4)
4- لِیَجزِی َ الَّذِین َ: علت است برای «فی کتاب مبین» یعنی سبب اینکه که همه چیز در کتاب ثبت شده است اینکه است که نیکان را پاداش دهد و بدان را مجازات کند.
وَ الَّذِین َ سَعَوا فِی آیاتِنا مُعاجِزِین َ أُولئِک َ لَهُم عَذاب ٌ مِن رِجزٍ أَلِیم ٌ (5)
5- الَّذِین َ سَعَوا فِی آیاتِنا: آنانی که در ابطال حجتهای ما نهایت تلاش خود را انجام دادند.
مُعاجِزِین َ: به دو معنا آمده است: 1- نهایت تلاش خود را در عاجز کردن خدا به کار گرفتند.
2- در حالی که به مسابقه برخاسته اند.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا هَل نَدُلُّکُم عَلی رَجُل ٍ یُنَبِّئُکُم إِذا مُزِّقتُم کُل َّ مُمَزَّق ٍ إِنَّکُم لَفِی خَلق ٍ جَدِیدٍ (7)
7- مُزِّقتُم: کاملا از هم متلاشی شدید.
ص: 429
أَفتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً أَم بِه ِ جِنَّةٌ بَل ِ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ فِی العَذاب ِ وَ الضَّلال ِ البَعِیدِ (8)
8- أَفتَری: در اصل «أ إفتری» بوده است، همزه وصل ساقط شده است. بِه ِ جِنَّةٌ: جنون دارد. بَل ِ: تصوّرهای کفّار را نفی می کند.
أَ فَلَم یَرَوا إِلی ما بَین َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم مِن َ السَّماءِ وَ الأَرض ِ إِن نَشَأ نَخسِف بِهِم ُ الأَرض َ أَو نُسقِط عَلَیهِم کِسَفاً مِن َ السَّماءِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیَةً لِکُل ِّ عَبدٍ مُنِیب ٍ (9)
9- نَخسِف بِهِم ُ الأَرض َ: آنان را در زمین فرو می بریم. کِسَفاً مِن َ السَّماءِ: جمع «کسفة» به معنای قطعه ای از آسمان. مُنِیب ٍ: بنده ای که به خداوند بازگشت نموده است.
وَ لَقَد آتَینا داوُدَ مِنّا فَضلاً یا جِبال ُ أَوِّبِی مَعَه ُ وَ الطَّیرَ وَ أَلَنّا لَه ُ الحَدِیدَ (10)
10- أَوِّبِی مَعَه ُ: سبحی معه: همراه داود تسبیح کن. «تأویب» در اصل به معنای ترجیع و برگرداندن است. مراد اینکه است که هر وقت داود علیه السّلام «سبحان اللّه» می گفت کوهها جواب می دادند و ذکر او را بر می گرداندند. وَ الطَّیرَ:
وجه نصب «الطیر» یکی از امور است: 1- عطف است بر «فضلا»: یعنی «آتینا داود الطّیر». 2- عطف است بر محل ّ «جبال» که منادی است یعنی «ادعو الجبال و الطیر». 3- معطوف معه است یعنی:
«اوّبی معه و مع الطّیر». أَلَنّا لَه ُ الحَدِیدَ: آهن را برای داود نرم کردیم.
أَن ِ اعمَل سابِغات ٍ وَ قَدِّر فِی السَّردِ وَ اعمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (11)
11- سابِغات ٍ: جمع «سابغة» به معنای لباس کامل و زره. قَدِّر فِی السَّردِ: «سرد» به معنای نظم بخشیدن است یعنی در ایجاد نظم میان دانه های زره اندازه را رعایت کن نه باریک باشند و نه ضخیم.
وَ لِسُلَیمان َ الرِّیح َ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ وَ أَسَلنا لَه ُ عَین َ القِطرِ وَ مِن َ الجِن ِّ مَن یَعمَل ُ بَین َ یَدَیه ِ بِإِذن ِ رَبِّه ِ وَ مَن یَزِغ مِنهُم عَن أَمرِنا نُذِقه ُ مِن عَذاب ِ السَّعِیرِ (12)
12- غُدُوُّها شَهرٌ: «غدوّ» به معنای صبحگاه. یعنی مسافتی را که اینکه باد در صبحگاه طی می کرد مسافت یک ماه بود. رَواحُها شَهرٌ: «رواح» به معنای شامگاه است یعنی مسافتی را که اینکه باد در شامگاه طی می کرد مسافت یک ماه بود. أَسَلنا: ذوب کردیم، روان ساختیم. عَین َ القِطرِ: چشمه مس ّ. یَزِغ: سرپیچی می کرد. عَذاب ِ السَّعِیرِ: به دو معنا آمده است: 1- عذاب آخرت. «اکثر مفسرین» 2- عذاب دنیا.
یَعمَلُون َ لَه ُ ما یَشاءُ مِن مَحارِیب َ وَ تَماثِیل َ وَ جِفان ٍ کَالجَواب ِ وَ قُدُورٍ راسِیات ٍ اعمَلُوا آل َ داوُدَ شُکراً وَ قَلِیل ٌ مِن عِبادِی َ الشَّکُورُ (13)
13- مَحارِیب َ: جمع «محراب» به معنای مسجد و عبادتگاه. تَماثِیل َ: جمع «تمثال» به معنای مجسّمه.
جِفان ٍ کَالجَواب ِ: ظرفهای غذا به اندازه حوض. (الجواب): اصل آن «جوابی» جمع «جابیة» به معنای حوض بزرگ آب است. قُدُورٍ: جمع «قدر» به معنای دیگ. راسِیات ٍ: جمع «راسیة» به معنای ثابت و پا برجا.
فَلَمّا قَضَینا عَلَیه ِ المَوت َ ما دَلَّهُم عَلی مَوتِه ِ إِلاّ دَابَّةُ الأَرض ِ تَأکُل ُ مِنسَأَتَه ُ فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَت ِ الجِن ُّ أَن لَو کانُوا یَعلَمُون َ الغَیب َ ما لَبِثُوا فِی العَذاب ِ المُهِین ِ (14)
14- ما دَلَّهُم عَلی مَوتِه ِ إِلّا دَابَّةُ الأَرض ِ: سلیمان به هنگام ساختن مسجد الاقصی تکیه بر عصای خود می داد و بر کارهای جن ّ که مشغول ساختن مسجد الاقصی بودند نظارت می کرد. در همان حال قبض روح شد، ولی جنها تصور می کردند که سلیمان مشغول نگاه کردن به کار آنان است و آنان را زیر نظر دارد. تا اینکه که موریانه عصای وی را خورد. با شکسته شدن عصا، جنازه سلیمان به زمین افتاد. در اینکه هنگام بود که جنها فهمیدند که سلیمان از دنیا رفته است. مِنسَأَتَه ُ: عصای او را. خَرَّ: به زمین افتاد. تَبَیَّنَت ِ الجِن ُّ: حقیقت جن برای مردم روشن شد و مردم فهمیدند که جن علم غیب ندارد. العَذاب ِ المُهِین ِ: کارهای دشوار.
ص: 430
لَقَد کان َ لِسَبَإٍ فِی مَسکَنِهِم آیَةٌ جَنَّتان ِ عَن یَمِین ٍ وَ شِمال ٍ کُلُوا مِن رِزق ِ رَبِّکُم وَ اشکُرُوا لَه ُ بَلدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَب ٌّ غَفُورٌ (15)
15- لِسَبَإٍ: نام پدر عربهای یمن. فِی مَسکَنِهِم: در شهرشان. آیَةٌ: حجتی بر وحدانیت خداوند. جَنَّتان ِ عَن یَمِین ٍ وَ شِمال ٍ:
تفسیر کلمه «آیة» است. باغهایی در سمت راست و چپ. بَلدَةٌ طَیِّبَةٌ: هذه بلدة طیّبة.
فَأَعرَضُوا فَأَرسَلنا عَلَیهِم سَیل َ العَرِم ِ وَ بَدَّلناهُم بِجَنَّتَیهِم جَنَّتَین ِ ذَواتَی أُکُل ٍ خَمطٍ وَ أَثل ٍ وَ شَی ءٍ مِن سِدرٍ قَلِیل ٍ (16)
16- العَرِم ِ: به دو معنا آمده است: 1- سد مخصوص نگهداری آب یعنی آب سدّ را روانه کردیم و سیل جاری شد. 2- سیلی است که نتوان از آن جلوگیری کرد. بَدَّلناهُم بِجَنَّتَیهِم: به جای دو باغ آنان دو باغ خار قرار دادیم. علت اینکه که از منطقه خار تعبیر به باغ کرده است برای رعایت سیاق کلام است. ذَواتَی أُکُل ٍ خَمطٍ: دارای میوه های تلخ. «المیزان» أَثل ٍ: درختان شوره گز. عطف است بر «أکل». «المیزان» شَی ءٍ مِن سِدرٍ: عطف است بر «أکل». قَلِیل ٍ: سدر نسبت به «خمط» و «أثل» کم بود. بیشترش «خمط و أثل» بود.
وَ جَعَلنا بَینَهُم وَ بَین َ القُرَی الَّتِی بارَکنا فِیها قُری ً ظاهِرَةً وَ قَدَّرنا فِیهَا السَّیرَ سِیرُوا فِیها لَیالِی َ وَ أَیّاماً آمِنِین َ (18)
18- القُرَی الَّتِی بارَکنا: منظور قریه های شام است که به آب و درخت برکت یافته است.
جَعَلنا بَینَهُم: توصیف قریه های قبل از نزول بلا است. فاصله میان قریه های آنان از یمن تا شام پی در پی آبادی بود، به طوری که برای رفتن از یمن به شام برداشتن آذوقه به همراه مسافر لازم نبود، بلکه از قریه ای به قریه دیگر می رسیدند و مسیر کاملا آباد بود.
ظاهِرَةً: یعنی قریه بعدی از قریه قبلی پیدا بود چون نزدیک به هم بودند. قَدَّرنا فِیهَا السَّیرَ: مسافت قریه ها با یکدیگر به یک اندازه بود یعنی نصف روز بود. لَیالِی َ وَ أَیّاماً: آزاد هستید شبانه بروید یا در روز. آمِنِین َ: از تشنگی و گرسنگی و از خطر انسانی و حیوانی در امان هستید.
فَقالُوا رَبَّنا باعِد بَین َ أَسفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَجَعَلناهُم أَحادِیث َ وَ مَزَّقناهُم کُل َّ مُمَزَّق ٍ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِکُل ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (19)
19- باعِد بَین َ أَسفارِنا: میان وطن ما (یمن) تا شام بیابان قرار بده یعنی آبادانی نباشد. خلاصه اینکه که کفران نعمت کردند. أَحادِیث َ: سرگذشت خراب شدن آبادیهای آنان را برای آیندگان داستان قرار دادیم تا برای همدیگر بازگو نمایند. مَزَّقناهُم کُل َّ مُمَزَّق ٍ: آنان را به طور کامل متلاشی کردیم.
وَ لَقَد صَدَّق َ عَلَیهِم إِبلِیس ُ ظَنَّه ُ فَاتَّبَعُوه ُ إِلاّ فَرِیقاً مِن َ المُؤمِنِین َ (20)
20- صَدَّق َ عَلَیهِم إِبلِیس ُ ظَنَّه ُ: شیطان مدعی بود که مردم را حتما گمراه خواهم ساخت، البته یقین به اینکه ادعا نداشت، صرفا گمان داشت. آیه می فرماید: گمان شیطان در باره مردم درست از آب درآمد و مطابق با واقع شد.
عَلَیهِم: مرجع ضمیر «هم» عموم مردم می باشند، منحصر در قوم سبأ نیست، گر چه آنان هم از مصادیق می باشند.
«المیزان» فَرِیقاً مِن َ المُؤمِنِین َ: «من» بیانیه است یعنی «فریقا» همان مؤمنین هستند.
قُل ِ ادعُوا الَّذِین َ زَعَمتُم مِن دُون ِ اللّه ِ لا یَملِکُون َ مِثقال َ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات ِ وَ لا فِی الأَرض ِ وَ ما لَهُم فِیهِما مِن شِرک ٍ وَ ما لَه ُ مِنهُم مِن ظَهِیرٍ (22)
22- فِیهِما: در آفرینش آسمان و زمین. شِرک ٍ: سهمیه و نصیب. لَه ُ مِنهُم: برای خدا از ناحیه بتها.
ظَهِیرٍ: پشتیبان.
ص: 431
وَ لا تَنفَع ُ الشَّفاعَةُ عِندَه ُ إِلاّ لِمَن أَذِن َ لَه ُ حَتّی إِذا فُزِّع َ عَن قُلُوبِهِم قالُوا ما ذا قال َ رَبُّکُم قالُوا الحَق َّ وَ هُوَ العَلِی ُّ الکَبِیرُ (23)
23- الشَّفاعَةُ: مراد از شفاعت، شفاعت دنیوی است که واسطه شوند برای برآورده شدن حاجتهای دنیوی آنان زیرا آنان قائل به قیامت نبودند تا مراد شفاعت اخروی باشد. «المیزان» فُزِّع َ عَن قُلُوبِهِم: ترس از دل آنان برطرف شد.
قُلُوبِهِم: در معنا دو احتمال است: 1- قلوب الملائکة. 2- قلوب المشرکین.
قالُوا ما ذا: قالت الملائکة.
قالُوا الحَق َّ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- قال المشرکون. 2- قالت الملائکة. «المیزان»
قُل أَرُونِی َ الَّذِین َ أَلحَقتُم بِه ِ شُرَکاءَ کَلاّ بَل هُوَ اللّه ُ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (27)
27- الَّذِین َ أَلحَقتُم بِه ِ شُرَکاءَ: آن کسانی که به عنوان شریک به خداوند چسبانیده اید.
بِه ِ: باللّه.
کَلّا: اعتقاد شما به اینکه که خداوند شریک دارد، غلط است.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لَن نُؤمِن َ بِهذَا القُرآن ِ وَ لا بِالَّذِی بَین َ یَدَیه ِ وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون َ مَوقُوفُون َ عِندَ رَبِّهِم یَرجِع ُ بَعضُهُم إِلی بَعض ٍ القَول َ یَقُول ُ الَّذِین َ استُضعِفُوا لِلَّذِین َ استَکبَرُوا لَو لا أَنتُم لَکُنّا مُؤمِنِین َ (31)
31- الَّذِین َ کَفَرُوا: مراد مشرکین است.
بَین َ یَدَیه ِ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- قیامت. 2- تورات و انجیل.
یَرجِع ُ بَعضُهُم إِلی بَعض ٍ القَول َ: در مقام جدال، سخن را به همدیگر بر می گردانند.
الَّذِین َ استُضعِفُوا: پیروان.
لِلَّذِین َ استَکبَرُوا: سردمداران، بزرگان.
ص: 432
وَ قال َ الَّذِین َ استُضعِفُوا لِلَّذِین َ استَکبَرُوا بَل مَکرُ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ إِذ تَأمُرُونَنا أَن نَکفُرَ بِاللّه ِ وَ نَجعَل َ لَه ُ أَنداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا العَذاب َ وَ جَعَلنَا الأَغلال َ فِی أَعناق ِ الَّذِین َ کَفَرُوا هَل یُجزَون َ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُون َ (33)
33- مَکرُ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ: مکرکم فی اللیل و النهار.
أَسَرُّوا النَّدامَةَ: به دو معنا آمده است: 1- پشیمانی خود را آشکار می کنند. 2- پشیمانی خود را پنهان می کنند.
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلاّ قال َ مُترَفُوها إِنّا بِما أُرسِلتُم بِه ِ کافِرُون َ (34)
34- مُترَفُوها: «مترف» به معنای زر مدار و زور مدار خوش گذران است.
وَ ما أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُم عِندَنا زُلفی إِلاّ مَن آمَن َ وَ عَمِل َ صالِحاً فَأُولئِک َ لَهُم جَزاءُ الضِّعف ِ بِما عَمِلُوا وَ هُم فِی الغُرُفات ِ آمِنُون َ (37)
37- زُلفی: قرب، نزدیکی. مفعول مطلق است.
الغُرُفات ِ: طبقه های فوقانی.
وَ الَّذِین َ یَسعَون َ فِی آیاتِنا مُعاجِزِین َ أُولئِک َ فِی العَذاب ِ مُحضَرُون َ (38)
38- یَسعَون َ فِی آیاتِنا: تلاش می کنند تا آیات ما را ابطال کنند.
مُعاجِزِین َ: دنبال اینکه هستند که انبیا را عاجز کنند و سد راه دیگران در انجام کارهای خیر شوند.
قُل إِن َّ رَبِّی یَبسُطُ الرِّزق َ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ وَ یَقدِرُ لَه ُ وَ ما أَنفَقتُم مِن شَی ءٍ فَهُوَ یُخلِفُه ُ وَ هُوَ خَیرُ الرّازِقِین َ (39)
39- یُخلِفُه ُ: عوض او را می دهد و جایگزین می سازد.
ص: 433
وَ یَوم َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم َّ یَقُول ُ لِلمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیّاکُم کانُوا یَعبُدُون َ (40)
40- أَ هؤُلاءِ: الکفار.
أَ هؤُلاءِ إِیّاکُم کانُوا یَعبُدُون َ: آیا اینکه کفار شما ملائکه را عبادت می کردند.
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات ٍ قالُوا ما هذا إِلاّ رَجُل ٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُم عَمّا کان َ یَعبُدُ آباؤُکُم وَ قالُوا ما هذا إِلاّ إِفک ٌ مُفتَری ً وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لِلحَق ِّ لَمّا جاءَهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین ٌ (43)
43- لِلحَق ِّ: للقرآن.
وَ ما آتَیناهُم مِن کُتُب ٍ یَدرُسُونَها وَ ما أَرسَلنا إِلَیهِم قَبلَک َ مِن نَذِیرٍ (44)
44- ما آتَیناهُم مِن کُتُب ٍ: به مشرکان کتابهایی نداده بودیم تا با خواندن آن پی ببرند که قرآن بر حق است یا بر باطل، پس بدون دلیل می گویند: قرآن افتراء است.
وَ کَذَّب َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم وَ ما بَلَغُوا مِعشارَ ما آتَیناهُم فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیف َ کان َ نَکِیرِ (45)
45- مِعشارَ: یک دهم یعنی قوم تو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یک دهم توانمندی گذشتگان را ندارند، ولی ما همه آنان را هلاک کردیم.
نَکِیرِ: عقوبت من، عذاب من.
قُل ما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم إِن أَجرِی َ إِلاّ عَلَی اللّه ِ وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ (47)
47- ما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم: به دو معنا آمده است: 1- اجری از شما نمی خواهم. اینکه اصطلاح است مثلا به کسی که نصیحت نمی پذیرد می گویند: اگر مزدی برای من هست برای شما باشد یعنی مزدی ندارم و نصیحت تو رایگان است. 2- اجر رسالت به سود شما است و نفعش به شما بر می گردد. «امام باقر علیه السّلام»
قُل إِن َّ رَبِّی یَقذِف ُ بِالحَق ِّ عَلاّم ُ الغُیُوب ِ (48)
48- یَقذِف ُ بِالحَق ِّ: حق را به انبیا القا می کند.
ص: 434
قُل جاءَ الحَق ُّ وَ ما یُبدِئ ُ الباطِل ُ وَ ما یُعِیدُ (49)
49- ما یُبدِئ ُ الباطِل ُ وَ ما یُعِیدُ: در معنای آن دو وجه است: 1- باطل رفت و ابداء و اعاده و اقبال و ادباری برای او نیست. 2- مراد از «باطل» شیطان است یعنی شیطان نمی تواند موجودی را بیافریند و یا بعد از مرگ زنده کند.
وَ لَو تَری إِذ فَزِعُوا فَلا فَوت َ وَ أُخِذُوا مِن مَکان ٍ قَرِیب ٍ (51)
51- لَو تَری: جواب «لو» محذوف است یعنی «لرأیت امرا عظیما».
فَزِعُوا: به هنگام مبعوث شدن هراس دارند.
فَلا فَوت َ: هیچ یک از آنان، از خدا فوت نمی شود.
مِن مَکان ٍ قَرِیب ٍ: از قبرها.
وَ قالُوا آمَنّا بِه ِ وَ أَنّی لَهُم ُ التَّناوُش ُ مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ (52)
52- التَّناوُش ُ: دسترسی پیدا کردن. یعنی از کجا می توانند از راه دور ایمان بیاورند.
وَ قَد کَفَرُوا بِه ِ مِن قَبل ُ وَ یَقذِفُون َ بِالغَیب ِ مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ (53)
53- یَقذِفُون َ بِالغَیب ِ مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ: از راه دور گمانه زنی می کردند و می گفتند: آخرت نیست.
وَ حِیل َ بَینَهُم وَ بَین َ ما یَشتَهُون َ کَما فُعِل َ بِأَشیاعِهِم مِن قَبل ُ إِنَّهُم کانُوا فِی شَک ٍّ مُرِیب ٍ (54)
54- بِأَشیاعِهِم: امثال و نظایر آنان.
شَک ٍّ مُرِیب ٍ: تاکید است مانند «عجب عجیب».
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
الحَمدُ لِلّه ِ فاطِرِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ جاعِل ِ المَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجنِحَةٍ مَثنی وَ ثُلاث َ وَ رُباع َ یَزِیدُ فِی الخَلق ِ ما یَشاءُ إِن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (1)
1- فاطِرِ: آفریننده ای که بدون الگو آفریده است.
أَجنِحَةٍ: جمع «جناح» به معنای بال. «المیزان» یَزِیدُ فِی الخَلق ِ ما یَشاءُ: به دو معنا آمده است: 1- اشعار به اینکه دارد که بعضی از فرشتگان بیش از چهار بال دارند. «المیزان» 2- خداوند در بعضی بیشتر از حدّ معمول صدای خوب و زیبایی چهره و قشنگی مو و هر حسن و زیبایی دیگری قرار می دهد.
ما یَفتَح ِ اللّه ُ لِلنّاس ِ مِن رَحمَةٍ فَلا مُمسِک َ لَها وَ ما یُمسِک فَلا مُرسِل َ لَه ُ مِن بَعدِه ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (2)
2- ما یَفتَح ِ: «ما» شرطیه است.
یا أَیُّهَا النّاس ُ اذکُرُوا نِعمَت َ اللّه ِ عَلَیکُم هَل مِن خالِق ٍ غَیرُ اللّه ِ یَرزُقُکُم مِن َ السَّماءِ وَ الأَرض ِ لا إِله َ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُؤفَکُون َ (3)
3- فَأَنّی تُؤفَکُون َ: چگونه از حق رو گردان هستید.
ص: 435
یا أَیُّهَا النّاس ُ إِن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُم ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللّه ِ الغَرُورُ (5)
5- الغَرُورُ: به دو معنا آمده است: 1- چیزی که شأن او فریبندگی است. (دنیا دارای چنین وصفی است.) 2- شیطان به دلیل تعلیلی که در آیه بعد آورده است: (ان الشیطان لکم ...).
«المیزان»
أَ فَمَن زُیِّن َ لَه ُ سُوءُ عَمَلِه ِ فَرَآه ُ حَسَناً فَإِن َّ اللّه َ یُضِل ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ فَلا تَذهَب نَفسُک َ عَلَیهِم حَسَرات ٍ إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ بِما یَصنَعُون َ (8)
8- أَ فَمَن زُیِّن َ: مبتداست و خبرش محذوف است یعنی «أ فمن زیّن کمن هداه اللّه.
فَلا تَذهَب نَفسُک َ عَلَیهِم حَسَرات ٍ: جان خود را به سبب غصه های زیاد به خاطر ایمان نیاوردن کفار از دست نده. «حسرة» به معنای بسیار غصه خوردن به خاطر از دست دادن چیزی است ..
وَ اللّه ُ الَّذِی أَرسَل َ الرِّیاح َ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقناه ُ إِلی بَلَدٍ مَیِّت ٍ فَأَحیَینا بِه ِ الأَرض َ بَعدَ مَوتِها کَذلِک َ النُّشُورُ (9)
9- فَتُثِیرُ: بر می انگیزاند.
مَن کان َ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّه ِ العِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیه ِ یَصعَدُ الکَلِم ُ الطَّیِّب ُ وَ العَمَل ُ الصّالِح ُ یَرفَعُه ُ وَ الَّذِین َ یَمکُرُون َ السَّیِّئات ِ لَهُم عَذاب ٌ شَدِیدٌ وَ مَکرُ أُولئِک َ هُوَ یَبُورُ (10)
10- الکَلِم ُ: جمع «کلمة». مراد از آن کلمات زیبا است مانند تقدیس خداوند و کلمه «لا اله الّا اللّه». هر جمعی که فرق آن با مفردش در «تا» است مذکر و مؤنث در آن یکسان است.
وَ العَمَل ُ الصّالِح ُ یَرفَعُه ُ: عمل صالح «کلم طیّب» را به سوی خداوند بالا می برد.
یَبُورُ: نابود است، بدون أثر است.
وَ اللّه ُ خَلَقَکُم مِن تُراب ٍ ثُم َّ مِن نُطفَةٍ ثُم َّ جَعَلَکُم أَزواجاً وَ ما تَحمِل ُ مِن أُنثی وَ لا تَضَع ُ إِلاّ بِعِلمِه ِ وَ ما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَ لا یُنقَص ُ مِن عُمُرِه ِ إِلاّ فِی کِتاب ٍ إِن َّ ذلِک َ عَلَی اللّه ِ یَسِیرٌ (11)
11- ما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَ لا یُنقَص ُ مِن عُمُرِه ِ:
«معمّر»: کسی که عمر طولانی دارد. نایب فاعل در هر دو مورد عبارت از موصوف محذوف است و «من معمّر» و «من عمره» جانشین نایب فاعل هستند. بنابراین تقدیر عبارت چنین است: «ما یمدّ و یزاد فی عمر احد فیکون معمّرا و لا ینقص من عمر احد». «المیزان»
ص: 436
وَ ما یَستَوِی البَحران ِ هذا عَذب ٌ فُرات ٌ سائِغ ٌ شَرابُه ُ وَ هذا مِلح ٌ أُجاج ٌ وَ مِن کُل ٍّ تَأکُلُون َ لَحماً طَرِیًّا وَ تَستَخرِجُون َ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک َ فِیه ِ مَواخِرَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (12)
12- عَذب ٌ: گوارا.
فُرات ٌ: خنک.
سائِغ ٌ شَرابُه ُ: به آسانی قابل آشامیدن است.
مِلح ٌ: بسیار شور.
أُجاج ٌ: تلخ.
طَرِیًّا: تازه.
یُولِج ُ اللَّیل َ فِی النَّهارِ وَ یُولِج ُ النَّهارَ فِی اللَّیل ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ کُل ٌّ یَجرِی لِأَجَل ٍ مُسَمًّی ذلِکُم ُ اللّه ُ رَبُّکُم لَه ُ المُلک ُ وَ الَّذِین َ تَدعُون َ مِن دُونِه ِ ما یَملِکُون َ مِن قِطمِیرٍ (13)
13- قِطمِیرٍ: به دو معنا آمده است: 1- پوست هسته. 2- مغز هسته.
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری وَ إِن تَدع ُ مُثقَلَةٌ إِلی حِملِها لا یُحمَل مِنه ُ شَی ءٌ وَ لَو کان َ ذا قُربی إِنَّما تُنذِرُ الَّذِین َ یَخشَون َ رَبَّهُم بِالغَیب ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَن تَزَکّی فَإِنَّما یَتَزَکّی لِنَفسِه ِ وَ إِلَی اللّه ِ المَصِیرُ (18)
18- لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری: هیچ کس بار دیگری را به دوش نمی کشد.
إِن تَدع ُ مُثقَلَةٌ: ان تدع نفس مثقلة: اگر کسی که دارای بار سنگین است دیگری را برای کمک کردن بخواند.
ص: 437
وَ لا الظِّل ُّ وَ لا الحَرُورُ (21)
21- الحَرُورُ: باد داغ.
وَ إِن یُکَذِّبُوک َ فَقَد کَذَّب َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالکِتاب ِ المُنِیرِ (25)
25- بِالزُّبُرِ: الکتب.
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه ِ ثَمَرات ٍ مُختَلِفاً أَلوانُها وَ مِن َ الجِبال ِ جُدَدٌ بِیض ٌ وَ حُمرٌ مُختَلِف ٌ أَلوانُها وَ غَرابِیب ُ سُودٌ (27)
27- جُدَدٌ: جمع «جدّة و جادّة» به معنای راه.
بِیض ٌ: جمع «ابیض». «المیزان» حُمرٌ: جمع «احمر». «المیزان» جُدَدٌ بِیض ٌ وَ حُمرٌ: راههای سفید رنگ و سرخ رنگ.
غَرابِیب ُ: جمع «غربیب» به معنای بسیار سیاه شبیه رنگ کلاغ.
غَرابِیب ُ سُودٌ: دو احتمال در آن وجود دارد:
1- در آن تقدیم و تأخیر است یعنی «سود غرابیب» سیاه پر رنگ. 2- «سود» تاکید «غرابیب» است. احتمال دوم بهتر از احتمال اوّل است.
إِن َّ الَّذِین َ یَتلُون َ کِتاب َ اللّه ِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرجُون َ تِجارَةً لَن تَبُورَ (29)
29- لَن تَبُورَ: بدون زیان، نابود نشدنی.
«المیزان»
ص: 438
ثُم َّ أَورَثنَا الکِتاب َ الَّذِین َ اصطَفَینا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِم ٌ لِنَفسِه ِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سابِق ٌ بِالخَیرات ِ بِإِذن ِ اللّه ِ ذلِک َ هُوَ الفَضل ُ الکَبِیرُ (32)
32- أَورَثنَا الکِتاب َ ...: قرآن را به بندگان برگزیده واگذار کردیم.
الَّذِین َ اصطَفَینا مِن عِبادِنا: اینکه آیه مختص به ائمه معصومین علیهم السّلام است. «صادقین علیهما السّلام» فَمِنهُم ظالِم ٌ لِنَفسِه ِ: فمن العباد ظالم لنفسه.
توضیح اینکه که علت اینکه که ما کتاب را به بندگان برگزیده دادیم، نه به همه بندگان، اینکه است که برخی از بندگان نسبت به خویش ستمکارند و لیاقت دریافت کتاب را ندارند. مراد از «ظالم لنفسه» کسانی هستند که گاهی ثواب و گاهی گناه می کنند. خلاصه اینکه که کسانی هستند که به حق امام علیه السّلام معرفت کامل ندارند. «صادقین علیهما السّلام» مِنهُم مُقتَصِدٌ: من العباد مقتصد. «مقتصد» عبارت از کسانی است که به امام علیه السّلام معرفت کامل دارند و در بندگی تلاشگر هستند. «صادقین علیهما السّلام» و گاهی گناه می کنند.
مِنهُم سابِق ٌ بِالخَیرات ِ: من العباد سابق بالخیرات. مراد حضرات معصومین علیهم السّلام هستند.
«صادقین علیهما السّلام» ذلِک َ هُوَ الفَضل ُ الکَبِیرُ: اینکه واگذاری کتاب به برگزیدگان، برتری بزرگی برای آنان می باشد.
جَنّات ُ عَدن ٍ یَدخُلُونَها یُحَلَّون َ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب ٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فِیها حَرِیرٌ (33)
33- جَنّات ُ عَدن ٍ: «فضل کبیر» را بیان می کند.
أَساوِرَ: جمع الجمع است، جمع «أسورة» است و «اسورة» جمع «سوار» به معنای النگو است.
وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی أَذهَب َ عَنَّا الحَزَن َ إِن َّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34)
34- الحَزَن َ: اندوه. «الحزن» و «الحزن» به یک معنی است ..
الَّذِی أَحَلَّنا دارَ المُقامَةِ مِن فَضلِه ِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَب ٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوب ٌ (35)
35- أَحَلَّنا: ما را جای داده است. المُقامَةِ: محل زندگی ابدی.
نَصَب ٌ: سختی، ناراحتی. لُغُوب ٌ: واماندگی ناشی از خستگی.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا لَهُم نارُ جَهَنَّم َ لا یُقضی عَلَیهِم فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّف ُ عَنهُم مِن عَذابِها کَذلِک َ نَجزِی کُل َّ کَفُورٍ (36)
36- لا یُقضی عَلَیهِم: حکم به مردن آنان نمی شود.
وَ هُم یَصطَرِخُون َ فِیها رَبَّنا أَخرِجنا نَعمَل صالِحاً غَیرَ الَّذِی کُنّا نَعمَل ُ أَ وَ لَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فِیه ِ مَن تَذَکَّرَ وَ جاءَکُم ُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمِین َ مِن نَصِیرٍ (37)
37- یَصطَرِخُون َ: فریاد می زنند و درخواست کمک می کنند. اصل آن «صرخ» است، از باب افتعال «تا» مبدل به «طا» شده است.
أَ وَ لَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فِیه ِ مَن تَذَکَّرَ: آیا شما را به اندازه ای که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر شود عمر ندادیم! مقدار عمری که بتوان در آن متذکر شد چند قول آمده است: 1- شصت سال. «علی علیه السّلام» 2- چهل سال.
3- هیجده سال. «امام صادق علیه السّلام»
ص: 439
هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف َ فِی الأَرض ِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیه ِ کُفرُه ُ وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین َ کُفرُهُم عِندَ رَبِّهِم إِلاّ مَقتاً وَ لا یَزِیدُ الکافِرِین َ کُفرُهُم إِلاّ خَساراً (39)
39- خَلائِف َ: جمیع «خلیفه» به معنای جانشین یعنی شما را جانشین گذشتگان قرار دادیم.
مَقتاً: شدیدترین بغض و دشمنی.
قُل أَ رَأَیتُم شُرَکاءَکُم ُ الَّذِین َ تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِن َ الأَرض ِ أَم لَهُم شِرک ٌ فِی السَّماوات ِ أَم آتَیناهُم کِتاباً فَهُم عَلی بَیِّنَةٍ مِنه ُ بَل إِن یَعِدُ الظّالِمُون َ بَعضُهُم بَعضاً إِلاّ غُرُوراً (40)
40- شِرک ٌ: نصیب.
إِن َّ اللّه َ یُمسِک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ أَن تَزُولا وَ لَئِن زالَتا إِن أَمسَکَهُما مِن أَحَدٍ مِن بَعدِه ِ إِنَّه ُ کان َ حَلِیماً غَفُوراً (41)
41- أَن تَزُولا: به معنای «کراهة أن تزولا» یا «لئلا تزولا» است.
إِن أَمسَکَهُما: ما أمسکهما.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَهُم نَذِیرٌ لَیَکُونُن َّ أَهدی مِن إِحدَی الأُمَم ِ فَلَمّا جاءَهُم نَذِیرٌ ما زادَهُم إِلاّ نُفُوراً (42)
42- جَهدَ أَیمانِهِم: قسمهای غلیظ و شدید.
کفار مکه قبل از بعثت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قسمهای شدید یاد می کردند.
نُفُوراً: نفرت، دوری از هدایت.
استِکباراً فِی الأَرض ِ وَ مَکرَ السَّیِّئ ِ وَ لا یَحِیق ُ المَکرُ السَّیِّئ ُ إِلاّ بِأَهلِه ِ فَهَل یَنظُرُون َ إِلاّ سُنَّت َ الأَوَّلِین َ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّت ِ اللّه ِ تَبدِیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّت ِ اللّه ِ تَحوِیلاً (43)
43- استِکباراً: مفعول له است برای «نفورا» یعنی علت عدم پذیرش آنان تکبر آنان بوده است.
مَکرَ السَّیِّئ ِ: هر مکر و حیله ای که پایه و اساس آن دروغ و فریب باشد. البته بعضی از مکرها مطلوب است مانند مکر مؤمنان با کافران چون بر اساس فساد نیست. «مکر السّیّئ» عطف است بر «استکبارا» و مفعول له است.
لا یَحِیق ُ: فرود نمی آید.
لِسُنَّت ِ اللّه ِ تَبدِیلًا: «تبدیل» عبارت است از قرار دادن عافیت و نعمت را در جای عذاب. «تحویل» عبارت است از اینکه که عذابی که باید بر قومی نازل شود بر قوم دیگر نازل شود. «المیزان»
أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض ِ فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم وَ کانُوا أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ ما کان َ اللّه ُ لِیُعجِزَه ُ مِن شَی ءٍ فِی السَّماوات ِ وَ لا فِی الأَرض ِ إِنَّه ُ کان َ عَلِیماً قَدِیراً (44)
44- ما کان َ اللّه ُ لِیُعجِزَه ُ مِن شَی ءٍ: چیزی از خداوند فوت نمی شود و چیزی از حیطه قدرت او خارج نیست.
ص: 440
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یس (1)
1- یس: نام مبارک پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. «امام باقر علیه السّلام»
وَ القُرآن ِ الحَکِیم ِ (2)
2- وَ القُرآن ِ: قسم به قرآن.
الحَکِیم ِ: چون دارای حکمتهایی است، حکیم لقب گرفته است.
تَنزِیل َ العَزِیزِ الرَّحِیم ِ (5)
5- تَنزِیل َ: أعنی تنزیل. «تنزیل» به معنای «منزّل»: نازل شده است. «کنز الدقائق»
لِتُنذِرَ قَوماً ما أُنذِرَ آباؤُهُم فَهُم غافِلُون َ (6)
6- ما أُنذِرَ آباؤُهُم: پدران آنان انذار نشده بودند چون در زمان فترت بودند.
لَقَد حَق َّ القَول ُ عَلی أَکثَرِهِم فَهُم لا یُؤمِنُون َ (7)
7- لَقَد حَق َّ: عذاب بر آنان حتمی شد.
القَول ُ: مراد قول خداوند در سوره هود است که فرموده است: «لأملأن جهنم من الجنة و النّاس اجمعین». «کنز الدقائق»
إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالاً فَهِی َ إِلَی الأَذقان ِ فَهُم مُقمَحُون َ (8)
8- الأَذقان ِ: جمع «ذقن» به معنای چانه.
مُقمَحُون َ: «القمح» به معنای سر بالا نگاه داشتن. در «المیزان» فرموده است: چون غلها فاصله میان سینه تا چانه را پر کرده است، لذا سرهای آنان بالا قرار گرفته و توان فرود آوردن را ندارند.
وَ جَعَلنا مِن بَین ِ أَیدِیهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُون َ (9)
9- مِن بَین ِ أَیدِیهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم: کنایه از تمام جوانب است.
إِنّا نَحن ُ نُحی ِ المَوتی وَ نَکتُب ُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم وَ کُل َّ شَی ءٍ أَحصَیناه ُ فِی إِمام ٍ مُبِین ٍ (12)
12- ما قَدَّمُوا: اعمالی را که قبل از مرگ انجام داده اند.
آثارَهُم: اعمالی را که بعد از مرگ بر جای گذارده اند مثل اینکه که علمی را به دیگران آموخته اند.
إِمام ٍ مُبِین ٍ: در روایات زیادی آمده است که مراد از «امام مبین» علی علیه السّلام و حضرت فاطمه علیها السّلام و یازده فرزند معصوم آن دو بزرگوار می باشند که علوم همه اشیا پیش آنان است. «کنز الدقائق»
ص: 441
وَ اضرِب لَهُم مَثَلاً أَصحاب َ القَریَةِ إِذ جاءَهَا المُرسَلُون َ (13)
13- القَریَةِ: مراد «انطاکیه» است.
إِذ أَرسَلنا إِلَیهِم ُ اثنَین ِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث ٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُون َ (14)
14- فَعَزَّزنا بِثالِث ٍ: به وسیله نفر سوم آن دو نفر را تقویت کردیم و قوّت بخشیدیم. «عزّزنا» مشتق از «عزت» به معنای توانمندی و قدرت است.
قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم لَئِن لَم تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّکُم وَ لَیَمَسَّنَّکُم مِنّا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (18)
18- تَطَیَّرنا بِکُم: شما را به فال بد می گیریم.
لَنَرجُمَنَّکُم: شما را سنگسار خواهیم کرد.
قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم أَ إِن ذُکِّرتُم بَل أَنتُم قَوم ٌ مُسرِفُون َ (19)
19- طائِرُکُم: فال شما.
أَ أَتَّخِذُ مِن دُونِه ِ آلِهَةً إِن یُرِدن ِ الرَّحمن ُ بِضُرٍّ لا تُغن ِ عَنِّی شَفاعَتُهُم شَیئاً وَ لا یُنقِذُون ِ (23)
23- لا یُنقِذُون ِ: نمی توانند مرا نجات بدهند.
اصل آن «لا ینقذونی» بوده که « یا » متکلم حذف شده است.
ص: 442
وَ ما أَنزَلنا عَلی قَومِه ِ مِن بَعدِه ِ مِن جُندٍ مِن َ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنزِلِین َ (28)
28- مِن جُندٍ مِن َ السَّماءِ: برای نابود کردن آنان لشگری از آسمان نفرستادیم، (بلکه یک فریاد کار آنان را تمام کرد).
إِن کانَت إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً فَإِذا هُم خامِدُون َ (29)
29- خامِدُون َ: فروکش کردند و خاموش شدند.
یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول ٍ إِلاّ کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (30)
30- یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ: تأسفی است بر بندگان در نپذیرفتن حق.
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن َ القُرُون ِ أَنَّهُم إِلَیهِم لا یَرجِعُون َ (31)
31- القُرُون ِ: جمع «قرن» به معنای اهل عصر واحد. وجه نامگذاری اینکه است که در وجود نزدیک به هم هستند.
وَ إِن کُل ٌّ لَمّا جَمِیع ٌ لَدَینا مُحضَرُون َ (32)
32- إِن کُل ٌّ لَمّا: ما کل ّ الّا. «ان» نافیه است و «لمّا» به معنای «الّا» است. «کنز الدقائق»
لِیَأکُلُوا مِن ثَمَرِه ِ وَ ما عَمِلَته ُ أَیدِیهِم أَ فَلا یَشکُرُون َ (35)
35- ما عَمِلَته ُ أَیدِیهِم: دو وجه در آن گفته شده است: 1- «ما» نافیه است یعنی میوه ها، مصنوع خداوند است، نه مصنوع دست آنان.
2- «ما» به معنای «الّذی» است یعنی آنچه دستهای آنان از نخل و انگور درست می کند مانند شیره.
سُبحان َ الَّذِی خَلَق َ الأَزواج َ کُلَّها مِمّا تُنبِت ُ الأَرض ُ وَ مِن أَنفُسِهِم وَ مِمّا لا یَعلَمُون َ (36)
36- مِمّا تُنبِت ُ الأَرض ُ: بیان برای «ازواج» است یعنی زوجهایی که خداوند آفرید، عبارتند از نباتات جفت.
مِن أَنفُسِهِم: بیان برای «ازواج» است یعنی انسانهای جفت.
مِمّا لا یَعلَمُون َ: موجوداتی که در دریاها و جاهای دیگرند که ما از وجود آنان بی خبریم.
وَ آیَةٌ لَهُم ُ اللَّیل ُ نَسلَخ ُ مِنه ُ النَّهارَ فَإِذا هُم مُظلِمُون َ (37)
37- نَسلَخ ُ: جدا می کنیم.
وَ الشَّمس ُ تَجرِی لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِک َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم ِ (38)
38- العَزِیزِ: قدرت شکست ناپذیر.
وَ القَمَرَ قَدَّرناه ُ مَنازِل َ حَتّی عادَ کَالعُرجُون ِ القَدِیم ِ (39)
39- کَالعُرجُون ِ: شاخه درخت خرما.
القَدِیم ِ: خشکیده.
کَالعُرجُون ِ القَدِیم ِ: شاخه درخت خرما که خشکیده و به شکل قوس در آمده است چون وقتی می خشکد به شکل قوس می شود. نقل شده است که بعد از گذشت هر شش ماه شاخه خرما به شکل هلالی و قوسی در می آید و مراد از «قدیم» شش ماه است.
لا الشَّمس ُ یَنبَغِی لَها أَن تُدرِک َ القَمَرَ وَ لا اللَّیل ُ سابِق ُ النَّهارِ وَ کُل ٌّ فِی فَلَک ٍ یَسبَحُون َ (40)
40- یَسبَحُون َ: شناورند، در حرکت هستند.
ص: 443
وَ آیَةٌ لَهُم أَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم فِی الفُلک ِ المَشحُون ِ (41)
41- ذُرِّیَّتَهُم: در آن دو احتمال است: 1- پدران و اجداد آنان. مراد سرنشینان کشتی نوح است، بنابراین که مراد از «فلک» کشتی نوح باشد.
2- مراد اطفال و بانوان همه زمانها است، بنابراین که مراد از «فلک» کشتی باشد. فقط زنان و بچه ها را ذکر کرده است. چون آنان نسبت به مردان ضعیف ترند و نیاز بیشتری به مرکب دارند.
الفُلک ِ: مراد یکی از دو چیز است: 1- کشتی نوح. 2- مطلق کشتی.
المَشحُون ِ: پر از سرنشین و پر از لوازم مورد نیاز.
وَ خَلَقنا لَهُم مِن مِثلِه ِ ما یَرکَبُون َ (42)
42- مِثلِه ِ: به دو معنا آمده است: 1- کشتیهای دیگری آفریدیم. 2- مثل کشتی وسایل نقلیه دیگری مانند شتر آفریدیم.
وَ إِن نَشَأ نُغرِقهُم فَلا صَرِیخ َ لَهُم وَ لا هُم یُنقَذُون َ (43)
43- صَرِیخ َ: فریادرس.
وَ لا هُم یُنقَذُون َ: از غرق شدن نجات نمی یابند.
إِلاّ رَحمَةً مِنّا وَ مَتاعاً إِلی حِین ٍ (44)
44- مَتاعاً إِلی حِین ٍ: بهره مند شدن از زندگی تا مدّتی.
وَ إِذا قِیل َ لَهُم ُ اتَّقُوا ما بَین َ أَیدِیکُم وَ ما خَلفَکُم لَعَلَّکُم تُرحَمُون َ (45)
45- أَیدِیکُم: گناهان در دنیا. «امام صادق علیه السّلام» ما خَلفَکُم: عذاب آخرت. «امام صادق علیه السّلام»
ما یَنظُرُون َ إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً تَأخُذُهُم وَ هُم یَخِصِّمُون َ (49)
49- ما یَنظُرُون َ: انتظار نمی کشند.
یَخِصِّمُون َ: مشغول کارهای روزانه و کشمکشهای روزانه بوده اند. اصل آن «یختصمون» بود، «تا» مبدل به «صاد» شده و در «صاد» ادغام شده است و به مقتضای «اذا التقی الساکنان حرّک»، «خا» را کسره داده اند.
فَلا یَستَطِیعُون َ تَوصِیَةً وَ لا إِلی أَهلِهِم یَرجِعُون َ (50)
50- فَلا یَستَطِیعُون َ: چون قیام ساعت ناگهانی است فرصتی نخواهند داشت تا وصیتی کنند.
وَ نُفِخ َ فِی الصُّورِ فَإِذا هُم مِن َ الأَجداث ِ إِلی رَبِّهِم یَنسِلُون َ (51)
51- الأَجداث ِ: جمع «جدث» به معنای قبر. «کنز الدقائق» یَنسِلُون َ: سریعا از قبرها خارج می شوند. «نسل» خارج شدن سریع.
52- «مرقد»: محل خواب، خوابگاه.
فَالیَوم َ لا تُظلَم ُ نَفس ٌ شَیئاً وَ لا تُجزَون َ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُون َ (54)
54- لا تُظلَم ُ: مورد ظلم قرار نمی گیرد، بلکه حق هر کسی به او داده می شود.
ص: 444
إِن َّ أَصحاب َ الجَنَّةِ الیَوم َ فِی شُغُل ٍ فاکِهُون َ (55)
55- شُغُل ٍ: مجامعت با حوریان باکره، آنان را مشغول کرده است. «امام صادق علیه السّلام» فاکِهُون َ: خوشحال و مشغول لذت بردن هستند. اینکه کلمه فعل ثلاثی مجرد ندارد. «المیزان»
هُم وَ أَزواجُهُم فِی ظِلال ٍ عَلَی الأَرائِک ِ مُتَّکِؤُن َ (56)
56- الأَرائِک ِ: تختهایی که حجله ها بر آن قرار دارد.
لَهُم فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُم ما یَدَّعُون َ (57)
57- ما یَدَّعُون َ: هر آنچه را که آرزو کنند و بخواهند.
سَلام ٌ قَولاً مِن رَب ٍّ رَحِیم ٍ (58)
58- سَلام ٌ قَولًا مِن رَب ٍّ رَحِیم ٍ: سلامی که خداوند به آنان می کند. (آرزوی اهل بهشت اینکه است که خداوند به آنان سلام کند.)
وَ امتازُوا الیَوم َ أَیُّهَا المُجرِمُون َ (59)
59- امتازُوا الیَوم َ أَیُّهَا المُجرِمُون َ: ای گناهکاران از خوبان جدا شوید و فاصله بگیرید.
وَ لَقَد أَضَل َّ مِنکُم جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقِلُون َ (62)
62- أَضَل َّ: اضل ّ الشیطان.
جِبِلًّا کَثِیراً: مردمان بسیاری.
اصلَوهَا الیَوم َ بِما کُنتُم تَکفُرُون َ (64)
64- اصلَوهَا: ملازم عذاب باشید.
وَ لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی أَعیُنِهِم فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّی یُبصِرُون َ (66)
66- لَطَمَسنا عَلی أَعیُنِهِم: چشمان آنان را محو و نابود می کردیم. «طمس» به معنای محو کردن است، به طوری که اثری از شی ء محو شده نماند مانند پاک کردن نوشته.
فَاستَبَقُوا الصِّراطَ: راهی که برای همگان روشن است برای آنان روشن نیست و آنان از آن راه بی بهره هستند. «المیزان»
وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم عَلی مَکانَتِهِم فَمَا استَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرجِعُون َ (67)
67- عَلی مَکانَتِهِم: در همان جایی که قرار دارند بدون اینکه که نیازی به جا به جا کردن باشد. اینکه کنایه از آسان بودن کار بر خداوند است. «المیزان» فَمَا استَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرجِعُون َ: قدرت بر رفت و آمد نداشته باشند.
وَ مَن نُعَمِّره ُ نُنَکِّسه ُ فِی الخَلق ِ أَ فَلا یَعقِلُون َ (68)
68- نُعَمِّره ُ: به او عمر طولانی داده ایم. «تعمیر»: عمر طولانی.
نُنَکِّسه ُ فِی الخَلق ِ: او را از توانمندی به ناتوانی و از تازگی به فرسودگی می بریم، گویا خلقتش وارونه شده و به دوران کودکی برگشته است. «نکس»: وارونه شدن.
وَ ما عَلَّمناه ُ الشِّعرَ وَ ما یَنبَغِی لَه ُ إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآن ٌ مُبِین ٌ (69)
69- الشِّعرَ: همان شعر اصطلاحی است.
لِیُنذِرَ مَن کان َ حَیًّا وَ یَحِق َّ القَول ُ عَلَی الکافِرِین َ (70)
70- مَن کان َ حَیًّا: من کان عاقلا. «علی علیه السّلام»
ص: 445
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت أَیدِینا أَنعاماً فَهُم لَها مالِکُون َ (71)
71- أَنعاماً: شتر، گاو و گوسفند.
وَ ذَلَّلناها لَهُم فَمِنها رَکُوبُهُم وَ مِنها یَأکُلُون َ (72)
72- ذَلَّلناها لَهُم: آن انعام را منقاد و فرمانبردار انسان قرار دادیم.
لا یَستَطِیعُون َ نَصرَهُم وَ هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرُون َ (75)
75- هُم لَهُم جُندٌ: بت پرستان لشکر بتها هستند.
مُحضَرُون َ: همه آنان در آتش جهنم حضور دارند.
أَ وَ لَم یَرَ الإِنسان ُ أَنّا خَلَقناه ُ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم ٌ مُبِین ٌ (77)
77- خَصِیم ٌ مُبِین ٌ: مخاصم ذوبیان: دشمنی که دارای بیان است.
وَ ضَرَب َ لَنا مَثَلاً وَ نَسِی َ خَلقَه ُ قال َ مَن یُحی ِ العِظام َ وَ هِی َ رَمِیم ٌ (78)
78- رَمِیم ٌ: پودر شده، پوسیده.
الَّذِی جَعَل َ لَکُم مِن َ الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنه ُ تُوقِدُون َ (80)
80- الشَّجَرِ الأَخضَرِ: مراد دو درخت «مرخ» و «عفار» است که با مالیدن آن دو به همدیگر آتش تولید می شود و اعراب با اینکه شیوه آتش تولید می کردند(1).
مِنه ُ تُوقِدُون َ: از آن درخت آتش روشن می کنید.
فَسُبحان َ الَّذِی بِیَدِه ِ مَلَکُوت ُ کُل ِّ شَی ءٍ وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ (83)
83- مَلَکُوت ُ: مبالغه ملک است مانند «رحموت» که مبالغه رحمت است. «واو» و «تا» برای مبالغه اضافه شده است.
ص: 446
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ الصَّافّات ِ صَفًّا (1)
1- وَ الصَّافّات ِ: به دو معنا آمده است: 1- قسم به فرشتگانی که در آسمان به صف هستند همانند مؤمنان در صف نماز جماعت. 2- قسم به صفهای مؤمنان در نماز جماعت.
فَالزّاجِرات ِ زَجراً (2)
2- فَالزّاجِرات ِ زَجراً: به دو معنا آمده است:
1- قسم به فرشتگانی که بندگان را از معاصی باز می دارند. «زجر»: بازداشتن. 2- قسم به فرشتگانی که ابرها را سوق می دهند.
فَالتّالِیات ِ ذِکراً (3)
3- فَالتّالِیات ِ ذِکراً: به دو معنا آمده است: 1- قسم به فرشتگانی که کتابهای خدا را تلاوت می کنند. 2- قسم به قاریان قرآن.
وَ حِفظاً مِن کُل ِّ شَیطان ٍ مارِدٍ (7)
7- حِفظاً: حفظنا حفظا. یعنی ما آسمان را از نزدیک شدن شیاطین، برای استراق سمع حفظ کردیم. مارِدٍ: پلیدی که از هر خیری عاری است، سرکش.
لا یَسَّمَّعُون َ إِلَی المَلَإِ الأَعلی وَ یُقذَفُون َ مِن کُل ِّ جانِب ٍ (8)
8- لا یَسَّمَّعُون َ: لکیلا یتسمعوا: تا نتوانند گوش فرا دهند. اصل آن «یتسمّعون» بوده که «تا» مبدل به «سین» شده و در «سین» ادغام شده است.
یُقذَفُون َ مِن کُل ِّ جانِب ٍ: از هر سو به آنان تیراندازی می شود.
دُحُوراً وَ لَهُم عَذاب ٌ واصِب ٌ (9)
9- دُحُوراً: آنان با زور دفع می شوند.
«الدحور»: الدفع بالعنف. واصِب ٌ: پیوسته و همیشه.
إِلاّ مَن خَطِف َ الخَطفَةَ فَأَتبَعَه ُ شِهاب ٌ ثاقِب ٌ (10)
10- إِلّا مَن خَطِف َ الخَطفَةَ: لا یستمعون الی الملأ الاعلی الّا من وثب وثبة الی قریب من السّماء فاختلس خلسة من الملائکة: شیاطین توان گوش فرا دادن به ملأ اعلی را ندارند مگر آن شیاطینی که دزدکی نزدیک آسمان شوند و بخواهند اخباری را اختلاس کنند که آنان نیز توسط شهاب ثاقب دنبال می شوند. «خطفه»: به سرعت او را ربود.
شِهاب ٌ: شعله آتش که فراگیر باشد. ثاقِب ٌ: نورانی.
فَاستَفتِهِم أَ هُم أَشَدُّ خَلقاً أَم مَن خَلَقنا إِنّا خَلَقناهُم مِن طِین ٍ لازِب ٍ (11)
11- لازِب ٍ: چسبنده. اصل آن «لازم» بوده که «میم» تبدیل به «با» شده است.
بَل عَجِبت َ وَ یَسخَرُون َ (12)
12- یَسخَرُون َ: در حالی که آنان مسخره می کنند.
وَ إِذا رَأَوا آیَةً یَستَسخِرُون َ (14)
14- یَستَسخِرُون َ: یسخرون: مسخره می کنند.
قُل نَعَم وَ أَنتُم داخِرُون َ (18)
18- داخِرُون َ: ذلیل و خوار خواهید شد.
فَإِنَّما هِی َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُم یَنظُرُون َ (19)
19- زَجرَةٌ: صدا، صیحه. یَنظُرُون َ: به دو معنا آمده است: 1- به قیامت نگاه می کنند. 2- منتظر عذاب هستند.
هذا یَوم ُ الفَصل ِ الَّذِی کُنتُم بِه ِ تُکَذِّبُون َ (21)
21- هذا یَوم ُ الفَصل ِ: گفتار خداوند است: اینکه روز، روز مشخص شدن حق از باطل است.
احشُرُوا الَّذِین َ ظَلَمُوا وَ أَزواجَهُم وَ ما کانُوا یَعبُدُون َ (22)
22- أَزواجَهُم: به دو معنا آمده است: 1- شیاطین که قرین و رفیق آنان بودند. «المیزان» 2- اشباه و نظایر مثلا:
زناکار شبیه زناکار است. ما کانُوا یَعبُدُون َ: معبودهای آنان که عبارت از بتهاست در «المیزان» فرموده است: اگر مراد از «ما» همه معبودها باشد، خواه بتها و خواه ذوی العقول از ملائکه و انبیایی که معبود قرار گرفته اند به آیه «ان الّذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون» خارج شده اند.
وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُون َ (24)
24- وَ قِفُوهُم: وقفوا الکفار.
ص: 447
ما لَکُم لا تَناصَرُون َ (25)
25- ما لَکُم لا تَناصَرُون َ: چرا، همدیگر را یاری نمی کنید.
بَل هُم ُ الیَوم َ مُستَسلِمُون َ (26)
26- مُستَسلِمُون َ: تسلیم هستند.
قالُوا إِنَّکُم کُنتُم تَأتُونَنا عَن ِ الیَمِین ِ (28)
28- عَن ِ الیَمِین ِ: از روی خیرخواهی، عرب چیزی را که از سمت راست می آید تفأل به خیر می زند.
إِلاّ عِبادَ اللّه ِ المُخلَصِین َ (40)
40- إِلّا عِبادَ اللّه ِ: استثناء منقطع است.
«المیزان»
فَواکِه ُ وَ هُم مُکرَمُون َ (42)
42- فَواکِه ُ: بیان برای «رزق معلوم» است.
عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین َ (44)
44- سُرُرٍ: جمع «سریر» به معنای تخت.
مُتَقابِلِین َ: رو به روی همدیگر قرار دارند.
یُطاف ُ عَلَیهِم بِکَأس ٍ مِن مَعِین ٍ (45)
45- بِکَأس ٍ: ظرف پر از نوشیدنی.
مِن مَعِین ٍ: من خمر معین: از شرابی که در نهرهایی در مقابل چشمهای بینندگان جاری است.
بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبِین َ (46)
46- بَیضاءَ: خمر بیضاء: خمر سفید. صفت خمر است.
لَذَّةٍ: صفت خمر است.
لا فِیها غَول ٌ وَ لا هُم عَنها یُنزَفُون َ (47)
47- لا فِیها غَول ٌ: عقل آنان را فاسد نمی کند و هیچ گونه ضرری ندارد. «غول» فساد مخفیانه است.
وَ لا هُم عَنها یُنزَفُون َ: آنان از نوشیدن شراب مست نمی شوند.
وَ عِندَهُم قاصِرات ُ الطَّرف ِ عِین ٌ (48)
48- قاصِرات ُ الطَّرف ِ: صفت حور العین است به دو معنا آمده است: 1- فقط به شوهران خود می نگرند چون فقط آنان را دوست می دارند. 2- با ناز و کرشمه می نگرند. «المیزان» عِین ٌ: جمع «عیناء» به معنای فراخ چشم و صفت حور العین است.
کَأَنَّهُن َّ بَیض ٌ مَکنُون ٌ (49)
49- کَأَنَّهُن َّ بَیض ٌ مَکنُون ٌ: همان گونه که تخم شتر مرغ به وسیله پرهای او مستور و پنهان است و از دسترس دیگران بیرون است و هیچ گونه غباری به او نمی نشیند، «حور العین ها» هم خارج از تماس دیگران هستند و هیچ غباری بر آنان ننشسته است. «بیض» جمع «بیضة» و «مکنون» از «کنان» به معنای مستور است.
قال َ قائِل ٌ مِنهُم إِنِّی کان َ لِی قَرِین ٌ (51)
51- قَرِین ٌ: دوست صمیمی.
ص: 448
یَقُول ُ أَ إِنَّک َ لَمِن َ المُصَدِّقِین َ (52)
52- أَ إِنَّک َ: استفهام انکاری است یعنی نباید اهل ایمان باشی. لَمِن َ المُصَدِّقِین َ: از کسانی هستی که به قیامت ایمان داری.
أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَدِینُون َ (53)
53- لَمَدِینُون َ: لمجزیّون: پاداش داده می شویم و حساب و کتابی خواهیم داشت. مشتق از «أدان یدین» است.
قال َ هَل أَنتُم مُطَّلِعُون َ (54)
54- قال َ: قال هذا المؤمن لاخوانه فی الجنّة.
هَل أَنتُم مُطَّلِعُون َ: آیا شما اشرافی دارید که آن دوست صمیمی مرا ببینید.
فَاطَّلَع َ فَرَآه ُ فِی سَواءِ الجَحِیم ِ (55)
55- فَاطَّلَع َ: آنگاه خود اینکه مؤمن اشراف پیدا می کند. سَواءِ الجَحِیم ِ: وسط جهنم.
قال َ تَاللّه ِ إِن کِدت َ لَتُردِین ِ (56)
56- إِن کِدت َ لَتُردِین ِ: «ان» مخفّفه از مثقلة است و قرینه اش وجود لام ابتدا در «لتردین» است یعنی به درستی که نزدیک بود تو مرا از بلندای کمال به درّه هلاکت ساقط کنی.
وَ لَو لا نِعمَةُ رَبِّی لَکُنت ُ مِن َ المُحضَرِین َ (57)
57- مِن َ المُحضَرِین َ: از کسانی بودم که در آتش حضور دارند. کلمه «أحضر» فقط در شرّ استعمال می شود.
أَ فَما نَحن ُ بِمَیِّتِین َ (58)
58- أَ فَما نَحن ُ بِمَیِّتِین َ: اینکه سخن مؤمن است که به قصد توبیخ رفیق جهنّمی خود به وی می گوید.
لِمِثل ِ هذا فَلیَعمَل ِ العامِلُون َ (61)
61- لِمِثل ِ هذا: کلام خداوند است یعنی برای مثل چنین ...
أَ ذلِک َ خَیرٌ نُزُلاً أَم شَجَرَةُ الزَّقُّوم ِ (62)
62- خَیرٌ: مراد از «خیر» تفضیل و برتری دادن نیست، بلکه تعیین است چون در «زقوم «که خوبی وجود ندارد که بهشت نسبت به او خوب تر باشد. نُزُلًا: غذای خوب و لوازم خوب که برای مهمان تهیه می گردد. الزَّقُّوم ِ: گویا عربها معنای زقوم را نمی دانستند و به همین جهت آیات بعدی آن را تفسیر کرده است.
إِنّا جَعَلناها فِتنَةً لِلظّالِمِین َ (63)
63- جَعَلناها فِتنَةً لِلظّالِمِین َ: زقوم را برای ستمگران عذاب قرار دادیم.
إِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُج ُ فِی أَصل ِ الجَحِیم ِ (64)
64- أَصل ِ الجَحِیم ِ: قعر الجحیم.
طَلعُها کَأَنَّه ُ رُؤُس ُ الشَّیاطِین ِ (65)
65- طَلعُها: «طلع» به معنای میوه درخت خرما است. وجه نامگذاری اینکه است که اول موجود نبوده سپس سرزده و طلوع کرده است همانند خورشید. کَأَنَّه ُ رُؤُس ُ الشَّیاطِین ِ: تشبیه محسوس به معقول است یعنی همان گونه که شیاطین در اذهان زشت و بد هستند میوه های اینکه درخت در بدی و زشتی همانند شیاطین است.
فَإِنَّهُم لَآکِلُون َ مِنها فَمالِؤُن َ مِنهَا البُطُون َ (66)
66- فَمالِؤُن َ: پر می کنند. مشتق از «ملأ» است.
ثُم َّ إِن َّ لَهُم عَلَیها لَشَوباً مِن حَمِیم ٍ (67)
67- عَلَیها: علاوه بر زقوم. لَشَوباً: مخلوط کردن چیز بد را با جنس دیگر بدتر از خود. حَمِیم ٍ: آب داغ و سوزاننده و نابود کننده. لَشَوباً مِن حَمِیم ٍ: زقوم با مادّه دیگری که آب بسیار داغ است مخلوط می شود.
ثُم َّ إِن َّ مَرجِعَهُم لَإِلَی الجَحِیم ِ (68)
68- ثُم َّ إِن َّ مَرجِعَهُم لَإِلَی الجَحِیم ِ: سپس آنان را به دوزخ بر می گردانند. توضیح اینکه که حمیم منطقه ای است بیرون از جحیم. اهل جهنم را برای نوشیدن حمیم از جحیم خارج نموده سپس بعد از نوشیدن، آنان را به جحیم بر می گردانند. همان گونه که گوسفندان را جهت آب خوردن به محل آب می برند.
فَهُم عَلی آثارِهِم یُهرَعُون َ (70)
70- یُهرَعُون َ: به دو معنا آمده است: 1- تقلید می کنند و با سرعت به دنبال آنان در حرکتند. 2- با سرعت می روند.
ص: 449
وَ تَرَکنا عَلَیه ِ فِی الآخِرِین َ (78)
78- تَرَکنا عَلَیه ِ فِی الآخِرِین َ: «ترکنا»: أبقینا.
«الاخرین»: امتهای آینده. یعنی یاد نوح را در میان امتهای آینده به نیکی زنده نگهداشتیم.
وَ إِن َّ مِن شِیعَتِه ِ لَإِبراهِیم َ (83)
83- مِن شِیعَتِه ِ: من شیعة نوح.
إِذ جاءَ رَبَّه ُ بِقَلب ٍ سَلِیم ٍ (84)
84- بِقَلب ٍ سَلِیم ٍ: امام صادق علیه السّلام فرمود: قلب سلیم آن قلبی است که از غیر خدا خالی باشد و به چیزی جز خدا تعلق نداشته باشد.
أَ إِفکاً آلِهَةً دُون َ اللّه ِ تُرِیدُون َ (86)
86- أَ إِفکاً آلِهَةً دُون َ اللّه ِ تُرِیدُون َ: «افک» به معنای دروغ بسیار زشت است یعنی با دروغ بسیار زشتی خدایانی غیر از خداوند را می خواهید پرستش کنید.
فَقال َ إِنِّی سَقِیم ٌ (89)
89- سَقِیم ٌ: مریض. ابراهیم گفت: من بیمار هستم(1).
فَتَوَلَّوا عَنه ُ مُدبِرِین َ (90)
90- فَتَوَلَّوا عَنه ُ مُدبِرِین َ: قوم ابراهیم به هنگامی که شنیدند او مریض است از او رویگردان شدند و به سوی مراسم عید شتافتند.
فَراغ َ عَلَیهِم ضَرباً بِالیَمِین ِ (93)
93- فَراغ َ: فمال.
ضَرباً بِالیَمِین ِ: با دست راست بتها را می زد و می شکست.
فَأَقبَلُوا إِلَیه ِ یَزِفُّون َ (94)
94- یَزِفُّون َ: یسرعون یعنی مردم با عجله به سوی ابراهیم روی آوردند.
قال َ أَ تَعبُدُون َ ما تَنحِتُون َ (95)
95- ما تَنحِتُون َ: آن چیزهایی را که می تراشید.
وَ اللّه ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون َ (96)
96- ما تَعمَلُون َ: بتهایی را که ساخته اید.
قالُوا ابنُوا لَه ُ بُنیاناً فَأَلقُوه ُ فِی الجَحِیم ِ (97)
97- بُنیاناً: ساختمان، چهار دیواری.
الجَحِیم ِ: به دو معنا آمده است: 1- آتشی که اجزای آن روی هم قرار گرفته باشد. 2- آتش بزرگ.
فَلَمّا بَلَغ َ مَعَه ُ السَّعی َ قال َ یا بُنَی َّ إِنِّی أَری فِی المَنام ِ أَنِّی أَذبَحُک َ فَانظُر ما ذا تَری قال َ یا أَبَت ِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه ُ مِن َ الصّابِرِین َ (102)
102- بَلَغ َ مَعَه ُ السَّعی َ: به حدی رسید که در کارها به ابراهیم کمک می کرد.
ص: 450
فَلَمّا أَسلَما وَ تَلَّه ُ لِلجَبِین ِ (103)
103- أَسلَما: هر دو تسلیم امر خدا شدند.
تَلَّه ُ لِلجَبِین ِ: ابراهیم جبین اسماعیل را به روی خاک نهاد.
إِن َّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِین ُ (106)
106- البَلاءُ المُبِین ُ: امتحان روشن، امتحان دشوار.
وَ فَدَیناه ُ بِذِبح ٍ عَظِیم ٍ (107)
107- فَدَیناه ُ: «فداء» یعنی چیزی را جایگزین چیز دیگر کردن.
وَ تَرَکنا عَلَیه ِ فِی الآخِرِین َ (108)
108- تَرَکنا عَلَیه ِ فِی الآخِرِین َ: یاد ابراهیم را در میان امتهای آینده به نیکی زنده نگهداشتیم.
وَ آتَیناهُمَا الکِتاب َ المُستَبِین َ (117)
117- المُستَبِین َ: بیانگر، روشنگر.
أَ تَدعُون َ بَعلاً وَ تَذَرُون َ أَحسَن َ الخالِقِین َ (125)
125- بَعلًا: به دو معنا آمده است: 1- بت مخصوص که از طلا ساخته شده بود. 2- رب ّ و آقا.
ص: 451
فَکَذَّبُوه ُ فَإِنَّهُم لَمُحضَرُون َ (127)
127- لَمُحضَرُون َ: در قیامت حاضر خواهند بود.
سَلام ٌ عَلی إِل یاسِین َ (130)
130- إِل یاسِین َ: پیروان حضرت إلیاس.
إِلاّ عَجُوزاً فِی الغابِرِین َ (135)
135- الغابِرِین َ: باقیماندگان.
ثُم َّ دَمَّرنَا الآخَرِین َ (136)
136- دَمَّرنَا: أهلکنا.
وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّون َ عَلَیهِم مُصبِحِین َ (137)
137- إِنَّکُم لَتَمُرُّون َ عَلَیهِم مُصبِحِین َ.
وَ بِاللَّیل ِ أَ فَلا تَعقِلُون َ (138)
138- وَ بِاللَّیل ِ: شما مشرکان شبانه روز عبورتان به آنان می افتد.
إِذ أَبَق َ إِلَی الفُلک ِ المَشحُون ِ (140)
140- المَشحُون ِ: پر از سرنشین و لوازم.
فَساهَم َ فَکان َ مِن َ المُدحَضِین َ (141)
141-عن که فَساهَم َ: قرعه زدند.
عن که مِن َ المُدحَضِین َ: من المغلوبین. ماهی در برابر کشتی آنان قرار گرفت و آنان محکوم به شکست شدند و از روی ناچاری بنا شد یک نفر را به دریا بیاندازند تا طعمه ماهی شود و کشتی نجات یابد.
«المیزان»
فَالتَقَمَه ُ الحُوت ُ وَ هُوَ مُلِیم ٌ (142)
142- فَالتَقَمَه ُ الحُوت ُ: ماهی او را بلعید.
مُلِیم ٌ: خود را مستحق ملامت می دانست.
فَنَبَذناه ُ بِالعَراءِ وَ هُوَ سَقِیم ٌ (145)
145- بِالعَراءِ: منطقه خشک و خالی.
وَ أَنبَتنا عَلَیه ِ شَجَرَةً مِن یَقطِین ٍ (146)
146- یَقطِین ٍ: کدو.
ص: 452
ما أَنتُم عَلَیه ِ بِفاتِنِین َ (162)
162- بِفاتِنِین َ: جمع «فاتن» به معنای گمراه کننده.
إِلاّ مَن هُوَ صال ِ الجَحِیم ِ (163)
163- صال ِ الجَحِیم ِ: ملازم آتش باشد.
وَ إِن کانُوا لَیَقُولُون َ (167)
167- إِن: مخففه از مثقله است. یعنی «إن ّ هؤلاء الکفّار کانوا یقولون».
لَو أَن َّ عِندَنا ذِکراً مِن َ الأَوَّلِین َ (168)
168- ذِکراً: کتابا.
فَکَفَرُوا بِه ِ فَسَوف َ یَعلَمُون َ (170)
170- فَکَفَرُوا بِه ِ: قدر کتاب را ندانستند و به آن کفر ورزیدند.
وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِین َ (171)
171- کَلِمَتُنا: وعده ما (خداوند).
فَإِذا نَزَل َ بِساحَتِهِم فَساءَ صَباح ُ المُنذَرِین َ (177)
177- بِساحَتِهِم: به آستانه خانه آنان.
فَساءَ صَباح ُ المُنذَرِین َ: صبح کسانی که انذار شده اند بد صبحی خواهد بود.
ص: 453
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
ص وَ القُرآن ِ ذِی الذِّکرِ (1)
1- ص: یکی از نامهای خداوند است که به او قسم یاد شده است. «امام صادق علیه السّلام» وَ القُرآن ِ:
قسم به قرآن. ذِی الذِّکرِ: به دو معنا آمده است:
1- ذی الشرف: دارای شرافت است. 2- المتضمن للذکر: در برگیرنده مطالب تذکر دهنده است.
«المیزان»
بَل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاق ٍ (2)
2- فِی عِزَّةٍ: فی تکبّر من قبول الحق ّ و حمیة جاهلیة یعنی نسبت به قبول حق امتناع می ورزند و دچار تعصب جاهلی هستند.
«مفردات راغب» وَ شِقاق ٍ: فی شقاق: در سرکشی و دشمنی هستند.
کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن ٍ فَنادَوا وَ لات َ حِین َ مَناص ٍ (3)
3- قَرن ٍ: گروهی را که در یک زمان قرار دارند «قرن» گویند. «مفردات راغب» فَنادَوا: به هنگام نزول بلا فریاد برآوردند. وَ لات َ حِین َ مَناص ٍ: زمان نجات نیست. «مناص» در اصل به معنای به تأخیر افتادن است.
أَ جَعَل َ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِن َّ هذا لَشَی ءٌ عُجاب ٌ (5)
5- لَشَی ءٌ عُجاب ٌ: چیز بسیار عجیب.
وَ انطَلَق َ المَلَأُ مِنهُم أَن ِ امشُوا وَ اصبِرُوا عَلی آلِهَتِکُم إِن َّ هذا لَشَی ءٌ یُرادُ (6)
6- انطَلَق َ المَلَأُ: گروهی از سردمداران شرک به شکایت از محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیش ابو طالب آمدند.
هنگامی که ابو طالب گلایه آنان را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ابلاغ کرد، پیامبر خطاب به سران شرک فرمود:
یک کلمه بگویید تا مالک عرب و عجم شوید و آن کلمه توحید است. آنان از پیش پیامبر برخاستند و رفتند و گفتند: همه خدایان را یک خدا قرار داده است. اینکه آیه در باره اینها نازل شده است. همین شأن نزول را در «کنز الدقائق» از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است.
ما سَمِعنا بِهذا فِی المِلَّةِ الآخِرَةِ إِن هذا إِلاَّ اختِلاق ٌ (7)
7- فِی المِلَّةِ الآخِرَةِ: در میان نصاری که آخرین ادیان است زیرا آنان قائل به تثلیث بودند. إِن هذا إِلَّا اختِلاق ٌ: «إن هذا» به معنای «ما هذا» است یعنی گفته های محمّد نیست مگر دروغ و ساختگی.
أَ أُنزِل َ عَلَیه ِ الذِّکرُ مِن بَینِنا بَل هُم فِی شَک ٍّ مِن ذِکرِی بَل لَمّا یَذُوقُوا عَذاب ِ (8)
8- لَمّا یَذُوقُوا عَذاب ِ: تهدید است یعنی هنوز عذاب را نچشیده اند و به زودی خواهند چشید.
أَم لَهُم مُلک ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ ما بَینَهُما فَلیَرتَقُوا فِی الأَسباب ِ (10)
10- فَلیَرتَقُوا فِی الأَسباب ِ: به دو معنا آمده است: 1- در راههایی که به آسمان می رود، صعود کنند. 2- هر نقشه و حیله ای که می دانند انجام دهند.
جُندٌ ما هُنالِک َ مَهزُوم ٌ مِن َ الأَحزاب ِ (11)
11- جُندٌ ما هُنالِک َ مَهزُوم ٌ مِن َ الأَحزاب ِ(1): اینکه مشرکان لشگر ناچیزی از آن لشگرهایی هستند که در برابر انبیا ایستادند و شکست خوردند. در «المیزان» اضافه فرموده است: آوردن «جند» به صورت نکرة و اضافه کردن آن به «ما» زاید که دلالت بر اندک می کند و تعبیر به «هنالک» که برای اشاره به مکان دور است، همه دلیل بر تحقیر آنان است.
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم ُ نُوح ٍ وَ عادٌ وَ فِرعَون ُ ذُو الأَوتادِ (12)
12- ذُو الأَوتادِ: وصف است برای «فرعون». وجه نامگذاری اینکه است که مخالفین خود را با کشیدن به چهار میخ شکنجه می کردند. «اوتاد» جمع «وتد»، به معنای میخ است.
وَ ثَمُودُ وَ قَوم ُ لُوطٍ وَ أَصحاب ُ الأَیکَةِ أُولئِک َ الأَحزاب ُ (13)
13- الأَیکَةِ:
قوم شعیب.
إِن کُل ٌّ إِلاّ کَذَّب َ الرُّسُل َ فَحَق َّ عِقاب ِ (14)
14- فَحَق َّ عِقاب ِ: فحق ّ عقابی: عقابم بر آنان حتمی شد.
وَ ما یَنظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَیحَةً واحِدَةً ما لَها مِن فَواق ٍ (15)
15- ما یَنظُرُ: منتظر نیستند. فَواق ٍ:
رجوع یعنی برای آنان توان بازگشت به دنیا نیست.
وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبل َ یَوم ِ الحِساب ِ (16)
16- قِطَّنا: نصیبنا من العذاب.
ص: 454
اصبِر عَلی ما یَقُولُون َ وَ اذکُر عَبدَنا داوُدَ ذَا الأَیدِ إِنَّه ُ أَوّاب ٌ (17)
17- ذَا الأَیدِ: دارای قوّت و قدرت در تمام زمینه ها (علم، جنگ، عبادت).
أَوّاب ٌ: توّاب.
إِنّا سَخَّرنَا الجِبال َ مَعَه ُ یُسَبِّحن َ بِالعَشِی ِّ وَ الإِشراق ِ (18)
18- بِالعَشِی ِّ: شامگاه.
الإِشراق ِ: صبحگاه.
وَ الطَّیرَ مَحشُورَةً کُل ٌّ لَه ُ أَوّاب ٌ (19)
19- الطَّیرَ: سخّرنا الطیر. مَحشُورَةً: گرد هم آمده بودند تا با وی تسبیح گویند.
وَ شَدَدنا مُلکَه ُ وَ آتَیناه ُ الحِکمَةَ وَ فَصل َ الخِطاب ِ (20)
20- فَصل َ الخِطاب ِ: علم قضاوت.
وَ هَل أَتاک َ نَبَأُ الخَصم ِ إِذ تَسَوَّرُوا المِحراب َ (21)
21- الخَصم ِ: مدعی: کسی که بر دیگری ادّعایی دارد. اینکه کلمه بر مفرد و تثنیه و جمع اطلاق می شود مانند «رجل خصم، رجلان خصم و رجال خصم».
تَسَوَّرُوا المِحراب َ: از بالای دیوار محراب آمدند. «تسوّر» به معنای آمدن از جانب دیوار است. فاعل «تسوروا» مدعی و مدعی علیه و همراهان آنان می باشند.
إِذ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِع َ مِنهُم قالُوا لا تَخَف خَصمان ِ بَغی بَعضُنا عَلی بَعض ٍ فَاحکُم بَینَنا بِالحَق ِّ وَ لا تُشطِط وَ اهدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ (22)
22- فَفَزِع َ مِنهُم: از آنان ترسید. علت خوف داود چند چیز بود: 1- آنان از دیوار آمدند. 2-
در غیر وقت معمولی که مردم به داود رجوع می کردند آمده بودند. 3- بدون اجازه وارد شده بودند.
وَ لا تُشطِط: ظالمانه قضاوت نکن، مطابق حق قضاوت کن.
إِن َّ هذا أَخِی لَه ُ تِسع ٌ وَ تِسعُون َ نَعجَةً وَ لِی َ نَعجَةٌ واحِدَةٌ فَقال َ أَکفِلنِیها وَ عَزَّنِی فِی الخِطاب ِ (23)
23- نَعجَةً: میش ماده، گاو وحشی ماده، گوسفند ماده کوهی.
أَکفِلنِیها: مرا کفیل نعجه قرار بده یعنی آن نعجه را به من بده.
عَزَّنِی فِی الخِطاب ِ: در سخن گفتن بر من غلبه کرده و پیروز شده است.
قال َ لَقَد ظَلَمَک َ بِسُؤال ِ نَعجَتِک َ إِلی نِعاجِه ِ وَ إِن َّ کَثِیراً مِن َ الخُلَطاءِ لَیَبغِی بَعضُهُم عَلی بَعض ٍ إِلاَّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ وَ قَلِیل ٌ ما هُم وَ ظَن َّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاه ُ فَاستَغفَرَ رَبَّه ُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَناب َ (24)
24- الخُلَطاءِ: جمع «خلیط» به معنای شرکا.
فَغَفَرنا لَه ُ ذلِک َ وَ إِن َّ لَه ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن َ مَآب ٍ (25)
25- لَزُلفی: قربی: تقرّب و نزدیکی.
ص: 455
وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمان َ نِعم َ العَبدُ إِنَّه ُ أَوّاب ٌ (30)
30- أَوّاب ٌ: در امور دینی خود خیلی به خداوند مراجعه می کرد و اینکه برای بدست آوردن خوشنودی خداوند بود.
إِذ عُرِض َ عَلَیه ِ بِالعَشِی ِّ الصّافِنات ُ الجِیادُ (31)
31- بِالعَشِی ِّ: آخر روز، غروب. الصّافِنات ُ: جمع «صافنة» به معنای اسبی که به هنگام ایستادن روی سه پا قرار گرفته و یک پای خود را از زمین برداشته است. الجِیادُ: جمع «جواد» به معنای اسب تندرو.
فَقال َ إِنِّی أَحبَبت ُ حُب َّ الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبِّی حَتّی تَوارَت بِالحِجاب ِ (32)
32- الخَیرِ: مراد یکی از دو چیز است: 1- همان اسبها. 2- مال. عَن ذِکرِ رَبِّی: علی ذکر ربّی. «عن» به معنای «علی» است. «المیزان» حَتّی تَوارَت بِالحِجاب ِ: تا اینکه که آفتاب غروب کرد.
رُدُّوها عَلَی َّ فَطَفِق َ مَسحاً بِالسُّوق ِ وَ الأَعناق ِ (33)
33- رُدُّوها: از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که به سلیمان بن داود اسبهای تندرو عرضه شد و او همچنان مشغول تماشای آنها شد تا اینکه که آفتاب غروب کرد و هنوز نماز نخوانده بود آن گاه به ملائکه فرمود: خورشید را برگردانید تا من نمازم را بخوانم. خورشید را برگردانیدند تا وی نماز خواند. «المیزان». در «مجمع البیان» و «المیزان» به نقل از علی علیه السّلام فرموده اند: اشتغال به دیدن اسبها برای آماده سازی آنها برای جهاد بوده است. فَطَفِق َ مَسحاً بِالسُّوق ِ وَ الأَعناق ِ:
شروع کرد به مسح کردن دو ساق و گردن خود و دستور داد اصحابش نیز چنین کردند و اینکه کیفیت وضوی آنان بود. آن گاه به نماز ایستادند. «ائمة علیهم السّلام، المیزان»
وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمان َ وَ أَلقَینا عَلی کُرسِیِّه ِ جَسَداً ثُم َّ أَناب َ (34)
34- أَلقَینا عَلی کُرسِیِّه ِ جَسَداً: از مجموع گفتار مفسران و روایات مختلف می توان استفاده کرد که سلیمان فرزند کوچکی داشته است، خداوند او را قبض روح کرده و جسد وی را روی تخت سلیمان قرار داده است. «المیزان»
فَسَخَّرنا لَه ُ الرِّیح َ تَجرِی بِأَمرِه ِ رُخاءً حَیث ُ أَصاب َ (36)
36- رُخاءً: به آسانی در اطاعت سلیمان بود.
«المیزان». «رخاء» در اصل به معنای نرمی و سهولت است. حَیث ُ أَصاب َ: هر جا را که سلیمان اراده می کرد.
وَ الشَّیاطِین َ کُل َّ بَنّاءٍ وَ غَوّاص ٍ (37)
37- الشَّیاطِین َ: آن دسته از جنّهای سرکش و متمرّد.
وَ آخَرِین َ مُقَرَّنِین َ فِی الأَصفادِ (38)
38- آخَرِین َ مُقَرَّنِین َ فِی الأَصفادِ: گروه دیگری از شیاطین را در غل و زنجیر کرده و در اختیار سلیمان قرار داده بودیم.
هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو أَمسِک بِغَیرِ حِساب ٍ (39)
39- هذا عَطاؤُنا: اینکه حکومت و لوازم آن بخششی است از ما بر تو، ای سلیمان. فَامنُن: عطا کن از حکومت خود به هر کسی که خواستی. «من ّ» به معنای احسان است. أَمسِک: عطا نکن و محروم کن هر کسی را که خواستی. بِغَیرِ حِساب ٍ: در آن دو احتمال است: 1- بدون اینکه که در روز قیامت از تو حسابی بخواهیم. 2- اینکه حکومت با عطا کردن تمام نمی شود بنابراین هر گونه که دلت خواست رفتار کن خواه عطا کن و خواه نکن. «المیزان»
وَ إِن َّ لَه ُ عِندَنا لَزُلفی وَ حُسن َ مَآب ٍ (40)
40- حُسن َ مَآب ٍ: بازگشت خوبی در قیامت به ما خواهد داشت.
وَ اذکُر عَبدَنا أَیُّوب َ إِذ نادی رَبَّه ُ أَنِّی مَسَّنِی َ الشَّیطان ُ بِنُصب ٍ وَ عَذاب ٍ (41)
41- مَسَّنِی َ الشَّیطان ُ بِنُصب ٍ وَ عَذاب ٍ: شیطان مرا در گرفتاری و ناراحتی قرار داده است. علت انتساب گرفتاری به شیطان اینکه است که شیطان در میان مردم بر ضدّ ایوب تبلیغ سوء می کرد و مردم را از وی دور می ساخت. «امام صادق علیه السّلام» (نصب): سختی و گرفتاری.
ارکُض بِرِجلِک َ هذا مُغتَسَل ٌ بارِدٌ وَ شَراب ٌ (42)
42- ارکُض بِرِجلِک َ: پای خود را به زمین بکوب.
هذا مُغتَسَل ٌ بارِدٌ وَ شَراب ٌ: در اینکه کلام حذفی هست یعنی پای خود را بر زمین کوبید، آن گاه چشمه ای جوشید و او خود را از آن شست و شو داد و نوشید و شفا یافت.
ص: 456
وَ وَهَبنا لَه ُ أَهلَه ُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِنّا وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب ِ (43)
43- وَهَبنا لَه ُ أَهلَه ُ ...: تفسیر اینکه آیه در سوره انبیا، آیه 84 گذشت.
وَ خُذ بِیَدِک َ ضِغثاً فَاضرِب بِه ِ وَ لا تَحنَث إِنّا وَجَدناه ُ صابِراً نِعم َ العَبدُ إِنَّه ُ أَوّاب ٌ (44)
44- ضِغثاً: یک دسته ترکه (چوب تر). فَاضرِب بِه ِ: فاضرب بالضغث. لا تَحنَث: قسم خود را نشکن. گفته شده است که ایوب از گفتار همسرش ناخشنود شد و قسم یاد کرد که اگر عافیت پیدا کرد وی را صد ضربه شلاق بزند، بعد از عافیت خداوند دستور فرمود که یک دسته ترکه به دست گیرد و یک مرتبه به همسرش بزند و ادای قسم به همین حاصل گردد و نیازی به صد ضربه جدا جدا نیست.
أَوّاب ٌ: از همه بریده و به خداوند متصل شده بود.
وَ اذکُر عِبادَنا إِبراهِیم َ وَ إِسحاق َ وَ یَعقُوب َ أُولِی الأَیدِی وَ الأَبصارِ (45)
45- أُولِی الأَیدِی: در بندگی خدا قوی بودند. الأَبصارِ: دارای بصیرت و آگاهی بودند.
إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ (46)
46- أَخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ: به دو معنا آمده است: 1- نسبت به یاد آخرت آنان را خالص کردیم یعنی فقط به فکر آخرت بودند. 2- یاد آنان را در دنیا بر زبانها جاری ساختیم.
هذا ذِکرٌ وَ إِن َّ لِلمُتَّقِین َ لَحُسن َ مَآب ٍ (49)
49- هذا ذِکرٌ: اینکه یاد خیر آنان در دنیا نزد آیندگان بازگو می شود. لَحُسن َ مَآب ٍ: بازگشت خوبی است.
جَنّات ِ عَدن ٍ مُفَتَّحَةً لَهُم ُ الأَبواب ُ (50)
50- جَنّات ِ عَدن ٍ: جنات اقامة و خلود.
مُتَّکِئِین َ فِیها یَدعُون َ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَراب ٍ (51)
51- یَدعُون َ فِیها: در بهشت حکمرانی می کنند و به هر چیزی که دستور دادند امتثال می کند.
وَ عِندَهُم قاصِرات ُ الطَّرف ِ أَتراب ٌ (52)
52- قاصِرات ُ الطَّرف ِ: گوشه های چشم خویش را فقط به شوهران خویش دوخته اند و به غیر آنها رغبتی ندارند. «طرف» به معنای گوشه چشم. أَتراب ٌ: جمع «ترب» به معنای هم سن و سال یعنی همه آن حوریان هم سن با یکدیگر هستند. یا همه آنان هم سن با شوهران خویش هستند.
إِن َّ هذا لَرِزقُنا ما لَه ُ مِن نَفادٍ (54)
54- نَفادٍ: فانی شدن، پایان پذیرفتن.
هذا وَ إِن َّ لِلطّاغِین َ لَشَرَّ مَآب ٍ (55)
55- هذا: آنچه ذکر شد (برای پرهیزگاران است).
جَهَنَّم َ یَصلَونَها فَبِئس َ المِهادُ (56)
56- یَصلَونَها: ملازم جهنم خواهند بود. المِهادُ:
جایگاه.
هذا فَلیَذُوقُوه ُ حَمِیم ٌ وَ غَسّاق ٌ (57)
57- حَمِیم ٌ: آب بسیار داغ. غَسّاق ٌ: به چند معنا آمده است: 1- بسیار سرد (زمهریر). 2- چشمه ای است در جهنم که سموم همه موجودات دارای سم مانند عقربها و مارها به آن سرازیر است. 3- اشک چشمان دوزخیان است که همراه حمیم می نوشند. 4- چرک بسیار بدبو. (در لغت هم به اینکه معنی آمده است).
وَ آخَرُ مِن شَکلِه ِ أَزواج ٌ (58)
58- آخَرُ: ضروب آخر اقسام دیگری. مِن شَکلِه ِ: از جنس همان عذابها. أَزواج ٌ: رنگارنگ، متنوع.
هذا فَوج ٌ مُقتَحِم ٌ مَعَکُم لا مَرحَباً بِهِم إِنَّهُم صالُوا النّارِ (59)
59- هذا فَوج ٌ مُقتَحِم ٌ مَعَکُم: «هذا» اشاره است به کافرانی که تابع بوده اند. «معکم» خطاب است به سران کفر که متبوع بوده اند. «اقتحام» به معنای داخل شدن در مکانی با زحمت و فشار است. معنای آیه چنین می شود: اینکه پیروان شما گروهی هستند که همراه شما با زحمت و فشار داخل آتش می شوند. لا مَرحَباً بِهِم: «مرحبا» به معنای وسیع بودن محل است. یعنی سران کفر می گویند: جایگاه اینکه پیروان تنگ است و وسیع نیست و همانند ما در آتش هستند، پس برای ما از بابت وارد شدن آنان جای خوشحالی نیست. إِنَّهُم صالُوا النّارِ: پیامبر فرمود: آتش بر اهل آتش تنگ و ضیق است همانند تنگی غلاف سرنیزه به سرنیزه. (با توجه به حدیث، آیه «انّهم ...» علت است برای «لا مرحبا» یعنی علت اینکه که جایگاه آنان وسیع نیست اینکه است که در آتش هستند).
قالُوا بَل أَنتُم لا مَرحَباً بِکُم أَنتُم قَدَّمتُمُوه ُ لَنا فَبِئس َ القَرارُ (60)
60- قالُوا: کلام پیروان است. قَدَّمتُمُوه ُ لَنا: شما سران کفر ما را وادار به کفر کردید و چنین جایگاهی را پیشکش ما کردید.
قالُوا رَبَّنا مَن قَدَّم َ لَنا هذا فَزِده ُ عَذاباً ضِعفاً فِی النّارِ (61)
61- قالُوا: پیروان می گویند. ضِعفاً: دو برابر.
ص: 457
وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِن َ الأَشرارِ (62)
62- قالُوا: قال اهل النار.
ما لَنا لا نَری: چه شده است ما را که نمی بینیم.
الأَشرارِ: مراد اهل بهشت است که در آتش حضور ندارند و از دیدگاه اهل آتش آنان اشرار به حساب می آمدند.
أَتَّخَذناهُم سِخرِیًّا أَم زاغَت عَنهُم ُ الأَبصارُ (63)
63- أَتَّخَذناهُم: «همزه» چون معادل «ام» قرار گرفته است در لفظ استفهام است، گر چه استفهام حقیقی نیست یعنی آیا ما که آنان را در دنیا مسخره می کردیم به خطا رفته ایم و الآن در میان ما (اهل عذاب) نیستند. اصل آن «أ اتخذناهم» بوده که همزه وصل ساقط شده است.
أَم زاغَت عَنهُم ُ الأَبصارُ: یا در میان ما هستند و از چشمان ما پوشیده می باشند.
إِن َّ ذلِک َ لَحَق ٌّ تَخاصُم ُ أَهل ِ النّارِ (64)
64- إِن َّ ذلِک َ لَحَق ٌّ: تمام اینکه مطالبی که بیان شد حق است و واقع خواهد شد.
تَخاصُم ُ أَهل ِ النّارِ: اینکه عبارت بیان است برای «ذلک» یعنی اینکه مطالب حق، همان نزاع اهل آتش و کشمکش میان رؤسا و پیروان می باشد.
قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم ٌ (67)
67- هُوَ: در مرجع ضمیر دو قول است: 1- قرآن. 2- قیامت.
نَبَأٌ: خبر مهّم.
ما کان َ لِی مِن عِلم ٍ بِالمَلَإِ الأَعلی إِذ یَختَصِمُون َ (69)
69- إِذ یَختَصِمُون َ: مراد از «اختصام» همان بگو مگوهای بین ملائکه است که در آیات بعد توضیح داده است.
«المیزان»
قال َ یا إِبلِیس ُ ما مَنَعَک َ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقت ُ بِیَدَی َّ أَستَکبَرت َ أَم کُنت َ مِن َ العالِین َ (75)
75- بِیَدَی َّ: در اینکه جا دو نظریه وجود دارد: 1- اضافه «یدین» به « یا » برای بیان شرافت انسان است و تثنیه «یدین» برای نشان دادن کمال اهتمام خداوند به خلقت وی می باشد. «المیزان» 2- لفظ «یدین» برای بیان قدرت است یعنی با قدرت خودم او را آفریده ام.
أَستَکبَرت َ: آیا ارزش خود را بیش از مقدار آن بالا میدانی. (در اصل «ء إستکبرت» بوده که همزه وصل حذف شده است).
أَم کُنت َ مِن َ العالِین َ: یا از گروهی هستی که ارج آنان فوق سجود حضرت آدم است. در «المیزان» فرموده است:
بعضی از اینکه آیه استفاده کرده اند که «عالین» گروهی هستند که غرق در توجه به پروردگارند و درک و شعوری نسبت به غیر خدا ندارند.
ص: 458
قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه ِ مِن أَجرٍ وَ ما أَنَا مِن َ المُتَکَلِّفِین َ (86)
86- ما أَنَا مِن َ المُتَکَلِّفِین َ: من از کسانی نیستم که به خود ببندم چیزی را که واقعیت ندارد.
خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بِالحَق ِّ یُکَوِّرُ اللَّیل َ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس َ وَ القَمَرَ کُل ٌّ یَجرِی لِأَجَل ٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ العَزِیزُ الغَفّارُ (5)
5- یُکَوِّرُ اللَّیل َ عَلَی النَّهارِ: قسمتی از شب را داخل در روز می کند یعنی ساعات روز طولانی می شود.
وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل ِ: عکس قبلی «تکویر» در لغت به معنای انداختن قسمتی از یک شی ء به روی قسمت دیگر آن و از همین باب است «کوّر العمامة» یعنی عمامه را پیچید.
ص: 459
خَلَقَکُم مِن نَفس ٍ واحِدَةٍ ثُم َّ جَعَل َ مِنها زَوجَها وَ أَنزَل َ لَکُم مِن َ الأَنعام ِ ثَمانِیَةَ أَزواج ٍ یَخلُقُکُم فِی بُطُون ِ أُمَّهاتِکُم خَلقاً مِن بَعدِ خَلق ٍ فِی ظُلُمات ٍ ثَلاث ٍ ذلِکُم ُ اللّه ُ رَبُّکُم لَه ُ المُلک ُ لا إِله َ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُصرَفُون َ (6)
6- نَفس ٍ واحِدَةٍ: مراد حضرت آدم علیه السّلام است.
مِنها: من نفس واحدة.
زَوجَها: همسر آدم، حضرت حوّا.
أَنزَل َ: خلقت کرد، آفرید. در «المیزان» فرموده است: تعبیر به «انزال» برای اینکه است که چیزی که مخلوق می شود از خزینه خدا نازل می شود و از غیب به شهود راه پیدا می کند «وَ إِن مِن شَی ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه ُ وَ ما نُنَزِّلُه ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم ٍ».
ثَمانِیَةَ أَزواج ٍ: نر و ماده از چهار حیوان شتر، گاو، میش و بز.
ظُلُمات ٍ ثَلاث ٍ: تاریکی شکم و رحم و پرده مشیمه. «امام باقر علیه السّلام» فَأَنّی تُصرَفُون َ: چرا از حق رو گردانید.
إِن تَکفُرُوا فَإِن َّ اللّه َ غَنِی ٌّ عَنکُم وَ لا یَرضی لِعِبادِه ِ الکُفرَ وَ إِن تَشکُرُوا یَرضَه ُ لَکُم وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری ثُم َّ إِلی رَبِّکُم مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون َ إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (7)
7- یَرضَه ُ: یرض الشکر.
لا تَزِرُ وازِرَةٌ: لا تحمل حاملة: یعنی هیچ کس بار دیگری را به دوش نمی کشد یعنی هر کس نسبت به گناه خود پاسخگو است، نه نسبت به گناه دیگران.
وَ إِذا مَس َّ الإِنسان َ ضُرٌّ دَعا رَبَّه ُ مُنِیباً إِلَیه ِ ثُم َّ إِذا خَوَّلَه ُ نِعمَةً مِنه ُ نَسِی َ ما کان َ یَدعُوا إِلَیه ِ مِن قَبل ُ وَ جَعَل َ لِلّه ِ أَنداداً لِیُضِل َّ عَن سَبِیلِه ِ قُل تَمَتَّع بِکُفرِک َ قَلِیلاً إِنَّک َ مِن أَصحاب ِ النّارِ (8)
8- خَوَّلَه ُ: أعطاه.
أَمَّن هُوَ قانِت ٌ آناءَ اللَّیل ِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّه ِ قُل هَل یَستَوِی الَّذِین َ یَعلَمُون َ وَ الَّذِین َ لا یَعلَمُون َ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب ِ (9)
9- أَمَّن هُوَ قانِت ٌ: در اصل «أم من» بوده است یعنی آیا آن کافر بهتر است یا کسی که دائم بر اطاعت خداوند است.
آناءَ اللَّیل ِ: ساعات اللیل.
قُل یا عِبادِ الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُم لِلَّذِین َ أَحسَنُوا فِی هذِه ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ أَرض ُ اللّه ِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُون َ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب ٍ (10)
10- بِغَیرِ حِساب ٍ: به دو معنا آمده است: 1- به سبب کثرت اجر قابل شمارش نیست. 2- امام صادق علیه السّلام فرمود:
در روز قیامت برای گرفتاران حساب و کتابی نیست. سپس اینکه آیه را تلاوت فرمود.
ص: 460
لَهُم مِن فَوقِهِم ظُلَل ٌ مِن َ النّارِ وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل ٌ ذلِک َ یُخَوِّف ُ اللّه ُ بِه ِ عِبادَه ُ یا عِبادِ فَاتَّقُون ِ (16)
16- ظُلَل ٌ: جمع «ظلة» به معنای پوشش بلند، سایبان.
مِن تَحتِهِم ظُلَل ٌ: علت اینکه که پایین را «ظلّة» نامیده اینکه است که هر طبقه ای نسبت به طبقه پایین خود سایبان است.
وَ الَّذِین َ اجتَنَبُوا الطّاغُوت َ أَن یَعبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّه ِ لَهُم ُ البُشری فَبَشِّر عِبادِ (17)
17- أَن یَعبُدُوها: اجتنبوا عبادتها. «أن» مصدریه است.
لکِن ِ الَّذِین َ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم غُرَف ٌ مِن فَوقِها غُرَف ٌ مَبنِیَّةٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَعدَ اللّه ِ لا یُخلِف ُ اللّه ُ المِیعادَ (20)
20- غُرَف ٌ: قصرها.
أَ لَم تَرَ أَن َّ اللّه َ أَنزَل َ مِن َ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَه ُ یَنابِیع َ فِی الأَرض ِ ثُم َّ یُخرِج ُ بِه ِ زَرعاً مُختَلِفاً أَلوانُه ُ ثُم َّ یَهِیج ُ فَتَراه ُ مُصفَرًّا ثُم َّ یَجعَلُه ُ حُطاماً إِن َّ فِی ذلِک َ لَذِکری لِأُولِی الأَلباب ِ (21)
21- یَنابِیع َ: جمع «ینبوع»، به معنای چشمه.
یَهِیج ُ: خشک می شود.
حُطاماً: علفهای خشکیده و شکسته و متلاشی شده. «حطم» در اصل شکستن چیز خشک است و یکی از نامهای جهنم «حطمة» است چون جهنم هر چیزی را می شکند.
ص: 461
أَ فَمَن شَرَح َ اللّه ُ صَدرَه ُ لِلإِسلام ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه ِ فَوَیل ٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّه ِ أُولئِک َ فِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (22)
22- لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم: کسانی که در اثر کفر دلشان سخت گردیده و پند پذیر نیستند.
اللّه ُ نَزَّل َ أَحسَن َ الحَدِیث ِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی َ تَقشَعِرُّ مِنه ُ جُلُودُ الَّذِین َ یَخشَون َ رَبَّهُم ثُم َّ تَلِین ُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلی ذِکرِ اللّه ِ ذلِک َ هُدَی اللّه ِ یَهدِی بِه ِ مَن یَشاءُ وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ فَما لَه ُ مِن هادٍ (23)
23- مُتَشابِهاً: به دو معنا آمده است: 1- بعضی از آن کتاب شبیه بعض دیگر است. 2- شبیه کتابهای آسمانی دیگر است، گر چه از جهت مطالب جامع تر و نافع تر است.
مَثانِی َ: جمع «مثنی» به معنای دو تاست. از آن جهت «مثنی» گفته شده که بعضی از داستانها و احکام و مواعظ در قرآن تکرار شده است و در قرائت نیز تکرار می گردد.
تَقشَعِرُّ: «الاقشعرار» یعنی «تقبّض الجلد تقبّضا شدیدا لخشیة عارضة عن استماع امر هائل أو رؤیته»: جمع شدن پوست در اثر ترسی که از شنیدن و یا دیدن صحنه وحشتناک عارض می شود. «المیزان» تَلِین ُ: آرامش و طمأنینه پیدا می کند.
أَ فَمَن یَتَّقِی بِوَجهِه ِ سُوءَ العَذاب ِ یَوم َ القِیامَةِ وَ قِیل َ لِلظّالِمِین َ ذُوقُوا ما کُنتُم تَکسِبُون َ (24)
24- أَ فَمَن یَتَّقِی بِوَجهِه ِ سُوءَ العَذاب ِ: اینکه مربوط به مجرمین است. یعنی آیا کسی که در روز قیامت با صورت خویش عذاب را دفع می کند مانند کسی است که از عذاب خدا در امان است.
(عدل همزه حذف شده است). در «المیزان» فرموده است بعضی گفته اند: جهت اینکه که با صورت عذاب را دفع می کند نه با دست اینکه است که دستان وی به گردنش بسته شده است.
قُرآناً عَرَبِیًّا غَیرَ ذِی عِوَج ٍ لَعَلَّهُم یَتَّقُون َ (28)
28- عِوَج ٍ: انحراف از حق ّ.
ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلاً رَجُلاً فِیه ِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُون َ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُل ٍ هَل یَستَوِیان ِ مَثَلاً الحَمدُ لِلّه ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون َ (29)
29- مُتَشاکِسُون َ: بد اخلاق و دارای اخلاق گوناگون و نظریات مختلف که هر کدام به مملوک خود دستوری غیر از دستور دیگری می دهند.
سَلَماً: خالص.
ص: 462
فَمَن أَظلَم ُ مِمَّن کَذَب َ عَلَی اللّه ِ وَ کَذَّب َ بِالصِّدق ِ إِذ جاءَه ُ أَ لَیس َ فِی جَهَنَّم َ مَثوی ً لِلکافِرِین َ (32)
32- بِالصِّدق ِ: بالتوحید و القرآن. مَثوی ً: نزل و جایگاه.
وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدق ِ وَ صَدَّق َ بِه ِ أُولئِک َ هُم ُ المُتَّقُون َ (33)
33- الَّذِی جاءَ بِالصِّدق ِ: مراد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است.
لِیُکَفِّرَ اللّه ُ عَنهُم أَسوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجزِیَهُم أَجرَهُم بِأَحسَن ِ الَّذِی کانُوا یَعمَلُون َ (35)
35- لِیُکَفِّرَ اللّه ُ عَنهُم أَسوَأَ الَّذِی عَمِلُوا: اسقط عنهم عذاب الشرک و المعاصی التی فعلوها قبل ذلک بایمانهم و احسانهم و رجوعهم الی اللّه:
خداوند به برکت ایمان آنان عذاب شرک و گناهان آنان را بردارد.
أَ لَیس َ اللّه ُ بِکاف ٍ عَبدَه ُ وَ یُخَوِّفُونَک َ بِالَّذِین َ مِن دُونِه ِ وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ فَما لَه ُ مِن هادٍ (36)
36- یُخَوِّفُونَک َ بِالَّذِین َ مِن دُونِه ِ: شما را به کسانی غیر از خدا می ترسانند. توضیح اینکه که کفار به پیامبر می گفتند: خدایان ما تو را نابود خواهند کرد.
قُل یا قَوم ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل ٌ فَسَوف َ تَعلَمُون َ (39)
39- عَلی مَکانَتِکُم: به مقدار توان خودتان.
ص: 463
اللّه ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس َ حِین َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها فَیُمسِک ُ الَّتِی قَضی عَلَیهَا المَوت َ وَ یُرسِل ُ الأُخری إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِقَوم ٍ یَتَفَکَّرُون َ (42)
42- یَتَوَفَّی الأَنفُس َ: قبض روح می کند، می میراند. «توفی»: دریافت کردن به طور کامل است.
الَّتِی لَم تَمُت: یتوفی الانفس التی لم تمت فی منامها: آنانی را که نمرده اند به هنگام خواب قبض روح می کند.
قَضی عَلَیهَا المَوت َ: مرگ حتمی آنان فرا رسیده است.
أَم ِ اتَّخَذُوا مِن دُون ِ اللّه ِ شُفَعاءَ قُل أَ وَ لَو کانُوا لا یَملِکُون َ شَیئاً وَ لا یَعقِلُون َ (43)
43- أَم ِ اتَّخَذُوا: بل اتخذوا.
وَ إِذا ذُکِرَ اللّه ُ وَحدَه ُ اشمَأَزَّت قُلُوب ُ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِالآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِین َ مِن دُونِه ِ إِذا هُم یَستَبشِرُون َ (45)
45- اشمَأَزَّت: متنفر و ناخرسند می شود، اشمئزاز پیدا می کند. از «شمز» مشتق است.
وَ لَو أَن َّ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا ما فِی الأَرض ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه ُ مَعَه ُ لافتَدَوا بِه ِ مِن سُوءِ العَذاب ِ یَوم َ القِیامَةِ وَ بَدا لَهُم مِن َ اللّه ِ ما لَم یَکُونُوا یَحتَسِبُون َ (47)
47- ما لَم یَکُونُوا یَحتَسِبُون َ: انواع عذابهای که گمان نمی کردند.
ص: 464
فَإِذا مَس َّ الإِنسان َ ضُرٌّ دَعانا ثُم َّ إِذا خَوَّلناه ُ نِعمَةً مِنّا قال َ إِنَّما أُوتِیتُه ُ عَلی عِلم ٍ بَل هِی َ فِتنَةٌ وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون َ (49)
49- خَوَّلناه ُ: أعطیناه.
إِنَّما أُوتِیتُه ُ: ضمیر به «نعمة» بر می گردد و مذکر بودن آن به اعتبار اینکه است که مراد از «نعمة» یا شی ء است و یا مال. «المیزان» عَلی عِلم ٍ: به خاطر داشتن دانش اقتصادی بوده است. «المیزان».
فِتنَةٌ: وسیله آزمایش.
قَد قالَهَا الَّذِین َ مِن قَبلِهِم فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون َ (50)
50- قَد قالَهَا: قد قال هذه الکلمة و هذه المقالة.
فَأَصابَهُم سَیِّئات ُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِین َ ظَلَمُوا مِن هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُم سَیِّئات ُ ما کَسَبُوا وَ ما هُم بِمُعجِزِین َ (51)
51- وَ ما هُم بِمُعجِزِین َ: از قدرت خدا بیرون نمی روند.
قُل یا عِبادِی َ الَّذِین َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه ِ إِن َّ اللّه َ یَغفِرُ الذُّنُوب َ جَمِیعاً إِنَّه ُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم ُ (53)
53- لا تَقنَطُوا: مأیوس نشوید. علی علیه السّلام فرمود: در قرآن هیچ آیه به اندازه اینکه آیه امید بخش نیست.
وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُم وَ أَسلِمُوا لَه ُ مِن قَبل ِ أَن یَأتِیَکُم ُ العَذاب ُ ثُم َّ لا تُنصَرُون َ (54)
54- أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُم: به سوی خدا برگردید.
أَن تَقُول َ نَفس ٌ یا حَسرَتی عَلی ما فَرَّطت ُ فِی جَنب ِ اللّه ِ وَ إِن کُنت ُ لَمِن َ السّاخِرِین َ (56)
56- أَن تَقُول َ نَفس ٌ یا حَسرَتی: در معنای آن دو احتمال وجود دارد: 1- «خوف ان تقول». 2-
«حذرا من ان تقول».
وَ إِن کُنت ُ لَمِن َ السّاخِرِین َ: یعنی «انّی کنت لمن المستهزئین بالنبی و القرآن و بالمؤمنین»: به درستی که من از آنانی بودم که پیامبر و قرآن و مؤمنان را مسخره می کردند.
ص: 465
أَو تَقُول َ لَو أَن َّ اللّه َ هَدانِی لَکُنت ُ مِن َ المُتَّقِین َ (57)
57- أَو تَقُول َ: کراهة ان تقول.
أَو تَقُول َ حِین َ تَرَی العَذاب َ لَو أَن َّ لِی کَرَّةً فَأَکُون َ مِن َ المُحسِنِین َ (58)
58- کَرَّةً: بازگشت به دنیا.
وَ یُنَجِّی اللّه ُ الَّذِین َ اتَّقَوا بِمَفازَتِهِم لا یَمَسُّهُم ُ السُّوءُ وَ لا هُم یَحزَنُون َ (61)
61- بِمَفازَتِهِم: «مغازة» به معنای نجات یافتن از آتش است.
لَه ُ مَقالِیدُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیات ِ اللّه ِ أُولئِک َ هُم ُ الخاسِرُون َ (63)
63- مَقالِیدُ: مفرد آن «مقلید» و «مقلاد» و به معنای کلیدهاست.
قُل أَ فَغَیرَ اللّه ِ تَأمُرُونِّی أَعبُدُ أَیُّهَا الجاهِلُون َ (64)
64- أَ فَغَیرَ اللّه ِ: «غیر» منصوب است بنابراین که مفعول «اعبد» است.
تَأمُرُونِّی: «تأمروننی» بوده است، «نون» در نون ادغام شده است. یعنی «أ تأمروننی ان أعبد غیر اللّه».
وَ ما قَدَرُوا اللّه َ حَق َّ قَدرِه ِ وَ الأَرض ُ جَمِیعاً قَبضَتُه ُ یَوم َ القِیامَةِ وَ السَّماوات ُ مَطوِیّات ٌ بِیَمِینِه ِ سُبحانَه ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون َ (67) 67- قَبضَتُه ُ: در مشت خداوند است. کنایه از اینکه که کاملا در اختیار خداوند است.
مَطوِیّات ٌ بِیَمِینِه ِ: با قدرت خداوند در هم پیچیده شده است. کلمه «یمین» برای بیان مبالغه در قدرت است و برای رساندن اینکه است که ملک خداوند تثبیت شده است.
ص: 466
وَ نُفِخ َ فِی الصُّورِ فَصَعِق َ مَن فِی السَّماوات ِ وَ مَن فِی الأَرض ِ إِلاّ مَن شاءَ اللّه ُ ثُم َّ نُفِخ َ فِیه ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام ٌ یَنظُرُون َ (68)
68- نُفِخ َ: دمیده شود.
الصُّورِ: به دو معنا آمده است: 1- شاخ مخصوص که اسرافیل در آن می دمد. 2- جمع صورت یعنی در جسمها و هیکلها دمیده می شود.
فَصَعِق َ: می میرد.
إِلّا مَن شاءَ اللّه ُ: مگر کسانی را که خدا نخواهد نمی میرند، در اینکه که مراد چه کسانی هستند دو وجه است: 1- جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل. 2- شهدا که شمشیر به گردن در اطراف عرش خدا قرار دارند. «پیامبر صلّی اللّه علیه و آله»
وَ سِیق َ الَّذِین َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم َ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَت أَبوابُها وَ قال َ لَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم رُسُل ٌ مِنکُم یَتلُون َ عَلَیکُم آیات ِ رَبِّکُم وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا بَلی وَ لکِن حَقَّت کَلِمَةُ العَذاب ِ عَلَی الکافِرِین َ (71)
71- سِیق َ: فرستاده شوند، روانه شوند.
زُمَراً: جمع «زمرة» به معنای جماعت و گروه.
یعنی دسته دسته آنان را به سوی جهنم روانه سازند.
خَزَنَتُها: مسؤولان جهنم.
وَ سِیق َ الَّذِین َ اتَّقَوا رَبَّهُم إِلَی الجَنَّةِ زُمَراً حَتّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَت أَبوابُها وَ قال َ لَهُم خَزَنَتُها سَلام ٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوها خالِدِین َ (73)
73- خَزَنَتُها: مسؤولان بهشت.
وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه ِ الَّذِی صَدَقَنا وَعدَه ُ وَ أَورَثَنَا الأَرض َ نَتَبَوَّأُ مِن َ الجَنَّةِ حَیث ُ نَشاءُ فَنِعم َ أَجرُ العامِلِین َ (74)
74- نَتَبَوَّأُ: مسکن می گزینیم، جایگاه انتخاب می کنیم.
ص: 467
وَ تَرَی المَلائِکَةَ حَافِّین َ مِن حَول ِ العَرش ِ یُسَبِّحُون َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ قُضِی َ بَینَهُم بِالحَق ِّ وَ قِیل َ الحَمدُ لِلّه ِ رَب ِّ العالَمِین َ (75)
75- حَافِّین َ مِن حَول ِ العَرش ِ: در گرداگرد عرش حلقه زده اند.
قُضِی َ بَینَهُم بِالحَق ِّ: میان آنان قضاوت عادلانه خواهد شد.
غافِرِ الذَّنب ِ وَ قابِل ِ التَّوب ِ شَدِیدِ العِقاب ِ ذِی الطَّول ِ لا إِله َ إِلاّ هُوَ إِلَیه ِ المَصِیرُ (3)
3- الطَّول ِ: نعمت دادنی که مدتش طولانی باشد.
ما یُجادِل ُ فِی آیات ِ اللّه ِ إِلاَّ الَّذِین َ کَفَرُوا فَلا یَغرُرک َ تَقَلُّبُهُم فِی البِلادِ (4)
4- تَقَلُّبُهُم فِی البِلادِ: رفت و آمدن کردن آنان برای تجارت، تلاش اقتصادی.
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم ُ نُوح ٍ وَ الأَحزاب ُ مِن بَعدِهِم وَ هَمَّت کُل ُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِم لِیَأخُذُوه ُ وَ جادَلُوا بِالباطِل ِ لِیُدحِضُوا بِه ِ الحَق َّ فَأَخَذتُهُم فَکَیف َ کان َ عِقاب ِ (5)
5- الأَحزاب ُ: اقوامی که پیامبران خویش را تکذیب کردند همانند عاد و ثمود.
هَمَّت کُل ُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِم لِیَأخُذُوه ُ: هر امتی تصمیم گرفتند که رسول خود را به قتل برسانند.
لِیُدحِضُوا: تا نابود کنند و از بین ببرند.
ص: 468
وَ قِهِم ُ السَّیِّئات ِ وَ مَن تَق ِ السَّیِّئات ِ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَه ُ وَ ذلِک َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ (9)
9- السَّیِّئات ِ: به دو معنا آمده است: 1- عذاب السیّئات 2- مراد از «سیّئة» عذاب است.
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا یُنادَون َ لَمَقت ُ اللّه ِ أَکبَرُ مِن مَقتِکُم أَنفُسَکُم إِذ تُدعَون َ إِلَی الإِیمان ِ فَتَکفُرُون َ (10)
10- لَمَقت ُ اللّه ِ: «مقت» به معنای شدیدترین دشمنی و بغض است.
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَین ِ وَ أَحیَیتَنَا اثنَتَین ِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَل إِلی خُرُوج ٍ مِن سَبِیل ٍ (11)
11- أَمَتَّنَا اثنَتَین ِ: دو بار ما را میراندی (مرگ اوّل به هنگامی که نطفه بوده و هنوز روح در او دمیده نشده بود و مرگ دوم بعد از دمیده شدن روح که قبض روح می شود).
أَحیَیتَنَا اثنَتَین ِ: دو بار ما را زنده کردی (حیات اوّل دمیده شدن روح و حیات دوم زنده شدن برای قیامت).
ذلِکُم بِأَنَّه ُ إِذا دُعِی َ اللّه ُ وَحدَه ُ کَفَرتُم وَ إِن یُشرَک بِه ِ تُؤمِنُوا فَالحُکم ُ لِلّه ِ العَلِی ِّ الکَبِیرِ (12)
12- ذلِکُم: اینکه عذابی که بر شما نازل شده است.
تُؤمِنُوا: تصدیق می کنید یعنی بتها را به عنوان شریک خدا قبول می کنید.
رَفِیع ُ الدَّرَجات ِ ذُو العَرش ِ یُلقِی الرُّوح َ مِن أَمرِه ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ِ لِیُنذِرَ یَوم َ التَّلاق ِ (15) 15- الرُّوح َ: به دو معنا آمده است: 1- جبرئیل 2- نبوّت.
یَوم َ هُم بارِزُون َ لا یَخفی عَلَی اللّه ِ مِنهُم شَی ءٌ لِمَن ِ المُلک ُ الیَوم َ لِلّه ِ الواحِدِ القَهّارِ (16)
16- بارِزُون َ: حقیقت هر انسانی برای دیگران روشن می شود.
ص: 469
وَ أَنذِرهُم یَوم َ الآزِفَةِ إِذِ القُلُوب ُ لَدَی الحَناجِرِ کاظِمِین َ ما لِلظّالِمِین َ مِن حَمِیم ٍ وَ لا شَفِیع ٍ یُطاع ُ (18)
18- الآزِفَةِ: الدانیة یعنی روز نزدیک. مراد قیامت است چون هر چیزی که حتما خواهد آمد نزدیک است.
کاظِمِین َ: غمها و غصّه های خود را فرو می برند.
حَمِیم ٍ: فامیلی که حمایت کند.
شَفِیع ٍ: دوستی که شفاعت کند.
یَعلَم ُ خائِنَةَ الأَعیُن ِ وَ ما تُخفِی الصُّدُورُ (19)
19- خائِنَةَ الأَعیُن ِ: خیانتهای چشم که یکی از آنها چشم چرانی مخفیانه است. «خائنة» مصدر است مانند خیانة.
وَ اللّه ُ یَقضِی بِالحَق ِّ وَ الَّذِین َ یَدعُون َ مِن دُونِه ِ لا یَقضُون َ بِشَی ءٍ إِن َّ اللّه َ هُوَ السَّمِیع ُ البَصِیرُ (20)
20- یَقضِی بِالحَق ِّ: حکومت می کند و حق و باطل را جدا می سازد.
أَ وَ لَم یَسِیرُوا فِی الأَرض ِ فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ الَّذِین َ کانُوا مِن قَبلِهِم کانُوا هُم أَشَدَّ مِنهُم قُوَّةً وَ آثاراً فِی الأَرض ِ فَأَخَذَهُم ُ اللّه ُ بِذُنُوبِهِم وَ ما کان َ لَهُم مِن َ اللّه ِ مِن واق ٍ (21)
21- آثاراً فِی الأَرض ِ: اکثر عمارة لا بنیته العجینه: دارای بیشترین ساختمانهای زیبا بودند.
واق ٍ: نگهدارنده، دفاع کننده.
ص: 470
وَ قال َ فِرعَون ُ ذَرُونِی أَقتُل مُوسی وَ لیَدع ُ رَبَّه ُ إِنِّی أَخاف ُ أَن یُبَدِّل َ دِینَکُم أَو أَن یُظهِرَ فِی الأَرض ِ الفَسادَ (26)
26- ذَرُونِی: بگذارید مرا.
وَ قال َ رَجُل ٌ مُؤمِن ٌ مِن آل ِ فِرعَون َ یَکتُم ُ إِیمانَه ُ أَ تَقتُلُون َ رَجُلاً أَن یَقُول َ رَبِّی َ اللّه ُ وَ قَد جاءَکُم بِالبَیِّنات ِ مِن رَبِّکُم وَ إِن یَک ُ کاذِباً فَعَلَیه ِ کَذِبُه ُ وَ إِن یَک ُ صادِقاً یُصِبکُم بَعض ُ الَّذِی یَعِدُکُم إِن َّ اللّه َ لا یَهدِی مَن هُوَ مُسرِف ٌ کَذّاب ٌ (28)
28- یَکتُم ُ إِیمانَه ُ: اینکه آیه دلیل بر اینکه است که تقیه مطلوب است. امام صادق علیه السّلام فرمود: تقیه کردن از دین من و از دین پدران من است و کسی که اهل تقیه نباشد دین ندارد و تقیه سپر خدا در روی زمین است زیرا اگر مؤمن آل فرعون ایمان خویش را آشکار می کرد کشته می شد.
یا قَوم ِ لَکُم ُ المُلک ُ الیَوم َ ظاهِرِین َ فِی الأَرض ِ فَمَن یَنصُرُنا مِن بَأس ِ اللّه ِ إِن جاءَنا قال َ فِرعَون ُ ما أُرِیکُم إِلاّ ما أَری وَ ما أَهدِیکُم إِلاّ سَبِیل َ الرَّشادِ (29)
29- ظاهِرِین َ فِی الأَرض ِ: در روی زمین پیروز هستید یعنی قدرت با شما است.
وَ قال َ الَّذِی آمَن َ یا قَوم ِ إِنِّی أَخاف ُ عَلَیکُم مِثل َ یَوم ِ الأَحزاب ِ (30)
30- الأَحزاب ِ: گروههایی که به مخالفت با انبیا برخاستند که در آیه بعد توضیح داده شده است.
مِثل َ دَأب ِ قَوم ِ نُوح ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین َ مِن بَعدِهِم وَ مَا اللّه ُ یُرِیدُ ظُلماً لِلعِبادِ (31)
31- دَأب ِ: عادت، سنت و روش، مراد هلاک کردن اقوام مذکور است.
وَ یا قَوم ِ إِنِّی أَخاف ُ عَلَیکُم یَوم َ التَّنادِ (32)
32- یَوم َ التَّنادِ: «یوم التنادی» بوده است، « یا » حذف شده است و کسره بر آن دلالت دارد. یعنی روزی که ستمگران همدیگر را با ناله و فریاد صدا می کنند.
ص: 471
وَ لَقَد جاءَکُم یُوسُف ُ مِن قَبل ُ بِالبَیِّنات ِ فَما زِلتُم فِی شَک ٍّ مِمّا جاءَکُم بِه ِ حَتّی إِذا هَلَک َ قُلتُم لَن یَبعَث َ اللّه ُ مِن بَعدِه ِ رَسُولاً کَذلِک َ یُضِل ُّ اللّه ُ مَن هُوَ مُسرِف ٌ مُرتاب ٌ (34)
34- مِن قَبل ُ: من قبل موسی.
مِمّا جاءَکُم بِه ِ: مقصود دعوت به توحید است.
هَلَک َ: مات.
مُرتاب ٌ: کسی که در وجود خدا و انبیا شک دارد.
الَّذِین َ یُجادِلُون َ فِی آیات ِ اللّه ِ بِغَیرِ سُلطان ٍ أَتاهُم کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه ِ وَ عِندَ الَّذِین َ آمَنُوا کَذلِک َ یَطبَع ُ اللّه ُ عَلی کُل ِّ قَلب ِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ (35)
35- مَقتاً عِندَ اللّه ِ: عداوة عند اللّه.
وَ قال َ فِرعَون ُ یا هامان ُ ابن ِ لِی صَرحاً لَعَلِّی أَبلُغ ُ الأَسباب َ (36)
36- صَرحاً: قصر محکمی که از آجر ساخته شده است.
الأَسباب َ: طرق، راهها.
أَسباب َ السَّماوات ِ فَأَطَّلِع َ إِلی إِله ِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّه ُ کاذِباً وَ کَذلِک َ زُیِّن َ لِفِرعَون َ سُوءُ عَمَلِه ِ وَ صُدَّ عَن ِ السَّبِیل ِ وَ ما کَیدُ فِرعَون َ إِلاّ فِی تَباب ٍ (37)
37- تَباب ٍ: هلاکت و زیان.
یا قَوم ِ إِنَّما هذِه ِ الحَیاةُ الدُّنیا مَتاع ٌ وَ إِن َّ الآخِرَةَ هِی َ دارُ القَرارِ (39)
39- مَتاع ٌ: بهره بردن اندک و ناچیز.
ص: 472
لا جَرَم َ أَنَّما تَدعُونَنِی إِلَیه ِ لَیس َ لَه ُ دَعوَةٌ فِی الدُّنیا وَ لا فِی الآخِرَةِ وَ أَن َّ مَرَدَّنا إِلَی اللّه ِ وَ أَن َّ المُسرِفِین َ هُم أَصحاب ُ النّارِ (43)
43- أَنَّما تَدعُونَنِی: أن ّ ما تدعوننی الیه من عبادة الاصنام.
لَه ُ: مرجع ضمیر «ما» در «ما تدعوننی الیه» است.
دَعوَةٌ: در آن دو وجه است: 1- دعوة نافعه:
خواندن سود بخش. 2- استجابة دعوة. کلمه «استجابة» در تقدیر است یعنی توان اجابت یک درخواست را هم ندارند.
وَ إِذ یَتَحاجُّون َ فِی النّارِ فَیَقُول ُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون َ عَنّا نَصِیباً مِن َ النّارِ (47)
47- الضُّعَفاءُ: پیروان.
لِلَّذِین َ استَکبَرُوا: رؤسا.
تَبَعاً: پیرو، دنباله رو.
وَ قال َ الَّذِین َ فِی النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّم َ ادعُوا رَبَّکُم یُخَفِّف عَنّا یَوماً مِن َ العَذاب ِ (49)
49-علیه که لِخَزَنَةِ: فرشتگانی که امور جهنم به آنان سپرده شده است.
ص: 473
إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِین َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم َ یَقُوم ُ الأَشهادُ (51)
51- الأَشهادُ: جمع «شاهد»، مثل «اصحاب» جمع «صاحب». در مقصود از آن چند وجه است:
1- آنانی که در روز قیامت به نفع مؤمنین و به ضرر کافران گواهی می دهند. 2- خصوص فرشتگان و پیامبران و مؤمنان. 3- فرشتگانی که حافظ اعمال بندگان هستند.
هُدی ً وَ ذِکری لِأُولِی الأَلباب ِ (54)
54- ذِکری لِأُولِی الأَلباب ِ: یادآوری برای خردمندان. سبب اختصاص به خردمندان از آن جهت است که آنها از اینکه کتاب بهره می برند و کسانی که اهل عقل و خرد نیستند از آن بهره مند نمی شوند.
إِن َّ الَّذِین َ یُجادِلُون َ فِی آیات ِ اللّه ِ بِغَیرِ سُلطان ٍ أَتاهُم إِن فِی صُدُورِهِم إِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبالِغِیه ِ فَاستَعِذ بِاللّه ِ إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ البَصِیرُ (56)
56- ما هُم بِبالِغِیه ِ: آنان به مقتضای کبر خود نخواهند رسید زیرا خداوند آنان را ذلیل خواهد کرد.
ص: 474
وَ قال َ رَبُّکُم ُ ادعُونِی أَستَجِب لَکُم إِن َّ الَّذِین َ یَستَکبِرُون َ عَن عِبادَتِی سَیَدخُلُون َ جَهَنَّم َ داخِرِین َ (60)
60- ادعُونِی أَستَجِب لَکُم: آیه دلالت بر ارزش دعا دارد. «معاویة بن عمار» می گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: خداوند مرا فدای شما گرداند چه می فرمایید در باره دو نفری که داخل مسجد شدند یکی از آن دو نماز بسیار به جای آورد و دیگری دعای بسیار کرد. ارزش کار کدام یک بیشتر است! امام علیه السّلام در جواب فرمود: کار هر دو خوب است. من در جواب گفتم: می دانم هر دو کار خوب است، ولی کدام یک برتر است!
امام علیه السّلام در جواب فرمود: آن کس که دعا بسیار کرد زیرا خداوند می فرماید: «ادعونی استجب لکم» و امام علیه السّلام فرمود: دعا بزرگ ترین عبادت است.
عَن عِبادَتِی: عن دعائی.
داخِرِین َ: حقیرانه و ذلیلانه.
ذلِکُم ُ اللّه ُ رَبُّکُم خالِق ُ کُل ِّ شَی ءٍ لا إِله َ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُؤفَکُون َ (62)
62- تُؤفَکُون َ: رو گردان شده اید.
ص: 475
إِذِ الأَغلال ُ فِی أَعناقِهِم وَ السَّلاسِل ُ یُسحَبُون َ (71)
71- الأَغلال ُ: جمع «غل ّ» که طوق مخصوصی است که گردن را داخل در آن قرار می دهند. اصل آن به معنای «دخول» است. گفته می شود: «انغلق العنق فی الشی ء: اذا دخل فیه».
السَّلاسِل ُ: جمع «سلسلة» به معنای زنجیر.
یُسحَبُون َ: در آب بسیار داغ از اینکه سو به آن سو کشیده می شوند. «سحب» به معنای کشیدن چیزی است به روی زمین.
فِی الحَمِیم ِ ثُم َّ فِی النّارِ یُسجَرُون َ (72)
72- فِی الحَمِیم ِ فِی النّارِ یُسجَرُون َ: در آتش انداخته می شوند و آتش به واسطه آنان شعله ور می شود.
«سجر» عبارت است از انداختن هیزم در آتش زیاد تا شعله ور گردد.
ذلِکُم بِما کُنتُم تَفرَحُون َ فِی الأَرض ِ بِغَیرِ الحَق ِّ وَ بِما کُنتُم تَمرَحُون َ (75)
75- تَفرَحُون َ فِی الأَرض ِ بِغَیرِ الحَق ِّ وَ بِما کُنتُم تَمرَحُون َ: «فرح» مطلق خوشحالی است خواه به حق باشد یا باطل، ولی «مرح» خوشحالی باطل است. از اینکه جهت «تفرحون» را مقید به «بغیر الحق» کرده است ولی برای «تمرحون» قید نیاورده است.
ص: 476
وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِک َ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَیک َ وَ مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَیک َ وَ ما کان َ لِرَسُول ٍ أَن یَأتِی َ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذن ِ اللّه ِ فَإِذا جاءَ أَمرُ اللّه ِ قُضِی َ بِالحَق ِّ وَ خَسِرَ هُنالِک َ المُبطِلُون َ (78)
78- مِنهُم مَن لَم نَقصُص: داستان بعضی از پیامبران را بیان نکردیم. در روایتی آمده است که علی علیه السّلام فرمود: خداوند پیامبر سیاه پوست هم مبعوث کرده است، ولی داستان آن را برای ما بیان نکرده است. روایات در تعداد انبیا گوناگون است در بعضی از آنها آمده است که تعداد انبیا صد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند، در بعضی از روایات آمده است: تعداد انبیا هشت هزار نفر بودند که چهار هزار نفر از آنان از بنی اسرائیل و چهار هزار نفر از غیر بنی اسرائیل بوده اند.
وَ لَکُم فِیها مَنافِع ُ وَ لِتَبلُغُوا عَلَیها حاجَةً فِی صُدُورِکُم وَ عَلَیها وَ عَلَی الفُلک ِ تُحمَلُون َ (80)
80- لِتَبلُغُوا عَلَیها حاجَةً فِی صُدُورِکُم: به مواضعی که برای حوائج خود در نظر دارید برسید.
فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن َ العِلم ِ وَ حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (83)
83- فَرِحُوا: در مرجع ضمیر دو وجه است:
1- فرح الرسل. 2- فرح الکفار. البته علم کفار در حقیقت جهل بود و اطلاق علم بر «علم کفار» به خاطر اعتقاد خود آنان است.
فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّه ِ وَحدَه ُ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِه ِ مُشرِکِین َ (84)
84- بَأسَنا: عذابنا.
ص: 477
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدعُونا إِلَیه ِ وَ فِی آذانِنا وَقرٌ وَ مِن بَینِنا وَ بَینِک َ حِجاب ٌ فَاعمَل إِنَّنا عامِلُون َ (5)
5- أَکِنَّةٍ: جمع «کنان» به معنای پرده. «مفردات راغب» وَقرٌ: سنگینی گوش، کری.
إِن َّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون ٍ (8) 8- غَیرُ مَمنُون ٍ: غیر مقطوع، دائم و پیوسته.
قُل أَ إِنَّکُم لَتَکفُرُون َ بِالَّذِی خَلَق َ الأَرض َ فِی یَومَین ِ وَ تَجعَلُون َ لَه ُ أَنداداً ذلِک َ رَب ُّ العالَمِین َ (9)
9- ذلِک َ رَب ُّ العالَمِین َ: آن کسی که آسمان و زمین را در دو روز آفریده است پروردگار جهانیان است.
وَ جَعَل َ فِیها رَواسِی َ مِن فَوقِها وَ بارَک َ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقواتَها فِی أَربَعَةِ أَیّام ٍ سَواءً لِلسّائِلِین َ (10)
10- أَربَعَةِ أَیّام ٍ سَواءً: چهار روز مساوی بدون کم و زیاد.
لِلسّائِلِین َ: به دو معنا آمده است: 1- برای کسانی که از مدت زمان آفرینش زمین سؤال می کردند. 2- برای کسانی که از خداوند درخواست روزی دارند.
ثُم َّ استَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی َ دُخان ٌ فَقال َ لَها وَ لِلأَرض ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِین َ (11)
11- دُخان ٌ: بخار.
طائِعِین َ: جهت اینکه که «طائعتین» نگفته است با اینکه که سماء و ارض مؤنث است، اینکه است که خداوند آن دو را با خطاب قرار دادن به منزله عاقل حساب کرده است به همین جهت در وصف آن دو جمع عاقل آورده است مانند «و کل ّ فی فلک یسبحون».
ص: 478
فَقَضاهُن َّ سَبع َ سَماوات ٍ فِی یَومَین ِ وَ أَوحی فِی کُل ِّ سَماءٍ أَمرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح َ وَ حِفظاً ذلِک َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم ِ (12)
12- حِفظاً: حفظناها من استماع الشیاطین بالکواکب حفظا یعنی به واسطه ستارگان شیاطین را از شنیدن وحی مانع شدیم.
إِذ جاءَتهُم ُ الرُّسُل ُ مِن بَین ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّه َ قالُوا لَو شاءَ رَبُّنا لَأَنزَل َ مَلائِکَةً فَإِنّا بِما أُرسِلتُم بِه ِ کافِرُون َ (14)
14- مِن بَین ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم: به دو معنا آمده است: 1- بعضی از آن مردم، زمانشان گذشته است و بعضی خواهد آمد. 2- اخبار پیامبران از اینکه سو و آن سو به آنان رسیده است.
أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّه َ: اینکه پیام انبیا بوده است. یعنی دعوت به توحید و دوری از شرک از اهداف همه انبیا علیهم السّلام بوده است.
فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً صَرصَراً فِی أَیّام ٍ نَحِسات ٍ لِنُذِیقَهُم عَذاب َ الخِزی ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب ُ الآخِرَةِ أَخزی وَ هُم لا یُنصَرُون َ (16)
16- رِیحاً صَرصَراً: بادی که دارای صدای شدید است. «صرصر» مشتق از «صریر» است لفظ را مضاعف می کنند تا معنی مضاعف گردد.
اصل «صرصر» «صرّر» بوده، «را» دوم تبدیل به «صاد» شده است.
أَیّام ٍ نَحِسات ٍ: روزهای شوم و نامیمون.
الخِزی ِ: خوار کننده.
وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیناهُم فَاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدی فَأَخَذَتهُم صاعِقَةُ العَذاب ِ الهُون ِ بِما کانُوا یَکسِبُون َ (17)
17- الهُون ِ: خوار کننده.
وَ یَوم َ یُحشَرُ أَعداءُ اللّه ِ إِلَی النّارِ فَهُم یُوزَعُون َ (19)
19- یُوزَعُون َ: در یک جا گرد هم می آیند (گروه اول را نگه می دارند تا گروه بعدی برسد و همه جمع گردند).
حَتّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیهِم سَمعُهُم وَ أَبصارُهُم وَ جُلُودُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ (20)
20- إِذا ما: «ما» زاید است و فایده اش اینکه است که ناگهانی بودن گواهی علیه آنان را به هنگام آمدنشان تأکید می کند. «تفسیر شبّر»
ص: 479
وَ قالُوا لِجُلُودِهِم لِم َ شَهِدتُم عَلَینا قالُوا أَنطَقَنَا اللّه ُ الَّذِی أَنطَق َ کُل َّ شَی ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُم أَوَّل َ مَرَّةٍ وَ إِلَیه ِ تُرجَعُون َ (21)
21- هُوَ خَلَقَکُم: کلام خداوند است.
وَ ذلِکُم ظَنُّکُم ُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُم أَرداکُم فَأَصبَحتُم مِن َ الخاسِرِین َ (23)
23- أَرداکُم: نابود کرد، هلاک کرد. در ترکیب آن دو احتمال وجود دارد: 1- «ذلکم» مبتدا و «ظنکم» خبر اول و «أرداکم» خبر دوم است. 2- «ذلکم» مبتدا و «ظنکم» بدل و «أرداکم» خبر است.
فَإِن یَصبِرُوا فَالنّارُ مَثوی ً لَهُم وَ إِن یَستَعتِبُوا فَما هُم مِن َ المُعتَبِین َ (24)
24- إِن یَستَعتِبُوا: «الاستعتاب» به معنای رضایت خواهی و عذر خواهی است.
فَما هُم مِن َ المُعتَبِین َ: عذر آنان پذیرفته نخواهد شد و مورد رضایت قرار نخواهند گرفت.
«معتب» کسی است که درخواست او پذیرفته است.
وَ قَیَّضنا لَهُم قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُم ما بَین َ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ حَق َّ عَلَیهِم ُ القَول ُ فِی أُمَم ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ إِنَّهُم کانُوا خاسِرِین َ (25)
25- قَیَّضنا: آماده کردیم.
قُرَناءَ: جمع «قرین» به معنای دوست و همنشین.
ما بَین َ أَیدِیهِم: اعمالی که پیش از مرگ خود فرستاده اند.
ما خَلفَهُم: سنتهای زشتی که بعد از مرگ خود بر جای گذاشته اند.
حَق َّ عَلَیهِم ُ القَول ُ: عذاب بر آنان لازم شده است.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن ِ وَ الغَوا فِیه ِ لَعَلَّکُم تَغلِبُون َ (26)
26- الغَوا فِیه ِ: به دو معنا آمده است: 1- با سخنان باطل و لغو با قرآن مقابله کنید. 2- به هنگام قرائت قرآن سر و صدا کنید و کف بزنید.
ذلِک َ جَزاءُ أَعداءِ اللّه ِ النّارُ لَهُم فِیها دارُ الخُلدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون َ (28)
28- النّارُ: بدل از «جزاء» و بیان و تفسیر آن است.
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَین ِ أَضَلاّنا مِن َ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ نَجعَلهُما تَحت َ أَقدامِنا لِیَکُونا مِن َ الأَسفَلِین َ (29)
29- نَجعَلهُما تَحت َ أَقدامِنا: به دو معنا آمده است: 1- در درک أسفل قرار دهیم. 2- آنان را با پاهای خود بمالیم.
ص: 480
إِن َّ الَّذِین َ قالُوا رَبُّنَا اللّه ُ ثُم َّ استَقامُوا تَتَنَزَّل ُ عَلَیهِم ُ المَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُون َ (30)
30- استَقامُوا: ایمان خویش را استمرار بخشیدند.
نَحن ُ أَولِیاؤُکُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ وَ لَکُم فِیها ما تَشتَهِی أَنفُسُکُم وَ لَکُم فِیها ما تَدَّعُون َ (31)
31- ما تَدَّعُون َ: آنچه از انواع نعمتها مورد درخواست شما هست. «مفردات راغب»
نُزُلاً مِن غَفُورٍ رَحِیم ٍ (32)
32- نُزُلًا: آنچه برای میهمان مهیا می گردد.
وَ لا تَستَوِی الحَسَنَةُ وَ لا السَّیِّئَةُ ادفَع بِالَّتِی هِی َ أَحسَن ُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک َ وَ بَینَه ُ عَداوَةٌ کَأَنَّه ُ وَلِی ٌّ حَمِیم ٌ (34)
34- وَلِی ٌّ حَمِیم ٌ: دوستی که خویشاوند نیز باشد.
وَ ما یُلَقّاها إِلاَّ الَّذِین َ صَبَرُوا وَ ما یُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیم ٍ (35)
35- ما یُلَقّاها: اینکه خصلت (پاسخ زشتی به نیکی دادن) را واجد نخواهد شد.
وَ إِمّا یَنزَغَنَّک َ مِن َ الشَّیطان ِ نَزغ ٌ فَاستَعِذ بِاللّه ِ إِنَّه ُ هُوَ السَّمِیع ُ العَلِیم ُ (36)
36- إِمّا: ان ما. «إن» شرطیه و «ما» برای تأکید است. إِمّا یَنزَغَنَّک َ مِن َ الشَّیطان ِ: اگر شیطان تو را به هیجان در آورد. «نزغ» عبارت است از به هیجان در آوردن.
وَ مِن آیاتِه ِ اللَّیل ُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمس ُ وَ القَمَرُ لا تَسجُدُوا لِلشَّمس ِ وَ لا لِلقَمَرِ وَ اسجُدُوا لِلّه ِ الَّذِی خَلَقَهُن َّ إِن کُنتُم إِیّاه ُ تَعبُدُون َ (37)
37- خَلَقَهُن َّ: آوردن جمع به خاطر اینکه است که مراد از شمس و قمر مثال است و مقصود همه اشیا است.
فَإِن ِ استَکبَرُوا فَالَّذِین َ عِندَ رَبِّک َ یُسَبِّحُون َ لَه ُ بِاللَّیل ِ وَ النَّهارِ وَ هُم لا یَسأَمُون َ (38)
38- لا یَسأَمُون َ: خسته نمی شوند.
ص: 481
وَ مِن آیاتِه ِ أَنَّک َ تَرَی الأَرض َ خاشِعَةً فَإِذا أَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت إِن َّ الَّذِی أَحیاها لَمُحی ِ المَوتی إِنَّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (39)
39- اهتَزَّت: حرکت می کند و گیاه می رویاند.
رَبَت: رشد می کند.
إِن َّ الَّذِین َ یُلحِدُون َ فِی آیاتِنا لا یَخفَون َ عَلَینا أَ فَمَن یُلقی فِی النّارِ خَیرٌ أَم مَن یَأتِی آمِناً یَوم َ القِیامَةِ اعمَلُوا ما شِئتُم إِنَّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (40)
40- یُلحِدُون َ فِی آیاتِنا: از ایمان آوردن به آیات ما رو می گردانند.
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بِالذِّکرِ لَمّا جاءَهُم وَ إِنَّه ُ لَکِتاب ٌ عَزِیزٌ (41)
41- إِن َّ الَّذِین َ ...: خبر «ان ّ» در تقدیر است یعنی «ان الّذین کفروا بالذکر یجازون بکفرهم».
لا یَأتِیه ِ الباطِل ُ مِن بَین ِ یَدَیه ِ وَ لا مِن خَلفِه ِ تَنزِیل ٌ مِن حَکِیم ٍ حَمِیدٍ (42)
42- لا یَأتِیه ِ الباطِل ُ مِن بَین ِ یَدَیه ِ وَ لا مِن خَلفِه ِ: در اخباری که از گذشته و آینده می دهد دروغی نیست، بلکه همه مطابق واقع است. «صادقین علیهما السّلام»
وَ لَو جَعَلناه ُ قُرآناً أَعجَمِیًّا لَقالُوا لَو لا فُصِّلَت آیاتُه ُ ءَ أَعجَمِی ٌّ وَ عَرَبِی ٌّ قُل هُوَ لِلَّذِین َ آمَنُوا هُدی ً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ فِی آذانِهِم وَقرٌ وَ هُوَ عَلَیهِم عَمًی أُولئِک َ یُنادَون َ مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ (44)
44- لَو لا فُصِّلَت آیاتُه ُ: چرا آیات آن به عربی نیست تا بفهمیم.
ءَ أَعجَمِی ٌّ وَ عَرَبِی ٌّ: آیا کتاب عجمی است و پیامبر عربی است!
وَقرٌ: سنگینی گوش، کری.
یُنادَون َ مِن مَکان ٍ بَعِیدٍ: کنایه از اینکه است که گوش آنها نسبت به حقایق شنوایی ندارد زیرا کسی که از صدا فاصله دارد نمی تواند بشنود.
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتاب َ فَاختُلِف َ فِیه ِ وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک َ لَقُضِی َ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَک ٍّ مِنه ُ مُرِیب ٍ (45)
45- لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت: اگر بنای تأخیر در عذاب آنان نبود زیرا خداوند فرموده است: تا تو در میان آنان هستی خداوند آنان را عذاب نخواهد کرد.
مَن عَمِل َ صالِحاً فَلِنَفسِه ِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّک َ بِظَلاّم ٍ لِلعَبِیدِ (46)
46- بِظَلّام ٍ: تعبیر به صیغه مبالغه برای اینکه است که کسی که حکیم و آگاه به زشتی ظلم است، ظلم اندک هم از او ظلم زیاد به حساب می آید و مراد آیه اینکه است که کوچک ترین ظلمی نمی کند.
ص: 482
إِلَیه ِ یُرَدُّ عِلم ُ السّاعَةِ وَ ما تَخرُج ُ مِن ثَمَرات ٍ مِن أَکمامِها وَ ما تَحمِل ُ مِن أُنثی وَ لا تَضَع ُ إِلاّ بِعِلمِه ِ وَ یَوم َ یُنادِیهِم أَین َ شُرَکائِی قالُوا آذَنّاک َ ما مِنّا مِن شَهِیدٍ (47)
47- أَکمامِها: جمع «کم ّ» و «کم ّ» جمع «کمّة» به معنای غلاف میوه است.
لا یَسأَم ُ الإِنسان ُ مِن دُعاءِ الخَیرِ وَ إِن مَسَّه ُ الشَّرُّ فَیَؤُس ٌ قَنُوطٌ (49)
49- لا یَسأَم ُ الإِنسان ُ: انسان کافر خسته نمی شود.
وَ لَئِن أَذَقناه ُ رَحمَةً مِنّا مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّته ُ لَیَقُولَن َّ هذا لِی وَ ما أَظُن ُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِن رُجِعت ُ إِلی رَبِّی إِن َّ لِی عِندَه ُ لَلحُسنی فَلَنُنَبِّئَن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِن عَذاب ٍ غَلِیظٍ (50)
50- هذا لِی: هذا بعملی یعنی اینکه به خاطر تلاش من بوده است.
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان ِ أَعرَض َ وَ نَأی بِجانِبِه ِ وَ إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیض ٍ (51)
51- نَأی بِجانِبِه ِ: با حال تکبر از حق دور می شود.
فَذُو دُعاءٍ عَرِیض ٍ: ذو دعاء کثیر یعنی بسیار دعا می کند. «عریض» گفته و «طویل» نگفته است، چون مبالغه «عرض» بیشتر از «طول» است وقتی عرض زیاد باشد به طریق اولی معلوم می شود طول بیش تر است.
قُل أَ رَأَیتُم إِن کان َ مِن عِندِ اللّه ِ ثُم َّ کَفَرتُم بِه ِ مَن أَضَل ُّ مِمَّن هُوَ فِی شِقاق ٍ بَعِیدٍ (52)
52- شِقاق ٍ بَعِیدٍ: مخالفت شدید.
سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن َ لَهُم أَنَّه ُ الحَق ُّ أَ وَ لَم یَکف ِ بِرَبِّک َ أَنَّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ شَهِیدٌ (53)
53- فِی الآفاق ِ: فی آفاق العالم و أقطار السماء:
در تمام عالم.
أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ مُحِیطٌ (54)
54- مِریَةٍ: تردید، شک.
ص: 483
تَکادُ السَّماوات ُ یَتَفَطَّرن َ مِن فَوقِهِن َّ وَ المَلائِکَةُ یُسَبِّحُون َ بِحَمدِ رَبِّهِم وَ یَستَغفِرُون َ لِمَن فِی الأَرض ِ أَلا إِن َّ اللّه َ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم ُ (5)
5- یَتَفَطَّرن َ: شکافته شوند.
مِن فَوقِهِن َّ: به دو معنا آمده است: 1- هر آسمانی از سمت بالای خود شکافته شود. 2-
کنایه از عظمت خداوند است یعنی هر آسمانی، از عظمت خداوند که فوق آن است شکافته شود.
وَ الَّذِین َ اتَّخَذُوا مِن دُونِه ِ أَولِیاءَ اللّه ُ حَفِیظٌ عَلَیهِم وَ ما أَنت َ عَلَیهِم بِوَکِیل ٍ (6)
6- ما أَنت َ عَلَیهِم بِوَکِیل ٍ: ای محمّد تو به کسانی که ایمان نیاورده اند مسلط نیستی تا آنان را به پذیرش ایمان وادار سازی.
وَ کَذلِک َ أَوحَینا إِلَیک َ قُرآناً عَرَبِیًّا لِتُنذِرَ أُم َّ القُری وَ مَن حَولَها وَ تُنذِرَ یَوم َ الجَمع ِ لا رَیب َ فِیه ِ فَرِیق ٌ فِی الجَنَّةِ وَ فَرِیق ٌ فِی السَّعِیرِ (7)
7- أُم َّ القُری: مکّه.
حَولَها: اطراف مکه یعنی همه دنیا.
وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَجَعَلَهُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُدخِل ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه ِ وَ الظّالِمُون َ ما لَهُم مِن وَلِی ٍّ وَ لا نَصِیرٍ (8)
8- وَ لَو شاءَ اللّه ُ لَجَعَلَهُم أُمَّةً واحِدَةً: اگر خداوند اراده کرده بود همه انسانها به دین اسلام گرایش پیدا کنند چنین کاری صورت می گرفت یعنی خداوند چنین چیزی را نخواسته است.
أَم ِ اتَّخَذُوا مِن دُونِه ِ أَولِیاءَ فَاللّه ُ هُوَ الوَلِی ُّ وَ هُوَ یُحی ِ المَوتی وَ هُوَ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (9)
9- أَم ِ اتَّخَذُوا: بل اتّخذوا.
ص: 484
فاطِرُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ جَعَل َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ مِن َ الأَنعام ِ أَزواجاً یَذرَؤُکُم فِیه ِ لَیس َ کَمِثلِه ِ شَی ءٌ وَ هُوَ السَّمِیع ُ البَصِیرُ (11)
11- أَزواجاً: نر و ماده، جفت.
یَذرَؤُکُم فِیه ِ: یخلقکم فی هذا الجعل یعنی خلقت و آفرینش شما در همین شیوه نر و ماده صورت می گیرد. «ذرء» به معنای خلقت و آفرینش است.
لَه ُ مَقالِیدُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ یَبسُطُ الرِّزق َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیم ٌ (12)
12- مَقالِیدُ: مفاتیح به معنای کلیدها. (مفرد آن «مقلید» و «مقلاد» است. سوره زمر، آیه 63.)
شَرَع َ لَکُم مِن َ الدِّین ِ ما وَصّی بِه ِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک َ وَ ما وَصَّینا بِه ِ إِبراهِیم َ وَ مُوسی وَ عِیسی أَن أَقِیمُوا الدِّین َ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه ِ کَبُرَ عَلَی المُشرِکِین َ ما تَدعُوهُم إِلَیه ِ اللّه ُ یَجتَبِی إِلَیه ِ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه ِ مَن یُنِیب ُ (13)
13- شَرَع َ لَکُم: برای شما بیان کند.
کَبُرَ عَلَی المُشرِکِین َ: دعوت به توحید و نفی بتها بر مشرکین سنگین است و در آیه دیگر است که مشرکین می گفتند: اجعل الالهة الها واحدا.
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ بَغیاً بَینَهُم وَ لَو لا کَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبِّک َ إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی لَقُضِی َ بَینَهُم وَ إِن َّ الَّذِین َ أُورِثُوا الکِتاب َ مِن بَعدِهِم لَفِی شَک ٍّ مِنه ُ مُرِیب ٍ (14)
14- ما تَفَرَّقُوا إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ بَغیاً بَینَهُم: کفار به مخالفت با تو برنخاستند مگر بعد از آن که به نبوّت تو یقین پیدا کردند و اینکه به خاطر حسدورزی آنان است.
فَلِذلِک َ فَادع ُ وَ استَقِم کَما أُمِرت َ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ قُل آمَنت ُ بِما أَنزَل َ اللّه ُ مِن کِتاب ٍ وَ أُمِرت ُ لِأَعدِل َ بَینَکُم ُ اللّه ُ رَبُّنا وَ رَبُّکُم لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم لا حُجَّةَ بَینَنا وَ بَینَکُم ُ اللّه ُ یَجمَع ُ بَینَنا وَ إِلَیه ِ المَصِیرُ (15)
15- لا حُجَّةَ: لا خصومة یعنی راهها واضح شده و خصومتی در کار نیست.
ص: 485
وَ الَّذِین َ یُحَاجُّون َ فِی اللّه ِ مِن بَعدِ ما استُجِیب َ لَه ُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِم وَ عَلَیهِم غَضَب ٌ وَ لَهُم عَذاب ٌ شَدِیدٌ (16)
16- الَّذِین َ: مراد یهود و نصاری است.
یُحَاجُّون َ فِی اللّه ِ: با پیامبر در باره دین خدا به نزاع و کشمکش می پردازند.
مِن بَعدِ ما استُجِیب َ لَه ُ: بعد از آن که مردم دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله را پذیرفته اند.
حُجَّتُهُم داحِضَةٌ: خصومتهم باطلة چون یهود و نصاری دین خود را از دین اسلام بهتر می دانستند خداوند می فرماید: سخنان آنان مورد قبول خداوند نیست.
اللّه ُ الَّذِی أَنزَل َ الکِتاب َ بِالحَق ِّ وَ المِیزان َ وَ ما یُدرِیک َ لَعَل َّ السّاعَةَ قَرِیب ٌ (17)
17- المِیزان َ: عدالت.
یَستَعجِل ُ بِهَا الَّذِین َ لا یُؤمِنُون َ بِها وَ الَّذِین َ آمَنُوا مُشفِقُون َ مِنها وَ یَعلَمُون َ أَنَّهَا الحَق ُّ أَلا إِن َّ الَّذِین َ یُمارُون َ فِی السّاعَةِ لَفِی ضَلال ٍ بَعِیدٍ (18)
18- مُشفِقُون َ مِنها: خائفون منها.
یُمارُون َ فِی السّاعَةِ: آنانی که نسبت به قیامت شک و تردید دارند و به نزاع و کشمکش می پردازند.
أَم لَهُم شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُم مِن َ الدِّین ِ ما لَم یَأذَن بِه ِ اللّه ُ وَ لَو لا کَلِمَةُ الفَصل ِ لَقُضِی َ بَینَهُم وَ إِن َّ الظّالِمِین َ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (21)
21- أَم لَهُم: بل لهم.
تَرَی الظّالِمِین َ مُشفِقِین َ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِع ٌ بِهِم وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ فِی رَوضات ِ الجَنّات ِ لَهُم ما یَشاؤُن َ عِندَ رَبِّهِم ذلِک َ هُوَ الفَضل ُ الکَبِیرُ (22)
22- رَوضات ِ: جمع «روضة» به معنای زمین سرسبزی که با گیاهان زیبا پوشیده است.
الجَنّات ِ: جمع «جنة» به معنای زمینی که با درختان پوشیده شده است.
ص: 486
ذلِک َ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّه ُ عِبادَه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه ِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی وَ مَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَه ُ فِیها حُسناً إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ شَکُورٌ (23)
23- المَوَدَّةَ فِی القُربی: دوستی اهل بیت علیهم السّلام. «امام چهارم و پنجم علیهما السّلام» همچنین از إبن عباس نقل شده است که هنگامی که اینکه آیه نازل شد ما از پیامبر پرسیدیم اینکه کسانی که خداوند دستور داده است آنان را دوست بداریم کیانند! پیامبر در جواب فرمود:
«علی» و «فاطمه» و دو فرزند آنها.
در روایت دیگری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: اگر بنده ای میان صفا و مروة خداوند را هزاران هزار سال عبادت کند تا آن که همچون مشک خشک گردد، ولی از محبت ما بی بهره باشد خداوند او را تا به گلو در آتش فرو برد، سپس اینکه آیه را تلاوت فرمود: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودّة فی القربی ...».
یَقتَرِف: کسب می کند.
حَسَنَةً: از امام حسن علیه السّلام نقل شده است که مراد از «حسنة» موّدت اهل بیت علیهما السّلام است. از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است که اینکه آیه در باره ما اهل بیت علیهم السّلام نازل شده است.
أَم یَقُولُون َ افتَری عَلَی اللّه ِ کَذِباً فَإِن یَشَإِ اللّه ُ یَختِم عَلی قَلبِک َ وَ یَمح ُ اللّه ُ الباطِل َ وَ یُحِق ُّ الحَق َّ بِکَلِماتِه ِ إِنَّه ُ عَلِیم ٌ بِذات ِ الصُّدُورِ (24)
24- أَم یَقُولُون َ: بل یقولون.
وَ لَو بَسَطَ اللّه ُ الرِّزق َ لِعِبادِه ِ لَبَغَوا فِی الأَرض ِ وَ لکِن یُنَزِّل ُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّه ُ بِعِبادِه ِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27)
27- لَو بَسَطَ اللّه ُ الرِّزق َ: اگر روزی را گشایش دهد.
لَبَغَوا: طغیان و ستم می کنند.
ص: 487
وَ مِن آیاتِه ِ الجَوارِ فِی البَحرِ کَالأَعلام ِ (32)
32- الجَوارِ: کشتیهایی که در حرکت هستند.
کَالأَعلام ِ: جمع «علم» به معنای کوههای بلند.
إِن یَشَأ یُسکِن ِ الرِّیح َ فَیَظلَلن َ رَواکِدَ عَلی ظَهرِه ِ إِن َّ فِی ذلِک َ لَآیات ٍ لِکُل ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (33)
33- فَیَظلَلن َ رَواکِدَ عَلی ظَهرِه ِ: بر روی آب ثابت می مانند. «رواکد» جمع «راکد» است.
أَو یُوبِقهُن َّ بِما کَسَبُوا وَ یَعف ُ عَن کَثِیرٍ (34)
34- أَو یُوبِقهُن َّ: تقدیر چنین است: «ان یشأ یجعل الریح عاصفة فیهلک السفن ای اهلها بالغرق فی الماء»: اگر خدا اراده می کرد باد را شدید می کرد تا موجب غرق شدن کشتی و سرنشینان آن گردد.
وَ الَّذِین َ یَجتَنِبُون َ کَبائِرَ الإِثم ِ وَ الفَواحِش َ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُم یَغفِرُون َ (37)
37- الفَواحِش َ: جمع «فاحشة» به معنای کار بسیار زشت.
وَ الَّذِین َ استَجابُوا لِرَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمرُهُم شُوری بَینَهُم وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون َ (38)
38- شُوری: بر وزن «فعلی» و به معنای از همدیگر نظر خواهی کردن و مشورت با یکدیگر است.
وَ الَّذِین َ إِذا أَصابَهُم ُ البَغی ُ هُم یَنتَصِرُون َ (39)
39- یَنتَصِرُون َ: به دو معنا آمده است: 1- از دیگران برای رفع ظلم کمک خواهی می کنند. 2-
در موقع مشاهده ظلم همدیگر را کمک می کنند.
وَ مَن یُضلِل ِ اللّه ُ فَما لَه ُ مِن وَلِی ٍّ مِن بَعدِه ِ وَ تَرَی الظّالِمِین َ لَمّا رَأَوُا العَذاب َ یَقُولُون َ هَل إِلی مَرَدٍّ مِن سَبِیل ٍ (44)
44- هَل إِلی مَرَدٍّ مِن سَبِیل ٍ: آیا بازگشتی به دنیا هست.
ص: 488
وَ تَراهُم یُعرَضُون َ عَلَیها خاشِعِین َ مِن َ الذُّل ِّ یَنظُرُون َ مِن طَرف ٍ خَفِی ٍّ وَ قال َ الَّذِین َ آمَنُوا إِن َّ الخاسِرِین َ الَّذِین َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ أَهلِیهِم یَوم َ القِیامَةِ أَلا إِن َّ الظّالِمِین َ فِی عَذاب ٍ مُقِیم ٍ (45)
45- یَنظُرُون َ مِن طَرف ٍ خَفِی ٍّ: زیر چشمی نگاه می کنند.
استَجِیبُوا لِرَبِّکُم مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ یَوم ٌ لا مَرَدَّ لَه ُ مِن َ اللّه ِ ما لَکُم مِن مَلجَإٍ یَومَئِذٍ وَ ما لَکُم مِن نَکِیرٍ (47)
47- لا مَرَدَّ لَه ُ مِن َ اللّه ِ: «من اللّه» مربوط به «مردّ» است یعنی برگرداندن از ناحیه خداوند نیست. «کنز الدقائق» مَلجَإٍ: پناهگاه.
ما لَکُم مِن نَکِیرٍ: عذاب تغییر نخواهد کرد.
أَو یُزَوِّجُهُم ذُکراناً وَ إِناثاً وَ یَجعَل ُ مَن یَشاءُ عَقِیماً إِنَّه ُ عَلِیم ٌ قَدِیرٌ (50)
50- یُزَوِّجُهُم ذُکراناً وَ إِناثاً: پسر و دختر هر دو را با هم می دهد.
وَ ما کان َ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَه ُ اللّه ُ إِلاّ وَحیاً أَو مِن وَراءِ حِجاب ٍ أَو یُرسِل َ رَسُولاً فَیُوحِی َ بِإِذنِه ِ ما یَشاءُ إِنَّه ُ عَلِی ٌّ حَکِیم ٌ (51)
51- وَ ما کان َ لِبَشَرٍ ...: آیه در مقام تقسیم وحی است به سه قسم هر سه از اقسام «تکلیم اللّه» است.
1- «وحیا». «وحی» عبارت از اشاره سریع است.
در اینکه قسم واسطه ای بین خدا و بشری که به وی وحی شده است، نیست. 2- «من وراء حجاب».
در اینکه قسم واسطه ای بین خدا و بشری که مخاطب وحی است وجود دارد که آن واسطه حجاب است، ولی وحی کننده خداوند است. 3-
«یرسل رسولا». در اینکه قسم واسطه خود فرستاده خداست و وحی توسط همان واسطه انجام می گیرد همانند جبرئیل.
در روایتی در بیان اقسام وحی آمده است: راوی از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد: چرا گاهی پیامبر به هنگام وحی می فرمود: اینکه جبرئیل است و چنین می گوید، ولی گاهی بیهوش می شد. امام در جواب فرمود: در آن وحی که واسطه ای بین خدا و محمّد صلّی اللّه علیه و آله نبود، وحی سنگین بود و پیامبر بیهوش می شد. اما وقتی جبرئیل واسطه بود وحی سنگین نبود و پیامبر بیهوش نمی شد. «المیزان»
ص: 489
وَ کَذلِک َ أَوحَینا إِلَیک َ رُوحاً مِن أَمرِنا ما کُنت َ تَدرِی مَا الکِتاب ُ وَ لا الإِیمان ُ وَ لکِن جَعَلناه ُ نُوراً نَهدِی بِه ِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ إِنَّک َ لَتَهدِی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (52)
52- رُوحاً: در مراد از آن چند وجه است: 1- قرآن. 2- روح القدس. 3- فرشته ای بالاتر از جبرئیل و میکائیل که همیشه همراه پیامبر بوده اند.
«امام باقر و امام صادق علیهما السّلام»
وَ إِنَّه ُ فِی أُم ِّ الکِتاب ِ لَدَینا لَعَلِی ٌّ حَکِیم ٌ (4)
4- أُم ِّ الکِتاب ِ: لوح محفوظ. وجه نامگذاری آن است که کتب آسمانی از او نسخه برداری می شود.
أَ فَنَضرِب ُ عَنکُم ُ الذِّکرَ صَفحاً أَن کُنتُم قَوماً مُسرِفِین َ (5)
5- أَ فَنَضرِب ُ عَنکُم ُ الذِّکرَ صَفحاً أَن کُنتُم قَوماً مُسرِفِین َ: آیا ما از نازل کردن قرآن صرف نظر کنیم به علت آن که شما گروهی هستید که در کفر زیاده روی می کنید!
فَنَضرِب ُ عَنکُم ُ: «ضربت عنه» و «أضرب عنه» به معنای «ترکته» و «امسکت عنه» است یعنی او را رها کردم.
الذِّکرَ: قرآن.
صَفحاً: «صفح عنی بوجهه» یعنی از من رو گردان شد. «صفح» وقتی در صفات خدا استعمال می شود به معنای عفو از گناه است.
«صفوح» به معنای «عفوّ» است.
فَأَهلَکنا أَشَدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضی مَثَل ُ الأَوَّلِین َ (8)
8- فَأَهلَکنا أَشَدَّ مِنهُم بَطشاً: تقدیر آیه اینکه است:
«من اشد منهم ...»: کسانی را که از قوم تو قوی تر و نیرومندتر بودند هلاک کردیم.
ص: 490
وَ الَّذِی نَزَّل َ مِن َ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرنا بِه ِ بَلدَةً مَیتاً کَذلِک َ تُخرَجُون َ (11)
11- بِقَدَرٍ: به مقدار نیاز نه زیاد و نه کم.
فَأَنشَرنا: فأحیینا یعنی زنده کردیم.
وَ الَّذِی خَلَق َ الأَزواج َ کُلَّها وَ جَعَل َ لَکُم مِن َ الفُلک ِ وَ الأَنعام ِ ما تَرکَبُون َ (12)
12- الأَزواج َ: به دو معنا آمده است: 1- نر و ماده. 2- هر دو چیزی که ضد همدیگر هستند مثل ترشی و شیرینی، تر و خشک، زمستان و تابستان.
لِتَستَوُوا عَلی ظُهُورِه ِ ثُم َّ تَذکُرُوا نِعمَةَ رَبِّکُم إِذَا استَوَیتُم عَلَیه ِ وَ تَقُولُوا سُبحان َ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَه ُ مُقرِنِین َ (13)
13- ظُهُورِه ِ: مرجع ضمیر، «ما» در «ما ترکبون» است یعنی بر روی آن چیز قرار بگیرید.
ما کُنّا لَه ُ مُقرِنِین َ: ما در برابر آن ناتوان بودیم.
وَ جَعَلُوا لَه ُ مِن عِبادِه ِ جُزءاً إِن َّ الإِنسان َ لَکَفُورٌ مُبِین ٌ (15)
15- مِن عِبادِه ِ: در معنای آن چند وجه است:
1- بعضی از بندگان (ملائکه) را فرزندان خدا قرار داده اند. 2- جعلوا من مال عباده نصیبا: از اموال بندگان نصیب و بهره ای برای خدا قرار داده اند.
نظیر آیه: «و جعلوا للّه ممّا ذرأ من الحرث و الأنعام نصیبا». مضاف حذف شده است.
جُزءاً: نصیب و بهره.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِما ضَرَب َ لِلرَّحمن ِ مَثَلاً ظَل َّ وَجهُه ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم ٌ (17)
17- ضَرَب َ لِلرَّحمن ِ مَثَلًا: برای خداوند شبیه قرار داد. علت اینکه که قرآن به مثل (شبیه) تعبیر نموده است با اینکه که ملائکه را فرزندان خدا می دانستند اینکه است که فرزند شبیه پدر می باشد.
أَ وَ مَن یُنَشَّؤُا فِی الحِلیَةِ وَ هُوَ فِی الخِصام ِ غَیرُ مُبِین ٍ (18)
18- مَن یُنَشَّؤُا فِی الحِلیَةِ: کسی که در زینت پرورش یافته. مراد دختران هستند که به زینت گرایش دارند.
هُوَ فِی الخِصام ِ غَیرُ مُبِین ٍ: مرجع ضمیر، «من» است یعنی آن کسی که در مقام استدلال، قدرت بیان ندارد. مراد دختران هستند زیرا آنها در مقام استدلال و منطق نوعا ضعیف هستند و توان استدلال ندارند. خلاصه آیه اینکه است که شما دختران را به خدا نسبت می دهید در حالی که طبع آنان به زینت گرایش دارد و از منطق و استدلال فاصله دارند.
بَل قالُوا إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُهتَدُون َ (22)
22- أُمَّةٍ: ملت، طریقه، شیوه.
ص: 491
وَ کَذلِک َ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک َ فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلاّ قال َ مُترَفُوها إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُون َ (23)
23- مُترَفُوها: «مترف» یعنی مرفّه مقصود رؤسا و سردمداران هستند.
أُمَّةٍ: هر گروهی که دارای یک وجه مشترک باشند امت نامیده می شوند، خواه آن وجه مشترک دین باشد یا ملیت باشد و یا زبان واحد و یا مکان واحد باشد، جمع آن «امم» است. «مفردات راغب»
وَ إِذ قال َ إِبراهِیم ُ لِأَبِیه ِ وَ قَومِه ِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعبُدُون َ (26)
26- بَراءٌ: بری ء. مفرد و تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِه ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ (28)
28- جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِه ِ: در اینکه که مراد چیست، دو نظریه وجود دارد: 1- مراد از «کلمة باقیه» امامت است که تا روز قیامت در نسل حضرت ابراهیم علیه السّلام باقی است. «امام صادق علیه السّلام» 2- مراد کلمه توحید است.
أَ هُم یَقسِمُون َ رَحمَت َ رَبِّک َ نَحن ُ قَسَمنا بَینَهُم مَعِیشَتَهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم فَوق َ بَعض ٍ دَرَجات ٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا وَ رَحمَت ُ رَبِّک َ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون َ (32)
32- رَفَعنا بَعضَهُم فَوق َ بَعض ٍ دَرَجات ٍ:
بعضی را بر بعضی برتری دادیم یکی غنی است و دیگری فقیر.
لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا: تا هر صاحب برتری، دیگری را به استخدام گیرد (تا جامعه به تعاون بچرخد و هر فردی محتاج فرد دیگر باشد).
رَحمَت ُ رَبِّک َ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون َ: رحمت خداوند و یا نبوتی که به تو داده است. بهتر از اموال دنیاست که آنان جمع آوری می کنند.
وَ لَو لا أَن یَکُون َ النّاس ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمن ِ لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعارِج َ عَلَیها یَظهَرُون َ (33)
33- لَو لا أَن یَکُون َ النّاس ُ أُمَّةً واحِدَةً: اگر خوف اینکه نبود که همه مردم به خاطر حب دنیا به کفار گرایش پیدا کنند و همگی کافر شوند و از انبیا جدا شوند.
سُقُفاً مِن فِضَّةٍ: سقفهایی از نقره. از سقف نقره ای استفاده می شود که دیوارها هم نقره است.
مَعارِج َ: جمع «معراج» به معنای نردبان. یعنی نردبانهایی از نقره.
عَلَیها یَظهَرُون َ: از آن نردبانها به پشت بام روند.
ص: 492
وَ لِبُیُوتِهِم أَبواباً وَ سُرُراً عَلَیها یَتَّکِؤُن َ (34)
34- لِبُیُوتِهِم أَبواباً وَ سُرُراً: «جعلنا لبیوتهم ابوابا و سرورا من فضة» یعنی از نقره برای خانه های آنان درها و تختها قرار دادیم.
عَلَیها: علی سرر.
وَ زُخرُفاً وَ إِن کُل ُّ ذلِک َ لَمّا مَتاع ُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّک َ لِلمُتَّقِین َ (35)
35- زُخرُفاً: به دو معنا آمده است: 1- طلا.
یعنی «جعلنا لهم مع ذلک ذهبا»: علاوه بر آن نقره ها طلا هم برای آنان قرار می دادیم. 2- هر آنچه دلخواه کافر بود به او می دادیم.
إِن کُل ُّ: ما کل ّ.
لَمّا: الّا.
وَ مَن یَعش ُ عَن ذِکرِ الرَّحمن ِ نُقَیِّض لَه ُ شَیطاناً فَهُوَ لَه ُ قَرِین ٌ (36)
36- یَعش ُ: رو گردان شود.
نُقَیِّض: در معنای آن دو وجه آمده است: 1- میان او و شیطان را آزاد می گذاریم تا شیطان او را گمراه کند. 2- آماده می کنیم. «تفسیر شبر» قَرِین ٌ: رفیق و ملازم.
فَإِمّا نَذهَبَن َّ بِک َ فَإِنّا مِنهُم مُنتَقِمُون َ (41)
41- فَإِمّا نَذهَبَن َّ بِک َ: «فامّا» در اصل «فان ما» است «إن» شرطیه است و «ما» زاید و برای تاکید است یعنی اگر تو را از دنیا بردیم.
ص: 493
وَ ما نُرِیهِم مِن آیَةٍ إِلاّ هِی َ أَکبَرُ مِن أُختِها وَ أَخَذناهُم بِالعَذاب ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون َ (48)
48- ما نُرِیهِم مِن آیَةٍ إِلّا هِی َ أَکبَرُ: خداوند فرعونیان را به عذابهای گوناگون عذاب کرد که هر یک از قبلی بدتر بود. انواع عذابها عبارت بودند از: طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون.
وَ قالُوا یا أَیُّهَا السّاحِرُ ادع ُ لَنا رَبَّک َ بِما عَهِدَ عِندَک َ إِنَّنا لَمُهتَدُون َ (49)
49- قالُوا ...: دچار هر عذابی که می شدند از موسی درخواست می کردند ما را از اینکه عذاب برهان تا ایمان بیاوریم.
فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم ُ العَذاب َ إِذا هُم یَنکُثُون َ (50)
50- فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم ُ العَذاب َ ...: به هنگامی که موسی آن عذاب را دفع می کرد، دوباره به کفر خود ادامه می دادند.
یَنکُثُون َ: پیمان شکنی می کردند.
أَم أَنَا خَیرٌ مِن هذَا الَّذِی هُوَ مَهِین ٌ وَ لا یَکادُ یُبِین ُ (52)
52- مَهِین ٌ: پست و ناچیز.
لا یَکادُ یُبِین ُ: نمی تواند به فصاحت سخن بگوید.
فَلَو لا أُلقِی َ عَلَیه ِ أَسوِرَةٌ مِن ذَهَب ٍ أَو جاءَ مَعَه ُ المَلائِکَةُ مُقتَرِنِین َ (53)
53- أَسوِرَةٌ مِن ذَهَب ٍ: النگوهایی از طلا.
فَلَمّا آسَفُونا انتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم أَجمَعِین َ (55)
55- آسَفُونا: به دو معنا آمده است: 1- ما را غضبناک کردند. 2- ما را محزون کردند یعنی رسولان ما را غصه دار کردند.
فَجَعَلناهُم سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلآخِرِین َ (56)
56- فَجَعَلناهُم سَلَفاً: پیشاپیش، آنان را روانه آتش کردیم. «سلف» در اصل به معنای زود هنگام است و بیع سلف هم به همین معنی است چون قبل از به وجود آمدن محصول پیش فروش می شود.
مَثَلًا: عبرت برای دیگران.
وَ لَمّا ضُرِب َ ابن ُ مَریَم َ مَثَلاً إِذا قَومُک َ مِنه ُ یَصِدُّون َ (57)
57- لَمّا ضُرِب َ ابن ُ مَریَم َ ...: هنگامی که آیه «انّکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم» نازل شد، مشرکان خوشحال شدند و گفتند: بتهای ما بهتر از عیسی است و عیسی معبود نصاری است و اگر او در آتش است، پس بتهای ما هم در آتش است و مانعی ندارد. «تفسیر شبر».
یَصِدُّون َ: از خوشحالی فریاد می زدند. «تفسیر شبر»
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیرٌ أَم هُوَ ما ضَرَبُوه ُ لَک َ إِلاّ جَدَلاً بَل هُم قَوم ٌ خَصِمُون َ (58)
58- خَصِمُون َ: کینه توز، دشمن سرسخت. «تفسیر شبّر»
إِن هُوَ إِلاّ عَبدٌ أَنعَمنا عَلَیه ِ وَ جَعَلناه ُ مَثَلاً لِبَنِی إِسرائِیل َ (59)
59- مَثَلًا: آیه و علامتی که به قدرت خدا پی ببرند.
إِن هُوَ إِلّا عَبدٌ: ما عیسی بن مریم الا عبد.
وَ لَو نَشاءُ لَجَعَلنا مِنکُم مَلائِکَةً فِی الأَرض ِ یَخلُفُون َ (60)
60- لَجَعَلنا مِنکُم: به جای شما ملائکه را در روی زمین قرار می دادیم.
یَخلُفُون َ: به جای آدم ملائکه را جایگزین می کردیم.
ص: 494
وَ إِنَّه ُ لَعِلم ٌ لِلسّاعَةِ فَلا تَمتَرُن َّ بِها وَ اتَّبِعُون ِ هذا صِراطٌ مُستَقِیم ٌ (61)
61- إِنَّه ُ لَعِلم ٌ لِلسّاعَةِ: فرود آمدن عیسی از شرطهای قیامت است.
بِها: بالساعة.
وَ لَمّا جاءَ عِیسی بِالبَیِّنات ِ قال َ قَد جِئتُکُم بِالحِکمَةِ وَ لِأُبَیِّن َ لَکُم بَعض َ الَّذِی تَختَلِفُون َ فِیه ِ فَاتَّقُوا اللّه َ وَ أَطِیعُون ِ (63)
63- بِالبَیِّنات ِ: معجزات.
فَاختَلَف َ الأَحزاب ُ مِن بَینِهِم فَوَیل ٌ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا مِن عَذاب ِ یَوم ٍ أَلِیم ٍ (65)
65- الأَحزاب ُ: یهود و نصاری.
هَل یَنظُرُون َ إِلاَّ السّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون َ (66)
66- هَل یَنظُرُون َ: انتظار نمی کشند.
ادخُلُوا الجَنَّةَ أَنتُم وَ أَزواجُکُم تُحبَرُون َ (70)
70- تُحبَرُون َ: خوشحال هستید. «حبور» به معنای آن خوشحالی است که در چهره نمایان است.
یُطاف ُ عَلَیهِم بِصِحاف ٍ مِن ذَهَب ٍ وَ أَکواب ٍ وَ فِیها ما تَشتَهِیه ِ الأَنفُس ُ وَ تَلَذُّ الأَعیُن ُ وَ أَنتُم فِیها خالِدُون َ (71)
71- بِصِحاف ٍ: جمع «صحفة» به معنای کاسه.
أَکواب ٍ: جمع «کوب» به معنای ظرفی که دستگیره و لوله ندارد.
وَ تِلک َ الجَنَّةُ الَّتِی أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُون َ (72)
72- أُورِثتُمُوها: در برابر اعمالشان به شما عطا شده است.
ص: 495
لا یُفَتَّرُ عَنهُم وَ هُم فِیه ِ مُبلِسُون َ (75)
75- لا یُفَتَّرُ: لا یخفّف یعنی سبک نمی شود، کاسته نمی شود.
مُبلِسُون َ: از هر خیری مأیوس هستند.
وَ نادَوا یا مالِک ُ لِیَقض ِ عَلَینا رَبُّک َ قال َ إِنَّکُم ماکِثُون َ (77)
77- مالِک ُ: خازن جهنّم.
لِیَقض ِ عَلَینا رَبُّک َ: پروردگار تو ما را بمیراند تا از عذاب راحت شویم.
ماکِثُون َ: ماندگار هستید.
أَم أَبرَمُوا أَمراً فَإِنّا مُبرِمُون َ (79)
79- أَم أَبرَمُوا أَمراً: بل أبرموا امرا یعنی نقشه دقیقی بر ضد محمّد صلّی اللّه علیه و آله کشیدند.
أَم یَحسَبُون َ أَنّا لا نَسمَع ُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیهِم یَکتُبُون َ (80)
80- أَم یَحسَبُون َ: بل أ یظن ّ هؤلاء الکفار.
رُسُلُنا: فرشتگانی که حافظ اعمال بندگان هستند.
قُل إِن کان َ لِلرَّحمن ِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّل ُ العابِدِین َ (81)
81- إِن کان َ لِلرَّحمن ِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّل ُ العابِدِین َ:
ان کان للرحمن ولد (فرضا) فانا اول العابدین للولد لان تعظیمه تعظیم والده و النبی مقدّم فی کل حکم علی امّته. «تفسیر شبر»
فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم ُ الَّذِی یُوعَدُون َ (83)
83- فَذَرهُم: آنان را رها کن.
وَ قِیلِه ِ یا رَب ِّ إِن َّ هؤُلاءِ قَوم ٌ لا یُؤمِنُون َ (88)
88- قِیلِه ِ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- عطف است بر «الساعة» یعنی نزد خداست دانستن قول رسول که می گفت: «یا رَب ِّ إِن َّ هؤُلاءِ قَوم ٌ لا یُؤمِنُون َ». «تفسیر منهج الصادقین» 2- «اقسم» در تقدیر است یعنی «اقسم بقیله یا رب ّ»: سوگند می خورم به گفتار رسول خدا که آن کلمه عظیمه « یا رب ّ» باشد به هنگام شکایت از قوم خود. جواب قسم «هؤُلاءِ قَوم ٌ لا یُؤمِنُون َ» است. «کشاف»
ص: 496
إِنّا أَنزَلناه ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِین َ (3)
3- لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ: شب قدر. «صادقین علیهما السّلام»
فِیها یُفرَق ُ کُل ُّ أَمرٍ حَکِیم ٍ (4)
4- یُفرَق ُ: بیان می شود و جدا می گردد.
حَکِیم ٍ: محکم.
أَمراً مِن عِندِنا إِنّا کُنّا مُرسِلِین َ (5)
5- أَمراً: نأمر أمرا من عندنا.
بَل هُم فِی شَک ٍّ یَلعَبُون َ (9)
9- یَلعَبُون َ: سرگرم دنیا هستند.
فَارتَقِب یَوم َ تَأتِی السَّماءُ بِدُخان ٍ مُبِین ٍ (10)
10- فَارتَقِب: منتظر باش. بِدُخان ٍ: دود.
یَغشَی النّاس َ هذا عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (11)
11- یَغشَی النّاس َ: دود همه مردم را فرا می گیرد.
ثُم َّ تَوَلَّوا عَنه ُ وَ قالُوا مُعَلَّم ٌ مَجنُون ٌ (14)
14- مُعَلَّم ٌ: بشری او را تعلیم داده است.
مُعَلَّم ٌ مَجنُون ٌ: گروهی گفتند: غلام اعجمی وی را تعلیم داده است و گروه دوم گفتند: او دیوانه است. «تفسیر منهج الصادقین»
رَبَّنَا اکشِف عَنَّا العَذاب َ إِنّا مُؤمِنُون َ (12)
12- العَذاب َ: مراد قحطی ای بوده است که گرفتار شده بودند. «تفسیر شبر»
إِنّا کاشِفُوا العَذاب ِ قَلِیلاً إِنَّکُم عائِدُون َ (15)
15- عائِدُون َ: دوباره بعد از رفع قحطی به کفر باز می گردید. «تفسیر شبر»
یَوم َ نَبطِش ُ البَطشَةَ الکُبری إِنّا مُنتَقِمُون َ (16)
16- نَبطِش ُ: انتقام می کشیم.
البَطشَةَ الکُبری: انتقام بزرگ تر. مراد یکی از دو امر است: 1- جنگ بدر است که بعد از قحطی، مشرکان گرفتار آن شدند. 2- قیامت است.
ص: 497
وَ إِنِّی عُذت ُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُم أَن تَرجُمُون ِ (20)
20-آن که أَن تَرجُمُون ِ: اصل آن «ترجمونی» بوده، « یا » حذف شده است. در معنای آن دو احتمال است: 1- مرا سنگسار کنید. 2- به من تهمت بزنید و بگویید: ساحر و کذّاب و مانند آن.
وَ اترُک ِ البَحرَ رَهواً إِنَّهُم جُندٌ مُغرَقُون َ (24)
24- رَهواً: ساکن، شکافته شده. (به همان حالتی که شما عبور کردید بگذار باشد تا فرعونیان را غرق سازد.)
وَ نَعمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِین َ (27)
27- فاکِهِین َ: به انواع نعمتها مشغول بودند.
کَذلِک َ وَ أَورَثناها قَوماً آخَرِین َ (28)
28- أَورَثناها قَوماً آخَرِین َ: به آسانی نعمتها را به گروه دیگر دادیم.
فَما بَکَت عَلَیهِم ُ السَّماءُ وَ الأَرض ُ وَ ما کانُوا مُنظَرِین َ (29)
29- فَما بَکَت عَلَیهِم ُ السَّماءُ وَ الأَرض ُ: اینکه کنایه از کم ارزشی آنان است و خداوند خواسته است نهایت کم ارزشی آنان را بیان کند زیرا عرب وقتی می خواهد بزرگی مصیبتی را بیان کند می گوید: آسمان و زمین بر اینکه مصیبت گریه کرد.
وَ لَقَدِ اختَرناهُم عَلی عِلم ٍ عَلَی العالَمِین َ (32)
32- عَلی عِلم ٍ: با آگاهی ما از اینکه که آنان سزاوار اینکه برتری هستند.
ص: 498
یَوم َ لا یُغنِی مَولًی عَن مَولًی شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرُون َ (41)
41- مَولًی: رفیقی که از او انتظار می رود که به رفیق خود یاری برساند.
إِن َّ شَجَرَةَ الزَّقُّوم ِ (43)
43- الزَّقُّوم ِ: به سوره صافات، آیه 62 رجوع شود.
طَعام ُ الأَثِیم ِ (44)
44- الأَثِیم ِ: گناهکار.
کَالمُهل ِ یَغلِی فِی البُطُون ِ (45)
45- کَالمُهل ِ: به دو معنا آمده است: 1- فلزی که ذوب شده باشد. 2- ته نشین روغن.
یَغلِی: به جوش می آید.
کَغَلی ِ الحَمِیم ِ (46)
46- کَغَلی ِ الحَمِیم ِ: مانند جوشیدن آب.
خُذُوه ُ فَاعتِلُوه ُ إِلی سَواءِ الجَحِیم ِ (47)
47- فَاعتِلُوه ُ: به زور او را (به وسط جهنم) بکشانید.
سَواءِ الجَحِیم ِ: وسط جهنم.
ذُق إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ الکَرِیم ُ (49)
49- أَنت َ العَزِیزُ الکَرِیم ُ: (به گمان خود) عزیز و گرامی بودی.
یَلبَسُون َ مِن سُندُس ٍ وَ إِستَبرَق ٍ مُتَقابِلِین َ (53)
53- سُندُس ٍ وَ إِستَبرَق ٍ: به دو معنا آمده است: 1- «سندس»: ابریشم نازک و «استبرق»:
ابریشم ضخیم. 2- «سندس» به معنای لباس و «استبرق» به معنای زیر انداز.
یَدعُون َ فِیها بِکُل ِّ فاکِهَةٍ آمِنِین َ (55)
55- یَدعُون َ: درخواست می کنند.
فَارتَقِب إِنَّهُم مُرتَقِبُون َ (59)
59- فَارتَقِب: در انتظار وعده های ما باش.
ص: 499
وَ اختِلاف ِ اللَّیل ِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنزَل َ اللّه ُ مِن َ السَّماءِ مِن رِزق ٍ فَأَحیا بِه ِ الأَرض َ بَعدَ مَوتِها وَ تَصرِیف ِ الرِّیاح ِ آیات ٌ لِقَوم ٍ یَعقِلُون َ (5)
5- تَصرِیف ِ الرِّیاح ِ: فی تصریف الریاح.
تِلک َ آیات ُ اللّه ِ نَتلُوها عَلَیک َ بِالحَق ِّ فَبِأَی ِّ حَدِیث ٍ بَعدَ اللّه ِ وَ آیاتِه ِ یُؤمِنُون َ (6)
6- فَبِأَی ِّ حَدِیث ٍ بَعدَ اللّه ِ وَ آیاتِه ِ یُؤمِنُون َ: در معنای آن دو وجه آمده است: 1- ذکر «اللّه» قبل از «ایاته» برای مبالغه و تعظیم است مانند اعجبنی زید و کرمه. 2- به معنای «فبای حدیث بعد حدیث اللّه و هو القرآن» است و قرینه برای اینکه معنا آیه «اللّه نزل احسن الحدیث» است. «کنز الدقائق»
وَیل ٌ لِکُل ِّ أَفّاک ٍ أَثِیم ٍ (7)
7- أَفّاک ٍ: مبالغه «افک» است و به دو معنا آمده است: 1- بسیار دروغگو. 2- کسی که دروغهای شاخدار می گوید.
أَثِیم ٍ: گناهکار.
هذا هُدی ً وَ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیات ِ رَبِّهِم لَهُم عَذاب ٌ مِن رِجزٍ أَلِیم ٌ (11)
11- رِجزٍ: رجس.
اللّه ُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُم ُ البَحرَ لِتَجرِی َ الفُلک ُ فِیه ِ بِأَمرِه ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون َ (12)
12- لِتَبتَغُوا: لتطلبوا.
ص: 500
قُل لِلَّذِین َ آمَنُوا یَغفِرُوا لِلَّذِین َ لا یَرجُون َ أَیّام َ اللّه ِ لِیَجزِی َ قَوماً بِما کانُوا یَکسِبُون َ (14)
14- قُل لِلَّذِین َ آمَنُوا یَغفِرُوا: تقدیر آیه چنین است: «قل للذین آمنوا اغفروا یغفروا» بگو به مؤمنان که از کفّار رو گردانند و در برابر اذیت آنان صبر کنند و عکس العمل نشان ندهند، آنان هم صبر می کنند و عکس العمل نشان نمی دهند.
أَیّام َ اللّه ِ: در باره مراد از آن دو قول آمده است:
1- روزهای مرگ، برزخ و قیامت. «المیزان» 2- روز قیام امام زمان علیه السّلام و روز رجعت و روز قیامت.
«امام صادق علیه السّلام، کنز الدقائق»
وَ لَقَد آتَینا بَنِی إِسرائِیل َ الکِتاب َ وَ الحُکم َ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقناهُم مِن َ الطَّیِّبات ِ وَ فَضَّلناهُم عَلَی العالَمِین َ (16)
16- فَضَّلناهُم عَلَی العالَمِین َ: اگر مقصود از «عالمین» همه عالمها باشد فضیلت بنی اسرائیل در بعضی از جهات است و آن زیادی انبیا و وقوع معجزات زیاد در بین آنان است و اگر مراد زمان خودشان باشد فضیلت در تمام جهات است.
«المیزان»
وَ آتَیناهُم بَیِّنات ٍ مِن َ الأَمرِ فَمَا اختَلَفُوا إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَهُم ُ العِلم ُ بَغیاً بَینَهُم إِن َّ رَبَّک َ یَقضِی بَینَهُم یَوم َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه ِ یَختَلِفُون َ (17)
17- بَیِّنات ٍ: آیات روشنی که هر گونه شک و تردید را از بین می برد. «المیزان» مِن َ الأَمرِ: به دو معنا آمده است: 1- فی امر الدین. «المیزان» 2- من امر النبی. «المیزان» بَغیاً: حسدا و عداوة. «کنز الدقائق»
ثُم َّ جَعَلناک َ عَلی شَرِیعَةٍ مِن َ الأَمرِ فَاتَّبِعها وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین َ لا یَعلَمُون َ (18)
18- شَرِیعَةٍ: شیوه ای که با پیمودن آن انسان به مقصد می رسد همان گونه که راه آب، ما را به آب می رساند.
مِن َ الأَمرِ: امر الدین. «المیزان، کنز الدقائق»
أَم حَسِب َ الَّذِین َ اجتَرَحُوا السَّیِّئات ِ أَن نَجعَلَهُم کَالَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ سَواءً مَحیاهُم وَ مَماتُهُم ساءَ ما یَحکُمُون َ (21)
21- اجتَرَحُوا: اکتسبوا.
ص: 501
أَ فَرَأَیت َ مَن ِ اتَّخَذَ إِلهَه ُ هَواه ُ وَ أَضَلَّه ُ اللّه ُ عَلی عِلم ٍ وَ خَتَم َ عَلی سَمعِه ِ وَ قَلبِه ِ وَ جَعَل َ عَلی بَصَرِه ِ غِشاوَةً فَمَن یَهدِیه ِ مِن بَعدِ اللّه ِ أَ فَلا تَذَکَّرُون َ (23)
23- اتَّخَذَ إِلهَه ُ هَواه ُ: معبود خود را هوای نفس خویش قرار داد.
عَلی عِلم ٍ: در اینکه جا دو احتمال وجود دارد:
1- خداوند آگاه بود که وی مستحق اضلال است، بنابراین «علی علم» قید «اللّه» است. «مجمع البیان» 2- اینکه گمراه از گمراهی خود با خبر و آگاه است، بنابر اینکه «علی علم» قید «عبد» است. احتمال اول از سیاق آیه دور است. «المیزان»
وَ قالُوا ما هِی َ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوت ُ وَ نَحیا وَ ما یُهلِکُنا إِلاَّ الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِک َ مِن عِلم ٍ إِن هُم إِلاّ یَظُنُّون َ (24)
24- ما هِی َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا: حیاتی جز زندگانی دنیوی ما وجود ندارد.
ما یُهلِکُنا إِلَّا الدَّهرُ: جز گذر زمان چیزی ما را هلاک نمی کند.
وَ تَری کُل َّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُل ُّ أُمَّةٍ تُدعی إِلی کِتابِهَا الیَوم َ تُجزَون َ ما کُنتُم تَعمَلُون َ (28)
28- جاثِیَةً: به زانو نشسته، به زانو در آمده.
کِتابِهَا: کتاب اعمالش.
هذا کِتابُنا یَنطِق ُ عَلَیکُم بِالحَق ِّ إِنّا کُنّا نَستَنسِخ ُ ما کُنتُم تَعمَلُون َ (29)
29- یَنطِق ُ عَلَیکُم بِالحَق ِّ: بحق با شما سخن می گوید و اعمال شما را بازگو می کند.
ص: 502
وَ بَدا لَهُم سَیِّئات ُ ما عَمِلُوا وَ حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (33)
33- بَدا لَهُم: برای آنها آشکار شد.
حاق َ بِهِم: آنها را فرا می گیرد.
وَ قِیل َ الیَوم َ نَنساکُم کَما نَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا وَ مَأواکُم ُ النّارُ وَ ما لَکُم مِن ناصِرِین َ (34)
34- نَنساکُم: شما را در عقاب رها می کنیم.
ذلِکُم بِأَنَّکُم ُ اتَّخَذتُم آیات ِ اللّه ِ هُزُواً وَ غَرَّتکُم ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم َ لا یُخرَجُون َ مِنها وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ (35)
35- وَ لا هُم یُستَعتَبُون َ: از آنان عذر پذیرفته نیست.
وَ لَه ُ الکِبرِیاءُ فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (37)
37- الکِبرِیاءُ: سلطنت و عظمت فراگیر، علو و رفعت.
قُل أَ رَأَیتُم ما تَدعُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِن َ الأَرض ِ أَم لَهُم شِرک ٌ فِی السَّماوات ِ ائتُونِی بِکِتاب ٍ مِن قَبل ِ هذا أَو أَثارَةٍ مِن عِلم ٍ إِن کُنتُم صادِقِین َ (4)
4- أَثارَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- باقیمانده یعنی مطلبی از علوم گذشتگان باقی باشد که بت پرستی شما را تأیید کند. 2- نقل کردن و روایت کردن یعنی نقلی از گذشتگان در تأیید بت پرستی رسیده باشد. «المیزان»
وَ مَن أَضَل ُّ مِمَّن یَدعُوا مِن دُون ِ اللّه ِ مَن لا یَستَجِیب ُ لَه ُ إِلی یَوم ِ القِیامَةِ وَ هُم عَن دُعائِهِم غافِلُون َ (5)
5- هُم: مدعوّین غیر از خدا، بتها.
ص: 503
أَم یَقُولُون َ افتَراه ُ قُل إِن ِ افتَرَیتُه ُ فَلا تَملِکُون َ لِی مِن َ اللّه ِ شَیئاً هُوَ أَعلَم ُ بِما تُفِیضُون َ فِیه ِ کَفی بِه ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم ُ (8)
8- فَلا تَملِکُون َ لِی مِن َ اللّه ِ شَیئاً: در صورتی که خدا اراده کرده باشد مرا نابود کند شما توان ندارید او را باز دارید یعنی چگونه من می توانم در مقابل چنین قادری بر او افترا ببندم.
هُوَ أَعلَم ُ بِما تُفِیضُون َ فِیه ِ: خداوند به مطالب دروغی که در باره قرآن می گویید آگاه تر است.
«افاضة» به معنای فرو رفتن در گفتار است. «المیزان»
قُل ما کُنت ُ بِدعاً مِن َ الرُّسُل ِ وَ ما أَدرِی ما یُفعَل ُ بِی وَ لا بِکُم إِن أَتَّبِع ُ إِلاّ ما یُوحی إِلَی َّ وَ ما أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین ٌ (9)
9- بِدعاً مِن َ الرُّسُل ِ: اولین پیامبر.
قُل أَ رَأَیتُم إِن کان َ مِن عِندِ اللّه ِ وَ کَفَرتُم بِه ِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن بَنِی إِسرائِیل َ عَلی مِثلِه ِ فَآمَن َ وَ استَکبَرتُم إِن َّ اللّه َ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (10)
10- شاهِدٌ مِن بَنِی إِسرائِیل َ: در معنای آن دو وجه بیان شده است: 1- مراد موسی بن عمران علیه السّلام است و مراد از «مثله» تورات است که مثل قرآن است یعنی موسی بن عمران بر تورات که همانند قرآن است شهادت داده است. 2- مراد «عبد اللّه بن سلام» است که از یهود بود و ایمان آورده بود.
بنابراین آیه مدنی است نه مکّی. «المیزان»
وَ قال َ الَّذِین َ کَفَرُوا لِلَّذِین َ آمَنُوا لَو کان َ خَیراً ما سَبَقُونا إِلَیه ِ وَ إِذ لَم یَهتَدُوا بِه ِ فَسَیَقُولُون َ هذا إِفک ٌ قَدِیم ٌ (11)
11- ما سَبَقُونا: سیاق کلام اقتضا می کند که اصل آن «ما سبقتمونا» بوده، «تم» که علامت خطاب است حذف شده است. مخاطب مؤمنین هستند.
ص: 504
وَ وَصَّینَا الإِنسان َ بِوالِدَیه ِ إِحساناً حَمَلَته ُ أُمُّه ُ کُرهاً وَ وَضَعَته ُ کُرهاً وَ حَملُه ُ وَ فِصالُه ُ ثَلاثُون َ شَهراً حَتّی إِذا بَلَغ َ أَشُدَّه ُ وَ بَلَغ َ أَربَعِین َ سَنَةً قال َ رَب ِّ أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَک َ الَّتِی أَنعَمت َ عَلَی َّ وَ عَلی والِدَی َّ وَ أَن أَعمَل َ صالِحاً تَرضاه ُ وَ أَصلِح لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبت ُ إِلَیک َ وَ إِنِّی مِن َ المُسلِمِین َ (15)
15- کُرهاً: ناراحتی و سختی.
حَملُه ُ وَ فِصالُه ُ: در مقام بیان کمترین مدت بارداری و بیشترین مدت شیر خواری است که مجموعا سی ماه می شود شش ماه بارداری و بیست و چهار ماه شیر خواری.
أَشُدَّه ُ: دو احتمال در معنای آن آمده است: 1- هنگامی که محکم شد. «امام صادق علیه السّلام» 2- ابتدای «أشدّ» سی و سه سالگی است و انتهای آن چهل سالگی. «امام صادق علیه السّلام» (هر دو احتمال در کنز الدقائق آمده است.)
بَلَغ َ أَربَعِین َ سَنَةً: عطف بیان است برای «أشدّ».
أَوزِعنِی: به من الهام کن.
وَ الَّذِی قال َ لِوالِدَیه ِ أُف ٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَن أُخرَج َ وَ قَد خَلَت ِ القُرُون ُ مِن قَبلِی وَ هُما یَستَغِیثان ِ اللّه َ وَیلَک َ آمِن إِن َّ وَعدَ اللّه ِ حَق ٌّ فَیَقُول ُ ما هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (17)
17- الَّذِی قال َ: فرد مخصوصی مراد نیست، بلکه نسبت به هر کسی که با والدین خویش چنین رفتار کند عمومیت دارد.
أُخرَج َ: اخرج من القبر یعنی از قبر بیرون آورده می شوم و دوباره زنده می شوم.
قَد خَلَت ِ القُرُون ُ مِن قَبلِی: امتهای پیشین یعنی امتهای پیشین مردند، ولی از قبرها بیرون نیامدند.
وَ یَوم َ یُعرَض ُ الَّذِین َ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَذهَبتُم طَیِّباتِکُم فِی حَیاتِکُم ُ الدُّنیا وَ استَمتَعتُم بِها فَالیَوم َ تُجزَون َ عَذاب َ الهُون ِ بِما کُنتُم تَستَکبِرُون َ فِی الأَرض ِ بِغَیرِ الحَق ِّ وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون َ (20)
20- الهُون ِ: عذابی که در آن خواری و ذلّت است.
ص: 505
وَ اذکُر أَخا عادٍ إِذ أَنذَرَ قَومَه ُ بِالأَحقاف ِ وَ قَد خَلَت ِ النُّذُرُ مِن بَین ِ یَدَیه ِ وَ مِن خَلفِه ِ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّه َ إِنِّی أَخاف ُ عَلَیکُم عَذاب َ یَوم ٍ عَظِیم ٍ (21)
21- بِالأَحقاف ِ: جمع «حقف» و در لغت به معنای ریگهای زیادی است که به شکل مستطیل است. «مجمع البیان». مراد از آن در آیه، محل سکونت قوم عاد است و حتما در جنوب جزیرة العرب است، اما محل دقیق آن روشن نیست.
«المیزان» النُّذُرُ: پیامبران.
قالُوا أَ جِئتَنا لِتَأفِکَنا عَن آلِهَتِنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت َ مِن َ الصّادِقِین َ (22)
22- لِتَأفِکَنا: تا اینکه که ما را از خدایانمان رو گردان سازی.
فَلَمّا رَأَوه ُ عارِضاً مُستَقبِل َ أَودِیَتِهِم قالُوا هذا عارِض ٌ مُمطِرُنا بَل هُوَ مَا استَعجَلتُم بِه ِ رِیح ٌ فِیها عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (24)
24- عارِضاً: ابر.
تُدَمِّرُ کُل َّ شَی ءٍ بِأَمرِ رَبِّها فَأَصبَحُوا لا یُری إِلاّ مَساکِنُهُم کَذلِک َ نَجزِی القَوم َ المُجرِمِین َ (25)
25- تُدَمِّرُ: نابود می کند.
وَ لَقَد مَکَّنّاهُم فِیما إِن مَکَّنّاکُم فِیه ِ وَ جَعَلنا لَهُم سَمعاً وَ أَبصاراً وَ أَفئِدَةً فَما أَغنی عَنهُم سَمعُهُم وَ لا أَبصارُهُم وَ لا أَفئِدَتُهُم مِن شَی ءٍ إِذ کانُوا یَجحَدُون َ بِآیات ِ اللّه ِ وَ حاق َ بِهِم ما کانُوا بِه ِ یَستَهزِؤُن َ (26)
26- إِن مَکَّنّاکُم: «إن» نافیه است یعنی «ما مکنّاکم».
فَلَو لا نَصَرَهُم ُ الَّذِین َ اتَّخَذُوا مِن دُون ِ اللّه ِ قُرباناً آلِهَةً بَل ضَلُّوا عَنهُم وَ ذلِک َ إِفکُهُم وَ ما کانُوا یَفتَرُون َ (28)
28- فَلَو لا نَصَرَهُم ُ: پس چرا خدایانشان آنان را یاری نکرد.
اتَّخَذُوا: مفعول اول «اتخذوا» حذف شده است. در اصل چنین بوده: «اتخذوهم من دون اللّه».
قُرباناً: تقرّبا إلی اللّه.
ص: 506
وَ إِذ صَرَفنا إِلَیک َ نَفَراً مِن َ الجِن ِّ یَستَمِعُون َ القُرآن َ فَلَمّا حَضَرُوه ُ قالُوا أَنصِتُوا فَلَمّا قُضِی َ وَلَّوا إِلی قَومِهِم مُنذِرِین َ (29)
29- نَفَراً: گروهی.
أَنصِتُوا: ساکت شوید.
قُضِی َ: از تلاوت فارغ شد.
وَلَّوا إِلی قَومِهِم: به سوی قومشان بازگشتند.
یا قَومَنا أَجِیبُوا داعِی َ اللّه ِ وَ آمِنُوا بِه ِ یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُجِرکُم مِن عَذاب ٍ أَلِیم ٍ (31)
31- یُجِرکُم: پناه دهد.
أَ وَ لَم یَرَوا أَن َّ اللّه َ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ لَم یَعی َ بِخَلقِهِن َّ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی َ المَوتی بَلی إِنَّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (33)
33- لَم یَعی َ: خسته نشد. «عیی فلان بامره» یعنی در انجام آن کار عاجز و ناتوان شد.
فَاصبِر کَما صَبَرَ أُولُوا العَزم ِ مِن َ الرُّسُل ِ وَ لا تَستَعجِل لَهُم کَأَنَّهُم یَوم َ یَرَون َ ما یُوعَدُون َ لَم یَلبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِن نَهارٍ بَلاغ ٌ فَهَل یُهلَک ُ إِلاَّ القَوم ُ الفاسِقُون َ (35)
35- بَلاغ ٌ: هذا القرآن بلاغ.
ص: 507
وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّل َ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الحَق ُّ مِن رَبِّهِم کَفَّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ أَصلَح َ بالَهُم (2)
2- بالَهُم: حالهم.
فَإِذا لَقِیتُم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا فَضَرب َ الرِّقاب ِ حَتّی إِذا أَثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثاق َ فَإِمّا مَنًّا بَعدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَع َ الحَرب ُ أَوزارَها ذلِک َ وَ لَو یَشاءُ اللّه ُ لانتَصَرَ مِنهُم وَ لکِن لِیَبلُوَا بَعضَکُم بِبَعض ٍ وَ الَّذِین َ قُتِلُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَلَن یُضِل َّ أَعمالَهُم (4)
4- فَضَرب َ الرِّقاب ِ: گردن آنان را بزنید. کنایه از کشتن آنان است.
أَثخَنتُمُوهُم: بر آنان پیروز شدید و آنان رو به ضعف نهادند. «مجمع البیان» اصل آن «ثخین» و به معنای غلیظ است. «کنز الدقائق» فَشُدُّوا الوَثاق َ: اسیران را محکم ببندید.
فَإِمّا مَنًّا: یا بر اسیران منت نهاده و بدون دریافت عوض آنان را آزاد می کنید.
وَ إِمّا فِداءً: و یا در برابر گرفتن عوض آنان را آزاد می کنید.
تَضَع َ الحَرب ُ أَوزارَها: تا جنگ پایان یابد و سلاحها بر زمین نهاده شود.
أَوزارَها: جمع «وزر» به معنای آنچه را که انسان حمل می کند و چون سلاح نیز حمل می شود به آن «وزر» گفته شده است.
لَانتَصَرَ مِنهُم: از کفار انتقام می کشید یعنی اگر خدا می خواست بدون دستور به جهاد کفار را نابود کند می توانست چنین کند. «المیزان و کنز الدقائق»
وَ یُدخِلُهُم ُ الجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم (6)
6- عَرَّفَها لَهُم: بهشت را به آنان معرّفی کرده است.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا فَتَعساً لَهُم وَ أَضَل َّ أَعمالَهُم (8)
8- فَتَعساً: نکبت و خواری.
أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض ِ فَیَنظُرُوا کَیف َ کان َ عاقِبَةُ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم دَمَّرَ اللّه ُ عَلَیهِم وَ لِلکافِرِین َ أَمثالُها (10)
10- دَمَّرَ اللّه ُ: اهلک اللّه.
لِلکافِرِین َ أَمثالُها: کافران همانند آن عذابها را استحقاق دارند، گرچه خداوند به خاطر مصالحی به تأخیر انداخته است.
ص: 508
إِن َّ اللّه َ یُدخِل ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ الَّذِین َ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُون َ وَ یَأکُلُون َ کَما تَأکُل ُ الأَنعام ُ وَ النّارُ مَثوی ً لَهُم (12)
12- مَثوی ً: جایگاه.
وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ هِی َ أَشَدُّ قُوَّةً مِن قَریَتِک َ الَّتِی أَخرَجَتک َ أَهلَکناهُم فَلا ناصِرَ لَهُم (13)
13- قَریَتِک َ الَّتِی أَخرَجَتک َ: مراد مکه است که مردم آن پیامبر را مجبور به هجرت کردند.
مَثَل ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون َ فِیها أَنهارٌ مِن ماءٍ غَیرِ آسِن ٍ وَ أَنهارٌ مِن لَبَن ٍ لَم یَتَغَیَّر طَعمُه ُ وَ أَنهارٌ مِن خَمرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِین َ وَ أَنهارٌ مِن عَسَل ٍ مُصَفًّی وَ لَهُم فِیها مِن کُل ِّ الثَّمَرات ِ وَ مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم کَمَن هُوَ خالِدٌ فِی النّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّع َ أَمعاءَهُم (15)
15- آسِن ٍ: متغیّر، گندیده، آبی که در اثر ماندن متعفّن شده باشد.
مُصَفًّی: خالص، عیوب عسل دنیا را ندارد.
حَمِیماً: بسیار داغ.
وَ مِنهُم مَن یَستَمِع ُ إِلَیک َ حَتّی إِذا خَرَجُوا مِن عِندِک َ قالُوا لِلَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ ما ذا قال َ آنِفاً أُولئِک َ الَّذِین َ طَبَع َ اللّه ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم (16)
16- ما ذا قال َ آنِفاً: الآن چه چیزی گفت!
بعضی گفته اند: سؤال حقیقی است و بعضی دیگر گفته اند: سؤال از روی استهزا است(1).
فَهَل یَنظُرُون َ إِلاَّ السّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَةً فَقَد جاءَ أَشراطُها فَأَنّی لَهُم إِذا جاءَتهُم ذِکراهُم (18)
18- أَشراطُها: علائم قیامت.
فَأَنّی لَهُم إِذا جاءَتهُم: از کجا می توانند با آمدن قیامت متذکر شوند یعنی سودی ندارد.
فَاعلَم أَنَّه ُ لا إِله َ إِلاَّ اللّه ُ وَ استَغفِر لِذَنبِک َ وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ مُتَقَلَّبَکُم وَ مَثواکُم (19)
19- استَغفِر لِذَنبِک َ: خطاب به نبی صلّی اللّه علیه و آله است ولی مراد مؤمنان هستند از باب «به در بگو تا دیوار بشنود».
ص: 509
وَ یَقُول ُ الَّذِین َ آمَنُوا لَو لا نُزِّلَت سُورَةٌ فَإِذا أُنزِلَت سُورَةٌ مُحکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا القِتال ُ رَأَیت َ الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ یَنظُرُون َ إِلَیک َ نَظَرَ المَغشِی ِّ عَلَیه ِ مِن َ المَوت ِ فَأَولی لَهُم (20)
20- مُحکَمَةٌ: روشن و غیر متشابه.
نَظَرَ المَغشِی ِّ عَلَیه ِ: نگاه بدون پلک زدن، خیره نگاه کردن.
المَغشِی ِّ عَلَیه ِ مِن َ المَوت ِ: کسی که در حال مرگ است و مرگ او را فرا گرفته است. «غشیه غشاوة»: او را پوشانید. «المیزان»
طاعَةٌ وَ قَول ٌ مَعرُوف ٌ فَإِذا عَزَم َ الأَمرُ فَلَو صَدَقُوا اللّه َ لَکان َ خَیراً لَهُم (21)
21- طاعَةٌ وَ قَول ٌ مَعرُوف ٌ: تقدیر کلام چنین است: «قولوا امرنا طاعة و قول معروف»: بگویید:
دستور ما اطاعت و گفتار نیک است.
فَإِذا عَزَم َ الأَمرُ: جزای شرط محذوف است یعنی هنگامی که کار جهاد جدی می شود از رفتن به جهاد سرباز می زنند و به وعده های خود عمل نمی کنند.
فَلَو صَدَقُوا اللّه َ: اگر خدا را در دستوراتی که به آنان می داد (از جمله جهاد) تصدیق می کردند.
فَهَل عَسَیتُم إِن تَوَلَّیتُم أَن تُفسِدُوا فِی الأَرض ِ وَ تُقَطِّعُوا أَرحامَکُم (22)
22- عَسَیتُم: خطاب به منافقین است یعنی شما منافقین امیدوارید.
إِن تَوَلَّیتُم: اگر از احکام خدا (جهاد) رو گردان شدید.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُون َ القُرآن َ أَم عَلی قُلُوب ٍ أَقفالُها (24)
24- أَ فَلا یَتَدَبَّرُون َ ...: مرجع ضمیر منافقین هستند یعنی آیا در قرآن تدبر و اندیشه نمی کنند و یا بر دلهای آنان قفل زده شده است!
أَم: در «ام» دو احتمال است: 1- معادل همزه استفهام. 2- منقطعة، به معنای «بل». «کنز الدقائق»
إِن َّ الَّذِین َ ارتَدُّوا عَلی أَدبارِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ لَهُم ُ الهُدَی الشَّیطان ُ سَوَّل َ لَهُم وَ أَملی لَهُم (25)
25- سَوَّل َ: زشت را به صورت زیبا جلوه داد.
أَملی لَهُم: آنان را به آرزوهای دراز مشغول کرده است.
ذلِک َ بِأَنَّهُم قالُوا لِلَّذِین َ کَرِهُوا ما نَزَّل َ اللّه ُ سَنُطِیعُکُم فِی بَعض ِ الأَمرِ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ إِسرارَهُم (26)
26- قالُوا: منافقین گفتند. «المیزان» لِلَّذِین َ کَرِهُوا ما نَزَّل َ اللّه ُ: مراد کفار است. «المیزان»
ذلِک َ بِأَنَّهُم ُ اتَّبَعُوا ما أَسخَطَ اللّه َ وَ کَرِهُوا رِضوانَه ُ فَأَحبَطَ أَعمالَهُم (28)
28- ذلِک َ بِأَنَّهُم ُ ...: منافقان در بعضی از امور مخفیانه به کفّار قول همکاری می دادند.
29- «أضغان»: جمع «ضغن» به معنای کینه و دشمنی است.
ص: 510
وَ لَو نَشاءُ لَأَرَیناکَهُم فَلَعَرَفتَهُم بِسِیماهُم وَ لَتَعرِفَنَّهُم فِی لَحن ِ القَول ِ وَ اللّه ُ یَعلَم ُ أَعمالَکُم (30)
30- بِسِیماهُم: با علامتهایی که در آنان قرار داده بودیم.
لَحن ِ القَول ِ: طرز سخن گفتن، کنایه زدن. «المیزان».
وَ لَنَبلُوَنَّکُم حَتّی نَعلَم َ المُجاهِدِین َ مِنکُم وَ الصّابِرِین َ وَ نَبلُوَا أَخبارَکُم (31)
31- نَبلُوَا أَخبارَکُم: خبرهای شما را که حکایت کننده از ایمان شماست، آزمایش خواهیم کرد و صدق و کذب آن را مشخص خواهیم کرد. «کنز الدقائق»
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ وَ شَاقُّوا الرَّسُول َ مِن بَعدِ ما تَبَیَّن َ لَهُم ُ الهُدی لَن یَضُرُّوا اللّه َ شَیئاً وَ سَیُحبِطُ أَعمالَهُم (32)
32- شَاقُّوا الرَّسُول َ: با پیامبر دشمنی کردند.
فَلا تَهِنُوا وَ تَدعُوا إِلَی السَّلم ِ وَ أَنتُم ُ الأَعلَون َ وَ اللّه ُ مَعَکُم وَ لَن یَتِرَکُم أَعمالَکُم (35)
35- وَ تَدعُوا: لا تدعوا. عطف است بر «لا تهنوا» یعنی کفار را به سازش دعوت نکنید.
السَّلم ِ: سازش.
لَن یَتِرَکُم أَعمالَکُم: از پاداش اعمال شما چیزی کم نخواهد گذاشت. مشتق از «وتره اذا نقصه» است.
وَ أَنتُم ُ الأَعلَون َ: جمله حالیه است. «المیزان»
إِن یَسئَلکُمُوها فَیُحفِکُم تَبخَلُوا وَ یُخرِج أَضغانَکُم (37)
37- فَیُحفِکُم: شما را به زحمت می اندازد.
أَضغانَکُم: کینه های شما نسبت به خدا و رسول. (حاصل آیه اینکه است که خداوند از شما درخواست نکرد که همه اموال خود را به عنوان زکات بپردازید زیرا در اینکه صورت علاقه شما نسبت به مال مانع از انفاق می شد و شما نسبت به خدا و رسول کینه در دل می گرفتید، بلکه عشر یا نصف عشر را از شما به عنوان زکات خواسته است)
ها أَنتُم هؤُلاءِ تُدعَون َ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَمِنکُم مَن یَبخَل ُ وَ مَن یَبخَل فَإِنَّما یَبخَل ُ عَن نَفسِه ِ وَ اللّه ُ الغَنِی ُّ وَ أَنتُم ُ الفُقَراءُ وَ إِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم ثُم َّ لا یَکُونُوا أَمثالَکُم (38)
38- لا یَکُونُوا أَمثالَکُم: همانند شما نخواهند بود، بلکه بهتر از شما خواهند بود.
ص: 511
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِنّا فَتَحنا لَک َ فَتحاً مُبِیناً (1)
1- فَتحاً مُبِیناً: مراد یکی از چند امر است: 1- فتح مکه. 2- صلح حدیبیّه. 3- پیروزی اسلام بر کفر در بعد فرهنگی و قوی بودن استدلال و معجزه در تمام صحنه ها.
هُوَ الَّذِی أَنزَل َ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب ِ المُؤمِنِین َ لِیَزدادُوا إِیماناً مَع َ إِیمانِهِم وَ لِلّه ِ جُنُودُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ کان َ اللّه ُ عَلِیماً حَکِیماً (4)
4- إِیماناً مَع َ إِیمانِهِم: یقینا الی یقینهم.
لِیُدخِل َ المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها وَ یُکَفِّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ کان َ ذلِک َ عِندَ اللّه ِ فَوزاً عَظِیماً (5)
5- لِیُدخِل َ: عطف است بر «لیغفر».
وَ یُعَذِّب َ المُنافِقِین َ وَ المُنافِقات ِ وَ المُشرِکِین َ وَ المُشرِکات ِ الظّانِّین َ بِاللّه ِ ظَن َّ السَّوءِ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِب َ اللّه ُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ أَعَدَّ لَهُم جَهَنَّم َ وَ ساءَت مَصِیراً (6)
6- الظّانِّین َ بِاللّه ِ ظَن َّ السَّوءِ: کفار گمان زشتی به خدا داشتند و آن اینکه که خداوند آنان را در شکست دادن پیامبر یاری خواهد کرد.
دائِرَةُ السَّوءِ: شرّی که می چرخد تا به کسی اصابت کند. جمله «علیهم دائرة السوء» یا نفرین علیه کفار است و یا تحقق بخشیدن شرور در باره آنان است. «المیزان»
لِتُؤمِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ تُعَزِّرُوه ُ وَ تُوَقِّرُوه ُ وَ تُسَبِّحُوه ُ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (9)
9- تُعَزِّرُوه ُ: در معنا دو احتمال وجود دارد:
1- پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را یاری کنید. 2- خدا را یاری کنید.
تُوَقِّرُوه ُ: در معنا دو احتمال وجود دارد: 1- پیامبر را گرامی بدارید. 2- خدا را یاری کنید.
ص: 512
إِن َّ الَّذِین َ یُبایِعُونَک َ إِنَّما یُبایِعُون َ اللّه َ یَدُ اللّه ِ فَوق َ أَیدِیهِم فَمَن نَکَث َ فَإِنَّما یَنکُث ُ عَلی نَفسِه ِ وَ مَن أَوفی بِما عاهَدَ عَلَیه ُ اللّه َ فَسَیُؤتِیه ِ أَجراً عَظِیماً (10)
10- نَکَث َ: پیمان شکست.
سَیَقُول ُ لَک َ المُخَلَّفُون َ مِن َ الأَعراب ِ شَغَلَتنا أَموالُنا وَ أَهلُونا فَاستَغفِر لَنا یَقُولُون َ بِأَلسِنَتِهِم ما لَیس َ فِی قُلُوبِهِم قُل فَمَن یَملِک ُ لَکُم مِن َ اللّه ِ شَیئاً إِن أَرادَ بِکُم ضَرًّا أَو أَرادَ بِکُم نَفعاً بَل کان َ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیراً (11)
11- المُخَلَّفُون َ: آنانی که در مدینه مانده بودند و از همراهی کردن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در عمره در سال حدیبیّه امتناع ورزیده بودند. و اینکه به آن جهت بود که می ترسیدند قریش مسلمانان را به قتل برسانند.
الأَعراب ِ: گروهی از عربهای بادیه نشین.
بَل ظَنَنتُم أَن لَن یَنقَلِب َ الرَّسُول ُ وَ المُؤمِنُون َ إِلی أَهلِیهِم أَبَداً وَ زُیِّن َ ذلِک َ فِی قُلُوبِکُم وَ ظَنَنتُم ظَن َّ السَّوءِ وَ کُنتُم قَوماً بُوراً (12)
12- لَن یَنقَلِب َ: هرگز بر نخواهد گشت.
بُوراً: هلاک شده، نابود شده.
وَ مَن لَم یُؤمِن بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ فَإِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین َ سَعِیراً (13)
13- سَعِیراً: آتش شعله ور.
سَیَقُول ُ المُخَلَّفُون َ إِذَا انطَلَقتُم إِلی مَغانِم َ لِتَأخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعکُم یُرِیدُون َ أَن یُبَدِّلُوا کَلام َ اللّه ِ قُل لَن تَتَّبِعُونا کَذلِکُم قال َ اللّه ُ مِن قَبل ُ فَسَیَقُولُون َ بَل تَحسُدُونَنا بَل کانُوا لا یَفقَهُون َ إِلاّ قَلِیلاً (15)
15- انطَلَقتُم: روانه شدید، گسیل شدید، بسیج شدید.
مَغانِم َ: غنیمتهای جنگ خیبر چون خداوند وعده غنیمتهای خیبر را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داده بود. البته اینکه وعده فقط برای کسانی بود که قبل از آن در حدیبیّه حضور داشته اند و «مخلّفون» در حدیبیه حضور نداشته اند، در نتیجه از غنائم خیبر محروم بودند و اصرار داشتند که در خیبر حضور پیدا کنند.
یُرِیدُون َ ...: آنان می خواهند با حضور خود در جنگ خیبر کلام خدا- که فرموده است: «غنائم خیبر فقط مال کسانی است که در حدیبیه حضور داشته اند»- را تغییر دهند.
بَل تَحسُدُونَنا: بلکه شما مسلمانان نسبت به حضور ما (مخلّفون) حسد می ورزید.
ص: 513
قُل لِلمُخَلَّفِین َ مِن َ الأَعراب ِ سَتُدعَون َ إِلی قَوم ٍ أُولِی بَأس ٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُم أَو یُسلِمُون َ فَإِن تُطِیعُوا یُؤتِکُم ُ اللّه ُ أَجراً حَسَناً وَ إِن تَتَوَلَّوا کَما تَوَلَّیتُم مِن قَبل ُ یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً (16)
16- أُولِی بَأس ٍ شَدِیدٍ: تمام جنگهایی که بعد از خیبر پیش آمده است مانند: هوازن، ثقیف، موته. «المیزان»
لَقَد رَضِی َ اللّه ُ عَن ِ المُؤمِنِین َ إِذ یُبایِعُونَک َ تَحت َ الشَّجَرَةِ فَعَلِم َ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَنزَل َ السَّکِینَةَ عَلَیهِم وَ أَثابَهُم فَتحاً قَرِیباً (18)
18- تَحت َ الشَّجَرَةِ: مراد بیعت حدیبیه است که «بیعة الرضوان» نام گرفت و اینکه بیعت در زیر درختی به نام درخت «سمره» انجام گرفت.
وَعَدَکُم ُ اللّه ُ مَغانِم َ کَثِیرَةً تَأخُذُونَها فَعَجَّل َ لَکُم هذِه ِ وَ کَف َّ أَیدِی َ النّاس ِ عَنکُم وَ لِتَکُون َ آیَةً لِلمُؤمِنِین َ وَ یَهدِیَکُم صِراطاً مُستَقِیماً (20)
20- هذِه ِ: مراد غنائم خیبر است.
وَ کَف َّ أَیدِی َ النّاس ِ عَنکُم: هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و لشگر مسلمانان عزم خیبر کردند عده ای از قبایل (اسد و غطفان) تصمیم گرفتند به مدینه و زنان مسلمانان شبیخون بزنند. خداوند در دل آنان ایجاد رعب کرد و شبیخون آنان عملی نشد.
آیَةً لِلمُؤمِنِین َ: دستیابی به غنائم خیبر یک نشانه ای از راستگویی و نبوت تو برای مؤمنین بود چون وعده خداوند توسط تو نسبت به دستیابی به غنائم، عملی شد.
وَ أُخری لَم تَقدِرُوا عَلَیها قَد أَحاطَ اللّه ُ بِها وَ کان َ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیراً (21)
21- أُخری لَم تَقدِرُوا عَلَیها: یعنی «وعدکم مغانم اخری»: خداوند غنائم دیگری (غنائم فارس و روم) را که هنوز در سلطه شما در نیامده وعده داده است.
سُنَّةَ اللّه ِ الَّتِی قَد خَلَت مِن قَبل ُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه ِ تَبدِیلاً (23)
23- سُنَّةَ اللّه ِ: هذه سنة اللّه: اینکه روش خداوند است که انبیا و پیروان آنان را یاری می کند و دشمنان آنان را نابود و خوار می سازد.
ص: 514
وَ هُوَ الَّذِی کَف َّ أَیدِیَهُم عَنکُم وَ أَیدِیَکُم عَنهُم بِبَطن ِ مَکَّةَ مِن بَعدِ أَن أَظفَرَکُم عَلَیهِم وَ کان َ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیراً (24)
24- الَّذِی کَف َّ أَیدِیَهُم عَنکُم ...: با ایجاد رعب در دل مشرکان مکّه دست آنان را از شما کوتاه کرد و با نهی کردن شما (مؤمنان) دست شما را از آنان کوتاه کرد (و صلح حدیبیه برقرار شد).
بِبَطن ِ مَکَّةَ: حدیبیّه.
هُم ُ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُم عَن ِ المَسجِدِ الحَرام ِ وَ الهَدی َ مَعکُوفاً أَن یَبلُغ َ مَحِلَّه ُ وَ لَو لا رِجال ٌ مُؤمِنُون َ وَ نِساءٌ مُؤمِنات ٌ لَم تَعلَمُوهُم أَن تَطَؤُهُم فَتُصِیبَکُم مِنهُم مَعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلم ٍ لِیُدخِل َ اللّه ُ فِی رَحمَتِه ِ مَن یَشاءُ لَو تَزَیَّلُوا لَعَذَّبنَا الَّذِین َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاباً أَلِیماً (25)
25- وَ الهَدی َ مَعکُوفاً أَن یَبلُغ َ مَحِلَّه ُ:
«معکوفا» به معنای «محبوسا» است یعنی مشرکان در حدیبیّه مانع شدند از اینکه که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شترانی را که جهت قربانی آورده بود در مکه ذبح کند و ناگزیر در حدیبیه ذبح کرد.
أَن تَطَؤُهُم: نابود سازید و به قتل برسانید.
بِغَیرِ عِلم ٍ: قید برای «أن تطؤهم» است یعنی اینکه که شما مؤمنان مکه را به خاطر عدم شناخت و عدم آگاهی از ایمان آنان نابود کنید.
فَتُصِیبَکُم مِنهُم مَعَرَّةٌ: به دو معنا آمده است:
1- از ناحیه قتل آنان گناهی دامنگیر شما گردد.
2- از ناحیه قتل آنان عیبی دامنگیر شما گردد به اینکه که مشرکان بگویند: مسلمانان همکیشان خود را به قتل رسانیدند.
مَعَرَّةٌ: در لغت به معنای کار ناشایست است و در اینکه جا به یکی از دو معنا آمده است: 1- گناه، جنایت. 2- عیب.
تَزَیَّلُوا: مؤمنان مکه از کافران مشخص گردند و متمایز شوند.
إِذ جَعَل َ الَّذِین َ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِم ُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّةِ فَأَنزَل َ اللّه ُ سَکِینَتَه ُ عَلی رَسُولِه ِ وَ عَلَی المُؤمِنِین َ وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوی وَ کانُوا أَحَق َّ بِها وَ أَهلَها وَ کان َ اللّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ عَلِیماً (26)
26- إِذ جَعَل َ: متعلق به «لعذّبنا» است.
الحَمِیَّةَ: هنگامی که قوه غضبیّه فوران کند به آن «حمیت» گویند. «المیزان به نقل از «مفردات راغب»»
لَقَد صَدَق َ اللّه ُ رَسُولَه ُ الرُّؤیا بِالحَق ِّ لَتَدخُلُن َّ المَسجِدَ الحَرام َ إِن شاءَ اللّه ُ آمِنِین َ مُحَلِّقِین َ رُؤُسَکُم وَ مُقَصِّرِین َ لا تَخافُون َ فَعَلِم َ ما لَم تَعلَمُوا فَجَعَل َ مِن دُون ِ ذلِک َ فَتحاً قَرِیباً (27)
27- مُقَصِّرِین َ: «تقصیر» به معنای چیدن ناخن یا کوتاه کردن مو است.
ص: 515
مُحَمَّدٌ رَسُول ُ اللّه ِ وَ الَّذِین َ مَعَه ُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغُون َ فَضلاً مِن َ اللّه ِ وَ رِضواناً سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ ذلِک َ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجِیل ِ کَزَرع ٍ أَخرَج َ شَطأَه ُ فَآزَرَه ُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِه ِ یُعجِب ُ الزُّرّاع َ لِیَغِیظَ بِهِم ُ الکُفّارَ وَعَدَ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً (29)
29-- «سیما»: علامت.
مَثَلُهُم فِی الإِنجِیل ِ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- عطف است بر «مثلهم فی التوراة». 2-
مستأنفة است یعنی مثل آنها در تورات «اشداء علی الکفار ...» و مثل آنان در انجیل «کزرع اخرج ...» بود.
شَطأَه ُ: «شطأ» به معنای جوانه هاست.
فَآزَرَه ُ: آن را تقویت نموده و کمک کرده است.
فَاستَغلَظَ: قوی و محکم گردیده است.
(سوق): ساق.
الزُّرّاع َ: جمع «زارع» به معنای کشاورز.
لِیَغِیظَ بِهِم ُ الکُفّارَ: خداوند مؤمنان را زیاد کرده است تا کفار به خشم آیند.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَین َ یَدَی ِ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ عَلِیم ٌ (1)
1- لا تُقَدِّمُوا بَین َ یَدَی ِ اللّه ِ وَ رَسُولِه ِ: از خدا و رسول جلوتر نیافتید یعنی بدون اجازه آنان در امور وارد نشوید.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَرفَعُوا أَصواتَکُم فَوق َ صَوت ِ النَّبِی ِّ وَ لا تَجهَرُوا لَه ُ بِالقَول ِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبَعض ٍ أَن تَحبَطَ أَعمالُکُم وَ أَنتُم لا تَشعُرُون َ (2)
2- أَن تَحبَطَ أَعمالُکُم: علت است برای نهی یعنی «کراهة ان تحبط اعمالکم».
إِن َّ الَّذِین َ یَغُضُّون َ أَصواتَهُم عِندَ رَسُول ِ اللّه ِ أُولئِک َ الَّذِین َ امتَحَن َ اللّه ُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوی لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم ٌ (3)
3- امتَحَن َ اللّه ُ قُلُوبَهُم: دلهای آنان را برای تقوی خالص گردانید.
إِن َّ الَّذِین َ یُنادُونَک َ مِن وَراءِ الحُجُرات ِ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون َ (4)
4- إِن َّ الَّذِین َ یُنادُونَک َ ...: گروهی از قبیله تمیم وارد مسجد شدند و با فریاد از پشت حجره های پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، وی را صدا می زدند و می گفتند: ای محمّد از حجره به سوی ما بیرون بیا.
ص: 516
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِن جاءَکُم فاسِق ٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوماً بِجَهالَةٍ فَتُصبِحُوا عَلی ما فَعَلتُم نادِمِین َ (6)
6- أَن تُصِیبُوا ...: حذرا من أن تصیبوا یعنی به خاطر اجتناب از اینکه که از روی بی اطلاعی از احوال آن قوم به آنان آسیبی برسانید.
وَ اعلَمُوا أَن َّ فِیکُم رَسُول َ اللّه ِ لَو یُطِیعُکُم فِی کَثِیرٍ مِن َ الأَمرِ لَعَنِتُّم وَ لکِن َّ اللّه َ حَبَّب َ إِلَیکُم ُ الإِیمان َ وَ زَیَّنَه ُ فِی قُلُوبِکُم وَ کَرَّه َ إِلَیکُم ُ الکُفرَ وَ الفُسُوق َ وَ العِصیان َ أُولئِک َ هُم ُ الرّاشِدُون َ (7)
7- لَعَنِتُّم: در رنج و زحمت خواهید افتاد.
«العنت» به معنای مشقت و زحمت است.
وَ إِن طائِفَتان ِ مِن َ المُؤمِنِین َ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُما فَإِن بَغَت إِحداهُما عَلَی الأُخری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتّی تَفِی ءَ إِلی أَمرِ اللّه ِ فَإِن فاءَت فَأَصلِحُوا بَینَهُما بِالعَدل ِ وَ أَقسِطُوا إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُقسِطِین َ (9)
9- تَفِی ءَ إِلی أَمرِ اللّه ِ: حتی ترجع الی امر اللّه: تا به طاعت خدا باز آید و از قتال دست بردارد.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا یَسخَر قَوم ٌ مِن قَوم ٍ عَسی أَن یَکُونُوا خَیراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسی أَن یَکُن َّ خَیراً مِنهُن َّ وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب ِ بِئس َ الاسم ُ الفُسُوق ُ بَعدَ الإِیمان ِ وَ مَن لَم یَتُب فَأُولئِک َ هُم ُ الظّالِمُون َ (11)
11- لا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم: به یکدیگر طعنه نزنید و به همدیگر نسبت عیب ندهید. «لمز» در اصل به معنای عیب است. تعبیر به «انفسکم» از آن جهت است که مؤمنان به منزله نفس واحده هستند.
لا تَنابَزُوا بِالأَلقاب ِ: با القاب زشت همدیگر را یاد نکنید. «نبز» در اصل پرتاب کردن است.
بِئس َ الِاسم ُ الفُسُوق ُ: مراد از «اسم» یاد کردن است، همان گونه که می گویند: اسم فلانی به سخاوت و بخشش مشهور است و مردم او را به سخاوت یاد می کنند. مقصود آیه اینکه است: بعد از آن که کسی ایمان آورد او را با کلمات فسق یاد نکنید مثلا نسبت به کسی که قبلا یهودی و یا نصرانی بوده است، ولی اینک مسلمان است، نگویید: ای یهودی، ای نصرانی. «المیزان»
ص: 517
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِن َ الظَّن ِّ إِن َّ بَعض َ الظَّن ِّ إِثم ٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أَ یُحِب ُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُل َ لَحم َ أَخِیه ِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوه ُ وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ تَوّاب ٌ رَحِیم ٌ (12)
12- لا تَجَسَّسُوا: به دنبال یافتن لغزشهای همدیگر نباشید.
لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً: «غیبت» در لغت عبارت است از بیان عیب موجود کسی که غایب است(1)..
یا أَیُّهَا النّاس ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل َ لِتَعارَفُوا إِن َّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّه ِ أَتقاکُم إِن َّ اللّه َ عَلِیم ٌ خَبِیرٌ (13)
13- شُعُوباً وَ قَبائِل َ: به چند معنا آمده است:
1- «شعوب» جمع «شعب» به معنای اجتماع عظیمی از مردم که به یک ریشه منسوب هستند و «قبائل» جمع «قبیله» که به معنای بخشی از شعب است. 2- عکس اوّل. 3- «شعوب» به معنای عجمها و «قبائل» به معنای عربها. «امام صادق علیه السّلام»
قالَت ِ الأَعراب ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُل ِ الإِیمان ُ فِی قُلُوبِکُم وَ إِن تُطِیعُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ لا یَلِتکُم مِن أَعمالِکُم شَیئاً إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (14)
14- أَسلَمنا: اسلام صرف گفتن شهادتین است. خواه از روی اعتقاد باشد و یا بدون اعتقاد.
الإِیمان ُ: ایمان عبارت است از اعتقاد قلبی به شهادتین.
لا یَلِتکُم ...: از اعمال شما چیزی کم نمی گذارد. در «کنز الدقائق» فرموده است: مشتق است از «لات لیتا، إذا نقص».
ص: 518
بَل عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم فَقال َ الکافِرُون َ هذا شَی ءٌ عَجِیب ٌ (2)
2- بَل عَجِبُوا: تعجب کفار از اینکه بود که چگونه خداوند فردی همانند آنان را به رسالت مبعوث کرده است.
أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً ذلِک َ رَجع ٌ بَعِیدٌ (3)
3- ذلِک َ رَجع ٌ بَعِیدٌ: اینکه رجوع غیر ممکن است.
قَد عَلِمنا ما تَنقُص ُ الأَرض ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب ٌ حَفِیظٌ (4)
4- ما تَنقُص ُ الأَرض ُ: آنچه را زمین از گوشت و خون آنان خورده و از استخوانهای آنان پوسانیده است.
بَل کَذَّبُوا بِالحَق ِّ لَمّا جاءَهُم فَهُم فِی أَمرٍ مَرِیج ٍ (5)
5- مَرِیج ٍ: مختلط یعنی سخنان آنان در باره رسالت تو در هم است گاهی می گویند: پیامبر مجنون است و گاهی می گویند: ساحر است و گاهی می گویند: شاعر است.
أَ فَلَم یَنظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوقَهُم کَیف َ بَنَیناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِن فُرُوج ٍ (6)
6- فُرُوج ٍ: جمع «فرجة» به معنای شکاف.
یعنی طبقه های آسمان به هم چسبیده است و از هم باز نیست.
وَ الأَرض َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی َ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل ِّ زَوج ٍ بَهِیج ٍ (7)
7- مَدَدناها: گسترانیدیم. زَوج ٍ: صنف.
بَهِیج ٍ: به دو معنا آمده است: 1- زیبا. 2- به معنای «مبهوج به» یعنی بیننده را خوشحال می کند.
وَ نَزَّلنا مِن َ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنبَتنا بِه ِ جَنّات ٍ وَ حَب َّ الحَصِیدِ (9)
9- حَب َّ الحَصِیدِ: تقدیر چنین است: «حب ّ النبات الحصید»: دانه گیاهانی که درو می شود همانند گندم و جو.
وَ النَّخل َ باسِقات ٍ لَها طَلع ٌ نَضِیدٌ (10)
10- باسِقات ٍ: طویلات عالیات: بلند و مرتفع. حال است برای نخل. طَلع ٌ: آغاز پیدایش خرما. نَضِیدٌ: روی هم چیده شده.
رِزقاً لِلعِبادِ وَ أَحیَینا بِه ِ بَلدَةً مَیتاً کَذلِک َ الخُرُوج ُ (11)
11- الخُرُوج ُ: خارج شدن از قبر.
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم ُ نُوح ٍ وَ أَصحاب ُ الرَّس ِّ وَ ثَمُودُ (12)
12- أَصحاب ُ الرَّس ِّ: گروهی بودند که زنان آنان با همدیگر مساحقه می کردند. «امام باقر و صادق علیهما السّلام» ثَمُودُ: قوم صالح.
وَ عادٌ وَ فِرعَون ُ وَ إِخوان ُ لُوطٍ (13)
13- عادٌ: قوم هود. إِخوان ُ لُوطٍ: قوم لوط.
وَ أَصحاب ُ الأَیکَةِ وَ قَوم ُ تُبَّع ٍ کُل ٌّ کَذَّب َ الرُّسُل َ فَحَق َّ وَعِیدِ (14)
14- أَصحاب ُ الأَیکَةِ: قوم شعیب. تُبَّع ٍ: امام رضا علیه السّلام از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل فرموده است: «تبّع» غلامی بود کاتب پادشاه که به هنگام نوشتن با نام خدا آغاز می کرد و ابتدای کتابت چنین می نوشت: «بسم اللّه الذی خلق صبحا و ریحا». پادشاه از وی درخواست نمود که نوشته خود را با نام «ملک الرعد» شروع کند و بنویسد: «باسم ملک الرعد». وی قبول نکرد و خداوند به پاس قدردانی از عمل او سلطنت را از پادشاه به اینکه غلام منتقل کرد و مردم نیز پیرو وی گردیدند. به اینکه جهت «تبّع» نامیده شد. «کنز الدقائق» فَحَق َّ وَعِیدِ: عذاب من بر آنان لازم شد. «وعید» در اصل «وعیدی» بوده، « یا » متکلم حذف شده است.
أَ فَعَیِینا بِالخَلق ِ الأَوَّل ِ بَل هُم فِی لَبس ٍ مِن خَلق ٍ جَدِیدٍ (15)
15- أَ فَعَیِینا بِالخَلق ِ الأَوَّل ِ: آیا ما در آفرینش اوّل درمانده و عاجز شدیم. «عیینا» متکلم مع الغیر است و مشتق از «عیی» هنگامی که راه چاره را ندانی و کار بر تو متعذر باشد گفته می شود: «عییت بالامر».
بَل هُم فِی لَبس ٍ مِن خَلق ٍ جَدِیدٍ: بلکه آنان نسبت به آفرینش دوم و اعاده خلق در ضلالت و تردید هستند.
لَبس ٍ: ضلالت و گمراهی.
ص: 519
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ وَ نَعلَم ُ ما تُوَسوِس ُ بِه ِ نَفسُه ُ وَ نَحن ُ أَقرَب ُ إِلَیه ِ مِن حَبل ِ الوَرِیدِ (16)
16- تُوَسوِس ُ بِه ِ نَفسُه ُ: آنچه در دل می گذراند.
حَبل ِ الوَرِیدِ: اضافه «حبل» به «الورید» بیانیه است یعنی «حبل» عبارت از همان «ورید» است و مراد از «ورید» رگی است که در تمام بدن پخش شده است و مجرای خون است. «المیزان»
إِذ یَتَلَقَّی المُتَلَقِّیان ِ عَن ِ الیَمِین ِ وَ عَن ِ الشِّمال ِ قَعِیدٌ (17)
17- المُتَلَقِّیان ِ: دو ملک که نامه اعمال را می نویسند.
قَعِیدٌ: عن الیمین قعید و عن الشمال قعید. مراد از «قعید» ملازم است، نه «قاعد» در برابر «قائم».
ما یَلفِظُ مِن قَول ٍ إِلاّ لَدَیه ِ رَقِیب ٌ عَتِیدٌ (18)
18- رَقِیب ٌ: مراقب، محافظ.
عَتِیدٌ: آماده برای انجام فرمان، مهیّا.
وَ جاءَت سَکرَةُ المَوت ِ بِالحَق ِّ ذلِک َ ما کُنت َ مِنه ُ تَحِیدُ (19)
19- سَکرَةُ المَوت ِ: سختیهای مرگ که انسان را فرا می گیرد.
تَحِیدُ: فرار می کنی یعنی تو توان فرار نداری.
وَ جاءَت کُل ُّ نَفس ٍ مَعَها سائِق ٌ وَ شَهِیدٌ (21)
21- مَعَها: مع النفس. سائِق ٌ: سوق دهنده یعنی فرشته ای او را از پشت سر می راند.
شَهِیدٌ: شاهدی از فرشتگان که بر اعمال او گواهی می دهد.
لَقَد کُنت َ فِی غَفلَةٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنک َ غِطاءَک َ فَبَصَرُک َ الیَوم َ حَدِیدٌ (22)
22- هذا: روز قیامت. (غطاء): پرده، حجاب. حَدِیدٌ: روشن می بیند، بدون هیچ شک و تردید می بیند.
وَ قال َ قَرِینُه ُ هذا ما لَدَی َّ عَتِیدٌ (23)
23- قَرِینُه ُ: فرشته ای که گواه بر اعمال آن بود.
«صادقین علیهما السّلام» هذا ما لَدَی َّ عَتِیدٌ: اینکه حساب او است که پیش من حاضر است. «ما» در اینکه جا نکره موصوفه است. تقدیر چنین است: «هذا شی ء ثابت لدی ّ عتید». کلمه «لدی ّ» صفت اوّل و «عتید» صفت دوم برای «ما» است. عَتِیدٌ: مهیّا و آماده.
أَلقِیا فِی جَهَنَّم َ کُل َّ کَفّارٍ عَنِیدٍ (24)
24- أَلقِیا: در باره مخاطب چند نظریه وجود دارد: 1- خازن جهنم. مفرد را با تثنیه خطاب نمودن از آن جهت است که عرب گاهی به هنگام دستور دادن به یک نفر و یا یک قوم از کلمه تثنیه استفاده می کند مثلا به یک مرد می گوید: «قوما و اخرجا». 2- مخاطب دو فرشته موکّل انسان هستند که همان سائق و شهید می باشند. 3- مخاطب محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام می باشند. «مفاد حدیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله» کَفّارٍ: اسم مبالغه است از کفر. «المیزان» عَنِیدٍ: به دو معنا آمده است: 1- کسی که از حق منحرف شده است. 2- کسی که با حق دشمنی می ورزد. «المیزان»
مَنّاع ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ مُرِیب ٍ (25)
25- مَنّاع ٍ لِلخَیرِ: از مصرف کردن مال در راه صحیح ممانعت می کند. مُعتَدٍ: متجاوز، سرکش. مُرِیب ٍ:
کسی که در خدا و احکام فرستاده شده شک دارد.
قال َ قَرِینُه ُ رَبَّنا ما أَطغَیتُه ُ وَ لکِن کان َ فِی ضَلال ٍ بَعِیدٍ (27)
27- قَرِینُه ُ: مراد از «قرین» در اینکه مورد یقینا شیاطین است «المیزان».
قال َ لا تَختَصِمُوا لَدَی َّ وَ قَد قَدَّمت ُ إِلَیکُم بِالوَعِیدِ (28)
28- لا تَختَصِمُوا لَدَی َّ: پیش من با همدیگر نزاع نکنید. بِالوَعِیدِ: مفعول است برای «قدّمت» و مراد همان تهدید خداوند است که فرموده است: هر کسی به دنبال شیطان برود جایگاهش جهنم خواهد بود. «المیزان».
ما یُبَدَّل ُ القَول ُ لَدَی َّ وَ ما أَنَا بِظَلاّم ٍ لِلعَبِیدِ (29)
29- القَول ُ: همان تهدید و وعید یعنی گفتار ما در وعید عوض نخواهد شد.
وَ أُزلِفَت ِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقِین َ غَیرَ بَعِیدٍ (31)
31- أُزلِفَت ِ: به دو معنا آمده است:
1- نزدیک شده است. 2- زینت گردیده است. «کنز الدقائق، به نقل از تفسیر قمّی». «الإزلاف: التقریب إلی الخیر».
هذا ما تُوعَدُون َ لِکُل ِّ أَوّاب ٍ حَفِیظٍ (32)
32- أَوّاب ٍ: توّاب.
مَن خَشِی َ الرَّحمن َ بِالغَیب ِ وَ جاءَ بِقَلب ٍ مُنِیب ٍ (33)
33- بِقَلب ٍ مُنِیب ٍ: قلب مقبل الی طاعة اللّه: قلبی که به طاعت خداوند رو آورده است.
ادخُلُوها بِسَلام ٍ ذلِک َ یَوم ُ الخُلُودِ (34)
34- بِسَلام ٍ: به دو معنا آمده است: 1- سالم از هر آفتی. 2- در حالی که خدا و فرشتگان بر آنان سلام می فرستند.
لَهُم ما یَشاؤُن َ فِیها وَ لَدَینا مَزِیدٌ (35)
35- مَزِیدٌ: نعمتهایی علاوه بر نعمتهایی که مورد خواست بهشتیان است و به عقل آنان خطور نکرده است.
ص: 520
وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن ٍ هُم أَشَدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فِی البِلادِ هَل مِن مَحِیص ٍ (36)
36- بَطشاً: قوّت، توان.
فَنَقَّبُوا فِی البِلادِ: کشور گشایی کردند. «نقب» در اصل باز کردن راه است.
مَحِیص ٍ: چاره، راه فرار یعنی راه فراری از مرگ پیدا نکردند.
إِن َّ فِی ذلِک َ لَذِکری لِمَن کان َ لَه ُ قَلب ٌ أَو أَلقَی السَّمع َ وَ هُوَ شَهِیدٌ (37)
37- لَه ُ قَلب ٌ أَو أَلقَی السَّمع َ: «قلب» به معنای عقل. در «المیزان» فرموده است: «له قلب» یعنی تفکر کند و راه را با تعقل بیابد و «القی السمع» یعنی اگر خودش با تفکر نمی تواند راه را بیابد با شنیدن از دیگران و گوش فرا دادن راه را بیابد.
هُوَ شَهِیدٌ: فکرش را جمع کند و حواسش به جای دیگر نباشد.
وَ لَقَد خَلَقنَا السَّماوات ِ وَ الأَرض َ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ وَ ما مَسَّنا مِن لُغُوب ٍ (38)
38- لُغُوب ٍ: سختی، دشواری.
وَ مِن َ اللَّیل ِ فَسَبِّحه ُ وَ أَدبارَ السُّجُودِ (40)
40- أَدبارَ: جمع «دبر» به معنای عقب و پشت.
أَدبارَ السُّجُودِ: به چند معنا آمده است: 1- تعقیبهای بعد از نماز. 2- نوافل. 3- نماز وتر. «امام صادق علیه السّلام»
یَوم َ تَشَقَّق ُ الأَرض ُ عَنهُم سِراعاً ذلِک َ حَشرٌ عَلَینا یَسِیرٌ (44)
44- تَشَقَّق ُ: شکافته می شود. در اصل «تتشقق» بوده است.
سِراعاً: با سرعت به سوی ندا کننده حرکت می کنند.
حَشرٌ: جمع آوری گروه با سوق دادن آنان از همه اطراف.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ الذّارِیات ِ ذَرواً (1)
1- الذّارِیات ِ: بادهایی که خاک و خاشاک را از اینکه سو به آن سو می برد و پراکنده می سازد.
فَالحامِلات ِ وِقراً (2)
2- فَالحامِلات ِ وِقراً: ابرهایی که آبهای سنگین را از شهری به شهر دیگری حمل می کنند. «وقر» به معنای بار سنگین است.
فَالجارِیات ِ یُسراً (3)
3- فَالجارِیات ِ یُسراً: کشتیهایی که به آسانی بر روی آب در حرکت هستند.
فَالمُقَسِّمات ِ أَمراً (4)
4- فَالمُقَسِّمات ِ أَمراً: فرشتگانی که امور را میان مخلوقات تقسیم می کنند.
وَ إِن َّ الدِّین َ لَواقِع ٌ (6)
6- الدِّین َ: روز قیامت.
ص: 521
وَ السَّماءِ ذات ِ الحُبُک ِ (7)
7- ذات ِ: دارای. الحُبُک ِ: جمع «حباک و حبیکة» و به دو معنا آمده است: 1- زیباییها.
2- راهها.
إِنَّکُم لَفِی قَول ٍ مُختَلِف ٍ (8)
8-هو که إِنَّکُم لَفِی قَول ٍ مُختَلِف ٍ: به دو معنا آمده است: 1- شما مردم مکه در باره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سخنهای گوناگون می گویید برخی از شما او را دیوانه و بعضی او را شاعر و بعضی او را ساحر می خوانید. 2- بعضی از شما به محمّد صلّی اللّه علیه و آله ایمان می آوردید و بعضی ایمان نمی آوردید و بعضی در شک و تردید هستید.
یُؤفَک ُ عَنه ُ مَن أُفِک َ (9)
9- یُؤفَک ُ عَنه ُ مَن أُفِک َ: کسی از ایمان به پیامبر رو گردان می شود که از حق رو گردان شده باشد.
قُتِل َ الخَرّاصُون َ (10)
10- قُتِل َ:
خدا لعنت کند. الخَرّاصُون َ: الکذّابون:
دروغگویان. «الخرص» به معنای «الظن و الحدس».
الَّذِین َ هُم فِی غَمرَةٍ ساهُون َ (11)
11- غَمرَةٍ: اصل آن «غمره الماء» است یعنی آب زیاد وی را پوشانید. مراد اینکه است که آنان در غفلت ناشی از نادانی فرو رفته اند.
ساهُون َ: وظایف لازم بر خود را فراموش کرده اند.
یَوم َ هُم عَلَی النّارِ یُفتَنُون َ (13)
13- یُفتَنُون َ: یعذّبون.
ذُوقُوا فِتنَتَکُم هذَا الَّذِی کُنتُم بِه ِ تَستَعجِلُون َ (14)
14- فِتنَتَکُم: «فتنة» به معنای عذاب است.
آخِذِین َ ما آتاهُم رَبُّهُم إِنَّهُم کانُوا قَبل َ ذلِک َ مُحسِنِین َ (16)
16- ما آتاهُم: ما اعطاهم.
کانُوا قَلِیلاً مِن َ اللَّیل ِ ما یَهجَعُون َ (17)
17- یَهجَعُون َ:
«الهجوع» به معنای «النوم باللیل دون النهار»:
خواب در شب. کانُوا قَلِیلًا مِن َ اللَّیل ِ ما یَهجَعُون َ: کمتر شبی است که خواب بمانند و نماز شب را ترک کنند یعنی بسیاری از شبها نماز شب را می خوانند. «امام صادق علیه السّلام»(1). «ما» مصدریه است.
وَ فِی أَموالِهِم حَق ٌّ لِلسّائِل ِ وَ المَحرُوم ِ (19)
19- المَحرُوم ِ: کسی که کار و تلاش او کفاف زندگی او را نمی دهد و از سؤال کردن از دیگران نیز خجالت می کشد و مردم هم به تصور اینکه که او بی نیاز است از دادن صدقات به وی خودداری می کنند. «مجمع البیان، المیزان و کنز الدقائق»
هَل أَتاک َ حَدِیث ُ ضَیف ِ إِبراهِیم َ المُکرَمِین َ (24)
24- المُکرَمِین َ:
پیش خدا گرامی بودند چون فرشته بودند.
إِذ دَخَلُوا عَلَیه ِ فَقالُوا سَلاماً قال َ سَلام ٌ قَوم ٌ مُنکَرُون َ (25)
25- قَوم ٌ مُنکَرُون َ: ابراهیم علیه السّلام پیش خود گفت: آنان را نمی شناسم.
فَراغ َ إِلی أَهلِه ِ فَجاءَ بِعِجل ٍ سَمِین ٍ (26)
26- فَراغ َ إِلی أَهلِه ِ: مخفیانه پیش خانواده اش رفت. جهت اینکه که مخفیانه رفت، اینکه بود که خوف داشت مهمانان مانع از پذیرایی شوند و بگویند ما راضی به زحمت نیستیم. فَجاءَ بِعِجل ٍ سَمِین ٍ: گوساله چاقی که کباب کرده بود آورد.
فَأَوجَس َ مِنهُم خِیفَةً قالُوا لا تَخَف وَ بَشَّرُوه ُ بِغُلام ٍ عَلِیم ٍ (28)
28- فَأَوجَس َ مِنهُم خِیفَةً: پیش خود ترسید و گمان کرد که آنان قصد دارند به وی آسیبی برسانند. بِغُلام ٍ: مراد «اسحاق» است(2). عَلِیم ٍ: در آینده عالم خواهد بود.
فَأَقبَلَت ِ امرَأَتُه ُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّت وَجهَها وَ قالَت عَجُوزٌ عَقِیم ٌ (29)
29- فِی صَرَّةٍ: به دو معنا آمده است: 1- به معنای «فی ضجّة»: در حالی که ناله می کرد و فریاد می زد. 2- به معنای «فی جماعة»: در حالی که در میان گروه بود. «امام صادق علیه السّلام» فَصَکَّت: با دست خود محکم به صورت خویش زد. عَجُوزٌ عَقِیم ٌ: انا عجوز عقیم: من پیرزن نازا هستم.
قالُوا کَذلِک َ قال َ رَبُّک ِ إِنَّه ُ هُوَ الحَکِیم ُ العَلِیم ُ (30)
30- کَذلِک َ قال َ رَبُّک ِ: پروردگارت چنین فرموده است که به شما فرزندی خواهد داد.
ص: 522
قال َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون َ (31)
31- فَما خَطبُکُم: کار شما چیست! برای چه کاری آمده اید!
مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّک َ لِلمُسرِفِین َ (34)
34- مُسَوَّمَةً: علامت گذاری شده. «المیزان» لِلمُسرِفِین َ: برای کسانی که دارای گناهان زیاد می باشند و از حدّ تجاوز کرده اند.
فَما وَجَدنا فِیها غَیرَ بَیت ٍ مِن َ المُسلِمِین َ (36)
36- بَیت ٍ: مراد بیت لوط است.
وَ تَرَکنا فِیها آیَةً لِلَّذِین َ یَخافُون َ العَذاب َ الأَلِیم َ (37)
37- آیَةً: علامت، نشانه. خداوند برای اینکه که بفهماند اهل اینکه قریه هلاک شده اند تا دیگران عبرت بگیرند یک علامت قرار داده بود.
وَ فِی مُوسی إِذ أَرسَلناه ُ إِلی فِرعَون َ بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ (38)
38- بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ: با دلایل روشن و واضح.
فَتَوَلّی بِرُکنِه ِ وَ قال َ ساحِرٌ أَو مَجنُون ٌ (39)
39- فَتَوَلّی بِرُکنِه ِ: «رکن» کنایه از قدرت است. اصل «رکن» به معنای تکیه گاه است یعنی به خاطر تکیه به قدرتش از قبول حق سرباز زد.
فَأَخَذناه ُ وَ جُنُودَه ُ فَنَبَذناهُم فِی الیَم ِّ وَ هُوَ مُلِیم ٌ (40)
40- فَنَبَذناهُم فِی الیَم ِّ: آنان را به دریا ریختیم.
مُلِیم ٌ: کسی که کاری انجام داده است که به خاطر آن مستحق ملامت است.
وَ فِی عادٍ إِذ أَرسَلنا عَلَیهِم ُ الرِّیح َ العَقِیم َ (41)
41- الرِّیح َ العَقِیم َ: بادی که از خیر رساندن عقیم بود. توضیح اینکه که باد دارای منافعی همانند جا به جا کردن ابرها و تلقیح درختان است. بادی که دارای منافع نباشد عقیم نامیده می شود همانند زن نازا که فرزندی نمی آورد.
ما تَذَرُ مِن شَی ءٍ أَتَت عَلَیه ِ إِلاّ جَعَلَته ُ کَالرَّمِیم ِ (42)
42- کَالرَّمِیم ِ: شی ء متلاشی شده همانند استخوان پوسیده.
وَ السَّماءَ بَنَیناها بِأَیدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُون َ (47)
47- بِأَیدٍ: بقوّة.
وَ الأَرض َ فَرَشناها فَنِعم َ الماهِدُون َ (48)
48- الماهِدُون َ: «مهد» به معنای هموار کردن و مهیا کردن است.
ص: 523
کَذلِک َ ما أَتَی الَّذِین َ مِن قَبلِهِم مِن رَسُول ٍ إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَو مَجنُون ٌ (52)
52- کَذلِک َ: کذلک الامر: جریان چنین بود.
أَ تَواصَوا بِه ِ بَل هُم قَوم ٌ طاغُون َ (53)
53- أَ تَواصَوا بِه ِ: استفهام توبیخی است یعنی آیا آنان همدیگر را سفارش به تکذیب انبیا کرده بودند.
بَل هُم قَوم ٌ طاغُون َ: «بل» برای اعراض است یعنی چنین نبوده که همدیگر را سفارش به تکذیب کنند، بلکه به خاطر طغیان و سرکشی بود.
وَ ما خَلَقت ُ الجِن َّ وَ الإِنس َ إِلاّ لِیَعبُدُون ِ (56)
56- لِیَعبُدُون ِ: لیعبدونی.
فَإِن َّ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثل َ ذَنُوب ِ أَصحابِهِم فَلا یَستَعجِلُون ِ (59)
59- ذَنُوباً: نصیب، بهره.
أَصحابِهِم: دوستانشان (پیشینیان).
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ الطُّورِ (1)
1- وَ الطُّورِ: قسم به کوه طور (محل مناجات حضرت موسی علیه السّلام).
وَ کِتاب ٍ مَسطُورٍ (2)
2- مَسطُورٍ: مکتوب به معنای نوشته شده. در اینکه که مراد از کتاب مکتوب چیست، چند نظریه وجود دارد: 1- لوح محفوظ. 2- نامه اعمال. 3-
قرآن.
فِی رَق ٍّ مَنشُورٍ (3)
3- رَق ٍّ: آنچه که روی آن می نویسند مانند:
پوست، کاغذ.
مَنشُورٍ: گشوده شده.
وَ البَیت ِ المَعمُورِ (4)
4- البَیت ِ المَعمُورِ: به دو معنا آمده است: 1- خانه ای در آسمان چهارم محاذی کعبه. 2- کعبه.
وَ السَّقف ِ المَرفُوع ِ (5)
5- السَّقف ِ المَرفُوع ِ: آسمان. «علی علیه السّلام»
وَ البَحرِ المَسجُورِ (6)
6- البَحرِ المَسجُورِ: به دو معنا آمده است: 1- دریاهای پر. 2- دریاهایی که روز قیامت به آتش مبدل خواهد شد. «مفاد حدیث». «المسجور» به معنای پر است.
یَوم َ تَمُورُ السَّماءُ مَوراً (9)
9- یَوم َ تَمُورُ السَّماءُ مَوراً: به دو معنا آمده است: 1- روزی که آسمان به گردش در آید. 2- روزی که آسمان در هم پیچیده شود. در «المیزان» فرموده است: اینکه آیه ظرف وقوع عذاب را بیان می کند.
یَوم َ یُدَعُّون َ إِلی نارِ جَهَنَّم َ دَعًّا (13)
13- یَوم َ یُدَعُّون َ إِلی نارِ جَهَنَّم َ دَعًّا: روزی که به زور آنان را در آتش جهنم می اندازند. «الدّع»: الدفع.
ص: 524
اصلَوها فَاصبِرُوا أَو لا تَصبِرُوا سَواءٌ عَلَیکُم إِنَّما تُجزَون َ ما کُنتُم تَعمَلُون َ (16)
16- اصلَوها: حرارت آتش را مقایسه کنید و بسنجید، (ببینید می توانید صبر کنید یا نمی توانید).
سَواءٌ عَلَیکُم: صبر بکنید یا جزع کنید هر دو یکسان است.
فاکِهِین َ بِما آتاهُم رَبُّهُم وَ وَقاهُم رَبُّهُم عَذاب َ الجَحِیم ِ (18)
18- فاکِهِین َ: به چند معنا آمده است: 1- میوه هایی را که خداوند به آنان عطا کرده است تناول می کنند. «المیزان» 2- در باره نعمتهای خداوند با همدیگر به گفت و گو می پردازند.
«المیزان» 3- از نعمتهای خداوند بهره مندند و لذت می برند. 4- از نعمتهایی که به آنان داده شده است در شگفت هستند.
مُتَّکِئِین َ عَلی سُرُرٍ مَصفُوفَةٍ وَ زَوَّجناهُم بِحُورٍ عِین ٍ (20)
20- سُرُرٍ: جمع «سریر» به معنای تخت.
مَصفُوفَةٍ: ردیف و در یک صف.
«الحور»: البیض النقیّات فی حسن و کمال:
حوریه های سفید و پاکیزه و در کمال زیبایی.
«العین»: چشم فراخها.
وَ الَّذِین َ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمان ٍ أَلحَقنا بِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ ما أَلَتناهُم مِن عَمَلِهِم مِن شَی ءٍ کُل ُّ امرِئ ٍ بِما کَسَب َ رَهِین ٌ (21)
21- وَ الَّذِین َ آمَنُوا: در «المیزان» فرموده است: مراد اینکه است که کسانی که ایمان آورده اند، فرزندان بالغ آنان را- که همانند پدران خود مؤمن هستند، ولی درجه ایمانشان از درجه ایمان پدرانشان پایین تر است- به پدران خود ملحق خواهیم کرد تا پدران آنان خوشحال شوند و اینکه یکی از منّتهای خداوند بر پدران است.
وَ ما أَلَتناهُم: از اجر پدران چیزی کم نخواهیم کرد. «لات و ألات» به معنای «نقص» است. «المیزان» رَهِین ٌ: گرو.
وَ أَمدَدناهُم بِفاکِهَةٍ وَ لَحم ٍ مِمّا یَشتَهُون َ (22)
22- أَمدَدناهُم بِفاکِهَةٍ: پی در پی به آنان میوه می دهیم.
یَتَنازَعُون َ فِیها کَأساً لا لَغوٌ فِیها وَ لا تَأثِیم ٌ (23)
23- یَتَنازَعُون َ فِیها کَأساً: یتعاطون کأس الخمر: از همدیگر کاسه های شراب را می گیرند.
لا لَغوٌ: سخن لغو و بیهوده نمی گویند.
لا تَأثِیم ٌ: کاسه شراب باعث گناه آنان نمی شود.
وَ یَطُوف ُ عَلَیهِم غِلمان ٌ لَهُم کَأَنَّهُم لُؤلُؤٌ مَکنُون ٌ (24)
24- یَطُوف ُ عَلَیهِم: (برای خدمت کردن) گرد آنان می چرخند. مَکنُون ٌ: محفوظ و مصون.
فَمَن َّ اللّه ُ عَلَینا وَ وَقانا عَذاب َ السَّمُوم ِ (27)
27- السَّمُوم ِ: حرارتی که در سوراخهای بدن داخل می شود. «کل ّ خرق سم ّ».
فَذَکِّر فَما أَنت َ بِنِعمَةِ رَبِّک َ بِکاهِن ٍ وَ لا مَجنُون ٍ (29)
29- بِکاهِن ٍ: کسی که تصورش اینکه است که توسط جن از غیب خبر می دهد.
أَم یَقُولُون َ شاعِرٌ نَتَرَبَّص ُ بِه ِ رَیب َ المَنُون ِ (30)
30- رَیب َ المَنُون ِ: «ریب» به معنای عارض شدن و جاری شدن است و «المنون» به معنای مرگ است.
ص: 525
أَم تَأمُرُهُم أَحلامُهُم بِهذا أَم هُم قَوم ٌ طاغُون َ (32)
32-- (أحلام): جمع «حلم» به معنای عقل.
أَم هُم: «ام» «منقطعه» است و به معنای «بل».
أَم یَقُولُون َ تَقَوَّلَه ُ بَل لا یُؤمِنُون َ (33)
33- تَقَوَّلَه ُ: به زور اینکه گفتار (قرآن) را درست کرده است یعنی دروغ ساخته است.
أَم خُلِقُوا مِن غَیرِ شَی ءٍ أَم هُم ُ الخالِقُون َ (35)
35- أَم خُلِقُوا مِن غَیرِ شَی ءٍ: به دو معنا آمده است: 1- أخلقوا باطلا: آیا عبث و بیهوده آفریده شده اند! 2- آیا خالقی آنان را نیافریده است!
أَم عِندَهُم خَزائِن ُ رَبِّک َ أَم هُم ُ المُصَیطِرُون َ (37)
37- المُصَیطِرُون َ: صاحبان سیطره و تسلط.
أَم لَهُم سُلَّم ٌ یَستَمِعُون َ فِیه ِ فَلیَأت ِ مُستَمِعُهُم بِسُلطان ٍ مُبِین ٍ (38)
38- فِیه ِ: فی الوحی.
أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم ٍ مُثقَلُون َ (40)
40- مَغرَم ٍ: غرامت، خسارت.
أَم یُرِیدُون َ کَیداً فَالَّذِین َ کَفَرُوا هُم ُ المَکِیدُون َ (42)
42- المَکِیدُون َ: گرفتار مکافات نقشه های شیطانی خود خواهند شد.
وَ إِن یَرَوا کِسفاً مِن َ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحاب ٌ مَرکُوم ٌ (44)
44- کِسفاً: قطعه ای از أبر.
سَحاب ٌ مَرکُوم ٌ: ابرهای متراکم.
فَذَرهُم حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم ُ الَّذِی فِیه ِ یُصعَقُون َ (45)
45- یُصعَقُون َ: دچار صاعقه می شوند.
وَ إِن َّ لِلَّذِین َ ظَلَمُوا عَذاباً دُون َ ذلِک َ وَ لکِن َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون َ (47)
47- دُون َ ذلِک َ: دون عذاب الآخرة.
وَ اصبِر لِحُکم ِ رَبِّک َ فَإِنَّک َ بِأَعیُنِنا وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک َ حِین َ تَقُوم ُ (48)
48- بِأَعیُنِنا: مقابل چشم ما هستی.
وَ مِن َ اللَّیل ِ فَسَبِّحه ُ وَ إِدبارَ النُّجُوم ِ (49)
49- إِدبارَ النُّجُوم ِ: مراد نماز نافله صبح است که به هنگام پشت کردن ستارگان و روشن شدن صبح خوانده می شود. «امام باقر و امام صادق علیه السّلام»
ص: 526
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ النَّجم ِ إِذا هَوی (1)
1- وَ النَّجم ِ إِذا هَوی: مراد یکی از چند چیز است: 1- مراد از «نجم» هر جسم نورانی و مراد از «هوی» غروب است یعنی قسم به جسم نورانی به هنگامی که غروب کند. «المیزان» 2- مراد از «نجم» قرآن است زیرا «نجم» در لغت به معنای پراکنده است و چون قرآن به تدریج در مدت بیست و سه سال نازل شده به آن «نجم» گفته شده است و مراد از «هوی» نزول است یعنی قسم به قرآن که تدریجا نازل شده است. 3- مراد از «نجم» ستاره است یعنی قسم به ستارگان، به هنگامی که غروب کند. «هوی» در اصل به معنای سقوط است.
ما ضَل َّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی (2)
2- غَوی: به دو معنا آمده است:
1- «ضل ّ» و تکرار برای تأکید است. 2- ناموفق.
وَ ما یَنطِق ُ عَن ِ الهَوی (3)
3- عَن ِ الهَوی: از روی میل نفسانی.
عَلَّمَه ُ شَدِیدُ القُوی (5)
5- شَدِیدُ القُوی: جبرئیل.
ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی (6)
6- مِرَّةٍ: به دو معنا آمده است: 1- قدرت. 2- عبور و مرور به آسمانها و زمین. «المیزان»
وَ هُوَ بِالأُفُق ِ الأَعلی (7)
7- هُوَ: جبرئیل.
بِالأُفُق ِ الأَعلی: ناحیه بالاتر. «المیزان»
ثُم َّ دَنا فَتَدَلّی (8)
8- فَتَدَلّی: نزدیک شد.
فَکان َ قاب َ قَوسَین ِ أَو أَدنی (9)
9- قاب َ: مقدار.
قَوسَین ِ: تثنیه «قوس» و به دو معناست: 1- آلت تیر اندازی. 2- یک ذراع.
فَأَوحی إِلی عَبدِه ِ ما أَوحی (10)
10- فَأَوحی إِلی عَبدِه ِ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- خدا توسط جبرئیل به بنده اش وحی کرد. 2- جبرئیل به بنده خدا (محمّد صلّی اللّه علیه و آله) وحی کرد.
ما کَذَب َ الفُؤادُ ما رَأی (11)
11- ما کَذَب َ الفُؤادُ ما رَأی: قلب محمّد صلّی اللّه علیه و آله آنچه را که چشمش دیده بود تکذیب نکرد یعنی توهّم نکرده، بلکه حقیقت بوده است. ما رَأی: یعنی جبرئیل را به صورت واقعی رؤیت کرده است.
أَ فَتُمارُونَه ُ عَلی ما یَری (12)
12- أَ فَتُمارُونَه ُ: آیا با او به نزاع بر می خیزید!
وَ لَقَد رَآه ُ نَزلَةً أُخری (13)
13- رَآه ُ: رای جبرئیل. نَزلَةً أُخری: مرّة اخری، فعلة من النزول. «کنز الدقائق»
عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی (14)
14- سِدرَةِ المُنتَهی: «سدر» نام درختی است و «تا» برای وحدت است. امام باقر علیه السّلام فرمود: در شب معراج هنگامی که جبرئیل به محل «سدرة» رسید نزدیک آن ایستاد و گفت: ای محمّد اینکه جا جایگاه من است و من توان جلوتر آمدن را ندارم و لیکن تو پیش رو و به «سدرة» برس و در آن جا بایست. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چنین کرد. «سدرة» متصف به «المنتهی» شده است چون نامه اعمال بندگان در نهایت به آنجا می رسد. «کنز الدقائق»
عِندَها جَنَّةُ المَأوی (15)
15- عِندَها: عند سدرة المنتهی.
إِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی (16)
16-- إِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی: ابهام برای عظمت و بزرگی است.
أَ فَرَأَیتُم ُ اللاّت َ وَ العُزّی (19)
19- أَ فَرَأَیتُم ُ: به من خبر دهید آیا «لات و عزی و مناة» دختران خدا هستند. اللّات َ: نام بتی است. العُزّی: نام بتی است.
وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُخری (20)
20- مَناةَ: نام بتی است. الثّالِثَةَ الأُخری: دو وجه در آن وجود دارد: 1- دو صفت هستند و برای تاکید آمده اند همانند «یطیر بجناحیه» یعنی «مناة» هم سومی آن بتها است و هم غیر از آن دو تاست. 2- «الاخری» مشتق از «تأخّر» است یعنی مقام و رتبه «مناة» عقب تر از رتبه «لات و عزّی» است هر دو احتمال در «کنز الدقائق» آمده است.
أَ لَکُم ُ الذَّکَرُ وَ لَه ُ الأُنثی (21)
21- أَ لَکُم ُ الذَّکَرُ وَ لَه ُ الأُنثی: چون بت پرستان معتقد بودند بتهای مورد پرستش آنان چه ملائکه چه غیر ملائکه مؤنث هستند، خداوند می فرماید: چگونه است که شما در مقام انتخاب، مذکر انتخاب می کنید، ولی به خدا مؤنث نسبت می دهید.
تِلک َ إِذاً قِسمَةٌ ضِیزی (22)
22- قِسمَةٌ ضِیزی:
تقسیم غیر عادلانه.
أَم لِلإِنسان ِ ما تَمَنّی (24)
24- أَم: بل. ما تَمَنّی: آنچه را که از شفاعت بتان آرزو می کنند.
ص: 527
ذلِک َ مَبلَغُهُم مِن َ العِلم ِ إِن َّ رَبَّک َ هُوَ أَعلَم ُ بِمَن ضَل َّ عَن سَبِیلِه ِ وَ هُوَ أَعلَم ُ بِمَن ِ اهتَدی (30)
30- ذلِک َ: رو گردان شدن از تدبر در آخرت و رسیدن به دنیا و لذّت بردن از تمتعات زود گذر.
الَّذِین َ یَجتَنِبُون َ کَبائِرَ الإِثم ِ وَ الفَواحِش َ إِلاَّ اللَّمَم َ إِن َّ رَبَّک َ واسِع ُ المَغفِرَةِ هُوَ أَعلَم ُ بِکُم إِذ أَنشَأَکُم مِن َ الأَرض ِ وَ إِذ أَنتُم أَجِنَّةٌ فِی بُطُون ِ أُمَّهاتِکُم فَلا تُزَکُّوا أَنفُسَکُم هُوَ أَعلَم ُ بِمَن ِ اتَّقی (32)
32- کَبائِرَ الإِثم ِ: گناهان بزرگ.
الفَواحِش َ: جمع «فاحشه» به معنای زشت ترین گناه.
اللَّمَم َ: به چند معنا آمده است: 1- گناهان صغیره مانند: نگاه به نامحرم، نسبت به زنا. 2-
نیت گناه. «المیزان» 3- گناهی که به طور اتفاقی صادر شود، بدون اینکه که عادت به گناه کرده باشد.
«ائمه علیهم السّلام، المیزان» در «مجمع البیان» فرموده است: در لغت چنین آمده است: «اللمم أن یفعل الانسان فی الحین و لا یکون له عادة».
أَجِنَّةٌ: جمع «جنین».
أَ فَرَأَیت َ الَّذِی تَوَلّی (33)
33- تَوَلّی: از حق رو گردان شده است.
وَ أَعطی قَلِیلاً وَ أَکدی (34)
34- أَکدی: به دو معنا آمده است: 1- از بخشش خودداری کرده است. 2- از عطا کردن به شدت خودداری می کند.
أَم لَم یُنَبَّأ بِما فِی صُحُف ِ مُوسی (36)
36- أَم: بل.
وَ إِبراهِیم َ الَّذِی وَفّی (37)
37- وَفّی: دستورات خدا را به طور کامل انجام داد.
أَلاّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری (38)
38- أَلّا تَزِرُ ...: مطالب اینکه آیه و آیه بعد در صحف موسی و ابراهیم بوده است.
وازِرَةٌ: حمل کننده. «وزر»: بار سنگین.
وَ أَن لَیس َ لِلإِنسان ِ إِلاّ ما سَعی (39)
39- أَن لَیس َ: عطف است بر «الا تزر».
ثُم َّ یُجزاه ُ الجَزاءَ الأَوفی (41)
41- یُجزاه ُ: یجزا سعیه.
الأَوفی: به نحو کامل.
ص: 528
مِن نُطفَةٍ إِذا تُمنی (46)
46- تُمنی: به هنگامی که به رحم زن ریخته شود.
وَ أَن َّ عَلَیه ِ النَّشأَةَ الأُخری (47)
47- النَّشأَةَ الأُخری: آفرینش دوّم یعنی زنده شدن بعد از مرگ برای مبعوث شدن.
وَ أَنَّه ُ هُوَ أَغنی وَ أَقنی (48)
48- أَغنی: غنا و ثروت را عطا می کند.
أَقنی: به چند معنا آمده است: 1- اعطی القنیة.
«قنیة» عبارت است از مالی که اصل آن باقی است و از منافع آن بهره برداری می شود مانند باغ، خانه، حیوان. «المیزان» 2- ارضی بما اعطاه یعنی خداوند بندگان خود را به آنچه به آنان داده خوشنود می سازد. 3- افقر یعنی فقیر می سازد.
وَ أَنَّه ُ هُوَ رَب ُّ الشِّعری (49)
49- الشِّعری: ستاره مخصوص.
وَ المُؤتَفِکَةَ أَهوی (53)
53- المُؤتَفِکَةَ: قریه های قوم لوط که به زمین فرو رفتند.
أَهوی: سرنگون ساخت. جبرئیل اینکه قریه ها را بالا برد سپس به زمین پرتاب کرد و به دنبال آن خداوند آنان را سنگسار کرد.
فَغَشّاها ما غَشّی (54)
54- فَغَشّاها ما غَشّی: عذاب آنان را پوشانید.
فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّک َ تَتَماری (55)
55- آلاءِ: نعماء.
تَتَماری: شک و تردید داری.
هذا نَذِیرٌ مِن َ النُّذُرِ الأُولی (56)
56- هذا: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- اشاره به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است. 2- اشاره به قرآن است.
النُّذُرِ الأُولی: مراد یکی از دو چیز است: 1- پیامبران گذشته. 2- صحف موسی و ابراهیم.
أَزِفَت ِ الآزِفَةُ (57)
57- أَزِفَت ِ الآزِفَةُ: قیامت نزدیک شده است.
لَیس َ لَها مِن دُون ِ اللّه ِ کاشِفَةٌ (58)
58- کاشِفَةٌ: به دو معنا آمده است: 1- نفس کاشفة: کسی که برطرف کننده سختی های قیامت باشد. 2- به معنای مصدر است مانند «عافیة» و «عاقبة» یعنی کشف. لَها: لشدائد القیامة.
وَ أَنتُم سامِدُون َ (61)
61- سامِدُون َ: غافلون.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
اقتَرَبَت ِ السّاعَةُ وَ انشَق َّ القَمَرُ (1)
1- اقتَرَبَت ِ السّاعَةُ: آن ساعتی که مردم می میرند و قیامت بر پا می شود نزدیک شده است. هر چند «اقترب» و «قرب» به یک معنی است، ولی در اوّلی معنای مبالغه بیشتری نهفته است مانند «اقتدر» و «قدر» زیرا در باب افتعال مبالغه نهفته است. انشَق َّ القَمَرُ: مراد شکافته شدن ماه به دو قسمت است، به معجزه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله.
وَ إِن یَرَوا آیَةً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ (2)
2- سِحرٌ مُستَمِرٌّ: در معنای آن دو احتمال است: 1- سحر قوی که بر سحرهای دیگر غالب است. 2- سحر مدام و پیوسته یعنی اینکه «شق القمر» هم سحری است همانند سحرهای گذشته. «المیزان»
وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهواءَهُم وَ کُل ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ (3)
3- کُل ُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ: هر چیزی در قرارگاه خودش مستقر می گردد و تکذیب شما تأثیری ندارد و واقع را عوض نمی کند. «المیزان»
وَ لَقَد جاءَهُم مِن َ الأَنباءِ ما فِیه ِ مُزدَجَرٌ (4)
4- مُزدَجَرٌ: به معنای مصدر است یعنی بازداشتن از کفر و تکذیب پیامبر. اصل آن «زجر» است که به باب افتعال رفته «ازتجر» شده و «تا» تبدیل به «دال» شده است.
حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغن ِ النُّذُرُ (5)
5- حِکمَةٌ بالِغَةٌ: قرآن در نهایت حکمت است. فَما تُغن ِ النُّذُرُ: آمدن إنذار کنندگان نفعی به حال آنان نبخشید چون آنان اعراض کردند و توجهی به «نذر» نکردند. «نذر» جمع «نذیر» است.
فَتَوَل َّ عَنهُم یَوم َ یَدع ُ الدّاع ِ إِلی شَی ءٍ نُکُرٍ (6)
6- نُکُرٍ: ناشناخته و غیر مترقبه.
ص: 529
خُشَّعاً أَبصارُهُم یَخرُجُون َ مِن َ الأَجداث ِ کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ (7)
7- خُشَّعاً: جمع «خاشع» به معنای نوعی خواری و ذلّت. «المیزان» در ترکیب «خشّعا» دو وجه است: 1- حال است از «واو» در «یخرجون». 2- حال است از ضمیر «هم» در «فتول ّ عنهم».
الأَجداث ِ: جمع «جدث» به معنای قبور.
جَرادٌ مُنتَشِرٌ: ملخ پراکنده.
مُهطِعِین َ إِلَی الدّاع ِ یَقُول ُ الکافِرُون َ هذا یَوم ٌ عَسِرٌ (8)
8- مُهطِعِین َ: به سرعت روی می آورند.
«الاهطاع» به معنای «الاسراع فی المشی».
کَذَّبَت قَبلَهُم قَوم ُ نُوح ٍ فَکَذَّبُوا عَبدَنا وَ قالُوا مَجنُون ٌ وَ ازدُجِرَ (9)
9- ازدُجِرَ: مورد اذیت و آزار قرار گرفت.
فَفَتَحنا أَبواب َ السَّماءِ بِماءٍ مُنهَمِرٍ (11)
11- مُنهَمِرٍ: به شدت و بلا انقطاع در حال ریختن بود.
وَ فَجَّرنَا الأَرض َ عُیُوناً فَالتَقَی الماءُ عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ (12)
12- فَجَّرنَا الأَرض َ عُیُوناً: چشمه ها را در زمین شکافتیم و جاری ساختیم. فَالتَقَی الماءُ:
آب آسمان و آب زمین با هم ملاقات کردند و بهم پیوستند. جهت اینکه که تثنیه نیاورده است اینکه است که «ماء» اسم جنس است و بر قلیل و کثیر اطلاق می شود. عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ: بر کاری که مقدر شده بود یعنی نابودی قوم نوح.
وَ حَمَلناه ُ عَلی ذات ِ أَلواح ٍ وَ دُسُرٍ (13)
13- ذات ِ أَلواح ٍ: سفینة ذات الواح. دُسُرٍ:
جمع «دسار» و «دسیر» به معنای میخهایی که اجزاء کشتی را به هم متصل می کند.
تَجرِی بِأَعیُنِنا جَزاءً لِمَن کان َ کُفِرَ (14)
14- بِأَعیُنِنا: بحفظنا و حراستنا. در عرب گفته می شود: «عین اللّه علیک» یعنی خداوند حافظ تو باشد.
وَ لَقَد تَرَکناها آیَةً فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (15)
15- تَرَکناها: ترکنا اهلاک قوم نوح.
مُدَّکِرٍ: متذکر. اصل آن «مذتکر» بوده است، «تا» مبدل به «دال» شده و «ذال» در «دال» ادغام شده است.
فَکَیف َ کان َ عَذابِی وَ نُذُرِ (16)
16- نُذُرِ: به دو معنا آمده است: 1- اسم مصدر انذار است که جایگزین مصدر می شود یعنی «کیف انذاری إیّاهم». 2- جمع «نذیر».
إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً صَرصَراً فِی یَوم ِ نَحس ٍ مُستَمِرٍّ (19)
19- صَرصَراً: باد شدید و تند، به گونه ای که صدای آن شنیده می شود. «صر» در اصل به معنای وزیدن است.
تکرار کلمه «صرصر» مفید مبالغة است، یعنی وزیدن شدید، مانند «کب» و «کبکب». نَحس ٍ: شوم.
مُستَمِرٍّ: پیوسته. دو معنا احتمال دارد: 1- نحوست بر آنان استمرار داشت. 2- روز بر آنان استمرار داشت.
تَنزِع ُ النّاس َ کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل ٍ مُنقَعِرٍ (20)
20- تَنزِع ُ النّاس َ: مردم را از جا می کند و پرتاب می کرد. أَعجازُ نَخل ٍ: قسمتهای پایین درخت خرما، ریشه درخت خرما. مُنقَعِرٍ: از بیخ کنده شده.
کَذَّبَت ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (23)
23- ثَمُودُ: قوم صالح.
فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُه ُ إِنّا إِذاً لَفِی ضَلال ٍ وَ سُعُرٍ (24)
24- واحِداً: هو واحد. حال است.
سُعُرٍ: به دو معنا آمده است: 1- جمع «سعیر» به معنای آتش شعله ور. 2- جنون. در «المیزان» فرموده است:
معنای دوم به سیاق مناسب تر است.
أَ أُلقِی َ الذِّکرُ عَلَیه ِ مِن بَینِنا بَل هُوَ کَذّاب ٌ أَشِرٌ (25)
25- أَشِرٌ: هوس باز متکبّر.
إِنّا مُرسِلُوا النّاقَةِ فِتنَةً لَهُم فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر (27)
27- فَارتَقِبهُم: منتظر آمدن فرمان خدا در باره آنان باش.
ص: 530
وَ نَبِّئهُم أَن َّ الماءَ قِسمَةٌ بَینَهُم کُل ُّ شِرب ٍ مُحتَضَرٌ (28)
28- کُل ُّ شِرب ٍ مُحتَضَرٌ: هر قسمتی از آب از آن صاحبی است که در آن جا حضور دارد، نه مال دیگران.
فَنادَوا صاحِبَهُم فَتَعاطی فَعَقَرَ (29)
29- فَنادَوا صاحِبَهُم: دوست شرور خود را صدا کردند.
فَتَعاطی: به ناقه دسترسی پیدا کرد.
فَعَقَرَ: قتل: ناقه را از پای درآورد.
إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم صَیحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیم ِ المُحتَظِرِ (31)
31- صَیحَةً واحِدَةً: به یکی از دو معناست:
1- صدای جبرئیل. 2- عذاب.
کَهَشِیم ِ المُحتَظِرِ: «هشیم» به معنای درخت خشکیده و «محتظر» به معنای صاحب حظیرة است. «حظیرة» آغل و محل نگهداری گوسفند است یعنی آنان همانند درخت خشکیده شدند که صاحب آغل برای ساختن آغل از آن استفاده می کند.
إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم حاصِباً إِلاّ آل َ لُوطٍ نَجَّیناهُم بِسَحَرٍ (34)
34- حاصِباً: بادی که همراه آن سنگ ریزه باشد.
وَ لَقَد أَنذَرَهُم بَطشَتَنا فَتَمارَوا بِالنُّذُرِ (36)
36- بَطشَتَنا: عذاب ما.
فَتَمارَوا بِالنُّذُرِ: در برابر إنذار دهندگان به جدال و کشمکش پرداختند.
وَ لَقَد راوَدُوه ُ عَن ضَیفِه ِ فَطَمَسنا أَعیُنَهُم فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (37)
37- راوَدُوه ُ عَن ضَیفِه ِ: از او خواستند میهمانان را تسلیم آنان کند.
فَطَمَسنا أَعیُنَهُم: چشمهای آنان را محو کردیم.
وَ لَقَد صَبَّحَهُم بُکرَةً عَذاب ٌ مُستَقِرٌّ (38)
38- صَبَّحَهُم بُکرَةً عَذاب ٌ مُستَقِرٌّ: صبحگاه، عذاب ثابت بر آنان نازل شد.
کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذناهُم أَخذَ عَزِیزٍ مُقتَدِرٍ (42)
42- عَزِیزٍ: قادر شکست ناپذیر.
أَ کُفّارُکُم خَیرٌ مِن أُولئِکُم أَم لَکُم بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ (43)
43- کُفّارُکُم: کفار مکّه.
أُولئِکُم: اقوامی که جریان نابودی آنان بیان شد.
الزُّبُرِ: کتابهای گذشته.
بَل ِ السّاعَةُ مَوعِدُهُم وَ السّاعَةُ أَدهی وَ أَمَرُّ (46)
46- أَدهی: مصیبت بسیار بزرگی که قابل علاج نیست.
أَمَرُّ: تلخ تر.
إِن َّ المُجرِمِین َ فِی ضَلال ٍ وَ سُعُرٍ (47)
47- سُعُرٍ: عذاب، شکنجه.
یَوم َ یُسحَبُون َ فِی النّارِ عَلی وُجُوهِهِم ذُوقُوا مَس َّ سَقَرَ (48)
48- یُسحَبُون َ: کشیده می شوند.
مَس َّ سَقَرَ: عذاب جهنّم، حرارت جهنّم.
ص: 531
51- «أشیاع»: اشباه و نظایر.
وَ کُل ُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُستَطَرٌ (53)
53- مُستَطَرٌ: مکتوب.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
الرَّحمن ُ (1)
1- الرَّحمن ُ: کسی که رحمت او همه اشیا را فرا گرفته است و برای همین جهت از اوصاف مخصوص خداوند است، بخلاف «راحم» و «رحیم» که مخصوص خداوند نیست.
عَلَّمَه ُ البَیان َ (4)
4- البَیان َ: به دو معنا آمده است: 1- بیان کردن معنی به وسیله الفاظ. 2- دلیلهایی که ما را به یقین می رساند.
الشَّمس ُ وَ القَمَرُ بِحُسبان ٍ (5)
5- بِحُسبان ٍ: دو وجه برای آن ذکر شده است:
1- مصدر است «حسبته احسبه حسابا و حسبانا» مانند سکران و کفران. 2- جمع «حساب». یعنی جریان خورشید و ماه روی حساب است.
وَ النَّجم ُ وَ الشَّجَرُ یَسجُدان ِ (6)
6- النَّجم ُ: به دو معنا آمده است: 1- گیاهانی که ساقه ندارد. (گیاهانی که ساقه دارد، شجر نامیده می شود.) 2- ستاره. مراد همه ستارگان است.
یَسجُدان ِ: یخضعان: در مقابل خداوند خضوع دارند و تسلیم هستند.
وَ الأَرض َ وَضَعَها لِلأَنام ِ (10)
10- لِلأَنام ِ: برای همه مردم.
فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخل ُ ذات ُ الأَکمام ِ (11)
11- الأَکمام ِ: جمع «کم» یعنی دارای غلاف مانند میوه درخت خرما که قبل از شکفتن داخل در غلاف است.
وَ الحَب ُّ ذُو العَصف ِ وَ الرَّیحان ُ (12)
12- الحَب ُّ: حبوبات.
العَصف ِ: به دو معنا آمده است: 1- برگ. 2- کاه.
الرَّیحان ُ: به دو معنا آمده است: 1- روزی. 2- گیاه خوشبو.
فَبِأَی ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان ِ (13)
13- آلاءِ: نعمتها.
تُکَذِّبان ِ: خطاب به انسانها و جنّها است.
خَلَق َ الإِنسان َ مِن صَلصال ٍ کَالفَخّارِ (14)
14- صَلصال ٍ: گل خشک که اگر به او ضربه وارد شود صدا می دهد.
کَالفَخّارِ: گل پخته، سفال.
وَ خَلَق َ الجَان َّ مِن مارِج ٍ مِن نارٍ (15)
15- مارِج ٍ: مخلوط.
مارِج ٍ مِن نارٍ: مخلوطی از آتش.
ص: 532
رَب ُّ المَشرِقَین ِ وَ رَب ُّ المَغرِبَین ِ (17)
17- المَشرِقَین ِ و المَغرِبَین ِ: مشرق شمس و قمر و مغرب شمس و قمر.
مَرَج َ البَحرَین ِ یَلتَقِیان ِ (19)
19- مَرَج َ البَحرَین ِ: در معنای آن دو احتمال است: 1- دریای شور و دریای گوارا مخلوط شد.
2- دریای شور و گوارا آزاد و رها هستند.
یَلتَقِیان ِ: با همدیگر ملاقات کردند.
بَینَهُما بَرزَخ ٌ لا یَبغِیان ِ (20)
20- بَرزَخ ٌ: مانع، حاجز.
لا یَبغِیان ِ: آب شور و آب گوارا بر یکدیگر غلبه نمی کنند.
یَخرُج ُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان ُ (22)
22- مِنهُمَا: من البحرین.
اللُّؤلُؤُ: درّ بزرگ.
المَرجان ُ: درّ کوچک.
وَ لَه ُ الجَوارِ المُنشَآت ُ فِی البَحرِ کَالأَعلام ِ (24)
24- الجَوارِ: جمع «جاریه» به معنای کشتی.
المُنشَآت ُ: یعنی «المرفوعات» به معنای بلند.
کَالأَعلام ِ: همانند کوهها.
سَنَفرُغ ُ لَکُم أَیُّه َ الثَّقَلان ِ (31)
31- سَنَفرُغ ُ: به زودی برای حساب اعمال شما فارغ خواهیم شد یعنی قصد می کنیم از شما حساب بکشیم.
الثَّقَلان ِ: جن و انس. چون موقعیت آن دو خطیر و مهم است، کلمه ثقل بکار برده است.
یا مَعشَرَ الجِن ِّ وَ الإِنس ِ إِن ِ استَطَعتُم أَن تَنفُذُوا مِن أَقطارِ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُون َ إِلاّ بِسُلطان ٍ (33)
33- أَن تَنفُذُوا: نفوذ کنید، راه پیدا کنید.
أَقطارِ: جمع «قطر» به معنای جوانب.
بِسُلطان ٍ: به دو معنا آمده است: 1- قدرت، قوّت. 2- برهان. یعنی راه نفوذ به آسمان، مطالعه در آثار خداوند است که انسان را به توحید راهنمایی می کند.
یُرسَل ُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاس ٌ فَلا تَنتَصِران ِ (35)
35- شُواظٌ مِن نارٍ: به دو معنا آمده است: 1- شعله سبز رنگی که از آتش جدا می شود. 2- شعله بی دود. «مفردات راغب» یُرسَل ُ عَلَیکُما: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- اگر بخواهید به آسمان نفوذ کنید «یرسل علیکما شواظ ...». 2-
در قیامت «یرسل علیکما شواظ ...».
نُحاس ٌ: به چند معنا آمده است: 1- شعله ای از آتش که همراه با دود است. «مفردات راغب» 2- دود. 3- فلز مذاب.
فَإِذَا انشَقَّت ِ السَّماءُ فَکانَت وَردَةً کَالدِّهان ِ (37)
37- وَردَةً: سرخ رنگ، همانند گل سرخ.
کَالدِّهان ِ: در معنای آن دو وجه است: 1- جمع دهن به معنای روغنی که تاریخ مصرفش گذشته است. 2- ته نشین روغن. «مفردات راغب»
فَیَومَئِذٍ لا یُسئَل ُ عَن ذَنبِه ِ إِنس ٌ وَ لا جَان ٌّ (39)
39- لا یُسئَل ُ عَن ذَنبِه ِ: لا یسئل عن ذنب المجرم: کس دیگری را به جای مجرم از میان انسانها و جنّها مؤاخذه نمی کنند، بلکه خود مجرم را مؤاخذه می کنند.
ص: 533
یُعرَف ُ المُجرِمُون َ بِسِیماهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّواصِی وَ الأَقدام ِ (41)
41- 41- «سیما»: علامت، نشانه. بِالنَّواصِی:
جمع «ناصیه» به معنای موی قسمت جلوی سر.
الأَقدام ِ: جمع «قدم» به معنای پا. فَیُؤخَذُ بِالنَّواصِی وَ الأَقدام ِ: به دو معنا آمده است:
1- بعضی از مجرمان از موی جلوی سرشان گرفته و به آتش انداخته می شوند و بعضی دیگر از پای آنها گرفته و به آتش انداخته می شوند. «کنز الدقائق» 2- موی جلو سر را توسط غل و زنجیر به پا بسته و به آتش انداخته می شوند.
یَطُوفُون َ بَینَها وَ بَین َ حَمِیم ٍ آن ٍ (44)
44- بَینَها: بین النار.
حَمِیم ٍ: آب داغ.
آن ٍ: درجه آخر داغی. «حمیم آن» آب بسیار داغ.
وَ لِمَن خاف َ مَقام َ رَبِّه ِ جَنَّتان ِ (46)
46- جَنَّتان ِ: در بیان مراد از دو بهشت چند احتمال داده شده است، ولی در «المیزان» فرموده است: هیچ کدام دلیل ندارد.
ذَواتا أَفنان ٍ (48)
48- ذَواتَا: تثنیه «ذات».
أَفنان ٍ: جمع «فنن» به معنای شاخه ای که برگهای زیاد داشته باشد.
فِیهِما مِن کُل ِّ فاکِهَةٍ زَوجان ِ (52)
52- زَوجان ِ: نوعان.
مُتَّکِئِین َ عَلی فُرُش ٍ بَطائِنُها مِن إِستَبرَق ٍ وَ جَنَی الجَنَّتَین ِ دان ٍ (54)
54- فُرُش ٍ: جمع «فرش» به معنای رختخواب.
بَطائِنُها: جمع «باطن» به معنای آستر و قسمت زیر. علت اینکه که باطن را ذکر کرده و ظاهر را ذکر نکرده است اینکه است از زیبایی باطن کمال زیبایی ظاهر فهمیده می شود.
إِستَبرَق ٍ: به دو معنا آمده است: 1- ابریشم ضخیم. 2- ابریشم چینی که نه ضخیم است و نه نازک. جَنَی:(1)میوه رسیده که وقت چیدن آن شده، ولی هنوز بر درخت است. دان ٍ: در دسترس است و در هر حالی قابل چیدن است چه ایستاده و چه نشسته و چه خوابیده.
فِیهِن َّ قاصِرات ُ الطَّرف ِ لَم یَطمِثهُن َّ إِنس ٌ قَبلَهُم وَ لا جَان ٌّ (56)
56- فِیهِن َّ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- فی الفرش. 2- فی الجنان. قاصِرات ُ الطَّرف ِ: زنانی که نگاه خود را فقط به شوهران خود دوخته اند. قاصِرات ُ: مختص کرده اند. الطَّرف ِ: پلک چشم. «طرف» در لغت به معنای گوشه است و چون گوشه ای از پلک است که باز و بسته می شود به آن «طرف» گویند. لَم یَطمِثهُن َّ: لم یفتضهن ّ.
«الافتضاض»: النکاح بالتدمیة: اولین نزدیکی که با خون بکارت همراه است. «طمث» در اصل به معنای خون است.
وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان ِ (62)
62- مِن دُونِهِما: غیر از آن دو بهشت اول، دو بهشت دیگر است.
مُدهامَّتان ِ (64)
64- مُدهامَّتان ِ: مشتق از «دهمة» است یعنی بسیار سبز که از زیادی سبزی به سیاهی می زند.
فِیهِما عَینان ِ نَضّاخَتان ِ (66)
66- نَضّاخَتان ِ: فوارتان: به صورت فواره بالا می زند.
ص: 534
فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخل ٌ وَ رُمّان ٌ (68)
68- نَخل ٌ وَ رُمّان ٌ: خرما و انار. ذکر خاص بعد از عام است.
فِیهِن َّ خَیرات ٌ حِسان ٌ (70)
70- خَیرات ٌ: نساء خیرات الاخلاق. حِسان ٌ: حسان الوجوه: زیبا روی.
حُورٌ مَقصُورات ٌ فِی الخِیام ِ (72)
72- حُورٌ: چشم فراخ. مَقصُورات ٌ فِی الخِیام ِ: به دو معنا آمده است: 1- در حجله ها محبوس هستند و چشم اجانب به آنان نمی افتد.
2- مخصوص شوهران خود هستند.
مُتَّکِئِین َ عَلی رَفرَف ٍ خُضرٍ وَ عَبقَرِی ٍّ حِسان ٍ (76)
76- رَفرَف ٍ: به چند معنا آمده است: 1- پشتی. 2- بالشت. «کنز الدقائق» 3- رختخواب.
خُضرٍ: جمع «اخضر» و صفت «رفرف» است.
«المیزان» عَبقَرِی ٍّ: به چند معنا آمده است: 1- منسوب به «عبقر». عرب گمان می کند که عبقر شهر جنّیان است و برای همین هر چیز جالب را به آن جا منتسب می کنند. «کنز الدقائق» 2- ابریشم.
3- فرشها.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِذا وَقَعَت ِ الواقِعَةُ (1)
1- إِذا وَقَعَت ِ الواقِعَةُ: اذکروا اذا وقعت الواقعة: بیاد بیاورید زمانی را که قیامت بر پا می شود.
لَیس َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ (2)
2- لَیس َ لِوَقعَتِها کاذِبَةٌ: وقوع قیامت دروغ نیست. «کاذبة» مصدر است مانند «عاقبة».
خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3)
3- خافِضَةٌ رافِعَةٌ: «خفض» پایین بردن و «رفع» بالا بردن است. مراد آیه یکی از دو امر است: 1- قیامت دشمنان خدا را به سوی آتش می کشاند و اولیای خدا را به سوی بهشت بالا می برد. «امام چهارم علیه السّلام کنز الدقائق» 2- قیامت نظام دنیا را به هم می ریزد و آن را زیر و رو می کند. «المیزان»
إِذا رُجَّت ِ الأَرض ُ رَجًّا (4)
4- إِذا رُجَّت ِ الأَرض ُ رَجًّا: زمین به شدت بلرزد.
«رج ّ»: حرکت شدید. اشاره به زلزله قیامت است.
وَ بُسَّت ِ الجِبال ُ بَسًّا (5)
5- بُسَّت ِ الجِبال ُ بَسًّا: کوهها کوبیده شود و خرد شود.
فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا (6)
6- هَباءً: غبار. مُنبَثًّا: پراکنده، همانند ذرات معلّق در هوا.
وَ کُنتُم أَزواجاً ثَلاثَةً (7)
7- أَزواجاً ثَلاثَةً: أصنافا ثلاثة. توضیح سه گروه در آیات بعدی آمده است.
فَأَصحاب ُ المَیمَنَةِ ما أَصحاب ُ المَیمَنَةِ (8)
8- فَأَصحاب ُ المَیمَنَةِ: صاحبان سعادت. وجه نامگذاری به «یمین» یکی از دو امر است: 1- چون نامه اعمال آنان به دست راستشان داده می شود. 2- «یمین» به معنای برکت است و آنان صاحبان خیر و برکت بر خویشتن بوده اند. ما أَصحاب ُ المَیمَنَةِ: «ما» برای تفخیم و بزرگی جایگاه اصحاب یمین است.
وَ أَصحاب ُ المَشئَمَةِ ما أَصحاب ُ المَشئَمَةِ (9)
9- أَصحاب ُ المَشئَمَةِ: صاحبان بدبختی. وجه نامگذاری آنان به «مشئمة» یکی از دو امر است: 1- چون نامه اعمال آنان به سمت چپ آنان داده می شود. 2- آنان با اعمال بد برای خویشتن شوم و نامیمونی فراهم کرده اند.
«مشئمة» مصدر است.
وَ السّابِقُون َ السّابِقُون َ (10)
10- السّابِقُون َ السّابِقُون َ: به دو وجه آمده است: 1- مبتدا و خبر. 2- «السابقون» دوم تأکید اوّل و جمله «اولئک المقربون» خبر است. «کنز الدقائق» از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است: مراد پیامبران و خواص بندگان است(1).
فِی جَنّات ِ النَّعِیم ِ (12)
12- فِی جَنّات ِ النَّعِیم ِ: مراد از «نعیم» ولایت الهی است. «المیزان»
ثُلَّةٌ مِن َ الأَوَّلِین َ (13)
13- ثُلَّةٌ مِن َ الأَوَّلِین َ: بیان است برای «السابقون». یعنی عدّه زیادی از امتهای پیشین. «ثلّة» در اصل به معنای پاره شدن است و در اینکه جا مراد پاره ای از مردم هستند که از مردم دیگر جدا شده اند.
وَ قَلِیل ٌ مِن َ الآخِرِین َ (14)
14- قَلِیل ٌ مِن َ الآخِرِین َ: عدّه کمی از امّت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله. سابقین از امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله نسبت به امتهای پیشین کمتر است.
عَلی سُرُرٍ مَوضُونَةٍ (15)
15- عَلی سُرُرٍ مَوضُونَةٍ: الموضونة:
المنسوجة المتداخلة و به دو معنا آمده است: 1- بر تختهایی که همانند دانه های زره به هم بافته شده اند. 2- با وسایل طلایی به هم بافته شده اند.
مُتَّکِئِین َ عَلَیها مُتَقابِلِین َ (16)
16- مُتَّکِئِین َ عَلَیها: بر آن تختها تکیه داده اند. مُتَقابِلِین َ: رو به روی هم.
ص: 535
یَطُوف ُ عَلَیهِم وِلدان ٌ مُخَلَّدُون َ (17)
17- یَطُوف ُ عَلَیهِم: بر گرد آنان می چرخند و خدمت می کنند. وِلدان ٌ: خدمتکاران نوجوان.
در «المیزان» فرموده است: «الولدان» جمع «ولد» به معنای نوجوان است. مُخَلَّدُون َ: به دو معنا آمده است: 1- ولدان همیشه نوجوان هستند و پیر نمی شوند. 2- ولدان دارای گوشواره هستند. از «خلد» به معنای گوشواره مشتق است.
بِأَکواب ٍ وَ أَبارِیق َ وَ کَأس ٍ مِن مَعِین ٍ (18)
18- بِأَکواب ٍ: جمع «کوب» به معنای ظرفی که دهانه آن گشاد است و لوله ندارد. أَبارِیق َ:
جمع «ابریق» به معنای ظرفی که دارای دستگیره و لوله است. کَأس ٍ: کاسه. مَعِین ٍ: خمر معین:
شرابی که برای بینندگان آشکار و در حال جریان است.
لا یُصَدَّعُون َ عَنها وَ لا یُنزِفُون َ (19)
19- لا یُصَدَّعُون َ عَنها: از نوشیدن آن شراب دچار سر درد نمی شوند. لا یُنزِفُون َ:
مست نمی شوند و عقل آنان زایل نمی شود.
وَ حُورٌ عِین ٌ (22)
22-- حُورٌ عِین ٌ: حوریان چشم فراخ.
کَأَمثال ِ اللُّؤلُؤِ المَکنُون ِ (23)
23- اللُّؤلُؤِ المَکنُون ِ: همانند درهای در صدف «مکنون» به معنای محفوظ است. کنایه از اینکه است که دست کسی به آنان نرسیده است.
لا یَسمَعُون َ فِیها لَغواً وَ لا تَأثِیماً (25)
25- لَغواً: کلام بی فایده. تَأثِیماً: به همدیگر نسبت گناه دادن.
إِلاّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً (26)
26- إِلّا قِیلًا: مصدر است مانند قول.
«المیزان» سَلاماً: بیان برای «قیلا» می باشد.
فِی سِدرٍ مَخضُودٍ (28)
28- سِدرٍ: درخت سدر. مَخضُودٍ: بدون خار.
وَ طَلح ٍ مَنضُودٍ (29)
29- طَلح ٍ: به سه معنا آمده است:
1- درخت موز. 2- درختی که دارای سایه خنک است. 3- زیباترین درخت. مَنضُودٍ: روی هم قرار گرفته یعنی میوه های آن درختان روی هم قرار گرفته. امام صادق علیه السّلام فرمود: درختان از ریشه تا شاخه میوه است و ساقه های آنها ناپیداست.
وَ ظِل ٍّ مَمدُودٍ (30)
30- مَمدُودٍ: دائمی و باقی که خورشید آن سایه را از بین نمی برد. عرب به هر چیز بلند مدت «ممدود» می گوید. در روایت آمده است در بهشت درختی است که سواره صد سال در سایه آن می رود، ولی به پایان آن نمی رسد.
وَ ماءٍ مَسکُوب ٍ (31)
31- مَسکُوب ٍ: پیوسته جاری است، بدون اینکه که قطع گردد.
لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ (33)
33- لا مَقطُوعَةٍ: میوه ها تمام شدنی نیست، پیوسته موجود است. لا مَمنُوعَةٍ:
در دسترس است. چنان نیست که در اثر دوری شاخه یا وجود خار قابل چیدن نباشد.
وَ فُرُش ٍ مَرفُوعَةٍ (34)
34- فُرُش ٍ مَرفُوعَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- فرشهای گرانقیمت. 2- زنهایی که دارای نهایت عقل و کمال و زیبایی می باشند. عرب به زوجه «فراش» می گوید.
فَجَعَلناهُن َّ أَبکاراً (36)
36- أَبکاراً: باکره ها.
عُرُباً أَتراباً (37)
37- عُرُباً: به دو معنا آمده است: 1- شیفته شوهران خود هستند. 2-
به خاطر انس زیاد، با شوهران خود بازی می کنند. أَتراباً: به دو معنا آمده است: 1- زنان هم سن و سال هستند. 2-
هم سن شوهران هستند.
وَ أَصحاب ُ الشِّمال ِ ما أَصحاب ُ الشِّمال ِ (41)
41- أَصحاب ُ الشِّمال ِ: همان اصحاب مشئمة است.
فِی سَمُوم ٍ وَ حَمِیم ٍ (42)
42- سَمُوم ٍ: باد داغی که در سوراخهای بدن داخل می شود. حَمِیم ٍ: آب بسیار داغ.
وَ ظِل ٍّ مِن یَحمُوم ٍ (43)
43- یَحمُوم ٍ: دود غلیظ. از «حم ّ» مشتق است.
لا بارِدٍ وَ لا کَرِیم ٍ (44)
44- لا بارِدٍ وَ لا کَرِیم ٍ: صفت «ظل ّ» است یعنی سایه خنکی ندارد و قابل استراحت نیست. رسم عرب بر اینکه است که وقتی می خواهد مدح و ستایش را از چیزی نفی کند می گوید: کرم ندارد یعنی همه اش مذمت است.
إِنَّهُم کانُوا قَبل َ ذلِک َ مُترَفِین َ (45)
45- مُترَفِین َ: جمع «مترف» خوشگذران، لذت طلبی که اهمیتی به انجام وظایف بندگی نمی دهد.
وَ کانُوا یُصِرُّون َ عَلَی الحِنث ِ العَظِیم ِ (46)
46- یُصِرُّون َ: پافشاری می کردند. الحِنث ِ العَظِیم ِ: به چند معنا آمده است: 1- قسم یاد کردن بر نبودن قیامت.
2- گناه بزرگ شرک. 3- نقض پیمان بندگی.
ص: 536
لَآکِلُون َ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّوم ٍ (52)
52- زَقُّوم ٍ ...: به سوره صافات، آیه 62 رجوع شود.
فَشارِبُون َ شُرب َ الهِیم ِ (55)
55- الهِیم ِ: شتری که دچار مرض عطش شده است و از آب سیر نمی گردد تا بمیرد.
هذا نُزُلُهُم یَوم َ الدِّین ِ (56)
56- نُزُلُهُم: «نزل» عبارت است از آنچه برای میهمان از وسایل پذیرایی آماده می گردد.
أَ فَرَأَیتُم ما تُمنُون َ (58)
58- تُمنُون َ: منی را که در رحم زنان می ریزید.
نَحن ُ قَدَّرنا بَینَکُم ُ المَوت َ وَ ما نَحن ُ بِمَسبُوقِین َ (60)
60- قَدَّرنا بَینَکُم ُ المَوت َ: مرگ هر کس را ما مقرّر کردیم بعضی در کودکی و بعضی در جوانی و بعضی در پیری می میرند. ما نَحن ُ بِمَسبُوقِین َ: به دو معنا آمده است: 1- شما از تقدیر مرگ ما پیشی نمی گیرید. 2- ما مغلوب نمی شویم، (بنابراین که مربوط به آیه بعد باشد).
عَلی أَن نُبَدِّل َ أَمثالَکُم وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون َ (61)
61- عَلی أَن نُبَدِّل َ أَمثالَکُم: نبدّلکم بامثالکم. مفعول اول و حرف جر از مفعول دوم حذف شده است یعنی به جای شما اشخاص دیگری را خلق کنیم. نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون َ: به چند معنا آمده است: 1- شما را مبدل به قیافه های غیر انسانی، مانند میمون و خوک کنیم. 2- شما را در نشأه دوم به شکلهای گوناگون در آوریم که خود شما از آن شکلها بی خبر هستید. 3- «ما» موصوله است و مراد خلقت است. یعنی به شما وجود اخروی بدهیم غیر از وجود دنیوی. «المیزان»
وَ لَقَد عَلِمتُم ُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُون َ (62)
62- النَّشأَةَ الأُولی:
خلقت اول که همان آفرینش از نطفه و علقه و مضغه است.
أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُون َ (63)
63- ما تَحرُثُون َ: «الحرث»: کار کردن روی زمین مانند شخم زدن و بذر افشانی کردن.
لَو نَشاءُ لَجَعَلناه ُ حُطاماً فَظَلتُم تَفَکَّهُون َ (65)
65- حُطاماً: به دو معنا آمده است: 1- گیاه خشکی که خرد شده و برای خوردن قابل استفاده نیست. 2- کاه.
فَظَلتُم تَفَکَّهُون َ: به چند معنا آمده است: 1- شگفت زده می شدید. 2- از هزینه ای که کرده بودید پشیمان می شدید. 3- همدیگر را به خاطر کوتاهی در اطاعت ملامت می کردید. «تفکّه» در اصل تنقّل کردن به میوه های گوناگون است و گویا آنها به هنگام مواجه شدن با زراعت آفت دیده، سخنان گوناگون می گفتند. «فظلتم» در اصل «فظللتم» بوده که یک «لام» حذف شده است. «کنز الدقائق»
إِنّا لَمُغرَمُون َ (66)
66- إِنّا لَمُغرَمُون َ: ما خسارت دیده ایم. «مغرم» کسی است که مال او بدون عوض از بین رفته است.
أَ أَنتُم أَنزَلتُمُوه ُ مِن َ المُزن ِ أَم نَحن ُ المُنزِلُون َ (69)
69- المُزن ِ: ابرها. مفرد آن «مزنة» است. «کنز الدقائق»
لَو نَشاءُ جَعَلناه ُ أُجاجاً فَلَو لا تَشکُرُون َ (70)
70- أُجاجاً: به دو معنا آمده است: 1- بسیار تلخ. 2- بسیار شور.
أَ فَرَأَیتُم ُ النّارَ الَّتِی تُورُون َ (71)
71- تُورُون َ: «إیراء» به معنای آتش افروختن است. هنگامی که چخماق یا کبریت را می زنند اگر آتش گرفت می گویند: «اوری» و اگر آتش نگرفت می گویند: «أکبی».
نَحن ُ جَعَلناها تَذکِرَةً وَ مَتاعاً لِلمُقوِین َ (73)
73- جَعَلناها تَذکِرَةً: جعلنا النار تذکرة: آتش دنیا را یاد آور آتش آخرت قرار دادیم. مَتاعاً لِلمُقوِین َ: به دو معنا آمده است: 1- به خاطر بهره مند شدن مسافرانی که وارد سرزمین خالی و بدون گیاه شده اند. 2- به خاطر بهره مند شدن همه مردم فقیر و غنی.
فَلا أُقسِم ُ بِمَواقِع ِ النُّجُوم ِ (75)
75- فَلا أُقسِم ُ: «لا» زاید است. بِمَواقِع ِ النُّجُوم ِ: به دو معنا آمده است: 1- امام صادق علیه السّلام فرمود: «مواقع نجوم» عبارت است از رجمهای ستارگان به شیاطین برای راندن آنان از استراق سمع وحی. 2- جایگاه ستارگان در آسمان. «المیزان»
وَ إِنَّه ُ لَقَسَم ٌ لَو تَعلَمُون َ عَظِیم ٌ (76)
76- إِنَّه ُ: ان ّ القسم.
ص: 537
إِنَّه ُ لَقُرآن ٌ کَرِیم ٌ (77)
77- کَرِیم ٌ: به دو معنا آمده است: 1- منافع آن فراگیر و خیر آن بسیار است. توضیح بیش تر در آیه 44 گذشت. 2- پیش خدا دارای منزلت است.
فِی کِتاب ٍ مَکنُون ٍ (78)
78- مَکنُون ٍ: از بندگان پنهان است یعنی لوح محفوظ.
لا یَمَسُّه ُ إِلاَّ المُطَهَّرُون َ (79)
79- المُطَهَّرُون َ: ملائکه و انسانهایی هستند که آیه تطهیر در باره آنان نازل شده است یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت علیهم السّلام. «المیزان»
أَ فَبِهذَا الحَدِیث ِ أَنتُم مُدهِنُون َ (81)
81- مُدهِنُون َ: کنایه از سهل انگاری و بی اعتنایی است. اصل «ادهان» ملایم کردن شی ء به وسیله روغن است. «المیزان»
وَ تَجعَلُون َ رِزقَکُم أَنَّکُم تُکَذِّبُون َ (82)
82- وَ تَجعَلُون َ رِزقَکُم أَنَّکُم تُکَذِّبُون َ: «رزق» به معنای بهره و روزی معنوی است. یعنی به جای استفاده از معنویات قرآن به تکذیب آن پرداخته اید.
فَلَو لا إِذا بَلَغَت ِ الحُلقُوم َ (83)
83- فَلَو لا: فهلّا. برای تحضیض است. جزای «لو لا» جمله «ترجعونها» در آیه بعدی است.
بَلَغَت ِ: بلغت النفس. بَلَغَت ِ الحُلقُوم َ: کنایه از فرا رسیدن مرگ است. یعنی اگر قضیّه چنان است که شما می گویید که قیامتی وجود ندارد و خداوند حسابگری نیست، پس چرا روحهای مردگان خود را به هنگام مرگ نمی توانید از مرگ برهانید. پس بدانید کسی هست که او تقدیر امور می کند(1).
وَ أَنتُم حِینَئِذٍ تَنظُرُون َ (84)
84- تَنظُرُون َ: به محتضر، می نگرید.
وَ نَحن ُ أَقرَب ُ إِلَیه ِ مِنکُم وَ لکِن لا تُبصِرُون َ (85)
85- إِلَیه ِ: الی المحتضر.
فَلَو لا إِن کُنتُم غَیرَ مَدِینِین َ (86)
86- غَیرَ مَدِینِین َ: به دو معنا آمده است: 1- غیر مجزیّین: جزا داده نمی شوید و قیامتی وجود ندارد. 2- غیر مملوکین: مملوک دیگری نیستید.
فَأَمّا إِن کان َ مِن َ المُقَرَّبِین َ (88)
88- إِن کان َ: ان کان المحتضر. مِن َ المُقَرَّبِین َ: اینکه مقرّبین عبارتند از «السابقون» در آیه 10.
فَرَوح ٌ وَ رَیحان ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم ٍ (89)
89- فَرَوح ٌ: فله روح و راحة. رَیحان ٌ: رزق طیّب.
فَسَلام ٌ لَک َ مِن أَصحاب ِ الیَمِین ِ (91)
91- فَسَلام ٌ لَک َ مِن أَصحاب ِ الیَمِین ِ: فسلام لک یا صاحب الیمین من اخوانک یسلمون علیک: از سوی برادران دینی تو، سلام بر تو ای کسی که از گروه یمین هستی. «کنز الدقائق»
فَنُزُل ٌ مِن حَمِیم ٍ (93)
93- فَنُزُل ٌ: آنچه برای او آماده شده از امکانات پذیرایی. حَمِیم ٍ: آب بسیار داغ.
وَ تَصلِیَةُ جَحِیم ٍ (94)
94- تَصلِیَةُ جَحِیم ٍ: ملازم جهنم بودن.
إِن َّ هذا لَهُوَ حَق ُّ الیَقِین ِ (95)
95- حَق ُّ الیَقِین ِ: اضافه حق به یقین برای تاکید است و گر نه هر دو به یک معنی است.
ص: 538
هُوَ الَّذِی خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ فِی سِتَّةِ أَیّام ٍ ثُم َّ استَوی عَلَی العَرش ِ یَعلَم ُ ما یَلِج ُ فِی الأَرض ِ وَ ما یَخرُج ُ مِنها وَ ما یَنزِل ُ مِن َ السَّماءِ وَ ما یَعرُج ُ فِیها وَ هُوَ مَعَکُم أَین َ ما کُنتُم وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ بَصِیرٌ (4)
4- یَلِج ُ: داخل می شود.
آمِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِه ِ وَ أَنفِقُوا مِمّا جَعَلَکُم مُستَخلَفِین َ فِیه ِ فَالَّذِین َ آمَنُوا مِنکُم وَ أَنفَقُوا لَهُم أَجرٌ کَبِیرٌ (7)
7- مُستَخلَفِین َ فِیه ِ: شما را در آن مال جانشین و وارث گذشتگان قرار داده است و آن اموال در اختیار شما قرار گرفته است.
وَ ما لَکُم لا تُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ الرَّسُول ُ یَدعُوکُم لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکُم وَ قَد أَخَذَ مِیثاقَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین َ (8)
8- أَخَذَ مِیثاقَکُم: اخذ اللّه میثاقکم.
هُوَ الَّذِی یُنَزِّل ُ عَلی عَبدِه ِ آیات ٍ بَیِّنات ٍ لِیُخرِجَکُم مِن َ الظُّلُمات ِ إِلَی النُّورِ وَ إِن َّ اللّه َ بِکُم لَرَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (9)
9- مِن َ الظُّلُمات ِ إِلَی النُّورِ: من الکفر الی الإیمان.
مَن ذَا الَّذِی یُقرِض ُ اللّه َ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه ُ لَه ُ وَ لَه ُ أَجرٌ کَرِیم ٌ (11)
11- قَرضاً: چیزی که به دیگری عطا می شود تا باز گردانده شود. «قرض» در اصل به معنای «قطع» است و چون از مالک آن جدا می شود به آن «قرض» گفته اند.
ص: 539
یَوم َ تَرَی المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ یَسعی نُورُهُم بَین َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم بُشراکُم ُ الیَوم َ جَنّات ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها ذلِک َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم ُ (12)
12- بُشراکُم ُ: مژده شما، بشارت شما.
یَوم َ یَقُول ُ المُنافِقُون َ وَ المُنافِقات ُ لِلَّذِین َ آمَنُوا انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِب َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه ُ باب ٌ باطِنُه ُ فِیه ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه ُ مِن قِبَلِه ِ العَذاب ُ (13)
13- انظُرُونا: صبر کنید، مهلت دهید، منتظر بمانید.
نَقتَبِس: از نور شما بهره مند شویم.
بَینَهُم: بین المؤمنین و المنافقین.
بِسُورٍ: دیوار. «با» زاید است.
لَه ُ: للسور.
مِن قِبَلِه ِ: من قبل الظاهر.
یُنادُونَهُم أَ لَم نَکُن مَعَکُم قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَ تَرَبَّصتُم وَ ارتَبتُم وَ غَرَّتکُم ُ الأَمانِی ُّ حَتّی جاءَ أَمرُ اللّه ِ وَ غَرَّکُم بِاللّه ِ الغَرُورُ (14)
14- یُنادُونَهُم: ینادی المنافقون المؤمنین.
فَتَنتُم أَنفُسَکُم: خود را در اثر کفر و نفاق نابود کردید.
تَرَبَّصتُم: منتظر ماندید تا مرگ محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرا رسد و یا مسلمانان گرفتار گردند.
ارتَبتُم: در دین خود مردد بودید و ایمان نیاوردید.
غَرَّتکُم ُ الأَمانِی ُّ: آرزو داشتید مسلمانان گرفتار شوند و اینکه آرزوها شما را فریب داد.
الغَرُورُ: به دو معنا آمده است: 1- شیطان. 2-
دنیا.
فَالیَوم َ لا یُؤخَذُ مِنکُم فِدیَةٌ وَ لا مِن َ الَّذِین َ کَفَرُوا مَأواکُم ُ النّارُ هِی َ مَولاکُم وَ بِئس َ المَصِیرُ (15)
15- فِدیَةٌ: بدل، جایگزین.
هِی َ مَولاکُم: هی اولی بکم.
أَ لَم یَأن ِ لِلَّذِین َ آمَنُوا أَن تَخشَع َ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللّه ِ وَ ما نَزَل َ مِن َ الحَق ِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ مِن قَبل ُ فَطال َ عَلَیهِم ُ الأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون َ (16)
16- لَم یَأن ِ: وقتش نرسیده است. «انی یأنی» به معنای «اذا حان»: وقتش رسیده است.
فَطال َ عَلَیهِم ُ الأَمَدُ: فاصله میان آنان و پیامبران طولانی شد.
إِن َّ المُصَّدِّقِین َ وَ المُصَّدِّقات ِ وَ أَقرَضُوا اللّه َ قَرضاً حَسَناً یُضاعَف ُ لَهُم وَ لَهُم أَجرٌ کَرِیم ٌ (18)
18- إِن َّ المُصَّدِّقِین َ وَ المُصَّدِّقات ِ: ان المتصدقین و المتصدقات(1). «کنز الدقائق»
ص: 540
اعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب ٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأَموال ِ وَ الأَولادِ کَمَثَل ِ غَیث ٍ أَعجَب َ الکُفّارَ نَباتُه ُ ثُم َّ یَهِیج ُ فَتَراه ُ مُصفَرًّا ثُم َّ یَکُون ُ حُطاماً وَ فِی الآخِرَةِ عَذاب ٌ شَدِیدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِن َ اللّه ِ وَ رِضوان ٌ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع ُ الغُرُورِ (20)
20- لَعِب ٌ: کار منسجم برای دستیابی به یک هدف خیالی مانند بازی بچگانه. «المیزان» لَهوٌ: مشغول شدن به کاری که ما را از هدف اصلی باز دارد. «المیزان» غَیث ٍ: باران.
أَعجَب َ الکُفّارَ نَباتُه ُ: گیاهانی که از اینکه باران می روید موجب خوشنودی کشاورزان می شود.
الکُفّارَ: الزرّاع: کشاورزان.
یَهِیج ُ: خشک می گردد.
حُطاماً: شکسته شده و متلاشی شده.
عَذاب ٌ شَدِیدٌ: لأعداء اللّه.
مَغفِرَةٌ مِن َ اللّه ِ وَ رِضوان ٌ: لأولیاء اللّه.
سابِقُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُها کَعَرض ِ السَّماءِ وَ الأَرض ِ أُعِدَّت لِلَّذِین َ آمَنُوا بِاللّه ِ وَ رُسُلِه ِ ذلِک َ فَضل ُ اللّه ِ یُؤتِیه ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ (21)
21- أُعِدَّت: آماده شده است.
عَرضُها: عرض را بدون طول ذکر کرد چون عظمت عرض بر بزرگی طول به طریق اولی دلالت دارد.
ما أَصاب َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلاّ فِی کِتاب ٍ مِن قَبل ِ أَن نَبرَأَها إِن َّ ذلِک َ عَلَی اللّه ِ یَسِیرٌ (22)
22- مِن قَبل ِ أَن نَبرَأَها: من قبل ان نخلق الانفس. «برأ»: آفرید.
لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم وَ اللّه ُ لا یُحِب ُّ کُل َّ مُختال ٍ فَخُورٍ (23)
23- لِکَیلا تَأسَوا: تا اینکه که محزون نشوید.
آتاکُم: اعطاکم.
مُختال ٍ: متکبر.
فَخُورٍ: کثیر الفخر: کسی که زیاد فخر می فروشد. «المیزان»
الَّذِین َ یَبخَلُون َ وَ یَأمُرُون َ النّاس َ بِالبُخل ِ وَ مَن یَتَوَل َّ فَإِن َّ اللّه َ هُوَ الغَنِی ُّ الحَمِیدُ (24)
24- یَتَوَل َّ: اعراض کند، رو گردان شود.
ص: 541
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات ِ وَ أَنزَلنا مَعَهُم ُ الکِتاب َ وَ المِیزان َ لِیَقُوم َ النّاس ُ بِالقِسطِ وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیه ِ بَأس ٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِع ُ لِلنّاس ِ وَ لِیَعلَم َ اللّه ُ مَن یَنصُرُه ُ وَ رُسُلَه ُ بِالغَیب ِ إِن َّ اللّه َ قَوِی ٌّ عَزِیزٌ (25)
25- أَنزَلنَا الحَدِیدَ: انشأنا الحدید و احدثناه.
اینکه آیه مانند «و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج» است.
فِیه ِ بَأس ٌ شَدِیدٌ: ابزاری از آن برای دفاع ساخته می شود.
وَ لِیَعلَم َ اللّه ُ ...: دو وجه در آن وجود دارد: 1- عطف است بر «لیقوم النّاس ...». 2- عطف است بر مقدّر یعنی «و انزلنا الحدید لکذا و لیعلم ... من ینصره» یعنی یکی از اهداف قرار دادن آهن دفاع از مجتمع دینی است. «المیزان» ..
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً وَ إِبراهِیم َ وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الکِتاب َ فَمِنهُم مُهتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون َ (26)
26- فَمِنهُم: فمن الذریّة.
ثُم َّ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعِیسَی ابن ِ مَریَم َ وَ آتَیناه ُ الإِنجِیل َ وَ جَعَلنا فِی قُلُوب ِ الَّذِین َ اتَّبَعُوه ُ رَأفَةً وَ رَحمَةً وَ رَهبانِیَّةً ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم إِلاَّ ابتِغاءَ رِضوان ِ اللّه ِ فَما رَعَوها حَق َّ رِعایَتِها فَآتَینَا الَّذِین َ آمَنُوا مِنهُم أَجرَهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُون َ (27)
27- قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِرُسُلِنا: در پی انبیای گذشته، رسل دیگری آوردیم.
رَأفَةً: أشد الرّقة.
رَهبانِیَّةً: به یکی از دو معنی است: 1- مشتق از «رهبة»، به معنای خوف است. 2- بریدن از جامعه برای پرداختن به عبادت به علت ترس از خدا.
«المیزان» ابتَدَعُوها: بدعت گذاشتند، نوآوری کردند.
ما کَتَبناها عَلَیهِم: ما اینکه رهبانیت را در شرع جعل نکرده بودیم.
إِلَّا ابتِغاءَ رِضوان ِ اللّه ِ: غرض آنان از اینکه بدعت گذاری تحصیل رضایت خداوند بوده است. در «المیزان» فرموده است: از اینکه آیه استفاده می شود که اصل «رهبانیت» مورد رضای خداوند بوده است، ولی حدود آن را رعایت نکردند.
فَما رَعَوها: فمارعوا الرهبانیة.
رِعایَتِها: رعایة الرهبانیة.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه ِ یُؤتِکُم کِفلَین ِ مِن رَحمَتِه ِ وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشُون َ بِه ِ وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (28)
28- کِفلَین ِ: تثنیه «کفل» به معنای نصیب. یک نصیب به خاطر ایمان به عیسی علیه السّلام و یک نصیب به خاطر ایمان به محمّد صلّی اللّه علیه و آله.
لِئَلاّ یَعلَم َ أَهل ُ الکِتاب ِ أَلاّ یَقدِرُون َ عَلی شَی ءٍ مِن فَضل ِ اللّه ِ وَ أَن َّ الفَضل َ بِیَدِ اللّه ِ یُؤتِیه ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ ذُو الفَضل ِ العَظِیم ِ (29)
29- لِئَلّا یَعلَم َ: لان لا یعلم. «لا» زاید است.
أَلّا یَقدِرُون َ: «ان» مخففه از مثقله است یعنی «انّهم لا یقدرون علی شی».
ص: 542
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
قَد سَمِع َ اللّه ُ قَول َ الَّتِی تُجادِلُک َ فِی زَوجِها وَ تَشتَکِی إِلَی اللّه ِ وَ اللّه ُ یَسمَع ُ تَحاوُرَکُما إِن َّ اللّه َ سَمِیع ٌ بَصِیرٌ (1)
1- قَد سَمِع َ اللّه ُ ...: زنی از انصار مورد غضب شوهرش قرار گرفت. شوهر او را ظهار(1)کرد.
شوهر آن زن انصاری از کرده خود پشیمان شد و زن برای چاره جویی خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید و با اصرار از پیامبر می خواست چاره ای بیاندیشد و از آینده خود و فرزندانش نگران بود و به خداوند گلایه می کرد. در اینکه وقت اینکه آیات نازل شد:
خداوند مجادله آن زن در باره شوهرش را شنید ...
«تحاور»: محاوره، گفت و گو.
الَّذِین َ یُظاهِرُون َ مِنکُم مِن نِسائِهِم ما هُن َّ أُمَّهاتِهِم إِن أُمَّهاتُهُم إِلاَّ اللاّئِی وَلَدنَهُم وَ إِنَّهُم لَیَقُولُون َ مُنکَراً مِن َ القَول ِ وَ زُوراً وَ إِن َّ اللّه َ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2)
2- الَّذِین َ یُظاهِرُون َ مِنکُم: آنانی که همسران خود را ظهار می کنند.
إِنَّهُم: ان المظاهرین.
مُنکَراً مِن َ القَول ِ: کلام غیر شرعی.
زُوراً: دروغ.
وَ الَّذِین َ یُظاهِرُون َ مِن نِسائِهِم ثُم َّ یَعُودُون َ لِما قالُوا فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبل ِ أَن یَتَمَاسّا ذلِکُم تُوعَظُون َ بِه ِ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیرٌ (3)
3- یَعُودُون َ لِما قالُوا: یعنی از ظهار پشیمان هستند و تصمیم بر وطی زوجه دارند. «ائمه علیهم السّلام» فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ: کفاره ظهار عتق رقبه است.
مِن قَبل ِ أَن یَتَمَاسّا: قبل از جماع.
ذلِکُم تُوعَظُون َ بِه ِ: کفاره غلیظ موجب پند گرفتن شما و عدم تکرار عمل خواهد بود.
إِن َّ الَّذِین َ یُحَادُّون َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ کُبِتُوا کَما کُبِت َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم وَ قَد أَنزَلنا آیات ٍ بَیِّنات ٍ وَ لِلکافِرِین َ عَذاب ٌ مُهِین ٌ (5)
5- یُحَادُّون َ: یخالفون.
کُبِتُوا: ذلیل و خوار خواهند شد.
مُهِین ٌ: خوار کننده.
ص: 543
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ نُهُوا عَن ِ النَّجوی ثُم َّ یَعُودُون َ لِما نُهُوا عَنه ُ وَ یَتَناجَون َ بِالإِثم ِ وَ العُدوان ِ وَ مَعصِیَةِ الرَّسُول ِ وَ إِذا جاؤُک َ حَیَّوک َ بِما لَم یُحَیِّک َ بِه ِ اللّه ُ وَ یَقُولُون َ فِی أَنفُسِهِم لَو لا یُعَذِّبُنَا اللّه ُ بِما نَقُول ُ حَسبُهُم جَهَنَّم ُ یَصلَونَها فَبِئس َ المَصِیرُ (8)
8- حَیَّوک َ بِما لَم یُحَیِّک َ بِه ِ اللّه ُ: گویند: یهود به هنگام سلام کردن به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به جای «السلام علیک» می گفتند: «السام علیک» یعنی مرگ بر تو و طوری وانمود می کردند که سلام می دهند. پیامبر در جواب می فرمود: «و علیک» یعنی هر آنچه به من گفتی بر خودت باد.
یَقُولُون َ فِی أَنفُسِهِم لَو لا یُعَذِّبُنَا اللّه ُ بِما نَقُول ُ:
پیش خود می گفتند: اگر او پیامبر است چرا خداوند با اینکه سخنی که می گویم ما را عذاب نمی کند.
یَصلَونَها: یدخلونها. «کنز الدقائق»
إِنَّمَا النَّجوی مِن َ الشَّیطان ِ لِیَحزُن َ الَّذِین َ آمَنُوا وَ لَیس َ بِضارِّهِم شَیئاً إِلاّ بِإِذن ِ اللّه ِ وَ عَلَی اللّه ِ فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ (10)
10- النَّجوی مِن َ الشَّیطان ِ: نجوای منافقین و کفار که موجب اذیت مؤمنان می شود از شیطان است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا قِیل َ لَکُم تَفَسَّحُوا فِی المَجالِس ِ فَافسَحُوا یَفسَح ِ اللّه ُ لَکُم وَ إِذا قِیل َ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرفَع ِ اللّه ُ الَّذِین َ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِین َ أُوتُوا العِلم َ دَرَجات ٍ وَ اللّه ُ بِما تَعمَلُون َ خَبِیرٌ (11)
11- تَفَسَّحُوا: «التفسح» یعنی «الاتساع فی المکان»: جا باز کردن. در شأن نزول اینکه آیه وارده شده است که مسلمانان در جا گرفتن در مجلس پیامبر از همدیگر پیشی می گرفتند و کسی حاضر نبود جای خود را به دیگری که تازه وارد جلسه شده بود بدهد، خداوند اینکه آیه را نازل کرد.
انشُزُوا: از جای خود برخیزید.
ص: 544
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا ناجَیتُم ُ الرَّسُول َ فَقَدِّمُوا بَین َ یَدَی نَجواکُم صَدَقَةً ذلِک َ خَیرٌ لَکُم وَ أَطهَرُ فَإِن لَم تَجِدُوا فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (12)
12- یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ...: ای مؤمنان قبل از در گوشی سخن گفتن با پیامبر صدقه دهید.
مفسران گفته اند: هیچ کس غیر از علی بن أبی طالب علیه السّلام به اینکه آیه عمل نکرد، تا اینکه که خداوند بعد از مدتی اینکه حکم را با آیه بعد نسخ کرد.
ذلِک َ: صدقه دادن.
فَإِن لَم تَجِدُوا: اینکه آیه ناسخ « یا ایها الّذین امنوا إذا ناجیتم الرسول» است.
أَ أَشفَقتُم أَن تُقَدِّمُوا بَین َ یَدَی نَجواکُم صَدَقات ٍ فَإِذ لَم تَفعَلُوا وَ تاب َ اللّه ُ عَلَیکُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ اللّه ُ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون َ (13)
13- أَ أَشفَقتُم: آیا از فقیر شدن ترسیدید که قبل از نجوی صدقه نپرداختید. اینکه آیه آنان را در عمل نکردن به صدقه توبیخ کرده است.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین َ تَوَلَّوا قَوماً غَضِب َ اللّه ُ عَلَیهِم ما هُم مِنکُم وَ لا مِنهُم وَ یَحلِفُون َ عَلَی الکَذِب ِ وَ هُم یَعلَمُون َ (14)
14- الَّذِین َ تَوَلَّوا قَوماً غَضِب َ اللّه ُ عَلَیهِم:
کسانی که دوست دارند گروهی را که مورد غضب خدا هستند مراد منافقان هستند که با یهود دوست بودند و اسرار مسلمانان را به آنان میدادند.
یَحلِفُون َ عَلَی الکَذِب ِ: یحلف المنافقون یعنی منافقین به دروغ سوگند یاد می کنند که نفاق ندارند.
اتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ فَلَهُم عَذاب ٌ مُهِین ٌ (16)
16- جُنَّةً: سپر، پوشش.
یَوم َ یَبعَثُهُم ُ اللّه ُ جَمِیعاً فَیَحلِفُون َ لَه ُ کَما یَحلِفُون َ لَکُم وَ یَحسَبُون َ أَنَّهُم عَلی شَی ءٍ أَلا إِنَّهُم هُم ُ الکاذِبُون َ (18)
18- لَه ُ: للّه.
استَحوَذَ عَلَیهِم ُ الشَّیطان ُ فَأَنساهُم ذِکرَ اللّه ِ أُولئِک َ حِزب ُ الشَّیطان ِ أَلا إِن َّ حِزب َ الشَّیطان ِ هُم ُ الخاسِرُون َ (19)
19- استَحوَذَ: مسلط شد، چیره شد.
ص: 545
لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ یُوادُّون َ مَن حَادَّ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ لَو کانُوا آباءَهُم أَو أَبناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم أُولئِک َ کَتَب َ فِی قُلُوبِهِم ُ الإِیمان َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح ٍ مِنه ُ وَ یُدخِلُهُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها رَضِی َ اللّه ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه ُ أُولئِک َ حِزب ُ اللّه ِ أَلا إِن َّ حِزب َ اللّه ِ هُم ُ المُفلِحُون َ (22)
22- لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُون َ بِاللّه ِ ...: حاصل آیه اینکه است که دوستی کفّار با ایمان قابل جمع نیست و مقصود آیه اثبات «موالاة» در دین است.
حَادَّ اللّه َ: خالف اللّه.
هُوَ الَّذِی أَخرَج َ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن أَهل ِ الکِتاب ِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّل ِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم أَن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِن َ اللّه ِ فَأَتاهُم ُ اللّه ُ مِن حَیث ُ لَم یَحتَسِبُوا وَ قَذَف َ فِی قُلُوبِهِم ُ الرُّعب َ یُخرِبُون َ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِی المُؤمِنِین َ فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الأَبصارِ (2)
2- هُوَ الَّذِی أَخرَج َ: آیات مربوط به غزوه «بنی النضیر» است.
لِأَوَّل ِ الحَشرِ: «لام» به معنای «فی» است. اضافه صفت به موصوف است یعنی «فی الحشر الاوّل».
خداوند بنی النضیر از یهود را در اولین اخراج از جزیرة العرب از دیارشان بیرون راند زیرا همه آنان به جز چند خانواده به سوی شام رانده شدند.
«المیزان» مانِعَتُهُم حُصُونُهُم: دژهای آنان مانع از آسیب رسیدن به آنان خواهد شد.
قَذَف َ فِی قُلُوبِهِم ُ الرُّعب َ: ترس در دل آنان انداخت.
وَ لَو لا أَن کَتَب َ اللّه ُ عَلَیهِم ُ الجَلاءَ لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب ُ النّارِ (3)
3- الجَلاءَ: جلاء وطن، کوچ اجباری از وطن.
ص: 546
ذلِک َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه َ وَ رَسُولَه ُ وَ مَن یُشَاق ِّ اللّه َ فَإِن َّ اللّه َ شَدِیدُ العِقاب ِ (4)
4- شَاقُّوا اللّه َ: خالفوا اللّه.
ما قَطَعتُم مِن لِینَةٍ أَو تَرَکتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذن ِ اللّه ِ وَ لِیُخزِی َ الفاسِقِین َ (5)
5- لِینَةٍ: بهترین درخت خرما.
تَرَکتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها: آن درختان را نبریدید و از جا نکندید.
وَ ما أَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِه ِ مِنهُم فَما أَوجَفتُم عَلَیه ِ مِن خَیل ٍ وَ لا رِکاب ٍ وَ لکِن َّ اللّه َ یُسَلِّطُ رُسُلَه ُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه ُ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (6)
6- ما أَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِه ِ مِنهُم: آنچه از «بنی النضیر» خداوند به رسولش به عنوان «فی ء» داده است.
فَما أَوجَفتُم: «ایجاف» به معنای به حرکت درآوردن اسب یا شتر است یعنی شما برای بدست آوردن اموال «بنی النضیر» اسب و شتری را به حرکت در نیاورده و جنگ نکرده بودید.
خَیل ٍ: اسب.
رِکاب ٍ: شتر.
ما أَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِه ِ مِن أَهل ِ القُری فَلِلّه ِ وَ لِلرَّسُول ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین ِ وَ ابن ِ السَّبِیل ِ کَی لا یَکُون َ دُولَةً بَین َ الأَغنِیاءِ مِنکُم وَ ما آتاکُم ُ الرَّسُول ُ فَخُذُوه ُ وَ ما نَهاکُم عَنه ُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ شَدِیدُ العِقاب ِ (7)
7- لِذِی القُربی: لذی القربی من اهل بیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
وَ الیَتامی وَ المَساکِین ِ وَ ابن ِ السَّبِیل ِ: من اهل بیت الرسول صلّی اللّه علیه و آله.
دُولَةً: چیزی که در گردش است گاهی در دست زید است و گاهی در دست عمرو.
لِلفُقَراءِ المُهاجِرِین َ الَّذِین َ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أَموالِهِم یَبتَغُون َ فَضلاً مِن َ اللّه ِ وَ رِضواناً وَ یَنصُرُون َ اللّه َ وَ رَسُولَه ُ أُولئِک َ هُم ُ الصّادِقُون َ (8)
8- لِلفُقَراءِ: دو وجه برای آن ذکر شده است:
1- بیان است برای «مساکین». 2- بیان مصرف است برای «سبیل اللّه» یعنی «فی ء» مال پیامبر است، مصرف او را واگذار به پیامبر کرده است و فقرای مهاجر یکی از مصداقهای سبیل اللّه است. «المیزان»
وَ الَّذِین َ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمان َ مِن قَبلِهِم یُحِبُّون َ مَن هاجَرَ إِلَیهِم وَ لا یَجِدُون َ فِی صُدُورِهِم حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤثِرُون َ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کان َ بِهِم خَصاصَةٌ وَ مَن یُوق َ شُح َّ نَفسِه ِ فَأُولئِک َ هُم ُ المُفلِحُون َ (9)
9- وَ الَّذِین َ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمان َ: کسانی (انصار) که دار الهجرة (مدینه) را مهیا کردند و زمینه ایمان آوردن را فراهم نمودند. (هجرت پیامبر به مدینه که با زمینه سازی اهل مدینه بود باعث ایمان آوردن انصار شد.) در ترکیب اینکه جمله دو احتمال وجود دارد: 1- عطف بر «المهاجرین» است زیرا پیامبر به سه نفر از انصار از «فی ء» بنی النضیر داد و به همین جهت صدق می کند که «فی ء» مال انصار هم بوده است. 2- «الّذین تبوءوا الدار» مبتدا و «یحبون من هاجر الیهم» خبر است.
مِن قَبلِهِم: من قبل قدوم المهاجرین.
لا یَجِدُون َ: پیامبر پیشنهاد فرمود که «فی ء» بنی النضیر با موافقت انصار به مهاجرین داده شود چون از نابسامانی اقتصادی رنج می بردند. انصار هم پذیرفتند و ایثار کردند و احساس دلتنگی نکردند.
خَصاصَةٌ: فقر و نیاز. یُوق َ: دور سازد.
شُح َّ: بخل.
ص: 547
وَ الَّذِین َ جاؤُ مِن بَعدِهِم یَقُولُون َ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِین َ سَبَقُونا بِالإِیمان ِ وَ لا تَجعَل فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِین َ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّک َ رَؤُف ٌ رَحِیم ٌ (10)
10- وَ الَّذِین َ جاؤُ: دو وجه برای آن آمده است: 1- عطف است بر «للفقراء». 2- مبتداست و خبرش «یقولون» است. «المیزان» مِن بَعدِهِم: من بعد المهاجرین و الانصار. مراد بعدیت در ایمان است. «المیزان» غِلًّا: حقد و کینه.
لَئِن أُخرِجُوا لا یَخرُجُون َ مَعَهُم وَ لَئِن قُوتِلُوا لا یَنصُرُونَهُم وَ لَئِن نَصَرُوهُم لَیُوَلُّن َّ الأَدبارَ ثُم َّ لا یُنصَرُون َ (12)
12- وَ لَئِن نَصَرُوهُم: بر فرض که نصرت بدهند.
لَیُوَلُّن َّ الأَدبارَ: شکست خواهند خورد.
لَأَنتُم أَشَدُّ رَهبَةً فِی صُدُورِهِم مِن َ اللّه ِ ذلِک َ بِأَنَّهُم قَوم ٌ لا یَفقَهُون َ (13)
13- لَأَنتُم أَشَدُّ رَهبَةً: از شما مؤمنان بیش از خدا می ترسند.
رَهبَةً: ترس.
صُدُورِهِم: صدور المنافقین.
لا یُقاتِلُونَکُم جَمِیعاً إِلاّ فِی قُری ً مُحَصَّنَةٍ أَو مِن وَراءِ جُدُرٍ بَأسُهُم بَینَهُم شَدِیدٌ تَحسَبُهُم جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُم شَتّی ذلِک َ بِأَنَّهُم قَوم ٌ لا یَعقِلُون َ (14)
14- قُری ً مُحَصَّنَةٍ أَو مِن وَراءِ جُدُرٍ: قلعه های محکم یعنی آنان جرأت ندارند در میدان با شما بجنگند یا در قلعه می جنگند و یا از پشت دیوار سنگ پرانی می کنند.
بَأسُهُم: دشمنی منافقان میان خودشان شدید است یعنی اختلاف نظر دارند.
تَحسَبُهُم جَمِیعاً: گمان می کنید که اتحاد و همبستگی دارند.
کَمَثَل ِ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم قَرِیباً ذاقُوا وَبال َ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (15)
15- کَمَثَل ِ الَّذِین َ ...: مراد یکی از دو گروه است: 1- مشرکین کشته شده در بدر که شش ماه قبل از جریان «بنی النضیر» بوده است. 2- «بنو قینقاع» که قبل از «بنی النضیر» شکست خوردند.
وَبال َ: مجازات.
ص: 548
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ لتَنظُر نَفس ٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون َ (18)
18- وَ لتَنظُر نَفس ٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ: هر کس باید بنگرد که برای فردایش چه چیز پیش فرستاده است.
لَو أَنزَلنا هذَا القُرآن َ عَلی جَبَل ٍ لَرَأَیتَه ُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ اللّه ِ وَ تِلک َ الأَمثال ُ نَضرِبُها لِلنّاس ِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون َ (21)
21- مُتَصَدِّعاً: متفرق، متلاشی.
هُوَ اللّه ُ الَّذِی لا إِله َ إِلاّ هُوَ المَلِک ُ القُدُّوس ُ السَّلام ُ المُؤمِن ُ المُهَیمِن ُ العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحان َ اللّه ِ عَمّا یُشرِکُون َ (23)
23- القُدُّوس ُ: از هر عیب و نقص و آفت پاک است و از هر زشتی منزه است.
السَّلام ُ: به دو معنا آمده است: 1- سالم است و عیبناک نیست. 2- بندگان از ظلم او در امان هستند.
المُؤمِن ُ: ایمن بخش چون بندگان از ظلم آن در امنیت هستند.
المُهَیمِن ُ: به چند معنا آمده است: 1- امین. 2-
مؤمن. 3- رقیب. اصل آن «مئیمن» از «امن» است همزه مبدل به «ها» شد، تا لفظ هم مانند معنی با ابّهت و با عظمت باشد.
العَزِیزُ: قادری که مغلوب نمی شود.
الجَبّارُ: عظیم الشأن در فرمانروایی. به کار بردن «جبار» در باری تعالی مدح است و به کار بردن آن در غیر خدا ذم ّ است.
المُتَکَبِّرُ: مستحق صفات تعظیم.
هُوَ اللّه ُ الخالِق ُ البارِئ ُ المُصَوِّرُ لَه ُ الأَسماءُ الحُسنی یُسَبِّح ُ لَه ُ ما فِی السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (24)
24- البارِئ ُ: خالق.
المُصَوِّرُ: صورت بخش اشیا.
ص: 549
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ تُلقُون َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ قَد کَفَرُوا بِما جاءَکُم مِن َ الحَق ِّ یُخرِجُون َ الرَّسُول َ وَ إِیّاکُم أَن تُؤمِنُوا بِاللّه ِ رَبِّکُم إِن کُنتُم خَرَجتُم جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابتِغاءَ مَرضاتِی تُسِرُّون َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعلَم ُ بِما أَخفَیتُم وَ ما أَعلَنتُم وَ مَن یَفعَله ُ مِنکُم فَقَد ضَل َّ سَواءَ السَّبِیل ِ (1)
1- یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا ...: هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای فتح مکه آماده می شد، یکی از مسلمانان به نام «حاطب بن ابی بلتعة» با نوشتن نامه و ارسال آن توسط یک زن به مکه، قصد داشت اهالی مکه را از تصمیم پیامبر باخبر کند. جریان توسط جبرئیل به پیامبر رسید. پیامبر وی را احضار و مورد عتاب قرار داد. نامبرده عذر آورد که چون بستگانی در مکه دارم اینکه عمل به خاطر حفظ آنان بوده است. پیامبر وی را عفو کرد و اینکه آیات در باره اینکه جریان نازل شده است.
تُلقُون َ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ: به سوی آنان القای مودت و دوستی می کنید.
یُخرِجُون َ الرَّسُول َ وَ إِیّاکُم: من مکّه.
أَن تُؤمِنُوا: کراهة ان تؤمنوا یعنی اخراج آنان پیامبر و مسلمانان را از مکه به خاطر ناخشنودی آنان از ایمان پیامبر و مسلمانان بوده است.
إِن کُنتُم خَرَجتُم جِهاداً فِی سَبِیلِی: اگر هجرت شما برای رضای خدا بوده است.
إِن یَثقَفُوکُم یَکُونُوا لَکُم أَعداءً وَ یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم وَ أَلسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَو تَکفُرُون َ (2)
2- إِن یَثقَفُوکُم: اگر به شما دسترسی پیدا کنند و پیروز شوند.
یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم وَ أَلسِنَتَهُم بِالسُّوءِ: دست و زبان خود را در بدی رساندن به شما باز خواهند گذاشت. با دستانشان شما را خواهند کشت و با زبانشان به شما دشنام خواهند داد.
قَد کانَت لَکُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبراهِیم َ وَ الَّذِین َ مَعَه ُ إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدُون َ مِن دُون ِ اللّه ِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُم ُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّه ِ وَحدَه ُ إِلاّ قَول َ إِبراهِیم َ لِأَبِیه ِ لَأَستَغفِرَن َّ لَک َ وَ ما أَملِک ُ لَک َ مِن َ اللّه ِ مِن شَی ءٍ رَبَّنا عَلَیک َ تَوَکَّلنا وَ إِلَیک َ أَنَبنا وَ إِلَیک َ المَصِیرُ (4)
4- إِلّا قَول َ إِبراهِیم َ: به دو معنا آمده است: 1- «لکم اسوة حسنة فی ابراهیم الّا قول ابراهیم» یعنی در تمام امور به ابراهیم تأسی کنید، جز در وعده ای که او به پدرش داده بود برای طلب آمرزش. 2- ابراهیم و پیروانش تمام روابط را با مشرکان بریدند به استثنای وعده ابراهیم به استغفار برای پدرش که اینکه رابطه محفوظ ماند.
أَنَبنا: رجعنا.
رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلَّذِین َ کَفَرُوا وَ اغفِر لَنا رَبَّنا إِنَّک َ أَنت َ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (5)
5- رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً لِلَّذِین َ کَفَرُوا: به دو معنا آمده است: 1- «فتنه» به معنای وسیله آزمایش یعنی خدایا، کفار را بر ما مسلط مکن چون تسلط آنان موجب آزار و اذیت مؤمنان خواهد شد و تحمل اینها امتحانی است برای مؤمنان. «مجمع البیان و المیزان» 2- در حق ما لطف کن تا بر آزار کافران صابر باشیم و دنباله رو آنان نباشیم.
ص: 550
لَقَد کان َ لَکُم فِیهِم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کان َ یَرجُوا اللّه َ وَ الیَوم َ الآخِرَ وَ مَن یَتَوَل َّ فَإِن َّ اللّه َ هُوَ الغَنِی ُّ الحَمِیدُ (6)
6- فِیهِم: فی ابراهیم و من آمن معه.
لِمَن کان َ یَرجُوا: بدل بعض از کل است یعنی بدل از «لکم».
عَسَی اللّه ُ أَن یَجعَل َ بَینَکُم وَ بَین َ الَّذِین َ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً وَ اللّه ُ قَدِیرٌ وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (7)
7- مِنهُم: من کفّار مکّة.
مَوَدَّةً: در اثر اسلام آوردن آنان میان شما و آنان مودت برقرار شود. اینکه دوستی در سال فتح مکه برقرار شد.
لا یَنهاکُم ُ اللّه ُ عَن ِ الَّذِین َ لَم یُقاتِلُوکُم فِی الدِّین ِ وَ لَم یُخرِجُوکُم مِن دِیارِکُم أَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطُوا إِلَیهِم إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ المُقسِطِین َ (8)
8- لا یَنهاکُم ُ: خداوند شما را از رابطه عادلانه و نیکوکارانه با کفاری که شما را از مکه بیرون نکردند و با شما به جنگ بر نخواسته اند، نهی نمی کند.
أَن تَبَرُّوهُم: تقدیر چنین است: «عن ان تبرّوا».
إِنَّما یَنهاکُم ُ اللّه ُ عَن ِ الَّذِین َ قاتَلُوکُم فِی الدِّین ِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلی إِخراجِکُم أَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَأُولئِک َ هُم ُ الظّالِمُون َ (9)
9- ظاهَرُوا: کمک کرده اند.
أَن تَوَلَّوهُم: عن ان تولوا.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا جاءَکُم ُ المُؤمِنات ُ مُهاجِرات ٍ فَامتَحِنُوهُن َّ اللّه ُ أَعلَم ُ بِإِیمانِهِن َّ فَإِن عَلِمتُمُوهُن َّ مُؤمِنات ٍ فَلا تَرجِعُوهُن َّ إِلَی الکُفّارِ لا هُن َّ حِل ٌّ لَهُم وَ لا هُم یَحِلُّون َ لَهُن َّ وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا وَ لا جُناح َ عَلَیکُم أَن تَنکِحُوهُن َّ إِذا آتَیتُمُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم ِ الکَوافِرِ وَ سئَلُوا ما أَنفَقتُم وَ لیَسئَلُوا ما أَنفَقُوا ذلِکُم حُکم ُ اللّه ِ یَحکُم ُ بَینَکُم وَ اللّه ُ عَلِیم ٌ حَکِیم ٌ (10)
10- آتُوهُم ما أَنفَقُوا: مهریه آن زنان که از شوهران کافرشان جدا شده و به شما پیوسته اند را به شوهرانشان بدهید.
آتَیتُمُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ: با پرداخت مهریه به زنان مهاجر (ازدواج با آنان بلا مانع است).
لا تُمسِکُوا بِعِصَم ِ الکَوافِرِ: «عصم» جمع «عصمت» به معنای نکاح دائم است. جهت نامگذاری نکاح به «عصمت» اینکه است که عصمت در اصل به معنای بازداشتن و منع است و چون نکاح موجب بازداشتن زن و شوهر از فساد می شود به نکاح، عصمت اطلاق کردند. «الکوافر» به معنای کافرات است. حاصل معنای آیه چنین است: شما مردان مسلمان نکاح همسران کافر خود را به حال خود باقی نگذارید، بلکه از آنان جدا شوید. «المیزان» سئَلُوا ما أَنفَقتُم: اگر همسر یکی از شما مسلمانان به کفار پیوست شما از کفار مهریه آن زن را مطالبه کنید.
لیَسئَلُوا ما أَنفَقُوا: اگر همسر یکی از کفار به مسلمانان پیوست کفار از مسلمانان مهریه آن زن را مطالبه کنند.
ذلِکُم حُکم ُ اللّه ِ: اینها که بیان شد قانون خداوند است.
وَ إِن فاتَکُم شَی ءٌ مِن أَزواجِکُم إِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم فَآتُوا الَّذِین َ ذَهَبَت أَزواجُهُم مِثل َ ما أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِی أَنتُم بِه ِ مُؤمِنُون َ (11)
11- إِن فاتَکُم شَی ءٌ مِن أَزواجِکُم إِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم: «فوت» به معنای چیزی که از دسترس خارج است. «من» ابتدائیه است یعنی از ملحق شدن همسران شما به کفار. «عاقبتم» یعنی عاقبت و نتیجه جنگ با کفار، منجر به غنیمت شد. حاصل معنای آیه چنین است: اگر از زنان مسلمانان کسی کافر شد و به کفار پیوست و مهریه او از دست رفت، در صورتی که شما مسلمانان بر کفار پیروز شدید و غنیمت عاید شما شد آن مهریه را از غنیمت به شوهرش بپردازید.
«المیزان» مِثل َ ما أَنفَقُوا: همانند مهری را که به زنان داده بودند.
ص: 551
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ إِذا جاءَک َ المُؤمِنات ُ یُبایِعنَک َ عَلی أَن لا یُشرِکن َ بِاللّه ِ شَیئاً وَ لا یَسرِقن َ وَ لا یَزنِین َ وَ لا یَقتُلن َ أَولادَهُن َّ وَ لا یَأتِین َ بِبُهتان ٍ یَفتَرِینَه ُ بَین َ أَیدِیهِن َّ وَ أَرجُلِهِن َّ وَ لا یَعصِینَک َ فِی مَعرُوف ٍ فَبایِعهُن َّ وَ استَغفِر لَهُن َّ اللّه َ إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (12)
12- وَ لا یَأتِین َ بِبُهتان ٍ یَفتَرِینَه ُ بَین َ أَیدِیهِن َّ وَ أَرجُلِهِن َّ: فرزندانی را که از زنا باردار شده اند و سقط می کنند، به دروغ به شوهران خود نسبت ندهند. تعبیر به «بین ایدیهن و ارجلهن» به آن جهت است که بچه به هنگام سقط به زیر دست و پای مادر می افتد.
مَعرُوف ٍ: در مقابل منکر است و مراد از آن هر کار مطلوب است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لِم َ تَقُولُون َ ما لا تَفعَلُون َ (2)
2- لِم َ تَقُولُون َ ما لا تَفعَلُون َ: یعنی لما تقولون.
«ما» استفهامیه است. مراد از آیه یکی از دو مطلب است: 1- بعضی از مسلمانان قبل از جنگ وعده می دادند که ما استقامت خواهیم کرد و از جنگ فرار نخواهیم کرد، ولی در مقام عمل چنین نبود بنابراین خداوند آنان را توبیخ می کند. «المیزان» 2- وعده کاری را می دهند، ولی انجام نمی دهند خواه از اول قصد انجام نداشته اند و خواه بعدا سستی کرده اند.
کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّه ِ أَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُون َ (3)
3- مَقتاً: غضبا.
إِن َّ اللّه َ یُحِب ُّ الَّذِین َ یُقاتِلُون َ فِی سَبِیلِه ِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیان ٌ مَرصُوص ٌ (4)
4- بُنیان ٌ مَرصُوص ٌ: بنای محکم و استوار گویا از «رصاص» ساخته شده است.
وَ إِذ قال َ مُوسی لِقَومِه ِ یا قَوم ِ لِم َ تُؤذُونَنِی وَ قَد تَعلَمُون َ أَنِّی رَسُول ُ اللّه ِ إِلَیکُم فَلَمّا زاغُوا أَزاغ َ اللّه ُ قُلُوبَهُم وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الفاسِقِین َ (5)
5- وَ إِذ قال َ مُوسی لِقَومِه ِ ...: قوم موسی بعد از پذیرفتن رسالت حضرت موسی در مواردی حضرت موسی را آزرده کردند که یکی از آن موارد درخواست قرار دادن بت برای آنان بود «اجعل لنا الها کما لهم الهة».
زاغُوا: از حق رو گردان شدند.
ص: 552
وَ إِذ قال َ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ یا بَنِی إِسرائِیل َ إِنِّی رَسُول ُ اللّه ِ إِلَیکُم مُصَدِّقاً لِما بَین َ یَدَی َّ مِن َ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول ٍ یَأتِی مِن بَعدِی اسمُه ُ أَحمَدُ فَلَمّا جاءَهُم بِالبَیِّنات ِ قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین ٌ (6)
6- بِالبَیِّنات ِ: با دلیلها و معجزه های روشن.
هُوَ الَّذِی أَرسَل َ رَسُولَه ُ بِالهُدی وَ دِین ِ الحَق ِّ لِیُظهِرَه ُ عَلَی الدِّین ِ کُلِّه ِ وَ لَو کَرِه َ المُشرِکُون َ (9)
9- لِیُظهِرَه ُ: تا اینکه که غالب گرداند، تا اینکه که پیروز گرداند.
یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَ مَساکِن َ طَیِّبَةً فِی جَنّات ِ عَدن ٍ ذلِک َ الفَوزُ العَظِیم ُ (12)
12- یَغفِر: علت مجزوم بودن اینکه است که جواب امر است. البته در اینکه جا امر لفظی نداریم، بلکه کلمه «تومنون» خبر است در مقام امر یعنی «آمنوا».
جَنّات ِ عَدن ٍ: جنات همیشگی.
وَ أُخری تُحِبُّونَها نَصرٌ مِن َ اللّه ِ وَ فَتح ٌ قَرِیب ٌ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِین َ (13)
13- أُخری: تجارة اخری. جمله «نصر من اللّه» بیان همین «اخری» است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا کُونُوا أَنصارَ اللّه ِ کَما قال َ عِیسَی ابن ُ مَریَم َ لِلحَوارِیِّین َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه ِ قال َ الحَوارِیُّون َ نَحن ُ أَنصارُ اللّه ِ فَآمَنَت طائِفَةٌ مِن بَنِی إِسرائِیل َ وَ کَفَرَت طائِفَةٌ فَأَیَّدنَا الَّذِین َ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِم فَأَصبَحُوا ظاهِرِین َ (14)
14- أَنصارَ اللّه ِ: انصار دینه و اعوان نبیه.
لِلحَوارِیِّین َ: پیروان ویژه حضرت عیسی علیه السّلام.
برای وجه نامگذاری به حواریّون(1)دو قول ذکر کرده اند: 1- لباس سفید می پوشیدند.
2- صورتشان نورانی بوده است.
ص: 553
هُوَ الَّذِی بَعَث َ فِی الأُمِّیِّین َ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه ِ وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم ُ الکِتاب َ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل ُ لَفِی ضَلال ٍ مُبِین ٍ (2)
2- الأُمِّیِّین َ: جمع «امّی» به معنای بی سواد.
(اعراب در زمان بعثت از سواد بهره ای نداشتند).
یُزَکِّیهِم: آنها را از کفر و گناه پاک می کند.
وَ آخَرِین َ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِم وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم ُ (3)
3- لَمّا یَلحَقُوا بِهِم: هنوز به آنان ملحق نشده اند. مراد کسانی هستند که بعد از آنان خواهند آمد خواه عرب باشند و خواه عجم. «امام صادق علیه السّلام»
مَثَل ُ الَّذِین َ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُم َّ لَم یَحمِلُوها کَمَثَل ِ الحِمارِ یَحمِل ُ أَسفاراً بِئس َ مَثَل ُ القَوم ِ الَّذِین َ کَذَّبُوا بِآیات ِ اللّه ِ وَ اللّه ُ لا یَهدِی القَوم َ الظّالِمِین َ (5)
5- حُمِّلُوا التَّوراةَ: مکلف به عمل به تورات شدند.
لَم یَحمِلُوها: به تورات عمل نکردند.
کَمَثَل ِ الحِمارِ یَحمِل ُ أَسفاراً: همانند مثل الاغی است که کتابهای حکمت را بر پشت خود حمل می کند و نسبت به آنچه در کتابهاست هیچ درکی ندارد.
أَسفاراً: جمع «سفر» به معنای کتاب.
قُل یا أَیُّهَا الَّذِین َ هادُوا إِن زَعَمتُم أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّه ِ مِن دُون ِ النّاس ِ فَتَمَنَّوُا المَوت َ إِن کُنتُم صادِقِین َ (6)
6- هادُوا: یهودی هستید.
ص: 554
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِذا نُودِی َ لِلصَّلاةِ مِن یَوم ِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه ِ وَ ذَرُوا البَیع َ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون َ (9)
9- الجُمُعَةِ: جمع آن «جمع» و «جمعات» است. برای جهت نامگذاری روز جمعه به «جمعة» چند وجه گفته شده است: 1- خداوند در آن روز از آفرینش مخلوقات فارغ شد و همه مخلوقات در آن روز جمع شدند. 2- مردم در آن روز جمع می شوند و جماعات برگزار می گردد.
ذَرُوا البَیع َ: دست از خرید و فروش بکشید.
فَإِذا قُضِیَت ِ الصَّلاةُ فَانتَشِرُوا فِی الأَرض ِ وَ ابتَغُوا مِن فَضل ِ اللّه ِ وَ اذکُرُوا اللّه َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون َ (10)
10- قُضِیَت ِ الصَّلاةُ: نماز جمعه تمام شد و پایان پذیرفت.
وَ إِذا رَأَوا تِجارَةً أَو لَهواً انفَضُّوا إِلَیها وَ تَرَکُوک َ قائِماً قُل ما عِندَ اللّه ِ خَیرٌ مِن َ اللَّهوِ وَ مِن َ التِّجارَةِ وَ اللّه ُ خَیرُ الرّازِقِین َ (11)
11- انفَضُّوا: پراکنده می شوند، متفرق می شوند.
اتَّخَذُوا أَیمانَهُم جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیل ِ اللّه ِ إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُون َ (2)
2- أَیمانَهُم: جمع «یمین» به معنای قسم.
«المیزان» جُنَّةً: سپر، پوشش.
وَ إِذا رَأَیتَهُم تُعجِبُک َ أَجسامُهُم وَ إِن یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم کَأَنَّهُم خُشُب ٌ مُسَنَّدَةٌ یَحسَبُون َ کُل َّ صَیحَةٍ عَلَیهِم هُم ُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم قاتَلَهُم ُ اللّه ُ أَنّی یُؤفَکُون َ (4)
4- تُعجِبُک َ أَجسامُهُم: زیبایی جسم آنان موجب خوشایند تو است.
إِن یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم: اگر سخنی بگویند،- چون با فصاحت ادا می کنند- به سخن آنان گوش می دهی.
کَأَنَّهُم خُشُب ٌ مُسَنَّدَةٌ: آنان اشباح بدون روح هستند همانند چوبی که به محلی تکیه داده شده است، یا همانند چوب پوسیده که ظاهری خوب و باطنی فاسد دارد.
قاتَلَهُم ُ اللّه ُ: خداوند آنان را لعنت کند.
أَنّی یُؤفَکُون َ: از حق رو گردان شده به کجا می روند.
ص: 555
وَ إِذا قِیل َ لَهُم تَعالَوا یَستَغفِر لَکُم رَسُول ُ اللّه ِ لَوَّوا رُؤُسَهُم وَ رَأَیتَهُم یَصُدُّون َ وَ هُم مُستَکبِرُون َ (5)
5- تَعالَوا: بیایید.
لَوَّوا رُؤُسَهُم: به علامت استهزا سرهای خود را تکان می دهند.
هُم ُ الَّذِین َ یَقُولُون َ لا تُنفِقُوا عَلی مَن عِندَ رَسُول ِ اللّه ِ حَتّی یَنفَضُّوا وَ لِلّه ِ خَزائِن ُ السَّماوات ِ وَ الأَرض ِ وَ لکِن َّ المُنافِقِین َ لا یَفقَهُون َ (7)
7- حَتّی یَنفَضُّوا: تا اینکه که پراکنده گردند.
«الانفضاض: التفرق و فض الکتاب: اذا فرّقه».
یَقُولُون َ لَئِن رَجَعنا إِلَی المَدِینَةِ لَیُخرِجَن َّ الأَعَزُّ مِنهَا الأَذَل َّ وَ لِلّه ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه ِ وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ لکِن َّ المُنافِقِین َ لا یَعلَمُون َ (8)
8- یَقُولُون َ لَئِن رَجَعنا إِلَی المَدِینَةِ ...: در بیرون مدینه بعد از پایان جنگ «بنی مصطلق» یک درگیری میان یک مهاجر با یک انصاری رخ داد.
«عبد اللّه إبن ابی» سرکرده منافقین که می خواست از اینکه درگیری سوء استفاده کند و انصار را تحریک کند که مسلمانان مهاجر را از مدینه بیرون برانند کلماتی چنین گفت: مهاجرین آمده اند در خانه ما و به ما زور می گویند. وقتی به مدینه بازگشتیم انصار که عزیز و صاحب خانه هستند، ذلیلها را- یعنی پیامبر و دیگر مهاجرین را- از مدینه بیرون خواهند راند.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا لا تُلهِکُم أَموالُکُم وَ لا أَولادُکُم عَن ذِکرِ اللّه ِ وَ مَن یَفعَل ذلِک َ فَأُولئِک َ هُم ُ الخاسِرُون َ (9)
9- لا تُلهِکُم: مشغول نسازد.
وَ أَنفِقُوا مِن ما رَزَقناکُم مِن قَبل ِ أَن یَأتِی َ أَحَدَکُم ُ المَوت ُ فَیَقُول َ رَب ِّ لَو لا أَخَّرتَنِی إِلی أَجَل ٍ قَرِیب ٍ فَأَصَّدَّق َ وَ أَکُن مِن َ الصّالِحِین َ (10)
10- فَأَصَّدَّق َ: فاتصدّق: صدقه می دادم. اصل آن «اتصدق» بوده، «تا» تبدیل به «صاد» و در «صاد» ادغام شده است.
ص: 556
خَلَق َ السَّماوات ِ وَ الأَرض َ بِالحَق ِّ وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَن َ صُوَرَکُم وَ إِلَیه ِ المَصِیرُ (3)
3- صَوَّرَکُم: شما را در عالم جنین تصویر کرد.
أَ لَم یَأتِکُم نَبَأُ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن قَبل ُ فَذاقُوا وَبال َ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذاب ٌ أَلِیم ٌ (5)
5- فَذاقُوا وَبال َ أَمرِهِم: مجازات کفر را چشیدند.
ذلِک َ بِأَنَّه ُ کانَت تَأتِیهِم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات ِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوا وَ استَغنَی اللّه ُ وَ اللّه ُ غَنِی ٌّ حَمِیدٌ (6)
6- ذلِک َ بِأَنَّه ُ: ضمیر «ها» در اینکه جا ضمیر شأن است.
تَوَلَّوا: از پذیرفتن آن روی برتافتند.
غَنِی ٌّ حَمِیدٌ: از اعمال شما بی نیاز است و به خاطر نعمتهایی که بر شما ارزانی داشته است شایسته ستایش است.
یَوم َ یَجمَعُکُم لِیَوم ِ الجَمع ِ ذلِک َ یَوم ُ التَّغابُن ِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُکَفِّر عَنه ُ سَیِّئاتِه ِ وَ یُدخِله ُ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها أَبَداً ذلِک َ الفَوزُ العَظِیم ُ (9)
9- یَوم ُ التَّغابُن ِ: روزی که مشخص می شود «غابن» کیست و «مغبون» کیست. در «المیزان» از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است: «یوم التغابن» عبارت است از روزی که بهشتیان دوزخیان را مغبون کرده اند.
ص: 557
اللّه ُ لا إِله َ إِلاّ هُوَ وَ عَلَی اللّه ِ فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ (13)
13- فَلیَتَوَکَّل ِ المُؤمِنُون َ: «توکل» عبارت از واگذار نمودن امور به خداوند و راضی بودن به تقدیر و اعتماد و اطمینان به تدبیر او است.
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا إِن َّ مِن أَزواجِکُم وَ أَولادِکُم عَدُوًّا لَکُم فَاحذَرُوهُم وَ إِن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (14)
14- مِن أَزواجِکُم وَ أَولادِکُم: بعضی از همسران و فرزندان شما. «من» برای تبعیض است.
إِن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا: اگر با همسر و فرزند نااهل مدارا کنید و سخت نگیرید بهتر است.
إِنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ اللّه ُ عِندَه ُ أَجرٌ عَظِیم ٌ (15)
15- فِتنَةٌ: امتحان، گرفتاری.
فَاتَّقُوا اللّه َ مَا استَطَعتُم وَ اسمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنفِقُوا خَیراً لِأَنفُسِکُم وَ مَن یُوق َ شُح َّ نَفسِه ِ فَأُولئِک َ هُم ُ المُفلِحُون َ (16)
16- مَا استَطَعتُم: تا می توانید و در حد طاقت شماست.
مَن یُوق َ شُح َّ نَفسِه ِ: هر کسی که بخل را از خود دور کند و حقوق خدا را که در اموال او است بپردازد.
ص: 558
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ إِذا طَلَّقتُم ُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُن َّ لِعِدَّتِهِن َّ وَ أَحصُوا العِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللّه َ رَبَّکُم لا تُخرِجُوهُن َّ مِن بُیُوتِهِن َّ وَ لا یَخرُجن َ إِلاّ أَن یَأتِین َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلک َ حُدُودُ اللّه ِ وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّه ِ فَقَد ظَلَم َ نَفسَه ُ لا تَدرِی لَعَل َّ اللّه َ یُحدِث ُ بَعدَ ذلِک َ أَمراً (1)
1- فَطَلِّقُوهُن َّ لِعِدَّتِهِن َّ: طلاق را در زمانی محقق کنید که برای نگهداشتن عدّه، صلاحیت داشته باشد و اینکه در زمانی است که زن در طهر باشد، نه حیض. «مجمع البیان و المیزان» أَحصُوا العِدَّةَ: زمان عده را به دقت حساب کنید تا احکام نفقه و غیره مراعات گردد.
إِلّا أَن یَأتِین َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- مگر مرتکب زنا شده باشد که در اینکه صورت برای اجرای حد از منزل خارج می شود.
2- مگر نسبت به خانواده زوج بدگویی کند و فحش بدهد در اینکه صورت اخراج می شود. «امام باقر و امام صادق علیهما السّلام» لا تَدرِی لَعَل َّ اللّه َ یُحدِث ُ: شاید خداوند در اثنای عدّه، به دل شوهر بیاندازد که رجوع کند.
فَإِذا بَلَغن َ أَجَلَهُن َّ فَأَمسِکُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ أَو فارِقُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ وَ أَشهِدُوا ذَوَی عَدل ٍ مِنکُم وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلّه ِ ذلِکُم یُوعَظُ بِه ِ مَن کان َ یُؤمِن ُ بِاللّه ِ وَ الیَوم ِ الآخِرِ وَ مَن یَتَّق ِ اللّه َ یَجعَل لَه ُ مَخرَجاً (2)
2- فَإِذا بَلَغن َ أَجَلَهُن َّ: وقتی نزدیک پایان عدّه شد.
فَأَمسِکُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ: به خوبی و نیکی آنان را نگهدارید و دوباره به زندگی برگردید.
فارِقُوهُن َّ بِمَعرُوف ٍ: به خوبی و نیکی از همدیگر جدا شوید.
أَشهِدُوا ذَوَی عَدل ٍ: برای اجرای طلاق دو شاهد عادل بگیرید. «ائمه علیهم السّلام» أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلّه ِ: خطاب به شهود است که واجب است هنگام نیاز به شهادت، به خاطر خدا شهادت دهید.
مَخرَجاً: راه نجات از گرفتاری و مشکلات.
وَ یَرزُقه ُ مِن حَیث ُ لا یَحتَسِب ُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه ِ فَهُوَ حَسبُه ُ إِن َّ اللّه َ بالِغ ُ أَمرِه ِ قَد جَعَل َ اللّه ُ لِکُل ِّ شَی ءٍ قَدراً (3)
3- مِن حَیث ُ لا یَحتَسِب ُ: از جایی که گمانش نمی رفت.
فَهُوَ حَسبُه ُ: خداوند او را کافی است.
وَ اللاّئِی یَئِسن َ مِن َ المَحِیض ِ مِن نِسائِکُم إِن ِ ارتَبتُم فَعِدَّتُهُن َّ ثَلاثَةُ أَشهُرٍ وَ اللاّئِی لَم یَحِضن َ وَ أُولات ُ الأَحمال ِ أَجَلُهُن َّ أَن یَضَعن َ حَملَهُن َّ وَ مَن یَتَّق ِ اللّه َ یَجعَل لَه ُ مِن أَمرِه ِ یُسراً (4)
4- وَ اللّائِی یَئِسن َ مِن َ المَحِیض ِ: زنانی که از حیض شدن مأیوس گشته اند.
إِن ِ ارتَبتُم: اگر تردید دارید که حیض نشدن آنان به علت یائسگی و یا به علت عوارض دیگر است. «ائمه علیهم السّلام» وَ اللّائِی لَم یَحِضن َ: زنانی که حیض نمی بینند، ولی در سن زنانی هستند که باید حیض ببینند یعنی عدّه آنها هم سه ماه است. «المیزان» أُولات ُ الأَحمال ِ: زنان باردار. یعنی عدّه زنان باردار تا زمان وضع حمل آنان است، نه سه ماه.
ص: 559
أَسکِنُوهُن َّ مِن حَیث ُ سَکَنتُم مِن وُجدِکُم وَ لا تُضآرُّوهُن َّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیهِن َّ وَ إِن کُن َّ أُولات ِ حَمل ٍ فَأَنفِقُوا عَلَیهِن َّ حَتّی یَضَعن َ حَملَهُن َّ فَإِن أَرضَعن َ لَکُم فَآتُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ وَ أتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوف ٍ وَ إِن تَعاسَرتُم فَسَتُرضِع ُ لَه ُ أُخری (6)
6- أَسکِنُوهُن َّ مِن حَیث ُ سَکَنتُم مِن وُجدِکُم:
زنان مطلّقه رجعیّه را مسکن بدهید و آن مسکن دادن به اندازه وسعتان باشد.
مِن وُجدِکُم: به اندازه موجودی و توان شما.
لا تُضآرُّوهُن َّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیهِن َّ: با مضیقه قرار دادن زنان مطلّقه به آنان ضرر نزنید.
فَإِن أَرضَعن َ لَکُم فَآتُوهُن َّ أُجُورَهُن َّ: اگر همسران مطلّقه، فرزندان شما را شیر دادند مزد آنان را بدهید.
وَ أتَمِرُوا بَینَکُم بِمَعرُوف ٍ: به دو معنا آمده است: 1- الإئتمار بشی ء» به معنای «تشاور القوم فیه»: با همدیگر در کاری مشورت کردن یعنی شما (زوج و زوجه) در امر شیر دادن به فرزند و مقدار اجرت، با همدیگر مشورت کنید و طبق عرف موافقت کنید چنان نباشد که یا اجرت زیاد باشد و موجب ضرر به زوج شود و یا کم باشد و موجب ضرر به زوجه شود. «المیزان» 2- دستورات خداوند را که در باره شماست به خوبی بپذیرید.
إِن تَعاسَرتُم فَسَتُرضِع ُ لَه ُ أُخری: اگر خواسته شما از همدیگر موجب عسر طرف مقابل بود و به توافق نرسیدید زن دیگری غیر از مادر، طفل را شیر دهد. أُخری: امرئة اخری غیر الوالدة.
لِیُنفِق ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِه ِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیه ِ رِزقُه ُ فَلیُنفِق مِمّا آتاه ُ اللّه ُ لا یُکَلِّف ُ اللّه ُ نَفساً إِلاّ ما آتاها سَیَجعَل ُ اللّه ُ بَعدَ عُسرٍ یُسراً (7)
7- ذُو سَعَةٍ: توانمند، ثروتمند. مَن قُدِرَ عَلَیه ِ: ضیق علیه: کسی که در معیشت در تنگناست.
مِمّا آتاه ُ اللّه ُ: به مقدار توان خود. ما آتاها: ما اعطاه من الطاقة.
وَ کَأَیِّن مِن قَریَةٍ عَتَت عَن أَمرِ رَبِّها وَ رُسُلِه ِ فَحاسَبناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبناها عَذاباً نُکراً (8)
8- عَتَت: از دستور خداوند سرپیچی کرد. نُکراً: عذابی که نمونه نداشته و بسیار سخت بوده است.
فَذاقَت وَبال َ أَمرِها وَ کان َ عاقِبَةُ أَمرِها خُسراً (9)
9- وَبال َ أَمرِها: نکبت عاقبت کفرش را.
أَعَدَّ اللّه ُ لَهُم عَذاباً شَدِیداً فَاتَّقُوا اللّه َ یا أُولِی الأَلباب ِ الَّذِین َ آمَنُوا قَد أَنزَل َ اللّه ُ إِلَیکُم ذِکراً (10)
10- ذِکراً: به دو معنا آمده است: 1- الرسول (محمّد صلّی اللّه علیه و آله). «امام صادق» 2- قرآن.
رَسُولاً یَتلُوا عَلَیکُم آیات ِ اللّه ِ مُبَیِّنات ٍ لِیُخرِج َ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ مِن َ الظُّلُمات ِ إِلَی النُّورِ وَ مَن یُؤمِن بِاللّه ِ وَ یَعمَل صالِحاً یُدخِله ُ جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین َ فِیها أَبَداً قَد أَحسَن َ اللّه ُ لَه ُ رِزقاً (11)
11- رَسُولًا: بدل از «ذکرا» است.
اللّه ُ الَّذِی خَلَق َ سَبع َ سَماوات ٍ وَ مِن َ الأَرض ِ مِثلَهُن َّ یَتَنَزَّل ُ الأَمرُ بَینَهُن َّ لِتَعلَمُوا أَن َّ اللّه َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ وَ أَن َّ اللّه َ قَد أَحاطَ بِکُل ِّ شَی ءٍ عِلماً (12)
12- مِن َ الأَرض ِ مِثلَهُن َّ: زمین را همانند آسمان هفت تا آفرید. یَتَنَزَّل ُ الأَمرُ بَینَهُن َّ: ضمیر «هن ّ» به تمام آسمان و زمین بر می گردد و مراد از «الامر» امر خداوند است که فرمود: «إنّما أمره اذا اراد شیئا ان یقول له کن»، یعنی دستور خداوند از طرف خدا صادر و در تمام آسمان و زمین جاری است. «المیزان»
ص: 560
قَد فَرَض َ اللّه ُ لَکُم تَحِلَّةَ أَیمانِکُم وَ اللّه ُ مَولاکُم وَ هُوَ العَلِیم ُ الحَکِیم ُ (2)
2- قَد فَرَض َ اللّه ُ لَکُم تَحِلَّةَ أَیمانِکُم: «تحلّة» در اصل «تحللة» بر وزن «تذکرة» و مصدر است مانند «تحلیل» به معنای گشودن و باز کردن. یعنی خداوند راهی را که با آن بتوانید از قسم آزاد شوید بیان کرده است و آن عبارت از پرداختن کفاره قسم است. «المیزان»
وَ إِذ أَسَرَّ النَّبِی ُّ إِلی بَعض ِ أَزواجِه ِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِه ِ وَ أَظهَرَه ُ اللّه ُ عَلَیه ِ عَرَّف َ بَعضَه ُ وَ أَعرَض َ عَن بَعض ٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِه ِ قالَت مَن أَنبَأَک َ هذا قال َ نَبَّأَنِی َ العَلِیم ُ الخَبِیرُ (3)
3- أَسَرَّ النَّبِی ُّ ...: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مطلب مخفی را به یکی از همسرانش گفت. (مراد «حفصه» است.)
نَبَّأَت بِه ِ: «حفصه» مطلب سرّی پیامبر را به دیگران گفت و افشا کرد.
أَظهَرَه ُ اللّه ُ عَلَیه ِ: خداوند به پیامبر خبر داد که حفصه سرّ تو را افشا کرده است.
عَلَیه ِ: علی افشاء السرّ.
عَرَّف َ بَعضَه ُ: پیامبر با اینکه که همه مطالب را می دانست، امّا گوشه ای از اطلاعات خود را به حفصه گفت، نه همه را.
إِن تَتُوبا إِلَی اللّه ِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَ إِن تَظاهَرا عَلَیه ِ فَإِن َّ اللّه َ هُوَ مَولاه ُ وَ جِبرِیل ُ وَ صالِح ُ المُؤمِنِین َ وَ المَلائِکَةُ بَعدَ ذلِک َ ظَهِیرٌ (4)
4- إِن تَتُوبا: مخاطب تثنیه در اینکه آیات عائشه و حفصه هستند و روایات بر اینکه مطلب اتفاق دارد. «المیزان» فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما: «صغو» به معنای تمایل از حق به سوی باطل است. «ان تتوبا» شرط است در معنای امر یعنی «توبا»: توبه کنید چون از حق رو گردان شده اید.
إِن تَظاهَرا عَلَیه ِ: اگر شما دو نفر (عائشه و حفصه) در اذیت کردن پیامبر دست به دست هم بدهید، خداوند پشتیبان پیامبر است و نمی توانید کاری کنید.
صالِح ُ المُؤمِنِین َ: در روایت شیعه و سنی آمده است که مراد علی علیه السّلام است.
بَعدَ ذلِک َ: بعد اللّه و جبرئیل و صالح المؤمنین. ظَهِیرٌ: پشتیبان.
عَسی رَبُّه ُ إِن طَلَّقَکُن َّ أَن یُبدِلَه ُ أَزواجاً خَیراً مِنکُن َّ مُسلِمات ٍ مُؤمِنات ٍ قانِتات ٍ تائِبات ٍ عابِدات ٍ سائِحات ٍ ثَیِّبات ٍ وَ أَبکاراً (5)
5- قانِتات ٍ: مطیع خدا و رسول باشند. تائِبات ٍ: از گناهان خود نادم باشند.
سائِحات ٍ: صائمات: روزه داران. ثَیِّبات ٍ: جمع «ثیّبه» به معنای بیوه. أَبکاراً: جمع «بکر».
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النّاس ُ وَ الحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعصُون َ اللّه َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون َ ما یُؤمَرُون َ (6)
6- قُوا نگهدارید. صیغه امر است از «وقایة». در روایات از امام علیه السّلام سؤال شد چگونه ما اهل خود را نگهداریم!
در جواب فرمود: آنان را به دستورات خدا امر و از منهیات نهی کنید. «المیزان» (وقود): آتش گیره.
ص: 561
یا أَیُّهَا الَّذِین َ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّه ِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُم أَن یُکَفِّرَ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یُدخِلَکُم جَنّات ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ یَوم َ لا یُخزِی اللّه ُ النَّبِی َّ وَ الَّذِین َ آمَنُوا مَعَه ُ نُورُهُم یَسعی بَین َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم یَقُولُون َ رَبَّنا أَتمِم لَنا نُورَنا وَ اغفِر لَنا إِنَّک َ عَلی کُل ِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ (8)
8- تَوبَةً نَصُوحاً: در «کنز الدقائق» برای توبه نصوح سه معنا ذکر کرده است که از مفاد روایات استفاده کرده است: 1- باطن، تائب باشد مانند ظاهر، بلکه بهتر از ظاهر وی باشد. 2- شخص از گناه توبه کند و نیت بازگشت به گناه نداشته باشد.
3- از گناه توبه کند و به آن گناه بر نگردد ...
نُورُهُم یَسعی بَین َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم: نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است. از امام صادق علیه السّلام روایت شده است:
پیشوایان مؤمنان در روز قیامت پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکتند تا اینکه که مؤمنان را به جایگاهشان در بهشت فرود آوردند.
یا أَیُّهَا النَّبِی ُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِین َ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم ُ وَ بِئس َ المَصِیرُ (9)
9- وَ اغلُظ عَلَیهِم: بی محابا بر آنان سخت بگیر.
ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلاً لِلَّذِین َ کَفَرُوا امرَأَت َ نُوح ٍ وَ امرَأَت َ لُوطٍ کانَتا تَحت َ عَبدَین ِ مِن عِبادِنا صالِحَین ِ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِن َ اللّه ِ شَیئاً وَ قِیل َ ادخُلا النّارَ مَع َ الدّاخِلِین َ (10)
10- فَخانَتاهُما: از إبن عباس نقل شده است که زن حضرت نوح کافر بود و به مردم می گفت:
نوح مجنون و دیوانه است و اگر کسی به نوح ایمان می آورد به پادشاهان جابر آن زمان خبر می داد. و زن حضرت لوط مردم را به میهمانان لوط راهنمایی می کرد. و اینکه خیانت اینکه دو زن بود و هرگز زن پیامبری بدکاره نبوده است.
وَ ضَرَب َ اللّه ُ مَثَلاً لِلَّذِین َ آمَنُوا امرَأَت َ فِرعَون َ إِذ قالَت رَب ِّ ابن ِ لِی عِندَک َ بَیتاً فِی الجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرعَون َ وَ عَمَلِه ِ وَ نَجِّنِی مِن َ القَوم ِ الظّالِمِین َ (11)
11- امرَأَت َ فِرعَون َ: زن فرعون، آسیه دختر مزاحم است.
وَ مَریَم َ ابنَت َ عِمران َ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیه ِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِمات ِ رَبِّها وَ کُتُبِه ِ وَ کانَت مِن َ القانِتِین َ (12)
12- أَحصَنَت فَرجَها: عفت داشت.
مِن َ القانِتِین َ: از اطاعت کنندگان فرمان خدای سبحان.
ص: 562
الَّذِی خَلَق َ المَوت َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن ُ عَمَلاً وَ هُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ (2)
2- لِیَبلُوَکُم: تا شما را بیازماید.
الَّذِی خَلَق َ سَبع َ سَماوات ٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلق ِ الرَّحمن ِ مِن تَفاوُت ٍ فَارجِع ِ البَصَرَ هَل تَری مِن فُطُورٍ (3)
3- طِباقاً: به صورت طبقه طبقه که هر طبقه ای روی طبقه دیگر قرار دارد.
ما تَری فِی خَلق ِ الرَّحمن ِ مِن تَفاوُت ٍ: به دو معنا آمده است: 1- مخلوقات همه مطابق با حکمت هستند و در اینکه جهت تفاوت و اختلافی میان آنها نیست، هر چند در شکل با هم متفاوتند.
2- خلقت خداوند دارای اعوجاج و عیب نیست.
بنابراین وجه «تفاوت» به معنای اعوجاج و عیب است.
فَارجِع ِ البَصَرَ: چشم خود را خوب به گردش در آور و خوب نگاه کن.
فُطُورٍ: سستی و نقصان.
ثُم َّ ارجِع ِ البَصَرَ کَرَّتَین ِ یَنقَلِب إِلَیک َ البَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ (4)
4- ارجِع ِ البَصَرَ کَرَّتَین ِ: مراد تثنیه نیست، بلکه مراد اینکه است که خوب دقت کن زیرا کسی که دو مرتبه چیزی را نگاه کند دقیق تر می بیند.
خاسِئاً: ناکام، از مقصد بازمانده، ذلیل و خوار.
حَسِیرٌ: خسته و ناتوان.
وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح َ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین ِ وَ أَعتَدنا لَهُم عَذاب َ السَّعِیرِ (5)
5- بِمَصابِیح َ: جمع «مصباح».
جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین ِ: ستارگان را وسیله رجم شیاطین قرار دادیم که قصد استراق سمع داشتند.
السَّعِیرِ: آتش شعله ور.
إِذا أُلقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِی َ تَفُورُ (7)
7- إِذا أُلقُوا فِیها: هنگامی که کفار را در جهنم می افکنند.
لَها: للنار.
شَهِیقاً: صوتا کصوت الحمیر. «کنز الدقائق» تَفُورُ: می جوشد.
تَکادُ تَمَیَّزُ مِن َ الغَیظِ کُلَّما أُلقِی َ فِیها فَوج ٌ سَأَلَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم نَذِیرٌ (8)
8- تَمَیَّزُ: متلاشی شود.
خَزَنَتُها: فرشتگان مسؤول جهنم.
فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم فَسُحقاً لِأَصحاب ِ السَّعِیرِ (11)
11- فَسُحقاً: بعد و دوری یعنی از رحمت خداوند دور هستند.
ص: 563
هُوَ الَّذِی جَعَل َ لَکُم ُ الأَرض َ ذَلُولاً فَامشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِن رِزقِه ِ وَ إِلَیه ِ النُّشُورُ (15)
15- ذَلُولًا: رام، مسخّر، تصرف در آن را آسان قرار داد.
مَناکِبِها: جمع «منکب». به طور عاریه برای سطح زمین استعمال شده است یعنی روی زمین راه بروید. «المیزان»
أَ أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِف َ بِکُم ُ الأَرض َ فَإِذا هِی َ تَمُورُ (16)
16- مَن فِی السَّماءِ: فرشتگانی که موکّل عذاب هستند.
أَن یَخسِف َ بِکُم ُ الأَرض َ: شما را در زمین فرو ببرند.
تَمُورُ: «مور» به معنای لرزان و مضطرب است.
أَم أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یُرسِل َ عَلَیکُم حاصِباً فَسَتَعلَمُون َ کَیف َ نَذِیرِ (17)
17- حاصِباً: بادی که سنگریزه به همراه دارد.
وَ لَقَد کَذَّب َ الَّذِین َ مِن قَبلِهِم فَکَیف َ کان َ نَکِیرِ (18)
18- نَکِیرِ: عقوبت من.
أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات ٍ وَ یَقبِضن َ ما یُمسِکُهُن َّ إِلاَّ الرَّحمن ُ إِنَّه ُ بِکُل ِّ شَی ءٍ بَصِیرٌ (19)
19- صافّات ٍ: بالهای خود را گشوده و صاف کرده است.
یَقبِضن َ: بالهای خود را جمع کرده است.
أَمَّن هذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ لَکُم یَنصُرُکُم مِن دُون ِ الرَّحمن ِ إِن ِ الکافِرُون َ إِلاّ فِی غُرُورٍ (20)
20- هذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ: مراد بتها هستند که به زعم بت پرستان لشگر آنان است.
غُرُورٍ: فریب. یعنی گول خورده اند.
أَمَّن هذَا الَّذِی یَرزُقُکُم إِن أَمسَک َ رِزقَه ُ بَل لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)
21- لَجُّوا: فرو رفته اند.
عُتُوٍّ: دوری از حق.
نُفُورٍ: نفرت از حق.
أَ فَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلی وَجهِه ِ أَهدی أَمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُستَقِیم ٍ (22)
22- مُکِبًّا عَلی وَجهِه ِ: به رو افتاده «اکباب الشی ء علی وجهه اسقاطه علیه». «المیزان»(1).
فَلَمّا رَأَوه ُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ قِیل َ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه ِ تَدَّعُون َ (27)
27- فَلَمّا رَأَوه ُ زُلفَةً: هنگامی که عذاب را نزدیک دیدند.
زُلفَةً: قرب.
سِیئَت: به دو معنا آمده است: 1- سیاه شد. 2- آثار غم و اندوه بر چهره آنان آشکار شد.
ص: 564
فَلَمّا رَأَوه ُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوه ُ الَّذِین َ کَفَرُوا وَ قِیل َ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه ِ تَدَّعُون َ (27)
27- تَدَّعُون َ: «تدّعون» و «تدعون» در معنی یکسانند همانند «تدّخرون» و «تدخرون» یعنی اینکه عذاب همان است که خودتان با عجله آن را می خواستید.
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین ٍ (30)
30- غَوراً: فرو رفته در زمین.
مَعِین ٍ: آب جاری بر روی زمین.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
ن وَ القَلَم ِ وَ ما یَسطُرُون َ (1)
1- ن: به دو معنا آمده است: 1- یکی از نامهای پیامبر مانند «یس». «امام کاظم علیه السّلام، کنز الدقائق» 2- جویی در بهشت که از برف سفیدتر و از عسل شیرین تر است. خداوند به آن جوی فرمود: مرکب باش؟ آن هم مرکب شد. «امام باقر علیه السّلام، کنز الدقائق» وَ القَلَم ِ: قسم به آنچه که با آن می نویسند. امام باقر علیه السّلام فرمود: خداوند به قلم گفت: بنویس؟ او هم تمام وقایع را تا روز قیامت نوشت. ما یَسطُرُون َ: به دو معنا آمده است:
1- مکتوب، نوشته، بنابراین که «ما» موصوله باشد. 2- کتابت، نوشتن، بنابراین که «ما» مصدریه باشد. فاعل یسطرون یکی از دو چیز است: 1- فرشتگانی که وحی و اعمال بندگان را می نویسند. 2- اصحاب القلم. «تفسیر شبّر»
ما أَنت َ بِنِعمَةِ رَبِّک َ بِمَجنُون ٍ (2)
2- ما أَنت َ بِنِعمَةِ رَبِّک َ بِمَجنُون ٍ: دو معنا آمده است: 1- به سبب نعمت نبوتی که خداوند به تو داده است دیوانه نیستی چون نبی باید دارای کمال عقل باشد. 2- «بنعمة ربک» به معنای «بحمد اللّه» است یعنی «ما انت بمجنون بحمد اللّه».
وَ إِن َّ لَک َ لَأَجراً غَیرَ مَمنُون ٍ (3)
3- غَیرَ مَمنُون ٍ: به دو معنا آمده است: 1- غیر مقطوع، پیوسته. 2- بدون منّت.
وَ إِنَّک َ لَعَلی خُلُق ٍ عَظِیم ٍ (4)
4- خُلُق ٍ: جمع «خلق» به معنای صفت و خصلت است. در «مفردات راغب» فرموده است: وقتی «خلق» مطلق گفته می شود مراد صفات پسندیده است.
فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُون َ (5)
5- فَسَتُبصِرُ: به زودی بصیرت پیدا خواهی کرد و خواهی دید.
بِأَیِّکُم ُ المَفتُون ُ (6)
6- بِأَیِّکُم ُ المَفتُون ُ: «با» زاید است یعنی «أیّکم المفتون». «مفتون» به معنای کسی است که دچار خیالات شده و مراد در اینکه جا جنون است یعنی کدام یک مجنون هستید شما یا آنان!
وَدُّوا لَو تُدهِن ُ فَیُدهِنُون َ (9)
9- وَدُّوا لَو تُدهِن ُ فَیُدهِنُون َ: ودّ هولاء الکفار ان تلین لهم فی دینک فیلیّنون فی دینهم: آنان دوست داشتند که تو در برابر دین آنها نرمی نشان دهی و آنها هم در برابر دین تو نرمی نشان دهند یعنی در بعضی از امور مصالحه کنند. «تدهن» مشتق از «دهن» به معنی روغن است و چون روغن نرم است از اینکه جهت در اینکه مورد استعمال شده است. «مستفاد از مجمع البیان و المیزان»
وَ لا تُطِع کُل َّ حَلاّف ٍ مَهِین ٍ (10)
10- حَلّاف ٍ: کسی که قسمهای باطل زیاد یاد می کند. مَهِین ٍ: به دو معنا آمده است: 1- کوته فکر. 2- خوار و ذلیل.
هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم ٍ (11)
11- هَمّازٍ: غیبت کننده.
مَشّاءٍ بِنَمِیم ٍ: برای سخن چینی رفت و آمد می کند.
مَنّاع ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم ٍ (12)
12- مَنّاع ٍ لِلخَیرِ: بخیل است و دست بخشش ندارد.
مُعتَدٍ: متجاوز. أَثِیم ٍ: گناهکار.
عُتُل ٍّ بَعدَ ذلِک َ زَنِیم ٍ (13)
13- عُتُل ٍّ: به دو معنا آمده است: 1- بد اخلاق و فحاش. 2- کسی که متعرض مردم می شود و آنان را به زندان و شکنجه گاه می کشاند. بَعدَ ذلِک َ: علاوه بر عیوب ذکر شده قبلی.
زَنِیم ٍ: به چند معنا آمده است: 1- کسی که اصالت خانوادگی ندارد. 2- زنازاده. 3- کسی که همه او را به فساد می شناسند. گویند: صفات فوق مربوط به «ولید بن مغیرة» است.
أَن کان َ ذا مال ٍ وَ بَنِین َ (14)
14- أَن کان َ ذا مال ٍ وَ بَنِین َ: لا تطعه لأن کان ذا مال و بنین یعنی او (ولید بن مغیره) را به سبب داشتن ثروت و فرزند اطاعت نکن.
إِذا تُتلی عَلَیه ِ آیاتُنا قال َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (15)
15- أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ: افسانه های مردمان گذشته.
ص: 565
سَنَسِمُه ُ عَلَی الخُرطُوم ِ (16)
16- سَنَسِمُه ُ عَلَی الخُرطُوم ِ: «وسم» به معنای علامت گذاری و «خرطوم» به معنای بینی است یعنی علامت خواری را بر بینی او خواهیم گذاشت. سبب تعبیر به خرطوم، تحقیر (ولید بن مغیره) بوده است. و علت اینکه که اینکه علامت بر بینی قرار داده می شود اینکه است که عزت و ذلت در بینی پدیدار می شود. از اینکه جهت گفته می شود: بینی او به خاک مالیده شد. «المیزان»
إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحاب َ الجَنَّةِ إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین َ (17)
17- بَلَوناهُم: اهل مکه را با قحطی امتحان کردیم. أَصحاب َ الجَنَّةِ: مراد از جنت، بهشت مصطلح نیست، بلکه مراد باغی است که در یمن بوده است و صاحب پیر آن از محصول باغ به مقدار نیاز خود و خانواده اش نگه می داشت و باقیمانده را به فقرا انفاق می کرد. هنگامی که فوت کرد فرزندان وی با خود گفتند که ما همه محصول باغ را مصرف خواهیم کرد و به فقرا نخواهیم داد.
عاقبت کار آن شد که در آیات بعدی بیان می فرماید. إِذ أَقسَمُوا: با هم قسم خوردند.
لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین َ: صبحگاه میوه باغ را خواهند چید.
وَ لا یَستَثنُون َ (18)
18- لا یَستَثنُون َ: «إن شاء اللّه» نگفتند.
فَطاف َ عَلَیها طائِف ٌ مِن رَبِّک َ وَ هُم نائِمُون َ (19)
19- فَطاف َ عَلَیها طائِف ٌ مِن رَبِّک َ:
آتشی از سوی خداوند باغ را فرا گرفت و سوزانید.
«طائف» کسی است که شب در می زند.
فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم ِ (20)
20- کَالصَّرِیم ِ: به دو معنا آمده است:
1- همانند باغی که تمام میوه هایش چیده شده و اثری از میوه در آن باقی نمانده است. 2- همانند شب تاریک.
فَتَنادَوا مُصبِحِین َ (21)
21- فَتَنادَوا مُصبِحِین َ: به هنگام صبح همدیگر را صدا کردند.
أَن ِ اغدُوا عَلی حَرثِکُم إِن کُنتُم صارِمِین َ (22)
22- أَن ِ اغدُوا عَلی حَرثِکُم: صبح زود به سر زراعت (باغ) خود بروید. إِن کُنتُم صارِمِین َ: اگر می خواهید میوه ها را بچینید.
فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُون َ (23)
23- فَانطَلَقُوا: به سوی زراعت روانه شدند. هُم یَتَخافَتُون َ: بدون سر و صدا می رفتند. از «خفت» مشتق است.
أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم َ عَلَیکُم مِسکِین ٌ (24)
24- أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم َ عَلَیکُم مِسکِین ٌ: علت بدون سر و صدا رفتن اینکه بود که فقیری وارد باغ نشود
وَ غَدَوا عَلی حَردٍ قادِرِین َ (25)
25- غَدَوا عَلی حَردٍ: «حرد» به معنای منع است یعنی صبحگاه رفتند به اینکه قصد که فقرا را منع کنند و محروم سازند. قادِرِین َ: به خیال خود توان محروم کردن را داشتند.
فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّون َ (26)
26- لَضَالُّون َ: به دو معنا آمده است: 1- راه باغ را اشتباه آمده ایم. 2- از حق گمراه شده ایم.
بَل نَحن ُ مَحرُومُون َ (27)
27- بَل نَحن ُ مَحرُومُون َ: بلکه اینکه باغ ماست، ولی ما از میوه آن محروم شده ایم.
قال َ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَبِّحُون َ (28)
28- أَوسَطُهُم: به چند معنا آمده است: 1- اعدلهم قولا. 2- اعقلهم. 3-
اوسطهم سنّا. لَو لا تُسَبِّحُون َ: چرا خدا را فراموش کردید.
فَأَقبَل َ بَعضُهُم عَلی بَعض ٍ یَتَلاوَمُون َ (30)
30- یَتَلاوَمُون َ: همدیگر را سرزنش کردند.
ما لَکُم کَیف َ تَحکُمُون َ (36)
36- ما لَکُم کَیف َ تَحکُمُون َ: اینکه دلیل عقلی است بر ردّ تساوی بین کسی که خداوند را اطاعت نموده و کسی که سرپیچی کرده است. «المیزان»
أَم لَکُم کِتاب ٌ فِیه ِ تَدرُسُون َ (37)
37- تَدرُسُون َ: می خوانید. اینکه دلیل نقلی است بر ردّ تساوی بین کسی که خداوند را اطاعت نموده و کسی که سرپیچی کرده است. «المیزان»
إِن َّ لَکُم فِیه ِ لَما تَخَیَّرُون َ (38)
38- لَما تَخَیَّرُون َ: هر آنچه را که انتخاب کنید. «لما تخیرون» مفعول است برای «تدرسون». «المیزان»
أَم لَکُم أَیمان ٌ عَلَینا بالِغَةٌ إِلی یَوم ِ القِیامَةِ إِن َّ لَکُم لَما تَحکُمُون َ (39)
39- لَکُم أَیمان ٌ عَلَینا بالِغَةٌ: عهد و پیمان های مؤکد بر ما دارید. إِن َّ لَکُم لَما تَحکُمُون َ: که هر گونه که شما حکم کنید برای شما باشد.
سَلهُم أَیُّهُم بِذلِک َ زَعِیم ٌ (40)
40- زَعِیم ٌ: کفیل.
یَوم َ یُکشَف ُ عَن ساق ٍ وَ یُدعَون َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون َ (42)
42-- یَوم َ یُکشَف ُ عَن ساق ٍ: روز سخت. عرب می گوید: «قامت الحرب علی ساق و کشفت عن ساق»، یعنی جنگ سختی بود.
ص: 566
خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ وَ قَد کانُوا یُدعَون َ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُون َ (43)
43- تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ: خواری آنان را پوشانیده است.
فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب ُ بِهذَا الحَدِیث ِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث ُ لا یَعلَمُون َ (44)
44- فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب ُ بِهذَا الحَدِیث ِ: مرا با کسانی که قرآن را تکذیب می کنند واگذارید (تا به حساب آنان برسم).
سَنَستَدرِجُهُم: آهسته آهسته آنان را به سوی عذاب می بریم.
وَ أُملِی لَهُم إِن َّ کَیدِی مَتِین ٌ (45)
45- أُملِی: عمر آنان را طولانی کنم و از عجله کردن در عذاب آنان در دنیا صرف نظر می کنم. (کید): حیله. مَتِین ٌ:
محکم.
أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم ٍ مُثقَلُون َ (46)
46- مَغرَم ٍ: به دو معنا آمده است: 1- بدهی لازم که طلبکار در مطالبه آن بسیار اصرار می ورزد. 2- غرامت. مُثقَلُون َ: بار سنگین به دوش می کشند.
فَاصبِر لِحُکم ِ رَبِّک َ وَ لا تَکُن کَصاحِب ِ الحُوت ِ إِذ نادی وَ هُوَ مَکظُوم ٌ (48)
48- کَصاحِب ِ الحُوت ِ:
یونس. مَکظُوم ٌ: محبوس.
لَو لا أَن تَدارَکَه ُ نِعمَةٌ مِن رَبِّه ِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُوم ٌ (49)
49- لَنُبِذَ:
انداخته می شد. بِالعَراءِ: فضای باز. در «المیزان» آمده است: مفاد آیه 143 سوره صافات اینکه است که اگر یونس قبل از گرفتاری اهل تسبیح نبود زندان او در شکم ماهی تا قیامت ادامه داشت، ولی می دانیم او اهل تسبیح بوده است، پس زندان ابد در شکم ماهی منتفی است و مفاد اینکه آیه اینکه است که به خاطر ترک اولی مستحق قرار گرفتن در فضای باز در روی زمین بود، ولی چون توبه اش قبول شد، پس رحمت خدا شامل او شد و خداوند از اینکه عقوبت چشم پوشی کرد.
وَ إِن یَکادُ الَّذِین َ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَک َ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُون َ إِنَّه ُ لَمَجنُون ٌ (51)
51- إِن یَکادُ الَّذِین َ کَفَرُوا: «ان» مخففه از مثقله است. تقدیر عبارت چنین است: «إنّه یکاد»: به راستی که نزدیک است که کافران.
لَیُزلِقُونَک َ بِأَبصارِهِم: چشم زخم به تو بزنند و تو را نابود کنند. «زلق» در اصل به معنای لغزیدن است یعنی تو را با چشم زخم بلغزانند و به زمین بکوبند و نابود کنند. «المیزان» الذِّکرَ: قرآن.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
الحَاقَّةُ (1)
1- الحَاقَّةُ: یکی از اسامی قیامت است. وجه نامگذاری اینکه است که قیامت در برگیرنده جریانهای ثابت و بر حق است.
مَا الحَاقَّةُ (2)
2- مَا الحَاقَّةُ: «ما» استفهامیه است و برای بیان عظمت قیامت است.
وَ ما أَدراک َ مَا الحَاقَّةُ (3)
3- وَ ما أَدراک َ مَا الحَاقَّةُ: اینکه هم تاکید دیگری است بر تفخیم و تعظیم امر قیامت.
کَذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَةِ (4)
4- ثَمُودُ: قوم صالح. عادٌ: قوم هود. بِالقارِعَةِ: «قرع» به معنای کندن و یکی از اسامی قیامت است. وجه نامگذاری اینکه است که قیامت به خاطر ترسی که دارد موجب کنده شدن دلها می شود.
فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَةِ (5)
5- بِالطّاغِیَةِ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- مصدر است و به معنای «طغیان» نظیر «عافیة». یعنی به جهت طغیان هلاک شدند. 2- به معنای «صیحة» و چون «صیحة» صدای بیش از معمول است به آن جهت تعبیر به «طاغیه» شده است یعنی متجاوز از حدّ.
وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ (6)
6- صَرصَرٍ: به دو معنا آمده است: 1- سرد. گویا دندانها از شدت سرما به هم می خورد. 2- طوفان. عاتِیَةٍ: وزش شدید و بیش از متعارف. گویا اینکه باد از کنترل مسؤولان باد خارج شده و طغیان کرده بود. «کنز الدقائق»
سَخَّرَها عَلَیهِم سَبع َ لَیال ٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّام ٍ حُسُوماً فَتَرَی القَوم َ فِیها صَرعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل ٍ خاوِیَةٍ (7)
7- حُسُوماً: جمع «حاسم» به معنای پی در پی. صَرعی: روی زمین افتاده. أَعجازُ: ریشه. خاوِیَةٍ: توخالی.
فَهَل تَری لَهُم مِن باقِیَةٍ (8)
8- مِن باقِیَةٍ: «من» زاید است.
ص: 567
وَ جاءَ فِرعَون ُ وَ مَن قَبلَه ُ وَ المُؤتَفِکات ُ بِالخاطِئَةِ (9)
9- جاءَ: مرتکب شدند، به جا آوردند.
المُؤتَفِکات ُ: قریه هایی که با ساکنانشان زیر و رو شده بودند و آن چند قریه بود که محل سکونت قوم لوط بوده است یعنی «جاء اهل القری المؤتفکات». بِالخاطِئَةِ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- یعنی «بخطیئاتهم». مصدر است مانند خطا و خطیئة. 2- به معنای بالأفعال الخاطئة.
فَعَصَوا رَسُول َ رَبِّهِم فَأَخَذَهُم أَخذَةً رابِیَةً (10)
10- رابِیَةً: مشتق از «ربی یربوا: اذا زاد» است.
یعنی عذاب شدید و زیاد.
إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَةِ (11)
11- الجارِیَةِ: کشتی. وجه نامگذاری اینکه است که از شأن اوست که روی آب در جریان باشد.
لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُن ٌ واعِیَةٌ (12)
12- تَعِیَها: تحفظها. أُذُن ٌ واعِیَةٌ: گوشهایی که نگهدارنده مطالب است. در روایات آمده است که مراد از «اذن واعیة» علی علیه السّلام است که به خاطر دعای پیامبر که فرمود: «اللهم اجعلها أذن علی»، هرگز مطلبی را که از پیامبر شنید فراموش نکرد.
فَإِذا نُفِخ َ فِی الصُّورِ نَفخَةٌ واحِدَةٌ (13)
13- نَفخَةٌ واحِدَةٌ: نفخه اوّل.
وَ حُمِلَت ِ الأَرض ُ وَ الجِبال ُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14)
14- حُمِلَت ِ الأَرض ُ وَ الجِبال ُ: زمین و کوهها از جا کنده شود. فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً: به دو معنا آمده است: 1- یک باره شکسته شوند. 2- یک باره در برخورد با هم شکسته شوند.
فَیَومَئِذٍ وَقَعَت ِ الواقِعَةُ (15)
15- الواقِعَةُ: یکی از اسامی قیامت.
وَ انشَقَّت ِ السَّماءُ فَهِی َ یَومَئِذٍ واهِیَةٌ (16)
16- انشَقَّت ِ السَّماءُ: آسمان شکافته شود. فَهِی َ یَومَئِذٍ واهِیَةٌ: آسمان در اینکه هنگام بسیار سست خواهد شد.
وَ المَلَک ُ عَلی أَرجائِها وَ یَحمِل ُ عَرش َ رَبِّک َ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (17)
17- المَلَک ُ: بر مفرد و جمع هر دو اطلاق می شود. مراد در آیه جمع است. أَرجائِها: نواحی آسمان.
فَوقَهُم: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- فوق الخلائق. 2- فوق الملائکه. «المیزان» یَومَئِذٍ: روز قیامت.
ثَمانِیَةٌ: ثمانیة من الملائکة.
یَومَئِذٍ تُعرَضُون َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ (18)
18- خافِیَةٌ: به دو معنا آمده است: 1- نفس خافیة: شخص مخفی. 2- فعلة خافیة:
کار مخفی.
فَأَمّا مَن أُوتِی َ کِتابَه ُ بِیَمِینِه ِ فَیَقُول ُ هاؤُم ُ اقرَؤُا کِتابِیَه (19)
19- هاؤُم ُ: بیایید. امر است و خطاب به جماعت. مفرد آن «هاء» به فتح همزه است و تثنیه آن «هاؤما» و مؤنث مخاطب آن «هاء» به کسر همزه و تثنیه مؤنث و مذکر آن یکسان است و جمع مونث آن «هاؤن» است و اینکه لغت اهل حجاز است. کِتابِیَه: «ها» در کتابیه و کلمات بعدی برای نظم آخر آیات است و اسم اینکه «هاء» را «هاء» استراحت گویند.
إِنِّی ظَنَنت ُ أَنِّی مُلاق ٍ حِسابِیَه (20)
20- ظَنَنت ُ: ایقنت.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (21)
21- عِیشَةٍ: زندگی.
قُطُوفُها دانِیَةٌ (23)
23- قُطُوفُها دانِیَةٌ: میوه های آن بهشت در دسترس است.
کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الأَیّام ِ الخالِیَةِ (24)
24- هَنِیئاً: گوارا باد. بِما أَسلَفتُم: به خاطر اعمالی است که در دنیا انجام داده اید. الأَیّام ِ الخالِیَةِ: دنیا.
وَ أَمّا مَن أُوتِی َ کِتابَه ُ بِشِمالِه ِ فَیَقُول ُ یا لَیتَنِی لَم أُوت َ کِتابِیَه (25)
25- بِشِمالِه ِ: به سمت چپ آن شخص.
یا لَیتَها کانَت ِ القاضِیَةَ (27)
27- لَیتَها: لیت الموتة الاولی. القاضِیَةَ: القاطعة للحیاة. یعنی ای کاش مرگ اولی، مرگی بود که حیاتی بعد از آن نبود و من دوباره زنده نمی شدم.
هَلَک َ عَنِّی سُلطانِیَه (29)
29- سُلطانِیَه: به دو معنا آمده است: 1- حجت و برهان. 2- حکومت دنیوی.
خُذُوه ُ فَغُلُّوه ُ (30)
30- فَغُلُّوه ُ: او را به غل ببندید.
ثُم َّ الجَحِیم َ صَلُّوه ُ (31)
31- صَلُّوه ُ: او را ملازم آتش کنید.
ثُم َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون َ ذِراعاً فَاسلُکُوه ُ (32)
32- سِلسِلَةٍ: زنجیر.
ذَرعُها: طولها. فَاسلُکُوه ُ: سپس او را بر روی زمین بکشانید.
وَ لا یَحُض ُّ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ (34)
34- وَ لا یَحُض ُّ: کسی را ترغیب بر اطعام به مسکین نمی کرد، (چه رسد به اینکه که خودش اطعام کند). «کنز الدقائق»
ص: 568
فَلَیس َ لَه ُ الیَوم َ هاهُنا حَمِیم ٌ (35)
35- حَمِیم ٌ: دوستی که به وی سودی بخشد.
وَ لا طَعام ٌ إِلاّ مِن غِسلِین ٍ (36)
36- غِسلِین ٍ: چرکهای بدن اهل آتش.
لا یَأکُلُه ُ إِلاَّ الخاطِؤُن َ (37)
37- لا یَأکُلُه ُ: لا یأکل الغسلین.
فَلا أُقسِم ُ بِما تُبصِرُون َ (38)
38- فَلا أُقسِم ُ: «لا» زاید است یعنی قسم می خورم.
إِنَّه ُ لَقَول ُ رَسُول ٍ کَرِیم ٍ (40)
40- رَسُول ٍ کَرِیم ٍ: به دو معنا آمده است: 1- پیامبر. «کنز الدقائق» 2- جبرئیل.
وَ ما هُوَ بِقَول ِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤمِنُون َ (41)
41- قَلِیلًا ما تُؤمِنُون َ: لا تصدقون بان ّ القرآن من اللّه. مراد از نفی قلیل، نفی اصل ایمان است یعنی اصلا تصدیق نمی کنید، همان گونه که به کسی که به دیدن شما نمی آید می گویید: «قل ّ ما تأتینا»، یعنی کم خدمت می رسیم. (یعنی اصلا پیش ما نمی آیی.)
وَ لا بِقَول ِ کاهِن ٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون َ (42)
42- کاهِن ٍ: غیب گویی که اخبار را از جن ّ می گیرد. «المیزان» قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون َ: هیچ متذکر نمی شوید مانند «قَلِیلًا ما تُؤمِنُون َ».
وَ لَو تَقَوَّل َ عَلَینا بَعض َ الأَقاوِیل ِ (44)
44- لَو تَقَوَّل َ عَلَینا بَعض َ الأَقاوِیل ِ: اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله به ما به دروغ مطالبی را نسبت بدهد.
لَأَخَذنا مِنه ُ بِالیَمِین ِ (45)
45- لَأَخَذنا مِنه ُ بِالیَمِین ِ: «یمین» مظهر قدرت است، یعنی با قدرت تمام، او را می گیریم.
ثُم َّ لَقَطَعنا مِنه ُ الوَتِین َ (46)
46- الوَتِین َ: رگ حیات، رگ قلب.
فَما مِنکُم مِن أَحَدٍ عَنه ُ حاجِزِین َ (47)
47- حاجِزِین َ: مانعین. یعنی هیچ کدام از شما مانع نابودی وی نخواهید بود.
وَ إِنَّه ُ لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِین َ (50)
50- إِنَّه ُ لَحَسرَةٌ: قرآن در روز قیامت برای کافران حسرت است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
سَأَل َ سائِل ٌ بِعَذاب ٍ واقِع ٍ (1)
1- سَأَل َ: درخواست نمود، طلب کرد. سائِل ٌ: درخواست کننده ای. واقِع ٍ: واقع شد. سَأَل َ سائِل ٌ بِعَذاب ٍ واقِع ٍ: بعد از معرفی علی علیه السّلام در روز غدیر به جانشینی پیامبر، شخصی که اینکه معرفی بر وی گران آمده بود خدمت پیامبر رسید و گفت: اگر اینکه معرفی به دستور خداوند بوده است عذابی بر من نازل شود و مرا نابود سازد. خداوند هم درخواست وی را پذیرفت و با فرستادن عذاب او را نابود کرد.
مِن َ اللّه ِ ذِی المَعارِج ِ (3)
3- مِن َ اللّه ِ: لیس لعذاب اللّه دافع من اللّه. ذِی المَعارِج ِ: به دو معنا آمده است: 1- صاحب درجات عالیه.
2- «معارج» به معنای «مواضع عروج الملائکة» و جمع «معرج». «المیزان»
إِنَّهُم یَرَونَه ُ بَعِیداً (6)
6- إِنَّهُم یَرَونَه ُ: انهم یظنونه بعیدا. «رؤیت» در اینکه جمله به معنای ظن است.
وَ نَراه ُ قَرِیباً (7)
7- نَراه ُ: نعلم قریبا. «رؤیت» در اینکه جمله به معنای یقین و علم است.
یَوم َ تَکُون ُ السَّماءُ کَالمُهل ِ (8)
8- کَالمُهل ِ: در معنا دو احتمال است: 1- فلز ذوب شده. 2- ته نشین روغن.
وَ تَکُون ُ الجِبال ُ کَالعِهن ِ (9)
9- کَالعِهن ِ: پشم حلاجی شده.
وَ لا یَسئَل ُ حَمِیم ٌ حَمِیماً (10)
10- لا یَسئَل ُ حَمِیم ٌ حَمِیماً: «حمیم» به معنای فامیل دلسوز. یعنی هیچ فامیل دلسوزی سراغ فامیل دلسوزی را نمی گیرد چون هر کسی مشغول به خویش است.
ص: 569
یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ المُجرِم ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه ِ (11)
11- یُبَصَّرُونَهُم: مرجع ضمیر «یبصّرونهم» «أحمّاء» است که از سیاق استفاده می شود یعنی (دوستان به درد هم نمی خورند) در حالی که همدیگر را می شناسند و از حال هم باخبر هستند.
«المیزان» یَوَدُّ: یتمنّی: آرزو می کند. لَو یَفتَدِی: أن یفتدی: اینکه که برای نجات خویش از عذاب بدل بدهد. «کنز الدقائق» بِبَنِیه ِ:
اولادش.
وَ صاحِبَتِه ِ وَ أَخِیه ِ (12)
12- صاحِبَتِه ِ: همسرش.
وَ فَصِیلَتِه ِ الَّتِی تُؤوِیه ِ (13)
13- فَصِیلَتِه ِ: بستگانش، عشیره اش. الَّتِی تُؤوِیه ِ: همانهایی که در سختیها از وی حمایت می کردند و پناه او بودند.
وَ مَن فِی الأَرض ِ جَمِیعاً ثُم َّ یُنجِیه ِ (14)
14- مَن فِی الأَرض ِ جَمِیعاً: عطف است بر «فَصِیلَتِه ِ» یعنی مجرم آرزو می کند ای کاش همه اهل زمین را به عوض او عذاب می کردند.
یُنجِیه ِ: اینکه فدیه دادن باعث نجات او بود.
کَلاّ إِنَّها لَظی (15)
15- کَلّا: نه چنین است، فدیه قبول نیست.
إِنَّها: إن ّ نار جهنم.
لَظی: مشتعل است، شعله ور است.
نَزّاعَةً لِلشَّوی (16)
16- نَزّاعَةً: بسیار کننده. مشتق است از «نزع» به معنای کندن. لِلشَّوی: دستها و پاها.
تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی (17)
17- تَدعُوا: آتش به سوی خود می خواند.
مَن أَدبَرَ: کسانی را که به خدا پشت کردند.
وَ جَمَع َ فَأَوعی (18)
18- جَمَع َ: ثروت اندوزی کرد. فَأَوعی:
نگهداری کرد و انفاق نکرد.
إِن َّ الإِنسان َ خُلِق َ هَلُوعاً (19)
19- هَلُوعاً: بسیار حریص. البته توضیح آن در آیات بعدی آمده است.
إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20)
20- إِذا مَسَّه ُ الشَّرُّ: وقتی به او فقر برسد. الشَّرُّ: فقر. جَزُوعاً: بی صبر، کسی که ناله اش بلند است.
وَ إِذا مَسَّه ُ الخَیرُ مَنُوعاً (21)
21- إِذا مَسَّه ُ الخَیرُ: وقتی ثروتمند شود. الخَیرُ: مال، ثروت. مَنُوعاً: از انجام کار خیر ممانعت می کند و انجام نمی دهد.
الَّذِین َ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمُون َ (23)
23- عَلی صَلاتِهِم دائِمُون َ: مربوط به نوافل است. «امام باقر علیه السّلام»
وَ الَّذِین َ فِی أَموالِهِم حَق ٌّ مَعلُوم ٌ (24)
24- حَق ٌّ مَعلُوم ٌ: در معنا دو وجه است: 1- زکات. 2- انفاقات غیر از زکات «امام صادق علیه السّلام»
لِلسّائِل ِ وَ المَحرُوم ِ (25)
25- لِلسّائِل ِ: فقیری که درخواست کمک می کند. المَحرُوم ِ: فقیری که عفیف است و درخواست نمی کند.
وَ الَّذِین َ هُم مِن عَذاب ِ رَبِّهِم مُشفِقُون َ (27)
27- مُشفِقُون َ: خائفون.
إِن َّ عَذاب َ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُون ٍ (28)
28- غَیرُ مَأمُون ٍ: از عذاب خدا نباید در امان بود، بلکه باید خائف بود.
وَ الَّذِین َ هُم بِشَهاداتِهِم قائِمُون َ (33)
33- بِشَهاداتِهِم قائِمُون َ: اقامه شهادت می کنند.
وَ الَّذِین َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون َ (34)
34- عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون َ: اوقات نماز را حفظ می کنند و نماز را به وقت می خوانند. اینکه آیه مربوط به فرایض است. «امام باقر علیه السّلام»
أُولئِک َ فِی جَنّات ٍ مُکرَمُون َ (35)
35- مُکرَمُون َ: گرامی هستند.
فَما ل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا قِبَلَک َ مُهطِعِین َ (36)
36- فَما ل ِ الَّذِین َ کَفَرُوا: فما للّذین. مراد منافقین است. مُهطِعِین َ: به دو معنا آمده است: 1- نظر تیز دشمنانه یعنی چه شده است کفاری که در ناحیه تو هستند از راست و چپ، گروه گروه به تو نظر دشمنانه می کنند.
2- «الاهطاع» به معنای «الاسراع» یعنی چه شده است کفار از راست و چپ، گروه گروه به سرعت به سوی تو روی می آورند.
عَن ِ الیَمِین ِ وَ عَن ِ الشِّمال ِ عِزِین َ (37)
37- عِزِین َ: گروه، گروه، دسته دسته. جمع «عزّة».
ص: 570
عَلی أَن نُبَدِّل َ خَیراً مِنهُم وَ ما نَحن ُ بِمَسبُوقِین َ (41)
41- ما نَحن ُ بِمَسبُوقِین َ: آنها از قدرت ما بیرون نیستند و از ما فوت نمی شوند.
فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم ُ الَّذِی یُوعَدُون َ (42)
42- فَذَرهُم: آنان را به حال خود رها کن.
یَخُوضُوا: در باطل خویش فرو روند.
یَوم َ یَخرُجُون َ مِن َ الأَجداث ِ سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب ٍ یُوفِضُون َ (43)
43- الأَجداث ِ: قبور. جمع «جدث».
سِراعاً: به سرعت.
نُصُب ٍ: به دو معنا آمده است: 1- علائم نصب شده. 2- بتها.
یُوفِضُون َ: به سرعت حرکت می کنند.
الایفاض: الاسراع.
خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ذلِک َ الیَوم ُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون َ (44)
44- تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ: خواری آنان را پوشانیده است.
یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل ٍ مُسَمًّی إِن َّ أَجَل َ اللّه ِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون َ (4)
4- مِن ذُنُوبِکُم: دو وجه برای «من» ذکر شده است: 1- «من» زاید است یعنی «ذنوبکم».
2- «من» برای تبعیض است یعنی خداوند گناهان زمان کفر شما را می بخشد.
وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً (7)
7- استَغشَوا ثِیابَهُم: روی خود را با لباسهای خویش می پوشانیدند تا مرا نبینند.
أَصَرُّوا: بر کفر خویش پافشاری کردند.
ثُم َّ إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً (8)
8- جِهاراً: به دو معنا آمده است: 1- با صدای رسا، با صدای بلند. 2- آشکارا و علنی.
ثُم َّ إِنِّی أَعلَنت ُ لَهُم وَ أَسرَرت ُ لَهُم إِسراراً (9)
9- أَعلَنت ُ لَهُم وَ أَسرَرت ُ لَهُم إِسراراً: مطالب را آشکارا و نهان برای آنان بیان کردم.
ص: 571
یُرسِل ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً (11)
11- مِدراراً: باران زیاد.
ما لَکُم لا تَرجُون َ لِلّه ِ وَقاراً (13)
13- ما لَکُم لا تَرجُون َ لِلّه ِ وَقاراً: چرا از عظمت خدا نمی ترسید.
لا تَرجُون َ: لا تخافون. مراد از «رجاء» در اینکه جا «خوف» است.
وَقاراً: عظمت. اسم مصدر است از «توقیر» به معنای تعظیم.
وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً (14)
14- أَطواراً: جمع «طور» به معنای حالت یعنی در حالات گوناگون: علقة، مضغة و ...
أَ لَم تَرَوا کَیف َ خَلَق َ اللّه ُ سَبع َ سَماوات ٍ طِباقاً (15)
15- طِباقاً: طبقه طبقه، هر طبقه ای طبقه روی دیگر.
وَ جَعَل َ القَمَرَ فِیهِن َّ نُوراً وَ جَعَل َ الشَّمس َ سِراجاً (16)
16- فِیهِن َّ: فی السّموات.
سِراجاً: مصباحا.
وَ اللّه ُ جَعَل َ لَکُم ُ الأَرض َ بِساطاً (19)
19- بِساطاً: همانند رختخواب است که جا به جا شدن در آن ممکن است. «المیزان»
لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلاً فِجاجاً (20)
20- سُبُلًا فِجاجاً: به دو معنا آمده است: 1- راههای وسیع، شاهراه. 2- «سبل»: راههایی که در زمینهای مسطح است و «فجاجا»: راههای کوهستانی.
قال َ نُوح ٌ رَب ِّ إِنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده ُ مالُه ُ وَ وَلَدُه ُ إِلاّ خَساراً (21)
21- مَن لَم یَزِده ُ ...: ثروتمندان، سردمداران.
وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً (22)
22- کُبّاراً: بسیار بزرگ.
وَ قالُوا لا تَذَرُن َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث َ وَ یَعُوق َ وَ نَسراً (23)
23- لا تَذَرُن َّ ...: رها نکنید، دست بر ندارید.
لا تَذَرُن َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً ...: «ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر» هر یک نام بتهایی بوده که آنها را پرستش می کردند. در «المیزان» فرموده است: به خاطر اهمیت زیادی که برای اینکه پنج بت قائل بودند، نام آنها مخصوصا بعد از «آلهتکم» آمده است.
مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون ِ اللّه ِ أَنصاراً (25)
25- مِمّا خَطِیئاتِهِم: «ما» زاید است یعنی «من خطیئاتهم»: به سبب گناهانشان.
وَ قال َ نُوح ٌ رَب ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض ِ مِن َ الکافِرِین َ دَیّاراً (26)
26- دَیّاراً: کسی که گردش می کند و دور می زند. مراد آیه اینکه است: نفس کشی را باقی نگذار. اصل آن «دیوار» است بر وزن «فیعال» و مشتق از «دوران» است «واو» مبدل به « یا » و « یا » در « یا » ادغام شده است.
رَب ِّ اغفِر لِی وَ لِوالِدَی َّ وَ لِمَن دَخَل َ بَیتِی َ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین َ إِلاّ تَباراً (28)
28- تَباراً: نابودی و هلاکت.
ص: 572
وَ أَنَّه ُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3)
3- تَعالی جَدُّ رَبِّنا: به دو معنا آمده است: 1- تعالی عظمة ربّنا. 2- اینکه گفتار جن است. آنها از روی جهل و نادانی تعبیر به جدّ به معنای پدر بزرگ کرده اند یعنی خداوند جد پروردگار ما است و خدا گفتار آنها را نقل می کند. «منقول از امام باقر و صادق علیهما السّلام»
وَ أَنَّه ُ کان َ یَقُول ُ سَفِیهُنا عَلَی اللّه ِ شَطَطاً (4)
4- سَفِیهُنا: نادان ما. مراد شیطان است.
شَطَطاً: سخن دور از حق.
وَ أَنَّه ُ کان َ رِجال ٌ مِن َ الإِنس ِ یَعُوذُون َ بِرِجال ٍ مِن َ الجِن ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً (6)
6- کان َ رِجال ٌ مِن َ الإِنس ِ یَعُوذُون َ بِرِجال ٍ مِن َ الجِن ِّ: به دو معنا آمده است: 1- مردانی از انسانها به مردانی از جنّها پناه می برند. توضیح اینکه که مردی از عربها به هنگام سفر در شب وقتی وارد بیابانی می شد می گفت: پناه می برم به عزیز اینکه بیابان از شرّ سفیهان و نادانان قوم آن عزیز. و اینکه بدان سبب بود که اعتقاد داشتند جن حافظ آنان است. 2- «برجال من الجن» به معنای «برجال من شرّ الجن ّ» است یعنی گروهی از مردان انسی از شر جن به گروه دیگری از انسانها پناه می برند.
فَزادُوهُم رَهَقاً: جنیان گناه انسان را بر گناه خود اضافه کردند. رَهَقاً: به دو معنا آمده است:
1- گناه، طغیان. 2- ذلت.
وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَث َ اللّه ُ أَحَداً (7)
7- أَنَّهُم ظَنُّوا: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- گفتار جن است یعنی «إن ّ الإنس ظنّوا». 2- جمله معترضه و گفتار خداوند است یعنی «إن ّ الجن ّ ظنّوا»: جنیان هم مانند شما انسانها منکر معاد بودند.
وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً (8)
8- لَمَسنَا: رابطه برقرار کردیم، تماس گرفتیم. مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً: پر از نگهبانانی است که به شدت نگهبانی می دهند. «حرس» جمع «حارس» به معنای نگهبان است.
وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع ِ فَمَن یَستَمِع ِ الآن َ یَجِد لَه ُ شِهاباً رَصَداً (9)
9- لِلسَّمع ِ: لاستراق السمع. شِهاباً: نوری است آسمانی، شبیه به آتش. جمع آن «شهب» است.
رَصَداً: مراقب و نگهبان.
وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُون َ وَ مِنّا دُون َ ذلِک َ کُنّا طَرائِق َ قِدَداً (11)
11- طَرائِق َ قِدَداً: به دو معنا آمده است: 1- فرقه های مختلف (گروهی کافر، گروهی مومن). 2- شیوه های گوناگون. قِدَداً: جمع «قدّة» به معنای قطعه.
وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّه َ فِی الأَرض ِ وَ لَن نُعجِزَه ُ هَرَباً (12)
12- لَن نُعجِزَ اللّه َ فِی الأَرض ِ: ما از قدرت خدا بیرون نیستیم. لَن نُعجِزَه ُ هَرَباً: ما قادر بر فرار از قدرت خدا نیستیم.
وَ أَنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدی آمَنّا بِه ِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّه ِ فَلا یَخاف ُ بَخساً وَ لا رَهَقاً (13)
13- بَخساً: کمبود، نقصان. یعنی از ثواب ما کم نمی گذارند. رَهَقاً: ظلم و ستم. یعنی در عذاب به ما ستم نمی کنند.
ص: 573
وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُون َ وَ مِنَّا القاسِطُون َ فَمَن أَسلَم َ فَأُولئِک َ تَحَرَّوا رَشَداً (14)
14- القاسِطُون َ: کسانی که از حق رو گردان شده اند.
تَحَرَّوا رَشَداً: به سوی هدایت رو کرده اند.
وَ أَمَّا القاسِطُون َ فَکانُوا لِجَهَنَّم َ حَطَباً (15)
15- حَطَباً: هیزم.
وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً (16)
16- غَدَقاً: فراوان و انبوه.
لِنَفتِنَهُم فِیه ِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّه ِ یَسلُکه ُ عَذاباً صَعَداً (17)
17- صَعَداً: سخت و شدید.
وَ أَنَّه ُ لَمّا قام َ عَبدُ اللّه ِ یَدعُوه ُ کادُوا یَکُونُون َ عَلَیه ِ لِبَداً (19)
19- عَبدُ اللّه ِ: مراد حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله است.
یَدعُوه ُ: یدعو الیه. یعنی به خدا دعوت می کرد.
کادُوا یَکُونُون َ عَلَیه ِ لِبَداً: به چند معنا آمده است: 1- نزدیک بود جنّها از کثرت ازدحام بر دوش همدیگر سوار شوند و اینکه به جهت علاقه شدید آنان به شنیدن قرآن بود. 2- اینکه گفتار چند جن خطاب به جنهای دیگر است یعنی جنها گفتند: انسانهای علاقه مند به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله جهت شنیدن قرآن به قدری زیاد بودند که در اثر ازدحام به همدیگر فشار می آوردند. 3- وقتی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آغاز به دعوت کرد کفار قریش برای ایجاد مزاحمت بر دوش همدیگر بالا می رفتند.
لِبَداً: جمع «لبدة» به معنای جمعیت زیادی که به هم فشار آورند. «المیزان»
قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِن َ اللّه ِ أَحَدٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِه ِ مُلتَحَداً (22)
22- مُلتَحَداً: پناهگاه.
قُل إِن أَدرِی أَ قَرِیب ٌ ما تُوعَدُون َ أَم یَجعَل ُ لَه ُ رَبِّی أَمَداً (25)
25- إِن أَدرِی: «إن» نافیه است.
ص: 574
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا المُزَّمِّل ُ (1)
1- المُزَّمِّل ُ: به دو معنا آمده است: 1- جامه به خود پیچیده یعنی حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله. 2- جامه نبوت در بر کرده. اصل آن «المتزمّل» و از باب تفعّل است «تا» مبدل به «زا» و در «زا» ادغام شده است.
قُم ِ اللَّیل َ إِلاّ قَلِیلاً (2)
2- قُم ِ اللَّیل َ: قم فی اللیل للصلاة به دو معنا آمده است: 1- در همه شبها نماز بخوان. 2-
تمام شب را برای نماز خواندن بیدار بمان. إِلّا قَلِیلًا: شیئا قلیلا.
نِصفَه ُ أَوِ انقُص مِنه ُ قَلِیلاً (3)
3- نِصفَه ُ ...: مرجع ضمیر «لیل» است و چند احتمال در آن وجود دارد: 1- بدل است از «اللیل» یعنی مقدار «لیل» را توضیح می دهد و معنا چنین است: نیمی از شب و یا کمتر و یا بیشتر از نیم را نماز بخوان یعنی باقیمانده را بخواب 2- بدل است از «قلیلا» یعنی «قلیلا» را توضیح می دهد و معنا چنین است: در شب نماز بخوان مگر نیمی از شب و یا کمتر و یا بیشتر از نیم را که استراحت کن. 3- نماز بخوان در همه شبها مگر قلیلی از لیالی را یعنی هر شب نماز بخوان نیمی و یا کمتر و یا بیشتر از نیمی از آن، مگر در آن شبهایی که عذر داری مانند مریضی و خواب ماندن. «امام باقر علیه السّلام، کنز الدقائق» مِنه ُ: مرجع ضمیر «نصف» است.
أَو زِد عَلَیه ِ وَ رَتِّل ِ القُرآن َ تَرتِیلاً (4)
4- عَلَیه ِ: مرجع ضمیر «نصف» است. رَتِّل ِ القُرآن َ تَرتِیلًا: قرآن را با تأنی بخوان(1).
إِنّا سَنُلقِی عَلَیک َ قَولاً ثَقِیلاً (5)
5- قَولًا ثَقِیلًا: مراد قرآن است.
إِن َّ ناشِئَةَ اللَّیل ِ هِی َ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَم ُ قِیلاً (6)
6- ناشِئَةَ اللَّیل ِ: به دو معنا آمده است:
1- مراد ساعات شب است. «ناشئة» از «نشأ» به معنای موجود شدن است و چون هر ساعتی بعد از ساعت قبل ایجاد می شود به ساعتها «ناشئة» گفته شده است. 2- «ناشئة» مصدر است از باب «نشأ» به معنای برخاستن مانند «عافیة». از صادقین علیهما السّلام نقل شده است که «ناشئة اللیل» از خواب برخاستن در آخر شب برای ادای نماز شب است. أَشَدُّ وَطئاً: به دو معنا آمده است: 1- پرزحمت. 2- از جهت جمع شدن حواس بهتر است زیرا خلوت است و از کارهای روزانه بریده است. أَقوَم ُ قِیلًا: برای قرائت بهتر است.
إِن َّ لَک َ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلاً (7)
7- سَبحاً طَوِیلًا: «سبح» در اصل به معنای زیر و رو شدن است، مراد اینکه است که کار و اشتغال فراوان است.
وَ اذکُرِ اسم َ رَبِّک َ وَ تَبَتَّل إِلَیه ِ تَبتِیلاً (8)
8- تَبَتَّل إِلَیه ِ تَبتِیلًا: به چند معنا آمده است: 1- «تبتّل» در اصل «بتلت الشی» است یعنی بریدم او را. حضرت زهرا علیها السّلام نیز چون از غیر خدا بریده و به او پیوسته، بتول نامیده شده است. مراد آیه اینکه است که از همه منقطع شو و به خداوند بپیوند. 2- «تبتّل»: بالا بردن دستها به هنگام نماز. «صادقین علیهما السّلام»
وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُون َ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلاً (10)
10- وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلًا: به خوبی و بدون درگیری از کافران دوری کن.
وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین َ أُولِی النَّعمَةِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلاً (11)
11- ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین َ: ذرنی مع المکذّبین یعنی حساب آنها را خواهم رسید. مَهِّلهُم قَلِیلًا: اندکی به آنان مهلت بده.
إِن َّ لَدَینا أَنکالاً وَ جَحِیماً (12)
12- أَنکالًا: جمع «نکل» که به یکی از دو معناست: 1- زنجیر. 2- زنجیر سنگین. «کنز الدقائق»
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً (13)
13- غُصَّةٍ: غذای گلوگیر و ناگوار.
یَوم َ تَرجُف ُ الأَرض ُ وَ الجِبال ُ وَ کانَت ِ الجِبال ُ کَثِیباً مَهِیلاً (14)
14- تَرجُف ُ: به لرزه در می آید. کَثِیباً: تل ریگ. مَهِیلًا:
چیزی مانند تل ریگ که هنگامی که پایین آن به حرکت درآید بالای آن سرازیر می شود و فرو می ریزد.
فَعَصی فِرعَون ُ الرَّسُول َ فَأَخَذناه ُ أَخذاً وَبِیلاً (16)
16- أَخذاً وَبِیلًا: عذاب سخت. «وبیل»: سنگین و سخت.
فَکَیف َ تَتَّقُون َ إِن کَفَرتُم یَوماً یَجعَل ُ الوِلدان َ شِیباً (17)
17- شِیباً: جمع «أشیب» به معنای کهنسال.
السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه ِ کان َ وَعدُه ُ مَفعُولاً (18)
18- السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه ِ: آسمان به سبب آن (روز قیامت) شکافته شود.
ص: 575
إِن َّ رَبَّک َ یَعلَم ُ أَنَّک َ تَقُوم ُ أَدنی مِن ثُلُثَی ِ اللَّیل ِ وَ نِصفَه ُ وَ ثُلُثَه ُ وَ طائِفَةٌ مِن َ الَّذِین َ مَعَک َ وَ اللّه ُ یُقَدِّرُ اللَّیل َ وَ النَّهارَ عَلِم َ أَن لَن تُحصُوه ُ فَتاب َ عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِن َ القُرآن ِ عَلِم َ أَن سَیَکُون ُ مِنکُم مَرضی وَ آخَرُون َ یَضرِبُون َ فِی الأَرض ِ یَبتَغُون َ مِن فَضل ِ اللّه ِ وَ آخَرُون َ یُقاتِلُون َ فِی سَبِیل ِ اللّه ِ فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنه ُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقرِضُوا اللّه َ قَرضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه ُ عِندَ اللّه ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم َ أَجراً وَ استَغفِرُوا اللّه َ إِن َّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیم ٌ (20)
20- أَدنی مِن ثُلُثَی ِ اللَّیل ِ: نزدیک به دو سوم شب، حدود دو سوم شب. نِصفَه ُ وَ ثُلُثَه ُ: عطف است بر «أدنی». مرجع ضمیر در هر دو «لیل» است، یعنی تو نزدیک به دو سوم و یا نیمی از شب و یا یک سوم شب را مشغول شب زنده داری می باشی. توضیح اینکه که بعضی از شبها نزدیک به دو سوم و در بعضی از شبها نصف و در بعضی از شبها یک سوم آن را شب زنده داری می کنی(1).
لَن تُحصُوه ُ: طاقت نمی آورید. یَضرِبُون َ فِی الأَرض ِ: برای تجارت سفر می کنند.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ (1)
1- المُدَّثِّرُ: به دو معنی آمده است: 1- جامه به خود پیچیده. اصل آن «المتدثر» بوده و از باب تفعل، «تا» مبدل به «دال» و در «دال» ادغام شده است. 2- جامه نبوت به خود پیچیده. «کنز الدقائق»
وَ رَبَّک َ فَکَبِّر (3)
3- وَ رَبَّک َ فَکَبِّر: فکبّر ربّک.
وَ ثِیابَک َ فَطَهِّر (4)
4- ثِیابَک َ فَطَهِّر: به دو معنا آمده است: 1- لباس خود را جهت نماز تطهیر کن. 2- روح و قلب خود را پاکیزه گردان.
وَ الرُّجزَ فَاهجُر (5)
5- الرُّجزَ فَاهجُر: به دو معنا آمده است: 1- از پلیدی و بت پرستی دوری کن. 2- با دوری کردن از گناهان از عذاب دوری کن. «المیزان»
وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ (6)
6- لا تَمنُن تَستَکثِرُ: به دو معنا آمده است: 1- بخشش نکن به اینکه نیت که بیشتر از آن به تو بخشش کنند. 2- منت نکن به اینکه که عطا و بخششت را زیاد ببینی.
فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ (8)
8-- نُقِرَ: دمیده شود. النّاقُورِ: شیپور.
عَلَی الکافِرِین َ غَیرُ یَسِیرٍ (10)
10- عَلَی الکافِرِین َ: متعلق است به «عسیر» یعنی «عسیر علی الکافرین».
ذَرنِی وَ مَن خَلَقت ُ وَحِیداً (11)
11- وَحِیداً: آیات در باره «ولید بن مغیره» نازل شده است. در مراد از کلمه «وحید» چند قول است: 1- تنها.
2- نام ولید بن مغیره. 3- ولد الزنا. «صادقین علیهما السّلام» 4- حال است از فاعل «خلقت» یعنی واگذار مرا با کسی که خلقت او را به تنهایی انجام داده ام.
وَ جَعَلت ُ لَه ُ مالاً مَمدُوداً (12)
12- مَمدُوداً: گسترده و انبوه.
وَ بَنِین َ شُهُوداً (13)
13- بَنِین َ شُهُوداً: فرزندان او همیشه پیش پدر حضور داشتند و به سبب توانمندی و متمول بودن نیازی به سفر تجارت نداشتند تا از چشمان پدر غایب شوند.
وَ مَهَّدت ُ لَه ُ تَمهِیداً (14)
14-- مَهَّدت ُ لَه ُ تَمهِیداً: برای او همه امکانات را آماده کرده بودم.
کَلاّ إِنَّه ُ کان َ لِآیاتِنا عَنِیداً (16)
16- عَنِیداً: معاند و دشمن.
سَأُرهِقُه ُ صَعُوداً (17)
17- سَأُرهِقُه ُ صَعُوداً: او را عذابی خواهم کرد که راحتی ندارد(2).
ص: 576
إِنَّه ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18)
18- قَدَّرَ: اندازه گیری کرد، پایین و بالا کرد.
فَقُتِل َ کَیف َ قَدَّرَ (19)
19- فَقُتِل َ: مرگ بر او، لعنت بر او.
ثُم َّ عَبَس َ وَ بَسَرَ (22)
22- عَبَس َ: روی خود را ترش کرد.
بَسَرَ: ناخوشنودی در چهره او آشکار شد(1).
فَقال َ إِن هذا إِلاّ سِحرٌ یُؤثَرُ (24)
24- یُؤثَرُ: به دو معنا آمده است: 1- از دیگران گرفته می شود. 2- در نفوس تأثیر می گذارد.
سَأُصلِیه ِ سَقَرَ (26)
26- سَأُصلِیه ِ سَقَرَ: به زودی او را ملازم دوزخ خواهم کرد.
سَقَرَ: غیر منصرف است و سبب آن تأنیث و معرفه بودن است و مراد یکی از دو امر است: 1- نامی از نامهای جهنم. 2- درکی از درکهای دوزخ.
لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ (29)
29- لَوّاحَةٌ: تغییر دهنده.
لِلبَشَرِ: جمع «بشرة» به معنای پوست.
وَ ما جَعَلنا أَصحاب َ النّارِ إِلاّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَةً لِلَّذِین َ کَفَرُوا لِیَستَیقِن َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ وَ یَزدادَ الَّذِین َ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتاب َ الَّذِین َ أُوتُوا الکِتاب َ وَ المُؤمِنُون َ وَ لِیَقُول َ الَّذِین َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ٌ وَ الکافِرُون َ ما ذا أَرادَ اللّه ُ بِهذا مَثَلاً کَذلِک َ یُضِل ُّ اللّه ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ ما یَعلَم ُ جُنُودَ رَبِّک َ إِلاّ هُوَ وَ ما هِی َ إِلاّ ذِکری لِلبَشَرِ (31)
31- فِتنَةً: امتحان و سخت گرفتن در تکلیف.
وَ لِیَقُول َ: «لام» برای عاقبت است.
وَ الصُّبح ِ إِذا أَسفَرَ (34)
34- أَسفَرَ: روشن شود.
إِنَّها لَإِحدَی الکُبَرِ (35)
35- لَإِحدَی الکُبَرِ: جمع «کبری» و یکی از بلاهای بزرگ است.
لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّم َ أَو یَتَأَخَّرَ (37)
37- لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّم َ أَو یَتَأَخَّرَ: بدل است از «للبشر». «کنز الدقائق» یعنی هر کس بخواهد در بندگی و اطاعت پیشقدم می شود و هر کسی که نخواهد عقب می ماند.
إِلاّ أَصحاب َ الیَمِین ِ (39)
39- أَصحاب َ الیَمِین ِ: کسانی که نامه اعمال آنان به دست راست آنها داده می شود.
فِی جَنّات ٍ یَتَساءَلُون َ (40)
40- یَتَساءَلُون َ: از همدیگر سؤال می کنند.
ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ (42)
42- ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ: چه چیز شما را به «سقر» کشانید.
وَ لَم نَک ُ نُطعِم ُ المِسکِین َ (44)
44- لَم نَک ُ نُطعِم ُ المِسکِین َ: حقوق فقرا مانند زکات و کفارات را نمی پرداختیم.
وَ کُنّا نَخُوض ُ مَع َ الخائِضِین َ (45)
45- کُنّا نَخُوض ُ مَع َ الخائِضِین َ: همراه فرو رفتگان در باطل ما نیز غرق در باطل بودیم.
ص: 577
فَما لَهُم عَن ِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِین َ (49)
49- فَما لَهُم عَن ِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِین َ: چه شده است آنان را که از قرآن رو گردانند.
کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ (50)
50- حُمُرٌ: جمع «حمار» به معنای الاغ وحشی و گورخر.
مُستَنفِرَةٌ: فرار کننده.
فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ (51)
51- قَسوَرَةٍ: به دو معنا آمده است: 1- شیر درنده. 2- صیادان تیرانداز.
وَ ما یَذکُرُون َ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه ُ هُوَ أَهل ُ التَّقوی وَ أَهل ُ المَغفِرَةِ (56)
56- أَن یَشاءَ اللّه ُ: مگر اینکه که خداوند آنان را مجبور کند.
بَلی قادِرِین َ عَلی أَن نُسَوِّی َ بَنانَه ُ (4)
4- بَنانَه ُ: سر انگشتان.
بَل یُرِیدُ الإِنسان ُ لِیَفجُرَ أَمامَه ُ (5)
5- أَمامَه ُ: جلو، آینده.
لِیَفجُرَ أَمامَه ُ: انسان می خواهد در آینده و مادامی که زنده است فسق و فجور کند.
فَإِذا بَرِق َ البَصَرُ (7)
7- بَرِق َ البَصَرُ: (از دیدن ملک الموت) چشمها گشاد شود و از حدقه بیرون آید.
وَ خَسَف َ القَمَرُ (8)
8- خَسَف َ القَمَرُ: خسوف صورت گیرد و ماه تاریک شود.
کَلاّ لا وَزَرَ (11)
11- لا وَزَرَ: پناهگاهی نیست.
یُنَبَّؤُا الإِنسان ُ یَومَئِذٍ بِما قَدَّم َ وَ أَخَّرَ (13)
13- بِما قَدَّم َ وَ أَخَّرَ: به اعمالی که قبل از مرگ انجام داده و سنتهایی که بعد از مرگ خود باقی گذاشته است.
وَ لَو أَلقی مَعاذِیرَه ُ (15)
15- أَلقی مَعاذِیرَه ُ: گرچه عذرهایی برای خود بتراشد.
لا تُحَرِّک بِه ِ لِسانَک َ لِتَعجَل َ بِه ِ (16)
16- لا تُحَرِّک بِه ِ لِسانَک َ لِتَعجَل َ بِه ِ: مفادش مانند مفاد سوره طه آیه 114 است «لا تَعجَل بِالقُرآن ِ مِن قَبل ِ أَن یُقضی إِلَیک َ وَحیُه ُ» یعنی تا جبرئیل تمام نکرده شما نخوان. «المیزان»
إِن َّ عَلَینا جَمعَه ُ وَ قُرآنَه ُ (17)
17- عَلَینا جَمعَه ُ: بر ماست جمع آوری قرآن.
قُرآنَه ُ: قرائت قرآن.
ص: 578
وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ (22)
22- ناضِرَةٌ: خوشحال و خندان.
وَ وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ (24)
24- وُجُوه ٌ: مراد صاحبان وجوه است(1). باسِرَةٌ: گرفته، عبوس، زشت.
تَظُن ُّ أَن یُفعَل َ بِها فاقِرَةٌ (25)
25- تَظُن ُّ أَن یُفعَل َ بِها فاقِرَةٌ: به دو معنا آمده است: 1- صاحبان وجوه یقین دارند رفتاری با آنان انجام خواهند داد که کمر آنان را خواهد شکست. 2- صاحبان وجوه گمان دارند رفتاری با آنان صورت خواهد گرفت که کمر آنان را خواهد شکست. فاقِرَةٌ: آنچه با فشار، ستون فقرات کمر را بشکند.
کَلاّ إِذا بَلَغَت ِ التَّراقِی َ (26)
26- التَّراقِی َ: جمع «ترقوه» به معنای استخوانهایی که در دو طرف حلق و حنجره قرار دارد. إِذا بَلَغَت ِ التَّراقِی َ: هنگامی که نفس انسان به حلقوم برسد. کنایه از نزدیکی مرگ است.
وَ قِیل َ مَن راق ٍ (27)
27- قِیل َ: گوینده عبارت است از بستگان و دوستان محتضر (کسی که در حال مرگ است) که در کنار او گرد آمده اند. مَن راق ٍ: چه کسی هست که طبابت کند، طبیبی هست، شفا بخشی هست!
وَ ظَن َّ أَنَّه ُ الفِراق ُ (28)
28- ظَن َّ أَنَّه ُ الفِراق ُ: محتضر یقین کرد که هنگام جدایی از فرزندان و اموال خویش است.
وَ التَفَّت ِ السّاق ُ بِالسّاق ِ (29)
29- التَفَّت ِ السّاق ُ بِالسّاق ِ: گرفتاری آخرت با گرفتاری دنیا در هم آمیخته است. «الساق»:
گرفتاری و سختی.
إِلی رَبِّک َ یَومَئِذٍ المَساق ُ (30)
30- إِلی رَبِّک َ یَومَئِذٍ المَساق ُ: سوق و بازگشت به سوی پروردگار است.
ثُم َّ ذَهَب َ إِلی أَهلِه ِ یَتَمَطّی (33)
33- یَتَمَطّی: تکبر می کرد و افتخار می کرد. اصل آن «مطی» است که به معنای کشش در دستها و سینه و بدن بر اثر خستگی و کسلی است.
أَولی لَک َ فَأَولی (34)
34- أَولی لَک َ: خطاب به ابو جهل است و تهدید است یعنی عذاب و بدبختی سزاوار تو است.
أَ یَحسَب ُ الإِنسان ُ أَن یُترَک َ سُدی ً (36)
36- سُدی ً: لغو و بیهوده، بی هدف، بدون تکلیف و بدون جزاء.
أَ لَم یَک ُ نُطفَةً مِن مَنِی ٍّ یُمنی (37)
37- یُمنی: به دو معنا آمده است: 1- اندازه گیری شده. 2- ریخته شده در رحم.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
هَل أَتی عَلَی الإِنسان ِ حِین ٌ مِن َ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً (1)
1- هَل أَتی: قد أتی. لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً: اوّل منی بود و قبل از آن خاک بود و چیز با ارزشی نبود.
إِنّا خَلَقنَا الإِنسان َ مِن نُطفَةٍ أَمشاج ٍ نَبتَلِیه ِ فَجَعَلناه ُ سَمِیعاً بَصِیراً (2)
2- أَمشاج ٍ: مخلوط از نطفه زن و مرد. جمع «مشیج» و «مشج» در «کنز الدقائق» فرموده است: بعضی گفته اند:
«أمشاج» مفرد است مانند «اعشار». نَبتَلِیه ِ: با تکلیف او را آزمایش می کنیم.
إِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین َ سَلاسِل َ وَ أَغلالاً وَ سَعِیراً (4)
4- أَعتَدنا: آماده کردیم، (اصل آن «اعددنا» بوده که «دال» مبدل به «تا» شده است. سَلاسِل َ: جمع «سلسلة» به معنای زنجیر. أَغلالًا: جمع «غل ّ». سَعِیراً: آتش شعله ور.
إِن َّ الأَبرارَ یَشرَبُون َ مِن کَأس ٍ کان َ مِزاجُها کافُوراً (5)
5- الأَبرارَ: مفرد آن «بارّ» و «برّ» است. «برّ» صفت مشبه است و مراد از آیه «برّ» است. مِزاجُها: چیزی که با آن مخلوط است. کَأس ٍ: کاسه ای که دارای نوشیدنی است. کافُوراً: نام چشمه ای است.
ص: 579
عَیناً یَشرَب ُ بِها عِبادُ اللّه ِ یُفَجِّرُونَها تَفجِیراً (6)
6- عَیناً: تفسیر برای «کافورا» است.
یَشرَب ُ بِها: یشربها. «فراء» گفته است: «شربها» و «شرب بها» هر دو به یک معنی است. «با» زاید است.
یُفَجِّرُونَها: با گشودن جوی به هر سویی که بخواهند چشمه را جاری می سازند.
یُوفُون َ بِالنَّذرِ وَ یَخافُون َ یَوماً کان َ شَرُّه ُ مُستَطِیراً (7)
7- یُوفُون َ بِالنَّذرِ: به نذر عمل می کنند.
شَرُّه ُ: سختی و گرفتاری آن روز (قیامت).
مُستَطِیراً: فراگیر.
وَ یُطعِمُون َ الطَّعام َ عَلی حُبِّه ِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (8)
8- عَلی حُبِّه ِ: به دو معنا آمده است: 1- علی حب الطعام. 2- علی حب اللّه.
إِنّا نَخاف ُ مِن رَبِّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً (10)
10- عَبُوساً: روز گرفته و سخت که چهره ها در آن روز «عبوس» است.
قَمطَرِیراً: بسیار سخت.
فَوَقاهُم ُ اللّه ُ شَرَّ ذلِک َ الیَوم ِ وَ لَقّاهُم نَضرَةً وَ سُرُوراً (11)
11- لَقّاهُم نَضرَةً وَ سُرُوراً: خداوند با خوشنودی از آنان استقبال می کند.
مُتَّکِئِین َ فِیها عَلَی الأَرائِک ِ لا یَرَون َ فِیها شَمساً وَ لا زَمهَرِیراً (13)
13- زَمهَرِیراً: آخرین درجه سرما.
وَ دانِیَةً عَلَیهِم ظِلالُها وَ ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلاً (14)
14- ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلًا: میوه های بهشت در اختیار و دسترس اهل بهشت است.
وَ یُطاف ُ عَلَیهِم بِآنِیَةٍ مِن فِضَّةٍ وَ أَکواب ٍ کانَت قَوارِیرَا (15)
15- بِآنِیَةٍ: جمع «اناء» به معنای ظرف.
«مفردات راغب» أَکواب ٍ: جمع «کوب» به معنای ظرف آب خوردن که دستگیره ندارد.
قَوارِیرَا: جمع «قارورة» به معنای بلور. «المنجد»
قَوارِیرَا مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقدِیراً (16)
16- قَدَّرُوها تَقدِیراً: خدمتکاران، آن ظروف را به مقدار میل نوشندگان اندازه گیری می کنند.
وَ یُسقَون َ فِیها کَأساً کان َ مِزاجُها زَنجَبِیلاً (17)
17- کَأساً: کاسه پر از نوشیدنی.
زَنجَبِیلًا: زنجبیل.
عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلاً (18)
18- سَلسَبِیلًا: شراب گوارا و لذیذ که آمیخته با طعم زنجبیل است.
وَ یَطُوف ُ عَلَیهِم وِلدان ٌ مُخَلَّدُون َ إِذا رَأَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً مَنثُوراً (19)
19- وِلدان ٌ: جمع «ولید» به معنای: 1- نوجوانان. 2- نوزاد. «مفردات راغب» مُخَلَّدُون َ: به دو معناست: 1- جاویدانند. 2- دارای گوشواره هستند(1).
مَنثُوراً: پراکنده.
وَ إِذا رَأَیت َ ثَم َّ رَأَیت َ نَعِیماً وَ مُلکاً کَبِیراً (20)
20- ثَم َّ: آن جا. مراد بهشت است.
عالِیَهُم ثِیاب ُ سُندُس ٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَق ٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً (21)
21- عالِیَهُم: روی بدن آنان.
سُندُس ٍ: ابریشم نازک.
إِستَبرَق ٌ: ابریشم ضخیم.
حُلُّوا: زینت یافته اند. أَساوِرَ: النگوها.
وَ اذکُرِ اسم َ رَبِّک َ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (25)
25- بُکرَةً: صبحگاه. أَصِیلًا: شامگاه.
ص: 580
نَحن ُ خَلَقناهُم وَ شَدَدنا أَسرَهُم وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أَمثالَهُم تَبدِیلاً (28)
28- شَدَدنا أَسرَهُم: اعضای بدن انسانها را محکم به هم ربط دادیم.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ المُرسَلات ِ عُرفاً (1)
1- وَ المُرسَلات ِ عُرفاً: به دو معنا آمده است:
1- قسم به بادهای فرستاده شده در حالی که پی در پی هستند. بنابراین «عرفا» حال است. 2- قسم به فرشتگانی که برای کارهای نیک و معروف به زمین فرستاده می شوند. بنابراین «عرفا» مفعول له است.
فَالعاصِفات ِ عَصفاً (2)
2- فَالعاصِفات ِ عَصفاً: قسم به بادهایی که به شدت می وزند.
وَ النّاشِرات ِ نَشراً (3)
3- وَ النّاشِرات ِ نَشراً: به دو معنا آمده است:
1- قسم به بادهایی که ابرها را در آسمان پراکنده می کنند. 2- قسم به فرشتگانی که کتابهای وحی خدا را بر انبیا می گشایند. «المیزان»
فَالفارِقات ِ فَرقاً (4)
4- فَالفارِقات ِ فَرقاً: قسم به فرشتگانی که به وسیله نزول وحی حق و باطل را از همدیگر جدا می کنند.
فَالمُلقِیات ِ ذِکراً (5)
5- فَالمُلقِیات ِ ذِکراً: فرشته هایی که وحی را به پیامبران القا می کنند.
عُذراً أَو نُذراً (6)
6- عُذراً: للاعذار: برای اتمام حجت.
نُذراً: للانذار: برای ترسانیدن مردم.
فَإِذَا النُّجُوم ُ طُمِسَت (8)
8- طُمِسَت: تاریک شود.
وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَت (9)
9- فُرِجَت: شکافته شود.
وَ إِذَا الجِبال ُ نُسِفَت (10)
10- نُسِفَت: از جا کنده شود.
وَ إِذَا الرُّسُل ُ أُقِّتَت (11)
11- إِذَا الرُّسُل ُ أُقِّتَت: زمانی که پیامبران به هنگام قیامت جمع شوند تا بر امتهای خویش گواهی دهند. «أقّتت» در اصل «وقّتت» بوده چون ضمه بر واو بود «واو» مبدل به همزه شده است.
لِأَی ِّ یَوم ٍ أُجِّلَت (12)
12- لِأَی ِّ یَوم ٍ أُجِّلَت: برای کدامین روز، قیامت به تأخیر افتاده است.
لِیَوم ِ الفَصل ِ (13)
13- لِیَوم ِ الفَصل ِ: بیان است برای «یوم أجلّت».
ص: 581
أَ لَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین ٍ (20)
20- مَهِین ٍ: پست و ناچیز.
إِلی قَدَرٍ مَعلُوم ٍ (22)
22- قَدَرٍ مَعلُوم ٍ: مقدار معین (مدت حاملگی).
فَقَدَرنا فَنِعم َ القادِرُون َ (23)
23- فَقَدَرنا: اندازه گیری کردیم یعنی خلقت او را از جهت کمی و کیفی اندازه گیری کردیم.
أَ لَم نَجعَل ِ الأَرض َ کِفاتاً (25)
25- کِفاتاً: مصدر است به معنای به خود ضمیمه کردن و در بر گرفتن.
أَحیاءً وَ أَمواتاً (26)
26- أَحیاءً وَ أَمواتاً: مفعول به است برای «کفاتا» یعنی زمین زندگان و مردگان را به هم ضمیمه کرده است زیرا زندگان در روی آن و مردگان در دل آن قرار گرفته اند.
وَ جَعَلنا فِیها رَواسِی َ شامِخات ٍ وَ أَسقَیناکُم ماءً فُراتاً (27)
27- رَواسِی َ: جمع «راسیة»، به معنای کوههای ثابت و استوار.
شامِخات ٍ: بلند و مرتفع فُراتاً: آب زلال و گوارا.
انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه ِ تُکَذِّبُون َ (29)
29- انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه ِ تُکَذِّبُون َ: به سوی آتشی که تکذیب می کردید حرکت کنید.
انطَلِقُوا إِلی ظِل ٍّ ذِی ثَلاث ِ شُعَب ٍ (30)
30- ظِل ٍّ ذِی ثَلاث ِ شُعَب ٍ: به دو معنا آمده است: 1- آتش دارای جهات سه گانه. جهت اینکه که از آتش تعبیر به «ظل» کرده است اینکه است که آتش جهنم تاریک و سیاه است. 2- دود جهنم که سه زاویه دارد بالای سر کافر، جلو روی او و پشت سرش ..
لا ظَلِیل ٍ وَ لا یُغنِی مِن َ اللَّهَب ِ (31)
31- لا ظَلِیل ٍ: خاصیت سایه را ندارد که ایجاد پوشش کند و مانع از اذیت و حرارت شود.
لا یُغنِی مِن َ اللَّهَب ِ: اینکه ظل از شعله های آتش بی نیاز نمی کند.
إِنَّها تَرمِی بِشَرَرٍ کَالقَصرِ (32)
32- تَرمِی بِشَرَرٍ: تکه هایی از آتش که به اطراف آن پرتاب می شود «شرر» نام دارد یعنی شراره ها را پرتاب می کند.
کَالقَصرِ: آن شراره ها در بلندی همانند کاخ است.
کَأَنَّه ُ جِمالَت ٌ صُفرٌ (33)
33- جِمالَت ٌ: «تا» برای تأنیث است و «جمال» جمع «جمل» به معنای شتر است.
کَأَنَّه ُ جِمالَت ٌ صُفرٌ: شرر آتش به شتران زرد رنگ می ماند.
ص: 582
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
عَم َّ یَتَساءَلُون َ (1)
1- عَم َّ: اصل آن «عن ما» بوده، «نون» تبدیل به «میم» شده و در «میم» ادغام شده است. علت حذف «الف» از «ما» به دو سبب است: 1- اتصال «ما» به حرف جر. 2- در «ما» استفهامیه «الف» برای تمییز بین «ما» استفهامیه و «ما» خبریه حذف می شود.
عَن ِ النَّبَإِ العَظِیم ِ (2)
2- النَّبَإِ: خبر مهم و با عظمت، بنابر قولی «نبی» هم از همین مشتق است. مراد از آن چند امر است: 1- قرآن. 2- قیامت. 3- ولایت علی علیه السّلام. «روایات کنز الدقائق» العَظِیم ِ: تاکید «النباء» است.
أَ لَم نَجعَل ِ الأَرض َ مِهاداً (6)
6- مِهاداً: به دو معنا آمده است: 1- مهیا و آماده برای بهره برداری. 2- گسترده.
وَ الجِبال َ أَوتاداً (7)
7- أَوتاداً: جمع «وتد» میخ محکم و خیلی سفت.
وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً (9)
9- سُباتاً: دست کشیدن از کار برای استراحت. «سبت» به معنای شنبه هم از همین باب است چون یهود روز شنبه کار را تعطیل می کنند.
وَ جَعَلنَا اللَّیل َ لِباساً (10)
10- لِباساً: پوشش.
وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً (12)
12- شِداداً: محکم.
وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً (13)
13- وَهّاجاً:
موجود پرنور و پرحرارت ..
وَ أَنزَلنا مِن َ المُعصِرات ِ ماءً ثَجّاجاً (14)
14-- المُعصِرات ِ: به دو معنا آمده است: 1- ابرها که با فشار آوردن آنها بر همدیگر باران می بارد.
2- بادها. ثَجّاجاً: دارای ریزش فراوان.
وَ جَنّات ٍ أَلفافاً (16)
16- أَلفافاً: به هم پیچیده. مراد در اینکه جا درختان به هم پیچیده است.
إِن َّ یَوم َ الفَصل ِ کان َ مِیقاتاً (17)
17- مِیقاتاً:
آخرین مدت تعیین شده برای جزا و پاداش.
یَوم َ یُنفَخ ُ فِی الصُّورِ فَتَأتُون َ أَفواجاً (18)
18- الصُّورِ: به دو معنا آمده است: 1- شیپور. 2- جمع صورة یعنی روزی که در شکلها دمیده شود و همگان زنده شوند(1).
وَ سُیِّرَت ِ الجِبال ُ فَکانَت سَراباً (20)
20- سَراباً: مثل سراب خیال می شود که کوه است در حالی که چنین نیست.
إِن َّ جَهَنَّم َ کانَت مِرصاداً (21)
21- مِرصاداً: کمینگاه.
لِلطّاغِین َ مَآباً (22)
22- مَآباً: محل بازگشت.
لابِثِین َ فِیها أَحقاباً (23)
23- أَحقاباً: جمع «حقب» که به دو معنا آمده است: 1- مدت طولانی.
2- هشتاد سال. از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که اینکه آیه مربوط به کسانی است که به طور موقت وارد جهنم شده اند و بعد از مدتی خلاص می شوند و مربوط به مخلدین در جهنم نیست(2).
لا یَذُوقُون َ فِیها بَرداً وَ لا شَراباً (24)
24- بَرداً: به دو معنا آمده است: 1- خواب. 2- خنکی.
إِلاّ حَمِیماً وَ غَسّاقاً (25) 25- حَمِیماً: آبی که به آخرین درجه جوش رسیده. غَسّاقاً: چرک بدن جهنمیان.
ص: 583
إِن َّ لِلمُتَّقِین َ مَفازاً (31)
31- مَفازاً: «فوز» به معنای نجات است.
حَدائِق َ وَ أَعناباً (32)
32- حَدائِق َ: جمع «حدیقة»: باغی که دارای دیوار است.
وَ کَواعِب َ أَتراباً (33)
33- کَواعِب َ: دختران نارپستان، پستان برآمده.
أَتراباً: جمع «ترب» به معنای هم سن و هم سال.
وَ کَأساً دِهاقاً (34)
34- دِهاقاً: پر.
لا یَسمَعُون َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً (35)
35- لَغواً: بی فایده.
کِذّاباً: همدیگر را تکذیب کردن.
جَزاءً مِن رَبِّک َ عَطاءً حِساباً (36)
36- عَطاءً حِساباً: بخشش کردن به مقداری که گیرنده بگوید کافی است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ النّازِعات ِ غَرقاً (1)
1- النّازِعات ِ: بیرون آورندگان. مراد یکی از دو امر است: 1- مرگ است که روح انسانها را از بدن خارج می کند. (امام صادق علیه السّلام) 2- فرشتگانی که روح کافران را از بدن آنان خارج می کنند. غَرقاً: کندن و بیرون آوردن به طور شایسته و عالی. اسمی است که به جای مصدر «اغراقا» قرار گرفته است.
وَ النّاشِطات ِ نَشطاً (2)
2- النّاشِطات ِ نَشطاً: به دو معناست: 1- خارج کنندگان. 2- گره گشایان
وَ السّابِحات ِ سَبحاً (3)
3- السّابِحات ِ سَبحاً: به چند معناست: 1- فرشتگانی که روح مؤمنان را به آرامی قبض می کنند. 2- فرشتگانی که با سرعت از آسمان فرود می آیند. 3- ستارگان شناور در فلک.
یَوم َ تَرجُف ُ الرّاجِفَةُ (6)
6- تَرجُف ُ: به حرکت درآید، به لرزه درآید.
الرّاجِفَةُ: به دو معناست: 1- صدای مهیب و وحشتناک. 2- زلزله بزرگ. مراد نفخه اولی است.
تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ (7)
7- الرّادِفَةُ: التابعة. مراد نفخه دوم است که به دنبال نفخه اولی است.
قُلُوب ٌ یَومَئِذٍ واجِفَةٌ (8)
8- واجِفَةٌ: بسیار لرزان و بسیار مضطرب.
أَبصارُها خاشِعَةٌ (9)
9- خاشِعَةٌ: ذلیل.
یَقُولُون َ أَ إِنّا لَمَردُودُون َ فِی الحافِرَةِ (10)
10- یَقُولُون َ أَ إِنّا لَمَردُودُون َ فِی الحافِرَةِ: اینکه کلام مشرکان است که در دنیا می گفتند. «الحافرة» به دو معنی آمده است: 1- به معنای «محفورة» مانند «دافق» که به معنای «مدفوق» است یعنی زمین چال که همان قبر است. بنابراین معنا چنین است: آیا ما در قبر زنده می شویم. 2- ابتدای شی ء. مراد اینکه است که ما دوباره به حالت حیات بر می گردیم.
أَ إِذا کُنّا عِظاماً نَخِرَةً (11)
11- نَخِرَةً: پوسیده.
قالُوا تِلک َ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12)
12- کَرَّةٌ: بازگشت.
فَإِنَّما هِی َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ (13)
13- زَجرَةٌ: صیحه، بانگ.
فَإِذا هُم بِالسّاهِرَةِ (14)
14- بِالسّاهِرَةِ: روی زمین، مراد عرصه قیامت است.
ص: 584
إِذ ناداه ُ رَبُّه ُ بِالوادِ المُقَدَّس ِ طُوی ً (16)
16- طُوی ً: به دو معناست: 1- نام وادی مقدس. 2- دو بار مبارک گشته.
فَحَشَرَ فَنادی (23)
23- فَحَشَرَ: جمع آوری کرد.
فَأَخَذَه ُ اللّه ُ نَکال َ الآخِرَةِ وَ الأُولی (25)
25- نَکال َ: گرفتن، مؤاخذه کردن، عقاب کردن.
28- «سمک»: سقف و بلندی.
وَ أَغطَش َ لَیلَها وَ أَخرَج َ ضُحاها (29)
29- أَغطَش َ لَیلَها: شبش را تاریک کرد.
أَخرَج َ ضُحاها: روزش را آشکار کرد و روشن گردانید.
وَ الأَرض َ بَعدَ ذلِک َ دَحاها (30)
30- دَحاها: از «دحو الارض» به معنای گسترانیدن زمین است.
أَخرَج َ مِنها ماءَها وَ مَرعاها (31)
31- مَرعاها: مطلق خوراک انسان و حیوان.
وَ الجِبال َ أَرساها (32)
32- الجِبال َ أَرساها: کوهها را ثابت قرار داد.
فَإِذا جاءَت ِ الطَّامَّةُ الکُبری (34)
34- الطَّامَّةُ: غالب و چیره. چون مصیبت قیامت بر مصائب دیگر غالب و مستولی است، به اینکه سبب «طامّة» نامیده شده است.
وَ بُرِّزَت ِ الجَحِیم ُ لِمَن یَری (36)
36- بُرِّزَت ِ الجَحِیم ُ: آتش آشکار شود.
وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا (38)
38- آثَرَ: برگزید، برتری داد و انتخاب کرد.
فَإِن َّ الجَنَّةَ هِی َ المَأوی (41)
41- المَأوی: جایگاه و منزل.
یَسئَلُونَک َ عَن ِ السّاعَةِ أَیّان َ مُرساها (42)
42- مُرساها: تحقق قیامت، وجود قیامت.
إِلی رَبِّک َ مُنتَهاها (44)
44- مُنتَهاها: پایان شی را «منتهی» گویند.
کَأَنَّهُم یَوم َ یَرَونَها لَم یَلبَثُوا إِلاّ عَشِیَّةً أَو ضُحاها (46)
46- عَشِیَّةً: هنگام غروب. ضُحاها: هنگام بامداد.
ص: 585
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
عَبَس َ وَ تَوَلّی (1)
1- عَبَس َ: چهره در هم کشید(1).
وَ ما عَلَیک َ أَلاّ یَزَّکّی (7)
7- ما عَلَیک َ أَلّا یَزَّکّی: اگر کفار ایمان نیاوردند و از کفر پاک نشدند تو مسؤولیتی نداری و چیزی بر عهده تو نیست.
فِی صُحُف ٍ مُکَرَّمَةٍ (13)
13- صُحُف ٍ: جمع «صحیفه» به معنای کتاب و نوشتار.
بِأَیدِی سَفَرَةٍ (15)
15- سَفَرَةٍ: جمع «سافر» به معنای کاتب و نویسنده.
کِرام ٍ بَرَرَةٍ (16)
16- بَرَرَةٍ:
جمع «بارّ» به معنای مطیع و فرمانبردار.
قُتِل َ الإِنسان ُ ما أَکفَرَه ُ (17)
17- ما أَکفَرَه ُ: در مقام تعجب است یعنی چقدر در کفر پافشاری می کند و چقدر گمراهیش روشن است؟
ثُم َّ إِذا شاءَ أَنشَرَه ُ (22)
22- أَنشَرَه ُ: او را زنده می کند.
کَلاّ لَمّا یَقض ِ ما أَمَرَه ُ (23)
23- کَلّا لَمّا یَقض ِ ما أَمَرَه ُ: حقا لم یقض ما أمره. یعنی حتما دستورات خدا را انجام نداد.
وَ عِنَباً وَ قَضباً (28)
28- قَضباً: علفهای که چون درو کنند باز بروید مانند یونجه.
وَ حَدائِق َ غُلباً (30)
30- حَدائِق َ: باغهایی که دارای دیوار است. غُلباً: درختان بزرگ پر شاخ و برگ
وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (31)
31- أَبًّا: چراگاههای طبیعی که جهت چریدن حیوانات است.
مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم (32)
32- مَتاعاً لَکُم: منفعة لکم.
فَإِذا جاءَت ِ الصَّاخَّةُ (33)
33-- الصَّاخَّةُ: بانگ قیامت. «صاخّة» به معنای به هم خوردن دو چیز است و چون بانگ قیامت به سرعت به گوشها می خورد به طوری که نزدیک است گوشها کرد شود، «صاخّة» نامیده شده است.
وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ (38)
38- مُسفِرَةٌ: نورانی.
ضاحِکَةٌ مُستَبشِرَةٌ (39)
39- مُستَبشِرَةٌ: خوشحال.
وَ وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ عَلَیها غَبَرَةٌ (40)
40- غَبَرَةٌ: سیاه و غبار آلود و غصه دار.
تَرهَقُها قَتَرَةٌ (41)
41- تَرهَقُها: چیره می شود و فرا می گیرد. قَتَرَةٌ: سیاهی، گرفتگی.
ص: 586
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِذَا الشَّمس ُ کُوِّرَت (1)
1- کُوِّرَت: به چند معنا آمده است: 1- روشنایی او از بین برود و تاریک گردد. 2-
روشنایی او در هم پیچیده شود. 3- «تکویر» در لغت به معنای پیچیدن چیزی است به صورت گرد روی همین جهت در «المیزان» فرموده است:
شاید مراد اینکه باشد که تاریکی همه جرم را احاطه می کند و اینکه از باب استعاره است.
وَ إِذَا النُّجُوم ُ انکَدَرَت (2)
2- انکَدَرَت: به دو معناست: 1- ستارگان سرنگون گشته و از همدیگر پراکنده شوند. 2-
ستارگان تیره و کدر گشته و تغییر یابند.
وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت (4)
4- العِشارُ: شتران بارداری که ماه دهم بارداری را پشت سر گذاشته اند (که گران بهاترین مال پیش عرب شتر بوده است).
عُطِّلَت: رها گشته و بدون شترچران معطل مانده است.
وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت (6)
6- سُجِّرَت: به دو معنا آمده است: 1- آب دریاهای شیرین را به آب دریاهای شور و به عکس، روانه و در هم مخلوط کرده است تا اینکه که آب دریاها فراوان و پر گردد. 2- برافروخته و آتش شود.
وَ إِذَا المَوؤُدَةُ سُئِلَت (8)
8- المَوؤُدَةُ: دختری که زنده بگور شده است.
وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَت (11)
11- کُشِطَت: برکنده شود.
وَ إِذَا الجَحِیم ُ سُعِّرَت (12)
12- سُعِّرَت: شعله ور شود.
وَ إِذَا الجَنَّةُ أُزلِفَت (13)
13- أُزلِفَت: بهشت برای داخل شدن اهل بهشت نزدیک شود.
فَلا أُقسِم ُ بِالخُنَّس ِ (15)
15- بِالخُنَّس ِ: جمع «خانس»، به معنای مخفی و ناپیدا. مراد ستارگان است که در روز ناپیدا می باشند.
الجَوارِ الکُنَّس ِ (16)
16- الجَوارِ: در حال حرکت. صفت است برای «خنس».
الکُنَّس ِ: صفت دوم برای «خنس» است و جمع «کانس» به معنای ناپیدا و مخفی است. مراد ستارگانی است که در برجهای خود مخفی و ناپدید می شوند همانند آهو که در آشیانه اش مخفی می شود. از علی علیه السّلام نقل شده است که مراد پنج ستاره زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد است.
وَ اللَّیل ِ إِذا عَسعَس َ (17)
17- عَسعَس َ: به دو معناست: 1- هنگامی که شب رو آورد یعنی اول شب. 2- هنگامی که شب پشت کند یعنی آخر شب. کلمه «عسعس» از اضداد است و به هر دو معنی آمده است، ولی در روایتی از علی علیه السّلام نقل شده است که مراد از آیه آخر شب است(1).
وَ الصُّبح ِ إِذا تَنَفَّس َ (18)
18- تَنَفَّس َ: روشن شود.
ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرش ِ مَکِین ٍ (20)
20- مَکِین ٍ: «مکانة» به معنای قرب است یعنی پیش خدا مقرب و دارای جایگاه رفیع است.
وَ ما هُوَ عَلَی الغَیب ِ بِضَنِین ٍ (24)
24- بِضَنِین ٍ: بخیل، یعنی در ابلاغ قرآن که امانت خداوند است بخیل نیست و کم و کاستی نمی گذارد.
ص: 587
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت (1)
1- انفَطَرَت: شکافته شود.
وَ إِذَا الکَواکِب ُ انتَثَرَت (2)
2- انتَثَرَت: ساقط شوند و متلاشی گردند.
وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت (3)
3- البِحارُ فُجِّرَت: دریاهای شور و شیرین به همدیگر راه یابند و یک دریا گردند. «فجر» در اصل به معنای راه پیدا کردن مواضع آب به یکدیگر است.
وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت (4)
4- بُعثِرَت: زیر و رو گردند.
عَلِمَت نَفس ٌ ما قَدَّمَت وَ أَخَّرَت (5)
5- ما قَدَّمَت وَ أَخَّرَت: اعمالی که قبل از مرگ انجام داده و سنتهایی که بعد از مرگ خود باقی گذاشته است.
یا أَیُّهَا الإِنسان ُ ما غَرَّک َ بِرَبِّک َ الکَرِیم ِ (6)
6- ما غَرَّک َ بِرَبِّک َ الکَرِیم ِ: أی ّ شی غرّک بربک الکریم: چه چیزی تو را نسبت به پروردگار کریمت فریب داد. در روایت آمده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت اینکه آیه می فرمود:
«غرّه جهله»: نادانی او باعث فریب او شد.
الَّذِی خَلَقَک َ فَسَوّاک َ فَعَدَلَک َ (7)
7- فَعَدَلَک َ: پس آفرینش انسان را معتدل گردانید.
فِی أَی ِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَک َ (8)
8- ما شاءَ: «ما» زاید و مفید تاکید است.
کَلاّ بَل تُکَذِّبُون َ بِالدِّین ِ (9)
9- بِالدِّین ِ: به دو معناست: 1- پاداش. 2-
آیین اسلام.
وَ إِن َّ الفُجّارَ لَفِی جَحِیم ٍ (14)
14- الفُجّارَ: مراد کافرانی هستند که رسول خدا را تکذیب می کردند.
جَحِیم ٍ: آتش بزرگ.
یَصلَونَها یَوم َ الدِّین ِ (15)
15- یَصلَونَها: ملازم آتش هستند، در آتش مؤید هستند.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَیل ٌ لِلمُطَفِّفِین َ (1)
1- لِلمُطَفِّفِین َ: کسانی که به هنگام دریافت کالا با کیل و وزن کامل دریافت می کنند و به هنگام تحویل دادن کالا ناقص تحویل می دهند.
الَّذِین َ إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاس ِ یَستَوفُون َ (2)
2- إِذَا اکتالُوا: به هنگامی که کالا را با پیمانه دریافت کردند. سبب آن که وزن را ذکر نکرد در حالی که وزن هم مراد است آن است که «کیل» دلیل بر وزن نیز هست چون منظور وسیله سنجش غالبی در معاملات است و آن کیل و وزن است.
یَستَوفُون َ: کیل را به طور کامل دریافت می کنند.
وَ إِذا کالُوهُم أَو وَزَنُوهُم یُخسِرُون َ (3)
3- إِذا کالُوهُم: به هنگامی که کالا را با پیمانه تحویل می دهند.
وَزَنُوهُم: به هنگامی که کالا را با وزن تحویل می دهند.
أَ لا یَظُن ُّ أُولئِک َ أَنَّهُم مَبعُوثُون َ (4)
4- أَ لا یَظُن ُّ: به دو معنا آمده است: 1- ألا یعلم و ألا یستیقن. «ظن» به معنای یقین است. 2- «ظن» به معنای گمان است و مقصود آیه اینکه است که اگر به قیامت گمان داشتند و گمان آنها هم به حد یقین نرسیده بود، همین کفایت می کرد که آنان را از کم فروشی باز بدارد یعنی گمان هم ندارند چه رسد به یقین.
ص: 588
کَلاّ إِن َّ کِتاب َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین ٍ (7)
7- کِتاب َ الفُجّارِ: به دو معنا آمده است: 1- نامه اعمال کافران. 2- سرنوشت کفار.
سِجِّین ٍ: به دو معناست: 1- زندان مخلد، مبالغه «سجن» است. 2- طبقه هفتم زمین. «امام باقر علیه السّلام، کنز الدقائق»
کِتاب ٌ مَرقُوم ٌ (9)
9- کِتاب ٌ مَرقُوم ٌ: به دو معنا آمده است: 1- امر ثابت و حتمی است، بنابراین که توضیح «سجین» باشد. 2- نوشته روشن و خوانایی است.
بنابر اینکه که وصف «کتاب الفجار» باشد.
وَ ما یُکَذِّب ُ بِه ِ إِلاّ کُل ُّ مُعتَدٍ أَثِیم ٍ (12)
12- مُعتَدٍ: کسی که حق را پشت سر گذاشته و به باطل متمایل شده است.
أَثِیم ٍ: صاحب گناهان فراوان، بسیار گناهکار.
إِذا تُتلی عَلَیه ِ آیاتُنا قال َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین َ (13)
13- أَساطِیرُ: جمع «اسطورة»، به معنای نوشته ها و سطرها. کنایه از اباطیل و افسانه های گذشتگان است.
کَلاّ بَل ران َ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون َ (14)
14- ران َ: غالب شد، چیره شد.
ثُم َّ إِنَّهُم لَصالُوا الجَحِیم ِ (16)
16- لَصالُوا الجَحِیم ِ: همیشه در آتش خواهند بود و ملازم دوزخ خواهند بود.
کَلاّ إِن َّ کِتاب َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین َ (18)
18- عِلِّیِّین َ: درجه های عالی و بلند، در اصل به معنای «علو علی علو: برتری روی برتری» است.
عَلَی الأَرائِک ِ یَنظُرُون َ (23)
23- الأَرائِک ِ: تختهای میان حجله.
تَعرِف ُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَةَ النَّعِیم ِ (24)
24- نَضرَةَ: نورانیت، سفیدی، بشّاشیّت و نشاط.
یُسقَون َ مِن رَحِیق ٍ مَختُوم ٍ (25)
25- رَحِیق ٍ: شراب ناب.
مَختُوم ٍ: به دو معناست: 1- طعم آخر شراب. 2- مهر و موم شده.
خِتامُه ُ مِسک ٌ وَ فِی ذلِک َ فَلیَتَنافَس ِ المُتَنافِسُون َ (26)
26- خِتامُه ُ مِسک ٌ: به دو معنا آمده است، 1- آخرین مزه او مشک است. 2- مهر آن با مشک است.
فَلیَتَنافَس ِ المُتَنافِسُون َ: «تنافس» به معنای رقابت کردن برای به دست آوردن شی ء گرانقیمت و با ارزش است یعنی کسانی که اهل رقابت هستند باید برای بدست آوردن چنین اشیای گران قیمتی رقابت کنند.
وَ مِزاجُه ُ مِن تَسنِیم ٍ (27)
27- تَسنِیم ٍ: چشمه ای است در بهشت که از سمت بالا به پایین روان است و نوشیدنی آن گواراتر از نوشیدنی های دیگر بهشت است.
وَ إِذا مَرُّوا بِهِم یَتَغامَزُون َ (30)
30- یَتَغامَزُون َ: چشمک می زنند و مسخره می کنند.
وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم ُ انقَلَبُوا فَکِهِین َ (31)
31- فَکِهِین َ: به وسیله مسخره کردن مؤمنان، بذله گویی و مزاح می کردند.
ص: 589
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِذَا السَّماءُ انشَقَّت (1)
1- انشَقَّت: شکافته شود.
وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت (2)
2- أَذِنَت لِرَبِّها: آسمان فرمان خداوند را گوش کند.
حُقَّت: فرمان پذیری آسمان در برابر خداوند سزاوار و شایسته است.
وَ إِذَا الأَرض ُ مُدَّت (3)
3- مُدَّت: گسترش یابد.
وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت (5)
5- وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت: اینکه آیه تکرار نیست زیرا آیه قبل مربوط به اطاعت آسمان است و اینکه آیه مربوط به اطاعت زمین است.
یا أَیُّهَا الإِنسان ُ إِنَّک َ کادِح ٌ إِلی رَبِّک َ کَدحاً فَمُلاقِیه ِ (6)
6- کادِح ٌ إِلی رَبِّک َ کَدحاً: «کدح» به معنای تلاش دشوار و خسته کننده است و مراد آیه اینکه است که ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی.
فَمُلاقِیه ِ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- «فملاقی جزاء الکدح». 2- «فملاقی ربک».
فَسَوف َ یَدعُوا ثُبُوراً (11)
11- یَدعُوا ثُبُوراً: یقول وا ثبوراه وا هلاکاه:
وای بر من که هلاک شدم.
وَ یَصلی سَعِیراً (12)
12- یَصلی سَعِیراً: ملازم آتش برافروخته می گردد. «سعیر»: آتش برافروخته.
إِنَّه ُ ظَن َّ أَن لَن یَحُورَ (14)
14- لَن یَحُورَ: هرگز به سوی خدا بازگشتی ندارد.
فَلا أُقسِم ُ بِالشَّفَق ِ (16)
16- بِالشَّفَق ِ: سرخی ما بین مغرب و وقت فضیلت نماز عشا. «ائمه علیهم السّلام»
وَ اللَّیل ِ وَ ما وَسَق َ (17)
17- ما وَسَق َ: «وسق» به معنای جمع شدن اشیائی پراکنده است. و مراد موجوداتی مانند انسان و حیوان است که در روز پخش و پراکنده اند و در شب جمع می گردند و به محل استراحت خود مراجعه می کنند.
وَ القَمَرِ إِذَا اتَّسَق َ (18)
18- اتَّسَق َ: کامل می گردد مانند شبهای سیزدهم و چهاردهم ماه ..
لَتَرکَبُن َّ طَبَقاً عَن طَبَق ٍ (19)
19- طَبَقاً عَن طَبَق ٍ: «عن» به معنای بعد است و «طبق» به معنای حال است و اینکه عبارت به دو معنا آمده است: 1- از حالی به حالی منتقل خواهید شد تا به کمال برسید. 2- سنتهای امتهای پیشین در باره شما پیاده خواهد شد. «امام صادق علیه السّلام»
وَ اللّه ُ أَعلَم ُ بِما یُوعُون َ (23)
23- یُوعُون َ: به آنچه در سینه های خود جمع نموده اند.
إِلاَّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون ٍ (25)
25- غَیرُ مَمنُون ٍ: غیر منقوص و غیر مقطوع یعنی تمام شدنی نیست.
ص: 590
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ السَّماءِ ذات ِ البُرُوج ِ (1)
1- البُرُوج ِ: منازل خورشید و ماه و کوکب.
وَ الیَوم ِ المَوعُودِ (2)
2- الیَوم ِ المَوعُودِ: به اتفاق مفسران مراد روز قیامت است.
وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ (3)
3- شاهِدٍ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- مراد روز جمعه است. «پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و صادقین علیهما السّلام». جهت نامگذاری جمعه به شاهد اینکه است که روز جمعه بر اعمال بندگان که در آن روز از آنان سر می زند گواهی می دهد. 2- مراد حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله است. و شاهد بر آن آیه « یا أیّها النّبی ّ إنّا أرسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا» است.
«امام حسن مجتبی علیه السّلام» مَشهُودٍ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- مراد روز عرفه است. «پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و صادقین علیهما السّلام». جهت نامگذاری روز عرفه به «مشهود» بدان جهت است که حجاج در روز عرفه شاهد مراسم حج هستند. 2- روز قیامت و شاهد بر آن آیه «ذلک یوم مجموع له النّاس و ذلک یوم مشهود» است. «امام مجتبی علیه السّلام»
قُتِل َ أَصحاب ُ الأُخدُودِ (4)
4- الأُخدُودِ: شکاف بزرگ در زمین، گودال بزرگ.
النّارِ ذات ِ الوَقُودِ (5)
5- النّارِ: بدل اشتمال است از «الأخدود». چون گودال در برگیرنده آتش است.
الوَقُودِ: هیزم و هر آنچه باعث شعله ور شدن آتش می شود.
إِذ هُم عَلَیها قُعُودٌ (6)
6- هُم عَلَیها قُعُودٌ: کفار در اطراف آتش نشسته بودند.
وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلاّ أَن یُؤمِنُوا بِاللّه ِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (8)
8- ما نَقَمُوا مِنهُم: از موحدان، عیب و زشتی ندیدند.
وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلاّ أَن یُؤمِنُوا بِاللّه ِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (8)
8- العَزِیزِ: قدرتمندی که شکست ناپذیر است.
إِن َّ الَّذِین َ فَتَنُوا المُؤمِنِین َ وَ المُؤمِنات ِ ثُم َّ لَم یَتُوبُوا فَلَهُم عَذاب ُ جَهَنَّم َ وَ لَهُم عَذاب ُ الحَرِیق ِ (10)
10- فَتَنُوا: برای مردان و زنان مؤمن محنت و عذاب ایجاد کردند و آنان را به آتش سوزانیدند. «فتنة» در اصل به معنای امتحان است، ولی بعدا در عذاب استعمال شده است.
إِن َّ بَطش َ رَبِّک َ لَشَدِیدٌ (12)
12- بَطش َ: گرفتن و مؤاخذه کردن با قهر، مجازات قدرتمندانه.
وَ هُوَ الغَفُورُ الوَدُودُ (14)
14- الوَدُودُ: دوست دارنده و با محبت چون خداوند بندگان خوب خود را دوست می دارد.
ص: 591
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ السَّماءِ وَ الطّارِق ِ (1)
1- الطّارِق ِ: کسی که شبانه بر دیگری وارد می شود. در اینکه جا مراد ستاره ای است که توضیحش خواهد آمد.
النَّجم ُ الثّاقِب ُ (3)
3- النَّجم ُ: ستاره.
الثّاقِب ُ: به دو معناست: 1- نورانی. 2- بلند.
إِن کُل ُّ نَفس ٍ لَمّا عَلَیها حافِظٌ (4)
4- إِن کُل ُّ نَفس ٍ لَمّا عَلَیها حافِظٌ: ما کل نفس الا علیها حافظ.
فَلیَنظُرِ الإِنسان ُ مِم َّ خُلِق َ (5)
5- مِم َّ خُلِق َ: من ای شی خلق. (اصل آن «مما» بوده که الف به جهت تخفیف حذف شده است.)
خُلِق َ مِن ماءٍ دافِق ٍ (6)
6- دافِق ٍ: به دو معنا آمده است: 1- آب جهنده (منی). 2- «دافق» به معنای «مدفوق» یعنی آب ریخته شده (منی).
یَخرُج ُ مِن بَین ِ الصُّلب ِ وَ التَّرائِب ِ (7)
7- الصُّلب ِ: پشت.
التَّرائِب ِ: جمع «تریبة» به معنای استخوان های سینه.
یَوم َ تُبلَی السَّرائِرُ (9)
9- تُبلَی: به دو معنا آمده است: 1- آزمایش می شود یعنی با آزمایش و محک زدن اعمال خیر و شر از هم جدا می شود. 2- آشکار می شود.
وَ السَّماءِ ذات ِ الرَّجع ِ (11)
11- الرَّجع ِ: باران یعنی آسمان دارای باران.
وجه نامگذاری باران به «رجع» بدان سبب است که باران تکرار و رفت و برگشت دارد.
وَ الأَرض ِ ذات ِ الصَّدع ِ (12)
12- الصَّدع ِ: شکافته شدن زمین یعنی در اثر رویش گیاه زمین شکافته می شود.
إِنَّهُم یَکِیدُون َ کَیداً (15)
15- کَیداً: مکر، حیله.
فَمَهِّل ِ الکافِرِین َ أَمهِلهُم رُوَیداً (17)
17- فَمَهِّل ِ: مهلت بده، عجله نکن. أَمهِلهُم: به آنان مهلت بده. رُوَیداً: مهلت اندک.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
سَبِّح ِ اسم َ رَبِّک َ الأَعلَی (1)
1- سَبِّح ِ اسم َ رَبِّک َ الأَعلَی: امام صادق علیه السّلام از جدش نقل فرموده است که خداوند را فرشته ای است به نام «حزقائیل». اینکه فرشته هیجده هزار بال دارد و فاصله میان بالهای او پانصد سال است. در ذهن اینکه فرشته خطور کرد که آیا بالای عرش خدا هم چیزی وجود دارد! خداوند بالهای او را دو برابر کرد یعنی سی و شش هزار بال به او داد و فاصله بالها را از دیگر پانصد سال قرار داد، آن گاه دستور داد پرواز کن. اینکه فرشته بیست هزار سال پرواز کرد، ولی به یک پایه از پایه های عرش نرسید. سپس خداوند بالها و توان او را چندین برابر کرد و آن فرشته سی هزار سال دیگر پرواز کرد، باز به یک پایه عرش نرسید. خداوند به وی وحی فرمود: ای فرشته اگر با تمام توان با اینکه بالها تا روز قیامت هم پرواز کنی، نمی توانی به ساق عرش من برسی. آن گاه فرشته گفت: «سبحان ربی الاعلی». پس خداوند «سبح اسم ربک الاعلی» را نازل فرمود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: گفته حزقائیل را ذکر سجود قرار دهید. «کنز الدقائق»
الَّذِی خَلَق َ فَسَوّی (2)
2- فَسَوّی: میان اعضای هر مخلوقی هماهنگی و تناسب قرار دارد.
وَ الَّذِی أَخرَج َ المَرعی (4)
4- المَرعی: گیاه.
فَجَعَلَه ُ غُثاءً أَحوی (5)
5- غُثاءً: گیاهان خشک و خار و خاشاکی که سیل آنها را به کناری می راند. أَحوی: به دو معناست 1- سیاه. صفت «غثاء» است یعنی گیاه را به صورت خشکیده و سیاه درآورد. 2- سبزی زیاد که متمایل به سیاهی است.
«احوی» حال است از «المرعی» یعنی در حالی که گیاه را بسیار سبز آفرید.
سَیَذَّکَّرُ مَن یَخشی (10)
10- سَیَذَّکَّرُ: سیتّعظ یعنی به زودی پند می گیرد.
وَ یَتَجَنَّبُهَا الأَشقَی (11)
11- وَ یَتَجَنَّبُهَا الأَشقَی: انسان شقی از آن تذکر و پند دوری می جوید.
ص: 592
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
هَل أَتاک َ حَدِیث ُ الغاشِیَةِ (1)
1- الغاشِیَةِ: قیامت. اصل «غاشیة» به معنای پوشاننده است و چون قیامت ناگهان با هول و هراس مردم را در بر می گیرد بدین سبب «غاشیة» نام گرفته است.
وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ خاشِعَةٌ (2)
2- وُجُوه ٌ: مراد صاحبان وجوه است. علت اینکه که وجوه را ذکر کرده است اینکه است که ذلت و خضوع در چهره پدیدار می گردد.
خاشِعَةٌ: در برابر آتش و شداید خاشع و ذلیل است.
عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3)
3- عامِلَةٌ: در دنیا کار ناشایست کرده است.
ناصِبَةٌ: در آخرت به زحمت افتاده است.
تَصلی ناراً حامِیَةً (4)
4- تَصلی: ملازم هستند.
حامِیَةً: نهایت درجه حرارت.
تُسقی مِن عَین ٍ آنِیَةٍ (5)
5- آنِیَةٍ: نهایت درجه داغی و حرارت.
لَیس َ لَهُم طَعام ٌ إِلاّ مِن ضَرِیع ٍ (6)
6- ضَرِیع ٍ: نوعی خار خشک که بسیار بد مزه است و هیچ حیوانی آن را نمی خورد. اهل حجاز آن را «ضریع» می نامند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ضریع» چیزی است در آتش، شبیه خار که از صبر تلخ تر و از مردار بدبوتر و از آتش داغ تر است.
وُجُوه ٌ یَومَئِذٍ ناعِمَةٌ (8)
8- ناعِمَةٌ: برخوردار از نعمت.
لا تَسمَع ُ فِیها لاغِیَةً (11)
11- لاغِیَةً: به دو معناست: 1- سخن لغو و بیهوده. 2- شوخی و دروغ. «کنز الدقائق»
فِیها سُرُرٌ مَرفُوعَةٌ (13)
13- سُرُرٌ مَرفُوعَةٌ: تختهای بلند. گفته شده است: جهت بلند بودن آن اینکه است که بهشتیان بتوانند به تمام اطراف نظر کنند.
وَ أَکواب ٌ مَوضُوعَةٌ (14)
14- أَکواب ٌ: به دو معناست: 1- جمع «کوب»، به معنای آفتابه بدون لوله و دستگیره. که مخصوص آب خوردن است. 2- ظرفهای مخصوص آب خوردن که از طلا و نقره است.
مَوضُوعَةٌ: در کنار نهرها قرار داده شده اند.
وَ نَمارِق ُ مَصفُوفَةٌ (15)
15- نَمارِق ُ: جمع «نمرقة»، به معنای پشتی.
مَصفُوفَةٌ: متصل به یکدیگر، در یک ردیف.
وَ زَرابِی ُّ مَبثُوثَةٌ (16)
16- زَرابِی ُّ: جمع «زربیة»، به معنای فرش گران قیمت.
مَبثُوثَةٌ: گسترانیده، پهن شده.
أَ فَلا یَنظُرُون َ إِلَی الإِبِل ِ کَیف َ خُلِقَت (17)
17- أَ فَلا یَنظُرُون َ إِلَی الإِبِل ِ: بعضی از مفسرین در باره ارتباط اینکه آیه به ما قبل گفته اند: هنگامی که خداوند بهشت را چنین توصیف کرد اهل ضلال در تعجب و ناباوری فرو رفتند. خداوند برای باورانیدن به آنان فرمود: نگاه کنید به شتر که چگونه خداوند در خلقت او دقت به کار برده است.
لَست َ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ (22)
22- بِمُصَیطِرٍ: مسلط و چیره.
«إیاب»: بازگشت.
ص: 593
وَ اللَّیل ِ إِذا یَسرِ (4)
4- یَسرِ: در اصل «یسری» بوده، « یا » حذف شده است.
هَل فِی ذلِک َ قَسَم ٌ لِذِی حِجرٍ (5)
5- حِجرٍ: عقل. «حجر» در اصل به معنای «منع» است و چون عقل، انسان را از قبایح باز می دارد «حجر» نامیده می شود.
هَل فِی ذلِک َ قَسَم ٌ لِذِی حِجرٍ: آیا اینکه قسمهای یاد شده مانع خردمندان است!
إِرَم َ ذات ِ العِمادِ (7)
7- إِرَم َ: به چند معناست: 1- نام شهری است.
2- نام قبیله ای است. 3- لقب «عاد» است.
العِمادِ: جمع «عمد» که به دو معناست: 1- ستون. 2- بلندی و استحکام.
وَ ثَمُودَ الَّذِین َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ (9)
9- ثَمُودَ: عطف بر «عاد» است و نصب آن به جهت غیر منصرف بودن است و سبب عدم انصراف معرفة و عجمی بودن است.
جابُوا: بریدند و سوراخ کردند. «الجواب» در لغت به معنای قطع کردن است.
الصَّخرَ: سنگ و کوه.
بِالوادِ: بالوادی.
ثَمُودَ الَّذِین َ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ: «ثمود» کسانی بودند که با تراشیدن کوه خانه می ساختند.
وَ فِرعَون َ ذِی الأَوتادِ (10)
10- فِرعَون َ: عطف بر «عاد» است.
ذِی الأَوتادِ: جمع «وتد»، به معنای میخ. وجه نامگذاری اینکه است که فرعون مخالفان خود را به چهار میخ می بست و بر پشت آنان سنگ بزرگی می نهاد تا جان می دادند.
إِن َّ رَبَّک َ لَبِالمِرصادِ (14)
14- لَبِالمِرصادِ: کمینگاه.
فَأَمَّا الإِنسان ُ إِذا مَا ابتَلاه ُ رَبُّه ُ فَأَکرَمَه ُ وَ نَعَّمَه ُ فَیَقُول ُ رَبِّی أَکرَمَن ِ (15)
15- أَکرَمَن ِ: در اصل «اکرمنی» بوده است، که « یا » برای تخفیف حذف شده است.
وَ أَمّا إِذا مَا ابتَلاه ُ فَقَدَرَ عَلَیه ِ رِزقَه ُ فَیَقُول ُ رَبِّی أَهانَن ِ (16)
16- فَقَدَرَ عَلَیه ِ رِزقَه ُ: روزی را بر او تنگ گرفت.
أَهانَن ِ: در اصل «اهاننی» بوده که « یا » حذف شده است.
وَ لا تَحَاضُّون َ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ (18)
18- لا تَحَاضُّون َ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ: همدیگر را بر صدقه دادن به فقرا ترغیب نمی کنید.
وَ تَأکُلُون َ التُّراث َ أَکلاً لَمًّا (19)
19- التُّراث َ: میراث. در «کنز الدقائق» فرموده است: «تراث» در اصل «وراث» بوده است، «واو» تبدیل به «تا» شده است. لَمًّا: همه، جمیع. یعنی همه میراث را می خورید و توجهی به حلال و حرام آن ندارید و هر آنچه به دستتان می افتد می خورید.
وَ تُحِبُّون َ المال َ حُبًّا جَمًّا (20)
20- جَمًّا: زیاد، فراوان. یعنی زیاد مال دوست هستید.
کَلاّ إِذا دُکَّت ِ الأَرض ُ دَکًّا دَکًّا (21)
21- دَکًّا: به دو معنا آمده است: 1- کوبیدن محکم. 2- کوبیده شدن بلندیهای زمین و هموار شدن آنها.
وَ جاءَ رَبُّک َ وَ المَلَک ُ صَفًّا صَفًّا (22)
22- جاءَ رَبُّک َ: جاء امر ربک.
ص: 594
فَیَومَئِذٍ لا یُعَذِّب ُ عَذابَه ُ أَحَدٌ (25)
25- لا یُعَذِّب ُ عَذابَه ُ أَحَدٌ: احدی از مخلوقات همانند خداوند عذاب نمی کند.
وَ لا یُوثِق ُ وَثاقَه ُ أَحَدٌ (26)
26- لا یُوثِق ُ وَثاقَه ُ أَحَدٌ: احدی از مخلوقات همانند خداوند نمی بندد.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
لا أُقسِم ُ بِهذَا البَلَدِ (1)
1- بِهذَا البَلَدِ: مراد مکه است.
وَ أَنت َ حِل ٌّ بِهذَا البَلَدِ (2)
2- حِل ٌّ: به چند معنا آمده است: 1- ساکن و مقیم. 2- حرمت و احترام تو را حلال شمردند.
3- خونریزی در اینکه شهر برای تو حلال و بر دیگران حرام است.
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3)
3- والِدٍ وَ ما وَلَدَ: دو احتمال در آن وجود دارد: 1- مراد آدم و پیامبران و اوصیای آنان و پیروان آنها از نسل آدم علیه السّلام هستند. «امام صادق علیه السّلام» 2- مراد ابراهیم و اسماعیل است.
لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ فِی کَبَدٍ (4)
4- کَبَدٍ: سختی، رنج.
یَقُول ُ أَهلَکت ُ مالاً لُبَداً (6)
6- أَهلَکت ُ: أنفقت: خرج کردم.
لُبَداً: فراوان، رویهم انباشته.
أَ لَم نَجعَل لَه ُ عَینَین ِ (8)
8- عَینَین ِ: دو چشم.
وَ لِساناً وَ شَفَتَین ِ (9)
9- شَفَتَین ِ: دو لب.
وَ هَدَیناه ُ النَّجدَین ِ (10)
10- النَّجدَین ِ: راه هدایت و راه ضلالت.
«نجد» در اصل به معنای بلندی است و چون راه هدایت و ضلالت روشن است گویا که بلند و واضح است.
فَلا اقتَحَم َ العَقَبَةَ (11)
11- فَلَا اقتَحَم َ: لم یقتحم. «اقتحام» در اصل به معنای وارد شدن به جایگاه تنگ با زحمت و دشواری است یعنی انسان به عقبه وارد نشد و از آن عبور نکرد.
العَقَبَةَ: در لغت به معنای راهی است به سوی بالا که پیمودن آن همراه با دشواری و خطر است. در اینکه جا مراد یکی از اینکه موارد است: 1- جهاد نفس. 2- قله ای است در جهنم که عبور از آن دشوار است. 3- پل صراط(1).
أَو إِطعام ٌ فِی یَوم ٍ ذِی مَسغَبَةٍ (14)
14- مَسغَبَةٍ: قحطی.
یَتِیماً ذا مَقرَبَةٍ (15)
15- مَقرَبَةٍ: خویشی و فامیلی.
أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَةٍ (16)
16- مَترَبَةٍ: بسیار نیازمند که از زیادی فقر به خاک افتاده است.
ثُم َّ کان َ مِن َ الَّذِین َ آمَنُوا وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَةِ (17)
17- بِالمَرحَمَةِ: رحمت، ترحم.
أُولئِک َ أَصحاب ُ المَیمَنَةِ (18)
18- المَیمَنَةِ: سمت راست. چون نامه اعمال خوبان به دست راست آنان داده می شود به آنان «اصحاب المیمنة» می گویند.
وَ الَّذِین َ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُم أَصحاب ُ المَشأَمَةِ (19)
19- المَشأَمَةِ: سمت چپ. چون نامه اعمال بدان به دست چپ آنان داده می شود به آنان «اصحاب المشأمة» می گویند.
عَلَیهِم نارٌ مُؤصَدَةٌ (20)
20- مُؤصَدَةٌ: درهای آتش بر روی آنان بسته و قفل است و توان خارج شدن از آن را ندارند.
ص: 595
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ الشَّمس ِ وَ ضُحاها (1)
1- ضُحاها: به دو معنا آمده است: 1- زمانی که نور خورشید کاملا فراگیر شود. 2- هنگام طلوع آفتاب.
وَ القَمَرِ إِذا تَلاها (2)
2- تَلاها: ماه در پی خورشید آید.
وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها (3)
3- جَلّاها: روز، تاریکی شب را زدود.
وَ اللَّیل ِ إِذا یَغشاها (4)
4- یَغشاها: شب، خورشید را پوشانید.
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5)
5- ما بَناها: به دو معنا آمده است:
1- «بنیانها»، بنابراین که «ما» مصدریه باشد.
2- «من بناها»، بنابراین که «ما» به معنای «من» باشد.
وَ الأَرض ِ وَ ما طَحاها (6)
6- ما طَحاها: به دو معنا آمده است:
1- «طحوها»، بنابراین که «ما» مصدریه باشد.
2- «من طحیها»، بنابراین که «ما» به معنای «من» باشد. «طحو»: مسطح کردن و گسترش دادن زمین.
وَ نَفس ٍ وَ ما سَوّاها (7)
7- ما سَوّاها: به دو معنا آمده است:
1- «تسویتها»، بنابراین که «ما» مصدریه باشد.
2- «من سواها»، بنابراین که «ما» به معنای «من» باشد. «تسویة»: معتدل خلق کردن.
وَ قَد خاب َ مَن دَسّاها (10)
10- خاب َ: رستگار نشد.
دَسّاها: تزکیه نکرد و نفس خویش را گم کرد.
11- (طغوا): طغیان، سرکشی.
إِذِ انبَعَث َ أَشقاها (12)
12- انبَعَث َ: قیام کرد، برخاست.
أَشقاها: شقی ترین قوم ثمود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اشقی الاولین» کسی بود که ناقه صالح را پی کرد و «اشقی الآخرین» کسی است که بر سر علی علیه السّلام ضربت می زند.
فَقال َ لَهُم رَسُول ُ اللّه ِ ناقَةَ اللّه ِ وَ سُقیاها (13)
13- ناقَةَ اللّه ِ: احذروا ناقة اللّه و لا تعقروها: از ناقه خداوند بترسید و آن را پی نکنید.
سُقیاها: ذروا سقیاها یعنی سهم آب شتر را وا گذارید. «سقیا» به معنای سهمی از آب است.
فَکَذَّبُوه ُ فَعَقَرُوها فَدَمدَم َ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّاها (14)
14- فَعَقَرُوها: ناقه را کشتند. «عقر» در اصل به معنای بریدن گوشت است به طوری که خون سرازیر شود.
فَدَمدَم َ: هلاک کرد، نابود ساخت. فَسَوّاها: نابودی و هلاکت تمام مردم را فرا گرفت.
وَ لا یَخاف ُ عُقباها (15)
15- لا یَخاف ُ: در مرجع ضمیر فاعل دو احتمال است: 1- خداوند است یعنی خداوند از پی آمد اینکه هلاکت نهراسید. 2- آن کسی که ناقه را پی کرد. یعنی آن شقی از عاقبت کار خویش نهراسید. عُقباها: پی آمد و تبعه شی ء.
وَ ما خَلَق َ الذَّکَرَ وَ الأُنثی (3)
3- وَ ما خَلَق َ الذَّکَرَ: برای آن دو معنا ذکر کرده اند: 1- «خلق الذکر»، بنابراین که «ما» مصدریه باشد. 2- «من خلق الذکر»، بنابر اینکه که «ما» موصوله باشد.
إِن َّ سَعیَکُم لَشَتّی (4)
4- إِن َّ سَعیَکُم لَشَتّی: هر آینه اعمال شما مختلف و گوناگون است بعضی از اعمال برای بهشت و برخی برای دوزخ است.
فَسَنُیَسِّرُه ُ لِلیُسری (7)
7- فَسَنُیَسِّرُه ُ لِلیُسری: کارها را برای او آسان می کنیم به طوری که انجام هر طاعتی بعد از طاعتی بر او آسان گردد.
وَ أَمّا مَن بَخِل َ وَ استَغنی (8)
8- استَغنی: با عدم پرداخت حقوق واجب مالی، به دنبال بی نیازی و غنا بود.
وَ ما یُغنِی عَنه ُ مالُه ُ إِذا تَرَدّی (11)
11- تَرَدّی: از بلندی افتاد، مراد افتادن در جهنم است.
فَأَنذَرتُکُم ناراً تَلَظّی (14)
14- تَلَظّی: شعله ور شود.
ص: 596
لا یَصلاها إِلاَّ الأَشقَی (15)
15- لا یَصلاها: داخل آتش نخواهد شد، ملازم آتش نخواهد بود.
الَّذِی کَذَّب َ وَ تَوَلّی (16)
16- تَوَلّی: از ایمان رو گردان شد.
الَّذِی یُؤتِی مالَه ُ یَتَزَکّی (18)
18- یَتَزَکّی: برای خدا زکات می پردازد نه برای ریا.
وَ ما لِأَحَدٍ عِندَه ُ مِن نِعمَةٍ تُجزی (19) إِلاَّ ابتِغاءَ وَجه ِ رَبِّه ِ الأَعلی (20)
19- وَ ما لِأَحَدٍ عِندَه ُ مِن نِعمَةٍ تُجزی إِلَّا ابتِغاءَ وَجه ِ رَبِّه ِ الأَعلی: «عنده» به معنای «عند الاتقی» یعنی آن «أتقی» در انفاق خود به دنبال اینکه نیست که دیگران از او قدردانی کنند، بلکه فقط به دنبال رضایت پروردگار است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ الضُّحی (1)
1- الضُّحی: به چند معنا آمده است: 1- روشنایی روز. 2- اول طلوع آفتاب. 3- ساعتی که آفتاب مرتفع و بلند است.
وَ اللَّیل ِ إِذا سَجی (2)
2- سَجی: به دو معناست: 1- تاریکی شب مستقر شود. «السجو»: در اصل به معنای سکون است یعنی تاریکی ساکن شود و قرار گیرد.
2- تاریکی، همه اشیا را فرا گیرد.
ما وَدَّعَک َ رَبُّک َ وَ ما قَلی (3)
3- ما وَدَّعَک َ رَبُّک َ: پروردگارت تو را رها نکرده است.
ما قَلی: تو را مورد بغض قرار نداده است.
«القلی» به معنای بغض است.
أَ لَم یَجِدک َ یَتِیماً فَآوی (6)
6- یَتِیماً: به دو معناست: 1- پدر مرده. 2- بی نظیر در فضائل، یگانه. «امام رضا علیه السّلام» فَآوی: به دو معناست: 1- تو را پناه داد. 2- تو را مأوای دیگران قرار داد. «امام رضا علیه السّلام»
وَ وَجَدَک َ عائِلاً فَأَغنی (8)
8- عائِلًا: فقیر.
فَأَمَّا الیَتِیم َ فَلا تَقهَر (9)
9- فَلا تَقهَر: خوار و ذلیل نشمار.
وَ أَمَّا السّائِل َ فَلا تَنهَر (10)
10- فَلا تَنهَر: از خود مران، بر سر او فریاد مزن. «نهر» در اصل به معنای فریاد کشیدن بر سر سائل است.
وَ وَضَعنا عَنک َ وِزرَک َ (2)
2- وَضَعنا: از تو برداشتیم، از بین بردیم. وِزرَک َ: سنگینی.
الَّذِی أَنقَض َ ظَهرَک َ (3)
3- أَنقَض َ: شکسته بود.
فَإِذا فَرَغت َ فَانصَب (7)
7- فَإِذا فَرَغت َ: از نماز واجب فارغ شدی.
فَانصَب: مشغول استراحت نباش، بلکه خود را به دعا و نیایش وادار کن و به دعا کردن تمایل نشان بده.
«صادقین علیهما السّلام»
ص: 597
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ التِّین ِ وَ الزَّیتُون ِ (1)
1- التِّین ِ: به دو معنا آمده است: 1- انجیر. 2-
در روایتی از امام رضا علیه السّلام نقل شده است که مراد از «التین و الزیتون» امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و مراد از «طور سینین» علی علیه السّلام و مراد از «هذا البلد الأمین» پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله است. «کنز الدقائق»
وَ طُورِ سِینِین َ (2)
2- طُورِ سِینِین َ: کوه سینا.
لَقَد خَلَقنَا الإِنسان َ فِی أَحسَن ِ تَقوِیم ٍ (4)
3- تَقوِیم ٍ: مستقیم القامة و معتدل.
إِلاَّ الَّذِین َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ِ فَلَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون ٍ (6)
6- غَیرُ مَمنُون ٍ: به دو معناست: 1- غیر منقوص. 2- غیر محسوب.
فَما یُکَذِّبُک َ بَعدُ بِالدِّین ِ (7)
7- فَما یُکَذِّبُک َ بَعدُ بِالدِّین ِ: ای انسان بعد از اینکه همه دلیل و برهان چه چیزی باعث شد که تو قیامت را تکذیب کنی!
(الدین): به دو معناست: 1- قیامت. 2- اسلام.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
اقرَأ بِاسم ِ رَبِّک َ الَّذِی خَلَق َ (1)
1- اقرَأ بِاسم ِ رَبِّک َ: اقرء اسم ربک «با» زاید است. نظر اکثر مفسرین بر اینکه است که اولین سوره ای که بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شده است همین سوره است.
خَلَق َ الإِنسان َ مِن عَلَق ٍ (2)
2- عَلَق ٍ: جمع «علقة» و به دو معنا آمده است:
1- خون جامد چسبنده. 2- گل چسبنده.
أَن رَآه ُ استَغنی (7)
7- أَن رَآه ُ: لأن یراه.
أَ رَأَیت َ الَّذِی یَنهی (9)
9- یَنهی: مراد از آیه مطلق کسانی است که از نماز نهی می کنند و ابو جهل یکی از مصادیق آن است.
عَبداً إِذا صَلّی (10)
10- صَلّی: صلی النبی صلّی اللّه علیه و آله.
أَ رَأَیت َ إِن کان َ عَلَی الهُدی (11)
11- کان َ: کان النبی صلّی اللّه علیه و آله.
أَ رَأَیت َ إِن کَذَّب َ وَ تَوَلّی (13)
13- کَذَّب َ وَ تَوَلّی: کذّب ابو جهل و تولّی ابو جهل.
کَلاّ لَئِن لَم یَنتَه ِ لَنَسفَعاً بِالنّاصِیَةِ (15)
15- لَنَسفَعاً: در اصل «لنسفعن» است «نون» تاکید خفیفه است که بصریون آن را به صورت «الف» می نویسند.
لَنَسفَعاً بِالنّاصِیَةِ: حتما کاکل او را محکم می گیریم و به سمت آتش می کشانیم. «النسفع» به معنای چیزی را محکم گرفتن است.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16)
16- ناصِیَةٍ: موی قسمت جلو سر. کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ: در گفتار دروغگو و در کردار خطاکار است.
فَلیَدع ُ نادِیَه ُ (17)
17- نادِیَه ُ: اهل مجلس. مراد بستگان و دوستان او است.
سَنَدع ُ الزَّبانِیَةَ (18)
18- الزَّبانِیَةَ: ملائکه عذاب کننده. جمع است و مفرد آن یا «زبینة» و یا «زبنی» و یا «زابن» است و کلمه مشتق از «زبن» است.
ص: 598
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِنّا أَنزَلناه ُ فِی لَیلَةِ القَدرِ (1)
1- لَیلَةِ القَدرِ: «قدر» در لغت عبارت است از اینکه که یک چیز در مقایسه با چیز دیگر به یک اندازه باشد بدون کم و زیاد. «لیلة القدر» معروف است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
لَم یَکُن ِ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن أَهل ِ الکِتاب ِ وَ المُشرِکِین َ مُنفَکِّین َ حَتّی تَأتِیَهُم ُ البَیِّنَةُ (1)
1- لَم یَکُن ِ الَّذِین َ کَفَرُوا: یهود و نصاری و بت پرستان از کفر و شرکشان جدا نشدند، مگر هنگامی که «بینه» یعنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله آمد. در «المیزان» از بعضی نقل فرموده است که اینکه آیه از جهت نظم و تفسیر از دشوارترین آیات است.
تَأتِیَهُم ُ: اتاهم.
البَیِّنَةُ: در روایتی از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که مراد از «البینة» حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله می باشد.
«کنز الدقائق»
رَسُول ٌ مِن َ اللّه ِ یَتلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (2) 2- رَسُول ٌ مِن َ اللّه ِ: بدل است از «البینة».
صُحُفاً: جمع «صحیفه» به معنای چیزی که روی آن می نویسند مانند کاغذ و غیره و مراد در اینکه جا اجزاء قرآن است. «المیزان».
فِیها کُتُب ٌ قَیِّمَةٌ (3)
3- کُتُب ٌ: جمع «کتاب»، به معنای «مکتوب». «المیزان»
وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا اللّه َ مُخلِصِین َ لَه ُ الدِّین َ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِک َ دِین ُ القَیِّمَةِ (5)
5- القَیِّمَةِ: مستقیم و بدون انحراف.
حُنَفاءَ: متمایل به حق یعنی از همه ادیان رو گردانده و به سوی اسلام متمایل شوند.
إِن َّ الَّذِین َ کَفَرُوا مِن أَهل ِ الکِتاب ِ وَ المُشرِکِین َ فِی نارِ جَهَنَّم َ خالِدِین َ فِیها أُولئِک َ هُم شَرُّ البَرِیَّةِ (6)
6- البَرِیَّةِ: مخلوقات.
ص: 599
وَ أَخرَجَت ِ الأَرض ُ أَثقالَها (2)
2- أَثقالَها: جمع «ثقل» به معنای مردگان درون زمین.
یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس ُ أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم (6)
6- یَصدُرُ: مردم از موقف حساب برای ورود به بهشت یا دوزخ رجوع می کنند. و در «المیزان».
اضافه فرموده است: «الصدور» به معنای بازگشت شتر از آب خوردن بعد از داخل شدن در محل آب خوردن است. «المیزان» أَشتاتاً: جمع «شتت» به معنای پراکنده است یعنی هر قومی جدا از قوم دیگر است.
فَمَن یَعمَل مِثقال َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه ُ (7)
7- مِثقال َ: وزن.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَ العادِیات ِ ضَبحاً (1)
1- وَ العادِیات ِ ضَبحاً: به دو معنا آمده است:
1- قسم به اسبان دونده و نفس زننده رزمندگان.
2- قسم به شترانی که از «عرفه» به «مزدلفه» و از «مزدلفه» به «منی» می روند. «علی علیه السّلام»
فَالمُورِیات ِ قَدحاً (2)
2- فَالمُورِیات ِ قَدحاً: اسبانی که سم آنان در برخورد با سنگ ایجاد آتش و جرقه می کند.
فَالمُغِیرات ِ صُبحاً (3)
3- فَالمُغِیرات ِ صُبحاً: اسبانی که صبحگاهان بر دشمن حمله ور می شوند.
فَأَثَرن َ بِه ِ نَقعاً (4)
4- فَأَثَرن َ بِه ِ نَقعاً: در جایگاه دویدن غبار بلند کردند، در اثر دویدن در مسیر گرد و خاک شدید نمودند.
بِه ِ: ضمیر به مکان دویدن اسبان بر می گردد.
نَقعاً: غبار زیاد، گرد و خاک شدید.
فَوَسَطن َ بِه ِ جَمعاً (5)
5- فَوَسَطن َ بِه ِ جَمعاً: در اثر دویدن در وسط لشکر دشمن قرار گرفتند.
بِه ِ: بالعدو: با دویدن.
إِن َّ الإِنسان َ لِرَبِّه ِ لَکَنُودٌ (6)
6- إِن َّ الإِنسان َ لِرَبِّه ِ لَکَنُودٌ: جواب قسم است.
(کنود): به چند معناست: 1- ناسپاس. 2- گناهکار. 3- بخیل.
وَ إِنَّه ُ عَلی ذلِک َ لَشَهِیدٌ (7)
7- عَلی ذلِک َ: بر ناسپاسی.
لَشَهِیدٌ: انسان بر ناسپاسی خویش گواه است.
وَ إِنَّه ُ لِحُب ِّ الخَیرِ لَشَدِیدٌ (8)
8- الخَیرِ: مال، ثروت.
لَشَدِیدٌ: به دو معناست: 1- بخیل. 2- مال را زیاد دوست می دارد و حریص است. لِحُب ِّ الخَیرِ: «لام» در اینکه جا برای علت است یعنی به سبب دوست داشتن مال بخل می ورزد.
أَ فَلا یَعلَم ُ إِذا بُعثِرَ ما فِی القُبُورِ (9)
9- بُعثِرَ: برانگیخته شود، خارج شود.
ص: 600
وَ حُصِّل َ ما فِی الصُّدُورِ (10)
10- حُصِّل َ: تمییز داده می شود.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
القارِعَةُ (1)
1- القارِعَةُ: نام قیامت. «قارعة» در لغت به معنای گرفتاری و ناراحتی است که موجب افزایش ضربان قلب است. البته منشأ آن ترس است و قیامت را هم از آن جهت «قارعة» گفته اند که ترس از آن دلها را به لرزه در می آورد.
مَا القارِعَةُ (2)
2- مَا القارِعَةُ: اینکه برای نشان دادن عظمت و اهمیّت امر قیامت است.
وَ ما أَدراک َ مَا القارِعَةُ (3)
3- ما أَدراک َ مَا القارِعَةُ: رسول ما از تفصیل قیامت خبر نداری، فقط یک اجمالی از آن می دانی. در آیات بعد تفصیل آن را بیان می کند.
یَوم َ یَکُون ُ النّاس ُ کَالفَراش ِ المَبثُوث ِ (4)
4- کَالفَراش ِ: پروانه.
المَبثُوث ِ: پراکنده و متفرق در جهات گوناگون.
وَ تَکُون ُ الجِبال ُ کَالعِهن ِ المَنفُوش ِ (5)
5- کَالعِهن ِ: پشم رنگارنگ.
المَنفُوش ِ: متفرق و متلاشی شده، حلاجی شده.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (7)
7- عِیشَةٍ: معیشت و زندگانی.
راضِیَةٍ: مرضیه، پسندیده.
فَأُمُّه ُ هاوِیَةٌ (9)
9- فَأُمُّه ُ: جایگاه و مأوی، همچنان که طفل مادر خود را مأوی قرار داده است، گناهکار هم دوزخ را مأوای خود را قرار داده است.
هاوِیَةٌ: نام جهنم است. «هوی» به معنای سقوط است. به جهنم «هاویة» گفته اند چون جهنمی به جهنم که قعر آن ناپیداست سقوط می کند.
وَ ما أَدراک َ ما هِیَه (10)
10- ما هِیَه: اصل آن «ماهی» است که برای تعظیم و بزرگ نشان دادن آتش است و «ها» آخر کلمه برای وقف است.
نارٌ حامِیَةٌ (11)
11- حامِیَةٌ: بسیار داغ.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
أَلهاکُم ُ التَّکاثُرُ (1)
1-ذلک که أَلهاکُم ُ: شما را مشغول نموده و از یاد خدا باز داشته است.
ذلک که التَّکاثُرُ: فخر فروشی به زیادی ثروت و اولاد.
حَتّی زُرتُم ُ المَقابِرَ (2)
2- حَتّی زُرتُم ُ المَقابِرَ: به دو معنا آمده است: 1- تا اینکه که مرگ شما را دریافت یعنی غفلت شما از یاد خدا تا فرا رسیدن مرگ ادامه پیدا کرد. 2- تا اینکه که برای فخر فروشی قبرهای گذشتگان خود را شمردید تا بر افتخار خود بیفزایید.
ص: 601
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
وَیل ٌ لِکُل ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1)
1- هُمَزَةٍ: صیغه «فعلة» برای مبالغه است و نشان دهنده اینکه است که اینکه فعل از فاعل زیاد صادر می شود به طوری که عادت وی گشته است مانند «نکحة» که به کسی گفته می شود که زیاد نکاح می کند و «ضحکة» که به کسی گفته می شود که زیاد می خندد. «همزة» به چند معناست: 1- بسیار غیب کننده و نمّام. 2- بسیار طعنه زننده. 3-
کسی که در حضور طرف بر وی عیب گیرد. «همز» در اصل به معنای شکستن است، گویا طعنه زن یا عیبجو با اینکه کارش دیگری را می شکند.
لُمَزَةٍ: صیغه مبالغه به دو معناست: 1- بسیار غیبت کننده و نمّام. 2- بسیار طعنه زننده.
الَّذِی جَمَع َ مالاً وَ عَدَّدَه ُ (2)
2- عَدَّدَه ُ: شمارش کرد.
کَلاّ لَیُنبَذَن َّ فِی الحُطَمَةِ (4)
4- لَیُنبَذَن َّ: حتما انداخته می شود.
الحُطَمَةِ: صیغه مبالغه است همانند «همزة».
مراد از آن جهنم است و در لغت به معنای پرخور است و چون جهنم استخوانها و گوشتهای بدن گناهکاران را می خورد و به قلب آنان هجوم می آورد بدین جهت «حطمة» نام گرفته است.
نارُ اللّه ِ المُوقَدَةُ (6)
6- المُوقَدَةُ: برافروخته و شعله ور.
الَّتِی تَطَّلِع ُ عَلَی الأَفئِدَةِ (7)
7- الأَفئِدَةِ: جمع «فؤاد» به معنای قلب.
إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ (8)
8- مُؤصَدَةٌ: درهای جهنم بر روی آنان قفل است و توان خارج شدن ندارند.
فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)
9- عَمَدٍ: جمع «عمود» و به دو معنا آمده است: 1- میخهای درهای جهنم. 2- غلها و زنجیرها.
مُمَدَّدَةٍ: بسیار بلند. مراد یکی از دو مورد است: 1- غلها و زنجیرهای بلند. 2- خلود در آتش. «امام باقر علیه السّلام»
أَ لَم یَجعَل کَیدَهُم فِی تَضلِیل ٍ (2)
2- تَضلِیل ٍ: آنان در گمراهی بودند و به هدف خویش نرسیدند.
وَ أَرسَل َ عَلَیهِم طَیراً أَبابِیل َ (3)
3- أَبابِیل َ: دسته دسته، به نحوی که هر دسته ای جدا از دسته دیگر بود و به دنبال همدیگر بودند.
تَرمِیهِم بِحِجارَةٍ مِن سِجِّیل ٍ (4)
4- سِجِّیل ٍ: سنگ سفت، البته نه از جنس سنگهای معمولی.
فَجَعَلَهُم کَعَصف ٍ مَأکُول ٍ (5)
5- کَعَصف ٍ مَأکُول ٍ: به دو معنا آمده است: 1- همانند زراعت و کاهی که چهار پایان آن را خورده، سپس پشگل گشته و از هم متفرقه گردیده است. کنایه از پراکندگی و نابودی آن قوم است. 2- برگ زراعت که خورده شده باشد.
ص: 602
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
لِإِیلاف ِ قُرَیش ٍ (1)
1- لِإِیلاف ِ قُرَیش ٍ: «ایلاف» به معنای ایجاد انس و الفت است. در «لإیلاف» یکی از اینکه دو معنی محتمل است: 1- «لام» برای تعلیل است یعنی عبادت کنید پروردگار کعبه را به خاطر اینکه که شما را به سفر تجارتی در زمستان و تابستان الفت داد. 2- «لام» به معنای «الی» و متضمن معنای «مضافا» است. (البته اینکه معنا بنابراین است که سوره قریش با سوره فیل یک سوره باشد). یعنی هلاک کردن اصحاب فیل نعمتی بر قریش بود علاوه بر نعمت الفت آنان.
قُرَیش ٍ: فرزندان «نضر بن کنانة». «قریش» مشتق از «قرش» به معنای کسب و تجارت است و قریش چون معیشت خود را از راه تجارت تأمین می کردند، نه از راه زراعت و دامداری و غیره بدین جهت به آنان قریش گفته شده است.
إِیلافِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیف ِ (2)
2- رِحلَةَ: سیر کردن با شتر قوی. مراد در اینکه آیه سفر تجارتی قریش است.
الشِّتاءِ: زمستان. الصَّیف ِ: تابستان.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
أَ رَأَیت َ الَّذِی یُکَذِّب ُ بِالدِّین ِ (1)
1- بِالدِّین ِ: جزا و حساب یعنی قیامت.
فَذلِک َ الَّذِی یَدُع ُّ الیَتِیم َ (2)
2- یَدُع ُّ الیَتِیم َ: یتیم را با زور از خود می راند.
وَ لا یَحُض ُّ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ (3)
3- وَ لا یَحُض ُّ عَلی طَعام ِ المِسکِین ِ: خود به فقرا اطعام نمی کند و دیگران را تشویق و ترغیب به اطعام به فقرا نمی کند.
الَّذِین َ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون َ (5)
5- ساهُون َ: کسانی که نماز را در اول وقت به جا نمی آورند.
الَّذِین َ هُم یُراؤُن َ (6)
6- یُراؤُن َ: عمل را ریایی انجام می دهند.
وَ یَمنَعُون َ الماعُون َ (7)
7- الماعُون َ: به چند معنا آمده است: 1- لوازم ناچیز مورد نیاز که به صورت عاریه در دست مردم می چرخد مانند تیشه، دلو، دیگ، و چیزهای جزئی همانند آب و نمک که مالک آنها مانع از استفاده دیگران نمی شود یعنی اینکه ابزار و اشیا را برای استفاده به دیگران نمی دهند. «امام صادق علیه السّلام» 2- زکات. 3- قرض. «امام صادق علیه السّلام»
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِنّا أَعطَیناک َ الکَوثَرَ (1)
1- الکَوثَرَ: خیر زیاد. مراد ذریه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است(1).
فَصَل ِّ لِرَبِّک َ وَ انحَر (2)
2- انحَر: به دو معنا آمده است: 1- قربانی کن. 2- دستها را تا محاذی گلو بالا بیاور. «امام صادق علیه السّلام»
إِن َّ شانِئَک َ هُوَ الأَبتَرُ (3)
«شانی»: دشمن. الأَبتَرُ: دم بریده، مقطوع النسل.
ص: 603
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
قُل یا أَیُّهَا الکافِرُون َ (1)
1- الکافِرُون َ: «الف و لام» برای عهد است.
مقصود گروه مشخصی از کفار است.
لا أَعبُدُ ما تَعبُدُون َ (2)
2- لا أَعبُدُ ما تَعبُدُون َ: علت تکرار مفاد آیات به تعبیرهای مختلف برای تاکید است و چون مطلب دارای اهمیت زیادی است از موارد تاکید است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
إِذا جاءَ نَصرُ اللّه ِ وَ الفَتح ُ (1)
1- الفَتح ُ: مراد فتح مکه است.
وَ رَأَیت َ النّاس َ یَدخُلُون َ فِی دِین ِ اللّه ِ أَفواجاً (2)
2- دِین ِ اللّه ِ: مراد دین اسلام است.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب ٍ وَ تَب َّ (1)
1- تَبَّت: به دو معنا آمده است: 1- زیانکار باد. 2- از هر خیری تهی باد.
لَهَب ٍ: به دو معناست: 1- آتش قوی. 2- آتش شعله ور.
وَ امرَأَتُه ُ حَمّالَةَ الحَطَب ِ (4)
4- الحَطَب ِ: خار و خاشاک.
فِی جِیدِها حَبل ٌ مِن مَسَدٍ (5)
5- (جید): گردن.
حَبل ٌ: ریسمان.
مَسَدٍ: ریسمان از لیف خرما.
ص: 604
اللّه ُ الصَّمَدُ (2)
2- الصَّمَدُ: غنی، کسی که بی نیاز است و خلأ ندارد.
وَ لَم یَکُن لَه ُ کُفُواً أَحَدٌ (4)
4- کُفُواً: نظیر، مانند، همتا، همسر.
بِسم ِ اللّه ِ الرَّحمن ِ الرَّحِیم ِ
قُل أَعُوذُ بِرَب ِّ الفَلَق ِ (1)
1- الفَلَق ِ: به چند معنا آمده است: 1- سفیده صبح. «فلق» در اصل به معنای شکاف بزرگ است و چون سفیدی صبح تاریکی شب را می شکافد بدین جهت «فلق» نامیده شده است. 2- نوزادان.
چون با شکافته شدن صلب پدران و رحم مادران موجود می شوند «فلق» نامیده شده اند. 3- چاهی است در جهنّم که اهل جهنم از حرارت آن به خدا پناه می برند.
وَ مِن شَرِّ غاسِق ٍ إِذا وَقَب َ (3)
3- غاسِق ٍ: شب. «غاسق» در اصل به معنای مهاجمی است که برای ضرر رساندن هجوم می آورد و چون فسق و جنایت و آزار حشرات نوعا در شب واقع می شود بدین جهت به شب «غاسق» گفته اند. وَقَب َ: داخل شد.
وَ مِن شَرِّ النَّفّاثات ِ فِی العُقَدِ (4)
4- النَّفّاثات ِ فِی العُقَدِ: به دو معنا آمده است:
1- زنان ساحری که به وسیله فوت کردن در گره ها سحر می کنند. 2- زنانی که با سحر، فکر مردان را منصرف کرده و به سمت خود متمایل می سازند. النَّفّاثات ِ: زنان فوت کننده. العُقَدِ: جمع «عقدة» و به دو معناست: 1- گره ها. 2- تصمیمها.
وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)
5- حاسِدٍ: حسود، کسی که آرزو می کند نعمت از دیگران سلب شود. حَسَدَ: حسودی کند.
مِن شَرِّ الوَسواس ِ الخَنّاس ِ (4)
4- الوَسواس ِ: آهسته با خود سخن گفتن. در اصل به معنای صدای آهسته است. الخَنّاس ِ: «خنوس» به معنای مخفی شدن بعد از آشکار شدن است و شیطان را «خنّاس» می گویند چون برای گمراه کردن انسان ظاهر می شود، ولی هنگامی که نام خدا برده می شود مخفی می شود. «خنّاس» صیغه مبالغه است.
الَّذِی یُوَسوِس ُ فِی صُدُورِ النّاس ِ (5)
5- صُدُورِ: سینه ها، قلبها.
مِن َ الجِنَّةِ وَ النّاس ِ (6)
6- مِن َ الجِنَّةِ وَ النّاس ِ: بیان است برای «الوَسواس ِ الخَنّاس ِ» و در آیه اشاره است به اینکه که برخی از مردم ملحق به شیاطین هستند و در زمره آنان قرار دارند، همان گونه که آیه 112 سوره انعام: «شَیاطِین َ الإِنس ِ وَ الجِن ِّ» دلالت بر اینکه مطلب دارد. «المیزان»
ص: 605
صدق اللّه العلی العظیم
ص: 606
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه رب ّ العالمین و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین
در زمانی که توشه خود را فقه و اصول و فلسفه به پایان می بردم، مع الأسف هنوز یک دوره تفسیر جامع مطالعه نکرده بودم، هر چند مطالعاتی در تفسیر به صورت پراکنده داشتم، ولی به هنگام قرائت قرآن احساس می کردم در برخی آیات گروه هایی برای من وجود دارد. از اینکه جا بود که تصمیم گرفتم یک دوره کامل مباحث تفسیر «مجمع البیان» را از اول تا آخر اعم از «اختلاف قرائت»، «حجت»، «اعراب»، «لغت»، «شأن نزول» و «بیان» آن را مطالعه کنم. بحمد اللّه اینکه کار انجام گرفت و جون از روی احساس نیاز بود، بسیار برایم لذت بخش بود. در تابستان در هوای گرم قم تمام روزهایم با لذت تمام به مطالعه «مجمع البیان» سپری می شد. به هنگام مطالعه نکته هایی که دلچسب بود، یادداشت می کردم خواه اینکه که نکته ادبی باشد یا لغوی یا تفسیری یا روایی و یا شأن نزول و ... پس از پایان یافتن مطالعه یک دور تفسیر، حدود پنج هزار یادداشت جمع آوری شده بود. هدف من از اینکه کار اینکه بود که هنگام تلاوت قرآن از اینکه یادداشتها استفاده کنم.
هنگامی که از اینکه یادداشتها در خدمت بعضی از بزرگان متخصص در تفسیر سخنی به میان آمد با تواضع خاصی از آن استقبال نموده و از سوی دیگر بعضی از
ص: 607
دوستان فاضل که از اینکه کار باخبر شده بودند اصرار می کردند که اینکه یادداشتها چاپ شده و در اختیار عموم قرار بگیرد چه آن کار جای اینکه کار را در جامعه خالی می دیدند و مورد نیاز طلاب و دانشجویان علوم قرآنی می دانستند. و چون چاپ اینکه اثر مستلزم تکمیل بود از اینکه رو بررسی مجدد شد و از تفاسیر دیگری که اسم آنها در مأخذ آمده است، نیز استفاده شد و مطالبی دیگر نیز به آن افزوده شد و اینکه مجموعه به اینکه شکل فراهم گردید و به «تفسیر علّیّین» نام گذاری شد. از آن جا که تفسیری به اینکه شکل به زبان فارسی- تا آنجا که من اطلاع دارم- وجود نداشت و مورد نیاز علاقمندان بود، سعی شد که عبارات تفسیری به فارسی باشد مگر در موردی که نکته خاصی در کلمات عربی باشد که برای تفهیم آن نکته، همان کلمات عربی آورده شده است.
1- بیشتر مطالب اینکه تفسیر برگزیده از تفسیر «مجمع البیان» است بنابراین در هر موردی که مطلبی آمده و مأخذ آن بیان نشده، آن مطلب برگرفته از «مجمع البیان» است و در مواردی که مطلب مشترک میان «مجمع البیان» و تفسیر دیگری است نام هر دو تفسیر به عنوان مأخذ ذکر شده است.
2- اگر در آیه چند احتمال ذکر شده است، مأخذ هر احتمال در آخر همان احتمال آمده است مگر اینکه که مأخذ احتمال «مجمع البیان» بوده که در اینکه صورت از ذکر آن خودداری کرده ایم. همچنین اگر تفسیری از فرمایشات ائمه علیهم السّلام بوده است، نام آن امام را در آخر آن ذکر کرده ایم.
3- تمامی پاورقیها، مربوط به مؤلف است، جز آن که مأخذ آن ذکر شده باشد.
4- در صورت وجود چند احتمال، ردیف هر احتمال مشخص کننده اهمیت آن احتمال در نظر مؤلف است، مگر مطلبی که از معصوم علیه السّلام نقل شده باشد.
5- ذکر چند احتمال به اینکه معنا نیست که تمام احتمالهایی که در مجمع و یا مأخذ دیگر وجود دارد آمده است، بلکه احتمالاتی که در نظر ما صحیح بوده و یا از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است، گزینش شده است.
ص: 608
6- ممکن است کلمه ای در دو یا چند جا توضیح داده شده باشد اینکه تکرار از روی غفلت نبوده، بلکه چون غرض اینکه است که قاری هر صفحه ای از قرآن بتواند لغتها و مطالب مشکل آن را در هما صفحه بیابد، از اینکه جهت به صورت مکرر آمده است. البته مواردی هم هست که برای رعایت اختصار ارجاع داده شده است.
7- مخاطب اینکه تفسیر کسانی هستند که دوره ادبیات عرب را گذرانده باشند.
8- مراد از «صادقین علیهما السّلام» امام باقر و امام صادق علیهما السّلام می باشند.
1- اینکه تفسیر یک تفسیر همراه است که در حاشیه قرآن- با خطه عثمان طه- به چاپ رسیده است از اینکه رو برای رعایت اختصار، مطالبی که گزینش شده است از اهمیت بالایی برخوردار است.
2- تنوع مطالب یکی از ویژگیهای اینکه تفسیر است در اینکه تفسیر سعی بر آن بوده است که گره های صرفی، نحوی، لغوی و بیانی و ... گشوده شود.
3- ذکر احادیث جالب در بیان آیات از ویژگیهای مهم اینکه تفسیر است.
4- پاسخ به برخی از سؤالات و شبهات اعتقادی و بیان نکته های فقهی و شأن نزول بعضی از آیات از دیگر امتیازات اینکه تفسیر است.
برای آشنایی خوانندگان به کیفیت و تنوع مطالب اینکه تفسیر نمونه هایی از نظرتان می گذرد.
سوره/ آیه/ صفحه قرآن/ توضیحات البقرة/ 13/ 3/ مُستَهزِؤُن َ: هارؤن: مسخره کنندگان.
البقرة/ 65/ 10/ السَّبت ِ: شنبه. «سبت» در اصل به معنای دست از کار کشیدن و استراحت کردن است و چون یهود روز شنبه برای استراحت تعطیل می کردند، بدین جهت «سبت» نامیده شده است.
ص: 609
البقرة/ 74/ 11/ یَشَّقَّق ُ: اصل آن «یتشقّق» بود، «تا» تبدیل به «شین» و در «شین» ادغام شد. «تشقّق»: شکافته شدن.
البقرة/ 133/ 20/ أَم کُنتُم: ما کنتم حضورا: شما حاضر نبودید.
البقرة/ 233/ 37/ لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه ُ بِوَلَدِه ِ: مادر برای ترس از کم شدن شیر فرزندش در اثر حامله شدن، نباید از مجامعت شوهرش جلوگیری کند و به اینکه وسیله به شوهرش ضرر بزند و همچنین شوهر به جهت مراعات حال فرزندش و ترس از حاملگی زن نباید از نزدیکی با وی خودداری کند. «صادقین علیهما السّلام» البقرة/ 236/ 38/ مَتاعاً بِالمَعرُوف ِ: به دو معنا آمده است: 1- بدون اسراف و تبذیر.
2- به مقدار شایسته زن و شوهر.
آل عمران/ 40/ 55/ غُلام ٌ: فرزند. در لغت به معنای جوان است. کلمه «غلمة و اغتلام» به معنای نیاز شدید جنسی است و جوان را به جهت شدّت نیازش به ازدواج «غلام» گفته اند.
آل عمران/ 52/ 56/ الحَوارِیُّون َ: أصحاب عیسی علیه السّلام. اصل آن از «حور» به معنای بسیار سفید رنگ است. اصحاب عیسی به یکی از دو جهت حواریون نام گرفته اند: 1- قلوب آنان مانند جامه سفید بوده است.
2- صورت آنان در اثر عبادت نورانی و سفید بوده است.
آل عمران/ 133/ 67/ عَرضُهَا: وسعت و بزرگی بهشت. عرب وقتی می خواهد وسعت چیزی را تعریف کند می گوید: عرضش اینکه اندازه است از عرض به طریق اولی وسعت طول هم معلوم می شود.
آل عمران/ 162/ 71/ فَمَن ِ اتَّبَع َ رِضوان َ اللّه ِ: امام صادق علیه السّلام فرمود: مراد از «من اتبع رضوان اللّه» ائمه علیهم السّلام هستند و امامان در پیشگاه خداوند برای مؤمنین وسیله ترفیع درجه می باشند. بنابراین مرجع ضمیر «هم» در آیه بعد، جمله «من اتبع رضوان اللّه» است. «کنز الدقائق» آل عمران/ 193/ 75/ کَفِّر: محو کن. ممکن است گفته شود که «کفران» و «غفران» در لغت به معنای پوشش آمده است: بنابراین با وجود «اغفر لنا» از «کفّر عنّا» بی نیاز هستیم. جواب اینکه است که «اغفر لنا» یعنی ما را بدون توبه ببخش و «کفر عنا» یعنی ما را با توبه ببخش. در «المیزان» فرموده است: در اصطلاح قرآنی «سیئات» به گناهان صغیره اطلاق می شود.
النساء/ 1/ 77/ وَ الأَرحام َ: برای اینکه عبارت دو معنی گفته شده است: 1- «الارحام»
ص: 610
عطف است بر «به» یعنی هر کدام از شما چنین می گویید: «أسألک باللّه ان تفعل کذا و أنشدک باللّه و بالرحم» یعنی شما با قسم دادن به خدا و خویشاوندان حوائج خود را از همدیگر درخواست می کنید. 2- عطف است بر «اللّه» یعنی «اتقوا اللّه و الارحام»: از رحم بترسید و قطع رحم نکنید یعنی صله رحم کنید. اینکه معنی از امام باقر علیه السّلام روایت شده است.
النساء/ 17/ 80/ بِجَهالَةٍ: هر گناهی که از بنده سر می زند گرچه از روی عمد باشد جهالت نامیده می شود زیرا نادانی بنده او را وادار به گناه کرده و گناه را در نظر او زیبا جلوه داده است. «امام صادق علیه السّلام» النساء/ 19/ 80/ أَن تَرِثُوا النِّساءَ: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- از امام باقر علیه السّلام روایت است که در جاهلیت رسم بر اینکه بود: شوهر که می مرد پسر متوفی از همسر دیگرش و یا ولی آن پسر با انداختن لباس خود به سر همسر متوفی، زن او را به ارث تصاحب می کرد، سپس یا خودش به همان مهر سابق با او ازدواج می کرد و یا به ازدواج دیگری در می آورد و مهریه را مالک می شد. آیه شریفه از اینکه عمل نهی کرده است. 2- آیه در باره مردی نازل شده که همسر خود را در منزل زندانی می کرد در حالی هیچ نیازی به همسر خود نداشت و به انتظار می نشست تا زن بمیرد و اموال او را به ارث ببرد. آیه شریفه از اینکه عمل نهی کرده است.
النساء/ 25/ 82/ العَنَت َ: در اصل به معنای زحمت و مشقت است و مقصود از آن در اینکه جا زنا است و سبب اینکه که به زنا «العنت» گفته شده اینکه است که زنا موجب حدّ در دنیا و عذاب در آخرت می شود.
النساء/ 34/ 84/ قَوّامُون َ: مردان در تربیت و اداره کردن زندگی و تأدیب و تعلیم، سرپرست زنان هستند. «قوّام» صیغه مبالغه است. در «المیزان» نقل کرده است: ابراهیم بن محرز می گوید: خدمت امام باقر علیه السّلام بودم. کسی سؤال کرد که مردی به همسرش گفته است: اختیارت به دست خودت باشد. امام در جواب فرمود: چگونه چنین مطلبی صحیح است در حالی که خداوند می فرماید: «الرجال قوامون علی النساء»!
النساء/ 78/ 90/ فَما لِهؤُلاءِ: «فما لهؤلاء» «لام» جاره است و نباید در آن توقف کرد و در نوشتن جدا نوشته می شود یعنی چه شده است اینکه منافقین را.
النساء/ 105/ 95/ وَ لا تَکُن لِلخائِنِین َ خَصِیماً: «لام» مفید انتفاع و منفعت است یعنی به نفع خائنین با مؤمنان دشمنی نکن.
ص: 611
الانعام/ 75/ 137/ مَلَکُوت َ: به معنای ملک است. «واو» و «تا» را برای مبالغه اضافه می کنند.
الانعام/ 143/ 147/ أَمَّا اشتَمَلَت: «امّا» مرکب است از «ام» عاطفه و «ما» موصوله. «اشتملت» یعنی در بر گرفته است.
الاعراف/ 35/ 154/ إِمّا یَأتِیَنَّکُم: إن ما تأتینّکم. «إن» شرطیه است و «ما» زاید است و مصحح دخول نون تأکید بر فعل مضارع است.
الاعراف/ 51/ 156/ کَما نَسُوا: کنسیانهم. «ما» مصدریه است.
الاعراف/ 57/ 157/ لِبَلَدٍ: إلی بلد.
الاعراف/ 59/ 158/ یا قَوم ِ: اصل آن « یا قومی» بوده که « یا » برای تخفیف حذف شده است.
الاعراف/ 90/ 162/ إِذاً: زاید است.
الاعراف/ 102/ 163/ إِن وَجَدنا: «إن» مخففه از مثقلة و مفید تأکید است و چون مخفف شده عمل نکرده است.
الاعراف/ 179/ 174/ لِجَهَنَّم َ: «لام» برای عاقبت است یعنی عاقبت کار چنین شد.
النحل/ 78/ 275/ أُمَّهات ُ: اصل آن «امّات» بوده، اضافه کردن «ها» برای تأکید است مانند «اهرقت الماء» که در اصل «أرقت» بوده است.
الإسراء/ 46/ 286/ أَن یَفقَهُوه ُ: کراهة ان یفقهوه: به علت اینکه که کراهت داشتیم آنان بفهمند.
الإسراء/ 78/ 290/ لِدُلُوک ِ الشَّمس ِ: در اینکه جا دو قول است: 1- هنگام زوال خورشید، ظهر. «صادقین علیهما السّلام». «دلوک» به معنای مالیدن است و چون هنگام ظهر شعاع خورشید قوی است و کسی که در اینکه هنگام به خورشید نگاه کند چشمان خود را می مالد به اینکه جهت ظهر را «دلوک» گفته اند. 2- غروب خورشید. «دلوک» به معنای مالیدن است و چون هنگام غروب کسی که به آفتاب نگاه می کند چشمان خود را می مالد تا خوب ببیند به اینکه جهت به عصر «دلوک» گفته اند.
الکهف/ 38/ 298/ لکِنَّا: اصل آن «لکن انا» بوده، همزه «أنا» برای تخفیف حذف شده و «نون» در «نون» ادغام شده و «لکنا» شده است.
مریم/ 4/ 305/ اشتَعَل َ الرَّأس ُ شَیباً: «اشتعال» در اصل به معنای شعله ور شدن آتش است. و در اینکه جا استعاره است و از بهترین استعاره هاست. یعنی «اشتعل الشیب فی الرأس» سفیدی، موی سرم را فرا گرفته و سرم سفید شده است.
ص: 612
مریم/ 26/ 307/ صَوماً: مراد سکوت است، نه روزه اصطلاحی.
طه/ 71/ 316/ لَأُصَلِّبَنَّکُم فِی جُذُوع ِ النَّخل ِ: علی جذوع النخل: شما را به ساقهای درخت خرما آویزان خواهم کرد.
الانبیاء/ 3/ 322/ الَّذِین َ ظَلَمُوا: دو وجه برای آن ذکر شده است: 1- فاعل است برای «اسروا» و اینکه که فعل را جمع آورده است بنا بر لغت «أکلونی البراغیث» است. 2- بدل است برای ضمیر جمع «اسرّوا».
النور/ 60/ 358/ القَواعِدُ: زنان سالمند که از ازدواج باز ایستاده و کسی برای ازدواج با آنان رغبت نشان نمی دهد.
الفرقان/ 36/ 363/ أَصحاب َ الرَّس ِّ: «رس ّ» در اصل به معنای چاهی است که سنگچین نشده است. در مراد از «اصحاب الرّس ّ» دو قول است: 1- مردمانی بوده اند که زنان آنان با همدیگر مساحقه می کردند. «امام صادق علیه السّلام» 2- قومی بوده اند که پیامبر خود را در چاه افکندند.
الفرقان/ 72/ 366/ کِراماً: بزرگوارانه می گذرند به طوری که راضی به گناه نیستند چه رسد به اینکه که مرتکب گناه شوند. در روایتی امام باقر علیه السّلام فرمود: «کرام» کسانی هستند که نام «فرج» را به زبان نمی آورند، بلکه با کنایه آن را ذکر می کنند.
القصص/ 58/ 392/ مَعِیشَتَها: اصل آن «فی معیشتها» بوده است که منصوب به نزع خافض است.
القصص/ 83/ 395/ عُلُوًّا: برتری طلبی، تکبر. در روایتی از امیر المؤمنین علیه السّلام است که هر کس از بند کفش خویش خوشش بیاید و با آن خود را از دیگران برتر بداند مشمول اینکه آیه خواهد بود.
لقمان/ 19/ 412/ أَنکَرَ الأَصوات ِ: به دو معنی آمده است: 1- زشت ترین صداها. 2- از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که مراد عطسه های بلند و ناهنجار و همچنین گفتارهای با صدای بلند است، مگر اینکه که دعا و یا قرآن بخوانند که در اینکه صورت بلا مانع است.
الاحزاب/ 33/ 422/ قَرن َ فِی بُیُوتِکُن َّ: به دو معنی آمده است: 1- ملازم خانه های خود باشید و از منزل خارج نشوید، بنابراین که از «قرر» مشتق باشد. اصل آن «أقررن» بوده است که «را» اول حذف شده و فتحه آن به «قاف» منتقل شده. «جوامع الجامع» 2- باوقار باشید، موقر باشید، بنابراین که از «وقر» مشتق باشد.
ص: 613
در پایان از همه عزیزانی که در به ثمر رساندن اینکه اثر مرا همراهی کرده اند، به ویژه فاضل گرانقدر، حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا علی ولی زاده اسفرایینی که در مراحل مختلف یار ما بودند، قدردانی می کنم و از خداوند متعال برای آنان اجر مسألت می نمایم. به امید اینکه که اینکه اثر خدمتی به ساحت مقدس قرآن باشد و مورد رضای خداوند امام زمان علیه السّلام قرار گیرد. از خوانندگان عزیز درخواست می کنم بذل محبّت فرموده و نواقص کار را به اینکه حقیر گوشزد نموده تا در تکمیل اثر مفید افتد.
قم- سید عباس سید کریمی حسینی.
حوزه علمیه قم 10/ 6/
80
1- المیزان، علّامه طباطبایی.
2- کنز الدقائق، المیرزا محمّد المشهدی، 1125 ه.
3- التفسیر الکبیر، فخر رازی.
4- الکشّاف، زمخشری.
5- جوامع الجامع، طبرسی.
6- منهج الصادقین، ملا فتح اللّه کاشانی.
7- الصافی، فیض کاشانی.
8- المفردات، راغب.
9- کنز العرفان، فاضل مقداد.
10- الکافی، الکلینی.
11- وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی.
12- المصباح المنیر.