از احتضار تا عالم قبر

مشخصات کتاب

سرشناسه : عالی، مسعود، 1342 -

عنوان و نام پدیدآور : از احتضار و عالم قبر/ مسعود عالی.

مشخصات نشر : قم: نشر عطش ، 1392.

مشخصات ظاهری : 271 ص.

فروست : سلسله مباحث برنامه ی سمت خدا.سرنوشت انسان. ؛1

شابک : 60000 ریال :978-600-6281-43-8

یادداشت : کتاب حاضر در چاپ قبلی در سال 1391 توسط همین ناشر با عنوان" احتضار تا عالم قبر "بدون فروست منتشر شده است.

یادداشت : کتابنامه: ص. 265 - 271.

موضوع : مرگ -- وقت

موضوع : تشییع و تدفین، مراسم -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع : مرگ -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع : مردگان -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع : مردگان (فقه)

رده بندی کنگره : BP222/22 /ع14الف4 1392

رده بندی دیویی : 297/44

شماره کتابشناسی ملی : 3261092

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

مقدمة ناشر

بحث و گفت وگو پیرامون عالم آخرت و زندگی پس از مرگ، تنها کنکاش از موضوعی دینی و اعتقادی نیست، بلکه علاوه بر آگاهی از بخش اصلی و عمیق زندگی و خارج ساختن آن از چهره ای مخوف و وحشت آور، می تواند باز دارندة نفس از آلودگی ها و طغیان ها، کنترل کنندة جامعه از ناهنجاری ها، نیرو بخش انسان در تحمل مصائب و سختی ها و در یک کلام مربّی و مهذّب فرد و جامعة انسانی باشد. و این هدف وقتی عملی تر می گردد که این مباحث با رویکردی اخلاقی، با مستندات قرآنی و روایتی توأم شود.

به همین منظور گفتارهای پیش رو، تحت عنوان «سرنوشت انسان»، توسط حجت الاسلام و المسلمین استاد مسعودعالی تهیه و تدوین گردیده است.

این مجموعه، سلسله مباحثی است که طی حدود یک سال و نیم در روزهای یکشنبه در برنامة سمت خدا، در شبکه 3 سیمای

ص: 5

جمهوری اسلامی با عنوان «یاد مرگ» مطرح می شد و به درخواست بسیاری از بینندگان محترم، اینک به صورت کتاب به نگارش در آمده است.

این دوره که تمامی مباحث پس از مرگ، از هنگام احتضار و قبض روح تا عالم قبر و برزخ، و مراحل قبل از قیامت (ظهور و رجعت) تا علائم قیامت و نفخ صور و مواقف و عقبات آن را شامل می شود، در عین عمق و اتقان، با بیانی ساده و گویا و با استفاده فراوان از آیات و خصوصاً روایات اهل بیت، که تنها راه اطمینان بخش شناخت جزئیات زندگی اخروی است، مطرح شده و از گریزها و نکته های اخلاقی و خاطرات عالمان و عارفان نیز بهره فراوان برده است. امید که خدمتی به ارتقاء و تعمیق فرهنگ دینی و پالایش جامعة اسلامی مان باشد.

در پایان از تمامی دست اندرکاران و عوامل برنامة سمت خدا به ویژه تهیه کنندة آن، جناب آقای سید عبدالمجید رکنی و آقای نجم الدین شریعتی که در تکوین این اثر نقش داشتند و نیز حجج اسلام مهدی گودرزی و اکبر اسدی که در آماده سازی این مباحث برای چاپ کوشش فراوان نموده اند، تشکر و قدردانی می نماییم.

و من الله التوفیق

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ص: 16

ص: 17

ص: 18

گفتاراول : یادمرگ

اهمیت موضوع

بحث از مرگ و مراحل و منازل پس از آن، بحث دربارةمهم ترین و جدّی ترین بخش زندگی، یعنی زندگی آخرت و حیات پس از مرگ است.

سعی بر این است که یک دوره از مباحث معاد به تفصیل با رویکرد نقلی از قرآن و روایات مطرح گردد. این مباحث عبارت اند از: حوادث و حالات پیش از مرگ و هنگام احتضار، سکرات موت و حالات هنگام مرگ، مشاهدة موجودات ملکوتی و ماورائی در زمان احتضار، انواع مرگ و عوامل آسان و یا سخت جان دادن، بحث قبض روح و کیفیت آن، حوادث پس از مرگ و عوالم قبر و برزخ، سؤال و فشار قبر، زندگی برزخی، رابطة اموات با یکدیگر، ارتباط اموات با زندگان و متقابلاً رابطة زندگان با اموات، احضار روح، کیفیت بهره مندی اموات از باقیات صالحات و خیرات و هدایای زندگان، بحث تجسّم اعمال و اخلاق و عقائد، بحث تکامل در برزخ، مقدمات قیامت و مباحث ظهور و رجعت، شفاعت، منازل و مراحل قیامت از نفخ صور و حشر و نشر و نامة عمل و صراط

ص: 19

و مواقف آن و میزان و شهود و گواهان قیامت و بهشت و جهنم.

در تمامی این مباحث به پرسش ها و شبهات مربوط به آن نیز پاسخ لازم داده خواهد شد تا- ان شاءالله - نتیجة این گفتارها معرفت و آشنایی بیشتر با اصلی ترین بخش حیات و آمادگی بهتر برای استقبال از عوالم بی پایان ملکوت باشد.

مرگ اندیشی

بدون تردید یکی از مهم ترینرسالت های انبیای الهی تذکر و یادآوری همین گونه معارف بوده است. مولوی از زبان قوم سبا نقل می کند که به پیامبرانشان چنین می گفتند:

طوطی نقل و شکر بودیم مامرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

ما پیش از آمدن شما در خوشی و سرور بودیم. (البته از نوع خوشی اهل غفلت و بی خیالی.) ولی با آمدن شما پیامبران، مرغ مرگ اندیش شده ایم.

بی جهت نیست که حدود 1200 آیه از قرآن، یعنی حدود یک پنجم قرآن، در همین موضوع است و تقریباً هیچ صفحه ای از صفحات مصحف شریف خالی از ذکر آن نیست.

مرحوم علامه مجلسی نیز در جلدهای ششم، هفتم و هشتم «بحارالانوار» چند صد روایت در این باره آورده است.

متأسفانه در دنیایی زندگی می کنیم که یاد مرگ و زندگی پس از آن کم رنگ شده و به یک معنا در فرهنگ جهانی حذف شده است.

ص: 20

یک صدم آنچه دربارة غریزة جنسی یا هوش صحبت می شود، از مرگ سخن گفته نمی شود و به سکوت از آن می گذرند.

به بچه ها نگوییم، در کتاب ها ننویسیم، در فیلم ها هم نیاوریم، قبرستان ها را دور از شهرها ببریم و تازه آن ها را هم به شکل پارک و فضای سبز درآوریم تا به جای عبرت و تذکر مایة تفریح و تفرّج باشد و خاطری مکدّر نشود. اگر کسی هم مرد بدون تشییع او را در درون ماشینی گذارده تا کنار قبرش ببریم و در مراسم خاکسپاری هم حتماً عکاس و فیلمبردار حضور داشته باشد تا این صحنه جدی و پندآموز هر چه بیشتر به فیلم تبدیل گردد و ژست ها کامل تر شود.

بله دنیای ما دنیای وارونه ای است که بسیاری از جدّی ها به شوخی و بازی گرفته شده و به عکس خیلی از بازی ها، جدّی به حساب می آید. برای دیدن یک فیلم یا مسابقة فوتبال خیابان ها خلوت می شود و ساعت ها وقت مصرف می گردد و آن قدر جدّی گرفته می شود که حتی برخی از نتیجة این مسابقات هم حاضرند سکته کنند و جان دهند، ولی فرصتی برای شناخت زندگی ابدی شان و اهمیتی برای آمادگی پیدا کردن نسبت به آن ندارند.

کیاست و زیرکی

روایات ما یاد مرگ را نشانة کیاست و عقل و زیرکی شمرده و آن را بسیار ستوده اند. گروهی از اصحاب خدمت پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و اله و سلم بودند. پیامبرصلی الله علیه و اله و سلم از آنان پرسیدند: به نظر شما زیرک ترین

ص: 21

مردم کیست؟ گفتند:خدا و رسولش بیشتر می دانند. حضرت فرمودند:

اَکثَرُهُم ذِکراً لِلمَوتِ وَ اَشَدُّهُم استعداداً لَهُ ؛(1) زیرک ترینِ مردم کسی است که بیش از همه به یاد مرگ باشد و خود را سخت برای آن آماده کند.

امام باقرعلیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه بودند، پس از نماز عشا سه بار با صدای بلند، آن چنان که همة مردم داخل مسجد می شنیدند،چنین می فرمودند:

اَیُّها النّاسُ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللهُ فَقَد نودِیَ فیکُم بِالرَّحیلِ فَمَا التَّعَرُّجَ عَلَی الدُّنیا بَعدَ نِداءٍ فیها بِالرَّحیلِ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللهُ وَانتَقِلوا بِاَفضَلِ ما بِحَض_رَتِکُم مِنَ الزَّادِ وَ هُوَ التَّقوی وَاعلَمُوا اَنَّ طَریقَکُم اِلیَ المَعادِ مَمَرُّکُم عَلَی الصِّ_راطِ ؛(2)ای مردم، خدا شما را رحمت کند! آماده باشید و بارتان را ببندید که ندای الرحیل و بانگ کوچ بلند شده است. درنگ کردن در دنیا، پس از آن که ندای رحیل داده شده است برای چیست؟ خداوند شما را رحمت کند! بار ببندید و بهترین توشه که تقواست را با خود بردارید. بدانید که راه شما به سوی قیامت و گذر شما از پل صراط است.

یعنی گردنه های سختی در پیش دارید و منازل هراسناکی که ناچارید از آن ها عبور کنید.

ص: 22


1- دعائم الاسلام، ج 1، ص221،بحارالانوار ج 79 ،ص 168.
2- الامالی للصدوق،ص 498، بحار الانوار ،ج 68، ص 263.

حقاً و انصافاً یاد ورود به عالم ابدی تکان دهنده است. ابدیتی که هزاران سال و میلیون ها و میلیاردها سال نیست، بی پایان و جاوید است.

از مرحوم علامه طباطبایی رحمةالله نقل شده است که گاه در درس به شاگردان می فرمود: «آقایان ابدیت در پیش داریم، ابدیت!» و این توصیه حکیمانه و عاقلانه را بارها تکرر می کرد تا زنگار غفلت را از دل ها برگیرد.

ممکن است کسی بگوید: زیاد از مرگ گفتن و به یاد آن بودن، ترس و افسردگی و دلمردگی می آورد و ذائقه را تلخ می کند.آیا بهتر نیست کام خودمان را با آن تلخ نکنیم؟

فرار از مرگ

جواب این که: اولاً؛ این طور نیست که اگر کسی چشمش را ببندد و مرگ را نبیند و آن را نخواهد، مرگ به سراغش نرود. به تعبیر حضرت امیرعلیه السلام : «والهَرَبُ مِنهُ مُوافاتُهُ؛(1) فرار از مرگ، رسیدن به آن است.» قرآن هم به این نکته تصریح دارد:

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ؛(2)بگو: این مرگی که از آن فرار می کنید، سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد!

ص: 23


1- الکافی،ج1،ص299،بحارالانوار،ج6،ص126؛نهج البلاغه،خطبه149.

با ندیدن واقعیت نمی توان آن را حذف کرد. این پاک کردن صورت مسأله است و چیزی را حل نمی کند.

شخصی می گفت: اوائلی که من رانندگی یاد گرفته بودم، خیلی می ترسیدم. یک بار یک تریلی جلوی ما حرکت می کرد، یکمرتبه ترمز کرد. من هم که هول شده بودم، فرمان را رها کردم و دست هایم را جلوی صورتم گرفتم تا نبینم. خوب بعدش معلوم است چه شد، ماشین خورد به تریلی.

یعنی با نگاه نکردن به واقعیت و چشم ها را بستن جلوی حادثه گرفته نشد. ندیدن و نخواستن مرگ مساوی با نمردن نیست. مساوی با بد مردن است. شبیه کسی که خدا را نادیده بگیرد. آیا این موجب می شود دیگر خداوند حضور نداشته باشد، یا تنها خود را از برکات ذکر الهی محروم کرده و زندگی بدون انس و یاد او که زندگی تلخ و نوعی دلمردگی است را انتخاب نموده است؟

پس همان طور که خدا را نادیده گرفتن تنها موجب بد زندگی کردن است، نه حذف وجود خدا، مرگ را هم نادیده گرفتن، فقط باعث بد مردن می شود و نه نمردن.

برکات یاد مرگ

ثانیاً؛ یاد مرگ آثار و برکات بسیار ارزشمندی دارد که کسی که به مرگ فکر نمی کند و به آن بی اعتناست، از آن ها محروم می ماند.

یکی از آثار مرگ، که بعد از این به آن ها می پردازیم، شادابی

ص: 24

و نشاط و پیدایی صفای باطن و جلای قلب است. یعنی کسانی که به یاد مرگ هستند، از تاریکی و کدورت گناه درمی آیند و انسانی زندگی می کنند و وجدان آرام و راحتی دارند.

ممکن است آدم چهار صباحی به رگ بی خیالی بزند و غافل از آینده و پس از مرگ خوش باشد، امّا این خوشی، خوشی انسانی نیست، بلکه از نوع بی دردی و بی عاری است که حیوانات دارند. لذا این گونه اشخاص در عمق وجودشان خوش نیستند و در عین رفاه دچار دلمردگی ها و افسردگی ها و احیاناً خودکشی ها می شوند.

آری حقیقت انسانیت و زنده دلی در یاد مرگ و مرگ اندیشی است.

عطار و مرد زنده دل

عطار نیشابوری هم طبابت می کرد و هم عطاری داشت.می گویند: فقیری نزد عطار آمد و از او چیزی خواست. او نداد. فقیر گفت: تو با این روحیه چطور جان به عزرائیل می دهی؟ عطار گفت: تو خودت چطور جان به عزرائیل می دهی؟ فقیر گفت: این طور و سرش را بر زمین گذاشت و مرد.

عطار یکدفعه فهمید این درس بزرگ و ارزشمندی است در هنر انسانیت که آن قدر بی تعلق باشد و آماده که خود با خواست خود بتواند قالب تهی کند و جان به جان آفرین تسلیم نماید.

می گویند از آن به بعد تغییر بزرگی در زندگی خود داد و زندگی عارفانه ای پیدا کرد. خود او می گوید:

ص: 25

دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم

ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی ناگه ز درونِ جان در داد ندا جانان

کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی هر چند که پر دردی کی محرم ما گردی

فانی شو اگر مردی تا محرم ما آیی عطار چه دانی تو وین قصه چه خوانی تو

گر هیچ نمانی تو اینجا شوی آنجایی

برخورد با مسألة مرگ

اشاره

با مرگ سه گونه می توان برخورد کرد:

برخورد مأیوسانه و بدبینانه

انسان در این دیدگاه، آخرِ زندگی را تاریکی و از بین رفتن می بیند. می گوید: آخرش که چی؟ ابوالعلاء معرّی شاعر نابینای مشهور عرب این گونه بود. شخصی بود بدبین و افسرده که زندگی را در نهایت تلخی و سختی و سیاهی گذراند. نه لذتی برد، نه ازدواجی کرد، نه همسری و نه فرزندی و نه زندگی ای تشکیل داد. در آخر عمر هم وصیت کرد تا روی سنگ قبرش بنویسند: «هذه جنایة ابی وما جنیتُ باحد.» یعنی این قبر محصول جنایت پدرم است که ازدواج کرد و من را به وجود آورد، ولی من دیگر جنایت نکردم. اصلاً ازدواج نکردم و فرزندی به جای نگذاشتم تا مثل خودم بدبختی بکشد.

چنین کسی عکس العملش در برابر مرگ این بود که حالا که باید مرد، پس بهتر بود که اصلاً به این عالم نمی آمدیم، حالا هم که

ص: 26

آمدیم از همین الآن خود را مرده حساب کنیم و با دلمردگی و افسردگی زندگی کنیم.

برخورد غافلانه و بی خیالی

دیدگاه دوم این است که حالا که قرار است بعد از چند سال بمیریم، اصلاً فکر مردن را نکنیم. همین چند روزة دنیا را غنیمت بشماریم و بی خیال مرگ و یاد آن باشیم. این شعر را که بیان این دیدگاه است، به خیام شاعر نسبت می دهند: از دی که گذشت هیچ از آن یاد مکن

ف__ردا ک__ه نیامدس__ت ف_ریاد مکن بر نام__ده و گذش___ته بنی___اد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

دیدگاه واقع بینانه

دیدگاه دیگر که موضع گیری دین و دینداران است، این است که نه چشمت را به روی واقعیت ببند و مثل دیدگاه دوم بی خیال باش تا غافلگیر مرگ شوی و بد بمیری و نه مثل دیدگاه اول مرگ را تاریکی و هیچی و پوچی معنا کنی تا بد زندگی کنی، بلکه در دنیا باش، زندگی هم بکن و از مواهب زندگی بهره مند شو، ولی دو چیز را در نظر داشته باش:

اولاً؛ شأن دنیا را فراموش نکن و به دنیا به اندازة دنیا توجه داشته باش نه بیشتر. دنیا مقصد نیست، گذرگاه و مسافرخانه ای است که برای پرداختن به کار مهم تری چند روزی در آن اقامت داریم و بعد

ص: 27

می گذاریم و می گذریم.

کسی را فرض کنید که برای هدفی به مسافرتی برود، مثلاً به قصد زیارت به مشهد برود و چند روزی در هتل یا مسافر خانه ای اقامت کند. همین که وارد اتاق خود شد، شروع کند به رسیدگی به اتاق، پرده اش را عوض کند، فرش ها و یا مبل هایش را همین طور، رنگ آمیزی و یا کاغذ دیواری را عوض کند، بعد بپردازد به دکوراسیون اتاق و همین طور روزها و شب های سفر را به این کارها بگذراند و دیگر یادش برود چند روز دیگر از اینجا می رود. حالا یا اصلاً زیارت نمی رود و یا اگر هم برود زیارت می کند و زود برمی گردد تا باز به این مسافرخانه برسد و چه بسا حتی موقع زیارت هم حواسش به کارهای باقیماندة اتاق باشد.

خوب، اینجا جای اصل و فرع عوض شده، هدف که زیارت بود، جای خود را به چیزی که تبعی و فرعی بود داد. وقت سفر هم تمام می شود و ساعت پرواز برگشت به وطن و خانة اصلی فرا می رسد.

یکمرتبه بر روی دست می زند که عجب من که نتوانستم زیارتی کنم. اگر ممکن است یک مقدار وقت پرواز را عقب بیندازید. می گویند: دیگر نمی شود، تو وقت داشتی و خودت استفاده نکردی و به زوائد پرداختی.

این آن دنیای مذموم و خطرناک است که «رَضُوا بِالحَیوةِ الدُّنیا وَ اطمَأنُّوا بِها »؛(1)یعنی این آدم به همین جا راضی باشد و دل خوش کند.

ص: 28


1- به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند.سوره یونس،آیه7.

مال و ثروت و مقام و قدرت و امثال این ها به جای ابزار کسب آخرت، خودشان هدف شوند. این بد است و عاقلانه نیست وگرنه بهره مندی از مواهب طبیعی و کسب و کار و تجارت و تولید که مذموم نیست.

از شخصی نزد امام صادق علیه السلام سخن به میان آمد. گفتند: او اهل دنیاست. فرمود: مگر چه می کند؟ گفتند: دنبال کار و کاسبی و تجارت است. حضرت فرمود: اگر برای حفظ عزت و آبروی خود و توسعه برای خانواده است، عین آخرت است.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در سال های قبل از حکومت لحظه ای آرام و قرار نداشت و بسیار پرتلاش و رفیق بیل و کلنگ بود. یکمرتبه. کیسه ای پر از هسته های خرما بر دوش داشت و به سمت بیابان می رفت. شخصی پرسید: یا ابالحسن، چه بر دوش داری؟ فرمودند: صد هزار نهال خرما، ان شاءالله! امیرالمؤمنین علیه السلام هسته های خرما را کاشت و تمام آن ها سبز شد. (1)

بین مکه و مدینه نخلستان ها و چاه های آب بسیاری احداث کرده بود که البته همه آن ها را وقف می کردند. خود حضرت می فرمودند: من یک وقتی از گرسنگی سنگ به شکم می بستم، حالا سالانه چهل هزار دینار صدقه می دهم.

حواله صادر می کرد و به آن مباشر و دفتردارش می فرمود: مثلاً یک خروار خرما خانة فلانی بفرست، یا یک خروار گندم خانة فلان

ص: 29


1- الکافی،ج5،ص75؛وسائل الشیعة،ج17،ص41.

کس دیگر. یکدفعه مباشرش گفت: آقا این خیلی زیاد است که شما داری می دهی!! حضرت فرمود: خدا امثال تو را زیاد نکند! من دارم از مالم می بخشم، تو غصه می خوری؟! بفرست.

امیرالمؤمنین علیه السلام کار و تولید ثروت می کرد، ولی ذره ای دلبستگی نداشت و هدف را فراموش نمی کرد و این یعنی در دنیا آخرتی زندگی کردن.

عطار چه دانی تو و این قصه چه خوانی تو گر هیچ نمانی تو اینجا شوی آنجایی

این ها کسانی بودند که چون از منیّت ها و هوس ها خارج شده بودند، در اینجا آنجایی زندگی می کردند و تعلق نداشتند.

خاطره ای از امام خمینی

امام خمینی رحمة الله در خاطره ای به مرحوم حاج احمدآقا می فرمودند: در زمان رضاخان که عمامه ها را از سر روحانیون برمی داشتند، رفتم نان بخرم، دیدم یک روحانی که مجبور شده بود عمامه اش را بردارد و تکه نانی خریده بود و داشت آن را می خورد، رو به من کرد و گفت: گفته اند عمامه ها را بردارید. من هم آن را دادم به یک زن یتیم دار تا برای بچه هایش پیراهن درست کند. فعلاً هم که نانی خوردم. بحمدالله سیر شدم. تا ظهر هم خدا بزرگ است.

امام فرموده بود: احمد! خدا می داند چقدر حسرت احوالات آن مرد را می خورم! یعنی این قدر بی تعلق و سبک بار است و دنیا را تا این حد کوچک و موقت گرفته است و غصه ای برای آن نمی خورد.

ص: 30

ثانیاً؛ باید سعی کنیم در هر کاری و حرکتی و حرفی جهت آخرتی آن را حاضر کرده باشیم و بتوانیم نزد خداوند جوابگو باشیم. آن وقت چنین کسی با نشاط و خوش و باوجدان راحت زندگی می کند و همواره هم آماده آخرت است.

دنیا را فوت می کنم

نقل شده است: مرحوم شیخ مرتضای زاهد رحمة الله که از اولیای الهی در پنجاه شصت سال اخیر در تهران بودند، در آخر عمرشان فُوت می کردند. به ایشان گفتند: آقا چرا فوت می کنی؟ فرمود: دنیا را فوت می کنم.

این مربوط به کسی بود که عمری در دنیا زندگی کرد و دلبسته دنیا نشد. در زندگی هم دنیا را فوت می کرده و در آخر عمرش هم به راحتی از آن می گذرد و راهی ابدیت می گردد.

ممکن است کسی گمان کند که فکر مرگ و قبر و قیامت و دم از این طور حرف ها زدن مربوط به پیرهاست و ربطی به ما که جوانیم ندارد، حالا هر وقت پیر شدیم یک فکری می کنیم.

مرگ ناگهانی

اولاً، کسی تضمینی نکرده است که اصلاً شما به پیری برسید. فرارسیدن اجل و آمدن ملک الموت پیر و جوان ندارد.یکمرتبه

ص: 31

می آید. ما چون در دنیا هستیم و معمولاً با امور مادی که تدریجی و زمانمند هستند سر و کار داریم، ناخودآگاه خیال می کنیم آمدن حضرت عزرائیل و قبض روح هم مثل بقیة امور تدریجی است؛ مرگ هم تدریجی است اول باید آثار و علائمش بیاید، سپس خودش فرا برسد. مثل آمدن باران که اول رعد و برق و سر و صدا و ابر و باد می آید، بعد باران می آید. یا مثل شب و روز که تدریجی می آید و می رود.

فکر می کنیم مرگ هم ابتدا باید سر و صدایی بکند و خبر و اثری از آن بیاید؛ یک مریضی، یک بی هوشی، یکی دو بار سکته، یا پیری و افتادگی، تا آدم باورش شود دارد می آید. تا آن موقع هم توبه می کنیم و حلالیتی می طلبیم و جبران می کنیم. فعلاً که خبری نیست. غافل از آن که همین فکر و خیال ها باعث می شود آدم غافلگیر شود.

آن هایی که ناگهانی مرگ سراغشان آمد هم شاید قبلش یک چنین خیالاتی می کردند، که ناگهان دیدند عالم عوض شد و به دیار دیگر رفتند.

هم حضرت عزرائیل مجرد است و مادی نیست و هم جان و روح ما که می خواهد آن را قبض کند. هر دو غیر مادی هستند. آن وقت رابطة این دو دیگر تدریجی و زمانمند نیست. در یک آن جان را می گیرد و قبض می شویم.

این مسأله شبیه رابطة ما با ارادة ماست. مثلاً همان آن که اراده می کنیم آب بخوریم، دیگر زمان ندارد، همان لحظه اراده می آید. بله

ص: 32

بدن اگر بخواهد بلند شود برود طرف، آب یا دست دراز شود به سمت لیوان و آب وارد گلو شود، این ها زمان می برد و تدریجی است، ولی خود اراده آنی و دفعی است.

رابطة عزرائیل علیه السلام با ما این گونه است. لذا دیگر الزاماً آثار و علائم و سر و صدای قبلی ندارد. وقتی اجل فرا رسید، در یک آن قبض روح می کند. به تعبیر امام صادق علیه السلام «اَلمَوتُ یَأتی بَغتَةً؛ مرگ ناگهان می آید.» (1)پیر و جوان ندارد.

یک وقتی مرحوم آیت الله اراکی رحمة الله، این سلمان زمان ما، این شعرهای منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را با اشک می خواندند: ی_ا مَ_ن بدُنیاهُ اشتَغَل

قد غَرَّهُ طُ__ول الاَمَل اَلمَوت یأتی بَغْتَةً

وَ القَب_رُ صُندُوق العَمَل (2)پس همواره باید آماده بود و فریب شیطان و نفس را نخورد.

ص: 33


1- الکافی،ج2،ص458.
2- ای کسی که به دنیای خویش مشغول و دلبسته ای و آرزوهای بلند و طولانی تو را فریفته است،مرگ به ناگهانی فرا می رسد و قبر صندوق عمل است.دیوان امیر المؤمنین علیه السلام،ص312.

آمادگی میرزای شیرازی برای مرگ

از مرحوم میرزای شیرازی رحمة الله پرسیدند: اگر یک مخبر صادق و راستگو به شما خبر دهد که یک هفته بیشتر زنده نیستی، در این یک هفته چه می کنی؟ فرمود: همان کاری را می کنم که تا به حال می کردم. بله او همواره آماده بود و غافلگیر نمی شد.

یاد مرگ در جوانی

ثانیاً؛ به فرض این که شما ضمانتی هم داشته باشید که به پیری می رسید و تا آن هنگام مرگ به سراغ شما نمی آید، اما باز هم اتفاقاً جوان ها محتاج ترند به این که یاد مرگ باشند؛ برای این که از همین جوانی فرصت ها را از دست ندهند و از برکات مرگ اندیشی استفاده کنند.

ما در آینده برکات و آثار ارزشمند یاد مرگ را خواهیم گفت و این که همین عامل سازنده ترین و مؤثرترین عامل تربیت و رشد انسان است و از طرفی دوران جوانی بهترین دوران رشد و شکوفایی استعدادها و شکل گیری ارکان و پایه های تربیتی و اخلاقی است.

در پیری که قوا تحلیل رفته و اراده ضعیف شده و صفات و ملکات منفی و زشت هم بسیار عمیق و ریشه دار شده است، کار تربیت و تغییر خصلت های منفی بسیار دشوار و حتی محال می نماید و فقط حسرت از دست رفتن فرصت ها باقی می ماند.

هارون و پیرمرد حریص

نقل می کنند: روزی هارون الرشید به اطرافیان خود گفت: بگردید شخصی را که خود مستقیماً و بی واسطه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله حدیثی شنیده است را نزد من بیاورید. می خواهم از او حدیثی بشنوم. به هارون گفتند: دیگر در این زمان بعد از حدود یک قرن و اندی بعید است کسی باشد که مستقیم از خود پیامبر کلامی شنیده باشد.

ص: 34

هارون گفت: بگردید پیدا کنید.

پس از مدت ها جست و جو پیر فرتوتی را پیدا کردند و او را در سبد و زنبیلی گذاشتند و نزد هارون آوردند. هارون پرسید: پیر مرد، تو خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله حدیث شنیده ای. پیر مرد گفت: بله، جناب خلیفه. من هفت ساله بودم که به اتفاق پدرم خدمت رسول خدا صلی الله و علیه و آله رسیدیم و من یک حدیث از حضرت شنیدم و دیگر هم او را ندیدم. هارون خوشحال شد و گفت: کلام پیامبر چه بود؟ پیر مرد گفت:

قال رسول الله صلی الله و علیه و آله: یشیبُ ابنُ آدمَ وَ تَشِبُّ فیه خَصلَتان الحِرصُ و طُولُ الاَمَلِ؛ (1)انسان به مرور پیر می شود و دو صفت در او جوان می گردد؛ حرص و آرزوهای طولانی.

هارون کیسه ای طلا به او هدیه داد و مأموران پیرمرد را در سبد خود گذاشتند و از تالار خارج کردند. پیر مرد به مأموران گفت: من را برگردانید، با خلیفه کاری دارم. گفتند: دیگر نمی شود. شما وقتت تمام شد. گفت: هنوز که از قصر خارج نشدیم، از شما خواهش می کنم من را برگردانید کاری دارم.

وقتی او را برگرداندند، پیر مرد به هارون گفت: جناب خلیفه، می خواستم بدانم این سکه های طلا فقط برای همین یک بار بود، یا جیرة هر ماه من است. هارون شروع کرد به خندیدن و گفت: صدق رسول الله. «یَشیبُ ابنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ فیه خَصلَتان الحِرص وَ طولُ الاَمَلِ.»

ص: 35


1- بحارالانوار،ج70،ص22؛مرآةالعقول،ج10،ص229.

پیر مرد، من گمان نمی کردم تو تا همین در قصر زنده بمانی و فرصت استفاده از همین یک کیسه طلا را پیدا کنی. حال تو حرص ماه های آینده را میزنی و آرزوی آن را داری؟!

بله، پیری دوران ثبات و استحکام خصلت ها و ملکات منفی است. اگر کسی بخواهد کاری کند، باید از همین جوانی شروع کند که بعدها حسرتش را نخورد.

موعظه شیخ مرتضی طالقانی

مرحوم علامه محمد تقی جعفری در جوانی، در خدمت عارف اخلاقی بزرگوار، مرحوم شیخ مرتضی طالقانی بوده و تلمّذ می کرده است. نقل می کند: دو سه روز مانده به محرم، برای کسب درس وارد حجرة استاد شدم. پرسید: برای چه آمدی؟ گفتم: برای درس. گفت: تمام شد آقا جان، تمام شد.

من اول گمان کردم ایشان می گوید: درس به خاطر محرم تعطیل است. گفتم: استاد هنوز چند روزی تا محرم مانده است. فرمود: نه دیگر تمام شد. خر طالقان رفته و فقط پالانش مانده. روح رفته و فقط جسم مانده. بعد هم «لا اله الّا الله» گفت و اشکی ریخت. فهمیدم دارد خبر از مرگ خود و تعطیل شدن همیشگی درس می دهد. عرض کردم: آقا، پس یک درس دیگری به من بدهید و چیزی بفرمایید استفاده کنم. فرمود:

ت_ا ز دستت می رسد شو کارگرچون فُتی از پای، خواهی زد به سر

ص: 36

تا جوانی و برایت مقدور است، کاری بکن وگرنه در پیری فقط بر سر زدن می ماند.

آمادگی برای مرگ

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزند جوانشان امام حسن علیه السلام توصیه های معروفی دارند:

وَاعلَم اَنَّکَ اِنّما خُلِقتَ لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنیا وَلِلفَناءِ لا لِلبَقاءِ وَلِلمَوتِ لا لِلحیاةِ... ؛ (1)بدان که تو تنها برای آخرت آفریده شده ای، نه برای دنیا. و برای فنا آفریده شده ای، نه بقای (در اینجا). و برای رفتن، نه ماندن. و برای مردن، نه زنده ماندن.

تو در جایی هستی که باید از آنجا بروی و در دست مرگی هستی که هیچ کس نمی تواند از آن بگریزد. ناچار دست مرگ به همه خواهد رسید.

فَکنْ مِنْهُ عَلَی حَذَرِ اَنْ یُدْرِکَکَ عَلَی حَالٍ سَیِّئَةٍ قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَیحُولَ بَینَک وَ بَینَ ذَلِک... ؛ (2)بپرهیز از این که مرگ هنگامی به سراغت بیاید که تو در حال بدی باشی.

با خودت می گفتی از آن (گناه و رذیله) توبه می کنم که ناگهان مرگ بین تو و توبه فاصله انداخت و فرصتی نداد.

فرزندم، بسیار ذکر مرگ کن و به یاد احوال پس از مرگ باش

ص: 37


1- نهج البلاغه ،نامه31.
2- بحارالانوار،ج74،ص207.

تا هنگامی که آمد مجهز و آماده باشی. مبادا که ناگهان بیاید و مغلوبت نماید. مباد فریفته شوی وقتی می بینی دیگران حریصانه بر دنیا افتاده اند (که بگویی مگر ما از آن ها چه کم داریم؟) به غفلت بیفتی و همراه شوی.

اهل دنیا سگ هایی هستند پارس کنان و زوزه کشان و درندگانی هستند که به جان هم افتاده اند و هر کدام دیگری را می درد و آن یکی این را می خورد...

این ها خطاب به یک جوان است که از اول زندگی بفهمد چه باید بکند تا فرصت سوزی نکند. مطمئن باشیم آن که با مرگ و یاد آن مأنوس است، علاوه بر آن که خوب زندگی می کند، خوب هم می میرد. «کَما تَعیشُونَ تَموتونَ؛ (1)همان گونه که زندگی می کنید، همان گونه هم می میرید».

یاد مرگ مرگ نمی آورد، زندگی را هم تلخ نمی کند، بلکه آدمی را هشیار می کند تا از فرصت ها به خوبی استفاده کند، خوب زندگی کند و سرانجام خوب بمیرد.

ص: 38


1- مشارق انوار الیقین،ص203؛عوالی اللئالی،ج4،ص72.

ص: 39

ص: 40

گفتاردوم: آثارو برکات یادمرگ و عوالم آخرت وعوالم آخرت

سازندگی یاد مرگ

یاد مرگ و عوالم آخرت قوی ترین و مؤثرترین عامل تربیت و شکوفایی استعدادهای انسانی و بازدارندگی از رذائل و معاصی در فرد و جامعه است. از این رو بسیاری از آیات مربوط به برزخ و قیامت در همان سیزده سالی نازل شد که پیامبر در مکه بودند و نیاز به تربیت مؤمنین محکم و استوار بود تا پایه ها و شالوده های اسلام را بنیان بگذارند.

نمونة بارز تربیت با یاد مرگ و جهان پس از آن، جبهه های حق علیه باطل در هشت سال دفاع مقدس بود. دورانی که همه مرگ را خیلی نزدیک و ملموس می دیدند و هیچ از آن غافل نبودند و هر لحظه احتمال رحلت از این دنیا را می دادند. بدین خاطر منیّت ها و تفاخرها و تکبّرها رنگ باخته بود و حرص و بخلی دیده نمی شد. گذشت و فداکاری بسیار بود و همه سعی در حفظ و رعایت حقوق یکدیگر و اخلاق دینی داشتند و در این گونه ارزش ها از هم سبقت می گرفتند.

به همین جهت معمولاً عرفا در دستور العمل های خود هیچ ذکری

ص: 41

را به اندازة ذکر مرگ و یادآوری عوالم پس از آن، در اصلاح نفس مؤثر نمی دانند و همواره شاگردان را به آن توصیه می کنند.

سید جمال الدین گلپایگانی در تخت فولاد

مرحوم آیت الله، جمال السالکین، آقا جمال الدین گلپایگانی، هم درس و هم بحث مرحوم آیت الله بروجردی و صاحب رساله و مرجعیت دینی در چند دهه گذشته بودند. ایشان در جوانی در اصفهان تحت نظر تربیتی و اخلاقی دو استاد بزرگ عرفان و اخلاق، مرحوم آیت الله جهانگیر خان قشقایی و مرحوم آیت الله آخوند کاشی بوده و بنا به توصیة این دو استاد بزرگوار شب های پنجشنبه و جمعه را به قبرستان تخت فولاد اصفهان می رفتند و شب تا به صبح آنجا می ماندند و در احوال اموات و عوالم قبر و برزخ و قیامت تأمّل می نموده و عباداتی را انجام می دادند.

از خود ایشان نقل شده که شبی از شب های زمستان، در یک هوای بسیار سردِ برفی، برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم، از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم. در یکی از حجرات مستقر شدم. می خواستم دستمال خود را باز کنم، چند لقمه ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار شده و مشغول کارها و دستورات عبادی خود گردم. در این حال درِ مقبره را زدند تا جنازه ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند، آنجا بگذارند و صبح دفن کنند. آن

ص: 42

جماعت جنازه را گذاردند و رفتند. قاری قرآن که متصدی مقبره بود، مشغول تلاوت شد.

همین که دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند. چنان گرزهای آتشین بر او می زدند که آتش به آسمان زبانه می کشید و فریادهایی از این مرده بر می خاست که گویی تمام این قبرستانِ عظیم را متزلزل می کرد. نمی دانم اهل چه معصیتی بود؟ این در حالی بود که قاری قرآن چیزی احساس نمی کرد، آرام بر سر جنازه نشسته بود و به تلاوت مشغول بود.

من از مشاهدة این منظره بدنم لرزید، رنگم پرید و از حال رفتم. تلاش می کردم با اشاره به قاری بفهمانم که در را باز کن، من می خواهم بروم، اما او نمی فهمید. زبانم قفل شده بود و حرکت نمی کرد. نمی توانستم چیزی بگویم. بالاخره به هر زحمتی بود، به او فهماندم چفت در را باز کن، می خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده، گرگ در راه است، تو را می درد. هر چه می خواستم بگویم که من طاقت ماندن ندارم، او درک نمی کرد. به ناچار خود را به طرف درِ اتاق کشاندم، او هم در را باز کرد و من خارج شدم.

به سختی بسیار خودم را به اصفهان رساندم و در راه چندین بار به زمین خوردم. به حجره آمدم و یک هفته در آنجا بستری بودم. و مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان به حجره می آمدند و از من

ص: 43

پرستاری می کردند و به من دارو می دادند. جهانگیر خان برای من کباب باد می زد و به زور به حلق من فرو می برد تا کم کم قدری جان گرفتم. (1)

آری، این ها با تذکر مرگ و یادآوری مراحل و منازل آخرتی، خود و شاگردانشان را تربیت می کردند.

برخی از آثار یاد مرگ

جلوگیری از سرکشی های نفس

مهم ترین اثر یادآوری آخرت رام کردن نفس و جلوگیری از سرکشی ها و چموشی های آن است. یاد مرگ منیّت های نفس را از بین می برد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» می فرمایند:

و ذَللهُ بِذِکرِ المَوتِ؛ (2)با یاد مرگ نفس را خاضع و رام کن.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز فرمودند:

لَولا ثَلاثٌ فی ابنِ آدَمَ ما طَأطَأ رَأسَهُ شَئٌ المَرَضُ وَ الفَقرُ وَ المَوتُ کُلُّهُم فیهِ وَ اِنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَ ثّابٌ؛ (3)اگر سه چیز در فرزند آدم نبود، هرگز چیزی سر او را به خضوع خم نمی کرد: بیماری، فقر و مرگ. همة این ها در او هست، با این وجود همواره جست و خیز و سرکشی می کند.

ص: 43


1- معاد شناسی،ج1،ص143.
2- تحف العقول،ص69؛نهج البلاغه،نامه31.
3- الخصال،ج1،ص113؛بحارالانوار،ج5،ص16.

لذا مستکبران و جباران و قلداران، همواره از نام و یاد مرگ نفرت داشتند؛ چون در مقابل آن عاجز بودند. از این رو اجازه نمی دادند در برابرشان از پیری و یا مرگ سخن گفته شود.

نقل می کنند که هارون الرشید در خواب دید دندان هایش می ریزید. معبّری را برای تعبیر خواب او آوردند. گفت: قربان، معنای خوابتان این است که اطرافیانتان می میرند و شما تنها می مانید. دستور داد برای این تعبیر جسارت آمیز، صد تازیانه بر او بزنند. معبّر دیگری را آوردند. گفت: قربان، معنای خوابتان این است که شما عمری طولانی تر از اطرافیانتان خواهید داشت. خیلی خوشش آمد و دستور داد به او صد دینار پاداش بدهند.

با این که تعبیر دوم هم همان معنای تعبیر اول را داشت، ولی عبارتش را از مرگ اطرافیان به طول عمر هارون عوض کرد تا مورد خوشایند او قرار گیرد.

کوچک کردن دنیا

یکی دیگر از آثار یاد مرگ، کوچک کردن دنیا در چشم انسان و بزرگ تر کردن خود انسان از دنیاست.

کسی که می داند تمام دنیا در مقابل آخرت چیزی نیست، هم مدتش محدود و اندک است و قابل مقایسه با ابدیّت نیست و هم خوشی ها و لذت هایش در برابر لذت های آخرت ناچیز است، دیگر دنیا برایش هدف نمی شود. خداوند در قرآن فرموده است:

ص: 45

أَ رَضیتُم بِالحَیوةِ الدُّنیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الحَیوةِ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ اِلّا قَلیلٌ ؛ (1)آیا به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش کرده اید؟ متاع زندگی دنیا در مقابل آخرت ناچیز است.

و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله چه زیبا ناچیز بودن دنیا را در بیان خود تمثیل فرموده اند:

مَا الدُّنیا فِی الآخِرَةِ اِلَّا مِثلُ ما یَجعَلُ اَحَدُکُم اِصبَعَهُ فِی الیَمِّ فَلیَنظُر بِمَ یَرجِعُ ؛(2)دنیا در برابر آخرت مانند این است که یکی از شما ها انگشتانش را در دریا فرو برد. باید ببیند چه چیز بر می گردد.

دنیا در مقایسه با آخرت مانند رطوبتی است که هنگام فروبردن انگشت در دریا و بیرون آوردن آن، در انگشت انسان باقی می ماند. نسبت دنیا به آخرت مثل این رطوبت سرانگشت به دریاست.

وقتی کسی این را باور کرد که پس از مدتی این دنیا را می گذارد و به عالم باقی می رود، طبعاً دنیا برایش حقیر خواهد شد و خود را بزرگ تر از آن می بیند. دیگر برای آن حرص نخواهد داشت و به آن بخل نمی ورزد و بسیاری دیگر از صفات و اخلاق زشت که ریشه اش حبّ دنیاست، در وجودش ریشه کن خواهد شد و آرامش و قناعت و سخاوت و صفات انسانی در او جلوه خواهد کرد.

حضرت امیرعلیه السلام می فرمایند:

ص: 46


1- سورۀ توبه،آیۀ38.
2- مشکاة الانوار،ص268؛بحارالانوار،ج70،ص119.

مَن اَکثَرَ مِن ذِکرِ المَوتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنیا بِالیَسیِ_ر ؛ (1)هر که زیاد به یاد مرگ باشد به کمی از دنیا قانع می گردد.

ترک معاصی و رذائل اخلاقی و ظلم به دیگران

اشاره

یکی دیگر از آثار مهم و سازندة یاد مرگ ایجاد انگیزة جدّی برای ترک گناهان است؛ به ویژه گناهانی که به شکل عادت درآمده است و دوری از آن ها انگیزه و اراده ای بسیار قوی می خواهد. برطرف کردن صفات و ملکات زشت، مثل حسادت و تکبّر و ریا و بخل و امثال این خصلت ها از وجود انسان نیز از آثار مهم یاد مرگ است.

علاوه بر آن یاد مرگ می تواند عامل مهمی برای حفظ و مراعات حقوق دیگران و دوری از ظلم به موجودات و مخلوقات الهی باشد.

من وقتی بدانم تمامی اعمال و اخلاقم مجسّم می گردد و پس از مرگ میهمان سفرة خودم هستم و دست پخت دنیای خودم را جلوی من می گذارند و می گویند: (ذُق) بچش! قطعاً مراقبت بیشتری خواهم کرد. اگر خوب است، خود درست کرده ای و اگر بد است، دست پخت خود توست.

اگر بوته خار است خود کشته ایوگر پرنیان است خود رش__ته ای

بهشت و جهنم و لذت ها و عذاب های آن ها را از جای دیگری نمی آورند، بلکه ما با خود می بریم. عقرب و مار و مور قبر حاصل اعمال ماست.

ص: 47


1- تحف العقول، ص89؛ نهج البلاغه، حکمت349.

همان نیشی که با حرف ها و طعنه و کنایه هایمان بر کسی زدیم و او را سوزاندیم؛ همان مار و عقرب قبر ما می شود.

آن سخن های چو مار و کژدمتمار و کژ دم گردد و گیرد دم_ت

همان بخل و حسد و کینه ای که باعث شده در همین دنیا احساس تنگی و فشار در جان و روحم کنم، باعث ضیق و فشار در قبر و برزخم خواهد شد.

میرزا علی آقا شیرازی در قبر

مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» از استادشان، آیت الله میرزا علی آقا شیرازی رحمة الله قضیة عبرت آموزی را نقل می کنند.

این فقیه و عارف برجسته که شهید مطهری او را از بزرگ ترین مردانی می داند که در عمر خود دیده و نمونه ای از زهاد و عباد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح که در تاریخ خوانده ایم بود، روزی ضمن درس در حالی که اشک می ریخت، خوابی را که دیده بودند، این گونه نقل می کردند:

در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است. مردن را همان طور که برای ما توصیف شده است در خواب یافتم. خویشتن را جدا از بدن می دیدم و ملاحظه می کردم که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل می کنند. وقتی من را دفن کردند و رفتند تنها و نگران بودم که چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگهان سگ سفیدی را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، تند خویی من است که

ص: 48

تجسّم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در همین حال بودم که حضرت سید الشهداعلیه السلام تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور! من آن را از تو جدا می کنم.

س__یرتی کاندر وجودت غال__ب استهم بر آن تصویر حشرت واجب است

آن که اینجا به کسی ظلم می کند، قبر و قیامتش ظلمانی می گردد. پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

اِیّاکُم وَ الظُّلمُ فَاِنَّ الظُّلمَ عِندَ اللهِ هُوَ الظُّلُماتُ یَومَ القِیامَةِ ؛ (1)از ظلم بپرهیزید که ظلم نزد خداوند همان تاریکی ها در روز قیامت است.

ظلم های گریبانگیر

می گویند: ملا نصرالدین شبی به قبرستان رفت و در قبری خوابید. اتفاقاً از بیرون روستا چند نفری با اسب و استر می آمدند. وقتی نزدیک شدند و صدای پای اسبانشان آمد، ملانصرالدین گمان کرد ملائکة نکیر و منکر دارند می آیند. ناگهان بلند شد، با بلند شدن او اسب ها و قاطرها ترسیدند و رم کردند و برخی صاحبانشان را به زمین انداختند. هیاهویی بلند شد. وقتی فهمیدند ملا نصرالدین این کار را کرده، او را حسابی زدند.

ملا نصیرالدین خود را از دست آن ها نجات داد و به خانه گریخت. وقتی به خانه آمد، همسرش که او را با لباس پاره و سر

ص: 49


1- الخصال،ج1،ص176؛وسائل الشیعة،ج9،ص42.

و دست زخمی دید، پرسید: باز چه آتشی به پا کردی؟ ملا گفت: به قبرستان رفتم و در قبر خوابیدم. این بلاها به سرم آمد. همسرش گفت: خوب از عالم قبر چه خبر؟ ملاّ گفت: هیچ، اگر قاطر کسی را رم ندهی، با تو کاری ندارند.

واقعاً همین است. ظلم های خود ما آن طرف گریبانگیر ما می شوند. آیا اگر کسی این مسائل را باور داشته باشد، دیگر ظلم می کند؟ آیا رذائل اخلاقی در او می ماند؟ آیا اهل گناه خواهد بود؟

از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود:

اَکثِرُوا ذِکرَ المَوتِ فَاِنَّه یُمَحِّصُ الذُّنُوبَ وَ یزهِّدُ فی الدُّنیا؛ مرگ را فراوان یاد کنید که گناهان را پاک می کند و علاقه به دنیا را کم می کند.

فَاِن ذَکَرتُمُوهُ عِندَ الغِنی هَدَمهُ؛ اگر به هنگام غنا و بی نیازی آن را یاد کردید، جلوی بدمستی ها و سرکشی های حاصل از ثروت را می گیرد.

وَإِن ذَکَرتُمُوهُ عِندَ الفَقرِ اَرضاکُم بِعَیشِکُم؛ اگر هنگام فقر و ناداری آن را یاد کردید، شما را به آنچه دارید، راضی می کند. (1)

تحمّل بلاها و مصیبت ها

یکی دیگر از آثار یاد مرگ، زیاد شدن تحمّل در برابر مصائب و گرفتاری هاست.

ص: 50


1- نهج الفصاحه،ص237.

وقتی بدانیم که در این دنیا کسی نمی ماند و همه رفتنی و شکستنی هستند، با از دست رفتن کسی، یا از بین رفتن مالی و مقامی خود را نمی بازیم و نمی شکنیم.

بزرگی می فرمود: وقتی یک شیء گرانبها، مثلاً یک عتیقه از شما می شکند، دو گونه می تون از آن تعبیر کرد: یکی این که شکست. دیگر این که شکستنی بود. این جملة دوم است که انسان را راحت می کند. وقتی بداند قرار نبود چیزی در دنیا بماند و همه شکستنی هستند، از دنیا دل می کند و بدون تعلق، تحمل بلا بر او سهل می گردد.

حضرت امیرالمؤمنین فرمودند:

اَکثِرُوا ذِکرَ المَوتِ وَ یَومِ خُرُوجِکُم مِنَ القُبُورِ وَ قِیامِکُم بَی_نَ یَدَیِ الله عَزَّوَجَلَّ تُهَوَّن عَلَیکُمُ المَصائِبُ؛ (1)بسیار به یاد مرگ و روزی که از قبرهای خود بیرون می شوید و در پیشگاه خدای عزوجل می ایستید باشید، که یاد مرگ مصیبت ها را بر شما آسان می سازد.

لذا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در شب عاشورا وقتی خواستند حضرت زینب علیه السلام را آمادة بلاهای سنگین و کمرشکن کنند فرمودند:

اَنَّ اَهلَ الاَرضِ یَموتُونَ وَ اَهلَ السَّماءِ لا یَبقُونَ...؛ (2)بی گمان

ص: 51


1- الخصال،ج2،ص616؛بحارالانوار،ج6،ص132.
2- وقعة الطف،ص201؛الارشاد،ج2،ص94؛بحارالانوار ج45 ص2.

همة اهل زمین می میرند و آسمانیان نیز نمی مانند... جد و پدر و مادر و برادرم که از من بهتر بودند از دنیا رفتند.

یعنی من هم بالاخره باید از این دنیا بروم. چه بهتر که در راه خدا کشته شوم.

ص: 52

ص: 53

ص: 54

گفتارسوم: چراازمرگمی ترسیم؟

علت ترس از مرگ

اشاره

چرا بیشتر ما از مرگ می ترسیم و از آن احساس خوبی نداریم؟ آیا واقعاً مرگ چیز ترسناکی است و باید از آن ترسید، یا بی جهت از آن واهمه داریم؟ و اگر ترس بیجاست چه کنیم تا نترسیم؟

باید گفت: بله، بیشتر و یا همة ما از مرگ می ترسیم، امّا ترس همه یک جور نیست؛ برخی ترس ها ناشی از نقطه ضعف ماست، ناشی از جهل ماست، ناشی از کم معرفتی است؛ چون فوائد و ارزش آن را نمی دانیم از آن می ترسیم و بدمان می آید.

علل ترس از مرگ

برای ترس از مرگ علت های گوناگونی می توان ذکر کرد که در اینجا به برخی از آن ها می پردازیم.

جهالت

یکی از علل ترس از مرگ جهالت است. وفتی انسان حقیقت مرگ را نمی دانند چیست، از آن هراس دارد. شیخ صدوق رحمة الله نقل کرده است که امام هادی علیه السلام به عیادت یکی از اصحاب خود که در بستر بیماری افتاده بود تشریف بردند، دیدند آن مرد دارد گریه

ص: 55

می کند و از ترس مرگ در جزع و فزع است. حضرت فرمودند:

تَخافُ مِنَ المَوتِ لاَنَّکَ لا تَعرِفُهُ ؛ (1)ای بندة خدا تو از مرگ می ترسی؛ چون معنای مردن را نمی دانی.

بعد از او پرسیدند: اگر تمام بدنت را چرک و کثافت بگیرد و از این چرک ها در رنج و آزار باشی، در عین حال زخم ها و بیماری هایی هم در بدن تو پیدا شود و بدانی اگر حمام بروی و شست و شویی کنی، از همة این چرک ها و و زخم ها و بیماری ها راحت می شوی. آیا دوست داری به حمام بروی یا خیر؟ گفت: آقا معلوم است که دوست دارم. حضرت فرمودند: مرگ برای مؤمن حکم همین حمام را دارد و تطهیر از آلودگی هاست. آنچه از گناهانی که به واسطة بلاها و بیماری های دنیا از بین نرفته و هنوز باقی است، به واسطة مرگ از بین می رود و پاکیزه می شوی.

حضرت با آن مرد مقداری صحبت کردند، و او دلش آرام گرفت و اضطرابش از بین رفت و پس از چند لحظه از دنیا رفت. (2)

شبیه همین مطلب از امام جواد علیه السلام هم وارد شده که فرمودند: «مرگ مثل دارویی است که مقداری تلخی دارد. کودک که نمی داند از آن بدش می آید و فرار می کند، ولی شخص عاقل می داند چه خاصیتی در آن است.» (3)

ص: 56


1- اعتقادات الامامیة،ج1،ص56 .
2- ممانی الخبار،ص290،اعتقادات الامامیة، ص56؛ بحارالانوار،ج6،ص156.
3- رجوع کنید به:معانی الاخبار، ص290؛ بحارالانوار، ج6، ص156.

تعلقات زیاد به دنیا

گاه ترس از مرگ و کراهت از آن به خاطر تعلقات زیاد دنیوی است. اگر چسبی به کف دست چسبیده باشد که مویی ندارد، با کندن آن دردی حس نمی کنیم، ولی اگر همین چسب بر پشت دست چسبیده باشد که موها به آن گره خورده باشند، کندنش سخت و دردآور می شود.

دلی که صدها تعلّق به دنیا دارد، کندنش از دنیا سخت است و از مرگ بدش می آید، به خاطر این که او را از محبوبش جدا می کند.

شخصی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چرا از مرگ می ترسیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند: «ألک مالٌ؛ آیا مال و ثروت داری؟» گفت: بله. فرمود: آیا در راه خدا داده ای؟ گفت: نه. فرمود: به همین علت می ترسی. وقتی جانت به مالت گره خورده باشد، می ترسی از آن جدایت کنند.

گناه و ظلم

گاه ترس انسان از مرگ به خاطر گناهان و ظلم هایی است که کرده است و می داند پس از مرگ باید جواب اعمالش را بدهد و چوب آن ها را بخورد.

حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام دوستی داشتند که شوخ بود. چند مدتی بود که حضرت او را ندیده بودند. یکمرتبه خدمت حضرت رسید. حضرت فرمود: حالت چطور است؟ عرض کرد: یا ابن رسول

ص: 57

الله، روزگار خود را می گذرانم به خلاف آنچه خدا می خواهد و به خلاف آنچه شیطان می خواهد و به خلاف آنچه خودم می خواهم. حضرت خندیدند و فرمود: چطور؟ گفت: خداوند دوست دارد همیشه اطاعتش کنم و ابداً گناه و معصیتی نکنم، من این طور نیستم. از طرفی شیطان می خواهد دائم معصیت خدا را کنم و ابداً اطاعت نکنم، این طور هم نیستم. خودم هم می خواهم هرگز نمیرم، خوب این هم نمی شود.

در همین حال شخصی پرسید: «یا ابن رسول الله ما بالُنا نَکرَهُ المَوتَ وَلا نُحِبُّه؛ (1)چرا ما از مرگ خوشمان نمی آید و آن را دوست نداریم؟» حضرت فرمود:

لاَنَّکُم اَخرَبتُم آخِرَتَکُم وَ عَمَّرتُم دُنیاکُم وَ اَنتُم تَکرَهونَ النُّقْلَةَ مِنَ العُمرانِ اِلَی الخَرابِ ؛ (2)چون شما آخرتتان را خراب و دنیایتان را آباد کردید، طبعاً بدتان می آید از آبادی به خرابه منتقل شوید.

آن که خار کِشته است آن طرف هم خار برداشت می کند.

و ما تُجزَونَ اِلّا ما کُنتُم تَعمَلونَ ؛(3) و جز آنچه می کردید جزا نمی یابید.

این ترس ها که منشأ آن جهل ما، یا تعلق ما به دنیا و یا گناهان

ص: 58


1- معانی الاخبار، ص390؛ بحارالانوار، ج6،ص129.
2- معانی الاخبار،باب نوادر المعانی، ص390.
3- سوره صافات، آیۀ 39.

و ظلم های ماست، ارزشی ندارد؛ چون منشأ آن نقطه ضعف ها و عیب های ماست. کم معرفتی و ضعف ایمان و ارادة ماست.

این ترس ها شبیه ترس و دلهره ای است که دزد یا کسی که در جایی خیانتی مرتکب شده دارد، آن که اختلاسی کرد، یا رشوه ای گرفته است. وقتی پلیس و یا بازرسی را می بیند می ترسد.الخائن خائف؛اگر دزدی بیاید و بگوید: من خیلی می ترسم، شما چه می گویی؟ می گویی: دزدی نکن تا نترسی. اینجا هم باید گفت: گناه نکن تا نترسی، ظلم نکن تا نترسی، این قدر به دنیا تعلق نداشته باش تا نترسی.

آن که پاک زندگی کرده است و آبی را گل آلود و نانی را آجر نکرده است، برای چه بترسد؟ بلکه به عکس؛ چه بسا نسبت به مرگ و رهایی از زندان دنیا و ملاقات اولیای الهی و الطاف حق در عالم آخرت، مشتاق مرگ نیز باشد. او می گوید:

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست

روزی رخ_ش ببین_م و تسلیم وی ک_نم

حکیم هیدجی و مرگ اختیاری

مرحوم شیخ محمد حکیم هیدجی، از علمای تهران بوده که تا آخر عمر در مدرسة منیریه در حجره ای بسر می برده است. وی فردی حکیم و عارف و منزّه از رویة اهل غرور و مراقب بوده، ضمیری صاف و دلی روشن و فکری عالی داشته است.

ص: 59

می گویند: مرحوم هیدجی منکر مرگ اختیاری بود و خلع و لبس اختیاری را محال می دانست و این درجه کمال را برای مردم ممتنع می پنداشت و در بحث با شاگردان خود جداً آن را انکار و رد می کرد.

یک شب بعد از به جا آوردن فریضة عشا؛ در حجرة خود، رو به قبله مشغول تعقیب بود که ناگهان پیر مردی دهاتی وارد شد. سلام کرد و عصایش را در گوشه ای نهاد و گفت:جناب آخوند، تو چه کار داری به این کارها؟ هیدجی گفت: چه کارها؟ پیر مرد گفت: مرگ اختیاری و انکار آن. این حرف ها به شما چه مربوط است؟ هیدجی گفت: این وظیفة ماست. بحث و نقد و تحلیل کار ماست. درس می دهیم، مطالعات داریم، روی این کارها زحمت کشیده ایم، سر خود نمی گوییم. پیر مرد گفت: مرگ اختیاری را قبول نداری؟ هیدجی گفت: نه.

پیر مرد در مقابل دیدگان او پای خود را به قبله کشیده و به پشت خوابید و گفت: «إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و از دنیا رحلت کرد و گویی هزار سال است که مرده است. حکیم هیدجی مضطرب شد. طلاب را خبر کرد. وقتی همه جمع شدند و تصمیم گرفتند او را به فضای شبستان مدرسه ببرند تا فردا صبح به تجهیز او بپردازند، ناگاه پیر مرد برخاست و نشست و گفت: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» و سپس رو به هیدجی کرده و لبخندی زد و گفت: حالا باور کردی؟ آقا جان تنها به درس خواندن نیست. عبادت نیمه شب هم لازم دارد. تعبّد هم می خواهد.

ص: 60

از همان شب حکیم هیدجی سیره و روش خود را تغییر می دهد. نیمی از ساعات خود را برای مطالعه کردن و نوشتن و تدریس قرار می دهد و نیمی را برای تفکر و ذکر و عبادت. شب ها به شب زنده داری می پردازد تا به جایی می رسد که باید برسد.

ارتحال حکیم هیدجی

ایشان دیوان شعر و حاشیه ای بر شرح منظومه سبزواری دارد. در آخر دیوانش وصیتنامه اش چاپ شده است.بسیار شیرین و جالب است! پس از حمد خدا و شهادت و تقسیم اثاثیه و کتاب های خود می گوید: از رفقا تقاضا دارم وقتی مُردم عمامة من را روی عماری نگذارند.های و هوی لازم نیست. برای مجلس من موی دماغ کسی نشوند؛ زیرا عمر من ختم شده است و عمل من خاتمه یافته است. دوستان من خوش باشند؛ زیرا من از زندان طبیعت خلاص و به سوی مطلوب خود می روم و عمر جاودان می یابم.

اگر دوستان از مفارقت من ناراحت اند، ان شاءالله خواهند آمد و همدیگر را در آنجا زیارت می کنیم. دوست داشتم پولی داشتم و به رفقا می دادم که در شب رحلت من مجلس سوری تهیه کرده و سروری فراهم آورند؛ زیرا که آن شب شب وصال من است.

مرحوم رفیق شفیق آقای سید مهدی به من وعدة میهمانی و ضیافت داده، ان شاءالله به وعدة خود وفا خواهد نمود.

طلاب مدرسة منیریه می گفتند: که مرحوم هیدجی در آن شب

ص: 61

همة طلاب را جمع کرد و نصیحت و اندرز داد و به اخلاق دعوت نمود. بسیار شوخی و خنده می کرد و ما در تعجّب بودیم که این مرد که شب ها پیوسته در عبادت بود، چرا امشب این قدر مزاح می کند و ما را به نصیحت مشغول می کند. ابداً از حقیقت امر خبر نداشتیم.

هیدجی نماز خود را در اول طلوع فجر خواند و سپس در حجرة آرمید. پس از ساعتی در حجره را باز کردند دیدند رو به قبله خوابیده و رحلت نموده است. (1)روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعّم که خزان می فرمود

عاقب__ت در ق__دم ب__اد بهار آخر شد شکر ایزد که به اقبال کُلَه گوش__ة گل

نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد صبح امید که بُد معتکف پ_ردة غیب

گ_و برون آی که کار شب تار آخر شد

ترس مقدس

بنابراین، مؤمن نباید از مرگ ترس ناشی از جهالت و کم معرفتی و ضعف ایمان داشته باشد. بله یک ترس دیگری که ناشی از معرفت و ایمان است، در مؤمن وجود دارد که ترس مقدسی است و حتی اولیای الهی هم آن را داشته اند. این ترس از صفات مؤمن هم هست و باید آن را در کنار رجاء داشته باشد.

ص: 62


1- معاد شناسی، ج1، ص108.

مؤمن می ترسد؛ چون آن قدر معرفت دارد که می داند پس از مرگ بر چه کسی وارد می شود. بر کسی وارد می شود که عظمت بی نهایت و ابهت و جلات بی نهایت دارد. ورود بر چنین وجودی قطعاً انسان را دچار خشیت و خوف می نماید.

شاید تجربه کرده باشید، وقتی بر یک فرد بزرگی وارد می شوید، مثلاً بر یک مرجع بزرگوار و با عظمت تقلید، یا بر یک عارف پاک و وارسته، اینجا با این که خیلی هم او را دوست دارید، ولی چون تا حدی از عظمت علمی و اخلاقی و روحی او خبر دارید، ابهتی در دل شما به وجود می آید. بالاتر از این، اگر مثلاً خدمت حضرت ولی عصرعج الله تعالی فرجه الشریف برسید، قطعاً این ابهّت از درک عظمت حریم حضرت در دل می افتد.

نقل می کنند: مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی یک بار که خدمت حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف رسیده بود، از ابهّت و عظمت حضرت چنان ترسیده بود که ایشان را قسم داده بود دیگر جلوتر نیاید.

حال اگر کسی بخواهد بر حضرت حق وارد شود و معرفتی هم به عظمت او و کوچکی خود دارد، بدون تردید خشیت و خوفی در دلش می افتد. این نه از باب کراهت از مرگ است، بلکه خوف دیگری است.

امام مجتبی علیه السلام هنگام مرگ گریه می کرد. وقتی پرسیدند: آقا، شما فرزند پیامبر و سید جوانان بهشت هستید، بیست بار پای پیاده برای حج از مدینه به زیارت خانة خدا رفته اید، سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسیم کرده اید، شما دیگر چرا گریه می کنید؟ فرمود:

ص: 63

لِهَوْلِ الْم_ُطَّلَعِ وَفِرَاقِالأحِبَّة؛(1)برای هول و هراس ورود به محضر حق و دوری دوستان.

علت دیگر ترس مؤمن از مرگ، با وجود اعمال صالح، لایق ندیدن اعمالش در درگاه الهی و مقصر دانستن خود در پیشگاه او و ناچیز دیدن توشه برای سفر طولانی به سوی لقاء الهی است.

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

که خدمتی بس_____زا بر نیامد از دس__تم

حضرت خدیجة کبری علیها السلام بانوی بزرگ اسلام که به تعبیر پیامبر اکرم بهشت مشتاق اوست، اول بانویی است که در عالم به پیامبر ایمان آورد. همة ثروتش را در راه رسول خدا صلی الله علیه و آ له و سلم و گسترش دین داد و از رسول خدا صلی الله علیه و آ له و سلم دفاع و حمایت کرد. اما با این وجود، هنگام مرگش باز گریه می کرد. وقتی حضرت رسول صلی الله علیه و آ له و سلم پرسیدند: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: یا رسول الله، نمی دانم خدای من از من راضی است یا نه؟ همانجا جبرئیل نازل شد و سلام حق تعالی را رساند و از سوی خداوند پیام آورد که به خدیجه بفرمایید: من کمال رضایت را از او دارم.

این ترس ها ناشی از معرفت و ایمان و تذلّل و شکستگی در خانة خداست.

آیت الله بروجردی در آخر عمر

اشاره

مرحوم آیت الله بروجردی هم آخر عمر گریه می کرد. برخی

ص: 64


1- الکافی، ج 1،ص461؛ الامالی للصدوق، ص222؛ بحارالانوار، ج43، ص332.

اطرافیان که می خواستند به ایشان دلداری بدهند می گفتند: آقا شما این همه خدمات علمی داشتید، شاگردان بسیار تربیت کردید، مدرسه ها و مساجد ساختید، شما دیگر چرا گریه می کنید؟ فرمود: «اَخلِصِ العَمَلَ فِاِنَّ الناقِدَ بَصی_رٌ؛ (1)عمل را خالص کن که در بازار الهی عمل خالص می خرند؛ چون آن کسی که اعمال را می سنجد،بر همه چیز آگاه است.»

این نوع ترس ها مقدس و مثبت است و اثرش هم انجام عمل بیشتر و خالص تر است و در عین ترس کراهتی هم از مرگ نیست و با شوق با آن می سازد.

با توجه به این که اشتیاق به مرگ از اوصاف مؤمنین است و در آیات و روایات هم به آن اشاره شده است، آیا اشکالی دارد از خداوند درخواست و آرزوی مرگ داشته باشیم؟

آرزوی مرگ

اشاره

درست است که مؤمن همواره باید آماده مرگ و بلکه به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مشتاق مرگ باشد، که فرمودند: «لَولا الآجالُ الَّتی کَتَبَ اللهُ لَه_ُم لم تَستَقِرَّ اَرواحُهُم فِی اَجسادِهِم طَرفَةَ عَینٍ...» (2)، ولی این به معنای درخواست مرگ از خدا نیست.

ص: 65


1- از حکمت های لقمان، الاختصاص، ص341؛ بحارالانوار، ج13، ص432.
2- اگر مرگ مقدر خداوندی پای بند آنان نبود، یک چشم به هم زدن جان در کالبدشان نمی ماند. تحف العقول، ص159؛بحارالانوار، ج 64، ص315؛ نهج البلاغه، خطبۀ 193.

در «وسائل الشیعه» نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آ له و سلم بر مردی وارد شد که از زندگی شکایت می کرد و آرزوی مرگ داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آ له و سلم به او فرمودند:

لا تَتَمَّنَ المَوتَ فَاِنَّکَ اِن تَکُ مُحسِناً تَزدَدْ اِحساناً وَ اِن تَکُ مُسیئاً فَتُؤَخَّرُ تُستَعْتَبُ فلا تَتَمنَّوا المَوتَ ؛ (1)آرزوی مرگ نکن؛ چرا که اگر آدم خوبی باشی، در صورت زنده بودن بر خوبی هایت افزوده می شود و اگر بدی کرده باشی، فرصت جبران بدی ها و طلب رضایت از دیگران را پیدا می کنی؛ بنابراین، آرزوی مرگ نکنید.

واقعاً هم همین طور است. زمانی برسد که ما محتاج گفتن یک «لا اله الّا الله» و محتاج گفتن یک «استغفرالله» می شویم و دیگر به ما فرصت نمی دهند؛ چرا خودمان آرزوی از دست رفتن فرصت را بکنیم؟

شخصی به نام شعیب نزد امام صادق علیه السلام آمد و از حضرت پرسید: ابوذر گفته است: سه چیز را دوست دارم، در حالی که مردم از این سه چیز بدشان می آید: مرگ، فقر و بلا.

حضرت فرمود: مقصود ابوذر را متوجه نشده ای، مقصود ابوذر نه هر مرگی است، بلکه مقصود او این است: مرگ در طاعت خدا را بهتر از زندگی در معصیت می دانم، فقر در طاعت خدا را بهتر از غنای در معصیت می دانم و بلا در طاعت خدا را بهتر از عافیت همراه گناه می داند .(2)

ص: 66


1- الامالی للطوسی، ص385؛ وسائل الشیعة، ج2، ص 449.
2- الکافی، ج4، ص53؛ بحارالانوار،ج78،ص173.

وقتی از پیامبر خدا هم پرسیدند: سعادت در چیست؟ فرمودند:

طُولُ العُمرِ فِی طاعَةِ اللهِ ؛(1)طول عمر در اطاعت خداوند.

تنها سرمایة ما همین عمر ماست که لحظه لحظه اش قابل قیمت گذاری نیست. این که می گویند: وقت طلاست، خیلی ارزان حساب کرده اند. قیمت وقت و عمر هر کسی قیمت خود اوست، به تعبیر پیامبر:

اِنَّما اَنتَ عَدَدُ اَیّامٍ فَکُلُّ یَومٍ یَمضی عَلَیکَ یَمضی بِبَعضِکَ؛ (2)تو به تعداد روزهای زندگی ات هستی، هر روز که از عمرت بگذرد و برود یک تکه ای از تو می رود و کم می شود.

درخواست مرگ از خدا

در فرهنگ دینی ما جایی نیست که از خداوند درخواست مرگ شده باشد، مگر در دو مورد:

شهادت

در دعای افتتاح می خوانیم: «وَقَتلاً فی سَبیلِکَ فَوَفِّق لَنا.» (3)چرا که شهادت یک جهش است که یکمرتبه همة استعدادها در وجود آدمی به فعلیت می رسد. اگر انسان می خواهد در دنیا بماند تا کاری کند و رشدی در او صورت گیرد، شهادت بالاترین کار و سریع ترین رشد است.

فَوقَ کُلِّ ذی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّی یُقتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللهِ فَاِذا قُتِلَ فِی

ص: 67


1- مجموعة ورام (تنبیه الخواطر)ج1 ص92.
2- عیون الحکم والمواعظ، ص178؛ غررالحکم، ص273.
3- ما را به شهادت در راهت موفق بدار.

سَبِیلِ اللهِ فَلَیسَ فَوقَهُ بِرٌّ ؛ (1)برتر از هر کار نیک، کار نیکی دیگری است. تا این که کسی در راه خدا کشته شود. در این صورت برتر از آن، کار نیک دیگری نباشد.

لذا خود معصومین علیهم السلام هم از خدا درخواست شهادت داشته اند.

درخواست مرگی هم که از حضرت زهرا علیها السلام نقل شده است که از خداوند می خواستند که «اللَّهُمَّ عَجّل وفاتی سَ_ریعاً» (2)، در واقع درخواست شهادتشان بوده است.

زندگی بدون هیچ خیر و صلاح

دومین مورد درخواست مرگ در جایی است که عمر انسان چراگاه شیطان شده باشد و از سر تا سر زندگی اش فقط ابلیس بهره می گیرد و هیچ خیر و صلاحی از انسان صادر نمی شود، طوری که هر چه بیشتر زنده بماند، فقط بر تاریکی و ظلم و معصیت خود افزوده و شر و شقاوت را رشد می دهد. در دعای معروف امام سجاد در «صحیفة سجّادیّه» آمده است:

وَ عَمِّرنِی ما کانَ عُمُری بِذلَةً فِی طاعَتِکَ فَاِذا کانَ عُمُری مَرتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضنی اِلَیکَ ؛ (3)مرا طول عمر عطا کن تا وقتی عمرم در طاعت توست، ولی وقتی چراگاه شیطان شد مرا بمیران.

ص: 68


1- الکافی، ج2، ص348.
2- خداوندا در وفات من بسیار تعجیل فرما!بحارالانوار،ج43، ص177؛ریاض الابرار، ج1، ص62.
3- الصحیفة السجادیة، ص94؛ بحارالانوار، ج 70، ص62.

ص: 69

ص: 70

گفتارچهارم: احتضار

آخرین مرحلة زندگی دنیا

آخرین مرحله از مراحل زندگی دنیا و اولین مرحله از مراحل زندگی آخرتی هنگام احتضار است، یعنی همان هنگام قبض روح و جان دادن.

احتضار یعنی زمان حاضر شدن مرگ و ملائکة قبض روح. در این هنگام شخص محتضر چیزهایی را از عالم غیب و ملکوت مشاهده می کند.

و دقیقاً همین وقت که چشمان برزخی اش باز شده و موجودات برزخی را می بیند، وقت توبه پایان یافته است و ابداً فایده ای به حالش ندارد؛ چرا که توبه یک انقلاب درونی و رجوع اختیاری از آلودگی و معصیت به سوی پاکی و طهارت است و چنین انتخابی باعث رشد و کمال روحی می گردد.

اما وقتی دم مرگ و هنگام احتضار چشمش به عالم آخرت باز شد و ملائکة عذاب را دید، دیگر اینجا به اختیار خود، خدا و راه حق را انتخاب نکرده تا ارزشی داشته باشد، بلکه از روی ترس است و بالإجبار که می خواهند او را ببرند. این توبه دیگر کمال

ص: 71

و رشدی ندارد. از این رو توبة فرعون دم آخر پذیرفته نشد.

إِذا أدْرَکهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ اَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْ_رائیلَ وَ اَنَا مِنَ الْم_ُسْلِمینَ؛ (1)هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم به این که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد؛ و من از تسلیم شدگان هستم!»

لذا این پند سعدی را باید به جان پذیرفت: کنونت که چشم است اشکی ببار

زب_ان در ده___ان است عذری بیار کنون بایدت عذر تقص_یر گف__ت

نه چون نفس ناطق ز گفتن بخفت

مشاهدات محتضر

اشاره

انسان در هنگام احتضار و در شرف ارتحال از این دنیا، چیزهایی را مشاهده می کند، که دانستن آن خالی از بهره نیست.

مشاهدة جایگاه برزخی خود

در رویات متعددی آمده است که هنگام احتضار، انسان اجمالاً می فهمد که موقعیت و جایگاه برزخی اش چگونه است و آن را مشاهده می کند.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

لَن یَخرُجَ اَحَدُکُم مِنَ الدُّنیا حَتَّی یَعلَمَ اَینَ مَصی_رُهُ وَ حَتَّی یَری مَقعَدَهُ مِنَ الجَنَّهِ اَوِ النّارِ؛ (2)هرگز کسی از شما از دنیا بیرون

ص: 72


1- سورۀ یونس، آیۀ90.
2- المحجة البیضاء، ج8، ص 799؛ ریاض السالکین، ج2، ص459.

نمی رود، مگر آن گاه که سرنوشت خود را بداند و جایگاه خود در بهشت یا دوزخ را ببیند.

همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

وقتی جان مؤمن به گلو رسید و هنوز تمام نکرده، منزلگاه او در بهشت را نشانش می دهند. می گوید: من را به دنیا برگردانید تا به خانواده ام بگویم چه مشاهده کردم. می گویند: دیگر این شدنی نیست. (1)

دیدن ملک الموت و دیگر ملائکه

در روایات بسیار آمده است که محتضر دو دسته از ملائکه را می بیند: ملائکة رحمت و ملائکة غضب. اگر محتضر مؤمن باشد، ملائکة رحمت به او بشارت می دهند و جان دادن را بر او آسان می کنند. ولی اگر کافر باشد، ملائکة غضب به سختی جان او را قبض می کنند . (2)

همچنین در برخی روایات آمده است که علاوه بر ملائکة قبض روح و فرشتگان مرگ، ملائکة کاتب اعمال که به «رقیب» و «عتید» معروف اند را می بیند. اگر محتضر از خوبان باشد، از او تقدیر و وی را دعا می کنند و اگر از بدکاران باشد، او را نفرین می نمایند که حق ما را رعایت نکردی.

ص: 73


1- الکافی، ج3، ص135؛ بحارالانوار، ج6، ص200.
2- رجوع کنید به: بحارالانوار، ج6، ص 172.

دیدار حضرات معصومین

مرحوم علامه مجلسی رحمة الله در جلد ششم «بحارالانوار» ده ها روایت نقل کرده که معصومین علیهم السلام به هنگام مرگ حاضر می شوند. در برخی از این روایات فلسفة حضور آن ها نیز بیان شده است و آن این است که مؤمنی که محبّ پیامبر و آل اوست، بامشاهدة قیافه های ملکوتی و چهره های زیبای آن بزرگواران، آن هم با بشارت هایی که آن ها به او می دهند، به راحتی دل از دنیا می کند و جان می دهد و زندگی در جوار آن خوبان و پاکان را بر دنیا ترجیح می دهد و برعکس کسانی که عمری به تبهکاری گذرانده اند، همین که رهبران الهی را دیدند، شرمندگی خاصی پیدا می کنند و بر غم هایشان افزوده می گردد.

در یکی از زیارتنامه های حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است:

اَلسَّلامُ عَلی نِعمَةِ اللهِ عَلَی الاَبرارِ وَ نِقمَتِهِ عَلَی الفُجَّارِ ؛ (1)سلام بر نعمت خدا بر نیکوکاران و غضبش بر بدکاران!

سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا مؤمن در وقت قبض روح ناراحت است و از مرگ کراهت دارد؟ حضرت فرمود:

خیر، زمانی که ملک الموت برای قبض روح می آید، ابتدا جزع و ناله ای سر می دهد. ملک الموت می گوید: ای دوستخدا، جزع مکن. سوگند به خدایی که پیامبر را برانگیخت، من نسبت به تو از پدر مهربان ترم. چشمت را باز کن و نگاه کن. در آن حال رسول خدا، حضرت امیر، حضرت زهرا، امام حسن و امام

ص: 74


1- المزار الکبیر، ص217؛ مفاتیح الجنان،ص605، زیارت ششم امیر المؤمنین علیه السلام.

حسین علیه السلام و ائمة طاهرین علیهم السلام بر او متمثل می شوند. به مؤمن گفته می شود: این ها رفقای تو و همنشینان تواند. مؤمن به آن ها نگاه می کند. در همین حال خطاب می رسد: «یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنّةُ (اِلَی مُحَمّدٍ وَ اَهلِ بَیتِهِ) ارجِعی اِلی رَبِّکِ راضیةً (بِالوَلاَیَهِ) مَرضِیَّةً (بِالثَّوابِ) فَادخُلی فی عِبادی (یَعنی مُحَمّداً وَ اَهلِ بَیتِهِ) وَادخُلی جَنَّتی؛ ای کسی که به محمد و اهل بیت او و مقامشان اطمینان و باور داری، به سوی پروردگارت برگرد، در حالی که تو با ولایت از او راضی هستی و او هم با دادن ثواب از تو راضی است. پس داخل جمع بندگان من یعنی پیامبر و آل او شو و بر بهشت من وارد شو.» پس در این حال هیچ چیز برای او محبوب تر از آن نیست که روحش از بدن جدا گردد و به آن ندا کننده بپیوندد. (1)

آیا همة انسان ها هنگام مرگ همة ائمه علیه السلام را می بینند؟

آنچه مسلّم است این است که همه هنگام مرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت امیر علیه السلام را می بینند، حال یا با چهرة باز و یا چهرة غضبناک. این به ایمان و کفر و فسق محتضر بستگی دارد. اما مشاهدة ملکوتی همة معصومین علیهم السلام ظاهراً فقط مربوط به مؤمنان است.

رؤیت اهل بیت

مرحوم علامه حسینی تهرانی نقل می کنند: یکی از اقوام صالح

ص: 75


1- الکافی، ج3، ص128؛بحارالانوار،ج6، ص196.

و شایستة ما که از اهل علم بود و در سامرا زندگی می کرد، برای من نقل کرد: زمانی که در سامرا بودم به مرض حصبة سختی مبتلا شدم، هر چه در آنجا مداوا کردند، مفید واقع نشد. من را برای معالجه از سامره به کاظمین آوردند، ولی هر چه کردند، من بدتر هم شدم.

حالم بسیار خراب بود، به طوری که حالت احتضار برایم پیش آمد. ناگهان حضرت عزرائیل علیه السلام را به صورتی بسیار زیبا و خوش منظر دیدم و پس از او پنج تن وارد شدند؛ رسول خدا و حضرت امیر و حضرت زهرا و حسنین علیهما السلام همه نشستند و به من دلداری و تسکین می دادند.

به ظاهر بیهوش در بستر افتاده بودم، ولی موجودات ملکوتی را می دیدم. ناگهان دیدم مادرم با گریه از پله های مسافرخانه بالا رفت، روی بام رو به روی گنبد مطهر امام کاظم و جواد علیهما السلام ، عرض کرد: یا موسی بن جعفر، من به خاطر شما بچه ام را اینجا آورده ام. شما راضی هستید او را اینجا دفن کنم و تنها برگردم.

از آن طرف دیدم در عین این که مادرم روی بام مشغول توسل است، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام وارد شدند و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم خواستند، تقاضای مادر این سید را بپذیرید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عزرائیل رو کردند و فرمودند: برو تا زمانی که خداوند مقرر کند، خداوند به واسطة توسل مادرش عمرش را تمدید کرده، ما هم می رویم تا وقت اجل حتمی او.

مادرم از پله ها پایین آمد و من کم کم چشم باز کردم و نشستم،

ص: 76

ولی خیلی از دست او عصبانی بودم. گفتم: مادر، چرا این کار را کردی. من داشتم با پیغمبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهم السلام و حسنین می رفتم. تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی. (1)

حضور شیاطین

در روایات بسیاری آمده است که در هنگام مرگ و احتضار، شیاطین هم حاضر می شوند، بلکه بتوانند ایمان را از محتضر بگیرند و او در حالت کفر و بغض از خدا، از دنیا برود. سعی می کنند چیزهایی از امور دنیا که مورد علاقة این محتضر است را پیش چشم او مجسّم کنند تا با دلتنگی که دارد از مرگ بدش بیاید و نخواهد دل بکند و با بغض و ناراحتی از خداوند از دنیا برود. (2)

کفرگویی هنگام مرگ

حضرت امام رحمة الله خاطره ای را از مرحوم آیت الله گلپایگانی نقل می کردند و به خدا پناه می بردند. قضیه این بوده که آیت الله گلپایگانی فرموده بودند: من در جوانی رفیقی داشتم که اهل قزوین بود. مدت ها با هم در اوائل طلبگی هم بحث و هم درس بودیم. او پس از مدتی به شهرش برگشت، ولی باز با هم مرتبط بودیم و گهگاهی نامه می نوشتیم.

ص: 77


1- معادشناسی، ج1 ص283، با کمی تلخیص.
2- رجوع کنید به: الکافی، ج3، ص123؛ بحارالانوار، ج6، ص 195.

پس از مدتی شنیدم این دوست ما در بستر بیماری سختی افتاده است. من به دیدنش رفتم. وقتی کنار بسترش نشستم، دیدم دارد کفر می گوید. _ معاذالله _ می گوید: ظلمی که خدا به من کرد، احدی به من نکرد. من فرزندانم کوچک و خردسال اند، احتیاج به سرپرست دارند، ولی خدا دارد من را از این دنیا می برد.

بله شیاطین تمام سعی خود را این لحظات آخر می کنند تا ایمان را بگیرند. لذا توصیه شده به محتضر تلقین بگویید. برای او سوره هایی از قرآن بخوانید. دعای فرج و دعای عدیله را بخوانید تا این ها کمکی برای او باشند و بتواند ایمانش را محافظت نماید.

تمثل صورت مثالی اولاد و اموال و اعمال

در برخی روایات آمده است که یکی دیگر از چیزهایی که دم آخر برای محتضر متمثل می گردد، اموال و اولاد و اعمال اوست. شخص محتضر از آن ها کمک می طلبد، ولی از آن ها کاری ساخته نیست. فقط عمل اوست که به او پاسخ مثبت می دهد و می گوید: من همیشه با تو هستم. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرمایند:

إِنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا کَانَ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الْآخِرَهِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ وَ عَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَی مَالِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ حَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا لِی عِنْدَکَ فَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی وَلَدِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ مُحِبّاً وَ

ص: 78

إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ مُحَامِیاً فَمَا ذَا لِی عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَی حُفْرَتِکَ نُوَارِیکَ فِیهَا قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً وَ إِنْ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فِی قَبْرِکَ وَ یَوْمِ نَشْرِکَ حَتَّی أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ عَلَی رَبِّکَ؛(1)فرزند آدم وقتی که در آخرین روز از روزهای دنیا و اولین روز از روزهای آخرت قرار گرفت، مال و فرزند و عمل او برای او تمثل یافته و در نظرش مجسّم می شوند. شخص محتضر به مالش توجه کرده و می گوید: قسم به خدا، من نسبت به حفظ تو حریص و در مصرف تو بخیل بودم. اینک از تو برای من چه کاری ساخته است و چه کمکی از ناحیة تو به من خواهد شد؟ مال در پاسخ او می گوید: کفنت را از من بردار. سپس محتضر رو به فرزندانش نموده می گوید: قسم به خدا، من نسبت به شما محبت داشته و حامی شما بودم. اینک از شما برای من چه کاری ساخته است؟ آن ها در پاسخ می گویند: تو را به طرف قبر برده و در آنجا دفن خواهیم کرد. (یعنی کاری غیر از این از ما ساخته نیست.)

محتضر متوجه عمل خود می شود و می گوید: به خدا قسم، نسبت به تو زاهد و بی میل بودم و تو بر من گران بودی. اینک از تو برای من چه خواهد بود؟ عمل در پاسخ می گوید: من از تو جدا نخواهم شد، بلکه قرین و رفیق تو خواهم بود، هم در قبر و هم در قیامت تا زمانی که من و تو را در محضر پروردگارت عرضه نمایند...

ص: 79


1- الکافی، ج3، ص232؛وسائل الشیعه، ج16، ص563.

سکرات مرگ و غمرات موت

اسم دیگر وقت احتضار «سکرات موت» و «غمرات موت» است که هر دو در قرآن آمده است.

سکرات جمع «سکرة» است، یعنی آن حالت گیجی و سردرگمی شبیه مستی. قرآن می فرماید:

وَ جاءَتْ سَکرَةُ الْم_َوْتِ بِالْح_َقِّ ذلِک ما کنْتَ مِنْهُ تَحیدُ ؛ (1)و سرانجام، سکرات (و بیخودی در آستانة) مرگ، بحق فرامی رسد (و به انسان گفته می شود:) این همان چیزی است که تو از آن می گریختی!

غمرات هم به معنای شدائد و سختی هاست.

وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْم_َوْت؛(2)و اگر ببینی هنگامی که(این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند.

این اسامی و عنوان ها هر یک حالتی از آن زمان را بازگو می کند. از یک طرف حسرت دوری از دنیا و جدا شدن از اموری که مورد علاقة اوست، و از طرف دیگر ترس و وحشت زیاد از موجودات عجیب و غریب که دارد می بیند و نیز ترس از عوالمی که ناشناخته است و دارند او را به آن سمت می برند و از طرف سوم خود فشار جدا شدن روح از بدن است. همة این ها آنچنان انسان را به حالت گیجی و سردرگمی و تحیر فرو می برد که قرآن آن را «سکرة

ص: 80


1- سورۀ ق، آیۀ16.
2- سورۀ انعام، آیۀ 93.

الموت» نامیده است.

ما با یک دندان درد شدید، گاه گیج می شویم و خیلی چیزها یادمان می رود، حال این کجا و هنگام قبض روح کجا؟

توصیف سکرات موت در کلام امیرالمؤمنین

حضرت امیر علیه السلام در خطبة 109 «نهج البلاغه» سکرات موت را این گونه توصیف می کنند:

فَغَی_رُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْاجْتَمَعَتْ عَلَیهِمْ سَکرَةُ الْم_َوْتِ وَ حَسْ_رَةُ الْفَوْتِ... یُفَکَّرُ فِیمَ أفْنَی عُمُرَهُ وَ فِیمَ أذْهَبَ دَهْرَهُ... فَلَمْیزَلِ الْم_َوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّی خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ... فَقُبِضَ بَصَ_رُهُ کمَا قُبِضَ سَمْعُهُ... فَصَارَ جِیفَةً بَینَ أهْلِهِ قَدْ أوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ... ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَی مَخَطٍّ فِی الْأرْضِ فَأسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَی عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ؛ آنچه بر انسان در لحظة مرگ می گذرد، قابل وصف نیست. از طرفی سکرات مرگ و سختی جان دادن و از طرف دیگر غم و اندوهِ فرصت هایی که از دست داده اند، تمام وجودشان را می گیرد.

در آن لحظات سخت اعضای بدن سست می گردد و رنگش تغییر می کند. با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ، زبان از کار می افتد و قدرت سخن گفتن سلب می گردد، ولی همچنان در بین اعضای خانوادة خود، آن ها را با چشم نگاه می کند و با گوش هایش می شنود. عقلش نیز سالم و فکرش باقی است.

فکر می کند عمرش را در چه راهی تباه کرده و روزگارش را در

ص: 81

چه چیزهایی به پایان رسانده. به یاد اموالی می افتد که با خون دل آن ها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشتهو حال باید برود و جواب گوی آن ها باشد. لذت و استفاده اش برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختی اش برای او مانده است.

مرگ همچنان بر اعضای بدنش چیره می گردد تا آنجا که گوشش هم مثل زبانش از کار می افتد و فقط به خانواده اش نگاه می کند و حرکات زبانشان را می بیند، ولی دیگر صدایی نمی شنود. پس از مدتی چشم او نیز از کار می افتد و روح از بدنش خارج می شود و مانند مرداری در بین اعضای خانواده اش می افتد، به طوری که از نشستن نزد او وحشت می کنند و از نزدیک شدن به او دوری می نمایند.

در این حال دیگر نه گریه کننده ای او را یاری می کند و نه کسی جوابش را می دهد. سپس او را برداشته به سوی آخرین منزلگاهش، یعنی قبر می برند و او را در آنجا تنها می گذارند و به دست عملش می سپارند و از دیدارش برای همیشه چشم می پوشند.

البته از قرائن کلام حضرت بر می آید که این نوع جان دادن مربوط به کسی است که حلال و حرام را در زندگی رعایت نکرده و عمرش را تباه نموده، وگرنه برای مؤمنانی که اهل مراقبت و مراعات شئون دینی و الهی بوده اند، صحنه صحنة دیگری است.

قبض روح مؤمن

امام سجاد علیه السلام در روایتی قدسی می فرمایند:

ص: 82

قال اللهُ عَزّوجَلّ: فَإذا حَضَ_رَهُ اَجَلُهُ الّذی لا تَأخی_رَ فِیهِ بَعَثتُ إِلَیهِ بِرَیحانَتَینِ مِنَ الجَنَّةِ تُسَمّی إِحداهُما المُسخِیةَ وَ الاخرَی المُنسِیَةَ، فَاَمَّا المُسخِیَةُ فَتُسخِیهِ عَن مالِهِ، وَ اَمَّا المُنسِیَةُ فَتُنسیهِ اَمرَ الدُّنیا ؛ (1)خداوند می فرماید: پس وقتی که اجل حتمی بندة مؤمن من فرا می رسد، من دو گل از بهشت به سوی او می فرستم که نام یکی از آن ها «مسخیه» است و دیگری «منسیه». آن مؤمن با بوییدن گل «مُسخیه» نسبت به مالش بی علاقه می شود و با بوییدن گل «مُنسیه» دنیا را از یاد می برد. بعد من روح او را قبض می کنم.

اهل ایمان چنان با بوی عطر این نسیم های بهشتی سرمست می شوند که دیگر علاقه ای به ماندن در دنیا ندارد و به شوق عطر دل انگیزی که از حرم الهی به مشامشان رسیده است، به راحتی جان می دهند.

اگر ز کوی تو بویی به من رسانَد بادبه مژده جان گرامی به باد خواهم داد

به امام صادق علیه السلام گفته شد: مرگ را برای ما توصیف کنید. حضرت فرمودند:

لِلمُؤمِن کَاَطیَبِ ریحٍ یَشَمُّهُ فَیَنعُسُ لِطیبِهِ وَ یَنقَطِعُ التَّعَبُ وَ الاَلَمُ کُلُّهُ عَنهُ... ؛ (2)مرگ برای مؤمن همانند بهترین بوییدنی هاست که ببوید و در اثر استشمام بوی خوش عطسه ای بزند و تمام ناراحتی ها و رنج ها یکجا از او قطع شود..

ص: 83


1- الامالی للطوسی، ص414؛الجواهر السنیة، ص625؛ بحارالانوار، ج6، ص152.
2- عین اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص274؛ بحارالانوار، 6، ص152.

قرآن هم هنگام توفّی و قبض روح مؤمن را این گونه توصیف کرده است:

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمْ الْم_َلائِکةُ طَیبِینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکمْ ادْخُلُوا الْج_َنَّةَ بِمَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ؛(1) ملائکه و فرشتگانی که مأمور گرفتن جان مؤمنان هستند، به آن پاکان باتقوا می گویند: سلام بر شما به خاطر اعمال خوبی که داشتید، داخل بهشت شوید.

انواع جان دادن

اشاره

با مراجعه به روایات می بینیم انسان ها بسته به ایمان و عملشان به هنگام قبض روح و جان دادن چهار دسته می شوند:

خوبانی که راحت جان می دهند

این نوع جان دادن مربوط به مؤمنان پاک نهادی است که زندگی خود را بر مدار حق و اطاعت از خداوند و سیرة اهل بیت علیهم السلام سپری نموده اند. که در آیه و روایت اخیر به این دسته اشاره شد.

خوبانی که سخت جان می دهند

انسان های مؤمنی که هنوز گناهان و خطاهایی به گردنشان مانده و نیاز است از آثار آن ها پاک شوند، چه بسا با سختی جان کندن تصفیه گردند و همین سختی؛ کفارة گناهانشان شود.پامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ص: 84


1- سورۀ نحل، آیۀ 32.

المَوتُ کَفّارَةٌ لِذُنوبِ المُؤمنینَ ؛ (1)مرگ و سختی های آن کفارة گناهان اهل ایمان است.

بدانی که راحت جان می دهند

برخی از کفار و اشقیا ممکن است جان دادن آسانی داشته باشند و چه بسا همین امر موجب حیرت اطرافیان او می گردد که چطور با این بدی ها این قدر راحت جان داد؟! ولی باید توجه داشت که خداوند اجر و پاداش عمل کسی را ضایع نمی کند و از طرف دیگر قسم یاد کرده که پس از مرگ به کافر احسانی نکند. قهراً پاداش خوبی کافر در همین دنیا داده می شود. بنابراین، اگر حسناتی از او بی پاداش مانده است، همین آسان جان دادن به هنگام مرگ می تواند پاداش او باشد؛ چون این هنگام هنوز جزء دنیا محسوب می شود.امام کاظم علیه السلام فرمود:

وَ تُصَفَّی الکافِرِینَ مِن حَسَناتِهِم فَیَکُونُ آخِرُ لَذَّةٍ او راحَةٍ تَلحَقُهُم هُوَ آخِرُ ثَوابٍ حَسَنَةٍ تَکُونُ لَه_ُم؛ (2)و کافران را از حسناتشان تصفیه می نماید، و آخرین لذت یا آسودگی است که به آنان می رسد، و آخرین پاداش نیکی است که به نفع آنان است.

بنابراین،راحت مردن کافر، به خاطر تسویه حسابی است که خداوند نسبت به کارهای نیک آنان انجام می دهد.

ص: 85


1- الامالی للمفید، ص283.
2- معانی الاخبار، ص289؛ بحارالانوار، ج6، ص155.

بدانی که سخت جان می دهند

سختی جان دادن اولین سیلی مأموران الهی است که شروع زندگی عذاب آور آنان را به آن ها بشارت می دهد.

مرحوم آیت الله اراکی خاطره ای از منبر محدث قمی نقل کرده اند که خودشان از ایشان شنیده اند این مرد پاک می فرمود: زمانی وارد قبرستان وادی السلام نجف شدم، ناگهان صدای نعره های دلخراشی را شنیدم که هر چه نزدیک تر می شدم، نعره ها شدیدتر می شد؛ نعره هایی شبیه نعره های شتری که او را داغ می کنند و بر زخم او داغ می گذارند. امّا متوجه شدم دیگران دارند خیلی عادی حرکت می کنند و نمی شنوند. از کسی سؤال کردم شما صدایی نمی شنوید؟ گفت: خیر. فهمیدم فقط من می شنوم. وقتی نزدیک به جنازه ای شدم که داشتند دفنش می کردند، دیدم فریادها از اوست که گویی قبرستان را به لرزه درآورده. چه ظالمی بود که این قدر سریع عذاب او شروع شده بود. بله برخی را این گونه با عذاب استقبال می کنند.

ص: 86

ص: 87

ص: 88

گفتارپنجم: عوامل آسان جان دادن

اشاره

در روایات بسیاری به عوامل مختلفی اشاره شده که مردن را آ سان می کند، یا وسوسه های شیطان را دفع می کند. اموری چند باعث می شود که انسان راحت و سلامت از این دنیا به عالم برزخ منتقل گردد.

ایمان و اعتقاد سالم

اولین شرط

بدون شک اولین شرط برای راحتی و سلامتی هنگام مرگ این است که انسان، خدا، آخرت و دین را قبول داشته باشد، اتصالش با خدا برقرار باشد و با خدا قهر نباشد تا وقتی او را به سوی خدا می برند بدش نیاید و سختی نکشد، و بداند به سمت دوستش می رود، نه دشمنش.

ملاقات حضرت ابراهیم با عزرائیل

در روایتی آمده است: که حضرت عزرائیل علیه السلام بر ابراهیم خلیل الله علیه السلام ، ظاهر شد، حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی حضرت عزرائیل را دید، حس کرد دیگر آخر کار است. پرسید: «یا مَلَکَ الْم_َوْتِ أدَاعٍ أمْ نَاع؛ آیا آمده ای دعوتم کنی خودم به اختیار خودم بیایم، یادیگر کار تمام

ص: 89

است و اختیاری نیست؟»

گفت: نه، اختیار داری. حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «فَهَلْ رَأیتَ خَلِیلًا یمِیتُ خَلِیلَه؛ آیا دیده ای دوستی جان دوستش را بگیرد؟» حضرت عزرائیل ماند که چه کند و چه بگوید. خداوند متعال فرمود: به ابراهیم بگو: «هَلْ رَأیتَ حَبِیباً یَکرَهُ لِقَاءَ حَبِیبِهِ إِنَّ الْح_َبِیبَ یُحِبُّ لِقَاءَ حَبِیبِه؛(1) آیا دوستی را دیده ای که از ملاقات دوستش ناراحت باشد؟!قطعاً دوست مشتاق دیدار دوست است.»

بنابراین، هر چه ایمان و اعتقادات ما محکم تر باشد، مرگ برای انسان راحت تر و لذت بخش تر است. چنان که خداوند در قرآن می فرماید:

یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْح_َیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَة ؛ (2)خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار می دارد؛ هم در این جهان، و هم در سرای دیگر!

مهربان تر از پدر و مادر

در روایات متعدد آمده است که حضرت عزرائیل علیه السلام به مؤمن می گوید: من از پدر و مادر مهربان به تو مهربان ترم. یا در روایاتی آمده است که ملک الموت هنگام مرگ به مؤمن شهادتین را تلقین می کند، ملائکه به او خوش آمد می گویند، یا برای مؤمن دسته گل

ص: 90


1- الامالی للصدوق، ص197؛ بحارالانوار، ج6، ص127.
2- سورۀ ابراهیم، آیۀ 27.

معطر، یا نسیم رحمت به نام های مسخیه و منسیه می فرستند و امثال این ها. همه این تشریفات زیبا برای مؤمن است.

سلمان در بازار آهنگران

امام صادق علیه السلام فرمودند: روزی سلمان در کوفه از بازار آهنگران می گذشت. دید جوانی غش کرده و مردم دور او جمع شده اند. وقتی سلمان را دیدند، گفتند: این جوان غش کرده و اگر بر او دعایی بخوانی _ ان شاء الله _ بلند می شود.

سلمان به بالین او آمد. آن جوان چشمش را باز کرد و به سلمان نگاه کرد و گفت: ای اباعبدالله، این مردم که می گویند من مریض و غشی هستم. این طور نیست، بلکه هنگامی که گذرم به این بازار افتاد و دیدم که چگونه با چکش های آهنین بر روی آهن های گداخته می زنند، به یاد این آیه افتادم: «وَ لَه_ُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ؛ (1)نگهبانان جهنم با گرزهای آهنین اهل جهنم را می زنند.» و دیگر نفهمیدم و افتادم.

حضرت سلمان فهمید این جوان با معرفت است. با او دوست شد. پس از مدتی آن جوان مریض شد و به حال احتضار افتاد. سلمان نزد او آمد و بالای سرش نشست و گفت: ای ملک الموت، با برادرم مدارا کن! حضرت عزرائیل علیه السلام فرمود: ای اباعبدالله، من با

ص: 91


1- سوره حج، آیۀ 21.

هر مؤمنی دوست هستم و با او مدارا می کنم. (1)

بنابراین، شرط اول برای آسان جان دادن ایمان و اعتقادات سالم و درست است. ان شاءالله به یاری خداوند، ایمان و اعتقاداتمان را تا دم آخر نگه داریم و دچار تزلزل و تردید نشویم. مهم حفظ ایمان تا آن موقع است. این نگرانی مقدس است.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم خبر شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام را به ایشان دادند، اولین سؤال حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که «أفی سَلامَةٍ مِن دیِنی ؛ (2)آیا در آن هنگام دینم در سلامت است؟»

ایمان پایدار و ایمان عاریه ای

روایات ایمان را دو نوع معرفی کرده اند: برخی ایمان ها ثابت و پابرجاست و با حوادث از بین نمی رود، ولی برخی ایمان ها عاریه ای است، آدم زود آن را از دست می دهد. با یک وزوز پشه و مگسی که مانع خواب می شود، برخی - به قول خودمان - کفرشان درمی آید و کفر هم می گویند. با اندک فشار و سختی، مریضی، بالا و پایین شدن وضع مالی و کم و زیاد شدن حقوقی، با یک سؤال و شبهه ای چه بسا برخی کلمات کفرآلود می گویند و یا خدا را متهم به ظلم می کنند. نعوذ بالله!

باید ایمان ها و اعتقاداتمان را محکم کنیم. راهش هم صرفاً

ص: 92


1- الامالی للمفید، ص136؛ بحارالانوار، ج22، ص385.
2- شرح نهج البلاغه، ج4، ص108؛ بحارالانوار، ج34، ص339.

کلاس های عقائد و مطالعات عقیدتی نیست. این ها خوب است، ولی فقط عقل را قانع می کند. علاوه بر عقل دل هم باید قانع شود تا باور و ایمان قلبی پیدا شود. باور و ایمان قلبی راهش عمل است، بندگی است. «وَ اعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقِین» .(1)

هر عملی را که برطبق رضایت خداوند و دستورات دینی انجام دهیم، مانند چکشی که روی میخ می خورد و آن را فرو می برد، بر ایمان و اعتقادمان می خورد و آن را در درون قلبمان تثبیت می کند. کما این که برعکس با هر معصیتی بندهای اعتقادی پاره می شود. آن وقت چه بسا کسی اطلاعات دینی و معلومات دینی هم دارد، ولی درونش پوک است و باور ندارد. مثل شیطان که علم به خدا و قیامت دارد. لذا از خداوند درخواست طول عمر تا قیامت را کرد، ولی باور ندارد.

خوشا به حال کسی که ایمانش را تا آخر عمر محافظت کرده، آن وقت دیگر از آن به بعد ایمانش او را از خطرات، سکرات، شدائد موت، وساوس شیطان محافظت می کند و دیگر کم نمی آورد و راحت و با سلامت عبور می کند.

نمونه هایی از ایمان های ثابت

از مرحوم آیت الله کوهستانی که از اولیای الهی بودند، نقل شده است که ایشان آخر عمرشان دیگر حال حرف زدن نداشت. از او

ص: 93


1- سورۀ حجر، آیۀ99؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی.

پرسیدند: آقاجان ذکرتان را می گویید؟ فرمود: خدا لعنت کند شیطان را هر وقت می خواهم ذکر بگویم، سرفه ام می گیرد. اما من مشت به دهانش می زنم و هر طوری هست ذکرم را می گویم.

معروف است که مرحوم علامه طباطبایی هم در آخر عمرشان دچار فراموشی عجیبی شده بودند. دیگر اصطلاحات علمی و فلسفی و قیل و قال های علمی اصلاً یادشان نبود، ولی نزدیکانشان می گویند: می دیدیم ایشان لب هایشان تکان می خورد و آهسته چیزی می گویند. وقتی سؤال کردیم با که حرف می زنید؟ فرمودند: با حضرت حق. چیزی را که در جانش رسوخ کرده، از یاد نبرده بود.

دم مرگ دیگر فکر کار نمی کند. ملکات و باورها رومی آید و از کوزه همان برون تراود که در اوست. آن که دل و جانش هرز بود و چراگاه شیطان و افکار آلوده داشت، دم آخر هم هرزه گو می شود. یا کفری که در دل پنهان داشت را بر زبان می آورد. ولی کسی که یک عمر دلش با خدا بوده و مهر او را در دل پرورانده، زبان حالش دم آخر هم همین خواهد بود. هرگزم مهر تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از خاطرم آن سرو خرامان نرود آن قدر مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

ولایت اهل بیتبه ویژه حضرت امیر

اشاره

شرط دوم برای سلامت و راحت مردن، محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است که در واقع نشانة ایمان ناب و کامل است.

ص: 94

امام باقر علیه السلام فرمودند:

وَلَایتُنَا وَلَایةُ اللهِ الَّتِی لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً قَطُّ إِلّا بِهَا؛ (1)ولایت ما همان ولایت خداست که خداوند هیچ پیامبری را جز بر آن مبعوث نساخت.

ولایت اهل بیت در حقیقت ولایت حق و شأنی از شئون توحید است. لذا در روایات ما توحید را تا «عَلِیٌّ وَلی الله» دانسته اند. هم از امام سجاد و هم امام رضا علیهما السلام روایت شده است که پس از دو جملة شهادتین «هِیَ لا اِلَهَ الَّا الله وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ» فرمودند: «و عَلیٌّ اَمی_رُالمؤمنینَ وَلِیُّ الله». بعد فرمودند:«اِلی هیهنا التَّوحیدُ؛ توحید تا اینجاست.» (2)

به هر حال لطف اهل بیت علیهم السلام همواره و در همه جا به دوستانشان می رسد چه در دنیا، چه هنگام مرگ، چه در عالم برزخ و چه در قیامت. در هیچ عالمی نیست که ما بی نیاز از آن ها شویم و آن ها هم دستشان بسته و کوتاه باشد.

به تعبیر زیارت جامعة کبیره، آن ها «رحمت موصوله» هستند. رحمتی که متصل است و هیچ گاه قطع نمی شود.

دستگیری اهل بیت دربرزخ

اگر در برخی روایات آمده است که برزختان با خودتان است

ص: 95


1- الکافی، ج1، ص:437؛ بحارالانوار، ج26، ص 281.
2- البرهان، ج4، ص344.

و شفاعت ما در برزخ نیست و در قیامت است، این ها باید در جای خود با توجه به بقیة روایات معنا شود. یا به این معناست که شفاعت اصلی اهل بیت در برزخ نیست و در مراحل و منازل بسیار سخت و هولناک قیامت بروز می کند. نه این که اصلاً شفاعتی در برزخ ندارند. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم: «اللَّهُمَّارزُقنی شَفاعَةَ الحُسینِ یَومَ الوُرودِ؛ خداوندا، روزی که بر تو وارد می شوم، شفاعت حسین را نصیبم کن!»

و یا بدان معناست که دستگیری های اهل بیت علیهم السلام در برزخ را اصطلاحاً شفاعت نمی گویند، بلکه کرامت و عنایت می گویند. همان طور که در دنیا دستگیری های متعدد دارند.

حضرت ولی عصر علیه السلام الآن کمک ها و دستگیری های پیدا و پنهان بسیار دارد که هزاران مورد آن را ما خبر نداریم و به آن توجه نداریم و گاه متأسفانه گله هم می کنیم که آقا چرا به فکر ما نیستی؟

شخصی که مدتی به حضرت متوسل شده بود، حاجتش را نگرفته بود. گله می کرد که آقا شما به ما توجهی ندارید و به فکر ما نیستید!! در حالتی حضرت را دیده بود. حضرت به او فرموده بود: فلانی آیا در بچگی فلان خطر را از تو دفع نکردیم؟ آیا در فلان جا فلان کار را نکردیم؟ آیا در فلان کار ما به فکرت نینداختیم چه کن و همین طور حضرت مواردی را فرمود. آن شخص با شرمندگی گفت: آقا دیگر نفرمایید، خیلی شرمنده ام که فکر کردم شما به ما توجه ندارید.

ص: 96

این دستگیری ها را شفاعت نمی گوییم. کرامت و لطف و عنایت می گوییم. چه بسا در برزخ هم این گونه باشد.

به هر حال این شرط ولایت اهم شرائط و مکمل شرط اول است. البته خدا کند جوری زندگی نکرده باشیم و کاری نکرده باشیم که دم مرگ بگویند: ما این را نمی شناسیم.

کیمیای ولایت امیرالمؤمنین

ولایت و محبت همة ائمه علیهم السلام شرط است، خصوصاً در بین آن ها داشتن محبت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام کیمیاست. به قول حافظ:

غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میزان حق و باطل است، مرز و ملاک ایمان و کفر است.چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند: «عَلِیٌ حُبُّهُ ایمانٌ و بُغضُهُ کُفرٌ ؛ (1)محبت علی علیه السلام ایمان است و بغضش کفر.» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرمودند:

مَنْ أحَبَّ عَلِیّاً هَوَّنَ اللهُ عَلَیهِ سَکرَاتِ الْم_َوْت ؛ (2)هر کس علی علیه السلام را دوست بدارد، خداوند شدت و سختی جان دادن را بر او آسانمی کند.

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابشان فرمودند: کدام یک از شما تمام عمر همه روز روزه است؟ سلمان گفت: من یا رسول الله.

ص: 97


1- علل الشرایع، ج1، ص162؛ بحارالانوار، ج 39، ص194.
2- فضائل الشیعة، ص4؛ بحارالانوار، ج7، ص222.

پیامبر فرمودند: کدام یک از شما همة شب ها را به شب زنده داری و عبادت مشغول است؟ باز سلمان گفت: من یا رسول الله. پیامبر فرمود: کدام یک از شما شبانه روز یک ختم قرآن می کند؟ سلمان گفت: من یا رسول الله.

عجب تمام عمر روزه، هر شب احیا و شب زنده داری و عبادت، هر شبانه روز یک ختم قرآن؛ یکی از اصحاب خشمگین و عصبانی گفت: آقا، سلمان راست نمی گوید. کجا همه روز روزه است و همة شب ها بیدار؟ من خودم دیدم خیلی روزها غذا می خورد و خیلی شب ها هم خواب است.

پیامبر ناراحت شد و فرمود: ساکت شود. تو کجا سلمان کجا؟ از او بپرس تا سرّ ادعاهایش را بفهمی. آن مرد به سلمان گفت: چرا چنین ادعا کردی و حال آن که من خلاف آن را دیده ام؟ سلمان فرمود: تو مطلب را نگرفتی. این که گفتم تمام سال روزه ام، چون در هر ماه سه روز روزه دارم و خداوند در قرآن فرموده است: اگر کسی یک کار خوب انجام دهد من ده برابرش می کنم. «مَنْ جاءَ بِالْح_َسَنَةِ فَلَهُ عَشْ_رُ أمْثالِها» . (1)و این یعنی سی روز. پس گویی همة ماه روزه ام. به علاوه روزه ماه شعبان را می گیرم و به رمضان وصل می کنم و این خودش روزه عمر است.

اما این که گفتم شب ها را به احیا و شب زنده داری می گذرانم؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر که با وضو بخوابد گویا همه شب را

ص: 98


1- سورۀ انعام، آیۀ 16.

احیا کرده و من همیشه با وضو می خوابم.

اما این که گفتم روزی یک بار قرآن را ختم می کنم، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی، مَثل تو در امتم مَثَل سوره «قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ» در قرآن است. هر که یک بار آن را بخواند، ثلث قرآن را خوانده است، اگر دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و اگر سه بار بخواند گویی همة قرآن را ختم کرده است. ای علی، هر که تو را به قلب دوست بدارد، ثلث ایمان را دارد. اگر به زبان و قلب دوست داشته باشد، دو ثلث ایمان را دارد. و اگر به زبان و قلب و عمل تو را دوست داشته باشد، ایمانش کامل است. «وَ الَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ یا عَلِیّ لَو اَحَبَّکَ اَهلُ الاَرضِ کَمَحَبَّةِ اَهلِ السَّماءِ لَکَ لَم_ّا عُذِّبَ اَحَدٌ بِالنّارِ؛ قسم به کسی که مرا به حق فرستاد، ای علی، اگر اهل زمین همه تو را دوست می داشتند، چنان که اهل آسمان و ملکوتیان دوستت دارند، خداوند احدی را به دوزخ عذاب نمی کرد.» این را پیامبر فرمود. حال من هر روز سه بار «قل هو الله» را می خوانم. (1)

بله ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به قلب و زبان و عمل داشتن کمال ایمان است و اگر همه این ولایت را داشتند، اصلاً جهنم خلق نمی شد.

این محبت ها در دم مرگ و هنگام سکرات به خصوص خودش را نشان می دهد. مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی با این که

ص: 99


1- الامالی للصدوق، ص34؛ معانی الاخبار، ص235؛ بحارالانوار، ج22، ص318.

سه چهار روز آخر عمرش را با کسی دیگر حرف نمی زد و مشغول خود بود، ناگهان شب جمعه ای سر از بالین برداشت و رو به سمتی گفت: شیطان، به من که وجودم پر از محبت امیرالمؤمنین است، دست نخواهی یافت. برو گم شو!

گر بشکافند سراپای من جز تو نیابند در اعضای من

صلة رحم و نیکی به والدین

اشاره

یکی دیگر از اموری که رعایت آن باعث آسانی سکرات موت می شود، صلة رحم است. به خویشاوندان و نزدیکان رحم می گویند؛ چون جلوه ای از رحمت خداوند در آن ها ظهور کرده است. خداوند است که این محبت ها را در بین جمعی از انسان ها به نام ارحام انداخته است.

در روایتی آمده است که یک جزء از صد جزء رحمت خدا در دنیا جلوه کرده که محصول آن یک جزء همة این محبت ها و عاطفه های بین پدر و مادر و فرزندان و خواهر و برادر و فامیل و خویش را رقم زده است، بقیه آن در آخرت ظهور می کند. (1)

کسی که قطع رحم می کند، در واقع رحمت خدا را از خود قطع می کند.بر این اساس، این همه به آن توصیه شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَنْ أحَبَّ أنْ یُخَفِّفَ اللهُ عَنْهُ سَکرَاتِ الْم_َوْتِ فَلْیَکنْ بِقَرَابَتِهِ

ص: 100


1- روضة الواعظین، ج2، ص502.

وَصُولًا وَ بِوَالِدَیهِ بَارّاً فَإِذَا کانَ کذَلِک هَوَّنَ اللهُ عَلَیهِ سَکرَاتِ الْم_َوْت؛(1)هر که دوست دارد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان نماید، نسبت به خویشان پیوند و نسبت به پدر و مادر احسان و نیکی داشته باشد که در این صورت خدا سکرات را بر او آسان می نماید.

جوانی که زبانش به «لا اله الاّ الله» باز شد

قطع رحم، خصوصاً نسبت به والدین، عقوبت های سنگین دارد. مرحوم محدث قمی در کتاب «منازل الاخرة»، از «کافی» روایتی نقل کرده که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام وفات جوانی نزد او حاضر شده و به او فرمود: بگو: «لا اله الّا الله».

آن جوان زبانش بسته شد و نتوانست بگوید: حضرت به زنی که در کنار آن جوان بود، فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بله، من مادر او هستم.

فرمود: آیا تو بر او خشمناکی؟ گفت: بله، و شش سال است که با او سخن نگفته ام. حضرت فرمود: اینک از او راضی شو. آن زن گفت:

«رَضِی اللهُ عَنْه یا رَسُولَ اللهِ بِرِضَاک عَنْه؛ یا رسول الله، خداوند به رضایت شما از او راضی باشد.» و چون این کلمه را که نشانة رضایت او از پسرش بود گفت، زبان آن جوان باز شد.

ص: 101


1- مشکات الانوار، ص162؛ بحارالانوار، ج79، ص65.

حضرت به او فرمود: بگو: «لا اله الّا الله». جوان تکرار کرد و گفت. حضرت فرمودند: چه می بینی؟ عرض کرد. مرد سیاه زشت رویی با جامه های چروک و بدبو که از تعفن او، راه نفس من گرفته شده است. حضرت فرمودند: بگو:

یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِی_رَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکثِی_رِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِی_رَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکثِی_رَ إِنَّک أنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ ای خدایی که عمل کم و اندک را می پذیری و از گناهان بسیار درمی گذری، عمل اندک مرا بپذیر و از گناهانِ بزرگ و بسیار من درگذر. که همانا تو آمرزندة مهربانی!

جوان آن کلمات را گفت. آن وقت حضرت به او فرمودند: نگاه کن چه می بینی؟ گفت مردی سفیدرو و زیبا می بینم با بویی خوش و لباسی فاخر و آن سیاه اولی دارد می رود. حضرت فرمودند: همین کلمات را تکرار کن. او دوباره گفت و عرض کرد: دیگر آن سیاه را نمی بینم و در همین حال از دنیا رفت. (1)

مرحوم محدث قمی می فرماید: خوب در این حدیث تأمل کن. ببین اثر عقوق چه اندازه زیاد است که در این جوان با آن که از صحابه شمرده می شد و کسی مثل پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم به عیادت او آمده و بر بالین او نشسته و خود آن جناب کلمة شهادتین را به او تلقین فرمود، نتوانست آن را بر زبان آورد، مگر وقتی مادرش از او راضی شد. آن وقت زبانش باز شد و کلمة شهادتین را بر زبان آورد.

ص: 102


1- الامالی للمفید، ص287؛ جامع الاحادیث الشیعة، ج26، ص922.

مداومت بر تسبیحات حضرت زهرا

یکی دیگر از اموری که باعث آسانی جان دادن می گردد، مداومت بر تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام بعد از نمازهای واجب است.

این تسبیحات گنجی است که به ما رسیده است و از بزرگ ترین هدایای الهی بوده که پیامبر بزرگوار به حضرت زهرا علیها السلام دادند.

به تعبیر امام صادق علیه السلام اگر بهتر از این چیزی بود، پیامبر همان را عطا می کرد. (1)امام صادق علیه السلام فرمودند: این تسبیحات نزد من از هزار رکعت نماز در روز بالاتر است. (2)و ما همان طور که فرزندانمان را به نماز امر می کنیم، به این تسبیحات هم امر می نماییم.

بعد فرمودند: «فَاِنَّهُ لَم یَلزَمهُ عَبدٌ فَشَقِیَ؛ (3)کسی که بر آن مداومت داشته باشد، دچار شقاوت و عاقبت سوء نمی شود.»

مداومت بر نماز اول وقت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: عزرائیل روزی پنج نوبت همة انسان ها را هنگام نمازهای پنج گانه نظارت می کند.

فَإِنْ کانَ مِمَّنْ یوَاظِبُ عَلَیهَا عِنْدَ مَوَاقِیتِهَا لَقَّنَهُ شَهَادَةَ أنْ لا إِلَهَ إِلّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ ص وَ نَحَّی عَنْهُ مَلَکُ الْم_َوْتِ

ص: 103


1- الکافی، ج3، ص343؛ بحارالانوار، ج43، ص64.
2- تَسْبِیحُ فَاطِمَهَ علیه السلام فِی کُلِّ یَوْمٍ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاهٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ صَلَاهِ أَلْفِ رَکْعَهٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ.الکافی، ج3، ص343؛ ثواب الاعمال، ص163؛ بحارالانوار، ج82، ص332.
3- إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِتَسْبِیحِ فَاطِمَهَ علیها السلام کَمَا نَأْمُرُهُمْ بِالصَّلَاهِ فَالْزَمْهُ فَإِنَّهُ لَمْ یَلْزَمْهُ عَبْدٌ فَشَقِیَ. الکافی، ج3، ص343؛ بحارالانوار، ج82، ص328.

إِبْلِیسَ؛ (1)اگر شخص از کسانی است که بر نماز در این اوقات مواظبت دارد، خود ملک الموت هنگام مرگ، شهادت «لا اله الّا الله و اَنّ محمّدا رَسولُ الله» را به او تلقین می کند و ابلیس را از او دور می نماید.

انگشتر عقیق به دست کردن

در روایتی از امام عسگری علیه السلام به دست راست کردن عقیق از علائم مؤمن شمرده شده است (2)و در روایت امام صادق علیه السلام باعث عاقبت به خیری و دفع مکروه و بلاست. (3)

خواندن «لا حول ولاقوهٓ الاّ بالله»

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که خواندن هفت بار «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوة الّا بالله» در تعقیب نماز صبح و مغرب باعث دفع مرگ بد است. (4)

خواندن دعای عدیله

پس از خواندن این دعا، بنا به توصیة برخی علمای بزرگ از

ص: 104


1- وسائل الشیعة، ج2، ص:455.
2- عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاهُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ مومن پنج علمت دارد: خواندن (روزانه)51 رکعت نماز،زیارت اربعین(امام حسین علیه السلام )، دست راست کردن انگشتر، سجده بر خاک گذاشتن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم؛ بحارالانوار، ج98، ص329.
3- الکافی، ج6، ص471؛ ثواب اعمال، ص173.
4- الکافی، ج2، ص531،؛ بحارالانوار، ج90، ص192.

جمله فخرالمحققین، فرزند علامه حلّی اعتقاداتمان را در نظر بگیریم و صادقانه آن را به خداوند امانت بسپاریم و فراز آخر دعا را بخوانیم:

اللَّهُمَّ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ إِنِّی قَدْ أوْدَعْتُک یقِینِی هَذَا وَ ثَبَاتَ دِینِی وَ أنْتَ خَی_رُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَیَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِی؛ (1)خدایا، ای ارحم الراحمین؛ من اعتقادات خود را نزد تو به امانت گذاشتم و تو بهترین امانتداری و خودت ما را به حفظ امانات امر کردی، پس این امانت من را هنگام مرگ به من برگردان.

تعقیبات رضیت بالله ربّا...

این تعقیبات یک دور مرور اعتقادات است و توصیه شده پس از هر نماز خوانده شود و در «مفاتیح الجنان» هم بعد از دعای عدیله آمده است. به فرمودة امام صادق علیه السلام این تعقیبات برای حفظ و ثبات ایمان مناسب است.

رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عُلیهِ وَ آلِهِ نَبِیّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کتَاباً وَ بِالْکعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیاً وَ إِمَاماً وَ بِالْح_َسَنِ وَ الْح_ُسَینِ وَ عَلِی بْنِ الْح_ُسَینِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْح_َسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْح_ُجَّةِ بْنِ الْح_َسَنِ

ص: 105


1- این دعا در کتاب شریف «مفاتیح الجنان» بخش «ادعیه مشهور» قبل از دعای جوشن کبیر آمده است.

صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِمْ أئِمَّةً اللَّهُمَّ إِنِّی رَضِیتُ بِهِمْ أئِمَّةً فَارْضَنِی لَه_ُمْ إِنَّک عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ. (1)

قرائت «قل هوالله احد» پس از هر نماز

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:

فَمَنْ تَعَاهَدَ قِرَاءَتَهَا بَعْدَ کُلِّ صَلَاةٍ... وَ لا یَذُوقُ سَکرَاتِ الْم_َوْتِ؛ (2)کسی که قرائت سورة «قل هو الله احد» را بعد از هر نماز ترک نکند، یکی از آثار آن این است که طعم سکرات و سختی های هنگام مرگ را نمی چشد.

روزة ماه رجب به هر مقدار

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که روزة یک روز ماه رجب از شدت سکرات و هول بعد از مرگ و عذاب قبر ایمن می دارد. (3)

وظایف ما به هنگام مرگ دیگران

انسان در رابطه با مرگ و مهیا شدن برای آن، وظایفی نسبت به خودش دارد و وظایفی نسبت به دیگران. اما وظایف انسان در ارتباط با مهیا ساختن دیگران برای ورود به عالم دیگر اموری است که برخی واجب و برخی مستحب است:

ص 106


1- مفاتیح الجنان؛ تعقیبات مشترک.
2- المجتنی، ص25؛ بحارالانوار، ج89، ص361.
3- مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ آخِرِ هَذَا الشَّهْرِ کَانَ ذَلِکَ أَمَاناً مِنْ شِدَّهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ أَمَاناً لَهُ مِنْ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ عَذَابِ الْقَبْرِ. الامالی للصدوق، ص15؛ بحارالانوار، ج94، ص33.

رو به قبله خوابانیدن محتضر

از وظایف واجب ما نسبت به کسی که در حال احتضار و جان دادن است، این است که او را به قبله بخوابانیم،به طوری که کف پاها به سوی قبله باشد. البته این در صورت امکان است.

فلسفة این کار در حدیثی این گونه بیان شده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عیادت کسی رفتند که در حال مرگ بود و رو به قبله هم نبود. حضرت فرمود: او را رو به قبله بخوابانید.«وَجِّهُوهُ إِلَی الْقِبْلَةِ فَإِنَّکمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِک أقْبَلَتْ عَلَیهِ الْم_َلَائِکةُ وَ أقْبَلَ اللهُ عَلَیهِ فَلَمْ یَزَلْ کذَلِک حَتَّی یُقْبَضَ؛ (1)او را به سوی قبله قرار دهید.هرگاه چنین کردید، خداوند و ملائکه به او رویآورند و همواره چنین است تا قبض روح شود.»

وظایف و آداب استحبابی برای کسی که در حال احتضار است

تلقین «لااله الاّ الله»

اما وظایف و آداب مستحب، برای کسی که در حال احتضار است:

زمان احتضار و جان دادن، زمان سختی است و محتضر آنچنان در گیجی و تحیر است که چه بسا اسم خودش را هم فراموشمی کند. لذا توصیه شده کسانی که اطراف او هستند کمک دهند و شهادت به وحدانیت خداوند، یعنی «لا اله الّا الله» و شهادت به

ص: 107


1- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص133؛ ثواب الاعمال، ص:195.

رسالت پیامبر و اسم یک یک ائمه علیهم السلام را به او تلقین کنند.

این تلقین باید با مهربانی و نرمی و آرام آرام باشد،نه با زور و فشار و داد و فریاد که این ها شاید باعث اذیت او شوند و چه بسا دیگر اصلاً نخواهد بگوید. به هر حال در روایت آمده است که این ها را تلقین کنید. و او را به این امور مهم مشغول کنید. «حَتّی یَنقَطِعَ عَنهُ الکَلامُ؛ تا حرف دیگری نزند.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

لَقِّنُوا مَوْتَاکمْ لا إِلَهَ إِلّا اللهُ فَإِنَّ مَنْ کانَ آخِرُ کلامِهِ لا إِلَهَ إِلّا اللهُ دَخَلَ الْج_َنَّةَ؛(1) به مردگانتان(که درحال جان دادن هستند)«لا اله الا الله» را تلقین کنید که هر کس آخرین کلامش «لا اله الا الله» باشد، وارد بهشت می شود.

تلقین دعای فرج

حضرت امیرعلیه السلام وقتی بر بالین محتضری این دعا را تلقین می کرد، می فرمود: دیگر بر او ترسی نیست:

لَا إِلَهَ إِلّا اللهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْح_َمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِین.(2)

خواندن دعای عدیله

خوب است کنار محتضر دعای عدیله خوانده شود، به طوری که

ص: 108


1- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص132؛ بحارالانوار، ج78، ص232.
2- الکافی، ج3، ص124؛ بحارالانوار، ج78، ص240.

او هم بفهمد. به خصوص به او یاد دهند که اعتقاداتش را به خدا امانت بسپارد. مرحوم آیت الله حجّت روزهای آخر عمر،چهار بار کنارشان این دعا خوانده شد. ایشان هم در بستر همراهی می کرد و گاه تکرار می کرد. در آخر هم مقداری تربت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را در استکان آبی ریختند و به ایشان دادند. وقتی نوشیدند، فرمودند: «آخر زادی من الدنیا تربة الحسین علیه السلام » و پس از مدت کوتاهی از دنیا رفتند.

خواندن قرآن خصوصاً آیهٓ الکرسی، یس و صافات

قرائت سورةیس بر بالین محتضر باعث نزول ملائکه رحمت و آسان جان دادن می گردد. همچنین قرائت سورة صافات وساوس شیطان را دفع می کند و موجب سلامت دین می گردد.

القای امیدواری و حسن ظن

القای امیدواری و حسن ظن در روایاتی(1) توصیه شده است که حسن ظن به خدا را به محتضر القاء کنند. این خیلی مهم است که هنگام مرگ دیگر از خوف حرفی نباشد و دائم به محتضر امید به

ص: 109


1- برای نمونه مرحوم شیخ صدوق در ضمن روایتی می گوید:«روزی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از حال یکی از شاگردانش پرسیدند. عرض کردند: بیمار است. حضرت به عیادتش رفته و دیدند در حال مردن است. به او فرمودند:«احسن ظنک بالله؛ به خداوند خوش گمان باش!» او گفت:به خدا خوش گمانم. فقط ناراحتیم برای دخترانم است، چیزی مرا ناراحت نکرد مگر برای آنها. حضرت فرمود: به همان کسی که برای مضاعف شدن حسنات و پاک شدن گناهانت امیدواری؛ برای اصلاح کار دخترانت (هم) امیدوار باش.»منتهی الامال، ج2، ص188.

رحمت حق و لطف ائمه داده شود تا اشتیاق به رفتن پیدا کند. از رحمت خدا بگوییم که آن قدر می بخشد که «حَتَّی یَطمَعَ اِبلیسُ فی رَحمَتِهِ؛ (1)حتی شیطان هم به رحمت خداوند طمع می کند.».

در «علل الشرایع» از امام رضا علیه السلام نقل شده است که دم آخر که فرعون در حال غرق بود، از موسی کمک خواست و استغاثه کرد. حضرت موسی از او روی برگرداند و به او توجهی نکرد. و فرعون غرق شد، خطاب رسید:

یا مُوسی ما اَغَثتَ فِرعَونَ لاَنَّکَ لَم تَخلُقهُ وَلَوِ استَغاثَ بی لاَغَثتُهُ؛ (2)ای موسی،جواب فرعون را ندادی؛ چون تو خالق او نبودی، اگر از من کمک خواسته بود، جوابش را می دادم.

انتقال به محل خواندن نماز

یکی از دستورات استحبابی برای محتضری که سخت جان می دهد،این است که او را به محلی در خانه که معمولاً در آنجا نماز می خوانده است انتقال دهیم. البته اگر حرکت دادن باعث ناراحتی او نمی شود.

مکروهات احتضار

چیزهایی هم در ارتباط با محتضر مکروه است؛ مثل تنها گذاشتن

ص: 110


1- الامالی للصدوق، ص205؛ بحارالانوار،ج7، ص287.
2- علل الشرایع، ج1، ص59؛ الجواهر السینة، ص131.

محتضر، در کنار او جیغ و داد و گریه کردن، زیاد حرف زدن و نیز بودن کسانی که عذر شرعی دارند، مثل جنب یا خانم هایی که هنگام عادت ماهیانه آن هاست.

این ها وظایف و آدابی بود که در رابطه با مسلمانی که در حال احتضار است برعهده داریم. برخیوظایف هم در قبال خودمان داریم تا در هنگام مرگ غافلگیر نشویم که در گفتار بعد ضمن بحث آمادگی های قبل از مرگ مطرح خواهیم کرد.

ص: 111

ص: 112

ص: 113

ص: 114

گفتارششم: درمرگ های ناگهانی چه کنیم؟

آمادگی برای مرگ

معمولاً مرگ هایی که در این زمان ها می بینیم،مرگ های ناگهانی و دفعی است. کمتر پیش می آید که شخص محتضر در بستر باشد و اطرافیانش آداب و وظایف احتضار را برای او انجام دهند. او را رو به قبله کنند، کنارش قرآن بخوانند، او را تلقین نمایند.بیشترمرگ هایی که می بینیم یا در اثر تصادفات است، یا سکته های ناگهانی،یا بر روی تخت بیمارستان و احیاناً در اتاق مراقبت های ویژه که کسی دیگر کنار محتضر نیست و فرصتی نمی شود تا آن مستحبات و وظایف عملی گردد.

اینجاست که شخص مسلمان مؤمن باید از قبل آماده شده و به فکر آن لحظات تحیر و سردرگمی باشد تا اگر فرا رسید، درمانده و غافلگیر نشود.در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند:

لَقِّنُوا مَوْتَاکمْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ فَإِنَ مَنْ کانَ آخِرُ کلَامِهِ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الْج_َنَّةَ ؛(1)به کسانی که در شرف مرگ هستند،شهادت به «لا اله الا الله» را تلقین کنید که هر کس آخرین کلامش

ص: 115


1- من لا یحضر الفقیه، ج1، ص132؛ ثواب الاعمال، ص195؛ بحارالانوار، ج78، ص232.

کلمة توحید باشد، داخل بهشت می رود.

کسی به پیامبر خدا عرض کرد: آن شدائد و سختی های سکرات مرگ آن چنان ما را مشغول و حواسمان را پرت می کند که یادمان می رود.همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد:یا رسول الله، به آن ها بگو: الآن که در صحّت و سلامتی هستید و زبانتان باز و حواستان جمع است «لا اله الّا الله» بگویید. و باز همان پند سعدی: کنونت که چشم است اشکی ببار

زبان در ده__ان اس_ت عذری بیار کنون بایدت عدز تقصیر گفت

نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت غنیمت شمار این گرامی نف_س

ک__ه بی م__رغ قیمت ندارد قفس این همان است که امامان ما به عنوان استعداد مرگ و آمادگی آن از خداوند متعال می خواستند. امام سجاد در دعایشان می فرماید:

اللَّهُمَ ارْزُقْنِی التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الآنابَةَ إِلَی دَارِ الْخ_ُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت ؛ (1)خدایا، دلبسته نبودن و کنده شدن از دنیا و بازگشت و روی آوردن به آخرت و آمادگی برای مرگ را قبل از آمدنش، روزی ام کن.

برای همین است که در توصیه های دینی گفته اند. هر کوتاهی، هر خطا، هر تقصیر و قصوری را جبران کنید و به تأخیر نیندازید و نگویید بعداً جبران می کنم. معلوم نیست بعدی در کار باشدو مهلت دیگری داشته باشیم.

ص: 116


1- اقبال الاعمال، ج1، ص228؛ بحارالانوار، ج95، ص63.

عجلة عزرائیل

مرحوم شیخ مرتضای زاهد، عالمی بسیار وارسته و اهل مراقبت و احتیاط بود. ایشان حدود پنجاه سال پیش در تهران زندگی می کرد و اسوه ای از پارسایی و زهد و اخلاق شمرده می شد. رسم ایشان این بود که پس از نماز مغرب و عشا برای مردم مسألة شرعی می گفت. شبی در یک مسأله اشتباه کرد. وقتی به خانه آمده و رساله را دید، فهمید اشتباه گفته است. همان شب راه افتاد در خانه ها را می زد و به مأمومین نمازش می گفت:مسأله را اشتباه گفته و درستش چیز دیگری است.

یکی گفت: آقا، چه عجله ای، فردا شب تصحیح می کردی! ایشان فرمود: شما عجله نداری، شاید عزرائیل عجله داشته باشد و به فردا نرسد.

آمادگی های قبل از مرگ

اشاره

برای رحلت از این دنیا و ورود به سرای دیگر آمادگی هایی لازم است که مرگ را برای انسان شیرین و آرامش بخش می کند.

توبه و جبران حقوق ضایع شده

اشاره

اولین و مهم ترین وظیفه برای آمادگی انسان برای مرگ یا توبهو جبران حقوق فوت شده ای است که امکان جبران و تدارکش وجود دارد. اگر نماز یا روزه یا حج و امثال این گونه حقوق الهی از

ص: 117

ما فوت شده، نباید در قضا و انجام آن ها کوتاهی کرد. معنا ندارد مؤمنی نماز و روزه ای بر گردنش باشد، ولی به آن بی توجه باشد. بله قضای آن ها واجب فوری نیست به طوری که همة کارهایش را تعطیل کند و به قضای آن ها بپردازد، ولی از آن طرف هم نباید به آن بی اعتنا باشد. چه خوب است حداقل روزی یک نماز را قضا کند و هریکی دو هفته یک بار هم یک روز روزه اش را قضا کند.با واجبات و محرمات الهی نباید شوخی کرد.

از حضرت امیر علیه السلام سؤال شد مقصود از آمادگی و استعداد مرگ چیست؟ فرمود:

أدَاءُ الْفَرَائِضِ وَ اجْتِنَابُ الْم_َحَارِمِ وَ الِاشْتِمَالُ عَلَی الْم_َکارِم ثُمَّ لا یبَالِی أنْ وَقَعَ عَلَی الْم_َوْت؛ (1)انجام واجبات و دوری از محرمات و دارا بودن مکارم اخلاقی و پس از این امور دیگر باکی از مرگ نیست.

مرگ راحت

فاضل اردکانی از علمای بزرگوار باتقوا و مقدس معاصر میرزای شیرازی بود. پس از نماز مغرب و عشا شامش را خورد و با همان لهجة یزدی اش گفت: نماز خوبی خواندیم، شام خوبی هم خوردیم،یک مردن خوبی هم بکنیم و همان شب از دنیا رفت؛ آماده و آسان. اگر حق الناس بر گردن داریم، آبرویی از کسی برده ایم، یا حقی از او

ص: 118


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص297؛ بحارالانوار، ج41، ص7.

ضایع، یا اذیتی کرده ایم و... معطل نکیم.

امام راحل به مرحوم حاج احمدآقا در نصیحتهایش می فرمود: احمد، پس از مرگ آنجا که حساب ما با خداست، او ارحم الراحمین است. ولی آنجا که حسابمان با مردم و مربوط به آن هاست، دیگر مردم ارحم الراحمین نیستند و تا چیزی نگیرند، رها نمی کنند.

عقبة مرصاد

در ذیل آیة«إِنَ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ» (1)از امام صادق علیه السلام روایت شده است که «مرصاد» عقبه و گردنه ای است بر صراط قیامت. کسیکه حقی بر عهده اش باشد از آنجا نمی گذرد. (2)وگرنه او را نگه می دارند.آن گاه صاحبان حق را می آورند تا رضایت دهند و او بتواند عبور کند و برود.

آنجا هم صاحبان حق چون همه محتاج اند، با یک کلمة حلالم کند رضایت نمی دهند و حلال نمی کنند، بلکه بنابه روایات بسیار، از حسنات این شخص مدیون برمی دارند و به آن ها می دهند تا راضی شوند و اگر حسناتش تمام شد،از سیئات آن ها برمی دارندو بر دوش این مدیون می گذارند.

ص: 119


1- سورۀ فجر، آیۀ14 .
2- قَنْطَرَهٌ عَلَی الصِّرَاطِ لَا یَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَهٍ. تفسیر الصافی، ج5، ص325.

به فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :(1)مفلس واقعی کسی است که ابتدا با کیسه ای از خیرات و حسنات وارد عرصة حسابرسی قیامت شده، ولی پس از آن کوله بار سنگینی از گناهان بر دوش او است و باید تاوان خطاهایش را بدهد.

پس تا می توانیم خودمان حقوق ضایع شده را جبران کنیم و به امید انجام آن ها توسط فرزندانمان بعد از مرگمان ننشینیم. آن ها چه بسا در اعمال خود مانده اند، و تا چند روزی پس از مرگ پدر یا مادر داغ اند و بعد کم کم فراموش می کنند و ما می مانیم و باری سنگین و سختی ها و مشکلات پس از مرگ.

وصیت

اشاره

وصیت یکی از نشانه های عقل شمرده شده و بسیار به آن توصیه شده است.درقرآن هم می خوانیم:

کُتِبَ عَلَیکمْ إِذاحَضَ_رَ أحَدَکُمُ الْم_َوْتُ إِنْ تَرَک خَی_راً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ وَ الْأقْرَبینَ بِالْم_َعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْم_ُتَّقین ؛(2)بر شما نوشته شده: «هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی (مالی) از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، به طور شایسته وصیت کند! این حقّی است بر پرهیزکاران!

ص: 120


1- مرآة العقول، ج9، ص376. ( أَ تَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ فَقِیلَ الْمُفْلِسُ فِینَا مَنْ لَا دِرْهَمَ لَهُ وَ لَا مَتَاعَ لَهُ فَقَالَ الْمُفْلِسُ مِنْ أُمَّتِی مَنْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِصَلَاهٍ وَ صِیَامٍ وَ زَکَاهٍ وَ یَأْتِی قَدْ شَتَمَ وَ قَذَفَ هَذَا وَ أَکَلَ مَالَ هَذَا وَ سَفَکَ دَمَ هَذَا وَ ضَرَبَ هَذَا فَیُعْطَی هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَ هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِیَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ یُقْضَی مَا عَلَیْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَایَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَیْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِی النَّارِ).
2- سورۀ بقره، آیۀ180.

چند نکته در باب وصیت

زمان وصیت

بهترین وقت وصیت وقتی است که انسان در صحت و سلامت است و هیچ علائمی از مرگ نیست. و آخرین فرصت وصیت دم مرگ و ظهور علائم آن است. لذا قرآن به همین آخرین فرصت اشاره کرده و فرموده است:

کُتِبَ عَلَیکمْ إِذا حَضَ_رَ أحَدَکمُ الْم_َوْتُ ؛ (1)بر شما لازم است که هرگاه مرگ شما فرا رسید... وصیت کنید.

حق الله

اگر انسان حق الله، مثل نماز و روزه و حج،یا حق الناس، مثل خمس و زکات و بدهی های مالی،یا حقوقی که از دیگران ضایع شده، بر گردن داشته باشد،انجام وصیّت بر او واجب است. ولی اگر بدهی ندارد و حقی بر گردنش نیست، وصیت برایش مستحب است. منتهی خیلی به آن تأکید شده است. لذا قرآن با تعبیر «کُتِبَ» بیان کرده است. که لفظ «کُتِبَ» دلالت بر حکم قطعی و الزامی می کند.

اموال و ارث

تا وقتی انسان زنده است، صاحب و مالک همة اموال خویش است، ولی پس از مرگ فقط صاحب یک سوم مال است،که به ثلث تعبیر می کنند؛ مثلاً اگر کل دارایی او الآن 120 میلیون تومان است،پس از مرگ فقط اختیار 40 میلیون تومانش با اوست و مابقی مال ورثه است که بر اساس تقسیمات شرعی بین خود تقسیم می کنند.

ص: 121


1- همان.

بنابراین، شخصی که می خواهد وصیت کند که پس از مرگم فلان کار خیر را انجام دهید، فلان چیز را به فلانی بخشیدم، برای من فلان مقدار نماز و روزه بگیرید، فقط تا ثلث مالش می تواند وصیت کند.یعنی تا همان 40 میلیون تومان که مثال زدیم. اگر بیشتر شد، منوط به اجازةهمةورثه و بازماندگان است.

پس اگر مثلاً وصیت کند که خانة منپس از مرگم در اختیار همسرم باشد و فرضاً خانه صد میلیون ارزش دارد، این وصیت نافذ و لازم الاجرا نیست؛چرا که او فقط تا چهل میلیون تومان حق دارد برای مالش تصمیم بگیرد و انجام این وصیت منوطبهاجازة همة ورثه است.

تازه آنچه سفارش شده این است که کمتر از ثلث هم وصیت کند تا خیلی به ورثه ضرر نخورد.مثلاًهر چند به مقدار ثلث مال خود حق دارد وصیت کند، ولی بهتر است تاربع مال خود، یعنی یک چهارم آن وصیت را کند و بقیه را در اختیار وراث قرار دهد.

عاقلانه بودن

وصیت باید حکیمانه و عاقلانه باشد و به تعبیر خود قرآن «بالمعروف»باشد. مثلاً اگر فرزندانِ خودشان میلیاردر هستند، ولی در میان فامیل کسی هست که وضعش خراب است و در اوّلیات زندگی مانده و از طرفی چون جزو بستگان درجه اول نیست ارث هم نمی برد،اینجا آنچه عاقلانه و معروف است این است، که از ثلث مالش برای او هم وصیت کند.

امام باقر علیه السلام فرمودند:«اگر کسی به نفع فامیل محرومی که مشمول

ص: 122

قانون ارث نمی شود وصیت نکند، گناه و معصیت کرده است .»(1)

حقوق فرزندان

وصیت کننده نباید حقوق فرزندان را ضایع کند و در صورتی که خود فرزندانش احتیاج دارند، مثلاً به بهانة خیرات و مبرات، ثلث مالش را که گاه مقدار زیادی هم می شود، بذل و بخشش کنند. در حالی که همین مبلغ نیاز بزرگی از بستگانش را رفع می کند.

در روایتی آمده است که شخصی با وجود فرزندان صغیر و کوچک،تمام اموال خودش را در راه خدا و کارهای خیر بخشید و هنگام مرگ دیگر هیچ نداشت.همین که ماجرا را به پیامبر اکرم گفتند، فرمود: با این مرده چه کردید؟ گفتند: او را در قبرستان بردیم و دفن کردیم. حضرت فرمود: اگر به من خبر می دادید، اجازه نمی دادم او را در قبرستان مسلمین دفن کنید. چرا با داشتن فرزندان کوچک چنین کاری کرده است! (2)

در روایت آمده است:آن که خوب و عادلانه وصیت نکند؛ مثلاً بی خودیدر همان یک سوم که اختیار دارد کسی را از ارث محروم کند، جوانمرد نیست و شفاعت ما به او نمی رسد. (3)

اخرین نکته

آخرین مطلب این که چقدر خوب است انسان کار را به وصیت بعداز مرگش نیندازد و آنچه می خواهد دیگران پس از مرگ برایش انجام دهند، خودش انجام دهد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ص: 123


1- مَنْ لَمْ یُوصِ عِنْدَ مَوْتِهِ لِذَوِی قَرَابَتِهِ فَقَدْ خَتَمَ عَمَلَهُ بِمَعْصِیَهٍ. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص183.
2- من لا یحضر الفقیه، ج4، ص186؛ جامع احادیث الشیعة، ج24، ص368.
3- رجوع کنید به: من لا یحضر ه الفقیه، ج4، ص184.

یا ابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِی نَفْسِکَ وَ اعْمَلْ فِی مَالِکَ مَا تُؤْثِرُ أنْ یُعْمَلَ فِیهِ مِنْ بَعْدِک؛ ای فرزند آدم! (1)تو خود وصی خویش باش، و پیش از مرگ از مال و دارایی ات بده، آنچه را که می خواهی پس از مردنِ تو بدهند.

خوب اگر الآن بچه هایت محتاج اند،همین الآن اموالت را بین آن ها تقسیم کن و به آن ها ببخش.برای پس از مرگ نگذار، که چه بسا ممکن است دعوا و مرافعه پیش بیاید و حتی گاهی هم آن وسط چهار تا نفرین حوالة قبرت شود. یا اگر می خواهی چیزی از اموالت را وقف کنی، صدقه دهی، خرج کارهای عام المنفعه کنی با فرضی که بچه ها تأمین هستند،الآن تا زنده هستیانجام بده و برای بعداز مرگ نگذار.

برگ سبزی به گور خویش فرست ک_س نی_ارد ز پس ت_و پیش ف_رست

در حدیث آمده است: شخصی وصیت کرد که بعد از مرگش انبار خرمای او را در راه خدا انفاق کنند. همین کار را هم کردند و به وصیت عمل کردند.یک دانه خرما ته انبار افتاده بود. پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند: اگر همین یک دانه را خودش در زمان حیاتش به دست خود می داد، از این یک انبار خرما که دیگران برایش خیرات کردند بهتر بود. (2)

آنچه دین اسلام می خواهد، رشد خود انسان است. آزاد شدن

ص: 124


1- نهج البلاغة، حکمت251؛ بحارالانوار، ج100، ص196.
2- سیری در جهان پس از مرگ، ص155.

خود انسان از تعلقات و روح بلند پیدا کردن است. و این وقتی است که خودش تا زنده است، دل بکند و بخشش کند.اگر پس از مرگ دیگران برای او بدهند، که او رشدی نمی کند. البته بی شک خیرات و مبرات به او می رسد، ولی این کجا و آن کجا؟!

پسری عاقل و متدین به پدرش دائم می گفت: پدرجان، بعضی از این اموال را در راه خدا خرج کن. آن پدر مرتببهانه می آورد. تا این که شبی در کوچه ای می خواستند بروند. هوا تاریک بود. پسر چراغ فانوس را پشت سر نگه می داشت. پدرش گفت: بابا نور باید جلوی آدم باشد تا راه روشن شود. پشت سر که خیلی فایده ندارد. پسرش گفت: اتفاقاً بابا من هم همین را می گفتم. نور را باید جلوجلو فرستاد، قبل از مرگ باید خیرات کرد.

تهیه کفن و نگاه به آن

چه خوب است انسان بتواند از مال حلال کفن خود را تهیه کند و هر از گاهی به لباس آخرت خود نگاهی بیندازد، که خود همین نوعی تذکر و موعظه برای بیداری است.

خوبان ما این کار را می کرده اند. آیت الله آقا موسی زنجانی از پدرشان مرحوم آیت الله سیداحمد زنجانی نقل می کردند که هر وقت از نماز جماعت مغرب به منزل برمی گشت تا مادرم برایشان یک چایی بیاورد، می نشست و بر حاشیه کفن خود قرآن می نوشت. و این گونه به یاد آخرتشان بودند و آمادگی داشتند.

ص: 125

شنیدن موعظه های آخرتی

چقدر خوب است که موعظه های آخرتی را بشنویم یا بخوانیم. کتاب «منازل الآخرة» محدث قمی و یا «سیاحت غرب» آقانجفی قوچانی، موعظه ای نوشتاری است که اثر زیادی بر نفس دارد. شنیدن این گونه موعظه ها هم بسیار مؤثر است.

آقایی می گفت: هنوز کلام پدرم یادم نمی رود.شب ها وقتی مادرم را برای سحر بیدار می کرد، می گفت: خانم جان بلند شو.آن قدر بخوابیم که کسی دیگر صدایمان نزند.

رفتن به قبرستان و تأمل در احوال اهل قبور

توصیه شده هم در هنگام غم و هم در شادی ها به قبرستان برویم و در حالات اهل قبور و مرگ و عوالم پس ازآن تأمل کنیم، که آن شادی ها و غم ها را تعدیل می کند، به طوری که نه غم ها انسان را بشکند و نه شادی ها او را سرخوش و غافل نماید.

چقدر خوب است برخی مناجاتها، مثل مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین علیه السلام که آیات قیامت را متذکر شده است، در چنین محیط هایی خوانده شود و روی آن تأمل گردد. همان طور که قبلاً گفته شد، مرحوم آیت الله سید جمال گلپایگانی به توصیه اساتیدشان، در اصفهان،یا نجف زیاد به قبرستان می رفتند. تا وقتی که در اصفهان بودند، به تخت فولادمی رفتند. وقتی هم به نجف رفتند، به وادی السلام می رفتند و معمولاً پس از فاتحه و زیارت

ص: 126

اهل قبور، در زمینی که قبری نبود می نشستند و به فکر فرو می رفتند. البته همان مکان بعدها محل قبر خودشان شد. مشاهدات عجبیی هم در وادی السلام داشتند که همین ها از ایشان عالمی متعبد و روشن ضمیر ساخته بود که با وجود سختی ها و گرفتاری های بسیار، شاد و بانشاط و سرزنده بود.

ص: 127

ص: 128

ص: 129

ص: 130

گفتارهفتم : قبض روح

قبض روح چیست و هنگام قبض روح چه اتفاقی رخ می دهد و روح کجا می رود؟

در قرآن کلمة قبض روح نداریم.تعبیری که در قرآن برایمسألة مرگ آمده است، کلمة«توفّی» است:«قُلْ یَتَوَفَّاکمْ مَلَکُ الْم_َوْت الَّتی وُکِّلَ بِکُم؛ (1)بگو: فرشتة مرگی که بر شما گمارده شده، جانتان را می ستاند.»

توفی از مادة وفات است.یعنی به طور کامل تحویل گرفتن. از این نظر به مرگ توفّی می گویند و به مرده متوفّی؛ چون ملک الموت روح او را به طور کامل تحویل می گیرد.این که ما به مرگ فوت می گوییم،ظاهراً تعبیر درستی نیست؛ چرا که فوت یعنی از دست رفتن، از بین رفتن، و حال آن که مرگ تحویل گرفتن است. وفات و توفی است، نه فوت.

تشابه خواب و مرگ

جالب این که در قرآن آمده است: خداوند در دو زمان انسان را

ص: 131


1- سورۀ سجده، آیۀ 11.

توفّی می کند،یکی در هنگام خواب و دوم هنگام مرگ.

الله یَتَوَفَّی الآنفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِک الَّتی قَض_ی عَلَیهَا الْم_َوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أجَلٍ مُسَمًّی؛ (1)خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد. سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی گرداند تا سرآمدی معین.

همان طور که در مرگ با بدن مادی و فیزیکی دیگر کاری ندارند و روح به عالم دیگری به نام عالم برزخ تعلق می گیرد، در خواب هم بدن روی زمین افتاده، ولی روح با بدن های مثالی در عالم دیگری وارد می شود.

البته تفاوت هایی هم بین خواب و مرگ هست؛ از جمله این که در خواب روح به طور کامل با بدن قطع ارتباط نمی کند،فقط فعالیت هایش را کم می کند. لذا نفس می کشیم، ضربان قلب داریم، ولی ضعیف شده است و حرارت بدن پایین می آید، ولی در مرگ فعالیت ها کاملاً قطع می شود.اما به هر حال هم سنخ بودن مرگ و خواب کاملاً مشهود است و در هر دو توفّی صورت می گیرد.

وقتی از امام باقر علیه السلام دربارة مرگ پرسیدند،حضرت فرمودند:

ص: 132


1- سورۀ زمر، آیۀ 42.

هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یأْتِیکمْ کلَّ لَیلَةٍ إِلَّا أنَّهُ طَوِیلٌ مُدَّتُه ؛ (1)مرگ خوابی است که هر شب به سراغ شما می آید، جز آن که مدتش طولانی است.

بنابراین، خواب مرگی است کوتاه و موقت و مرگ خوابی است سنگین و طولانی.به همین جهت پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم هنگام خواب می فرمودند:

بِاسْمِک اللَّهُمَّ أحْیا وَ بِاسْمِک أمُوت؛ خدایا! با نام تو زنده می شوم و با نام تو می میرم.

و پس از بیدار شدن می فرمودند:

الْح_َمْدُ للهِ الَّذِی أحْیانِی بَعْدَ مَا أمَاتَنِی وَ إِلَیهِ النُّشُور ؛ (2)حمد مخصوص خدایی است که مرا زنده کرد، بعد از آن که میراند و رستاخیز به سوی اوست.

همان طور که می دانید مکروه است کسی با حال جنابت بخوابد، مگر این که غسل کند و یا حداقل با تیمم باشد.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مسلمان نباید در حال جنابت بخوابد مگر طاهر باشد و اگر آب نبود، حداقل تیمم کند، چرا که روح در خواب به محضر پروردگار عروج می کند و در حضور حضرت حق اگر اجلش رسیده باشد، دیگر برنمی گردد و گرنه تا وقت اجل برمی گردد. (3)

ص: 133


1- معانی الاخبار، ص:289؛ بحارالانوار، ج6، ص155.
2- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص480.
3- لا ینام المسلم و هو جنب، لا ینام الا علی طهور، فان لم یجد الماء فلیتمم بالصعید، فان روح المؤمن ترتفع الی الله.

جایگاه روح پس از مرگ

اما این که پس از مرگ روح کجا می رود، این پرسش درست نیست؛ چون جایی نمی رود. به عالم برزخ که در ملکوت و باطن عالم ماده است می رود. جا و مکان مادی ندارد و فاصله اش با عالم دنیا فاصلة مکانی نیست که مثلاً در کهکشان ها و کرات بالاتر باشد، بلکه فاصلة رتبی است،یعنی رتبة عالم برزخ بالاتر از عالم دنیاست و وجود کامل تری دارد.

روی همین حساب هم برایانسان های معمولی قابل درک نیست. شبیه حیوانی که اگر الآن کنار ما بایستد، با این که در یک مکان هستیم و فاصلة زمانی و مکانی نداریم، ولی چون از نظر رتبة وجودی پایین تر از ماست، عالم انسانی را درک نمی کند. ما هم الآن آن برزخ را درک نمی کنیم.

آیا همه انسان ها را حضرت عزرائیل قبض روح می کند؟ و اصلاً حضرت عزرائیل کیست؟

حضرت عزرائیل قابض ارواح

شاید یکی از جفاهایی که ما در حق این ملک مقرّب الهی می کنیم، همین است که- نعوذبالله - او را مثل یک هیولایی

ص: 134

می شناسیم. هر چیز زشتی را به او تشبیه می کنیم و کم کم یک تنفری از او در خود ایجاد می کنیم.در حالی که او از ملائکة مقرّب الهی است.

ملائکه و فرشتگان کارگزاران و مأموران الهی هستند که در عالم کارهای مختلفی را انجام می دهند.یک دسته واسطه در علم هستند؛ وحی و الهام را می رسانند و همین طور مأمور رساندن امدادهای الهی به بشر هستند که رئیس این ها جبرئیل است. یک دسته مأمور و واسطه در رزق و روزی هستند، که رئیس آن ها میکائیل است.

یک دسته واسطه در حیات و مأمور زندگی بخشیدن هستند؛ از حیاتی که به جنین داده می شود، تا حیاتی که هنگام برپایی قیامت به مردگان داده می شود. همه با وساطت آن هاست. رئیس و بزرگ این ملائکه اسرافیل است. یک دسته از ملائکه هم واسطه در مرگ هستند و کسی که اجلش فرا رسیده را قبض روح و یا توفی می کنند، که رئیس این دسته هم عزرائیل است.

پس چهار ملک بسیار باعظمت داریم که هر کدام رئیس و فرماندة گروه های بسیار زیاد ملائکه می باشند: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل علیه السلام. این ملائکه بندگان بزرگوار خدا هستند.

بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ، لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأمْرِه یعْمَلُون؛ (1)

ص: 135


1- سورۀ انبیاء،آیۀ 26 و 27.

آن ها [فرشتگان]بندگان شایسته اویند؛ هرگزدرسخن براوپیشی نمی گیرند و (پیوسته) به فرمان اوعمل می کنند.

بنابراین، این فرشتگان، از جمله حضرت عزرائیل، نورانیت و زیبایی فوق العاده دارند.مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری فرموده بودند: حضرت عزرائیل علیه السلام را دیدم که هفت قدم به طرف من آمد. زیبا بود و من هیچ از او نترسیدم. آن هفت قدم هم ظاهراً به این معنا بوده که هفت روز بعد از دنیا می روی که همین طور هم شد.

چهرة حضرت عزرائیل

از کلام علامه طباطبائی در «المیزان» چنین برمی آید که حضرت عزرائیل ماهیت ها و چهره های مختلف ندارد. این زشتی خود افراد است که باعث می شود وقتیفرشته در ظرف ادراک آن ها دیده می شود، زشت به نظر می آید.

در روایت آمده است که حضرت ابراهیم از عزرائیل درخواست کرد که اگر می شود با قیافه ای که فساق و فجار را قبض روح می کنی خود را نشان بده. حضرت عزرائیل گفت: شما طاقت دیدن نداری. ابراهیم پاسخ داد: چرا دارم. حضرت ملک الموت عرض کرد: صورت خود را برگردان. وقتی ابراهیم صورت خود را برگرداند و سپس مشاهده کرد، ناگهان مردی بسیار زشت با چهره ای سیاه و بویی متعفن که از دهان و بینی او دود و آتش

ص: 136

زبانه می کشید مشاهده کرد و بیهوش شد. بعد که به هوش آمد گفت: اگر شخص فاجر در هنگام مرگ، عذابش فقط دیدن همین منظره باشد، برایش کافی است. (1)

حضرت عزرائیل که برای فاجر و فاسق قدرت دارد این قدر زشت ظاهر شود که ابراهیم خلیل طاقت دیدنش را نداشته باشد و غش کند، حتماً قدرت دارد برای مؤمن به قدری زیبا و دلربا و جذاب و معطر بیاید که محتضر تاب دیدن زیبایی فرشتة مرگ را نداشته باشد و از شدت زیبایی او جان دهد.

در قرآن می خوانیم که زنان مصر وقتییوسف را دیدند، چنان تحت تأثیر جمال و زیبایی او قرار گرفتند که هوش از سرشان پرید و به جای میوه دستهایشان را بریدند.

فَلَمَّا رَأینَهُ أکبَ_رْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أیدِیهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ للهِ ما هذا بَشَ_راً إِنْ هذا إِلَّا مَلَک کریمٌ. (2)

اگر جمال یوسف این می کند، چرا جمال ملکوتی عزرائیل باعث نشود آن چنان مؤمن مست شود که روحش بدون هیچ احساس درد و رنجی پرواز کند و به عالم برزخ برود.

ص: 137


1- قال ابراهیم علیه السلام الخلیل علیه السلام لملک الموت هل تستطیع أن ترینی صورتک التی تقبض بهاروح الفاجر قال لاتطیق ذلک قال بلی قال فأعرض عنی فأعرض عنه ثم التفت فإذا هوبرجل أسود قائم الشعر منتن الریح أسود الثیاب یخرج من فمه ومناخره لهب النار والدخان فغشی علی ابراهیم ثم أفاق فقال لو لم یلق الفاجر عندموته إلاصوره وجهک کان حسبه. جامع الاخبار، ص170؛بحارالانوار، ج6، ص143.
2- سورۀ یوسف، آیۀ 31.

درود بر حضرت عزرائیل

از این رو ما بی جهت جفا نکنیم، بلکه به قول برخی اهل معرفت باید با حضرت عزرائیل علیه السلام دوست شویم و با احترام از این ملک مقرب الهییاد کنیم و تازه او را بیشتر هم دوست بداریم که واسطة انتقال ما به سوی خدا در مسیر«انِّا اِلَیهِ راجعونَ»است.او بندة خوب خداست و اصلاً عزرائیل در زبان سریانی،یعنی بندة خدا. در دعاهای اهل بیت علیهم السلام هم با تعبیرات بلندی از او یاد و به او درود فرستاده شده است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی مَلَکِ الْم_َوْتِ وَ أعْوَانِه. (1)

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عِزْرَائِیلَ مَلَک الرَّحْمَةِ الْم_ُوَکَّلِ عَلَی عَبِیدِکَ وَ إِمَائِک الْم_ُطِیعِ فِی أرْضِکَ وَ سَمَائِکَ قَابِضِ أرْوَاحِ عبادکَ بِأمْرِکَ. (2)

البته همان طور که عرض شد، حضرت عزرائیل علیه السلام رئیس گروه بسیار بزرگی از ملائکه است که آن ها به دستور حضرت عزرائیل علیه السلام قبض روح را به عهده دارند. «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْم_َلائِکة...» (3)یا «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (4)

ص: 138


1- صلوات خدا بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، صلوات خدا بر ملک الموت و یاورانش. مصباح المتهجد، ج1، ص221.
2- اقبال الاعمال، ج1، ص660.
3- سورۀ نحل، آیۀ 32.
4- سورۀ انعام، آیۀ 61.

و به قول برخیاز بزرگانی چه بسا انسان های معمولی را ملائکه زیردست عزرائیل، و روح های قوی را خود حضرت عزرائیل بیایند و قبض کنند.

قبض روح افراد در یک زمان

از این بیان پاسخ سؤال دیگری هم روشن می شود که چگونهعزرائیل می تواند موقع قبض روح هزاران نفر در شرق و غرب عالم حضور داشته باشد و چگونه عزرائیل برای قبض روح بالین همه می آید؟ جواب این که اولاً، او در این کار تنها نیست و لازم نیست بر بالین همه همان یک نفر بیاید. مأموران متعدد دارد.

ثانیاً، به فرض این که تنها عزرائیل مأمور قبض روح باشد، باز مشکلی نیست؛ چرا که اصل قبض روح و قابض هیچکدام مادی نیستند، بلکه قابض (عزرائیل) موجودی مجرد است. برای موجود مجرد دیگر این مکان و آن مکان ندارد. شمال و جنوب ندارد. این مَلک بزرگ همه جا حضور دارد و بر همه احاطه دارد. موجود مادی است که اگر اینجا باشد،جای دیگری نیست، ولی مجردات این گونه نیستند.

از امام صادق علیه السلام دربارة ملک الموت سؤال شد که می گویند:تمامی این دنیا در مقابل او مانند یک کاسه ایکه «یَمُدُّ یَدَه مِنهاحیث یشاء؛ (1)به هر کجای آن بخواهد، دستش را دراز می کند.»

ص: 139


1- الکافی، ج3، ص256؛ تفسیر کنز الدقائق، ج10، ص288.

حضرت فرمودند: «بله، همین طور است.»

این تعبیرات کنایه از احاطة او به همة دنیا و مانع نبودن حجاب مکان برای این موجود مجرد است.

حدیث پیامبر با عزرائیل در معراج

پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند: شبی که مرا برای معراج بردند، ملکی را دیدم که به چپ و راست توجهی نداشت و فقط متوجه کار خودش بود. از جبرئیل پرسیدم: او کیست؟ گفت: ملک الموت است و مشغول قبض روح است.

خواستم با او صحبتی کنم. نزدش رفتم و از او پرسیدم: آیا همةانسان ها را تو قبض روح می کنی؟ گفت: بله.چون ملائکة زیردست او نیز به دستور او قبض می کنند. گفتم: همه جا حاضری؟ گفت: بله. همة عالم دنیا نزد من مثل سکه ای است در دست کسی که هر طرف بخواهد آن را می گرداند و آن را می بیند. (کنایه از احاطة او به همةعالم.) بعد گفت: هیچ خانه ای در زمین نیست، مگر این که من روزیپنج مرتبه داخل آن خانه می شوم و سرکشی می کنم. وقتییکی از آن ها را قبض کردم، بقیه گریه می کنند. به آن ها می گویم: بر او گریه نکیند، که من یکی پس از دیگری به سراغ شما می آیم تا جایی که کسی از شما باقی نمی ماند. (1)

ص: 140


1- تفسیر القمی، ج2، ص6؛ بحارالانوار، ج18، ص322.

در روایتی دیگر آمده است که وقتی گریه و بی تابی می کنند، ملک الموت به آن ها می گوید:«عَلی مَن تَص_رَخونَ وَ عَلی مَن تَبکُونَ؛ بر چه کسی گریه می کنید و فریاد می کشید؟» به خدا سوگند، عمر او به پایان رسیده بود و تمام روزی اش از دنیا را دریافت کرده بود. پروردگارش او را فراخواند و او دعوت حق را اجابت کرد.

«فَلیَبکِ الباکی عَلی نَفسِهِ»؛ اگر می خواهید بر خود گریه کنید که چنین روزی را شما هم در پیش دارید. «وَ اِنَّ لِیَ فیکُم عَوداتٍ وَ عوداتٍ حَتّی لااَبقی فیکم اَحداً؛ من باز هم مکرر در میانتان می آیم و هیچ کدام شما باقی نخواهد ماند. (1)

ص: 141


1- تفسیر نورالثقلین، ج4، ص225؛ تفسیر کنز الدقائق، ج10، ص290.

ص: 142

ص: 143

ص: 144

گفتارهشتم: قبرو برزخ

اشاره

پس از مرگ چه اتفاقی می افتد و ما را کجا می برند؟

عالم برزخ

پس از توفّی و قبض روح نوبت به ورود به عالم قبر یا همان عالم برزخ می باشد که منزل سخت و ترسناکی است. به خصوص برای کسی که انس و آشنایی با آن طرف نداشته و آمادگی های لازم را کسب نکرده باشد.پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود:

إِنَ الْقَبْ_رَ أوَّلُ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهایسَ_رُ وَ إِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أشَدُّ مِنْه؛ (1)قبر اولین منزل آخرت است. اگر کسی از آن نجات پیدا کرد، بعد از آن آسان تر است. ولی اگر نجات پیدا نکند، منازل بعد از آن دشوارتر است.

خوب همین هم هست؛ چون اگر انسان در دنیا طوری زندگی کرده و پروندة عملش آن چنان است که در قبر راحت باشد، مسلّم در مراحل بعد هم خیلی سختی ندارد. ولی اگر از همین اول، کارش گیر باشد، بعدش کمتر نیست. «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»

ص: 145


1- روضة الواعظین، ج2، ص494؛ بحارالانوار، ج6، ص242.

در روایتی آمده است که مسلمانان داشتند جنازه ای را تشییع می کردند، آوردند در قبر گذاشتند. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام حضور داشتند، فرمودند:

إِنَّ شَیئاً هَذَا آخِرُهُ لَح_َقِیقٌ أنْ یُزْهَدَ فِی أوَّلِه وَ إِنَّ شَیئاً هَذَا أوَّلُهُ لَح_َقِیقٌ أنْ یُخَافَ آخِرَه؛(1) چیزی که پایانش این است، شایسته است که انسان از آغاز به آن دلبسته نشود. و چیزی که آغازش چنیناست، سزاوار است که از پایانش بیم داشت.

دنیایی که آخرش به اینختم می شود که انسان را در یک حفرة کوچک با دست خالی و فقط یک کفن ساده جای می دهند، از اول باید به آن دل نبندد. و آخرتی که در اولین منزلش عالم تنهایی و بی کسیاست،سزاوار است که از آخرش ترسید. دیگر آنجا چه خبر است!؟

گریة اولیای خدا

به هر حال پس از قبض روح و سکرات و غمرات مرگ، منزل اول آخرت همین قبر است که اشک اولیای خدا را هم درآورده است. امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه می فرماید:

فَمَا لِی لا أبْکی أبْکی لِخُرُوجِ نَفْسِی أبْکی لِظُلْمَةِ قَبْ_رِیأبْکی لِضِیقِ لَح_ْدِی أبْکی لِسُؤالِ مُنْکرٍ وَ نَکی_رٍ إِیای؛ (2)برای چه گریه

ص: 146


1- تحف العقول، ص408؛ وسائل الشیعة، ج16، ص15؛ بحارالانوار، ج70، ص103.
2- زاد المعاد، ص98.

نکنم؟! گریه می کنم برای لحظة خروج روحم؟ می گریم برای تاریکی قبرم! کریه می کنم برای سختی و تنگی لحدم، گریه می کنم برای سؤال نکیر و منکر!

در بحث های گذشته گفتیم: این ترسی که اولیای خدا از آخرت و مراحل سخت آن داشتند، و برای آن اشک می ریختند، گریه می کردند، آه می کشیدند، ترسی مقدس و ناشی از کمال معرفت و ایمان است. این بزرگواران با این که پاک بودند و اعمال خیر تمام زندگیشان را گرفته بود، ولی باز عمل خود را نمی دیدند و به حساب نمی آوردند. تکیه بر اعمال نداشتند و در مقابل عنایت ها و لطف های بی اندازة خداوند همواره خجل بودند و خود را قاصر و مقصر می دانستند. همان که حافظ گفت:

چگونه سر زخجالت برآورم بر دوستک_ه خ_دمتی ب_ه س_زا ب_رنیام_د از دست_م

حال ما به محض این که چهار تا کار خوب می کنیم، فوری از خدا طلبکار می شویم که من این همه برای تو کار کردم. چرا دعاهایم را مستجاب نمی کنی، چرا فلان مشکل را دارم، چرا فلان درد را دارم؟ چراهای بسیار دیگر. با این کهعامل بسیاری از این مشکلات یا اشتباهات خودمان هستیم،یا برخی ظلم های اجتماعی که ربطی به خدا ندارد. ولی باز دیواری کوتاه تر از دیوار خدا گیر نمی آوریم. بزرگی می فرمود: من دلم برای خدا می سوزد که مظلوم است.

پس اگراولیای خدا از قبر و فشار قبر و سؤال قبر و حالاتی که در آنجا هست می ترسند، از روی کمال معرفت و ایمانشان است.

ص: 147

ارتحال حضرت فاطمه بنت اسد

درروایت عجیبی دربارة ارتحال فاطمه بنت اسد علیها السلام چنین آمده است: وقتی حضرت فاطمه بنت اسد علیها السلام مادر مکرمه و بزرگوار امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفتند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گریان نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: چه شده؟ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «تَوَفَّتْ والِدَتییا رَسُولَ اللهِ؛ یا رسول الله، مادرم از دنیا رفت!» پیامبر فرمود: بلکه مادر من از دنیا رفت؛ زیرا او بهتر از بچه های خودش به من توجه داشت. خودش گرسنه می ماند واول مرا سیر می کرد و همه گونه به من رسیدگی می کرد.

بعد پیامبر برخاستند و لباسی از خود را دادند که جزئی از کفن مادر امیرالمؤمنین علیه السلام کنند. در هنگام تشییع جنازه هم با پای برهنه، آهسته آهسته قدم می گذاشتند. در نماز آن بانوی بزرگوار هم هفتاد تکبیر گفتند. بعد هم پیش از گذاشتن فاطمه بنت اسد در قبر، خود پیامبر داخل قبر شدند و خوابیدند و سپس او را در قبر قرار دادند و تلقین شهادت کردند.

بعد از آن که خاک بر قبر می ریختند،یکمرتبه دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ابْنُک ابْنُک ابْنُک لا جَعْفَرٌ وَ لا عَقِیلٌ ابْنُک ابْنُک عَلِی بْنُ أبِی طَالِب؛ پسرت، پسرت،پسرت. نه جعفر و نه عقیل. پسرت، پسرت، علی بن ابی طالب.»

وقتی مراسم تمام شد، اصحاب پیامبر گفتند: آقا، از شما چیزهایی

ص: 148

در اینجا دیدیم که هرگز قبلاً ندیده بودیم. این که در تشییع با پای برهنه و آهسته و آهسته قدم برمی داشتید.این که در نماز هفتاد تکبیر گفتید. در قبر او خوابیدید. لباستان را بر او پوشاندید. و در آخر هم فرمودید:«اِبنُکَ اِبنُکَ لاجَعفَرُ وَ لاعقیلٌ.»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این که آهسته آهسته قدم برمی داشتم، برای کثرت ازدحام ملائکه بود.هفتاد تکبیر در نماز هم، به خاطرهفتاد صف ازملائکه بود که برای نماز او ایستاده بودند. اما این که در قبرش خوابیدم، چون روزی برایش از سختی فشار قبر می گفتم. او می گفت:«واضَعفاهُ؛ امان از ضعیفی» گفتم: ای مادر، غم مخور قبل از تو من بر جای تو می خوابم تا تو از فشار قبر ایمن شوی. لذا در قبرش خوابیدم.

اما این که او را بر لباس خود کفن کردم، از این جهت بود که روزی برای او احوال قیامت را ذکر کردم که مردم عریان وارد محشر می شوند. آن بانوی محترم وقتی این را از من شنید، گفت: امان از شرمساری و خجالت آن روز! لذا او را به لباس خود پوشاندم که پوشیده محشور شود. و از خداوند خواستم تا کفنش نپوسد.

و اما این که به او گفتم:«ابنُکَ ابنُکَ لاجعفَرُ وَ لاعقیلٌ»، از این جهت بود که وقتیدو ملک برای سؤال قبر از او پرسیدند: ربّ تو کیست؟ ایشان گفت:«الله ربی». وقتی پرسیدند:«مَن نَبیُّکَ؛ پیامبرت کیست؟» گفت:«محمد صلی الله علیه و آله و سلم » وقتی پرسیدند:«مَنْ وَلِیک وَ إِمَامُک؛ولی و امام تو کیست؟ فَاسْتَحْیتْ أنْ تَقُولَ وَلَدِی؛ خجالت کشید بگوید

ص: 149

پسرم.»فاطمه بنت اسد کسی است که قسیم الجنة و النارمحصول دامن پاک اوست، ولی باز چون منسوب به اوست، خجالت می کشد.من گفتم: بگو:«ابنک علی» که خداوند چشمش را روشن کرد. (1)

می بینید اولیای خدا چقدر از قبر و حالات قبر و آخرت می ترسیدند. و با این امور شوخی نداشتند.

همراه با میت پس از دفن

همچنین شنیده اید که حضرت زهرا علیها السلام در وصیت خود به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: وقتی من وفات کردم، پس از دفن بالای سرم بنشین و برایم قرآن و دعا بسیار بخوان؛ چرا که آن ساعت ساعتی است که میت به انس گرفتن با زندگان محتاج است. (2)

ص: 150


1- بحارالانوار، ج6، ص241.(قِیلَ لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام بَاکِیاً فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکَ لَا أَبْکَی اللَّهُ عَیْنَکَ قَالَ توفت [تُوُفِّیَتْ وَالِدَتِی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَلْ وَ وَالِدَتِی یَا عَلِیُّ فَلَقَدْ کَانَتْ تُجَوِّعُ أَوْلَادَهَا وَ تُشْبِعُنِی وَ تُشَعِّثُ أَوْلَادَهَا وَ تُدَهِّنُنِی وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ فِی دَارِ أَبِی طَالِبٍ نَخْلَهٌ فَکَانَتْ تُسَابِقُ إِلَیْهَا مِنَ الْغَدَاهِ لِتَلْتَقِطَ ثُمَّ تَجْنِیَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فَإِذَا خَرَجُوا بَنُو عَمِّی تُنَاوِلُنِی ذَلِکَ ثُمَّ نَهَضَ صلی الله علیه و آله فَأَخَذَ فِی جَهَازِهَا وَ کَفَّنَهَا بِقَمِیصِهِ صلی الله علیه و آله وَ کَانَ فِی حَالِ تَشْیِیعِ جَنَازَتِهَا یَرْفَعُ قَدَماً وَ یَتَأَنَّی فِی رَفْعِ الْآخَرِ وَ هُوَ حَافِی الْقَدَمِ فَلَمَّا صَلَّی عَلَیْهَا کَبَّرَ سَبْعِینَ تَکْبِیرَهً ثُمَّ لَحَدَهَا فِی قَبْرِهَا بِیَدِهِ الْکَرِیمَهِ بَعْدَ أَنْ نَامَ فِی قَبْرِهَا وَ لَقَّنَهَا الشَّهَادَهَ فَلَمَّا أُهِیلَ عَلَیْهَا التُّرَابُ (2)وَ أَرَادَ النَّاسُ الِانْصِرَافَ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَ لَا عَقِیلٌ ابْنُکِ ابْنُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَعَلْتَ فِعْلًا مَا رَأَیْنَا مِثْلَهُ قَطُّ مَشْیُکَ حَافِیَ الْقَدَمِ وَ کَبَّرْتَ سَبْعِینَ تَکْبِیرَهً وَ نَوْمُکَ فِی لَحْدِهَا وَ قَمِیصُکَ عَلَیْهَا وَ قَوْلُکَ لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَ لَا عَقِیلٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَمَّا التَّأَنِّی فِی وَضْعِ أَقْدَامِی وَ رَفْعِهَا فِی حَالِ التَّشْیِیعِ لِلْجَنَازَهِ فَلِکَثْرَهِ ازْدِحَامِ الْمَلَائِکَهِ وَ أَمَّا تَکْبِیرِی سَبْعِینَ تَکْبِیرَهً فَإِنَّهَا صَلَّی عَلَیْهَا سَبْعُونَ صَفّاً مِنَ الْمَلَائِکَهِ وَ أَمَّا نَوْمِی فِی لَحْدِهَا فَإِنِّی ذَکَرْتُ فِی حَالِ حَیَاتِهَا ضَغْطَهَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ وَا ضَعْفَاهْ فَنِمْتُ فِی لَحْدِهَا لِأَجْلِ ذَلِکَ حَتَّی کَفَیْتُهَا ذَلِکَ وَ أَمَّا تَکْفِینِی لَهَا بِقَمِیصِی فَإِنِّی ذَکَرْتُ لَهَا فِی حَیَاتِهَا الْقِیَامَهَ وَ حَشْرَ النَّاسِ عُرَاهً فَقَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَکَفَّنْتُهَا بِهِ لِتَقُومَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَسْتُورَهً وَ أَمَّا قَوْلِی لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَ لَا عَقِیلٌ فَإِنَّهَا لَمَّا نَزَلَ عَلَیْهَا الْمَلَکَانِ وَ سَأَلَاهَا عَنْ رَبِّهَا فَقَالَتْ اللَّهُ رَبِّی وَ قَالا مَنْ نَبِیُّکِ قَالَتْ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی فَقَالا مَنْ وَلِیُّکِ وَ إِمَامُکِ فَاسْتَحْیَتْ أَنْ تَقُولَ وَلَدِی فَقُلْتُ لَهَا قُولِی ابْنُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَقَرَّ اللَّهُ بِذَلِکَ عَیْنَهَا).
2- بحارالانوار، ج79، ص27.(إِنَّ فَاطِمَهَ علیها السلام لَمَّا احْتُضِرَتْ أَوْصَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَقَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ أَلْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَهَ وَجْهِی فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَهٌ یَحْتَاجُ الْمَیِّتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأَحْیَاءِ).

به همین دلیل هم توصیه شده بازماندگان و نزدیکان میت پس از دفن او و پراکنده شدن مردم، میت را در قبر تنها نگذارند، بلکه او را تلقین کنند.

امام صادق علیه السلام فرمود: شایسته است بعد از برگشتن مردم از سر قبر، برخی اولیای و نزدیکان میت آنجا بمانند و دست ها را روی قبر گذاشته و با صدای بلند برای او تلقین بخوانند که اگر این کار را بکنند،دو ملک قبر (نکیر و منکر) به هم می گویند: باید از اینجا رفت «فَقَدْ لُقِّنَ حُجَّتَهُ؛ حجت او را تلقین کردند.» (1)

بعد از این تلقین هم بنشینند مقداری قرآن بخوانند؛ سورةیس، سورة ملک، حمد و یازده مرتبه«قل هو الله» و هفت مرتبه«انا انزلناه» که همة این ها در تخفیف سختی ها و انس میت مؤثر است.

متأسفانه گاه به این آداب توجه نمی شود و حتی به زور خویشان و نزدیکان میت را ازکنار قبر دور می کنند و میت را با هزاران وحشت و اضطراب در قبر تنها می گذارند. گویا او نیازی به ما ندارد. در حالی که فریاد آن میت بلند است، ولی گوشی برای شنیدن نیست.

آن لحظات اولیه، با این که روح تعلقش را از بدن کنده و از آن

ص: 151


1- الکافی، ج3، ص 201.(مَا عَلَی أَهْلِ الْمَیِّتِ مِنْکُمْ أَنْ یَدْرَءُوا عَنْ مَیِّتِهِمْ لِقَاءَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ قُلْتُ کَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ إِذَا أُفْرِدَ الْمَیِّتُ فَلْیَتَخَلَّفْ عِنْدَهُ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ فَیَضَعُ فَمَهُ عِنْدَ رَأْسِهِ ثُمَّ یُنَادِی بِأَعْلَی صَوْتِهِ- یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ أَوْ یَا فُلَانَهَ بِنْتَ فُلَانٍ هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَهِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌ وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ قَالَ فَیَقُولُ مُنْکَرٌ لِنَکِیرٍ انْصَرِفْ بِنَا عَنْ هَذَا فَقَدْ لُقِّنَ حُجَّتَهُ).

جدا شده، ولی به جهت شدت انسی که با این بدن خاکی داشته و با نا آشنا بودن با عالم جدید برزخی، چه بسا هنوز توجه به این بدن خاکی دارد و مثل گذشته خود را این بدن می داند. لذا برایاین که کم کم انس با آن عالم پیدا کند و از این طرف کاملاً دل بکند، احتیاج به گذر زمان است.

بنابراین، آن لحظات اولیه باید به او کمک داد. از این رو در حدیث امام صادق علیه السلام و نیز در رساله های عملیه در آداب دفن آمده است که وقتی میت را به طرف قبر آوردید، او را ناگهان وارد قبر نکنید؛ چرا که قبر هول و وحشت های عظیمی دارد. «فَإِنَّ لِلْقَبْ_رِ أهْوَالا عَظِیمَة» (1)

بنابراین، میت را نزدیک قبر بر زمین بگذارید و مقداری صبر کنید، سپس اندکی آن را جلو ببرید و باز بر زمین بگذارید و مقداری صبر کنید تا میت برای داخل شدن آماده شود. سپس برای بار سوم بلند کنید و او را کنار قبر بگذارید و در نهایت بار چهارم برداشته او را وارد قبر کنید.

کلمة قبر که در این مباحث به شکل های مختلف مطرح می شود؛ وحشت قبر، شب اول قبر، سؤال قبر، فشار قبر، آیا همین قبر خاکی است یا چیز دیگری است؟

ص: 152


1- علل الشرایع، ج1، ص306؛بحارالانوار، ج79، ص28.

مراد از قبر در روایات

در اکثر روایات مراد از قبر همان برزخ است. پس از مرگ و کنار گذاشتن این جسم و بدن که دیگر با آن تا قیامت کاری ندارند، روح به بدن دیگری به نام بدن برزخی یا بدن مثالی تعلق می گیرد که مثل همین بدن است، ولی جرم و سنگینی ندارد؛ شبیه عالم خواب. البته باز هزاران بار قوی تر از عالم خواب و متکامل تر از آن است. باید رفت و دید. این تشبیه و تمثیل کافی نیست.

در عالم برزخ درک و فهم و لذت و عذاب و خوردن و آشامیدن هست، البته با همان بدن مثالی. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: روح انسان پس از مردن به کجا می رود؟ حضرت فرمودند: ارواح مؤمنین در اطاق هایی در بهشت به سر می برند و از خوردنی های آن می خورند و از آشامیدنی های آن می آشامند. به زیارت یکدیگر می روند و از احوال هم جویا می شوند. ارواح کفّار هم در جایگاه هایی از آتش هستند و غذاها و نوشیدنیهایشان نیز عذاب است. (1)

اسم دیگر برزخ هم قبر است. در چند روایت آمده است که وقتی از امام صادق علیه السلام پرسیدند برزخ چیست؟ فرمود:

ص: 153


1- أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِینَ فِی حُجُرَاتٍ فِی الْجَنَّهِ یَأْکُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ یَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ یَتَزَاوَرُونَ فِیهَا وَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَقِمْ لَنَا السَّاعَهَ لِتُنْجِزَ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا قَالَ قُلْتُ فَأَیْنَ أَرْوَاحُ الْکُفَّارِ فَقَالَ فِی حُجُرَاتِ النَّارِ یَأْکُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ یَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا.المحاسن، ج1، ص178؛ بحارالانوار، ج6، ص234.

الْقَبْ_رُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ؛ (1)برزخ همان قبر است از زمان مرگ تا قیامت.

پس مراد از فشار قبر، و سؤال قبر، وحشت های برزخ است، نه این که در این قبر خاکی فشار و سؤالی باشد. اصلاً پس از مرگ با این بدن و این قبر کاری ندارند.لذا کسانی که قبر خاکی ندارند، مثل آن ها که در دریا غرق شده اند و همانجا مانده اند،یا مثل آن هایی که سوزانده شده اند و خاکسترشان را بر باد داده و یا در دریا ریخته اند، همه این ها با این که قبر خاکی ندارند، سؤال قبر و فشار و وحشت قبر دارند.خداوند دربارة قوم نوح می فرمایند:

مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً؛ (2)همگی به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند.

چون گناه کردند غرق شدند و بلافاصله وارد آتش شدند. با این که قوم فرعون در دریا مردند و همانجا ماندند، ولی می فرماید: در اتش وارد شدند! پس این آتش در برزخ و عالم مثال بوده، نهدر قبر خاکی.

البته گاه در برخی روایات کلمة قبر به همان معنای خودش،یعنیهمین حفرة خاکی به کار رفته است؛ مثلاً در روایتی آمده است که از امام کاظم علیه السلام پرسیدند: مؤمنی که از دنیا رفته، زائرین قبر خود را می شناسد؟ فرمود: بله، و بازائر قبرش انس می گیرد و از زیارت او

ص: 154


1- الکافی، ج3، ص243؛ بحارالانوار، ج6، ص267.
2- سورۀ نوح، آیۀ 25.

مسرور می گردد، ولی هنگامی که زائر قصد رفتن می کند، صاحب قبر نگران می شود و با رفتن او در وحشت تنهایی قرار می گیرد. (1)

معلوم است که مراد از قبر در زائر قبر، همین قبر خاکی در قبرستان که بدن در آن است، ولیبه طور غالب و قریب به اتفاق روایات، مقصود از قبر همان عالم برزخ است؛همان طور که در گفتار قبل بیان شد.

فاصلة عالم برزخ با ما

عالم برزخ هم فاصله اش با ما فاصلة زمانییا مکانی نیست که مثلاً میلیون ها سال نوری با ما فاصله داشته باشد و در یک جایی در این آسمان هاست؛زیرا همة این آسمان ها و کهکشان ها تا میلیاردها سال نوری، همه و همه جزو عالم دنیاست.

عالم برزخ اصلاً مادی نیست و فاصله اش رتبی است. شبیه عالم انسانی و عالم حیوانی که فاصلة آن ها رتبی است، نه زمانی و مکانی. کسی که به اختیار و یا به طور جبری، مثل مرگ،منقطع از دنیا و اشتغالات و تعلقات آن شود، و صلاحیت درک عالم بالاتر و رتبة برتر را پیدا کند، می تواند عالم برزخ را درک کند.

برای وحشت قبر

اشاره

شب اول قبر یا همان شب اول ورود به عالم برزخ، برای میت که

ص: 155


1- الکافی، ج3، ص228؛ کامل الزیارات، ص 321.

تازه به عالم ناشناخته و نامأنوس وارد شده و هنوز انسش با عالم دنیا برقرار بوده، طبعاً بسیار سخت است، خصوصاً اگر خدای ناکرده چهره های وحشتناکی هم وارد قبرش شوند.

کم کردن وحشت قبر

اشاره

در روایات ما به اموری اشاره شده که وحشت قبر را کم می کند و یا از بین می برد که برخی از آن ها مطرح می شود:

انس با خداوند

انس و عشق و محبت به خداوند متعال و تعلق نداشتن به دنیا، مهم ترین عامل رهایی از فشار قبر است. با وجود انس با خداوند دیگر تنهایی و وحشت معنا ندارد. همه شنیده ایم که وقتی امام کاظم علیه السلام را به زندان های مخوف و تاریک می بردند، حضرت به سجده افتادند که خدایا، شکرت؛ به دنبال جای خلوتی برای عبادت بودم، تو برایم فراهم کردی. (1)

حضرت از تنهایی و تاریکی وحشتی نداشت؛ چون با خدا انس داشت. و با محبّت حضرت حق، احساس تنهایی و وحشت وجود ندارد.

صدقه و نماز شب اول قبر

مرحوم سید بن طاووس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که حضرت فرمودند: سخت ترین ساعت ها برای میت شب اول قبر است. پس

ص: 156


1- الارشاد، ج2، ص 240.

رحم کنید بر مردگان خود به صدقه و اگر نمی توانید دو رکعت نماز بخوانید.این نماز همان نماز لیلة الدفن است که در رکعت اولحمد و آیه الکرسی و در رکعت دوم حمد و ده مرتبه سوره قدر خوانده می شود و پس از آن می گوییم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إِلَی قَبْ_رِ فُلَان.» (1)و نام میت را می برند.

این نماز را معمولاً پس از نماز عشاءمی خوانند. در همین روایت آمده است که خداوند در همین ساعت هزار ملک را به قبر میت می فرستد و تا قیامت قبرش وسیع می گردد و خود نمازگزار هم به عدد مخلوقات اجر می برد.

ملا فتحعلی سلطان آبادی و نماز لیلهٓ الدفن

مرحوم محدث نوری در کتاب «دار السلام» از استادشان عارف بزرگ، ملافتحعلی سلطان آبادی، نقل کرده که می فرمود: برنامة من این بود که هرگاه می شنیدم یکی از دوستان اهل بیت علیه السلام از دنیا رفته است، در شب دفن او برایش دو رکعت نماز لیلة الدفن می خواندم. چه او را می شناختم یا نمی شناختم.

هیچ کس از این رسم من آگاه نبود. تا آن که روزییکی از دوستان مرا در راهی دید و گفت: دیشب فلان شخص را که به تازگی وفات کرده، در خواب دیدم و از آنچه بعد از مرگ بر او گذشته بود پرسیدم. گفت: من در سختی بودم تا آن که عالم بزرگوار

ص: 157


1- فلاح السائل، ص87؛ زاد المعاد، ص581، مستدرک الوسائل، ج6، ص344.

ملافتحعلی برایم دو رکعت نماز خواند و همان نماز من را نجات داد. خدا پدرش را رحمت کند! آن شخص پرسید: شما چه نمازی می خوانی؟ که من به ناچار عادتم را برایش گفتم.

خواندن قرآن و دعا

یکی از چیزهایی که فشار قبر را بر می دارد، خواندن قرآن برای میت است. چنان که در وصیت حضرت زهرا علیها السلام هم آمده بود که برایم قرآن بخوانید. خواندن قرآن به ویژه سوره های یس و مُلک برای میت توصیه شده است.

ونیز فرمودند:اگر کسی قبل از خواب سورة یس را بخواند، از سختی قبر در امان است و هم اگر بر قبر کسی بخواند، هراس او را می برد.دعا و طلب رحمت و مغفرت برای میت نیز در تخفیف عذاب میت بسیار مؤثر است.

شهادت چهل نفر مؤمن به خوبی میت

از امام صادق علیه السلام روایت شده که حضرت فرمودند: اگر پس از وفات مؤمنی،چهل نفر از مؤمنین نزد جنازة او حاضر شوند و بگویند:«اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَی_راً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنَّا؛ خداوندا، ما جز خیر و خوبی از او نمی دانیم. و البته تو از ما به او داناتری»، خداوند متعال می فرماید: «قَدْ أجَزْتُ شَهَادَاتِکم وَ غَفَرتُ لَهُ ما عَلِمتُ مِمّا لا تَعلَمُونَ؛ (1)

ص: 158


1- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص165؛ وسائل الشیعة، ج3، ص285.

شهادت شما را پذیرفتم و آنچه را که من از او می دانم و شما نمی دانید را بخشیدم.»

به تدریج نزدیک قبر بردن و آرام وارد قبر کردن میت

چنان که پیش از این در آداب دفن گفته شد، اگر میت را به آرامی و به تدریجوارد قبر کنیم، این می تواند از هول و هراس او از قبر بکاهد و او را برای ورود به قبرآماده کند.

صلوات بر پیامبر و آل طاهرینش

یکی از آثار مهم صلوات بر پیامبر و آل او نورانیت قبر است. پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

اَکثِروا الصَّلاةَ عَلَیَّفَاِنَّ الصَّلاةَ عَلَیَّنُورٌ فِی القَب_رِ وَ نورٌ عَلَی الصِّ_راطِ و نَورٌ فِی الجَنَّةِ؛(1)بر من فراوان صلوات بفرستید، که صلوات بر من نوری است در قبر و نوری است بر صراط نوری است در بهشت.

رکوع را کامل و تمام انجام دادن

از دیگر عوامل که موجب می شود انسان به وحشت قبر مبتلا نشود، این است که در رکوع عجله نکند و آن را درست و با توجه انجام دهد.امام باقر علیه السلام فرمود:

ص: 159


1- الدعوات، ص216؛ بحارالانوار، ج79،ص64.

مَنْ أتَمَ رُکوعَهُ لَمْ تَدْخُلْهُ وَحْشَةٌ فِی الْقَبْ_ر ؛ (1)هر کس رکوعش را کامل انجام دهد، وحشت قبر نخواهد داشت.

از دنیا رفتن در شب و روز جمعه

کسی که از ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه از دنیا برود، مورد لطف خداوند قرار گرفته و به احترام این ایام، عذاب قبر از او برداشته می شود. چنان که از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است:

مَن ماتَ یَومَ الجُمُعة اَو لَیلَةَ الجُمعَةِ رُفِعَ عَنهُ عَذابُ القَب_رِ؛ (2)کسی که در روز جمعه و یا شب جمعه از دنیا برود، عذاب قبر از او برداشته می شود.

ولایت و محبت اهل بیت
اشاره

محبت اهل بیت علیه السلام کیمایی است که در دنیا و آخرت از انسان دستگیری می کند و او را در شدائد و بحران ها نجات می بخشد و همه جا نافع است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

حُبِّی وَ حُبُّ أهْلِ بَیتِی نَافِعٌ فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ أهْوَالُه_ُنَّ عَظِیمَةٌ عِنْدَ الْوَفَاةِ وَ فِی الْقَبْ_رِ وَ عِنْدَ النُّشُورِ وَ عِنْدَ الْکتَابِ وَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ وَ عِنْدَ الصِّ_رَاط؛ (3)محبت من و محبت اهل بیتم در هفت جا که بس هولناک است سودمند است:

در دم جان سپردن، و در قبر، و به هنگام رستاخیز، و در موقع

ص: 160


1- الکافی، ج3، ص321؛ بحارالانوار، ج82، ص107.
2- من لا یحضر الفقیه، ج1، ص138؛ بحارالانوار، ج6، ص230.
3- خصال، ج2، ص361؛ بحارالانوار، ج27، ص158.

دریافت نامة عمل، و در وقت حساب، و نزد میزان، و در گذشتن از صراط.

آیت الله حائری و زیارت امام رضا

حضرت آیت الله شیخ مرتضای حائری یزدی که عاشق امام رضا علیه السلام بود می فرمود: ما چهارده معصوم را در امام رضا خلاصه کرده ایم. ایشان زیاد به زیارت می رفت و باز می فرمود: هر کس در قیامت ذخیره ای دارد و ذخیرة من هم زیارت امام رضا علیه السلام است. حدود هفتاد بار به زیارت حضرت رفته بود.

با مرحوم آیت الله مرعشی نجفی قراری گذاشته بودندکه هر که از دنیا رفت، دیگری را از احوال آن طرف باخبر کند. آقای حائری زودتر مرحوم می شود. آیت الله مرعشی او را در خواب می بیند و می پرسد: چه خبر؟ آقای حائری می گوید: وقتی مُردم،دو ملک برای سؤال آمدند. خیلی ترسیدم.

ناگهان از پشت سر صدایی شنیدم که می گفت: نترس نترس. با این صدا خوف من کم شد. با نزدیک شدن صاحب صدا، آن دو ملک رفتند و ترس من هم به کلی زائل شد. صاحب صدا که بسیار زیبا و نورانی بود، نزدیک آمد و فرمود: ترسیدی؟ گفتم: آقا تا به حال این قدر نترسیده بودم. فرمود: دیگر با تو کاری ندارند. پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: این یک بار بازدید زیارت من بود،شصت و نه بار دیگر هم می آیم. فهمیدم امام رضا علیه السلام بودند که محبت شان از همین هنگام ورود به عالم برزخ شامل حالم شد.

ص: 161

ص: 162

ص: 163

ص: 164

گفتارنهم: زندگی برزخی

شب اول قبر

شب اول قبر چیست؟ آیا آنجا اصلاً شب و روز هست؟ چرا این قدر این شب سخت است؟ چه باید کرد؟

انس با عالم قبر

همان طور که قبلاً اشاره شد، اسم دیگر برزخ قبر است و مراد از قبر در عالم قبر، فشار قبر، وحشت قبر، سؤال قبر، شب اول قبر، برزخ است،نه این قبر خاکی. اصلاً با این بدن دنیویتا قیامت کاری نیست.

در روایتی وقتی از امام صادق علیه السلام پرسیدند: برزخ چیست؟ فرمودند:

الْقَبْ_رُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلی یوْمِ الْقِیامَة ؛(1)برزخ همان قبر است، از زمان مرگ میت تا قیامت.

وقتی شخصی می میرد، آن ساعات اولیه با این که روح از بدن جدا شده، ولی به جهت شدت انس و علاقه ای که به این بدن خاکی داشته و سال ها با آن بوده و با عالم جدید برزخی هم آشنایی

ص: 165


1- الکافی، ج3، ص242؛ بحارالانوار، ج6، ص267.

و انسی ندارد، هنوز چه بسا متحیر است و خود را مثل گذشته همان بدن می داند. لذا برایاین که کم کم بفهمد عالم عوض شده و انس با آن عالم پیدا کند و از این طرف دل بکند، احتیاج به گذشت زمان است.

در آن لحظات اولیه می بیند غسلش می دهند، تشییع می کنند و کاملاً حضور دارد و خود را این بدن می بیند. این هم ربطی به کافر یا مسلمانی میت ندارد. لذا در روایات آمده است: کسی که میت را غسل می دهد با مدارا و مهربانی غسل دهد، (1)نه این که بدون رعایت حرمت و ادب با شتاب بدن را چپ و راست کند، به طوری که گویی تنه درخت است.چون روح هنوز با بدن انس دارد،اذیت می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی فرمودند: «خداوند غضبناک می شود از این که با مؤمن ضعیف با مدارا و مهربانی رفتار نشود.» (2)چقدر بر این نکات در دستورات دینی ما توجه شده است.

در واقع در آن لحظات و ساعات اولیه پس از مرگ که هنوز میت نفهمیده چه شده است و عالم کاملاً عوض شده و دیگر با آن بدن دنیوی نیست و اصلاً او را نمی بینند، گفته شده: به او کمک دهید تا کم کم خود را بیابد.

ص: 166


1- قال الصادق علیه السلام: إِذَا غَسَّلْتُمُ الْمَیِّتَ مِنْکُمْ فَارْفُقُوا بِهِ وَ لَا تَعْصِرُوهُ وَ لَا تَغْمِزُوا لَهُ مَفْصِلًا.(الاستبصار، ج1، ص205؛ وسائل الشیعة، ج2، ص174.
2- مستدرک الوسائل، ج2، ص174.

آماده ساختن میت برای ورود به قبر

لذا همان طور که در رساله های علمیه هم آمده است،در آداب دفن توصیه شده که میت را با شتاب و ناگهان وارد قبر نکنید،بلکه آهسته آهسته او را به سمت قبر ببرید.

امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی میت را به طرف قبر آوردید، او را ناگهان وارد قبر نکنید؛«لاَنَّ لِلْقَبْ_رِ أهْوَالا؛چرا که قبر هول و وحشت های عظیمی دارد.» بلکه میت را نزدیک قبر بر زمین بگذار و مقداری صبر کن. سپس اندکی جلو ببر و باز بر زمین بگذارید و مقداری صبر کنید، تا میت برای داخل شدن آماده شود. سپس برای بار سوم او را بلند کنید و کنار قبر بگذارید و در نهایت بار چهارم برداشته او را وارد قبر کنید. (1)

با این که متوفی پس از مرگ زندگی اش در عالم برزخ است، نه در این حفرة خاکی، ولی چون هنوز خود را نیافته و گمان می کند همین بدن است، لذا خود را می بیند که دارند در این حفره دفنش می کنند، از این جهت می ترسد. از این رو فرموده اند: او را آهسته آهسته ببرید، موقع دفن زیارت عاشورا،یا قرآن بخوانید،یا ذکر صلوات بگویید. این ها هم کمکی های او هستند.

ص: 167


1- رِوَایَهِ سَمَاعَهَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی الطَّامِثِ إِذَا حَضَرَتِ الْجِنَازَهَ تَتَیَمَّمُ وَ تُصَلِّی عَلَیْهَا وَ تَقُومُ وَحْدَهَا بَارِزَهً مِنَ الصَّفِّ یَعْنِی أَنَّهَا تَقِفُ نَاحِیَهً وَ لَا تَخْتَلِطُ بِالرِّجَالِ. وَ الْجُنُبُ إِذَا قُدِّمَ لِلصَّلَاهِ عَلَی الْجِنَازَهِ تَیَمَّمَ وَ صَلَّی عَلَیْهَا وَ إِذَا حُمِلَ الْمَیِّتُ إِلَی قَبْرِهِ فَلَا یُفَاجَأُ بِهِ الْقَبْرَ لِأَنَّ لِلْقَبْرِ أَهْوَالًا عَظِیمَهً وَ یَتَعَوَّذُ حَامِلُهُ بِاللَّهِ مِنْ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ یَضَعُهُ قُرْبَ شَفِیرِ الْقَبْرِ وَ یَصْبِرُ عَلَیْهِ هُنَیْئَهً ثُمَّ یُقَدِّمَهُ قَلِیلًا وَ یَصْبِرُ عَلَیْهِ هُنَیْئَهً لِیَأْخُذَ أُهْبَتَهُ ثُمَّ یُقَدِّمُهُ إِلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ وَ یُدْخِلُهُ الْقَبْرَ مَنْ یَأْمُرُهُ وَلِیُّ الْمَیِّتِ إِنْ شَاءَ شَفْعاً وَ إِنْ شَاءَ وَتْراً وَ یُقَالُ عِنْدَ النَّظَرِ إِلَی الْقَبْرِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَوْضَهً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ وَ لَا تَجْعَلْهُ حُفْرَهً مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص170.

بعد هم در قبر او را با تکان دادن تلقینش کنند و او را که گیج و متحیر است و چه بسا نمی داند کیست، تفهیم اعتقادینمایند که نترس و حواست را جمع کن. وقتی دو ملک برای سؤال می آیند، جواب بده.«الله ربی» و «محمد صلی الله علیه و آله و سلم نبی و...» تا آخر.

پس از دفن هم همان طور که گفته شد، نزدیکان و بازماندگان میت که صدایشان برای او آشناست، بمانند و مدتی قرآن بخوانند، به خصوص باز هم او را تلقین دیگری بکنند و خلاصه این موقع حساس که او نیاز دارد، تنهایش نگذارند.

حضرت زهرا علیها السلام به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت می کند که پس از دفن من بنشین بالای سرم و برایم قرآن بخوان و دعا کن؛«فَاِنَّها سَاعَةٌ یَحْتَاجُ الْم_َیتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأحْیاء؛ چرا که آن زمان زمانی است که میت نیازمند انس با زندگان است.»(1) وقتی کسی مثل حضرت زهرا علیها السلام این چنین می گوید، دیگر حساب بقیه معلوم است.

متأسفانه گاهی به زور خویشان و نزدیکان میت را از کنار قبر دور می کنند و میت را با هزاران وحشت و اضطراب در قبر تنها می گذارند. گویی او نیازی به ما ندارد، در حالی که فریادش بلند است و کمک می خواهد، ولی گوشی برای شنیدن نیست.

مکاشفة ملکوتی

از مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی نقل شده

ص: 168


1- بحارالانوار ج79، ص27.

است که می فرمودند: من در یکی از خیابان های همدان عبور می کردم. دیدم جنازه ای را بر دوش گرفته و به سوی قبرستان می برند و جمعی او را تشییع می کنند. ولی من می دیدم او را به سمت یک تاریکی مبهم و عمیقی می بردند. آن متوفی، با بدن برزخی بالای جنازه بود و او را می بردند. او می خواست فریاد کند که ای خدا، من را نجات بده، مرا این جانبرند، ولی زبانش به نام خدا جاری نمی شد. آن وقت رو به مردم التماس می کرد: مرا نجات دهید، نگذارید مرا ببرند، ولی صدایش به گوش کسی نمی رسید. من او را می شناختم، ستمگری زورگو بود. البته این یک مکاشفة ملکوتی بوده که برای مرحوم آیت الله انصاری رخ داده است.

ساعات اولیة پس از مرگ ساعت های عجیبی است، به خصوص ساعات شب اول عالم قبر و برزخ.

روز و شب در عالم برزخ

اما شب و روز برزخ؛ به خلاف قیامت که دیگر خورشید و ماه و شب و روز برچیده می شود، در برزخ که از جهاتی شبیه عالم دنیاست، شب و روز هست. لذاخداوند دربارة فرعونیان می فرماید:

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیا؛ (1)صبح و شام آتش به آن ها عرضه می شود.

ص: 169


1- سورۀ غافر، آیۀ46.

امام صادق علیه السلام در این مورد فرمودند: این مربوط به بزرخ است که فرموده صبح و شام و الا قیامت شب و روز ندارد. (1)

سخت ترین ساعات برای میت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:«سخت ترین ساعات بر میت شب اول قبر است.» (2)چون تاریکی و ترس از دیدن موجودات ناشناخته و عجیب برزخی از طرفی، تنهایی و جدا شدن از عالم دنیا که سال ها با آن انس داشته، از طرف دیگر و وحشت از آیندة مبهم و نامعلوم از طرف سوم،همة این امور برای متوفی بسیار سختی و هراس می آورد.

لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:«با صدقه دادن به آن ها رحم کنید. و اگر نتوانستید دست کم دو رکعت نماز بخوانید و به روح او هدیه کنید.» (3)همچنین برای او نماز وحشت یا نماز شب اول قبر بخوانید که همة این ها در برزخ برای او نور و روشنایی و اموری مأنوس هستند.

و از همه مهم تر این که خودمان با خداوند در همین جا انس بگیریم که او «انیس من لا انیس له» است و با وجود او دیگر هیچ وقت تنها نیستیم.

ص: 170


1- البرهان،ج4، ص762؛ بحارالانوار، ج6، ص284.
2- أَنَّهُ لَیْسَ أَشَدُّ عَلَی الْمَیِّتِ مِنَ اللَّیْلَهِ الْأُولَی. زاد المعاد، ص581.
3- همان.

زندگی برزخی چگونه است؟ اصلاً برزخ کجاست؟ آیا آنجا هم آدم ها با هم زندگی می کنند؟

زندگی در برزخ

البته واقع مطلب این است که «دست ما کوتاه و خرما و بر نخیل.» باید برویم و ببینیم. از مرحوم آقا جمال گلپایگانی که از مراجع باعظمت تقلید بود، نقل می کنند که پس از مرگِ میرزای نائینی، ایشان را در خواب دید و گفت چه خبر؟ مرحوم نائینی گفته بود: یک مرگ و عالم برزخی می گوییم،یک چیزی می شنویم. باید بیایی ببینی.

اما اجمالاً پس از مرگ، زندگی در عالم برزخ با بدن برزخی شروع می شود که هزاران بار متکامل تر از این بدن دنیوی است. بدن برزخییا مثالی، صورتی شبیه همین بدن دارد، ولی جرم و جسم و سنگینی ندارد. شبیه بدن درخواب و البته بارها قوی تر از آن.

امام صادق علیه السلام فرمودند:«فِی اَبْدَانٍ کاَبْدَانِهِمْ.»(1) و در حدیثی دیگر آمده است: «فِی قَالَبٍ کقَالَبِهِ فِی الدُّنْیا» (2)در عالم برزخ درک و فهم و خوردن و آشامیدن و لذت و عذاب هست و به مراتب هم قوی تر از درک و فهم و لذت ها و عذاب های دنیاست، با همان بدن مثالی.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: روح انسان پس از مردن به کجا

ص: 171


1- الکافی، ج3، ص244؛ بحارالانوار، ج6، ص268.
2- الکافی، ج3، ص245، بحارالانوار، ج58، ص50.

می رود؟ فرمودند: ارواح مؤمنین در اطاق هایی در بهشت به سر می برند. «یأْکلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ یشْ_رَبُونَ مِنْ شَ_رَابِهَا وَ یتَزَاوَرُونَ فِیهَا؛ از غذاهای بهشتی می خورند و از شراب های بهشتی می نوشند و همدیگر را ملاقات می کنند و از احوال هم جویا می شوند. ارواح کفار هم در جایگاه هایی از آتش هستند و غذاها و نوشیدنی ها برای آن ها عذاب آور است.» (1)

زندگی در برزخ، زندگی فردی است و دیگر مثل دنیا نظام اجتماعی برقرار نیست. آنجا هر کس با عقاید و اخلاق و اعمالش که به شکل های مناسب آن طرف درمی آید، همراه است. البته برزخیان و کسانی که اهل بهشت برزخ هستند، همدیگر را می بینند و دور هم می نشینند و با هم انس دارند، اما زندگی اجتماعی به این معنا که نیازهایشان را با هم برطرف کنند و به هم کمکی کنند ندارند.

تکامل برزخی

از دیگر خصوصیات برزخ این است که سیر تکاملی در آنجا برقرار است.یعنیامکان این که بر درجات و یا درکات انسان افزوده شود و در سعادت و یا شقاوت کامل تر گردد وجود دارد.

البته تکامل عملی پرونده اش بسته می شود،یعنی انسان دیگر نمی تواند آنجا اعمال انجام دهد و براساس خیرات و مبرات درجاتی

ص: 172


1- المحاسن، ج1، ص178؛ بحارالانوار، ج6، ص234.

کسب کند. مگر خیرات و مبراتی که در دنیا تأسیس کرده و آثارش باقی باشد.

اما تکامل علمی و معرفتی برقرار است و سیر معرفتی تا بی نهایت ادامه دارد و منزل به منزل و مرحله به مرحله حجاب ها کنار می روند و حقایق و اسرار الهی بیشتر کشف می گردد.

ازموسی بن جعفر علیه السلام روایت شده است که به مردی فرمود: آیا ماندن در دنیا را دوست داری؟ عرض کرد: بله. فرمود: برای چه؟ گفت برای خواندن «قل هو الله احد» حضرت سکوتی کردند و پس از آن رو به یکی از اصحاب کردند و فرمودند:

هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را یاد نگرفته باشد،«عُلِّمَ فِی قَبْ_رِهِ لِی_رْفَعَ اللهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فَإِنَ دَرَجَاتِ الْج_َنَّةِ عَلی قَدْرِ آیاتِ الْقُرْآنِ یقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَارْقَ فَیقْرَأُ ثُمَّ یرْقی؛ (1)در قبر به او قرآن آموخته می شود تا خدواند به این خاطر درجة او ار رفیع بگرداند؛ چون درجات بهشت به اندازة آیات قرآن است. به او گقته می شود: بخوان و بالا برو و او می خواند و بالا می رود.

تربیت اطفال مؤمنین در برزخ

روی همین جهت است که بچه ها و اطفال مؤمنین که از دنیا می روند و هنوز در دنیا عملی انجام نداده اند و به قول معروف میوة

ص: 173


1- الکافی، ج4، ص611، ثواب الاعمال، ص129؛ بحارالانوار، ج89،ص188.

کال بوده اند که از درخت چیده شده اند،یا بچه های سقط شده، تحت تربیت واقع می شوند. در روایتی آمده است که بچه های سقط شده، در برزخ به وسیلة حضرت ابراهیم علیه السلام و ساره تربیت و تکمیل می شوند. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:در شب معراج ابراهیم علیه السلام را دیدم که زیر درختی نشسته بود و کودکانی در اطرافش بودند. (2)

و در برخی احادیث آمده است:«إِنَّ أطْفَالَ شِیعَتِنَا مِنَ الْم_ُؤْمِنِینَ تُرَبِّیهِمْ فَاطِمَةُ علیها السلام؛ (3)کودکان مؤمنان شیعه تحت تربیت فاطمه علیها السلام قرار می گیرند.» بله تکامل معرفتی در آخرت هست.ما با دعا و صلوات برای ائمه علیهم السلام طلب درجات می کنیم.مثلاً بعد از صلوات در تشهد نماز می گوییم: «وَارفَع دَرَجَتَهُ؛ درجة پیامبر را رفیع گردان!»یا در صلوات ابوالحسن ضراب که در «مفاتیح الجنان» در اعمال روز جمعه آمده است،در دربارة امام زمان علیه السلام می گوییم:«أعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَة؛به او هر فضل و هر کمال و منزلت و مقام توسل و رتبه بلند عطا کن!» و برای آن حضرت درجه بلند می خواهیم.

در سیر«إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون»، که یک سیر تکاملی است، مرحله به مرحله و منزل به منزل می توان بالا رفت. به قول مولوی:

ص: 174


1- من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490؛ بحارالانوار، ج5، ص293.
2- الامالی للصدوق،ج451، بحارالانوار، ج12، ص78.
3- تفسیر القمی، ج2، ص332؛ بحارالانوار، ج5، ص289.

ما زبالاییم و بالا می روی__م

ما ز دریاییم و دریا می رویم ما از اینجا و از آنجا نیستیم

ما ز بی جاییم و بی جا می رویم خوانده ای انا الیه راجع__ون

تا ب__دانی تا کجاها می رویم مرحوم آیت الله بهاء الدینی شاگردی داشتند که خیلی مستعد نبود، ولی با تقوا بود. از دنیا رفت. آقا فرمود: فلانی در برزخ عجب رشدی کرده و حرف هایی می زند که اگر در زمان حیاتش در دنیا برای او می گفتند نمی فهمید. دربارة موضوعی با ما بحث کرد و نظر ما را تغییر داد.

ص: 175

ص: 176

ص: 177

ص: 178

گفتاردهم: سؤال قبر

اشاره

سؤال قبر چیست و چگونه است و در چه زمانی سؤال می کنند؟

نکیر و منکر و سؤال قبر

یکی از مسلّمات ما مسألة سؤال قبر است، چنان که در زیارت آل یس می خوانیم: «اَنَّ ناکراً وَ نَکی_راً حَقٌّ.» در روایتی از امام صادق علیه السلام هم آمده است:

مَنْ أنْکرَ ثَلَاثَةَ أشْیاءَ فَلَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَ الْم_ُسَاءَلَةَ فِی الْقَبْ_رِ وَ الشَّفَاعَة ؛ (1)هرکس سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست: معراج، سؤال در قبر و شفاعت.

در روایات بسیاری آمده است که وقتی متوفی وارد عالم قبر شد، دو ملک به نام های نکیر و منکر بر او وارد می شوند و از او سؤال می کنند؛ «أنَّ للهِ تَعَالَی مَلَکینِ یقَالُ لَه_ُمَا نَاکِرٌ وَ نَکی_رٌ یَنْزِلانِ عَلَی الْم_َیِّتِ فَیَسْألانِه.»(2)شاید از این رو به این دو نکیر و منکر می گویند که نکره و ناشناخته اند و موضع خود را روشن نمی کنند تا آنچه در باطن متوفی هست را واکاوی و بازرسی کنند.

ص: 179


1- الامالی للصدوق، ص259؛ بحارالانوار، ج6، ص223.
2- الدعوات، ص280؛ بحارالانوار، ج6، ص245.

البته از برخی روایات برمی آید که این بازپرسان قبر برای مؤمن و غیرمؤمن یکسان نیستند. نکیر و منکر برای اهل معصیت با چهره ای عبوس می آیند، ولی برای مؤمنین بشیر و مبشَر هستند.

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام پرسید: «یَدْخُلَانِ عَلَی الْم_ُؤْمِنِ وَ الْکافِرِ فِی صُورَةٍ وَاحِدَة؛ آیا نکیر و منکر بر مؤمن و کافر به یک شکل وارد می شوند؟» حضرت فرمودند: خیر. (1)در دعای ماه رجب هم آمده است:

وَ اَمِتْنی مَسْ_رُوراً وَ مَغْفُوراً، وَ تَوَلَّ اَنْتَ نَجاتی مِنْ مُساءَلَةِ الْبَ_رْزَخِ، وَ ادْرَأْ عَنّی مُنْکراً وَ نَکی_راً، وَ اَرِ عَینی مُبَشِّ_راً وَ بَشی_راً؛ (2)و مرا در حالی که شادمان و بخشیده شده هستم بمیران و نجات من را از سؤال برزخ به عهده گیر و نکیر و منکر را از من دفع کن و آن ها را برای من بشیر و مبشر قرار ده!

چون نکیر و منکر به گونه ای بشارتی هم همراه دارند، به آنان مبشر و بشیر نیز می گویند. البته خیلی از اوقات به طور عام همان عنوان نکیر و منکر برای همه به کار برده شده است.

آنچه از روایات اهل بیت علیهم السلام برمی آید، این است که از همان اول ورود میت به عالم برزخ و قبر، سؤال قبر شروع می شود و این دو ملک می آیند.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

إِنَّ الْعَبْد إِذَا وُضِعَ فِی قَبْ_رِهِ وَتَوَلَّی عَنْهُ أصْحَابُهُ وَإِنَّهُ لَیَسْمَعُ قَرْع نِعَالِهِمْ فَیأْتِیه مَلَکانِ؛ (3)همین که شخص را در قبر گذاشتند

ص: 180


1- الکافی، ج3، ص239؛ بحارالانوار، ج6، ص264.
2- مصباح المتهجد، ص803.
3- میزان الحکمه، ج8.

و دوستانش برگشتند، هنوز دارد صدای پایشان را هنگام برگشت می شنود که دو ملک می آیند.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم در «نهج البلاغه» می فرماید:

إِذَا انْصَ_رَفَ الْم_ُشَیِّعُ وَ رَجَعَ الْم_ُتَفَجِّعُ أُقْعِدَ فِی حُفْرَتِهِ نَجِیّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَان؛(1) همین که تشییع کنندگان برگشتند و گریه کنندگان رفتند، او را می نشانند، در حالی که از ناگهانی و دفعی بودن سؤال و خوف لغزش و رد شدن در امتحان صدای شخص خیلی آهسته درمی آید.

در بحث تلقین میت پس از دفن، از امام صادق علیه السلام روایت شده است که وقتی متوفی را دفن کردند، نزدیکان او برخی بمانند و آن گاه یکی با صدای بلند تلقین را بالای سر میت بخواند. آن وقت در همین حال منکر به نکیر می گوید: باید برویم،«فَقَدْ لُقِّنَ حُجَّتَه؛ (2)حجت و دلیلش را به او تلقین کردند.»

سؤال قبر از چه چیزهایی است و با توجه به این که در قیامت هم یک بار دیگر سؤال هست، چرا در برزخ می پرسند؟

در قبر از چه می پرسند؟

سؤال عالم قبر و برزخ از کلیات و اصول عقاید و برخی اعمال اصلی و محوری انسان است. این یک بازجویی اولیه است، برخلاف

ص: 181


1- نهج البلاغه، خطبۀ83؛ بحارالانوار، ج6، ص243.
2- الکافی، ج3، ص201؛ وسائل الشیعة، ج3، ص201.

قیامت که خیلی مفصل است و از ریز و درشت اعمال و اخلاقیات و عقائد می پرسند.

مثلاً اگر در برزخ سؤال می کنند، از اصل نماز می پرسند که اهلش بودی؟ می خواندی یا خیر؟ ولی در قیامت از جزئیات می پرسند، که چطور خواندی؟ نیت تو در فلان نماز خالص بود یا نه؟ رکوعت، سجودت، کامل بود یا نه؟ قرائتت را درست کردی یا نه؟ لباست غصبی بود یا نه؟ حضور قلبت و حواست چطور بود؟ سؤال از ریز و درشت عمل است.

در واقع در عالم قبر چون همین ابتدای سفر آخرتی ماست، می خواهند مسیر اصلی ما را روشن کنند که به سمت رحمت است، یا به سمت غضب؟ چون بالاخره این مدتی که شخص در برزخ است که چه بسا چندین هزار سال باشد، باید جایگاه و وضعیتش معلوم باشد. لذا برای تعیین وضعیت ابتدائی سؤال از اصلی ترین عقاید و افکار و باورهایمان می کنند؛چرا که مهم ترین عنصر شکل دهندة شخصیت انسان که جهت گیری او را در زندگی تعیین می کرده، عقاید و باورهایش بوده است.

درست است که اخلاق و ا عمال هم قطعاً نقشی در شخصیت پردازی انسان دارند، ولی اصلی ترین عامل همان عقاید است. لذا در منزل اول آخرت از همان اصول عقیدتی و ریشه های فکری سؤال می کنند و از همین جا مسیر مؤمن از غیرمؤمن جدا می گردد.

ص: 182

سؤال می کنند از این که ربّ و اله تو کیست؟ دینت، کتابت چیست؟ پیامبر و امامت کیست؟

علاوه بر اصول عقاید از برخی اعمال محوری و مهم هم سؤال می کنند که آن اعمال هم نشانه و شاهد بر این است که عقیدة درست و محکمی داشته یا خیر، مثلاً از نماز، روزه، خمس، زکات و حج، طریق کسب درآمد که از راه حلال بوده یا خیر، شیوة گذراندن جوانی،شیوة گذراندن عمر از این ها هم سؤال می کنند.

این ها محوری ترین اعمال دینی ماست. معنا ندارد کسی بگوید من مؤنم و مسلمانم و اعتقادات محکمی دارم، ولی نسبت به این اعمال اصلی بی اعتنا باشد. نسبت به درآمدش که از راه حلال بوده، یا حرام، نسبت به عمرش که در راه باطل بوده، یا حق بی اعتنا باشد. در واقع این اعمال علامت صداقت انسان در آن اعتقادات است و با سؤال از این ها،آن اعتقادات را راستی آزمایی می کنند.

لذا در روایت آمده است: «مَنْ تَرَک الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ کفَرَ ؛ (1)هرکس از روی عمد نمازش را ترک کند کافر شده است.» یا اگر کسی حج را ترک کند، با فرض توان و استطاعت، هنگام مرگ او می گویند: «فَلیَمُت یَهُودیًّا اَو نَص_رانیًّا ؛(2) بر دینی غیراسلام بمیر.» تو اگر مسلمان بودی، این اعمال را ترک نمی کردی. ترک نماز کفر عملی است. ترک حج هم همین طور.

ص: 183


1- عوالی اللئالی، ج2، ص224؛ بحارالانوار، ج30، ص674.
2- المحاسن، ج1، ص88؛ وسائل الشیعة، ج11، ص30.

دیگر آنجا نکیر و منکر این توجیه و بهانه را نمی پذیرند که آقا دلت پاک باشد، نماز خواندی خواندی، نخواندی نخواندی، مهم نیست. مگر خدا نماز ما را می خواهد؟ چه به درد خدا می خورد؟ خیر دیگر این حرف ها را نمی پذیرند. می گویند: تو که ادعا می کنی من خدا و دین را قبول دارم، قرآن را قبول دارم، نشانه اش کو؟ نشانة آن کسب حلال بود. نشانة آن نماز بود.

تو که ادعا می کنی پیامبر و امام را قبول دارم، نشانه آن این بود که خمس اموالت که در آن سهم امام است را بدهی. تو چطور می گویی من عاشق و محب امام زمانم، ولی سهم او را غصب کردی؟

پس سؤالات برزخی از اصول و کلیات اعتقادات و اصول اعمال است.

قبر باغی بهشتی یا گودالی از آتش

از همین جا هم نکته ای که در بحث قبل گفتیم که سؤال برزخ همان ابتدای ورود به عالم قبر است روشن می گردد؛ چون از همان ابتدا می خواهند مسیر و موقعیت شخص متوفی را روشن کنند. نمی شود روح همین طوری سرگردان باشد. لذا به محض ورود به عالم قبر سؤال می کنند.

بعد از این که سؤال کردند، مسیر روشن می شود. کسی که از این امتحان سربلند بیرون بیاید، به تعبیر روایت: «فَیَفْسَحَانِ لَهُ فِی قَبْ_رِهِ مَدَّ بَصَ_رِهِ وَ یَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی الْج_َنَّة؛ دری به بهشت بر او باز می کنند.»

ص: 184

یعنی یک جلوه ای از آن بهشت قیامتی را به او نشان می دهند و آن که ردّ می شود «یَفتَحَانِ لَهُ بَاباً اِلَی النَّارِ»؛ دری از جهنم و جلوه ای از آن جهنم تا قیامت را بر او عرضه می کنند. (1)لذا امام سجاد علیه السلام فرمودند:

إِنَّ الْقَبْ_رَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْج_َنَّةِ أوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّی_رَان ؛ (2)بی گمان قبر باغی است از باغ های بهشت، یا گودالی است از گودال های آتش.

آیا همه سؤال قبر دارند؟

همه دوست دارند به شکلی از امتحان و سؤال قبر رها شوند و خلاصه یک استثنا و تبصره ای شامل حالشان شود.

می گویند: کسی وصیت کرده بود که وقتی مردم، مرا در یک کفن کهنه دفن کنید، تا نکیر و منکر گمان کنند من مردة قدیمی هستم و من را رها کنند، ولی این طور نیست، تقریباً از همه سؤال می کنند.

از روایات متعددی برمی آید که از کسانی که در دنیا برای خودشان یک جهت گیری و موضع گیری دینی و اعتقادی و یا ضددینی داشته اند، یعنی مؤمنان و کفارسؤال می شود.چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

لا یُسْألُ فِی الْقَبْ_رِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکفْرَ مَحْضاً؛ (3)در قبر از کسی جز کسانی که ایمان خود را ایمان

ص: 185


1- الکافی، ج3، ص232؛ بحارالانوار، ج6، ص225.
2- تفسیر القمی، ج2، ص94؛ بحارالانوار، ج6، ص214.
3- الکافی، ج3، ص235.

محض کرده باشند و یا کفر خود را کفر محض کرده باشند سؤال نمی شود.

کسانی که سؤال قبر ندارند

اما چند گروه سؤال قبر ندارند

دسته اول

یک دسته کسانی هستند که شأنشان اجل و مقامشان بالاتر از این است که از آن ها سؤال شود، مثل معصومین علیه السلام ، انبیا و اولیای الهی که امتحان ایمان و عمل خود را به بهترین وجه در دنیا داده اند و خودشان اصلاً میزان اعمال شده اند و معنا ندارد از پیامبر بپرسند پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ کتاب و دینت چیست؟ یا مثل شهدا که به فرمودة پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم«لمْ یُفْتَنْ فی قَبْ_رِهِ؛ در قبر از او سؤال نمی شود.»

وقتی از آن حضرت پرسیدند:

«مَا بَالُ المُؤْمِنِینَ یُفْتَنُون فِی قُبُورِهِمُ إِلَّا الشَّهِیدَ؛ چرا همه امتحان و آزمایش و پرسش قبر دارند، جز شهدا؟» فرمود:

«کفی بِبَارِقَةِ السُّیوفِ علی رَأْسِهِ فِتْنَةً؛ شهید در زیر برق شمشیری که بالای سرش بود، آزمایش و امتحانش را پس داده و دیگر نیازی به پرسش و آزمایش ندارد.» (1)

دستة دوم

اشاره

دسته دوم که سؤال قبر ندارند،کسانی هستند که دون سؤال و پایین تر و کمتر از این هستند که مورد سؤال قرار بگیرند.

ص: 186


1- الدر المنثور، ج2، ص99، ذیل آیۀ 171 سورۀ آل عمران؛ الجامع لا حکام القرآن، ج4، ص218.

مثل بچه ها، یا دیوانه هایی که از دنیا می روند و به تعبیر کامل تر مستضعفین فکری و فرهنگی که در دنیا نه موضع دینی و اعتقادی داشتند و نه ضددینی و اصلاً به حد رشد و آگاهی نرسیده بودند تا موضع بگیرند و یا دسترسی به حق نداشته و عاجز از تشخیص حق بوده اند. و به تعبیر قرآن:

إِلَّا الْم_ُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً؛ (1)مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که ناتوان بودند و گریز و چاره ای برایشان میسّر نبود و راهی (به نجات خود) نمی یافتند.

این ها هم سؤال قبر ندارند «یَلهونَ عَنهُم؛وانهاده می شوند.» و مورد به مورد، بسته به برآیند شخصیتی شان، خداوند باآن ها برخورد می کند.

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأمْرِ اللهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِم؛(2) و برخی دیگر (از گنهکاران) آن هایی هستند که کارشان بر مشیت خدا موقوف است؛ یا آنان را عذاب کند و یا از گناهانشان درگذرد.

البته آنچه از مبانی کلامی برمی آید،این است که خداوند کسی را که حجت بر او تمام نشده عذاب نمی کند. و مستضعفین هم کسانی هستند که حجت بر آن ها تمام نشده و جاهل قاصرند و عناد

ص: 187


1- سورۀ النساء، آیۀ 98.
2- توبه، آیۀ 106.

و لجاجتی با حق نداشته اند. قاعدتاً این ها مشمول عفو و رحمت واقع می شوند،چنان که در آیة مربوط به مستضعفین فرمود:

فَأُولئِک عَسَی اللهُ أنْ یعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُوراً؛ (1)آنها امیدوار به عفو و بخشش خدا باشند، که خدا گناهشان را می بخشد و خدا بخشنده و آمرزنده است.

و آن گاه در برزخ کامل می شوند و سپس چه بسا در مراتبی از بهشت، براساس اعمال صالحی که روی فطرت و عقل انجام داده اند، قرار می گیرند.

شیخ ما، شیخ شما

از مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله قضیة قابل توجهی نقل شده است که فرمودند: در کربلا واعظی بود بهنام سیدجواد کربلایی که ایام محرم برای تبلیغ به اطراف کربلا می رفت. در یکی از این ایام گذرش به روستایی افتاد که همه سنّی مذهب بودند. در آنجا به پیرمردی با محاسن

سفید و نورانی برخورد کرد که متوجه شد سنّی است، ولی مرد ساده دل و پاک ضمیری است و آشنا نبودنش با عقاید حقه از باب مستضعف بودن اوست، نه عناد و لجاج.

کم کم باب رفاقت را با او باز کرد تا این که روزی وقتی با هم صحبت می کردند، از آن پیرمرد پرسید: شیخ شما کیست؟ (شیخ در نزد عرب هایعنی بزرگ قبیله.) پیرمرد در پاسخ گفت: شیخ ما مرد

ص: 188


1- سورۀ النساء، آیۀ 99.

قدرتمندی است که چندین مهمانسرا و چقدر گوسفند و شتر و خدم و حشم دارد.

آن پیرمرد از سیدجواد پرسید: شیخ شما کیست؟ گفت: شیخ ما یک آقایی است که هر کس هر حاجتی داشته باشد، برآورده می کند. اگر تو در مشرق عالم باشی و او در مغرب عالم،یا به عکس، وقتی پریشانی و گرفتاری برایت پیش آمد، همین که او را صدا کنی، به فریادت می رسد و مشکل تو را رفع می کند.

پیرمرد گفت: عجب شیخی دارید. این خیلی خوب است، نامش چیست؟سیدجواد گفت: شیخ علی، و دیگر توضیحی نداد. در آن ایام فرصت دیگری نشد که با آن پیرمرد مذاکرات دیگری داشته باشد، ولی این پیرمرد در دلش علاقه ای به شیخ علی پیدا شده بود.

آن ایام تبلیغ تمام شد و سیدجواد به کربلا برگشت. تا این که پس از مدتی به مناسبتی دیگر راهی همان روستا شد و با خود گفت: خوب است نشست دیگری با آن پیرمرد که سنگ زیربنای تشیع را برایش گذاشتیم، داشته باشم و شیخ علی را برای او معرفی کنیم. وقتی سراغ آن پیرمرد را گرفت، گفتند: او از دنیا رفت.

سیدجواد خیلی متأثر شد که چرا با ولایت آشنا نشده و از دنیا رفت، با این که آمادگی اش را داشت و اهل عناد نبود. به دیدن فرزندانش رفت و به آن ها تسلیت گفت و بر سر قبر آن پیرمرد هم فاتحه ای خواند و شب در منزل همان پیرمرد نزد فرزندانش به استراحت پرداخت.

ص: 189

می گوید: در خواب دیدم دالان طویلی است که یک طرف آن نیمکتی بلند است و در روی آن دو نفر نشسته اند و آن پیرمرد سنّی هم در مقابل آن هاست. انتهای دالان هم دری شیشه ای است که از پشت آن باغ بزرگی دیده می شود. سلام کردم و از پیرمرد پرسیدم:اینجا کجاست؟ گفت:اینجا عالم قبر و برزخ من است و باغی که پشت آن شیشه است، مربوط به من است. گفتم: چرا نرفتی در آن؟ گفت: هنوز وقتش نشده، باید این دالان طی شود تا برسم و آن وقتی است که این دو فرشته مرا تعلیم ولایت کنند.

بعد گفت: آقا سیدجواد، گفتی و نگفتی.یعنی گفتی شیخ ما شیخ علی است که به فریادت می رسد، ولی نگفتی او حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است. گفتم چطور مگر؟ گفت: پس از مرگ وقتی نکیرین به سراغم آمدند و پرسیدند:«مَنْ رَبُّک وَ مَنْ نَبیُّک وَ مَنْ اِمامُک؟» پاسخی در برابر این سؤال نداشتم.

همین که خواستند عذاب کنند، من که بسیار وحشتو اضطراب داشتم،یاد شیخ شما افتادم که به فریاد می رسد. گفتم:یا علی، به فریادم برس. فوراً حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام حاضر شد و به آن دو ملک فرمود: دست نگه دارید. او معاند نیست. از دشمنان ما نیست. آن دو ملک را رد کردند و دستور دادند دو ملک دیگر بیایند و عقائد من را کامل کنند.

این دو نفری که روی نیمکت نشسته اند، دو فرشته ای هستند که به امر حضرت آمده اند تا مرا تعلیم کنند و پس از تکمیل، وارد

ص: 190

جایگاه برزخی خودم، در آن باغ باصفا می شوم. (1)

این قضیه تأییدی بر همان عفو و تکمیل مستضعفین در برزخ می باشد.

چرا با این که سؤال قبر ساده است و حتی از قبل می دانیم چه می پرسند و به قول معروف سؤالات سؤالاتلو رفته ای است، باز برخی در جواب درمانده می شوند؟

پاسخگویی در برزخ

باید گفت: برخلاف ظاهر سؤال که سؤالات ساده ایهستند، باید بدانیم ما چون با امتحان های دنیایی و سؤالات آزمون های این دنیامقایسه می کنیم، به خیالمان ساده است.

سؤالات امتحانی در دنیا از محفوظات و معلومات ذهنی است.لذا کسی که خوب مطالعه کرده و یاد گرفته و در ذهن سپرده جواب می دهد. ما گمان می کنیم سؤالات عالم قبر هم از این قبیل ذهنیات است. جواب این ها هم که در ذهنمان هست، حتییک بچةپنج ساله هم در ذهنش هست. پس راحت است.

اما خیر، سؤالات عالم قبر از محفوظات و معلومات ذهنی نیست. بسته به این است که عقائد چقدر در جانت و دل و قلبت رسوخ کرده و چقدر آن ها را باور کرده ای؟

ص: 191


1- معاد شناسی، ج3، ص112.

لذا مرحوم فیض کاشانی در «علم الیقین» روایتی نقل کرده که برخی در قبر سال های متمامدی و قرن ها برایشان می گذرد،اما اسم پیامبر یادشان نمی آید؛ چون اعتقاد به پیامبر در قلبشان نفوذ نکرده بود و باور نداشتند.

سؤالی که این دو ملک می پرسند،از این بدن ظاهری و زبان گوشتی نیست که بتوان دروغ گفت؛ ظاهر یک شکل باشد، باطن طور دیگر.بلکههمان طور که گفتیم، دیگر با این بدن ظاهریتا قیامت کاری نیست. در برزخ و قبر از باطن و جانمان می پرسند که دیگر دروغ معنا ندارد.

آنجا می پرسند:«مَن رَبُّک وَ اِلهُک؟»؛آن که در دنیا رب و مربی تو بود،آن که مقصد و مقصود تو بود کیست؟ کسی که در دنیا تربیتش با هوای نفس بوده، با حرف ها و فریب های شیطان بوده می گوید:«شیطان».آن که در دنیا مقصد و مقصودش همّ و غمش شکمش بوده، می گوید:«بطنی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّو غمش مالش بوده: می گوید:«مالی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش خدا بوده و حقا آنچه از دستورات الهی را می توانسته عمل می کرده و با خدا زندگی کرده، می گوید: «الله ربی». در سؤال از امام دینی هم همین طور.

بنابراین، سؤال و جواب مثل مسابقات دنیایی نیست،بلکه واکاوی باورهای قلبی است. لذا در روایاتازدو ملک به «فتّانا القبر»تعبیر شده است. یعنی کسانی که عیار آدم ها را می سنجند و در

ص: 192

صد خلوص انسان ها را واکاوی می کنند و خالص را از ناخالص جدا می کنند.

با توجه به این که روشن شد سؤال قبر ساده نیست و در واقع یک نوع محک زدن ایمان و باورهاست، چه کنیم تا کم نیاوریم و درمانده نشویم؟

برای آمادگی پاسخگویی در قبر

همان طوری که عرض شد، سؤال قبر ساده نیست. واقعاً لحظة حساسی است. بیخود نیست که امام باقر علیه السلام وقتی احوال برزخ و سؤال دو ملک و امتحان آن ها را بیان می فرمود گریه می کرد.

زمان سؤالات برزخی همان اول ورود به قبر است،یعنی هنگامی که انسان هنوز از هول و هراس مرگ و سکرات و حالات اولیة آن گیج و متحیر و وحشت زده و مضطرب است.امام صادق علیه السلام فرمودند:

یُسْاَلُ وَ هُوَ مَضْغُوطٌ؛ از میت در حالی که در فشار و سختی قبر و برزخ است سؤال می شود.(1)

از طرف دیگر بر اساس روایات، وقتیدو ملک می آیند، «أصْوَاتُهُمَا کالرَّعْدِ الْقَاصِف؛ (2)صدای آن ها همانند صدای غرش رعداست.» که

ص: 193


1- الکافی، ج3، ص236؛ بحارالانوار، ج6، ص260.
2- الکافی، ج3، ص232؛ بحارالانوار، ج6، ص261.

دیگر با این وضعیت اصلاً ذهن انسان کار نمی کند و فقط هرچه در قلب و اعماق باطن هست نمایان می شود.

استحکام عقیده

اگر در دل و جان و باور قلبی و باطنی کسی خدا و دین بوده، پیامبر و امام بوده، و اعمالش را در دنیا طبق اعتقاداتش تنظیم کرده و با انجام آن اعمال باورهایش را تثبیت کرده، به طوری که در دنیا هم وقتی غرش حوادث و بحران های زندگی به سمتش می آمد، بحران معیشت و مسائل مالی و بحران جنسی، بحران خانوادگی، بحران سیاسی، فریب های شیطان، در امواج این ها غرق نشده بود و بر ایمانش استوار بود، در قبر هم استوار است. وگرنه آن که در حوادث و کوران های دنیا تا یک اتفاقی می افتاد، با خدا و دین قهر می کند، نمازش را کنار می گذارد، با یک بالا و پایین شدن مد، حجابش از دست می دهد، با یک نگاه و لبخند، دینش را می دهد و به سادگی دست از باورهایش برمی دارد؛ چطور در آن وانفسایعالم قبر بر اعتقاداتش باقی بماند؟

پس جواب دادن به سؤالات قبر به این است که شما در این دنیا چگونه جواب بحران ها و حوادث زندگی را می دهید؟ بر اعتقادات و دین ثابت قدمید،یا خیر؟ آن که اینجا محکم است، آنجا هم محکم است. تردید نکنید. و آن که اینجاسست باشد، معلوم نیست آنجا بتواند جوابگو باشد.

ص: 194

لذا امام سجاد علیه السلام در ضمن مواعظش در روزهای جمعه، در مسجدالنبی فرمود: جواب امتحانات قبر را از قبل آماده کنید.

ألاَ وَ إِنَّ أوَّلَ مَا یَسْالانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِیکنْتَ تَعْبُدُهُ... فَخُذْ حِذْرَکَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أعِدَّ الْج_َوَابَ قَبْلَ الِامْتِحَانِ وَ الْم_ُسَاءَلَةِ وَ الاَخْتِبَارِ؛آگاه باشید که نخستین چیزی که دو ملک از تو می پرسند، از پروردگار توست که او را می پرستی. به هوش باش و به خودت فکر کن و پاسخ را پیش از رسیدن امتحان و پرسش و خبر گیری مهیا کن. (1)

آمادگی از قبل لازم است.یعنی در همین دنیا باورهایت را محکم و اعتقادات را ثبت کن. محکم کردن اعتقادات و باورهای قلبی صرفاً با مطالعه و کلاس رفتن و شنیدن نیست. بله، این ها لازم است و عقل را قانع می کند و اطلاعات دینی را بالا می برد، ولی آنچه دل را قانع می کند و باورها را درعمق جان نفوذ می دهد، عمل بر طبق اعتقادات و دین است.یعنی همان بندگی خالصانه و صادقانه. به تعبیر قرآن «وَ اعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقین». (2)

کما این که هر معصیتی رابطه با خدا و باورهای دینی را سست می کند.

ص: 195


1- الکافی ج8، ص73؛ تحف العقول، ص249.
2- و دایم به پرستش خدای خود مشغول باش تا یقین(ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرا رسد.سورۀ حجر آیه 99.

نماز اول وقت

آری، راه موفقیت در امتحان قبراستحکام عقیده است، و یکی از ابزار استحکام باورهای دینی،نماز اول وقت است.به خصوص آ ن موقعی که کار دیگری پیش آمده و شما به خاطر خدا آن را رها می کنی و به مسجد می روی،یابه نماز می ایستی. آنچه باورها را محکم می کند،این است که خمس و زکات مالت را هر چقدر هم باشد بدهی و بگویی این مال من نیست، سهم امام زمان علیه السلام است. سهم فقراست و پرداخت کنی.

آنچه اعتقادات را محکم می کند، ایستادگی در برابرمیل به حرام است.جلوی چشم چرانی را گرفتن است؛ جلوی باز شدن زبان به غیبت، به فحش و به دروغ را گرفتن است.

سحرها با وجود این که میل نفسانی به خواب بیشتر است.اگر انسان از خواب گران بلند شد، اعتقادش محکم تر می شود.چقدر خوب است که مؤمنین سحرها را درک کنند که واقعاً گنج الهی است. هر کس هرچه به دست می آورد، از سحرهابه دست می آورد:

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظاز ی_من دع_ای شب و ورد سحری بود

امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند: سفر به سوی خدا یک راه بی نهایت است که باید با یک مرکب و وسیلة خیلی سریع آن را طی کرد. و مرکبی جز سحر و استفاده از دل شب نیست.

ص: 196

إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَ سَفَرٌ لا یُدْرَک إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیل.(1)

مرا در این ظلمات آن که رهنمایی کردن_یاز ن_یمه شب_ی ب_ود و گ__ریة سح_ری

بی جهت نبود که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سحرخیزی و نمازشب واجب بود.بی علت نیست که امیرالمؤمنین وقتی شب نوردهمماه رمضان آخرین اذان را گفت، نگاهی به افق و طلوع فجرکرد و با سحری خداحافظی کرد که یک عمر چشم علی را در آن هنگام خواب ندید.

نقل می کنند:مرحوم علامه بحرالعلوم یکمرتبه درسش را در نجف تعطیل کرد و درس نیامد. چند روز که گذشت شاگردان نگران شدند. چند نفر از شاگردان خاص ایشان رفتند و پرسیدند: آقا کسالتی بود نیامدید؟ فرمود: نه. پرسیدند: اتفاقی برای خانواده تان افتاده بود؟ فرمود: نه. گفتند: آقا پس چرا درس را تعطیل کردید؟

فرمود: من چند شب قبل، نیمه شب به کوچه آمدم، از در خانة برخی از شما رد شدم. دیدم چراغی روشن نیست. صدای ذکر و گریه و مناجاتی نمی آید. گفتم: چه فایده؟! من برای چه به کسانیدرس بدهم که اهل سحر نیستند. اهل نمازشب و اشک نیستند. این درس چه فایده ای دارد؟ ببینید، درس را برای این چیزها می خواستند.

ممکن است نفس کسی وسوسه کند و بگوید: ای آقا، حال داری! ما این قدر گرفتاری و مشکلات داریم که اگر نماز واجبان را

ص: 197


1- بحارالانوار، ج75، ص380.

بخوانیم، باید کلاهمان را به آسمان بیندازیم، دیگر کجا به نمازشب و درک سحر می رسیم؟ باید جواب گفت: اتفاقاً چون اهل سحر و نمازشب و این حرف ها نیستیم، گرفتاری داریم. چون این ها را کنار گذاشتیم، گرفتار شدیم و این گرفتاری ها روز به روز هم بیشتر می شود تا یکمرتبه سرآدم به سنگ لحد بخورد.«ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد.»

دو تا رفیق با هم رفته بودند در مسجد نماز بخوانند.یکی بلافاصله پس از نماز بلند شد. دید دوستش که برای تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام و تعقیبات نماز نشسته است می گوید: بابا بنشین یک تعقیباتی،یک دعایی. نماز بی تعقیبات مثل بادبادک بی دنباله بالا نمی رود. او در پاسخ گفت:مثل این که خیلی خوشی؟ مگر چک و سفته ها امان می دهد. مگر گرفتاری ها می گذارد به این کارها برسیم؟ رفیقش گفت: اتفاقاً چون این کارها را نمی کنی، گرفتاری. ما در زندگیاز دینداریمان چوب نمی خوریم. هر چه می خوریم از بی دینی و ترک دستورات الهی است.

به هر حال اگر می خواهیم اعتقاداتمان را محکم کنیم، راهش همین پایبندی عملی است.اگر کسی سعی خود را کرد، آنوقت در آخرت هر جا کم آورد، اهل بیت علیهم السلام دستش را می گیرند. در کتاب «کافی» از امام صادق علیه السلام روایت بسیار زیبایی آمده است. فرمودند:

از میت در قبر راجع به پنج چیز می پرسند، نماز، روزه، حج، زکات و ولایت. فَتَقُولُ الْوَلَایةُ مِنْ جَانِبِ الْقَبْ_رِ لِلْأرْبَعِ مَا دَخَلَ

ص: 198

فِیکنَّ مِنْ نَقْصٍ فَعَلَیَّ تَمَامُهُ ؛(1)ولایت از آن سوی قبر می گوید: هرجا نقصی و کمبودی در شما بود، جبرانش بر من.

من تمامش می کنم، امّا به شرط آن که اصلش باشد؛ باید عملی ببریم تا نقص آن را جبران کنند. اگر در دنیا اهل عمل بودیم، در آخرت هرجا کم آوردیم، هنگام سؤال قبر و غیر آن اهل بیت علیهم السلام دستگیری می کنند.

ص: 199


1- الکافی ج3، ص241؛ بحارالانوار، ج6، ص266.

ص: 200

ص: 201

ص: 202

گفتاریازدهم: فشارقبر

اشاره

فشار قبر چیست و انسان چرا باید قبر فشار داشته باشد؟ آیا این فشار برای همه هست؟

فشارهای روحی در قبر

براساس روایات بسیار،یکی دیگر از حوادث عالم قبر که تردیدی در آن نیست،مسألة فشار قبر است.

همان طور که قبلا گفته شد، مراد از قبر و فشار قبر این قبر خاکی نیست که مثل دستگاه پرس مثلاً برهم بیاید و این جسم را فشار دهد، بلکه مراد آن سختی ها و گرفتاری ها و فشارهایی است که انسان در اوائل ورود به برزخ در اثر ورود به یک عالم ناشناخته و نامأنوس با موجودات عجیب باید تحمل کند که خود را در تنگنای تاریک و وحشت آوری می بیند و هرچه تعلقاتش به دنیا و آلودگی های روحی اش بیشتر باشد، طبعاً این فشار بیشتر است؛ مثل معتادی که مواد مخدر به او نرسد.

به تعبیر مرحوم فیض کاشانی در «علم الیقین» وسعت و یا تنگی قبر تابع بزرگی و کوچکی روح و باطن اوست. برخی انسان ها

ص: 203

روح های بزرگ دارند. و به تعبیر قرآنی شرح صدر دارند. و برخی روح ها کوچک اند.

کسانی که حسد و بخل و کینه و سوءظن و تکبر و این گونه رذائل اخلاقیدارند، با خودشان هم درگیرند و از درون احساس تنگی و فشار می کنند. پس از مرگ هم احساس فشار قبر دارند.

اما آن که روح بزرگی دارد، فشار قبرش به تعبیر روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اندازة فشاری است که مادری مهربان به سر فرزندش که گِلة سردردش را کرده است می دهد. (1)

از همین جا معلوم می شود که فشار قبرها به اختلاف افراد کاملاً فرق می کند. لذا در روایات ما آمده است که تقریباً همه فشار قبر دارند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

إِنَّهُ لَیسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ ضَمَّةٌ؛ (2)هیچ مؤمنی نیست، جز این که برای او فشار قبری هست.

حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات دخترشان رقیه که سختی و مظلومیت زیادی را در زندگی کشیده بود، با گریه و اشک از خداوند درخواست برطرف شدن فشار قبر کردند.

امام صادق علیه السلام در جواب ابوبصیر که پرسید: آیا کسی از فشار قبر خلاصی دارد؟ فرمودند:

ص: 204


1- تفسیر کشف الاسرار، ج6، ص195.
2- الزهد، ص88؛ بحارالانوار، ج6، ص221.

نَعُوذُ بِاللهِ مِنْهَا مَا أقَلَ مَنْ یفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْ_رِ؛ (1)از فشار قبر به خدا پناه بریم. چقدر اندک اند کسانی که از فشار قبر رهایی پیدا می کنند.

از طرف دیگر در برخی روایات آمده است که مؤمنین فشار قبر ندارد. مثل روایت ابو بصیر از امام صادق علیه السلام که فرمودند:

مؤمن از عقائد حقه ای که دارد پرسیده می شود. وقتی جواب گفت، دری از بهشت به روی قبرش باز می کنند که از آن نور و خنکی و بوی بهشت داخل می شود. راوی می گوید: سؤال کردم پس فشار قبر کجاست؟ حضرت فرمودند: «هَیهَاتَ مَا عَلَی الْم_ُؤْمِنِینَ مِنْهَا شَی ء؛ (2)هیهات! که فشاری بر مؤمنان باشد.»

این ها به اختلاف درجات مؤمنین است که برخی، هر چند کم،فشار قبر ندارند و دیگران به مقدار تعلقات دنیوی و آلودگی ها و تنگناهای روحی فشار دارند. پس بی جهت خداوند کسی را در عالم قبر تحت فشار قرار نمی دهد. عالم آخرت برگشت و پژواک صدایمان در دنیاست. هرچه کرده ایم، برداشت می کنیم. روحیات و اخلاقیات و تعلقات ما باعث فشار قبر می شود.این یک رابطة تکوینی است، نه قراردادی. از این رو فشار قبر برای مؤمن کفارة گناه و تصفیه است و برای کافر عذاب.

ص: 205


1- الکافی، ج3، ص236؛ بحارالانوار، ج6، ص197.
2- الکافی، ج3، ص130؛ بحارالانوار، ج6، ص197.

زمان فشار قبر

زمان فشار قبر همان اوائل ورود به عالم قبر است و شواهدی براین امر دلالت می کند. از آن جمله داستان سعد بن معاذ است.

سعدبن معاذ از اصحاب خوب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. داستان تشییع جنازه و دفنش عجیب است.وقتی او را دفن کردند، هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالای قبرش بودندکه فرمود:«فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أصَابَتْهُ ضَمَّة؛ (1)سعد را فشار قبر گرفت.»

جریدتین

یکی از مستحبات هنگام تکفین گذاشتن دو چوب نازک تازه به نام جریدتین است که در دو طرف میت زیر بغلهایش گذاشته می شود. حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر قبری گذشتند که روحش در عذاب بود. بر آن قبر دو چوب (جریدتین) را گذاشتند.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا به هنگام دفن میت همراه او جریدتین می گذارند؟ امام صادق علیه السلام فرمودند:

مادامی که این دو چوب تر و تازه است، از او عذاب و حساب برداشته می شود.

«وَ الْعَذَابُ کلُّهُ فِییوْمٍ وَاحِدٍ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَدْرَ مَا یَدْخَلُ الْقَبْ_رَ وَ یَرْجِعُ الْقَوْمُ؛ (2)عذاب قبر همه اش در یک روزو در یک

ص: 206


1- الامالی للصدوق، ص385؛ بحارالانوار، ج70، ص298.
2- الکافی ، ج3، ص152؛ بحارالانوار، ج6، ص215.

ساعت است. همان وقتی که میت را در قبر می گذارند تا مردم از سر قبر برمی گردند.» لذا اگر جریدتین تازه باشند، تا وقتی مرطوب است عذاب دفع می شود. وقتی هم خشک شدند، دیگر وقت فشار قبر گذشته است. (البته مدت فشار بسته به میزان تعلقات است).

چنان که گفتیم، زمان سؤال قبر همان اول ورود به قبر است. این نشان می دهد که فشار قبر و سؤال قبر هم زمان اند. اتفاقاً در همان روایت امام صادق علیه السلام هم آمده بود:«یُساَلُ وَ هُوَ مَضغُوطٌ؛(1) در حالی که در فشار است،از میت سؤال می شود.» پس هر دو هم زمان و در همان اول ورود به قبر می باشند.

عوامل فشار قبر

اشاره

همان طور که قبلاً عرض شد و بعد از این نیز در بحث تجسّم اعمال و اخلاق می آید، به طور کلی همةآلودگی ها و رذائل اخلاقی و رفتاری و نیز تعلقات و وابستگی به دنیا باعث فشار قبر و گرفتاری ها و سختی های عالم قبر می گردد، امّا در روایات اهل بیت علیهم السلام به برخی امور به طور خاصی اشاره شده که اهمّ آن ها را در اینجا ذکر می کنیم.

غیبت

در روایتی آمده است که یک سوم فشار و عذاب قبر به علّت

ص: 207


1- الکافی، ج3، ص236؛ بحارالانوار، ج6، ص260.

غیبت کردن است. (1)متأسفانه این گناه بزرگ چون خیلی رایج و عادی شده، دیگر به چشم نمی آید و قبحش ریخته است. و بدترین گناهانگناهی است که کوچک شمرده می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُه؛ (2)بدترین گناهان، گناهانی است که آن را کوچک شمردند.

ما عمل شنیع زنا یا قتل را خیلی بد می شمریم؛ چون کمتر اتفاق می افتد. اما غیبت در چشممان آن قدر قبح ندارد. با این که در روایت از قول رسول خدا چنین نقل شده است:

الْغِیبَةُ أشَدُّ مِنَ الزِّنَا؛ (3)غیبت بدتر از زناست.

اهل معرفت می دانستند این گناه کبیره چه آثاری بر نفس دارد.مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در مجلسی بودند که در آن شبهة غیبتی رخ داد. از آن مجلس خارج شدند و فرمودند: این جلسه چهل روز مرا عقب انداخت.

اسراف

اسراف و ریخت و پاش هایی که در آن نعمت های الهی ضایع می شوند و به طور کلی هرگونه ضایع کردن نعمت ها و بهره بردارینکردن صحیح از آن ها،یکی دیگر از عوامل فشار قبر است.

ص: 208


1- بحارالانوار، ج6، ص245.
2- نهج البلاغه، حکمت ، ص348؛ وسائل الشیعة، ج15، ص312.
3- الخصال، ج1، ص63؛ علل الشرایع، ج2، ص557.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ضَغْطَةُ الْقَبْ_رِ لِلْمُؤْمِنِ کفَّارَةٌ لِمَا کانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ؛ (1)فشار قبر برای مؤمن کفارة نعمت هایی است که ضایع کرده است.

بداخلاقی و خشونت خصوصاً در خانواده

در این رابطه داستان عجیب و بسیار قابل توجهی در رابطة با سعدمعاذ که از اصحاب بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود، در روایات وارد شده است. سعد در جنگ های متعددی، مثل بدر و احد و خندق شرکت داشت. وی در جنگ خندق مجروح شد و در اثر خونریزی روز به روز حالش بدتر می شد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مکرّر به عیادتش می آمد و از او تجلیل می کرد و در لحظات آخر عمرش در کنار بسترش از او پرستاری می نمود و در حق او این گونه دعا می کرد: خدایا، سعد در راه تو جهاد کرده و پیامبرش را تصدیق نمود. روح او را در درگاهت قبول کن!

سعد پس از مدتی از دنیا رفت. وقتی به حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع دادند، حضرت پای برهنه در تشییع او شرکت کرد، جلو تابوت او را گرفته بود. خود حضرت فرمود: در تشییع سعد هفتاد هزار ملک شرکت داشتند. بعد هم خود حضرت سعد را در قبر گذاشتند و دفن کردند.

وقتی کار دفن به پایان رسید، مادر سعد کنار قبر آمد و گفت:

ص: 209


1- الامالی للصدوق، ص540؛ ثواب الاعمال، ص197.

«یا سَعْدُ هَنِیئاً لَک الْج_َنَّة؛ای سعد، بهشت بر تو گوارا باد!»پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مادر سعد فرمودند: «یا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ لا تَجْزِمِی عَلَی رَبِّکِ؛ای مادر سعد،چیزی را به طور جزم بر خدا حکم نکن.» (و دستور برای خدا ننویس.)«فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أصَابَتْهُ ضَمَّةٌ؛ همین الآن سعد را فشار قبر گرفت.»

اصحاب پرسیدند: آقا با این همه تجلیل شما از سعد، چگونه ممکن است او به فشار قبر مبتلا باشد؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ إِنَّهُ کانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أهْلِهِ سُوءاً؛ بله سعد در خانواده با آن ها تند بود، خشن بود و اخلاق خوبی نداشت.» (1)

این درس بزرگی است که هر کس در هر مقام و موقعیت معنوی باز خودش را مصون نداند و حواسش را جمع کند.

کسی که با تندخویی و خشونت، با حق کشی و اذیت، به خصوص در خانه، که باید محیط آرامش باشد، دیگران را زجر می دهد، و آن ها را در مضیقه و تنگنا قرار می دهد، خودش هم در محیط قبر در فشار و تنگی و زجر قرار می گیرد و آنچه را خود کاشته است، برداشت می کند.

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط هنگام دفن همسریکی از دوستان و شاگردانش حضور داشت. او را کناری کشید و به او گفت: آن ابتدا که خانمت از دنیا رفت، جدل می کرد که خوب مُردم که مردم چطور شده؟ اما حالا که دارند او را دفن می کنند، می بیند یک سگ

ص: 210


1- الامالی للصدوق، ص385.

هم همراه او باید در قبرش وارد شود که نتیجة همان اذیت هایی بود که به شما می کرد. حالا فهمیده چه بلایی به سر خودش آورده، دارد التماس می کند و نعره می زند، تو حلالش کن. خیلی وضعش خراب است. آن دوست شیخ حلال کرد و گفت: خدایا، هرچه بوده من گذشتم. شیخ فرمود: آن سگ رفت.

دوری جستن از همسر

یکی دیگر از عوامل فشار قبر دوری جستن از همسر است.چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «عَذابُ القَب_رِ یَکُونُ من...عَزَبِ الرَّجُلِ عَنْ أهْلِه.»(1) اگر مرد بی جهت از همسرش دوری کند و کناره بگیرد و خلاف وظیفه عمل کند و به نوعی او را در فشار قرار دهد، خودش در قبر فشار می بیند.

سبک شمردن نماز

اشاره

سبک شمردن و بی اعتنایی به نماز مصادیق مختلفی دارد، از نخواندن نماز تا برخی اوقات نخواندن تا بسیار تندخواندن و بی توجهی به اتمام رکوع و سجود و اذکار و بی اعتنا به وقت نماز تا بی اعتنا به احکام و مسائل مربوط به آن، همه را شامل می گردد.

مرحوم مجلسی روایتی را در «بحارالانوار» نقل کرده اند که حضرت زهرا علیها السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کردند:«مَا لِمَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِه؛

ص: 211


1- علل الشرائع، ج1، ص309؛ بحارالانوار، ج6، ص222.

عقوبت کسی که نسبت به نماز سستی و بی توجهی کند چیست؟» پیامبر فرمودند: هر کس از مردان و زنان به نماز بی اعتنا باشد، خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا می کند که شش عقوبت آن در دنیا، سه عقوبت هنگام مرگ، سه عقوبت در قبر و سه عقوبت در قیامت دامن گیر انسان می گردد.

شش عقوبت در دنیا

1اما آن شش عقوبت در دنیا:

1)بی برکتی در عمر که نه فایده و خاصیتی برای خود دارد، نه به درد دیگران می خورد. «یَرْفَعُ اللهُ الْبَ_رَکةَ مِنْ عُمُرِهِ.»

2)بی برکتی در رزق.«یَرْفَعُ اللهُ الْبَ_رَکةَ مِنْ رِزْقِهِ.»

3) محو شدن سیمای صالحین و نورانیت از چهره اش. «یَمحُواللهُ عَزَّوجَلَّ سیماءَ الصّالحین مِن وَجهِهِ.»

4) بی نتیجه ماندن اعمالش. «کُلُّ عَمَلٍ یَعمَلُهُ لایُؤجَرُ عَلَیهِ.»

5) قبول نشدن دعایش. «لایَرتَفِعُ دُعاؤُهُ اِلیَ السَّماءِ.»

6) شامل نشدن دعای صالحان در حقش. «لَیسَ لَه حَظٌّ مِن دُعاءِ الصّالحینَ.»

اما عقوبت های هنگام مرگ

اما عقوبت های هنگام مرگ:

7) با ذلت و خواری جان می دهد.«اَنَّ یمُوتُ ذَلیلاً.»

8) گرسنه می میرد.«یَمُوتُ جائعاً.»

9) تشنه جان می سپارد، به گونه ای که اگر آب تمام رودخانه های دنیا را به او بدهند، سیراب نگشته و تشنگی اش برطرف نخواهد شد.«یَموتُ عَطشاناً فَلَو سُقِیَ مِن اَنهارِ الدّنیا لَم یُرَدِّ عَطَشَهُ.»

ص: 212

اما عقوبت های قبر

10) ملکی او را عذاب می کند.«یُوَکِّلُ اللهُ بِهِ مَلَکاً یُزعِجُهُ فِی قَب_رِهِ.»

11)فشار قبر خواهد داشت.«یَضَیقُ عَلَیهِ قَبْ_رُه.»

12)به ظلمت و تاریکی قبر مبتلا می گردد. «تَکونُ الظُّلْمَةُ فِی قَبْ_رِه.»

و اما سه عقوبت قیامت

و اما سه عقوبت قیامت:

13) خواری و رسوایی می بیند و او را وارونه به صحنة قیامت بر زمین می کشند.«یُوَکِّلُ اللهُ بِهِ مَلَکاً یَسحَبُهُ عَلی وَجهِهِ والخلائِقُ یَنظُرُونَ اِلَیهِ.»

14) از او محاسبة شدید می کنند.«یُحاسَبُ حِساباً شَدیداً.»

15) خداوند به او نظر رحمت نخواهد داشت.«لَا یَنْظُرُ اللهُ إِلَیهِ وَ لا یُزَکیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ ألِیم.» (1)

بی مبالاتی به نجاست ها

در روایت آمده است یک سوم فشار قبر از بی اهمیتی و بی مبالاتی به طهارت و نجاست است. (2)نه افراط در این مورد خوب است که شخص دچار وسواس در طهارت و نجاست شود و وضو و غسل را بارها تکرار کند و بخواهد همه جا را تطهیر نماید، و نه از آن طرف تفریط، که اصلاً به این امور اهمیت داده نشود.

ص: 213


1- فلاح السائل، ص22؛ بحارالانوار، ج80، ص21.
2- بحارالانوار، ج6، ص245.

عوامل رفع و کاهش فشار قبر

در مقابل عوامل ایجاد فشار قبر، عواملی نیز برای بر کاهش فشار قبر در احادیث ذکر شده است. به برخی از این عوامل در بحث وحشت قبر اشاره شد؛ مثل صدقه و نماز شب اول قبر. ولی با این حال چون به عنوان عوامل تخفیف و یا رفع عذاب قبر در روایات به این ها اشاره شده است، اهم این اسباب را به صورت مستقل بیان می کنیم.

رفع عذاب قبر

صدقه و نماز «لیلهٓالدفن» برای میت

صدقه و نماز لیلة الدفن که در ساعات اولیة مرگ و ارتحال انسان، کمک بزرگی برای وسعت قبر و رفع فشار از اوست که حدیث مربوط به آن از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در گفتار هشتم نقل شد.

نمازشب

یکی از آثار ارزشمند نماز شب رفع فشار قبر است.امام رضا علیه السلام دربارة فوائد نمازشب فرمودند:

بر شما باد به نماز شب که هیچ بندة مؤمنی در آخر شب بر نمی خیزد و هشت رکعت نماز و دو رکعت شفع و یک رکعت وتر نمی گذارد و هفتاد مرتبه در قنوت خود استغفار نمی کند، مگر این که: «أُجِی_رَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْ_رِ وَ مِنْ عَذَابِ النَّارِ وَ مُدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ وُسِّعَ عَلَیهِ فِی مَعِیشَتِه ؛ (1)از عذاب قبر و آتش جهنم ایمن است و عمر طولانی و روزی وسیع خواهد داشت.»

مرا در این ظلمات آن که رهنمایی کردنیاز نیمه شب بود و گریه سحری

ص: 214


1- روضة الواعظین، ج2، ص320؛ بحارالانوار، ج84، ص161.

خواندن قرآن، به خصوص برخیاز سُور

قرائت سوره هایی مانند: یس، ملک، تکاثر به هنگام خواب و مداومت بر سورة زخرف برای خود و نیز خواندن قرآن خصوصاً سورةیس و ملک بر قبر میت. (1)

پاشیدن آب روی قبر میت

پاشیدن آب روی قبر در هنگام دفن، از آداب دفناست و بر آن توصیه و تأکید خاص شده است. (2)

گذاشتن جریدتین

جریدتین یا همان دو چوب نازک که در هنگام تکفین در کفن، زیر بغل های میت گذاشته می شود و بنابر روایتی تا وقتی تازه و مرطوب هستند، عذاب قبر از میت برداشته می شود. (3)

دفن در اماکن مقدسه

یکی از خصوصیات اماکن مقدس، مثل قم، کربلا، مشهد و به خصوص نجف پناهگاهی است که باعث رفع و یا حداقل کاهش فشار قبر می گردد و کسی که در این مکان های مقدس میهمان صاحبان این مراقد مطهر است، به احترام آن ها به او لطف و عنایتی می گردد. البته این لطف شامل دشمنان اهل بیت علیهم السم نمی شود. (4)

ص: 215


1- ثواب الاعمال، ص223؛ من لا یحضر الفقیه، ج1، ص138؛مستدرک الوسائل، ج1، ص301.
2- منازل الاخرة، ص33، به نقل از بحارالانوار.
3- الکافی، ج3، ص153.
4- ارشاد القلوب، ج2، ص347.

مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: کسی که بین ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنیا رود، خداوند او را از فشار قبر در امان نگه می دارد. (1)

ممکن است در اینجا اشکالی به ذهن کسی بیاید که مگر زمان مرگ دست خود ماست که کی بمیریم و اجلمان فرابرسد؟ اگر زمان مرگ در اختیار ما نیست و این عامل یک عامل غیراختیاری است، پس چرا باید این لطف شامل حال کسانی شودکه در این زمان می میرند؟ آیا این یک تبعیض نیست که برخی به صرف این که مرگشان در بین ظهر پنجشنبه و جمعه قرار گرفته است، با این که خود نقشی در این امر نداشته اند، مشمول رفع یا کاهش فشار قبر قرار گیرند؟

جواب این است که هم این عامل و هم برخی دیگر از عوامل رفع فشار قبر، مثل دفن میت در اماکن مقدس،یا پاشیدن آب بر قبر،یا گذاشتن جریدتین در کفن،یا خواندن قرآن بر سر قبر،هیچ کدام از اعمال خود میت نیست، بلکه کارهایی است که دیگران انجام داده اند و همه تفضّلات الهی است در حق کسی که حداقل صلاحیت های لازم برای این لطف و رحمت و تفضّل را داشته باشد.

نه این که حالا او اهل هر فسق و فجور و ظلم و جنایتی بوده

ص: 216


1- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص138.

و آن وقت به صرف یک شب و روز جمعه از دنیا رفتن،یا دفن در کربلا و نجف،یا یک نماز وحشت برای او خواندن و قرآنی بر سر قبرش قرائت کردن اهل نجات شود؟

هارون الرشید(لعنة الله علیه) هم در مشهد کنار قبر امام رضا علیه السلام دفن شده است. آیا این همجواری برای او نفعی دارد؟

دمیری در کتاب «حیاة الحیوان» نقل کرده است که احمد بن طولون که سلطان مصر بود، از دنیا رفت. از طرف حکومت وقت یک نفر قاری قرآن بر سر قبرش فرستادند و حقوق زیادی هم برایش مقرر کردند تا برای او قرآن بخواند.

بعد از چند روز خبر دادند قاری ناپدید شده. گشتند تا او را پیدا کردند. گفتند: چرا فرارکردی؟ ابتدا دلیلش را نمی گفت. گفتند: اگر حقوقت کم است، زیاد می کنیم. گفت: هر قدر زیاد کنید نمی آیم؛ چون چند شب قبل وقتی قرآن می خواندم، روح میت را دیدم که با من درگیر شد و اعتراض کرد که چرا قرآن می خوانی؟ گفتم: ثواب دارد. گفت: به هر آیه می رسی که حکمی از خمس و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و غیره دارد، من را عذاب می کنند که چرا به این ها عمل نکردی؟ چرا حق فقرا و سادات را ندادی؟ چرا و چرا؟ بر من قرآن نخوان که عذابم بیشتر می شود.

قبلاً روایتش را خواندیم کسی مثل سعد معاذ با آن عظمت که ملائکه در تشییع او حاضر بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن گونه از او تجلیل کرد، به خاطر بداخلاقی در خانه فشار قبر دید.

ص: 217

بله، اگر کسی حداقل هایی برای جذب تفضل و رحمت الهی داشته باشد، مثل این کهمرتکب ظلم، تضییع حق الناس فاحشی نشده باشد، آن وقت این اعمال برای او نافع است؛ چرا که بنای خداوند بر رحمت و فضل است.

مگر در باب تشییع جنازه روایت نیامده است که همین قدر که چهل نفر مؤمن حاضر شوند و بگویند خدا رحمتش کند،«إِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَی_راً» که در نماز میت هم گفته می شود، خداوند می فرماید: من همین شهادت مؤمنین را می پذیرم و از او می گذرم . (1)با این که خداوند خطاها و گناهان او را می داند، ولی چون مؤمنین این گونه در حق میت دعا کرده اند، او هم سخت نمی گیرد و برای چنین کسی که حداقل های جذب رحمت را دارد، با فضلش برخورد می کند.

هدایا و خیرات زندگان

یکی دیگر از عواملی که باعث تخفیف در فشار قبر و یا حتیبرداشته شدن آن است، خیرات و مبرات و هدایایی است که زنده ها در حق امواتشان انجام می دهند که بحث آن در آینده به تفصیل خواهدآمد. اجمالاً این کمک ها بسیار به کار او می آید و میت به آن محتاج است، خصوصاً وقتی خود فرزندانش خیّر و صالح باشند که همین بهترین هدیه برای والدین است.

ص: 218


1- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا حَضَرَ الْمَیِّتَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَقَالُوا اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلْتُ شَهَادَتَکُمْ وَ غَفَرْتُ لَهُ مَا عَلِمْتُ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ. الکافی، ج3، ص254.

در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت عیسی بن مریم علیه السلام از کنار قبری گذشت که متوجه شدند صاحب آن در عذاب است. پس از یکسال وقتی دوباره از همان مسیر و از کنار همان قبر عبور می کرد، دید عذاب از آن قبر برداشته شده است. سؤال کرد: خدایا، سال قبل صاحب این قبر در عذاب بود، ولی امسال او در راحتی است. چرا؟ خطاب رسید:یا روح الله، صاحب این قبر فرزند صالحی داشت که به حدّ بلوغ رسید و اعمال خیری انجام داد، راهی را اصلاح کرد و یتیمی را پناه داد، به سبب اعمال خیر فرزندش از او گذشتم.(1)

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: که آیا می توان برای مرده نماز خواند؟ فرمودند: بله. گاه مرده در فشار است و به خا طر نمازی که شما به او هدیه می کنید، در رفاه قرار می گیرد و به او گفته می شود: این تخفیف یا رفاه به خاطر نمازی است که فلان برادر ایمانی به تو هدیه کرده است، خصوصاً اگر نمازهای واجبی که از او فوت شده را کسی به نیابت از او بخواند. بعد فرمودند:

إِنَّ الْم_َیِّتَ لَیَفْرَحُ بِالتَّ_رَحُّمِ عَلَیهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ لَهُ کمَا یَفْرَحُ الْح_َیُّ بِالْه_َدِیَّةِ؛(2)میت با ترحم بدان و استغفار برایش خوشحال می شود، همان طور که انسان زنده با هدیه ای که بدو داده می شود شادمان می گردد.

ص: 219


1- الامالی للصدوق، ص512؛ بحارالانوار، ج14، ص287.
2- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص183؛ وسائل الشیعة، ج2، ص444.

برخی گذشت ها که موجب توسعه در زندگی می گردد

یکی دیگر از عوامل برداشته شدن فشار قبر، برخی کارهایی است که به خصوص برای خانم ها توصیه شده است. اموری که هر کدام به نوعی باعث تحکیم صمیمیت و محبت و صفا در خانواده و برداشتن فشار و ایجاد توسعه در محیط خانوادگی می گردد.

سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت با حضرت فاطمه علیها السلام محشور می شوند:

1)زنی که با فقر و تنگدستی شوهرش بسازد و بر او سخت نگیرد.

2) زنی که با بداخلاقی شوهر صبر و مدارای خودش را از دست ندهد.

البته قبلاً در داستان سعد معاذ عاقبت تندخویی را عرض کردیم، ولی الآن بحث در رابطه با وظیفة اخلاقی همسر اوست که حتی اگر با وجود چنین شوهری مدارا کرد و خانه را به میدان جنگ تبدیل نکرد، چه پاداشی دارد.

3)زنی که مهریه خود را به شوهرش ببخشد و باری را از دوش او بردارد و یا امکاناتی برای زندگی تهیه کند. (1)

البته بدون شک مهریه حق زن است و مردی که ازدواج می کند و مهریه ای را متقبل می گردد، از اول باید بنا را بر این بگذارد که این دین و بدهی را به همسرش بپردازد. بله، حق زن است که مهریه را بگیرد، ولی مگر قرار است زندگی زوجین یک زندگی حقوقی باشد که هر که بگوید من حقم این است و مثل دو تا شریک در معامله

ص: 220


1- المواعظ العددیة، ص162.

و تجارت با هم رفتار کنند؟ خیر. زندگی در خانه براساس اخلاق و رفاقت است. براساس گذشت و سازش و مداراست، نه حق کِشی یا حق کُشی.

لذا دستورات دین را ببینید چقدر زیبا این محیط تفاهم و گذشت را فراهم می کند. از طرفی به مرد توصیه می کند سعی کن خانواده ات را در وسعت قرار دهی و با تلاش و کار امکانات، خانه و اثاثیه و لوازم رفاه نسبی را برای آن ها فراهم کنی تا مردتنبلی نکند. از این طرف هم به زن می گوید: زنی که با فقر شوهرش بسازد، از عذاب قبر مصون است. تا فشار بر مرد نیاورد و اگر به هر دلیلی توان مالی نداشت، زندگی جهنم نشود.

از طرفی به مرد می گوید: مهریه را که برعهده می گیری، از اول بنا را بر این بگذار که باید آن را بدهی.این که بگوییم چه کسی داده و چه کسی گرفته و مهم نیست... این حرف ها درست نیست. مهریه یک دین و بدهی است که باید پرداخت شود و حتی در روایت آمده است کسی که مهریه همسرش را با وجود مطالبه نمی دهد، این نوعی دزدی است. لذا از اول مرد باید مقداری را به گردن بگیرد که توان دادنش را داشته باشد.

از طرف دیگر به زن می گوید: مهریه را سبک بگیر. در روایت آمده است که مهریة سنگین دشمنی و کینه را زیاد می کند. به جایاین که مهریه مهر و محبت بیاورد، اگر سنگین باشد کینه و عداوت می آورد. اگر ارزش زن به مهریه زیاد بود، حضرت زهرا علیها السلام باید مهریه اش را بیشتر از کل دنیا قرار می داد، در حالی که مهریه او فقط

ص: 221

پانصد درهم بود. حتی اگر زنی می تواند آن را ببخشد توصیه شده ببخشد و به خدا اعتماد داشته باشد و با او معامله کند که هم عذاب قبر برداشته می شود و هم با حضرت زهرا علیها السلام محشور می گردد.

محبت و ولایت اهل بیت

اشاره

محبت پیامبر و اهل بیتش یکی از مؤثرترین و کار آمدترین اسباب نجات و رستگاری انسان است و درخشش این کیمیای بزرگ را پس از مرگ بهتر می توان مشاهده نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

حُبِّی وَ حُبُّ أهْلِ بَیتِی نَافِعٌ فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ أهْوَالُه_ُنَ عَظِیمَةٌ عِنْدَ الْوَفَاةِ وَ فِی الْقَبْ_رِ وَ عِنْدَ النُّشُورِ وَ عِنْدَ الْکتَابِ وَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ وَ عِنْدَ الصِّ_رَاطِ؛ (1)محبت من و محبت اهل بیتم در هفت جا که بسی هولناک است، نافع و سودمند است: در دم جان سپردن، در قبر، به هنگام رستاخیز، هنگام دریافت نامة عمل، به وقت حساب، در پای میزان و درگذشتن از صراط.

باز ببینید در قدم به قدم مسیری که در پیش داریم، محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام به کار می آید و دستگیری می کند و این همان است که قبلاً عرض شد. ما لحظه ای از شفاعتشان که در واقع رحمت خاص حضرت حق توسط آن هاست بی نیاز نیستیم. از

ص: 222


1- الخصال، ج2، ص360؛ فضائل الشیعة، ص6؛ بحارالانوار، ج7، ص248.

همان لحظة احتضار و سکرات موت تا هنگام قبض روح تا ورود به عالم قبر تا هنگام سؤال قبر و آمدن نکیر و منکر و نیز هنگام فشار قبر و ناراحتی های عالم برزخ، در همة این لحظات آنچه دستگیری و کمک می کند، محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است.چنان که در قیامت هم همین طور است. آنجا که صحنه های بسیار خطرناکتری دارد، نیاز به شفاعت آن ها خیلی واضح است.

دستگیری اهل بیت و شرایط آن

البته این شفاعت و دستگیری در عوالم پس از مرگ، شامل حال کسی می شود که در همین دنیا دستش را به اهل بیت داده باشد و از دستگیری و هدایت آن ها بهره مند شده باشد.

بعداز این در بحث شفاعت مفصل می گوییم که شفاعت اولیای الهی و واسطه شدن آن ها بین ما و خدا، مثل این واسطه گری ها دنیوی که با لفّاظی و چهار تا کلام و خواهش و تمنا،یا با پارتی بازیبخواهندیک عده ای را در برزخ،یا قیامت بهشت بفرستند، نیست.

شفاعت معصومین علیهم السلام یک زحمت و سرمایه گذاری از طرف اولیای الهی، برای دستگیری و هدایت و تربیت بندگان خدا است که از همین دنیا شروع می شود.

شبیه زحمت و سرمایه گذارییک معلم برای تعلیم و تربیت شاگردان است. خون دل می خورد و زحمت می کشد تا در طول

ص: 223

سال کمالات علمی خودش را به شاگردان انتقال دهد. حال شاگردان کلاس برخی تنبل و برخی کم استعداد و برخی بازیگوش و شیطان و برخی هم زرنگ و زحمتکش هستند. هر کدام به تناسب از کمالات معلم در طول سال استفاده می برند؛ برخی بیشتر و برخی کمتر. آنوقت آخر سال وقت امتحان اگر کسی کم آورد، معلم به تناسب لیاقت ها و سعی و تلاش ها یک کمکی می کند.

اما کمک معلم و دستگیری معلم در امتحان شامل حال چه کسی است؟ آن که در طول سال از درس معلم استفاده ای کرده باشد، ولی اگر کسی اصلاً مدرسه نیامده و از این معلم هیچ استفاده ای نکرده، معنا دارد توقع کمک و دستگیری داشته باشد؟

شفاعت معصوم هم برای کسانی است که دستشان را در دنیا در دست آن ها گذاشته و در کلاس هدایت و تربیت آن ها شرکت کرده اند.

اما اگر کسی اصلاً در کلاس معصومین علیهم السلام نبود، نباید توقع شفاعت داشته باشند. به تعبیر قرآن:

لا یَمْلِکونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً؛ (1)در آن روز هیچ کس مالک شفاعت نباشد، مگر کسی که (به پرستش حق) از خدای مهربان عهدنامه (توحید کامل و شفاعت) دریافته است.

از امام صادق علیه السلام در بارة این آیه و این عهد سؤال شد. فرمودند:

ص: 224


1- سورۀ مریم، آیۀ 87.

اِلَّا مَن دانَ اللهَ بِوَلایةِ أمِی_رِ الْم_ُؤْمِنِینَ وَ الأئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ الْعَهْدُ عِنْدَ الله؛(1) یعنی مگر کسی که با ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه بعد از او دینداری خدا کند. این است پیمان و عهد نزد خدا.

شفاعت و دستگیری امام حسین (علیه السلام)
اشاره

به هر حال مهم ترین عامل رفع فشار قبر همین دستگیری است. خصوصاً در بین ائمه علیهم السلام شفاعت و دستگیری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام فوق العاده است.

آن حضرت خصوصیتی دارد که اینجا جای توضیح مفصلش نیست. اجمالاً امام حسینبا آن نوع شهادتش و تحت تأثیر قرار دادن دل ها و عاطفه ها کاری کرد که خداوند عوض آن شهادت، مقام شفاعتی گسترده به ایشان داد،همان طور که دستگاه امام حسین علیه السلام در دنیا دستگیری عجیبی کرده است و به گونه ای اکثر دل های حق جو را رشد داده و تربیت کرده و با دین و خدا آشتی داده است. در زیارت اربعین می خوانیم:

و بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْج_َهَالَةِ وَ حَی_رَةِ الضَّلَالَة؛ (2)و خون پاکش را در راه تو به خاکت ریخت تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد.

همان گون که حضرت سید الشهدا در دنیا دستگیری می کند، در

ص: 225


1- الکافی، ج1، ص431؛ تفسیرالصافی، ج3، ص259؛ بحارالانوار، ج8، ص36.
2- تهذیب الاحکام، ج6، ص113؛ مفاتیح الجنان، ص776، زیارت اربعین امام حسین علیه السلام.

آخرت هم به دنبال دستگیری و هدایت و شفاعت است، و دستگیری گسترده ای دارد. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم:

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْح_ُسَینِ یوْمَ الْوُرُود؛ خداوندا، روزی که بر تو وارد می شوم، شفاعت حسین را نصیبم بگردان!

حال در بحث فشار قبر توسل و اشک بر امام حسین و به خصوص زیارت اباعبدالله علیه السلام از عوامل برداشته شدن فشار قبر است.

در کتاب «کامل الزیارات» از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:

لَو یَعلَمُ النّاسُما فی زیارةِ قَب_رِ الحسینِ علیه السلام لَماتوا شَوقًا؛ که اگر مردم می دانستند چه فضیلت هایی در زیارت امام حسین نهفته است،از روی شوق جان می باختند.

بعد امام باقر علیه السلام ضمن فضائل زیارت حضرت اباعبدالله علیه السلام فرمودند:

یفْسَحُ لَهُ فِی قَبْ_رِهِ مَدَّ بَصَ_رِهِ وَ یؤْمِنُهُ اللهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْ_رِ وَ مِنْ مُنْکرٍ وَ نَکی_رٍ أنْ یروعانه یرَوِّعَاهُ ؛(1)خداوند تا جایی که چشم کار می کند، منزل قبر او را وسیع می کند و او را از فشار قبر و نیز ترس نکیر و منکر ایمنی می بخشد.

بوی سیب سرخ

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط با جمعی از رفقایشان وارد قبرستانی شدند.یکمرتبه ایستادند و شروع کردند به امام حسین علیه السلام سلام دادن. بعد می گویند: رفقا بوی خوش گل سرخ و یا سیب سرخ را

ص: 226


1- کامل الزیارات، ص143؛ بحارالانوار، ج98، ص18.

استشمام می کنید؟ آن ها گفتند: نه. شیخ از مسئول قبرستان پرسید: امروز چه کسی را دفن کردند؟ می گوید: کسی را همین پیش پای شما دفن کردند و آن ها را سر قبر او می برد. در آنجا برخی دیگر همان بوی خوش را استشمام می کنند. شیخ می گوید: این شخص از محبان و اهل زیارت سید الشهداء علیه السلام بود. وقتی دفن شد، سیدالشهداء علیه السلام به اینجا تشریف آوردند. و بوی خوش از آن حضرت است. و به واسطة این شخص عذاب از این قبرستان برداشته شد.

بی جهت نیست که مثل آیت الله العظمی مرعشی که از مراجع تقلید بودند، وصیت کرده بودند دستمالی که سال ها در آن بر حضرت گریه کرده بودند، را در کفن روی سینة ایشان گذاشته شود و پس از مرگ تابوت ایشان را در حسینیة خودشان بگذارند و یک سر عمامه به تابوت و یک سر آن به منبر بسته شود و روضة حضرت سید الشهداء را بخوانند. چرا که این ها می دانستند این شفاعت چه می کند و همة امیدها به همین بود.

نظام رشتی از مادحین حضرت بود. وی را پس از مرگ دیدند. پرسیدند: در قبر وضعیت چگونه است؟ فقط این بیت شعری را خواند:

شکر خدا را که در پناه حسینیم ع_الم از ای_ن خ_وب تر پن_اه ن_دارد

ص: 227

ص: 228

ص: 229

ص: 230

گفتاردوازدهم: تجسم اعمال،اخلاق و عقائد

میهمان خود

یکی از مباحث مهم مربوط به عالم آخرت که هم مربوط به برزخ است و هم قیامت، بحث تجسم اعمال است. تجسم اعمال از مسلّمات اعتقادات ماست و در این باره آیات و روایات بسیاری وارد شده است.

به طور کلی تمام لذت های بهشت، تمام عذاب های جهنم و همة پاداش ها و کیفرهای قبر و قیامت، همه و همه همان اعمال ماست که در دنیا انجام داده بودیم که صورت متناسب آخرتی پیدا می کند و به ما برمی گردد.

در حقیقت پس از مرگ میهمان خودمان هستیم و دست پخت خودمان را جلو ما می گذارند و می گویند: بخور، خودت درست کرده ای. اگر خوب یا بدی وجود دارد، عمل خود تو است.

لذت های آن طرف یا عذاب های قبر و قیامت، جزا و نتیجة عمل ما نیست، بلکه بر اساس آنچه از ظاهر قرآن برمی آید، خود عمل ماست که به شکل مناسب آن طرف به ما برمی گردد. مثلاً اگر اینجا به فقیری پولی داده ایم، این طور نیست که این عمل به همین صورت

ص: 231

دنیایی به ما برگردد؛ یعنی آنجا هم پولی به ما بدهند. خیر. آنجا پول به کار نمی آید، بلکه آن پولی که به فقیر داده ایم در آنجا صورت متناسب با آن عالم پیدا می کند. چون پول به فقیر در اینجا کمک به زندگی او و نوعی توانمندی برای اوست، آنجا این عمل به شکل یک کمکی در آخرت در زندگی برزخی برای ما درمی آید و خرج برزخ را درست می کند. یا مثلاً اینجا اگر یک نیش و کنایه ای به کسی زده ایم، در عالم قبر این نیش و کنایه به صورت یک مار و عقربی به جان خودمان می افتد.

آن سخن های چو مار و کژدمتم_ا رو ک_ژدم گردد و گیرد دمت

خداوند در قرآن به طور مکرر به این نکته اشاره دارد:

إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ (1)تنها آنچه (در دنیا) می کرده اید، به آن مجازات می شوید.

وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کنْتُمْ تَعْمَلُون ؛ (2)و جز آنچه عمل کرده اید، ابداً جزایی نخواهید یافت.

هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کنْتُمْ تَعْمَلُون ؛(3)(و به آن ها خطاب شود که) آیا (این عذاب آتش دوزخ) جز آن است که جزای اعمال شماست؟

کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ رَهینَة ؛ (4)هر نفسی در گرو عملی است که انجام داده است.

ص: 232


1- سورۀ تحریم، آیۀ 7.
2- سورۀ یس، آیۀ54.
3- سورۀ نمل، آیۀ 90.
4- سورۀ مدثر، آیة 38.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

اَلجَنَّةُ قِیعانٌ وَ اِنَّ غِراسَها سُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ ؛(1) بهشت زمین سطحی است که درخت های آن ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» است.

شخصی به نام قیس بن عاصم خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید و از حضرت موعظه ای خواست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای قیس، تو همنشینی خواهی داشت که با تو دفن می شود و زنده هم هست. اگر آن همنشین تو خوب باشد، در قبر به تو خوبی و احسان می کند و اگر پست و زشت باشد، تو را وامی گذارد و تسلیم عذاب و بدبختی می کند.

«وَ هُوَ فِعلُکَ؛ و آن همنشین عمل تو می باشد.» تنها با او محشور می شوی و فقط ا ز آن سؤال می کنند. بنابراین، مواظب باش عملت صالح باشد؛ چرا که اگر صالح باشد، مایة آرامش توست وگرنه تنها مایة وحشت تو همین اعمال خودت می باشد. (2)

همراهی عمل صالح و عمل زشت

قاضی سعید قمی به نقل از مرحوم شیخ بهایی می گوید: در اصفهان رفیقی داشتم که خیلی وقت ها به قبرستان می رفت و بر سر مزاری به دعا و تفکر مشغول می شد. روزی به دیدنش رفتم. از او

ص: 233


1- عوالی اللئالی،ج4، ص8؛ بحارالانوار، ج7، ص229.
2- الامالی للصدوق، ص3؛ بحارالانوار، ج7، ص229.

پرسیدم: در قبرستان چیز عجیبی ندیده ای؟ گفت: چرا دیروز جنازه ای را آوردند و در گوشه ای به خاک سپردند. پس از مدتی بوی بسیار خوشی به مشامم رسید که از بوهای دنیایی نبود. متحیر شدم و به اطراف نگاه کردم ببینم این بو از کجاست. ناگهان صورت جوانی بسیار زیبا را دیدم که با لباسی فاخر نزدیک همان قبر رفت و ناگهان ناپدید شد.

طولی نکشید که بوی گند بسیار متعفنی به مشامم رسید که تا به حال چنین بویی به این بدی را نبوییده بودم. ناگهان سگی را دیدم که بوی گند از او بود. او هم به طرف همان قبر رفت و یکدفعه ناپدید شد. در همین لحظات تحیر و تعجب دیدم همان جوان زیبا و معطر با حال بد و مجروح از قبر خارج شد و از همان راهی که آمده بود بر گشت. دنبال او رفتم و از او خواهش کردم حقیقت حال را برای من بگوید.

گفت: من عمل صالح این مرد بودم و مأمور بودم با او باشم. ناگاه سگی را که دیدی آمد که او گناهان و عمل زشت او بود. و چون اعمال زشتش بیشتر بود، بر من غلبه کرد و نگذاشت با او باشم و مرا بیرون کرد و فعلاً با او هست تا پاک شود و نوبت من فرا رسد تا بتوانم با او باشم.

شیخ بهایی بعد می فرماید: این مکاشفه صحیح است، چرا که مسألة تجسّم اعمال و به صورت های مناسب آخرتی درآمدن، از عقاید مسلّم ماست.

ص: 234

گندم از گندم بروید جو ز جو

این همان مطلبی است که بارها عرض شد که بهشت و جهنم را از جای دیگر برای ما نمی آورند. ما با خود از اینجا می بریم و همین اعمال خوب یا بد ما مصالح بهشت و جنهم است.

کیفرها و پاداش ها، عذاب ها و لذت های آخرتی در برزخ و قیامت یک فرق عمده با پاداش ها و کیفرهای دنیایی که انسان ها بین خودشان قرار می دهند دارند. در دنیا ما برای تنبیة یا تشویق، کیفرها و یاپاداش هایی قرار می دهیم. مثلاً اگر کارمندی در محل کار منظم و خوش برخورد بود، سر سال فلان مبلغ به او پاداش، می دهند؛ پاداش مادی مثل سکه یا لوازم خانه، یا مرخصی تشویقی یا اصلاً پاداش معنوی مثلاً سفر زیارتی. ببینید دست خود ماست. گاهی اصلاً تناسبی هم بین عمل و آن پاداش نیست. مثلاً در یک مسابقة ساده شرکت کننده جواب یک سؤال را می دهد و صد هزار تومان جایزه می گیرد.

اما پاداش ها و کیفرهای آخرتی الهی این طوری کیلویی و بی حساب نیست. خود عمل ما به خود ما برمی گردد. این یک رابطة واقعی و تکوینی است. اگر کسی نهال گردو کاشت، نباید توقع داشته باشد خربزه برداشت کند. «گندم از گندم بروید جو ز جو.» هر چه کاشتی همان را درو می کنی.

دیگر کسی نمی تواند انکار کند که خدایا، من نبودم. من این کار

ص: 235

را نکردم؛ چون خود عملش در مقابلش حاضر است و می بیند.

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَی_راً یَرَهُوَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ_رًّا یَرَهُ؛ (1)پس هر کس به قدر ذره ای کار نیک کرده باشد، آن را خواهد دید، و هر کس به قدر ذره ای کار زشتی مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید.

دیگر کسی نمی تواند گله کند که خدایا، چرا من را این قدر پاداش می دهی، من خیلی کارکردم، این کم است. یا گله کند که خدایا، چرا مرا عذاب می کنی، من که کاری نکردم.

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِ_راً وَ لا یُظْلِمُ رَبُّکَ أحَداً؛ (2)و در آن کتاب همة اعمال خود را حاضر بینند و خدا به هیچ کس ستم نخواهد کرد.

البته حساب تفضل و لطف خدا به کنار، آن از حساب ما خارج است. ولی صحنة آ خرت علی القاعده صحنة مواجهه با اعمال است.

جهنمیان در حدیث معراج

در حدیث معراج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بهشت و جهنم و بهشتیان و جنهمی ها را دید، فرمود: با جمعی روبه رو شدم که در جلوی آن ها سفره هایی از گوشت های پاکیزه و سفره هایی از گوشت پلید و کثیف بود و آن ها گوشت های پاکیزه

ص: 236


1- سورۀ زلزله، آیۀ 7و8.
2- سورۀ کهف، آیۀ49.

را رها کرده بودند و خبیث ها را می خورند. از جبرئیل پرسیدم این ها کیستند؟ گفت: کسانی که حلال را گذاشته حرام می خوردند.

از آنجا عبور کردیم. به گروهی رسیدم که لب های کلفتی مثللب های شتر داشتند. با آن لب ها گوشت های بدن خود را قیچی کرده و در دهانشان قرار می دادند. پرسیدم: این ها چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: کسانی که پیوسته دیگران را دست می اندازند و عیب جویی و مسخره می کنند.

بعد به گروهی رسیدیم که سر و صورت آن ها را با سنگ بزرگ می کوبیدند. پرسیدم: این ها کیستند؟ گفت: کسانی که با بی اعتنایی به نماز می خوابند و نماز نمی خوانند.

به گروهی رسیدیم که آتش می خوردند و به طور وحشتناکی آتش از آن ها خارج می شد. وقتی پرسیدم، گفت: آن ها که اموال یتیمان را از روی ظلم و ستم می خورند.

قرآن می فرماید:

إِنَّ الَّذینَ یَأْکلُونَ أمْوالَ الْیتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً؛(1) آنان که اموال یتیمان رابه ستمگری می خورند، در حقیقت آن ها در شکم خود آتش جهنم فرو می برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد.

به قومی رسیدیم که آن قدر شکمشان متورم و بزرگ بود که

ص: 237


1- سورۀ نساء، آیۀ10.

نمی توانستند برخیزند. گفت: این ها رباخوران هستند. (1)

چنان که قرآن می فرماید:

الَّذینَ یَأْکلُونَ الرِّبا لا یقُومُونَ إِلَّا کما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ الْم_َس ِ ؛ (2)رباخوارها در آخرت برنمی خیزند، مگر مثل برخاستن کسی که بر اثر تماس شیطان آشفته و دیوانه شده و تعادل ندارد.

گاه زمین می خورد و گاه برمی خیزد. همان طور که خود او در دنیا دیوانه وار ربا می گرفت و تعادل جامعه را به هم زده و اختلاف طبقاتی درست کرده بود. همان عمل گریبانش را در قبر و قیامت می گیرد.

تجسم اعمال صالح پس از مرگ

از آن طرف اعمال صالح هم به صورت های بسیار زیبا مجسم می گردند. امام صادق علیه السلام فرمودند: پیوسته در منازل هولناک و سخت سفر آخرت یک صورت زیبا می آید و به انسان دلداری و مژدة بهشت و خوشی ها را می دهد. ترس را دور و انسان را مسرور می کند. متوفی می پرسد: تو که هستی که این گونه هر بار می آیی و مرا خوشحال می کنی؟ می گوید:

ص: 238


1- تفسیر الصافی، ج3، ص117؛ بحارالانوار، ج18، ص324.
2- سورۀ بقره، ایۀ 275.

أنَا السُّ_رُورُ الَّذِی کنْتَ أدْخَلْتَ عَلَی أخِیک الْم_ُؤْمِن؛ (1)من آن شادی هستم که در دنیا به برادر مؤمنت رسانیدی.

این سرور به معنای وسیع آن است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: در گرمای سوزان صحنة محشر آن ها که اهل صدقه دادن بودند، در سایة رحمت الهی به سر می برند؛ «فَإِنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّه؛(2) چون صدقة او برایش سایه می اندازد.» یعنی صورت آخرتی صدقه که در زندگی دنیایی همانند چتری برای حمایت از دیگران بود، آنجا به صورت چتری بر سر او سایه می افکند و تحت حمایت آن از حرارت و گرمای سوزان قیامت آسوده می شود.

باز در روایت بسیار زیبایی از امام صادق علیه السلام نکتة بسیار ارزشمندی فهمیده می شود که اعمال صالح ترس و غم را از مؤمن دور و حتی سختی ها و خطرات را نیز دفع می کند. وقتی مؤمن از دنیا رفت، شش صورت زیبا با او وارد قبر می شوند که یکی از این شش صورت از همه زیباتر و خوش بوتر و پاکیز ه تر است. این شش صورت در شش طرف متوفی، پایین، راست، چپ، رو به رو و پشت سر او قرار می گیرند و آن صورتی که از همه زیباتر است، بالای سر او و هر کدام خطرات وعذاب هایی را از ناحیه خود دفع می کنند.

صورت زیبا به آن پنج صورت دیگر می گوید: خود را معرفی

ص: 239


1- الکافی، ج2، ص190.
2- الکافی، ج4، ص3؛ ثواب الاعمال، ص140.

کنید. صورت سمت راست می گوید: من نماز هستم، صورت سمت چپ می گوید: من زکات هستم، رو به رو می گوید: من روزه هستم، صورت پشت سر می گوید: من حج هستم و آن که پایین پاست خوبی ها و احسان هایی که به مردم کرده است. بعد از آن صورت بالای سر که حکم حافظ بر همه را دارد می پرسند: تو چه کسی هستی که از همه زیباتری؟می گوید: «أنَا الْوَلَایةُ لآِلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ (1)من ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستم.» ولایت بالای سر است. همان طور که در دنیا شخص تحت ولایت بود و اهل بیت سرپرستی و هدایت او را برعهده داشتند، در آخرت هم چنین است.

این که در این روایات آمده که این صورت های زیبا در آخرت خطرات و عذاب هایی را از شش طرف دفع می کنند، به خاطر این است که در دنیا این اعمال انحرافات را دفع می کردند. لذا جایگزین ندارند.

کسی گمان نکند، خوب نماز تشکر از خداست، حال دیگر چه فرق می کند نماز بخوانیم یا بگوییم «الهی شکر». روزه مثلاً یک تمرین گرسنگی برای نشاط جسم و روح است و من به جای آن پرخوری نمی کنم و ورزش هم می کنم جسم و روحم سالم می ماند و دیگر روزه نمی گیرم. خیر این عبادات با همین شکل اسراری دارد که هیچ جانشین ندارد و هر کدام هم خاصیت خود را دارد که دیگری ندارد؛ در دنیا و آخرت.

ص: 240


1- المحاسن، ج1، ص288؛ بحارالانوار، ج6، ص235.

همان طور که نمی توان رفت داروخانه و گفت: آ قا یک دارو بدهید. او هم بگوید: چه دارویی؟ شما بگویید: فرق نمی کند، من مریضم. هرچه باشد فرق نمی کند. اینجا هم هر بیماری، هر مشکلی، هر دردی، یک دارو دارد. نماز داروی برخی دردهاست. روزه برای برخی، حج برای برخی، زکات هم برای برخی دیگر.

تجسم عقاید و اخلاق

اشاره

البته آنچه از روایات برمی آید این است که فقط اعمال تجسم پیدا نمی کند، بلکه در آخرت علاوه بر اعمال اخلاق و صفات و ملکات باطنی و نیز عقائد انسانی نیز تجسّم پیدا می کنند و به صورت های زشت و یا زیبا با ما هستند.

حال این صفات زشت چه شکل و قیافه ای دارند؟ بخل به چه شکلی؟ حسد به چه شکلی؟ کینه و تکبّر و تندخویی به چه شکلی؟ خدا می داند ولی به هر حال شکل های وحشتناکی دارند و از ما هم جدا نمی شوند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

لَوْ کانَ الْخ_ُرْقُ خَلْقاً یرَی مَا کانَ شَی ءٌ مِمَّا خَلَقَ اللهُ أقْبَحَ مِنْهُ؛(1) اگر بداخلاقی قیافه اش دیده می شد، هیچ مخلوقی از آن زشت تر نمی بود.

یکی از اهل معرفت یک بار با خانواده اش در خانه دعوا می کرد

ص: 241


1- الکافی، ج2، ص321؛ بحارالانوار، ج68، ص394.

و خیلی عصبانی شده بود و داد و بیداد می کرد. وسط دعوا ناگهان قیافه همین تندخویی اش را به او نشان دادند. خیلی زشت بود. آن قدر ترسید که همانجا دست همسرش را بوسید و عذرخواهی کرد. بندة خدا همسرش مانده بودکه نه به آن دعوا و مرافعه و نه به این عذرخواهی و دست بوسی.

عذرخواهی و دست بوسی

فحش و بدزبانی اگر صورت پیدا می کرد، خیلی زشت بود. انسان گاه در دنیا صفات زشت و اخلاق و ملکات بدی دارد و به مرور زمان این اخلاق و ملکاتش ریشه دارتر و محکم تر می شوند. چه بسا خود فرد هم ناراحت است که مثلاً من چرا این قدر کینه ای هستم؟ این قدر حسود هستم؟ این قدر سوء ظن دارم؟

یا عادت بدی دارد. مثلاً دروغگو است، بدزبان است، تندخو و پرغضب است، یا چشم چران است. این عادت ها و ملکات و خلقیات را دارد. ناراحت هم هست؛ چون می بیند این ها خلاف دستورات دین و عقاید دینی اوست. از این صفات هم در رنج است، ولی این صفات بر او مسلط هستند و او هم در اثر ضعف اراده نمی تواند از آن ها خلاص شود.

خدای نکرده اگر خودش را از این صفات علاج نکند و از دنیا برود، در قبر و قیامت همین صفات و ملکات موجودات زشتی می شوند که از آن ها به شدت بدش می آید، ولی در عین حال نمی تواند از آن ها فرار کند و آن موجودات زشت بر او مسط هستند و او را اذیت می کنند. این هم کاری از دستش برنمی آید. همان طور

ص: 242

که در دنیا با خودکاری نکرده بود تا خود را علاج کند.

در عالم دنیا با هر زحمتی شده آدم می تواند خود را معالجه کند و این صفات و عادات زشت را از خود دور کند تا در قبر خلاصی پیدا کند و الا به قول مولوی: گشته گرگان یک به یک خوهای تو

می درانن__د از غض___ب اعض____ای تو س__یرتی کاندر وجودت غالب است

هم بر آن تصویر حشرت واجب است مرحوم آیت الله بروجردی گاه عصبانی و تند می شد. نذر کرده بود اگر یک بار دیگر بی جا عصبانی شود، یک سال روزه بگیرد.

همین صفات و ملکات باطنی چه بسا اگر در وجود انسان ثابت باشند، شخصیت و هویت انسان را به موجود دیگری تغییر می دهند و اصلاً شخص دیگر در آخرت چهرة انسانی ندارد.

ظهور ملکات در عالم آخرت

در عالم دنیا که عالم عمل و امتحان است، همة افراد به ظاهرانسان اند و چهرة انسانی دارند. شمر و یزید و چنگیز و هیلتر و بوش و صدام هم به ظاهر انسان اند، در عین این که در باطن صفت حسد و کینه و حرص و تکبر و غضب و درنده خویی آن ها صدها برابر از امثال گرگ و پلنگ و حیوانات بیشتر است.

در عالم آخرت ظاهر کنار می رود و کم کم باطن ها طبق ملکات و صفات رومی آید و آن وقت چهره هایی ظاهر می گردد که به تعبیر

ص: 243

پیامبر: «یَحسُنُ عِندَها القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرُ؛ (1)بوزینه و خوک از آن ها قشنگ تر است.»

ابوبصیر با امام صادق علیه السلام در جایی بودند. بحثی بین آن ها رد و بدل شد. حضرت دست روی چشمان ابوبصیر کشید. ابوبصیر دید که برخی به شکل خوک، برخی میمون و برخی به شکل حیوانات دیگر هستند. وحشت کرد. حضرت دوباره دست بر چشم او کشید. آن ها را به همان شکل اولیه به ظاهر انسان دید.

یکی از اصحاب پیامبر به نام معاذ بن جبل از حضرت دربارة آیة«یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجا» سؤال کرد، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ده گروه از امت من که به ظاهر مسلمان اند، به شکل های دیگر محشور می شوند و صورتشان با بقیة مسلمین فرق دارد. گروهی به شکل میمون و برخی به شکل خوک در می آیند و گروهی وارونه روی زمین کشیده می شوند. برخی عفونت آن ها از مردار بیشتر است و...

بعد حضرت فرمودند: آن ها که به شکل میمون هستند، سخن چینان از مردم اند و آن ها که به شکل خوک هستند، حرام خوار هستند. و آن بوی بد و متعفن هم از کسانی است که اهل لذت و شهوت حرام بودند و حقوق الهی را نمی پرداختند و... (2)

بله، آنجا سیرت ها صورت ها را می سازد و باطن ها ظاهر می گردد.

ص: 244


1- منهاج البراعة، ج5، ص368.
2- روضة المتقین، ج9، ص289؛ بحارالانوار، ج7، ص89؛ تفسیر نورالثقلین، ج5، ص493.

لذت ها در عالم آخرت

حضرت امام رحمة الله در شرح دعای سحرشان نکتة عجیبی از یکی از بزرگان اهل معرفت نقل کرده اند که عالم آخرت عالم تزاحم نیست که لذت ها و عذاب ها باهم جمع نشوند. در عالم دنیا لذت ها جدا جدا هستند، وقتی غذای خوشمزه ای می خوری ذائقه و حسّ چشایی شما لذت می برد و دیگر حسن شنوایی لذت نمی برد. وقتی یک آهنگ بسیار زیبا می شنوی، شنوایی لذت می برد. دیگر بویایی لذت نمی برد. وقتی یک بوی بسیار خوش به مشامتان می رسد، حس لامسة شما لذت نمی برد. اما آنجا این طور نیست. یک جرعه آبی که انسان بهشتی می خورد، همه لذت ها را دارد. یعنی هم گوش و شنوایی لذت شنیدن زیباترین صداها را می برد، هم حس بویایی لذت خود را می برد، هم لامسه و هم بقیة حواس.

تعدد صورت های زشت

در ناحیة عذاب ها هم همین طور است. کسی که صفات و ملکات زشت متعدد دارد، یکمرتبه به تناسب آن صفات، صورت چند حیوان با هم را پیدا می کند.

در این دنیا هر موجودی به تناسب آن غریزه و ملکة درونی، یک چهره دارد. گرگ و پلنگ درندگی و غضب دارند. روباه و کفتار مثلاً مکر وحقد و کینه دارند. خوک کثیف خور است و شهوت بر او غلبه دارد و شیطان شیطنت و... حال اگر خدای نکرده انسانی

ص: 245

صفات متعدد در او بود، در عین حال که به شکل خوک است، به شکل موش و سگ هم هست و به شکل های مختلف و این در حالی است که دیگران هم او را می شناسند. چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

عَرَفُوهُ بِتِلْک الصُّورَةِ الَّتِی کانَتْ فِی الدُّنْیا؛ (1)او را به همان صورتی که در دنیا بود می شناسند.

حیوانات از قیافة حیوانی خود خجالت نمی کشند و لذا برایشان این قیافه را داشتن عذابی نیست. اما انسانی که در دنیا او را به عنوان انسان می شناختند، حالا در عالم آخرت به چهره بسیار وحشتناکی که نمونه هم شاید نداشته باشد، درمی آید. تازه او را هم می شناسند که کیست، همین برایش عذاب است.واقعاً باید پناه به خدا برد.

پردهای ستار از ما برمگیرباش اندر امتحان ما مجید

مرحوم آخوند کاشی که از عرفای معاصر اصفهان بود. برخی باطن ها را که دیده بود، وحشت کرده بود و تا مدتی از منزل بیرون نمی آمد.

از مرحوم آیت الله سید جمال گلپایگانی هم نقل شده: وقتی به نجف رفت تا مدتی صورت برزخی را می دیده تا به حرم مطهر می رود با دعا می خواهد این حال را از او بگیرند و همین هم شد.

ص: 246


1- الکافی، ج3، ص245.

شناخت آخرت و اصلاح خود

چنان که در جلسات اول عرض شد، اثر سازندة یاد مرگ فوق العاده است و این سازندگی در توجه به همین بحث هاست. حقیقتاً باور این مطالب که هیچ، بلکه اگر کسی احتمال هم بدهد آخرتی هست که این گونه اعمال و اخلاق و عقائد خودش همراهش هستند و خوب یا بد گریبانش را می گیرند، چقدر از خود مراقبت می کند؟!

اگر باور کند همین اعمال خوبش مصالح و لوازم بهشت او هستند، همین ها توشة آخرت و لذت های او را تأمین می کنند، آن وقت آیا کم می گذارد؟

در روایت آمده است: حضرت عیسی علیه السلام پس از مرگ مادر بزرگوارشان حضرت مریم علیها السلام را صدا زد و فرمود: مادرجان، می خواهی به دنیا برگردی؟ حضرت مریم فرمود: بله فرزندم. برای آن که در روزهای گرم روزه بگیرم و در شب های سرد برای نماز بلند شوم. فرزندم این راه ترسناک است. (1)

اگر بدانیم تاریکی قبر و قیامت از ظلم است، از ظلم هراسانیم. پیامبر فرمود: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ یوْمِ الْقِیامَةِ؛ (2)از ظلم بپرهیزید که ظلمات روز قیامت است.» اگر بدانم آتش غضب من آتش آخرت من خواهد بود؛ از غضب دوری می کنیم. «فَإِنَّ الْغَضَبَ مِنَ النَّارِ؛ (3)

ص: 247


1- منازل الاخرة، ص28.
2- الکافی، ج2، ص332.
3- بحارالانوار، ج7، ص272.

خشم و غضب از آتش است.»، اگر بدانم ملکات و عادت ها و صفات بد من که اینجا نتوانستم آن ها را از خود جدا کنم آنجا هم از آن ها خلاصی نخواهم داشت، آن وقت چقدر انسان سعی در پاک کردن خود از آلودگی های اخلاقی خواهد داشت؟

ص: 248

ص: 249

ص: 250

فهرست ها

فهرست آیات

أَرَضیتُم بِالحَیوةِالدُّنیامِنَ الآخِرَةِفَمامَتاعُ الحَیوةِالدُّنیافِی الآخِرَةِاِلّاقَلیلٌ46

إِذاأدْرَکهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ اَنَّهُ لاإِلهَ إِلَّاالَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُواإِسْ_رائیلَ وَاَنَامِنَ الْم_ُسْلِمینَ72

إِلَّاالْم_ُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِوَالْوِلْدانِ لایَسْتَطیعُونَ حیلَةًوَلایَهْتَدُونَ سَبیلاً187

إِنَّ الَّذینَ یَأْکلُونَ أمْوالَ الْیتامی ظُلْماًإِنَّمایَأْکلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً237

إِنَ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ108

إِنَّماتُجْزَوْنَ ماکنْتُمْ تَعْمَلُونَ232

انا لله و إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون55

بَلْ عِبادٌمُکرَمُونَ،لایسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأمْرِه یعْمَلُون135

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمْ الْم_َلائِکةُطَیبِینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکمْ ادْخُلُواالْج_َنَّةَبِمَاکنتُمْ تَعْمَلُونَ84

الَّذینَ یَأْکلُونَ الرِّبالایقُومُونَ إِلَّاکمایَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ الْم_َس ِ238

فَأُولئِک عَسَی الله ُأنْ یعْفُوَعَنْهُمْ وَکانَ الله ُعَفُوًّاغَفُوراً188

فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ 137

فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ 236

ص: 251

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ و مُلَقِیکُمْ23

قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ91، 98 و 156

قُلْ یَتَوَفَّاکمْ مَلَکُ الْم_َوْت الَّتی وُکِّلَ بِکُم119

کلّ ُنَفْس ٍبِماکسَبَتْ رَهینَة232

اللَّهُ یَتَوَفَّی الأ نْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ وَیُرْسِلُ الاخْرَی إلَی أجَلٍ مُسَمّیً132

مِمَّاخَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوافَأُدْخِلُوانارا154

مَنْ جاءَ بِالْح_َسَنَةِ فَلَهُ عَشْ_رُ أمْثالِها91

النَّارُیُعْرَضُونَ عَلَیهاغُدُوًّاوَعَشِیا169

هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّاماکنْتُمْ تَعْمَلُون232

وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأمْرِالله ِإِمَّایعَذِّبُهُمْ وَإِمَّایتُوبُ عَلَیهِم 187

وَ اعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقین 175

وَجاءَتْسَکرَةُالْم_َوْتِ بِالْح_َقّ ِذلِک ماکنْتَ م ِنْه تَحیدُ80

وَلاتُجْزَوْنَ إِلَّاماکنْتُمْ تَعْمَلُون 232

وَ لَه_ُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ85

وَلَوْتَری إِذِالظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْم_َوْت80

وماتُجزَونَ اِلّاماکُنتُم تَعمَلونَ58

وَوَجَدُواماعَمِلُواحاضِ_راًوَلایُظْلِمُ رَبُّکَ أحَداً236

رَضُوا بِالحَیوةِ الدُّنیا وَ اطمَأنُّوا بِها28

تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا126

یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوابِالْقَوْل ِالثَّابِتِ فِی الْح_َیاةِالدُّنْیاوَفِی الْآخِرَة90

یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجا216

ص: 252

فهرست احادیث و دعاها

ابْنُک ابْنُک ابْنُک لا جَعْفَرٌ وَ لا عَقِیلٌ ابْنُک ابْنُک عَلِی بْنُ أبِی طَالِب134

اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ یوْمِ الْقِیامَةِ219

أُجِی_رَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْ_رِ وَ مِنْ عَذَابِ النَّارِ وَ مُدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ وُسِّعَ عَلَیهِ فِی مَعِیشَتِه 191

اَخلِصِ العَمَلَ فِاِنَّ الناقِدَ بَصی_رٌ60

أدَاءُالْفَرَائِضِ وَاجْتِنَابُ الْم_َحَارِمِ وَالِاشْتِمَالُ عَلَی الْم_َکارِم ثُمَّ لایبَالِی أنْ وَقَع عَلَی الْم_َوْت118

إِذَاانْصَ_رَفَ الْم_ُشَیِّع ُوَرَجَع َالْم_ُتَفَجِّعُ أُقْعِدَفِی حُفْرَتِهِ نَجِیّاًلِبَهْتَةِالسُّؤَالِ وَعَثْرَةِالِامْتِحَان181

أشَدُّالذُّنُوبِ مَااسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُه208

أصْوَاتُهُمَا کالرَّعْدِ الْقَاصِف174

أعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَة157

أفی سَلامَةٍ مِن دیِنی85

اَکثِرواالصَّلاةَعَلَیّ َفَاِنَّ الصَّلاةَعَلَیَّ نُورٌفِی القَب_رِوَنورٌعَلَی الصِّ_راطِ و نَورٌ

ص: 253

فِی الجَنَّةِ159

اَکثِرُواذِکرَالمَوتِ فَاِنَّه یُمَحِّص ُالذُّنُوبَ وَیزهِّدُفی الدُّنیا50

اَکثِرُواذِکرَالمَوتِ وَیَوم ِخُرُوجِکُم مِنَ القُبُورِوَقِیامِکُم بَی_نَ یَدَیِ الله عَزَّوَجَلّ تُهَوَّن عَلَیکُمُ المَصائِبُ51

اَکثَرُهُم ذِکراًلِلمَوتِ وَاَشَدُّهُم استعداداًلَهُ22

اِلَّامَن دانَ اللهَ بِوَلایةِأمِی_رِالْم_ُؤْمِنِینَ وَالأئِمَّةِمِنْ بَعْدِهِ فَهُوَالْعَهْدُعِنْدَالله225

ألاَوَ إِنَّ أوَّل َمَایَسْالانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِی کنْتَ تَعْبُدُهُ... فَخُذْحِذْرَکَ وَانْظُرْلِنَفْسِکَ وَأعِدَّالْج_َوَابَ قَبْلَ الِامْتِحَانِ وَالْم_ُسَاءَلَةِوَالاَخْتِبَارِ195

اَلجَنَّةُ قِیعانٌ وَاِنَّ غِراسَهاسُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِوَبِحَمدِهِ233

اَلسَّلامُ عَلی نِعمَةِاللهِ عَلَی الاَبرارِوَنِقمَتِه عَلَی الفُجَّارِ74

اِلی هیهنا التَّوحیدُ88

إِنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا کَانَ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الْآخِرَهِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ وَ عَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَی مَالِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ حَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا لِی عِنْدَکَ فَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی وَلَدِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ مُحَامِیاً فَمَا ذَا لِی عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَی حُفْرَتِکَ نُوَارِیکَ فِیهَا قَالَ فَیَلْتَفِتُ إِلَی عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً وَ إِنْ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فِی قَبْرِکَ وَ یَوْمِ نَشْرِکَ حَتَّی أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ علی ربک78

إِنَّ أطْفَالَ شِیعَتِنَا مِنَ الْم_ُؤْمِنِینَ تُرَبِّیهِمْ فَاطِمَة157

ص: 254

إِنَّ الْعَبْدإِذَاوُضِعَ فِی قَبْ_رِهِ وَتَوَلَّی عَنْه ُأصْحَابُهُ وَإِنَّهُ لَیَسْمَع ُقَرْع نِعَالِهِمْ فَیأْتِیه مَلَکانِ180

إِنَ الْقَبْ_رَأوَّلُ مَنَازِلِ الْآخِرَةِفَإِنْ نَجَامِنْهُ فَمَابَعْدَهایسَ_رُوَإِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْه ُفَمَابَعْدَه ُأشَدُّمِنْه145

إِنَّ الْقَبْ_رَرَوْضَةٌمِنْ رِیاضِ الْج_َنَّةِأوْحُفْرَةٌمِنْ حُفَرِالنِّی_رَان185

إِنَّ الْم_َیِّتَ لَیَفْرَحُ بِالتَّ_رَحُّمِ عَلَیهِ وَالِاسْتِغْفَارِلَه ُکمَایَفْرَح ُالْح_َیُّ بِالْه_َدِیَّةِ219

إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَ سَفَرٌلایُدْرَک إِلَّابِامْتِطَاءاللَّیل197

اَنَّاَهلَ الاَرضِ یَموتُونَ وَاَهل َالسَّماءِلایَبقُونَ...51

إِنَّ شَیئاًهَذَاآخِرُه ُلَح_َقِیقٌ أنْ یُزْهَدَفِی أوَّلِه وَإِنَّ شَیئاًهَذَاأوَّلُه ُلَح_َقِیقٌ أنْ یُخَافَ آخِرَه146

اَنَّ ناکراً وَ نَکی_راً حَقٌّ161

أنَّ للهِ تَعَالَی مَلَکینِ یقَالُ لَه_ُمَا نَاکِرٌ وَ نَکی_رٌ یَنْزِلانِ عَلَی الْم_َیِّتِ فَیَسْألانِه161

أنَاالسُّ_رُورُالَّذِی کنْتَ أدْخَلْتَ عَلَی أخِیک الْم_ُؤْمِن239

اِنَّمااَنتَ عَدَدُاَیّام ٍفَکُلُّ یَومٍ یَمضی عَلَیک یَمضی بِبَعضِکَ67

إِنَّه لَیسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّاوَلَهُ ضَمَّةٌ204

اِیّاکُم وَالظُّلمُ فَاِنَّ الظُّلم َعِندَاللهِ هُوَالظُّلُمات ُیَوم َالقِیامَةِ49

أَیُّهَا النَّاسُ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ فَمَا التَّعَرُّجُ عَلَی الدُّنْیَا بَعْدَ نِدَاءٍ فِیهَا بِالرَّحِیلِ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ انْتَقِلُوا بِأَفْضَلِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ هُوَ التَّقْوَی وَ اعْلَمُوا أَنَّ طَرِیقَکُمْ إِلَی الْمَعَادِ وَ مَمَرَّکُمْ عَلَی الصِّرَاطِ22

بِاسْمِک اللَّهُمّ َأحْیاوَبِاسْمِک أمُوت133

ص: 255

تَخاف ُمِنَ المَوتِ لاَنَّکَ لاتَعرِفُهُ56

حُبّی وَ حُبُّ أهل بَیتی نافِعٌ فی سَبْعَهِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظیمَهٌ : عِنْدَ الوَفاهِ و فِی القَبْرِ و عنْدَ النُّشُورِ و عِنْدَ الکِتابِ و عِنْدَ الحِسابِ و عِنْدَ المیزانِ و عِنْدَ الصّراطِ 160 و 222

حَتَّی یَطمَعَ اِبلیسُ فی رَحمَتِهِ101

حَتّی یَنقَطِعَ عَنهُ الکَلامُ99

الْح_َمْدُللهِ الَّذِی أحْیانِی بَعْدَمَاأمَاتَنِی وَإِلَیه ِالنُّشُور133

رَضِی اللهُ عَنْه یا رَسُولَ اللهِ بِرِضَاک عَنْه94

رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عُلیهِ وَ آلِهِ نَبِیّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کتَاباً وَ بِالْکعْبَهِ قِبْلَهً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیاً وَ إِمَاماً وَ بِالْحسَنِ وَ الْحسَینِ وَ عَلِی بْنِ الْحسَینِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِمْ أئِمَّهً اللَّهُمَّ إِنِّی رَضِیتُ بِهِمْ أئِمَّهً فَارْضَنِی لَهُمْ إِنَّک عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ105

ضَغْطَةُالْقَبْ_رِلِلْمُؤْمِنِ کفَّارَةٌلِمَاکانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ209

طُول ُالعُمرِفِی طاعَةِاللهِ67

عَرَفُوهُ بِتِلْک الصُّورَةِالَّتِی کانَتْ فِی الدُّنْیا246

عُلِّمَ فِی قَبْ_رِهِ لِی_رْفَعَ اللهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فَإِنَ دَرَجَاتِ الْج_َنَّةِ عَلی قَدْرِ آیاتِ الْقُرْآنِ یقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَارْقَ فَیقْرَأُ ثُمَّ یرْقی156

عَلِیٌ حُبُّهُ ایمانٌ و بُغضُهُ کُفرٌ90

الْغِیبَةُأشَدُّمِنَ الزِّنَا208

ص: 256

فَاِن ذَکَرتُمُوهُ عِندَالغِنی هَدَمهُ50

فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أصَابَتْهُ ضَمَّة183

فَإِنْ کانَ مِمَّنْ یوَاظِبُ عَلَیهَاعِنْدَمَوَاقِیتِهَالَقَّنَهُ شَهَادَةَأنْ لاإِلَهَ إِلّااللهُ وَأنّ َمُحَمَّداًرَسُول ُاللهِ ص وَنَحَّی عَنْهُ مَلَکُ الْم_َوْتِ إِبْلِیسَ103

فَاِنَّها سَاعَةٌ یَحْتَاجُ الْم_َیتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأحْیاء152

فَتَقُولُ الْوَلَایةُ مِنْ جَانِبِ الْقَبْ_رِ لِلْأرْبَعِ مَا دَخَلَ فِیکنَّ مِنْ نَقْصٍ فَعَلَیَّ تَمَامُهُ178

فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهمْ: اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَحَسْرَهُ الْفَوْتِ... یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَی عُمْرَهُ، وَفِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ... فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّی خَالَطَ (لِسَانُهُ) سَمْعَهُ... فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ... فَصَارَ جِیفَهً بَیْنَ أَهْلِهِ، قَدْ أوْ حَشُوا مِنْ جَانِبِهِ، وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ... ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَی مَخَطٍّ فِی الاْرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَی عَمَلِهِ، وَانْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ81

فَکنْ مِنْه ُعَلَی حَذَرِاَنْ یُدْرِکَکَ عَلَی حَالٍ سَیِّئَةٍقَدْکُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَابِالتَّوْبَةِ فَیحُولَ بَینَک وَبَینَ ذَلِک...37

فَلیَمُت یَهُودیًّا اَو نَص_رانیًّا165

فَمَالِی لاأبْکی أبْکی لِخُرُوج ِنَفْسِی أبْکی لِظُلْمَةِقَبْ_رِی أبْکی لِضِیق ِلَح_ْدِی أبْکی لِسُؤال مُنْکرٍوَنَکی_رٍإِیای146

فَمَنْ تَعَاهَدَقِرَاءَتَهَابَعْدَکُلِّ صَلَاةٍ... وَلایَذُوق ُسَکرَاتِ الْم_َوْتِ106

فَهَلْ رَأیتَ خَلِیلًا یمِیتُ خَلِیلَه83

فَوقَ کُلِّ ذی بِرّ ٍبِرّ ٌحَتَّی یُقتَل َالرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللهِ فَاِذاقُتِل فِی سَبِیلِ الله ِفَلَیسَ

ص: 257

فَوقَهُ بِرٌّ67

فَیَفْسَحَانِ لَهُ فِی قَبْ_رِهِ مَدَّ بَصَ_رِهِ وَ یَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی الْج_َنَّة166

قال اللهُ عَزّوجَلّ: فَإذا حَضَرَهُ اَجَلُهُ الّذی لا تَأخیرَ فِیهِ بَعَثتُ إِلَیهِ بِرَیحانَتَینِ مِنَ الجَنَّهِ تُسَمّی إِحداهُما المُسخِیهَ وَ الاخرَی المُنسِیَهَ، فَاَمَّا المُسخِیَهُ فَتُسخِیهِ عَن مالِهِ، وَ اَمَّا المُنسِیَهُ فَتُنسیهِ اَمرَ الدُّنیا 83

الْقَبْ_رُمُنْذُحِینِ مَوْتِهِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ154 و 165

قَدْ أجَزْتُ شَهَادَاتِکم وَ غَفَرتُ لَهُ ما عَلِمتُ مِمّا لا تَعلَمُونَ143

کُتِبَ عَلَیکمْ إِذاحَضَ_رَأحَدَکُمُ الْم_َوْتُ إِنْ تَرَک خَی_راًالْوَصِیةُلِلْوالِدَین وَالْأقْرَبینَ بِالْم_َعْرُوفِ حَقًّاعَلَی الْم_ُتَّقین120

کُتِب َعَلَیکم ْإِذاحَضَ_رَأحَدَکمُ الْم_َوْتُ121

کَما تَعیشُونَ تَموتونَ36

لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَما بَیْنَهُما وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ108

لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ مُحْسِناً تَزْدَدْ إِحْسَاناً وَ إِنْ تَکُ مُسِیئاً فَتُؤَخَّرُ تُسْتَعْتَبُ فَلَا تَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ.66

لایُسْألُ فِی الْقَبْ_رِإِلَّامَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاًأوْمَحَضَالْکفْرَمَحْضاً185

لایَمْلِکونَ الشَّفاعَةَإِلَّامَنِ اتَّخَذَعِنْدَالرَّحْمنِ عَهْداً224

لَا یَنْظُرُ اللهُ إِلَیهِ وَ لا یُزَکیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ ألِیم190

لاَنَّکُم اَخرَبتُم آخِرَتَکُم وَعَمَّرتُم دُنیاکُم وَاَنتُم تَکرَهونَ النُّقْلَةَمِن َالعُمرانِ اِلَی الخَرابِ58

ص: 258

لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّ مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّهَ108 و 115

لِلْمُؤْمنِ کأَطیَبِ ریح یَشُمُّهُ فَیَنْعَشُ لِطیبه وَیَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَالأَلَمُ کُلُّهُ عَنْهُ...83

لَن یَخرُجَ اَحَدُکُم مِنَ الدُّنیا حَتَّی یَعلَمَ اَینَ مَصی_رُهُ وَ حَتَّی یَری مَقعَدَهُ مِنَ الجَنَّهِ اَوِ النّارِ72

االلَّهُمَ ارْزُقْنِی التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الآنابَهَ إِلَی دَارِ الْخلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت116

اللَّهُمَّ ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسینِ یَومَ الوُرودِ89 و 226

اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَی_راً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنَّا143

االلَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عِزْرَائِیلَ مَلَک الرَّحْمَهِ الْموَکَّلِ عَلَی عَبِیدِکَ وَ إِمَائِک الْمطِیعِ فِی أرْضِکَ وَ سَمَائِکَ قَابِضِ أرْوَاحِ عبادکَ بِأمْرِکَ138

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إِلَی قَبْ_رِ فُلَان 141

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَصَلِّ عَلَی مَلَکِ الْم_َوْتِ وَأعْوَانِه138

اللَّهُمَّ عَجّل وفاتی سَ_ریعاً62

اللّهُمَّ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ إِنّی قَدْ أَوْدَعْتُکَ یقینی هذا و ثُباتَ دینی و أَنت خیر مُسْتَودع و قَدْ أَمرتَنا بِحِفْظِ الوَدایع فَرُدَّهُ علَی وقت حُضورِ مَوتی105

لِهَوْلِ الْم_ُطَّلَعِ وَفِرَاقِ الأحِبَّة64

لَوْکانَ الْخ_ُرْقُ خَلْقاًیرَی مَاکانَ شَی ءٌمِمَّاخَلَقَ الله أقْبَحَ مِنْهُ241

لَویَعلَم ُالنّاسُ مافی زیارةِقَب_رِالحسینِ226

لَولاثَلاثٌ فی ابنِ آدَمَ ماطَأطَأرَأسَهُ شَئٌ المَرَض ُوَالفَقرُوَالمَوت ُکُلُّهُم فیه ِوَاِنَّهُ

ص: 259

مَعَهُنَّ لَوَثّابٌ44

مَاالدُّنیافِی الآخِرَةِاِلَّامِثلُ مایَجعَلُ اَحَدُکُم اِصبَعَهُ فِی الیَمّ ِفَلیَنظُربِمَ یَرجِعُ46

مَنْ أتَمَ رُکوعَهُ لَمْ تَدْخُلْه ُوَحْشَةٌفِی الْقَبْ_ر160

مَنْ أحَبَّ أنْ یُخَفِّف َاللهُ عَنْه ُسَکرَاتِ الْم_َوْتِ فَلْیَکنْ بِقَرَابَتِهِ وَصُولًاوَبِوَالِدَیه ِبَارّاًفَإِذَاکانَ کذَلِک هَوَّنَ الله ُعَلَیهِ سَکرَاتِ الْم_َوْت100

مَنْ أحَبَّ عَلِیّاًهَوَّنَ اللهُ عَلَیهِ سَکرَاتِ الْم_َوْت97

مَن اَکثَرَمِن ذِکرِالمَوتِ رَضِی َمِنَ الدُّنیابِالیَسیِ_ر47

مَنْ أنْکرَثَلَاثَةَأشْیاءَفَلَیسَ مِن ْشِیعَتِنَاالْمِعْرَاجَ وَالْم_ُسَاءَلَةَفِی الْقَبْ_رِوَالشَّفَاعَة179

مَنْ تَرَک الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ کفَرَ165

مَنْ رَبُّک وَ مَنْ نَبیُّک وَ مَنْ اِمامُک171

مَن ماتَ یَوم َالجُمُعةاَولَیلَةَالجُمعَةِرُفِعَ عَنه ُعَذابُ القَب_رِ160

المَوتُ کَفّارَةٌلِذُنوبِ المُؤمنینَ85

نَعُوذُبِاللهِ مِنْهَامَاأقَلَ مَنْ یفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِالْقَبْ_رِ205

هَلْ رَأیتَ حَبِیباً یَکرَهُ لِقَاءَ حَبِیبِهِ إِنَّ الْح_َبِیبَ یُحِبُّ لِقَاءَ حَبِیبِه 84

هُوَالنَّوْمُ الَّذِی یأْتِیکمْ کلّ لَیلَةٍإِلَّاأنَّهُ طَوِیل ٌمُدَّتُه133

هِیَ لا اِلَهَ الَّا الله وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ88

هَیهَاتَ مَا عَلَی الْم_ُؤْمِنِینَ مِنْهَا شَی ء183

وَ الْعَذَابُ کلُّهُ فِی یوْمٍ وَاحِدٍ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَدْرَ مَا یَدْخَلُ الْقَبْ_رَ وَ یَرْجِعُ الْقَوْمُ184

ص: 260

وَاَمِتْنی مَسْ_رُوراًوَمَغْفُوراً،وَتَوَلَّ اَنْتَ نَجاتی مِنْ مُساءَلَةِالْبَ_رْزَخِ،وَادْرَأْعَنّی مُنْکراًوَنَکی_راً،وَاَرِعَینی مُبَشِّ_راًوَبَشی_راً180

وبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَعِبَادَک مِنَ الْج_َهَالَةِوَحَی_رَةِالضَّلَالَة225

وَتُصَفَّی الکافِرِینَ مِن حَسَناتِهِم فَیَکُونُ آخِرُلَذَّةٍاوراحَةٍتَلحَقُهُم هُوَآخِرُثَوابٍ حَسَنَةٍتَکُونُ لَه_ُم85

وذَللهُ بِذِکرِالمَوتِ44

و عَلیٌّ اَمی_رُالمؤمنینَ وَلِیُّ الله88

وَعَمِّرنِی ماکانَ عُمُری بِذلَةًفِی طاعَتِکَ فَاِذاکانَ عُمُری مَرتَعاًلِلشَّیطانِ فَاقبِضنی اِلَیکَ68

وَاعلَم اَنَّکَ اِنّماخُلِقتَ لِلآخِرَةِلالِلدُّنیاوَلِلفَناءِلالِلبَقاءِوَلِلمَوتِ لالِلحیاةِ...37

والهَرَبُ مِنهُ مُوافاتُهُ23

وَإِن ذَکَرتُمُوه ُعِندَالفَقرِاَرضاکُم بِعَیشِکُم50

وَجِّهُوهُ إِلَی الْقِبْلَةِ فَإِنَّکمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِک أقْبَلَتْ عَلَیهِ الْم_َلَائِکةُ وَ أقْبَلَ اللهُ عَلَیهِ فَلَمْ یَزَلْ کذَلِک حَتَّی یُقْبَضَ99

وَقَتلاً فی سَبیلِکَ فَوَفِّق لَنا62

وَلَایتُنَاوَلَایةُاللهِ الَّتِی لَمْ یبْعَثْ نَبِیاًقَطّ ُإِلّابِهَا95

یاابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِی نَفْسِکَ وَاعْمَلْ فِی مَالِکَ مَاتُؤْثِرُأنْ یُعْمَلَ فِیه ِمِن بَعْدِک124

یا ابن رسول الله ما بالُنا نَکرَهُ المَوتَ وَلا نُحِبُّه54

ص: 261

یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنّةُ (اِلَی مُحَمّدٍ وَ اَهلِ بَیتِهِ) ارجِعی اِلی رَبِّکِ راضیةً (بِالوَلاَیَهِ) مَرضِیَّةً (بِالثَّوابِ) فَادخُلی فی عِبادی (یَعنی مُحَمّداً وَ اَهلِ بَیتِهِ) وَادخُلی جَنَّتی70

یا مَلَکَ الْم_َوْتِ أدَاعٍ أمْ نَاع83

ی_امَ_ن بدُنیاه ُاشتَغَل قدغَرَّهُ طُ__ول الاَمَل33

یامَنْیَقْبَل ُالْیَسِی_رَوَیَعْفُوعَن ِالْکثِی_رِاقْبَلْ مِنِّی الْیَسِی_رَوَاعْفُ عَنِّی الْکثِی_رَإِنَّک أنْتَ الْغَفُورُالرَّحِیمُ102

یامُوسی مااَغَثتَ فِرعَونَ لاَنَّک َلَم تَخلُقه ُوَلَوِاستَغاثَ بی لاَغَثتُهُ110

یأْکلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ یشْ_رَبُونَ مِنْ شَ_رَابِهَا وَ یتَزَاوَرُونَ فِیهَا155

یَدْخُلَانِ عَلَی الْم_ُؤْمِنِ وَ الْکافِرِ فِی صُورَةٍ وَاحِدَة162

یُسْاَلُ وَهُوَمَضْغُوطٌ193 و 184

یَشیبُ ابنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ فیه خَصلَتان الحِرص وَ طولُ الاَمَلِ34

یَفتَحَانِ لَهُ بَاباً اِلَی النَّارِ166

یفْسَح لَهُ فِی قَبْ_رِهِ مَدَّبَصَ_رِهِ وَیؤْمِنُهُ الله ُمِنْ ضَغْطَةِالْقَبْ_رِوَمِنْ مُنْکرٍوَنَکی_رٍأنْ یروعانه یرَوِّعَاهُ226

یَموتُ عَطشاناً فَلَو سُقِیَ مِن اَنهارِ الدّنیا لَم یُرَدِّ عَطَشَهُ189

یُوَکِّلُ اللهُ بِهِ مَلَکاً یُزعِجُهُ فِی قَب_رِهِ189

یُوَکِّلُ اللهُ بِهِ مَلَکاً یَسحَبُهُ عَلی وَجهِهِ والخلائِقُ یَنظُرُونَ اِلَیهِ189

ص: 262

فهرست منابع

1.قرآن کریم.

2.الاختصاص / مفید، محمد بن محمد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

3.ارشاد القلوب الی الصواب (للدیلمی)/ دیلمی، حسن بن محمد، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1412ق.

4.الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد / مفید، محمد بن محمد، کنگرة شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

5.الاستبصار فیما اختلف من الاخبار / طوسی، محمد بن الحسن، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1390ق.

6.اعتقادات الامامیة (للصدوق) / ابن بابویه، محمد بن علی، کنگرة شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.

7.اقبال الاعمال / ابن طاووس، علی بن موسی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1409ق.

ص: 263

8.الامالی (للصدوق) / ابن بابویه، محمد بن علی، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376.

9.الامالی (للطوسی) / طوسی، محمد بن الحسن، دارالشقافه، قم، چاپ اول، 1414ق.

10.الامالی (للمفید) / مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

11.بحارالانوار / مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.

12.البرهان فی تفسیر القرآن / بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، مؤسسة بعثه، قم، چاپ اول، 1374ش.

13.تحف العقول / ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، جامعة مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.

14.تفسیر الصافی / فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، مکتبة الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق.

15.تفسیر القمی / علی بن ابراهیم، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.

16.تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب / قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، چاپ اول، 1368ش.

ص: 264

17.تفسیر نورالثقلین / العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق.

18.تهذیب الاحکام/ طوسی، محمد بن الحسن، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

19.ثواب الاعمال و عقاب الاعمال / ابن بابویه، محمد بن علی، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق.

20.جامع احادیث الشیعة (للبروجردی)/ بروجردی، آقاحسین، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، چاپ اول، 1386ش.

21.جامع الاخبار (للشعیری)/ شعیری، محمد بن محمد، مطبعةحیدریة، نجف، چاپ اول.

22.الجامع لاحکام القرآن / قرطبی، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364ش.

23.الجواهر النسیة فی الاحادیث القدسیة / شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، انتشارات دهقان، تهران، چاپ سوم، 1380ق.

24.الخصال / ابن بابویه، محمد بن علی، جامعة مدرسین، قم، چاپ دوم، 1362ش..

25.الدر المنثور فی تفسیر المأثور / سیوطی، جلال الدین، کتابخانة آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق.

26.دعائم الاسلام / ابن حیوان، نعمان بن محمد مغربی، مؤسسة آل البیت، قم، چاپ دوم، 1385ق.

ص: 265

27.الدعوات (للراوندی)/ قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، انتشارات مدرسة امام مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف)، قم، چاپ اول، 1407ق.

28.دیوان خواجه حافظ شیرازی / به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، چاپ سوم، 1358ش.

29.روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه / مجلسی، محمد تقی بن مقصود علی، موسسه فرهنگ اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق.

30.روضة الواعظین و تبصرة المتعظین / فتال نیشابوری، محمد بن احمد، انتشارات رضی، قم، چاپ اول، 1375ق.

31.ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار / جزائری، نعمت الله بن عبدالله، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، چاپ اول، 1427ق.

32.ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین / کبیر مدنی، سید علی خان بن احمد، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1409ق.

33.زادالمعاد _ مفتاح الجنان/ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1423.

34.الزهد / کوفی اهوازی، حسین بن سعید، المطبعةالعلمیة، قم، چاپ دوم، 1402ق.

ص: 266

35.شرح نهج البلاغة لابن الحدید / ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، مکتبه آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.

36.الصحیفة السجادیة / علی بن الحسین، دفتر نشر الهادی، قم، چاپ اول، 1376ق.

37.علل الشرایع / ابن بابویه، محمد بن علی، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.

38.عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیة / ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین، دار سید الشهداء للنشر، قم، چاپ اول، 1405ق.

39.عیون اخبار الرضا(ع)/ ابن بابویه، محمد بن علی، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.

40.عیون الحکم و المواعظ (للیثی) / لیثی واسطی، علی بن محمد، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1376ق.

41.غررالحکم و دررالکلم / تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، دارالکتاب الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.

42.فضائل الشیعه / ابن بابویه، محمد بن علی، اعلمی، تهران، چاپ اول.

43.فلاح السائل و نجاح المسائل / ابن طاووس، علی بن موسی، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1406ق.

44.الکافی / کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دارلکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

ص: 267

45.کامل الزیارات / ابن قولویه، جعفر بن محمد، دارالمرتضویة، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش.

46.کلیات سعدی / سعدی، مصلح بن عبداله (به اهتمام محمد علی فروغی)، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ هشتم، 1369ش.

47.مثنوی معوی / جلال الدین مولوی، محمد بن محمد بن الحسین البلخی، نشر طلوع، تهران، چاپ اول، 1373.

48.المجتنی من الدعاء المجتبی/ ابن طاووس، علی بن موسی، دارالذخائر، قم، چاپ اول، 1411ق.

49.مجموعه ورّام / ورام بن ابی فراس، مسعود بن عیسی، مکتبة فقیه، قم، چاپ اول، 1410ق.

50.المحاسن / برقی، احمد بن محمد بن خالد، دارالکتب الاسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371.

51.المحجة البیضاء / ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ چهارم، 1417.

52.مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول/ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.

53.المزار الکبیر (لابن المشهدی) / ابن مشهدی، محمد بن جعفر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419ق.

ص: 268

54.مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل/ نوری، حسین محمد تقی، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ اول، 1408ق.

55.مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین (ع) / حافظ برسی، رجب بن محمد، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.

56.مشکاه الانوار فی غرر الاخبار / طبرسی، علی بن حسن، المکتبه الحیدریه، نجف، چاپ دوم، 1385ق.

57.مصباح المتهجد و سلاح المتعبد / طوسی، محمد بن الحسن، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق.

58.معاد شناسی / علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، تهران، چاپ اول، 1360ق.

59.معانی الاخبار / ابن بابویه، محمد بن علی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق.

60.مفاتیح الجنان / حاج شیخ عباس قمی، گروه چاپ و نشر قدسیان، قم، چاپ اول، 1389ق.

61.من لایحضره الفقیه/ ابن بابویه، محمد بن علی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.

62.منازل الآخرة / شیخ عباس قمی، مؤسسة انتشارات ائمه، قم، چاپ دوم، 1380.

63.منتهی الآمال / حاج شیخ عباس قمی، مؤسسة انتشارات هجرت، قم، چاپ پانزدهم، 1382ش.

ص: 269

64.منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة / هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، مکتبةالاسلامیة، تهران، 1400ق.

65.المواعظ العددیة/ محمد بن الحسن الحسینی العاملی، طلیعة النور، قم، چاپ اول، 1384ش.

66.میزان الحکمة/ محمد الری شهری، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1375ش.

67.نهج البلاغة / شریف الرضی، محمد بن حسین، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.

68.نهج الفصاحة / ابوالقاسم پاینده، دنیای دانش، تهران، چاپ چهارم، 1382 ش.

69.وسائل الشیعة / شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة آل البیت، قم، چاپ اول، 1409ق.

70.وقعه الطف / ابو خنف کوفی، لوط بن یحیی، جامعة مدرسین، قم، چاپ سوم، 1417ق.

ص: 270

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109