عنوان و نام پدیدآور : مرآه الحرمین: شامل : سفرنامه حجاز و تاریخ و جغرافیای راهها و بقاع متبرکه آن/تالیف: ابراهیم رفعت پاشا ؛ ترجمه: هادی انصاری
مشخصات نشر : مشعر، 1377.
مشخصات ظاهری : 568ص.
وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)
شماره کتابشناسی ملی : 3033608
ص: 1
ص: 2
فهرست
ص: 3
فهرست
ص: 4
فهرست
ص: 5
فهرست
ص: 6
فهرست
ص: 7
فهرست
ص: 8
سپاس پروردگاری را که جهان و جهانیان، با همه شگفتی هایش، آفریده اوست؛ خدایی که روح را در کالبد خاکی دمید و آدمی را با دادنِ عقل، از دیگر موجودات برتر ساخت. و اشرف مخلوقاتش گردانید.
آنگاه انسان را علم و معرفت آموخت و قلم را ابزار کار و وسیله نوشتن و انتقال اندیشه هایش قرار داد. و قلم را چنان ارج نهاد که بدان سوگند یاد کرد!
درود بی پایان بر سرور کائنات، سید اوّلین و آخرین، حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله.
سلام بر ولی به حقّ او، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام.
و سلام بر سرور زنان عالم حضرت زهرا و امامان معصوم علیهم السلام.
حرمین شریفین (مکه و مدینه)، مقدس ترین و والاترین شهرهای مذهبی جهان است و کعبه که در جغرافیای طبیعی، در جزیرةالعرب واقع شده، در قلب مسلمانان جای دارد و قبله گاه میلیون ها مسلمان جهان است. بیش از یک هزار و چهارصد سال است که مردان و زنان مسلمان جهان رو به سوی این بیت نماز می گزارند و به راز و نیاز با پروردگار می پردازند.
همه ساله، میلیون ها انسان؛ از مرد و زن مسلمان، از جای جای دنیا برای حج گزاری و زیارت به سویش می شتابند و سپس به سوی بلده طیبه، مدینه منوره، که آرامگاه خواجه دوسرا در آن است، روی آورده، به زیارت حرم نبوی و تربت پاک او می پردازند و خاطرات تاریخی آن را در
ص: 9
خاطرشان زنده می کنند. سپس در جای جای آن تربت پاک، در کنار حجره شریف و گاه در کنار ستون سریر و ستون حرس و نیز لحظه ای در مجاورت ستون توبه و دیگربار در محراب، و لختی کنار منبر و دمی در روضه شریف حضور یافته، به زیارت و راز و نیاز می پردازند. مجدداً راهیِ خانه حضرت زهرا علیها السلام می شوند و در کنار محراب تهجّد و سپس مقام جبرائیل و در بقیع در کنار قبور ائمه معصومین علیهم السلام و دیگر بزرگان مدفون در آن و خلاصه در جای جای این سرزمین، تمامی خاطره ها و تاریخ آن بزرگان و سروران را مرور و عطر آنان را در این بقعه های متبرک استشمام می کنند.
مدتها در آرزوی آن بودم که درباره این دو دیار، قلب تپنده میلیون ها مسلمان، توفیقی به دست آورم و خدمتی- هرچند ناچیز- بنمایم، تا این که چندی پیش در محضر رفیق شفیقم، سرور مکرم، حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقای سیدعلی قاضی عسکر سخن از کتاب «مرآةالحرمین» پیش آمد که پیشتر به هنگام مطالعه کتابهای تاریخیِ این دو دیار، ارجاع ها و نقل قولهایی از این کتاب را دیده بودم، از این رو بدان اشتیاق پیدا کرده و به مطالعه اش پرداختم، از آنجا که توفیق تشرّف به حج و چندین بار عمره را به دست آورده بودم و علاقه ویژه ای به مکانهای تاریخی آن داشتم، با دیدن کتاب «مرآةالحرمین»، که ثبت دقیقی از این مکانها را در بردارد، مصمّم شدم که آن را ترجمه کرده، در اختیار دیگر علاقه مندان قرار دهم.
این کتاب که شرح مسافرت های سرلشکر ابراهیم رفعت پاشای مصری به حج و دیار حجاز در سال 1318 هجری به عنوان فرمانده پاسداران محمل مصری و امیرالحاج مصر در سال های 1320 و 1321 و 1325 هجری به همراه کاروان محمل مصری است، از مهم ترین و سودمندترین تألیفات در دو قرن اخیر در این زمینه به شمار می آید.
وی در توصیف اماکن شهر مکه و ویژگی های آن و شرح جزئیات مسیر خود، از مصر به حجاز و حرمین، نظیر: منازل، قهوه خانه ها، پادگان ها، قبایل، تپه ها، کوه ها و جز اینها و نیز ثبت دقیق جغرافیای شهری مدینه منوّره، از حرم نبوی و خانه ها و کوچه ها و خیابان ها و مناطق و حصار شهر و بقعه های متبرّک، آنچنان دقّت و موشکافی کرده که تحقیقاً در نوع خود بی نظیر است.
کتابهایی که در یک قرن اخیر، در این زمینه به رشته تحریر درآمده و گاه برخی از
ص: 10
سفرنامه ها؛ همانند «الرحلة الحجازیه» نوشته دانشمند و ادیب مصری محمد لبیب بتنونی و دیگر کتب تحقیقی، از نوشته های این کتاب به کرّات استفاده نموده و از آن به عنوان منبعی قابل اعتماد و موثق یاد کرده اند.
«مرآةالحرمین» شامل دو جلد است که جلد دوّم آن بیشتر اطلاعاتی مربوط به قبایل و رسوم و عادات مردم این دیار است و جلد نخستین آن که شامل اطلاعات دقیق از دو شهر مکه و مدینه و مزارها و بقعه ها و مساجد آن است، نظرم را جلب کرد و آن را به فارسی ترجمه کردم.
لازم به یادآوری است که از برگردان دو فصلِ کتاب؛ یکی «بخش دینی» که شامل مناسک حج و کیفیت انجام آن است و نیز فصل دیگر که شامل جغرافیای سرتاسر بلاد عرب می باشد، به علّت عدم نیاز و استفاده فارسی زبانان، خودداری گردید. بی گمان راهنمایی و همراهی اندیشوران از نارسایی های این ترجمه خواهد کاست.
در پایان، لازم است از راهنمایی ها و تشویق سرور عزیزم جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای سیدعلی قاضی عسکر که در فراهم آمدن این اثر نقش بسزایی داشتند تشکر کنم و نیز از جناب فاضل گرامی آقای علی ورسه ای که ویراستاری کتاب را بر عهده داشتند و آقای سیدصلاح موسوی که حروفچینی و صفحه بندی آن را در مرکز تحقیقات حج انجام دادند، صمیمانه سپاسگزاری نمایم.
و ما توفیقی الّا باللَّه العلی العظیم
دکتر هادی فرهنگ انصاری
29 رمضان سال 1418/ 8 بهمن سال 1376
ص: 11
ص: 12
ابراهیم بن شریف سویفی التاجر، فرزند عبدالجواد، در روز هیجدهم جمادی الأولی به سال 1273 هجری، در شهر «اسیوط» مصر به دنیا آمد. وی پیش از تولّد، پدر خود را از دست داد و یتیم گردید.
ابراهیم وقتی به سن رشد رسید، برای آموختنِ خواندن و نوشتن و حفظ قرآن کریم، به مکتبخانه رفت و هنگامی که آثار نبوغ و زیرکی در او پدیدار گشت، توانست با کمک برخی از بزرگان، به دبستان امیری شهر راه یافته و به تحصیل بپردازد. او مدت سه سال در این مدرسه با سعی و کوشش فراوان به تحصیل پرداخت آنگاه در سال 1290 هجری به مدرسه «تجهیزیه» در قاهره وارد شد. هنوز نیمی از سال را در آن مدرسه نگذرانیده بود که از سوی فرماندهی جنگ، به همراه برخی از دانش آموزان دیگر به مدرسه حربیه [مدرسه جنگ] منتقل گردید. در این مدرسه سه سال تحصیل کرد و در پایان به درجه ستوان دوّمی نائل شد.
رفعت پاشا سپس با رتبه افسری، به همراه گروهی دیگر از افسران، به نیروی احتیاط ارتش پیوست. در این مدت، نامبرده با پای پیاده به دانشگاه الأزهر تردد می کرد و دروسی از فقه و دین را، که مورد علاقه اش بود، در این دانشگاه فرا می گرفت. پس از آن گروهان سواره نظام در شهر «سوهاج» شد. آنگاه به قاهره منتقل گردید و پس از مدتی به منطقه «سواکن» رفت و باز پس از چندی به قاهره عودت داده شد.
او سپس مکرر جهت انجام مأموریت، به نواحی مختلفی از مصر اعزام گردید.
در دوازدهم رجب سال 1318 هجری ترفیع مقام گرفت و رتبه قائم مقامی در ارتش را
ص: 13
احراز کرد.
در چهارم رمضان سال 1319 هجری به رتبه سرلشکری ترفیع گردید. از آن پس به عنوان امیرالحاج مصر در سه سال: 1320 و 1321 و 1325 هجری تعیین گردید. رفعت پاشا پس از بازنشستگی همچنان در برخی از پست های مهم، انجام وظیفه می کرد.
از تاریخ دقیق درگذشت او اطلاعی در دست نیست، لیکن به نظر می رسد که نامبرده تا سن 80 سالگی یعنی تا سال 1353 هجری زنده بوده است.
سرلشکر ابراهیم رفعت پاشا در مجموع فردی عالم، دانشمند، شجاع و از طبعی بلند برخوردار بوده است. کتاب «مرآةالحرمین» نخستین بار در سال 1344 هجری به هنگام حیاتش، در چاپخانه «دارالکتب المصریه» در قاهره به چاپ رسید.
کتاب «مرآةالحرمین» که شرح مسافرت های او به حج، در سالهای یادشده است، از مهمترین و سودمندترین تألیفات- به زبان عربی- در این زمینه می باشد. وی جزئیات مسیر کاروان های حج و شهر مکه و وصف ویژگی های مسجدالحرام و خانه خدا را آورده و اندازه گیری های جای جای این مسجد و شماره و مشخصات ستون ها و درهای بیت اللَّه الحرام را به دقت ثبت کرده است. و نیز خصوصیات دقیقی از حرم شریف نبوی و شهر مدینه و چگونگی وضع فرهنگی و دیگر خصوصیات مردم این دیار را با جزئیات دقیق و تفصیل فراوان بیان نموده است و این کتاب همواره در طول نزدیک به یک قرن گذشته، مورد بهره برداری مؤلفان و تاریخ نگاران درباره حرمین شریفین بوده که به حق یادگاری است پربار از نویسنده آن.
«مترجم»
ص: 14
وَاذْ یَرْفَعُ إبراهیمُ القَواعِدَ مِنَ الْبَیْت وإسماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنا انَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ العلیم رَبّنا وَاجْعلنا مُسْلِمینَ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأرِنا مَناسِکَنا وَتُبْ عَلَیْنا انَّکَ أنْتَ التّوّابُ الرَّحیمْ رَبَّنا وَابْعَثْ فِیهمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِم آیاتِکَ ویُعلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهمْ انَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ. (1)
وَاذْ قالَ إبراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا الْبَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنی وبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ انَّهُنَّ أضْلَلْنَ کثیراً مِنَ الناسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصانی فَإنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ رَبَّنا انِّی اسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْر ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتکَ الُمحرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی الَیْهِم وَارْزُقْهُمْ مِنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ. (2)
وَاذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لاتُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتیَ لِلطَّائِفینَ وَالْقائِمِینَ والرُّکَّعِ السُّجُودِ وَأَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأتُوکَ رِجالًا وَعَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فی أَیّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَأطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ ثُمَّ لیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفوا
ص: 15
بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ذلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهْوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ .... (1)
لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إلی رَبِّکَ انَّکَ لَعَلی هُدیً مُسْتَقیمٍ. (2)
انَّ أَوّلَ بَیْتٍ وضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وهُدیً لِلْعالَمِینَ* فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَن اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ. (3)
واما بعد، سر لشکر ابراهیم پاشا رفعت می گوید:
مدتها در آرزوی تشرف به مکه و انجام مناسک حج بودم و همواره خدای خود را در به دست آوردن این توفیق و انجام مناسک حج و دیدار خانه اش، ندا می دادم.
تا این که آرزویم، پس از استغاثه های فراوان به درگاه احدیّتش، مورد اجابت قرار گرفت (وبارَکَ فی دَعْوَتی کَما بارَکَ لإبراهیم فی دَعْوَتِهِ الطَیِّبَةِ الَّتی أحیَتْ أُمَّةَ إلی یَوْمِ القِیامَةِ وَعَمَّرَتْ قُطْرَها الجَدْب ونشرت فیه المدینة الصادقة والشرعة القائمة) و در سال 1318 ه. (1901 م.) به عنوان «رییس محافظان کاروان» تعیین گردیدم و به شکرانه نعمتی که خداوند باری تعالی به من ارزانی داشت، تصمیم گرفتم سفر خود را، از اولین گامی که بر می دارم تا واپسین لحظات آن، به گزارش در آورم تا مردم و آیندگان از آن بهره برده و چراغ راه آنان، در هنگام حج بیت اللَّه گردد. از کوچک و بزرگ آنچه که دیدم و یا شنیدم، همه را به قلم تحریر در آوردم.
گر چه در این سفر، گاه به چشم اندازهای بسیار زیبا و آثار ارزشمند و دیدنیهای دلکش بر خورد می کردم و در توصیف آنها می کوشیدم. لیکن اقرار می کنم که
ص: 16
نمی توانستم توصیف حقیقی آنچه را که دیده بودم و آن لذّتها را که بر قلبم می نشست به شما بازگو نمایم.
در آن هنگام بود که آرزو می کردم کاش عکاس ماهری بودم و می توانستم تمام آن مناظر و لحظات را به تصویر بکشم و همراه با توصیف خود، صورتی از آن دیدنیها را به شما بنمایانم.
آنگاه که از سفر حجِّ اول مراجعت کردم. از ساعات فراغت خود استفاده برده، کوشیدم تا سرانجام به آرزوی خود برسم و توانستم هنر عکاسی را یاد گرفته و خود را برای سفر حج بعدی آماده کنم و بتوانم به همراه یادداشتهایم، عکس هایی برداشته و به نظر شما خوانندگان کتاب خاطرات سفر خود برسانم. تا آن که خداوند بر من منّت نهاد و بار دیگر در سال 1320 ه. (1903 م.) به عنوان «امیرالحاج» تعیین گردیدم و با خود عهد نمودم که در این راه، آنچه را که دیده و یا شنیده ام به قلم آورم و از مناظری که می توان عکس گرفت، عکس بیادگار بگیرم و بدین گونه آگاهیها و راهنماییهای بیشتری را به خوانندگان ارائه دهم. آنچنان که خود را در آن مکانهای مقدس فرض نمایید. همچنین خداوند برای سوّمین بار بر من منت نهاد و در سال 1321 ه. (1904 م.) نیز به عنوان امیر الحاج مشرّف شدم و باز پس از آن، برای چهارمین بار، حج خود را با منصب امیر الحاج در سال 1325 ه. (1908 م.) به جای آوردم. این چهار سفر حج، توفیق و موهبتی بود که به اینجانب شد که لازمه آن شکر و سپاس فراوان از درگاه خداوند می باشد.
این نوشته ها، تمامی دیده ها و شنیده های من است که آراسته و بی پیرایه برای شما مسلمانان به ارمغان آورده ام. این سفرهای مصوّر، خود آنچنان بود که هر کدام را از دیگری متمایز می ساخت. همچنین از خوش شانسی ام در سفرها این بود که وقتی از مکه به مدینه حرکت می کردم، همواره راهی را انتخاب می کردم که از راه قبلی متفاوت بود و بدین گونه در این سفرها به اطلاعات و آگاهیهای گران سنگی، در باره سرزمین حجاز دست یافتم که تصور نمی کنم بتوان نمونه این اطلاعات کامل و جامع را در دیگر نوشته ها یافت. تلاشی زیاد و هزینه ای فراوان صرف کردم تا بتوانم شرح کامل و وافی از مهد نبوّت و منزلگاه وحی و قرآن و سیره پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اماکن متبرکه ای که بدان
ص: 17
مشرف شدم برای شما به تحریر در آورم و این اماکن را برای شما چنان مجسّم نمایم که تصور کنید این اماکن را به چشم خود دیده و در آن حضور داشته اید.
با توجه به آنچه پیشتر آمد، مصلحت در آن دیدم که چهار سفر خود را به حسب ترتیب بیاورم و چون در سفر اول قادر به عکس برداری نبودم. تصمیم گرفتم از اطلاعات و دیده های خود در سفرهای بعدی به آن اضافه کنم که برای شما از آغاز جالب و سودمند باشد. همچنین بر آن شدم که تمامی جایگاههای مشهور و یا آثار تاریخی ارزشمندی را که در این سفر دیده و بر آن گذر کرده ام، در فصلی جداگانه بیاورم و تمام مطالب راجع به آن را یکجا بازگو کنم.
از درگاه خداوند سبحان تقاضا دارم که عمل اینجانب را دور از ریا و خالص درگاه خود قرار داده و آرزومندم که مسلمانان در مشرق و مغرب از آن نفع برند!
«هو رَبّی، علیه توکّلتُ وإلیهِ أُنیب»
ص: 18
نخستین سفر
(به سال 1318 ه. ق./ 1901 م.)
در تاریخ چهارم رمضان سال 1318 هجری. (26 دسامبر 1900 میلادی) طی فرمانی از سوی اعلی حضرت خدیو مصر، اسماعیل صبری پاشا طوبجی، به عنوان امیرالحاج تعیین گردید. همچنین دو فرمان نظامی دیگر در تاریخ پنجم ذی القعده شرف صدور یافت که در نخستین آن مرا فرمانده نظامی کاروان حامل محمل قرار داد و در فرمان دوم، یکصد و هشتاد افسر و درجه دار و سرباز را نگهبان کاروان محمل تعیین نمود.
افسران، شش تن به نامهای: عبدالوهاب حبیب افندی از پیاده نظام و سرگروهبان سلیمان کامل افندی (پزشک) و ستوان یکم ابراهیم احمد افندی از پیاده نظام، و ستوان یکم اسماعیل کامل افندی از یگان توپخانه و ستوان یکم احمد کامل افندی از یگان سواره (اسب سوار) و ستوان دوم محمد کامل افندی از پیاده نظام بودند و به همراه آنان، چهارده تن از گروه موزیک ارتش حضور داشتند.
طبق فرمانی که از سوی اعلی حضرت خدیو در تاریخ چهارم رمضان سال 1318 ه.
صادر گردید، شیخ یوسف مرجاوی امام جماعت کاروان تعیین گردید. حسن حلمی
ص: 19
افندی، منشی اول خزانه دار و سعید احمد افندی، منشی دوم او، و حسن قاسم افندی کارپرداز خزانه داری و خانم صالحه افندی به عنوان پزشک و باقی نفرات متشکل از چهارصد و هفتاد و سه نفر بودند که در این گروه افراد مختلفی از افسران و سربازان و کارمندان و دستیاران آنان، و ساربانان و اسب رانان و زنبورکچی ها و سقّاها و خدمتکاران و شیپورزنان قرار داشتند. در کاروان از اهالی شهر به جز خدمتگذاران و کارمندان، افراد معمولی وجود نداشت.
هزینه مسافرت هنگامی به خزانه دار کاروان محمل در سفر سال 1318 ه. تحویل داده شد که از سوی خزانه دار، شهادت نامه ای شرعی و رسمی و در حضور وزیر مالیه و امیر الحاج و خود او و گروهی از صرافان و صرافی به نمایندگی از وزارت مالیه و نماینده ای از سوی قاضی القضات مصر، بدین شرح تهیه و تنظیم گردید:
ملیم جنیه مصری ونیزی جنیه مجیدی ریال بطاقه ریال مصری قرش ملیم
500 14276 49 35 39000 2972 5224 4/ 5961
در مجموع به پول مصر (جنیه و ملیم) مبلغی برابر با ربع میلیون و دویست و شصت و دو ملیم و هیجده هزار و هشتصد و نود و سه جنیه مصری بود. مبالغ یاد شده شامل هزینه سه ماه سفر همراهان کاروان و حقوق امیر مکه و سایر اشراف و دیگر عربهای ساکن مکه و دو تکیه مصری در مکه و مدینه و دیگر هزینه های ضروری همانند اجرت شتران و علوفه آنها بود. (جهت آگاهی بیشتر به صورت هزینه کاروان، در پایان کتاب مراجعه شود.)
عادت بر این بوده است که پرده کعبه، نخست از سوی سرپرست بافندگان آن، پس از تنظیم یک شهادت نامه شرعی، به مسؤول کاروان حمل پرده داده می شد تا آن را به
ص: 20
بیت اللَّه الحرام برساند. در این شهادت نامه، قطعات پرده و اوصاف آن به ثبت می رسید که در اینجا جهت ثبت در تاریخ، شهادت نامه ای را که در سال 1321 هجری اجرا شد (و همه ساله نظیر آن نوشته می شود) و طی آن پرده کعبه به مکه ارسال گردید، از نظر خوانندگان می گذرد و اینک متن بیانیه:
«در روز سه شنبه پانزدهم ذی القعده سال 1321 هجری مطابق با دوم فوریه سال 1904 میلادی، جلسه ای در دادگاه عالی شرعی مصر تشکیل گردید و جناب قاضی القضاة مصر به حضرت علامه شیخ محمد ناجی- یکی از اعضای دادگاه مذکور- اجازه شنیدن شهادت، و به دو تن از همنشینان دادگاه به نامهای شیخ محمد سعید و محمد مصطفی افندی اجازه نوشتن متن شهادت نامه را صادر نمود، هنگام حضور افراد مذکور ساعت 10 بامداد در تاریخ مذکور در شهادت نامه در مسجد سید و مولایمان امام أبی عبداللَّه الحسین رضی الله عنه که در مصر و در نزدیکی جامع الازهر، خان الخلیلی در محله جمالیه، قرار دارد، آقای حاج محمد احمد محاملی فرزند مرحوم أحمد مصطفی فرزند مصطفی ساکن در «الدَّربُ الأصْفَر» از محله جمالیه، در حالی که تمامی شرایط شهادت شرعی را دارا بود، شهادت داد که او از جناب عبداللَّه فائق بک، فرزند مرحوم اسماعیل بک، فرزند ابراهیم، که اینک مسؤولیت کارگاه پرده بافی را دارد و ساکن در خیابان «المحجر» بخش خلیفه در شهر قاهره است، تمامی قطعات و اجزاء پرده کعبه را قبض و تحویل و دریافت نمود.
قطعات دریافتی عبارتند از:
8 قطعه کمربند دراز، و 4 قطعه گوشه که بر روی دو محمل قرار دارد، طلا دوزیهای این دوازده قطعه به همراه میانه های سفید و زرد آغشته به رنگ فندقی متمایل به سرخ است که بر روی پارچه ابریشم سیاه و اطلس آبی با آستری سفید از جنس پنبه بافته شده است.
قطعات کناره های 4 قطعه گوشه از ابریشم سیاه نوشته دار با میانه های سفید به همراه نوارهای پنبه ای بافته شده است و بار 8 محمل یاد شده به شرح زیر است:
بار محمل هر یک از محمل 1 و 2 عبارت است از 9 قطعه پارچه که هر قطعه 26 ذرع برابر با 57 سانتیمتر و اندی می باشد.
بار محمل 3 و 4 عبارتست است از: 8 قطعه پارچه با همان ابعاد یاد شده.
بار هر یک از محمل 5 و 6 عبارت است از 5/ 7 قطعه پارچه با همان ابعاد پیشین.
ص: 21
بار هر یک از محمل 7 و 8 عبارت است از 5/ 6 قطعه پارچه با همان ابعاد پیشین.
علاوه بر این قطعات یاد شده پرده بیت اللَّه الحرام دارای قطعات کوچک دیگری است که عبارتند از:
5 کناره از ابریشم سیاه با میانه هایی که بیشتر اوصاف آن گذشت و 6 قطعه به نام «أذْرره» با نخهای نقره ای آغشته به رنگ فندق مایل به قرمز و 12 قطعه کوچک از پارچه ابریشم سرخ و 12 قطعه پرده ای و سایه بان از ابریشم سرخ با نقش و نگارهای طلایی.
همچنین پوشش مقام حضرت ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام که عبارت است از پارچه ابریشم سیاه با بافتی نظیر بافت قطعه های اصلی پرده کعبه، به همراه قطعات ضمیمه دیگری که عبارتند از: چهار قطعه کناره های باریک از ابریشم سیاه و ده قطعه پرده ای و سایه بان نظیر بافت قطعات سایه بانهای کعبه و ده قطعه کناره باریک دیگر از ابریشم سرخ و پنج قطعه از جنس «أذْرره» نقره دوزی شده با زمینه فندقی سرخ و لایه هایی از پنبه قیطان دوزی شده، و یک قطعه کناره دیگر بافته شده ازپنبه هندی با زمینه سرخ و زرد با پولکهای قرمز.
همچنین کیسه کلید کعبه که از ابریشم آبی با آستری از اطلس است و بر روی آن نقش و نگارهای طلایی دوخته شده و نیز پرده درب بام خانه کعبه در درون کعبه که به «باب التوبه» شهرت دارد، با تزییناتی نظیر پرده کعبه بافته و دوخته شده است و نیز پرده درب مقصوره مقام ابراهیم علیه السلام که از پارچه جنس پرده کعبه و با همان تزیینات بافته شده است. این پرده قطعات ضمیمه به همراه دارد که عبارتند از: 5 قطعه اذرره نقره دوزی شده و ده کناره باریک ابریشمین همراه با تزیینات و نقش و نگار.
همین طور پرده درب منبرِ حرمِ مسجدالحرام که از پارچه ای نظیر پرده کعبه و با همان تزیینات بافته شده است. همچنین سه بسته تناب پنبه ای برای آویختن پرده های کعبه و 41 بسته تناب پنبه ای درهم پیچیده برای آویختن دیگر قطعات پرده.
و بالأخره دو خمره از مس با پوشش آنها، محتوی گلاب مشهور به «الباش» برای شستن کعبه.
تمامی قطعاتی که نام آنها برده شد، بنابر شهادت و اقرار اشخاصی که پیشتر، از آنان یاد شد و با حضور گروهی دیگر همچون حضرت ابراهیم رفعت پاشا فرزند مرحوم سویفی ابن عبد الحوّاد امیرالحاج ساکن در محله «دویداری» بخش درب الأحمر و حضرت احمد
ص: 22
زکی بک فرزند مرحوم سید یوسف حلبی بن سید عثمان حلبی مدیر کنونی قسمت اموال موافقت شده در وزارت مالیه و صندوقدار امسال محمل مبارک که در خیابان «الظاهر» محله «الأزبکیه» سکونت می کند و حضرت سید محمود ببلاوی امام جماعت مسجد و مقام سید و سرور ما ابی عبداللَّه الحسین رضی الله عنه که در کوچه «المُناصره» بخش «الموسکی» سکونت دارد. فرزند علامه شریف علی ببلاوی شیخ کنونی جامع الازهر، که از نسل مرحوم محمّد ببلاوی است و آقای محمد عمر افندی فرزند عمر بن محمد عارف، میرزا و صندوقدار اداره پرده شریف و ساکن در خیابان مصر القدیمه.
در حضور تمامی این افراد، در آن مسجد و مقام مقدس، اقرار به دریافت پرده کعبه را نموده و حاضران همگی با دارا بودن شرایط شهادت و تحمّل و قبول آن، شهادت به این اقرار می نمایند که تحویل گیرنده باید از عهده انجام وظیفه خود برآمده و پرده مبارک کعبه را در مکه به آن کسی که همه ساله به او تحویل می دهد، برساند.
این شهادت نامه باحضور و شهادت نامبردگان در چهارشنبه 16 ذوالقعده برابر با سوم فوریه تنظیم گردید.»
و پس از تهیه این شهادت نامه، مبلغ 3 جنیه و 280 ملیم که در مجموع 880 ملیم پول نقد و 140 قرش قیمت پالتوی پشم و 100 قرش قیمت قبای ابریشمی است، از سوی قاضی القضاة به نویسنده آن داده شد.
در روز بیست و هفتم شوال سال 1318 ه. ق. (شانزدهم فوریه سال 1901 میلادی) مراسم جشنی برای پرده مشرفه کعبه، در قاهره به صورت زیر برگزار گردید:
در روز بیست و شش شوال، پرده مبارک کعبه، پس از آن که در صندوقهای مخصوص حمل خود قرار گرفت، از جایگاه نخستین خود در وزارت مالیه، همانند رسم همیشگی، به سوی جمالیه حرکت داده شد. در همین زمان قسمتی از پرده به همراه کمربندهای ابریشمی آن که توسط نخهای نقره ای و طلایی مزین به آیات قرآن از کارگاه خود در «خَرَنْفُشْ»، بر روی جایگاه سنگی در میدان صلاح الدین که معروف به «میدان
ص: 23
قلعه» یا «میدان محمدعلی» بوده، منتقل گردید.
در عصر روز یاد شده، با حمل پرده مقام حضرت ابراهیم علیه السلام و باقیمانده پرده کعبه مشرفه، از کارگاه خود در خرنفش که به سوی میدان صلاح الدین سابق به حرکت درآمده بود، جشن آغاز شد.
پرده بر روی شانه کارگران، در حالی که گروهی از نظامیان به صورت پیاده و سواره در پیشاپیش آن و گروه موزیک به دنبال آنان می رفتند، به سوی میدان یاد شده در حرکت بود. در پیشاپیش کاروان رییس کارگاه پرده، با لباسهای ویژه سوار بر اسب در حالی که بر روی دستان خود، کیسه مخصوص کلید درب کعبه قرار داده بود، با وقاری خاص در حرکت بود و هر از گاهی ندای ورود پرده کعبه و پرده مقام ابراهیم خلیل علیه السلام را به پیشوازکنندگان می رساند.
این کاروان با کیفیت یاد شده از کارگاه خود به سوی منطقه سقّاخانه کتخدا، در
ص: 24
نزدیکی بازار مسگرها، در حرکت بود. در این مکان این گروه با کاروان حامل پرده اصلی کعبه در حالی که پوشش سبز رنگ معمول بر روی آن افتاده و به وسیله شتر حمل می شد و از «وکالت السّت» در جمالیه حرکت کرده بود، برخورد کرد.
کاروان دوم در پی کاروانِ پرده مقام به حرکت خود ادامه داده به سوی بازار مسگرها (النحاسین) دروازه زویله (بوابة المتولی)- درب احمر- تبانه- مَحجر روان شدند و در انتها به میدان صلاح الدین وارد گشتند. در این مکان، مراسم جشن برپاگردید. محمل به همراه پرده کعبه در مقابل جایگاه و سالن استقبال و پرده مقام در وسط آن قرار داده شد.
اطراف پرده مقام، مزین به قطعه هایی از پرده کعبه و نوارهای طلایی آن گردید.
همچنین کیسه کلید کعبه و پرده درب کعبه و درب توبه نیز در کنار آن به طرز زیبایی در معرض نمایش قرار داده شد. در اطراف پرده مقام، چهار شمعدان نقره ای را که از مسجد قلعه آورده بودند، قرار دادند.
در اتاقی که در سمت غربی سالن پذیرایی قرار داشت، چهار قطعه به نام
ص: 25
«کرداشیات» به دیوارهای آن آویزان گردید. آن شب شهر، خواب به چشم خود راه نداد و مردمان همگی شب را به بیداری و شب زنده داری گذراندند. نخست گروهی به تلاوت آیاتی از قرآن مشغول شدند و پس از آن گروهی دیگر سرودهای مذهبی اجرا نمودند. آن شب علمای بزرگ کشور و بزرگان و اعیان شهر جهت احیا و شب زنده داری دعوت شده بودند. گروهی را قبل از غروب آفتاب برای صرف شام و گروهی دیگر را برای شب زنده داری پس از نماز عشا دعوت کرده بودند. در این ضیافت هم چنین از مشایخ طرق صوفیه که شامل «رفاعیّه»، «سعدیّه»، «احمدیّه»، «ابراهیمیّه»، «بیومیّه»، «قادریّه» و «شاذلیّه» جهت حرکت در پیشاپیش کاروان پرده کعبه و احیای این شب دعوت به عمل آمده بود. در این مراسم، حدود یکصد جنیه مصری خرج گردید. این مراسم تا پاسی از نیمه های شب ادامه داشت، سپس پرده های موجود در سالن و اتاق و پرده مقام، همگی جمع آوری گردید و در تخت روانی در مقابل سالن تشریفات قرار داده شد.
در بامداد آن شب جشن بسیار با شکوهی در میدان صلاح الدین برگزار گردید. در این مراسم، اعلی حضرت خدیو مصر، وزیران و علما و بزرگان مملکتی حضور داشتند و به افتخار ورود حضرت خدیو در هنگام تشریف فرمایی اش، بیست و یک گلوله توپ شلیک شد. گروه موزیک هم در این هنگام سه بار به او ادای احترام نمود که پس از هر بار، افسران و ارتشیان حاضر در صحنه، غریوِ: «افَندِمِز چُوق یاشا» (1) را سر می دادند و خدیو و همراهان هر بار با بلند کردن دستهای خود، بدانان پاسخ می دادند، پس از آن در تالار تشریفات مدتی را به استراحت و تماشای کاروان محمل که شامل هفت تخت روان بود، گذراندند. در این هنگام مدیر کارگاهِ پرده، در حالی که افسار شترِ کاروان محمل را در دست داشت، پیش آمد و آن را به خدیو تقدیم نمود. وی پس از در دست گرفتن و بوسیدن افسار، آن را به قاضی القضات مصر تحویل داد. قاضی القضات نیز آن را بوسید و عده ای از حاضران هم پس از آن، افسار را بوسیدند و مجدداً به شخصی که مأمور بردن محمل به همراه کاروان بود و در برابر مسجد محمودیه در میدان «ریثما» انتظار تحویل گرفتن را داشت، تحویل داده شد.
ص: 26
سپس پرده، که توسط نگهبانان حضرت خدیو حمل می شد، از مقابل خدیو و وزیران و بزرگانی که در ایوان سالن تشریفات ایستاده بودند، عبور داده شد و به نظر جمع یاد شده رسید. در این لحظه، مراسم سان ارتش شروع شد که در پایان آن و پس از شلیک بیست و یک گلوله توپ ختم مراسم اعلام گردید.
خدیو و همراهان، در این لحظه میدان را ترک کردند و کاروان در حالی که توسط نیروهای ارتشی و انتظامی و بزرگان و مشایخ صوفیان همراهی می شد، به سوی مسجدالحسین رضی الله عنه به حرکت درآمد. در مسجد که امیر الحاج و خزانه دار، قبل از ورود به محل یاد شده رفته بودند، از پرده ها استقبال کردند و پس از آن پرده توسط خیاطان به هم دوخته شد. در این هنگام پرده کعبه به همراهِ پرده مقام، در صندوقهای مخصوص خود قرار داده شد و جهت حرکت به جده، به عباسیه منتقل گردید. اما محمل از مسجدالحسینی به کارگاهِ پرده در «خَرَنْفُش»، انتقال داده شد و تا فردای روز جشن، آغاز مسافرت محمل به سوی سرزمین حجاز، در آن مکان باقی خواهند ماند.
ص: 27
در پگاه روز بعد، محمل از راه سوق السِّلاح به میدان صلاح الدین آورده شد و پیش از ظهر آن روز (13 ذی القعده سال 1318، چهارم مارس 1901) بار دیگر مراسم جشن دیگری، شبیه به جشن قبلی برپاگردید.
در این مراسم، عبداللَّه فائق بک، مدیر کارگاه پرده، زمام محمل را به دست خدیو سپرد که او نیز آن را به دست امیر الحاج داد و امیر الحاج کاروان را، در حالی که توسط نیروهای ارتشی و انتظامی و بزرگان و مشایخ طرق صوفیه همراهی می گردید، به سوی عباسیه هدایت نمود. از این محل، کاروان یاد شده به همراه دو پرده کعبه و مقام، همچنین شیشه های عطر و پارچه های مخصوص شستشوی کعبه، سفر خود را به سوئز و سپس مکه آغاز می کنند.
چند روز پیش از سفر کاروان محمل از قاهره به سوی سوئز، اداره راه آهن، طیّ دعوتی که از امیرالحاج جناب آقای اسماعیل صبری پاشا الطوپچی نموده بود، از وی اطلاعاتی درباره تعداد و نیازهای کاروان از واگن های باربری و مسافربری قطار به دست آورد که پس از توافق های به دست آمده، مقرّر گردید قطار باربری شامل هشت واگن سقف دار و سه واگن کفی و پنج واگن دیواردار و هفت واگن مخصوص حمل حیوانات باشد و قطار مسافران شامل دو واگن درجه یک و دو واگن درجه دو و هشت واگن درجه سه گردد و دو واگن جهت حمل حیوانات اختصاص داده شود.
در شب پانزدهم ذی القعده، قطار باربری حامل وسائل کالاها، که شامل پرده های کعبه و مقام و دیگر وسائل وابسته به آن و اثاثیه مسافران همراه کاروان محمل از سربازان، ساربانان و زنبورکچی ها و خدمتکاران، و سقّاها بود، از ایستگاه عباسیه حرکت کرد. البته در اینجا مسؤولان قطار به بی نظمی کارگران محمل، نسبت به انتقال اثاثیه خود اعتراض کردند؛ زیرا هنگام ورود قطار، کارگران محمل اثاثیه و بارهای خود را به صورتی در قطارها قرار داده بودند که به هنگام ورود سربازان و اثاثیه آنها، محلی برای استقرار آنان وجود نداشت که در این هنگام مجبور به تخلیه بارهای اضافی شده و واگن دیگری
ص: 28
جهت حمل آنان در نظر گرفته شد که این کارها با سختی و مشقت و اتلاف وقت زیادی همراه بود.
اگر از سوی رییس (قومندان)، افسر کاردان و مدیر باقدرتی تعیین شده بود که بر تقسیم واگن ها بین کارگران و نگهبانان نظارت نماید، بدون هیچگونه گفتگویی تمامی کارهای یاد شده با نظم خاصّی انجام می گردید. این نظارت می بایست هنگام سوار شدن بر کشتی نیز اجرا شده و مکانهای خاصّی را برای گروههای مختلف درنظر گیرند، تا بدین وسیله هیچگونه حقّی پایمال نگردد.
نیم ساعت پس از طلوع آفتاب بامداد پانزدهم ذی القعده (6 مارس) قطار از عباسیه به حرکت درآمد. این قطار حاملِ محمل، امیر کارمندان و گروهی از نگهبانان و وابستگان آنان از افراد شهری بود. قطار در ایستگاههای قاهره و طوخ و بنها و زقازیق و ابی حمّاد و نفیشه و اسماعیلیه و فاید توقف نمود.
در ایستگاههای یاد شده، تمامی ساکنان و بزرگان و علمای طریقت های مختلف صوفیه و دانش آموزان پسر و دختر با طبل و شیپورهای سنتی و محلّی در انتظار ورود محمل به ایستگاه بودند.
از سنت های این مردم (که شاهد آن بودیم) این بود که مردم کودکان شیرخوار خود را به ایستگاه آورده و با دیدن محمل و دست کشیدن بر آن، خود و بچه های خود را متبرک می نمودند. گروهی که نمی توانستند دست خود را به محمل برسانند، پارچه هایی را در حالی که در داخل آن پول و یا مواد غذایی؛ مانند گوشت سفید و نان قندی قرار داده شده بود، به سوی کارگران محمل پرتاب می کردند. آنان نیز پس از برداشتن محتویات آن و کشیدن پارچه بر روی محمل، آن را به سوی صاحبانشان بر می گرداندند. انگیزه مردم مسلمان از این کار آن است که آگاهند این پرده ها در آینده نزدیکی بر روی خانه خدا و آرامگاه پیامبر صلی الله علیه و آله قرار خواهد گرفت و بدین وسیله ضمن شوق و علاقه، محبت خود را به این مکان مقدس ابراز می دارند.
در تصویر صفحه 30 محمل را در حالی که بر روی واگن ویژه در اسماعیلیه قرار دارد می بینید.
ص: 29
تصویر
در همان روز در ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه زوالی به سوئز وارد شدیم.
ایستگاه پر از تماشاگران بود و نیروهای انتظامی با نظم خاصی بر روی سکّو در حالی که در پیشاپیش آنان جناب آقای استاندار و کارمندان ایستاده، در انتظار ورود قطار محمل بودند. به هنگام ورود قطار بیست ویک گلوله توپ از قلعه سوئز شلیک شد و سپس گروه موزیک، سلام خدیوی را نواخت و مردم طبق معمول شعارِ: «افَند مز چوق یاشا» را سر دادند. در این هنگام استاندار پیش آمد و به امیر الحاج و خزانه دار خیر مقدم گفته و مراسم جشن کاروان محمل را ساعت یازده و نیم زوالیِ همان روز تعیین نمودند. هنگام فرا رسیدن زمان تعیین شده، نگهبانان محمل و نیروی انتظامی صفی در دو ردیفِ مقابل هم، در نزدیکی ایستگاه تشکیل دادند. هم چنین نیروهای مبارزه با برده فروشان، با شتران خود، به این صف پیوسته و آنگاه محمل را در میان دو صف قرار دادند و تمامی کاروان در حالی که امیر الحاج در جلو و در سمت راست او استاندار و سمت چپش خزانه دار و سایر مردم و مشایخ صوفیه نیز به دنبال آنان به حرکت درآمد. طبق سنت همه ساله،
ص: 30
کاروان خیابانهای شهر را دور زد و سپس به محل اولیه خود مراجعت نمود و در این هنگام نگهبان محمل در جوابِ خیر مقدم شهر، بیست و یک گلوله توپ شلیک نمود و با اجرای مراسم سلام خدیوی، جشن به پایان رسید.
محمل در واگن مخصوص خود قرار گرفت و قطار به سوی لنگرگاه سوئز، که محل توقف بعدی ما بود، به حرکت درآمد. در سوئز شب رابه صبح رساندیم و کارمندان در اتاقهای کشتی خوابیدند.
در بامداد روز پنج شنبه شانزدهم ذی القعده سال 1318 ه. (7 مارس سال 1901 م) تمامی وسائل وپرده ها ومحمل (در عکس زیر) برروی کشتی مخصوص انتقال ومحمل و همراهان آن برای سفر به سوی جده، بارگیری شد.
این کشتی نام «النجیله» را بر خود داشت. پیش از آغاز سفر، جناب استاندار به همراه نماینده ای از شرکت کشتیرانی خدیوی و رییس نگهبانان، داخل کشتی رفته، پس از بازرسی کامل آن و اطمینان از پنهان نشدن اشخاصی که دارای گذرنامه نبودند، دستور
ص: 31
سوار شدن حجاج و نگهبانان بر روی کشتی یاد شده را صادر کردند.
اینجانب به بازدید از قسمت درجه سه کشتی پرداختم که متأسفانه آن را کوچکتر از نیاز مسافران یافتم از این رو این قسمت بسیار شلوغ و محل حیوانات بسیار تنگ و کثیف بود؛ زیرا طول آن پانزده متر از عرض کشتی را اشغال کرده و ارتفاع آن دو متر بود، که در هر سمت آن تنها دو دریچه به قطر بیست سانتیمتر قرار داشت. در این محل چهل حیوان شامل اسب و قاطر آنچنان نزدیک به هم قرار داده شده بودند که سربازان جهت دادن علوفه به آنان می بایست از زیر آنان عبور نمایند. با آن که به دستور ما بادبزن های دریایی برای آنان قرار داده شده بود و حیوانات در حال استراحت به سر می بردند لیکن به علت شدت گرما و تنگی جا از بدن حیوانات عرق زیادی سرازیر بود.
این وضعیت ناهنجار و گرمای فوق العاده آن محیط، موجب گردیده بود که آنان ضعیف شوند و توان و رمق خود را از دست بدهند.
در سوئز، از هر حاجی مبلغ 32 ملیم، عوارض قرنطینه دریافت گردید، که دریافت آن وقت زیادی از مسافران را تلف کرد، در صورتی که دولت این عوارض را به همراه عوارض خروج، یکباره دریافت می کرد، موجب آسایش بیشتر حجاج و صرفه جویی در وقت آنان می گردید.
در ساعت 5/ 9 زوالی روز پنجشنبه، کشتی از لنگرگاه خود به سوی جدّه خارج گردید «بِسْمِ اللَّه مُجرِیها ومرسها»، و در ساعت 2 زوالی بامداد روز 19 ذی القعده (10 مارس) به جدّه وارد شدیم. بنابراین مسیر سوئز تا جدّه را که 646 مایل بود، در شصت و شش ساعت طی نمودیم.
پس از حرکت از سوئز، دریا تا شب روز بعد آرام بود، لیکن پس از آن باد شدیدی وزیدن گرفت که در نتیجه آن دریا متلاطم شده و این وضعیّت تا جدّه ادامه داشت. شش ساعت پیش از رسیدن به جده و در کنار ساحل شرقی دریای سرخ از برابر رابُغ گذشتیم.
در این منطقه، مسافران پس از غسل و حلق [تراشیدن سر] و گرفتن ناخن، لباس احرام به تن کرده و صدای خود را به تلبیه بلند نمودند: «لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْک، إنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ والمُلکْ لا شَریکَ لَکَ».
ص: 32
تجردّت لما أن وصلتُ لرابغ وَلبَّیتُ للمولی کما حصل النِدا
وقلتُ إلهی عندک الفوزُ بالمنی وإنّی فقیرٌ قد أتیتُ مجرَّدا (1)
تلبیه از واجبات انجام احرام است، خواه در حج و خواه در عمره، چه با صدای بلند انجام شود و چه آهسته، همچنین هنگامی که کاروانهای حجّاج به یکدیگر می رسند.
عده ای احرام حج بسته و گروهی احرام عمره که از همراهان به جز چهار نفر همه لباس احرام به تن نمودند و ما گروهی احرام عمره را بستیم تا پس از رسیدن به مکه و بجاآوردن طواف و سعی بین صفا و مروه، بتوانیم از احرام خارج گردیم که در این حال تمام محرماتی که در حال احرام بر ما حرام بود؛ از پوشیدن لباسهای دوخته و پوشاندن سر برای مردان و پوشاندن صورت برای زنان و عطر زدن و حلق موی سر و ... همه مباح می گردد. طبق سنت همه ساله در این کاروانها، سقّاها و کارگران محمل شتران و بار و بنه و فراشان و زنبورکچی، محرم نشده و مناسک حج را انجام نمی دهند. لیکن امسال به دستور امیر، همگی وادار به احرام گردیدند؛ از این رو از ما آنچه که پارچه در اختیار داشتیم گرفته و به عنوان احرام برای خود استفاده کردند، زیرا که آنان طبق رسم همه ساله بدون آمادگی برای احرام از مصر به همراه کاروان بیرون آمده بودند. همچنین در این سفر مقداری پارچه کتانی برای نگهبانان با پولی که از آنان گرفته شده بود، در قاهره خریداری نمودم که در اینجا همگی با پارچه ها خریداری شده، احرام بستند. بنابراین برخلاف سالهای گذشته، کاروان محمل از بزرگ تا کوچک همگی محرم بوده که این منظره، برای مردم تازگی داشته و نسبت به آن اظهار شادمانی می کردند؛ چرا که این دستوری بود که شرع مقدس آن را واجب نموده و بدان عمل گردید.
هنگامی که کشتی به بندر جده وارد شد، طبق عادت می بایست حاکم و یا شخصی به نمایندگی از او به استقبال هیأت به کنار کشتی می آمد؛ به ویژه آن که کشتی، حامل
ص: 33
امیرالحاج و گروهی نظامی بود که باید پس از انجام مراسم احترام، در انتقال وسائل آنان و نیز راهنمایی آنها به سوی محل اردوگاهی که باید در آن مستقر می گردید، آنان را یاری نمایند، لیکن هیچیک از افراد نامبرده به استقبال نیامده بود. در این هنگام فقط پزشک قرنطینه جهت بازرسی بهداشتی افراد به کشتی وارد شد، همچنین صاحبان قایقهای بادبانی جهت انتقال افراد و اثاثیه آنان به خشکی به کنار کشتی آمدند. پس از لنگر انداختن کشتی، هفت گلوله توپ جهت اعلام ورود کشتی شلیک کردیم. لیکن کشتی جنگی عثمانی مستقر در بندر، جواب سلام ما را نداد، در صورتی که: وإذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بأحسنَ مِنْها أوْ رُدُّوها، (1)
از این رو مجدّداً مراتب ورود خود را با شلیک بیست و یک گلوله توپ دیگر اعلام کردیم و گروه موزیک مراسم سلام اعلیحضرت خلیفه را نواخت که به دنبال آن سه بار برای او دعا کرده، سپس سلام خدیوی نواخته شد و دعا برای او نیز انجام گردید. در این هنگام بود که توپ های مستقر در قلعه جده با شلیک گلوله های خود، پاسخ سلام ما را دادند.
کشتی به علت وجود خلیج های کم عمق در کناره بندر، مجبور به توقف در دو مایلی لنگرگاه جده گردید.
ص: 34
آنگاه حجاج و اثاثیه آنان توسط قایقهای بادبانی به نام «سنابک» یا «قطائر» از کشتی به ساحل انتقال داده شد. هزینه اجرت این قایقها برای انتقال همراهان محمل و اثاثیه آنان، مبلغ پنج جنیه مصری بود.
همچنین دستمزد باربرانی که اثاثیه را به این قایقها منتقل کرده و سپس آنها را از آن تخلیه کرده و بر روی خشکی می نهادند و باربرانی که این اثاثیه را از ساحل به اردوگاه منتقل می ساختند، مبلغ دو جنیه مصری تعیین گردیده بود، اما پرداخت هزینه های حجاجی که وابسته به کاروان محمل بودند، برعهده هر یک از آنان بود.
طبق قوانین وضع شده از سوی مقامات دولت علّیه در جده، از هر حاجی مبلغ هشت قروش به عنوان قرنطینه و دو قروش به عنوان مالیات روادید، دریافت می گردید (در سال 1342 هجری مبلغ این مالیات برای هرحاجی به 89 قروش افزایش یافته بود، صد رحمت
ص: 35
به دزد پیشین) که در مقابل هزینه دریافت شده، به هر نفر دو برگه رسید داده می شد.
دریافت این هزینه ها، تقریباً برای هر شخص پنج دقیقه وقت لازم داشت. بنابراین درکشتی ما که حدود ششصد نفر بودند، نیاز به وقت زیادی بود و حجاج شب را در حالی که بر روی زمینهای مرطوب قرار گرفته بودند، جهت انجام تشریفات به صبح رساندند.
بهتر آن بود که هزینه های یاد شده به هنگام صدور اجازه خروج در مصر از هر شخص دریافت شده و سپس توسط امیرالحاج به استاندار تحویل داده می شد و نیز جا داشت که برای جلوگیری از برخورد باربران با حجاج، کلیه هزینه ها توسط امیرالحاج به رییس باربران و مسؤولان قایقها پرداخت می گردید.
از این رو، طرح پیشنهادی خود را به دولت گزارش دادم که مورد قبول قرار گرفت.
هنگامی که در سال 1320 به سمت امیرالحاج تعیین شدم، پس از رسیدن به جده با استاندار آن جا، جناب آقای «علی یمنی بک» تماس گرفته واز او درخواست کردم که کلیه همراهان محمل بدون پرداخت مالیات از بندر خارج شده و خود پرداخت یکجای آنها را
ص: 36
به عهده گرفتم، که مورد موافقت او نیز قرار گرفت.
این جانب پیشتر کارت هایی با شماره های پی در پی، در حالی که بر روی هر یک از آنها عبارت «حاجی همراه کاروان محمل مصری» نوشته شده بود، چاپ کرده و به هر شخص از همراهان یک کارت داده شد. به هنگام خروج، هر یک از آنان کارت خود را به مأموران مربوط تحویل می دادند.
ص: 37
پس از خروج کلیه افراد، برگه ها شمارش شده و مبلغ آن توسط مأمور قرنطینه، طی نامه ای به قلم ترکی، به این جانب گزارش گردید. (1) بدین ترتیب توانستم وسائل راحتی و آسایش حجاج را فراهم کرده واز توقف طولانی آنان بر روی زمینهای مرطوب و در هوایی شرجی، جلوگیری نمایم. همچنین امسال با رؤسای قایق رانان و باربران نیز به همان صورت توافق کرده و توانستم از کشمکشها و اختلافات جلوگیری کنم.
نخست کلیه اثاثیه از کشتی به خشکی منتقل و در مقابل ساختمان گمرک، بر روی زمین قرار داده شد (شکل 11 را ملاحظه نمایید. در این شکل ستونهای ساختمان را می بینید که به روی آن تخته چوبهایی بدون سقف قرار گرفته است)
ص: 38
سپس سربازان ما جهت حفاظت آنها به نگهبانی پرداختند، در این لحظه باربران شروع به انتقال آنها به سوی اردوگاه تعیین شده در کنار آرامگاهی دروغین، که ادعا می گردید از آنِ مادرمان «حوّا» می باشد و در یک مایلی ما قرار داشت، شدند. حمل اثاثیه که بر دوش کارگران صورت می گرفت نیاز به زمانی در حدود دو الی سه روز داشت.
بنابراین به دفتر شهردار که در نزدیکی بود، رفتم و از او برای انتقال وسائل سنگین کاروان، که از آن جمله پرده کعبه بود، تقاضای کمک کردم. در همان ساعت، قائم مقام «خالدبک»، فرماندار نظامی حاضر شد. از او نیز کمک خواستم. نامبرده دو نماینده از سوی خود، به بازرگانانی که صاحب گاریهای حمل و نقل بودند، ارسال کرد. پس از ساعتی، هفت گاری کوچک شبیه گاریهای حمل ماسه در مصر، اما کمی کوچکتر از آن، در محل حاضر گردید. این گاریها کمک بسیاری به ما کرد. هنگامی که شب فرا رسید پیش از آن که گمرک، دربهای خود را ببندد و تمامی فعالیتها متوقف شود، چون ترس آن داشتم که اثاثیه ها باقی بماند و نگهبانان همچنان تا صبح پاسداری دهند، از رئیس پلیس (حکیمدار) خواستار شدم که بستن دربهای گمرک را به تأخیر اندازد. پس از قبول درخواست از سوی نامبرده، دستور بسیج عمومی به کلیه سربازان داده و آنچه که اثاثیه مانده بود بر پشت اسب ها و قاطرها قرار داده شد و سربازان را امر نمودم که علوفه چهارپایان را آنچه که باقی مانده بود بر پشت خود حمل کرده و به اردوگاه منتقل کنند.
با آن که راه طولانی و هوا تاریک بود و آمد و شد فراوانی جریان داشت، تا قبل از ساعت سه شب تمامی اثاثها، بدون کم و کاست، به اردوگاه محل استقرار کاروان منتقل گردید که این به جهت هوشمندی نگهبانان و بیداری افراد کاروان بود، با آن که دزدی ها در موسم حج با شلوغی و ازدحام که وجود دارد، تقریباً از بین رفته است، لیکن بدان معنا نیست که افراد، بیداری و احتیاط خود را از دست بدهند.
«اعقلها وَتَوَکَّل»؛ «پای اشتر را ببند وتوکّل کن».
از ساعت دو زوالی، روز یکشنبه، 19 ذی القعده سال 1318، رحل اقامت در جده
ص: 39
افکندیم که ناگزیر و به علت نبودن شترانی که کاروان را به مکه انتقال دهد، تا ساعتِ یازده روز پنجشنبه، 22 همان ماه، در آنجا توقف کردیم. در روز دوم اقامت، مراسم جشنی به مناسبت ورود محمل به جده در فضای پشت اداره گمرک برگزار گردید. در این جشن، سربازان دولت علیّه به همراه گروه موزیک، دو ردیف در مقابل هم تشکیل داده- 400 نفر سربازان نظامی و 200 نفر غیر نظامی-. محمل در ساعت یک زوالی در حالی که پیشاپیش آن امیر و خزانه دار و نگهبانان قرار داشتند، به جایگاه وارد شده و آنگاه همگی سربازان بدانان پیوسته و طبق رسم همه ساله به حرکت در خیابانهای شهر پرداختند. روزی دیدنی بود. تمامی افسران و کارمندان عالی رتبه با لباسهای رسمی خود و گروه موزیک دولتی حکومتی- که تعداد آنان هشتاد نفر بود- با زدن مارشهای زیبا و نغمه های هیجان آور، شادی و عظمت خاصی را به کاروان داده بود. صورتها همه شاد و خندان بود و در سیمای تماشاگران جز خنده و خوشحالی چیزی دیده نمی شد. نظم و ترتیبی که با درایت و رهبری فرمانده «خالدبک» اجرا گردید خود به عظمت وزیبایی کاروان افزوده بود. مراسم جشن با بازگشت محمل به جایگاه خود، اجرای مراسم سلام سلطانی وسلام خدیوی و دعابه طول عمر وعزت آنان، خاتمه یافت.
ص: 40
حاکم جده به همراه فرمانده نظامی آن، با لباسهای رسمی خود نخست به دیدار امیرالحاج و سپس خزانه دار و رییس نگهبانان، هر یک به صورت جداگانه در چادرهایشان آمده و از آنان توسط قهوه و شربت های شیرین پذیرایی گردید و در روز بعد به بازدید آنان رفتیم.
همچنین رییس بازرگانان جده، جناب آقای «عمر نصیف پاشا» به دیدن امیر و خزانه دار آمد لیکن آنان به علت تنگی وقت، نتوانستند از وی بازدید به عمل آورند و هنگامی که در مکه بودم، پیغام گله او را دریافت داشتم، ناگزیر و برای خوشایند او پاسخ دادیم که از اقامتگاه او در مکه بازدید کردیم.
عصرِ همه روز، مردمان جده از بزرگ و کوچک، جهت دیدار از محمل به اردوگاه ما آمده و به آهنگ هایی که توسط گروه نوازندگان، نواخته می شد تا غروب آفتاب، گوش فرا می دادند. این برنامه مجدّداً پس از عشاء تا ساعت سه بعد از غروب، همه روزه ادامه داشت.
روزهای توقف محمل در جده، در نزد ساکنان آن، لحظات شیرین و فراموش نشدنی به شمار می آمد؛ زیرا آنان به شنیدن این گونه آهنگها، علاقه وافری داشته و این مطلب، جزو طبیعت و فطرت این افراد به شمار می آید.
ابتدا با رییس دادگاه مدنی و مأمور اوقاف آن آشنا شدیم. این آشنایی به وسیله رییس اداره پست و تلگراف «عبدالرحیم محبّ افندی» صورت گرفت. نامبرده را که شخصی فاضل و وارسته و صالح و امین بود، از دورانی که اینجانب در «سواکن» (سال 1896 م) به عنوان فرمانده جنگ برای دولت علیّه انجام وظیفه می کردم، می شناختم؛ زیرا او به عنوان رییس اداره برق (/ تلگراف) در سواکن مشغول به خدمت بود.
ص: 41
این عکس را به رسم یادبود از آن سه نفر گرفتم.
همچنین با «شیخ سلیمان بن عبداللَّه بسام»، نماینده امیر نجد که بازرگانی خوش اخلاق و با انصاف و با شهامت بود، آشنا شدیم، که مرا به همراه دامادم علّامه و فاضل گرامی «شیخ محمد طموم» به منزل خود دعوت کرد و لحظاتی شیرین را با سخنان دلنشین و شعرهای زیبایش سپری کردیم. نامبرده در سال 1912 میلادی به مصر رفت و در ضیافتی که به افتخار او ترتیب دادم، عکسی به یادگار در حال نوشیدن قهوه، گرفتیم.
همچنین با دکتر محمد حسین افندی. (1) جانشین کنسول انگلستان در امور اتباع
ص: 42
تصویر
ص: 43
هندی در جده، آشنا شدیم (شکل 15 را ملاحظه نمایید).
از ضروریّات هر شخص خرید کفشی است به نام «نعال» تا به هنگام مُحرم شدن، آن را بپا کند و خریدن کجاوه ای است که بر پشت شتر قرار می دهند و دو نفر، هر کدام در یک سوی آن سوار می شوند. هر کجاوه به ارزش یکصد و بیست تا پانصد قرش مصری است که با توجه به ساخت آن و زینتهایی که بر آن قرار داده شده، ارزش آن تغییر می کند.
ص: 44
این کجاوه ها، دارای ستونهایی است که می توان بر روی آن پارچه های کتانی ایرانی یا مصری قرار داد وهر شخص با توجه به دارایی و مکنت مالی خود، نوعی را تهیه می کند.
گلیم های ایرانی که برای این کار استفاده می شدند از یکصد و سی تا سیصد قرش ارزش داشت که باز بر حسب نوع و جنس آن، دارای قیمتهای متفاوتی بود.
جُدَّه (به ضمّ جیم و تشدید و فتحه دال) شهری است بزرگ و بندر مهم مکه در ساحل شرقی دریای سرخ که بر روی مدار طول 36 درجه و 50 دقیقه شرقی و مدار عرض 21 درجه و 28 دقیقه شمالی قرار دارد. این شهر دارای حصاری پنج ضلعی است که مسافت آن را شخص سوار بر اسب با حرکت معمولی، طی چهل و پنج دقیقه می پیماید. ارتفاع این حصار 4 متر و دارای 9 دروازه می باشد. شش دروازه آن از سوی دریا و سه دروازه در جهات دیگر قرار گرفته است. نخستین سازنده این بارو «سلطان غوری» از پادشاهان مصر در سال 915 هجری بوده است. در این شهر حدود 3300 خانه وجود دارد که ساختمان این خانه ها با سنگ سفید استخراج شده از دریا بناگردیده است.
بیشتر این خانه ها از دو تا 5 طبقه تشکیل شده و بر بالای ورودی خانه ها، ایوانهای سقف داری از جنس چوبهای نقش دار هندی، ساخته شده است.
ص: 45
خانه های زیبا و مجلل این شهر که در نقاط بسیار زیبا، با چشم اندازی دلربا ساخته شده، معمولًا ویژه بزرگان شهر و نمایندگان بازرگانی (کنسول ها) کشورهای روس و انگلستان و فرانسه و اتریش و سوئد و نروژ می باشد. از زیباترین ساختمانها، می توان از خانه «شریف عمر سقّاف» (تصویر بالای همین صفحه) و خانه استاندار که آیتی از زیبایی و هنر است و دارای باغچه دلگشایی است، نام برد. (تصویر پایینی را ببینید).
ص: 46
در جده، عمارت حکومتی و نیز پادگانهای ارتش (تصویر ص 47) و دفتر تلگراف و ساختمان مجلّل انجمن شهر و ساختمان قرنطینه (تصویر ص 36) وجود دارد. همچنین در کنار ساحل از ساختمان گمرک (تصویر ص 38) نیز می توان نام برد.
این شهر دارای 5 مسجد جامع و سی مسجد است که همگی آنها با حصیرهای نرم و زیبا و پاکیزه ای مفروش شده لیکن به علت رطوبت شدید، حصیرها نمناک است، از این رو در این منطقه، تمامی مساجد، سه متر بلندتر از سطح خیابان ساخته شده که توسط پله سنگی منظمی به داخل مسجد، می توان راه یافت. این مساجد هیچکدام دستشویی و وضوخانه ندارد. جده دارای یک حمام و مسافرخانه و چهل قهوه خانه و یک داروخانه و یک آموزشگاه نوین و نُه مرکز تعلیم و تربیت کودکان و یک بیمارستان و یک کارگاه جیرسازی و کشتارگاه و چهل انبار تجارتی و نهصد باب مغازه و آسیاب تجاری جهت آرد کردن حبوبات و چهل و هفت آسیاب آبی و چهل و هفت نانوایی و ده باب
ص: 47
غذاخوری و بازاری برای فروش ماهی و بازار فروش صدف و چندین پستخانه می باشد.
همچنین در این شهر گورستانی در نزدیکی پادگان سربازان قرار دارد که به وسیله دیواری احاطه شده است. طول ضلع شمالی این دیوار یکصد و شصت متر است که در میانه این قبرستان، آرامگاه منسوب به مادرمان حوا به طول یکصد و پنجاه متر و عرض چهار متر و ارتفاع یک متر قرار دارد.
این قبر دارای سه گنبد است که به گفته عوام بر روی سر و شکم و دو پای حضرت حوا قرار داده شده است.
در کنار این قبر، زنان گدا در حالی که پارچه هایی در مقابل خود بر روی زمین پهن کرده اند، مشغول تکدی و دریوزگی می باشند.
عرض خیابانهای جده بین هشت متر تا 15 متر در نوسان بوده و کوچه های آن تنگ و بی نظم ساخته شده است. کانالی در شهر ساخته شده که آبهای باران توسط آن به دریا
ص: 48
منتقل می گردد. همچنین جده دارای هشتصد منبع آب در داخل و خارج شهر است که از آب باران پر شده و در موسم حج، به حجاج فروخته می شود. لیکن هم اکنون این مخزن ها خالی بوده و آب شهر از چشمه ای در خارج جده و در فاصله دو ساعت و نیم با آن، که از راه کانال زیرزمینی انتقال می یابد، تأمین می گردد. این کانال را «عثمان نوری پاشا»، والی نیکوکار سابق مکه احداث کرده است. در خارج از شهر، چاههای متعددی نیز احداث شده که با دستگاههای مکنده، آب آن را خارج می کنند، این آبها گاه بسیار گوارا و گاهی دارای مزه شوری است.
کاروان محمل، آب نوشیدنی خود را توسط سقاهای اجیر جده، از گواراترین چشمه ها تهیه می کند، همچنین در نزدیکی اردوگاه محمل، مخزن های پر از آبی وجود دارد که در هنگام نیاز از آن استفاده می شود.
در شهر جده دو مجلس وجود دارد؛ یکی «مجلس ولایتی» که اعضای آن را شهروندان تشکیل می دهند، و دیگری «مجلس احکام» است که در آن یک قاضی شرع نیز وجود دارد.
همه ساکنان شهر به کشیدن سیگار و تنباکو علاقه داشته و چای و قهوه فراوانی می نوشند و بر روی گور مردگان خود قطعات سنگی سیاه به نشانه طلب آمرزش مردگان خود قرار می دهند.
ساکنان این شهر از تیره های گوناگون تشکیل گردیده که در آن مکی، یمنی، حضرموتی، هندی، ترک، مصری و قصیری دیده می شوند. جمعیت شهر حدود بیست و پنج هزار نفر بوده که این تعداد در موسم حج به 50 تا 60 هزار نفر رسیده و سالیانه در حدود 120 هزار حاجی از این شهر عبور می کنند.
این شهر، بندر بازرگانی مکه و به عبارتی مهمترین بندر حجاز به شمار می آید.
ص: 49
(همچنان که در صفحه 35 می بینید) بندر آن همواره مملوّ از کشتی های بازرگانی است. در دوران خلافت خلیفه سوم (عثمان بن عفان) این بندر مرکز بازرگانی مکه شد. او در سال 26 هجری به قصد عمره از مدینه به مکه آمد. ساکنان مکه از وی درخواست کردند که بندرگاه قدیمی مکه را که شعیبیه بود (در جنوب جده کنونی) به جده که نزدیکتر به مکه می باشد، تغییر دهد. عثمان پس از این خواسته، خود راهیِ جده شد و پس از بازدید آن در آب دریا شتسشو کرد و گفت آب مبارکی است و به همراهان خود نیز دستور داد که تن خود را پوشانده و در دریا شستشو کنند.
از آن هنگام، جدّه بندرگاه مکه گردید و تا کنون نیز بر قرار است.
کشتی های تجارتی از مصر، سواکن، (1) زنگبار، سومالی، هند، جاوه، روملی، آناتولی، (2) سوریا، مغرب، عراق، بحرین، مسقط، یمن، اروپا، آسیا و دیگر سرزمینها، بدین بندر وارد می گردند و بازرگانان کالاهایی مانند دانه قهوه و چسب و انواع عطر و پرِ شترمرغ و مروارید و صدف و مرجان و روغن بِلِسان و روغن گل را صادر می کنند و کالاهایی همچون جو و برنج و صابون و شکر را از مصر، و عاج فیل و برنج هندی و لوازم و وسایل شتران را از هند وارد می کنند و مالیات گمرک این شهر در سال 1302 هجری مبلغ 637916 قرش عثمانی و 36 باره بوده است.
یک ساعت پیش از غروب آفتاب روز 23 ذی القعده سال 1318 ه. (14 مارس سال 1901 م). کاروان محمل، جده را به سوی مکه ترک کرد. در هنگام حرکت گروهی از سربازان عثمانی به ریاست «قائم مقام خالدبک»، مراسم سلام نظامی را بجا آوردند و مردم جده نیز بیش از یک مایل کاروان را بدرقه کردند. کاروان تا ساعت ده زوالی در شب
ص: 50
به حرکت خود ادامه داد و در این ساعت به «بَحْره» رسید و در کنار قلعه ای که در آن تعدادی از سربازان قرار داشتند، توقف کردیم و شب را در آن مکان به استراحت پرداختیم. در ساعت 5/ 9 روز 24، محمل به حرکت خود ادامه داد، تا آن که به قهوه خانه «بوغاز» یا «البُستان» در ساعت هفت شب رسیدیم. تا ساعت 5/ 12 در آنجا به استراحت پراختیم سپس حرکت کردیم و در ساعت یکِ روز 25 ذی القعده وارد مکه شدیم.
راه میان جده و مکه دشتِ شنزار بود که تنها در دو ناحیه آن، زمین از ریگ های ریز و درشت پوشیده شده بود که این وضعیت در حدود نیم مایل ادامه داشت لیکن در چهار مایلی مکه ناگهان به گردنه هایی با فرازهای تندی برخورد می کنیم، ولی پس از چندی باز وضعیت راه به حالت اولیه باز می گردد گو اینکه راه، حالت سنگلاخی و پیچ و خمهای تند خود را از دست نمی دهد به گونه ای که در نگاه اول به نظر می رسد وضعیت جاده و پیچهای آن به علت وجود کوهپایه است. این کیفیت زمین برای کشیدن خط راه آهن مناسب می باشد. دو سوی این دشت توسط کوهها و تپه های شبیه به هم با رنگهای سیاه تند پوشانده شده و درختچه های فراوانی بر آنها روییده است. این دشت به تناسب قرار گرفتن کوهها، گاهی باریک شده و گاه فراخ و وسیع می گردد.
در راه دهها قهوه خانه برای استراحت حاجیان ساخته شده که با چای و قهوه از آنان پذیرایی می کنند. تعدادی قلعه در راست یا چپ جاده قرار دارد که سربازان تُرک در آن مستقر می باشند. همچنین جایگاههای دیگری نیز در این راه قرار داشت که سربازان غیر نظامی شریف در آن مستقر شده بودند. این نگهبانان مسؤولیت حراست و امنیت راهها را به عهده داشتند اما آن طور که شنیدم اینان هیچگاه برای جلوگیری از حمله و تعرض دزدان، حتّی اگر در برابر چشم و دید آنان رخ دهد، از قرارگاه خود خارج نمی شوند و جز اطاعت ازشریف، به دستور کسی هم توجهی ندارند. اما آنجا کجا وشریف کجا؟! از این رو، بسیاری از حجاج، که بنا به عللی، از قبیل اصلاح اثاثیه، از کاروان خود عقب افتاده اند، گرفتار دزدان و راهزنان شده و اموال آنان مورد دستبرد و غارت قرار گرفته است و در چنین شرایطی، هنگامی که از نگهبان سؤال می شد چرا انجام وظیفه نمی کنید، در جواب می گفتند: «امر یوک»؛ یعنی دستور نداریم. چه عذر نکوهیده ای!
ص: 51
سربازان همواره هنگام رسیدن کاروان محمل، مراسم سلام نظامی را بجا آورده و سپس با آتش زدن بوته هایی از چوب که پیشتر بر روی تپه ها و بلندیهای اطراف خود قرار داده بودند، مسیر راه را تا حدود هزار متر روشن می کردند.
برای آگاهی بیشتر از مسیر پیموده شده کاروان از جده به مکه و موقعیت قلعه ها و قهوه خانه ها و وضعیت بهتر، لازم است که از سفرنامه ام در سال 1320 ه. یاری جویم که در آن این گونه آمده است:
«در روز جمعه، سی ام ذی القعده سال 1320، دو ساعت پس از طلوع آفتاب حرکت خود را از جده بر روی دشتی هموار و از میان تپه هایی شنی به سوی جنوب شرقی و در مدار 110 درجه، آغاز کردیم، پس از 30 دقیقه، کم کم تپه ها دور شده و دشت وسیع گردید.
به حرکت خود ادامه دادیم تا این که در ساعت 5 و 25 دقیقه به «رأس القائم» رسیدیم. در این نقطه پاسگاهی قرار داشت که در آن، گروهی از سربازان نظامی به همراه تعدادی افسر مستقر بودند. همچنین قهوه خانه ای در آن دایر بود که در موسم حج، همانند سایر قهوه خانه های این مسیر، چای و قهوه به حجاج می فروخت. پس از آن به حرکت خود ادامه دادیم و در ساعت 6 به «رُغامه» رسیدیم. در محل یاد شده، بر روی قطعه زمینی صاف، قلعه ای بود با تعدادی سرباز و قهوه خانه ای دایر. لحظاتی را در رغامه بودیم که به وسیله آب سرد از ما پذیرایی کردند. از این قلعه، مسیر حرکت ما به سوی شرق بر مدار 90 درجه تغییر یافت. در این مسیر کوهها گاه نزدیک شده و گاه دور می گشت و دشتها گاه باریک شده و گاه پهن می گردید که این تغییرات تقریباً بین 180 متر تا 360 متر بود.
سپس مجدّداً مسیر حرکت ما به سوی جنوب شرقی بر روی مدار 110 درجه تغییر کرد و در ساعت 7 و 45 دقیقه به محلی که به نام «جراده» بود رسیدیم. دارای قهوه خانه سقف دار وسیعی بود، ساخته شده از سنگ، در یکصد متری آن دو چاه بود با آب اندکی شور. اسبها و قاطرها را از آب آن سیراب کرده و پس از استراحت 55 دقیقه ای مجدداً در ساعت هشت و چهل دقیقه حرکت خود را آغاز کردیم و پس از طی هزار متر در سمت چپ خود، به قلعه (کتانه) که همانند دیگر قلعه ها بر روی نقطه بلندی بناگردیده بود، رسیدیم. در این قلعه یک افسر به همراه بیست سرباز، مستقر بودند، از این قلعه تا حدود یک مایل، زمین پوشیده از ریگ بود. در ساعت 9 و 20 دقیقه. مجدداً تغییر مسیر داده و در مدار 75 درجه به سوی شمال شرقی به حرکت درآمدیم و در ساعت 9 و 30 دقیقه به «قلعه
ص: 52
کتانه» دوم رسیدیم که در آن 50 سرباز به همراه دو افسر حضور داشتند و آب در فاصله ای حدود یک ساعت و نیم از قلعه قرار داشت و به ندرت اتفاق می افتاد که چاه آب در نزدیکی قلعه های میان راه موجود باشد. در کنار قلعه قهوه خانه ای نیز وجود داشت. از این قلعه مجدّداً مسیر ما به سوی جنوب شرقی بر روی مدار 140 درجه تغییر کرد. در رأس ساعت ده از کنار برج وباروی «قلعه بیضاء» که در سمت چپ ما بود عبور کردیم. در قلعه یاد شده گروهبانی (/ جاویش) به همراه 25 سرباز، انجام وظیفه می کردند. در ساعت ده و ده دقیقه از کنار برج کوچک دیگری که در سمت راست ما قرار داشت و در آن سربازانی نیز مستقر بودند، گذشتیم ودر ساعت ده و چهل و پنج دقیقه به «قلعه عبد» یا «قلعه سالم» رسیدیم. این قلعه در سمت راست ما بود و در آن چهل سرباز مستقر بودند و در کنار آن، قهوه خانه ای به همراه چاه آبی در نزدیکی آن به نام «چاه بجادیه» بود از این نقطه دشت وسیع گشته و مسیر حرکت ما در مدار 100 درجه قرار گرفت. در ساعت 11 و 30 دقیقه به قلعه «ثدیین»، که طبق معمول بر روی بلندی ساخته شده وگروهبانی به همراه 15 سرباز در آن مستقر بودند، رسیدیم. قلعه در سمت چپ و در دشتی شنی قرار داشت که دارای زمین های حاصل خیزی بود ودر آن چراگاههایی نیز دیده می شد. از این قلعه به مدار 70 درجه تغییر جهت داده و به دهکده «بَحْره» در ساعت 12؛ یعنی هنگام غروب آفتاب رسیدیم. در همین هنگام عکسی از اردوگاه گرفتم.
ص: 53
این دهکده که «بَحْرة الرُّغاء» هم نامیده می شود در سمت چپ جاده شهر مکّه قرار داشت و در آن کلبه هایی محقّر و آغلهای چهارپایان وچند قهوه خانه و مسجد کوچکی به همراه مناره ای، دیده می شود، وطبق گفته ابن هشام در سیره خود، رسول خدا صلی الله علیه و سلم پس از بازگشت از غزوه طائف در سال هشتم هجری، در این محل نماز گزارده و سپس دستور ساخت مسجد را داده اند.
ابن اسحاق می گوید: عمرو بن شعیب روایت کرد که او نخستین حکم قصاص در اسلام را در بحرة الرغاء انجام داده و آن هنگامی بود که مردی از بنی لیث، مردی از هذیل را کشت و او برای گرفتن قصاص آن خون به «بحرةالرغاء» وارد شد.
لیکن در کتاب «زاد المعاد فی هدی خیر العباد» در باب غزوه طائف آمده است: سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم از طائف به سوی جِعْرانه حرکت کرد وپس از احرام، از آن خارج شد و به قصد عمره راهیِ مکّه گردید و پس از انجام آن، به سوی مدینه مراجعت فرمود. اه.»
ص: 54
طائف در جنوب شرقی مکّه و جِعرانه میان آن دو قرار گرفته است. لیکن به مکّه نزدیک تر است. بنابراین چگونه حضرت پس از غزوه طائف به بحره آمده اند، در حالی که در غرب مکّه بوده وفاصله آن تا طائف حدود 30 مایل می باشد! در صورتی که بین جعرانه و مکّه حدود ده مایل فاصله وجود دارد. از این رو به نظرم می رسد که باید به روایت ابن هشام به دیده شک نگاه کرد گرچه تاریخ نویسان زیادی از او نقل قول کرده اند.
از بحره، غیر از مسیری که ما برگزیده و از آن حرکت می کردیم، راه دیگری نیز به سوی مکّه وجود دارد که از سوی جنوب شرقی است. به گفته آگاهان، این راه به علت هموار بودن آن، به مکّه نزدیکتر است.
بحره دارای چندین قهوه خانه بود که شب شنبه اوّل ماه ذی الحجه سال 1320 را در آن گذرانده و در نیمه شب، در ساعت 12، مجدداً به حرکت خود ادامه دادیم.
در سمت چپ خود در یک مایلی دهکده، به قلعه بحره که یکی از بزرگترین قلعه ها و مستحکمترین آنها در این مسیر به شمار می آید، برخورد کردیم. در این قلعه یکصد تن سرباز به همراه سه افسر انجام وظیفه می کردند.
در ساعت دو زوالی بامداد، به چاه «امّ القرون» در سمت چپ جاده رسیدیم. اطراف چاه سنگ چین شده و بر روی دهانه آن، چهار ستون سنگی قرارداشت و دارای عمقی در حدود ده متر بود. بر روی دهانه آن قرقره و چهار چوبی قرار گرفته بود که با چرخاندن آن، آب با سطل از چاه خارج می گردید. این چاه دارای آب شیرین و گوارایی بود.
در ساعت 5/ 3 به «حَدّه» که شهر کوچکی است در سمت چپ، رسیدیم و آن حصاری بر دور، و مسجدی با یک گلدسته و چشمه آب شیرین و دو چاه در سمت چپ جاده دارد. این منطقه دارای 600 درخت خرما است، که طبق آنچه که به ما گفته شد، این درختها متعلّق به عون رفیق پاشا، شریف مکّه است.
در عکس صفحه بعد بوته اسپند وبوته ها ودرختچه های دیگری را ملاحظه می کنید.
همچنین امیرالحاج را می بینید که در نزدیکی چتری که به وسیله باد پرتاپ شده،
ص: 55
نشسته است.
پیشتر کاروان محمل در حَدّه اقامت می کرد لیکن پس از تعدّی اهالی آن، بحره را برای اقامت برگزید.
در پایان ساعت چهار، به دو برجی که در سمت راست ما بر روی کوهی بنا شده ودر حدود 300 متر از هم فاصله داشتند، رسیدیم. یک افسر به همراه چهل نظامی در آن مستقر بودند که استقرار نظامی در این دو برج، فقط در زمان عبور و مرور کاروانها در موسم حجّ می باشد و پس از این زمان، به محل استقرار دائمی خود در قلعه «شمیسی»، باز می گردند. از این دو برج، مجدداً مسیر ما تغییر نموده و در مدار 145 درجه حرکت خود را ادامه دادیم، راه کمی باریک شده بود ودر ساعت 4 و 45 دقیقه به قلعه «شمیسی» که دارای ساختمان مجلّلی بوده و در آن دو افسر به همراه پنجاه سرباز، انجام وظیفه می کردند رسیدیم.
ص: 56
قلعه دارای راه پهن و همواری بود، گرچه کوههای سمت راست نزدیک به آن بود ولی به تدریج از آن دور می گردید.
در نزدیکی قلعه، قهوه خانه و تعدادی کلبه های گلی دیده می شد. در شمیسی مسجدی قرار دارد که بدان «مسجد الشمیسی یا مسجد البیعه» می گویند. این مسجد در سمت چپ جاده قرار دارد و به شکل مربع با طول ضلعی در حدود 15 متر که با سنگهای مستحکم آبی رنگ از بیرون و گچ کاری از داخل بنا گردیده است، دیده می شود که از این رو بنای مستحکمی را به وجود آورده است این مسجد دارای سه رواق بوده که در قبله گاه آن این نوشته دیده می شود:
«هذا مسجد بیعة الرضوان مأثرة مِن مآثر حبیبِ المنّان. عَمَّرَهُ الملیک إلی رحمة الرحمن: المغفورلهُ السلطان محمودخان سنة 1254 ه.». (1)
این مسجد همان جایگاه شجره است که مسلمانان در بیعةالرضوان در سال صلحِ حدیبیّه، با رسول خدا صلی الله علیه و آله تجدید بیعت کردند و خداوند در آن بیعت، این آیه را نازل فرمود: لَقد رضیَ اللَّه عَنِ المؤمنینَ إذ یبایعونکَ تحتَ الشَّجَرَة .... (2)
در شمیسی چاهی به عمق تقریبی ده متر وجود داشت که با سنگ بنا گردیده و دارای آب مطبوعی بود. از این نقطه مجدّداً جهت حرکت ما به سوی مدار 110 درجه تغییر داده شد و در ساعت 5 بعد از ظهر به دو میل سنگی رسیدیم که از سمت غربیِ آن دو، مرز حرم آغاز می شود.
این دو ستون عمودی، از سنگ و گچ ساخته شده و برای نشان دادن آغاز مرز حرم، دو طرف جاده قرار داده شده است. ضخامت ستونهای یاد شده، یک متر و ارتفاع آنها 4 متر و فاصله بین این دو، در حدود 50 متر می باشد. در کنار ستون شمالی، چاهی وجود داشت که دیواری به پهنای یک متر و ده سانتی متر در اطراف چاه سنگ چین
ص: 57
گردیده است.
قطر دهانه چاه، چهار متر و عمق آن حدود پانزده متر است. در کنار آن، سقّاخانه ای توسط سنگ بنا گردیده که با خط بسیار زیبایی اشعاری به ترکی نوشته شده است. تاریخ بنای این سقّاخانه سال 1263 ه. می باشد.
در کنار آن درخت سدری خودنمایی می کند. در مجاور ستونهای یاد شده، تپه های شنی قرار دارد.
چنان که در تصویر ملاحظه می کنید امیر الحاج را در حالی که لباس احرام به تن دارد و در سمت راست او مسجد حدیبیّه واقع است، می بینید.
در تصویر بالا یکی از دو ستون را به وضوح می بینید.
در ساعت شش کم کم به کوهها نزدیک می شویم و در این زمان جهت حرکت ما به سوی مدار 75 درجه؛ یعنی شمال شرقی تغییر کرد و پس از بیست دقیقه به قهوه خانه
ص: 58
تصویر
«العبد» که بنامهای «البزم»، «سالم» و «بوغاز» نیز معروف بود رسیدیم. در این جایگاه پس از بیست دقیقه استراحت، مجدّداً به حرکت خود ادامه داده و در ساعت هشت مسیر ما به سوی مدار 90 درجه تغییر کرد که پس از ده دقیقه به قلعه «المَقْتَلَه» رسیدیم. این قلعه در سمت راست ما قرار داشت و نگهبانانی نظامی در آن مستقر بودند. در زیر آن چاهی سرپوشیده وجود داشت که دیوار آن سنگ چین و عمق آن در حدود 20 متر بود. بر دهانه چاه دو پایه قرار داشت که محل قرار گرفتن محور قرقره ای بود که با آن آب را از چاه بالا می آوردند. این دهانه دارای سه پله بود که شخص بالا آورنده آب می توانست بر روی آن بایستد. آب این چاه فراوان و گوارا بود.
ص: 59
در ساعت 8 و 25 دقیقه، مسیر ما مجدّداً به مدار 50 درجه تغییر کرد. پس از 20 دقیقه از حرکت، مسیر ما در مدار 70 درجه قرار گرفت و در ساعت 9 به قلعه «امّ الدّود» که در سمت راست ما قرار داشت و طبق معمول چاه آبی در مقابل آن زده بودند، رسیدیم. در ساعت 9 و ده دقیقه مسیر حرکت ما بر روی مدار 90 درجه قرار گرفت و در ساعت 9 و 25 دقیقه از قهوخانه «البستان»، که در کنار آن درخت سدری روییده بود، گذشتیم وپس از یک ربع ساعت، در سمت راست خود به شهر زادگاه شریف حسین رسیدیم. از این پس در مدار 135 درجه حرکت کرده و پس از 5 دقیقه در سمت چپ خود به خانه سید بن اسحاق، یکی از بزرگان پیشین سادات، رسیدیم. این خانه حدود 140 متر از جاده فاصله داشت و در صد متری پشت این خانه مزار شهدا واقع است. در بین این مزارها، قبر عبداللَّه بن عمر، فقیه و محدّث بزرگ و فرزند خلیفه دوم قرار دارد. گرچه در کتاب «أُسد الغابة فی معرفة الصحابة» آمده است که نامبرده در «مُحصَّب» دفن شده است.
همچنین اخبار دیگری وجود دارد که عبداللَّه بن عمر در «ذی طوی» یا «سَرَف» دفن گردیده است.
در کتاب «شفاء الغرام فی أخبار البلد الحرام» نوشته فاسی، آمده است: عبداللَّه بن عمر، در مقبره دوست خود عبداللَّه بن خالد بن اسد در «ثَنیّة أذاخر» که در سمت شرقی مُحصَّب قرار دارد و بنابر وصیّتی که به دوست خود کرده بود، دفن شده است، که البته تمامی محل های یاد شده، فاصله زیادی با این قبرستان شهدا دارد که ادعا می شود نامبرده در آنجا دفن شده است.
در ساعت 10، مسیر ما در مدار 90 درجه قرار گرفت که به تنگه نسبتاً باریکی رسیدیم. عرض تنگه یاد شده به مقدار عبور دو یا سه شتر بود. در یک دقیقه از تنگه عبور کردیم و به جاده وسیعی گام نهادیم. در ساعت ده و پانزده دقیقه در مدار 150 درجه به حرکت خود ادامه دادیم که پس از طی مسافت کوتاهی به قهوه خانه «المُعَلِّم» رسیدیم.
کاروان محمل در این محل و در مقابل مسافرخانه ای که توسط سلطان عبدالحمید [عثمانی] برای فقرا ساخته شده بود، توقف نمود. این مسافرخانه، در یک مایلی مکّه قرار داشت.
ص: 60
در اینجا مجدّداً نظر شما را به سفر حج سال 1318 بر می گردانم:
همان طور که پیشتر گفته شد کاروان محمل در ساعت یک صبح روز 25 ذی القعده سال 1318 به کنار مسافرخانه رسید. در این مکان مطوفین در انتظار ما بودند و پس از رسیدن کاروان، به وسیله خربزه و انار و آب زمزم از ما پذیرایی کردند. از آنها خوردیم و آشامیدیم و شکرانه خدا را به جای آوردیم.
همچنین دو نفر به نمایندگی از سوی شریف مکّه و والی آن، که یکی از آن دو، افسر و دیگری از درباریان بود، به همراه تعدادی از سربازان جهت عرض خیرمقدم به امیر و همراهان در کنار مسافرخانه، قرار گرفته بودند.
در این جایگاه، پوششهای ویژه سفر را از روی محمل برداشته و آن را با پارچه ای گرانقیمت تزیین کردند، آنگاه محمل در حالی که تعدادی اسب سوار در پس وپیش آن وگروه موزیک، بازدن آهنگهای شاد، پیشواز کنندگان را به وجد و شادی وامی داشت، به حرکت درآمد و خود را به اردوگاه همیشگی در «جَرْوَلْ» یا «شیخ محمود» که در نزدیکی باغ عون رفیق پاشا بود رساند.
چادرهای کاروان پس از جمع آوری سنگ ها از روی زمین، در این مکان برپا گردید.
جای هر فرد در این اردوگاه مشخص شده و سربازانی که وظیفه نگهبانی داشتند نیز تعیین شدند.
پس از افکندن رحل اقامت در منطقه «جَرْوَلْ»، در غرب مکّه و اطمینان از امنیت کاروان و اثاثیّه آن، اقدامات لازم جهت ورود به مکّه و گزاردنِ طواف تحیّت بیت اللَّه الحرام را انجام دادیم و نخست با پیروی از سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله از آب چاه «ذی طوی» غسل کردیم.
در روایت است که نبیّ گرامی صلی الله علیه و آله در حجّةالوداع به ذی طوی وارد شد و در کنار چاههای آن، که معروف به «آبارالزاهر» یا چاههای زاهر است، شب یکشنبه چهارم
ص: 61
ذی الحجّه سال دهم هجرت را گذراند و پس از خواندن نماز صبح، غسل نموده به مکّه رهسپار شدند، که در این باره، در فصلِ حج پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خواهیم گفت.
در تصویر زیر اردوگاه را می بینید. در این تصویر دیوار اطراف چاه را ملاحظه می کنید.
پس از غسل، از راه حجون؛ یعنی همان مسیری که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در حجّةالوداع از آن وارد مکّه شدند، به سوی مکّه به حرکت درآمدیم. این راه به «ثنیّه کَدَاء» نیز معروف است. (در تصویر صفحه 63 «ثنیه» را می ببنید.) همچنان که در شکل ملاحظه می کنید، راه ثنیه، مسیر سنگلاخی است در شمال مکّه و بین دو کوه قرار دارد که بر روی قله هر کدام از کوهها، برجی توسط شریف غالب در سال 1214 ه. به منظور حمایت و دفاع از شهر در مقابل سعود بن عبد العزیز وهابی و انبوهی از یارانش، که برای حج در آن سال رو به
ص: 62
مکّه گذارده بودند، بنا گردید.
راه، از ثنیه به سوی «مُعلّاة»، که قبرستان مردم مکّه است، سرازیر می شود، این جاده قبرستان را به دو قسمت راست و شمال تقسیم می کند.
قبرستان توسط دیواری قدیمی که از سنگ ساخته شده است، احاطه گردیده و در آن قبور تعداد بسیاری از صحابه قرار دارد.
در قسمت چپ، گنبد بلندی به چشم می خورد که این گنبد بر روی قبر حضرت خدیجه (1) [سلام اللَّه علیها] ام المؤمنین قرار گرفته است، (در تصویر شماره
ص: 63
28 ملاحظه می کنید.)
در این قبرستان همچنین قبر دیگری وجود دارد که ادعا می شود مربوط به آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. این ادعا نمی تواند صحیح باشد؛ زیرا نامبرده در سیزده مایلی رابغ، بین مکّه و مدینه در محلی به نام «أبواء»، دفن گردیده است.
ص: 64
همچنین گنبدهایی در این قبرستان دیده می شود که بر روی آرامگاههای عبد مناف و عبد المطلب و هاشم، اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده شده است.
و نیز گنبدی بر روی قبر ابو طالب، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد در تصویر زیر و صفحات 66 و 67 صورت کاملی از قبرستان معلاة را می توانید ملاحظه کند.
در هنگام عبور از مسیر، قبور یاد شده را زیارت کردیم آنگاه با گذشتن از بازار شهر به مسجدالحرام رسیدیم. از اردوگاه تا مسجدالحرام نیم ساعت طول کشید، همگی از درب «بنی شیبه» که معروف به «باب السَّلام» در سمت شمال شرقی است وارد مسجدالحرام شدیم.
هنگام دیدن کعبه، دستان نیاز خود را متضرّعانه به سوی او دراز کرده و تکبیر گویان این دعا را خواندیم:
«اللّهمَّ أنتَ السَّلام، وَمِنکَ السَّلام، حینا ربّنا بالسَّلامِ، اللَّهُمَّ زِد هذا
ص: 65
تصویر
ص: 66
تصویر
البیتَ تشریفاً وَتعظیماً وَتکریماً وَمهابةً وَ زِد من حَجَّهُ أو إعتَمَرَهُ تکریماً وَتشریفاً وَتعظیماً وَبِرّاً».
این دعا را سعید بن مسیب از عمر هنگام ورود به مسجد شنیده است.
سپس به سوی درب بنی شیبه که در داخل مسجد، در کنار مقام ابراهیم قرار داشت حرکت کردیم. این درب، درب اصلی است که در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله معروف به باب بنی عبدمناف بوده و ایشان در هنگام حجة الوداع از این درب وارد مسجدالحرام شده اند، ما نیز از پیامبر خود پیروی کرده و از این درب وارد مسجدالحرام شدیم، به هنگام ورود، همچنان که حضرتش فرمود، گفتیم:
«رَبِّ أدْخِلْنی مُدخَلَ صِدْقٍ وَأخرجْنی مُخرجَ صِدْقٍ وَأجعَلْ لی مِنْ لَدُنکَ سُلْطاناً نَصیراً، وَقُلْ جاءَ الحَقّ وَزَهَقَ الباطلْ إنَّ الباطلَ کانَ زَهُوقاً».
ص: 67
این عبارت بر بالای درب، با خط زیبایی که مزّین به طلا بود، نقش بسته است. این درب عبارت است از دو ستون عمودی که بر بالای آنها یک طوق نیم دایره سنگی با کنده کاریهای زیبا قرار دارد و عرض درب 4 متر می باشد. (در تصویر زیر). این عکس در
روز هشتم ذی الحجه «یَومُ التَرویه» سال 1325 در حال اجتماع حجاج برای شنیدن خطبه مناسک، گرفته شده است. پس از آن رو به سوی جنوب کعبه که در رکن شرقی آن حجرالأسود و طرف غربی آن رکن یمانی قرار دارد، ایستادیم و از کنار حجرالأسود (پس از آن که عده ای توانستند آن را ببوسند وعده ای که نتوانستند ببوسند، آن را لمس کردند گروهی نیز از دور، با اشاره دست ادای احترام کردند) طواف ورود (طواف تحیّت) خود را با گفتن: «بِسْمِ اللَّه وَاللَّهُ أَکْبَر»، آغاز کردیم. در هنگام طواف، خانه را در سمت چپ خود قرار دادیم و از پشت حِجر (حطیم) هفت بار طواف نمودیم که به پیروی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله سه بار طواف نخست را با حرکت تند و چهار بار طواف بعدی را با حرکتی آرام، انجام دادیم. ابوداود و نسائی از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای انجام «عُمرَةُالقَضیّة» به مکّه آمدند، مشرکان گفتند: ای مردم، گروهی بر شما وارد می شوند که بیماریهای شهر یثرب (مدینه) آنان را بی رمق و ضعیف کرده و
ص: 68
چیزی جز شرّ نصیبشان نگردیده است. خداوند آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد. پس حضرت به اصحاب خود دستور دادند که سه دور اول را شتابان و چهار دور باقی مانده را برای از پا نیفتادن آنان، آرام انجام دهند. مشرکان پس از دیدن طواف مسلمانان، گفتند: اینان را گفتید که بیماری رنجور و نَزارشان کرده است؟! این گروه سخت تر از ما هستند.
پیامبر صلی الله علیه و آله درحجةالوداع، نیزاین گونه طواف نمود و تا ابد سنّت او بدین گونه پایدار است.
ص: 69
حجاج را در عکس صفحه قبل حال طواف می بینید؛ این در حالی است که کعبه به شیوه حاجیان احرام بسته است. دو سمت شمالی و غربی دیوارکعبه در عکس نمایان است. نخست سمت شمالی دیوار کعبه که در بالای آن، ناودان رحمت به رنگ سفید که در برابر آن حجر اسماعیل به شکل نیم دایره دیده می شود و دیگری سمت غربی دیوار کعبه، و نیز دو سمت راست کعبه در تصویر، محراب امام مالکیان و محراب امام حنفیان که به شکل سایبانی که بر چهار ستون قرار دارد، دیده می شود. در سمت چپ آن، مقام ابراهیم و پشت آن درب بنی شیبه دیده می شود و قسمت سفیدی که بین مقام و زمزم دیده می شود، قسمتی از ساختمان روی چاه زمزم است که امام شافعیان بر روی آن نماز به جای می آورد. سایبان دو طبقه که در سمت چپ وجود دارد، مصلای امام حنفیان است. در تصویر، ستونهای مطاف که به شکل دایره بود، دیده می شود همچنان که ستونهای قوسی شکل رواقها و گنبدهای آن را می بینید. در بالای تصویر، خانه های مجلّل اشراف دیده می شود. کوهی که در سمت چپ تصویر قرار دارد، کوه «خَنْدَمِه» و کوه سمت راست «ابوقبیس» نام دارد. بر بالای کوه ابوقبیس، مسجد ابراهیم قبیسی قرار دارد.
پس از پایان گرفتن طواف، به کنار ملتزم که در سمت مشرق و در فاصله میان درب خانه کعبه و حجرالأسود است آمدیم. در این جایگاه، سینه ها را بدان چسبانده و دستان خود را به پرده کعبه آویزان ساختیم و در این حال به راز و نیاز با پروردگار خود پرداختیم و از او عافیت و سلامتی دین و دنیا را خواستیم و آنچه که به دل ما آمد، از خواسته های خوب و مشروع از او طلب نمودیم. سپس فرموده خداوند را که فرمود: «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبراهیمَ مُصَلّیً» اجابت نموده و دو رکعت نماز در پشت مقام ابراهیم علیه السلام به جاآوردیم و سپس به سوی زمزم در جنوب غربی درب بنی شیبه در داخل مسجد آمده و از آن جرعه ای آب نوشیدیم و مقداری نیز بر سر و روی خود پاشیدیم سپس از درب صفا در سمت جنوب به قصد صفا از مسجدالحرام خارج شدیم.
صفا جایگاهی بلند است، حدود دو متر ارتفاع و 6 متر طول و 3 متر عرض دارد. از راه پله هایی منظم بالا رفته و سپس رو به سوی کعبه کرده و پس از تکبیر و دعا، خدای را ستایش کردیم، بعد از آن به سوی خیابان مسعی در شرق مسجدالحرام سرازیر شده، پس
ص: 70
از پیمودن حدود 70 متر، به دو میله؛ یکی در سمت راست بر روی دیوار خانه ای و دیگری در شمال در نزدیکی درب مسجدالحرام که معروف به «باب بازان» است، رسیدیم. از این نقطه در حالی که دستها را بر سینه نهاده بودیم مسافتی در حدود هفتاد و پنج متر را شتابان (هَروَله) طی کردیم. تا این که به دو میله دیگری که یکی از آنها در سمت راست بر روی دیوار و دیگری در سمت چپ به موازات درب مسجدالحرام که معروف به «باب علی» است، رسیدیم. از این به بعد که حدود 240 متر بود، با حرکت آرام تا مروه که بسیار شبیه به صفا بود، پیش رفتیم. (در مورد صفا و مروه به تفصیل سخن خواهیم گفت.) سپس از کوه مروه بالا رفته و پس از تکبیر و حمد و سپاس خداوند، از آن پایین آمدیم و بدین گونه نخستین گذر به پایان رسید، و آن گاه مجدّداً به سوی صفا به حرکت در آمدیم. در برگشت مجدّداً تمامی اعمال بار قبل را به جا آوردیم. برگشتن ما نیز یک گذر (/ شوط) به شمار می آمد و بدین ترتیب هفت بار در این راه حرکت و گذر نمودیم. آغاز حرکت ما از صفا و پایان آن در مروه بود.
خداوند می فرماید إنَّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه فَمَنْ حَجَّ البَیْتَ أو إعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فإنَّ اللَّهَ شاکرٌ عَلیم. (1)
لازم به تذکر است که زنان، هروله در صفا و مروه و نیز حرکت سریع در طواف کعبه را نباید انجام دهند، همچنان که صدای خود را به تکبیر نیز نباید بلند کنند. این دستور به علت آن است که ایجاد وسوسه و فتنه نگردد. پس از انجام سعی، آن گروه که نیت عمره داشتند با تراشیدن سر (حلق) و یا گرفتن اندکی از مو (/ تقصیر)، از احرام بیرون رفتند و تمامی کارهایی که در حال احرام بر آنان حرام گردیده بود، حلال شد.
در روز ترویه (/ هشتم ذی الحجه) احرام حج بسته می شود، البته آنانی که قصد و نیت انجام حجّ یا حجّ همراه با عمره را کرده اند، از هنگام ورود به مکّه از احرام خود بیرون نرفته و همواره تا پایان مناسک حج و پس از انجام مراسم عرفات ومنا و رمی جمره و تراشیدن مو و طواف و جز این بر احرام بوده و آنگاه مُحِلّ می شوند.
ص: 71
در اینجا مناسب است برخی از رفتارها و صحبت های ناشایست عرب های بادیه نشین را در هنگام طواف، بازگو نمایم. احرام اعراب عبارت است از بیرون گذاشتن بازوها و عریان نمودن سر و پوشاندن باقیمانده اندامهای بدن. اینان دارای گیسوان افشان و بلندی هستند که معمولًا به صورت درهم ریخته و غیر منظم از اطراف سر آنان آویخته می باشد که گاه عده ای موی خود را همانند زنان می بافند. اما زنان این اعراب، سر تا پا پوشیده بوده بگونه ای که هیچ نقطه ای از بدن آنها دیده نمی شود. مرد هنگام طواف با صدای بلند می گوید: «ای صاحب خانه، ببین وشاهد باش که من آمدم، نگویی که نیامدی، گناهان من و والدین مرا ببخش، و اگر هم نخواهی ببخشی، چون می بینی که حجّ به جا آورده ام مجبوری ببخشی!» این جملات را با صدایی بلند و آزار دهنده ادا می کنند. این گروه همواره دست همسر، یا خواهر و یا مادر خود را گرفته و با شتاب طواف می کنند.
هنگامی که به حجرالأسود می رسند، او را بلند کرده و سرش را داخل حجرالأسود قرار داده، صدا می زنند: «حج کن زن، حج کن» در این حال زن با دستان خود حجرالأسود را لمس نموده و به صورت و گیسوان خود می کشد. بوسیدن حجرالأسود، نزد این گروه لازم و واجب بوده و این عمل را به قیمت جان هم که شده انجام می دهند. در کنار حجرالأسود بر اثر ازدحام این افراد و فشار آنان، علاوه بر وارد آمدن آسیب به کناره های حجرالأسود که بعدها ترمیم شد، تعدادی از حجاج نیز گاه زخمی شده که یک بار، یک نفر بر اثر شدت فشار، جان خود را از دست داد. در حال طواف، جملات زیر را از دو زن عرب بادیه نیشن خطاب به کعبه شنیدم: یکی از آن دو زن رو به سوی کعبه کرده و با صدایی بلند می گفت: ای شب خانم (چون کعبه دارای پرده سیاهی است از او تعبیر به شب کرد) اگر در منطقه ما باران آید و موجب خیر و گشایش زندگی ما گردد، برایت ظرف کوچکی از روغن خواهم آورد تا با آن گیسوانت را روغن مالی! اینان تصور می کنند که کعبه زن بوده و سر خود را با آن چرب می نماید. در این حال زن دیگری بدو گفت: واقعاً برایش می آوری؟ در جواب گفت: ساکت باش، من به او دروغ می گویم، اگر باران آمد، برایش نمی آورم!
ملاحظه می کنید، که چگونه این اعراب به دور از ادب، با خدای خود صحبت
ص: 72
می کنند، و چگونه این اعتقادات پوچ و واهی در ذهنشان رسوخ کرده است. آیا این سخنان بر گرفته از نادانی و ناآگاهی آنان از دین نمی باشد؟ آیا آنان راهنمایی ندارند؟
آگاه شدیم که در روز شنبه دوم ذی الحجه (23 مارس) به علت فراوانی حاجیان و کمبود شتر و بیم از نرسیدن به حج، هزار و پانصد حاجی با رها نمودن اثاثیه خود با پای پیاده از جدّه به مکّه حرکت نموده اند.
روزی که به مکّه رسیدیم (25 ذی القعده سال 1318)، پس از زیارت مسجدالحرام و انجام طواف و سعی و خارج شدن از احرام، امیر الحاج و خزانه دار بعد از کسب اجازه، به دیدار شریف مکّه رفتند. در لحظه دیدار، پس از بوسیدن دست وی، امیر الحاج دو نامه از سوی خدیو مصر و دیگری از سوی ناظر امور داخله را بدو تقدیم کرد. مضمون نامه ها درود و سلام و استدعای همکاری با امیرالحاج در انجام وظائفش جهت فراهم آوردن امکانات رفاهی برای حجاج بود. شریف با قهوه و چای از آنان پذیرایی نمود و آنان مدت زمانی نسبتاً دراز را در محضرش گذرانیده و سپس با خوشنودی، مجلس او را ترک کردند. اینجانب به علت رسیدگی به کارهای اردوگاه و تهیه امکانات برای افراد کاروان و نیز خریدن علوفه چهارپایان، موفق به حضور در این ضیافت نگردیدم. لیکن در روز بعد به همراه افسران به حضور او شرفیاب شدیم. در هنگام شرفیابی پس از بوسیدن دست وی، اجازه نشستن به ما داده شد. اینجانب سلام حضرت والا مقام خدیو را به او رساندم.
ایشان هم در جواب، تشکر خود را همراه با دعا و اظهار شوق دیدار او، به ما ابلاغ کرد. اشتیاق حضرتش را برای حج خانه خدا به آگاهی او رساندم. او گفت هنگامی که راه آهن به اتمام برسد، امکانات رفاهی بیشتری را خواهیم داشت. در این شرفیابی، که حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید، شریف ضمن توجه فراوان به ما با چای و قهوه از ما پذیرایی نمود، و سپس همگی شادمان مجلس او را ترک کردیم. در همان روز امیر و خزانه دار و اینجانب در ساختمان حکومتی که موسوم به «حمیدیه» بود به حضور والی
ص: 73
شرفیاب شدیم. نامبرده با رویی گشاده و خوش آمد گویی از ما استقبال نمود، در این هنگام امیرالحاج، نامه ناظر امور داخله را که در آن سفارش های لازم درباره افراد کاروان محمل شده بود، تقدیم وی کرد. نامبرده پس از خواندن آن، از حال سربازان و حجاج پرس وجو کرد، و مراتب آمادگی خود را برای ارائه هرگونه کمک به آسایش و راحتی حجاج اعلام نمود. پس از ابراز تشکر از حضرتش و نوشیدن قهوه، مجلس او را با خوشنودی ترک کردیم.
در دورانی که در مکّه اقامت داشتیم، از فرمانده سربازان عثمانی (قومندان)، که دارای رتبه سرلشکری بود، دیدن کردم همچنین از جانشین او، که به (محاسبچی) شهرت داشت، نیز دیدار به عمل آوردم و نیز از جناب سرلشکر صادق پاشا عظم مدیر کلّ تلگراف حجاز، همچنین از شریف علی پاشا جانشین امیر مکّه در کارها و امور اجتماعی و نیز از سیّدمحمد صالح شیبی (خانواده بنی شیبه) کلیددار کعبه، دیدار کردم و از افراد دیگری که با آنها ملاقات نمودم، ناصر پاشا فرزند شریف عبدالمطلب، امیر سابق مکّه بود. نامبرده در این ملاقات موارد زیر را جهت معروض داشتن به پیشگاه خدیو، به اطلاعم رساند:
اول: او علاقمند است حقوقی که از سوی وزارت مالیه و اوقاف برای اشراف تعیین شده است، پرداخت آن به ریال مصری باشد نه ریال حجازی (/ ابو طاقه) که در حال حاضر معادل ده قروش است.
دوم: از رفتار برخی از ناظران تکیه مصری، در برداشتن پنجره ها و ایجاد چند باب فروشگاه در آنها، انتقاد کرد و آن را مناسب با وضعیّت تکیه نمی دانست.
سوم: بنا به دستور جناب خدیو، مبلغ هشت هزار جنیه مصری برای ساختن منبع آب بزرگی در منا، برای استفاده حجاج و نیازمندان، اختصاص داده اند.
اینجانب تقاضا دارم که این اراده و خواسته ایشان به زودی جامه عمل پوشیده و یادگاری به یادماندنی به جای ماند که پاداشی بی کران را از درگاه خداوند به دست
ص: 74
خواهد آورد؛ زیرا دوری آب در منا، موجب افزایش قیمت آن شده، بطوری که یک مشک آب که حاوی یک فوت مکعب است، به قیمت 5/ 3 قروش به فروش می رسید و امسال این مبلغ به 5 قروش افزایش یافت. اینجانب مجدّداً تأکید می کنم که انجام این خواسته، سود فراوانی را به حجاج، به ویژه به نیازمندان؛ آنان که قادر به پرداختن هزینه آن نبوده وبه حکم اضطرار با پای پیاده راههای دوری (حدود 3 مایل) را برای به دست آوردن آب طی می کنند. همچنین ساختمان این منبع، سبب کوتاه شدن دست اعراب شروری خواهد شد که به بهانه کمبود آب، پول فراوانی را از حجاج و مردم تهی دست می ستانند. علاوه بر این، بودن منبع، سببِ فراوانیِ آب و موجب رفاه و آسایش عمومی گردیده و در نظافت افراد و بهداشت عمومی نیز تأثیر فراوانی خواهد داشت و در نهایت موجبات فزونی خیرات و برکات بر مردم و سازنده آن را فراهم می آورد.
اینجانب این پیشنهادها را با جناب خدیو در میان گذاشتم. ایشان گفتند: علاقمند به انجام این خواسته، مشروط بر آن که با نظارت یک مصری انجام پذیرد، هستم. هنگامی که در سفر حجّ دوم خود، پاسخ خدیو را با شریف عون در میان گذاشتم او موافقت خود را برای شروع این طرح، مشروط برنظارت خود اعلام داشت که با این پیشنهاد، طرح نتوانست به مرحله اجرا درآید تااین که در سالهای اخیر، در دوران پادشاه ما فؤاد اوّل به انجام رسید.
ازافراد دیگری که در مکّه با آنان ملاقات کردم، محسن بک و عبداللَّه بک، دو فرزند مرحوم شریف محمد پاشا ابن شریف عبداللَّه پاشا، امیر سابق مکّه بودند. این دو جوان، در حدود هیجده سال سن داشتند که به علت کمبود مدارس و بی توجهی به امر تعلیم و تربیت در مکّه، آموزش و سواد اندکی داشتند؛ موضوعی که هرگز شریف عون رفیق پاشا، بدان رضا نمی داد؛ زیرا او به خوبی آگاه بود که علم و دانش، موجب روشنی افکار و ایده ها گشته و در نتیجه مردم را به مطالبه حقوق و خواسته های خود وامی دارد و دست ظالمان و مستبدان را از سر خود کوتاه می کند. البته شریف، بیش از دیگران از رفتار خود آگاه است. در تصویرص 76 دو برادر را درلباس عربی و در عکس دیگر با لباس مکی، در حالی که پشت آنان محمدبن سعیدزمزمی ایستاده است، می بینید ودر تصویرص 77 با لباس های گوناگون هستند وافراد ایستاده درپشت آنان عبارتنداز: ابراهیم بک مصطفی المعمم
ص: 75
ناظر پیشین دارالعلوم و اینجانب و احمدبک زکی، خزانه دار در سفر سال 1321.
ص: 76
تصویر
و به جز این گروه از اشراف و اعیان مکّه، با افراد بسیار دیگری، دیدارها داشتیم که در هنگام برخورد با آنان، نهایت احترام و تجلیل را از ما کرده و به بازدید ما در اردوگاه نیز می آمدند. ما نیز با آنان، نهایت خوشرویی را می کردیم و افسران نگهبان نیز نسبت به آنان
ص: 77
کمال احترام را به جای آورده و با آنان به صحبت می نشستند، این افراد علاقه زیادی به شنیدن صدای دستگاههای موسیقی داشتند. از این رو به دستورم، گروه موزیک کاروان به همراه گروه نوازندگان محلّی، به تناوب آهنگها و سرودهایی را برای آنان اجرا می نمود که موجب خوشحالی و شادمانی آنان می گردید. برنامه موسیقی همه روزه بعد از نماز عصر تا هنگام غروب آفتاب بر قرار بود، و مردم همه روزه در اردوگاه جمع شده و با شنیدن آهنگ، کسالت روحی و جسمی خود را بر طرف می نمودند، و این برای ما جمع میان «دین» و «دنیا» بود!
در ساعت دو زوالی روز هفتم ذی الحجه سال 1318، حضرت والا شریف عون رفیق پاشا، امیر مکّه، که هیأت با شکوهی او را همراهی می کرد، از اردوگاه محمل، دیدار به عمل آورد. او به همراه جانشین خود، شریف علی پاشا، که در سمت چپ او قرار گرفته بود، بر روی کالسکه ای که دو اسب آن را یدک می کشید، سوار بود.
ص: 78
در جلو کالسکه، پنجاه اسب سوار، یکصد و پنجاه شترسوار، دویست و پنجاه نفر سرباز پیاده و 12 نفر گروه موزیک و شیپورزن که به جز عده کمی- از سودانی ها- همگی از مردمان مکّه بودند. این افراد لباس مردمان معمولی را به تن داشته و همگی با خود اسلحه قدیمی به همراه داشتند. در پشت کالسکه، تعداد پانزده اسب، در حالی که افسار آن در دست مهتر آن قرار داشت، در حرکت بود. اسبان همگی زین طلایی داشتند و با پارچه های زربافت، زینت داده شده بودند. کاروان، چشم انداز زیبایی داشت.
با نزدیک شدن کاروان شریف، سربازان ما در دو سمت، در برابر هم صف آرایی کردند. نخست گروه موزیک و سپس سواره نظام و بعد از آن پیاده نظام قرار گرفت. افراد
ص: 79
توپخانه برای شلیک توپ در جایگاه مناسب خود قرار گرفتند، و امیر الحاج و خزانه دار و کارمندان محمل در سمت راست اردوگاه مستقر شدند، هنگام ورود شریف، امیر و خزانه دار پیش رفته و دست و گوشه قبای او را بوسیدند و سپس به همراه او در حالی که بر کالسکه خود سوار بود، آهسته از میان دو گروه یاد شده گذر کرد. شریف با دقت لباس آنان را از نظر گذرانید در حالی که از شهامت و پایداری آنان خرسند به نظر می رسید با اشاره دست به آنان سلام می کرد. در کنار سرا پرده امیر، از کالسکه پایین آمده ودر بالای آن بر روی صندلی نشست. در این هنگام امیر، کارمندان محمل را به او معرفی کرد و آنان نیز دست وی را بوسیدند و آنگاه بدانان اجازه نشستن داد. پس از گذشت مدت کوتاهی به سربازان دستور «صفا» یا «آزاد باش» دادم و فرماندهان آنان را به حضور شریف همراهی کرده و دست امیر مکّه را بوسیدیم. شریف آنگاه پس از نوشیدن چای و قهوه، تصمیم به مراجعت گرفت. به همراه افسران، مجدّداً به جایگاه اولیه خود بازگشتیم و در هنگام عبور او، پس از مراسم سلام نظامی، گروه موزیک، سلام اعلی حضرت سلطانی را نواخت. سپس توپخانه بیست ویک گلوله توپ همانند ورود او، شلیک کرد.
امیر از آنچه که مشاهده کرده بود، به ویژه از کیفیت لباس افسران و سربازان، خرسند به نظر می رسید. نامبرده لباس عادی خود را بر تن داشت. این لباس شامل عمامه و قبای سفید با کف پوشی زرد رنگ بود. در همین هنگام شریف، با دیدن پرده زردوزی شده بر روی محمل، که ظاهری رنگ و رو رفته و قدیمی داشت، از امیرالحاج علّت آن را جویا شد و وی پاسخ داد که در دوران خدیو قبلی، توفیق پاشا، بافته شده است.
این عکس را پس از غروب آفتاب در منزل شریف برداشتم. در کنار او همدم وی را می بینید. این شخص معروف به (الْبوّ) بوده و در نزد شریف از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد و همواره از هدایایی که برای شریف ارسال می شد، تعدادی را به او می بخشید.
نامبرده با استفاده از هدایای یاد شده، خانه های مجلل و زیبایی را همانند خانه های مصر بنا کرده بود و گفته می شود علت ویژگی جایگاه او نزد شریف، آن است که روزی او نزد شریف رفت در حالی که شریف در زیر سقفی نشسته بود، ناگاه بدو اشاره نمود و گفت (جم جم) و از او خواست از زیر سقف بیرون آید، در همین هنگام سقف فرو ریخت.
ص: 80
از هدایایی که در سال 1320 شریف بدو بخشید، شمشیر و کاردی از طلا بود که از سوی سلطان زنگبار به شریف هدیه گردیده بود.
در ساعت سه همان روز، جناب والی، ارتشبد «احمد راتب پاشا» به دیدن امیر و همراهان او آمد. نامبرده همانند شریف، بر روی کالسکه ای نشسته و در حالی که سمت چپ او سرلشکر «صادق پاشا»، مدیر کلّ اداره تلگراف حجاز قرار داشت و در برابر کالسکه در حدود پنجاه سوار ترک غیرنظامی، در حالی که شش نفر از آنان، چوب دستی های نقره ای بلندی را بر روی شانه های خود حمل می کردند، وارد اردوگاه محمل گردید. جناب والی، لباس تشریفات نیروی دریایی به تن کرده بود که عبارت بود از شلوار سفید بلند و روپوشی بلند به رنگ سیاه در حالی که نشان ارتشبد نیروی دریایی بر روی آن قرار داشت و نیز بر سینه آن، نوارهای پهن و برجسته ای به سوی دو سمت دوخته شده بود و روی آنها شنل بلند و سیاهی تا زیر زانو پوشیده بود که بر روی شانه ها و سر دست ها و جلو و پشت و دو طرف و حاشیه زیرین آن با نخ های طلا و نقره حاشیه دوزی و مزین گردیده بود. این لباس اختصاص به منصب والی گری مکّه دارد و بر روی سینه شنل، نشان درجه یک مجیدی قرار گرفته بود. از او همانند شریف استقبال کردیم، جز این که نامبرده بر دروازه اردوگاه از کالسکه خود پایین آمده و از میان دو ردیف سربازان پیاده حرکت نمود و هرگاه به افسری می رسید با او دست می داد و توجه و عنایت خاصی بدانان مبذول می داشت. از وضع لباس و دقت و نظم نظامی آنان، بسیار خوشنود به نظر می رسید به طوری که خوشنودی از چهره او نمایان بود. او به سلام نظامی توجه خاصی داشت، به خصوص هنگامی که اینجانب سلام نظامی خود را با قدرت و شهامت در مقابل او بجا می آوردم.
پیش از بازگشت جناب والی از سراپرده امیر، شیخ محمد سنباطی، (شخصیّتی که مسؤولیّت تقسیم خلعتهای امیر به اعراب و اجرای مراسم دعا در هنگام تسلیم محمل از سوی خدیو به امیرالحاج را به عهده داشت)، سخنانی در مدح و ثنای والی ایراد نمود و در پایان به اعلیحضرت سلطان دعا کرد و والی مبلغ 5 جنیه مصری بدو هدیه کرد. علاوه بر این، والی به گروه موزیک و نی زن ها نیز طبق رسم همه ساله، مبلغ 3 جنیه پرداخت کرد.
ص: 81
تصویر
تصویر
ص: 82
دیدار شریف و والی از محمل ما یک روز پس از رسیدن محمل شامی به مکّه و دیدار آن دو از آن انجام گرفت.
در روز دوشنبه پنجم ذی الحجه، بنابر عادت همه ساله، اینجانب به همراه امیر الحاج و خزانه دار و عده ای از کارمندان، جهت شستشوی کعبه دعوت شدیم. دعوت را پذیرفته، روانه مسجدالحرام گشتیم. در ساعت یک عربی، جناب والی و رییس دفتر او و سرلشکر فرمانده نیروهای مکّه و بعضی از بزرگان حجاج، همگی حاضر شدند و به داخل کعبه مشرف شدیم. نخست رو به چهار سوی کعبه، در هر سمت، دو رکعت نماز به جای آورده و از درگاهش آنچه که خیر ما بود، خواستیم. همچنان که برای سلامتی و طول عمر خدیو دعا کردیم. امیر و خزانه دار نیز چنان کردند. سپس همگی با آب زمزم، زمین کعبه را با جاروهای کوچکی که از برگ درخت خرما ساخته شده بود، شستشو دادیم آنگاه با پارچه های سفید آغشته به گلاب و عطر که در اختیارمان قرار داده شده بود، به دیوارهای کعبه کشیده و آن را خوشبو ساختیم. جمعیت زیادی برای به دست آوردن این آب و تبرک به آن، در برابر درب کعبه ایستاده بودند. مطوّفین آب را در آب خوریهایی جمع کرده، سپس در شیشه های کوچکی ریخته آن را به حجاج خود هدیه می دادند. این وضعیت آن چنان بود که مردم برای به دست آوردن جاروب و آب، گاه به زد و خورد نیز می پرداختند.
هنگام بیرون آمدن از کعبه، جاروب های همراهم را درون پارچه بزرگی که پیشتر، جهت شستن کعبه و نگهداری آن، برای تبرک با خود همراه داشتم، قرار داده و از آن جا بیرون شدم. مردم زیادی از حجاج به سویم رو آورده، گروهی پارچه را فشار می دادند که شاید قطره ای آب از آن چکیده شود و گروهی دیگر آن را به صورت خود، مالیدند و عده ای نیز دست خود را بر آن کشیده و سپس دستان خود را بر دو چشم و بدن می کشیدند.
لازم به یادآوری است که در موسم حج، توسط نمایندگان کلیددار کعبه که سید
ص: 83
محمد صالح شیبی است، با گرفتن مبلغ یک ریال (/ برم) که معادل ده قروش مصری است، به حاجیان اجازه ورود به کعبه داده می شد و در صورتی که به زائر ثروتمندی برخورد می کردند، چندین جنیه دریافت می داشتند. گروهی از مردم، از فرصت پیش آمده جهت این مراسم، استفاده نموده و به همراه شتسشو دهندگان، وارد کعبه می شدند. درب کعبه در دهم محرم نیز برای تشرف مردان و در شب یازدهم محرم برای زنان گشوده می شود، همچنین در شب دوازدهم ربیع الأوّل برای برگزاری مراسم دعا به سلطان، درب کعبه را می گشایند، لیکن به زائران اجازه ورود داده نمی شود، بلکه در روز دوازدهم ربیع الأوّل؛ یعنی فردای آن شب به مردان اجازه ورود داده شده و سپس در شب سیزدهم ربیع الأوّل، تنها زنان می توانند به درون کعبه مشرف شوند. در روز بیستم ربیع الأوّل، درب کعبه را برای شستشو مجدّداً می گشایند، همچنین درب کعبه در روز جمعه اول ماه رجب نیز برای مردان و در روز بعد، برای زنان باز می شود، و در شب بیست و هفتم رجب، بار دیگر برای انجام مراسم دعا برای سلطان، درب را باز کرده و سپس در فردای آن روز، برای مردان و در شب به زنان اختصاص داده می شد.
در روز جمعه، اول ماه رمضان، درب خانه به روی مردان باز شده و در جمعه بعدی به زنان نوبت می رسید. در شب هفدهم ماه رمضان، مجدّداً برای انجام مراسم دعای سلطانی، درب کعبه گشوده می شد، همچنان که این مراسم در جمعه آخر ماه رمضان نیز برگزار می گردید.
در نیمه ذی القعده، ورود به کعبه برای مردان بوده و پس آن به زنان اجازه داده می شد. در بیستم ذی القعده بار دیگر مراسم شستشو بوده و درب کعبه تنها و به طور اختصاصی بر روی برخی بزرگان باز می شد.
در روز بیست و هشتم ذی القعده، کعبه را محرم می کردند بدین صورت که پارچه سفیدی را گرداگرد پایین پرده کعبه قرار می دادند.
نامه ای از سوی جناب والی، مبنی بر تعیین روز اول ماه ذی حجه، به اردوگاه ما
ص: 84
ارسال شد. بر طبق این گزارش، هلال ذی الحجه در شب پنجشنبه نزد قاضی مکّه به اثبات رسیده است. بنابراین وقوف حجاج در عرفات، در روز جمعه نهم ذی الحجه خواهد بود.
(در تصویر زیر) رو نوشت نامه یاد شده را که در سال 1325 ارسال گردیده به نظرتان می رسد:
ص: 85
ترجمه نامه:
ولایت حجازنامه شماره 2000
جناب عالیمقام رییس محافظان محمل شریف مصری
والا مقام، طبق اطلاعات رسیده به ما، روز اوّل ماه ذی الحجه مبارک امسال، نزد قاضی مکّه روز یکشنبه تعیین گردیده است.
بنابراین زمان وقوف در عرفات، روز دوشنبه مبارک می باشد. بدین وسیله جهت اطّلاع شما اقدام گردید.
هفتم ذی الحجه سال 1325 ه.
والی حجاز و «قومندان»
یاور اکرم
هنگامی که شب هشتم ذی الحجه فرا رسید، جنب و جوش خاصی در اردوگاه به وجود آمد تا این که در ساعت یازده زوالی، کاروان از اردوگاه خود در مکّه به سوی عرفات به حرکت در آمد و در مسیر خود از محله های: «حارةالباب»، «شبکیه»، «سوق الصغیر»، «جیاد» (تکیه مصری)، قرارگاه حکومت عثمانی معروف به «حمیدیه» که در این ناحیه قرار دارد عبور کردیم و از قسمتی از خیابان «مسعی»، «قشاشیه»، «سوق اللیل» و «غزه» گذشته و در راه از کنار خانه شریف که محمد علی پاشا جدّ خانواده خدیو، آن را ساخته است نیز عبور نمودیم. در این محل کاروان توقف کرد و گروه موزیک، پس از سلام سلطنتی، همگی غریو «پادچاهمز چوق یشا» [عمر پادشاه دراز باد] را سر دادند. پس از آن حرکت خود را به سوی شمال ادامه دادیم و به بیاضیه در سمت چپ خود، که در آن خانه بزرگ بنی شیبه (کلیددار کعبه) در وسط باغی ساخته شده بود، رسیدیم. سپس از سمت شرق راهیِ منا شدیم و در ساعت 11 و 40 دقیقه به آغاز جاده پله مانند و سنگفرش شده رسیدیم. این راه به عرض 20 متر و طول 50 متر و بلندی 20 سانتیمتر بود. پس از یک ربع ساعت به خیابان پلکانی سنگفرش شده دوم وارد شدیم و همچنان به راه خود ادامه دادیم تا این که در ساعت یک و چهل و پنج دقیقه به منا رسیدیم. به مدت یک ربع ساعت کاروان در نزدیکی محل تعیین شده، برای برپایی
ص: 86
چادرهای شریف، پس از بازگشت وی از عرفات، توقف نمود و استراحت کردیم.
مجدداً به راه خود ادامه داده و در ساعت دو و سی و پنج دقیقه به مزدلفه رسیدیم. سپس در ساعت 4 و 35 دقیقه به عرفات وارد شدیم. بنابراین از اردوگاه تا عرفات را در 5 ساعت و 35 دقیقه طی کردیم که در میان آن یک ربع ساعت به استراحت پرداختیم. راهی را که طی کردیم شنزار بود؛ به گونه ای که پا در آن فرو نمی رفت. این راه توسط کوههای سر به فلک کشیده از دو طرف احاطه شده بود که در منطقه منا و مزدلفه و میانه راه مزدلفه و عرفات، از هم فاصله می گرفتند.
در سراسر این راه، همه گونه نیازمندیهای حاجیان از آب و قهوه و چای و خوردنیهایی از قبیل گوشت، برنج، عدس پخته و خام و شکر و شیرینی جات و لباس و جز اینها به فراوانی به فروش می رسید.
هنگامی که به عرفات رسیدیم، در جایگاه همه ساله محمل مستقر شدیم، چادرها برافراشته شده بود و کلیه وسائل و لوازم مورد نیاز هر فرد که بیشتر شبانه با سربازان و خدمتکاران در معیت افسری ارسال گردیده بود، همگی آماده و مهیا بود. پس از آن که جای هر شخص تعیین گردید، بنابر احتیاط، با آن که روز هشتم ذی الحجه بود به احتمال آن که ممکن است 9 ذی الحجه باشد، همگی رو به سوی «جبل الرحمه» نهاده وساعاتی را بر روی این کوه به راز و نیاز با معبود خود سپری کردیم.
لازم به یادآوری است، در صورتی که اول ماه بر همه ثابت شده باشد، جایی برای شک و احتیاط باقی نمی ماند، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از روزه شک دار نهی فرمودند، از این رو این ممنوعیت پیامبر صلی الله علیه و آله ما را بر آن می دارد که روزی را که به اشتباه (بلکه ظن و تعیین بر خلاف تصورمان داشتیم) تصور نمودیم نهم ذی الحجه است وقوف نکنیم. در هنگام وقوف، باران ملایمی بارید، پس از غروب آفتاب به چادرهای خود مراجعت کردیم.
کوه عرفات به شکل قوس وسیعی است که بیابان فراخی به نام «عرفه» را در بر گرفته است. مساحت آن حدود 2 مایل مربع است که در سمت جنوب این قوس، راه به سوی
ص: 87
شهر طائف است و در سمت شمال این قوس، برآمدگی به وجود آمده و به سوی غرب کشیده شده که بدان «جبل الرحمه» گویند. (تصویر ص 88، در بالاترین نقطه «جبل الرحمه» پرچم را با شماره 1 و درخت را با شماره 2 می بینید).
این کوه نسبت به کوههای پیرامون خود، کوچکتر است و بلندی آن نزدیک به سی متر و طولش 300 متر می باشد که با پله هایی بزرگ و نامنظم به بالای آن می توان رسید.
این پله ها، دارای 91 سکّواست که هر یک ارتفاعی حدود ده تا سی سانتی متر دارد. در نیمه های پله ها، ودرسمت راستِ شخصی که بالامی رود، درارتفاع پانزده متری ودر فضای هم سطحی به عرض ده متر به مسجدی که دارای محرابی نیز می باشد برخورد می کنیم.
این مسجد به نام «مسجد ابراهیم علیه السلام» است. روایت کرده اند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این محل نماز خوانده است، لیکن این روایت نمی تواند صحت داشته باشد؛ زیرا این مسجد و پله هایی که از آن یاد کردیم، به دستور وزیر محمد بن علی بن منصور مشهور به «جواد
ص: 88
اصفهانی» در سال 559 هجری، بنا گردیده است. (به کتاب «منائع الکرم» مراجعه شود).
در قلّه کوه، فضای سنگفرش مربعی که مساحت ضلع آن پنجاه متر است وجود دارد.
در وسط این فضا، فضای مربع دیگری به ضلع هفت متر و ارتفاع یک متر و نیم قرار گرفته که در رکن غربی آن، ستون مربعی وجود دارد که با سنگ سیاه و گچ ساخته شده. ارتفاع آن چهار متر و عرض هر یک از چهار ضلع آن یک متر می باشد. این ستون نشانه ای بر روی جبل الرحمه است که در شب عَرَفه بر روی آن روشنایی قرار داده تا راهنمایی برای حاجیان و سالکان راه عرفات باشد. در یکی از دیوارهای این ستون، محرابی قرار گرفته که مردم به سوی آن نماز به پا می دارند. در پایین کوه، مسجد کوچکی به نام «مسجد الصَّخْرات» قرار دارد که ادعا می کنند رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن نماز خوانده اند. لیکن دلیلی بر این گفته وجود ندارد و نام آن برگرفته از تخته سنگهای بزرگی است که در کنار یکدیگر در کف زمین قرار گرفته، و سمت غرب مسجد پست تر از دیگر بخشهای آن می باشد.
ص: 89
در کنار جبل الرحمه هشت حوض وجود دارد، که با استحکام خاصی ساخته شده و آب آن از آبراه زبیده تأمین می گردد. این حوضها تنها در موسم حجّ از آب پر می شود و همواره قبل از رسیدن موسم حجّ، ترمیم و تمیز می گردد.
در جنوب فضای عرفات و در راه طائف، مسجد کهنی وجود دارد که بدان «مسجدنَمِره» یا «مسجدإبراهیم» یا «مُصلّی عَرَفه» می گویند و حاجیان در روز عرفه نماز ظهر و عصر را در آنجا به جمع می خوانند و پیش از آن، به سخنان امام که چگونگی عبادات و آداب وقوف در عرفات و این که واجب است وقوف تا هنگام غروب ادامه یابد را به مردم آموزش می دهد، گوش فرامی دهند.
صحرای عرفات از سمت شمال و جنوب و غرب به وسیله مجرای چشمه زبیده احاطه شده است. (در فصلی جداگانه درباره این چشمه به تفصیل سخن خواهیم گفت) و تمامی صحرای عرفات به جز آب راه مشهور به «وادی عُرَنَه» محل وقوف در روز
ص: 90
عرفه می باشد.
همچنان که پیشتر گذشت، همراهان محمل، در جایگاهِ همه ساله خود، در میانه دشت عرفات چادر زده بودند.
شب نهم ذی الحجه را در جایگاه یاد شده، بیتوته کردیم و ساعتی پیش از غروب آفتاب روز عرفه، دو کاروان محمل مصری و شامی در حالی که به سوی جبل الرحمه حرکت نمودند کاروان مصری در چپ کاروان شامی و پیشاپیش آنها امیران و خزانه دارشان و در دو سوی آنان سربازان قرار داشتند. تا این که به کنار جبل الرحمه در روی زمینی صاف و هموار که کمی از سطح زمین بلندتر بود رسیدیم.
سپس سخنران، در حالی که بر روی شتری در دامنه نزدیک به قلّه جبل الرحمه ایستاده و گرداگرد او را سربازان برای جلوگیری از فشار مردم احاطه کرده بودند، آغاز به سخن نمود.
در کنار او دو مبلّغ مصری و شامی در حالی که در دست هر یک پارچه ای بود، مردم را هنگامی که خطیب سکوت می نمود، دعوت به تکبیر و تهلیل می کردند. در این حال هزاران نفر از نژادهای گوناگون به چشم می خوردند، در حالی که لباس احرام به تن داشته و سرها و پاهای آنان برهنه بود و دست استغاثه و پشیمانی از گناهان و تقاضای بخشش به سوی پرودگار خود دراز نموده بودند و در همین حال صدای خود را به تلبیه به آسمان بلند کرده بودند:
«لَبَّیْکَ أللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالمُلْک لا شَریکَ لَکَ».
زبانهای مختلفی از نژادهای گوناگون، فریاد زنان و زوزه کشان به دعا و استغاثه به درگاهش بلند بود و طنین آن فریادها و ناله ها، فضا را می شکافت. این ناله ها و استغاثه ها، از قلب پاک انسانهایی برمی آمد که با نیتی خالص و قلبی سرشار از عشق، تمام وابستگی های دنیایی خود را رها کرده و سر بر طاعت پروردگارش نهاده بود. سوگند به پرودگار جهان که آن روحانیت و صفا را هیچ گاه نمی توان توصیف نمود یا با قلم بیان کرد و هرگز کسی نمی تواند آن مناظر را درک نماید، مگر در آن صحرا حضور داشته و دیده و
ص: 91
شنیده باشد.
ابو نواس، چه ظریف در تلبیه خود سروده است:
إلهَنا ما أعْدَلَکَ مَلیکُ کُلِّ مَن مَلَکْ
لَبَّیْکَ قَدْ لَبَّیْتُ لَکْ لَبَّیْکَ إنَّ الحَمْدَ لَکْ
وَالمُلْکَ لاشَریکَ لَکْ ما خابَ عَبْدٌ سَألَکْ
أنْتَ لَهُ حَیثُ سَلَکْ لَولاکَ یا رَبِّ هَلَکْ
لَبَّیْکَ إنَّ الحَمْدَ لَکْ والمُلْکَ لاشَریکَ لَکْ
واللَّیلُ لمّا إنْ حَلَکْ والسابِحاتُ فی الفَلَکْ
عَلی مَجاری المُنسَلَکْ کُلِّ نبی وَمَلَکْ
وَکلّ مَنْ أهلٌ لَکْ سَبَّحَ أو لبّی فَلَکْ
یا مُخْطِئاً ما أغْفَلَکْ عَجِّلْ وَبادِر أجَلَکْ
أخْتِمْ بِخیرٍ عَمَلکْ لَبَّیْکَ إنَّ الحَمْدَ لَکْ
وَالمُلْکَ لاشَریکَ لَکْ وَالحَمْدَ وَالنِّعمَةَ لَکْ
جبل الرحمه: را در این هنگام، حجاج آنچنان پوشانده اند که به اندازه قدمی جا در آن نمی یابی و اگر بر آن نظری کنی، جز توده های عظیمی از مردم را در حالی که دستان خود را رو به سوی قبله گاه و معبودشان نهاده و چشمان خود را به آسمان دوخته اند، چیزی نمی بینی!
در تصویر پرچم محمل را در بالای آن که شبیه به یک مرد است می بینید. صورت بزرگ در تصویر مربوط به شیخ محمد ابونور فرزند داماد ما شیخ طموم است. بیشتر مردمانی که در این عکس دیده می شوند، از سودانیها و یمنیها و مغربی ها هستند که در این فصل، کوه را برای خود مسکن قرار داده اند و تمامی کارها و احتیاجات خود از قبیل پخت و پز و غیره را تا زمانی که در عرفات هستند، بر روی آن انجام می دهند. این گروه تصوّر می کنند که وقوف بر آن، دارای فضیلتی فراوان است، در صورتی که این بدعتی در دین به شمار می رود، همچنان که در کتاب «منائح الکرم» آمده است، ما در این جا متن آن را برای شما بازگو می کنیم:
ص: 92
تصویر
شیخ تقی الدین (فاسی) می گوید: «ما از فضیلت کوهی که در عرفات قرار دارد و مردم از آن بالا می روند، آگاهی نداریم؛ زیرا هیچ گونه روایت صحیح بلکه ناصحیحی هم در فضیلت آن نیامده، و توجه مردم به این کوه و تلاش آنها در بالا رفتن از آن و ایستادن بر فراز آن (البته به جز جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و برخی دیگر از موقفها، پیش از روز عرفه) و برافروختن آتش بر آن، همگی بدعتهایی است که اسلام از آن نهی کرده است؛ به ویژه
ص: 93
ازدحام مردم و اختلاط زنان با مردان، و این بدعتها هنگامی رخ داد که جهل بر مردم مستولی شده و به قیاس عمل نمودند و علمایی که همواره مردم را امر به معروف نموده و از منکر نهی کردند نیز رُخ بر بستند». مطالب یاد شده در کتاب منائح الکرم تحت عنوان حوادث سال 559 ه. آمده است.
خطبه های سخنران، تا هنگام غروب آفتاب ادامه داشت. در این لحظه یکی از افراد توپخانه دو محمل، گلوله ای (فشفشه ای) را برای اعلان پایان مراسم وقوف در عرفات و آغاز حرکت، شلیک کرد، در این هنگام مردم تکبیر و حمد و سپاس گویان حرکت از عرفات را آغاز کردند. کاروان مصری در سمت راست کاروان شامی، هر دو با هم در حالی که سربازان در دو ردیف بودند و حجاج هم در چهار طرف از جلو و عقب و وسط و کنار آنان قرار داشتند، همگی به حرکت در آمدند.
گروه موزیک، آهنگ های نشاط آوری می نواخت. توپخانه های شریف و والی و دو
ص: 94
کاروان محمل به تناوب گلوله های خوشحالی و شادمانی را یکی پس از دیگری شلیک کردند.
به سوی مزدلفه راهی شدیم و پس از دو ساعت بدان جا رسیدیم. به هنگام ورود به مزدلفه، بیست و یک گلوله توپ به عنوان اعلام ورود به آن شلیک شد. هر دو کاروان در جایگاهِ همه ساله خود قرار گرفتند. هر حاجی تعداد 49 تا 70 ریگ کوچک که هر کدام به اندازه یک باقلا و یا فندق بود، برای رمی جمرات در منا جمع کرده و آنها را با آب شستشو داد. آن شب را به پیروی از سنت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در مزدلفه بیتوته کردیم و در بامداد نیز فرمان پروردگار را اطاعت کرده و در مشعر وقوف نمودیم. خداوند در این باره می فرماید:
فإذا أفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرامِ وَاذکُرُوهُ کَما هَداکُم وَإن کُنْتُم مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّین. (1)
در نزدیکی های پگاه، از خواب برخاسته و نماز صبح را در اول وقت به جای آوردیم و سپس دو کاروان به کنار مسجد قدیمی که در بلندای دو متری از سطح زمین بنا گردیده بود، آمده و در آن توقف کردیم. در کنار مسجد پله هایی قرار داشت که سخنران بر روی آن ایستاد و تمامی حجاج از پیاده و سواره گرداگرد او جمع شدند. او از ساعت 11 تا 5/ 12 سخنرانی کرد. تا این که طلوع آفتاب نزدیک شد، در این لحظات، همه حجاج به همراه سخنران، دعاها و تلبیه ها را تکرار می کردند. این جایگاه در کنار «مشعرالحرام» و بر روی کوه مزدلفه بود که علت اشتهار آن به «مشعر» به دوران جاهلیت باز می گردد که مردم شتران خود را بر روی این کوه به گونه ای قربانی (/ اشعار) می کردند و علت توصیف آن به «حرام» ممنوعیت و حرمت شکار در آن است؛ زیرا این دشت بخشی از زمینهای حرم است، که شکار در آن ممنوع می باشد.
در ساعت یک و نیم بامداد روز عید قربان از سال 1318 ه. دو کاروان محمل به سوی منا حرکت کردند و دیگر حجاج نیز در پی آنان به راه افتاده، پس از یک ساعت و
ص: 95
نیم به منا رسیدیم، مردم همگی رو به سوی جمره اوّل (/ جمرةالعَقَبه) که در سمت راست آغاز منا، از سوی مکّه قرار داشت، گذاشتند. این جمره، دیوار بلندی است که با سنگ بزرگ ساخته شده و هر حاجی هفت دانه ریگ خود را یکی پس از دیگری تکبیرگویان بدان پرتاب می کند.
به گفته طبری: از محدوده پرتابگاه جمره، آگاهی دقیقی در دست نیست، لیکن هم اکنون هر جمره عبارت است از ستونی برافراشته که حاجیان به گرداگرد و پایین آن سنگ پرتاب می کنند، لیکن احتیاط آن است که از این محدوده تجاوز نشود. (1) بعضی از متأخرین، حد جمره را سه ذراع در اطراف آن دانسته اند، (البته به جز جمره عقبه؛ زیرا این جمره در پای کوه قرار دارد و یک سویه است.) پس از رمی جمره عقبه به سوی چادرهای خود رفتیم. آنان که قربانی همراه داشتند ذبح کردند و گروهی سر تراشیدند و گروهی دیگر تقصیر نمودند که زنان فقط تقصیر کردند. پس از آن، حجاج بنا به فرمان خداوند، که می فرماید: «ثُمَّ أفیضوا مِنْ حیثُ أفاضَ الناس وَاستَغْفِروا اللَّه إنَّ اللَّهَ غفورٌ رحیمٌ»، (2)
با لباس احرام رو به سوی مکّه نهادند و سعی و حلق و یا تقصیر به جای آوردند و سپس به منا مراجعت کردند و شب یازدهم را در آنجا گذراندند. پس از طلوع آفتاب بامداد روز یازدهم، بار دیگر هر سه جمره را رمی کردند، بدین گونه که نخست از جمره صغری که در پسِ مسجد خیف از سوی منا قرار دارد رمی را آغاز نموده و سپس جمره وسطی و پس از آن جمره عقبه و همان طور که گذشت به هر کدام هفت ریگ پرتاب کردند. مردم پس از رمی دو جمره اول و دوم، مدتی در آن محل ها توقف نموده و خواسته های خود را از خداوند طلب می کنند لیکن در جمره سوم به علت تنگی جا توقفی نمی کنند. شب دوازدهم را نیز در منا ماندیم و در بعد ظهر روز دوازدهم، مجدداً جمرات را به صورتی که پیشتر یاد شد، رمی کردیم. در اینجا عده ای از ما قبل از غروب، منا را به سوی مکّه ترک نموده و گروهی دیگر شب سیزدهم را نیز در منا ماندند تا
ص: 96
جمرات را در روز سیزدهم مجدداً رمی نمایند. خداوند می فرماید:
فمن تَعَجَّلَ فی یَومَیْن فَلا إثْمَ عَلَیهِ وَمَن تأخَّرَ فلا إثمَ عَلَیْهِ لِمَن اتَّقی. (1)
و بدین گونه مناسک حج به پایان رسید و کارهایی که بر محرم تا این زمان حرام گشته بود مجدداً حلال گردید. (در تصاویر ص 345 و 346، حاجیان را در حال رمی جمرات می بینید.)
از نکات خنده آور حجاج هنگام رمی جمرات، این بود که بعضی از حجاج هفت ریگ خود را یکجا به سوی جمره پرتاب کرده و شیطان را به زبان خود این چنین خطاب می کرد: «لعنت بر دینت!» گروهی دیگر ریگ ها را دانه دانه پرتاب کرده و جمله سابق را پس از هر پرتاب به زبان می آورد و یا این چنین خطاب می کرد: «در چشم دینت!» و نیز برخی دیگر از حجاج اکتفا به هفت سنگ ریزه خود نکرده و سنگ های بزرگی را می آورد و به ستون جمره پرتاب می کرد. گروهی دیگر به این مقدار هم قناعت نکرده و تا آن که جزئی از ساختمان جمره را خراب نمی کرد آسوده نمی شد. عده ای بر روی دیوار جمره رفته، سنگ خود را بدان پرتاب می کردند و نیز عده ای دیگر بدن خود را بدان چسبانده و رمی می کردند. یکی از افسران همراه به نام یوزباشی عبدالوهاب حبیب أفندی هنگامی که به جمره عقبه رسید ناگهان به همراه سربازان گروه به یک باره همانند حملات نظامی بر دشمن و گرفتن انتقام از آنان، بر شیطان (/ جمره) تاخته و برای گرفتن انتقام از او، همه سنگ های خود را یک جا پرتاب کردند.
مراسمی در روز یازدهم ذی الحجه در منا برای خواندن فرمان سلطانی از سوی شریف مکّه برگزار شد. در این مراسم، شریف دو امیر کاروان مصری و شامی و خزانه دارهای آن و نیز افسران و شخصیت های کشوری و دیگر حجاج را دعوت کرد.
این جشن در سراپرده شریف، در حالی که نگهبانان شریف و والی به همراه گروه موزیک
ص: 97
آنان و نیز افراد گروه موزیک محمل ما، در مقابل چادر شریف به صف ایستاده بودند، برگزار شد، حجاج از نژادهای گوناگون، همگی به دور چادرها جمع شده بودند. در این هنگام، نگهبانان اسب سوار به سوی سراپرده شریف به حرکت در آمدند که نخستین آنان حامل فرمان سلطانی بود و دیگران خلعت های فرستاده شده از استانبول را طبق رسم همه ساله، حمل می کردند. شریف در میانه چادر خود، دارای جایگاه ویژه ای بود که در
سمت راست او: 1- فرمان فرما، عموزاده و داماد پادشاه ایران 2- شریف علی پاشا 3- شریف محمد ناصر غالب پاشا 4- سایر اشراف 5- قاضی مکّه به همراه علما و بزرگان 6- افسران محمل مصری.
و در سمت چپ شریف: 1- سپهبد احمد پاشا راتب والی حجاز، که حالت افتادگی و تواضع او زیبنده رتبه سپهبدی او نبود 2- عوض بن عمر القعیطی، پادشاه مَکُلا و شَحَر (1)
ص: 98
تصویر
3- فرزند او عمر بن عوض القعیطی 4- نوه او محمد بن غالب 5- امیر و خزانه دار و
ص: 99
کارمندان محمل شامی 6- امیر و خزانه دار و کارمندان محمل مصری 7- کارمندان و افسران عالی رتبه مکّه.
پس از قرار گرفتن افراد یاد شده در جای خود، شریف با لباس رسمی و تشریفاتی از جایگاه ویژه خود، که پیرامونش نزدیکان و گروهی ا ز اشراف قرار داشتند، برخاست. در این هنگام همه افراد از جای خود بلند شده و دست او را بوسیدند. وی سر داماد پادشاه ایران و پادشاه مکله و شحر را هنگامی که برای بوسیدن دست وی خم شده بودند، بوسید. سپس پیش آمده و نامه سلطان (/ فرمان) را از حامل آن گرفته و بوسید.
فرمان سلطانی درون کیسه ابریشمی زیبایی قرار داشت که آن کیسه درون پوششی پارچه ای «بقچه» از ابریشم سبز که بر روی آن نقش های بسیار زیبایی با نخ های طلا و نقره مزیّن بود، قرار داشت. (تصویر زیر)، سپس شریف به جایگاه خود مراجعت نموده و بر تختی در میان چادر نشست و فرمان را در سمت راست خود قرار داد. آنگاه پس از درنگ
کوتاهی از جای خود برخاسته و همه حضار نیز از جای خود بپاخاستند و شریف دستور خواندن نامه را صادر نمود. منشی مخصوص او محمد علی افندی، نخست از روی نسخه اصلی آن، به زبان ترکی فرمان را بلند قرائت کرد و سپس متن عربی آن را خواند. در خواندن متن عربی کمی شتاب نمود و شریف بدو گفت: «جوام جوام» یعنی «آهسته آهسته»، پس از خواندن فرمان، گروه موزیک سلطانی، سلام پادشاهی را نواخت که بعد
ص: 100
از آن تمامی سربازان و حاضران، خلیفه اعظم را دعا کردند. در این لحظه، خزانه دار محمل شامی پیش آمد و طبق سنت همه ساله، خلعت جدیدی را بر روی خلعت هدیه شده از سال قبل، که بر تن شریف بود، پوشانید سپس خلعت دیگری که از سوی اعلیحضرت سلطان هدیه شده بود بدو تقدیم کرد که آن را نیز پوشید. این خلعت ظریف و سبک از ابریشم سیاه دوخته شده و اطراف آن با نخهای طلا و نقره مزیّن گردیده بود.
شریف قبل از پوشیدن هر خلعت، نخست آن را می بوسید.
شریف بر سر خود عمامه ای داشت که اطراف آن توسط نوارهای گلابتون دوزی شده، مزیّن گردیده بود. پس از آن، خلعت های دیگری به بعضی از کارمندان و خواننده فرمان و جز اینها داده شد. به علت سنگینی خلعت های سه گانه ای که بر تن شریف بود دو نفر دو خلعت تازه شریف را برای کمک به او بلند کرده بودند. در این هنگام لیوانهای شربت شیرین به حاضران تقدیم گردید که هم زمان با آن، آهنگ های مصری و شاهنشاهی نواخته می شد و در این میان گروهی از اهل مکّه که معروف به «اهل النّوبه» بودند با نقاره های خود و وسیله دیگری که بسیار شبیه به کمانچه بود، سرودهای عربی زیبایی را در جمع اجرا نمودند. صورتها همه شاد و خرّم بود. آنگاه همگی دست شریف را بوسیده و علاوه بر آن پایین قبای او را نیز بوسیده و از چادر خارج شدند.
در این هنگام شریف، دو خلعت جدید را از تن بیرون آورد و آنها را مجدداً در همان پارچه های ابریشمی که از پایتخت ارسال شده بود، قرار دادند.
بدین صورت همه ساله دو خلعت به همراه دو فرمان ترکی و عربی تجدید می گردد.
بد نیست در اینجا توضیحی از نخستین خلعت که به شریف هدیه گردید، ارائه نمایم:
خلعت عبارت است از قبایی- شبیه به قبای علما- که از ابریشم سیاه گران قیمتی دوخته شده است. این قبا به وسیله تارهایی از طلا و نقره در شکل های بسیار زیبا و تقسیم بندی های هندسیِ جالبی بافته شده که تارهای بافته شده آن چنان سطح قبا را پوشانده بود که مقدار بسیار کمی از پارچه سیاه زمینه از لابلای تارهای طلا و نقره نمایان بود. تمامی سطح آن توسط مروارید و در بعضی قسمت ها با گره هایی به همراه دانه های الماس و برلیان آذین گردیده بود. درخشندگی این سنگ ها در چشم هر بیننده ای نفوذ
ص: 101
می کرد. در خلعت، تمامی نشان های دولتی (به جز نشان های خاندان عثمانی) که فقط به خاندان آنان تعلق داشت، دیده می شد. تعداد نشان ها بیست و یک عدد بوده که بعضی از آنها جواهر نشان بودند.
اما نوشته سلطان (/ فرمان) شامل دو صفحه کاغذی بلندی بود که یکی به زبان عربی و دیگری به زبان ترکی نوشته شده بود. طول کاغذی که در آن متن نوشته شده بود یک متر و چهل و یک سانتی متر و عرض آن هفتاد و نه و نیم سانتی متر بود. بالای آن نامه با طغرای طلایی خلافت به نام اعلیحضرت سلطان مزیّن گردیده بود. در زیر آن بیست و یک سطر، بالای آن چهارده سطر نوشته قرار داشت. طول هر سطر هفتاد سانتی متر و عرض آن 4/ 1 سانتی متر و فاصله میان دو سطر 2 سانتی متر بود. (مقدمه نامه عربی را در تصویر زیر و اصل آن را در تصویر بعد ملاحظه می نمایید.)
ص: 102
تصویر
اما نوشته ترکی (/ فرمان)، طول آن یک متر و چهل سانتی متر و نیم و عرض آن
ص: 103
هفتاد و هشت و نیم سانتی متر بود که در آن هشت سطر و 13 سطر که طول هر سطر شصت و نه سانتی متر و عرض آن بیست و شش میلیمتر بوده و میان دو سطر فاصله ای در حدود پنج و نیم سانتی متر قرار داشت.
ص: 104
به من گفته شد که نویسنده این فرمان ها شخصی است که ماهیانه چهارصد جنیه عثمانی دریافت می کند، البته اگر در خط و چگونگی نگارش و نظم و تزیینی که در این فرمان رعایت شده دقت کنیم، ارزش قدردانی دارد لیکن پرداخت 4800 جنیه در سال، مبلغ گزافی است و نیازی به این همه هزینه هنگفت نمی باشد بلکه می توانند آن را در جای مناسب تری هزینه نموده و برای فرمان های سالیانه، از این فرمان کلیشه ای تهیه کرده و همه ساله شبیه آن را ارسال داشته و در صورت تغییر نام امیر مکّه، نام امیر تازه نوشته شود. زیرا عبارت نامه هیچ گاه تغییر نمی کند.
این دو نامه با زیباترین خط از خطوط عربی نوشته شده است. مضمون نامه عبارت است از دعا برای شریف، و خلیفه و سفارش کمک و یاری به حجاج و کوتاه کردن دست ظالمان و راهزنان از اعراب بدوی و ایجاد آرامش و امنیت برای تمامی حجاج، پرداخت مستمری افراد، همچنین در آن به آیات قرآن و احادیث نبوی فراوانی استشهاد شده که قلب و دل شنونده را نورانی می کند و به مسلمانان پند و اندرز داده شده و نیز تأکید بر کمک به یکدیگر و برابری و برادری، شده است. لیکن این پندها گوش شنوایی ندارد؛ زیرا هر شنونده ای پس از قرائت آن، صدای گلوله هایی که اعراب به سوی حجاج بیت اللَّه الحرام شلیک می کنند، می شنود وعکس العملی که گماشتگان جناب شریف از خود نشان می دهند این است «رهایشان سازید!» چه پندهای زیبایی و چه قلب های مرده و بی روحی!
در روز عید به علت آن که همه مشغول رمی جمرات بودند و سپس برای انجام طواف به مکّه رفتند، فرصتی پیش نیامد. در روز دوم، مردم به دیدار یکدیگر رفته و عید بزرگ را به هم تبریک می گفتند. پس از خوانده شدن فرمان سلطان و پایان جشن، به همراه امیر و خزانه دار از والی و اشراف و فرمانده ارتش سلطانی و رییس مالیه (محاسبچی) و امیر کاروان شامی و خزانه دار آن، دیدن کرده و بدانان تبریک گفتیم. در این دیدارها شربت به ما تعارف شد. هنگام دیدار از امیر الحاج شامی، آنان با یازده گلوله توپ، مقدم امیرالحاج مصری را گرامی داشتند. سپس به چادرهای خود مراجعت کردیم
ص: 105
و طبق عادت معمول در اعیاد، در انتظار بازدید نشستیم.
در ساعت یازده زوالی، جناب سپهبد احمد پاشا راتب، به بازدید ما آمد و از امیر و خزانه دار و رییس نگهبانان هر کدام در چادر مخصوص خود به صورت جداگانه، دیدن نمود، وی لباس تشریفاتی خود را به تن داشت. در این دیدار سرلشکر صادق پاشا عظم، مدیر کل اداره تلگراف حجاز نیز او را همراهی می کرد. هنگام ورود و خروج آنان، بیست و یک گلوله توپ شلیک شد و احترامی که شایسته آنان بود به عمل آمد. نظم و ترتیب سربازان ما، موجب خوشنودی آنان گردید. سربازان و افسران در دو ردیف ایستاده بودند و والی و همراهان از میان آنها عبور کردند. در این هنگام افسران به حضور جناب والی معرفی شدند. نامبرده با یکایک آنان دست داد و آنان را ستایش نمود. پس از نوشیدن قهوه و نوشابه های شیرین، مراسم خداحافظی همانند تشریفات ورود، به اجرا گذاشته شد و گروه موزیک مراسم سلام را به اجرا درآورد. در اینجا لازم است از محبت و زحمات افسران، تشکر و قدردانی نمایم؛ زیرا آنان جهت تزیین چادر من و اعتلای نام سرکرده خود، آنچه از زیرانداز و فرش و صندلی در اختیار داشتند به چادر من آورده و برای ورود مهمانان، آن را به طور زیبایی آراستند.
همچنین امیر محمل شامی به همراه خزانه دار آن، از هر کدام از ما به صورت جداگانه در چادرهایمان دیدن به عمل آوردند. توجه خاص به آنان را با مهمان نوازی شایسته از آنان به عمل آوردیم و هنگام ورودشان، یازده گلوله توپ شلیک کردیم.
آنان لباس رسمی خود را، در حالی که بر روی هر یک نشان عثمانی درجه یک قرار داشت، به تن داشتند و پس از نوشیدن قهوه و چای، در حالی که از مهمان نوازی و برخورد خوب ما کمال خرسندی را داشتند، مارا ترک کردند. از دیگر افرادی که به دیدار ما آمدند، شریف علی پاشا و محمد ناصر غالب پاشا را می توان نام برد. آنان حدود یک ساعت در کنارمان گذرانده و خوشنود از پذیرایی ما بودند. همچنین بزرگ خاندان بنی شیبه و نماینده شیخ سنوسی و فرزند شیخ فاسی و گروهی از افسران عثمانی و حجاج و خدام مسجد الحرام (خواجه ها) نیز در این روز از ما دیدن کردند. این دیدارها تا ساعت 6 شب ادامه داشت و در این مدت افسران، جهت راحتی و آسایش آنان، جدّیت به خرج دادند.
ص: 106
در شب یازدهم ذی الحجه، در کنار چادرهای شریف و والی و دو امیر محمل مصری و شامی، مراسم باشکوهی برگزار گردید. پس از نماز عشا، گلوله های نورانی به هوا شلیک شد. مردم شتابان به سوی کاروان مصری آمده و از برنامه ها و شکوه آذین بندی و همچنین از آهنگ ها و اجرای موزیک های محلی، که با نَیْ انجام می شد، استقبال فراوانی کردند، شدّت جمعیت به ویژه در چادر من فوق العاده بود زیرا آغوش های باز و صورتهای شکفته و قلب های مملوّ از هیجان ما را نظاره می کردند.
تعداد حجاج در این سال حدود یکصد و پنجاه هزار نفر است که بیشتر آنان، قربانی های خود را در منا همزمان و در ساعتی معین در روز نَحْر سر بریدند. در سالهای گذشته مردم قربانی های خود را در کنار چادرهای حجاج سر می بریدند که این موجب آلودگی هوا و محیط به خون و بوهای چندش آوری گردیده و باعث فاسد شدن هوا و بیمار گشتن جسم و جان بود. لیکن امسال گودالهای زیادی در فاصله هزار متری از چادر حجاج به وجود آورده اند و حجاج قربانی های خود را در آن نقاط، ذبح می کردند. این اقدام، سبب جلوگیری از آلودگی هوا و پراکندگی بوهای نامطبوع از لاشه حیوانات، در فضا گردید.
هوا معتدل بود- البته شب ها سرد بود- به همین علت بیشتر حجاج از سلامتی کامل برخوردار بودند و کسی از گروه ما بیمار نگردید.
قیمت هر گوسفند، از دو ریال و نیم تا سه ریال و نیم بود که به هنگام فروش، از هر رأس گوسفند، مبلغ پنج قروش مالیات برای شریف از فروشنده دریافت می گردید.
در منا بازاری وجود دارد که تمامیِ نیازها؛ از سلاح، پوشاک، قالیچه های نماز، فرش، مرجان و سنگ های زینتی را می توان در آن یافت. این کالاها نوعاً در کنار خیابان و معابر، عرضه شده و کمتر در داخل فروشگاهها قرار دارد و هر عرب، معمولًا نیاز سالانه خود را از این بازار تهیه می کند.
ص: 107
در ساعت 8 زوالی، روز دوازدهم ذی الحجه، سال 1318 ه. همراهان محمل پس از رمی جمرات سه گانه، در شلوغی کم نظیری که شبیه آن را ندیده بودیم، به حرکت درآمد.
ازدحام آن چنان بود که کاروان فاصله میان جمره صغری و جمره عقبه را که بیش از سیصد متر نبود در یک ساعت طی نمود و پس از آن به حرکت خود ادامه داد و در ساعت یازده و نیم به مکّه رسیدیم. در آنجا طبق سنت همه ساله، محمل را از باب النبی صلی الله علیه و آله وارد شبستان مسجدالحرام کردیم و آن را در گوشه ای قرار داده، تعدادی از سربازان را به نگهبانی آن گماشتیم، محمل تا روز دوشنبه، 25 ذی الحجه و پس از صدور فرمان والی به برپایی جشن حرکت آن از مکّه به مدینه، در مسجد الحرام باقی ماند. (درتصویر زیر) کپی نامه یاد شده، به نظرتان می رسد. گرچه نامه مربوط به سال 1325 هجری می باشد، لیکن متن آن همواره ثابت بوده و تغییری در آن داده نمی شود.
ص: 108
ولایت حجازدست نویس شماره
به جناب ذی سعادت رییس محافظان محمل مصری
طبق معمول درساعت سه عربی از روز بیست وسوم ذی الحجه سال 1325، مراسم جشنی به مناسبت حرکت دو محمل شریف از مکّه مکرّمه به سوی مدینه منوّره برگزار می گردد.
این جشنها با حضور محمل و کارمندان آن با لباس رسمی در ساعت سه ونیم روز یاد شده در میدان «مخفرالکبیر» برقرار می باشد.
وَالأمْرِ لِمَنْ لَهُ الأمر
والی حجاز و فرمانده نظامی آن
«یاور اکرم» احمد راتب
در روز پنجشنبه پانزدهم ذی الحجه، مجلس جشنی به مناسبت افتتاح مسافرخانه سلطانیه، که به دستور اعلیحضرت سلطان عبدالحمید و از اموال شخصی او برای حجاج بی بضاعت و مستمند بناگردیده بود برپا شد. ساختمان این مسافرخانه در فضایی وسیع و در جنوب غربی مکّه احداث شده است. من به دعوت والی به همراه افسران محمل و پاسداران آن، در مراسم یاد شده شرکت کردیم.
در ساعت یک زوالی، سربازان ما در فضای باز در سمت غربی ساختمان و سربازان عثمانی در دو سمت شرقی و شمالی به همراه گروههای موزیک مستقر گردیده بودند.
درب ورودی مسافرخانه، توسط بزرگان مکّه و اشراف و همچنین دو امیر محمل مصری و شامی که به همراه خزانه دار خود بودند، اشغال شده بود، و در ساعت 5/ 2 حضرت والی وارد گردید. سربازان با فریادهای خود و یگان موزیک بدو خیر مقدم گفتند. سپس والی با حاضران دست داد. او برای بازدید از ساختمان، نخست به طبقه دوم مسافرخانه رفته و در آنجا از راهروها و اتاق های آن بازدید کرد و از سبک معماری آن اظهار خرسندی نمود، پس از آن به طبقه اول بازگشت.
بیست دقیقه ای نگذشت که امیر مکّه و در واقع فرمانروای اصلی آن، وارد گردید.
ص: 109
سربازان و یگان موزیک، با نواختن سلام سلطانی، مراسم احترام را به جای آوردند. در این لحظه، حاضران دست وی را بوسیدند. پس از آن، امیر مکّه دستور قرائت خطبه را که همه اش حمد و ثنا و ستایش و یادکرد آثار و خدمات سلطانی بود، صادر کرد. پس از پایان خطبه، سلام پادشاهی نواخته شد که به دنبال آن، غریو شادی و دعا برای اعلیحضرت سلطان، فضا را پرساخت. نخست، نیروهای نظامی مصری و سپس نیروهای عثمانی مستقر در شرق و آنگاه نیروهای عثمانی مستقر در سمت شمالی، مراسم سلام نظامی خود را به جای آوردند.
در این هنگام، شریف به همراه والی و سایر مهمانان به داخل مهمانسرا رفته و در یکی از اتاق های طبقه اول نشستند. گفته شد که به دستور او، نشان درجه دو مجیدی به امیر الحاج مصری و نشان درجه سه آن به خزانه دار داده شد. لیکن این فرمان جز سخن نبود و هرگز به مرحله اجرا در نیامد. ظاهراً پخش این خبر، به جهت کنار آمدن آنان با شریف در مورد تعیین دستمزد ساربانان بوده تا همراهی آنان رانسبت به نظرات خود به دست آورند، لیکن در اشتباه بودند؛ زیرا این فریب، کارساز نمی باشد. پس از آن امیر مکّه به طبقه دوم رفت و در قسمتی که دیدگاهی بر فضای باز مقابل مسافرخانه داشت، لحظاتی ایستاد و حرکت آرام سربازان را به سوی اردوگاه نظاره کرد. در این جا از نظم و ترتیب حرکت سربازان مصری، اظهار خرسندی نمود.
این جانب پس از فراغت از سلام نظامی، به مسافرخانه آمده و از قسمت های گوناگون آن بازدید کردم. ساختمانی زیبا و استوار و به سبک نوینی به نظر آمد. این ساختمان دارای دو طبقه است که سقف آن از آهن و آجرهای قرمز با پوششی از گچ بسیار نرم و سفید ساخته شده از مواد طبیعی و پودر سنگ بود. زمین آن سنگ فرش و ساختمان سمت شرقی و شمالی آن به اتمام رسیده، و دیوارها از گچ سفید اندود شده بود.
اما دو سمت دیگر زمین در بخش شرقی و شمالی ساختمان که با سنگ فرش پوشیده شده و دیوارهای آن گچ اندود گردیده بود، در حالی که سنگ فرش و سفیدکاری دو قسمت دیگر ناتمام مانده بود. مسافرخانه دارای حیاط وسیعی بود که در اثر خاکبرداری از آن جهت ساختمان، حفره های زیادی در آن به وجود آمده بود. طول ضلع شمالی این
ص: 110
مهمانسرا، یکصدوپنجاه متر بود، که میانه دیوار یاد شده درب اصلی آن قرار داشت و بالای آن آرم طلایی رنگ عثمانی خود نمایی می کرد و دو دیوار دیگر مهمانسرا، قرینه دیوارهای سمت شرقی و شمالی بود، اما ضلع شرقی آن در حدود 90 متر می باشد.
نمای درب و پنجره ها از چوب محکمی به رنگ گردویی که لولای آنها و دستگیره ها همگی از جنس برنج زیبایی ساخته شده است. آبریزگاههای آن در محلی دور از اتاق ها، احداث گردیده تا رطوبت و بوی ناشی از آن، موجب آزار و اذیت مسافران نگردد. در آبریزگاهها، هیچ گونه لوله آبی وجود نداشت و عجیب تر آن که در این مسافرخانه ناظر و خدمتکار و آشپز وجود داشته و حقوق خود را در سه سال گذشته دریافت داشته اند، و این در حالی است که یک اتاق آن فرش نگردیده و حتی یک فقیر در آن زندگی نمی کرد! طبق اطلاعی که به من داده شد، اعلیحضرت سلطان مبلغ نود هزار جنیه مجیدی (جنیه مجیدی معادل 75/ 87 قرش مصری است)، برای ساختمان آن هزینه کرده است.
عکسی از این مسافرخانه در سال 1325 گرفته شده که در زیر می بینید.
ص: 111
بخاری در صحیح خود از عایشه نقل می کند که او گفت:
آغاز وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله، با رؤیای صالحه، آغاز گردید. حضرت خوابی نمی دیدند، مگر به روشنی و سفیدی صبح. سپس بر حضرت حالتی عارض گردید که اشتیاق به تنهایی داشتند، از این رو در شب های مشهور به «لیالی التشریق» در غار حِرا خلوت می کرد و به تفکر و عبادت می پرداخت، و پس از آن به نزد همسر خود خدیجه بازمی گشت و خود را برای عبادتی دیگر در غار حِرا آماده می کرد تا آن که فرشته حامل پیام حق بر او در غار حِرا نازل شد و بدو گفت: بخوان، فرمود من نمی توانم بخوانم. حضرت فرمودند: فشار شدیدی به من وارد نمود به طوری که احساس کردم نیروی من خارج گردید، آنگاه مرا رها ساخت و گفت: بخوان، گفتم: من نمی توانم بخوانم، مجدداً فشار شدیدی به من وارد ساخت که نیرویی در من باقی نماند و مرا باز ندا داد: بخوان، گفتم: نمی توانم بخوانم، برای بار سوم فشار دیگری داد و مرا مبعوث گرداند و گفت:
إقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الّذی خَلَقَ، خَلَقَ الإنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، إقْرأ وَرَبُّکَ الأکْرَمُ الَّذی عَلَّمَ بالقَلَمِ، عَلَّمَ الإنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله با این آیات و تنی خسته و کوفته به سوی خانه به حرکت درآمد و بر خدیجه بنت خویلد علیها السلام وارد شد و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. او را پوشانیدند تا آن که ترس او فروکش کرد. سپس حادثه را برای خدیجه نقل نمود و گفت: بر خود می ترسم. خدیجه گفت: به خدا قسم، خداوند تو را خوار و ذلیل نمی کند؛ زیرا تو صله أرحام می کنی، و به نیازمندان یاری می رسانی، و بیچارگان را کمک می کنی، و از میهمان پذیرایی کرده، و دردمند دردمندان هستی.
از این رو جایگاه والای «غار حِرا» و این که عبادتگاه پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از بعثت بوده، و در آن اولین سوره از قرآن، که نور و هدایت برای مردم است و بدان قلب ها شفا می یابد، بر قلب مبارک او نازل گردید. پس شور و هیجان ما جهت دیدار از آن جایگاه تو را شگفت زده نکند. در روز 16 ذی الحجه سال 1318 به همراه تعدادی از افسران و سربازان و حجاج، بدان سوی حرکت کردیم که با حرکت معمولی اسبان، پس از پنجاه
ص: 112
دقیقه بدان رسیدیم.
این کوه در شمال مکّه، سمت چپ کسی که به سوی عرفات رهسپار است، واقع شده و حدود یک مایل از جاده یاد شده فاصله دارد.
یاقوت در «معجم» خود می گوید: این کوه در فاصله سه مایلی مکّه است و کوه بلندی است که ارتفاع آن از کوه ثبیر بیشتر بوده و دارای قلّه ای با شیب تندی است.
در سمت چپ قلّه، غار حِرا قرار دارد. سی وپنج دقیقه از کوه بالا رفتیم. با آن که ارتفاعی در حدود دویست متر داشت لیکن به جهت عمودی بودن آن، بالا رفتن از آن کمی مشکل بود و برخی از افسران از خستگی به اغماء افتادند، از این رو مجبور به دو بار استراحت در میان راه شدیم، و آبی را که همراه ما بود، به صورت آنان پاشیدیم و در صورتی که آن را به همراه نداشتیم، عواقب ناخوشایندی پیش می آمد. بنابراین به افرادی که قصد بالا رفتن از این کوه، به خصوص در ایام گرما، را دارند توصیه می کنیم، آب را
ص: 113
ضمیمه وسائل خود نمایند.
سه دقیقه پیش از رسیدن به قلّه کوه، به مخزنی که برای جمع آوری آب باران در کوه کنده شده بود رسیدیم. طول آن هشت متر و عرض آن شش متر و عمق آن چهار متر بود، و دارای پله کانی برای رفتن به درون آن بود در این هنگام مخزن خالی از آب بود. در کنار آن زن عربی نشسته بود و با فروش چای و قهوه از زائران موسم حج پذیرایی می کرد. وی برایمان فرشی پشمین گستراند و نیم ساعتی را به صرف چای و قهوه در خدمتش بودیم، و هنگام حرکت دو برابر دستمزد او را در مقابل آنچه که به ما تقدیم داشته بود پرداختیم.
سپس به سوی قلّه کوه بالا رفتیم، در این نقطه به ساختمان محکمی به طول شش متر و عرض شش متر و ارتفاع هشت متر که بر فراز آن گنبدی نیز قرار داشت، رسیدیم. در زمین این بنا، سنگ سیاه صافی بود که در وسط آن شکافی متمایل به سوی پایین همانند شکاف صندوق نامه ها در مصر قرار داشت. گفته می شود: این سنگ جایگاهی است که در آن سینه [مبارک] پیامبر صلی الله علیه و آله شکافته شد. لیکن بخاری در صحیح خود از قول مالک بن صعصعه نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«در منزل در حالی که بین خواب و بیداری بودم- و گفته شده میان دو مرد (1)- طشتی از طلا که مملوّ از حکمت و ایمان بود، برایم آورده شد. از گلو تا ناف دریده شد، سپس با آب زمزم آن را شستشو داده و آن را از حکمت و ایمان پر نمودند.»
در کتاب «شفاءالغرام» در صفحه 144 به روایت از یونس، از ابن شهاب، از انس و ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد که فرمود:
«شکافی در سقف خانه ام پدیدار گشت و از آن جبرئیل فرود آمد، سینه ام را شکافی داد و آن را با آب زمزم شستشو داد سپس طشتی آورد ...»
بیشتر احادیث و روایاتی که در این مورد نقل شده، شکاف دادن سینه پیامبر صلی الله علیه و آله را به
ص: 114
هنگام کودکی حضرت و در زمانی که نزد حلیمه سعدیه بوده، دانسته اند و حلیمه زمانی که پیامبر را نزد مادرش آمنه بنت وهب برگرداند در این مورد به او می گوید: زمانی که او به همراه برادرانش در پشت منازل ما ...»
پس مسجد الحرام کجا و منزل پیامبر کجا، و پشت خانه های حلیمه کجا، و دامنه کوه حِرا کجا! خداوندا! این دروغی است آشکار و مردم آن را راست پنداشته اند. آن چنان که مبدل به واقعیت گردید و در ذهن شخصی مانند سلطان عبدالعزیز هم نفوذ کرده و او را وادار نمود تا در سال 1279 ه. بر روی این جایگاه دروغین، گنبدی احداث کند و سنگ یادبودی نیز برای آن قرار دهد که من آن را بر روی دیوار جنوبی که با آب طلا نوشته شده بود، ملاحظه کردم. غار حِرا، محلی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن پیش از بعثت، به عبادت می پرداخت در سمت جنوب این گنبد قرار دارد. انسان از قلّه کوه توسط پله های سنگی غیر منظمی شبیه به پلکان به پایین رفته و به دهانه غار می رسد. فاصله میان غار و گنبد حدود پنجاه متر می باشد. فضای آن به مقدار نشستن پنج نفر و ارتفاع آن به اندازه قامت یک انسان متوسط است. در داخل آن نماز خوانده، دعاکردیم و در آنجا گروهی حاجیان ترک را که برای زیارت آمده بودند دیدیم. شخص ایستاده بر قلّه این کوه می تواند مکّه و ساختمان های عظیم و قله های مستحکم آن را و کوه «جبل الثور» را نظاره کند. رنگ کوه طلایی است؛ به گونه ای که اگر چشم ها را به قسمتی از آن، خیره نماییم قله ای از طلای خالص به نظر می آید، از این رو، زمانی که آفتاب بر آن می تابد، یکی از زیباترین و جالب ترین منظره ها را به خود می گیرد.
قطعه سنگ کوچکی را از کوه برداشتم، لیکن متأسفانه بعدها یکی از نوکران در شهر «الوجه» آن را سنگ اجاق دیگی قرار داد و از میان رفت. لازم به یادآوری است افرادی که به زیارت و دیدار این کوه می روند، حتماً آب کافی به همراه داشته و به صورت دسته جمعی و مسلّح حرکت نمایند تا از آسیب دزدان و اعراب راهزنی که در انتظار فرصت بوده و در نقاط کم رفت و آمد مانند این مسیر، آماده حمله به حجاج و ربودن اموال و اثاثیه آنان هستند، در امان باشند. به من گفته شد، یکی از اعراب، اقدام به کشتن یکی از حجاج نمود و نزد او جز یک ریال نیافت، به او گفتند: برای یک ریال او را به قتل
ص: 115
رساندی؟ با خوشحالی جواب داد یک ریال برای من بهتر از او بود. ببین قساوت قلب تا کجا پیش رفته و چگونه برای چند درهم، چشمانشان کور گشته و مردمان را که برای انجام مناسک حج و به جای آوردن یکی از مهمترین شعائر دینی به اینجا می آیند در برابر چند سکه ناچیز به قتل می رسانند و آن هم در مکانی که خداوند آن را حرم امنی برای مردم قرار داده است.
الأعْرابُ أشَدُّ کُفْراً وَنِفاقاً وَأجْدَرُ أنْ لایَعْلَموا حُدُودَ ما أنْزَلَ اللَّهُ علی رَسُولِهِ (1)
همچنین در سال 1321 مجدداً برای دیدار از کوه بالا رفتیم که در این سفر، حضرت والا مقام، وزیر جنگ مراکش آقای مهدی منبهی نیز به همراه ما بود.
پس از آن که از کوه پایین آمدیم، در دامنه آن سایبانی زده و به همراه وزیر که کمک فراوانی به نیازمندان می کرد، غذا خوردیم.
خداوند در سوره توبه می فرماید:
ألا تَنْصُرُوهُ فَقدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إذ أخْرَجَهُ الَّذینَ کَفرُوا ثانی اثْنَیْنِ إذْ هُما فی الغارِ إذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ إنَّ اللَّهَ مَعنا فَأنزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَأیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفرُوا السُّفلی وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ العُلْیا وَاللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (2)
بخاری در کتاب تفسیر خود در باب «ثانی اثنین إذ هُما فی الغار» از انس روایت می کند:
ابوبکر به من گفت: با پیامبر صلی الله علیه و آله در غار بودم که ناگاه آثار مشرکین را حس کردم، گفتم یا رسول اللَّه: اگر یکی از آنان کمی خود را بلندتر کند ما را خواهد دید، حضرت فرمودند: این
ص: 116
چه خیالی است درباره دو تن که خداوند سوم آنهاست!
همچنین حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک خود از عمر روایت کرد:
پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه به سوی غار بیرون آمد و ابوبکر گاهی در پیش و گاهی در پس آن حضرت راه می رفت، تا آن که پیامبر صلی الله علیه و آله از بودنش آگاه شد و از او سؤال نمود، او پاسخ داد:
ای رسول خدا گاهی به یاد مشرکانی که در پی شما هستند افتاده و در پی روان می شدم، و گاهی به یاد نگهبانان آنان می افتادم و در برابر شما راه می رفتم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ای ابابکر آیا دوست داری اگر پیش آمدی آید تو را رسد نه من را؟ گفت: آری، قسم به آن که تو را به حق فرستاد. آنگاه پس از آن که به غار رسیدند ابوبکر گفت: یا رسول اللَّه در جای خود تأمل فرما تا من غار را وارسی کنم، و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در بالای غار قرار گرفت یاد آورد که آنجا را وارسی ننموده، پس به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد یا رسول اللَّه در جای خود تأمل فرما، آنگاه به بازرسی پرداخت و سپس از پیامبر خواست نزول فرمایند و پیامبر وارد غار شدند و سه روز و سه شب در آن غار اقامت کردند تا آن که مشرکان از یافتن آنان مأیوس شده و آنگاه عبد بن اریقط دو شتر برای آنان آورد و از آنجا بیرون آمدند. (1) بنابر این غار ثور، همان غاری است که پیامبر صلی الله علیه و آله از سرداران باطل و دشمنان حق و دسیسه گران مکار، پناه برد و خود را در آن پنهان کرد.
«وَإذ یَمْکُربِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِّتُوکَ أو یَقَتِّلوکَ أو یُخرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینْ». (2)
پیامبر به همراه ابوبکر، سه شبانه روز در آن پنهان شدند تا آتش جستجو در خاموش گردید، سپس از آنجا بیرون آمده و به سوی مدینه رهسپار گردیدند که این آغاز
ص: 117
عزت و بزرگی برای اسلام و مسلمانان بود.
به همین سبب، دوست داشتیم این غار را با چشمان خود ببینیم، پس پیش از طلوع آفتاب روز هیجدهم ذی الحجه سال 1318 ه. (8 آوریل سال 1901) از مکّه به سوی این غار عزیمت کردیم، همراهان عبارت بودند از: حضرات شیخ محمد طموم و شیخ محمد احمد السیوطی، (دامادهای ما) و گروهی از حجاج به همراه تعدادی از سربازان برای حفاظت گروه از آسیب اعراب در بیابان خالی و کم رفت و آمد.
به سمت جنوب حرکت کرده و قبل از رسیدن به کوه، نماز صبح را به جای آوردیم.
مسیر اردوگاهمان در شیخ محمود تا کوه را که حدود پنج و نیم مایل بود با حرکت معمولی اسبان، در یک ساعت و بیست دقیقه طی نمودیم. راه میان مکّه و این کوه، کوهستانی بود به طوری که کوهها، دو سوی جاده را در بر گرفته بودند و گردنه ای نیز در آن قرار داشت که نخست از آن بالا رفته و سپس سرازیر گشتیم.
گذراندن این گردنه بیش از سه دقیقه طول نمی کشد. در بین راه هفت علامت سنگی پوشیده با گچ در سمت چپ شخصی که به سوی کوه در حرکت است، قرار دارد. این ستون های سنگی بر روی برآمدگی هایی از زمین ساخته شده و بلندی آنها سه متر و قاعده آن یک متر مربع بود که به صورت هرمی در انتها در می آید. فاصله میان دو ستون از ستون های یاد شده، فاصله ای در حدود دویست الی هزار متر می باشد و هر یک از ستون ها، در پیچ و خم های مسیر قرار داده شده است تا افرادی که قصد رفتن به کوه را دارند، گمراه نگردند.
هنگامی که به کوه رسیدیم، نیروی خود را به دو قسمت تقسیم کرده، گروهی به همراه ما به بالای کوه صعود نموده و گروهی دیگر در پای کوه برای محافظت ما، از گزند احتمالی اعراب، باقی ماندند.
حرکت به بالای کوه، حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید؛ زیرا مسیر حرکت ما دارای پستی و بلندی زیادی و به شکل حلزونی و مار پیچ بود. از این رو هر 5 دقیقه به مدت یک تا دو دقیقه مجبور به استراحت بودیم و گاه به سبب یاد شده، مجبور بودیم پنج دقیقه ای استراحت کنیم. تا نیمه کوه تعداد پنجاه و چهار پیچ را محاسبه کردم که گاه بالا
ص: 118
می رفتیم و گاه پایین می آمدیم، تا این که به سلامت به غار رسیدیم و هرگاه تعمیر و اصلاحات ارتشبد عثمان پاشا نوری، والی حجاز در سال 1299 هجری، و ارتشبد اسماعیل حقی پاشا، والی حجاز و بزرگِ حرم در سال 1307 ه. در مسیر کوهستان صورت نگرفته بود، سختی های بیشتری در این راه می بایست تحمل کنیم؛ زیرا بزرگی کوه و وسعت آن و انشعاب های فراوان آن (همچنان که در تصویر زیر ملاحظه می کنید.) شخص بالا رونده را گمراه می کرد و با اصلاحاتی که در این راه انجام گرفت
مسیر، حالت پلکانی که این پله ها گاه بالا رفته و گاه پایین می آید به خود گرفت، ولی هنوز
ص: 119
هم بسیار صعب العبور بود، چنان که در بین راه افراد زیادی را می دیدم که رنگ از رخشان پریده و نیروی آنان کم شده و نقش بر زمین می شدند و اگر ما با آبی که به همراه داشتیم، جرعه ای بدانان ننوشانیده و مقداری هم بر صورتشان نمی پاشیدیم تا به حال طبیعی خود بازگردند، حتماً مرگ به سراغ آنان می رفت. به همین علت به افرادی که قصد صعود به این نقطه را دارند تأکید می کنیم که آب فراوانی همراه خود بردارند تا خود را از خطر هلاکت برهانند.
هنگامی که به غار، در بلندای کوه رسیدیم، آن را شبیه سنگی تو خالی همانند کشتی وارونه ای که پشت آن به بالا و دارای دو شکاف یکی در جلو و دیگری در انتهای آن باشد، یافتیم.
از قسمت غربی سنگ، در حالی که دست ها را به جلو دراز کرده و بر شکم خود، روی زمین خوابیده بودم، خود را کشان کشان به داخل منتقل نمودم. پس از نماز و دعا در غار، از ناحیه شرقی غار که کمی وسیع تر از ناحیه غربی بود، بیرون آمدم.
عرض شکافِ کوچک، سه وجب در دو وجب است و در سمت غرب قرار دارد که این همان شکاف اصلی است که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن به داخل غار رفتند. اما شکاف دیگر در ناحیه مشرق قرار دارد و گفته می شود که آن را برای سهولت رفت و آمد مردم، بعدها باز کرده اند. کوه در سمت مکّه قرار دارد. در کنار غار به مردعربی برخوردیم که صدقات را در موسم حج از حجاج دریافت داشته، آنان را به محل غار راهنمایی می کرد؛ زیرا تخته سنگ های دیگری در کنار تخته سنگ غار وجود داشت که بی شباهت به آن نبودند، لیکن تخته سنگ غار وضعیتی خاص به خود داشت. حدود دو ساعت در بالای کوه بودیم و پس از استراحت و خوردن غذا و نوشیدن چای، نقاط مختلف اطراف کوه را بررسی و تماشا کردیم و در این فاصله، گروهی که با ما بالا آمده بودند، پس از زیارت و دیدن غار پایین رفته و گروه دوم که در پایین کوه مستقر بودند، جهت دیدار غار بالا آمدند. هنگامی که بر بالای کوه بودیم، گروهی حدود 20 نفر، از حجاج داغستانی به نزدیک غار آمده و از بودن ما در آن جا خرسند شدند و در بازگشت، تا مکّه با همراه ما بودند.
تنها گروه اندکی از ترک ها و مغربی ها و داغستانی ها به دیدن غار حِرا و یا این غار
ص: 120
تصویر
می آیند و قبل از ما هیچ یک از مصری ها بدین نقطه نیامده است و به ندرت افرادی از مکّه وجود دارند که به این غار آمده باشند. طبق اطلاعی که به من داده شد، اشخاصی هستند که حدود چهل سال در مکّه زندگی کرده ولی تاکنون از این دو کوه بالا نرفته اند، همچنین از مصری ها و یا همراهان محمل نیز تاکنون کسی را بر بالای این کوه ندیده اند، که این منّتی از سوی خداوند بر ما بود.
این عکس در سال 1342 توسط آقای احمد افندی صابر، بازرس تکیه
ص: 121
مصری در مکّه به این جانب اهدا گردید که از او به علت این هدیه گران سنگ، کمال تشکر و امتنان را دارم.
بلندی کوه ثور، بیش از پانصد متر است؛ به گونه ای که شخص ایستاده بر بالای آن، بر تمام اطراف کوه و کوه های اطراف و شهر مکّه و حومه آن مسلط بوده و آنها را به وضوح می تواند ملاحظه نماید. همچنان که حَرّه و درخت های نخل آن را نیز می توان مشاهده نمود.
در بالای این کوه، ستون سنگی، شبیه ستون های یاد شده در مسیر میان مکّه و کوه، قرار داشت که با سنگ ساخته شده و با گچ، سفید گردیده است که علامتی برای شناساندن کوه به مردم به شمار می آید.
کوه ثور دارای رنگ های مختلفی از طلایی و نقره ای و زغالی و شبیه سیمان و گاه شبیه مرمر می باشد و ممکن است که رنگ های دیگری نیز در سمت های دیگر آن باشد که من ندیدم. از هر معدن و قسمتی، تکه سنگی برداشتم لیکن آن زن خدمتکار همان کاری را با آنها کرد که با سنگ کوه حِرا کرده بود- خداوند او را ببخشد- لیکن مقدار کمی از سنگ ها را برایم باقی گذارد که پس از بازگشتم به مصر، آنها را به بعضی از زرگرها نشان دادم. گفتند: سنگ ها دارای طلا است لیکن مقدار آن بسیار کم و ناچیز می باشد.
از آنان که به دیدار غار ثور نائل شده اند، مولای من عبداللَّه بن محمد ابن ابی بکر عیّاشی است که در روز چهارشنبه، هشتم شوال سال 1059 ه. از غار ثور دیدن نموده و شرح آن در سفرنامه چاپ شده وی در سال 1316 ه. آمده است.
نامبرده در سفرنامه خود می گوید: که از مسیر بین خندمه و ابوقبیس به علت نزدیکی راه، به کوه سفر کرده است. گرچه این مسیر دارای پستی و بلندی بوده و لیکن مسافتی در حدود سه مایل می باشد. ولی ما ازجاده مسفله به کوه رفتیم که این مسیر طولانی تر از مسیر عیاشی می باشد لیکن راه آن هموارتر است. وصف دقیقی از غار و از مشقات وناراحتی هایی که در راه صعود به این کوه به او وارد شده، همانند مشکلات ما، همه را در سفرنامه خود به قلم تحریر در آورده است. (به ص 102، جلد دوم از سفرنامه او مراجعه کنید).
ص: 122
مکّیان پس از سپری شدن موسم حج، جشن های خانوادگی می گیرند و به ازدواج فرزندان خود می پردازند ونیز به سوی مناطق تفریحی و خوش آب و هوا در سمت طائف و الزاهر حرکت می کنند و در این مسافرتها معمولًا خوانندگان و مطربین و دستگاهها و آلات طرب به همراه خود می برند؛ زیرا مکّیان علاقه فراوانی به ساز و آواز دارند.
با فرا رسیدن ماه رجب، بسیاری از آنان به سوی مدینه برای زیارت می روند و آنچه که در فصل حج اندوخته اند در این سفر خرج می کنند، لیکن گروه اندکی قسمتی از عایدات خود را برای سفر به برخی از کشورهایی که حاجیان آن به مکّه می آیند، کنار گذاشته و پیش از موسم حج بدانها سفر نموده و قرارهایی با طرف های خود برای طواف حجاج و انجام کارهای آنان در موسم حج آینده، می بندند.
اینان برای انجام این گونه سفرها گاه مجبور به گرفتن وام با سودهای کلان می شوند به امید آن که این بدهی ها را با قراردادهایی که در کشورهای همجوار می بندند، پس داده و استفاده ای هم ببرند که البته کمتر اتفاق می افتد از زیر بار وام های خود خارج شوند، از این رو همواره در زیر بار قرض گرفتارند. البته امسال پیش بینی آنان توسط دولت شریف اشتباه از آب درآمد؛ زیرا شریف کشورهای مصر، جاوه، هند، مغرب، سرزمین آناتولی و دیگر کشورها را به قسمت هایی تقسیم نمود و مطوفین برای به دست آوردن حجاج هر قسمت بر یکدیگر سبقت گرفته و هر کدام بنابر محل و موقعیت و ثروت حجاج آن ناحیه، قیمت های گزافی پرداختند، لیکن بسیاری از آنان ضرر نمودند؛ زیرا آنان مبالغ سنگینی در حدود پنجاه جنیه و گاه بیشتر را برای خرید این قسمت ها به شریف پرداخت نموده بودند. لیکن به هنگام فرا رسیدن موسم حج، به اندازه مقداری که پرداخت کرده بودند، به دست نیاوردند. البته در این میان، تعدادی نیز به سودهای کلانی دست یافتند.
این ضررها ناشی از بالا بودن قیمت های تعیین شده قسمت ها و نیز هزینه های سفر مطوّف بدان منطقه و دادن هدایایی به مسؤولین حجاجی که بعداً بیشتر آنان به حج نیامدند صورت گرفت، از این رو برخی از مطوّفین، هنگامی که فقر حاجیان و ناتوانی آنها در پرداخت هزینه را ملاحظه نمودند، بر حاجیان سخت گرفته و سخنان تندی میان
ص: 123
آنان رد و بدل شد و درگیری ها و دشنام هایی را سبب گردید. قبل از تقسیم بندی اخیر، رسم بر این بود که از هر مطوّف در مقابل هر حاجی که بر او وارد می شد شریف یک ریال مالیات دریافت می کرد بنابراین مطوف امثال این مالیات ها را به هر شکلی که ممکن بود از حاجی به دست می آورد، حال چه فقیر باشد و چه ثروتمند و گاهی برخی از مطوفین نیکو دل از فقرا نگرفته و در عوض از حجاج متمکن چند برابر آن را دریافت می داشتند و شریف هرگز از مالیات مطوّفین در نمی گذشت و به عذر و بهانه های آنان وقعی نمی نهاد و آنان یا باید مالیات را می پرداختند و یا روانه سیاه چال ها می شدند.
وَکذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعضاً بِما کانُوا یَکسِبونَ (1)
شریف مکّه ملقب به «سید الجمیع» است یعنی بزرگ و آقای همه، که بدان از سایر اشراف، تمیز داده شود. او در مکّه حاکم مطلق و امرش مطاع است، هر کس را که اراده کند تبعید کرده و یا به زندان می افکند و یا عقوبت می کند. حل و عقد تمامی مسائل و گرفتاری ها، در دست او است و نظر نهایی اراده اوست. کلیه حکام در مکّه از عالی مقام ترین آنان؛ یعنی احمد راتب پاشا، که دارای درجه ارتشبدی است، تا دیگران، همگی گوش به فرمان او می باشند. هر شخص، کوچکترین نافرمانی از نظر او نماید، در هر مقام و مرتبتی که باشد بلافاصله از مقام و منصبش عزل می گردد؛ زیرا شریف از نفوذ فراوانی در دولت برخوردار است، و همواره خواسته های او پذیرفته شده، بلکه هرگونه شکایتی که از او شود مجدداً به او عودت داده شده تا خود بر اساس شرع و یا آنچه که نظرش بدان تعلق می گیرد، حکم نماید و حکم هم تغییر پذیر نمی باشد و وای بر حال شاکی!
آری این دست ستمکار و قدرتمند، متناسب با حال اعراب شروری است که تنها با زور و قوّه قهریه می توان آنها را تسلیم نمود و به سرسختی و خشونت آنان پایان داد.
لیکن اگر در کنار قدرت، عدالت نیز وجود داشته باشد، علاوه بر آن که بر اشرار تأثیر
ص: 124
گذارده و کردارهایشان را کنترل می نماید، مردم نیز از دل و جان به دور او جمع می گردند؛ زیرا عدالت تأثیر دیگری بر مردم دارد و عدل سلطان، نفوذی بیش از قدرت ستمگرانه در مردم خواهد داشت.
اما شریف علی پاشا، نفوذ فراوانی بر اعراب دارد و آنان بدو احترام زاید الوصفی گذاشته و از جایگاه ویژه ای در دل ها و قلب های آنان برخوردار است، و همواره گفته های او مورد پذیرش آنان بوده و از آن اطاعت می کنند و در حوادثی که خوش آیند شریف نمی باشد او طرف گفتگو با اعراب بوده و آنان را به اطاعت از خواسته شریف وامی دارد.
در جده، هنگام فروش هر کجاوه، مبلغ شش قروش مصری و نیم روپیه مالیات دریافت می گردید. گرچه این مبلغ از فروشنده گرفته می شد لیکن در واقع فروشنده، این مبلغ را ضمیمه مبلغ کالای خود نموده و بر خریدار تحمیل می کرد. مبلغ دو ریال برای شریف و پنج قروش عثمانی (/ 4 قروش مصری) برای دولت و یک ریال نیز برای نماینده مطوّف در جده که ضامن ساربان نیز بود، (/ مقوم) گرفته می شد- مالیات های ناروایی که خداوند بدان ها حکم نکرده- هزینه کرایه هر شتر از جده به مکّه، در آغاز موسم حج امسال، شش ریال «برم» (تقریباً معادل ده قروش مصری) که اگر مالیات های یاد شده را از آن کم کنیم، مبلغی حدود سه ریال برای ساربان و شترش باقی می ماند؛ یعنی کمتر از نصف مبلغ کرایه و این ظلمی است آشکار که صاحبان شتر را وادار می کند آنچه که بتوانند از حجاج مبالغی را بستانند با آن که کرایه در آغاز موسم حج شش ریال بود لیکن پس از رسیدن کاروان محمل به جده، به دوازده ریال افزایش پیدا کرد، که این تا مبلغ سی ریال نیز رسید. لیکن مجدداً به شش ریال کاهش پیدا کرد و به نرخ اولیه خود بازگشت و آخرین کاهش قیمت در تاریخ هفتم ذی الحجه بود. علت افزایش کرایه تا سی ریال، رسیدن تعداد زیادی حجاج از سمت مدینه و جده و مشرق عربستان بود که وضعیت بی نظیری را به وجود آورد، آن چنان که مسیر حرکت میان جده و مکّه به صورت شبانه روزی در آمد و یک لحظه خالی از رفت و آمد حجاج نبود. چنان که پیشتر
ص: 125
گفتیم، به علت کمبود شتر، هزار و پانصد حاجی با پای پیاده در روز دوم ذی الحجه خود را از جده به مکّه رساندند.
در مکّه نیز هنگام فروش گوسفند، از هر رأس آن مبلغ پنج قروش مصری و از فروش هر رأس شتر، پنجاه قروش مالیات، دریافت می گردید و کرایه هر شتر همراه با کجاوه، از مکّه به عرفات و بالعکس، هفت ریال و بی کجاوه شش ریال قرار داده شده بود که یک ریال آن برای شریف و ریالی دیگر برای مطوّف و مقوّم (1) گرفته می شد و در نهایت مبلغی حدود چهار یا پنج ریال برای ساربان باقی می ماند.
کرایه یک شتر کجاوه دار از مکّه به مدینه و سپس یَنبُعْ سی و سه ریال مجیدی بود و نیمی از این مبلغ نیز برای شتر همراه، که بار را حمل می کرد، گرفته می شد. کرایه شترِ یک جهازه، سی و دو ریال که از آن دوازده ریال برای شریف (/ دو جنیه انگلیسی) و یک ریال و نیم برای تنظیم کننده کاروانها، و دو ریال از آنِ مطوّف و یک ریال از آنِ متعهد و ضامن ساربان (/ مقوم) و یک ریال برای دولت و یک چهارم ریال در برابر رهن (مرسوم است هر قبیله یک نفر را برای اطمینان دادن از به سلامت رسیدن افراد کاروان به مقصد، نزد دولت، گروگان قرار داده و دولت او را تا پایان سفر زندانی می نماید و قیمت معادل یک گروگان یک چهارم ریال است) بنابراین مبلغی حدود پانزده و ربع تا چهارده و ربع ریال و یا کمتر از آن برای ساربان باقی می ماند و از این وضعیت بدتر آن که از هر جاوه ای مبلغ چهار جنیه گرفته می شد و این تنها به علت وضعیت مالی خوب آنان بود که مکّیان را به طمع می انداخت و گرنه در مقابل، هیچ گونه کاری هم برای آنان انجام نمی شد.
ساربانان برای فرار از مالیات شترانِ اجاره داده شده، از شیوه خاص پیروی می کردند؛ بدین گونه که با هر حاجی قرارداد بسته می شد و هنگام حرکت از مکّه تعدادی از شترها را بیش از حد بار زده و تعدادی شتر را بدون بار به همراه کاروان روانه می کردند که از این شتران بی بار مالیاتی گرفته نمی شد؛ زیرا ساربان ادعا می کرد اجاره داده نشده است. پس از دور شدن از مکّه، بارها و افراد بر طبق قرارداد تقسیم می گردید، و یا آن که با مسافران بر تعدادی شتر قرارداد می بستند، لیکن پس از آغاز مسافرت تعدادی را بازپس
ص: 126
گرفته و به دیگران مجدداً اجاره داده می شد و بدین ترتیب، هر شتر را دوبار اجاره داده و دو کرایه دریافت می داشتند و بدین گونه از پرداخت مالیات بیشتر می گریختند- و به خدا قسم که این ظلمی است آشکار و طمعی است لجام گسیخته- و آیا هرگز این گونه مالیات های سنگینی که در اسلام نکوهیده است، در جایی شنیده ای؟!
اسلام در نظام مالیاتی خود، در نهایت مبلغی حدود بیست درصد را تعیین نموده است و آن هم بر اموالی است که بدون تلاش و کوشش فراوان و چشمگیر؛ نظیر استخراج معدن و یا مثلًا از راه دست یافتن به گنج قدیمی به دست آمده باشد نه بر پولی که از راه تلاش و کوشش و کار طاقت فرسا فراهم شده باشد. لیکن اعمال و رفتار این افراد، نباید تعجب آور باشد زیرا آنان، دین را فقط در زبان داشته و هنوز در نهادشان، از آن خبری نیست پس آنان را می بینید که آنچه بر زبان دارند، جز آن است که در باطن خود بدان معتقدند.
یَقولُونَ بَأفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِم واللَّهُ أعلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (1)
اگر دولت های فرانسه و روسیه، از ظلمی که بر سر حجاج در این راه وارد می شود، آگاه گردند، هرگز از انجام حج مسلمانان تبعه خود جلوگیری نمی کردند؛ زیرا این افراد پس از مشرف شدن و دیدن این سختی ها و مشقت ها، در مراجعت نه تنها هرگز آرزوی مسافرت دیگری را نخواهند کرد بلکه دیگر هموطنان خود را از رفتن بازمی دارند و نیازی هم به دخالت دولت ها در جلوگیری از حج آنها نمی باشد لیکن آواز دهل شنیدن از دور خوش است. آنچه درباره کرایه شتران گفتیم درباره حجاجی است که ارتباطی با محمل نداشته وگرنه همراهان محمل با روش دیگری به کرایه شتران مورد نیاز خود می پردازند.
در حقیقت مبلغ کرایه با نظر و صلاح دید حضرت شریف مکّه تعیین می گردد و
ص: 127
خواسته اوست که کسی را یارای مخالفت یا سرپیچی با آن را ندارد و رأی و نظر امیرالحاج و خزانه دار، در این مورد هیچگاه به نتیجه ای نرسیده و به تعبیری دیگر، گوش شنوایی برای شنیدن سخنان یا مخالفت های آنان وجود ندارد. از این رو در سال های اخیر به ویژه در پنج سال گذشته قیمتها افزایش فاحشی یافته است.
به این گزارش توجه نمایید:
در سال 1302 هجری (/ 1885 م.) کرایه شتر به همراه کجاوه از مکّه به مدینه هیجده ریال و هفده ریال برای شتران تک سوار، قرار داده شده بود.
همچنین از مکّه به مدینه به یَنْبُعْ بر ساحل دریا، بیست و سه ریال برای گروه اول و بیست و دو ریال برای دسته دوم، تعیین گردیده بود و نیز از مکّه به مدینه و سپس به جده، بیست و هشت ریال برای گروه اول و بیست و هفت ریال برای گروه دوم، تعیین شده بود. از مکّه تا شهر فالوجه، سی و پنج ریال برای گروه اول و سی و چهار ریال برای گروه دوم و از جده به مکّه مبلغ 234 ریال، قرار داده شده بود. این افزایش قیمت ها بر اساس فزونی حجاج و گرانی قیمت ها، همچنان که در سفرنامه مرحوم صادق پاشا آمده است، تعیین می گردیده و فزونی کرایه ها همواره در حال افزایش بوده است تا این که از سال 1314 ه. به بعد، طبق آنچه که در نمودار نشان داده شده، دریافت می گردیده است:
جمع کرایه کرایه ازکرایه رفت و برگشت کرایه از مکه سال یادداشت یک شترجده به مکه مکه- عرفات به شهر فالوجه
13146709090850
751360/ 7587/ 587/ 13151184 در این سال نیروی نظامی به همراه محمل قرار داده نشده بود.
51470/ 5110131/ 13161228 در این سال نیروی نظامی به همراه محمل قرار داده نشده بود.
5/ 51951951657/ 13171267
25/ 52096/ 5341/ 5292/ 13181462
ص: 128
با بررسی این نمودار، مشخص می شود که از سال 1315 و 1316، که نیروی نظامی به همراه محمل نبوده است، قیمت ها رو به افزایش گذاشته و این بدین سبب است که از سال 1337 ه. به بعد، همراه کاروان محمل، نیروی نظامی سلطنتی، از سوی ستاد ارتش مصر تعیین گردیده و به همراه آن گسیل می گشت، از این رو دولت ما خرج نیروی نظامی را به شریف مکّه پرداخت نمی کرد. بنابراین مبلغ دستمزدها را افزایش دادند تا بتوانند، هزینه داده نشده از سوی ارتش مصر را جبران نمایند و یکی دیگر از علل افزایش آن، عدم مذاکره نمودن دولت مصر با شریف مکّه درباره افزایش قیمت ها در سال های گذشته است که موجب گردید آنان به افزایش دستمزدها عادت نموده و آنچه را که بخواهند، تعیین نمایند، به گونه ای که باعث فزون طلبی از حاجیان گردیده است و من به شریف عرض کردم: این افزایش بی حد وحصر همه ساله، بالأخره مورد توجه دولت مصر گردیده و برای هزینه آن حدی را تعیین خواهد کرد و نیز ممکن است در آینده تغییری در نظام مالی محمل داده شود.
به مناسبت صحبتی که در مورد کرایه شتران و مالیات به میان آمد، مناسب است کمی هم درباره این دو موضوع، نخست در مورد رفتار عرب های شتربان با مسافران قافله و سپس در مورد تاریخ مالیات، مطالبی را عنوان نموده تا بتوانید حال را با گذشته ارتباط دهید و برای آینده چاره اندیشی کنید.
این عربها، تا زمانی که در راه از آنان به وسیله خوراکی ها و گوشت و چای پذیرایی شود، از حجاج خود و اثاثیه آنان کمال مواظبت و توجه را به عمل می آورند و در صورتی که از آغاز به آنان وعده پاداشی در پایان راه همچون لباس هم داده شود، توجه و رسیدگی آنان به حاجی افزون می گردد. تهیه لباس برای این افراد از هزینه اندکی برخوردار است؛ زیرا شامل پیراهن بلند پنبه ای است به رنگ قهوه ای و عقال (سربند) و پارچه ای که بر سر انداخته (کوفیّه) می شود که جمع هزینه آن، از ده قروش مصری تجاوز نمی کند. اما اگر کسی نسبت به بخشش قدری از مال خود به آنان بخل ورزد و از آنها دریغ کند، عذابی
ص: 129
الیم در انتظارش خواهد بود!
اذیت و آزار آنان از راههای گوناگون انجام می شود. گاه، بند شتر را پاره کرده و سوار را نقش بر زمین می کنند که مآلًا تا بستن مجدد کمربند شتر، از قافله عقب خواهد ماند و گاه او را به تنهایی در بیابان قرار داده و در این حال شخصی اگر کیسه ریال های خود را شُل نکند و یا تعهد غذا و یا وعده لباس بدو ندهد، از کشتن او نیز ممکن است صرف نظر ننماید.
همچنین شتر را به بهانه اصلاح جهاز آن، از حرکت بازداشته و پس از دور شدن شتران کاروان، فرصتی برای دست اندازی بدو فراهم می گردد. عربها علاقه شدیدی به کشیدن سیگار دارند و اگر حاجی پیش از حرکت، مقداری سیگار تهیه نموده و در راه به او دهد، او را آنچنان خوشنود کرده که از کنار شتر و بار او هیچگاه دور نشده و در طول راه وسائل راحتی و آسایش حاجی را فراهم می کند.
از دیگر عادات عربها آن است که اگر در غذا با حاجی شریک شوند، هیچگاه به او خیانت نمی کنند و اگر اعراب دیگر قبایل، قصد تجاوز و تعدی بدو را داشته باشند، او را همانند یکی از افراد قبیله خود دانسته و به حمایت از او برمی خیزند.
دریافت مالیات از دوران کهن مرسوم بوده است و روایت شده که مضاض بن عمرو جُرهمی از آنانی که از شمال مکه وارد می شده اند، به مقدار عُشر، مالیات دریافت می کرده است.
و سمیدع از اشخاصی که از جنوب وارد مکه می شدند، باز به مقدار عُشر، مالیات می گرفته است.
و این دو، از کاروانهای خوراک و آذوقه، که جُرهمیان (حاکمان مکه پیش از استیلای قبیله جُرهم، که بر اثر هتک حرمت حرم از سوی قبیله جُرهم و قطور رانده شدند) به مکه می آوردند به مقدار عُشر مالیات می گرفتند (رجوع شود به کتاب منائح الکرم نوشته سنجاری).
ص: 130
اسلام، هرگونه مالیات را مردود شناخت و زکات بر اموال را جایگزین آن کرد. از حجاجی که از راه عیذاب (دهکده ای بر کنار ساحل دریای سرخ در کشور ما مصر) وارد می شدند، مالیات دریافت می گردید و در صورتی که از پرداخت آن فرار یا امتناع می کردند در جده از آنان می گرفتند و مبلغ آن هفت دینار (350 قرش) بود که به عنوان امیر مکه از آنان دریافت می شد.
در سال 572 ه. این مالیات توسط سلطان صلاح الدین ایوبی برداشته شد. این امر بدان سبب بود که در این سال شیخ علوان اسدی حلبی، برای انجام مراسم حج رو به سوی این دیار گذاشت و پس از رسیدنش به جده، از او مالیات مطالبه شد. نامبرده از دادن امتناع ورزید و قصد مراجعت نمود، مسؤولان حکومتی، مراجعت نامبرده را به والی که در آن هنگام شریف مُکثر بن عیسی بود، اطلاع دادند، به دستور شریف از پرداخت مالیات معاف گردید و پس از ورود او به مکه، از او دیدن نموده و شیخ علوان، موضوع را به اطلاع صلاح الدین رساند، نامبرده هشت هزار اردب (1) حبوبات و بنابر نقلی دیگر، دو هزار اردب حبوبات و مبلغ هزار دینار برای شریف ارسال نمود و وی را ترغیب به ترک آن ظلم نمود. او نیز آن را رها کرد، لیکن بعدها دوباره از سر گرفته شد.
در سال 639 هجری حکمی از سوی منصور عمر بن رسول، سلطان یمن صادر گردید که در آن مجدداً گرفتن هرگونه مالیات از حجاج را ممنوع اعلام کرد این حکم بر روی تابلویی نوشته شد و تا مدتها در جایگاهی روبروی حجرالأسود بر روی دیوار زمزم قرار داشت تا این که توسّط ابن المسیب برداشته شد و بار دیگر مالیات به حالت سابق خود بازگشت.
در سال 760 هجری در دوران سلطنت ملک الناصر و به دستور سند بن رُمَیثَه شریف مکه، مالیات مجدداً لغو گردید لیکن پس از زمان کوتاهی باز بر قرار شد.
و باز در سال 766 هجری به همت امیر کتبغا نایب السلطنه مصر برداشته شد که در عوض آن به شریف مکه 260 هزار درهم و هزار اردب گندم داده شد. این دستور در دربار سلطان شعبان پادشاه مصر، به تصویب رسید و حکم آن بر سنگی بر روی یکی از
ص: 131
ستونهای مسجدالحرام کنده شد و من این سنگ نوشته را در سمت باب الصفا دیده ام.
در سال 826 ه. به دستور سلطان احمد بن مؤید، سلطان مصر، مبلغ هزار دینار (/ 500 جنیه مصری) در برابر برداشتن مالیات ورود سبزیجات به مکه، به شریف حسن پرداخت شد و به فرمان او، این دستور بر بعضی از ستونهای مسجدالحرام نوشته شد. این نوشته در نزدیکی باب السلام تاکنون باقی مانده است.
در سال 1083 ه. به دستور شیخ محمد مغربی قرمسی، تمامی نوشته ها و کنده کاریهای ممنوعیت مالیات بر ستونهای مسجد الحرام را با روغنهای رنگین جلا دادند و بدین گونه کلیه نوشته ها و دستورهای حک شده ظاهر گردید و در مقابل، مقداری از بیت المال را به حسن بن عجلان شریف مکه بخشید. بنابر این ملاحظه می کنید که همواره در ادوار گذشته مالیات را حاکمان و سلاطین عادل باطل می کرده اند، لیکن مجدداً به دست ظالمان و بر اثر شهوت و طمعی که در وجود آنان بود و همواره سیراب نمی گشتند، برگشت داده شده و بر حجاج به شدّت سخت می گرفتند که در زمان خود با چشمانمان دیدیم.
در ضیافتی که از سوی فرزند شیخ الفاسی- بزرگ طریقت- در زاویه فاسی به تمامی افراد کاروان محمل، از مقامات دولتی و دربار و نظامی داده شد، پذیرایی مجللی از ما به عمل آمد. این ضیافت از نظم و ترتیب خاص برخوردار بود. تنوّع غذا و نظافت ظرفها و کیفیت پذیرایی، نمونه کم دارد.
پس از خوردن غذا، به رسم آنان، سه فنجان چای نوشیدیم. شیخ و پیروانش، پذیرایی گرم و مجللی را از همگی ما به عمل آوردند که موجب خوشنودی همه شد.
پس از آن، از سوی شیخ باخطمه- حضرمی- بازرگان مُقرّب به امیر، ضیافتی داده شد. نامبرده کلیه کارها و امور شریف مکه و والی و حکام مکه و همچنین بر آوردن کلیه نیازهای اردوگاههای سلطنتی را عهده دار است. علاوه بر این، وی برات حقوق افسرانی را که همواره از دیر کرد پرداخت آن آزرده اند به نصف قیمت خریده و پول آنان را نقد می پردازد، آنگاه وی مبلغ کامل براتها را از خزانه دریافت می دارد.
ص: 132
پذیرایی مجلل و شایانی نیز از سوی کاروان دار (/ مقوم المحمل) بر گزار شد. این ضیافت به خاطر خدا و گُل روی ما نبود بلکه به خاطر لیره طلای (/ جنیه) مصری و گرفتن شهادت نامه ای از ما، در استفاده نمودن کاروان از تعداد بیشتری از شتران بود تا نوشته ما را به رؤیت وزارت دارایی یا جنگ مصر- در صورتی که مربوط به ارتش باشد- ارائه دهد و هزینه آن را دریافت دارد.
نامبرده از من، این چنین درخواستی را داشت. پس از رد خواسته وی بدو گفتم: اگر تعداد شترانی بیشتر از مقدار مقرر استفاده کرده باشیم، من آمادگی دارم برای هر کدام همانند کرایه ای که از افراد معمولی دریافت می شود از مال شخص خود، پرداخت کنم. او در جواب گفت: ما راضی به ضرر تو نیستیم. بلکه آنچه سود تو است سود من هم هست.
اینجا بود که او را نصیحت کرده، گفتم: لازم است که از راه حق و عدالت خارج نگردد و مال حرام از همان راهی که وارد شده، بیرون می رود و بدو خاطرنشان ساختم که ما برای انجام دستورات دینی و مذهبی و اعتلای آن به اینجا آمده ایم و از درگاه احدیت، گذشت از گناهان خود را طلب کرده ایم، نه آن که مجدّداً، خود را به گناه آلوده ساخته و به اموال مردم خیانت کنیم و مصالح آنان را زیر پا بگذاریم!
او پس از آن که موضع محکم ما را دید، فهمید که راهی جز سکوت ندارد.
به فرمان حکومت شریف مکه، برای کمک به احداث راه آهن حجاز، تمامی حجاج به جز فقیران، ملزم به دادن یک ریال گردیدند و مطوّفین شروع به جمع آوری و تحویل روزانه آن به شریف شدند. بعضی از حجاج از پرداخت آن امتناع کردند و گروهی دیگر از سوی خود و سایر افراد کاروان مبلغ یاد شده را پرداختند. احمدبک جمل که یکی از اعیان و بزرگان منصوره بود خود به تنهایی مبلغ یکصد جنیه پرداخت. همچنین احمدبک الضیّ ده جنیه و پادشاه مکله و شحر (دو بندر در کنار خلیج عدن) عوض بن عمر القعیطی مبلغ بیست هزار روپیه؛ یعنی مبلغی معادل 133313 لیر انگلیسی و گروه بسیاری از ثروتمندان، مبالغ قابل توجهی را پرداختند که از مقدار آن آگاهی دقیقی نداریم.
ص: 133
در این حال، به دستور دولت شریف، خروج کلیه حجاج از مکه تا زمان پرداخت کامل مالیات ممنوع اعلام شد، از این رو کلیه حجاج پس از انجام فریضه حج، مدت هفت روز در حالی که شوق زیارت پیامبر در قلبشان لبریز شده و آنان را به حرکت وامی داشت در مکه محبوس گردیدند و در همان حال شریف می گفت: هستید تا پرداخت کنید!
شنیدم تعدادی از حجاج مغربی، از وضع پیش آمده و زندانی شدن حجاج در مکه به والی شکایت برده اند و نامبرده نماینده ای به همراه آنان به سوی شریف گسیل داشته که با سفر آنان از مکه موافقت نماید. هنگامی که به حضور شریف رسیدند، با چوبدستی خود به آنان حمله کردند و در این حال، مزدوران شریف (الباوردیه) نیز وارد معرکه شده، پس از ضرب و جرح آنان، سر افکنده از بارگاه شریف اخراج گردیدند.
آنان با دلی شکسته و ناله هایی در دل، به محل استقرار خود مراجعت کردند. آیا شکایتی عادلانه، در زمینی که خداوند آن را حرم امن خود قرار داده است. سَواءً العاکِفُ فِیهِ والبادْ ومَنْ یُرِدْ فیه بِالحادٍ بِظُلمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ ألیمْ، (1) و وَلا تَحْسَبَنّ اللَّه غافلًا عَمّا یَعْمَلُ الظّالِمونَ. (2)
این گونه پاسخی اهانت آمیز و ظالمانه باید داشته باشد؟!
ادامه این ظلم و ستم ها، به یقین موجب دلسردی مردم از آیین حج گردیده و این مصیبت و بدبختی بزرگی است که سرزمین عربها و امت آن بدان گرفتار خواهند شد، زیرا حج منبع روزی و نعمت و فراوانی برای آنان است، بلکه جنایتی است بر اسلام و مسلمانان، آنهم در محلی که جایگاه برخورد و آشنایی مسلمانان از اقوام و نژادهای گوناگون از اقصی نقاط شرق و غرب است که گرد آمده اند تا مسائل و مشکلات خود را برای هم بازگو کنند، اینک اینگونه با آنان رفتار شده و سبب قطع ارتباط و گسستن بندهای پیوستگی و دوستی میان مسلمانان گردند!
و در این میان کشورهای استعمارگر از فرصت استفاده کرده و آنان را همچون گوسفندان بی چوپان و رها به چنگ خود در آورند و هر چه فریاد بر آورند، نجات دهنده
ص: 134
و راهنمایی نداشته باشند! آروز می کنیم که ظالمان دست از ظلم خود بردارند تا عذاب الهی شامل همه ما نگردد و از گناه اعمال گذشته ما در گذرد إنَّ اللَّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحیمٌ. (1)
حکومت شریف اجازه سفر حجاج از مکه را، تا زمانی که همگی یک ریال را به راه آهن پرداخت ننمودند، صادر نکرد. پس از صدور اجازه سفر، ناگهان هزاران حاجی از مسیری باریک تصمیم به حرکت گرفتند، هنگامی که کاروانها به جایگاه مخصوص که هر شتر دارای بار و بدون بار می بایست در آن یک ریال به حکومت بپردازد، رسیدند. حجاج برای خروج از گذرگاه یاد شده فشار می آوردند، واین در حالی بود که گیرنده پولها یک نفر بود که دو تن مزدور نیز در دو طرف او ایستاده و تا یک ریال را نمی گرفتند، اجازه خروج به کسی نمی دادند. خود تصور کنید که ایستادن وانتظار هزاران حاجی در گرمای سوزانِ آن منطقه و تلاش آنان برای فرار از آن گذرگاه، چه وضعی را به وجود می آورد؟! مأمورانِ یاد شده با شدت و قساوتی که از هیچ موجود وحشی سرنمی زند- چه رسد به انسان بلکه چه رسد به انسانهایی که معتقد به اسلام باشند- با افراد رفتار می کردند.
مسیری که در آن دو شتر به همراه کجاوه خود می توانست از آن عبور کند، گاه چهار شتر یا بیشتر هم ردیف در آن قرار گرفته، کجاوه ها در هم فرورفته و به یک دیگر برخورد می کردند و افراد آن به زیر افتاده و مردم بر روی هم می غلتید. دست ها و پاها بود که در زیر لگدهای حیوانات و فشار انسانها خُرد و شکسته می شد که در نتیجه آن، تعداد زیادی مجروح و عده ای نیز تلف شدند و بارها و اثاثیه افراد مفقود گردید. در این حال تنها صدایی که شنیده می شد، صدای ضجّه و شیون زنان و فریاد کودکان و استغاثه ضعفا بود که به آسمان می رفت. زدوخورد مردان با یکدیگر و نبود مأموران انتظامی، خود بلوایی ایجاد کرده بود. منظره آن روز هیچگاه از اذهان خارج نمی گردد. تمامی این گرفتاریها در نتیجه جهل و نادانی دستگاه حکومتی شریف و دستور او به جلوگیری از
ص: 135
مسافرت حجاج و اشتباه در نحوه جمع آوری مالیات بود. آیا دولت نمی توانست مأمورانی برای گرفتن مالیات و نظم و ترتیب بگمارد و زمانی را برای سفر هر کاروان تعیین کند؟! شناسایی کاروانها بسیار ساده بوده؛ زیرا مطوفین و متعهدین آنها همگی کاروانها را می شناختند و آنان نیز نزد دولت افرادی شناخته شده بودند و بدینوسیله می توانستند نظم و آرامشی برای مسافرت کاروانها به وجود آورند و مردم نیز از امنیت کافی برای خود و اثاثیه شان برخوردار گردند.
از دیر باز سنت بر این بود که دولت مصر، مبلغی را به عنوان حقوق سالیانه به اشراف و اعراب و اهالی مکه و مدینه می پرداخت. مبلغ تعیین شده در خزانه محمل امسال؛ برای اشراف 1265 جنیه و برای اعراب 2511 جنیه و برای اهالی مکه و مدینه مبلغ 2879 جنیه بود. برای پرداخت حقوق، صورت قانونی آن رعایت می گردید بدین گونه که هر شخص مقرّری خود را پس از تأیید خزانه دار و امیرالحاج و منشی اوّل خزانه، دریافت می کرد.
اجازه پرداخت مواجب هر فرد، به عهده منشی اول بود که طبق اسامی افراد، در دفتر خود (که بیشتر آنان فعلًا وجود ندارند) برگه هایی نوشته و به آنان می داد تا هنگام دریافت طبق دفترچه، حقوق خود را دریافت کنند. هنگام آغازپرداخت تعداد کثیری از اعراب در محل جمع شده و از منشی خواستار خواندن اسامی افراد از روی دفتر شدند. از آنها پرسید: آیا شما صاحبان اصلی این حقوق هستید؟ پاسخ دادند: خیر، لیکن ما همه ساله وکیل در دریافت آن هستیم. به آنها گفت: وکالت نامه های خود را که نشان دهنده درستیِ ادعای شما است، ارائه دهید. پاسخ گفتند: وکالت نامه ها باید از سوی چه شخصی باشد؟ به آنان گفت: از افرادی که شما وکیل آنها یا وکیل وارثان آنها هستید. گفتند: موکلان و وارثان آنها سالها است درگذشته اند و بیشتر آنان وارث مشخصی ندارند و ما طبق قراری که بین خود گذارده ایم، بدون اختلاف، همه ساله آن را دریافت داشته میان خود خرج می کنیم.
منشی اول ناگزیر تسلیم شد و شروع به خواندن اسامی برای آنان گردید.
در این حال، آنان هر یک به مقداری که می توانست، قبض ها را چنگ زد که در این میان گاه بعضی از آنها پنجاه تا شصت قبض به عنوان افراد مختلف به دست آورده بود که
ص: 136
با ارائه آن، مبلغ قبض را دریافت می داشت.
اشرافی که نام آنهادردفتر ثبت نشده بود، برخی زنده وبرخی مرده بودند که حقوق آنها به وکیلی که ازسوی شریف مکه تعیین می گردید، پس از آگاهی امیرالحاج پرداخت می شد.
شیخ حذیفه، بزرگ قبیله احامده، همه ساله بیش از 600 ریال مقرّری داشت که در برابر محافظت از کاروان محمل هنگام عبور از جاده سلطانی از میان سرزمینهای او، بدو پرداخت می شد. مبلغ یاد شده همه ساله، چه در هنگام عبور کاروان محمل و یا عدم عبور کاروان از جاده سلطانی، بدو پرداخت می گردید. در این سفر، نماینده او شخصی به نام محمد بن عامر بود که از سوی شیخ حذیفه آمد و یادداشتی با مهر او که در آن وکالت او در گرفتن مقرری تصریح گردیده بود، به همراه داشت. لیکن شریف وکالت او را تأیید نکرد و اظهار داشت، مقرری باید به خلیل بزرگترین فرزندان شیخ حذیفه پرداخت شود.
با آن که میان شیخ و فرزندش دشمنی و درگیریهای شدیدی بر قرار بود و فرزند با تحریک اعراب بر علیه پدر خود، آنان را به شورش واداشته و خود توانسته بود با کمک گروهی از یاران و دوستانش و پس از ریختن خونهای زیاد، بر پدر چیره شود و در این وضعیت و با توجه به این دشمنی، صلاح در این بود که حقوق او به نماینده شرعی او پرداخت شود نه به فرزند عاق شده اش، لیکن چه کسی جرأت مخالفت با دستور شریف را که به نفع فرزند یاغی حکم داده بود، داشت.
همچنین پاداش دیگری در اختیار یکی از اشراف مکه به نام شیخ مساعد قرار داده شد. نامبرده به همراه پنجاه نفر از عربها به حراست از دو کاروان مصری وشامی که در محله «البیشه» مدینه اردو زده بودند، می پرداخت. شیخ مساعد این مبلغ را بین این افراد تقسیم می کرد. این گروه نظم و ترتیبی نداشتند و از دستورات داده شده تبعیت نمی کردند بلکه به میل وخواسته شان عمل می کردند در صورتی که وظیفه آنان در هنگام لزوم کمک و یاری رساندن به کاروان محمل بود، آنان همواره شکایت از تنگدستی و نداشتن غذا برای خود و علوفه جهت چهارپایان داشتند. ما علوفه چهارپایان را به عهده گرفتیم- با آن که وظیفه ای نداشتیم- همچنین به آنان کمک مالی کردیم که با آن غذای خود را تأمین نمایند، لیکن پولها را در خانه خود به مصرف رساندند و برای خوراک، چشم به دست امیر
ص: 137
کاروان و خزانه دار دوختند. به همراه شیخ مساعد فرمانده گروه «بیشه» ستوانی از سواره نظام عثمانی تعیین می گردد که به همراه محمل باشد لیکن این سربازان به دستورات وی اهمیت نداده و فرمان او را وقعی نمی نهادند بلکه تنها از یک شخص هم قبیله خود دستور می گرفتند. گرچه این افراد، سربازانی هوشیار و نگهابانانی تیز چشم و بیدار بودند، لیکن بودن تعدادی از سربازان گروه محمل در میان آنان، برای جلوگیری از روحیه تجاوزگری آنها ضروری است همچنین باید آنان را از دزدی و غارت بر حذر داشت؛ زیرا به علّت تنگدستی، گاه به اعرابی که جهت فروش کالای خود به حجاج رو می آوردند حمله می بردند و از تاراج اموال آنان مضایقه ای نداشتند. طبق اطلاعی که به من داده شد، این افراد سال گذشته از برخی اعراب مقداری روغن گرفته و حاضر به پرداخت قیمت آن نشدند و افراد را مضروب ساختند و در نتیجه اعراب در محل جمع گشته و با سربازان و محافظان محمل به زد و خورد پرداختند که در نتیجه آن، تعدادی از حجاج کشته و گروهی زخمی شدند- آتش عظیم از یک شراره کوچک سرچشمه می گیرد- خوشبختانه امسال مسأله ای پیش نیامد. خداوند را از منتی که بر ما نهاد حمد و سپاس می گوییم.
*** اینک از کارها و اعمال مکه فارغ شده و آماده سفر به حرم دوم هستیم. لازم دیدم که مکه را برای شما وصف کنم و از ساختمانهای مجلّل و مستحکم آن و آثار باقی مانده در آن و نیز از منا و عرفات و مزدلفه و طائف سخنی به میان آورم و تاریخی از آن، برای شما بازگو نمایم تا از زحمات و کوشش های سَلَف صالح و پیشینیان ما، در محلی که خداوند آن را و عده گاه مردم و حرم امن خود قرار داده است، آگاه شده و به کارهای آنان ارج نهیم.
علاوه بر این، در بخشی دیگر از سفرنامه مان، به احکام دینی و مناسک حج و توصیفی از سرزمین عربها و فشرده ای از تاریخ آنان و سرگذشت فتوحات اسلامی و انتشار دین اسلام در دیگر سرزمینها خواهیم پرداخت. (1)
ص: 138
فشرده موضوعهایی که در این فصل بدان خواهیم پرداخت عبارتند از: نامهای مکه، موقعیت مکه، کوهها، خیابانها، کوچه ها، بخش های مهم و ساختمانهای مکه، بیمارستان غرباء، تکیه مصری، محل تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله و یا خانه آن حضرت، خانه خدیجه بنت خویلد، خانه ارقم، باغ شریف عون رفیق پاشا، تأثیر سیل ها در مکه و تاریخ آن، جمعیت مکه، نژاد مردم، اخلاق آنها، لباس، زبان، دین و عادات و رسوم مردم مکه، آب و هوای مکه، تجارت، پول، آب ها و چشمه زبیده در مکه و سرانجام فرمانروایان مکه.
دانشمندان شانزده نام برای مکه آورده اند که از مشهورترین آنهاست، چهار نام و قرآن از این منطقه بدانها یاد کرده است.
نخست: «مَکّه» است که خداوند می فرماید:
وَهُوَ الّذی کَفَّ أیْدیهِمْ عَنْکُمْ وأیْدیکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکّةَ مِنْ بَعْدِ أنْ أظْفَرَکُمْ عَلَیْها (1)
و گفته اند، به علت کمی آب آن، بدین نام موسوم گردیده است.
و از این روست که ضرب المثل عرب گوید: «امتک الفصیل ضرع أمه إذا امتصه»؛ یعنی بچه شتر در خوردن شیر و مکیدن آن مبالغه می کند، چنانکه هیچ شیر در پستان مادرش نماند.
و نیز گفته شده است، چون در آن، گناهان مکیده شده و بر طرف می شود.
دوم: «امّ القری» که خداوند می فرماید:
وهذا کِتابٌ أنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدَّقُ الذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ امّ القُری وَمَنْ حَوْلَها. (2)
ص: 139
سوم: «بَکّه» که خداوند می فرماید:
إنَّ أوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ .... (1)
چهارم: «بلد الأمین» که خداوند بدان قسم یاد کرده است؛ والتّینِ وَالزّیتُونِ وطُورِ سِینِینَ وَهذا البَلَدِ الأمین. (2)
مکه بر روی مدار عرض 21 درجه و 28 دقیقه شمال و مدار طول 37 درجه و 54 دقیقه مشرق پاریس قرار گرفته است. ارتفاع آن از سطح دریای سرخ، حدود 279 متر می باشد و این شهر مقدّس پایتخت حجاز به شمار می آید. طول آن از شمال به جنوب دو مایل و عرض آن از کوه ابو قبیس در مشرق تا منتهی الیه کوه قعیقعان در مغرب یک مایل می باشد. شخص پیاده، طول آن را در نیم ساعت طی می کند و با آن که عرض آن کمتر از طولش می باشد لیکن به علت وجود ساختمانها بر روی تپه های دو طرف، گذر از آن، زمان بیشتری را می طلبد.
مکه در مرکز دشتی قرار دارد که بارویی از کوههای بلند اطراف آن را گرفته و بر آن سنگرهای محکم و استواری بنا گردیده است. کوههای پیرامون مکه، همانند حصاری، شهر را در برگرفته و به جز چهار ورودی آن، دارای هیچگونه منفذی نمی باشد. در شمال شرقی، راه به سوی منا است و از جنوب به سوی یمن و در شمال غربی راهی است به سوی دشتِ «وادی فاطمه» و در شرق، راه به سوی جده دارد. کوههای یاد شده به صورت دو رشته کوه شمالی و جنوبی است که رشته کوه شمالی از کوههای فلج در سمت مغرب، سپس کوه قعیقعان و سپس کوه هندی و سپس کوه لعلع و پس از آن کوه کَداء، تشکیل گردیده است، کوه کداء در شمالی ترین نقطه مکه قرار دارد که از این مسیر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به مکه وارد شدند.
ص: 140
دومین رشته کوهها، رشته کوههای جنوبی است که از کوههای ابوحدیده در غرب آغاز شد و به دنبال آن دو کوه کُدی وکُدیّ که به سمت جنوب منحرف گردیده، قرار دارد و سپس در شرق آنها کوه ابو قبیس وسپس کوه خَنْدَمه است.
در این بخش، خیابانهای مهم و معروف مکه، به همراه ساختمانهای مستحکم و نیز مساجد و آثار منحصر به فرد آن را به همراه عکس هایی که از آنها گرفته ایم، برای شما شرح می دهیم و امیدواریم ان شاءاللَّه بتوانیم مکانهای یاد شده را به صورتی واضح ومجسم برای شما بازگو کنیم.
خیابانهای مکه، بجز یک خیابان مشهور آن، همگی باریک وغیر منظم است. خیابان یاد شده از جنوب غربی به سوی شمال شرقی می رود، یعنی از «شیخ محمود» یا «جَرول» شروع شده و آنگاه از باب العمره تا مقابل تکیه مصری، سپس از مسعی می گذرد و از راه قشاشیه و سوق اللیل تا محله مُعلّاة در انتهای مکه کشیده شده است. عرض این خیابان میان 8 و 10 و 20 متر می باشد.
کوچه هایی که به این خیابان راه دارد عبارتند از: (1) حارةالباب، حارةالشبیکه، سوق الصغیر، جیاد، سوق اللیل، سوق الصفا، المسعی، قشاشیه در سمت راست که در ادامه آن محله الغزه است و سپس سوق المُعلّاة، البیاضیه، ودر سمت چپ قشاشیه مسعی است که به سوی مروه که در سمت چپ آن باب السلام است، می رود و در سمت راست جاده المدعی قرار دارد و سپس الجودریه آنگاه المحناطه و از حارةالباب راهی است به سوی سوق الشامیه واز آن به سمت مروه.
قسمتهایی که در آنها ساختمانهای محکم و آثار مجلّل بنا گردیده عبارتند از:
1- بخش جرول؛ که کوه جحیشه در این بخش است. الحفائر، باغ شریف عون الرفیق و چاه ذی طوی نیز در این منطقه قرار دارد. این چاه همان است که پیامبر پس از ورود به
ص: 141
مکه در آن غسل نمودند. (عکس صفحه 62)
این منطقه همه ساله جایگاه قرار گرفتن اردوگاه محمل مصری است و مسافرخانه
ص: 142
سلطان عبدالحمید که پیشتر از آن به تفصیل سخن گفتیم، نیز در این منطقه قرار گرفته است.
2- المَسْفَلَه؛ در جنوب مسجد الحرام قرار دارد و در آن باغ شریف عبداللَّه و محل تولد حضرت حمزه و ابوبکر خلیفه اوّل می باشد.
3- شعب جیاد؛ در جنوب شرقی مسجد الحرام واقع است، این محله به علت بلندی آن و وسعت خیابانها و راههایش و کثرت خانه ها که همگی به سبک معماری ترکان عثمانی ساخته شده و ساکنان آنها بیشتر از کارمندان ترک والی مکه هستند که خود وی نیز در همین محله ساکن است، جزء زیباترین مناطق شهر مکه به شمار می آید. همچنانکه در عکس شماره 62 ملاحظه می کنید. نمونه ای از این خانه ها، خانه آقای محمد السقاف، ملک دار معروف مکه و مدینه و جده به نظرتان می رسد. همچنین در عکس شماره 63، خانه های مجلل دیگری را مشاهده می کنید.
ص: 143
تصویر
ص: 144
در این شِعب، تکیه مصریها رو به سوی مسجد الحرام نیز قرار دارد، (تصویر صفحه 157)، ونیز ساختمان دیوان حمیدیه که مرکز حکومت عثمانیها در مکه و در غرب مسجد الحرام است. پادگانهای ارتش وسربازان گارد ویژه عثمانی همچنانکه در تصویر پایین صفحه، ملاحظه می کنید نیز در این منطقه استقرار یافته اند که در عکس چادرهایی دیده می شود که از آنِ سربازانی است که در پادگان جایی برای آنان وجود نداشته است.
دیوان، وپادگانها، هر دو از ساخته های مصلح بزرگ، مرد بلند همت کاردان، ارتشبد عثمان پاشا نوری، والی حجاز است، وبر روی درب شرقی ساختمان حمیدیه این کتیبه نقش بسته است.
دارٌ حوت سعد سلطاننا عبدالحمید کل حسن وطیب
أشادها بحیّ أمّ القُری عثمان والینا بشکلٍ عجیب
بشری لنا قد جاء تاریخها «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَریبٍ»
و بر روی درب غربی آن این نوشته، دیده می شود:
ص: 145
دار سلطان الوری عبدالحمید قد بدت کالبدر فی البیت الأمین
شادها عثمان والینا الذی تَوَّج الأحکام بالعدل المبین
ارّخ المجد ونادی فی العُلا «أُدخلوها بسلام آمنین»
و بر روی میانه درب جنوبی، این نوشته قرار دارد: «دائرة حکومة سنیة».
و بر روی کناره درب جنوبی، یک سطر دایره ای با خط ثلث بسیار زیبایی این عبارت نوشته شده است: «دائرة فرقة عسکریة».
در جیاد میدانی برای سان ارتش و رژه آنان وجود دارد، همچنین چاپخانه امیریه و دفتر پست و تلگراف و مرکز بهداشت و نیز خانه بزرگی که از آنِ شریف عبدالمطلب است و منزل امین دفتر (دفتردار) و مسجدی کوچک متعلق به فرقه شاذلیه در این منطقه است. در عکس، دورنمایی از جیاد را ملاحظه می نمایید. ساختمانی که در بالای عکس بر روی قلّه کوه دیده می شود، قلعه جیاد است.
ص: 146
4- القَشاشیّة؛ در مشرق مسجد الحرام در حالی که کوه ابوقبیس بر آن سایه می افکند قرار گرفته است. در سمت مشرق آن شِعب (/ درّه) علیّ یا شِعب بنی هاشم می باشد (نگاهی به نقشه مکه بینداز). در این محله، خانه الخیزران است که همان خانه ارقم بن ابی الارقم مخزومی بوده. خانه های بنی شیبه (کلیددارهای کعبه) و خانه های محسن بک و عبداللَّه بک و احمدپاشا حجازی که در گذشته والی حجاز و پدر مرحوم منصور پاشا بوده نیز در این منطقه قرار دارند، همچنین خانه ابوسفیان که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در سال فتح آن را محل امنی برای پناهندگان قرار داد و فرمود: «هر کس به خانه ابوسفیان وارد شود در امان است» در این محله است. این خانه هم اکنون مبدل به بیمارستان شده است و نیز خانه حضرت خدیجه بنت خویلد که جایگاه ولادت (حضرت) فاطمه علیها السلام دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله است، وهمچنین خانه ابوجهل که هم اکنون آبریزگاه در کنار درب مسجد الحرام و در مجاورت باب النبی شده، همگی در قشاشیه، قرار گرفته اند.
5- غزّه؛ در شمال شرقی مسجد الحرام واقع است. «بیت الإماره» که بنیانگذار آن
ص: 147
محمدعلی پاشا جدّ خانواده پادشاهان خدیویِ حاکم بوده و هم اکنون شریف مکه عون الرفیق پاشا در آن زندگی می کند در این منطقه قرار دارد. این ساختمان در شمال شرقی قرار دارد و دو سمت آن به وضوح دیده می شود. یکی از آنها دارای پنجره ها و ارسی هایی است که بسیار هنرمندانه و زیبا از چوب قرمز هندی ساخته شده است و نیز انبار بزرگ امیر مکه که جایگاه ذخیره حبوبات دولتی و ساکنان شهر می باشد. همچنین انبار بزرگ دیگری برای ذخیره صدقات و حبوباتی که سالیانه از مصر فرستاده می شود وجود دارد و در پایین آنها خانه های مردم مکه در تصویر دیده می شود.
6- شِعب بنی عامر؛ در شمال غزه قرار گرفته و در آن، جایگاهِ تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و در نزدیکی آن محل تولّد علی بن ابی طالب علیه السلام، (1) و خانه هایی از بنی هاشم قرار گرفته
ص: 148
است و به طور عموم محله های مشرق مکه خانه های بنی عبدالمطلب در زمان جاهلیت بوده که هم اکنون نیز تعداد زیادی از اشراف مکه در آن سکونت می نمایند اما سایر خانواده های قریش در سمت دیگری از مسجدالحرام به ویژه در سمت شمال آن، سکونت می گزیدند.
7) الشامیّه؛ در شمال و مغرب مسجدالحرام قرار گرفته و عبارت است از منطقه ای تجارتی، همانند خیابانهای موسکی و تربیعه و اغوریه و خان الخلیلی در مصر که در آن تسبیح و پارچه های هندی و ترکی و نگین های فیروزه و یاقوت و عقیق که توسط حجاج یمنی با قیمتی بسیار ارزان، عرضه شده، به فروش می رسد.
8) قراره؛ در شمال شامیه قرار دارد و در آن منزل شریف عبدالمطلب، امیر سابق مکه می باشد که در قسمت شمال شرقی تصویر صفحه بعد ساختمان با عظمت آن را ملاحظه می کنید، همچنین در آن، منظره عمومیِ خانه های سمت شمالی را می توان دید.
در قراره مسجد کوچکی- زاویه- که مربوط به فرقه گیلانی هاست قرار دارد.
9) سلیمانیه؛ در شمال مسجد الحرام ودر بالای قراره وغزه قرار گرفته است. این منطقه شامل خیابانهای نقا، منحنی، معابده، بیاضیه، مُعلّاة می باشد. در معابده فروشگاههای زرگری و خانه شریف غالب امیر سابق مکه و مسجدالإجابه و مسجدالرایه و خانه های مسکونی هندی ها و حضرمی ها (اهالی حضرموت) و محلی برای فروشی سبزیجات و فروش روغن و نیز جایگاههایی جهت نگاهداری شتر و گوسفندان و خانه های سربازان امیر مکه (/ البیشه) و نیز خانه های برخی از قبائل عرب و تجمعگاه شتران وآغل گوسفندان قرار گرفته است.
در خیابان بیاضیه خانه محمد صالح شیبی، کلیددار کعبه ونیز باغ نامبرده قرار دارد و معلاة، همچنانکه پیشتر درباره آن به همراه عکس توضیح دادیم، از قدیم قبرستان اهل مکه به شمار می آمده است.
در مکه، بجز مسجد الحرام، شش مسجد بزرگ دیگر و 67 مسجد کوچک قرار دارد، مشهورترین آنها مسجدالرایه درمشرق ومسجدالجّن درمغرب ومسجدالإجابه و مسجد- البیعه در شمال شهر و زاویه سنوسی (خانقاه فرقه سنوسی) در جنوب شرقی می باشند.
ص: 149
تصویر
سنوسی، از شخصیت های معروف و والامقام در حجاز و مکه است و بیشتر اعراب،
ص: 150
جزو پیروان و مریدان او می باشند. در مکه گروه دیگری به نام رشیدیه نیز وجود دارد که پیروان او از شخصی به نام شیخ ابراهیم رشیدی پیروی می نمایند، از فرقه های مشهور دیگر این دیار که دارای پیروانی بوده، می توان از ادریسیه نام برد؛ این گروه از شخصی به نام شیخ احمد بن ادریس پیروی می نمایند. همچنین مَرْغَنیه، پیروان مرغنی شخصیت معروف در مصر و سودان می باشند، در مکه یک دادگاه شرعی قرار دارد که در زیر یکی از گنبدهای سمت شمالی ودر مجاورت مسجد الحرام می باشد (که در تصویر صفحه 228) در مشرق دو گلدسته نزدیک به هم دیده می شود، در عکس گنبدی که میان دو گلدسته دیده می شود، بر روی کتابخانه سلیمانیه قرار گرفته است.
در شمال غربی عکس یاد شده، قلعه هندی را می توان دید که در آینده درباره این کتابخانه وقلعه سخن خواهم گفت. در همین عکس شش مناره از مناره های مسجدالحرام دیده می شود و منزل شریف عبداللَّه پاشا امیر سابق مکه، به صورت ساختمان مجللی در قسمت بالای تصویر، دیده می شود که بعدها در آتش سوزی از میان رفت.
مکه دارای 6 مدرسه علوم و 43 مکتب خانه برای کودکان است که در سال 1303 ه.
ص: 151
این مقدار 33 عدد بوده و 1150 نفر در آن مشغول به تحصیل بوده اند. مشهورترین این مدارس، مدرسه صولیه است. شخص نیکوکاری به نام شیخ رحمةاللَّه هندی صاحب کتاب «اظهارالحق» آن را ساخته است که هم اکنون در آن قرآن و تجوید و نیز مقداری زبان عربی و حساب و هندسه تدریس می شود، هزینه آن از بخشش هایی که توسط مسلمانان هند ارسال می گردد، تأمین می شود، همچنین در مکه، مدرسه دیگری نظیر مدرسه پیشین وجود دارد.
مکه دارای دو کتابخانه کوچک است؛ نخستین آن در باب أمّ هانی قرار دارد که به نام کتابخانه شروانی زاده محمد رشدی پاشا، والی سابق حجاز، موسوم است و دیگری در باب الدریبه نزدیک باب السلام است که بدان کتابخانه سلیمانی گفته می شود، این کتابخانه توسط سلطان عبدالمجید عثمانی از کتابهای پراکنده مسجد الحرام ومقداری کتابهای ارسالی از استانبول تأسیس گردیده است.
هر یک از دو کتابخانه یاد شده، دارای فهرستی دست نویس بوده و کتابداری در آن مشغول به کار است. بیشتر کتابهای این دو کتابخانه به زبان عربی ودر زمینه علم نحو، فقه، ادبیات و تاریخ می باشد و نیز تعدادی کتاب به زبان فارسی و اردو و ترکی و جاوی (زبان ملایو) به چشم می خورد.
در مکه بیمارستانی ارتشی ونیز بیمارستان دیگری جهت غریبان که شرح آن خواهد آمد، وجود دارد.
مکه دارای 17 کارخانه ودو کارگاه دباغی پوست و دو کشتارگاه و دو انبار بزرگ می باشد. در شهر مکه سه قلعه وجود دارد که در آن سربازان دولتی مستقر بوده و از شهر محافظت می کنند، این قلعه ها عبارتند از:
1- قلعه جیاد؛ این قلعه در سال 1196 هجری توسط شریف سرور بن مساعده امیر مکه، ساخته شد. پس ازآن که تعدادزیادی ازخانه های اطراف آن راخریداری کرد، توانست قلعه مستحکمی در آن فضا، به وجود آورد. نامبرده هزینه فراوانی را جهت استحکام آن خرج کرد، البته پس از دو سال، بعضی از قسمتهای آن دچار خرابی گردید که مجدداً آن را ترمیم و استحکام بخشید. (در تصویر ص 146 این قلعه را می توانید ملاحظه نمایید).
ص: 152
2- قلعه هندی؛ در شمال مکه که در سال 1221 هجری توسط شریف غالب بن مساعد بنا گردید. این قلعه نخست به صورت قلعه کوچکی ساخته شد و پس از آن که در بعضی قسمتهای آن خرابی به وجود آمد، مجدداً ارتشبد عثمان نوری پاشا، شیخ حرم و والی حجاز، در زمان سلطنت عبدالمجید دوم، آن را توسعه داد و بنای بسیار مستحکمی از آن به وجود آورد. این تجدید و مرمت در سال 1330 هجری صورت پذیرفت.
3- قلعه لعلع؛ که در دوران امارت شریف غالب وهنگام درگیری وجنگ او با وهابی ها و با هدف استحکام بخشیدن به باروی شهر احداث گردید ونیز در همین هنگام بود که توسط او برج های اطراف مکه جهت دیده بانی شهر و نظارت بر اطراف آن ساخته شد.
مکه دارای دو حمام است که این حمامها به سبک حمامهای رومی در مصر ساخته شده است؛ یکی از آن دو حمام در عُمره قرار دارد که ساختمان آن در سال 980 هجری توسط محمدپاشا، وزیر سلطان سلیمان احداث شده است. دیگری در قشاشیه است که بنام «حمام النّبی» معروف است.
مکه دارای سه تکیه است که مهمترین آنها، تکیه مصری در برابر درب مسجدالحرام معروف به «باب جیاد» است- که شرح آن خواهد آمد- و آن دارای 20 سقاخانه و 20 منبع آب با آب چشمه زبیده بوده که این منابع دارای حجمهای متفاوت میان 5 تا 10 متر از 5/ 2 تا 13 متر می باشد و وسعت دهانه آبگیرها در حدود 80 سانتی متر می باشد، آب این منبعها به وسیله تعدادی شیر در اختیار سقایان قرار می گرفت، بیشتر این سقایان از غلامان می باشند. آب منزل امرا و بزرگان شهر توسط لوله تأمین می گردد.
مکه 19 رباط دارد که فقرا بدان پناه می برند و نیز دارای هشتاد آسیاب است که نیروی آن توسط اسبان تأمین می گردد. این شهر 60 نانوایی و 95 قهوه خانه دارد که این قهوه خانه ها دارای زیر انداز پارچه ای و تعدادی صندلی است که نشیمنگاه آن را پنجره ای شکل وتوسّط لیفهای تابیده شده از برگ درخت خرما و یا طناب ساخته اند. در این قهوه خانه ها توسط چای و قهوه و قلیان با تنباکو از مشتریان پذیرایی می شود. مکّیان به قهوه های خود؛ که از دانه های قهوه یمنی است، مقداری دانه هِل و گُل میخک و سیاه دانه اضافه می کنند که طعم و مزه خاصی را به قهوه می دهد.
ص: 153
در این شهر یک قرنطینه بوده که هم اکنون تعطیل است و نیز یک داروخانه و دو تجارتخانه بزرگ جواهرات و اشیای قیمتی، و 17 کارگاه جیرسازی و 8 کارگاه سفالگری، ویک انبار بزرگ گاز وجود دارد.
مکه 3000 فروشگاه (مغازه) و 6500 خانه دارد که با گچ و سنگ های سیاه خارا، با خالهای سیاه و قرمز بناگردیده است. بیشتر خانه ها از یک تا پنج طبقه بوده که اکثر آنها بدون حیاط می باشند. زیباترین خانه مکه از آنِ شریف مکه معروف به «البُوّ» و خانه محمدعلی، کاتب مخصوص شریف است که با معماری نوینی طراحی و تزیین و گچ بری شده است و با خانه های مجلل در مصر (/ قاهره) واسکندریه برابری می کند. خانه های امیران نیز مجلل بوده ولی به سبک معماری قدیم بناگردیده است. در مکه تعداد زیادی باغچه های کوچک و حوضهای آب مصنوعی با فواره آبی دیده می شود.
در اینجا، همانطور که پیشتر وعده داده بودیم، برخی از اماکن مشهور مکه را به تفصیل برای شما توصیف می کنیم:
این بیمارستان در سمت مسجد الحرام قرار گرفته است. آنگونه که بر دروازه آن نوشته شده، در سال 1086 هجری در دوران سلطنت سلطان غازی محمد خان چهارم بنا شده است. از این بیمارستان در 27 ذی الحجه سال 1318 ه. (16 آوریل سال 1901) دیدن کردم، در آن، دو پزشک مشغول خدمت بودند؛ یکی سر پزشک بیمارستان به نام اسماعیل افندی ثروت، ودیگری عثمان اسماعیل و نیز دکتر داروسازی بنام حسن افندی تحسین انجام وظیفه می کرد که همگی لباسهای مرتب و تمیزی داشتند. بیمارستان دارای پنجاه تخت بود که از قسمتهای مختلف آن دیدن کردم و از نظر نظافت داخلی وسرویس های بهداشتیِ تخت ها و رختخواب ها، در وضع اسفباری قرار داشت. بخشی از بیمارستان که اختصاص به امراض عفونی داشت، در وضعیت ناهنجاری به سر می برد.
ابتدا پزشکان مایل به دیدار من از آن بخش نبودند و در صورتی که بدون پارچه ای که بر روی بینی خود با فشار قرار داده بودم، نمی بود، امکان توقف چند لحظه ای در این قسمت
ص: 154
وجود نداشت. رختخواب ها و رو اندازها در نهایت آلودگی بود و بوهای کریهی را در فضا از خود پخش می نمود که اصلاح آنها راهی جز سوزاندن نداشت. پزشکی که راهنمای من بود، با شرمندگی، کمبود امکانات و وسائل را برایم تشریح می کرد. تعداد زیادی بیمار بر روی تختها بستری بودند وشدت بیماری، اسکلت بدن آنان را به اندامی استخوانی و شبیه به هیکل هایی که در قصرالعینی می بینیم مبدل کرده بود. چگونه می توان انتظار بهبودی بیمارانی را داشت که بهره از کمترین امکانات پزشکی ندارند و نیز در هوایی آلوده بستری شده اند. به گفته پزشک راهنمایم، کمتر بیماری وجود دارد که به این بخش آورده شود و بهبود یابد. با چنین وضعیتی تعطیلی بیمارستان بهتر از فعالیت آن است! زیرا تنفس بیماران در محیط سالم و هوایی پاک، موجب از بین رفتن دردها می شود.
داروهای این بیمارستان از استانبول ارسال می گردد و سایر احتیاجات آن؛ نظیر غذا و رختخواب ها و رو اندازها، همه از سوی دستگاه حکومتی مکه مکرّمه تأمین می شود.
بنیانگذار این محل، مرحوم خلد آشیان محمدعلی پاشا، سر سلسله خانواده خدیوها بوده که در سال 1238 هجری آن را بنا نهاده است و از آثار نیکو و صدقه جاریه ای به شمار آمده که ثواب وخیرات آن همواره جهت بنیانگذار آن، در جریان می باشد. تاریخ بنا و نام بنیانگذار آن، در اطراف و زیر گنبدی که در وسط تکیه و بر روی محل وضوخانه بنا گردیده، نوشته شده است. تکیه در خیابان جیاد ودر ساختمان سابق حکومت بنی زید از اشراف مکه که به دارالسعاده شهرت داشت بنا گردیده است.
در صبح و شام، همه روز، فقرا ونیازمندان بدین محل مراجعه می کنند و در هر بار بدانان دو قطعه نان به همراه مقداری آش داده می شود و گاه در صورت تشخیص شدت گرسنگی، بیش از مقدار یاد شده در اختیارشان قرار می گیرد و بدین ترتیب تعداد بسیاری از زنان بی نوای مکه وحومه آن امرار معاش نموده ونیازشان از دیگر مردم
ص: 155
برطرف می گردد.
روزانه در این نواخانه حدود 400 أقِّه نان (1) (معادل سه اردب گندم) (2)و 150 أقّه برنج مصرف می شود که این مقدار در روزهای پنجشنبه افزایش پیدا کرده وبه حدود 420 أقّه برنج وصد أقّه گوشت در روز می رسد.
در روزهای ماه رمضان، مقدار مصرف همانند روزهای پنجشنبه بوده که علاوه بر آن 50 أقّه نخود نیز بدان اضافه می شود. روغن هم به مقدار پخت روزانه مواد یاد شده مصرف می گردد.
فقرا همواره تعدادشان افزایش یافته و تا حدود 4000 نفر در ماه رمضان می رسد که همگی تا پایان ماه ذی الحجه در تکیه پذیرایی می شوند.
بیشتر این فقیران ونیازمندان از حجاج سودانی (تکارنه) ومغربی و جز اینها هستند که پس از زمان یاد شده، از تعداد آنان کاسته می شود و در روزهای معمولیِ سال، به 400 نفر در روز می رسد.
تکیه دارای یک بازرس و یک معاون و تعدادی کاتب است و همگی در خدمت فقرا به انجام وظیفه مشغولند. تکیه یک آسیاب دارد که به صورت متناوب از نیروی چهار قاطر جهت به حرکت در آوردن آن وآرد کردن گندم ها استفاده می شود و نیز دارای آشپزخانه وسیعی است که در آن 8 جایگاه مخصوص جهت قرار دادن دیگهای بزرگ در آن در نظر گرفته شده است.
و نیز نانوایی در آن دایر است که دو درب دارد. همچنین دارای اتاقهایی جهت سکونت مستخدمان و کارکنان تکیه و نیز انبار بزرگی است. این اتاقها گاه در موسم حج به وسیله بعضی از همراهان کاروان محمل؛ همچون پزشک، داروساز و کار پرداز بخش نظامی ونیز بعضی از زنبورکچی ها و سقاها و نیز کارگرانِ بسته بندی، اشغال می شود و نیز هنگامی که کاروان به سوی عرفات به حرکت در می آید، بعضی از اثاثیه و وسائل امیرالحاج وخزانه دار وکارمندان کاروان را در آن ها قرار می دهند. تکیه دارای
ص: 156
آبریزگاههای متعددی است که همگی دارای آب لوله کشی است.
در قسمتی از تکیه، حوضِ آبِ زیبایی به همراه فواره مخصوص که آب را بر روی آن می گسترد، قرار دارد. امیرالحاج و خزانه دار و منشی ها در هنگام پرداخت حقوق، در کنار آن می نشستند.
ص: 157
بر روی درب تکیه با خط زیبای ثلث دو بیت زیر نقش بسته است:
لعباس مولانا الخدیوی فضائل علیها دلیل کل یوم مجدّد
رأیناه قد احیا تکیة جده فقلنا أعباسٌ بنی أو محمد
(سال 1238 هجری و 1319 هجری)
در صورتی که دعاهای بر آمده از قلب فقرا را که برای بنیانگذار این محل به آسمان بلند بود، می شنیدی به عظمت کار شخص به وجود آورنده آن بیشتر آگاهی می یافتی و اگر توانایی مالی داشته باشی، آرزوی به وجود آوردن چنین مراکزی را در سر می پرورانی.
از تکیه های دیگر مکه، به علت عدم مراجعه فقرا بدان، بازدید نکردم. لیکن بر کتیبه بالای درب تکیه حضرت فاطمه علیها السلام این آیه شریفه نوشته شده است: وَیُطعِمُونَ الطّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتیماً وأسیراً (1)
این تکیه در زمان سلطان غازی محمد خان چهارم در سال 1086 هجری، تأسیس گردیده است.
جایگاه ولادت پیامبر در شعب بنی عامر در مشرق مکه است. این مکان یک متر و نیم از سطح زمین پایین تر قرار گرفته که به وسیله پله ای سنگی، به درب آن که به سوی شمال باز می گردد، می رسیم، نخست به فضای بازی به طول 12 متر و عرض 6 متر وارد می شویم. بر دیوار سمت راست (غربی) دربی قرار دارد که پس از گذر از آن، به فضایی می رسیم که بر روی آن گنبدی قرار گرفته است. در وسط این فضا و در زیر گنبدی که کمی متمایل به دیوار سمت راست است، مقصوره چوبی کوچکی قرار دارد که درون آن سنگ مقعر مرمرینی است که وسط آن کمی فرو رفته است. این جایگاه نشان دهنده محل تولد پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. این گنبد و فضای یاد شده منزلی است که پیامبر در آن تولد یافتند. (سفرنامه بتانونی، ص 52، چاپ دوم)، همچنین در تاریخ مکه، نوشته ابوالولید محمد بن عبداللَّه بن احمد ازرقی متوفای نیمه دوم، سده سوم هجری در صفحه
ص: 158
422 چاپ آلمان آمده است:
خانه ای که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن متولد گشتند، داخل خانه محمد بن یوسف ثقفی برادر حجاج بوده؛ زیرا عقیل بن ابی طالب پس از هجرت پیامبر، خانه حضرت را در اختیار خود گرفت؛ به صورتی که در زمان حجةالوداع از حضرت سؤال شد: یا رسول اللَّه، شما کجا فرود خواهید آمد؟ حضرت در جواب فرمودند: «مگر عقیل برای ما سایبانی گذاشته است؟» (1) و همچنان آن خانه در اختیار عقیل و فرزندش قرار داشت تا آن که محمد بن یوسف ثقفی آن را از ابن عقیل خرید و ضمیمه منزل خود کرد، این وضعیت همچنان ادامه داشت تا آن که خیزران مادر دو خلیفه؛ موسی و هارون در سال 171 هجری جهت انجام مراسم حج به مکه سفر نمود و خانه پیامبر را از خانه ابن یوسف جدا کرد و بر روی آن مسجدی ساخت و کوچه آن را از میان خانه ابن یوسف قرار داد و کوچه به نام «زقاق المولد» شهرت یافت.
ابوالولید می گوید: از جدّ خود و یوسف بن محمد شنیده است که محلّ تولد و خانه حضرت همان محل یاد شده است و در این مطلب میان اهل مکه اختلافی وجود ندارد.
لیکن در کتاب «المواهب اللدّنیه»، اختلاف نظری راجع به محل ولادت حضرت وجود دارد که در این مورد آمده است:
حضرت در مکه در خانه ای که محمد بن یوسف ثقفی در آن زندگی می کند، به دنیا آمده اند و نیز گفته می شود: در شعب بنی هاشم و نیز گفته شده: در رَدم، همچنین بنا به قولی: در عسفان.
و عیاشی در سفرنامه اش (ص 225، ج 1) پس از آن که محل تولد پیامبر صلی الله علیه و آله را بر خلاف نظر سیره نویسان رد کرده، می نویسد:
«عجیب آن که آنان محلی به اندازه خوابیدن یک نفر در این خانه را به عنوان محل
ص: 159
تولد آن حضرت تعیین نموده و گفته اند: اینجا محل وموضع تولد پیامبر صلی الله علیه و آله است!
به نظر من بسیار بعید وغیر ممکن است که بتوان محل تولد حضرت را از میان روایات صحیح و یا ضعیف تعیین نمود؛ زیرا در این که پیامبر در مکه یا بیرون به دنیا آمده، اختلاف است و در صورتی که ولادت حضرت درون مکه باشد، در کدام شِعب بوده است و در صورتی که بتوان شعب آن را تعیین نمود، در کدامین منزل از این شعب، واگر باز بشود منزل را تعیین کرد.
بسیار سخت می توان قبول نمود که پس از گذشت زمان سالیان دراز، آنهم تولدی که در زمان جاهلیت صورت گرفته و در میان مردمانی که اهمیت به حفظ مکان و آثار این گونه وقایع نداشته اند، جایگاه تولد حضرت مشخص باشد و پس از ظهور اسلام نیز پیروان و صحابه آن حضرت، هیچگونه علاقه و اهمیتی بدین نقاط نمی داده اند بلکه همّت خود را صرف گسترش دین مبین قرار داده و آن را با چنگ و دندان و نیزه و زبان نگاهداری می کردند و بدین سبب، آثار زیادی از وقایع اسلام و مساجد حضرت و مواضع غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله و مدفن افراد زیادی از صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همه، مجهول باقی مانده و از یاد رفته است. بنابر این درباره مکان تولّد آن حضرت که در زمان جاهلیت اتفاق افتاده است وکسی هم بدان توجه خاص نداشته نمی توان رأی قاطعی صادر کرد، البته برخی جایگاهها همچون محل تولد حضرت علی علیه السلام وعمرو فاطمه علیها السلام را بی تردید نمی توان به قطع و یقین تعیین نمود؛ زیرا این اماکنی که نزد اهل مکه مشهور بوده و می گویند این مکان مولد فلان است وآن مکان مولد فلان تردیدی، در خطا و باطل بودن آن نمی باشد، البته از سوی دیگر شاید بتوان جایگاه تولد پیامبر را تأیید کرد؛ زیرا تولد آن حضرت با علامتها و وقایعی همراه بوده که برخی از مردمان وعربهای جاهلی ساکن مکه بدان آگاهی یافته اند و همین، سبب شهرت آن خانه وجایگاه گردیده است. اما دیگر محلهای تولد را به سختی می توان قبول کرد؛ زیرا عادت بر فراموش شدن آن است مگر آن که به علتی همچون گفته خودِ شخص، در یادها باقی بماند ...)
این سخن عیاشی در سفر نامه حج خود، که در سالهای 1059 و 1064 ه. رخ داده، آمده است.
ص: 160
همچنین در کتاب «شفاء الغرام فی اخبار البلد الحرام» نوشته تقی فاسی که در دهه دوم سده نهم هجری به نگارش در آمده، در مورد مکان تولد پیامبر صلی الله علیه و آله پس از توضیحاتی آمده:
«مقدار زیادی از کیفیت وچگونگی ساختمان آن برای ما مجهول ومخفی مانده است، لیکن آنچه از آن آگاه شدم این است که ناصر عباسی در سال 576 هجری محل تولد حضرت را تعمیر نموده، سپس توسط الملک المظفر پادشاه یمن در سال 666 هجری نیز مجدداً مرمت شده است و نیز نوه او مجاهد در سال 740 ه. باز تغییراتی در آن صورت داده است. همچنین از سوی امیر شیخون، یکی از بزرگان دولتی مصر در سال 758 ه. مجدداً باز سازی شد و نیز از سوی الملک الاشرف شعبان، پادشاه مصر و به نظارت رییس دربار خود، یلبغا خاسکی در سال 766 ه. ترمیماتی در آن صورت گرفت.
در اواخر سال 801 و آغاز سال 802 ه. از پولی که ملک الظاهر برقوق پادشاه مصر جهت ساختن و تعمیر مسجدالحرام و دیگر جاهای مکه فرستاده شده بود، مقداری نیز جهت تجدید بنای این مکان صرف گردید که این تجدید بنا پس از درگذشت نامبرده صورت گرفت. همچنین در زمان سلطان سلیمان خان [عثمانی] در سال 935 ه. بنای گنبدی بر روی محل تولد حضرت انجام گرفت. در سال 963 ه. مجدداً نامبرده سه قندیل طلایی که دو عدد از آن قندیلها را برای کعبه وسومی را جهت آویزان نمودن بر روی محلّ تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله بود اختصاص داد که این قندیلها، با دستان شریف ابونمّی آویزان گردید.
در سال 1009 ه. به دستور سلطان محمد خان فرزند سلطان مراد خان [عثمانی] ساختمان محل تولد پیامبر صلی الله علیه و آله تجدید بنا گردید که برای بالای آن گنبد و گلدسته ای به وجود آورد و موقوفه ای را در سرزمین عثمانی وقف آن مکان کرد. همچنین مؤذن و خادم و امام جماعت برای نماز گزاردن در مولد پیامبر تعیین نمود و حقوقی برای آنان قرار داد که همه ساله فرستاده می شد. سپس دولت عثمانی، مدرّسی را برای آموزش و تدریس روزانه در آن تعیین کرد و حقوقی معین همانند دیگران برای وی در نظر گرفته شد.
ص: 161
تصویر
ص: 162
این خانه در کوچه حجر، در مکه واقع شده است. همچنین بنابه گفته ازرقی، بدان کوچه «عطارین» نیز گفته می شود، وبه «مولدفاطمه» نیز مشهور است؛ زیرا این خانه محل تولّد (حضرت) فاطمه و دیگر خواهرهای او از اولاد (حضرت) خدیجه وپیامبر صلی الله علیه و آله به شمار می آید. بنابه گفته ازرقی: پیامبر صلی الله علیه و آله در این خانه با خدیجه ازدواج کرد و سپس خدیجه در همین خانه درگذشت و پیامبر پس از وفات او، تا آغاز هجرت خود، در آن زندگی کرد. پس از آن عقیل بن ابیطالب این خانه را در اختیار داشت تا این که معاویه در زمان خلافتش آن را از عقیل خرید و خانه را مبدل به مسجدی برای نماز گزاران کرد.
لیکن در جای دیگر می گوید: مُعتب فرزند ابولهب آن را در اختیار گرفت و سپس به مبلغ صدهزار درهم آن را به معاویه فروخت که این مطلب با گفته قبلی او که خانه در اختیار عقیل بوده و سپس آن را به معاویه فروخت، تناقض دارد، واللَّه اعلم.
این خانه اینک از سطح زمین کمی پایین تر قرار گرفته که با چند پله می توان بدان راه یافت، پس از ورود به داخل، در دست چپ به فضای مسطح بلندتر از زمین می رسید که ارتفاع آن حدود 30 سانتیمتر می باشد. ابعاد این فضا حدود ده متر طول و 4 متر عرض است که در آن مکتب خانه ای برای آموزش قرآن کریم به کودکان ایجاد شده است. در سمت راست آن، درب کوچکی است که با دو پله به فضای باریک و تنگی به عرض دو متر راه پیدا می شود که دارای سه درب می باشد. دربی که در سمت چپ قرار گرفته به اتاقی که مساحت آن سه متر در سه متر است باز می شود که محل عبادت حضرت وجایگاه نزول وحی بوده است. درسمت راست درون همین اتاق، گودال یا فرورفتگی قرار دارد که گفته می شود محل وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است. دربی که در مقابل این فضای باریک قرار گرفته به فضای بزرگتری که طول آن 6 متر و عرضش 4 متر است، باز می گردد. این محل مکان زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسرش (حضرت) خدیجه علیها السلام بوده است. اما دربی که در سمت راست قرار گرفته به فضایی مستطیل شکل به عرض 4 متر وطول 5/ 7 متر باز می شود که در وسط آن مقصوره کوچکی قرار گرفته است. این محل تولد گاه (حضرت) فاطمه علیها السلام به شمار می آید.
ص: 163
بر روی دیوار اتاق شرقی، طاقچه کوچکی قرار گرفته است و بر روی آن قطعه ای از سنگ آسیاب قرار دارد که گفته می شود: این سنگ قطعه ای از سنگ آسیابی است که (حضرت) فاطمه علیها السلام در دوران زندگانی خود از آن استفاده می کرده است. در طول این خانه ودر قسمت خارجی این دالان، سکویی در سمت شمال قرار دارد که سطح آن از اتاقهای یاد شده حدود یک مترونیم بلندتر بوده و ابعاد آن 16 متر و در عرض 7 متر می باشد. احتمالًا این جایگاه انبار کالای تجارتی (حضرت) خدیجه بوده است. (نقشه صفحه 162 را ملاحظه نمایید).
آنچه گفته شد، بنابر نوشته بتانونی است، در سفرنامه اش ص 53 که می گوید: این چیزی بود که ما دیدیم و سپس اضافه می کند: این مکان، محل زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام بعثت آن حضرت بر تمامی مخلوقات خود بوده است و بدین سبب تمامی گوشه و کنار آن را برایتان شرح دادم تا سادگی زندگی حضرت را در خانه ای که فقط چهار اتاق داشته، سه اتاق آن اندرونی بوده؛ یعنی یکی از آنها اختصاص به دخترانش داشته، دومی برای خود و همسرش بوده، سومی برای خود و خدایش و چهارمی جدای از آنها برای خود و سایر افراد مردم.
شما را به خدا، چه نظم و ترتیب زیبا و چه معماری جالبی را برای زندگی خود فراهم کرده بوده است!
فاسی در کتاب «شفاءالغرام»، درباره مشاهدات خود از خانه حضرت خدیجه که بر خلاف مشاهدات کنونی ما است، چنین می نویسد:
بیشتر فضای این خانه تبدیل به مسجد گردیده است؛ زیرا از رواقی تشکیل شده که سقف آن با 7 کنگره بر روی 8 ستون قرار گرفته و در روی دیوار سمت قبله سه محراب قرار دارد که در آن بیست و شش جایگاه در دو ردیف قرار داده شده است. در برابر آن رواقی است که سقف آن با 4 کنگره بر 5 ستون قرار داده شده است. در بین دو رواق یاد شده صحنی قرار دارد و رواق دوم کوتاهتر از رواق نخستین می باشد؛ زیرا در نزدیکی آن جایگاههایی قرار دارد که مردم برای زیارت و تبرّک جستن از آنها، بدین خانه رومی آورند، این سه جایگاه عبارتند از: جایگاه تولد حضرت فاطمه علیها السلام و محل دیگری
ص: 164
در کنار نخستین جایگاه که به «قُبّه الوحی» شهرت یافته و سومین بنام «مُختبأ» است که در کنار قُبّه الوحی قرار دارد و آن محلی است که گفته می شود پیامبر صلی الله علیه و آله از سنگهای پرتاب شده توسط مشرکین بدان پناه می برده اند. واللَّه اعلم.
طول فضای مُختبأ، 413 ذراع می باشد و آغاز آن از دیواری است که در آن محراب قرار دارد تا به دیوار روبرو- به طرف دیوار قُبّه الوحی، در سمت غربی- و عرض آن 313 ذراع است- که مبدأ آن از دیواری است که در آن درب ورودی قرار دارد تا دیوار روبروی آن و طول محل قبة الوّحی از دیواری که در آن درب قرار دارد تا دیوار روبرو 823 ذرع وعرض آن 812 ذراع می باشد.
اما طول محلی که بدان جایگاه تولد حضرت فاطمه علیها السلام گفته می شود 18 کمتر از پنج ذراع و عرضش از وسط دیوار آن سه هشتم ذراع می باشد. در این موضع، حوض گرد کوچکی قرار دارد که وسعت طول آن از داخل دیوار احاطه شده بر آن، یک ذراع در یک ذراع می باشد، در میانه آن سنگ سیاهی قرار دارد که گفته می شود همو جایگاه به دنیا آمدن حضرت است. اما طول نخستین رواق این خانه، بدون در نظر گرفتن خمیدگیهای آن، 38 ذراع و عرض آن 714 ذراع می باشد که فاصله میان هر یک از ستونها 514 ذراع است.
طول رواق بعدی، از فاصله دیوار قُبّةالوحی تا دیوار روبروی آن، بیست و سه ذراع و عرض آن ده ذراع می باشد. لازم به تذکر است که این شمارش بر مبنای ذرع آهنی است که طول آن پنجاه و هفت سانتی متر بوده و در حضور من شمارش گردید. بر روی درب این خانه نوشته شده است: «این خانه در دوران خلافت ناصر عباسی و نیز در هنگام سلطنت الملک الأشرف ابن شعبان بن حسین بن الملک الناصر محمد بن قلاوون، سلطان مصر تعمیر گردیده است.» در رواق نخستین این خانه آمده است که: «به دستور المقتدای عباسی ساخته شده است» همچنین برخی از قسمتهای این خانه در آغاز فرمانروایی الملک الناصر فرج بن الملک الظاهر برقوق، با پولی که پدرش برای ساختمان مسجد الحرام و پیرامون آن قرار داد، تعمیر گردید که این تعمیر پس از مرگ نامبرده در اواخر سال 801 یا 802 هجری صورت گرفته است.
ص: 165
در همین سال، قُبّةالوحی که بر اثر فرسودگی، سقوط کرده بود، مجدداً تعمیر و بنا گردید وآن گونه که به من گفته شد، این گنبد از ساخته های الملک المظفر پادشاه یمن بوده است.
در کنار این خانه، چهار دیواری وسیعی قرار دارد که بر روی سنگی که بر درب آن قرار گرفته این جمله نقش بسته است: این مکان انبار خرمای تولدگاه حضرت فاطمه علیها السلام می باشد که خلیفه، الناصر باللَّه عباسی، آن را تعمیر نموده و عایدات آن را وقف خانه حضرت خدیجه که در مجاورت آن می باشد قرار داده است.
این توصیف متعلق به نیمه دوم سده نهم پس از هجرت می باشد و هم اکنون نوشته ای خوانا و برجسته بر روی لوحی از مرمر که در سمت چپ دیوار راهرو قرار دارد، دیده می شود که این جملات بر آن نقش بسته است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، أمر بعمارة مربد مولد الزهراء البتول، فاطمة سیدة نساء العالمین، بنت الرسول محمد المصطفی المختار صلی اللَّه علیه وعلی آله وسلم، سیدنا ومولانا الإمام المفترض للطاعة علی الخلق أجمعین، الناصر لدین اللَّه أمیر المؤمنین أعزّ اللَّه أنصاره، وضاعف اقتداره، وجَعَل منافعه ومستغلاته وأجره عائداً علی مصالحه ثم علی مصالح هذا المقام الشریف المقدس الطاهر النبوی، علی ما یری الناظر المتولی له فی ذلک من الحظّ الوافر والمصلحة، لهذا المربد والمولد المقدس المذکور بعد ذلک، ابتغاء وجه اللَّه تعالی، وطلباً لثواب الدار الآخرة. تقبّل اللَّه ذلک منهُ وجزاه علیه أجر المحسنین، وذلک علی ید العبد الفقیر إلی رحمة اللَّه تعالی علی بن أبی البرکات الذورانی الأنباری فی سنة أربع وستمائة، ومن غیّر ذلک أو بدّله علیه لعنة اللَّه ولعنة اللاعنین إلی یوم الدین، وصلّی اللَّه علی سیدنا محمد خاتم النبیین وعلی آله الطاهرین».
این خانه در سال 935 هجری، توسط سلطان سلیمان تعمیر گردید. در این خانه قطعه ای سنگ پهن وجود دارد که در دیوار خانه مسکونی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله قرار گرفته و در مقابل این قطعه سنگ، مسجدی بنا شده است، ارتفاع این قطعه سنگ از زمین به اندازه ای است که یک شخص می تواند به راحتی در زیر آن قرار گیرد، ابعاد آن یک ذراع
ص: 166
در یک ذراع و یک وجب می باشد. گفته می شود این سنگ سپری بوده است که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام پرتاب سنگ از خانه ابولهب و خانه عدی بن حمراء خود را در پناه آن حفظ می کرده اند که البته این گفته از کسی که مورد اطمینان باشد، شنیده نشده است و خبر صحیح تر در این مورد این است که مردمان مکه همواره در خانه های خود از تخته سنگهایی شبیه به طاقچه جهت قرار دادن متاع و اشیاء خانگی خود استفاده می کرده اند و کمتر خانه ای بدون طاقچه وجود داشته است، بنابر این قطعه سنگ مذکور در داخل خانه (حضرت) خدیجه از این نوع به شمار می آید. (1)
این خانه در سمت چپ کوچه ای است که به سوی صفا بالا می رویم. درب آن به سوی مشرق باز شده و در پس درب، فضای بازی به طول 8 متر و عرض 4 متر قرار دارد.
در سمت چپ آن، ایوانی سقف دار به عرض 3 متر وجود دارد که در میانه دیوار سمت راست آن دربی است که از آن به اتاقی به طول 8 متر و عرض 4 متر که توسط حصیری مفروش شده است وارد می گردیم. در گوشه جنوب شرقی این اتاق دو سنگ زمخت چخماقی است که یکی بر دیگری قرار گرفته بر روی نخستین سنگ نوشته ای با حروف مشخص به این مضمون آمده است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم فی بُیُوتٍ أَذِن اللَّهُ أنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرُ فیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بالغُدُوِّ وَالآصالِ هذا مُختبأ رسول اللَّه ودارالخیزران، وفیها مبتدأ الإسلام، أمر بتجدیده الفقیر إلی مولاه، أمین الملک مصلح، إبتغاء ثواب اللَّه ورسوله، ولا یضیع أجر المحسنین»
و بر روی دومین سنگ این نوشته دیده می شود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، هذا مُختبأ رسول اللَّه المعروف بدار الخیزران، أمر بعمله وإنشائه العبد الفقیر لرحمة اللَّه تعالی، جمال الدین شرف الإسلام، أبو
ص: 167
جعفر محمد بن علی ابن أبی منصور الإصفهانی وزیر الشام والموصل الطالب الوصول إلی اللَّه تعالی، الراجی لرحمته، أطال اللَّه فی الطاعة بقاه، وأنا له فی الدارین مناه فی سنة خمس وخمسین وخمسمائة». (1)
در «شفاءالغرام» فاسی آمده است:
طول مسجد (حجره ای که در سمت راست قرار دارد) که در این خانه واقع است.
هشت ذراع دو قیراط کم و عرض آن هفت و یک سوم ذراع که در آن نوشته ای بیادگار نقش بسته است:
فی بُیُوت أَذِنَ اللَّه أَنْ تُرْفَع وَیُذْکَرْ فیها اسمُهُ یُسبّحُ لَهُ فیها بالغُدُوِّ والآصال هذا مُختبأ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وسلم دار الخیزران، وفیه مبتدأ الإسلام، أمر بتجدیده الفقیرة إلی اللَّه مولاة أمیر الملک مُفلح، سنة ست ... که بقیه تاریخ آن پاک شده است.»
در اینجا اختلافی میان این نوشته و نوشته پیشین به چشم می خورد. فاسی پس از آن می نویسد:
همچنین وزیر الجواد آن را تعمیر نموده و نیز زنی از مجاوران در مکه به نام «مرةالعصمة» نیز اقدام به مرمت و تعمیر آن کرده است، در سال 821 هجری مجدّداً تعمیراتی در آن صورت گرفته است و کسی که به دستور او این تعمیر صورت گرفته است نشناختم، لکن ناظر بر آن شخصی به نام علاءالدین علی بن ناصر محمد بن الصارم معروف به «قائد» بوده است.
خانه ارقم بن ابی ارقم مخزومی، محل تجمع محرمانه نخستین مسلمانان برای آموختن احکام اسلام و اقامه شعائر دینی در صدر اسلام به شمار می آمده است. در این خانه مسلمانان به انجام مراسم مذهبی خود؛ از قبیل نماز و یاد گرفتن دستورات دین اسلام می پرداختند تا آن که به دستور خداوند تبلیغ اسلام علنی و آشکار گردید و بنا به روایت ابن هشام، عمر بن خطاب در همین خانه پس از رخدادهایی اسلام آورد.
ص: 168
باغچه ای است دل باز که در محله جَرْوَلْ قرار گرفته است، این باغ مستطیل شکل و دارای ابعادی به طول 270 متر از سمت شمال و 180 متر از سوی غرب است که با دیواری به ارتفاع دو متر احاطه گردیده است. در وسط این باغ، منبع آبی به شکل مربع و به طول 61 متر بنا گردیده که ضخامت این دیوار از بالا سه متر و ربع و ارتفاع آن 4 متر است که از سنگ آبی ساخته شده. دیوارهای داخلی و خارجی آن آغشته به مخلوطی از قیر و پودر آجر می باشد. جهت صعود به منبع، ابتدا توسط چهار پله از سمت شمالی بالا رفته و سپس 16 پله به طرف راست و بعد از آن 16 پله به طرف چپ منحرف شده که بعد از چهار پله اول دارای دو نرده می گردد. در انتهای نرده و در بالای منبع، شمارشگر بزرگی (درجه) قرار داده شده است. نرده ها از سنگ زیبایی ساخته شده که کیفیت ساخت آن خود رونق و زیبایی خاصی بدان داده است. در چهار گوشه منبع از داخل، دارای پله هایی منظم به شکل مربع دایره بوده که در هر گوشه آن توسط 14 پله به کف منبع راه پیدا می کند. طول پله بالایی یک متر و انتهایی شش متر و نیم می باشد. در وسط دیوار هر طرف از منبعهای زمینی دو دریچه است که هر یک از دریچه ها به ارتفاع 34 متر و عرضی نصف آن بوده که به وسیله آن، آب به سوی باغ روان می گردد. نظیر این منبع آب در منطقه حجاز وجود ندارد. بدین سبب شرح کاملی از آن را برای شما بازگو کردیم.
همچنین در این باغ دو منبع آب دیگری به فاصله چهار متر از یکدیگر قرار دارد که ارتفاع هر یک از آنها 6 متر است و در بالای هر یک دو دریچه قرار گرفته که به وسیله این دریچه ها آب از بالا به داخل حوضی که در زیر این منبع ها قرار دارد، سرازیر می گردد.
این حالت منظره زیبایی را به وجود می آورد و رنگ سفید آبِ سرازیر شده همانند قطعات نقره به هم پیوسته، خودنمایی می کند که در این سرزمین خشک و کم آب، دیدگاه زیبایی را به وجود می آورد.
مردم از آب آن برای نوشیدن و شستن ظروف و لباسها و گاه شستشوی خود استفاده می کردند.
14 زمینهای این باغ به کشت برخی صیفی جات و میوه ها اختصاص داده شده است
ص: 169
که عبارتند از: درخت جوافه و درختان نارگیل و پرتقال و لیمو و خرما و انگور و بوته های گل و کلم و خُرفه و تره و بادمجان و گوجه فرنگی و جز اینها. علاوه بر آن در این باغ تعدادی درختِ کاری که از آن عطر خوشبویی گرفته می شود، کاشته شده. همچنین در باغ تعدادی درخت کاکتوس هست که ارتفاعی بیش از دو متر با ریشه های فراوان وتیغهای بر آمده و برگهای پهن و بلند به بلندی برگ خرما دارد.
جناب شریف اجازه صادر کرد که وارد باغ شویم و ساعاتی، پیش از ظهر در سایه درختی خواب قیلوله کنیم و پادگان ما در کنار این باغ بود، به طوری که طناب بعضی از چادرها به دیوار بسته شده بود. تا زمانی که در مکه مستقر بودیم از میوه برخی درختان موجود در آن نیز خوردیم.
مردم را می بینی که خود را شستشو می دهند و از آب برمی دارند. اخیراً به من اطلاع
ص: 170
داده شد که این باغ پس از مرگ شریف عون رفیق پاشا که بنیان باغ را نهاده بود، از بین رفته است و اینجا بود که ضرب المثل «الجزاء من جنس العمل»؛ «پاداش از جنس رفتار است» تحقق یافت، زیرا والی عادل مکه ارتشبد عثمان نوری پاشا (1) در نزدیکی محل اردوگاه محمل باغ بسیار مصفّایی احداث کرد که در آن درختانی زیبا با بهترین میوه ها بعمل آورده بود تفریحگاهی برای مردم مکه به شمار می آمد که مردم در سایه این درختان، لحظاتی از عمر خود را به خوشی می گذراندند، نامبرده اول شخصی بود که در مکه فضای سبز بوجود آورد. در این هنگام شریف از او نزد سلطان سعایت نموده و سبب عزل او گردید و پس از عزل نامبرده به دستور شریف، باغی که هزاران لیره طلا در آن خرج شده بود منهدم گردید.
مکه در دره ای قرار گرفته که با کوههایی در اطراف احاطه گردیده است و در صورتی که باران شدیدی باریده شود، آب در این دامنه ها جمع شده، سپس به شدت به سوی درون مکه سرازیر می گردد. در این حال در اکثر نقاط، دریاچه هایی از آب به وجود آمده و خانه ها همچون جزیره هایی در وسط آن خود نمایی می کند و با توجه به این که مسجد الحرام چیزی حدود 3 متر پایین تر از سطح خیابانها و در گودترین نقطه این منطقه قرار گرفته، به دریاچه ای عمیق از آب مبدّل می گردد، بنابر این مکیها سعی داشته اند که در
ص: 171
هنگام ساختن خانه های خود، آن را در مناطقی به وجود آورند که از مسیر سیل خارج باشد. سیل ها در مکه حوادث عجیبی را به وجود آورده و این حوادث ما را بر آن داشت که بعضی از آنها را برای شما بازگو نماییم.
در دوران فرمانروایی جُرهم به خانه کعبه، سیل شدیدی آمد که در نتیجه آن، کعبه فروریخت، جرهمیان بار دیگر آن را بر همان پایه های اولیه اسماعیل بنا نهادند. بانی آن مردی أزَدی معروف به «ابا جارود» بود.
در زمان خزاعه، سیل عظیم دیگری آمد به طوری که وارد مسجد الحرام شد و کعبه را دربرگرفت. این سیل چند درخت، جنازه یک مرد و زن را به همراه خود آورد. زن که از ساکنان مناطق مرتفع مکه بود شناسایی شد، نام او «قاره» بود که این سیل نیز به همین نام معروف گردید، اما مرد شناخته نشد. خزاعه پس از آن دیواری به دور خانه خدا کشیدند و حجراسماعیل را نیز جهت استحکام بدان ضمیمه کردند، این ساختمان تا دوران قریش بر قرار بود. در سال 80 هجری، بار دیگر سیل مهیبی به یکباره سرازیر شد که حُجاج و اثاثیه آنها و نیز شتران را به همراه بارشان از مردان و زنان و اثاثیه، به حرکت در آورد و به داخل مسجد سرازیر نمود و کعبه و رکن را در برگرفت. در این سیل خانه های زیادی منهدم گردید و گروهی از مردمان جان باختند. اهالی مکه ناگزیر از کوهها بالا رفته و بدان پناه آوردند، بدین خاطر این سیل، به «سیل جحاف» معروف گردید. عبداللَّه بن عماره در این باره می گوید:
لم تر عینی مثل یوم الإثنین أکثر محزوناً وأبکی للعین
إذ خرج المخبیات یسعین شواردا إلی الجبال یرقین (1)
در سال 104 هجری سیل دیگری به نام «مُخبل» آمد وچون پس از این سیل، مردم گرفتار لکنت زبان و سستی اندام گردیدند و نیز نوعی بیماری ظاهر شد که همراه با اختلال حواس بود، به «مُخبل» معروف گردید، همچنین سیل دیگری در همین سال
ص: 172
سرازیر گردید.
در سال 208 هجری سیل عظیم دیگری آمد آنچنان که کعبه را در بر گرفت و تا بالای درب کعبه و حجرالأسود رسید. در این سیل بیش از هزار خانه تخریب شد و نیز بیش از هزار نفر در آن جان باختند. تمامی مسجد و دره مکه از گِل ولای پوشانده شد، همچنین شدّت سیل، کلیه صندوق های کالا فروشی مردم را با خود به حرکت در آورد و همه را به منطقه مَسفله برد، در این باره عبیداللَّه بن حسن نامه ای بدین عبارت به مأمون نوشت و از او کمک طلبید:
«یا امیر المؤمنین، إنَّ أهل حرم اللَّه تعالی و جیران بیته وأُلَّاف مسجده وعَمَرة بلاده قد استجاروا بعزّ معروفک مِن سیل تراکمت جریاته فی هدم البنیان، وقتل الرجال والنسوان، واجتیاح الأموال، وجرف الأثقال، حتی ما تَرک طارفاً ولا تالدا للراجع الیها فی مطعم ولا ملبس فقد شغلهم طلب الغذاء عن الإستراحة الی البکاء علی الأمهات والأولاد والآباء والأجداد، فأجرهم یا امیر المؤمنین بعطفک علیهم وإحسانک الیهم تجد اللَّه مکافئک عنهم، ومثیبک علی الشکر منهم».
پس مأمون اموال فراوانی برای آنان گسیل داشت و سپس در پاسخ آن نامه، چنین گفت:
«أما بعد، فقد وصلت شکیتک لأهل حرم اللَّه الی امیر المؤمنین فبکاهم بعین رحمته، وأنجدهم بصیب نعمته و هو متبع لما أسلف الیهم بما یخلفه علیهم عاجلًا وآجلًا إن اذن اللَّه فی تثبیت نیته علی عزمه».
گفته شده که شادمانی مردم مکه از این پاسخ بیش از دریافت کمکهای او بود.
در سال 253 هجری، سیل مهیب دیگری وارد مکه شد و کعبه را در برگرفت، در این سیل آب به نزدیکی حجرالأسود رسید و خانه های بسیاری را ویران نمود و تمامی مسجد از گِل ولای انباشته شد آن چنان که برای بیرون بردن آن از گاری استفاده کردند.
در سال 349 هجری، در هنگام نمایان شدن حاجیان، سیل آمد و تمامی آنان را به همراه خود برد و به دریا ریخت. در این سال هیچ یک از حاجیان به مصر باز نگشتند. از
ص: 173
خداوند صحّت و سلامتی طلب می نماییم.
همچنین در سالهای 559 و 573 و 650 و 669 ه. سیل هایی سرازیر گردید. در سال 733 ه. در روزهای پایانی ماه ذی الحجه، بارانها و صاعقه هایی پیاپی آمد؛ صاعقه ای به کوه ابو قبیس اصابت کرد و یک تن را کشت و دیگری در مسجد خَیْف دو مرد را از پای درآورد و سوّمین صاعقه در جِعْرانه، موجب از بین رفتن دو مرد گردید.
در سال 738 هجری، سیل های زیادی آمد که قسمت اعظم آن، از وادی ابراهیم سرازیر شد و داخل مسجدالحرام گردید. ارتفاع آب به دو وجب بالاتر از چهارچوبه درب کعبه رسید و آب باران وارد قندیل های مطاف شد. این سیل حدود 800 خانه را ویران کرد. در نتیجه تعدادی غرق شدند و نیز عده ای در زیر آوار از بین رفتند.
در سال 750 ه. باران و صاعقه و طوفانی سیاه آمد که در نتیجه آن، کلیه ستونهای تازه ساخته شده در اطراف مطاف که در سال 749 ه. توسط فارس المدیَن بازسازی شده بود از بین رفت. از ستونهای یاد شده، تنها دوتای آن باقی ماند.
در سال 802 هجری باران شدید دیگری همانند مشک که آب از دهانه اش خارج شود، از آسمان سرازیر و مبدل به سیل عظیمی گردید و به مسجدالحرام وارد شد که درنتیجه آن، دریاچه ای از آب به عمق 5 ذراع در اطراف کعبه جمع گردید. آب پس از شکافتن درب کعبه، وارد آن شده و دو ستون از ستونهای داخل بیت به همراه آنچه که بر روی آن قرار داشت منهدم ساخت. در این سیل خانه های زیادی ویران و در حدود 60 نفر غرق شدند و یا در نتیجه ماندن زیر آوار، جان خود را از دست دادند.
در سال 825 هجری باران شدیدی به همراه صاعقه ای قوی، موجب از بین رفتن چهار نفر گردید.
در سال های 971 و 983 و 1021 و 1024 و 1033 ه. سیل هایی پدید آمد و در سال 1039 ه. باران شدیدی باریدن گرفت که در نتیجه آن، ظرف یک شبانه روز، در حدود هزار نفر جان باختند. آب داخل مسجد الحرام شده و ارتفاع آب تا زیر قندیل های مسجد الحرام رسید. رکن شامی و دیوار آن فرو ریخت و مقداری از دیوار شرقی هم تا نزدیکی درب کعبه خراب گردید و حدود یک ششم از دو سوی دیوار غربی هم فرو ریخت. سیل
ص: 174
وارد خانه ها شد و آنچه که در داخل آنها بود با خود به مسفله برد.
در سال 1073 ه. مجدداً باران شدیدی باریدن گرفت و در پی آن سیل بزرگی راه افتاد که به مسجد الحرام هجوم آورد و آب تا حد قندیلها رسید.
در سال 1091 ه. آسمان بارشی را شروع کرد که شبیه آن را کسی ندیده بود در اثر آن خانه های زیادی ویران گردید آنچه را که در سوق اللیل ومسفله و نواحی کم ارتفاع بود، منهدم ساخت و آب داخل مسجد الحرام شد و نیمی از کعبه را در بر گرفت. آن روز روز بیرون رفتن حاجیان مصری از مکه بود که سیلاب، تمامی مسافران را از هم پراکنده ساخت و از اتفاقات نادری که به وقوع پیوست، اینکه شتری جهاز دار را آب به همراه خود به داخل مسجد کشاند و همچنان آن را می چرخانید تا آن که پس از جدا شدن جهاز از وی، شتر را بر روی منبر خطابه افکنده و آن حیوان تا روز بعد بر روی آن باقی بود! تاریخ نگاران این سیل را به نام «طغی الماء» یا طغیان آب نامیدند. در سال 1903 ه. آبراه بزرگی در منطقه مسفله (پایین ترین محله مکه) احداث گردید تا بدین وسیله سیلابها به سوی برکه ماجن منحرف و رانده شود.
در روز شنبه، 21 ذی الحجه سال 1325 ه. (/ 25 ژانویه سال 1908 م) در چهارمین سفر حج خود، باران شدیدی باریدن گرفت که منجر به سیل مهیبی گردید که در 33 سال اخیر، بنابر آنچه که به من اطلاع دادند، بی سابقه بود. سیل همچون آب خروشان نیل، با عرضی در حدود 50 متر که از کوههای جیاد سرازیر گردید، به جریان افتاد. در این لحظه صدای رعدی از بالای کوههای یاد شده همانند صدای تعدادی از توپها که همزمان شلیک نمایند برخاست. تمامی خیابانها، مملو از آب گردید، چنانکه در خیابان وادی ابراهیم ژرفای آن حدود دو متر بود. آب از دروازه های مسجد الحرام وارد مسجد گردید و آن را غرق در آب نمود و تنها راه فرار از درون مسجد، شنا بود. در این حال جهاز و بار شتران را شناور و سرگردان بر روی آب می دیدی و صدای خروش آب را همانند آن که در کنار کانالهای پل های خیریه، در حالی که دریچه های آن را باز کرده باشند، می شنیدی.
همچنانکه در تصویر ص 176 می بینید، مردم در حال بیرون آمدن از مسجد الحرام از باب الرحمه هستند در حالیکه ساق پا را عریان نموده و لباسها را تا روی زانو یا بالاتر از
ص: 175
آن، بالا زده اند.
خداوند فرموده است: واذْ جَعَلْنا الْبَیْتَ مَثابةً لِلنَّاس وَأَمناً (1)
و نیز فرموده است سَواءً العاکِفُ فیهِ وَالْبادِ (2)
بدین جهت مسلمانان از کشورهای خود جهت اقامت در مکه مکرمه و پناه گرفتن در حرم امن الهی و به امید فضل خداوند و آمرزش گناهان خود، همچنین به قصد تجارت دنیا و آخرت، از اطراف و اکناف سرزمینهای معموره به سوی آن هجوم آورده اند که در نتیجه این هجرتها، ساکنان مکه مخلوطی از نژادهای مختلف و ملیت های
ص: 176
گوناگون شده است. بنابر این ساکنان آن از مکیهای اصیل و نیز از اعراب بادیه نشین که به مکه مهاجرت نموده و در آن زندگی می کنند و نیز از یمنیها و حضرموتی ها و حجازیها و نجدیها تشکیل گردیده است. از نژادهای غیر عرب می توان از هندی ها، جاوه ایها، بخاری ها، افغانیها، ایرانیان، شامیها، ترکها، مصریها، سودانیها، مغربی ها و تعداد زیادی از ملّیت های گوناگون دیگر اسلامی را در این شهر نام برد.
و چون مهاجرت و تنهایی خود تأثیر به سزایی در سعی و کوشش آنان گذاشته، از این رو تجارت های مهم و سود آور؛ از قبیل تجارت چیزهای گران قیمت و تجارتخانه های مهم، همگی در اختیار این قبیل افراد قرار گرفته است.
دوست دانشمند ما لبیب بک بتانونی در سفر نامه خود می گوید:
«آمیزش این نژادهای مختلف با هم، از راه ازدواج و دوستی و معاشرت، تأثیر فراوانی بر خُلق و خوی مردم مکه گذارده، به طوری که در روحیه آنان الفت اناتولی ها (1) و عظمت ترکها، آرامش جاوی ها، بزرگ منشی ایرانیان، نرمی مصریها، سختی چرکسی ها، سکون چینی ها، تندی مغربی ها، سادگی هندیها، حیله و مکر یمنی ها، جنب وجوش سوری ها، تنبلی زنگی ها و رنگ حبشی ها را می توانی احساس کنی؛ به طوری که لطافت و نرمی متمدنان و سادگی و خشونت بدوی ها در هم آمیخته است. این درهم آمیختگی فرهنگها بگونه ای است که یک مکیّ در حالی که متواضعانه و به نرمی با تو سخن می گوید، ناگاه طبیعت بدوی و سرکش او بر فرهنگ شهری اش غلبه کرده و چهره او دگرگون می گردد و با تو به خشونت می پردازد، این آمیختگی بر کیفیت لباس آنان نیز تأثیر کرده، به طوری که لباس ساکنان این شهر، مجموعه ای از لباس های کشورهای اسلامی شده است: عمامه هندی و کلاه مصری و جُبّه شامی و کمربند ترکی که بر آن خنجری بوده و به خصوص بر کمربند اشراف که خنجری نقره ای یا طلا که به صورت بسیار زیبایی ساخته شده و تعدادی نیز با سنگهای قیمتی مرصع گردیده است، قرار دارد. گاه یک پیشه ور فقیر را می بینی که پیراهنی با کناره های حریر بر تن دارد و یا مردی را که شروالی گرانقیمت از جنس رکامه در بر کرده است و در همان حال با پای برهنه راه
ص: 177
می رود! لیکن این تنوع و مخلوط عجیب و قریب را کمتر می توان در میان طبقه اشراف یافت؛ زیرا آنان خود را پایبند میراث فرهنگی می دانند که از پدرانشان به ارث برده اند و این گونه نوآوری ها در آنان بی تأثیر است.
وی سپس می گوید: آنچه که موجب تأسف است این که این درهم آمیختگی، در زبان اصیل افراد این دیار نیز تأثیر به سزایی گذارده است، به طوری که به هنگام صحبت با آنان، ملاحظه می کنید که کلمات خارجی نامفهومی را از فارسی یا ترکی به کار برده و نیز از حروف آنان استفاده می کنند که گاه قاف را مبدل به جیم مصری نموده و یا حروف نون دار را به صورت کشیده ای به کار می برند و می گوید: «هذا حقون فلان» یا کلمه حق را مؤنث کرده و می گوید «حقة فلان» و در حقیقت سخن گفتن آنان با زبانی است آمیخته از کلمات غیر عربی و یا با زیر پا نهادن و نادرست استفاده کردن از دستور زبان عربی در گفتار و نوشتار خود است که این گونه سخن گفتن شایسته مردمان شهری که زادگاه عربیت و نمونه فصاحت و بلاغت و رعایت دستور زبان است، نمی باشد و بهتر آن بود که همانند نیاکان خود در جاهلیت و صدر اسلام با زبان زیبا و شیوای عربی فصیح سخن گویند، لیکن بی توجهی سبب از میان رفتن آن مجد و عظمت بارور می گردد. بیشتر مردمان مکه به زبان ترکی آشنایی داشته و تعدادی از مطوّفین می توانند به زبانهای دیگری همانند هندی، اردو، جاوی، چینی، فارسی، تکلم نمایند.
مردمان بادیه نشین دارای زبان عربی فصیح و خالص لیکن بالهجه هستند، چنانکه مفهوم صحبت آنان را نمی توان درک نمود. هر قومی دارای لهجه خاص خود است؛ زیرا گروهی «قاف» را به «زاء» مبدل می کنند که به عنوان مثال به قُربه، می گوید زُربه و نیز عده ای «کاف» را به «سین» تبدیل می نمایند؛ مثلًا کواکب را سواسب و کبد را سبد گویند و ...
جمعیت مکه افزون بر یکصد و بیست هزار نفر است که تمامی آنان را مسلمانان تشکیل می دهند؛ زیرا اسلام نزدیک شدن مشرکان به مکه را حرام نموده است.
یا أَیُّها الّذَینَ آمنُوا انَّما المُشْرِکوُنَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا وَان
ص: 178
خِفْتُم عَیْلةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِه ان شاءَ انَّ اللَّه عَلِیمٌ حَکیمٌ (1)
از آن زمان، دیگر هیچ مشرکی در آن سکونت نکرده است؛ زیرا که جایگاه بعثت و نخستین پرتو گاه نور اسلام بتواند آسوده از دسیسه ها و فتنه های آنان قرار داشته باشد و عُمَر در زمان خلافت خود این جدیت را به خرج داد تا توانست تمامی جزیرةالعرب را از غیر مسلمانان پاک کند و آنجا را دژ محکم واستواری در مقابل فتنه ها و دسیسه های ریاکاران و فتنه گران و هوسبازان قرار دهد.
در سفرنامه دوست ما لبیب بِک آمده است: رسم بر این بوده که اشراف مکه فرزندان خود را در سالهای کودکی به بادیه و به ویژه نزد اعراب قبیله عدوان که در شرق طائف و در نزدیکی (قبیله) سعد هستند و در آنجا پیامبر صلی الله علیه و آله دوران شیرخوارگی خود را گذراند، می فرستند. این کودکان در آنجا با روحیه بدویان صحراگرد و در نهایت سادگی و در بی سوادی صرف، نشو و نما می کنند و پس از آن که بزرگ شدند به مکه باز می گردند، در حالی که زبان و لهجه قبایل را آموخته و اشعار آنان را حفظ کرده و به اخلاق و عادات آنان که بهترین آن اسب سواری و آزادی در بیان و گفتار و کردار است، خو می گیرند.
طبق رسم و عادت این منطقه، شریف همه روزه از ساعت 5 زوالی تا نزدیکی عصر در دارالاماره حضور می یابد و به مسائل روزمره مراجعان رسیدگی می کند.
و نیز طبق عادت، روزهای جمعه در دار الإماره، والی و بزرگان دولتی و اشراف و اعیان شهر را به حضور می پذیرد و زمانی را با آنان می گذراند.
از عادتهای دیگر مکیها، تنوع آنان در خورد و خوراک و توجه به لباسهای خود است که در لباسهای خود از رنگهای شاد و زیبا، به خصوص از رنگهای سبز و قرمز و آبی و ارغوانی بیشتر استفاده می کنند. همچنین در خانه های خود از صنایع دستی گرانبهایی که از سنگ های قیمتی و زینتی تزیین گردیده استفاده می نمایند و نیز از
ص: 179
فرش های قیمتی به خصوص از قالی های کمیاب ایرانی منازل خود را تزیین می کنند. از عادات دیگر آنان، پذیرایی مهمانان خود به وسیله چایی در هر زمان می باشد. مکیان مهمانی های مخصوصی بنام «قَیْله» دارند که در این مجالس با دادن غذاهای متنوع، بر یکدیگر فخر می فروشند. در این مجالس، عرضه غذاهای متنوع دارای نظام خاصی نبوده و مهمانان پس از نشستن گِرد سفره بلندی که بر روی زمین گسترده شده، از آنان توسط غذاهای هندی، مغربی، شامی، ترکی و مصری، پذیرایی می کنند، سپس همگی گاه به داستان سرایی و صحبت با هم نشسته و گاه به شنیدن آهنگها و سرودها، اوقات خود را سپری می کنند در این بزم ها از دستگاههای موسیقی؛ مانند عود و قانون و کمانچه استفاده کرده و پس از آن از هم جدا می شوند. این جشن ها بیشتر در مناطق حومه مکه؛ مانند زاهر یا شهدا تشکیل شده و یک روز خود را از صبح تا شام در خوشی و بازیهای ورزشی؛ مانند دویدن و توپ بازی و یا بازی نرد و شطرنج سپری می کنند.
ساکنین هر محله از محلات مکه، همه ساله به افتخار شریف در یکی از تفریح گاههای خارج مکه میهمانی بر پا نموده وشریف به همراه خواص خود در هیأت کاروانی به آنجا عزیمت می کند. پس از خوردن غذا، برنامه ها و بازیها شروع می شود و تا پایان روز ادامه می یابد. سپس شریف و هیأت همراهش پس از گذشتن پاسی از شب به مکه باز می گردند. یکی دیگر از عادات این مردم، زمان غذا خوردن آنان می باشد، اینان معمولًا در روز دو وعده غذا می خورند؛ یکی پیش از ظهر و دیگری پس از نماز عصر.
مکیان تظاهر به شجاعت و کرم می کنند که این خصلت در ماه رمضان بیشتر نمایان می شود، به طوری که سفره های متنوع خود را پس از نماز مغرب در مسجد الحرام پهن کرده و همگان را بر آن دعوت می کنند، این سنت را بعدها عون رفیق پاشا منسوخ نمود؛ زیرا این رفتار موجب آلودگی مسجد می شود درصورتی که شرع، ما را به نظافت و خوشبو کردن مساجد توصیه کرده است. از دیگر سنتهای مکیان بوسیدن کودکان است که بر هر گونه سه بوسه می زنند. زنان مکّی غالباًعادت به کشیدن قلیان دارند و با صدای بلند صحبت می کنند و هنگام رفتن به بازارها پیراهنهای بلند، گشاد و سیاه بر تن کرده بر روی صورت خود پوششی کلفت و ضخیم، با دو سوراخ در برابر چشمان، می آویزند. بیشتر زنان
ص: 180
کفش های کلفت و پاشنه دار و زرد رنگ بر پای دارند و از عادات دیگر آنان در مجالس عروسی این است که از زنان و مردان فامیل و دوستان خود دعوت کرده و مردان در جایگاهی بیرون خانه همگی گرد سفره ای که بر روی زمین پهن شده است، نشسته و در یک زمان از همه با غذا پذیرایی می گردد و پس از صرف آن همگی متفرق می شوند اما زنان به درون خانه رفته و در درگاه سالن خانه، سینی چوبی بزرگی مملو از خمیر حنا قرار دارد که هر زن یکی از دستان خود را با حنا رنگ کرده و سپس به سالن نشیمن وارد می گردد و پس از سلام و تعارفات در کنار دیگر زنان نشسته و تا ساعاتی از نیمه های شب به قصه و گفتگو با همدیگر می پردازند. سپس در آن هنگام پس از دست به دست دادن عروس و داماد و آویختن دسته های گل یاس و سیب (که هر گل به اندازه یک فندق است) بر گردن عروس آنها را تا حجله گاه همراهی می کنند و آنگاه به سوی خانه های خود باز می گردند.
سنت مکیان در سوگواری این گونه است که وقتی روح از کالبد انسانی خارج شود، نزدیکترین زن به شخص مرده، یک بار و گاه دوبار فریادی کشیده که بدین وسیله مصیبت را به همه اعلام می دارد. در این حال زنان به سوی آن خانه روی آورده و پیش از رفتن به درون اتاق نشیمن یکی از دستان خود را با خمیر حنا که درون ظرفی چوبی در ورودی اتاق قرار دارد رنگ نموده و سپس وارد سالن می شوند و همدردی و تسلیت خود را به صاحب عزا، ابلاغ می کنند و به دیگر زنان حاضر می پیوندند. در این حال، زنان مدتی را به گفتگو با هم گذرانده و سپس مجلس را ترک می نمایند. شخص مرده را عده ای از بستگان به سوی محلی که بنام «شر شوره» (/ غسالخانه) است برده و در آنجا غسل می دهند سپس او را به سرعت به سوی محل دفن برده و بدون هیچ گونه تشریفاتی به خاک می سپارند و پس از دفن وی، هیچگونه مراسم یاد بودی برای او برگزار نمی گردد، تنها مردان پس از دفن مرده به خانواده متوفا تسلیت گفته و باز می گردند.
دیگر از سنت های این مردم، جشن ختم قرآن فرزندانشان می باشد که آنان را در میان کاروانهایی در خیابانهای مکه به گردش در می آورند.
همچنین در نیمه ماه صفر هر سال، به مناسبت تولد میمونه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار
ص: 181
قبر او در «سَرِفْ» که سه ساعت در راه مدینه، از مکه فاصله دارد، جمع شده و در آن صحرا
چادرهایی بر پا می کنند و با عرضه انواع خوراکیها و آشامیدنیها به همدیگر فخر می فروشند، همچنین همزمان با تولد پیامبر صلی الله علیه و آله در ماه ربیع الأول نیز جشن گرفته و جشن تولد را «حول» تعبیر کرده و بدان «حول النبیّ» یا «حول میمونه» می گویند. مکیان برای خوش گذرانی و تغییر آب و هوا غالباً شهر طائف را انتخاب کرده و در آن کوه «هده» که در سلسله جبال «کرا» قرار دارد را به علت خوشی هوای آن و طراوت و فراوانی باغهایش
ص: 182
برمی گزینند.
ارتفاع طائف از دریای جده 1545 متر و ارتفاع «هدة» از آن 1758 متر و «کرا» دارای ارتفاعی به مقدار 822 (1) متر می باشد.
معروفترین ییلاق طائف، «شبرا» نام دارد که از آنِ اشراف خانواده عون است که شریف عبداللَّه پاشا آن را به وجود آورده و نام «شبرای» مصر را بر آن نهاد. دیگر از ییلاق های طائف، «باغهای مثنات» است که به خانواده شریف غالب تعلق دارد و از بهترین باغهای طائف به شمار آمده که هلو و انگور و نیز آب آن از گواراترین آبهای آن منطقه بوده و شهرت به سزایی دارد.
این شهر دارای آب و هوای خشک و گرمی است که درجه حرارت آن در ماههای مختلف با یکدیگر اختلاف دارد؛ در ژانویه 18، در فوریه 20، در مارس 23، در آوریل 24، در می 27، در یونیو 29، در آگوست 30، در سپتامبر 28، در اکتبر 25، در نوامبر 24 و در دسامبر 20 بوده که البته درجه حرارتهای یاد شده به صورت معمول بوده که گاه نیز به 39 (2) می رسد.
باران در مکه کم می بارد لیکن بر اثر باریدنهای شدید به ویژه بارانهایی که بر روی کوههای اطراف طائف می آید سیلاب آن به سوی شهر مکه که در پستی قرار دارد سرازیر می شود و آن بارانها به سیل های مهم و عظیمی مبدل می گردد و مکه را مبدل به دریاچه ای می کند. همچنانکه پیشتر سیل سال 1325 هجری را شرح دادیم.
بادها در مکه از جهات مختلف می وزد، گاهی بادها از شمال و گاه از غرب و زمانی از جنوب و یا از مشرق شروع به وزیدن می نماید. علت آن این است که کوهها در اطراف مکه بوده وباد درآن، همانند گرداب درآنها می چرخد، بنابر این هوا از تمام جهات می وزد و خنک ترین و بهترین هوای آن، بادی است که از سوی دریای سرخ می آید، پس از آن
ص: 183
هوایی است که از سوی شام می وزد، اما آنچه که از شرق یا جنوب می آید بادی گرم و سوزان است.
بیشترین کالای تجارتیِ این شهر، از بیرون سرزمین عربستان، همانند بصره و مصر و بمبئی و یمن و شام و دیگر شهرها وارد می شود همچنین بیشتر سوداگران مکه خارجی هایی هستند که در مکه سکونت گزیده اند. مال التجاره این سوداگران معمولًا عبارت است از انواع عطر، تسبیح ها و سجاده ها، لباس های ابریشمی هندی و شامی و انواع لوازم آرایش و نیز از سبزیجات و میوه هایی مانند انگور و موز و بادام و گلابی و غیر آن که از طائف و برکه ماجن که در فاصله حدود نیم ساعتی مکه قرار دارد همچنین از کشتزارهای جنوبی کوه ثور که فاصله ای حدود 2 ساعت از مکه دارد. همچنین از باغهای وادی فاطمه که در 5 ساعتی مکه قرار گرفته و نیز از «سوله» و «وادی لیمون» که حدود ده ساعت با مکه فاصله دارند به این شهر، آورده می شود.
مهمترین بازار سبزیجات و گوشت مکه، سوق الصغیر است که در مغرب مسجد الحرام و در برابر باب ابراهیم قرار دارد. جواهرات و اشیای گران قیمت در سوق الشامیه می باشد و لوازم مورد احتیاج حجاج در سوق اللیل در شرق مسجدالحرام قرار گرفته است. جدول زیر پولهای رایج در مکه و جده با قیمت برابری آن با قروش عثمانی را که در موسم حج و پس از آن، در دست مردم داد وستد می شده است، را از سفرنامه مرحوم محمد صادق پاشا نقل می کنیم:
پس از حج زمان حج نام پول پس از حج زمان حج نام پول
169171 لیره مصری 168170 لیره انگلیسی
148151 لیره عثمانی 128133 بنتو
282812 ریال اسکناس 2829 ریال شنکوا
2628 ریال مجیدی 1313 روپیه
- 5 فرانق- 112 قرش مصری
ص: 184
رایج ترین پول، پول عثمانی بوده و پول های دیگر در موسم حج بر مبنای قیمت آن محاسبه می گردید.
پیش از این در باره منبعها و مخازن آب موجود در مکه به طور فشرده صحبت کردیم لیکن از سرچشمه های این مخزنها سخنی به میان نیامد، از این رو شما را از یکی از ارزشمندترین و سخت ترین کارها که شاید نمونه آن را در این دوران به سختی بتوان ارائه داد آگاه می کنیم، این کار سخت، نتیجه و ثمره پشت کار و عزم واراده و خلوص نیت سازندگان آن می باشد.
در فاصله چهل کیلومتری مکه، در راه طائف کوههایی بنام «ثقبه» قرار دارد که از این ناحیه، چشمه ای خارج گردیده و به وسیله قناتی که برای آن ساخته شده است، آب را از محل اصلی خود به سوی عرفات و مزدلفه و منا و سپس به مکه می رساند. این چشمه معروف به «عین زبیده» می باشد. عرض قنات یاد شده از مبدأ یک متر و گاهی بیشتر بوده و در پایان 50 تا 60 سانتیمتر می باشد و عمق آن یک متر و نیم است که ارتفاع آب در کف آن معمولا هفتاد سانتیمتر بوده که مقدار آب در فصلهای مختلف کم و زیاد می گردد.
سطح بیرونی قنات یاد شده، به وسیله پوششی از سنگ مفروش گردیده که در مسیر آن به فاصله های مختلف، دریچه هایی به عرض شصت سانتیمتر، کمی بیشتر یا کمتر، برای برداشتن آب تصفیه شده است.
در کنار این دریچه ها حوض هایی ساخته شده است که بعضی از آنها جهت استفاده مردم و بعضی دیگر برای استفاده چهار پایان می باشد. قنات، گاه همسطح زمین جریان دارد و گاهی بلندتر از آن، به طوری که در برخی قسمتها بلندی آن در حدود هفت متر بر روی زمین قرار می گیرد همچنین هراز گاهی به درون زمین با عمقهای متفاوت قرار گرفته و عبور می نماید. تمامی منبعها و مخازن ذخیره آب در مکه به وسیله این قنات پر می شود و سپس مردم از آن می آشامند.
همچنان که در نقشه صفحه 191 ملاحظه می فرمایید، قنات زبیده، دامنه کوه
ص: 185
تصویر
ص: 186
عرفات را از سه جهت در بر گرفته است. در این منطقه دریچه های فراوانی به فاصله چهار متر و پنجاه و پنج سانتیمتر از هم ساخته شده که عرض هر دریچه 80* 68 سانتیمتر می باشد و گاهی این طول و عرض به یک متر نیز می رسد. در این ناحیه عمق قنات یک متر و سی و دو سانتیمتر و عرض آن از بالا یک متر و چهل و شش سانتیمتر می باشد که به وسیله پانزده پله به دریچه های فوقانی این قنات راه می یابد.
ارتفاع هر پله بیست و پنج تا سی و پنج سانتیمتر در عرض سی سانتیمتر می باشد.
این ابعاد فقط مربوط به مجرای جنوبی جبل الرّحمه است.
این حوض ها همه ساله اندکی قبل از مراسم حج ترمیم و پاکسازی می گردد.
حوض های عرفه را آن چنان که دیدم در شأن حجاج و چهارپایانشان نبود؛ زیرا تعداد حجاج حدود یکصدو پنجاه هزار نفر بود که به همراه آنان حداقل سی هزار چهارپا وجود داشت. بنابراین همواره در اطراف حوض های یادشده، جمعیت انبوهی گرد آمده و به علت نبودن سربازانی برای حفظ نظم و ترتیب آن، افراد بدون توجه، موجب آلودگی آبها می گردند تا بدان درجه که این آبها برای حیوانات هم غیر قابل استفاده می شود. در این میان و به علت ازدحام و شلوغی، برخی از حاجیان از پله بالا رفته و خود را به دریچه های منبع رسانده، وضو می گیرند و یا غسل می کنند و گاه لباسها و ظروف و حتی پای خود را شستشو می دهند که این کارها سبب آلودگی آب می شود و در حوضی که آب جریان ندارد این کارها می تواند به صحت و سلامتی حجاج، لطمه شدیدی وارد نماید.
بهتر آن بود که دولت در چهار روزی که حجاج در این صحرا ساعتها و لحظات خود را سپری می کنند، حوض ها را هر روز تمیز کرده و نگهبانانی نیز جهت حفظ نظم و ترتیب و نیز جهت جلوگیری از آلودگی آن می گماشتند. با توجه به این که کاروان شریف و والی نگهبانان زیادی را در عرفات به همراه خود داشتند، چه می شد که تعدادی از آنان را برای نگهبانی به این حوض ها می گماردند؟
علاوه بر این چه زیانی بر دولت است که سربازانی را در صحرای عرفات برای حفظ نظم و امنیت قرار نمی دهد تا حجاج در این صحرا از دزدانی که هر لحظه در کمین افراد و اثاثیه آنها بودند در امان باشند؟ از کارهایی که سبب راحتی و آسایش و رفاه حجاج
ص: 187
را فراهم می کند، این است که این فضای وسیع را به خیابانها و مناطقی تقسیم نموده و بر هر قسمت تابلو یا راهنمایی قرار دهند که به وسیله آن حجاج بتوانند بدون سر در گمی و ناراحتی، چادرهای خود را بیابند؛ زیرا چادرها در فضایی به مساحت یک مایل در دو مایل بر پاشده است که در این صورت تقسیم بندی آن و قرار دادن علامتهایی بر سر خیابانها بر دولت، کار طاقت فرسایی نمی باشد.
و نیز آن چنان که ملاحظه کردم، در این فضای وسیع، آبریزگاه ساخته نشده بود، بنا بر این حجاج برای قضای حاجت خود مجبور به رفتن به نقاط اطراف و دور از چادرهای خود هستند که این کار موجب آلودگی زمین و هوا و انتشار بوی نامطبوع در فضا می گردید و هر آنگاه دولت آبریزگاههایی به همراه آب برای مردم در مکانی دور از چادرها احداث می کرد، موجب راحتی حجاج می شد، همچنان که در سلامتی افراد نیز تأثیر به سزایی می گذاشت. همچنین به نظر می رسد یکی دیگر از کارهای نیکو و ضروری، پوشاندن روی حوض های یادشده با ورقی از آهن و نصب شیرهای آب در اطراف حوضچه ها می باشد که این دو کار علاوه بر پیشگیری از آلوده شدن آب، از تغییر آب به هنگام ماندن آن در زمان طولانی نیز جلوگیری می کند و نیز ضروری به نظر می رسد که بر روی دریچه های این قنات، پوشش هایی قرار داده شود که علاوه بر پیشگیری از ورود گرد و غبار به داخل آن، افراد نتوانند بدان دسترسی پیدا کرده و کارهایی را که پیش از این یاد آور شدیم، همانند غسل کردن و یا شستن ظروف و لباس، را در آن انجام دهند. به نظر می رسد که دولت جهت ترمیم و پاکسازی این قنات، همه ساله هزینه ای را صرف می کند در صورتیکه هزینه دو سال آن را صرف ایجاد پوشش هایی بر روی حوض ها و قرار دادن شیر آب در اطراف آن نماید، می تواند از هزینه های فراوانی که همه ساله برای ترمیم و پاکسازی در آن خرج می کنند، جلوگیری نماید.
از آنجایی که این چشمه همانند رودخانه ای به طول چهل کیلومتر در جریان است و ساکنان شهر حرام و واردین از حجاج به آن، از کشورهای گوناگون را سیراب می کند،
ص: 188
علاوه بر آن به مصارف کشت و زراعت نیز رسیده و تمامی این منطقه از آن سیراب می گردند، ضروری است که فرازهایی از تاریخ این چشمه همچنین آبهای مکه را برای شما بازگو نماییم. تا بدانید که اسلام لانه محبتی را در دل مسلمان کاشته که توسط آن، همه به همیاری هم قیام می کنند و در راه کمک به هم، گام بر می دارند که در نتیجه این همیاری، امتی را که در صحرایی خشک و دور افتاده زندگی می کردند نجات داده و با همه مسلمانان در کشورهای مختلف ارتباط دهد.
سُبْحانَکَ لاعلْمَ لَنا أِلّا ما عَلَّمْتَنا انَّکَ أنتَ العَلیمُ الحَکیمْ (1)
مردم مکه در دورانهای دور، همواره آب آشامیدنی خود را از چاههای درون یا
ص: 189
بیرون شهر تأمین می کردند تا این که در زمان خلافت معاویه ده چشمه آب حفر گردید و آب آن با کانالهای ایجاد شده به شهر مکه آورده شد.
هنگامی که عبداللَّه بن عامر به قصد حج به این دیار آمد، تمامی چشمه های فرعی را به یک سرچشمه اصلی سرازیر نموده و حوض هایی را در صحرای عرفات ساخت و آب چشمه را بدان باز کرد و از این پس، مردم در مکه و عرفات آسایش بیشتری در تهیه آب به دست آوردند.
در سالهای پایانی دولت بنی امیه- سال 132 هجری- در اثر تخریب چشمه هایی که آب خود را به چشمه بزرگ و اصلی می رساند، آب قطع گردید و مکه به همراه حجاج، دچار گرفتاریهای زیادی شد، به طوری که قیمت هر مشک آب به ده درهم (25 قرش مصری) و یا بیشتر افزایش یافت و ناگزیر مردم مجدداً به سوی چاهها رو آورده و از آب آن استفاده نمودند. این وضعیت تا زمان خلافت هارون الرشید (170- 193) هجری ادامه داشت. در دوران خلافت هارون و به دستور وی، چشمه های منهدم شده بار دیگر اصلاح و ترمیم گردید. لیکن این شرایط باز مدت زیادی ادامه نیافت و مجدداً مردم دچار بی آبی شدند. هنگامی که این وضعیت با ام جعفر زبیده همسر هارون که زنی خیر خواه و پیش قدم در کارهای خیر بود، در میان گذاشته شد، پس از اجازه از هارون، دستور ساختمان چشمه حنین- چشمه زبیده- را صادر نمود.
سرچشمه آن، از کناره کوه بلندی به نام (طاد) است که میان کوههای سیاه رنگ بلندی در راه مکه به طائف قراردارد که بدان کوههای «ثقبه» گفته می شود.
چشمه حنین به نخلستانها ومزارع مردم در این ناحیه ختم شده و زمینهای یاد شده از آن سیراب می گشت. این قسمت به نام «حایط حنین» معروف بوده که در این مکان یکی از غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله به نام غزوه حنین رخ داد. زبیده تمامی این زمینها را خرید و نخلستانها و مزارع آن را از میان برداشت و در آن قناتی کشید که گاه کوههایی را نیز شکاف داده و مسیر قنات را از آن عبور دادند. همچنین جهت جمع شدن آب در پای کوهها آبگیرهایی بنا نمود که بدین ترتیب در زیر هر کوهی آبگیری قرار داده شد که به وسیله آب باران پر می گردید، سپس توسطمجرایی به قنات نامبرده اتصال داشت. بنابراین،
ص: 190
هر آبگیر خود چشمه ای کمکی برای چشمه حنین بود. این آبگیرها شامل هفت عدد بود که بستگی به بارندگی هوا داشت گاه پر آب بوده و گاهی کم آب، سپس این قنات را ادامه دادند و به مکه رساندند. همچنین به دستور زبیده، قنات دیگری هم از وادی نعمان که بالاتر از عرفات بود، جاری ساختند که این قنات از زیر کوه «کرا» که در انتهای وادی نعمان است سرچشمه می گیرد. این کوه، یکی از کوههای بلند این منطقه است که بالا رفتن از آن به سختی ممکن می شود. حرکت از پایین به قلّه آن حدود نصف روز طول می کشید که در پس این کوه سرزمین طائف قرار دارد. قنات نعمان از زیر کوه بیرون آمده و سپس به قنات دیگری در منطقه ای به نام «اوجَرْ» که در وادی نعمان است می ریزد و از آنجا به جای بلندی که میان دو کوه و بالای عرفات است و باغهایی در آن وجود دارد می رسد. در این مورد گوینده می سراید:
أیا جَبَلَی نعمان باللَّه خلیاً نسیم الصبا یخلص الیَّ نسیمها (1)
ص: 191
سپس آب را به وسیله قنات هایی به سوی عرفات کشانیده و آن را به چشمه نعمان اتصال داده اند و سپس مسیر قنات ها را در کنار کوه عرفات همچنانکه در نقشه زیر می بینید آبگیرهایی که درزمین عرفات ساخته بودند، پیوند دادند. این آبگیرها از آب انباشته می گردید و حاجیان در روز عرفه از آن استفاده می کردند. سپس مسیر قنات را به سوی شمال ادامه داده و در فاصله هزار و سیصد و هفتاد و هشت متری از آن (بازان) بنا نمود- چاهی در زمین که کف آن مجرای چشمه قرار داشت و به وسیله پله به پایین آن راه داشت- که بر اساس عمق مجرای قنات از زمین گاهی عمیق و گاهی کم عمق ساخته شد این چاهها را برای استفاده مردم از آب می ساختند. این بازان معروف به «فقیر الذئب الأعلی» بود. چهار صد و پنج متر پس از این، بازان دیگری به نام «فقیر الذئب الثانی»، قرار گرفته بود.
سپس قنات به سوی غرب و به درون صحرای مغمس تغییر جهت داده و به
ص: 192
«حوض البقر» منتهی می گردید. این حوض در فاصله 1420 متری از بازان دوم قرار گرفته است. این حوض از 25 آب انبار که به نام «خرزه» شهرت دارد تشکیل شده بود، سپس قنات در دل کوه پیش رفت و به منطقه ای به نام «خاصره» که در نزدیکی زمینهای زراعتی به نام «همدانیه» است می رسد، سپس از راست آن به سوی «بازان حقابه» برمی گردد. این بازان در سمت راست شخصی است که از عرفات بازمی گردد، چشمه مجدداً به سوی راست ادامه پیدا کرده و به «بازان المعترضه» می رسد.
پس از آن قنات از کنار گذرگاه «مأزمه» در سمت چپ شخصی که از عرفات می آید گذشته و سپس به مزدلفه (/ مشعر) می رسد. از آنجا مجدداً مسیر این قنات به سوی «وادی نار» پیش رفته که در قلّه کوهی که در سمت چپ شخصی که به سوی مکه روان است قرار می گیرد. در این محل بازان دیگری قرار دارد که بدان «فم الوبر» گویند، از آنجا مجرای آب بر روی کوه قرار گرفته و به صورت آبشاری به سوی «المَفْجَر» در پشت منا می ریزد. در این نقطه که در مکان بالایی قرار گرفته است امروزه به وسیله دستگاههایی که
ص: 193
با نیروی بخار کار می کند آب را به درون لوله هایی آهنی برده و به سوی آبگیرهایی که در این سالها توسط اعلی حضرت فؤاد اول، پادشاه مصر ساخته شده است، جاری می کند که حاجیان از این آبگیرها استفاده می کنند که اگر در عکس دقت کنید مجرا و لوله ها را خواهید دید. سپس مجرای آب به پشت کوه منا سرازیر شده و آب به درون فضاهایی که به صورت موازی هم و پله ای ساخته شده می ریزد. در کنار این منطقه مسجد و حوضی جهت استفاده چهار پایان قرار دارد که به «حوض البقرالثانی» موسوم است. در این نقطه قنات به زیرزمین رفته و به چاهی بزرگ که توسط سنگ های بسیار بزرگی پوشیده است می رسد. این چاه بنام «چاه زبیده» معروف می باشد. در اینجا قنات پایان می پذیرد. این چاه از ساختمانی عظیم و مستحکمی بنا گردیده است. ممکن است تصمیم بر آن بوده که باز از این نقطه قنات را ادامه دهند و در مکه با مجرای چشمه حنین یکی سازند، لیکن احتمالًا موانعی از ادامه کار جلوگیری نموده و امروزه به همین صورت باقی مانده است. فاصله میان این چاه و منبع چشمه زبیده 33000 متر می باشد. (سفرنامه صادق پاشا، ص 61)
ص: 194
میان چاه تا منا را در یک ساعت سواره می توان پیمود. هم اکنون آب این چاه مورد استفاده شریف و والی و کارمندان محمل مصری و شامی و حُجاج توانگر می باشد که آب را به وسیله مشکهایی که بر پشت حیوانات و چهارپایان قرار دارد به جایگاههای خود حمل می کنند و این چنین، چشمه نعمان در آن تاریخ، ویژه عرفات و منا گردید و زبیده برای رساندن این آب مبلغ یک میلیون و هفتصدهزار دینار طلا هزینه کرد.
گفته می شود، چون این کار تمام شد مباشران و دست اندرکاران برای ارائه گزارش هزینه و پیشرفت کار و گرفتن دستمزد خود و تسویه با خزانه داری خلافت، نزد زبیده آمده و دفترهایی که حساب هزینه ها را در آن ثبت نموده بودند ارائه دادند، در آن هنگام زبیده در کاخ برافراشته و مشرف خود بر دجله به استراحت می پرداخت. به فرمان او تمامی دفاتر را در دجله انداختند و گفت: «این حساب را برای روز حساب درافکندیم.
نزد هرکس چیزی از پول باقی مانده است از آن اوست و هرکس طلبی دارد بدو خواهم پرداخت و فرمان داد به آنان جامه ها و هدایایی گرانبها بخشیده شود» خداوند سعی و کوشش او را قبول کند و او را در رحمت وسیع خویش قرار دهد.
آب چشمه مکه به علت کاهش بارندگی به تدریج رو به کاهش گذاشت و بعضی از قسمتهای قنات آن بر اثر طغیان آب و سیلابها منهدم گردید. در سال 210 هجری به فرمان صالح بن عباس، آبگیرهایی در قسمتهای مختلف مکه ساخته شد و مسیر آنها را به قنات پیوند داد که آب اضافی به برکه ماجن در پایین مکه سرازیر می گشت. در این فاصله هر یک از خلفا و پادشاهان قسمتهایی از چشمه یا قنات های تخریب شده را به وسیله افرادی که گسیل می داشتند، اصلاح و ترمیم می کردند؛ از آن جمله 1- جعفر بن معتصم (متوکّل علی اللَّه عباسی)، صد هزار دینار طلا به مکه فرستاد برای ترمیم و جاری کردن آب چشمه به عرفات و این هنگامی بود که پس از زلزله های سال 241 هجری، تعدادی از چشمه های مکه پنهان گردید. همچنین ابراهیم بن خلکان چشمه زبیده را در سال 500 هجری تعمیر نمود. این نوشته را بر لوحی در جبل الرحمه در طرف راست شخصی که از آن بالا می رود دیدم:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم و صلّی اللَّه علی سیدنا محمد و علی امام اللَّه ظلّ مولانا
ص: 195
الإمام الناصر لدین اللَّه امیرالمؤمنین اعز اللَّه انصاره؛ أمر الإمام الاصفهتیلار الکبیر نصیر الدین بن زین الدین صاحب اربل،- چند سطر ناخوانا- سنة 500 ه. لأبی جعفر المنصور المستنصر باللَّه امیرالمؤمنین اعز اللَّه تعالی ببقائه الإسلام».
همچنین لوح دیگری را که نشان دهنده تاریخ تعمیر قنات توسط ابوالعباس احمد الناصر لدین اللَّه امیرالمؤمنین سال 584 هجری بود مشاهده کردم. متن لوح چنین است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم أمر سیّدنا و مولانا الإمام خلیفة اللَّه علی کافة أهل الإسلام أبوالعباس أحمد الناصر لدین اللَّه امیرالمؤمنین أعز اللَّه أنصاره و ضاعف اقتداره لعمارة عین عرفه و المصانع لحجاج بیت اللَّه الحرام، اجزل اللَّه ثوابه آمنین و ذلک علی ید الأمیر الأصفهتیلار الکبیر مجیر الدین أمیرالحاج و الحرمین طاستکین نصر أمیرالمؤمنین ادام اللَّه توفیقه و ذلک فی سنة أربع و ثمانین و خمسمائة».
همچنین در آنجا لوح سوّمی نیز وجود داشت که تعمیرات خلیفه سابق را یادآوری می کرد متن آن چنین است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم و صلّی اللَّه عَلی سیّدنا محمد النّبی و آلِه، أمر بعمارة عین عرفة و المصانع التی بها ملتفة مولانا أمیرالمؤمنین أعز اللَّه أنصاره و ضاعف اقتداره و بلغه سؤله و مناه و أمله و مبتغاه فی سلالته الطاهرة و عترته الزاهرة أمیر الأمراء الأجل السید الاصفهتیلار الکبیر مظفر الدین بکیری بن علی صاحب اربل سیف أمیرالمؤمنین أید اللَّه سلطانه و أعلی أبدا شانه سنة 594 ه. تقبّل اللَّه عن ید عبدالرحمن بن أبی جرمی عفا اللَّه عنه».
و نیز لوح چهارمی را که نوشتاری همانند لوح سوم داشت با همان تاریخ دیدم.
چشمه عرفات در سال 625 ه. مجدداً توسط مستنصر عباسی تعمیر گردید. در جبل الرحمه نوشته ای است که نشان دهنده این تعمیر است که متن آن بدین قرار است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، لِلَّذیِنَ أحْسَنُوا الْحُسْنی و زِیادَةٌ شرع لعمارة هذه
ص: 196
البرکة لوجه اللَّه تعالی و اضیافه المباهی بهم الملائکه صلّی اللَّه تعالی و رجاء عفوه یَوْمَ تَجِدُ کُلُ نَفْسٍ ماعَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً بالاربل الأشرف النّبوی الإمامی المستنصری زاده اللَّه تعالی شرفاً و قد شاده حلالًا المطوع بعمارة عین عرفة و البرک التی بها ملتفة بعد عطلها خراباً عشرین سنة، المولی الأمیر الکبیر السید المؤید المظفر المجاهد شرف الدین جلال الدولة عبدالخلافة المعظم محیی الإمامة المکرمة ملک الملک وملیک المعالی زعیم الجیوش ملک الملک الإمام الأعز ابوالفضائل و المکارم اقنال الخاص النبوی المستنصری خاص أمیرالمؤمنین مملوک سیدنا و مولانا الامام الأعظم المفتقر الی الطاعة علی جمیع الأمم عبداللَّه خلیفة اللَّه فی أرضه المستنصر باللَّه أمیرالمؤمنین».
همچنین در سال 725 ه. امیر چوپان امیر العراقین، به نمایندگی از سوی سلطان ابو سعید بن خربنده سلطان مغول به فرستاده خود امیر بازان، دستور تعمیر چشمه عرفه را داده و جهت هزینه آن مبلغ پنجاه هزار دینار، ارسال نمود.
پس از پایان موسم حج در سال 725 ه. در مکه ندا داده شد که در ازای کار در چشمه، روزانه مبلغ سه درهم مزد داده می شود. کارگران همه رو به سوی آن نهاده که پس از چهار ماه تلاش، آب به سوی مکه روان گردید به طوریکه در دهم جمادی الاول از سال 726 ه. آب در صفا و مروه ظاهر شد و آنچنان بود که علاوه بر استفاده مردم از آن برای کشت سبزیجات نیز استفاده گردید. هزینه این بازسازی بالغ بر یکصد و پنجاه هزار درهم شد. فاسی می گوید: «بدین سبب این مبلغ برای تعمیر قنات ها کفایت نمود زیرا که بیش از یک سوم آن و کمتر از نیمی از آبروها از زمان قدیم ساخته شده بود و نیاز به ساختمان مجددی نداشت» از اینجا متوجه می گردیم که بازان اسم مردی بوده که آبگیرها و چاه های در مسیر این چشمه را اصلاح و تعمیر نموده است. در سال 728 ه. سلطان ناصر محمد بن قلاوون چشمه ای را به سوی مکه جاری نمود که این چشمه در مجرای چشمه بازان قرار می گرفت. در سال 744 ه. نایب السلطنه در مصر چشمه ای از منی به سوی «برکةالسَّلَم» که در راه منی قرار دارد جاری نمود که بارها این چشمه تعمیر گردید.
در سال 818 ه. چشمه بازان- حنین- پس از تعمیر، مجدداً آب آن، که پس از مدتها قطع
ص: 197
شده بود به مکه جاری گردید.
در سال 820 ه. مجدداً آب قطع گردید که در سال 821 ملک مؤید پادشاه مصر و شام و حرمین، فرمانده خود علاءالدین را جهت تعمیر چشمه به همراه هزار مثقال طلا به مکه اعزام نمود. نامبرده ساختمان چشمه را در جمادی الآخر آغاز نموده و در شعبان در حالی که آب به مکه رسیده بود به پایان برد. پس از موسم حج همان سال، مجدداً آب کاهش پیدا کرد و قیمت آن افزایش پیدا نمود. علاءالدین برای بار دوم در سال 822 ه.
مأموریت یافت که آن را تعمیر نماید. نامبرده توسط کارگران و مهندسین قسمتهایی که تعمیر نشده و نیز قسمتهایی که مجدداً پس از تعمیر اخیر، ویران گردیده بود، از نو بنا نمود که در آخر صفر آب به مکه رسید. همچنین در سال 852 هجری چشمه حنین به کارگردانی بیرم خواجه، بازرس و ناظر حرمین شریفین، مجدداً تعمیر گشت. لیکن پس از آن چشمه ها منهدم شده و مردم بار دیگر دچار گرفتاری شدیدی شدند. تا اینکه وضعیت بی آبی مردم به گوش ملک اشرف قایتبای رسید. نامبرده در سال 875 ه. دستور داد چشمه مکه و چشمه عرفات را تعمیر نمایند، ساختمان در چشمه عرفات از جبل الرحمه تا وادی لقمان آغاز گردید. در این هنگام به آب فراوانی دسترسی پیدا کردند و عاقبت مردم پس از یکصد و پنجاه سال که از قطع آن می گذشت در عرفات به رفاه دست یافتند.
در عرفات آبگیرها را نیز اصلاح نموده و آنها را از آب پر ساختند همچنین چشمه حنین را نیز تعمیر کردند به طوری که آب آن را به مکه رسانیدند و نیز چشمه خلیص را تعمیر کرده و آب آن را به جریان در آوردند و گنبد آن را نیز بنا نمودند.
از شریف قایتبای سخنانی را که بر لوحی از سنگ در قسمتی از جبل الرحمه و در نزدیکی قنات بود دیدم که این مشاهده در تاریخ 9 ذی الحجه سال 1318 هجری بود.
اینجانب با مدادی که در دست داشتم حدود چهار ساعت به علت سختی قرائت و شلوغی جمعیت که وجود داشت با وجود آن که شخصی در کنار من سعی می کرد که مزاحمت دیگران را رفع نماید، این نوشته ها را جهت ثبت در کتاب برداشتم و در 9 ذی الحجه سال 1320 هجری عکسی از این لوح برداشتم و مطالب روی سنگ را با خط زیبای شیخ علی بدوی بازنویسی کردم و توانستم نوشته ها را به صورت آشکاری از لوح
ص: 198
اصلی که به وسیله خون، آلوده شده بود، برای شما بازنویسی کنم.
در سال 916 هجری قانصوه غوری، آخرین پادشاه چرکسی درمصر، مجدداً چشمه حُنین را تعمیر کرد وآب را در آن به جریان در آورد. در نتیجه آبگیرهای معلی و ماجن بر دروازه یمن در جنوب مکه مملو از آب گردید که موجب آسایش و راحتی مردم شد.
در آغاز تسلط عثمانیها بر سرزمینهای حجاز، به علت کمبود باران، چشمه ها یکی پس از دیگری کم آب شد و در نتیجه قنات ها منهدم گردید. در این حال آب چشمه حنین
ص: 199
قطع شد و به مکه نرسید. مردم مکه ناگزیر رو به سوی چاههایی در اطراف مکه بنام «عسیلات» آوردند. این چاهها در بالای مکه و نزدیک به منطقه منحنی قرار داشت همچنین از چاههای پایین مکه، در راه تنعیم که بنام «زاهر» بود استفاده می کردند.
همچنین در همین هنگام چشمه عرفات نیز قطع شد، به صورتی که حجاج آب را از مناطق بسیار دوری با خود به عرفات می آوردند و حجاج فقیر در این روز و در صحرای عرفات، جز آب چیز دیگری طلب نمی کردند.
بعضی از قدرتمندان، در روز عرفه آب را از نقاط دوردستی تهیه کرده و به این منطقه می آوردند و با قیمت گزافی آن را به حجاج می فروختند. علّامه قطب الدین حنفی در این مورد می گوید: در آن ایام به همراه پدرم- رحمةاللَّه علیه- به مکه رفته بودم، آبی که از مکه به همراه خود به عرفات برده بودیم به پایان رسید، مشک بسیار کوچکی را که هر شخصی می توانست با دو انگشت آن را بلند کند به مبلغ یک دینار طلا خریدم.
فقرا در آن روز شریف، دهانها را باز کرده و همه ناله عطش را سر داده بودند. همه خانواده ما از آن مشک آشامیدیم و مقداری از باقی مانده آن را به فقرا بخشیدیم. سپس بار دیگر تشنه شدیم در این هنگام زمان وقوف در عرفات رسیده بوده، در حالی که تمامی حجاج فریاد از تشنگی و عطش داشتند، ناگهان باران باریدن گرفت به طوری که آب همانند سیل از جانب رحمت الهی سرازیر شد. در این حال که مردم همه در زیر جبل الرحمه ایستاده بودند آب را از اطراف پای خود نوشیده و به چارپایان نیز نوشانیدند که این وضعیت حاجیان را به گریه شوق و امیدواری به رحمت پروردگار واداشت.
سپس سلطان سلیمان طی فرمانی دستور تعمیر چشمه مکه (چشمه حنین) و چشمه عرفات را صادر کرد. ناظری بنام مصلح الدین مصطفی که در مکه زندگی می کرد، از سوی سلطان برای نظارت بر همین چشمه ها تعیین گردید. نامبرده کوشش فراوانی کرد تا اینکه آب چشمه مکه جریان پیدا کند و از پایین آن به آبگیر ماجن رسید. همچنین با تعمیری که از چشمه عرفات به عمل آورد، تمامی آبگیرهای آن مملو از آب شد که این در سال 931 هجری بود. سپس مصلح الدین، تعدادی غلام سیاه خرید و خوراک آنان را از خزانه سلطنتی می پرداخت، در ازای آن، همگی را در چشمه و قنات ها و نهرها به کار گرفت و
ص: 200
آنان مأمور پاکسازی و خارج کردن گل ولای آن شدند.
سپس از سال 965 هجری به بعد، به علت کمی باران، چشمه ها خشک شد و آب چاهها رو به کاهش نهاد. نزدیک به هفت سال بدین منوال گذشت. از چشمه ها فقط چشمه عرفات باقی مانده بود که آن هم جریان آبش بسیار اندک شده بود، چون چگونگی را به سلطان سلیمان (عثمانی) گزارش کردند، دستور اصلاح آن را صادر نمود و بدین منظور قاضی مکه عبدالباقی مغربی و حاکم جده خیرالدین به همراه گروهی دیگر از بزرگان شهر تشکیل جلسه دادند و در مورد تعمیر و اصلاح آن به مشورت پرداختند.
نتیجه نظر همگی بر آن شد که قوی ترین چشمه در این منطقه همانا چشمه عرفات بوده و بدین منظور آب چاه زبیده را که در پشت منا قرار دارد به مکه برسانند، با توجه به آن که مجرای قدیمی زیرزمینی آن تا مکه منهدم شده بود، از این رو در سال 969 هجری مبلغ سی هزار دینار را از دربار عثمانی جهت انجام این پروژه خواستار شدند.
شاهزاده فاطمه خانم دختر سلطان سلیمان که خانمی خیرخواه بود، از پدر خویش کسب اجازه نمود تا به خرج خود برای اصلاح قناتها اقدام نماید و نامبرده پس از کسب اجازه و مشورت با وزیران، امیر ابراهیم بن تکرین خزانه دار دیوان مصر را برای نظارت بر این امر تعیین نموده و مبلغ پنجاه هزار دینار را در اختیار وی قرار داد. امیر در تاریخ 22 ذی القعده سال 969 هجری وارد جده شد و سپس به سوی مکه حرکت نمود. شریف مکه محمدبن نمی به استقبال او شتافت و با عزت و احترام وی را تا مکه همراهی نمود.
قاضی مکه حسین حسنی به دیدار او آمد. امیر مقصود از مسافرت خود با آنان را در میان گذاشت شریف و قاضی نتیجه بررسیها و نظرات خود را درباره چشمه عرفه با او درمیان گذاشتند و خود وی نیز به بررسی چشمه عرفه پرداخت و از نزدیک با وضعیت آن آشنا شد.
امیر از مصر و شام و حلب و آستانه (پایتخت عثمانی اسلامبول) و یمن، گروهی از مهندسان و صاحبنظران در چشمه و چاه و آهنگران و بناها و سنگ چینها و سنگ شکنها و نجارها و دیگر افرادی را که برای انجام این کار نیاز داشت احضار نمود. وسایل و دستگاههای لازم را نیز مصر حاضر نمود و عملیات ساختمانی خود را به کمک افراد یاد
ص: 201
شده و نیز به همراه چهارصد بنده ای که در اختیار داشت، از منطقه اوْجَر شروع کردند تا این که به چاه زبیده رسیدند. در اینجا به مشکلی برخورد نمودند که هیچگاه در محاسبات بدان فکر نکرده بودند؛ زیرا این منطقه جایگاه پایان مسیر قناتها بود و به علت وجود سنگهای سخت، امکان ادامه عملیات وجود نداشت و در این هنگام متوجه شدند که زبیده پس از رسیدن به این منطقه، مجبور شده است که به علت سنگی بودن زمین از ادامه مسیر قنات صرفنظر نماید. بنابراین ناگزیر بودند راهی را که حدود دو هزار ذرع بنّاها (1) بود برگزینند.
از میان سنگهای سخت و محکم در زیر زمین باز نمودند تا این که راه قنات را به راه چشمه حنین رسانده و در نتیجه چشمه عرفه به مکه اتصال پیدا کرد و کندن این آبرو محال می نمود؛ زیرا برای شروع کار نخست می بایست پنجاه ذراع به درون زمین پایین رفته و سپس عملیات ایجاد راه را از عمق پنجاه متری در سنگ شروع نمایند و این امری غیر ممکن می نمود. در اینجا دو عامل یأس و امیدواری در امیر به وجود آمده بود لیکن همت و استقامت او در انجام کار بر عامل یأس چیره شد، بنابراین دستور داد حفاری را از سطح زمین آغاز کردند تا این که به قسمت سنگی آن رسیدند. به دستور او بیش از یکصد بار هیزم آوردند و آنها را در مساحتی به طول هفت ذرع و عرض پنج ذرع از روی سنگهای سخت و محکم قرار دادند و هیزمها را در تمامی شب افروختند. آتش هیزمها، سبب سستی سنگها گردید سپس به وسیله کلنگ زن ها نیم ذرع پایین رفتند و مجدداً به سنگ سخت رسیدند و با آتش افروخته شد و این کار همچنان ادامه یافت تا به عمق پنجاه ذراعی رسیدند. در اینجا به همان شکل یاد شده پنج ذرع از دو هزار ذرع قنات را حفر نمودند و به همین ترتیب پیش رفتند تا این که هزار و پانصد ذراع را به پایان رساندند. هیزم را از مناطق بسیار دور دست توسط خدمتکاران و فرزندان خود و نیز بندگانی که در اختیار داشت حاضر می نمود. تا اینجا مبلغ پانصد هزار دینار طلا از خزانه سلطنتی خرج گردیده بود که ناگاه در رجب سال 974 هجری مرگ او را در ربود. از جنازه او تشییع باشکوهی به عمل آمد و با آه و ناله در قبرستان معلاة در سمت راست شخصی
ص: 202
که به ابطح بالا می رود دفن گردید. پس از او قاسم بک امیر جده، عهده دار کار شد لیکن به علت فهم اندک و دست درازی به پولها و عدم ثباتِ رأی نتوانست کار فوق العاده ای را پیش ببرد تا این که او نیز وفات نمود. بعد از او امیر محمدبک عهده دار کار قنات شد لیکن وی نیز به زودی در رجب سال 979 ه. درگذشت.
سپس کار در دست قاضی القضات و بازرس مسجدالحرام سید حسین حسنی قرار گرفت. وی با جدیّت و کوشش بی نظیری عملیات قنات را در حالی که مدت ده سال توسط امیران قبلی به تعویق افتاده بود و در زمانی حدود پنج ماه به اتمام رساند. آب چشمه عرفات به سوی مکه روان شد و از سرچشمه های آن در محله های مختلف مکه، در بیستم ذی القعده سال 979 هجری فوران نمود.
این روز، روز بزرگی برای مردم مکه بود که در آن روز مردم جشن گرفتند و توسط بزرگان سفره ها انداخته شد و بخشش ها و هدایایی سنگین به مهندسان و بناها داده شد.
همچنین به فقرا و تنگدستان صدقه دادند و مژده رسانانی را به حضور سلطان سلیم (جانشین سلطان سلیمان) و شاهزاده فاطمه خانم گسیل داشتند. در آستانه (اسلامبول) جشن ها بپا گردید و هدایا و تکریم های زیادی از قاضی القضات که به دست توانای او این پروژه مهم به پایان رسید، اعطا شد.
این عمل باعث احیای مجدد ام القری به آب حیات گردید، همچنانکه پیش از این با بعثت پیامبر و ظهور نور نبوت و آمدن مردم از اطراف و اکناف آن، برای انجام مناسک حج زنده شده بود و همواره زنده باقی خواهد ماند و این اثری فراموش نشدنی و بیادماندنی از سلطان سلیم بود که همواره با دعای خیر برای او به همراه می باشد و در پرونده اعمال او با کلماتی از نور این چنین نقش می بندد
«ولنجزِیَنَّهم أَجرَهُم بأَحسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونْ». (1)
پس از آن در چشمه و مجاری آن تعمیراتی در سالهای 1019 و 1020 و 1025 هجری صورت گرفت که این تعمیرات بر سنگ نوشته ای این گونه ثبت شده است:
ص: 203
«أمر بتعمیر عین عرفات مولانا السلطان الأعظم والخاقان الأفخم خادم الحرمین الشریفین السلطان أحمد خان ابن السلطان محمد خان أیّداللَّه سلطنته الی آخرالزّمان سنة 1025 ه. به مباشرةالفقیر الیه سبحانه، حسن باشا عفی عنه».
همچنین در سالهای 1066 و 1083 و 1084 هجری نیز تعمیراتی صورت گرفت.
نوشته ای را بر روی سنگ مرمری که در کنار جبل الرحمه در سمت راست شخص بالارونده ملاحظه کردم که عبارت آن چنین بود:
«یا محمد بسم اللَّه الرحمن الرحیم، الحمد للَّه حق حمده علی افضاله والصلاة والسلام علی سیّدنا محمد و آله، أمر حضرة السلطان الأعظم والخاقان الأفخم مولی ملوک العرب والعجم السلطان الغازی محمدخان ابن السلطان ابراهیم خان عزّ نصره أجری عین عرفات و تعمیر ابنتیها و اتصاله الی الحرم المنیف بفضله، تعمرت سنة أربع و ثمانین و ألف 1084 من هجرة من له العزّ و الشرف علی ید عمدة اعیان الدولة الحاج علی اغابن مصلّی قهوجی باشا السلطان کان اللَّه له و وفقه لمرضاة اللَّه (که در آخر دو کلمه بود نتوانستم آنها را بخوانم)».
و در سال 1089 و 1092 هجری نیز تعمیراتی در آن شد و مجدداً در سال 1093 هجری اصلاحاتی اساسی به دستور سلطان محمدخان در آن صورت پذیرفت.
در این اصلاحات آبگیرهای معلی پاکسازی شد و به اندازه یک قامت، به ارتفاع آن افزوده شد و نیز در دشت نعمان سدّ بزرگی برای جلوگیری از سیل و خراب شدن آب رودها احداث گردید و بر بالای قناتها موانعی به نام «خرزه» ساخته شد. تعداد این موانع بیست عدد بود و قناتی نیز در پایین مکه بنا گردید. این قنات آب سیل را به برکه ماجن انتقال می داد. در روز دوشنبه سیزدهم ربیع الأول سال 1099 ه. حدود سی ذرع از قناتهای چشمه شکسته شد که مهندسان به دستور شریف، بلافاصله حاضر شده و نقاط شکسته شده را اصلاح کردند.
همچنین در سال 1143 هجری آب کلیه این قناتها قطع شد و مردم ناگزیر رو به چاههای عسیلات و زاهر و دیگر چاهها آوردند و از آن استفاده نمودند، لیکن پس از
ص: 204
مدت کوتاهی از سوی دربار سلطنتی قنات مجدداً اصلاح گردید.
در سال 1181 هجری نیز تعمیراتی در آن صورت گرفت.
در سال 1219 هجری، پس از آن که وهابیها مکه را محاصره کردند و آب را بر مردم بستند، بعضی از قنات ها ویران گردید که مجدداً توسط دولت عثمانی اصلاح و تعمیر شد. همچنین سلطان محمود در سال 1235 هجری نیز تعمیراتی در آن انجام داد. در سال 1242 هجری، به علت سیلی که آمد، تعدادی از قناتها ویران شد و آب قطع گردید، محمدعلی پاشا والی مصر افرادی را برای تعمیر و اصلاح قناتها گسیل داشت.
پس از آن آب چشمه های مکه با باریدن باران، زیاد شد و کاهش باران موجب کمبود آب در آنها می گردید تا این که در سال 1278 هجری، بر اثر جریان سیلی عظیم تعدادی از آبروهای قنات ها تخریب گردید که بلافاصله تعمیر و بازسازی شد.
در سال 1291 هجری آب قنات نزدیک به قطع شدن بود که سیدمحمد شروانی پاشا والی حجاز از سوی مقام سلطنت به همراه عده ای از افراد نیکوکار تمامی آبروها را اصلاح و تعمیر نمود.
در سال 1295 ه. کمیته ای به کوشش بعضی از هندیها جهت جمع آوری کمک از کلیه کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای مصر و هند، برای اصلاح و تعمیر چشمه ها تشکیل گردید. در این کمیته شیخ رحمةاللَّه هندی نویسنده کتاب «اظهارالحق» نیز عضویت داشت و بر اثر تلاش این گروه پول فراوانی جمع گردید. سپس از هند مهندسان و صنعتگرانی به مکه آورده شدند و آنان را به سوی عرفات بردند، آنان مسیر میان مکه و دهانه چشمه زبیده در دشت نعمان را محاسبه کرده که بالغ بر هفده هزار متر بود. تصمیم مهندسان بر این شد که آغاز کارشان از چشمه زبیده باشد، از این رو کار را از چشمه زبیده به سوی عرفات آغاز کردند و 600 ذراع از آبروها در فاصله میان عرفات و دشت نعمان را تعمیر نمودند. تعدادی موانع که موسوم به خرزه بود بر روی آن بنا کردند که بعضی از آنها را پوشانده و بعضی دیگر را آشکار قرار دادند تا اعراب بیابانگرد بتوانند از آب آن استفاده کنند. این گروه سپس عملیات خود را به سمت مکه با پاکسازی راهها و تعمیر خرابیها در مسیر آب قنات شروع کردند تا این که به سرچشمه آن در «المَفْجَر» رسیدند و
ص: 205
در آنجا با قرار دادن دستگاهی بخاری، آب را به منا رساندند و بدین منظور تعدادی از
کوهها را شکافتند تا این که به عرفات رسیدند. در این عملیات تعدادی خرزه [موانع] در
ص: 206
راه مکه و بازان هایی در داخل شهر مکه بنا نمودند، از آن جمله: بازان «الشِعب» و بازان «سوق اللیل» و بازان «القشاشیه» و بازان «جیاد» و دو بازان در منطقه مسفله و بازان «حارةالباب» و بازان «الشبیکه» و بازان «الشامیه» و بازان «التمّاره» در بازار معلیَّ، می توان نامبرد.
آنچه که خرابی وجود داشت ساختند و کوهی بلند در ابتدای مکه را بدین منظور قطع کرده و منبع و مجرایی در آن ساختند که به وسیله این مجرا آب به منطقه «جَرْوَل» می رسید. در جرول دو بازان بزرگ بنا نمودند تا با جمع شدن آب در آن، مردم از آب آن استفاده کنند. (1) همچنین تعمیراتی در چشمه اصلی «چشمه حُنین» نیز انجام دادند؛ زیرا این چشمه از هنگامی که آب آن به مکه رسانده شد، هرگز تعمیر نگردیده بود. در سال 1297 ه. به دست یکی از معاونان وزارت کشور مصر مبلغ 25000 لیره طلا به همراه یک مهندس به کمیته یاد شده برای ادامه تعمیرات قنات رسید. کمیته مزبور به مدت سه سال به ریاست حاج عبدالواحد میمنی فعالیت خود را ادامه داد پس از آن به علت سستی اعضای آن ودست اندازی حکومت مکه به مقداری از اموال آن و خرج کردن آن در راههای دیگر، موجب از هم پاشیدگی آن گردید که این رفتارها سبب نارضایتی مردم هند گردید و کمک های خود را قطع نمودند. بنابراین کمیته، کار خود را متوقف کرد و رییس و بیشتر اعضا استعفا دادند. پس از آن کمیته دیگری تشکیل شده و باقی مانده پولها را که گفته
ص: 207
می شد مبلغ 57000 لیره طلا بود، زیر نظر آنان قرار گرفت. این کمیته کارهای کمیته پیشین را ادامه داد لیکن بیشترین توجه خود را به چشمه حنین مبذول نمود؛ زیرا آنان آنرا چشمه اصلی مکه می پنداشتند. لیکن پس از چندی کارهای آنان در دو چشمه حنین و زبیده متوقف گردید و در اثر آن آب چشمه حنین قطع شد و آب چشمه زبیده نیز کاهش یافت، بگونه ای که در سال 1324 ه. نزدیک به قطع شدن رسید. در این هنگام کمیته دیگری به ریاست شریف تشکیل شد و از مردم مکه و طائف و جده اعانه های اجباری جمع آوری کردند و همچنین طی نامه ای از دولت تقاضای کمک نمودند و در اثر این تلاشها هزاران لیره جمع آوری شد و از آستانه (اسلامبول) مهندسانی فرستاده شدند و عملیات ساختمانی و تعمیر، به ویژه در دهانه چشمه ها از سوی دشت نعمان آغاز گردید و در سال 1326 ه. مهندسی به همراه بازرسی از سوی دولت برای نظارت و بررسی اوضاع چشمه زبیده گسیل شد. آنان پس از بررسی، نقشه ای از منبع آب تا مکه تهیه کردند که یکی از نسخه های آن نقشه را در کمیته و دیگری را به آستانه (اسلامبول) فرستادند. در آغاز ماه محرم سال 1327 ه. امیر مکه، شریف حسین پاشا بن علی هیأت تازه ای را برای اصلاح و تعمیر چشمه ها تشکیل داد.
اعضای این هیأت از نژادهای مختلفی بودند که شریف اختیارات کاملی برای تعمیر و اصلاح مناطق یاد شده به آنان داده بود. مسلمانان در کشورهای مختلف، بسیج شدند و کمک های مالی فراوانی به ویژه از سوی مردم هند و مصر و جاوه ارسال شد. با این آمادگی، عملیات تعمیر آغاز گردید لیکن پس از سیلی که در سال 1328 ه. در این منطقه جاری شد، کلیه آبروها بسته و یا منهدم شد که در نتیجه آب کاهش پیدا کرد و مردم ناگزیر به سوی چاههای قدیمی که تعداد آنها نسبتاً زیاد بود، روی آوردند. در این هنگام شریف مکه به همراه فرزندانش و سایر مردم مکه با باقیمانده پولهایی که در صندوق کمیته باقی مانده بود، به تعمیر آبروهای آسیب دیده پرداختند تااین که مجدداً آب به سوی مکه سرازیر شد.
در هیجدهم محرم سال 1330 ه. سیل شدیدی از دشت نعمان و هِجان جریان پیدا کرد که در نتیجه آن، تمامی آبروهای چشمه زبیده مملو از گِل و لای شد و آب عرفات از
ص: 208
جریان باز ایستاد. کمیته مجدداً به تعمیر قسمتهای خراب شده همت گماشت تا این که مجدداً آب در مجرای اصلی خود جریان یافت. این کمیته به مدت سه سال به فعالیت خود ادامه داد و در این مدت سعی و کوشش زیادی در تمیز کردن آبروهای چشمه ها و قنات ها نمود و چشمه های دیگری را نیز کشف کرد. همچنین خرزه های زیادی را بنا کرد و تعدادی از بازان ها را مرمّت نمود و نیز موقوفه های وابسته به چشمه زبیده را تعمیر و مرمت و احیا کرد و موقوفه های تازه ای بدان اضافه نمود که در اینجا از زحمات آنان کمال تشکر و قدردانی می شود.
با این که سعی در شرح مختصر داشتیم، لیکن افراد و اعمال نیکوی آنان را می بایست همواره در نظر داشت و بر صفحات تاریخ نگاشت که ضمن آن که آیندگان از آن پیروی کردند، خود یاد این افراد موجب ثواب و خیر بیشتر در نزد درگاه الهی تا روز قیامت می باشد.
در اینجا به تمامی مسلمانان توصیه می شود که با پول و نیروی انسانی خود، در پایداری و نگهداری چشمه هایی که به آبشخور ساکنان بیت اللَّه و مهمانان و حاجیان است کمال جدیت وسعی وکوشش را بنمایند و فداکاریها و از خودگذشتگی های پیشینیان را در به وجود آوردن و نگهداری و احیای آنها فراموش نکرده و در پس آنان همت نمایند تا چشمه های دیگری در این دیار امن الهی به وجود آید و از هجوم سیل ها و دیگر صدمات طبیعی جلوگیری شود و مردمان مکه و حجاج آن را مطمئن و آسوده خاطر از آب مورد استفاده شان سازیم که زندگی هر چیزی به وجود آب بستگی دارد همچنان که خداوند می فرماید:
وَ جَعَلْنا مِنَ الماءِ کُلَّ شَئِ حَیّ. (1)
مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرةً وَاللَّه یَقْبِضُ (2)
ص: 209
خداوند می فرماید: أَوَلَمْ یَرَوا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً و یُتَخطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَولِهِمْ (1)
بدان که کعبه را سه دایره در بر گرفته است:
نخست: دایره مسجد، دوم: دایره حرم، سوم: دایره میقاتها و هر شخصی از دایره سوم عبور کند و قصد ورود به مکه را داشته باشد باید مُحْرِم شود و مقصود از «احرام»، پوشیدن لباسهای احرام و گفتن تکبیر و تلبیه و دوری جستن از ممنوعات و محرمات دوره احرام است. میقات ها شامل ذوالحلیفه برای مردم مدینه و جُحفه برای اهل شام و قَرْن برای نجد و یلملم از آن یمنیها و ذات عِرْق برای مردم عراق است.
ذوالحلیفه تا مکه شامل ده منزلگاه است و جُحفه سه منزلگاه که کمی پیش از آن رابغ قرار دارد و ذات عرق و قرن المنازل و یلملم دارای دو منزلگاه تا مکه می باشند.
دایره دوم، دایره حرم است که در چهار سوی آن ستونهایی جهت تعیین موقعیت دقیق آن قرار داده شده است.
فاسی در کتاب «شفاءُالغرام» خود، فاصله میان نقاط یاد شده تا مسجدالحرام را ذکر نموده که در اینجا ما آنها را بر حسب متر (2) بیان می کنیم: «حد حرم در راه طائف، در مسیر عرفات از بطن عُرَنه 3721027 ذراع از ذرع دستی است؛ یعنی برابر با 18333 متر که از دیوارهای باب بنی شیبه تا نشانه های حد حرم (دو علم) در راه عرفات محاسبه شده است.
حد آن به سوی عراق از دیوارهای باب بنی شیبه تا نشانه های حد حرم در راه عراق که در مسیر وادی نخله قرار گرفته است 27252 ذراع دستی که برابر با 5/ 13353 متر می باشد و حد حرم از سوی تنعیم که در راه مدینه است چیزی نزدیک به 12420 ذراع به ذراع دستی بوده که معادل 6148 متر است که این شمارش از دیوارهای باب العمره تا
ص: 210
نشانه های حرم می باشد که بر روی زمین (و نه نشانهای بر روی کوه) در این راه قرار دارد و حد حرم از سوی یمن از دیوارهای باب ابراهیم تا نشانه های حد حرم در این سو 2450947 ذراع به ذراع دستی بوده که برابر با 75/ 12009 متر است. در حد حرم، در سمت جنوب، منطقه ای است که بدان «أضاة» گفته می شود که در یک مایلی مغرب آن به سمت شمال دهکده حدیبیه قرار گرفته است؛ این دهکده جایگاهی است که بیعت رضوان در آن صورت گرفت و در سمت مشرق در راه طائف، در حد حرم منطقه ای است که بدان جِعرانه گفته می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکّه در مراجعت از طائف، در این سرزمین محرم شدند.
ص: 211
خداوند این دایره را وعده گاه خود با بندگانش قرار داد و این منطقه را جایگاه امنی برای تمام مخلوقات خود از انسان و حیوان و گیاه ساخت و شکار حیوانات و جداساختن شاخه و برگ درختان و روییدنیها و حتی تیغ هایشان را حرام کرد.
ابن عباس روایت کرده که حضرت ابراهیم علیه السلام نخستین کسی بود که به راهنمایی جبرییل این علامت را جهت تعظیم و تکریم خانه خدا در مرز حرم نصب کرد، سپس قُصیّ بن کلاب این علامت ها را تجدید نمود و نیز گویند که قبل از او حضرت اسماعیل علیه السلام این کار را انجام داده است.
همچنین گفته شده که: عدنان بن ادّ نخستین فردی بود که حدود حرم را مشخص نمود، آنگاه قریشیان مجدّداً علامتها را بازسازی کردند، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از هجرت خود و همچنان پس از هجرت و در سال فتح به بازسازی علامتها پرداخت و سپس عمر ابن خطاب در سال 17 ه. و سپس عثمان بن عفان در سال 26 ه. و سپس معاویه و بعد از او عبدالملک بن مروان و سپس مهدی عباسی، حدود حرم را ترمیم کردند.
در سال 325 ه، به دستور آل راضی عباس دو ستون بلند حرم در تنعیم ساخته شد.
فاسی می گوید: اسم او بر ستون نوشته شده است.
سپس به دستور امیر مظفّر حاکم إرْبِل در سال 616 ه دو ستون آغاز مرز حرم در سمت عرفات بنا گردید که پس از آن به دستور امیر مظفّر حاکم یمن در سال 683 ه (1) تعمیراتی در آن دو انجام داده شد.
موقعیت مسجد- دربهای مسجد- مناره ها- تاریخ توسعه و ساختمانهای آن، جایگاه امام جماعت ها در مسجدالحرام، چگونگی نماز خواندن در آن، مقام ابراهیم علیه السلام، منبر مسجدالحرام و تاریخ آن، چاه زمزم، سقا خانه عباس، پیاده روهای چهار گانه، ساعتهای
ص: 212
آفتابی مسجد، قندیل ها، خدمتگزاران مسجد و ستونهای مطاف.
جایگاهی است در میانه مکه و شکلی همانند مربع دارد. ضلع شمالی آن که در برابر حطیم واقع است 164 متر و طول ضلع جنوبی آن که برابر ضلع شمالی است 166 متر و ضلع شرقی که در آن باب السلام قرار گرفته 108 متر و طول ضلع غربی آن 109 متر می باشد.
درون مسجدالحرام دارای سطحی صاف و هموار است و مساحت آن 17902 متر یعنی تقریباً چهار فدان (1) و ربع می باشد.
اما بیرون مسجدالحرام، میانگین طول آن، حدود 192 متر و عرض آن 132 متر است.
در میانه مسجدالحرام، با کمی تمایل به جنوب، خانه خدا یا کعبه مکرمه قرار گرفته است.
چهار گوشه مسجدالحرام را 3 رواق در بر گرفته که فاصله میان هر رواق با دیگری یک ردیف ستون است که به موازات دیوار مسجدالحرام قرار گرفته و میان هر دو ستون نیم طاقهایی با بنای استوار و مستحکم ساخته شده که بر روی هر چهار ستون یک گنبد زیبا و استواری بنا گردیده است که مجموع این گنبدهای نزدیک به هم، سقف رواقهای یاد شده را تشکیل می دهد. شماره نیم طاقها در سمت شمال از دیوار شرقی به غربی 42 عدد است که همگی در یک ردیف و در یک ارتفاع بنا شده است. اما نیم طاق های عرضی در این سمت همگی- بجز دو سمت آن- سه تا سه تا قرار گرفته اند.
تعداد نیم طاقها در طولانی ترین سمت جنوبی؛ یعنی از دیوار مشرق تا مغرب 40 عدد است که در برابر هر نیم طاقی طولی سه یا چهار نیم طاقی عرضی در وسط و یک یا دو تا، در دو گوشه آن سمت قرار گرفته اند. اما در سمت مشرق که برابر با طول صحن مسجدالحرام است، در هر ردیف 24 نیم طاقی ساخته شده که در برابر هر نیم طاق طولی 3 نیم طاقی عرضی قرار دارد، بجز سمت جنوبی آن که به علّت انحراف دیوار دو تایی
ص: 213
می باشد. در سمت مغرب و برابر صحن مسجدالحرام 24 نیم طاق در طول هر ردیف قرار دارد که نیم طاق های عرضی چهار تا چهار تا و تعدادی سه تا سه تا ساخته شده است. نیم طاقهای دیگری در سمت شمالی، در قسمت ورودی باب الزیاده قرار دارد، همچنین در سمت غربی در قسمت ورودی باب ابراهیم نیز نیم طاق هایی قرار دارد.
تعداد ستونهایی که این نیم طاق ها بر آنها استوار گردید 545 عدد است که 301 ستون از سنگ مرمر و دیگر ستونها؛ یعنی 244 عدد از آنها، از سنگ شمیسی قرمز ساخته شده است. میان هر دو ستون 5 قندیل بزرگ آویزان شده که درون آنها روشنایی قرار می دهند. در میانه هر گنبد نیز یک قندیل آویزان گردیده است و آن هنگام که تمامی این قندیل ها- که در اطراف کعبه قرار گرفته- روشن شود، منظره بس زیبایی را به وجود می آورد و دل هر بیننده ای را مجذوب می کند.
ص: 214
در سمت شمالی شکل باب الزیاده و در سمت شرقی، باب النبی صلی الله علیه و آله و ... دیده می شود. نیم طاق ها را در عکس زیر ملاحظه می کنید که در عرض آنها چوبهایی قرار دارد که بر روی آنها میخهایی برای جلو گیری از نشستن، فضله کردن گنجشکها و کبوتران کوبیده شده است.
ص: 215
علاوه بر این رواقها، در عکس پایین ص 215، صحن وسیعی را که در وسط آن کعبه قرار گرفته می توان دید.
در اطراف کعبه مطاف قرار دارد که با سنگهای مرمر سنگفرش شده است و گرداگرد مطاف بر روی سنگها، ستونهای مسی زرد رنگی قرار دارد که با میله های آهنی به هم متصل گشته و قندیلها بدانها آویزان می گردند. در بیرون مطاف و در برابر هر یک از دیوارهای کعبه- بجز ضلع شرقی- سقفی بر چهار ستون مرمری بنا گردیده که این جایگاهها محراب یکی از امامان فرقه های اسلامی است. در جایگاه شمالی که دو طبقه می باشد امام حنفی نماز می خواند و در جایگاه غربی امام مالکی و در جایگاه جنوبی امام حنبلی نماز می گزارد. اما امام شافعی در پشت مقام ابراهیم در شرق کعبه و یا بر بالای ساختمانی که بر روی چاه زمزم احداث شده، نماز اقامه می کند. در کنار مطاف در سمت شرقی منبر قرار دارد و در سمت جنوبی گنبدی بر روی چاه زمزم ساخته شده است. در شمال چاه، درب بنی شیبه قرار دارد که این درب به صورت طاقی نیم دایره بر دو ستون از سنگ مرمر ساخته شده است که در زیر هلال بالای درب بنی شیبه، این آیه نوشته دیده می شود؛ «أُدْخُلوها بِسَلام آمنِینْ» (1)
و بر روی طاق نیم دایره، این آیات با آب طلا نوشته شده است:
رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صدْقٍ وَأَخْرُجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ واجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً (2)
و بر روی دیوار روبروی مقام ابراهیم و کعبه این نوشته را می بینیم:
«اللَّه جَلَّ جَلالُهُ» «سَلامٌ عَلیکُمْ طِبْتُم فَأَدْخُلُوها خالدین»، «محمد علیه السّلام».
(درب بنی شیبه رادر شکل ص 217 هنگامی که حجاج درسال 1325 ه. برای ادای نماز جمعه جمع شده اند را ملاحظه می کنید). سطح زمین مسجد نسبت به زمینهای اطراف حدود سه متر پایین تر قرار دارد، به طوری که برای بیرون آمدن از مسجد و رسیدن به دربها باید از پله ها استفاده کرد. خانه کعبه نیز در طول دورانها، حدود یک متر پایین از
ص: 216
اطراف خود، قرار گرفته است. صحن مسجد را آسمان در بر گرفته و زمین آن از سنگریزه پوشیده شده است. البته راهروهایی که میان دربها و رواقها قرار دارد از سویی و مطاف و اطراف کعبه از سوی دیگر با سنگ پوشیده شده و رواقها نیز با سنگ و گچ، سنگفرش
شده است تا حاجیان بتوانند به راحتی و با دور شدن از ریگ ها که معمولًا به وسیله آب وضو خیس می باشند، گام بردارند و مطوّفین به هنگام نماز عصر، فرشها و سجاده ها را به روی این ریگ ها پهن کرده تا حجاج بتوانند بر آن بنشینند و بیشتر مردم دو تا سه ساعت پیش از شروع نماز سجاده های خود را بر روی ریگها پهن کرده و در انتظار نماز می نشینند. این وضعیت در روزهای جمعه شدیدتر است؛ به طوری که عده ای برای شنیدن خطبه نماز جمعه، از اولین ساعات بامداد سجاده های خود را پهن کرده و تا ظهر در زیر اشعه های سوزان آفتاب می نشینند. عرض راهروهای مطاف حدود یک متر است که زنهای فقیری در کنار آن می نشینند. این زنها دانه برای کبوتران پناهنده به حرم را به
ص: 217
حجاج می فروشند. تعداد این کبوتران بسیار است که به رنگ آبی تیره، با نقاطی خاکستری و خطوطی سیاه هستند و بر روی گردن آنها طوقی سبز طلایی کشیده شده است و گربه ها همواره برای صید آنان منتظر فرصت می باشند. همچنین در مسجد پرندگان ابابیل (/ پرستو) همچنانکه مکیان آن را بدین نام می شناسند وجود دارد- به گفته ما گنجشک بهشت- این پرندگان از حجاج نمی گریزند؛ زیرا که خداوند آنان و دیگر مردمان را در حرم خود امن قرارداده است. در تصویر ص 218 کبوتران را در حال خوردن دانه می بینید.
مسجد دارای بیست و پنج درب است. در قسمت شمال، دارای هشت درب و در شرق پنج درب و در جنوب هفت درب و در غرب پنج درب می باشد. از دربهای یاد شده شش تای آن کوچک است (/ دریچه) و سایر دربها، بزرگ می باشند که از میان آنها تعدادی دارای یک لنگه و تعدادی دو لنگه ای و یا سه لنگه ای یا پنج لنگه ای است.
مسجد دارای هفت مناره است که در هر رکن از مسجد یک مناره و در شمال آن دو مناره و یک مناره نیز در شرق قرار دارد.
ص: 218
در سمت شرق:
1) باب السلام؛ که به «باب بنی شیبه» و «باب بنی عبد شمس» نیز مشهور است و از سه لنگه تشکیل شده و این نوشته بر بالای آن دیده می شود:
«أمر بإنشاء هذا البیت الشریف السلطان الملک المظفّر سلیمان خان بن السلطان سلیم خان ابن السلطان بایزید خان بن السلطان محمود خان بن السلطان مراد خان بن السلطان محمد خان ابن السلطان بایزید خان بن السلطان مراد خان ابن السلطان أرخان بن السلطان عثمان خان»
این نوشته به سال 931 ه. می باشد که بر روی سنگ سفیدی نقش بسته است. از این
ص: 219
درب حاجیان هنگام انجام طواف تحیّت وارد می شوند.
2) باب قایتبای؛ دریچه ای است کوچک و دارای پله نمی باشد.
3) باب الجنائز؛ به این نام شهرت یافت چون بیشتر جنازه ها را از این درب به سوی قبرستان معلّی می برند.
به گفته ازرقی: این درب همان دربی است که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن می گذشت و به خانه همسرش خدیجه علیها السلام در بازار عطر فروشان می رفت.
این درب دارای دو لنگه است که با سیزده پله به کف مسجد راه دارد، ارتفاع هر پله بیست و پنج سانتی متر می باشد.
4) باب العباس بن عبدالمطلب؛ به علّت آن که مقابل خانه عباس در مسعی بوده، بدین نام خوانده شده است.
ابن الحاج در مناسک خود آن را باب الجنائز نامیده است. شاید بدان جهت باشد که در این محل بر جنازه ها نماز می گزارده اند. این درب دارای سه لنگه است که با یازده پله به مسجدالحرام راه دارد.
بر روی دیوار و در سمت چپ شخصی که به درون مسجد می رود، با خط زیبای ثلث، این کلمات نوشته شده است:
«اللَّه، محمد، ابوبکر، عمر، عثمان» به سال 1299 ه.
و در بالای این نوشته با خط ثلث ظریفی این جمله نوشته شده است:
«قد وقع هذا الإنشاء الشریف بإشارة السلطان الأعظم السلطان مراد خان بن السلطان سلیم خان ایّد اللَّه ملکه، سنة 988 ه.»
5) باب علّی؛ که معروف به «باب بنی هاشم» نیز می باشد.
به گفته ازرقی «باب بطحاء» نیز گفته می شود. دارای سه لنگه است که با 13 پله به بلندی حدود 28 سانتی متر به مسجدالحرام راه دارد. نوشته زیبایی از آن سلطان مراد خان به سال 984 ه. بر بالای آن دیده می شود.
ص: 220
(این تصویر را از خلیل افندی قازانلی عکاس در مدینه گرفتم).
در سمت جنوب:
1) باب بازان؛ این در چون در کنار چشمه مکه معروف به بازان قرار دارد، بدین نام مشهور شده است. گفتنی است هر جایی که مستطیل بوده و توسط پله به آن وارد شوند، بازان گفته می شود. این گفته را جمال الدین محمد بن محمد نورالدین در کتاب جامع خود که در فضل مکه و مردمان آن و ساختمان خانه شریف نوشته، آورده است.
ازرقی بدان باب «بنی عاید» گفته و اکنون به «باب القره قول» (/ کشیکخانه) که روبروی آن قرار دارد، مشهور است، این درب از دو لنگه تشکیل شده و با 13 پله به کف مسجدالحرام راه دارد. بر آستانه آن این نوشته دیده می شود.
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم عیناً یَشَرْبُ بِها عِبادَاللَّه یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً یُوفُونَ بالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَومَاً کانَ شَرُّهُ مُستَطیراً وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیِناً
ص: 221
وَیَتیماً وأسیراً (1) سنة 984 ه. للسلطان مرادبن السلطان سلیم خان».
2) باب البغلة؛ دارای دو لنگه می باشد. فاسی گوید: نمی دانم چرا آن را بدین نام خوانده اند. ازرقی از آن به باب «بنی سفیان» نام برده است. این درب با یازده پله به کف مسجدالحرام راه می یابد. در آستانه آن، این نوشته به خط ثلث آمده است:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم فَانْظُرِ الی آثارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إنَّ ذلِکَ لُمحْیِی الْمَوْتی وَهُوَ عَلی کُلِّ شی ءٍ قَدیرٍ صدق اللَّه العظیم. والحمدللَّه رب العالمین.»
3) باب الصفا؛ از آن جهت به این نام خوانده شده که موازی صفا است. فقها در مناسک خود از آن بنام «باب بنی مخزوم» یاد کرده اند. ازرقی نیز آن را به همین نام یاد
ص: 222
کرده است این درب دارای پنج لنگه است و با چهارده پله به کف مسجدالحرام راه پیدا می کند. بر آستانه این درب این نوشته دیده می شود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم انَّ الصَّفا والمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه فَمَنْ حَجَّ البَیْت أوِ اعتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَّوعَ خَیْراً فَانَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ (1)»
در تصویر قبل جایگاه کفش واردین به مسجد را ملاحظه می کنید.
4) باب اجیاد الصغیر؛ ابن جبیر آن را بدین نام و نیز به «باب الخلفیین» نامیده است که علت تسمیه آن معلوم نیست. ازرقی از آن به «باب بنی مخزوم» نیز یاد کرده است. این درب دارای دو لنگه بوده و با 9 پله به مسجد راه می یابد.
5) باب المجاهدیه؛ از آن جهت بدین نام آمده که به گفته فاسی، در کنار آن مدرسه ملک مجاهد امیر یمن قرار گرفته است. همچنین به باب الرحمه نیز معروف است که علت تسمیه آن مشخص نیست. (نگاه کنید به عکس صفحه 176).
ازرقی می گوید: این درب یکی از سه درب نزدیک به هم است که همگی به نام «بنی مخزوم» شهرت دارند؛ زیرا که «بنی مخزوم» در این منطقه ساکن بوده اند.
6) باب مدرسة الشریف عجلان؛ بدین نام خوانده اند زیرا که در کنار آن قرار دارد که فاسی هم آن را بدین نام آورده است. همچنین فاسی از آن به «باب بنی تیم» نیز یاد کرده است و بدان «باب التکیه» نیز گفته می شود؛ زیرا مقابل آن تکیه مصری قرار گرفته است.
این درب دارای سه لنگه است که با یازده پله به کف مسجدالحرام راه پیدا می کند بر آستانه آن، این نوشته به چشم می خورد:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم وَ وَهْبنا لداووُدَ وَسُلَیمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ اذْ عُرِضُ عَلَیْهِ بِالْعِشیِّ الصَّافِناتُ الْجیادُ فَقالَ انِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتّی تَوارَتْ بالحجاب (2)»
«بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرحیم (وَسارعُوا الی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُها
ص: 223
السَّمواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ فی السَّرَّاءُ وَالضَّرَّاءِ وَالْکاظِمیِنَ الْغَیْظُ وَالْعافِینَ عَن النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الُمحْسِنینْ) (1)»
7) باب امّ هانی؛ دختر حضرت ابو طالب که ازرقی بدین نام از آن یاد کرده است.
فاسی از آن بنام «باب الملاعبه» یاد کرده است؛ زیرا در دوره فاسی در کنار آن خانه فرمانده ملاعبه قرار داشته است. اقشهری از آن به «باب الفرج» یاد کرده که اکنون به آن «باب الحمیدیه» نیز گفته می شود (/ عمارت حکومتی عثمانی) زیرا این ساختمان در برابر این درب قرار دارد البته معروفترین اسم آن همان «باب امّ هانی» می باشد؛ زیرا خانه امّ هانی همسر هبیرة بن عمرو مخزومی در کنار این درب قرار داشته است. این خانه دارای چاهی در زمان جاهلیت بوده که خانه به همراه چاه در توسعه دوم مهدی عباسی، جزو مسجد شد و آنگاه مهدی عباسی در برابر آن چاه و در کنار باب الوداع، چاهی را احداث نمود. این درب دارای دو لنگه است که با دوازده پله به کف مسجدالحرام راه می یابد. بر روی آن به خط ثلث زیبایی با آب طلا نوشته اند:
(انَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحَاً مُبیناً لیَغفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مَنْ ذَنْبِکَ وَما تَأَخَّر وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدیَکَ صِراطاً مُستَقیماً وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً. (2)
و در سمت غرب:
1) باب الحزوره؛ به گفته فاسی هم اکنون به اشتباه این درب به «باب عزوره» شهرت دارد والحزوره نام بازاری در جاهلیت بوده که در این منطقه قرار داشته است که در هنگام توسعه مسجدالحرام جزء آن شده است. همچنین به «باب البقّالیه» نیز معروف است.
ازرقی می گوید: به این باب، «باب بنی حکیم بن حزام» و «بنی الزبیر بن عوام» نیز گفته می شود. مشهورترین آنها «باب الخزامیه» می باشد؛ زیرا این درب در موازات خزامیه قرار دارد. ولی هم اکنون بدان «باب الوداع» نیز گویند زیرا مردم هنگام سفر از آن بیرون می روند. این درب دارای دو لنگه است که با ده پله به کف مسجدالحرام راه می یابد. در
ص: 224
وسط دو درب تاریخ نوشته ای مربوط به ملک ناصر فرج بن سلطان شهید ظاهر ابو سعید برقوق قرار دارد که تاریخ آن 804 ه. می باشد. بر روی آستانه درب، این نوشته ها نیز دیده می شود: یا مبدئ یا معید. انَّ الذّی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرآنَ لَرادُّکَ إلی مَعادٍ، (1) انَّما یَعْمُر مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ باللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ. (2)
2) باب ابراهیم؛ فاسی گوید: ابراهیمی که این درب بدان منسوب گشته، خیاط بوده و در کنار این درب می نشسته است. همچنین بکری در کتاب «المسالک والممالک» به این خیاط اشاره کرده و گفته است: عوام این درب را بدو نسبت داده اند، لیکن بعدها در افرادی همچون ابوالقاسم بن عساکر و ابن جبیر و دیگران این پندار را به وجود آورده است که مقصود از این نام حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است در صورتی که این مطلب دور از حقیقت بوده و مبنای قابل اطمینانی ندارد.
ص: 225
این درب در قسمتی از بر آمدگی دیوار که در این ناحیه وجود دارد، قرار گرفته و از یک لنگه درب بزرگ تشکیل شده و بزرگترین درب مسجدالحرام به شمار می آید. در سمت راست این درب این نوشته دیده می شود: وَعَلی اللَّه فَتَوکَّلُوا انْ کُنْتُمْ مؤمنیِنَ (1)
و در سمت چپ: «أمر بعمارة هذا الباب المعظم السلطان الملک الأشرف ابوالنصر قانصوه الغوری». این نوشته بدون تاریخ است. (درشکل ص 225) درون مسجدالحرام را از سوی باب ابراهیم ملاحظه نمایید. در این قسمت گنبدهای مسجد و ساختمانهای اطراف آن را می بینید.
3) باب صغیر؛ در کنار مدرسه شریف عبدالمطلب قرار دارد.
4) باب الداودیه؛ درب کوچکی است که دارای سیزده پله می باشد.
5) باب العمره؛ افرادی که از مسجد تنعیم برای انجام عمره به حرم آمد و شد دارند از این درب می گذرند، به همین منظور بدین نام شهرت یافته است. ازرقی آن را «باب بنی سهم» نامیده است. این درب دارای یک لنگه است و با دوازده پله به کف مسجدالحرام راه دارد.
در سمت شمال:
1) باب عمرو بن العاص؛ همچنین به آن «باب السدّه» نیز می گویند؛ زیرا پیشتر بسته شده و مجدداً باز گردیده است، همچنین بدان «باب العتیق» نیز گفته اند. این درب از یک لنگه درب کوچک تشکیل شده و با پانزده پله به مسجد راه پیدا می کند.
2) باب الزمامیه؛ درب کوچکی است با یک لنگه که با نُه پلّه به کف مسجدالحرام راه پیدا می کند.
3) باب العجله؛ بدان جهت به این نام خوانده اند که مجاور خانه العجله است لیکن نمی دانیم که این عجله چه بوده است. همچنین به جهت مجاور بودن این درب با مدرسه عبدالباسط، معروف به «باب الباسطیه» نیز می باشد. دارای یک لنگه و دوازده پله است.
4) باب القطبی؛ همچنین «باب الزیاده» نیز نامیده می شود؛ زیرا این درب در برآمدگی شمال غربی مسجد ساخته شده و دارای یک لنگه و سیزده پله می باشد.
ص: 226
5) باب سویقه؛ در سمت شمال و در میانه برآمدگی دارالندوه قرار گرفته است که هم اکنون معروف به «باب الزیاده» می باشد که این مطلب در مورد باب القطبی نیز گفته می شده است. این درب دارای سه لنگه و سیزده پله است که با پله های یاد شده می توان به کف مسجدالحرام راه یافت.
6) باب المحکمه؛ درب کوچکی با یک لنگه است و پله نیز ندارد.
7) باب الکتبخانه؛ که بدان «باب المدرسه» نیز گفته می شود و دارای یک لنگه درب می باشد.
8) باب دریبه؛ که در سمت شمال شرقی قرار گرفته و دارای یک لنگه می باشد.
مسجدالحرام دارای هفت مناره می باشد که عبارتند از:
* مناره باب العمره؛ که در رکن شمال غربی مسجد قرار گرفته و به دستور منصور عباسی به هنگام تجدید ساختمان مسجدالحرام در سال 139 ه. بنا گردیده است. این مناره را وزیرِ امیر موصل در سال 551 ه. تجدید بنا کرد و در سال 843 ه. به هنگام ولایت سلطان چقمق نیز تعمیراتی در آن صورت گرفت. در سال 931 ه. به دستور سلطان سلیمان (عثمانی) این مناره تخریب شد و از نو به صورت استواری بنا گردید.
* مناره باب السلام؛ که توسط مهدی خلیفه عباسی در سال 168 ه. بنا شد.
* مناره باب علی؛ که آن نیز در همان تاریخ به وسیله مهدی، خلیفه عباسی، ساخته شد و بعدها هنگام تجدید عمارت مسجد، به وسیله سلطان سلیمان (عثمانی) این مناره از سنگ زرد پوشانده شد.
* مناره باب الحزوره (باب الوداع)؛ این مناره توسط مهدی ساخته شد و این مناره در سال 771 ه. فرو ریخت که از سوی اشرف شعبان والی مصر در سال 772 ه. بار دیگر ساخته شد.
* مناره باب الزیاده؛ که معتضد خلیفه عباسی آن را به هنگام توسعه مسجدالحرام در سال 284 ه. ساخت سپس در سال 826 ه. به وسیله اشرف برسبای تجدید بنا گردید.
ص: 227
* مناره قایتبای؛ که در مدرسه قایتبای در مجاورت باب السلام و در سمت چپ شخصی که به مسجد وارد می شود، قرار گرفته است. این مناره در نزدیکی سال 880 ه.
ساخته شده است.
* مناره سلیمانیه؛ که در مدرسه سلیمانیه قرار گرفته است.
در تمامی مناره های یاد شده، هنگام ساختمان بزرگ مسجدالحرام که به وسیله سلطان سلیم دوم و پدرش صورت گرفت، تغییرات و ترمیم هایی بوجود آمد. همچنین در سال 1072 ه. تمامی گلدسته ها از سوی سلیمان بک والی جده و حرم به نمایندگی از سلطان محمد کزلار آغا ترمیم گردید و هم اکنون بر بالای تمامی این مناره ها در اوقات پنجگانه روز، اذان گفته می شود. نخست بزرگ و شیخ مؤذنین که بنام میقاتی است، بر روی گنبد زمزم اذان می گوید و سپس دیگر مؤذنان بر روی مناره ها ندای اذان را سر می دهند. بر روی دیوار جنوبی این گنبد، ساعت آفتابی قرار گرفته که از سوی مردی مراکشی به مسجد اهدا گردیده است. این ساعت در نهایت دقت و نظم است و همگی در تنظیم زمان بدان اعتماد می کنند.
ص: 228
همچنانکه ازرقی و امام ابوالحسن ماوردی و دیگران نقل کرده اند، در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر، مسجدالحرام فاقد دیواری بوده که آن را احاطه نماید و خانه ها از هر سو مسجد را در بر گرفته بود. در میان خانه ها کوچه هایی قرار داشته و مردم از آن رفت و آمد می کرده اند و محدوده حرم در آن دوره، محدوده مطاف کنونی بود که این وضعیت از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است. هنگامی که عمر به خلافت رسید، خانه های اطراف را خرید و مسجد را توسعه داد. این اولین توسعه مسجدالحرام به شمار می آید. گروهی از صاحبان خانه ها، حاضر به فروش خانه های خود نبودند و از گرفتن بهای آن نیز خودداری نمودند که ناگزیر به دستور عمر، بهای فروش آن خانه ها را در خزانه کعبه قرار دادند که پس از مدتی صاحبان خانه ها پول خود را دریافت داشتند. عمر در این باره بدانان گفت: «انّما نَزَلْتم علی الکعبة فهو فناؤها ولم تنزل الکعبة علیکم» (1)
سپس عمر دیوار کوتاهی در اطراف آن کشید که ارتفاع آن کمتر از قامت یک انسان بود و بر روی آن قندیلهایی قرار داشت. بنا بر این اولین شخصی که برای مسجد دیوار کشیده و روشنایی قرار داد عمر بود. قاضی در «جامعه» خود می گوید: نخستین شخصی که روشنایی برای مسجد قرار داد «عتبة بن الازرق» بود؛ زیرا خانه او متصل به مسجد بود، وی به روی دیوار خانه خود چراغ بزرگی را قرار می داد که طواف کنندگان خانه کعبه از روشنایی آن استفاده نمایند. عثمان به هنگام خلافت که بر جمعیت افزوده شده بود، خانه های دیگر اطراف را خرید و ضمیمه مسجد کرد، گروهی در فروش خانه های خود مخالفت کردند و سر و صدا راه انداختند امّا عثمان خانه بر سر آنان خراب کرد و بدانان گفت: «برد باری من شما را جسور کرده است؛ زیرا عمر با شما همین عمل را انجام داد و کسی نتوانست دمی بزند!» سپس فرمان داد مخالفان را به زندان افکنند که در این میان عبداللَّه بن خالد بن اسید شفاعت نمود و آنان را از زندان رهانید. عثمان برای مسجد رواقهایی بنا کرد و او اولین کسی بود که رواق را در مسجد به وجود آورد. توسعه عمر در سال 17 ه. و توسعه عثمان
ص: 229
در سال 26 ه. صورت پذیرفت. در سال 64 ه. عبداللَّه بن زبیر خانه های اطراف را مجدداً خریداری کرد و مسجد را از دو سمت شرقی و جنوبی توسعه فراوان داد؛ از جمله خانه هایی که در این هنگام خریداری گردید، خانه ازرق جدّ ازرقی نویسنده کتاب تاریخ مکه بود که این خانه در شرق مسجدالحرام قرار داشت. وی قسمتی از این خانه ها را به چندین ده هزار دینار خریداری کرد. در سال 75 ه. هنگامی که عبدالملک بن مروان برای انجام حج به مکه سفر کرد، بدون آن که توسعه ای به مسجد دهد، تعمیراتی در آن صورت داد؛ از جمله تعمیرات او بلندتر ساختن دیوار مسجد و قرار دادن سقفی از چوپ ساج بر روی آن بود و مطلّا نمودن سر ستونهای مسجد با 50 مثقال طلا بود. سپس فرزندش ولید نیز مسجدالحرام را مرمّت کرد. به این منظور آنچه را که پدر انجام داده بود خراب نمود و سپس ساختمانی استوار بنا کرد. ولید نخستین کسی است که ستونهای مرمر را به مسجدالحرام آورد و بر آن سقفی از چوب ساج آراسته به نقش و نگار و زیور شده بنا نمود و بر سر ستون ها صفحه های مسی زر اندود نصب نمود و سطح مسجد را از سنگ مرمر پوشاند و برای مسجد ایوان ساخت و پیشانی طاقها را کاشی کاری کرد و او نخستین کسی است که کاشی را به مسجدالحرام وارد کرد و بکار برد. در زمان ولایت زیاد بن عبداللَّه حارثی بر مکه و به دستور ابو جعفر منصور دوّمین خلیفه از خلفای عباسی، بر مسجدالحرام توسعه دیگری داده شد، این توسعه از سوی شمال و غرب صورت گرفت و با تلاشی که نمود نتوانست از دو سمت یاد شده بیشتر از یک رواق به وجود آورد. آغاز عملیات توسعه در محرم سال 137 ه. بوده و پایان آن در ذی الحجه 140 ه. صورت گرفت. این توسعه یک برابر بیشتر از فضای پیشین مسجد بود. در این باز سازی مسجد را با طلا و انواع نقشهای زینتی آراستند و گلدسته ای به نام «مناره بنی سهم» احداث کردند.
هنگامی که منصور عباسی در سال 140 ه. حج گزارد، دیوار حِجر را فرسوده یافت، از این رو به نماینده خود «زیاد» دستور داد که شبانه دیوار را با مرمر بپوشاند، بگونه ای که بامدادان دیوار را پوشیده از مرمر یابد. زیاد به وسیله چراغهایی که شب هنگام بر افروخت، دیوار را پیش از سپیده دم به اتمام رسانید. سپس مهدی فرزند ابو جعفر عباسی پس از مرگ پدر، توسعه مسجد را از منطقه جنوب و شمال و از سمت یمانی آغاز کرد.
ص: 230
این مناطقی بود که کار پدرش بدانجا ختم گردیده بود، توسعه مهدی عباسی، مسجدالحرام را به وضعیت کنونی درآورد. (البته به جز دو توسعه ای که پس از آن صورت گرفته که در این مورد در آینده خواهیم نوشت). برنامه توسعه مهدی در دو مرحله انجام گرفت؛ نخست در سال 161 ه. که در این توسعه دو رواق بر اضافات پدر خود افزود و دیگری در سال 167 ه. در هنگام دومین حج خود که کعبه را نه در میانه مسجد بلکه در قسمتی از آن دید، این وضعیت را خوش ندید و به نظر آمد که اگر کعبه در میانه مسجد قرار گیرد زیباتر است. مهندسان را فرا خواند و با آنان در این مورد مشورت کرد. آنان پس از اندازه گیری به این نتیجه رسیدند که به علت وجود مسیل و آبرو و سیلاب در یک سمت مسجد، امکان توسعه وجود ندارد به مهدی گفتند: دره مکه دارای سیلابهای تند و خروشانی است و بیم داریم اگر این دره را تغییر مسیر دهیم عواقب ناخوشایندی روی دهد، مهدی گفت: در این مورد چاره ای نیست و باید مسجد را توسعه داده، کعبه را در میان مسجد قرار دهید. هر چند لازم باشد که تمام اندوخته های بیت المال را در این راه خرج نمایم. نیت مهدی در این مورد استوار و رغبت او بسیار بود. مهندسان در حضور مهدی شروع به اندازه گیری کردند، بدین منظور بر بالای تمامی خانه ها در مسیر دره و مسیل از اول تا آخر دره را با نیزه علامت گذاری کردند و فاصله را از بالای نیزه ها اندازه گرفتند، تا بدانند چه مقدار از مسیل ضمیمه مسجد گردیده و چه مقدار بیرون باقی خواهد ماند. سپس مهدی به عراق بازگشت و اموال زیادی را برای آنان قرار داد که با آن، خانه های مردم را بخرند و مسجد را توسعه دهند، لیکن به علّت مرگ مهدی، عملیات ساختمانی در زمان خلافت فرزندش موسی الهادی در بعضی از قسمت های یمانی و نیز قسمتهایی از سمت غربی به پایان رسید. مهدی اموال فراوانی را در این راه خرج کرد. به طوری که بهای هر ذراع مربع که ضمیمه مسجدالحرام می شد، بیست و پنج دینار- دوازده و نیم لیره طلا- بود و بهای آنچه که در دره باقی می ماند پانزده دینار پرداخت می شد.
ستونهای مرمری را از مصر و دیگر کشورها توسط کشتی به جده و از جده با عرّابه به مکه آورده و به داخل مسجدالحرام انتقال دادند.
ازرقی می گوید: مهندسان توسعه خود را از باب بنی هاشم که روبروی دره و سیلگاه
ص: 231
قرار داشت، آغاز کردند و در مقابل آن در بخش پایین مسجدالحرام دروازه ای ساختند که به محله الخزامیه گشوده می شد.- این همان باب الحزوره یا باب البقّالین می باشد- و گفتند اگر سیل بزرگی بیاید و داخل مسجد شود می تواند از آن درب روبرو بیرون رود. در زمان خلافت هارون الرشید، امیر مکه عبداللَّه بن محمد بن عمران طلحی، سایبانی جهت مؤذنان بر بام مسجدالحرام ساخت که در روز جمعه در زیر آن اذان گویند. مؤذنان بیشتر در روزهای جمعه در زمستان و تابستان بر بام مسجد اذان می گفتند.
پس از ساختمان و توسعه مسجدالحرام توسط مهدی عباسی، توسعه دیگری در مسجد داده نشد، مگر توسعه دارالندوه در سمت شامی (/ شمالی) و توسعه باب ابراهیم در سمت غربی. علّت توسعه اوّلی، چنانکه فاسی از اسحاق خزاعی آن را نقل کرده، چنین بوده است که عده ای از نیکان و اهل خیر به وزیر (1) خلیفه زمان، معتضد عباسی نامه ای نوشته و متذکر شدند که دارالندوه ویران شده و (به محل رفتگران تبدیل گردیده است)، ملحق نمودن آن به مسجد، کار پسندیده و شریفی است که برای هیچ یک از خلفای پس از مهدی فراهم نشده است و سبب پاداش اخروی و باقی ماندن نام او خواهد بود. هنگامی که معتضد در جریان مطلب قرار گرفت، این در خواست در ذهن او تقویت گردید و نسبت به انجام آن تمایل شدیدی پیدا کرد. بنابراین پول زیادی را جهت انجام آن ارسال نموده و انبوه زباله هارا از دارالندوه خارج کرد و آن را ویران ساخت و از نو مسجدی در آن بنیاد گذارد و آن را به مسجدالحرام ملحق نمود این مسجد دارای ستونها وطاق ها و رواق هایی بود که سقف آن از چوب ساج زینتی آراسته شده و زر اندود گردیده بود و سپس دیوار مسجدالحرام را شکافته و دروازه ای با 6 لنگه در زیر 6 نیم طاقی قرارداد، پهنای هر درب پنج ذراع و ارتفاع آن یازده ذراع بود. در زیر نیم طاق های بزرگ شش نیم طاق کوچک ساخته شد که در زیر هر یک از آنها دربی به وسعت دو ذراع و نیم و ارتفاع هشت ذراع و ثلث قرار داده شد. در این توسعه سه درب از دارالندوه به خیابانهای اطراف آن گشوده و دو درب دو لنگه و یک درب یک لنگه در آن قرار داد و
ص: 232
برای آنها سقفی در ردیف سقف مسجدالحرام قرار داد و بر آن مناره و سایبانی ساخت.
این توسعه سه سال طول کشید که اندازه این توسعه به طول شصت و چهار ذراع از شمال به جنوب و عرض آن از نیمه دیوار شرقی تا وسط دیوار غربی هفتاد ذراع به ذرع آهنی بود. البته اسحاق خزاعی سال پایان این ساختمان را ذکر نکرده است، لیکن احتمال می رود در سال 284 ه. بوده است؛ زیرا بنا به گفته او در سال 281 ه. نامه ای درباره این توسعه به المعتضد عباسی نوشته شده است.
ابوالحسن خزاعی می گوید: هنگامی که قاضی محمد بن موسی امیر مکه بود، دربهایی که در دیوار مسجد بزرگ قرار داشت را تغییر داده و سپس آنها را به وسیله ستونهای استوانه ای سنگی که در انتهای هریک از ستونها و ابتدای نیم طاق ها قسمتی چوبی از ساج ساخته شده و نیم طاق هایی از آجر و گچ سفید بر آن بنا کرده و آن را به مسجد بزرگ متصل نمود. این اتصال از اتصال گذشته بهتر بود چنانکه نماز گزاران و اشخاصی که در دارالندوه بودند، روبروی کعبه قرار گرفته و آن را می دیدند. این کار در سال 306 هجری صورت گرفت. دارالندوه پیش از این همواره منزلگاه خلفا و امرای حج گزار در صدر اسلام بوده است، لیکن در نیمه های قرن سوم به علت عدم رسیدگی به آن، ساختمانش دچار فرسودگی شد تا آنجا که برخی قسمت های آن منهدم گردید و به تدریج به زباله دانی تبدیل گردید و سرانجام در توسعه اخیر ضمیمه مسجدالحرام شد.
توسعه دیگری که در سمت غربی مسجد صورت گرفت، معروف به توسعه باب ابراهیم بود که بنا به گفته فاسی، این توسعه در دوران جعفر المقتدر باللَّه عباسی صورت پذیرفت.
نامبرده دستور داد این محل را به مسجد ضمیمه کردند که هم اکنون نیز به همان حالت باقی است. این توسعه موجب گشایشی برای مردم شد و در آن نماز می گزاردند. این توسعه در سال 376 هجری صورت گرفت. سقاخانه ای که در این توسعه قرار دارد از کارهایی است که به وسیله ناصر حسن بن ناصر محمد بن قلاوون در تاریخ 759 هجری یا 760 هجری صورت گرفته است. طول توسعه یاد شده، پنجاه و شش ذراع و سه چهارم ذراع و عرض آن پنجاه و دو ذراع و ربع بود. درسال 641 هجری علی ابن عمر امیر یمن ساختمانی در داخل باب السلام بنا نمود ودر آن کتاب های زیادی را بر مسجدالحرام
ص: 233
وقف کرد. درسال 781 هجری امیر زین الدین عثمانی از مصر بنده خود سودون پاشا را برای مرمت مسجدالحرام به مکه گسیل داشت. یکی از کارهایی که به وسیله نام برده صورت گرفت زینت دادن درب کعبه و ناودان آن و نیز سفید کردن سطح کعبه بود.
در شب شنبه بیست و هفتم شوال سال 802 هجری در کاروان سرای رامشت (که هم اکنون معروف به کاروان سرای ناظر خاص در کنار باب الحزوره که موسوم به باب العزوره در سمت غربی مسجدالحرام است) شعله ای از آتش ظاهر گشت که در یک لحظه به سقف مسجد سرایت نمود. آتش تمامی بخش غربی و بعضی از قسمت های دو رواق نخستین از سمت شامی را در بر گرفت. این آتش همچنان پیش روی کرده و تمامی سقف ها و ستون های مرمرین را پوشانده و همه را از هم جدا نمود. این آتش تا نزدیکی های باب العجله پیش رفت به طوری که قسمت های سوخته شده از مسجد، به صورت انباشته های خاکستر در آمده و مانع از نماز خواندن مردم در آن می گردید و دیدن کعبه از پس آن میسر نبود. خداوند منت نهاد و در مدت کوتاهی به وسیله امیر بیسق ظاهری در سال 803 هجری، قسمت های سوخته شده باز سازی و مرمت گردید. نامبرده پس از خارج شدن حجاج از مکه، عملیات خود را با جمع آوری تپه های خاکستری جمع شده در مسجد آغاز کرد و سپس ساختمان مسجد را از نو آغاز نمود. تا آن که آن را همانند قبل از آتش سوزی در آورد. پایان این مرمت در اواخر شعبان سال 804 هجری بود. سرعت باز سازی سبب تعجب مردم گشت؛ زیرا آنان تصور می کردند که همانند گذشته این ترمیم حدود دو سال به طول خواهد انجامید. خداوند کارها را سهل و آسان نمود. ستون های سمت غربی را به وسیله سنگ های تراشیده شده بنا نمود، همچنین در ردیف اول سمت شامی، آنچه که از ستون های مرمر شکسته وجود داشت به وسیله حلقه های آهنی آنها را به هم اتصال داده و مجدداً از نو بنا کرد. تمامی این قسمت های مرمت شده به حالت اولیه بر گردانده شد. در این میان تنها سقف سمت غربی مسجدالحرام به علت کمبود چوب ساج به صورت نیمه تمام باقی ماند و در صورتی که چوب لازم را در اختیار داشتند آن را پیش از موسم حج سال 804 هجری به اتمام می رساندند. در محرم سال 807 هجری که آغاز سال هجری بود، مجدداً امیر بیسق به
ص: 234
مکه آمده و چوب هایی را از عرعر به طائف و سپس به مکه حمل نمود و با سرعت تمام، چوب ها را همانند اول ساخت و سقف را همانند پیش از آتش سوزی بنا نمود. در همان سال قسمت هایی از ساختمان مسجد به همراه سقف آن را که مقداری تَرَک برداشته بود مجدداً مرمت کرد و در آن نقش و نگارهایی به وجود آورد. این تعمیرات در دوران سلطان ناصر فرج بن برقوق صورت گرفت. همچنین در همین سال به وسیله جواد اصفهانی وزیر امیر موصل، سقاخانه عباس که با چوب ساخته شده بود، از نو باز سازی و با سنگ پوشانیده شد. در سال 815 هجری قسمت هایی از مسجدالحرام و سقف آن به وسیله قاضی مکه، جمال الدین محمد بن ظهره از اموالی که به وسیله نیکوکاران اهدا گردیده بود تعمیر و مرمت شد، پس از آن، مجدداً تَرَک ها و فرسودگی هایی در دیوارهای مسجد و ستون ها و درب ها و سقف های آن به وجود آمد که خداوند آن ها را به وسیله امیر زین الدین مقبلا القدیدی که از سوی پادشاه مصر اشرف برسبای مأمور اصلاح گردیده بود، به انجام رسانید. نام برده به ترمیم و ساختمان تمامی مسجدالحرام همت گماشت و ده ها نیم طاق در آن به وجود آورد و تعدادی از درب ها را تجدید نمود و نیز سقف ها را مجدداً نوسازی کرد و به وسیله آهک آن ها را سفید کرد. این تعمیرات در سالهای 825 و 826 هجری صورت گرفت. در سال 842 هجری سقف مسجد به وسیله امیر سیدون تعمیر گردید. همچنین درسال 852 هجری بیرم خواجه ناظر حرمین از سوی سلطان چقمق قسمت هایی از مسجدالحرام را مرمت کرد. در سال 778 هجری باب ابراهیم به وسیله سلطان غوری تعمیر شد. نامبرده نیم طاق هایی بر آن به وجود آورد، در صورتی که قبل از آن وجود نداشت و نیز بر بالای آن کاخی بنا نمود که در دو طرف آن دو ساختمان و خانه هایی جهت اجاره دادن ساخت و نیز در خارج باب ابراهیم وضوخانه ای بنا کرد. در سال 979 هجری فرمانی از سوی خلیفه سلیم خان (عثمانی) صادر گردید که به موجب آن ساختمان مسجدالحرام به سبک جدید و استواری تجدید بنا گردد و سقف آن را به گنبدهای دایره ای شکل تغییر دهند. این فرمان از سوی خلیفه به نام سنان پاشا والی مصر صادر شد تا او از بزرگان کسی را برای انجام این کار تعیین نماید. نامبرده، احمدبک را برای انجام این فرمان تعیین نمود. انتخابی بسیار شایسته و بجا بود؛ زیرا
ص: 235
احمدبک دارای طبعی نیکوکار و کم اهمیت نسبت به اموال دنیا و دارای روح ترحم و نوازش نسبت به فقرا بود. احمدبک در پایان ذی الحجه سال 979 هجری به همراه حکم و فرمان های خلیفه برای سرپرستی عملیات ساختمانی که با نظارت و صلاحدید قاضی حسین (کار پرداز کشور حسنی و سفیر منطقه حجاز) صورت می گرفت به مکه وارد شد.
نامبرده بزرگِ مهندسان مصر آقای محمد المصری را به همراه خود داشت. عملیات ساختمانی هم زمان به صورت تخریب و بنا نخست از باب السلام در چهاردهم ربیع الأول سال 980 هجری آغاز گردید. در این هنگام سلطان سلیم خان درگذشت و فرزند او سلطان مراد جانشین وی گردید. وی با فرمانی دیگر مجدداً احمدبک را مأمور ادامه ساختمان مسجد و به پایان رساندن آن گردانید. بنابراین احمدبک کوشش فراوانی در پیش برد عملیات ساختمانی کرد تا این که در ماههای پایانی سال 984 هجری کلیه کارهای ساختمانی مسجدالحرام به پایان رسید. در این حال مسجدالحرام منظره باشکوه و چشم نواز دل پذیری را در برابر بینندگان به خود گرفته بود. هزینه ای که در این تجدید بنا صرف گردید، مبلغی حدود یکصد و ده هزار دینار (پنجاه و پنج هزار لیره طلا تقریباً) به همراه یکصد هزار طلای ناب بود. هزینه یاد شده، جدای از هزینه لوازم ساختمانی؛ مانند چوب و آهن و هلال های گنبدها که پوششی از طلا بر روی آن بود، به شمارمی آید و بدین گونه مسجدالحرام کنونی ساخته و پرداخته شد که همچنان پای برجاست. در این نوسازی، کارگران ارتفاع سطح زمین خیابان مسیل سیلاب های مکه را آنچنان پایین بردند که سطح منطقه مسفله در پایین مسجدالحرام قرار گرفت. این کار برای جلو گیری از نفوذ سیلاب هابه درون مسجد که موجب انهدام ارکان و ساختمان مسجد می شد، انجام گرفت. به طوری که پس از آن اگر سیلی به راه می افتاد از درون مسیل بیرون مسجدالحرام به سوی مسفله هدایت می شد. مجدداً مسجدالحرام در سال 1072 هجری از سوی سلیمان بک والی جده و شیخ مسجدالحرام با پولی که محمد کزلار آغا، سلطان مصر برای او فرستاده بود ترمیم گردید. در تمامی این توسعه ها قسمت های بی استفاده خانه های اطراف که برای مربع کردن مسجد خراب می شد به مدرسه طلاب علوم دینی یا رواق و کاروانسرا برای سکونت فقیران اختصاص داده می شد. این مرکز دارای
ص: 236
موقوفه های کلانی بود که با گذشت زمان این موقوفه ها تغییر کرد و گاه دست به دست گشته و از دست شخص موقوف علیهم بیرون آمده و به دستان دیگر قدرتمندان می رسید؛ به عنوان مثال می توان از مدرسه قایتبای که هم اکنون در باب السلام در سمت چپ شخصی که به داخل می رود قرار دارد. این مدرسه جایگاه تدریس علوم دینی بوده و موقوفه هایی در مصر داشته که به تدریج بر اثر تصرف هایی که در موقوفه های آن گردید، رو به نابودی رفت و مدرسه علوم دینی به مرکز پذیرایی از امیران کاروان حج مصری تغییر یافت و در پایان بعضی از اشراف بنی غالب در آن سکونت می گزیدند.
1- مقام چیست و کجاست؟
خداوند می فرماید: انَّ اوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّة مُبارَکاً وَهُدیً لِلْعالَمینَ فِیهِ آیاتٌ بَینَات مقام ابراهیمَ (1)
و نیز می فرماید: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقام ابراهیمَ مُصَلّیً (2)
شیخ المفسرین ابن جریر طبری در تفسیر خود در این باره چنین می گوید:
مفسران در تفسیر مقام ابراهیم اختلاف نظر دارند، عده ای از آنان؛ مانند ابن عباس، مجاهد و عطاء گفته اند: مقام یعنی تمامی مناسک حج و مشاعر آن. گروهی دیگر گفته اند:
مقام ابراهیم شامل عرفات، مزدلفه و جمرات است که این مطلب مورد تأیید ابن عباس، مجاهد و عطاء نیز می باشد. ابن عباس می گوید: مقام ابراهیم همان سنگی است که وقتی ساختمان کعبه بالا می رفت، حضرت برای بالا بردن سنگ بر روی دیوارهای بیت، مجبور به ایستادن بر روی آن گردید.
گروه چهارمی در این باره می گویند: مقام ابراهیم همان مقام معروف در مسجدالحرام است. گوینده این مطلب قتاده و عمار و سدی می باشند.
سپس ابن جریر می گوید: بهترین تفسیر نزد ما این است که منظور از مقام ابراهیم، همان مقام مشهوری است بدین نام که در مسجدالحرام قرار دارد؛ زیرا از عمربن خطاب
ص: 237
روایت شده است که گفت: عرض کردم: «یا رسول اللَّه! لو اتخذت المقام مصلی»؛ «چه نیکوست که مقام را مصلای خود قرار دهی» پس خداوند این آیه را نازل کرد: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقام ابراهیمَ مُصَلّیً. همچنین از یوسف بن سلیمان روایت شده که گفت: حاتم بن اسماعیل گفت: جعفر ابن محمد امام صادق علیه السلام از پدرش از جابر نقل کرده که فرمود:
پیامبر صلی الله علیه و آله رکن را استلام کرد سپس سه طواف را با حرکت تند و چهار طواف دیگر را به طور معمولی طی نمود و آنگاه به سوی مقام ابراهیم آمد و این آیه را تلاوت نمود:
وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقام ابراهیمَ مُصَلّیً، سپس مقام را میان خود و کعبه قرار داد و دو رکعت نماز بجای آورد. بنابراین، طبق این دو روایت، خواسته خداوند از بجا آوردن نماز در کنار مقام، همین جایگاه مشهور می باشد، با توجه به این گفتار، درستی نظر ما ثابت می شود؛ زیرا علاوه بر روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده و تأییدی است بر این نظر، ظاهر آیه قرآن خود دلالت بر این گفتار دارد و نیازی به تأویل آن نمی باشد و تا هنگامی که دلیلی بر نادرستی ظاهر در دست نباشد، نمی توانیم از آن دست برداشته و به تأویل باطنی مبهمی اعتماد کنیم و بدون تردید آنچه که نزد مردم به عنوان مقام مشهور است، همین مقام ابراهیم بوده که خداوند در این باره می فرماید: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقام ابراهیمَ مُصَلّیً.
دو روایتی را که طبری در تفسیر خود آورده، بخاری نیز در صحیح خود؛ یکی را در کتاب تفسیر و دیگری را در کتاب حج نقل کرده است و همچنان که می بینیم تصریح آیه در این است که جایگاه نماز قسمتی از محدوده مقام، یعنی اطراف جایگاه مقام است؛ زیرا خود جایگاه سنگ به علت کوچکیش نمی تواند محل نماز قرار گیرد، بنابراین مقام جایگاهی بزرگتر و جز آن سنگ می باشد و شاید سنگ مشهور در مقام ابراهیم علامت و نشانه ای از برای مقام باشد نه جایگاهی که باید بر روی آن نماز گزارد.
اندازه مقام (1)
قاضی عزّالدین بن جماعه می گوید: هنگامی که در سال 753 ه. در مکه مجاور
ص: 238
بودم، بلندی مقام از زمین 78 ذراع و سطح بالای آن مربع و اندازه هر ضلع آن 34 ذراع بود و موضعی که نقش دو پا در آن موجود است، توسط پوششی نقره ای پوشانده شده که گودی جای پا از روی نقره هفت قیراط و نیم به مقیاس پارچه ای مصری می باشد.
نخستین بار در زمان خلافت مهدی عباسی مقام زینت داده شد؛ زیرا در هنگام برداشتن سنگ به علت سستی آن شکاف برداشت، حاجیان کعبه از بیم از هم پاشیدن سنگ، موضوع را به مهدی عباسی نوشته و جریان را به اطلاع او رساندند. وی در سال 161 ه.
مبلغ هزار دینار یا بیشتر را برای ترمیم آن فرستاد و آنان بالا و پایین سنگ را مستحکم نمودند. این وضعیت تا زمان خلافت متوکل عباسی به همین صورت باقی بود تا در سال 236 ه. متوکل (خلیفه عباسی) مبلغ هفتاد هزار درهم نقره و هشت هزار مثقال طلا برای طلا کاری و زر اندود نمودن مقام فرستاد که بر روی طلای پیشین نصب گردید.
سپس جعفربن فضل امیر مکه به همراه محمدبن حاتم طلا کاری های متوکّل بر روی مقام را کنده و با آن سکه ضرب نمودند، بنابر آنچه که گفته شده، از آن برای جنگ با اسماعیل بن یوسف علوی که در مکه و حجاز، در سال 251 هجری خروج کرده و فساد می کردند، استفاده نمودند. در این دوره طلاکاری مهدی عباسی بر روی مقام همچنان باقی بود تا این که در محرم سال 256 ه. حاجبان مقام، به علی بن حسن عباسی امیر مکه اطلاع دادند که مقام سست گشته و قطعاتی از سنگ های آن فروریخته است و ترس فروریختن کامل آن می رود و از او تقاضای کمک در باز سازی نمودند. امیر موافقت کرد و مقداری طلا و نقره در اختیار آنان قرار داد تا برروی طلاهای پیشین قرار گیرد. بدین منظور، دو طوق طلایی به وزن 1992 مثقال و یک طوق از نقره ساخته شد و سپس سنگ مقام را به دارالاماره منتقل نمودند و به و سیله معجونی از داروهای گیاهی و جیوه، قطعات جدا شده از سنگ مقام را (که در اثر بیرون آوردن آن در سال 255 و 256 ه. به 7 قطعه در آمده بود) به یگدیگر پیوند زدند و مستحکم نمودند. شخصی که در این سال با دست خود این قطعات را با یگدیگر پیوند داد، بِشر خادم، یکی از بندگان امیرالمؤمنین (!) معتمد عباسی بود. پس از پیوند و قرار دادن پوشش زینتی آن، در تاریخ دو شنبه هشتم ربیع الأول سال 256 هجری آن را برای قرار دادن در جایگاه اصلی خود به مسجدالحرام
ص: 239
عودت دادند.
تقی الدین فاسی می گوید: ازرقی (متوفای سال 217 ه.) از ابن ابی ملیکه روایت کرده که جایگاه کنونی مقام همان محلی است که از زمان جاهلیت و نیز در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و دو خلیفه بعد از او قرار داشته است. پس از سیلی که در سال 17 ه. مشهور به «سیل ام نهشل» جریان پیدا کرد، آن را از جایگاه اصلی خود کند و به کنار کعبه آورد. در کنار دیوار شرقی که درب کعبه در آن سمت قرار دارد. این سیل در زمان خلافت عمر جاری شد.
عمر به مکه آمد و در حضور جمعی از صحابه، آن را به جایگاه اولیه خود باز گرداند.
همچنین محب طبری از قول مالک در کتاب خود این چنین نقل می کند: مقام در دوران ابراهیم علیه السلام در جایگاه کنونی خود بوده است، لیکن در دوران جاهلیت از ترس سیل، آن را به کنار خانه آوردند. این وضعیت در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر به همین شکل باقی بود تا این که در دوران خلافت عمر پس از تعیین دقیق محل مقام که به وسیله نخ های قدیمی اندازه گیری شد، مقام را از خانه دور کردند و به جایگاه اولیه برگرداندند.
تقی فاسی می گوید: این روایت گفته ازرقی است و با روایت صحیح جابر نیز مخالفت دارد وی پس از شرح زیادی در این باره می گوید: هم اکنون- یعنی سال 812 هجری- در این که چه کسی مقام را به جایگاه اصلی کنونی آورده است، سه نظریه وجود دارد: نخست پیامبر صلی الله علیه و آله، دوم عمر، سوم، یکی غیر از دو نفر یاد شده. سپس گفته است:
جایگاه کنونی مقام همان مکانی است که در دوران خلیل علیه السلام بود و در این نظر تردید و شکی برای کسی وجود ندارد. اما اختلاف در این است که آیا مقام در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله در همین جایگاه بوده است همچنانکه ابن ابی ملیکه گفته است و یا چنانکه مالک گفته جای آن تفاوت داشته است؟ سپس می گوید: آنچه را که عمر انجام داد آن بود که مقام را که سیل سال 17 ه. از جای خود کنده بود به جایگاه پیشین خود باز گرداند.
تقی فاسی در ادامه سخن خود می گوید: مقام هم اکنون در زیر گنبدی فراز و چوبین که بر روی چهار ستون سنگی تراشیده شده، قرار گرفته است و اطراف آن را چهار پنجره
ص: 240
آهنی که میان هر دو ستون یک پنجره قرار دارد، فرا گرفته است. ورودی مقام از سمت شرق است و درون گنبد آن با نقش و نگارهایی از طلا زینت داده شده و از بیرون، آنچه که در زیر آسمان قرار دارد با آهک سفید شده است. اما مصلایی که در پشت مقام قرار گرفته دارای سایبانی است با چهار ستون که دو ستون آن، ستون های مقام و تکیه گاه گنبد آن است. درون سقف سایبان با نقش و نگارهای طلایی مزین گردیده و سطح بیرونی آن با آهک سفید شده است. این ساختمان بنابر نوشته ای که بر روی آن در هنگام ساختمان قرار داده شده در تاریخ رجب سال 810 ه. از سوی ملک ناصر فرج امیر سر زمین مصر و شام ساخته شده است، همچنین نام ملک ناصر محمد بن قلاوون امیر مصر بر روی پنجره شرقی مقام با تاریخ سال 728 ه. نوشته شده است.
مقام ابراهیم در بخش میانی زیر گنبد و در میان چهار پنجره آهنی قرار داده شده است. مقام دارای گنبدهای آهنین است، مقصوره که پایه های آن با مس مذاب بر روی زمین محکم و استوار شده؛ آن گونه که گنبد روی آن را فقط با کلنگ یا وسایلی شبیه به آن می توان از جا در آورد. احتمالًا آن گونه که ابن جبیر در سفرنامه خود، در سال 579 ه.
می گوید: این گنبد آهنی را هنگام آمدن حجاج برای نگهداری از مقام بر روی آن می گذاشته اند؛ زیرا این پوشش آهنین قدرت تحمل فشار حاجیان زیارت کننده مقام را دارا بوده است. این گفته بدین معنا است که مقام در جایگاه خود ثابت نبوده و گاهی آن را به درون کعبه می برده اند و گاه همانند اکنون آن را در زیر گنبدی چوبی قرار می داده اند که در موسم حج، گنبد چوبین آن را به گنبد آهنی تبدیل می کرده اند.
تقی فاسی می گوید: نمی دانم چه زمانی مقام را همانند دوران فعلی در جایگاه ثابت خود قرار داده و بر روی آن گنبد آهنین گذاشته اند، اما به نظرم نخستین کسی که گنبدی بر روی گنبد آهنی که در میانه آن مقام قرار دارد را ساخت، ملک مسعود امیر یمن و مکه بوده است. گنبد مقام درسال 900 و 1049 ه. تجدید بنا گردید و طلا کاری آن را سلیمان بک والی جده و مکه در سال 1072 ه. از سوی پادشاه مصر محمد کزلار انجام داده است.
نوشته ای در سمت جنوبی گنبد قرار دارد که در آن آمده است:
«امر بتجدید هذا المقام الشریف مولانا العبد الفقیر الی اللَّه تعالی سلطان
ص: 241
الإسلام والمسلمین قاتل الکفرة والمشرکین ملک البرّین والبحرین، خادم الحرمین الشریفین السلطان المالک الملک الأشرف ابو النصر قانصوه الغوری عز نصره فی 15 شهر رجب الفرد سنة 900 ه.»
همچنین نوشته ای دیگر بر روی گنبد، در سمت غربی مقابل درب کعبه است: «امر بتجدید هذا المقام المعظم سیدنا ومولانا السلطان المظفر سلیم خان بن سلطان بایزید خان- که بر روی سمت شمالی گنبد نام تمامی نیاکان خود را نوشته است- سال 1049 هجری». فاصله میان ضریحی که بر روی مقام قرار دارد تا دیوار درب کعبه را اندازه گرفتم که 40/ 15 متر بود. با مطوّف خود در سفر حج سال 1318 ه. به درون پنجره ای که بر روی مقام قرار داشت رفتم. وی مقداری از آب زمزم را بر روی اثر دو پا ریخت که آن را نوشیدم. درسال 1325 ه. هنگام حج، عکس ص 69 رااز مقام گرفتم. درعکس، مقام را در کنار کعبه و منبر ملاحظه می کنید. اگر دقت کنید در هر سمت دو پنجره دیده می شود که بر میانه مقام است، گنبد را نیز می بینید. پرده مقام را که در مصر بافته شده، ملاحظه می کنید.
ص: 242
در جدول زیر نوشته های روی پرده مقام را آورده ام.
جدول صفحه 247
ص: 243
تقی فاسی در کتاب «شفاء الغرام» خود این گونه آورده است:
مقام شافعی در پشت مقام ابراهیم است و فاصله آن تا دیوار شرقی کعبه 3912 ذراع آهنی می باشد و میان مقام شافعی تا دو ستون پیشین گنبد مقام ابراهیم 912 ذراع است که البته این مقام اکنون دیگر وجود ندارد و امام شافعیان در مقام ابراهیم و یا بر روی بام جایگاهی که بر روی چاه زمزم ساخته شده است نماز می گزارد.
اما مقام حنفی که فاصله آن از دیوار محراب تا میانه دیوار حِجْر 3156 ذراع و از دیوار محراب آن تا لبه حاشیه مطاف 1012 ذراع پایی است که عرض هر عتبه پایی نیم ذراع و دو قیراط می باشد. اما مقام مالکی که فاصله آن از دیوار محراب آن تا میانه دیوار غربی کعبه 3723 ذراع و از دیوار محراب تا حاشیه مطاف 1013 ذراع پایی می باشد.
و اما مقام حنبلی که فاصله آن از دیوار محراب تا حجرالأسود در جنوب مسجدالحرام 2723 ذراع به ذرع پا می باشد. (ذراع آهنی برابر با 5617 سانتیمتر است که در این باره صحبت خواهد شد).
1- مقام حنفی: تقی فاسی می گوید: در اواخر سال 801 هجری و آغاز سال 802 ه.
مقام حنفیان ساخته شد. این مقام بر روی چهار ستون سنگی با سقفی که در آن تزیینات روغنی بکار رفته، قرار گرفته است. سطح بالای سقف که در زیر آسمان است، با آهک سفید شده است. در میان دو ستون پیشین مقام، محرابی مرمرین قرار داده شده است.
فاسی می گوید: عده ای از علما؛ از آن جمله علامه بزرگوار زین الدین فارسکوی شافعی این عمل را مردود شناخت و کتاب جالبی در این مورد تألیف نمود و نیز شیخ سراج الدین بلقینی و فرزندش جلال الدین، قاضی القضاة مصر، همچنین قضات دیگر این عمل را رد کرده و بر انهدام آن فتوا دادند و بر کسی که فتوا بر چنین ساختمانی داده است حکم تعزیر صادر نمودند. ولیّ امر نیز فرمانی درباره انهدام این ساختمان صادر نمود، لیکن با مخالفتهایی که افراد ذی نفع در آن نمودند، حکم به مرحله اجرا در نیامد. علت مخالفت با چنین ساختمانی، اشغال بخشی از فضای مسجدالحرام است که استفاده اندکی از آن می شود. همچنین به جهت پوشیده بودن آن، ترس از فساد در آن می رفت لیکن از
ص: 244
سوی دیگر، برخی از علمای حنفیه با خراب کردن آن مخالفت کرده و می گفتند: این سایبان، حاجیان را از گزند آفتاب و گرما و باران و سرما پناه می دهد و در حکم رواق ها و ستون های مسجدالحرام است. در سال 836 ه. امیر سودون محمدی به منظور تعمیر سقف، مقام یاد شده را بر داشته و سپس با نقش ونگارهای زیبایی که بهتر از قبل بود تزیین نمود و بر روی آن گنبد چوبی سفیدی قرار داد که از درون مقام اثری از آن گنبد دیده نمی شد. کف درون مقام را نیز با سنگهای لاشه قرمز رنگ، سنگ فرش کرد که بعدها نیز بارها تجدید گردید. آخرین بار در سال 917 ه. بود که به همان منوال تا سال 924 ه.
باقی ماند. هنگامی که امیر مصلح الدین رومی در موسم حج سال 923 ه. برای انجام حج به مکه آمد تصمیم گرفت که آن را خراب کرده و مجدداً به طرز مجلل تری آن را بنا نماید.
بدین منظور در آغاز سال 924 ه. آن را خراب کرد و سپس گنبد بلند و بزرگی که بر چهار پایه پهن به همراه چهار نیم طاق بود بنا نمود. تمامی این قسمت هاتوسط سنگ های لاشه تراشیده شده، از رنگ قرمز و زرد ساخته شد. این سنگ ها را از سمت حدیبیه و از منطقه ای بنام شمیسی می آوردند. همچنین وی بر طول و عرض مقام افزود و محراب آن را در کنار لبه حاشیه مطاف قرار داد. این گنبد تا سال 949 ه. باقی بود تا این که در سال یاد شده، به دستور پادشاه و به علت اشغال فضای زیادی از مسجدالحرام تخریب گردید. این دستور به وسیله امیر خشقلدی نیابت پادشاه در جده و مباشر ساختمان سازی های سلطنتی به مرحله اجرا در آمد و در روزهای آغازین ماه رجب سال 939 ه. این گنبد منهدم گردید. وی سپس اقدام به ساختمان مجللی برای مقام حنفیان نمود، چهار دیواری که 4 رکن آن را با قطعات ستون های سنگی باقی مانده از گنبد پیشین ساخت که از سنگهای لاشه تشکیل شده بود با 6 ستون گران بهای یک پارچه از سنگ چخماق که دو ستون آن در میان 2 رکن و دو ستون دیگر در میان دو رکن پسین قرار داد و یک ستون نیز میان دو رکن برابر در سمت باب العمره وستون آخر میان رکن برابر با سمت باب السلام به موازات ستون نخستین ساخت. بربالای این ستون ها، ده نیم طاق زیبا قرارداده شدکه بر آن سقفی از چوب ساج با شکل بسیار ظریف و جالبی ساخته شده است. این سقف با نقش و نگارهای چشم نوازی تزیین شده است. بر روی این سقف سایبانی چهارگوش بر روی
ص: 245
6 ستون، برای اذان گویان ساخته شد. این ستون ها ظریف تر از ستونهای زیرین جایگاه می باشد و بر روی آنها نیز قرار دارد. بر روی تمام این مجموعه حفاظی پوشیده از سرب قرار دارد که نماز گزاران را از گزند باران حفظ می کند. در میان سقف اول پنجره ای است که مبلّغ یا اقامه گو، امام را از آنجا می بیند. این مقام دارای پله های زیبایی به سوی ایوان است که در هنگام نماز اذان گو از آن بالا می رود. این ساختمان در سیزدهم رمضان سال 939 هجری به پایان رسید. درسال 974 هجری به فرمان سلطان احمد خان، مقام حنفیان با سنگ مرمر سفید پوشیده شد و در سال 1010 هجری محراب آن با مرمر تزیین گردید.
در سال 1072 هجری سلیمان بک والی جده و شیخ حرم و ناظر ساختمانهای آن از سوی سلطان محمد کزلارآغا بار دیگر مقام حنفی را با سنگ چخماق تراشیده شده و سنگ زرد ترمیم نمود و بالاترین سقف آن را با سرب و روکشی از طلا پوشانید و در برابر و بالای آن چندین کناره پوشیده با آب طلا ساخت و در قسمتهایی از آن نقش و نگارهای زیبایی به وسیله آب طلا و روغن ایجاد نمود. در تصویر ص 246 سمت شمال و شرق مسجد را در حالی که کعبه در میان صحن قرار دارد، ملاحظه می نمایید.
ص: 246
در سمت چپ عکس مقام دو طبقه ای حنفی و مقام مالکی سپس میله های مطاف سپس حِجْر را به شکل نیمدایره در کنار کعبه می بینید. در سمت راست عکس، مقام ابراهیم و گنبد و باب بنی شیبه و زمزم که بر روی آن گنبدی نیز قرار دارد و در کنار آن سقّاخانه عباس را ملاحظه می کنید. مقام حنبلی را در جنوب سقاخانه می بینید.
شماره های (2 و 3 و 4) مقامهای شافعی و مالکی و حنبلی هستند. این مقامهای سه گانه به وسیله امیر بیسق در سال 807 ه. مرمت گردید.
ابن ظهیره در کتاب خود «جامع اللطیف» می نویسد: اما چگونگی نماز گزاری آنان در دوران ما (نیمه های قرن دهم) بدین گونه است که نخست امام شافعی در مقام خلیل علیه السلام. پس از آن امام حنفیان، بعد از او امام مالکیان و آنگاه امام حنبلیان هر یک در مقام خود نماز می گزارند. این ترتیب ویژه نماز صبح، ظهر، عصر و عشا بوده اما در نماز مغرب به صورتی که ما تازگی آن را دیدیم؛ بدین گونه است که امام حنفی و شافعی همزمان نماز را شروع می کنند که به علّت در هم آمیختن صدای تکبیر گویان آنها، موجب بر هم خوردن نظم و ترتیب نماز افراد دو گروه می شود. این مطلب به نظر مولای ما سلطان سلیمان رسید، نامبرده دستور داد که در این مسأله دو گروه اجتماع کرده و برای حل آن با هم به مشورت بپردازند. بدین منظور قضات به همراه امیر علی بک نایب خلیفه در جده، در حطیم اجتماع نموده و پس از گفتگو بدین نتیجه رسیدند که نخست امام حنفی نماز مغرب را اقامه کند و سپس هنگام تشهد گروه نخست، امام شافعی نماز خود را آغاز نماید. این وضعیت در سالهای 931 ه. اتفاق افتاد و تاکنون (949 ه.) نیز ادامه پیدا کرده است خداوند به همت کننده آن جزای خیر عطا نماید.
مالکی ها وحنبلی ها همچنانکه دیدیم، نمازمغرب را درپشت امام خود نمی خواندند.
اما چگونگی نماز خواندن پیش از سالهای یاد شده، به همان ترتیبی بوده است که گذشت، با این تفاوت که امام مالکی پیش از حنفی آغاز به نماز می کرده است. لیکن از سال 790 هجری نماز امام حنفی بر مالکی پیشی گرفت. فاسی می گوید ابن جبیر هنگام
ص: 247
توصیف چگونگی نماز گزاری، دچار اشتباه شده و گفتار او نشان دهنده پیشی گرفتن هر یک از دو امامِ حنفی و مالکی بر یکدیگر است.
اما نماز مغرب را ائمه چهارگانه همگی در یک زمان شروع می کردند که این رفتار موجب اشتباه و بی نظمی در نماز افراد به علّت در هم آمیخته شدن صدای تکبیر گویان می شده است. عده ای از افراد نیکوکار و اهل خیر در نزد ولی امر که در آن زمان ناصر فرج ابن برقوق چرکسی امیر مصر بود، گفتگو کردند که این وضع را تغییر دهد. به دستور نامبرده در موسم حج سال 811 ه. امام شافعیان به تنهایی نماز مغرب را در مسجد الحرام بپا داشت. این کیفیت همچنان ادامه داشت تا این که ملک مؤید امیر مصر گردید. نامبرده دستور داد که ائمه سه گانه، نماز مغرب را به همان صورت پیشین بر پا نمایند و بدین ترتیب در شب ششم ذی الحجه سال 816 هجری این دستور عملی گردید. همچنین ائمه سه گانه بجز شافعی، نماز عشا را در رمضان و ائمه چهارگانه و نیز امام جماعت های دیگری در نماز تراویح در مسجدالحرام همگی همزمان نماز را شروع می کردند که این وضعیت همواره موجب شک و بی نظمی در صف نمازگزاران می گردید. این وضعیت بیشتر در نماز مغرب به علت تعدد امامان جماعت رخ می داد.
با توجه به این وضعیت بود که بیشتر علما از تمامی مذاهب تعدد امام جماعت را در نمازهای پنجگانه، به ویژه نماز مغرب که همگی همزمان شروع می کردند، محکوم و مردود شمردند. به «شفاءالغرام» مراجعه نمایید.
اما در زمان ما (سال 1318 ه.) همه نمازهای پنجگانه به امامت امام حنفی آغاز می گردد و بعد از آن مالکی و سپس شافعی و در پایان حنبلی نماز می گزارند البته به جز نماز صبح که نخست امام شافعی به نماز می ایستد و آخرین آنها حنفی می باشد.
بیشتر خلفا و حکام در روزهای جمعه در مسجدالحرام بر روی زمین و به طرف کعبه و داخل حجر می ایستادند و خطبه می خواندند.
این وضعیت تا سال 44 هجری ادامه داشت تا این که معاویة بن ابوسفیان از شام به
ص: 248
قصد حج به مکه آمد. او همراه خود منبری چوبین با 3 پله آورد و بر آن در مسجدالحرام خطبه خواند. این منبر همچنان در مسجد الحرام باقی بود و پیوسته بر آن خطبه می خواندند و هر گاه قسمتی از آن خراب می شد، مجدداً مرمت می گردید. زمانی که هارون الرشید حج می گزارد از سوی کارگزارش در مصر موسی بن عیسی منبری از چوب با نُه پله که نقش و نگارهای زیبایی بر آن بود، به مسجد اهدا گردید. در این حال منبر نخستین را به عرفات بردند. سپس به دستور واثق عباسی منبری برای مسجد و منبر دیگری برای مسجد منا و منبر سومی هم برای عرفات ساختند.
منتصر بن متوکل عباسی هم وقتی در زمان خلافت پدر، حج گزارد، منبر بزرگی در مسجدالحرام قرار داد و بر آن خطبه خواند. سپس از مکه بیرون رفت و منبر را در مسجد باقی گذارد. از آن پس منبرهای فراوانی در مسجد قرار دادند؛ از آن جمله منبری که توسط وزیر مقتدای عباسی ساخته شد. این منبر که بر روی آن نوشته «لا اله الا اللَّه، محمدٌ رسول اللَّه، الامام المقتدی باللَّه امیر المؤمنین» با طلا نقش بسته بود، از بغداد به آنجا فرستاده شد.
هزینه ساختن این منبر حدود هزار دینار طلا (500 جنیه) بود، چون منبر به مکه رسید مصریها آن را سوزاندند و در این حال امیر مکه محمد بن جعفر هیچگونه اعتراضی نکرد وی اوّلین شخصی بود که نام پادشاهان مصر را از خطبه حذف نمود و نام خلفای بنی العباس را در خطبه جایگزین کرد. این مطلب هنگامی رخ داد که یکصد سال خطبه به نام خلفای مصر خوانده می شد. مردمان مصر مخالفت کرده و او را مجبور نمودند که برای پادشاه مصر مستنصر عبیدی خطبه بخواند که او نیز چنین کرد.
سپس خطبه بر مبنای پولی که از سوی خلفای مصر یا بنی العباس فرستاده می شد (گاه به نام این و گاه به نام آن) خوانده می شد. عادت سخنرانان و خطبا در مکه چنین بود که مدح وثنای فراوانی برای پادشاه می نمودند، به عنوان نمونه در خطبه از الملک الصالح این گونه تمجید می شد: «صاحب مکة و عبیدها و الیمن و زبیدها و مصر و سعیدها و الشام و صنادیدها و الجزائر و ولیدها، سلطان القبلتین و رب العلامتین و خادم الحرمین الشریفین، الملک الکامل خلیل امیر المؤمنین».
باز از جمله منبرهایی که به مسجد الحرام ارسال گردید، در زمان حکومت اشرف
ص: 249
شعبان امیر مصر به سال 766 هجری بود، این منبر همچنان باقی بود و بارها ترمیم گردید که به گفته تقی فاسی: تاکنون (815 ه) باقی مانده و بر آن خطبه می خوانند و منبر زیبایی هم ملک المؤید امیر مصر در موسم حج سال 818 هجری به مکه فرستاد که در هفتم ذی الحجه بر آن خطبه خوانده شد و مجدداً خطبه ها پس از آن بر روی منبر پیشین خوانده می شد، سپس منبری هم از چوب، از سوی شیخو امیر مصر به مکه فرستاده شد که در روز ترویه (/ هشتم ذی حجه) بر آن خطبه خواندند.
ملک ناصر «خوشقدم» امیر مصر نیز در سال 866 هجری منبری از چوب به مسجدالحرام فرستاد که در دوم ذی الحجه همان سال بر روی آن خطبه خواندند.
همچنین ملک قایتبای ظاهری هم منبری چوبی در سال 877 هجری به مکه فرستاد که در اول ذی الحجه همان سال بر آن خطبه خوانده شد.
سپس در سال 966 هجری سلطان سلیمان خان (عثمانی) منبری از مرمر که در حال حاضر پشت مسجد الحرام قرار داده شده است و نمونه ای از استحکام و ظرافت است، به مسجد فرستاد. در تصویر 94 آن را به صورت کامل می بینید.
ص: 250
اگر در عکس همین صفحه دقت کنید سخنران را بر روی منبر در حالی که قبا و عبا پوشیده و بر کمر و سر خود شالی بسته است، می بینید.
بر روی منبر از سوی کعبه این کلمات نوشته شده است: «الحمدللَّه رب العالمین قد بنی سلیمان منبراً لبلد أمین» و در سمت مقابل آن این نوشته ها به چشم می خورد: «انّه مِن سلیمان وانه بسم اللَّه صدق اللَّه جلّ اسمه سنة 966 ه.»
قاضی صلاح الدین بن ظهیره قرشی مکی، به سال ورود منبر یاد شده، این ابیات را
ص: 251
سروده است:
شیّد اللَّه ملک من اسبغ اللَّه ظله
وبأم القری لقد ضاعف اللَّه نزله
إنّ ذا المنبر الذی قد حوی الحسن کُلّه
هاک تاریخه الذی شهد الخلق فضله
لسلیمان منبر بالدعا شاهد له
سال 966 ه.
نخستین خطبه توسط ابو حامد بخاری در روز عید فطر بر آن خوانده شد. در بیست و دوم ذی الحجه سال 1020 ه. هلال آجری که در بالای منبر قرار داشت تخریب و با هلال نقره ای مطلّایی جایگزین گردید.
سخنران درهنگام خطبه، منبررا به دیوار کعبه میان رکن حجرالأسود ورکن یمانی تکیه داد ودر هنگام شروع خطبه نخست حجرالأسود رااستلام کرد ودعا می کرد و سپس برفراز منبر می رفت و پس از پایان خطبه منبر را به جایگاه پیشین در کنار زمزم باز می گرداندند.
این منبر همچنان در مسجد الحرام باقی مانده و تاکنون پیوسته بر آن خطبه می خوانند.
ص: 252
هم اکنون عادت چنین است البته از قدیم هم اینگونه بوده است که خطیب نماز جمعه، در حالی که میان دو نفر از خواجه های حرم قرار گرفته، وارد مسجدالحرام می گردد و دو خواجه یاد شده هر یک بیرقی در دست خود بلند نموده و خطیب را به سوی حجرالأسود راهنمایی می کنند، نامبرده پس از بوسیدن آن به سوی منبر حرکت نمود و این در حالی است که شخصی در برابر او با حرکت دادن چوبی که دارای پوست ظریفی است و صدای تندی را در فضای مسجد می پراکند حرکت می کند، صدا بگونه ای است که تمامی افراد درون مسجد و بیرون آن صدای چوب یاد شده را می شنوند و این صدا حرکت خطیب به سوی منبر را به اطلاع همه می رساند.
در کنار منبر شخصی یک قبضه شمشیر در اختیار او گذاشته و سپس دو پرچم (/ بیرق) یاد شده در کنار منبر قرار داده می شود.
خطیب در هر پله توسط شمشیر خود ضربه ای بدان وارد می کند که صدای آن را همه می شنوند و این کار را تا بالاترین پله انجام می دهد. پس از آن در لب دعایی زمزمه می کند و به جمع حاضر مردم در سمت چپ و راست سلام می دهد و مردم همگی پاسخ می دهند. در این هنگام موذنان بر روی ساختمان زمزم، اذان دوم را ندا داده و پس از اتمام آن خطبه شروع می گردد؛ از آن جمله در خطبه های خود این کلمات را می گوید:
«أللّهمّ صَلِّ علی محمد وعلی آل محمد ما طاف بهذا البیت طائفٌ».
و با انگشتان خود اشاره به کعبه کرد و دعا برای خلفای چهار گانه و عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و دو سبط او (حضرت امام حسن و حسین علیهما السلام) و مادرشان (حضرت زهرا علیها السلام) و مادر بزرگشان (حضرت خدیجه علیها السلام) کرد آنگاه به خلیفه و امیر مکه دعا نمود. هنگامی که نماز به پایان رسید پایین آمد و در حالی که دو طرفش دو خواجه پرچم به دست و در برابرش نقاره زن قرار داشت حرکت می کرد، این علامتی است که نشان می دهد خطبه و نماز به پایان رسیده است. در تصویر مردم را در حال خواندن نماز جمعه در مسجدالحرام به تاریخ ذی الحجه سال 1320 ه. ملاحظه می کنید و در سمت راست عکس مقام ابراهیم و باب بنی شیبه و زمزم و سقاخانه را می بینید. سقاخانه اکنون انبار وسائل مسجداست.
ص: 253
تصویر
عکس زیر نمایی است از اقامه نماز جمعه درذی الحجه سال 1325.
ص: 254
این چاه در جنوب مقام ابراهیم، به طوری که رکن شمال غربی ساختمانی که بر روی آن ساخته شده، به موازات حجرالأسود و به فاصله 18 متر از آن است، قرار دارد. آب آن دارای طعم سنگینی است و ساختمانی که بر روی آن ساخته شده، به شکل مربع بوده که طول ضلع درونی آن 25/ 5 متر و زمین آن با مرمر پوشیده شده است. این ساختمان دارای دو طبقه بوده که طبقه اول آن ویژه خدمتگزاران چاه و طبقه دوم مخصوص خواجه های حرم می باشد. افرادی که قصد شستشوی خود و استحمام را دارند به وسیله پله های چوبی به بالا می روند. در تصویر 92 ساختمان زمزم در قسمت مشرق درون مسجد الحرام را ملاحظه می کنید. همچنین در تصویر زیر ساختمان زمزم را در حالی که حجاج برای نوشیدن آب به درون آن می روند می بینید.
ص: 255
این چاه مربوط به دورانهای قبل از زمان حضرت اسماعیل علیه السلام بوده، بدین صورت هنگامی که هاجر در کنار بیت سکنی گزید، فرزندش اسماعیل تشنه شد ولی آبی نیافت، در این لحظه جبرئیل نازل شد و با پاشنه پایش زمین را کند و در روایتی دیگر آمده که با ضربه پای خود آن را ظاهر نمود- هر دو روایت در کتاب بخاری آمده است- و آب بر روی زمین جوشید. این شروع زمزم بود. همچنانکه در روایات آمده، هاجر چون از تشنگی می ترسید به محض دیدن آب، از ترس فرو رفتن آب در زمین، چاله ای در ریگزار اطراف آن ساخت و مشک خود را از آن پر نمود. فاکهی عقیده دارد که حضرت ابراهیم علیه السلام چاه زمزم را پس از جوشیدن آب از آن، حفر نمود.
از این پس ساختمانهایی در مکه به وجود آمد که پیش از آن کسی در اطراف بیت سکونت نمی کرد، به علت وجود آب در این منطقه ابتدا قبیله جرهم در آن سکونت گزید و نیز گفته شده که ذوالقرنین قبل از حضرت ابراهیم علیه السلام به زمانی طولانی و دراز در کنار زمزم آمده است. آب زمزم همچنان وجود داشت و ساکنان مکه از آن استفاده می کردند تا این که جرهمیان بی احترامیهای زیادی به مقام کعبه و قداست آن کردند. در این هنگام دهانه چاه بسته شد به طوری که هیچکس از محل آن اطلاعی نداشت و نیز گفته شده که جرهمیان به هنگام تبعیدشان از مکه، چاه را پر کردند و روی آن را پوشانیدند. تا اینکه دوران سروری به عبدالمطلب بن هاشم، جد پیامبر صلی الله علیه و آله رسید. وی محل چاه زمزم را در خواب دید و سپس آن را حفر کرد و به آب رسید و این حادثه پیش از تولد پیامبر صلی الله علیه و آله بود. سرانجام پس از سالیان دراز، آب چاه رو به کاهش گذاشت و در سال 223 ه. به علت خراب شدن دیوارهای آن، نزدیک به قطع شدن رسید. تا این که مردی از اهل طائف بنام محمد بن بشیر (1) به ترمیم آن پرداخت. ازرقی می گوید: من در بن این چاه رفته و در آن نماز گزاردم و در آن سه چشمه جوشان آب یافتم؛ نخست چشمه ای مقابل رکن اسود و دیگری مقابل کوه ابوقبیس و صفا و سومی مقابل کوه مروه.
گودی زمزم از ابتدا تا انتهای آن، 69 ذراع بود که 40 ذراع آن با دیواری سنگ چنین ساخته شده و 29 ذراع باقی مانده در کوه کنده شده است.
ص: 256
تقی فاسی می گوید: در حضور من ارتفاع بلند چاه از روی زمین و قطر و محیط آن شمارش گردید. ارتفاع لبه چاه زمزم از روی زمین 4/ 13 ذراع و قطر دهانه آن چهار و نیم ذراع و محیط دهانه آن پانزده ذراع دو قیراط کم بود. (که این ذراع بر حسب ذراع آهنی 5617 سانتیمتر شمارش گردیده است)
تقی فاسی در سالهای آغازین قرن نهم گفته است: چاه زمزم داخل خانه ای مربع قرار گرفته است و در دیوارهای آن 9 حوض وجود دارد که از آب چاه زمزم پر می شود و مردم با آن وضو می سازند. در آن دیواری که روبروی کعبه است، پنجره هایی وجود دارد و در بالای این خانه سایبانی برای مؤذنان ساخته شده است، لیکن نمی دانم چه کسی این ساختمان را بدین شکل بنا کرده است.
وی سپس گفته است: در سال 822 هجری اصلاحات و تغییرات اساسی در این خانه انجام شد، حوضها و سایبان مؤذنان بر بالای آن مرمت گردید که هزینه این تعمیرات را جناب مستطاب عالی شیخ علی بن محمد بن عبدالکریم گیلانی که در آن زمان در مکه زندگی می کرد، پرداخت نمود. در سال 933 ه. در اطراف ساختمان زمزم کتیبه ای از طلا ساخته شد که در آن نام «مولانا السلطان الملک المظفر سلیمان نخبة آل عثمان» نوشته شده بود و نیز در سال 948 ه. ساختمان زمزم به دست امیر خشقلدی تجدید بنا گردید. به طوری که زمین آن را با مرمر فرش کردند و بر آن سقفی نهادند و بر روی آن سایبانی از چوب کنده کاری شده به وجود آوردند. روی این سایبان، شیروانی قرار دادند که در وسط آن گنبدی قرار داشت و سطح بیرونی آن، با یک لایه سرب پوشیده شده بود. در سال 1020 ه. به دستور سلطان احمد خان (عثمانی) پنجره ای آهنی در داخل چاه زمزم قرار دادند، به طوری که یک متر از آب چاه روی آن قرار گرفته بود؛ زیرا بعضی از دیوانگان بر حسب تصوراتشان خود را جهت فدا کردن به داخل چاه می انداختند. این پنجره هنوز- 1318 ه.- باقی است. بر پنجره اطراف زمزم در سمت شمالی درب آن، این نوشته دیده می شود:
«ماء زمزم شفاء مِن کلّ داء»، «آیة ما بیننا و بین المنافقین أنّهم لا یتضلعون من زمزم» السلطان عبد الحمید خان سنه 1201 ه.»
ص: 257
بر درب آن ساختمان این شعر دیده می شود:
سرور لسلطان البسیطة والورا عبدالحمید البر بحر المکارم
ونصر له أیضا وفتح و رفعة بتعمیر هذا المأثر المتقادم
حفیرة ابراهیم یوم ابن هاجر و رکضه جبریل علی عهد آدم
بر روی پنجره پیشین این خانه، این نوشته ها به چشم می خورد:
«ماء زمزم لما شرب له. لا یجمع ماء زمزم ونار جهنّم فی جوف عبدٍ» (السلطان عبدالحمید خان سنه 1201 ه.)
احادیث بسیاری در فضل و برتری آب زمزم آمده که از آن جمله طبرانی در معجم خود، به نقل از افراد مورد اعتماد و ثقه، روایاتی را در باره زمزم آورده است و نیز صحیح ابن حبان از ابن عباس و او از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده، که: «خیر ماء عَلی وجه الأرض ماء زمزم»؛ «آب زمزم برترین آبها بر روی زمین است».
بخاری نیز در کتاب خود نقل کرده است: «هنگامی که سینه پیامبر صلی الله علیه و آله شکافته شد، آن را با آب زمزم غسل دادند». همچنین ابن قیم جوزی در کتاب «زادالمعاد» در باب طب آورده است: «آب زمزم برترین آبها و گرامی ترین و ارجمندترین آنها است و مردم آن را دوست دارند و ارزش والایی در نظر آنان دارد و آن گودی است که به وسیله جبرئیل به وجود آمد و سیراب کننده اسماعیل است».
حجاج در زمان ما با خود پارچه های سفیدی را می آورند و با آب زمزم آنها را شسته، در صحن مسجد الحرام خشک می کنند سپس آنها را تا کرده، به دیار خود برمی گردانند تا پس از مرگ، از آن به عنوان کفن برای خود استفاده کنند. عکس ص 255 هم اکنون نیز توسط سبوهایی چینی که «دورق» نامیده می شود، از این آب پر کرده و به کشورهای خود برای تبرّک و شِفا می برند.
این سقاخانه اتاق بزرگی است که در مشرق کعبه و جنوب زمزم واقع شده. این
ص: 258
جایگاه پنجره هایی در اطراف و سقفی آهنین و برجسته و جدای از اصل ساختمان دارد که مردم از آن به عنوان سایبان استفاده کنند.
فاسی آن را این چنین توصیف می کند: خانه ای است مربع که بر بالای آن گنبد بزرگی قرار دارد و در چهار سمت آن، به جز سمت جنوب، پنجره هایی آهنین نصب گردیده که در سمت شمالی آن، از خارج، دو حوض وجود دارد و میان دو حوض یاد شده، درب سقاخانه قرار گرفته است.
در وسط خانه، حوض بزرگی است که به وسیله لوله ای هوایی ابتدا از زمزم به دیوارهای خانه آمده و سپس از مجرای زمینی به حوض متصل می گردد، به طوری که آب به صورت فوران از وسط آن به داخل حوض ریخته می شود. فاسی در دنباله سخن خود می گوید: این سقاخانه در سال 807 ه. تعمیر گردیده است.
گویند این سقاخانه جایی بوده است که عباس بن عبدالمطلب حاجیان را آب می داده است. فاسی آورده است که:
فاصله میان این سقاخانه تا حجرالأسود هشتاد ذراع با ذراع آهنی است. (/ 5617 سانتیمتر). (عکس صفحه 246 را ملاحظه نمایید.)
1- راهروهای چهارگانه: علامه شیخ عبدالرحمن در بعضی از نوشتارهای خود آورده است: راهروهایی که از مطاف به بیرون مسجد ساخته اند، شامل چهار قسمت بود؛ نخستین راهرو به سوی باب السلام، دیگری به سوی باب الصفا و سوّمی به سوی باب العمره و چهارمی به طرف باب الحزوره بوده است. این راهروها پس از پوشیده شدن مطاف با مرمر در سال 1003 ه. ایجاد گردید.
2- ساعتهای آفتابی مسجد: ابن ظهیره می گوید: بر سایبانی که روی خانه زمزم ساخته شده، ساعت آفتابی قرار دارد که به وسیله آن ساعات گذشته و باقی مانده از روز نشان داده می شود. در ششم ذی الحجه سال 1079 ه. شیخ محمد بن سلیمان مغربی ساعت آفتابی در سوی باب السلام قرار داد که این ساعت آفتابی بر روی پایه هایی به ارتفاع
ص: 259
قامت یک انسان قرار داده شده بود، به طوری که اگر شخصی در کنار رکن شرقی در راهروی باب السلام قرار می گرفت علامتهای آن را می توانست ببیند. در این مکان، همانطور که پیشتر گفته شد، ساعتی آفتابی قرار داشت که به وسیله وزیر جواد اصفهانی ساخته شده بود.
3- قندیل های مسجد: در سمت شرقی مسجد 167 عدد و در سمت غربی 147 عدد و در شمال 330 عدد و در جنوب 187 و میان ستونهای مطاف 257 عدد قندیل قرار دارد که مجموع آنها 1088 عدد می باشد، این تعداد بجز قندیل هایی است که در دارالندوه و مقام ابراهیم هست. این شمارش در سال 1320 ه. توسط اینجانب به عمل آمد.
4- کارمندان مسجدالحرام: مسجد الحرام دارای شیخی است که معمولًا والی مکه بوده و دارای یک جانشین و نماینده جانشین و مدیری برای رسیدگی به کارها و وظایف کارمندان است. کارمندان آن حدود هفتصد نفر می باشند که از میان آنها یکصد و هفت نفر مدرس بوده که چهل و چهار نفر از مدرسین دارای حقوق ماهانه ای میان 500 و 100 قرش و باقی آنان بصورت رایگان تدریس می نمایند. همچنین هفتادونه امام جماعت و خطیب از حنفیان بوده که تعداد سی و چهار نفر از آنان به رایگان و چهل و پنج نفر باقی مانده دارای حقوق می باشند.
شافعیان دارای بیست و چهار امام جماعت و خطیب هستند که شانزده نفر آنان رایگان و بقیه دارای حقوق هستند. امام جماعت های مالکیان و خطیب های آنها 14 نفر هستند که هشت نفر از آنان به رایگان انجام وظیفه می کنند.
و حنبلیان پنج نفر می باشند که دو نفر از آنان به رایگان به انجام وظیفه مشغولند.
امام جماعت ها و خطیب ها هر کدام حقوقی میان 40 و 100 و 200 قرش دریافت می دارند و نیز 52 نفر خواجه (/ آغا) وجود دارند که از میان آنها رئیس و نقیب انتخاب می شوند.
همچنین 41 مؤذن و هشت زنبورکچی (مسؤول سوخت) و دوازده فراش و ده نفر مسؤول انتظامات و 20 رفتگر و سی نفر دربان و یازده نفر مسؤول کشیدن آب و 181 نفر شوینده قندیل های مسجد و هیجده خدمتگزار سیار هستند که از میان آنها بیست نفر از
ص: 260
قدیم دارای حقوق می باشند و نیز پانزده نفر کارمند سقاخانه زمزم و ... اما تولیت کعبه و کلیدداری آن همواره در بنی شیبه می باشد. اما شغل خدمتگزاران مسجدالحرام معمولًا به صورت ارثی پس از خود به فرزندانشان می رسد.
اولین شخصی که خواجه ها را مأمور به خدمت در مسجدالحرام و کارهای گوناگون نمود، ابوجعفر منصور (عباسی) بود، خدمت در مسجدالحرام جزو مهمترین پیشه ها به شمار آمده که خلفا و سلاطین از قدیم بدان مباهات می ورزیدند و بالاترین لقب در دولت (عثمانی) رتبه «خادم الحرمین الشریفین» بود. دوست ما محمّدلبیب بک بتانونی گفته است: در مسجد الحرام برخی از علوم عربی و تفسیر به روش عقیم و بی ثمر قدیم تدریس می گردد که این شاگردان به چند صد نفر می رسند.
این گروه معمولًا از پناهندگان جاوی بوده که به علت ظلم و ستمی که بر آنان در آنجا روا می گردد فرار کرده و بدین منطقه می آیند.
اینان در وقت درس، مشغول به فراگیری علم بوده و در ساعتهای فراغت خود جهت گذران زندگی، به کارهایی اشتغال می ورزند.
5- ستون های مطاف: در سال 232 ه. به دستور واثق باللَّه (عباسی) ده ستون چوبی در اطراف مطاف قرار داده شد. این پایه ها از چوب های بلندی تشکیل شده بود که هشت آویز و قندیل بر آنها قرار داده بودند تا طواف کنندگان از نور آن استفاده کنند. در هر رکن از کعبه دو قندیل وجود داشت. پس از آن، بر تعداد این ستون ها، افزودند تا آن که به سی و دو ستون چوبی رسید. سپس ستونهای چوبی را به ستونهای سنگی و آجری تغییر دادند؛ بدین صورت که هیجده ستون از آجر و گچ و چهارده ستون دیگر با سنگهای تراشیده شده ساخته شد.
میان ستونهای یاد شده، به وسیله چوب اتصالاتی قرار دادند که بدان قندیل هایی را آویزان می نمودند. پس از آن مجدداً تغییراتی در ستون های یاد شده به وجود آمد، به صورتی که در این اواخر آنها را از مس ساخته و اتصالات بین آنها را توسط آهن قرار دادند و بر روی هر اتصالی که دارای دوسر بود و ستونی به ستون دیگر را ربط می داد، هفت قندیل آویزان کرده بودند. تعداد این ستونها سی و هشت عدد بود.
ص: 261
تصویر
همواره بانوان به همراه مردان در مسجد نماز بجای می آوردند؛ یعنی بنابر سنت پیامبر صلی الله علیه و آله نخست مردان، در پس آنها بانوان و بعد از آنان کودکان قرار می گرفتند.
بنابر این فاصله ای میان این سه گروه وجود نداشت و در طواف نیز مرد و زن باهم طواف می کردند و هنگامی که سروده شاعری به خالد بن عبداللَّه رسید که می گفت:
یا حبذا الموسم من موفد و حبذا الکعبة من مشهد
وحبذا اللاتی یزاحمننا عند استلام الحجر الأسود (1)
ص: 262
خالد گفت: پس از این دیگر آنان مزاحمتی برای تو ایجاد نخواهند کرد و دستور داد تعدادی نگهبان با چوبدستی هایی در دست در هر رکن نشسته و زنان را از مردان جدا می کردند. این مطلب را زمخشری نیز درباره خالد آورده است که وقتی سروده یکی از بزرگان انصار به خالد رسید:
لیتنی فی المؤذنین نهاری إنهم یبصرون ما فی السطوح
فیشیرون أو یشیر إلیهم بالهوی کلّ ذات دل ملیح (1)
خالد دستور داد که مناره ها را منهدم کنند و فرزدق در این باره چنین سرود:
ألا قبح الرحمن ظهر مطیة أتت تتهادی من دمشق بخالد
وکیف یؤم الناس من أمه تدین بأنّ اللَّه لیس بواحد
بنی بیعة فیها الصلیب لأمه ویهدم من کفر منار المساجد (2)
نخستین شخصی که جایگاهی برای نماز مردان و بانوان به وجود آورد، علی بن حسین هاشمی بود. به دستور نامبرده طنابهایی به ستونهای محل نشستن بانوان بسته شد و آنان را بدین وسیله از مردان جدا کردند.
در سال 1320 ه. قسمتی از مسجدالحرام را به وسیله ستونهای چوبی به ارتفاع دو متر از سایر قسمتها جدا نمودندکه این قسمت به بانوان اختصاص یافت. (عکس ص 264 بانوان را در قسمت یاد شده در حال ایستاده و نشسته و رکوع و سجود ملاحظه می کنید که پس از مدتی به وسیله شریف عون رفیق پاشا این قسمت برچیده شد، به طوری که در سفر حج سال 1325 ه. آنها را ندیدم).
ص: 263
تصویر
نامهای کعبه- اوصاف کعبه و اندازه های آن- ساختمان کعبه و تعمیرات آن- زینتهای آن- آویزها و هدایای اهدا شده به آن- پوشش کعبه- توضیح در مورد قسمتهای مختلف پرده کعبه- هزینه های پرده- ریاست و کلیدداری کعبه- خوشبو کردن کعبه- نماز پیامبر صلی الله علیه و آله در داخل آن- حجرالأسود- حطیم و حِجر- حج در جاهلیت- عقب انداختن ماهها.
کعبه دارای نامهای بسیار است؛ از آن جمله است کعبه که آن را به علّت مکعب بودن ساختمانش، «کعبه» نامیدند. قاضی عیاض گفته است: به این جهت بدین نام خوانده شد که به شکل مکعب یا مربع است و هر ساختمان بلند مربعی را کعبه گویند.
ص: 264
یکی دیگر از نامها، «بیت العتیق» است؛ زیرا خداوند آن را از تسلط وچیرگی ستمگران بر آن، در امان قرار داد.
ونیز از نامهای آن، «مسجد الحرام» است که خداوند می فرماید: «فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْر المسجدِ الحرام» (1)
که مراد از آیه همان کعبه است. یکی دیگر از نامهای آن «البنیّة» (/ ساختمان) است، به طوری که از جمله قسم یاد کردن عربها چنین بوده است: «به خدای این بنیة». از نامهای دیگر آن می توان «نادر» و «القریة القدیمه» و «قادس» و «الدّوار» را نام برد
در میان مسجد الحرام اتاق بزرگ، با شکوه و بلندی به شکل تقریبی مربع، با بنایی استوار و مستحکم قرار دارد که بدان کعبه یا بیت الحرام گویند. در تصویر زیر، دو دیوار
ص: 265
شرقی و جنوبی کعبه همچنین، پرده کعبه، به همراه کمربند زر دوزی شده آن و پوشش سفید کعبه و نیز پرده پیچیده شده درب کعبه را ملاحظه می کنید. حاجیان در کنار حجرالأسود برای بوسیدن آن، به همدیگر فشار می آورند. سمت راست کعبه، سقاخانه حجاج و زمزم قرار دارد.
دیوار شرقی کعبه به اندازه 20 درجه تمایل به شمال دارد و نیز دیوار شمالی 20 درجه به سوی شرق تمایل پیدا کرده است. ارتفاع کعبه 15 متر و طول ضلع شمالی آن 92/ 9 متر و ضلع غربی 15/ 12 متر و ضلع جنوبی 25/ 10 متر و ضلع شرقی 88/ 11 متر می باشد. درب خانه کعبه در ضلع شرقی، به ارتفاع دو متر از زمین قرار گرفته است و ارتفاع خود درب کعبه دو متر بوده که عَتَبه و لنگه های درب آن، به وسیله صفحه های نقره ای پوشانیده شده که بر روی صفحه های نقره ای درب کعبه، قسمتهایی به وسیله طلا آذین گردیده است. همچنین قفل درب نیز به همان صورت تزیین شده که از زمان خلافت سلطان سلیمان قانونی در سال 959 ه. تاکنون باقی مانده است. بر روی درب کعبه پوشش زردوزی شده ای قرار دارد که خود آیه ای از زیبایی و جمال به شمار می رود.
این پرده جزو پرده هایی است که از مصر برای کعبه ارسال می گردد.
ص: 266
این درب دارای پلکانی چوبین است که به وسیله لایه هایی از نقره پوشانیده شده. بُن دیوار کعبه را سنگهای مرمرین پوشانده که این قسمت معروف به «شاذروان» است. بنای یاد شده جهت استحکام دیوارهای کعبه ساخته شده است. این قسمت در چهار طرف دیوار کعبه قرار دارد.
در سمت شمالی ارتفاع پنجاه سانتیمتر و عرض 39 سانتیمتر، در سمت غربی ارتفاع 27 سانتیمتر در عرض هشتاد سانتیمتر، در سمت جنوبی ارتفاع 24 سانتیمتر در عرض 87 سانتیمتر و در سمت شرقی ارتفاع 22 سانتیمتر در عرض 66 سانتیمتر می باشد. این اندازه ها را در چهار سفر حج خود به دست آوردم.
ابو حامد اسفرایینی؟ و ابن الصلاح و نووی و دیگران چنین گفته اند که: شاذروان قسمتی از کعبه نخستین به شمار آمده و آن قسمتی است که قریش به هنگام تجدید بنای کعبه عرض دیوارها را کم کردند و این عادتی است که در ساختمان سازی ها، معمولًا اجرا می شود. بنابر این شاذروان نزد شافعیان و مالکیان جزئی از بیت به شمار آمده و مطاف بعد از آن شروع می شود، در صورتی که نزد حنفیان و حنبلیان جزو کعبه به شمار نیامده است. البته در هنگام طواف، احتراز از آن نزد آنان مطلوب بوده است لیکن در صورت عدم احتراز از آن، موجب بطلان طواف نمی گردد.
تاریخ ساختن شاذروان روشن نیست، لیکن بارها شاذروان تعمیر و مرمّت گردیده است که از آن میان می توان از تعمیرات سالهای 542 ه. و 636 ه. و 660 ه. و 670 ه و 1010 ه. و پیش و پس از آن را نام برد.
بر بیرون رکن جنوب شرقی کعبه، حجرالأسود قرار گرفته است. (تصویر در ص 268) رکن حجرالأسود نقطه آغازین طواف به شمار می آید.
حجرالأسود که به رنگ سیاه می باشد، یک متر و نیم از سطح زمین بلندتر است و در وسط فرو رفتگی ای همانند کاسه آب قرار گرفته. این سنگ هم اکنون از هم جدا شده است. در سال 1290 ه. پوششی از نقره در اطراف آن به وجود آوردند که این پوشش نقره ای از وسط دارای منفذی دایره ای شکل به قطر 27 سانتیمتر است که معادل یک وجب و سه انگشت می باشد و به وسیله این شکاف حجرالأسود دیده می شود و مردم به
ص: 267
آن دست کشیده یا آن را می بوسند.
رکن حجرالأسود در مقابل کشورهایی قرار دارد که در جنوب حجاز می باشند که عبارتند از عدن و هرر و ماداگاسکار و استرالیا و جنوب هند و چین.
رکن شمال شرقی کعبه که معروف به رکن شامی یا عراقی است در برابر بخشهای بزرگی از حجاز و ایران و ترکمنستان و عراق و شمال هند و سند و چین و سیبری قرار گرفته است.
رکن شمال غربی کعبه که معروف به رکن غربی است در مقابل غرب روسیه و تمامی اروپا و استانبول و کشور مغرب و مصر تا قسمت آبشارها قرار گرفته است.
و رکن جنوب غربی کعبه که معروف به رکن یمانی است در مقابل قسمتی از جنوب آفریقا از سواکن در کنار دریای سرخ و رأس الأخضر در کنار اقیانوس اطلس تا دماغه امید نیک، قرار گرفته است. بنابراین هر قسمتی از جهان در برابر یکی از ارکان قرار گرفته است
ص: 268
خداوند می فرماید: «وِمِنْ حَیث خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجُهَکَ شَطْرَ المَسِجِد الحَرام وَحیثما کُنتُم فَوَلّوُا وُجُوهَکُمْ شَطْرَه». (1)
کعبه به وسیله قطعات سنگهای بزرگ، از جنس سنگ خارا و سخت ساخته شده که به رنگ سبز می باشد. در درون کعبه سه ستون چوبی از جنس چوب عود ماوردی گرانقیمت قرار گرفته که قطر هر یک از ستونها بیست و پنج سانتیمتر است و ستونهای یاد شده در یک ردیف از شمال به جنوب قرار گرفته اند. هنگام ورود به کعبه، در سمت راست، در زاویه رکن شمال شرقی، دربی قرار گرفته است که از این درب با پلکانی به بام کعبه راه دارد. این درب معروف به «باب التوبه» است که بر روی آن پرده ای از ابریشم زردوزی شده قرار دارد.
سقف کعبه توسط نقش و نگارهای اسلامی، بگونه زیبایی آذین گردیده و هدایای
ص: 269
گرانبهایی که پادشاهان و سلاطین در دورانهای مختلف به کعبه اهدا کرده اند، بدان آویزان شده است.
در سال 1295 ه. بام کعبه با مرمر سنگفرش گردید و در اطراف چهارگانه آن حلقه هایی قرار دادند که به وسیله آن، پوشش کعبه بر روی دیوارهای کعبه آویز می گردید.
همچنین حلقه هایی نیز بر روی شاذروان از جنس مس به رنگ زرد قرار داده شد که پرده کعبه از پایین بدان بسته می شد.
تعداد حلقه های یاد شده بر روی شاذروان را شمردم. این حلقه ها 14 عدد در سمت غربی و 12 عدد در جنوب و 14 عدد در سمت شمال و 8 عدد در سمت شرق قرار داشت که به احتمال زیاد این تعداد نیز در قرینه آن بالای کعبه قرار دارد.
پرده کعبه پارچه ای است از ابریشم سیاه بافته مصر که در تمام اجزاء زمینه آن، این نوشته ها نقش بسته است: «اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ، لاإلهَ إلّااللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ».
ص: 270
این پرده به همراه پرده مقام ابراهیم همه ساله با آوردن پرده دیگری از مصر، روز دهم ذی الحجه هنگامی که مردم به منا رفته اند، تعویض می گردد. همه ساله در روز 27 ذی القعده، پارچه ای سفید به عرض دو متر در قسمت پایین، گرداگرد کعبه قرار می دهند (عکس ص 265) و چنین تصور می کردند که کعبه نیز در حال احرام است در حالی که حقیقت این است که شیبی، کلیددار کعبه دو متر از پایین پرده کعبه را قطع کرده و پارچه سفید را جایگزین آن می نمود. سپس پرده کعبه را قطعه قطعه کرده و به حجاج که قبل از روز عرفه و یا بعد از آن به مکه وارد می شدند به فروش می رساند و مردم تصور می کنند که این پارچه سفید برای محافظت از پرده از دست حجاج و مردمی که گاه به قصد تبرک، قطعه ای را از آن جدا می ساختند قرار داده شده است. (تصویر صفحه 265 را ملاحظه نمایید.)
دیوارهای درون کعبه با پارچه اطلس قرمز رنگی که نوشته «اللَّه جَلَّ جَلالُهُ» به شکل مثلث و نیز بعضی آیات قرآنی توسط سلطان عثمانی به کعبه اهدا گردیده، پوشیده شده است. در زیر پرده های یاد شده بر روی دیوار، سنگ نبشته هایی به صورت یادگاری قرار دارد که در آن لوح ها، تاریخ و نام افرادی که کعبه یا قسمتی از مسجد را مرمّت نموده اند، قرار داده شده است.
از آن لوح ها سنگی است در سمت شمالی دیوار، درون بیت که این سروده روی آن نقش بسته است:
قد بدا التعمیر فی بیت الإله قبلة الاسلام والبیت الحرام
أمّ خاقان الوری مصطفی خان دام بالنصر العزیز المستدام
بادرت صدقا الی التعمیر ذا انما کان بالهام السلام
وارتجت من فضله سبحانه أن یجازیها به یوم القیام
قال تاریخاً له قاضی البلد فعمرتدام سلطان الأنام
احمد بک شیخ الحرم المکی سنه 1109 ه.
و نیز بر لوحه ای در سمت غربی دیوار این نوشته آمده است:
ص: 271
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، امر بعمارة البیت المعظم الإمام الأعظم أبو جعفر المنصور المستنصر باللَّه (هکذا) أمیر المؤمنین بلغه اللَّه أقصی آماله و تقبل منه صالح أعماله فی شهور سنة 626 ه. وصلّی اللَّه علی سیدنا محمد وآله وسلم».
همچنین سنگ نبشته ای است مربوط به اشرف قایتبای که در سال 884 ه. نوشته شده و نیز لوحی دیگر وجود دارد که در آن این جملات دیده می شود:
«أمر بتجدید هذا البیت المعظم العبد المفتقر إلی رحمة ربّه، یوسف بن عمر بن علی بن رسول، أللّهمّ أیّدهُ بعزیز نصرک واغفر له ذنوبه برحمتک یاکریم یا غفار سنة 680 ه.».
بر روی دیوار داخل کعبه سنگ نبشته دیگری است که بر آن این جملات نوشته شده:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم (رَبَّنا تَقَبلَّ مِنا انَّکَ أنْتَ السَّمیعُ الَعلیمْ) (1) امر بتجدید هذاالبیت المعظم العتیق الی اللَّه سبحانه وتعالی خادم الحرمین المحترمین السلطان بن السلطان مرادخان بن السلطان احمدخان بن السلطان محمد خان خلداللَّه تعالی ملکه و أید سلطنته فی آخر شهر رمضان المبارک المعظم سنة. 1040 ه. من الهجرة النبویة (علی صاحبها افضل التحیة).»
و نیز بر لوح دیگری این کلمات را نوشته اند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم أمر بتجدید سقف البیت الشریف وجمیع داخل الحرم و خارجه مولانا السلطان ابن السلطان محمد خان سنة 1070 ه).
و نیز در لوحی دیگر آمده است:
«و تاریخ للسلطان الأشرفی أبی النصر برسبای خادم الحرمین الشریفین بلغه اللَّه آماله سنة 826 ه.»
ص: 272
حطیم: در شمال کعبه قرار دارد (1)- و آن قسمتی از کعبه است که شکسته و جدا شده.
حطیم بنایی است به شکل نیمدایره که ارتفاع آن 31/ 1 متر و عرض دیوار آن از بالا 52/ 1 متر ولی از طرف پایین 44/ 1 متر می باشد. این بنا به وسیله مرمر پوشیده شده که یک طرف آن مقابل رکن شامی قرار گرفته و طرف دیگر آن در مقابل رکن غربی می باشد. گشادی ورودی آن در سمت شرقی تا انتهای شاذروان 30/ 2 متر و گشادی قسمت دیگر آن که در سمت غربی تا انتهای شاذروان است، 23/ 2 متر و اندازه میان دو طرف نیم دایره هشت متر می باشد. در پشت حطیم به فاصله دوازده متری مطاف واقع شده است. زمینی که میان دیوار شمالی کعبه و حطیم قرار گرفته، به حِجْر معروف است که توسط دو ورودی که درباره آن سخن گفتیم، می توان به حِجْر راه یافت.
زمین حجر توسط سنگ مرمر پوشیده شده است که از وسط دیوار شمالی کعبه تا وسط دو نیمدایره حطیم 44/ 8 متر می باشد.
در میانه بالای دیوار شمالی کعبه ناودانی طلا جای گرفته که به وسیله آن آب باران بام کعبه رانده می شود. این ناودان را سلطان عبدالمجید (عثمانی) در سال 1270 ه. به کعبه اهدا کرده است.
در صفحه 276 عربی
ص: 273
فاصله میان حجرالأسود و درب کعبه را «ملتزم» نامند. زیرا حجاج بدان مکان پناه برده و در آن به دعا و راز و نیاز می پردازند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز در این مکان دعا کرده اند. در نزدیکی شاذروان و میان درب کعبه و رکن عراقی حفره ای قرار دارد که بدان «المِعْجَنه» گفته می شود. گویند که حضرت ابراهیم علیه السلام در این نقطه ملاط بنّایی خود را مخلوط می کرده است. عمق این گودال 30 سانتیمتر و عرض تقریبی آن یک متر و نیم و طولش دو متر می باشد. گفته می شود: جبرئیل علیه السلام نمازهای پنجگانه را هنگامی که خداوند بر امت خود واجب نمود، در این جایگاه برای پیامبر صلی الله علیه و آله بجای آورد.
در این جایگاه لوحی قرار گرفته که بر آن این نوشته دیده می شود:
«لأبی جعفر المنصور المستنصر باللَّه أمیرالمؤمنین بلغه اللَّه تعالی آماله وزین بالصالحات اعماله و ذلک فی شهور اثنین و ثلاثین و ستمائة 632 ه. و صلی اللَّه علی سیدنا محمد.
در معجنه دو رکعت نماز بجای آوردم و پس از آن، در حالی که مقابل معجنه بر روی شاذروان نشسته بودم لوحی از مرمر را دیدم که این نوشته ها بر آن قرار داشت:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم انَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخَرِ وَ اقَامَ الصَّلوةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ الَّا اللَّه فَعَسَی اولئِکَ أنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ (1)
أمر بعمارة سقف البیت الشریف و تجدید میزاب الرحمة و تقویة جدار بیت اللَّه الحرام و تجدیداً بحرمه و طرقه من ذهب و فضّة و جلبار بخبر القرآن العظیم أسس بنیانه علی تقوی من اللَّه العبد المفتقر الی رحمة ربّه ملک البرین و البحرین سلطان الروم و العراق خادم الحرمین الشریفین السلطان أحمد خان خلد اللَّه ملکه الی آخر الزمان رسم فی محرم سنة 1031 ه.»
در برابر دیوار شرقی کعبه، مقام ابراهیم علیه السلام و کمی نزدیک به شمال مقام منبر مرمرین و کمی به سوی جنوب مقام، چاه زمزم و در شرق مقام، مصلای شافعیان قرار گرفته است. اما مطاف، همچنانکه قبل از این تذکر دادیم، در اطراف کعبه قرار گرفته
ص: 274
است. مسافت میان مطاف و دیوارهای کعبه را بر اساس اندازه گیری که انجام دادم چنین بود: سمت شرقی 25/ 13 متر و سمت شمالی 44/ 20 متر و سمت غربی 15/ 16 و سمت جنوبی 75/ 14 متراست.
خداوند فرموده است: انَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکَاً وَ هُدیً لِلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ ابْرَاهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَللَّه عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیَتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینِ. (1)
ابن جریر طبری در تفسیر آیه (إنَّ أَوَّل بَیْت وُضِعَ لِلنَّاسَ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمینَ) آورده است که مفسران در تفسیر این آیه اختلاف نظر دارند؛ بعضی از آنان در این باره می گویند: منظور از این آیه این نبوده است که کعبه اولین خانه وبیت اللَّه بر روی زمین بوده؛ زیرا قبل از آنها خانه های زیادی بر روی زمین ساخته شده بوده است.
بعضی دیگر گفته اند: مراد از این آیه این است که کعبه اولین خانه بر روی زمین است. سپس طبری می گوید: بهترین گفته و تفسیر این است که کعبه اولین خانه ای است که برای عبادت خداوند در این نقطه به وجود آمده تا مردم به سوی آن رفته و به دورش طواف کنند و عبادت و بندگی خدا را در آن انجام دهند؛ زیرا در این باره روایت صحیحی از پیامبر نقل شده است:
محمد بن مثنّی از ابن ابی عدی، از شعبه از سلیمان از ابراهیم تیمی از پدرش از ابوذر روایت کرده اند که گفت: گفتم: ای رسول خدا، اوّلین مسجد کدام است؟ فرمود:
مسجد الحرام. گفت بعد از آن کدام؟ فرمود: مسجد الأقصی، گفت فاصله زمانی آنها چقدر بوده است؟ فرمود: چهل سال.
بنابر فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله اولین مسجد ساخته شده بر روی زمین، مسجد الحرام است.
ص: 275
تقی فاسی در کتاب «شفاءالغرام» در این باره سخن گفته که خلاصه آن این است:
تردیدی نیست که کعبه معظمه چندین بار ساخته شده که البته در تعداد آن، میان صاحب نظران اختلاف است. از مجموع گفته ها این چنین بر می آید که کعبه ده بار تجدید بنا شده، ساختمان فرشتگان، ساختمان آدم علیه السلام، ساختمان فرزندان آدم، ساختمان ابراهیم خلیل علیه السلام، ساختمان عمالقه، ساختمان جرهم، ساختمان قُصّی بن کلاب، ساختمان قریش، ساختمان عبداللَّه بن زبیر و ساختمان حَجّاج بن یوسف ثقفی. در اینجا اگر کلمه «ساختمان» بکار می رود، به این دلیل است که نامبردگان هر کدام جزئی از کعبه را ساخته اند که به طور مشروح ذکر آن به میان خواهد آمد. لازم به تذکر است که از ساختمانهای فرشتگان و آدم و فرزندان او خبر دقیقی در دست نیست لیکن از ساختمان ابراهیم خلیل علیه السلام در قرآن و سنت، آیات و روایاتی در دست داریم؛ از آن جمله خداوند می فرماید:
(وَاذْ یَرْفَعُ ابْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَاسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا انَّکَ انْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیم) (1)
و فاکهی از حضرت علی علیه السلام روایت کرده است: ابراهیم اولین شخصی است که کعبه را ساخت و شیخ عماد الدین ابن کثیر نیز آن را تأیید نموده و گفته است: از هیچ معصومی در مورد ساخته شدن کعبه پیش از ابراهیم خلیل علیه السلام خبری بدست ما نرسیده است. ازرقی از ابن اسحاق اندازه های ساختمان ابراهیم را نقل کرده است: ارتفاع بیت 9 ذراع، طول دیوار شرقی آن 32 ذراع، دیوار شمالی 22 ذراع، دیوار غربی 31 ذراع و دیوار جنوبی 20 ذراع بوده و درب خانه بر روی زمین قرار داشته است، هنگام ساختمان، ابراهیم بنا می کرد و اسماعیل بر شانه خود بدو سنگ می رساند. اما ساختمان عمالقه و جرهم را ازرقی از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نقل می نماید. مسعودی نقل کرده است:
شخصی از جرهم بنام حارث بن مضاض الاصفر خانه را بنا کرده است که پس از عمالقه، قصی بن کلاب آن را ساخته و سقف خانه را از چوب دَوُم (2) اعلا و ساقه های درخت خرما بنا نمود. حلبی گفته است: کعبه در واقع سه بار در طول تاریخ ساخته شده است:
ص: 276
نخست ساختمان ابراهیم علیه السلام و دوم ساختمان قریش که میان این دو ساختمان 1657 سال فاصله بوده است و سوم ساختمان عبداللَّه بن زبیر که میان فاصله این دو ساختمان 82 سال است. اما ساختمان فرشتگان و آدم و شیث صحت نداشته، لیکن ساختمان جرهم و عمالقه و قصی تنها مرمّت بوده است.
اما ساختن کعبه به وسیله قریش با سنت صحیحی که از پیامبر روایت شده ثابت است؛ زیرا حضرت در حالی که جوانی سی و پنج ساله بوده، در آن حضور داشته است.
موسی بن عقبه در کتاب «غزوه های پیامبر» و ابن جماعه در کتاب «مناسک» خود حضرت را بیست و پنج ساله گفته اند، اما در باره چگونگی ساختمان کعبه توسط قریش این چنین آمده است که: بر اثر شراره آتشی، پرده های کعبه آتش گرفت (1) آتش بر دیوارها اثر کرد و آنها را سست نمود که در نتیجه موجب به وجود آمدن شکاف در دیوارها گردید. از سوی دیگر سیلی بزرگ وارد کعبه شد و دیوارها را در هم فرو ریخت. قریش پس از مشورت تصمیم به ساختن کعبه گرفتند، در این حال درب خانه را بالاتر از زمین قرار دادند تا هیچ غیر قریشی نتواند وارد آن گردد.
دست تقدیر این چنین قرار گرفت که طوفان، کشتی بازرگانی رومی بنام «باقوم» را به بندرگاه جده آورد و درهم شکست. ولید بن مغیره برای خریدن چوب رو به سوی جده نهاد. هنگامی که باقوم از قصد ولید باخبر شد، بدو گفت که از درودگری و بنّایی سررشته دارد. بنابر این ولید او را با خود به سوی مکه آورد.
هنگامی که تصمیم به خراب کردن کعبه گرفتند، عائذ بن عمران پیش آمد و سنگی را از کعبه جدا نمود. ناگاه سنگ از دست او جدا شد و به جایگاه اولیه خود بازگشت. فریاد بر آورد: ای قریشیان «در هزینه ساختن این خانه، چیزی جز اموال پاکیزه و حلال خود وارد نکنید و از اموال آمیخته با ربا و قمار و در آمد زناکاری و اموال حرام در آن خرج مکنید» لیکن مردم از ویران کردن آن بیمناک بودند ولید بن مغیره گفت من این کار را آغاز می کنم و تیشه ای در دست گرفت و بر بالای آن رفت و شروع به خراب کردن آن کرد، در
ص: 277
حالی که می گفت: «پروردگارا! بیم مکن» و روایت کرده اند که می گفت: «پروردگارا! کافر نگردیده ایم بلکه قصد ما جز خیر و اصلاح چیزی نیست» و آن را خراب کرد و مردم هم همراه او شروع به خراب کردن کعبه نمودند. تا به پایه های نخستینی که ابراهیم نهاده بود رسیدند، سنگی بزرگ به رنگ سبز و دندانه دار همانند دانه های شانه پیوسته و به هم جوش خورده را یافتند. بنابر این ساختمان تازه خود را بر آن نهاده و ساختمان را آغاز کردند، پیامبر در این حال به همراه آنان سنگ حمل می نمود، بخاری در کتاب خود از جابر بن عبداللَّه این چنین نقل می کند:
هنگامی که ساختمان کعبه آغاز گردید، پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه عباس برای آوردن سنگ حرکت کردند. عباس به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «اگر دامن پیراهن خود را بر گردن نهی از رنج سنگها در امان می مانی» در این حال پیامبر از پشت به زمین افتاده و چشمانش به سیاهی رفت پس از آن به هوش آمد و گفت: دامن پیراهنم، دامن پیراهنم، آنگاه دامن پیراهنش را بر او بستند. ابن اسحق می گوید: قبائل قریش هر کدام سنگهایی برای ساختن خانه جمع آوری کردند. به طوری که هر قبیله مقداری سنگ در یک نقطه جمع کرده سپس شروع به ساختمان کردند تا به جایگاه نصب حجرالأسود رسیدند. برای نصب آن اختلاف کردند و سخن بسیار شد. هر قبیله قصد آن داشت که خود به تنهایی سنگ را در جایگاه اصلی قرار دهد، تا آنجا که به گفتگو و مخاصمه رسیده و آماده جنگ و خونریزی با هم شدند.
بنی عبدالدّار، ظرفی از خون قرار دادند و با بنی عدی بن کعب بن لؤی بر مرگ هم پیمان شدند و دستان خود را در خون آن کاسه فرو بردند که معروف به «پیمان خون» (1) گردید. قریش چهار شب و یا پنج شب را در انتظار گذراندند، سپس همه در مسجد جمع گشته، به مشورت پرداختند. ابا امیة ابن مغیرة بن عبداللَّه که در آن هنگام کهنسال ترین مرد قریش بود گفت: ای جماعت قریش، نیت ما انجام کار پسندیده است پس نخستین کسی را که از راه برسد داور قرار دهید. همگی راضی شدند و قبول کردند، در همین هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله سر رسید، گفتند این امین است به حکم او راضی هستیم، هنگامی که به آنان
ص: 278
رسید واقعه را با او در میان گذاشتند، حضرت فرمودند: پیراهنی بیاورید، آنگاه پیراهنی بدو دادند. وی حجرالأسود را با دستان خویش بر روی آن نهاد و فرمود: از هر قبیله شخصی بیاید و گوشه ای از لباس را بگیرد. همگی پیراهن را تا محل رکن بالا بردند. آن حضرت در این حال حجرالأسود را به دست خود گرفت و در محل آن نصب کرد.
هبیرةبن وهب در این باره چنین سروده است:
تشاجرت الأحیاء فی عضل حطه جرت طیرهم بالنحس من بعد أسعد
تلاقوا بها البغضاء بعد مودّة وأوقد ناراً بینهم شر موقد
فلما رأینا الأمر قد جدّ جدّه ولم یبق شی ء غیر سل المهند
رضینا و قلنا العدل أوّل طالع یجی ء من البطحاء من غیر موعد
فقد جاءنا هذا الأمین محمد فقلنا رضینا بالأمین محمد
بخیر قریش کلها أمس شیمة وفی الیوم مهما یحدث اللَّه فی غد
فجاء بأمر لم یر الناس مثله أعمّ و أرضی فی العواقب و الید
أخذنا بأطراف الرداء و کلّنا له حقه من رفعه قبضة الید
و قال ارفعوا حتی اذا ما علت به اکفهم وافی به خیر مسند
و کلّ رضینا فعله و صنیعه فأعظم به من رأی هاد و مهتد
و تلک ید منه علینا عظیمة نروح بها مدی الزمان و نغتدی
همچنان به ساختمان کعبه ادامه دادند تا این که آن را به پایانش رسانیدند. ارتفاع آن از بیرون، هیجده ذراع شد که نُه ذراع از ارتفاع ساختمان خلیل بیشتر بود و به علّت کمبود هزینه حلالی که برای این ساختمان در نظر گرفته شده بود، مجبور گردیدند که چند ذرع از عرض خانه را کاسته و آن را در حجر قرار دهند و درب خانه را از زمین بالا بردند که بتوانند هر کسی را که مایلند بدان راه دهند.
درب را به وسیله سنگ به دیوار محکم نمودند. در داخل خانه شش ستون در دو ردیف که در هر ردیف سه ستون از شمال به جنوب بود قرار دادند. درون کعبه و در رکن عراقی پله ای قرار دادند که به بام کعبه راه داشت و در میانه بالای دیوار کعبه، ناودانی به
ص: 279
سوی حجر قرار دادند.
اما ساختمان کعبه از سوی ابن زبیر ثابت و مشهور است و علّت این ساختمان، سستی به وجود آمده در کعبه، در اثر پرتاب سنگهای منجنیق به هنگام محاصره مکه در سال 64 ه. بود. این محاصره به علّت مخالفت او با یزید بن معاویه صورت گرفت، علاوه بر سنگهای منجنیق یزید بر کعبه، مردی از یاران ابن زبیر نیز آتشی در یکی از خیمه ها بر افروخت که شراره ای از آن خیمه را مشتعل نمود و باد آن را به پرده کعبه رساند و پرده و ردیف های چوب ساج در آن آتش سوخت دیوارهای کعبه چنان سست شد و ترک برداشت که چون پرنده ای بر آن می نشست سنگهایی فرو می ریخت. هنگامی که حصار از ابن زبیر برداشته شد و حصین بن نمیر پس از شنیدن مرگ یزید بن معاویه مکه را ترک نمود، ابن زبیر تصمیم به خرابی کعبه و ساختمان آن از نو گرفت. گروهی که اندک بودند با رأی او موافقت کردند ولی بیشتر مردم با این کار مخالف بودند از آن میان ابن عباس با ویران کردن آن موافق نبود و هنگامی که شروع به خرابی کعبه نمودند جمع زیادی از اهل مکه از ترس آمدن عذاب، به منا گریختند، ابن زبیر گروهی از بردگان حبشی را انتخاب کرد که در خراب کردن شرکت کنند، به این امید که میان آنان کسی باشد که مصداق گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد که فرموده بود شخصی حبشی کعبه را خراب خواهد کرد، پس همه کعبه را تا زمین خراب کرد. این واقعه در تاریخ شنبه نیمه جمادی الثانی سال 64 ه. اتفاق افتاد. سپس مشغول به ساختمان گردید. وآن را بر پایه های ابراهیم بنا نمود و آنچه که از بیت در ساختمان قریش از خانه کاسته شده و به حجر افزوده شده بود، مجدداً به خانه اضافه نمود. ارتفاع خانه را 9 ذراع بیش از ارتفاع ساختمان قریش قرار داد بنابر این ارتفاع آن به 27 ذراع رسید. برای کعبه دو درب چسبیده به کف زمین قرار داد. نخست همین دربی است که اکنون موجود است و دیگری در مقابل آن بود که اکنون پوشیده است. در داخل خانه سه ستون در یک ردیف قرار داده شد و از درون کعبه در کنار رکن عراقی پلکانی ساخته شد که به وسیله آن می شد به بام کعبه راه یافت و ناودان کعبه را هم چنان قرار داد که آب آن در حجر اسماعیل فرو می ریخت و روزنه هایی در آن ایجاد نمود که با چراغ، گرداگرد کعبه را روشن می ساخت. «چون ابن زبیر از ساختمان کعبه آسوده گشت
ص: 280
از داخل و خارج بر آن خَلُوق و عطرهای خوشبو نهاد و همه روزه به اندازه یک رطل مصری و در روزهای جمعه دو رطل (1) عود می سوزانید. ابن زبیر با تعدادی از سنگهای باقیمانده مطاف را سنگفرش نمود.
اما ساختمان کعبه از سوی حجاج نیز ثابت و مشهور است، پس از محاصره ابن زبیر و کشته شدن او، حجاج وارد مکه شد و نامه ای برای عبدالملک بن مروان نوشت که در آن به او خبر داده بود ابن زبیر قسمتی را که از کعبه نبوده به آن افزوده و درب دیگری نیز بدان اضافه کرده است، نامبرده از عبدالملک اجازه گرفت که کعبه را به همان حال خود در دوران جاهلی برگرداند. عبدالملک بر او نوشت درب غربی را ببندد و آن مقداری را که از حجر اسماعیل بر کعبه افزوده خراب کند و دیوار آن را در همان جایی که بوده بگذارد.
حجاج قسمت های یاد شده را انجام داد، بنابر این ساخته وی در کعبه، فقط باز سازی دیوار شمالی و بستن درب غربی و بالا بردن درب خانه در دیوار شرقی بوده که به اندازه 4 ذراع و یک وجب بود. اما دیگر قسمتهای کعبه را به همان حال که ابن زبیر ساخته بود باقی گذارد. این تعمیرات در سال 74 ه. صورت گرفت. سپس عبدالملک بن مروان از کرده خود در کعبه پشیمان گردید و گفت به خدا دوست می داشتم ابن زبیر را به حال خود بگذارم و کاری را که کرده است بپذیرم و این در حالی بود که حارث بن عبداللَّه بن ابی ربیعه مخزومی به او گفت که من از عایشه حدیثی را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کرد شنیدم که ابن زبیر هم بر اساس همان روایت بنای کعبه را تغییر داد. ابو داود طیالسی حدیث عایشه را این چنین روایت می کند که گفت: سلیم بن حبان از سعید بن مثنی از عبداللَّه بن زبیر روایت می کند که گفت: عایشه به من خبر داد که رسول خدا این چنین به من فرمودند: قوم تو در ساختن کعبه مقداری از طول آن را کاستند و اگر نه این است که ایشان به تازگی کافر بوده اند، کعبه را خراب می کردم و شش ذراع از حجر را به خانه می افزودم و برای آن دو درب یکی شرقی و دیگری غربی بر روی زمین قرار می دادم.
پس از ساختمان ابن زبیر و حجاج، تا سال 1039 ه. به جز در ناودان و درب کعبه و بعضی از ستون پایه های آن، تغییری در ساختمان آن داده نشد. البته مرمّت های جزئی آن
ص: 281
هم به هنگام ضرورت در ساختمان و دیوارها و سقف و دیوار پله هایی که از آن به بام کعبه می رفتند و آستانه درب و سنگ مرمرها داده شد.
سلیمان بن عبدالملک قصد داشت که ساختمان کعبه را به کیفیت ساختمان ابن زبیر برگرداند و در این باره نظر خود را با خلیفه عمر بن عبدالعزیز بن مروان در میان نهاد لیکن خلیفه او را از این کار بازداشت. گفته می شود که خلیفه هارون الرشید- و به گفته ای- پدرش مهدی و نیز به گفته ای دیگر جدش منصور قصد داشت که ساخته حجاج را به کیفیت ساختمان ابن زبیر برگرداند لیکن مالک بن انس او را نهی کرد و بدو گفت: به خدا قسم تو را راهنمایی می کنم که خانه خدا را بازیچه دست پادشاهان قرار مده؛ زیرا این کار موجب از بین رفتن شکوه آن در دل مردم می گردد.
ظاهراً فتوای مالک قاعده مشهور را مورد توجه داشته است که: دفع مفاسد، اولی از جلب منافع است.
از تغییراتی که در ساختمان کعبه ابن زبیر و حجاج داده شد، می توان تغییر سنگفرشهای آن را ذکر نمود. سنگهای مرمر قرمز و سبز و سفید توسط ولید بن عبدالملک از شام به مکه ارسال گردید و به وسیله آن، درون کعبه و دیوارها توسط آن پوشیده شد. همچنین دیوار شمالی کعبه که توسط حجاج ساخته شده بود، به اندازه نیم انگشت شکاف برداشته بود که به وسیله گچ سفید مرمّت گردید. در سال 200 ه. به علّت جمع شد ن آب در سقف کعبه و نفوذ آن به داخل خانه، تمامی پوشش سنگهای تکه تکه شده روی سقف برداشته شد و سطح آن مجدداً به وسیله مرمر پخته و گچ پوشیده شد. در سال 241 ه. که دوران خلافت متوکل عباسی بود درگاه پایین درب کعبه را که سالها از قدمت آن می گذشت و با چوب ساج ساخته شده بود، مجدداً با دو قطعه چوب ساج با پوششی از نقره ترمیم گردید. همچنین به وسیله نامبرده، سنگ مرمر درون کعبه تعویض شد و با مرمرهایی تازه که اطرافش مزین به نقره بود، پوشانیده شد. همچنین در قسمتهایی از سایر دیوارها و سقف آن، طلا بکار رفت. در سال 542 ه. سقف خانه و پله های درون کعبه نیز مرمت گردید.
همچنین مرمرهای آن در سال 550 ه. از سوی جمال الدین معروف به جواد وزیر
ص: 282
امیر موصل ترمیم گردید. در همین سال بر اثر زلزله ای که اتفاق افتاد، در رکن یمانی سستی پدیدار گشت. مستنصر عباسی نیز در سال 629 ه. کعبه را تعمیر و مرمت نمود و در سال 680 ه. مرمرهای آن به وسیله ملک مظفر امیر یمن تجدید گردید. در رمضان سال 814 ه. قسمتهایی از سقف و روزنه های آن و آستانه درب کعبه مرمت شد. این تعمیرات پس از باران شدیدی بود که آب از درب کعبه همچون دهانه مشک به سوی مطاف سرازیر گردیده بود.
در سال 825 و 826 ه. به دستور اشرف برسبای پادشاه مصر و شام و حرمین، اصلاحاتی جزئی در روزنه ها و سقف و مرمرها و چوب ها که حلقه های پرده به آن متصل می شد، صورت گرفت. همچنانکه در سال 959 در دوران خلافت سلطان سلیمان (عثمانی) مجدداً در کعبه تعمیراتی صورت پذیرفت. در دوران خلافت سلطان احمد (عثمانی) (1012- 1022) شکافهایی در دیوار سمت شرقی و غربی همچنین در دیوارهای حجر به وجود آمد، نخست خلیفه قصد تخریب و نوسازی کعبه را داشت لیکن علما او را از این کار منصرف کردند و با راهنمایی آنان دو کمربند از مس زراندود شده ساخت که بر روی قسمتهایی از کمربند یاد شده این کلمات نوشته شده بود: «لا الهَ الّا اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» «لا الهَ الّا اللَّه، مُحَمَّدٌ حَبِیْبُ اللَّه» و همچنین کلمات و آیات با خط زیبایی همانند «حَسْبُنا اللَّه وَ نِعْمَ الوَکیلُ» بر آن نقش بسته بود. کمربند زیرین در شب شنبه 12 محرم سال 1022 ه. به جهت ایجاد استحکام در دیوارهای کعبه، بر آن بسته شد.
این کمربند به وسیله پایه هایی سُربی بر روی شاذروان مستحکم گردید. در شب یکشنبه کمربند بالای دیوار کعبه را نصب نمودند. در سال 1039 ه. بارانهای شدیدی مکه و مناطق آن را در برگرفت، به طوری که ارتفاع آب دو ذرع از قفل درب کعبه بالاتر رفت! پس از دو روز ناگاه (به جز سمت یمانی)، کعبه فرو ریخت. خلیفه سلطان مراد خان چهارم نمایندگانی از آستانه (اسلامبول) و مهندسان از مصر برای ساختمان کعبه فرستاد که این تعمیرات و نوسازی در سال 1040 ه. با صرف هزینه های بسیاری به پایان رسید.
در سال 1295 ه. سطح بام کعبه به وسیله مرمر سنگفرش گردید.
از ناودانهایی که برای کعبه ساخته شد می توان به ناودانی اشاره کرد که توسط شیخ
ص: 283
ابوالقاسم رامشت بنیانگذار نوانخانه معروف مکه ساخته شد. این ناودان در سال 537 ه.
پس از مرگ او توسط پیشکارش به مکه رسید.
ناودانی نیز توسط خلیفه مقتفی عباسی در سال 541 ارسال گردید که جایگزین ناودان قبلی شد.
همچنین ناودانی به دستور ناصر عباسی از چوب ساخته شد. مجرای این ناودان به وسیله سرب پوشیده شده و اطراف خارجی اش با پوششی از نقره مزیّن گردیده بود به طوری که ظاهر آن ناودانی نقره ای بود. این ناودان در سال 781 ه. در جایگاه خود نصب گردید.
پس از آن ناودانی از سرب بجای آن قرار دادند، سپس در سال 959 ه. سلطان سلیمان قانونی ناودانی از نقره را جایگزین آن نمود.
در سال 962 ه. ناودانی طلا از مصر ارسال گردید که جایگزین ناودان نقره ای شد و ناودان نقره ای را با پرداخت دویست اشرفی، از بنی شیبه پرده داران کعبه دریافت داشتند و به عنوان تبرک به سوی خزانه سلطنتی در استانبول ارسال کردند. در سال 1021 ه.
سلطان احمد عثمانی ناودان کعبه را با ناودان دیگری از نقره که با نقش و نگارهای طلایی و مزیّن به میناکاری نیلگونی بود، تعویض نمود و نیز در سال 1273 ه. ناودانی از طلا که بر آن نوشته هایی وجود داشت، به وسیله سلطان عبدالمجید عثمانی ارسال گردید که هم اکنون این ناودان در محل خود باقی است و اولین شخصی که ناودان را مزیّن به طلا کرد ولید بن عبدالملک در سال 455 ه. بود. خاندان بنی طیب ناودان یاد شده را به همراه خود به یمن بردند که در همان سال امیر یمن که فرمانروای مکه نیز به شمار می آمد، ناودان را از آنان خریداری نموده و به جایگاه اولیه خود باز گرداند.
از دربهایی که برای کعبه ساخته شد، می توان از دربی که به دستور جواد وزیر امیر موصل در سال 550 هجری ساخته شد یاد کرد. این درب به سبک بسیار زیبایی ساخته شد و آذین گردید، به طوری که چشم هر بیننده ای را به خود جذب می کرد. بر روی درب یاد شده نام خلیفه عباسی المقتفی به چشم می خورد. این درب در سال 551
ص: 284
هجری در جایگاه اصلی خود قرار داده شد. همچنین درب دیگری را ملک مظفر امیر یمن در سال 659 هجری، هنگامی که برای ادای مناسک حج به مکه آمد، به همراه خویش آورد و به کعبه اهدا نمود. درب یاد شده به وسیله ورقه هایی از نقره به وزن شصت رطل (1) مزیّن شده بود که از آن بنی شیبه گردید و نیز درب دیگری از چوب اقاقیا به دستور ملک ناصر محمد بن قلاوون والی مصر ساخته شد. این درب دارای نقره ای به ارزش 35300 درهم بود که جایگزین درب کعبه ساخته مظفر گردید. درب چهارم دیگری نیز به دستور ملک ناصر حسن در سال 761 ه. ساخته شد. بعدها در سال 776 ه.
بر روی این درب که از چوب ساج ساخته شده بود، زینتهایی به ارزش تقریبی سی هزار درهم نصب گردید. بر روی درب یاد شده نام ملک ناصر محمد بن قلاوون و نام نوه او اشرف شعبان و همچنین نام ملک مؤید که به وسیله بعضی از اطرافیانش در سال 816 ه.
زینتهایی به ارزش دویست درهم به آن افزوده و پوششی از طلا بر روی آن قرار داده بودند، به چشم می خورد. در سال 781 ه. زین الدین عثمانی درب کعبه و ناودان آن را تزیین نمود. این کار به اشاره پیشکار وی سودون پاشا، در حالی که او را برای ساختمان مسجدالحرام به مکه گسیل می داشت، صورت گرفت. همچنین درب کعبه در سال 961 هجری به دستور سلطان سلیمان (عثمانی) به وسیله ورقه ای از نقره تزیین گردید. سپس به فرمان نامبرده مجدداً در سال 964 ه. بر روی آن، قطعه هایی از چوب آس سیاه که پوششی از نقره و طلا بر آن بود، قرار داده شد. طلای تزیین شده به روی درب کعبه، به ارزش 2710 اشرفی و نقره آن، حدود چهار قنطار (2) بود. این نقره ها بر روی درب اصلی قدیمی که از چوب ساج ساخته شده بود، قرار گرفت و مبلغ هزار اشرفی به عنوان نقره قدیمی که از روی درب برداشته شده بود، به بنی شیبه داده شد. بر روی آن این نوشته ها نقش بسته بود: «بِسْمِ اللَّه الرَّحَمنِ الرَّحیم (رِبِّ أدخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نصیراً)» (3)
و تاریخ تجدید این درب نیز نوشته شده
ص: 285
بود که ماده تاریخ آن این جمله بود: «بقوله زین الباب»
در دوران خلافت سلطان مراد چهارم، به سال 1045 ه درب دیگری که برروی آن پوششی از نقره به وزن 166 رطل (1) و طلایی (بندقی) (2) با عیار 24، به ارزش هزار دینار بود ساخته و بر کعبه قرار داده شد.
درب کعبه دارای پرده ای زردوزی شده است که همواره برآن آویزان است. این پرده را در عکس 109 می بینید. نقش و نگارها و نوشته های بر روی آن را در این عکسها ملاحظه نمایید.
ص: 286
تصویر
تصویر
ص: 287
تصویر
گفته می شود اولین شخصی که در جاهلیت کعبه را زینت نمود، عبدالمطلب جد پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است. وی دو آهوی طلایی را که به هنگام حفر چاه زمزم در آن یافته بود، در کعبه قرار داد. ولیدبن عبدالملک اولین کسی است پس از اسلام که خانه را با طلا و زینت کرد و نیز گفته می شود پدرش به وسیله پوشش هایی از طلا که بر روی ستون میانی داخل بیت قرار داد، اولین شخصی است که در اسلام کعبه را به طلا زینت داد همچنان که گفته می شود ابن زبیر به وسلیه طلایی که در کعبه و پوشش طلایی که برروی ستونها قرار داد و کلید درب آن را از طلا ساخت، اولین شخصی است که در اسلام کعبه را به طلا مزین نمود.
زینتهایی را که ولید در کعبه قرار داد، عبارتند از: پوششهایی از طلا بر روی درب کعبه و ناودان و ستونها و ارکان کعبه از داخل که طلای زینت داده شده به ارزش هزار
ص: 288
دینار بوده است. همچنین امین محمد بن هارون الرشید مبلغ هیجده هزار دینار جهت نماینده خود در مکه فرستاد تا به وسیله آن پوششهایی از طلا بر روی دربهای کعبه قرار دهد- درب دوم احتمالا باب التوبه در داخل کعبه بوده است- نامبرده روی دربها را به وسیله ورقه هایی از طلا پوشانیده و نیز میخهایی طلایی برای استحکام آن بر روی درب بکار برد همچنین دو حلقه طلایی بر روی درب قرار داد.
متوکل عباسی نیز زرگری به نام اسحاق بن سلمه را به مکه فرستاد و دو زاویه از زاویه های کعبه را که پیشتر توسط نقره پوشانیده شده بود، از طلا پوشانید و طلای دو رکن دیگر را برداشت و آنها را بر روی نقره قرار داد و مجدداً دو رکن را با آنها پوشانید.
بدین ترتیب هر چهار زاویه همانند یکدیگر گردیدند. همچنین کمربندی از نقره ساخت و آن را بر روی پرده کعبه قرار داد. این کمربند که 34 ذراع عرض داشت دارای نقش هایی بود که به وسیله طوقی نقش دار از طلا در این منطقه اتصال می یافت. در بالای این منطقه مرمری نقش دار وجود داشت که به وسیله ورقه ای از طلای رقیق آنجا را پوشانید و نیز گیره درب کعبه را هنگامی که درب باز بود و بدان بسته می شد تغییر داد و آن را از مس به نقره مبدل نمود. همچنین درگاه درب کعبه را نیز تغییر داد که پیشتر در این مورد صحبت به میان آمد.
به گفته اسحاق: مقدار طلایی که در زاویه ها و طوق بکار رفته بود، معادل 8000 مثقال بود و نقره ای که در کمربند و درگاه درب کعبه و صندلی مقام بکار رفت، حدود هفتاد هزار درهم بود و نیز طلایی که بر روی دیوارهای کعبه و سقف آن استفاده شده در حدود دویست «حق» بوده که هر حق معادل 5 مثقال؛ یعنی هزار مثقال طلا به کار رفت.
این تزیینات در سال 241 ه. صورت گرفت.
همچنین به دستور معتضد عباسی پس از درخواست عده ای از پرده داران کعبه، دو بازوی درب کعبه را که به وسیله کارگزاران مکه کنده شده و به عنوان پشتوانه مالی برای جنگ با عدوی خارجی در سال 251 ه. خرج گردیده بود، مجدداً به طلا آراست.
و نیز به فرمان او قسمت زیرین درب کعبه از طلا پوشانیده شد. طلای این قسمت نیز قبلا به وسیله کارگزاران مکه برای خاموش کردن فتنه خیاطها و قصابها، در
ص: 289
سال 268 ه. بکار رفته بود.
در سال 310 ه. مادر مقتدر عباسی غلام خود لؤلؤ را فرمان داد که ستون مقابل درب کعبه را از پایین تا بالا توسط پوششی از طلا زیور نماید، قسمتهایی از این ستون پیشتر با طلا و قسمتهایی دیگر با آب طلا زینت داده شده بود.
در سال 549 ه. مبلغ پنج هزار دینار از سوی وزیر جواد به مکه ارسال گردید که به وسیله آن قسمتهایی از کعبه و ارکان آن با ورقه هایی از طلا و نقره پوشانیده شد. همچنین درب کعبه از سوی ملک مظفر امیر یمن و نوه او ملک مجاهد و ملک ناصر قلاوون والی مصر و نوه او ملک اشرف شعبان در سال 766 ه. و تعداد زیادی دیگر از امیران و حکام زینت داده شد.
ساسان بن بابک از پادشاهان ایران دو آهوی طلایی و مقداری جواهرآلات و تعدادی شمشیر و طلای بسیاری به کعبه اهدا نمود که آنها را در چاه زمزم پنهان کرده بودند.
گفته اند: کلاب بن مرّه، اوّل شخصی بود که در کعبه شمشیرهایی با پوشش طلا و نقره به عنوان ذخیره و پشتوانه قرار داد. هنگامی که در دوران عمر بن خطاب مدائن فتح گردید، دو هلال زرین برای او ارسال شد که آنها را به کعبه آویزان نمود و عبدالملک بن مروان نیز ده خورشید و دو کاسه بلورین به کعبه هدیه نمود.
فرزندش ولید نیز دو کاسه بزرگ به مکه فرستاد. ولید بن یزید هم دو تخت که برروی هرکدام دو هلال نصب گردیده بود، به کعبه هدیه کرد. ابوالعباس همچنین سفّاح پوششی سبز رنگ به مکه فرستاد و برادرش منصور، کوزه بلورینی که معروف به کوزه فرعونی بود به کعبه هدیه نمود. مأمون عباسی هم یاقوت گرانبهایی را برای کعبه ارسال کرد و جعفر متوکل، خورشیدی که از طلا ساخته شده و دُرهای گرانبهایی به همراه یاقوتی پرارزش و زبرجد که در زمینه آن قرار گرفته بود و زنجیری بر آن بود، به کعبه هدیه نمود که همه ساله در جلوی کعبه آویزان می گردید.
ص: 290
هنگامی که یکی از پادشاهان تبّت اسلام آورد بتی از طلا به صورت انسان که آن را می پرستید و بر سر آن تاجی از طلا که در زمینه آن جواهرات و یاقوتهای سرخ و سبز و زبرجد به کار رفته بود که آن بت بر صندلی مربع با پایه ای بلند از نقره قرار گرفته بود و بر روی صندلی فرشی دیبا و در اطراف صندلی پرده ای از طلا و نقره آویخته شده بود، به کعبه هدیه نمود. معتصم عباسی هم قفلی به کعبه هدیه کرد که ارزش آن برابر با هزار دینار بود. یکی از پادشاهان سِند هنگامی که مسلمان شد طوقی از طلا را که به زمرد و الماس و یاقوت سبز رنگی مزین شده و همه آنها معادل 24 مثقال وزن داشت به کعبه هدیه نمود.
این طوق در سال 259 ه. بر کعبه آویخته شد.
و جعفر بن معتمد (عباسی) هم محفظه ای از نقره که درون آن نوشته ای در باره بیعتش و بیعت ابواحمد موفق بود به کعبه اهدا نمود که در صفر سال 262 ه. در کعبه آویخته شد و مطیع عباسی نیز در سال 359 هجری، قندیلهایی که تمامی آنها از نقره ساخته شده بود (بجز یکی از آنها که از طلا به وزن 600 مثقال بود) به مکه فرستاد و امیر عمان بعد از سال 420 ه. محرابهای ساخته شده ای را که وزن هریک از آنها بیش از یک قنطار (1) بود و نیز قندیلهایی در نهایت استحکام به کعبه اهدا نمود. محرابها در داخل کعبه بر روی دیوار مقابل درب آن کوبیده شدند.
ملک منصور امیر یمن نیز در سال 362 هجری قندیلهایی از طلا و نقره به کعبه هدیه نمود و ظاهر بیبرس نیز قفل و کلیدی برای کعبه ارسال کرد. علی شاه، وزیر سلطان ابوسعید پادشاه تاتار در سال 718 هجری دو حلقه طلایی مرصع به لؤلؤ بلخش که وزن هر حلقه هزار مثقال بود و در هریک 6 لؤلؤ گرانبها و میان آنها 6 قطعه لؤلؤ بلخش بود به کعبه اهدا نمود که مدت کوتاهی در کعبه آویخته شد پس از آن امیر مکه، رمیثة بن ابی نمی آن را از آن خود کرد. همچنین سلطان شیخ اویس امیر بغداد در دهه 770 هجری چهار قندیل که دو قندیل آن از طلا و دو قندیل دیگر از نقره بود، به کعبه هدیه نمود. این قندیل ها مدت کوتاهی در کعبه آویزان بود تا این که عجلان بن رمیثه، امیر مکه آنها را تصاحب کرد. تقی فاسی می نویسد: بعد از آن، قندیلهای بسیاری از سوی مردم به کعبه
ص: 291
اهدا گردید و اکنون که سال 812 هجری است- آویزهای کعبه 16 قندیل است که از آن جمله سه قندیل نقره ای و یکی طلا و دیگری بلوری و دو عدد مسی و بقیه آنها که 9 عدد می باشد، از بلورهای حلبی است و هم اکنون- سال 812 هجری- هیچیک از آن هدایای گرانبها بجز قندیل های یاد شده در کعبه دیده نمی شود و این در نتیجه دست اندازی حکام و فرمانداران آن بر هدایای خانه بوده است.
ازرقی می گوید: برداشتن زینت ها و هدایای کعبه تحت هیچ شرایطی، چه به عنوان نیاز و چه به عنوان تبرک جایز نمی باشد؛ زیرا آنچه که برای کعبه می آید در حکم موقوفات است و نمی توان در وضعیت آنها تغییر داد. زیرا این موقوفه ها برای تعظیم و بزرگی اسلام و خوار و ذلیل کردن دشمنان است.
محب طبری نیز بدین مطلب اشاره نموده است. پس از آن هدایای گرانبهای دیگری نیز به کعبه اهدا گردید که تا کنون بخشی از آن باقی مانده و بخشی دیگر توسط افراد از میان رفته است.
اولین شخصی که پوشش بر کعبه نهاد اسعد ابوکرب پادشاه حمیر بود که دو قرن پیش از هجرت، کعبه را نخست با پارچه ضخیمی پوشاند، سپس با پارچه ای بنام «معافر» (1) و بعد از آن با پارچه لطیف و نرمی که معروف به «ریطه» است و سپس به وسیله پارچه قرمز راه راه یمنی و سپس با برد یمانی مخصوصی بر کعبه پوشش نهاد، پس از آن باز به وسیله پارچه ای ضخیم از پشم که معروف به پلاس بود پوشانیده شد و باز با چرم و بعد از آن با پارچه برد راه راهی کعبه را پوشش داد و نیز بر کعبه دربی قرار داد و کلیدی بر آن نهاد.
آنگاه برای تفاخر شعری سرود:
ورد الملک تبع و بنوه ورّثوهم جدودهم والجدودا
ص: 292
اذ جبینا جیادنا من ظفار ثم سرنا بها مسیراً بعیداً
فاستبحنا بالخیل ملک قباذ وابن اقلود جاءنا مصفودا
فکسونا البیت الذی حرّم اللَّه ملاء معصبا و برودا
و اقمنا به من الشهر عشرا و جعلنا لبابه اقلیدا
ثم طفنا بالبیت سبعا و سبعا و سجدنا عندالمقام سجودا
و خرجنا منه الی حیث کنا و رفعنا لواءنا معقودا
هنگامی که قریش کعبه را تجدید بنا کردند، از آنان خواسته شد که کعبه را بپوشانند؛ از این رو پوششی از پارچه های گوناگون برآن آویختند و پیوسته کعبه را می پوشاندند و هرگاه پرده ای بدان هدیه می شد آن را بر روی پرده پیشین قرار می دادند. این وضعیت همچنان ادامه داشت تا این که ابوربیعة ابن مغیره مخزومی که فردی ثروتمند بود گفت:
پوشش کعبه را امسال از مال من و سال دیگر از مال خود قرار دهید. از این رو از آن هنگام ابوربیعه به نام «عدل قریش» مشهور شد. این روش تا زمان پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه داشت که از آن پس کعبه را با پارچه های بافته شده از پشم خز به رنگ سبز و زرد یا قطعات دراز پارچه پشمی و یا با پارچه های بافته شده از موی شتر و یا با قطعه هایی از پارچه های به هم دوخته شده و یا با پوشش هایی از چرم و یا با پارچه های نمارق عراقی و یا با حبرها و بردهای یمانی می پوشاندند.
اولین زنی که در جاهلیت پوششی برای کعبه قرار داد نبیله دختر حباب مادر عباس ابن عبدالمطلب بود که کعبه را با حریر و دیبا پوشانید. وی به علّت گم شدن فرزندش نذر کرد که در صورت پیدا شدن او بر کعبه پرده ای بیاویزد.
پس از اسلام نیز کعبه از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله پوشیده شد. پس از آن ابوبکر آن را با پارچه راه راه یمنی (بُرد) پوشانید و عمر نیز بر کعبه پرده آویخت. عثمان آن را با پارچه لطیف و نرم سفید رنگی که موسوم به «قباطی» (1) بود پوشانید و همچنین بار دیگر با برد یمانی پوشش داد.
ص: 293
عثمان اوّل کسی بود که دو پوشش بر کعبه قرار داد. گویند عمر هر ساله پوشش کعبه را برمی داشت و پوشش جدیدی بر آن قرار می داد. وی پرده اولی را میان حجاج تقسیم کرد. عبدالله بن عمر نیز پوششی از قباطی و حبر یمانی راه راه و قطعه های چرم برآن قرار داد. معاویه نیز پوششی بر کعبه آویخت.
گفته می شود در روز عاشورا کعبه را با دیبا می پوشانیدند و بار دیگر در 29 رمضان نیز آن را با پوشش قباطی می آراستند. یزید بن معاویه و ابن زبیر و عبدالملک بن مروان هم بر کعبه پارچه های دیبا آویختند.
در سال 160 ه. هنگامی که مهدی عباسی حج گزارد، پرده دار کعبه به او یاد آوری کرد که پوششهای کعبه بر آن فراوان شده و چون ساختمان کعبه ضعیف است ترس آن دارد که سنگینی پرده ها برآن صدمه وارد نماید. بدین منظور نامبرده فرمان داد که به استثنای یک پرده، همه پوشش ها را از روی آن بردارند که این رسم تا کنون ادامه یافته است.
مأمون عباسی هم سه پوشش دیبا بر کعبه نهاد، نخست پوششی از دیبای سرخ در روز ترویه (روز هشتم ذی حجه) و دیگری پوششی از پارچه قباطی به هنگام رؤیت هلال ماه رجب و سومی دیبای سفید رنگی بود که در روز 27 رمضان به هنگام عید فطر بر کعبه قرار می داد.
حسین افطس نیز به دستور ابوالسرایا دو پوشش از خز نرم که یکی از آنها به رنگ زرد و دیگری به رنگ سفید بود بر کعبه پوشانید. پس از آن بسیاری از پادشاهان و امیران، انواع مختلفی از دیباهای سفید رنگ و قرمزرنگ خراسانی را به کعبه پوشانیدند.
ابونصر استرآبادی نیز در سال 466 هجری پوشش سفید رنگی که ساخته هند بود، بر کعبه پوشانید. شیخ ابوالقاسم رامشت بنیانگذار نوانخانه معروف در مسجدالحرام، در سال 532 ه. پوششی بر کعبه قرار داد.
طبق گفته ابن اثیر این پرده به ارزش هیجده هزار دینار مصری بوده است و نیز گفته شده که ارزش آن چهار هزار دینار بوده است. همچنین در آغاز خلافت ناصر عباسی پرده سبز رنگی بر کعبه قرار داده شد، سپس در دوران خلافت نامبرده وی برای اولین بار
ص: 294
پرده سیاه بر کعبه قرار داد که به گفته فاسی رنگ پرده تا کنون- سال 812 ه.- به همین رنگ ادامه یافته است. در سال 643 ه. منصور بن ربیعه شیخ مسجدالحرام، کعبه را با پارچه پنبه ای سیاه رنگی پوشانید.
در سال 751 هجری ملک مجاهد تصمیم گرفت پوشش کعبه را که به نام مصریها بود، برداشته و پوششی از سوی خود بر کعبه قرار دهد. ولی امیر مکه مصریها را از تصمیم او آگاه ساخت و آنها اورا دستگیر کردند.
به همین مناسبت مؤذن مسجدالحرام بنام جلال در این باره این چنین سروده است:
یا راقد اللیل مسرورا بأوّله انّ الحوادثَ قد یطرقن أسحارا
فان أمنت بلیل طاب أوّله فُربّ آخر لیل أججّ النارا
در سال 810 هجری پوشش سمت شرقی کعبه با پارچه نقش دار حریرِ سفید تجدید گردید که تا چهار سال پس از آن این وضع همواره تجدید می گردید، لیکن در سالهای 816 و 817 و 818 رها شد.
در سال 819 هجری سمت شرقی کعبه با پوششی که در حاشیه آن طرازی از پارچه حریر سفید بود پوشیده شد که هم اکنون آن را با پارچه کتانی مطلّا می سازند.
در همین سال پرده ای بسیار زیبا و بی نظیر برای درب کعبه ساخته شد و درون تابلوهای یاد شده جمله «لا الهَ الَّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه» به رنگ سفید دایره ای شکل نقش بسته بود.
این کیفیت به مدت 5 سال متوالی ادامه داشت و سپس در سال 825 این تابلوها در زمینه ای سیاه بافته شد.
در پرده کعبه حاشیه ای گلدوزی شده از ابریشم زرد قرار دارد که پیش از آن به رنگ سفید بود.
حدود سال 800 هجری بود که رنگ سفید به رنگ زرد تغییر یافت. در قسمت گلدوزی شده تعدادی آیات قرآن شبیه به آیاتی که هم اکنون برآن نوشته شده است- لیکن با اندک تفاوتی در جا- مکتوب است.
ص: 295
تصویر
ص: 296
تصویر
ص: 297
مهلهل دمیاطی درباره سیاهی پرده کعبه این چنین سروده است:
یروق لی منظر البیت العتیق اذا بدا لطرفی فی الإصباح والطفل
کأنّ حلته السوداء قد نُسجت من حبّة القلب أو من أسود المقل
پرده کعبه از سال 750 ه. توسط موقوفه ای که به وسیله ملک صالح اسماعیل فرزند ملک ناصر بن قلاوون قرار داده شده بود، همه ساله تغییر داده می شد و هر 5 سال یکبار پوشش روی قبر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و منبر نبوی تعویض می گردید.
این موقوفه عبارت از سه دهکده «سوس» و «سندبیس» و «ابی الغیط» از دهکده های منطقه مصری قلیوبیه است که آنها را از سهم بیت المال خریده و بر این امر وقف نمود.
سلطان سلیمان فرزند سلطان سلیم خان (عثمانی) نیز دهکده های دیگری را برای این کار خرید و طی متن وقفنامه طولانی (1) به موقوفه یاد شده اضافه نمود.
این دهکده ها عبارتند از 1- سلکه 2- سرو بجنجه 3- قریش الحجر 4- منایل و کوم رحان 5- بجام 6- منیةالنصاری 7- بطالیا.
این موقوفه تا اوائل قرن سیزدهم برقرار بود تا این که در این زمان توسط محمد علی پاشا منحل گردیده و دولت خود تعهد نمود که از اموال عمومی همه ساله پرده های یاد شده را تهیه کند که تا کنون به همین صورت انجام می پذیرد.
تقی فاسی می گوید: در دوران ما همه ساله پرده کعبه در روز عید قربان تغییر می یابد که در این روز تنها نیمی از پرده بر کعبه آویخته شده و نیم دیگر آن در اواخر ذی الحجه بر روی کعبه پوشانیده می شود و از قدیم بنی شیبه این عادت را داشته اند که پرده قدیمی را در هنگام ورود پرده نو از آن خود دانسته و سپس قطعه های آن را به حجاج می فروختند.
قاضی در کتاب جامعه خود می گوید: والیان مکه پوشش درب کعبه را به همراه قسمت زیادی از پرده در اختیار خود قرار می دادند که گاه آن را در مقابل 6000 درهم در اختیار دیگری می گذاشتند. تا این که این عادت از سوی شریف عنان بن مغامس هنگامی
ص: 298
که در سال 788 ه. والی مکه گردید برانداخته شد. دیگر والیان مکه نیز پس از آن از او پیروی کردند تا اینکه در دوران حسن بن عجلان مجدداً تغییر نمود. نامبرده پرده درب کعبه و پرده مقام را در اختیار خود قرار داد و آن را به پادشاهان و امرایی که اراده می کرد هدیه می نمود. این سنت در بین والیان مکه تا کنون- دهه دوم پس از هشتصد هجری- ادامه دارد.
به گفته فاسی، هیچیک از پادشاهان پس از ملک صالح اسماعیل و برادرش ملک ناصر حسن بن قلاوون پوششی درون خانه کعبه قرار ندادند و این پوشش که به سال 761 ه. فرستاده شد، هم اکنون- یعنی دوره فاسی- نیز هنوز درون کعبه قرار دارد.
قبل از آن پوششی از سوی ملک مظفر امیر یمن برآن قرار داده شده بود. نامبرده در سال 659 اولین پادشاه پس از انقراض دولت بنی العباس در بغداد بوده که پوششی را داخل کعبه قرار می داد.
چندین سال این پرده به وسیله پادشاهان مصر تغییر نمود و نیز در بعضی سالها این رسم کنار گذاشته شد.
اولین پادشاه مصر پس از بنی عباس ملک ظاهر بیبرس بود که پوشش برای درون کعبه ارسال نمود.
در سال 825 ه. برسبای پادشاه مصر پوششی سرخ رنگ برای داخل خانه ارسال کرد و هرگاه پادشاه یا خلیفه ای به حکومت می رسید پوششی از ابریشم سرخ برای داخل خانه و پوششی از ابریشم سبز جهت قبر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله می فرستاد. هنگامی که دولت عثمانی در سال 923 ه. بر مصر سلطه یافت، ساختن پوشش پرده قبر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و پوشش داخل خانه کعبه را خود به عهده گرفت و پوشش خارجی کعبه را به مصر اختصاص داد که همه ساله به مکه فرستاده می شد و تا کنون نیز این رسم برقرار است.
مصر نیز همه ساله پوشش خارجی کعبه و پرده درب آن را و پرده دیگری برای باب التوبه (دربی که بر پله های داخلی کعبه قرار گرفته است) و پرده ای بر درب منبر (صفحه 252) و پرده مقام ابراهیم خلیل علیه السلام و کیسه کلید کعبه را همچنان که در صفحه های 7، 8 و 9 شرح داده شد، به مکه ارسال می دارد.
ص: 299
در اینجا توضیح کاملتری به وسیله عبداللَّه فائق بک، مأمور پرده در تاریخ 19 دسامبر سال 1907، برای ما فرستاده شد که به شرح زیر است:
«در سال 1325 ه. برابر با سال 1908 میلادی و پرده مقام ابراهیم و جز اینها» قسمتهای مختلف پرده کعبه عبارت است از:
قسمت اول: شصت و دو قطعه پارچه ابریشم سیاه نوشته دار، طول هریک از این قطعات، بیست و شش ذراع (هر ذرع معادل 57 سانتیمتر) و عرض آنها نود سانتیمتر می باشد و مساحت کلی آنها یک هزار و ششصد و دوازده ذراع است که همگی بوسیله نخهای ابریشمی سیاه رنگ و مفتول، بافته شده است.
قسمت دوم: از هجده قطعه پارچه که مجموع مساحت آنها، چهارصد و شصت و هشت ذراع می باشد، تشکیل شده است.
قسمت سوم: از شانزده قطعه پارچه که مجموع مساحت آنها، چهارصد و شانزده ذراع می باشد، تشکیل شده است.
قسمت چهارم: از سیزده قطعه پارچه که مجموع مساحت آنها، سیصد و سی و هشت ذراع می باشد، تشکیل شده است.
علاوه بر این قطعات ابریشمی، قطعات دیگری که عبارتند از دویست و یازده ذراع پارچه اطلس سیاه و ساده، بافت مصر و پارچه ابریشم و اطلس قرمز و سبز بافت خارجه که بر روی قسمتهایی از آن تارهای نقره ای سفید رنگ و تارهایی از طلای زرد و نیز با عیار 99% تنیده شده است. همچنین پرده کعبه، دارای پارچه های کمربندی با طول و عرضهای متفاوت است که مجموع وزن تارهای طلایی و نقره ای تنیده در میان آن، (751313) مثقال می باشد.
در میان محموله پرده کعبه، چهار قطعه پارچه ابریشمی که در میان آن تارهای نقره و طلا تنیده شده است، قرار دارد و طول هر یک شش ذراع و وزن تارهای تنیده شده 405 مثقال می باشد. این قطعات چهارگانه در قسمت پیشین کعبه قرار داده می شود. همچنین
ص: 300
کعبه دارای چهار قطعه پرده جهت پوشش برخی قسمتهای کعبه نظیر درگاه و روی آن می باشد که قسمتی از آن از پارچه ابریشم و اطلس سیاه و ساده به مساحت چهل و شش ذراع و ربع و قسمتی دیگر از آن پارچه اطلس خارجی به رنگ قرمز و سبز بافته شده است که همگی به یکدیگر پیوسته و بر روی آن با تارهای نقره ای و طلایی ونیزی خالص، نقش و نگارهای زیبایی تنیده شده و همگی بر روی آستری پنبه ای به رنگ سفید قرار گرفته اند. مجموع مساحت این قطعات چهل و چهار ذراع و وزن نخهای طلا و نقره ای آنها (486113) مثقال می باشد.
این پرده از پنج قطعه برای چهار سمت و سقف مقام بافته شده است که همگی از پارچه ابریشم و اطلس سیاه به مساحت سی ذراع می باشد و همگی همانند دیگر قطعات پوششی با نخهای نقره و طلا تنیده شده، با این تفاوت که فاقد آستر پنبه ای می باشند.
مجموع وزن تارهای طلایی و نقره ای آن (2588) مثقال می باشد.
این پرده از دو قطعه تشکیل شده است که عرض هر قطعه، ده ذراع بوده و وزن تارهای طلایی و نقره ای تنیده شده بر روی قطعه نخست، (91523) مثقال و بر روی قطعه دوم (90613) مثقال و بر روی پارچه رابط میان آن دو (48) مثقال می باشد که مجموع وزن هر دو (1870) مثقال است.
این پرده هم جنس دیگر قطعات، از ابریشم سیاه بافته شده است و مساحت آن یازده و نیم ذراع و وزن تارهای طلایی و نقره ای تنیده شده در آن (23 1024) مثقال می باشد.
این پرده نیز هم جنس دیگر قطعات پرده کعبه، از ابریشم سیاه ساده بافته شده است و
ص: 301
مساحت آن شش و ربع ذراع و وزن تارهای طلایی و نقره ای به کار رفته در آن (397) مثقال می باشد.
این کیسه از پارچه اطلس زرد به مساحت یک ذراع و یک هشتم ذراع و تارهای طلایی و نقره ای به وزن 45 مثقال بر آن دوخته شده و در میانه بالایی آن دو سوراخ با لب دوزیهای نقره ای در نظر گرفته شده است.
این ابزارها عبارتند از:
سه حلقه تناب ضخیم به وزن یکصد و هشتاد رطل.
چهل و یک حلقه تناب نازک به وزن هشتاد و دو رطل.
سی و شش ذراع از پارچه های نازک سبز تیره که برای به هم پیوستن قطعات پرده بکار می رود.
کلیه قطعات پرده کعبه به همراه ابزارآلات آن، هنگام رسیدن محمل به مکه، طی مراسمی و با حضور علما و بزرگان، به بزرگ خانواده بنی شیبه- که کلیددار کعبه می باشد- تحویل داده می شود و وی آنها را در خانه خود که در نزدیکی صفا است، قرار داده و در بامداد روز عید قربان، هنگامی که حاجیان در قربانگاه منا می باشند، پرده ها را بر روی کعبه می آویزد. این پرده ها به وسیله حلقه هایی که از مس زرد ساخته شده و بر روی بام کعبه و شاذروان قرار دارند، مستحکم می گردد. آنگاه بر روی بخش زیرین 13 بالای پرده کعبه، کمربندهایی گرداگرد آن می آویزند.
اما قطعات طلایی و نوشته دار پرده پیشین کعبه، جمع آوری و به حضور شریف فرستاده می شود و هرگاه روز عید قربان، مصادف با روز جمعه باشد این قطعات برای خلیفه ارسال می گردد.
دیگر قطعات پرده کعبه، همواره از آنِ بزرگ خاندان بنی شیبه بوده که وی آنها را
ص: 302
به حاجیان می فروشد و در نزدیکی باب السلام مغازه هایی قرار دارند که به فروش قطعات کوچک پرده می پردازند.
گفته می شود که عمر همه ساله قطعات پرده پیشین را میان حاجیان تقسیم می کرده است.
و پس از او عثمان نیز از رفتار او پیروی نمود تا آنکه قطعاتی از پرده کعبه را در بَرِ بانویی حائض یافت، از این رو دستور داد، حفره ای کنده شده و پرده کعبه را درون آن قرار دادند و روی آن را با خاک پوشانیدند. این رفتار او برای ممانعت از پوشیدن پارچه کعبه از سوی زنان حائض و مردان ناپاک و جنب بود، لیکن عایشه بدو گفت، هرآنگاه کعبه پایین آورده شود، به تن کردن آن به وسیله حائض یا جُنُب ضرری ندارد، از این رو عثمان توصیه کرد که قطعات را فروخته و عایدات آن را در راه خدا و مردم و ابن السبیل، صرف نمایند. پس از آن سنت فروش قطعات پرده کعبه برقرار گردید. لیکن هم اکنون بنی شیبه عایدات فروش آن را برای خود برمی دارند. میان فقها درباره شرعیت فروش آن اختلاف نظر وجود دارد، از ابن عباس و عایشه، شرعیت آن روایت شده است و گروهی از فقیهان شافعی نیز بر این رأی می باشند، لیکن گروهی دیگر فروش آن را جایز نمی دانند.
پرده کعبه همه ساله در مصر در کارگاهی که در خانه ای دلگشا و بزرگ در محله (خَرَنْفُشْ) قرار دارد، بافته می شود. اداره این کارگاه به عهده عبدالله بک فائق می باشد.
هزینه بافت این پرده در سال 1318 ه.- 1901 م، معادل (4143) لیره طلا گردید.
در زمینه سرتاسر پارچه کعبه عبارت «لا اله أِلَّا اللَّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه» نقش بسته است همچنین بر روی پرده درب کعبه، تعدادی از آیات قرآن و نوشته های دیگری بافته شده است.
بر روی کمربندهای بالای کعبه و در چهار سوی پرده کعبه، برخی آیات قرآن که درباره عظمت کعبه می باشد، قرار دارد. همچنین بر روی قطعه ای نام پادشاهی که در دوره او پرده بافته شده است، قرار دارد.
همچنین عکس هایی از پرده کعبه در صفحه بعد می آید. عکس 3 نیز در ص 25 آمد.
ص: 303
تصویر
ص: 304
تصویر
ص: 305
در این عکس ها، خطوط و نوشته های زیبایی که دیده می شود همگی از آنِ خطنگار ماهر و مشهور مصری، عبداللَّه بک زهدی است که این نوشته ها را بر روی پرده کعبه در دوران اسماعیل پاشا خدیوی، پدر تاجدار فؤاد اول پادشاه کنونی مصر، ابداع نموده است.
پرده داری کعبه شامل خدمت به آن و انجام کارهایی است که موجب عظمت و شأن آن می شود و نیز باز و بسته کردن درب آن است.
پرده داری ابتدا در خانواده طسم که قبیله ای از عاد بود قرار داشت تا آن که کعبه را خوار شمرده و به آن هتک حرمت نمودند. خداوند آنان را هلاک کرد. پس از آن جرهمیان آن را در اختیار گرفته و راه پیشینیان خود را در پیش گرفتند سپس پرده داری و ریاست کعبه به خزاعیان رسید، آنان نیز راه گذشتگان خود را طی کردند که خداوند آن را از دست آنان خارج نمود و در اختیار قصی قرار داد. بدین ترتیب که ابوغبشان آخرین شخص از خزاعه بود که ریاست کعبه را در دست داشت.
قصی در مجلس بزمی که با او در طائف داشت، پس از خوراندن شراب به او، در حال مستی کلیدهای کعبه را در ازای مقداری شراب از او خرید و به وسیله فرزندش عبدالدار آن را به مکه فرستاد ابوغبشان پس از خارج شدن از مستی، از کرده خود پشیمان گردید لیکن دیگر سودی نداشت و در این باره برخی از شاعران در هجو ابوغبشان شعرهایی سرودند.
کلید کعبه پس از عبدالدار در اختیار فرزندش عثمان قرار گرفت. پس از آن به عثمان بن طلحة بن ابی طلحة بن عبدالله بن عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی رسید.
هنگامی که عثمان درگذشت، چون فرزندی نداشت به پسر عمویش شیبة بن عثمان رسید و تا کنون در دست فرزندان او قرار دارد و پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه کلید را به عثمان بن طلحه پس داد و فرمود: «ای پسران ابی طلحه این کلید را جاودانه و برای همیشه بگیرید و هیچکس مگر ستمگر آن را از دست شما بیرون خواهد کشید»
و به همین مناسبت این آیه نازل گردید: «انَّ اللَّه یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ
ص: 306
إِلی أَهْلِها» (1)
و در روایتی دیگر دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«ای پسران شیبه، کلید را بگیرید و به نیکی رفتار کنید»
فقها در این باره می گویند که این ولایتی بوده است که پیامبر صلی الله علیه و آله بدانان تفویض کرد و هیچکس حق گرفتن آن را ندارد. محب طبری گفته است: این تا بدان حد است که آنان حرمت خانه را پاس دارند و درصورتی که آن را کوچک شمارند، ممکن است کسی برآنان مسلط شده و آنها را از ظلم و ستم باز دارد.
طبق عادت همه ساله در روز 27 رمضان سال 996 ه. درب کعبه بر روی بانوان توسط شیخ عبدالواحد شیبی گشوده شد لیکن در این هنگام کلید کعبه را از دامن او ربودند.
این کلید به وسیله روپوشی از طلا پوشیده شده بود. هیاهویی در مردم به وجود آمد دربهای مسجدالحرام را بسته و مردم را بازرسی نمودند. لیکن سودی نبخشید تا این که سنان پاشا در یمن مطّلع گردید که در خانه شخصی عجمی این کلید دیده شده است.
نامبرده خانه اورا محاصره نمود و کلید کعبه به همراه اموال دزدی دیگری در آنجا یافت شد. وی پس از گردن زدن دزد، کلید را برای شیخ عبدالواحد باز فرستاد.
از قدیم رسم براین بوده است که به همراه پرده کعبه، کیسه ای جهت کلید درب کعبه ساخته می شد که این کیسه به همراه کلید درب کعبه نزد بزرگ خاندان بنی شیبه قرار می گرفت. (عکس آن را که در صفحه 24 آمده است، ببینید). در میانه یک روی این کیسه این آیه نقش بسته است: «انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أنْ تَؤَدُّوا الأماناتِ إلی أَهْلِها» (2)
و در بالا و زیرِ آیه یاد شده این نوشته آمده است: «أمر بعمل هذا الکیس المبارک مولانا السلطان محمد الخامس».
و بر میانه روی دیگر کیسه، این آیه نقش بسته است: «انَّهُ مِنْ سُلیمانَ وَ انَّهُ بِسْمِ اللَّه الرَّحمنِ الرَّحِیمِ» (3)
و بالا و زیر این آیه، این نوشته قرار دارد: جدد هذا الکیس افندینا عباس
ص: 307
حلمی پاشا خدیو مصر سنة 1327 ه.
گفته شده است که معاویة بن ابی سفیان برای خوشبو کردن و عطر زدن به کعبه غلامی را تعیین کرده بود که برای هر نماز کعبه را خوشبو نماید که پس از آن دیگر حکام نیز از او پیروی نمودند.
عبدالله بن زبیر همه روزه معادل یک رطل (1) از عود و عنبر را در اطراف کعبه آتش می زد که در روزهای جمعه این مقدار به دو رطل می رسید.
و نیز رسم بر این بود که همه ساله، به همراه پرده کعبه دو ظرف بزرگ مسی مملو از گلاب برای شستشوی کعبه ارسال می گشت.
مسلم در کتاب خود از ابن عمر نقل می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه وارد فضای مسجدالحرام شد و فرستاده ای را به سوی عثمان بن طلحه گسیل داشت نامبرده با کلید کعبه خدمت پیامبر رسید و درب کعبه را برای ایشان باز کرد. رسول خدا به همراه عثمان بن طلحه و اسامه و بلال به داخل رفتند. پس از آن که از کعبه خارج شدند، مردم به دور آنان جمع گردیدند. من مردم را شکافته نزدیک بلال رفتم و بدو گفتم: رسول خدا در کعبه نماز گزارد؟ گفت: بلی، پرسیدم: کجا؟ گفت: میان آن دو ستون روبرو که در برابر رویش قرار داشت و نیز در روایت دیگری شیخین از ابن عمر نقل کرده اند که گفت:
هنگامی که بلال از کعبه خارج شد از او سؤال کردم رسول خدا صلی الله علیه و آله در کعبه چه کردند؟
گفت: ستونی را در راست و ستونی دیگر را در چپ خود و سه ستون را در پشت خود قرار داده و نماز بجای آوردند. کعبه در آن هنگام بر شش ستون استوار بود.
ص: 308
بخاری نیز از ابن عمر نقل می کند که هرگاه وارد کعبه می شد، به سوی دیوار مقابل پیش می رفت و درب کعبه را پشت سر خود قرار می داد و چنان پیش می رفت که فاصله اش با دیوار مقابل نزدیک سه ذراع بود و آنجا نماز می گزارد و تقریباً همان محلی بود که بلال گفته بود پیامبر نماز گزارده اند. هرکس وارد کعبه شود، اشکالی ندارد به هرسو که بخواهد نماز بگزارد. بر طبق گفته بسیاری از صحابه، پیامبر هنگام ورود به کعبه دو رکعت نماز گزارده اند.
نسائی و مسلم از اسامة بن زید وابن سعد در کتاب طبقات خود و احمد در مسند خود و طبرانی در معجم خود از فضل بن عباس و شیخان و نسائی از ابن عباس که هرسه آنان گفته اند: پیامبر هنگامی که وارد کعبه شدند، دعا خوانده، سپس دو رکعت نماز در بیرون کعبه در کنار درب آن بجای آوردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله پس از هجرت چهار بار وارد کعبه شدند؛ نخست در روز فتح مکه و روز بعد از آن و در حجةالوداع و در عمرة القضاء که البته در بین این روزها به جز در روز فتح میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. همچنین در این باره که حضرت در داخل کعبه نماز گزارده اند یا خارج آن، میان آنان اختلاف نظر وجود دارد.
در نزد تمام علما نماز خواندن درون کعبه، پس از به اثبات رسیدن نماز گزاری پیامبر در آن، مستحب است. گفتنی است که گروهی از علما، مانند ابن عباس و محمد بن جریر و اصبغ مالکی و برخی از ظاهریان، نماز گزاردن در داخل کعبه را جایز نمی دانند. مذهب مالکی، نماز واجب را در کعبه مردود می شمارد. در نزد حنبلیان نماز نافله در درون کعبه مورد قبول است لیکن نماز واجب را صحیح نمی دانند. اما حنفیان و شافعیان هردو نماز را در داخل کعبه صحیح شمرده اند. هر شخصی در داخل کعبه می تواند به هرسو که مایل باشد نماز بگزارد.
پیشتر درباره حجرالأسود سخن گفتیم و در اینجا از اخبار و احادیثی که در باره آن نقل شده است، جملات و عباراتی را می آوریم، همچنان که تصویر آن را در صفحه 268 می بینید.
ص: 309
ازرقی از ابن عباس روایت می کند که: خداوند تبارک و تعالی آن را به همراه آدم علیه السلام فرود آورد که با آن انس گیرد. ابن اسحاق روایت کرده است که خداوند حجرالأسود را به هنگام طوفان نوح در کوه ابوقبیس به ودیعت نهاد و هنگامی که ابراهیم خلیل، ساختمان بیت را آغاز کرد به وسیله جبرئیل آن سنگ را در جای خود در رکن قرار داد. هنگامی که بنی بکر بن عبد منات و غبشان بن خزاعه، جرهمیان را وادار به خروج از مکه نمودند، عمر بن حارث بن مضاض جرهمی، حجرالأسود را در زمزم پنهان کرد و به همراه قبیله خود جرهم، از مکه به سوی یمن خارج شدند لیکن بعدها حجرالأسود را یافته و از زمزم خارج نمودند و در جای خود قرار دادند.
تا آن که در زمان ابن زبیر کعبه آتش گرفت و حجرالاسود بر اثر این آتش سوزی ازهم شکافت و سه قطعه گردید که یک قطعه از آن در نزد بنی شیبه قرار داشت.
ابن زبیر، قطعات حجرالأسود شکافته شده را، به جز آن قطعه ای که نزد بنی شیبه قرار داشت، به وسیله نقره مهار کرد. بعدها این نقره سست گردید چنانکه بیم آن می رفت که حجرالأسود کنده شود. هنگامی که هارون الرشید در سال 189 هجری عمره گزارد، دستور داد سنگی را که حجرالأسود برآن نصب شده بود، از بالا و پایین با الماس سوراخ کردند و نقره مذاب در آن ریختند.
تا این که ابوطاهر قرمطی در هفتم ذی الحجه سال 219 ه. به همراه سپاه خونخوار خود به مکه حمله کردند و بسیاری از طواف کنندگان و نمازگزاران در مکه و شعب های آن را به قتل رساندند که این تعداد نزدیک به سی هزار نفر بوده است. (1) بیشتر آنان درون چاه زمزم و در مسجدالحرام بدون غسل و کفن و نماز دفن شدند واموال حاجیان و ساکنان مکه را به تاراج بردند. ابوطاهر سوار بر اسب خود، با شمشیری کشیده، در حالی که مست بود وارد مطاف شد و به سوی درب کعبه قدم گذارد در حالی که می گفت:
أنا باللَّه و باللَّه أنا یخلق الخلق و أفنیهم أنا
ابوطاهر مدت یازده روز در مکه ماند و در روز چهاردهم ذی الحجه، حجرالأسود را از جایگاه خود کند و آن را به همراه خود به بحرین برد. جایگاه حجرالأسود سالها خالی ماند و مردم برای تبرک، دستان خود را در آن می نهادند.
در روز نحر (عید قربان) سال 339 ه. سنبر بن حسن قرمطی به همراه حجرالأسود به مکه آمد و بعلت شکافهایی که بر سنگ، پس از کندن آن، بوجود آمده بود، نواری از نقره به دور آن قرار داده و با دستان خود آن را در جایگاه اوّلیه اش قرار داد. سپس بنّایی که به همراه او آمده بود، با گچ اطراف آن را مستحکم نمود. در اینجا سنبر گفت: با قدرت الهی آن را بردیم و به مشیت او آن را بازگردانیدیم.
این سنگ پیش از بازگشت حاجیان از منا در جایگاه خود قرار گرفت.
حجرالأسود مدت بیست و دوسال، چهار روز کم، در اختیار قرامطه بود.
خلیفه بغداد کوشش کرد که حجرالأسود را در ازای پنجاه هزار دینار از آنان پس گیرد لیکن حاضر نشدند و گفتند با فرمانی آن را بردیم و بدون فرمان آن را باز نمی گردانیم.
دیگر از اعمالی که این گروه انجام دادند، درب کعبه را از جای کنده و به همراه پرده کعبه آن را به دیار خود بردند. در سال 340 ه. پرده داران، حجرالأسود را از جای خود کندند و از ترس ربوده شدن، آن را در داخل کعبه قرار دادند. سپس طوقی از نقره برآن قرار دادند و آن را در جایگاه خود نهادند.
گفته می شود این نقره به ارزش 5/ 3097 درهم بوده است.
در روز یازدهم ذی حجه سال 413 ه. مردی با یک پتک سه ضربه بر حجرالأسود زد و به صورت آن آسیب رساند که در اثر آن تکه هایی از سنگ به اندازه ناخنها، از آن جدا گردید. بنی شیبه آن تکه ها را جمع آوری کردند و به وسیله خمیری از مشک و لاک آنها را
ص: 310
ص: 311
در جای خود قرار داده و چسبانیدند و سپس اطراف آن را با طلا محکم کردند.
امیر مکه داود بن عیسی حسنی قبل از عزل خود در سال 585 ه.، طوقی را به دور حجرالأسود قرار داد و نیز در سال 781 ه. حجرالأسود را از محل خود خارج کرد و به وسیله زینتهایی که امیر سودون پاشا ارسال نموده بود آن را تزیین نمودند.
بخاری و مسلم از عبداللَّه بن عمر نقل کرده اند که از او در باره استلام حجر پرسیدند پاسخ داد: خودم دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را استلام می کرد و می بوسید. همچنین این روایت از جابر و عمر و دیگران نیز نقل شده است.
در سنن ترمذی از ابن عباس نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله پیشانی بر حجرالأسود نهاد. بیهقی از ابن عباس نیز نقل کرده است که گفت: عمر بن خطاب را دیدم که حجرالأسود را بوسید و برآن پیشانی نهاد. سپس گفت: دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله این چنین انجام دادند. شافعی در مسند خود از ابن عباس روایت می کند که او رکن- حجرالأسود- را بوسید و سپس سه مرتبه پیشانی بر آن مالید. مالک سجده کردند برآن را جایز ندانسته و این عمل را بدعت می داند که همه بااو در این نظر مخالفت کرده اند.
ترمذی از عبدالله بن عمر روایت کرد: استلام به آن دو رکن- حجرالاسود و رکن یمانی- را رها نمی کرد به طوری که گاه در زحمت می افتاد. از او در این مورد پرسیدند و او جواب داد: این کار را بدین جهت انجام می دهم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: استلام دو رکن، کفاره گناهان است.
احمد بن حنبل و ابن حبان در کتابهای خود از ابن عمر و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمود: استلام حجرالأسود و رکن یمانی سبب از بین رفتن گناهان است.
سعید بن منصور نقل کرده است که عایشه به زنی گفت: در کنار حجرالأسود به خود آزار مرسان، اگر آن را خلوت دیدی استلام کن و اگر دیدی شلوغ است همین که به مقابل آن رسیدی تکبیر بگو و به کسی آزار مرسان.
بخاری نیز از عایشه نقل کرده است که زنان را حقی برای استلام حجر نیست.
ص: 312
بخاری و مسلم و ابو داود و نسائی و ترمذی و مالک از عباس بن ربیعه نقل کرده اند که گفت: دیدم عمر حجرالأسود را می بوسید و می گفت: می دانم که تو سنگی بیش نیستی و سود و زیانی نمی رسانی و اگر ندیده بودم که رسول خدا تو را می بوسید، نمی بوسیدم مسلم و نسائی در روایت خود این را اضافه نموده اند که دیدم رسول خدا در کنار تو پای را برهنه می کردند و بوسیدن را نیاورده است.
به گفته ابن عباس حطیم به دیواری گویند که بر حجر کشیده شده است.
ازرقی از ابن جریج نقل کرده است که حطیم میان حجرالأسود و مقام ابراهیم و زمزم و حِجر اسماعیل قرار دارد؛ یعنی جایگاهی است محصور میان مغرب کعبه و حجر و مشرقِ مقام و زمزم، در کتابهای حنفیه، حطیم را به قسمتی که ناودان در آن قرار گرفته است گویند؛ زیرا این منطقه قسمتی بوده که از کعبه جدا شده است.
حِجر دیواری است که حطیم بدان احاطه شده است. ازرقی گفته است: ابراهیم علیه السلام حجر را در کنار خانه ساخت و سقفی از چوب بوته های اراک برآن نهاد که پناهگاه بزان و آغل گوسفندان بود.
همچنانکه گفتیم هنگامی که قریش ساختمان کعبه را تجدید نمودند، به علت کمی پول مقداری از فضای کعبه را به حجر اضافه کردند و پس از آن ابن زبیر در هنگام تعمیر خانه، مجدداً آن را به کعبه افزود. در صحیحین از عایشه نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به عایشه فرموده است: ای عایشه، اگر نه این است که قوم تو به تازگی کافر بوده اند، کعبه را ویران می کردم و آن مقداری را که از طول آن کاستند به مقدار 6 ذرع بدان می افزودم و برای آن دو درب بر روی زمین قرار می دادم؛ یکی درب شرقی و دیگری درب غربی و در روایت دیگری آمده است که: اگر قوم تو تصمیم گرفتند کعبه را از نو بسازند بیا تا نشانت دهم که چه اندازه از آن کاسته اند و حدود هفت ذراع را به او نشان داد.
در کتاب مسلم از عطاء نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر مردم به تازگی کافر نبودند، هر آنچه پول در اختیار داشتم نسبت به تقویت ساختمان کعبه خرج می کردم و از
ص: 313
حجر 5 ذراع به خانه می افزودم و ابن عطاء می گوید که ابن زبیر بر همین اساس در تعمیر خود 5 ذراع را بدان افزود.
اما آنچه که بخاری و مسلم از حدیث عایشه نقل می کنند، این چنین است:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: آیا حجر از خانه به شمار می آید؟ در جواب فرمود: بلی.
گفتم: چرا آن را به خانه اضافه نکردند؟ فرمود: قوم تو هزینه آن را نداشتند ... در اینجا میان علماء اختلاف نظر وجود دارد که آیا در هنگام طواف می توان پس از هفت ذراع از خانه طواف کرد؟ که در جواب گفته می شود: طواف باید در پس حطیم، همچنانکه سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است، انجام گیرد. منصور عباسی به هنگام حج خود در سال 140 ه. زیاد بن عبیداللَّه حارثی امیر مکه را احضار نمود و بدو گفت: سنگهای دیوار حجر را فرسوده دیدم و تا فردا صبح باید دیوار آن را از سنگ مرمر بپوشانی، بدین جهت زیاد، کارگران را احضار کرد و شبانه در زیر روشنائی چراغها دیوار را آنطور که منصور عباسی خواسته بود تعمیر نمود.
سپس مهدی عباسی در سال 161 ه. مرمرهای آن را تجدید کرد و همچنان باقی بود تا این که با گذشت زمان کهنه شد و در دوران متوکل عباسی در سال 241 ه. مجدداً به وسیله مرمر زیبائی مرمّت گردید.
و نیز در سال 283 ه. به وسیله معتضد عباسی دیوار حجر ترمیم گردید و وزیر جمال دین معروف به جواد در قرن پنجم هجری پس از سال 500 ه. آنرا تعمیر کرد همچنین پیش از وی در زمان ناصر عباسی در سال 576 ه. نیز ترمیم نشده بود.
مستنصر عباسی و ملک مظفر امیر یمن و ملک ناصر محمد بن قلاوون نیز در سال 720 ه. آن را ترمیم کردند. اشرف شعبان نیز در سال 781 ه. به وسیله دو وزیر دولت خود برکه و برقوق حجر را مرمت نمود.
ظاهر برقوق در سال 801 ه. آن را تعمیر کرد. در سمت غربی حِجْر تاریخ 780 نوشته شده است. در سال 822 ه. نیز تعداد زیادی از مرمرهای آن به وسیله گچ مستحکم گردید. در سال 826 ه. به دستور امیر زین الدین مقبل قدیری قسمت زیادی از مرمرهای دیوار و زمین حجر مرمت گردید.
ص: 314
سلطان چقمق در سال 842 ه و قایتبای در سال 880 ه. و سلطان سلیمان (عثمانی) در سال 940 ه. و نیز سلطان محمدخان در سال 1073 هجری از امرایی بودند که به تعمیر و مرمت آن همت گماشتند. اندازه های حجر و چگونگی آن را پیشتر گفتیم و در اینجا اضافه می کنیم که در زیر ناودان درونِ حجر، مرمر سبزی قرار گرفته است که گفته می شود جایگاه دفن حضرت اسماعیل علیه السلام است و با آن که نماز خواندن بر کنار قبور یا بر روی آن نهی گردیده است لیکن مردم در نماز خواندن بر آن برهم سبقت می گیرند.
بیشتر تاریخ نگاران عقیده دارند که حضرت اسماعیل در حجر مدفون است که سروده ضرار بن خطاب تأییدی بر آن است:
لم یحط بالحجر فیما قد مضی أحد من البریة لا عرب و لا عجم
بعد ابن هاجر انّ اللّه فضله الّا زهیر له التفضیل و الکرم
که منظور، زهیر بن حارث بن اسد است.
در سمت شرقی دیوار حجر تاریخ نبشته هایی از محمد بن قلاوون و برقوق و چقمق و قایتبای را که پیش از این درباره آنان صحبت کردیم، مشاهده نمودم. در قسمت بالای دیوار حجر در برابر ناودان این نوشته دیده می شود.
نعم المطاف ترابه فی عین أرمد إثمد
و یطوف باللیل و الأسحار قوم هجد
اللَّه بارک فرشه مع من بناه یخلد
زان المطاف بمرمر ملک الأنام محمد
سپس تاریخ 940 ه. که مربوط به سلطان سلیمان (عثمانی) است قرار گرفته است و پس از آن این ابیات دیده می شود:
لا سیما من نسلهم سلطاننا المستمجد
بزلال صارم سیفه للظی الصلال محمد
اللّه خلد ملکه و العدل فیه مؤید
ص: 315
کالبدر یشرق نوره اذ جنّ لیل أسود
و تاریخ 1073 ه. که مربوط به سلطان محمدخان است بر آن نوشته شده است در ابتدای دیوار حجر از سمت شرقی در بالا این نوشته به چشم می خورد:
الحمدلله الذی جعل المطاف منوَّرا
بضیا جبینه زین کالشمس أضحی
عربها از زمانهای دور در دوران جاهلیت، مراسم حج بیت الله الحرام را انجام می داده اند. آنان بر دو آیین بودند: حلّه و حمس، حمس آیین قریش و همپیمانان آنان از کنانه و خزاعه و اوس و خزرج و قضاعه و جدیله و غطفان و عدوان و دیگر قبائل عرب بود. احمس؛ یعنی کسی که بر آیین خود استوار و پای بند است. قبیله قریش هرگاه به مردی از اعراب دختر، به همسری می دادند با آن مرد شرط می کردند که همه فرزندانی که از او متولد می شوند باید به آیین حمس در آیند یا به گفته آنان احمسی باشند.
عربها دارای خصوصیتی بودند که هیچیک از غیر عربها آن را در خود نداشتند. آنان همپیمانانی بودند استوار که اعتقاد، به بسیاری از سنتهای ابراهیمی داشتند و بدان عمل می کردند. آنان به اعراب فرومایه و بی دین و بی ادب شباهتی نداشتند. فرزندان خود را ختنه کرده و حج خانه و مناسک آن را بجای می آوردند.
مردگان خود را کفن کرده و غسل جنابت می دادند و با وقار و سکینه گام برداشته و از ازدواج با دختر و دخترِ دختر و خواهر و دخترِ خواهر و دیگر محارم، پرهیز می کردند و از زرتشتیان و آتش پرستان دوری می گزیدند. آنان در ازدواج های خود مَهریه قرار داده و بر آن شاهد اختیار می کردند و سه بار طلاق داشته اند که قرآن این سنتها و کارهای آنان را تأیید نموده است و بدین جهت عبدالله بن عباس هنگامی که شخصی در مورد طلاق عرب از او سؤال می پرسد، در جواب می گوید: هنگامی که مردی برای نخستین بار همسر خود را طلاق می گفت، می توانست با بازگشت بدو وی را همسر خود کند و اگر برای بار
ص: 316
دوم اورا طلاق گفت باز می توانست به او رجوع نماید لیکن پس از طلاق سوم دیگر حق رجوع نداشت.
کسانی که بر آیین حمس بودند، هرگاه مُحرم می شدند کشک نمی ساییدند و از روغن و چربی و کره دوری جسته و آن را ذوب نمی کردند. شیر را برای ماست مایه نمی زدند و جامه های پشمین و مویین نمی پوشیدند و تا هنگامی که مُحرم بودند، زیر خیمه های مویین و پشمین نمی رفتند. از ریسیدن پشم و موی دوری کرده و پارچه نمی بافتند و چیزی از رستنی های منطقه حرم را نمی خوردند. آنان ماههای حرام را احترام داشتند و هیچگونه عهد و پیمانی را در آن نمی شکستند و ستمی روا نمی داشتند و در حالی که جامه بر تن داشتند گِرد خانه کعبه طواف می کردند. در دوره جاهلی و سال های نخستین ظهور اسلام، هرگاه مردی از آنان محرم می شد، هرچند که از اهل مکه بود، در پشت خانه خود نقبی می زد و از آن آمد و شد می کرد و اینگونه عمل می کردند تا آن که خداوند پیامبر خود محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث نمود. ایشان در سال حدیبیه محرم شده و در حال احرام وارد خانه خود گردیدند. مردی از انصار که همراه او بود بر درب خانه ایستاد.
پیامبر فرمودند: چرا وارد خانه نمی شوی؟ مرد انصاری گفت: من بر آیین احمسی هستم.
پیامبر فرمود من هم بر آیین احمسی هستم و آیین من و تو یکی است. آن مرد انصاری با رسول خدا صلی الله علیه و آله از درب خانه وارد شدند و خدای عزوجل در این باره آیه زیر را نازل فرمود:
«وَلَیسَ البِرُّ بأنْ تَأتُوا البُیُوتَ مِنْ ظُهورِها وَلکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وأتُوا البُیُوتَ مِنْ أبْوابِها وَاتَّقُوا اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (1)
حمسی ها به خود می گفتند: جایی غیر از منطقه حرم را تعظیم و بزرگ ننمایید و اگر چنین کردید عرب حرمت حرم شما را رعایت نمی کند و می گویند که شما منطقه غیر حرم را مانند حرم احترام می گذارید. بدین مناسبت وقوف در عرفات را انجام نمی دادند و به جای آن بر کناره حرم از سوی نَمِره وقوف کرده و شب عرفه را آنجا می گذرانیدند و
ص: 317
سپس از آنجا به سوی مزدلفه حرکت کرده و تا تابیدن آفتاب بر قلّه کوهها انتظار می کشیدند و می گفتند: ما اهل و ساکنین حرم هستیم و از منطقه حرم بیرون نمی رویم و ما حمسی هستیم.
ولی پس از آن، وقوف در عرفات را نیز ترک کرده گفتند که دیگر اعراب، باید در عرفات وقوف و از آنجا حرکت کنند حال آن که اقرار داشتند که عرفات از مشاعر است و از سنتهای ابراهیمی است که باید انجام گیرد به همین مناسبت در آیین خود بدعتهایی به وجود آوردند که آغاز این تفکر از حمله ابرهه به کعبه بود چون خداوند متعال لشکر ابرهه حبشی، صاحب فیل را نابود و پرنده ابابیل را بر آنان چیره نمود. همه اعراب، قریش و ساکنان مکه را بزرگ می داشتند و تعظیم می کردند و می گفتند این گروه اهل خدایند که خداوند به دفاع از آنان پرداخته و شرّ دشمن را از ایشان رهانیده است. به همین سبب در بزرگداشت حرم و مشاعر و ماههای حرام دقت بیشتری می کردند و چنین می پنداشتند که آئین ایشان در پیشگاه خداوند بهترین و محبوب ترین آیین ها است. قریش و ساکنان مکه هم می گفتند ما اهل خدا و فرزندان ابراهیم خلیل و حاکمان بیت الحرام و ساکنان حرم خداوندیم و هیچیک از اعراب باحق و منزلت ما برابری نمی کند و عرب هم برای هیچکس این حق را، چنانکه برای ما می شناسد و قائل است، نمی شناسد. به همین مناسبت در آیین خود کارهای تازه و بدعت هایی به وجود آوردند که از آن میان گفتند هرکسی که آیین او حله است- غیر احمسی ها- هرگاه برای نخستین بار به حج بیاید باید جامه ای از احمسیان بخرد یا کرایه کند و یا عاریه بگیرد، آنگاه به طواف کعبه رود و هرگاه شخصی از ایشان بر در مسجد می رسید، حال چه مرد باشد چه زن، می گفت: چه کسی جامه و پوششی عاریه می دهد؟ اگر کسی از ایشان جامه ای به او عاریت می داد در آن جامه طواف می کرد و در غیر این صورت جامه خود را بر در مسجد افکنده و برهنه برای طواف وارد مسجد می شد.
نخست کنار بت اساف رفته و برآن دست می کشید و سپس حجرالأسود را استلام می کرد و آنگاه طواف خود را در حالی که آنها و کعبه را در سمت راست خود قرار می داد، آغاز می نمود و چون هفت دور طواف خود را به پایان می رساند باز حجرالأسود را
ص: 318
استلام می کرد و آنگاه به بت نائله دست می کشید و طواف او به پایان می رسید و چون از مطاف خارج می شد، جامه خود را به همان حال پیدا می کرد و می پوشید. پس از آن دیگر برهنه طواف نمی کرد. بعضی از زنان گاه زرهی که از جلو و عقب باز بود به تن می کردند و برخی از زنان ایشان تکه هایی بر شرمگاه و تهیگاه خود آویخته و با این پوشش طواف می کردند و می گفتند:
الیوم یبدو بعضه أو کلّه فما بدا منه فلا أحله (1)
و عادت این چنین بود که مردان برهنه در روز طواف کرده و زنان برهنه شب را اختیار می کردند: مردان و زنان مُحرم غیر احمسی اگر جامه عاریه پیدا نمی کردند در صورتی که جامه دیگری همراه داشتند با همان جامه که بیرون از حرم به تن داشتند طواف می کردند و چون طواف ایشان به پایان می رسید جامه ای را که برتن داشتند، بیرون آورده و در میان بت اساف و نائله می انداختند. آن جامه ها همچنان آنجا می ماند و کسی به آن دست نمی زد و از آن بهره نمی گرفت تا این که در زیر پاها و در اثر اشعه آفتاب و باد و باران فرسوده می گشت. ورقة بن نوفل در این باره اینگونه سروده است:
کفی حزناً کرّی علیه کأنّه لقابین أیدی الطائفین حریم (2)
و در این باره روایتی از طواف زنی زیبا این چنین نقل شده که: روزی بانویی زیبا برای طواف آمد. جامه عاریه ای می خواست و کسی پیدا نشد که به او جامه به عاریه بدهد. ناچار جامه خویش را در آورد و برکنار درب مسجد انداخت و برهنه در حالی که دو دست خود را بر شرمگاه خویش نهاده بود، برهنه وارد مسجد گردید و به طوف کعبه پرداخت. وی در آن هنگام چنین می خواند:
الیوم یبدو بعضه أو کلّه و ما بدا منه فلا أحله
أخثم مثل القعب بالظله کأن حمی خیبر تمله
ص: 319
جوانان مکه نگاههای خود را به سویش انداختند و او سرانجام با یکی از قریشیان ازدواج نمود.
همچنین زن دیگری که از زیبایی بهره بسیار داشت، برهنه به طواف پرداخت، مردی اورا دید و شیفته اش گردیده او خود را وارد مطاف کرد و در کنار آن زن به طواف پرداخت که شاید دستی به او برساند! پس بازوی خود را به بازوی او زد که ناگاه بازوان آن دو به یکدیگر چسبید و هردو ترسان و خجل از سوی محله بنی سهم از مسجد بیرون رفتند در حالیکه از عقوبت این کار هراسان بودند. پیرمردی از قریش آن دو را خارج از مسجد دید و از داستان ایشان پرسید. چون موضوع را گفتند، بدانان گفت: به محل طواف برگردند و دعا کنند و خالصانه تصمیم بگیرند که دیگر دست به چنین گناهی نزنند. چنان کردند و بازوان آن دو از یکدیگر جدا شد و هرکدام به راه خود رفتند.
این رسم زشت و پلید را اسلام از میان برداشت. رسول خدا چون در سال نهم هجری حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام را به سوی ابوبکر که در آن زمان امیرالحاج از سوی پیامبر بود فرستاد و پس از عزل وی، خود حامل پیام پیامبر بود شد تا در میان مردم و حجاج، این چهار فرمان را ندا دهد: 1- هیچکس برهنه بر گرد کعبه طواف نکند 2- هیچکس بدون این که ایمان آورد به بهشت وارد نخواهد شد 3- پس از این سال، مشرکان حق ندارند به همراه مسلمانان وارد حرم شوند 4- هرکسی از مشرکان با پیامبر صلی الله علیه و آله عهد و پیمانی دارد مدت اعتبار آن فقط چهار ماه خواهد بود و هرکسی عهد و پیمانی با پیامبر صلی الله علیه و آله نداشته است فقط چهار ماه مهلت دارد.
این مطلب برگرفته از این آیات می باشد:
یا بنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ- عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا انَّهُ لُا یُحِبُّ الُمسرِفِینَ، قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الّتی أخْرَجَ لِعبادِهِ وَالطّیباتِ مِنْ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِیْنَ آمَنُوا فی الحَیاةِ الدّنیا خالصَةً یَوْمَ القِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (1)
ص: 320
و در آیه دیگر می فرماید:
بَرآءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ الی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکینَ فَسیحُوا فی الأرْضِ اربَعَةَ أشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجزِی اللَّهِ وَأنَّ اللَّهَ مُخْزِی الکافِرِینَ (1)
تا آنجا که می فرماید:
الَّا الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یُنْقِصُوکُمْ شَیئاً وَلَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا الَیْهِمْ عَهْدَهُمْ الی مُدَّتِهِمْ انَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (2)
و نیز:
یا أَیُّهَالَّذِینَ آمِنُوا انَّما الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا المَسْجدالحَرامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذا وَانْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ انْ شاءَ انَّ اللَّهَ عَلیمٌ حَکیمٌ (3)
و در سوره مائده می فرماید:
انَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ. (4)
و از دیگر عادات جاهلیت این بود که به هنگام ورود آنان به کعبه با کفش های خود بدان وارد می گشتند تا این که ولید بن مغیره، این عادت را برچید و دستور داد که هرکس وارد کعبه شود، کفش خود را از پای درآورد که این رسم پس از آن در موقع تشرف به داخل کعبه، جهت بزرگداشت آن معمول گردید.
دیگر از عادات آنان این بود: هنگامی که موسم حج نزدیک می شد، مردم برای حضور در آن بیرون می آمدند و روز اول ماه ذی القعده در بازار «عکّاظ» حاضر می شدند و هرکس مال التجاره خود را به عکّاظ می آورد و بیست شب آنجا اقامت می کردند و بازار
ص: 321
در آنجا برپا می گشت و مردم در کنار کالاهای خود بودند و پرچم هایی را بر خیمه های خود بر می افراشتند که در آن سالار و رهبران آنان اقامت می گزید و از افراد در آن پذیرایی گرمی می کردند و افراد قبائل گوناگون در این بازار با یکدیگر اجتماع نموده، به خرید و فروش و شعر خوانی مشغول می گشتند. چون آن بیست روز سپری می شد به بازار «مجنّه» رفته و ده روز در آنجا اقامت می کردند که در این ایام بازار برپا بود و تجارت و شعر خوانی میان آنان برقرار و چون هلال ذی الحجه را می دیدند به بازار «ذوالمجاز» رفته، هشت شب هم در آنجا اقامت می گزیدند که در این ایام نیز همچنان بازار خرید و فروش و شعر و شاعری گرم بود. آنگاه در روز ترویه (روز هشتم ذی الحجه) از آنجا به سوی عرفات حرکت می کردند. در آن روز از ذوالمجاز آب فراوانی را برای خود فراهم می کردند و منادیانی میان ایشان ندا می داد که آب فراوان بردارید چون در عرفات و مزدلفه آب وجود ندارد و به همین سبب روز هشتم ذی الحجه را به روز «ترویه» یا آب گرفتن نامگذاری کرده اند.
در این بازارها هرکس که قصد تجارت به همراه حج داشت، شرکت می نمود و افرادی که فقط قصد حج داشتند هرگاه می خواستند از شهر خود بیرون می آمدند.
ساکنان مکه در روز هشتم ذی الحجه پس از آن که آب با خود برمی داشتند از مکه خارج می شدند. احمسی ها در اطراف حرم و حدود نَمِره در روز عرفات وقوف می کردند و کسانی که دارای آئین حله بوده، در صحرای عرفات وقوف می کردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از هجرت به همراه حله در عرفات وقوف می کرد.
معمولًا آنان روز عرفه و روزهایی که در منا بودند، خرید و فروش انجام نمی دادند.
ولی پس از آمدن دین حنیف اسلام، خرید و فروش در آن روزها را برای ایشان حلال نمود چنانکه خداوند می فرماید: «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ» (1)
پیروان آیین حله تا شامگاه در صحرای عرفات وقوف می کردند و در یک زمان حلی ها از عرفات و احمسی ها هم از کنار حرم حرکت می کردند و همگان در مزدلفه به یکدیگر می پیوستند. شب را در آنجا می گذراندند و هنگام فجر و آنگاه که سفیدی روز با سیاهی
ص: 322
شب مخلوط می گشت، همگی بر قزح جمع می شدند تا اینکه آفتاب بر قله های کوه نمایان شود و اشعه آن همانند عمامه های مردان، بر قلّه کوهها می افتاد. در این هنگام از مزدلفه به سوی منا حرکت می کردند.
در این حال می گفتند: ای کوه ثبیر، آفتاب را زودتر برخود ظاهر نما که ما حرکت کنیم. خداوند در افاضه احمسی ها فرموده است: «ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضُ النَّاس وَاسْتَغفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّه غَفُورٌ رَحِیمٌ» (1)
یعنی شماهم باید در عرفات وقوف کنید و سپس به مزدلفه حرکت نمایید. چون پیامبر در حجةالوداع در صحرای عرفات برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «ما از عرفات حرکت نخواهیم کرد تا آن که آفتاب غروب نماید و آن هنگامی است که روزه دار، روزه خود را می گشاید و به خواست خداوند فردا هم پیش از طلوع آفتاب از مزدلفه حرکت می کنیم و روش ما مخالف با روش مشرکان و بت پرستان است».
و نیز اعراب جاهلیت معتقد بودند که بدترین گناهان، انجام عمره در ماههای حج است و می گفتند: هرگاه زخم پشت چهارپایان بهبود یابد و موی پشم آنان زیاد شود و ماه صفر درآید، در آن حال عمره برای عمره گزار حلال می گردد و منظور آنها این بود که زخم پشت شترانی که در موسم حج شرکت کرده اند بهبود یابد و بر آن پشم و مو بروید و حال آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره فرمودند: در اسلام تا روز قیامت عمره با حج همراه است. چنانکه خود ایشان تمام عمره های خویش را که عمره حدیبیه و عمرة القضاء و عمره ای که از جِعْرانه انجام دادند در ماه ذی القعده بوده است.
از دیگر سنتهای اعراب این بود که حرمت ماههای حرام را پاس داشته و به هیچ کس ستم روا نمی داشتند، حتّی اگر قاتلِ برادر یا پدرشان بود بر او تعرضی نمی کردند و اگر مردی در ماههای حرام مرتکب گناهی می گردید و مردی را می کشت یا سیلی به چهره مردی می زد و یا اورا مضروب می ساخت، قطعه ای از پوست درختان حرم را به صورت گردنبندی بر گردن خود می بست و می گفت: «أَنَا ضَرورَه» و مردم بدو کاری نداشتند و
ص: 323
او را قصاص نمی کردند. اسلام این رسم را باطل ساخت چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
این رسم در اسلام نیست و هرکس مرتکب جرم یا گناهی شود، قصاص آن را باید پس دهد.
حجر الأسود
گفته می شود عمرو بن لُحیّ بن حارثة بن عمرو بن عامر خزاعی همان کسی که آیین دین حنیف ابراهیمی را تغییر داد، این سنت ها و رسم های جاهلی و غلط را نیز در میان اعراب رواج داد. او در میان مردم محترم و شریف بود و همه از وی اطاعت می کردند. به مردم خوراک می داد و پرداخت وام وامداران را به عهده می گرفت. پس هر فرمانی که می داد همانند دین اجرا می شد و کسی از اجرای آن سرپیچی نمی کرد. او همان کسی است که بت هبل را از سرزمین جزیره آورد و در کعبه نهاد و کنار آن ده چوبه تیر قرار داد که با آنها قرعه می کشیدند و بر هر چوبه تیر، چیزی نوشته شده بود که بدان عمل می نمودند؛ بر یکی نوشته شده بود: خدای من مرا به این کار فرمان می دهد و بر دیگری نوشته بود: خدای من مرا از این کار باز می دارد و بر چوبه تیر سوم چیزی نوشته نشده بود و هر گاه شخصی تصمیم به انجام کاری یا سفری می گرفت، سه چوبه تیر را برمی داشت و میان آنها قرعه می انداخت، اگر چوبه اول در می آمد، کار را انجام می داد و اگر دومی در می آمد، آن کار را انجام نمی داد و اگر سومی که پوچ بود بیرون می آمد قرعه کشی را آنقدر تکرار می نمود تا امر و یا نهی از آن بیرون آید و بر هفت چوبه تیر باقی مانده، بر هر یک از آنها یکی از این کلمات نوشته شده بود: در اوّلی- «انجام داده شود»- در دوّمی «آری» و بر دیگری «نه» و در چهارمی «از شما» و در پنجمی «از غیر شما» و در ششمی «پیوسته به شما» و در هفتمی «آبها» نوشته شده بود و اگر می خواستند پسر بچه ای را ختنه کنند یا دختری را نو عروس کرده، به خانه بخت بفرستند و یا مرده ای را دفن نمایند، نخست به سوی هُبل رفته و قربانی به همراه صد درهم را برای او می بردند و سپس به غاضرة بن حبشیة بن سلول بن کعب بن عمرو خزاعی که چوبه ها در اختیار او بود، می گفتند: این صد درهم و قربانی را بگیرد و تصمیم خود را با او در میان می گذاشتند و از او می خواستند برای آنها در باره فلان بن فلان قرعه بزند و اگر همانگونه که گفته شد قرعه های «فعل» یا «آری» یا «از شما» در می آمد، کاری را که می خواستند انجام می دادند و
ص: 324
اگر قرعه «نه» بیرون می آمد، دوباره قرعه کشی می کردند؛ اگر قرعه «از شما» بیرون می آمد از خود ایشان شمرده می شد و اگر قرعه «از غیر شما» بیرون می آمد همپیمان ایشان شمرده می شد و اگر قرعه- «پیوسته به شما»- بیرون می آمد او را پسرخوانده خود می دانستند و روزگاری دراز را این چنین می گذرانیدند و با یکدیگر معاشرت می کردند. تا این که اسلام ظهور نمود و تمامی این رسوم باطل را تحریم کرد، چنانکه قرآن در این باره می فرماید: «حُرِّمَتْ عَلَیکُم المیتَةَ وَالدَّمَ» تا آنجا که می فرماید: «وَان تَسْتَقسِموا بالأزْلام ذلِکُمْ فِسْقٌ» (1)
ونیز می فرماید: «یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا إنِّما الخَمْرُ والمَیْسِرُ وَالأنصابُ (2) وَالأزلامُ رِجْسٌ (3) مِنْ عَمَلِ الشیطانِ فَاجْتَنِبوهُ لَعلَّکُمْ تُفْلِحُون» (4)
عمرو بن لُحیّ همان کسی است که تلبیه (لبیک گفتن) ابراهیم علیه السلام را نیز تغییر داد و در یکی از موسم های حج، درحالی که بر شتر خویش سوار بود و تلبیه می گفت، ابلیس به صورت پیرمردی نجدی که سوار بر شتری سرخ و سفید بود بر او ظاهر گشت و ساعتی را به همراه او راه پیمود، آنگاه ابلیس شروع به گفتن تلبیه کرد و گفت: «لَبَّیکَ ألّلهُمَّ لَبیّکْ» عمروبن لُحیّ نیز آن را گفت سپس ابلیس گفت: «لَبیَّکَ لا شَریکَ لَکَ لَبیَّکْ» عمرو هم آن را گفت، ابلیس گفت «الّا شَریکَ هُوَ لَک»؛ «مگر شریکی که او برای تو است!» عمرو با گفتن آن مخالفت کرد، ابلیس پس از اصلاح آن گفت: «الّا شَریکَ هُوَ لَکْ تَمْلِکُهُ وَ ما مَلَکَ»؛ «او و هر چه دارد از آن تو است» عمرو گفت در این صورت اشکالی در آن نمی بینم و همانگونه تلبیه گفت و همواره همه همینگونه تلبیه می گفتند تا آن که اسلام آن را به همانگونه که در شریعت ابراهیم علیه السلام بود برگرداند و به این صورت ادا فرمود:
«لَبَّیکَ أللّهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَبَّیکْ، انَّ الحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَالْمُلْک، لا شَریکَ لَکَ».
دیگر از عادات عرب در جاهلیت- همچنانکه فاکهی گفته است- هر دختری که به
ص: 325
سن بلوغ می رسید، بهترین و زیباترین لباسها را بر تن او کرده و او را به زیورها زینت می دادند و او را در جایی که هیچگونه حجابی بر خود نداشت، برای طواف به مسجدالحرام می آوردند. در این حال او را طواف می دادند در حالی که چشمان مردم نظاره گر، در اطراف او را می دید و از یکدیگر سؤال می کردند: این دختر کیست؟ در صورتی که دختری آزاد بود، می گفتند دختر فلان بن فلان است و اگر دختر کنیزی بود، می گفتند: متولد شده فلان است که آمده است طواف کند و پس از آن خانه نشین شود پس از پایان طواف در حالی که چشمان عفیف حاضران او را بدرقه می کرد به سوی خانه خود می رفت و در آنجا باقی می ماند تا آن که به سوی خانه شوهر و یا جایگاه ارباب خود برود، در این حال مردمی که او را دیده بودند در صورتی که دختر آزادی بود، در فکر ازدواج با او می افتادند و یا اگر زاده کنیزی بود او را می خریدند. هنگامی که قصد ازدواج با او را داشتند فرصتی را به داماد می دادند تا در کنار خانه او، از زیبایی او مطمئن شود، بدون آن که کسی دیگر بتواند او را ببیند.
همچنین فرمان حرکت از عرفات به روزگار جاهلیت در دست صوفة اخزم بن عاص بود. او دارای پسری بود که او را خادم کعبه کرد تا تمام عمر خدمتگزار آن باشد.
حبشیه به سلول بن کعب که در آن هنگام پرده دار کعبه و امیر مکه بود، صدور اجازه حرکت از عرفات را به صوفه واگذار نمود و معمولًا حجاج در عرفات می ایستادند و حبشیّه خطاب به صوفه می گفت اجازه حرکت بده و او می گفت ای مردم حرکت کنید، سپس همه حرکت می کردند. این اجازه پس از صوفه به فرزندش اخزم که او را وقف بر خدمتگزاری کعبه کرده بود، رسید و او همراه دایی های خود که از جرهمیان بودند به خدمتگزاری کعبه مشغول شد. پس از او فرزند اخزم عهده دار این کار بود و پس از او فرزندانش بروزگار جرهمیان و خزاعه، همچنان عهده دار اجازه حرکت از عرفات بودند که پس از انقراض آنان بروزگار خویش و امیری قصی این کار بر عهده عدوان بن عمرو بن قیس بن غیلان بن مضر قرار گرفت که پس از آن به شکل موروثی در خاندان زید بن عدوان قرار گرفت که این منصب در فرزندان او همچنان به ارث می رسید و در هنگام ظهور اسلام ابو سیاره عدوانی عهده دار این منصب بود و اجازه حرکت را در سال هشتم
ص: 326
هجری به مشرکین داد و عَتّاب بن اسَید امیر مکه اجازه حرکت را به مسلمانان داد.
از دیگر مناصب عربهای جاهلی میزبانی بود که آنان حجاج را در زمان جاهلیت گرامی می داشتند. از هاشم بن عبد مناف نقل شده است که چون موسم حج فرا می رسید به قریش می گفت: ای گروه قریش شما همسایگان خدا و ساکنان خانه او هستید، خداوند خود شما را گرامی داشته و بدین کار اختصاص داده است و بهتر از هر همسایه ای حقوق شما را حفظ و رعایت کرده است. اکنون شما مهمانان او را که از همه سرزمین ها، خاک آلود و ژولیده پیش شما می رسند گرامی دارید.
درباره قصی بن کلاب بن مره نیز همانند هاشم نقل گردیده است که پس از دستور او، همه ساله از ثروت خود پول فراوانی را به این کار اختصاص می دادند و در اختیار رفاده (1) قرار می دادند که به وسیله آن در موسم حج به حجاج در مکه و منا غذا داده شود که پس از ظهور اسلام تا مدتی این رسم برقرار بود.
که مقصود تأخیر انداختن ماه از جای اصلی خود بود. در دوره جاهلی برخی از ماهها را به فراموشی سپرده و تأخیر می انداختند واین بنا به خواسته ای بود که آنان درصدد بودند در یکی از ماههای حرام آن را انجام دهند. اگر کسی قصد جنگ در ماه محرّم را داشت در کنار کعبه می ایستاد و می گفت: ای مردم ماه محرم من صفراست! یعنی محرم را تأخیر انداخته و به فراموشی سپردم و اعراب آن ماه را به حساب نمی آوردند و بدان صفر المحرم می گفتند و در واقع از شمار ماهها می کاستند. به ماه صفر و ربیع الأول، صفر اول و دوم می گفتند و ربیع الثانی و جمادی الأول، ربیع الأول و ربیع الثانی می خواندند و به جمادی الثانی و رجب، جمادی الاول و ثانی می گفتند و شعبان را رمضان و رمضان را شعبان و شوال را رمضان و ذی القعده را شوال و ذی الحجه را ذی القعده می نامیدند و به محرم، ذی الحجه می گفتند. این کار را یک سال در میان، انجام می دادند که ذی الحجه پس از بیست و چهار سال به جای اولیه خود بر می گشت و در نتیجه مراسم حج در عمل
ص: 327
ثابت نبود و در تمام ماهها اتفاق می افتاد. انجام این عادت اینگونه بود که شخصی که مسؤول این کار بود در مسجد الحرام، در کنار کعبه، در روز جمعه می ایستاد و مردم بر گرد او جمع می شدند و او اگر قصد داشت که حرام را حلال نکند فریاد برمی آورد: ای مردم، ماههای حرام خود را حلال نکنید و شعائر خود را تعظیم و بزرگ دارید. سخنی می گویم که نباید بر من و سخنم خرده بگیرید. بدین ترتیب محرم آن سال را جزو ماههای حرام به شمار آورده و آن را تغییر نمی دادند. نخستین کسی که از قبیله مُضَر به فراموشی سپردن ماهها را معمول ساخت، مالک بن کَنانه بود، سپس فرزندش ثَعْلبه و پس از او برادرش حارث بن مالک معروف به «قَلْمَس» بود و سپس فرزندش سریر بن حارث این کار را انجام می داد. پس از او این رسم میان خاندان فقیم که از قبیله بنی ثعلبه بودند رایج گردید. تا آن که اسلام ظهور کرد. آخرین شخصی که این کار را انجام داد ابو ثمامه خبّاره بن عوف بن امیة بن عبد بن فقیم بود. او همان شخصی است که در زمان خلافت عمر بن خطاب بر کنار حجرالاسود آمد و همینکه دید مردم در کنار آن ازدحام کرده اند. گفت ای مردم، من پناهنده به کعبه ام. عمر تازیانه ای به او زد و گفت: ای سبک سرِ ستمگر، خداوند عزت و بزرگی تو را با اسلام از بین برد. این وضع تاسال هشتم هجری ادامه داشت.
مراسم حج در ماه ذی القعده بود مسلمانان و مشرکان با یکدیگر حج گزاردند، مسلمانان در منطقه ای بودند که عَتّاب بن اسَید با ایشان بود و در مواقف با آنان وقوف کرد. نامبرده از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مکه گردیده بود. مشرکان هم، چه آنانی که عهد و پیمان داشتند و چه آنان که نداشتند در قسمت دیگری وقوف کردند. ابو سیاره عدوانی در حالی که بر ماده الاغی برهنه که لگام از لیف خرما داشت سوار شده بود، آنان را سرپرستی می نمود.
چون سال نهم هجرت فرا رسید و در آن سال حج در ماه ذی الحجه قرار گرفته بود، پیامبر صلی الله علیه و آله ابو بکر را پس از آن که مناسک و احکام حج و وقوف در عرفات را به او آموخت به عنوان امیرالحاج به سوی مکه گسیل داشت پس از حرکت ابوبکر، سوره برائت نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به همراه علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی او فرستاد و بدو دستور داد تا ابوبکر را عزل و خود سوره برائت را به حاجیان ابلاغ نماید و بدین وسیله عهد و پیمان خود با مشرکان را لغو نمود.- همچنانکه پیشتر یاد آوری کردیم- و سپس
ص: 328
پیامبر فرمودند: پس از امسال هرگز نباید مسلمانان همراه مشرکان در مواقف حج وقوف کنند از سنتهایی که سوره برائت لغو و باطل نمود، رسم فراموشی ماهها بود چنانکه خداوند می فرماید:
«انَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَاللَّهِ اثنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالأَرْضَ مِنْها ارْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُم وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکیِن کافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُم کافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ. انَّمَا النَّسِئُ زِیادَةٌ فِی الکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِئُوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرِّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اعْمالِهِمْ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (1)
چون سال دهم هجری فرا رسید خداوند عزوجل به پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه فرمود حج بگزارد و پیامبر صلی الله علیه و آله حجه الوداع را که مراسم حج کاملی بود انجام داد و در عرفات. خطبه معروف خود را خواند و در آن فراموشی ماهها را باطل ساخت و نیز در آن خطبه شریعت حج را به مردم آموخت و پند و اندرزهای گران سنگی را به مردم داد که در اینجا خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله را به روایت ابن هشام در سیره خود می آوریم: آن حضرت فرمود:
«أَلْحَمْدُللَّهِ نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِینُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَتُوبُ الَیْهِ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنا وَمِنْ سَیِّئاتِ أَعْمالِنا مَنْ یَهْدِاللَّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلا هادِیَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لا الهَ الَّا اللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. أُوصِیکُمْ عِبادَاللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ وأحُثُّکُمْ عَلی طاعَتِهِ وَأَسْتَفْتِحُ بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ، أیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی فَإِنِّی لا أدْرِی لَعَلّی لا أَلقاکُمْ بَعْدَ عامِی هَذا بِهَذَا الْمَوْقِفْ أَبداً. أیُّهَا النَّاسُ إِنَّ دِمَاءَکُمْ وَامْوَالَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرامٌ إِلی أَنْ تَلْقُوا رَبَّکُمْ کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هذا وَکَحُرْمَةِ شَهْرِکُمْ هذا وَإِنَّکُمْ سَتَلْقُونَ رَبَّکُمْ فَیسْألُکُمْ عَنْ أَعْمَالِکُمْ وَقَدْ بَلَّغْتُ، فَمَنْ کانَتْ عِنْدَهُ أَمانَةُ فَلْیَؤُدُّها الی مَنْ ائْتَمنَهُ عَلَیْها وَانَّ کُلَّ رِباً مَوْضُوعٌ وَلکِنْ لَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوالِکُم لا تَظْلِمُونَ وَلاتُظْلَمُونَ، قَضَی اللَّهُ إِنَّهُ لارِبا وَإِنَّ رِبا عبَّاسِ بنِ عَبْدُالمُطَّلِبْ مُوضُوعٌ کُلُّهُ وَأَنَّ کُلَّ دَمٍ کانَ فِی الْجاهِلِیَّةِ مَوضُوعٌ وَانَّ اوَّلَ دِمَائکم أَضَعُ دَمَ ابْنِ رَبِیعَةِ بنِ الحَارِثِ بنِ عَبْدُالمُطَّلِب (وکان
ص: 329
مستوضعا فی بنی لیث فقتله هذیل) فَهُوَ اوَّلُ ما أبدا مِنْ دِمَاء الْجَاهِلِیَّةِ، أَمَّا بَعدُ:
أَیُّهَا النَّاسُ فَانَّ الشَّیْطانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یُعْبَدَ بِارْضِکُمْ هذِهِ أَبَداً وَلکِنَّهُ أَنْ یُطَعْ فِیما سِوی ذلِکَ فَقَدْ رَضِیَ بِهِ مِمَّا تُحَقِّرُونَ مِنْ أَعْمالِکُمْ فَأَحْذَرُوه عَلی دِینِکُمْ، أَیَّهَا النَّاسُ أَنَّ النَّسی ءَ زیادَةٌ فی الکُفْر یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِئُوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ وَیُحَرِّمُوا ما أَحَلَّ اللَّهُ وَإنَّ الزَّمَانَ قَدْ اسْتَدارَ کَهَیْئَةٍ یَومَ خُلِقَ السَّمواتُ وَالأَرْضُ وَانَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَاللَّهِ اثنا عَشَرَ شَهَراً، مِنها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ثَلاثٌ مُتَوالیةٌ ورجب مضر الذی بَینَ جَمادِی وَشَعْبَان، أَمَّا بَعْدُ: أَیُّهَا النَّاسُ فَانَّ لَکُمْ عَلی نِسَائِکُم حَقَّا وَلَهُنَّ عَلَیْکُمْ حَقّاً لَکُمْ عَلَیْهِنَّ أَنْ لا یُوَطِئنَّ فَرْشَکُمْ أَحَداً تَکْرِهُونَهُ وَعَلَیْهِنَّ أَنْ لا یَأتِیَنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیَّنَةٍ فَانْ فَعَلْنَ فَانَّ اللَّهِ قَدْ أَذِنَ لَکُمْ أَنْ تَهْجُرُوهُنَّ فی المَضاجِعِ وَتَضْرِبُوهُنَّ ضَرْباً غَیرَ مُبْرِحٍ فَانْ انتَهَیْنَ فَلَهُنَّ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَاسْتَوْصُوا بِالنِّساءِ خَیْراً فَانَّهُنَّ عِنْدَکُمْ عَوانٌ لا یَمْلِکْنَ لأَنْفُسِهِنَّ شَیئاً وَانَّکُمْ انَّمَا أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِکَلِمةِ اللَّهِ، فَاعْقِلُوا أَیُّهَا النَّاسُ قَوْلی فَانِّی قَدْ بَلَّغْتُ وَقَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ ما انْ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَداً أَمْراً بَیْنَ کِتابَ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِیِّهِ، أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلی وَ اعْقَلُوهُ تَعْلَمْن انَّ کُلَّ مُسْلِمٍ أَخٌ لِلْمُسْلِمِ وَ انَّ الْمُسْلِمِینَ اخْوَةٌ فَلا یَحِلُّ لأمرَءٍ مِنْ أَخِیهِ الَّا ما أَعْطاهُ عَنْ طِیبِ نَفْسٍ مِنْهُ فَلا تَظْلِمْنَ أَنْفُسَکُمْ، أَللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتَ؟
مردم در اینجا گفتند: أَللَّهُمَّ نَعْم، فَقَالَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله أَللَّهُمَّ اشْهَدْ.» (1)
ص: 330
ابن اسحاق «می گوید: لیث بن ابی سلیم از شهر بن حوشب اشعری و او از عمرو بن خارجه نقل می کند که: عَتّاب بن اسید مراجهت کاری نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله که در آن هنگام در عرفات وقوف کرده بودند، فرستاد. نزد حضرت رفته و پیغام را بدو رساندم، سپس در زیر شتر رسول خدا ایستادم به طوری که زنگوله های شتر بر روی سر من قرار داشت و در این حال شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«أَیُّهَا النَّاسِ انَّ اللَّهَ قَدْ أَدّی الی کُلِّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ وَانَّهُ لا تَجُوزُ وَصیَّةٌ لِوارِثٍ وَالْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعَاهِرِ ألحَجَرُ، وَ مَن ادَّعی الی غَیرِ أَبِیه أَوْ تَوَلَّی غَیرَ مَوالِیهِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ لا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَلا عَدْلًا»
و در این روز بود که آیه شریفه أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِیناً (1)
نازل گردید.
در اینجا با پایان گرفتن بخش حج و تاریخ آن به تفصیل در باره مشاعر مکه سخن خواهیم گفت.
ص: 331
خداوند می فرماید: «انَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ البَیْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَانَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ». (1)
صفا که نقطه آغازین سعی است و آن در اصل جایگاهی بلند بر کوه ابوقبیس می باشد و کوه ابوقبیس در جنوب مسجدالحرام و در نزدیکی دربی است که معروف به باب الصفا است. این جایگاه همانند مصلایی است که طول آن 6 متر و عرضش سه متر است و در ارتفاع دو متری از سطح زمین قرار دارد. با چهار پله بدان بالا می روند. در قسمت جنوب این فضا؛ یعنی در پشت آن نیز چهار پله ساخته شده که بر آن سه نیم طاق در یک ردیف از شرق به غرب به وجود آورده اند. کوه ابوقبیس در واقع در پس این چهار پله پسین قرار دارد. بر دور صفا، به استثنای سمت شمالی آن که از آن بالا می روند، دیواری کشیده شده است که بر طبق گفته فاسی در وصف صفا، پله ای دیگر نیز وجود داشته است که با بالا آمدن سطح خیابان، آن پله از میان رفته است.
واینک خلاصه ای از گفته فاسی در این باره: صفا جایگاهی بلند از کوه است که در آن پله و سه نیم طاق قرار دارد و پله ها در بالا و پایین نیم طاق ها قرار گرفته است که تعدادی از این پله کانها در زیر نیم طاق ها مدفون گردیده است. این تعداد، هشت پله بوده و پس از آن فضایی هموار قرار داشته، همانند فضاهایی که در برابر نیم طاق ها دیده می شود. سپس دارای دو پله بوده و غیر از آنچه که فعلًا دیده می شود، یک پله در زیر نیم طاق قرار دارد و سپس سطح وسیعی بوده و پس از آن سه پله دیگر، باز سطح وسیعی قرار داشته که این سطح در پایین ترین نقطه و به زمین چسبیده است که ممکن است بر روی خاکهای زمین هم این چنین بوده است که در طول زمان در زیر آن مدفون شده است؛ همچنانکه در سال 804 ه. به وسیله عملیات خاک برداری که در این نقطه صورت گرفت، پله هایی در زیر آن دیده شد.
ص: 332
این کوه در شمال شرقی مسجدالحرام با اندکی فاصله قرار گرفته و نقطه پایان سعی حاجیان است. مروه بر روی کوه قعیقعان که مکان مرتفعی همانند صفا است قرار دارد.
مروه به وسیله پنج پله بالا می رود و در آن جایگاه مسطحی قرار دارد که طول آن چهار متر و عرض آن دو متر می باشد و پس از آن، جایگاه مسطح دیگری به عرض یک متر وجود دارد که به دیوار شمالی مروه متصل می باشد. در شمال و مشرق و مغرب مروه، دیواری کشیده شده که پس از این دیوارها، خانه ها قرار گرفته است. کمی پایین تر از پنج پله بالا برنده به مروه، نیم طاقی بلند میان دو دیوار ساخته شده که این ساخته در فاصله دو متری از آغاز پله ها قرار گرفته است. خیابانی که میان صفا و مروه است، همان مسعی می باشد که طول آن 405 متر و عرض آن گاه ده و گاهی به دوازده متر می رسد. این راه به سه قسمت تقسیم شده که سعی کنندگان در دو سوی آن قرار می گیرند و در قسمت میانه آن حاجیان هَروَله می کنند (آرام می دوند).
قسمت اول از کوه صفا تا جایگاه قرار گرفتن دو میله سبز عبارتند از دو پایه سبز رنگ که یکی از آنها در دیوار مقابل مسجد و دیگری به موازات آن در کنار درب مسجدالحرام معروف به- «باب البغله»- قرار گرفته است. طول این مسیر از صفا تا این دو میله سبز، هفتاد و پنج متر می باشد. قسمت میانی، از این دو میله آغاز شده و به دو میله بعدی پایان می یابد. یکی از دو میله پسین، در کنار درب مسجد معروف به- «باب علی»- و دیگری در دیوارهای سمت مقابل دیوارهای مسجدالحرام در قسمت دیگر مسعی قرار گرفته است. طول این قسمت (بین دو میله) از مسعی هفتاد متر است. بخش سوم از این دو میله میانی تا مروه می باشد که طول آن 260 متر است.
عبدالصمد بن علی (بن عبداللَّه بن عباس) در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی، اولین شخصی بود که در صفا و مروه پله قرار داد و آن را پرداخت و تکمیل نمود که پس از آن، در زمان خلافت مأمون عباسی، ساختمان و پله های آن با آهک سفید مرمّت گردید.
صفا در لغت به معنای سنگهای صاف و پهن و عریض است و مروه نیز که واحد آن «مرو» است به معنای سنگ سفید آتش زنه ای است که نه سرخ است و نه سیاه.
ص: 333
همان جایگاهی است که حجاج در شب عرفه در آنجا می مانند تا این که آفتاب بر کوه ثبیر طلوع کند. همچنین در روز نَحْر و روزهای تشریق و شبهای آن، در آن بیتوته کرده و به ستونهای شیطان سنگ ریزه پرتاب می کنند. مسیر میان مکه و این دشت را در دو ساعت و 45 دقیقه طی کردیم. به طوری که ابتدا از اردوگاه خود در جَرْوَل که در جنوب غرب مکه قرار گرفته بود، حرکت کردیم، مسیر میان معلاة در شمال مکه تا منا 6 کیلومتر است که تقریباً با حرکت معمولی شتر، در دو ساعت طی می شود. ابتدای منا از سوی مکه از جمره عقبه آغاز می گردد. جمره عقبه همان محلی است که انصار با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند که از سوی مزدلفه از وادی مُحسِّر شروع می گردد. بر طبق گفته شافعی و نووی، عقبه جزو منا نیست. منا هم اکنون شهر کوچکی است که کاروان محمل آن را در 20 دقیقه طی می کند. در دو طرف این راه، خانه هایی ساخته شده که این جاده، خانه ها را به دو قسمت تقسیم کرده است.
شخصی که از مکه به سوی عرفات حرکت می کند، در جاده ای قدم برمی دارد که
ص: 334
عرض آن، گاه ده متر و گاه 20 متر در نوسان است. در دو طرف جاده خانه هایی که بیشتر دو طبقه بوده و به وسیله سنگ خارا ساخته شده، دیده می شود. این خانه ها فقط در موسم حج مسکونی است و آب و هوای آن به علت آن که منطقه دشت است و اطرافش به وسیله کوههای بلند، پوشیده شده، گرم است و در موسم حج به علت حضور هزاران حاجی در یک زمان، گرمتر می شود.
در منا؛ جمرات سه گانه، مسجد خیف، مسجد کوثر، غار مرسلات و صخره ای- که بدان مسجد کبش نیز گفته می شود- قرار دارد. مسجد کبش جایگاهی است که حضرت ابراهیم علیه السلام قصد داشت، فرزند خود حضرت اسماعیل علیه السلام را در آنجا قربانی کند. این مساجد واماکن را صبحگاه روز 12 ذی الحجه سال 1318 ه. زیارت کردم و اینک شرحی از دیده های خود را برای شما بازگو می کنم.
این مسجد در منا، در سمت جنوبی شخصی که از عرفات و در سمت راست شخصی که از مکه بدانجا وارد می شود، قرار گرفته است. (نقشه صفحه قبل را ببینید) مسجد منا، مسجدی وسیع با بنایی محکم و مستطیل شکل است که طول ضلع شمالی آن 130 متر و ضلع غربی آن صد متر است که بزرگترین درب آن در دیوار ضلع شمالی قرار گرفته و بر بالای آن مناره ای به ارتفاع 14 متر که با آجر سرخ بنا گردیده، قرار دارد. در سمت چپ کسی که بدان وارد می شود، قبرستانی است که بر روی گورهای آن و بر بالای نیم طاقها گنبدهایی ساخته شده است. در سمت غربی مسجد، چهار شبستان ساخته شده که هر شبستان از شمال مسجد تا جنوب آن امتداد دارد. عرض این چهار شبستان از صحن مسجد تا دیوار غربی آن 37 متر است. در هر یک از دیوارهای شبستان، از شمال تا جنوب، 21 و نیم طاق زده شده است. سقف شبستانها به وسیله گنبدهایی پوشیده شده که این گنبدها از درون شبستان دیده می شود لیکن در بالای بام مسجد، هیچگونه برآمدگی نیست و سطح آن صاف می باشد. عرض هر شبستان چهار متر و نیم است که با احتساب ضخامت دیوارها این عرض به 9 متر می رسد. پهنای دیوارهایی که گنبدهای شبستان بر
ص: 335
آن بنا گردیده، یک متر و پنجاه و پنج سانتیمتر است. در وسط شبستان متصل به دیوار غربی، منبر و محرابی است که بر روی آنها گنبد مجللی بنا گردیده است. در صحن مسجد نزدیک به دیوار شرقی آن. گنبد بزرگ دیگری قرار دارد که این گنبد بر روی هشت نیم طاق بنا شده است. در زیر این گنبد محرابی قرار دارد که این محل، جایگاه چادر پیامبر صلی الله علیه و آله در حجةالوداع بوده است. پیامبر در این محل پنج نماز گزارده که نخستین آن نماز ظهر و آخرین آن نماز صبحگاهی بوده؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز هشتم ذی الحجه از مکه حرکت کرد و ظهرگاه به منا رسید و شب نهم را در آن بیتوته کرد و پس از خواندن نماز صبح به سوی عرفات حرکت کرد. در سمت شرقی گنبد، مناره ای به ارتفاع چهارده متر و شصت سانتیمتر بنا گردیده که این مناره به وسیله آجرهای سرخ ساخته شده است. این مناره دارای درب کوچکی در خارج از گنبد است که به وسیله هفتاد و سه پله به بالای آن راه دارد. هر پله دارای بیست سانتی متر ارتفاع است. مسجد دارای چهار مخزن آب است که میان گنبد و ضلع شمالی مسجد قرار گرفته. این منبع ها به وسیله آب باران پر می شود و حاجیاج در موسم حج از آب آن استفاده می کنند. لیکن در سالی که ما بودیم این مخازن
ص: 336
تصویر
خشک و از آب تهی بود. مسجد، به استثنای سمت شمالی و غربی آن، روباز است و
ص: 337
دیوارهایش دارای تکیه گاهی است از داخل و خارج که ارتفاع هر یک از آنها پنج متر و بر بالای این دیوارها، همانند دیوارهای مساجد ما در مصر، دارای کنگره هایی است. این مسجد دارای سه درب است؛ شمالی، غربی و شرقی (دو تصویر پیشین را ببینید.)
همچنین شبستانهای مسجد را در تصویر زیر ملاحظه کنید که در آن دوست ما محمّد افندی علی با لباس عربها دیده می شود.
تصویر
در مشرق مناره شرقی و در ارتفاع چهار متری، این نوشته دیده می شود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، وصلّی اللَّه علی سیّدنا محمّد و علی آله وسلم جدّد للَّه الملک المعظم ملک الملوک الملک المنصور عمر بن علی بن رسول صاحب الیمن مسجد الخیف سنة 674 ه.».
و بر روی درب شمالی مسجد این نوشته وجود دارد:
ص: 338
«عمّر مسجد الخَیْف السلطان الأشرف أبوالنصر قایتبای سنة 894 ه.».
این مسجد تاریخی بزرگ را حجاج مغربی و سیاهان دکارنه (منطقه ای در میانه غرب آفریقا) به عنوان محل سکونت خود اختیار کرده و در آن چادرهای خود را برافراشته اند و کارهای روزمره زندگی خود، همچون پخت و پز و شستشو را در آن انجام می دهند. همچنین بر روی نخهایی که به دیوارهای مسجد بسته اند، گوشت های رشته شده را برای خشکاندن در روزهای متوالی، آویزان کرده اند. همچنین قسمتهایی از سمت شمالی مسجد را مکانی برای قضای حاجت خود قرار داده، آلوده و نجس کرده اند، به طوری که موجب آزار و اذیت دیگران می گردد. این عمل با دستورات شرع مقدس منافات دارد؛ زیرا در آن تأکید بر پاکی و پاکیزگی مساجد شده است لیکن متأسفانه جهل مردم، آنان را وادار می کند که به این مسائل توجهی نداشته باشند و بر حکومت حجاز است که توجه خاصی بدان مبذول نموده و افرادی را به عنوان خدمتگزار در آن معیّن کند که در امر پاکیزگی و نظافت آن کوشیده و از آلودگی آن توسط این افراد جلوگیری به عمل آورند.
این مسجد به سال 256 ه. توسط خلیفه معتمد احمد بن متوکّل عباسی تعمیر گردید. سپس در سال 559 ه. باردیگر به وسیله وزیر محمد بن علی معروف به جواد اصفهانی تعمیر شد. همچنین به وسیله مادر خلیفه عباسی، ناصر لدین اللَّه نیز مرمّت گردید. امیر یمن ملک مظفر نیز در آن ساختمانی بناکرده و مناره نزدیک به گنبد را همچنانکه پیشتر یاد آوری کردیم ساخت.
بعد از آن به سال 720 ه. احمد بن عمر معروف به ابن المرجانی، بازرگان دمشقی مسجد را تعمیر کرد و حدود بیست هزار درهم در آن خرج نمود و در سال 820 ه شیخ علی بغدادی آن را تعمیر کرد لیکن کسی که مخارج این تعمیر را پرداخت کرده مشخص نیست. نیز در سال 874 ه. ملک اشرف قایتبای هم مسجد مزبور را تعمیر کرد و در آن ساختمان مستحکمی بنا نموده و بر آن گنبدی مجلل ساخت که تاکنون این گنبد بر جایگاه نماز پیامبر صلی الله علیه و آله بر قرار می باشد و نیز در کنار آن مناره ای بنا نمود که بر روی آن سه دایره قرار داشت. همچنین مناره ای بر روی درب شمالی مسجد بنا کرد. در کنار این درب،
ص: 339
خانه ای ساخت که در آن امیران حج سکونت می کردند و نیز در سمت شرقی مسجد دربی بنا نمود و دریچه ای به سوی کوه جنوبی که در آن غار مرسلات قرار دارد باز کرد.
در سال 1072 هجری سلطان محمد قزلار آغا به وسیله والی جده و بزرگ حرم، سلیمان بک، این مسجد را تعمیر نمود. به گفته بخاری، تاریخ این ساختمان به همراه دیگر ساختمانهایی که توسط او بنا گردیده بر روی لوحی سنگی نوشته شده و بر دیوار مقام حنفی قرار داده اند. مجدداً مسجد مزبور توسط شخصی بنام سلیمان آغا فرستاده سلطان محمد خان (عثمانی) در سال 1092 ه. تعمیر گردید.
در میانه منا در سمت راست شخصی که به سوی عرفات می رود، مسجد کوچکی به فاصله 40 متر از جاده قرار دارد که بدان «مسجد کوثر» گویند، آنگونه که ادعا می شود سوره کوثر در این مکان بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل گردیده است.
تصویر
ص: 340
در تصویری که گذشت، تیرهای برق- تلگراف- نیز دیده می شود. در این مسجد سنگ نبشته ای با خط مغربی وجود داشت که به استثنای کلمه «وقفیّة للَّه» کلمات دیگر را نتوانستم بخوانم. در کنار این مسجد چاه آبی وجود دارد که آب آن آشامیدنی است. تعداد بسیاری از حجاج به قصد تبرک به زیارت این مسجد می آمدند.
این مسجد در منا و در سمت چپ شخصی است که به سوی عرفات می رود.
مسجد کبش در سیصد متری جمره عقبه، در دامنه کوه ثبیر واقع شده است. کبش همان قربانی بوده که از سوی پروردگار به جانب ابراهیم خلیل علیه السلام فرستاده شد تا به جای فرزندش اسماعیل علیه السلام آن را قربانی کند. در کنار این مسجد قطعه سنگ بزرگی قرار دارد که این قربانی را بر روی آن ذبح نموده است.
فاکهی از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نقل می کند که قربانی در مکانی غیر از این جایگاه صورت گرفته و آن محلی میان جمره اوّل و جمره وسطی است که در دامنه کوه، روبروی کوه ثبیر قرار دارد. روایت محبّ طبری از ابن عباس نیز این گفته را تأیید می کند.
روایت چنین است: رسول خدا صلی الله علیه و آله قربانی خود را در جایگاهی که حضرت ابراهیم علیه السلام در آن کبش را نحر کرده بود، ذبح نمودند و پس از آن، همه آن مکان را قربانگاه قرار دادند و تمام منا قربانگاه به شمار می آید و محلی که پیامبر قربانی کردند میان دو جمره بوده (زادالمعاد ابن قیم) حجاج برای زیارت این مسجد و این سنگ، رنج فراوانی را متحمل می شدند. (گنبد کبش را در نقاشی صفحه 342 ملاحظه نمایید) این سنگ در داخل کوه قرار دارد و علفهای زیادی بر روی آن روییده است. گفته می شود هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام قصد کرد فرزندش اسماعیل را ذبح کند، کارد به عنوان ترحّم بر اسماعیل، از دست ابراهیم علیه السلام رها گردید و بر این سنگ افتاد و آن را حاصلخیز نمود. در کنار این سنگ غاری قرار دارد که می گویند حضرت ابراهیم علیه السلام به همراه هاجر در آن زندگی کرده اند، طول این غار چهار متر و عرض آن دو متر و نیم بود و در سمت راست شخصی که بدان وارد می گردد، غاری دیگر در دل سنگ دیده می شود.
ص: 341
تصویر
این غار در دامنه کوه صفائح در جنوب مسجد خیف قرار گرفته است. غار کوچکی بود که حدود 300 متر از جاده فاصله دارد. در این غار جایگاهی دایره ای وجود دارد که گفته می شود جایگاه سر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگامی که حضرت در سایه کوه استراحت می کرده اند، می باشد ونیز ادعا می کنند که سوره مرسلات در این جایگاه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. جمعیت فراوانی از حاجیان جهت زیارت بدین مکان هجوم آورده بودند.
از مساجد دیگری که در منا وجود دارد، می توان مسجدالبیعه و مسجد منا را نام برد که نتوانستم آنها را زیارت کنم. فاسی از این دو مسجد این چنین توصیف نموده است:
ص: 342
«مسجدالبیعه؛ درنزدیکی عقبه در آغاز مرز منا از سوی مکه بوده و نسبت به شخصی که به سوی مکه در حرکت است، در پشت عقبه قرار دارد و در گردنه ای در سمت چپ شخصی است که به سوی منا در حرکت است. به گفته جمعی از تاریخ نگاران، بدین مناسبت به آن «مسجد البیعه» گفته اند که در آن انصار در حضور عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و با ایشان بیعت نمودند.»
تقی فاسی می گوید: طول این مسجد 16 38 ذراع به ذرع آهنی است و دارای دو شبستان است که هر یک از شبستانها سه گنبد دارد و این گنبدها، بر چهار نیم طاق بنا گردیده است. دارای دو درب یکی در سمت شمال و دیگری در سمت جنوب می باشد و بر طبق گفته فاسی: ساختمان مسجد فرسوده و خراب است، در آن دو سنگ نبشته وجود دارد که بر یکی از آنها نوشته شده است:
«امر عبداللَّه أمیرالمؤمنین أکرمه اللَّه ببنیان هذا المسجد مسجد البیعة التی کانت أوّل بیعة بایع فیها رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم عقد عقده له (؟) العباس بن عبدالمطلب رضی اللَّه عنه»
و بر روی لوح دیگری، مسجد البیعه را تعریف نموده که تاریخ بنای آن 244 ه. بوده است و مراد از امیرالمؤمنین یاد شده همان ابو جعفر منصور عباسی است. همچنین این مسجد از سوی مستنصر عباسی نیز تعمیر گردیده؛ زیرا فاسی می گوید: به علّت خرابی مسجد، سنگی را در کنار این مسجد افتاده بر زمین دیدم که نام مستنصر عباسی و تاریخ 629 ه. بر آن نوشته شده بود.
که بدان «مسجدالمنْحَر» نیز گفته می شود. فاسی آن را این چنین نامیده و گفته است:
این مسجد در مجاورت خانه معروف به «دارالمنحر» میان جمره اولی و جمره وسطی، در سمت راست شخصی که به سوی عرفات می رود، قرار گرفته است و در آن لوح سنگی وجود داردکه بر آن نوشته شده: «ان الملک قطب الدین ابابکر بن الملک المنصور عمر بن
ص: 343
علی بن رسول صاحب الیمن أمر بتجدید عمارته بعد زیارته فی سنة 645 ه.»
طول این مسجد از محراب تا انتهای آن، هشت ذراع و عرض آن هفت ذراع به ذرع آهنی است. (ذرع آهنی 17 56 سانتیمتر)
جمرات مکانهایی است که حاجیان در ضمن انجام مناسک حج خود، به آنها سنگریزه پرتاب می کنند. این جمرات در منا قرار دارد که جمره اولی پس از مسجد خیف است و جمره وسطی در میان آن و جمره عَقَبه قرار گرفته و آخرین آن جمره می باشد.
که نزدیکترین آنها به مکه به شمار می آید. (موقعیت قرار گرفتن جمرات را در صفحات 345 و 346 ملاحظه نمایید)
جمره عقبه دیواری سنگی است به ارتفاع حدود سه متر و عرض حدود دو متر که بر روی قطعه سنگ بلندی به ارتفاع یک متر و نیم از روی زمین بنا گردیده است. در پایین این دیوار حوضی است که تجمّع گاه سنگ های پرتاب شده به جمره است. فاصله میان جمره عقبه و جمره وسطی 77/ 116 متر و فاصله میان جمره اول و جمره وسط 40/ 156 متر می باشد. پیش از این در صفحه 96 از سفرنامه، چگونگی قرار گرفتن تیرهای راهنما بر روی جمرات و توضیح حدود هر جمره را بنا بر گفته محب طبری برای شما بازگو کردیم و در اینجا اضافه می کنم که بنا به گفته ازرقی در کتاب خود، مردم نادان به وسیله پرتاب سنگهای خود، جمره عقبه را از جای خود کندند و در جای دیگری انداختند که پس از آن به وسیله اسحاق بن سلمه زرگر (الصائغ) که از سوی متوکل (عباسی) مأمور به زینت و مرمت کعبه و امور وابسته به آن گردید. این جمره را به جایگاه اصلی خود مراجعت داد و در پشت آن دیواری بنا کرد که ارتفاع آن را بالاتر از جمره قرار داد و نیز در مجاورت دیوار، مسجدی ساخت تا افراد نتوانند از بالای آن به سوی جمره، ریگ پرتاب کنند؛ زیرا سنت این چنین بوده که شخص، در میان دره به نحوی قرار گیرد که مکه را در سمت چپ و منا را در سمت راست خود قرار دهد و سپس رمی به سوی جمره نماید. همچنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام دادند.
ص: 344
تصویر
تصویر
ص: 345
به گفته ابن کلبی: بدین جهت بدان «جمرات» گویند که حضرت آدم علیه السلام هنگامی که به سوی ابلیس ریگ پرتاب می کرد، او با شتاب از پیش آدم علیه السلام می گریخت و اجمار به معنای شتاب کردن است. لبید در سروده خود می گوید:
واذا حرکت غرزی أجمرت أو قرابی عدو جون قد أبل (1)
واحتمال دیگر آن است که این نام بر گرفته از خود پرتاب شونده باشد؛ زیرا جمره یعنی سنگریزه.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: تمامی منا قربانگاه است و حجاج در سالهای گذشته،
ص: 346
قربانی های خود را در کنار چادرهایشان و در گودالهایی که بدین مناسبت حفر گردیده بود، ذبح کردند. اما امسال این گودالها در محلی به فاصله حدود هزار متر دورتر از چادرها کنده شده است که حجاج همگی قربانی ها و فدیه های خود را در یک زمان، در روز نحر، در آنها سر می بریدند.
معمولًا حجاج از گوشت قربانی های خود استفاده نکرده، لاشه های آنها را در سمت شرقی منا رها می کنند. در این هنگام فقرا و مستمندان از سیاهان دکارنه و مغربی ها، گوشت ها را از استخوانها جدا می کنند و به شکل ریسمان در می آورند و در آفتاب می خشکانند که به وسیله آن تا رسیدن به مدینه منوره، شکم خود را سیر می کنند لاشه قربانی هایی که بر روی زمین رها گردیده بود، به جهت دفن نکردن آنها، بوهای نامطبوعی را در فضا منتشر می کرد تا این که در سالهای بعد توسطمأموران بهداشتی، کلیه لاشه های باقیمانده قربانی ها در گودالهای عمیقی که بدین منظور ایجاد گردیده بود، دفن می شد.
جایگاهی است در پشت کوهی که در برابر کوه ثبیر است. در این مکان جنگ سختی به علت پیشی گرفتن قصی و همراهانش بر قبیله بنی غوث بن ادّبن طابخه که معروف به صوفه بودند، برای رمی جمره عقبه در گرفت و خونهای فراوان بر زمین ریخت که به همین علت بدان «الَمفْجَر» گویند. مجرای قنات چشمه زبیده نیز از این مکان سرچشمه گرفته که بر آن پمپی بخاری به قدرت هشت اسب قرار داده شده که به وسیله آن، آب را به درون لوله هایی که پس از دور زدن کوه از این نقطه به فضای منا کشیده شده است می ریزد. این آب ابتدا به وسیله لوله ها، به بالای کوه رفته و سپس به دره منا سرازیر گشته و در حوضهایی که برای استفاده حجاج و نوشیدن آنان ساخته شده است می ریزد.
این دستگاه (پمپ) به وسیله یکی از ثروتمندان هند بدین نقطه آورده شد و تمامی امکانات آن از قبیل سوخت و روغن و کارگر را برای آن مهیا نمود، لیکن متأسفانه دست طمع کاران موجب بر هم زدن آن امکانات گردید و آن را از کار انداخت که در نتیجه، آب کمیاب و قیمت آن افزایش یافت به طوری که در سال 1321 ه. ارزش هر مشک آب به
ص: 347
سه قروش و نیم رسید. عربهای فروشنده آب در حالی که این سرود را زمزمه می کردند، آب را می فروختند:
رأیت الماء* فی سوق منا* بیعا و شرا حتی ان اللاش* ما یرد الماء (1)
در تصویر صفحه 193 دستگاه بخار و مسیر لوله ها به آن و به کوه مجاورش و نیز مجرای قنات را ملاحظه می نمایید.
در دورانهای گذشته، بتهایی در منا قرار داشته است، گفته می شود. عمر بن لُحی هفت بت در آن نصب نمود، بتی در کنار راه، میان مسجد منا و جمره وسطی و بتی را بر روی (جمره اولی) و سومی را در (مدعی) و چهارمی را برروی جمره وسطی و پنجمی را بر دهانه دره و ششمی و هفتمی را بر روی جمره بزرگ (جمره عقبه). او سنگ های رمی را که بیست و یک عدد، بود چنان تقسیم کرد که به هر یک از این بتان، سه سنگ زده می شد و در هنگام سنگ زدن به هربت می گفتند، تو از آن بت که پیش از تو بود بزرگتری، هنگامی که اسلام ظهور کرد، پرستش بتان را باطل نموده و بر عبادت پروردگار یگانه تاکید در حج گردید، چنانکه می فرماید:
«وَاذْکُروا اللَّه فی أیّامٍ مَعْدوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فی یُومَینِ فَلا إثْمَ عَلَیهِ وَمَنْ تَأخَّرَ فَلا إثمَ عَلَیْهِ لِمَن اتَّقی وَاتَّقُوا اللَّه وَاعْلَمُوا أنَّکُمْ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ». (2)
احمد بن حنبل در مُسند خویش از قول عایشه نقل می کند که او گفت: گفتم ای رسول خدا، چرا خانه و سایبانی که تو را از آفتاب مصون دارد، در منا برای خود
ص: 348
نمی سازی؟ فرمود: زیرا این جایگاه از سابق چنین بوده است. ابوداود نیز این حدیث را از احمد بن حنبل و ترمذی نقل کرده است. ابن عساکر پس از نقل این روایت این چنین گفته است: مفهوم این حدیث آن است که احیای هیچ قسمت از این سرزمین موات، جایز نبوده و هیچ قسمتی از سرزمین آن نمی تواند به ملکیت شخصی در آید؛ زیرا از آن همه مردم می باشد و گفته خداوند در آیه «سَواء العاکِفُ فیهِ وَالبادِ» (1)
به همین منظور است که ضمیر این گفته به حرم بر می گردد.
ازرقی در تاریخ خود از جدش نقل کرده است که گفت: روایت کرده است یحیی بن سلیم از ابن خیثم از ابو طفیل که من از ابو طفیل پرسیدم: این همه ریگ که در دوره جاهلی و اسلام به این جمره ها زده اند و می زنند، چگونه به صورت تپه هایی در نیامده است که راه را ببندد؟ گفت: من در این باره از ابن عباس پرسیدم و او گفت: خداوند متعال فرشته ای بر این کار گمارده است و از هر کس پذیرفته شود، ریگهای او را به آسمان می برند و آنچه قبول نشده باشد، در آنجا می ماند. ازرقی از ابن عمر و ابی سعید خدری نیز در مورد قبولی و بالا بردن ریگها روایت نقل کرده است. محب طبری از استاد خود شیخ حرم و مفتی آن روایت کرده است که او توده ریگها را در اطراف جمره ها مشاهده کرده است.
بنابر این چون این گفته ها از سوی افرادی که معصوم نبوده اند، روایت شده، نمی توان بدانها اعتقاد داشت و در این باره به کتابهای راویان حدیث مراجعه کرده و در آن تفحص کردم لیکن راویان این روایات را مردمانی راستگو نیافتم.
مزدلفه جایگاهی است که حاجیان پس از حرکت از عرفات، باید بدان دشت بیایند
ص: 349
و شب را در آن بیتوته کنند، مزدلفه از سوی عرفات به تنگه مأزمه و از سوی منا به وادی مُحَسِّر محدود شده است. مأزمه عرفه نیز به تنگه معروف است. گفته اند نام «مزدلفه» را بدین سبب بدانجا نهاده اند که مردم به صورت تنگاتنگ در آن جمع می شوند. ونیز گفته شده است که به علت آمدن جمع زیادی از مردم در ساعاتی از شب، بدین نام خوانده شده. علاوه بر این، به مزدلفه نام- «جمع»- هم می گویند که بر گرفته از اجتماع مردم است و نیز گفته می شود بدان جهت گفته اند که آدم و حوا در این منطقه به هم رسیده اند، همچنین به جهت جمع دو نماز در آن نیز گفته شده است.
طول مزدلفه از سمت منا که در آغاز وادی محسِّر است، تا مرز این دشت از سمت عرفات و آغاز تنگه مأزمین که در مرز مزدلفه قرار دارد 4370 متر است. در وسط مزدلفه، مشعرالحرام قرار گرفته است که مستحب است حجاج در بامداد روز عید قربان در آن وقوف کرده و به دعا و ذکر پروردگار مشغول شوند، به پیروی از فرموده خداوند:
«فَاذا افَضْتُم مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُروا اللَّهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرامِ وَاذْکُرُوه کَما هَداکُمْ» (1)
و به پیروی از پیامبرمان صلی الله علیه و آله هنگامی که در جمعی قرار گرفتند، به قزح آمده و بر آن ایستادند و سپس فرمودند: «این قزح است که موقف است و همه آن موقف به شمار می آید» ابو داود و ترمذی نیز این حدیث را آورده اند و گفته اند که صحیح و نیکو است.
مشعر را به «قزح» نیز نامیده اند. ابن عمر در این باره گفته است: مشعر الحرام به تمامی مزدلفه گفته می شود که این گفته در بیشتر تفاسیر نیز آمده است.
تقی فاسی در کتاب خود «شفاء الغرام» در مورد چگونگی ساختمان قزح در سال 811 ه. آورده است: ساختمانی مربع، شبیه به مناره است که طول هر ضلع آن دوازده ذراع و نیم از ذراع آهنی است که ضلع سمت شرقی آن 13 ذراع کمتر می باشد (ذراع آهنی 5617 سانتیمتر است) و در بالای آن بیست و دو کنگره وجود دارد و دارای پله ای از بیرون و درون می باشد. تعداد پله هایی که از روی آن بنا گردیده 24 عدد و تعداد پله های درونی آن 20 عدد می باشد. ارتفاع این ساختمان در فضا سیزده ذراع می باشد و گفته
ص: 350
است: هر کس که بتواند بر روی این ساختمان وقوف می کند و هر آن کس که نتواند بر کنار آن و مردم بر حسب عادت، از پله بیرونی آن بالا رفته و از پله درونی اش پایین می آیند. اما اکنون در دو طرف راه، دو دیوار ساخته اند که ارتفاع هر یک از آنها چهار متر و به عرض سه متر می باشد و فاصله میان آن دو 60 متر است. فضای میان این دو دیوار در زبان مردم به مشعرالحرام معروف گردیده است (مزدلفه را در نقاشی صفحه 351 ملاحظه نمایید) (1) در زیر این نقاشی دو کجاوه را با شماره «2» و «3» می بینید.
تصویر
ص: 351
در مزدلفه و در کنار قزح، مسجد کوچکی قرار دارد که فاسی گفته است: این مسجد دارای دیوارهای کوتاهی بوده و طول آن تا به سوی قبله از بیست و شش ذراع یک ثلث ذراع کمتر و مقابل آن بیست و یک ذراع یک ثلث کمتر است و عرض آن بیست و دو ذراع است. در قبله این مسجد، محرابی است که در آن لوحی سنگی قرار دارد و بر آن نوشته شده است: «امیر یلبغا خاصکی» این جایگاه را در تاریخ ذی القعده سال 760 ه.
تجدید بنا نموده است. در سال 842 ه. امیر سیدون به دستور سلطان چقمق این مسجد را تعمیر کرد و در سال 874 ه. امیر مکه شریف محمد بن برکات این مسجد را به دستور سلطان قایتبای سفید نمود و نیز در سال 1072 ه. سلیمان بک والی مکه آن را از سوی سلطان محمد (عثمانی) تعمیر نمود.
برخی از دیوارهای این مسجد هم اکنون منهدم شده و امام جماعت بر روی زمینی بلند از آن می ایستد و خطبه ای را که مربوط به صدها سال قبل بوده است، برای حجاج می خواند. این خطبه هیچ تناسبی با دوران فعلی ما ندارد و همانند خطبه عرفه و غیر آن، تأثیری بر دلها نمی گذارد و اگر این خطبه را با خطبه هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله در عرفات و مزدلفه و منا ایراد فرمودند و احکام و دستورها و موعظه و نصیحت هایی را که در برداشت، مقایسه نمایند متوجه می شوید که دلیل عقب افتادگی ما این است که از فرصت ها استفاده نکرده ایم و در این تجمعها که از نژادهای گوناگون دور هم جمع گشته اند، باید در ضمن خطبه، دستورها و احکام و نصیحت هایی به آنان داده شود و آنها این مطالب را با خود به ارمغان برند و این بر سردمداران و بزرگان دین است که سخنرانان را به این مسائل آگاهی دهند و نیز برای هر سخنرانی، مترجمی بگذارند تا همه مردم با زبانهای مختلف، آنها را فهمیده وبه تذکرات و پند و اندرزها گوش فرا دهند و مردمانی را که قلبهایشان مالامال از عشق به دین است آگاهی دینی و مذهبی بیشتری دهند. لیکن متأسفانه زمانی که این خطبه ها را گوش فرا دهید متوجه می شوید که به استثنای تعداد اندکی از آنان، جاهل ترین افراد نسبت به دین و اوضاع و احوال مسلمانان می باشند، پس چگونه دوایی را تجویز می نمایند در صورتی که بیماری را خود نمی دانند. خداوند ما را به راه راست هدایت فرماید!
ص: 352
در فاصله 21476 متری از باب المعلاة در مکه به سوی طائف، دو میل قرار گرفته است که حدود عرفات از سوی مکه بدان وسیله تعیین می گردد و در پس این دو میل و در فاصله 25 دقیقه از آن دو، حرم پایان می یابد.
عرفات دشتی است صاف به طول دو میل و عرضی مشابه آن که سلسله کوههایی کمانی شکل گرداگرد این دشت را فرا گرفته است. این کوهها از سوی جنوب در راه طائف و از شمال به جبل الرحمه که در نزد مردم به «جبل عرفات» معروف است محدود می گردد. در صورتی که جبل عرفات به کوههایی که این فضا را در بر گرفته است، اطلاق می گردد و «جبل الرحمه» کوچکترین جزء از این کوهها است، به طوری که ارتفاع آن سی متر و طول آن حدود 300 متر می باشد.
در نیمه های این کوه فضای همواری به طول پانزده متر و عرض ده متر قرار دارد که بدان مسجد ابراهیم می گویند. در بالای کوه، فضای وسیع همواری قرار دارد که زمین آن سنگفرش شده و در وسط آن تخته سنگی است. در رکن غربی این بلندی، ستونی سنگی همانند میل های حرم بنا گردیده که بر روی آن روشنایی قرار دارد تا راهنمایی برای حجاج در شب باشد.
شرح بعضی از قسمتهای آن در صفحه 87 و 88 این سفرنامه بیان گردید. حجاج در روزهای عرفه، در صحرای عرفات چادرهای خود را به پا می کنند. در این دشت تعدادی مسجد و حوض و بازار نیز وجود دارد.
مجرای چشمه زبیده نیز همانند کوهها گرداگرد این دشت را دور زده است که پیش از این درباره حوضها و اندازه آنها و چگونگی بنای آنها در صفحه های 185 تا 189 و در شکل ص 186 مطالبی را عنوان نمودیم. همچنانکه درباره کانالهای چشمه زبیده در عرفات و تاریخ تعمیر و مرمّت های آن که بر روی سنگ نبشته هایی بر جبل الرحمه قرار داشت پیشتر ذکر کردیم و تذکراتی در این باره داده شد که دیگر نیازی به تکرار آن نیست.
در صورت لزوم می توانید به صفحه های یاد شده مراجعه نمایید.
ص: 353
حج بر وقوف در روز عرفه؛ یعنی روز نهم ذی الحجه تا پس از غروب آفتاب، استوار است. تمامی صحرای عرفات، به استثنای میل بطن عرنه، موقف به شمار می آید همچنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بطن عرنه در میان دو میل حد حرم و دو میل حد عرفات از سوی مکه قرار گرفته است.» و نام عرفات گاهی به همراه بطن عرنه اطلاق شده و گاه فقط به محلی که به عنوان وقوف به شمار می آید، گفته می شود که در گفته اول استثنای بطن عرنه از عرفات بر طبق حدیث لازم است. قاضی عزالدین بن جماعه در مناسک خود نسبت به وقوف پیامبر صلی الله علیه و آله در عرفات آورده است: پدرم رحمةاللَّه علیه؛ درباره حدود دشت عرفات تحقیق کرده و روایات زیادی را در این باره بررسی نموده و اینگونه می نویسد: توقفگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در سمت راست سر بالایی پشت گشادی بر آمده در میان دشت عرفات که بر این دشت مسلط است بوده، در این جایگاه دو قطعه سنگ قرار دارد که این سنگها به سنگ کوهی که موسوم به جبل الرحمه است متصل می باشد. این گشادیِ میان کوه یاد شده و ساختمان مربع شکل در چپ که به کوه نزدیکتر است، به گونه ای است که شخصی اگر رو به سوی قبله بایستد، یک سمت کوه در مقابل صورت او و ساختمان مربع با فاصله کمی، در سمت چپ او قرار می گیرد. تقی فاسی پس از نقل آن از ابن جماعه می نویسد گفته می شود که این ساختمان مربع یاد شده خانه آدم علیه السلام در عرفات بوده است که به دستور مادر مقتدر عباسی، سقاخانه ای برای حجاج در آن محل ساخته شد. این مطلب بر روی سنگی که بر دیوار سمت قبله آن قرار دارد، نوشته شده است.
مسجد نمره (1)
پس از طی مسیر از جبل الرحمه به فاصله 20 دقیقه، دو میل دیگری قرار گرفته است که حجاج از میان آن دو عبور می کنند. این دو میل نشان دهنده حدود عرفه از سوی مکه است که با فاصله ای نسبتاً زیاد از هم قرار گرفته اند. ارتفاع هر یک از این میل ها پنج متر و
ص: 354
عرض آنها سه متر می باشد.
در فاصله 15 دقیقه ای جنوب، دو میل یاد شده همچنانکه در نقشه صفحه 191 ملاحظه می کنید، مسجد نمره که به مسجد عُرنه و مسجد ابراهیم و مصلّای عرفه نیز نامبردار است، قرار گرفته. این مسجد دارای وسعت زیادی است، به طوری که طول آن نود متر و عرض آن حدود هشتاد متر است در چهار طرف آن شبستانهای زیادی قرار دارد. این مسجد دارای محرابی به ارتفاع سه متر و عرض یک متر و نیم و عمق یک متر است. همچنین منبری به ارتفاع دو متر و نیم با ده پله در کنار آن است.
در ایام عرفه آب به وسیله مجرای چشمه زبیده بدان وارد می گردد. حجاج در روز عرفه در این مسجد گردهم می آیند و نماز ظهر و عصر را به پیروی سنت از پیامبر صلی الله علیه و آله که در حجةالوداع در بطن عرنه نماز را جمع خواندند، برگزار می کنند.
ساختمان این مسجد به سده پنجم بعد از هجرت باز برمی گردد که پس از آن در دورانهای مختلف، مجدداً تعمیر گردیده است؛ که از آن جمله می توان از ساختمان آن که به دستور سلطان چقمق و به وسیله امیر سیدون در سال 843 ه. ساخته شده یاد کرد و نیز تعمیر آن به وسیله سلطان قایتبای (عثمانی) در سال 874 ه. که در آن دو شبستان به وجود آورد. همچنین در سال 1072 ه.
در دوران خلافت سلطان محمد (عثمانی) به دست سلیمان بک والی جده نیز تعمیر و مرمت گردید. در (تصویر 43) مسجد و شبستانهای آن را، در حالی که زن و مرد در لباس احرام هستند، دیده می شود.
این مسجد در پایین جبل الرحمه قرار دارد که مسجدی است کوچک و گفته می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله در این مکان نماز خوانده اند و چون در روی زمین آن، قطعه سنگها در کنار هم قرار گرفته اند، آن را بدین نام می خوانند.
(در شکل صفحه 89) دیوارهای منهدم شده آن را در جنوب شرقی عکس ملاحظه می نمایید.
ص: 355
در عرفات بازار بسیار بزرگی وجود دارد که در آن غذاها و خوردنیهای گوناگونی عرضه می شود این بازار نزدیک جبل الرحمه که مشهور به جبل عرفات است، قرار گرفته در تصویر 128 بازار دیده می شود که در آن قصابها را در حالی که گوشت های خود را به وسیله طنابی میان دو شاخه از چوب درختان آویزان کرده اند می بینید. خط سفید در شمال، عکس مسجد نمره می باشد.
تصویر
(در شکل 44) حجاج را در روز نهم ذی الحجه سال 1321 ه. بر روی جبل الرحمه می بینید. این عکس را در حالی که در پایین جبل الرحمه ایستاده بودم، تهیه کردم. پرچم بالای محمل را در عکس می بینید در حالی که نشان بالای پرچم شباهت به فردی دارد که در بالای کوه ایستاده است و خطیب را در حالی که با لباس سفید، کتابی را در دست دارد و مشغول خواندن خطبه می باشد، مشاهده می کنید. صورت شخصی که در عکس دیده
ص: 356
می شود مربوط به شیخ محمد ابی نور فرزند شیخ طموم داماد ما است که دستگاه عکاسی را حمل می نمود و تعداد حجاج بر کوه، آنچنان است که یک قدم جای خالی در آن دیده نمی شود. این حجاج از نژادهای گوناگون، با زبانهای مختلف هستند که همگی به درگاه خدا روی آورده و از او برگذشته خود طلب مغفرت و آمرزش نموده و سعادت خود و فرزندان خویش را از درگاه او خواستارند.
تصویر
چادرهای حجاج را در کنار سنگهایی که مجاور جبل الرحمه قرار گرفته، در عکس همین صفحه ملاحظه می نمایید. همچنین عکس مردی که بدون بالاپوش به رکوع رفته دیده می شود. چادرهایی که در بالای تصویر دیده می شود، مربوط به سربازان دولتی است که وظیفه نگهبانی از شریف و والی را به عهده دارند.
چادرهای حجاج در فضای عرفات را در عکس صفحه بعد که در سال 1320 ه.
گرفته شده است، می بینید.
ص: 357
تصویر
همچنین در عکس ص 189 یکی از حوضهای صحرای عرفات که ویژه کاروان محمل شامی است، دیده می شود که پیش از این در بخش چشمه زبیده از آن سخن به میان آمد.
راه میان مکه و عرفات، در دشتی که به وسیله دو رشته کوه از دو طرف محدود گشته، قرار دارد که این کوهها گاهی از هم دور شده و گاه به هم نزدیک می گردند. در این دشت نقاط و مکانهای گوناگونی است که تعداد زیادی از این نقاط به مناسک و اعمال حج ارتباط دارد.
هنگامی که از سمت مُعلّاة از مکه خارج می شوید، در سمت راست، کوهی قرار دارد که بدان «حجون» گویند. این کوه مُشرف بر قبرستان معلاة است که در آن قبر عبداللَّه ابن عمر بن خطاب قرار دارد. به عبارت دیگر حجون در مجاورت این قبرستان قرار
ص: 358
گرفته است که به قول شاعر:
کأن لم یکن بین الحجون الی الصفا أنیس و لم یسمر بمکة سامر
مُحصّب از سوی مکه به وسیله حجون و از سوی منا به وسیله سقاخانه ای که معروف به «سقاخانه سِت» است محدود می گردد، مُحصّب قسمتی از راه منا است که این منطقه مسیر سیلاب بوده و چون سیل موجب جمع شدن ریگهای ریزی در آن می گردد، بدین نام معروف شده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله پس از خروج از منا در مُحصّب توقف کردند و بدین جهت مستحب است به پیروی از سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حجاج در آن توقف نمایند. فاصله میان باب بنی شیبه تا سقاخانه سِت که در مرز مُحصّب از سوی منا قرار دارد با اندازه گیری که فاسی کرده است 7500 ذراع دستی است، بنابر این با توجه به این که هر ذرع 49 سانتیمتر است، این مسافت معادل 3675 متر می گردد. همچنین با احتساب به این که فاصله میان باب بنی شیبه تا مقبره معلاة 2127 ذراع به ذراع دستی؛ یعنی- تقریباً- 1042 متر است. بنابر این فاصله میان باب المعلاة و سقاخانه سِت 2387 متر است که به عبارتی این مقدار، طول دشت وسیع معروف به مُحصّب می باشد.
محصّب به مکانی گفته می شود که در آن جمره ها رمی می گردد؛ زیرا در آن سنگ ریزه ها رابه سوی جمره ها پرتاب می کنند.
عمر بن ربیعه در سروده خود گفته است:
نظرت الیها بالمحصب من منی ولی نظر لولا التحرج عازم
فقلت أ شمس أم مصابیح بیعة بدت لک تحت السجف أم أنت حالم
بعیدة مهوی القُرْط إما لنوفل أبوها و إما عبد شمس و هاشم
ومدَّ علیها السجف یوم لقیتها علی عجل تباعها و الخوادم
فلم أستطعها غیر أن قد بدا لنا عشیة رحنا وجهها والمعاصم
اذا مادعت اترابها فاکتنفنها تمایلن أو مالت بهن المآکم
طلبن الصبی حتی اذا ما أصبْنها نزعن و هن المسلمات الظوالم
پس از سقاخانه سِت دشت، رو به باریکی گذاشته و در فاصله 3120 متری از سقاخانه در سمت چپ خود جمره عقبه را که در منتهی الیه مرز منا از سوی مکه است دیده می شود فاصله میان باب معلاة در مکه و آغاز منا 5407 متر می باشد.
در نزدیکی جمره عقبه، در سمت چپ گردنه ای است که مسجدالبیعه در آن قرار گرفته است. این مسجد محلی است که در آن انصار با حضور عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند. این دشت از برابر جمره عقبه وسعت فراوانی به خود گرفته، به طوری که فضای پهناوری را که عرض آن از قسمت انتهایی مسجد خیف که در کنار کوه است تا کوه مقابل آن در قسمت دیگر بوده و برابر با 637 متر می باشد که گاهی از آن باریکتر شده و گاه پهن تر می گردد و طول آن از جمره عقبه تا پایان دشت محسّر از سوی مزدلفه 3528 متر می باشد. این فضای پهناور معروف به منا است که به وسیله راهی از غرب به شرق شکافته می شود.
در ابتدای این راه جمره عقبه قرار دارد که حجاج در روز نحر و روزهای تشریق (روزهای 11 و 12 و 13) آن را رمی می کنند. سپس در ادامه آن، به فاصله 17/ 116 متر جمره وسطی و سپس جمره نخست در فاصله 40/ 156 متری از جمره دوم قرار گرفته است که دو جمره اخیر در میان راه بوده که فقط در ایام تشریق، به وسیله ریگ رمی می گردد. جمره ها چیزی شبیه به ستون برای نشان دادن محل رمی ساخته شده است که پیش از این در بخش منا شکل و چگونگی آن را بیان نمودیم.
خانه های منا در دو طرف جاده و در کنار این جمره ها قرار گرفته است. در منا، قربانیها ذبح شده و حجاج شب های تشریق را در آن می گذرانند که پس از قربانی در روز عید قربان و تراشیدن سر و یا تقصیر، از احرام خارج می گردند که پیش از این نیز در این باره به صورتی مشروح صحبت به میان آوردیم.
در انتهای منا دشت، باریک شده و تنگه ای را به وجود می آورد که بدان «تنگه وادی محسّر» یا «تنگه دشت محسّر» گویند. مستحب است در این مکان حجاج در حرکت خود شتاب کنند و در آن توقفی ننمایند و محسّر- با صیغه اسم فاعل به همراه تشدید سین- از حسر گرفته شده که به معنای غم و اندوه است.
ص: 359
ص: 360
پس از این منطقه، یعنی در پایان دشت محسّر مجددا دشت به فاصله 3812 متر وسیع گشته و به تنگه مأذمه می رسد که در این ناحیه دشت، موسوم به مزدلفه می باشد که در فاصله 2548 متری از ابتدای آن از سوی محسر، مشعرالحرام یا قزح قرار دارد که حجاج فردای روز نحر را در آن، جهت دعا و راز و نیاز وقوف می نمایند و علامت آن دو، دیواری است که یکی بر سمت راست و دیگری در چپ قرار گرفته است.
در مزدلفه، حجاج شب عید قربان را، پس از بیرون رفتن از عرفات، در آن گذرانیده و نماز مغرب و عشا را جمع برگزار می کنند (به بخش مزدلفه رجوع شود) در انتهای مزدلفه، دشت باریک می شود و عرض آن به پنجاه متر می رسد که پس از طی مسافت 4372 متر به دو میل حد حرم از سوی عرفه می رسند. این دو ستون شبیه به ستونهای مشعر است لیکن کوچکتر از آن می باشد و فاصله میان آن دو، صد متر است. دشت در این مسیر موسوم به مأزمین یا راه مأزمین و یا تنگه بین مزدلفه و عرفات است. و چون دو کوهی که دشت در میان آنها قرار گرفته، معروف به مأزم است، بدان مأزمین گفته می شود.
لغت دانان در این باره می گویند: مأزم به راه باریک میان دو کوه گفته می شود. در آغاز مأزمین و در سمت راست شخصی که به سوی عرفات رهسپار است راه کوتاهتری از راه مأزمین وجود دارد که معروف به راه ضب است. مستحب است اگر شخصی در روز عرفه به عرفات رهسپار است، از آن راه برود. همچنانکه مستحب است شخصی که از عرفات خارج می شود، از راه مأزمین عبور نماید.
در انتهای مأزمین، حرم از سوی شرق به پایان می رسد و دشت عرفه از آن آغاز می گردد که حجاج در روز عرفه از وقوف در آن اجتناب می کنند. این مسیر در آغاز باریک است و سپس وسیع می گردد، به طوری که طول این دشت از دو میل حد حرم تا دو میل دیگری که در حد عرفه از سوی مزدلفه قرار داده شده 1553 متر می باشد. این دو میل به فاصله زیادی از هم ساخته شده اند که ارتفاع هر یک از آنها پنج متر و عرض آنها سه متر می باشد.
در فاصله یک ربع ساعت از جنوب این دو میل، مسجد نمره قرار دارد که پیش از
ص: 361
این در مورد آن توضیح دادیم، همچنانکه اندازه های عرفات و آثاری که در آن وجود دارد را در بخش ویژه خود شرح دادیم که نیازی به توضیح دوباره دیده نمی شود. بنابراین فاصله جایگاههایی که در این مسیر وجود دارد بدین ترتیب است:
1042 متر از باب بنی شیبه تا دروازه قبرستان معلاة.
2387 متر از باب معلاة تا سقاخانه سِت؛ به عبارتی دیگر طول محصّب.
3120 متر از سقاخانه سِت تا جمره عقبه.
3528 متر از جمره عقبه تا وادی محسّر و به عبارتی دیگر طول منا.
3812 متر از انتهای وادی محسّر تا ابتدای مأزمین؛ به عبارتی طول مزدلفه.
4372 متر از ابتدای مأزمین تا دو میل حد حرم؛ یعنی طول مأزمین.
1553 متر ابتدای دو میل حد حرم تا دو میل حد اول، عرفات از سوی مکه؛ یعنی طول وادی عرفه.
1553 متر از آغاز دو میل عرفات تا کنار جبل الرحمه که این اندازه بر خلاف اندازه های قبلی، به صورت تقریبی تعیین شده است.
21367 متر طول راه بین باب بنی شیبه در شرق مسجدالحرام تا جبل الرحمه در عرفات. (1) این مسافت را در پنج ساعت و سی و پنج دقیقه طی کردیم و در هر ساعت حدود چهار کیلومتر راه پیمودیم.
برای آشنایی با مشاعر، نقشه صفحه 363 را ببینید.
ص: 362