سرشناسه : صدری، مهدی، 1347 -
عنوان و نام پدیدآور : بررسی فضائل امیرالمومنین علیه السلام در منابع معتبر اهل تسنن/ مهدی صدری.
مشخصات نشر : تهران: دلیل ما ، 1402 -
مشخصات ظاهری : 6ج.
فروست : مطالعات شیعی.
شابک : دوره: 978-600-442-323-6 ؛ ح.1978-600-442-324-3 : ؛ ج.2978-600-442-325-0 : ؛ ج.3 978-600-442-326-7 : ؛ ج.4978-600-442-327-4 : ؛ ج.5978-600-442-328-1 : ؛ ج.6 978-600-442-329-8 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : ج.2 - 6 (چاپ اول: 1402) .
یادداشت : عنوان دیگر: فضایل امیرالمومنین (ع) (در منابع معتبر اهل تسنن).
یادداشت : کتابنامه.
یادداشت : نمایه.
مندرجات : .- ج.3. روایت 633 - 851.- ج.5. روایت 1120 - 1612
عنوان دیگر : فضایل امیرالمومنین (ع) (در منابع معتبر اهل تسنن).
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل -- احادیث اهل سنت
موضوع : Ali ibn Abi-Talib, Imam I, 600-661 -- Virtues -- Hadiths (Sunnite)
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نظر اهل سنت
موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Views of sunnites
رده بندی کنگره : BP37/35
رده بندی دیویی : 297/951
شماره کتابشناسی ملی : 9117461
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 2189
شناسنامه
ص: 2190
7
از جمله واکنش های مخالفان برای مقابله با روایات فضائل، ایجاد شک و تردید در آن است. گاهی برای تضعیف حدیثی می گویند: چرا در صحیحین نیامده؟ یا می گویند: چرا فقط مسلم آن را نقل کرده؟! پذیرفتن این حدیث مشکل است و...!
ابن تیمیه بارها قاطعانه به انکار حقائق پرداخته و امور واضح را باطل شمرده و گاهی بر آن ادعای اجماع نیز نموده ولی دربارهٔ روايت: ﴿تَقْتُلُ عَمَّار الْفِئَةٌ الْبَاغِيَةُ﴾ با توجه به اقوال دانشمندان اهل تسنن نتوانسته آن را صریحاً انکار کند؛ لذا از روش دیگری استفاده و با آن برخورد کرده است.
تأسی به احبار یهود و الگو گرفتن از آنان!
ذیل آیه مبارکه: ﴿وَ قَالَت طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴾ [آل عمران (3): 72] (1) و آیه شریفه:
ص: 2191
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً ﴾ [النساء (4): 137] (1) در تفاسیر فریقین آمده است که گروهی از اهل کتاب تصمیم گرفتند یاران پیامبر را به شک و تردید بیندازند، لذا نزد آنان اظهار ایمان نموده سپس می گفتند: برای ما در پیامبری او شبهه ای پیش آمده و اظهار کفر می کردند و بنابر روایتی 12 نفر از دانشمندان یهود تصمیم گرفتند با اظهار ایمان در ابتدای روز و انکار و کفر در پایان همان روز مردم را به تردید بیندازند و به آن ها بگویند: ما در کتاب ها تأمل و با دانشمندان مشورت نمودیم نتیجه آن شد که محمد [صلی الله علیه و آله] (آن) پیامبر (موعودی که ما انتظارش را می کشیدیم) نیست. (2)
ص: 2192
ابن تیمیه از این روش دقیقاً استفاده نموده و بارها تصریح کرده که در نبرد صفین علی علیه السلام اولی به حق است ولی باز به تشکیک در حقانیت آن حضرت پرداخته است.
گذشت که او دربارۀ روايت: ﴿تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ﴾ می نویسد:
[1] این روایت دلالت بر صحت امامت و وجوب اطاعت علی [علیه السلام] دارد. دعوت به او دعوت به بهشت و دعوت به جنگ با او دعوت به آتش است گرچه از روی اجتهاد باشد، پس جنگ با او جایز نیست.
[2] بین اهل تسنن دو نظریه وجود دارد، قول صحیحتر همین است: کسی که با علی [علیه السلام] بجنگد خطا کرده خواه از روی تأویل باشد یا نه.
[3] پیشوایان اهل تسنن هیچ تردیدی ندارند که کسی اولی و اقرب به حق از علی [علیه السلام] نیست.
سپس به طرح شبهات می پردازد که:
[4] البته در اتصاف لشکر شام به ظلم و بغی - به جهت حدیث گذشته تردید شده که آن ها اجتهاد نموده و از روی تأویل جنگیده اند!
[5] اشکال آن است که جماعتی از صحابه دست از جنگ کشیدند.
[6] و به روایات قعود از جنگ در زمان فتنه تمسک کردند.
[7] موضع نزاع همین است که آیا یاری علی [علیه السلام] واجب بوده یا آن که
ص: 2193
در زمان فتنه ترک قتال مشروع بوده است؟
[8] عموم اهل حدیث و پیشوایان اهل تسنن این نظر را پذیرفته و گفته اند که: اگر علی [علیه السلام] نمی جنگید بهتر بود.
تا آن که می گوید:
[12] به جهت این روایات - روایات مشروعیت ترک قتال در زمان فتنه -اهل تسنن بدون هیچ اختلافی معتقدند که اگر علی [علیه السلام] نمی جنگید بهتر بود.
[13] او فرمانی برای اقدام به جنگ نداشت!
پس او در مطلب شماره 1 و 3 مدلول مطابقی روایت و نظریه پیشوایان اهل تسنن را بیان کرده و این اعتراف را مقدمه ای برای طرح شبهات آینده قرار می دهد تا به مخاطب القا کند: من از مفاد روایت و نظریه علما کاملاً اطلاع دارم و با اعتقاد به آن، نظریهٔ خویش را بیان می نمایم! سپس به ایجاد شک و تردید می پردازد. و پاسخ مطالب او به تفصیل گذشت. (1)
و گذشت که او در جایی دیگر مستقیم به تشکیک پرداخته و می گوید: (2)
اگر کسی از علی دفاع کند که کسانی که با آن ها جنگید باغی بودند که در روایت صحیح آمده: ﴿تَقْتُلُکَ اَلْفِئَهُ اَلْبَاغِیَهُ﴾
(گوییم:) بعضی در این حدیث مناقشه کرده اند [!!] و بعضی آن را تأویل نموده اند. بیشتر سلف و پیشوایان می گویند: شرط قتال با گروه متجاوز در آنان وجود نداشت... شامیان ابتدای به جنگ نکرده
ص: 2194
بودند؛ لذا نزد احمد، مالک و دیگران این جنگ فتنه بوده است.
و اشکال آن گذشت که 1. در برابر حدیث صریح و صحیح متفقٌ علیه که اعتراف به صحت آن نموده، ذکر مناقشه و تأویل دیگران هیچ ارزشی ندارد.
2. مطلبی که به پیشوایان نسبت داده پاسخ از استدلال به آيه: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا...﴾ [الحجرات (49):9] است نه پاسخ استدلال به حدیث گذشته.
3. اگر تمام باشد، اجتهاد در برابر نص صحیح و صریح گذشته است!
4. برخلاف آن چه اظهار کرده امیر مؤمنان علیه السلام آغازگر جنگ نبوده است.
5. مطالبی که به سلف و پیشوایان: احمد بن حنبل، مالك، ابوحنيفه و... نسبت داده اساسی ندارد به تفصیلی که گذشت. عبد القاهر جرجانی (متوفى 471 یا 474 نقل می کند که فقهای حجاز و عراق - هم آن هایی که گرایش حدیثی دارند و هم اهل رأی و نظر مانند مالك، شافعی، ابوحنیفه و اوزاعی - و جمهور اعظم متکلمین و مسلمانان اتفاق نظر دارند که امیرمؤمنان علیه السلام در مبارزه با اهل جمل و صفین بر حق و صواب بوده و کسانی که با آن حضرت جنگیده اند باغی، متجاوز و ستمگر هستند.
ص: 2195
نمونه هایی از تشکیک در روایات در دفترهای پیشین
مواردی از واکنش تشکیک در روایات فضائل پیش از این گذشت مانند:
صفحه 100 ابن کثیر دمشقی پس از نقل بسیاری از طرق حدیث طیر- که فقط روایت انس را خودش از حدود 100 نفر نقل کرده! - می گوید:
مردم در (جمع آوری اسناد) این حدیث کتاب های مستقل به رشته تحریر درآورده اند... گرچه این حدیث با اسناد فراوان نقل شده ولی در دل من نسبت به صحت این حدیث شک وجود دارد!
صفحه 246 و 412 محبّ طبری که اعتبار روایت: «عليّ وليّكم بعدي» - يعنى: علی پس از من ولی و سرپرست شماست - را پذیرفته، در دلالت آن و نیز در دلالت حدیث غدیر بر خلافت تردید نموده و می گوید:
خلافت امر مهم دینی است، نمی شود در آن به الفاظ و عباراتی که دارای معانی متعدد است اکتفا نمود بلکه باید لفظ، ظهور یا صراحت در مراد داشته باشد.
در حالی که الفاظ این روایات صریح در مطلوب است.
صفحه 252 تشکیک محدّث دهلوی در حدیث: ﴿وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی﴾.
صفحه های 357، 359 - 360، 376، 379 - 380، 405، 422 ایجاد تشکیک و تردیدهای گوناگون در استدلال به حدیث غدیر.
صفحه 432 - 433 تردید رازی در نزول آیه شريفه: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ [المائدة (5): 67] در عید غدیر و در فضل امیرمؤمنان علیه السلام.
ص: 2196
در حالی که رازی خودش با تعبیر: «هذه الروايات و إن كثرت) اعتراف به ورود روایات فراوان در نزول این آیه در غدیر و در فضل امیرمؤمنان علیه السلام نموده است.
دفتر دوم، صفحه 565 - 566 تردید در ولادت امیرمؤمنان علیه السلام هنگام بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله برای ایجاد تشکیک در تقدّم اسلام آن حضرت.
صفحه 600 - 602 ایجاد تردید در روایت اولین دعوت پیامبر صلی الله علیه و اله و پاسخ مثبت امیرالمؤمنین علیه السلام.
صفحه 720 ایجاد تردید در مفاد روایت: برترین ما در قضاوت علی است.
صفحه 762 - 763 تشکیک در قاتل مرحب خيبرى.
صفحه های 789، 791 تردید در حدیث رد الشمس.
صفحه 826 تردید در علت برگرداندن ابوبکر از ابلاغ سوره توبه و فرستادن امیر مؤمنان علیه السلام.
صفحه 922 تردید در استفاده برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران از روایات تزويج حضرت فاطمه علیها السلام.
دفتر سوم،
صفحه 1182 القای شبهه در اعتبار روایت ﴿وَیْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ اَلْفِئَهُ اَلْبَاغِیَهُ﴾.
صفحه 1193 شک و تردید ابن تیمیه در حقانیت و مصیب بودن امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ با معاویه و نیز متجاوز بودن معاویه بلکه انکار آن!
صفحه 1308 - 1309 اشکال در دلالت روايت: ﴿خَیْرُ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِیقَهِ﴾- كه در مدح قاتلان خوارج وارد شده- بر برتری امیرالمؤمنین علیه السلام.
ص: 2197
دفتر چهارم، صفحه 1373 در روایت شماره 859 گذشت: «هر کس به علی علیه السلام ناسزا و دشنام گوید، مرا دشنام گفته است». مدافعان شجره خبیثه گفته اند:
مراد آن است که کسی از جهت نَسَب به علی ناسزا گوید.
با آن که روایت اطلاق دارد.
صفحه 1391 ابن تیمیه در حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام: ﴿إِنَّهُ لَعَهِدَ اَلنَّبِیُّ اَلْأُمِّیُّ صلی الله علیه و آله إِلَیَّ أَنَّهُ لاَ یُحِبُّنِی إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یُبْغِضُنِی إِلاَّ مُنَافِقٌ﴾. اشکال کرده است که:
فقط مسلم آن را نقل کرده (و بخاری از آن اعراض نموده) گذشته از آن که مورد شک و تردید برخی نیز واقع شده است.
صفحه 1415 در روایت معتبر 882 گذشت که: «علی علیه السلام سیّد و سالار دنیا و آخرت است و دشمن علی علیه السلام دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله و دشمن خداست»، جرجانی و عسقلانی - با اعتراف به راستگویی عبدالرزاق با درماندگی تمام! - گفته اند:
عبدالرزاق را به تشیّع نسبت داده اند، شاید مطلب بر او مشتبه شده!
صفحه 1421 ذهبی دربارهٔ روایت گذشته گوید: شبیه احادیث جعلی است.
صفحه 1431 دکتر صاعدی برای تضعیف حدیث شماره 892: «... أنت أخي...»، آيه: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ [الحجرات (49):10] و حديث: ﴿المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ﴾ را مطرح کرده است!
صفحه 1434 در روایت معتبر 895 گذشت که: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: در عالم رؤیا به پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت کردم که من از دست این امت چقدر سختی کشیده و کجی و کینه توزی دیدم! این را گفتم و به گریه افتادم. آن حضرت به من فرمود: «یا علی گریه مکن، آن جا را نگاه کن»! (و به سمتی اشاره فرمود) دیدم دو نفر را عذاب می کنند و با سنگ صخره ها بر سرشان می کوبند به گونه ای که سرشان متلاشی می شد ولی باز به حالت اول بر می گشت (و عذابشان از سر گرفته می شد).
ص: 2198
مخالفان گفته اند: شاید راوی این خواب را برای امیرالمؤمنین علیه السلام دیده!
صفحه 1495 - 1496 توجیه روایات وصی و وارث بودن امیر مؤمنان علیه السلام
صفحه 1616 رازی در برابر استدلال شیعه به مباهله مکابره نموده و می گوید:
ما نمی پذیریم که پیامبر صلی الله علیه و آله برای مباهله از امیرالمؤمنين علیه السلام دعوت کرده باشد ابن اسحاق در سیرهاش چنین مطلبی را نیاورده است.
پس با آن که مطلب در صحیح مسلم موجود است بلکه در تفسیر رازی آمده: گویا مطلب بین اهل تفسیر و حدیث اتفاقی است باز رازی به بهانه عدم نقل ابن اسحاق در آن تشکیک نموده است!!!
صفحه 1637 صاعدی در حدیث شماره 1098 اشکال کرده و گفته:
جمله: «کسی را به میدان می فرستم که خدا هرگز او را خوار نخواهد کرد»، و جمله «تو در دنیا و آخرت ولىّ (و عهده دار امور) من هستی» فقط به این سند نقل شده است!
صفحه 1661 ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین نوشته:
مسلم به نقل آن متفرّد است و بخاری آن را نقل نکرده!
در همین دفتر صفحه 2699 خواهد آمد که برخی از معاصرین در قضیه مباهله اشکال کرده اند:
ابن هشام که قضیه هیئت اعزامی نصارای نجران را نقل کرده، مهیّا شدن پیامبر صلی الله علیه و آله برای مباهله و دعوت از [حضرات] علی، فاطمه [علیها السلام]، [امام] حسن و [امام] حسین [علیهم السلام] را ذکر نکرده است.
و گذشت که مطلب در صحیح مسلم موجود است و بین اهل تفسیر و حدیث اتفاقی است.
ص: 2199
ص: 2200
8
تلاش مخالفان در کم رنگ کردن و ناچیز نشان دادن فضائل اهل بیت علیهم السلام امری غیر قابل انکار است. آن ها برای رسیدن به اهدافشان از روش های مختلفی - مانند واکنش های گذشته و آینده - استفاده کرده و گاهی با تصریح به اهمیت نداشتن و ناچیز دانستن مناقب آن حضرت، از ارزش فضائل و کمالات اميرالمؤمنین علیه السلام کاسته اند.
اظهار نظر بخاری در تاریخ کبیر و تاریخ صغیر درباره روایات مناقب صحابه و مناقب اهل بیت علیهم السلام کاملاً متفاوت است که حاکی از انحراف او از اهل بیت علیهم السلام و تمایل شدید او به دشمنان آنان است و تلاش او را در کم رنگ کردن و ناچیز نشان دادن فضائل به خوبی نشان می دهد.
او در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام از مجموع 49 حدیث متن 11 روایت را نیاورده و به ذکر سند اکتفا کرده، 4 روایت را ناقص نقل نموده و در 11 مورد تضعیف و مناقشه سندی داشته است. (1)
ص: 2201
در موارد متعدد فضائل اهل بیت علیهم السلام را نیاورده و فقط به ذکر سند اکتفا کرده، مانند روایت ﴿إِنَّ فَاطِمَةَ [علیها السلام] أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَی النَّارِ﴾، (1)
﴿مَنْ أحَبَّ الحَسَنَ و الحُسَينَ [علیهما السلام] فَقَدْ أحَبَّني وَ مَنْ أبغَضَهُما فَقَدْ أبغَضَني﴾ (2)
﴿ هذانِ ابنایَ وَابنَا ابنَتی، اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُما، فَأَحِبَّهُما وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُما ﴾. (3)
و گاهی به نقل قسمتی که حاکی از فضیلت و منقبت نیست پرداخته، مانند اكتفا به نقل جمله: ﴿إِنَّکُمْ وَارِدُونَ عَلَیَّ اَلْحَوْضَ﴾ از حدیث ثقلین و غدیر. (4)
بلکه در جای دیگر بیشرمانه حدیث ثقلین را - که همه بر نقل آن اتفاق دارند - حدیثی منکر (و غیر قابل قبول) دانسته و آن جا هم حاضر نشده تمام حدیث را نقل کند و به ذکر قسمت: ﴿تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ﴾ اکتفا کرده است! (5)
او از روایت معروف ابن عباس در محبّت اهل بیت علیهم السلام نیز فقط قسمت: ﴿أَحِبُّوا اللّه لِما يَغذُوكُم مِن نِعمَةٍ﴾ را نقل کرده است. (6)
ص: 2202
این واکنش او بود نسبت به فضائل اهل بیت علیهم السلام؛ ولی در نقطه مقابل برخوردی که با روایات مربوط به دشمنان آنان دارد چگونه است؟! او برای عایشه 5 حدیث نقل و هیچ کدام را تضعیف نکرده (1) و از مجموع روایاتی که برای خلفا نقل کرده - 63 روایت - تعداد بسیار کمی را مناقشه نموده است. (2)
او برای معاویه متن 9 روایت را به صورت کامل نقل کرده و در هیچ یک مناقشه ای ننموده (3) این در حالی است که شارحین بخاری در شرح «باب ذکر معاویه» گفته اند: این که بخاری گفته: «باب ذکر معاویه» و نگفته: «باب فضل معاوية» يا «باب مناقب معاوية» به جهت آن است که هیچ روایت صحیحی در این باره وجود ندارد. (4)
ممکن است هوادران بخاری به دفاع از او بگویند: روش او در این دو کتاب - تاریخ کبیر و تاریخ صغیر - چنین بوده است. او بنا نداشته که متون روایات را به صورت کامل نقل کند، پس اشکال بر او وارد نیست.
پاسخ آن است که: یک بام و دو هوا؟ پس چرا روایات مربوط به معاویه را به صورت کامل نقل کرده؟! چرا با وجود آن که اسنادش بی اعتبار و متونش ساختگی است، در هیچ یک مناقشه ای نکرده است؟!
ص: 2203
نمونه ای دیگر از رفتار بخاری و...
در موارد متعدد عمر حکم به سنگسار کردن زنان داد: زن دیوانه، زن باردار و زنی که ششماهه زایمان نمود، این دستورها حاکی از جهل او به احکام بود. امیر مؤمنان علیه السلام اشتباه او را تذکر داده و عمر می گفت:
اگر علی نبود عمر هلاک می گردید. (1)
ولی این مطلب در منابع متعدد به صورت واضح نقل نشده است.
مثلاً بخاری برای کم رنگ کردن فضیلت علم و دانش امیرالمؤمنین علیه السلام و پنهان کردن جهل عمر از بیان تفصیل مطلب امتناع کرده و فقط گفته است:
[1613 /1] و قال علىٌّ [علیه السلام]: ﴿ألم تعلم أن القلم رفع عن ثلاثة: عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّی یَفیقَ، وَ عَنِ الصَّبِیِّ حَتَّی یُدْرِکَ، وَ عَنِ النّائِمِ حَتَّی یَسْتَیْقِظَ؟! ﴾ (2)
[1614 /2] و قال علىٌّ [علیه السلام] لعمر: ﴿أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّی یَفیقَ، وَ عَنِ الصَّبِیِّ حَتَّی یُدْرِکَ، وَ عَنِ النّائِمِ حَتَّی یَسْتَیْقِظَ؟!﴾ (3)
او حاضر نشده قضاوت و حکم جاهلانه خلیفه را که سبب بیان این مطلب
ص: 2204
توسط حضرت بود و اعترافش به لولا عليٌّ لهلك عمر را ذکر نماید و البته همین اندازه که نقل کرده برای اثبات دانش امیرمؤمنان علیه السلام و جهل خلیفه کافی است که حضرت به او فرمود: «مگر نمی دانی که تکلیف از سه گروه برداشته شده... ».
[1615 /1] مخالفان برای کم رنگ کردن نقش امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ ها حاضر شده اند به پیامبر صلی الله علیه و آله افترا بسته و بگویند پس از نبرد احد، هنگامی که امیر مؤمنان علیه السلام به همسرش فرمود: این شمشیر را بگیر که با آن جنگ نمایانی کردم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر تو خوب جنگیدی عاصم بن ثابت، سهل بن حنيف و حارث بن صمة هم خوب جنگیدند. و مطالبی دیگر مشابه آن. (1)
[1616 /2] شگفت آن که از ابن عباس نقل شده که روز احد جز چهار نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله نماندند که یکی از آن ها ابن مسعود بود (2) و نامی از امیر مؤمنان علیه السلام برده نشده لذا در برخی از منابع افزوده شده که یحیی بن سلمه - که روایت را از پدرش نقل کرده از پدرش پرسید: پس علی علیه السلام کجا بود؟ پاسخ داد او پرچمدار مهاجران بود. (3)
ص: 2205
میمون نَسَفی (متوفی 508)- در مبحث خلافتِ کتاب اعتقاداتش - برای هر یک از خلفا مطالب بی اساسی را به عنوان فضائل نقل می کند ولی هنگامی که از امیرالمؤمنین علیه السلام یاد می کند از نقل فضائل حضرت امتناع نموده و می گوید:
[1617 /3] کسی را سراغ ندارم که از خرد و دانش بهره ای داشته باشد و نپذیرد که علی در زمان خلافتش از همه برتر بوده است، زیرا صفاتی که در او وجود داشته - از دانش، ورع، کوشش و اجتهاد در راه دین و شجاعت - در هیچ کس دیگری نبوده، و غرض ما شرح و بیان فضائل صحابه نیست تا به نقل آن بپردازیم. (1)
ملاحظه فرمودید که اولاً: از نقل فضائل آن حضرت امتناع نموده، و ثانياً: برتری علی علیه السلام بر دیگران را مخصوص زمان خلافت آن حضرت دانسته است.
خطیب تبریزی نیز در ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام به نصف صفحه اکتفا کرده ولی در ترجمه عمر نزدیک به دو صفحه مطالب ساختگی نقل کرده است! (2)
نَسَفی اعلمیت امیر مؤمنان علیه السلام را انکار کرده و برای کم رنگ کردن فضیلت دانش آن حضرت مقایسه ای بی جا نموده و گفته:
ص: 2206
[1618 /4] این مطلب - یعنی اعلمیت امیرمؤمنان علیه السلام - ممنوع است ؛ زیرا ابوبکر هم عالم بود... در طول مدت خلافت خطایی در قضاوت از او نقل نشده و کسی نگفته که او نیازی به دیگران داشته. (1)
بنابر روایات عامه خطا از او صادر شده و نیاز به دیگران نیز داشته است. (2)
گذشت که ابن الجوزی (متوفی 597) درباره امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد: ابوبکر و عمر با علی علیه السلام مشورت و به رأی و نظر او رجوع می کردند. همه صحابه نیازمند علم و دانش او بودند و عمر به خدا پناه می برد از این که مشکلی برای او پیش آید و علی علیه السلام برای حل آن نباشد! (3)
[1619 /5] ابن تیمیه - و به تبع او ذهبی - می گوید:
صحابه هیچ گاه در امور دینی گاه در امور دینی به علی [علیه السلام] رجوع نکرده اند و ابن عباس بیش از علی [علیه السلام] پاسخ مشکلات دیگران را داده است. (4)
کلام گذشته ابن الجوزی و کلمات علمای اهل تسنن در نقطه مقابل این سخن قرار دارد. (5)
اما مقایسه ابن عباس با آن حضرت کاملاً غلط است، گذشته از آن که ابن عباس خود اعتراف می کند که شاگرد امیرالمؤمنین علیه السلام است، و اهل تسنن
ص: 2207
نقل کرده اند که او دانش خود و دیگران را در برابر دانش آن حضرت مانند نسبت قطره به اقیانوس یا هفت دریا دانسته است. (1)
[1620 /6] نَسَفی دربارهٔ ليلة المبیت می گوید:
آن ها گمان می کنند علی [علیه السلام] بی واهمه به جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید، با آن که می دانست كفار قصد جان آن حضرت را کرده اند.
ما می گوییم: او ترس و واهمه ای نداشت چون پیامبر صلی الله علیه و آله به او خبر داده بود که جان سالم بدر می برد اگر به ما هم چنین اطلاع داده می شد ترس نداشتیم. (2)
نخستین اشکال این سخن آن است که او اذیت و آزارهایی را که مشرکین به آن حضرت رساندند نادیده گرفته است در روایات اهل تسنن آمده است: مشرکان چنان سنگ پرتاب می کردند که امیرمؤمنان علیه السلام از شدت درد به خود می پیچید. (3) و علاوه بر آن، باید با دلیل معتبر اثبات نماید که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن
ص: 2208
حضرت خبر داده بود که جان سالم بدر می برد. (1)
بنابر روایت حاکم نیشابوری امیر مؤمنان علیه السلام در ضمن اشعاری در این باره فرموده: من خود را برای کشته شدن و اسارت آماده کرده بودم:
و بتُّ أراعيهم ولم يتهمونني *** و قد وطنّت نفسى على القتل والأسر (2)
و روشن است که به جهت آن که امیرمؤمنان علیه السلام باعث شده بود که آن ها به هدف خویش نرسند و دسترسی به پیامبر صلی الله علیه و آله نداشته باشند خوف آن بود که آتش کینه و دشمنی آن ها شعله ور شده و رفتاری فجیع تر و سخت تر از آن چه برای پیامبر صلی الله علیه و آله در نظر داشتند با امیرمؤمنان علیه السلام داشته باشند. (3) موضوع فقط زنده ماندن نیست امکان داشت آسیبی جدی بر آن حضرت وارد شود که تا آخر عمر با نقص عضو دست به گریبان باشد. اگر آن حضرت همیشه و همه جا از هر آسیبی در امان بود چرا در جنگها از زره و کلاه خود استفاده می کرد؟! (4)
گذشته از آن که در حقیقت این اشکال بر خدا در آیه شريفه: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ ﴾ [البقرة (2): 207] و بر کلام پیامبر صلی الله علیه و آله است! (5)
ص: 2209
با آن که کثرت اسناد و تعدد طرق روایت، باعث تقویت آن می شود ولی در خصوص فضائل آن حضرت بر عکس حکم کرده و می گویند: هر چه اسنادش بیشتر باشد جز ضعف بهره ای نصیب آن روایت نمی شود!
برخی با نادیده گرفتن روایات صحیح و معتبر و تکیه بر روایاتی که سند آن ضعیف شمرده شده گفته اند:
[1621 / 7] چه بسا روایتی را راویان فراوان نقل کنند و اسناد متعدد داشته باشد ولی باز ضعیف باشد مانند حدیث طیر، و غدیر، بلکه گاهی کثرت اسانید موجب تأكيد سستی و ضعف حدیث می شود! (1)
از آن چه گذشت معلوم شد که این دو حدیث گذشته از تواترش با اسناد معتبر و صحيح نقل شده و چنین نیست که فقط با اسناد ضعیف روایت شده باشد
[1622 /8] ابن تیمیه دربارهٔ حدیث کساء می گوید:
[1.] این حدیث صحیح است ولی از ویژگی های علی [علیه السلام] نیست چون [حضرت] فاطمه و [امام] حسن و [امام] حسین [علیهم السلام] نیز در این فضیلت با او شریک هستند.
ص: 2210
[2.] از جهت آن که زن نمی تواند امام (و خلیفه) بر مردم باشد پس این فضیلت مختصّ امامان نیست و مشترک است.
[3.] این حدیث دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله دعا نمود که پلیدی از آنان برطرف گردد یعنی از متقین باشند پس دعا برای توفیق انجام واجبات و ترک محرّمات است و دعای آن حضرت مستجاب است ولی این بخشی از اوصاف صحابه سابقین اولین است که اهل بیت به آن دست یافته اند (پس فضیلت ویژه ای برای آنان بشمار نمی آید)! (1)
1. حدیث کساء- که در آن نزول آیه تطهیر در شأن اهل بیت علیهم السلام آمده - دلالت بر عصمت و پاکی آنان دارد و این ویژگی به آنان اختصاص دارد و دیگران از آن بی بهره اند. (2)
2. از این روی که عصمت و پاکی اختصاص به آنان دارد فقط آن ها صلاحیت امامت و خلافت دارند. لازمه و شرط امامت و خلافت عصمت هست ولی لازم نیست که هر معصومی امام و خلیفه بر مردم باشد همان گونه که ما فرشتگان را معصوم می دانیم ولی آن ها خلیفه بر مردم نیستند.
3. دعای پیامبر صلی الله علیه و آله به فعل خدا تعلّق گرفته که اذهاب رجس و وقوع تطهير یعنی دور کردن پلیدی و پاکیزه قرار دادن باشد و استجابت این دعا به تحقق طهارت ذاتی و عصمت اهل بیت علیهم السلام است ولی او مغالطه نموده و می گوید:
ص: 2211
(دعاء لهم بفعل المأمور و ترك المحذور) دعا نمود که فرمان الهی را انجام داده و نهی او را ترک نمایند.
بنابر آن چه در منابع و تفاسیر اهل تسنن آمده است ثروتمندان در گفتگوی محرمانه و اطاله کلام با پیامبر صلی الله علیه و آله زیاده روی نموده و بر فقرا غالب آمدند و عده ای برای ریاکاری دست به این کار می زدند تا جایی که خاطر شریف آن حضرت را آزردند. خداوند تعالی فرمان داد کسانی که تمکن مالی دارند پیش از گفتگوی محرمانه با پیامبر صلی الله علیه و آله صدقه بدهند، (1) چنان که می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمْ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّه غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ [المجادلة (58): 12] (2). ولی اغنیا از پرداخت صدقه بخل ورزیده و حطام دنیا را بر گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله ترجیح دادند،
ص: 2212
و ازدحامی که اطراف حضرت به وجود آمده بود برطرف شد! هیچ کس جز اميرالمؤمنین علیه السلام به این آیه عمل نکرد پس از آن آیهای دیگر نازل گردید و باران ملامت بر آنان بارید و پس از آن وجوب تقدیم صدقه نسخ شد.
[1623 /9] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در کتاب خدا آیه ای است که کسی پیش از من به آن عمل ننمود و پس از من نیز هیچ کس به آن عمل نخواهد کرد و آن آیه نجوا است و پس از قرائت آیه فرمود: من دیناری داشتم (1) آن را به 10 در هم فروختم و هر مرتبه که با پیامبر صلی الله علیه و آله گفتگوی محرمانه داشتم در همی را (به عنوان صدقه) تقدیم کردم. پس از آن، این حکم نسخ شد و آیه بعد نازل شد که: ﴿أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا... ) [المجادلة (58): 13]. (2)
حاکم در مستدرک به سند صحیح روایت گذشته را نقل نموده و ذهبی در آن هیچ اشکالی نکرده است. بنابر نقل سیوطی و متقی هندی، عده ای از حافظان حدیث نیز آن را به کیفیت گذشته روایت نموده اند. (3)
ص: 2213
اختصاص این فضیلت به امیرالمؤمنین علیه السلام در غالب کتب تفسیر اهل تسنن نقل شده است.
[1624 /10] ابن کثیر متعصب می گوید: عده ای نقل کرده اند که جز علی علیه السلام کسی به این آیه عمل نکرده است. (1)
و اعتبار و اشتهار آن به گونه ای است که متعصبی مانند ابن تیمیه نموده:
[1625 /11] این مطلب ثابت است که علی علیه السلام صدقه داد و با پیامبر صلی الله علیه و آله مناجات نمود و پیش از آن که کسی دیگر به آیه شریفه عمل نماید این حکم نسخ شد. (2)
[1626 /12] برخی آن را مطلبی مشهور یا مطابق اکثر روایات دانسته اند. (3)
[1627 /13] فضل بن روزبهان متعصب می گوید این فضیلت در روایات صحيح،آمده اختصاص به امیرالمؤمنین علیه السلام دارد و کسی با آن حضرت در آن شریک نیست. (4) و نیز گفته: زبان از بیان عظمت این فضیلت عاجز است! (5)
ص: 2214
[1628 /14] خازن (متوفی 741) نیز در تفسیر پذیرفته که این فضیلت عظیمی برای امیرالمؤمنین علیه السلام است. (1)
[1629 /15] سخاوی (متوفی 643)، دانشمند نامی اهل تسنن می نویسد: اگر بگویی: چه فایده ای داشت که فرمان به این صدقه داده شود و پیش از عمل (عموم مردم) به آن نسخ شود؟! در پاسخ می گویم: خدا با این کار رحمتش را به آنان نشان داد و بر آنان منت نهاد و یکی از اولیای خویش را با این فضیلت- که برای هیچ کس دیگری قرار نداده - مشخص نمود و او علی علیه السلام بود. (2)
[1630 /16] ابن تیمیه- که اصل مطلب را ثابت دانسته - می گوید:
صدقه که برای همه واجب نبود. هر کسی که می خواست با پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت محرمانه کند باید صدقه می داد و اتفاقاً کسی در آن زمان جز علی [علیه السلام] نمی خواست صحبت محرمانه نماید. (3)
او با وقاحت تمام گفته:
آیا هر کسی که کار مستحبی انجام داد برترین امت می شود. (4)
ص: 2215
با رجوع به آیه شریفه روشن است که اصحاب با وجود تمکن مالی، از انفاق بخل ورزیده و از گفتگوی محرمانه با پیامبر صلی الله علیه و آله صرف نظر نمودند لذا در آیه شریفه بعد، مورد نکوهش واقع شدند هر چند خدا آنان را بخشید. (1)
صدقه دادن امیرالمؤمنین علیه السلام در این جا امری اتفاقی نبود، بلکه به جهت اشتیاق به گفتگوی محرمانه با پیامبر صلی الله علیه و آله بود که دیگران به جهت بخل ورزیدن از آن اعراض نمودند. پس عمل به آیه فضیلت واضح و ترک آن منقصتی روشن است، - به شرحی که در کلمات اهل تسنن گذشت - ولی ابن تیمیه می خواهد با مغالطه از ارزش آن بکاهد و از نادیده گرفتن عتاب الهى - يعنى: ﴿أَشْفَقْتُمْ...﴾- نیز باکی ندارد!
بنابر روایات اهل تسنن امیرالمؤمنین علیه السلام در منا شده روز شورا به این نکته اشاره فرموده که: ﴿نَشَدتُکُم بِاللّهِ ، أفیکُم أحَدٌ قَدَّمَ بَینَ یَدَی نَجواهُ صَدَقَهً غَیری حَتّی رَفَعَ اللّهُ ذلِکَ الحُکمَ؟ قالوا : اللّهُمَّ لا﴾ (2)
و في رواية: أفيكم أحد ناجاه رسول الله [صلی الله علیه و آله] ثنتي عشر مرّة غيري حين قال الله: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً؟ قالوا : اللّهُمَّ لا﴾. (3)
ص: 2216
و في رواية أخرى: قال: فأَنْشُدُكُم بالله هل فيكم أحد ناجا رسول الله [صلی الله علیه و آله] عشر مرّات يقدِّم بين يَدي نَجواهُ - صدقة قبلى؟ قالوا: اللهمّ لا. (1)
و روشن است که اگر امر به این سادگی بود که ابن تیمیه مطرح کرده آن ها پاسخ می دادند: این که فضیلت نیست.
و نیز اهمیت مطلب از کلام پسر عمر ظاهر است که گفته: علی بن ابی طالب سه ویژگی دارد که اگر یکی از آن ها برای من بود از شتران سرخ موی (که ثروت مهم عرب است) نزد من محبوبتر و ارزشمندتر بود. همسری دختر پیامبر [صلی الله علیه و آله] (فاطمه [علیها السلام]) و فرزنددار شدن از او ؛ به دست گرفتن پرچم در روز خیبر و آیه نجوا. (2)
[1631 /17] یکی از متعصبین معاصرین با تجاهل از مفاد آیه می گوید:
به نظر ما کوتاهی های مالی و جهادی که در قرآن به صحابه نسبت داده شده مربوط به تازه مسلمان ها است نه صحابه ای که از سابقین اولین بشمار می آمدند. (3)
نگارنده گوید: از آن چه گذشت، پاسخ این مطلب روشن است ؛ زیرا هیچ کس آیه عمل نکرد چه سابقین چه تازه مسلمان ها ؛ از این روی هیچ یک از متکلمان یا مفسران چنین مطلب سستی را ذکر نکرده اند.
[1632 /18] عده ای از مخالفان با آن که روایات تفرّد امیرالمؤمنین علیه السلام به این فضیلت را نقل کرده اند ولی در ادامه گفته اند:
ص: 2217
این خدشه ای برای دیگر صحابه نیست؛ زیرا (آن ها فرصت را از دست دادند و با توجه به نسخ این حکم) وقتی برای انجام آن باقی نماند. (1)
آیا ممکن است خدای حکیم تکلیفی برای مردم تعیین کند که آن ها فرصت انجام آن را ندارند سپس آن ها را ملامت نماید؟ شگفتا که خدا صحابه را ملامت فرماید که: ﴿أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا...﴾ (2) ولی در برابر آیه شریفه گفته شود: آن ها وقت برای انجام آن نداشتند! ابن کثیر می گوید:
[1633 /19] این که این خطاب، سرزنش و نکوهش باشد جای تأمل است ؛ زیرا گفته شده که امر (به تقدیم صدقه) مستحب بود. (3)
اما انکار ظهور بلکه صراحت آیه شریفه در سرزنش و نکوهش ؛ یاوه ای بیش نیست. (1)
[1634 /20] در تفسیر رازی بیشر می به نهایت رسیده و چنین آمده است:
بر فرض که بزرگان صحابه با وجود فرصت عمل به آن، آن را ترک کرده باشند باز طعنی متوجه آنان نخواهد شد؛ زیرا انجام این کار باعث دلشکستگی فقیری می شد که توانایی انجام آن را نداشت و تنفر ثروتمندی که اقدام به آن نکرده بود؛ از آن روی که صدقه دادن بعضی طعن بر دیگران است که صدقه نداده اند، پس کاری که باعث دلشکستگی فقرا و تنفر ثروتمندان گردد ترک آن ضرر چندانی ندارد؛ چون موجب الفت بر آن چه ایجاد تنفر می کند ترجیح دارد.
علاوه بر آن که این مناجات (و گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله) نه از واجبات بود نه از مستحبات، بلکه به شرحی که پیش از این گذشت تکلیف به صدقه دادن قبل از مناجات برای آن بود که مناجات را ترک کنند (و باعث آزردگی ملال خاطر شریف آن حضرت به جهت گفتگوهای طولانی نگردند)، پس اگر ترک مناجات بهتر بوده، نمی شود ترک صدقه برای مناجات را طعن بر صحابه دانست. (2)
ص: 2219
برای ما اعتراف او به این که: صار ذلك الفعل سبباً للطعن فيمن لم يفعل يعنى: صدقه دادن بعضی، طعن بر دیگران است که صدقه نداده اند) کافی است و روایات فریقین حاکی از آن است که فقط امیرمؤمنان علیه السلام به این آیه عمل نمود!
اما مغالطه هایی که کرده پاسخش روشن است؛ زیرا وظیفه عبد در برابر پرودگار امتثال فرمان اوست نه استنباط ملاکات از پیش خود و گرنه هر کسی می تواند برای ترک واجبات و انجام محرمات به اموری روشن تر از آن چه در كلام او آمده استناد نماید.
با وجود فرمان صریح خداوند در قرآن به تقدیم صدقه قبل از مناجات و گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله، مطالب او اجتهاد در برابر نص قرآنی و اعتراض و مناقشه صریح در فرمان خداوند تعالى است، (1) كما قال إبليس: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ [الأعراف (7): 12]، و قال: ﴿لَمْ أَكُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾ [الحجر (15):33]!!
ص: 2220
[1635 /21] مفسّر نامی اهل تسنن بیضاوی (متوفی 685) می گوید:
در این فرمان نکاتی وجود دارد تعظیم و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله، سودی برای نیازمندان، جلوگیری از زیاده روی در پرسش از پیامبر صلی الله علیه و آله و تشخيص مؤمن (واقعی و) مخلص از منافق و شیفته آخرت از دنیاطلب!! (1)
اما این که در تفسیر رازی آمده: (صدقه دادن قبل از مناجات برای آن بود که مناجات را ترک کنند) نیز مغالطه ای دیگر است؛ زیرا کثرت مناجات و گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله و اطاله آن باعث آزردگی ملال خاطر شریف آن حضرت می شد، (2)
ص: 2221
ولی اصل مناجات، آن هم توسط مؤمن واقعی، مطلوب بود و گرنه
الف) فرمان خداوند به آن،
ب) افتخار امیرالمؤمنین علیه السلام به امتثال آیه شریفه
ج) آرزوی پسر عمر، هیچ کدام و جهی نداشت. (1)
[1636 /22] نظام نیشابوری (متوفی 728) مفسّر معروف اهل تسنن در اشکال بر تفسیر رازی و پاسخ شبهاتش می گوید:
این کلام خالی از تعصب نیست؛ چه لزومی دارد که اثبات کنیم علی علیه السلام در هر کاری که انجام می دهد از دیگران پایین تر است؟!!
چرا نشود او فضیلتی داشته باشد که بزرگان صحابه فاقد آن باشند؟!
آیا هیچ منصفی احتمال می دهد که مناجات و گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله منقصت (و عیب) بشمار آید (که در تفسیر رازی آمده: این کار باعث دلشکستگی فقرا و تنفر ثروتمندان می شود)؟!
(علاوه بر آن) در قرآن از مناجات نهی نشده بلکه امر به تقدیم صدقه بر مناجات شده، پس کسی که این فرمان را امتثال نموده دو فضیلت کسب کرده رفع نیاز فقرا و محبت گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله که تقرب به آن حضرت است و با پرسش خویش، مسائل مشکل را حل نموده و نشان داده که گفتگوی با آن حضرت را بیش از مال دوست دارد. (2)
ص: 2222
از رفتار صحابه و نافرمانی آن ها - با وجود تمکن مالی - میزان علاقه آن ها به پیامبر صلی الله علیه و آله و برخی از ادعاهای گزاف دیگر معلوم می شود: چگونه مال دنیا نزد آن ها ارزشی بیش از گفتگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت که حاضر به امتثال فرمان خدا نشدند، پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!! (1)
تعصّب بیجایی که از تفسیر رازی نقل شد امر شگفتی نیست. متعصبی مثل رازی حاضر است برای دفاع از موالیانش حتی معجزهٔ شقّ القمر را زیر سؤال ببرد!!
او در پاسخ از استدلال به وجود نص بر امامت و خلافت و این که ممکن است مطلبی را جمعیت فراوان ببینند و - به هر دلیلی - مشهور و منتشر نشود مثل نماز و زکات و... که همۀ صحابه رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله را در این امور مشاهده کردند ولی منتشر و مشهور نشد و در آن اختلاف نمودند و همچنین بسیاری از
ص: 2223
معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله مانند شق القمر، می نویسد:
[1637 /23] حلیمی اصل وقوع انشقاق قمر را منکر شده و گفته: مراد از آیه مبارکه آن است که در آینده ماه منشق می شود. بر فرض که بپذیریم شقّ القمر اتفاق افتاده شاید کسانی که آن را دیده اند در حدّ تواتر نبوده اند؛ زیرا بیشتر مردم زیر سقف بوده اند. و نیز بقیه معجزاتی که بر دست آن حضرت ظاهر شده ممکن است کسانی که آن را دیده اند به اندازه تواتر نبوده اند. (1)
[1638 /24] به سعد بن ابی وقاص روایتی نسبت داده شده که پس از نزول آیه نجوا، من شعیره ای - یعنی به اندازه یک جو طلا (2)- تقدیم کردم، پیامبر صلی الله علیه و آله آن را کم شمرد و آیه: ﴿ءَ أَشْفَقْتُمْ...﴾ نازل شد. (3)
اولاً: این فضیلتی برای سعد نیست بلکه دلالت بر بخل او دارد لذا برای او مناجاتی با پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر نشده؛ زیرا صدقهٔ مطلوبی تقدیم نکرده است، پس بنابر این روایت نزول آیه: ﴿ءَ أَشْفَقْتُمْ...﴾ برای انکار و ملامت او بوده است! (4)
ص: 2224
ثانياً: سند این روایت ضعیف است. (1)
ثالثاً: با روایات معتبر که دلالت دارد جز امیرالمؤمنین علیه السلام کسی به آیه نجوا عمل نکرد تنافی دارد مگر آن که گفته شود صدقه او به جهت ناچیز بودن صحت سلب داشته و اصلاً عمل به آیه نجوا بشمار نمی آید.
قرطبی روایت صدقه دادن امیرالمؤمنین علیه السلام را ضعیف دانسته است. (2)
عده ای از محدّثین مفسرین و... از نقل این فضیلت مولا امتناع نموده و در بیان آیه و یا موضع مناسب از ذکر آن خودداری نمودند.
[1640 /26] شواهد حاکی از وجود برخی روایات در منابع پیشین بوده است که در چاپ فعلی، اثری از آن دیده نمی شود. (1)
[1641 /27] بعضی به دروغ اظهار کرده اند که دیگران نیز به آیه عمل کرده اند. (2)
[1642 /28] بعضی عبارت را به گونه ای ذکر کرده اند که هر کس می خواست با پیامبر صلی الله علیه و آله مناجات نماید صدقه می داد و اولین کسی که عمل به آیه نمود علی علیه السلام بود (3) به گونه ای که از عبارت برداشت شود بقیه نیز به آیه عمل کرده اند.
ص: 2226
از آن چه تحت عنوان: «اعتبار و اهمیت این فضیلت» گذشت مطلب معلوم است. ولی دقت شود که در روایاتی که در پاورقی گذشت، نسخ این حکم پس از عمل امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر شده، پس:
1. اميرالمؤمنین علیه السلام اولین کسی بود که به آیه عمل نمود.
2. و پس از آن، این حکم نسخ شد.
با این بیان، چگونه ممکن است کس دیگری به آن عمل کرده باشد؟!
لذا امير المؤمنين علیه السلام فرمود: ﴿فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ عَمِلَ بِهَذِهِ اَلْآیَهِ، وَ آخِرَ مَنْ عَمِلَ بِهَا، مَا أَحَدٌ عَمِلَ بِهَا قَبْلِی وَ لاَ بَعْدِی﴾. (1)
[1643 /29] گفته شده: فقط علی علیه السلام صدقه داد یا یکی از انصار. (2)
[1644 /30] سیوطی از مقاتل نقل کرده برخی از ثروتمندان از صدقه دادن امتناع کردند ولی عده ای صدقه داده و با پیامبر صلی الله علیه و آله مناجات نمودند و (بعضی) گمان می کنند که جز یکی از مهاجران اهل بدر کسی به این آیه عمل نکرده. (3)
هیچ یک از دو مطلب گذشته در مصادر فریقین یافت نشد و تنافی آن با آن چه تحت عنوان: «اعتبار و اهمیت این فضیلت» گذشت کاملاً روشن است.
ص: 2227
علّامه مظفر پس از نقل کلام سیوطی می نویسد:
بی اعتبار بودن مقاتل بن حیّان نزد احمد بلکه تکذیب او توسط وکیع برای عدم اعتبارش کافی است. عداوت او با امیرالمؤمنین علیه السلام به گونه ای است که حاضر نیست در این فضیلت نام مبارکش را بر زبان جاری نماید و می گوید: «مردی از مهاجران از اهل بدر».
البته در (منابع دیگر مانند) اسباب النزول واحدی که کلام مقاتل بن حيّان ذکر شده مطلبی که سیوطی از او نقل کرده موجود نیست (و شاید نسبت آن به مقاتل نیز صحیح نباشد و او چنین دروغی را نگفته باشد)! (1)
نگارنده در تأیید فرمایش ایشان گوید با آن که سیوطی مطلب مقاتل بن حیّان را از تفسیر ابن ابی حاتم نقل کرده، این مطلب در آن یافت نشد! (2)
[1645 /31] در منابع متعدد نقل شده است که:
پیامبر صلی الله علیه و آله با امیرمؤمنان علیه السلام در مورد مقداری که مناسب است برای صدقه دادن تعیین شود مشورت فرمود و در آخر آن روایت آمده که اميرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خدا به واسطه من بر این امت تخفیف داد. (3)
ص: 2228
این عبارت که: «به واسطه من بر این امت تخفیف داد» با بخش گذشته روایت تناسب ندارد؛ زیرا هیچ کس به آیه نجوا عمل نکرد تا مقداری که در مشورت نقل شده صدقه داده باشند؛ از این روی به نظر می رسد جمله گذشته متفرع بر صدقه دادن و نجوای امیرالمؤمنین علیه السلام بوده که از روایات حذف شده است.
شاهد مطلب آن که در برخی از منابع به نقل از آن حضرت آمده:
[1646 /32] مَا عَمِلَ بِهَذِهِ اَلْآیَهِ غَیْرِی وَ بِی خَفَّفَ اَللَّهُ تَعَالَی عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ. (1)
[1647 /33] و در برخی از مصادر پس از روایت مشورت گذشته آمده: فبي خفف الله تعالى عن هذه الأمة فلم یَعْمَلْ أَحَدٌ بِهَا قَبْلِی وَ لاَ یَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِی . (2)
[1648 /34] و در برخی دیگر چنین نقل شده: فلم تنزل [ينزل] في أحد قبلي ولا تنزل [ينزل] في أحد بعدي (3)
چنان که ملاحظه می فرمایید: در این روایات امتثال آیه توسط امیرالمؤمنین علیه السلام قبل و بعد از عبارت: (بي خفف الله) یا نزول آیه در ارتباط امتثال آن حضرت وجود دارد که در منابع پیشین نیست!
و معنای تخفیف آن است که به برکت امتثال امیرالمؤمنین علیه السلام خدا از همه گذشت و اگر هیچ کس به آیه عمل نمی کرد عذاب نازل می شد! (4)
ص: 2229
مواردی از واکنش تلاش در کم رنگ کردن فضائل پیش از این گذشت مانند:
دفتر نخست، صفحه 420 در نقل بخاری و انمود شده که فقط فلان راوی سبب انتشار حدیث غدیر بوده است.
با آن که - با وجود خفقان شدید - حدیث غدیر فراوان نقل شده و عده ای از اعلام اهل تسنن اعتراف به تواتر آن نموده اند.
صفحه 471 ابن تیمیه برای کم رنگ کردن فضیلت حدیث منزلت تلاش فراوان کرده تا جایی که می گوید: این حدیث برای طیب خاطر على [علیه السلام] ایراد شد که: ناراحت نباش! جانشینی که نقص نیست حضرت موسی نیز هارون علیه السلام را جانشین خود قرار داد.
با آن که که شعبه گفته: به نصّ حدیث منزلت باید امیرمؤمنان علیه السلام از همه امت پیامبر صلی الله علیه و آله برتر باشد. و عینی و مناوی گفته اند: این تنزیل در نبوّت نیست، پس آن چه باقی می ماند خلافت و جانشینی است که در رتبه تالی نبوّت است!
دفتر دوم، صفحه 562 - 566 کم رنگ نشان دادن تقدم اسلام حضرت امیر علیه السلام
صفحه 653 نَسَفی دربارۀ حديث: ﴿أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا﴾ به دروغ ادعا کرده: امت برخلاف آن عمل کرده ؛ نقل نشده که دانشمندان صحابه و تابعین و ... به قول علی [علیه السلام] اخذ کرده باشند.
و رجوع صحابه، خلفا و... به آن حضرت به نقل از اعلام اهل تسنن گذشت.
صفحه 720 مغيرة بن مقسم سوگند یاد می کرد که علی علیه السلام در هیچ قضاوتی
ص: 2230
اشتباه نکرده. شعبی ناصبی با او مخالفت نموده و گفته: مغیره زیاده روی کرده.
صفحه 720 ابن تیمیه نیز دربارهٔ روایت برترین ما در قضاوت، علی است نوشته: امکان دارد که آن قضاوت ها بر خلاف واقع باشد.
و گذشت که کلام شعبی و ابن تیمیه قطعاً بر خلاف روایات مسلّم است.
صفحه 726 ابن تیمیه دربارهٔ فضیلت 12 که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: از شانه من بالا برو، سپس او را بلند کرد تا جایی که اگر می خواست دستش به افق آسمان هم می رسید، می نویسد: بر فرض که این روایت صحیح باشد در آن ویژگی خاصی برای امامان یا علی [علیه السلام] نیست.
گذشت که یقیناً این روایت صحیح است و اهمیتش به آن است که هیچ کس به چنین جایگاهی نرسیده که به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله پا بر دوش آن حضرت بگذارد، آن هم به گونه ای که اگر بخواهد دستش به افق آسمان برسد! و روشن است که با وجود چنین کسی دیگران لایق منصب امامت نخواهند بود.
صفحه 751 کشته شدن مرحب و فتح و ظفر خیبر در مصادر اهل تسنن با عباراتی بسیار کوتاه و نارسا بیان شده است.
صفحه 752 - 753 تلاش بی جای ابن تیمیه و دهلوی در فضیلت رایت.
صفحه 752 ابن تیمیه در مورد اوصافی که پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیث رایت برای مولا فرموده - «او خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست دارد و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز او را دوست دارند» - می نویسد: این مطلب از ویژگی های مخصوص علی نیست بلکه صفتی است که در هر مؤمنی که ایمانش کامل باشد وجود دارد.
با آن که شارح شهیر صحیح بخاری، عینی و می گویند: حدیث خیبر فضیلتی
ص: 2231
است برای علی علیه السلام در آخرین حدّ ممکن (که فوق آن تصور نمی شود)!!
و در شرح صحیح مسلم قرطبی (متوفی 656) آمده: مردم حریص بودند که به این مرتبه شریف و جایگاه بلند که بالاتر از آن تصوّر نمی شود، نایل گردند.
و کلمات دیگر اعلام اهل تسنن در اهمیت آن گذشت.
صفحه 755 ابن تیمیه برای کم رنگ کردن نقش امیرالمؤمنین علیه السلام و شجاعت آن حضرت می نویسد: علی مرحب را به صورت عادی کشت!
با آن که - بنابر روایت معتبر آن ضربت به قدری با صلابت و محکم بود که لشکر اسلام صدای آن را شنید! اُم سلمه تصریح کرده که خودش صدای آن ضربت را شنیده! و روشن است که بانوان در پیشاپیش رزمگاه نبوده اند!
صفحه 824 دهلوی دربارهٔ تبلیغ سوره برائت می نویسد: لیاقت قرائت چند آیه به آواز بلند که هر قاری می تواند انجام داد چرا ابوبکر را ثابت نخواهد بود؟
در حالی که اگر این امر اهمیت نداشت چرا ابوبکر از عزل آن ناراحت و نگران شد؟! چنان که تعبير: (فرجع أبو بكر كئيباً) و (فوجد أبو بكر في نفسه).
اهمیت تبلیغ آن از کلام قاضی باقلانی معلوم می شود که می نویسد: از حديث: ﴿لاَ یُؤَدِّی عَنِّی إِلاَّ رَجُلٌ مِنِّی﴾ و فرستادن على علیه السلام برای تبلیغ سوره توبه روشن می شود که این امری است که عهده دار آن نمی شود مگر شخصی شریف، ارزشمند، بزرگوار و نام آور که شایستگی داشته باشد....
صفحه 872 - 873 گفته شده: جهت باز گذاشتن درب خانه علی علیه السلام به مسجد آن بود که فاطمه علیها السلام برای رفتن به خانه پدر نیاز داشت از راه مسجد برود!!
و بعضی دیگر گفته اند: دیگران دو درب داشتند یکی به مسجد و یکی خارج
ص: 2232
مسجد و امکان داشت با بستن یک درب از درب دیگر رفت و آمد شود برخلاف خانه علی علیه السلام که یک درب بیشتر نداشت.
و از حساسیتی که صحابه در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله نشان دادند اهمیت آن روشن است؛ لذا ابن عباس آن را از ویژگی هایی دانسته که هیچ کس دارای آن نیست!
و عمر و پسرش آن را بر داشتن شتران سرخ موی - که سرمایه مهمی برای عرب بشمار می رفت - ترجیح می دادند! و پسر عمر گفته: درباره على نمی خواهد از هیچ کس بپرسی جایگاه او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله تماشا کن که آن حضرت، درب خانۀ همه را به مسجد بست ولی درب خانه او را باز گذاشت!
دفتر سوم، صفحه 996 مخالفان گفته اند:
این که شیعیان با استناد به: «حربك حربي» می گویند: هر کس با علی [علیه السلام] بجنگد کافر است از بی باکی و نادانی است؛ که تفاوتی نمی گذارند بین کسی که از روی اجتهاد با علی [علیه السلام] مخالفت کند یا بجنگد و بین دیگران
گفتیم: اگر جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله از روی اجتهاد روا باشد با علی علیه السلام نیز رواست!
صفحه 1004 محدث دهلوی می نویسد:
قوله: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه... دليل صريح است که مقصود ایجاب دوستی او و تحذیر از دشمنی اوست. (یعنی حدیث غدير دليل خلافت حضرت امیر علیه السلام نیست، و ایجاب دوستی و تحذیر از دشمنی هم اختصاصی به آن حضرت ندارد).
و گذشت که قرائن حالیه و مقالیه به روشنی حاکی از دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
ص: 2233
صفحه 1309 گفته شده:
ممکن است دستور به مبارزه با مارقین و ناکثین و قاسطین حکمی کلی و عامّ باشد به گونه ای که ما هم مأمور به مبارزه با آنان هستیم پس این امتیاز و فضیلتی برای علی [علیه السلام] نخواهد بود.
و گذشت که عبارت: «أُمرتُ... » و «عهد إلى رسول الله صلی الله علیه و آله... مفيد اختصاص است و حضرت نفرمود: «اُمر المسلمون» و «عهد إلينا». و نکته این امر خاص آن است که حضرت در این زمینه دستور مخصوص داشته است نه این که با اجتهاد و استنباط شخصی به مبارزه با آنان پرداخته باشد.
دفتر چهارم، صفحه 1384 ذهبی می گوید:
حدیث صحیح مسلم - که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله با من عهد نمود که جز مؤمن مرا دوست ندارد و جز منافق کینه مرا نخواهد داشت» - مشکلش از حدیث طیر و حدیث غدیر بیشتر است ؛ زیرا گروهی او را دوست دارند که نزد خدا پاداشی ندارند و گروهی از نواصب از روی نادانی کینه او را به دل دارند. خدا بهتر می داند!
صفحه 1390 ذهبی در جای دیگر به توجیه دلالت آن پرداخته و می نویسد:
مراد آن است که ایمان و نفاق هر یک شعبه هایی دارد یکی از شعبه های ایمان محبت علی [علیه السلام] و یکی از شعبه های نفاق بغض و کینه اوست.
و پاسخ هر دو مطلب به تفصیل گذشت.
صفحه 1392 ابن تیمیه به مقایسه ای بی جا پرداخته و گفته:
احادیثی که درباره انصار آمده از روایت گذشته صحیح تر است؛ زیرا
ص: 2234
مورد اتفاق است و اهل علم یقین به صدور آن دارند!
با آن که روایتی که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده در نهایت اعتبار است.
و علاوه بر آن، بین این دو روایت تنافی نیست.
صفحه 1393 عسقلانی دربارهٔ روایت گذشته می نویسد:
این مطلب در مورد همه صحابه جاری است.
پاسخ او به تفصیل گذشت که صحابه با یکدیگر کینه توزی داشته و در دو جبهه موافق و مخالف امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفته و بر روی یکدیگر شمشیر کشیده و جنگیده اند!! چگونه ممکن است هم عمار مؤمن باشد و هم قاتل او؟!! چگونه می شود که حبّ و بغض همۀ آن ها میزان تشخیص ایمان و نفاق باشد؟! در این صورت - العياذ بالله -
این کلام لغو می شود.
صفحه 1395 - 1396 توجیه دیگر عسقلانی و پاسخ آن به تفصیل از زبان حضرموتى.
همین دفتر، صفحه 2300 - 2301 خواهد آمد که روایت ليلة المبيت در كمال اختصار نقل و سعی در کم رنگ نشان دادن فداکاری امیرالمؤمنین علیه السلام شده است.
صفحه 2332 - 2333 آب آوردن امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیبیه به اختصار گزارش و فضیلت مولا کم رنگ نشان داده شده است.
ص: 2235
ص: 2236
9
برخی از امت های گذشته در آیات قرآن مذمّت شده اند که کلام خدا و کتب آسمانی را تحریف کرده و مطابق میل خویش در آن دست برده اند. (1)
این تحریف گاهی به تغییر و تبدیل الفاظ کلام خدا است که از آن به تحریف لفظی یاد می شود ؛ و گاهی با تفسیر بی جا که تحریف معنوی نامیده می شود. در این بخش برخی از تحریفات معنوی مخالفان در مورد آیات و احادیث فضائل را یادآور می شویم.
[1649 /1] ابن قتیبه (متوفی 276) می نویسد:
بسیاری از دانشمندان علم حدیث از نقل فضائل على كرم الله وجهه امتناع ورزیدند و وظیفۀ خویش را در اظهار فضل او بجا نیاوردند گرچه آن احادیث توجیه صحیح دارد.
غرض ابن قتیبه آن است که ظاهر آن احادیث که حکایت از ویژگی مخصوص امیرمؤمنان علیه السلام یا دلالت بر امامت آن حضرت دارد باید توجیه شود، سپس ادامه می دهد:
ص: 2237
اگر کسی حديث: ﴿ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ﴾ يا روايت: ﴿أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی﴾ و مانند آن از احادیث صحیح را نقل کند - به جهت کینه توزی با رافضی ها - برای آن توجیهاتی را دنبال می کنند که حقش را ضایع کرده و از ارزش آن بکاهند. (1)
اگر مخالفان سخنی درباره احادیث فضائل داشته اند، غالباً تحریف معنوی و توجیه معنا و مفاد آن بوده است! ابن حبان (متوفی 354) قبل از نقل حدیث: ﴿إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی﴾ عنوانی افزوده و گفته:
[1650 /2] ذكر البيان بأن علي بن أبي طالب [علیه السلام] ناصر لمن انتصر به من المسلمين بعد المصطفى صلی الله علیه و آله، یعنی: بیان آن که علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله یاور هر مسلمانی است که از او یاری بخواهد.
[1651 /3] و پیش از روایت: ﴿مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ﴾ نیز گفته:
ذكر البيان بأن علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام] كان ناصر كل ما ناصره رسول الله صلی الله علیه و اله، یعنی: بیان آن که علی علیه السلام یاور هر کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله باورش باشد! (2)
ص: 2238
او در هر دو مورد با افزودن عنوانی پیش از،حدیث ذهن خواننده را از معنای اصلی آن که سرپرستی امیرالمؤمنین علیه السلام است - دور می کند. البته از باب الزام می توان به او گفت: اگر امیرالمؤمنین علیه السلام در یاری اهل ایمان در رتبه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد، پس در هر امری از جمله خلافت بر دیگران مقدم است!
او هنگام نقل حدیث منزلت نیز پیشاپیش به داوری بی جا درباره دلالت آن پرداخته و دیگران را متهم به بیسوادی نموده و گفته است:
[1652 /4] ذکر خبر أوهم في تأويله جماعة لم يحكموا صناعة العلم. یعنی: نقل حدیثی که عده ای که در صناعت دانش ضعیف و سست هستند در تأویل (و فهم مراد) آن به اشتباه افتاده اند. (1)
طبرانی درباره روايت: ﴿.... فَإِنَّ وَصِیِّی وَ مَوْضِعَ سِرِّی وَ خَیْرَ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی وَ یُنْجِزُ عِدَتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ﴾ می نویسد:
[1653 /5] قال أبو القاسم: قوله: «وصيّي» يعني أنه أوصاه في أهله لا بالخلافة. و قوله: «خير من أترك بعدي» يعني من أهل بيته صلی الله علیه و آله (2)
ملاحظه فرمودید که او وصیت را مخصوص به سفارشات مربوط به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و برتری علی علیه السلام را نیز در سنجش با افراد خاندان آن حضرت دانسته و در هر دو مورد بدون هیچ دلیلی بر خلاف اطلاق روایت سخن گفته است.
[1654 /6] ترمذی نیز پس از نقل روایت بریده که: محبوب ترین زنان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام و محبوب ترین مردان علی علیه السلام بود - از استادش نقل
ص: 2239
می کند که مراد محبوب ترین افراد از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است (نه مطلقا). (1)
او می خواهد با این تفسیر بی جا از قدر اهل بیت علیهم السلام بکاهد و چنین وانمود کند که در بین اصحاب کسانی هستند که از این دو نزد پیامبر صلی الله علیه و آله محبوب تر باشند.
[1655 /7] در شرح: «لایُحبُّکَ الّا مؤمنٌ» آمده:
مراد محبت مشروع است پس کسی که علی را دوست بدارد و کینه شیخین را داشته باشد دوستی مشروع نداشته است.
و نیز برای کاستن از اهمیت مطلب در شرح: «وَلا یُبغِضُکَ الّا مُنافقٌ» گفته اند:
یعنی یا منافق است یا در حکم منافق. (2)
[1656 /8] بخاری گفته: معاویه در تعریضی گفت که از پسر عمر و پدرش به خلافت سزاوارتر است! عبدالله بن عمر می گوید خواستم به او بگویم: سزاوارتر به خلافت کسی است که با تو و پدرت جنگید تا مسلمان شدید... (3)
[1657 /9] عینی (متوفای 855) در شرح آن می نویسد:
زیرا علی [علیه السلام] با معاویه و ابوسفیان در جنگ أُحُد و خندق مبارزه نمود و آن ها در آن زمان کافر بودند. (4)
ص: 2240
پس مراد عبدالله بن عمر آن است که علی علیه السلام از همه به خلافت سزاوارتر است ولی عسقلانی به تحریف معنای کلام او پرداخته می گوید:
[1658 /10] علی [علیه السلام] و همه کسانی که در جنگ اُحُد و خندق شرکت داشتند در این عبارت داخل هستند. (1)
[1659 /11] بخاری و مسلم نقل کرده اند که احنف بن قیس گفت: (در جنگ جمل) من می خواستم به یاری پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام بروم که ابوبکره مرا دید و به من گفت برگرد؛ زیرا از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که: «اگر دو مسلمان به روی یکدیگر شمشیر بکشند هر دو در آتش خواهند بود». پرسیدند: مقتول چرا؟ حضرت فرمود: او هم می خواست مسلمانی را بکشد».
گرچه در روایات نامی از جنگ جمل برده نشده و به کنایه گفته شده: «برای نصرت این مرد» و در یکی از سه روایت بخاری گفته: «پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله» ولی مسلم پس از لفظ: «پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله اضافه کرده: یعنی علی [علیه السلام]. در یکی از روایات بخاری آمده: «من در شب های فتنه مسلح بیرون آمدم» و در شرح بخاری آمده است که مراد از فتنه جنگ بین علی [علیه السلام] و عایشه است. (2)
ص: 2241
ملاحظه فرمایید در موردی که صحبت از منع یاری امیرالمؤمنین علیه السلام باشد حاضر شده اند روایتی نقل کنند که قاتل و مقتول جهنمی معرفی شوند.
کلام در صحت و سقم روایت نیست اشکال در تطبیق بی جا و نادرست آن است؛ زیرا با دلائل فراوان حقانیت امیر مؤمنان ثابت است و این روایت ربطی به مواردی که یاری حق و جنگ با تجاوزگران واجب باشد ندارد، بلکه مربوط به جایی است که دو مسلمان بی جهت به روی یکدیگر شمشیر بکشند.
و از آن مهم تر آیا اگر کسی این روایت را که قاتل و مقتول جهنمی هستند درباره جنگ با شیخین ذکر کرده بود، حاضر به نقل آن می شدند؟!
[1660 /12] از موارد تطبیق بی جا و نادرست کلامی است از معاویه که روايت: ﴿لاَ تَزَالُ طَائِفَهٌ مِنْ أُمَّتِی عَلَی اَلْحَقِّ ظَاهِرِینَ [ظاهرين على الحقّ] لا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ﴾ را بر اهل شام تطبیق نمود. (1)
ص: 2242
[1661 /13] روایت شده که این مطلب را مالک بن يخامر سکسکی به معاذ بن جبل نسبت داده که مقصود از این گروه بر حق، اهل شام هستند. (1)
[1662 /14] و این تحریف معاویه تا آن جا کارساز بوده که ابن تیمیه با همین تطبیق بی جا از این روایات استفاده کرده که شامیان - یعنی معاویه و یارانش - در برخی از جهات بر اصحاب علی علیه السلام ترجیح دارند! (2) با آن که خودش در کنار همین عبارت و موارد دیگر اعتراف کرده که: روایات صحیح دلالت دارد بر
ص: 2243
آن که علی علیه السلام و اصحابش به حق سزاوارتر هستند از معاویه و یارانش! (1)
[1663 /15] جوزقانی [جورقانی] (متوفای 543) نیز در رد و انکار روایات امر به قتال ناکثین و قاسطین و مارقین به تطبیق روایت گذشته و کلام مالک بن یخامر سکسکی بر فضیلت اهل شام استناد نموده و تأیید عمران را نیز بر آن افزوده (2) و سپس به تطبیق روایتی دیگر پرداخته که در آن آمده: يجيء المقتول يوم القيامة متعلقاً بقاتله فيقول الله تعالى: فيما قتلت هذا؟! فيقول: في ملك فلان! (3) یعنی: کشته ای در قیامت به قاتل خویش درآویزد پس خدای تعالی از قاتل پرسد چرا این را کشتی؟! قاتل پاسخ می دهد: برای رسیدن فلانی به ریاست! (4)
در کتاب «ما استدركه الحاكم من فضائل علی علیه السلام» تلاش فراوان شده که روایات فضائل به هر نحوی تضعیف یا در دلالت آن مناقشه شود.
[1664 /16] به عنوان مثال، دربارۀ روایتی که حاکم نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله به احترام حضرت زهرا علیها السلام بلند می شد و آن حضرت را می بوسید، اعتراف کرده که سند معتبر دارد، سپس می گوید: از این روایت استفاده می شود که مستحب
ص: 2244
است انسان به احترام دخترش بلند شود و او را ببوسد. (1)
درباره کدام یک از دختران پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که حضرت چنین احترامی داشته؟ آیا این تحریف معنای روایت و سرپوش گذاشتن بر حقائق نیست؟!
تطبيق بي جا و تحریف معنای «لا يزال هذا الدين عزيزاً ما تولّى اثنا عشر خليفة» به گونه های مختلف نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع فرمود: پس از من دوازده امام یا خلیفه یا... خواهد بود». (2)
ابن تیمیه این روایت را بر خلفا امیر مؤمنان علیه السلام، معاویه یزید، عبدالملک بن مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزيز تطبیق کرده و می گوید:
[1665 /17] بنی امیه بر تمام مملکت اسلامی سیطره یافتند و دولت آنان عزتمند بود و این تصدیق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود: «لا يزال هذا الدين عزيزاً ما تولّى اثنا عشر خليفة»
هر کس گمان کند مقصود از این 12 نفر کسانی هستند که رافضیان آن ها را امام می دانند در نهایت نادانی است؛ زیرا هیچ یک از آنان دست به شمشیر نبرد جز علی بن ابی طالب، او هم در زمان خلافتش هیچ جنگی با کفار نداشت بلکه مسلمانان گرفتار جنگ های داخلی شدند... پس اسلام در زمان او چه عزّتی یافت؟! (3)
ص: 2245
اولاً: ابن تیمیه کشورگشایی زمان خلفا و بنی امیه را به حساب عزّت و شوکت دین گذاشته و تمام جنایاتی را که در زمان آنان واقع شده نادیده گرفته است. تخریب دین در آن برهه از زمان بر هیچ کس مخفی نیست.
ثانياً: كدام منصفی می پذیرد که امثال معاویه و یزید و... امامان و خلفایی باشند که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آنان فرموده:
«شما همیشه در خیر و نیکی هستید، (1) کار مردم (روبراه است و) انجام می شود، (2) و این امت بر هدایت است، (3) و امور آنان بر (خیر و) صلاح خواهد بود (4) تا 12 نفر
ص: 2246
خلیفه در میان آنان باشد که همه بر طبق هدایت و دین حق عمل می نمایند!! (1)
ثالثاً: اين تناقض روشن است که ابتدا امیرالمؤمنین علیه السلام را از جمله 12 امامی دانسته که پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهٔ آنان فرموده: ﴿لا يَزالُ هذا الدین عَزيزًا ما تولّی اثنَا عَشَرَ خَليفةً﴾ (2) سپس اشکال می کند که در زمان او اسلام چه عزّتی یافت؟! (3)
رابعاً: پیش از این گذشت که بزرگان اهل تسنن گفته اند: معنای روایت معلوم نیست و اشکال از ناحیه راویان است که آن را درست نقل نکرده اند، (4) پس به اعتراف آن ها روایت به صورت کامل و صحیح نقل نشده است.
و مهم آن است که ابن تیمیه روایت را مطابق میلش معنا کرده است!
بیان مطلب آن که گاهی مفاد و معنای جمله خبریه انشاء است، مانند آن که در پاسخ سؤالی گفته می شود: يفعل كذا... يصلّي هكذا يعني: فلان کار را انجام می دهد یا این گونه نماز می گزارد.
ص: 2247
حدیث گذشته نیز با توجه به مجموع الفاظ نقل شده - مانند بخش هایی از آن که گذشت - مفادش انشائی است به لسان اخبار و مقصود آن است که زمانی دین اسلام عزیز است که این 12 نفر سرکار باشند و امور مردم را برعهده گیرند و اگر مردم فرمان خدا را گردن نهند و امامانی را که او نصب کرده بپذیرند و یاری نمایند، دین اسلام عزّت شوکت و عظمت خواهد داشت.
چگونه ابن تیمیه و امثال او به خود اجازه می دهند چنین تحریفی روشن در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشند و این روایت را اخبار از شوکت دین اسلام بگویند (1) در حالی که بر همگان روشن است که از ابتدای خلافت خلفا تا انقراض بنی امیه چه ذلت هایی بر اسلام و مسلمین پیش آمد از هجوم بر خانه حضرت فاطمه علیها السلام جنایات خالد بن ولید و یارانش در کشتن صحابه ای چون مالک بن نویره، زنای با همسر مالک و.... کشتن سیدالشهدا علیه السلام و اهل بیت و اصحابش علیهم السلام، اسارت خاندانش علیهم السلام، واقعه ذلت بار حرّه، به منجنیق بستن کعبه و....
برخی آیه شریفه: ﴿قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [الشورى (42): 23] را به نحوی معنا کرده اند که ربطی به فضائل اهل بیت علیهم السلام نداشته باشد هر چند این معنا و تفسیر با متن آیه تطابقی نداشته باشد.
[1666 /18] یکی از متعصبین معاصر ادعا کرده است:
ص: 2248
ملاحظه آیاتی که دلالت دارد پیامبر صلی الله علیه و آله مطلقا و بدون استثنا از مردم هیچ پاداشی درخواست نمی کند موجب می شود که این آیه حمل بر معنایی شود که موهم تعارض با آن آیات.نباشد. خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بالاتر از آن هستند که در برابر هدایت مردم درخواستی داشته باشند.
سپس مطلب آینده - شماره 1667 - را که به ابن عباس و ابن جبیر نسبت داده اند، تأویلی وجیه و متناسب با روح قرآن و لغت عرب دانسته است! (1)
نگارنده گوید: آیا او غافل است که خدای تعالی فرموده: ﴿قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهَ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ [سبأ (34): 47] (2)؟!
و نیز فرموده: ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً﴾ [الفرقان (25): 5] (3)
آری ؛ دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله برای خود مردم و به نفع آن هاست که با آن تقرب به خدای تعالی داشته باشند و راهی به سوی او برگزینند نه این که خداوند یا پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش علیهم السلام نیازی به این محبت داشته باشند.
﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبِ أَقْفَالُهَا﴾ [سورة محمد صلی الله علیه و اله (47): 24]؟!! ﴿فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ [سورة الحج (22): 46].
ص: 2249
[1667 /19] بخاری و دیگران به ابن عباس و ابن جبیر نسبت داده اند - بلکه بعضی آن را نقل مشهور از او گفته اند- که در تفسیر این آیه گفته: إذا أبيتم أن تبايعوني فاحفظوا قرابتي و لا تؤذوني یعنی اگر از بیعت با من امتناع می کنید (دست کم) به جهت قرابت و خویشاوندی که با من دارید مرا اذیت نکنید. (1)
دکتر صاعدی می گوید: صحیح در بیان مراد آیه همان است که بخاری از ابن عباس نقل کرده که تمام قبایل قریش از بستگان و اقربای پیامبر صلی الله علیه و آله شمرده می شوند (2) بنابر این معنا آن می شود که من پاداشی از شما نمی خواهم جز آن که مراعات خویشاوندی بین من و خودتان را بنمایید. (3)
نگارنده گوید: کدام عاقل منصفی می پذیرد که «اجرت رسالت» که مخاطب آن در آیه مسلمانان هستند و تعبیر: ﴿ولا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ به روشنی بر آن دلالت دارد قابل تطبیق بر درخواست رعایت خویشاوندی از غیر مسلمانان باشد؟!
چگونه وجدان بخاری و امثال او پایمال امیال و هواهای نفسانی شده که حاضر می شوند برای کتمان فضائل خاندان رسالت چنین مطلب موهومی را در کتاب به اصطلاح «صحیح» خویش نقل کنند؟! (4)
ص: 2250
[1668 /20] و نظیر آن تفسیر دیگری است منسوب به ابن عباس كه: إلّا أن توادّوا الله و أن تقرّبوا إليه بطاعته. (1)
[1669 /21] و از این دو عجیب تر ادعای نسخ آیه شریفه است!! (2)
[1670 /22] در تفسیر فخر رازی آمده است:
این آیه دلالت دارد بر وجوب محبت آل پیامبر صلی الله علیه و آله و محبت اصحاب آن حضرت ؛ زیرا مراد از «قربی» مقرّبان درگاه خداوند است (نه خصوص نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله)! (3)
﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ﴾ [الشعراء (26): 227].
[1671 /23] نگارنده گوید: بنابر نقل طبرانی و دیگران، سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده است: هنگامی که آیه شريفه: ﴿قُل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا
ص: 2251
الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ نازل شد، از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: نزدیکان شما که در این آیه مودتشان بر ما واجب شده چه کسانی هستند؟ حضرت در پاسخ فرمود: «علی و فاطمه و فرزندانشان» (1)
[1672 /24] امام مجتبی علیه السلام آیه شریفه گذشته و آیه تطهیر را مربوط به خاندان خویش دانسته و فرمود: و أنا من أهل البيت الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، و أنا من أهل البيت الذين افترض الله عزوجل مودتهم و ولايتهم فقال - فيما أنزل على محمد صلی الله علیه و آله [مَوَدَّتَهُمْ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَقَالَ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله]-: (قُل لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةٌ نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾ [الشورى (42): 23] فاقتراف الحسنة: مودتنا أهل البيت. (2)
ص: 2252
ابن حجر هیتمی مكی (متوفی 974) سند روایت گذشته را معتبر دانسته و پذیرفته که نزول آیه شریفه در مودت اهل بیت علیهم السلام است، سپس ادعای نسخ آن را مردود شمرده و برای لزوم محبت اهل بیت علیهم السلام به روایاتی استدلال کرده و گفته:
[1673 /25] بنابر نقل صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خدا را برای نعمت هایش، مرا به جهت دوستی خدا و خاندانم را به خاطر محبّت من دوست بدارید». (1)
[1674 /26] و در روایت صحیح دیگر فرمود: «چرا عده ای با یکدیگر سخن می گویند و هنگامی که یکی از خاندان مرا می بینند کلامشان را قطع می کنند؟ به خدا سوگند ایمان وارد قلب کسی نخواهد شد تا آن که به خاطر خدا و به جهت خویشاوندی با من، آن ها را دوست بدارد». (2)
[1675 /27] ابن تیمیه که عادتش انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام است ادعا کرده:
بالاتفاق این آیه ربطی به اهل بیت علیهم السلام ندارد و اهل علم اجماع دارند که این آیه در مکه نازل شده زیرا همۀ سورة الشوری مکی است. (3)
علامه امینی رحمه الله در پاسخ او می فرماید: اصلاً هیچ کس نگفته که این آیه مکی است عده ای از اعلام آیاتی از این سوره را مدنی می دانند.
قرطبی و نیشابوری و خازن و شوکانی و دیگران از ابن عباس و قتاده روایت کرده اند که آیه شریفه: ﴿قُل لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً....﴾ مكى نیست.
ص: 2253
علامه امینی 45 نفر از بزرگان اهل تسنن که نزول این آیه را در محبّت اهل بیت علیهم السلام دانسته اند نام برده و مطلب را به اشعار شافعی ختم نموده است که:
یا اهل بیت رسول الله حبّكمُ *** فرض من الله في القرآن أنزلهُ
كفاكم من عظيم القدر أنّكمُ *** من لم يصلّ عليكم لا صلاة له
یعنی: ای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله! محبّت شما فریضه ای است الهی که در قرآن نازل شده - اشاره به آیه شریفه گذشته - در عظمت مقام و منزلت شما همین بس که هر کس بر شما درود و صلوات نفرستد نمازش پذیرفته نیست و باطل است. (1)
[1676 /28] عده ای از اعلام اهل تسنن مانند ثعلبی (متوفی 427)، زمخشری (متوفی 538) و قرطبی (متوفی 671) روایت کرده اند که:
قال النبي صلی الله علیه و آله: من مات على حبّ آل محمد مات شهيداً،
أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ،
أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً،
ألا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکمِلَ الْإِیمَانِ.
ألا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَک الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْکرٌ وَ نَکیرٌ،
ألا و مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یُزَفُّ إلَی الجَنَّهِ کَما تُزَفُّ العَروسُ إلی بَیتِ زَوجِها،
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ الِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ في قَبرِه بابانِ إِلَى الْجَنَّةِ،
أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّه قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکةِ الرَّحْمَةِ،
ص: 2254
ألا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَی السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ
أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مَکْتُوباً بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَهِ اَللَّهِ
أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کَافِراً ،
أَلاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یَشَمَّ رَائِحَهَ اَلْجَنَّهِ. (1)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا می رود.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد آمرزیده از دنیا می رود.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد با توبه از دنیا می رود.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد با ایمان کامل از دنیا می رود.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد ملک الموت و پس از او منکر و نکیر (در قبر) او را بشارت به بهشت دهند.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد مانند عروسی که به خانه شوهر فرستاده می شود (با عزت و جلال و احترام تمام) به بهشت فرستاده می شود.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد در قبرش دو درب به سوی بهشت گشوده می شود.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد خدا قبر او را محل زیارت فرشتگان رحمت قرار می دهد.
آگاه باشید: هر کس بر محبت آل محمد بمیرد بر سنت (پیامبر صلی الله علیه و آله) و همراهی با جماعت (مسلمانان) از دنیا می رود.
آگاه باشید: هر کس با کینه آل محمد بمیرد وارد صحرای محشر می گردد در حالی که در (پیشانی و) بین دو دیده اش نوشته: این از رحمت خدا ناامید است.
ص: 2255
آگاه باشید: هر کس با کینۀ آل محمد بمیرد کافر از دنیا می رود.
آگاه باشید: هر کس با کینه آل محمد بمیرد هیچ گاه بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.
[1677 /29] در تفسیر رازی پس از نقل روایت گذشته آمده است:
این روایت صاحب کشاف است. من می گویم: آل محمد صلى الله عليه و سلم کسانی هستند که امر آن ها به پیامبر صلی الله علیه و آله برگردد [و مربوط باشد؛ زیرا «آل» گرفته شد از «أَول» به معنای رجوع است] پس در هر کسی که این ارتباط شدیدتر و کامل تر باشد آنان «آل» خواهند بود و بدون شک وابستگی (حضرات) فاطمه، علی، حسن و حسین [علیهم السلام] به آن حضرت محکم ترین وابستگی ها است. این مطلب از روایات متواتر ثابت است، پس قطعاً آنان «آل» هستند. گذشته از آن برخی گفته اند: «آل» نزدیکان آن حضرت هستند و برخی دیگر گفته اند: امت آن حضرت که دعوتش را اجابت نموده اند پس بر هر تقدیر این چهار نفر (بزرگوار) «آل» هستند ولی «آل» بودن دیگران اختلافی است.
و پس از نقل روایت شماره 1671 که از ابن عباس گذشت می گوید:
پس ثابت شد که این چهار نفر (بزرگوار) نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و از این روی واجب است که احترام و تعظیم ویژه داشته باشند، و بر این مطلب دلائل متعدد دلالت دارد. (1)
ص: 2256
برخی - مانند شامیان - از فرهنگ اصیل اسلامی بی اطلاع بودند و حقایق برای آنان وارونه جلوه داده شده و چنان نیرنگ بنی امیه کارساز گشته بود که از الفاظ: «عترت، اهل بیت و ذوی القربی» برداشتی جز خاندان ابوسفیان نداشتند.
[1678 /30] گویند: هفتاد کس از مشایخ دمشق به طلاق و عتاق (آزاد کردن بنده) و حج سوگند خوردند که ما پیغمبر [صلی الله علیه و آله] را به غیر از یزید خویشی نمی دانستیم. و همه از [حضرت] زین العابدين [علیه السلام] عذر خواستند و زاری نمودند و او همه را عفو فرمود. (1)
[1679 /31] و در منابع متعدد آمده: عده ای از شامیان نزد سفاح نیز سوگند یاد کردند که ما خویشاوند و وارثی برای پیامبر صلی الله علیه و آله جز بنی امیه نمی شناختیم. (2)
[1680 /32] راوی می گوید: از سفیان ثوری پرسیدم: آل محمد صلی الله علیه و آله چه کسانی هستند؟ او پاسخ داد: (همه) امت محمد صلی الله علیه و آله (3)
[1681 /33] یکی از معاصران در مورد فضائل اهل بیت علیهم السلام و جایگاه رفیع آنان گوید: نماز بدون صلوات بر آنان نماز نیست ولی مراد از آل محمد صلى الله عليه و سلم فقط خویشان آن حضرت نیست بلکه مقصود پیروان با ایمان آن حضرت است! (4)
ص: 2257
[1682 /34] در این زمینه حدیثی ساختگی نقل شده که: (آل محمد کل تقي) یعنی هر شخص پرهیزگاری از آل محمد است!
نگارنده گوید: حضرت ثامن الحجج علیهم السلام در مجلس مأمون به عالم نمایان عامه پاسخی دندان شکن داده و فرمود: آیا صدقه آل محمد حرام است؟ (1) گفتند: آری فرمود: آیا صدقه بر امت حرام است؟ گفتند: نه فرمود: پس این فرق آل و امت است. (2)
[1683 /35] عجلونی از سیوطی نقل می کند که: من چنین حدیثی را نمی شناسم (یعنی درست نیست) سپس ادعا می کند که: این متن شواهد فراوان دارد! (3) و از جمله شواهد آن را حدیث جعلی: (آل أبي فلان ليسوا بأوليائي، إنما وليي الله و صالح المؤمنین) دانسته که ساختگی بودن آن خواهد آمد. (4)
[1684 /36] ابو مسلم خراسانی از همین شیوه سوء استفاده کرد، خطبه ای در فضائل آل محمد علیهم السلام ایراد و سپس آن را بر بنی عباس تطبیق نمود! (5)
ص: 2258
[1685 /37] عبد الفتاح سرور - یکی از نویسندگان سنی معاصر - نظریات متعددی در معنای «آل محمد صلی الله علیه و آله» نقل کرده، از جمله آن که مراد از آن همه پیروان پیامبر صلی الله علیه و آله تا روز قیامت و پرهیزگاران از امت است. نظریه ای که خودش بدان رسیده آن است که مقصود حقیقی واقعی و اصلی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله همسران آن حضرت هستند. فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله عموها و عموزادگانش نیز مجازاً از اهل بیت شمرده می شوند! (1)
نگارنده گوید: پیش از این در حدیث ثقلین در این زمینه صحبت شد، (2) ولی ذکر نکته ای مناسب است، نویسنده مذکور، عبد الفتاح سرور خودش روایت سعد بن ابی وقاص را - که هنگام نزول آیه مباهله پیامبر صلی الله علیه و آله علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را دعوت کرد، و عرضه داشت: «اَللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهْلِی» یعنی: خدایا این ها اهل (بیت) من هستند - به نقل از احمد، مسلم، حاکم، ترمذی،
ص: 2259
نسائی و بیهقی نقل نموده و حکم به صحت آن کرده است.
سعد بن ابی وقاص دربارۀ آن ویژگی ها می گوید: اگر یکی از آن ها برای من بود از شتران سرخ موی (که سرمایۀ مهمی نزد عرب بشمار می رفت) و بنابر روایتی: از دنیا و آن چه در آن است بهتر بود. (1)
با توجه به این آرزو، آیا ممکن است این امر - آل، عترت و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله - امری عمومی یا چیزی باشد جز فضیلت ویژه علی علیه السلام و خاندانش؟!
[1686 /38] محدث شاه عبدالعزیز دهلوی (متوفی 1239) در پاسخ از استدلال شیعه می نویسد:
[الف)]... ام سلمه گفت که مرا نیز شریک بکن فرمود: أنتِ على خير و أنتِ على مكانك، [این] دلیل صریح است بر آن که نزول آیه در حق ازواج بود و آن حضرت این چهار کس را نیز به دعای خود در این وعده داخل ساخت...
ب)] و لهذا در روایات صحیحه بیهقی مثل این معامله با... عباس [عموی حضرت] و پسران او نیز ثابت است. (2)
اشکال
الف) عبارت: «أنت على مكانك، و أنت على [إلى] خیر» اصلاً دلالت بر آن که آیه مربوط به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است ندارد بلکه با منع او از وارد شدن و قرار گرفتن زیر عبا نشان داد که آن ها از عترت نیستند و این روایت - با توجه به قرائن داخلی و خارجی به شرحی که گذشت - دلیل خروج ازواج از آیه است. (3)
ص: 2260
ب) اما روایت بیهقی ؛ اصلاً اعتبار ندارد چه رسد که صحیحه باشد، بیهقی گفته: اگر این روایت صحیح باشد... و پس از نقل آن گفته: عبدالله بن عثمان وقاصی به نقل آن متفرد است و یحیی بن معین گفته: او ناشناس است. (1)
فراوان دیده می شود که مخالفان در برابر احتجاج شیعه می گویند: این حدیث ربطی به مدعای شما ندارد و سپس به توجیه و تحریف معنای آن می پردازند، که از موارد مشهور آن حدیث غدیر است به شرحی که گذشت. (2)
[1687 /39] محدث شاه عبدالعزیز دهلوی (متوفی 1239 در پاسخ از استدلال شیعه به روایت ﴿اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَ حَیْثُمَا دَارَ﴾ می نویسد:
این حدیث را اهل سنت على الرأس والعين قبول دارند ولکن با مدعای شیعه که امامت بلافصل است مساسی ندارد. (3)
[1688 /40] و در پاسخ از حدیث ثقلین گفته:
این حدیث هم... با مدعا مساس ندارد ؛ زیرا که لازم نیست که مُتمسک صاحب امامت کبری باشد. (4)
ص: 2261
چگونه ممکن است حق دایر مدار امیر مؤمنان علیه السلام باشد ولی کسی که در خلافت با آن حضرت نزاع داشته نیز بر حق باشد؟!
اگر تمسک به امیرمؤمنان علیه السلام باعث ایمنی از گمراهی است، چگونه ممکن است آن حضرت کنار زده شود و دیگران- که در گفتار و رفتار با ایشان مخالفت داشته اند - رهبری جامعه را به دست گرفته و مقتدای مردم باشند؟!
[1689 /41] محدث شاه ولی الله دهلوی (متوفی 1176) در بیان معنای حدیث ثقلین می نویسد:
پس قول آن حضرت: ﴿مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا﴾ محمول است بر محبت اهل بیت و معنای «لن يتفرّقا» آن است که تا وجوب عمل بر قرآن باقی است وجوب محبّت اهل بیت نیز باقی است. (1)
پیش از این گذشت که گرچه محبّت اهل بیت علیهم السلام و حفظ احترام آن ها واجب است ولی متفاهم از حدیث ثقلین امری است فراتر، یعنی پیروی از قرآن و عترت علیهم السلام در کنار یکدیگر و تمسک به آن دو نه صرف محبت.
و متفاهم از «لن يتفرّقا» نیز آن است که قرآن و عترت علیهم السلام از یکدیگر جدا نمی شوند و هر دو بر مدار حق و حقیقت جاودان باقی خواهند ماند و لزوم پیروی از عترت مانند پیروی از قرآن استمرار دارد و همیشگی است و این امری است غیر از وجوب محبت اهل بیت علیهم السلام.
[1690 /42] شاه ولی الله دهلوی در معنای حدیث غدیر می گوید:
و معنای این حدیث محبت اهل بیت است و اعتقاد فضائل ایشان
ص: 2262
و تعظیم و تبجیل ایشان. (1)
از آن چه پیش از این گفته شد (2) روشن گردید که حدیث غدیر، اعلام ولایت امیر مؤمنان علیه السلام است برای کسی که ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله را پذیرفته باشد و دلالت آن بر خلافت آن حضرت با توجه به قرائن حالیه و مقالیه قابل انکار نیست.
[1691 /43] دهلوی در معنای حدیث: ﴿إني عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ أَنَا الصِّدِّیقُ الْأَكْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا كَاذِبٌ مُفْتَرٍ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ سَبْعَ سِنِینَ﴾ (3) می نویسد:
و معنای این حدیث آن است که در زمان خلافت او کسی مانند او نبود! (4)
کجای حدیث قید شده بود «زمان خلافت»؟! روشن است که این صفات همیشه برای آن حضرت بوده است، پس هیچ گاه کسی مانند آن حضرت وجود نداشته، نه در زمان خلافت آن حضرت و نه پیش از آن!
پیش از این گذشت که احمد بن حنبل گفته:
فضائلی که درباره علی بن ابی طالب علیه السلام به سند معتبر نقل شده دربارهٔ هیچ یک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله روایت نشده است.
ص: 2263
این مطلب با الفاظ مختلف از او و دیگر دانشمندان اهل تسنن نقل شده و مطلبی معروف و مشهور است. (1) برخی از مخالفان، این مطلب را به شدت انکار کرده و دروغ دانسته اند و عده ای دیگر آن را پذیرفته ولی به گونه ای توجیه کرده اند که از آن برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران لازم نیاید، و با تحریف معنوی، آن را از ارزش ساقط کرده اند.
[1692 /44] حافظ ابن عساکر (متوفی 571) نقل کرده که ابوبکر بیهقی (متوفی 458)- صاحب دلائل النبوة و سنن - در این زمینه می گوید:
علت كثرت نقل فضائل اميرالمؤمنین علیه السلام آن است که حضرت پس از بقيه خلفا زنده ماند و عده ای با او مخالفت نموده و بر او خروج کردند، لذا صحابه ای که در زمان آن حضرت بودند نیاز به نقل فضائل، مناقب، درجات و محاسن آن حضرت داشتند تا نسبتهای ناروایی را که به آن حضرت داده می شد ردّ کنند. امیر مؤمنان علیه السلام شایسته هر فضیلت و منقبت و سزاوار تمام سوابق و درجات بوده و در زمان خودش هیچ کس سزاوارتر از او به خلافت نبوده است. (2)
[1693 /45] ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) همین مطلب را از زبان دیگران این گونه بیان می کند که:
چون خدای تعالی به پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاع داده بود که علی علیه السلام پس از رسیدن به خلافت گرفتار اختلافاتی خواهد شد لذا خیرخواهی امت اقتضا نمود که فضائل آن جناب را اعلام نماید تا سبب نجات کسانی شود که از آن اطلاع یابند.
ص: 2264
پس از وقوع اختلاف و مبارزه عده ای با آن حضرت، صحابه ای که آن فضائل را شنیده بودند به جهت خیرخواهی امت به انتشار آن پرداختند.
پس از آن کار بسیار سخت تر شد و گروهی از بنی امیه به تنقیص و عیبجویی و ناسزا گفتن به آن حضرت بر منابر مشغول گردیدند و خوارج نیز با آنان همصدا شدند بلکه [العياذ بالله] آن حضرت را تکفیر نمودند از این رو حافظان اهل تسنن به قصد خیرخواهی امت و یاری حق به ترویج و نشر فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام روی آوردند و همین سبب كثرت نقل فضائل آن حضرت گردید. (1)
[1694 /46] ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) گفته:
سرّ مطلب آن است که علی [علیه السلام] (از دیگر خلفا و صحابه) متأخر واقع شد و در زمان او بین مردم اختلاف افتاد و عده ای به مبارزه با او پرداختند بلکه لعن و نفرین بر او را سنت قرار دادند و خوارج کار را به تکفیر او نیز کشاندند لذا اهل تسنن نیاز به نشر احادیث فضائل ایشان پیدا کردند و گرنه هر یک از خلفا فضائلی دارند که اگر عادلانه درباره آن ها قضاوت شود نتیجه اش پذیرفتن نظریه اهل تسنن است! (2)
[1695 /47] و بعضی پا را از آن هم فراتر نهاده و پس از کلام گذشته نوشته اند:
خلفای ثلاثه مناقبی دارند بر وزان فضائل علی [علیه السلام] بلکه بیشتر! (3)
ص: 2265
ملاحظه فرمودید که این توجیه گران با تکیه بر آن که:
1. اميرالمؤمنین علیه السلام پس از بقیه خلفا زنده مانده.
2. مردم در زمان آن حضرت اختلاف کرده اند عده ای به مخالفت با خلافت اميرالمؤمنین علیه السلام پرداخته بلکه بر آن حضرت خروج نموده اند و کار به عیبجویی، ناسزا گفتن، لعن و تکفیر نیز کشیده شده است.
3. صحابه باقیمانده و حافظان حدیث به قصد خیرخواهی امت و یاری حق به ترویج و نشر فضائل آن حضرت پرداخته اند.
4. نتیجه آن شده است که فضائل آن حضرت نسبت به دیگر صحابه فراوان نیست و حضرت امتیاز بر خلفا ندارد و سخن از کثرت نقل فضائل آن حضرت است و نه کثرت فضائل!
5.آری در خصوص آن زمان، امیرالمؤمنین علیه السلام از دیگران سزاواتر به خلافت بوده و از همه برتر بوده است.
این کلام از احمد بن حنبل و دیگران در زمانی صادر شده که به شدت از نقل فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام منع می شد و اهتمام حاکمان و عموم جامعه بر ترویج خلفا و دشمنان آن حضرت و نشر فضائل دروغین آن ها بوده است، لذا به روشنی دلالت بر آن دارد که:
الف) آن قدر فضائل حضرت زیاد بوده که با وجود دشمنی فراوان و خفقان حاکم بر اجتماع باز هم آن ها نتوانسته اند از انتشار این حجم انبوه روایات فضائل جلوگیری نمایند.
ب) تصریح شده که این فضائل با اسناد معتبر و صحیح نقل شده است.
ج) همین نکته - تصریح به اعتبار اسناد - می تواند اشاره ای باشد به عدم اعتبار
ص: 2266
بلکه ساختگی بودن روایات فضائل دیگران و شیوع بی رویه آن.
د) کثرت فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام در آن شرایط به معنای آن است که دیگران به هیچ وجه با آن حضرت قابل مقایسه نیستند و ادعای این که: (دیگران مناقبی دارند بر وزان فضائل علی علیه السلام بلکه بیشتر) یاوه ای بیش نیست. (1) نتیجه آن که:
1. حیات آن حضرت پس از دیگران در این جهت هیچ نقشی نداشته است.
2. معلوم است که مخالفت با ابوبکر در سقیفه و... و با او در انتخاب عمر که:
ماذا تقول لربّك وقد استخلفت علينا فظا غليظاً (2) و مخالفت با عثمان و عیبجویی، ناسزا گفتن لعن و تکفیر و... او باعث نقل چیز معتبری درباره آن ها نشد!
3. در آن زمان صحابه به ترویج و نشر چیزی درباره آن ها نپرداختند تا دیگران را هدایت کنند، و اگر فضیلتی داشتند به سند معتبر و مورد اتفاق - نه با اسناد ساختگی! - نقل می شد؛ زیرا کسی با آنان مشکلی نداشت! (3)
4. پس فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به دیگر صحابه فراوان است و دیگران قابل قیاس با آن حضرت نیستند و سخن احمد بن حنبل حاکی از کثرت فضائل آن حضرت است نه صرف كثرت نقل فضائل!
5. و آن حضرت با توجه به فضائل فراوانش از همه برتر بوده و همیشه سزاواتر از دیگران به خلافت بوده است.
ص: 2267
[1696 /48] ابن تیمیه در این زمینه می نویسد:
[الف] کسانی که در موضوع فضائل تصنیف دارند گاهی در نقل روایات ضعیف تسامح می کنند مانند نسائی که خصائص علی [علیه السلام] را نوشته و در آن تعدادی از احادیث ضعیف را نقل کرده است و همچنین ابونعيم خيثمة بن سلیمان، ترمذی.... (1)
شاید او تحریف و توجیه کلام احمد بن حنبل را هم کارساز ندانسته، ناگزیر از راه انکار وارد شده و با بی شرمی تمام می گوید:
[ب] این که گفته شده «فضائلى براى على [صلوات الله علیه] در روایات صحیح آمده که برای دیگران نیست» این دروغ است. نه احمد و نه دیگر پیشوایان حدیث چنین مطلبی را نگفته اند
آری، گاهی گفته می شود: «درباره او روایاتی نقل شده که برای دیگران نقل نشده است ولی بیشتر این روایات از افرادی است که معلوم است» دروغگو هستند یا اشتباه نقل کرده اند. (2)
[ج] ابن تیمیه در ادامه برای تضعیف بیشتر مطلب، تیری به تاریکی رها کرده و می گوید:
گذشته از آن در نقل این مطلب از احمد بن حنبل سخنى (و اشكالي) وجود دارد که این جا محل مناسبی برای طرح آن نیست. (3)
ص: 2268
الف) کلام اول او در نقطه مقابل کسانی است که درباره خصائص نسائی گفته اند: بسیاری از روایات آن سندهای معتبر دارد.
[1697 /49] قال العسقلاني: و تتبع النسائي ما خصّ به دون الصحابة، فجمع من ذلك شيئاً كثيراً بأسانيد أكثرها جياد...
عسقلانی می نویسد: نسائی به تتبع ویژگی ها و فضائلی که مخصوص امیرالمؤمنین علیه السلام است و دیگر صحابه را از آن بهره ای نیست پرداخته و در این زمینه مطالب فراوانی جمع آوری کرده که بسیاری از آن روایات سندهای نیکو دارد. (1)
و نيز ابن حجر عسقلانی و به تبع او سندی (متوفی 1138) و شنقیطی (متوفی 1363) استاد جامع الازهر می نویسند:
و أوعب من جمع مناقبه من الأحاديث الجياد النسائي في كتاب الخصائص (2). یعنی: کسی که بیش از همه مناقب آن حضرت را از احاديث نيکو و معتبر جمع آوری کرده نسائی در خصائص است.
پس هم ارزش و اعتبار روایات و کتاب «خصائص» نَسائی معلوم شد و هم امتیاز آن حضرت از دیگر صحابه در این ویژگی ها. (3)
ص: 2269
ب) و در مورد کلام دوم باید گفت:
اولاً: اگر مراد از این کلام که بسیاری از دانشمندان بزرگ اهل تسنن بدان استناد نموده اند (1) - صرف نقل احادیثی باشد که اعتبار ندارد و بیشترش دروغ و اشتباه باشد صدور آن از احمد و دیگر علمای اهل تسنن کاری بیهوده سفیهانه و احمقانه خواهد بود!!!
چه نیازی بود که این همه نویسندگان اهل تسنن در بخش فضائل امير المؤمنین علیه السلام به چنین مطلب سست و بی پایه ای استناد نمایند؟!
ثانياً: تصریح به صحت و اعتبار آن فضائل در نقل بزرگان عامه آمده، به عنوان مثال دانشمند بزرگ حنبلی ها محمد بن أبي يعلی (متوفی 521 یا 526) از مشایخ خودش به سند معتبر از احمد بن حنبل نقل کرده: ما روي في فضائل أحد من أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بالأسانيد الصحاح ما روي عن علي بن أبي طالب [علیه السلام]. (2)
و عبارت: «بالأسانيد الصحاح» صریح در حکم به صحت احادیث فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام است و بنابر نقل ابن عبدالبر (متوفی 463) و ديگران: لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روي في فضائل علي بن أبي طالب [علیه السلام]. (3) یعنی فضائلی که با اسناد معتبر و نیکو درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نقل شده دربارۀ هیچ یک از صحابه روایت نشده است.
ص: 2270
ثالثاً این که گفته: «دیگر پیشوایان حدیث نیز چنین مطلبی نگفته اند» یا آن که از کلمات دانشمندان مذهب خود بی خبر است پس لیاقت اظهار نظر ندارد ؛ یا آن که می داند و دانسته انکار می کند، پس اهل انصاف نیست و کلامش بی ارزش است؛ مگر آن که بخواهد علمایی که این مطلب را گفته اند از جرگه پیشوایان اهل حدیث خارج نماید!
به جز احمد بن حنبل، پیشوایان دیگر اهل حدیث - مانند اسماعیل قاضی نسائی و ابوعلی نیشابوری - تصریح به اعتبار احادیث وارد در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام کرده و عباراتی مانند: «الأسانيد الجياد، الأسانيد الحسان» یعنی اسناد نیکو و معتبر را بکار برده اند، (1) پس قطعاً کلام ابن تیمیه دروغ است.
آری ؛ ابن تیمیه برای مخالفت با امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ ابایی از دروغ گفتن ندارد و تعصب چنان چشم و گوش او را بسته که اصلاً نمی فهمد چه می نویسد!
قال ابن حجر الهيتمي المكي (المتوفى 974): قال إسماعيل القاضي والنسائي وأبو علي النيسابوري: لم ترد في حق أحد من الصحابة بالأسانيد الصحاح والحسان أكثر ممّا ورد في حقّ علي [علیه السلام]. (2)
رابعاً این که گفته: گاهی گفته می شود «دربارۀ او روایاتی نقل شده که برای دیگران نقل نشده است» ولی بیشتر این روایات از افرادی است که معلوم است دروغگو هستند یا اشتباه نقل کرده اند.
ص: 2271
پاسخش آن است که امثال ابن تیمیه آن روایات را اشتباه یا جعلی می دانند ولی بسیاری از اهل تسنن آن را معتبر دانسته و تصریح کرده اند که جعلی نیست. به عنوان مثال استاد سیره، نویسان صالحی شامی (متوفی 942) در کتاب سبل الهدی والرشاد - که در مقدمه تصریح کرده: من روایات ساختگی را در این کتاب نقل نمی کنم (1) - روایاتی را در فضائل حضرت ذکر کرده (2) که ابن تیمیه به شدت با آن مخالفت و اعتبار آن بلکه گاهی وجودش را نیز انکار نموده است! (3)
ص: 2272
ص: 2273
ج) و در مورد کلام اخیر او می گوییم اگر در نقل این مطلب از احمد اشکالی وجود داشت و او حرف حسابی داشت همین جا محل مناسب برای طرح آن بود. چنان که گذشت این مطلب به سند معتبر از احمد نقل شده و بسیاری از بزرگان اهل تسنن نیز به آن استناد کرده اند. (1)
ص: 2274
شایان ذکر است که یکی از مهمترین دستاویز تحریفات معنوی، تأكيد مخالفان بر برداشت صحابه از روایات است. گذشت که تفتازانی می نویسد:
اگر حدیث غدیر متواتر و دلالت آن تمام بود چرا بر بزرگان صحابه مخفی ماند؟!! (1)
نگارنده گوید: در کتب مخالفان فراوان گفته اند: این فضائل برای امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت است ولی ربطی به خلافت آن حضرت ندارد. (2)
محقق شوشتری می گوید
بستن درب همه به سوی مسجد و باز گذاشتن درب خانه مولا و برگرداندن ابوبکر و ابلاغ آیات برائت توسط آن حضرت به دستور خداوند شهادتی است الهی بر صلاح باطنی و ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام و دلیل بر شرافت، فضیلت و بزرگواری آن حضرت، و جواز عبور از مسجد در حالت جنابت دلیل طهارت و شرافت ایشان و نسل پاکش و هیچ کس با او در این فضائل مشترک نیست پس او در این امت نظیر ندارد و پیروی از چنین کسی اولی و اقتدا به او لازم تر است. (3)
نگارنده گوید: برخی از مطالبی که در مناشدات امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر شده نیز از همین باب است.
ص: 2275
مواردی از تحریفات معنوی پیش از این گذشت مانند:
دفتر نخست صفحه 116 نَسَفی در توجیه روایت طير - «بارالها! محبوب ترین خلق خویش را نزد من حاضر کن تا با من از این پرنده میل نماید» گفته:
یعنی: محبوب ترین خلق تو در این که این غذا را با من بخورد.
صفحه 132 در روایت معتبر شماره 4 گذشت که: محبوب ترین زنان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام و محبوب ترین مردان علی علیه السلام بود.
ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) گفته:
ظاهراً مراد محبوب ترین از بنی هاشم است تا با روایاتی که می گوید محبوب ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر بوده منافات نداشته باشد.
صفحه 219 حافظ ابوبكر كلاباذی (متوفی 380) پس از نقل روایت نبوی: ﴿وَ إِنْ تُوَلُّوا عَلِیّاً - ولن تفعلوا - تَجِدُوهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً یَسْلُکُ بِکُمُ اَلطَّرِیقَ اَلْمُسْتَقِیمَ﴾، یعنی: اگر [فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را گردن نهید و] امارت و سرپرستی علی را بپذیرید - که چنین نخواهید کرد - خواهید دید که او هدایتگری هدایت شده است و شما را به راه راست هدایت خواهد نمود - می نویسد:
ممکن است معنایش آن باشد که اگر علی را به سرپرستی برگزینید هرگاه خلافت به او رسید و حضرت - ان شاء الله! - منظورشان خلافت بلافاصله پس از خودشان نیست
صفحه 246 محبّ طبری می گوید:
مراد از «علیّ وليّكم بعدي» خبر از آینده است و چون بلافاصله خلافت به آن حضرت نرسید پس مراد خلافت بلافصل نبوده است.
ص: 2276
صفحه 385 برخی در سبب صدور حديث: «من كنت مولاه... » گفته اند:
زيد بن حارثه در ضمن گفتگویی به علی علیه السلام گفت من تو را دوست ندارم یا تو (آزادکننده و) مولای من نیستی، مولای من پیامبر صلی الله علیه و آله است (پس مولی در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ او و به معنای دوست یا آزادکننده بوده، یعنی علی علیه السلام در حکم آزادکننده او بشمار می رود).
صفحه 395 محدّث دهلوی - با نادیده گرفتن قرائن حالیه و مقالیه - می نویسد:
اگر «مولی» - در ﴿مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ﴾ - به معنای «أولى» هم باشد، محتمل است «أولى بالمحبة» يا «بالتعظیم» باشد و لزومی ندارد که به معنای «أولى بالتصرف» باشد.
صفحه 401 و در ادامه - نیز برخلاف متفاهم از حدیث - می گوید:
مراد از ﴿ألست أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ نیز همین است که: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم في المحبة؟ بلكه «أولی» در این جا مشتق از ولایت است که به معنای محبت است.
صفحه 452 قاری (متوفی 1014) می گوید
مراد از حدیث منزلت آن است که تو در آخرت نسبت به من مانند هارون نسبت به حضرت موسی علیه السلام هستی
صفحه 453 محب طبری (متوفی 694) با قطع نظر از اطلاق حدیث منزلت و قرائنی که گذشت - می گوید:
مراد از عبارت: «لا ينبغى أن أذهب إلّا وأنت خلیفتی» - (گرچه) خدا داناتر است! - آن است که خليفتي في أهلي يعنی سزاوار نیست که من به مسافرت روم جز آن که تو جانشین من در بین خاندانم باشی.
ص: 2277
دفتر دوم، صفحه 603 ابن کثیر، برای منحرف کردن اذهان از جانشینی علی علیه السلام و فضائل مهم موجود در روایات فضیلت -8 تنها پاسخ مثبت در آغاز رسالت - می:گوید
گویا پیامبر صلی الله علیه و آله ترس از آن داشته که اگر به ابلاغ رسالت بپردازد مشركان عرب او را به قتل برسانند لذا می خواست مطمئن شود که کسی امور خانواده اش را به عهده گرفته و دیونش را می پردازد.
صفحه 649 برخی حديث: ﴿أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا﴾ را توجیه کرده اند که: درب ورودی دانش و حکمت دری بلند و مرتفع است.
صفحه 649 ملاعلی قاری می گوید:
معنای روایت آن است که یکی از درب های علم و دانش علی علیه السلام است.
همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله درب های دانش آن حضرت هستند ولی تخصيص على علیه السلام به ذکر نوعی تعظیم و احترام است
و هر دو مطلب گذشته بر خلاف متفاهم از روایت است.
صفحه 943 - 944 عده ای گفته اند:
دیدن چهره علی علیه السلام مردم را به یاد خدا می انداخت و معنای حدیث ﴿النَّظَرُ إلی عَلِیٍّ عِبادَهٌ﴾ آن است که هنگامی که چشم مردم به آن حضرت می افتاد می گفتند چه جوان،شرافتمندی لا اله الا الله! چه جوانمرد کریم و بزرگواری لا اله الا الله! چه جوان دانشمندی لااله الا الله! چه جوان شجاعی، لا اله الا الله! و از دیدن آن حضرت زبانشان به کلمه توحید گویا می شد.
در حالی که روایت دلالت دارد که نگاه کردن مردم به آن حضرت خودش عبادت است و موضوعیت دارد نه ذکر گفتن آنان پس از دیدن حضرت.
ص: 2278
دفتر سوم، صفحه 968 بعضی درباره روایت: ﴿يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ القُرآن﴾ به گونه ای سخن گفته اند که ذهن مخاطب را از مقصود واقعی عبارت دور نموده و آن را مخصوص مبارزه با خوارج بداند! ذهبی گفته
امیرالمؤمنین علیه السلام با خوارج که قرآن را به جهالت و مطابق نظرشان تأویل می کردند مبارزه کرد.
و ابن کثیر دمشقی نیز به همین هدف، پیش از آن عنوانی افزوده که حديث في مدح علي [علیه السلام] على قتال الخوارج.
در حالی که روایت اطلاق دارد و همۀ مبارزات حضرت را شامل می شود و دلیلی بر اختصاص آن به خوارج نیست.
صفحه 1261 در حدیث 818 گذشت که ﴿ییَخْرُجُونَ عَلَی خَیْرِ فِرْقَهٍ مِنَ اَلنَّاسِ﴾، یعنی خوارج بر بهترین گروه خروج کرده و با آنان می جنگند، بعضی گفته اند:
مراد از بهترین فرقه، صدر اول - یعنی صحابه - می باشند.
و برخی گفته اند: برترین از این دو گروه - خوارج و اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام - (نه آن که مراد بهترین گروه از همه مردم!)
و روشن است که مراد از آن فقط کسانی است که در جبهه امیرالمؤمنین علیه السلام بوده اند نه همه صحابه.
و متفاهم از « خَیْرِ فِرْقَهٍ مِنَ اَلنَّاسِ» نیز بهترین از همۀ مردم است نه خصوص این دو گروه.
صفحه 1262 پس از کشته شدن عمار روایت: ﴿تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ﴾ عمار را گروه تجاوزگر خواهد کشت برای معاویه بازگو شد او بلافاصله معالطه نموده و گفت: مگر ما عمار را کشتیم؟ علی و یارانش باعث کشته شدن او شدند که او را در برابر نیزه و شمشیر ما قرار دادند.
ص: 2279
صفحه 1286 در روایت معتبر شماره 101 گذشت که حذیفه گفت: هنگامی که اهل دین شما به روی یکدیگر شمشیر کشیدند چه خواهید کرد؟! از او پرسیدند: چه کنیم؟ گفت: ببینید گروهی که شما را به فرمان علی علیه السلام دعوت می کند ملازم آن باشید که آنان بر هدایت - و بنابر نقلی بر حق - هستند.
ابن حجر مکّی - بدون هیچ مستندی برخلاف مدلول روایت - می گوید:
حذیفه این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده است و در این روایت تصریح شده که علی [علیه السلام] بر حق است و عایشه و یارانش از روی تأویل دست به این کار زده اند.
صفحه 1287، 1292 - 1293 در روایت معتبر 829 گذشت که امیرالمؤمنین علیه السلام کنار جنازة ذو الثدية فرمود: «صدق الله و رسوله» یعنی خدا و پیامبرش راست گفتند که اشاره به کلامی از پیامبر صلی الله علیه و آله دارد که حاکی از حقانیت و فضیلت خود و یارانش و خباثت خوارج بوده و این که حضرت با اطلاع از جزئیات قضیه و به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله اقدام به جنگ با آنان نموده است، ولی عایشه به خیال خودش می خواهد زرنگی کند و آن را از معنای واقعی اش دور کند لذا گفته:
علی از هر چیز شگفتی خوشش می آمد می گفت: «صدق الله و رسوله» عراقیان به او دروغ بسته و از پیش خود به کلمات او اضافه می کنند!
و پیداست که معنا ندارد حضرت برای هر چیز شگفت و خوشایندی - بدون آن که مطلبی دربارۀ آن از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده باشد - بفرماید: «صدق الله و رسوله»!
دفتر چهارم صفحه 1672 - 1673 برخی در توجیه حدیث ثقلین، دائره عترت و اهل بیت را توسعه داده اند. شاه عبدالعزیز دهلوی می نویسد:
ص: 2280
عترت در لغت عرب به معنای اقارب است اگر دلالت بر امامت کند لازم آید که جمیع اقارب آن حضرت ائمه باشند.
و البانی می گوید
دائره عترت وسیع تر است از آن چه شیعه می گوید. مراد از اهل البیت دانشمندان صالح از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند که تمسک به قرآن و سنت آن حضرت می کنند.
در حالی که بنابر روایات صحیح و معتبر اهل تسنن پیامبر صلی الله علیه و آله به صورت دقیق دائره عترت و اهل بیت را تعیین و تحدید فرمود به شرحی که گذشت.
صفحه 1672 ابن تیمیه پس از اصرار بر انکار - افزون بر تحریف گذشته، در معنای حدیث نیز تصرف دیگر نموده و - می گوید:
کسانی که آن را قبول دارند می گویند مراد آن است که مجموع عترت همه بنی هاشم بنی عبدالمطلب، عباس و فرزندانش ابوطالب و فرزندانش و... - اتفاق بر گمراهی نمی کنند.
و روشن است که: «اتفاق بر گمراهی نمی کنند» غیر از متفاهم از عبارت حدیث است که: «تمسک به اهل بیت علیهم السلام باعث ایمن شدن از گمراهی است».
دفتر پنجم، صفحه 1773 ذهبی- بر خلاف مقتضای اطلاق روایت آینده- گفته:
حديث: ﴿عَلِیٌّ خَیْرُ اَلْبِشْرِ﴾ معنایش صحیح است، یعنی او در زمان خودش (یعنی زمان خلافت ظاهری) از همه برتر بوده و شاید منظور جابر نیز بهترین فرد در زمان خودش بوده است!
صفحه 1786 گذشت که ابو معاویه از اعمش نقل کرده که او - بر خلاف متفاهم از روایت «قسیم النار» گفته:
ص: 2281
معنای حدیث: «قسیم النار» آن است که هر کس با من است بر حق و هر کس با معاویه باشد بر باطل است. (پس تقسیم آتش جهنم در روز قیامت واقعاً با آن حضرت نیست)
عده ای از پیشوایان لغت عرب نیز آن را چنین تفسیر کرده اند که: دوست آن حضرت اهل بهشت و دشمنش اهل دوزخ است.
صفحه 1787 زمخشری - با پررویی تمام!! - می گوید:
مقصود از روایت گذشته آن است که اصحاب من بر دو دسته تقسیم می شوند: عده ای هدایت شده و عده ای،گمراه پس گویا حضرت آتش را بین آن ها تقسیم کرده که عده ای دوزخی و دیگران با او در بهشت هستند.
همین دفتر، صفحه 2322 خواهد آمد که: شارحین کتب حديثي، روايات حاکی از فرمان معاویه به ناسزا گفتن به امیر مؤمنان علیه السلام را توجیه کرده و می گویند:
او می خواست بداند چرا سعد به آن حضرت ناسزا نمی گوید. و بر فرض که فرمان به ناسزا هم باشد، مراد تخطئه اجتهاد اوست، یعنی برای مردم بیان کن که نظر علی اشتباه است، مثلاً او در رفتاری که نسبت به عثمان و قاتلین او داشته به خطا رفته یا در جنگ و مبارزه با مسلمانان و امثال آن [!!]
صفحه 2508 خواهد آمد که: ابن حجر هیتمی مکی می گوید:
روايت: «الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنة، و أبوهما خير [أفضل] منهما» حجت است بر عقیده اهل تسنن که خلفای چهارگانه از اهل بیت علیهم السلام برتر هستند [!!]
ص: 2282
10
از شایعترین شیوه های مقابله با فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام سعی در تحریف احادیث به کم کردن، افزودن، تغییر الفاظ و مبهم آوردن عبارات است، مانند بکار بردن الفاظ: «كذا و كذا» و...
در این بخش توجه شما را به نمونه هایی از تحریفات لفظی جلب می نماییم.
[1698 /1] با مراجعه به حدیث غدیر در مسند احمد و مقایسه آن با همین روایت در سنن ابن ماجه- که هر دو آن را به یک سند نقل کرده اند - می بینید که در سنن ابن ماجه روایت به اختصار نقل شده و تهنیت عمر: فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: هنيئا يا ابن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة نيز به صورت کامل حذف شده است. (1)
ص: 2283
در منابع فریقین با تعابیر مشابه نقل شده است که:
[1699 /2] قال رسول الله صلی الله علیه و آله: كمل من الرجال كثير، و لم يكمل من النساء إلا مريم و آسية امرأة فرعون و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد. (1)
یعنی: از مردان فراون به کمال رسیده اند ولی از بین بانوان به سرحد کمال نرسید مگر حضرت مریم جناب آسیه، حضرت خدیجه و حضرت فاطمه (که درود خدا بر آن بزرگواران باد).
[1700 /3] ولی در منابع متعدد بر آن افزوده شده: و فضل عائشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام. (2) یعنی: فضیلت عاشه بر زنان مانند برتری آبگوشت بر غذاهاست!
[1701 /4] و در بسیاری از مصادر عامه بخش: «و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد [صلی الله علیه و آله]» از روایت حذف و به همراه فضیلت ساختگی عایشه به این صورت نقل شده: كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء إلّا آسية امرأة فرعون و مريم بنت عمران، وإن فضل عائشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام. (3)
در تاريخ أبي الفداء 1 / 115 حکم به صحت آن شده است
ص: 2284
با آن که زیلعی آن را از حلية الأولیاء به صورت کامل نقل کرده ولی در چاپ فعلی نیز به صورت گذشته آمده و نام حضرت خدیجه و حضرت فاطمه از آن حذف شده است. (1)
[1702 /5] و در تفسیر ابن کثیر فقط لفظ: «و فاطمة [علیها السلام]» حذف شده و گفته: عن معاوية بن قرة، عن أبيه، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله كمل من الرجال كثير، ولم يكمل من النساء إلّا ثلاث: مريم بنت عمران و آسية امرأة فرعون و خديجة بنت خويلد وفضل عائشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام. (2)
نمونه ای جامع بین کتمان و تحریف، مطلبی است که درباره تشریف فرمایی پیامبر صلی الله علیه و آله به مسجد در آخرین لحظات حیات شریفش از عایشه نقل شده است.
[1703 /6] عایشه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله تکیه بر عباس و مرد دیگری کرده بود و پاهایش بر زمین کشیده می شد (تا وارد مسجد شد).
[1] ابن عباس به راوی گفت: می دانی آن مرد دیگر چه کسی بود؟ او علی بن ابی طالب [علیه السلام] بود.
ص: 2285
[2] ولی عایشه خوش ندارد
[3] که از علی یادی نماید
[4] به خیر و نیکی
عده ای هر چهار بخش اخیر را حذف کرده اند، برخی سه قسمت آخر، و دیگران آخرین کلمه را. (1)
پس ابن عباس تصریح کرده که: عایشه خوش ندارد از امیرالمؤمنین علیه السلام نیکی یادی کند، ولی این مطلب در مصادر تحریف شده است.
[1704 /7] در روایت شماره 1450 آمده است: عن أم سلمة، قالت: كان جبريل يمل على رسول الله صلی الله علیه و آله و رسول الله يملّ على عَلِيّ [علیه السلام]. (2)
ولی طبرانی فقط بخش: «... يملي على النبي صلی الله علیه و اله» يملي على النبي را آورده و آخر روایت را نقل نکرده است. (3)
در روایت شماره 1455 گذشت که جابر می گوید جاء رسول الله صلى الله عليه و سلم و نحن مضطجعون في المسجد فضربنا بعسيب في يده، فقال: «أ ترقدون في المسجد؟! إنه لا يُرقد فيه»، فأجفلنا وأجفل على [علیه السلام] فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿تَعَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّهُ یَحِلُّ لَکَ فِی اَلْمَسْجِدِ مَا یَحِلُّ لِی أَ لاَ تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ [بمنزلة] هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ اَلنُّبُوَّهَ وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّکَ لَذَائِدٌ عَنْ حَوْضِی - یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ - تَذُودُ (4) البعير
ص: 2286
اَلضَّالُّ عَنِ اَلْمَاءِ بِعَصًا لَکَ مِنْ عَوْسَجٍ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی مُقَامِکَ مِنْ حَوْضِی ﴾. (1)
در منابع متعدد فقط بخش اول روایت که نهی از خوابیدن در مسجد است با همین سند آمده و دنبالهٔ آن که فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام است حذف شده! (2)
[1705 /8] سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا با کوفیان اتمام حجت نمود و از آن ها پرسید چرا می خواهید با من بجنگید و مرا بکشید؟ سپس حضرت خودش را به آن ها معرفی کرد و فرمود:
ارجِعوا إلی أنفُسِکُم.. وَانْظُرُوا هَلْ یَصْلُحُ لَکُمْ قَتْلِی؟! أو یَحِلُّ لَکُم دَمی؟! ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم وَابنَ ابنِ عَمِّهِ وَابنَ أوَّلِ المُؤمِنینَ إیماناً؟!... (3)
و في تاريخ الطبري و غيره: فَانْسِبُونی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا؟! ثُمَّ ارْجِعُوا اِلی أَنْفُسِکُمْ وَ عاتِبُوها، فَانْظُرُوا هَلْ یَحِلُّ لَکُمْ قَتْلی وَ انْتِهاکَ حُرْمَتی؟!
أَلَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ ابْنَ وَصِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِينَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟! (4)
این قسمت از کلام حضرت که: «(پدرم) اولین کسی است که به خدا ایمان آورده و پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق کرده و همچنین وصف «وصی» برای آن حضرت در
ص: 2287
منابع مختلف حذف شده تا سبقت امیرالمؤمنین علیه السلام در ایمان و وصایت و جانشینی آن حضرت به دست فراموشی سپرده شود و اسناد آن از بین برود.
[1706 /9] در برخی از منابع به جای «و أول المؤمنين بالله» عبارت: «و أولى المؤمنين بالله» نقل شده، (1)
[1707 /10] و در برخی دیگر به صورت ناقص بدین صورت نقل شده:
هل يحلّ لكم قتلي وانتهاك حرمتي وأنا ابن بنت نبيكم، وابن ابن عمه؟؟ (2)
ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم؟ وابن ابن عمه؟! (3)
هَل يصلَحُ لَكُم قِتال مثلي، و أنا ابنُ بنتِ نَبِيِّكُم، وَ لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بنت نَبِيٍّ غَيرِی؟ و على أبي...؟!؟ (4)
[1708 /11] و نیز در مناظره ابن عباس با خوارج آمده: أخبروني ما تنقمون على ابن عم رسول الله صلی الله علیه و آله و ختنه و أول من آمن به، و أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله معه؟! (5)
ولی بعضی قسمت: (و أول من آمن به) را حذف کرده اند! (6)
ص: 2288
ابن ابى الحديد معتزلى (متوفی 656) روایات متعددی را در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام از مسند احمد بن حنبل نقل کرده که اثری از آن در مسند مطبوع فعلی نیست گرچه برخی از آن روایات در مصادر دیگر نقل شده است چنان که ملاحظه می فرمایید:
[1709 /12] قال صلی الله علیه و آله له علیه السلام : ﴿أَنْتَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ﴾.
یا علی تو یعسوب (و بزرگ) دین اسلام هستی.
[1710 /13] و في رواية أخرى: هذا يعسوب المؤمنين، و قائد الغر المحجلين. این (علی) یعسوب (و سرور) مؤمنان و پیشوای روسفیدان است.
قال ابن أبي الحديد: روى هاتين الروايتين أبو عبد الله أحمد بن حنبل الشيباني في المسند. (1)
اثری از این دو روایت در مسند احمد نیست ولی در منابع دیگر عبارات: «يعسوب المؤمنين» و «يعسوب الدین» درباره آن حضرت نقل شده که گذشت. (2)
[1711 /14] و قال: و في مسند أحمد بن حنبل، عن مسروق، قال: قالت لي عائشة: إنك من ولدى و من أحبّهم إلى فهل عندك علم من المخدج؟ (3) فقلت: نعم، قتله علي بن أبي طالب [علیه السلام] على نهر يقال لأعلاه: تامراً ولأسفله: النهروان، بين لخاقيق و طرفاء، قالت: أبغني على ذلك بيّنة، فأقمت رجالاً شهدوا عندها بذلك، قال:
ص: 2289
فقلت لها: سألتك بصاحب القبر، ما الذي سمعت من رسول الله صلى الله عليه و سلم فيهم؟ فقالت: نعم، سمعته يقول: ﴿إِنَّهُمْ شَرُّ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِیقَهِ یَقْتُلُهُمْ خَیْرُ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِیقَهِ وَ أَقْرَبُهُمْ عِنْدَ اَللَّهِ وَسِیلَهً﴾. (1)
این روایت- که مربوط به «ذوالثدية» است - به شرحی که گذشت (2) دلالت بر آن دارد که خوارج بدترین خلائق هستند که به دست بهترین خلائق و مقرّب ترین بندگان نزد خدا - اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام- کشته می شوند.
روایت فوق در مسند احمد نیست ولی در منابع دیگر نقل شده است. (3)
[1712 /15] ابن ابی الحدید در ضمن کلامی می گوید:
پیشوایان علم حديث (اهل تسنن) در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام روایاتی نقل کرده اند که دیگر صحابه را در آن کم ترین بهره ای نیست. من مقدار کمی از آن احادیث را نقل می کنم به نقل از کسانی که دیگران (یعنی خلفا) را بر آن حضرت ترجیح داده اند؛ زیرا از نقل آنان اطمینان بیشتری حاصل می شود.
سپس در ادامه به نقل 24 روایت پرداخته که ما مواردی را که برای استشهاد به حذف از منابع نیاز است - ذکر می کنیم.
[1713 /16] قال: الخبر الثاني: قال [علیه السلام] لوفد ثقيف: ﴿لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْکُمْ
ص: 2290
رجلاً منّي - أو قال: عديل نفسي - فَلْیَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَکُمْ وَ لَیَسْبِیَنَّ ذَرَارِیَّکُمْ وَ لَیَأْخُذَنَّ أَمْوَالَکُمْ﴾
قال عمر: فما تمنّيت الامارة إلّا يومئذ، و جعلت أنصب له صدري رجاء أن يقول: هو هذا. فالتفت، فأخذ بيد علي، و قال: «هو هذا» مرّتين. رواه أحمد في المسند. (1)
پیامبر صلی الله علیه و آله به نمایندگان اعزامی از قبیلهٔ ثقیف فرمودند: (دست از مخالفت بردارید و) تسلیم شوید و گرنه کسی را به مبارزه با شما می فرستم که از خودم - یا مانند خودم- باشد (در شدّت عمل، و فرمان مرا اجرا کند)، با جنگجویان شما بجنگد و نسل شما را به اسارت و اموالتان را به غنیمت گیرد.
عمر گفت: من امارت (و سرلشکری) را جز در آن روز آرزو نکردم، سینه سپر کرده (و خودم را جلو انداختم) که شاید مرا معرّفی بفرماید ولی حضرت دست علی [علیه السلام] را گرفت و دو بار فرمود: این همان شخص است.
این روایت در مسند احمد نیست ولی در منابع دیگر نقل شده است. (2)
[1714 /17] الخبر الرابع: مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی نُوحٍ فِی عَزْمِهِ وَ إِلَی آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ، و إلى موسى في فطنته، وَ إِلَی مُوسَی فِی فِطْنَتِهِ وَ إِلَی عِیسَی فِی زُهْدِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ . رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی اَلْمُسْنَدِ وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ اَلْبَیْهَقِیُّ فِی
ص: 2291
صَحِیحِهِ . (1) هر کس می خواهد حضرت نوح علیه السلام را در عزم (راسخ و اراده قوی)، حضرت آدم علیه السلام را در علم و دانش، حضرت ابراهیم علیه السلام را در حلم و بردباری، حضرت موسی علیه السلام را در زیرکی و فراست، و حضرت عیسی علیه السلام را در زهد و بی رغبتی به دنیا ببیند به علی علیه السلام نگاه کند.
از این روایت- که به آن روایتِ تشبیه گفته می شود - نه در مسند احمد و نه در کتب بیهقی اثری نیست.
پیش از این گذشت که دیگر علمای اهل تسنن نیز آن را از بیهقی روایت کرده اند و قریب به این مضمون در روایات و منابع دیگر نیز آمده است. (2)
[1715 /18] الخبر السادس: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْلَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی فِیکَ مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ الْیَوْمَ فِیکَ مَقَالاً لَا تَمُرُّ [تمرّ ظ] بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ لِلْبَرَکَهِ.
ذكره أبو عبد الله أحمد بن حنبل في المسند. (3)
به خدایی که جانم در دست اوست سوگند، اگر خوف آن نبود که گروه هایی از امت دربارۀ تو غلو کرده و چیزی بگویند که مسیحیان درباره حضرت عیسی علیه السلام گفتند (و تو را خدا بدانند) امروز (روز فتح خیبر) درباره تو مطلبی می گفتم که از هر جا عبور کنی همه از خاک زیر پایت برای تبرک بردارند
این روایت در مسند احمد نیست ولی در منابع دیگر نقل شده است. (4)
ص: 2292
[1716 /19] الخبر السابع: خرج صلی الله علیه و آله على الحجيج عشية عرفة فقال لهم:
إِنَّ الله قَدْ بَا هِي بِكُمْ المَلائِكَةَ عَامَّهِ ، وَ غَفَرَ لَكُمْ عَامَّهُ ، وَ بَاهِي بِعَلِيِّ خَاصِه، وَ غَفَرَ لَهُ خَاصِه إني قائل لكم قولاً غير محانٍ فيه لقرابتي: إن السعيد كل السعيد حق السعيد من أحبّ عليّاً في حياته و بعد موته.
رواه أبو عبدالله أحمد بن حنبل في كتاب فضائل على وفي المسند أيضاً. (1)
پیامبر صلی الله علیه و آله - عصر یا شام عرفه به حاجیان - فرمود: خدا به شما عموماً مباهات کرده و همه شما را آمرزید و به علی به صورت ویژه مباهات کرده و او را به آمرزش ویژه اختصاص داد. ای) (مردم) من مطلبی را برای شما می گویم ولی بدانید من پیام آور از جانب خدا هستم و چنین نیست که بخواهم به ناحق خویشان خویش را امتیاز دهم خوشبخت کامل و واقعی که تمام سعادت را
داراست کسی است که علی را در حیات او و پس از شهادتش دوست بدارد.
این روایت در مسند احمد نیست ولی در کتب دیگر او و نیز منابع دیگر اهل تسنن نقل شده است. (2)
[1717 /20] الخبر الرابع عشر: کُنتُ أنَا و عَلِیٌّ نورا بَینَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ قَبلَ أن یَخلُقَ آدَمَ بِأَربَعَهَ عَشَرَ ألفَ عامٍ ، فَلَمّا خَلَقَ اللّهُ آدَمَ قَسَّمَ ذلِکَ النّورَ جُزأَینِ ؛ فَجُزءٌ أنَا، و جُزءٌ عَلِیٌّ. رواه أحمد في المسند، و في كتاب فضائل علي علیه السلام (3)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من و علی نوری بودیم در برابر خدای عزّ وجلّ، چهارده
ص: 2293
هزار سال پیش از آن که حضرت آدم آفریده شود. پس از آفرینش حضرت آدم آن نور به دو بخش تقسیم و در وجود او (به ودیعت) نهاده شد...».
این روایت در مسند احمد نیست ولی در کتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و منابع دیگر نقل شده است. (1)
[1718 /21] لْحَدِیثُ اَلْحَادِی وَ اَلْعِشْرُونَ: ﴿دَعَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ عَلِیّاً فِی غَزَاهِ اَلطَّائِفِ فَانْتَجَاهُ وَ أَطَالَ نَجْوَاهُ حَتَّی کَرِهَ قَوْمٌ مِنَ اَلصَّحَابَهِ ذَلِکَ فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَقَدْ أَطَالَ اَلْیَوْمَ نَجْوَی اِبْنِ عَمِّهِ فَبَلَغَهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَلِکَ فَجَمَعَ مِنْهُمْ قَوْماً ثُمَّ قَالَ إِنَّ قَائِلاً قَالَ لَقَدْ أَطَالَ اَلْیَوْمَ نَجْوَی اِبْنِ عَمِّهِ أَمَا إِنِّی مَا اِنْتَجَیْتُهُ وَ لَکِنَّ اَللَّهَ اِنْتَجَاهُ. رَوَاهُ أَحْمَدُ فِی اَلْمُسْنَدِ﴾. (2)
روز طائف پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان را صدا زده و در گوش او مطالبی فرمود. مطلب به درازا کشید تا جایی که برای گروهی از صحابه ناخوشایند بود، برخی از آنان گفتند نجوای پیامبر صلی الله علیه و آله (و سخن مخفیانه او) با پسر عمویش طولانی شد. حضرت فرمود: من با او نجوا نکردم، خدا با او نجوا نمود.
این روایت در مسند احمد نیست ولی قندوزی حنفی آن را از مسند او نقل کرده و در منابع دیگر اهل تسنن نیز آمده است. (3)
ص: 2294
[1719 /22] الحديث الثالث والعشرون: [قال صلی الله علیه و آله لفاطمة علیها السلام:] ﴿زَوَّجْتُکِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً یَا بُنَیَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَهً فَاخْتَارَ مِنْ أَهْلِهَا رَجُلَیْنِ فَجَعَلَ أَحَدَهُمَا أَبَاکِ وَ الْآخَرَ بَعْلَکِ﴾. رواه أحمد في المسند. (1)
تو را به همسری کسی درآوردم که سابقه اش در اسلام از همه امت بیشتر، در حلم و بردباری از همه برتر و علم و دانش او از همه افزون تر است. آیا نمی دانی که خداوند تعالی توجهی به (مردم روی) زمین نمود و از بین آن ها پدر تو را انتخاب نمود، و برای بار دیگر توجهی فرمود و از بین آن ها همسر تو را انتخاب نمود؟!
صدر این روایت به نقل از مسند احمد گذشت. (2) ولی ذیل آن در مسند نیست ولی همین مضمون در منابع دیگر آمده است. (3)
[1720 /23] قال القندوزي الحنفي: أخرج أحمد في المناقب عن علي كرم الله وجهه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿اَلنُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ اَلنُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ اَلسَّمَاءِ، وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی ذَهَبَ أَهْلُ اَلْأَرْضِ﴾ (4)
ثم قال القندوزي: أخرجه ابن أحمد في زيادات المسند
این روایت نیز در زیادات مسند احمد نیست.
ص: 2295
[1721 /24] حاکم می نویسد: تفرّد مسلم بإخراج حديث أبي موسى عن النبي صلی الله علیه و آله: ﴿خَیْرُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ أَرْبَعٌ [مريم و آسية و خديجة و فاطمة علیها السلام]﴾.
و ذهبی هم هیچ اشکالی بر کلام حاکم نکرده است. (1)
ولی در صحیح مسلم اثری از این حدیث نیست. (2)
[1722/ 25] ابن حجر هیتمی مکی نقل کرده که ترمذی حدیث: ﴿انا مدينةُ العلمِ وَ عَليُّ بابُها فَمَن اَرادَ العلمَ فَلْيَأْتِ البابَ﴾ و حديث: ﴿أَنَا دَارُ اَلْحِکْمَهِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا﴾ هر دو را نقل کرده است. (3)
ولی در سنن ترمذی مطبوع فقط حدیث دوم نقل شده است. (4)
[1723 /26] روایتی که سیوطی از ابن ابی حاتم در مورد آیه نجوا از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده که: «کسی جز من به آن عمل نکرد تا آن که نسخ شد» در چاپ فعلی تفسیر ابن ابی حاتم نیست. (5)
[1724 /27] و پیش از این گذشت که سبط بن الجوزی از کتاب فضائل احمد بن حنبل نقل کرده است که روز خیبر صدای تکبیری از آسمان شنیده شد، پس از آن منادی ندا داد:
شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست!
ص: 2296
و حسان بن ثابت با اجازه پیامبر صلی الله علیه و آله اشعاری سرود که در آن ندای جبرئیل را نیز گنجاند. (1)
ولی این مطلب در کتاب فضائل احمد بن حنبل پیدا نشد.
ابن ابی الحدید بارها به ندای جبرئیل در جنگ احد اشاره کرده است. (2)
او پس از نقل فداکاری امیرالمؤمنین علیه السلام در مبارزه با مشرکین می نویسد
[1725/ 28] جبرئیل علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله، این کار علی واقعاً مواسات (فداکاری و جانفشانی) است فرشتگان از آن به شگفت آمده اند. حضرت فرمود: چرا چنین نکند؟! او از من است و من از او، جبرئیل:گفت و من هم از شما هستم.
سپس می نویسد در روز احد مکرر این ندا از آسمان شنیده شد که لا سيف إلّا ذو الفقار، و لا فتى إلا علی. از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آن پرسیدند،
حضرت فرمود: این صدای جبرئیل است
[1726 /29] ابن ابی الحدید می گوید: این روایت را جماعتی از محدثین نقل کرده اند (3) و مشهور است در بعضی از نسخه های مغازی ابن اسحاق آمده ولی در
ص: 2297
بعضی دیگر نیست. از استادم شیخ عبدالوهاب درباره آن پرسیدم، گفت: این روایت صحیح روایات صحیح است گفتم پس چرا در صحاح نیامده؟ گفت: آیا صحاح همه را نقل کرده اند؟ بسیاری از روایات صحیح در صحاح نیست. (1)
نگارنده گوید: ابن هشام حمیری و برخی دیگر نیز آن را کامل به نقل از ابن اسحاق آورده اند (2) ولی ابن کثیر - در تاریخ و سیره - آن را تقطیع نموده و فقط قسمت: (لا سيف إلّا ذو الفقار) را نقل نموده و بخش: (لا فتى إلّا على) را از آن حذف کرده است. (3)
محققین اهل تسنن در هر دو کتاب در پاورقی تذکر داده اند که او مطلب را ناقص نقل کرده و مصطفی عبدالواحد در تعليقه بر السيرة النبوية مى نویسد:
نمی دانم داعی ابن کثیر برای حذف این قسمت چیست؟!!؟ (4)
ص: 2298
تذكر
ساده لوحی است که کسی انتظار داشته باشد فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام در صحیحین بدون کم و کاستی و بدون تحریف نقل شده باشد و به مناسبت های مختلف در این زمینه سخن گفته شد. (1)
حذف فضائل و تحریف آن در برخی از چاپ های کتاب الصواعق المحرقة به گونه ای بود که برخی اقدام به اعاده طبع آن نمودند تا خیانت در امانت مخالفان را آشکار نمایند! (2)
[1727 /30] آلوسی، نویسنده سنی و صاحب تفسیر معروف می نویسد: این که حضرت امیر علیه السلام در خانه خدا به دنیا آمده در دنیا مشهور است و در کتب فریقین آمده است. چنین شهرت و اتفاقی در مورد هیچ کس دیگری وجود ندارد. چقدر بجا و سزاوار است که امام الائمه و پیشوای پیشوایان در قبله گاه مؤمنان متولد شود! منزه است خدایی که هر چیزی را در جای خود قرار داده و او بهترین حاکمان است. (3)
ص: 2299
[1728 /31] حاکم نیشابوری می گوید: روایات متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را در میان کعبه به دنیا آورد. (1)
این مطلب از چاپ های متعدد مستدرک حاکم و تلخیص المستدرك ذهبی حذف شده ولی در برخی از نسخه های معتبر مستدرک و نسخه ابن الملقن (متوفی 804)- که اختصار تلخیص مستدرک ذهبی است - وجود دارد که حاکی از وجود آن در تلخیص المستدرک و نیز نسخهٔ مستدرک ذهبی است. (2)
[1729 /32] ذيل آيه شريفه: ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ [الأنفال (8): 30] در شرح
ص: 2300
ماجرای شب هجرت نوشته اند: مشرکان مکه شبانه با یکدیگر مشورت کردند:که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله را در قید و بند کنند یا بکشند یا او را از مکه بیرون کنند. صبح هنگام علی [علیه السلام] را دیدند (و متوجه شدند که اصلاً پیامبر صلی الله علیه و آله در منزل نبوده است) و خدا این گونه مکر و حیله آنان را از پیامبر صلی الله علیه و آله دور نمود. (1)
ملاحظه می فرمایید که چگونه مطلب با کمال اختصار گزارش شده و سعی شده که فداکاری امیرالمؤمنین علیه السلام در لیلة المبیت کم رنگ نشان داده شود. (2)
پیش از نیز اشاره شد (3) که عبارت ابن عباس که - در روایت 1098 - می گوید:
ص: 2301
«و شرى علىُ [علیه السلام] نفسه [بنفسه] یعنی: علی علیه السلام با خدا معامله کرد و جانش را در معرض خطر قرار داد»، اقتباسی است از آیه شریفه: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ [البقرة:(2): 207] و مربوط است به همین واقعه و الفاظ روایت نیز با الفاظ آیه منطبق است.
فقط در چند منبع اهل تسنن روایتی از شدی یا ابوسعید خُدری در این زمینه نقل شده و برخی دیگر اشاره ای کوتاه به آن داشته اند، (1) و بسیاری از مورخین و مفسرین آن را نقل نکرده اند و شأن نزول آن را که مربوط به لیلة المبیت است کتمان کرده، بلکه برخی آن را مربوط به دیگران دانسته اند!! (2)
اميرالمؤمنین علیه السلام در شکوه از غاصبان خلافت مطالبی فرموده که در منابع مختلف اهل تسنن با تحریف این گونه نقل شده است:
[1730 /33] روى البلاذري، عن عبد الرحمان بن أبي بكرة: أن عليّاً [علیه السلام] أتاهم
ص: 2302
عائداً، فقال: ما لقي أحد من هذه الأمة ما لقيتُ، توفي رسول الله صلی الله علیه و آله و أنا أحق الناس بهذا الأمر، فبايع الناس أبا بكر، فاستخلف عمر فبايعت ورضيتُ وسلمت، ثم بايع الناس عثمان فبايعت و سلمت و رضيت، و هم الآن يميلون بيني و بين معاوية! (1)
[1731 /34] پسر احمد بن حنبل در کتاب السنة آن را اینگونه نقل کرده:
عن عبد الرحمن بن أبي بكرة: أن عليّاً [علیه السلام] أتاهم عائداً، و معه عمار، فذكر شيئاً، فقال عمار: يا أمير المؤمنين [علیه السلام] فقال: اسكت ؛ فوالله لأكوننّ مع الله على من كان، ثم قال: ما لقي أحد من هذه الأمة ما لقيت، إن رسول الله صلی الله علیه و آله توفّي - فذكر شيئا- فبايع الناس أبا بكر فبايعت وسلمت و رضيت، ثم توفي أبو بكر - و ذكر كلمة - فاستخلف عمر - و ذكر ذلك - فبايعت و سلمت و رضيت، ثم توفّي عمر فجعل الأمر إلى هؤلاء الرهط الستة فبايع الناس عثمان فبايعت وسلمت ورضيت ثم هم اليوم يميلون بيني وبين معاوية! (2)
[1732 /35] و روى عبد الله بن أحمد، عن عبد الرحمن بن أبي بكرة، قال: أتاني - وقال مرة أخرى: أتانا - علي رضی الله عنه [علیه السلام] عائداً و معه عمار - فذكر كلمة - فقال علي رضی الله عنه [علیه السلام]: والله لأكوننّ مع الله على ما كان ما لقي أحد من هذه الأمة ما لقيت، توفي رسول الله صلی الله علیه و آله - فذكر كلمة - فبايع الناس أبا بكر فبايعت ورضيت، ثم توفي أبو بكر - فذكر كلمة - فاستخلف عمر فبايعت ورضيت، ثم توفّي عمر فجعلها شوری، فبویع عثمان فبايعت و رضيت، ثم هم الآن يميلون بيني وبين معاوية. (3)
1. توجه شود که پسر احمد بن حنبل دقت می کند اختلاف: (أتاني) و (أتانا) را ذکر کند ولی مهمترین مطالب روایت را حذف می کند در هر دو روایت
ص: 2303
كتاب السنة جمله: (و أنا أحق الناس بهذا الأمر) حذف و بجای آن: (فذكر كلمة) و یا: (فذکر شیئاً) آمده است. (1)
2. در روایت اول کتاب السنة عبارت: (فذكر شيئاً، فقال عمار) حاکی از مطلبی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای سخن فرموده و عمار چیزی گفته یا خواسته چیزی بگوید که حضرت او را ساکت کرده و به سخنش ادامه داده است.
در روایت بلاذری اثری از آن مطلب نیست و در نقل پسر احمد نیز حذف و با تعبیر: (فذكر شيئاً) فقط به آن اشاره شده است.
3. ابن ابی الحدید فقط یک جمله از آن را از عبدالرحمان بن ابی بکره نقل و گریه آن حضرت را نيز افزوده: «ما لقي أحد من الناس ما لقيت.. » ثمّ بكى علیه السلام. (2)
نگارنده گوید: این شکوه و گلایه همراه با ذکر احقيّت آن حضرت به خلافت در روایات دیگر اهل تسنن نیز آمده روى الطبري في التاريخ عنه علیه السلام:
إن النبي صلی الله علیه و آله قبض و ما أرى أحداً أحق بهذا الأمر منّي، فبايع الناس أبا بكر فبايعت كما بايعوا، ثم إن أبا بكر... هلك وما أرى أحداً أحق بهذا الأمر مني فبايع الناس عمر ابن الخطاب فبايعت كما بايعوا، ثم إن عمر... هلك وما أرى أحداً أحق بهذا الأمر منّي فجعلني سهماً من ستة أسهم فبايع الناس عثمان فبايعت كما بايعوا، ثم سار الناس إلى عثمان... فقتلوه، ثم أتوني فبايعوني طائعين غير مكرهين، فأنا مقاتل من خالفني بمن اتبعني حتى يحكم الله بيني و بينهم و هو خير الحاكمين (3)
ص: 2304
روایت معروف بریده را بسیاری از محدّثین نقل کرده اند.
با مراجعه به مصادر روشن می شود که هر کس مطابق میل خودش هرچه را خواسته نقل و هرچه را خواسته حذف، بلکه در عبارات نیز دخل و تصرف نموده است. (1)
خلاصه مطلب آن که گذر بریده به مجلسی افتاد که عده ای مشغول جسارت کردن به امیرالمؤمنین علیه السلام بودند او اندکی مکث و برای آنان قضیه ای را بازگو کرد. (2)
او گفت: من از علی کینه ای (شدید) به دل داشتم که هیچ کس از او اینگونه متنفر نبود و شخصی از قریش را دوست داشتم - اشاره به خالد بن ولید - فقط برای دشمنی اش با علی. او به فرماندهی لشکری انتخاب شد و من هم فقط به جهت کینه ای که از علی به دل داشتم با او همراه شدم.
در آن سفر غنائمی نصیب مسلمانان گشت که در بین آنان کنیزان و غلامانی وجود داشت. فرمانده - یعنی خالد - به پیامبر صلی الله علیه و آله نامه ای نوشت که کسی را برای تقسیم غنائم و تعیین خمس آن بفرستد حضرت برای این کار امیرالمؤمنین علیه السلام را تعیین فرمود. علی علیه السلام غنائم را تقسیم و خمس آن را مشخص نمود.
ص: 2305
در بین اسیران کنیزی ممتاز بود (1) او آن کنیز را به خودش اختصاص داد. (2) این مطلب برای ما گران آمد، از علی علیه السلام سبب آن را پرسیدیم، او پاسخ داد: هنگامی که غنائم را تقسیم کردم (به قید قرعه) این کنیز در سهم خمس و سپس نصیب خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان علی شد لذا آن را به خود اختصاص دادم. خالد این مطلب را در نامه ای به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش کرد. من از او خواستم که مرا برای تصدیق و تأیید آن بفرستد و او پذیرفت. (3)
و بنابر نقلی: خالد به من گفت: این فرصت مناسبی برای تو است؛ زیرا می دانست که من از علی کینه به دل دارم. (4) من به مدینه رفتم خدمت حضرت
ص: 2306
رسیدم و مشغول خواندن نامه شده و آن را تأیید کرده و می گفتم: درست است، راست می گوید. (1) من سر به زیر انداخته و در حالی که سرم را تکان می دادم (2) - گرم صحبت بودم، یک دفعه سرم را بلند کردم دیدم رنگ چهره مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله دگرگون و متغیر شده (3) و خشم و غضب در آن نمایان است، (4) رگ های گردن حضرت از شدت خشم قرمز (و پر از خون) شده بود، (5) تا حال چنین خشمی از آن حضرت ندیده بودم جز روز قریظه و النضير!! (6) (اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود)، دوست داشتم پیش از این واقعه زمین دهان باز کرده و مرا در خود فرو برده بود! (7)
عرض کردم پناه می برم به خدا از غضب خدا و پیامبر! (8) حضرت دست مرا گرفته و نامه را از دستم گرفت و سپس [مطالبی فرمود که در منابع عامه به صورت پراکنده بخش هایی از آن نقل شده است] فرمود:
ص: 2307
[1733 /36] ﴿أَنَافَقْتَ بَعْدِی یَا بُرَیْدَهُ﴾، ای بریده، آیا پس (از جدا شدن از) من منافق شده ای؟! (1)
[1734 /37] «آیا از علی کینه به دل داری»؟! گفتم: آری، فرمود: «از اوکینه به دل نداشته باش، و اگر او را دوست داری بیشتر دوست بدار. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست نصیب خاندان علی - و بنابر نقلی بهره على - در این خمس بیش از یک کنیز است». (2)
[1735 /38] سه مرتبه فرمود: ای بریده آن چه علی از حقوقش رها می کند بیش از آن است که می پذیرد و می گیرد. (3)
[1736 /39] علی پس از من سرپرست شماست، علی را دوست بدار که او کاری را انجام می دهد که (از جانب خدا و من) به آن مأمور شده باشد. (4)
[1737 /40] از علی بدگویی مکن؛ زیرا علی از من است و من از او، او پس از من سرپرست شماست. (5)
ص: 2308
[1738 /41] و بنابر نقلی این جمله را تکرار فرمود: علی از من است و من از او، او پس از من سرپرست شماست. (1)
[1739 /42] و بنابر نقل دیگری تأکید فرمود: ای بریده، از علی کینه به دل نداشته باش؛ زیرا علی از من است و من از او، او پس از من سرپرست شماست. (2)
[1740 /43] «ای بریده آیا من از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم»؟
بریده عرض کرد: آری، حضرت فرمود: «هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست». (3)
[1741 /44] هر کس من ولی و سرپرست او هستم علی نیز ولی و سرپرست اوست». (4)
ص: 2309
[1742 /45] و بنابر روایتی جمع بین دو عبارت نموده و فرمود: علي بن أبي طالب مولى كل مؤمن و مؤمنة، و هو وليّكم بعدي. (1)
[1743 /46] بریده می گوید: پس از شنیدن این سخنان از پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ کس نزد من محبوب تر از علی علیه السلام نبود.
عبدالله پسر بریده می گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، من این حدیث را خودم بدون هیچ واسطه از پدرم از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کنم. (2)
* و در روایت شماره 675 گذشت که بنابر نقل طبرانی بریده گفته: وقتی من وارد مدینه شده و به مسجد رسیدم هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه تشریف داشت و عده ای در خانه حضرت ایستاده بودند. آن ها از من پرسیدند: چه خبر؟ گفتم: خبر خوب خدا فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان کرد گفتند: چرا تو (از لشکر جدا شده و زودتر) آمده ای؟ گفتم آمده ام تا به پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاع دهم که
ص: 2310
علی کنیزی از خمس را به خود اختصاص داده آن ها گفتند (آری) بگو تا او را از چشم پیامبر صلی الله علیه و آله بیندازی! (1) حضرت سخنان مرا شنیده، خشمگین بیرون آمد و فرمود:
﴿مَا بَالُ أقوَامٍ یَنتَقِصُونَ عَلِیّاً؟!
مَن یَنتَقِصُ عَلِیّاً فَقَدِ انتَقَصَنی...
وَ مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَقَد فَارَقَنِی، إنَّ عَلِیّاً مِنّی، وَ أنَا مِنهُ﴾.
خُلق من طينتي، و خُلقتُ من طينة إبراهيم، و أنا أفضل من إبراهيم، ﴿ذُرّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ [آل عمران (3): 34].
چرا عده ای از علی عیبجویی می کنند؟ هر کس از علی عیبجویی کند از من عیبجویی نموده و هر کس از علی جدا شود از من جدا شده علی از من است و من از او هستم. او از گِل و طینت من آفریده شده و من از طینت حضرت ابراهیم علیه السلام، گرچه من از حضرت ابراهیم افضل و برترم...
سپس فرمود: «ای بریده، مگر نمی دانی که حق علی (از خمس غنائم) بیش از آن جاریه است؟! او پس از من ولی و سرپرست شما است».
بریده می گوید: به حضرت عرض کردم شما را به حق صحبت و همراهی که با شما داشته ام سوگند می دهم که دستت را باز کنی تا از نو با شما بر اسلام بیعت نمایم (و اشتباه خود را با تجدید بیعت جبران نمایم) و از آن حضرت
ص: 2311
جدا نشدم مگر پس از تجدید عهد و بیعت بر اسلام. (1)
چنان که ملاحظه فرمودید، در روایات گذشته متن فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام و تأیید آن حضرت به گونه های مختلف نقل شده، و صدر روایت که مشتمل بود بر:
* دشمنی شدید بریده با امیرالمؤمنین علیه السلام
* دشمنی خالد بن ولید با آن حضرت
* تعیین و فرستادن امیرالمؤمنین علیه السلام برای تقسیم غنائم و تعیین خمس
* بدگویی بریده از امیرالمؤمنین علیه السلام
* شدت خشم و غضب پیامبر صلی الله علیه و آله
* پشیمانی و توبه بریده از دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام
* تجديد عهد و بیعت بریده پس از فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و... در بسیاری از مصادر نیامده است.
در منابع فراوان داستان خلاصه شده در آن که بریده می گوید: در سفر یمن با علی علیه السلام همراه بودم، از او بداخلاقی و خشونت دیدم.... و از بیان تفصیل ماجرا خودداری نموده اند. (2)
ص: 2312
احمد بن حنبل روایت بریده را به اختصار به کیفیت ذیل نقل کرده است:
[1744 /47] حدّثنا عبد الله، حدّثني أبي، حدّثنا روح، حدّثنا علي بن سويد ابن محجوف، عن عبدالله بن بريدة، عن أبيه، قال: بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم عليّاً [علیه السلام] إلى خالد بن الوليد ليقسم الخمس - و قال روح مرّة: ليقبض الخمس - قال: فأصبح علي [علیه السلام] و رأسه يقطر، قال: فقال خالد لبريدة: ألا ترى إلى ما يصنع هذا؟! - لما صنع علي [علیه السلام] - قال: و كنت أبغض علياً، قال: فقال: «يا بريدة أتبغض علياً»؟! قال: قلت نعم، قال: «فلا تبغضه».
قال روح مرّة: ﴿فَأَحَبَّهُ فَإِنَّ لَهُ فِی اَلْخُمُسِ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ﴾. (1)
بخاری روایت را به همین سند از محمد بن بشار چنین نقل کرده است:
[1745 /48] حدثني محمد بن بشار، حدثنا روح بن عبادة، حدثنا علي بن سويد، عن عبد الله بن بريدة، عن أبيه، قال: بعث النبي صلی الله علیه و آله عليّا [علیه السلام] إلى خالد ليقبض الخمس، و كنت أبغض علياً، و قد اغتسل، فقلت لخالد: ألا ترى إلى هذا؟ فلمّا قدمنا على النبي صلی الله علیه و آله ذكرت ذلك له، فقال: «يا بريدة أتبغض علياً»؟! قلت: نعم، قال: «لا تبغضه؛ فإن له في الخمس أكثر من ذلك». (2)
ص: 2313
ملاحظه فرمودید که در نقل بخاری گذشته از اختصار، روایت ناقص آمده و فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به محبت علی علیه السلام که: «فأحبّه» از آن حذف شده است. و عامه اعتراف کرده اند که در این گونه موارد بخاری روایت را ناقص می آورد! (1)
احمد بن حنبل حدیث دیگری نقل کرده که حضرت در ادامه جمع بین دو عبارت نموده - یعنی نهی از بغض و کینه و فرمان به محبت علی علیه السلام و فرمود:
[1746 /49] ... فَلا تُبغِضهُ ، و إن کُنتَ تُحِبُّهُ فَازدَد لَهُ حُبّا ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَنَصیبُ آلِ عَلِیٍّ فِی الخُمسِ أفضَلُ مِن وَصیفَهٍ. (2)
و در سه روایت اخیر عبارت: «من كنت وليه فعلى وليّه»، «و هو وليكم بعدى» و تعابیر مشابه آن حذف شده چنان که در روایت بزار نیز همین اتفاق افتاده! (3)
[1747 /50] و بنابر نقل ابن عساکر، پیامبر صلی الله علیه و آله کینه علی را نفاق دانسته و فرموده: «ای بریده، آیا پس از آن که از من جدا شدی منافق شده ای؟! (4)
ص: 2314
و پسر بریده - شاید برای حفظ آبروی پدرش - این جمله را نقل نکرده است!
پیش از این با اسناد متعدد و معتبر گذشت که عمران بن حصین می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله لشکری را به فرماندهی علی بن ابی طالب علیه السلام ترتیب داد. علی علیه السلام در آن سفر کاری کرد که برخی از اصحاب از آن ناراحت شدند؛ لذا چهار نفر هم پیمان شدند که قضیه را به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش دهند. هنگام بازگشت از سفر خدمت حضرت رسیده و شروع به صحبت کردند هر کدام که مطلب را نقل می کرد آن حضرت صورتش را از او بر می گرداند. هنگامی که چهارمین از آن ها حرفش تمام شد، پیامبر صلی الله علیه و آله با چهره ای متغیّر (و با عصبانیت) فرمود:
علی را رها کنید (یعنی دست از بدگویی او بردارید! این جمله را دو یا سه مرتبه تکرار و پس از آن فرمود:) علی از من است و من از او
ص: 2315
هستم، او پس از من سرپرست هر انسان با ایمان است
و بنابر روایات دیگر فرمود: آن ها را با علی چکار؟! علی از من است و من از اویم او پس از من سرپرست هر انسان با ایمان است.
و یا: از علی چه می خواهید؟! (بنابر نقلی این جمله را سه مرتبه تکرار و سپس فرمود:) علی از من است و من از علی، او پس از من ولی و سرپرست هر انسان با ایمان است. (1)
روایات صحیح و معتبر گذشته همه و معتبر گذشته همه تأیید روایات بریده است که در آن ولایت و سرپرستی امیرمؤمنان علیه السلام به صراحت آمده، (2) ولی دیگران از نقل آن امتناع ورزیده اند مثلاً روایت شماره 127 (3) در نقل طبرانی با همان سند آمده ولی عبارت «إن عليّاً وليّكم بعدي» از آن حذف شده است! (4)
شاید یکی از آن چهار نفر که با یکدیگر هم پیمان شدند تا قضیه را به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش دهند بریده اسلمی باشد که روایاتش گذشت و دو نفر دیگر یکی عمرو بن شاس اسلمی است و دیگری براء بن عازب و در روایات این دو نیز سخنی از ولایت مولا نیست، روایت عمرو بن شاس پیش از این گذشت. (5)
ص: 2316
روایت براء بن عازب را نیز ملاحظه فرمایید:
[1748 /51] ترمذی و دیگران از براء بن عازب روایتی معتبر شبیه روایت بریده نقل کرده اند که: پیامبر صلی الله علیه و آله دو لشکر فرستاد یکی به فرماندهی علی علیه السلام و دیگری به فرماندهی خالد و فرمود: هنگام جنگ، فرماندهی هر دو لشکر با علی علیه السلام است. پس از فتح علی علیه السلام کنیزی به خویش اختصاص داد و خالد در سعایت از علی علیه السلام نامه ای به پیامبر صلی الله علیه و آله نوشت و از من - يعنى براء بن عازب - خواست که آن را به دست حضرت برسانم. هنگامی که خدمت حضرت رسیدم و نامه را تقدیم کردم، رنگ چهره مبارک تغییر نمود و به من فرمود: «ما تقول في رجل يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله»، چه می گویی دربارهٔ کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست دارند؟! عرض کردم: پناه می برم به خدا از غضب خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله! من فرستاده هستم (یعنی مأمورم و معذور) پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت اختیار فرمود. (1)
نگارنده گوید قطعاً جمله پایانی روایت - که راوی گفته: پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت اختیار فرمود - درست نیست و براء بن عازب یا راویان دیگر نتوانسته اند یا نخواسته اند حقیقتی را که بریده و عمران ابن حصین نقل کرده اند، بیان نمایند.
ص: 2317
حفظ وجهه صحابه نزد مخالفین از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. آن ها برای رسیدن به این هدف دست به هر کاری می زنند. آن چه بر سر روایات فضائل و مناقب امیرمؤمنان علیه السلام آمده - به گونه های متفاوت، مانند: حذف، تقطیع، انکار، تحریف های لفظی و معنوی - ناشی از انگیزه های متعددی است که آبروداری برای صحابه از اساسی ترین آن انگیزه ها بشمار می رود.
نمونه هایی از امانتداری حافظان سنّت نبوی را ملاحظه فرمایید:
گذشت که روایت ویژگی های امیرمؤمنان از زبان سعد بن ابی وقاص در منابع متعدد از جمله صحیح مسلم این گونه نقل شده که: أمر معاوية بن أبي سفيان سعداً، (1) و شارحان در شرح آن تصریح کرده اند: مراد آن است که معاویه به سعد دستور داد که علی [علیه السلام] را ناسزا گوید ولی سعد امتناع نمود. (2)
این مطلب به وضوح در روایات شماره 1757 - 1758 دیده می شود.
[1749 /52] همین روایت از همین راوی یعنی عامر پسر سعد - در برخی از مصادر نقل شده و بخش اول آن - یعنی گفتگوی سعد با معاویه - به صورت کامل حذف شده و روایت با بیان ویژگی های امیر مؤمنان علیه السلام شروع شده است. (3)
[1750 /53] در برخی از منابع جمله فوق - یعنى: أمر معاوية بن أبي سفيان سعداً - از آن حذف شده و بقیه روایت آمده است! (4)
ص: 2318
[1751 /54] گاهی اسم معاویه به «رجلُ» تبدیل و از لفظ نکره استفاده شده و از امیرمؤمنان علیه السلام نیز با تعبیر: «أبا فلان» یاد شده تا معلوم نشود چه کسی فرمان ناسزا گفتن به امیرالمؤمنین علیه السلام را صادر کرده است. (1)
[1752 /55] در برخی از منابع عبارت: «بعض الأمراء» بکار رفته است، یعنی یکی از امیران چنین دستوری صادر کرد. (2)
ص: 2319
[1753 /56] گاهی این گونه نقل شده معاوية ذكر على بن أبي طالب [علیه السلام]. (1)
[1754 /57] برخی نقل کرده اند که دیگران نزد معاویه از آن حضرت بدگویی کردند و سعد معاویه را توبیخ کرد که چرا نزد تو از آن حضرت بدگویی می شود؟! (2)
[1755 /58] و بعضی بدون آن که نامی از معاویه ببرند گفته اند: عده ای در مجلسی از علی علیه السلام بدگویی و عیبجویی کردند سعد به آنان چنین گفت! (3)
[1756 /59] بلکه عده ای از عامه فقط پاسخ سعد به معاویه یا بخشی از آن را ذکر کرده و صدر روایت را کاملاً حذف کرده اند! (4)
و شگفت آن که گاهی از یک نفر مطالب گوناگون نقل شده است. (5)
ص: 2320
[1757 /60] ولی محبّ طبری روایت را بدون تحریف چنین نقل کرده:
عن سعيد، قال: أمر معاوية سعداً أن يسبّ أبا تراب، فقال: أما ما ذكرتُ..... (1)
[1758 /61] و در بعضی مصادر عامه از زبان خود سعد چنین آمده است:
عن سعد بن أبي وقاص، قال: أمرني معاوية أن أسبّ أبا التراب. (2)
[1759 /62] و در مسند ابوعوانه (متوفی 316) نیز این گونه آمده است که معاویه به سعد گفت: «ألا تسبّ عليّاً»؟! آیا تو علی را سب نمی کنی؟ (3)
[1760 /63] أرمى هرری شافعی در شرح صحیح مسلم در توضیح: «أمر معاوية... سعداً» تصریح کرده است:
معاویه به سعد بن ابی وقاص دستور داد که علی علیه السلام را سبّ کرده و ناسزا گوید ولی سعد نپذیرفت.
ولی بعداً کلام خودش را هم فراموش کرده و مانند دیگر شارحان به توجیه آن پرداخته و عین عبارت آنان را تکرار کرده که این کار از معاویه بعید است! (4)
نظیر همین مطلب از سندی در شرح سنن ابن ماجه دیده می شود. (5)
ص: 2321
[1761 /64] غالب شارحین صحیح مسلم و دیگر کتب حدیثی، روایات حاکی از فرمان معاویه به ناسزا گفتن به امیر مؤمنان علیه السلام را توجیه کرده و می گویند: «لابدّ و أن يتأوّل قول معاوية هذا» چاره ای نیست باید کلام معاویه توجیه شود.
[1762 /65] و با وجود صراحت عبارت: «أمر» باز می گویند: شاید سعد در میان جمعی بود که به آن حضرت ناسزا می گفتند ولی او از این کار امتناع نمود. معاویه خواست علت امتناعش را جویا شود تا بداند چرا او ناسزا نمی گوید. (1)
[1763 /66] و گفته شده: بر فرض که فرمان به ناسزا هم باشد، مراد تخطئه اجتهاد اوست، یعنی برای مردم بیان کن که نظر علی اشتباه است، مثلاً او در رفتاری که نسبت به عثمان و قاتلین او داشته به خطا رفته یا در جنگ و مبارزه با مسلمانان [!!] و امثال آن وگرنه تصریح به لعن - مانند کاری که نادانان بنی امیه مرتکب می شدند - هرگز از معاویه صادر نمی شود. ممکن نیست صحابی متدیّن بردبار اهل فضل و دانش [!!] چنین کاری کند. (2)
ص: 2322
واقعاً عجیب است که از سویی روایات فضائل را توجیه نموده و از معنای واقعی اش برگردانده و تحریف می کنند تا هدفی که خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله دنبال کرده اند - یعنی برتری و امتیاز امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران - معلوم نشود؛ و از سوی دیگر مخالفت و کینه دشمنان اهل بیت علیهم السلام را مخفی و توجیه می کنند!
کسی که به جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام آمده و می خواهد خون او را بریزد چگونه راضی به لعن و سبّ آن حضرت نباشد؟! او ریختن خون حضرت را از روی اجتهاد!!! - روا دانسته، سبّ و لعن که برایش سهل و آسان است!!
چنان که گذشت جنگ با امیر مؤمنان علیه السلام جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله و جنگ با خداست، پس چگونه کسی که ادّعای مسلمانی دارد حاضر می شود معاویه و منافقان گرد او همچون عمرو بن عاص و... را صحابی متدین بردبار و اهل فضل و دانش بداند و از آن ها دفاع کند؟! در حالی که امیرمؤمنان علیه السلام او را از کفار دانسته و دشمنی او را با بنی هاشم و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله با تأکید و سوگند اینگونه بیان می فرماید که: او دوست دارد برای خاموش کردن نور خدا، احدی از بنی هاشم را زنده نگذارد. (1)
آری اینان آن روز نبودند تا در جبهه باطل به یاری طلقا و نواصب بشتابند الان با قلم های مسمومشان از آنان دفاع کرده، به گمراه کردن دیگران پرداخته و نفاق درونی خویش را این گونه آشکار می کنند.
ص: 2323
اما توجیه معنای «سبّ» به «تخطئه در اجتهادم، این دخالت در معنای لغوی است که در هیچ قومی، چنین استعمالی وجود ندارد و هیچ کس «تخطئه» را «سبّ و ناسزا» نمی گوید. (1)
و از آن قبیح تر - بلکه عذر بدتر از گناه! - نسبت خطا دادن به امیرمؤمنان علیه السلام است که می گویند: آن حضرت اشتباه کرده که با مسلمانان جنگیده است.
پس روایات معتبر در امر به قتال ناکثین و قاسطین و مارقین، روایت: ﴿عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ﴾ و تصريح اعلام عامه به حقانیت آن حضرت چه می شود؟! (2)
لذا برخی از دانشمندان عامه این توجیهات را به شدت انکار کرده اند. (3)
پیش از این در روایت صحیح شماره 132 گذشت که:
معاویه از سفر حج برگشته بود و سعد بن ابی وقاص نزد او رفت. معاویه از علی علیه السلام به بدی یاد کرد، سعد خشمگین گردید و بر او اعتراض کرد و گفت: آیا چنین می گویی دربارۀ کسی که خودم از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم درباره اش فرمود: «هر کس من مولی (و سرپرست) او هستم، علی علیه السلام ولی (و سرپرست) اوست».
و فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون به موسی علیه السلام هستی جز آن که پس از من پیامبری نخواهد بود.»
ص: 2324
و (در جنگ خیبر) فرمود: «امروز پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست دارد». (1)
آیا معاویه چه گفت که سعد خشمگین شد و بر او اعتراض کرد؟!
مصادر روایت، همه حاکی از یک قضیه است و آن هم ناسزاگویی و جسارت معاویه - که قطعاً از روی دشمنی بوده و سعد را به خشم آورده - به امیرمؤمنان علیه السلام، و کسی که با آن حضرت دشمنی کرده و ناسزا بگوید نزد اهل تسنن محکوم به کفر است.
[1764 /67] شاه عبدالعزیز دهلوی در تحفه اثنا عشریه تصریح کرده که:
محارب حضرت مرتضی علیه السلام اگر از راه عداوت و بغض است، نزد علمای اهل سنت کافر است بالاجماع، و همین است مذهب ایشان در حق خوارج و اهل نهروان، و حدیث: «حربك حربي... » نزد ایشان بر همین حرب محمول است.... (2)
سپس برای حفظ آبروی امثال معاویه و عمرو بن العاص می گوید:
و در اصحاب صفین چون این امور بالقطع ثابت نشده، توقف و سکوت لازم است نظر به عمومات آیات و احادیث داله بر فضائل صحابه بلکه جميع مؤمنین و امید شفاعت و نجات به عفو پروردگار.
ص: 2325
آری! اگر از جماعت شام بالیقین کسی را معلوم کنیم که عداوت و بغض حضرت امیر علیه السلام داشت به حدی که تکفیر آن جناب يا لعن و سبّ آن عالی قباب می کرد او را بالیقین کافر خواهیم دانست، و چون این معنا تا حال از روی روایت معتبره ثابت نشده، و اصل ایمان آن ها بالیقین ثابت است، تمسک به اصل داریم.
بالجمله ؛ اجماع اهل سنت است بر آن که تکفیر کننده حضرت امیر علیه السلام یا منکر بهشتی بودن ایشان یا منکر لیاقت خلافت ایشان - به اعتبار اوصاف دین مثل علم و عدالت و تقوا و ورع- کافر است، و چون این معنا در حق خوارج نهروان بالقطع به ثبوت پیوست، آن ها را کافر می گویند، و از دیگران هرگز به ثبوت نرسیده [لذا] آن ها را تکفیر نمی کنند، این است تنقیح مذهب اهل سنت در این باب و موافق اصول ایشان ؛ زیرا که اجماع دارند بر آن که منکر ضروریات دین کافر است. و علو درجه ایمان حضرت امیر علیه السلام و بهشتی بودن ایشان و لایق خلافت پیغمبر [صلی الله علیه و آله] بودن از روی احادیث بلکه آیات قطعیه متواتره ثابت است، پس منکر این امور کافر باشد. (1)
بعضی خواسته اند ناسزاگویی معاویه و یارانش به حضرت امیر علیه السلام را به هر نحوی شده توجیه یا انکار نمایند، ولی این مطلب از مسلّمات است. ذیل عنوان: «شکستن حرمت امیر مؤمنان علیه السلام» برخی از آثار در این زمینه نقل شد. (2)
ص: 2326
[1765 /68] ذيل آيه شريفه: ﴿هَذَانِ خَصْمَانِ أَخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ﴾ [الحج (22): 19] روایات فراوانی نقل شده که این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت حمزه علیه السلام و عبيدة بن حارث از لشکر اسلام و عُتبه و شَيْبه - فرزندان ربيعه - و وليد بن عُتبه از لشکر مشرکین نازل شده است. (1)
در این روایات تصریح به نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام شده است. (2)
[1766 /69] حجاج بن منهال استادِ، بخاری، همین روایت را با همین سند نقل کرده و گفته: «نزلت فی حمزة و صاحبيه» (3) یعنی آیه درباره حمزه و دو رفیق همراهش نازل شد او با نقل به معنا کردن،روایت تلاش در کتمان نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام دارد!
[1767 /70] ذهبی و ابن حجر از خطیب بغدادی نقل می کنند که ابوسعید
ص: 2327
عدوی، حسن بن علی بن صالح می گوید: سنه 222 هجری در بصره دیدم مردم اطراف پیرمردی جمع شده اند پرسیدم این کیست، گفتند: خراش بن عبدالله خادم انس بن مالک، عده ای مطالب او را می نوشتند من هم از کسی قلمی گرفتم و 13 حدیث در فضائل علی [علیه السلام] از روایات او یادداشت کردم. (1)
[1768 /71] در برخی منابع به جای عبارت: «و كتبت هذه الثلاثة عشر حديثاً في فضل علي» آمده است:
و كتبت هذه الثلاثة عشر - أو الأربعة عشر - حديثاً في أسفل نعلي. (2)
چگونه می توان ته کفش چیزی نوشت!
آیا ته کفش جای نوشتن 13 حدیث را دارد!
و آیا برای این عبارت مفهوم صحیحی می توان تصور نمود؟! (3)
پیامبر صلی الله علیه و آله در مذمت خوارج فرموده اند: ﴿یَخْرُجُونَ عَلَی خَیْرِ فِرْقَهٍ مِنَ اَلنَّاسِ﴾ یعنی: آن ها بر بهترین گروه مردم خروج می کنند، (4) چون در این روایت اميرالمؤمنین علیه السلام و یارانش «بهترین گروه» معرفی شده اند سعی و اهتمام مخالفان بر آن است که روایت تحریف شود.
ص: 2328
[1769 /72] در مصادر فراوان آن را چنین نقل کرده اند که: «و یخرجون علی حين فرقة من الناس يعني آن ها هنگام اختلاف و تفرقه مردم خروج می کنند» (1) و برخی آن را با تعبیر «یخرجون على حين فترة من الناس» روایت کرده اند. (2)
[1770 /73] با آن که بنابر نقل عينى و ابن حجر عسقلانی در برخی از نسخه های بخاری فقط تعبیر «خیر فرقة» بوده است. (3)
[1771 /74] و از کلام عینی شارح بخاری کاملاً روشن است که در نسخه بخاری او نیز «خیر فرقة» بوده است چون در شرح می نویسد: قوله: «یخرجون على خير فرقة من الناس» (4) و سپس به توضیح آن می پردازد.
و شگفت آن که ناسخان یا ناشران حتى عبارت متن نسخه عمدة القاری را تغییر داده و به: «علی حین فرقة» تبدیل کرده اند گرچه با توجه به عبارت شرح جای شک و تردید برای کسی باقی نمی ماند
[1772 /75] سیوطی به نقل از قرطبی می نویسد بیشتر راویان «خیر فرقة» نقل کرده اند (5) و فقط سمرقندی و ابن ماهان «حین فرقة» گفته اند.
[1773 /76] در احکام القرآن ابن عربی (متوفی 543) و تفسیر قرطبی (متوفی 671) تصریح شده که: «خیر فرقة» صحیح تر است. (6)
ص: 2329
شاید بتوان گفت کلام ابوسعید خُدری نیز شاهدی برای تأیید نقل: «خیر فرقة» است که پس از نقل حدیث گفته: من گواهی می دهم که این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم و گواهی می دهم که علی علیه السلام با آن ها مبارزه کرد- و بنابر نقلی: آن ها را کشت - و من هم با او همراه بودم. (1)
یعنی ابوسعید، علی علیه السلام را رهبر بهترین فرقه دانسته و به همراهی خویش با آن حضرت افتخار نموده است.
[1774 /77] و هواداران بنی امیه اصرار دارند هنگام نقل این روایت عبارت: «حين فرقة» را نقل کنند تا برتری امیر مؤمنان علیه السلام و اصحابش کتمان شود! (2)
[1775 /78] بزار (متوفی 292) به سند صحیح نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من در کنار حوض (کوثر) با عصای خویش مردم را از آن دور می کنم برای (آن که) اهل بیتم (از آن سیراب شوند) به گونه ای که عصایم شکسته شود! (3)
[1776 /79] همین روایت در مصادر فراوان از همین راوی نقل شده ولی
ص: 2330
«لأهل بيتي» تبديل به «لأهل اليمن» شده و اینگونه نقل شده است: من در کنار حوض با عصای خویش مردم را از آن دور می کنم برای (آن که) اهل یمن (از آن سیراب شوند) به گونه ای که عصایم شکسته شود! (1)
[1777 /80] در تاریخ یعقوبی - درباره آخرین قسمتی که از قرآن نازل شده آمده است: قد قيل: إن آخر ما نزل عليه: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾ [المائدة (5): 3]، و هي الرواية الصحيحة الثابتة الصريحة، و كان نزولها يوم النصّ على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه بغدير خم. (2)
از ترجمه تاریخ یعقوبی مرحوم آیتی که بر طبق نسخه های متعدد و معتبر تاريخ يعقوبی انجام شده نیز این مطلب روشن است. (3)
[1778 /81] ولی برخی آن را تحریف و «یوم النصّ» را تبدیل به «یوم النفر» و «بغدیر خم» را تبدیل به «بعد ترحم» نموده و این گونه نقل کرده اند:
ص: 2331
وهي الرواية الصحيحة الثابتة الصريحة و كان نزولها يوم النفر على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه بعد ترحم. (1)
لشکر اسلام پس از غزوه حدیبیه به جحفه رسید، در آن جا آبی نبود، پیامبر صلی الله علیه و آله در چند نوبت متوالی چند نفر را با شتران آبکش برای آوردن آب فرستاد آن ها از ترس دشمن برگشته و نتوانستند آبی بیاورند ولی آخرین نفر (بدون هیچ ترس و واهمه) رفت و با شتران آبکش و مشک های پر از آب برگشت، صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله بلند شد و برای او به نیکی دعا فرمود. (2)
در روایت ابن حجر عسقلانی، نفر اول سعد بن مالک (سعد بن ابی وقاص) و نفر آخر امیرالمؤمنین علیه السلام معرفی شده اند ولی مطلب با کمال اختصار در دو سطر نقل شده و سعی در کم رنگ نشان دادن فضیلت مولا شده است.
[1779 /82] قال ابن حجر: نزل النبي صلی الله علیه و آله الجحفة في غزوة الحديبية فلم يجد بها ماء فبعث سعد بن مالك فرجع بالروايا واعتذر فبعث النبى صلی الله علیه و آله علياً [علیه السلام] فلم يرجع حتى ملأها. (3)
در روایت واقدی مطلب با تفصیل بیشتری نقل شده ولی هیچ یک از آن افراد را نام نبرده و با تعبیر: «رجلاً» از آنان یاد شده است.
ص: 2332
پس گذشته از کتمان نام امیرالمؤمنین علیه السلام، دیگران را- که از دشمن ترسیده اند و... نیز نام نبرده که به نظر می رسد غیر از سعد بن ابی وقاص دیگران از خلفا بوده اند. (1)
ولى تحریف به این جا ختم نمی شود بلکه در ادامه برای کم رنگ نشان دادن این فضیلت مولا مطلب به گونه ای بیان شده که دیگران هم در آوردن آب با نفر سوم شریک بوده اند، با آن که سیاق روایتش به روشنی دلالت بر فضیلت و شجاعت نفر سوم (یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام) و ترس همراهانش دارد.
[1780 /83] قال الواقدي: فلما نزل رسول الله صلی الله علیه و آله الجحفة لم يجد بها ماءً فبعث رجلاً في الروايا إلى الخرار فخرج الرجل غير بعيدٍ فرجع بالروايا فقال: يا رسول الله ما أستطيع أن أمضي قدماً رعباً! فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اجلس»! و بعث رجلاً آخر فخرج بالروايا حتى إذا كان بالمكان الذي أصاب الأول الرعب فرجع فقال له: رسول الله صلى الله عليه و سلم: «ما لك»؟! فقال: لا والذي بعثك بالحق ما أستطيع أن أمضى رعباً! قال: «اجلس»!
ثم بعث رجلاً آخر فلما جاوز المكان الذي رجع منه الرجلان قليلاً وجد مثل ذلك الرعب فرجع.
فدعا رسول الله صلی الله علیه و آله رجلاً من أصحابه فأرسله بالروايا و خرج السقاء معه، وهم لا يشكون في الرجوع لما رأوا من رجوع النفر، فوردوا الخرار فاستقوا ثم أقبلوا بالماء. (2)
ص: 2333
مواردی از تحریفات لفظی پیش از این گذشت مانند:
صفحه 115 بعضی از ناقلان، الفاظ روایت طير: «بِأَحبٌ خَلْقِكَ إِليكَ» را به: من تحبّه»، «برجل يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله» و... تغییر داده اند.
تحریف دیگر آن که در روایت آمده بود ابوبکر و عمر - و بنابر نقلی: عثمان- می خواستند نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بروند و حضرت آن ها را برگرداند، ولی عده ای این قسمت را حذف نموده و بعضی دیگر آن را به لفظ مبهم «رجل» تبدیل کرده اند.
وجود این عبارت در روایت نقش مؤثری در فهم مراد از آن دارد بویژه در پاسخ کسانی که خلفا را برتر از امیرالمؤمنین علیه السلام می دانند.
صفحه 129 در روایت شماره 2 به سند صحیح گذشت که ابوبکر شنید صدای عایشه بلند شده و سر پیامبر صلی الله علیه و آله فریاد می کشد: به خدا می دانم که علی نزد تو از پدرم [و از من] محبوب تر است!
هیثمی تذکر داده که ابوداود در سنن این روایت را نقل کرده ولی محبوب تر بودن امیرالمؤمنین علیه السلام را نیاورده است!
صفحه 248 در روایت عمران بن حصین آمده است: «عليٌّ [إن علياً ] منّي و أنا منه، و هو ولي كل مؤمن [من] بعدي» ولی در نقل مستدرک حاکم، سنن نسائی و سبل الهدى والرشاد عبارت: «من بعدي» يا «بعدي» حذف شده و در برخی منابع دیگر: «وليكم بعدي» يا «وليّ كل مؤمن بعدي» کاملاً حذف شده است.
صفحه 281 بنابر نقل هیثمی روایت بریده را - شماره 148 «لا تقع في علي؛ فإنه منّي وأنا منه، و هو وليكم بعدي، و إنه منّي وأنا منه، و هو وليكم بعدي» - ترمذى نیز به اختصار نقل کرده ولی در سنن ترمذی یافت نشد.
ص: 2334
صفحه 343 - 344، 382 - 383 پیش از این در روایت شماره 188 - به سند صحیح از حاکم نیشابوری به نقل از زید بن ارقم گذشت که: ثم راح رسول الله صلی الله علیه و آله عشية فصلّى ثم قام خطيبا فحمد الله و أثنى عليه وذكر و وعظ فقال ما شاء الله أن يقول.
و گذشت که بر:جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا مَولاهُ» یا با اضافه: «وال من والاه و عاد من عاداه عاداه... » خطبه صدق نمی کند، چه رسد خطبه ای عظیم که در کلام ابن كثير آمده: فخطب خطبة عظيمة! چرا اهل تسنن قسمت های دیگر خطبه را نقل نکرده اند؟! کاملاً روشن است که وجهی نداشته جز دلالت آن بخش ها بر امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام.
صفحه 351 - 353 کلام سعد بن ابی وقاص - در روایت شماره 204 - در نهی از ناسزاگویی به امیرالمؤمنين علیه السلام: فلا تسبّه، فلو وضع المنشار على مفرق رأسي ما سببتُه أبداً بعد ما سمعت [من] رسول الله صلی الله علیه و آله ما سمعت: «من كنت مولاه فعلی مولاه» در منابع مختلف به سه کیفیت نقل شده و در کیفیت دوم و سوم روایت تحریف و حدیث غدیر از آن حذف شده است.
صفحه 356 روایات متعدد در گزارش وقایع بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله و از حج نقل شده که حدیث غدیر در آن نیامده است.
صفحه 424 - 425 به نظر می رسد افزودن جمله: «و أزواجي أمهاتهم» در حدیث غدیر برای تحت الشعاع قرار دادن امر ولایت و رهبری امیرمؤمنان لیه السلام و کاستن از اهمیت آن به همطراز قرار دادن شأن همسران پیامبر صلی الله علیه و آله - و البته آن هم فقط عایشه! - با امیر مؤمنان علیه السلام باشد. این عبارت در منابع معتبر شیعه و بسیاری از منابع عامه نیست.
ص: 2335
صفحه 447 بعضی بخش: إلّا أنّه لا نبيّ بعدي» را از حدیث منزلت حذف کرده اند شاید به این خیال که بدین وسیله اطلاق منزلت زیر سؤال رود!
صفحه 447 - 452 قرائن داخلی حدیث منزلت (یعنی عبارات مهم و تعیین کننده مقصود) کتمان حذف و یا انکار شده است مانند جمله های:
«المدينة لا تصلح إلا بي أو بك»، صلاح نيست مدینه را خالی بگذاریم باید من یا تو در شهر بمانیم.
«إنه لابدّ من أن أقيم أو تقيم» چاره ای نیست یا من باید (در مدینه) بمانم یا تو.
«اِنَّهُ لا يَنْبَغِي اَنْ اَذْهَبَ إِلَّا وَأَنتَ خَليفتي» سزاوار نیست که من بروم (و در مدینه نباشم) مگر آن که تو به عنوان جانشين من آن جا بمانی.
و عبارات مشابه آن و نیز عبارت: «و أنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي» در ادامه حدیث منزلت که به سند صحیح گذشت، یا عباراتی چون: «و أنت خلیفتی».
صفحه 452 سند روایت شماره 219 با سند روایت شماره 1098 یکی است و متن آن متفاوت، یعنی ناقلانِ حدیث در روایت 1098 تعبير: «و أنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي» در حدیث منزلت را که صریح در خلافت اميرالمؤمنین علیه السلام بوده نقل نکرده و به نقل عبارت: «إنّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَ أَنتَ خليفتي» اکتفا نموده اند.
صفحه 454 افزودن عبارت (في أهلي) به روايت: «خلّفتك أن تكون خليفتي» در برخی از چاپ های المعجم الأوسط تا وانمود شود امیرمؤمنان علیه السلام فقط عهده دار امور خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله بوده نه جانشین آن حضرت در مدینه!
ص: 2336
دفتر دوم، صفحه 528 بخاری در تاریخ کبیر روایت عفیف را- که دلالت تقدّم اسلام امیرالمؤمنین علیه السلام دارد - ناقص نقل کرده و نامی از امیرالمؤمنین علیه السلام نبرده است!
صفحه 581 - 595 در مورد فضیلت 8 - تنها پاسخ مثبت در آغاز رسالت - در روایات شماره 371 تا 387 تحریفات لفظی فراوان رخ داده حتی در نقل از یک،راوی مانند روایات عَبّاد بن عبدالله اسدی، صفحه 592 - 593.
صفحه 584 در منابع متعدد مانند سیره ابن اسحاق (متوفی 151)، دلائل النبوة ابونعیم اصفهانی (متوفی 430) و دلائل النبوة بيهقى (متوفی 458) اصلاً مطالبی که بین پیامبر صلی الله علیه و آله و بستگانش رد و بدل شد نیامده و به نقل صدر روایت اکتفا شده است.
پاورقی صفحه 584 - 585 با مقایسه روایات شماره 374 - 375 معلوم می شود که روایت را احمد بن حنبل و نسائی به یک سند نقل کرده اند، ولی در نقل احمد جمله: «أنت أخي، و صاحبي، و وارثي، و وزيري» از کلام پيامبر صلی الله علیه و اله و جمله: «فبذلك ورثت ابن عمّي دون عمّي» از کلام امیرمؤمنان علیه السلام حذف شده است!
صفحه 589 در منابع متعدد کلام پیامبر صلی الله علیه و آله به: «أخي و كذا و كذا» تحريف و از نقل: «وصيّي و خليفتي فيكم» اجتناب شده است.
* در مورد دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله از بستگان خویش پس از نزول آیه شریفه: ﴿وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ [الشعراء (26): 214] - نيز تحريفات لفظی فراوان مشاهده می شود، به شرحی که ملاحظه می فرمایید:
ص: 2337
صفحه 599 - 600 بخاری با چشم پوشی از نص قرآن: ﴿الْأَقْرَبِينَ﴾ و روايات معتبر گذشته، روایاتی نقل کرده که آیه را مربوط به همه قبایل قریش می داند و اصلاً متعرض دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله از بستگان نزدیک خویش نشده است!
صفحه 584 - 593 عده ای دیگر این مطلب که کسی جز امیرمؤمنان علیه السلام دعوت را نپذیرفته و به آن پاسخ مثبت نداد را حذف کرده اند مانند ناقلان روایات شماره 373، 382، 383، 385 و روایت تاریخ کبیر بخاری که صفحه: 594 - 595 گذشت و برخی دیگر آن را به گونه های متفاوت - با تحریف فراوان - نقل کرده اند، چنان که ملاحظه می فرمایید:
روايت شماره 371: مَنْ یَضْمَنُ عَنِّی دَیْنِی، وَ مَوَاعِیدِی، وَ یَکُونُ مَعِی فِی اَلْجَنَّهِ، وَ یَکُونُ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی؟
روایت شماره 372: أَيُّكُمْ يَقْضِي عَنِّي دَيْنِي؟
روایت شماره 374: فَأَیُّکُمْ یُبَایِعُنِی عَلَی أَنْ یَکُونَ أَخِی وَ صَاحِبِی؟
روایت شماره 375: فَأَیُّکُمْ یُبَایِعُنِی عَلَی أَنْ یَکُونَ أَخِی وَ صَاحِبِی وَ وَارِثِی؟
روایت شماره 376: مَنْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَصَاحِبِي وَ وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعدي؟
روایت شماره 377: فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُني عَلَى هَذَا الأمرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي فيكُم؟
روایت شماره 378: و مَن يواخيني [منكم ] وَ یُوَازِرُنِی یَکُونُ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ یَقْضِی دَیْنِی؟
روایت شماره 379 مَنْ يُؤازِرُني على ما أنا عليه و يتابعني على أن يكون أخي وله الجنة؟
روایت شماره 380: فمن منكم يتابعني [يبايعني] عَلَی أَنْ یَکُونَ أَخِی وَ وَزِیرِی
ص: 2338
و وصيي و ينجز عداتي و قاضي ديني؟
روایت شماره 381: فَمَنْ یَقُومُ مِنْکُمْ یُبَایِعُنِی عَلَی أَنْ یَکُونَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی؟
روایت شماره 384: من يضمن عنّي ديني و يقضي عداتي و يكون معي في الجنة؟
روایت شماره 386: أيكم يقضي ديني و يكون خليفتي و وصتي من بعدي
روايت شماره 387: مَنْ یَضْمَنُ عَنِّی دَیْنِی، وَ مَوَاعِیدِی، وَ یَکُونُ مَعِی فِی اَلْجَنَّهِ، وَ یَکُونُ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی؟
صفحه 594 - 595: در کتاب التاريخ الكبير بخاری روایت تقطیع شده و مبهم چنین آمده است: (جمع رسول الله صلی الله علیه و اله منهم ثلاثين رجلاً على على من جمعت من أبي... فذكر الحديث) محقق کتاب گفته: در عبارت تغییر و سقطی واقع شده و معنای آن معلوم نیست!
صفحه 605: طبری و ابن عساکر و... روایت شماره 377 را از ابن اسحاق نقل کرده اند ولی در سیره ابن اسحاق به صورت کامل موجود نیست!
صفحه 733 - 734: در منابع فراوان از جمله صحیحین - هنگام نقل حديث رایت در نبرد خیبر - عبارات: «ليس بفرّار [بفارّ]»، «كراراً غير فرار»، «لا يولّى الدبر» که تعریض به فرار شیخین است و پس از جمله «لأعطينّ الراية رجلاً يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله ایراد شده، نیامده است.
صفحه 764 - 765: در روایات تصریح شده که ابوبکر و عمر در خیبر خود را پیش انداختند و در معرض آن قرار دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم را به آن ها بدهد. ولی در روایات متعدد از ذکر نام آن دو اجتناب شده است. تعابیر روایات - در
ص: 2339
مورد کسانی که خود را پیش انداختند - متفاوت است و گاهی آمیخته با ابهام نقل شده، مانند «مردم»، «ما»، «اصحاب»، «گروهی از اصحاب» «قريش»، «مَن = کسانی» در روایات فتشرّف لها الناس فتطاول الناس لها، فتطاولنا لها، فاستشرف لها أصحابه.... جماعة من أصحابه، فتطاولت لها قريش، فاستشرف لها من استشرف.
صفحه 769 - 774 روایات فرار انهزام و شکست ابوبکر و عمر در منابع متعدد و معتبر آمده است ولی بخاری و مسلم اصلاً متعرض میدان رفتن ابوبکر و عمر نشده اند چه رسد به انهزام و شکست خوردن آن دو.
در روایات دیگران نیز سعی و تلاش در تحریف، حذف، و مبهم آوردن عبارات مشهود است؛ زیرا خواسته اند منقصت ابوبکر و عمر به چشم نیاید! مثلاً هنگام بیان انهزام ابوبکر با تردید و احتیاط از او یاد شده که:... أحسبه قال: أبا بكر فرجع منهزماً، يعنی: خیال می کنم که راوی گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ خیبر ابوبکر را به میدان فرستاد ولی او شکست خورده بازگشت.
و در گزارشی دیگر شخص فراری به صورت مبهم: «رجلاً» ذکر شده!
و در منابع متعدد تصریح شده است که پس از فرار عمر از میدان رزم و بازگشت، او و یارانش به یکدیگر نسبت ترس و بزدلی داده و همدیگر را ترسو می خواندند، ولی عده ای آن را نقل نکرده و بعضی دیگر آن را این گونه تحریف کرده اند: پس از بازگشت او با مردم و مردم با او به گفتگو پرداختند! یا: پرچمدار مهاجران به یارانش نسبت کوتاهی و کندی می داد.
بعضی با عباراتی محترمانه بجای «فرار»، «انهزام» و «شکست» گفته اند: ابوبکر و عمر به میدان رفتند ولی فتح و ظفر حاصل نشد! و...
صفحه 793 عبارت طحاوی که درباره اعتبار دو روایت در ردّ شمس گفته:
ص: 2340
«و هذان الحديثان ثابتان، ورواتهما ثقات» در مشکل الآثار مطبوع نیست، با آن که به نقل بزرگان اهل تسنن گذشت.
صفحه 804 در مسند ابویعلی در روایت مربوط به نگهداری دختر حضرت حمزه علیه السلام - روایت شماره 592 - آمده: «و أمّا أنت يا علي، فأنا منك وأنت وصيّي» ولی بخش: «و أنت وصيّي» در بخاری و منابع دیگر نیامده است.
صفحه 809 - 813 ناقلان روایات تبلیغ برائت (آیات اول سوره توبه) توسط امیرالمؤمنین علیه السلام با دین خدا و سنت نبوی بازی کرده هر کس هر مقدار را خواسته حذف کرده و هر چه خواسته افزوده و به هر کیفیتی که مایل بوده نقل کرده است!! به عنوان مثال مقایسه کنید روایات شماره 596 - 597 را با یکدیگر یا روایات شماره 599 - 600 را با آن چه عسقلانی (صفحه 812) نقل کرده که عبارت: «ثم دعاه» از آن روی که حاکی از عزل ابوبکر بوده حذف شده است.
صفحه 814 - 815 در برخی از آن روایات آمده: (و أمر عليّاً أن ينادي بهؤلاء الكلمات) و عبارت موهم آن است که ابوبکر- که بنابر روایات ساختگی امیر الحاجّ شده بود - به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان داد که تبلیغ برائت نموده و آن کلمات را در ملأ عام اعلان نماید!
تحریف گران به این اکتفا نکرده و با نادیده گرفتن اختصاص این فضیلت به امیرالمؤمنین علیه السلام و عزل ابوبکر - در ادامه افزوده اند: هرگاه علی علیه السلام خسته می شد ابوبکر آن را اعلام می نمود.
و یا آن که هرگاه صدای آن حضرت می گرفت ابو هریره آن را اعلام می نمود.
بلکه بعضی گفته اند: دیگران از جانب ابوبکر مأمور به این کار بودند و علی علیه السلام به آن ها پیوسته است!
ص: 2341
صفحه 819 - 820 در روایات معتبر نقل شده که: ﴿لا يؤدي عنِّي إلّا أنا أو على﴾ و ﴿لَنْ یُؤَدِّیَ عَنْکَ الّا أنْتَ أو رَجُلٌ مِنْکَ﴾ يا عبارات مشابه آن.
عده ای آن را تحریف کرده و به: (إلّا أنا أو رجل من أهل بيتي) يا: (من أهلي) يا: (إلّا رجل من قومي) تغيير داده اند به شرحی که گذشت.
صفحه 854 - 858 در فضیلت سدّ الابواب فقط یکی از روایات ابن عمر بررسی شد که به کیفیت های گوناگون نقل و تلاش شده که چیزی واضح بیان نشود. ناقلان در چهار نقل،اول به جمله ای کوتاه: «این خانه اوست»، «این خانه اوست کنار خانه پیامبر صلی الله علیه و آله» و... اکتفا نموده و مطلبی که فوق العاده اهمیت داشته و در کیفیت پنجم و ششم گذشت - یعنی بستن درب خانۀ همۀ اصحاب مگر درب خانه علی علیه السلام- را ذکر نکرده اند.
صفحه 889 بخاری در تاريخ روايت: « لاَ یَحِلُّ اَلْمَسْجِدَ لِجُنُبٍ إِلاَّ لِمُحَمَّدٍ [صلی الله علیه و آله] و آل محمد [صلی الله علیه و آله] را این گونه نقل نموده: «لا يحلّ المسجد لجنب إلا لكذا».
صفحه 891 - 892 در مسند اسحاق بن راهويه آمده: «وجّهوا هذه البيوت عن المسجد؛ فإني لا أحلّ المسجد لحائض ولا جنب إلا لمحمد و آل محمد».
ولی در منابع متعدد بخش: «إلّا لمحمد وآل محمد صلی الله علیه و آله» را حذف کرده اند، چنان که در سنن بیهقی نیز بدان اشاره شده است
صفحه 923 - 924 در مناشده امیرالمؤمنین علیه السلام - روایت شماره 657 - آمده: فَأَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ لَهُ زَوْجَةٌ مِثْلُ زَوْجَتِي فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ [صلی الله علیه و آله] سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ [هذه الأمة] غَيْرِي؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ لاَ.
ولی در نقل ابن عساکر دمشقی قسمت «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ [هذه الأمّة]» حذف شده است.
ص: 2342
صفحه 931 در روایت معتبر شماره 658 گذشت که امام مجتبی فرمود: ﴿یا أیهَا النَّاسُ! لَقَدْ فَارَقکُم رَجُلٌ مَا سَبقَهُ الاوّلُونَ وَ لاَ یدرِکُهُ الآخِرُونَ﴾، ای مردم، کسی از شما جدا شد که کسی از گذشتگان بر او پیشی نگرفته و کسی از آیندگان نیز به رتبه او نخواهد رسید.
در صحیح ابن حبان كلمه «الأولون» را از روایت انداخته اند تا برتری امیر مؤمنان علیه السلام بر صحابه روشن نگردد و کسی به این نقل معتبر و مهم استناد ننماید.
دفتر سوم، صفحه 968 در روایت معتبر شماره 676 گذشت که: «از میان شما کسی بر تأویل قرآن خواهد جنگید همان گونه که من بر تنزیل آن جنگیدم». هر کسی خیال می کرد حضرت او را نام می برند، ابوبکر پرسید: آیا آن شخص من هستم؟ حضرت فرمود: «نه»، عمر گفت: من هستم؟ حضرت فرمود: «نه، او کسی است که به وصله زدنِ نعلين من مشغول است» یعنی علی علیه السلام.
بعضی این حدیث را از همین راوی - یعنی ابوسعید خُدری - روایت کرده اند ولی فقط سطر اول حدیث را نقل کرده و دنباله اش را- که دلالت دارد این مطلب درباره امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است - حذف نموده اند.
صفحه 977 - 978 نظیر تحریف گذشته در روایتی مشابه در منابع مختلف تکرار شده، و برخی تحریف نام شیخین را به «صحابه» یا «مردم» بر آن افزوده اند.
صفحه 998 بخاری در تاریخ روایت شماره 695 را نقل نموده و ذیل آن - یعنى جمله: «فوال من والاهم وعاد من عاداهم» - را ذکر نکرده است.
پاورقی صفحه 1176 در روایت آمده و قال: علیه السلام-: اللهم عافني مما ابتليت به طلحة والزبير من قتل المسلمين در البداية والنهاية «من قتل المسلمين» حذف شده.
ص: 2343
صفحه 1068، 1260 - 1261 در روایت 786 گذشت که: عن زرّ أنه سمع عليّا علیه السلام يقول: أنا فقأت عين الفتنة، و لولا أنا ما قتل [قوتل] أهل النهروان و أهل الجمل.
در برخی از مصادر (أهل الجمل) حذف شده و در برخی دیگر (أهل الجمل) تبدیل به عبارت مبهم (فلان و فلان و فلان) شده است
پاورقی صفحه 1232 - 1233 در منابع تاریخی آمده که در جنگ جمل هنگامی که بنی اسد و بنی طی پیشنهاد پیوستن به لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام را دادند، آن حضرت نپذیرفت و به آنان فرمود: «اِلْزَمُوا قَرَارَکُمْ فَفِی اَلْمُهَاجِرِینَ کِفَایَةٌ».
این عبارت دلالت بر کثرت مهاجران در لشکر آن حضرت دارد ولی در البداية والنهاية 263/7 «في المهاجرين كفاية» تحریف شده به: في من معي كفاية! و غرض از این تحریف روشن است که آن ها منکر حضور معظم صحابه در لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام هستند به شرحی که گذشت.
صفحه 1247 در روایت شماره 822 آمده: أمر علىٌّ بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين. ولی برخی نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را از روایت حذف کرده اند.
صفحه 1247 در روایت شماره 823 به نقل از عمار آمده: ان رسول الله أمر عليّا [علیه السلام] بقتال الناكثين.... ولی برخی نام امیرالمؤمنین علیه السلام را از روایت حذف کرده و آن را این گونه نقل کرده اند که عمار گفت: أمرني رسول الله صلی الله علیه و آله بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين يا: أمرت أن أقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين
صفحه 1248 - 1249 نظیر تحریف گذشته درباره ابوایوب انصاری و روایت او اتفاق افتاده است.
ص: 2344
صفحه 1250 - 1251 در روایات، خوارج «شرّ الخلق والخليقة» و قاتلانشان «خير الخلق والخليقة» و... معرفی شده اند، در بسیاری از منابع بخش: «خیر الخلق والخليقة» از روایت حذف شده و کمتر کسی حاضر شده که آن را نقل نماید.
صفحه 1252 در روایات دیگر آمده است: «یقتل هذه العصابة خير أمتي» و يا: خیر اُمتي [من] بعدي»، یعنی گروه خوارج را بهترین امت من و بنابر نقلی: بهترین امت پس از من می کشد که اشاره به امیرمؤمنان علیه السلام است.
ولی برخی تعبیر: «[من] بعدي» را حذف کرده و برخی دیگر علاوه بر آن «خیر» را تبدیل به «خیار» کرده و گفته اند: «یقتلهم خيار أمتي» تا از اهمیت مطلب کاسته و امیرمؤمنان علیه السلام بهترین امت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله» معرفی نشود بلکه «بهترین امت» وصف مجموع کسانی باشد که خوارج را می کشند.
صفحه 1254 - 1255 در روایت معتبر شماره 811 صفحه 1081 - 1082 گذشت که در منابع فراوان با اسناد معتبر از عمار نقل شده که می گفت:
وَ اللَّهِ لَوْ هَزَمُونَا حَتَّی یَبْلُغُوا بِنَا سَعَفَاتِ هَجَرَ لَعَلِمْنَا أَنَّا عَلَی الْحَقِّ وَ أَنَّهُمْ عَلَی الْبَاطِلِ. وفي رواية: لعلمت أن صاحبنا على الحق وهم الباطل.
برخی همین روایت را به نقل از همین راوی تحریف نموده و به جای لفظ «صاحبنا» که مراد امیرالمؤمنین علیه السلام است لفظ «مصلحينا» بکار برده اند، که مفاد کلام این می شود که «مصلحین ما بر حق هستند» و برخی دیگر آن را به عبارت: «مصلحتنا على الحق» تغییر داده اند!
صفحه 1255، 1275 در منابع معتبر عامه آمده: «ويح عمار تقتله الفئة الباغية، عمار يدعوهم إلى الله - أو إلى الجنة - و يدعونه إلى النار» بعضی دست به تحریف زده و جمله: «تقتله الفئة الباغية» را از روایت حذف کرده اند!
ص: 2345
شگفت آن که عسقلانی ادعا کرده ظاهراً بخاری خودش به جهت نکته دقیقی آن را عمداً حذف کرده است!
صفحه 1255 بخاری در تاریخ روایت گذشته را به گونه ای نقل می کند که از آن مطلبی استفاده نشود؛ زیرا نامی از عمار نمی برد و به نقل از عبدالله بن عمرو بن العاص گفته: سمعت النبی صلی الله علیه و آله: «تقتله الفئة الباغية».
صفحه 1255 - 1256 در برخی از مصادر کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در مذمّت لشکر جمل و خوارج این گونه آمده: لقد علمت عائشة بنت أبي بكر أن جيش المروة و أهل النهروان [النهر] ملعونون على لسان محمد صلی الله علیه و آله.
که «جيش المرأة» تبدیل به: «جيش المروة» شده است.
و در روایت طبرانی به نقل «أهل النهروان» اكتفا و بقیه حذف شده است!
صفحه 1256 - 1259 روایات مربوط به «ذو الثدية» بسيار مشوّش نقل شده و كاملاً روشن است که ناقلان نخواسته اند فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام آشکار گردد.
صفحه 1259 - 1260 در روايات كلاب حوأب نكات مهمی بوده که از آن حذف شده که به دو مورد اشاره می شود:
الف) در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح شده: «و هي في فئة باغية» که از آن استفاده می شود عایشه در گروه تجاوزگر است.
ب) عایشه می گوید: ثم دعا علياً فناجاه بما شاء، يعني: پيامبر امیرالمؤمنین علیه السلام را خواست و آهسته هرچه می خواست به او فرمود.
اسکافی معتزلی می گوید: آیا بیانی روشن تر از این وجود دارد که علی علیه السلام در تمام برنامه هایش فقط تابع دستور پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است؟!
ص: 2346
پاورقی صفحه 1322 در روایتی از حذیفه اشاره شده که ابوموسی اشعری از منافقين ليلة العقبه بوده است. در برخی از منابع از ابوموسی نامی برده نشده و یا به عنوان «رجل من أهل العقبة» از او یاد شده است.
و از آن شگفت تر آن که در برخی از مصادر حدیثی «حربُ لله و لرسوله» در عبارت «أشهد بالله أن اثنى عشر منهم حرب لله و لرسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد تبدیل به حزب الله و رسوله» شده است!!
دفتر چهارم، صفحه 1460 - 1461 در روایت شماره 915 آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله در بیماری وفات فرمود: «ادعو لي عليّاً» یعنی: به علی بگویید بیاید که با او کار دارم عایشه گفت: به ابوبکر نگویم بیاید؟ حفصه گفت: به عمر نگویم بیاید، ام الفضل (زن عموی پیامبر صلی الله علیه و آله) گفت: به عباس نگویم بیاید، حضرت در پاسخ هر کدام فرمود: بیاید. هر سه نفر حاضر شدند هنگامی که حضرت سر مبارک را بلند کرد و علی علیه السلام را ندید سکوت اختیار کرده و حرفی نزد.
عمر رو به حاضرین کرد و گفت: بلند شوید، اگر حضرت با ما کاری داشت می گفت. این مطلب سه بار اتفاق افتاد.
در سنن أبي داود کلام اخیر عمر حذف شده است!!
صفحه 1607 - 1608 در روایات شماره 1090 تا 1097 ویژگی های علی علیه السلام به روایت سعد بن ابی وقاص به گونه های مختلف نقل شده است. در روایت ضیاء مقدسی - روایت شماره 1091 - حدیث منزلت، حدیث رايت، حدیث غدیر ذکر شده و راوی می گوید: مطلب چهار می را که سعد گفت من فراموش کرده ام. مطلبی که راوی فراموش کرده - یا خود را به فراموشی زده! - بنابر نقل ابن ابی لیلی از سعد بن ابی وقاص حدیث طیر است.
ص: 2347
حال این پرسش پیش می آید که چرا در نقل صحیح مسلم و دیگران، حدیث غدیر و حدیث طیر ذکر نشده؟! آیا این از تحریفات امانت داران سنت نبوی نیست؟!
صفحه 1632 در منابع،متعدد عزل ابوبکر از ابلاغ آیات سوره توبه واضح نقل نشده و از ابوبکر با کنایه با عنوان «فلاناً» یاد شده است!
صفحه 1663 - 1670 با آن که پیامبر صلی الله علیه و آله در حجة الوداع - در ضمن خطبه ای که حدیث ثقلین را بیان نمود - فرمود که حاضرین مطالب را به غائبین اطلاع دهند. ولی بسیاری از ناقلان، حدیث ثقلین را کاملاً از خطبه ساقط نموده، و به نقل برخی از بخشهای دیگر آن اکتفا کرده اند.
برخی از آنان لفظ «عترتی» را از آن انداخته و فقط تمسک به قرآن را این گونه نقل کرده اند: و قد تركت فيكم ما لن تضلّوا بعده إن اعتصمتم به: كتاب الله!
و گروهی دیگر لفظ «عترتي» را تبدیل به: «و سنّة نبيّه» يا: «و سنة نبيكم» و... نموده اند.
و شگفت آن که برخی نقل کرده اند: «إني تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر... و در ادامه نامی از عترت نبرده و به ذکر کتاب الله اکتفا نموده اند!!
در نقل صحیح مسلم و برخی دیگر منابع اهل تسنن از زید بن ارقم- گذشته از عدم نقل حدیث غدیر که در کنار حدیث ثقلین بیان شده - مطلب به گونه ای تحریف و نقل شده که فقط سفارش به رعایت حقوق اهل بیت علیهم السلام از آن فهمیده شود نه تمسک به آنان!
دفتر پنجم، صفحه 1775 برخی برای حفظ قانون اشتراک دست به تحریف لفظی روایت جابر: «علىُ خير البشر» زده و با افزودن لفظ «مِن» قبل از «خیر
ص: 2348
البشر» وانمود کرده اند که امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از بهترین انسان هاست نه این که بهترین انسان باشد. با آن که روایات معتبر به نقل از جابر فاقد لفظ «مِن» است.
آنان روایت تحریف شده را از اعمش از عطیه از جابر نقل کرده اند، و در برخی از منابع روایت به همین سند از جابر نقل شده و فاقد لفظ «مِن» است!
و به جابر نسبت داده شده که گفته است: كنّا نعدّ علياً من خيرنا.
اما این مطلب که به جابر نسبت داده شده گذشته از منافاتش با روایات دیگر چون مطلب روشنی بوده، جابر نیازی به گفتن آن نداشته است.
صفحه 1775 - 1776 گذشت که حاکم حدیث: «عليٌّ خير البشر» را در مستدرک نقل نموده و دیگران بر او انکار کرده اند که چرا چنین حدیثی را روایت کرده این حدیث نظیر حدیث طير سبب تقویت عقیده شیعه است!
ولی در مستدرک موجود اثری از این حدیث نیست!!
صفحه 1836 عمر ادعا کرده پیامبر صلی الله علیه و آله آیه شریفه ﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهَ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ [الرعد (13): 43] را - که از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار می رود - این گونه قرائت نموده: (و مِن عندِهِ علم الكتاب) یعنی: دانش کتاب از جانب خداست!
صفحه 1916 ترمذی درباره حدیث معتبر شماره 1284: «هر کس مرا و این دو و پدر و مادرشان را دوست بدارد روز قیامت در درجه من خواهد بود» گفته: هذا حديث حسن غريب، لا نعرفه من حديث جعفر بن محمد [صلی الله علیه و آله] إلّا من هذا الوجه.
در نقل ذهبی عبارت: (حدیث حسن غریب) از آن افتاده و اینگونه نقل شده: قال الترمذي: لا يعرف إلّا من هذا الوجه.
ص: 2349
در همین دفتر، صفحه 2226 امتناع عده ای از محدّثین، مفسرین و... از نقل شأن نزول آیه شریفه نجوا و نقل فضیلت مولا گذشت
صفحه 2227 نقل شده که... (عده ای صدقه داده و با پیامبر صلی الله علیه و آله مناجات نمودند و (برخی) گمان می کنند که جز یکی از مهاجران اهل بدر کسی به آیه نجوا عمل نکرده است) که گذشته از دروغی که در عمل دیگران به آیه گفته شده، از بردن نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام امتناع و با تعبیر: «یکی از مهاجران اهل بدر» از آن حضرت یاد شده است.
پاورقی صفحه 2393 خواهد آمد که روایت: «مکتوب على العرش: لا إله إلّا أنا وحدي، لا شريك لي محمد عبدي و رسولي، أيّدته بعلي، و ذلك قوله: ﴿هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ علي وحده» بنابر نقل کنجی شافعی در تفسیر ابن جریر طبری وجود داشته ولی در نسخه مطبوع یافت نشد.
و در تفسیر الدر المنثور نیز بخش اخیر آن - یعنی: «علي وحده» - حذف شده با آن که روایت را از تاریخ مدينة دمشق ابن عساکر نقل کرده است.
پاورقی صفحه 2415 جمله «أيّدته بعلي» - در روایت گذشته - در برخی از منابع به: أيّدته بعلمي! تحریف شده است.
پاورقی صفحه 2595: در المعجم الكبير طبرانى بخش اخیر کلام امام مجتبى علیه السلام كه فرمود: «و إنما كان يذكره - يعني النبي صلی الله علیه و اله كان يذكر عليا علیه السلام - بغاية الجلالة والعظمة» حذف و این گونه ذکر شده: قال:... و ذكر الحديث.
ص: 2350
11
برخورد مخالفان با روایات فضائل به گونه ای است که اگر روایتی از واکنش های دیگر جان سالم بدر برد می گویند: گرچه ظاهر روایت با مدّعای شیعه سازگار است ولی باید آن را با مسلّمات - یعنی آن چه نزد خودشان مسلّم است - سنجید. یعنی باید آن را با فضائل دروغین و ساختگی که برای صحابه روایت کرده اند، مقایسه کرد.
و فراوان گفته اند: نهایت آن است که این خبر واحدی است در برابر اجماع.
[1781 /1] زیدانی در شرح مصابیح السّنة پس از نقل برخی از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد:
فضائل علی رضی الله عنه [علیه السلام] بیش از آن است که بشمار آید و این احادیث بر آن شهادت می دهد اما دلیل تقدّم ابوبکر از آن قوی تر است ؛ چون دلیل آن اجماع و اتفاق صحابه است که حکم آیه قرآن را دارد ولی روایات فضائل علی [علیه السلام] در حکم اخبار آحاد است. (1)
ص: 2351
اولاً: روایات فضائل آن حضرت فراوان است و اخبار آحاد نیست، چنان که خودش گفت: فضائل علی [علیه السلام] بیش از آن است که بشمار آید.
و ثانیاً: چنان که گذشت در مورد تقدّم ابوبکر، اجماعی در کار نیست.
[1782 /2] محبّ طبری می گوید:
روایاتی که در خلافت ابوبکر وارد شده بالاتفاق صحیح است، اما روایاتی که درباره علی [علیه السلام] نقل شده نهایت آن که حسنه است و برفرض که نزد بعضی صحیحه باشد، قابل مقایسه با روایاتی که بالاتفاق صحيح است، نیست. (1)
اولاً: روایات مربوط به ابوبکر ساختگی است و مورد اتفاق هم نیست.
و ثانياً: به اعتراف مخالفان، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام بی شمار و صحیح است.
و نتیجه آن که: روایات صحیح با روایات ساختگی قابل قیاس نیست.
ص: 2352
[1783 /3] در کلام ابن قتیبه دینوری (متوفی 276) آمده است:
سلامتی (دین) تو در آن است که نه به دوستی علی و نه به دشمنی علی خود را هلاک نگردانی... به جایگاه او نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله تربیت او بر دست آن،حضرت برادر و داماد آن حضرت بودن صبر و استقامت او در مبارزه با دشمنان از خودگذشتگی در جنگ ها، جایگاه رفیع او در دانش، دین، شجاعت و فضیلت به همه این امور معترف باشی و او را محترم شماری ولی با شنیدن فضائل بسیارش او را از مرتبه ای که بهترین گذشتگان (صحابه و تابعین) برای او قائل بوده اند بالاتر نبری (و او را بر دیگر صحابه ترجیح ندهی) چون:
[الف)] گذشتگان، علی و دیگر صحابه را بهتر (از ما) شناخته اند.
[ب)] مطالبی که مورد اتفاق آن ها باشد جای شک و تردید نیست.
[ج)] گاهی در نقل احادیث تحریف روی می دهد. (1)
الف) گرچه آن ها امیرالمؤمنین علیه السلام را بهتر از ما شناخته اند ولی حاضر به پذیرفتن آن نبوده اند، ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً﴾ [النمل (27): 14] (2) بلکه گاهی در عین اعتراف به حقیقت - به جهت اقتضای شرایط خاصّ! -
ص: 2353
از التزام به آن ابا داشته و یا آن را توجیه می کنند.
به عنوان نمونه رجوع شود به گفتگوی سعد بن ابی وقاص و معاویه، سعد گفت: سمعت رسول الله يقول لعلي: «أنت مع الحق، والحقّ معك حيث ما دار» معاویه پاسخ داد: چقدر سزاوار ملامت هستی! تو این کلام را از پیامبر شنیدی و دست از یاری علی برداشتی؟! اگر من این سخن را شنیده بودم تا جان در بدن داشتم خدمتکار علی بودم! (1)
ب) چنان که مکرر گذشت هیچ اجماعی در کار نیست.
ج) با احادیثی که اعتراف دارید بدون تحریف نقل شده چه کرده اید؟!! آری؛ شما از پذیرفتن مسلّمات هم امتناع می نمایید و ادعای وقوع تحریف بهانه ای بیش نیست. (2)
تفتازانی در پاسخ از استدلال شیعه به نصوص واضح و روشن می نویسد:
[1784 /4] اگر حدیث غدیر و منزلت متواتر و دلالت آن تمام بوده چرا بر بزرگان صحابه مخفی ماند؟ چرا به آن استدلال نکردند؟
چرا کار به توقف (نزاع، تشاجر و اختلاف در امر خلافت) کشید؟ (3)
و پاسخ او گذشت. (4)
ص: 2354
مطلب به روایات فضائل و دلائل امامت امیرالمؤمنین علیه السلام ختم نمی شود بلکه برخی ادعا کرده اند که هر آیه و روایتی که با عقاید و افکارشان سازگار نیست باید تأویل شود یا حکم به منسوخ بودن آن می شود!
قال الكرخي (1): كل آية أو حديث يخالف ما عليه أصحابنا فهو مؤول أو منسوخ. (2)
محدث دهلوی (متوفی 1239) در پاسخ از استدلال شیعه به آیه شریفه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾ [المائدة (5): 55] می نویسد:
[1785 /5] اگر این آیت دلیل حصر امامت حضرت امیر باشد، آیات دیگر معارض او [آن ظ] خواهند بود... و آیات ناصّه بر خلافت خلفای ثلاثه [!!] سابق تحریر شد. (3)
شگفتا که آیات قرآن نص بر خلافت خلفای ثلاثه باشد و خود خلفا از آن اطلاعی نداشته و بی خبر باشند و بدان احتجاج نکنند و یاران و هوادارانشان نیز از آن غافل باشند ولی پس از سالیانی در از دیگران آن نصوص را کشف نموده و به تبیین و تحریر آن بپردازند، آیا چنین چیزی ممکن است؟!
﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ [يونس (10): 35]؟!
ص: 2355
او در پاسخ از استدلال شیعه به روایات اهل تسنن در تفسیر آیه شریفه: ﴿ قُل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [الشوری (42): 23] گفته:
[1786 /6] چون شیعه را در این مقام الزام اهل سنت منظور است بدون ملاحظه جميع روایات ایشان، این مقصود حاصل نمی شود و به یک روایت ایشان الزام نمی خورند و اگر شیعه اهل سنت را تنگ نمایند از کتاب الله و اقوال عترت وجوب محبت خلفای ثلاثه ثابت می توانند کرد. قوله تعالی: ﴿يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ﴾ [المائدة (5): 54] بالاجماع این لفظ در حق مقاتلین مرتدین واقع است و این ها [یعنی خلفای ثلاثه] سرکرده مقاتلین مرتدّین بودند و کسی را که خدا دوست دارد واجب المحبّة است و على هذا القياس. (1)
ملاحظه فرمودید که با دو ادعای بی جا - یکی اجماع و دیگری تطبیق آیه بر مصادیق دلخواه و بر طبق تمایلات نفسانی - شاد از محکمه برگشته! حال آن که اجماعی در کار نیست و اصلاً آیه ربطی به خلفا و پیروانشان ندارد.
دهلوی درباره: «من ناصَبَ علياً الخلافة بعدي فهو كافر» (2) گفته:
[1787 /7] سلّمنا، لكن حق تعالى منكر خلفای ثلاثه را نیز در آیه استخلاف كافر فرموده و بدان آیه شریفه را ختم فرموده، قوله تعالى: ﴿وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ (3) أي من أنكر خلافة
ص: 2356
الخلفاء بعد ذلك - أي بعد سماع هذه الآية والعلم باستخلاف الله تعالى اياهم - فأولئك هم الكاملون في الفسق. (1)
او اول آیه را مطابق میل خویش معنا نموده سپس حدیث گذشته را با آن سنجیده است. و در پاسخ از حدیث رایت نیز همین گونه رفتار نموده و گفته:
[1788 /8] اثبات این دو صفت - یعنی: «يحبّ الله و رسوله، و يحبّه الله و رسوله» - برای شخصی در کلامی نفی آن دو از دیگران نمی کند، کیف و قد قال الله تعالى في حق أبي بكر و رفقائه: ﴿يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ﴾ [المائدة (5): 54]. (2)
[1789 /9] فضل بن روزبهان به عنوان جمع بین روایات مختلف می گوید: اهل تسنن همان گونه که روایات صحیح فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و فضائل اهل بیت علیهم السلام را می پذیرند، روایات فضائل خلفای راشدین را صحیح می دانند و بین این دو گروه از روایات صحیح جمع نموده و برای هر کسی جایگاهی را که خدا قرار داده قائل هستند و حاضر به تنقیص کسی که روایات صحیح درباره اش نقل شده نمی شوند. (3)
ص: 2357
روایات فضائل خلفا ساختگی و از درجه اعتبار ساقط است.
[1790 /10] دهلوی در پاسخ از استدلال شیعه به حدیث طیر می نویسد:
بر تقدیری که [حدیث طیر] دلالت بر مدّعا می کرد مقاوم اخبار صحاح که صریح دلالت بر خلافت ابوبکر و عمر دارد نمی توانست شد، مثل: اقتدوا باللذين من بعدي أبا بكر و عمر و غير ذلك. (1)
آن روایات ساختگی است و روایت مذکور نزد هم کیشان خودش از درجه اعتبار ساقط است، (2) و گذشت که آنان می گویند در خلافت نصّی نیست. (3)
او در پاسخ از استدلال به: «انا مدينة العلمِ وَ عَليُّ بابها» می نویسد:
[1791 /11] با وصف آن که... زیاده از آن... در دیگران هم به روایت اهل سنت ثابت شده باشد مثل: ما صبّ الله شيئاً في صدري إلّا صببتُه في صدر أبي بكر و مثل: لو كان بعدي نبياً لكان عمر.
اگر الزام اهل سنت را اعتبار است در هرجا اعتبار باید کرد و الا قصد الزام ایشان نباید نمود که به یک روایت الزام نمی خورند. (4)
ص: 2358
اولاً: مکرر گفته شد که ما به موارد اعتراف اهل تسنن بر آنان احتجاج می کنیم ولی ادعای آنان را بدون دلیل نمی پذیریم (1)
ثانياً: این روایات ساختگی است، چنان که ابن الجوزی و قاری در مورد روایت اول تصریح کرده اند (2) و روایت دوم نیز از درجه اعتبار ساقط است. (3)
[1792 /12] ابن تیمیه - در برابر استدلال شیعه - مکرر به حدیث جعلی: (لو لم أبعث فيكم لبعث عمر) استناد نموده بلکه به دروغ آن را به ترمذی نسبت داده، (4)
ص: 2359
در حالی که این روایت در سنن ترمذی نیست و در حاشیه کتابش نیز به این نکته تذکر داده شده است!
[1793 /13] دهلوی در پاسخ از استدلال شیعه به روایت: «اللهم أدرِ الحق معه حَيثُ دار» به روایتی جعلی استناد نموده و گفته:
و در حق عمر نیز صحیح بلکه مشهور شده: الحق بعدي مع عمر حيث کان، بلکه در حق عمر اخبار است به ملازمت حق با عمر و در حدیث حضرت امیر دعاست به اداره حق با او و در اخبار و دعا فرقی است غیر خفی... چون شیعه در این مقام تمسک به روایات اهل سنت و الزام ایشان منظور دارند لابدّ جميع روایات ایشان را قبول باید کرد. (1)
این روایت نیز صحیح نیست بلکه ساختگی است و برخی از دانشمندان اهل تسنن اعتراف به ساختگی بودن آن نموده اند. (2)
اما این که مکرر به تعابیر مختلف گفته: شیعه در صورتی حق دارد به روایات اهل تسنن استناد و احتجاج نماید که مجموع اخبار و آثار آن ها را بپذیرد.
پاسخش آن است که: پیش از این تحت عنوان تفکیک در حجیت گفته شد: آنان که از نعمت خرد بهره مندند اعتراف و اقرار هر کسی را علیه خودش می پذیرند ؛ لیکن در آن جا که در جهت منافع خود سخن و ادعایی داشته باشد، بدون دلیل نخواهند پذیرفت. پس ما به روایات اهل تسنن که - بر خلاف عقیده خودشان - باور شیعه را بازگو می دارد استدلال می کنیم بدون این که لازم باشد
ص: 2360
بقیه روایات آن ها را بپذیریم. (1)
محدث دهلوی در پاسخ از استدلال شیعه به حدیث ثقلین - گذشته از تحریف معنوی حدیث به تعمیم عترت به غیر معصومین علیهم السلام- چند حديث ساختگی ذکر کرده از جمله گفته:
[1794 /14] این حدیث هم صحیح است: عليكم بسنّتی وسنة الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي تمسكّوا بها و عضّوا عليها بالنواجذ
[1795 /15] و در ادامه گفته:
در حدیث صحیح وارد است خذوا شطر دينكم عن هذه الحميراء يعنى بگیرید نصف دین خود را از این حمیرا و اشاره به عایشه فرمود.
واهتدوا بهدي عمار و تمسكوا بعهد ابن أمّ عبد: روش آموزید به روش عمار و محکم گیرید وصیت ابن مسعود را.
وأعلمكم بالحلال والحرام معاذ بن جبل.
و أمثال ذلك كثيرة خصوصاً قوله: اقتدوا باللذين من بعدى أبا بكر و عمر. پیروی کنید به آن دو شخص که پس از من باشند ابوبکر و عمر که به درجه شهرت و تواتر معنوی رسیده. (2)
این روایات جعلی است و ساختگی بودن برخی از این احادیث را خود عامه نیز تذکر داده اند. (3)
ص: 2361
شگفتا که دهلوی برای مقابله با شیعه از راه تدلیس وارد شده و از رسوایی نزد اهل دانش هم باکی ندارد، حدیث بیسند مربوط به عایشه را- که مزنی و ذهبی گفته اند: ما چنین حدیثی سراغ نداریم - حدیث صحیح، و نیز حدیث باطل و جعلی اقتدا به شیخین را مشهور و متواتر معرفی می نماید!
[1796 /16] دهلوی در ردّ حدیث تشبیه امیرالمؤمنین علیه السلام به انبیا علیهم السلام می نویسد:
در احادیث صحیح اهل سنت تشبیه ابوبکر به ابراهیم و عیسی [علیهما السلام] و تشبيه عمر به نوح و موسی [علیهم السلام ] مروی شده... بلکه اگر در کتب اهل سنت تفحص واقع شود آن قدر احادیث داله بر تشبیه با [به ظ] انبیا علیهم السلام که در حق شیخین مروی و ثابت است در حق هیچ یک از معاصرین ایشان ثابت نیست. (1)
و گذشت که ابن تیمیه در برابر حدیث منزلت گفته:
تشبيه علی [علیه السلام] به هارون [علیه السلام] بالاتر از تشبیه ابوبکر به ابراهیم و عیسی [علیهما السلام] و عمر به نوح و موسی [علیهما السلام] نیست؛ زیرا این چهار پیغمبر از هارون [علیه السلام] برترند بلکه هریک از ابوبکر و عمر به دو پیغمبر تشبیه شده اند نه به یکی! (2)
عامه به نقل این روایات متفردند و ما آن را جعلی می دانیم بلکه برخی از آن
ص: 2362
روایات نزد خودشان هم اعتباری ندارد چه رسد که قابل قیاس با حدیث متواتر ثابت و مسلّم منزلت باشد. (1)
دهلوی در ادامه - پاسخ از استدلال شیعه به حدیث تشبیه - ادعا نموده که: (شيخين حامل کمالات نبوت بوده اند) و برای اثبات این مدعا روایتی را به شیعه نسبت داده و گفته:
[1797 /17] و در حدیثی که شیعه نیز در کتب خود آورده اند - و هو قوله صلی الله علیه و آله: إنك يا على تقاتل على تأويل القرآن كما قاتلتم على تنزيله - اشاره به این... امتیاز است؛ زیرا که مقاتلات شیخین همه بر تنزیل قرآن بود پس گویا زمان شیخین بقیه زمان نبوت بود. (2)
اولاً: در منابع فریقین چنین حدیثی با عبارت یاد شده: (قاتلتم) وجود ندارد.
ثانياً: بر فرض که چنین عبارتی وجود داشت مربوط به جنگ های گذشته مخاطبين - یعنی صحابه - می شد ؛ زیرا قاتلتم) فعل ماضی است.
ثالثاً: آن چه در برخی از روایات - قریب به عبارتی که دهلوی ذکر کرده - وجود دارد، دلالت بر مذمت مخاطبین دارد؛ از آن روی که حاکی از آن است که با آن ها بر تنزیل قرآن مبارزه شده است در روایات اهل تسنن آمده است:
إن منكم رجلاً يقاتل الناس على تأويل القرآن كما قوتلتم على تنزيله. (3)
ليضربنّكم رجل من بعدي على تأويل القرآن كما ضُربتم على تنزيله. (4)
ص: 2363
نگارنده گوید: شایان ذکر است که دهلوی در ردّ حدیث: «لعن الله عن تخلّف من جيش أسامة» می نویسد:
اعتبار حدیث نزد اهل سنت به یافتن حدیث در کتب مسنده محدثین است مع الحكم بالصحة و حدیث بیسند نزد ایشان شتر بی مهار است که اصلاً گوش به آن نمی نهند. (1)
در حالی که بسیاری از روایاتی که او بدان استناد کرده نزد اهل تسنن هیچ اعتباری ندارد چه رسد به دیگران!
عدالت صحابه نزد مخالفان از امور مسلم و غیر قابل مناقشه بشمار می رود، افزون بر آن، در بخش آینده اصرار و اهتمام مخالفان بر اثبات اشتراک صحابه با امیرالمؤمنین علیه السلام در فضیلت ها نیز خواهد آمد. آن ها این مطلب را به گونه ای مسلّم دانسته اند که هر روایتی را که حاکی از برتری آن حضرت بر دیگران یا طعن بر آنان باشد از اعتبار ساقط و به هر نحوی که شده در آن اشکال می کنند. اگر از تحریفات لفظی و معنوی و.... جان سالم بدر برد می گویند ما را با آن کاری ،نیست وظیفه ما سکوت است و...
گذشت که فضل بن روزبهان گفته: ما روایات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت را می پذیریم تا جایی که طعن بر فضلای صحابه نباشد. (2)
ص: 2364
[1798 /18] در ضمن روایتی معتبر آمده است که: امام مجتبی علیه السلام به معاوية بن حُدَيج [خدیج] که به امیرالمؤمنین علیه السلام جسارت و بی ادبی کرده بود - فرمود: گرچه گمان ندارم در قیامت پدرم را ملاقات نمایی ولی اگر او را ببینی در کنار حوض پیامبر صلی الله علیه و آله با عصایی خاردار می ایستد و کفار و منافقین را از آن دور می نماید. (1)
[1799 /19] ذهبی از مفاد کلام امام مجتبی علیه السلام غفلت یا تغافل نموده و می نویسد:
معاوية بن حُدَيج [خديج] عثمانی بوده و بین او و اهل بیت جنگ واقع شده و به روی یکدیگر شمشیر کشیده اند. اگر این روایت صحيح باشد باز وظیفه ما سکوت و استغفار برای صحابه است (2).
آیا او توجه ندارد که حضرت با استناد به فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله به همین صحابی می فرماید: تو بر حوض کوثر وارد نمی شوی تا پدرم را ببینی! و بر فرض که او را ببینی امثال تو را با چوبدستی از نوشیدن از کوثر منع می نماید.
آرى حبّ الشيء يعمي و يصمّ؛
﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ [الحج (22): 46].
ص: 2365
[1800 /20] بعضی کلام عایشه راکه ما رأيت أحداً كان أصدق لهجة من فاطمة (1) پس از تضعیف سندی، معارض با حدیث معروف: «ما أَظَلَّتِ الخَضرآءِ ، وَلا أقَلَّتِ الغَبْراء مِن ذِي لَهجَةٍ ، أَصدَقُ مِن أبي ذَرّ» پنداشته اند. (2)
اولاً: صحت سند آن به اعتراف عامه ثابت است.
و ثانیاً: روشن است که عایشه نمی خواهد با این سخن با کلام پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت نماید بلکه صدق و راستی حضرت فاطمه علیها السلام را ستوده و ایشان را بر دیگران ترجیح داده و این سنجش نسبی و اضافی است و در محاورات بين همه مردم متعارف است.
و ثالثاً: سنجش بين كلام عایشه و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله معنا ندارد جز آن که بخواهد او را دروغگو معرفی کند.
ص: 2366
مواردی از ادعای لزوم سنجش با مسلّمات و... پیش از این گذشت مانند: دفتر نخست، صفحه 103 دکتر صاعدی در حدیث طیر اشکال کرده که:
در این حدیث عیبی برای انس ذکر شده که او از آن منزّه است.
و در پاسخ او گفتیم: در کتاب و سنت فراوان خطاهای صحابه دیده می شود! سپس برتری ابوبکر را مسلم گرفته و می گوید:
آن چه سستی و منکر بودن روایت گذشته را تأیید می نماید آن است که برترین مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و پیامبران ابوبکر است!
و همین مطلب را از ابن تیمیه و ابن حجر و... نیز نقل کرده و پاسخ او گذشت.
صفحه 118 ابوبکر سجستانی گفته:
اگر این حدیث صحیح باشد نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله زیر سؤال می رود ؛ زیرا در آن آمده که حاجب و دربان حضرت خائن بوده است.
صفحه 120 طیّبی می گوید:
[الف] نمی شود با حدیث طیر در خلافت ابوبکر طعنه زد. خلافت ابوبكر اولین مطلبی است که مسلمانان بر آن اتفاق کرده اند و محکم ترین ستون دین پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بشمار می رود.
[ب] روایات صحیحی که دلالت بر افضلیت ابوبکر دارد به ضمیمه اجماع بر حدیث طیر مقدم است.
صفحه 134 در روایت شماره 4 آمده: محبوب ترین زنان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام و محبوب ترین مردان علی علیه السلام بود. البانی گفته:
من این حدیث را باطل می دانم؛ زیرا مخالف مطلبی است که از
ص: 2367
پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت است (که محبوب ترین زن و مرد نزد آن حضرت، عایشه و پدرش هستند).
صفحه 244، 422 محبّ طبری که اعتبار روایت: «عليّ وليّكم بعدي» را پذیرفته در اشکال بر آن و اشکال بر حدیث غدیر و... می گوید:
روایات خلافت ابوبکر نزد همه صحیح است واین روایات (که شیعه به آن استدلال می کند) اگر معتبر باشد و بعضی آن را صحیح بدانند نمی تواند با آن روایات که مورد اتفاق است (برابری و) معارضه نماید (زیرا همه آن را صحیح نمی دانند)
صفحه 246 و 375 و نیز می گوید:
پذیرفتن آن مستلزم مفسده عظیم و طعن بر امت است که بر گمراهی اجتماع کرده و در پذیرفتن خلافت ابوبکر به خطا رفته اند!
صفحه 364 بعضی گفته اند:
بر فرض که دلالت حدیث غدیر تمام باشد این خبر واحد است و نمی تواند در مقابل اجماع قرار گیرد.
صفحه 370 ابن تیمیه می گوید:
دلیل ساختگی بودن عبارت: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» آن است که حق دائر مدار هیچ کس جز پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.
اگر این مطلب تمام باشد باید همه همیشه از علی پیروی کنند
صحابه در مواردی با او نزاع کرده و نظریه ای بر خلاف او دارند.
قرآن دلالت بر آن دارد که مؤمنان با یکدیگر برادرند حتی اگر با هم بجنگند و به یکدیگر ستم کنند.
ص: 2368
صفحه 373 و نیز ابن تیمیه می گوید:
«اللهم انصر من نصره» نيز خلاف واقع است؛ زیرا عده ای در جنگ صفین به یاری علی [علیه السلام] شتافتند ولی یاری نشدند و عده ای او را یاری نکردند ولی خوار نگشتند (و خدا آن ها را یاری کرد)....
صفحه 382، 463 برخی به ادعای شهادت تاریخ بر مقصود از حدیث غدیر و منزلت گفته اند:
اگر پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیث غدیر و غیر آن فرموده بود: «علی خلیفه من است» باید واقع می شد؛ زیرا آن چه او بفرماید وحی الهی است و خدا خُلف وعده نمی فرماید و همین مطلب در حدیث منزلت جاری است اگر مراد از آن جانشینی بلافصل پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بود باید واقع می شد پس معلوم شد مراد از حدیث خلافت و جانشینی نیست.
صفحه 387 با توجه به این که ظهور حدیث غدیر در ولایت فعلی امیرالمؤمنین علیه السلام است، ابن تیمیه می گوید:
با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله که علی [علیه السلام] خلیفه نبوده است تا به مردم از خودشان سزاوارتر باشد!
و محدّث دهلوی می نویسد:
شرکت [حضرت] امیر [علیه السلام] با آن حضرت صلی الله علیه و آله در تصرف، در حین حیات آن حضرت ممتنع بود پس این ادل دلیل است بر آن که مراد وجوب محبت اوست. در اجتماع تصرفین محذورات بسیار است
دفتر دوم، صفحه 550 ابن الجوزی در برخی از روایات تقدم اسلام امیر مؤمنان علیه السلام اشکال کرده که:
ص: 2369
با روایات تقدّم اسلام حضرت خدیجه [علیها السلام] ابوبکر و زید سازگار نیست.
صفحه 559 بعضی برای اشکال در تقدّم اسلام امیر مؤمنان علیه السلام ادعا کرده اند:
تقدّم اسلام ابوبكر مشهور یا اجماعی است
صفحه 626 ابن کثیر دمشقی در احادیث اخوت اشکال کرده که:
در متن برخی آمده: «تو برادر، وارث، جانشین و بهترین امیر پس از من هستی» این با روایات مسلم و بخاری و بقیه منابع مخالف است
صفحه 791 - 792 و دفتر چهارم صفحه 1698 ملا علی قاری می نویسد:
از علائم ساختگی بودن روایت آن است که ادعا شود امری ظاهر از پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور همه اتفاق افتاده ولی آن ها بر کتمان آن اتفاق نموده اند... مانند ادعای آن که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام بازگشت از حجة الوداع دست علی [علیه السلام] را گرفت و فرمود: «این وصی من، برادر من، و جانشین پس از من است به سخن او گوش دهید و فرمانبردار او باشید»... و آن که خورشید برای علی [علیه السلام] بعد از نماز برگشت و همه مردم دیدند؛ در حالی که این مطلب شهرت عظیمی ندارد و جز اسماء بنت عميس کسی آن را نقل نکرده است.
صفحه 889 - 890 بخاری روایت شماره 634 را که در آن آمده: «لا يحلّ المسجد لجنب إلّا لمحمد [صلی الله علیه و آله] و آل محمد [علیهم السلام] - با روایت مربوط به باز گذاشتن درب خانه ابوبکر معارض دانسته و روایت اخیر را بر آن ترجیح داده است.
ص: 2370
دفتر سوم،
مسلّم دانستن عدالت صحابه و معیار قرار دادن آن برای سنجش اخبار و آثار
صفحه 1166 گفته اند: سکوت از مشاجرات صحابه بهتر یا لازم است خدا دست ما را به خون آنان آلوده نکرده پس ما زبان خویش را به آن آلوده نسازیم!
ما باید امر آنان را به خدا واگذار نماییم. اصلاً چه ربطی به دیگران دارد که بخواهند در نزاع های صحابه دخالت کنند؟!
صفحه 1178 - 1179 در روایات قتال ناکثین و قاسطین اشکال نموده و فقط بخش مربوط به خوارج نهروان را پذیرفته اند.
صفحه 1187 گفته اند: جنگ های صحابه از روی هوی و هوس نبوده بلکه برای اصلاح و از روی تأویل و استنباط بوده، گرچه در این اجتهاد خطا کرده باشند (پس آن چه در مذمت آن ها نقل شده درست نیست و اگر صحیح و معتبر هم باشد باید توجیه شود).
به عنوان مثال، گفته اند: در قضیه نبرد جمل، سران تصمیم جنگیدن نداشتند، قصد اصلاح داشتند ولی کودکان دو لشکر به یکدیگر ناسزا گفتند، و سپس... برده هایی که در دو لشکر بودند پی آن را گرفتند و نادانان به آنان پیوستند در نتیجه آتش جنگ شعله ور شد. (صفحه 1119 - 1120)
و برخی گفته اند: هر گروهی خیال می کرد که گروه دیگر می خواهد به او نیرنگ بزند و ناگهان بین آن ها جنگ درگرفت. (صفحه 1120)
و بر این اساس برخی مسئولیت جنگ را بر عهده دیگران انداخته اند برعهده پیروان عبدالله بن سبا يا بنوضبه و بنوالازد، (صفحه 1129 - 1131)
ص: 2371
یا اصلاً مسئولیت آن را برعهدهٔ قضا و قدر انداخته اند! (صفحه 1155)
صفحه 1226 انکار حضور معظم صحابه در جبهۀ امير المؤمنين علیه السلام، يعنى میزان حق و باطل عمل صحابه است و برای صحابه مسلّم نبوده که حق به جانب امیرالمؤمنین علیه السلام است تا او را یاری،نمایند در نتیجه ما هم نمی توانیم حق را مطلقا و به صورت کامل در جانب آن حضرت بدانیم!
و پاسخ آن گذشت.
دفتر پنجم، صفحه 1750 گذشت که ابن کثیر گفته:
هرکس چنین گمانی داشته باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت به جانشینی علی [علیه السلام] نموده و صحابه با آن مخالفت کردهاند، به آنان نسبت (خیانت، فسق و) فجور و توطئه بر دشمنی با پیامبر صلی الله علیه و آله و مخالفت صریح و ضدّیت با فرمان و نصّ صریح آن حضرت داده کسی که کارش بدینجا کشید - به اتفاق پیشوایان و بزرگان - از اسلام خارج و ریختن خون او از ریختن شراب حلال تر است!
در واکنش 12 خواهد آمد که مخالفان، فراوان در پاسخ از دلائل محکم شیعه و روایات مورد اتفاق فریقین روایات ساختگی مربوط به خلفا و صحابه را مطرح کرده و مدعی تعارض آن با دلائل شیعه شده اند. (1)
ص: 2372
12
از مهمترین واکنش های مخالفین در برابر روایات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام تبلیغات وسیع آن ها مبتنی بر اشتراک دیگر صحابه با آن حضرت در فضیلت ها است.
آن ها تلاش فراوان کرده اند که به هر وسیله ای - بویژه با روایات ساختگی! - امیرالمؤمنین علیه السلام را برابر و مساوی با دیگر صحابه معرفی کنند و هرگونه امتیازی را از آن حضرت سلب نمایند.
نمونه هایی از این موارد را در چند عنوان ذکر می کنیم:
الف) انکار فضائل ویژه با روایات ساختگی یا غیر آن
ب) روایات ساختگی در سرقت و انتقال فضائل به دیگران
ج) فضیلت تراشی برای صحابه، و هم درجه قرار دادن آن ها با حضرت
د) تأکید بر لزوم احترام دیگران هنگام نقل فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام
روشن است که شیوع و اشتهار این روایات جعلی در بین مردم تأثیر فراوان داشته و تبلیغات مذکور به قدری کارساز بوده که فضائل اهل بیت علیهم السلام را منگر، غیر قابل قبول و ساختگی دانستند و به دست فراموشی سپردند و ادعا کردند که روایات مربوط به خلفا و صحابه درست است (1) و در مقام استدلال و پاسخ از
ص: 2373
دلائل شیعه آن روایات ساختگی مربوط به خلفا و صحابه را مطرح کرده و مدعى تعارض آن با دلائل شیعه شدند.
به عنوان نمونه جوزقانی [جورقانی] (متوفای 543) در ردّ و انکار روایات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام به روایات جعلی مربوط به خلافت ابوبکر استدلال کرده،
و در انکار تقدّم ایمان آن حضرت به روایات ساختگی در تقدم اسلام ابوبکر،
و در انکار روایت برتری آن حضرت به روایات جعلی برتری شیخین و یا کلام بی جای ابن عمر (1)
و در انکار روایت لزوم همراهی با امیرالمؤمنین علیه السلام در قتال ناکثین و قاسطین و مارقین و... به روایات جعلی عشره مبشره، روایات ساختگی در فضائل معاویه و عمرو بن العاص و صحابه و..
و در تکذیب روایات امر به قتال ناکثین و قاسطین و مارقین به روایت جعلی در فضیلت اهل شام: (لا تسبّوا أهل الشام فإن بها الأبدال) تمسک نموده و مواردی دیگر که مناسب است مراجعه شود. (2)
قال القاضي الجرجاني: النصوص التي تمسكوا بها في إمامة علي رضی الله عنه [علیه السلام] معارضة بالنصوص الدالة على إمامة أبي بكر (3)
و قال ابن روزبهان: والاخبار الدالّة على الإشارة بخلافته كثيرة، و هي تعارض الأخبار الدالة على خلافة علي رضی الله عنه [علیه السلام]. (4)
ص: 2374
و در کتب کلامی از این شگرد - استناد به روایات ساختگی - فراوان بهره برده اند. (1)
پیش از این گذشت که فخر رازی در مخالفت با شیعه می نویسد:
علمی که از احادیث فضائل صحابه حاصل می شود قوی تر از علم به صحت حدیث غدیر است... ادعای شیعه که: روایاتی که بدان استدلال می کند متواتر است پاسخش آن است که مخالفان شما نیز ادعا می کنند که احادیث فضائل شیخین متواتر است. (2)
نگارنده گوید: اشکال این سخن روشن است؛ زیرا روایاتی که شیعه بدان استدلال می کند مخالفان نیز اعتراف به تواتر آن دارند پس مورد اتفاق فریقین است، ولی مخالفان به روایاتی استناد می کنند که متفرد به نقل آن هستند.
ص: 2375
الف) انكار فضائل ویژه با انتشار روایات ساختگی یا غیر آن
واکنش در برابر تقدم اسلام امیرالمؤمنین علیه السلام
[1801 /1] برخی به واقدی نسبت داده اند که گفته است:
علی علیه السلام یک سال پس از نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد!! (1)
نگارنده گوید: گذشت که واقدی قائل به تقدم ایمان امیرالمؤمنین علیه السلام است. (2)
و از باب الزام گوییم: گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله روز دوشنبه به پیامبری مبعوث شد و امیرمؤمنان علیه السلام روز سه شنبه اسلام آورده [و به همراه آن حضرت] نماز گزارد. حاکم نیشابوری (متوفی 405)، ذهبی (متوفی 748) و ابن الملقّن (متوفی 804) در حکم به صحت این روایت اتفاق نظر دارند. این مطلب از امیرمؤمنان جابر بن عبدالله انصاری، انس بن مالک ابورافع و... نقل شده است. (3)
واکنش در برابر علم و دانش الهی امیرالمؤمنین علیه السلام
عده ای از مخالفین تلاش کرده اند که امیرالمؤمنین علیه السلام را در علم و دانش برابر با دیگر صحابه معرفی کنند؛ لذا وانمود کرده اند که:
[1802 /2] همان گونه که صحابه اجتهاد کرده و گاهی اشتباه می کنند حضرت نیز همین گونه بوده است. (4)
ص: 2376
[1803 /3] آنان در مقابل احادیث فراوان که دلالت دارد بر اختصاص امیرمؤمنان علیه السلام به علوم الهی و یا اسرار و عهدهایی از پیامبر صلی الله علیه و آله که دیگران از آن هیچ بهره و اطلاعی نداشتند روایاتی از زبان خود حضرت جعل نمودند که:
پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ سری را - که از مردم پنهان بدارد - با من در میان نگذاشت جز چهار کلمه... ما جز قرآن کتاب دیگری نداریم مگر این نوشته (که در آن چند جمله کوتاه ثبت شده است)... (1)
[1804 /4] ابن حجر در شرح حدیثی می نویسد: در این حدیث - به جز فوائد
ص: 2377
گذشته - مطلب دیگری نیز نهفته که منقبتی بس عظیم برای علی علیه السلام است، و آن، این که او امام حق است. علی علیه السلام با هر کسی که مبارزه نمود کارش درست بوده، در تمامی جنگ ها؛ چه جنگ جمل، چه صفین، چه جنگ های دیگر.
این حدیث به طرق گوناگون نقل شده و دلالت دارد که علی [علیه السلام] مطالب فراوانی مربوط به جنگ با خوارج و غیر آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله فراگرفته بود.
پس آن چه در روایات دیگر آمده که چیزی از پیامبر صلی الله علیه و آله نزد ما نیست مراد آن است که به صورت مکتوب چیزی از پیامبر صلی الله علیه و آله نزد آن حضرت نبوده (بلکه از محفوظات على [علیه السلام] بوده است)، و این مطلب از علی [علیه السلام] ثابت است که خبر داده که شقی ترین آن قوم او را به قتل می رساند (اشاره به ابن ملجم) و همان گونه که فرموده بود اتفاق افتاد و مطالب فراوان دیگر. (1)
بنابر روایات فراوان، شیعه معتقد است که به صورت مکتوب نیز مطالبی از پیامبر صلی الله علیه و آله نزد امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر امامان معصوم علیهم السلام موجود بوده است که پرداختن به آن خارج از موضوع کتاب است. (2)
ص: 2378
جمع بين اسم و کنیه پیامبر صلی الله علیه و آله
[1805 /5] گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «(در نامگذاری) بین اسم و كنيه من جمع نشود». (1) تنها استثنایی که در این زمینه وجود داشته برای امیرالمؤمنین علیه السلام بوده که برای فرزندش محمد حنفیه، هم نام و هم کنیه آن حضرت را انتخاب فرمود و این از ویژگی های امیرالمؤمنین علیه السلام به دستور خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بشمار می رود. (2)
[1806 /6] ولی عایشه برای انکار این فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل آن ایستادگی کرده و روایتی جعل نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به چه دلیل این کار روا نباشد. او می گوید: آن حضرت اجازه داد و مادری این نام و کنیه را برای کودکش انتخاب نمود. (3)
بگذریم که نامی از این کودک در تاریخ و اسامی صحابه نیست، ولی با روایات صحیح و معتبر در این زمینه - مانند روایتی که در پاورقی از ترمذی گذشت - چه می کنند؟!
ص: 2379
گذشت که روایات فراوان دلالت بر وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام دارد، بلکه خاصه و عامه در وصی بودن امیر مؤمنان تأليف مستقل دارند. (1)
[1807 /7] به نقل از صحیحین و دیگر منابع عامه گذشت که عایشه گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله بر سینه من - یا در دامان من - جان داد کجا به علی وصیت کرد؟! (2)
[1808 /8] به نقل از مصادر متعدد گذشت که: فمات رسول الله صلى الله عليه و سلم ولم يوص. (3)
[1809 /9] و بخاری می نویسد کسی از ابن ابی اوفی پرسید: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت نمود؟ او پاسخ داد نه راوی گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که مردم وظیفه دارند وصیت کنند؟! او پاسخ داد: پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت کرد که به قرآن تمسک شود! (4)
بسیاری از بزرگان اهل تسنّن هنگامی که نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام برده می شود با تحیّت «کرّم الله وجهه» نسبت به آن حضرت ادای احترام می کنند، گاهی برای آن،حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام از تحیت «علیه السلام» و
ص: 2380
برای حضرت فاطمه از «علیها السلام» استفاده نموده و با این تحیات ادای احترام نموده و آن را امتیازی برای آن بزرگواران به حساب می آورند.
وجه اختصاص «كرّم الله وجهه» - به امیرالمؤمنين علیه السلام بنابر تصريح - حاكم نیشابوری، ابن الجوزی و.... - آن است که آن حضرت هیچ گاه در برابر بتی سجده نکرده برخلاف دیگر صحابه و خلفا. (1)
ابن حجر هیتمی مکی می گوید این که تعبیر «کرّم الله وجهه» برای علی [علیه السلام] بیشتر بکار برده می شود به جهت آن است که سجده نکردن آن حضرت برای بت ها امری اجماعی است. (2)
[1810 /10] این مطلب برای بعضی دشوار آمده و زبان به اعتراض گشوده اند که:
اختصاص علی و فرزندانش [علیهم السلام] به دعایی خاصّ وجهی ندارد این کار نزد سلف رایج نبوده است، نباید آن ها را از دیگر صحابه با این گونه دعاها امتیاز داد! (3)
[1811 /11] و بعضی پا را فراتر نهاده و آن را بدعت و از غلو شیعه دانسته اند! (4)
ص: 2381
ابن تیمیه در ضمن پاسخ از پرسشی می نویسد:
این مطلب مورد نزاع علما واقع شده، مالک و شافعی و عده ای از حنبلی ها می گویند صلوات بر کسی غیر پیامبر صلی الله علیه و آله به صورت منفرد جایز نیست و سپس خودش چنین نظر می دهد که اگر این امر به صورت شعار برای کسی از صحابه یا بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله در آید او مشابه آن حضرت قرار داده شده و این بدعت است و جایز نیست. (1)
عسقلانی در یکی از تألیفاتش می نویسد: باب فضائل فاطمة صلّى الله على أبيها و عليها. (2)
[1812 /12] در تعلیقه آن آمده است:
صلوات فرستادن بر غیر پیامبران جایز است مادامی که شعار برای آن کس شمرده نشود و گرنه جایز نیست! (3)
با مراجعه به کتب قدمای اهل تسنن معلوم می شود که این مطلب اختصاص به شیعه ندارد و بین گذشتگان عامه هم رایج و متداول بوده است، موارد فراوان حتی در صحیح بخاری که از متعصبین عامه است - و شرح های آن دیده می شود که پس از نام مبارک حضرت فاطمه علیها السلام تحيّت «عليها السلام» ذکر شده
ص: 2382
است و همچنین نسبت به دیگر معصومین علیهم السلام. (1) ناگفته پیداست که بخاری مطلب را به همین کیفیت از مشایخ و راویان اخذ کرده و گرنه او کسی نیست که تمایلی به اهل بیت داشته باشد و از پیش خود برای ادای احترام آن را به متن روایت افزوده باشد و انعکاس همین موارد در شروح بخاری حاکی از صحت استناد مطلب و اعتبار نسخه هاست.
البته این اختصاص به بخاری ندارد و با یک جستجوی ساده «فاطمة عليها السلام»، «علي كرّم الله وجهه» و امثال آن در کتب عامه از حدیث، تفسیر، فقه و غیره به روشنی شیوع و اشتهار آن معلوم می شود.
* استناد آن ها به روایت ساختگی: «ما كان الله ليجمع فيكم أمرين: النبوة والخلافة» برای مقابله با ادله خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پیش از این گذشت. (2)
ص: 2383
ب) انتشار روایات ساختگی در سرقت و انتقال فضائل به دیگران (1)
دروغ پردازان روایات فراوانی جعل کرده و فضائلی را که پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهٔ اهل بیت علیهم السلام بیان فرموده به دیگر صحابه انتقال دادند. و نیز در برابر روایات حاکی از نزول آیات فراوان در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام، روایاتی ساخته شده که آن فضیلت ها را به دیگر صحابه منتقل یا آن که آن ها را در آن فضیلت ها شریک کردند تا اختصاص آن آیات به حضرت پذیرفته نشود. ابن ابی الحدید از کتاب الأحداث مدائنی (2) گزارشی طولانی نقل می کند که در ضمن آن آمده است:
[1813 /13] معاویه به کارگزاران خود نوشت: هر کس در فضیلت على علیه السلام روایتی نقل کند امان نخواهد داشت (و خونش هدر است).
و نیز دستور داد که مردم را تشویق کنند تا درباره صحابه و خلفا فضیلت نقل کنند و هر فضیلتی که برای علی نقل شده، می باید درباره آن ها نیز جعل گردد.
و نیز به کارگزاران خویش دستور داد این گونه افراد را اکرام کنند.
از این رو انبوه فضیلت های دروغین برای صحابه پدید آمد و بر منابر نقل شد و انتشار یافت و معلمان مغز کودکان را از آن انباشتند و برای دست یازیدن به دنیا از هیچ دروغ و بهتانی دریغ نکردند؛ پس از آن این سخن ها تحت عنوان سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به دست کسانی افتاد که دروغ نمی گفتند، لیکن آن ها را پذیرفته و روایت کردند. (3)
ص: 2384
در این بخش به برخی از این فضائل سرقت شده اشاره می کنیم.
در روایات اهل تسنن آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان از یک گل آفریده شده اند.
[1814 /14] رووا عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنه قال: «خُلِقتُ أنَا و هارونُ بنُ عِمرانَ و یَحیَی بنُ زَکَرِیّا و عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ مِن طینَهٍ واحِدَهٍ». (1)
[1815 /15] و قال لعلي: «أنا وأنت من طينة واحدة إلى آدم». (2)
روایت ساختگی:
[1816 /16] در برابر آن روایتی جعل شد که: خُلقتُ أنا و أبو بكر و عمر من طينة واحدة. (3)
ص: 2385
روایات فراوان در آفرینش نور اهل بیت علیهم السلام پیش از آفرینش حضرت آدم علیه السلام و.... در منابع فریقین آمده است، در حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله گذشت آمده است: من و علی نوری بودیم در برابر خدای عزّ وجلّ، سال ها پیش از آفرینش حضرت آدم، سپس آن نور به دو بخش تقسیم و در وجود او (به ودیعت) نهاده شد...... (1) و مانند روایات ذیل:
[1817 /17] خُلقتُ أنا و علي بن أبي طالب من نور عن يمين العرش، نسبّح الله و نقدّسه من قبل أن يخلق الله تعالى آدم بأربعة عشر ألف سنة، فلما خلق الله آدم نقلنا إلى أصلاب الرجال وأرحام النساء الطاهرات
[1818 /18] لمّا خلق الله تعالى آدم أبا البشر و نفخ فيه من روحه، التفت آدم يمنة العرش فإذا في النور خمسة أشباح سُجّداً و رُكّعاً، قال آدم: يا ربّ هل خلقت أحداً من طين قبلى؟ قال: لا يا آدم، قال: فمن هؤلاء الخمسة الذين أراهم في هيئتي وصورتي؟! قال: هؤلاء خمسة من ولدك
[1819 /19] كُنتُ أنا و علي نوراً بين يدي الله عز وجل..... (2)
روایت ساختگی
[1820 /20] در برابر آن روایتی ساخته شد که: قال النبي صلی الله علیه و اله: كنت أنا و أبو بكر و عمر و عثمان و على بين يدي الله تعالى [أنواراً على يمين العرش] قبل أن
ص: 2386
يخلق آدم بألف عام، فلمّا خُلق أسكنّا ظهره، و لم نزل ننتقل في الأصلاب الطاهرة حتى نقلني الله إلى صلب عبد الله، و نقل أبا بكر إلى صلب أبي قحافة، و نقل عمر إلى صلب الخطاب، و نقل عثمان إلى صلب عفان، و نقل عليّاً إلى صلب أبي طالب. (1)
ولی برای این روایت سندی ذکر نشده و در کتابی که مؤلف آن ملتزم به اعتبار روایاتش باشد نیز یافت نمی شود.
کلماتی که حضرت آدم علیه السلام خدا را به آن قسم داد
در روایات فریقین آمده است: حضرت آدم خدا را به پنج وجود مقدس سوگند داد تا توبه اش پذیرفته شد.
[1821 /21] بنابر نقل سیوطی، حضرت آدم عرض کرد: ﴿اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، سُبْحَانَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ». فهؤلاء الكلمات التي تلقى آدم. (2)
[ 1822 /22] عن ابن عباس، قال: سألت رسول الله صلى الله عليه و سلم عن الكلمات التي تلقّاها آدم من ربّه فتاب عليه، قال: ﴿سَأَلَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ ، إِلاَّ تُبْتَ عَلَیَّ فَتَابَ عَلَیْهِ﴾. (3)
روایت ساختگی:
ولی آن ها روایتی از انس بن مالک نقل نمودند که:
[1823 /23] سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: أخبرني جبريل أن الله تعالى لمّا خلق
ص: 2387
آدم و أدخل الروح في جسده أمرني أن آخذ تفاحة من الجنّة فأعصرها ثُمَّ في فيه، فعصرتها في فيه، فخلقك من النقطة الأولى أنت يا محمد، و من الثانية أبا بكر، و من الثالثة عمر، و من الرابعة عثمان، و من الخامسة عليّاً، فقال آدم: من هؤلاء الذين أكرمتهم؟ فقال الله تعالى: هؤلاء خمسة أشباح من ذريتك.
و قال: هؤلاء أكرم عندي من جميع خلقي. قال: فلما عصى آدم ربه، قال: ربّ بحرمة أولئك الأشباح الخمسة الذين فضلتهم إلّا تبت على، فتاب الله عليه. (1)
که خود عامه هم آن را جعلی و ساختگی دانسته اند. (2)
چنان که گذشت بنابر روایات متواتر، امیر مؤمنان درون کعبه متولد شده، (3) آن هم نه به صورت عادی و طبیعی بلکه دیوار کعبه شکافت برداشته تا مادر بزرگوارش وارد آن و سپس دیوار بسته شده و به هیچ وجه امکان باز کردن درب کعبه نبوده تا آن که حضرت فاطمه بنت اسد علیها السلام با نوزادش از آن جا خارج شده اند. این فضیلت مخصوص آن حضرت است.
روایت ساختگی:
[1824 /24] زبیری مسلکان ناصبی - یعنی زبیر بن بكار و مصعب - روایتی در فضیلت حکیم بن حزام - که از بنی اعمام آنان و از مؤلفة قلوبهم و از کسانی است که پس از فتح مکه اظهار اسلام نمود! - ساختند که مادرش وارد کعبه شد،
ص: 2388
درد زایمان به او فشار آورد و نتوانست خارج شود لذا همان جا زایمان کرد. بلکه مصعب ناصبی ادعا کرده کسی جز او در کعبه به دنیا نیامده است! (1)
اولاً: راویان این روایت از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند که به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند.
و ثانياً: این روایت در برابر روایات متواتر شیعه و سنی در ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام ارزشی ندارد. (2)
و ثالثاً: بر فرض تسليم اعتبار آن، این که به جهت فشار درد زایمان مادرش نتوانسته از آن جا خارج شود کجا قابل مقایسه با ولادت آن حضرت در کعبه به صورت اعجاز آمیز است؟!
دلائل فراوان بر تقدّم ایمان و اسلام امیرمؤمنان علیه السلام دلالت دارد. (3)
روایات ساختگی:
روایات فراوان در تقدّم اسلام دیگران بویژه ابوبکر ساخته شد و شگفت آن که بسیاری از آن روایات از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام، صحابه، تابعین و کسانی
ص: 2389
نقل شده که تقدّم اسلام امیرمؤمنان علیه السلام به سند صحیح از آنان ثابت شده است. (1)
گذشت که مَعْمَر می گوید به زهری گفتم: ابن عباس می گوید: «اولین مسلمان على [علیه السلام] است او پاسخ داد: ما از اسلام کسی پیش از زید بن حارثه اطلاع نداریم! (2)
البته دیگران گفته اند: ابن شهاب زُهری امیر مؤمنان علیه السلام را اولین مؤمن می داند. (3)
و نیز به عمار نسبت داده اند که گفته من پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که با او جز پنج برده و دو زن و ابوبکر کسی نبود. و از سعد بن ابی وقاص نقل شده که گفته است: هیچ کس مسلمان نشد مگر در همان روزی که من مسلمان شدم! (4)
گذشت که بنابر روایات متعدد در تفسیر (السَّابِقُون) مراد از آن، اولین مسلمان یعنی علی علیه السلام است، مانند روایت ابن عباس، قال - في قوله تعالى: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ...﴾ [الواقعة (56): 11] -: يوشع بن نون سبق إلى موسى، و مؤمن آل ياسين سبق إلى عيسى، و علي بن أبي طالب [علیه السلام] سبق إلى محمد رسول الله صلی الله علیه و آله. (5)
روایات ساختگی
ص: 2390
در برابر آن روایاتی از زبان زید بن علی و ابن عباس ساخته شد که مراد از آن ابوبکر و عمر هستند!
[1825 /25] سأل زيدَ بن علي بعضُ أصحابه عن قوله: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ﴾ قال: أبو بكر و عمر (1)
[1826 /26] و قال القرطبي: و قيل: إنهم أربعة، منهم سابق أمة موسى، و هو حزقيل مؤمن آل فرعون، و سابق أمة عيسى، و هو حبيب النجار صاحب أنطاكية، و سابقان في أمة محمد صلی الله علیه و آله، و هما أبو بكر و عمر، قاله ابن عباس، حكاه الماوردي. (2)
[1827 /27] و برخی (السَّابِقُون) را به عموم صحابه تفسیر نموده اند! (3)
[1828 /28] در تفسیر آیه شریفه: ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾ [الزمر (39): 33] (4) روایاتی وارد شده که: ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ﴾ رسول الله صلی الله علیه و اله، ﴿وَ صَدَّقَ بِهِ﴾ علي بن أبي طالب [علیه السلام] (5) یعنی مراد از ﴿وَ صَدَّقَ بِهِ﴾ امیرالمؤمنین علیه السلام است (که پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق نمود).
ابن عباس، مجاهد، ابو هریره و جماعتی دیگر بر این عقیده اند.
ص: 2391
روایت ساختگی:
[1829 /29] در برابر آن از قتاده و ابو العاليه نقل کرده اند که مراد از وَ صَدَّقَ بِهِ در آیه شریفه ابوبکر است. (1)
آيه شريفه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ الله﴾ درباره چه کسی نازل شد؟
گذشت که بنابر روایات شیعه و سنی آیه شریفه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ [المائدة (5): 55] درباره خاتم بخشی امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است. (2)
روایات ساختگی:
[1830 /30] در برابر آن روایاتی ساخته شد که آیه مربوط به ابوبکر، عبادة ابن صامت عبدالله بن سلام عموم مهاجرین و انصار بلکه همۀ مؤمنان است و شگفت آن که قاضی عبدالجبار از ابوعلی نقل کرده که آیه درباره جماعتی از فضلای صحابه نازل شده ولی برای این مطلب هیچ مستندی ذکر نکرده است. (3)
مراد از آیه شریفه: ﴿وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾
گذشت که مراد از شاهدی که علم کتاب نزد اوست در آیه: ﴿وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمٌ الْكِتَابِ﴾ [الرعد (13): 43] امیرالمؤمنین علیه السلام است
ص: 2392
روایات ساختگی:
ولی در این زمینه نظرات گوناگون دیگری ارائه شده چنان که گذشت (1)
مراد از آیه شریفه: ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾
[1831 /31] بنابر روایات اهل تسنن مراد از مؤمنین در آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ [الأنفال (8) 62] (2) امیرالمؤمنین علیه السلام است. (3)
[1832 /32] بلکه در روایت ابن عساکر دمشقی و دیگران تصریح شده که «علي وحده». (4) یعنی مراد از تأیید به مؤمنین فقط تأیید به علی علیه السلام است
روایات ساختگی:
[1833- 1834 /33 - /34] در برابر آن روایتی از صحابه نقل شده که مراد از مؤمنین انصار هستند (5) و بعضی مهاجران را نیز بر آن افزوده اند! (6)
ص: 2393
مراد از: ﴿صَالِحُ الْمُؤْمِنِين﴾ در آیه شریفه
[1835 /35] روایات شیعه و سنی دلالت دارد که مراد از ﴿صَالِحُ الْمُؤْمِنِين﴾ در آيه شريفه: ﴿إِن تَتُوبَا إِلَى اللهَ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ﴾ [التحريم (66): 4] (1) امیرالمؤمنین علیه السلام است. (2)
روایات ساختگی:
[1836 /36] در برابر آن روایات متعدد جعل شد که مراد پیامبران هستند، مقصود از آن فقط عمر است یا آن که عمر و ابوبکر هر دو مراد هستند! (3)
آیه تطهیر دربارهٔ چه کسانی نازل شده؟
پیش از این به تفصیل گذشت که آیه تطهیر در خصوص امیرمؤمنان، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است. (4)
روایات ساختگی:
[1837 /37] در برابر آن روایاتی ساخته شد که این آیه شامل همسران
ص: 2394
پیامبر صلی الله علیه و آله، یا عباس عموی آن حضرت و پسران او و... نیز می گردد، (1) بلکه فضل بن روزبهان (متوفی 927) ادعا کرده که اکثر مفسرین آن را مربوط به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند. (2)
ولی گذشته از روایات فراوان، ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) در نقطه مقابل او می نویسد: اکثر مفسرین بر این عقیده هستند که این آیه دربارهٔ امیرمؤمنان، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است. (3)
مولای پیامبر صلی الله علیه و آله کیست؟
پیش از این گذشت که در برابر حدیث مسلّم و متواتر غدیر، برخی به روایتی از امثال ابو هریره تمسک نموده اند که می گوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قريش والأنصار و جهينة و مزينة و أسلم و أشجع و غفار موالي. ليس لهم مولى دون الله و رسوله. (4) قریش، انصار و قبائل جهينه مزينه، أسلم، أشجع و غفار مولاى من هستند و آن ها جز خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله مولایی ندارند.
رازی گفته: عده ای برای بطلان غدیر به این روایت استدلال نموده اند. (5)
ص: 2395
اولاً: این خبر واحد نمیتواند با خبر مسلّم و متواتر غدیر برابری نماید.
ثانياً: مخالفان به نقل آن متفرّدند و شیعه آن را ساختگی می داند
ثالثاً: آنان در بیان معنای این حدیث ساختگی به حیص و بیص افتاده و مطالب متناقضی ارائه نموده اند به شرحی که گذشت. (1)
محبت چه کسی مهم و لازم است؟
لزوم و اهمیت محبّت اهل بیت عموماً و امیر مؤمنان علیه السلام به صورت ویژه - و تحذیر از دشمنی آنان از آثار و اخبار فراوان استفاده می شود. (2)
روایات ساختگی:
در برابر آن روایاتی ساخته شد که:
[1838 /38] إن الله فرض عليكم حبّ أبي بكر و عمر و عثمان و علي [علیه السلام] كما فرض عليكم الصلاة. (3)
[1839 /39] من تمسّك بالسنة دخل الجنة، قالت عائشة: ما السنة؟ قال: حبّ بيك و صاحبه، يعني عمر (4)
[1840 /40] حبّ أبي بكر و شكره واجب على أمتي (5)
ص: 2396
[1841 /41] أتي النبي صلی الله علیه و اله بجنازة رجل ليصلّي عليه، فلم يصلّ عليه، فقيل: يا رسول الله، ما رأيناك تركت الصلاة على أحد قبل هذا! قال: إنه كان يبغض عثمان فأبغضه الله. (1)
[1842 /42] الله الله في أصحابي، الله الله في أصحابي، لا تتخذوهم غرضاً بعدي، فمن أحبهم فبحبي أحبّهم أحبّهم، و من أبغضهم فببغضي أبغضهم، و من آذاهم فقد آذاني و من آذاني فقد آذى الله، و من آذى الله فيوشك [أوشك] أن يأخذه.(2)
و روایات دیگر که اهل تسنن نیز اعتبار آن را نپذیرفته اند، چنان که در پاورقی های گذشته بدان اشاره شد.
[1843 /43] و نیز در روایتی آمده است: رأيت البارحة عمّي حمزة... و أخي جعفر... فقلت: بأبي أنتما أي الأعمال وجدتما أفضل؟ قالا: فديناك بالآباء والأمهات،
ص: 2397
وجدنا أفضل الأعمال: الصلاة عليك و سقي الماء و حبّ علي بن أبي طالب. (1)
روایات ساختگی:
[1844 /44] در برابر آن روایتی بی سند ساخته شد که: أُريت حمزة و جعفراً... فقلت لهما: ما وجدتما أفضل الأعمال؟ قالا: قول: لا إله إلّا الله، قلت: ثم ماذا؟ قالا: الصلاة عليك يا رسول الله قلت: ثم ماذا؟ قال: ثم حبّ أبي بكر و عمر. (2)
که برخی از اهل تسنن نیز آن را تکذیب نموده اند. (3)
خدا به محبت چه کسی فرمان داده است؟
[1845 /45] در روایات معتبر فریقین آمده است که: قال رسول الله: ﴿إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَهٍ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ یُحِبُّهُمْ! قيل: يا رسول الله، من هم؟ قال: عليٌّ منهم - يقول ذلك ثلاثاً - وَ أَبُو ذَرٍّ ، وَ سَلْمَانُ وَ مِقْدَادٌ﴾. (4)
روایت ساختگی:
[1846 /46] در برابر آن روایتی نقل شده که: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿إنَّ اللّهَ أمَرَنی بِحُبِّ أربَعَهٍ مِن أصحابی، و قال: أحبّهم: أبو بكر و عمر و عثمان و علي﴾. (5)
ص: 2398
و اهل تسنن گفته اند: راوی آن دروغ پرداز است. (1)
علامت حلال زادگی و....
محبّت اهل بیت علیهم السلام عموماً و امیرمؤمنان به صورت ویژه علامت حلال زادگی شمرده شده، پیش از این در روایت شماره 693 گذشت که: قال رسول الله صلی الله علیه و اله: ﴿ لا یُحِبُّهُمْ إِلاَّ سَعِیدُ اَلْجَدِّ طَیِّبُ اَلْمَوْلِدِ وَ لاَ یُبْغِضُهُمْ إِلاَّ شَقِیُّ اَلْجَدِّ رَدِیءُ اَلْوِلاَدَهِ﴾.
و نیز در روایت شماره 568 گذشت که: ﴿یا أیُّهَا النّاسُ! اِمتَحِنوا أولادَکُم بِحُبِّهِ ففَمَن أحَبَّهُ فَهُوَ مِنکُم و مَن أبغَضَهُ فَلَیسَ مِنکُم﴾.
روایت ساختگی:
در برابر روایات گذشته و احادیث مشابه آن، روایتی ساخته شد که انصار بلکه عرب عموماً در این فضیلت با اهل بیت علیهم السلام شریک دانسته شدند:
[1847 /47] من لم يعرف حق عترتي والأنصار والعرب فهؤلاء أحد ثلاثة: إمّا منافق و إما لزنية و إمّا حملته أمه على غير طهر. (2)
گرچه اهل تسنن نیز بر آن اعتماد ننموده اند.
گذشت که مسلم بن حجاج نیشابوری و دیگران از امیرمؤمنان نقل کرده اند که فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله با من چنین عهد فرمود که جز مؤمن تو را دوست
ص: 2399
ندارد و جز منافق بغض و کینه تو را نخواهد داشت. (1)
روایات ساختگی:
در برابر حدیث گذشته و احادیث مشابه آن که پیش از این گذشت، روایات متعددی جعل شد که:
[1848 /48] حبّ أبي بكر و عمر إيمان و بغضهما نفاق. (2)
[1849 /49] حبّ قريش إيمان و بغضهم كفر، و حبّ العرب إيمان و بغضهم كفر. (3)
[1850 /50] لا يبغض العرب إلّا منافق (4)
و البته اهل تسنن نیز اعتبار این روایات را نپذیرفته اند.
[1851 /51] و روایات دیگری نیز نقل شد که حبّ الأنصار إيمان و بغضهم نفاق (5) يا: و بغضهم کفر (6) که اگر صحیح باشد مراد از آن دوستی و دشمنی آنان به جهت نصرت دین است که حکم بر عنوان «انصار» مترتب شده است. (7)
ص: 2400
ایمان چه کسی بر ایمان همه ترجیح دارد؟
[1852 /52] قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لو أن السماوات السبع والأرضين السبع وضعن في كفة ميزان، و وضع إيمان علي في كفة ميزان، لرجح إيمان علي. (1)
یعنی: اگر آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه در کفه ترازویی گذاشته شود و ایمان علی در کفه دیگر آن برتری با ایمان علی خواهد بود.
روایت ساختگی:
در برابر روایت گذشته روایتی ساختند که:
[1853 /53] لو وزن إيمان أبي بكر بإيمان الناس لرجح إيمان أبي بكر. (2)
اگر ایمان ابوبکر با ایمان مردم سنجیده شود ایمان او بر همه ترجیح دارد.
که عدم اعتبار آن پیش از این معلوم گردید. (3)
برترین و محبوب ترین شخص نزد پیامبر صلی الله علیه و آله
روایات فراوان دلالت دارد که علی محبوب ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است و پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بر همه برتری دارد؟ (4)
روایات ساختگی:
در برابر آن روایاتی در برتری و محبوب تر بودن دیگران جعل شده، مانند:
[1854 /54] روایت اسامه در محبوب تر بودن خودش! (5)
ص: 2401
[1855 /55] روایت نواده زبیر- به نقل پدرش از مروان از عثمان [!!!] - در محبوب تر بودن زبیر (1)
[ 1856 /56] روایت ساختگی دیگر آن هم از زبان دشمنی کینه توز چون عمرو بن عاص که گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم محبوب ترین مردم نزد تو کیست؟ فرمود: عایشه. گفتم: از مردان؟ فرمود: پدرش. گفتم: پس از او؟ فرمود: عمر (2). و نقد آن به تفصیل گذشت. (3)
آن ها در برابر حدیث طیر که حکایت از برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر همه دارد، حدیثی ساختند به این مضمون که:
[1857 /57] پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا دنبال ابوبکر و عمر فرستاد و پس از آن برای آمدن امیرالمؤمنین علیه السلام دعا کرد که: (اللهم سق إلينا رجلاً رابعاً محبّاً لك و لرسولك تحبّه - اللهم - أنت و رسولك فيشركنا في طعامنا) و پس از آمدن امیرالمؤمنین علیه السلام،
ص: 2402
جابر و ابن مسعود هم وارد شده و همگی از آن غذا خوردند.
نادرست بودن این مطلب به قدری روشن بوده که فریاد ابن عساکر دمشقی هم بلند شده که: این حدیث غریب است و مشهور همان حدیث انس است. (1)
و در روایت شماره 474 گذشت که: کان لعلي من النبي صلی الله علیه و اله مدخل لم يكن لأحدٍ من الناس. (2)
روایت ساختگی:
[ 1858 /58] در برابر آن نیز روایتی ساخته شد كه: عن عبد الله بن أبي أوفى، قال: كان لأبي بكر وعمر من النبي صلی الله علیه و آله مجلس، هذا عن يمينه وهذا عن شماله، فإذا غابا لم يجلس ذلك المجلس أحد. (3)
[1859 /59] و در روایات متعدد آمده است که: «أحبّ أهلي إليّ فاطمة» و برخی حکم به صحت و اعتبار بلکه حکم به تواتر معنوی آن کرده اند. (4)
ص: 2403
روایات ساختگی:
در برابر آن روایاتی ساخته شد که عایشه دیگران را محبوب تر نشان داده.
[1860 /60] او می گوید: گردنبندی برای پیامبر صلی الله علیه و آله به رسم هدیه آورده شد، حضرت فرمود: من آن را به محبوب ترین فرد خانواده ام می دهم. زنان گفتند: دختر ابوبکر آن را تصاحب نمود! حضرت أمامه دختر زینب (یعنی نوهٔ خویش) را صدا زد و آن را به گردنش آویزان نمود. (1)
[1861 /61] و از عایشه روایت دیگری نیز نقل شده که حضرت فرمود: بهترین دختران من زینب است (2)
پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به چه کسی باید رجوع کرد؟
گذشت که طبرانی و ابن ابی شیبه به سند صحیح نقل کرده اند: هنگام احتضار پیامبر صلی الله علیه و آله، صفیه همسر آن حضرت عرض کرد ای پیامبر صلی الله علیه و آله خدا هر یک از همسران تو خانواده ای دارند که پناهش باشد ولی شما خانواده مرا [که از یهودیان خیبر بودند] از من دور کرده ای اگر برای شما اتفاقی افتاد (و از دنیا رفتی) من چه کنم (و به چه کسی پناه برم)؟ حضرت فرمود: «به علی بن ابی طالب رجوع نما)». (3)
ص: 2404
روایت ساختگی:
در برابر آن روایتی جعل شد که:
[1862 / 62] أتت امرأة النبي صلی الله علیه و آله فأمرها أن ترجع إليه، قالت: أرأيت إن جئتُ ولم أجدك - كأنها تقول الموت - قال: إن لم تجديني فأتي أبا بكر (1). يعنى: زنى نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، حضرت به او فرمود که بعداً به آن حضرت رجوع نماید، گفت: اگر شما نبودی؟ - یعنی اگر از دنیا رفته باشی؟ - فرمود به ابوبکر مراجعه کن.
چه کسی دیون پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا می کند؟
گذشت که عامه به سند صحیح نقل کرده اند که: علي يقضي ديني. (2)
روایت ساختگی:
در برابر آن روایتی ساخته شد به نقل از ابوهریره و پسر عمرو بن العاص که ابوبکر و عمر پرداخت کننده دیون و وعده های پیامبر صلی الله علیه و آله هستند.
[1863 /63] ابتاع النبي صلی الله علیه و آله من أعرابي قلائص إلى أجل، فقال: يا رسول الله، أرأيت إن أتى عليك أمر الله فمن يقضينى مالي؟ قال: أبو بكر يقضي عنّي ديني و ينجز عداتي، قال: فإن قبض أبو بكر فمن يقضي عنك؟ قال: عمر يحذو حذوه و يقوم مقامه لا تأخذه في الله لومة لائم، قال: فإن مات عمر؟ قال: فإن استطعت أن تموت فمت. (3)
البته عامه خود این روایت را قابل اعتماد ندانسته اند. (4)
ص: 2405
[1864 /64] اهل تسنن روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اولین کسی که بر شما وارد می شود اهل بهشت است» اصحاب چشم دوخته بودند که چه کسی از راه میرسد امیرالمؤمنین علیه السلام نزد آنان آمد. (1)
روایات ساختگی:
به راویان متعدد نسبت داده اند که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم، ابوبکر، عمر و عثمان - یکی پس از دیگری اجازه ورود گرفتند، حضرت درباره هر یک فرمود: او را به بهشت (2) یا به بهشت و خلافت پس از من بشارت دهید. (3)
[1865 /65] قال أنس: جاء النبي صلی الله علیه و آله فدخل إلى بستان فأتى آتٍ فدقّ الباب، فقال: يا أنس! قم فافتح له الباب و بشّره بالجنة والخلافة من بعدي، قلت: يا رسول الله، أعلمه؟ فقال: أعلمه، فخرجت فإذا أبو بكر، قلت له: أبشر بالجنة و أبشر بالخلافة من رسول الله صلى الله عليه و سلم، ثم جاء آتٍ فدق الباب، فقال: يا أنس! قم فافتح له الباب وبشّره بالجنة وبالخلافة من بعد أبي بكر، قلت: يا رسول الله أعلمه؟ فقال: أعلمه، فخرجت فإذا عمر، فقلت: أبشر بالجنة و أبشر بالخلافة من بعد أبي بكر، ثم جاء آت فدق
ص: 2406
الباب، فقال: يا أنس! قم فافتح له الباب و بشّره بالجنة و بالخلافة من بعد عمر و أنه مقتول، فخرجت فإذا عثمان قلت أبشر بالجنة وبالخلافة من بعد عمر و أنك مقتول. (1)
خطیب بغدادی از علی بن مدینی نقل کرده که این روایت دروغ است، (2) ذهبی و ابن حجر نیز آن را معتبر نمی دانند ابن حجر عسقلانی می گوید: اگر این روایت صحیح بود عمر امر خلافت را به شورا واگذار نمی کرد و مستقیم عثمان را انتخاب می نمود. (3)
قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا﴾. (4)
روایات ساختگی:
برای مقابله با آن، روایات متعدد جعل کردند:
[1866 /66] أنا مدينة العلم و أبو بكر أساسها، و عمر حيطانها، و عثمان سقفها....
[1867 /67]... و على بابها، و معاوية حلقتها. (5)
[1868 /68]... و أبو بكر وعمر و عثمان سورها، و على بابها. (6)
من شهر دانش هستم و ابوبکر اساس آن عمر دیوارش و عثمان سقف آن.
ص: 2407
و بنابر روایتی:... و معاویه حلقه (درب) آن!
و بنابر روایتی دیگر:.... ابوبکر، عمر و عثمان حصار آن.
ابن عساکر دمشقی می گوید: وقتی از راوی سند آن را مطالبه نمودند وعده داد که بعداً سندش را برای آن ها نقل خواهد کرد ولی هیچ گاه این کار را نکرد.
و بعضی دیگر برای مقابله با حدیث گذشته روایتی مشابه آن ساختند که:
[1869 /69] أنا مدينة الصدق و أبو بكر بابها، أنا مدينة العدل و عمر بابها، أنا مدينة الحياء و عثمان بابها. (1)
در برابر توان علمی امیرالمؤمنین علیه السلام و کلام آن حضرت که فرمود: لو شئت لأوقرت سبعين بعيراً في تفسير فاتحة الكتاب. (2)
[1869/1] به ابن عباس نسبت داده شد که گفته: لو فسّرتُ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ [الحمد: (1): 2] ما حملت إبل الأرض كتب تفسيرها. (3)
حق دائر مدار کیست؟!
[1870 /70] روایات متعدد با الفاظ گوناگون نقل شد که: ﴿عَلِی مَعَ الْحَقِ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیّ»، يا: ﴿.... اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ﴾ (4)
ص: 2408
روایت ساختگی:
در برابر آن روایتی جعل شد که:
[1871 /71] الحق بعدي مع عمر حيث كان. (1)
برخی از دانشمندان اهل تسنن نیز اعتراف به ساختگی بودن آن نموده اند. (2)
آقای عرب
به سند معتبر نقل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، و عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ﴾. من سرور و آقای بنی آدم هستم و علی سرور عرب است. (3)
روایات ساختگی:
در مقابل آن حدیثی ساختند که:
[1872 /72] پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام و عباس فرمود: من آقای بنی آدم هستم و شما دو نفر آقای عرب. (4)
[1873 /73] و حدیثی دیگر جعل کردند که ابوبکر آقای پیران عرب است! (5)
ص: 2409
ولی پیامبر صلی الله علیه و آله کیست؟
احمد بن حنبل به سند صحیح از ابن عباس نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ﴿أنتَ وَلِیّی فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ﴾ یعنی: تو در دنیا و آخرت ولىّ (و عهده دار امور) من هستی. (1)
روایات ساختگی:
[1874 /74] برخی این عبارت را - بنابر نقل طلحة بن زید شامی که نزد عامه هیچ اعتباری ندارد (2) - برای عثمان ساختند. (3)
[1875 /75] و در روایتی دیگر برای عمر (4) و البته عامه هم آن را ساختگی می دانند. (5)
[1876 /76] و حدیث بی سند دیگری نیز ساخته شد که: إنه صلی الله علیه و آله قال لعبد الرحمن بن عوف: أنت وليبي في الدنيا والآخرة. (6)
برادر پیامبر صلی الله علیه و آله کیست؟
[1877 /77] احادیث فراوان بر اخوت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد. (7)
روایات ساختگی:
ص: 2410
در برابر آن حدیثی جعل کردند که:
[1878 /78] أبو بكر أخي في الدنيا والآخرة. (1)
مناوی گفته: سیوطی این روایت را ضعیف دانسته، ولی سزاوار بود آن را حذف می کرد؛ زیرا راوی آن عبدالرحمن بن عمرو بن جبلة دروغگو است. سپس گفته: البته سیوطی تذکر داده که رجالیین او را دروغگو می دانند. (2)
و گذشت که بنابر گفته ابن ابی الحديد، طرفداران ابو بكر حديث جعلى: (و لو كنت متخذاً خليلاً من اُمتى - أو من الناس - لاتخذت أبا بكر خلیلاً) را- که در منابع عامه فراوان نقل شده (3) - نیز در برابر حدیث اخوت ساخته اند. (4)
[1879 /79] ابن سعد در طبقات پس از ذکر اخوت و برادری بین مهاجرین و انصار گفته: فآخی رسول الله صلی الله علیه و آله بينه وبين علي بن أبي طالب علیه السلام.
[1880 /80] و روایت کرده: أن النبي صلی الله علیه و آله حين آخى بين أصحابه وضع يده على منكب علي علیه السلام ثم قال: «أنت أخي، ترثني و أرثك...».
[1881 /81] ولی روایتی ساختگی نیز نقل کرده که: آخی رسول الله صلى الله عليه و سلم بین علي بن أبي طالب علیه السلام و سهل بن حنيف. (5)
ص: 2411
[1882 /82] ابن کثیر این قول ساختگی را اختیار نموده و از روایات معتبر و فراوان چشم پوشی کرده، بلکه آن را ضعیف رکیک و غیر قابل قبول دانسته. (1)
در حالی که در روایات تصریح شده که اخوت بین پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام انحصاری بوده و هیچ کدام با کس دیگری اخوت و برادری نداشته اند.
در روایت صحیح شماره 276 - به نقل از ابن ابی شیبه، نسائی، طبری، حاکم نیشابوری، ابن ماجه و ابونعیم از امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿أَنَا عَبْدُ اللهِ وَ أَخُو رَسولِهِ، وَانَا الصدِّيقُ الأكبرُ، لا يَقُولَها بَعدِي إِلَّا كَذَّابٍ مُفتَرٍ...﴾
و در روایت معتبر شماره 398 گذشت: قال ابن عبد البر: و روينا من وجوه عن علىٌ رضی الله عنه [علیه السلام] أنه كان يقول: «أنا عبد الله وأخو رسول الله، لا يقولها أحد غيري إلّا كذاب».
و در - روایت شماره 398/1 - ضمن مناشدات امیر مؤمنان علیه السلام آمده است: قال على علیه السلام نشدتكم بالله... أفيكم أحد آخى رسول الله صلی الله علیه و اله غيري؟ قالوا: اللهم لا...
قال ابن عبد البر: و هذه كلها آثار ثابتة. (2)
در روایت معتبر شماره 388 گذشت که:... فجاء على رضی الله عنه [علیه السلام] و عيناه تدمع، قال: يا رسول الله، ما لي آخيت بين أصحابك ولم تؤاخ بيني و بين أحد؟! فقال له رسول الله صلى الله عليه و سلم: «أنت أخي في الدنيا والآخرة».
عبارات: «لا يَقُولَها.... إِلَّا كَذَّاب»، «أفيكم أحد آخى رسول الله صلی الله علیه و اله غيري»؟
«و لم تؤاخ بيني و بين أحد» صریح در انحصار اخوت است
ص: 2412
سرقت ألقاب صديق و فاروق و يعسوب
بنابر روایات فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله القاب «صدیق اکبر»، «فاروق» و «یعسوب» را درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده، چنان که در روایت آمده است: و هذا [و هو] الصديق الأكبر، و هذا فاروق هذه الأمة، يفرّق بين الحق والباطل، و هذا يعسوب المؤمنين والمال يعسوب الظالمين. (1)
روایات ساختگی:
در برابر آن روایاتی ساخته شد که:
[1883 /83] فجعل - أي الله تعالى - أبا بكر صديقاً وعمر فاروقاً. (2)
[1884 /84] قال جبريل: إن عمر فرّق بين الحق والباطل، فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله: أنت الفاروق. (3)
[1885 /85] بلکه به دروغ به امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نسبت دادند که فرمود: نام صدیق برای ابوبکر از جانب خدا نازل شده است! (4)
[1886 /86] و به آن حضرت نسبت دادند که ابوبکر را یعسوب نامیده. (5)
ص: 2413
* و رجوع شود به عنوان آینده: «بر عرش خدا و... چه نوشته»؟
مستفاد از روايات: «الصديقون ثلاثة...» که پیش از این گذشت انحصار «صدّیق» در سه نفر است - حبیب نجار مؤمن آل فرعون و علی علیه السلام- که برترین آنان امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد. (1)
بنابر تصریح زُهری، اولین کسانی که لقب «فاروق» را درباره عمر بکار برده اهل کتاب بوده اند و از پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه حدیثی وجود نداشته است.
[1887 /87] قال ابن شهاب الزهري: بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق، و كان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم، ولم يبلغنا أن رسول الله ذكر من ذلك شيئاً. (2)
[1888 /88] ولی خطیب تبریزی روایتی را با آب و تاب فراوان نقل کرده که عمر خودش گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله مرا فاروق نامید. (3)
ص: 2414
در روایات اهل تسنن آمده که نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام بر عرش خدا، بر درب بهشت و... - در کنار توحید و رسالت - نوشته شده است.
[1889 /89] مكتوب على العرش: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا وَحْدِی لاَ شَرِیکَ لِی مُحَمَّدٌ عَبْدِی وَ رَسُولِی أَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ﴾، (1) و ذلك قوله: ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ [الأنفال (8) 62] (2) [علي وحده]. (3)
[1890 /90] قال رسول الله: لمّا أسري بي إلى السماء إذا على العرش مكتوب: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ، أَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ﴾ (4)
[1891 /91] و في رواية: لمّا أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فرأيت في ساق العرش مكتوباً: ﴿ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ [صفوتي من خلقي]، أَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ وَ نَصَرْتُهُ [به/ أيّدته بعلى/ نصرته بعلي]﴾. (5)
ص: 2415
[1892 /92] قال رسول الله صلی الله علیه و اله: على باب الجنة مكتوب: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ﴾ (1)
[1893 /93] و في رواية: مكتوب على باب الجنة: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ﴾، قبل أن تخلق السماوات بألفي سنة. (2)
[1894 /94] و في رواية أبواب الجنة: على الباب الأول مكتوب: ﴿لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ﴾... و هكذا إلى الباب الثامن. (3)
[1895 /95] و في رواية: رأيت على باب الجنة مكتوباً: ﴿ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ حَبِیبُ اَللَّهِ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صَفْوَهُ اَللَّهِ فَاطِمَهُ أَمَهُ اَللَّهِ عَلَی بَاغِضِهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ﴾ (4)
ص: 2416
[1896 /96] وفي رواية: مكتوب على باب الجنة - قبل أن يخلق السماوات والأرض بألفي عام -: ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ، أَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ﴾. (1)
روایات ساختگی:
در مقابل روایات گذشته احادیثی جعل کردند که:
[1897 /97] على العرش مكتوب: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله، أبو بكر الصديق، عمر الفاروق، عثمان الشهيد، علىٌّ الرضا. (2)
[1898 /98] عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جدّه [علیهم السلام]، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و اله: ليلة أُسرى بي فرأيت على العرش مكتوباً: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، أبو بكر الصديق، عمر الفاروق، عثمان ذو النورين، يقتل ظلماً [مظلوماً]. (3)
که برخی از عامه نیز آن را تکذیب نموده اند. (4)
و نیز روایاتی ساخته شد که:
[1899 /99] رأيت ليلة أسري بي حول العرش فريدة خضراء مكتوب فيها - بقلم من نور أبيض -: لا إله إلا الله محمد رسول الله، أبو بكر الصديق. (5)
ص: 2417
[1900 /100] إن لله عَلَماً من نور مكتوب عليه: لا إله إلا الله، محمد رسول الله أبو بكر الصديق. (1)
[1901 /101] ما في الجنة شجرة - و في رواية: ورقة - إلّا مكتوب عليها: لا إله إلّا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق، عمر الفاروق، عثمان ذو النورين.
البته عامه هم گفته اند گرچه این مطلب مشهور شده ولی باطل است. (2)
صحابه در جنگ احد پیامبر صلی الله علیه و آله را تنها گذاشتند و فرار کردند که در آیه شريفه: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ﴾ (3) [آل عمران (3): 153] به آن اشاره شده ولی امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت و استوار ماند. (4)
و از ابن عباس گذشت که امیرالمؤمنین علیه السلام را ویژگی هایی است که هیچ کس در آن شریک نیست از جمله آن که در جنگ احد همه پیامبر صلی الله علیه و آله را تنها گذاشته
ص: 2418
و فرار کردند ولی او ثابت و استوار باقی ماند. (1)
روایات ساختگی:
[1902 /102] مخالفان سعی کرده اند عده ای را در این فضیلت شریک کنند و مطالبی متناقض نقل کرده اند. 14، 12، 11 نفر (2) یا اصلاً چهار نفر (3) و برخی به دروغ ابوبکر و عمر را هم از کسانی معرفی کرده اند که ثابت و استوار باقی ماندند. غافل از آن که ابوبکر خودش اعتراف کرده که بین فرارکنندگان، من اولین کسی بودم که برگشتم! (4)
در روایتی دیگر تصریح ابوبکر به فرار همۀ صحابه نیز افزوده شده که: لمّا كان يوم أحد انصرف الناس كلهم عن النبي [صلی الله علیه و آله]، فكنت أول من فاء إلى النبي صلی الله علیه و آله (5)
و بنابر نقل طبری و دیگران، عمر نیز به فرار خویش اعتراف نموده و گفته: روز احد من فرار کرده از کوه بالا رفتم و مانند بز کوهی جست و خیز می کردم. (6)
ص: 2419
گذشت که عهدنامه حدیبیه به دست مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته شد. (1)
[1903 /103] مَعْمَر از زُهری: پرسید کاتب عهدنامه صلح حدیبیه کیست؟
او خندید و گفت: علی علیه السلام، ولی اگر از بنی امیه بپرسی می گویند: عثمان. (2)
بعضی - برای انتقال این فضیلت! - محمد بن سلمه را کاتب عهدنامه گفته اند که ابن حجر عسقلانی آن را از اوهام شمرده و گفته من از ترس آن که خیال شود مطلب اختلافی است لازم دانستم تذکر دهم که این توهمی بیش نیست. (3)
پیش از این گذشت که ابن حجر مکی (متوفی 974) گفته: علی علیه السلام قرآن را از بر نمود و بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت. او پس از رحلت آن حضرت خلوت گزید و کتابی نگاشت که عمده علوم را در آن گرد آورد. ابن سیرین می گفت: اگر به آن کتاب دسترسی داشتم به تمام علم و دانش دست می یافتم. (1)
روایات ساختگی:
در برابر آن روایاتی ساخته و جمع قرآن به دیگران نسبت داده شد.
[1905 /105] عن أنس: جمع القرآن على عهد رسول الله صلی الله علیه و آله أربعة كلهم من الأنصار: أُبي [بن كعب] و معاذ بن جبل و أبو زيد و زيد بن ثابت. (2)
دربارهٔ مراد از این حدیث به تکاپو افتاده و وجوه مختلفی ذکر کرده اند. (3)
و ابن حجر می نویسد: جماعتی از پیشوایان حدیث آن را منکر دانسته اند. (4)
[1906 /106] و نیز از انس روایتی دیگر نقل شده که: مات النبي صلی الله علیه و اله ولم يجمع القرآن غير أربعة أبو الدرداء و معاذ بن جبل وزيد بن ثابت و أبو زيد. (5)
توجه داشته باشید که:
الف) این دو روایت بخاری از انس با یکدیگر نیز متعارض است. (6)
ص: 2421
ب) انس دوست دارد این فضیلت مربوط به افراد قومش - یعنی انصار - باشد نه دیگران، مانند قضیه حدیث طير (1) و موارد دیگر! (2)
[1907 /107] و روایات متعارض دیگری نیز در این زمینه ساخته شد! (3)
روایات صحیح و معتبر فراوان در فضیلت های شماره 4 و 5 و 15 - نقل شد که: ﴿اِنّ عليّاً مِنّي وَ أَنَا مِنْه﴾ و دلالت دارد که: «فقط علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله است» و حاکی از منزلت خاصّ امیرالمؤمنین علیه السلام نزد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است. (4)
روایات ساختگی:
[1908 /108] در برابر آن حدیثی جعل کردند که: أبو بكر منّي و أنا منه. (5)
[1909 /109] مناوی می گوید: مؤلف - یعنی سیوطی - گفته این روایت ضعیف است ولی سزاوار بود آن را حذف می کرد زیرا راوی آن دروغگو است. سپس گفته البته سیوطی تذکر داده که رجالیین او را دروغگو می دانند. (6)
ص: 2422
[1910 /110] وعده ای برای کاستن از شأن مولا امیرالمؤمنین علیه السلام این مطلب را برای عده ای دیگر نیز جعل کرده اند، مانند: عباس، (1) جلیبیب، اشعريين، بنى ناجية. (2)
تذکر: بنابر روایت صحیح، جلیبیب شخصی فاسق بوده است! (3)
روایات ساختگی:
در برابر آن روایات متعدد جعل شد که:
[1912 /112] من آذى العباس فقد آذاني. (1)
[1913 /113] من آذى غازياً فقد آذاني. (2)
[1914 /114]... و من آذاهم - يعني أصحابه - فقد آذاني. (3)
[1915 /115] من آذى جاره فقد آذاني. (4)
[1916 /116] من آذى المسلمين فقد آذاني (5)
[1917 /117] من آذى مسلماً فقد آذاني. (6)
[1918 /118] من آذى ذمّياً فكأنما آذاني (7)
که در مورد حدیث اخیر، عامه هم تصریح به ساختگی بودن آن نمودند. (8)
و شگفت آن که در برابر روایت معتبر شماره 853 از عمرو بن شاس: «هرکس علی را بیازارد مرا آزرده» از زبان خودش روایتی در گزارش سفر یمن با همان تفصیل جعل شد که در آن آمده هر کس مسلمانی را بیازارد مرا آزرده است. (9)
ص: 2424
حدیث منزلت از روایات متواتر و مشهور است که پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود: أنت منّي بمنزلة هارون من موسى. (1)
روایات ساختگی:
[1919 /119] در برابر آن روایاتی ساخته شد که: أبو بكر منّي بمنزلة هارون من موسى. (2)
[1920 /120] يا: أبو بكر و عمر منّي بمنزلة هارون من موسى. (3)
که ذهبی و دیگران اعتراف به دروغ بودن آن نموده اند.
سرقت احادیث شباهت به انبیا علیهم السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیث منزلت به حضرت هارون علیه السلام و در احادیث متعددِ دیگر به انبیای عظام تشبیه شده است. (4)
روایات ساختگی:
گذشت که ابن تیمیه و دهلوی ادعا کرده اند که: ابوبکر در احادیث تشبیه به ابراهیم و عیسی [علیهما السلام] و عمر تشبیه به نوح و موسی [علیهما السلام] شده است. (5)
ص: 2425
گفته شد که عامه به نقل این روایات متفردند و برخی از آن روایات نزد خودشان هم اعتباری ندارد (1)
در روایات متعدد آمده است که علی علیه السلام وزیر پیامبر صلی الله علیه و آله است. (2)
روایات ساختگی:
[1921 /121] عده ای در برابر آن روایاتی ساخته اند که ابوبکر و بنابر نقلی ابوبکر و عمر وزیر آن حضرت هستند.
و البته اهل تسنن نیز این روایات را معتبر نمی دانند. (3)
روايات متعدد دلالت بر پرچمداری امیر مؤمنان علیه السلام دارد.
محبّ طبری عنوان بابی را چنین نگاشته ذکر اختصاصه بحمله راية النبي صلی الله علیه و آله يوم بدر و في المشاهد كلها، يعنى: اختصاص امیرالمؤمنین علیه السلام به پرچمداری
ص: 2426
پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ بدر و همۀ جنگ ها. (1)
او در بیان ویژگی هایی که هیچ کس در آن با امیرالمؤمنین علیه السلام مشترک نیست - از زبان ابن عباس - پرچمداری در تمامی جنگ ها را یادآور می شود. (2)
[1922 /122] قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: علي أخي و صاحب لوائي. (3)
و در روایت شماره 328 به سند صحیح گذشت که: مرّ سعد بن أبي وقاص برجل يشتم عليا علیه السلام- والناس حوله في المدينة - فوقف عليه، و قال: يا هذا، على ما تشتم علي بن أبي طالب؟! ألم يكن أول من أسلم؟... ألم يكن صاحب راية رسول الله صلی الله علیه و اله في غزواته؟ (4)
این مطلب در روایات معتبر (5) و کلمات بزرگان اهل تسنن آمده است (6) بلکه آن حضرت پرچمدار پیامبر صلی الله علیه و آله در دنیا و آخرت است. (7)
ص: 2427
و روایات معتبر دلالت بر پرچمداری آن حضرت در خصوص جنگ بدر دارد.
[1922/1] بنابر روایت معتبر ابن عباس می گوید: دفع رسول الله صلی الله علیه و آله الراية إلى علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام] يوم بدر، و هو ابن عشرين سنة. (1)
ص: 2428
و در روایت شماره 1036 گذشت: کسرت يد علي يوم أحد، فسقط اللواء من يده، فقال صلی الله علیه و آله: ﴿ضعوه في يده اليسرى فإنه صاحب لوائي في الدنيا والآخرة﴾.
و در روایت شماره 1574 گذشت که: کانت راية رسول الله صلی الله علیه و اله يوم أحد مع علي بن أبي طالب [علیه السلام].
روایات ساختگی:
[1923 /123] عده ای در برابر این فضیلت، روایاتی ساختند که در جنگ بدر زبیر (1) و در جنگ احد مصعب بن عمیر پرچمدار بوده است. (2)
[1924 /124] و برخی مصعب را در هر دو جنگ پرچمدار دانسته اند. (3)
این روایات گذشته از تعارضش با یکدیگر، با روایات معتبر و متعدد در پرچمداری امیر مؤمنان در خصوص این جنگ ها تنافی روشن دارد.
[1925 /125] و شگفت آن که فضل بن روزبهان (متوفی 927) در ردّ علامه حلی قدس سره- بدون استناد به هیچ مدرکی حتی ضعیف! - ادعا کرده که در جنگ حنین ابوبکر پرچمدار مهاجران بوده است. (4)
ص: 2429
بنابر روایات معتبر در غزوه تبوک جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه امیر مؤمنان علیه السلام بود. در روایت معتبر شماره 195 گذشت که بنابر نقل ابن سعد (متوفی 230) پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿إنَّهُ لابُدَّ مِن أن اُقیمَ أو تُقیمَ﴾، یعنی: چاره ای نیست یا من باید (در مدینه) بمانم یا تو (زیرا موقعیت شهر از ناحیه منافقین در خطر است]. (1)
و در روایت معتبر شماره 196 گذشت که (استخلف صلی الله علیه و آله عليّاً [علیه السلام] على المدينة) (2) و این تصریح به جانشینی امیر مؤمنان علیه السلام است.
روایت ساختگی:
[1926 /126] با این همه خود ابن سعد در ضمن وقائع سال نهم هجری در مورد غزوه تبوک می نویسد: واستخلف رسول الله صلى الله عليه و سلم على المدينة محمد بن مسلمة، و هو أثبت عندنا ممّن قال استخلف غيره. (3)
یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله، محمد بن مسلمه را جانشین خود در مدینه قرار داد. این نقل نزد ما ثابت تر است از روایت کسانی که می گویند شخص دیگری را جانشین نمود! پیش از این در این زمینه به تفصیل صحبت شد. (4)
ص: 2430
احادیث متواتر تصریح به جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.
و پیش از این گذشت که بنابر روایات اهل تسنن، پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از وفات می خواست نوشته ای برای امت باقی بگذارد که گمراه نشوند. عمر که از شنیدن این سخن به شدت ناراحت شده بود گفت: این مرد هذیان می گوید، قرآن برای ما کافی است. با مخالفت صریح عمر حاضرین در مجلس به نزاع و خصومت و کشمکش پرداخته، هیاهو، سر و صدا، جار و جنجال و داد و فریادشان بلند شد، جمعی از صحابه به تأیید عمر پرداخته و بعضی با او مخالفت نمودند. بالاخره پیامبر صلی الله علیه و آله غضبناک و خشمگین - و بنابر نقلی غمناک - گردید و به عمر فرمود: «مرا محزون نمودی» و آن ها را بیرون کرده سپس به حاضرین فرمود: «بلند شوید و بیرون روید؛ سزاوار نیست که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله نزاع و مشاجره کنید».
ابن عباس هنگام نقل این مطلب چنان می گریست که ریگ های زمین از اشک او خیس می شد و می گفت: مصیبت واقعی همان بود که با نزاع، کشمکش، هیاهو و سر و صدا مانع نوشتن آن مطلب شدند (که از گمراهی امت جلوگیری می کرد).
درخواست کاغذ و قلم برای بجای گذاشتن یک سند رسمی مکتوب با گواهی صحابه برای تعیین امامان هدایت بود که می توانست مانع هر ادعای بیجایی باشد و گریستن ابن عباس قرینه ای روشن برای تعیین مراد از آن است. $ رجوع شود به دفتر چهارم، صفحه 1706: «دلیل روشن بر مخالفت صحابه با پیامبر صلی الله علیه و آله». $
روایت ساختگی:
بعضی در برابر روایات جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و روایت درخواست کاغذ و،قلم روایتی جعل کردند که:
ص: 2431
[1927 /127] پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: پدر و برادرت را بگو بیایند تا نوشته ای بنویسم، می ترسم کسی آرزویی (در باب خلافت) در سر داشته باشد و پس از آن فرمود ﴿وَ یَأْبَی اللَّهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَکْرٍ﴾، يعنى: خدا و مؤمنان غیر از ابوبکر کسی را برای خلافت نمی پذیرند! (1)
بگذریم که (2):
1. بنابر این باید بسیاری از صحابه را که با خلافت ابوبکر مخالفت کردند، از دائره ایمان خارج بدانند! (3)
2. خلافت چیزی نیست که با نقل یک زن آن هم عایشه! - اثبات شود بلکه باید در حضور هزاران نفر و آن هم با نقل متواتری چون حدیث غدیر باشد!!
3. بین عامه مشهور است که پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را برای خلافت انتخاب نفرمود. (4)
4. مسلم در باب استخلاف و بخاری در همین باب بلافاصله پس از روایت جعلی گذشته هر دو از عمر نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله جانشین تعیین نکرد. (5)
ص: 2432
5. اگر این روایت صحیح بود چرا - بنابر نقل بخاری - خود ابوبکر در سقیفه می گوید: قد رضيت لكم أحد هذين الرجلين - يعني عمر أو أبا عبيدة (1) - يعنى من برای خلافت یکی از این دو نفر را می پسندم عمر یا ابو عبيده جراح!
6. اگر این روایت صحیح بود چرا در سقیفه بدان استناد نشد؟!
7. اگر این روایت صحیح بود چرا - بنابر نقل اهل تسنن - ابوبکر پیش از مردن - البته با تجاهل نسبت به قضیه غدیر!!! - می گفت: ای کاش از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیده بودیم که خلافت از آن کیست تا کسی با او به نزاع بر نمی خاست! (2)
ولی جالب آن است که با وجود مخالفت حدیث جعلى: (و يأبي الله و المؤمنون إلّا أبا بكر) با مسلّمات، احمد بن حنبل امام حنابله و حدیث شناس بزرگ اهل تسنن می گوید:
اگر مرا توانی بود و زاد و راحله ای، به نیشابور سفر می کردم تا این حدیث را از (ناقلش) یحیی بن یحیی فرا گیرم!! (3)
تذكر
[1928 /128] برخی از نویسندگان و یا شارحین بخاری گفته اند: مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیث درخواست کاغذ و قلم، (4) نوشتن جانشینی ابوبکر بود که
ص: 2433
در حدیث: (و يأبى الله والمؤمنون إلّا أبا بكر) بیان شده است. (1)
حضرت در آن حديث فرمود: ﴿أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ﴾ پس چرا با آن که ابوبکر به خلافت رسید باز امت به گمراهی کشیده شد؟!
در برابر حدیث درخواست کاغذ و قلم حدیثی دیگر - آن هم از زبان اميرالمؤمنین - ساخته شد و برای رد گم کردن، توصیه به اموری غیر از خلافت در آن آورده شد که هیچ ربطی به جلوگیری از ضلالت امت ندارد، بلکه سفارش به نماز، زکات، رعایت حال بردگان، اهمیت گواهی و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله است.
[1929 /129] روى ابن سعد، عن علي بن أبي طالب [علیه السلام]: ان رسول الله صلى الله عليه و سلم لمّا ثقل قال: يا علي، ائتني بطبق أكتب فيه ما لا تضلّ أمتي بعدي، قال: فخشيت أن تسبقني نفسه، فقلت: إني أحفظ ذراعاً من الصحيفة، قال: فكان رأسه بين ذراعي و عضدي فجعل يوصي بالصلاة والزكاة، و ما ملكت أيمانكم، قال كذلك.. حتى فاضت نفسه و أمر بشهادة لا إله إلّا الله، و أن محمداً عبده و رسوله.. حتى فاضت نفسه، من شهد بهما حرم على النار. (2)
ص: 2434
در روایات فراوان گذشت که امیرمؤمنان علیه السلام وصی و وارث پیامبر صلی الله علیه و آله است. (1)
روایت ساختگی:
در برابر آن روایتی ساخته شد که عباس وصی و وارث آن حضرت است.
[1930 /130] العباس وصيّي و وارثي. (2)
و البته اهل تسنن نیز این روایت و راوی آن را تکذیب نموده اند. (3)
از حضرت فاطمه علیها السلام نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در عصر یا شام عرفه خطاب به حاجیان فرمود: خدا به شما مباهات کرده و همه شما را آمرزید و بویژه علی را. من پیام آور از جانب خدا هستم و چنین نیست که بخواهم به ناحق خویشان خویش را امتیاز دهم. (یعنی این پیام از جانب خداست که:) خوشبخت واقعی که سعادت کاملاً شامل حال او شده کسی است که علی را در حیات او و پس از شهادتش دوست بدارد و بدبخت واقعی که شقاوت تمام وجود او را فرا گرفته کسی است که علی را در حیات او و پس از شهادتش دشمن بدارد. (4)
ص: 2435
روایت ساختگی:
در مقابل آن حدیثی جعل شد که:
[1931 /131]... إن الله باهى [يباهي] بالناس عشية عرفة عامة و باهي بعمر خاصة. و في لفظ:... باهى ملائكته بعبيده عشية عرفة عامة وباهي بعمر خاصة. (1)
اهل تسنن هم این روایت را تکذیب کرده اند. (2)
در فضیلت پرچمداری خیبر به نقل از صحیحین و منابع معتبر گذشت که: لأُعطينّ الراية رجلاً يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله.... (3)
روایت ساختگی:
[1932 /132] در برابر آن روایتی از ابو هریره نقل شده که: قام رسول الله صلی الله علیه و آله علی المنبر و بيده كتاب فقال: لأعطين هذا الكتاب رجلاً يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله، قم يا عثمان بن أبي ا