بررسی فضائل امیرالمومنین علیه السلام در منابع معتبر اهل تسنن جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه : صدری، مهدی، 1347 -

عنوان و نام پدیدآور : بررسی فضائل امیرالمومنین علیه السلام در منابع معتبر اهل تسنن/ مهدی صدری.

مشخصات نشر : تهران: دلیل ما ، 1402 -

مشخصات ظاهری : 6ج.

فروست : مطالعات شیعی.

شابک : دوره: 978-600-442-323-6 ؛ ح.1978-600-442-324-3 : ؛ ج.2978-600-442-325-0 : ؛ ج.3 978-600-442-326-7 : ؛ ج.4978-600-442-327-4 : ؛ ج.5978-600-442-328-1 : ؛ ج.6 978-600-442-329-8 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ج.2 - 6 (چاپ اول: 1402) .

یادداشت : عنوان دیگر: فضایل امیرالمومنین (ع) (در منابع معتبر اهل تسنن).

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

مندرجات : .- ج.3. روایت 633 - 851.- ج.5. روایت 1120 - 1612

عنوان دیگر : فضایل امیرالمومنین (ع) (در منابع معتبر اهل تسنن).

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل -- احادیث اهل سنت

موضوع : Ali ibn Abi-Talib, Imam I, 600-661 -- Virtues -- Hadiths (Sunnite)

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نظر اهل سنت

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Views of sunnites

رده بندی کنگره : BP37/35

رده بندی دیویی : 297/951

شماره کتابشناسی ملی : 9117461

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم مریم محققیان

ص: 1359

اشاره

شناسنامه

ص: 1360

29

29- آزار علی علیه السلام آزار پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم!

اشاره

[1/853] پیامبر فرمود: ﴿ مَنْ آذَى عليّاً فَقَدْ آذاني﴾.

یعنی: هر کس علی را بیازارد مرا آزرده است. (1)

[2/853] عن عمرو بن شاس الأسلمي - و كان من أصحاب الحديبية - ، قال: خرجت مع علي علیه السلام إلى اليمن فجفاني في سفري ذلك حتى وجدت في نفسي عليه، فلمّا قدمت المدينة أظهرت شكايته في المسجد حتى سمع بذلك رسول الله صلی الله علیه و آله، فدخلتُ المسجد ذات غداة - و رسول الله صلی الله علیه و آله جالس في ناس من أصحابه - فلمّا رآني أبد لي(2) عينيه - يقول: حدّد إلي النظر - حتى إذا جلستُ ، قال: «يا عمرو ، و الله لقد آذيتني».

قلت: أعوذ بالله من أذاك يا رسول الله ، قال: «بلى، من آذى علياً فقد آذاني».

عمرو بن شاس اسلمی - که از صحابه ای است که در حدیبیه حضور داشته - در سفر یمن با حضرت علی علیه السلام همراه بوده و از رفتار آن حضرت ناراحت و عصبانی شده بود. خودش می گوید: پس از بازگشت از سفر در مسجد زبان به گله و شکایت از آن حضرت گشودم تا آن که مطلب به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله رسید.

روزی وارد مسجد شدم آن حضرت با جمعی از اصحاب نشسته بود، نگاهی تند و خشمناک به من نمود، هنگامی که نزد آن حضرت نشستم فرمود:

ص: 1361


1- صحيح ابن حبان 15 / 365
2- این لفظ در منابع ، مختلف نقل شده: «أبدأني» ، «أبدني» ، « أمدني» ، « أحدّني».

«ای عمرو، به خدا سوگند مرا اذیّت کردی» ! عرض کردم: پناه می برم به خدا از این که شما را آزار دهم! فرمود: «آری؛ هر کس علی را بیازارد مرا آزرده است». (1)

[3/854] عن سعد بن أبي وقاص ، قال: كنت جالساً في المسجد - أنا و رجلين معي - فنلنا من علي ، فأقبل رسول الله صلی الله علیه و آله غضبان ، يعرف في وجهه الغضب، فتعوّذت بالله من غضبه ، فقال: «مالكم و مالي؟! من آذى عليّاً فقد آذاني» (2)

سعد بن ابی وقاص:گوید من با دو نفر دیگر در مسجد نشسته بودیم و از على [علیه السلام] بدگویی می کردیم ناگهان دیدیم پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که خشمناک بود و غضب از چهره اش می بارید به سوی ما آمد و فرمود: «شما را با من چکار؟! [شما را با من چکار؟!] هر کس علی را بیازارد مرا آزرده است».

و بنابر روایتی سه مرتبه جمله اخیر را تکرار فرمود. (3)

ص: 1362


1- مسند أحمد 483/3، مجمع الزوائد 129/9. این روایت به تفصیل یا اختصار در منابع ذیل آمده است: فضائل امير المؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 173- 174 شماره 105 ، فضائل الصحابة لابن حنبل 2/ 716 شماره 981 (طبعة دار ابن الجوزي، الرياض) ، المصنف لابن أبي شيبة 7 / 502 ، صحيح ابن حبان 15 / 365 ، مشاهیر علماء الأمصار 62 - 63 ، الثقات لابن حبان 3 / 272 - 273 ، التاريخ الكبير للبخاري 307/6 ، الجرح و التعديل لابن أبي حاتم 6 / 237 ، المستدرك 3 / 122 ، تاريخ مدينة دمشق 202/42 - 203، المنتخب من ذيل المذيل من تاريخ الطبري 78 ، أسد الغابة 4/ 114 (به نقل از ابونعیم ، ابن مندة و ابن عبد البرّ)، الاستيعاب 3/ 1183 ، دلائل النبوة للبيهقى /394/5 - 395، الرياض النضرة 121/3 - 122 ، ذخائر العقبى 65 ، الأنساب للسمعانى 1 / 396 تاريخ الإسلام للذهبي 3/ 631، الإصابة ،4/ 534 ، موارد الظمآن (132/7 ، البداية و النهاية 5 / 121 و 382/7 - 383 ، السيرة النبوية لابن كثير 4 / 202 - 203 ، جواهر المطالب (63/1 ، کنز العمال 11 / 601 و 13/ 142 ، سبل الهدى و الرشاد 11 / 293 ، الصواعق المحرقة 172 ، فیض القدیر 6 / 24.
2- رجوع شود به الأحاديث المختارة 3 / 267 - 268 ، مجمع الزوائد 9 / 129 - 130.
3- يقولها ثلاث مرار. قال - أي سعد بن أبي وقاص -: فكنتُ أوتي من بعد ، فيقال: إن علياً يعرض بك ، يقول: اتقوا فتن الأخينس. فأقول: هل سمّانى ؟ فيقولون: لا. فأقول: إن خينس الناس لضنين - و في رواية: لكثير - ، معاذ الله أن أوذي رسول الله صلی الله علیه و آله بعد ما سمعت منه ما سمعت. ( رجوع شود به الأحاديث المختارة 3 / 267 - 268 ، مسند أبي يعلى 2 / 109)

اعتبار سند روایت

روایت اول به اعتراف معاصرین اهل تسنن مانند محمد ناصرالدین البانی ، (1) و وصى الله بن محمد عباس معتبر است.(2)

روایت دوم - از عمرو بن شاس - در مسند احمد نقل شده (3) که برای اعتبارش کافی است.(4)

گذشته از آن هیثمی راویان آن را مورد اطمینان دانسته و حکم به اعتبار آن نموده ،(5) حاکم نیشابوری (متوفی 405) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) نیز آن را صحیح دانسته اند. (6)

سبط ابن الجوزی نیز گفته: هیچ اشکالی بر سند این حدیث وارد نیست. (7)

البانی درباره آن گفته: و هذا إسناد حسنُ. (8)

روایت سوم - روایت سعد بن ابی وقاص - در الاحاديث المختارة نقل شده که

ص: 1363


1- التعليقات الحسان على صحيح ابن حبان 64/10 ، السراج المنير في ترتيب احادیث صحيح الجامع الصغير 2 / 689 - 691 ، البانی در جای دیگر می نویسد: صحيحٌ بمجموع هذه الطرق. (سلسلة الاحاديث الصحيحة 5 / 374 شماره 2295)
2- فضائل الصحابة لابن حنبل 2 / 784 شماره 1078 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض).
3- مسند أحمد 483/3.
4- رجوع شود به دفتر نخست ، صفحه 10 - 11 نکته شماره 7.
5- مجمع الزوائد:129/9: رواه أحمد والطبراني.... و البزار... و رجال أحمد ثقات..
6- المستدرك 3 / 122.
7- تذكرة الخواص 1 / 310- 311
8- سلسلة الأحاديث الصحيحة 373/5 - 374 شماره 2295.

برای اعتبارش کافی است بوصیری و هیثمی راویان آن را ثقه و مورد اطمینان دانسته و حکم به اعتبار آن نموده اند.(1)

ابوعبد الله مصطفى بن العدوى، عبدالله الشهري البانی و محقق کتاب الاحاديث المختارة نيز حكم به حسن و اعتبار آن کرده اند.(2)

روايت: ﴿ مَنْ آذى عليّاً فَقَدْ آذاني﴾ در مصادر اهل تسنن فراوان آمده است.(3)

واكنش مخالفان: جعل روايت

مخالفان در برابر روایت دوم روایتی ساختند که اختصاص این فضیلت را از امیرمؤمنان علیه السلام علیه السلام سلب و آن را امری عمومی که همۀ مسلمانان در آن مشترک هستند

ص: 1364


1- قال الهيثمي: رواه أبو يعلى و البزار باختصار ، و رجال أبي يعلى رجال الصحيح غير محمود بن خداش و قنان ، و هما ثقتان. (مجمع الزوائد 9 / 129 - 130 ، و رجوع شود به كشف الأستار 200/3) ابویعلی آن را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. (مسند أبي يعلى 2/ 109: حدّثنا مصعب بن سعد ابن أبي وقاص ، عن أبيه... ) و قال البوصيري: رواه ابن أبي عمر ، و رواته ثقات. (اتحاف الخِيَرة المَهَرة للبوصيري 219/7 - 220)
2- الصحيح المسند من فضائل الصحابة 122 ، المطالب العالية لابن حجر ، تحقيق عبد الله الشهري ، طبع الرياض 16 / 129، 131. البانی درباره این حدیث می نویسد: و هذا إسنادٌ حسنٌ. و پس از ذکر سند های دیگر می گوید: فالحديث صحيح بمجموع هذه الطرق. (سلسلة الأحاديث الصحيحة 374/5 شماره 2295).
3- فضائل امير المؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 243 شماره 200 ، أنساب الأشراف 2/ 146، كشف الأستار 3 / 199 - 200 ، الاستيعاب 3 / 1101 ، تاريخ مدينة دمشق 42 / 204 ، المحاسن و المساوئ للبيهقي 37 ، الوافي بالوفيات 21 / 179 ، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث 296، تاريخ الخلفاء 190 ، الجامع الصغير 547/2.

معرفی نماید! این روایت از سیف بن عمر معلوم الحال نقل شده است. (1)

عن عمرو بن شاس الأسلمي ، قال: خرجت مع علي بن أبي طالب [علیه السلام] إلى اليمن فأجفاني ، فأظهرت لائمة علي [علیه السلام] بالمدينة حتى فشا ذلك ، فدخلت المسجد... ذات غداة و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جالس ، فرماني ببصره حتى إذا جلست قال: «والله يا عمرو بن شاس لقد آذيتني» فقلت: أعوذ بالله و بالإسلام أن أؤذي رسول الله صلی الله علیه و آله ، فقال: بلى، من آذى مسلماً فقد آذاني ومن آذى مسلماً فقد آذى الله عزّ وجل (2)

شواهد روایی

اختصاص امیرمؤمنان علیه السلام به فضیلت گذشته و اعتراف عمر به آن

اختصاص این امتیاز به امیرمؤمنان علیه السلام از کلمات و روایات عامّه به خوبی روشن است، و از کلام مناوی معلوم می شود که این مطلب بین صحابه مطلبی معروف و مشهور بوده است، او می گوید: صحابه به این ویژگی علی علیه السلام معرفت و شناخت (و اعتراف) داشتند ، سپس در ادامه می نویسد:

[4/855] دارقطنی روایت کرده که: عمر شنید کسی از علی علیه السلام بد گویی ، به او گفت: وای بر تو! آیا علی را می شناسی؟!... به خدا سوگند تو آزار ندادی مگر پیامبر صلی الله علیه و آله را در قبرش.(3)

این مطلب به گونه های دیگر نیز نقل شده از جمله آن که:

ص: 1365


1- سيف بن عمر التميمي... متروك باتفاق، و قال ابن حبان: اتهم بالزندقة... يروي الموضوعات. وعن يحيى: فلس خير منه. (المغني ،460/1 میزان الاعتدال 2 / 255)
2- تاريخ مدينة دمشق 201/42
3- فيض القدير 24/6.

[5/856] کسی نزد عمر از علی علیه السلام بدگویی کرد ، عمر با اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: صاحب این قبر محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است و علی نیز فرزند ابی طالب بن عبدالمطلب از علی جز به نیکی یاد نکن؛ زیرا اگر او را آزار دهی - و بنابر نقلی: اگر با او دشمنی کنی - پیامبر صلی الله علیه و آله را در قبرش اذیت کرده ای (1)

خروج از ایمان با اذیت علی علیه السلام

[6/857 ] ابن عبّاس می گوید: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم که علی علیه السلام در حالی که عصبانی بود وارد شد، حضرت سبب آن را پرسید، علی علیه السلام پاسخ داد: پسر عموهایتان مرا درباره شما اذیت می کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین از جا بلند شد و خطاب به مردم فرمود:

يا أيُّها الناس ، من آذى عليّاً فقد آذاني ، إنّ علياً أوّلكم إيماناً و أوفاكم بعهد الله. يا أيُّها الناس ، من آذى علياً بعث يوم القيامة يهودياً أو نصرانياً.

ای مردم هر کس علی را آزار دهد مرا آزرده است، علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و از همۀ شما به عهد الهی وفادارتر است.

ای مردم کسی که علی را بیازارد در قیامت یهودی یا نصرانی محشور شود.

جابر بن عبدالله انصاری عرض کرد: یا رسول الله ، حتی اگر به یگانگی خدا و رسالت شما شهادت دهد؟

ص: 1366


1- تاريخ مدينة دمشق 519/42 و مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام لأحمد بن حنبل 253 شماره 211 (تحقیق محقق طباطبائی)، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 795/2 شماره 1089 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض) ، الرياض النضرة ،123/3 - 124 ، كنز العمال 13 / 123 - 124 ، جواهر العقدين ،380 ، الصواعق المحرقة 177 - 178 ، فیض القدیر 24/6 وصى الله بن محمد عباس در تعلیقه فضائل الصحابة 2/ 795 حكم به صحت آن نموده.

حضرت فرمود: ای جابر، با شهادتین جان و مال خویش را محترم و مصون و محفوظ داشته و از پرداخت جزیه (1) با ذلّت و خواری معاف شده اند (ولی ایمان آنان واقعی نبوده به دلیل آنکه علی علیه السلام را آزرده اند) (2)

* پیش از این در روایت شماره 168 از بریده گذشت که: بَعَثَنا رسول الله صلی الله علیه و آله و في سرية، فاستعمل علينا عليّاً [علیه السلام ] ، فلما جئنا ، قال: «كيف رأيتم صاحبكم» ؟ فإمّا شكوتُه و إما شكاه غيري ، قال: فرفع رأسه - و كنت رجلاً مكباباً - فإذا النبي صلی الله علیه و آله قد احمرّ وجهه يقول: «من كنت وليّه فعلىّ وليّه» فقلت: لا أسوءك فيه أبداً

از این روایت به روشنی فهمیده می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله از شنیدن شکایت دیگران از امیرالمؤمنین علیه السلام به شدت ناراحت گردید که صورت مبارکش سرخ شد و فرمود: « من كنت وليه فعليّ وليّه».

بریده در آخر گفت: (از این پس) هیچ گاه شما را در مورد علی ناراحت نخواهم کرد. پس معلوم شد که این ویژگی مخصوص آن حضرت است

در روایات دیگر آمده که بریده گفت: من گرم صحبت بودم... یک دفعه سرم را بلند کردم دیدم رنگ چهرۀ مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله دگرگون و متغیر شده (3) و خشم و غضب در آن نمایان است ،(4) رگ های گردن حضرت از شدّت خشم قرمز (و پر از خون) شده بود، (5) تا حال چنین خشمی از آن حضرت ندیده بودم جز روز

ص: 1367


1- مالیاتی که اهل کتاب باید به حاکم مسلمانان پرداخت نمایند.
2- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 64
3- جعلت احدثّه بما كان... و كنت رجلا مكباباً فرفعت رأسي فإذا وجه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قد تغيّر. (مسند احمد (358/5)
4- فرأيت الغضب في وجه رسول الله صلی الله علیه و آله. (مسند احمد 5 / 356)
5- فرفعت رأسي ، و أوداج رسول الله صلی الله علیه و آله قد احمرّت. (المستدرك 2 / 129 - 130)

قريظه و النضير!!! (1) (ترس سر تا پای وجودم را گرفته بود)، دوست داشتم پیش از این واقعه زمین دهان باز کرده و مرا در خود فرو برده بود !(2) عرض کردم: پناه می برم به خدا از غضب خدا و پیامبر! (3)

برای روایت دوم که از عمرو بن شاس گذشت - روایت شماره 853- نیز شاهدی وجود دارد.

[7/858] عن أبي رافع، قال: بعث رسول الله صلی الله علیه و آله عليّاً [ علیه السلام ] أميراً على اليمن، و خرج معه رجل من أسلم يقال له: عمرو بن شاس ، فرجع و هو يذمّ عليّاً و يشكوه، فبعث إليه رسول الله صلی الله علیه و آله، فقال: «اخسأ يا عمرو ، هل رأيت من عليّ جوراً في حكمه أو أثرة في قسمه»؟ قال: اللهم لا. قال: «فعلامَ تقول الذي بلغني» ؟ قال: بعضه [بغضه ظ] ، لا أملك [!!]، قال: فغضب رسول الله صلی الله علیه و آله حتى عرف ذلك في وجهه، ثم قالَ: ««مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَمَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ ، وَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ اَحَبَّنِي فَقَدْ اَحَبَّ اللهَ تَعالی ».(4) یعنی: پیامبر لشکری به یمن گسیل داشت که فرمانده آن امیرالمؤمنین علیه السلام بود. یکی از لشکریان عمرو بن شاس بود که پس از بازگشت به مذمت و شکایت از علی علیه السلام پرداخت. پیامبر صلی الله علیه و آله برای او پیغام فرستاد که: « اخسأ (5) یا عمرو) دور شو ای عمرو، آیا از علی قضاوت یا تقسیمی

ص: 1368


1- فرأيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قد غضب لم أره غضب مثله قطّ إلّا يوم قريظة و النضير. (تاريخ مدينة دمشق 42 / 191 ، المعجم الأوسط للطبراني 117/5)
2- و لوددت أن الأرض ساخت بی قبل هذا ! (کنز العمال 13 / 144 - 145)
3- فلمّا رأيت ذلك قلت: أعوذ بالله من غضب الله و غضب رسوله. (تاريخ مدينة دمشق 195/42 کنز العمال 13 / 144 - 145) و نیز رجوع شود به دفتر نخست صفحه 237 - 238، روایات شماره 127 - 129 و دفتر سوم صفحه 959 روایت شماره 675.
4- قال الهيثمي: رواه البزار ، و فيه رجال وتّقوا على ضعفهم. (مجمع الزوائد 9 / 129 و مراجعه شود به کشف الأستار 3 / 199)
5- این تعبیر در مقام توهین بکار برده می شود و شاید بهترین مرادف آن در فارسی «گُم شو» باشد.

به نا حق دیدی؟! او پاسخ داد: نه حضرت فرمود: «پس چرا از او بدگویی می کنی؟! او پاسخ داد: از او کینه به دل دارم و نمی توانم خودنگهدار باشم! حضرت با شنیدن این کلام چنان خشمگین گردید که شدّت خشم و غضب در چهره مبارکش نمودار شد پس از آن فرمود: «هر کس از علی کینه و دشمنی به دل داشته باشد مرا مبغوض داشته و کسی که بغض مرا داشته باشد با خدا دشمنی نموده است. هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر کس مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است.»

واکنش مخالفان نسبت به روایت گذشته و منکر دانستن متن آن

عسقلانی (متوفی 852) متن روایت گذشته را منکر دانسته سپس گفته: راویانش همه رافضی هستند بویژه محمد بن عبیدالله خیلی ضعیف است. (1)

پاسخ

اشکال او در متن بی جاست ؛ زیرا که روایات فراوان بر آن شهادت می دهد (2)

اما نسبت به اشکال در سند ، چنان که هیثمی گفته همه راویانش توثیق دارند (3) هر چند برخی از آن ها تضعیف هم شده باشند. محمد بن عبید الله بن ابی رافع، اشکالش نقل فضائل و علاقه به اهل بیت علیهم السلام است (4) و گرنه ابن حبان او را در كتاب الثقّات توثیق نموده (5) و ابن ماجه نیز از وی روایت کرده است. (6)

ص: 1369


1- مختصر زوائد مسند البزار لابن حجر 2 / 317 شماره 1928.
2- به عنوان نمونه رجوع شود به فضیلت های شماره 28 - 33 و شواهدش.
3- مجمع الزوائد 129/9
4- هو في عداد شيعة الكوفة ، ويروي من الفضائل أشياء لا يتابع عليها. (الكامل لابن عدي 113/6 - 114 و مراجعه شود به تهذیب الکمال 26 / 36 - 38 ، تهذیب التهذیب 286/9)
5- الثقات لابن حبان 400/7
6- تهذيب الكمال 26 / 38.

ص: 1370

30

30- دشنام به علی علیه السلام دشنام به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

[859 / 1] احمد بن حنبل و حاکم به سند صحیح نقل کرده اند که پیامبر فرمود: ﴿ مَنْ سَبَّ عَلَيَّاً فَقَدْ سَبَّني.﴾ (1)

یعنی: هر کس به علی علیه السلام ناسزا و دشنام گوید، مرا دشنام گفته است

اعتبار سند روایت

حاکم نیشابوری (متوفی 405 ) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) حکم به صحت این روایت کرده و در ادامه افزوده اند: «و مَنْ سَبَّني سَبَّ الله » (2).

صالح احمد الشامى، (3) و ابو عبد الله مصطفى بن العدوی (4) نیز آن را صحیح دانسته اند. این روایت در منابع دیگر اهل تسنن نیز آمده است. (5).

ص: 1371


1- مسند أحمد 323/6
2- المستدرك 3/ 121.
3- جامع الأصول التسعة 309/13.
4- الصحيح المسند من فضائل الصحابة 122 به نقل از نسائی ، مراجعه شود به خصائص أمير المؤمنين علیه السلام 99.
5- تاريخ مدينة دمشق 14 / 132 و 30 / 179 و 266/42 ، 533، مروج الذهب 2 / 423، الرياض النضرة 3 / 122 - 123 ، ذخائر العقبی 66 تاريخ الإسلام 3/ 634، اتحاف الخِيَرة المَهَرة للبوصيري 220/7 ، البداية و النهاية ،391/7 ، نظم درر السمطين 105 ، حياة الحيوان دميري 1 / 241 ، تاریخ الخلفاء 190 ، الجامع الصغير 2 / 608 ، کنز العمال 573/11، 602، الصواعق المحرقة ،123، سبل الهدى و الرشاد 11 / 250 ، 294 ، فیض القدیر 1906، ينابيع المودة 1 / 152 ، و 2 / 102 ، 156، 274، 278، 395.

مفاد حديث

مناوی در شرح حدیث ﴿ مَنْ سَبَّ عَليّاً فَقَدْ سَبَّني﴾ می نویسد: کسی که به خدا ناسزا بگوید از همه شقی تر است در این حدیث اشاره شده به آخرین حدّ یگانگی بین پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام به گونه ای که محبت هر یک موجب دوستی دیگری و بغض و دشمنی هر کدام باعث دشمنی دیگری است.

ولی در آخر گفته: البته در علم کلام اثبات شده که لازمه این مطلب برتری علی بر ابوبکر و عمر نیست! (1)

نتیجه گیری

اگر روایت ﴿ مَنْ سَبَّ عَليّاً فَقَدْ سَبَّني﴾ را با روایاتی که می گوید: معاویه امیرمؤمنان علیه السلام را سب نمود (2) یا روایت صحیح مسلم که او به سعد بن ابی وقاص دستور داد که آن حضرت سب نماید ،(3) ضمیمه کنیم چه نتیجه ای می گیریم؟!

ص: 1372


1- فيض القدير:1906: و لا يلزم منه تفضيل علي [علیه السلام] على الشيخين لما بُيّن في علم الكلام.
2- رجوع شود به دفتر نخست صفحه 260 ، روایت شماره 132 که به نقل از المصنف لابن أبي شيبة 7/ 496 و سنن ابن ماجة قزوینی 1 / 45 گذشت.
3- أمر معاوية بن أبي سفيان سعداً فقال: ما يمنعك أن تسب أبا تراب. (صحيح مسلم 1207 - 121) و شارحان تصریح کرده اند که مراد آن است که: أمره بسبّ علی [علیه السلام] فأبى سعد أن يسب. (الكوكب الوهّاج 444/23) ، ابن تیمیه نیز تصریح کرده که معاویه فرمان به سب علی [علیه السلام] داد (منهاج السنة 5 / 42)

ناسزا گفتن معاویه به آن حضرت از مسلّمات تاریخ است (1) و ناسزا گفتن به پیامبر صلی الله علیه و آله به اتفاق مسلمانان موجب کفر است و هیچ توجیهی نمی پذیرد.

ضیاء مقدسی روایت کرده که سعد بن ابی وقاص به راوی گفت: شنیده ام در کوفه به شما می گویند که علی را دشنام دهید؟ سوگند به خدایی که جانم در دست اوست از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره علی چیزی شنیده ام که اگر ارّه بر فرق سرم بگذارند هرگز حاضر نمی شوم او را دشنام دهم (2)

نظیر روایت فوق را هیثمی از ابو یعلی به سند معتبر نقل کرده است. (3)

و بنابر روایتی سعد بن ابی وقاص گفت: آن مطلب فرمایش حضرت است که ﴿ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ﴾. (4)

واكنش مخالفان: توجيه بي جا

برخی دست به توجیهی بارد و غیر قابل قبول زده و گفته اند»

«من سبّ عليّاً» أي من جهة النسب !! (5) يعنى: مراد از روایت آن است که کسی از جهت نسب به علی نا سزا گوید.

پاسخ

ناگفته پیداست که روایت اطلاق دارد و هیچ دلیلی بر این تقیید وجود ندارد.

ص: 1373


1- رجوع شود به دفتر ششم صفحه 2519: «ناسزا گویی معاویه و بنی امیه برای حرمت شکنی»
2- الأحاديث المختاره 3/ 273 - 274 ، حدیث شماره 948
3- مجمع الزوائد 1299 - 130: رواه أبو يعلى [في المسند (2 / 114] و إسناده حسن.
4- الأحاديث المختاره 3 / 273 - 274 ، رجوع شود به روایات شماره 204، 205، 206
5- مرقاة المفاتيح 3942/9.

شواهد روایی

[860 /2] به سند صحیح روایت شده که مردی شامی نزد ابن عباس به امیرالمؤمنین علیه السلام نا سزا گفت ابن عباس سنگریزه به سوی او افکنده و گفت:

یا عدوّ الله ! آذیت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ﴿ إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً ﴾ [الأحزاب (33): 57]، لو كان رسول الله صلی الله علیه و آله حيّاً لآذيته.

یعنی: ای دشمن خدا! پیامبر صلی الله علیه و آله را آزردی. اگر پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم زنده بود (از ناسزا گفتن به علی علیه السلام) مورد آزار تو قرار می گرفت

پس ابن عباس با قرائت آیه فوق به او فهماند که با این ناسزا گفتن مورد لعن و نفرین خدا در دنیا و آخرت واقع شده و عذابی خوار کننده دارد.

حاکم نیشابوری (متوفی 405 )و حافظ شمس الدین ذهبی (متوفی 748) حکم به صحت این روایت کرده اند.(1)

[3/861] به سند معتبر روایت شده که أُم سلمه بر مردم اعتراض کرده و می گفت: آیا بین شما به پیامبر صلی الله علیه و آله ناسزا گفته می شود؟ پاسخ دادند: پناه بر خدا! - يا: سبحان الله ! - چگونه ممکن است که کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله ناسزا گوید! أُم سلمه گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس به علی علیه السلام ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است.(2)

ص: 1374


1- المستدرك 3/ 121 - 122.
2- عن أبي عبد الله الجدلي ، قال: دخلت على أم سلمة ، فقالت لي: أيسب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فيكم ؟! قلت: معاذ الله ! - أو سبحان الله أو كلمة نحوها - قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: «من سبّ عليّاً فقد سبّني». (مسند أحمد 323/6، فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 194 شماره 133 ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 / 735 - 736 شماره 1011 (طبعة دار ابن الجوزى الرياض) ، و رجوع شود به المستدرك 3/ 121 ، خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام 99 ، جزء الحميري 28 ، تاریخ مدينة دمشق 42/ 266 ، 533 ، البداية و النهاية /391/7، فیض القدیر 190/6) قال الهيثمي: رواه أحمد، و رجاله رجال الصحيح غير أبي عبدالله الجدلي، و هو ثقة. (مجمع الزوائد 130/9) حمزة احمد زین در تعلیقه مسند أحمد 18 /314 شماره 26627 (طبعة دار الحديث ، القاهرة) گفته: إسناده صحيح. و وصی الله ابن محمد عباس در تعلیقه فضائل الصحابة 2 /735 - 736 حكم به صحت آن نموده. نسائی (متوفی (303) در السنن الکبری 133/5 و خصائص أمير المؤمنين علیه السلام 99 نیز آن را روایت کرده و حوینی حکم به حسن و اعتبار آن نموده است. (الحلي بتخريج خصائص علي [علیه السلام] صفحه 93 شماره 88 )

[862/ 4] و بنابر نقلی دیگر گفت: مگر به علی علیه السلام ناسزا نمی گویید؟! علی علیه السلام محبوب پیامبر صلی الله علیه و آله است.(1)

[5/863] ابن المغازلى (متوفی 483) روایت کرده که ابن عباس از کنار زمزم می گذشت، شنید که جماعتی از اهل شام به امیر مؤمنان علیه السلام ناسزا می گویند.

ص: 1375


1- عن أبي عبدالله الجدلي قال قالت لي أم سلمة: يا أبا عبد الله ، أيسبّ رسول الله صلی الله علیه و آله فيكم ؟! قلت: أنّى يُسبّ رسول الله ؟! قالت أليس يُسبّ علىٌ... و قد كان رسول الله صلی الله علیه و آله يحبّه. (رجوع شود به المصنف لابن أبي شيبة 503/7، مسند أبي يعلى 12 / 444 - 445، أنساب الأشراف 2 / 182، المعجم الأوسط للطبراني 6 / 74، المعجم الصغير للطبراني 21/2، المعجم الكبير للطبراني 23 / 323 ، العثمانية للجاحظ 285 تاریخ بغداد 413/7 - 414، تاریخ مدينة دمشق 42 / 265، 266 ، 267 شرح ابن أبي الحديد 13 / 222 ، البداية و النهاية 7 / 391، كنز العمال 13 / 146) قال الهيثمي: رواه الطبراني في الثلاثة، و أبو يعلى، و رجال الطبراني رجال الصحيح ، غير أبي عبدالله و هو ثقة. (مجمع الزوائد 130/9) البانی نیز حکم به صحت آن نموده است. (رجوع شود به سلسلة الأحاديث الصحيحة 7 / ق 2 /996 شماره 3332)

از آنان پرسید: کدامین شما به خدا ناسزا می گفت؟! گفتند: سبحان الله هیچ کدام!

گفت: کدام یک به پیامبر و ناسزا می گفت؟! گفتند: سبحان الله هیچ کدام!

گفت: پس چه کسی به علی بن ابی طالب علیه السلام ناسزا می گفت؟ پاسخ دادند: آری ما بودیم. ابن عباس گفت: گواهی می دهم که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم و آن را (درست) به خاطر سپردم که به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

هر کس به تو ناسزا گوید مرا ناسزا گفته و هر کس به من ناسزا گوید به خدا ناسزا گفته و کسی که به خدا ناسزا گوید خدا او را به صورت در آتش اندازد.(1)

[864 /6] قال علي علیه السلام: حَسَبِی حَسَبُ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ دِینِی دِینُهُ ،فَمَن تَناوَلَ منّی شیئا تَناوَلَ [یتناله] منَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله (2)

از امیرمؤمنان علیه السلام روایت شده که فرمود: شخصیت و شرافت من ، همان شرافت پیامبر صلی الله علیه و آله و دین من دین اوست هر کس متعرض من شود در حقیقت به پیامبر صلی الله علیه و آله جسارت کرده است !

[865 /7] وقال علیه السلام: ﴿ یَهلِکُ فِیَّ ثَلاثَهٌ: اللاعِنُ ، وَالمُستَمِعُ المُقِرُّ وَ الحامِلُ لِلوِزرِ و هُوَ المَلِکُ المُترَفُ یُتَقَرَّبُ إلَیهِ بِلَعنتی ، و یُبرَأُ عِندَهُ مِن دینی ، و یُنتَقَصُ عِندَهُ حَسَبی ؛ و إنَّما حَسَبی حَسَبُ رسول الله صلی الله علیه و آله ، ودینی دینُهُ

ویَنجو فِیَّ ثَلاثَهٌ: مَن أحَبَّنی ، وَ مَنْ أَحَبَّ مُحِبِّی وَ مَنْ عَادَی عَدُوِّی ﴾

ص: 1376


1- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلی 261 (چاپ اسلامیه 394)، جواهر المطالب 65/1.
2- رجوع شود به المتفق و المفترق 1 / 321 ، کنز العمال 13 / 165. و في تاريخ مدينة دمشق:519/42: حسبي حسب النبي صلى الله عليه و آله و سلم ، و ديني دين النبي صلی الله علیه و آله ، و من نال مني شيئاً فإنما يناله من النبي صلی الله علیه و آله

[ثم قال ]: فَمَنْ أَشْرَبَ قَلْبَهُ بُغْضِی أَوْ أَلَّبَ عَلَیَّ أَوِ اِنْتَقَصَنِی فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اَللَّهَ عَدُوُّهُ وَ خصمه وَ ﴿ اَللَّهُ عَدُوُّ اَلْکَافِرِینَ﴾. [البقرة (2): 98]. (1)

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: سه کس در مورد من هلاک می گردند:

[1] کسی که مرا لعن و نفرین نماید.

[2] کسی که لعن بر من را بشنود و آن را بپذیرد (و با لعن کننده هم عقیده باشد)

[3] و حامل وزر (یعنی کسی که بار سنگین این گناه بر دوش اوست که) او پادشاه خوش گذرانی است که برای تقرب به او مرا نفرین کنند، نزد او از دین من بیزاری جویند و از شخصیت و شرافت من عیب جویی نمایند، در حالی که شرافت من همان شرافت پیامبر صلی الله علیه و آله و دین من دین اوست.

و سه کس به واسطه من نجات یابند:

[1] دوست من

[2] دوست دوستان من

[3] و دشمن دشمنانم.

حضرت در ادامه فرمود: پس هر کس دلش لبریز از بغض و کینه من باشد یا با فتنه انگیزی دیگران را بر کینه من تحریک و یا از من عیب جویی نماید ، بداند که خدا دشمن و خصم اوست و خدا دشمن کافران است.

ص: 1377


1- شرح ابن أبي الحديد 4 / 105.

ص: 1378

31

31- حبّ و بغض علی علیه السلام میزان تشخیص ایمان و نفاق

اشاره

[866 /1] عده ای از محدّثین اهل تسنن ، از جمله مسلم بن حجاج نیشابوری نقل کرده اند که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

﴿ وَ الَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ و بَرَأَ النَّسَمَهَ ، إنَّهُ لَعَهدُ النَّبِیِّ الاُمِّیِّ صلی الله علیه و آله إلَیَّ ألّا یُحِبَّنی إلّا مُؤمِنٌ، و لا یُبغِضَنی إلّا مُنافِقٌ ﴾ (1) يعنى: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید پیامبر صلی الله علیه و آله با من چنین عهد فرمود که جز مؤمن مرا دوست نمی دارد و جز منافق کینه مرا نخواهد داشت.

این روایت با تعابیر گوناگون دیگر نیز نقل شده است. (2)

ص: 1379


1- صحیح مسلم 1 /61 و در برخی از مصادر افزوده شده: «قضاء قضاه الله على لسان نبيكم صلی الله علیه و آله » مراجعه شود به المصنف لابن أبي شيبة 494/7 ، سنن ابن ماجة 1 /42، سنن النسائي 117/8، السنن الكبرى للنسائي أيضاً 47/5 ، 137 و 6 /535، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائي 104 - 105 ، فضائل الصحابة للنسائي 17، السنة لابن أبي عاصم 584، مسند أبي يعلى الموصلي 347/1، صحیح ابن حبان 15 /367 - 368 ، الاستذكار لابن عبد البر 8 /446، الاستیعاب 3 /1100 ، العثمانية للجاحظ 308 - 309 ، الأذكار النووية 279 ذخائر العقبى 91 الرياض النضرة 3 /189 -190 ، نظم درر السمطين 102 ، تاريخ مدينة دمشق 60/42 ، 271 ، 272، 273، 274، 275، تفسير القرطبي 44/7 ، الإصابة 4 /468 ، سير أعلام النبلاء 12 /509 -510، تاریخ الخلفاء للسيوطي 187 ، كنز العمال 13 /120 ، التعليقات الحسان على صحيح ابن حبان للالباني 65/10. قال الخطيب البغدادي: مشهور من حديث الأعمش. (تاریخ بغداد 2 / 251)
2- مانند: «لا يحب عليّاً منافق و لا يبغضه مؤمن». تاريخ مدينة دمشق (28042، الرياض النضرة 3 /189، مسند أبي يعلى 12 /362، سبل الهدى و الرشاد 11 /295، السنة لابن أبي عاصم /584، المعجم الكبير للطبرانی 23 /375) «لا يبغض علياً مؤمن و لا يحبّه منافق». (المصنف لابن أبي شيبة 503/7 ، کنز العمال 622/11) «لا يحبّ عليّاً إلا مؤمن و لا يبغضه إلا منافق». (المعجم الكبير للطبراني 23 /375، کنز العمال 622/11 ، سبل الهدى و الرشاد (11 /295) و مراجعه شود به شرح ابن أبی الحدید 172/9 و 18 /24 ،، أنساب الأشراف 2 /97، مسند أبي يعلى الموصلى 251/1 ، تهذيب الكمال 15 /233 ، تذکرة الحفاظ 1 /10، سير أعلام النبلاء 189/5 و 6 /244 و 12 /509، تاريخ الإسلام للذهبي 3 /634، المعجم الأوسط للطبراني 87/5، المعجم الكبير للطبراني 23/ 375 تاريخ مدينة دمشق 42/ 134 ، الرياض النضرة 3 /173 ، 189 - 190 ، مجموعة الفتاوى لابن تيمية ،10 65 البداية والنهاية 391/7، تاريخ الخلفاء للسيوطي 187 ، الإصابة ،468/4 الصواعق المحرقة 122 ، الشفا بتعريف حقوق المصطفى علیه السلام 2 /48، مطالب السؤول 104 معارج الوصول 41 الفصول المهمة 1 /14 ، 586 - 587، جواهر المطالب 11/ 248 ، 250 ، سبل الهدى و الرشاد 11 / 295، 445، کنز العمال 11 / 598، 622 و 178/13 و 81/14، ينابيع المودة 1 /149 - 152.

[867 /2] و في رواية: ﴿ عهد إليّ النبي أنّه لا يُحِبُّكَ إلاّ مؤمن و لا يُبغِضُك إلاّ مُنافِق﴾ (1) جمعی از صحابه این مطلب را از پیامبر نقل کرده اند.(2)

ص: 1380


1- مراجعه شود به مسند أحمد 1 /95 ، 128 ، سنن الترمذي 306/5، سنن النسائی 116/8، السنن الكبرى للنسائي أيضاً 137/5 و 534/6، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام 105، مسند أبي يعلى 1 /251 ، المعجم الأوسط للطبراني 337/2 و 87/5 مسند الحميدي (المتوفى 219) 1 /31، معرفة علوم الحديث للحاكم النيسابوري 180 ، الفوائد المنتقاة 38 ، العثمانية للجاحظ 308 - 309 ، أسد الغابة 4/ 26 طبقات الحنابلة لابن أبي يعلى 1 /320، تفسير السمعاني 317/3، تفسير البغوي 4/ 207 ، تاریخ بغداد 416/8 و 14 /426 ذیل تاریخ بغداد 70/2، تاريخ مدينة دمشق 38 /349 و 42 /270 - 277 ، 279 -280 ، 301 و 51/ 119 ، تذکرة الحفاظ 1 /10 ، سير أعلام النبلاء 5 /189 و 6 /244 و 17 /169 ، تاريخ الإسلام للذهبي 3 /634 ، الإصابة 4 /468، مجمع الزوائد 9 /133 ، البداية و النهاية 7 /391، فتح الباري 7 /58 ، کنز العمال 11 /598 و 599/11، 622 و 13 /177 - 178، الشفا للقاضي عياض 2/ 48 ، شرح ابن أبی الحدید 4 /63 و 17/8 - 18 و 18 / 275 و 221/20.
2- وروى طائفة من الصحابة أنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال لعلى رضی الله عنه [علیه السلام]: «لا يحبّك إلا مؤمن، و لا يبغضك إلّا منافق». الاستيعاب 1100/3، الاستذکار 446/8 ، الوافي بالوفيات 179/21، نهاية الأرب 5/20)

[868 /3] روى أبو نعيم في الحلية ، عن علي [ علیه السلام] ، ﴿ قال: إن ابني فاطمة [علیها السلام] قد استوى في حبّهما البرّ و الفاجر، و إني عهد إليّ [النبي صلی الله علیه و آله] أنَّهُ لا یُحِبُّکَ إلّا مُؤمِنٌ ، و لا یُبغِضُکَ إلّا مُنافِقٌ. (1)

* و در روایت شماره 883 خواهد آمد که طبرانی (متوفی 360) به سند معتبر از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: ﴿ لا يُحِبُّكَ إِلَّا مؤمن وَ لا يُبغِضُكَ إِلَّا منافق، مَنْ أَحَبَّكَ فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ حَبيبي حبيب اللهِ و بَغيضي بَغيض اللَّهِ، وَيلٌ لِمَن أَبْغَضَكَ بَعدي ﴾.

اعتبار سند روایت

این حدیث با اسناد و طرق فراوان نقل شده ، و عده ای از عامه حکم به صحت و اعتبار آن کرده اند که به جهت کثرت مصادر آن و وجودش در صحیح مسلم نیازی به اطاله کلام درباره سند آن دیده نمی شود. ابونعیم اصفهانی می گوید: این حدیث صحیح است و همه بر اعتبار آن اتّفاق نظر دارند.(2)

برخی از اهل تسنن آن را صحیح ترین حدیث فضائل دانسته اند. (3)

ص: 1381


1- حلية الأولياء 4/ 185 ، كنز العمال 13 / 177 - 178
2- حلية الأولياء 4 /185) (شرح حال زر بن حبيش ). ابن أبي الحديد دربارۀ آن می نویسد: الخبر الصحيح المتفق عليه. (شرح ابن أبي الحديد 119/8) و نیز گفته: الخبر الذي روي في جميع الصحاح. (همان 13 /251).
3- قال أبو معاوية: قال لي أمير المؤمنين هارون: أيُّ حديث أصَحُّ في فضائل علي ؟ قلت: حديث علي [علیه السلام]: إِنّه لَعَهْدُ النبي الأمي صلی الله علیه و آله إلىّ أنّه لا يُحبنُّي إلّا مؤمن و لا يُبْغِضُني إلّا منافق. (مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلی 163)

تأليف مستقل در حدیث

حافظ ابوبکر ابن جعابی، محمّد بن عمر تمیمی بغدادی ، قاضی موصل (متوفی 355) (1) تأليف مستقلی در جمع آوری اسناد این روایت دارد با نام:

طرق من روى عن أمير المؤمنين علیه السلام: ﴿ إِنَّهُ لَعَهِدَ النّبیُّ الأمِّیُّ [علیه السلام ] إِلَیَّ أن لا یُحِبَّنِی إلّا مُؤْمِنٌ وَ لا یُبْغِضَنِی إلّا مُنَافِقٌ ﴾.(2)

مفاد روایت

مناسب است برای توضیح متن روایت کلامی از آلوسی نقل شود. او می نویسد: بغض علی علیه السلام از علائم نفاق شمرده شده است، سپس گفته:

[4/869] فقد أخرج ابن مردويه ، عن ابن مسعود ، قال: ما كنّا نعرف المنافقين على عهد رسول الله صلی الله علیه و آله إلّا ببغضهم علي بن أبي طالب [علیه السلام].

یعنی: ابن مسعود می گوید: ما منافقین را در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله جز به کینه و بغض علی علیه السلام نمی شناختیم. این مطلب از ابو سعید خدری نیز نقل شده است.

آلوسی در ادامه می گوید:

من کینه علی علیه السلام [علیه السلام] را از قوی ترین علائم نفاق می دانم، اگر این را پذیرفتی ، نمی دانم درباره یزید چه می گویی، آیا علی را دوست داشت یا دشمن؟ گمان نمی کنم شک داشته باشی که آن ملعون

ص: 1382


1- شرح حال او را بنگرید در تذکرة الحفاظ 3/ 925
2- ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله حنفی نیشابوری معروف به حاکم حسکانی (قرن پنجم) گفته است که خودش نیز تألیف مستقلی دارد با نام «إثبات النفاق لأهل النصب و الشقاق» و روایاتی را از صحابه در نفاق دشمنان اهل بیت علیهم السلام جمع آوری نموده است. (شواهد التنزيل 1 /551)

شدید ترین کینه را نسبت به [امام] علی و [امام] حسن و [امام] حسین [علیه السلام] داشت که آثار متواتر بر آن دلالت دارد ، پس یقیناً آن ملعون منافق بوده است. (1)

نگارنده گوید: شگفتا که آلوسی مستقیم به سراغ یزید رفته و از کسانی که در برابر خود امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند و با آن حضرت کینه توزی و دشمنی نمودند، سکوت کرده است !

آن چه آلوسی گفته دربارۀ کسی که خلافت را به یزید واگذار نموده نیز جاری است، و لذا از لعن یزید منع کردند تا کار به جای باریک نکشد و به قول تفتازانى: تحامياً عن أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى!(2)

ابن حجر عسقلانی - در شرح حال محمد بن يوسف بن حیان، پس از اشاره به محبت او نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام و دوری (و تنفّر و بیزاری) او از کسانی که با آن حضرت جنگیدند - می نویسد:

او از بدرالدین بن جماعه پرسید: آیا حدیث « لا یُحِبَّنِی إلّا مُؤْمِنٌ وَ لا یُبْغِضَنِی إلّا مُنَافِقٌ» صحیح است؟ پاسخ داد: آری.

گفت: کسانی که با علی علیه السلام جنگیدند و به رویش شمشیر کشیدند او را دوست داشتند یا از او کینه به دل داشتند؟!! (3)

ص: 1383


1- تفسير الآلوسی 26 / 78.
2- شرح المقاصد 2 /307.
3- قال - في ترجمة محمد بن يوسف بن علي بن يوسف بن حيان الغرناطي ، أثير الدين ، أبو حيان الأندلسي الجياني -: و مال إلى مذهب أهل الظاهر ، وإلى محبّة علي بن أبي طالب [علیه السلام] و التجافي عن من قاتله، و كان يتأوّل قوله [ صلی الله علیه و آله]: ﴿ لا یُحِبَّنِی إلّا مُؤْمِنٌ وَ لا یُبْغِضَنِی إلّا مُنَافِقٌ﴾ [!!!] و كان كثير الخشوع يبكي عند قراءة القرآن... قال جعفر الأدفوي: جرى على طريق كثير من أئمة النحاة في حبّ علي [علیه السلام] حتى قال مرّة لبدر الدين ابن جماعة: قد روى عليٌ [علیه السلام] قال: عهد إلي النبي صلى الله عليه و اله و سلم لا يحبّنى إلا مؤمن و لا يبغضنى إلّا منافق هل صدق فى هذه الرواية فقال له ابن جماعة: نعم ، فقال: فالذين قاتلوه و سلّوا السيوف فى وجهه كانوا يحبّونه أو يبغضونه ؟! (الدرر الكامنة 306/4 308 - 309 (چاپ دیگر 6/ 58، 62 ، 64) ، البدر الطالع للشوكاني 2 / 291)

واكنش مخالفان

واکنش اول: این حدیث از مشکل ترین روایات است!

اشاره

ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء ذیل ترجمه حاکم نیشابوری - پرده از نهان خویش برداشته و احادیث فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را از احادیث مشکل ، و حدیث گذشته را از مشکل ترین آن روایات دانسته و - می نویسد:

و قد جمعتُ طرق حديث الطير في جزء ، و طرق حديث: ﴿ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ [ فعليٌّ مولاه ]﴾ و هو أصح ، و أصح منهما ما أخرجه مسلم عن علي [علیه السلام] قال: «إنه لعهد النبي الأمی صلی الله علیه و آله إليّ: «إنه لا يحبّك إلا مؤمن ، و لا يبغضك إلّا منافق»، و هذا أشكل الثلاثة ، فقد أحبّه قوم لا خلاق لهم ، و أبغضه بجهل قوم من النواصب، فالله أعلم. يعنى: من اسناد حدیث طیر را جمع آوری کرده ام، اسناد حديث ﴿ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ ﴾ را نیز جمع آوری نموده ام که از حدیث طیر صحیح تر است. و از آن دو صحیح تر، حدیث مسلم از علی علیه السلام است که: «پیامبر صلی الله علیه و آله با من عهد نمود که جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را مبغوض ندارد.»

این حدیث مشکلش از آن دو بیشتر است ؛ زیرا گروهی او را دوست دارند که نزد خدا پاداشی ندارند و گروهی از نواصب از روی نادانی کینه او را به دل دارند. خدا بهتر می داند!!

در حاشیه کتاب سیر اعلام النبلاء بر مطلب گذشته این گونه خُرده گرفته شده:

ص: 1384

این هم اشکالی ندارد چون مراد محبّت شرعی است که نزد خدا ارزش دارد نه محبّتی که این همه بلا و مصیبت به دنبال دارد چنین محبّتى وبال صاحبش می شود مانند محبّت نصاری به مسیح (1)

پاسخ

پاسخ این کلام آن است که: هیچ گاه محبّت شیعه به امیرمؤمنان علیه السلام محبّت نا درست نیست. در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و کلام خود امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: «کسی که در محبت آن حضرت افراط و زیاده روی نماید، هلاک شود»، یعنی برای آن حضرت نبوّت و پیامبری یا الوهیت قائل شود. (2) ولی اگر مطابق دلیل، یعنی روایات متواتر مسلّم و معتبر آن حضرت را بر دیگران ترجیح دهد و هم چنین ایشان را خلیفه بلا فصل بداند این محبتی است بر میزان شرع گر چه دیگران طاقت و تحمل شنیدن آن را نداشته باشند و آن را «بلایا» بدانند! (3)

ص: 1385


1- و قال في التعليقة: وجد على هامش الأصل تعليق على استشكال الذهبي، و نصّه: قلت: لا إشكال ، فالمراد لا يحبّك الحبّ الشرعى المعتد به عند الله تعالى، أما الحبّ المتضمن لتلك البلايا و المصائب ، فلا عبرة به ، بل هو وبال على صاحبه كما أحبت النصارى المسيح. (سير أعلام النبلاء 17 /169)
2- عن علي علیه السلام ، قال: ﴿ یَهْلِکُ فِیَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ.﴾. و عنه علیه السلام، قال: دعاني رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال: ﴿ إِنَّ فِیکَ مَثَلاً مِنْ عِیسَی أَبْغَضَتْهُ اَلْیَهُودُ حَتَّی بَهَتُوا أُمَّهُ وَ أَحَبَّتْهُ اَلنَّصَارَی حَتَّی أَنْزَلُوهُ اَلْمَنْزِلَ اَلَّذِی لَیْسَ بهُ» ألا و إنه يهلك فيّ اثنان: محبٌّ مفرطٌ يُقَرِّظُني بما ليس فيّ ، و مبغضٌ يحمله شنآني على أن يبهتني. ألا و إني لست بنبئ و لا يوحى إلىّ ، و لكني أعمل بكتاب الله و سنّة نبيه.... ( مراجعه شود به مسند أحمد 1 /160 ، السنة لابن أبي عاصم / 463 ، الاستیعاب 3/1101 ، تاریخ مدينة دمشق 293/42 - 298 ، الرياض النضرة 3/ 195 ، مجمع الزوائد 9 /133 ، کنز العمال 11 /326)
3- به عنوان نمونه رجوع شود به عیبی که برای حارث هَمْدانی گفته شده: «إفراطه في حبّ علي [علیه السلام] و تفضيله له على غيره. (جامع بيان العلم وفضله 2/ 154 ، تفسير القرطبي 1 / 5) نگارنده گوید: در دفتر پنجم صفحه 2171 تحت عنوان: «غلو چیست و غالی کیست» توضیح بیشتری درباره غلو خواهد آمد.

در هر صورت آن چه در نظر ذهبی مشکل آمده این کبرای کلی است که: «حبّ و بغض امیرالمؤمنین علیه السلام میزان تشخیص ایمان و نفاق باشد». او این مطلب را نمی تواند بپذیرد با آنکه در صحیح مسلم نقل شده ، بلکه اگر خودش هم پیامبر صلی الله علیه و آله بشنود باز برایش قابل قبول نیست ؛ زیرا دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام منافق معرفی شده اند، یعنی ،طلحه ،زبیر، معاویه عمرو بن عاص و همه کسانی که در مقابل آن حضرت جبهه گیری کرده اند.

و مهم آن است که در تعلیقه - از روی غفلت یا تغافل ! - به قسمت دوم کلام ذهبی اشاره نشده و آن این که: ناصبی ها از روی نادانی به او کینه ورزیدند.

اشکال

اشکال بر ذهبی آن است که:

1 چرا شما مدافع ناصبی ها شده اید ، دشمنی آن ها را توجیه می کنید و برای آنان عذر تراشی می نماید که دشمنی آن ها از روی جهالت و نادانی است؟!

چرا وقتی کسی به خلفا صحابه یا حتّی معاویه عمرو بن عاص و... ناسزا گوید و یا دشمنی ورزد نمی گویید این از روی نادانی است پس معذور است و ضرری به ایمان او نمی زند ، بلکه نسبت به آنان فحاشی هم می کنید؟!!! (1)

ص: 1386


1- مواردی از فحاشی آن ها را بنگرید در کتاب السنه للخلال 509 ضعفاء العقيلي 42/2 و 304/3، الكامل لابن عدی ،459/6 ، الموضوعات لابن الجوزي ،346/1 میزان الاعتدال 408/1 و 242/3 و 237/4، تاريخ الإسلام للذهبي 233/9، سير أعلام النبلاء 30/7 - 33 ، لسان المیزان 27/3 در دفتر پنجم پاورقی صفحه 1950 - 1951 برخی از موارد فحاشی آنان نقل شده است

2. آیا اگر کسی از روی جهالت با پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی کند معذور است؟!

مگر ذهبی به صحت حديث: ﴿ مَنْ أَحَبَّكَ أَحَبَّنِي، ومَنْ أَبْغَضَكَ أَبْغَضَنِي﴾ اعتراف نمی کند ؟!

مگر نمی گوید که سند حديث: ﴿ مَن أحَبَّ عَلِیّا فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أبغَضَ عَلِیّا فَقَد أبغَضَنی﴾ بنا بر نظریه بخاری و مسلم صحیح است؟!! (1)

3. اگر این جهالت عذر بود چرا پیامبر صلی الله علیه و آله استثنا نفرمود که: مگر آن که از روی جهالت باشد؟!

چرا حضرت بر صحابه ای که به خیال خودشان از روی جهالت با آن حضرت رفتار خوبی نداشتند غضب کرده و فرمود: ﴿ مَنْ آذَی عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی مَنْ آذَی عَلِیّاً﴾ ؟! (2)

چرا به بریده فرمود: «أنا فقت بعدي يا بريدة» آيا منافق شده ای که با علی دشمنی می کنی و از او بدگویی می نمایی) (3) ؟!

و چرا به عایشه فرمود: ﴿ وَ اللَّهِ لَا یُبْغِضُهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ لَا مِنْ غَیْرِهِمْ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ هُوَ خَارِجٌ مِنَ الْإِیمَانِ﴾ به خدا سوگند هیچ کس - از خاندانم یا دیگران - کینه او را به دل نگیرد مگر آن که از ایمان خارج شود.(4)

البته مطلب منحصر در روایات گذشته نیست و آثار در این زمینه متواتر است - چه در مورد کینه توزی نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام (5) و چه نسبت به عموم

ص: 1387


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1425 روایت شماره 887 و صفحه 1475، روایت شماره 936 به نقل از المستدرك 3 / 130 ، 142 - 143.
2- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1361 ، فضیلت: 31 « آزار علی علیه السلام آزار پیامبر صلی الله علیه و آله ).
3- تاريخ مدينة دمشق 42 /191
4- شرح ابن أبي الحديد 6 /217
5- برای نمونه رجوع شود به فضیلت های شماره 28 - 35 و شواهدش

اهل بیت علیهم السلام (1) - برای نمونه به روایتی اشاره کنیم که خود ذهبی نیز حکم به صحت آن کرده است که:

[870 /5] پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿... فَلَو أنَّ رَجُلاً صَفَنَ بَینَ الرُّکنِ وَ المَقامِ فَصَلّی و صامَ، ثُمَّ لَقِیَ اللّهَ مبفضاً [و هُوَ مُبغِضٌ] لِأَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله دَخَلَ النّارَ. ﴾ (2)

[871 /6] و أخرج الحاكم - وصحّحه - قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿ وَ الَّذی نَفسی بِیَدِهِ ! لا یُبغِضُنا أهلَ البَیتِ رَجُلٌ إلّا أدخَلَهُ اللّه النّارَ.﴾ (3)

پس حضرت فرمود که با وجود کینه اهل بیت علیهم السلام، کوشش و اجتهاد در عبادت و نماز و روزه سودی ندارد و بنده را اهل آتش جهنم می کند و کاملاً طبیعی است که چنین کسی دشمنیاش از روی جهالت و نادانی باشد.

4. چرا فقط نسبت به احادیث فضائل امیر مؤمنان علیه السلام اشکال تراشی می شود؟ با آن که به اعتراف خود ذهبی در صحیح مسلم هم آمده است.

ص: 1388


1- مثل ما رواه ابن حجر المكي وحكم بصحته: «... و هُم ،عترتي خُلقوا من طينتي، ويل للمكذبين بفضلهم، من أحبّهم أحبّه الله و من أبغضهم أبغضه الله». (المنح المكية (535)
2- قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط مسلم و لم يخرجاه. ذهبی نیز با حاکم موافقت نموده است. (المستدرك 3 / 149 ، و مراجعه شود به المعجم الکبیر 11 /142، إمتاع الأسماع 11 /177 ، مجمع الزوائد ،171/9 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي 2/ 265 - 266 ، کنز العمال 12 /42، سبل الهدى و الرشاد 5/11 ، الصواعق المحرقة 174)
3- المستدرك 3 /150: قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط مسلم و لم يخرجاه - ورواه في المستدرك 3/ 4150/ 352 بلفظ: «أكبه الله في النار» - ، صحيح ابن حبان 435/15 ، موارد الظمآن 7 /205 ، إمتاع الأسماع 11 /178 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي 2 /265 - 266 ، کنز العمال 12 /104 ، سبل الهدى و الرشاد 8/11 ، قال: و روى الحاكم و ابن حبان و صححاه. ابن حجر مکی در المنح المكية 535 حكم به صحت آن نموده و البانی نیز در سلسلة الأحاديث الصحيحة 643/5 - 644 شماره 2488 آن را بنابر شرط مسلم صحیح دانسته است آلوسی پس از نقل روایت گذشته و روایاتی دیگر می نویسد: إلى غير ذلك مما لا يحصى كثرة من الأخبار. (تفسير الآلوسی 25 /32)

چرا در مطالبی که نسبت به دیگران وارد شده این حساسیت و چنین ایراد هایی دیده نمی شود ؟!

5. ذهبی به خوبی می داند که پذیرفتن روایات مذمّت بغض و کینه اميرالمؤمنین علیه السلام یعنی مخالفت صریح با صحابه و....!!!

لذا تلاش می کند تا از پذیرفتن آن امتناع ورزد ولی چاره ای از آن ندارد؛ زیرا در این زمینه روایاتی وجود دارد که خودش حکم به اعتبار آن نموده است مانند بخش: ﴿ اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، و عادِ مَن عاداهُ﴾ از حدیث شریف غدیر که ذهبی دربارۀ آن گفت: «قوية الإسناد». (1)

و مانند حديث: ﴿مَن أحَبَّ عَلِیّا فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أبغَضَ عَلِیّا فَقَد أبغَضَنی﴾.(2)

و حديث: ﴿ مَنْ سَبَّ عَليّاً فَقَدْ سَبَّني﴾(3)

واكنش دوم: تحریف معنوی: تلاش ذهبی در توجیه دلالت روایت

اشاره

ذهبی که به تعبیر مغربی- یکی از سنیان معاصر - هنگامی که چشمش به فضائل علی علیه السلام می افتد چنان عصبانی می شود که درک و شعور و وجدانش را از دست می دهد و نمی فهمد چه می گوید!! (4) در جای دیگر به توجیه دلالت این حدیث پرداخته و می نویسد:

ص: 1389


1- البداية و النهاية 5 /233 ، السيرة النبوية 4/ 426 ، هم چنین: تفسیر آلوسی 195/6
2- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1425 ، فضیلت 33: «حبّ و بغض على علیه السلام حبّ و بغض خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است»
3- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1371 فضیلت 30: «دشنام به علی علیه السلام دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله»
4- فتح الملك العلي 160 - 161.

مراد از روایت آن است که ایمان و نفاق هر یک شعبه هایی دارد یکی از شعبه های ایمان محبت علی [علیه السلام] و یکی از شعبه های نفاق بغض و کینه اوست. هیچ عاقلی نمی پذیرد که انسان فقط با داشتن محبت على [علیه السلام] مؤمن مطلق و به مجرد کینه او منافق خالص شود! (1)

پاسخ

کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را واقعاً دوست داشته باشد، دوستی اش علامت ایمان اوست و اهل نجات است ، و هم چنین مجرد کینه آن حضرت حاکی از نفاق است و این به روشنی از روایات استفاده می شود

چنان که بغض و کینه خدا و پیامبر علیه السلام حاکی از عدم ایمان است، به نصّ روایت همین مطلب درباره کینه امیرالمؤمنین علیه السلام جاری است (2)

و هر مؤمن عاقلی در برابر کلام خداوند متعال و پیامبر صلی الله علیه و آله تسلیم است

واکنش سوم: چرا بخاری آن را نقل نکرده ؟

اشاره

ابن تیمیه - که بنایش بر آن است که به هر نحوی شده با فضائل امير المؤمنين علیه السلام مخالفت نماید (3) - درباره حدیث: ﴿ لا یُحِبَّنِی إلّا مُؤْمِنٌ وَ لا یُبْغِضَنِی إلّا مُنَافِقٌ﴾ گفته است:

ص: 1390


1- قال الذهبي:﴿ لا یُحِبَّنِی إلّا مُؤْمِنٌ وَ لا یُبْغِضَنِی إلّا مُنَافِقٌ﴾ ، فمعناه أن حبّ علي من الإيمان ، و بغضه من النفاق ، فالإيمان ذو شعب ، و كذلك النفاق يتشعب ، فلا يقول عاقل: إن مجرّد حبّه يصير الرجل به مؤمناً مطلقاً، و لا بمجرد بغضه يصير به الموحد منافقاً خالصاً. (سير أعلام النبلاء 509/12-510)
2- به عنوان نمونه رجوع شود به فضیلت های شماره 23 -24، 28 -35 و شواهدش. در همین زمینه رجوع شود به مطلب دوم از کلام حضرموتی ، صفحه 1397 - 1398.
3- نحوه صحبت او را در واکنش چهارم صفحه 1393 - به نقل از منهاج السنة 4/ 696 - بنگرید.

فقط مسلم آن را نقل کرده (و بخاری از آن اعراض نموده )، گذشته از آنکه مورد شک و تردید برخی نیز واقع شده است.(1)

اشکال

واقعاً جای تعجب است ، آیا ابن تیمیه هر حدیثی که مسلم متفرّد به نقل آن باشد و بخاری آن را روایت نکرده باشد نمی پذیرد ؟!

آیا شک و تردید نواصب موجب رد و انکار یا تردید در حدیث می شود ؟!

دفاع از ابن تیمیه !

دکتر صاعدی - در دفاع از ابن تیمیه - می نویسد:

شاید مراد او از تردید مطلبی باشد که ذهبی گفته ، و سپس مطلبی را که از تعلیقه سیر اعلام النبلاء گذشت نقل کرده و در آخر می نویسد: این مطلب درستی است و با کلام نووی و کلام سندی در شرح حدیث موافق است. (2)

پاسخ

1. چنان که در واکنش اول کلام ذهبی و تعلیقه آن و پاسخ هر دو گذشت، قطعاً مراد از محبّت در روایت صحیح مسلم حبّ مشروع و پسندیده نزد خداوند است و محبت غالیان را شامل نمی شود ولی میزان در محبت مشروع را روایات صحیح و مورد اتفاق فریقین تعیین می کند نه کلام ناصبیان و متعصبان.

ص: 1391


1- منهاج السنة 7 /147
2- فضائل الصحابة للصاعدي 6 /266

2. اشکال و تردید امثال ابن تیمیه بیشتر در قسمت دوم روایت است که: «جز منافق کینه او را به دل ندارد»؛ زیرا آن ها از دل خود باخبرند و اعتراف به این مطلب برایشان دشوار است !

3. ابن حجر عسقلانی تصریح کرده که ابن تیمیه روایات صحیح فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار نموده و به عیب جویی و تنقیص آن حضرت پرداخته؟ (1) پس روشن شد که اشکال او ناشی از چیست؟ و آیا او به حضرت محبت دارد يا كينه ؟

واکنش چهارم: تلاش بیشتر ابن تیمیه برای تضعیف روایت

اشاره

ابن تیمیه برای تضعیف این فضیلت ادعا کرده که:

احادیثی که درباره انصار آمده صحیح تر است؛ زیرا مورد اتفاق اهل علم و دانش واقع شده و اهل علم یقین به صدور آن دارند!(2)

پاسخ

شرح و بیان روایاتی که درباره انصار نقل شده در آینده خواهد آمد، (3) ولی آن چه تذکرش این جا لازم است آنکه این روایات با فضیلت گذشته امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ تنافی ندارد ؛ زیرا هر دو مثبت هستند و هیچ کدام دیگری را نفی نمی کند.

ص: 1392


1- قال: لكنه - أي ابن تيمية - ردّ في ردّه كثيراً من الأحاديث الجياد !!... و كم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدّته أحياناً إلى تنقيص علي علیه السلام. (لسان المیزان 319/6 - 320)
2- منهاج السنة 7 /147
3- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1399 - 1400

امّا ابن تیمیه - بر حسب طینتش برای ایجاد شک و تردید در مطلب! - می خواهد بین این روایات تنافی ایجاد نماید چنان که در راستای تضعیف روایت ، پیش از این- هنگام نقل حدیث از صحیح مسلم - گفته:

اگر این حدیث محفوظ و ثابت باشد (یعنی راویان الفاظ و عبارات آن را درست ثبت و ضبط کرده باشند) (1)

و با این طرز، ایراد سخن نموده تا بتواند در حدیث تردید و تشکیک نماید!

واکنش پنجم: ادعای موضوعیت نداشتن حبّ و بغض امیرمؤمنان علیه السلام

الف)ادعای بیجای اشتراک !

عسقلانی که در شرح روایت پرچم داری خیبر گفته: علی علیه السلام در تبعیت از پیامبر صلی الله علیه و آله سنگ تمام را گذاشته تا جایی که خدا او را دوست دارد و دوستی او علامت ایمان و کینه او نشان نفاق گشته چنان که در صحیح مسلم نقل شده... (2) ولی در این جا بر خلاف آن چه خودش گفته، مدعی اشتراک صحابه با آن حضرت در این فضیلت گردیده و با وقاحت تمام می نویسد:

این مطلب در مورد همه صحابه جاری است؛ زیرا چیزی که باعث گرامی داشتن امیرالمؤمنین علیه السلام شده ، در آن ها نیز موجود است و آن سختی ها و زحمات نیکویی است که در راه دین متحمّل شده اند (3)

عسقلانی به خیال خام خویش ! - میخواهد این امتیاز را از امیرالمؤمنین علیه السلام

ص: 1393


1- إن كان هذا محفوظاً ثابتاً عن النبي صلی الله علیه و آله. (منهاج السنة 4/ 696)
2- ... و لهذا كانت محبّته علامة الايمان ، و بغضه علامة النفاق. (فتح الباري 7 /57 - 58)
3- و قد ثبت في صحيح مسلم عن علي [علیه السلام]: أن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال له:﴿ لا یُحِبَّنِی إلّا مُؤْمِنٌ وَلا یُبْغِضَنِی إلّا مُنَافِقٌ ﴾، و هذا جار باطراد في أعيان الصحابة لتحقق مشترك الإكرام لما لهم من حسن العناء في الدين. (فتح الباري 1 /60 )

سلب کند و بگوید این فضیلت بین همه صحابه مشترک است ولی با اشکال مهمی مواجه می شود و آن این که صحابه با یک دیگر کینه توزی داشته و در دو جبهة موافق و مخالف امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفته و بر روی یک دیگر شمشیر کشیده و جنگیده اند!! چگونه ممکن است هم عمار مؤمن باشد و هم قاتل او ؟!! چگونه می شود که حبّ و بغض همۀ آن ها میزان تشخیص ایمان و نفاق باشد؟! در این صورت - العیاذ بالله - این کلام لغو می شود ، لذا در ادامه می نویسد:

قرطبى - صاحب المفهم شرح صحیح مسلم - نوشته: جنگ هایی که بین صحابه واقع شده ربطی به ایمان و نفاقشان ندارد، بلکه اختلافی پیش آمده و باعث مخالفت آنان با یک دیگر گردیده است ، لذا آنان هم دیگر را منافق ندانستند و چنان که درباره اجتهاد در احکام هر کس به حق اصابت کند دو پاداش دارد و هر کس خطا نماید یک اجر آنان نیز همین حال را دارند (1)

روشن است که این اجتهادی است در برابر نصّ و مخالفِ صریح کلام پیامبر صلی الله علیه و آله ! چرا این جنگ ها ربطی به ایمان و نفاقشان ندارد؟!

مگر جنگ با امیر مؤمنان علیه السلام جنگ با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نیست ؟!

چگونه می توان - بر خلاف آثار و دلائل فراوان - گفت که آن ها یک دیگر را کافر، منافق ، گمراه و... ندانسته اند ؟! (2)

ص: 1394


1- فتح الباري 1 /60 ، تحفة الأحوذي 10 /274 - 275.
2- رجوع شود به دفتر نخست ، صفحه 211 - 212 ، روایت شماره 115 دفتر دوم ، صفحه 536 - 537 روایت شماره 345 دفتر سوم ، صفحه 1041 - 1083 ، روایات شماره 738، 742 - 743، 756، 758، 775، 777، 779، 786، 790، 794، 795، 798، 801، 804، 806، 807، 810، 812.

بدون شک مردم در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله بر سه دسته تقسیم می شدند: 1. کفار و مشرکین ، 2. مؤمنان و مسلمانان.3 منافقان.

آیات و روایات فراوان دلالت دارد بر وجود اهل نفاق در بین مسلمانان یعنی صحابه. آیا معنا دارد که بگوییم پس از رحلت و شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله ، همه صحابه بر ایمان و عدالت و تقوا استوار بوده اند؟! آیا معقول است که تصور شود با شهادت آن حضرت ، نفاق از بین مسلمانان ریشه کن شده است؟!

بخاری به نقل از حذیفه می نویسد: منافقان امروز از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بدترند زیرا در آن هنگام کار های خود را پنهانی انجام میدادند و اینک نفاق خود را آشکار کرده اند. (1) دقت شود که این کلام مربوط به چه زمان و چه کسانی است!

آری؛ هر کس در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلاک قرار گرفت قطعاً مشمول نص صريح پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود: ﴿ لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ﴾ (2)

ب) حکمت تراشی و توجیهی دیگر برای مدلول حدیث!

شگفت آن که ابن حجر در ضمن بحثی رجالی از آن چه در جا های دیگر گفته غفلت کرده و دست به حکمت تراشی و تحریف معنوی دیگری زده که نتیجه آن نیز« موضوعیت نداشتن حبّ و بغض امیرمؤمنان علیه السلام» است. او می نویسد:

من سابقاً نسبت به این که علمای رجال، ناصبی را غالباً توثیق کرده و شیعه را مطلقا تضعیف می نمودند اشکال داشتم، بویژه که در حق على [علیه السلام] وارد شده: «جز مؤمن او را دوست نمی دارد و جز منافق به او دشمنی نمی ورزد»، سپس پاسخ آن برایم روشن شد که:

ص: 1395


1- صحيح البخاري 8 /100 و مراجعه شود به کنز العمّال ،367/1 البحر الزخار (مسند بزار): 303/7- 304
2- مصادر آن در دفتر سوم ، صفحه 1201 گذشت

[1] دشمنی مذکور در اینجا مقید به سببی بوده

[2] و آن عداوتی است که به خاطر یاری کردن پیامبر صلی الله علیه و آله باشد (یعنی اگر کسی علی [علیه السلام] را به خاطر آن که پیامبر صلی الله علیه و آله را یاری نموده دشمن بدارد منافق است نه به هر دلیل دیگر ) ؛

[3] زیرا دشمنی اسبابی دارد از جمله آن که طبع بشری اقتضا دارد که نسبت به کسی که از او بدی دیده دشمنی دارد....

[4] و این غالبا مربوط به امور دنیوی است.

[5] و روایت دوستی و دشمنى على [علیه السلام] عام نیست، چرا که گروهی او را دوست داشتند و در دوستی او افراط ورزیدند تا آن جا که او را پیامبر یا خدا دانستند....

[6] علاوه بر آن ، آن چه در حق علی [علیه السلام] از این گونه مطالب وارد شده در حق انصار هم آمده است

و پاسخ آن است که دشمنی با آن ها به خاطر یاری پیامبر صلی الله علیه و آله نشانه نفاق ، و دوستی آن ها بدین جهت نشانه ایمان است، پس در حق على [علیه السلام] هم ، همین را باید گفت

[7] از طرف دیگر بیشتر کسانی که ناصبی خوانده شده اند به راست گویی و دین داری مشهورند ،

[8] برخلاف رافضی ها که غالباً دروغ گو و در نقل بی پروا بوده اند.

[9] اصل در این مطلب آن است که ناصبیان معتقدند که على [علیه السلام] عثمان را کشته یا قاتلان او را یاری کرده ، از این رو دشمنی با آن حضرت به پندار آنان از روی دین داری بوده است

[10] علاوه که خویشان برخی از آنان در جنگ های علی [علیه السلام] کشته شده بودند. (1)

ص: 1396


1- قال ابن حجر وقد كنت استشكل توثيقهم الناصبي غالباً و توهينهم الشيعة مطلقاً و لا سيما أن عليا [علیه السلام] ورد فى حقه: ﴿ لا يُحبُّهَ إلا المؤمنُ ، و لا يُبغِضُه إلا منافقٌ ﴾ ثم ظهر لي في الجواب عن ذلك: أن البغض هاهنا مقيد بسبب و هو كونه نصر النبي صلى الله عليه و آله و سلم ؛ لأن من الطبع البشري بغض من وقعت منه إساءة في حق المبغض و الحبّ بعكسه ، و ذلك ما يرجع إلى أمور الدنيا غالبا. و الخبر في حبّ علي [علیه السلام] و بغضه ليس على العموم فقد أحبّه من أفرط فيه حتى ادّعى أنه نبي أو أنه إله ، تعالى الله عن إفكهم. و الذي ورد في حق علي [علیه السلام] من ذلك قد ورد مثله في حق الأنصار. و أجاب عنه العلماء أن بغضهم لأجل النصر كان ذلك علامة نفاقه و بالعكس فكذا يقال في حقّ على [علیه السلام]. و أيضاً فأكثر من يوصف بالنصب يكون مشهورا بصدق اللهجة و التمسك بأمور الديانة بخلاف من يوصف بالرفض فإن غالبهم كاذب و لا يتورع في الإخبار ، و الأصل فيه أن الناصبة اعتقدوا أن عليّاً رضی الله عنه[علیه السلام ] قتل عثمان أو كان أعان عليه فكان بغضهم له ديانة بزعمهم ، ثم انضاف إلى ذلك أن منهم من قتلت أقاربه في حروب علي [علیه السلام]. (تهذيب التهذيب 8 /411)

پاسخ یاوه های عسقلانی از زبان حضرموتی

*پاسخ یاوه های عسقلانی از زبان حضرموتی(1)

[1] این که ابن حجر عسقلانی گفته: «دشمنی در این جا مقیّد به سببی بوده» درست نیست ، و این ادعا بی دلیل است ، نظر درست آن است که دشمنی امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ گاه از مؤمن سر نمی زند؛ زیرا ملازم با نفاق است، و دوستی او هرگز از منافق به وقوع نمی پیوندد زیرا ملازم با ایمان است [و این مقتضای اطلاق روایات است]

[2] اما اینکه دشمنی علی علیه السلام که دلیل نفاق است، به خاطر یاری پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته خطا و غفلت آشکاری است؛ زیرا لازمه آن الغاء سخن معصوم از تخصیص آن به علی علیه السلام است؛ زیرا دشمنی به خاطر یاری کردن پیامبر صلی الله علیه و آله کفری است ،آشکار خواه آن شخصی که مورد دشمنی قرار گرفته علی علیه السلام باشد یا

ص: 1397


1- سید محمد بن عقیل علوی حسینی حضرمی زیدی (متوفی 1350) صاحب كتاب العتب الجميل، النصائح الكافية و....

دیگری مسلمان باشد یا کافر پس فایده ذکر نام علی علیه السلام به اختصاص در مورد چیزی که حکم آن شامل هر مسلمان و کافری می شود چیست؟!

حق آن است که دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام به طور مطلق ( به هر دلیلی که باشد ) نشانه رسوخ ایمان در قلب دوستدار او و دشمنی آن حضرت نشانه وجود نفاق در دشمن او است، و این ویژگی آن حضرت است چنان که درباره برادرش پیامبر صلی الله علیه و آله نیز همین گونه است.

[3] اما اینکه گفته: «طبع بشری از کسی که به آدمی بدی کرده بیزار است».

گوییم: این به مطلب ما مربوط نیست ، زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام به هيچ يك از دشمنان خود بدی نکرده ، و هر که را از پدران و خویشان دشمنانش به قتل رسانده ، این حق بوده که آنان را کشته و امیرالمؤمنین علیه السلام تنها اجرا کننده فرمان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است، از این رو حضرتش در کشتن آن ها نیکوکار بوده و مستحقِ سپاس همان کسانی که او را دشمن داشته اند

و اگر دشمنی آن حضرت بدین خاطر روا بود و یا روا بود که دشمنان او را بدین جهت معذور بداریم بدون شك منافقان قريش و نظایر آن ها نیز در دشمنی با پیامبر صلی الله علیه و آله عذر موجهی دارند ، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله سران آن ها را کشت ، در حالی که احدی بدین مطلب قائل نیست ، چگونه چنین نباشد در صورتی که خدای سبحان می فرماید: ﴿ فَلاَ وَ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾ [النساء (4): 65]. (1)

ص: 1398


1- ترجمه تحت اللفظی آیه شریفه به پروردگارت سوگند که اینان مؤمن نخواهند بود تا آن که تو را در مشاجرات خود داور کنند ، آن گاه کم ترین ناراحتی از داوری تو در خود نیابند و دربست تسلیم تو باشند.

[4] و این که گفته: «و این ها بیش تر به امور دنیا مربوط می شود» ، منظور او روشن نیست.(1)

[5] این که گفته: «خبر دوستی و دشمنی علی [علیه السلام] عمومیت ندارد ، زیرا گروهی در دوستی او افراط کردند»

در پاسخ می گوییم: این مطلب اختصاص به امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد ، زیرا هر که پیامبر صلی الله علیه و آله را هم بدین پایه دوست بدارد و معتقد باشد او خداست کافر و گمراه است مانند کسانی که مسیح یا عزیر علیهما السلام را خدا دانستند ، و این دخلی به مطلب ما ندارد.

[6] اما این که گفته: «آن چه در حق علی [علیه السلام] از این گونه مطالب وارد شده درباره انصار هم وارد شده است.»

در پاسخ می گوییم: میان امیرالمؤمنین علیه السلام و انصار فرقی هست که از الفاظ دو حدیث آشکار می گردد؛ زیرا منقبتی که از شارع در حق انصار وارد شده حکم را بر صفتی که از لفظ «نصرت» گرفته شده یعنی بر لفظ «انصار» مترتب دانسته و این اشاره به علت حکم دارد که همان «نصرت» است و به همین دلیل به جای انصار مثلا نگفت فرزندان «قیله» یا «اوس» یا «خزرج» و این یکی از راه های بیان علت است که اصولیان آن را «ایماء» یعنی اشاره نامند و می گویند: از موارد ایماء آن است که حکم را بر يك وصف مشتق مترتب سازند [که وصف بیان گر عليّت] است مانند: أكرم العلماء: عالمان را احترام کن. از این رو اگر مترتب ساختن احترام بر علمی که در علما هست به خاطر علیّت علم نبود بعید بود که

ص: 1399


1- نگارنده گوید: به نظر می رسد مقصود آن باشد که وقتی دشمنی آن ها با امیرالمؤمنین علیه السلام به جهت امور دنیوی شد دیگر نمی شود آن را به حساب دین گذاشت و آن را باعث نفاق دانست و البته پاسخ آن، از آن چه در پاسخ شماره 3 گذشت روشن است.

چنین دستوری صادر شود. در مورد انصار هم همین گونه است که حکم مترتب بر نصرتی است که توسط انصار صورت گرفته است

اما در حدیثی که برای امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده ، شارع حکم را - که عبارت از نفاق دشمن او و ایمان دوست او است - بر ذات حضرت علی علیه السلام و نام خاص آن حضرت مترتب نموده ( نه بر وصف او ).

اگر شارع می دانست که امیرالمؤمنین علیه السلام دارای صفتی است که دشمنی او به خاطر آن صفت رواست و دشمن او منافق بشمار نمی آید ، هرگز حکم نفاق را بر نام شخصی آن حضرت بدون هر قیدی مترتب نمی ساخت ، پس سیاق خبر دلالت دارد که ذات امیرالمؤمنین علیه السلام ذات پاک و مقدسی است که صفاتی جدایی ناپذیر در اوست که جز منافق نمی تواند به خاطر آن ها او را دشمن بدارد.

با این بیان، ادعای مساوات میان امیرالمؤمنین علیه السلام و انصار برطرف شده و فرق آن ها آشکار می گردد

[7] اما این که گفته: «بیش تر کسانی که ناصبی خوانده شده اند به راست گویی و دین داری مشهورند.

در پاسخ می گوییم: این لغزشی است از او و غفلت از روایتی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله در صحیحین و کتاب های دیگر درباره خروج خوارج از دین و در نکوهش آنان وارد شده است ، از جمله آن که: «آنان مسلمان بوده سپس به کفر گراییده و از دین بیرون شده و بدان بازنگشته اند».

گویی شیخ فراموش کرده مطلبی را که از کتاب های خودش تهذیب التهذیب و لسان المیزان نقل کرده ایم که برخی از خوارج که توبه کرده اند خود اعتراف نموده اند که هر چیزی را که دل خواه آنان بود به صورت حدیث در می آوردند! آیا پس از این اعتراف رواست که سگ های آتش دوزخ و بد ترین خلق خدا و شرور ترین آفریدگان را که در حدیث بدین اوصاف خوانده شده اند به راست گویی

ص: 1400

و دین داری - آن گونه که شیخ پنداشته - ستو؟! هرگز ، بلکه خوارج از فاسق ترین و دروغ گو ترین خلق خدا هستند و دروغ هم از صفات منافق است و خدا می داند که منافقان دروغ گویند ، و هرگز گفتار شیخ درست نیست که آن ها راست گو و دین دار بوده اند.

[8] اما این که رافضیان را دروغ گو شمرده... درست نیست [و روشن است که او روایات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را دروغ پنداشته است ].

[9] اما این که شیخ گفته: «ناصبیان معتقدند که علی رضی الله عنه [علیه السلام] عثمان را کشته ».

در پاسخ می گوییم: از این عبارت او بر می آید که می خواهد ناصبیان را تبرئه نماید که اعتقاد و دین داری آنان سبب شده که کسی را که نفس پیامبر صلی الله علیه و آله است دشمن بدارند! ولی فساد این سخن بدیهی است و هیچ منصفی در فساد آن شك نمی ورزد، زیرا اگر روا باشد که اعتقاد و دین داری به باطل موجب آن باشد که خداوند کسی را معذور بدارد بی شک یهود و نصاری در کفر و دشمنی با پیامبر عذر موجه و گسترده ای دارند؛ زیرا آنان به پیروی از عالمان دینی و راهبان مذهبی خود معتقد و متدین به کذب آن حضرت بودند. و بطلان این مطلب و مطلب گذشته بدیهی است.

[10] اما این که گفته: «علاوه بر این ، برخی از خویشان خوارج در جنگ های علی علیه السلام کشته شده بودند ، این نیز نمی تواند عذر موجه آن ها در دشمنی با آن حضرت باشد ، زیرا حق پدران و خویشان آنان را کشته است و کشنده آنان مجری حکم خدا درباره آن ها بوده است و بس ، و چنین کسی با این کار مأجور و ستوده خواهد بود.(1)

ص: 1401


1- رجوع شود به العتب الجمیل 19 -32. این پاسخ - با تلخیص و تصرف - از کتاب الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، تألیف شیخ احمد رحمانی همدانی رحمه الله 705 -712 گرفته شد.

پاسخ دندان شکن به مدعیان اشتراک

اشاره

آیا معقول است مطلبی که مشترک بین عموم صحابه است

1. با تأکید و سوگند

2. بكار بردن لفظ: «إنّ» ،

3. ذکر جمله با نفی و «إلّا» که مفید حصر است،

4. و با تکیه بر لفظ «عهد» این گونه بیان شود و الذي فلق الحبة و برأ النسمة إنّه لعهد النبي الأمي صلی الله علیه و آله إليّ أن لا يحبّني إلا مؤمن، و لا يبغضني إلّا منافق.

5. و یا پس از آن افزوده شود: ﴿ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى) [طه (20): 61] ؟! (1)

اگر این فضیلت مشترکی بین همه صحابه است چرا همه محدّثین از مسلم نیشابوری تا ذهبی و.... آن را به عنوان فضائل ویژه آن حضرت ذکر کرده اند؟(2)

چرا این روایت باعث حسّاسیّت ذهبی متعصّب شده و آن را مشکل ترین روایات فضائل حضرت می داند؟!

مطلبی که مشترک بین صحابه است که جای اشکال و حسّاسیّت ندارد؟!

آری؛ اصحاب شورا نیز اعتراف کردند که این فضیلت مختص علی علیه السلام است. (3)

ص: 1402


1- مسند أبي يعلى 347/1، تاریخ مدينة دمشق 60/42، نظم درر السمطین 102
2- به عنوان مثال ذهبي مي نويسد: أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]، أبوالحسن ، الهاشمي، قاضي الأمة ، و فارس الإسلام ، و ختن المصطفى صلی الله علیه و آله ، كان ممّن سبق إلى الإسلام، لم يتلعثم ، و جاهد في الله حق جهاده، و نهض بأعباء العلم و العمل، و شهد له النبي صلی الله علیه و آله بالجنة، و قال: «من كنت مولاه فعلی مولاه »، و قال له: أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي» و قال: «لا يحبّك إلا مؤمن و لا يبغضك إلّا منافق». و مناقب هذا الإمام جمّة، أفردتها في مجلدة، و سميته ب-: فتح المطالب و مناقب [في مناقب ] علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]. (تذکرة الحفاظ 10/1)
3- هل فيكم أحد قال له صلی الله علیه و آله: لا يُحِبُّك الأ مؤمن... غيري؟ قالوا اللهمّ لا (المناقب لابن المغازلي 119)

تذکر ضروری

کسانی که در جبهه مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفته بودند بغض و کینه آن حضرت را به دل داشتند و صریحاً آن را بر زبان می آوردند.

از رجز های معروف در جنگ جمل است که:

نحن بنو ضَبّة أعداء على *** ذاك الذي يعرف قدماً [فيكم] بالوصي (1)

و یکی دیگر از بنی ضّبه در اشعارش می گفت: اگر علی از دست ما جان سالم بدر بَرَد ما زیان کاریم! اگر فرزندانش حسن و حسین را نکشیم غم و غصه و حزن و اندوه جان کاه و طولانی مرا خواهد کشت ! (2)

شواهد حاکی از آن است که آن ها دشمنی با آن حضرت را از سنّت و شریعت و دین و آیین دانسته و بدان افتخار نموده و می گفتند: و بغضه شريعة من السنن.(3)

ص: 1403


1- رجوع شود به الفتوح لابن أعثم 2/ 475 ، شرح ابن أبى الحديد 144/1
2- فخرج عوف بن قطن الضبّي و هو ينادي: ليس لعثمان ثأر إلّا علي بن أبي طالب و ولده ، فأخذ خطام الجمل و قال: يا أمّ يا أمّ خلا منّي الوطن *** لا أبتغى القبر و لا أبغي الكفن من هاهنا محشر عوف بن قطن *** إن فاتنا اليوم على فالغبن أو فاتنا ابناه حسین و حسن *** إذا أمت بطول همّ و حزن (شرح ابن أبی الحدید 1 /256)
3- ثم تقدّم رجل من أصحاب الجمل يقال له: عبد الله بن سري ، فجعل يرتجز و يقول: يا ربّ إني طالب أبا الحسن *** ذاك الذي يُعرف حقّاً بالفتن ذاك الذي نطلبه على الإحن *** و بغضه شريعة من السنن قال: فخرج إليه على رضی الله عنه[علیه السلام] و هو يرتجز و يقول: قد كنت ترميه بإيثار الفتن *** قدماً و تطلبه بأوتار الإحن و اليوم تلقاه مليّاً فاعلمن *** بالطعن و الضرب عليها بالسنن قال: ثم شدّ عليه على [علیه السلام] بالسيف فضربه ضربة هتك بها عاتقه فسقط قتيلاً ، فوقف على رضی الله عنه [علیه السلام ] ثم قال: قد رأيت أبا الحسن فكيف وجدته؟! (الفتوح لابن أعثم 2 /475)

و از این روی دین خود را از دین حضرت جدا می دانستند ؛ لذا عمرو بن یثربی در نبرد جمل در رجز خوانی اش افتخار می کرد که: من کسانی را که بر دین علی بودند به قتل رساندم! (1)

و هنگامی که عمار با ضربه ای او را بر زمین زد و کشان کشان نزد اميرالمؤمنین علیه السلام آورد او درخواست گذشت نمود، حضرت به او فرمود: تو را به جهت کشتن کسانی که بر دین من بودند به قتل می رسانم. (2)

و این مطلب تا زمان معاویه و پس از آن نیز ادامه پیدا کرد به گونه ای که معاویه به زاده سمیه - یعنی زیاد بن ابیه ! - فرمان داد: هر کسی را که بر دین علی یافتی به قتل برسان ! (3)

پس آن ها اصلاً خودشان را بر دینی غیر از دین امیرالمؤمنین علیه السلام می دانسته اند ، اگر این مطلب عقیده همه آنان باشد آیا می توان ادعای اشتراک نمود؟!

ص: 1404


1- خرج عمرو بن يثربي و هو يقول: إن تنكروني فأنا ابن يثربي *** قاتل علباء و هند الجملي ثم [و] ابن صوحان على دين علي و بیت اول بنابر نقل های دیگر: إن تقتلوني [ يقتلوني ] فأنا ابن يثربي / يا: أنا لمن ينكرني [ أنكرني] ابن يثربي. (رجوع شود به أنساب الأشراف 2/ 244 و 11 /378، 388 -389، تاریخ الطبري 526/3، 527-528 ، 537 ، تاریخ مدينة دمشق 43/ 464 ، الإصابة 5 /122)
2- قال علیه السلام]: أقتلك صبراً بالثلاثة الذين قتلتهم على ديني. (تاريخ مدينة دمشق 43 / 465)
3- في كتاب مولانا أبي عبد الله الحسين علیه السلام إلى معاوية: أولست صاحب الحضرميّين الذين كتب إليك ابن سميّة أنّهم علىّ دين عليّ ، فكتبت اليه: اقتل من كان على دين عليّ و رأيه ، فقتلهم و مثل بهم بأمرك، و دين علىّ [علیه السلام] دین محمّد صلی الله علیه و آله الذي كان يضرب عليه أباك ، و الذي انتحالك إياه أجلسك مجلسك هذا [الذي أنت فيه ]. (أنساب الأشراف 5/ 121 ، المحبر للبغدادي 479 الإمامة و السياسة 1 /156 ) (تحقیق الزيني) 1 /203 ) (تحقيق الشيري )

شواهد روایی

اشاره

[7/872] ذیل آيه شريفه: ﴿ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ [محمد صلی الله علیه و آله (47): 30] نیز نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر «لَحْنِ الْقَوْل» فرمود: «هو بغض عليّ بن أبي طالب». (1) پس قرآن هم میزان شناخت منافقین را بغض علی علیه السلام می داند.

[8/873] قد روى كثير من أرباب الحديث عن جماعة من الصحابة ، قالوا: ما كنّا نعرف المنافقين على عهد رسول الله صلی الله علیه و آله إلّا ببغض علي بن أبي طالب [علیه السلام ](2)

ابن ابی الحدید به نقل از شیخ بلخی می نویسد: بسیاری از محدّثین روایت کرده اند که جمعی از صحابه گفته اند: ما در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله منافقین را فقط به بغض على بن ابى طالب علیه السلام می شناختیم

ابن ابی الحدید می گوید: این روایت بین محدّثین مشهور است.

و در جای دیگر گفته است: و هو خبر محقّق مذكور في الصحاح (3)

[874 /9] عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: و الله ما كنّا نعرف منافقينا [ معشر الأنصار ] على عهد رسول الله صلی الله علیه و آله إلّا ببغضهم عليّاً.(4).

ص: 1405


1- رجوع شود به تاریخ مدينة دمشق 42 /360 شواهد التنزيل 2/ 248 -250 ، الدر المنثور 66/6، فتح القدير للشوكاني ،40/5 ، سبل الهدى و الرشاد 11 /290.
2- شرح ابن أبي الحديد 83/4.
3- شرح ابن أبي الحديد 9/ 135 و 13 /251 و رجوع شود به العثمانية 308 - 309.
4- المعجم الأوسط 4/ 264. این مطلب از جابر با الفاظ دیگر نیز نقل شده رجوع شود به فضائل امير المؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 251، 298 شماره 208، 268 (تحقیق محقق طباطبائی) ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 / 792 - 793 ، 835 شماره 1086 ، 1146 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض)، كشف الأستار 3 / 199، المعجم الأوسط 2 / 328 ، فوائد أبي علي الصواف 84، تاريخ مدينة دمشق 42 / 286 ، 287 ، 374، ذخائر العقبى 91 ، الرياض النضرة 3 /190 ، الاستذکار 8 /446 ، الاستيعاب 3 /1110، تاريخ الإسلام للذهبي 634/3. و بعضی آن را از ابوذر روایت کرده اند (المستدرك 3 /129، الرياض النضرة 3 /190 ، كنز العمال 13/ 106)، و بعضی از ابن عباس. (تاریخ بغداد 13 /155 ، تاريخ مدينة دمشق 42/ 284 - 285)

وصى الله بن محمد عباس در تعلیقه فضائل الصحابة حكم به به اعتبار این روایت نموده است.(1)

[875 /10] و عن أبي سعيد الخدري ، قال: إن كنا لنعرف المنافقين ، نحن معشر الأنصار - و في رواية: نعرف منافقي الأنصار - ببغضهم علي بن أبي طالب [علیه السلام]. (2)

وصى الله بن محمد عباس در تعليقه فضائل الصحابة حكم به صحت این روایت نموده است (3)

[876 /11] و عن أبي ذر: ما كنا نعرف المنافقين إلا بتكذيبهم الله و رسوله و التخلّف عن الصلوات ، و البغض لعلي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]. (4)

حاکم نیشابوری گفته: این حدیث بر شرط مسلم صحیح است

ص: 1406


1- فضائل الصحابة لابن حنبل 2 /793 ، شماره 1086 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض).
2- سنن الترمذي 5/ 298 و مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 172 شماره 103، فضائل الصحابة لابن حنبل 2/ 715 شماره 979 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض)، أنساب الأشراف 2/ 96 ، تاریخ بغداد 155/13 ، تاریخ مدينة دمشق 42 /285 -286، المستدرك 129/3، شواهد التنزيل 2 /248 -249 ، الرياض النضرة 190/3 ، ذخائر العقبى91، تذکرة الحفاظ 673/2، اسد الغابة ،30/4 تاريخ الإسلام للذهبي 3/ 634 تفسیر قرطبی ،267/1 مجمع الزوائد 132/9 -133 ، مطالب السؤول 103 نظم درر السمطين 102 ، الدر المنثور 66/6 -67 ، تاریخ الخلفاء للسيوطى 187 ، کنز العمال 106/13 ، الصواعق المحرقة 122 ، 174 ، سبل الهدى و الرشاد 290/11 ، ينابيع المودة 1 /150 - 151 و 2 /180 ، 392 ، 461 ، تفسیر آلوسی 78/26.
3- فضائل الصحابة لابن حنبل 2 /715 شماره 979 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض).
4- قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط مسلم ، و لم يخرجاه. (المستدرك 3 /129)

در روایتی خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود:﴿... وَ اللَّهِ لاَ یُبْغِضُهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ لاَ مِنْ غَیْرِهِمْ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ وَ هُوَ خَارِجٌ مِنَ الْإِیمَانِ ﴾. (1)

حقیقت آن است که شواهد روایی در این زمینه فراوان و خارج از حوصله این کتاب است؛ لذا به همین مقدار بسنده می شود.(2)

تذكر

نگارنده گوید این مطلب از انصار نیز معروف است که: إن كنا لنعرف الرجل لغير أبيه ببغضه علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]. (3)

و عبادة بن الصامت گفته: کنا ننور [ نَبُورُ] أولادنا بحبّ علي بن أبي طالب [علیه السلام] فإذا رأينا أحداً لا يحبّ علي بن أبي طالب[علیه السلام ] علمنا أنه ليس منّا، و أنه لغير رِشْدَةٍ. (4)

در کتب لغت اهل تسنن آمده است: و بارَهُ يَبُورُه بَوْراً: جَرَّبَه واختبَرَه ، و منه الحديث: كُنَّا نَبُورُ أَوْلادَنا بحُبِّ عليّ [علیه السلام].(5)

خلاصه آن که ما فرزندان خویش را با محبت علی علیه السلام آزمایش می کردیم ، اگر می دیدیم کسی آن حضرت را دوست ندارد می فهمیدیم که فرزند پدرش نیست و حلال زاده نمی باشد !

در روایت شماره 423 گذشت که ابوبکر خطاب به حضرت فاطمه علیها السلام گفت:

ص: 1407


1- شرح ابن ابی الحدید 6 /217 - 218
2- رجوع شود به فضیلت های 29 -34 و الغدير 3 /182 - 187 و 6 /267 - 269.
3- مراجعه شود به الإكمال لابن ماکولا 200/4 تاریخ مدينة دمشق 287/42
4- تاریخ مدينة دمشق 287/42
5- النهاية لابن الأثير 1 /161 ، لسان العرب 4/ 87 ، تاج العروس 6 /118.

لا يحبّكم إلّا العظيم السعادة و لا يبغضكم إلّا الرديء الولادة، و أنتم عترة الله الطيّبون و خيرة الله المنتخبون.

و در روایت شماره 568 گذشت که: «یا أیها الناس امتحنوا أولادكم بحبّه... فمن أحبّه فهو منكم و من أبغضه فليس منکم ». انس پس از نقل این روایت می گوید: پس از جنگ خیبر گاهی کسی فرزندش را بر دوش گرفته و سر راه على علیه السلام می ایستاد و به آن حضرت اشاره کرده و از فرزندش می پرسید: آیا این مرد را دوست داری؟ اگر پاسخ می داد ،آری او را به فرزندی می پذیرفت و اگر می گفت: نه او را بر زمین می زد و می گفت: برو نزد مادرت و مادرت نیز به خانواده اش ملحق شود، من به کسی که علی را دوست ندارد، نیازی ندارم!

و در روایت شماره 693 گذشت که قال رسول الله صلی الله علیه و آله ﴿... لاَ یُحِبُّهُمْ إِلاَّ سَعِیدُ اَلْجَدِّ طَیِّبُ اَلْمَوْلِدِ وَ لاَ یُبْغِضُهُمْ إِلاَّ شَقِیُّ اَلْجَدِّ رَدِیءُ اَلْوِلاَدَهِ.﴾.

جزری شافعی (متوفی 833) می گوید: این مطلب از زمان قدیم تا امروز مشهور است که فقط زنا زادگان بغض و کینه علی علیه السلام را به دل دارند.(1)

مسعودی حکایتی جالب در این باره نقل کرده مناسب است مراجعه شود. (2)

واکنش نسبت به شواهد: این احادیث ساختگی ضعیف و نادرست است!

اشاره

ابن کثیر دمشقی در البداية و النهاية با اعتراف به کثرت روایات وارده در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام- با نادیده گرفتن روایات معتبر و شواهد آن بلکه وجود

ص: 1408


1- و هذا مشهور من قديم و إلى اليوم أنه ما يبغض علياً رضی الله عنه[علیه السلام ] إلا ولد زنا. (أسنى المطالب58)
2- مروج الذهب 3/ 475.

آن در صحیح مسلم - بسیاری از آن ها را ضعیف و یا ساختگی دانسته و گفته:

[877 /12] «طوبى لمن أحبّك و صدق فيك و ويل لمن أبغضك و كذب فيك» روایات فراوان به این مضمون نقل شده که ساختگی است.

[878 /13] «من زعم أنه آمن بي و بما جئت به و هو يبغض عليّاً فهو كاذب ليس بمؤمن» روایت با این سند ساختگی است و ثابت نیست.

[879 /14] دربارۀ خبر معروف: «لا يبغضك مؤمن و لا يحبّك منافق» به نقل از ام سلمه گفته: این روایت با اسناد دیگر و متون متفاوت از أم سلمة نقل شده ولی صحیح نیست.

[880 /14] و نسبت به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: ﴿ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُکَ ﴾ چنین اظهار نظر نموده که: تمام اسناد آن ضعیف است و قابل احتجاج نیست. (1)

اشکال

اهل انصاف می دانند که روایات وارده در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام- گذشته از ورود آن در صحاح - فوق حدّ تواتر است و به انضمام یک دیگر معتبر می شود. (2) ولی نهایت عناد و کینه توزی ابن کثیر آن است که چشم و گوش بسته به انکار آن بپردازد و از رسوایی نزد اهل دانش و مؤاخذه فردای قیامت واهمه ای نداشته باشد!

یکی از معاصرین در تفسیر آیه شریفه: ﴿ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ﴾ [محمد صلی الله علیه و آله (47): 30] از شیخ طبرسی نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر ﴿ لَحْنِ الْقَوْل﴾ فرمود: «هو بغض عليّ بن أبي طالب». یعنی مراد از شناخت منافقین در «لَحْنِ الْقَوْل»

ص: 1409


1- البداية و النهاية 391/7
2- قال المقريزي: قد جاء فى الحضّ على حبّ أهل البيت أحاديث كثيرة: صحاح ، و حسان، و ضعيفة، و حبّهم ممّا يجب على أهل الإسلام ( إمتاع الأسماع (179/11 - 180 )

بغض امیرالمؤمنین علیه السلام است. و نقل کرده که: «و قد كنا نعرف المنافقين في عهد رسول الله ببغضهم له» یعنی صحابه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله، منافقین را به بغض امیرالمؤمنین علیه السلام می شناختند. سپس می گوید:

این روایات سند معتبری ندارد و در احادیث صحیح نقل نشده و عشق و علاقه به تشیع باعث نقل این مطلب شده است

سپس می گوید: البته این مطلب صحیح است ولی اختصاص به علی ندارد و بغض هر یک از صحابه - و در پیشاپیش آنان ابوبکر و عمر و عثمان و... - علامت نفاق است !(1)

اشکال

اولاً: چرا نویسنده اشاره ای به وجود این روایات در کتب حدیث و تفسیر اهل تسنن بلکه وجود آن در صحیح مسلم نکرده است ؟!!

و ثانياً: آیا او غافل است از آن که منافقین هم - به حسب ظاهر - از صحابه بودند، پس چگونه ممکن است بغض منافقین نشانه نفاق باشد ؟!

داستانی شنیدنی در خروج از ایمان با کینه علی علیه السلام

[881 /16] عایشه می خواست ام سلمه را فریب دهد و در نبرد جمل با خود همراه سازد لذا به او گفت: از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله تو اولین کسی هستی که هجرت نمودی ، در بین امّهات المؤمنین تو از همه بزرگ تری ، پیامبر صلی الله علیه و آله تقسیم بین همسرانش را در خانه تو انجام می داد، جبرئیل بیشتر اوقات در خانه تو نازل می شد

ص: 1410


1- التفسير الحديث لمحمد عزة دروزة 8 /325.

اُم سلمه پرسید: منظورت از این سخنان چیست ؟!

عایشه گفت: عبدالله بن زبیر به من اطلاع داده که مردم از عثمان خواستند توبه کند و پس از آن که توبه کرد او را با زبان روزه و در ماه حرام کشتند!

من تصمیم دارم به همراهی زبیر و طلحه به بصره بروم، تو هم با ما همراه شو، شاید خدا این امر را به دست ما اصلاح فرماید.

اُم سلمه گفت: تو خودت مردم را علیه عثمان تحریک می کردی و بدترین الفاظ را درباره او بکار می بردی. از او فقط به عنوان نعثل ( کفتار، یا پیرمرد احمق یا نام ریش درازی از یهود که عثمان را به او تشبیه می کردند ! ) یاد می کردی!! (چگونه الان دل سوز او شده ای و می خواهی به خون خواهی او با امیرالمؤمنین علیه السلام بجنگی؟!)

تو مقام و منزلت علی علیه السلام را خوب می دانی...

آیا به یاد داری روزی که ما همراه پیامبر صلى الله عليه و آله بودیم و آن حضرت با علی علیه السلام خلوت کرده و با هم دیگر نجوا داشتند ، تو تصمیم داشتی ناگهانی بر آن دو وارد شوی من تو را منع کردم ولی گوش به حرفم ندادی و تصمیمت را عملی کردی، چیزی نگذشت که با گریه برگشتی ، از تو پرسیدم: چه شده؟! گفتی: ناگهان بر آن دو وارد شدم و به علی گفتم: بهره من از پیامبر صلى الله عليه و آله از نه روز یک روز است ای پسر ابوطالب! در این یک روز مرا به حال خودم نمی گذاری؟! پیامبر که - به شدّت عصبانی و چهره مبارکش از خشم سرخ شده بود - فرمود:

﴿ ارْجِعِی وَرَاءَکِ وَ اللَّهِ لاَ یُبْغِضُهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ لاَ مِنْ غَیْرِهِمْ مِنَ النَّاسِ إِلاَّ وَ هُوَ خَارِجٌ مِنَ الْإِیمَانِ﴾.

ص: 1411

یعنی: (ای عایشه ) برگرد و از نزد ما بیرون رو به خدا سوگند هیچ کس - از خاندانم یا دیگران -کینه علی را به دل نگیرد مگر آن که از ایمان خارج شود.

-و این جا بود که تو (ای عایشه) پشیمان و رسوا بازگشتی!

عایشه گفت: آری ، این مطلب را به یاد دارم!! (1)

ص: 1412


1- شرح ابن أبي الحديد 6 /217

32

32- علی علیه السلام سیّد و سالار دنیا و آخرت دشمن علی علیه السلام دشمن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله!

اشاره

[882 /1] حاکم نیشابوری با سند صحیح - که ذهبی نیز اعتراف به صحت سند آن کرده هر چند متنش را نپذیرفته - از ابن عباس نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهی به امیرالمؤمنین علیه السلام انداخت و به آن حضرت فرمود: «یا علی أنت سيّد في الدنيا، سيّد في الآخرة ، حبيبك حبيبي و حبيبي حبيب الله، و عدوّك عدوّي و عدوّي عدوّ الله، و الويل لمن أبغضك بعدي».

ای علی! تو سیّد و سالاری در دنیا و سیّد و سالاری در آخرت

دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست.

وای بر کسی که پس از من نسبت به تو کینه توزی نماید.(1)

[2/883] طبرانی (متوفی 360) بخش دوم این حدیث را به سند صحیح این چنین نقل کرده است: پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿ لا يُحِبُّكَ إِلَّا مؤمن وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا منافق، مَنْ أَحَبَّكَ فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ حَبيبي

ص: 1413


1- المستدرك 3 / 127 - 128 و رجوع شود به العسل المصفّى من تهذیب زین الفتی 2 /355.

حبيب اللهِ وبَغيضي بغيض الله، وَيلٌ لِمَن أَبْغَضَكَ بَعدي﴾(1)

یعنی: جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق کینه تو را به دل نگیرد

هر کس تو را دوست داشت مرا دوست داشته و هر کس کینه تو را به دل داشت به من بغض ورزیده است دوست من دوست خدا و دشمن من دشمن خداست. وای بر کسی که پس از من تو را مبغوض بدارد.

روایت گذشته - با کمی تفاوت ، به تفصیل یا به اختصار - در برخی دیگر از منابع عامه نیز نقل شده است.(2)

اعتبار سند

از آن چه تحت عنوان «واکنش مخالفان» می آید اعتبار سند این روایت معلوم می گردد. ذهبی در ترجمه احمد بن الأزهر - راوی حدیث گذشته - می نویسد:

ابن عدی گفته: او در ظاهر خود را راست گو نشان می دهد.

ص: 1414


1- المعجم الأوسط 87/5. قال الهيثمي: رواه الطبراني في الأوسط و رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 9 /133) هیثمی در ادامه ، شبهه ای مطرح کرده که همراه با پاسخ آن در واکنش پنجم مخالفان صفحه 1420 خواهد آمد.
2- فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 254 - 255 شماره 214 (تحقیق محقق طباطبائی)، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2/ 796 شماره 1091 (طبعة دار ابن الجوزي، الرياض، وصى الله ابن محمد عباس در تعلیقه اش راویان آن را ثقه دانسته است)، الكامل لابن عدي 192/1 - 193 و 312/5، تاریخ بغداد 4 /261 تاریخ مدينة دمشق 292/42، مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي ،107 ، الرياض النضرة ،122/3 ، 124 ، 138 ، المناقب للخوارزمي 327، شرح ابن أبي الحديد 9 /171، تهذيب الكمال 1 /259 ، سير أعلام النبلاء 575/9 و 12 /366، میزان الاعتدال 2 /613 ، تاريخ الإسلام للذهبي 40/20 ، إكمال تهذيب الكمال لعلاء الدين مغلطاي 1 /15 ، تهذيب التهذيب 1 /10 ، البداية و النهاية7 /391 - 392، نظم درر السمطين 101، معارج الوصول 40 جواهر المطالب 1 /64 ، 103 ينابيع المودة (1 /271 و 2 /278 ، 491.

سپس ذهبی بر او اشکال گرفته که: چنین نیست ، بلکه همان گونه که ابو حاتم گفته (واقعاً) راست گو است و نسائی و دیگران هم گفته اند که اشکالی بر او وارد نیست تنها اشکالی که به او کرده اند نقل حدیثی است در فضائل علی [علیه السلام] از عبد الرزاق که دل شهادت به بطلان آن می دهد (1)

ذهبی مکرر از احمد بن الأزهر به عظمت یاد کرده و او را ستوده است. (2)

واكنش مخالفان

واكنش اول: ايجاد شک و تردید

ابن عدی جرجانی و ابن حجر عسقلانی به نقل از او - با اعتراف به راست گویی عبدالرزاق با درماندگی تمام ! - گفته اند:

به عبدالرزاق نسبت تشیّع داده اند، شاید مطلب بر او مشتبه شده(3)

اشکال: این تردید هیچ وجهی ندارد، جز مخالفت با فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام!

ص: 1415


1- قال ابن عدي: هو بصورة أهل الصدق. قلت: بل هو - كما قال أبو حاتم - صدوق. و قال النسائي و غيره: لا بأس به... و لم يتكلّموا فيه إلا لروايته عن عبد الرزاق عن مَعْمَر حديثاً في فضائل على [علیه السلام] يشهد القلب أنه باطل. (میزان الاعتدال 1 /82)
2- أحمد بن الأزهر ابن منيع بن سليط ، الإمام الحافظ ، الثبت ، أبو الأزهر ، العبدي النيسابوري محدّث خراسان في زمانه... و هو ثقة بلا تردّد غاية ما نقموا عليه ذاك الحديث في فضل ، علي رضی الله عنه [علیه السلام] عنه ، و لا ذنب له فيه. (سیر أعلام النبلاء 12 /363 - 366 و رجوع شود به تذكرة الحفاظ 2/ 546 ، تاريخ الإسلام 20 /41) و در ضمن کلماتش مکرر او را توثیق کرده: الثقة أحمد بن الأزهر. (سیر أعلام النبلاء 574/9 - 575) أحمد بن الأزهر ، و هو ثقة. (میزان الاعتدال 2 / 613)
3- قال ابن عدى: و أما هذا الحديث عن عبد الرزاق ، و عبد الرزاق من أهل الصدق ، و هو ينسب إلى التشيع فلعلّه شبّه عليه ؛ لأنه شيعي. (الكامل 193/1، تهذيب التهذيب 11/1). نگارنده گوید: صفحه 1494 مقصود آن ها از تشیع خواهد آمد.

واکنش دوم: انکار و تکذیب !

حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث می گوید: ابوالازهر این حدیث را برای اهل بغداد روایت می نمود ولی یحیی بن معین آن را انکار می کرد. روزی یحیی پس از اتمام مجلس درسش گفت: کجاست این کذاب نیشابوری که این حدیث را از (استاد من) عبد الرّزاق روایت می کند؟! ابوالازهر از جا برخاست و گفت: من هستم! یحیی از کار او خنده اش گرفت او را نزد خود جای داد و از او پرسید چه شد که این حدیث را فقط عبدالرزاق برای تو نقل کرده و کس دیگری از او نشنیده است؟ او پاسخ داد: من (برای فراگیری علم حدیث) به صنعاء رفتم، عبدالرّزاق به آبادی خویش رفته بود من هم با آن که بیمار بودم خودم را به آن جا رساندم (1) از امور خراسان از من پرسید و من اوضاع را به او گزارش دادم از او احادیثی را شنیده و نوشتم و سپس همراه او به صنعاء بازگشتم هنگام وداع به من گفت تو را بر من حقّی است، (برای ادای آن) حدیثی را برای تو روایت می کنم که کسی جز تو آن را از من نشنیده است. (2)

به خدا سوگند او روایت را با همین الفاظ برای من نقل کرد.

سخن ابوالازهر که به پایان رسید ، یحیی بن معین از او عذرخواهی نموده سپس او را تصدیق کرد. (3)

ص: 1416


1- و بنا بر نقل ذهبى: من قبل از نماز صبح نزد او رسیدم هنگامی که برای ادای نماز بیرون آمد چشمش به من افتاد و شگفت زده شد. (سیر اعلام النبلاء 9 /576)
2- قال الذهبي: و قال أبو محمد بن الشرقي: حدّثنا أبو الأزهر ، قال: كان عبد الرزاق يخرج إلى قرية ، فذهبت خلفه ، فرآني أشتدّ ، فقال: تعال. فأركبنى خلفه على البغل ، ثم قال لي: ألا أخبرك بحديث غريب ؟ قلت: بلى ، فحدّثني بالحديث ، فذكره. قال: فلمّا رجعت إلى بغداد ، أنكر عليّ يحيى بن معين و هؤلاء....( سير أعلام النبلاء 12 /368)
3- المستدرك 3 / 127 -128

واكنش سوم: منكر دانستن حديث

اشاره

ذهبی در تلخیص مستدرک بر این حدیث خرده گرفته که:

گرچه راویان آن (همه) مورد اطمینان هستند ولی (متن آن) منکر (و غیر قابل قبول) است. (1)

ذهبی در جایی دیگر چنین نگاشته است:

أوهى ما أتى به حديث أحمد بن الأزهر - و هو ثقة - أن عبد الرزاق حدّثه خلوةً من حفظه أخبرنا مَعْمَر، عن الزهري، عن عبيد الله، عن ابن عباس....

و قال - بعد ذكر الحديث -: مع كونه ليس بصحيح فمعناه صحیح سوی آخره، ففي النفس منها شيء ، و ما اكتفى بها حتى زاد: «و حبيبك حبيب الله و بغيضك بغيض الله و الويل لمن أبغضك» فالويل لمن أبغضه. هذا لا ريب فيه ، بل الويل لمن يغضّ منه أو غضّ من رتبته و لم يحبّه كحبّ نظرائه أهل الشورى...(2) یعنی: سست ترین چیزی که از عبدالرزاق نقل شده حدیثی است که احمد بن الازهر ثقه می گوید: عبدالرزاق در خلوت از حفظ برای من نقل کرد... این حدیث درست نیست، البته معنای آن صحیح است جز بخش آخر آن که نسبت به آن احساس بدی در ما وجود دارد و به آن چه گذشت اکتفا نکرده بلکه گفته:

«دوست تو دوست خدا و دشمن تو دشمن خداست، وای بر کسی که به تو کینه ورزد» البته وای بر کسی که به او کینه ورزد یا از منزلتش بکاهد و او را مانند کسانی که نظیر او هستند (مانند) اهل شورا دوست ندارد.

ص: 1417


1- المستدرك 3 /127 - 128.
2- ميزان الاعتدال 2 /613.

ملاحظه فرمودید که: سند حدیث نزد او هیچ اشکالی ندارد ولی مشکل آن است که باید امیرالمؤمنین علیه السلام را در رتبه کسانی که نزد ذهبی نظیر حضرت هستند - مانند اهل شورا - دوست داشت بدون هیچ امتیازی بر آنان!

علاوه بر آن ، اینکه حبّ و بغض امیرالمؤمنین علیه السلام چنان مورد تأکید قرار گیرد که حبّ و بغض خدا تلقّی شود برای ذهبی به هیچ وجه قابل قبول نیست، چنانکه نظیر این مطلب از او دربارۀ حدیث صحیح مسلم: ﴿ انَّهُ لَعَهْدُ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَی أَنَّهُ لاَ یُحِبُّنِی إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یُبْغِضُنِی إِلاَّ مُنَافِقٌ ﴾ پیش از این گذشت. (1)

پاسخ

روایات معتبر دلالت دارد که امیرالمؤمنین علیه السلام در تمام فضائل منحصر به فرد است و نظیر ندارد و مقداری ناچیز از آن را در این کتاب ملاحظه فرمودید. شواهد هر دو بخش این روایت به زودی خواهد آمد روایاتی که در خصوص حبّ و بغض آن حضرت وارد شده منحصر در این روایت نیست و - چنان که پیش از این نیز گذشت - خود ذهبی آن احادیث را صحیح و معتبر می داند، مانند حدیث صحیح مسلم که اخیراً گذشت ،

و مانند بخش ﴿ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ... ﴾ از حدیث شریف غدیر که ذهبی درباره آن گفته: قوية الإسناد (2)

و مانند حديث: ﴿ مَن أحَبَّ علیّاً فقد أحَبَّنی، و مَن أبغَضَ عَلِیّاً فقد أبغَضَنِی﴾ (3)

و حديث:﴿ مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّني﴾ و... (4)

ص: 1418


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1384
2- البداية والنهاية 5 /233 ، السيرة النبوية 4/ 426 ، هم چنین: تفسیر آلوسی 195/6.
3- رجوع شود به فضیلت:33: «حبّ و بغض علی علیه السلام حبّ و بغض خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است.»
4- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1371 ، فضیلت 30: «دشنام به علی علیه السلام دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله»

واکنش چهارم: کتمان از روی ترس!

ذهبی می گوید: عبدالرّزاق این حدیث را مخفیانه فقط برای ابوالازهر نقل کرده و جرأت آن که آن را برای دیگران - مانند احمد بن حنبل و يحيى بن معين - روایت کند یا در تألیفاتش ذکر نماید نداشته ؛ و آن را با خوف و نگرانی نقل کرده است! (1)

او در جای دیگر نوشته: عبد الرّزاق به اوضاع و شرایط خوب آشناست؛ لذا جرأت نداشته این حدیث را روایت کند مگر مخفیانه! (2)

یکی از سنیان معاصر می گوید: نقل این گونه احادیث از عبدالرزاق معروف است ولی در محافل عمومی - از ترس محدّثینی که سخت گیری کرده و بر راویان مناقب علی علیه السلام اعتراض می نمودند- از ذکر آن اجتناب کرده است.(3)

شایان ذکر است که ابوالازهر نیز پس از انکار ابن معین و دیگر مشایخ ، قسم یاد کرد که دیگر این حدیث را نقل نکند مگر آن که یک در هم صدقه بدهد!

و بنابر نقلی او بار ها از یحیى بن معين معذرت خواهی کرد (و با آن که) حُسن و نیکویی این حدیث برایش اعجاب انگیز بود (دیگر آن را نقل نکرد)!؟ (4)

ص: 1419


1- سیر اعلام النبلاء:367/12 و حدّث به و هو خائف يترقب.
2- میزان الاعتدال 82/1
3- دفع الارتياب عن حديث الباب 59.
4- تذکرة الحفاظ 2 /546، سير أعلام النبلاء 12 /368، تاریخ الإسلام 20 /41. قال علاء الدین مغلطاي: و في كتاب الإرشاد للخليلي: قال يحيى بن معين له - لمّا حدّث بحديث: «...أنت سيد -: لقد جئت بطامة. فقال له: حدّثنيه عبد الرزاق في الصحراء. قال الخليلي: و لا يسقط أبو الأزهر بهذا - يعنى برواية هذا الحديث - و كان من بيادرة الحديث. قال أبو الأزهر: فحلفتُ ألا أحدّث به حتى أتصدّق بدرهم! و اعتذر إلي ابن معين غير مرة ، و تعجّب من حسن ذلك الحديث ! (إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال 1 /16 -17 و رجوع شود به سیر أعلام النبلاء 12 /368، تذکرة الحفاظ 546/2، تاريخ الإسلام للذهبی (20/ 41 - 42)

واکنش پنجم: ادعای ساختگی بودن آن به دروغ !

اشاره

بعضی گفته اند: مَعْمَر - که از مشایخ حدیث است و این روایت در کتابش آمده - برادر زاده ای رافضی داشته که تألیفاتش را در اختیار او گذاشته بود، او این مطلب را در کتاب افزوده و هیبت مَعْمَر مانع از آن بوده که کسی به او ایراد بگیرد و عبدالرزاق هم این روایت را از آن کتاب (بی اعتبار) نقل کرده است. (1)

پاسخ

اولاً: براى مَعْمَر برادری ذکر نکرده اند چه رسد به برادر زاده!! (2)

ثانیاً: ذهبی بر این کلام خرده می گیرد که مَعْمَر انسان ساده لوحی نیست بلکه حافظ حدیث بوده و نسبت به روایات زهری کاملاً بصیرت داشته است. (3)

اشاره شد که ذهبی در تلخیص المستدرک بر حدیث خرده گرفته که گرچه راویان آن مورد اطمینان هستند ولی (متن آن) غیر قابل قبول است

سپس پا را از آن فراتر نهاده و گفته: اصلاً بعید نیست که ساختگی باشد وگرنه چرا عبدالرزاق آن را مخفیانه نقل کرده؟! چرا جرأت نداشته که نزد احمد بن حنبل و یحیی بن معین و دیگران لب به آن بگشاید. (4)

ص: 1420


1- رجوع شود به العلل المتناهية لابن الجوزى 1 /222 ، مجمع الزوائد 9 /133 ، تنزيه الشريعة 1 /398 تعليقه فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2/ 796 شماره 1091 (الطبعة الثالثة، دار ابن الجوزي الرياض)
2- غماری حسنی (معروف به ابن الصدّیق) در این زمینه بحث مفصلی کرده و می گوید: اصلاً مَعْمَر برادر نداشته تا چه رسد برادر زاده! (القول المقنع في الرد على الألباني المبتدع 7 - 8)
3- سیر اعلام النبلاء 9 /575 -576.
4- المستدرك 3 /127 -128.

شگفت آن که ابن الجوزی - به قصد ایجاد و هن در سند ! - تكذيب ابن معین را- که در واکنش دوم گذشت - نقل کرده ولی عذرخواهی او را ذکر نکرده!(1)

واکنش ششم: ادعای تفرّد راوی به آن

اشاره

ذهبی در ترجمه عبدالرزاق می نویسد:

فظیع ترین و زشت ترین روایت عبدالرزاق مطلبی است که فقط احمد ابن الازهر - که ثقه است ! - از او در فضائل امام علی [علیه السلام] نقل کرده و شبیه احادیث جعلی است. (2)

پاسخ:

اولاً: تفرّد راوی ثقه به نقل ،روایت عیبی برای راوی یا آن روایت نیست.(3)

ثانياً: خود ذهبی در کتاب های دیگرش - و قبل از او خطیب بغدادی و دیگران - معترف اند که محمد بن علی بن سفیان صنعانی نیز این مطلب را از عبدالرّزاق نقل کرده و ابو الازهر متفرّد به نقل آن نیست (4)

سنجش نظریه ذهبی و ابن الجوزي !

پیش از این گذشت که ذهبی گفته: راویان آن (همه) مورد اطمینان هستند ولی (متن آن) منكر (و غیر قابل قبول) است بعید نیست ساختگی باشد! (5)

ص: 1421


1- قال المصنف: قلت: و أحمد بن الأزهر قد كذَّبه يحيى بن معين. (العلل المتناهية 1 /222)
2- و أفظع حديث له ما تفرّد به عنه الثقة أحمد بن الأزهر في مناقب الإمام علي [علیه السلام] ؛ فإنه شبه موضوع. (سير أعلام النبلاء 9 /574 - 575)
3- رجوع شود به دفتر پنجم ، صفحه 2170 عنوان: «تذکر مهم درباره اشکال تفرّد به نقل».
4- تاریخ بغداد 4/ 262 ، تاريخ الإسلام للذهبي 20 /41 ، میزان الاعتدال 1 /82 ، سير أعلام النبلاء 9 /574 و 12 /366، تهذيب الكمال 1 /260 ، تهذيب التهذيب 1 /11.
5- المستدرك 3 /127 -128.

و در جای دیگر گفته: دل شهادت به بطلان آن می دهد.(1)

و در جای دیگر نوشته: این حدیث درست نیست، البته معنای آن صحيح است، جز بخش آخر آن که نسبت به آن احساس بدی در ما وجود دارد ؛ زیرا به آن چه گذشت اکتفا نکرده و گفته: «دوست تو دوست خدا و دشمن تو دشمن خداست ، وای بر کسی که به تو کینه ورزد». (2)

در نقطه مقابل ذهبي ، ابن الجوزی می گوید: این حدیث گر چه ساختگی است ولی معنای آن صحیح است وای بر کسی که خود را بیهوده به زحمت انداخته و آن را جعل کرده است. (3)

جالب است که ذهبی سند را صحیح می داند ولی صحت بخشی از متن را نمی پذیرد ولی ابن الجوزی متن آن را بدون اشکال و صحیح دانسته است!

شواهدی دیگر

مشابه روایت گذشته روایتی است که ابن عساکر نقل کرده است که:

[884 /3] پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت زهرا علیها السلام فرمود: ﴿ وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ زَوَّجْتُکِ سَیِّداً فِی اَلدُّنْیَا وَ سَیِّداً فِی اَلْآخِرَهِ، فَلا یُحِبُّهُ إلّا مُؤمِنٌ ، ولا یُبغِضُهُ إلّا مُنافِقٌ﴾.(4)

یعنی: سوگند به خدایی که مرا به حق به پیامبری برگزید ، تو را به همسری کسی درآوردم که سیّد و سالار در دنیا و سید و سالار در آخرت است ، جز مؤمن او را

ص: 1422


1- ميزان الاعتدال 1 /82
2- میزان الاعتدال 2 /613.
3- هذا حديث لا يصح عن رسول الله صلی الله علیه و آله، و معناه صحيح ، فالويل لمن تكلّف في وضعه إذ لا فائدة في ذلك. (العلل المتناهية لابن الجوزى 1 /222 تنزيه الشريعة المرفوعة 1 /398)
4- تاریخ مدينة دمشق 134/42.

دوست ندارد و جز منافق بغض و کینه او را نخواهد داشت.

شواهد سیادت آن حضرت فراوان است، مانند: تعبیر به «سید المسلمین» در روایات شماره: 47 ، 48 ، 49، 53 ، 233 (پاورقی)، 345، 446، 716، 1430 و صفحه 1332.

«سيّد المؤمنين» در روایات شماره: 27 ، 47، 53 (پاورقی)، 1040.

سيد مبجّل» در روایت شماره: 715 ، «سيّد أحبّه» در روایت شماره: 717

«سيّداً في الدنيا» در روایت شماره 250/1 ، «سيد العرب» شماره: 61، 61/1، 62، 63، 559، 1009، 1358، 1445، 1577.

تعبیر به: «یعسوب المؤمنين» يا «يعسوب الدین» در روایات شماره: 49 تا 53، 98، 114، 264، 265، 266، 268، 269

قال القاضي الرامهرمزي (المتوفى 360) و في الحديث: «عليٌّ يعسوب المؤمنين» أي سيدهم (1)

و در روایت شماره 54: «يا على ، إنك عبقريّهم»... قال المهدي: أي سيّدهم.

تعبیر به: «سيّد الأوصياء» روایات شماره 961، 964 ، 972. «سید الصديقين روايت شماره 957 ، «سيّد الوصيّين» روايات شماره: 969 ، 971.

و امّا شواهد بخش دوم، یعنی شواهد تحذیر از دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام و... و یا آن که دشمن آن حضرت دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله است:

[885 /4] عن ابن عمر، قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - يقول في حجة الوداع، و هو على ناقته ، فضرب على منكب علي [علیه السلام]، و هو يقول -: «اللهم اشهد [لهم] ، اللهم قد

ص: 1423


1- أمثال الحديث المروية عن النبي صلی الله علیه و آله 68.

بلّغت ، هذا أخي، و ابن عمي، و صهري، و أبو ولدي ، اللهم كبّ من عاداه في النار».(1)

یعنی: پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حجة الوداع - در حالی که سوار بر ناقه بود با دست مبارک بر شانه امیرالمؤمنین علیه السلام زد و - اعلام فرمود: خدایا شاهد باش که من فرمان تو را ابلاغ نمودم، این (علی) برادر من، پسر عمویم ، دامادم و پدر فرزندان من است. خدایا هر کس با او دشمنی کند او را در دوزخ افکن!

[5/886] و روى ابن عساكر عنه صلى الله عليه و آله و سلم: ﴿ یَا عَلِیُّ لَوْ أَنَّ أُمَّتِی أَبْغَضُوکَ - لَأَکَبَّهُمُ اَللَّهُ عَلَی مَنَاخِرِهِمْ فِی اَلنَّارِ﴾. (2) یا علی اگر امتم به تو کینه ورزد (و دشمنی کند) خدا آن ها را به صورت در دوزخ افکند!

و در آینده به سند معتبر خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿ عادَی اللّه مَنْ عادی عَلِیّاً.﴾ هر کس با علی دشمنی کند خدا با او دشمن باشد.(3)

و رجوع شود به عناوین:

«حبّ و بغض علی علیه السلام میزان تشخیص ایمان و نفاق، »

«حبّ و بغض على علیه السلام حبّ و بغض خدا و پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم است»،

«آزار علی علیه السلام آزار پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم»،

«جنگ با علی علیه السلام و خاندانش یعنی جنگ با پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم»،

«دشنام به علی علیه السلام دشنام به پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خدا» ،

«مرگ جاهلی برای دشمن علی علیه السلام» (4)

ص: 1424


1- رجوع شود به المعجم الاوسط 6 /300 ، کنز العمال 5 /291 و 11 /609.
2- تاريخ مدينة دمشق 42/ 297 - 298
3- رجوع شود به السراج المنير في ترتيب أحاديث صحيح الجامع الصغير 2/ 689 - 691
4- فضیلت های شماره: 28 ، 29 ، 30 ، 31، 33، 34.

33

33- حبّ و بغض علی علیه السلام حبّ و بغض خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله!

اشاره

[1/887] کسی به سلمان گفت: چرا این قدر علی را دوست داری ؟

او پاسخ داد: چون از پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم شنیدم که فرمود: ﴿ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِی.﴾ یعنی: هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر کس کینه علی را داشته باشد مرا مبغوض داشته است

اعتبار سند روایت

حاکم نیشابوری (متوفی 405) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) حکم به صحت آن بنابر شرط بخاری و مسلم کرده اند.(1)

این حدیث در صحاح الأحادیث مقدِسی ها آمده است.(2)

البانی و وادعی نیز آن را صحیح دانسته اند.(3)

ص: 1425


1- المستدرك 3 / 130.
2- رجوع شود به صحاح الأحاديث فيما اتفق عليه أهل الحديث ،13/8، شماره 29579 (تحقیق و تعلیق دكتر حمزة أحمد الزين).
3- السراج المنير في ترتيب أحاديث صحيح الجامع الصغير للألباني 2 /689 -691، الجامع الصحيح مما ليس في الصحيحين للوادعى 57/4

مفاد روایت

معلوم است که سلمان محبتی ویژه به امیر مؤمنان علیه السلام داشته و چنین محبتی از او نسبت به دیگر صحابه دیده نشده و گرنه این پرسش و پاسخ وجهی نداشت. و این ریشه اشتراک دیگران را با آن حضرت در این فضیلت می زند!

این روایت - و هم چنین فضیلت های پیشین - فضیلت های شماره 23 تا 36 - مُشت محکمی است بر دهان ناصبیان که ادعا می کنند به جهت محبت و دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله از صحابه طرفداری و با امیرالمؤمنین علیه السلام دشمنی نموده اند. (1)

شواهد روایی

[2/888] طبرانی (متوفی 360) نیز به سند معتبر از ام سلمه نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿ مَنْ أَحَبَّ عليّاً فَقَدْ اَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عليّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ».(2)

یعنی: هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است هر کس کینه علی را داشته باشد مرا مبغوض

ص: 1426


1- ابن قتیبه در نصیحت به ناصبیان می گوید و لو كان إكرامك لرسول الله صلی الله علیه و آله هو الذي دعاك إلى محبّة من نازع علياً و حاربه و لعنه إذ صحب رسول الله صلی الله علیه و آله و خدمه و كنت قد سلكت في ذلك سبيل المستسلم لأنت بذلك في على علیه السلام أولى لسابقته و فضله و خاصّته و قرابته و الدناوة التي جعلها الله بينه و بين رسول الله صلی الله علیه و آله. یعنی: اگر تو به احترام پیامبر صلی الله علیه و آله، گرایش به دوستی کسانی داری که با علی [علیه السلام] به نزاع برخاسته و با او جنگیده و او را لعن و نفرین کرده اند و تسلیم و مطیع آنان شده ای به دلیل آن که یاور و خدمت گزار پیامبر صلی الله علیه و آله بوده اند، علی [علیه السلام] از آنان (به محبت و تسلیم) سزاوارتر است به جهت سابقه (درخشان) ، فضیلت ویژگی ها [ی منحصر بفرد] ارج و قرب و خویشاوندی که خدا بین او و پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده است. (کتاب الاختلاف في اللّفظ و الردّ على الجهمية و المشبّهة 35 - 36)
2- المعجم الكبير 23 /380 أم سلمة تقول: أشهد أني سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول...

داشته و کسی که بغض مرا داشته باشد خدا را مبغوض داشته است.

سیوطی گفته: طبرانی این روایت را با سند صحیح روایت کرده است. (1)

حافظ هیثمی و ابن حجر مکی می نویسند: این روایت را طبرانی با سند نیکو نقل کرده است. (2) این حدیث در صحاح الأحاديث مَقدِسیها آمده است.(3)

و البانی نیز حکم به صحت آن کرده است.(4)

مناوى (متوفی (1031) نیز روایتی را به همین مضمون - به نقل از احمد - از ام سلمه نقل کرده (5) و سند آن را معتبر دانسته ولی در مسند احمد و کتاب فضائل او یافت نشد !

[889 /3] سلمان نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿ یا علىّ ، مُحِبُّكَ مُحِبّى وَ مُبْغِضُكَ مُبْغِضِی﴾ یعنی: ای علی دوستدار تو دوستدار من است، و کسی که از تو کینه به دل داشته باشد به من کینه توزی نموده( و دشمن من) است. (6)

[890 /4] و عن عمّار ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿ أُوصي مَنْ آمن بي و صدقني بولاية علي بن أبي طالب ، فمَنْ تَوَلاه فقد تَوَلّاني ، و من تَوَلّاني فقد تَولَّى الله ، و من أحَبَّه فقد أحَبَّني ، و من أَحَبَّني فقد أحَبَّ الله ، ، و من أبغضه فقد أبغضني،

ص: 1427


1- تاريخ الخلفاء 190
2- رواه الطبراني، و إسناده حسن. (مجمع الزوائد 132/9 ، الصواعق المحرقة 123)
3- رجوع شود به صحاح الأحاديث فيما اتفق عليه أهل الحديث 13/8، شماره 29578 (تحقیق و تعلیق دکتر حمزة أحمد الزين)
4- سلسلة الأحاديث الصحيحة 288/3: رواه المخلص في الفوائد المنتقاة 15/10 بسند صحيح
5- فیض القدیر 43/6
6- مجمع الزوائد 1329: رواه الطبراني، و فيه عبد الملك الطويل و ثقه ابن حبان و ضعفه الأزدي، و بقية رجاله و ثقوا. نگارنده گوید: قال الذهبي: الأزدي... و عليه في كتابه في الضعفاء مؤاخذات ؛ فإنه ضعف جماعة بلا دليل بل قد يكون غيره قد وثّقهم. (سير أعلام النبلاء 16 /347 -348)

و من أبغضني فقد أبغض الله عزَّ وجلَّ ﴾.(1)

[5/891] و رواه بعضهم مختصراً عن عمار هكذا: قال رسول الله: ﴿ مَنْ آمَنَ بِي و صَدَّقَني فَلْيَتَوَلَّ عَلِىُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ، فَانٍ وَلَايَتِهِ وَلَايَتِي وَ وَلَايَتِي وَلَايَةُ اللَّهِ﴾ (2)

یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: سفارش می کنم کسانی را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده اند به ولایت علی بن ابی طالب هر کس ولایت او را بپذیرد ولایت مرا پذیرفته و هر کس ولایت مرا بپذیرد ولایت خدا را پذیرفته است.

* در روایات شماره 858، 883 گذشت و در روایت شماره 936 - که حاکم و ذهبی حکم به صحت آن کرده اند - از امیر مؤمنان علیه السلام خواهد آمد که: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس بغض و کینه تو را به دل داشته باشد مرا مبغوض داشته است.»

روایات به این مضمون در مصادر دیگری نیز آمده است.(3)

ص: 1428


1- مراجعه شود به تاریخ مدينة دمشق 42 /239 - 240 و 52 /7 -8 ، الأخبار الموفقيات لابن بكار 312 ، المناقب لابن المغازلي 191 - 192 ، ذخائر العقبی 65، الریاض النضرة 3 /122 ، جواهر المطالب 1 /64 ، كفاية الطالب للكنجي 74 -75 ، کنز العمال 11 /610 -611. قال الهيثمي: رواه الطبراني بإسنادين ، أحسب فيهما جماعة ضعفاء ، و قد وثّقوا. (مجمع الزوائد (108/9 - 109)
2- تاریخ مدينة دمشق 42 /239 ، کنز العمال 611/11.
3- برای نمونه رجوع شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 234 ، المعجم الكبير 319/1 ، الاستيعاب 3/ 1101، تاريخ مدينة دمشق 42 /271، الرياض النضرة 3 /122، ذخائر العقبی 65، الوافي بالوفيات (179/21 ، نظم درر السمطين 103 ، جواهر المطالب 63/1، مجمع الزوائد 9 /109 ، 129 ، 131 - 133 ، الصواعق المحرقة 172 ، الجامع الصغیر 2 /554، كنز العمال ،11 /601، 610، 622 و 81/14، سبل الهدى و الرشاد 293/11، ينابيع المودة 155/2، 363 ، 364، 458.

34

34- مرگ جاهلی برای دشمن علی علیه السلام

اشاره

[892 /1] ابویعلی با سندی که راویان آن ثقه و مورد اطمینان هستند ، نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله - در ضمن حدیثی - به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

﴿ و الله لأرضينّك ! أنتَ أخی ، و أبو وُلدی ، تُقاتِلُ عَن [علی] سُنَّتی و تُبرئ ذِمَّتی.

مَن ماتَ فی عَهدی فَهُوَ کَنزُ اللّهِ ، و مَن ماتَ فی عَهدِکَ فَقَد قَضی نَحبَهُ ، و مَن ماتَ بحبّک [یُحِبُّکَ] بَعدَ مَوتِکَ خَتَمَ اللّهُ لَهُ بالأَمنِ وَ الإیمانِ ما طَلَعَت شَمسٌ أو غَرَبَت ، و من مات یُبغِضُکَ ماتَ میتَهً جاهِلِیَّهً ، و حوسِبَ بِما عَمِلَ فِی الإِسلامِ﴾ (1)

یعنی: به خدا تو را خوشنود می نمایم تو برادر من و پدر فرزندان من هستی برای دفاع از سنّت من مبارزه خواهی کرد و وعده ها و دیون مرا می پردازی.

ص: 1429


1- عن علي علیه السلام ، قال: طلبني رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، فوجدني في جدول نائما ، فقال: «قم، ما ألوم الناس يسمونك: أبا تراب» ، قال: فرآني كأني وجدت في نفسي من ذلك ، فقال: «قم... » إلى آخر ما في المتن. (مسند أبي يعلى 1 /403 ، اتحاف الخيرة المهرة للبوصيري 2217، جامع الأحاديث 264/16، کنز العمال (159/13) و رجوع شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 278 - 279 شماره 240 ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2/ 815 شماره 1118 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض)، تاريخ مدينة دمشق 55/42 ، الرياض النضرة 3 /124 ، ذخائر العقبی 66، جواهر المطالب 70/1، الصواعق المحرقة 126 ، ينابيع المودة 1 /374 و 2 /157 ، 403.

کسی که در عهد من (در زمان من و با وفاداری به من) از دنیا برود از گنج های الهی است.

و کسی که در عهد تو (در زمان تو و با وفاداری به تو) بمیرد در راه خدا جان سپرده (و به عهد خویش وفا کرده) است

هر کس - پس از تو تا آن زمان که خورشید طلوع و غروب می نماید - با محبت تو بمیرد خدا عاقبت او را ختم به خیر کرده و با ایمان و امنیت از دنیا می رود (و از عذاب آخرت در امان است ).

و هر کس با کینه تو بمیرد به مرگ دوران جاهلیت از دنیا رفته و نسبت به اعمالی که در دوران اسلام بجای آورده نیز مؤاخذه خواهد شد.

اعتبار سند روایت

بوصیری گوید: راویان این حدیث ، ثقه و مورد اطمینان هستند و توثیق او را سیوطی (متوفی 911) - و به تبع او متقی هندی (متوفی 975) - نیز نقل کرده اند.(1)

واكنش مخالفان

واکنش اول: خدشه در سند روایت

هیثمی در سند این روایت مناقشه کرده که زکریا الأصبهاني [الصهباني] ضعیف است.

پاسخ او آن است که: ابن حبان او را در الثقات ذکر کرده و ثقه شمرده است.(2)

ص: 1430


1- اتحاف الخيرة المهرة للبوصيري 221/7 ، جامع الأحادیث 264/16 ، کنز العمال 159/13، قال البوصيري: رواته ثقات
2- قال الهيثمي في مجمع الزوائد 122/9 رواه أبو يعلى، وفيه زكريا الأصبهاني ، و هو ضعيف. نگارنده گوید: قال ابن حبان: زكريا بن عبد الله بن يزيد النخعي الصهباني من أهل الكوفة، كنيته: أبو يحيى، يروي عن أبيه، روى عنه قتيبة بن سعيد زكريا بن عطية البحراني، سكن البصرة، يروي عن سلام أبي المنذر ، روى عنه أهل البصرة. (الثقات 252/8)

واكنش دوم: اشکال در دلالت و...

صاعدی این حدیث را نپذیرفته و برای سست کردن آن آیه: ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ [الحجرات (49): 10] و حديث: ﴿ المُؤمنُ أخو المؤمنِ﴾ را مطرح کرده ! (1)

پاسخ او آن است که: در فضیلت شماره 9 گذشت که «تنها برادر پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام است، پس این یکی از امتیاز های مخصوص آن حضرت است و ربطی به برادری مؤمنان با یک دیگر ندارد.

امّا مطالب ویژه دیگری که در این روایت آمده ، آن هم شواهد متعدد به نقل از چند تن از صحابه دارد.

شواهد روایت

طبرانی روایتی قریب به روایت گذشته را از پسر عمر این گونه نقل کرده که:

[893 /2] فقال - یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله-: «ألا أرضيك يا على»؟! قال: بلى يا رسول الله. قال: ﴿ انْتَ أَخِي ، وَ وَزِيرِي ، تَقْضِيَ دِينِي ، وَ تَنَجُّزَ مَوْعِدِي ، وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي ، فَمَنْ أَحَبَّكَ فِي حَيَاةِ مِنِّي فَقَدْ [قَضَى] نُحِبُّهُ ، وَ مَنْ أَحَبَّكَ فی حیاة منک بعدی خَتَمَ اللَّهُ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ وَ آمَنَهُ يَوْمَ الْفَزَعِ ، وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ يُبْغِضُكَ - يَا عَلِيٍّ - مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً ، يُحَاسِبْهُ اللَّهُ بِمَا عَمِلَ فِي الْإِسْلَامِ ﴾.(2)

ص: 1431


1- فضائل الصحابة صاعدی 6/ 288 - 289
2- المعجم الكبير للطبراني ،12/ 321 ، مجمع الزوائد 121/9 ، کنز العمال 11 /610.

ابن اثیر در ترجمه یحیی بن عبدالرحمن انصاری روایتی را نقل کرده که:

[894 /3] قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: ﴿ مَن أحَبَّ عَلِیّا مَحیاهُ و مَماتَه ، کَتَبَ اللّهُ تَعالی لَهُ الأَمنَ وَ الإیمانَ ما طَلَعَتِ الشَّمسُ و ما غَرَبَت ؛ و مَن أبغَضَ عَلِیّا مَحیاهُ و مَماتَه ، فَمیتَتُهُ جاهِلِیَّهٌ ، وحوسِبَ بِما أحدَثَ فِی الإِسلامِ﴾. أخرجه أبو موسى. (1)

*و در روایت شماره 235 گذشت: يا علي أنت أخي ، وصفيي، و وصيي، ،: و وزيري، و أميني ، مكانك مني مكان هارون من موسى إلّا أنه لا نبي بعدي ، من مات و هو يحبك ختم الله عزّ و جلّ له بالأمن و الإيمان ، و من مات يبغضك لم يكن له نصيب من الإسلام.

* و در روایت شماره 405 به نقل از طبرانی گذشت كه: ألا من أحبّك حفٌ بالأمن و الإيمان، و من أبغضك أماته الله ميتة الجاهلية، و حوسب بعمله في الإسلام.

روایات گذشته در دلالت بر این مطلب مشترک است که هر کس با محبت على علیه السلام بميرد ، خدا عاقبت او را ختم به خیر کرده و با ایمان و امنیت از دنیا می رود و از عذاب آخرت در امان است.

و هر کس با کینه علی علیه السلام بمیرد بهره ای از اسلام ندارد و به مرگ جاهلیت از دنیا رفته و نسبت به اعمالی که در دوران اسلام بجای آورده نیز مؤاخذه شود.

ص: 1432


1- أسد الغابة 5 / 101.

35

35- عذابی سخت برای دشمن علی علیه السلام

اشاره

[1/895] ابویعلی به سندی که راویان آن ثقه و مورد اطمینان هستند نقل کرده که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: در عالم رؤیا محضر پیامبر صلی الله علیه و آله مشرّف شدم، به آن حضرت شکایت کردم که من از دست این امت چقدر سختی کشیده و کجی و کینه توزی دیدم این را گفتم و به گریه افتادم آن حضرت به من فرمود: «یا علی گریه مکن ! آن جا را نگاه کن» (و به سمتی اشاره فرمود) دیدم دو نفر را عذاب می کنند و با سنگ صخره ها بر سرشان می کوبند به گونه ای که سرشان متلاشی می شد ولی باز به حالت اول بر می گشت (و عذابشان از سر گرفته می شد)

راوی می گوید: روز بعد خواستم به دیدن امیر مؤمنان علیه السلام بروم در بین راه به من گفتند که ایشان شهید شد (یعنی حضرت این رویا را یک روز پیش از ضربت خوردن ، بیان فرمود). (1)

ص: 1433


1- عن أبي صالح - يعني الحنفي - ، عن علي [علیه السلام ] ، قال: رأيت النبي صلى الله عليه و آله و سلم في منامي فشكوت إليه ما لقيت من أمته من الأود واللدد ، فبكيت ، فقال لي: «لا تبك يا على ، و التفت» ، فالتفتُ فإذا رجلان يتصعّدان ، و إذا جلاميد يرضخ بها رؤوسهما حتى تفضخ ثم يرجع أو قال: يعود. قال: فغدوت إلى على [ علیه السلام] كما كنت أغدو عليه كل يوم حتى إذا كنت في الخرازين لقيت الناس ، فقالوا لي: قتل أمير المؤمنين [علیه السلام]. (مجمع الزوائد 9/ 138 ، مسند أبي يعلى 398/1 ، کنز العمال 13 /191)

اعتبار سند روایت

هیثمی می گوید: این مطلب را ابویعلی با سندی که راویان آن ثقه هستند نقل کرده است. (1)

واكنش مخالفان

مخالفان - برای آن که از ارزش و اعتبار و اهمیت مطلب کاسته شود - گفته اند:

شاید راوی این خواب را برای امیرالمؤمنین علیه السلام دیده و نقل کرده باشد!

آن دو نفر هم ابن ملجم و رفیقش بوده اند.

سپس تردید خود را با عبارت: و الله أعلم اظهار کرده اند. (2)

پاسخ

این روایت معتبر به روشنی دلالت دارد که خود حضرت خواب دیده اند، نه راوی ؛ زیرا می گوید «عن علیّ علیه السلام قال» و اگر رؤیا مربوط به راوی بود باید می گفت: «قلت لعليّ علیه السلام».

اما این که گفته: آن دو نفر که عذاب می شدند ابن ملجم و رفیقش بوده اند.

پاسخش آن است که: باید آن عذاب با شکایت امیرالمؤمنین علیه السلام ارتباط داشته باشد، پس عذاب مربوط به دشمنانی می شود که حضرت از آنان شکایت داشته است که ممکن است معاویه ، عمرو بن العاص یا.... باشند. چنان که از شواهد آینده معلوم می گردد!

ص: 1434


1- رواه أبو يعلى... و رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 9 /138)
2- قال الهيثمي: رواه أبو يعلى هكذا ، و لعل الرائي هو أبو صالح ، رآه لعلي [علیه السلام]، و أن الذين رآهما ابن ملجم القاتل و رفيقه، و الله أعلم. (مجمع الزوائد 138/9)

شواهد روایت

[896 /2] ﴿ قال ابن أبي الحديد: وَ رَوَی اَلْأَعْمَشُ عَنْ عَمَّارٍ اَلدُّهْنِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ اَلْحَنَفِیِّ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لَنَا یَوْماً: لَقَدْ رَأَیْتُ اَللَّیْلَهَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْمَنَامِ فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ مَا لَقِیتُ حَتَّی بَکَیْتُ، فَقَالَ لِیَ: اُنْظُرْ. «انظر» فَنَظَرت فَإِذَا جَلاَمِیدُ، وَ إِذَا رَجُلاَنِ مُصَفَّدَانِ - قَالَ اَلْأَعْمَشُ: هُمَا مُعَاوِیَهُ وَ عَمْرُو بْنُ اَلْعَاصِ - قَالَ: فَجَعَلْتُ أَرْضَخُ رُءُوسَهُمَا ثُمَّ تَعُودُ، ثُمَّ أَرْضَخُ.. حَتَّی اِنْتَبَهْتُ.﴾

[3/897] ﴿ و روی نحو هذا الحديث عمرو بن مرة ، عن أبي عبد الله بن سلمة، عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: رَأَیْتُ اَللَّیْلَهَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ: «هَذِهِ جَهَنَّمُ فَانْظُرْ مَنْ فِیهَا» فَإِذَا مُعَاوِیَهُ وَ عَمْرُو بْنُ اَلْعَاصِ مُعَلَّقَیْنِ بِأَرْجُلِهِمْ مُنَکَّسَیْنِ تُرْضَخُ رُءُوسُهُمَا بِالْحِجَارَهِ أَوْ قَالَ: تُشْدَخُ.(1)

ص: 1435


1- شرح ابن أبي الحديد 4 /109.

ص: 1436

36

36- شقی ترین مردم قاتل علی علیه السلام

اشاره

[1/898] احمد بن حنبل و حاکم به سند صحیح نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام و عمار بن یاسر فرمود: ﴿ أَلَا أُحَدِّثَكُما بِأَشْقَى النّاسِ رَجُلَينِ:... أُحَيْمِرُ ثَمُود الّذي عَقَر النّاقَةَ، وَ الَّذي يَضْرِبُكَ - يا علي - على هذه - يعني قَرنَه - حَتَّى تَبْتَلَّ مِنْهُ هذه [ مِنَ الدَّمِ] - يعني لِحْيَته﴾ -.(1) یعنی: به شما نگویم که دو نفر که شقی ترین مردم هستند چه کسانی هستند؟ یکی مردک سرخ پوستی از قوم ثمود که ناقۀ حضرت صالح علیه السلام را پی کرد و دیگری کسی است که بر فرق تو - ای علی - شمشیر زند تا محاسنت از آن خونین گردد.

اعتبار سند روایت

حاکم نیشابوری (متوفی 405) ، شمس الدین ذهبی (متوفی 748)، (2) سیوطی و البانی حکم به صحت این روایت کرده اند. (3)

ص: 1437


1- مسند أحمد 4 /263 ، المستدرك 3/ 141 با کمی اختلاف
2- المستدرك 3/ 141.
3- تاريخ الخلفاء ،191 السراج المنير في ترتيب أحاديث صحيح الجامع الصغیر 2 /689 -691 و رجوع شود به سلسلة الأحاديث الصحيحة للألباني 4/ 324 شماره 1743.

هيثمي متوفی 807) نیز راویان آن را توثیق کرده است. (1)

محمد الصبان مصری (متوفی 1206) می گوید: این روایت با اسناد متعدد نقل شده که برخی صحیح و برخی دیگر نیکو و معتبر است. (2)

شواهدی دیگر

ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) شواهدی بر این روایت نقل نموده و گفته: شاهدی هم از روایت امیر مؤمنان علیه السلام دارد که بزار به سند نیکو نقل کرده است.

[899 /2] ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیِّ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: «مَنْ أَشْقَی اَلْأَوَّلِینَ»؟ قَالَ: عَاقِرُ اَلنَّاقَهِ قَالَ: فَمَنْ أَشْقَی اَلْآخِرِینَ؟ قَالَ: الله وَ رَسولِه اعلَم، قَال «قاتَلَک»﴾ (3)

ص: 1438


1- مجمع الزوائد 9 /136 ، قال: رواه أحمد و الطبراني و البزار [كشف الأستار 3 /202] باختصار، و رجال الجميع موثقون إلّا أن التابعي لم يسمع من عمار. نگارنده گوید: ابن حجر از این اشکال پاسخ داده و گفته: قد ذكر البخاري أن محمد بن خثيم هذا ولد على عهد النبي صلی الله علیه و آله- نقله عنه ابن مندة و كذا ذكر البغوي - فما المانع من سماعه من عمار ؟! (تهذيب التهذيب 9 /130) و رجوع شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 323 - 325 شماره 295 - 296 ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /854 - 855 شماره 1172 - 1173 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض) وصى الله بن محمد عباس در تعلیقه اش حکم به اعتبار آن کرده است.
2- اسعاف الراغبين بهامش نور الابصار 174
3- فتح الباري 60/7 ، و مراجعه شود به کشف الأستار 3/ 202. قال ابن حجر: أخرجه الطبراني ، و له شاهد من حديث عمار بن ياسر عند أحمد، و من حديث صهيب عند الطبراني ، و عن على [علیه السلام] نفسه عند أبي يعلى بإسناد ليّن و عند البزار بإسناد جيّد. و رجوع شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام الأحمد بن حنبل 153 شماره 76، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /698 شماره 953 (طبعة دار ابن الجوزى ، الرياض) ، وصى الله بن محمد عباس در تعلیقه اش حکم به اعتبار آن نموده و گفته است: إسناده حسن لغيره

در این زمینه آثار دیگری نقل شده که هیثمی (متوفی 807) و دیگران حکم به اعتبار برخی از آن روایات کرده اند، چنان که ملاحظه می فرمایید:

[900 /3] ﴿ عن صهیب: عن النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ - یَوما لِعَلِیٍّ رضی الله عنه [علیه السلام]: مَن أشقَی الأَوَّلینَ ؟ قالَ: الَّذی عَقَرَ النّاقَهَ یا رَسولَ اللّهِ. قالَ: «صَدَقتَ» ، قال: «فَمَن أشقَی الآخِرینَ» ؟ قالَ: لا عِلمَ لی یا رَسولَ اللّهِ. قالَ: «الَّذی یَضرِبُکَ عَلی هذِهِ »، و أشارَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إلی یافوخِهِ. فَکانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقولُ لِأَهلِ العِراقِ: «وَدِدتُ أنَّهُ قَدِ ابتَعَثَ أشقاکُم فَخَضَبَ هذِهِ - یَعنی لِحیَتَهُ - مِن هذِهِ» ، و وَضَعَ یَدَهُ عَلی مُقَدَّمِ رَأسِهِ- (1)

[4/901] ﴿ عن جابربن سمرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ [علیه السلام]: «مَن أشقی ثَمودَ» ؟ قالَ: مَن عَقَرَ النّاقَهَ. قالَ: «فَمَن أشقی هذِهِ الاُمَّهِ» ؟ قالَ: اللّهُ أعلَمُ. قالَ: «قاتِلُکَ» ﴾.(2)

[902 /5] ﴿ أخبرنا عبيد الله أن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قالَ لِعَلِیٍّ [علیه السلام]: یا عَلِیُّ ، مَن أشقَی الأَوَّلینَ وَ الآخِرینَ ؟ قالَ: اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ. قال: «أشقَی الأَوَّلینَ عاقِرُ النّاقَهِ ، و أشقَی الآخِرینَ الَّذی یَطعَنُکَ یا عَلِیُّ». و أشارَ إلی حَیثُ یُطعَن﴾. (3)

ص: 1439


1- المعجم الكبير للطبراني ،38/8 ، مسند أبي يعلى 1 /378. قال الهيثمي: رواه الطبراني و أبو يعلى ، و فيه رشدين بن سعد و قد وُثَّق، و بقية رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 136/9) و مراجعه شود به تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي 1 /465 -466، تاریخ مدينة دمشق 547/42، شواهد التنزيل 2/ 435 ، أسد الغابة 4 /35 البداية و النهاية 7/ 359، كنز العمال 13 /190 ، الصواعق المحرقة 124، أضواء البيان 3/ 125.
2- رجوع شود به المعجم الكبير للطبراني 247/2 ، تاريخ مدينة دمشق 42 /550 ، مجمع الزوائد 136/9
3- الطبقات الكبرى لابن سعد 3/ 35 ، و مراجعه شود به الإمامة و السياسة 1 /139 (تحقيق الزيني) 1 / 182 ( تحقيق الشيري )

[6/903] ﴿ عن أبي سنان يزيد بن مرة الدئلي ، قال: مَرِضَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ [علیه السلام] مَرَضاً شَدیداً حَتّی أدنَفَ ، و خِفنا عَلَیهِ ، ثُمَّ إنَّهُ بَرَأَ و نَقِهَ ، فَقُلنا: هَنیئا لَکَ أبَا الحَسَنِ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذی عافاکَ ، قَد کُنّا نَخافُنا عَلَیکَ قال: «لکِنّی لَم أخَف عَلی نَفسی ، أخبَرَنِیَ الصّادِقُ المَصدوقُ صلی الله علیه و آله أنّی لا أموتُ حَتّی اُضرَبَ عَلی هذِهِ - و أشارَ إلی مُقَدَّمِ رَأسِهِ الأَیسَرِ - فَتُخَضِّبَ هذِهِ مِنها بِدَمٍ - و أخَذَ بِلِحیَتِهِ - و قالَ صلی الله علیه و آله: «یَقتُلُکَ أشقی هذِهِ الاُمَّهِ ، کَما عَقَرَ ناقَهَ اللّهِ أشقی بَنی فُلانٍ مِن ثَمودَ»...﴾ (1)

[904 /7] ﴿و في رواية: أَنَّهُ عَادَ عَلِیّاً [علیه السلام] فِی شَکْوَی اِشْتَکَاهَا قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: لَقَدْ تَخَوَّفْنَا عَلَیْکَ فِی شَکْوَاکَ هَذِهِ فَقَالَ و لَکِنِّی - وَ اَللَّهِ - مَا تَخَوَّفْتُ عَلَی نَفْسِی منه؛ لِأَنِّی سَمِعْتُ اَلصَّادِقَ اَلْمُصَدَّقَ صلی الله علیه و آله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: «إِنَّکَ سَتُضْرَبُ ضَرْبَهً هُنَا وَ أضَرْبَهً هاهُنَا َو أشَارَ إِلَی صُدْغَهِ - فَیَسِیلُ دَمُهَا حَتَّی تَخْضِبَ لِحْیَتُکَ وَ یَکُونُ صَاحِبُهَا أَشْقَاهَا کَمَا کَانَ عَاقِرُ اَلنَّاقَهِ أَشْقَی ثَمُودَ.﴾ (2)

روایاتی دیگر قریب به آن چه گذشت در منابع عامه آمده است. (3)

ص: 1440


1- مراجعه شود به کشف الأستار 3/ 202 - 203 ، مجمع الزوائد 9 /137، الأحاديث المختارة 2 /404
2- المعجم الكبير للطبراني 1 /106. قال الهيثمي: رواه الطبراني، و إسناده حسن. (مجمع الزوائد 9 /137) و قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه. (المستدرك 3 / 113) و مراجعه شود به الآحاد و المثاني 1 /146 تاریخ مدينة دمشق 42 /543، شواهد التنزيل 438/2 ، السنن الكبرى للبيهقي ،59/8 معرفة السنن و الآثار للبيهقي 185/6 ، نظم درر السمطين 136، کنز العمال 13 /189.
3- مراجعه شود به الآحاد و المثاني 1 /147، السنن الكبرى للنسائي 5 /153، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائي ،129 الرياض النضرة 3/ 106 ، تخريج الأحاديث و الآثار 1 /465 ، الجامع الصغير ،437/1 ، کنز العمال 11 /602، و 13 /140 - 141، تفسیر ابن أبي حاتم الرازي (3438/10 ، أحكام القرآن للجصاص 3/ 538 شواهد التنزيل 441/2 تفسیر القرطبی 4 /192، تفسیر ابن کثیر 4/ 552 ، الدر المنثور 16/ 357 ، فتح القدیر 451/5، تاریخ مدينة دمشق 549/42، 550 ، البدء و التاريخ 4 /182 ، البداية و النهاية 156/1 و 3/ 303 و 244/6 ، السيرة النبوية لابن هشام 2 /434 دلائل النبوة للبيهقى ،13/3 ، عيون الأثر لابن سيد الناس 300/1 السيرة النبوية لابن كثير ،363/2، قصص الأنبياء لابن كثير (1 /156 ، جواهر المطالب 1 /31 ، ينابيع المودة 2 /91، 396.

در روایت های متعدد این مطلب مستقیم از خود امیرالمؤمنین نقل شده:

[905 /8] ﴿ قال علیه السلام: لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِ، فما ينتظرني الأشقى﴾ ؟! (1)

[906 /9] ﴿و قال علیه السلام: مَا یَحْبِسُ [حبس] أَشْقَاهَا؟! وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُخْضَبَنَّ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ (2) أو: ما یَحبِسُ أشقاها أن یَجیءَ فَیَقتُلَنی ؟!﴾ (3)

أو: مَا یَحْبِسُ أَشْقَاهَا أَنْ یَخْضِبَهَا عَنْ أَعْلَاهَا؟! (4)

أو: ما ينتظر أشقاها ؟ (5) أو: فما يخبتنّ أشقاها ؟ (6) أو: ألم يأن لأشقاها؟ (7)

ص: 1441


1- البحر الزخار 3 /92 ، كشف الأستار 202/3 - 203 ، تاريخ الإسلام للذهبي 3/ 646 و در بعضی از مصادر: «ينتظر بی» نقل شده. (مراجعه شود به مسند أحمد 1 /130، تاريخ مدينة دمشق 42 /538 ، البداية و النهاية (7/ 359 ). و در بعضی: «فما ينتظر بالأشقى». (مراجعه شود به المصنف لابن أبي شيبة 8 /587، الطبقات الكبرى لابن سعد 3/ 34) ، و در تهذیب الکمال 15 /6: «ما ينتظر الأشقى» ؟ قال الهيثمي: رواه أحمد و أبو يعلى، و رجاله رجال الصحيح غير عبد الله بن سبيع و هو ثقة، و رواه البزار بإسناد حسن. (مجمع الزوائد (137/9)
2- مراجعه شود به البحر الزخار للبزار 3 /92 ، المعجم الكبير للطبراني 1 /105، الأغاني 15/ 151 ، دلائل النبوة للبيهقي ،439/6 ، الطبقات الكبرى لابن سعد 3 /33، تاريخ مدينة دمشق 42 /545 ، 549، أسد الغابة ،35/4، صفة الصفوة لابن الجوزي 1 /332 و 2 /149، شرح ابن أبي الحديد 6 /114 ، الأنساب للسمعاني ،451/1 ، تاريخ الإسلام للذهبي 3/ 647 ، مجمع الزوائد 9/ 138 ، البداية و النهاية 6 /244 و 7 /358 ، کنز العمال 13 /194 ، فيض القدير 1 /196.
3- المصنف لابن أبي شيبة 587/8 ، کنز العمال 13 /188.
4- كنز العمال 13 /187 ، و مراجعه شود به تاريخ اليعقوبي 2 /193.
5- تاریخ بغداد 57/12 ، الرياض النضرة 3 /238.
6- تاریخ مدينة دمشق 42 /542.
7- تاریخ مدينة دمشق 42/ 537.

واكنش مخالفان

از مجموع روایت هایی که در دفتر های پیشین گذشت و خواهد آمد روشن است که ابن ملجم مرادی ملعون کسی را به قتل رسانده که:

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ کس در فضیلت با او برابر نیست و به نصّ آیه شریفه مباهله - عبارت: ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾ و روایات دیگر - به منزله خود پیامبر صلی الله علیه و آله است.

بهترین خلق خدا

سیّد و سالار دنیا و آخرت ،

تنها برادر پیامبر صلی الله علیه و آله،

نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله مانند حضرت هارون نسبت به حضرت موسی علیهما السلام

همیشه همراه با حق و حق با او

همیشه همراه با قرآن و قرآن با او

سرپرست مؤمنان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله،

دوستی او دوستی با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله،

دشمنی با او دشمنی با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله

یاری او یاری خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و رها کردن او رها کردن خدا،

اطاعت او اطاعت خدا و نافرمانی او نافرمانی خدا،

جدایی از او جدایی از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله

آزار او آزار پیامبر صلی الله علیه و آله،

جنگ با او جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله،

ص: 1442

دشنام به او دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله و خدا،

حبّ و بغض او میزان تشخیص ایمان و نفاق،

مبارزات او مطابق قرآن،

سرافراز در آزمایش الهی،

تنها وصی و پرداخت کننده دیون پیامبر صلی الله علیه و آله،

وارث پیامبر صلی الله علیه و آله و سزاوار ترین مردم به آن حضرت،

سابقه او در اسلام از همه بیشتر علم و دانش او از همه افزون تر و در حلم و بردباری از همه برتر

درب ورودی شهر علم و حکمت پیامبر صلی الله علیه و آله،

هدایت شده الهی و برترین صحابه در قضاوت،

تنها يار بت شکن پیامبر صلی الله علیه و آله،

تنها پرچم دار خیبر که دارای مدال افتخار محبت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است و «خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند».

تنها پاسخ مثبت در آغاز رسالت به او اختصاص دارد.

خورشید فقط برای او بازگشته تا نمازش را بجای آورد.

فقط او از پیامبر صلی الله علیه و آله است

به فرمان خدا همه درب ها به مسجد بسته و فقط درب خانه او باز گذاشته شده است

حضرت فاطمه علیها السلام به فرمان خدا به او تزویج شد

او بر همۀ گذشتگان و آیندگان ترجیح دارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله هر چه از خدای تعالی برای خویش خواسته برای او نیز

ص: 1443

درخواست نموده و خداوند هم پذیرفته است !

نگاه به او عبادت است !

مرگ جاهلی و عذابی سخت برای دشمن اوست.

او تا آخرین لحظات با پیامبر صلی الله علیه و آله همراه بوده و اسرار نهانی را از آن حضرت دریافت نموده و سپس تجهیز آن بزرگوار را بر عهده داشته است.

و اولین کسی که در قیامت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شود.

این ها همه فضائلی است که در روایات معتبر اهل تسنن آمده و به علی علیه السلام اختصاص دارد و هیچ یک از صحابه در این فضیلت ها با او شریک نیست، و ناگفته روشن است که قاتل چنین شخصیت با عظمتی در نهایت پستی و رذالت است و اصلاً قابل قیاس با قاتل دیگران نیست.

افزون بر آن ، چنین مطلب مهمّی درباره هیچ کسی نقل نشده که قاتل او شقی ترین مردم باشد !

امّا کسانی که ایمان و اعتقاد به کلمات نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله ندارند، قاتل علی علیه السلام را با قاتل دیگر صحابه برابر و یک سان دانسته و می گویند:

ما امیدواریم که ابن ملجم جهنمی باشد ولی احتمال می دهیم که خدا از او در گذرد. او مانند قاتل عثمان قاتل زبیر قاتل طلحه قاتل عمار و... و قاتل [امام] حسین [علیه السلام] ،است گر چه ما از همه آن ها متنفّریم ولی امر آن ها را به خدا واگذار می کنیم (1)

ص: 1444


1- قال الذهبي: و ابن ملجم عند الروافض أشقى الخلق في الآخرة. و هو عندنا أهل السنة ممن نرجو له النار ، و نجوّز أن الله يتجاوز عنه ، لا كما يقول الخوارج و الروافض فيه. و حكمه حكم قاتل عثمان ، و قاتل الزبير ، و قاتل ،طلحة، و قاتل سعيد بن جبير، و قاتل عمار، و قاتل خارجة و قاتل الحسين [علیه السلام] فكل هؤلاء نبرأ منهم و نبغضهم في الله ، و نكل أمورهم إلى الله عزّ وجلّ (تاريخ الإسلام 3/ 654) و قال في موضع آخر: قاتل طلحة في الوزر ، بمنزلة قاتل علي [علیه السلام]. (سیر أعلام النبلاء 1 /36)

و شگفت تر آن که برخی ابن ملجم را مجتهدی دانسته اند که نتیجه استنباط او این شده که کشتن امیر مؤمنان علیه السلام کار درستی است و بر این مطلب ادعای اتفاق نیز نموده اند (1) و بر مبنای آن ها باید بر این کار یک پاداش هم داشته باشد! (2)

نگارنده گوید: با قطع نظر از روایاتی که در اشقی الناس بودن ابن ملجم گذشت بدون شک او از خوارج و مارقین بوده (3) و نیازی به تکرار روایات و اقوال عامّه درباره آن ها نیست ، با اسناد معتبر گذشت که از خوارج به «شرّ الخلق و الخليقة»، سگ های جهنم و... یاد شده است.

پس باید تبریک گفت به امثال ابن حزم که -در دفاع از دشمنان امیرمؤمنان علیه السلام و یاری آنان سنگ تمام نهاده - علاوه بر اجتهاد ناکثین و مارقین قائل به اجتهاد سگ های جهنم و... نیز شده اند!

ص: 1445


1- قال ابن حزم (المتوفی 456): و لا خلاف بين أحد من الأمة في أن عبد الرحمن ابن ملجم لم يقتل عليّا علیه السلام إلّا متأولّاً مجتهداً مقدّراً أنه على صواب. (المحلّى 484/10 ، و مراجعه شود به الجوهر النقى للمارديني (المتوفى 745 ) 58/8 و في المغني لابن قدامة 85/10 - 86: لم يُحكم بكفر ابن ملجم مع قتله أفضل الخلق في زمنه متقرّبا بذلك و زاد في الشرح الكبير لابن قدامة 10 /76: و لا يكفر المادح له على ذلك أيضاً المتمنى مثل فعله و هو عمران بن حطان. و قد روى البخاري عنه - أي عن عمران بن حطان - في صحيحه. قال ابن حجر: و ممن عاب على البخاري إخراج حديثه الدارقطني ، فقال: عمران متروك لسوء اعتقاده و خبث مذهبه. (الإصابة 5 / 234)
2- كما قال ابن حزم: فمعاوية... مخطئ مأجور مرّة؛ لأنه مجتهد. (الفصل فى الملل و... 4 /88 - 89)
3- إِنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ مُلْجَم مِنْ هَؤُلاءِ الْمَارِقِينَ قَتَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَليا [ علیه السلام ]. (مجموعة الفتاوى لابن تيمية 306/25 )

و البته برخی از عامّه قول به اجتهاد ابن ملجم را هذیان دانسته اند.

قال الآلوسى: و قد أشارت الأخبار بل نطقت بأن قاتل الأمير [علیه السلام] كان مستحلّاً قتله ، بل معتقداً الثواب عليه... و كون فعله كان عن شبهة تنجيه ممّا لا شبهة في كونه ضرباً من الهذيان، و لو كان مثل تلك الشبهة منجياً من عذاب مثل هذا الذنب فليفعل الشخص ما شاء ،﴿ سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانُ عَظِيمٌ﴾ [النور (24): 16]. (1)

و قال الشنقيطي: و حجّة من قال بكفره قويّة للحديث الدالّ على أنه أشقى الآخرين، مقروناً بقاتل ناقة صالح المذكور في قوله:﴿ إذ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴾ [الشمس (91): 12] ، و ذلك يدلّ على كفره (2)

تذكر:

روایات دیگری در اخبار پیامبر صلی الله علیه و آله از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام رسیده که در پیوست ها ذکر می شود.(3)

ص: 1446


1- تفسير الآلوسي 8 /168.
2- أضواء البيان للشنقيطي 127/3 ، و مراجعه شود به الغدیر 1 /323.
3- رجوع شود به همین دفتر ، صفحه 1584

37

37- اسرار نهانی همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین لحظات

اشاره

[907 /1] به سند صحیح از همسر با وفا و گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله امّ سلمه نقل شده كه: ﴿ وَ اَلَّذِی أَحْلِفُ بِهِ إِنْ کَانَ عَلِیٌّ [علیه السلام] لَأَقْرَبَ اَلنَّاسِ عَهْداً بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ عُدْنَا رَسُولَ الله صلى الله عليه و آله و سلم غَدَاةً بَعْدَ غَدَاةٍ يَقُولُ: «جَاءَ عَلِيٌّ» [مِرَارًا، قَالَتْ:] وَ أَظُنُّهُ كَانَ بَعَثَهُ فِي [حَاجَةٍ] فَجَاءَ بَعْدُ فَظَنَنْتُ [فظنّنا] أَنَّ لَهُ حَاجَةً فَخَرَجْنَا مِنْ الْبَيْتِ فَقَعَدْنَا عِنْدَ الْبَابِ فَكُنْتُ مِنْ أَدْنَاهُمْ إِلَى الْبَابِ فَأَكَبَّ عَلَيْهِ عَلِيٌّ [علیه السلام] فَجَعَلَ يُسَارُّهُ وَ يُنَاجِيهِ ثُمَّ قُبِضَ صلى الله عليه و آله و سلم يَوْمِهِ ذَلِكَ فَكَانَ أَقْرَبَ النَّاسِ بِهِ عَهْدًا ﴾.

یعنی امّ سلمه سوگند یاد می کرد که آخرین کسی که با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات و گفتگو داشت علی علیه السلام بود. سپس این چنین ادامه داد: هر روز صبح به عیادت آن حضرت می رفتیم روزی مکرّر می فرمود: «علی آمد»؟ گمان می کنم او را برای انجام کاری فرستاده بود ، لحظاتی گذشت و امیر مؤمنان علیه السلام از راه رسید، احساس کردیم که پیامبر صلی لله علیه و آله با آن حضرت کاری دارد لذا از اتاق بیرون رفتیم و پشت درب نشستیم من از همه به در نزدیک تر بودم علی علیه السلام در آغوش پیامبر صلی لله علیه و آله قرار گرفت و سخنانی آهسته و سرّی بین آن دو بزرگوار ردّ و بدل شد و پس از آن پیامبر صلی لله علیه و آله قبض روح شد پس او تا آخرین لحظات با پیامبر صلی لله علیه و آله همراه بود.

ص: 1447

سند روایت

گذشته از آن که این روایت در مسند احمد نقل شده (1) و برای اعتبارش کافی است،(2) حاکم نیشابوری (متوفی 405) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) این روایت را صحیح دانسته (3) و هیثمی و دیگران نیز حکم به اعتبار آن کرده اند.(4)

این حدیث در بسیاری از منابع عامه آمده است. (5)

مفاد حديث

این حدیث دلالت بر ارتباط خاصّ و ویژه امیرمؤمنان علیه السلام با پیامبر صلی لله علیه و آله دارد که

ص: 1448


1- مسند أحمد 300/6.
2- رجوع شود به دفتر نخست ، صفحه 10 - 11 نکته شماره 7.
3- المستدرك 3/ 138 - 139.
4- مجمع الزوائد 9 /112. قال: رواه أحمد ، و أبو يعلى إلّا أنه قال فيه: كان رسول الله صلی الله علیه و آله يوم قبض في بيت عائشة... و الطبراني باختصار ، و رجالهم رجال الصحيح غير أُم موسى، و هي ثقة. فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /853 شماره 1171 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض) وصى الله بن محمد عباس در تعلیقه اش حکم به صحت آن کرده است. السنن الكبرى للنسائى 261/4 و 154/5 کتاب الوفاة للنسائى 52، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام 130 - 131، و حوینی نیز حکم به حسن و اعتبار آن نموده است. (الحلي بتخريج خصائص علي [علیه السلام] صفحه 133 شماره 150 (با خصائص نسائی توسط دارالکتاب العربي به طبع رسیده است).
5- فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 322 - 323 شماره 294 ، المصنف لابن أبي شيبة 7 /494، مسند أبي يعلی 12/ 364، 404، تاریخ مدينة دمشق 393/42 - 395 (با اسناد متعدد) ، ذکر أخبار إصبهان 1 /250، مسند ابن راهويه 129/4 - 130 ، المعجم الكبير للطبراني 23 /375، اتحاف الخِيَرة المهرة 202/7 ، جواهر المطالب 175/1 - 176 ، البداية و النهاية 397/7، كنز العمال 13 /146 ، سبل الهدى و الرشاد ،255/12 ، ينابيع المودة ،163/2 و رجوع شود به سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام علي علیه السلام برواية أهل السنة 136.

هیچ یک از صحابه از آن بهره ای نداشته است.

حضرت علی علیه السلام همان گونه که در تمام عمر گام به گام با آن حضرت همراه بود، در آخرین لحظات نیز در کنار بستر ایشان قرار گرفته و اسراری نهانی بین آن دو بزرگوار ردّ و بدل شد. این مطلب آن قدر مشهور و مسلم است که - چنان که به زودی خواهد آمد - در برخی از منابع حدیثی عامه، ابواب مستقلی به عنوان «همراهی امیر مؤمنان علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین لحظات» منعقد شده است

واكنش مخالفان: جعل روایت برای دیگران !

الف)در برابر همراهی تا آخرین لحظات

در برابر این مطلب ، روایاتی ساخته شد که فضیلت همراهی با پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین لحظات را به عایشه منتقل کند !

قالت عائشة: توفى النبي صلی الله علیه و آله في بيتي و في نوبتي و بين سحري و نحري و جمع الله بين ريقي و ريقه ! (1) یعنی عایشه گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه من و در نوبت من و بر سينه من جان داد در حالی که - به اراده خدا - ( لب بر لب او نهاده بودم و) آب دهان من و او یکی شده بود !

و پس از آن که تعارض آن را با روایات معتبر دیدند ناچار گفتند: روایاتی که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده چون راویانش شیعه هستند قابل قبول نیست ! (2)

ص: 1449


1- مراجعه شود به صحيح البخاري 106/2 و 45/4 و 141/5 - 142، صحیح مسلم 137/7.
2- و هذا الحديث - أي ما رواه البخاري عن عائشة: مات و رأسه بين حاقنتي وذاقنتي. (صحيح البخاري 5/ 139) - يعارض ما أخرجه الحاكم و ابن سعد من طرق: أن النبي صلى الله عليه و آله و سلم مات و رأسه في حجر علي [علیه السلام] ، و كل طريق منها لا يخلو من شيعي فلا يلتفت إليهم. (رجوع شود به فتح الباري 8/ 106 - 107 ، عمدة القاري 18 / 66 ، شرح مسند أبي حنيفة للقاري 255) قال العيني: و لئن سلّمنا فنقول: إنه يحتمل أن يكون علي [علیه السلام] آخرهم عهداً به ، و أنه لم يفارقه إلى أن مات، فأسندته عائشة بعده إلى صدرها فقبض !! و مراجعه شود به الطبقات الكبرى 2 /262 (ذكر من قال: توفي رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في حجر علي ابن أبي طالب [علیه السلام] ) ، عمدة القاري 18 /71 ، شرح ابن أبي الحديد 10 /267 -268، الصحيح من سيرة النبي الأعظم صلی الله علیه و آله للسيد العاملي 32 /332 ، الصحيح من سيرة الإمام علي علیه السلام له أيضاً 16/9

و در ضمن برخی از آن روایات وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام را هم منکر شده اند !

عن الأسود ، قال: ذكروا عند عائشة أن علياً رضی الله عنه [ علیه السلام] كان وصيّاً ، فقالت: متى أوصى إليه و قد كنت مسندته إلى صدري - أو قالت: حجري - ، فدعا بالطست ، فلقد انخنث في حجري ، فما شعرت أنه قد مات ، فمتى أوصى إليه ؟! و في بعضها: فكيف أوصى إلى على ؟!! (1)

خلاصه آن که عایشه گفته: پیامبر صلى الله عليه و اله بر سینه من یا در دامان من جان داد ، کجا به علی وصیت کرد !!

پاسخ از زبان ابن عباس و روایات خود عایشه

روى ابن سعد ، عن أبي غطفان ، قال: سألت ابن عباس: أرأيت رسول الله صلى الله عليه و اله توفي و رأسه في حجر أحد؟ قال: توفي و هو لمستند إلى صدر علي [علیه السلام]. قلت: فإن عروة حدّثني عن عائشة أنها قالت: توفي رسول الله صلى الله عليه و اله بين سحري و نحري ! فقال ابن عباس: أتعقل ؟! و الله لتوفي

ص: 1450


1- مسند أحمد 32/6 ، صحيح البخاري 3/ 186 و 143/5 ، صحیح مسلم 5 /75، سنن ابن ماجة 1 /519 ، المصنف لابن أبي شيبة 309/7 و مراجعه شود به سنن النسائي 1 /32 - 33 و 6 /241، الطبقات الكبرى لابن سعد 2/ 260: «ذكر من قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لم يوص ، و إنه توفى و رأسه في حجر عائشة».

رسول الله صلی الله علیه و آله و إنه لمستند إلى صدر على [علیه السلام]...

راوی می گوید: سخن عایشه را با ابن عباس در میان گذاشتم او (از شنیدن این سخن برآشفت و با عصبانیت به من) گفت: آیا عقل داری؟! [چگونه ممکن است سید الانبياء و المرسلين صلی الله علیه و آله بر سینه یک زن... جان بسپارد؟!!] به خدا سوگند پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که به سینه علی علیه السلام تکیه داده بود از دنیا رفت.

سپس ابن عباس ادامه داد: و او بود که حضرت را غسل داد و... ما در کنار پرده حضور داشتیم.(1)

جالب آن است که خدا حق را بر زبان خود عایشه جاری کرده و مکرر به این فضیلت امیر مؤمنان علیه السلام اعتراف کرده است، چنان که خواهد آمد (2)

ب) جعل روایت در برابر شواهد تبادل اسرار نهانی

در منابع عامّه روایات ساختگی فراوان با مضامین گوناگون دیده می شود که: عن علي [علیه السلام]: ما خصّنا رسول الله صلی الله علیه و آله بشيء لم يعم به الناس كافّة إلّا ما في قراب سيفى هذا. (3)

و امّا این که در صحیفه موجود در غلاف شمشیر حضرت چه نوشته بود اختلاف خیلی بالا گرفته؛ زیرا هر کسی در کنار آن حدیث جعلی در مورد محتوای آن صحیفه مطلبی گفته و جمع بین این روایات مشکل گردیده است،

ص: 1451


1- الطبقات الكبری 2 /263 - 264، کنز العمال 7/ 253 - 254.
2- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1459 -1460 ، 1465 ، روایات شماره 914 ، 923.
3- صحیح مسلم 85/6 رجوع شود به فتح الباري 1 /182 - 183 و 4 /73 ، عمدة القاري 2 /160 - 161 و 10 /232

و البته همه بالاتفاق دانش ویژه و خاصّ امیرالمؤمنین علیه السلام را نفی نمودند! (1)

و پیش از این گذشت که از آن حضرت پرسیدند: هل عهد إليك رسول الله صلی الله علیه و آله عهداً دون العامة ؟ فقال: لا إلّا هذا و أخرج من قراب سيفه.... (2)

پاسخ

مجموع احادیثی که در فضیلت دهم: «علی علیه السلام دروازه شهر علم و حکمت پیامبر صلی الله علیه و آله» گذشت و روایات متعدد و معتبر که تحت عنوان «شواهد روایی» خواهد آمد ، مُشت دروغ پردازان را باز می کند.

عسقلانی پس از گزارش های متعدد درباره «ذوالثدية» می نویسد:

طرق متعدد این حدیث مشتمل بر مطالب فراوانی است که علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله فراگرفته چه دربارۀ خوارج و چه غیر آنان. این مطلب از علی علیه السلام ثابت است که پیشاپیش خبر داد که در آینده شقی ترین افراد او را به قتل می رسانند ، و همان گونه که فرموده بود اتفاق افتاد و مطالب فراوان دیگر. (3)

و ابوالمعین میمون بن محمد نَسَفی (متوفی 508) گفته:

ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله احکام و مطالبی را فقط به علی علیه السلام یاد داده باشد که می دانسته فقط او به آن نیاز پیدا می کند. (4).

ص: 1452


1- قال ابن حجر: و الجمع بين هذه الأخبار أن الصحيفة المذكورة كانت مشتملة على مجموع ما ذكر فنقل كل راوٍ بعضها. (فتح الباري 73/4 و رجوع شود به عمدة القاري 10 /233)
2- المستدرك 141/2 و رجوع شود به السنن الكبرى للنسائي 208/5، سنن النسائي 24/8، شرح معاني الآثار للطحاوي 3/ 192 ، معرفة السنن و الآثار للبيهقي 269/6، کنز العمال 11/ 327.
3- فتح الباري 12 /266
4- تبصرة الادلة في اصول الدین 2/ 1174

شواهد روایی

اشاره

این ارتباط خاصّ و ویژه تا آخرین لحظات ، و هم چنین تبادل اسرار نهانی بین پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام از آثار دیگری نیز استفاده می شود.

الف)شواهد همراهی تا آخرین لحظات

اشاره

مطلبی که عایشه گفته - که: پیامبر صلی الله علیه و آله بر سینه من جان داد - صرف ادعایی است که فقط مستند به خود اوست و هیچ شاهدی برای آن ندارد ، ولی جان دادن پیامبر صلی الله علیه و آله در آغوش امیرمؤمنان علیه السلام را عده ای روایت کرده اند، مانند: أميرالمؤمنین علیه السلام، حضرت زین العابدین علیه السلام، ابن عباس ، ابو رافع ، عمر ، عبدالله پسر عمرو بن العاص ، محمد فرزند ابوبکر ، شعبی ، صحابه دیگر و بلکه خود عایشه و اصحاب شورا نیز بدان اعتراف نموده اند !

پیش از این گذشت که در برخی از منابع حدیثی عامه ، ابواب مستقلی برای همراهی امیر مؤمنان علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین لحظات منعقد شده ، چنان که نَسائی (متوفی 303) نوشته: «ذكر أحدث الناس عهداً برسول الله صلی الله علیه و آله».(1)

و محبّ طبری (متوفی 694) چند باب منعقد ساخته:

ذكر أنه أقرب الناس عهداً بالنبي صلی الله علیه و آله يوم مات (2)،

ذكر أنه أدخله النبي صلی الله علیه و آله في ثوبه يوم توفّي ، واحتضنه إلى أن قبض ،(3)

ص: 1453


1- السنن الکبری 5 /154.
2- ذخائر العقبی 72.
3- ذخائر العقبی 72.

ذكر اختصاصه بأقربية العهد به يوم مات (1)

ذكر اختصاصه بإدخال النبي صلی الله علیه و آله إياه معه في ثوبه يوم توفّي ، واحتضانه إيَّاه إلى أن قبض.(2)

و قریب به عنوان اخیر را باعونی شافعی (متوفی 871) نیز ذکر نموده است. (3)

به روایات دیگری در این زمینه توجه فرمایید:

شاهد اول

[908 /2] عبدالله پسر عمرو بن العاص روایت می کند که: پیامبر صلی الله علیه و آله در بیماری وفات فرمود: «ادعوا لي أخي» يعنى: برادرم را بگویید بیاید ، ابوبکر را صدا زدند ، آمد، حضرت از او روی گردانید، دو مرتبه فرمود: «ادعوا لي أخي» عمر را صدا زدند ، آمد باز حضرت صورت مبارک را از او برگرداند، و برای مرتبه سوم قضیه درباره عثمان تکرار شد، آخرین مرتبه که فرمود: «ادعوا لي أخي» علی علیه السلام را خبر کردند، نزد آن حضرت آمد ، پیامبر صلی الله علیه و آله پارچه ای بر روی او انداخته و او را در آغوش گرفت هنگامی که علی علیه السلام بیرون آمد، از او پرسیدند: پیامبر صلی الله علیه و آله چه فرمود؟ حضرت علی علیه السلام پاسخ داد: هزار باب از علم و دانش به من آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شود. (4)

ص: 1454


1- الرياض النضرة 3 /141 - 142.
2- الرياض النضرة 3 /141 -142
3- جواهر المطالب 1 /175: «اختصاصه بإدخال النبي صلى الله عليه و آله و سلم إياه معه في ثوبه يوم مات». ابن عساکر دمشقی (متوفی 571) نیز پس از ذكر «أن علياً [علیه السلام ] كان ألزم للنبي صلی الله علیه و آله...» رواياتي مطرح کرده مناسب است مراجعه شود. (تاريخ مدينة دمشق 42 /393 -395)
4- تاريخ الإسلام للذهبي 224/11 - 225 ، و رجوع شود به تاریخ مدينة دمشق 42 /385 تعليقة جواهر المطالب 1 /175.
واکنش مخالفان در برابر شاهد اول

مخالفان ، متن این حدیث را غیر قابل قبول دانسته و درباره اش گفته اند:

هذا حديث منکر ، یعنی: قابل قبول نیست و سپس با تردید ابراز کرده اند: کأنّه موضوع ، یعنی: شاید جعلی باشد (1)

ولی در سند آن کسی که دروغ گو و حدیث ساز باشد وجود ندارد.

عده ای با استناد به قول ابن عدی این روایت را منکر و مشکلش را از ناحیه عبدالله بن لهيعه دانسته و او را به اتّهام تشیّع تضعیف کرده اند.(2)

و بنابر نقل کنانی ، ذهبی گفته: نقل این روایت و امثال آن باعث شده که ابن لهيعه متروک واقع شود! (3)

نگارنده گوید: عبدالله بن لهيعه ، قاضی مصر است و اساتید و شاگردان معروفی دارد. بزرگان اهل تسنن قسم یاد کرده اند که او راست گو و درست کار است.(4) احمد بن حنبل درباره او گفته:

آیا در مصر کسی مثل او پیدا می شود؟! او از جهت کثرت روایت دقت در ضبط احادیث و استواری بی نظیر است. (5)

ص: 1455


1- سير أعلام النبلاء 8/ 24.
2- قال ابن عدي: و هذا هو حديث منكر ، و لعل البلاء فيه من ابن لهيعة ؛ فإنه شديد الإفراط في التشيع ، و قد تكلّم فيه الأئمة ، و نسبوه إلى الضعف. (الكامل لابن عدي 2 /450 ، تاريخ مدينة دمشق 42 /385 ، البداية و النهاية 7 /396
3- قال الذهبي: بهذا و شبهه استحق ابن لهيعة الترك. ( تنزيه الشريعة 386/1)
4- سیر أعلام النبلاء 11/8 -31، و في القول المسدّد لابن حجر 96: و الصواب أنه حسن الحديث.
5- قال أحمد بن حنبل: من كان مثل ابن لهيعة بمصر ، في كثرة حديثه ، و ضبطه ، و إتقانه ؟! (سير أعلام النبلاء 13/8)

ابن عدی گرچه تضعیف ابن لهيعه را از دیگران نقل کرده (1) ولی خودش احادیث او را نیکو دانسته، (2) و هیثمی در سرتاسر مجمع الزوائد بار ها تصريح کرده که او حسن الحدیث است.

البانی در دفاع از او می گوید: از نقل این روایت - اشاره به روایت 908 - لازم نمی آید که او شیعه باشد چه رسد به شیعه افراطی ، او فقط ناقل است! (3)

ذهبی - که تعصّبش مشهور است و دربارۀ روایات فضائل امیر مؤمنان علیه السلام و راویان آن به شدت برخورد می کند و گاهی نظرات متفاوت درباره یک روایت یا یک راوی از او دیده می شود !! (4) - این جا نیز دو گونه اظهار نظر کرده،

ص: 1456


1- الكامل 4 /144.
2- و عبد الله بن لهيعة له من الروايات و الحديث أضعاف ما ذكرتُ ، و حديثه أحاديث حسان، و ما قد ضعفه السلف هو حسن الحديث ، يكتب حديثه ، و قد حدّث عن الثقات الثوري و شعبة و مالك و عمرو بن الحارث و الليث بن سعد... قال الشيخ: و هذا الذي ذكرت لابن لهيعة من حديثه و بينت جزءاً من أجزاء كثيرة ممّا يرويه ابن لهيعة عن مشايخه ، و حديثه حسنٌ كأنه يستبان عن من روى عنه ، و هو ممن يكتب حديثه. (الکامل 4 /152 -154)
3- سلسلة الأحاديث الضعيفة 14 /304 شماره 6627. نگارنده گوید: مخالفان هر جا نیاز به احادیت او باشد از او نقل می کنند و به روایاتش استناد می کنند! ابن تیمیه برای اثبات روایتی می نویسد: ورواه ابن وهب و غيره عن ابن لهيعة عن مشرح ، فهو ثابت عنه. (منهاج السنة 69/6).
4- مانند نظرات متفاوت او درباره حدیث طیر که در دفتر نخست صفحه 112 -114 گذشت. یا اختلاف نظر او در مورد ابو الصلت هروی که در میزان الاعتدال 616/2 گفته: او مردی صالح و شایسته است جز آن که در تشیع خیلی سخت و محکم است. ولی در تلخیص المستدرک می گوید: او نه ثقه است و نه امین! (المستدرك 126/3 - 127) از جمله تناقضات ذهبی در مورد حدیث طیر آن است که در تعلیقه بر روایت حاکم (در المستدرك 3 /130 - 132) برای تضعیف روایت ، دربارۀ راوی آن إبراهيم بن ثابت القصار می گوید: (ساقطٌ) ولی در میزان الاعتدال 25/1: اظهار بی اطلاعی از حال او نموده و می نویسد: و لا أعرف حاله جيداً !!

چنان که گذشت او نقل این روایت و امثال آن را باعث متروک واقع شدن ابن لهيعه دانسته !

ولی در جایی نوشته: من ندیدم کسی قبل از احمد بن عدی او را به تشیّع نسبت داده باشد.(1)

و در جای دیگر گفته: او متّهم به جعل حدیث نیست و شیعۀ افراطی هم نبوده بلکه از مشایخ راست گو است، سپس احتمال داده که رافضی ها این حدیث را در کتاب او وارد کرده و او نفهمیده باشد! (2)

ذهبی در جایی دیگر گفته: شاید مشکل این روایت از ناحیه راوی دیگر آن یعنی کامل بن طلحه باشد.(3)

نگارنده گوید: دیگران گفته اند که کامل هم راست گو است !؟ (4)

نتیجه آن که حدیث معتبر است و هیچ اشکالی به آن وارد نیست

ص: 1457


1- و ما رأيت أحداً قبله رماه بالتشيع. (تاريخ الإسلام للذهبي 224/11 - 225)
2- سير أعلام النبلاء 8/ 26
3- تاريخ الإسلام 225/11
4- الكشف الحثيث 160: قلت: کامل صدوق نگارنده گوید: گرچه ابو داود گفته: من کتاب های کامل را دور ریختم ، ولی ابوحاتم او را بی اشکال دانسته و احمد نیز گفته: کسی حجتی برای تضعیف او ندارد. البانی می گوید به نظر می رسد همان گونه که احمد و دیگران گفته اند او ثقه باشد و سخن ابوداود پذیرفته نیست ؛ زیرا دلیلی برای تضعیفش ذکر نکرده حافظ عسقلانی هم در تقریب بر همین عقیده است و ابن حبان نیز احادیث او را صحیح دانسته ، نتیجه این که او راست گو است. (سلسلة الأحاديث الضعيفة 14 /304 - 305 شماره 6627 )
تأیید بخش اخیر شاهد اول

فخر رازی در تفسیرش این مطلب را پذیرفته و تأیید کرده و گفته است:

[909 /3] قال علي علیه السلام: ﴿ عَلَّمَنِي رَسُولُ الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ واستنبطتُ مِن كُلّ بابَ ألف باب ﴾ (1)

[910 /3] متقی هندی (متوفی 975) در ضمن روایت معتبری از ابن عباس نقل کرده که: پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام هزار هزار کلمه آموخت که از هر کلمه هزار مطلب دیگر دانسته می شود.(2)

[911 /5] متقی هندی در ضمن روایت معتبر دیگری از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده: پیامبر صلی الله علیه و آله هزار باب از علم و دانش به من آموخت که از هر بابی هزار درب دیگر گشوده می شود.(3)

متقی هندی ذیل دو حدیث گذشته گفته است: در سند آن اجلح است که صدوق و راست گو است ولی شیعه سرسختی بوده است!

ص: 1458


1- تفسير الرازي 23/8
2- عن ابن عباس قال: إن عليّاً [علیه السلام] خطب الناس فقال: يا أيها الناس ! ما هذه المقالة السيئة التي تبلغنى عنكم ؟ و الله ! لتقتلنّ طلحة و الزبير ، و لتفتحن البصرة، و لتأتينّكم مادة من الكوفة ستة آلاف و خمس مائة و ستين أو خمسة آلاف و ستمائة و خمسين. قال ابن عباس: فقلت: الحرب خدعة. قال: فخرجتُ فأقبل أسأل الناس: كم أنتم ؟ فقالوا كما قال. فقلت: هذا مما أسره إليه رسول الله صلی الله علیه و آله: إنه علمه ألف ألف كلمة ، كل كلمة تفتح ألف كلمة (كنز العمال 164/13 - 165: [رواه] الإسماعيلي في معجمه و فيه الأجلح صدوق شيعي جلد)
3- عن علي [علیه السلام] قال: علمني رسول الله صلی الله علیه و آله ألف باب ، كل باب يفتح ألف باب. (كنز العمال 114/13 - 115: [رواه] أبو أحمد الفرضي في جزئه، و فيه الأجلح أبو حجية ، قال في المغني: صدوق شیعی جلد ، [و رواه] أبو نعيم في الحلية ، و رجوع شود به نظم درر السمطين 113 ، فتح الملك العلي 48، مطالب السؤول 160، معارج الوصول 47 ، ينابيع المودة 1 /222، 231)
تذكر
اشاره

از بعضی روایات استفاده می شود که پاره ای از این مطالب اطلاع از امور غیبی و وقایع آینده بوده ، کلام، در این زمینه فراوان است، به یک روایت بسنده می شود.

[912 /6] به سند صحیح از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده که فرمود: هیچ گروه سی صد نفری نیست - تا روز قیامت - که خروج نماید مگر آن که اگر بخواهم می توانم فرمانده و دعوت کننده اش را نام ببرم. (1)

شاهد دوم

[913 /7] ابن سعد در طبقات نقل کرده که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم در بیماری وفات فرمود: «ادعوا لي أخي» بگوييد برادرم بیاید که من با او کار دارم ، هنگامی که نزد آن حضرت رفتم فرمود: «نزدیک بیا» به آن حضرت نزدیک شدم، پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم به من تکیه نموده و با من صحبت می فرمود به گونه ای که آب دهان مبارکش (را احساس می کردم) و به من اصابت می نمود. در آن حال اجل پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم رسید و در دامان من سنگین گردید (و جان داد). (2)

شاهد سوم

[914 /8] عایشه می گوید پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم هنگام وفات فرمود: «ادعوا لي

ص: 1459


1- عن على [علیه السلام] ، قال: ما من ثلاث مائة تخرج إلا و لو شئت سمّيت سائقها وناعقها إلى يوم القيامة. [رواه] نعيم بن حماد في الفتن ، و سنده صحيح. (كنز العمال 11 /271)
2- الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /263.

حبيبي» يعنی: دوستم را بگویید بیاید با او کار دارم» ابوبکر را صدا زدند - و بنابر نقلی من او را صدا زدم - هنگامی که او آمد حضرت نگاهی به او کرد و سرش را بر بالش گذاشت. دو مرتبه فرمود: «ادعوا لي حبيبي» اين دفعه عمر را صدا زدند، حضرت (سرش را بلند کرد) و نگاهی به او کرد و باز سر مبارکش را بر بالش و گذاشت و برای بار سوم فرمود: «ادعوا لي حبيبي» ، [ این دفعه من گفتم: وای بر شما! على بن ابی طالب را صدا کنید پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم با کس دیگری کار ندارد]،(1) علی را صدا زدند هنگامی که علی آمد پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم او را در بر گرفت و رواندازش را بر روی خود و او انداخت و در آغوش علی جان سپرد.(2)

شاهد چهارم

[915 /9] در منابع متعدد آمده است که راوی گوید: من از مدینه تا شام با ابن عباس هم سفر بودم از او پرسیدم: آیا پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم وصیّت فرمود (یا نه)؟

او پاسخ داد: حضرت در بیماری پیش از وفات در خانه عایشه بستری بود، فرمود: «ادعو لي عليّاً» یعنی: به علی بگویید بیاید که با او کار دارم، عایشه گفت: به ابوبکر نگویم بیاید؟ فرمود: بیاید حفصه:گفت به عمر نگویم بیاید، فرمود: بیاید، ام الفضل (زن عموی پیامبر صلى الله عليه و اله وسلم) گفت: به عباس نگویم بیاید، فرمود: بیاید. هر سه نفر حاضر شدند هنگامی که حضرت سر مبارک را بلند کرد و علی علیه السلام را ندید سکوت اختیار کرده و حرفی نزد. عمر رو به حاضرین کرد و گفت بلند شوید اگر حضرت با ما کاری داشت می گفت. این مطلب سه بار اتّفاق افتاد. (3)

ص: 1460


1- قسمت بین دو کروشه به نقل از ابن عساکر و خوارزمی است.
2- مراجعه شود به تاريخ مدينة دمشق 42 /393 ، المناقب للخوارزمی 68 ، ينابيع المودة 163/2.
3- دلائل النبوة للبيهقي 226/7 - 227 و رجوع شود به مسند أحمد 356/1، سنن ابن ماجة 391/1، الأحاديث المختارة 9 /496 - 498 ، حدیث 483 -484 ، المعجم الكبير للطبراني 89/12، إمتاع الأسماع 14 /482 -483 تذکر: روایت در سنن أبي داود 339/2 آمده ولی کلام اخیر عمر از آن حذف شده است !!

این روایت در مسند احمد و الأحاديث المختاره که حکم به اعتبار هر دو شده موجود است.(1)

تحریف آشکار در شاهد چهارم

از ضمیمه این شواهد - بویژه چهار شاهد گذشته و مؤیداتش - به روایت معتبر ام سلمه - روایت شماره 907 - معلوم می شود که پس از آمدن امیر مؤمنان علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت از دنیا رفت

ولی کسانی که سعی در کتمان توجیه و انکار فضائل امیرمؤمنان علیه السلام داشته اند برای کم رنگ کردن این فضیلت آشکار دست به خیانتی بزرگ زده و روایاتی را در توصیه پیامبر صلی الله علیه و آلهبه نماز جماعت با ابوبکر جعل نموده و برخی از آنان این دروغ را به روایت گذشته - شاهد چهارم - ضمیمه نموده اند.

با توجه به آن چه گفته شد ، روشن می شود که هدف آنان از این تحریف، انکار وصایت امیرمؤمنان علیه السلام است به این شرح که وانمود کنند توصیه دروغین پیامبر صلی الله علیه و آله به نماز جماعت با ابوبکر که آن را اشاره به خلافتش دانسته اند - بعد از مطالبی است که با امیر مؤمنان علیه السلام در میان نهاده شده ، بویژه که در آخر روایت آمده: پس پیامبر صلی الله علیه و آله بدون آن که وصیتی کند از دنیا رفت (2)

ص: 1461


1- رجوع شود به دفتر نخست ، صفحه 10 -11 نکته شماره 7.
2- فمات رسول الله صلی الله علیه و آله و لم يوص. دلائل النبوة للبيهقي 7 /227 ، المعجم الكبير للطبراني 12 /89 ، شرح معاني الآثار للطحاوي 1 /405 ، إمتاع الأسماع 14 /483.
پاسخ به یک اشکال مهم
اشاره

ممکن است گفته شود چگونه شما بخشی از روایت را پذیرفته و بخشی دیگر از همان روایت را دروغ می دانید و انکار می کنید ؟

در پاسخ گوییم: تفکیک در حجیت امری شایع است؛ در آینده در این زمینه توضیح بیشتری خواهد آمد. (1)

شاهد پنجم

[916 /10] ﴿ قال أمير المؤمنين علیه السلام- مخاطباً لأصحاب الشورى -: أفیکُم أحَدٌ توَلِّیَ غَمضَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و اله غيري ؟ قالوا: اللّهُمَّ لا

قال: أفیکُم أحَدٌ آخِرُ عَهدِهِ [عهد] بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حین [حَتّی] وَضَعَهُ فی حُفرَتِهِ غَیری ؟ قالوا: اللّهُمَّ لا.﴾ (2) اميرمؤمنان علیه السلام به اصحاب شورا فرمود: آیا در بین شما کسی جز من هست که چشمان مبارک پیامبر صلى الله عليه و اله را (هنگام جان دادن) بر هم نهاده باشد؟ همه پاسخ دادند: نه. فرمود: آیا در بین شما کسی جز من هست که آخرین کسی باشد که از پیامبر صلى الله عليه و اله جدا شده باشد و تا هنگام دفن با آن حضرت همراه باشد؟ باز همه پاسخ دادند: نه.

شاهد ششم

[917 /11] کعب الاحبار از عمر بن الخطاب پرسید: ما كان آخر ما تكلم به رسول الله صلى الله عليه و اله؟ آخرین سخن پیامبر صلى الله عليه و اله چه بود ؟

ص: 1462


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1723 ، پیوست هشتم: «تفکیک در حجیت»
2- تاریخ مدينة دمشق 42 /435 ، کنز العمال 5/ 726

عمر گفت: از علی بپرس ! کعب الاحبار از آن حضرت سؤال کرد، امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: من پیامبر صلى الله عليه و آله را به سینه ام چسباندم، آن حضرت سرش را به دوش من گذاشت و دو مرتبه سفارش به نماز کرده و فرمود: «الصلاة.. الصلاة.. » [و پس از آن جان داد] (1)

شاهد هفتم

[918 /12] ابن سعد در طبقات از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل می کند که فرمود: قبض رسول الله صلى الله عليه و آله و رأسه في حجر علي [علیه السلام].(2) یعنی: پیامبر صلى الله عليه و آله در حالی جان داد که سر مبارکش در دامان امیر مؤمنان علیه السلام بود.

شاهد هشتم

[919 /13] و نیز ابن سعد از ابی غطفان روایت کرده که ابن عباس گفت:

توفي صلى الله عليه و آله و هو لمستند إلى صدر علی [ علیه السلام ] ، یعنی پیامبر صلى الله عليه و آله در حالی از دنیا رفت که به سینه امیرالمؤمنین علیه السلام تکیه داده بود(3)

شاهد نهم

[920 /14] قال ابن عباس: جاء ملك الموت إلى النبي صلى الله عليه و آله فی مرضه الذی قبض فيه فاستأذن ، و رأسه في حجر علي رضوان الله عليه [علیه السلام]. (4)

ص: 1463


1- الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /263 ، كنز العمال 7 /252 -253.
2- الطبقات الكبرى 2 /263
3- الطبقات الكبرى 2 /263 - 264 ، کنز العمال 7 /253 -254.
4- المعجم الكبير للطبراني ،12 /110 ، مجمع الزوائد 35/9

بنابر روایت طبرانی ابن عباس می گوید هنگامی که ملک الموت در بیماری وفات شرفیاب محضر مبارک پیامبر صلى الله عليه و آله شد اجازه ورود گرفت ، در آن حال سر مبارکش در دامان امیرالمؤمنین علیه السلام بود.

شاهد دهم

[921 /15] عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه و آله لمّا ثقل - و عنده عائشة و حفصة - إذ دخل علىّ [علیه السلام] فلما رآه النبي صلى الله عليه و آله رفع رأسه ، ثم قال: «ادن مني، ادن مني»، فأسنده إليه ، فلم يزل عنده حتى توفّي....(1) طبرانی و دیگران از ابن عباس روایت کرده اند که حال پیامبر صلی الله علیه و آله در بیماری وفات سخت شد. عایشه و حفصه حضور داشتند که امیرالمؤمنین علیه السلام از راه رسید ، تا چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به آن حضرت افتاد سر مبارکش را بلند نموده و فرمود: «بیا نزدیک من بیا نزدیک من» ! او را در برگرفت و در همان حال از دنیا رفت.

شاهد یازدهم

[922 /16] و عن أبي رافع ، قال: توفي رسول الله صلی الله علیه و آله و رأسه في حجر علي بن أبي طالب [علیه السلام]، و هو يقول لعلي [علیه السلام]: «الله الله وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ، الله الله و الصَّلَاهَ»، فكان ذلك آخر ما تكلم به رسول الله صلی الله علیه و آله (2)

ص: 1464


1- مراجعه شود به المعجم الكبير للطبراني 1 /230 ، المعجم الأوسط للطبراني 3 /195 -196، قال الهيثمي: روى ابن ماجة بعضه ، رواه الطبراني في الأوسط و الكبير ، و فيه يزيد بن أبي زياد، و هو حسن الحديث على ضعفه، و بقية رجاله ثقات (مجمع الزوائد 9 /36)
2- قال الهيثمي: رواه البزار ، و فيه غسان بن عبد الله و لم أجد من ترجمه ، و بقية رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 1 /293)

ابو رافع می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی جان داد که سر مبارکش در دامان امیر مؤمنان علیه السلام بود و به علی علیه السلام سفارش بردگان و سفارش نماز را نمود، و این آخرین مطلبی بود که بر زبان مبارکش جاری گشت

شاهد دوازدهم

[923 /17] راوی می گوید: مادر و خاله ام نزد عایشه رفته و از او درباره علی علیه السلام پرسیدند او گفت: چه می پرسید از کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله در دست او جان داد سپس او دستش را بر صورتش کشید (1)

و بنابر روایتی گفت: ﴿ وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی یَدِهِ فَرَدَّهَا إِلَی فِیهِ ﴾. (2)

شاهد سیزدهم

[924 /18] ﴿عن الشعبي ، قال: تُوُفِّیَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و رَأسُهُ فی حِجرِ عَلِیٍّ [علیه السلام] و غَسَّلَهُ عَلِیٌّ [علیه السلام] ، و الفَضلُ مُحتَضِنُهُ ، و اُسامَهُ یُناوِلُ الفَضلَ الماءَ ﴾ (3)

ص: 1465


1- عن جميع بن عمير: ان أمّه و خالته دخلتا على عائشة ، فقالتا: يا أم المؤمنين أخبرينا عن علي، قالت: أيّ شيء تسألن عن رجل وضع [ يده] من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم موضعاً فسالت نفسه في يده، فمسح بها وجهه.. واختلفوا في دفنه فقال: إن أحبّ البقاع إلى الله مكان قبض فيه نبيه. قالتا: فلم خرجت عليه ؟ ! قالت: أمر قضي ، و وددت أن أفديه ما على الأرض من شيء. (مسند أبي يعلى 8 /279 -280 تاريخ مدينة دمشق 42/ 394، مجمع الزوائد 9 /112، قال ابن كثير: و هذا منكر جدّاً، و فى الصحيح ما يردّ هذا و الله أعلم. (البداية و النهاية (397/7) نگارنده گوید: قيل: مرتبة الحديث مقبولٌ ، قريب من الحَسَن ، بل لعله حَسَنُ. (سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام علي علیه السلام برواية أهل السنة و الجماعة 140)
2- رواه الزمخشرى في ربيع الابرار 2 /167 و الأبشيهي في المستطرف 242/1.
3- الطبقات الكبرى 2 /263

شعبی نیز می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی جان داد که سر مبارکش در دامان امیرمؤمنان علیه السلام بود. و غسل آن حضرت نیز به دست مبارک علی علیه السلام انجام شد....

شاهد چهاردهم

[925 /19] امیرمؤمنان علیه السلام پس از دفن شبانه فاطمه علیها السلام رو به سوی قبر پیامبر صلی الله علیه و آله نموده و فرمود: السلام عليك يا رسول الله... فَلَقَد و سَّدتْك فيِ ملَحوُدةَ قَبرْكَ، و فَاضَت بيَنْ نحَرْي و صدَرْي نفَسكُ، ف- ﴿ إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴾ [البقرة (2): 156] (1) سلام بر تو ای رسول خدا! من خودم تو را در میان قبرت نهادم ، و تو بر سينه من جان دادی...

شاهد پانزدهم

* در روایت شماره 272 گذشت که: قالت لیلی الغفارية:... ﴿ فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یا عائِشَهُ دَعی لی أخی ؛ فَإِنَّهُ أوَّلُ النّاسِ إسلاماً ، و آخِرُ النّاسِ بی عَهدا عند الموت، و أوَّلُ النّاسِ لی لُقِیّا یَومَ القِیامَهِ ﴾.

پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: برادرم علی را رها کن... او اولین کسی است که به من ایمان آورد و آخرین کسی است که هنگام جان دادن در کنار من خواهد بود و اولین کسی خواهد بود که فردای قیامت با من دیدار می کند

ص: 1466


1- شرح ابن أبي الحديد 10 /265
شاهد شانزدهم

* در روایت شماره 331 گذشت که برخی از صحابه همراهی آن حضرت با پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین لحظات را در ضمن ابیاتی آورده اند که:

و أقرب الناس عهداً بالنبي و من *** جبريل عون له في الغسل و الكفن

شاهد هفدهم

* و در روایت شماره 343 گذشت که در نامه محمد بن ابی بکر به معاویه آمده: تو خود را با علی علیه السلام برابر می دانی در حالی که او وارث پیامبر صلی الله علیه و آله ، وصیّ (و جانشین) او پدر فرزندان او اولین پیرو او ، و کسی است که تا آخرین لحظات در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بود!

شاهد هجدهم

[926 /20] قال سعد: انا دخلنا على رسول الله صلی الله علیه و آله فى اليوم الذي قبض فيه و هو يسارٌ عليّاً [ علیه السلام] ، و لقد خرجت نفس رسول الله صلی الله علیه و آله و هو يسارّه. (1)

سعد بن ابی وقاص در ضمن روایتی می گوید: همان روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنيا رحلت نمود شرفیاب محضر مبارکش شدیم آن حضرت با علی [علیه السلام] مخفیانه صحبت می کرد و در همان حال روح از بدن مبارکش مفارقت نمود

ص: 1467


1- مسند الشاشي 1 /145. سند این روایت نیکو و معتبر است. (رجوع شود به کتاب أسانيد فضائل أمير المؤمنين علیه السلام للشيخ باسم الحلّي 320/1 -321)
شاهد نوزدهم

[927/ 21] در ضمن روایتی - که بخشی از آن ساختگی است ، ولی از باب الزام و بنابر تفکیک در حجیت می توان به آن بر عامّه احتجاج نمود (1)- آمده است: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: سر پیامبر صلی الله علیه و آله (بر دست من و) بین بازو و ذراعم بود، در حالی که سفارش به ،نماز، زکات و (مراعات حال) بردگان می نمود... و دستور به شهادتين: لا إله إلّا الله و أن محمداً عبده و رسوله می داد، جان سپرد. (2)

ص: 1468


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1723 ، پیوست هشتم: «تفکیک در حجیت».
2- عن علي[ علیه السلام ]: إن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لمّا ثقل... فكان رأسه بين ذراعي و عضدي، فجعل يوصي بالصلاة و الزكاة ، و ما ملكت أيمانكم ، قال كذلك.. حتى فاضت نفسه، و أمر بشهادة لا إله إلا الله ، و أن محمداً عبده و رسوله.. حتى فاضت نفسه.... (الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /243 كنز العمال 7 /255 و رجوع شود به البحر الزخار 329/9)

ب) شواهد تبادل اسرار نهانی

اشاره

آثار و اخباری در صحبتهای خصوصی پیامبر صلى الله عليه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام وارد شده که به نحوی مؤید حدیث گذشته امّ سلمه است.

شاهد اول

[928 /22] به سند معتبر از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که روز طائف پیامبر صلى الله عليه و آله امیر مؤمنان علیه السلام را صدا زده و در گوش او مطالبی فرمود، مردم گفتند: نجوی (سخن مخفیانه و در گوشی) پیامبر صلى الله عليه و آله با پسر عمویش طولانی شد. حضرت فرمود: ﴿ مَا انْتَجَيْتُهُ وَلَكِنَّ اللَّهَ انْتَجَاهُ ﴾ يعنی: من با او نجوی نکردم خدا با او نجوی نمود.

ترمذی در سنن و بغوی در مصابیح السنة این حدیث را معتبر و نیکو دانسته اند (1) و در بسیاری از منابع دیگر عامه نیز نقل شده است. (2)

ترمذی می گوید: مراد آن است که خداوند به من دستور داده که با او نجوی (و سخن در گوشی) داشته باشم. (3) و دیگر شارحین نوشته اند: یعنی آن چه را که

ص: 1469


1- سنن الترمذي 303/5 ، مصابيح السّنة 175/4 (دار المعرفة) 451/2 (دار الكتب العلمية)
2- السنة لابن أبي عاصم 584، شرح ابن أبي الحديد 7/ 24 و 9/ 173، ذخائر العقبی 85، الرياض النضرة 3 /170 ، کنز العمال ،599/11، 625 و 13 /139 ، تاریخ بغداد 7/ 414، تاریخ مدينة دمشق 315/42 ، 316، 317، شواهد التنزيل 2/ 325 ، المناقب لابن المغازلي 123، 125 ، أسد الغابة 27/4 ، ذكر أخبار إصبهان 1 /141 ، البداية و النهاية /393/7، مطالب السؤول 91، الفصول المهمة 231/1، ينابيع المودة 1 /183 - 184 و 494/2 ، النهاية لابن الأثير 5 /25 ، لسان العرب ،308/15، تاج العروس 20 /221.
3- و معنى قوله: «و لكن الله انتجاه» ، يقول: إن الله أمرني أن أنتجي معه. (سنن الترمذي 303/5)

من از جانب پروردگار مأمور بودم به نحو نجوی (و در گوشی) به او رساند. (1)

طيبي شارح مشکاة می نویسد: آن مطالب اسراری الهی و اموری غیبی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله علی را مخزن آن قرار داد.(2)

[929 /23] ﴿ و قال امير المؤمنين علیه السلام- في مناشدته يوم الشورى -: فَأُنْشِدُکُمْ بِاللهِ، أَتَعْلَمُونَ أنَّهُ [ صلی الله علیه و آله] نَاجَانِی یَوْمَ الطَّائِفِ دُونَ النَّاسِ، فَأَطَالَ ذَلِکَ فَقُلْتُمْ: نَاجَاهُ دُونَنَا. فَقالَ: «مَا أنَا انْتَجَیْتُهُ؛ بَلِ اللهُ انْتَجَاهُ،» غَیْرِی؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ. ﴾ (3)

روایت قبل به کیفیت های مختلف از جابر نقل شده... فقالوا - أو فقيل له ، أو فقال الناس -: قد طالت مناجاتك... و گونه های دیگر که ذکر آن مناسب است:

[930 /24] لمّا أن كان يوم [غزوة] الطائف خلا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بعلی [علیه السلام] فناجاه طويلاً ، و أبو بكر و عمر ينظران و الناس ، قال: ثم انصرف إلينا ، فقال الناس: قد طالت مناجاتك اليوم يا رسول الله ، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله: «ما أنا انتَجيتُه ، و لكن الله انتجاه». (4)

و في لفظ... و أطال مناجاته ، فرأى الكراهية في وجوه رجال ، فقالوا: قد أطال

ص: 1470


1- المفاتيح في شرح المصابيح 6 /314 -315، شرح مصابیح ابن الرومی 6 /442.
2- شرح الطيبي على المشكاة 12 /2887 و رجوع شود به حاشیه السهارنفوری 2 /477. قال الطيبي: كان ذلك أسرارا إلهية و أمورا غيبية جعله من خرانتها. انتهى قال القاري: ان الظاهر أن الأمر المتناجي به من الأسرار الدنيوية المتعلقة بالأخبار الدينية من أمر الغزو و نحوه (مراجعه شود به مرقاة المفاتيح 3941/9 ، تحفة الأحوذي 159/10 )
3- المناقب لابن المغازلي 119 (چاپ اسلامیه 117).
4- تاريخ مدينة دمشق 42 /316 -317 ، و رجوع شود به 42 /315 ، المعجم الكبير للطبراني 2 /186 ، المناقب لابن المغازلى 123 ، 125 و قریب به همین مضمون در کنز العمال 13 /139 به نقل از جندب بن ناجية ياناجية بن جندب. مرتبة الحديث: حسن ، صحیح لغیره. (سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام علی علیه السلام برواية أهل السنة و الجماعة 278)

مناجاته منذ اليوم.... (1)

و في لفظ آخر: فقال أصحابه: ما أكثر ما يناجيه... (2)

و في لفظ رابع: فقال بعض أصحابه: لقد أطال نجوى ابن عمه....(3)

و فی لفظ خامس: فقال أحد الرجلين: لقد أطال نجواه لابن عمّه ! فلمّا بلغ ذلك النبيّ صلی الله علیه و آله قال صلی الله علیه و آله: ﴿ مَا أَنَا اِنْتَجَیْتُهُ وَ لَکِنَّ اَللَّهَ اِنْتَجَاهُ ﴾.(4)

و في لفظ سادس: فقال له أبو بكر: يا رسول الله، لقد طالت مناجاتك عليّاً منذ اليوم. (5)

و في لفظ سابع: فلحق أبا بكر [أبو بكر ظ] و عمر، فقالا: طالت مناجاتك عليّاً يا رسول الله! قال:﴿ مَا أَنَا اٌناجَیْهُ وَ لَکِنَّ اَللَّهَ اِنْتَجَاهُ ﴾.(6)

از آن چه گذشت معلوم می شود که این فضیلتِ اختصاصی امیر مؤمنان علیه السلام که یقیناً به فرمان خداوند بوده باعث حسّاسیت دیگران شده و واکنش نشان داده اند یعنی نتوانسته اند از اظهار احساسات ناپسند خویش خودداری نمایند؛ لذا لب به اعتراض گشوده و به هم دیگر یا حتی به خود پیامبر صلی الله علیه و آله گفته اند: چقدر سخن مخفیانه شما با علی طول کشید ؟!

ص: 1471


1- تاريخ مدينة دمشق 42/ 316. و في رواية: فانتجاه، و أطال نجواه حتى كره قوم من الصحابة ذلك ، فقال قائل منهم: لقد أطال اليوم نجوى ابن عمه.... (شرح ابن أبي الحديد 173/9)
2- تاريخ مدينة دمشق 315/42 مرتبة الحديث: حسنٌ ، لا بأس به. (سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام علي علیه السلام برواية أهل السنة و الجماعة 281)
3- تاریخ مدينة دمشق 42/ 316.
4- المناقب لابن المغازلي 124 و في رواية الحافظ الاصفهاني (المتوفى 430): فقال أحد الرجلين لآخر: لقد طالت نجواه لابن عمّه ! (ذكر أخبار إصبهان 1 /141)
5- المعجم الكبير 2 /186 ، كنز العمال 13 /139.
6- تاریخ مدينة دمشق 315/42

ملا علی قاری در شرح مشکاة می نویسد: (فقال الناس): أي المنافقون أو عوام الصحابة.(1) یعنی معترضین از منافقین یا عوام صحابه بوده اند !

ولی در برخی از منابع تصریح شده که این معترض چه کسی بوده... !!

شاهد دوم

[931 /25] ﴿ قال رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: صَاحِبُ سِرِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ﴾ (2)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: صاحب سرّ من علی بن ابیطالب است

شاهد سوم

*در روایت شماره 497 گذشت که ابن عباس گفته: بین ما این سخن ردّ و بدل می شد که پیامبر صلی الله علیه و آله هفتاد عهد با علی علیه السلام در میان گذاشت که به هیچ کس دیگری ابراز نفرمود.

شاهد چهارم

[932 /26] روایتی به تعابیر گوناگون نقل شده و ضیاء مقدسی آن را به این عبارت نقل کرده است که امیر مؤمنان علیه السلام در ضمن روایتى فرمود: و أشهد أنّه ممّا كان يُسِرُّ إليّ: « لَتُخْضَبَنَّ هَذِهِ مِنْ دَمِ هَذِهِ » ، يعني لحيته من دم رأسه.(3)

ص: 1472


1- مرقاة المفاتيح 9 /3941 ، تحفة الأحوذي 10 /159.
2- تاريخ مدينة دمشق 42/ 317
3- الأحاديث المختارة 2 /26 حدیث 405 (قال في التعليقة: و إسناده صحیح) و رجوع شود به الأحاديث المختارة 2 /82 حدیث 459 و صفحه 404 حدیث 792 تاریخ مدينة دمشق 376/48

یعنی گواهی می دهم از جمله اسراری که پیامبر صلی الله علیه و آله با من در میان گذاشت آن بود که محاسنم از خون سرم خضاب می گردد.

و عبارت: «ممّا كان يُسِرُّ إلىّ» حاكی از اسرار دیگری است که بیان نشده.

شاهد پنجم

[933 /27] سیوطی در ضمن روایتی معتبر از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده که فرمود: ﴿ عَهِدَ إلَیَّ أن لا أموتَ حَتّی اُؤَمِّرَ ثُمَّ تُخضَبُ هذِهِ ،من هذِهِ ﴾.(1)

یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله با من چنین عهد نمود که من از دنیا نمی روم تا آن که سرکار آیم (و عهده دار خلافت گردم) سپس محاسنم از خون سرم خضاب شود.

* در فضیلت 36: «شقی ترین مردم قاتل علی علیه السلام» روایاتی به معنای دو روایت قبل گذشت.

شاهد ششم

[934 /28] در ضمن روایتی که حاکم و ذهبی حکم به صحت آن کرده اند آمده است: إن ممّا عهد إلىّ النبي صلی الله علیه و آله أن الأُمّة ستغدر بي بعده. (2) از جمله اموری که پیامبر صلی الله علیه و آله قبلاً به من خبر داد آن بود که امت پس از آن حضرت به من نیرنگ زده و پیمان شکنی خواهد نمود.

ص: 1473


1- جامع الأحاديث 16 /281 ثم قال: رجاله ثقات.
2- المستدرك 3 /140. و في رواية:... سمعت عليّاً [علیه السلام] يقول - على المنبر -: و الله لعهد النبيّ الأميّ إليّ أن الأمة ستغدر بي. قال البزار: و هذا الحديث قد رواه غير واحد عن ، حبيب ، عن ثعلبة ، عن على [ علیه السلام] ، فطر بن خليفة و غيره. (البحر الزخار 3/ 91 )

نکته ای که در این روایت نهفته استفاده از تعبیر «عهد» و «ممّا» است. از موارد کاربرد لفظ «عهد» جایی است که متضمّن وصیّت و سفارشی بوده و یا در آن مورد شرط و تعهدی در کار باشد

و لفظ «ممّا» که ترکیبی از «ِمن» و «ما» است مفید معنای «بعض» است یعنی این یکی از عهد های آن حضرت است و موارد دیگری نیز وجود داشته که در این روایت متعرّض آن نشده اند. در کلام عسقلانی نیز اعتراف به این حقیقت دیده می شود.(1)

تأیید شاهد ششم

[935 /29] عن علي بن أبي طالب [علیه السلام] ، قال: و الله إنه لعهد النبي الأميّ صلی الله علیه و آله: ﴿ أنَّ الاُمَّهَ سَتَغدِرُ بِکَ بَعدی﴾. (2)

و في لفظ: إن ممّا عهد إليّ رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿ أنَّ الاُمَّهَ سَتَغدِرُ بِکَ بَعدی﴾.(3)

ص: 1474


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1485.
2- قال البوصيري (المتوفى 840): رواه أبو بكر بن أبي شيبة بإسناد حسن. (اتحاف الخيرة المهرة 200/7 ، و رجوع شود به البحر الزخار 3 /91 ، المطالب العالية لابن حجر 378/8 (طبعة دار الكتب العلمية، بيروت ) البداية و النهاية 244/6 و 360/7 ، کنز العمال 297/11، 617؛ مجمع الزوائد 137/9 ، تاریخ مدينة دمشق 447/42 - 448 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطى 2 /138 ، سبل الهدى و الرشاد 10 /150.
3- تاریخ مدينة دمشق 42 /448 ، البداية و النهاية 7 /360 ، دلائل النبوة 6 /440 قال البيهقي: فإن صح هذا فيحتمل أن يكون المراد به - والله أعلم - في خروج من خرج عليه في إمارته ، ثم في قتله. (دلائل النبوة 440/6 ) بخاری در مورد ثعلبة بن يزيد راوی این حدیث اشکال کرده و گفته: في حديثه نظر ، لا يتابع في حديثه. (التاريخ الكبير 2 /174 ، تهذيب الكمال 4 /399) نگارنده گوید: ابن حبان او را در الثقات 98/4 ذکر کرده و نسائی در مسند علی علیه السلام او را توثیق نموده (تهذيب الكمال 399/4 )و ابن عدی گفته: من در روایاتش حديث منکری ندیده ام. (میزان الاعتدال 371/1) اما این که بخاری گفته: لا يتابع في حديثه. پاسخش آن است که عقيلي گفته: «ان هذه الأمة ستغدر بي» ، و قد روي هذا من غير هذا الوجه بأسانيد تقارب هذا. (ضعفاء العقیلی 9/4) و اسناد متعدد و معتبر آن را در شماره های 934 - 936 ملاحظه فرمودید. و قال الندوي: الحديث صحيح ، رجال الدولابي [الكنى و الأسماء 1 /104 طبعة حيدرآباد] لهذا الحديث ثقات. (سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام علي علیه السلام برواية أهل السنة و الجماعة 323 - 324 به نقل از نبؤات الرسول صلی الله علیه و آله للندوي 111)

و في لفظ ثالث: إن ممّا عهد إليّ النبي صلى الله عليه و اله أن الأمة ستغدر بي من بعده (1)

امیر مؤمنان علیه السلام سوگند یاد نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: مردم پس از من به تو خیانت کرده و پیمان شکنی خواهند کرد.

بسیاری از راویان حدیث این روایت را نقل کرده اند. (2)

[936 /30] در روایتی که حاکم و ذهبی حکم به صحت آن کرده اند آمده:

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: قال لي رسول الله صلى الله عليه و اله: ﴿ إِنَّ اَلْأُمَّهَ سَتَغْدِرُ بِکَ بَعْدِی وَ أَنْتَ تَعِیشُ عَلَی مِلَّتِی وَ تُقْتَلُ عَلَی سُنَّتِی مَنْ أَحَبَّکَ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَکَ أَبْغَضَنِی وَ أَنَّ هَذِهِ سَتُخْضَبُ مِنْ هَذَا ﴾ يعني لحيته من رأسه.(3)

یعنی پیامبر صلى الله عليه و اله به من فرمود: پس از من ، امت به تو نیرنگ خواهد زد. حیات تو بر دین و آیین من خواهد بود و در حالی که بر سنّت و روش من ثابت قدم هستی کشته می شوی کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هركس بغض و کینه تو را به دل داشته باشد مرا مبغوض داشته است.

سپس اشاره فرمود که محاسن تو از خون سرت خضاب خواهد شد.

ص: 1475


1- المستدرك 140/3، كنز العمال 297/11 (به نقل از ابن ابی شیبه حارث، بزار، مستدرک، بیهقی)
2- شرح ابن أبي الحديد 107/4 و 45/6.
3- المستدرك 3/ 142 - 143.

[1937 /31] در روایت دیگری که حاکم نیشابوری (متوفی 405) و ذهبی (متوفی 748) آن را بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح دانسته اند آمده است: ﴿ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آله و سَلَّمَ لِعَلِیٍّ [علیه السلام]: «أَمَا إِنَّکَ سَتَلْقَی بَعْدِی جَهْدًا» قَالَ: فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی؟ قَالَ: «فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِکَ ﴾ (1) یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت امیر علیه السلام فرمود: پس از من به زحمت می افتی (و از امت رنج فراوان خواهی دید) ، علی علیه السلام عرض کرد: دینم سالم خواهد ماند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری، با دینی سالم

[938 /32] ﴿ عن علي بن أبي طالب [علیه السلام]، قال: بَیْنَما رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله آخِذٌ بِیَدی، وَ نَحْنُ نَمْشی فی بَعْضِ سکَکِ المَدینَهِ، إذْ أتَیْنا عَلی حَدیقَهٍ، فَقُلْتُ: یا رَسولَ اللهِ، ما أحْسَنَها مِنْ حَدیقَهٍ! قالَ: «لَکَ فی الجَنَّهِ أحْسَنُ مِنْها». ثُمَّ مَرَرْنا بِاُخْری فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ، ما أحْسَنَها مِنْ حَدیقَهٍ! قالَ: «لَکَ فِی الْجَنَّهِ أحْسَنُ مِنْها». حَتَّی مَرَرْنا بِسَبْعِ حَدائِقَ، کلُّ ذلِکَ أقُولُ: ما أحَسْنَهَا! وَ یَقُوُل: «لَکَ فِی الجَنَّهِ أحْسَنُ مِنْها».فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّریقُ اعْتَنَقَنی، ثُمَّ أجْهَشَ باکِیاً. قالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ، مَا یُبْکیکَ؟ قالَ: «ضَغائِنُ فی صُدُورِ أقْوامٍ لا یُبْدُونَها لَکَ إلّا مِنْ بَعْدی».

قالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ، فی سَلامَهٍ مِنْ دینی؟ قالَ: «فی سَلامَهٍ مِنْ دینِکَ.﴾ (2)

ص: 1476


1- المستدرك 3 /140 ، کنز العمال 617/11 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي 2 /138، سبل الهدى و الرشاد 10 /150.
2- مسند أبي يعلی 1 /427 و مراجعه شود به کشف الأستار 3 /183. در تعليقه المطالب العالية لابن حجر ، تحقیق عبدالله بن ظافر بن عبد الله الشهري 16 /105 (طبع الرياض) شواهدی برای آن ذکر کرده و گفته: بمجموع هذه الشواهد يرتقي إلى درجة الحسن لغيره. نگارنده گوید: این روایت که معروف به «روایت حدائق سبعه» است، با کمی اختلاف و زیاده و نقصان در مصادر فراوان آمده به عنوان نمونه مراجعه شود به المعجم الكبير للطبرانی 11 /60 -61، معجم الصحابة للبغوي ،365/4 تاريخ بغداد ،394/12 تاريخ مدينة دمشق 322/42، 323، 324، الرياض النضرة 184/3، المناقب للخوارزمي 65 جواهر المطالب 230/1، مجمع الزوائد 9 /118 ، مختصر زوائد مسند البزار لابن حجر 2 /313 شماره 1922 ، کنز العمال 13 /176 ينابيع المودة 1 /134. بوصیری در اتحاف الخيرة المهرة 207/7 گفته: رواه الحاكم و صححه البته حاكم ذیل آن را ذکر نکرده و فقط صدر روایت را این گونه نقل كرده: عن أبي عثمان النهدي، قال: إن علياً رضی الله عنه [علیه السلام] قال: بينما رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آخذ بيدي - و نحن في سكك المدينة - إذ مررنا بحديقة ، فقلت: يا رسول الله ما أحسنها من حديقة ، قال: «لك في الجنة أحسن منها». (المستدرك 3 / 139 حاکم و ذهبی آن را صحیح دانسته اند) و نیز مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام لأحمد بن حنبل 273 شماره 231 ، فضائل الصحابة الأحمد بن حنبل 2/ 809 شماره 1109 (طبعة دار ابن الجوزى ، الرياض)، وصى الله ابن محمد عباس در تعلیقه اش نیز حکم به صحت آن نموده است.

و في رواية: قال صلی الله علیه و آله: ﴿ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ قَوْمٍ لاَ یُبْدُونَهَا لَکَ حَتَّی یَفْقِدُونِی﴾ ، فقال علي علیه السلام: يا رسول الله ، أفلا أضع سيفي على عاتقي فأبيد خضراءهم ! قال: «بل تصبر»، قال: فإن صبرت ! قال: «تلاقى جهداً»، قال: أفي سلامة من ديني ؟ قال: «نعم» ، قال: فإذاً لا أبالي.(1)

خلاصه آن که پیامبر صلی الله علیه و آله با امیرمؤمنان علیه السلام دست در دست یک دیگر نهاده و در کوچه های مدینه قدم می زدند به باغ و بستانی رسیدند، امیر مؤمنان علیه السلام عرضه داشت: بستان زیبایی است! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تو بهتر از آن را در بهشت داری»، این مطلب هفت بار تکرار شد پس از آن ، در مکانی خلوت پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان علیه السلام را در آغوش کشید و شروع کرد به گریه کردن! علی علیه السلام عرض کرد: چه چیز شما را به گریه آورده؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گروهی از تو کینه ها در دل دارند و آشکار نخواهند کرد تا آن که من از دنیا بروم.»

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله به آن حضرت دستور صبر داده و بشارت داد که دینت سالم خواهد ماند.

ص: 1477


1- شرح ابن أبي الحديد 4/ 107 - 108
چند نکته مهم دربارۀ شاهد ششم و روایات پس از آن
نکته اول: تعیین وظیفه !

برخی از این روایات جنبۀ اخباری داشته و برای آگاهی از آینده است ولی برخی دیگر علاوه بر اطلاع از احوال و اوضاع آینده جهت انشایی نیز داشته و وظیفۀ امیرمؤمنان علیه السلام را در آن شرایط بیان کرده اند مانند فرمایش: «بل تصبر» در روایت گذشته و روایاتی که در پاورقی آمده است.(1)

ص: 1478


1- رجوع شود به دفتر سوم ، صفحه 1010 - 1025: روایات عهد و فرمان به مبارزه با ناکثین، قاسطین و مارقین، شماره های 702 - 726 و صفحه 1065 - 1071 ، روایات شماره 783 - 789. در روایت شماره 721 گذشت: قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلى علیه السلام: «إن الله قد كتب عليك جهاد المفتونين ، كما كتب علىّ جهاد المشركين.... فكن جليس بيتك حتى تقلّدها فإذا قلّدتها جاشت عليك الصدور، و قلّبت لك الأمور ، تقاتل حينئذ على تأويل القرآن، كما قاتلت على تنزيله، فليست حالهم الثانية بدون حالهم الأولى». و در روایت شماره 723: قال رسول الله صلی الله علیه و آله «... و تجاهد أُمتى على كل من خالف القرآن ممن يعمل في الدين بالرأي ، و لا رأي في الدين ، إنما هو أمر من الربّ و نهيه». صفحه 1030 ، روایت 728 به سند معتبر گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «در آینده بین تو و عایشه حادثه ای اتفاق می افتد... و در ادامه فرمان داد که: « إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها یعنی: هرگاه این واقعه رخ داد عایشه را به پناهگاهش بازگردان» و در روایت معتبر شماره 729 پیامبر صلی الله علیه و آله از خروج برخی از همسرانش خبر داد ، عایشه خنده اش گرفت، پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: «ببین حمیرا ، تو آن زن نباشی» ! سپس به امیرمؤمنان علیه السلام فرمان مدارا با او را داده و فرمود: «إن ولّيت من أمرها شيئاً فارفق». و رجوع شود به دفتر سوم صفحه 1293 - 1305 ، نکته های اول و سوم و صفحه 1328 روایت شماره 850 که آخر همین بخش به عنوان شاهد نهم خواهد آمد. و نیز رجوع شود به همین دفتر، صفحه 1480 - 1481 ، روایات شماره 939 - 942 و بیان ابن حجر عسقلانی که صفحه 1484 - 1485 به عنوان شاهد هفتم خواهد آمد. و روي عن علي علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «إنها ستكون فتن [فتنة] و سيحاجّ [و ستحاجّ] قومك»، قلت: يا رسول الله، فما تأمرني ؟ قال: «اتبع الكتاب» أو قال: «احكم بالكتاب». (المعجم الأوسط للطبراني 2 /29 -30 ، المعجم الصغير للطبراني 2/ 78 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي ،2 /138 ، كنز العمال 11 /291 - 292 ، سبل الهدى و الرشاد 10 /151)

لذا امیرمؤمنان علیه السلام تمام برنامه اش را مطابق دستور الهی دانسته و می فرماید:

من گمراه نگشته و دیگران را نیز گمراه نکرده ام و آن چه با من در میان گذاشته شده و بر آن عهد بسته ام فراموش ننموده ام. من راه و روش روشنی را می پیمایم که پروردگارم برای پیامبر صلی الله علیه و آله و آن حضرت برای من به روشنی بیان فرموده است. هر کس خواهد از من پیروی کند هر کس خواهد مرا رها نماید.(1)

نکته دوم: دین سالم!

این مطلب در روایات متعدد آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام بشارت داد که: «دین تو سالم خواهد ماند».(2)

و یا فرمود: «حیات تو بر دین و آیین من خواهد بود و در حالی که بر سنّت و روش من ثابت قدم هستی کشته می شوی» (3)

و روشن است که معنا ندارد هم امیرالمؤمنین علیه السلام دینش سالم باشد هم کسی که با آن حضرت مبارزه می کند و می خواهد آن حضرت را به قتل برساند و...!!

ص: 1479


1- مراجعه شود به المعيار و الموازنة 61 ، تاريخ مدينة دمشق 42 /33، 396، 534 ، شرح ابن أبي الحديد 265/1 و 5/ 249 ، کنز العمال 13 /164.
2- در روایت معتبر از المستدرك 3 /140 ، كنز العمال 617/11 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي 2/ 138 ، سبل الهدى و الرشاد 10 /150 گذشت.
3- در روایت معتبر از المستدرك 3/ 142 -143 گذشت.
نکته سوم: تشخیص پیمان شکنی امت!

نکته دیگر آنکه پیمان شکنی امت - در این روایت (شاهد ششم) و احادیث مشابه - چه بود ؟! گر چه مطلب برای اهلش روشن است ولی در برخی از روایات عامه نیز به آن تصریح شده است.

[939 /33] ﴿ روى ابن الاثير ، عن علی [علیه السلام]، قال: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «یَا عَلِیُّ، إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَهِ اَلْکَعْبَهِ تُؤْتَی وَ لاَ تَأْتِی فَإِنْ أَتَاکَ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمُ فَسَلَّمُوا الیکَ - یعنی الخلافة- فاقْبَلْ مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ یَأْتُوکَ فَلاَ تَأْتِهِمْ حَتَّی یَأْتُوک﴾.يعنى: پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی تو به منزله کعبه هستی که دیگران باید به دنبال تو آیند نه آن که تو به دنبال آن ها بروی. اگر این قوم خلافت را تسلیم تو کردند بپذیر وگرنه صبر کن تا خودشان نزد تو آیند.(1)

[940 /34] ﴿ و روى أحمد و البخاري ، عن علي [علیه السلام] ، قال: قال رسول الله صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّهُ سَیَکُونُ اخْتِلافٌ وأمْرٌ -أو أمر- فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أنْ تَکُونَ السِّلمَ فَافْعَلْ ﴾.(2)

پیامبر صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در آینده اختلافات و اموری پیش می آید در حدّ امکان رفتار مسالمت آمیز داشته باش.

[941/ 35] و روى الزبير بن بكار في الموفقيات ، قال: لمّا بايع بشير بن سعد أبا بكر و ازدحم الناس على أبي بكر فبايعوه مرّ أبو سفيان بن حرب بالبيت الذي فيه

ص: 1480


1- أسد الغابة 4 /31.
2- قال البخاري ، قاله لي محمد بن أبي بكر ، عن فضيل بن سليمان، عن محمد بن أبي يحيى عن اياس. ( التاريخ الكبير 1 /440 -441). مسند أحمد 90/1، كتاب السنة لعبد الله بن أحمد حنبل 545/2 شماره 1264، تفسیر ابن کثیر 2/ 335. قال الهيثمي: رواه عبد الله و رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 7/ 234) احمد محمد شاکر نیز در تعلیقه مسند أحمد 1 /469 شماره 695 (طبعة دار الحديث ، القاهرة) گفته: إسناده صحيحٌ.

علي بن أبي طالب علیه السلام فوقف و أنشد:

بنی هاشم لا تطمعوا الناس فيكم *** و لا سيما تيم بن مرة أو عدی

فما الأمر إلّا فيكم و إليكم *** و ليس لها إلّا أبو حسن علي

أبا حسن فاشدد بها کفّ حازم *** فإنك بالأمر الذي يرتجى ملي

و أيّ امرئ يرمي قصيا و رأيها *** منيع الحمى و الناس من غالب قصي

﴿ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لِأَبِی سُفْیَانَ: إِنَّکَ تُرِیدُ أَمْراً لَسْنَا مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَهْداً فَأَنَا عَلَیْهِ ﴾ (1)

ابوسفیان با خواندن اشعاری می خواست بنی هاشم و بویژه امیرالمؤمنین علیه السلام را تحریک به درگیری و مبارزه با ابوبکر نماید حضرت به او فرمود: ما از آن چه تو دنبال آن هستی بیگانه ایم، پیامبر صلی الله علیه و آله با من عهدی بسته که من بر استوار و به آن وفا دارم.

[942 /36] و روي عن الفضل بن العباس أنه قال - في ضمن كلام له -: و إنّا لنعلم أنّ عند صاحبنا عهداً هو ينتهي إليه (2). فضل بن عباس در ضمن سخنی خطاب به مخالفان گفت: ما می دانیم که نزد صاحب ما - یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام- عهد و برنامه ای است [از جانب خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله] که بر طبق آن عمل می نماید.

مستفاد از این روایات آن است که: پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان می دهند که در اختلافی که بین امت واقع می شود در حدّ امکان رفتار مسالمت آمیز داشته باشد.

ص: 1481


1- شرح ابن أبي الحديد 6 /17 - 18 به نقل از زبیر بن بکار در الموفقیات
2- شرح ابن أبی الحدید 6 /21 به نقل از زبیر بن بکار در الموفقیات.

این روایات بر وظیفۀ حضرت پس از رحلت و شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارد به چند قرینه:

الف) در روایات شماره 934 - 936 گذشت که: إِنه لَعَهد النبي الأميّ صلی الله علیه و آله «ان الأمة ستغدر بك بعدي». و في لفظ: إن ممّا عهد إلى النبي صلی الله علیه و آله أن الأمة ستغدر بي من بعده. پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد که امت پس از آن حضرت به من نیرنگ زده پیمان شکنی خواهد نمود. « بعدي و یا بعده» در این روایات - و هم چنین روایات پس از آن - مانند «بعدی» در روایات: « وَ هُوَ وَليُّ كُلِّ مؤمن بعدي» ، «و هو وليّكم بعدي» و «أولى الناس بكم [وليّكم] بعدي» است. بدین معنا که نیرنگ و پیمان شکنی از هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شروع شده و تا آخر عمر امیرمؤمنان علیه السلام ادامه خواهد داشت. و البته مخالفان تأکید بر تضعیف یا توجیه این روایات دارند و پذیرفتن آن برایشان دشوار آمده و وجه آن نیز روشن است !! (1)

ب) بنابر روایت ابن اثیر، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی تو به منزله کعبه هستی که دیگران باید به دنبال تو آیند... اگر این قوم خلافت را تسلیم تو کردند بپذیر وگرنه صبر کن تا خودشان نزد تو آیند.

ج) بنابر روایت زبیر بن بکار امیر مؤمنان علیه السلام به ابوسفیان می فرماید: «من تابع پیمان پیامبر صلی الله علیه و آله هستم و معلوم است که حضرت در آن جا سکوت فرمود.

د) با توجه به روایاتی که در تأیید مبارزات امیرالمؤمنین علیه السلام گذشت، (2) وظیفه آن حضرت پس از خلافت ظاهری، مبارزه با مخالفین (ناکثین، قاسطين و مارقین) بود ، پس امر به رفتار مسالمت آمیز مربوط به جریان سقیفه است

ص: 1482


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1474 پاورقی 3
2- رجوع شود به دفتر سوم صفحه 1010: «عهد و فرمان به مبارزه با ،ناکثین ، قاسطين و مارقين.»

و تفاوت وظیفه آن حضرت در این دو برهه از ز زمان ناشی از تفاوت شرایط بوده است؛ زیرا در جریان سقیفه ، حضرت نیروی کافی برای مبارزه نداشت ولی پس از خلافت ظاهری اعوان و انصار فراوان پیدا کرده بود.

البته برخی از مخالفین - به جهت انکار نصّ در خلافت - ادعا کرده اند:

کسی مانند علی رضی الله عنه [علیه السلام] با توجه به شجاعت و صلابتش در دین و وجود یاران فراوان و همراهی بیشتر مهاجرین وانصار و بزرگان صحابه ممکن نیست که از حقّ مسلّم خودش چشم پوشی کرده و تسليم خلافت ضعیفی تهی دست و بی یار و یاور - يعنى ابوبكر - گردد اگر نصیّ در کار بود با آن ها مبارزه می کرد همان گونه که پس از خلافت ظاهری با تمام قوا در برابر مخالفانش ایستاد و بسیاری از آنان را نابود کرد و حمایت از دین را بر تقیه ترجیح داد (1)

اشکال

ادعای وجود یاران فراوان برای آن حضرت، ادعایی بی اساس است که - گذشته از روایات پیمان شکنی امت - واقعیت تاریخ برخلاف آن شهادت می دهد. اگر امیرالمؤمنین علیه السلام یاران فراوان داشت چگونه آن حضرت را مجبور به بیعت با ابوبکر نمودند ؟!

چرا در خطبه شقشقیه فرمود:... و طفقت أرتئي بين أن أصول بيد جذّاء أو أصبر

ص: 1483


1- قال:التفتازاني... و أن مثل علي رضی الله عنه [علیه السلام] - مع صلابته في الدين و بسالته و شدّة شكيمته و قوة عزيمته و علوّ شأنه و كثرة أعوانه و كون أكثر المهاجرين و الأنصار و الرؤساء الكبار معه - قد ترك حقّه و سلّم الأمر لمن لا يستحقّه من شيخ من بني تيم ضعيف الحال، عديم المال، قليل الأتباع و الأشياع، و لم يقم بأمره و طلب حقّه كما قام به حين أفضى النوبة إليه، و قاتل من نازعه بكلتا يديه حتى فني الخلق الكثير و الجمّ الغفير و آثر على التقية الحمية في الدين و العصبية للإسلام و المسلمين... ( شرح المقاصد 5 /260 و رجوع شود به 258/5)

على طخية عمياء... فرأيت أنّ الصبر على هاتا أحجى... أرى تراثي نهباً...

چرا شب ها حضرت زهرا علیها السلام را بر مرکبی سوار می نمود و دستان حسن و حسین علیهما السلام را می گرفت و خانه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را دقّ الباب می نمود و حق خویش را بدان ها یاد آور می شد و آنان را به یاری می طلبید؛ لیکن پاسخ می شنید کار از کار گذشته و ما با ابوبکر بیعت کرده ایم؛ چرا زودتر ما را نخواندی؟! حضرت می فرمود: آیا جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله را بر زمین نهاده و به نزاع در خلافت بر می خاستم؟! و برخی وعده یاری می دادند، ولی به عهد خود وفا نکردند. (1) در اثری دیگر به صورت گسترده به این موضوع پرداخته ایم. (2)

شاهد هفتم

ابن حجر عسقلانی روایت پیامبر صلی الله علیه و آله در وصف خوارج را نقل کرده که:

[943 /37] ﴿... یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ كَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ... آیَتُهُمْ رَجُلٌ إِحْدَی یَدَیْهِ- أَوْ قَالَ: ثَدْیُهُ - مِثْلُ ثَدْیِ اَلْمَرْأَهِ - أَوْ قَالَ: مِثْلُ اَلْبَضْعَهِ تَدَرْدَرُ - یَخْرُجُونَ عَلَی حین فِرْقَهٍ مِنَ اَلنَّاس»

قَالَ أَبُو سَعِیدٍ أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ هَذَا مِنَ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً [عَلَیْهِ السَّلاَمُ] قَتَلَهُمْ وَ أَنَا مَعَهُ ﴾ (3)

ص: 1484


1- رجوع شود به الامامة و السّياسة ،19/1 ، شرح ابن أبي الحديد: 47/2 و 13/6 و 14/11 و 18/ 39، دائرة المعارف لفريد و جدي 759/3 موسوعة آل النبى علیهم السلام لعائشة بنت الشاطي 614، تراجم سيدات بيت النبوة 613 - 614 ، فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و لعمر أبو النصر 117 - 118 ، السيدة فاطمة الزهراء علیها السلام لدكتر بيّومى مهران 137 الصديق أبو بكر لمحمد حسین هیکل 65، أهل البيت علیهم السلام لتوفيق أبو العلم 167 ، و علام النساء لكحاله 114/4.
2- رجوع شود به الهجوم على بیت فاطمه علیها السلام بویژه صفحه 158 - 159 روایت های 6 - 7، و صفحه 446 - 450، 452 - 458، ترجمه اش هجوم به خانه صدیقه طاهره علیها السلام170 -172 ، 175 -180.
3- صحيح البخاري 52/8 - 53 ، و مراجعه شود به صحيح البخاري 4 /179 و 7/ 111، صحیح مسلم 112/3 - 113 و...

عسقلانی پس از گزارش های متعدد درباره «ذوالثدية» می نویسد:

در این حدیث - غیر از فواید گذشته - منقبت عظیمی برای علی علیه السلام وجود دارد و اثبات می کند که او امام بر حقّ بوده او در جنگ با اهل جمل و صفین و غیره مبارزاتش صحیح و درست بوده است

طرق متعدد این حدیث - يعنى حديث «ذو الثدية» - مشتمل بر مطالب فراوانی است که علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله فرا گرفته چه درباره خوارج و چه غیر آنان این مطلب از علی علیه السلام ثابت است که پیشاپیش خبر داد که در آینده شقی ترین افراد او را به قتل می رسانند ، و همان گونه که فرموده بود اتفاق افتاد و مطالب فراوان دیگر. (1)

شاهد هشتم

پیش از این گذشت که در روایات اهل تسنن - با الفاظ و تعابیر مختلف - نقل شده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله از من پیمان گرفت که با ناکثین و قاسطین و مارقین مبارزه نمایم. (2)

ص: 1485


1- و في هذا الحديث من الفوائد غير ما تقدّم منقبة عظيمة لعلي [علیه السلام] ، و أنه كان الإمام الحقّ ، و أنه كان على الصواب في قتال من قاتله في حروبه في الجمل و صفّين و غيرهما... اشتملت طرق هذا الحديث على أشياء كثيرة كان عنده عن النبي صلی الله علیه و آله ، علم بها ممّا يتعلق بقتال الخوارج و غير ذلك ممّا ذكر ، و قد ثبت عنه أنه كان يخبر بأنه سيقتله أشقى القوم ، فكان ذلك في أشياء كثيرة ! (فتح الباري 12 /266) و قال ابن الأثير: و لعلي [علیه السلام ] في قتال الخوارج و غيرها آيات مذكورة في التواريخ ، قد أتينا على ذكرها في الكامل في التاريخ. (أسد الغابة 4 /33)
2- رجوع شود به عنوان «عهد و فرمان به مبارزه با ناکثین، قاسطین و مارقین» صفحه 1010.

و در روایت شماره 111 مطلب به صورت واضح بیان شده که:

قال على بن ربيعة: سمعت عليّاً علیه السلام على المنبر و أتاه رجل ، فقال: يا أمير المؤمنين! ما لي أراك تستحلّ [تستحيل] الناس استحالة [استحلال] الرجل إبله؟ أبعهد من رسول الله صلی الله علیه و آله أو شيئا رأيته ؟ قال: «والله ! ما كَذَبتُ و لا كُذِبتُ ، و لا ضللتُ وَ لا ضُلَّ ، بل عهد من رسول الله صلی الله علیه و آله عهده إليّ ﴿ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى﴾ [طه (20): 61]، عهد إلىّ النبي صلی الله علیه و آله أن أقاتل الناكثين و القاسطين و المارقين »

شاهد نهم

در ضمن روایت شماره 850 گذشت که اُم سلمه وارد منزل شد ، دید پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام آهسته و در گوشی با یک دیگر صحبت می کنند، اميرالمؤمنین علیه السلام می پرسید: پس من انجام دهم، کار را تمام کنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: «آری».

پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله - در ضمن کلامی - فرمود: «جبرئیل از جانب خدا فرمانی برای من آورده بود که به علی سفارش کنم پس از من آن را انجام دهد. من بین آن دو بودم ، جبرئیل در جانب راست من و علی در جانب چپ من قرار گرفته بود. جبرئیل دستور داد که من به علی فرمان دهم و آن چه را تا روز قیامت اتفاق می افتد برای او بیان نمایم»

ص: 1486

38

38- على علیه السلام تنها وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

اهمیت وصیت در دین اسلام قابل انکار یا تشکیک نیست. همان گونه که هر کسی نسبت به آینده بازماندگان خویش نگران است و از صلاح اندیشی های لازم برای آن ها دریغ ندارد ، قطعاً خدا هم برای آینده امت پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله برنامه ای داشته ، و آن حضرت آن را به مردم ابلاغ فرموده است (1).

[1/944] ﴿ عن أبي أيوب الأنصاري:ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال لفاطمة رضي الله عنها [علیها السلام]: « أما عَلِمتِ أنَّ اللّهَ عزَّوجَلَّ اطَّلَعَ إلی أهلِ الأَرضِ فَاختارَ مِنهُم أباکِ فَبَعَثَهُ نَبِیّا ، ثُمَّ اطَّلَعَ الثّانِیَهَ فَاختارَ بَعلَکِ ، فَأَوحی إلَیَّ ، فَأَنکَحتُهُ وَاتَّخَذتُهُ وَصِیّا ﴾ (2)

ص: 1487


1- قال القاضي عياض (المتوفى (544): و ينظر فيما يحتاج إليه من وصية فيمن يخلفه أو أمر يعهده، و هذا نبينا صلی الله علیه و آله و المغفور له ما تقدّم و ما تأخّر... و أوصى بالثقلين بعده: كتاب الله و عترته ، و بالأنصار عيبته ، و دعا إلى كتب كتاب لئلا تضلّ أمّته بعده إمّا في النصّ على الخلافة أو الله أعلم بمراده [!!!] ثم رأى الإمساك عنه أفضل و خيراً. (الشفا بتعريف حقوق المصطفى صلی الله علیه و آله 2 /209 ، و تبعه الصالحي (المتوفى 942) في سبل الهدى و الرشاد 19/12) در پیوست 7: «نیاز به نص و انکار آن» توضیح بیشتری در این زمینه خواهد آمد.
2- المعجم الكبير 4 /171 -172 و رجوع شود به المناقب لابن المغازلي 106 ، المناقب للخوارزمي 290 ، الفصول المهمة لابن الصباغ 2 /1113 - 1114 نقلاً عن الدار قطني صاحب الجرح و التعديل عن أبي سعيد الخدري.

و في لفظ: «ان الله تعالى اطلع اطلاعة إلى أهل الأرض فاختارني منهم فبعثني نبياً مرسلاً ثم اطّلع اطلاعة فاختار منهم بعلك فأوحى إليّ أن أزوجّه إياك و أتخذه وصياً». (1)

ابو ایوب انصاری نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: مگر نمی دانی که خداوند تعالی توجهی به اهل زمین نمود و از میان آنان پدرت را انتخاب نموده و او را به پیامبری مبعوث فرمود ، پس از آن دیگر بار توجهی به آنان نموده و از بین آنان شوهرت را برگزید و به من وحی فرمود که تو را به ازدواج او در آورم و او را وصی خویش قرار دهم.

[2/945] طبرانی به سند صحیح نقل کرده است که هنگام احتضار پیامبر صلی الله علیه و آله، صفیه همسر آن حضرت عرض کرد: ای پیامبر خدا، هر یک از همسران تو خانواده ای دارند که پناهش باشد ولی شما خانواده مرا [ که از یهودیان خیبر بودند] از من دور کرده ای اگر برای شما اتّفاقی افتاد (و از دنیا رفتی) من چه کنم (و به چه کسی پناه برم)؟ حضرت فرمود: به علی بن ابی طالب (رجوع نما).(2)

[3/946] نظیر همین روایت را بوصیری به نقل از ابن ابی شیبه به سند صحیح نقل کرده و در آن آمده است: صفیه پرسید: سفارش مرا به چه کسی می فرمایی؟ فرمود: «أوصي بكِ إلى علي» يعنى: به علیّ بن ابی طالب. (3)

ص: 1488


1- المناقب للخوارزمي 112، ينابيع المودة 1 /240 و 3/ 269.
2- عن ذؤيب: إن النبي صلی الله علیه و آله لمّا حضر قالت صفية: يا رسول الله لكل امرأة من نسائك أهل تلجأ إليهم ، و إنك أجليت أهلي، فإن حدث حدثٌ فإلى من ؟ قال: «إلى علي بن أبي طالب». (المعجم الكبير 4 /230).
3- روى البوصيري ، عن صفية ، قالت: قمت إلى النبي صلی الله علیه و آله فقلت: إنه ليس من أزواجك إلّا لها قرابة و عشيرة ، فإلى من توصي بي؟ قال: «أوصي بك إلى على». رواه أبو بكر بن أبي شيبة بسند صحيح. (اتحاف الخيرة المهرة 199/7).

اعتبار سند روايات وصيت

هیثمی درباره روایت اول می نویسد: این روایت را طبرانی با اسناد متعدد نقل کرده که یکی از آن سند ها معتبر و نیکو است.(1)

روایت دوم را هیثمی در باب وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده و سند آن را صحیح دانسته است.(2)

روایت سوم را بوصیری از ابن ابی شیبه نقل و حکم به صحت سند آن کرده است ، چنان که در پاورقی گذشت

تأليف مستقل

خاصّه و عامّه در وصی بودن امیرمؤمنان علیه السلام تألیف مستقل دارند، برخی با نام إثبات الوصیة و برخی با نام های دیگر ، مانند العقد الثمين في إثبات وصاية أمير المؤمنين علیه السلام اثر قاضی شوکانی (3)

ص: 1489


1- قال الهيثمي: رواه الطبراني ، و له في الصغير عن أبي أيوب أيضاً... رواه بأسانيد و أحدها حسن. (مجمع الزوائد 253/8)
2- باب فيما أوصى به رضی الله عنه [علیه السلام]: ثم قال: رواه الطبراني ، و رجاله رجال الصحيح. (مجمع الزوائد 9 /112 -113 ، و مراجعه شود به فیض القدیر (473/4)
3- قال: اعلم أنّ جماعة من المبغضين للشيعة عدّوا قولهم: إنّ عليّاً علیه السلام وصيّ لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من خرافاتهم، و هذا إفراط و تعنّت يأباه الإنصاف و كيف يكون الأمر كذلك و قد قال بذلك جماعة من الصحابة كما ثبت في الصحيحين أنّ جماعةً ذكروا عند عائشة أن علياً وصي، و كما في غيرهما، و اشتهر الخلاف بينهم في المسألة و سارت به الركبان! ( الحق المبين في تخريج أحاديث العقد الثمين40 -41 )

میرزا نجم الدین طهرانی عسکری علیه السلام نیز در کتاب: عليّ علیه السلام و الوصية و الخلافة به جمع آوری روایات عامه در وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته است.

واكنش مخالفان

اشاره

گر چه روایات فراوان بر وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد ولی مانند دیگر فضائل آن حضرت با آن برخورد های مختلفی شده است.

برخی ، روایات وصیت را از اصل انکار کرده و یا آن را جعلی و ساختگی شمرده اند و به ویژه در منابعی چون صحیحین به طور جدّی با آن مقابله شده است. عده ای دیگر به تضعیف آن روایات پرداخته اند. و بعضی هم آن را به گونه ای توجیه کرده و به تحریف معنوی آن دست زده اند.

واكنش اول: انکار وصيت

اشاره

* در ضمن روایتی ساختگی که صدر آن گذشت به ابن عباس نسبت داده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله بدون آن که وصیتی کند از دنیا رفت. (1)

* بخاری و دیگران نقل کرده اند که طلحة بن مصرف از عبدالله بن ابی اوفی پرسید: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت نمود؟ او پاسخ داد: نه ، طلحه گفت: چگونه ممکن است که وصیت بر مردم واجب باشد و خود آن حضرت وصیت نکند ؟! عبدالله پاسخ داد: او مردم را به پیروی از قرآن وصیت نمود. (2)

ص: 1490


1- فمات رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و لم یوص (مسند أحمد 357/1، المعجم الكبير 89/12، السنن الكبرى 81/3 شرح معاني الآثار 1 /405، تاریخ مدينة دمشق 18/8 - 19 ، إمتاع الأسماع 483/14، دلائل النبوة للبيهقى 227/7)
2- سألت عبدالله بن أبي أوفى: هل كان النبي صلی الله علیه و آله أوصى ؟ فقال: لا، فقلت: كيف كتب على الناس الوصية أو أمروا بالوصية ؟! قال: أوصى بكتاب الله. (صحيح البخاري 3/ 186 و 5 /144 و 107/6، سنن الدارمي 2 /403 ، السنن الكبرى للبيهقي 6 /266)
اشکال

آیا ممکن است کسی هنگام وصیت به سفارش پیروی از قرآن اکتفا نماید؟! روشن است وصیتی که بر مردم واجب است این نیست. چگونه ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله به این مطلب اجمالی اکتفا نماید و آینده امت را نادیده بگیرد؟!

آری همۀ اشکالاتی که بر ندای باطل: حَسْبُنا كِتاب الله وارد شده بر این سخن پوچ نیز وارد است.(1)

* پیش از این گذشت که: نزد عایشه گفتند علی وصی است، عایشه (بر آشفت و) گفت:پیامبر صلی الله علیه و آله بر سینه من - یا در دامان من - جان داد ، کجا به علی وصیت کرد ؟!! (2)

اشکال

از این روایت ظاهر می شود که وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علیه السلام امری معروف و مشهور بین توده مردم و صحابه بوده تا جایی که آن را نزد دشمن کینه توزی چون عایشه ذکر نموده اند

و البته هیچ ضرورتی ندارد که حضرت در آخرین لحظات عمر شریف و در دامان عایشه وصیت فرموده باشد ! (3)

ص: 1491


1- رجوع شود به دفتر نخست ، صفحه 228 -229.
2- صفحه 1450 «ذكروا عند عائشة أن علياً رضی الله عنه [ علیه السلام] كان وصيّاً »
3- في حاشية السندي على سنن النسائى 241/6: و لا يخفى أن هذا لا يمنع الوصية قبل ذلك و لا يقتضي أنه مات فجأة بحيث لا تمكن منه الوصية ولا تتصور فكيف و قد علم أنه صلی الله علیه و آله علم بقرب أجله قبل المرض ثم مرض أياماً. قال الوشتاني الآبي: لا يتقرر ما ذكرت دليلاً على أنه لم يوص لاحتمال أن يكون أوصى قبل ذلك. (المحسن السبط علیه السلام 273 - 275 به نقل از إكمال إكمال المعلم بشرح صحیح مسلم 4/ 352)

بویژه که روایات دیگر صریحاً دلالت بر آن دارد که پیامبر صلى الله عليه و آله در کنار علی علیه السلام جان سپرد. (1)

قال ابن عباس: و الله لتوفي رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و إنه لمستند إلى صدر علي [ علیه السلام] يعني: به خدا سوگند پیامبر صلى الله عليه و آله در حالی که به سینه علی علیه السلام تکیه داده بود از دنیا رفت.(2) و خدا حق را بر زبان خود عایشه جاری کرده و مکرر به این فضیلت امیر مؤمنان علیه السلام اعتراف کرده است. (3)

واكنش دوم: تضعيفات سندى

اشاره

قاری به نقل از صغانی - بدون هیچ مستندی - حدیث وصایت را جعلی و ساخته دست شیعه دانسته و به آنان جسارت و نفرین نموده است.(4)

بعضی دیگر با اشکال در برخی از راویان به تضعیف روایات وصیت پرداخته اند با آن که روایات در این زمینه بسیار است و گذشته از اعتبار برخی از آن آثار - چنان که گذشت - از مجموع آن ها علم به صدور حاصل می شود.

ص: 1492


1- رجوع شود به فضیلت 37: «اسرار نهانی/ همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین لحظات» و شواهد همراهی تا آخرین لحظات
2- الطبقات الكبرى 2 /263 -264، کنز العمال 7/ 253 -254.
3- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1459 -1460 ، 1465 ، روایات شماره 914 ، 923.
4- قال القاري: حديث: « وصيّي و موضع سرّي و خليفتي في أهلي و خير من أخلف بعدي علي بن أبي طالب» موضوع على ما قاله الصغاني في الدر الملتقط. قلت: و هو من مفتريات الشيعة الشنيعة قاتلهم الله أنى يؤفكون و كيف يأفكون. (الأسرار المرفوعة 361)

مثلاً ذهبی در روایتی به وجود قیس بن میناء اشکال کرده (1)

ابن الجوزی برای روایتی دو سند ذکر کرده و در هر دو اشکال کرده به: محمد بن حمید رازی ، سلمة بن الفضل و... (2)

هیثمی درباره روایتی می نویسد: در سند روایت ناصح بن عبدالله وجود دارد که روایات او به جهت متروک بودنش اعتباری ندارد (3)

پاسخ

عمده اشکال در این افراد به جهت محبت امیرالمؤمنین علیه السلام و نقل روایات فضائل است و گرنه برخی از آنان توثیق هم دارند.

مثلاً گفته اند: قیس بن مینا مذهب بدی دارد (4) (پس مشکل آن ها عقیده اوست). احمد بن حنبل و يحيى بن معين هر دو محمد بن حمید رازی را ستوده اند.(5)

یحیی بن معين و ابن سعد هر دو سلمة بن الفضل را توثیق نموده اند.(6)

ناصح به تشیع متهم شده ولی او را به صلاح و عبادت ستوده اند.(7)

ص: 1493


1- ميزان الاعتدال 3/ 398 ، و رجوع شود به المغني 2 /223، لسان المیزان 4 /480.
2- الموضوعات لابن الجوزي 1 /376.
3- و في إسناده ناصح بن عبد الله ، و هو متروك. (مجمع الزوائد 9 /113 -114)
4- لسان الميزان 4 /480.
5- قال أحمد بن حنبل: لا يزال بالري علم ما دام بها محمد بن حميد - يعني الرازي - حيّاً. و عن أبي خيثمة ، قال: سئل يحيى بن معين عن محمد بن حميد الرازي فقال: ثقة ، ليس به بأس ، ذا رأي كيس. (تاريخ أسماء الثقات لعمر بن شاهين 208)
6- و قال الذهبي: سلمة بن الفضل الرازي الأبرش ، الإمام قاضي الري... وثّقه ابن معين... و قال: كان يتشيع... و قال ابن سعد: ثقة ، يقال: إنه من أخشع الناس في صلاته. قلت: كان قويا في المغازي ( سير أعلام النبلاء 9 /49 - 50)
7- و هو في جملة متشيعي أهل الكوفة ، و هو ممن يكتب حديثه. (تهذيب الكمال 261/29 -263) و كان من العابدين ذكره الحسن بن صالح فقال رجل صالح، نعم الرجل! (میزان الاعتدال 240/4)
تذكر

خواهد آمد که مراد آن ها از شیعه آن است که کسی محبّت امیر مؤمنان را داشته و حضرت را بر دیگران مقدّم بدارد (گرچه آن حضرت را خلیفه چهارم بداند) و بنابر تعریفی دیگر: معتقد باشد به ترجیح آن حضرت بر عثمان و آن که حضرت در جنگ ها برحق بوده است.(1)

بخاری در ترجمه مالک بن مالک روایتی شبیه روایات 945 -946 نقل کرده و گفته: از او جز این روایت نقل نشده و هیچ کس این روایت را نقل نکرده! (2)

اشکال

ابن حبان او را در ثقات ذکر کرده و از کلام ابن حبان در کتاب دیگرش معلوم می شود که روایات دیگری نیز در فضائل امیرمؤمنان علیه السلام از او نقل شده (3) و از روایات 945 - 946 معلوم شد که روایت با اسناد صحیح دیگر نقل شده است!

واكنش سوم: تحريف لفظى

پیش از این اشاره کردیم که در تفسیر طبری - و هم چنین سه کتاب ابن کثیر - از نقل کلام پیامبر صلی الله علیه و آله «وصيّي و خليفتي فيكم» اجتناب شده و عبارت به «أخي و كذا و كذا» تحریف شده است. (4)

ص: 1494


1- دفتر پنجم صفحه 1977 به نقل از مقدمة فتح الباري ،460 تهذیب التهذيب 81/1 -82.
2- عن صفية بنت حيي ، قالت: قلت: يا رسول الله ، ليس من نسائك أحد إلّا و لها عشيرة تلجأ إليها غيري ، فإن حدث بك حدث فإلى من ؟ قال: «إلى على». و لا يعرف مالك إلا بهذا الحديث الواحد ، و لم يتابع عليه. (التاريخ الكبير 311/7)
3- رجوع شود به: الثقات لابن حبان 388/5 المجروحين لابن حبان 3/ 36.
4- رجوع شود به دفتر دوم ، صفحه 588 ، روایت شماره 377

واکنش چهارم: تحریف معنوی

اشاره

طبرانی پس از نقل روایت شماره 949 - که به زودی خواهد آمد - به توجیه دلالت آن پرداخته می گوید:

قوله: «وصيي» يعني أنه أوصاه في أهله لا بالخلافة (1). یعنی این که حضرت فرمود: «فإن وصيّي... علي بن أبي طالب». مراد آن است که سفارشات مربوط به خاندانش را به علی علیه السلام فرموده نه این که او جانشین حضرت در خلافت باشد.

عاصمی (از علمای قرن چهارم) نیز پس از نقل روایت شماره 979 که در آن آمده: ( و أشهد أنك وصيّ رسول الله) و ابن حجر هیتمی مکّی (متوفی 974) از روایت شماره 981 قریب همین عبارت را دارند(2)

محب طبری چنین اظهار کرده است که:

مراد از وارث بودن علی علیه السلام، میراث قرآن و سنت است نه ارث متعارف و مقصود از وصیت نیز همین گونه است (و وصیت به جانشینی و خلافت نیست) یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را سفارش کرد که مصحلت مسلمانان را در هر حال رعایت نماید خلیفه باشد یا نه ، و اولی الامر را نیز مساعدت و یاری کند و از همین باب است سفارش به رعایت حال عرب، وصیت به قربانی.

ص: 1495


1- المعجم الكبير للطبراني 6 /221.
2- أراد بقوله: (وصيّ رسول الله) وصيّه في أمر أهل بيته خاصّة لا في أمر جميع أُمّته عامّة! (العسل المصفّى من تهذيب زين الفتى للعاصمی 1 /173 -174) و الوصاية المذكورة وصايةٌ خاصةٌ و ليست الوصاية التي هي الخلافة الكبرى كما هو واضح من قوله: «على أهله و في أهله». ( تطهير الجنان لابن حجر 352 (ضمیمه الصواعق المحرقة با تحقيق عبد الوهّاب عبد اللطيف)

و ممكن است گفته شود: مراد از وصیت (وصیت به موارد جزئی مانند) وصیت به بازگرداندن امانات به صاحبان آن یا وصیت به محافظت خانواده حضرت در غزو تبوک یا وصیت به پرداخت دیون و انجام وعده های آن حضرت یا وصیت به تغسیل آن حضرت باشد (نه وصیت به معنای جانشینی) (1)

ابن ابی الحدید معتزلی در این باره می نویسد:

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را «وصیّ پیامبر» می گفتند ؛ از آن روی که پیامبر صلی الله علیه و آله هر چه اراده فرموده بود به او سفارش و وصیت نموده بود. اصحاب ما (یعنی معتزله) منکر این لقب (و این مطلب) نیستند ولی نه این که آن حضرت را جانشین و خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله بدانند بلکه می گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله برای اموری که پس از او اتفاق می افتاد به آن حضرت توصیه فرموده بود. (2)

پاسخ

پاسخ آن است که: نیازی به حمل مطلق بر مقیّد نیست که این ادله همگی مثبِت هستند و با هم دیگر تنافی ندارند، و از امور مهمّ و فراوانی که به آن حضرت واگذار شده به راحتی معلوم می شود که آن مطلقات به قوت و اطلاق خود باقی و حضرت در تمامی امور وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است.

ص: 1496


1- الرياض النضرة 3 /138 -139.
2- شرح ابن أبي الحديد 1 /12 -13 و قال في شرح قوله علیه السلام: « وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَة»: أما الوصيّة فلا ريب عندنا أن عليّاً علیه السلام كان وصي رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و إن خالف في ذلك من هو منسوب عندنا إلى العناد. و لسنا نعنى بالوصية النصّ و الخلافة و لكن أموراً أخرى لعلها إذا لمحت أشرف و أجلّ. و أما الوراثة فالإمامية يحملونها على ميراث المال و الخلافة ، و نحن نحملها على وراثة العلم. (شرح ابن أبي الحديد 1 /139 -140)

واکنش پنجم: حذف و کتمان روایت

در روایت شماره 951 از سلمان فارسی خواهد آمد که پیامبر فرمود: ﴿ فَوَالَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ لَأَنَا خَيْرُ النَّبِيِّينَ و ان وَصِيّي لخَيْرُ الْوَصِيِّينَ و سِبْطَايَ خَيْرُ الْأَسْبَاطِ ﴾

اولین منبعی که این روایت را نقل کرده سیره ابن إسحاق (متوفی 151) است.(1)

ابن هشام (متوفی 218) که - سیره او برگرفته از سیره ابن إسحاق است - از نقل این روایت امتناع نموده و دلیل آن هم روشن است ؛ زیرا در مقدمه کتابش می نویسد:

و تارك بعض ما ذكره ابن إسحاق في هذا الكتاب... و بعض يسوء بعض الناس ذكره يعنى: من قسمتی از مطالب ابن إسحاق را در این کتاب نخواهم آورد... (از جمله) چیز هایی که نقل آن برای برخی مردم ناخوشایند باشد.

پس یا خودش این روایت را کتمان نموده یا مشایخش آن را برای او نقل نکرده و کتمان نموده اند !

واكنش ششم: جعل روایت در برابر روايت وصيت

در برابر روایات وصیت، روایتی ساخته شد که: العباس وصيي و وارثي ولی عامه نیز آن را ساختگی دانسته اند.(2)

در برابر روایات معتبر شماره 945 -946 نیز روایتی جعل شد که: أتت امرأةٌ

ص: 1497


1- سيرة ابن إسحاق ( السير و المغازي) 2/ 105.
2- الموضوعات لابن الجوزي 2 /30 -31 فیض القدیر 4 /491.

النبي صلی الله علیه و آله فأمرها أن ترجع إليه قالت: أرأيت إن جئتُ و لم أجدك - كأنها تقول الموت - قال: إن لم تجديني فأتي أبا بكر.(1) یعنی: زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، حضرت به او فرمود که بعداً به آن حضرت رجوع نماید، گفت: اگر شما نبودی - یعنی اگر از دنیا رفته باشی - فرمود: به ابوبکر مراجعه کن.

روایاتی دیگر در وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام

روایات فراوانی در مصادر اهل تسنن وجود دارد که دلالت بر «وصی» بودن امیرالمؤمنین علیه السلام دارد که از مجموع آن آثار، اطمینان به صدور آن حاصل می شود.

[4/947] عن بريدة، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لكل نبي وصي و وارث - و في لفظ: إن لكل نبي وصياً و وارثاً - ، وإن علياً وصيي و وارثي. (2)

[5/948] عن سلمان ، قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم: وَصِیِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ﴾. (3)

[949 /6] ﴿ عن سلمان ، قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیٌّ فَمَنْ وَصِیُّکَ؟ فَسَکَتَ عَنِّی فَلَمَّا کَانَ بَعْدُ رَآنِی فَقَالَ: «یَا سَلْمَانُ» فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ: لَبَّیْکَ قَالَ: «تَعْلَمُ مَنْ وَصِیُّ مُوسَی»؟ قُلْتُ: نَعَمْ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ: «لِمَ»؟ قُلْتُ: لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَمَهُمْ قالَ: «فَإِنَّ وَصِیِّی وَ مَوْضِعَ سِرِّی وَ خَیْرَ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی وَ یُنْجِزُ عِدَتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ﴾ (4)

ص: 1498


1- صحيح البخاري 4 /191 و رجوع شود به صحیح مسلم 7/ 110.
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /392 ، مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 167 ، قال المحبّ الطبري في الرياض النضرة:138/3 خرّجه البغوي في معجمه و رجوع شود به ذخائر العقبی 71- 72 جواهر المطالب 1 /107. و في كفاية الطالب للكنجي الشافعي: هذا حديث حسنٌ 260 و نیز اعتبار آن را بنگرید در اسانید فضائل أمير المؤمنين علي علیه السلام للشيخ باسم الحلّي 2 /209.
3- میزان الاعتدال 3/ 398 ، لسان المیزان 4 /480.
4- المعجم الكبير للطبراني 6 /221 ، مجمع الزوائد 113/9 -114 و مراجعه شود به کنز العمال 610/11 ، سبل الهدى و الرشاد 291/11

و في روايات أخرى:... فإن وصيي و وارثي ، يقضي ديني ، و ينجز موعودي [موعدي] علي بن أبي طالب (1).

[950 /7] ﴿ عن أنس ، قال:... فَلَمَّا نَزَلَتِ ﴿ إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ ﴾ [النصر (110): 1] وَ عَلِمْنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نُعِیَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ قُلْنَا لِسَلْمَانَ: سَلْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ نُسْنِدُ إِلَیْهِ أَمْورَنَا وَ یَکُونُ مَفْزَعُنَا وَ مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلَقِیَهُ فَسَأَلَهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَخَشِیَ سَلْمَانُ أَنْ یَکُونَ رسول الله صلی الله علیه و آله قَدْ مَقَتَهُ وَ وَجَدَ علیه فَلَمَّا کَانَ بَعْدُ لَقِیَهُ قَالَ: «یَا سَلْمَانُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَلاَ أُحدّثکَ عَمَّا کُنْتَ سَأَلْتَنِی»؟ فقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَکُونَ قَدْ مَقَتَّنِی وَ وَجَدْتَ علَیَّ! قَالَ: «کَلاَّ یَا سَلْمَانُ إِنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرَ مَنْ تَرکت بَعْدِی یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ» (2)

[951 /8] عن سلمان الفارسي: أنه سأل رسول الله صلی الله علیه و آله و قال: يا رسول الله ، إنه ليس من نبي إلّا و له وصيّ و سبطان فمن وصيك و سبطاك ؟ فسكت رسول الله صلی الله علیه و آله لم يرجع شيئا ، فانصرف سلمان يقول: يا ويله ! يا ويله! كلّما لقيه ناس من المسلمين قالوا: مالك سلمان الخير؟ فيقول: سألت رسول الله صلی الله علیه و آله عن شيء فلم يردّ عليّ فخفت أن يكون من غضب. فلمّا صلّى رسول الله صلی الله علیه و آله الظهر قال: «أدن يا سلمان»، فجعل يدنو و يقول: أعوذ بالله من غضبه و غضب رسوله ، فقال: « سألتني عن شيء لم يأتني فيه أمر ، و قد أتاني أن الله قد بعث أربعة آلاف نبي ، و كان [لهم] أربعة آلاف وصي، ، و ثمانية آلاف سبط ، فوالذي نفسي بيده لأنا خير النبيين ، و إن وصیی لخير الوصيين، و سبطاي خير الأسباط ». (3)

ص: 1499


1- مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام لابن حنبل 225 شماره 174 الرياض النضرة 138/3، جواهر المطالب ،1071 ، ينابيع المودة 235/1 و 163/2 ، 231 شواهد التنزيل 98/1 - 99، 488 - 489 و اعتبار آن را بنگرید در أسانيد فضائل أمير المؤمنين علیه السلام للشيخ باسم الحلّي 2 /209.
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /56 - 58.
3- سيرة ابن إسحاق ( السير و المغازي)2 /105 ، العسل المصفّى من تهذيب زين الفتى 392/2.

[952 /9] عن ابن عباس: أن رسول الله صلی الله علیه و آله اعتمر و كان بينه و بين أهل مكة عهد أن لا يخرج أحداً من أحداً من أهله، فلمّا قضى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عمرته خرج من مكّة و مرّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بابنة حمزة بن عبد المطلب فقالت: يا رسول الله، إلى من تدعني؟ فلم يلتفت للعهد الذي بينه و بين أهل مكة ، و مرّ بها زيد بن حارثة فقالت: إلى من تدعني؟ فلم يلتفت إليها، و مرّ بها جعفر فناشدته فلم يلتفت إليها، ثم مرّ بها علي بن أبي طالب [علیه السلام] فقالت: يا أبا حسن إلى من تدعني؟ فأخذها على [علیه السلام] فألقاها خلف فاطمة [علیها السلام] فلمّا نزلوا أدنى منزل أتى زيد علياً [علیه السلام] فقال: أنا أولى بها منك، أنا مولى نبی الله صلى الله عليه و آله و سلم، قال علي [علیه السلام]: أنا أولى بها منك، قال جعفر: أنا أولى بها ، خالتها عندي أسماء بنت عميس الخثعمية، فلمّا علت أصواتهم بعث إليهم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فلما أتوه قال: «أما أنت يا جعفر فأنت تشبه خلقي و خلقي، و أما أنت يا علي، فأنا منك و أنت وصيّي، و أما زيد فمولاي و مولاكم، فادفع الجارية إلى خالتها، و هي أولى بها (1)

[953 /10] ﴿قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم:... فإن جبرئيل أتاني من الله تعالى يأمر [بأمر وأمر] أن أوصي به عليا من بعدي... إن الله عزّ وجل اِخْتَارَ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ نَبِیّاً وَ اِخْتَارَ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً فَأَنَا نَبِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ عَلِیٌّ وَصِیِّی فِی عِتْرَتِی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی﴾ (2)

[954 /11] ﴿ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً مَعَ فِتیةٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ عِنْدَ اَلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إِذِ انْقَضَّ كَوْكَبٌ فَقَالَ النبیّ صلى الله عليه و آله «مَنِ انْقَضَّ هَذَا النَّجْمُ فِي مَنْزِلِهِ فَهُوَ الْوَصِيُّ مِنْ بَعْدِي» فَقَامَ فِئَةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَنَظَرُوا فَإِذَا الْكَوْكَبُ قَدِ انْقَضَّ فِي مَنْزِلِ عَلِيِّ [علیه السلام] قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ: لَقَدْ غَوَيْتَ فِي حُبِّ عَلِيٍّ! فَأَنْزَلَ اللَّهُ تعالی: ﴿ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى * ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى... ﴾ [النجم (53): 1 -7] (3)

این روایت به گونه ای دیگر نیز نقل شده است:

ص: 1500


1- مسند أبي يعلى 4 /344 -345
2- المناقب للخوارزمي 146 -147 ، فرائد السمطین 1 /270 ، ينابيع المودة 1 /235
3- تاريخ مدينة دمشق 42/ 392 ، شواهد التنزيل 2/ 278 ، كفاية الطالب 261.

[955 /12] ﴿ قَالَ: عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ: بَیْنَا أَنَا عِنْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی مَسْجِدِهِ بَعْدَ اَلْعِشَاءِ اَلْآخِرَهِ، وَ عِنْدَهُ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا اِنْقَضَّ نَجْمٌ فَقَالَ: مَنِ اِنْقَضَّ هَذَا اَلنَّجْمُ فِی حُجْرَتِهِ فَهُوَ اَلْوَصِیُّ مِنْ بَعْدِی، فَوَثَبَتِ اَلْجَمَاعَهُ، فَإِذَا اَلنَّجْمُ قَدِ اِنْقَضَّ فِی حُجْرَهِ عَلِیٍّ [علیه السلام]، فَقَالُوا: لَقَدْ ضَلَّ مُحَمَّدٌ فِی حُبِّ عَلِیٍّ. فأنزل الله ﴿ وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى ﴾ [النجم (53): 1- 2].(1)

[956 /13] ﴿ عَنْ أَنَس قَالَ: أُهْدِیَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِسَاطٌ... فَقَالَ لِی: «یَا أَنَسُ اُبْسُطْهُ» فَبَسَطْتُهُ ثُمَّ قَالَ: «اُدْعُ اَلْعَشَرَهَ» فَدَعَوْتُهُمْ فَلَمَّا دَخَلُوا أَمَرَهُمْ بِالْجُلُوسِ عَلَی اَلْبِسَاطِ ثُمَّ دَعَا عَلِیّاً [عَلَیْهِ السَّلاَمُ] فنَاجَاهُ طَوِیلاً ثُمَّ رَجَعَ عَلِیٌّ [عَلَیه السلام] فجلس علی اَلْبِسَاطِ ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ اِحْمِلِینَا! فَحَمَلَتْنَا اَلرِّیحُ قَالَ فَإِذَا اَلْبِسَاطُ یَدُفُّ بِنَا دَفّاً ثُمَّ قَالَ: یَا رِیحُ ضَعِینَا ثُمَّ قَالَ: عَلِیٌّ أَتَدْرُونَ فِی أَیِّ مَکَانٍ أَنْتُمْ؟ قُلْنَا: لاَ قَالَ: هَذَا مَوْضِعُ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَی إِخْوَانِکُمْ قَالَ: فَقُمْنَا رَجُلاً رَجُلاً فَسَلَّمْنَا عَلَیْهِمْ فَلَمْ یَرُدُّوا عَلَیْنَا فَقَامَ عَلِیٌّ بن ابی طالب [عَلَیْهِ السَّلاَمُ] فَقَالَ: اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا مَعْاشَرَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدَاءِ قال: فَقَالُوا: عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ: فَقُلْتُ: مَا بَالُهُمْ رَدُّوا عَلَیْکَ وَ لَمْ یَرُدُّوا عَلَیْنَا؟ فَقَالَ لَهُمْ علیٌ علیه السلام مَا بَالُکُمْ لَمْ تَرُدُّوا عَلَی إِخْوَانِی؟ فَقَالُوا: إِنَّا مَعْشَرَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدَاءِ لاَ نُکَلِّمُ بَعْدَ اَلْمَوْتِ إِلاَّ نَبِیّاً أَوْ وَصِیّاً قَالَ: یَا رِیحُ اِحْمِلِینَا فَحَمَلَتْنَا تَدُفُّ بِنَا دَفّاً ثُمَّ قَالَ: یَا رِیحُ ضَعِینَا فَوَضَعَتْنَا فَإِذَا نَحْنُ بِالْحَرَّهِ قَالَ فَقَالَ عَلِیٌّ [عَلَیْهِ السَّلاَمُ] نُدْرِکُ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی آخِرِ رَکْعَهٍ فَتَوَضَّأْنَا وَ أَتَیْنَاهُ وَ إِذَا اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقْرَأُ فِی آخِرِ رَکْعَهٍ ﴿ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً.﴾ (2)

[957/ 14] ﴿ عن ياسر الخادم، عن علي الرضا، عن أبيه ، عن آبائه [ علیهم السلام] ، عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: «یا علیُّ ، أنتَ حُجَّهُ اللّهِ ، و أنتَ بابُ اللّهِ ، و أنتَ الطَّریقُ إلَی اللّهِ ، و أنتَ النَّبَأُ العَظیمُ ، و أنتَ الصِّراطُ المُستَقیمُ ، و أنتَ المَثَلُ الأعلی و أنتَ إمام

ص: 1501


1- شواهد التنزيل 2 /280
2- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 192 -194 ، ينابيع المودة 1 /427.

اَلْمُسْلِمِینَ وَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ خَیْرُ اَلْوَصِیِّینَ وَ سَیِّدُ اَلصِّدِّیقِینَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ اَلْأَعْظَمُ وَ أَنْتَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ ، و أَنَّ حِزْبَكَ حِزْبِي وَ حِزْبِي حِزْبُ اللَّهِ وَ أَنَّ حِزْبَ أَعْدَائِكِ حِزْبُ الشَّيْطَانِ.﴾.(1)

[958 /15] ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَصِیِّی﴾ (2)

[959 /16] ﴿ و قال صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:... و هذا علي وَصِیِّی، و قاضي عداتي ،وَ الذّائِدُ عَن حَوضی المُنافِقين.﴾ (3)

[960 /17] عن أبي سعيد الخدري قال: سمعت النبي صلی الله علیه و آله يقول: لمّا أن كانت ليلة أسرى بي جبرئيل أدخلني الجنّة ، فأتاني بسفرجلة من سفرجلها ، ففككتها - أو قال: فكسرتها - فخرجت منها حوراء فقالت: السّلام عليك يا أحمد ، السّلام عليك يا محمّد السّلام عليك يا رسول الله. فقلت: من أنتِ ؟ فقالت: أنا الراضية المرضية ، خلقنی الله من ثلاثة أنواع: أعلاي من المسك الأذفر ، و وسطي من العنبر الأشهب و أسفلي من الكافور الأبيض ، عُجنتُ بماء الحيوان ، فقال لي صاحب العرش: «كوني» فكنت ؛ خلقني الجبّار لأخيك و وصيّك عليّ بن أبي طالب.(4)

[961 /18] عن ابن عمر ، قال: بينما رسول الله صلی الله علیه و آله جالس ذات يوم ببطحاء مكة إذ هبط عليه جبرئيل الروح الأمين فقال: يا محمّد ، إنّ ربّ العرش يقرأ عليك السّلام ويقول لك: « لمّا أخذ ميثاق النبيين أخذ ميثاقك في صلب آدم ، فجعلك سيّد الأنبياء، وجعل وصيّك سيّد الأوصياء علي بن أبي طالب».(5)

[962 /19] ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَا مَرَرْتُ لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی بِشَیْءٍ مِنْ مَلَکُوتِ

ص: 1502


1- ينابيع المودة 3/ 402.
2- ينابيع المودة 1 /370.
3- ينابيع المودة 1 /242.
4- العسل المصفىّ من تهذیب زین الفتی 2 /171
5- العسل المصفّى من تهذيب زين الفتى 1 /132

اَلسَّمَاء وَ عَلَی شَیْءٍ مِنَ ملکوت اَلْحُجُبِ فَوْقِهَا إِلاَّ وَجَدْتُهَا مَشْحُونَهً بِکِرَامِ مَلاَئِکَهِ اَللَّهِ تَعَالَی يناجونني: «هَنیئًا لَکَ یا مُحَمَّدُ! ، إنّك أَفْضَلُ النَّبِیِّینَ ، وعَلِیّاً أَفْضَلُ الْوَصِیِّینَ ﴾ (1)

[963 /20] ﴿ و قال علي علیه السلام- خطاباً لجمع من الصحابة في خلافة عثمان -: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَامَ خَطِيباً -وَ لَمْ يَخْطُبُ بعد ذَلِكَ ؟ فَقَالَ: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ، فتمسّکوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ، فَإِنَّ اللَّطِيفَ الخبیر أَخْبِرْنِي وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنهما لَنْ يَتفرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ». فقام عمر بن الخطّاب شبة المغضب فقال: يا رسول الله ، أكلّ أهل بيتك ؟ قال: « لا ، و لكن أوصيائي منهم ، أَوَّلُهُمْ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی، وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی هُوَ أَوَّلُهُمْ، ثُمَّ اِبْنِی اَلْحَسَنُ ثُمَّ اِبْنِیَ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّی یَرِدُوا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ، هم شُهَدَاءُ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتهُ علی خَلْقِهِ، وَ خُزَّانُ عِلْمِهِ وَ مَعْادِنُ حِکْمِتهِ، مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَد أَطَاعَ اَللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَد عَصَی اَللَّهَ»؟ فقالوا كلّهم: نشهد أنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال ذلك ﴾ (2)

[964 /21] ﴿ قال رسول الله صلی الله علیه و آله.... و هُوَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی صَدَّقَنِی وَ أَوَّلُ مَنْ وَحَّدَ اللّهَ مَعی ، و إنّی سَأَلتُ ذلِکَ رَبّی عَزَّ وجَلَّ فَأَعطانیهِ ، فَهُوَ سَیِّدُ الأَوصِیاءِ ﴾ (3)

[965 /22] ﴿ و قال: مَن أحَبَّ أن یَمسیَ فی رَحمَهِ اللّهِ ، و یُصبِحَ فی رَحمَهِ اللّهِ ؛ فَلا یَدخُلَنَّ قَلبَهُ شَکٌّ بِأَنَّ ذُرِّیَّتی أفضَلُ الذُّرِّیّاتِ ، و وَصِیّی أفضَلُ الأَوصِیاءِ ﴾ (4)

[966 /23] ﴿ قال عتبة [عقبة] بن عامر: بايعنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على قول أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ أَنَّ محمداً نَبِیُّهُ وَ عَلِیّاً وَصِیُّهُ ؛ فَأَیَّ اَلثَّلاَثَهِ تَرَکْنَا کَفَرْنَا﴾ (5).

ص: 1503


1- مقتل الحسين علیه السلام للخوارزمی 96/1
2- فرائد السمطين 1 /317.
3- ينابيع المودّة 1 /197.
4- ينابيع المودّة 2 /267 به نقل از مودّة القربى ، المودّة الثانية عن خالد بن معدان.
5- ينابيع المودّة 2 /280 به نقل از مودّة القربي ، المودّة الرابعة

[967/ 24] ﴿ عن أبي ذر الغفاري ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: أنا خاتَمِ الْأَنْبِياءِ وَ أنتَ يا على خَاتَمِ الاوْصِيَاءِ [إلى يوم الدين] ﴾.(1)

[968 /25] ﴿ قَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: أَتَانِی جَبْرَئِیلُ وَ قَدْ نَشَرَ جَنَاحَیْهِ فَإِذَا فِیها مَکْتُوبٌ علی أحدهما: لاَ إلَهَ إلاَّ اللهُ مُحَمَّدٌ نَبِیٌّ. وَ عَلَی الآخَرِ: لاَ إلَهَ إلاَّ اللهُ عَلِیٌّ الْوَصِیُّ. ﴾ (2)

[969 /26] ﴿ عن أنس ، قال: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ یوتی مِنْبَرٌ طُولُهُ ثَلاَثُونَ مِیلاً ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ اَلْعَرْشِ: یَا مُحَمَّدُ جِیب الله؟فاجیب فَیُقَالُ لِی: اِرْقَ فرقیت فَأَکُونُ فِی أَعْلاَهُ ثُمَّ یُنَادِی اَلثَّانِیَهَ أَیْنَ وصیّه عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ؟ فَیَقال: ارق، فرقی فیقف دُونِی فَیعْلَمُ جَمِیعُ اَلْخَلقِ أَنَّ مُحَمَّداً سَیِّدُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ أَنَّ عَلِیّاً سَیِّدُ اَلْوَصِیِّینَ ﴾ (3)

[970 /27] ﴿ عن عليّ [علیه السلام]: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إنّ الله تعالى جَعَلَ لِكُلّ نَبيَّ وَصيّاً، جَعَلَ شَیْئاً وصيَّ آدم ، وَ يُوشَع وَصيَّ مُوسى وَ شَمعونَ وَصيّ عيسى ، وَ عليّاً وَصيّي ، وَ وصيّي خَير الأوصِياء فِي البدأ ، وَ أنَا الدّاعي وَ هُوَ المُضيء﴾ (4)

[971 /28] ﴿ عن عَلِیٍّ [عَلَیْهِ السَّلاَمُ] قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَاتَ یَوْمٍ نَمْشِی فِی طُرُقَاتِ اَلْمَدِینَهِ إِذْ مَرَرْنَا بِنَخْلٍ مِنْ نَخْلِهَا فَصَاحَتْ نَخْلَهٌ بِأُخْرَی: هَذَا اَلنَّبِیُّ اَلْمُصْطَفَی وَ عَلِیٌّ اَلْمُرْتَضَی

ثُمَّ جُزْنَاهما فَصَاحَتْ ثَانِیَهٌ بِثَالِثَهٍ: هَذَا مُوسَی وَ أَخُوهُ هَارُونَ

ثُمَّ جُزْنَاهَا فَصَاحَتْ رَابِعَهٌ بِخَامِسَهٍ: هَذَا نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ

ثُمَّ جُزْنَاهَا فَصَاحَتْ سَادِسَهٌ بِسَابِعَهٍ هَذَا مُحَمَّدٌ سَیِّدُ اَلنَّبِیِّینَ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ

ص: 1504


1- فرائد السمطين 1 /147 ، ينابيع المودة 2 /73.
2- المناقب للخوارزمی 148 ، مقتل الحسين علیه السلام للخوارزمي 1 /38.
3- فضائل الثقلين من كتاب توضيح الدلائل للايجي 346
4- ينابيع المودة 2/ 280.

اَلْوَصِیِّینَ فَتَبَسَّمَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ: «یَا عَلِیُّ إِنَّمَا سُمِّیَ نَخْلُ اَلْمَدِینَهِ: صَیْحَانِیّاً لِأَنَّهُ صَاحَ بِفَضْلِی وَ فَضْلِکَ.﴾ (1)

[29/972] ﴿ عَنْ جَابِرٍ بن اَللَّهُ الأنصاري قَالَ: کُنْتُ یَوْماً مَعَ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی بَعْضِ حِیطَانٍ المدینه وَ یَدُ عَلِیٍّ علیه السلام فِی یَدِهِ فَمَرّ بِنَخْلٍ فَصَاحَ اَلنَّخْلُ: هَذَا مُحَمَّدٌ سَیِّدُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ هَذَا عَلِیٌّ سَیِّدُ اَلْأَوْصِیَاءِ أَبُو اَلْأَئِمَّهِ اَلطَّاهِرِینَ

ثُمَّ مَرَرْنَا بِنَخْلٍ فَصَاحَ اَلنَّخْلُ: هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هَذَا عَلِیٌّ سَیْفُ اَللَّهِ فَالْتَفَتَ اَلنَّبِیُّ [صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ] إِلَی عَلِیٍّ [عَلَیْهِ السَّلاَمُ] فَقَالَ: « یا علی سَمِّهِ: اَلصَّیْحَانِیَّ»

قال: فَسُمِّیَ مِنْ ذَلِکَ اَلْیَوْمِ ب-:اَلصَّیْحَانِیَّ ﴾ (2)

[973 /30] ﴿ عن سَلْمَانَ:أنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قال لعلی أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا عَلِیُّ تَخَتَّمْ بِالْیَمِینِ تَکُنْ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ... قَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا اَلْمُقَرَّبُونَ... بِالْعَقِیقِ اَلْأَحْمَرِ فَإِنَّهُ جَبَلٌ أَقَرَّ لِلَّهِ بِالْوَحْدَانِیَّهِ وَ لِی بِالنُّبُوَّهِ وَ لَکَ بِالْوَصِیَّهِ وَ لِوُلْدِکَ بِالْإِمَامَهِ وَ لِمُحِبِّیکَ بِالْجَنَّهِ وَ لِشِیعَتِکَ بِالْفِرْدَوْسِ.﴾ (3)

[974 /31] ﴿ دَخَلَ اَلْأَعْمَشُ عَلَی اَلْمَنْصُورِ... ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی اَلصَّادِقُ، قَالَ حَدَّثَنِی اَلْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِی اَلسَّجَّادُ قَالَ: حَدَّثَنِی اَلشَّهِیدُ، قَالَ حَدَّثَنِی التقیّ وَ هُوَ اَلْوَصِیُّ أمير المؤمنين عَلَیْهِم السَّلاَمُ قَالَ حَدَّثَنِی اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ «أَتَانِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ: تَخَتَّمُوا بِالْعَقِیقِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ حَجَرٍ شَهِدَ لِلَّهِ بِالْوَحْدَانِیَّهِ وَ لِی بِالنُّبُوَّهِ وَ لِعَلِیٍّ بِالْوَصِیَّهِ وَ لِوُلْدِهِ بِالْإِمَامَهِ وَ لِشِیعَتِهِ بِالْجَنَّهِ﴾ (4)

[975 /32] ﴿ عن سعيد بن جبير ، قال: خطبنا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه [علیه السلام ] على منبر الكوفة بعد رجوعه من محاربة الخوارج و صعد المنبر،

ص: 1505


1- المناقب للخوارزمي 312 - 313 ، كفاية الطالب 255.
2- نظم درر السمطين ،124 - 125، ينابيع المودة 1 /409 ، فرائد السمطين 1 /137 -138.
3- المناقب للخوارزمي 326
4- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 227 - 228

فحمد الله و أثنى عليه ، ثمّ قال: « أيّها النّاس ، أنا أوّل المؤمنين ، و أنا أوّل الصدّيقين، و أنا الصدّيق الأكبر ، و وصيّ خير البشر ، و ابن عمّه ، و قاضي دينه ﴾ (1)

[976 /33] ﴿ قال علی علیه السلام: مَعاشِرَ النّاسِ ، أنَا أخو رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و وَصِیُّهُ و وارِثُ عِلمِهِ ، خَصَّنی وحَبانی بِوَصِیَّتِهِ ، وَ اختارَنی مِن بَینِهِم و زَوَّجَنِي بِابْنَتِهِ بَعْدَ مَا خَطَبَهَا عِدَّةٌ فَلَم یزوّجهم وَ إِنَّمَا زَوَّجَنِيهَا بِأَمْرِ رَبِّهِ تَعَالَى فَوَهَبَ اَللَّهُ لِي مِنْهَا ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً فَمَنْ أَعْطَى مِثْلَ مَا أَعْطَيتُ؟!﴾ (2)

[977 /34] ﴿ قَالَ عَلیّ [علیه السلام]: [ لَأَقُولَنَّ قَوْلاً لَمْ یَقُلْهُ أَحَدٌ قَبْلِی وَ لاَ یَقُولُهُ بَعْدِی إِلاَّ کَذِّاب] ، أُعطيتُ ثَلاثاً لَم يعطها أحَدُ قَبلي: وَرِثْتُ نَبِیَّ اَلرَّحْمَهِ، زَوَّجْتَ خَیْرَ نِساءِ هَذِهِ الأُمّة، وَ أَنَا خَیْرُ اَلْوَصِیِّینَ ﴾.(3)

[978 /35] ﴿ في خبر الراهب و نزوله من صومعته إلى علي علیه السلام في مسيره إلى صفين: و أقبل إلى علي [علیه السلام] فأسلم على يديه.. ثم قال: يا أمير المؤمنين إن عندنا كتابا توارثنا عن آبائنا... عیسی بن مریم علیه السلام كتبه... فقرأه الراهب على علي [علیه السلام] فإذا فيه: بسم الله ، إنه باعث في الأميين رسولاً منهم.... فإذا توفاه الله اختلفت أمته بعده... فيمرّ رجل من أمته بشاطئ هذا النهر يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر و يقضي بالحق... و من أدرك ذلك العبد الصالح فلينصره فإنه وصي خاتم الأنبياء ، و القتل معه شهادة... ثم أقبل هذا الراهب على علي [علیه السلام] فقال:: يا أمير المؤمنين إني صاحبك لا أفارقك... حتى صار إلى صفين فقاتل فقُتل. (4)

ص: 1506


1- العسل المصفى من تهذیب زین الفتی 2 /423
2- المناقب للخوارزمي 222.
3- العسل المصفّى من تهذیب زین الفتى 390/2 ، فرائد السمطين 311/1.
4- الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي 2 /556 - 557 در برخی از منابع عبارت: «فإنه وصي خاتم الأنبياء [علیه السلام]» حذف شده است رجوع شود به البداية و النهاية 283/7، ينابيع المودة 407/3، المناقب للخوارزمي ،243 ، وقعة صفین 147، شرح ابن أبي الحديد 205/3 - 206، المعيار و الموازنة 134 - 135 قال القندوزي و رواه أيضاً إبراهيم بن ديزيل الهمداني في كتاب صفين.

[979 /36] عن أنس، قال: أقبل يهودي بعد وفاة النّبيّ صلی الله علیه و اله حتّى دخل المسجد ، فقال: أين وصيّ محمّد؟... فقال علي: « و ما تقول يا يهودي » ؟ فقال: أسألك عن أشياء لا يعلمها إلّا نبي أو وصيّ نبي. فقال له: « قل يا يهودي ». فردّ اليهودي المسائل... فقال اليهودي: أشهد أن لا إله إلّا الله ، و أنّ محمّداً رسول الله ، و أشهد أنّک وصيّ رسول الله. و قال المسلمون لعليّ بن أبي طالب [علیه السلام]: يا مفرّج الكرب(1)

[980 /37] قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «أنا دَعْوَةٌ أبي إبراهيم»، قلنا: يا رسول الله، و كيف صرْتَ دعوة أبيك إبراهيم؟ قال: ﴿ أوحى الله عزَّ وجلَّ إلى إبراهيم: ﴿ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ﴾، فاستَخَفَّ إبراهيم الفَرَحُ قال: يا رَبِّ ﴿ و مِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ [البقرة (2): 124] أئمّة مِثْلي ؟ ! فأوحى الله إليه أن يا إبراهيم إني لا أعطيك عهداً لا أفي لك به ، قال: يا ربّ ما العهد الذي لا تفي لي به. قال: لا أعطيك لظالم من ذُرِّيَّتك. قال إبراهيم عندها: ف- ﴿أَجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾ [إبراهيم (14): 36] ، قال النبي صلی الله علیه و آله: فَانْتَهَتِ الدَّعوةُ إِلَيَّ و إلى عَلِيّ، لم يَسْجُدْ أحد منّا لِصَنَم قطُّ، فَاتَّخَذني الله نَبيّاً، و اتَّخذ عَليّاً وَصِيّاً ﴾ (2)

[981 /38] عن سعيد بن كوز، قال: كنت مع مولاي يوم الجمل، فأقبل فارس فقال: يا أم المؤمنين فقالت عائشة: سلوه من هو؟ قيل: من أنت ؟ قال: أنا عمار بن يا ياسر قالت قولوا له ما تريد ؟ قال: أنشدك بالله الذي أنزل الكتاب على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في بيتك أتعلمين أن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جعل علياً وصيّاً على أهله و في أهله؟ قالت: اللهم نعم ، قال: فمالك ؟! قالت: أطلب بدم عثمان أمير المؤمنين ، قال: فتكلم (3)

ص: 1507


1- العسل المصفّى من تهذيب زين الفتی 1 /172 -173.
2- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 224
3- راوی نخواسته یا نتوانسته مطالبی را که عمار گفته نقل کند ، تفصیل سخنان او در دفتر سوم ، صفحه 1153 - 1154 به نقل از مروج الذهب 2 /361- 362 گذشت

ثم جاء فوارس أربعة ، فهتف بهم رجل منهم، قال: تقول عائشة: ابن أبي طالب و ربّ الكعبة ، سلوه ما يريد ، قالوا: من أنت؟ قال: أنا علي بن أبي طالب ، قالت: سلوه ما يريد قالوا: ما تريد ؟ قال: أنشدك بالله الذي أنزل الكتاب على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في بيتك أتعلمين أن رسول الله صلی الله علیه و آله جعلني وصيّاً على أهله وفي أهله ؟ قالت: اللهم نعم قال: فما لك ؟! قالت: أطلب بدم أمير المؤمنين عثمان ، قال: أريني قتلة عثمان ثم انصرف ، و التحم القتال.(1)

[982 /39] حدثنا أسلم (2) قال: حدثني محمد بن عبدالله بن سعيد و غيره، قال: حدّثنا معلى بن عبد الرحمن قال: حدّثنا شريك، عن جابر ، عن عطاء ، قال: سألت جابر بن عبد الله: ما كانت منزلة علي بن أبي طالب رضوان الله عليه [علیه السلام] فيكم ؟ قال: منزلة الوصي ، كان رسول الله صلی الله علیه و آله إذا شوور و استؤمر. (3)

* و در روایت شماره 17 گذشت..... فهو باب علمى و وصيي

* در روایت شماره 42: يا فاطمة ، و نحن أهل بيت قد أعطانا الله سبع خصال لم يعط أحد قبلنا و لا يعطى أحد بعدنا: أنا خاتم النبيين ، و أكرم النبيين على الله، و أحبّ المخلوقين إلى الله عزّ وجل، و أنا أبوك ، و وصيّي خير الأوصياء و أحبّهم إلى الله

* و در روایت شماره 53:... و خاتم الوصيين.

ص: 1508


1- مجمع الزوائد 7 /237 - 238 ، قال الهيثمي: رواه الطبراني ، و سعيد بن كوز و أسباط بن عمرو الراوي عنه لم أعرفهما ، و بقية رجاله ثقات.
2- الملقب ب-: بحشل (المتوفى 292) ، قال الذهبي: هو الحافظ الصدوق ، محدّث واسط، و صاحب تاريخها ، أبو الحسن أسلم بن سهل بن سلم بن زياد بن حبيب الواسطي الرزاز. قال خميس الحافظ:... و هو ثقة ، ثبت ، امام، يصلح للصحيح. (تذکرة الحفاظ 2 / 664)
3- تاريخ واسط لأسلم بن سهل الرزاز الواسطى 1 /153. نگارنده گوید: به نظر می رسد جمله اخیر سقط و افتادگی داشته یا تصحیف شده باشد.

* و در روایت شماره 71.... و إني أوصيت إلى علي ، و هو أفضل من أتركه من بعدي.

* و در روایت شماره 235: يا علي أنت أخي ، و صفيي، و وصيي....

* و در روایت شماره 251: و عليّ بن أبي طالب وصيّي أفضل الأوصياء.

* و در روایت شماره 302: في احتجاج سيد الشهداء علیه السلام: ألست ابن بنت نبيكم و ابن وصيّه ؟!

* و در روایت شماره 343: في كتاب محمد بن أبي بكر إلى معاوية:... تعدل نفسك بعلىّ [علیه السلام ] و هو وارث رسول الله صلی الله علیه و آله و وصيّه و أبو ولده؟!

و* در روایت شماره 377: ﴿ فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُني عَلى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصیّي وَ خَليفَتي فيكُم ؟...

إِنَّ هَذا أَخِي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي فيكم فَاسْمَعوا لَهُ وَ أَطيعوا. ﴾

* و در روایت شماره 378: و مَن يواخيني [ منكم ] و يؤازرني و يكون ولیّي و وصيي بعدي ، و خليفتي في أهلي و يقضي ديني ؟ فسكت القوم، و أعاد ذلك ثلاثاً، كلّ ذلك يسكت القوم، و يقول على [علیه السلام]: أنا فقال: أنت.

* و در روایت شماره:380 يا بني عبد المطلب كونوا في الإسلام رؤوسا و لا تكونوا أذناباً ، فمن منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و قاضي ديني و منجز عداتي ؟

* و در روایت شماره 381: يا بني عبدالمطلب ! إنه لم يبعث الله نبياً إلا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وصياً و خليفة في أهله ، فمن يقوم منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و خليفتي في أهلي

* و در روایت شماره 386: أيّكم يقضي ديني و يكون خليفتي و وصيي من بعدي ؟... قال صلی الله علیه و آله: أنت يا علي ، أنت يا علي

ص: 1509

و در روایت شماره 451:قال الله تعالى: اخترت لك عليّاً فاتخذه خليفة و وصياً.

* و در روایت شماره 624: لك في هذا المسجد مالي و عليك فيه ما عليّ، و أنت وارثي و وصیّي ، تَقْضِي دَيْني و تُنْجِزُ عِداتي.

* و در پاورقی بعد از روایت شماره 658: خطبنا الحسن بن علي بن أبي طالب [ علیه السلام] ، فحمد الله و أثنى عليه ، و ذكر [أن] أمير المؤمنين علياً [علیه السلام] خاتم الأوصياء، و وصي [خاتم] الأنبياء ، و أمين الصديقين و الشهداء.

* و در روایت شماره 1039 خواهد آمد: فینادی مناد من بطنان العرش:... هذا علي بن أبي طالب ، وصيّ رسول ربّ العالمين ، و أمير المؤمنين ، و قائد الغرّ المحجلين في جنات النعيم».

* و در روایت شماره 1044 واختار لي وصيّاً، و اخترت ابن عمّي وصيّي.

* و در روایت شماره 1049: لم يبعث الله نبياً إلّا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وصياً و خليفة في أهله ، فمن يقوم منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و خليفتي في أهلي

* و در روایت شماره 1154: در اشعار منسوب به امام شافعی آمده است:

وصيُّ المصطفى حقّا *** إمام الانس و الجنَّة

* و در روایت شماره 1325: عليُّ و ذريته يختمون الأوصياء إلى يوم الدين.

* و در روایت شماره 1378: إن خلفائي و أوصيائي و حجج الله على الخلق بعدي اثنا عشر ، أولهم أخي وآخرهم ولدي.

* و در روایت شماره 1401: يا فاطمة إنّ الله عزّ وجلّ اطلع إلى الأرض اطلاعة فاختار منها أباك فبعثه نبيّاً ، ثمّ اطلع إليها ثانية فاختار منها بعلك فأوحى إليّ فأنكحته واتّخذته وصيّاً.

ص: 1510

* و در روایت شماره 1421: هذا وصيي، و موضع سرّي ، و خير من أترك بعدي.

* و در روایت شماره 1562: من سرّه [ من أراد ] أن يجوز على الصراط كالريح العاصف ، ويلج الجنة بغير حساب فليتول وليّي و وصيّي و صاحبي و خليفتي على أهلي علي بن أبي طالب.

* روایات فراوان بالالتزام دلالت بر وصایت على علیه السلام دارد، مانند روایت فضیلت 37: اسرار نهانی و هم چنین شواهد تبادل اسرار نهانی، روایات تجهیز ، روایات فضیلت 39 و شواهدش: « علی علیه السلام پرداخت کننده دیون پیامبر صلی الله علیه و آله»

* ابن ابی الحدید اشعاری فراوان در وصیت آن حضرت نقل کرده و گفته: اشعاری که در آن تعبیر «وصی» برای علی علیه السلام بکار رفته بسیار فراوان است (1) گرچه او وصیت را به معنای خلافت نمی داند ولی می گوید: با تأمل و دقت معلوم می شود که این جایگاه به مراتب از خلافت شرافتش بیشتر است ! (2)

ص: 1511


1- و الاشعار التي تتضمن هذه اللفظة كثير [ة] جدّاً. (شرح ابن أبي الحديد 1 /150)
2- أما الوصية فلا ريب عندنا أن عليّاً علیه السلام كان وصى رسول الله صلی الله علیه و آله ، و إن خالف الله في ذلك من هو منسوب عندنا إلى العناد ، و لسنا نعنى بالوصية النصّ و الخلافة ، و لكن أموراً أخرى لعلها - إذا لمحت - أشرف و أجل. (شرح ابن ابی الحدید (1 /139 - 140)

تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

از جمله شواهد وصیت روایاتی است که دلالت دارد تجهيز - یعنی غسل و کفن و دفن - پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم بنابر وصیت آن حضرت توسط امیرمؤمنان علیه السلام انجام شد.

[983 /40] در روایتی که هیثمی حکم به اعتبار آن کرده - آمده است:

فقلنا: يا رسول الله ، فمن يغسلك إذا ؟ قال: «رجال أهل بيتي الأدنى فالأدنى... وليبدأ بالصلاة علي رجال أهل بيتي ثم أنتم بعد»... قلنا: يا رسول الله. ، فمن يدخلك قبرك منّا ؟ قال: «رجال أهل بيتي مع ملائكة كثيرة يرونكم من حيث لا ترونهم».

از پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسیدیم: چه کسی شما را غسل می دهد؟ فرمود: کسانی از مردان خاندانم که به من نزدیک ترند... پس از آن نیز اول آن ها بر من نماز بگزارند سپس شما...».

پرسیدند: چه کسی شما را در قبر گذاشته و به خاک می سپارد؟ فرمود مردان خاندانم با فرشتگان فراوان که شما را می بینند و شما آن ها را نمی بینید.(1)

گر چه در این روایت لفظ «رجال أهل بيتى» نقل شده ولی در روایات دیگر - چه در روایات وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و چه در بیان گزارش های حاکی از واقعه تجهیز آن حضرت - به نام مبارک امیر مؤمنان علیه السلام تصریح شده است

در این زمینه روایات فراوان نقل شده است، مانند روایات ذیل:

[41/984] أوصى النبي صلی الله علیه و آله عليا [علیه السلام] أن يغسله، فقال علی [علیه السلام]: يا رسول الله أخشى أن لا أطيق ذلك. قال: «إنك ستعان»

ص: 1512


1- قال الهيثمي: رجاله رجال الصحيح غير محمد بن إسماعيل بن سمرة الأحمسي ، و هو ثقة (مجمع الزوائد 25/9)

فقال علي [علیه السلام]: فو الله ما أردت أن أقلّب من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عضواً إلّا قلب لي. (1)

[985/ 42 ] قال ابن حجر: قال علي[ علیه السلام]: أوصى النبي صلی الله علیه و آله ألا يغسّله أحد غيري. (2)

[986 /43] و قال ابن سعد: أخبرنا عبد الصمد بن النعمان البزاز ، قال: أخبرنا كيسان أبو عمر القصار ، عن مولاه يزيد بن بلال ، قال: قال علي [علیه السلام]: أوصى النبى صلى الله عليه و آله الّا يغسله أحد غيري ؛ فإنه لا يری أحد عورتي إلّا طمست عيناه.

قال علي [علیه السلام]: فكان الفضل و أسامة يناولاني الماء من وراء الستر - و هما معصوبا العين - فَمَا تَنَاوَلْتُ عُضْواً إِلاَّ کَأَنَّمَا یُقَلِّبُهُ مَعِی ثَلاَثُونَ رَجُلاً حَتَّی فَرَغْتُ مِنْ غَسْلِهِ. (3)

[987 /44] عن أبي سعيد الخدري و أنس بن مالك، قالا: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا علي أنت تبيّن لأمتي ما اختلفوا فيه من بعدي يا علي، أنت تغسّل جنّتي ، و تؤدّي ديني، و تواريني في حفرتي ، و تفي بذمّتي ، و أنت صاحب لوائي في الدنيا و في الآخرة. (4)

[988 /45 ] عن أنس بن مالك ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلي [علیه السلام]: ﴿ أنتَ تُغَسِّلُنی ، وتُوارینی فی لَحدی ، وتُبَیِّنُ لَهُم بَعدی ﴾ (5)

ص: 1513


1- تاريخ مدينة دمشق 129/13، الرياض النضرة ،139/3، ذخائر العقبی 71، کنز العمال 249/7.
2- تلخيص الحبير 5/ 116.
3- الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /277 - 278 ، و مراجعه شود به البداية و النهاية 5 /282 ، إمتاع الأسماع 574/14 دلائل النبوة للبيهقى 244/7 السيرة النبوية لابن كثير 4 /520، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي 2 /276 ، سبل الهدى و الرشاد 12 /322 حواشي الشرواني 3 / 100 ، نيل الأوطار للشوكاني 59/4.
4- المناقب للخوارزمي ،329 و رجوع شود به کنز العمال 11 / 612 و سبل الهدى والرشاد 11 /295
5- تاریخ مدينة دمشق 387/42

شواهد تجهيز

در برخی از روایات لفظ وصیت یا امر به تجهیز نیست ولی وقوع آن به دست امیرالمؤمنین علیه السلام گزارش شده است، مانند روایات آینده:

[989 /46] عن عبد الله بن الحارث بن نوفل: أن عليّاً [علیه السلام] غسل النبي صلی الله علیه و آله و على النبي صلی الله علیه و آله قميص ، و بيد علي [علیه السلام] خرقة يتبع بها تحت القميص (1)

[990 /47] عن جابر بن عبد الله الأنصاري: أن كعب الأحبار قام زمن عمر ، فقال - و نحن جلوس عند عمر -:... فمن غسله... ؟ قال: سل عليّاً ، قال: فسأله، فقال: كنت أغسّله، و كان العباس جالسا ، و كان أسامة و شقران يختلفان إلىّ بالماء. (2)

[991 /48] عن ابن عباس: أن النبي صلی الله علیه و آله لمّا ثقل و عنده عائشة و حفصة إذ دخل عليّ رضی الله عنه [علیه السلام] فلما رآه النبي صلى الله عليه و آله و سلم رفع رأسه ثم قال: «ادن منّى ادن منّى» ، فأسنده إليه، فلم يزل عنده حتى توفّي ، فلما قضى قام علي [علیه السلام] و أغلق الباب، و جاء العباس و معه بنو عبد المطلب فقاموا على الباب، فجعل علي [علیه السلام] يقول: «بِأَبِي أَنْتَ طِبْتَ حَيّاً وطِبْتَ مَيِّتاً»، وسطعت ريح طيبة لم يجدوا مثلها... قال علي [علیه السلام] أدخلوا عليّ الفضل بن العباس ، فقالت الأنصار: نشدناكم بالله و نصيبنا من رسول الله صلی الله علیه و آله، فأدخلوا رجلا منهم يقال له: أوس بن حول، يحمل جرة بإحدى يديه ، فسمعوا صوتا في البيت: لا تجرّدوا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم واغسلوه كما هو في قميصه، فغسّله علي [علیه السلام]... من تحت القميص و الفضل يمسك الثوب عنه، و الأنصاري ينقل الماء، و على يد علي [علیه السلام] خرقة يدخل يده تحت القميص. (3)

ص: 1514


1- كنز العمال 252/7.
2- الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /263 ، کنز العمال 7/ 252 - 253.
3- مراجعه شود به المعجم الكبير للطبراني ،230/1، المعجم الأوسط 3/ 195 - 196، إمتاع الأسماع 572/14، قال الهيثمي: روى ابن ماجة بعضه ، رواه الطبراني في الأوسط و الكبير، و فيه يزيد بن أبي زياد، و هو حسن الحديث على ضعفه، و بقية رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 36/9)

[992 /49] و في رواية ثم خلّوا بينه و بين أهل بيته فغسّله علي بن أبي طالب [علیه السلام]. (1)

[993 /50] عن ابن عباس ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «أعطاني ربّي عزّ وجلّ في علي صلی الله علیه و آله خصالاً في الدنيا و خصالاً في الآخرة ، أعطاني به في الدنيا أنه صاحب لوائي عند كل شديدة و كراهية، و أعطاني به في الدنيا أنه غامضي و غاسلي و دافني، و أعطاني به في الدنيا أنه لن يرجع بعدي كافراً ، و أعطاني به في الآخرة أنه صاحب لواء الحمد ، يقدمني به ، و أعطاني به في الآخرة أنه متّكأي في طول الجسر يوم القيامة، و أعطاني به أنه عون لي على حمل مفاتيح الجنة».(2)

* و در روایت شماره 313 گذشت که: روى الحاكم عن ابن عباس ، قال: لعلي [ علیه السلام] أربع خصال ليست لأحد [غيره]: و هو الذي غسّله و أدخله قبره.

ابن عباس گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام را ویژگی هایی است که هیچ کس در آن با او مشترک نیست: او پیامبر صلی الله علیه و آله را غسل داد و به خاک سپرد.

* و در روایت شماره 331 در ضمن ابیاتی در مدح امیر مؤمنان علیه السلام گذشت:

و أقرب الناس عهداً بالنبي و من *** جبريل عون له في الغسل و الكفن

* و در روایت شماره 1470 خواهد آمد: قال علیه السلام - في مناشدته يوم الشورى -: نَشَدْتُكُم بالله أفيكم أحد ولي غمض رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم مع الملائكة غيري؟ قالوا: اللهم لا.

ص: 1515


1- مسند أبي يعلى ،371/8، مجمع الزوائد 9 / 33.
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /330 - 331.

قال: نَشَدْتُكُم بالله أفيكم أحد ولي غسل النبي مع الملائكة يقلبونه لي كيف أشاء غيري ؟ قالوا: اللهم لا.

قال: نَشَدْتُكُم بالله أفيكم أحد كان آخر عهده برسول الله صلی الله علیه و آله حتى وضعه في حفرته غيري ؟ قالوا: اللهم لا. (1)

واکنش مخالفان در برابر روايات تجهيز

واکنش اول: منکر دانستن

برخی از مخالفان روایت گذشته طبقات ابن سعد - روایت شماره 986 - را نقل و آن را منکر یا عجیب و غریب دانسته اند! (2)

واکنش دوم: جعل روایت برای دیگران
اشاره

برخی روایاتی ساختند که دیگران نیز در غسل (3) یا در دفن(4) مشارکت داشته اند؛ لذا ابن تیمیه ادعا می کند که عباس و فرزندانش در این فضیلت شریک هستند و اختصاص به امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد. (5)

ص: 1516


1- تاريخ مدينة دمشق 42 /431 - 433.
2- قال الذهبي: هذا منكر جداً. (ميزان الاعتدال 3 /417 -418) و قال ابن كثير: هذا غريب جداً. (البداية و النهاية 5 /282 ، السيرة النبوية 4 /520)
3- غسله على [علیه السلام] و العباس و الفضل و غيرهم. (ضعفاء العقيلي 13/4) و غسّله العباس و علي [علیه السلام] و الفضل و أسامة و شقران مولاه صلی الله علیه و آله و أعينهم معصوبة. (حاشية الدسوقی 1 /415)
4- و دخل القبر أبو بكر الصديق و علي بن أبي طالب [علیه السلام] و ابن عباس... و دفن رسول الله صلی الله علیه و آله. (المعجم الكبير 3 /64)
5- و أما غسله و إدخاله قبره فاشترك فيه أهل بيته كالعباس و أولاده. (منهاج السنة 5/ 66)

با آن که در روایات شماره 990 - 991 تصریح شد که دیگران فقط آب می آوردند یا لباس را گرفته بودند تا امیرالمؤمنین علیه السلام بدن پیامبر صلی الله علیه و آله را بشوید(1) ولی گفته شد که دیگران هم آب بر بدن حضرت می ریختند (و در غسل مشارکت داشتند).(2) و روایتی ساخته شد که اولین کسی که بر جنازه آن حضرت نماز خواند عباس بود.(3)

با آن که بنابر روایت شماره 983 پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ انجام این وظایف فرمود: «رجال أهل بيتي الأدنى فالأدنی» یعنی کسانی از مردان خاندانم که به من نزدیک ترند که اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام است که در روایات بدان تصریح شده

و در روایات تصریح شده که ابوبکر در مراسم دفن پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت نکرد. (4)

تذكر

با توجه به مجموع روایاتی که در تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله و شواهد آن گذشت ممکن است که تعبیر به: «رجال أهل بيتي الأدنى فالأدنی» در روایت شماره 983

ص: 1517


1- و كان أسامة و شقران يختلفان إلىّ بالماء... يا: و الأنصاري ينقل الماء....
2- و أسامة بن زيد يصبّ عليه الماء. (مسند أبي يعلى 371/8، مجمع الزوائد 33/9) و ولي عليّ [علیه السلام] غسلته... و العباس يصبّ الماء. (الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /280) فقبض رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فغسّله علي بن أبي طالب [علیه السلام] و ابن عباس يصبّ عليه الماء. (المعجم الكبير 64/3) و أقام علىٌّ [علیه السلام] و عباس و ابناه الفضل وقثم و أسامة بن زيد يتولّون تجهيز رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فغسله علىٌّ [علیه السلام] مسنده إلى ظهره ، و العباس و ابناه يقلبونه معه ، و أسامة و شقران يصبّان الماء و علىّ [علیه السلام] يدلك من وراء القميص لا يفضي إلى بشرته. (تاريخ ابن خلدون 2 / ق2 /63).
3- أول من صلّى عليه العباس بن عبد المطلب و بنو هاشم ، ثم خرجوا ، ثم دخل عليه المهاجرون ثم الأنصار. (إمتاع الأسماع 14 /582، نهاية الأرب 18 /392)
4- رجوع شود به صفحه آینده پاورقی

تحريف لفظی کلام پیامبر صلی الله علیه و آله باشد و احتمال دارد که شرایط راویان به گونه ای نبوده که بتوانند نام آن حضرت را ذکر کنند

واكنش سوم: جعل حديث: دستور ابوبکر!

از آن روی که ابوبکر به نزاع در امر خلافت مشغول بود (1) و نمی شد گفت که او در تجهیز حضرت مشارکت داشته است لذا گفتند: به دستور ابوبکر [!] خاندان پدری پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را غسل دادند. (2)

واکنش چهارم: آرزوی بازگشت زمان!

گر چه عایشه درباره آخرین لحظات عمر پیامبر صلی الله علیه و آله مطالبی متناقض و بر خلاف واقع گزارش نمود ، ولی از آن جا که تجهیز آن حضرت به دست مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام - که همه دیده بودند- برای او قابل انکار نبوده ، آرزو می کرد که زمان به عقب بر می گشت تا خودش [بر خلاف وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله!! ] متکفّل تغسيل حضرت می گردید !!! (3)

ص: 1518


1- روى ابن أبي شيبة (المتوفى 235) ، عن عروة أنّه قال: إنّ أبابكر و عمر لم يشهدا دفن النبي صلى الله عليه و آله و سلم ، و كانا في الأنصار [ يعني في سقيفة بني ساعدة الذين هم من الأنصار ] فدفن قبل أن يرجعا. (المصنّف 568/14، جامع الأحادیث 267/13 ، کنز العمال 652/5 )
2- روى ابن المنذر ، عن أبي بكر: أنه أمرهم أن يغسّل النبي صلى الله عليه و آله و سلم بنو أبيه و خرج من عندهم. (تلخيص الحبير لابن حجر 5/ 116 ، نيل الأوطار للشوكاني 4 /59)
3- قالت عائشة: وايم الله لو استقبلت من أمري ما استدبرت ما غسّل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم إلّا نساؤه. و في لفظ: غير نسائه. (المستدرك 3 /60 ، السنن الكبرى 3 /387، مسند أحمد 267/6، سنن أبي داود 2 /67، مسند أبي داود الطيالسي 215 ، سنن ابن ماجة 1 /470 ، السنن الكبرى 3/ 398)

39

39- علی علیه السلام پرداخت کننده دیون پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم

اشاره

[1/994] به سند صحیح از پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم نقل شده که فرمود: ﴿ عَلِیٌّ یَقْضِی دَیْنِی﴾. يعنى على بدهى مرا پرداخت می کند.

[2/995] عن علي [علیه السلام]: أن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال: ﴿ مَنْ يَقْضِي دَيْنِي، و يُنْجِزُ وَعْدِي ، وأدعو الله أن يجعله معي يوم القيامة ؟! أو كلمة تشبهها.﴾ امیر مؤمنان علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: چه کسی حاضر است بدهی های مرا بپردازد و وعده های مرا عملی کند تا من دعا کنم خدا او را در قیامت همراه من قرار دهد؟

اعتبار روايات

روایت اول در صحاح الأحاديث مقدسی ها آمده (1)، و البانی نیز مکرر حکم به اعتبار آن کرده است (2)

ص: 1519


1- صحاح الأحاديث فيما اتفق عليه أهل الحدیث 5/ 454 ، شماره 19559 (تحقیق و تعلیق دکتر حمزة أحمد الزين).
2- السراج المنير في ترتيب أحاديث صحيح الجامع الصغیر 2 /689 -691، کتاب صحیح الجامع الصغير و زوائده 2/ 754 شماره 4092. در سلسلة الأحاديث الصحيحة 4 /633 شماره 1980 دو روایت ذکر کرده و گفته: فإذا ضمّ هذا إلى الذي قبله ارتقى الحديث بمجموعهما إلى درجة الحسن.

روایاتی مشابه آن نیز در منابع دیگر عامه آمده است. (1)

بوصیری (متوفی 840) و متقی هندی (متوفی 975) حکم به اعتبار روایت دوم کرده اند و متقی هندی می گوید: این روایت در المصنف ابن ابی شیبه نقل شده ولی در المصنف یافت نشد! (2)

مفاد روايات

ظاهر حدیث دوم و روایات دیگر - شماره های 371 - 372، 378 - 387 که در دفتر دوم گذشت - آن است که این مطلب در آغاز تبلیغ رسالت مطرح شده وکسی جز امیرمؤمنان علیه السلام به آن پاسخ مثبت نداده است.

ناگفته پیداست که پرداخت دیون پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت بر کمال اختصاص و پیوند امیرمؤمنان علیه السلام با آن حضرت دارد بلکه تأیید و تأکید وصایت امیرمؤمنان علیه السلام است. به همین جهت مناوی (متوفی 1031) در تأييد روايت: «علي يقضي ديني» روايت صفيه - شماره 945 - 946 - را نقل و حکم به صحت آن نموده، یعنی از آن، وصایت امیر مؤمنان علیه السلام را برداشت کرده است. (3)

ص: 1520


1- برای نمونه مراجعه شود به تاریخ مدينة دمشق 42 /56 - 57، 331 ، شواهد التنزيل 98/1 - 99، 488 - 489 الرياض النضرة 3 / 138 - 139 ، ذخائر العقبى 71 مجمع الزوائد 9 /113 ، المعجم الكبير 4 /16 ، نظم درر السمطين 98 ، الجامع الصغير 2 /178 ، كنز العمال 604/11، 611 - 612 و 13 /150 ، 154 سبل الهدى و الرشاد 11 /291 ، 297 ، فیض القدیر 4/ 472.
2- قال البوصيري: قال أبو بكر بن أبي شيبة حدّثنا يحيى بن آدم، عن شريك، عن الأعمش، عن المنهال، عن عباد بن عبد الله، عن على [ علیه السلام]... هذا إسناد رجاله ثقات. (إتحاف الخيرة المهرة 1033 طبعة الرشد، الریاض ) و رجوع شود به کنز العمال 7 /249
3- فيض القدير 4 /473

شواهد روایی

[996 /3] قال رسول الله صلی الله علیه و آله: أعطيت في علي خمس خصال لم يعطها نبي في أحد قبلي: أما خصلة منها فإنه يقضي ديني و يواري عورتي ، و أمّا الثانية فإنه الذائد عن حوضي، و أما الثالثة فإنه متكائي في طريق الجسر يوم القيامة، و أمّا الرابعة فإن لوائي معه يوم القيامة و تحته آدم و ما ولد ، و أمّا الخامسة فإني لا أخشى أن يكون زانياً بعد إحصان و لا كافراً بعد إيمان.(1)

[997/ 4] عن أبي رافع: ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال - لعلي [علیه السلام] قبل موته -: «تُبرِّئُ ذمتي ، و تقتل [و تقبل] على سنتي».(2)

[998 /5 ] عن أبي أيّوب، قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول - لعلىّ [ علیه السلام] -: «إنّ لَك لأضراساً ثواقِبَ: أُمِرتُ بتزويجك من السماء، و قتلُكَ المشركين يوم بدر، و تقاتل من بَعْدي على سنتي ، و تُبرِّئُ ذِمَّتي» (3)

[999 /6] عن عائشة بنت سعد، قالت: سمعت أبي يقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یوم الجحفة فأخذ بيد علي [علیه السلام] ، فخطب فحمد الله و أثنى عليه ، ثم قال: «أيها الناس إنى وليكم» ، قالوا: صدقت يا رسول الله ، ثم أخذ بيد على [علیه السلام] فرفعها فقال: «هذا ولیّي، و يؤدّي عنّي ديني ، و أنا موالي من والاه ، و معادي من عاداه». (4)

ص: 1521


1- تاريخ مدينة دمشق 42 /331 ، کنز العمال 13 /154.
2- البحر الزخار 9 /322 ، كشف الأستار 3 /203 ، مختصر زوائد مسند البزار لابن حجر 2 /309، شماره 1929. قال الهيثمي: رواه البزار ، و فيه جماعة ضعفاء، و قد وثقوا. (مجمع الزوائد 9 /138)
3- تاريخ مدينة دمشق 42 /131 ، مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 105.
4- خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائی 47 - 48 ، این مطلب با اندکی تغییر در - دفتر نخست، صفحه 312 روایت شماره 195 - روایات غدیر گذشت

[1000/ 7] عن حبشي بن جنادة ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿لا یَقْضِی دَیْنِی غَيري أو عَلِیُّ ﴾ (1)

[1001 /8] عن أنس ، عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال: ﴿عَلِیُّ یَقْضِی دَیْنِی﴾. (2)

[1002 /9] عن سلمان ، قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم: ﴿ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یُنْجِزُ عِدَاتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی﴾.(3)

[1003 /10] ﴿ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آله و سَلَّمَ: عَلِیٌّ مِنِّی وَ أنَا مِنْه وَ لا یُؤَدِّی عَنِّی إلّا أنَا أو عَلِیٌّ و في لفظ: «لاَ یَقْضِی عَنِّی دَیْنِی إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِیٌّ.» (4).

* و در روایت شماره 264 گذشت: و أنت أخي و وزيري، و خير من أترك بعدي، تقضي ديني وتنجز موعدي.

* و در روایت شماره 371 به سند معتبر گذشت: من يضمن عنّي ديني و مواعيدي و يكون معي في الجنة و يكون خليفتي في أهلي ؟... فقال علي [علیه السلام]: أنا

* و در روایت شماره 372 به سند معتبر و نیز در روایت شماره 386

ص: 1522


1- المعجم الكبير للطبراني 4 /16 ، كنز العمال 11/ 612 ، و رجوع شود به نظم درر السمطین 98.
2- كنز العمال 11 /604 ، قال الهيثمي: رواه البزار ، و فيه ضرار بن صرد ، و هو ضعيف. (مجمع الزوائد 113/9) نگارنده گوید درباره او گفته شده كان متعبدا. كان فقيها عالما بالفرائض. صاحب قرآن و فرائض ، صدوق يكتب حديثه. (المجروحين لابن حبان 1 /380 - 381 ، الجرح و التعديل للرازي 4 /465 - 466 ، تهذیب الکمال 13 /303 ، تهذيب التهذيب 4 /400 )
3- كنز العمال 11/ 611 به نقل از ابن مردویه و دیلمی.
4- رجوع شود به مسند أحمد 4/ 164 ، تاریخ مدينة دمشق 42 /345 - 346 ، البداية و النهاية 232/5

گذشت که: أيّكم يقضي [ عنِّي] ديني ؟... [ قال علي علیه السلام:] فقلت: أنا... ، فقال: أنت يا علي، أنت يا علي.

* و در روایت شماره 378: و مَن يواخيني [منكم ] و يؤازرني و يكون ولیّي و وصيي بعدي ، و خليفتي في أهلي و يقضي ديني ؟... و أعاد ذلك ثلاثاً، كلّ ذلك يسكت القوم، و يقول على: أنا فقال: أنت

* و در روایت شماره 380: فمن منكم يتابعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و ينجز عداتي و قاضي ديني ؟... و في اليوم الثاني أعاد عليهم القول، ثم قال:.... فمن منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و قاضي ديني و منجز عداتي؟... فقام علي بن أبي طالب [علیه السلام] فبايعه بينهم....

* و در روایت شماره 382: علي يقضي ديني و ينجز بوعدي.

* و در روایت شماره 383: لا يؤدّي أحد عنِّي ديني إلا علي

* و در روایت شماره 384: من يضمن عنّي ديني و يقضي عداتي و يكون معي في الجنة؟ أو نحو ذلك قلت: أنا.

* و در روایت شماره 385: علي يقضي ديني و ينجز موعدي.

* و در روایت شماره 387: من يضمن عنّي ديني و مواعيدي و يكون معي في الجنة و يكون خليفتي في أهلي ؟ فعرض ذلك على أهل بيته ، فقال علي[علیه السلام]: أنا.

فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: علي يقضي عنّي ديني و ينجز مواعيدي.

*و در روایت شماره 892 به سند معتبر از ابو یعلی و دیگران آمده: و الله لأرضينّك ! أنت أخي و أبو ولدي تقاتل عن [على] سنتي ، و تبرئ ذمّتي.

*و در روایت شماره 893: تقضى ديني ، و تنجز موعدي ، و تبرئ ذمّتي.

* و در روایت شماره 987: يا علي أنت... و تؤدي ديني... و تفي بذمّتي

ص: 1523

*و در روایات شماره 949 - 950 ، 1046: يقضي ديني، و ينجز موعدي [موعودي] علي بن أبي طالب

* و در روایت شماره 1188 خواهد آمد: أنت تؤدّي دَيني

* و در روایت شماره 1189: و أنت تُبْرِئُ ذِمّتي... و أنت تقضي ديني، و أنت تُنْجِزُ وَعْدي.

* و در روایت شماره 1470 قال علیه السلام- يوم الشورى -: نَشَدْتُكُم بالله أفيكم أحد قضى عن رسول الله صلی الله علیه و آله بعده ديونه و مواعيده غيري ؟ قالوا: اللهم لا.

ص: 1524

واكنش مخالفان

واكنش اول: منكر دانستن متن

اشاره

بزار پس از نقل روایت: «علي يقضي ديني» بدون هیچ دلیلی متن آن را منکر و غير قابل قبول دانسته است. (1)

پاسخ

شواهد متعدد برای این متن وجود دارد، پس دلیلی برای منکر دانستن نیست

واكنش دوم: جعل روایت برای دیگران

در برابر این فضیلت نیز روایتی ساخته شد از ابوهریره و پسر عمرو بن العاص که ابوبکر و عمر پرداخت کننده دیون و وعده های پیامبر صلی الله عليه و اله و سلم هستند

عن أبي هريرة و عبد الله بن عمرو ، قالا: ابتاع النبي صلی الله عليه و اله و سلم من أعرابي قلائص إلى أجل فقال: يا رسول الله ، أرأيت إن أتى عليك أمر الله فمن يقضيني مالي ؟ قال: أبوبكر يقضي عنّي ديني و ينجز عداتي ، قال: فإن قبض أبو بكر فمن يقضي عنك ؟ قال: عمر، يحذو حذوه و يقوم مقامه ، لا تأخذه في الله لومة لائم، قال: فإن مات عمر؟ قال: فإن استطعت أن تموت فمت. (2)

البته عامه خود این روایت را قابل اعتماد ندانسته اند.(3)

ص: 1525


1- كشف الأستار 3 /197 مختصر زوائد مسند البزار لابن حجر 2 /309.
2- كنز العمال 11 /253
3- الكامل لابن عدي 30/3.

ص: 1526

40

40- علی علیه السلام در قیامت

اشاره

در آینده خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «برخی از اصحاب من پس از آن که از آن ها جدا شوم دیگر مرا نخواهند دید» و همچنین روایات فراوان دلالت صريح دارد که عده ای از صحابه ، از آن حضرت جدا شده و در جرگه اصحاب شمال و جهنمیان قرار خواهند گرفت. (1)

ولی روایات فراوان حاکی از شأن والای امیرالمؤمنین علیه السلام در قیامت است که به اندکی از آن آثار اکتفا می شود.

اولین کسی که در قیامت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شود

اشاره

[1004 /1] طبرانی (متوفی 360) به سند معتبر از سلمان نقل کرده است که:

أَوّلُ هذه الأمَّة وُرُوداً علَى نَبيّها أَوَّلُها إسلاماً علي بن أبي طالب.

یعنی: اولین کسی که از این امت (در قیامت) بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شود، اولین مسلمان است که علی بن ابی طالب علیه السلام باشد.

هیثمی حکم به اعتبار سند این روایت نموده است. (2)

ص: 1527


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1720
2- المعجم الكبير 6 /265 ، مجمع الزوائد:9/ 102: رواه الطبرانی و رجاله ثقات.

[1005 /2] و در برخی از روایات بجای «علَی نَبيّها» تعبير: «علَى الحَوضِ» آمده است: أوّلُ هَذِه الأمَّة وُرُوداً علَى الحَوضِ (1) أَوَّلُها إسلاماً علي بن أبي طالب. (2)

در تعليقه المطالب العالية ابن حجر حكم به اعتبار آن شده است.(3)

[1006 /3] و در برخی از منابع روایی بجای «أوَّلُها» لفظ: «أَوَّلُكُمْ» این گونه آمده است: أَوّلُكُمْ وُرُوداً عَلَى [وارداً علَيَّ] الحَوضِ أَوَّلُكُمْ إسلاماً علي بن طالب (4) یعنی: اولین کسی که از شما بر من در کنار حوض کوثر وارد می شود اولین مسلمان است که علی بن ابی طالب باشد.

شواهد روایی دیگر

[1007 /4] روی ابن عباس عن النبي صلی الله علیه و آله أنه قال: « هَذَا أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی اَلْقِیَامَهِ» (5) ابن عباس نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله با اشاره به علی علیه السلام فرمود: این

ص: 1528


1- ممکن است عبارت: «علَى الحَوضِ» يا «عليّ الحوض» خوانده شود.
2- رجوع شود به المصنف لابن ابي شيبة 503/7 و 350/8 ، الآحاد و المثانى ،149/1 ، الاوائل لابن أبي عاصم 35 ، الاوائل للطبراني -78 - 79 ، الاستيعاب 1090/3 - 1091 ، التمهيد 2 / 305 ، تاريخ مدينة دمشق 40/42 - 41 ، اسد الغابة 4 / 18 ، الرياض النضرة 3 / 110 ، ذخائر العقبی 58 شرح ابن أبي الحديد 4/ 117 ، الإكمال لابن ماكولا 127/7 ، تهذيب الكمال 20/ 480 ، توضیح المشتبه ،328/6، الوافي بالوفيات 21 / 178 ، بغية الطلب 3 / 1187 ، نظم درر السمطين 82 کنز العمال ،13 /144 ، السيرة الحلبية 1 /432.
3- المطالب العالية لابن حجر 16 /77 ( تحقيق عبد الله بن ظافر الشهري، طبع الرياض) و قال الشهري في التعليق عليه:.... إسناد ابن أبي شيبة حسن
4- المستدرك 3 /136 ، الاستيعاب 1091/3 التمهيد لابن عبد البر 2 /305 ، الرياض النضرة 3 /110 ، الإكمال لابن ماكولا 127/7 ، العثمانية للجاحظ ،291 شرح ابن أبي الحديد 117/4 و 13 /229 ، بغية الباحث للهيثمي 295 ، کنز العمال 616/11.
5- كتاب الأوائل للطبرانی 66

اولین کسی است که در قیامت با من )روبرو شده و) مصافحه می نماید.

* پیش از این ، روایت: ﴿ أوَّلُ مَن یُصافِحُنی یَومَ القِیامَهِ﴾ (1) با اسناد متعدد به نقل از ابوذر ، سلمان ، ابن عباس، ابولیلی غفاری و حذیفه از منابع مختلف گذشت (2)، ولی مخالفان سعی کرده اند که هر کدام را به گونه ای تضعیف نمایند (3)

ص: 1529


1- رجوع شود به دفتر نخست صفحه 193 روایت شماره 98 و دفتر دوم، صفحه 296 - 298، روایات شماره: 264 - 269
2- مانند: أنساب الأشراف 2 /118 - 119 ، العثمانية للجاحظ ،290 ، كشف الأستار 183/3، تاريخ بغداد 9 /460 ، كتاب الأوائل للطبراني 66، المعجم الكبير 269/6 ، تاریخ مدينة دمشق 42 / 41 ، 42، 43، 450، مجمع الزوائد 9/ 102 ، الاستيعاب ،1744/4 ، شرح ابن أبي الحديد 13 /228، أسد الغابة 5 /287 ، الإصابة 294/7 ، نظم درر السمطين 82 جامع الأحاديث (جمع الجوامع )للسيوطي 10 /180 ، کنز العمال 11 /616، فیض القدیر ،472/4 ، ينابيع المودة 1 /244.
3- تضعیف به اسحاق بن بشر (الاستيعاب 1744/4 ، اسد الغابة 287/5 میزان الاعتدال 186/1 - 188 ، لسان الميزان 355/1 - 357 ، الإصابة 294/7 تنزيه الشريعة 352/1 - 353) تضعیف به عمرو بن سعید. (مجمع الزوائد 102/9 ) تضعیف به داهر بن یحیی (تاریخ مدينة دمشق 43/42) ولی در پاورقی میزان الاعتدال 2/ 3 گفته: و إنما البلاء من ابنه عبد الله فإنه متروك. تضعیف به عبد الله بن داهر. (تاريخ مدينة دمشق 42 /42 ، میزان الاعتدال 2 /416 - 417، لسان الميزان 3 / 283) البته کنانی از ابن حجر نقل کرده که صالح بن محمد درباره ابن داهر گفته: إنه شيخ صدوق ، سپس گفته: فلعل الآفة من غيره ، و الله أعلم. (تنزيه الشريعة 1 /352 - 353) تضعیف به محمد بن عبيد الله. (تاريخ الإسلام ،46 /391 ، تنزيه الشريعة 1 /352 - 353) با آن که ابن حبان او را در کتاب الثقات توثیق نموده و ابن ماجه نیز از وی روایت کرده است. (تهذيب الكمال 26 / 38) تضعیف به عباد بن یعقوب. (الموضوعات لابن الجوزي 1 /345) البته باید توجه داشت که عباد بن یعقوب از راویان صحیح بخاری است ! تضعیف به علي بن هاشم. (الموضوعات لابن الجوزي 1 /345) و علمای رجال علی بن هاشم را توثیق کرده و به صدق و راست گویی ستوده اند بلکه جماعتی از پیشوایان علم حدیث از او روایت کرده اند ، ولی باز مشکلش آن است که: در تشیع زیاده روی می کند و احادیث غیر قابل قبولی را - آن هم از مشاهیر - نقل می کند! (الكامل لابن عدی 183/5، تهذيب الكمال 163/21 - 169، تهذیب التهذیب 342/7 - 343) تضعيف به أبو الصلت الهروي. (الموضوعات لابن الجوزي 1 /345) صدق و راست گویی او را ذهبی و ابن حجر تصدیق نموده اند. (میزان الاعتدال 2 /616، تقریب التهذيب 1 /600)

حتی اگر راوی آن راست گو باشد مانند: عبدالله بن داهر علي بن هاشم، ابو الصلت هروی یا حتى عباد بن یعقوب که از راویان صحیح بخاری است!

* در روایت شماره 272 گذشت که:... و أول الناس بي لقياً يوم القيامة. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برادرم علی... اولین کسی خواهد بود که فردای قیامت با من دیدار می کند

و برخی از روایات دلالت دارد که امیرالمؤمنین علیه السلام اولین کسی است که در قیامت محشور می شود.

[1008 /5] قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعليُّ علیه السلام: إنك لأول من ينفضّ التراب عن رأسه يوم القيامة.(1)

[1009 /6] و قال صلی الله علیه و آله: أنا سيّد ولد آدم ، و علي سيد العرب ، و إنه لأول من ينفضّ الغبار عن رأسه يوم القيامة القيامة... (2)

ص: 1530


1- الإصابة 7/ 220 - 221
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /305 - 306.

همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله

[1010 /7] عن علي [علیه السلام ] ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله لفاطمة [علیها السلام]: «إني و إياكِ و هذا - يعنيني - و هذين - الحسن و الحسين - يوم القيامة في مكان واحد».(1)

و في لفظ: «... إني و إياكِ - يعني فاطمة - و هذين و هذا الراقد - يعني عليّاً [ علیه السلام] - في مكان واحد يوم القيامة» (2).

و في لفظ آخر: «... في مكان واحد في الجنة» (3)

و قال الحاكم النيسابوري: حدّثنا أبو سعيد الخُدري: ان النبي صلی الله علیه و آله دخل على فاطمة رضي الله عنها [علیها السلام ] فقال: «إني و إياكِ و هذا النائم - يعنى عليّاً [ علیه السلام] - و هما - يعني الحسن و الحسين [ علیهما السلام] - لفي مكان واحد القيامة».(4)

ص: 1531


1- مسند أبي يعلى 1 /393 تاريخ مدينة دمشق 13 /227 - 228
2- مسند أحمد 1 /101 ، فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 334 شماره 306، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 862/2 شماره 1183 ( طبعة دار ابن الجوزى ، الرياض) ، السنة لابن أبي عاصم 584 ، أمالي المحاملي 206 ، و رجوع شود به المعجم الكبير للطبراني 22 /406 ، تاریخ مدينة دمشق 13 /227 و 14 /163 - 164 (ترجمة الإمام الحسن علیه السلام لابن عساكر 118 ، ترجمة الإمام الحسين علیه السلام لابن عساکر 160 ، 161، 162 ، 163)، الریاض النضرة 3 /183 ، ذخائر العقبى 25 ، أسد الغابة 5 /269 ، 523 ، البداية و النهاية 226/8 ، جواهر المطالب 1 /228 ، کنز العمال 11/ 615 و 12 /99 و 13 /639 برخی از راویان آن را با تردید این گونه نقل کرده اند: «إني و إياكِ و هذين - و أحسبه قال: و هذا الراقد يعنى عليّاً [ علیه السلام] - يوم القيامة في مكان واحد». (مسند أبي داود الطيالسي 26 ، المعجم الكبير للطبراني 3/ 41 ،، تاریخ مدينة دمشق 163/14 (ترجمة الإمام الحسين علیه السلام لابن عساکر 161)، تهذیب الکمال 6 /403 - 404) ممکن است اظهار تردید به جهت شرایط خاص و احساس خطر از ناحیه حکام جور باشد.
3- تاريخ مدينة دمشق 14 /164 ، ترجمة الإمام الحسين علیه السلام لابن عساکر 167.
4- قال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسناد. ذهبي نیز در حکم به صحت با او موافقت نموده است. (المستدرك 137/3)

آن که خلاصه آن که پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: من و تو و امیرالمؤمنین امام حسن و امام حسین علیهم السلام در قیامت - و بنابر روایتی در بهشت - در یک مكان با هم دیگر هستیم.

احمد محمد شاکر و البانی حکم به اعتبار سند روایت اول - به کیفیت دوم -(1) و حاکم و ذهبی حکم به صحت روایت دوم نموده اند.

[1011 /8] قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «أنا و هذا - يعني عليّاً [علیه السلام] - نجيء يوم القيامة كهاتين» و جمع بين إصبعيه السبابتين. (2) یعنی: من و علی در قیامت وارد می شویم مانند این دو - اشاره به انگشت سبّابه دست راست و چپ در کنار هم -.

[1012 /9] عن عبد الله بن عمر ، قال: لمّا طعن عمر و أمر بالشورى دخلت عليه حفصة ابنته فقالت له: يا أبت إن الناس يزعمون أن هؤلاء الستة ليسوا برضا ، فقال: سنّدوني سنّدوني ، فلمّا أن سنّدوه قال: ما عسى أن تقولوا [يقولوا ] في علي بن أبي طالب سمعت النبي صلی الله علیه و آله يقول له: «يا علي يدك في يدي يوم القيامة ، تدخل معي حيث أدخل». (3)

خلاصه آن که پس از ضربت خوردن عمر ، دخترش حفصه نزد او آمد و گفت: مردم خیال می کنند که این شش نفر پسندیده نیستند. عمر (عصبانی شد

ص: 1532


1- احمد محمد شاکر در تعليقه مسند أحمد 1 /510 شماره 792 (طبعة دار الحديث، القاهرة) گفته: إسناده صحيح. البانی نیز حکم به صحت آن کرده است. (سلسلة الأحاديث الصحيحة 7/ق 942/2، حدیث شماره 3319).
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /367.
3- تاريخ مدينة دمشق 35 /428 - 429 و رجوع شود به 349/53 ، المعجم الأوسط 288/3، و رجوع شود به فضائل الخلفاء الراشدين لأبي نعيم 182.

و) گفت: درباره علی چه می توانند بگویند؟! از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «ای علی در قیامت دست تو در دست من است و هر جایی که من وارد شوم تو همان جا خواهی بود».

روايات عامه از پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه فراوان است مانند روایات ذیل:

[1013 /10] سألت الله - يا علي - فيك خمساً... أنك أول من تنشقّ عنه الأرض يوم القيامة و أنت معي ، معك لواء الحمد و أنت تحمله بين يدي ، تسبق به الأولين و الآخرين، و أعطاني فيك أنك وليّ المؤمنين بعدي (1)

[1014/ 11] و في رواية: أنا أول من تنشق الأرض عنه [يوم القيامة] و أنت معي.(2)

[1015/ 12] و في رواية: يا علي أول من تنشقّ الأرض عنه محمد [صلی الله علیه و آله] ثم أنت. (3)

[1016 /13] و قال صلی الله علیه و آله: أيها الناس إني سألت الله في علي خصلة فأعطاني بواحدة سبعاً: سألته أن يُحشر يوم القيامة معي ، فأعطاني.

ثم قال: أنا أول من يخرج من القبر و هو معي أنا أول من يُسقى من الرحيق المختوم و هو معي، أنا أول من يشفع الخلق و هو معي و هو معي، أنا أول من يجوز الصراط و هو معی أنا أول من يقرع باب الجنّة و هو معي، أنا أول من يعانق الحور العين و هو معي أنا أول من ينظر إلى رحمة الله و هو معي (4)

[1017 /14] و قال صلی الله علیه و آله: يا علي ، إني سألت ربي عزّ وجلّ فيك خمس خصال

ص: 1533


1- مراجعه شود به تاریخ بغداد 5 /100 ، كنز العمال 11 /625، سبل الهدى و الرشاد 11 /296.
2- المناقب للخوارزمي ،62، 359 ينابيع المودة 1 /405.
3- المناقب للخوارزمي 113 ، ينابيع المودة 1 /425.
4- العسل المصفّى من تهذیب زین الفتى 2/ 363.

فأعطاني: أما الأولى فإني سألت ربّي أن تنشقّ عنّي الأرض و أنفضّ التراب عن رأسي و أنت معي [فأعطاني]، و أما الثانية فسألته أن يوفّقني عند كفّة الميزان و أنت معی فأعطاني، و أما الثالثة فسألته أن يجعلك حامل لوائي ، و هو لواء الله الأكبر عليه المفلحون و الفائزون بالجنة فأعطاني ، و أما الرابعة فسألت ربّي أن تسقي أمتي من حوضي فأعطاني ، و أما الخامسة فسألت ربّي أن يجعلك قائد أمّتي إلى الجنة فأعطاني، فالحمد لله الذي من به عليّ.(1)

[1018 /15] و قال صلی الله علیه و آله:... و إني و أنت و الحسن و الحسين و فاطمة و عقيل و جعفر الجنّة إخواناً على سرر متقابلين أنت معی و شيعتك في الجنة، ثم قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ﴾ [الحجر (15): 47]. (2)

* و در روایت شماره 371 به سند معتبر گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿ مَنْ یَضْمَنُ عَنِّی دَیْنِی وَ مَوَاعِیدِی و یَکُونُ معی في الجنة و یکون خَلِیفَتِی فی اهلی؟فقال علي [علیه السلام]: انا

* در ادامه روایت شماره 402 - که در منابع فراوان نقل شده - آمده است: و أنت معي في قصري مع فاطمة ابنتي و أنت أخي و رفيقي ثم تلا رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ﴾ [الحجر (15): 47].(3)

ص: 1534


1- المناقب للخوارزمي 293 - 294 ، فرائد السمطین 1 /106 ، کنز العمال 13 /152.
2- المعجم الأوسط للطبراني 343/7، مجمع الزوائد 9 /173.
3- . فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام الأحمد بن حنبل 249 - 251 ، 291 - 292 شماره 207 ، 259 ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل ،2 /792، 829 شماره 1085 ، 1137 (طبعة دار ابن الجوزى الرياض) ما روي في الحوض و الكوثر لابن مخلد (جزء بقي بن مخلد) 125 - 126، الثقات لابن حبان 141/1 - 142 ، الآحاد و المثانى ،172/5 ، المعجم الكبير للطبراني 221/5 تاريخ مدينة دمشق 21 /415 و 53/42 ، الرياض النضرة 1 /25 و 3/ 138 ، المناقب للخوارزمي 152 سیر أعلام النبلاء 1 /142 ، نظم درر السمطين 95 ، الدر المنثور 4 /371، کنز العمال 167/9، 170 و 106/13، وفاء الوفا للسمهودي 1 /268 ، ينابيع المودة 1 /159 ، فتح الملك العلي 48

* و در روایت شماره 409 گذشت: [أبشر] يا علي، إنك تُكسى إذا كسيتُ، و تُدعى إذا دعيتُ ، و تحيى إذا حييتُ.

* و در روایت 993 گذشت: و أعطاني به في الآخرة أنه صاحب لواء الحمد يقدمني به ، و أعطاني به في الآخرة أنه متكأي في طول الجسر يوم القيامة، و أعطاني به أنه عون لي على حمل مفاتيح الجنة.

* و در روایت شماره 996:... و أمّا الثالثة فإنه متّكائي في طريق الجسر يوم القيامة.

* و در ضمن روايت شماره 1188: و أنت [ غَداً ] في الآخرة أقرب الناس منّي.. و أنت أول داخل الجنة من أُمّتي... و أن الله عزّوجلّ أمرني أن أُبشّرك أنك و عترتك في الجنة

* در ضمن روايت شماره 1375: أنا أول من تنشقّ الأرض عنه و أنت معي و قال له: أنا عند الحوض و أنت معي.

و قال له: أنا أول من يدخل الجنة و أنت معي تدخلها و الحسن و الحسين و فاطمة.

* و در ضمن روايت شماره 1525: أعطيت في عليّ خمساً هنّ أحبّ إليَّ من الدنيا و ما فيها: أمّا واحدة فهو تكأتي [ تكأي ] بين يدي الله عزّ وجلّ حتى يفرغ من الحساب ، و أما الثانية فلواء الحمد بيده آدم علیه السلام و من ولد تحته ، و أما الثالثة فواقف على عُقْر حوضي يسقي من عرف من أمتي.

* و در روایت شماره 1565: أنا أول من تنشقّ الأرض عنه يوم القيامة و أنت معي، و معنا لواء الحمد، و هو بيدك، تسير به أمامي، تسبق به الأولين و الآخرين.

ص: 1535

179

ساقی کوثر

اشاره

روايات متعدد از پیامبر صلى الله عليه و آله نقل شده که ساقی حوض کوثر اميرالمؤمنين علیه السلام است، مانند:

[1019 /16 ] عن علي بن أبي طلحة ، قال: حججنا فمررنا على الحسن بن على [علیه السلام] بالمدينة و معنا معاوية بن حديج ، فقيل للحسن [علیه السلام]: إن هذا معاوية بن حُدَيج [ خديج ] السابٌ لعلي [علیه السلام] ، فقال: عليّ به ، فأتي به فقال: أنت السابّ لعليّ ؟! فقال: ما فعلت ، فقال: و الله إن لقيته - و ما أحسبك تلقاه - يوم القيامة لتجده قائماً على حوض رسول الله صلى الله عليه و آله يذود عنه رايات المنافقين، بيده عصا من عوسج (1) حدّثنیه الصادق المصدوق صلى الله عليه و آله ﴿ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى ﴾ [طه (20): (61]).(2)

و في لفظ: «... يذود الكفار و المنافقين عن حوض رسول الله صلى الله عليه و آله »(3)

در ضمن روایتی معتبر آمده است که امام مجتبی علیه السلام به کسی که به امیرالمؤمنین علیه السلام جسارت و بی ادبی کرده بود فرمود: پدرم در قیامت در کنار حوض پیامبر صلى الله عليه و آله با عصایی خاردار می ایستد و کفار و منافقین را از آن دور می نماید(4)

ص: 1536


1- العَوْسَجُ:: شجر كثير الشوك. (لسان العرب 2 /324) نام درختی است از دسته ( الْبَاذِنْجَانِيَّات ) که دارای شاخه های خار دار و شکوفه های رنگارنگ است ، درخت تمشک. (فرهنگ ابجدی 132 ، 629 )
2- المستدرك 3/ 138 و رجوع شود به كتاب السنة لابن أبي عاصم 346، مسند ابی یعلی 141/12، المعجم الكبير ،92/3 ، تاريخ مدينة دمشق 27/59 - 28 ، سیر اعلام النبلاء 29/3
3- المعجم الكبير 82/3 تاريخ مدينة دمشق 28/59 ، الصواعق المحرقة ،174، و مراجعه شود به أنساب الأشراف 10/3 ، مجمع الزوائد 130/9 - 131 قال الهيثمي: رواه الطبراني بإسنادين في/ أحدهما علي بن أبي طلحة مولى بني أمية و لم أعرفه. و بقية رجاله ثقات.
4- شگفتا از ذهبی که از مفاد کلام امام مجتبی علیه السلام غفلت یا تغافل نموده و می نویسد: كان هذا - يعني معاوية بن حُدَيج [ خديج ] - عثمانياً ، و قد كان بين الطائفتين من أهل صفين ما هو أبلغ من السب: السيف، فإن صح شيء ، فسبيلنا الكفّ و الاستغفار للصحابة ، و لا نحبّ ما شجر بينهم ، و نعوذ بالله منه ، و نتولّى أمير المؤمنين عليّاً [علیه السلام]. (سير أعلام النبلاء 3 /39) آیا او توجه ندارد که حضرت با استناد به فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله به همین صحابی می فرماید: تو بر حوض کوثر وارد نمی شوی تا پدرم را ببینی و بر فرض که او را ببینی امثال تو را با چوب دستی از نوشیدن از کوثر منع می نماید. آرى حبّ الشيء يعمي و يصمَ ﴿ فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ [الحج (22): 46].

حاکم نیشابوری حکم به اعتبار سند روایت - به کیفیت اول - نموده است.(1)

در روایات دیگری نیز از امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان صاحب حوض ، ياور پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار حوض و مانند آن یاد شده چنان که ملاحظه می فرمایید:

[1020 /17] ﴿ قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: عَلیُّ بْنُ أبی طالِبٍ صاحبُ حَوْضِی یَوْمَ الْقِیامَهِ.﴾ (2)

[1021 /18] ﴿ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ مَعی غَدا فِی القِیامَهِ عَلی حَوضی. ﴾ (3)

[1022 /19] ﴿ أُعْطِیتُ فِی عَلِیٍّ خَمْساً... وَ أَمَّا اَلثَّالِثَهُ فَوَاقِفٌ عَلَی عُقْرِ حَوْضِی یَسْقِی مَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّتِی﴾. (4)

[1023 /20] ﴿ اَلرَّابِعَهُ فَإِنَّهُ عَوْنِی عَلَی حَوْضِی ﴾ (5)

[1024 /21]... وأما الثانية فإنه الذائد عن حوضى (6)

ص: 1537


1- قال الحاكم النيسابوري: هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه. (المستدرك 3 / 138)
2- المعجم الأوسط 67/1، سبل الهدى و الرشاد 290/11 مجمع الزوائد 10 /367، قال الهيثمي: و فيه ضعفاء و ثقوا
3- تاریخ بغداد 14 /102.
4- فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 289 شماره 255 ، فضائل الصحابة لابن حنبل 2 /821 - 822 شماره 1127 (طبعة دار ابن الجوزى ، الرياض) الرياض النضرة 173/3 - 174، ذخائر العقبی 86 ، شرح ابن أبي الحديد 9/ 172 - 173 ، جواهر المطالب 1 /210.
5- حلية الأولياء 10 /211.
6- تاریخ مدينة دمشق 42 / 331 ، كنز العمال 13 / 154

[1025 /22] ﴿ یَا عَلِیُّ مَعَکَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ عَصًا مِنْ عِصِیِّ اَلْجَنَّهِ تَذُودُ بِهَا اَلْمُنَافِقِینَ عَنْ حَوْضِی. [الحوض] ﴾.(1)

[1026 /23] و الذي نفسي بيده إنّك لذوّاد عن حوضي - يوم القيامة - تذوّد البعير الضالّ عن الماء بعصا لك من عوسج ، كأني أنظر إلى مقامك من حوضي(2)

[1027 /24]... و أنت على حوضي، تذود عنه الناس.(3)

و في لفظ: و أنت تذود الناس عن حوضه [حوضي].(4)

[1028 /25] أنت الذائِدُ عن حَوْضِي يومَ القيامةِ ، تَذُودُّ عنه الرجال كما يُذادُ البَعِيرُ الصاد.(5)

[1029 /26] أخرج رسول الله صلی الله علیه و آله أناساً من المسجد، و قال: «لا ترقدوا في مسجدی هذا»... فخرج الناس ، و خرج علي [علیه السلام] ، فقال لعلى: «ارجع ؛ فقد أحلّ لك فيه ما أحلّ لي ، كأني بك تذودهم على الحوض ، و في يدك عصا عوسج» (6)

ص: 1538


1- المعجم الصغير ،89/2 الرياض النضرة ،186/3 ، ذخائر العقبی 91 جواهر المطالب 233/1، الصواعق المحرقة ،174 مجمع الزوائد 135/9 ، قال الهيثمي: رواه الطبراني في الأوسط، و فيه ، سلام بن سليمان المدايني وزيد العمي و هما ضعيفان و قد وثّقا ، و بقية رجالهما ثقات. و أورد عليه: أن سلام بن سليمان روى عنه الترمذي و النسائي ، و قال النسائي - المتعنت في توثيق الرجال -: حدّثنا سلام بن سليمان ثقة مدائني ، مات بدمشق و أما زيد العمي ، هو ابن الحواري ، أبو الحواري ، قاضي هراة ، فقد روى عنه الأربعة في السنن، و قد حدّث عنه شعبة و الثوري ، و وثقه الحسن بن سفيان الفسوي ، و ذكره ابن شاهين في جملة الثقات ، و سئل عنه أبو داود فقال: ما سمعت إلّا خيراً. و قال أحمد: صالح ، و قال الدارقطني: صالح (سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام علي علیه السلام برواية أهل السنة 435)
2- و في لفظ: لتذودن... رجالاً كما يذاد البعير الضالّ.... (تاريخ مدينة دمشق 139/42 - 140)
3- المعجم الأوسط 7 /343، مجمع الزوائد 9/ 173
4- تاریخ مدينة دمشق 35 /338 ، کنز العمال 13 /145.
5- النهاية لابن الأثير 3/ 65 ، الفائق للزمخشري 2/ 270 ، لسان العرب لابن منظور 262/3.
6- تاريخ المدينة لابن شبة 38/1.

[1030 /27] عن أبي هريرة و جابر بن عبد الله ، قالا: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: علی ابن أبي طالب صاحب حوضي يوم القيامة.(1)

[1031 /28] عن أنس ، عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم: ينادي يوم القيامة لعليّ بن أبي طالب أربعة منادٍ و يسمونه بأربعة أسماء

يا عليّ بن أبي طالب ، جعلت الميزان بيدك فرجّح من شئت واخفض من شئت.

و يا أسد الله ، جعلت حوض محمّد صلى الله عليه و آله بيدك فاسق من شئت واحبس من شئت

و يا سيف الله على أعدائه ، اذهب إلى الصراط فاحبس عليها من شئت و جوّز من شئت

و يا وليّ الله ، اذهب إلى باب الجنّة فأدخل من شئت و اصرف عنها من شئت ؛ فإنّه لا يدخلها إلّا من أحبّك بقلبه.(2)

[1032 /29] و قال صلى الله عليه و آله: يا فاطمة ، إني غداً مُقِمٌ [ مقيم ظ] علياً على حوضي، يسقي من عرف من أُمّتي.(3)

[1033 /30] و قال صلى الله عليه و آله لعلي [علیه السلام]:... أنت عوناً لي على عقر حوضي ؟ (4)

[1034 /31] و عن علي علیه السلام قال: إني أذود عن حوض رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بيديّ هاتين القصيرتين الكفار و المنافقين (5)

و في لفظ: لأذودن بيديّ هاتين القصيرتين عن حوض رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رايات الكفار

ص: 1539


1- المعجم الأوسط للطبراني ،1 /67 ، المناقب للخوارزمي ،310، سبل الهدى و الرشاد 11 /290. قال الهيثمي: رواه الطبراني في الأوسط، و فيه ضعفاء و ثقوا. (مجمع الزوائد 10 /367)
2- العسل المصفّى من تهذيب زين الفتی 2/ 404.
3- مناقب على بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 242 في ضمن حديث الأعمش و المنصور.
4- السنّة للخلال 2 / 349 شماره 464 محقق کتاب گفته: إسناده صحيح.
5- المعجم الأوسط 5 /225 ، مجمع الزوائد 1359، کنز العمال 13 /157.

و المنافقين ، كما تذاد غريبة الإبل عن حياضها (1)

* و در روایت 959 گذشت: و هذا على... و الذائد عن حوضي المنافقين

* و در روایت شماره 1017: و أما الرابعة فسألت ربّي أن تسقي أمتي من حوضي فأعطاني

* و در ضمن روایت شماره 1188 خواهد آمد: و أنت غداً على الحوض خليفتي ، تذود عنه المنافقين و أنت أول من يرد على الحوض

* و در روایت شماره 1327: علي بن أبي طالب طالب معي غداً في القيامة على حوضي.

ص: 1540


1- فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 307 -308 شماره 279 ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /843 شماره 1157 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض) ، الرياض النضرة 3/ 186، جواهر المطالب 1 /233

واكنش مخالفان

واکنش اول: جعل روایت در برابر آن

مخالفان در برابر این فضیلت روایتی ساختند که خلفا را هم در این مطلب شریک نمایند.

عن أنس ، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لحوضي أربعة أركان: الركن الأول في يدي أبي بكر الصديق ، و الثاني في يدي عمر الفاروق، و الثالث في يدي عثمان ذي النورين، و الرابع في يدي علي بن أبي طالب [علیه السلام].(1)

و البته اهل تسنن نیز آن را تکذیب کرده و جعلی دانسته اند. (2)

و نیز به دروغ به پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده اند که فرمود: أما ترضى - يا أبا بكر - أنك كنت معي في الغار، و أنك صاحبي على الحوض ؟! (3)

واكنش دوم: تحریف معنوی

اسحاق بن راهويه درباره حدیث معتبر شماره 1033: «أنت عوناً عفر حوضی» می گوید: این (یاری) در دنیاست ، دفاع از آن ، دعوت به آن ، تبیین آن و مانند آن ولی همه مربوط به دنیاست. (4)

نگارنده گوید: ظاهراً مراد او دفاع ، دعوت و تبیین حوض کوثر باشد ، ولی روشن است - به خصوص به قرینه بقیه روایات- که مراد حضرت در این روایات کمک و یاری در نوشاندن از حوض کوثر در آخرت است.

ص: 1541


1- تاريخ مدينة دمشق 30 /157 و 39/ 132 ، الرياض النضرة 1 /53.
2- رجوع شود به تنزيه الشريعة 406
3- تاريخ الطبري 2 /382 -383.
4- هو في الدنيا، يذود عنه ، و يدعو إليه ، و يبيّن لهم ،و نحو ذلك الكلام إلّا أنه في الدنيا. (السنّة للخلال 349)

پرچمدار پیامبر صلى الله علیه و آله در قیامت

[1035 /32] قال النبي صلى الله علیه و آله:... يا أبا برزة علي بن أبي طالب... و صاحب رايتي في القيامة [و صاحب لوائي، و معي] على مفاتيح خزائن رحمة [جنّة] ربّي عزّ وجلّ.(1) یعنی: فردای قیامت علی بن أبي طالب پرچم دار من و با من، کلید دار خزائن رحمت - یا بهشت - پروردگار من است

[1036/ 33] و عن علي علیه السلام، قال: كسرت يد علي علیه السلام يوم أحد ، فسقط اللواء من يده، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «ضعوه في يده اليسرى، فإنه صاحب لوائي في الدنيا و الآخرة.» (2) در جنگ احد دست امیرمؤمنان علیه السلام شکست و پرچم افتاد، پیامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پرچم را در دست چپ او بگذارید که او در دنیا و آخرت پرچمدار من است.

نگارنده گوید: اختصاص حضرت به پرچم داری در جنگ ها در روایت شماره 313 گذشت و در روایات دیگر نیز آمده (3) و از

ص: 1542


1- حلية الأولياء 1 /66 ، قال الكنجي: هذا حديث حسن. (كفاية الطالب 215) و رجوع شود به: تاریخ بغداد 14 /102 ، تاريخ مدينة دمشق 42 /330 ، المناقب للخوارزمي 312 مطالب السؤول 99 و في رواية: بيد عليّ مفاتيح خزائن رحمة ربّى. (شرح ابن أبي الحديد 168/9)
2- الرياض النضرة 3 /156 ، جواهر المطالب 1 /190 ، ينابيع المودة 2 /167
3- قال ابن عباس: كان على آخذاً راية رسول الله صلی الله علیه و آله يوم بدر، قال الحكم: يوم بدر و المشاهد كلها. (مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 267 شماره 228، فضائل الصحابة الأحمد بن حنبل 807/2 شماره 1106 (الطبعة الثالثة ، دار ابن الجوزى الرياض)، المعجم الكبير للطبراني 311/11 ، الرياض النضرة 3/ 156، جواهر المطالب 189/1) عن قتادة: أن على بن أبي طالب [علیه السلام] كان صاحب لواء رسول الله صلی الله علیه و آله يوم بدر و في كل مشهد. (الطبقات الكبرى ،3/ 23 تاريخ مدينة دمشق 42/ 74 ، تاريخ الإسلام للذهبي 625/3) و قال الحاكم: مرّ سعد بن أبي وقاص برجل يشتم علياً علیه السلام- و الناس حوله في المدينة - فوقف عليه و قال يا هذا ، على ما تشتم علي بن أبي طالب ؟ ! ألم يكن أول من أسلم ؟!... ألم يكن صاحب راية رسول الله صلی الله علیه و آله في غزواته ؟ (قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه، و أقرّه الذهبي. (المستدرك 3 /499 - 500 ، إمتاع الأسماع 12 /35) و رجوع شود به دفتر ششم صفحه 2426

عنوان هایی که محبّ طبری انتخاب کرده نیز معلوم می شود. (1)

[1037/ 34] قال أنس بن مالك: سألت رسول الله صلی الله علیه و آله، فقلت: بأمي و أمي من صاحب لواءك يوم القيامة ؟ قال: «صاحب لوائي في دار الدنيا» ، و أوماً إلى علي بن أبي طالب علیه السلام (2) انس از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: فردای قیامت چه کسی پرچم دار شماست؟ حضرت فرمود: «همان کسی که در دنیا پرچم دار من بوده است» و اشاره به علی علیه السلام فرمود

[1038 /35] عن جابر بن سمرة ، قال: قالوا: يا رسول الله ، من يحمل رايتك يوم القيامة ؟ قال: «و من عسى [يحسن] أن يحملها يوم القيامة إلّا من كان يحملها في الدنيا: علي بن أبي طالب» (3) از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند فردای قیامت چه کسی پرچم دار شماست؟ حضرت فرمود: کیست که در قیامت [نیکو] پرچم داری من نماید جز همان کسی که در دنیا پرچم دار من بوده: على بن أبي طالب.

این مطلب در برخی از روایات - در بیان وقایع روز قیامت - به عنوان «صاحب لواء الحمد» و مانند آن نیز نقل شده است

ص: 1543


1- الرياض النضرة 3/ 156 ، 173 ، ذخائر العقبی 86
2- تاریخ مدينة دمشق 42 /75 نگارنده گوید: سند این روایت نیکو و معتبر است مراجعه شود به سلسلة الأحاديث الصحيحة و الحسنة في فضائل الإمام على برواية أهل السنة صفحة 406 - 409
3- حديث خيثمة 199 ، المعجم الكبير للطبراني ،2 /247 تاريخ مدينة دمشق 42 /74 - 75، الرياض النضرة 3 /172، المناقب للخوارزمي 358 ، عمدة القاري 16 /216 ، جواهر المطالب 1 /182 ، كنز العمال 13 /136.

[1039 /36] عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يأتي على الناس يوم القيامة وقت ما فيه راكب إلّا نحن أربعة ، فقال له العباس... عمّه: فداك أبي و أمي و من هؤلاء الأربعة؟ قال: أنا على البراق ، و أخي صالح على ناقة الله التي عقرها قومه، و عمّي حمزة أسدالله على ناقتي العضباء، و أخي علي بن أبي طالب على ناقة من نوق الجنة مدبجة الجنبين ، عليه حلّتان خضراوان من كسوة الرحمان ، على رأسه تاج من نور، لذلك التاج سبعون الف ركن ، على كل ركن ياقوتة حمراء تضيء للراكب مسيرة ثلاثة أيام ، و بيده لواء الحمد ينادي: «لا إله إلّا الله ، محمد رسول الله» فيقول الخلائق: من هذا ؟ أملك مقرب ، أم نبي مرسل أم حامل عرش ؟ فينادى مناد من بطنان العرش: «ليس بملك مقرب و لا نبي مرسل و لا حامل عرش ، هذا علي بن أبي طالب ، وصيّ رسول ربّ العالمين ، و أمير المؤمنين ، و قائد الغرّ المحجلين في جنات النعيم» (1)

در ضمن روایت گذشته پیامبر صلی الله علیه و آله- پس از بیان آن که در قیامت فقط چهار نفر سواره هستند - فرمود: برادرم علی علیه السلام ، سوار بر ناقه ای بهشتی ، در حالی که دو حله سبز رنگ از جامه های رحمانی بر تن و تاجی از نور بر سر... و لوای حمد را به دست دارد با ندای: «لا إله إلّا الله محمد رسول الله» (وارد می شود). مردم شگفت زده می پرسند: آیا این فرشته مقرّب است یا پیامبر مرسل یا حامل عرش ؟! از عرش ندایی می رسد: «این نه فرشته مقرّب است نه پیامبر مرسل و نه حامل عرش ، این علی بن ابی طالب، وصي فرستاده پروردگار جهانیان ، امیرمؤمنان علیه السلام و پیشوای رو سفیدان در جنّات نعیم است».

ص: 1544


1- رجوع شود به تاریخ بغداد 11 /114 ، تاريخ مدينة دمشق 42/ 326 - 327، المناقب للخوارزمی 359 /360 ، كفاية الطالب للكنجي 184. قال الخطيب البغدادي - و كذا ابن الجوزي في الموضوعات 1 /395 - ابن لهيعة ذاهب الحديث نگارنده گوید: در مورد اعتبار ابن لهيعه رجوع شود به همین دفتر صفحه 1455 -1456.

و در برخی از منابع در آخر روایت افزوده شده:

... و قائد الغر المحجلين إلى جنان ربّ العالمين أفلح من صدّقه ، و خاب من كذّبه. و لو أن عابداً عبد الله بين الركن و المقام ألف عام وألف عام حتى يكون كالشنّ البالي و لقى الله مبغضاً لآل محمد أكبّه الله على منخره في نار جهنم(1)

یعنی: او پیشوای روسفیدان به سوی باغ های بهشت پرودگار عالمیان است هر کس او را تصدیق نماید رستگار شود و هر کس او را تکذیب نماید زیان کار گردد. اگر عابدی بین رکن و مقام هزار سال عبادت خدا را بنماید تا مانند مشکی پوسیده شود ولی هنگامی که به ملاقات خدا رود کینه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را در دل داشته باشد خدا او را با صورت در آتش جهنم اندازد.

[1040 /37] عن ابن عباس أنه سئل عن قول الله: ﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ [المائدة (5): 9] ، قال: سأل قوم النبي صلى الله عليه و آله و سلم ، فقالوا: فيمن نزلت هذه الآية يا نبي الله؟ قال: «إذا كان يوم القيامة عُقد لواء من نور أبيض فينادي مناد: ليقم سيد المؤمنين و معه الذين آمنوا بعد بعث محمد صلی الله علیه و آله، فيقوم علي بن أبي طالب، فيعطى اللواء من النور الأبيض بيده تحته جميع السابقين الأولين من المهاجرين و الأنصار لا يخالطهم غيرهم حتى يجلس على منبر من نور ربّ العزة و يعرض الجميع عليه رجلاً رجلاً فيعطى أجره و نوره، فإذا أتى على آخرهم قيل لهم: قد عرفتم منازلكم من الجنة، إن ربّكم تعالى يقول: لكم عندي ﴿ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ [المائدة (5): 9] - يعني الجنة - ، فيقوم علي بن أبي طالب، و القوم تحت لوائه حتى يدخلهم الجنة».(2)

ص: 1545


1- رجوع شود به تاریخ بغداد 13 / 123- 124 تاريخ مدينة دمشق 42 /326 - 328
2- شواهد التنزيل 2 /252 -253.

خلاصه آن که از پیامبر صلى الله عليه و اله پرسیدند آیه شریفه گذشته درباره چه کسی نازل شده است؟ حضرت فرمود: در قیامت پرچمی از نور سفید قرار داده شود و منادی ندا دهد: سرور و آقای اهل ایمان و کسانی که پس از بعثت پیامبر صلى الله عليه و اله ایمان آورده اند به همراه او برخیزند. علی بن ابی طالب بلند شده و آن پرچم نورانی سفید را به دست گیرد ، تمام پیشگامان مهاجرین و انصار زیر آن پرچم قرار گیرند و کسی دیگر با آنان نباشد. او بر منبر نورانی پرودگار نشیند و تک تک آنان بر او عرضه شوند و پاداش و نور خویش را دریافت نمایند پس از آن که این کار به پایان رسد به آنان گفته شود جایگاه خویش را در بهشت شناختید ، پرودگارتان می فرماید: برای شما نزد من آمرزش و پاداش عظیمی است، یعنی بهشت. سپس علی بن ابی طالب بلند شود و آنان زیر همه پرچمش باشند تا آن ها را وارد بهشت نماید.

* و در ضمن روایت شماره 409 گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: يا على انه أول من يدعى به من أمتي يدعى بك لقرابتك منّي و منزلتك عندي، فيدفع إليك لوائي ، و هو لواء الحمد، يستبشر به آدم و جميع من خلق الله عزّوجلّ من الأنبياء و المرسلين ، فيستظلون بظل لوائي....

یا علی، اولین کسی که از امت من در قیامت فرا خوانده می شود تو هستی ، به جهت خویشاوندی با من و قرب و منزلتی که نزد من داری. در قیامت لوای من که همان پرچم حمد است به دست تو داده می شود. تو بین دو صف (از مردم) - در حالی که امام حسن علیه السلام در جانب راست تو و امام حسین علیه السلام در جانب چپ تو هستند - سیر می کنی ، از حضرت آدم علیه السلام تا دیگر پیامبران علیهم السلام همه خوشحالند که در سایه آن پرچم هستند. از حلّه های سبز رنگ بهشتی بر تو بپوشانند و منادی از تحت عرش مرا ندا دهد که «ای محمد، چه پدر خوبی داری حضرت

ص: 1546

ابراهیم و چه برادر خوبی علی» بشارت باد تو را ای علی، تو را بخوانند هنگامی که مرا می خوانند ، عطا نمایند هنگامی که مرا عطا نمایند، و جامه بپوشانند هنگامی که مرا جامه بپوشانند.

* و در روایت 987 گذشت: و أنت صاحب لوائي في الدنيا و في الآخرة.

* و در روایت 993: و أعطاني به في الآخرة أنه صاحب لواء الحمد، يقدمني به.

* و در روایت 996: و أمّا الرابعة فإن لوائي معه يوم القيامة و تحته آدم و ما ولد.

* و در روایت 1013 آمده: انك أول من تنشقّ عنه الأرض يوم القيامة و أنت معي، معك لواء الحمد و أنت تحمله بين يدي، تسبق به الأولين و الآخرين.

* و در روایت 1526: و أما الثانية فلواء الحمد بيده ، آدم و من ولد تحته.

ابوحفص ابن شاهين (متوفی 385) - که او را با تعابیری چون: امام، حافظ، مفيد ،مکثر ،ثقه امین که هیچ کس به اندازه او تصنیف نداشته ستوده اند،(1) در شرح مذاهب اهل تسنن و حافظ ابونعیم اصفهانی (متوفی 430) در فضائل الخلفاء الراشدين - روایتی نقل کرده اند که ذکر آن مناسب است

[1041 /38] ألا ترضى - يا علي - إذا جمع الله الناس في صعيد واحد عراةً حفاةً مشاةً قد قطع أعناقهم العطش، فكان أول من يُدعى إبراهيم، فيُكسى ثوبين أبيضين ، ثم يقوم عن يمين العرش ، ثم تفجر لي مثعب [شعب ] من الجنة إلى الحوض، حوض أعرض مما بين بصرى و صنعاء ، فيه عدد نجوم السماء قدحان من فضة ، فأشرب و أتوضاً ، ثم أكسى ثوبين أبيضين ، ثم أقوم عن يمين العرش، ثم تُدعى فتشرب و تتوضاً ، ثم تُكسى ثوبين أبيضين ، فتقوم معي، ثم لا أُدعى لخير إلّا دعيت له. (2)

ص: 1547


1- تذكرة الحفاظ 3 /987 - 988.
2- شرح مذاهب أهل السنة لابن شاهين 156 شماره 111 ، فضائل الخلفاء الراشدين لأبي نعيم 62 شماره 46

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: آیا خوشنود نمی شوی که (فردای قیامت) هنگامی که خدا همه را در سرزمینی عریان، پا برهنه و پیاده جمع (و محشور) نماید در حالی که از تشنگی به ستوه آمده اند، ابتدا حضرت ابراهیم فرا خوانده و دو جامۀ سفید بر تن او پوشانده شود و در جانب راست عرش بایستد، سپس برای من از بهشت شعبه ای به سوی حوض کوثر باز شود که حوضی است عریض تر از فاصله بصری (از سرزمین های شام) و صنعاء (یمن)... من از آن بنوشم و وضو بگیرم و دو جامۀ سفید بر تن من پوشانده شود، سپس در جانب راست عرش بایستم، سپس تو را فراخوانده و تو نیز از حوض کوثر بنوشی و وضو بگیری ، سپس دو جامه سفید بر تن تو پوشانده شود و در کنار من بایستی ، و پس از آن من برای هیچ خیری خوانده نشوم مگر آن که تو نیز خوانده شوی.

این روایت حاکی از جایگاه ویژه امیرمؤمنان علیه السلام در قیامت است که آن حضرت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله از همه برتر است و هیچ کس با او قابل قیاس نیست؛ لذا حافظ ابن شاهین و حافظ ابونعیم دربارۀ آن نگاشته اند: این فضیلتی است ویژه امیرمؤمنان علیه السلام که هیچ کس در آن با او مشترک نیست

ص: 1548

علی علیه السلام دارای گنج بهشتی

اشاره

[1042 /39] اهل تسنن به سند صحیح روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

يا علي ، إن لك في الجنة كنزاً ، و إنّك ذو قرنيها ، فلا تتبع النظرة النظرة فإنما لك الأولى و ليست لك الآخرة (1)

اعتبار سند روایت

* این روایت در مسند احمد، صحیح ابن حبان و الأحاديث المختارة نقل شده، و گذشت که اعتبار روایات کتب مذکور پذیرفته شده است (2)

* حاکم نیشابوری (متوفی 405 )، ذهبی (متوفی 748) ، هیثمی (متوفی 807) ، احمد محمد شاکر و... حکم به صحت آن کرده اند.(3)

این حدیث در منابع معتبر دیگر نیز نقل شده است.(4)

ص: 1549


1- مسند أحمد 1 /159 ، صحیح ابن حبان 12 /381 ، الأحاديث المختارة 2 /108.
2- رجوع شود به دفتر نخست ، صفحه 10 - 11 نکته شماره 7.
3- المستدرك 123/3 ، و قال الهيثمي: رواه البزار و الطبراني في الأوسط ، و رجال الطبراني ثقات. (مجمع الزوائد 277/4) احمد محمد شاکر در تعلیقه مسند أحمد 2/ 166 شماره 1373 (طبعة القاهرة) گفته: إسناده صحيحٌ. و در تعليقه الأحاديث المختارة 108/2 آمده: إسناده حسن.
4- مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 204 - 205 شماره 150، المصنف لابن أبي شيبة 3 /410 و 7 /498 ، البحر الزخار ،104/3 ، كشف الأستار 159/4، المعجم الأوسط 1 /209 شرح معاني الآثار للطحاوي ،15/3 تاريخ مدينة دمشق 42 /324 - 325، الرياض النضرة 183/3 ، الفائق للزمخشري 3 /79 ، عمدة القاري 119/20 ، سبل الهدى و الرشاد 295/11 ، کنز العمال 468/5 و 11/ 627.

توضیح مفاد روایت

در این روایت پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام فرموده ای علی ، تو را در بهشت گنجی است ، و تو ذوالقرنین آن هستی....

برخی بر این عقیده اند که مراد از بخش اخیر روایت آن است که هر دو سوی بهشت در اختیار توست، همان گونه که ذوالقرنین بر شرق و غرب جهان سیطره داشت ، امیر مؤمنان علیه السلام نیز اختیار تمام بهشت را دارد.

ابن اثیر (متوفی 606) این معنا را پذیرفته و عبدالعظیم منذری (متوفی 656) نیز این احتمال را ترجیح داده است. (1)

ص: 1550


1- همین معنا از بحر الفوائد (معانى الأخبار كلاباذى) نيز نقل شده است. (فضائل أمير المؤمنين رضی الله عنه [علیه السلام ] علاء عبید 334) در برابر آن ، ابوعبید هروی گفته مراد آن است که ای علی ، تو ذوالقرنین این امت هستی ، و از امت اسلام با ضمیر «ها» تعبیر شده است. وجه تشبیه آن حضرت به ذوالقرنین آن است که همان گونه که ذوالقرنین بر دو طرف سرش ضربت خورد ، امیر مؤمنان علیه السلام نیز دو ضربت بر دو طرف سر مبارکش اصابت نمود یکی از ناحیه عمرو بن عبدود و دیگری از ابن ملجم. البته نظریه سومی هم هست که مراد از «القرنین» امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند قال المنذري (المتوفی 656): «و إنك ذو قرنيها» أي ذو قرنى هذه الأمة ، و ذاك لأنه كان له شجتان في قرني رأسه: إحداهما من ابن ملجم لعنه الله ، و الأخرى من عمرو بن ود. و قيل: معناه إنك ذو قرني الجنّة أي ذو طرفيها و مليكها ، الممكن فيها ، الذي يسلك جميع نواحيها، كما سلك الإسكندر جميع نواحى الأرض شرقاً و غرباً ، فسمى: ذا القرنين - على أحد الأقوال - ، و هذا قريب ، و قيل غير ذلك. (الترغيب و الترهيب للمنذري 3/ 35 - 36) و قال ابن الأثير: «و إنك ذو قرنيها» ، أي طرفي الجنّة و جانبيها. قال أبو عبيد: و أنا أحسب أنه أراد ذو قرني الأمة ، فأضمر. و قيل: أراد الحسن و الحسين [علیهما السلام ]. (النهاية 4 /51 -52 ، و رجوع شود به غريب الحديث لابن سلام 78/3 - 79 ، الزاهر في معاني كلمات الناس 626 ، لسان العرب 13 /332، لسان العرب 333/13، القاموس المحيط 4 /258 ، تاج العروس 18 /447)

واكنش مخالفان

واکنش اول: حذف و تقطيع

دنباله روایت گذشته مربوط به نهی از نگاه به نا محرم بود که: «فلا تتبع النظرة النظرة فإنما لك الأولى و ليست لك الآخرة». یعنی اگر نگاهت به نامحرم افتاد چشمت را فرو بسته و از ادامه نگاه پرهیز نما که نگاه دوم بر تو روا نیست.

عده ای از راویان یا نویسندگان اهل تسنن ، فقط بخش اخیر روایت را نقل کرده و از نقل بخش نخست روایت که مشتمل بر فضیلت امیر مؤمنان علیه السلام بوده - امتناع کرده اند. (1) با آن که روایت را به همان سندی نقل کرده اند که مشتمل بر فضیلت حضرت است!

مقایسه کنید روایتی را که در مسند احمد نقل شده با روایت سنن دارمی.(2)

در برخی از کتب لغت نیز تحریفی رخ داده و آن این که «کنزاً» تبدیل به «بیتاً» شده به نظر می رسد که این نیز برای کاستن از اهمیت مطلب بوده است. (3)

ص: 1551


1- مراجعه شود به مسند أحمد ،351/5، 353، 357، سنن ابي داود 476/1 ، سنن ترمذی 191/4، السنن الكبرى للبيهقى 90/7 و...
2- مسند أحمد 1 /159: حدّثنا عبد الله ، حدّثني أبي ، حدّثنا عفان ، حدّثنا حماد بن سلمة ، حدّثنا محمد بن إسحاق ، عن محمد بن إبراهيم التيمي ، عن سلمة بن [عن] أبي الطفيل ، عن علي بن أبي طالب رضی الله عنه[علیه السلام]: ان النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال له: «يا علي إن لك كنزاً من الجنة و إنك ذو قرنيها، فلا تتبع النظرة النظرة ، فإنما لك الأولى و ليست لك الآخرة.» سنن الدارمي 2/ 298: أخبرنا أبو الوليد الطيالسي ، حدّثنا حماد بن سلمة ، عن محمد بن إسحاق، عن محمد بن إبراهيم ، عن سلمة ، عن أبي الطفيل ، عن على [ علیه السلام] ، قال: قال: صلی الله علیه و آله «لا تتبع النظرة النظرة؛ فإن الأولى لك و الآخرة عليك».
3- رجوع شود به النهاية 4 /51 -52 ، غريب الحديث ابن سلام 78/3 - 79 ، الزاهر في معاني كلمات الناس 626 ، لسان العرب 13 /332 -333، القاموس المحيط 4 /258، تاج العروس 447/18.
واکنش دوم: انکار صحت

بخاری ، گذشته از حذف صدر و ذیل روایت - برای کتمان فضائل مولا! - بدون هیچ دلیلی صحت آن را انکار کرده با آن که سند او همان سندی است که حاکم ذهبی، هیثمی و احمد محمد شاکر حکم به صحت آن کرده اند.(1)

ص: 1552


1- سلمة بن أبي الطفيل، عن أبيه ، روى عن فطر ، و قال حماد بن سلمة: عن ابن إسحاق ، عن محمد ابن إبراهيم، عن سلمة بن أبي الطفيل ، عن علي رضی الله عنه[علیه السلام]: قال لي النبي صلی الله علیه و آله: «إن لك كنزاً في الجنّة». حدّثني خليفة ، نا عبد الأعلى ، عن ابن إسحاق ، عمّن سمع أبا الطفيل ، عامر بن واثلة، عن بلال: قال النبي صلی الله علیه و آله: «إن لك كنزاً في الجنة. قال أبو عبد الله: و لا يصح. (التاريخ الكبير 4 / 77)

پیوست ها

اشاره

هنگام جمع آوری فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام مطالب یا روایاتی به نظر رسید که ضمیمه نمودن آن به کتاب مناسب یا لازم بود و در این بخش بدان می پردازیم.

1

1- ضمائم برخی از فضیلت های گذشته

على علیه السلام تنها وزیر پیامبر صلی الله علیه و آله

در آثار متعدد - مانند فضیلت های 8 و 9 - پس از بیان برادری امیرالمؤمنین علیه السلام و.... منصب وزارت نیز برای آن حضرت ذکر شده ، مانند روایات ذیل:

[1043 /1] عن أسماء بنت عمیس: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: «اللهم أقول كما قال أخي موسى: اللهم ﴿أَجْعَل لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي﴾ علياً [علي] أخي ، ﴿ أَشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي* كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً * وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً * إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيراً﴾ » [ طه (20): 29 - 35]. (1)

ص: 1553


1- مراجعه شود به فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 309 شماره 280 (تحقیق محقق طباطبائی) ، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /844 شماره 1158 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض) ، تاریخ مدينة دمشق 52/42، المعيار و الموازنة للإسكافي 71، شواهد التنزيل 56/1، 230 ، 478 - 480 ، 482 - 483 ، الرياض النضرة ،118/3 ، ذخائر العقبی 63 - 64 نظم درر السمطين 87 ، تفسير الآلوسی 16 /186.

اسماء بنت عمیس می گوید: شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه دعا می کرد: خدایا! من از تو همان درخواستی را دارم که برادرم موسی داشت: خدایا برای من وزیری از خاندانم قرار ده علی برادرم را به واسطه او پشتم را محکم و استوار ساز و او را در کارم شریک نما تا تو را فراوان تسبیح و بسیار یاد نماییم که تو بر حال ما بینایی.

[1044 /2]... إن الله اصطفاني على الأنبياء ، فاختارني و اختار لي وصيّاً، و اخترت ابن عمّي وصيّي ، يشدّ عضدي كما يشدّ عضد موسى بأخيه هارون ، و هو خليفتي و وزيري ، و لو كان بعدي نبي لكان عليّ نبياً و لكن لا نبوّة بعدي.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند مرا بر انبیا برگزید (و ترجیح داد) مرا انتخاب نمود و برای من وصیی اختیار فرمود، من پسر عمویم وصی خویش قرار دادم تا (یار و یاور و) قوت بازویم باشد همان گونه که هارون برادر حضرت موسی قوت بازویش بود. علی جانشین و وزیر من است، و اگر قرار بود پس از من پیامبری باشد آن پیامبر علی بود، ولی پس از من نبوتی نیست.

[1045 /3] عن سلمان الفارسي ، أنه سمع النبي صلى الله عليه و آله و سلم يقول: «إن أخي و وزيري و خير من أخلفه بعدي علي بن أبي طالب».(2)

[1046 /4] و عن أنس بن مالك أن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال: «إن أخي و وزيري و خليفتي

ص: 1554


1- ينابيع المودة 2/ 288 به نقل از مودّة القربي ، المودة السادسة.
2- المناقب للخوارزمی 112.

في أهلي و خير من أترك بعدي ، يقضي ديني ، و ينجز موعدي علي بن أبي طالب».(1)

و في لفظ: إن خليلي و وزيري و خليفتي في أهلي ، و خير من أترك بعدي ، [و] ينجز موعدي ، و يقضي ديني علي بن أبي طالب (2)

و في لفظ آخر: إن خليلي و وزيري و خير من أخلف بعدي ، يقضي ديني ، و ينجز موعودي علي بن أبي طالب (3)

از سلمان و انس - با قدری زیاده و نقصان - نقل شده که پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم فرمود:

برادرم، وزیرم، جانشین من در بین خاندانم، بهترین کسی که پس از خویش بجای می گذارم که بدهی مرا پرداخت می نماید و به وعده هایم عمل می کند علی بن ابیطالب است.

[1047 /5] عن النبي صلى الله عليه و اله و سلم في ضمن حديث: ﴿ اَللَّهُمَّ وَ أَنَا نَبِیُّکَ وَ صَفِیُّکَ اَللَّهُمَّ فَاشْرَحْ لی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ اِجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أهلی، عَلِیّاً اخی. (4)

در ضمن روایتی آمده است که پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم به درگاه خداوند عرض نمود:

خدایا من محمد پیامبر و برگزیده تو هستم. خدایا به من شرح صدر عنایت کن (و سنه ام را گشاده ساز) و کارم را آسان نما ، و برای من وزیری از خاندانم قرار ده (یعنی) برادرم علی را.

ص: 1555


1- شواهد التنزيل 1 /488
2- شواهد التنزيل 489/1، تاریخ مدينة دمشق 57/42.
3- تاریخ مدينة دمشق 42 /57.
4- شواهد التنزيل 1 /229 -231.

* و در روایت شماره 25 گذشت که امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن منا شده ای فرمود: إنّي لأخو رسول الله [و] وزيره.

* و در روایت شماره 235 گذشت: يا علي أنت أخي ، وصفيي، و وصيي، و وزيري، و أميني ، مكانك مني مكان هارون من موسى إلّا أنه لا نبي بعدي.

* و در روایت شماره 264: و أنت أخي و وزيري، و خير من أترك بعدي، تقضي ديني و تنجز موعدي.

* و در روایت شماره 375: فأيّكم يبايعني على أن يكون أخي و صاحبي و وارثي ؟ و پس از بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: أنت أخي، و صاحبي، و وارثي، و وزيري.

* و در روایت شماره 377: أنا يا نبي الله أكون وزيرك عليه.

* و در روایت شماره 380: يا بنى عبد المطلب إن الله لم يبعث رسولاً إلّا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وارثاً و وصيّاً و منجزاً لعداته و قاضياً لدينه ، فمن منكم يتابعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و ينجز عداتي و قاضي ديني ؟

... في اليوم الثاني أعاد عليهم القول ، ثم قال:... فمن منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و قاضي ديني و منجز عداتي ؟

... فقام على بن أبي طالب [علیه السلام] فبايعه بينهم

* و در روایت شماره 381: يا بني عبدالمطلب ! إنه لم يبعث الله نبياً إلّا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وصياً و خليفة في أهله، فمن يقوم منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و خليفتي في أهلي.

ص: 1556

* و در ضمن روایت شماره 402 بنابر روایت ابن مخلد قرطبی (متوفی 276) چنین آمده است: و الذي بعثني بالحق ما أخّرتك إلّا لنفسي، فأنت عندي بمنزلة هارون من موسى ، غير أنه لا نبي بعدي، و أنت أخي و وزيري و وارثي (1)

* و در روایت شماره 893 گذشت: أنت أخي و وزيري....

* و در روایت شماره 950: إن أخي و وزيري، و خليفتي في أهل بيتي، و خير من تركت بعدي، يقضي ديني، و ينجز موعدي علي بن أبي طالب.

* و در روایت شماره 1049 خواهد آمد: يا بني عبدالمطلب! إنه لم يبعث الله نبياً إلا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وصياً و خليفة في أهله، فمن يقوم منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و خليفتي في أهلي... فقام عليّ [علیه السلام]... فبايعه على ما شرط له.

* و در روایت شماره 1493 عن النبي صلی الله علیه و آله... في حديث المعراج: [ قال الله تعالى: ] ﴿ وَ أَنَّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَزِیراً وَ أَنَّکَ رَسُولِ الله وَ أَنَّ عَلِیّاً وَ زِیرُکَ ﴾.

* و در شعر حسان بن ثابت در مدح آن حضرت گذشت که:

فأقضى بها دون البرية كلها *** علياً ، و سمّاه: الوَزِيرَ الْمَوَاخِيا (2)

ص: 1557


1- ما روي في الحوض و الكوثر لابن مخلد (جزء بقي بن مخلد) 125 -126.
2- در دفتر دوم، صفحه 745 - 746 به نقل از عمدة القاري 16 /216 گذشت و رجوع شود به المناقب لابن المغازلي 154 ، الفصول المهمة لابن الصباغ 217/1 ، إحقاق الحق 30 /204.

على علیه السلام تنها وارث پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

پیش از این در فضیلت شماره 7 روایت شماره 322 گذشت که به سند صحیح روایت شده که از قثم - برادر ابن عباس - پرسیدند: چه شد که در بین شما فقط علی علیه السلام وارث پیامبر صلی الله علیه و آله گردید؟! او پاسخ داد:

لأَنَّهُ كَانَ اَوَّلَنَا بِهِ لُحُوقاً ، وَ أَشَدَّنَا بِهِ لُزُوقاً. یعنی: چون او اولین کسی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله گروید و ارتباط او با آن حضرت از همه بیشتر و به ایشان نزدیک تر بود.

ذهبی در حکم به صحت این روایت با حاکم موافقت کرده است.(1)

* و در روایت شماره 234 از پیامبر صلی الله علیه و آله گذشت.... و أنت وصيي و وارثي.

* و در روایت شماره 375 گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله به بستگان نزدیکش فرمود: فأيكم يبايعني على أن يكون أخي و صاحبي و وارثي ؟ و پس از بيعت با امیرالمؤمنین علیه السلام به آن حضرت فرمود: أنت أخي، و صاحبي، و وارثي، و وزيري. علی علیه السلام پس از نقل مطالب گذشته فرمود: فبذلك ورثت ابن عمّي دون عمّي.

* و در روایت شماره 380: يا بني عبد المطلب إن الله لم يبعث رسولاً إلّا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وارثاً و وصيّاً و منجزاً لعداته و قاضياً لدينه ، فمن منكم يتابعني [يبايعني ] ؟... فقام علي بن أبي طالب [علیه السلام] فبايعه بينهم.

* و در روایت شماره 402: و الذي بعثني بالحق ما أخّرتك إلّا لنفسي فأنت عندي بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي، و أنت أخي [و وزيري] و وارثي

ص: 1558


1- المستدرك 125/3 ، كنز العمال 13 /143 و رجوع شود به تاریخ مدينة دمشق 392/42.

* و در روایت شماره 624: لك في هذا المسجد مالي و عليك فيه ما عليّ، و أنت وارثي و وصيّي ، تَقْضِي دَيْني و تُنْجِزُ عِداتي

* و در روایت شماره 636 - به سند صحیح - از امیرمؤمنان علیه السلام گذشت که والله إنّي لأخوه و وليه و ابن عمّه ، و وارثه ، فمن أحقّ به منّي ؟!

* و در روایت شماره 947: لكل نبي وصي و وارث - و في لفظ: إن لكل نبي وصياً و وارثاً - ، و إن علياً وصيي و وارثي

* و در روایت شماره 949 فإن وصيي و وارثي ، يقضي ديني ، و ينجز موعودي [موعدي] علي بن أبي طالب.

* و در روایت شماره 958: يا علي، أنت أخي و وارثي و وصيي.

* و در روایت شماره 977: قال علي علیه السلام لأقولنّ قولاً لم يقله أحد قبلي و لا يقوله بعدي إلّا كذّاب: أعطيت ثلاثاً لم يعطها أحد قبلي: ورثت نبيّ الرحمة...

و در روایت شماره 343 در نامه محمد بن ابی بکر به معاویه گذشت که: تو خود را با علی علیه السلام برابر می دانی و هو وارث رسول الله صلی الله علیه و آله و وصيّه و أبو ولده ، در حالی که او وارث پیامبر صلی الله علیه و آله، وصیّ (و جانشین) او و پدر فرزندان اوست !

* و در ضمن روایت مفصل شماره 1188 - 1189 خواهد آمد: و لكن حسبك أن تكون منّي و أنا منك، ترثني، ترثني و أرثك.

ص: 1559

باقیمانده حنوط پیامبر صلی الله علیه و آله

تأیید مطلب گذشته به این که باقیمانده حنوط پیامبر نزد امیرمؤمنان علیه السلام بود.

[1048 /6] عن هارون بن سعد [عن أبي وائل]، قال: كان عند علي [علیه السلام] مسك فأوصى [فوصّى] أن يحنّط به ، و قال علي [علیه السلام]: و هو فضل حنوط رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم. (1)

واكنش مخالفان در برابر فضائل گذشته
واكنش اول: تحریف لفظی روایت

چنان که در پاورقی روایت شماره 374 - 375 ملاحظه فرمودید ،(2) روایت را احمد بن حنبل و نسائی به یک سند صحیح نقل کرده اند، ولی در نقل احمد بن حنبل جمله: «أنت أخي و صاحبي و وارثي، و وزيري» از کلام پیامبر صلى الله عليه و اله و سلم و جمله: «فبذلك ورثت ابن عمّي دون عمّي» از کلام امیرمؤمنان علیه السلام حذف شده است!!

عده ای دیگر از کسانی که آن قضیه را نقل کرده اند نیز وراثت را - که در کلام پیامبر صلى الله عليه و اله و کلام امیر مؤمنان علیه السلام بوده - از قلم انداخته اند.(3)

ص: 1560


1- المستدرك ،361/1 و رجوع شود به فضائل أمير المؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 144 شماره 66، فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /691 شماره 943 ( طبعة دار ابن الجوزي، الرياض) ، السنن الكبرى للبيهقي 3/ 405 - 406 ، معرفة السنن و الآثار للبيهقي 3/ 138، دلائل النبوة للبيهقي 7 /249، الطبقات الكبرى لابن سعد 2 /288 ، تاريخ مدينة دمشق 42 /563 ، أسد الغابة 4 /39، الرياض النضرة 237/3 ، ذخائر العقبى 115 ، الدراية في تخريج أحاديث الهداية لابن حجر 1 /230 ، البداية و النهاية 5 /285 ، إمتاع الأسماع 14 /580 ، كنز العمال 13 /191، سبل الهدى و الرشاد 11 /307 و 324/12. قال النووي: إسناده حسن. (نصب الراية للزيلعي 307/2، تحفة الأحوذي 60/4 )
2- رجوع شود به دفتر دوم صفحه 584 - 585.
3- رجوع شود به دفتر دوم صفحه 581 - 595 ، روایات شماره 371 - 387.

و در فضیلت 17 «تنها یار ثابت قدم» گذشت که در روایت حاکم «وارثه» تبدیل به «وارث علمه» شده و در برخی منابع لفظ «وارث» حذف شده است! (1)

واكنش دوم: تحریف معنوی روایت

حاکم پس از روایت صحیح 322 (2) به نقل از اسماعیل قاضی می گوید:

فقط علی علیه السلام دانش را از پیامبر صلی الله علیه و آله به ارث برده نه دیگر بستگان! (3)

و در فضیلت 38 «علی علیه السلام تنها وصی پیامبر صلی الله علیه و آله گذشت که محب طبری چنین اظهار کرده که:

مراد از ارث، میراث قرآن و سنت است نه ارث متعارف (4)

واكنش سوم: منکر دانستن روایت

در فضیلت 8 «تنها پاسخ مثبت در آغاز رسالت» گذشت که ذهبی درباره روایت شماره 375 گفته: ابو صادق از ربیعه حدیث غیر قابل قبولی نقل کرده که در ضمن آن آمده: «عليٌّ أخي و وارثي». (5)

ص: 1561


1- المستدرك للحاكکم 3/ 126 در مورد حذف «وارث» یا بخشی از روایت رجوع شود به أمالي المحاملي 162 - 163، تاریخ مدينة دمشق 56/42 ، تفسير ابن أبي حاتم الرازي 777/3، نظم درر السمطين 97 ، الدر المنثور 2 /81 - 82 ، فتح القدير 1 /388.
2- از قُثَم - برادر ابن عباس - پرسیدند: چرا در بین شما فقط علی علیه السلام وارث پیامبر صلی الله علیه و آله گردید ؟! گفت چون او اولین کسی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله گروید و ارتباط او با آن حضرت از همه بیشتر بود.
3- قال اسماعيل بن إسحاق إن عليّاً [علیه السلام ] ورث العلم من النبى صلی الله علیه و آله دونهم. (المستدرك 3/ 126)
4- الرياض النضرة 3 /138 - 139.
5- رجوع شود به میزان الاعتدال 2/ 45 ، المغنى 1 /350.

و در فضیلت 17 «تنها یار ثابت قدم» گذشت که ذهبی درباره روایت شماره 636: و الله إنّي لأخوه، و وليّه و ابن عمّه ، و وارثه ، فمن أحقّ به منّي ؟! گفته است: این حدیث منکر است ، و برخی از او تبعیت نموده اند.(1)

واکنش چهارم: تضعیف سندی

و نیز ذهبی درباره ربيعة بن ناجد [ناجذ] - که در سند روایت 375 واقع شده - اشکال کرده که او مجهول است و گفته: لا يكاد يُعرف ، فيه جهالة! (2)

با آن که دیگران - مانند عجلی و ابن حبان و ابن حجر - او را ثقه دانسته اند. (3)

واکنش پنجم: جعل روایت در برابر روايات وراثت و وزارت

در برابر روایات وراثت ، روایتی ساخته شد که: العباس وصيي و وارثي.(4)

ولی عامه خود تصریح به ساختگی بودن آن کرده اند. (5)

و عده ای روایاتی ساختند که ابوبکر و یا ابوبکر و عمر وزیر پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، و اهل تسنن نیز برخی از آن روایات را معتبر نمی دانند (6)

ص: 1562


1- ميزان الاعتدال 3/ 255 ، تعليقه فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2/ 810 شماره 1110
2- رجوع شود به میزان الاعتدال 2/ 45 ، المغنى 1 /350.
3- رجوع شود به الثقات لابن حبان 229/9 ، معرفة الثقات للعجلي 1 /359، تهذيب الكمال 145/9 -146 ، تقریب التهذيب 298/1 ، تهذيب التهذيب 228/3.
4- تاریخ بغداد 13 /138 ، تاريخ مدينة دمشق 26/ 339 و 60 /350 ، الجامع الصغیر 2 /186، کنز العمال 11/ 699، 702، سبل الهدى و الرشاد 11 /100.
5- الموضوعات لابن الجوزي 2 /30 -31 فيض القدير.4 /491.
6- أبو بكر وزيري. هذا حديث موضوع، و كادح ليس بشي. (الموضوعات لابن الجوزي 404/1) ان لكل نبي وزيرين من أهل السماء و وزيرين من أهل الأرض ، و إن وزيري من أهل السماء جبريل و ميكائيل ، و إن وزيري من أهل الأرض أبو بكر و عمر تكلّم يحيى بن معين في تليد و رماه (التاريخ الكبير للبخاري 2 /159 و رجوع شود به شوارق النصوص 777/2 - 795 )

اعتراف ابوبکر به فضیلت هشتم: تنها پاسخ مثبت...

اشاره

[1049 /7] در منابع خاصه و عامه با قدری زیاده و نقصان آمده است که: امیر مؤمنان علیه السلام و عباس پس از وفات پیامبر صلى الله عليه و اله نزد ابوبکر آمدند. آن دو در مورد میراث پیامبر صلى الله عليه و اله نزاع داشتند، ابوبکر به عباس گفت: تو را به خدا می دانی که پیامبر صلى الله عليه و اله از بین قبائل قریش فقط فرزندان عبدالمطلب را - که تو هم در میان آن ها بودی - جمع کرد و فرمود:

خدا پیامبری را نفرستاد مگر آن که برای او برادر، وزیر، وصیّ و جانشینی در خاندانش قرار داد اکنون کدام یک از شما با من بیعت می کند تا برادر ،وزیر، وصیّ و جانشین من در خانواده ام باشد ؟

هیچ کس بلند نشد ، حضرت فرمود:

ای عبدالمطلب در اسلام پیشوا باشید نه دنباله رو دیگران. شما را به خدا کسی بلند شود و گرنه این امر در دیگران خواهد بود و شما پشیمان می شوید.

از بین شما (فقط) علی بلند شد و طبق همین شرط با او بیعت نمود... عباس پاسخ داد: آری درست است. (غرض ابوبکر آن بود که به عباس بگوید: چرا آن روز پاسخ مثبت ندادی تا الان وارث پیامبر صلى الله عليه و اله باشی؟) (1)

ص: 1563


1- روى ابن عساكر بسنده عن علي بن الحسين علیه السلام ، عن أبي رافع ، قال: كنت قاعداً بعد ما بايع الناس أبا بكر ، فسمعت أبا بكر يقول للعباس: أَنْشُدُكَ الله هل تعلم أن رسول الله صلى الله عليه و اله جمع بني عبد المطلب و أولادهم - و أنت فيهم - و جمعكم دون قريش ، فقال: يا بني عبدالمطلب ! إنه لم يبعث الله نبياً إلّا جعل له من أهله أخاً و وزيراً و وصياً و خليفة في أهله، فمن يقوم منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و خليفتي في أهلي»، فلم يقم منكم أحد، فقال: «يا بني عبدالمطلب! كونوا في الإسلام رؤوساً و لا تكونوا أذناباً ، و الله ليقومنّ قائمكم، أو لتكوننّ في غيركم ، ثم لتندمنّ» ، فقام عليّ [علیه السلام] من بينكم فبايعه على ما شرط له ، و دعاه إليه ، أتعلم هذا له من رسول الله صلى الله عليه و اله ؟ قال - العباس -: نعم. (تاريخ مدينة دمشق 50/42)

بنابر روایت علامه ابن شهر آشوب مازندرانی، ابوبکر افزود: عباس آن روز کجا بودی (و چرا پیش قدم نشدی)؟ عباس گفت: اگر چنین است، چرا تو بر علی مقدّم شده و بر او فرمانروایی می کنی در حالی که این مقام به او اختصاص دارد؟! ابوبکر [ متوجه شد که این نزاع لفظی برای آن بوده که از او اعتراف بگیرند که جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام اختصاص دارد لذا ] گفت: ای فرزندان عبدالمطلب آیا (به من) نیرنگ می زنید؟! (1)

با توجه به نقل اخیر روشن شد که این نزاع صوری بود و آن دو می خواستند از ابوبکر اعتراف بگیرند که خودش می داند بی جا بر منصب خلافت تکیه زده و پیامبر صلی الله علیه و آله از آغاز وصی و جانشین خود را تعیین فرموده است. (2)

و جالب آن است که عمر نیز به این نکته اشاره کرده است

یعقوبی می نویسد: ابن عباس با عمر بن خطاب گفتگویی در باب خلافت داشت، عمر احساس کرد که او می خواهد از عمر بر حقانیت

ص: 1564


1- و قال العلّامة ابن شهر آشوب المازندرانی: [ روى] ابن عبد ربّه في العقد [الفريد]، بل روته الأمة بأجمعها، عن أبي رافع و غيره: أن عليّاً [علیه السللام] نازع العباس إلى أبي بكر في برد النبي صلى الله عليه و آله و سلم و سيفه و فرسه ، فقال أبوبكر: أين كنت يا عباس حين جمع رسول الله صلی الله علیه و آله بني عبد المطلب و أنت أحدهم، فقال: «أيكم يؤازرني فيكون وصيّي و خليفتي في أهلي و ينجز موعدي و يقضي ديني»؟ فقال له العباس: فما أقعدك مجلسك هذا، تقدّمته و تأمّرت عليه ؟! فقال أبو بكر: أ غدراً يا بني عبدالمطلب؟! (المناقب 3 /49 ، بحار الأنوار 3/38)
2- رجوع شود به بحار الأنوار 10 /293، المناظرات في الإمامة للشيخ عبد الله الحسن 144 به نقل از خاصه و عامه

امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراف بگیرد؛ لذا به او گفت: ابن عباس از من دور شو! آیا می خواهی همان رفتاری که پدرت عباس و علی با ابوبکر داشتند با من تکرار کنی؟! (1)

مسلم نیشابوری در ضمن قضیه مفصلی - با اشاره به مطلب گذشته - از زبان عمر نقل می کند که: امیر مؤمنان علیه السلام و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوبکر و عمر را دروغ گو، گنه کار، نیرنگ باز و خائن می دانستند!! در صحیح مسلم آمده است:

... فلمّا توفى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال أبوبكر: أنا ولىّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك و يطلب هذا ميراث امرأته من أبيها، فقال أبوبكر: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما نورّث ما تركنا صدقة ، فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً ، و الله يعلم إنه لصادقٌ بارٌّ راشدٌ تابعٌ للحق.

ثم توفّي أبوبكر و أنا وليّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و وليّ أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً، و الله يعلم إني لصادقٌ بارٌّ راشدٌ....(2)

خلاصه مطلب آن که: عمر به امیر مؤمنان علیه السلام و عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: پس از پیامبر [علیه السلام] ابوبکر خود را ولی و جانشین حضرت می دانست شما نزد او آمده یکی میراث برادر زاده اش را مطالبه می کرد و دیگری میراث همسرش را از ناحیه پدر. ابوبکر گفت: پیامبر [علیه السلام] فرموده: ما چیزی به ارث نمی گذاریم آن چه از ما باقی بماند صدقه

ص: 1565


1- قال ابن عباس: ذكرتُ هذا الأمر... فقال - أي عمر- : إليك يا ابن عباس! أتريد أن تفعل بي کما فعل أبوك و علي بأبي بكر يوم دخلا عليه؟ (تاريخ اليعقوبي 2 /158 -159)
2- صحیح مسلم 151/5 -152 و مراجعه شود به کنز العمال 242/7 ، سبل الهدى و الرشاد 371/12 تاريخ الإسلام للذهبي 3/ 26 ، فتح الباری 144/6

است... اما شما ابوبکر را دروغ گو گنه کار نیرنگ باز و خائن دانستید....

پس از ابوبکر من ولی و جانشین پیامبر [صلی الله علیه و آله] و جانشین ابوبکر شدم، شما مرا نیز دروغ گو گنه کار، نیرنگ باز و خائن دانستید....

تحریف روایت گذشته در مصادر اهل تسنن

عبدالرزاق صنعانی، ابن حبان و برخی دیگر مطلب را ناقص به این صورت نقل کرده اند:

و أنتما تزعمان أنه فيها ظالم، فاجر... و أنتما تزعمان أني فيها ظالم ، فاجر... یعنی: شما ابوبکر را - و هم چنین مرا - ستمکار و گنه کار دانستید. (1)

بیهقی از آن هم کاسته و فقط قسمت:

و أنتما تزعمان أنّه فيها ظالم... و أنتما تزعمان أني فيها ظالم....(2)

را آورده، و از نقل بقیه آن امتناع نموده یعنی فقط به نقل لفظ «ستمکار» اکتفا کرده است.

احمد بن حنبل آن را این گونه روایت کرده:

فقبضها أبوبكر يعمل فيها بما عمل به فيها رسول الله صلی الله علیه و آله و أنتما حينئذ - و أقبل على على و عباس - تزعمان أن أبا بكر كذا [ و كذا ]....

ص: 1566


1- المصنف لعبد الرزاق 5 /470، صحیح ابن حبان 14 /577 ، تاریخ المدينة لابن شبة 204/1، شرح ابن أبي الحديد 16 /222
2- السنن الكبرى للبيهقي 6 /298

یعنی شما خیال کردید ابوبکر چنین و چنان است. (1)

بخاری نیز در دو موضع آن را به کیفیت گذشته - (تزعمان أن أبا بكر [ فيها ] كذا [ و كذا ]... - نقل كرده (2) و در دو موضع دیگر قسمت اخیر این گزارش به این صورت تغییر یافته است:

تذكران أن أبا بكر فيه كما تقولان. یعنی: شما می گفتید که ابوبکر در این مورد آن گونه است که شما می گویید. (3)

ابن عبدالبر و ابویعلی موصلی در مسند به صورت تقطیع شده و با کیفیتی متفاوت با موارد گذشته این گونه نقل نموده اند:

فرأيتماه و الله يعلم....

فرأيتماني و الله يعلم....

یعنی: شما فکر کردید که او... خدا می داند....

شما فکر کردید که من... خدا می داند.... (4)

پس مطلبی که در صحیح مسلم به صورت واضح و روشن آمده است در بقيه مصادر از آن کاسته شده و با جملات مبهم و به صورت های گوناگون نقل شده، بلکه در برخی از منابع اصلاً اشاره ای به آن نشده و این بخش از کلام عمر كاملاً حذف شده است! (5)

ص: 1567


1- مسند احمد 209/1.
2- صحيح البخاري 6 /191 و 8 /147.
3- رجوع شود به صحيح البخاري 4/ 42 -43 و 5/ 23 -24.
4- التمهيد لابن عبدالبر 166/8 ، مسند أبي يعلى 1 /16
5- مانند مرآة الزمان 4/ 274: الباب العاشر في طلب آل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الميراث

ابن حجر عسقلانی عذر آن ها را چنین بیان نموده که: زُهری - راوی این روایت - گاهی به صراحت مطلب را گفته و گاهی به کنایه!

و البته او مطالبی را که در صحیح مسلم آمده ، ثابت و مسلّم می داند (1) ولی مهم آن است که حتی اگر بپذیریم که زُهری - راوی این روایت - خودش مطلب را متفاوت نقل کرده باشد، این تفاوت در نقل ، حاکی از خفقان شدیدی است که حاکم بر اجتماع بوده و او به جهت حفظ وجهه و آبروی شیخین، صحابه و... حقائق تاریخی را تحریف نموده و مبهم و متفاوت نقل کرده است.

تذكر

ان شاء الله تعالی در آینده خواهد آمد که بخاری در موارد فراوان روایات را نقل به معنا کرده و از دقّت در نقل برخوردار نیست، (2) ولی در مواردی تعمّد دارد مطابق میلش در مطلب تصرف نماید!

ص: 1568


1- فتح الباری 144/6.
2- قال ابن حجر: و كان من رأي المصنف جواز اختصار الحديث و الرواية بالمعنى... و إيثار الأغمض على الأجلى [!!] (فتح الباري 1 /14) و قال أحمد بن أبي جعفر، والي بخاري: قال لي محمد بن إسماعيل: ربّ حديث سمعته بالبصرة كتبته بالشام، و ربّ حديث سمعته بالشام كتبته بمصر ! فقلت له: يا أبا عبد الله، بتمامه [ بكماله] ؟! فسکت [!!] (تاریخ بغداد 2/ 11 تاریخ مدينة دمشق 52 /65 سير أعلام النبلاء 411/12، مقدمة فتح الباري 488 ، تغلیق التعلیق 5 / 417)

علی علیه السلام برگزیده و امین پیامبر صلی الله علیه و آله

پیش از این - در قضیه نگهداری دختر حضرت حمزه علیه السلام نقل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله برای هر یک از زید و جناب جعفر و علی علیهم السلام ویژگی خاصّی را بیان فرمود.(1)

این روایت به سند معتبر به گونه ای دیگر نیز نقل شده است:

[1050 /8] بزار روایت معتبری نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:﴿ وَ أمّا أنتَ یا عَلِیُّ فَصَفِیّی و أمینی ﴾، قال: رضيت يا رسول الله (2)

یعنی: اما تو ای علی برگزیده و امین من هستی امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: ای پیامبر خدا من (به آن چه فرمودی) راضی و خوشنودم.

بنابر نقل سیوطی و متقى هندى عبارت: «أنت منّي و أنا منك» نيز به آن ضمیمه شده است. (3)

جمله: ﴿ أمّا أنتَ یا عَلِیُّ فَصَفِیّی و أمینی ﴾ به صورت مستقل نيز نقل شده است. (4)

ص: 1569


1- رجوع شود به دفتر دوم صفحه 803 -804، روایت شماره 592.
2- مسند البزّار 3/ 106 / 891. قال الهيثمي: رواه البزار ، و رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 9 /156) و قال الصاعدي: و هو كما قال. (فضائل الصحابة 4 /343)
3- كنز العمال 5/ 579.
4- السنة لابن أبي عاصم ،585، السنن الكبرى للنسائي 128/5، خصائص أميرالمؤمنين علیه السلام 90.

همسرى برترين بانو

اشاره

سزاوار است که به مناسبت فضیلت شماره 19: «پیوند آسمانی» به چند مطلب مهم اشاره کنیم.

مطلب اول: همسری فاطمه علیها السلام

بدون شک ازدواج با برترین بانوی عالم هستی ، حضرت زهرا علیها السلام از امتیارات خاص و ویژه امیرمؤمنان علیه السلام است. این حقیقتی است که در حدیث نبوى شريف: ﴿ لَوْ لَمْ یُخْلَقْ عَلِیٌّ مَا کَانَ لِفَاطِمَةَ کُفْو﴾ (1) بدان اشاره شده است.

* و در روایت شماره 977 از امیر مؤمنان علیه السلام گذشت كه: لأقولنّ قولاً لم يقله أحد قبلي و لا يقوله بعدي إلّا كذّاب ، أعطيت ثلاثاً لم يعطها أحد قبلي: ورثت نبيّ الرحمة، و زوّجت خير نساء هذه الأمة ، و أنا خير الوصيّين.

یعنی من سخنی می گویم که هیچ کس پیش از من نگفته و کسی پس از من چنین ادعایی نخواهد داشت مگر کذّاب! به من سه چیز داده شد که به هیچ کس پیش از من داده نشده من وارث پیامبر رحمت هستم، افتخار همسری بهترین زنان این امت را دارم ، و من بهترین اوصیا هستم.

نَسائی در همین راستا بابی منعقد نموده با عنوان:

ذكر ما خُصّ به علي [علیه السلام] دون الأولين و الآخرين من فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله، و بضعة منه ، و سيدة نساء أهل الجنة. (2)

این مطلب چندان اهمیت داشته که به عنوان یکی از مهم ترین آرزو های عمر

ص: 1570


1- رجوع شود به دفتر نخست صفحه 176، روایت شماره 77
2- السنن الكبرى للنسائى 143/5

و پسرش در منابع معتبر و مهمّ عامه به ثبت رسیده که از شتران سرخ موی - که ثروت مهمّی نزد عرب بشمار می آمد - محبوب تر و ارزشمندتر بوده است! (1)

و در روایت شماره 1092 نیز خواهد آمد که سعد بن ابی وقاص گفته است: و لأن أكون صهره على ابنته ولي منها من الولد ما له أحبّ إليَّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس.

مطلب دوم: خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله
مطلب سوم: پدر فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله
اشاره

[1051 /9] عن جابر بن عبد الله قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول لعلي [علیه السلام]: ﴿ یَا عَلِیُّ اَلنَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ﴾ (2)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی مردم از درختان و ریشه های متفاوت هستند و من و تو از یک درخت (و یک ریشه) هستیم.

بنابر نقل دارقطنی (متوفی 385) در احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام بر اصحاب شورا آمده است:

[1052 /10] نشدتكم بالله هل فيكم أحد أقرب إلى رسول الله صلی الله علیه و آله في الرحم و من جعله رسول الله صلی الله علیه و آله نفسه و أبناءه أبناءه و نساءه نساءه غيري؟ قالوا: اللهم لا. (3)

ص: 1571


1- رجوع شود به همین دفتر ، صفحه 1641، پیوست شماره 5.
2- المستدرك 2 /241 ، قال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه. و رجوع شود به المعجم الأوسط 4 /263، تاریخ مدينة دمشق 42/ 64 ، نظم درر السمطين 79، الدر المنثور 44/4 ، تاریخ الخلفاء للسيوطي 189 ، كنز العمال 11 /608 ، سبل الهدى و الرشاد 11 /296.
3- تاريخ مدينة دمشق 42/ 432 ، جواهر العقدين 2/ 150 ، الصواعق المحرقة 156 ، ينابيع المودة 344/2 همه به نقل از دار قطنی صاحب سنن.

شما را به خدا سوگند ، آیا بین شما کسی جز من هست که نزدیک ترین شخص به پیامبر صلی الله علیه و آله در رحم (و خویشاوندی) باشد و حضرت او را به منزله خودش و فرزندانش را فرزندان خویش و همسرش را به منزله زنان خویش دانسته باشد؟! همه گفتند: نه

و في رواية ابن المغازلي: و إني لابن عمّ رسول الله صلی الله علیه و آله و أخوه و شريكه في نسبه، و أبو ولده ، و زوج ابنته سيّدة ولده و سيّدة نساء أهل الجنّة.(1)

و نیز در افتخار به فرزندانش فرمود: فأنْشُدُكُم بالله هل فيكم أحد له سبطان مثل سبطيّ - و في رواية: ابنان مثل ابنيّ (2) - الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنة غيري؟ قالوا: اللهمّ لا. (3)

یکی از افتخارات امیر مؤمنان علیه السلام قرابت و خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله است، پدرش عموی پیامبر صلی الله علیه و آله همسرش دختر آن حضرت و پسرانش فرزندان آن بزرگوار هستند. در روایات معتبر و صحیح خاصّه و عامه آمده است:

[1053 /1] حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿ کُلُّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ سَبَبِی وَ نَسَبِی ﴾. (4) يعنی: هر خویشاوندی سببی و نسبی در قیامت منقطع (و بی ارزش) است جز خویشاوندی سببی و نسبی با من

ص: 1572


1- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 114 (چاپ اسلامیه 111).
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /431 - 433
3- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 115 -120 (چاپ اسلامیه 112- 118 ).
4- المعجم الأوسط للطبراني 6 /357 ، المعجم الكبير للطبراني 3/ 45 و 11 /194 و 20 /27 ، كنز العمال 11 /409 و 13 /624 و 16 /531. قال الهيثمي: رواه الطبراني، و رجاله ثقات. (مجمع الزوائد 9 /173) سبکی نیز حکم به صحت این روایت نموده است. طبقات الشافعية الكبرى 1 /192)

[1054 /2] عن جابر بن عبد الله ، قال: سمعت علياً [ علیه السلام] يُنْشِدُ رسول الله صلی الله علیه و آله - و في حديث أبي مسعود يُنْشِدُّ و رسول الله صلی الله علیه و آله يسمع - :

أنا أخو المصطفى لا شك في نسبي *** معه ربّیت (1) و سبطاه هما ولدي

جدّي و جدّ رسول الله منفرد *** و فاطم زوجتي لا قول ذي فند

صدّقته و جميع الناس في بهم *** من الضلالة و الإشراك و النكد

فالحمد لله شكراً لا شريك له *** البرّ بالعبد و الباقي بلا أمد

زاد الحداد: فتبسّم رسول الله صلی الله علیه و آله و قال: « صدقت يا علي» (2)

یعنی: امیر مؤمنان علیه السلام در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله اشعاری خواند که:

من برادر پیامبر صلی الله علیه و آله هستم شک و تردیدی در نسب من نیست. من با آن حضرت پرورش یافته ام. دو نوه او فرزندان من هستند.

پدر بزرگ من و ایشان یکی است. و حضرت فاطمه علیها السلام (دختر پیامبر صلی الله علیه و آله) همسر من است

من زمانی پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق کردم که همه مردم در مشکلات و گرفتاری های ضلالت و شرک و سختی (و بدبختی) بودند.

پس ستایش و سپاس خدای بی شریک را که به بنده اش نیکی می کند. و او برای همیشه باقی و جاوید است. پس از تمام شدن آن اشعار ، پیامبر صلی الله علیه و آله تبسّمی نموده و فرمود: «راست گفتی ای علی»

ص: 1573


1- در برخی از مصادر: (ربّیت معه) بود.
2- تاريخ مدينة دمشق 42 /521 - 522 و رجوع شود به ذكر أخبار إصبهان للحافظ أبي نعيم الأصبهاني 99/2، المناقب للخوارزمي 157 نظم درر السمطین 96، معارج الوصول 51، البدایة و النهاية 8 /10 ، مطالب السؤول 62، جواهر المطالب 2 /132 ، ينابيع المودة 1 /179.

* در روایت معتبر شماره 593 گذشت که: و أمّا أنت يا علي، فختني و أبو ولدي، و أنا منك وأنت منّي.

* و در روایت 885 فرمود: هذا أخي، و ابن عمي، و صهري، و أبو ولدي.

* و در روایت معتبر شماره 892 فرمود: أنت أخي و أبو ولدي....

که در این روایات پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: ای علی تو پدر فرزندان من هستی

* و اخیراً در روایت 1052 گذشت که - حضرت با اشاره به آیه شریفه مباهله - فرمود: هل فيكم أحد... جعله رسول الله صلی الله علیه و آله نفسه، و أبناءه أبناءه... ؟

* و در ضمن روایتی دیگر آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: و ان ولدك ولدي.(1)

در روایات دیگر نیز تعبير: «أبو ولدی» بکار رفته است. (2)

[1055 /3] پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندان آدم همه به بستگان پدری منتسب هستند جز فرزندان فاطمه که من پدرشان هستم. (3)

ص: 1574


1- المناقب لابن المغازلي 157 -158، المناقب للخوارزمي 129، ينابيع المودة 200/1، 392.
2- السنن الكبرى للنسائي 5 /148 ، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائي 122 ، المعجم الأوسط للطبراني 6 /300 ، المعجم الكبير للطبراني 1 /160 ، المستدرك 3 /217 ، تاریخ بغداد 9 /64، تاريخ مدينة دمشق 19 /362 و 42 /55 ، الریاض النضرة 3 /124 ، 126 ، ذخائر العقبی 66 -67، 215 ، تهذيب الكمال 24 /395، معاني القرآن للنحاس 5 /40 ، تفسير القرطبي 13 /60 ، جواهر المطالب 1 /70 ، المجموع للنووي 15 /353 ، کنز العمال 5 /291 و 11 /639، 755 ، و 13 /255 ، نيل الأوطار للشوكاني 6 /138. و في احتجاجه علیه السلام : فأَنشَدْتُكم بالله ، هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «أنت أبو ولدي [ و أنا أبو ولدك ]» غيري ؟ قالوا: [ اللهم] لا. (ينابيع المودة 2 /344 - 345)
3- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «كل بني آدم ينتمون إلى عَصَبَةٍ - و في رواية: لكل بني أُمَ [أنثى] عَصَبَةٌ ينتمون إليهم - إلّا ابنى فاطمة فأنا وليّهما و عَصَبَتُهما». و في رواية: « إلا ولد فاطمة فأنا وليهم و أنا عَصَبَتُهم ». (رجوع شود به مسند أبي يعلى 109/12، المعجم الكبير للطبراني 3 /44 و 423/22، تاریخ بغداد 11/ 283 - 284 تاريخ مدينة دمشق 36/ 313 و 14/70 تهذیب الکمال 19/ 484 ، کنز العمال 98/12 ، 114، 116 ، الصواعق المحرقة 187 - 188 )

حاکم نیشابوری سیوطی و ابن حجر مکی این روایت را معتبر دانسته اند. (1)

[1056 /4] و نیز فرمود: نسل هر پیامبری از صلب و تبار اوست ، ولی خدا نسل مرا در صلب و تبار علی بن ابی طالب قرار داده است. (2)

سخاوی تصریح به حجیت این روایت نموده است. (3)

عده ای از دانشمندان اهل تسنن مانند سخاوی، ابن حجر هیتمی مکی ، فتنی

ص: 1575


1- المستدرك 3 /164 ، الجامع الصغير 2 /278 ، فيض القدير 23/5. ابن حجر مکی نیز حکم به صحت آن نموده و افزوده: «و هم عترتي، خُلقوا من طينتي، ويل للمكذبين بفضلهم من أحبّهم أحبّه الله و من أبغضهم أبغضه الله». (المنح المكية 535)
2- جعل ذرية كل نبي في صلبه ، و إن الله تعالى جعل ذريتي في صلب علي بن أبي طالب. (المعجم الكبير للطبراني 3 /44 ، و مراجعه شود به المناقب لابن المغازلي 157 -158، الجامع الصغير ،262/1 کنز العمال 600/11 ، فيض القدير 282/2 ، الصواعق المحرقة 124) و عن عبد الله بن العباس، قال: كنت أنا و أبي العباس بن عبد المطلب جالسين عند رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم إذ دخل علي بن أبي طالب [علیه السلام] فسلّم فردّ عليه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، و بشّ به ، و قام إليه ، واعتنقه و قبّل بين عينيه ، و أجلسه عن يمينه. فقال العباس: يا رسول الله ، أتحبّ هذا ؟ فقال النبي صلى الله عليه و آله و سلم: «يا عمّ رسول الله ، و الله لله أشدّ حبّاً له منّي ، إن الله جعل ذرية كل نبي في صلبه ، و جعل ذريتي في صلب هذا». (تاريخ بغداد ،1 /333 تاريخ مدينة دمشق 42 /259 ، الرياض النضرة 3 /126، جواهر المطالب 73/1 ، الصواعق المحرقة 156)
3- نقل الشوكاني عن السخاوي في رسالته الموسومة ب-: الاسعاف بالجواب على مسألة الأشراف بعد أن ساق حديث جابر بلفظ: «إن الله جعل ذرية كل نبي في صلبه و إن الله جعل ذريتي في صلب علي بن أبي طالب» ما لفظه: و قد كنتُ سُئلت عن هذا الحديث و بسطتُ الكلام عليه و بيّنتُ أنه صالح للحجة. (نيل الأوطار (139/6)

و عجلونی گفته اند: اسناد مختلف این روایات یک دیگر را تقویت می کند و خدشه ابن الجوزی در صحت این روایات درست نیست. (1)

نَسائی در همین راستا بابی منعقد نموده با عنوان: ذكر ما خُصّ به علي بن أبي طالب من الحسن و الحسين [علیهم السلام] ابني رسول الله صلی الله علیه و آله.... (2)

و احمد بن عبد الله معروف به محبّ طبری نیز بخشی را اختصاص داده به: ذكر أن الله عزّ وجلّ جعل ذرية نبيّه صلی الله علیه و آله في صلب علي علیه السلام. (3)

تذکر لازم

علمای اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه شریفه: ﴿ فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ ﴾ [المؤمنون (23): 101] مربوط به خویشاوندی دیگران است نه خویشاوندی پیامبر صلی الله علیه و آله (4)

ص: 1576


1- قال السخاوي - بعد نقل بعض الروايات - :... و بعضها يقوّي بعضاً ، و قول ابن الجوزي في العلل المتناهية: (إنه لا يصحّ ليس بجيّد. و فيه دليل لاختصاصه صلی الله علیه و آله بذلك ، كما أوضحته في بعض الأجوبة ، بل و في مصنفي في أهل البيت [علیهم السلام] المسمّى: استجلاب ارتقاء الغرف]. (المقاصد الحسنة 381 و رجوع شود به تذكرة الموضوعات 99 کشف الخفاء 2 /119) قارى در الأسرار المرفوعة 265 و ابن حجر هیتمی مکّی در الصواعق المحرقة 236 -237 بر ابن الجوزی اشکال کرده و به احادیث و شواهد دیگری استناد نموده اند و نیز ابن حجر مکی گفته و له طرق يقوي بعضها بعضاً، و قول ابن الجوزي...: (إنه لا يصحّ) غير جيّد ، كيف و كثرة طرقه ربما توصله إلى درجة الحسن، بل صحّ عن عمر... سمعت: رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: «كل سبب و نسب ينقطع يوم القيامة ما خلا سببي و نسبي ، و كل بني أنثى عصبتهم لأبيهم ما خلا ولد فاطمة فإني أنا أبوهم و عصبتهم». (الصواعق المحرقة 156) او در اثری دیگر گفته: كثرة طرقه ترقيه إلى درجة الحسن بل الصحة. (المنح المكية 539)
2- السنن الكبرى 5 /148.
3- ذخائر العقبی 67 ، الرياض النضرة 3/ 126.
4- در حاشية ردّ المحتار لابن عابدین 2/ 215 آمده است و أما قوله تعالى: ﴿ فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ ﴾، فهو مخصوص بغير نسبه صلی الله علیه و آله النافع في الدنيا و الآخرة. و در روایات شیعه آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب شورا فرمود: نَشَدتكم بالله هل سمعتم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: «كل سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلّا سببي و نسبي» ، فأيّ سبب أفضل من سببي، و أي نسب أفضل من نسبي ؟! إن أبي وأبا رسول الله لأخوان، و إن الحسن و الحسين ابني رسول الله صلی الله علیه و آله ، و سيّدَي شباب أهل الجنة ابناي، و فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم زوجتي ، سيدة نساء أهل الجنة ، غيري ؟ قالوا: اللهم لا. (الخصال للشيخ الصدوق قدس سره 559، بحارالانوار 323/31)
مطلب چهارم: برتری حضرت فاطمه علیها السلام
اشاره

[1057 /5] روايت: ﴿ [أَنَّ] فَاطِمَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أهْلِ الْجَنَّةِ ﴾ (1) و مانند آن را مهم ترین و معتبرترین کتب اهل تسنن مانند بخاری و مسلم - آن هم از کسی چون عایشه ! - نقل کرده اند و بدین ترتیب ناگزیرند که بپذیرند حضرت زهرا علیها السلام سرور بانوان اهل بهشت و برترین بانوان جهان است

[1058 /6] إن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال - و هو في مرضه الذي توفي فيه -: ﴿ یا فاطِمَهُ! أَلا تَرْضینَ أنْ تَکُونی سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَهَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّهِ وَ سَیِّدَهَ نِساءِ الْمُوْمِنینَ؟!﴾ (2)

و في لفظ: أما تَرْضَيْنَ أن تكوني سيّدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤمنين ؟ (3)

و في لفظ آخر: أما تَرْضَيْنَ أن تكوني سيّدة نساء المؤمنين أو سيّدة نساء هذه الأمة؟ (4)

ص: 1577


1- صحيح البخاري 4 /209، 219 و رجوع شود به المستدرك 3/ 151 حاکم و ذهبی هر دو آن را صحیح دانسته اند و نیز رجوع شود به سلسلة الأحاديث الصحيحة للألباني 410/3 شماره 1424 و 13/4 شماره 1508
2- حاکم نیشابوری، ذهبی و البانی حکم به صحت روایات آن کرده اند، رجوع شود به المستدرك 3/ 156 ، سلسلة الأحاديث الصحيحة للألباني 6 /ق 1085/2 شماره 2948.
3- صحيح البخاري 183/4
4- صحيح البخاري 7 /142 ، صحیح مسلم 7/ 143 - 144.

یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله در بیماری وفات فرمود: ای فاطمه آیا خوشنود نیستی که سرور زنان عالمیان، سرور زنان این امت و سرور بانوان اهل ایمان - و یا سرور بانوان اهل بهشت - باشی؟!

[1059/ 7] و قال صلی الله علیه و آله: أفضل نساء أهل الجنة أربعة خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله.... (1)

[1060/ 8] و قال صلی الله علیه و آله: حسبك من نساء العالمين أربع: مريم بنت عمران، و آسية امرأة فرعون و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد. (2) و فرمود: برترین زنان بهشتی چهار نفرند - و بنابر روایتی: کافی است تو را (در شناخت) برترین زنان جهان ( که بدانی آن ها) ( چهار نفرند- حضرت مریم دختر عمران، جناب آسیه همسر فرعون، حضرت خدیجه کبری و حضرت فاطمه [درود خدا بر آنان باد].

و به سند صحیح نقل شده که عایشه گفته:

[1061 /9] ما رأيت أفضل من فاطمة غير أبيها. (3)

[1062 /10] و في رواية: ما رأيت أحداً قطّ أصدق من فاطمة غير أبيها. (4)

:یعنی من برتر - و بنابر نقلی راست گوتر - از فاطمه ندیده ام، جز پدرش.

بزرگان عامه مانند: هیثمی (متوفی 807) و صالحی شامی (متوفی 942) حکم به صحت سند این روایت کرده اند.(5)

ص: 1578


1- المستدرك 3 /160.
2- المستدرك 3 /157.
3- المعجم الأوسط للطبراني 3 /137.
4- مسند أبي يعلى 153/8.
5- مجمع الزوائد 201/9 ، سبل الهدى و الرشاد 46/11 و مراجعه شود به الاصابة 264/8.

[1063 /11] عده ای از اهل تسنن ، مانند غماری و کتانی روایت نبوی ﴿أَحَبُّ أَهْلِی إِلیَّ فاطِمَه﴾- يعنی: در بین افراد خانواده ام فاطمه از همه نزد من محبوب تر است - را از روایات متواتر دانسته اند. (1)

ابن حجر (متوفی 852) از سُبکی نقل کرده که حضرت زهرا علیها السلام افضل و برتر از حضرت خدیجه علیها السلام و... است. (2)

ص: 1579


1- اتحاف ذوي الفضائل المشتهرة 169، شماره 218. قال الكتاني - نقلاً عن العزيزي في شرح الجامع -: ثبت ذلك في عدّة أحاديث أفاد مجموعها التواتر المعنوي. و قال في التيسير - في شرح حديث: «أحبّ أهل بيتي إلىّ الحسن و الحسين» - ما نصّه: و الحق أن فاطمة لها الأحبية المطلقة ، ثبت ذلك في عدّة أحاديث أفاد مجموعها التواتر المعنوي ، و ما عداها فعلی معنی «من» أو اختلاف الجهة. و قد أخرج الترمذي و حسّنه ، و الحاكم و صحّحه و الطيالسي و الطبراني و الديلمي و غيرهم ، عن أسامة بن زيد مرفوعاً: ﴿ أَحَبُّ أَهْلِی إِلیَّ فاطِمَه﴾. قال في التيسير: إسناده صحيح. (نظم المتناثر من الحديث المتواتر 196) و مراجعه شود به الأحاديث المختارة 4 /160 -161، شماره 1379 -1380. در دفتر نخست ، صفحه 10 -11 نکته شماره 7 گذشت که روایات الأحاديث المختارة اعتبارش پذیرفته شده است.
2- فتح البارى 105/7 و قال العسقلاني - أيضاً -: و قد ورد من طريق صحيح ما يقتضي أفضلية خديجة و فاطمة[علیهما السلام]. (فتح الباری 6 / 447 ) و قال الصالحي الشامي في سبل الهدى و الرشاد 161/11 - نقلاً عن غيره -: و الذي نختاره و ندين الله تعالى به أن فاطمة أفضل ، ثم خديجة [ علیهما السلام].... قال المقريزي - في إقامة الدليل على ذلك -: و قوله صلی الله علیه و آله : «فاطمة بضعة مني» فلا شرف أعلى منه إلّا شرف أبيها المصطفى صلی الله علیه و آله... و قوله صلی الله علیه و آله: «فاطمة سيدة نساء أهل الجنة» أعمّ و أظهر في التفضيل.... سُئل العالم الكبير أبو بكر بن داود بن علي: من أفضل خديجة أم فاطمة [ علیهما السلام] ؟ فقال: ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: «إن فاطمة بضعة مني... ) و لا أعدل ببضعة من رسول الله صلى الله عليه و آله أحد. قال السهيلي: و هذا استقراء حسن ، و شهد لصحة هذا الاستقراء أن أبا لبابة حين ارتبط نفسه و حلف ألا يحلّه إلّا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، فجاءت فاطمة رضي الله عنها [ علیها السلام] تحلّه ، فأبى من أجل قسمه ، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: إنما «فاطمة بضعة مني» فحلّته قال السهيلي: هذا حديث يدّل على أن من سبّها فقد كفر، و أن من صلّى عليها فقد صلّى على أبيها رسول الله صلى الله عليه و آله. (إمتاع الأسماع 10 /273)

مناوی (متوفی 1031) گفته: حضرت زهرا علیها السلام نزد اهل تسنن ، از خلفا برتر است.(1)

نتیجه گیری از روایات
نکته اول: تنها همتای فاطمه علیهاالسلام

با توجه به آن چه در برتری حضرت فاطمه علیهاالسلام گفته شد، یکی از فضائل مهم و دلائل عظمت امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج با آن بانوی گرامی است، چنان که در مطلب اول گذشت.

شنقیطی ، استاد الازهر می گوید: ضروری است که کسی را که خدا کفو و همتای سرور بانوان جهانیان قرار داده باشد او بزرگ و آقای عرب و مهتر و سرور همۀ خاندان نبوت باشد. (2)

ص: 1580


1- فيض القدیر 555/4 و رجوع شود به تفسیر الآلوسی 4/22. و قال الألوسي - بعد نقله الرواية الزائفة المجعولة التي ارتضاها: إن فضل عائشة على النساء كفضل الثريد على الطعام -: لكنى مع هذا لا أقول بأنها أفضل من بضعته صلی الله علیه و آله الكريمة فاطمة الزهراء [ علیها السلام]. (تفسير الآلوسي 18 /132)
2- كفاية الطالب 174
نکته دوم: فاطمه علیها السلام میزان شناخت حق از باطل

[1064 /12] مسلّم است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: «خشم و غضب فاطمه غضب من و آزار او آزار من است». (1) و گذشته از دلالت روایات معتبر ، این نیز مسلّم است که غضب و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله غضب و آزار خداست و ﴿ إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً ﴾ [الأحزاب (33): 57 ].

از این روایات که اعتبارش نزد اهل تسنن تمام است - نتیجه می گیریم که: پیامبر صلی الله علیه و آله به روشنی الگوی آینده امت را معرفی فرمود تا مردم دچار گمراهی و انحراف نشوند و با این معیار واضح و ملاک روشن ، حق را از باطل تشخیص دهند ؛ زیرا فاطمه علیها السلام است که رفتار و کردار و گفتارش بیان گر رضا و خوشنودی خدا و غضب اوست اگر فاطمه علیها السلام بر کسی غضب کرد نمی توان او را خلیفه و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله دانست و اگر سفارش کرد قبرش مخفی باشد، برای اعلام انزجار از کسانی است که حقیقت را پایمال هوا و هوس های خویش نمودند.

دفن شبانه و مخفی بودن قبر حضرت فاطمه علیها السلام برای اعلام مخالفت با خلیفه در روایات و منابع مهم اهل تسنّن مشاهده می شود (2)

ص: 1581


1- بخاری مکرر این روایت را نقل کرده که: «فاطمة بضعة منّي ، فمن أغضبها أغضبني». (رجوع شود به صحیح البخاري (210/4 ، 219). و مسلم و دیگران روایت کرده اند که: « إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤذيني ما آذاها» فاطمه پاره تن من و آزار او آزار من است (صحیح مسلم 141/7؛ كنز العمّال: 2 /107 ، 111 -112 و...)
2- مراجعه شود به المصنف لعبد الرزاق 3/ 521 ، الوافي بالوفيات 3 /227 - 228 ، كشف الغمة 505/1 ، بحار الانوار 43 /190. و بنگرید به نامۀ منصور عباسی (متوفی (158) به نفس زكيه (الكامل للمبرّد 3/ 1491، العقد الفرید 83/5 ( چاپ مكتبة النهضة المصرية ) ، تاريخ الطبري 198/6، تجارب الأمم 3 /398 ، الكامل لابن الأثير 539/5 تاریخ ابن خلدون 9/4؛ التذكرة الحمدونية 416/3 (چاپ دار صادر ) ، مواسم الأدب 60) و نوشته های جاحظ (متوفی 255) که از متعصبین علمای اهل تسنّن است. (الرسائل السياسية 467 ، شرح ابن أبي الحديد 246/16) برای اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به الهجوم على بيت فاطمه علیها السلام 417 -431 ، و ترجمه آن هجوم به خانه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام 227 - 234

سمهودی (متوفی 911) یکی از اسباب مخفی بودن قبر آن بانوی گرامی را دشمنی و کینه آن حضرت نسبت به دستگاه خلافت می داند.(1)

ابن ابى الحدید پس از نقل کلام سید مرتضی می نویسد:

مخفی بودن قبر فاطمه زهرا علیها السلام و کتمان وفات او ( تشییع شبانه پیکر پاک آن حضرت) و موفق نشدن ابوبکر برای خواندن نماز بر جنازه آن حضرت همه نزد من ثابت و قوی است؛ حق همانی است که سید مرتضی گفته و روایاتی که بر آن دلالت دارد؛ بیشتر و صحیح تر است؛ در مورد خشم و غضب فاطمه علیها السلام نیز کلام او تمام می باشد. (2)

در منابع معتبر اهل تسنّن در ضمن گزارشی از عایشه نقل کرده اند که: ف

وجدت - أي فغضبت - فاطمة [ علیها السلام] على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتى توفّيت، و عاشت بعد النبى صلی الله علیه و آله ستّة أشهر فلمّا توفّيت دفنها زوجها علىّ علیه السلام ليلاً و لم يؤذن بها أبا بكر و صلّى عليها. (3)

ص: 1582


1- وفاء الوفا 906/3
2- شرح ابن أبی الحدید 286/16.
3- مراجعه شود به مسند احمد 9/1 ، صحيح البخاري 5 /82 و 3/8 ، صحیح مسلم 154/5 ، السنن الكبرى للبيهقي 6 /300 ، المصنف لعبد الرزاق 5 /472 ، صحیح ابن حبان 11 /153 و 14 /573 ، الثقات لابن حبان 2/ 164 - 165 ، تاريخ المدينة لابن شبة النميري 1 /196 - 197 تاريخ الطبري 2 /448 ، الطبقات الكبرى لابن سعد 2/ 315، مسند الشاميين للطبراني 4 /198 ، شرح ابن أبي الحديد 6 /46 و 16 /218 ، نصب الراية للزيلعي 2/ 360 ، كفاية الطالب للكنجي 370 ، نهاية الارب 18 /396 - 397 ، البداية و النهاية 5/ 306 ، 308 ، السيرة النبوية لابن كثير 4 /567 ، إمتاع الأسماع 5 / 378 و 13 /157 ، شرح صحيح مسلم للنووي 12 /76- 77، 80، فتح الباري 6 /139 ، عمدة القاري 17 /258 و 23 /232 ، کنز العمّال 5 /604 و 7 /242 ، تاریخ الخميس 174/2 ، الصواعق المحرقة 15 (با قدری زیاده و نقصان).

یعنی فاطمه زهرا علیها السلام بر ابوبکر خشمگین گردید و با او قهر نمود و تا آخر عمر با او سخن نگفت... هنگامی که از دنیا رفت علی علیه السلام او را شبانه به خاک سپرد و خود بر او نماز گزارد و ابوبکر را خبر نکرد.

نکته سوم: معرفی خلیفه با رفتار عملی

بنابر روایات فریقین کسی که بدون امام بمیرد امام زمانش را نشناسد و یا بیعت او را نپذیرد به مرگ جاهلیت (و گمراه) از دنیا رفته است.(1)

آیا می شود سيّدة نساء أهل الجنّة امامش را نشناسد و بیعتش نپذیرفته باشد؟!

آیا فاطمه با رفتارش نشان نداد چه کسی را خلیفه و امام خود می داند؟!

ص: 1583


1- قال رسول الله صلی الله علیه و آله :﴿ مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة﴾. (مسند أحمد 4 /96 و رجوع شود به مسند أبي داود 259، السنة لابن أبي عاصم 489 (إسناده حسن) ، مسند أبي يعلى 13 /366، صحيح ابن حبان 10 /434 ، المعجم الأوسط 6 /70، المعجم الكبير 19 /388، مسند الشاميين 2/ 438 ، جامع المسانيد لابن الجوزي 159/7، کنز العمال 1 /103 و 65/6، الجامع الصحيح مما ليس في الصحيحين للوادعي 561/4 ، الصحيح المسند... للوادعي 2 /182) «من خلع يداً من طاعة لقي الله يوم القيامة لا حجة له ، و من مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية». (صحيح مسلم 22/6 ، السنن الكبرى للبيهقي 8 /156) «من فارق الجماعة شبراً فمات - و في لفظ: من خرج من السلطان شبراً - مات ميتة جاهلية». (رجوع شود به صحیح البخاري 87/8 ، 105 ) و نیز رجوع شود به مسند أحمد 1 /275 ، 297 ، 310 و 2 /70 ، 83 ، 93 ، 123 ، 154، 296 ، 306، 488 و 3 /446 و 4 /96 کنز العمال 1 /385 و 2 /207 - 208.

خبر از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام

از جمله معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله خبر از آینده امیر مؤمنان علیه السلام ، مظلومیت و غربت آن حضرت نیرنگ زدن امت به ایشان معرفی قاتل آن حضرت و... است - که در ضمن فضیلت های 36 - 37 گذشت (1)- مناسب است روایاتی دیگر در اعلام شهادت امیر مؤمنان علیه السلام و خشم آن حضرت ذکر شود.

[1065 /1] عن أنس بن مالك ، قال: دخلت مع النبي صلی الله علیه و آله على علي بن أبي طالب [علیه السلام] يعوده ، و هو مريض، و عنده أبوبكر و عمر ، فتحوّلا حتى جلس رسول الله صلی الله علیه و آله فقال أحدهما لصاحبه: ما أراه إلّا هالك [ هالكاً ] ، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿ انَّهُ لَن یَموتَ إلّا مَقتولاً [ مقتول] ، و لَن یَموتَ حَتّی یَملَأَ غَیظا﴾ (2)

[1066 /2] قال أنس: مرض علي بن أبي طالب [علیه السلام] فدخل عليه النبي صلی الله علیه و آله فتحوّلتُ عن مجلسى فجلس النبي صلی الله علیه و آله حيث كنت جالساً - و ذكر كلاماً [!!!] - فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «إن هذا لا يموت حتى يملأ غيظاً ، و لن يموت إلا مقتولاً». (3)

[1067 /3] عن عمران بن حصين ، قال: مرض على [علیه السلام] على عهد النبي صلی الله علیه و آله فعاده النبي صلی الله علیه و آله و عدناه معه ، فقال (4): يا رسول الله ما أرى علياً إلّا لما به ، فقال: «و الذي نفسي بيده لا يموت حتى يملأ غيظاً ، و يوجد من بعدي صابراً». (5)

ص: 1584


1- رجوع شود به همین دفتر صفحه 1472 - 1477، روایات شماره 932 - 938 و الهجوم على بيت فاطمة علیها السلام 19 (الوحي يحذر و يخبر) هجوم به خانه صدیقه طاهره علیها السلام 11 (در آیینۀ وحی).
2- المستدرك 3 /139 كفاية الطالب اللبيب للسيوطى 2/ 124 و رجوع شود به شرح ابن أبي الحديد 4 / 106.
3- تاريخ مدينة دمشق 422/42
4- توجه شود که روایت سقط دارد و قائل این سخن از آن حذف شده است !!!
5- تاریخ مدينة دمشق 42/ 422.

خلاصه مطلب آن که امیر مؤمنان علیه السلام به بستر بیمار افتاده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله به عیادت آن حضرت تشریف بردند ، عمر و ابابکر از جمله عیادت کنندگان بودند یکی از آن دو به دیگری - و بنابر روایتی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: او از این بیماری جان سالم بدر نمی برد پیامبر صلی الله علیه و آله [سوگند یاد نموده و ] فرمود: « او از دنیا نمی رود مگر به کشته شدن ، و نمی میرد تا آن که (او را به خشم آورند و) خشم تمام وجود او را فرا گیرد و او را صبور یابند»

تحریف روایات گذشته

با مقایسه روایات گذشته ، تحریف روایت دوم و سوم کاملاً مشهود است؛ زیرا در روایت دوم گفته شده: (و ذکر کلاماً) و کلام راوی نقل نشده است ، و در روایت سوم نیز قائل (فقال: يا رسول الله حذف شده است !

البته بنابر نقل بزرگان شیعه دامنه تحریف بسیار وسیع تر است و پیمان بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام و اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله به رفتار ناپسند شیخین با آن حضرت نیز در آن موجود بوده که از هر سه روایت گذشته حذف شده است.

شیخ ابوالصلاح حلبی (متوفی 447) از انس بن مالک نقل کرده که:

عمر در آن مجلس - به اشاره ابوبکر - گفت: ای پیامبر خدا! شما درباره علی از ما پیمانی گرفته اید، لیکن تصوّر ما آن است که او از این بیماری جان سالم بدر نمی برد؛ اگر پیش آمدی روی داد، چه کسی را تعیین می نمایید؟ حضرت سکوت کرده تا آن که عمر - به اشاره ابوبکر - سخن خود را برای بار دوم و سوم تکرار کرد، آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله سر مبارک را بلند نمود و فرمود: «او با این بیماری نخواهد

ص: 1585

مرد. او نمی میرد تا شما دو نفر او را به خشم آورید و به او نیرنگ زنید و لیکن او را صبور و بردبار خواهید یافت.» (1)

[1068 /4] قال ابن عباس: قال علي [علیه السلام] للنبي صلی الله علیه و آله : إنك قلت لي - يوم أحد حين أخّرتْ عنّي الشهادة و استشهد من استشهد -: «إن الشهادة من ورائك» قال [لي: «ان ذلك كذلك ] (2) فكيف صبرك إذا خضبت هذه من هذه بدم» ؟ و أهوى بيده إلى لحيته و رأسه ، فقال علي [علیه السلام]: يا رسول الله ، أما إن تثبت لي ما أثبتَّ [أمّا إذ بيّنت لي ما بيّنت ] فليس ذلك من مواطن الصبر و لكن من مواطن البشرى و الكرامة. (3)

و رواه المتقي الهندي في ضمن رواية طويلة هكذا: «يا علي، إن أمتي سيفتنون من بعدي»، قلت: يا رسول الله ، أوليس قد قلت لي يوم أحد - حيث استشهد من استشهد من المسلمين و حزنتُ على الشهادة فشقّ ذلك عليّ، فقلت لي -: «أبشر يا صدّيق ؛ فإن الشهادة من ورائك» ؟ فقال لي: «فإن ذلك لكذلك ، فكيف صبرك إذا خضبت هذه من هذا » ؟ - و أهوى بيده إلى لحيتي و رأسي - فقلت: بأبي و أمي يا رسول الله! ليس ذلك من مواطن الصبر و لكن من مواطن البشرى و الشكر!(4)

ص: 1586


1- عن أنس بن مالك ، قال: مرض على علیه السلام فثقل، فجلست عند رأسه فدخل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم - و معه الناس فامتلأ البيت - فقمت من مجلسى فجلس فيه رسول الله صلی الله علیه و آله ، فغمز أبو بكر عمر فقام فقال: يا رسول الله ، إنّك كنت عهدت إلينا فى هذا عهداً و إنّا لا نراه إلّا لما به ، فإن كان شيء فإلى مَنْ ؟ فسکت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فلم يجبه ، فغمزه الثانية فكذلك، ثم الثالثة. فرفع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رأسه ، ثم قال: «إن هذا لا يموت من وجعه هذا و لا يموت حتّى تُملياه غيظاً، و توسعاه غدراً، و تجداه صابراً ». (تقریب المعارف 255، بحار الأنوار 389/30)
2- زیاده از شرح ابن أبي الحديد.
3- رجوع شود به أسد الغابة 4/ 34 ، المعجم الكبير للطبراني 11 /295 ، الأحاديث المختارة 12/ 125 ، شرح ابن أبي الحديد 205/9 ، مجمع الزوائد 9 /138.
4- كنز العمال 16 /194 به نقل از وکیع

مستفاد از دو روایت گذشته آن که: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله از آزمایش امت پس از خویش خبر داد و فرمود که آن ها دچار فتنه می شوند ، امیرمؤمنان علیه السلام عرض کرد: روز اُحد که عده ای به شهادت رسیدند ، برای من گران آمد و محزون شدم که چرا به شهادت نرسیدم ، شما به من فرمودی: «بشارت باد تو را ای صدّیق شهادت پیش روی تو است» ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

آری مطلب همان است که گفتم ، صبرت چگونه است هنگامی که محاسنت از خون سرت خضاب گردد ؟

امیر مؤمنان علیه السلام عرض کرد: اگر آن چه شما فرمودی برای من ثابت بماند [ و با دین سالم باشم تا به شهادت برسم ] - و بنابر نقلی: از جهت آن که امر را بر من روشن فرمودی - دیگر جای صبر نیست بلکه مقام بشارت ، کرامت و سپاس گذاری است.

[1069/ 5] قدم على علي [علیه السلام] قوم من أهل البصرة من الخوارج، فيهم رجل يقال له: الجعد بن بعجة ، فقال له: اتق الله يا علي ؛ فإنك ميّت ، فقال علي[ علیه السلام]: بل مقتول [قتلاً ] ضربةً على هذا تخضب هذه - يعني لحيته و رأسه [ من رأسه ] - عهد معهود و قضاء مقضي ، ﴿ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى﴾ [طه (20): 61].(1)

و في لفظ: لا و الذي فلق الحبة و برأ النسمة ، و لكن مقتول من ضربة على هذه تُخضب هذه ، و أشار بيده إلى لحيته... إلى آخره. (2)

ص: 1587


1- مسند أحمد 1 /91 ، فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام الأحمد بن حنبل 127، شماره 32 ، الاحاديث المختارة 2 /82 ، تاریخ مدينة دمشق 42/ 544 ، صفة الصفوة لابن الجوزي 1/ 332 ، ذخائر العقبي 112 ، تاريخ الإسلام للذهبي 3 /647. محقق كتاب الاحاديث المختارة گفته: إسناده حسن
2- دلائل النبوة للبيهقي 6 /439 ، البداية و النهاية 6 /244 ، مسند أبي داود 23 و رجوع شود به السنة لابن أبي عاصم 433 ، فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 127، شماره 31 ، تاریخ الإسلام للذهبي 394/1

خوارج بصره نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمدند یکی از آنان گفت: ای علی تقوا پیشه کن که (بالاخره) تو می میری حضرت فرمود:

بلکه کشته می شوم ضربتی بر سرم زده می شود که محاسنم را خضاب نماید. عهدی (از جانب خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ) و قضایی است مسلّم و هر کس افترا ببندد زیان کار گردد.

* و در روایت شماره 1375 خواهد آمد: و قال صلی الله علیه و آله: أخبرني جبرئيل علیه السلام انهم يظلمونه ، و يمنعونه حقّه و يقاتلونه و يقتلون ولده، و يظلمونهم بعده.

* و در روایت شماره 1379: ذکر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لعلى [علیه السلام] ما يلقى من بعده، فبكى و قال: أسألك بحق قرابتي و بحق صحبتي إلّا دعوت الله لي أن يقبضني الله قال: «يا علي ، تسألني أن أدعو الله لأجل مؤجّل» ! فقال: يا رسول الله، على ما أُقاتل القوم ؟ قال: «على الإحداث في الدين».

* و در روایت شماره 1387 إنك لن تموت حتى تؤمّر و تُملأ غيظاً، و توجد من بعدي صابراً.

و در روایت شماره 1600 «إنك امرؤ مستخلف ، و إنك مقتول، و هذه مخضوبة من هذه» ، لحيته من رأسه

ص: 1588

2

2- اظهار علاقه ویژه به امیرالمؤمنین علیه السلام در قالب دعا

اشاره

علاقه خاص پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام از آثار فراوان استفاده می شود (1) که بخشی از آن در دعا های آن حضرت کاملاً مشهود است، چنان که ملاحظه می فرمایید.

دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای سلامتى و شفاى على علیه السلام

از مشهور ترین آن موارد، داستان جنگ خیبر است که امیرالمؤمنین علیه السلام به چشم درد شدید مبتلا شده بود و پس از دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شفا یافته و تا آخر عمر از درد چشم و از سرما و گرما در امان بود.

این مطلب به عبارات گوناگون در روایات معتبر عامه آمده است.

[1070/ 1]... فقال صلی الله علیه و آله : «أين علي بن أبي طالب» ؟ فقالوا: يشتكي عينيه يا رسول الله، قال: «فأرسلوا إليه فأتوني به»، فلمّا جاء بصق في عينيه، و دعا له فبراً

ص: 1589


1- مانند روایتی که در آن آمده است: أقبلنا يوم بدر ففقدنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فنادت الرفاق بعضُها بعضاً: أفيكم رسول الله صلی الله علیه و آله؟ فوقفوا حتى جاء رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و معه علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام] فقالوا: يا رسول الله فقدناك ! فقال: «إن أبا حسن وجد مغصاً في بطنة فتخلّفت عليه». (المعجم الكبير 5/ 46 ، تاریخ بغداد 43/2 ، المستدرك 3 /232 ، الرياض النضرة 192/3 - 193، ذخائر العقبى 94، جواهر المطالب 1 /241 )

حتى كأن لم يكن به وجع. (1)

[1071 /2] و في رواية: فتفل في عينيه ، و دعا له بالشفاء ، و أعطاه الراية.(2)

[1072 /3] و في رواية أخرى: وجيء به يوم خبير ، و هو أرمد، ما يبصر، فقال: يا رسول الله، إني أرمد فتفل في عينيه ، و دعا له فلم يرمد حتى قتل. (3)

[1073 /4] و عن علي علیه السلام:... فتفل في عيني ، و قال: ﴿ اَللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُ اَلْحَرَّ وَ اَلْبَرْدَ فَمَا وَجَدْتُ حَرّاً وَ لاَ بَرْداً مُنْذُ یَوْمَئِذٍ﴾ (4) أو: حتى يومي هذا.(5)

[1074 /5] أو قال صلی الله علیه و آله: ﴿ اَللّهُمَّ اکْفِهِ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ﴾! فما آذاني بعده حرّ و لا برد.(6)

[1075 /6] و عن على علیه السلام: ما رمدتُ و لا صدعت منذ مسح رسول الله صلی الله علیه و آله وجهي و تفل في عيني يوم خيبر حين أعطاني الراية.

و في لفظ: ما رمدتُ و لا صدعت منذ دفع رسول الله صلی الله علیه و آله إلي الراية يوم خيبر. (7)

ص: 1590


1- صحيح البخاري 4 /207، و مراجعه شود به 77/5، صحیح مسلم 121/7، مسند أحمد 5 /333 ، سنن سعيد بن منصور 2 /178 ، فضائل الصحابة للنسائي 16، السنن الكبرى للنسائي 46/5، 173 ، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائي 56، مسند أبي يعلى 13 /523، 531، صحیح ابن حبان 378/15 ، المعجم الكبير 6 /152، 167، 188.
2- كنز العمال 10 /468
3- المستدرك 3/ 116 - 117.
4- مسند أحمد 1 /99 ، 133 ، و مراجعه شود به سنن ابن ماجة 1 / 43 ، السنن الكبرى للنسائي 5/ 109 ، 152 ، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائي53 ، 127 تاريخ مدينة دمشق 107/42
5- خصائص امیر المؤمنين علیه السلام للنسائى 128 ، السنن الكبرى للنسائى 152/5، عمدة القاري 244/17، مجمع الزوائد 122/9 قال: رواه الطبرانى فى الأوسط [381/2]، و إسناده حسن.
6- كنز العمال 13 /121 - 122 به نقل از 10 مصدر ، از جمله ابن جریر طبری که حکم به صحت آن نیز نموده است.
7- مسند أبي داود الطيالسي 26، مسند أبي يعلى 1 /445 ، أمالي المحاملي 170 ، دلائل النبوة للبيهقي 4 /213، تاريخ مدينة دمشق 42 /109 - 110 ، تاريخ الإسلام للذهبي 413/2 و 3 /626، البداية و النهاية 375/7، إمتاع الأسماع 11 /288 - 289 ، كفاية الطالب اللبيب للسيوطي 1 /252 ، السيرة الحلبية 2 /735 ، کنز العمال 12 /420 به نقل از منابع متعدد ، از جمله ابن جرير طبری که حکم به صحت آن نیز نموده است. قال الهيثمي: رواه أبو يعلى و احمد باختصار ، و رجالهما رجال الصحيح غير أُم موسى ، و حديثها مستقیم. (مجمع الزوائد 122/9) و قال السيوطى: و أخرج أحمد و أبو يعلى بسند صحيح. (تاريخ الخلفاء 190)

[1076 /7] قال العيني: قال علي [علیه السلام]: فوضع رأسي في حجره ، ثم بصق في ألية راحتيه، ثم دلك بها عيني ، ثم قال: «اللهم لا يشتكى حرّاً ولا قرّاً».

قال على [علیه السلام]: فما اشتكيت عينى لا حرّاً و لا قرّاً حتى الساعة.

و في لفظ: دعا له بستّ دعوات: «اللهم أعنه واستعن [ و أعن] به ، وارحمه وارحم به، وانصره وانصر به ، اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه.» (1)

برخی از روایات گذشته در صحیح بخاری، صحیح مسلم و صحیح ابن حبان آمده ؛ و ابن جریر طبری (متوفى 310) ، هيثمى (متوفی 807 )و سیوطی (متوفی 911) حکم به اعتبار برخی دیگر کرده اند که در پاورقی بدان اشاره شد.

در منابع عامه این روایت با الفاظ نزدیک به یک دیگر آمده است که:

ص: 1591


1- عمدة القاري 16 /216. دعای اخیر به همین الفاظ در روایات دیگر از ابن عباس و ابوذر نقل شده: عن جعفر ، قال: سمعت أبا ذر - و هو مستند إلى الكعبة - و هو يقول: أيها الناس استووا أحدّثكم مما سمعت من رسول الله صلی الله علیه و آله يقول لعلي بن أبي طالب [علیه السلام] كلمات لو تكون لي إحداهن أحبّ إلى من الدنيا و ما فيها: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و هو يقول: «اللهم أعنه، واستعن به اللهم انصره، وانتصر له، فإنه عبدك و أخو رسولك». (تاريخ مدينة دمشق 42 /54) و عن ابن عباس ، قال: لمّا عقد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اللواء لعلي [علیه السلام] يوم خيبر دعا له هنيهة ، فقال: «اللهم أعنه ، و أعزّ به ، وارحمه وارحم به ، وانصره [وانصر ظ] به، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه». (المعجم الكبير لطبراني 12 /95 و مراجعه شود به المناقب للخوارزمي 152 - 153 كنز العمال 11 /610 به نقل از طبرانی، سبل الهدی و الرشاد 11 /295 )

[1077 /8] عن عبد الله بن مسلمة ، يقول: سمعت عليّاً [علیه السلام] يقول: أتى علي [إليّ] رسول الله صلی الله علیه و آله و أنا شاك أقول: «اللهم إن كان أجلي قد حضر فأرحني ، و إن كان متأخراً فعافني [فارفعني] ، و إن كان بلاءً فصبرني» ، فضرب بيده صدري [فمسح بيده ] (1) و قال: «كيف قلت» ؟! فأعدت عليه ، فقال: «اللهم اشفه [اللهم عافه]»، قال علي[علیه السلام]: «فما اشتكيت وجعي بعد ذلك» أو: «وَجعِي ذلك».(2)

خلاصه آن که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من آمدند ، من (به شدّت) بیمار بودم و می گفتم: خدایا اگر اجل من رسیده مرا راحت کن ، اگر اجل من به تأخیر افتاده مرا عافیت ده و اگر این بیماری برای آزمایش من است

ص: 1592


1- این قسمت روایت به تعابیر مختلف نقل شده مانند: فضرب بيده صدري ، و قال: «اللهم عافه واشفه»... (مسند أبي يعلى 1 /244) فمسح بيده، ثم قال: «اللهم اشفه أو عافه» ، قال: فما اشتكيت وجعى ذاك بعد». (مسند أحمد 128/1)
2- ترمذی گفته: هذا حديث حسن صحيح. (سنن الترمذي 5 /220 - 221) حاکم نیشابوری می نویسد: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه. (المستدرك 2 /621 - 620 ) ابن جریر طبری نیز حکم به صحت آن نموده است. (کنز العمال 9 /207) أحمد محمد شاکر در تعلیقه مسند أحمد 1 /440، 532 و 55/2، شماره 637 - 638، 841 ، 1057 (طبعة دار الحديث ، القاهرة) گفته: إسناده صحيح. وصى الله بن محمد عباس در تعلیقه فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 867/2 شماره 1192 (طبعة دار ابن الجوزی ، الریاض) گفته: رجاله ثقات این حدیث با قدری اختلاف و زیاده و نقصان در منابع ذیل نیز آمده: مسند أبي داود 21، مسند أبي يعلى 328/1، مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 122، مسند أحمد 83/1 - 84 ،107 فضائل امیر المؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 344 شماره 314 ، المصنف لابن أبي شيبة 442/5 - 443 ، السنن الكبرى للنسائي 6 /261 - 262 ، صحیح ابن حبان 15/ 388 - 390، کتاب الدعاء للطبرانی 563 ، الأذكار النووية 135 ، الرياض النضرة 193/3 ، دلائل النبوة 6 /179 ، تاريخ مدينة دمشق 42/ 312 ، البداية و النهاية ،392/7، إمتاع الأسماع 281/11 ، موارد الظمآن.147/7.

به من توفيق صبر عنایت فرما.

حضرت با دست مبارک بر سینه من کشید و برای عافیت و شفای من دعا فرمود ، پس از آن هیچ اثری از آن بیماری در وجود من باقی نماند

ترمذی (متوفی 279) ، ابن جریر طبری (متوفی 310) ، حاکم نیشابوری (متوفی 405) ، احمد محمد شاکر و وصی الله بن محمد عباس حکم به صحت یا اعتبار این روایت کرده اند که در پاورقی بدان اشاره شد.

ص: 1593

خوشنودی پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام و خاندانش

[1078 /9] عن علي [علیه السلام]: أنه دخل على النبي صلی الله علیه و آله و قد بسط شملة فجلس عليها هو و علي و فاطمة و الحسن و الحسين [علیهم السلام] ، ثم أخذ النبي صلى الله عليه و آله و سلم بمجامعه فعقد عليهم ، ثم قال: «اَللَّهُمَّ اِرْضَ عَنْهُمْ کَمَا أَنَا عَنْهُمْ رَاضٍ».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله عبایی را پهن فرمود و خودش (و داماد گرامی و دختر عزیزش) علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بر آن نشستند آن نشستند سپس اطراف آن را گرفته و بر آنان بست و به درگاه خداوند عرضه داشت: «بار الها! از آنان راضی و خوشنود باش همان گونه که من از آنان خوشنودم».

هیثمی (متوفی 807) حکم به اعتبار این روایت کرده و دکتر صاعدی نیز آن را حَسَن و معتبر دانسته است. (2)

ص: 1594


1- المعجم الأوسط للطبراني 5 /348.
2- قال الهيثمي: رواه الطبرانى فى الأوسط ، و رجاله رجال الصحيح غير عبيد بن طفيل و هو ثقة ، كنيته: أبو سيدان. (مجمع الزوائد 169/9 ، و رجوع شود به فضائل الصحابة للصاعدي 4 /410)

اشتیاق پیامبر صلى الله عليه و آله به دیدار جمال علی علیه السلام

[1079 /10] روى الترمذي عن أم عطية قالت: بعث النبي صلى الله عليه و آله و سلم جيشاً فيهم علي [علیه السلام ] ، قالت: فسمعت رسول الله صلى الله عليه و آله- و هو رافع يديه - و يقول: ﴿ اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی حَتَّی تُرِیَنِی عَلِیّاً ﴾.(1)

و في لفظ: حتى تريني وَجهَ عَلِيٌّ بن أبي طالب (2)

و في لفظ آخر: حتى أرى علياً. (3)

پیامبر صلى الله عليه و آله علی علیه السلام را با لشکری به جنگ فرستاده بود، راوی می گوید پیامبر صلى الله عليه و آله دست های مبارکش را به سوی آسمان بلند کرده و چنین دعا می کرد: خدایا تا صورت علی بن ابی طالب علیه السلام را به من نشان نداده ای اجل مرا نرسان.

ترمذی (متوفی 279) و بغوی (متوفی 516) و... این حدیث را معتبر و نیکو دانسته اند(4)

ص: 1595


1- سنن الترمذي 306/5 - 307 و رجوع شود به الكنى جزء من التاريخ الكبير للبخاري 20، فضائل امیرالمؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 215 - 216 ، 277 شماره 161 ، 238 ، فضائل الصحابة لابن حنبل 754/2، 814 شماره 1039 ، 1116 (طبعة دار ابن الجوزي ، الرياض)، المعجم الأوسط 48/3 ، المعجم الكبير 25 /68 ، ذخائر العقبی 94 ، الرياض النضرة 192/3 ( ذكر شفقته صلى الله عليه و آله و رعايته و دعائه له) تهذيب الكمال 187/33 ، كفاية الطالب للکنجی 134، نظم درر السمطين 100 ، تاریخ مدينة دمشق 337/42، أسد الغابة 4 /26 ، البداية و النهاية 393/7، المناقب للخوارزمي ،71 ينابيع المودة 266/1 و 184/2 و 143/3 ، جواهر المطالب 241/1 (محقق کتاب گفته: و للحديث مصادر و أسانيد أخر يجدها الطالب تحت الرقم: 867 و تعليقه من ترجمة أمير المؤمنين علیه السلام من تاريخ دمشق 2 /359 الطبعة الثانية)
2- مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام لابن المغازلي 122.
3- جواهر المطالب 1 /241.
4- قال الترمذي: هذا حديث حسن. (سنن الترمذي 303/5) ، و رجوع شود به مصابیح السنة 176/4 (دار المعرفة ) 451/2 (دار الكتب العلمية)، تهذيب الأسماء و اللغات للنووي 348/1.

دعا هایی که با هیچ چیز قابل قیاس نیست!

[1080 /11] در مصادر فراوان روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پس از بازگشت از تشییع جنازه ای - اشاره به مراسم خاک سپاری حضرت ابوطالب علیه السلام - پیامبر صلی الله علیه و آله برای من دعا هایی فرمود - و بنابر روایتی: به من مطلبی فرمود- که نزد من از (همه) دنیا ، یا آن چه روی زمین است یا... بهتر و محبوب تر است. (1) این روایت در مسند احمد نقل شده و برای اعتبار آن کافی است. البانی، احمد محمد شاکر و مصطفى بن العدوی نیز حکم به صحت و اعتبار آن کرده اند. (2)

ص: 1596


1- قال علي [علیه السلام]: لما رجعت إلى النبي صلى الله عليه و آله و سلم - و قد دفنته [ يعني أباه ] - قال لي قولاً ما أُحبّ أن لي به الدنيا. (مسند أبي داود 19، کنز العمال 13 /177) عن علي [علیه السلام] ، قال: لمّا رجعت إلى النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال لي كلمة ما أحبّ أن لي بها الدنيا. (السنن الكبرى للنسائي 152/5 ، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائی 126 - 127) و در بعضی از مصادر:... فدعا لي بدعوات ما يسرني بها حمر النعم. (السنن الكبرى للبيهقي 304/1 - 305، المعجم الأوسط للطبراني 6 /251 تاريخ مدينة دمشق 334/66) و در بعضی: حمر النعم و [أو] سودها. (مسند أحمد 1 /103 ، 129 -130، مسند أبي يعلى 1 /335 ، نصب الراية 2 /334) و در مصادر دیگر: دعا لي بدعوات ما يسرّني أن لي بها ما على الأرض من شيء. (المصنف لعبد الرزاق 6 /40، المصنف لابن أبي شيبة 7 /499 ، دلائل النبوة للبيهقي 2 /349، تاريخ الإسلام للذهبي 234/1 ، البداية و النهاية 3 /154 ، کنز العمال 14 /36 ، و نزدیک به همین عبارت در: المصنف لابن أبي شيبة 155/3 ، السنن الكبرى للبيهقي 3/ 398 ، الطبقات الكبرى لابن سعد 1 / 124، مسند أحمد 131/1 ، تاريخ مدينة دمشق 66 /335، ، تهذیب الکمال 29 /258 ، السنن الكبرى للنسائي 152/5، کنز العمال 13/ 119)
2- قال الألباني: و هذا سند صحيح ، رجاله كلهم ثقات ، رجال الشيخين غير ناجية بن كعب، و هو ثقة، كما في التقريب. (إرواء الغليل 3 /170) احمد محمد شاکر در تعلیقه مسند أحمد 1 /518 و 60/2، 67 شماره 807، 1074 ، 1093 (طبعة دار الحديث القاهرة) گفته: إسناده صحيحٌ. و مراجعه شود به الصحيح المسند من فضائل الصحابة لمصطفى بن العدوى 118.

خدا بر علم و دانشت بیفزاید!

[1081 /12] قال النبي صلی الله علیه و آله لعلي [علیه السلام]: «يا علي ، خذ الباب فلا يدخلنّ عليّ أحد ؛ فإن عندي زوّراً من الملائكة، استأذنوا ربهم أن يزوروني» ، فأخذ علي [علیه السلام] الباب، و جاء عمر فاستأذن فقال: يا علي ، استأذن لي على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، فقال على [علیه السلام]: ليس على رسول الله صلى الله عليه و آله إذن ، فرجع عمر و ظنّ أن ذلك من سخطة من رسول الله صلى الله عليه و آله فلم يصبر عمر أن رجع ، فقال: يا علي، استأذن لي على رسول الله صلى الله عليه و آله، فقال: ليس على رسول الله صلى الله عليه و آله إذن ، فقال: و لم ؟ قال: لأن زوّاراً [زوراً ] من الملائكة عنده، و استأذنوا ربّهم أن يزوروه ، قال: و كم هم يا علي ؟ قال: ثلاث مائة و ستون ملكاً ، ثم أمر النبي صلى الله عليه و آله عليّا [علیه السلام] بفتح الباب فذكر ذلك عمر لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا رسول الله ، إنه أخبرني أن زوّاراً [زوّراً ] من الملائكة استأذنوا ربهم تبارك و تعالى أن يزوروك، و أخبرني يا رسول الله ، أن عددهم ثلاث مائة و ستين ملكاً ، فقال النبي صلى الله عليه و آله لعلي [علیه السلام]: «أنت أخبرت عمر بالزوّار» ؟ قال: نعم يا رسول الله ، قال: «و أخبرته بعدّتهم» ؟ قال: نعم ، قال: «فكم يا على» ؟ قال: ثلاث مائة و ستون ملكاً. قال: «و كيف علمت ذلك» ؟ قال: سمعت ثلاث مائة و ستين نقلة [نغمة] ، فعلمت أنهم ثلاث مائة و ستون ملكاً. فضرب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على صدره ثم قال: « يا على، زادك الله إيماناً و علماً ». (1)

خلاصه آن که: پیامبر صلى الله عليه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «عده ای از فرشتگان از پروردگار اجازه گرفته اند که مرا زیارت نمایند ، کنار درب باش تا کسی وارد نشود. عمر از راه رسید و اجازه خواست که نزد حضرت رود ، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: اجازه نیست. او برگشت و پیش خود فکر کرد که پیامبر صلى الله عليه و آله بر او

ص: 1597


1- بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث للهيثمي 295 - 296 ، المطالب العالية 16 /90 (چاپ دار العاصمة) ، سبل الهدى و الرشاد 245/10 - 246 فی بعض آیات وقعت لعلی بن أبي طالب رضی الله عنه[ علیه السلام ].

خشمگین هستند؛ لذا دوباره برگشت و اجازه گرفت، امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: اجازه نیست:پرسید چرا؟ حضرت فرمود: عده ای از فرشتگان از پروردگار اجازه گرفته اند که پیامبر صلی الله علیه و آله را زیارت نمایند ، عمر از تعداد آن ها پرسید حضرت پاسخ داد: 360 فرشته. پس از آن ، درب خانه باز شد. هنگامی که عمر خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید مطلب را به آن حضرت خبر داد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «یا علی از کجا تعداد آنان را دانستی»؟! علی علیه السلام عرض کرد: چون 360 مرتبه صدای (حرکت و) جابجا شدن را - و بنابر نقلی 360 نغمه و صوت را - شنیدم ، فهمیدم که آن ها 360 فرشته هستند.

پیامبر صلی الله علیه و آله با دست مبارک بر سینه امیرمؤمنان علیه السلام زد و فرمود: «خدا بر علم و دانشت بیفزاید»!

ص: 1598

دعا های شب زفاف امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه علیهما السلام

در دعا های مربوط به شب زفاف آن دو بزرگوار آمده است:

[1082/ 13] ﴿قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّی وَ أنَا مِنْهُما، اللّهُمَّ کَما أذْهَبْتَ عنِّی الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَنی فَطَهِّرْهُما

ثُمَّ قَالَ لهما: قُومَا إِلَی بَیْتِکُمَا جَمَعَ اَللَّهُ بَیْنَکُمَا وَ بَارَکَ فِی سَیرِکُما ، وأصلَحَ بالَکُما.﴾ (1)

بار الها ، این دو از من هستند و من از آن ها خدایا همان گونه که پلیدی را از من دور کرده و مرا پاک و پاکیزه قرار داده ای این دو را نیز پاک و پاکیزه قرار ده. سپس فرمود: بلند شوید و به خانه خویش روید ، خداوند (بین شما توافق ایجاد نماید و) شما را به یک دیگر نزدیک نماید و در حرکت شما برکت قرار دهد و زندگانی و معیشت شما را اصلاح فرماید.

[1083 /14] ﴿ قال صلی الله علیه و آله: اللّهُمَّ ! إنّی اُعیذُهُ بِکَ وذُرِّیَّتَهُ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ... اللّهُمَّ ! إنّی اُعیذُهُ [بِکَ] و ذُرِّیَّتَهُ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ﴾ (2)

در روایتی دیگر آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله از درگاه خداوند برای هر یک از آن دو بزرگوار چنین درخواست نمود که:

بار الها ، من او و نسلش را در پناه تو قرار دادم از شر شیطان رانده شده.

ص: 1599


1- المعجم الكبير 22 /412 و 24 /135 ، الأحاديث الطوال للطبراني 140 -141 و رجوع شود به المصنف لعبد الرزاق 5/ 489 ، مجمع الزوائد 9 / 208 ، نظم درر السمطين 188
2- صحيح ابن حبان 15 /395 ، المعجم الكبير للطبراني 410/22

دعا هایی دیگر

[1084 /15] عن رافع مولى عائشة ، قال: كنت غلاماً أخدم عائشة إذا كان النبي صلی الله علیه و آله عندها، و إن النبي صلی الله علیه و آله قال: «عادى الله من عادى عليّاً».(1)

رافع غلام عایشه می گوید: نزد عایشه به خدمت گزاری او مشغول بودم که (شنیدم) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس با علی دشمنی کند خدا دشمن او باشد.

البانی حکم به صحت این روایت نموده است. (2)

[1085 /16] عن عمرو بن شراحيل ، قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: ﴿ اَللّهُمَّ انْصُرْ مَنْ نَصَرَ عَلِیّاً، اَللّهُمَّ اَکْرِمْ مَنْ اَکْرَمَ عَلِیّاً اَللّهُمَّ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَ عَلِیّاً﴾. (3)

پیامبر صلی الله علیه و آله در دعای خویش به درگاه خداوند تعالی عرضه داشت:

بار الها یاری نما هر کسی که علی را یاری کند

بار الها گرامی بدار هر کسی که علی را گرامی بدارد.

بار الها خوار (و ذلیل نما و به حال خویش رها) کن هر کسی که دست از یاری علی بردارد.

[1086 /17] عن علي علیه السلام، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله يوم الخندق: «اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَخَذْتَ مِنِّی عُبَیْدَهَ بْنَ اَلْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ حَمْزَهَ بْنَ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ یَوْمَ أُحُدٍ وَ هَذَا عَلِیٌّ فَلا تَدعنی فَرْداً ، ﴿ وَ أَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾ [الأنبياء (21): 89]. (4)

ص: 1600


1- قال ابن الأثير: أخرجه ابن منده و أبو نعيم. (أسد الغابة 2/ 154) و مراجعه شود به الإصابة 373/2، الجامع الصغير ،2 /145 ، کنز العمال ،11 /601، فیض القدیر 4 /393)
2- رجوع شود به السراج المنير في ترتيب أحاديث صحيح الجامع الصغیر 2 /689 -691.
3- مراجعه شود به المعجم الكبير للطبراني 17 /39 ، أسد الغابة 4/ 114، الإصابة 535/4، كنز العمال 623/11، سبل الهدى و الرشاد 11 /295 ) (با کمی اختلاف ).
4- المناقب للخوارزمی 144 ، کنز العمال 10 /456

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله در نبرد خندق چنین دعا می کردند که: خدایا عبیده را در جنگ بدر و حمزه را در جنگ احد از من گرفتی ، و این علی است (که برای من باقی مانده، او را محافظت فرما و از من نگیر و) مرا تنها مگذار...

[1087 /18] إن رسول الله صلی الله علیه و آله لمّا قرأ: ﴿ وَ تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴾ [الحاقّة (69) 12] قال: «اللهم اجعلها أذن عليّ» ، و قيل له: «قد أجيبت دعوتك».(1)

روایت شده پیامبر صلی الله علیه و آله آیه شریفه گذشته: (گوش شنوا آن را نگاه دارد و حفظ نماید) را قرائت فرمود و به درگاه خداوند عرضه داشت: خدایا این گوش شنوا را گوش علی قرار بده. از جانب حق تعالی خطاب آمد: دعایت مستجاب گردید.

[1088 /19] بنابر روایات اهل تسنن ، امام کاظم علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام از امام حسین علیه السلام نقل می فرماید که هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله عطسه می کرد امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه می داشت: «أعلى الله ذكرك يا رسول الله» يعنی: خدا نام و یادت را بلند مرتبه گرداند!

و هرگاه امیرالمؤمنین علیه السلام عطسه می کرد پیامبر صلی الله علیه و آله دعا می کردند که: «أعلى الله عقبك يا علي».(2)

نگارنده گوید: اگر عبارت «عُقبك» يا «عُقبك» خوانده شود، ممکن است به این معنا باشد که: خدا سرانجام و پایان کارت را (عالی و) بلند مرتبه گرداند!

ص: 1601


1- شرح ابن أبي الحديد 375/18 - 376 و رجوع شود به دفتر دوم، صفحه 662، روایت شماره 430 - 429
2- المناقب للخوارزمی 325

و احتمال دارد که «عقبك» یا «عقبك» باشد ، به این معنا که: خدا نسل تو را (سرافراز و) بلند مرتبه گرداند!

[1089 /20] در گزارش هجرت از مکه به مدینه آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که در بسترش بخوابد تا مشركان متوجه خروج آن حضرت از مکه نگردند سپس در مدینه به ایشان ملحق شود ، امیرالمؤمنین علیه السلام آن روز ها پنهان گشته و شبانه سیر می فرمود تا به مدینه رسید. پیامبر صلی الله علیه و آله با خبر گردید و فرمود: «به علی بگویید بیاید» عرض کردند: او توان راه رفتن ندارد! حضرت خود نزد علی علیه السلام رفت ، هنگامی که دید پاهای مبارکش ورم کرده و خون از آن جاری است به گریه افتاد و او را در آغوش گرفت. پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله آب دهان مبارکش را با دست به پا های علی علیه السلام مالید و برای او دعا و درخواست عافیت نمود ( آن حضرت صحت یافته و) پس از آن تا آخر عمر دیگر درد پا نداشت.(1)

* برخی از موارد دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن فضیلت های پیشین گذشت ، مانند:

* روایت شماره 1: اللهم آتيني بِأَحبٌ خَلْقك....

* روایات شماره 51/1 ، 93 -94: اللهم أدرِ الحقَّ مَعَهُ حَيْثُما دَارَ.

ص: 1602


1- فخرج علي [علیه السلام] في طلبه بعد ما أخرج إليه أهله ، يمشي الليل و يكمن النهار حتى قدم المدينة ، فلمّا بلغ النبي صلی الله علیه و آله قدومه قال: «ادعوا لي علياً» قيل: يا رسول الله، لا يقدر أن يمشي ، فأتاه النبي صلی الله علیه و آله فلمّا رآه اعتنقه و بكى رحمة لما بقدميه من الورم وكانتا تقطران دماً فتفل النبي صلی الله علیه و آله في يديه و مسح بهما رجليه، و دعا له بالعافية، فلم يشتكهما حتى استشهد رضی الله عنه [علیه السلام]. (أسد الغابة 19/4، الكامل لابن الاثیر 2 /106 ، تاریخ مدينة دمشق 42 /69)

روایات فراوان: ﴿ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخذل مَنْ خَذَلَهُ ﴾.(1)

و في لفظ: و أحبّ من أحبّه ، و أبغض من يبغضه.(2)

و في لفظ آخر: وأعن من أعانه. (3)

* روایت شماره 429: تلا رسول الله صلی الله علیه و آله هذه الآية: ﴿ وَ تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ﴾ فقال صلی الله علیه و آله: «سألت الله أن يجعلها أذنك يا على». قال على [علیه السلام]: فما نسيت شيئاً بعد ذلك.

* روایت شماره 475: اللهم املأ قلبه علماً و فهماً و حكماً و نوراً.

* روایات 539 - 540: اللهم ثبّت لسانه واهد قلبه يا: ثبّتك الله و سدّدك.

* روایت شماره 577: اللهمَّ إِنَّهُ كَانَ في طَاعَتِكَ وَ طاعَةِ رَسولِكَ فَارْدُدْها - أي الشمس - عَلَيه

* روایت شماره 659: ما سألتُ الله شيئاً إلّا سألتُ لك مثله ، و لا سألتُ الله شيئاً إلّا أعطانيه.

* روایت شماره 660 : ما سألتُ الله عزّ وجلّ من الخير شيئاً إلا سألتُ لك مثله... و لا استعدتُ الله من الشرّ إلّا استعذتُ لك مثله

ص: 1603


1- در روایات فراوان با قدری تفاوت و زیاده و نقصان آمده رجوع شود به روایات شماره: 94، 131 ، 135 (پاورقی)، 137 ، 138 ، 139 ، 141 ، 142 ، 144، 145 ، 147، 151، 156، 157، 158، 166، 167، 169، 174، 177، 180، 182، 183، 187، 192، 195، 199 (پاورقی)، 200 (پاورقی).
2- روایت شماره 166.
3- روایت شماره 177.

* روایت شماره 885: اللهم كبّ من عاداه في النار.

* در روایت شماره 1013 سألت الله - يا على - فيك خمساً....

* در روایت شماره 1016 إني سألت الله في علي خصلة فأعطاني بواحدة سبعاً.

* در روایت شماره 1017 يا علي ، إني سألت ربي عزّ وجلّ فيك خمس خصال فأعطاني.

* در روایت شماره 1043 از اسماء بنت عمیس گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه دعا می کرد: اللهم أقول كما قال أخي موسى: اللهم ﴿ أَجْعَل لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي﴾ علياً [علي] أخي ﴿ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي * كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً * وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً * إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيراً﴾ [طه (20): 29 - 35].

* در روایت شماره 1126 خواهد آمد: سألت ربّي خلاص قلب علي و موازرته و مرافقته. یعنی: من از خدا درخواست نمودم که قلب علی را خالص گرداند و یاری و همراهی او را به من عنایت فرماید، و اجابت فرمود.

* در روایت شماره 1492: اللهم فاشرح لي صدري، و يسّر لي أمري، و اجعل لي وزيراً من أهلي، عليّاً أخي، اشدد به أزري.

* شایان ذکر است که نسائی بخشی را اختصاص داده به:

ذكر ما خصّ به النبي صلی الله علیه و آله علياً كرم الله وجهه [علیه السلام] من الدعاء. (1)

و محب طبری نیز بابی منعقد کرده است با عنوان:

ذکر شفقته صلی الله علیه و آله و رعايته و دعائه له [علیه السلام]. (2)

ص: 1604


1- السنن الكبرى 5 /152 ، خصائص أميرالمؤمنين [علیه السلام] 126-127
2- الرياض النضرة 3 / 192.

3

3- برخی از ویژگی های علی علیه السلام به روایت سعد بن ابی وقاص

اشاره

[1090/ 1] در صحیح مسلم - که از معتبرترین کتب عامه است - نقل شده که معاویه به سعد بن ابی وقاص دستور داد که علی علیه السلام را سبّ کند و ناسزا گوید، ولی سعد (با آن که دست از یاری آن حضرت برداشته و خودش را کنار کشیده بود) از این کار امتناع ورزید معاویه پرسید: چه چیزی باعث شده که از ناسزا گفتن به ابوتراب خودداری نمایی؟! سعد پاسخ داد: پیامبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام سه مطلب فرموده که یادآوری آن موجب می شود هرگز به او ناسزا نگویم. اگر یکی از آن سه ویژگی به من اختصاص داشت از شتران سرخ مو برایم بهتر بود !

[اول:] پیامبرصلی الله علیه و آله به او فرمود: ﴿ أمَا تَرْضَی أنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إلّا أنَّهُ لا نُبُوَّهَ بَعْدِی﴾، یعنی آیا خوشنود نیستی که نسبت به من مانند هارون به موسی علیهما السلام باشی؟! جز آن که پس از من دیگر پیامبری نخواهد بود.

[ دوم: ] در جنگ خیبر فرمود: ﴿الأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلاً يُحِبُّ الله وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ الله وَ رَسُولُهُ﴾... ففتح الله عليه ، یعنی پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند«... و خدا پیروزی را به دست او قرار داد.

[سوم: ] هنگامی که آیه مباهله نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله علی و فاطمه و امام حسن

ص: 1605

و امام حسین علیهم السلام را دعوت کرد ، و به درگاه خداوند عرضه داشت: «اللهم هؤلاء أهلي» ، يعنى: خدايا اينها اهل (بیت) من هستند.(1)

سند روایت

گذشته از نقل این روایت در صحیح مسلم ، برخی چون ترمذی، حاکم ، ذهبی و ابن حجر عسقلانی حکم به صحت آن کرده اند.(2)

پیش از این گذشت که ابن ابی شیبه ، ابن ماجه قزوینی ، ابن ابی عاصم و ضیاء مقدسی این مطلب را به سند صحیح نقل کرده اند و روایت آنان مشتمل است بر حدیث غدیر ، حدیث منزلت و حدیث رایت ، و عده ای از متأخرین عامّه حکم به صحت آن کرده اند.(3)

ص: 1606


1- صحيح مسلم 7 /120 -121 ، و رجوع شود به مسند أحمد 1 /185، السنن الكبرى للنسائي 108/5 ، مسند سعد بن أبي وقاص 51، أسد الغابة 4 /26 ، الإصابة 4 /468.
2- مراجعه شود به سنن الترمذي 5 /301 - 302 ، قال الترمذي: هذا حديث حسن صحیح غریب من هذا الوجه. و قال في الإصابة 4 /468: و أخرج الترمذي بسند قوي. و قال الحاكم في المستدرك 3 /108: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين... و قال الذهبي: على شرط مسلم فقط
3- متن آن در دفتر نخست صفحه 260 ، روایت شماره 132 - به نقل از المصنف لابن أبي شيبة 496/7 ، سنن ابن ماجة 1 /45 و... - گذشت و گفته شد که: البانی حکم به صحت آن کرده (سلسلة الأحاديث الصحيحة للالبانی 335/4) و دکتر سعود صاعدی نیز آن را تأیید کرده است (فضائل الصحابة 155/6 - 156) در السنة لابن أبي عاصم 596 و الأحاديث المختارة 3/ 207 نیز آمده و محقق كتاب الأحاديث المختارة گفته: إسناده صحيح. وصى الله ابن محمد عباس نیز در تعلیقه فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 2 /797 شماره 1093 (طبعة دار ابن الجوزی الرياض) حکم به اعتبار آن نموده است.

تذکر مهم

در سومین ویژگی نقل شد که هنگام نزول آیه مباهله ، پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را دعوت کرد ، و سپس به درگاه خداوند عرضه داشت: « خدایا این ها اهل (بیت) من هستند»

این دعوت حاکی از انحصار اهل بیت در آنان است به شرحی که خواهد آمد.(1)

قضیه مباهله - به همین کیفیت - در روایات معتبر دیگر نیز آمده که به جهت نقل آن در صحیح مسلم ، نیازی به استقصاء و تتبع آن دیده نمی شود و گرنه ترمذی ، حاکم، ذهبی البانی و... نیز حکم به صحت آن کرده اند.(2)

روایتی مشابه / تحریف به حذف

[1091 /2] ضیاء مقدسی این روایت را به کیفیتی دیگر نیز نقل کرده که: نزد معاویه از علی [علیه السلام] به بدی یاد شد، سعد بر او اعتراض کرد و گفت: برای على[علیه السلام] چهار فضیلت است که اگر یکی از آن ها برای من بود از شتران سرخ موی (که سرمایۀ مهمی نزد عرب بشمار می رفت) و یا از دنیا و آن چه در آن است بهتر بود. (3) سپس مطلب شماره 1 و 2 یعنی حدیث منزلت و رایت را نقل کرده و مطلب سوم را حدیث غدیر دانسته و گفته: و فرمایش او که: «هر کس

ص: 1607


1- رجوع شود به همین دفتر ، صفحه 1674-1680.
2- رجوع شود به فضائل الصحابة للصاعدي 4 /373 صاعدی خودش نیز آن را حسن و معتبر دانسته است.
3- و بنا بر روايت ديگران: أحبّ إليّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس. (السنن الكبرى للنسائي 145/5، خصائص أمير المؤمنين علیه السلام للنسائي 116، تاريخ مدينة دمشق 119/42، البداية و النهاية 376/7)

من مولای او هستم (علی مولای اوست)».

راوی در ادامه می گوید: مطلب چهارمی را که سعد گفت من فراموش کرده ام.(1)

پیش از این اشاره شد که مطلبی که راوی فراموش کرده - یا خود را به فراموشی زده ! - بنابر نقل ابن ابی لیلی از سعد بن ابی وقاص حدیث طیر است. (2)

حال این پرسش پیش می آید که چرا در نقل صحیح مسلم و دیگران ، حدیث غدیر و حدیث طیر ذکر نشده ، آیا این از تحریفات امانت داران سنّت نبوی نیست؟!

ص: 1608


1- الأحاديث المختارة 3 /151 ،207 ، و رجوع شود به السنة لابن أبي عاصم 596، فضائل امير المؤمنين علیه السلام لأحمد بن حنبل 257 شماره 215 فضائل الصحابة لابن حنبل 643/2 ، 663، متن روایت چنین است: عن ربيعة الجرشي ، قال: ذكر علي [ علیه السلام] عند معاوية - و في بعض المصادر: عند رجل! - و عنده سعد بن أبي وقاص، فقال له سعد: أيذكر علي عندك [أتذكر عليّاً ] ؟! إن له لمناقب أربع لأن يكون لي واحدة منهن أحبّ إلي من كذا و كذا.. - و ذكر حمر النعم - ، قوله: «لأعطينّ الراية» ، و قوله: «بمنزلة هارون بن موسى» ، و قوله: «من كنت مولاه» ، و نسي سفيان الرابعة [واحدة]. و هم چنین رجوع شود به المصنف لابن أبي شيبة 496/7 - 497، سنن ابن ماجة 1 /45. بنابر اظهار محقق كتاب الأحاديث المختارة در 3 /207 ، کلام مقدسی به جهت رطوبت کاغذ خوانا نبوده است ولی ما می توانیم - با توجه به عبارت ناقصی که محقق نقل کرده- آن را این چنین باز سازی کنیم [ إنما نقلت الرواية بهذا السند لوجود قوله صلی الله علیه و آله:] «من كنت مولاه...». حسب ؛ فإن غیره قد ذكر في الصحيح. یعنی: [من که این روایت را با این سند در این جا به عنوان استدراک نقل کردم] فقط [ به جهت اشتمال آن بر بخش:] «من کنت مولاه...» بود؛ زیرا بقیه آن در صحیح (مسلم) آمده است
2- ابن ابي ليلى ، عن سعد بن ابي وقاص في علي بن أبي طالب [علیه السلام] ثلاث خصال: [ قوله: صلی الله علیه و آله] «لأعطين الراية غداً رجلاً يحبّ الله و رسوله»، و حديث الطير ، و حديث غدیر خم. (رجوع شود به حلیة الاولیاء 4/ 356 (چاپ دیگر 4 /395).

فضای بیان روايت توسط سعد

روایت صحیحی که ابن ماجه قزوینی نقل کرد صریح در جسارت معاویه به مولاست ، و روایت صحیح مسلم حاکی از آن است که معاویه به سعد بن ابی وقاص نیز دستور داد که علی علیه السلام را سبّ کرده و ناسزا گوید ، چنان که بعضی از شارحان صحیح مسلم در توضیح: «أمر معاوية... سعداً» بدان تصريح کرده اند.(1) ولی سعد نپذیرفت و دلیل امتناعش را ذکر کرد.

شواهد روايت سعد

روایاتی دیگر از سعد بن ابی وقاص در ویژگی های علی نقل شده که به ذكر متن آن اکتفا می شود. البته این نصوص غالباً با روایات گذشته مشترک است ولی در برخی به ویژگی های دیگری نیز اشاره شده ، مانند:

دامادی پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزند داشتن از دختر آن حضرت،

بستن درب خانه ها به مسجد و باز گذاشتن درب خانه علی علیه السلام ،

اجازه سکونت داشتن در مسجد ،

مأموریت رساندن آیات آغازین سوره توبه پس از عزل ابوبکر.

[1092 /3] عن عبد الله بن أبي نجيح ، عن أبيه ، قال: لمّا حجّ معاوية أخذ بيد سعد ابن أبي وقاص فقال: يا أبا إسحاق ، إنا قوم قد أجفانا هذا الغزو عن الحجّ حتى كدنا أن ننسى بعض سننه فطف نطف بطوافك ، قال: فلمّا فرغ أدخله دار الندوة فأجلسه معه على سريره ، ثم ذكر علي بن أبي طالب [علیه السلام] فوقع فيه ، فقال: أدخلتني

ص: 1609


1- أمره بسبّ على [علیه السلام] فأبى سعد أن يسبّ. (الكوكب الوهاج 444/23) آثار حاکی از جسارت معاویه به مولا در منابع اهل تسنن فراوان آمده است. (رجوع شود به دفتر ششم صفحه 2519: «ناسزا گویی معاویه برای حرمت شکنی» )

دارك ، و أجلستني على سريرك ، ثم وقعت في علي [علیه السلام] تشتمه ؟!

و الله لأن يكون فيّ [لي] إحدى خلاله الثلاث أحبّ إليّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس:

و لأن يكون قال لى ما قاله حين غزا تبوكاً: «ألا ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلّا أنه لا نبي بعدي» أحبّ إليّ مما طلعت عليه الشمس

و لأن يكون قال لى ما قال له يوم خيبر: «لأعطينّ الراية رجلاً يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله، يفتح الله على يديه ليس بفرار» أحبّ إلىّ مما طلعت عليه الشمس.

و لأن أكون صهره على ابنته ولي منها من الولد ما له أحبّ إليّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس ، لا أدخل عليك داراً بعد هذا اليوم ، ثم نفض رداءه ثم خرج.(1)

[1093 /4] و رواه المسعودي هكذا: عن ابن أبي نجيح ، قال: لمّا حج معاوية طاف بالبيت و معه سعد ، فلمّا فرغ انصرف معاوية إلى دار النَّدْوَة، فأجلسه معه على سريره، و وقع معاوية في علي [علیه السلام] و شرع في سَبِّه ، فزحف سعد ثم قال: أجلستني معك على سريرك ثم شرعت في سبّ علي [ علیه السلام] ، و الله لأن يكون فيّ خصلة واحدة من خصال كانت لعلي [علیه السلام ] أحبّ إليّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس:

و الله لأن أكون صهراً لرسول الله صلی الله علیه و آله و أن لي من الولد ما لعلي [علیه السلام] أحبّ إليّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس

و الله لأن يكون رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال لي ما قاله يوم خيبر: « لأعطين الراية غداً رجلاً يحبّه الله و رسوله ، و يحبّ الله و رسوله ، ليس بفَرّار يفتح الله على يديه » أحبُّ

ص: 1610


1- رجوع شود به تاریخ مدينة دمشق 42/ 119 ، البداية و النهاية 7/ 376 - 377 نسائی در السنن الکبری 144/5 - 145 نیز این روایت را به همین سند نقل کرده ولی ابتدای آن را تا جمله: (وقعت في على تشتمه ؟!) که حاکی از دشنام معاویه است نیاورده است

إليّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس

و الله لأن يكون رسول الله صلی الله علیه و آله قال لي ما قال له في غزوة تبوك: « ألا ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى ، إلّا أنه لا نبي بعدي » أحبُّ إليَّ من أن يكون لي ما طلعت عليه الشمس ، و أيم الله لا دخلت لك داراً ما بقيت ، ثم نهض.

و وجدت في وجه آخر من الروايات ، و ذلك في كتاب علي بن محمد بن سليمان النوفلي في الأخبار ، عن ابن عائشة و غيره: أن سعداً لمّا قال هذه المقالة لمعاوية و نهض ليقوم ضَرَطَ له معاوية ، و قال له: اقعد حتى تسمع جواب ما قلت ، ما كُنتَ عندی قطّ ألأم منك الآن ، فهلّا نصرته ، و لم قعدت عن بيعته ؟ فإني لو سمعت من النبي صلی الله علیه و آله مثل الذي سمعت فيه لكنت خادماً لعلى ما عشت !

فقال سعد: و الله إني لأحقّ بموضعك منك ، فقال معاوية: يأبى عليك ذلك بنو عذرة ، و كان سعد - فيما يقال - لرجل من بني عذرة.(1)

[1094 /5] عن خيثمة بن عبد الرحمن ، قال: سمعت سعد بن مالك - و قال له رجل: إن علياً يقع فيك ، انك تخلّفت عنه - فقال سعد: و الله إنه لرأي رأيته ، و أخطأ رأيي ، إن علي بن أبي طالب أعطي ثلاثاً لأن أكون أُعطيتُ إحداهنّ أحبّ إليّ من الدنيا و ما فيها: لقد قال له رسول الله صلی الله علیه و آله يوم غدير خم - بعد حمد الله و الثناء عليه -: «هل تعلمون أني أولى بالمؤمنين» ؟ قلنا: نعم ، قال: «اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه وال من والاه ، و عاد من عاداه.»

وجيء به يوم خبير ، و هو أرمد، ما يبصر ، فقال: يا رسول الله إنيّ أرمد ، فتفل في عينيه، و دعا له فلم يرمد حتى قتل ، و فتح عليه خيبر

و أخرج رسول الله صلی الله علیه و آله عمّه العباس و غيره من المسجد ، فقال له العباس: تخرجنا

ص: 1611


1- مروج الذهب و معادن الجوهر 3 /14 -15.

و نحن عصبتك و عمومتك و تسكن عليّاً؟! فقال: «ما أنا أخرجتكم و أسكنته و لكن الله أخرجكم و أسكنه.» (1)

[1095 /6] عن الحارث بن مالك: أتيت مكّة ، فلقيت سعد بن أبي وقّاص، فقلت: هل سمعت لعليّ [علیه السلام] منقبة؟ قال: قد شهدت له أربعاً (2)، لأن تكون لي واحدة منهنّ أحبّ إليّ من الدنيا أعمّر فيها مثل عمر نوح علیه السلام:

إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله بعث أبابكر ببراءة إلى مشركي قريش ، فسار بها يوماً و ليلة ، ثمّ قال لعليّ [علیه السلام]: «اتبع أبابكر فخذها فبلغها ، و رُدّ عليَّ أبا بكر» فرجع أبوبكر ، فقال: يا رسول الله ، أَنزل فيّ شيء ؟! قال صلی الله علیه و آله: لا إلّا خير ، إلّا أنّه ليس يبلّغ عنّي إلّا أنا أو رجل منّي» - أو قال: من أهل بيتي-.

قال: و كنّا مع النبيّ صلی الله علیه و آله في المسجد ، فنودي فينا ليلاً: ليخرج من المسجد إلّا آل رسول الله صلى الله عليه و اله و آل علىّ [علیه السلام] ، قال: فخرجنا نجرّ نعالنا ، فلمّا أصبحنا أتى العبّاس النبيّ فقال: يا رسول الله، أخرجت أعمامك و أصحابك و أسكنت هذا الغلام؟ ! فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: «ما أنا أمرت بإخراجكم و لا إسكان هذا الغلام، إنّ الله هو أمر به»

قال: و الثالثة: أنّ نبيّ الله صلی الله علیه و آله بعث عمر و سعداً إلى خيبر ، فخرج سعد و رجع عمر، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: الأُعطينّ الراية رجلاً يحبّ الله و رسوله ، و يحبّه الله و رسوله» - في ثناء كثير أخشى أن أخطئ بعضه - فدعا عليّاً] ، فقالوا له: إنّه أرمد ، فجيء به يقاد، فقال صلى الله عليه و اله له: «افتح عينيك» ، فقال [علیه السلام]: لا أستطيع. قال: فتفل في عينيه من ريقه، و دلكها بإبهامه ، و أعطاه الراية

و الرابعة: يوم غدير خمّ ؛ قام رسول الله صلى الله عليه و اله فأبلغ ، ثمّ قال: «يا أيّها الناس ! ألست

ص: 1612


1- المستدرك 3/ 116 - 117.
2- ولی او در ادامه پنج فضیلت نقل کرده است !

أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ؟ - ثلاث مرّات - قالوا: بلى. قال صلی الله علیه و آله: «ادنُ یا علیّ» ، فرفع يده ، و رفع رسول الله صلی الله علیه و آله يده ، حتى نظرت إلى بياض إبطيه، فقال: «من كنت مولاه فعليّ مولاه» حتى قالها ثلاث مرّات.

و الخامسة من مناقبه: أنّ رسول الله صلی الله علیه و آله غزا على ناقته الحمراء ، و خلّف عليّاً [ علیه السلام] فنَفست ذلك عليه قريش، و قالوا: إنّه إنّما خُلّف أنّه استثقله ، و كره صحبته. فبلغ ذلك عليّاً [علیه السلام]، قال: فجاء حتى أخذ بغرز الناقة فقال عليّ [علیه السلام]: زعمت قريش أنك إنّما خلّفتني أنك تستثقلني و كرهت صحبتي! قال: و بكى عليّ [علیه السلام].

قال: فنادى رسول الله صلی الله علیه و آله في الناس ، فاجتمعوا ، ثمّ قال: «أيها الناس ! ما منكم أحد إلّا و له حامّة، أما ترضى - ابن أبي طالب - أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبيّ بعدي ؟ ! فقال عليّ [علیه السلام]: رضيت عن الله و رسوله. (1)

[1096/ 7] حدثنا عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثي ، نا موسى بن داود، أنا ابن لهيعة، عن خالد بن يزيد ، عن سعيد بن أبي هلال ، قال: كان سعد بن مالك عند مروان... فسبّ مروان عليّاً [علیه السلام ] ، فقال سعد: أيّها الأمير إنّي سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: «إن من حق المسلم على المسلم أن ينصح له» ، و إنّي أنهاك عن سبّ علي [علیه السلام]. فقام مروان، فقال سعد: اجلس ، و ليس هذا بحين قيام، أخبرك بأربع سبق لعلي [علیه السلام] من رسول الله ، لا ينبغي أحد منّا ينتحلهنّ:

دخل علينا رسول الله صلی الله علیه و آله و نحن رقود في المسجد - فينا أبوبكر و عمر - فجعل يوقظنا رجلاً رجلاً و يقول: «لا ترقدوا في المسجد، ارقدوا في بيوتكم» حتى انتهى

ص: 1613


1- رجوع شود به مسند الشاشي 1 /126 -127 ، تاريخ مدينة دمشق 42 /116 -118، جامع الأحاديث ( جمع الجوامع ) 503/16 قال الحافظ الكنجي: هذا حديث حسن ، و أطرافه صحيحة. (كفاية الطالب 285 - 287) در السنن الكبرى للنسائي 5 /118 -119 فقط بخش مربوط به سدّ الابواب از آن نقل شده است.

إلى علي [علیه السلام] فقال: «يا علي أمّا أنت فنم ؛ فإنّه يحلّ لك فيه ما يحلّ لی»

و أشهد أن رسول الله صلی الله علیه و آله بعث جيشاً أمّر عليهم رجلاً فرجع و هم يقولون له و هو يقول لهم ، فقال: «لأعطين الراية رجلاً يحبّ الله و رسوله و يفتح الله عليه» ، فدعا عليّا [ علیه السلام] و هو رمدٌ فتفل فى عيينه ، و أعطاه الراية ، فلقد رأيته أخذ الراية و بيده الأخرى باب يتترّس به إن كان النفر منا ليجتمعون عليه ما يقلّونه.

و أشهد أن رسول الله صلى اله عليه و اله خرج في غزوة تبوك فلحقه علي [علیه السلام] بالثنية ، فقال النبي صلى الله عليه و آله و سلم: «ما جاء بك يا علي»؟! فقال: زعم المنافقون أنك إنما خلفتني تطيّراً ، فقال: «ما يمنعنى أن أتطيّر منك يوم كذا و يوم كذا؟ و لكني خلفتك في أهلى بمنزلة هارون من أخيه موسى».

و أشهد أنّا دخلنا على رسول الله صلى اله عليه و اله فى اليوم الذى قبض فيه و هو يسارّ عليّاً [ علیه السلام] و لقد خرجت نفس رسول الله صلى اله عليه و اله و هو يسارّه. فأنهاك عن سبّه.(1)

[1097 /8] عن عبد الله بن الأرقم ، قال: أتينا المدينة أنا و أناس من أهل الكوفة فلقينا سعد بن أبي وقاص ، فقال: كونوا عراقيين ، كونوا عراقيين. قال: و كنت من أقرب القوم إليه، فسأل عن علي رضی الله عنه [علیه السلام] قال: كيف رأيتموه ، هل سمعتموه يذكرني؟ قلنا: لا ، أمّا باسمك فلا ، و لكنا سمعناه يقول: «اتقوا فتنة الأخنس». فقال: أسماني؟ قلنا: لا. فقال: إن الخنس كثير ، و لكن لا أزال أحبّه بعد ثلاث سمعتهن من رسول الله صلى اله عليه و اله:

إن رسول الله صلى اله عليه و اله بعث أبابكر بالبراءة ، ثم بعث عليّاً [علیه السلام] فأخذها منه ، فرجع

ص: 1614


1- مسن