بهجت عارفان در حديث ديگران

مشخصات كتاب

سرشناسه : باقي زاده، رضا، 1340 -

عنوان و نام پديدآور : بهجت عارفان در حديث ديگران / رضا باقي زاده گيلاني.

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1379-

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : دوره 964-6401-26-0 : ؛ ج. 1 964-6401-27-9 : ؛ 6000 ريال (ج. 1، چاپ دوم) ؛ 7000 ريال (ج. 1، چاپ سوم) ؛ 9000 ريال (ج. 1، چاپ نهم) ؛ 15000ريال: ج. 1، چاپ دهم 964-9401-25-9 :

يادداشت : ج. 1( چاپ دوم: 1380).

يادداشت : ج. 1 (چاپ سوم: 1381).

يادداشت : ج. 1 (چاپ نهم : 1385).

يادداشت : ج. 1 (چاپ دهم: زمستان 1385).

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : بهجت، محمدتقي، 1294 - -- سرگذشتنامه

موضوع : مجتهدان و علما -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم .انتشارات زائر

رده بندي كنگره : BP55/3 /ب93 ب2 1379

رده بندي ديويي : 297/998

شماره كتابشناسي ملي : م 80-1147

فهرست مطالب

بهجت عارفان

سخن ما

سخن آغازين

كلامى از نور

بيانات حضرت آيت الله العظمى بهجت

گفتار نخست

بيانات حضرت آيت الله سيد عبّاس كاشانى

گفتار دوم

مصاحبه حضرت آيت الله مصباح يزدى

گفتار سوم

بيانات حضرت آيت الله گرامى

نحوه آشنايى

شيوه تدريس

گفتار چهارم

بيانات حضرت آيت الله شيخ جواد كربلايى

گفتار پنجم

مصاحبه حضرت آيت الله مسعودى خمينى

گفتار ششم

مصاحبه آيت الله محمّد هادى فقهى

گفتار هفتم

مصاحبه حضرت آيت الله محمّد حسين احمد فقيه يزدى

محور اوّل

محور دوم

محور سوّم

محور چهارم

گفتارهشتم

مصاحبه حضرت آيت الله محمّد حسن احمدى فقيه يزدى

گفتار نهم

بيانات حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ هادى قدس

گفتاردهم

مصاحبه حجةالاسلام والمسلمين استاد شيخ محمود امجد

گفتاريازدهم

مصاحبه حجةالاسلام والمسلمين استاد سيد رضا خسروشاهى

گفتار دوازدهم

مصاحبه حجةالاسلام والمسلمين استاد مهدى هادوى تهرانى

وَالَّذينَ جاهَدُو فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا و اِنَّ اللهَ لَمَعَ المُحْسِنينَ)«و كسانى كه در راه خوشنودى ما بكوشند قطعاً آنان را به راههاى خاصّ خود رهنمون

مىگرديم. و بى گمان خداوند همراه و يار نيكوكاران است.»لحظه لحظه زندگانى اولياى خدا زيبا و درسآموز و قابل مطالعه ژرفانديشى است، هم آنان كه پس از تخلّق به اخلاق الهى با شيوه زندگى و نحوه رفتار، گفتار و تمام ابعاد وجودشان نكتههاى هدايت به شيفتگان حقايق مىآموزند، و اكسيرسانْ مسِ وجود سالكان طريقالى الله را به زرِ ناب مبدَّل مىسازند.در عصر حاضر، كه عصر تاريكىها و زمانه دورى از معنويّات و برهنگى فرهنگى است بى گمان معرّفى چهرههاى درخشان آسمان معرفت براى همگان پندآموز خواهد بود و بازدارنده از لغزشها. واين مهم به ويژه براى نسل جوان و نوپا يك نياز اساسى و بنيادين است.در ميان ستارگان آسمان فقاهت و مرجعيّت، اخلاق و عرفان، سياست توأم با عدالت و ديانت و تقوا، وجود ابرمرد سخت كوش ميدان علم و عمل فرزانه ربّانى تنديس (اِنَّمايَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ)(2)مصداق بارز «مَن يُذَكِّرُ كُمُ الله رُؤْيَتُهُ، وَ يَزيدُ فى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ»(3)دين آشناى فانى در ولايت ولىّ اللهاعظم (عج)، شيخ الفقهاء، عارف كامل، حضرت آيتاللهالعظمى آقاى حاج شيخ محمّد تقى بهجت _ دامت بركاته _ چونان خورشيد عالمتاب مىدرخشد. هم او كه حضور جذّاب و همه روزهاش (با وجود كهولت سنّ) در بارگاه بانوى تالى تِلْو معصوم، حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) بر حُسْن روز افزون او مىافزايد، به ويژه آنگاه كه نغمه «يا فاطِمةُاشْفَعى لى فِىْ الْجَنَّةِ»(4) سر مىدهد و بوسه بر ضريح كيميا اثر آنبزرگ بانو مىزند.

ما ضمن ارج نهادن به زحمات بى شائبه فاضل محترم جناب آقاى رضاباقى زاده كه زحمت گردآورى و تاليف اين مجموعه نفيس را در راه معرّفى چهره نورانى مرجعيّت شيعه

به ويژه شناساندن چهره پر فروغ بقيّة السلف حضرت آيتالله العظمى بهجت - دامظلّهالعالى _ به عهده گرفتهاند، مفتخريم با عنايت توليت محترم آستانه مقدّسه، در سالى كه به ابتكار مقام معظّم رهبرى حضرت آيتالله خامنهاى _ دام ظلّه العالى - سال اميرمؤمنان (عليه السلام) نام گرفته است و با گراميداشت نام امام خمينى (قدس سره) رهبر كبير انقلاب اسلامى اقدام به چاپ اين مجموعه مىنماييم.اميد است كه براى همگان و به ويژه براى نسل جوان و با نشاط و رو به رشد كشورمان راه گشا و مفيد باشد.از رهگذرِ خاكِ سرِ كوى شما بود***هر نافه كه در دستِ نسيم سحر افتاد(5)

سخن آغازين

« ... خداوند، كه نعمتهايش همه گرانمايه است، در دورانهاى پى در پى تاريخ، حتّى در روزگاران فَتْرت، هماره بندگانى ويژه دارد كه در انديشهها و ژرفناى خودشان با آنان زمزمه مىكند، و در اثر آن، با روشنايى بيدارى ويژهاى كه در چشمها و گوشها و دلهايشان پديد مىآورند، و مردم را از مقام خدا بيم مىدهند، بسان راهنمايان بيابانهاى خشك و سوخته، هر كس را كه راه راست را بپيمايد، مىستايند، و به نجات بشارتش مىدهند; و هر كس را كه به چپ يا راست كژراهه رود، نكوهش مىكنند، و از هلاكت پرهيزش مىدهند; و اينچنين است كه اينان چراغهاى فروزان آن تاريكىها، و راهنمايان آن شبهايند.»(6)آرى، در فراز و نشيب تاريخ، فرهيختگان دين آشنا هماره حاملان راستين امانت الهى و تعاليم ناب امامان معصوم(عليهم السلام)، و مرزداران حماسه جاويد شيعه بودهاند، و تداوم و بقاى تشيّع بيش از هر چيز مرهون تلاش و مجاهدت آنان است. دانشوران فرزانهاى كه سالها

در حوزههاى دينى به دانش اندوزى و تهذيب نفس پرداخته و به درجات عالى علمى، و پايههاى والاى معنوى نايل گرديده، و از آن پس مشعل هدايت و سعادت انسانها را به دوش كشيدهاند.

شيخ الفقهاء، جمال العارفين، آيت الله العظمى شيخ محمّد تقى بهجت از آن دسته عالمان وارستهاى است كه اينك پس از يك عمر تحصيل و تهذيب و طىّ مراحل سير و سلوك عرفانى و نيل به مقامات والاى توحيدى، خورشيد سان فروغى دگر باره به كالبد جامعه دينپرور افكنده است، كه ما «برگى از دفتر آفتاب» شمسِ وجود پرتابش او را در نگاشته نخست خود نمايانديم، و اكنون به سراغ پروانگان انجمن روحانى معنوى آن «فريادگر توحيد» مىرويم و اوج افق ديدگاههاى او را از زبان تنى چند از شاگردان و يارانش مىشنويم. و به ديگر سخن به نظاره مىنشينيم ابعاد شخصيّت آن بزرگ را در «بهجت عارفان در حديث ديگران»، كه سرآغاز آن به «كلامى از نور»، آراسته شده، و بدينسان اين مجموعه گفتارى است از او و گفتگويى از ياران درباره او. «حَديثُهُ أَوْ حَديثٌ عَنْهُ يُطْرِبُنىاميد كه اين نبشته، بارقه هدايت راهپويان كوى دوست گشته، و آنان را «به سوى محبوب» رهنمون گردد، و هُوَالْهادِىدر پايان، با اظهار عجز از سپاسگزارى از همه بزرگوارانى كه با مصاحبه و يا نگارش در تكميل اين مجموعه نگارنده را يارى رساندند، از خداوند منّان تقاضا دارم كه خود با عنايات خويش از آنان سپاس گزارد، و هُوَالشَّكُورهمچنين از يكى از شاگردان حضرت آيتالله العظمى بهجت كه در ويرايش و تدوين از مشورت و راهنمايىهايش سود جستم، و نيز از همسرم و فرزندم

(محمّدآقا) كه در پياده كردن نوارها و غلطگيرى كتاب به كمكم شتافتند و از همه دستاندركاران انتشارات زائر آستانه مقدّسه حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) تشكر مىكنم. و از خوانندگان عزيز تقاضامندم كه پيشنهادها و انتقادات و مطالب نو خود را به آدرس قم، ص _ پ 178 _ 37165 ارسال فرمايند.

كلامى از نور

بيانات حضرت آيت الله العظمى بهجت

بسم الله الرحمن الرحيمچه بايد بكنيم در ابتلائات داخليّه و خارجيه؟ چه بايد بكنيم؟ چه كار كرديم كه به اين چيزها مبتلا مىشويم؟ فكر اين را بايد بكنيم، آخر ما چكار كرديم كه بىسرپرست مانديم؟اشكال در اين است كه خودمان را اصلاح نمىكرديم و نكرديم و نخواهيم كرد، حاضر نيستيم خودمان را اصلاح كنيم. اگر ما خودمان را اصلاح مىكرديم به اين بلاها مبتلا نمىشديم.حضرت نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نگويم به شما، أَلا اُخْبِرُكُمْ بِدائِكُمْ وَدَوائِكُمْ؟ دائُكُمُ الذُّنُوبُ، وَ دَوائُكُمُ الْإِسْتِغْفارُ»(7) ما مىخواهيم هر چه دلمان مىخواهد بكنيم امّا ديگران، حق ندارند، به ما اسائهاى بكنند; ما خودمان، به نزديكانمان، دوستانمان، هر چه بكنيم بكنيم، اما ديگران، دشمنان، حق ندارند به ما]اسائهاى[بكنند.

آخر ما اگر خودمان را درست بكنيم، خدا كافى است، خدا هادى است، ما خودمان را نمىخواهيم درست بكنيم، اما از كسى هم نمىخواهيم آزار ببينيم. آنهائى كه طبعشان آزار است، كار خودشان را مىكنند، جز اينكه يك كافى و يك حافظ جلوگيرى بكند. ما اگر خودمان به راه بوديم، در راه مىرفتيم، چه كسى اميرالمؤمنين(عليه السلام) را مىكشت، چه كسى حسين بن على(عليه السلام) را مىكشت، چه كسى همين را كه حالا هست، هزار سال هست، او را مغلولاليدين كرد.ما خودمان حاضر نيستيم خودمان را اصلاح بكنيم. اگر خودمان

را اصلاح بكنيم، به تدريج همه بشر، اصلاح مىشوند.

ما مىخواهيم اگر دلمان خواست دروغ بگوييم اما كسى به ما حق ندارد دروغ بگويد; ما ايذاء بكنيم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ايذاء بكنند.بابا با خدا بساز، كار را درست مىكند. چرا در خلوت و جلوت دلت هر چه مىخواهد، مىكنى، مگر نمىفرمايد: (وَمَنْ يَتَّقِالله يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحتَسِب، و مَن يَتَوكَّل عَلَىالله فَهُوَ حَسْبُه، إنَّ اللهَ بالغُ أَمْرِه، قَدْ جَعَلَاللهُ لِكُلّ شَئ قَدْراً)(8)آيا مىشود ما با خدا نباشيم، خدا يار ما باشد در هر جزئى و كلّى، در امور داخله و در امور خارجيّه; پس هيچ چارهاى از بليّات دنيويّه و اخرويّه، داخليّه و خارجيّه نيست الاّ خدايى بودن و با خدا بودن و با خدائيها معيّت داشتن و تبعيّت داشتن. اما اگر از انبياء و اوصياء دور شديم گرگهاى داخل و خارج بلافاصله ما را مىخورند.يما اگر خداترس بوديم، از ما مىترسيدند كسانى كه اص نمىشناسند ما كى هستيم چه كاره هستيم; مىترسند كارى بكنند كه ما بر آنها غضبناك بشويم، چرا؟ چون ديگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستيم.

عرض كردند به سيّدالشهداء(عليه السلام) كه اگر اذن بدهى همين حالا، هيچجا نرفته، از جايت حركت نكرده هلاك مىكنيم دشمنها را ]اين را[ جنّ گفتند; فرمود: «والله قدرت من از قدرت شما بيشتر است _ اين كسى است كه اسم اعظم بلد است _ لكن اگر من كشته نشوم، با چى امتحان مىشوند اين مردمى كه اينجورند». ]اينجا[ دار امتحان است، شما در فكر اين باشيد كه خودتان را اصلاح بكنيد، مابين خودتان

و خدايتان عايقى، مانعى، پيدا نشود. اگر اصلاح كرديد، رفع مانع كرديد بين خودتان و خدا و وسائط ]انبياء و اوصياء[ خدا اصلاح مىكند مابين شما و خلق.حالا واقع شديم، كار را به جايى رسانديم، ماها، بزرگان ما از «سقيفه» جلوتر از «سقيفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره»، كار را به اينجا رسانديم كه وجب به وجب دشمنيم با هم، همه اين كارها را ديدهايم كه كار ماست اين كار و الاّ چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اينكه غيرمسلمانها دشمنى نكنند با مسلمانها. چرا

اينجور است؟همه را مىبينيم كار ماست، از كار خودمان بايد توبه كنيم ]يا [يتوبه نبايد بكنيم؟! هر چه اصلح شد براى ما فع، آن را اختيار بكنيم!! بابا اصلح از اين نيست كه خودمان صالح باشيم.

حالا كه اين كارها را كردهايم، بايد توبه بكنيم، بايد تضّرع كنيم، با آن باب عالى و باب اعلى بايد به سوى او برويم ما را نجات بدهد اوّل از شرّ خودمان و داخله خودمان، بعدها از شرّ خارجيها «أَعْدى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتى بَيْنَ جَنْبيْكَ(9)» اين شهوات، اين غضبهاى بيجا، اين شهوات بيجا، همهاش جنود شياطيناند، جنود كفّارند اينها، كه در داخله خودِ آدم ]هستند[. بالأخره، حالا كه كار را به اينجا رسانديم، خودمان مىدانيم دوايش استغفار است، ]آيا استغفار[ مىكنيم؟چارهاى نيست از اينكه بايد به سوى خدا برويم، اگر به سوى خدا نرفتيم موانع هم اگر رفع بشود، موقّتاً رفع مىشود، دائماً رفع نمىشود.بايد بدانيم كه علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل، و از اين مستغنى نخواهيم بود، و بدون اين، كار ما تمام نخواهد شد.

با اعتراف به اينكه

عمل از خودمان است كه به سر ما آمده و مىآيد تا خودمان را اصلاح نكنيم و با خدا ارتباط نداشته باشيم، با نمايندگان خدا ارتباط نداشته باشيم، كارمان درست نمىشود، امروز تا فردا، تا پس فردا اين كه كار كار نشد كه.تا رابطه ما با ولّى امر، امام زمان صلوات الله عليه قوى نشود، آيا كار ما درست مىشود بدون اصلاح نفس؟ آيا همين اينهائى كه هستيم فرض كنيد اينجا جمع شديم و الّا خب خيلىها با ما موافق هستند در عقايد و همه خواستهها و غير اينها، آيا مىشود تا خودمان را اصلاح نكنيم كار درست بشود؟ آيا تا در عالم «راشى» و «مرتشى» هست كار

تمام مىشود؟ از خودشان، «خوارزمى» نوشته است يك نفر از روساء قشون اميرالمؤمنين صلوات الله عليه در «صفّين» رسيد به دم خيمه يمعاويةبن ابى سفيان لعنةالله، به طورى كه كشتن_ فض از گرفتن معاويه _ پيش او آب خوردن بود و در اين نقل هيچ اسمى از آن قضّيه آن طرفى كه «مالك اشتر» در آن جبهه و آنجاست، نمىآورد.

در همين حال معاويه فرستاد براى اين رئيس، كارت را تمام كردى، اعتراف كرديم به اينكه غالب شدى «ظفرتَ و نصبتَ» كار تمام شد، امابه تو بگويم، اگر عقب نشينى كردى «خراسان» مال توست ميل خودت هست،«خراسان» را مىخواهى، يا مىخواهى جلوتر بيائى و ما را از بين ببرى؟ همين، گفتم به شما اگر عقب نشينى كردى بعد از اينكه كار تمام شده و ما اعتراف داريم، «خراسان» ديگر مال توست.اين بدبخت شقى عقب نشينى كرد با آن قوّت و قدرت و غلبهاى كه آن ساعت پيدا كرد، «خراسان»

را مىخواست، مثل عمر بن سعد]كه[«رى» را مىخواست، بالأخره و كار شد آن جورى كه شد با «مالك» و اينها تا آخرش كه همه مىدانيم از خسران دنيا و آخرت]آن[ بدبخت شقى اينجا فروخت اين را به دنياى خودش، قبل از اينكه «خراسان» به دست معاويه بيافتد، به درك رفت و مرد و به هيچ ]چيز[نرسيد، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنّم، هم فقد «خراسان» مثل عمر بن سعد.

آيا تا اصلاح نكنيم خودمان را، مىتوانيم جامعه را اصلاح بكنيم تو اگر خودت را اصلاح نكنى در آخر كار، كار خودت را مىكنى، همان آخر كار يك كلمه زير گوش مىگويد فلان قدر كه خواب

نديده باشى.آيا مىشود بدون اصلاح خود كارمان را تمام بكنيم؟اينهائى كه با رشوهها سر و كار دارند]كه[ هيچ كسى اطّلاع از حالشان ندارد كه آيا اين شخص محكم است يا محكم نيست، مرتشى است يا مرتشى نيست;پس معلوم مىشود كه ما نمىخواهيم، با اينكه نمىخواهيم مىخواهيم اين راه را برويم. مملكتى در آن، جاسوس يا رشوه خوار فرقى نمىكند، رشوهخوار رشوه ده رشوهگير واسطه باشد]آيا[ ممكن است كسى بگويد برويم اصلاح بكنيم؟ محال است، بدتر مىكنيم چه اگر نمىرفتيم آن

كار نمىشد.بالأخره بايد خودمان را اصلاح بكنيم، منحصر است در اين، و الاّ مگر در «ايران» رشوه نخورد؟]آيا[ ايران را به او ندادند به شرط اينكه نوكرشان باشد؟ «مصطفى كمال» مگر «تركيه» را به او ندادند به شرط اينكه نوكر باشد و مستعمرات را بدهد به كفّار؟ آن يكى در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند كه «حجاز» را به تو مىدهيم، آنها را مىبريم بيرون؟ هر چه مىخواهيم گوش بكن

كار ما همين ]است آيا[ آنها از جهنّم آمده بودند ما از بهشت؟ ما هم از خودمانهم بايد بترسيم. حالا الحمدللّه پيش نيامده چنين قضيّهاى كه بما بگويند يك چيزى كه خواب نمىبينى به تو مىدهيم بعد هم بلدند چه جورى بگيرند از دست ما به چند برابر.

بالأخره ممكن نيست بدون اصلاح نفس كارى پيش برد]يا[براى جامعهمان كارى بكنيم، همان رفيق نيمه راه خواهيم بود، خدا حافظى مىكنيم با هم در وقت وقتش. بالأخره حالا چه كار بايد بكنيم همان كارى كه گفتيم از اصلاح نمىشود دست برداشت.خيلى خوب، حالا اصلاح فعلى ما در چيست؟ همان در برگشت از كارهايى را كه ما مىدانيم در داخل يا در خارج انجام مىدهيم; با خارجيها ارتباط پيدا مىكنيم، ارتباطى كه بر لَهِ آنها است; نه ارتباطى كه بر لَهِ ما باشد; و الاّ با اين «قرآن» واضح با اين اشباهِ «قرآن»، «صحيفه سجّاديه»، «نهج البلاغه» با اينها ديوار اگر مأذون بود تصديق مىكرد حرف ما را، با ما مىشد، چطور شده ما اينجا مانديم، دست گدائى به يك عدّه وحوش، حيوانات، درندهها، دراز مىكنيم، ميل داريم به ما قرض بدهند.

فلهذا]اين كارها[ كارهايى است كه خودمان كرديم تدبيرى نيست غير از اينكه فيما بعد نكنيم، بشناسيم خودمان را، خودمان را بشناسيم، نگذاريم از داخله ما وارد بشوند بر عليه ما كارهايى بكنند.بالأخره ]آيا[ نمىتوانيم پيدا بكنيم خودمان را و مفسد و مصلح را، بلى نمىتوانيم.بالأخره بايد خودمان را اصلاح كنيم،]آيا[اين مقدار، نمىتوانيم بگوئيم بابا]آن شخصى كه[ فلان كار را كرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان كار را كرده، فلانى بوده، فلان شاهد بوده، اين كلمه را

كه نشر داده، اين كلمه را كه افشاء كرده، فلانى است فلان جا ضبط كرده كلامش را بشناسيد كسانى را كه اين كارها را مىكنند; بشناسيد، همين]حالا[ بشناسيد فردا نگوئيد نه نمىشناختيم، نمىدانستيم. اگر واضح و روشن بشود علاج يك كارى بگوئيم نه كه ما كه خبرى نداشتيم ما كه نمىدانستيم چه اشخاصى بودهاند، چه چيزى بوده است چه نبوده است، چه كسى گفته بوده.

بالأخره بايد به همديگر معّرفى بكنيم ]كه[ فلانى رفيق است، فلانى بالفعل رفيق است امّا تا كى؟ معلوم نيست، خدا مىداند تا چه باشد تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بكند، تا چقدر ما را، ميل ما را نفسانيّت ما را ابقا كند. بالأخره همين معرّفى كردن به طورى كه ديگر فردا كسى نگويد اينكه نه يك اشاعاتى بود اما حقيقت نداشت، نتوانستيم پيدا بكنيم. بابا همينهائى كه آمدند الان فلان مطلب را پيشنهاد كردهاند توى آنها فلان و فلان است، آن سابقهاش آن

جور است.بابا بترس براى دين، بترس براى خدا، افسار خودت را نده به يكسى كه نمىشناسى او را معيّت نكن، كام دور خودت را حفظ كن. يك آقائى (خرّم آبادى بود) گفت كه يك كسى در بازار تهران نزدش آمد كه آقا اين _ مثلا ده تومانى را _ خورد كن.گفت: من كيفم را در آوردم ديدم فقط ده تومان دارم; گفتم: ببين آقا من توى كيفم همهاش ده تومانى است من خورد ندارم به شما بدهم ]اين آقا[ مىگفت جلوى چشم من ]كه خودم[ مىديدم اين ]شخص[جورى پولهاى مرا از توى كيف من در آورد و رفت كه من متحيّر ماندم كه اين]شخص[ چه جورى

پولها را برد ]آيا[ سحر كرد؟ چه جورى برد؟ نفهميدم.حالا ما اين همه قضايا را مىبينيم باز هم نمىترسيم از كسى! آيا توكّل ما بر خدا زياد است يا قوّت ايمان ما زياد است!! آرى كسى نمىتواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت مىكنند نه از دشمنهاى شما.

بالأخره، بايد همين كارها را بكنيم]تا[ در بين خودمان اختلاطى نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهيها. در بين خودمان، فساد از اين بالاتر نرود.اين يك مطلب، دوّم ]آنكه[در خلوتمان با خدا، تضرّعاتمان، توبهمان، نمازهايمان، عباداتمان، مخصوصا دعاى شريف «عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفاء(10)» را بخوانيم; از خدا بخواهيم برساند صاحب كار را; با او باشيم. حالا اگر رساند كه رساند، اگر نرساند دور نرويم از كنار او، از رضاى او دور نرويم او مىبيند، او مىداند حرفهائى كه ما به همديگر مىزنيم او عَيْنُ اللّهِ النّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ الْواعِيَة(11) ]است[ و جلوتر از ماها مىشنود حرف ما را; بلكه خودمان كه حرف مىزنيم اين صدا از لب مىآيد به ]طرف[ گوش، فاصلهاى دارد او جلوتر از اين فاصله، حرف خودمان را مىشنود، از خودمان، كلام خودمان را; آن وقت ]آيا[ ما مىتوانيم كارى بكنيم كه او نفهمد؟ مىتوانيم كارى بكنيم كه او نداند؟ نقل كردهاند: دو نفر بودائى بودند ]كه[ در دينشان نكاحى و سفاحى هست، دو نفر با هم مواعده فحشا كردند; گفتند: بايد يك مكان خلوتى پيدا بكنيم كه انجام بدهيم. يك خانه خلوتى پيدا كردند به طورى كه كسى نمىتوانست داخل اين خانه بشود. گفتند: در اين خانه هم يك اطاقى بايد پيدا بكنيم كه فرضاً اگر كسى

داخل اين خانه شد، داخل آن اتاق نمىشود و نمىتواند بشود]بالأخره[ پيدا كردند اتاق مقفّل، كه اگر كسى بتواند داخل خانه بشود، نمىتواند داخل اتاق بشود، خيلى خوب داخل اتاق يشدند، حالا ديگر هيچگونه مانعى نيست در خانه فض از اتاق، محجّة البيضاء نقل كرده، لكن اين قضيّه در «يوسف» و «زليخا» هم سابقه دارد) بالأخره يكى از آنها فهميد كه در اين اتاق بت هست، بلند شد جامهاى برداشت روى بت كه بت نبيند قضاياى اينها را، آن خدايى كه دروغى است نبيند كه دارند چكار مىكنند. آيا ما مىتوانيم از خداى حقيقى، مخفى بكنيم كار خودمان را كه نبيند و نداند كار را انجام بدهيم.مىآيند به انسان مىگويند: چيزى نيست يك نوشتهاى را اجازه بده ما امضا بكنيم، لازم نيست زحمت بكشيد شما امضا بكنيد، نه شما اذن بده ما از جانب شما امضا بكنيم كار تمام است آن هم مزدش، آن هم بهايش، آن هم فلانش.بالأخره، نمىتوانيم از خدا مخفى بكنيم اعمال خودمان را او قادر است، ناظر است عليم است، حكيم است، نمىتوانيم. تا با او نسازيم كارمان درست نمىشود. حالا چه كار بكنيم; خودمان از خودمان يبترسيم، فض از ديگران، چرا؟ به جهت اينكه فردا ما چه مىدانيم چه به ما مىگويند كه در مقابل اين عمل شما اين راهى كه داريد مىرويد نرويد از اين راه، چه كارى كنيم با شما.بلى، بالأخره بايد خودمان از خودمان در حفاظ باشيم، خوب ملتفت باشيم كه از خودمان اغوا نشويم، از خودمان تهديد نشويم، از خودمان تطميع نشويم; وقتى كه همه اين مطالب احراز شد بين خودمان و خدايمان در خلوات از

تضرّعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفيق به توبه، دست برنداريم.از خدا مىخواهيم به توسّط انبياء و اوصيائش و وصىّ حاضرش كه در پيش عارفين حاضر است كه ما را منحرف نكند از خدائى بودن و از خدائيان و از وسائط امداد خدا و ما را منحرف نكند، بصير و بينا بكند، خودشناس باشيم خوديها را بشناسيم خدائيها را بشناسيم، آن وقت خلاف اينها هم شناخته مىشوند. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

گفتار نخست

بيانات حضرت آيت الله سيد عبّاس كاشانى

علاّمه سيّد عبّاس حسينى كاشانى كه نسب شريفش به سيّدالسّاجدينزينالعابدين(عليه السلام) مىرسد عالمى فاضل و فقيهى متتبّع و نويسندهاى محقّق و متكلّمى مدقّق و گمنام است. كه در 17 ربيع المولود سال 1350ه_..ق. در بيت علم و تقوا و فضيلت متولد شد و تحت تربيت پدربزرگوارش علاّمه مقدّس و با تقوا حاج سيّد على اكبر حسينى كاشانى حايرى قرار گرفت. و مقدّمات و ادبيات را نزد او آموخت. و سطح را از استادان و مدّرسين كربلا مانند حاج شيخ جعفر مدّرس رشتى حايرى، آيةالله سيّد محمّد طاهر موسوى بوشهرى مشهور به بحرينى و مرحوم علاّمه سيّد نورالدّين جزايرى و ديگران فراگرفت و براى تكميل مبانى علميه به سامراء مسافرت نموده و در خدمت آيت الله ميرزا محمود شيرازى، ميرزا حبيب الله اشتهاردى و علاّمه كبير سيّد نصرالله كاشانى (پسرعمويش) و نيز علاّمه فاضل شيخ محمّد على تبريزى به مدّت دو سال شاگردى نمود و پس از فوت مرحوم والد به كربلا مشرّف شد و از محضر آيات عظام كربلا چون حاج شيخ محمّد رضا جرقويهاى اصفهانى و شيخ محمّد خطيب، سيّد محمّد حسن (معروف به

حاج آقامير)، حاج سيّد زين العابدين كاشانى و آيةالله العظمى ميلانى استفاده نموده و در سال 1374ه_..ق. به نجف مشرّف شد و از آيات عظام حمامى، ميرزا حسن يزدى، ميرزا عبدالهادى شيرازى، حكيم و خويى بهرهمند شده و پيش از سنّ 25 سالگى به درجه عاليه اجتهاد نايل گرديد و آنگاه به خدمات دينى و روحى پرداخته، و در ضمن به تدريس سطوح عاليه مشغول گرديد تا اينكه در ماه ذى الحجّه سال 1391ه_. .ق. به واسطه دولت شوم عراق با وضع فجيع و دلخراشى به سوى ايران تبعيد گرديد و در قم اقامت و به تدريس فقه و اصول و علوم ديگر، و نيز تأليف و تصنيف پرداخت. ايشان از اكثر مراجع گذشته و حاضر نجف و قم و غيره. اجازات جامع اجتهادى و رواياتى گرفته است. بخشى از تأليفات و تصنيفات (چاپ شده و يا چاپ نشده) آن جناب از اين قرار است. 1 _ مصابيح الجنان 2 _ فرائض الاسلام 3 _ ارث الشيعه 4 _ ارشاد أهل القبله 5 _ الرضوان فى تفسير القرآن 6 _ فقه الشيعه 7 _ الحجاب فى الاسلام 8 _ منهاج الحاج 9 _ الجهاد فى الاسلام و دهها كتاب ديگر.مطالب ذيل را معظّمله در منزلشان بيان نمودهاند و توسّط نگارنده قلمى شده است.* * * * *اينجانب با تمام انحراف مزاج و حال و تراكم اشتغال و مراجعات بسيار لازم دانستم در پاسخ پرسش جنابعالى درباره اسوه علم و عمل، زهد و تقوا، و نزاهت و فضيلت، يعنى آيت الله العظمى بهجت _ مدّ ظلّه العالى _ كه حقّاً با اين عمل خداپسندانه نزد حضرت

حقّ مثاب و مأجور خواهيد بود، گزيده مطالبى را كه پس از گذشت حدود نيم قرن از حالات ايشان به ياد دارم، عرض كنم. در عهد زعامت مطلقه بزرگمرد اسلام و مرجعيّت عامّه منحصر به فرد عالم تشيّع مرحوم آيتالله العظمى آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى _ أَعْلَى اللّهُ دَرَجَتَهُ _ در نجف اشرف، نزد استادانى عظيمالشأن اشتغال به تحصيل داشته، به ياد دارم كه در آن زمان چند تن از آقايان در اواسط جوانى از مشتغلين مجدّ آن حوزه مقدسّه به شمار مىآمدند، كه از جمله آنان عالم عامل، زاهد ناسك و متهجّد ورع و بزرگوار، آقاى شيخ محمّد تقى فومنى _ اَدامَ الله لِلاْسْلامِ ذُخْراً، وَ لِلْمُسْلِمينَ لَوْذاً _ بود كه جدّاً مُشارٌالَيْهِ بِالْبَنان بود، و حقّاً از مفاخر اهل علم حوزه آن روز محسوب مىشد، و بسيارى از افاضل آن حوزه به او رشك مىبردند. و حقيقتاً در اكتساب علوم و كسب فنون، و در كيفيت سلوك و رفتار، كمنظير بود و مرحوم سيّد اعظم امام اصفهانى _ عَطَّرَ اللّهُ مَرْقَدَهُ_ عنايت ويژه و بسزايى نسبت به ايشان مبذول مىداشتند. و بدينسان حضرت آيت الله العظمى بهجت در آن زمان، در حالى كه در عنفوان شباب بود، از افاضل حوزه علميّه كبراى نجف اشرف محسوب مىشدند.روزى به حرم مطهّر حضرت سيّد الموحّدين اميرالمؤمنين _ عَلَيْه اَفْضَلُ صَلَواتِ المُصَلّينَ_ مشرّف شدم. و با يكى از اساتيد جليلالقدرم عالم عامل و پرهيزگار آيت الله آقاى سيّد احمد اشكورى _رَفَعَ اللّهُ فى الْخُلْدِ مَقامَهُ_ برخورد نمودم، پس از عرض تحيّت و سلام با آن جناب، ناگهان حضرت آيت الله العظمى بهجت وارد حرم گرديدند. و با

حالت رقّت و انكسار و توجّه خاصّ كه در آن حال به هيچ كس التفات نداشتند، به زيارت آن امام هُمام(عليه السلام) مشغول شدند. استاد مذكور ما فرمودند: «من از ديدار اين آقا بسيار لذّت مىبرم، و به حال ايشان غبطه مىخورم. حقاً جوانى است عالم و فاضل، و زاهدى است وَرِع و تقى، و مجدّانه به تحصيل علوم آل محمّد(عليهم السلام) اشتغال دارد، اميد است خداوند متعال افراد مانند اين شخصيّت جليل القدر را در حوزه بيشتر كند» و افزوند: «شخص سيّد (حضرت آيت الله العظمى آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى أَنارَ اللّهُ بُرْهانَهُ) خيلى ايشان (آيت الله بهجت) را دوست دارد و از ايشان تعريف و تمجيد مىنمايند.»بزرگى براى اينجانب نقل نمود كه ايشان از سهم مبارك امام زمان(عليه السلام) استفاده نمىنمود و چند نفر از فضلا نيز اين مطلب را تأييد كردند.

نيز عالمى فاضل براى من نقل كرد كه حضرت آيت الله العظمى بهجت با آنكه نيازى به درس اخلاق عالم زاهد ناسك مرحوم آقا شيخ مرتضى طالقانى نداشت، ولى احتراماً در درس ايشان شركت مىجست. و اين نمونهاى از احترام ايشان به علما و بزرگان است، خصلتى كه به خوبى در نحوه رفتار ايشان نمايان است، نمودار است. از سوى ديگر ايشان مورد احترام بزرگان بودهاند، از آن جمله مرحوم آيت الله زاهد ناسك آقاى قاضى _قدّس سرّهالقدّوسى_ بسيار به ايشان علاقمند بودند، و نيز يكى از دوستانم كه از افاضل حوزه است براى من نقل نمود كه روزى خدمت آيت الله العظمى مرجع بزرگ اسلام آقاى سيّد ابوالحسن اصفهانى _بزرگى كه مانند ايشان در ميان علماى اسلام

كمّاً و كيفاً كم پيدا مىشود_ بودم، ناگهان جناب آقاى بهجت وارد شدند، و مرحوم سيّد با تمام قامت برخاستند و ايشان را مورد احترام خود قرار دادند. آن آقا مىفرمود كه من كمتر ديدم كه سيّد اين گونه با كسى عمل نمايد. آيت الله مرحوم آقا سيّد محمّد تقى بحرالعلوم _كه از علماى معروف و مراجع نجف اشرف بودند و روزهاى پنج شنبه و جمعه يك روز را اخلاق، و روز ديگر را تفسير تدريس مىكردند، مىفرمودند اين دو روز ايام التحّصيل است در ايام التّعطيل_ روزى در اثناى درس اخلاق فرمودند: امكانات امروز براى آقايان طلاّب بسيار نيكوست، پس بايد آقايان زحمت بكشند و مجدّانه مشغول باشند. امروز چند نفر هستند كه جديّت در تحصيل دارند و درس خوب مىخوانند. و از جمله نام آقاى شيخ محمّد تقى فومنى را بردند.همچنين از يكى از بزرگان شنيدم كه مىگفتند: من از زهد بسيار و زحمات بىشمار آقاى بهجت، مرجعيّت را مىبينم. اين بود اجمال مطالبى كه بنده حدود پنجاه سال از اين رجل الهى، و مجتهد بزرگ، زاهد سترگ، جامع معقول و منقول، علاّمه، جامع اصول و فروع و مرجع عظيمالشّأن و رفيع المنزلة به ياد دارم. البته اينجانب تفصيل حالات و شرح احوال اين مرجع عظيمالشأن شيعه را در كتاب «مُعجم اعلام الشيعه» نگاشتهام، اميد است به زودى به زيور طبع آراسته گردد و انتشار يابد.أَدامَ اللّهُ بَرَكاتِ وُجُودِ شيخِنَا الْمُبَجَّلِ وَ مَرْجَعَنَاالْعَظيمَ لِخِدْمَةِ الدّينِ الْحَنيفِ وَالْمَذْهَبِ الشَّريفِ، إِنَّهُ المُوَفِّقُ وَ المُعينُ.

گفتار دوم

مصاحبه حضرت آيت الله مصباح يزدى

آيتالله مصباح در سال 1353 ه_. .ق. در يكى از شهرهاى يزد به دنيا آمد و در سال 1326 ه_.

.ش. وارد حوزه علميّه يزد شد و پس از گذراندن برخى از دروس حوزوى، در سال 1330 رهسپار نجفاشرف گرديد. اين سفر بنابر عللى زياد طول نكشيد و ايشان به ايران بازگشت و در سال 1331 وارد حوزه علميّه قم شد و در درس مكاسب و كفايه از محضر آيتالله شيخ مرتضى حايرى استفاده نمود، آنگاه خارج فقه و اصول را از محضر آيات عظام بروجردى، امام خمينى، اراكى _ قدس الله اسرارهم _، استفاده نمود و در اين ميان حدود 15 سال از محضر آيتالله العظمى بهجت بهره بردند. و حدود ده سال در درس تفسير و فلسفه علّامه طباطبايى (قدس سره) شركت نمودند. و در مدرسه حقانى شروع به تدريس نمود. و در سال 1355 بخش آموزش «مؤسّسه در راه حقّ» با مسئوليّت ايشان شروع به فعّاليّت نمود و بعد از انقلاب به منظور گسترش امور آموزش و پژوهش «مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى» را تأسيس نمود. تأليفات زيادى از ايشان چاپ شده است كه به برخى اشاره مىكنيم:معارف قرآن، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، اصول عقايد، اخلاق در قرآن، حكومت اسلامى و ولايت فقيه، دروس فلسفه اخلاق، آموزش فلسفه و...اين مصاحبه در تاريخ 18 / 2 / 77 با صدا و سيماى جمهورى اسلامى انجام و نوار آن توسط نگارنده پياده

شده است.* * * * *بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين، و صلّى الله على سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.زندگى اولياى خدا بهترين الگو براى ساير مردم است كه با شناختن دقيق مىتوانند از نكات آن استفاده كنند. و در واقع وجود آنها نعمتهاى بزرگى از طرف خداى متعال

براى تربيت بندگانش مىباشد.يكى از اين شخصيّتها در عصر ما، وجود مبارك حضرت آيت الله بهجت _ مدظلّه العالى _ است كه از جهات زيادى مىتواند براى ديگران الگو و سرمشق باشد. زمان و چگونگى آشنايىبنده از سال 1331 كه به قم آمدم با ايشان آشنا شدم، به ياد دارم كه سال 1332 در مدرسه حجّتيه بوديم و منزل ايشان نيز جنب مدرسه حجّتيه قرار داشت و تقريباً هر روز ايشان را هم در راه وهم در حرم زيارت مىكردم. چهره نورانى ايشان براى هر بينندهاى جاذبه داشت و كيفّيت نشست و برخاست و حركات و سكناتشان جلب توجّه مىكرد، و نشان مىداد كه ايشان در يك فضاى معنوى خاصّى زندگى مىكند، و توجّهشان به فوقِ مطالبى است كه ديگران به آن توجّه دارند. و نيز تقيّد ايشان به عبادات و سحرخيزى و زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) و برنامههاى عبادى متعدّدى كه هر روز اجرا مىكردند، همگى اوّلين چيزهايى بودند كه هر بينندهاى را به خود متوجّه مىكردند، مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند يك الگوى رفتارى براى خودسازى بشناسند و از او پيروى كنند. آنچه بر اين عوامل مىافزود توجّهات خاصّ و نگاههاى نافذ ايشان بود كه گاهى نسبت به بعضى افراد مثل يك جاذبهاى كه روح طرف را به خود جذب مىكند اثر مىگذاشت.به هر حال اين خصوصّيات باعث شد كه كنجكاوى ما تحريك بشود و ببينيم ايشان چه كسى هستند و چه خصوصّيات و ويژگىهايى دارد. از دوستان و آشنايان و كسانى كه احتمال مىداديم با معظّمله بيشتر مأنوس باشند تحقيق كرديم تا اينكه معلوم شد كه ايشان يكى از اشخاصى هستند كه

هم از نظر علمى و هم از نظر معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتيم كه گاهگاهى به منزلشان برويم و از نصايحشان استفاده كنيم.آن زمان همان گونه كه عرض كردم ايشان يك منزلى جنب مدرسه حجّتيه اجاره كرده بودند، بعد تغيير منزل دادند و در اوائل خيابان چهارمردان فعلى يك خانهاى اجاره كردند كه ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت و در وسط اتاقى كه ما خدمتشان مىرسيديم و از حضورشان بهرهمند مىشديم، پردهاى كشيده شده بود كه پشت پرده خانوادهشان زندگى مىكردند، زندگى بسيار ساده و دور از هر گونه تكلّف و توأم با يك عالم نورانيّت و معنويّت. شناخته شدن آقاى بهجت در درس آيت الله بروجردىاز سوى ديگر شنيديم كه: ايشان از همان زمانى كه مرحوم آيت الله بروجردى _ رضوان الله عليه _ در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته مرحوم آقاى بروجردى به حساب مىآمدند، و از اشكال كنندگان معروف و مبرّز درس ايشان بودند.زيرا معمولاً اساتيدى كه درس خارج مىگويند از ميان شاگردان يكى دو سه نفر هستند كه بيش از همه سعى مىكنند مطالب را ضبط كنند و احياناً اشكالاتى را كه به نظرشان مىرسد مطرح و پىگيرى مىكنند تا مسائل كاملاً حلّ بشود، ايشان در آن زمان چنين موقعيّتى را در درس مرحوم آيت الله بروجردى داشتند. البتّه ما آن زمان درس را درك نكرده بوديم. ولى ايشان (آيت الله بهجت) به عنوان يكى از فضلاى برجسته در درس مرحوم آقاى بروجردى شناخته شده بود. تحصيل در محضر آيت الله بهجتبه هر حال، اولّين چيزى كه ما را جذب كرد همان جاذبه معنوى و روحانى

ايشان بود، ولى تدريجاً متوجّه شديم كه معظّمله از لحاظ مقامات علمى و فقاهتى هم در درجه بسيار عالى قرار دارند. اين بود كه سعى كرديم درسى خدمت ايشان داشته باشيم تا بدين وسيله هم از معلومات آقا بهرهاى ببريم و هم بهانهاى باشد كه هر روز خدمتشان برسيم و از كمالات روحى و معنوى آقا بهرهمند بشويم، لذا كتاب طهارت را با چند نفر از دوستان در خدمت آن بزرگوار شروع كرديم، مكان درس ابتدا در يكى از حجرات مدرسه فيضّيه، و سپس هم يكى دو سال در يكى از حجرات مدرسه خان كه به اسم مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى ناميده مىشود، درسى در خدمت ايشان داشتيم. بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد در منزل خدمتشان مىرسيديم. به هر حال به اين ترتيب يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم و بعد يك دوره مكاسب و خيارات را كه مجموعاً حدود پانزده سال ادامه پيدا كرد.شيوه تدريسدر درس ايشان استفادههايى مىبرديم كه در بسيارى از درسها كمتر يافت مىشد. ايشان در بيان مطالب سعى مىكردند ابتدا مسأله را از روى كتاب شيخ انصارى _ رضوان الله عليه _ مطرح كنند، و بعد هر كجا مطلب قابل توجّه و برجستهاى بود از ديگران مخصوصاً از صاحب جواهر(قدس سره)، و در بحث طهارت از مرحوم حاج آقا رضا همدانى(قدس سره) نقل مىكردند و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصّى داشتند آن را بيان مىكردند.اين شيوه از يك سو باعث مىشد كه انسان از نظرات استادان بزرگ در يك موضوع آگاه بشود، و در عين حال در وقت صرفهجوئى مىشد. البته استادان ديگر هم

براى تدريس شيوههاى جالبى داشتند كه شايد براى مبتدى مفيدتر هم بود، زيرا هر مطلب هر استاد را جداگانه طرح مىكردند; ولى طرح كردن مباحث به اين صورت باعث مىشد كه وقت بيشترى گرفته و احياناً مطالب تكرار شود. مطلب قابل توجّه اينكه: نكتههايى كه از خود ايشان در ضمن تدريس استفاده مىكرديم كه طبعاً بعضى از آنها را از استادانشان شفاهاً دريافت كرده بودند، مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراى دقّتهاى كمنظيرى بود. آيت الله بهجت در محضر استادانايشان در فقه بيشتر از مرحوم آيت الله آقا شيخ محمّد كاظم شيرازى كه از استادان بسيار برجسته نجف اشرف، و از شاگردان مرحوم آيت الله ميرزا محمّد تقى شيرازى بودند، استفاده كرده بودند; و در اصول از مرحوم آيت الله آقاى نائينى و بعد بيشتر از مرحوم آيتالله آقا شيخ محمّد حسين كُمپانى اصفهانى استفاده كرده بودند. هم طول مدّت استفادهشان از مرحوم اصفهانى بيشتر بود و هم استفادههاى جنبى كه از ايشان برده بودند. و پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلى تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى بودند. چون گاهى مطالبى را از ايشان با يك اعجابى نقل مىكردند. و بعد نمونههاى همان را در رفتار خود ايشان مىديديم. پيدا بود كه اين استاد در شكل گرفتن شخصيّت معنوى ايشان هم مؤثّر بوده است. يادم مىآيد كه مىفرمودند: «مرحوم آقا شيخ محمّد حسين طورى بود كه اگر كسى به فعّاليّتهاى علمىاش توجّه مىكرد تصور مىكرد در شبانهروز هيچ كارى غير از مطالعه و تحقيق ندارد. و اگر از برنامههاى عبادى ايشان اطّلاع پيدا مىكرد فكر مىكرد غير از عبادت

به

كارى نمىپردازد.»در رابطه با تقيّد ايشان به فعّاليّتهاى علمى نيز به ياد دارم كه داستانى نقل مىكردند و مىفرمودند: مرحوم آقا شيخ محمّد حسين گفتند: «من سيزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب كفايه شركت مىكردم، در طول اين سيزده سال يك شب موفّق نشدم كه در درس ايشان شركت كنم (ظاهراً ايشان درسشان را شبها ايراد مىفرمودند) آن شب نيز به زيارت كاظمين(عليه السلام) رفته بودم، و در برگشتن مشكلى پيش آمد كه به موقع نرسيدم، در بين راه كه مىآمدم حدس مىزدم كه ايشان امشب چه مطالبى را بيان خواهند كرد، پيشاپيش آن مطالب را نوشتم، بعد كه نجف نزد دوستان آمدم و صحبت كرديم ديدم تقريباً همه مطالبى كه ايشان بيان فرموده بودند چيزهايى بوده كه من پيشاپيش تصوّر كرده و نوشته بودم و تقريباً نوشته من چيزى از درس ايشان كم نداشت.» آن بزرگوار با اينكه چنين موقعيّت علمى داشتند و پيشاپيش مىتوانستند درس استاد را حدس بزنند و بنويسند، در عين حال مقيّد بودند كه حتّى يك شب درس استاد از ايشان فوت نشود و اين طور كه خاطرم مىآيد فرمودند كه: «مرحوم آقا شيخ محمّد حسين سيزده سال تمام درس مرحوم آخوند مىرفتند».از فعّاليّتهاى علمى ديگر او كه بسيار ممتاز بوده است، حاشيه مكاسب است كه يكى از عميقترين حواشى بر مكاسب مرحوم شيخ انصارى(قدس سره)مىباشد، و همچنين حاشيه بر كفايه، كه همه اينها را تا سنّ بيست و هفت سالگى نوشته بود كه افراد عادى اگر بخواهند يك همچنين سير علمى را داشته باشند شايد تا سنّ پنجاه _ شصت سالگى هم موفّق نشوند. اين از لحاظ

فعّاليّتهاى علمى مرحوم آقا شيخ محمّد حسين كه جناب آقاى بهجت از ايشان نقل مىكرد. آن گاه مىفرمودند: «در كنار اين فعّاليّتهاى علمى، آنچنان مقيّد به برنامههاى عبادى بودند كه كسى كه اينها را مىديد فكر مىكرد كه اصلاً ايشان به هيچ چيز غير از عبادت نمىرسد، هر روز زيارت عاشورا و هر روز نماز جعفر از برنامههاى عادى آن بزرگوار بود.» بعد مىفرمودند: «ايشان روزهاى پنجشنبه مجلس روضه مىگرفتند. (طبق سنتّى كه علماى نجف دارند كه معمولاً روز پنجشنبه يا جمعه يك روضه هفتگى دارند كه زمينهاى بوده براى ديدار دوستان و استادان و شاگردان با همديگر، و توسّلى هم انجام مىشده است) و مقيّد بود كه در اين مجلس روضه خودش پاى سماور بنشيند و همه كفشها را جفت كند، و در عين حال مرتّب زبانشان در حال حركت بود، خيلى تند تند يك ذكرى را مىخواندند، ما متوجّه نمىشديم كه اين چه ذكرى است كه اين قدر مقيّد هستند در حال نشستن و برخاستن بگويند. تا اينكه يكى از دوستان كه با ايشان خيلى مأنوستر بود (مرحوم آقا شيخ على محمّد بروجردى رضوان الله عليه) سؤال كرده بود كه آقا اين چه ذكرى است كه اين قدر تقيّد داريد حتّى بين سلام و احوالپرسىتان آن را ترك نمىكنيد؟ ايشان لبخندى زده و بعد از تأمّلى فرموده بود كه: خوب است انسان روزى هزار مرتبه «اِنّا اَنْزَلْنا» بخواند.» به هر حال آقاى بهجت زير دست چنين استادانى تربيت شده بودند كه هم فعّاليّتهاى علمى را بسيار مقدّس مىشمردند و به عنوان يك عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهميّت مىدادند، و

هم به عباداتى كه مستقيماً جنبه عبادى داشت مثل نماز و زيارت و توسّلات مىپرداختند. حضرت آيت الله بهجت غير از استفادههايى كه از نحوه رفتار مرحوم آقا شيخ محمّد حسين و ساير استادان ديگر حتّى مثل مرحوم آقاى نائينى (كه از ايشان نيز نكتههاى اخلاقى ممتازى نقل مىكردند) از مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى مستقيماً براى جهات اخلاقى و معنوى بهره برده و سالها شاگردى ايشان را

كرده بودند.آيت الحقّ ميرزا على آقاى قاضى از كسانى بودند كه ممحّض در تربيت افراد در جهات معنوى و عرفانى بودند. مرحوم علاّمه طباطبايى، مرحوم آقا شيخ محمّد تقى آملى، مرحوم آقا شيخ على محمّد بروجردى _ رضوان الله عليهم _ و عدّه زيادى از بزرگان و حتّى مراجع در جنبههاى اخلاقى و عرفانى از وجود ايشان بهره برده بودند. آيت الله بهجت از شخصيّتهاى ديگرى مانند مرحوم آقا شيخ مرتضى طالقانى و ديگران نكاتى را نقل مىكردند، كه معلوم بود از آنان نيز در جهات اخلاقى و معنوى استفاده كردهاند.آيت الله بهجت نقل مىكردند كه شخصى در آن زمان در صدد برآمده بود كه ببيند چه كسانى سحر در حرم حضرت امير(عليه السلام) در نماز وترشان دعاى ابوحمزه را مىخوانند، آن گونه كه به خاطر دارم (اگر اشتباه نكنم) كسانى را كه مقيّد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير انجام بدهند شمرده بودند و ديده بودند بيش از هفتاد نفر هستند.به هر حال، بزرگانى كه تقيّد به جهات عبادى و معنوى داشتند در آن عصر زياد بودند، متأسّفانه در عصر ما كمتر اين نمونهها را مشاهده مىكنيم. البتّه علم غيب نداريم شايد

آن زمان افراد اين عبادتها را بيشتر در حرمها انجام مىدادند و حالا در خانههايشان انجام مىدهند، ولى مىشود اطمينان پيدا كرد كه تقيّد به اعمال عبادى و معنوى سير نزولى داشته و اين بسيار جاى تأسّف است. ابعاد گوناگون شخصيّت آيت الله بهجتبه هر حال، آقاى بهجت از استادانى كه عرض كردم استفادههاى فراوانى از نظر علمى برده بودند، و اخيراً از مرحوم آقاى بروجردى(قدس سره)در فقه استفاده كردند.بنابر مطالب گذشته، آيت الله بهجت جامع دقّتهاى مرحوم آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى (از راه شاگرد برجستهشان آقا شيخ محمّد كاظم) و نيز جامع نوآوريهاى مرحوم آقاى نائينى و مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى، و تربيتهاى معنوى مرحوم آقاى

قاضى هستند.اين استادان يك شخصّيت جامع الاطرافى را به وجود آوردهاند كه نعمت بسيار بزرگى در عصر ما به حساب مىآيد، و جا دارد كه افراد با لياقت و قدرشناس از لحظه لحظه عمر ايشان استفاده ببرند.علاوه بر اين، خداى متعال به ايشان يك ويژگىهاى شخصى و استعدادهاى ذاتى نيز عطا فرموده است كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است، و آن اينكه ايشان از فطانت و كياست خاصّى برخوردار هستند كه هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى و سياسى يك روشنبينىها و تيزبينىهاى خاصّى دارند كه آدم تعجب مىكند يك كسى كه غرق در مسائل علمى و عبادى است چگونه به اين نكتههاى دقيق توجّه دارد و آنها را درك مىكند. شايد كسانى كه دورا دور ايشان را فقط در حال عبادت و نماز يا درس ديده باشند فكر كنند كه ايشان به مسائل سياسى و اجتماعى چندان توجّهى ندارد، ولى بنده

عرض مىكنم كه بزرگترين مشوّق لااقل خود بنده در پرداختن به مسائل سياسى و اجتماعى ايشان بود، و به صورتهاى مختلف به دوستان و كسانى كه در درس شركت مىكردند سفارش مىكردند كه به اين گونه مسائل اهميّت بدهند و اشاره مىكردند كه اگر كسانى كه تقيّد به مسائل معنوى و علمى دارند به اين كارها نپردازند، روزگارى مىآيد كه جوّ سياست و اجتماع به دست نااهلان مىافتد و آنان جامعه اسلامى را از مسير خودش منحرف مىكنند. ايشان در عين حال كه به ما تأكيد مىكردند مثلاً درس فقه را بنويسيد، دقّت كنيد، يا سفارشات اخلاقى مىكردند در همان حال اهتمام داشتند كه ما از مسائل سياسى و اجتماعى دور نباشيم و به ما توصيه مىكردند كه در اينگونه مسايل به خصوص در بُعد فرهنگى فعّاليّت داشته باشيم. ارتباط آيت الله بهجت با امام خمينى (ره)گاهى يك پيغامهاى خاصّى براى حضرت امام _ رضوان الله عليه _ در ارتباط با همين مسائل سياسى مىدادند كه در يك موردش بنده با يكى ديگر از دوستان واسطه در رساندن آن پيام خاصّ به حضرت امام بوديم. حضرت امام _ رضوان الله تعالى عليه _ نيز نسبت به ايشان عنايت خاصّى داشتند; البته من مستقيماً از ايشان چيزى نشنيده بودم، چون اصولاً من كمتر به خودم اجازه مىدادم كه مزاحم اساتيد بشوم يا سؤال بكنم، و غالباً چيزهايى كه شنيدهام يا به خاطر دارم مطالبى است كه يا مشاهده كردهام يا در ابتدا خود اساتيد بيان فرمودهاند، ولى مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام درباره ايشان نقل مىكردند: يك وقت حضرت امام كه ارتباط نزديكى با

مرحوم آقاى بروجردى داشتند يك وجهى را براى آقاى بهجت گرفته بودند (چون ديده بودند كه زندگى ايشان خيلى ساده است)، ولى وقتى براى آقاى بهجت آورده بودند ايشان قبول نكرده بودند. امام هم نمىخواستند و مصلحت نمىديدند آن وجه را برگردانند. به هر حال آن گونه كه ايشان نقل كردند حضرت امام با يك چارهانديشى فرموده بودند كه: «من از مال خودم اين وجه را به شما مىبخشم، و اجازه بدهيد من ديگر اين را برنگردانم.» و آيت الله بهجت به اين صورت به عنوان هبه از ملك شخصى حضرت امام قبول مىكنند. يكى از دوستانى كه خدمت حضرت امام زياد رفت و آمد مىكرد جناب آقاى مسعودى خمينى مىباشد. كه حالا عهدهدار توليت آستانه حضرت معصومه(عليها السلام)هستند. ايشان نقل مىكردند كه گاهى گرفتاريهاى خاصّى براى امام پيش مىآمد، يا مريض سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مىفرستادند. چند بار پيش آمد كه خدمت ايشان رفتم و ايشان دستور دادند كه قربانى كنند، و خود من از طرف حضرت امام مأمور شدم كه يكى دو رأس گوسفند بخرم و قربانى كنم. مرحوم آقا مصطفى _رضوان الله عليه_ از پدرشان مرحوم امام _ اعلى الله مقامه _ نقل مىكردند كه ايشان معتقدند: «جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسيار ممتازى هستند.»همچنين معتقد بودند: «ايشان داراى موت اختيارى هستند». يعنى قدرت اين را دارند كه هر وقت بخواهند روح خود را از بدن جدا و به اصطلاح «خَلْع» نموده و بعد مراجعت كنند.اين يكى از مقامات بلندى است كه بزرگان در مسير سير و سلوك عرفانى ممكن است به آن برسند، و همينطور مقامات معنوى ديگر

در معارف توحيدى كه زبان بنده ياراى بحث درباره اين زمينهها را ندارد. اينها را نيز اگر نشنيده بودم لياقت آن را نداشتم كه مطرح كنم.متأسّفانه عليرغم اينكه ما سالهاى طولانى خدمت ايشان بوديم، لياقت آن را پيدا نكرديم كه ايشان عنايتى در اين زمينه به ما بفرمايند، يك چيز خاصّى به ما ياد بدهند و دست ما را بگيرند; به عنوان مثال به يك مقامى برسانند; البته از اينكه مشمول دعاهاى ايشان بوديم خدا را شكر مىكنيم كمااينكه هم اينك مستظهر هستيم، ولى شخصاً لياقت اين را نداشتم كه استفاده كاملى ببرم. به هر حال مقاماتى وجود دارد كه ما نمىتوانيم آنها را درست تصوّر بكنيم، ولى اولياء خدا به واقعيّاتش رسيدند. و كسانى كه ريگ در كفش نداشته باشند و از مجارى صحيحى اطّلاع پيدا كرده باشند نمىتوانند آنها را انكار كنند. نظر شيخ عباس قوچانى درباره آقاى بهجتاز جمله كسانى كه درباره حضرت آقاى بهجت اعتقاد به كمالات فوق العاده داشت آقا شيخ عباس قوچانى جانشين مرحوم آقاى قاضى در مسائل اخلاقى و عرفانى بودند، كه در نجف اقامت داشتند و فرزند ايشان آقا شيخ محمود قوچانى است كه اينك در ايران در نمايندگى ولىّ فقيه در ستاد مشترك ارتش هستند. آقا شيخ عباس مىفرمودند: آن وقتى كه آقاى بهجت خيلى جوان بودند و هنوز سنّشان به بيست سال نرسيده بود (آن گونه كه به خاطر دارم ايشان طور ديگرى تعبير مىكردند، مىگفتند هنوز محاسنشان درست در نيامده بود) به مقاماتى رسيده بودند كه ما به واسطه ارتباط نزديك و رفاقت صميمانهاى كه داشتيم اطّلاع پيدا كرديم. و ايشان از من عهد

شرعى گرفتند تا زنده هستم جايى آنها را نقل نكنم. در آن سنّى كه شايد هفده، هجده سالگى بود به آن مقامات رسيده بودند. و به نظرم همين مسأله موت اختيارى را مطرح مىكردند. كسى كه پيش از بيست سال به اين مقامات رسيده باشد، بايد حدس زد كه در سنّ هشتاد سالگى بعد از يك عمر طولانى سير و سلوك و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظايف، به چه پايهاى از قرب خدا رسيده است. و همين باعث مىشود كه هر مؤمن پاك سرشتى كه ايشان را مىبيند مجذوب مىشود، مخصوصاً اگر موفّق بشود حالات عبادى ايشان را مشاهد كند و در نمازهاى ايشان شركت كند، كه مايه بركات بسيار زياد، و از نعمتهاى بزرگ خدا براى مردم اين زمان است; زيرا اين گونه بندگان وقتى در حضور ديگران عبادتشان را انجام مىدهند ديگران هم مىبينند چنين حالاتى وجوددارد و باعث مىشود فكر نكنند همه اينها خيالات است. البته اينها قطرهاى از درياى كمالات اين بزرگان است، كه شايد بيش از اين مجاز نباشند به ديگران ارائه بدهند. كتوم بودناز ديگر ويژگىهاى ايشان اينكه در اظهار مقامات معنوى بسيار امساك دارند و كتوم هستند، و بسيارنادر اتّفاق مىافتد كه طورى رفتار كنند يا چيزى بگويند كه شخص متوجّه بشود و مطمئن شود كه ايشان يك امر خارقالعادهاى انجام دادهاند يا علم خارق العادهاى دارند. ولى نزديكان ايشان در طول سالها زندگى و معاشرت با آقا گاهى به يك نكتههايى برخورد كردهاند كه نشانه هاى قطعى است اينكه معظّم له قدرت هايى ماوراى قدرت هايى كه ديگران دارند، در اختيارشان است.

تلاش براى توجّه دادن و راهنمايى ديگرانما معمولاً سعى مىكرديم كه چند دقيقهاى زودتر در درس حاضر بشويم تا مزاحم ايشان شده و از مطالب اخلاقى كه مطرح مىفرمودند استفاده كنيم. ايشان نيز معمولاً پيش از درس تشريف مىآوردند و در اتاق محل درس و به صورتهاى مختلف و غالباً; بلكه هميشه بطور غيرمستقيم نصيحت مىكرد. يعنى همين كه مىنشستند يك حديثى مىخواندند، يا يك داستان تاريخى از يك كسى نقل مىكردند، ولى مناسبت اين حديث يا ذكر آن داستان تاريخى با رفتار روز گذشته ما آنچنان بود كه گويى دارند حالات ما را بيان مىكنند، يا اگر نقصى در رفتار ما بود با نقل يك حديث يا ذكر يك تاريخى يا داستانى، آن را گوشزد مىكردند. و اين مطلبى بود كه ساير دوستان نيز هر كدام به مناسبتى همين چيز را استنباط كرده و مىگفتند: ايشان يك مطالبى مىگويند كه درست بر زندگى ما، منطبق مىشود و آن مشكلى را كه ما در زندگى داريم با ذكر آن داستان يا حديث، حلّ مىكنند، يا اگر قصور يا اشتباهى داشتيم آن را گوشزد مىكنند. روش ايشان براى تربيت در برخورد با ديگران همين بود، و هيچ گاه مستقيماً نمىگفتند اين كار را بكنيد يا نكيند، يا فلان كار بد را كرديد، بلكه با ذكر يك حديث، يا جريان تاريخى و يا داستان، طرف را متوجّه نقص كارش مىكردند و به او گوشزد مىكردند كه خودش را اصلاح كند. برنامه روزانهحضرت آقاى بهجت در حدود 40 سال قبل يك برنامه روزانهاى داشتند كه هر روز بينَ الطُّلوعَيْن تا اوايل طلوع آفتاب به حرم مشرّف مىشدند و

هر روز نماز جعفر و عبادات ديگر را در حرم مطهّر حضرت معصومه(عليها السلام) انجام مىدادند، و عصرها نيز برنامهشان اين بود كه پيش از غروب قدمزنان به سمت صفائيّه (كه آن وقتها هنوز منطقه مسكونى نبود و از نزديكىهاى پل راهآهن صفائيّه زمينهاى مزروعى شروع مىشد) مىرفتند و در زمينهاى مزروعى مىنشستند و نماز مغرب را در آنجا مىخواندند بعضى دوستان كه علاقمند بودند خدمت ايشان مىرسيدند و نماز را با ايشان مىخواندند، و حالات عجيبى در همان نمازشان داشتند با اينكه در بيابان بود.يكى از دوستان نقل مىكرد كه يك شب ايشان بعد از نماز فرمودند: «اگر سلاطين عالم مىدانستند كه انسان در حال عبادت چه لذتهايى را مىبرد، هيچگاه دنبال مسائل مادّى نمىرفتند». زهد و ساده زيستىمدتها گذشت و حدود سى و چند سال پيش منزلى را كه اينك در آن سكونت دارند تهيّه كردند (و پيش از آن در منزل اجارهاى مىنشستند كه در كوچه محله عربستان قم، پشت بازار واقع بود.) دقيقاً نمىدانم از املاك خودشان و از ارث پدرىشان برايشان خريدند يا كسى خريد. اينجا چون نزديكتر بود دوستان بيشتر موفّق مىشدند كه براى نماز به خدمتشان بروند. بعد ايشان را به مسجد فاطميّه دعوت كردند و آنجا محل اجتماع كسانى بود كه علاقمند بودند از نماز ايشان استفاده كنند.و تاكنون همچنان بيش از سى سال است كه نماز صبح و ظهر و شب را در مسجد فاطميّه به جماعت مىخوانند، و اخيراً درسشان را نيز از منزل به آن مسجد منتقل كردهاند، و ديد و بازديدهاى اعياد و ايّام سوگوارى نيز در همان مسجد انجام مىگيرد، چون خانه

ايشان ظرفيّت اينكه تعداد زيادى در آن اجتماع كنند را ندارد، اين منزل دو سه تا اتاق كوچك دارد با همان گليمهايى كه بعد از چهل _ پنجاه سال پيش داشتند. بعد از مرجعيّت نيز منزل ايشان هيچ تغييرى نكرده، و جاى پذيرايى و ملاقات از بازديدكنندگان نيز در همين مسجد انجام مىشود. پذيرش مرجعيّتاصولاً قبول مرجعيّت آقاى بهجت به نظر من يكى از كراماتشان است، يعنى شرايط زندگى آقا آن هم در سنّ 80 سالگى به هيچ وجه ايجاب نمىكرد كه ايشان زيربار چنين مسئوليتى برود و كسانى كه با آقا آشنايى داشتند هيچ وقت حدس نمىزدند كه ايشان يك وقتى حاضر بشوند پرچم مرجعيّت را به دوش بكشند و اين مسئوليّت را قبول كنند.بدون شك جز احساس يك وظيفه متعيّن چيز ديگرى باعث نشده است كه آقاى بهجت اين مسئوليّت مرجعّيت را بپذيرد. و بايد گفت كه رفتارشان در اين زمان با اين وارستگى و پارسايى حجّت را بر ديگران تمام مىكند كه مىشود مرجع بود و با همين سادگى زندگى كرد، بدون اينكه تغييرى در لباس، خوراك، مسكن، خانه و شرايط زندگى پيش بيايد. نمونهاى از كرامات آيت الله بهجتكسانى كه در طول ساليان متمادى با ايشان معاشرت داشتند گهگاهى چيزهايى از ايشان مىديدند كه خارقالعاده و به اصطلاح «كرامت» است، هر چند ايشان به گونهاى برخورد مىكردند كه معلوم نشود كه آن يك امر خارقالعاده است، براى نمونه به چند مورد اشاره مىكنم:مژده آزادى آقاى جنّتىدر مقطعى كه حضرت امام در تبعيد بسر مىبردند بسيارى از فضلا، بزرگان و علاقمندان به حضرت امام مورد آزار و اذيّت دستگاه قرار داشتند، آنها

را جلب مىكردند و به محض اينكه كلمهاى يا رفتارى از ايشان ظاهر مىشد از منبر منع مىكردند، و مدّتها زندان مىكردند و به جاهايى مىبردند كه نتوان از آنان خبرى كسب كرد. از جمله به ياد دارم زمانى كه ما در مدرسه منتظريّه بوديم (كه مرحوم شهيدقدّوسى(قدس سره) آن را اداره مىكردند و حضرت آقاى جنّتى _ حفظهالله _ تدريس مىكردند و بنده نيز در خدمتشان بودم) آقاى جنّتى را گرفتند و قرائن به گونهاى بود، كه نگران شديم كه اگر آنها اطّلاعاتى از بعضى مسائل داشته باشند ممكن است ايشان را خيلى اذيّت كنند. من خدمت حضرت آقاى بهجت _ حفظهالله _ رسيدم و عرض كردم كه جريان اين است و ما خيلى نگران هستيم. ايشان تأمّلى كردند و فرمودند: «ان شاءالله خبر آزادى ايشان را براى من بياوريد.»اشارهاى بود به اينكه آقاى جنّتى بزودى آزاد مىشوند و مشكلى پيش نخواهد آمد.البته هر كس ممكن است اين گونه بگويد، اما در آن موقعيّت سخن آقاى بهجت براى ما مژدهاى بود و ما مطمئن بوديم كه ايشان مىدانند جريان ادامه پيدا نمىكند و مشكلى پيش نمىآيد; ولى مواردى هم بود كه مثلاً ما عرض مىكرديم براى شخص ديگرى دعا كنيد و ايشان چنين چيزى نمىگفتند و به آن زودى هم آزاد نمىشد. اطّلاع از مكان عروس گمشدهمورد ديگر اينكه: در يك جريان عروسى دشمنان عروس آمده بودند و در شب عروسى، عروس را از خانه دزديده بودند و كسى اطّلاع نداشت كه او را به كجا بردهاند. خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را برگزار كنند، ولى نزديك غروب ديده بودند

كه عروس نيست و پدر و مادر عروس و داماد خيلى نگران مىشوند و هر چه اين طرف و آن طرف مىرفتند نمىتوانستند عروس را پيدا كنند.يكى از دوستان ما كه با آنها همسايه بود مىگفت: من هيچ چارهاى نديدم جز اينكه به خدمت آقاى بهجت بروم و جريان را عرض كنم و ببينم ايشان چه مىفرمايند؟ با شتاب و ناراحتّى خدمت ايشان رسيدم و ماجرا را تعريف كردم. ايشان تأمّلى كردند و به طور عادى فرمودند: «برويد حرم، شايد به آنجا آمده باشد!!»ايشان برمىگردد و مطمئن مىشود كه بايد همين كار را انجام بدهد، لذا به خانواده عروس اطّلاع مىدهد و آنها مىآيند و بالاسر حضرت معصومه(عليها السلام) عروس را پيدا مىكنند. حالا جريان چه بوده و چگونه عروس به حرم رفته بوده است، دقيقاً يادم نيست. ولى هيچ احتمال نمىدادند كه بتوانند او را در چنين موقعيتى پيدا كنند. اطّلاع از حمل و پسر بودن اوباز يكى از دوستان مىگفت: نزديك ماه رمضانى خانواده ما باردار بود، و من مىخواستم به مسافرت بروم، براى خداحافظى و التماس دعا خدمت آقاى بهجت رفتم.ايشان مرا دعا كردند و فرمودند: «در اين ماه خداوند پسرى به شما عطا خواهد كرد، اسمش را محمّد حسن بگذاريد.» در حالى كه ايشان يبه حسب ظاهر اص از اينكه خانواده ما حامله است

اطّلاعى نداشتند.به هر حال، شب نيمه ماه رمضان كه شب تولّد امام حسن(عليه السلام) بود بچّه متولّد شد و اسمش را محمّد حسن گذاشتيم.از اين گونه امور خيلى برايشان پيش مىآيد، ولى ابداً اظهار نمىكنند و همينها را نيز راضى نيستند جايى نقل بشود، ولى براى اينكه مؤمنين

بدانند در اين زمان هم خداوند به بعضى از بندگانش عنايت دارد، و اگر كسانى صادقانه راه بندگى خدا را طى كنند خدا آنها را راهنمايى مىكند;كه: (وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا.)(12) و راه تكامل و انسانيّت بسته نيست و همه كسانى كه در اين زمان هم بخواهند راه تقرّب خدا را طى كنند در سايه عنايات ولىّ عصر(عج) و احياناً به دست اينچنين بندگانى كه در ميان مردم حضور دارند، مىتوانند به مراتبى از كمال و قرب خدا نايل شوند، اينها همه براى ما مىتواند اميدبخش باشد و بر ايمان ما بيفزايد. آرى، اينها حقايق ثابتى است، شوخى نيست، افسانه نيست; حقايق عينى است كه وجود دارد و مىتوانيم ببينيم و آثارش را درك كنيم و قدرى از شيفتگى به دنيا و زرق و برقهاى آن را رها كنيم، و بدانيم كه لذّت و خوشى منحصر به لذّتهاى حيوانى و شيطانى نيست، بلكه انسان مىتواند به كمالاتى، به لذّتهايى، به سعادتهايى برسد كه قابل مقايسه با اين لذّتهاى مادّى نيست; ولى افسوس كه ضعف معرفت و ايمان از يك طرف، و هجوم عوامل شيطانى داخلى و خارجى، انسانى و جنّى از سوى ديگر آن چنان فراوان است كه كمتر به اين گوهرهاى گرانبها توجّه مىشود. نمونه بارز علم و عملدر ميان بزرگان علما كسانى هستند كه بيشتر توجّهشان به مسائل علمى معطوف است و كمتر به مسائل عبادى مىپردازند يا اهميّت مىدهند; بر عكس كسانى نيز وجود دارند كه بيشتر توجهشان به مسائل عبادى است و به مسائل علمى بخصوص فقاهت چندان بهايى نمىدهند; ولى ايشان همانگونه كه از استادشان نقل مىكردند يپيدا بود

كه كام تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى هستند.آقاى بهجت هم در مسائل علمى فوق العاده دقيق هستند و اهتمام دارند و واقعاً تعليم و تعلّم را يك وظيفه واجب عينى جدّى مىدانند، و به تحقيق در مسائل فقهى بسيار اهميّت مىدهند; و هم به مسائل عبادى و معنوى اهتمام كافى دارند و آنها را يك بال ديگرى براى پرواز انسان تلقى مىكنند كه هيچ كدام بدون ديگرى كارساز نيست. پيشگيرى از شبهات با ديده فراستاز ويژگىهاى ايشان در درسشان و هنگامى كه ما در خدمتشان بوديم اين بود كه گاهى پيش از درس همانگونه كه اشاره كرديم، داستان يا حديثى را نقل مىكردند و گاهى براى ما تعجبآور بود كه ايشان چه اصرارى دارند بر مطالبى كه معلوم است تكيه بكنند. از جمله مطالبى كه پيش از درس مطرح مىكردند درباره امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود، ما تعجّب مىكرديم كه مگر ما در تشيّع آن حضرت شكّ داريم كه ايشان اينقدر اصرار دارند كه دلائل امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را براى ما بيان كنند، به هر حال يك مقدار در دلمان گلهمند بوديم كه چرا به جاى اين مطالب چيزهايى را كه بيشتر مورد حاجت ما است در امور اخلاقى و معنوى نمىگويند; ولى بعد از اينكه به سنّ 50 _ 60 سالگى رسيديم، در بسيارى از مباحث ديديم نكتههايى را كه ايشان 40 سال پيش در درسشان درباره امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام)مىفرمودند امروز به درد مىخورد. گويا ايشان آن روز با ديده فراست مىديد كه يك مسائلى بناست مورد غفلت قرار بگيرد و در آن شكّ و شبهه پيش بيايد، لذا از همان زمان

ما را مىساخت براى اينكه امروز بتوانيم با آنها مقابله كنيم.شايد اگر آن توصيههاى ايشان نبود، ما اصلاً انگيزه نداشتيم درباره اين مسائل مطالعهاى داشته باشيم. حتّى بنده در نوشتههايم كه درباره مسائل اعتقادى و يا ديگر مسائل است، از همان نكتهها

استفاده كردهام. اهتمام به رعايت آداب شرعىمهمّترين ويژگى كه در روش تربيتى ايشان مشاهده مىشود اهتمام ايشان به آداب شرعى و سيره اهل بيت _سلام الله عليهماجمعين_ است.همه علماى اخلاقى شيعه در اينكه راه صحيح عبوديّت جز اطاعت از دستورات خداوند است و انسان نمىتواند جز از اين راه به مقامى برسد متّفقند، مگر كسانى كه انحرافاتى در فكر و رفتارشان باشد; امّا بر اهميّت دادن به رعايت آداب شرعى و سيره اهلبيت(عليهم السلام) همه يكسان نيستند.حضرت آقاى بهجت _حفظهالله تعالى_ در رعايت آداب شرعى بسيار مقيّد هستند و ريزهكاريهاى خاصّى را در رفتارشان رعايت مىكنند كه توصيف آنها كار دشوارى است. به عنوان نمونه يك نكتهاى را نقل مىكنم، شايد اينها در تاريخ بماند و كسانى كه مايل باشند از دستورات شرع پيروى كنند بدانند تا كجاها بايد انسان آداب شرعى را رعايت كند:ايشان زمينى نه چندان بزرگ در شمال داشتند كه از ارث پدرشان به ايشان رسيده بود، و محصول برنج از آن برداشت مىشد و بخشى از مصرف خانه ايشان از آنجا تأمين مىشد. هنگامى كه محصول برنج را مىآوردند ايشان مقيّد بودند كه مقدارى از آن را به همسايگان و دوستان اهدا كنند. در جريان مبارزات من چند ماه در قم نبودم، چون چند نفر از دوستانمان زندانى شده بودند و مداركى بدست آمده بود كه بعضى از آنها به

خطّ من بود و مشكلاتى پيش بينى مىشد. به هر حال، دوستان سفارش كردند مدّتى در قم نباشم، لذا مدتى مسافرت رفته بودم و حتّى نزديكان ما هم درست اطّلاع نداشتند كه من كجا هستم.در اين مدّت، يك بار از جانب ايشان يك كيسه برنج، و بار ديگر مبلغ 25 تومان پول (كه آن زمان نيز مبلغ زيادى نبود) آقازاده ايشان على آقا _حفظهالله_ و خانم آقاى بهجت با هم به منزل ما آمده بودند. آقازادهشان سركوچه ايستاده بود و خانم ايشان اين مبلغ را به منزل ما آورده و به خانواده ما داده بودند. بعد از اينكه برگشتم و اطّلاع پيدا كردم، مدتى متحيّر بودم كه اين چه سرّى بود كه تنها بايد خانمشان به منزل تشريف بياورند، بعد از مدتى به اين نتيجه رسيدم كه يكى از آداب شرعى اين است كه اگر زنى شوهرش مسافرت هست مردِ نامحرم درِ خانهاش نرود و اگر كارى هست به وسيله خانمى انجام بگيرد. ايشان براى اينكه رعايت اين ادب شرعى را كرده باشند خانمش را فرستاده بود و علّت به همراه رفتن آقازادهشان نيز اين بود كه خانمشان آدرس منزل ما

را نمىدانستند.البته آن مبلغ در همان زمان هم كم بود و چندان تأثيرى در زندگى ما نداشت، ولى آنچه كه براى ايشان ميسور بود همان مقدار بيشتر نبود. و كيفيّت رساندن نيز مهم بود كه كاملاً آداب شرعى را رعايت كرده بودند.اينچنين ظرافتها و ريزهكاريها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياى خدا وجود دارد كه فهميدن آنها خودش يك علمى مىخواهد، چه رسد به اينكه آدم بتواند دقيقاً آنها را رعايت بكند.

و همينهاست كه بنده را در بندگى پيش برده و نزد خداوند عزيز و داراى مقامات بلند مىگرداند.رعايت مسلّمات شرعتكيه كلام ايشان در نصايح، رعايت مسلّمات شرع است. كسانى كه از ايشان دستورى و نصيحتى مىخواهند، ايشان تأكيد مىكنند مسلّمات شرع را درست رعايت بكنيد، و آن چيزهايى كه مشكوك و مشتبه است در درجه بعد قرار دارد. در درجه اوّل آنچه را مسلّم است كه از اسلام است مقيّد باشيد دقيقاً رعايت كنيد. يك استدلال بسيار آموزنده نيز در اين زمينه ذكر مىكردند، كه بنده نيز از ايشان فرا گرفتهام و گاهى در سخنرانيها يا جاهاى ديگر عرض مىكنم. و آن اين است كه خداوند مىخواهد بندگانش را هدايت كند و به كمال سعادت برساند بر مطالبى كه بيشتر در سعادت انسان مؤثّر است يا بيشتر تأكيد مىكند، نه چيزهاى پيش پا افتاد. خداى حكيم كه مىخواهد بندگانش را به كمال سعادت هدايت كند بر آنچه كه مهمتر است بيشتر تأكيد مىكند.بنابراين، اگر بخواهيم بدانيم چه چيزهايى بيشتر موجب سعادت انسان مىشود، بايد ببينيم خداوند بر چه چيزهايى بيشتر تأكيد كرده، هر مطلبى كه در قرآن و روايات و كلمات اهل بيت(عليهم السلام) و سيره عملى آنان بيشتر مورد توجّه بوده، معلوم مىشود در تكامل انسان بيشتر مؤثّر است. اهتمام ويژه به نمازاز مهمترين آنها اهتمام به نماز است. اين همه آيات در قرآن كريم درباره نماز است، و روايات فراوان درباره رعايت وقت نماز، حضور قلب در نماز، آداب نماز وجود دارد كه شايد در هيچ بابى از ابواب فقه و دستورات شرع اين همه دستور نداشته باشيم;پس مهمترين چيزى كه انسان را

به سعادت مىرساند همين نماز است; بنابراين بايد به نماز اهميّت داد.ايشان گاهى به عنوان طعن و طنز مىگفتند: بله ماها براى تكاملمان دنبال يك چيزى مىگرديم كه نه خدا گفته باشد نه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نه امام(عليه السلام)، در صورتى كه قاعدتاً آنچه آنها بيشتر گفتهاند و بيشتر تأكيد كردند همان موجب سعادت مىباشد. مگر ممكن است چيزى در سعادت انسان نقش داشته باشد و آنها غفلت كرده باشند و آن را نگفته باشند و واگذار كرده باشند كه پيرى، مُرشدى بيايد و آن را بيان بكند!! آيا چنين چيزى ممكن است؟ و نيز آيا امكان دارد چيزهايى را كه چندان اهميّت ندارد بيان كرده باشند ولى درباره مطالب مهمّ و مهمتر كمتر گفتگو كرده باشند؟!

گفتار سوم

بيانات حضرت آيت الله گرامى

حضرت آيت الله گرامى در ماه رجب 1357 ه_ .ق. (مهر 1317 شمسى) در شهر قم در خانوادهاى متدين ديده به جهان گشود.فرد شاخص اين بيت، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى مىباشد كه از علماى طراز اول شيعه در آن عصر به شمار مىرفت. پدر حضرت آيت الله گرامى مرحوم حاج عباس گرامى _ همشيرهزاده مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم _ از تجّار متديّن و مشهور به پاكى و سلامت نفس عصر خود بود.حضرت آيت الله گرامى پس از گرفتن مدرك ششم ابتدايى و خواندن مقدارى از دروس متوسطه وارد حوزه علميّه قم شد و به سرعت به مدارج علمى دست يافتند. ايشان پس از فراگيرى مقدّمات و سطوح متوسّطه و عاليه، در سنّ 18 سالگى در درس خارج فقه حضرت امام خمينى(قدس سره) و مرحوم آيت الله العظمى بروجردى(قدس سره)

شركت نمود. آيات عظام اراكى، گلپايگانى، حائرى، محقق داماد و ميرزا هاشم _ قدّس الله أَسرارهم _ استادان ديگر ايشان در زمينه فقه و اصول مىباشند، همچنين ايشان فلسفه و تفسير را از محضر علاّمه طباطبايى استفاده نمود.حضرت آيت الله گرامى از جوانى ضمن خواندن دروس حوزه، به تدريس اشتغال داشت و بيشتر كتب علمى حوزوى را تدريس نمود و اينك سالهاست كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند. ايشان بيش از 100 جلد تأليفات در فقه و اصول و ساير علوم اسلامى دارند كه اكثر آنها منتشر شده است. از تأليفات اخير ايشان يك دوره چهار جلدى حواشى استدلالى بر عروةالوثقى مىباشد كه به اصرار عدّهاى از فضلاى حوزه و برخى علماى اعلام چاپ شده است. و پس از آن به درخواست و اصرار برخى مؤمنين رساله توضيح المسائل و رساله مناسك حج و عمره مطابق فتاواى معظّمله به چاپ رسيد. ايشان از ابتداى شروع مبارزات دوران ستم شاهى در جريان مبارزات قرار داشته و فعّاليّتهاى گستردهاى در جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى سال 41 و سپس در دوره دوّم و سوّم مبارزات (رفراندوم و كاپيتولاسيون) داشتهاند كه بارها مورد اذيّت و آزار ساواك طاغوت قرار گرفتند كه از جمله بايد به تبعيد سال 44 و زندان سال 51 و سپس زندان حدود چهار ساله (از سال 52 تا آخر سال 55) و آنگاه تبعيد سال 56 تا نزديك پيروزى انقلاب اشاره نمود. از مكاتبات و اجازات اجتهاد و تصرف در امور كه بزرگان علماء و مراجع درباره معظّمله داشتهاند اعتماد بزرگان نسبت به مقام علمى و معنوى ايشان به خوبى

معلوم مىشود.اين

بيانات را معظّم له در منزلشان فرمودند و بعد از ضبط نمودن توسط نگارنده از نوار پياده شده است. بسم الله الرحمن الرحيم

نحوه آشنايى

فكر كنم من براى اوّلين بار آقا را در مدرسه ستّيه (همانجايى كه بيت النّور حضرت معصومه(عليها السلام) قرار دارد) ديدم، در جلسهاى كه طلاّب گيلان داشتند و من را نيز دعوت كرده بودند كه ايشان صحبت كردند و تذكّراتى به آقايان دادند. براى بار دوم نيز به نظرم در مدرسه _ دارالشّفا در حجره آقاى زين العابدين قربانى ديدم، كه در آن جلسه نيز آقاى قربانى در رابطه با خريد زمينهايى كه در جريان به اصطلاح اصلاحات ارضى زمان شاه مالكانش گرفته بودند، پرسيدند و ايشان پاسخ دادند. بعد از آن گاه گاه در نماز ايشان شركت مىكردم بخصوص از سال 49 به بعد و شايد پيش از آن. همچنين در منزل پدرى ما در «گُذر جدّا» نزديك «عشقعلى» در قم پدر من هر سال ده شب روضه مىخواندند و ايشان با آقازاده كوچكشان

تشريف مىآوردند.

شيوه تدريس

يك روز نيز در درس خارج ايشان شركت نمودم. و از آن جهت كه ما آن روزها از درسهايى كه ابتدا مطالب گفته مىشد و سپس اشكالات به صورت اوّلاً، ثانياً، ثالثاً مطرح مىشد، خوشمان مىآمد، وقتى در جلسه درس ايشان شركت جستم، آقا در حالى كه نشسته و زانوهايش را بغل گرفته و كتابى (ظاهراً مكاسب) در جلويشان باز بود، مسألهاى را مطرح نمود بعد محاسنش را گرفت و به صورت پرسشى و احتمالى به بحث پرداخت و مقدارى نيز سكوت كرد، ديدم اصلاً ذوقم نمىپسندد، ولى بعدها فهميدم كه ايشان با اين روش فكر فراگير را تحريك مىكنند تا خود شاگرد فكر كند. و به نظر مىرسد شيوه خوبى براى وادار كردن مخاطب به انديشه است

تا فقط مستمع نباشد. ويژگى بارزبه هر حال بعدها در جريان مبارزات نيز احياناً به خدمتشان مىرسيدم. ولى بعد از آن به خاطر مراقبتهاى پليس از منزل ما و كنترل تلفن و امور ديگر از اين قبيل قدرى حساب شدهتر عمل كرديم و آمد و شدها را تقليل داديم. ليكن هرگاه خدمتشان رسيدم جلسه ايشان از هر نظر پربار بود از معنويّت، سخن كوتاهى مىگفتند و بعد مشغول ذكر مىشدند، تصور مىكنم بيشتر به زيارت عاشورا مشغول بودند و به خواندن هر روز آن مداومت داشتند و به نظرم حالا هم مداومت دارند. و اخيراً نيز كه براى بازديد به خدمتشان رسيده بودم (و اين بازديد در راستاى اين بود كه ايشان بر مرحومه والده ما نماز ميّت گذارده بودند) ديدم تسبيح در دستشان است. و به نظر مىرسيد كه به زيارت عاشورا مشغول هستند.تمام اين عملها مذكّر و بيدارگر و معنى دار است. چنانكه بعد نحوه زندگىشان نيز مذكّر بود. توصيههااز سوى ديگر هيچ ابايى نداشتند كه آنچه كه به صلاح طلبه مىبينند بگويند، برخلاف كسانى كه به فقه و اصول معتقد بودند و گفتن آنگونه مطالب را دونشأن خود مىدانند، مثلاً در رابطه با مشكل و ناراحتّى مهمّى كه داشتم فرمودند: آب «قم» شور است، هنگام خوردن آن قدرى شكر در آن بريزيد آب شيرين بخوريد آب شور مُضّر هست. و همچنين به من توصيه مىكردند كه پيادهروى كنم و... كه چه بسا علمايى كه در آن حدّ هستند كمتر با طلبهها اين صحبتها را مىكنند. و همه اينها نشان دهنده آن است كه ايشان هواى رياست ندارند. از زيارت عاشورا و سكوت

و نصايح ايشان گذشته، نماز امواتى كه ايشان مىخوانند خيلى با حال است، زمانى بنده به ايشان پيغام دادم كه دلم مىخواهد تا شما هستيد من بميرم تا نماز من را شما بخوانيد و در عالم برزخ دعاى شما درباره من مستجاب شود. برخورداى از استادان بر جستهاز نقطه نظر علمى نيز ايشان استادان برجسته و خوبى را ديدهاند در فقه و اصول مثل مرحوم آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى را ديدهاند كه جنبههاى معنوى و ولايىاش خيلى قوى بوده است. و اشعار او در مدح و سوگ اهل بيت عليهمالسلام نشان دهنده اوج علاقه ايشان است. در نامهاى كه آقا شيخ محمّد حسين به پدرخانم ما مرحوم آقاى حاج شيخ مهدى معزّى تهرانى نوشتهاند آمده است: «و وقتى پسرم به تهران آمد به او رسيدگى كنيد.» ولى بلافاصله در ادامه مرقوم فرموده بودند كه: «نه خير». (اَلَيْسَ اللّهُ بِكاف عَبْدَهُ؟!)(13)_ آيا خدا نمىتواند بندهاش را كفايت كند؟!»اين جمله چنان در ايشان اثر كرده بود كه در نامه ديگر پرسيده بودند كه نظر شما درباره خواندن شعر در شب جمعه چيست؟ آيا مثلاً اين دو شعر زير خواجه حافظ شيرازى كه مىگويد:اى كه از كوچه معشوقه ما مىگذرى***با خبر باش كه سر مىشكند ديوارشاگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى***بىشكى ره ببرى در حرم اسرارشنيز كراهت دارد؟آقا شيخ محمّد حسين در جوابش نوشته بودند كه (شايد فتوكپى آن نزد من موجود باشد):«نه خير اين گونه اشعار حِكَمى مشمول اَدِلّه كراهت نيست به ويژه اين دو شعر خواجه حافظ شيرازىاز اين روشن مىشود كه آن بزرگوار اين دو شعر را چگونه معنى كرده است. در

هر حال، ايشان خيلى با معنويت بوده و جريانات بسيار از اينگونه درباره ايشان نقل شده است.در روز فوت آقاى خويى(قدس سره) آقاى بهجت به بنده گفتند كه استاد ما جناب آقا شيخ محمّد حسين مىفرمود: «در ميان شاگردانم پر كارتر از آقاى خويى سراغ ندارم.»بعد ايشان گفتند: «كه در درس آقا شيخ محمّد حسين اَفْهم از آقاى خويى بود، ولى پركارتر از آقاى خويى نبود.» بعداً گفتند كه: «دو نفر در نجف خيلى پركار بودند: يكى مرحوم آقاى خويى و ديگر مرحوم آقاى مظفّر صاحب اصول فقه.»در هر حال آقاى بهجت در دوره اوّلِ درس آقاى خويى نيز شركت كردهاند ولى بنده مدّت آن را نمىدانم.و نيز در درس اخلاق خدمت آقاى قاضى بودند.

چنانكه با مرحوم آقا سيّد هاشم حدّاد هم خيلى رابطه داشتند. آقاى محسنى ملايرى مىگفت:«ارتباط آقاى بهجت با آقاى سيّد هاشم حدّاد بيش از آقاى قاضى بوده است.»پس از آمدن به قم نيز در درس آقاى بروجردى(قدس سره) شركت مىكردند. ايشان اهل اشكال نبودند ولى يك روز در درس اصول آقاى بروجردى كه در مسجد «عشقعلى» بوده ايشان اشكالى به مسأله مورد بحث (موضوع علم) مطرح مىكنند و آقاى بروجردى جواب مىدهند. بنده نبودم ولى آقايانى مانند آقاى منتظرى و آقاى اخوان مرعشى بودند. همه مىگفتند اشكالِ خوبى بود. ولى مىگفتند بعدها بخاطر شهرتگريزى ادامه ندادند. وقتى مرجعيّتش هم مطرح شد، بعضى از حضرات مىگفتند ما هميشه ايشان را از نظر تقوا و ديانت آدم خوبى مىدانستيم امّا اطّلاعى از جهت علمى ايشان نداشتيم. ولى به هر حال نظرات پختهاى دارند و تبحّرشان چه در فقه و چه

در اصول مشهود است. ديگر ويژگىهاديگر چيزى كه بنده در ايشان پيوسته مشاهده نمودهام، نظم در كارها است كه حتّى بعد از مرجعيّت و مراجعات بسيار نيز همان برنامههاى گذشته را دارند، و هر روز به حرم حضرت معصومه(عليها السلام)مشرّف مىشوند و مدّت طولانى در آنجا مىمانند. و همواره توسّلاتشان بسيار بوده و هست. ولى تا چه اندازه اهل مطالعه است؟ اطّلاع ندارم در حالات شيخ انصارى(قدس سره) نيز آمده است كه خيلى اهل مطالعه نبوده، اهل فكر بوده. اتّفاقاً چيزى كه در رسيدن طلبه به مقام اجتهاد بسيار نقش دارد، مطالعه كتابهاى ديگرى نيست، بلكه مطالعه تا حدّى كه مطلب دست انسان بيايد كافى است، و انسان بايد بيشتر فكر بكند. و استاد نبايد بىخودى وقت طلبهها را به نقل اقوال بگيرد. بلكه بايد كارى كند كه ذهن طلبه پرورش يابد. در هر حال، تمام اعمال اين بزرگوار، نظمشان، ذكرشان، اورادشان، آمد و شدشان، بىتكلّفىشان همه به انسان درس مىدهد.ايشان هنوز در همان منزل قديمى و خرابه زندگى مىكند كه مثل اينكه سقفش مىخواهد بريزد.و نيز آقا زمينهاى زيادى در اطراف فومن داشتند همه را در زمان گذشته از دستشان گرفتند. و هر چه به ايشان اصرار مىشد كه اقدامى بكنيد تا زمينها را از دستتان نگيرند، ايشان گفته بودند: «چه ارزشى دارد، بگذار بگيرند.»ظاهراً آقازادهشان نيز گفته بود: لااقل به ما وكالت بدهيد كه برويم و بگيريم. ولى ايشان باز فرموده بود كه: «چه ارزشى دارد.»زمانى با اصرار از ايشان تقاضا كردم كه خوب بود شما اين كرامتهايى را كه از علماى نجف ديدهايد ضبط مىكرديد. غربىها اين كار را كردهاند بزرگان خود

را به رخ مىكشند تحت عنوان روانشناسى مثل كتاب «اعتماد به نفس» نوشته سموئيل سايلز فرمودند: «آخر ما فكر نمىكرديم اين گونه قَحْطُ الرّجال شود. ما آنجا هر روز كرامت مىديديم.» حكايتها و هدايتهامطلبى را نيز ايشان با واسطه نقل مىكردند كه مرحوم ملاّحسينقلى همدانى نيمهشبى براى او مهمان آمده بود، خادم خانه به ايشان اطّلاع داده بود كه هيچ چيز در خانه نيست. ايشان به وى فرموده بود: سر كوچه يا در كوچه برويد، و هفت قدم از طرفى و هفت قدم از طرف ديگر برويد. وى اين كار را كرده بود و ناگهان نيمه شب با

10 _ 12 نان گرم داغ تنورى وارد خانه شد. خادم گفته بود كه كسى اين نانها را آورد و به من داد و گفت كه آقا مهمان دارند، اين نان مال ايشان است.به هر حال آقاى بهجت در طريق سلوك عاملانه و عالمانه عمل مىكنند، برخلاف برخى ديگر كه تنها عاملانه عمل مىكنند. و من بارها حتّى در سالهاى سابق كه ايشان شهرت مرجعّيت نداشتند به آقايان طلاّب تأكيد مىنمودم كه از آقاى بهجت استفاده كنيد. اينها مثل يك تاريخ متحرّك هستند از بين مىروند، آقاى بهجت خيلى محفوظات بايد داشته باشند از آنها بايد استفاده نمود. در پايان، اين نكته را اضافه كنم زبان ما در بيان درجات واقعى اين گونه بزرگان اَلْكَن است. واقعيّات و معنويّات آنان يُدْرَكُ وَ لا يُوْصَفُ است. چه بسا نكتهها كه در نگاه اينان است كه در گفتارشان ظاهر نمىشود.اگر بخواهيم در يك جمله كوتاه ايشان را معرفى كنيم بايد گفت:«ايشان فردِ علم و عمل هستند و از شخصيتهايى هستند

كه يقين به قيامت دارند و با سراسر وجودشان واقعيّات را لمس كردهاند، لذا تمام رفتار و گفتارشان در ديگران تأثير مىگذارد».

گفتار چهارم

بيانات حضرت آيت الله شيخ جواد كربلايى

آيتالله شيخ جواد حنائى مشهور به كربلايى در سال 1304 ه_.ش. در كربلاى معلّى متولّد، و پس از تحصيل مقدّمات علوم در كربلا به نجفاشرف هجرت نمود و بقيّه علوم ادبى و سطح را پايان برد. آنگاه در درس خارج از محضر آيات عظام، شيخ حسين حلّى، سيّدعبدالهادى شيرازى _ قدّس الله اسرار هما - استفاده نمود و بيش از همه و حدود 9 سال از محضر آيتاللهالعظمى خويى(قدس سره)بهره برد. حضرت آيتالله كربلايى در اخلاق و معارف از وجود پربار آيات عظام: عارف بزرگ سيّد علىآقاقاضى، سيّد محمّدحسين تهرانى، شيخ عباس قوچانى، شيخ جواد انصارى همدانى و سيّدهاشم حّداد استفاده نمود. سپس به ايران هجرت كرده و به بيان معارف ناب ولايى و اخلاقى مشغول گرديد. كتابهاى «انوار الساطعة فى شرح الزيارة الجامعة» در پنج جلد، «قُرّةالمُهَج فى زيارة ثامن الحجج(عليه السلام)»، «تولّى و تبّرى در مطاعن غاصبين مقام خلافةاللّهى معصومين(عليه السلام)» از تأليفات اينبزرگوار است.مطالب زير به تقاضاى نگارنده اين كتاب توسط معظّمله نگارش يافته است.بسم الله الرحمن الرحيمالحمدلله رب العالمين، و صلّى الله على محمّد و آله الطاهرين، و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين.امّا بعد، بنده شيخ جواد معروف به كربلايى اگر چه از خصّيصين حضرت آيت الله العظمى بهجت _ دامت بركاته _ نبوده، و به جهت عدم قابليّت مورد عنايت خاصّ ايشان قرار نگرفته، و نيز از اصحاب سرّ آقا نيستم; ولى در طول مدّت مديد گاهگاهى خدمت ايشان مشرّف شده و از كمالات

و مواعظ آقا بهرهمند مىشديم، كه در اين نوشتار به برخى از خصوصيات آقا اشاره مىكنم:تفكر در مجارى معارف الهىاز جمله ويژگىهاى ايشان آن است كه هر شب يا غالب اوقات، وقت خود را به خلوت و فكر كردن در مجارى معارف الهى مىگذراندند، و هيچ حاضر نيستند كه وقت خود را به عاطل و باطل بگذرانند و در محافل بيهوده شركت كنند. و همواره از اين گونه مجالس و صحبتهاى بىخود احتراز مىنمايد بنده خود چند بار در نجف اشرف ديدم كه ايشان وقت رفتن به درس و يا تشرّف به زيارت حضرت امير _ روحى فداه _ عبايش را به سرش كشيده و بدون التفات و توجّه به كسى به درس و يا زيارت مىروند.اهل نماز شب و شب زندهدارىديگر ويژگى ايشان اينكه: در نماز شب و گريه كردن در نيمههاى شب بخصوص شب جمعه خيلى جدّيّت دارند، يكى از علماى مشهور مىفرمودند: شب جمعه در مدرسه سيّد _ رضوان الله تعالى _ عليه_ واقع در نجف اشرف در نيمههاى شب شنيدم كه آيت الله بهجت در حالى كه سر به سجده گذاشته بود با صداى حزين و همراه با ناله و گريه مكرّر به پيشگاه حقّ تعالى عرضه مىداشت:«اِلهى! مَنْ لى غَيْرُكَ اَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى اَمْرى؟!».(14)_ معبودا! جز تو كيست كه از تو بخواهم گرفتارى و رنجورىام را برطرف و در امورم نظر كند؟!كتوم بودنجناب ايشان هم اينك هم از اجتماعات كنارهگيرى نموده و معارف الهى را كتمان مىكنند. حتّى ديده شده كه اشخاصى با اينكه مدتى ملازم ايشان بودند و چه بسا بهرههاى فراوان از ايشان بردهاند; در اثر

كتمان ايشان و يا در اثر گرم نگرفتن آنها، بعد از مدتى

كنارهگيرى مىكردند. به هر حال ايشان كاملاً كتوم هستند خصوصاً درباره حالات شخصى خودشان و درباره بيان الطاف خاصّه كه حقّ تعالى به ايشان مرحمت فرمودهاند.اهل كرامت و داناى مكاشفهمرحوم آقاى حاج شيخ عباس قوچانى كه از شاگردان مرحوم آيتالله آقاى حاج ميرزا على آقا قاضى بودند، در يك جلسه خصوصى بعد از تعريف و تمجيد بسيار از آيت الله بهجت، به بنده فرمودند: «من در سفر خود به ايران براى تشرّف به زيارت امام رضا(عليه السلام)، خدمت آقاى بهجت رسيدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زياد از ايشان خواستم درباره حالات شخصى و الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مكاشفاتشان سخن بفرمايند. ايشان حدود بيست امر مهمّ و لطف خاص الهى را كه حقّ تعالى به ايشان عطا فرموده بودند براى بنده نقل كردند و از من پيمان گرفتند كه به كسى نگويم، ولى بنده يك مورد را به برخى از رفقا گفتهام.»من (كربلايى) نيز با اصرار از آقاى قوچانى خواستم كه آن يكى را به بنده نيز بفرمايند. فرمودند: آيت الله بهجت فرمودند: «بنده اگر بخواهم پشت سر خودم هرچه هست ببينم، مىتوانم ببينم.»سپس فرمودند: «بعد از چند سال ديگر بنده به ايران مسافرت كردم و خدمت آيت الله بهجت رسيدم. باز در جلسه خصوصى عرض كردم: آنچه را كه چند سال قبل به بنده فرموديد آيا در قوّه خودش باقى است؟» فرمودند: بله. بنده (كربلايى) نيز چند سالى كه در تهران و قم هستم از برخى اشخاص مطالبى درباره ايشان شنيدهام كه حاكى از وجود آن

الطاف خاصّه الهى در ايشان است «هَنيئاً لَهُ!» (گوارايش باد!)تلاش براى سير معنوى و تكامل ديگرانايشان اگر در كسى قابليّت ترقّى ببيند از دستگيرى مضايقه نمىكند، حتّى نسبت به بزرگان هم اين گونه است. جهت روشن شدن اين مطلب قضيّهاى را نقل مىكنم: چند سال پيش خدمت ايشان بودم در بين فرمايشات خود فرمودند: «بنده مدتى در درس آيت الله خويى _رضوان الله عليه_ شركت مىكردم. روزى صحبت ايشان در رابطه با «استعمال لفظ در اكثر از يك معنى» فرمودند كه اين گونه استعمال، كه مستلزم دو لحاظ آلى و استقلالى است و جمع بين دو لحاظ در يك استعمال محال است. در همان سنين جوانى به آيت الله خويى عرض كردم: ممكن است نفس انسان به مرتبهاى از قوّه برسد كه بتواند بين اين دو لحاظ جمع كند. البتّه اين مطلب را به بهانه انتباه آيت الله خويى به لزوم تحصيل معارف الهيّه و اتّصاف به صفات اولياء الله عنوان كرديم. آيت الله خويى علّت عنوان اين مطلب را جويا شدند و بعد از توضيح بنده پرسيدند به چه كسى و كجا مراجعه كنم؟ بنده حضرت آيت الحق سيّد على قاضى را معرفى كردم. سپس با وساطت بنده، جلسه ملاقات بين آيت الله قاضى و آيت الله خويى در صحن حضرت ابوالفضل(عليه السلام) ترتيب يافت و يك ساعت و نيم به طول انجاميد.» آيت الله خويى به بنده (كربلائى) در اين باره فرمودند(15): «ما تسليم آقاى قاضى شديم و تحت تأثير قرار گرفتيم و سخنان ايشان را پذيرفتيم، و ايشان برنامه و شرايط ويژهاى را ارائه فرمودند كه مىبايست با لباس مخصوص، ذكر مخصوص

با تعداد مخصوص انجام مىشد. همه شرايط را آماده ساختم و تصميم گرفتم كه ساعت 2 بعد از ظهر در جاى مناسب و خلوت از حرم حضرت على(عليه السلام) آن را شروع كنم، ولى افسوس موقعى كه تمام شرايط را فراهم كردم و خواستم ذكر را بگويم هر چه فكر كردم آن ذكر به يادم نيامد. مأيوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را براى اين كار نخواستهاند. آن ذكر اين بود: «لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.»(16)از ميان درسهايى كه از ايشان گرفتهام به چند درس اشاره مىكنم: با ترك معصيت انسان مورد عنايت خاصّه حق تعالى مىگرددجناب ايشان سفارش اكيد داشتند بر ترك معصيت و مىفرمودند: «الطاف خاصّه الهى بر تمامى طبقات مختلفه اولياءالله تعالى رايگان است، و فقط مورِدِ قابِل لازم است كه انسان مورد عنايت خاصّه حق تعالى واقع شود، و آن هم به ترك معصيت حق تعالى حاصل مىشود، البتّه با ملاحظه حال سالك الى الله.»يعنى هر چه انسان بهتر داراى معرفت و محبّت به حق تعالى باشد و بسته به مرتبه ايمانىاش ترك معصيت و ترك اولى و ترك مخالف كند، در محضر الهى مهمتر مىشود تا آنجايى كه گفته شده «حَسَناتُ الاَْبْرارِ سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبينَ.»(17)اهتمام به رعايت شرعيات ايشان با يك آب و تابى به بنده مىفرمودند: «كى تو بر طبق مسلّمات شرع (مانند ترك معاصى و انجام نوافل و واجبات و قرائت قرآن در جاى خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با تمام شرايط اجزاء و شرايط قبول و همراه با محتوا و توجّه به اسرار نماز و ساير عبادات از لحاظ

محتوا) عمل كردهاى و نتايج آنها را نيافتهاى كه اينك از ما براى سير الى الله تعالى دستورالعمل مىخواهى؟! و يا اينكه گويى منتظر هستى پيرى از پشت كوه قاف بيايد و تو را راهنمايى كند! آيا اين همه مسلّمات شرع اطهر كافى نيست كه كَما هُوَ حَقَّهُ بدان عمل كنى و به جايى برسى.» خلاصه: بنده از محضر ايشان چنين استفاده كردهام كه: سالك بايد كاملاً و مِنْ جَميعِ الْجِهاتِ مواظب ظواهر شرع مقدّس بوده و نسبت به حالات معنوى كتوم باشد مگر از اهلش، البتّه اهل نيز نزديك است. چندى پيش كه بنده به حسب ظاهر در قم درس اخلاق مىگفتم، ايشان به من فرمودند: «آنچه را اهل علم مىفهمند بگو، مافوقِ درك آنها را مگو.» در پايان عرضه مىدارم كه زبان حال بنده به ايشان اين است كه:هر چند بردى آبم، رو از درت نتابم***جور از حبيب خوشتر كز مدّعى رعايتاى آفتاب خوبان! مىسوزد اندرونم***يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت(18)و نيز عرضه مىدارم:اگر شراب خورى، جرعهاى فشان بر خاك***به مذهب همه، كفرِ طريقت است اِمساك(19)

گفتار پنجم

مصاحبه حضرت آيت الله مسعودى خمينى

آيتالله علىاكبر مسعودى درسال 1310 ه_ .ش. در شهر خمين متولّد شد و پس از خواندن درسهاى مقدّماتى آن دوران در سال 1326 براى ادامه تحصيل به اراك رفت و پس از يك سال و نيم وارد حوزه علميّه قم گرديد. و پس از اتمام سطح، در سال 1338 ه_ .ش. در درس خارج آيات عظام بروجردى، امام خمينى، علّامه طباطبائى قدس الله اسرار هم _ و به خصوص حدود 9 سال در درس حضرت آيتاللهالعظمى بهجت _ مدّظلّهالعالى _ حضور پيدا كرد و از وجود

آن بزرگوار استفادههاى علمى و اخلاقى برد.اين مصاحبه در محلّ توليت آستانه مقدّسه حضرت معصومه(عليها السلام) و توسّط نگارنده انجام شده است. * * * * *س: با تشكر از اينكه دعوت ما را براى انجام مصاحبه پذيرفتيد، به عنوان اوّلين سؤال نحوه آشنايى خود با آيتالله العظمى بهجت را بيان بفرمائيد.ج: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده نخست به سهم خود از اينكه شما آقايان به اين فكر افتاديد كه بزرگانى امثال آقاى بهجت را كه واقعاً بايد براى ديگران مورد عنايت و توجّه قرار گيرد، معرفى كنيد از

شما متشكرم. امّا در رابطه با نحوه آشنايى خود با ايشان بايد بگويم كه: حدود 40 سال پيش هنگام عبور از صحن اتابكى حضرت معصومه(عليها السلام)، ديدم يك آقايى خيلى نورانى جوان و بشّاش كه مشغول ذكر است، آمد و كنار يكى از قبرها نشست. چهره نورانى ايشان در همان برخورد اوّل توجّه مرا به خود جلب كرد. از شخصى پرسيدم ايشان چه كسى است؟ وى گفت: نمىدانم. تا اينكه دو يا سه روز گذشت باز ديدم آن آقاى نورانى همان جا نشسته و مشغول ذكر است از جناب آيت الله مصباح سؤال كردم. گفتند: ايشان آقاى بهجت هستند، ساكن نجف بودند و تازگى از آنجا به ايران آمدهاند و درس شروع كردهاند. ما آن وقت براى درس خارج آماده نبوديم، دو سه سالى گذشت و ما براى درس خارج آماده شديم و با آقاى مصباح به درس آيت الله بهجت رفتيم. آن وقت ايشان حدود 10 نفر شاگرد داشت و در جلوى يكى از حجرههاى مدرسه فيضّيه روى زمين و شاگردها هم جلويشان مىنشستند. و حدود

نيم ساعت يا 40 دقيقه درس مىگفتند.بعد از مدتى با روش درس ايشان آشنا شديم و ايشان نيز بعد درس را به منزل خود انتقال دادند و من به همراه آقاى مصباح حدود 10 سال به درس ايشان مىرفتيم. البتّه آقاى مصباح حدود 5 سال از من بيشتر رفت، چون به فعّاليّت در امور انقلاب مشغول شدم و از قم بيرون رفتم. س: با توجّه به اينكه حضرتعالى حدود 10 سال درس ايشان شركت كرديد، بفرماييد شيوه و ويژگى درس آقا چگونه بود؟ ج: درس آيت الله بهجت با كليّه دروس خارج فرق مىكند، زيرا بنده خود مدّتى در درس آيت الله بروجردى(قدس سره)رفتهام، و مرتّب در درس امام خمينى(قدس سره) شركت نمودهام، حدود دو سال در درس آيت الله گلپايگانى (قدس سره) رفتم، مدّت كمى نيز در درس آيت الله بهاءالدينى(قدس سره)شركت كردهام، غالب آقايان در درس خارج نخست مسأله را مطرح مىكنند و بعد نظرات ديگران را ذكر مىكنند. به عنوان مثال مىگويند: شيخ طوسى (قدس سره)اينطور گفته است، علّامه حلّى (قدس سره) اينطور گفته است، صاحب جواهر(قدس سره) اينطور گفته است، و استاد ما اينطور گفته است، بعد به نقد اقوال مىپردازند و در نهايت يك نظر را تأييد و اختيار مىكنند و يا اينكه نظر جديدى را مطرح و آن را بيان مىكنند. ولى آيت الله بهجت برخلاف همه، نقل اقوال نمىكنند، بلكه مسأله را مطرح مىكنند بعد روند استدلالش را بيان مىكنند، و در اين ميان انسان متوجّه مىشود كه اين دليل را فلان آقا ممكن است گفته باشد. البتّه اگر كسى پيش از درس مطالعه كرده باشد و تصوّرات

ذهنىاش خوب باشد وقتى بحث را مىشنود خوب متوجه باشد مىفهمد كه آقا نظر چه كسى را مطرح مىكند و به چه كسى اشكال مىكند و يا قول چه كسى را تأييد مىكند. ما خارج طهارت و تمام مكاسب را پيش ايشان خوانديم. همه به اين صورت بوده است. البتّه همان گونه كه گفتم بايد شاگرد حواسش كاملاً جمع باشد. و علّت اينكه معمولاً افراد شركت كننده در درس ايشان اندك است همين است كه شاگرد بايد پيش از درس به صورت دقيق مطالعه و بعد از درس نيز مطالعه كند و درباره فرمايشات استاد فكر كند تا متوجّه شود كه آقا كدام قول را اختيار و يا ردّ و يا نظر جديدى را مطرح كرده است. ايشان از نظر استدلال و فهم فقهى بسيار سطح بالايى دارند. ايشان با اينكه از شاگردهاى مرحوم كمپانى و مرحوم شيخ شريعت اصفهانى بودند ولى همان گونه كه اشاره شد سبك درس خاصّى داشتند. س: درباره ويژگىها و خصوصّيات اخلاقى و كرامات ايشان نكاتى را بيان بفرماييد.ج: خصوصيّات اخلاقى عرفانى و كرامات ايشان بسيار است، تنها به چند نمونه اكتفا مىكنم:زهدايشان آن روزى كه به قم مشرّف شدند، در منزلى اقامت داشتند كه مانند منزل كنونىشان، بلكه خيلى هم بدتر از اين خانه بود، با اينكه منزل كنونى ايشان نيز خيلى محقّر و قديمى است. و اين نمايانگر زهد و عدم تمايل به دنيا در وجود ايشان است كه در معرض ديد همگان قرار دارد. اطّلاع از اسرار و راهنمايى غير مستقيماز ديگر خصوصيات اخلاقى كه در واقع از كرامات ايشان محسوب مىشود اينكه اگر افرادى كه در

حضور ايشان هستند متوجّه باشند، ايشان درباره مطلب خاصّى بحث مىكند كه مربوط به آن شخص مىباشد. ما وقتى با آقاى مصباح درس ايشان مىرفتيم قبل از درس درباره مطالب غيردرسى به عنوان مثال راجع به امور سياسى، اقتصادى و امور معيشتى خودمان كه آن وقت مانند ساير طلاّب خيلى بد بود. گفتگو مىكرديم. و وقتى ايشان مىآمدند، قبل از شروع درس بحثى را بدون هيچ مقدّمه شروع مىكردند و درست درباره همان موضوعى كه ما پيش از آمدن استاد صحبت مىكرديم بياناتى را ايراد مىفرمودند. ما به همديگر نگاه مىكرديم و با خود مىگفتيم دارد جواب سؤال ما را مىدهد. به خاطر دارم روزى با آقاى مصباح همين بحث را داشتيم كه آخر نمىشود هميشه با نان خالى زندگى كرد. ايشان آن روز وقتى آمدند فرمودند: «يك روز صبح فرزند شيخ مرتضى انصارى(قدس سره) آمد و گفت: آقا ما هيچ قاطوقى(20) نداريم فقط نان داريم. شيخ فرمود: نان تازه است. معلوم مىشود كه تازگى نان خودش خورشت بوده است.» با شنيدن سخنان استاد يك مقدار آرام مىشديم و مىگفتيم: ما لااقل نان و پنير داريم.نيز در اين رابطه گفتنى است كه روزى به آقا عرض كردم: ما وضع زندگىمان خيلى سخت شده است. چه كار بكنيم؟ ايشان ذكرى را به من تعليم دادند كه آن را ادامه دادم و از آن روز تاكنون دست خالى نشدهايم. البتّه فرموده بودند كه اين ذكر پيش خودت باشد و به كسى نگويى. من نيز به كسى اظهار نكردهام.پرهيز از لغوويژگى ديگر اينكه: در هر جلسهاى مىنشينند تنها درباره معارف دينى اخلاقى مانند توحيد، نبوّت، و... سخن مىگويد

و غير اين بحثى ديگر ندارند. كتوم بودنايشان بسيار كتوم، و بلكه كمنظير هستند، با اينكه ايشان مسائل و مطالب معنوى فراوانى را دارد اما كتوم است و به اين زودىها نمىشود از ايشان چيزى گرفت. تربيت افراد مستعدّويژگى ديگر اينكه: براى عدّهاى امور تربيتى را اجرا مىكردند. مثلاً پيغام مىدادند به فلان شخص كه شما اين كار را بكن يا نكن، يا خوب است فلان كار بشود يا نشود. از جمله آنها آقاى شيخ على آقا پهلوانى است كه مدّت طولانى شاگرد علاّمه طباطبائى(قدس سره) بودند و با آقاى بهجت هم رابطه عرفانى داشتند.س: درباره جنبههاى سياسى آيت الله بهجت مطالبى بفرماييد آيا از ايشان در درس و غيردرس چيزى در اين باره شنيدهايد؟ به طور كلّى نظرشان درباره برنامه مبارزاتى در زمان طاغوت چه بود؟ ج: ايشان در بحثهايى كه داشتند هر روز در اين باره بحث مىكردند و اشاره مىفرمودند كه اسلام را از بين بردند. بعضى از اوقات نيز بحثهايى درباره شاه مىفرمودند كه اينها دين را دارند از بين مىبرند.روزى (همان وقت كه امام خمينى (قدس سره)قيام خود عليه شاه را شروع كرده بود، حدوداً در سال 41 و 42) شخصى به ايشان گفت: آقا شما احتمال نمىدهيد كه آقاى خمينى خيلى تند مىرود؟ آقا در جواب گفتند: «شما احتمال نمىدهيد كه خيلى كُند مىرود.؟ در عين اينكه امام عليه رژيم شاه سخنرانى مىكرد، شايد مقصود از «كُند رفتن» اين بود كه بايد امام اعلام جهاد كند. و معناى ديگرى از اين سخن فهميده نمىشد.س: رابطه آيت الله بهجت با امام خمينى (قدس سره) چگونه بود؟ج: من در ضمن چهار

و پنج سال كه خدمت امام خمينى(ره) بودم به ياد دارم كه دو سه مرتبه امام فرمود: فلانى، فردا صبح مىخواهيم برويم خانه آقاى بهجت. و روز بعد آن به خدمت آيت الله بهجت مىرفتيم به همين منزلى كه اينك در آن زندگى مىكنند و در همين اتاق اوّلى با همين فرشهايى كه الان موجود است چند دقيقهاى مىنشستيم، بعد امام اشاره مىكردند و من از اتاق بيرون مىآمدم و اين دو بزرگوار حدود نيم ساعت با هم صحبت مىكردند بعد امام مىآمدند و مىرفتيم. امّا اينكه درباره چه چيزهايى گفتگو مىكردند; من نمىدانم.دو سه بار نيز در همان بحبوحه نهضت (سال 1341 يا 1342) آقاى بهجت به من فرمودند: به آقاى خمينى بگوييد كه فردا صبح فلان ساعت دو رأس گوسفند قربانى كند. و من رفتم و به امام خمينى گفتم و ايشان نيز بلافاصله به من فرمود: به آقاى فرجى قصّاب كه اينك نيز در قيد حيات است بگوييد دو رأس گوسفند از طرف ما قربانى كند، بعد پولش را مىدهيم. يك بار هم آيت الله بهجت گفت: به آقاى خمينى بگوييد سه رأس گوسفند قربانى كند. وقتى پيغام را به امام دادم بلافاصله دستور داد سه رأس گوسفند قربانى كنند.اينها مسائلى بود كه بين خودشان بود و ما فقط ظاهرش را مىديديم; امّا باطن قضايا چه بوده؟ ما اطّلاع نداشتيم.يك بار هم وقتى حضرت امام خمينى در جماران بودند، آقاى بهجت به من فرمودند: يك نامه كوچكى دارم شما اين را به آقا برسانيد. نامه را گرفتم و در پاكت گذاشتم و به امام دادم. البّته جواب نامه را به من ندادند.

چندين مرتبه ديگر نيز حضرت امام با آقاى صانعى به منزل آقاى بهجت رفتند كه من نبودم (زمانى كه امام در قم بودند من و آقاى شيخ حسن صانعى در خدمت امام بوديم.)س: آيا تاكنون درباره ولايت فقيه و حكومت در زمان غيبت از آيت الله بهجت سؤال نكرديد تا ايشان در اين باره نظر خود را بيان كرده باشد؟ج: يك دفعه از ايشان سؤال كردم كه شما در ولايت فقيه بحثى نداشتيد؟ فرمودند: «من در نجف بحث ولايت فقيه را مطرح كردهام و آنجا مفصّل صحبت كرده ام.» از لحن عبارات ايشان بر مىآيد كه: ولايت فقيه يك چيزى است كه در اسلام مسلّم است و بحث لازم ندارد، بحثش را كرده ام.

س: اساتيدى كه آيت الله بهجت از آنها اجازاتى داشتند چه كسانى بودند؟ج: من فقط مىدانم كه ايشان از مرحوم شريعت و شيخ شوشترى و آقاى كمپانى اجازه داشتند; اما اين اجازهها به چه نحوى بود اطّلاع ندارم.س: روشن است كه وضع زندگى آقا در قبل از مرجعيّت و بعد از آن هيچ فرقى نكرده است، همان مسجد و همان خانه. نظر حضرتعالى در اين باره چيست؟ج: بارها آمدند براى ايشان خانه بخرند ولى قبول نكردند. من خودم چند بار به ايشان عرض كردم: آقا! اين منزل خراب است، از نظر شرعى هم معلوم نيست آدم بتواند اينجا زندگى كند. اصلاً يتوجّهى به حرف ما نكردند انگار اص ما حرفى نزديم و فقط حرف خودشان را مىگفتند.س: نظر حضرتعالى در رابطه با مطرح كردن مرجعيّت ايشان چه بود؟ج: درباره مرجعيّت نيز من بعد از امام خمينى و آيت الله

اراكى و آيت الله گلپايگانى _ قدّس الله اسرار هم_ در جامعه مدّرسين اعلام كردم كه ايشان ارجح است. س: ديدارهايى را كه آيت الله بهجت با مسئولين كشور و تازگى با جناب آقاى رئيس جمهور داشته و دارند معمولاً تلويزيون پخش نمىكند، آيا اين روش خاصّ ايشان است؟ج: بله، آقا خيلى بدشان مىآيد. مانع مىشوند كه عكس ايشان را در تلويزيون نشان دهند. اين سبك خاصّ خودش است. س: ارتباط مقام معظّم رهبرى با ايشان چگونه است؟ج: مقام معظّم رهبرى هر وقت قم مىآيند به خدمت ايشان رسيده و آقا را زيارت مىكنند. س: به عنوان آخرين سؤال، اگر مطلب خاصّ ديگرى درباره ايشان لازم است بفرماييد.ج: امثال آقاى بهجت هميشه در دوران كم بوده است، ايشان در همه زمينهها به ويژه از نظر اخلاقى و معنوى سطح بالايى دارند، و از وجودشان بايد بهره برد. ولى متأسّفانه اين گونه شخصيّتها وقتى از دنيا مىروند درباره آنان اظهار مىشود كه: از نظر علمى چنين بودند، و از نظر تقوا و معنويت چنان. شخصيّتهايى مانند آقايان اراكى، گلپايگانى و بهاءالدينى اينها استوانههاى اخلاق و انسانيّت بودند. وقتى از دنيا رفتند تعريف و تمجيدها شروع شد. سخن من اين است كه: نبايد كم سعادتى كنيم و از گوهرهايى كه خداوند در اختيار ما گذاشته بهره بريم، لذا همگان بهويژه جوانانى كه در پى مسائل اخلاقى هستند خدمت ايشان بروند و تقاضا كنند كه ايشان حداقل هفتهاى نيم ساعت يك درس اخلاق داشته باشند; البتّه نفس ديدن ايشان نيز انسانساز است، به خدمتشان شرفياب شويد و استفاده كنيد.

گفتار ششم

مصاحبه آيت الله محمّد هادى فقهى

آيت الله محمّدهادى فقهى در سال 1314 ه_..ش.

در يك خانواده روحانى به دنيا آمد. و پس از طّى دروس مقدّماتى نزد والد خود و در مدارس تبريز در سال 1334 ه_..ش. وارد حوزه علميّه قم گرديد و پس از پايان بردن سطح عالى در سال 1336 با علّامه طباطبايى _ قدسّسّره _ آشنا و در درس تفسير، اسفار و شفاى ايشان شركت جست و نيز در درس خارج از محضر امام خمينى _ قدّس سره _ و همچنين حدود 9 سال از وجود پربار آيتاللهالعظمى بهجت _ مدّظلّهالعالى _ استفاده نمود بعد از پيروزى انقلاب مسؤليّتهاى متعّدد از جمله امامت جمعه شهرستان بيرجند را به عهده گرفت و اكنون در تهران به تبليغ و تعليم علوم اسلامى و تبيين معارف ناب قرآنى اشتغال دارد. كتاب سنن النبى نوشته علّامه طباطبايى توسط ايشان ترجمه و تحقيق شده است. اين مصاحبه در محلّ دفتر جامعه روحانيّت مبارز شرق تهران توسط نگارنده انجام شده است. س: ضمن تشكر از اينكه وقت خود را جهت انجام مصاحبه در اختيار ما قرار داديد، به عنوان اوّلين سؤال، نحوه و زمان آشنايى خود با آيت الله بهجت را براى ما

بيان فرماييد.ج: بسم الله الرحمن الرحيم. نخست بايد بگويم كه مصاحبه امثال بنده درباره اين شخصيّت بزرگوار خيلى جالب نيست، زيرا مقام ايشان خيلى بالاتر از آن است كه امثال بنده بتواند معرّفى كند، كسانى كه با ايشان هم دورهاى بودند و در درس مرحوم آقاى قاضى شركت مىكردند، مانند آيت الله قوچانى، علّامه طباطبايى و ... بايد

معرفى كنند.در روايتى آمده كه على(عليه السلام) فرمود: «كانَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) مُكَفَّراً لايُشْكَرُ مَعْرُوفُهُ، وَ لَقَدْ كانَ مَعْرُوفُهُ عَلَى

الْقُرَشىِّ وَالْعَرَبِىِّ وَ الْعَجَمىِّ. وَ مَنْ كانَ اَعْظَمَ مَعْرُوفاً مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله)عَلى هذَا الْخَلْقِ؟ وَ كَذلِكَ نَحْنُ اَهْلَ الْبَيْتِ مُكَفّرَونَ لايُشْكَرُ مَعْرُوفُنا، وَ خِيارُ الْمُؤْمِنينَ مُكَفَّروُنَ لايُشْكَرُ مَعْرُوفُهُمْ.»(21)_ «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پيوسته مورد ناسپاسى قرار مىگرفت و از كارهاى نيك او سپاسگذارى نمىشد، در حالى كه نيكىهاى او شامل بر قريش و عرب و عجم بود. و اساساً چه كسى نيكوكارتر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نسبت به خلايق مىباشد؟! و ما اهل بيت نيز اينچنين هستيم و همواره مورد ناسپاسى قرار گرفته و از كارهاى نيكمان سپاسگذارى نمىشود. و مؤمنان خوب و گزيده نيز چنين هستند و همواره مورد ناسپاسى قرار مىگيرند و كسى از كارهاى نيكشان سپاسگذارى نمىكند. ولى چون تقاضا كرديد، به برخى نكات درباره زندگى ايشان از جهت تاريخى اشاره مىكنم: زمان آشنايى من با ايشان به آنجا برمىگردد كه تازه وارد حوزه علميّه قم شده و در مدرسه حجّتيه ساكن بودم، آن زمان منزل آقا نزديك مدرسه بود، و من بارها مىديدم كه يك روحانى مانند كوه استوار و به آرامى و با متانت خاصّى قدم برمىداشت، و به هر كسى مىرسيدند اوّل سلام مىكرد، و با لبخند مليحى احوالپرسى مىنمود و مىگذشت. آن هنگام من واقعاً در باطن به آن بزرگوار ارادت پيدا كردم، و مدّتى گذشت كه ايشان را نديدم، تا اينكه به خدمت علاّمه طباطبايى(قدس سره)رسيدم و ايشان ضمن نام بردن از شاگردان مرحوم قاضى، نام آيت الله بهجت را نيز ذكر كردند. اينجا بود كه تازه فهميدم آن آقاى بزرگوارى كه جنب مدرسه حجتيّه بارها ديده بودم، آيت الله بهجت

بوده است. س: در اين مدّتى كه خدمت ايشان بوديد، چه ويژگىهاى اخلاقى جالبى در وجود و نحوه رفتار و گفتار ايشان مشاهده نموديد، اگر ممكن است برخى از آنها را بيان فرماييد.ج: خصوصّيات اخلاقى عجيبى در ايشان وجود دارد كه بايد از آنها درس بگيريم در اينجا به برخى اشاره مىكنم: كتوم بودن در حدّ اعلاايشان انسان كتومى هستند. ما استادانى داشتيم وقتى كه خدمتشان مىرسيديم و طالب بعضى از مسائل بوديم ابا نداشتند و بيان مىكردند، اما ايشان با اينكه مىديدند كه بعضى از رفقا طالب هستند ولى حالتى داشتند كه هرگز درباره خودشان صحبت نمىكردند و حتّى آن مسائلى را كه از بزرگان ياد گرفته بودند بروز نمىدادند. برعكس، برخى از علماى ديگر به عنوان مثال آيت الله قوچانى هنگامى كه به ايران تشريف آورده بودند، در منزل يكى از دوستان در ارتباط با مسائلى صحبت شد و جواب دادند و در پايان فرمودند: با من مكاتبه كنيد، جواب سؤالهايتان را مىدهم.علاّمه طباطبايى(قدس سره) نيز اين گونه بودند.علاقه و توسّل به اهل بيت(عليه السلام)از جمله ويژگىهاى معظّمله، علاقه شديد ايشان به اهل بيت(عليهم السلام)و توسّل به آن بزرگواران مىباشد. من مكرّر ديدهام كه ايشان زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام مىخواندند. ياد كرد از علما و فقهاايشان احترام خاصّى به علما و فقها مىگذاردند و از آنان بسيار ياد و تجليل مىكردند. روزى درباره حوزه تبريز از بنده مطالبى را سؤال كردند و من توضيح دادم. ايشان متأثر شدند و فرمودند: روزى شخصيّتهاى علمى تبريز زبانزد، و حوزهاش نيز از حوزههاى بامحتوا بود.يك بار نيز فرمودند: اهالى تهران نسبت به

علما فداكارى كردند. در زمان رضا پهلوى كه با علما در افتاده بود و آنان را خلع لباس مىكرد هيچ جاى ايران مثل تهران نديدم از علما حمايت كنند، اهل تهران علما را در خانههايشان نگه مىداشتند تا آسيبى به آنها نرسد. زهدزهد ايشان زهد واقعى است نه تصنّعى. اخيراً كه خدمتشان رسيديم درست همان قاليچه دو مترى كه حدود 30 سال پيش در خانهشان بود، باقى است. اين بزرگوار از آن دسته اولياى خدا است كه دنيا پيش چشمشان كوچك است، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مىفرمايد:«عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَما دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ.»(22)خداوند در افق جان آنان بزرگ است، و لذا ماسواى آن در چشمهايشان كوچك است.عبادتنماز ايشان معنويّت خاصّى را داراست، و بركت و نعمت بزرگى است كه اگر انسان پشتسر علما نماز بخواند آثار فراوان در زندگى او مىگذارد.روايتى به خاطرم آمد كه ابن كثير در كتاب «البداية والنهاية»(23) و خطيب بغدادى در كتاب «تاريخ بغداد»(24) از امام حسن مجتبى(عليه السلام)نقل كرده است، و با اندك اختلافى در نهج البلاغه از على(عليه السلام) نقل شده است: بنابر نقل نهج البلاغه، حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد: كانَ لى فيما مَضى اَخٌ فِى اللّهِ،وَ كانَ يُعظِّمُهُ فى عَيْنى صِغَرُ الدُّنْيا فى عَيْنِهِ،وَ كانَ خارِجاً مِنْ سُلْطانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهى ما لايَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ اِذا وَجَدَ،وَ كانَ اَكْثَرَ دَهْرِهِ صامِتاً، فَاِنْ قالَ بَذَّ القائلينَ، وَ نَقَعَ غَليلَ السّائلينَ،وَ كانَ ضَعيفاً مُسْتَضْعَفاً، فَاِنْ جاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غاد وَّصِلُّ واد، لايُدْلى بِحُجَّة حَتّى يَأْتِىَ قاضِياً،وَ كانَ لايَلُومُ اَحَداً عَلى ما يَجِدُ الْعُذْرَ فى مِثْلِهِ حَتّى يَسْمَعَ اعْتِذارَهُ،وَ كانَ لايَشْكُو وَجَعاً اِلاّ عِنْدَ بُرْئِهِ،وَ كانَ يَفْعَلُ ما يَقُولُ

وَ لا يَقُولُ ما لا يَفْعَلُ،وَ كانَ اِنْ غُلِبَ عَلَى الْكَلامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ،وَ كانَ عَلى اَنْ يَسْمَعَ اَحْرَصَ مِنْهُ عَلى اَنْ يَتَكَلَّمَ،وَ كانَ إِذا بَدَهَهُ اَمْرانِ نَظَرَ اَيُّهُما اَقْرَبُ اِلَى الْهَوى فَخالَفَهُ،فَعَلَيْكُمْ بِهذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوها و تَنافَسُوا فيها، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطيعُوها، فَاعْلَمُوا اَنَّ اَخْذَ الْقَليلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثيرِ.»(25)در گذشته برادرى در راه خدا]= برادر ايمانى[ داشتم. و كوچكى دنيا در چشم او، وى را در نظر من بزرگ مىنمود.او از چيرگى شكم خويش آزاد بود، لذا نه به آنچه نداشت گرايش و تمايل نشان مىداد، و نه وقتى مىيافت زيادهروى مىنمود.او در بيشتر عمر خويش خاموش بود، و اگر لب به سخن مىگشود بر سخنوران تفوّق مىيافت و سوز تشنگى پرسشگران را

فرو مىنشاند.او ضعيف ناتوان شمرده مىشد و مىنمود،ولى هرگاه وقت جدّيّت فرا مىرسيد بسان شير بيشه مىخروشيد و چونان، بيابان به دشمن مىپيچيد، و برهان خود را جز در نزد قاضى مطرح نمىكرداو هيچ كسى را بر آنچه در موردش امكان توجيهى بود پيش از شنيدن پوزش او سرزنش نمىكرد.او از هيچ درد و بيمارى جز به هنگام برطرف شدن آن نمىناليد.او آنچه را كه مىگفت عمل مىكرد، و آنچه را كه خود عمل نمىكرد نمىگفت. او پيوسته چنين بود كه در سخن امكان شكستن بود، هرگز در سكوت شكستپذير نبود. او بر شنيدن، آزمندتر از گفتن بود.و هرگاه دو چيز براى او پيش مىآمد مىانديشيد كه كداميك به هوى و هوسش نزديكتر است و با هواى خود مخالفت مىكرد و آن را انجام مىداد. پس بر شما باد آراسته شدن به اين خلق و خويها، پيوسته ملازم آنها بوده و

با يكديگر در تحصيل آن رقابت كنيد، و اگر همه را نتوانستيد، مسلّماً دست يافتن به اندك از آن از ترك همگى بهتر است. به نظر بنده آيت الله بهجت مصداق بارز اين كلام اميرالمؤمنين صلوات الله عليه در زمان ما هستند.س: لطفاً به پارهاى از تذكّرات و درسهايى كه در طول آشنايىتان با ايشان استفاده نمودهايد براى ما

بيان فرماييد.ج: ايشان تذكّرات و مطالب بسيار فرمودهاند كه به برخى

اشاره مىكنم:كامل بودن دستورات شارع براى هدايت انسانهاايشان بارها مىفرمود (به اين مضمون) كه: شارع مقدّس تمام دستورات و مطالبى را كه براى هدايت انسانها لازم است، بيان فرموده است و اگر براى رسيدن به كمال راههاى ديگرى وجود داشت قطعاً شارع مقدّس بيان مىفرمودند. نماز اول وقتروزى فرمودند: «اگر كسى مقيّد باشد نماز را اوّل وقت بخواند، به جايى كه بايد برسد خواهد رسيد.» و ايشان روى اين مسأله خيلى تأكيد داشتند. احترام به علماايشان خيلى به علما احترام مىگذاشتند و از هيچ عالمى بدگويى نمىكردند و در افتادن و بدگويى كردن با آنان را از موجبات سوءعاقبت مىدانستند و مىفرمودند: «در احاديث داريم كه اگر كسى به معلّمش يا يكى از علما بىاحترامى كند، از عمرش خيرى نمىبيند.»اهميّت و ارزش كار روحانيتايشان به شغل روحانيّت خيلى اهميّت مىدادند، و نظرشان اين بود كه روحانى بايد وظايف خود را خوب انجام دهد، و حتّى الامكان به كارهايى كه از وظايف ويژه روحانيّون محسوب نمىشود

مشغول نگردد. يكى از دوستان بزرگوار و مُلّا، كه با هم در درس آيت الله بهجت شركت مىجستيم به نيّت خدمت به نسل نو، به آموزش و پرورش روى آورده و در يكى

از دبيرستانها تدريس مىكرد، ولى ما رسماً مىديديم كه آيت الله بهجت با اين روش مخالف بودند و روزهايى كه ايشان درس مىآمدند، به محض اينكه نگاه آقاى بهجت به او مىافتاد مىفرمود: شما كه در علوم حوزوى زحمت كشيدهايد، كارهاى آخوندى انجام بدهيد، و كارهاى مربوط به آموزش و پرورش را ديگران نيز مىتوانند انجام دهند، امّا كارهاى شماها را ديگران نمىتوانند انجام بدهند حتّى اسم مىبردند و مىگفتند: مثلاً در مسجدى امام جماعت بشويد. علّت اين فرمايش آيت الله بهجت آن است كه: بيش از هزار سال است كه دست ما از معصوم كوتاه شده است، و همين آقايان روحانيّون و حوزهها هستند كه دين را حفظ كردهاند، لذا ايشان تأكيد بسيار داشتند كه روحانيّت بايد تنها كارهاى علمى و امورى را كه مربوط به آنهاست انجام دهند.اكنون، در تهران حوزهاى داريم كه بيش از دويست نفر طلبه از خواهران در آن مشغول تحصيل هستند، و در بين آنان افرادى هستند كه دانشگاه را نيز ديدهاند، و هم درس مىخوانند و هم

درس مىدهند.روزى به خدمت حضرت آيت الله بهجت رسيدم و درباره كارهايى كه انجام مىدهم، پرسيدم و عرض كردم: حوزهاى داريم با اين خصوصيّات. انتظار داشتم خيلى من را تشويق كنند.فرمودند: خود شما تدريس مىكنى؟ گفتم: حقيقتش اين است يك مدّتى لُمْعَتَيْن را به آنان تدريس مىكردم، بعد در اثر پيش آمدن مشاغل فراوان ديدم كه هم بايد مسجد را اداره كنم و هم جاى ديگرى هستم، لذا از تدريس دست كشيدم. ايشان خيلى ناراحت شدند و تقريباً فرمودند: قبول نيست. س: چند سال در درس ايشان شركت جستيد، نيز ويژگى درس

آقا چه بود؟ج: حدود 9 سال در درس ايشان شركت مىجستم،ايشان از شاگردان مرحوم كمپانى و مانند ايشان خيلى در اصول دقيق هستند. ويژگى ديگر درس ايشان آن بود كه پيش از شروع درس لااقل ده دقيقه جملات تكان دهنده را بيان مىفرمودند، آيهاى يا حديثى بيان مىكردند و، بخصوص روزهاى چهارشنبه كه آخرين روز درس هفته است، دو برابر صحبت مىكردند. اين شيوه را ايشان پيوسته ادامه مىدادند و به ياد ندارم كه حتّى يك روز ترك كرده باشند.ولى افسوس آن وقت آن مطالب نفيس را يادداشت نكردم، هرگاه اين مطالب را به ياد مىآورم ناراحت مىشوم.س: درباره بُعد سياسى ايشان نيز مطالبى را براى ما بيان فرماييد.ج: ابتدا عرض كنم شخصى كه اسلام و روش اهل بيت(عليهم السلام) را شناخته و اطّلاعات كامل داشته باشد، هيچ وقت حاضر نخواهد بود كه ساكت بنشيند و افراد ضدّ دين بيايند و دين و قرآن را از بين ببرند ايشان نيز در درس گاهى در اين باره مطالبى را بيان مىفرمودند. زمانى كه امام را تبعيد كردند ايشان در درس فرمودند: «كسانى نيستند بروند اين سران را بكشند؟ يعنى چند نفر از وزراى طاغوت را بكشند.» و مىفرمودند: «از آنجا كه اينان هدفى عالى ندارند و تنها دنيا را مىخواهند، لذا خيلى مىترسند و اگر يك نفر كشته بشود، بقيّه حساب كار خودشان را مىكنند.» س: اگر خاطرههاى جالب و شنيدنى و آموزندهاى از ايشان به ياد داريد بيان فرماييد.ج: در اينجا چند خاطره را بيان مىكنم:يكى اينكه: زمانى يك سرى خوابهايى ديده بودم و مشكلى برايم پيش آمده بود. خدمت علاّمه طباطبايى(قدس سره) رسيدم و

بازگو نمودم و ايشان خيلى خوشحال شدند و فرمودند: اين نشانه فلان مسأله است، فعلاً شما عجله نكنيد. دست نگه داريد و مطالب ديگرى را نيز

بيان فرمودند. يك سال طول كشيد، و همچنان از آن مشكلى كه براى من پيش آمده بود بسيار ناراحت بودم. روزى زودتر از همه در درس آيت الله بهجت حاضر شدم. آقا تشريف آوردند، لذا فرصت را غنيمت شمرده و عرض كردم: آقا! اين گرفتارى برايم پيش آمده، چه كار كنم؟ ايشان خيلى بىاعتنايى كردند. و براى اينكه غرورم نگيرد پنجره را زدند و به فرزندانشان كه در حياط بودند اشاره كردند و به يكى از آنان مطالبى را گفتند بعد به من رو كردند و فرمودند: اين طبيعى است، و به مزاج مربوط است. ولى من كه هم به علّامه طباطبايى و هم به آيت الله بهجت اعتقاد كامل داشتم، به نظرم احساس كردم كه جواب اين دو بزرگوار با هم سازگارى ندارد و واقعاً گيج شده بودم. از طرفى نظر علاّمه را (كه بيشتر در جريان احوالات من بود و جزئيّات مسائل را براى ايشان شرح داده بودم)ترجيح مىدادم، و از سوى ديگر نظر آيت الله بهجت را; ولى جالب آنكه علاّمه طباطبايى بعد از يك سال فرمودند: «اين چيز طبيعى، و به مزاج مربوط است.» نمونه ديگر اينكه: بسيارى از روزها بعد از درس، همراه با آقازاده ايشان در خدمت آيت الله بهجت به سوى خارج شهر و زمينهاى مزروعى بعد از پل صفائيّه (آن زمان بعد از پل صفائيّه زمين مزروعى بود) مىرفتيم و در آنجا نماز مغرب و عشا را به امامت آقا مىخوانديم. گاهى

مىخواستم عبايم را زير ايشان بيندازم ولى قبول نمىفرمودند. در بين راه نيز گاهى مطالبى را بيان مىكردند كه من متأسّفم كه آنها را ثبت نكردهام. يادم مىآيد روزى فرمودند: «زبان تركى از وسيعترين زبانهاست.» من از اين كلام آقا فهميدم كه ايشان تركى هم بلد هستند چون اگر نبودند نمىتوانستند اين مقايسه را انجام بدهند. روز ديگر فرمودند: «انسان با انسان ديگر هزار درجه فاصله دارد، بلكه مسأله از اين هم بالاتر است.»خاطره ديگر اينكه: با چند نفر از رفقا كه از شاگردان اخلاقى علاّمه طباطبايى(قدس سره) محسوب مىشدند به جمكران رفته بوديم و مشغول انجام اعمال مسجد جمكران و نماز امام زمان(عج) بوديم كه ناگهان ديديم آيت الله العظمى بهجت نيز به جمكران تشريف آوردند و اين براى ما خيلى جالب بود، چون آن زمان ايشان را خوب مىشناختيم. وقت نماز مغرب و عشا كه شد خوشحال بوديم كه پشت سر ايشان نماز جماعت مىخوانيم، اما هر چه اصرار كرديم آقا قبول نكردند كه نماز جماعت را به امامت ايشان بخوانيم. بعد فرمودند: «يكى از شما امام جماعت شود و نماز را بخوانيد.» س: به عنوان آخرين سؤال اگر بخواهيد ايشان را در يك جمله معرّفى كنيد چه مىفرماييد؟ج: اگر شجره طيّبه انسانيّت، غير از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام)ميوه سالم داده باشد كه حتماً داده است، يكى از آن ميوههاى سالم وجود مقدّس آيت الله العظمى بهجت است.

گفتار هفتم

مصاحبه حضرت آيت الله محمّد حسين احمد فقيه يزدى

حضرت آيتالله محمّد حسين احمدى فقيه يزدى در خانواده روحانى ديده به جهان گشود.ايشان تحصيل علوم دينى را در محضر پدر بزرگوارش آيت الله حاج مُلاّ احمد احمدى آغاز نمود

و پس از گذراندن دروس سطح نزد استادان معتبر همچون حضرات آيات آيةالّلهى، علومى، طباطبايى، بروجردى و شهيد صدوقى _ قدّس الله اسرارهم _، درس خارج فقه و اصول را در محضر حضرات آيات عظام ميلانى، خوانسارى، گلپايگانى، اراكى، سيد على بهبهانى، فكور، مرتضى حايرى و بهاءالدّينى _ قدّس الله اسرارهم _ فرا گرفت، و علوم هيئت، فلسفه، حديث، تفسير و عرفان را در محضر وارستگانى مانند مرحوم علاّمه طباطبايى ، رفيعى قزوينى، شعرانى، حكيم الهى قمشهاى و متفكّر شهيد مرتضى مطهرى _ قدّس الله اسرارهم _ آموخت. تا اينكه به مرتبه اجتهاد نايل آمدند، معظّمله مدتى است كه در حوزه علميّه قم به تدريس خارج فقه و اصول مشغول هستند و افزون بر اين كتابهاى صلاة مسافر، رساله صلح، انفال در فقه، و مباحث الفاظ و مبحث قطع و ظنّ در اصول از آثار علمى ايشان محسوب مىگردد. معظّم له از ابتداى نهضت اسلامى همواره با حضرت امام خمينى(قدس سره)، هم گام بوده و در تحقّق آرمانهاى ايشان، تلاش نيكو داشته است. ايشان بعداز انقلاب مسؤوليّتهايى داشته كه از جمله آن نماينده حضرت امام خمينى(قدس سره) در استان هرمزگان و امامجمعه بندرعبّاس حدود 10 سال و مسؤول نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه علوم پزشكى ايران از سال 1374 تاكنون را مىشود ذكر كرد.اين مصاحبه در منزل معظّمله توسط نگارنده انجام

شده است.س: لطفاً نحوه آشنايى خود با آيت الله العظمى بهجت و مدّت استفاده از محضر ايشان را بيان بفرماييد.ج: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صلى الله على سيد المرسلين، محمّد و آله الطاهرين و لعنةالله على

اعدائهم اجمعين.نحوه آشنايى

ما با حضرت آيت الله العظمى بهجت به سالهايى دور برمىگردد. بنابر آنچه به خاطر دارم علّت آشنايى ما با ايشان اين بود كه از آيت الله العظمى فكور(قدس سره) فضائل آقاى بهجت را شنيديم.آقاى فكور نصف سال را در نجف بودند، و نصف سال را به ايران و قم مىآمدند و به گفته مرحوم آقاى داماد ييلاق و قشلاق مىكردند، يعنى ايّام گرماى سال را به نجف مشرّف مىشدند، و ايّام خنك را به قم. لذا آقاى داماد(قدس سره) به طنز مىفرمودند: ايشان ييلاق و قشلاق مىكردند. بارى ما براى اوّلين بار خصوصّيات اخلاقى و چهره علمى، فكرى و اخلاقى آقاى بهجت را از ايشان شنيديم، و ايشان آقاى بهجت را هم از دورانى كه در نجف بودند مىشناختند و هم در قم و نظرشان اين بود كه ما خدمت آقاى بهجت برسيم و از محضر ايشان استفاده كنيم. ما نيز چون به جنبههاى علمى، فكرى و تقوايى آقاى فكور اعتقاد داشتيم، فرمايش ايشان باعث شد كه تا مدّت مديدى (كه اينك درست به خاطر ندارم) به خدمت حضرت آيت الله العظمى بهجت رسيديم و از محضر ايشان استفاده كرديم، به ويژه در فواصلى كه بيشتر فرصت پيدا مىكرديم و بهتر مىشد به صورت خصوصىتر از محضرشان استفاده نمود و از بحثهاى خاصّى كه مطرح مىفرمودند استفاده كرد، به خدمت ايشان مىرسيديم و بهره مىبرديم. س: ويژگىهاى شخصيتى را كه در طول آشنايى خود با ايشان مشاهده نمودهايد، بيان بفرماييد.ج: پيش از پاسخ دادن به پرسش شما، مقدّمتاً بايد عرض كنم كه: هماره در حوزههاى علميّه به ويژه در حوزه علميّه قم و نجف

افراد بسيار باعظمت و ارزشمند و افراد شاخص بودهاند. و جهات گوناگونى باعث شده كه ارزش و عظمت آنها بين سايرين ديگر جلوهگر گردد. به نظر مىرسد بتوان سرّ اين عظمت و جلوهگرى و جذّابيّت بزرگان را در چهار محور خلاصه نمود:1_ جنبه علمىمحور نخست، همان جنبه علمى آنان است كه در حوزهها بيشتر علم «فقه» و «اصول» مطرح بوده است; هر چند در گذشته تفسير قرآن، علم كلام، فلسفه، نجوم، طب، و حتّى رياضيات نيز

رايج بودهاند.بنابراين هر شخصى كه در حوزههاى علميّه در اين علوم از سايرين برترى داشته، جلوه خاصّ و عظمت خاصّى پيدا مىكرده است. 2_ تقوا و پرهيزكارىمحود دوّم، جنبه تقوا و پرهيزكارى افراد است. تقوا و ورع در حوزههاى علميّه برخلاف مراكز علمى ديگر، يك ارزش و عظمت محسوب مىشود، و علم بدون تقوا نه تنها مفيد نيست، بلكه مضرّ است و باعث نقص آن شخص و عالم مىشود، از اين رو هر چه درجات تقوا و ورع شخص در حوزههاى علميّه بيشتر باشد، محوريّت وسيعترى پيدا نموده و عظمت مقام او به اوج خود مىرسد. 3_ جامعيّتسومين محورى كه در حوزههاى علميّه خيلى عظمت دارد، مسأله جامعيّت است، و اگر كسى هم از جهات علمى و تقوايى، و هم از لحاظ اجتماعى، فكرى، سياسى و ارتباط اجتماعى و مردمى سرشناس بوده و جامع همه اين موارد باشد، قهراً نظرها و فكرها متوجّه او شده و محور قرار مىگيرد.

4_ اهل معنى بودنچهارمين جهتى كه در حوزهها بسيار مركزيّت و محوريّت داشته، ارتباط خاصّ معنوى با حضرت حق سبحانه است كه اهل علم در اصطلاح رايج خود به

چنين شخصى «اهل معنا» مىگويند. به عبارت ديگر: هر شخصيتى كه ارتباطش با خداوند و ائمّه اطهار(عليهم السلام)بخصوص حضرت ولىّ عصر(عج) بيشتر، و اهل كشف و كرامات بوده، در افراد تأثير مضاعف گذاشته و جاذبه خاصّى پيدا مىشده و نظرها به سوى او جلب شده و محور ديگران قرار مىگرفته است. اين چهار محور از محورهاى اساسىاى است كه جذّابيّت بزرگان در حوزههاى علميّه به آنها بستگى دارد، و اگر اين جهات را دارا نباشد، به هيچ وجه مورد توجّه قرار نمىگيرند. اينك مىگويم: بنده تمام چهار محورى را كه ذكر شده جدّاً در وجود اين شخص بزرگوار (آيت الله العظمى بهجت) از نزديك مشاهده كردهام.

محور اوّل

زيرا اگر بخواهيم با عنايت خاصّى به جنبه علمى ايشان توجّه كنيم، خصوصيّاتى كه در درس ايشان وجود دارد كه از طرز فكر ايشان نشأت مىگيرد بخوبى نمايانگر اين مطلب است، زيرا ايشان نوعاً هر مسأله و يا فرع فقهى را كه عنوان مىفرمودند بعد از توجّه به ظرافتهاى آيه و روايتى كه دلالت بر آن بحث داشت، بين آن بحث و ساير بحثهاى مشابه مقايسه نموده و پس از دقّت عقلى و فكرى خاصّى در تعادل بين مباحث، انصافاً با بينش و تفكّر ويژه و اجتهاد خاصّ يك نتيجه علمى جديد مىگرفتند. و اساساً اعتقاد ما شيعه اين است كه هر چه مجتهد زيركى و فطانت داشته باشد و در معانى و مطالب روايات دقّت كند، به اوج و عظمتى كه از ائمه(عليهم السلام) سراغ داريم، نزديكتر مىگردد. و واقعاً ما مىديديم كه ايشان مباحث را با ديد و فكر مخصوصى به خود تجزيه و تحليل مىكنند.

اجتهاد صحيح نيز در واقع همين است كه مجتهد بعد از ملاحظه شأن نزول آيات و شأن صدور روايات، با افق بلندى چنان در مطلب دقّت كند كه گويى آن را حس مىكند و خود را در متن واقعه مورد بحث قرار دهد، آنگاه زمان نزول و صدور آيات و احاديث را با زمان مقايسه كند بعد ببيند كه واقعاً خواسته الهى و رضايت خداوند سبحان در اين مورد، با توجّه به مجموع دستورات اسلام چيست؟و اين مبناى مهمّى براى اجتهاد مىباشد، و ما به وضوح در بحثهاى ايشان مشاهده مىكرديم و بنده معتقدم كه اگر مجتهد به اين مقام نرسد، نمىتواند فتوا و نظر خود را بيان كند; بلكه مجتهد علاوه بر دارا بودن ملكه عدالت و اجتهاد، به اين ملكه نيز بايد دست يافته باشد به گونهاى كه بتواند ديد والا و نظر عميق معنوى به مجموعه احكام و نظرات اسلام داشته باشد و بتواند در مورد بحث فتوا و نظر خويش را بيان كند. و به نظرم اين حالت در شخصيّتهايى كه ائمه(عليهم السلام) پرورش مىدادند وجود داشته است.و اين خصوصيّت در وجود نازنين آقاى بهجت به روشنى جلوهگر است، هر كس مقدارى در درس ايشان شركت كند و از نزديك با ايشان آشنا باشد، آن را در استنباطها و اجتهادهاى ايشان مىبيند. البتّه برخى، دقّتهاى علمى خاصّى دارند و از جهت حفظ كردن بعضى نظرات فقهاء و غيره ممكن است در جمعآورى و تدبّر، يك خصوصيّاتى داشته باشند، ولى نظر بلند اجتهادى كه گفته شد، ديدى مىطلبد كه ماوراء همه احاديث و روايات، و مبناى اساسى اسلام و حركت تربيتى احكام

اسلام ببيند و اين ديد مافوق ملكه اجتهاد و عدالت و غيره است. و ما اين خصوصيّت را در وجود مرحوم آقاى بهاءالدينى و همچنين آقاى فكور و به ويژه در وجود آقاى

بهجت مىديديم.به ياد دارم وقتى با آقاى طاهر شمس(قدس سره) راجع به اينكه چه كسى براى مرجعيّت صلاحيّت دارد، گفتگو مىشد، ايشان آقاى بهجت را شايد ترجيح مىدادند و مهمّ اينكه مىگفتند: آيت الله العظمى بهجت به يك افقى رسيده كه وقتى به احكام و دستورات اسلام نظر مىكند، فتوايى را كه مورد رضاى خداوند سبحان است، مىدهد. چون از آيت الله العظمى بهاءالدينى ياد شد، بهتر است فرمايش ايشان را نيز در رابطه با آقاى بهجت ذكر كنيم. آيت الله بهاءالدينى مىفرمودند: «مثل آقاى بهجت لازم است.» به ياد دارم وقتى راجع به بعد از فوت حضرت امام(قدس سره) و جريان بعدى كه پيش آمد، وقتى از محضرشان سؤال مىشد به اين مضمون مىفرمودند كه: «رجوع به آيت الله بهجت مورد رضاى خداوند سبحان است.» با اينكه خودش از اعاظم بودند و از لحاظ مرجعيّت از ديگران كم نداشتند منتهى خودشان زير بار اين مسأله نمىرفتند. و تا آخر كار نيز هرچه از ايشان درخواست مىشد تقريباً زير بار نمىرفتند، و نيز هنگامى كه مريض شدند، مىفرمودند: من مريض هستم. گويا نسبت به چند نفر نمىتوانستند عدول بكنند و بگذرند.به هر حال، اين خصوصيّت بزرگى است كه ما در وجود آقاى بهجت ديديم كه داراى آن ملكه كامله و عاليه بودند و مىتوانستند با ديد بالا و افق بلند به آثار وحى توجّه نموده و اجتهاد عميقى را ارائه دهند.

محور دوم

در

رابطه با محور دوّم نيز بايد عرض كنم كه دو گونه مرجع داريم، يكى مرجعى كه فقط جنبه علمى را دارا است. فقط جنبه علمى شاگردان را تقويت مىكند. و ديگرى اينكه علاوه بر آن بتواند شاگردان خود را از لحاظ اخلاقى نيز تربيت كند، و محور دوّم (تربيت كردن) از محور علمى سختتر و دشوارتر است. يكى از مشكلاتى كه ما اينك در حوزههاى علميّه داريم همين است كه مسأله اخلاق و تربيت محور نيست. ولى وجود مبارك آيت الله العظمى بهجت در اين محور دوّم (تربيت شاگردان) نيز واقعاً يكى از استوانههاى موفّق و كمنظير و يا بىنظير حوزه علميّه قم و نجف بوده و هستند، يعنى توانستهاند با حركت و عمل و رفتار و نحوه اخلاقشان افرادى را تربيت كنند. و به شاگردان ارائه دهند كه اگر مىخواهيد به يك مقامى برسيد و به معارف بلند دسترسى داشته باشيد، بايد با زهد، ورع، پرهيزكارى به آن نايل گرديد. به غير اين امكان ندارد كه بتوان به آن دست يافت. و بايد گفت حوزه علميّه مرهون خصوصيّات آيتاللهالعظمى بهجت است و واقعاً اين مقدار معنوّيت و روحانيّتى كه اينك موجود است از امثال ايشان و شخص ايشان متجلّى است، و ديگران كمتر در اين جهت سهيم هستند و چه خوب بود كه همه و همه در اين جهت سهم عالى را داشتند و همگان را به جهات معنوى و الهى متوجّه مىكردند. در رابطه با محور دوّم اين نكته را نيز مطرح كنم كه كسى كه مصداق كامل رتبه تقوا و فضيلت قرار مىگيرد، در واقع از روش انبيا و ائمه طاهرين(عليهم السلام)

پيروى نموده و الگوسازى و نمونهسازى مىكند، و شايد راه ديگر غير از آن براى تربيت وجود نداشته باشد.و تصوّر بنده اين است كه حضرت آيت الله العظمى بهجت با راه انداختن اينگونه الگوسازى و نمونهسازى در حوزه علميّه از كار انبيا و ائمّه(عليهم السلام) پيروى مىكنند. اميد كه طلاّب عزيز و فضلا و علما به توفيق خداوند سبحان بتوانند از شخص ايشان استفاده شايان ببرند. و در روز قيامت كه روز احتجاج است، يقيناً وجود مبارك آيت الله بهجت جزو حجّتهاى الهى بر علما و بزرگان خواهد بود، اگر ما واقعاً از محضر ايشان نتوانيم درست استفاده كنيم، درست تربيت بشويم، متأسّفانه محكوم خواهيم شد و نخواهيم توانست جواب حضرت حق را به صورت صحيح بدهيم. البتّه ممكن است برخى اين سخنان را يك نحوه غلوّ و افزون بر واقعيّت تلقّى كنند، ولى حقيقت اين است كه هرگز چنين نيست زيرا وقتى ما مىتوانيم بگوييم كسى تالى تِلْو و جانشين معصوم(عليه السلام) است كه مجتهد با رياضتها و زحمتهاى فراوانى ملكه خاصّى را كه بدان اشاره شد از ناحيه خداوند متعال احراز كند، و نيز بتواند بسان انبياء و اهل بيت(عليهم السلام)نقش الگوسازى را داشته باشد. و اين خيلى اهميّت دارد، و شايد به همين حقيقت اشاره داشته باشد روايتى كه از حضرت سلمان(قدس سره) وارد شده است كه:«سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»(26)_ سلمان از ما اهل بيت(عليهم السلام) مىباشد. تنها كسى كه به درجات معنوى والا و مقامات توحيدى مىرسد، مىتواند نمونه و الگويى از مقام والاى عصمت و طهارت و تالى تِلْو و جايگزين اهل بيت(عليهم السلام) گردد، و به نور نبوّت و

رسالت و امامت دست يابد، و صفات پيامبر و امام(عليهم السلام) در او متجلّى گشته و جانشين آن دو محسوب شود.

محور سوّم

شايد اين محور در حوزههاى علميّه خيلى مورد توجّه قرار گرفته كه مجتهد بايد جامعيّت داشته باشد. و جامعيّت يك مسأله بسيار مهّم است و در تعبير علما فراوان آمده كه مجتهد جامع الشرايط. و مقصود از شرايط، شامل شرايط اجتماعى، فكرى، سياسى، عبادى، تقوايى مىشود. اين جامعيّت آن قدر مهّم است كه تا كسى به اين درجه از جامعّيت در همه علوم و فنون و مسائلى كه به دين مرتبط مىشود و به اجتهاد مربوط است را حايز نباشد، نمىتواند مرجع باشد. و اين مسأله از دير زمان مورد توجّه همه فقهاء و علماى عظام بوده است و اينكه امام(قدس سره)در بياناتشان فرمودند كه مجتهد بايد به زمان و مكان آشنا باشد، و آن را از شرايط اجتهاد قرار دادند، سخن جديدى نيست، بلكه همان سخن فقها است كه به جامع الشرايط تعبير مىكردند، جامع الشرايط يعنى آشنا بودن به زمان و مكان و موقعيّتهاى احكام در ظرف زمان و مكان. و اين از شرايطى است كه مجتهد بايد براى استنباط و اجتهاد داراى آن باشد. و اينكه در حديث آمده كه: «حافِظاً لِدينهِ.(27)» شايد اشاره به همين موضوع باشد.و اين جامعّيت در وجود حضرت آيت الله بهجت به وضوع مشاهده مىشود.

محور چهارم

و اما محور چهارم كه ارتباط ويژه با خداوند منّان و ائمّه اطهار(عليهم السلام)و مشاهده جهان مافوق اين دنيا، و سر و كار داشتن با ارواح طيّبه و آگاهى از رموز آفرينش و شهود عالم معنى است، كه آيت الله العظمى بهاءالدينى و بهجت از نمونههاى ارزشمندى كه اين ويژگى را دارا بوده و هستند.س: درباره ديگر ويژگىهاى درس ايشان نيز

بياناتى بفرماييد. ج: يكى از اهداف ما كه در درس ايشان شركت مىكرديم بياناتى بود كه از استادان خويش نقل مىكردند.آيت الله العظمى بهجت بسيار عنايت داشتند به نقل زندگى بزرگان و كلمات و نوع اخلاقشان همچنين ديدگاههاى بسيار ظريف علمى كه خوب هر كسى از استادش ياد مىگيرد خيلى براى ما ارزش داشت و واقعاً استفاده و بهره فراوانى كه در اين جهت داشتيم، پارهاى از آن مطالب را يادداشت كردهايم و امروز وقتى برخى از اوقات كه فرصتى پيدا مىشود و به آنها نگاه مىكنم، مىبينم اين مطالب را نوشتهايم و اينها را ارزش قائل هستيم.س: شنيدهايم كه آيت الله العظمى بهجت در درس مواعظى نيز داشتند، اگر ممكن است مطالبى در اين

زمينه بفرماييد.ج: ايشان در موارد متعدّدى به سحرخيزى، شب زندهدارى سفارش مىفرمودند: و اصرار خاصّى بر شب زندهدارى و سحرخيزى داشتند، به ياد دارم گاهى مىفرمودند: اصلاً پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با همين شب خيزى و انس با شب و سحرخيزى معارف الهى را دريافت نمود. يك بار نيز درباره اين روايت كه آمده است:«ائمه(عليه السلام) مىفرمايند صبر مىكنيم شب جمعه فرا برسد و درهاى رحمت الهى باز بشود. و علم ما آل محمّد(صلى الله عليه وآله) در شبهاى جمعه و شبهاى قدر و غيره اضافه مىشود و نورانيّت بيشترى پيدا مىكند.»(28)از محضر ايشان پرسيدم ايشان فرمودند: بله، آن لحظههاى خاصّ و آن رحمت الهى سحر و چند مرتبه اين را فرمودند: سحر سحر ...به هر حال، ايشان خيلى بر استفاده از سحر، سحر شب جمعه و سحرخيزى و نماز شب خواندن، و مداومت بر نوافل و دائم الذكر بودن

مكرّر تأكيد مىفرمودند و از بزرگانى نيز نقل مىكردند كه چنين بودهاند و وقتى مىخواستند مطلبى را از خداوند متعال بگيرند و از رحمت فيض الهى بهره ببرند، از شب و سحر استفاده مىكردند. و نيمه شب و خلوت كردن در سحر با خداوند و ارتباط با خدا اثر خاصّى دارد و مكرّر در اين باره نصيحت مىفرمودند. مطلب ديگرى نيز كه گاهى اشاره مىفرمودند دائم الذكر بودن بود، مىفرمودند: كسى كه دائم الذكر باشد پيوسته خود را در محضر خدا مىبيند و با خدا گفتگو مىكند.به هر حال دائم الذكر بودن و ارتباط برقرار كردن با خداوند براى كسانى كه مىخواهند به، سوى خدا سير و سلوك كنند، از نصايحى بود كه مكرّر مىفرمودند. چنانكه نحوه عمل و رفتار ايشان، انسان را به ذكر دائم سوق مىداد و نيز در حكاياتى كه نقل مىكردند و سفارشاتى كه مىفرمودند، و نيز گاهى احاديثى را كه بيان مىفرمودند به اين جهت عنايت داشتند.

گفتارهشتم

مصاحبه حضرت آيت الله محمّد حسن احمدى فقيه يزدى

حضرت آيت الله حاج محمّد حسن احمدى فقيه، در خانواده روحانى ديده به جهان گشود. وى تحصيل علوم دينى را در محضر پدر بزرگوارش آيت الله حاج مُلاّ احمد احمدى آغاز نمود و بعد از فوت پدر از مرحوم آيت الله حاج شيخ غلامرضا فقيه يزدى خراسانى(قدس سره) بهره علمى گرفت و دروس سطح را نزد استادان معتبر و سابقهدار مانند حضرات آيات آيتاللّهى، علومى، شهيد صدوقى و طباطبايى سلطانى بروجردى _ قدّس الله أَسرارهم_ تكميل نمود، و درس خارج فقه و اصول را از محضر بسيارى از مراجع معظّم تقليد سابق به ويژه آيات عظام گلپايگانى و اراكى _ قدس الله

اسرارهما _ فرا گرفت. و نيز از حضرات آيات عظام حاج سيد على بهبهانى، محقّق فكور، حاج شيخ مرتضى حايرى و بهاءالدّينى _ قدّس الله أَسرارهم_ استفاده كامل نموده است و به اجتهاد مطلق نايل گرديد. افزون بر اين، علم تفسير، حيث و عرفان، و دانش رياضى، هيئت و فلسفه را در محضر وارستگانى مانند مرحوم علاّمه طباطبايى و نيز در نزد مرحوم رفيعى قزوينى، شعرانى و حكيم الهى قمشهاى و نيز طىّ جلساتى از شهيد مطهرى _ قدس الله اسرارهم _ آموخت.ايشان از ابتداى نهضت اسلامى همواره با حضرت امام خمينى(قدس سره) هم گام بوده و در تحقّق آرمانهاى ايشان، تلاشِ نيكو داشته بعد از انقلاب از سوى حضرت امام به نمايندگى و امامت جمعه شهرستان بروجرد منصوب گرديد ولى هيچگاه تدريس وبحثهاى علمى حوزوى را ترك نگفت. ايشان تأليفات فراوان و عمدتاً در زمينه فقه دارد.اين مصاحبه در منزل معظّم له توسّط نگارنده انجام

شده است.س: با تشكّر از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد، به عنوان اوّلين سؤال، بفرماييد كه چگونه و چه عواملى باعث شد تا شما در درس آيت الله بهجت شرك كنيد و علّت انتخاب اين درس چه بوده است؟ج: ما پس از آمدن به قم دنبال درسهايى بوديم كه هم اخلاقى باشد و هم علمى، و در عين حال محدودتر. تا بتوانيم سخن خود را راحت مطرح كنيم و پاسخ آن را از استاد دريافت كنيم; از اين رو درس آيات عظام حايرى، بهاءالدينى، فكور و ... را انتخاب كرديم و ساليان سال از محضرشان استفاده برديم.تا اينكه توسّط آيت الله فكور و بهاءالدينى با آقاى

بهجت آشنا شديم. آيت الله بهاءالدينى (قدس سره)نيز با اينكه سبك خاصّى داشتند و اين گونه افراد را براى كسى معرّفى نمىكردند و مىفرمودند: انسان بايد خودش جوشش داشته باشد، لذا اگر گاهى بزرگى را براى ما معرّفى مىكردند براى ما خيلى مهّم بود. از جمله كسانى كه ايشان _ آيت الله بهاءالدينى _ به عظمت ياد مىكردند امام خمينى (قدس سره) و آيت الله بهجت _ مدّ ظلّه العالى _ بودند. به هر حال، اشاره اين دو بزرگوار باعث شد كه ما با آقاى بهجت ارتباط برقرار نموده و به نماز و منزل ايشان رفت و آمد كنيم. تا اينكه يك سال آيت الله حايرى به حجّ مشّرف شدند و ما تصميم گرفتيم كه در درس آيت الله بهجت شركت كنيم.نيز آيت الله مطهّرى يك وقتى راجع به درس آيت الله بهجت خيلى سفارش مىكرد و مىفرمود: حتماً در درس ايشان و مخصوصاً درساصول شركت كنيد، چون آقاى بهجت درس آقا شيخ محمّد حسين كمپانى را ديدهاند.س: ويژگى درس ايشان چه بود؟ج: ايشان خيلى تلگرافى درس مىدادند. درس ايشان حكم خارجِ خارج را داشت. منظورم اين است كه مبانى ديگران از جمله مبانى آيات عظام نائينى، شيخ محمّد حسين، آقا ضياء، در دستش بود و با اشاره كوتاه به آنها به تقرير و تحكيم مبناى خود مىپرداخت. س: نظر حضرت امام خمينى(قدس سره) درباره آقاى بهجت

چه بود؟ج: چند بار با آيت الله بهاءالدينى(قدس سره) خدمت امام رفتيم، در ضمن در يكى از اين ملاقاتها امام فرمودند: «در حوزه قم كمتر به اخلاق و عقايد پرداخته مىشود.»آنگاه خطاب به آقاى بهاءالدينى فرمود: «مثل شما و

آقاى بهجت براى اين كار بايد يك فكرى بكنيد».س: بارزترين ويژگى ايشان چيست؟ج: به نظر بنده از جمله خصوصّيات اخلاقى آقا سادهزيستى ايشان است، و حتّى بعد از مرجعيّت نيز اين اخلاق حسنه تغيير نكرده است. س: نحوه برخورد ايشان با فقه و فقها چگونه بود؟ج: ويژگى ديگر ايشان علاقه وافرشان به فقه است، و اين روح فقهى و فقه دوستى ايشان را نشان مىدهد و نظرشان اين است كه بايد فقها را ترويج كنيم و كتابهاى فقهى را حفظ و منتشر كنيم تا همگان استفاده كنند. حتّى گاهى در تشويق به نشر بعضى از كتابهاى فقهى پيشنهاد مىكردند كه هر چند به شيوه پيش فروش تكثير شود، و احياناً نسخهاى از آن را اگر چه به صورت كپى درخواست مىكردند. س: لطفاً به برخى از تذكرات و موعظههايى كه در درس از آقا شنيده و بهرهمند شدهايد، اشاره بفرماييد. ج: در اين زمينه مطالب فراوان از محضر ايشان فراگرفتهايم، به دو نمونه اشاره مىكنيم:راه تحصيل حضور قلب در نمازبعضى از آقايان محترم گاهى مىآمدند و از آقا سؤال مىكردند كه چه كار كنيم در نماز حضور قلب داشته باشيم، از جمله دستورالعملهايى كه ايشان بيان مىفرمودند اين بود كه: «اوّل وقت نماز با توجّه به نماز وارد شويد و هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجّه داشته باشيد تا اين ارتباط حفظ شود». و اين خيلى نكته مهّم و ناشى از نظريّه ايشان در فقه است كه به جرأت اين گونه دستورالعمل را مىدهند; زيرا برخى از آقايان را كه ما ديده بوديم وقتى از آنها سؤال مىشد كه آيا جايز است

و مىشود در نماز به فكر معانى آن باشيم و آنها را به قصد انشاء بخوانيم؟ مىفرمودند: نه اصلاً اين كار امكانپذير نيست زيرا كسى كه حمد و سوره را مىخواند يا قصد قرائت دارد و يا قصد انشاء معانى و اين دو با هم جمع نمىشود. و ما حمد و سوره را به عنوان قرائت مىخوانيم، بنابراين نمىتوانيم معانى را انشاء كنيم. اما آيت الله بهجت نظرشان اين بود كه قصد اين دو با هم از لحاظ عقلى و ثبوتى امكانپذير است لذا اين دستور العمل را داشتند كه به معانى توجّه كنيم تا ذهنمان به اين طرف و آن طرف متوجّه نشود. عمل به يقينّياتمىفرمودند: «به يقينّيات عمل كنيد، تا كم كم به مطالب

بالاتر برسيد».اين هم خيلى مبناى محكمى است. و مقصود از يقينّيات شامل واجبات يقينى و مستحبّات مسلّم است. مرحوم استادشان آقا شيخ محمّد حسين خيلى به سوره «اِنّا اَنزَلْنا» عنايت داشتند و مىفرمودند هر كس بتواند بخواند خيلى آثار دارد، به ويژه در شبهاى ماه رمضان مخصوصاً شبهاى قدر خيلى آثار بر آن بار مىشود، از جمله موجب فهم معارف قرآن مىشود. اين مىشود يقينّيات مستحبّى. يقينّيات واجب هم مانند اصل نماز خواندن. نماز اوّل وقت نيز هر دو جهت را داراست، يعنى از آن جهت كه نماز است از يقينّيات واجب، و از آن جهت كه در اوّل وقت خوانده مىشود از يقينّيات مستحبّ است.س: اگر ممكن است به يك نمونه از سؤالاتى كه از آيت الله بهجت نمودهايد و ايشان پاسخ دادهاند، اشاره بفرماييد.ج: روزى از آقاى بهجت سؤال كردم كه اوّلين حاشيهنويس عروةالوثقى چه كسى بوده است؟ايشان

فرمودند: «احتمال مىدهم مرحوم ميرزا محمّدتقى شيرازى كه معاصر با صاحب عروة بوده و يكى دو سال بعد از ايشان فوت كرده است; يا مرحوم آقا سيّد اسماعيل صدر.» س: خود ايشان از ميان كتابهاى فقه فتوائى به كدام كتاب علاقمند بودند؟ج: ايشان خودشان خيلى در پى حاشيه وسيلةالنجاة مرحوم آقا شيخ كاظم شيرازى كه سمت استادى ايشان را داشته، بودند، من آن كتاب را داشتم، فتوكپى كردم و به آقا دادم، گويا مىخواستند «وسيله»(29) را با نظرات خودشان تنظيم كنند.(30)س: اگر حكايتى از ايشان شنيدهايد براى ما

نقل بفرماييد.ج: آقا شيخ كاظم شيرازى استاد آقاى بهجت بودهاند گويا نوه ايشان مىخواسته معالم را نزد آقاى بهجت بخواند و به ايشان مراجعه كرده بود ولى آيت الله بهجت فرموده بود وقت ندارم، بعدها يكديگر را ديده بودند و سخن از معالم شده بود و نوه آقا شيخ كاظم گفته بود: من معالم را پيش جدّم خواندم و آقاى بهجت فرموده بودند: «خيلى خوب، از سرچشمه استفاده كردهاى.»

گفتار نهم

بيانات حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ هادى قدس

حجةالاسلام والمسلمين شيخ هادى قدس در سال 1311 ه_.ش. در روستاى «ليماچال» از توابع اشكور رودسر متولّد، و در سال 1325 به همراه برادرش حجةالاسلام شيخ اسدالله قدس وارد مدرسه علمّيه روحانيّه رودسر گرديد و طىّ حدود چهار سال مقدّمات علوم اسلامى تا بخشى از معالم و مطوّل را در آنجا فرا گرفت، سپس عازم قزوين شده حدود پنج سال سطح را از محضر حجج اسلام آقايان شيخ احمد تألّهى اَلَمُوتى، حاج ميرزا عبدالرحيم سامت ديلمانى قزوينى حاج آقا مهدوى آموخت، و از محضر حجةالاسلام آقا شيخ قدس اشكورى قزوينى استفاده اخلاقى برد. و در سال 1334 ه_

.ش. عازم عشّ آل محمّد(عليهم السلام)، قم گرديد و در مدرسه «حجّتيه» ساكن و سطوح عالى در محضر بزرگان حوزه به پايان رسانيد. آنگاه در درس خارج فقه آيات عظام بروجردى، شاهرودى داماد، گلپايگانى، مرعشى نجفى شركت جست و در اصول از محضر آيات عظام امام خمينى، فكورى يزدى _ حَشَرَ هُمُ اللّهُ مَعَ الاْئَمَّةِ الطّاهِرينَ(عليهم السلام) _ بهره برد. و در اين ميان، بيش از همه از محضر آيت الله العظمى بهجت، يعنى از سال حدود 1339 با ايشان آشنا، و تا اواخر سال 1357 از محضر پرفيضش

بهره برد.سرانجام، در خرداد 1358 از طرف جامعه مدرسين و دفتر امام خمينى(قدس سره) به استان گيلان اعزام، و نخست در سمت دادگاه شهرستان رودسر، و بعد مسئول كميته انقلاب اسلامى فعاليّت نمود، و در همان زمان به عنوان امام جمعه شهر كلاچاى منصوب و تا به امروز نيز در اين منصب مشغول هستند، و نيز حدود 10 سال در دانشگاههاى گيلان مشغول تدريس بودند. وى همچنين از سال 1370 تاكنون در مدارس علميه «رودسر» و «رامسر» مشغول تدريس مىباشند. مطالب زير را ايشان به تقاضاى نگارنده مرقوم فرمودهاند.بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله ربّ العالمين، و صلّى الله على محمّد و آله الطاهرين، واللعن على اعدائهم اجمعين.نكاتى كه بنده در طول مدّت مديد شاگردى از محضر حضرت آيت الله العظمى بهجت استفاده كردهام، بسيار است، از آن ميان به نكاتى چند بسنده نموده و طىّ چندين بخش يادآور مىشوم، اميد كه جويندگان معارف ناب را سودمند افتد:الف _ ويژگىهاى اخلاقى عرفانىتواضع و شكسته نفسىاساساً انسان به هر اندازه با حضرت حقّ ارتباط داشته باشد، به همان اندازه

متواضع و فروتن مىگردد، از اين رو افرادى كه در اوج معنويّت قرار دارند، از همه متواضعتر هستند. حضرتآيتاللهالعظمى بهجت نيز عارف بزرگوارى است كه هرگز انانيّت در رفتار و گفتارش مشاهده نمىشود. در اين رابطه به ياد دارم روزى با مهمان خود، مرحوم حجةالاسلام حاج شيخ نصرا...لاهوتى به خدمت آقا رفتيم. آقاى لاهوتى گفتند: «آقا! من به مشهد مشرّف شده بودم، كسى از شما انتقاد مىكرد من عصبانى شدم.» آقا فرمودند: «در روايات آمده است عالمى را كه به دنيا روى آورد متّهم كنيد.»من تأسفّ خوردم و به خود گفتم كه: خدايا! اگر زندگى اين آقا رو به دنيا آوردن است، پس تكليف ما چيست؟اهل كرامت و مشاهده عوالم ديگرآيت الله بهجت از افراد نادرى است كه از پشت پرده جهان مادّه اطّلاع دارند. براى نمونه به خاطر دارم كه يكى از روحانّيون مازندران، كه اينك رئيس دادگسترى يكى از استانهاى ايران است، براى حقير نقل كرد: زمانى كه آيت الله كوهستانى مازندرانى(قدس سره)به رحمتايزدى پيوست، آقازاده آن مرحوم خدمت آيت الله العظمى بهجت مشرّف شدند. آقا به او فرموده بودند: «آقاى شما كه رحلت نمودند در آن عالَم غوغا برپا شد.»حقير پرسيدم: مقصود از اين كلام چيست؟ شخص ناقل گفت: بيش از اين نمىدانم.

نيز روزى سر كلاس درس بوديم شخصى كه ظاهراً فقير و تنگدست مىنمود دمِ در شروع كرد به تقاضا كردن كه بيچارهام، بدبختم، گرفتارم و در نيز باز بود ولى هر چه آن مرد اصرار كرد آقا هيچ اعتنا نكرد، و به درس مشغول بود تا اينكه او رفت. در صورتى كه بارها آقا را مىديدم

كه صبحها در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(عليها السلام)نزد فقرا مىرفت و چيزى به آنان مىداد.در نظر ما اين نحوه رفتارها و برخوردهاى آيت الله بهجت همگى از شناخت ايشان از باطن عالم سرچشمه مىگيرد. ب: درسها و اشاراتروال آيت الله العظمى بهجت اين بود كه پيش از شروعِ درس حدود ده دقيقه موعظه مىكرد، و نه به عنوان موعظه بلكه به عنوان حكايتِ حال بزرگان گذشته. و معلوم بود منظور اصلى آقا از نقل و بيان آن حكايتها تذكّر و استفاده اخلاقى بود، لذا آيت الله مصباح يزدى كه سالها در درس خارج فقه ايشان شركت مىكردند (15 سال) علاوه بر استفاده علمى استفاده كردن از اينگونه موعظهها و بهرهمندى از روحيّه ملكوتى آقا نيز بوده است اينك به بعضى از آن درسها و اشارات و حكايتها اشاره مىكنيم:برنامه براى ترك گناهحضرت آيت الله بهجت تأكيد ويژهاى بر ترك معصيت داشته و دارند و آن را سرلوحه برنامه سالك الى الله مىشمارند. از جمله روزى مىفرمودند: آيا براى اين بىسرو سامانى خود (ارتكاب گناه و نافرمانى از دستورات حضرت حق) برنامه و وقتى و سرآمدى مشخّص كردهايم؟ يعنى آيا تصميم گرفتهايم كه روزى ديگر گناه نكنيم، يا آنكه همين وضع خود را بايد ادامه بدهيم. اگر بنا داريم اين وضع بد را ادامه ندهيم، بنشينيم براى آن وقتى تعيين كنيم، يك ماه، شش ماه، يك سال، چند سال. خلاصه اگر بنا داريم تا زنده هستيم بدين منوال باشيم خطرناك است، پس حداقل حدّى براى گناه خود معيّن كنيم.عدم معرفت، دليل نداشتن حضور قلب در نمازروزى از آقا پرسيدم: آقا، چه كار بكنم در نمازم

حضور قلب بيشتر داشته باشم؟ آقا ابتدا سر به پايين افكند سپس سرش را بلند كرد و فرمود:«روغن چراغ كم است.» من به نظر خودم از اين جمله اين معنى را فهميدم كه يعنى معرفت كم است و ايمان قلبى و باطنى ضعيف است، وگرنه ممكن نيست با شناخت كافى، قلب حاضر نباشد.مشاهده تسبيح موجودات، نتيجه انسان كامل شدنروزى به آقا عرض كردم: يكى از طلاّب خواب ديد در مكان مقدّسى مشغول نماز است، و وقتى به سجده مىرود همه سنگريزهها با او تسبيح مىگويند. ايشان فرمودند:«اگر انسان، كامل شود اين را در بيدارى مىشنود و

مشاهده مىكند.»حمايت امام زمان(عج)از ارادتمندانروزى به آقا عرض كردم: وجود بنده در روستايى براى تبليغ خيلى مؤثّر است و مردم خيلى با من مهربان هستند و سخنانم در آنان تأثير دارد، ولى فقيرند و مبلغى كه در ماه محرّم و ماه رمضان مىپردازند خيلى كم است، برخلاف جاهاى ديگر كه از لحاظ معنوى اين گونه نيستند ولى جنبه مادّى خوبى دارند آقا فرمودند:« اگر به خدمت امام زمان مهدى(عليه السلام) اشتغال داشته باشيد، آيا امكان دارد حضرت در فكر شما نباشد؟»دقّت در نقل رواياتحدود چهل و پنج سال پيش ضمن صحبت از برنامه كارىام در طول ماه مبارك رمضان براى آقا كه چند دقيقه طول كشيد، عرض كردم: من روزهاى ماه رمضان مطلقا منبر نمىروم و تنها شبها منبر مىروم. فرمودند: «چرا روزها منبر نمىرويد؟» عرض كردم: چون به صحّت بسيارى از مطالبى كه مىگويم يقين ندارم و مىترسم دروغ باشد. فرمودند: «آيا شب يقين مىكنيد كه هر چه مىگوييد راست است؟!» از كلام آقا متوجه شدم كه راهى را

كه در پيش گرفتهام، راه درستى نيست. ارزش وضو و طهارتروزى چند دقيقه زودتر براى درس به خانه آقا رفتم، ديدم پيرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاصّ دارد، بعد از دقايقى چند آقا فرمود: «ايشان (آن پيرمرد) هرگز بىوضو نمىخوابد، اگر شبها چندين بار بيدار شود بايد حتماً وضو بسازد.»ج: ديدگاههاى سياسىدر اين رابطه تنها به يك نكته از نظرات اجتماعى سياسى ايشان كه بسيار اساسى است و شالوده بسيارى از احكام در رابطه با نظريّه سياسى اسلام محسوب مىشود، اشاره مىكنم:ايشان در باب «خراج و مقاسمه» مكاسب محرّمه پيرامون اينكه آيا ولايت فقيه جامع الشرايط، ولايت مطلقه است، يا ولايت او محدود، و به بعضى از ابواب فقه مقيّد مىباشد. چنين بيان مىفرمودند (نقل به معنى):مىدانيم كه دين اسلام آخرين دين، و احكام و قوانين اسلام آخرين مقرّراتى است كه از ذات مقدّس پروردگار وضع شده است، و پيغمبرى بعد از خاتم انبياء(صلى الله عليه وآله)نخواهد آمد، و كتابى آسمانى بعد از قرآن كريم فرستاده نخواهد شد، و بايد اين كتاب تا قيام قيامت كتاب قانون بوده و عترت و اهل بيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مبيّن آن باشند.و نيز روشن است كه امّت محمّدى(صلى الله عليه وآله) در زمان حضور حجّت و معصوم حق، هر چند در زندان يا در حال تبعيد باشد مىتوانند وظيفه خود را ولو با مشقّت بسيار و تحمّل مشكلات فراوان به دست آورند.ولى سخن درباره زمان غيبت كبراى حجّت حق است، كه در اين موقعيّت نمىتوان براى مسأله بيش از سه صورت فرض كرد:1 _ كتاب خدا و احكام و قوانين دين تعطيل شود. 2 _

خود بخود بماند; يعنى خودش وسيله ابقاى خود باشد.3 _ نياز به سرپرست و حاكم و مبيّن دارد كه همان ولىّ امر و مجتهد جامع الشرايط است.فرض اوّل عقلاً و نقلاً باطل است، زيرا دين مبين اسلام، آيين خاتم است و تا ختم نسل بشر بايد راهنما و آيين امّت باشد. و فرض دوّم نيز باطل است، زيرا قانون خود بخود اجرا نمىشود و نياز به شخص و يا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند.ناچار بايد به فرض سوّم قائل باشيم، و بگوييم: جامعه مسلمين را بايد ولىّ امر با همه شئونات و ابعاد آن اداره كند. از سوى ديگر نيز روشن است كه جامعه نياز به تشكيلات فراوان از آن جمله: ارتش، آموزش و پرورش، دادگسترى و و و دارد، و لذا بايد دست ولى فقيه در همه شئونات مادّى و معنوى، مبيّن و شارح و راهنما و حلاّل مشكلات باشد.در نتيجه، ولىّ فقيه بايد تمام شئونات امام معصوم(عليه السلام) به استثناى امامت و آنچه را كه مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پياده كند، وگرنه در صورت عدم وجود تشكيلات حكومتى دشمنان نخواهند گذاشت كه حكومت و آئين اسلامى پياده شود.دليل ديگر اينكه با استدلال خلف مىتوان گفت: هيچ جامعه و كشورى با حرج و مرج پايدار نمىماند، و بايد قانون و حاكم و حكومتى در آن حكمفرما باشد، و اگر حكومت طاغوت حاكم باشد دين مبين اسلام باقى نمىماند و اين خلاف فرض است چون گفتيم به دليل عقلى و نقلى بايد دين مبين اسلام تا قيام قيامت

باقى بماند;(وَ مَنْ يَبْتَغِ

غَيْرَ الاِْسْلامِ ديناً، فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ...)(31)_ هر كس دين ديگرى غير از اسلام را بجويد، هرگز از او پذيرفته نمىگردد.و پس از اين مقدّمه پيرامون محدوده اختيارات ولىّفقيه به بحث مىپرداختند. د: حكايتها و هدايتهازنده نگاهداشتن سُنَن و مستحبّات اسلامآقا هميشه سفارش مىكردند براى احياى شريعت نگذاريد سنّتها فراموش شود و عرفيّات يا بدعتها جاى آن را بگيرد. روزى فرمودند: مرحوم حاج شيخ مرتضى طالقانى (از استادان اخلاق و علماى بزرگ نجف، كه ظاهراً استاد اخلاق آقا نيز بوده است) همراه با عدّهاى از علما از جمله آيت الله العظمى خويى براى افطار دعوت بودند، وقتى غذا آماده مىشود و همگى سر سفره مىنشينند حاج شيخ مرتضى طالقانى مىفرمايد: نمك در سفره نيست و اقدام به تناول غذا نمىكنند. با اينكه بين مجلس افطاريّه تا آشپزخانه بسيار فاصله بوده (و ظاهراً از خانهاى ديگر غذا مىآوردهاند). به هر حال مرحوم طالقانى دست به غذا دراز نمىكند و ديگران حتّى آيتالله خويى نيز به احترام ايشان دست به سفره نمىبرند، تا اينكه بسيار طول مىكشد و نمك را مىآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آيتالله خويى خطاب به ايشان مىفرمايد: حضرت آقا، اگر شما به اين اندازه به ظاهر سنّت مقيّد هستيد كه اگر نمك تناول نكنيد غذا نمىخوريد، پس در اين گونه مجالس كمى نمك با خود همراه داشته باشيد تا مردم را منتظر نگذاريد. آقاى طالقانى فوراً دست به جيب برده و كيسه كوچكى را درآورده و مىفرمايد: «با خود نمك داشتم ولى مىخواستم سنّت اسلامى پياده شود و متروك نباشد.»بزرگوارى و كرامت ائمه(عليهم السلام)روزى آقا در رابطه با بزرگوارى و

اغماض ائمه اطهار _ صلواتالله عليهم _ فرمودند: در نزديكى نجف اشرف، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله، آبادىاى است به نام «مصيّب»، كه مردى شيعه هر شب جمعه براى زيارت مولاى متقيان اميرالمؤمنين(عليه السلام)مىرفت. مردى از اهل سنّت كه در سر راه مرد شيعه خانه داشت چون مىدانست وى به زيارت حضرت على(عليه السلام) مىرود همواره هنگام عبور وى، او را مسخره مىكرد، حتّى يكبار به ساحت مقدّس على(عليه السلام) جسارت كرد، و مرد شيعه خيلى نارحت شد. چون خدمت آقا مشرّف شد خيلى بىتابى كرد و ناله زد كه: تو مىدانى اين مخالف چه مىكند.آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقّى دارد كه هر چه بكند در دنيا نمىتوانيم او را كيفر بدهيم. شيعه مىگويد عرض كردم: آرى، لابد به خاطر آن جسارتهايى كه او مىكند بر شما حق پيدا كرده است؟! حضرت فرمودند: نه، بلكه او روزى در محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مىكرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيّد الشهدا(عليه السلام) به خاطرش افتاد و پيش خود گفت: «عمر بن سعد كار خوبى نكرد كه اينها را تشنه كُشت، خوب بود به آنها آب مىداد بعد همه را مىكشت!»و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت، از اين جهت بر ما حقّى پيدا كرد كه نمىتوانيم او را جزا بدهيم. آن مرد شيعه مىگويد: از خواب بيدار شدم و حركت كردم، هنگام برگشتن در سر راه، آن سنّى با من برخورد كرد و با تمسخر گفت: آقا

را ديدى و از طرف ما پيام رساندى؟! مرد شيعه گفت: آرى پيام رساندم و نيز پيامى دارم. او خنديد و گفت: بگو چيست؟ مرد شيعه جريان را تا آخر بازگو كرد. وقتى فرمايش امام(عليه السلام) را كه وى به آب نگاهى كرد و به ياد كربلا افتاد و... بازگو كرد، مرد سنّى تا شنيد سر به زير افكند و كمى به فكر فرو رفت و گفت: خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسى نگفتهام، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ أَنَّ محمّداً رَسُولُاللّهِ، وَ أَنَّ عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّ رَسُولِ اللّهِ» و شيعه شد.راضى به رضاى الهى«يك روز درسى كمى زودتر به خانه آيت الله العظمى بهجت رفتم _ زيرا ايشان گاهى از اوقات وقتى شاگردان به درس حاضر مىشدند هر چند يك نفر هم بود به اتاق درس مىآمد و تا هنگام آمدن ديگران احياناً جريان و يا حديث و يا نكته اخلاقى را گوشزد مىكردند _ بنده كه به طمع مطالب ياد شده قدرى زودتر رفته بودم. خوشبختانه وقتى آقا صداى «ياالله» حقير را شنيد تشريف آورد، بعد از احوالپرسى فرمود:«در نجف يكى از آقازادههاى ايرانى كه از اهالى همدان و بسيار جوان زيبا و شيكپوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامى شهرت داشت، به بيمارى سختى گرفتار و از دو پا فلج شد، به گونهاى كه با عصا بيرون مىآمد. من سعى داشتم كه با او روبرو نشوم، زيرا فكر مىكردم با وصف حالى كه او داشت، از ديدن من

خجالت مىكشد، لذا نمىخواستم غمى بر غمش بيفزايم. يك روز از كوچه بيرون آمدم و ديدم او سر كوچه ايستاده است و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا اين حرف از دهانم بيرون آمد ناراحت شدم و به خود گفتم كه چه حرفى نسنجيدهاى مگر حال او را نمىبينى! چه نيازى بود از او بپرسى؟ به هر حال خيلى از خودم بدم آمد، ولى برخلاف انتظار من، وقتى وى دهان باز كرد مثل اينكه آب يخ روى آتش ناراحتى درونم ريخت، چنان اظهار حمد و ستايش كرد، و با نشاط و روحيه فوقالعاده ابراز سرور نمود كه گويا از هر جهت غرق در نعمت است، من نيز با شنيدن صحبتهاى او آرام گرفتم و ناراحتىام بر طرف گرديد.» عظمت ولايتروزى آقا فرمودند: «در نجف يا كاظمين يكى از آقايان، قريب 10 يا 15 نفر از اهل علم را براى ناهار دعوت كرده بود ولى پيك آقا اشتباهاً طلاّب يك مدرسه را كه قريب 60 _ 70 نفر بودند دعوت كرده بود. وقتى ميهمانان آمده بودند، وى ديده بود گذشته از اين كه جا براى نشستن آنها موجود نيست غذا نيز خيلى كم است. بىدرنگ به ذهنش خطور كرده بود كه آيت الله حاج شيخ فتحعلى كاظمينى را از جريان با خبر سازد، وقتى خبر به آقا رسيده بود، فرموده بود، دست به كار نشويد تا من بيايم. تا اينكه ايشان تشريف مىآورد و مىفرمايد: يك پارچه سفيد آب نديده برايم بياوريد. آنگاه ظرف برنج را وارسى كرده و سرپوش را برداشته و

آن پارچه را به جاى سرپوش مىگذارد و مىفرمايد: حال ظرفها را به من بدهيد، من غذا مىريزم و شما تقسيم كنيد، و

مكرّر مىفرمايد:«ها عَلىٌّ(عليه السلام) خَيْرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ كَفَرَ».(32)_ هشدار! كه على(عليه السلام) بهترين انسانهاست، و هر كس ولايت او را نپذيرد كفر ورزيده است.تا اينكه به شرافت مقام شامخ على(عليه السلام) تمام ميهمانان را از آن ديگ غذا داده بودند و بدون اينكه غذاى ديگ به آخر برسد.» ارزش كار خالصانهروزى آقا فرمود: «يكى از علماى نجف روزى در مسير راهش به فقيرى يك درهم صدقه داد (البته بيشتر با خود نداشت)، شب در خواب ديد او را به باغى مُجَلَّل دعوت كردهاند كه نظير آن را كسى نديده بود، باغى داراى قصرى بسيار عالى و زيبا. پرسيد اين باغ و قصر از آن كيست؟ گفتند: از آن شماست. وى تعجب كرد كه من در برابر اين همه تشريفات، عملى انجام ندادهام. به او گفتند: تعجّب كردى؟ گفت: آرى. گفتند: تعجّب نكن. اين پاداش آن يك درهم شماست. كه خالصانه و با حسن نيّت انجام گرفته است.» ثبات قدم در ديانت و استمرار پرهيزكارىروزى فرمودند: «يكى از علماى بزرگ و اهل معنى شخصى را در صحن مبارك حضرت امير(عليه السلام) ديد كه از نهايت تواضع و ادب و ذلّت در برابر مقام شامخ ولايت مولى الموحدّين(عليه السلام) ايستاده و چنان سر به زير و افتاده و خاضع بود كه گويى با سر راه مىرود.آن عالم عابد ربّانى پيش آن مرد شريف و بزرگوار كه عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و كيفيّت زندگى او جويا

شد. آن مرد شريف فرمود: از زمانى كه پا به تكليف گذاشتهام تاكنون از روى عمد و دانسته گناه نكردهام. البّته آن طور مواظبت و دقّت و مراقبت اين گونه نتيجه را دارد.»توجّه خاصّ امام زمان(عج) به شيعيان واقعىروزى فرمودند: دكترى متديّن اهل ولايت و شيعه مدّتى در صدد پيدا كردن ياران حضرت حجّت(عليه السلام) مىگشت، حتّى مىخواست اسامى آنها را بداند. روزى در مطبّ خود كه در خانهاش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصى وارد شد و سلام كرد و نشست و فرمود:حضرت آقا! ياران حضرت حجّت(عليه السلام) عبارتند از... و شروع كرد به شمردن نامهاى آنان و تند تند همه را نام برد و نام يكى نيز «بهرام» بود. به هر حال در طول چند دقيقه همه سيصد و سيزده نفر را شمرد و گفت: اينها ياران مهدى _ عج _ مىباشند. آنگاه بلند شد و خدا حافظى كرد و رفت.دكتر مىگويد: او كه رفت من تازه به خود آمدم كه اين چه كسى بود؟ و آيا من خواب بودم يا بيدار؟ از همسرم كه در اتاق مجاور بود پرسيدم: آيا كسى با من كارى داشت و پيش من آمد؟ گفت: آقايى آمد و تند تند حرف مىزد. دكتر مىگويد: تازه فهميدم كه من خواب نبودم و او نيز از افراد معمولى نبود. توجّه و خود سازى مردان خداروزى فرمود: در نجف رسم بود كه طلاّب در ايّام زيارتى، دسته دسته و بسيارى از اوقات با پاى پياده براى زيارت كربلا مىرفتند و شب را در بين راه به جهت خواندن نماز شب توقّف و هر يك در گوشهاى مشغول نماز شب مىشدند.

در يكى از اين سفرها آقاى روحانى پير مردى كه همراه آنها بود بيشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقايان غرّش و نعره شيرى را از نزديك شنيدند و در صدد دفاع برآمدند، ولى ديدند شير به سوى آن پير مرد مىرود، گفتند: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» هيچ كارى نمىتوانستند انجام بدهند، شير رفت و رفت و رفت تا چند قدمى آن آقا ايستاد، آقا هم ظاهراً در ركعت وتر بود، چند دقيقه كنار آقا ايستاد و آقا را نگاه مىكرد، آقا هم مانند مجسّمه ايستاده بود و هيچ تكان نمىخورد، بعد از دقايقى شير حركت كرد و رفت، چون قدرى دور شد آقايان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شير نترسيدى؟ شگفت اينكه پا به فرار نگذاشتى، أَحْسَنْتَ! عجب قوى دل و با جرئت هستى؟ آقا فرمود: «بله من ترسيدم، خيلى هم ترسيدم اما ديدم با فرار كردن از چنگال او نجات نمىيابم، لذا به خود گفتم كه پس چه بهتر حال كه بايد طعمه شير شوم، در حال مناجات و راز و نياز با قاضى الحاجات باشم و از اين حال خوب بيرون نروم.» توجّه حضرت زهرا(عليها السلام) به فرزندان خوديك بار فرمودند: يكى از ثروتمندان رشت كه در نجف اشرف ساكن بود دختر خود را به ازدواج يك روحانى سيّد كه خيلى فقير بود درآورد، از آنجايى كه خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هيچ وجه حوصله غذا درست كردن براى آقا را نداشت. شبى حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را در خواب ديد،

حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتارى ندارى و براى او غذا درست نمىكنى؟ وى جواب داد حال غذا درست كردن را ندارم. حضرت اصرار كردند و او همان جمله را تكرار كرد. تا اينكه حضرت زهرا(عليها السلام) فرمودند: شما فقط موادّ لازم خورشت را آماده بكن و داخل قابلمه بريز و روى چراغ بگذار لازم نيست كه كارى انجام دهى. در اين هنگام از خواب بيدار شد و تعجّب كرد، بعد به عنوان امتحان همان كار را انجام داد، وقتِ ظهر يا شام وقتى سرپوش را از قابلمه برداشت ديد غذا آماده است و عطر خورشت خانهشان را معطّر كرد.وى همواره بدين منوال غذا مىپخت و حتّى روزى مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اينطور غذا نخوردهام. ولى تعجّب اينكه آن خانم با اينكه اين كرامت را بارها مىديد، باز حوصله درست كردن غذا را نداشت.!حيات اولياى خداروزى آقا در ارتباط با حيات اولياى خدا هر چند به ظاهر مرده باشند، فرمود: جنازه يكى از مردان پاك را (به نظرم فرمودند: گيلانى بود.) به نجف مىبردند، يك نفر قرآن خوان هم اجاره كرده بودند كه تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبى از شبها همه از خستگى به خواب مىروند و قارى مشغول خواندن سوره مباركه «يس» مىشود و هنگام قرائت آيه كريمه(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنى آدَمَ...)(33) لفظ (اَعْهَدْ) را آنطور كه بايد ادا نمىكند و چند بار آن را تكرار مىكند، ناگهان از داخل تابوت مىشنود كه آن مرد خدا دو يا سه بار با بيانى شيرين و تجويد و قرائت درست آن كلمه را ادا

مىكند. رعشه بر بدن مرد قارى مىافتد كه آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنيد كه من در اداء آيه كريمه ماندهام و با بهترين طريق قرائت و تجويد آن را به من ياد مىدهد. روحش شاد! همچنين روزى فرمودند: «در زمان قاجاريه آقايى در يكى از مدارس علميّه تهران حجره داشت و به كرامت داشتن شهرت داشت، ولى مقيّد بود چيزى از او ظهور و بروز نكند، در ميان طلاّب زمزمه مىافتد كه آقا موتِ ارادى دارد (يعنى هر وقت بخواهد، مىتواند اختياراً قالب تهى كند)، روزى عدّهاى جمع شدند و خدمت آقا رسيدند و گفتند: آقا، ما امروز آمدهايم تا از شما كرامتى ببينيم. و هر چه عذر آورد قبول نكردند، ناچار راضى شد (و فرمودند: يادم نيست كه تعهّد گرفت كه تا من زندهام به كسى اظهار نكنيد، يا نگرفت) و فرمود: من مىخوابم، شما مرا صدا نزنيد و كارى به من نداشته باشيد. رو به قبله خوابيد و شهادَتَيْن را گفت و آنها ديدند كه آقا مُرد. وى را اين رو آن رو كردند و ديدند كه واقعاً مرده است، براى اطمينان چند جاى زير پاى او را با كبريت سوزاندند و ديدند كه واقعاً جان داده است. پس از مدتى آقا نَفَسى كشيد و نشست. همين كه نشست فرمود: «به شما نگفتم با من كارى نداشته باشيد، چرا مرا از راه رفتن باز داشتيد؟» تهذيب نفس شرط حضور خدمت امام زمان(عج) روزى آقا فرمودند: در تهران استاد روحانيى بود كه لُمْعَتَيْن را تدريس مىكرد، و از يكى از طلاّب و شاگردانش كه از لحاظ درس خيلى

عالى نبود، كارهايى نسبتاً خارق العاده ديده و شنيده مىشد. روزى چاقوى استاد (در زمان گذشته وسيله نوشتن، قلم نى بود، و چاقوى كوچك ظريفى همواره براى درست كردن قلم به همراه آن داشتند.) كه خيلى به آن علاقه داشت گم مىشود و هر چه مىگردد آن را پيدا نمىكند و به تصوّر آنكه بچّههايش برداشته و از بين بردهاند و با بچّهها و خانواده به عصبانيّت رفتار مىكند. مدتى بدين منوال مىگذرد و چاقو پيدا نمىشود و عصبانيّت آقا نيز فرو نمىنشيند. روزى آن شاگرد بعد از درس بدون مقدّمه به استاد مىگويد: آقا، چاقويتان را در جيب جليقه كهنه خود گذاشتهايد و فراموش كردهايد، بچّهها چه گناهى دارند؟ آقا يادش مىآيد و تعجّب مىكند كه آن شاگرد چگونه از آن اطّلاع داشته است. از اينجا ديگر يقين مىكند كه او با اولياى خدا سر و كار دارد، روزى به او مىگويد: بعد از درس با شما كارى دارم. چون خلوت مىشود مىگويد: آقاى عزيز، مسلّم است كه شما با جايى ارتباط داريد، به من بگوييد خدمت آقا امام زمان(عج) مشرّف مىشويد؟ و اصرار مىكند و شاگرد ناچار مىشود و جريان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگويد. استاد مىگويد: عزيزم، اين بار وقتى مشرّف شديد، سلام بنده را برسانيد و بگوييد: اگر صلاح مىدانند چند دقيقهاى اجازه تشرّف به حقير بدهند. مدّتى مىگذرد و شاگرد طلبه چيزى نمىگويد و استاد نيز از ترس اينكه نكند جواب، منفى باشد جرأت نمىكند از او سؤال كند; ولى به جهت طولانى شدن مدّت، صبر آقا تمام مىشود و روزى به طلبه مىگويد: آقاى عزيز، از

عرض پيام من خبرى نشد؟ مىبيند كه آقاى طلبه (به اصطلاح) اين پا و آن پا مىكند. آقا مىگويد: عزيزم، خجالت نكش آنچه فرمودهاند به حقير بگوييد، چون شما فقط قاصد بودى (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ)(34) آن طلبه با نهايت ناراحتى مىگويد آقا فرمود: «لازم نيست ما چند دقيقه به شما وقتِ ملاقات بدهيم، شما تهذيب نفس كنيد من خودم نزد شما مىآيم.»نتيجه توسل به امام رضا(عليه السلام)روزى آقا فرمودند: يكى از علماى نجف اشرف به جهت بيمارى به تهران مىآيد و بعد از مراجعه به پزشك و تشكيل كميسيون پزشكى بنابر آن مىشود كه آقا از ناحيه مغز سر عمل جرّاحى شوند، آقا خيلى وحشت زده شده و سخت ناراحت مىشود و اجازه مىگيرد به مشهد مقدّس مسافرت نمايد. پس از تشرّف و توسّل، شبى در خواب مىبيند آقاى بزرگوارى نزد ايشان مىآيد و مىفرمايد: چرا اينقدر ناراحت هستيد، صلاح ديده شد كه عمل نشويد و با دارو معالجه شويد. از خواب بيدار مىشود و مىگويد: نتيجه گرفتم، به تهران برويم. به تهران مىآيند. پس از مراجعه مجدّد به پزشك رئيس كميسيون طبّى آقا به او مىگويد: ناراحت نباشيد صلاح ديده شد كه عمل جرّاحى انجام نشود، با دارو معالجه مىكنيم. تا اينكه با تطبيق اين گفتار در خواب و بيدارى بر يقين او افزوده مىشود و با توسّل به ثامن الحجج(عليه السلام)معالجه و شفا مىيابد.جواب سلام اولياى خدا از ناحيه ائمّه(عليهم السلام)روزى آقا فرمودند: در منطقه «جاسب» قم گروهى از كشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زيارت حضرت ثامن الحجج(عليه السلام) مشّرف مىشوند و هنگام مراجعت و وارد

شدن در محدوده «جاسب» پيرمردى از اهل محلّ را مىبينند كه در گرماى روز كوله بارى از علف به دوش كشيده و با مشقّت بسيار به خانه مىرود، مسافرين مشهد مقدّس كه او را به اين حالت را مىبينند زبان به شماتت و سرزنش او گشوده و مىگويند: پيرمرد، زحمت دنيا را ولْ كن نيستى، آخر بيا تو هم لااقل يك بار به مشهد مقدّس سفر كن. و اين سخن را تكرار و او را بسيار توبيخ مىكنند. پيرمرد خسته و پاك دل زبان مىگشايد و مىگويد: شما كه به زيارت آقا رفتيد و به آقا سلام داديد، جواب گرفتيد يا نه؟ مىگويند: پيرمرد، اين چه سخنى است كه مىگويى مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟! پيرمرد مىگويد: عزيزان، امام كه زنده و مرده ندارد، ما را مىبيند و سخنان ما را مىشنود، زيارت كه يك طرفه نمىشود. آنان مىگويند: آيا تو اين عُرضه را دارى؟ وى مىگويد: آرى. و از همان جا رو به سمت مشهد مقدّس مىكند و مىگويد: «أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا امام هشتم!» و همه با كمال صراحت مىشنوند كه به آن پيرمرد به نام خطاب مىشود كه: «عَلَيْكُمُ السَّلام آقاى فلانى!» و بدين ترتيب زائرين همگى خجالت كشيده و پشيمان مىشوند كه چرا سبب دلشكستگى اين مرد نورانى را فراهم آوردند.

قناعت شيخ انصارى(قدس سره)روزى آقا در رابطه با قناعت شيخ انصارى _ اعلى الله مقامه _ فرمود: مادر ماجده شيخ و نوه دخترىاش با ايشان زندگى مىكردند، روزى شيخ بچه دخترش را تعقيب مىكند كه با عصا تأديب كند، بچّه خود را به دامن مادربزرگ

مىاندازد، مادر شيخ مىپرسد: بچّه چه كار كرده؟ شيخ مىفرمايد: نان تازه به او دادهايم و گريه و لجاجت مىكند كه خورشت لازم دارد، مگر نان تازه هم خورشت مىخواهد؟» انديشهاى كه بهتر از عبادت يك سال است.همچنين مىفرمود: يكى از علماى بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را كه در اطاق آقا خوابيده بود صدا زد و گفت: برخيز و چند ركعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم. آقا مشغول نماز شد و چند ركعت نماز خواند. ولى آقا زاده برنخاست. مجدّداً آقا او را صدا زد كه: پسرم، پا شو چند ركعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم. آقا مشغول نماز شد ولى ديد فرزندش از رختخواب برنمىخيزد، براى بار سوّم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فكر مىكنم، همان فكرى كه درباره آن در روايت آمده است كه امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد:«تَفُكّرُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة»(35)_ يك ساعت تفكر بهتر از يك سال عبادت است.آيت الله العظمى بهجت فرمودند: آقا پرخاش كرد و گفت:...خود آيت الله بهجت كلمه را بر زبان جارى نكرد، ولى ما همه فهميديم كه آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فكرى از عبادتِ يك يا شصت سال بهتر است كه انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اينكه انسان وقت نماز شب دراز بكشد و فكر بكند و به اين بهانه از خواندن آن شانه خالى كند.توفيق مصونيّت از گناه پيش از بلوغروزى آيت الله بهجت در رابطه با اينكه نيكان و بزرگان حتّى پيش از بلوغشان هم مرتكب كارهاى ناشايست نمىشدند، فرمود: يكى

از اعاظم نجف مىفرمود كه من در دوران بچّگى هرگاه مىخواستم كارى را كه براى افراد مكلّف حرام است، انجام بدهم بىدرنگ مانعى پيش مىآمد و مرا از انجام دادن آن كار جلوگيرى مىكرد. و بدين يترتيب در زمان كوچكىِ خودم كام به طور قهرى نه اختيارى مصون و محفوظ بودم. تأثير نماز وحشت در گشايش كار امواتروزى آيت الله بهجت پيرامون تأثير عمل نيك و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آيت الله حاج شيخ فتحعلى كاظمينى (از آيات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) كه در حرم كاظمين(عليهما السلام)تدريس مىكرد، خيلى از اوقات در اثناى درس ايشان ميّت مىآوردند و دفن مىكردند و رسم آقا هم اين بود كه هر شب يك نماز وحشت براى آن ميّتها مىخواند. يكى از بزرگان كاظمين شبى يكى از بستگان خود را در خواب مىبيند و از حال او مىپرسد. وى مىگويد: وضع خراب بود، نماز آقا به دادم رسيد و موجب گشايش كار من شد.نقش مقتضيات در نحوه زندگى بزرگاننيز فرمود: چند نفر از بازاريان تهران به نجف مشرّف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شيخ انصارى(قدس سره) رسيدند، وقتى وضع ساده خانه و بىآلايشى شيخ را ديدند، آهسته به يكديگر گفتند: اين است معنى پيشوا و مقتدا! يعنى على گونه زيستن، نه مانند ملاّعلىكَنى با آن خانه بيرونى و اندرونى و تشكيلات و تشريفات آن چنانى!شيخ(قدس سره) كه در حال نوشتن بود، ولى كاملاً به سخنان آنان توجّه داشت، نخست كلمه خيلى زنندهاى به آنها گفت، سپس فرمود: چه مىگوييد؟ من با چند نفر طلبه سر و كار دارم و نيازى

به تشريفات بيش از اين ندارم، اما آخوند ملاّعلىكَنى با امثال ناصرالدّين شاه سر و كار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدّين شاه به خانهاش نمىرود، آخوند ملاّ على اين كارها را براى حمايت از دين انجام مىدهد. عمل به دستورهاى طبّى اسلام، ضامن تندرستىنيز فرمودند: يكى از معمّرين علماى نجف كه حدوداً صد سال از عمر شريفش مىگذشت، مىفرمود: تا اين ساعت به طبيب مراجعه نكردهام، عرض شد، آقا! چطور مىشود؟ شما چه برنامهاى را در زندگى رعايت كردهايد كه تاكنون بيمار نشدهايد؟ فرمودند: فقط تابع شرع مقّدس بودهام، يعنى در خوردن غذاها كمّاً و كيفاً و جهات ديگر فقط به دستور شرع عمل كردهام. احساس لذّت از نمازهمچنين فرمودند: يكى از علماى بزرگ نجف كه حدود صد سال عمر داشت به تناول غذا مشغول بود، آقايى كه در خدمتشان بود و ناظر غذا خوردن آقا بودند. مىگويد: آن عالم فرمود: ذائقه من به هيچوجه از غذا خوردن احساس لذّت نمىكند، چون قوّه ذائقهام از اصل باطل و فاسد شده و زبان و دهانم نيز تشخيص شيرينى و تلخى، ترشى و شورى را نمىدهد. و خلاصه به هيچ وجه طعم غذاها را تشخيص نمىدهم. و وقتى غذا را كه به دهانم مىگذارم و مىخورم همانند اين است كه غذا را در كيسه در كنار خود مىريزم، تنها از نماز لذّت مىبرم. والسّلاماحترام شيخ(قدس سره) به علماى معاصردر اين اواخر (ماه شعبان واقع در سال 1378 ه_ .ش.) كه به خدمت آقا مشرّف شدم آقا از زهد مرحوم شيخ انصارى _ اعلى الله مقامه الشريف _ صحبت به ميان آورد و فرمود: عدّهاى از خاندان

قاجار

(مرد و زن) به خدمت شيخ(قدس سره) مشرّف شدند، اتّفاقاً وقت آمدن آنان با وقت ناهار شيخ مصادف شد. شيخ صدا زد كه: ناهارم را بياوريد. زيرا برنامه شيخ بسيار منظّم بود وقت غذاى خود را به دليل ورود خاندان سلطنتى به هم نمىزند. به هر حال، پيرمردى كه در خانه آقا بود غذا را كه عبارت بود از مقدارى نان خشك و دوغ و كمى سبزى و نمك حاضر كرد. چون خاندان سلطنتى وضع غذاى آقا را ديدند، گفتند: اين جانشين امام است نه ملاّ على كنى. شيخ گفتگوى آنان را شنيد و آن پيرمرد را صدا زد و فرمود: بيا اينها را بيرونشان كن دوباره تكرار كرد ولى چون آنان از خاندان سلطنتى قاجار بودند بيرون كرد نشان

امكان نداشت. شيخ وقتى ديد بيرون نمىروند فرمود: «آخوند ملاّ على مظهر عزّتِ ائمّه اطهار عليهم السّلام مىباشند، و من مظهر زهد آنها.»

گفتاردهم

مصاحبه حجةالاسلام والمسلمين استاد شيخ محمود امجد

حجة الاسلام استاد شيخ محمود امجد به سال 1318 ه_.ش . در خانوادهاى روحانى در شهر «كرمانشاه» به دنيا آمد، پدرش از واعظان توانا، و جدّشان از عالمان ذى فنون ملقّب به «افصح المتكلّمين» بود. در حدود 18 سالگى تحصيلات جديد را رها و به انگيزه تحصيل علوم دينى به شهر مقدّس قم مشرّف شد و در مدّت كوتاهى دوره مقدّمات و سطح را به پايان رسانده و به دروسخارج مشغول گرديد. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادانى چون حضرات آيات عظام: امام خمينى، داماد، بهاءالدينى و بهجت _ قدّس الله اسرار الماضين، و دامت بركات الباقين منهم _ و در فلسفه و عرفان عملى از محضر پربار علاّمه

طباطبايى قدّس سرّه استفاده فراوان برد. و در حدود 20 سال پايان عمر گهربار معظّم له با ايشان انس داشت و در جلسات عمومى و خصوصى ايشان شركت مىكرد و از سال 1351 ه_.ش. با آيت الله العظمى بهاء الدينى مأنوس و استفاده فراوان برد. و نيز در حدود سال 1350 با آيت اللّه العظمى بهجت _ دامت بركاته _ مرتبط شد و افزون بر بهره بردارى از دروس خارج فقه و اصول آن عارف ارتباط خاص و نزديك با معظّم له داشت و اينك حدود ده سال است كه ايشان در تهران ساكن و دانشجويان و جوانان از جلساتش بهره هاى اخلاقى مىبرند اين مصاحبه در مدرسه علمّيه صدوق توسط نگارنده

انجام گرفت.س: اگر ممكن است با توجّه به وقت كمى كه در اختيار ما گذاشتيد، نكاتى چند در رابطه با بُعد اخلاقى معنوى حضرت آيت الله بهجت بفرماييد. ج: آيت الله العظمى بهجت از مفاخر عصر ما هستند كسانى كه كمابيش با ايشان آشنا هستند مىدانند كه ايشان در يك اوج اعلا در علم و معنوّيت قرار دارند. بنده معتقدم كه آقاى بهجت در علم و معنوّيت نظير ندارد. به تعبير ديگر: ايشان فرشته روى زمين هستند،بايد از بركات وجود ايشان استفاده كرد. ايشان در طفوليت هم معنوّيت را احساس مىكرده است، و از جوانى اهل سير و سلوك بودهاند. يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى مىرفتند، مىگفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمىشود، آقاى بهجت مىگويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان مىكند. وقتى آقاى قاضى

وارد محل درس مىشوند، طرف آقاى بهجت مىروند و مىفرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»; لذا بايد از ايشان استفاده كرد و فقط در جوار ايشان بودن كفايت نمىكند. حضرت آيت الله بهاء الدينى(قدس سره) مىفرمودند: به آقاى بهجت گفتم: «شما بيرون بيا» يعنى بروز كن، شما براى حوزه خوب هستى ايشان در جواب گفته بود: «من معذورم.»و اساساً هر كس بيشتر موحّد باشد اخلاقش هم بهتر خواهد بود، و گرامىترين افراد نزد خداوند با تقواترين آنان مىباشد; كه: (وَ اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقيكُمْ)(36) و آقاى بهجت اين گونه است و به قول علاّمه طباطبائى(قدس سره) ايشان عبد صالح هستند. به طلاّب و ارادتمندان آقا توصيه مىكنم ايشان را اذّيت نكنند فقط از دور تماشا كنند و از ايشان تقاضاى دعا كنند يك كلام ايشان دارد و آن اينكه معصيت نكنيد آن را گوش كنند درس اوّل تا آخر همين است. س: علميّت آيت الله بهجت را در چه پايهاى ارزيابى مىكنيد؟ج: ايشان در علميّت نيز در افق اعلى است، فقيهى است بسيار بزرگ، و معتقدم كه بايد مجتهدين در درس ايشان شركت كنند تا نكتهبگيرند و حق اين است كه درس خارج را بايد امثال اين بزرگان بگويند و به عقيده بنده ايشان در علم نيز نظير ندارد. س: از لحاظ بُعد سياسى ايشان چگونه هستند؟ج: اين گونه بزرگان اهل كياستند و «اَلْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِاللّهِ»(37)_ مؤمن به نور خدا مىنگرد. و به روح سياست آشنا هستند و اگر به اين عوالم توجّه كنند از همه بيشتر مىفهمند.س: اگر خاطرهاى از ايشان به ياد داريد بفرماييد.ج: در اوايل ارتباط با آيتالله بهجت، مشكلات عديدهاى داشتم. با

ايشان در ميان گذاشتم، فرمودند: «معوذَتَيْنِ»(38) بخوانيد. به دستور ايشان مشغول شدم، تا رسيدن به منزل ديدم مشكلات برطرف

شده است.

گفتاريازدهم

مصاحبه حجةالاسلام والمسلمين استاد سيد رضا خسروشاهى

حجةالاسلام استاد سيد رضا خسروشاهى در سال 1338 در خانوادهاى كه متجاوز از 700 سال ريشه در روحانيّت داشته، در شهر تبريز چشم به جهان گشود، و از اوان كودكى علاقه وافرى به علوم دينى داشت. نحو و صرف و منطق و مطوّل و معالم را در شهر تبريز آموخت و همزمان به تدريس پرداخت. سپس به حوزه علميّه قم مهاجرت كردند و قوانين و رسائل و مكاسب و كفاية را نزد استادان بزرگ از جمله حضرت آيتالله ستوده به پايان بردند و فلسفه و كلام و منطق و عرفان را به مدّت 14 سال نزد حضرت آيتالله انصارى شيرازى فراگرفت. و در سنّ 21 سالگى وارد درس خارج شد و خارج فقه و اصول را به مدّت 9 سال از محضر حضرت آيتالله العظمى بهجت استفاده برد و همچنين در درس خارج فقه حضرات آيات عظام حاج سيّد محمّد روحانى و حاج شيخ جواد تبريزى و حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى شركت كردند. و اينك به تدريس سطح و خارج در حوزه علميّه قم اشتغال دارند.اين مصاحبه در مدرسه علمّيه بنياد جانبازان توسط نگارنده انجام شده است. س: ضمن تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد تا درباره آيت الله العظمى بهجت گفتگو كنيم، براى شروع بحث به برخى از ويژگىهاى اخلاقى ايشان اشاره بفرماييد. ج: با شناختى كه در طىّ چند سال متوالى از ايشان كسب نمودهام، ويژگىهاى اخلاقى خاصّى در ايشان مشاهده كردهام كه به برخى از

آنها اشاره مىكنم:دائم الذّكر بودنيكى از خصوصيّات بارز آيت الله بهجت دائم الذّكر بودن است. يك روزكه ايشان بعد از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل مىرفتند، رو به تعدادى از طلاّب كه همراه و پشت سر ايشان حركت مىكردند نمودند و فرمودند: با من كارى داريد؟ گفتند: نه، مىخواهيم چند قدمى همراهى حضرتعالى نصيب ما بشود. ايشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه ذكر خاصّى براى خود دارم، ولى چون فكر مىكنم شما با من كارى داريد ذكر را متوقّف مىكنم، و وقتى به منزل مىرسم مىبينم برنامهام كامل انجام نشده است و

ناراحت مىشوم.فكر كردن قبل از سخن گفتناز ديگر ويژگىهاى بارز ايشان آن است كه هرگاه مىخواهند مطلبى را بفرمايند علاوه بر رعايت مقتضاى حال، نخست درباره سخنى كه مىخواهند بفرمايند فكر مىكنند. حتّى در اين زمينه فكر مىكنند كه مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتى بگويند به گونهاى كه هم كوتاه باشد و هم رساتر مطلب را افاده بكند.دورى از غفلتاز جمله خصوصيّات ديگر ايشان آن است كه يك لحظه از عمر خويش را به غفلت سپرى نمىكنند و براى تمام اوقاتشان برنامهاى خاصّ دارند. اهل كرامتايشان مقامى بس والاى معنوى را دارا هستند، و صدور كرامت رهاورد آن است كه به يك نمونه از آن بسنده مىكنيم:از يكى از طلاّب كه اينك در قيد حيات است شنيدم كه مىگفت:بعد از ازدواج خانهاى در قم اجاره كردم، ولى پس از استقرار در منزل از نظر مالى دچار تنگدستى عجيبى شديم و روزى رسيد كه به قدرى دستمان تنگ شد كه حتّى غذاى شب را نداشتيم و

در اين فكر بوديم كه چگونه آن را تهيه كنيم، و از سوى ديگر در شرايطى بودم كه نمىتوانستم از كسى قرض بگيرم. از خانه بيرون آمدم و به منظور زيارت، روانه حرم حضرت معصومه(عليها السلام) شدم، پس از زيارت و هنگام خداحافظى ديدم كسى از پشت سر من آمد و يك مقدار پول به من داد و گفت: اين بايد به شما برسد و رفت. برگشتم ديدم ايشان آيت الله العظمى بهجت است، در حالى كه اصلاً به ايشان اظهار نيازى نكرده بودم.شبيه اين قضّيه را از يكى ديگر از طلاّب نيز شنيده بودم. بنده پس از شنيدن اين دو جريان به ياد مطلبى افتادم كه آيت الله بهجت فرموده بودند و آن اينكه: «آيا مىشود مولايمان از ما بىخبر باشد يا ما را به حال خودمان وابگذارد؟!» و تأكيد مىكردند كه طلبهها بايد به وظايف خود عمل كنند و نگران چيز ديگرى نباشند، خود مولا و آقاى ما مواظب ماست، اينطور نيست كه ما را از چشم بيندازد. س: ديدگاه بزرگان و علما درباره ايشان چيست؟ج: مجموعه ويژگىهاى گذشته و ديگر خصوصيّات، ايشان را به عنوان يك عالم ربّانى در نظر ما جلوهگر مىسازد; از اين رو علما و بزرگان نيز به ايشان عنايت ويژه دارند. به عنوان مثال يادم هست كه روزى علاّمه محمّدتقى جعفرى _ رضوان الله تعالى عليه _ آمده بودند ملاقات ايشان، بعد از ملاقات هنگام خارج شدن از منزل آقا، بنده را در بين راه ديدند و فرمودند: «اينكه در روايات آمده كه: «هر كس در چهل روز با عالم ملاقات نكند، ماتَ قَلْبُهُ(39)» و همچنين: «زِيارَةُ الْعُلَماءِ

اَحَبُّ اِلَى اللّهِ مِنْ سَبْعينَ طَوافاً حَوْلَ الْبَيْتِ»(40) مصداق بارز علماء ايشان هستند»و نيز مىفرمودند: «نفْسِ ديدن و ملاقات كردن ايشان خودش سر تا پا موعظه و هشدار دهنده است. من هر وقت آقا را مىبينم تا چند روز اثر اين ملاقات در من باقى است.» س: در طول مدّتى كه با آيت الله بهجت آشنا بوديد چه تذّكرات و موعظههايى داشتند كه نقل آن براى ديگران نيز مفيد است؟ج: مطالب فراوان، كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:قدم اوّل در سير الى اللهآيت الله بهجت مىفرمودند: قدم اوّل در سير الى الله و در مسير تقّرب به خدا اين است كه انسان در همان حالى كه متوجّه خودسازى مىشود يك مسافت و فاصلهاى با مولاى خود دارد، نخست بايد مواظب باشد كه حدّاقل اگر نزديكتر نشد فاصلهاى را كه با مولا دارد بيشتر نشود و سعى كرده موقعيّتى را كه دارد حفظ كند. تا بعد كم كم به جلو حركت و خود را به مولا نزديكتر نمايد. گرفتن تأييديه و امضاء از امام زمان (عج)ايشان در بياناتشان مىفرمودند: ما طلاّب بايد در اين فكر باشيم كه چگونه مىتوانيم يك امضا و تأييدى از مولايمان حضرت ولى عصر(عج) بگيريم؟ يعنى چگونه درس بخوانيم و چگونه رفتار كنيم كه مولايمان ما را امضاء و تأييد كند؟ يك طلبه هميشه چه در اوان تحصيل و چه بعد از فراغ از تحصيل بايد همّ و غمّش و فكرش اين باشد كه رفتارم، كردارم گفتارم چگونه باشد كه آقا مرا تأييد كند.اگر طلبهاى هميشه به اين فكر باشد و در اين مسير حركت كند كه امضاى آقا را بگيرد،

دچار هيچ انحرافى نخواهد شد، نه در كردارش و نه در گفتارش و نه در رفتارش، و خلاف زىّ و شأن از او سر نمىزند و چنين طلبهاى هرگز دچار سردرگمى و بحران نخواهد شد. اجتناب از صفات رذيلهآيت الله بهجت خيلى تأكيد داشتند بر اجتناب از صفات رذيله و مىفرمودند كه: مثلاً سجده طولانى از عباداتى است كه كمر شيطان را مىشكند، اما كسى كه سجده طولانى انجام مىدهد بايد مواظب باشد كه مرتكب ريا نشود، و به عنوان طنز و مثال مىفرمودند: بعد از سجده بايد جلوى آينه بايستد و ببيند آيا جاى مهر در پيشانىاش نقش بسته يا نه؟ اگر نقش بسته بود مقدارى بمالد تا اينكه به صفت رذيله ريا مبتلا نشود.كنترل زبانايشان خيلى تأكيد مىكردند بر كنترل زبان و مىفرمودند: بايد زبان را كنترل كنيم به صورتى كه بايد 24 ساعت تأمّل و انديشه كنيم و يك ساعت صحبت كنيم، بلكه شايد يك ساعت هم زياد باشد.ارزش و جايگاه علمايشان يك بار در مسير خود كه از منزل به طرف حرم حركت مىكردند به چند نفر از طلاّب كه در خدمتشان بودند فرمودند: «اين چه نعمتى است كه خداوند شما را در مسير طلب علم قرار داده است! علم نعمت بزرگى است.»بعد مقايسهاى بين علم و مال دنيا انجام دادند و فرمودند: «علم و مال دنيا اين تفاوت را با هم دارند كه شما بايد از مال محافظت كنيد اما علم شما را محافظت مىكند. فرق ديگر اينكه: اگر مال را انفاق بكنيم كم مىشود، امّا هر چه علم را انفاق كنيم رو به افزايش خواهد بود.» و بدين وسيله

طلاّب را براى تحصيل علم تشويق مىكردند. وظايف طلاّبدر مقام ترغيب و تشويق طلاّب مبتدى به تعليم و تعلّم تأكيد مىكردند كه تعليم و تعلّم و درس و بحث را به هيچ وجه ترك نكنيد و مىفرمودند: «آنچه در ابتداى تحصيل بايد مراعات شود انجام واجبات كَما هُوَ حَقُّهُ و پرهيز از محرّمات است.»اما با طلاّبى كه يك مقدار از مسير راه را پيموده و سطح علمىشان نسبتاً بالاتر بود طور ديگرى صحبت مىكردند و نكات هشدار دهنده و بيدار كنندهاى را بيان مىفرمودند. به خاطر دارم يك بار توفيق پيدا كردم چند قدمى هنگام رفتن ايشان از منزل به طرف مسجد براى اقامه نماز جماعت در ركاب و همراه ايشان باشم، رو به بنده نمود و فرمود: طلاّب شروع مىكنند و نخست مقدّمات و سپس معالم و بعد مُغنى را مىخوانند، بعد مىرسند به چه چيزى؟ عرض كردم: لمعه. فرمودند ثُمَّ ماذا؟ گفتم: مكاسب. بعد فرمودند: ثُمَّ ماذا؟ عرض كردم: كفايه. فرمودند: ثُمَّ ماذا؟ عرض كردم: درس خارج. فرمودند: ثُمَّ ماذا؟ عرض كردم: مقام اجتهاد. بعد فرمودند: ثُمَّ ماذا؟اين يك درس بزرگ و نصيحت مهمّى بود با جمله «ثُمَّ ماذا؟» مىخواستند بفهمانند كه علم را مطلوب بالاصالة نمىدانند، بلكه آن را وسيلهاى براى قرب الى الله مىدانند. دنيا مسافر خانه استآيت الله بهجت مىفرمودند كه: دنيا يك مسافرخانه بزرگى است، اصلاً قرار نيست كه كسى در اين مسافرخانه بماند، همه بايد از اين مسافرخانه برويم، كسى ماندنى نيست. ايشان دنيا را مثل يك پُل و مَعْبَر مىدانستند، يك مسافرخانهاى كه پيوسته عدّهاى مىآيند و گروهى مىروند. اهميّت دادن به معنويّاتآيت الله بهجت مىفرمودند: اگر

بشر آن مقدارى كه به جسمش اهميّت مىدهد، به روحش اهميّت مىداد، ديگر هيچ غم و غصهاى نداشت. متأسّفانه بشر هر چيزى را كه براى جسمش مفيد است تهيّه مىكند و در پىاش مىرود (به عنوان مثال دنبال غذاهايى كه براى جسمش مفيد است حتّى نزد پزشك مىرود و از او درباره غذاهاى مفيد سؤال مىكند) ولى آيا به همين صورت در پى چيزهايى كه براى روحش مفيد است مىرود؟خلاصه: اگر بشر آن اندازه كه براى ماديّات تلاش مىكند براى معنوّيات تلاش مىكرد غصّهاى نداشت. در هر صورت بايد دنبال اين باشيم كه چه چيزى براى روحمان مفيد است. به عنوان مثال مىدانيم مستحبّات براى روح انسان خيلى مؤثّر و مفيد است، لذا بايد در انجام آنها هم تلاش كنيم. لزوم علم همراه عملآيت الله بهجت خيلى تأكيد مىكردند كه علم بايد همراه عمل باشد.يك روز فرمودند: «عالِم بىعمل به چراغى مىماند كه به ديگران نورافشانى مىكند اما خودش مىسوزد،»يعنى عالم بىعمل را مثل كسى مىدانستند كه خود را آتش مىزند و مىسوزاند. اعتدال در خوف و رجاءبنده روزى از آيت الله بهجت درباره «اعتدال خوف و رجاء» كه علماى اخلاق خيلى روى آن تأكيد كردهاند سؤال كردم فرمودند: «خوف و رجائى مطلوب است كه در حدّ اعتدال باشد، و اگر خارج از حدّ اعتدال باشد مفيد نيست چون خوفِ غيرمعتدل باعث يأس و نوميدى از رحمت حقّ; و رجاء غيرمعتدل باعث

تجرّى مىشود.» و نيز اين روايت را از ايشان شنيدم كه مىفرمودند: از رسول الله(صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه:«اَلْمُؤْمِنُ بَيْنَ خَوْفَيْنِ: خَوْفِ ما مَضى وَ خَوْفِ مَابَقِىَ.»(41)_ مؤمن هماره ميان دو

بيم قرار دارد: بيم از گذشته، و هراس از آينده.و نيز مىفرمودند: اگر در گذشته قصور يا تقصيرى از ما سر زده بايد از آن بترسيم و در اين فكر باشيم كه دوباره مرتكب آن اشتباه و لغزش نگرديم. راه تحصيل حضور قلب در نمازيك بار از آقا سؤال كردم كه: در هنگام نماز چگونه مىتوانيم حضور قلب را تحصيل كنيم! فرمودند: «يكى از عوامل حضور قلب اين است كه ما بايد در تمام 24 ساعت حواسّ خود (باصره، سامعه و ...) را كنترل كنيم; زيرا حضور قلب بدون فراهم كردن مقدّمات به دست نمىآيد. بايد در طول روز، گوش، چشم، و ساير اعضا و جوارح خود را كنترل كنيم، و اين يكى از عوامل تحصيل حضور

قلب است.»اعتماد به خداوندايشان مىفرمودند: «اگر ما به مقدار طفل صغير كه به پدر و مادرش اعتماد دارد، به مولاى خودمان اعتماد داشته باشيم كار درست مىشود». آداب زيارتيك بار با چند نفر از رفقا عازم زيارت ثامن الائمّه(عليه السلام) بوديم، رفتيم خدمت ايشان و راجع به آداب زيارت سؤال كرديم. ايشان بعد از قدرى تأنّى فرمودند: «اهمّ آداب زيارت اين است كه بدانيم بين حيات و ممات معصومين(عليهما السلام) هيچ فرقى وجود ندارد».و غير از اين جمله چيز ديگرى نفرمودند. بعد وقتى با رفقا تأمّل و صحبت كرديم، ديديم شايد بتوان اهمّ و بلكه تمام آداب زيارت را در اين جمله خلاصه كرد. مقام حضرت معصومه(عليها السلام)روزى از ايشان سؤال كردم اينكه در زيارت حضرت معصومه(عليها السلام)آمده است كه:«مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»(42)_ هر كس او را با شناسايى حقّش زيارت كند، بهشت بر او

واجب مىگردد.

جمله «عارِفاً بِحَقِّها» چه معنى دارد؟ايشان در يك جمله فرمودند: «مقام حضرت را از مقام

معصومين (عليهم السلام)پايينتر و از ديگران بالاتر بداند.»عمل به معلوماتايشان مىفرمودند: «اگر تمام مردم به همين مقدار كه مىدانند عمل كنند كار درست مىشود.»يعنى اگر واجبات را انجام دهند و محرمّات را ترك كنند و مستحّبات را حتّى الامكان انجام بدهند، كار درست مىشود». كار خير خود را كوچك و كار خير ديگران را بزرگ شمردنيكى از چيزهايى كه از آقا استفاده كردهام اين بود كه هميشه كارهايى كه از عبادات و احكام انجام مىدادند كم مىديدند و مىفرمودند: «چه خوب است هر كس هر كارى كه انجام مىدهد بگويد كارى نكردهام، اما كار خوب و نيك كه از ديگران مىبيند بگويد چقدر كار بزرگى انجام داده است. و در نتيجه ما بايد كار خير خود را اندك، و كار خير ديگران را بزرگ بدانيم.س: چند سال در درس ايشان شركت كردهايد، ويژگىهاى شيوه تدريس آقا را بيان فرماييد.ج: حدود 8 يا 9 سال در درس خارج فقه و اصول آقا شركت كردم البته در درس اصول بيشتر بودم. درباره ويژگى درسى ايشان خوب است جملهاى از آيت الله العظمى شيخ مرتضى حايرى(قدس سره) بيان كنم. بنده در درس فقه (بحث خيارات) ايشان شركت مىكردم. در اواخر عمرشان كه مريض شدند و درسشان تعطيل شد، ديدم از حرم بيرون مىآيند، جلو رفتم و پس از سلام عرض كردم: ان شاءالله درس را شروع مىفرماييد؟ فرمودند: نه. بعد فرمودند: «شما كه جوان هستيد من يك ضابطهاى را براى شما بيان مىكنم و آن اينكه در درس كسانى شركت بكنيد كه فقط نقل

اقوال نكنند، بلكه اقوال را بررسى كرده و نكاتى را در درس بيان كنند كه در فعليّت رساندن مَلَكه اجتهاد خيلى سودمند باشد. درسى براى شما مفيد است كه اين مَلَكه اجتهاد را از قوّه به فعليّت برساند». من همان جا به ايشان عرض كردم كه: جناب عالى با اسم كسى را براى ما معرفّى بفرماييد. فرمودند: «من از اسم بردن معذورم». عرض كردم: «من در درس آيت الله العظمى بهجت شركت مىكنم». ايشان اظهار رضايت و تبسّم كردند و فرمودند كه: «درس ايشان از نظر دقّت و محتوا همين قاعده و ضابطه را كه به شما گفتم داراست. شركت كردن در درس ايشان خوب است. درس ايشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمى و هم از جهت اخلاقى، اين درس را ادامه بدهيد». س: اگر بخواهيد آيت الله بهجت را در يك جمله معرّفى نماييد، چگونه بيان مىكنيد؟ج: شناختن آيت الله العظمى بهجت و كمالات ايشان جز به تهذيب نفس و توسعه وجودى ممكن نيست، و هر كس به اندازه سعه وجودى خويش مىتواند كمالات ايشان را درك كند، بنابراين شناخت كمالات ايشان بستگى به تهذيب نفس و توسعه وجود انسان دارد، هر اندازه انسان بيشتر تهذيب نفس نموده و وجود خود را توسعه داده باشد، بهتر به كمالات ايشان آشنا و از آن بهرهمند مىگردد.

گفتار دوازدهم

مصاحبه حجةالاسلام والمسلمين استاد مهدى هادوى تهرانى

حجةالاسلام استاد مهدى هادوى تهرانى در سال 1340 ه_.ش. در تهران متولّد و پس از فارغالتحصيلى از دبيرستان خوارزمى به عنوان يكى از پذيرفتهشدگان ممتاز كنكور، در دانشگاه صنعتى شريف در رشته مهندسى برق و الكترونيك مشغول به تحصيل شد. وى از سال 1359

تحصيلات حوزوى را در قم آغاز نمود و دوره سطح را با پشتكار فراوان در مدّت پنج سال به پايان رساند و در امتحانات حوزه بارها به عنوان فرد ممتاز معرّفى گشت. بعد از آن به تحصيل خارج فقه و اصول مشغول و از استادان گرانقدرى همچون حضرات آيات عظام شيخ جواد تبريزى، وحيد خراسانى، بهجت فومنى ، مكارم شيرازى، ميرزا هاشم آملى و جعفرسبحانى و از همه بيشتر از حضرت آيت الله سيّد كاظم حائرى استفاده برده و در فلسفه از محضر بزرگانى همچون آيات عظام جوادى آملى، حسن زاده آملى و مصباح يزدى بهره جست. و اينك به تدريس در حوزه علميّه قم مشغول است و با دانشگاهها و مراكز آموزشى عالى همكارى علمى دارد برخى از آثار منتشر شده از ايشان عبارتند از: گنجينه خرد، ولايت فقيه، مبانى كلامى اجتهاد، مكتب و نظام اقتصادى اسلام، باورها و پرسشها، و ولايت و ديانت.و برخى از آثار در دست انتشار عبارتند از: تاريخ علم اصول، هرمنوتيك و متون دينى، الهداية حاشيه على البداية، تاريخ كربلا، حيات پس از مرگ، آفاق نو در حوزه و ....اين مصاحبه در محل موسسّه خانه خرد توسط نگارنده انجام شده است. س: ضمن تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد، به عنوان اوّلين سؤال چگونگى آشنايى خود را با آيتالله بهجت بيان بفرماييد.

بسم الله الرحمن الرحيم

آشنايى من با آيت الله بهجت به روزهاى اوّلى كه براى تحصيل به حوزه علميه قم آمدم، برمىگردد همان زمان با اسم ايشان آشنا شدم و شنيدم كه ايشان نماز خاصّى دارند و شركت كنندگان هم افراد ويژهاى هستند.

ايّام ماه مبارك رمضان همان سال بود كه در همين مسجدى كه اينك نماز مىخوانند (مسجد فاطميّه)، در نماز جماعت ايشان شركت جستم. نماز ايشان كه در آن ايّام رمضان شركت كنندگان اندكى داشت، در شخص من و در تصميماتى كه براى آيندهام گرفتم، تأثير فراوانى داشت. س: نقش تربيتى نماز جماعت ايشان را چگونه ارزيابى مىكنيد؟ج: به اعتقاد من، نماز ايشان در طول اين ساليان متمادى، به منزله مكتبى اخلاقى براى تربيت عدّهاى بىشمارى بوده است، در اين نماز بدون اينكه مستقيماً با كسى صحبت خاصّى شود، به صورت عينى و عملى افراد تحت تأثير قرار مىگيرند و صعود معنوى پيدا مىكنند.اساساً اهتمام ايشان به تشكيل نماز به اين صورت به اهتمامى كه خود شريعت به نماز دارد، برمىگردد كه:«اَلصَّلاةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ.»(43)_ نماز، وسيله عروج مؤمن (به سوى حضرت حق) است. هر كسى در طريق معرفت و سير و سلوك به جايى رسيده، به وسيله نماز رسيده است و روشن است كه نماز هر انسانى به اندازه ديانت اوست، كه: «اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدِّينِ.»(44)_ نماز عمود و ستون (خيمهى) دين است. بنابراين، دين هر كسى به اندازهى اين ستون و عمود استوارى دارد، و همان اندازه كه به نماز اهتمام دارد، چه ظاهرى، مانند اوقات نماز، و چه باطنى، مانند حضور قلب در نماز، درست به همان اندازه از ديانت برخوردار است.نماز آيت الله بهجت نشاندهندهى آن معرفت، اعتقاد و ايمانى است كه وراى اين افعال و اعمال ظاهرى وجود دارد. س: چه مدّت در درس ايشان شركت داشتيد و ويژگى درس آقا چه بود؟ج: مدّتى توفيق داشتم در درس فقه ايشان كه در آن

زمان كتاب الصلوة را در منزل تدريس مىكردند، حضور پيدا كنم. جمع محدودى در آن درس شركت داشتند ايشان بر اساس كتاب جواهر درس را بيان مىفرمودند.س: ايشان علاوه بر مطالب علمى، چه نكات ديگرى را در درس مطرح مىفرمودند؟ج: يكى از ويژگىهاى درس ايشان اين بود كه قبل و بعد از آن نكتههايى اخلاقى يا اجتماعى را بيان مىكردند. و اين نكتهها معمولاً بدون مقدّمه مطرح مىشد و جنبهى عمومى داشت، ولى به گواهى برخى از دوستان، البته اين را خودم تجربه نكردهام، به بعضى از پرسشهايى كه در ذهن افراد حاضر در جلسه بود، جواب مىدادند و در آن رابطه صحبت مىكردند. به عنوان نمونه يكى از آقايان نقل مىكرد كه روزى ايشان در درس بدون مقدّمه فرمودند: «بعضى شروع به اذكار و اورادى مىكنند تا امام زمان(عج) را ببينند. چه اصرارى بر ديدن آن حضرت(عج) داريد؟! شما سعى كنيد اعتقادتان به حضرت زياد شود و ايشان از شما خشنود باشد.»وى مىگفت: من فهميدم كه مخاطب خودم هستم، چون مشغول اين كار بودم، ولى كسان ديگرى كه در درس حاضر بودند متوّجه نمىشدند كه ايشان چرا اين نكته را مىفرمايد. ويژگى ديگر اينكه در فواصل جلسهى درس هنگامى كه مطلب درسى مطرح نمىشد، مشغول ذكر مىشدند، حتّى در بين درس، در لابهلاى گفتگوها ايشان از ذكر باز نمىايستادند. به طورى كه ذكر دائم ايشان بروز و ظهور داشت.س: مقدارى دربارهى ويژگىهاى اخلاقى ايشان توضيح دهيد.ج: يكى از ويژگىهاى ايشان همين دائمالذّكر بودن است، و بدين لحاظ ظاهر محزون دارند و پيوسته در فكر و متوجّه حضرت حق مىباشند. گاهى كسانى كه با روحيه

ايشان آشنايى ندارند، خيال مىكنند ايشان آدم عبوسى هستند، در حالى كه به مصداق نام خويش خيلى با «بهجت» و سرور هستند و در مواجهه با افراد بسيار گشادهرو مىباشند و گاهى طنزهاى لطيفى هم دارند. س: رابطهى ايشان با آيت الله بهاءالدينى(قدس سره) چگونه بوده است؟ اگر اطّلاعى در اين زمينه داريد بيان فرماييد.ج: براى من هم هميشه اين سؤال مطرح بود كه آيا بين آيت الله بهاءالدينى و آيت الله بهجت رفاقتى بوده است يا خير؟ چند سال پيش هنگامى كه آيت الله بهاءالدينى هنوز سرحال بودند. پرسيدم: آقا شما با آقاى بهجت رفت و آمد و ارتباطى داريد يا نه؟ فرمودند: «نه، چندين سال است كه من خدمت ايشان نرسيدهام، ايشان هم اينجاها نيامده است.» سپس افزودند: «زمانى آقاى بهجت براى من يك جملهاى فرمود، من آن جمله را نفهميدم، چون من يك وقتى نمىتوانستم روزه بگيرم و روزه نمىگرفتم، آقاى بهجت به من گفتند: شما روزه نمىگيريد؟ گفتم: نه، من نمىتوانم روزه بگيرم. گفتند: الان نمىتوانيد روزه بگيريد، بعدها كه توانايى بر روزه پيدا كنيد، قضا كردن اين روزهها مشكل خواهد بود. و من معناى آن را نفهميدم، چون تا حال هيچ وقت توانايى بر روزه پيدا نكردهام.يكى از دوستان نيز نقل مىكرد كه در اواخر حيات آيت الله بهاءالدينى(قدس سره)جناب آقاى بهجت براى عيادت ايشان به منزلشان رفته بودند و پيشانى آقاى بهاءالدينى را بوسيده بودند و گفتگوى

مفصّلى داشتند.س: در رابطه با مسائل انقلاب از ايشان چه مىدانيد؟ج: ايشان هيچگاه نه مشكلى براى انقلاب ايجاد كرده و نه مخالفتى نموده است، بلكه در مواقع ضرورى در حدى كه با منش

ايشان سازگار است، در تأييد آن هم كوتاهى نكرده است. در دوران جنگ يكى از كسانى كه مىخواست به جبهه برود، خدمت ايشان مىرسد و عرض مىكند: مىخواهم به جبهه بروم، ولى نگران هستم كه توفيق نماز شب را پيدا نكنم. آقا فرموده بودند: من براى نماز شب شما را بيدار مىكنم. آن آقا مىگويد: مدّتى كه در جبهه بودم، همواره براى نماز شب بيدار مىشدم.س: اگر خاطرهاى از ايشان داريد براى ما بيان فرماييد. ج: دخترم مريض شده بود، خدمت ايشان رسيدم و از ايشان خواستم كه دعا كنند. ايشان دعايى را تعليم نمود و فرمود: خود شما هر روز اين دعا را بخوان، و آن دعا اين است: «اَللّهُمَّ اشْفِها بِشَفائِكَ وَداوِها بِدَوائِكَ وَ عافِها بِعافِيَتِكَ»(45) سه بار اين را بخوان و بعد از سه بار بگو: بِالاِْمامِ الْكاظِمِ(عليه السلام)فَإِنَّها أَمَتُكَ وَ

بِنْتُ عَبْدِكَ.(46)-س: در پايان اگر بخواهيد ايشان را در يك جمله معرّفى نماييد چه مىفرماييد؟ج: آيت الله بهجت را نمىشود در يك جمله معّرفى كرد، ولى اگر ناچار باشيم مىتوانم بگويم: آيت الله بهجت تجلّى يك عمر سير و سلوك و جهاد و تلاش در راه خدا و براى رسيدن به حقيقت است،يعنى زندگى ايشان پيوسته در مسيرى بوده كه انبياء(عليهم السلام)انسان را به آن دعوت كردهاند. و به عبارت كوتاهتر: ايشان در حقيقت تنديس يك عمر مجاهدت در راه خدا مىباشند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109