سرشناسه : صدری، مهدی، 1347 -
عنوان و نام پدیدآور : بررسی فضائل امیرالمومنین علیه السلام در منابع معتبر اهل تسنن/ مهدی صدری.
مشخصات نشر : تهران: دلیل ما ، 1402 -
مشخصات ظاهری : 6ج.
فروست : مطالعات شیعی.
شابک : دوره: 978-600-442-323-6 ؛ ح.1978-600-442-324-3 : ؛ ج.2978-600-442-325-0 : ؛ ج.3 978-600-442-326-7 : ؛ ج.4978-600-442-327-4 : ؛ ج.5978-600-442-328-1 : ؛ ج.6 978-600-442-329-8 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : ج.2 - 6 (چاپ اول: 1402) .
یادداشت : عنوان دیگر: فضایل امیرالمومنین (ع) (در منابع معتبر اهل تسنن).
یادداشت : کتابنامه.
یادداشت : نمایه.
مندرجات : .- ج.3. روایت 633 - 851.- ج.5. روایت 1120 - 1612
عنوان دیگر : فضایل امیرالمومنین (ع) (در منابع معتبر اهل تسنن).
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل -- احادیث اهل سنت
موضوع : Ali ibn Abi-Talib, Imam I, 600-661 -- Virtues -- Hadiths (Sunnite)
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نظر اهل سنت
موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Views of sunnites
رده بندی کنگره : BP37/35
رده بندی دیویی : 297/951
شماره کتابشناسی ملی : 9117461
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
صفحه شناسنامه
ص: 2
پیشگاه با عظمت حامی ولایت و علدار امامت
قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل عباس علیه السلام
همو که استقامت، پایداری، ایثار، فداکاری و وفاداری اش او را به جایگاهی بس رفیع نائل ساخت که همه شهدا در قیامت به مقام و منزلت او رشک برده و غبطه می خورند.
والاتباری که اسوه دفاع از دی و امام معصوم علیه السلام بود و تا آخرین نفس بر لبان مبارکش ترنمی دلنشین داشت:
... إنی أُحَامِي أَبَداً عَنْ دینی
وَ عَنْ إمامٍ صادِقِ الیَقِینِ...
ص: 3
پیشگفتار...5
بخش اول: حکمت اهتمام به فضائل و مناقب...17
بخش دوم: کثرت و شهرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام نزد اهل تسنن...37
بخش سوم: برخی از ابواب و کتب اختصاصی عامه در فضائل...65
بخش چهارم: چهل فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام از احادیث معتبر عامه...85
بخش پنجم: انگیزه های مخالفت با فضائل...1731
بخش ششم: بررسی انواع واکنش های مخالفان...1759
ص: 4
بسم اللَّهِ الرَّحْمَنَ الرَحيم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ لا سيما بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ، واللَّعْنَهُ الدَّائِمَة عَلَى أَعْدَائِهِمْ إلى یَومِ الدِّینَ..
دیر زمانی خاطرم مشغول آن شده بود که با وجود روایات فضائل امیرمؤمنان علیه السلام در منابع و مصادر معتبر اهل تسنن، چرا آن ها از التزام به آن امتناع امتن ورزیده و ولایت و خلافت بلافصل آن حضرت را نمی پذیرند. به یاری خدای تعالی و به بركت الطاف حضرت بقیة الله علیه السلام، پس از مدتی کاوش و بررسی، به مطالب جالب توجهی دست یافتم ولی مناسب دیدم که ابتدا برخی از روایات معتبر در فضائل آن حضرت را نقل و سپس به تفصیل به مطلب مذکور بپردازم. با رجوع مکرر به کتب آنان خود را در برابر انبوهی از مناقب آن حضرت دیدم که مفسّرین در ذیل آیاتی که در شأن آن حضرت نازل شده، محدّثین در باب یا فصلی مخصوص به آن حضرت یا در ضمن فضائل اهل بیت علیهم السلام، صحابه، و...، ارباب تراجم و رجال در شرح حال آن بزرگوار، مورّخین در ضمن تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله یا در بخش مربوط به خلافت آن حضرت نقل کرده اند.
و عدّه ای هم تألیفات جداگانه ای در فضائل و مناقب ویژه آن حضرت یا اهل بیت علیهم السلام نگاشته اند.
در عین حال، برخورد آنان با این روایات متفاوت و مختلف دیده شد،
ص: 5
بعضی با اشتیاق به نقل و روایت آن می پردازند ولی برخی از دیدن و شنیدن بلکه از وجود آن رنج برده و نگرانی خویش را به گونه های مختلف اظهار می کنند و یا سعی در ردّ و انکار یا تلاش در تضعیف اسناد و یا توجیه دلالت آن اخبار و آثار دارند.
حقیر مشتاق آن بودم که ابتدا روایاتی را که علمای اهل تسنن حکم به تواتر یا صحت آن کرده اند و پس از آن روایاتی را که حکم به حُسن و اعتبار آن نموده اند و در مرحلهٔ اخیر روایاتی که با بررسی اسناد می توان اعتبار آن را اثبات کرد جمع آوری نمایم، ولی با توجه به کثرت مطالب در این زمینه، کوتاهی عمر و نداشتن فرصت و توفیق، و قلّت بضاعت علمی بر آن شدم که فقط چهل فضیلت از روایاتی که بزرگان و نویسندگان اهل تسنن تصریح به تواتر یا صحت و اعتبار آن کرده اند انتخاب و تقدیم نمایم و برای پرهیز از حجیم شدن کتاب از نقل بسیاری از مطالب صرف نظر نمایم.
اهتمام بر آن بوده که روشن شود آن چه شیعه بدان استناد می نماید با اسناد فراوان و معتبر در منابع اهل تسنن موجود و دلالت آن نیز تمام است ولی به گونه ای با آن برخورد شده که اعتبار و یا دلالت آن انکار یا مورد شک و تردید واقع شود و یا در برابر آن روایاتی ساخته شده که آن فضیلت ها را منتفی یا به دیگران منتقل نموده و دست کم آن که مطالب تحریف و به گونه ای بیان شده که دیگران همسان با امیرمؤمنان علیه السلام و شریک در فضیلت نشان داده شده اند !!
البته واكنش هایی که از مخالفان نسبت به روایات فضائل نقل شده فقط به عنوان نمونه بوده و تصور نشود که تمام آن چه در مقابله و رویارویی با فضائل از آنان سرزده آورده شده است. و در این زمینه مجبور شده ایم از برخی دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام نام ببریم که برای آنان هیچ ارزشی قائل نیستیم. (1)
ص: 6
مناسب دیده شد که پیش از ورود به نقل فضائل، اشاره ای داشته باشم به:
1. حکمت اهتمام به فضائل و مناقب
2. کثرت و شهرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام نزد اهل تسنن
3. ذکر برخی از ابواب و کتب اختصاصی عامه در فضائل
و پس از آن، مهمترین بخش این دفتر عبارت است از:
4. چهل فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام از احادیث معتبر عامه
و آخرین بخش نیز مشتمل است بر روایات یا نکاتی که ضمیمه نمودن آن به مطالب گذشته مناسبت داشت با عنوان:
5 پیوست ها
1. تصور نشود که نگارنده در مقام جمع آوری همه روایات صحیح و معتبر بوده یا تمام آن چه درباره احادیث نقل شده گفته اند آورده. روشن است که این کار خارج از توان این ناچیز است. بلکه با اعتراف به تقصیر خویش و قصور از بیان ذره ای از بی نهایت مطالبی که درباره آن حضرت وجود دارد، دست به قلم برده و فقط تصمیم انتخاب چهل گوهر نورانی از منابع عامّه داشته ام.
2. روایات عامه نزد ما فاقد اعتبار است و حکم به صحت یا ضعف آن ها نیز نزد ما هیچ ارزشی ندارد؛ (1) ولی هدف این نوشتار تبیین برخی از مطالب مورد
ص: 7
اتفاق شیعه و سنی و نقل روایاتی است که اعتبار آن پذیرفته شده و جای شک و تردید برای کسی باقی نمی گذارد.
این روش برای کسانی که بصیرت کامل،ندارند تازه به مذهب اهل بیت علیهم السلام گرویده اند، یا آنان که در معرض شبهات مخالفان واقع شده اند، مفید و مؤثر است و با رجوع به آن می توانند در برابر مخالفان از عهده جواب برآیند. ابن روزبهان در کتاب ابطال الباطل- که ردّیه ای است بر کتاب نهج الحق علامه حلی رحمه الله- می گوید تعجب است که این مرد فقط احادیث اهل سنت را نقل می کند.
علامه مظفر در پاسخ او چنین نگاشته است:
ابن روزبهان تفاوت بحث الزامی و غیر الزامی را تشخیص نمی دهد. علامه از کتب آن ها نقل می کند تا آن ها را به احادیث خودشان ملزم نماید نه این که او نیازی به مطالب آن ها داشته باشد؛ زیرا دلائل عقلی و نقلي موجود در منابع شیعه، برای او کافی است. (1)
به همۀ منابعی که در پاورقی ها آمده مستقیم رجوع شده و اگر از مصدری با واسطه مطلبی نقل شده، آن واسطه نام برده شده است.
4. همۀ فضائل چهل گانه - در بخش چهارم - از عامه با سند معتبر نقل شده و اگر به مناسبت مطلبی از منابع شیعه نقل شده در پاورقی آمده است.
در تأیید و تثبیت روایات معتبر عامه، از احادیث و روایات دیگر- که گاهی صحت و اعتبار آن را هم از خودشان نقل کرده ایم - استفاده و گاهی کلماتی از اعیان قوم را بر آن افزوده ایم. ایم.
ص: 8
برای تمایز همۀ روایاتی که حکم به اعتبار آن شده، با علامت مربع - - کنار شماره حدیث مشخص شده است.
سعی بر آن بوده که اگر روایتی تکرار شد با علامت ستاره - * - مشخص و شماره جدید برای آن گذاشته نشود.
5. توضیح چند اصطلاح درباره شناخت اقسام روایات لازم است.
روایت صحیح آن است که راویانش عادل و ضابط و سندش متصل باشد بدون آن که متنش مشکلی (شذوذ و یا علت) داشته باشد.
روایت حَسَن آن است که در سندش راوی متهمی نبوده و متنش نیز شاد نباشد و به اسناد و طرق متعدد نقل شده باشد.
روایت ضعیف آن است که شرایط صحیح و حسن را نداشته باشد. (1)
روایت شاذَ و روایت منکَر: اگر راوی ثقه متفرد به نقل روایتی باشد که شاهدی برای آن نیست یا افزون بر آن با روایت ثقات مخالفت هم داشته باشد آن روایت را «شاذَ» می نامند.
در هر دو قسم گذشته اگر وثاقت راوی روایت ثابت نباشد آن را «منکَر» گویند. ولی باید توجه داشت که این دو اصطلاح اخیر به جای یکدیگر نیز بکار برده می شود. (2) با توجه به آن چه در مقدمه صحیح مسلم آمده ما «منکر» را به غیر قابل قبول توضیح داده ایم. (3)
ص: 9
6. شایان ذکر است که:
الف) ضعف راوی یا نفی صحت روایت، دلیل ساختگی و جعلی بودن آن روایت نزد عامه نیست بلکه ممکن است با قرائن و شواهد یا ضمیمه شدن روایات دیگر اعتبار آن نیز اثبات شود.
ب) گاهی «صحیح» در برابر «حسن» استعمال می شود پس نفی صحت روایت یا راوی، همیشه به معنای ضعف و عدم اعتبار نیست، بلکه گاهی به این منظور است که طبق شرط بخاری یا مسلم - مثلاً - شرایط صحت را ندارد، گرچه ممکن است روایت معتبر و راوی ثقه باشد. (1) لذا درباره برخی از روایات گفته شده: «در صحیح بخشی از این روایت آمده است»، یا گفته می شود: «رجاله رجال الصحيح إلّا فلان، و هو ثقة». یعنی راویان آن همه از رجال صحیح هستند جز فلانی ولی او هم ثقه و مورد اطمینان است. (2)
بعضی از کتب نزد عامّه به اعتبار معروف است که نیازی به ملاحظه سند آن نیست، مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم و....
سیوطی (متوفی 911) در ابتدای جمع الجوامع (جامع الأحاديث الكبير) حکم به مقبول بودن و اعتبار مجموع احادیث «مسند احمد» کرده و متقی هندی (متوفی 975) در مقدمه کنز العمال نیز از او تبعیت نموده است. (3)
ص: 10
آن دو و برخی دیگر از محدّثان اهل تسنن تصریح کرده اند که روایات ابن حبان (متوفی 354) در «صحیح» و ضیاء الدین حنبلی مقدسی (متوفی 643) در «الأحاديث المختارة» نیز محکوم به صحت است. (1)
8. ما در ذکر ترضّی (رضی الله عنه) و ترحّم (رحمه الله)، و هم چنین ذکر تحیّات پس از اسامی مقدسه معصومین علیهم السلام و... تابع منابع و مصادر نبوده ایم، و سعی شده که اگر تحیت در مصدر نباشد، در کروشه آورده شود.
9. حقیقت مطلب آن است که توجه به وجود این روایات در منابع اهل تسنن حکم بزرگان آنان به اعتبار آن، می تواند قدمی بسیار مهم در راه وحدت و
ص: 11
یکپارچگی امتی باشد که ادعای پیروی پیامبر صلی الله علیه و آله را دارند و پاسخ مثبتی به فرمان خداوند که: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا... كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾. [آل عمران (3): 103] و دست کم آن که مخالفان راه انصاف پیش گرفته و از قضاوت بی جا دست بردارند چرا تنهایی نزد قاضی روند؟! اگر شیعه برای مدعایش این همه مستند در منابع مهم و معتبر آنان دارد، و اعتبار آن گرچه- نزد عده ای از آنان- ثابت است، پس دیگر جایی برای اتّهام او به انواع و اقسام تهمت ها و افتراها نیست! ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾؟!
10. و مهمترین نکته آن که روایاتی که انتخاب شده دلالت بر امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام دارد، حاکی از جایگاه ویژه آن حضرت نزد خدای تعالی و پیامبر صلی الله علیه و آله است و برتری آن حضرت را بر دیگران اثبات می نماید. ویژگی هایی که هر کدام به تنهایی برای بیان شخصیت والای آن حضرت کافی است.
ناگفته پیداست که اگر دیگران از این فضائل بهره ای داشتند، معنا نداشت که پیامبر صلی الله علیه و آله - که مأمور به بلاغ مبین و رسالت رسا و آشکار است و در فصاحت و بلاغت گوی سبقت را از همگان ربوده - الفاظ و تعابیری بکار برد که ظهور بلکه صراحت در اختصاص داشته و موجب مشتبه شدن امر بر امت گردد!!
... باشد تا همه بدانند آن چه که شیعه بدان معتقد است در مصادر مخالفان با سند معتبر آمده و تلاش مذبوحانه و دست و پا زدن بیجا برای تضعیف و خدشه در آن بی فایده است.
اگر شیعه معتقد است پس از پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ کس در فضیلت با امیرمؤمنان علیه السلام برابر نیست استنادش به آیه شریفه مباهله (1) یعنی نصّ: ﴿وَأَنْفُسَنَا﴾ و روایاتی
ص: 12
است که دلالت دارد امیرالمؤمنین علیه السلام به منزلهٔ خود پیامبر صلی الله علیه و آله است.
استنادش به روایاتی است که علی علیه السلام را بهترین خلق خدا معرفی می نماید.
استنادش به احادیث: حق با علی علیه السلام است !
قرآن با علی علیه السلام است !
استنادش به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیث ولایت و حدیث غدیر است که علی علیه السلام را سرپرست مؤمنان پس از خویش دانسته است
استنادش به حدیث منزلت است که تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به حضرت موسی علیه السلام.
و فرموده: سابقه او در اسلام از همه بیشتر علم و دانش او از همه افزون تر و در حلم و بردباری از همه برتر است.
تنها پاسخ مثبت در آغاز رسالت به او اختصاص دارد.
او تنها برادر پیامبر صلی الله علیه و آله است.
او درب ورودی شهر علم و حکمت پیامبر صلی الله علیه و آله است.
او هدایت شده الهی و برترین صحابه در قضاوت است.
او تنها یار بت شکن پیامبر صلی الله علیه و آله است.
او پرچمدار خیبر است که مدال افتخار «خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست دارد و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز او را دوست دارند» ویژه اوست.
خورشید فقط برای او بازگشته تا نمازش را بجای آورد.
فقط او از پیامبر صلی الله علیه و آله است که تبلیغ سوره برائت از جانب خدا از ابوبکر گرفته و به او واگذار شد.
به فرمان خدا همه درب ها به مسجد بسته و درب خانه او باز گذاشته شد
ص: 13
حضرت فاطمه علیها السلام به فرمان خدا به او تزویج شد.
او بر همۀ گذشتگان و آیندگان ترجیح دارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله هر چه از خدای تعالی برای خویش خواسته برای او نیز درخواست نموده و خداوند هم پذیرفته است !
نگاه به او عبادت است !
نافرمانی او نافرمانی خداست !
جدایی از او جدایی از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است.
همه مبارزات او بر تأویل قرآن است.
او در آزمایش الهی سرافراز است.
حبّ و بغض او میزان تشخیص ایمان و نفاق است.
او در دنیا و آخرت، سیّد و سالار است.
دشمن او دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله و دشمن خداست !
حبّ و بغض او حبّ و بغض خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است !
آزار او آزار پیامبر صلی الله علیه و آله، و جنگ با او و خاندانش جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله است.
دشنام به او دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله و خداست.
مرگ جاهلی و عذابی سخت برای دشمن اوست.
شقی ترین مردم قاتل اوست.
او تا آخرین لحظات با پیامبر صلی الله علیه و آله همراه بوده و اسرار نهانی را از آن حضرت دریافت نموده و سپس تجهیز آن بزرگوار را بر عهده داشته است.
او تنها وصى و پرداخت کننده دیون پیامبر صلی الله علیه و آله است.
او اولین کسی است که در قیامت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شود.
ص: 14
او اولین کسی است که در قیامت بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شود.
او دارای گنجی بهشتی است و.... پیامبر صلی الله علیه و آله بارها در قالب دعا علاقه ویژه خویش را به ایشان اظهار و ابراز فرموده اند.
این ها همه فضائلی است که در روایات معتبر اهل تسنن آمده و به علی علیه السلام اختصاص دارد و کسی در این فضیلت ها با ایشان شریک نیست لذا برخی از صحابه پس از نقل ویژگی های آن حضرت تصریح کرده اند که دیگران از آن بی بهره اند و آرزوی داشتن آن را نموده و آن را از هر چیزی برتر دانسته اند.
دشمنان سعی در انکار، تکذیب، کتمان و تحریف این فضائل نموده و واکنش های گوناگون در قبال آن داشته، بلکه در برابر آن برای دیگران نیز فضائلی بافته اند، و با تبلیغات دروغین و فضاسازی بسیاری را به گمراهی کشانده اند به گونه ای که به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن فضائل امیرمؤمنان علیه السلام نیستند و حتی اگر اعتبار آن روایات را بپذیرند از التزام به مفاد آن ابا و امتناع داشته و آن را تأویل و توجیه می نمایند.
و البته با کاوش های علمی دانشمندان مُشت آنان باز شده است.
از ساحت مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام پوزش می طلبم که جسارت های دشمنان را نقل نموده ام ولی برای روشن شدن حقیقتی که آن ها تلاش در کتمان، انکار، تحریف و... آن داشته اند ناگزیر شدم که برخی از یاوه هایشان را تذکر دهم.
امید آن که این اثر مورد توجه و قبول سرور و آقای ما حضرت حجة بن الحسن المهدي عجل الله فرجه الشریف واقع شود و عزیزانی که با نظرات ارزشمند خود این ناچیز را راهنمایی فرموده اند بیش از پیش مشمول الطاف و عنایات آن حضرت قرار گیرند.
عید غدیر 1443 برابر با تیر ماه 1401، مهدی صدری
ص: 15
ص: 16
گرچه مذاکره، نقل و تدوین کلمات نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله و فضائل خاندانش علیهم السلام عبادت و بندگی خدا بوده و پاداش و ثواب بر آن مترتّب است ولی آثار و فواید راوان دیگری نیز بر آن مترتّب است که به برخی از آن ها اشاره می شود.
یکی از مهمترین آثار نقل فضائل، الگوسازی و معرفی نمونه برای تأسّی دیگران است. یکی از معاصرین می نویسد:
انسان الگوپذیر و شیفته فضل و کمال است لذا هر گونه فضل و منقبتی که نزدش به صحت بپیوندد خواسته یا ناخواسته او را به خود متوجّه و متمایل می سازد قرآن در جهت هدایتگری خود به مناقب و در برابر آن به نواقص و معایب توجه خاص کرده و ضمن الگو پردازی به مناقب یا معایب افراد و گروه ها توجه داده است و از هدایت جویان خواسته است تا به افراد فاضل اقتدا کنند. برای نمونه در آیات متعدد از مناقب قهرمان توحید حضرت ابراهیم گفته و از جمله فرموده است ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾ [الممتحنة (60): 4] و در جای دیگر از کمالات پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام گفته و به لزوم
ص: 17
تأسی به ایشان چنین پرداخته است ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾ [الأحزاب (33): 21]، گاه از مناقب و جوانمردان اصحاب کهف یاد نموده یا عمده آیات یک سوره را به مناقب و داستان یک قهرمان یعنی حضرت یوسف علیه السلام اختصاص داده است.
در مجموع بیان تلاش پیامبران و پیروانشان و تحمّل شداید و سختی ها و صبر و شکیبایی آنان نیز ذکر مناقب آنان و نشان دادن الگوی برتر است
آیات پایانی سوره حمد - که هر مکلّف در شبانه روز دست کم ده بار آن را در نمازش تکرار می کند - شاهد دیگری است بر اهتمام قرآن به الگو. در این آیات سخن از برخی مناقب و معایب است و بنده در مهمترین عبادتش، نماز، باید به این مفاهیم و افرادی که اهل آن مناقب اند اقتدا کند و از گروه بی منقبت بیزاری جوید. از این رو پرداختن به مبحث مناقب و اخبار این باب به عنوان مقدمه ای برای شناخت بهتر مسیر هدایت ضرورت دارد و موجب می شود که فاضل را از مفضول باز شناخته آنان را در جایگاهی قرار دهیم که خدا و رسول صلی الله علیه و آله خواسته اند و در زندگی به آنان اقتدا کنیم تا هدایت شویم. (1)
از مهمترین فواید پرداختن به فضائل و مناقب، نقش مستقیم آن در تعیین و نصب امام و رهبر برای اجتماع و سوق دادن مردم به پیروی از او است.
عنایت و اهتمام پیامبر صلی الله علیه و آله به ذکر فضائل امیرمؤمنان علیه السلام و خاندانش علیهم السلام
ص: 18
و هم چنین دوستان و محبّان آنان مانند، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و.... (1) و اعطای مدال هایی چون «منّا»، «راستگوترین»، «مقتول به دست گروه تجاوزگر»... همه از مؤثّرترین شیوه ها در جهت شناساندن خطّ صحیح پیروی از رسالت و دادن ملاک و محک برای تشخیص حق از باطل بوده است.
در مجموع اطلاع از فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام - و هم چنین آگاهی از رفتارهای ناشایست دشمنان و مطاعن آن ها - راهکار مؤثری برای شناسایی حق از باطل و تعیین سرنوشت رهبری جامعه است، چنان که در نکته دهم پیشگفتار بدان اشاره شد. این مطلب با تأمل در مطالب عناوین آینده بیشتر روشن می گردد.
بسیاری از حقائق تاریخی بر ما مخفی است و گزارش درستی از آن در دسترس نیست. جهت آن هم روشن است که تاریخ نگاران مطابق میل حاکمان، آثار خویش را نگاشته اند و آن چه بر وفق مراد آن ها نبوده ثبت نشده است!
آگاهی از تاریخ صحیح گذشتگان و اطلاع از فداکاری کسانی که تمام سعی و تلاش
ص: 19
خویش را در راه پیشرفت دین بکار گرفته اند برای عموم مسلمانان اهمیت دارد و این از مهمترین انگیزه های طرح فضائل و مناقب است. برای آگاهان از سیره و تاریخ پوشیده نیست که تمام سعی و تلاش مخالفان بر محو کتمان و تحریف افتخارات امیرالمؤمنین علیه السلام بلکه نسبت دادن آن به دیگران است که نمونه هایی از آن را در لابلای مطالب این کتاب ملاحظه خواهید فرمود.
اطلاع مردم از کلمات نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ فضائل خاندان پاکش تأثیر بسزایی در افکار و عقاید و رفتار آنان دارد چنان که در نقطه مقابل، اطلاع از دیدگاه آن حضرت نسبت به دیگران همین تأثیر را در تنفّر و انزجار از دشمنان آنان دارد و این نکته باعث شد که حاکمان از تدوین، نشر و ترویج احادیث نبوی جلوگیری کنند.
درباره اهمیت و نقش اخبار مناقب همین بس که دلیل اصلی یا یکی از اسباب مهم جریان منع و محدودیت نقل و نگارش حدیث توسط خلفا بوده که باعث بزرگ ترین انحراف در تاریخ اسلام شده است.
عمر بن الخطاب، اصحاب را از ذکر احادیث نبوی ممنوع داشته و به محدّثان اجازه خروج از شهر مدینه را - جز در مواردی خاص - نمی داد. (1)
مهم آن است که او با چه احادیثی مشکل دارد او می گوید:
ص: 20
أقلّوا الرواية عن رسول الله صلی الله علیه و آله إلا فيما يعمل به. (1)
یعنی او فقط اجازه نقل روایاتی را می دهد که مردم در عمل به آن احتیاج دارند اهل تسنن تصریح کرده اند که منع او نسبت به نقل روایاتی است که مشتمل بر احکام و فروع فقهی نباشد (2)، پس منع مختص به احادیث خاصّ یعنی فضائل اهل بیت علیهم السلام و امثال آن است. پس از عمر، در زمان عثمان و معاویه نیز این سیاست به همین منوال ادامه داشت و ممانعت آن ها از خصوص همین روایات بود. (3)
عمر با این سیاست از نشر معارف دین و به ویژه فضیلت های اهل بیت علیهم السلام و مطاعن منافقان جلوگیری نمود.
پس از آن نیز اگر حدیثی منتشر می شد و بین مردم رایج می گردید آن را به نحوی معنا می کردند که از تأثیر آن جلوگیری شود.
گزارشی که در ادامه ملاحظه می کنید و عامه حکم به صحت و اعتبار آن کرده اند، شاهدی برای اثبات این مطلب است گرچه این روایت از تحریف مصون نمانده است.
ص: 21
حذیفه مطالبی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در حال غضب نسبت به گروهی از صحابه فرموده بود، برای مردم مدائن نقل می کرد. مطالب او را برای سلمان بازگو کردند سلمان گفت حذیفه خود بهتر می داند چه می گوید به حذیفه گفتند: مطالب تو را به سلمان رساندیم، از تصدیق یا تکذیب تو امتناع می کند؟ حذیفه از سلمان پرسید: چرا مطالبی که من از حضرت شنیده ام و برای مردم نقل می کنم تصدیق نمی کنی؟! سلمان در پاسخ گفت: حضرت گاهی عصبانی می شد و در حال غضب مطلبی را نسبت به برخی از صحابه بیان می کرد، و گاهی شاد و خوشنود بود و در آن حال نسبت به عده ای از اصحاب چیزی می گفت [یعنی العیاذ بالله - حضرت از حال طبیعی خارج شده بود و نمی فهمید که چه می گوید]
تو حاضر نیستی از این مطالب دست برداری تا این که مردم را نسبت به عده ای از صحابه خوشبین کنی که آن ها را دوست داشته باشند و نسبت به برخی دیگر بدبین کنی تا مردم بغض و کینه آن ها را به دل گیرند!
این کار تو بین مردم ایجاد اختلاف و تفرقه انگیزی می کند.
(حذیفه!) تو می دانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه اش فرمود: (خدایا) هر کس از امت را که من در حال غضب ناسزا گفتم یا لعنت کردم، آن را رحمت بر آن ها قرار بده، چون من هم مانند بقیه بنی آدم غضب دارم (و گاهی از دیگران - بی جهت ! - عصبانی می شوم) ولی خدا مرا رحمت برای همه عالمیان قرار داده است.
ص: 22
سپس سلمان قسم یاد کرد که: حذیفه، اگر دست از این کار برنداری به عمر گزارش خواهم کرد. (1)
این روایت از جهات متعدد قابل تأمل و بررسی است:
1. حذیفه- که از بزرگان صحابه بشمار می رود - فضائل اهل بیت و نیکان صحابه و مطاعن دیگران را برای مردم ذکر می کرده است.
2. با نسبت های بی جا که به پیامبر صلی الله علیه و آله داده اند می خواهند حضرت را یک بشر عادی معرفی کنند که او از انسان های معمولی هم پایین تر است و حاضر می شود هنگام غضب بی جهت به دیگران ناسزا گوید!
و نتیجه آن خواهد شد که آن چه در فضائل اهل بیت علیهم السلام یا مطاعن دشمنان بفرماید از حجیت ساقط است و ارزش استناد ندارد، چنان که در دنباله روایت به این نکته تصریح شده است که فإنّما أنا من ولد آدم أغضب كما يغضبون.
یعنی: من هم مانند بقیه بنی آدم غضب دارم (پس ممکن است - بی جهت - از دیگران عصبانی شوم)!!
3. علت انتخاب سلمان برای این نسبت بی جا آن است که به واسطه محبت او به اهل بیت علیهم السلام مطلب جعلی از زبان او بهتر جا می افتد و قابل قبول است.
4. تبلیغات حذیفه تأثیر بسزایی در ایجاد محبّت اهل بیت علیهم السلام و بغض دشمنان آن ها بین مردم داشته است.
ص: 23
5. نقل روایات پیامبر صلی الله علیه و آله در فضائل اهل بیت علیهم السلام و مطاعن دشمنان را تفرقه انگیزی بشمار آورده اند.
6. سلمان را از مخالفین سرسخت ذکر فضائل و مطاعن معرفی کرده اند که حاضر شده حذیفه را تهدید نماید و به شدّت با کار او مبارزه کرده است !
7. بخش پایانی روایت حاکی از خفقان شدیدی است که در زمان عمر نسبت به نقل روایات پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشته است.
8. در پایان ذکر این نکته را لازم می دانیم که بنابر نقل خود عامه پیامبر صلی الله علیه و آله - با اشاره به دهان مبارک - فرمود: ﴿فَوَالّذی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا یَخْرُجُ مِنْهُ إلّا حَقٌّ﴾. (1) يعنى: به خدایی که جانم به دست اوست سوگند یاد می کنم که بر زبان من چیزی جز حق جاری نمی شود.
بدون شک آیاتی از قرآن در بیان فضائل و مناقب افرادی است که تصریح به آن ها نشده و خداوند تعالی با اوصاف و عناوین آنان را مدح و ستایش نموده بلکه گاهی فرمان به همراهی با آنان داده و گاه اطاعت از آنان را واجب کرده است. همان گونه که برداشت صحیح از آیاتی که در احکام عبادت و معاملات نازل شده متوقف بر بیان پیامبر صلی الله علیه و آله است تبیین و تفسیر آیات فضائل - و هم چنین آیاتی که در مذمت دشمنان خدا و... است - به کلمات نورانی آن حضرت محقق می شود که این بخشی از روایات فضائل و مناقب است.
ص: 24
نویسندگان اهل تسنن نقل کرده اند که ابن عباس می گفت:
تمام آیاتی که در آن آمده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ سرآمد، سرور، و امیر آن مؤمنان، علی علیه السلام است. خداوند صحابه را در قرآن (در موارد متعدد) سرزنش نموده ولی از علی علیه السلام جز به نیکی یاد نکرده است. (1)
با تدبّر در آیات شریفه و تتبع اخبار و آثار فریقین معلوم می شود که مهم ترین محورهای فضائل و مناقب در قرآن اموری است که تنها مصداق یا برترین مصداق آن امیر مؤمنان علیه السلام است که به چند مورد آن اشاره می شود.
از مهمترین فضائل و مناقب - که فوق آن تصوّر نمی شود - تطهیری است که خداوند تعالی برای خویشان نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده و آن را در آیات محکم قرآن بیان فرموده که: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً﴾ [الأحزاب (33) 33]. (2)
در روایات مسلّم عامه، به گونه ای مصداق این آیه بیان شده که اختصاص آن به امیرمؤمنان علیه السلام و خاندانش روشن است و هیچ یک از صحابه را از آن بهره ای نیست. (3)
ص: 25
در آیه ای دیگر وجوب دوستی نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان مزد و پاداش رسالت چنین مطرح شده که: ﴿قُل لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [الشوری (42): 23]. (1)
و این نیز اختصاص به امیر مؤمنان و حضرت زهرا علیها السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام دارد و دیگران از دائره «قربی» بیرون هستند. (2)
«اولوا الارحام» در آیه: ﴿اَلنَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُهاجِرِينَ﴾ [الأحزاب (33): 6] (3) و آیه: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا مَعَکُمْ فَاُوْلَئِکَ مِنْکُمْ وَ اُوْلُوا
ص: 26
اَلْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ [الأنفال (8): 75] (1) گرچه ظاهرش مفهومی است که دیگران را نیز شامل می شود، ولی به ضمیمه روایات معصومین علیه السلام و کلام امیرمؤمنان علیه السلام بیانگر حکم خدا در اولویت خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به وراثت و جانشینی آن حضرت است. (2)
بدون شک پیشی در ایمان آوردن به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سبقت در عبادت و بندگی خدا امتیاز مهمی بشمار می آید که در قرآن مکرّر با عبارت «السابقون» (3) و غیره متذکر آن شده و آثار و اخبار اهل تسنن دلالت بر سبقت امیرمؤمنان علیه السلام در ایمان و اولین نمازگزار بودن آن حضرت دارد. (4)
خدای تعالی نسبت به دیگران فرموده: ﴿قَالَتِ الاْعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الاِْیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ [الحجرات (49): 14] و این موجب تردید در ایمان واقعی جمعی از آنان می شود، برخلاف ایمان امیرمؤمنان علیه السلام که به تأیید خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده است.
ص: 27
بلکه از افتخارات آن حضرت آن است که هیچ گاه به خدای تعالی شرک نورزیده و در برابر غیر خدا سر به سجده ننهاده است لذا عامه عبارت معروف: «كرّم الله وجهه» را فقط درباره ایشان بکار می برند. (1)
از جمله اموری که در قرآن سبب امتیاز و برتری شمرده شده هجرت، جهاد و فداکاری در راه دین است که خداوند به صراحت فرموده: مجاهدان در راه خدا از دیگران برتر هستند و گاهی مدال «اعظم درجةً» به آن ها اعطا فرموده و آنان را به بالاترین درجات ارتقا داده است. (2)
بدون هیچ تردیدی پیشاپیش همه مجاهدان بلکه پرچمدار آنان امیر مؤمنان بوده بلکه در برخی موارد تنها مصداق فداکاری و جانفشانی آن حضرت است مانند آیه شريفه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ
ص: 28
وَاللهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ [البقرة: (2) 207] که مربوط به لیلة المبیت می باشد. (1)
در آیات شریفه قرآن استقامت و پایداری در راه دین مدح و ستایش شده و این یکی از صفات بارز امیر مؤمنان علیه السلام است. در شرائط سخت و دشوار - چه در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و چه پس از آن- که دیگران قدم راسخی نداشتند آن حضرت ثابت قدم ماند ولی دیگران به گذشته تاریک جاهلیت بازگشتند. (2)
یکی از موارد معروف و مشهور آن نبرد أحد است که آیات قرآن در مذمت فراریان نازل گشت. (3)
بنابر روایت معتبر امیرمؤمنان علیه السلام صریحاً پایداری خویش را اعلام فرمود، و با قرائت آیه شریفه: ﴿وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ﴾ [آل عمران (3): 144] می فرمود: به خدا سوگند پس از آن که خدا ما را هدایت کرد ما به گذشته برنمی گردیم. به خدا سوگند اگر آن حضرت بمیرد یا کشته شود، من هم تا آخر عمر قطعاً در دفاع از آن دینی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای آن مبارزه می کرد مبارزه می کنم به خدا سوگند من برادر ولی پسر عمو و وارث او هستم چه کسی از من به آن حضرت سزاوارتر است ؟! (4)
ص: 29
برتری صاحبان دانش بر دیگران امری وجدانی و بدیهی است و نیازی به استدلال ندارد ولی به جهت غفلت بشر و ترجیح جاهلان بر عالمان و پیروی کورکورانه از آنان گاهی نیازمند به تذکر و آگاهی است؛ لذا خداوند با طرح یک پرسش ساده و روشن می پرسد ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [الزمر (39): 9] آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابر هستند؟
و در جای دیگر به درجه رفیع و والای دانشمندان با ایمان اشاره فرموده که: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ [المجادلة (58): 11]. ترجیح دادن به سبب دانش از آیات متعدد استفاده می شود که پرداختن به آن خارج از موضوع کتاب است.
قرآن به صراحت ملاک پیروی را بیان فرموده که: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ [يونس (10): 35].
به شهادت تاریخ و آثار قطعی از طریق خاصه و عامه احدی در دانش با امیرمؤمنان علیه السلام قابل قیاس نیست و چنان که علم و دانش آن حضرت بر همه روشن گشته، جهل و نادانی دیگران نیز در آثار فراوان و به صورت مسلّم ثبت گردیده است.
به جهت بازی زمامداران با اخبار مناقب از یک سو و تساهل محدّثان در نقل روایات از سوی دیگر انحرافاتی پدید آمد که از مهمترین آن انحرافات جابجایی صلاحیت زمامداری یعنی صحابه - و ادعای عدالتشان - به جای اهل بیت علیهم السلام و عصمت آنان است.
ص: 30
در بین مخالفان به وضوح دیده می شود که محبت دیگران - و حتی محبت شجره ملعونه ! - جایگزین محبت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله گردیده است که نمونه ای از آن را ملاحظه می فرمایید.
واقعاً جای تعجّب است که مقام و منزلت اهل بیت علیهم السلام نزد برخی، چنان بی ارزش شده است که شهادت جگرگوشه پیامبر صلی الله علیه و آله و سرور جوانان بهشت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به دست یزید را نادیده گرفته و می گویند: هلا سكتوا عنه احتراماً لأبيه معاوية ؟! چرا به احترام معاویه [که از صحابه است !] در مورد یزید سکوت نمی کنند؟! (1)
آیا جای سؤال نیست که چرا شما احترام پیامبر صلی الله علیه و آله را درباره امام حسین علیه اسلام رعایت نکرده و نمی کنید؟
شمس الدين ذهبی (متوفی 748) - که درباره اهل بیت علیهم السلام بی انصافی و کوتاهی و.... فراوان دارد - هنگامی که به نام یزید می رسد می گوید:
او عهده دار خلافت شد و کارهایی کرد خدا از تقصیرات او بگذرد! (2)
او به صراحت می گوید: ما یزید را ناسزا نمی گوییم، و گرچه به ظاهر ادعا می کند که: او را دوست نداریم ولی بلافاصله از او دفاع می کند که: در میان خلفا و پادشاهان از او بدتر هم وجود داشته است !
ص: 31
بلکه پس از مدح و ستایش او در آخر کلامش می گوید: از آن روی که آغاز خلافتش با شهادت امام حسین علیه السلام و پایانش با واقعه حرّه بود مردم او را دشمن داشتند. (1)
پس دشمنی را به مردم نسبت داده و خودش با او دشمنی ندارد؛ که اعتراف نمود: ما یزید را سب نکرده و ناسزا نمی گوییم !
او در موارد دیگری نیز گرایش و تمایلش را به بنی امیه نشان داده است. (2)
نمونه ای از همین قبیل رفتار انس و انعکاس آن در صحیح بخاری است:
عن أنس بن مالك: أُتي مالك: أتى عبيد الله بن زياد برأس الحسين بن علي [علیه السلام] فجعل في طست، فجَعَل ينكتُ، و قال في حسنه شيئا، فقال أنس: كان
ص: 32
أشبههم برسول الله صلی الله علیه و آله، و كان مخضوبا بالوسمة. (1)
ملاحظه می فرمایید که: مطلب به سادگی مطرح می شود که: سر حسین بن علی علیه السلام نزد ابن زیاد در طشتی نهاده شد. او چوب می زد و در حُسن او چیزی گفت، انس بن مالک صحابی [با کمال خونسردی !!] گفت: او از همه شباهتش به پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر بود و سر مبارکش به وسمه خضاب شده بود.
یعنی برای انس و بخاری شهادت جگرگوشه پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ اهمیتی ندارد که نسبت به آن کوچک ترین اظهار تأسف و تألمی داشته باشند !
چوب زدن ابن زیاد هم اصلا مهم نیست بلکه عبارت به گونه ای مبهم آورده می شود که شارحین بگویند: چوب را بر زمین می زد!
و تمام توجه به سوی آن می رود که نوع خضاب حضرت مطرح شود! این بود سهم بخاری از واقعه جانگداز عاشورا و حرکت عظیم سیدالشهدا علیه السلام! (2)
ص: 33
به عنوان یکی از مهم ترین آثار تحریف فضائل و جابجایی محبت ها می توان دشمنی با حضرت ابوطالب علیه السلام و احترام از ابوسفیان را یاد نمود. با آن که حضرت ابو طالب علیه السلام از یاران دیرین پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و در یاری آن حضرت سنگ تمام گذاشته، و دلائل ایمان او فراوان است (1) ولی - به جهت، آن که پدر امیرالمؤمنین علیه السلام است - مورد بی مهری بلکه تنفر خلفا و هواداران آنان واقع شده؛ و در نقطه مقابل، ابوسفیان که مورد لعن و نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله بوده از احترام و تجلیل و... برخوردار می شود. (2)
ص: 34
در گزارشی آمده است:
هنگامی که از احمد بن حنبل پرسیدند: آیا می شود از یزید حدیث نقل کرد؟ او پاسخ منفی داد و فقط به واقعهٔ حرّه اشاره کرد و گفت: مگر او نبود که با اهل مدینه چنان رفتاری (ناپسند) داشت ؟!! (1)
چرا او به حادثه عاشورا و کربلا و بدرفتاری یزید با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام اشاره ای نکرد؛ زیرا برای او واقعه حرّه اهمیتی داشت که کشته شدن سیدالشهدا علیه السلام نداشت!!!
در همین زمینه رجوع شود به دفاعیات ابن تیمیه از یزید و نحوه سخن گفتن او در این موضوع. (2)
و البته بی مهری آنان به خاندان رسالت و علاقه به خلفا و صحابه استبعادی ندارد بلکه توجه و اهتمام و اعتنایشان به دیگران باعث شده که خود پیامبر صلی الله علیه و آله را نیز کنار بگذارند !!!
ابن عباس می گفت: دست از کارتان بر نمی دارید تا عذاب الهی بر شما نازل شود ؟! (شما چنان مورد قهر خدا قرار گرفته اید که) نزدیک
است بر شما سنگ ببارد من می گویم پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمود، شما در پاسخ من می گویید: ابوبکر و عمر چنان گفته اند !!! (1)
در غالب كتب اهل تسنن صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله ناقص ذکر شده و بر اهل بیت علیهم السلام درود فرستاده نمی شود با آن که خودشان روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿لا تُصَلُّوا عَلَی الصَّلاهَ الْبَتْراءَ﴾ يعنى بر من درود ناتمام نفرستید، گفتند: درود ناتمام چیست؟ فرمود: این که بگویید: (اللهم صلّ على محمد) و به آن اکتفا نمایید، بلکه بگویید: «اللهم صل على محمد و علی آل محمد». (2) و شگفت آن که هنگام نقل همین روایت می گویند (أن النبي صلى الله عليه و سلم قال) و از ذکر (و آله) کنار صلوات بر آن حضرت امتناع می نمایند. (3) به عنوان نمونه در صحیحین نقل شده از حضرت پرسیدند: چگونه بر شما درود و صلوات بفرستیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله (4) فرمود: این گونه بگویید: ﴿ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ﴾ (5)
ص: 36
اخبار و آثار فراوان - در منابع و مصادر عامه - دلالت بر کثرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام دارد که به مواردی بسنده می شود.
1. اهل تسنن روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند برای برادرم على فضائلی (فراوان) قرار داده که قابل شمارش نیست. (1)
2. و نیز از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود: اگر جنگل ها قلم شوند، دریاها، مرکب جنّیان حسابگر و آدمیان نویسنده، نمی توانند فضائل على بن ابی طالب را بشمار آورند. (2)
کثرت فضائل امیرمؤمنان علیه السلام به حدی است که ضرب المثل شده و اگر بخواهند چیزی را بی شمار معرفی کنند به فضائل آن حضرت مثال می زنند. (3)
ص: 37
4. ابن عباس می گوید: هر جا خداوند در قرآن فرموده: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾، امیر و شریف (و برترین آن ها) علی علیه السلام است. هر یک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مورد عتاب و سرزنش خدا واقع شد ولی خداوند از امیرالمؤمنین علیه السلام جز به نیکی یاد ننمود. (1)
5 - 7 و نیز ابن عباس می گوید فضائلی که برای علی در قرآن نازل شده درباره هیچ کس دیگری نازل نشده (2) مشابه همین عبارت از عمرو بن العاص (3) و يزيد بن رومان (متوفی 130) (4) نیز نقل شده است.
8. حذيفه سوگند یاد می کرد که تنها یک عمل علی علیه السلام بر عبادات همه امت اسلام ترجیح دارد راوی به او گفت من خیال می کنم این سخن زیاده روی باشد و قابل پذیرفتن نیست حذیفه سوگند یاد نمود که: مبارزه علی علیه السلام با عمرو بن عبدود عظمتش از پاداش اعمال همۀ امت تا قیامت بالاتر است. (5)
ص: 38
9. عبدالله بن عمر درباره حضرت می گوید سابقة من سوابقه خير من الدنيا و ما فيها يعنی یکی از سابقه های علی برتر است از دنیا و آن چه در آن است! (1)
10. ابو الطفیل صحابی به نقل از بعضی صحابه - يا ابن عباس - می گوید: علی علیه السلام را مناقبی - و بنابر نقلی سابقه هایی - است که اگر یکی از آن ها را بین همهٔ مردم تقسیم کنند خیر و نیکی شامل حال همۀ آنان خواهد شد. (2)
ص: 39
11 - 12. سعد بن ابی وقاص و عمرو بن العاص اعتراف دارند که علی علیه السلام را مناقبی است که هیچ کس آن را دارا نیست. (1)
13. کسی به ابوعبدالرحمن - غلام عایشه گفت: برای ما از مناقب علی بگو. او در پاسخ گفت چه بگویم؟ مناقبش بیش از آن است که بشمار آید. (2)
14. عکرمه می گوید: من برای علی فضیلت و منقبتی می دانم که اگر آن را بازگو نمایم از تمام اقطار آسمان ها و زمین چیزی باقی نمی ماند. (3)
(شاید کنایه از آن که باشد این فضیلت از فضائل تمام اهل زمین و آسمان بالاتر است)!
15. عبدالله بن شدّاد ليثى (متوفی 82) که وثاقت و جلالتش از کتب عامه معلوم است (4) - آن قدر از فضائل امیرمؤمنان علیه السلام می دانسته که می توانسته یک روز
ص: 40
از صبح تا ظهر - یا از صبح تا شب - به ذکر آن روایات بپردازد. (1)
16. و در ضمن روایتی خواهد آمد که: حسن بصری نزد حجاج گفت: علی علیه السلام را نزد پروردگار جایگاهی ویژه علاوه بر آن خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و (افزون بر آن دو) سابقه هایی درخشان است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار نماید. (2)
17. شعبی (متوفی 103 یا 104) - که قاضی بنیامیه و از منحرفین از ولایت است (3) - می گوید: گرچه خویشاوندی نزدیک علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله، سبقت در هجرت، حق عظیم و بزرگ او (بر اسلام و مسلمین)، همسری فاطمه علیها السلام و پدریِ امام حسن و امام حسین علیهما السلام هر کدام فضیلتی برای آن حضرت بشمار می رود، ولی برای او فضائل و مناقب ویژه و منحصر به فردی است که هیچ کس دارای آن نیست و دیگران از آن بی بهره اند. (4)
18. کسی از ابو هذیل علاف - امام معتزله (متوفی 235) - پرسید: جایگاه و
ص: 41
منزلت علی علیه السلام نزد خدا بالاتر است یا ابوبکر؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند مبارزه علی با عمرو بن عبدود در جنگ خندق با تمامی اعمال و عبادات (همه) مهاجرین و انصار برابر است بلکه بر آن می چربد، چه رسد به ابوبکر ! (1)
19. ابوالفرج اصفهانی (متوفی 356) در مقام اعتذار از عدم نقل فضائل آن حضرت در کتاب مقاتل الطالبیین می نویسد: فضائل آن حضرت بیش از آن است که بشمار آید... امیرالمؤمنین علیه السلام به اتفاق دوست و دشمن در مقام و رتبه ای است که نمی توان آن را نادیده گرفت و یا انکار کرد. فضائلی که بین همگان (عموم اهل تسنن) مشهور است - نه آن چه فقط خاصه (و شیعیان) نوشته اند - و این مطلب ما را بی نیاز می کند که بخواهیم در برتری آن حضرت نقل قولی داشته باشیم و (یا) به روایتی استشهاد نماییم. (2)
20. ابن ابى الحديد معتزلی (متوفی 656) می نویسد اگر امیرمؤمنان علیه السلام با آن فصاحت خدادادی لب به سخن بگشاید و همه فصحای عرب نیز او را همراهی کنند تا فضائل و مناقبش را بشمارند به یک دهم آن چه پیامبر راستگو صلی الله علیه و آله دربارۀ آن بزرگوار فرموده نمی رسند منظور من روايات معروفي نیست که امامیه در امامت آن را مطرح و به آن احتجاج می کنند - مانند حدیث غدیر، منزلت، رساندن آیات اول سوره برائت حدیث مناجات، جنگ خیبر، ابتدای رسالت و دعوت بستگان در مکه و... - بلکه روایاتی را می گویم که
ص: 42
پیشوایان حدیث (اهل تسنن) در فضائل آن جناب نقل کرده اند که دیگر صحابه را در آن کمترین بهره ای نیست. من مقدار کمی از آن احادیث را از دانشمندان علم حدیث نقل می کنم از کسانی که دیگران (یعنی خلفا) را بر آن حضرت ترجیح داده اند؛ زیرا از نقل آنان بیشتر اطمینان حاصل می شود. (1)
21. او در مقدمه شرح نهج البلاغه می گوید: من بخشی از فضائل آن حضرت را ذکر می کنم و چون خارج از موضوع کتاب است، باید به حداقل اكتفا کنم اگر بخواهم فضائل و ویژگی های آن حضرت را شرح دهم نیاز به کتاب جداگانه ای به اندازه همین شرح - یعنی بیست جلد - بلکه بیشتر است. (2)
22. و نیز در همین زمینه می نویسد من چه گویم درباره رادمردی که دشمنانش به فضائل او اعتراف دارند و نمی توانند آن را انکار یا کتمان نمایند معلوم است که بنی امیه با آن سلطه وسیع که شرق و غرب عالم را فرا گرفته بود، تمام تلاش خود را برای خاموش کردن نور آن حضرت بکار گرفتند و روایاتی عليه او جعل کرده و برایش عیب تراشی نمودند. همگی بر منابر او را لعن و نفرین کردند هر کسی به مدح آن حضرت می پرداخت تهدید بلکه حبس یا کشته می شد و نگذاشتند حدیثی در فضائل آن حضرت نقل شود بلکه ممنوع بود که کسی را به نام علی نامگذاری کنند ولی تمام این تلاش ها بیهوده بود و جز بر عظمت آن حضرت نیفزود... آری پرتو نور خورشید را نمی توان با دست پوشاند و پنهان کرد.... .
چه می شود گفت دربارهٔ بزرگمردی که تمام فضائل به او منتهی می شود، و هر فرقه و گروهی خود را به او منسوب نموده و او را از خود می دانند. و او مهتر
ص: 43
و سرچشمه تمامی فضائل، و بنیانگذار آن بوده که گوی سبقت را از همگان ربوده است. (1)
23. ابوالمعالی جوینی شافعی (متوفی 478) شگفت زده می گفت: در بغداد صحافی را دیدم که کتابی در دست داشت در جمع آوری روایات غدیر خم، بر جلد آن نوشته بود: جلد 28 از طرق (و اسناد) حدیث ﴿مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ﴾ بقیه در جلد 29 خواهد آمد. (2)
24. شمس الدین ذهبی (متوفی 748) - پس از بیان آن که ابن جریر طبری کتابی در پاسخ ابن ابی داود نوشته و صحت حدیث غدیر را اثبات نموده - می نویسد: رأيت مجلداً من طرق الحديث لابن جرير فاندهشتُ له ولكثرة تلك الطرق، یعنی: من یک جلد از کتاب او را دیدم، از دیدن آن و کثرت اسناد و طرق آن (مات و مبهوت و) مدهوش گشتم. (3)
25. ابو حفص عمر بن شاهين (متوفی 385) تصنیفی در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام داشته مشتمل بر 1000 بخش (که متأسفانه مفقود شده است! (4)
26. ابوسعید عدوی - حسن بن علی بن صالح - می گوید: سنه 222 هجری
ص: 44
که من 12 ساله بودم، در بصره دیدم مردم اطراف پیرمردی 180 ساله جمع شده اند، پرسیدم این کیست، گفتند: خراش بن عبدالله، خادم انس بن مالک. عده ای مطالب او را می نوشتند، من هم از کسی قلمی گرفتم و (از روایاتی که نقل کرد) 13 حدیث در فضائل علی [علیه السلام] یادداشت کردم. (1)
27. از ابن عباس نقل شده که: علی علیه السلام را سیزده - و بنابر نقلی هجده - منقبت است که احدی از این امت دارای آن نیست. (2)
28. عمر بن خطاب می گوید اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هجده سابقه (درخشان) دارند که سیزده ویژگی آن اختصاص به علی [علیه السلام] دارد و ما در پنج مورد از آن با او شریک هستیم ! (3)
البته مقصود ما نقل اقرار و اعتراف او به فضیلت های ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام است، اما ادعای او به شریک بودن در موارد پنجگانه ادعایی بدون دلیل است بلکه ادله فراوان بر خلاف آن دلالت دارد !
ص: 45
29. یحیی بن سعید می گوید با ابواسامه نزد شعبه (1) رفتیم. او 40 یا 50 حدیث در فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرد و سپس رو به سوی من کرد و گفت: اگر به جهت جایگاه و منزلت تو نبود یک روایت هم برای او نقل نمی کردم. (2)
تعجب از کثرت روایات فضائل علی علیه السلام نزد شعبه است که در یک مجلس 40 یا 50 حدیث در این زمینه نقل کرده است!
30. مجاهد می گوید: علی علیه السلام را هفتاد منقبت است که هیچ یک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مانند آن را دارا نیستند و هیچ یک از صحابه منقبتی ندارد مگر آن که آن حضرت را نیز در آن سهمی است! (3)
و بنابر نقلی دیگر مجاهد گفته: دربارۀ علی علیه السلام هفتاد آیه نازل شده که هیچ کس با او شریک نیست. (4)
31. عبدالرحمن بن ابی لیلی می گوید: هشتاد آیه در قرآن اختصاص به علی علیه السلام دارد که ربطی به هیچ کس دیگر از این امت ندارد. (5)
32. سید علی همدانی شافعی (متوفی 786) صاحب كتاب مودّة القربى از جابر نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در علی علیه السلام نود ویژگی از ویژگی های
ص: 46
پیامبران وجود دارد که خدا در او گرد آورده و در هیچ کس دیگری جمع آوری نفرموده است. (1)
33. ابن كثير (متوفی 774) از معتمر بن سلیمان تیمی نقل کرده که پدرش - سلیمان بن طرخان (متوفی 143) (2) - می گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام به صد ویژگی از صحابه دیگر برتر است و در همۀ مناقبشان نیز با آنان شریک است. (3)
34. بنابر نقل دیگر محمد بن معتمر بن سلیمان از پدرش از جدّش (4) نقل می کند که علی بن ابی طالب علیه السلام دارای صد و بیست منقبت است که هیچ یک از صحابه در آن با او شریک نیستند ولی او در مناقب دیگران نیز شریک است. (5)
ص: 47
35. ابن عباس می گوید: درباره علی بن ابی طالب علیه السلام سیصد آیه نازل شده. (1)
36. سعید بن جبیر می گوید: از ابن عباس در مورد اختلاف مردم دربارهٔ علی بن ابی طالب علیه السلام پرسیدم، او پاسخ داد: یا ابن جبير ! تَسْأَلُنِی عَنْ رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ ثَلاَثَهُ آلاَفِ مَنْقَبَهٍ فِی لَیْلَهٍ وَاحِدَهٍ!!... درباره کسی می پرسی که (فقط) در یک شب سه هزار منقبت داشت، شبی که با مشک برای آوردن آب از چاه بدر به راه افتاد و سه هزار فرشته از جانب پروردگار بر او سلام کردند. (2)
از وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله صاحب حوض و پرچمدار پیامبر صلی الله علیه و آله در محشر می پرسی! سوگند به کسی که جان ابن عباس در دست قدرت اوست اگر دریاهای دنیا مرکب درختان قلم و همه اهل عالم نویسنده شوند و بخواهند مناقب و فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام را بنویسند نمی توانند آن را بشمار آورند! (3)
37. در ضمن قضیه مفصلی آمده است که منصور دوانیقی، اعمش را قسم داد و از او پرسید: از فضائل علی بن ابی طالب چقدر می دانی؟ او پاسخ داد: بیش از ده هزار حدیث. (4)
ص: 48
از پانصد روایت، از محمد بن الحسن پرسید او پاسخ داد: هزار حدیث یا بیشتر. از ابویوسف - شاگرد معروف ابو حنیفه - نیز همین پرسش را تکرار کرد او پاسخ داد: اگر ترس در کار نبود روایات ما در فضائل او بی شمار بود. هارون گفت: از چه می ترسی؟ گفت: از تو و اطرافیانت. هارون به او گفت: تو در امان هستی، حرف بزن، بگو چقدر از فضائل علی اطلاع داری؟ او پاسخ داد: پانزده هزار حدیث مسند (که اسناد آن را هم حفظ دارم) و پانزده هزار حدیث مرسل.
سپس هارون رو به من (واقدی) کرده و گفت: تو در این زمینه چقدر معلومات داری؟ او می گوید: گفتم مانند ابویوسف (یعنی سی هزار حدیث). (1)
39. کسی به ابن عباس گفت: چقدر فضائل و مناقب علی زیاد است؛ من گمان می کنم شمارش به سه هزار برسد! او پاسخ داد: چرا نمی گویی به سی هزار (که) نزدیک تر (به واقع باشد)؟! (2)
40. ابن کثیر (متوفی 774) دربارۀ حافظ ابن عقده (متوفی 333)، پس از مدح و ثنای او از زبان محدّثين عامه می نویسد: يقال: إنه كان يحفظ نحواً من ستمائة ألف حديث، منها ثلاث مائة ألف فى فضائل أهل البيت [علیهم السلام] می گویند: او شش صد هزار حدیث از بر داشت که سیصد هزار آن مربوط به فضائل اهل بیت علیهم السلام بوده است !! (3)
ص: 49
*کلماتی از بزرگان اهل تسنن در کثرت و شهرت فضائل امیرمؤمنان علیه السلام (1)
کثرت و شهرت فضائل آن حضرت - همراه با اعتبار و حکم به صحت آن - با عبارات گوناگون در کلام بسیاری از بزرگان عامه آمده است.
1. علّامه محدّث ابوالفیض احمد بن محمد غماری مغربی (متوفی 1380) می نویسد:
جماعتی از حفّاظ (و پیشوایان علم حدیث) گفته اند: فضائلی دربارهٔ علی بن ابی طالب علیه السلام با سندهای صحیح و نیکو نقل شده، که دربارهٔ هیچ یک از صحابه وارد نشده است. (2)
اصل این مطلب از احمد بن حنبل (متوفی 241) است که فراوان و به سند معتبر از او نقل شده است. (3)
قال ابن عبدالبرّ (المتوفی 463): و قال أحمد بن حنبل و إسماعيل بن اسحاق القاضي: لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روي في فضائل علي بن أبي طالب، وكذلك قال أحمد بن شعيب بن علي النسائي. (4)
ص: 50
ابن عبدالبرّ از احمد بن حنبل، اسماعیل قاضی و نَسائی نقل کرده که فضائلی که: با اسناد معتبر و نیکو درباره علی بن ابی طالب نقل شده درباره هیچ یک از صحابه روایت نشده است.
این عبارت با الفاظ گوناگون نقل شده است. قال محمد بن أبي يعلى (المتوفى 521 أو 526) - بسنده عن أحمد بن حنبل -: ما روي لأحد من الفضائل أكثر مما روي لعلي بن أبي طالب. (1)
و قال - في موضع آخر بسنده عن أحمد -: ما روي في فضائل أحد من أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بالأسانيد الصحاح ما روي عن علي بن أبي طالب. (2)
و قال ابن عساكر (المتوفی 571 - بسنده عن أحمد -: ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله صلی الله علیه و اله من الفضائل ما جاء لعلي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]. (3)
و قال ابن حجر العسقلاني (المتوفى 852): و قد روينا عن الإمام أحمد، قال: ما بلغنا عن أحد من الصحابة ما بلغنا عن علي بن أبي طالب. (4)
و قال: قال أحمد و إسماعيل القاضي والنسائي و أبو علي النيسابوري: لم يرد في حق أحد من الصحابة بالأسانيد الجياد أكثر ما [مما] جاء في على [علیه السلام]. (5)
و قال ابن حجر الهيتمي المكي (المتوفى 974): قال إسماعيل القاضي والنسائي و أبو علي النيسابوري: لم ترد في حق أحد من الصحابة بالأسانيد الصحاح والحسان أكثر ممّا ورد في حقّ علي [علیه السلام] (6)
ص: 51
که تصریح شده فضائلی که درباره علی بن ابی طالب علیه السلام با سندهای صحیح یا سندهای نیکو نقل شده درباره هیچ یک از صحابه روایت نشده است.
این سخن از احمد بن حنبل، اسماعیل قاضی، نَسائی و ابوعلی نیشابوری و... بسیار مشهور و معروف است و همین عبارت - یا عبارت های مشابه آن - را بسیاری از مشاهیر اهل تسنن نقل کرده و آن را مستند خویش قرار داده اند که در تعلیقه عده ای از آنان نام برده شده اند. (1)
ص: 52
عده ای از علمای اهل تسنن گفته اند: فضائل و مناقب امیرمؤمنان علیه السلام مشهورتر از آن است که نیاز به ذکر داشته و بیش از آن است که قابل شمارش باشد چنان که ملاحظه می فرمایید:
2. أبو عثمان عمرو بن بحر معروف به جاحظ (متوفی 255) می گوید: اگر بخواهیم درباره روزگار شریف علی بن ابی طالب علیه السلام و مقامات کریمانه آن بزرگوار و مناقب والای او کلامی (و نگارشی) داشته باشیم طومارهایی طولانی را باید به آن اختصاص دهیم. (1)
3. ابن بطه عکبری حنبلی (متوفی 387) در ضمن کلامی می نویسد: مسلمانان اتفاق دارند بر فضائل، مناقب، مقامات مشهور، تلاش های ماندگار و کارهای بزرگ و نیکی که از علی علیه السلام در بین اسلام و مسلمانان ظاهر و روشن و معروف است به نحوی که از حد شمار افزون می باشد. (2)
4. خطیب بغدادی (متوفی 463) و ابن عساکر دمشقی (متوفی 571) می نویسند: مناقب آن حضرت مشهورتر از آن است که نیازی به بیان داشته و فضائل آن جناب بیش از آن است که قابل شمارش باشد (یا به حصر درآید). (3)
ص: 54
5. ابن عبدالبر (متوفی 463) گفته است: فضائل علی علیه السلام (آن قدر زیاد است) که قابل جمع آوری در کتاب نیست بسیاری از مردم (نویسندگان) به جمع آوری آن پرداخته اند. (1)
6. ابوالفرج عبدالرحمن ابن الجوزى (متوفى 597) می گوید: فضائل صحیح آن حضرت فراوان است. (2)
7. وزير جمال الدین ابوالحسن علي بن يوسف قفطی (متوفی 624) در بخش «ذكر أخبار أمير المؤمنین علیّ کرم الله وجهه» می نویسد: اگر بخواهم اخبار و آثار مربوط به آن حضرت را در مجلدات متعدد به نگارش درآورم به لطف و منت خداوند می توانم؛ زیرا مطالب فراوان در این زمینه دارم ولی به همین اندازه اکتفا نمودم تا با اختصار کتاب متناسب باشد. (3)
8. ابن اثیر جزری (متوفی 630)- پس از نقل برخی از فضائل حضرت می نویسد -: خلاصه آن که مناقب آن حضرت با عظمت و بسیار فراوان است... برای آن حضرت در این زمینه روایات فراوان نقل شده که ما به همین اندازه اكتفا می کنیم کسی که دنبال بیش از آن چه گفته شد باشد به کتابی که ما در خصوص مناقب آن حضرت تألیف کرده ایم رجوع نماید. (4)
ص: 55
9. سبط ابن الجوزی (متوفی 654) می گوید فضائل آن حضرت از ماه و خورشید مشهورتر و از خاک و سنگریزه بیشتر است. (1)
10. حافظ قرطبی (متوفی 656) می نویسد: ویژگی های آن حضرت در علم و دانش، شجاعت، بردباری، زهد، ورع و مکارم اخلاق فراتر از آن است که در کتابی بگنجد یا به شمارش در آید. (2)
11. گنجی شافعی (متوفی 658) می گوید: در گذشته صد باب از مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام را از احادیثی که شنیده بودم آوردم، البته بسیاری از احادیث هنگام نوشتن نزدم نبود مناقب و آثار آن جناب از شمارش بیرون است. (3)
12. نووی (متوفی 676) می نویسد: احادیث صحیح که در فضیلت آن حضرت آمده فراوان... و احوال و فضائل آن جناب مشهور است. (4)
13. طبری (متوفی 694) گوید: فضائل او بیش از آن است که بشمار آید. (5)
14. ابوالحجاج يوسف مزی (متوفی 742) می نویسد: مناقب و فضائل آن
ص: 56
حضرت بسیار است. (1)
15. ذهبی (متوفی 748) می گوید: این امام را مناقب فراوانی است...
بیان مناقب او در این نوشتار (مختصر) نمی گنجد، من کتاب جداگانه ای در این زمینه تألیف نموده و آن را «فتح المطالب...» نام نهاده ام. (2)
16. یافعی (متوفی 768) می گوید: مناقب و مفاخر آن حضرت از شمارش بیرون است و قابل حصر نیست...
اما شجاعت او که همه جا مشهور و شایع و در شهرت به حدی است که نیاز به تعریف ندارد چه دلاوری ها از او در جنگ ها دیده شد که سزاوار مدح و ثنای عظیم گردید ! (3)
17. ابن كثير متعصب (متوفی 774) در آخر فصلی که مربوط به فضائل آن حضرت است می گوید: استقصای این بخش (و تتبع آثار در این زمینه) به طول می انجامد و ما مقداری که قانع کننده باشد ذکر و به آن اکتفا کرده ایم. (4)
ص: 57
18. بنابر نقل مناوی تفتازانی (متوفی 791/ 792/ 793) می گوید: فضائلی که برای علی [علیه السلام] نقل شده برای هیچ کس روایت نشده است. (1)
19. سراج الدین عمر بن علی معروف به ابن الملقّن (متوفی 804) می گوید: ویژگی ها (و فضائل مخصوص) علی [علیه السلام] فراوان است، من در شرح حال آن حضرت آن را به صورت روشن - در کتابی که بدان اشاره کردم - آورده ام. محقق کتاب نوشته: مراد او كتاب «العدّة في معرفة رجال العمدة» است. (2)
20. محمد و شتانى أبّى (متوفای 827 یا 828) به نقل از آمدی می نویسد: مخفی نماند که علی [علیه السلام] دارای صفات شریف و مناقبی بلند مرتبه بود که بخشی از آن در استحقاق امامت کافی بود. آن چه در دیگر صحابه از صفات نیک و پسندیده و انواع و اقسام کمالات به صورت پراکنده وجود داشت، همه در او جمع شده بود کار به جایی رسیده بود که اگر سؤال می شد در بین صحابه چه کسی از همه شجاع تر داناتر، زاهدتر، فصیح تر، پیش از همه ایمان آورده جهادش در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله از همه بیشتر و در خویشاوندی نسبی و سببی از همه به آن حضرت نزدیک تر است؟ اول دفتر نام (مبارک) او ثبت می شد و در هر فضیلت گوی سبقت را از همه ربوده است... عالم ربانی این امت ابن عباس در پاسخ معاویه اوصافی از امیرالمؤمنین علیه السلام را بازگو کرده و هیچ ستایش دینی یا دنیوی نبود مگر آن که آن حضرت را بدان ستود (3)... آثار فراوان در مناقب آن حضرت نقل شده است. و شتانی خود در این باره می گوید: بیان دانش، شجاعت، زهد ورع و مکارم اخلاق علی [علیه السلام] در کتابی نگنجد. (4)
ص: 58
21. دمیری (متوفی 808) می گوید مناقب آن حضرت بسیار زیاد است. (1)
22. امام الحرم تقى الدين فاسی مکی (متوفی 832) می گوید: روایاتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله در فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام نقل شده فراوان و مشهور است و ما برخی از آن احادیث را برای تبرّک نقل کردیم. (2)
در زهد علی [علیه السلام] قناعت پیشگی مواعظ و پندهای سودمند و رسا برای کارگزاران، پاسخ های نفیس در مسائل مشکل... آثار فراوان و مشهوری دربارهٔ آن حضرت وجود دارد.
مدح و ثنای گذشتگان نسبت به آن حضرت فراوان و غير قابل شمارش است... روایاتی که در فضیلت ایشان آمده معروف و مشهور است. (3)
23. شمس الدین محمد جزری شافعی (متوفی 833) می نویسد: تمامی فضائل به علی [علیه السلام] منتهی شده از انواع علوم- از قرآن، حدیث، فقه، قضا - و همۀ اقسام محاسن و کرامت های اخلاقی از شجاعت، کرم، زهد، ورع، حسن خلق، تقوا و رأى صائب. (4)
او پس از نقل برخی از فضائل آن حضرت می گوید: این مقداری ناچیز و کمی از مناقب جلیل و فراوان و محاسن زیبای علی علیه السلام است. اگر بخواهیم آن را دنبال نماییم سخن به درازا می کشد امیدوارم خداوند توفیق دهد کتاب جداگانه ای در این زمینه بنگارم (5).
ص: 59
24. عسقلانی (متوفی 852) می گوید مناقب آن حضرت بسیار است. (1)
25. عینی (متوفی 855) می گوید: مناقب آن حضرت فراوان است، در شجاعت مشهور و در علم و دانش در مرتبه ای بلند قرار دارد. (2)
26. دوانی (متوفی 908) می نویسد علی مرتضی علیه السلام که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله او را در امر دین و دنیا پسندیده اند. مناقب او بیش از آن است که بشمار آید و فراوان تر از آن است که قابل استقصا و تتبع باشد. (3)
27. جلال الدین سیوطی (متوفی 911) می نویسد: مناقب آن حضرت بسیار زیاد است. (4)
28. سمهودی (متوفی 911) می گوید مناقب آن حضرت با جلالت با عظمت، مشهور و فراوان است. (5)
29. حضرمی شافعی (متوفی 947) می نویسد: احادیث در فضائل آن حضرت فراوان و مشهور است همچنین زهد و بی رغبتی آن جناب به دنیا علم و دانش، شجاعت و آثار و (تلاش های ماندگار) او معروف و معلوم است و نیازی به طول دادن ندارد. (6)
ص: 60
30. ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) بخشی از کتابش را به فضائل آن حضرت اختصاص داده و می گوید فصل دوم در بیان فضائل على رضى الله عنه و كرّم الله وجهه، و آن فضائل فراوان عظیم و مشهور است. (1)
و نیز می نویسد: مناقب علی [علیه السلام] بیش از آن است که بشمار آید. (2)
نظیر این عبارات را دیگران نیز گفته اند. (3)
هیتمی در ضمن استدلالی از اهل تسنن تصریح کرده: پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به مزایا و مناقبی اختصاص داده که در دیگران یافت نمی شود. (4)
31. احمد بن فضل بن محمد باکثیر مکی شافعی (متوفی 1047) می نویسد: خلاصه مطلب آن که مناقب آقای ما علی کرم الله وجهه در کثرت با ستارگان آسمان و در شهرت و مخفی نبودن با خورشید برابری می کند. قلم نمی تواند آن را به حصر بیاورد. اگر دریاها مرکب و درختان قلم و حسابگری تا قیامت مشغول محاسبه شود نمی تواند آن را (ثبت و) ضبط نماید.
احادیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ آن جناب رسیده که هیچ کس با او در
ص: 61
آن (فضائل) شریک نیست به جهت فراوانی،آن و در قرآن عظیم آیاتی دربارهٔ ایشان مشهور است که نیازی به ذکر آن دیده نمی شود. (1)
32. شيخ عبدالحق دهلوی (متوفی 1052) می نویسد: مناقب وی رضی الله عنه بسیارند خارج از حد حصر و احصاء مذکور است در کتب حدیث بیشتر از آن چه مذکور است مر غیر او را از صحابه. (2)
33. ابن عماد حنبلی (متوفی 1098) می گوید: مناقبش قابل شمارش نیست... اگر بخواهیم به بیان آن بپردازیم طول می کشد و پرداختن به تمام جوانب آن مناقب (و احاطهٔ به آن) سخت و غیر ممکن است. (3)
34. حارثی بدخشی (بدخشانی) (قرن 12) می نویسد: آیاتی که در شأن اميرالمؤمنين على بن ابي طالب كرم الله وجهه نازل شده بسیار زیاد است و نمی توانم همۀ آن ها را جمع آوری و نقل کنم چکیده ای از آن ها را در این کتاب (مفتاح النجاء) می آورم. (4)
او در کتابی دیگر می نویسد: فضائل آن حضرت بیش از آن است که به حد حصر درآید و مشهورتر از آن است که نیازی به ذکر داشته باشد. (5)
35. شاه عبدالعزیز دهلوی (متوفی 1239) می نویسد: اهل سنت اجماع
ص: 62
دارند بر آن که منکر ضروریات دین کافر است. و علو درجه ایمان حضرت امیر علیه السلام و بهشتی بودن ایشان و لایق خلافت پیغمبر بودن از روی احادیث بلکه آیات قطعیه متواتره ثابت است، پس منکر این امور کافر باشد. (1)
36. شبلنجی شافعی (قرن 13) گفته است: فضائل آن حضرت بسیار و مشهور است... شرح و بیان فضائل، مناقب، جایگاه علمی، فهم و درک، استقامت، شجاعت، شهامت، فراست، کرامت های عجیب، استحکام در یاری اسلام، پایداری در ایمان، سخاوت و بخشش با وجود تنگدستی و سختی دلسوزی نسبت به (اسلام و) مسلمین، بی رغبتی به دنیا، بردباری آن بزرگوار نیاز به مجلّدات متعدد دارد (و در یک کتاب نمی گنجد). (2)
37. استاد جامع الأزهر، محمد حبيب الله مدنى شنقیطی می گوید: و مناقبه جمة لا يسعها إلّا مجلّد ضخم، مناقب آن حضرت فراوان است و جز در کتابی حجیم نمی گنجد. من در این زمینه کتابی نوشته ام که سعی کرده ام روایات صحیح را جمع آوری نمایم آن را كفاية الطالب لمناقب علي بن ابي طالب علیه السلام نامیده ام. (3)
و در آن کتاب می نویسد: واقعاً مناقب آن حضرت بسیار فراوان است و من در این فرصت کوتاه نمی توانم جز بخش بسیار کم و کوتاهی از آن مطالب را بیان نمایم. (4)
و نیز می نویسد: احادیثی که در فضیلت، ویژگی ها و خصوصیات (منحصر
ص: 63
بفرد)، علم و دانش، حکم و قضاوت، ذوق فوق العاده، شناخت دقائق محاسبات، شجاعت، برتری از دیگران، و... در مورد آن جناب وارد شده بیش از آن است که قابل شمارش باشد. (1)
38. دکتر خلیل ابراهیم ملا خاطر العزامی می گوید: روایاتی که در مناقب آن حضرت وارد شده بسیار زیاد است. (2)
39. احمد زینی دحلان می نویسد: فضائل آن حضرت فراوان و مشهور است... آیات بسیار در حق آن جناب نازل و از پیامبر صلی الله علیه و آله احادیث معروف و مشهوری درباره اش نقل شده که بر عظمت فضائل ایشان دلالت دارد... و در تألیفات مستقل جمع آوری و تدوین شده است.
سپس تأکید کرده که مناقب و مفاخر حضرتش بیش از حدّ شمارش است. (3)
40. دکتر سعود صاعدی - استاد دانشگاه مدینه منوره، پس از نقل فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام- می نویسد: خلاصه آن که در این زمینه 210 روایت نقل شد که تعداد 32 حدیث آن صحیح است 5 حدیث مورد اتفاق بخاری و مسلم و 4 حدیث را فقط مسلم روایت کرده است.
تعداد 21 حدیث صحیح است ولی صحیحٌ لغيرها (که صحت آن از شواهد اثبات می شود) یک روایت حسن و نیکو و 38 روایت حسنةٌ لغيرها (که اعتبار و حُسن آن نیز از شواهد دیگر اثبات می شود). (4)
ص: 64
برای اطلاع از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام در مصادر عامه، ارائه فهرستی از ابواب فضائل آن حضرت در کتب معتبرشان و یا کتب مستقلی که در این زمینه تألیف کرده اند لازم است که در این بخش بدان می پردازیم.
عده ای از مؤلفین و نویسندگان اهل تسنن بخشی از کتاب خویش را به ذکر مناقب و فضائل آن حضرت اختصاص داده اند با عنوان «باب مناقب... باب فضل... باب فضائل علي بن أبي طالب علیه السلام» و امثال آن، که 40 نفر از آنان را به ترتیب زمانی- از اوائل قرن سوم هجری تا زمان حاضر - نام می بریم:
1. سعيد بن منصور (متوفی 227)، السنن 2/ 178
2. حافظ ابن سعد (متوفی 230)، الطبقات الكبرى 337/2
3. ابن ابی شیبة (متوفی 235)، المصنف 7/ 494
4. احمد بن حنبل (متوفی 241)، مسند احمد = الفتح الربّاني لترتيب مسند الامام احمد بن حنبل الشيباني 115/23
5. بخاری (متوفی 256)، صحیح بخاری 4/ 207
و رجوع شود به شروح آن مانند عمدة القاری 16/ 214، فتح الباری 7/ 57،
ص: 65
شرح الكرماني 241/14، ارشاد السارى 115/6 (طبع بولاق)، تغلیق التعلیق 68/4
6. مسلم (متوفی 261) صحيح مسلم 7/ 120
و رجوع شود به شروح آن مانند شرح نووی (173/15، المفهم لما أُشكل من كتاب مسلم قرطبی 6/ 268 - 278، السراج الوهاج حافظ منذرى و محمد صدیق خان 67/7 - 71، الكوكب الوهّاج أرمی هرری 437/23 - 464
7. ابن ماجة قزوينى (متوفی 273)، السنن 1/ 42
8. احمد بن يحيى بلاذرى (متوفى 279)، أنساب الأشراف 89/2
9. ترمذی (متوفی 279)، السنن 296/5 و شروح آن مانند: تحفة الأحوذى مباركفورى10/ 144
10. ابن ابی عاصم (متوفی 287)، كتاب السنة 582 (چاپ دیگر 881/2)
11. نسائی (متوفى 303)، السنن الكبری 5/ 43 و 5/ 105
12. علی بن حسین مسعودی (متوفی 346) مروج الذهب 2/ 425 - 426
13. ابن حبان (متوفی 354)، صحیح 15/ 363، الثقات 2/ 266 - 304
14. حاکم نیسابوری (متوفی 405)، مستدرک 3/ 107
15. ابونعیم اصبهانی (متوفی 430)، معرفة الصحابة 276/1، حلیة الاولیاء 61/1
(و رجوع شود به تقريب البغية بترتيب أحاديث الحلية حافظ هيثمى 82/3)
16 خطیب بغدادی (متوفی 463) تاریخ بغداد 1/ 143
17. ابن عبدالبر (متوفی 463)، الاستيعاب 3/ 1089
18. ابو محمد حسین بن مسعود بغوی (متوفی 516) (1) در شرح السنة 84/8 (چاپ دیگر 111/14) و مصابيح السنة 170/4 (چاپ دیگر 516/2)
ص: 66
ورجوع شود به شروح مصابیح مانند تحفة الابرار بیضاوی 3/ 427، شرح مصابيح السنة ابن الملك رومی 436/6، کشف المناهج سلمی مناوی 288/5، المفاتیح زیدانی 311/6، هداية الرواة ابن حجر 421/5، مشكاة المصابيح خطيب تبریزی 2358/5 (چاپ دار ابن حزم)
و شروح مشکاة مانند: شرح الطیبی على المشكاة 3881/12، مرقاة المفاتيح ملاعلی قاری 453/10، اشعة اللمعات دهلوی 674/4، حاشية سهانفوری 475/2
19. حافظ ابن عساکر (متوفی 571) تاریخ مدينة دمشق جلد 42
شیخ محمد باقر محمودی قدس سره نیز جداگانه این بخش را تحقیق و با عنوان «ترجمة الإمام علي بن ابي طالب علیه السلام من تاريخ مدينة دمشق» در سه جلد منتشر نموده است.
20. ابن الجوزی ابوالفرج عبد الرحمن حنبلی بغدادی (متوفی 597)، صفة الصفوة 308/1 - 335، التبصرة 441/1 المجلس الحادي والثلاثون
21. ابن اثیر جزری، مجد الدین ابوالسعادات مبارک (متوفی 606)، المختار من مناقب الاخيار 11/1 و جامع الأصول 311/6 (حرف الفاء، فضائل الصحابة)
و رجوع شود به جامع الأصول التسعة، صالح الشامي 280/13
22. ياقوت حموی (متوفی 626) معجم الادباء 41/14
23. ابن اثیر جزری، عزّالدین ابوالحسن علی (متوفی 630)، اسدالغابة 16/4
24. محب الدین طبری (متوفی 694)، الرياض النضرة 3/ 103، باب چهارم
25. حافظ مزی (متوفی 742) تهذيب الكمال 20/ 472
26. ذهبی دمشقی (متوفی 748) تاريخ الإسلام 3/ 621 و سير أعلام النبلاء 225/1
27. صفدی (متوفی 764)، الوافی بالوفیات 21/ 177
28. ابن کثیر دمشقی (متوفی 774)، البداية والنهاية 7/ 369 و 3/8
29. نورالدین هیثمى (متوفى 807) مجمع الزوائد 9/ 100 و كشف الأستار عن زوائد البزار 182/3 - 206 و بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث 295 و موارد الظمآن 131/7
ص: 67
30. حافظ احمد البوصیری (متوفی 840) اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة 197/7، باب 6 (همراه با المطالب العالية، طبع دار الكتب العلمية)
31. حافظ ابن حجر عسقلانی متوفی 852، الاصابة 4/ 464 و تهذیب التهذیب 294/7 و فتح البارى 7/ 57 والمطالب العالية 378/8، باب 27
32. حافظ جلال الدین سیوطی (متوفی 911) تاريخ الخلفا 183، الجامع الصغير 176/2 - 178 و رجوع شود به شرح آن فيض القدير مناوی 4/ 468 - 472
33. صالحی شامی (متوفی 942)، سبل الهدى والرشاد 11/ 287 (1)
34. ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974)، الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع والزندقة 120، الفصل الثاني
35. متقی هندی (متوفی 975) كنز العمال 11/ 598 و 13/ 104
36. ولی الله دهلوی (متوفی 1176) ازالة الخفاء 251/2، قرة العینین 117
37. منصور بن على ناصف، التاج الجامع للاصول 3/ 330
38. سعود بن عيد الصاعدي، فضائل الصحابة = الأحاديث الواردة في فضائل الصحابة في الكتب التسعة و مُسندي أبي بكر البزار و أبي يعلى الموصلى والمعاجم الثلاثة للطبراني 145/6 - 515 و 1/7 - 86
39. خیر الدین زرکلی، الأعلام 4/ 295
40. محمد فؤاد عبدالباقی، مفتاح كنوز السنّة 352
ص: 68
بعضی از بزرگان عامه در فضائل و ویژگی های آن حضرت تأليف مستقل دارند. ما به ذکر 40 عنوان - به ترتیب الفبایی - اکتفا می کنیم:
1. إبراز الوهم المكنون، ابوالفيض أحمد بن محمد غماری مغربی (متوفی 1380) (1)
2. أرجح المطالب في عدّ مناقب أسد الله الغالب أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب علیه السلام، عبيد الله حنفى امرتسری (معاصر)
3. أسمى المناقب في سيرة امير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام، على محمد صلابی
3/1 أسمى المناقب في تهذيب أسنى المطالب گزیدۀ اسنى المطالب جزرى شافعى
4. أسنى المطالب في فضائل علي بن أبي طالب علیه السلام، ابراهيم بن عبدالله اكفاني و صابي (قرن دهم)
5. أسنى المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبي طالب [علیه السلام] محمد بن محمد جزری شافعی (متوفی 833)
6. الأربعون المنتقى من مناقب على المرتضى علیه السلام، ابو الخير احمد بن اسماعیل طالقانی قزوینی (متوفی590)
7. (كتاب) الأربعين في فضائل الامام امير المؤمنين علیه السلام، جمال الدین محدث هروی (متوفی 930)
7/1 (كتاب) الأربعين في فضائل امير المؤمنين علیه السلام، خطیب بغدادی (متوفی 463).
8. أفضلية الخليفة الراشد على بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]، محمد فؤاد ضاهر
9. الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، توفیق ابو علم مصری (معاصر)
ص: 69
9/1. الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، عبد الفتّاح عبدالمقصود مصری (معاصر)
9/2. الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام، محمد رضا مصری (معاصر)
10. إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام، عمرو بن بحر معروف به جاحظ (متوفی 255) (1)
11. (كتاب في) أنّ علياً علیه اللسام أول من أسلم وسبق إسلامه، ابو القاسم عبیدالله ابن عبدالله حنفی نیشابوری معروف به حاکم حسکانی (قرن پنجم)
12. تفضيل على علیه السلام، ابو جعفر اسکافی (متوفی 240)
12/1 تفضيل على علیه السلام، رمّانی، ابوالحسن على بن عيسى اديب نحوی معتزلی (متوفی 384)
12/2. تفضيل على علیه السلام، حسين بن على ابو عبد الله بصری (متوفی 369)
13. جواهر المطالب في مناقب الإمام الجليل علي بن أبي طالب علیه السلام، باعونی شافعی (متوفی 871).
14. الحجّة الجلية في نقض الحكم بالأفضليّة، محمد معين بن محمّد أمين سندى حنفى (متوفی 1161) (در اثبات افضلیت امیرمؤمنان علیه السلام بر دیگران)
15. الخصائص العلويّة على سائر البريّة، ابو الفتح نطنزي، محمد بن أحمد (متوفى حدود 550)
ص: 70
16. الخصائص في فضل علي علیه السلام، ابونعیم اصبهانی (متوفی 430)
16/1. الخصائص في فضل علي بن أبي طالب علیه السلام، نسائی (متوفی 303)
17. خصائص أمير المؤمنين علیه السلام، حاكم حسکانی (قرن پنجم)
17/1. خصائص أمير المؤمنين علیه السلام، محب الدین طبری (متوفی 694)
18. خصائص علی علیه السلام، شاذان فضلی (قرن چهارم)
19. السبعين في مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، سید علی همدانی (متوفی 786)
20. عبقرية الإمام علي علیه السلام، عبّاس محمود عقّاد مصری (معاصر)
21. علي بن أبي طالب إمام العارفين علیه السلام، ابو الفيض غماری مغربی (متوفی 1380)
21/1 علي بن أبي طالب علیه السلام بقية النبوة وخاتم الخلافة، عبد الكريم الخطيب
بیش از 20 نویسنده سنی تألیف به نام علی بن ابی طالب علیه السلام دارند (رجوع شود به فهرست کتابخانه تخصصی اميرالمؤمنين علیه السلام مشهد مقدّس)
22. فتح المطالب [منح الطالب ] في مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام، حافظ شمس الدین ذهبی شافعی دمشقی (متوفی 748)
23. فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام، قاضی ابو الحسين عمر بن حسن شیبانی اشنانی بغدادی (متوفی 339)
23/1. فضائل أمير المؤمنين علي رضی الله عمه [علیه السلام]، علاء عبيد
24. فضائل علی علیه السلام، ابو جعفر اسکافی معتزلی (متوفی 240)
24/1. فضائل علی علیه السلام، احمد بن حنبل شیباني مروزى بغدادي، إمام الحنابلة (متوفى 241) (ظاهراً با مناقب علی علیه السلام شماره 37 متحد است) (1)
ص: 71
24/2. فضائل على علیه السلام، ابن أبي الدنيا، عبد الله بن محمد بن عبيد بن سفيان بن قيس (متوفی 128) (1)
24/3. فضائل علی علیه السلام، حافظ ابوالعباس ابن عقدة (متوفی 333) (2)
24/4. فضائل على علیه السلام، ابو عمرو ابن السماك، عثمان بن أحمد بغدادی (متوفی 344)
24/5. فضائل علی علیه السلام، حافظ طبرانی، ابوالقاسم سلیمان طبرانی صاحب المعجم الكبير والأوسط والصغير (متوفی 360)
24/6. فضائل علي علیه السلام، ابوالحسن شاذان فضلی (قرن چهارم)
24/7. فضائل علی علیه السلام، حاكم نيشابوری (متوفی 405)
24/8. فضائل علي بن أبي طالب علیه السلام، حافظ بيهقی، ابو بكر احمد بن حسین خسروجردی (متوفی 458)
24/9. (جزء في) فضائل علي علیه السلام، عز الدين ابو محمد عبدالرزاق حنبلی (متوفی 660)
24/10. فضائل علی علیه السلام، عیدروس علوی شافعی
25. القول الجلى فى ثبوت أفضلية سيدنا على علیه السلام، احمد بن خيرى باشا بن يوسف حنفی مصری (متوفی 1387)
26. القول الجليّ في فضائل علي علیه السلام، حافظ سیوطی (متوفی 911)
26/1. القول الجلى فى فضائل علیّ علیه السلام، علّامه ابو الحسن محمد بن محمد بكرى صدّيقي شافعی مصری (متوفی 952)
ص: 72
27. كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام، فخر الدين ابوعبدالله محمد بن يوسف قرشی کنجی شافعی، نزیل دمشق (متوفی 658)
27/1. كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب علیه السلام، محمّد حبيب الله بن عبدالله جكني يوسفى مدنى شنقيطي، استاد جامع الأزهر (متوفی 1363)
28. ما نزل من القرآن في علي علیه السلام، ابوالفضائل احمد بن محمد بن مظفّر رازی آقسرائی حنفی (متوفی بعد 631)
28/1. ما نزل من القرآن في علي = المنتزع من القرآن العزيز في مناقب مولانا أمير المؤمنين علیه السلام حافظ ابونعیم اصبهانی (متوفی 430) (1)
28/2. ما نزل من القرآن في علي علیه السلام= نزول القرآن في شأن أمير المؤمنين علیه السلام، ابوبكر محمّد بن مؤمن شیرازی
28/3. مانزل من القرآن في علي بن أبي طالب علیه السلام، أحمد بن محمد بن المظفر حنفی رازی (متوفی 631)
29. المراتب فى فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، ابو القاسم اسماعيل بن احمد بن محفوظ بستی معتزلی، (متوفی حدود 420)
30. مسند أمير المؤمنين علیه السلام و اخباره و فضائله، يعقوب بن شيبة (متوفی 262)
31. معارج العلى في مناقب علي المرتضى رضی الله عنه [علیه السلام]، صدر العالم دهلوی
32. المعيار والموازنة في تفضيل علي علیه السلام، ابو جعفر اسکافی (متوفی 240)
33. المقامات في تفضيل عليّ علیه السلام، ابو جعفر اسکافی (متوفی 240)
34. مقاصد الطالب في مناقب عليّ بن أبي طالب علیه السلام، شهاب الدين أحمد بن إسماعيل
ص: 73
برزنجی شهرزوری مدنی شافعی متوفی 1337)
35. مناقب الأسد الغالب، شمس الدين محمد بن محمد، ابن الجزري (متوفی 833).
36. مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، ابو الحسن على بن محمد بن محمد واسطی، مشهور به ابن مغازلی، جلّابی و ابن جلّابی (متوفی 483)
36/1. مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، ابوالحسين عبدالوهاب بن الحسن كلابي دمشقى (متوفی 396)
36/2. مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، اعمش، أبو محمّد سليمان بن مهران اسدی کاهلی کوفی (متوفی 148) (1)
36/3. مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، حافظ ابو العلاء حسن همدانی مقری، صدر الحفّاظ، شيخ هندان و إمام العراقين (متوفی 569)
36/4. مناقب أمير المؤمنين علیه السلام= الفصول السبعة والعشرون في مناقب أمير المؤمنين علي بن طالب علیه السلام، ابو المؤيّد موفّق بن أحمد خوارزمی مکی (متوفی 568).
36/5. مناقب أمير المؤمنين (و ما نزل من القرآن في على علیه السلام)، حافظ ابن مردويه؛ ابوبکر أحمد بن موسى اصبهانى (متوفی 410 یا 416)
37. مناقب على علیه السلام، احمد بن حنبل إمام الحنابلة (متوفی 241) (2)
37/1. مناقب علی علیه السلام، ابو الفتح ازدی، محمّد بن حسین موصلی، نزيل بغداد (متوفی 374 یا 377)
37/2. مناقب على علیه السلام ابو اسحاق إبراهيم بن أحمد بن محمّد طبری معدّل مقری، فقیه مالکی بغدادی (متوفی 393)
ص: 74
37/3. مناقب علی علیه السلام، ثعلبی شافعی مفسّر (متوفی 427)
37/4. مناقب على علیه السلام، يحيى بن إبراهيم سلماسی، ابوزكريا واعظ (متوفی 550) از اساتید و مشایخ حافظ ابن عساكر
37/5. مناقب علىّ علیه السلام ابن الجوزي، أبو الفرج عبدالرحمن بن علی حنبلی بغدادی واعظ (متوفی 597)
37/6. مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام، ابن اثیر جزری، عزّ الدين ابوالحسن على بن ابو الكرم شیبانی (متوفی 630)
37/7. مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام، قاضی ابوالمؤيّد صدرالدين خاصى حنفی خوارزمی مصری (متوفی 634) (1)
37/8. مناقب علىّ علیه السلام محب الدین طبری (متوفی 694)
37/9. مناقب علیّ علیه السلام، خواجه پارسا (متوفی 822)
37/10 مناقب علیّ علیه السلام، شیخ على باحسن حضرمی شافعی (قرن نهم)
37/11. مناقب علىّ علیه السلام يوسف بن عبدالهادی حنبلی مقدِسی دمشقی صالحی، مشهور به ابن المبرد و ابن عبدالهادي (متوفی 909)
37/12. مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام، حافظ محمّد بن أحمد عجمی رومی (متوفی 957)
38. مناقب مرتضوی، محمد صالح بن عبدالله ترمذی (متوفی 1040)
39. النبأ اليقين، ابوبكر بن عبد الرحمن حضرمی شافعی (متوفی 1341)، قصیده ای است در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام در 110 بیت
40. النصّ الجليّ فيما نزل من كتاب الله في حق على علیه السلام، عبيد الله حنفی امرتسری (معاصر)
ص: 75
عده ای از نویسندگان سنی در مورد فضائل اهل بیت علیهم السلام - عموماً - تأليف مستقل داشته اند (1)، که به ذکر 40 عنوان اکتفا می شود:
1. احياء الميت بفضائل أهل البيت علیهم السلام، حافظ سیوطی (متوفی 911)
2. الإشراف على مناقب الأشراف، ابن سويدة تكريتي (متوفی 485)
3. الإشراف في فضائل الأشراف، ابراهیم سمهودی شافعی (برادرزاده نورالدين سمهودی متوفی 911 مؤلف وفاء الوفا و جواهر العقدين)
4. أهل البيت علیهم السلام، توفيق أبو علم مصرى (معاصر)
5. بحرا المناقب، شرف الدین محمود طالبی شافعی (متوفی 743)
6. بذل الحبا في فضل آل العبا علیهم السلام، احمد بن محمّد بن مظفّر رازی آقسرائی حنفی (متوفی بعد 631)
7. تاريخ أهل البيت علیهم السلام، نصر بن علی ازدی جهضمي بصری بغدادی (متوفی 250)، از رجال صحاح ششگانه اهل تسنن
8. تحرير المقال في ما ورد على التعارض في حقّ الآل علیهم السلام، عبدالرحمن بن محمّد بن عبدالرحمن کزبری شافعی دمشقی (متوفی 1262)
9. (جزء في) تحقيق أهل البيت علیهم السلام المذكورة في آية التطهير، محمّد معین بن محمّد امین سندی تتوی حنفی (متوفی 1161)
10. تذكرة الخواص من الأمّة بذكر خصائص الائمة علیهم السلام، سبط ابن الجوزي، شمس الدين ابوالمظفّر يوسف بن قُزغلی بغدادی (متوفی 654)
ص: 76
او کتاب دیگری در این زمینه دارد با نام ریاض الأفهام في مناقب أهل البيت علیهم السلام
11. التعريف بآل بيت النبيّ صلى الله عليه و سلم، ابن ابوزید، ابو محمّد عبدالله بن عبدالرحمن قيروانی نفزاوی مالکی (متوفی 386)
12. توضيح الدلائل على تصحيح الفضائل، شهاب الدين، أحمد بن جلال الدين ايجى شافعی (قرن نهم)
13. جواهر العقدين في فضل الشرفين، نورالدين على بن عبدالله سمهودی شافعی (متوفی 911) او کتاب دیگری در این زمینه دارد با نام الجوهر الشفّاف بفضائل الأشراف
14. جوهرة العقول في ذكر آل الرسول صلی الله علیه و اله، ابوزید عبدالرحمن بن عبدالقادر مغربی فاسی مالکی (متوفی 1096)
15. الخريدة الغيبية في شرح القصيدة العينية قصیده است از عبدالباقی عُمری همراه با شرح آن از شهاب الدین آلوسی بغدادی (متوفی 1270)
16. خلاصة المناقب في فضائل آل بيت سيد آل غالب علیهم السلام، على كبير بن علی جعفر حسيني هندى اله آبادی (متوفی 1285)
17. ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى علیهم السلام، محب الدین طبری (متوفی 694)
18. الذرية الطاهرة النبوية علیهم السلام، حافظ ابو بشر محمد بن احمد دولابی انصاری رازی ورّاق (متوفی 310)
19. ذكر [ نشر] القلب الميت بفضائل أهل البيت علیهم السلام، حافظ جمال الدين أبو المظفر يوسف بن محمد سرمرى عبادی عقیلی حنبلی، نزيل دمشق (متوفی 776)
20. روض الزهر في مناقب آل سيد البشر علیهم السلام، محمد معروف بن مصطفی نودهی شهرزوری برزنچی شافعی (متوفی 1254)
21. زبدة المقال في فضائل الآل علیهم السلام، كمال الدين محمد بن طلحة شافعي حلبي (متوفى 652)
22. زين الفتى في شرح سورة هل اتي، احمد بن محمد عاصمی (قرن چهارم)
ص: 77
گزیدۀ آن با نام العسل المصفّى من تهذيب زين الفتى با تحقيق شيخ محمدباقر محمودی قدس سره منتشر شده است.
23. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حاكم حسکانی (قرن پنجم)
او کتاب دیگری در این زمینه دارد با نام: طيب الفطرة في حبّ العترة علیهم السلام.
24. الصفوة بمناقب آل بيت النبوّة علیهم السلام، عبد الرؤوف مناوی حدادی مصری فقیه شافعی (متوفی 1031)
25. طرز الوفا في فضائل آل بيت المصطفی علیهم السلام، ابو الحسن احمد بن زين العابدين بكرى صدیقی مصری شافعی (متوفی 1048)
26. عقد الجواهر في فضل آل بيت النبى الطاهر علیهم السلام، عيدروس، وجيه الدين أبوالفضل عبدالرحمن بن مصطفى يمنى حضرمی تریمی، شافعی اشعری نقشبندی وفائی (متوفی 1192)
27. فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول والسبطين علیهم السلام، شیخ صدر الدين أبو المجامع إبراهيم بن شيخ الشيوخ سعد الدين حموئى جوينى بحیرآبادی شافعی (متوفی 722)
28. الفصول المهمة لمعرفة الأئمّة علیهم السلام، ابن صبّاغ مالکی، نورالدين على بن محمد صفاقسى غزّی مکّی (متوفی 855)
29. فضائل أهل البيت علیهم السلام، ابو الكمال برق نوشاهی پاکستانی (مؤلّف فضائل الصحابة)
29/1. فضائل اهل البیت علیهم السلام، ابن ابی حاتم رازی (متوفی 327) (مؤلّف الجرح والتعديل)
29/2. فضائل أهل البيت علیهم السلام، جلال الدين أبو الميامن مسعود صدرالدین ابوالمعالی ابن المظفّر بن محمد بن مظفّر بن روزبهان بن طاهر ربعي عدوى عمری (متوفی 725)
29/3. فضائل أهل البيت علیهم السلام، مبین بن محب انصاری هندی لکهنوی (متوفی 1225)
29/3. فضائل أهل البيت علیهم السلام في كتب السنة التسعة، برّاك محمود خلف الأنصاري
ص: 78
29/4. فضل آل البيت علیهم السلام، احمد بن على مقریزی (متوفی 845) (1)
30. مطالب السؤول في مناقب آل الرسول علیهم السلام، محمد بن طلحة شافعی (متوفی 652).
31. معارج الوصول إلى معرفة فضل آل الرسول والبتول علیهم السلام، زرندی، شمس الدین أبو عبدالله محمد بن عزّالدین مدنی انصاری خزرجی حنفی (متوفی 750)
32. مفتاح النجا في مناقب آل العبا علیهم السلام، میرزا محمد بن رستم بن قباد حارثی بدخشی (بدخشانی) (قرن دوازدهم) او کتاب دیگری در این زمینه دارد با نام: نزل الابرار بما صحّ من مناقب أهل البيت الأطهار علیهم السلام
33. مناقب أهل البيت علیهم السلام، ابو سعيد عبّاد بن يعقوب رواجنى اسدی کوفی (متوفی 250) از روایان شیعه، ولی از رجال بخاری و ترمذی و ابن ماجة است.
33/1. مناقب أهل البيت وكلام الأئمّة علیهم السلام، حسين بن محمد بلخی معتزلی حنفی، ابن مقری بغدادی سمسار (متوفی 522 یا 523 یا 526).
33/2. مناقب أهل البيت علیهم السلام، ابن حجر هيتمي، احمد بن محمّد سعدی انصاری شافعی (متوفی 974) (2)
34. مناقب على والحسنين و امّهما فاطمة الزهراء علیها السلام (نصوص مستخرجة من امهات كتب الحديث)، محمد فؤاد عبدالباقی (معاصر)
35. مودّة ذوي القربى علیهم السلام، سید علی همدانی (متوفی 786)
این کتاب به صورت کامل در كتاب ينابيع المودة 2/ 255 - 342، تألیف شیخ سلیمان قندوزی حنفی (متوفی 1293) گنجانده شده است.
ص: 79
36. النبذة في مناقب أهل البيت علیهم السلام، موفق الدين أبو العباس احمد بن محمد بن عمر بغدادی (قرن ششم)
37. نظم درر السمطين في فضائل المصطفى والمرتضى والبتول والسبطين علیهم السلام، شيخ جمال الدین محمد بن يوسف زرندی (متوفی 750)
38. النعيم المقيم لعترة النبأ العظيم علیهم السلام، عمر موصلی (متوفی 657)
39. نقبة [منقبة] المطهّرين ومرتبة الطيّبين علیهم السلام، ابونعيم أصبهانی (متوفی 430)
40. نور الابصار، مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی (متوفى بعد 1308)
ص: 80
عده ای از علمای شیعه - برای اتمام حجت - مجموعه ای از آثار، احادیث، روایات و اقوال عامه را جمع آوری نموده اند، (1) که در این زمینه نیز به ذکر 40 عنوان اکتفا می کنیم:
1. احقاق الحق، شهید قاضی نور الله شوشتری (متوفی 1019) همراه با ملحقات إحقاق الحق، از آیت الله مرعشی (متوفی 1411).
2. الإمام علي علیه السلام في آراء الخلفاء، شیخ مهدی فقیه ایمانی (معاصر)
2/1. الإمام أمير المؤمنین علیه السلام از دیدگاه خلفا، ترجمه کتاب قبل
3. امامان اهل بیت علیهم السلام در گفتار اهل سنت، داود الهامی (معاصر)
4. اهل بیت علیهم السلام در صحاح (جلد سوم از مجموعه پژوهشی در صحاح سته)، حسین طبيبيان (معاصر)
5. الأربعون حديثا في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، سردار کابلی (قرن چهاردهم)
6. الأنوار الباهرة في انتصار العترة الطاهرة علیهم السلام، سيد ابن طاووس (متوفی 664)
7. الحقائق من الصواعق، محمدی و رحیمیان
8. حياة أمير المؤمنين علیه السلام، سید علی اصغر ناظم زاده قمی (معاصر)
9. دليل الولاية ودرّة الهداية، شيخ جعفر حسن عتريس و شيخ احمد عبدالامير قَبَلان (معاصر)
10. رسالة في أربعين حديثا في فضائل الأمير علیه السلام (منتخب فرائد السمطين)، میرزا نجم الدین جعفر طهرانى عسكرى (معاصر)
ص: 81
10/1. رسالة في اربعين حديثا في فضائل الأمير علیه السلام (منتخب از کنزالعمال)، میرزا نجم الدین جعفر طهرانی عسکری
10/2. رسالة في أربعين حديثا في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، اثر بعضی از علمای بحرین
11. سلاسل الحديد و تقييد أهل التقليد = شفاء الغليل من تعليل العليل، سیدهاشم بحرانی (متوفی 1107)
12. سلسلة الأحاديث الصحيحة والحسنة في فضائل الإمام علي علیه السلام برواية أهل السنة والجماعة، جمعی از طلاب مدرسه اهل الذکر علیهم السلام با اشراف شیخ احمد ماحوزی
13. شرح الأربعين حديثاً في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، سيد محمد خاتون آبادی اصفهانی (متوفی 1160)
14. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، سيد ابن طاووس (متوفی 664)
15. عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار علیهم السلام، مير حامد حسین نقوی لکهنوی (متوفی 1306)، تلخیص و تعریب آن با عنوان: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار علیهم السلام، از سید علی میلانی (معاصر) (1)
16. العتاد المنجي من مناقب الكنجي (منتخب كفاية الطالب كنجي شافعي)، تأليف جمال الدين على مسوزى
17. علی علیه السلام در کتب اهل سنت، موسوی همدانی (معاصر)
18. على علیه السلام و الخلفاء، فضائل حضرت امیر علیه السلام از زبان خلفا و... ميرزا نجم الدین جعفر طهرانی عسکری
او تألیفی دیگر دارد با نام علیٌ علیه السلام والوصیة که آن هم از روایات عامه است.
ص: 82
19. العمدة - عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأخيار، ابن البطريق اسدى حلى (قرن پنجم)
20. غاية المرام، سيد هاشم بحرانى (متوفی 1107) ترجمه آن: كفاية الخصام، شيخ محمد تقی دزفولی (متوفی 1295)
21. الغدير فى الكتاب والسنّة والأدب، علامه امینی (متوفی 1392)
22. فضائل الأئمة علیهم السلام، شیخ عمران خفاجی نجفی
23. فضائل أهل البيت علیهم السلام في صحيحة الالبانى، لوی منصوری (معاصر)
24. فضائل أهل البيت علیهم السلام من الصحاح الستة، محمد حيات انصاری پاکستانی (معاصر)
25. فضائل الخمسة علیهم السلام، علامه سید مرتضی حسینی فیروزآبادی (معاصر)
26. قادتنا كيف نعرفهم؟، آیت الله سید محمدهادی میلانی (م 1395)
27. كتاب الأربعين في الفضائل والمناقب، أسعد بن ابراهیم اربلی (قرن هفتم)
28. كتاب المناقب = مناقب آل الرسول علیهم السلام، سید حسن آل صدرالدین عاملی کاظمی
29. كشف الغمة في معرفة الأئمة علیهم السلام، على بن عيسى بن ابى الفتح اربلی (متوفی 693)
30. كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، علامه حلی (متوفی 726)
علامه در کتاب های نهج الحق و منهاج الكرامة نیز فراوان به روایات عامه احتجاج و استدلال نموده است.
31. اللباب المستخرج من كتاب الشهاب (منتخب از کتاب شهاب الأخبار قاضي قضاعی)، سید هاشم بحرانی (متوفی 1107)
32. مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، محمد بن احمد بن حسن بن شاذان قمی (قرن پنجم)
33. المراجعات، سيد شرف الدین (متوفی 1377)
34. مصباح الهداية، آیت الله سید علی بهبهانی
ص: 83
35. مناقب الأئمة علیهم السلام، سيد اسدالله ابن حجة الإسلام سيد محمد باقر رشتی اصفهانی (متوفی 1290)
36. مناقب أمير المؤمنين علیه السلام، سید هاشم بحرانی (متوفی 1107)
او کتابی دیگر نیز در این زمینه تألیف نموده با عنوان علىٌّ والسّنة که به فارسی ترجمه شده با عنوان علی علیه السلام به روایت اهل سنت
37. مناقب أهل البيت علیهم السلام= ما روته العامة من مناقب أهل البيت علیهم السلام= ما روته العامة من فضائل أهل البيت علیهم السلام و مثالب أعدائهم، شيخ حيدر على شروانی (قرن دوازدهم)
37/1. مناقب أهل البيت علیهم السلام عن كتب العامة، ناشناس (1)
38. موسوعة الإمامة في نصوص أهل السّنة، ملحقات إحقاق الحق است که زیر نظر آیت الله مرعشی (متوفی 1411) با ترتیب و تنظیم خاصّی ارائه شده است.
39. نور الأمير علیه السلام في تثبيت خطبة الغدير (مؤيدات حديثى خطبه غدیر از کتب اهل سنت) امیر تقدّمی معصومی (معاصر)
40. اليقين باختصاص مولانا أمير المؤمنين علي علیه السلام بإمرة المؤمنين، سيد ابن طاووس (متوفی 664)
در برخی از مصادر گذشته در کنار روایات عامه، روایات خاصه نیز آمده است، مانند: غاية المرام، كشف الغمة في معرفة الائمة علیهم السلام، مصباح الهداية.
ص: 84
در این بخش به نقل چهل گوهر نورانی از کلمات پیامبر صلی الله علیه و آله در فضائل اميرالمؤمنین علیه السلام از روایاتی که نویسندگان اهل تسنن تصریح به تواتر یا صحت و اعتبار آن کرده باشند پرداخته و پس از بیان اعتبار آن، اگر شواهدی برای آن وجود داشت ذکر نموده، و واکنش مخالفان را در برابر آن متذکر می شویم.
[1/1] نویسندگان عامه به سند صحیح بلکه با اسناد و طرق فراوان نقل کرده اند که برای پیامبر صلی الله علیه و آله پرنده ای (بریان) آورده بودند، آن حضرت دست به دعا برداشت که: ﴿اللّهم آتيني بِأَحبّ خَلْقِكَ إِليكَ يَأْكُل مَعِي مِنْ هَذا الطَّير﴾.
یعنی: بارالها! محبوب ترین خلق خویش را نزد من حاضر کن تا با من از این پرنده میل نماید.
ص: 85
بنابر نقل نَسائي - صاحب یکی از صحاح ششگانه - و دیگر نویسندگان عامه از انس بن مالک هنگامی که دعای حضرت تمام شد ابوبکر و عمر - و بنابر نقلی عثمان (1) - به ترتیب خواستند نزد حضرت بیایند ولی آن ها را برگرداند، پس از آن علی علیه السلام آمد حضرت به او اجازه داد (و هر دو آن غذا را میل نمودند). (2)
* سخن در مورد این حدیث بسیار است ولی کافی است بدانیم که طبرانی (متوفی 360) در المعجم الكبير حدیث را به کیفیت نخست از سفینه مولی رسول الله صلی الله علیه و اله روایت کرده که قسمت اخیر - یعنی آمدن ابوبکر و عمر - در آن نیست و هیثمی پس از نقل، حکم به اعتبار آن کرده است. (3)
ص: 86
ابو محمد بغوی (متوفی 516) در مصابیح السّنة آن را از احادیث حسان و نيکو شمرده (1) و محب طبری (متوفی 694) آن را نقل و تأیید کرده است. (2)
* نَسائی (متوفی 303) در سُنن و خصائص و ابویعلی موصلی (متوفی 307) روایت را به کیفیت دوم - و هر دو به یک سند صحیح - نقل کرده اند. (3)
البته برخی در این سند اشکال کرده اند که اسماعیل بن عبدالرحمن سُدّی در آن وجود دارد که پاسخ آن خواهد آمد. (4)
* ترمذی (متوفی 279) این حدیث را با سندی که از سُدّی نقل کرده بنابر نقلى حَسَن و غریب (5) و بنابر غالب نسخه ها فقط غریب دانسته ولی پس از آن،
ص: 87
در مرحله نخست گفته: این حدیث با اسناد متعدد از انس نقل شده (که اعتبار آن را تقویت می کند) سپس توثیق سُدّی را از عده ای چون سفیان ثوری، شعبه، و يحيى بن سعید قطان نقل کرده است (1) که بنابر گفته سبط ابن الجوزی این واکنشی است علیه کسانی که- از روی تعصب برای ابطال حديث طير ! - سُدّی را تضعیف کرده اند. (2)
شایان ذکر است که حافظ علائی (متوفی 761) سند ترمذی را از بهترین اسناد حدیث طیر دانسته است. (3)
ص: 88
ابو حفص ابن شاهين (متوفی 385) آن را معتبر دانسته و گفته است: و هو حديث حسن غريب. (1)
* حاکم نیشابوری (متوفی 405) در کتاب معرفة علوم الحدیث می گوید: نوع بیست و سوم از علم، حدیث شناخت احادیث مشهور است... چه بسا حدیث مشهوری که در صحیح نیامده است. سپس از آن یکی از احادیث طولانی را که در صحیح نیامده حدیث طیر شمرده و سپس گفته: این اقسام از مشهوراتی است که اهل علم به آن آگاهی دارند و به ندرت بر کسی پوشیده می ماند بلکه خاص و عام از اهل دانش کاملاً آن را می شناسند! (2)
* حاکم در مستدرک می نویسد: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه. وقد رواه عن أنس جماعة من أصحابه زيادة على ثلاثين نفساً، ثم صحت الرواية عن علي [علیه السلام] و أبي سعيد الخدري و سفينة. (3)
یعنی: حدیث طیر بر طبق شروط بخاری و مسلم صحیح است ولی آن دو آن را نقل نکرده اند. بیش از 30 نفر از راویان آن را از انس نقل کرده اند و به نقل صحيح از امیر مؤمنان علیه اللسام، ابوسعید خدری و سفینه ثابت شده است.
شمس الدین ذهبی (متوفی 748) - با وجود تعصب شدید و سعی در تضیعف فضائل امیر مؤمنان علیه السلام! - دربارۀ آن گفته: و أما حديث الطير فله طرق كثيرة
ص: 89
جداً قد أفردتُها بمصنّف، و مجموعها هو يوجب أن يكون الحديث له أصل.
یعنی: اسناد و طرق حدیث طیر آن قدر فراوان و زیاد است که از مجموع آن ها فهمیده می شود این مطلب اصلی داشته (و معتبر است). من آن اسناد را در تألیف جداگانه ای جمع آوری نموده ام. (1)
ذهبی در تألیفی دیگر می نویسد: وله طرق كثيرة عن أنس، متكلّم فيها، و بعضها على شرط السنن، و من أجودها حديث قطن بن نسير شيخ مسلم. (2)
یعنی: طرق حدیث طیر از انس فراوان است، (در برخی از) آن اسناد اشکال شده ولی برخی از آن اسناد مطابق شروط سنن معتبر است، از بهترین آن سندها روایت قطن بن نسیر استاد مسلم صاحب صحیح است
* حافظ صلاح الدین علائی (متوفی 761) می گوید: این روایت اسناد و طرق فراوان دارد و بعضی معتبر است و همدیگر را تقویت می کند. (3)
ص: 90
* ابن کثیر دمشقی (متوفی 774) پس از نقل روایت مستدرک حاکم گفته: و قد رواه ابن أبي حاتم، عن عمار بن خالد الواسطي، عن اسحاق الازرق، عن عبد الملك بن أبي سليمان، عن أنس، و هذا أجود من اسناد الحاكم. (1)
و این سند که او از ابن أبي حاتم رازی (متوفی 327) - پیشوای معروف اهل تسنن - ذکر کرده همه از راویان صحاح سته و معتبر هستند. (2)
* ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) در دفاع از کتاب مصابیح و پاسخ از
ص: 91
روایاتی که گفته شده ساختگی است و در مصابیح نقل شده، در مورد حدیث طیر می نویسد حاکم این روایت را از انس به واسطهٔ جماعتی که تعداد آنان بیش از 30 نفر است نقل کرده سپس شواهدی از (روایات) جمعی از صحابه برای آن ذکر نموده و گفته طبرانی همین روایت را به نقل از سفینه و ابن عباس نقل کرده و این دو سند نیز متقارب و نزدیک به هم هستند. (1)
* فضل بن روزبهان در کتاب ابطال الباطل که ردّیه ای است بر نهج الحق علّامه حلی رحمه الله- می گوید: حدیث الطير مشهور، و هو فضيلة عظيمة، و منقبة جسيمة. یعنی: حدیث طیر مشهور است و فضیلتی عظیم و منقبتی سترگ برای امیر مؤمنان علیه السلام است! (2)
ظاهر كلام عينى (متوفی 855) - شارح بخاری - و برخی دیگر نیز آن است که حدیث را تلقّی به قبول کرده بلکه از خصائص و ویژگی های آن حضرت دانسته اند که نزد خدا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله کسی محبوب تر از امیرالمؤمنین علیه السلام نیست. (3)
ص: 92
* ابن صباغ مالکی (متوفی 855) درباره حدیث طیر می نویسد: این حدیث در کتب معتبر حدیث و اخبار صحیح آمده است. (1)
* ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) می نویسد: نظریه ای که محققین از حفاظ بر آن اعتماد دارند آن است که این حدیث جعلی و ساختگی نیست بلکه اسناد فراوان دارد.
حاکم در مستدرک می گوید: (سی نفر آن را (فقط) از انس نقل کرده اند). این اسناد همدیگر را تقویت می کند و حدیث حسنٌ لغیره می شود.
اهل تحقیق پذیرفته اند که حسنٌ لغيره مانند حسنٌ لذاته (معتبر است و) بدان احتجاج و استدلال می شود و به جهت کثرت طرق آن، حافظ ابن مردويه تألیف مستقلی در جمع آوری اسناد آن نگاشته است. (2)
* تلیدی طنجی برای آن علامت (صح) گذاشته و آن را صحیح دانسته و کلام ذهبی را نقل کرده که از مجموع اسناد و طرق آن معلوم می شود اصلی داشته است. (3)
* شیخ محمود الميرة در نوشته ای که درباره حاکم و مستدرک دارد می گوید: این دو حدیث (در مورد طیر از سفینه و ابن عباس) در مرتبه حسن و نیکو قرار دارند. (4)
ص: 93
* البانی در تعلیقه هداية الرواة ابن حجر می نویسد: حافظ علائی در کتاب النقد الصریح گفته: این روایت اسناد و طرق فراوان دارد، و بعضی معتبر است و همدیگر را تقویت می کند حقیقت آن است که این حدیث، حَسَن است اگر گفته شود ضعیف است باز ضعیفی قابل قبول است نه آن که ساختگی باشد. (1)
* نویسنده سنی معاصر شیخ عبدالرحمن معلمی در کتاب التنكيل می نویسد: حدیث طیر روایتی مشهور است که با اسناد فراوان نقل شده و اهل تسنن منکر این مطلب نیستند بلکه صحت آن را انکار می کنند. (البته) حاکم نیشابوری آن را صحیح دانسته ولی دیگران می گویند اسناد فراوان آن حاکی از آن است که اصلی داشته است. (2)
نگارنده گوید نفی صحت حدیث همیشه به معنای ساختگی و یا حتی ضعیف بودن آن نیست؛ زیرا گاهی سند حدیث معتبر است ولی به جهت آن که فاقد شروطی است که ارباب صحاح مانند بخاری مسلم و... به آن ملتزم هستند اصطلاحاً به آن «صحیح» گفته نمی شود و «صحت» آن انکار می شود ولی منافاتی با اعتبار آن ندارد.
* طلاب مدرسه اهل الذکر به بررسی فضائل امیر مؤمنان علیه السلام در کتب عامه پرداخته و اثری جالب شیوا و محققانه نگاشته اند که در بخش حدیث طیر اعتبار اسناد و رجال آن را از طریق اهل تسنن به تفصیل اثبات نموده اند. (3)
ص: 94
نگارنده گوید: حدیث طیر در مصادر فراوان نقل شده است که ما در صدد تتبع و استقصای آن نبوده ایم. (1)
4. حديث الطير، ابوبكر أحمد بن موسى ابن مردویه (متوفی 410 یا 416)
5. حديث الطير، حافظ ابو نعيم، أحمد بن عبدالله اصبهانی (متوفی 430)
6. (جزء في طرق) حديث الطير، حافظ ابوطاهر محمّد بن أحمد بن على بن حمدان خراسانی، معروف به ابن حمدان (قرن پنجم)
7. (جزء في طرق) حديث الطير، شمس الدين ذهبى دمشقی (متوفی 748)
این حدیث به روشنی دلالت دارد که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله کسی نزد خدا محبوب تر از امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، چنان که در کلام عینی (متوفی 855) گذشت. برگرداندن دیگران توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نیز حاکی از اهمیت مطلب است.
شیخ عبدالحق دهلوی (متوفی 1052) در شرح فارسی بر مشکاة می گوید: این حدیث دلالت دارد که علی مرتضی احبّ خلق خدا بود نزد خدا. (1)
اهمیّت این حدیث به اندازه ای است که بنابر نقل ابن مغازلی شافعی (متوفی 483) امیرمؤمنان علیه السلام در احتجاج بر اصحاب شورا فرمود:
شما را به خدا سوگند می دهم، آیا بین شما کسی جز من هست که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش فرموده باشد: «بارالها! محبوب ترین خلق نزد خودت و نزد من و کسی که تو را و مرا از همه بیشتر دوست دارد، پیش من حاضر کن تا از این پرنده (بریان) با من میل کند» (دعای
ص: 96
حضرت مستجاب شد) و کسی را که می خواست نزدش حاضر شد و با همدیگر غذا را میل کردند.
همه آن ها اعتراف کردند که این فضیلت به امیرمؤمنان علیه السلام اختصاص دارد و هیچ یک از آنان را بهره ای از آن نیست. (1)
قال أبو حفص عمر بن شاهين (المتوفى 385): تفرّد عليٌّ علیه السلام بهذه الفضيلة لم يشركه فيها أحد. (2)
یعنی: این فضیلتی است ویژه علی علیه السلام که هیچ کس در آن با او مشترک نیست.
حدیث طیر از پر جنجال ترین روایات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام است که مخالفان در برابر آن واکنش های گوناگون - از قبیل کتمان، انکار، مناقشات سندی و... - داشته اند. مناسب است پیش از بررسی واکنش های دیگر از واکنش انس در قضیه طیر یادی شود! انس بن مالک در ضمن نقل حدیث طير اعتراف می کند که پس از دعای پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام مکرّر می خواست نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید ولی حسادت من مانع شد که به او اجازه ورود دهم و از خدا خواستم که این دعای حضرت را درباره یکی از انصار مستجاب نماید !! (3)
ص: 97
در آینده خواهد آمد که سعد بن ابی وقاص ویژگی هایی برای امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده که برخی از راویان یکی از آن مطالب را فراموش کرده - یا خود را به فراموشی زده ! - شگفت آن که آن مطلب همین حدیث طیر است!! (1)
بسیاری از محدّثان اهل تسنن از نقل حدیث طیر امتناع نموده اند. عدّه ای از ارباب تراجم و رجال عامه، هنگام تضعیف راوی فقط سند حدیث طیر را ذکر کرده و گفته اند: «فذکر حدیث الطیر» یا عبارتی مشابه آن، و تمایل به نقل متن آن نداشته اند (2) و البته گاهی محقّق کتاب - برخلاف میل مؤلّف ! - متن حدیث را در پاورقی آورده است!
در روایتی از اسماعیل بن سلمان آمده است: انس بن مالک نقل کرد که نزد حجاج رفته بودم تا از عطا و احسانش بهره مند شوم، پسر حجاج به سبّ و ناسزاگویی به علی [علیه السلام] پرداخت و کلامش به درازا کشید من به او گفتم: این کار را نکن راوی می گوید: سپس انس برای پسر حجاج روایتی را در فضائل على [علیه السلام] نقل کرد که در آخر آن آمده است پیامبر صلی الله علیه و آله سه مرتبه به انس فرمود: گاهی انسان قوم خویش را دوست می دارد. (3)
ص: 98
ملاحظه فرمودید: با آن که روایت در بیان مطلبی بوده که مناسبت داشت نقل شود که انس چه حدیثی را در فضائل علی علیه السلام نقل کرد تا پسر حجاج را از ناسزا گفتن به امیرالمؤمنین علیه السلام باز دارد ولی راوی از ذکر حدیث طیر امتناع کرده و به نقل مطلبی می پردازد که اصلاً تناسبی با قضیه گذشته ندارد. (1) البته احتمال می رود که راوی از ترس آن را نقل نکرده باشد؛ زیرا به دروغ ادعا شده:
هیچ شخص ثقه ای حدیث طیر را نقل نکرده است. (2)
و احتمال دیگر آن که اسماعیل بن سلمان، راوی حدیث گذشته، آن را نقل کرده ولی دیگران آن را حذف کرده باشند. مؤید این احتمال آن است که بخاری روایت طیر را از اسماعیل بن سلمان نقل کرده که به زودی خواهد آمد (3) و بنابر نقل بزار نیز اسماعیل این حدیث را به صورت کامل نقل کرده است. (4)
ص: 99
ابن کثیر دمشقی - شاگرد ابن تیمیه و پرورش یافته در محیط شام! - پس از نقل بسیاری از اسناد و طرق آن که فقط روایت انس را از قریب 100 نفر نقل کرده!
- سعی و تلاش در تضعیف آن نموده و می گوید:
مردم در (جمع آوری اسناد) این حدیث کتاب های مستقل به رشته تحریر درآورده اند از جمله (حافظ معروف) ابن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن احمد بن حمدان - بنابر نقل استاد ما ذهبى- و من خود نیز یک جلد در جمع آوری اسناد آن را دیدم که به قلم ابوجعفر ابن جریر طبری مفسّر (معروف) و صاحب تاریخ (مشهور) به رشته تحریر درآمده بود. گرچه این حدیث با اسناد فراوان نقل شده ولی در دل من نسبت به صحت این حدیث شک وجود دارد! (1)
گذشت که حدیث طیر با اسناد فراوان نقل شده (2) که برخی از آن اسناد معتبر است ولی ابن تیمیه حرّانی (متوفی 728) با خاطری آسوده به تکذیب آن پرداخته و می نویسد:
ص: 100
نزد اهل معرفت و دانش حدیث طیر جعلی و دروغ است ! (1)
بعضی دیگر نیز حدیث طیر را جعلی دانسته و گفته اند:
ابن الجوزی آن را در کتاب موضوعات - که برای نقل روایات جعلی است - ذکر کرده است. (2)
در کتاب موضوعات چنین حدیثی یافت نشد! و حافظ علائی و ابن حجر مکی نیز تصریح کرده اند که این روایت در کتاب موضوعات نیست. (3)
ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) می نویسد:
نظریه کسانی که این حدیث را ساختگی دانسته اند یا مثل ابن طاهر گفته اند: (تمام اسناد آن باطل است و مشکل دارد) نظر باطل و مردودی است. ابن طاهر معروف است که زیاده روی فاحش دارد. ابن الجوزی هم با آن که به راحتی احادیث را جعلی می گوید این را در کتاب موضوعات نیاورده بلکه [برخی از] اسناد سست و ضعیف آن را در العلل المتناهية ذکر کرده است. (4)
گفته شده:
ص: 101
ذهبی در کتابی مستقل همۀ اسناد آن را باطل دانسته است. (1)
ذهبی در این زمینه نظرات متفاوت داشته ولی کتاب مسقل او در تأیید حدیث طیر و نظریه نهایی اش آن است که: حدیث طیر اسناد فراوان دارد که من آن ها را جمع آوری کرده ام از مجموع اسناد آن دانسته می شود که اصلی داشته است. (2)
ابوالمعين ميمون بن محمد نَسَفی (متوفی 508) بدون هیچ دلیلی گفته:
این روایت ساختگی است، نقل صحیح آن است که حضرت فرمود: ﴿بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيَّ﴾ محبوب ترين خلق نزد من را حاضر نما.
اولاً: این اعتراف است به وجود روایت به نقل صحيح با عبارت «إليّ» !!
ثانياً: در روایت شماره 1 به سند صحیح گذشت كه حضرت «إليك» فرمود. (3)
ثالثاً: این اشکال دلیل نادانی اوست؛ زیرا محبوب ترین شخص پیش پیامبر صلی الله علیه و آله، محبوب ترین افراد نزد خداست و هیچ تفاوتی بین دو عبارت نیست چنان که در روایات متعدد بدان تصریح شده است. (4)
شاید گفته شود: مراد نَسَفی آن است که چون محبوب ترین افراد نزد خدا پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد لذا عبارت صحيح: «أحبّ إلي» است
روایت به سند صحیح با لفظ «أحبّ إليك» نقل شده، البته قرینه قطعیه قائم
ص: 102
است که مراد غیر پیامبر صلی الله علیه و آله است، پس قطعاً کلام نَسَفی ناتمام است که «أحبّ إليك» را صحیح نمی داند.
دکتر صاعدی مطالب دیگران را تکرار و سپس اشکال کرده که:
در این حدیث عیبی برای انس ذکر شده که او از آن منزّه است. (1)
برخی اظهار داشته اند که:
پیشوایان (عامه) که این حدیث را انکار کرده اند برای آن است که ظاهر آن برتری علی [علیه السلام] بر شیخین بلکه بر پیامبر صلی الله علیه و آله است. (1)
البته روشن است که هیچ کس نگفته از این حدیث برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده می شود و این امری واضح است ولی نااهلان می خواهند به این بهانه روایت را از حجیت ساقط کنند.
چرا در مواردی که مطلب مربوط به دشمنان آن حضرت باشد آن را توجیه کرده و آن را انکار نمی کنند ؟!
به عنوان مثال: ذهبی دربارۀ قول عمر كه: «لو وزن إيمان أبي بكر بإيمان أهل الأرض، لرجح» می گوید: «مراد عمر أهل أرض زمانه». (2)
چرا نمی گوید این حرف عمر غلط است؛ زیرا از آن برتری ابوبکر بر پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده می شود ؟! یک بام و دو هوا !!
بعضی دیگر گفته اند:
مگر پیامبر صلی الله علیه و آله نمی دانست که محبوب ترین خلق نزد خدا کیست؟ اگر می دانست که نیازی به ابهام نبود، دنبال علی می فرستاد و انس هم آرزوی باطل نمی کرد و در را به روی علی نمی بست؛ و اگر بگویند: نمی دانست، این با ادعای آن ها سازگار نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله علی را محبوب ترین خلق نزد خود و خدا می دانست و تصریح به
ص: 104
«أحبّ الخلق إليك و إليّ» فرمود. (1)
این سخن بدان ماند که کسی بگوید مگر خدا نمی دانست که حضرت موسى عصا در دست دارد چه نیازی به پرسش بود که بفرماید: ﴿وَ مَا تِلْكَ بيَمِينِكَ يَا مُوسَى﴾ [طه (20): 17] ؟
مگر خدا نمی دانست که حضرت موسی با عصایش چه می کند، چه نیازی به اطاله کلام بود که حضرت موسی علیه السلام عرض کند: ﴿هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْهَا وَأَهُشُ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَارِبُ أُخْرَى﴾ [طه (20): 18] ؟!
درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله فقط برای غذا خوردن با محبوب ترین خلق نبوده تا اشکال فوق مطرح شود، بلکه با آن که حضرت قطعاً می داند محبوب ترین خلق نزد خدا امیرالمؤمنین علیه السلام است می خواهد بدین وسیله او را به مردم معرفی نماید تا او را بشناسند و به او محبت بورزند و.... و با این دعا فضایی برای ماندگاری مطلب در ذهن عموم ایجاد فرماید.
حافظ ابن سقا (متوفی 371) در شهر واسط حدیث طیر را نقل کرد مردم تحمل شنیدن آن را نداشتند لذا بر او یورش برده و او را از جایگاهش (منبری
ص: 105
که بر آن تدریس می کرد) بلند کرده او را بیرون کردند و آن جا را شستند [!!] او هم خانه نشینی را برگزید و دیگر بر اهل واسط حدیث نقل نکرد. (1)
حاکم نیشابوری (متوفی 405) حدیث طیر را نقل و حکم به صحت آن نموده بلکه گفته: بیش از 30 نفر از روایان مستقیماً آن را از انس روایت کرده اند. (2)
بسیاری از ارباب تراجم در ترجمه حاکم آورده اند که او احادیثی را جمع آوری نمود که خیال می کرد طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است، از جمله حدیث طیر و حدیث غدیر. اصحاب حدیث بر او انکار کرده و اعتنایی به نظریه او نکردند دمیری از ذهبی نقل می کند که:
مدت ها ذهن من مشغول آن بود که چگونه حاکم جرأت کرده چنین حدیثی را در کتابش نقل کند! هنگام نگارش تعلیقه بر مستدرک از احادیث ساختگی موجود در آن هول کردم! (3)
ابن طاهر پس از حکم به ساختگی بودن حدیث طیر می گوید:
یا حاکم نمی تواند حدیث صحیح را تشخیص دهد پس قابل اعتماد (و اعتنا) نیست؛ یا آن که اهل تشخیص است و دانسته حکم به صحت حدیث طیر کرده پس معاند، کذاب و حقه باز است. (4)
ص: 106
و برخی گفته اند:
دارقطنی بر حاکم اعتراض کرده و از او انتقاد نموده که چرا حدیث طیر را در مستدرک نقل کرده ای؟
ذهبی می گوید: اصلاً حاکم مستدرک را پس از مرگ دارقطنی تألیف کرده است (پس اعتراض دار قطنی بر حاکم امکان ندارد). (1)
نقل کرده اند که در مجلسی از حاکم پرسیدند نظرت درباره حدیث طیر چیست؟ گفت: صحیح نیست، اگر صحیح باشد کسی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله از علی برتر نیست. (2)
ذهبی می گوید: بعداً نظر او عوض شد و آن حدیث را در مستدرک نقل کرد. سپس اضافه می کند که: بسیاری از احادیث مستدرک صحیح نیست بلکه بعضی از آن ها جعلی است. (3)
ذهبی در جای دیگر می نویسد: حدود 100 حدیث در مستدرک وجود دارد که دل شهادت به بطلان (و جعلی بودن) آن می دهد. (4)
سُبکی می گوید: من احتمال می دادم که حدیث طیر را دیگران در مستدرک اضافه کرده باشند (و دسیسه ای در کار بوده) ولی با رجوع به نسخه های کهن
ص: 107
مستدرک این احتمال نزد من منتفی شد.
سپس اضافه کرده که بعضی می گویند حاکم خودش آن را از کتاب حذف کرده این احتمال هست که او در ابتدا آن را نقل و سپس آن را حذف کرده باشد ولی در برخی از نسخه ها باقی مانده باشد سُبکی در آخر می گوید: (در هر صورت) درست نیست که حدیث طیر را جعلی بدانیم. (1)
برخی در سند روایت به کیفیت دوم که به نقل از نسائی و ابویعلی موصلی گذشت - اشکال کرده اند که اسماعیل بن عبدالرحمن سُدی در آن وجود دارد. (2)
در پاسخ آنان می گوییم: احمد بن حنبل و ابن عدی او را توثیق کرده اند و نزد يحيى القطان نیز بی اشکال است. (3)
غیر از بخاری، بقیه ارباب صحاح از او روایت کرده اند.
او از مشایخ شعبة بن الحجاج است که او را امیرالمؤمنين في الحديث دانسته اند (4) و به اعتراف همه حتی ابن تیمیه از غیر ثقه نقل نمی کند.
ص: 108
و البانی - جای دیگر - درباره او گفته: آن چه دربارۀ شدی گفته شده ضرری به وثاقت او نمی زند، او از رجال صحیح مسلم است. (1)
دکتر محمد رشاد سالم که بر منهاج و روش ابن تیمیه سیر می کند ! - در تعليقه منهاج السنة پس از نقل روایاتی از هیثمی در مجمع الزوائد می نویسد:
و ذكر بعد ذلك روايتين أخريين لهذا الحديث بألفاظ مختلفة عن سفينة و عن ابن عباس وذكر أن فيهما ضعفاً. (2) يعنى هیثمی دو روایت دیگر به نقل از سفینه و ابن عباس نقل کرده و گفته این دو نیز ضعیف است.
شگفتا که او - بی شرمی را به غایت رسانده و گذشته از عقوبت اخروی - باکی از افتضاح و رسوایی نزد اهل دانش ندارد؛ زیرا در همان آدرسی که نقل کرده، بر خلاف اظهار او هیثمی - دربارهٔ روایت سفینه - می نویسد: رواه البزار والطبراني باختصار، و رجال الطبراني رجال الصحيح، غير فطر بن خليفة، و هو ثقة. (3) یعنی این روایت را بزار و طبرانی - به اختصار - نقل کرده اند و راویان روایت طبرانی همه رجال صحیح هستند به جز فطر بن خلیفه و آن هم ثقه است.
و نیز شرم آور رفتار ابن الجوزى در العلل المتناهيه است که - بنابر گفته سیوطی - سندهای ضعیف حدیث طیر را به نقل از انس ذکر کرده ولی از اسناد صحیح و معتبر حاکم در مستدرک سخنی به میان نیاورده است! (4)
ص: 109
ابن كثير نقل کرده که ابوبکر باقلانی نیز در ردّ و تضعیف متن و سند این حدیث کتابی نوشته است. (1)
بخاری - مانند بسیاری از محدّثان عامه ! - در صحیح خود حدیث طیر را کتمان نموده در جای دیگر آن را سست و ضعیف خوانده است. (2)
او در تاریخ کبیر در دو موضع آن را نقل و با بی انصافی با آن برخورد کرده.
بخاری در ترجمه اسماعيل بن سلمان الأزرق الكوفی (3) می نویسد:
سمع أباه والشعبي وأبا عمر سمع منه وكيع. و قال عبيد الله بن موسى: أخبرنا إسماعيل بن سلمان بن أبي المغيرة الأزرق، عن انس: اهدى للنبى صلی الله علیه و اله طائر، فقال: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ... »، فجاء على [علیه السلام]....
قال أبو عبد الله - يعني البخاري -:... و روى ابن الفضيل، عن مسلم، عن أنس في الطير
و قال عبيد الله بن موسى: أخبرنا سكين بن عبد العزيز، عن ميمون أبي خلف، حدّثه، عن أنس، عن النبي صلی الله علیه و اله في الطير . (4)
چنان که ملاحظه می فرمایید او پس از نقل حدیث طیر به روایت اسماعیل از
ص: 110
انس، از متابعات و شواهد فراوان حدیث طیر چشم پوشی کرده و فقط دو مورد را نقل نموده است و چنین وانمود می کند که حدیث طیر همین دو شاهد،رادارد، در حالی که محدّثین عامه اعتراف کرده اند که حدیث طیر با اسناد فراوان از انس نقل شده است.
قال الترمذي: وقد روى هذا الحديث من غير وجه عن أنس. (1)
و قال الحاكم: وقد رواه عن انس جماعة من أصحابه زيادة على ثلاثين نفسا. (2)
و قال أبونعيم: رواه الجم الغفير عن أنس. (3)
قال الذهبي: وله طرق كثيرة عن أنس. (4)
و گذشت که ابن کثیر روایت انس را از قریب صد نفر نقل کرده است!
بخاری در شرح حال احمد بن یزید الحرانی می گوید:
أحمد بن يزيد بن إبراهيم أبو الحسن الحراني، قال لي محمد بن يوسف: حدّثنا احمد، قال: حدّثنا زهير، قال: حدّثنا عثمان الطويل، عن انس بن مالك، قال: اهدى للنبى صلی الله علیه و اله طائر كان يعجبه، فقال: «اَللَّهُمَّ اِئْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلْ هَذَا اَلطَّیْرَ» فاستأذن على فسمع كلامه، فقال: «ادخل». قال البخاري: ولا يعرف لعثمان سماع من أنس. (5)
چنان که ملاحظه می فرمایید او پس از نقل حدیث طیر می نویسد: این که عثمان - یعنى عثمان الطويل - حدیثی از انس شنیده باشد معلوم نیست!
ص: 111
در حالی که به اعتراف ابن حبان در کتاب الثقات بلکه به اعتراف خود بخاری، او از انس روایت کرده است!! (1)
برخورد ذهبی نسبت به حدیث طیر در تألیفات مختلف - بلکه گاهی در یک تأليف ! - متفاوت است. مغربی می نویسد:
ذهبى حدود بیست جا راویانی را فقط به جهت نقل حديث طير ضعیف شمرده است، سپس دیده چاره ای نیست جز اعتراف به صحت این روایت به جهت کثرت اسناد آن؛ لذا در تذکرة الحفاظ به ثابت بودن آن تصریح کرده است. (2)
در واکنش پنجم گذشت که ذهبی در تلخیص المستدرك می گوید: ذهن من مشغول آن بود که چگونه حاکم جرأت کرده چنین حدیثی را در کتابش نقل کند! (3) ذهبی در كتاب المغنى في الضعفاء عده ای را تضعیف کرده و حدیث طیر را به آنان نسبت داده (4) بلکه حدیث طیر را حدیثی منکر دانسته است. (5)
در میزان الاعتدال در موارد بسیار، حدیث را ضعیف دانسته (6) و در ترجمه
ص: 112
محمد بن احمد بن عیاض گفته:
حاكم حدیث طیر را از او نقل کرده و افراد این سند همه ثقه هستند جز او و من او را در جعل این حدیث متهم می دانم.
بعد از آن گفته: بعداً برای من معلوم شد که او راستگو است! (1)
ذهبی در ترجمه احمد بن سعيد بن فرقد الجدي: گفته او حدیث طیر را با سند معتبر بر شرط صحیحین نقل کرده و او متهم به جعل آن است ! (2)
ابن حجر گفته احمد بن سعید از مشایخ معروف طبرانی است ! (3)
از جمله تناقضات ذهبی آن است که در تعلیقه بر روايت حاكم إبراهيم بن ثابت القصار را تضعیف کرده و می گوید: (ساقطٌ) ولی در میزان الاعتدال اظهار بی اطلاعی از حال او نموده و می نویسد: (ولا أعرف حاله جيداً) !! (4)
واکنش ذهبی نسبت به حدیث طیر در دو کتاب سیر اعلام النبلاء و تذكرة الحفاظ - که ظاهراً از آخرین تألیفات او باشد (5) - کاملاً عوض شده است.
ص: 113
او در ترجمه ابن سقا (1) از حدیث طیر نام برده و آن را انکار نکرده است. (2)
در ترجمه ابن حمدان (3) و ابوعلی حسن بن احمد (حداد) (4) از تألیف مستقلی دربارۀ حدیث طیر نام برده ولی دربارۀ آن اظهار نظر نکرده است.
ذهبی در سیر اعلام النبلاء در ترجمه ابوبکر سجستانی گفته:
حدیث طیر ضعیف است ولی اسناد فراوان دارد. من آن ها را جمع آوری کرده ام ولی ثابت نیست گرچه من اعتقاد به باطل بودن آن هم ندارم. (5)
و در ترجمه حاکم فقط گفته است من اسناد حدیث طیر را جمع آوری کرده ام. (6)
ولی در تذکرة الحفاظ در ترجمه حاکم نیشابوری نوشته:
حدیث طیر با اسناد فراوان نقل شده که من آن ها را جمع آوری کرده ام و از مجموع آن ها معلوم می شود که این حدیث اصلی داشته است. (7)
پس در نهایت ذهبی به اعتبار حدیث طیر اعتراف کرده است، و گذشت که او در جایی دیگر گفته برخی از اسناد آن مطابق شروط سنن معتبر است. (8)
ص: 114
بعضی از ناقلان، الفاظ روايت يعنى: «بِاَحَبٌ خَلْقَك إليك» را تغییر داده و تبدیل به «من تحبّه»، «بِرَجُلٍ یُحِبُّهُ اللهُ و رسوله وَ یُحِبُّهُ الله و رسوله» و... نموده اند. (1)
تحریف دیگری که پیش از این ملاحظه فرمودید آن که در روایت آمده بود: ابوبکر و عمر - و بنابر نقلی: عثمان - می خواستند نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بروند و حضرت آن ها را برگرداند.
ولی عده ای این قسمت را کاملاً حذف کرده اند، چنان که در بیشتر روایات و مصادر مشهود است، و بعضی فقط بخش مربوط به عثمان را تقطیع و حذف 3 نموده اند، (2) و بعضی دیگر آن را به لفظ مبهم «رجل» تبدیل کردند. (3)
ناگفته پیداست که وجود این عبارت در روایت نقش مؤثری در فهم مراد از آن دارد و حذف یا تحریف آن برای کسانی که می خواهند در مفاد روایت مناقشه و در برتری حضرت بر ابوبکر و عمر تردید کنند بسیار مؤثر است.
در بحث سند روایت گذشت که ترمذی توثیق سُدّی را از عده ای چون سفیان ثوری، شعبه، و يحيى بن سعيد قطان نقل کرده ولی این مطلب از برخی چاپ های سنن ترمذی حذف شده و گذشت که در غالب نسخه های مطبوع نظریه او دربارۀ حدیث طير فقط (حدیثٌ غریبٌ) نقل شده ولی بنابر نقلی:
ص: 115
(حديثٌ حسنٌ غریبٌ) بوده است. (1)
پیش از این گذشت که نَسَفی گفته: نقل صحیح آن است که حضرت فرمود: «بأحبّ خلقك إلىّ» محبوب ترین خلق نزد من را حاضر نما. او در ادامه به تحریف معنای حدیث پرداخته و گفته:
آن هم باید توجیه شود و معنای آن چنین است که محبوب ترین خلق تو در این که با من این غذا را بخورد. (2)
گرچه این توجیه را عده ای از اعلام اهل تسنن پذیرفته اند ولی این توجیه هیچ دلیلی ندارد و حمل بر این معنا دلیل می خواهد، لذا برخی از علمای عامه اعتراف کرده اند که این توجیه درست نیست.
سپس گفته: و مراد محبوب ترین خلق بعد از سه خلیفه است !
این نیز ادعایی بدون دلیل است. گذشته از آن که روایت معتبر برخلاف آن دلالت دارد؛ زیرا آن ها خواستند نزد حضرت بروند و پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را راه نداد!
طیّبی در شرح مشکاة می گوید:
ص: 116
حدیث قابل تأویل است به آن که مراد «ائتنی بمَن هو [مِن] أحبّ خلقك إليك» باشد یعنی یکی از محبوب ترین خلائق را نزد من حاضر کن؛ قرینه نفی عموم آن که خود پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله خلائق است. (1)
تأویل به «یکی از محبوب ترین خلق» بر خلاف مدلول حدیث است و روشن است که متفاهم از آن بهترین خلائق [پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ] است.
طیّبی در ادامه توجیهی دیگر ذکر کرده و می گوید:
البته به وجه دیگری نیز می توان حدیث طیر را توجیه کرد که: محبوب ترین خلق از بین پسرعموها و بستگان مراد باشد، و این وجه بهتر است؛ زیرا حضرت خوش نداشت که تنهایی غذا بخورد لذا از خدا خواست کسی را برساند که غذا خوردن با او احسان و نیکی شمرده شود و بهترین احسان آن است که به بستگان باشد. (2)
پاسخ این توجیه نیز باطل است؛ زیرا اگر غرض رفع کراهت بود، چنان که از کلام او: (زیرا حضرت خوش نداشت که تنهایی غذا بخورد فهمیده می شود)،
ص: 117
اولاً: انس حضور داشت و برای رفع کراهت کافی بود.
ثانیاً: برای رفع کراهت نیاز به بهترین خلائق نبود.
و در هر صورت تقیید و تخصیص به بستگان برخلاف اطلاق روایت است.
شیخ عبدالحق دهلوی (متوفی 1052) - پس از ذکر وجوهی که در کلام طیبی گذشت، پرده از کار کنار زده و- گفته:
غالباً این تخصیصات به جهت آن است که احبّیت از ابی بکر صدیق و عمر فاروق لازم نیاید و به حقیقت حاجت به این تخصیصات نیست؛ زیرا در صحابه اگر بعضی را محبوب تر - به بعضی از وجوه و حيثيات - دارند چه می شود؟ (1)
اگر این حدیث صحیح باشد نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله زیر سؤال می رود؛ زیرا در آن آمده است که حاجب و دربان حضرت خائن بوده است. (2)
اشکال
این مطلب نهایت مبالغه و تلاش این ناصبی متعصب را که پدرش (ابوداود سجستانی صاحب سنن) هم او را قبول ندارد! (3)- برای تضعیف حدیث طیر می رساند وگرنه عدم عدالت دربان چه ربطی به زیر سؤال رفتن رسالت دارد ؟!
ص: 118
جایی که خداوند تعالی در قرآن همسر حضرت لوط علیه السلام یا همسر و فرزند حضرت نوح علیه السلام را کافر و بی ایمان معرفی می کند بدون آن که ضرری به نبوّت آنان برساند، چگونه فسق دربان و نوکر اشکال ایجاد می کند؟ (1)
چه بسا روایتی دارای اسناد متعدد و راویان فراوان آن را نقل کنند ولى ضعيف باشد مانند حدیث طیر... بلکه گاهی کثرت اسانید موجب تأكيد سستی حدیث می شود! (2)
گذشت که حدیث طیر گذشته از تواترش با اسناد معتبر نقل شده و چنین نیست که فقط با اسناد ضعیف روایت شده باشد، و در پاسخ این افراد مطلبی را که مناوی در رد بر ابن تیمیه - در مورد حدیثی دیگر گفته، باید گفت که:
اگر فرض کنیم این روایات همه اش ضعیف السند باشد، اسناد فراوان آن از راویان متعدد باعث تقویت آن می شود. منکر این مطلب یا از دانش حدیث بی اطلاع است یا معاندی است متعصب و گمان به ابن تیمیه آن است که از قسم دوم باشد ! (3)
ص: 119
ما به فضائل و سوابق امیرمؤمنان علیه السلام معترفیم، ولی نمی شود با حدیث طیر در خلافت ابوبکر طعنه زد.
اولاً:] خلافت ابوبکر اولین مطلبی است که مسلمانان بر آن اتفاق کرده اند و محکم ترین ستون دین پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بشمار می رود
ثانياً:] روایات صحیحی که دلالت بر افضلیت ابوبکر دارد به ضمیمه،اجماع بر حدیث طیر مقدّم است. (1)
اولاً اجماعی در کار نبوده مخالفت اهل بیت علیهم السلام و بسیاری از صحابه در منابع معتبر عامه آمده است. (2)
ثانياً: روایات یاد شده جعلی و غیر قابل اعتماد است.
راوی این حدیث خودش از جمله کسانی است که خلافت ابوبکر را پذیرفته (و به آن معتقد) است.
چنان که اهل کتاب، نصّ بر نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل کردند ولی پس از بعثت آن را تأویل و توجیه نمودند و از ایمان آوردن به حضرت امتناع ورزیدند.
محتمل است که ابوبکر در آن وقت در مدینه منوره حاضر نباشد [نبوده ظ]. (1)
پیش از این گذشت که پس از دعای پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوبکر، عمر و عثمان به ترتیب خواستند نزد آن حضرت بیایند ولی حضرت آن ها را برگرداند. (2)
أحبّ الخلق إلى الله چه لازم است که صاحب ریاست عام باشد ؟! چه بسا اولیای کبار و انبیای عالی مقدار که أحب الخلق إلى الله بوده اند [و] صاحب ریاست نبوده اند. (3)
آیا کسی که بهترین خلائق است سزاوار خلافت است یا... ؟! ﴿أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ﴾ [البقرة (2): 61] ؟!
ص: 121
لذا حذیفه می گفت: اگر والی از مردم بهتر باشد جامعه رو به ترقی است....(1)
پس اگر شرایط برای کسی که أحبّ الخلق إلى الله است مهیا نباشد که خلافت را به دست گیرد مانند دورانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه تشریف داشتند، دلیل نمی شود که از آن قانون کلی استفاده شود و با وجود بهترین خلائق دیگران زمام امور را به دست گیرند.
حدیث طیر مشهور است و فضیلتی عظیم و منقبتی سترگ برای امیرمؤمنان علیه السلام است. او در ادامه کلامش گفته:
ولی در این حدیث تصریح به خلافت وجود ندارد! (2)
نظیر همین اشکال را قاضی عبدالجبار معتزلی نیز ذکر کرده است. (3)
پاسخ او از آن چه در ردّ دهلوی گذشت ظاهر است.
افزون بر آن گفته می شود چگونه ممکن است که برترین خلق زیر دست دیگران باشد و فرمان آنان را اجرا کند ؟! عقل حکم می کند که برترین خلق پیشوا، هادی، رهبر و حاکم بر مردم باشد.
ص: 122
الف) بعضی در برابر حدیث طیر روایتی ساخته اند که پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا دنبال ابوبکر و عمر فرستاد و پس از آن برای آمدن امیرالمؤمنین دعا کرد که: ﴿اللهم شق إلينا رجلاً رابعاً محبّاً لك و لرسولك تحبّه - اللهم - أنت و رسولك فيشركنا في طعامنا﴾ و پس از آمدن امیرالمؤمنین علیه السلام، جابر و ابن مسعود هم وارد شده و همگی از آن غذا خوردند.
نادرست بودن این مطلب به قدری روشن است که داد ابن عساکر هم بلند شده که این حدیث غریب است و مشهور همان حدیث انس است. (1)
ب) و نیز در برابر حدیث طیر (2) و احادیث صحیح و مورد اتفاق فریقین - که دلالت دارد محبوب ترین مردم نزد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام است - روایتی ساختگی، آن هم از زبان دشمن کینه توز آن حضرت، عمرو بن عاص منتشر شد که: از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم: محبوب ترین مردم نزد تو کیست؟ فرمود: عایشه گفتم از مردان؟ فرمود: پدرش. گفتم: پس از او؟ فرمود: عمر. (3)
با توجه به رفتارهای ناپسند عایشه چگونه ممکن است او نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از
ص: 123
همه محبوب تر باشد؟ نگاهی گذرا به کتاب و سنت برای قضاوت منصفانه کافی است. مگر او و حفصه در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله جبهه گیری نکردند که سوره تحریم در مذمّت آن دو نازل شد و همسران حضرت نوح و لوط علیه السلام به عنوان سمبل کفر برای آن دو مثال زده شدند ؟! (1) تا جایی که عمر هم تصریح کرده که مراد از ﴿وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ ﴾ [التحريم (66): 4] عایشه و حفصه هستند. (2)
مگر پیامبر صلی الله علیه و آله از آن ها ناراحت نشد تا جایی که یک ماه از آنان کناره گرفت؟! (3)
ص: 124
بدرفتاری عایشه با پیامبر صلی الله علیه و آله در بسیاری از منابع عامه منعکس شده است. (1)
او ظروف غذایی را که همسران دیگر برای پیامبر صلی الله علیه و آله می فرستادند، در برابر آن حضرت می شکست و غذاها بر زمین می ریخت. (2)
پیامبر صلی الله علیه و آله همواره از حضرت خدیجه علیها السلام به نیکی یاد می فرمود و خاطره او را زنده نگاه می داشت. این مطلب بر عایشه خیلی سخت بود لذا می گفت: چقدر از آن پیرزن قریش یاد می کنی؟ مدت هاست که او مرده و خدا بهتر از او را به تو ارزانی نداده. (3) داشته حضرت می فرمود نه هرگز خدا نیکوتر از خدیجه به من عایشه به حسادت بی اندازه نسبت به حضرت خدیجه تصریح کرده است! (4)
عامه روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله آرزو می فرمود که عایشه بمیرد و با دست خویش او را دفن نماید! (5)
ص: 125
در روایات فضیلت 13 اوصافی برای امیر مؤمنان علیه السلام ذکر شده از جمله آن که: او خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست دارد و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز او را دوست دارند و این تعریضی است به آن دو نفر که قبلاً شکست خورده برگشتند. (1) و این یعنی نفی محبوبیت آن دو چه رسد به احبّیت !!
در روایات فضیلت 15 خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر را از تبلیغ سوره برائت عزل نمود و فرمود دستور آن است که یا خود آن را انجام دهم یا کسی که از من است. (2) پس ابوبکر نسبت به آن حضرت بیگانه است چه رسد به احبّیت !!
بنابر روایات اهل تسنن امیرالمؤمنین و عباس - عموی پیامبر صلی الله علیه و آله - شیخین را دروغگو، گنهکار، نیرنگ باز و خائن می دانستند. (3) آیا ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله به چنین کسانی محبت داشته باشد چه رسد به احبّیت!!!
رازی (متوفی 606) می گوید:
ص: 126
حدیث طير معارض است با روایاتی که در حق شیخین نقل شده. (1)
این مطلب به گونه های مختلف در کلمات دیگران نیز آمده است.
روایات فضائل شیخین ساختگی است، و مخالفان به نقل آن متفردند پس قابل احتجاج بر شیعه نیست.
ج) روایت ساختگی دیگر در برابر حدیث طیر
بعضی دیگر در برابر حدیث طیر روایتی دیگر ساخته اند که برای پیامبر صلی الله علیه و آله هدیه ای از شام شامل پسته بادام و کیک آوردند حضرت دست به دعا برداشت که بارالها! محبوب ترین فرد خاندان من نزد خویش - یا نزد من - را حاضر کن تا با من از این (هدیه) میل نماید، عباس از راه رسید...
عن دحية الكلبي، قال: قدمتُ من الشام فأهديتُ إلى النبي صلی الله علیه و آله فاكهة يابسة من فستق ولوز و كعك فوضعته بين يديه فقال: اللهم ائتني بأحبّ أهلي إليك - أو قال: إلي - يأكل معي من هذا ! فطلع العباس، فقال: ادن يا عم ! فإني سألت الله أن يأتيني بأحبّ أهلي إلي - أو إليه - يأكل معي من هذا فأتيت، فجلس فأكل. (2)
ولی ذهبی و صالحی شامی سند آن را سست و واهی دانسته اند و سیوطی گفته: راوی آن کلبی متروک است. (3)
ص: 127
از حدیث طیر دو نکته مهم استفاده می شود: نخست آن که محبوب ترین شخص نزد خدا - پس از پیامبر صلی الله علیه و آله - امیرالمؤمنین علیه السلام است.
دیگر آن که آن حضرت از همه برتر و والاتر و بالاتر است و هیچ کس به رتبه و مقام آن حضرت نمی رسد.
شواهد روایی هر دو مطلب بسیار فراوان است که به نقل برخی از آن ها می پردازیم.
[2/2] ابن حجر عسقلانی از احمد بن حنبل، ابوداود و نسائی به سند صحیح نقل کرده که ابوبکر اجازه گرفت که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برود، شنید صدای عایشه بلند شده (و سر پیامبر صلی الله علیه و آله فریاد می کشد): واللهِ لَقَدْ عَلِمتُ اَنَّ عليّاً اَحَبُّ إِليكَ مِنْ أَبِي [و منّي].
یعنی: به خدا می دانم که علی نزد تو از پدرم [و از من] محبوب تر است ! (1)
این حدیث را بزّار نیز نقل و هیثمی حکم به اعتبار سند آن کرده است. (2)
ص: 128
تذکر: هیثمی تذکر داده که ابوداود نیز این روایت را نقل کرده ولی محبوب تر بودن امیرالمؤمنین علیه السلام را نیاورده (و در حقیقت آن را تحریف کرده) است! (1)
[3/3] ترمذی به سند نیکو و حاکم به سند صحیح نقل کرده اند که جمیع بن عمیر تیمی گفت: با عمه ام نزد عایشه رفتم از او پرسیدند: أيّ الناس [كان] أحبّ إلى رسول الله ؟ ! قالت: فاطمة. فقيل: من الرجال ؟ قالت: زوجها. إن كان ما علمت صوّاماً قوّاماً. يعنی: محبوب ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟ پاسخ داد: فاطمه کسی از او پرسید: از مردان چه کسی محبوب تر بود؟ پاسخ داد شوهر فاطمه، از زمانی که من می دانم او همیشه روزه دار و نمازگزار بود. (2)
ص: 129
3. عجلی می گوید: جمیع بن عمير التيمي تابعيٌ ثقةٌ. (1)
4. أبو حاتم درباره او گفته: «من عتق الشيعة، و محلّه الصدق، صالح الحديث، كوفي من التابعين. (2)
5. خود ذهبی می گوید: من تصور می کنم که او راستگو باشد. (3)
و در جای دیگر از او با جلالت یاد کرده و گفته است: کوفيٌ جليلٌ. (4)
6. از همه مهم تر آن که ذهبی وقتی دربارۀ ابوبکر از همین جميع بن عمیر روایت نقل می کند لب فرو می بندد و اصلاً او را دروغگو نمی داند بلکه اشاره به کلام ترمذی می کند که گفته: هذا حديث حسن غریب... یک بام و دو هوا !! (5)
[4/4] ترمذی به سند نیکو و حاکم به سند صحیح- که ذهبی هم آن را تأیید نموده- روایت کرده که عبد الله بن بریده به نقل از پدرش گفت: كان أحبّ النساء إلى رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمة و من الرجال علي. يعنى: محبوب ترین زنان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام و محبوب ترین مردان علی علیه السلام بود. (6)
ص: 131
برخی از معاصرین اهل تسنن حکم به صحت و اعتبار این روایت نموده اند. (1)
برخی از مخالفان مانند ابراهيم بن سعيد جوهری (استاد ترمذی)، محب طبری و دکتر صاعدی گفته اند:
مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله محبوب ترین فرد از افراد خانواده اوست نه مطلقا. (2)
مشکل آنان روایات ساختگی است که ابوبکر و عایشه را محبوب ترین اشخاص نزد پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده است چنان که در کلام محبّ طبری در پاورقی قبل گذشت، و نیز ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974) گفته:
ظاهراً مراد محبوب ترین از بنی هاشم است تا با روایاتی که می گوید محبوب ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر بوده، منافات نداشته باشد. (3)
ص: 132
در حالی که دلائل قطعی قائم است بر آن که امیرالمؤمنین علیه السلام از خود پیغمبر صلی الله علیه و اله است به دلیل احادیث صحیح و معتبر فراوان که: ﴿اِنّ عليّاً مِنّي وَ أَنَا مِنْه﴾. (1) بلکه به منزله نفس نفیس پیامبر صلی الله علیه و آله است به دلیل آیه شریفه مباهله پس احدی با او برابر نیست و به رتبه او نمی رسد.
و هم چنین حضرت زهرا علیها السلام- بنابر روایات بخاری، مسلم و... و حتی به اعتراف عایشه (2) - برترین زنان بهشتی و سرور بانوان عالمیان از اولین و آخرین است، چگونه ممکن است کس دیگری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از او محبوب تر باشد؟!
محبوب تر بودن عایشه و ابوبکر، بر خلاف روایات معتبر عامه و حتى اعتراف خود عایشه است چنان که گذشت و برخلاف صریح کلام عمر است که گفته: يا فاطمة - والله - ما رأيت أحداً أحبّ إلى رسول الله صلی الله علیه و آله منك. (3)
*اشكال البانی در روایت اخیر (4)
البانى متعصّب متن روایت شماره 4 را منکَر و غیر قابل قبول دانسته است. (5)
او برخلاف حاكم، ذهبي، وادعى، عبد الفتاح سرور و... حتی سند را هم تضعیف کرده است. حسن بن علی السقاف - از سنیان معاصر - می نویسد:
از جمله دلایل ناصبی بودن البانی آن است که احادیث صحیحی که
ص: 133
در فضائل حضرت علی علیه السلام وارد شده (بی جهت) تضعیف کرده بلکه برخی از آن احادیث را باطل می داند. (1)
سپس شبهات او را درباره حدیث گذشته نقل و ردّ کرده است.
البانی گفته: این حدیث باطل است (گرچه) ترمذی گفته حدیث نیکوی غریبی است و حاکم و ذهبی نیز سند آن را صحیح دانسته اند، سپس می گوید:
1. ذهبى خود عبدالله بن عطا را در ضعفا ذکر کرده.
2. راوی از او جعفر بن زیاد است که در او اختلاف شده و ذهبی او را نیز در ضعفا ذکر کرده، به ویژه که حدیث در فضیلت علی علیه السلام است و جعفر هم شیعه است.
3. من حديث را باطل می دانم؛ زیرا مخالف مطلبی است که در محبوب ترین زن و مرد از پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت است (که مراد عایشه و پدرش می باشد). (2)
چنان که اخیراً گذشت (1) مطلب یاد شده - محبوب تر بودن عایشه و پدرش - برخلاف دلائل معتبر و قطعی است.
[5/5] ابن خزیمه در صحیح خود و احمد و نَسائی و... نقل کرده اند که امیر مؤمنان علیه السلام در ضمن حدیثی فرمود: ﴿کَانَتْ لِی مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْزِلَهٌ لَمْ تَکُنْ لِأَحَدٍ مِنَ اَلْخَلاَئِقِ﴾ يعنى: من نزد پیامبر صلی الله علیه و آله جایگاه و منزلتی داشتم که هیچ کس از آن موقعیت برخوردار نبود... (2)
[6/6] عروه از عایشه پرسید: مَنْ کَانَ أَحَبَّ اَلنَّاسِ إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و اله؟ محبوب ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟ پاسخ داد: علی بن ابی طالب. پرسید: پس چرا با او جنگیدی؟ عایشه گفت: چرا پدر تو با مادرت ازدواج کرد؟ عروه گفت: خدا چنین مقدّر کرده بود عایشه گفت: مبارزه من با علی بن ابی طالب نیز از مقدّرات الهی بود. (3)
گرچه ابن حجر این روایت را باطل دانسته ولی در ادامه گفته: در راویان آن کسی که مشکل داشته باشد وجود ندارد جز صابونی و راوی از او، سپس خودش وثاقت هر دو را نقل نموده است! (4)
ص: 135
[7/7] شریح بنهانی به نقل از پدرش می گوید: عایشه گفت: ما خلق الله خلقاً كان أحبّ إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم من عليٍ. (1)
یعنی: خدا کسی را نیافریده است که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از علی محبوب تر باشد.
[8/8] معاذه غفاریه می گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که خطاب به عایشه فرمود: «يا عائشة، إن هذا أحبّ الرجال إليّ و أكرمهم عليّ، فاعرفي له حقه، و أكرمي مثواه». (2) یعنی: این - اشاره به علی علیه السلام- محبوب ترین و گرامی ترین مردان نزد من است حق او را بشناس و رعایت نما و جایگاه او را گرامی بدار.
[9/9] ابوذر در مسجد النبی صلی الله علیه و اله نشسته بود، کسی نزد وی آمده از او
ص: 136
پرسید: چه کسی را بیش از همه دوست داری؟ می دانم کسی نزد تو از همه محبوب تر است که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله محبوب تر باشد. ابوذر پاسخ داد:
﴿إي و ربّ الكعبة، إن أحبّهم إليّ أحبّهم إلى رسول الله، هُوَ ذَاکَ اَلشَّیْخُ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی عَلِیٍّ [علیه السلام]، و هو يصلّي أمامه﴾. (1)
و في رواية: ﴿هَذَا اَلشَّیْخُ اَلْمَظْلُومُ اَلْمُضْطَهَدُ حَقُّهُ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾. (2)
آری به خدای کعبه سوگند محبوب ترین مردم نزد من کسی است که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله محبوب تر باشد او این شیخ است - و بنابر نقلی: این شیخ مظلوم است که حقش را گرفته اند - و اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام نمود که مقابل او به نماز مشغول بود.
[10/ 10] در ضمن گفتگوی عمر با امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که عمر به 10 آن حضرت گفت: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله به تو -که نزدیک ترین و مقرب ترین خلق نزد او هستی - دختر ندهد، پس می خواهد دخترش را به چه کسی بدهد ؟! (3)
[11/ 11] از جمله مطالبی که دلالت بر امتیاز ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران دارد، کلام همسر پیامبر صلی الله علیه و آله اُم سلمه است که می گوید: ان النبي صلى الله عليه و سلم کان
ص: 137
إذا غضب لم يجترء أحد منا يكلمه غير علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]. (1)
هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله عصبانی می شدند هیچ کدام از ما جرأت صحبت کردن با آن حضرت را نداشت جز علی بن ابی طالب علیه السلام.
[12/ 12] قال رسول الله صلی الله علیه و آله: عليٌّ أصلي، و جعفر فرعي. (2)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علی اصل و ریشه من و جعفر فرع و شاخه من است.
[13/ 13] و قال صلی الله علیه و آله: ﴿عَلِيٌّ مِنِّي مِثْلُ رَأْسِي مِنْ بَدَنِي أو جسدي﴾.
و في رواية: «بمنزلة رأسي»، و في رواية أخرى: «كرأسي». (3)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علی نسبت به من مانند سر من نسبت به بدنم می باشد.
ص: 138
مناوی می نویسد: این مبالغه برای بیان شدّت پیوند و جدایی ناپذیری بین پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام است. (1)
[14/ 14] و عنه علیه السلام: ﴿کُنتُ فی أیّامِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَجُزءٍ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَنظُرُ إلَیَّ النّاسُ کَما یُنظَرُ إلَی الکَواکِبِ فی اُفُقِ السَّماءِ...﴾ (2)
من در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله همانند پاره ای از وجود او بودم. نگاه مردم به من بسان نظر به ستاره ها در بلندای آسمان بود....
[15/ 15] و عنه علیه السلام: ﴿و أَنَا مِنْ رَسُولِ اللهَّ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ صلی الله علیه و اله، والذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ﴾.
من نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله مانند پرتوی از نور آن حضرت و قدرت بازوی ایشان بودم. (3)
[16/ 16]... قلت: یا رسول الله ! فأين على ؟ فالتفت إلى أصحابه فقال: «إن هذا يسألني عن النفس» (4) نقل شده کسی از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: جایگاه علی نزد شما چیست؟ حضرت (با تعجب) رو به اصحاب خویش کرد و فرمود: این از نفس من سؤال می کند (یعنی علی به منزله جان من و به منزله خود من است). (5)
[17/ 17] عنه صلی الله علیه و آله: ﴿إنكم أصحابي و علي بن أبي طالب أخي و منّي و أنا من علي، فهو باب علمي و وصيي. و هو و فاطمة والحسن والحسين هم خير الأرض
ص: 139
عنصرا و شرفا و کرما. (1) پیامبر صلی الله علیه و آله: فرمود: شما اصحاب من هستید و علی بن ابی طالب برادر من و از من است و من نیز از علی هستم. او دروازهٔ علم و دانش من و جانشين من است. علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام از جهت ذات، شرافت و بزرگواری - بهترین مردم روی زمین هستند.
[18/ 18] و في رواية: ﴿أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی﴾. (2)
و بنابر روایتی فرمود: شما اصحاب من هستید و علی بن ابی طالب از من است و من از او هستم پس هر کس او را با دیگران قیاس کند به من جفا کرده و هر کس به من جفا نماید مرا آزرده و نفرین پروردگار بر کسی که مرا بیازارد.
[19/ 19] ابن مسعود از آن حضرت پرسید: یا رسول الله، ما منزلة علي منك ؟ قال صلی الله علیه و اله: «منزلتي من الله عزّ وجلّ». (3)
[20/ 20] و با الفاظ مختلف از آن حضرت نقل شده است که فرمود: عليٌ منّي بمنزلتي من ربّي (4). أو: أنزله الله منّي بمنزلتي منه. (5)
ص: 140
خلاصه آن که جایگاه امیرالمؤمنین نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله، مانند جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به خداست.
بلکه در روایت اخیر افزوده شده که: «رضي الله عنه كما أنا عنه راض؛ فإنه لا يختار على قربي و محبتي شيئا» یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله، امیر مؤمنان علیه السلام را دعا یا ستایش نمود که: خدا از او راضی و خوشنود باشد همان گونه که من از او خوشنودم؛ زیرا او چیزی را بر دوستی و تقرّب به من ترجیح نمی دهد.
[21/ 21] عن أبي سعيد الخدري، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿يا على، إن لك في الجنة ما لو قسّم على أهل الأرض لوسعهم﴾. (1)
یعنی ای علی، تو را از نعمت های بهشتی بهره هایی است که اگر بر تمام اهل زمین تقسیم شود همه آنان را در بر می گیرد.
[22/ 22] عن سلمان: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: صاحب سرّي علي بن أبي طالب. (2) یعنی: صاحب سرّ نهان من علی است.
[23/ 23] قال رسول الله صلی الله علیه و اله: ﴿لَیْلَهَ عُرِجَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ حَمَلَنِی جَبْرَئِیلُ عَلَی جَنَاحِهِ اَلْأَیْمَنِ فَقِیلَ لِی: مَنِ اِسْتَخْلَفْتَهُ عَلَی أَهْلِ اَلْأَرْضِ فَقُلْتُ: «خَیْرَ أَهْلِهَا لَهَا أَهْلاً: عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخِی وَ حَبِیبِی وَ صِهْرِی... »﴾ (3)
یعنی: در شب معراج از من سؤال شد: چه کسی را جانشین خویش بر اهل زمین قراردادی؟ پاسخ دادم، برادرم دوست عزیزم دامادم.....
ص: 141
[24/ 24] ابن ابی الحدید قضیه مشهور مفصلی در این زمینه نقل کرده که در ضمن آن آمده است: حضرت فاطمه علیها السلام بیمار شد، پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان پرسیدند: دخترم چه میل داری؟ عرض کرد: انگور، با آن که می دانم فصل آن نیست. حضرت این چنین دعا فرمود: ﴿اللّهُمَّ ائتِنا بِه مَعَ اَفْضَلَ اُمَّتی عِنْدَکَ﴾ یعنی خدایا آن را به دست برترین امتم نزد خودت به ما برسان. پس از آن امیر مؤمنان با زنبیلی از انگور وارد شدند پیامبر صلی الله علیه و آله مکرّر تکبیر گفته و اظهار شادی نمود و حضرت فاطمه علیها السلام از آن انگور تناول فرمود و بهبودی یافت.
خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز گفت: گواهی می دهم که من این روایت را شنیده ام و از محفوظات من است. (1)
[25/ 25] عن ابن عبّاس قال: نظر عليٌّ بن أبي طالب علیه السلام في وجوه الناس فقال: إنّي لأخو رسول الله [و] وزيرُه. و قد علمتم أني أولكم إيماناً بالله و رسوله ثمّ دخلتُم بعدي في الاسلام رِسلاً. و إني لابن عمّ رسول الله صلی الله علیه و اله و أخوهُ ، و شَریکُهُ فی نَسَبِهِ ، وأبو وُلدِهِ ، وزَوجُ ابنَتِهِ سَیِّدَهِ وُلدِهِ وسَیِّدَهِ نِساءِ أهلِ الجَنَّهِ . ولَقَد عَرَفتُم أنّا ما خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَخرَجا قَطُّ إلّا رَجَعنا و أنَا أحَبُّکُم إليه، و أوثقكم في نفسه، و أشدُّكُم نِكايَةٌ للعَدوِّ، و أثراً في العَدُوِّ، و لقد رأيتُم بعثته إياي ببراءة، ولقد آخا بين المسلمين فما اختار لنفسه أحداً غيري، ولقد قال لي: ﴿أَنْتَ أَخِی وَ أَنَا أَخُوکَ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ﴾، ولقد أخرج الناس من المسجد و تركني، ولقد قال لي: ﴿أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی﴾. (2)
ص: 142
امیرمؤمنان علیه السلام نگاهی به مردم انداخت و فرمود: من برادر پیامبر صلی الله علیه و آله و وزیر او هستم. خوب می دانید که من اولین کسی هستم که به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آوردم و مردم پس از من مسلمان شدند. من پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، برادر او، شریک او در نسب پدر فرزندانش و شوهر دخترش هستم- که سرور فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و بانوی بانوان بهشت است-. می دانید که هنگام بازگشت از تمام (جنگ ها و) سفرهای پیامبر صلی الله علیه و آله من نزد او از همه محبوب تر و اطمینان آن حضرت به من از همه بیشتر بود در غلبه بر دشمن هنگام نبرد و از پای درآوردن آنان بیشترین تأثیر از آن من بود. شما دیدید که آن حضرت (ابوبکر را از) رساندن آیات سوره برائت (بازگرداند و آن) را به من واگذار فرمود. بین مسلمانان برادری قرار داد ولی جز من کسی را برای برادری خویش انتخاب ننمود و به من فرمود: «تو برادر من هستی و من برادر تو در دنیا و آخرت». همه مردم را از مسجد بیرون کرد (و در خانه هایشان را به مسجد بست) ولی (خانه) مرا به حال خود گذاشت و به من فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون به حضرت موسی [علیهما السلام] هستی جز آن که پس از من پیامبری نخواهد بود.
[26/ 26] روى ابن أبي الحديد في ضمن أخبار وقعة الجمل:... فلمّا دخل الحسن [بن علي بن أبي طالب علیهم السلام] و عمار الكوفة، اجتمع إليهما الناس، فقام الحسن [علیه السلام] فاستنفر الناس، فحمد الله و صلّى على رسوله [صلی الله علیه و اله]، ﴿ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا جِئْنَا نَدْعُوکُمْ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی کِتَابِهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ إِلَی أَفْقَهِ مَنْ تَفَقَّهَ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ أَعْدَلِ مَنْ تُعَدِّلُونَ وَ أَفْضَلِ مَنْ تُفَضِّلُونَ وَ أَوْفَی مَنْ تُبَایِعُونَ مَنْ لَمْ یَعِبْهُ اَلْقُرْآنُ وَ لَمْ تَجْهَلْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ تَقْعُدْ بِهِ السَّابِقَةُ إِلَی مَنْ قَرَّبَهُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَی رَسُولِهِ قَرَابَة الدیْنِ قَرَابَةَ الدِّینِ وَ قَرَابَةَ الرَّحِمِ إِلَی مَنْ سَبَقَ النَّاسَ إِلَی کُلِّ مَأْثُرَةٍ إِلَی مَنْ کَفَی اللَّهُ بِهِ رَسُولَهُ وَ النَّاسُ مُتَخَاذِلُونَ فَقَرُبَ مِنْهُ وَ هُمْ مُتَبَاعِدُونَ وَ صَلَّی مَعَهُ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ
ص: 143
وَ قَاتَلَ مَعَهُ وَ هُمْ مُنْهَزِمُونَ وَ بَارَزَ مَعَهُ وَ هُمْ مُحْجِمُونَ وَ صَدَّقَهُ وَ هُمْ مکَذِّبُونَ إِلَی مَنْ لَمْ تُرَدَّ لَهُ رِوَایَةٌ وَ لاَ تُکَافَأُ لَهُ سَابِقَةٌ وَ هُوَ یَسْأَلُکُمْ النَّصْرَ وَ یَدْعُوکُمْ إِلَی الْحَقِّ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْمَسِیرِ إِلَیْهِ لِتُوَازِرُوهُ وَ تَنْصُرُوهُ عَلَی قَوْمٍ نَکَثُوا بَیْعَتَهُ وَ قَتَلُوا أَهْلَ الصَّلاَحِ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ مَثَّلُوا بِعُمَّالِهِ وَ انْتَهَبُوا بَیْتَ مَالِهِ فَاشْخَصُوا إِلَیْهِ رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ، وَاحضَروا بِما یَحضَرُ بِهِ الصالِحونَ﴾. (1)
خلاصه مطلب آن که امام مجتبی علیه السلام در واقعه جمل مردم را به یاری امیر مؤمنان علیه السلام دعوت نموده و پس از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم ما شما را به خدا، قرآن سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و فقیه ترین، عادل ترین، برترین... و وفادارترین کسی که با او بیعت می کنید، دعوت می نماییم. کسی که قرآن بر او عیبی نگرفته و نزد سنت ناشناس نیست، در هیچ سابقه ای کوتاهی نداشته و خدا او را در دو جهت به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک قرار داده: نزدیکی در دین و نزدیکی در رحم کسی که در هر کار نیک گوی سبقت را از دیگران ربوده و جایی که مردم خود را از صحنه کنار می کشیدند خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله به او اکتفا نموده اند. او به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک شد زمانی که همه از او دوری می گزیدند با او نماز می گزارد هنگامی که دیگران شرک می ورزیدند، و در راه یاری می جنگید هنگامی که دیگران شکست خورده باز می گشتند و با او به نبرد با دشمن می پرداخت و آنان خودداری می کردند، او را تصدیق می کرد و دیگران تکذیبش می نمودند. کسی که هیچ گاه در پرچمداری با شکست روبرو نگردید... او از شما یاری می طلبد و شما را دعوت به حق می نماید، فرمان داده که به سوی او روید و یاریش نمایید علیه قومی که بیعت او را شکسته، صالحان از یارانش را کشته، کارگزارانش را مثله نموده و بیت المال را غارت کرده اند...
ص: 144
[27/ 27] قال مولانا الحسن علیه السلام لزياد بن أبي سفيان:... مالك افتخار ! تكفيك سمية و يكفينا رسول الله صلی الله علیه و اله.. و أبي علي بن أبي طالب سيّد المؤمنين. (1)
یعنی: امام مجتبی به زیاد فرمود: تو چیزی نداری که بدان افتخار نمایی، برای تو انتساب به مادرت سمیه کافی است ! و ما را پیامبر صلی الله علیه و آله و پدرم علی بن ابی طالب سرور آقای مؤمنان بس است.
* در روایت شماره 249 خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت زهرا علیها السلام فرمود: ﴿أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اخْتَارَ مِنْ أهل الأَرْضِ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوکِ وَالآخَرُ زَوْجُکِ﴾.
* و در حدیث شماره 250 فرمود: ﴿... أحبّ أَهْلي إِلَيَّ. يا خير أهلي﴾
* و در روایت شماره 444 فرمود: عَلَیْکُمْ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ مَوْلاَکُمْ فَأَحِبُّوهُ وَ کَبِیرُکُمْ فَاتَّبِعُوهُ وَ عَالِمُکُمْ فَأَکْرِمُوهُ وَ قَائِدُکُمْ إِلَی اَلْجَنَّهِ فَعَزِّرُوهُ وَ إِذَا دَعَاکُمْ فَأَجِیبُوهُ وَ إِذَا أَمَرَکُمْ فَأَطِیعُوهُ أَحِبُّوهُ لِحُبِّی وَ أَکْرِمُوهُ لِکَرَامَتِی مَا قُلْتُ لَکُمْ فِی عَلِیٍّ إِلاَّ مَا أَمَرَنِی بِهِ رَبِّی جَلَّتْ عَظَمَتُهُ﴾
* در روایت شماره 679 و... خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلاً کَنَفْسِی... مثل نفسي...و ... ﴾.
* و در روایت شماره 950 به نقل از انس بن مالك خواهد آمد: قلنا لسلمان: سل رسول الله صلى الله عليه و سلم: مَن نُسنِدُ إلَیهِ اُمورَنا ، و یَکونُ مَفزَعَنا ؟ و مَن أحَبُّ النّاسِ إلَیهِ قال:... ﴿يا سلمان، إن أخي، وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرَ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ﴾.
* و در پاورقی روایت شماره 1056 خواهد آمد: ﴿وَاللهِ لَلّهُ أشَدُّ حُبّاً لَهُ مِنّی
ص: 145
إنَّ اللهَ جَعَلَ ذُرِیَّهَ کُلِ نَبِیٍّ فی صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُریَّتِی فی صُلْبِ هذا﴾.
* و در روایت شماره 1040 خواهد آمد: ﴿إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ ... فينادي مناد: «لِیَقُمْ سَیِّدُ اَلْمُؤْمِنِینَ... »، فَیَقُومُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ﴾.
* و در روایت شماره 1041: ﴿... ثُمَّ لاَ أُدْعَی لِخَیْرٍ إِلاَّ دُعِیتَ لَهُ﴾.
* و در ضمن روایت شماره 1188 - 1189 خواهد آمد: لولا أن تقول فيك طوائف [طائفة] مِن اُمَّتی ما قالَتِ النَّصاری في عیسَی بنِ مَریَمَ علیها السلام ، لَقُلتُ فیکَ الیَومَ مقالاً لا تمرّ على ملاً [بِمَلاً] من المسلمين إلّا أخذوا من تراب رجليك و فضل طهورك يستشفون به [بهما].... و أنت في الآخرة أقرب الناس منّي... و أنت أول داخل الجنة من أُمّتي... الإيمان مُخالِطُ لحمك و دمك كما خالط لَحْمي و دمي.
و في لفظ: ﴿وَ أَنْتَ غَداً فِي الْآخِرَةِ أَقْرَبُ الْخَلْقِ مِنِّي...وَالْإِيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي... فَأَنْتَ أَعَزُّ الْخَلْقِ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیَّ وَ أَعَزُّهُمْ عِنْدِی﴾.
و در روایت شماره 1470 در ضمن مناشده امیر مؤمنان علیه السلام با اصحاب شورا خواهد آمد: قال علیه السلام: ﴿نَشَدتُکُم بِاللّهِ ، أفیکُم أحَدٌ أحَبُّ إلَی اللّهِ و إلی رَسولِهِ مِنّی؛ إذ دَفَعَ الرّایَهَ إلَیَّ یَومَ خَیبَرَ، فَقالَ: ﴿لَاُعطِیَنَّ الرّایَهَ إلی مَن یُحِبُّ اللّهَ و رَسولَهُ و یُحِبُّهُ اللّهُ و رَسولُهُ﴾، و یَومَ الطّائِرِ إذ یَقولُ: ﴿اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِکَ إلَیکَ یَأکُلُ مَعی﴾، فجئت فقال: ﴿اللّهُمَّ وإلی رَسولِکَ ، اللّهمّ وإلی رَسولِکَ﴾ غَیری ؟ قالوا : اللّهُمَّ لا.
سلمان می گوید: خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را به منزله سر از بدن و چشم از سر بدانید. بدن به غیر سر و سر به غیر چشم هدایت نمی شود (همان گونه که مغز فرمانده بدن و چشم ابزار نگرش اوست و موفقیت انسان در پیروی از فرمان عقل و مغز است، موفقیت جامعه نیز در گرو پیروی از اهل بیت علیهم السلام می باشد).
[29/ 29] قال ابن عباس: ليس من آية في القرآن ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ إِلَّا و عليٌّ رأسها [أولها/ سيدها/ كبيرها] و أميرها و شريفها، و لقد عاتب الله أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم في القرآن و ما ذكر عليّاً إلا بخير. (1)
ابن عباس می گفت تمام آیاتی که در آن آمده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ﴾ سرآمد، سرور، و امیر [و مهتر و بزرگ] آن مؤمنان علی علیه السلام است. خدا صحابه را در قرآن (بارها) سرزنش نموده ولی از علی علیه السلام جز به نیکی یاد نکرده است.
[30/ 30] روى الطبري في ضمن أخبار وقعة الجمل: قال الحارث بن حسان
ص: 147
الذهلي [و هو من الصحابة ] (1):... يا معشر بكر بن وائل، إنه لم يكن أحد له من رسول الله صلی الله علیه و آله مثل منزلة صاحبكم فانصروه. (2)
حارث بن حسان صحابی در نبرد جمل به قبیله خود می گفت: علی علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله جایگاهی داشت که برای هیچ کس نبود، پس او را یاری نمایید.
[31/ 31] و قال زحر بن قيس الجعفي [و هو من الصحابة] (3) يوم الجمل أيضاً:
أضربكم حتى تقرّوا لعليّ *** خیر قريش كلها بعد النبيّ
من زانه الله و سمّاه: الوصيّ *** إن الوليّ حافظ ظهر الوليّ (4)
در ضمن رجز زحر بن قیس صحابی در نبرد جمل آمده: پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بهترین قریش علی علیه السلام است که خداوند او را به لقب وصی مزیّن فرموده.
[32/ 32] قال ابن عبد البر: ومن أبيات لخزيمة بن ثابت بصفّين:
كلّ خير يزيّنهم فهو فيه *** وله دونهم خصال تزيّنه (5)
خزيمة بن ثابت در نبرد صفین هنگام رجزخوانی می گفت هر خصلت نیکی که زینت آن هاست در علی وجود دارد و در او خصلت هایی است ویژه که به او اختصاص دارد و دیگران را بهره ای از آن نیست.
[33/ 33] قال عمر بن الخطاب: قد أعطي - يعني أمير المؤمنين علیه السلام- ما لم
ص: 148
يعطه أحد من آل الرسول صلی الله علیه و اله (1)
عمر در ضمن کلامی می گوید: به علی مقامی داده شده که به هیچ کس از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله داده نشده است.
[34/ 34] عامه نقل کرده اند که پسر عمر می گفت: ما هنگام شمارش صحابه (به ترتیب) می گفتیم: ابوبکر، عمر، عثمان.
کسی از او پرسید: پس علی (چه شد)؟ او پاسخ داد: ويحك ! علي من أهل البيت، لا يقاس بهم، عليٌّ مع رسول الله في درجته.
یعنی: وای بر تو! علی از اهل بیت علیهم السلام است. کسی با آنان قیاس نمی شود. علی با پیامبر صلی الله علیه و آله و در درجه و منزلت اوست. (2)
[35/ 35] كتب سعد بن أبي وقاص إلى معاوية:... إن عليّاً قد كان فيه ما فينا، ولم يكن فينا ما فيه. (3)
و في رواية: إن عليّاً كان من السابقة، ولم يكن فينا ما فيه، فشاركنا في محاسننا، ولم نشاركه في محاسنه، و كان أحقُّنا كلنا بالخلافة... و قد علمنا أنه أحق بها منّا.... . (4)
سعد بن ابی وقاص در ضمن پاسخ نامه معاویه نوشت: تمام آن چه ما داریم (از فضیلت و سابقه) در علی موجود است ولی آن چه او دارد در ما نیست !
و بنابر نقلی نوشت: علی از سابقین است، آن چه او داراست در ما نیست،
ص: 149
پس او محاسن ما را دارد ولی ما در محاسن او شریک نیستیم. او از همه ما به خلافت سزاوارتر است (و همهٔ) ما این مطلب را می دانیم (و بدان معترفیم).
[36/ 36] پسر احمد بن حنبل می گوید از پدرم درباره برتری صحابه پرسیدم او از ابوبکر و عمر و عثمان به ترتیب یاد کرد و سپس ساکت شد. گفتم: پدر، پس علی بن ابی طالب (چه جایگاهی دارد)؟ پاسخ داد: هو من أهل البيت لا يقاس به هؤلاء. (1) او از اهل بیت علیهم السلام است و این ها با او قیاس نمی شوند.
[37/ 37] در ضمن گفتگوی حسن بصری با حجّاج آمده است که حسن گفت: علی پسر عمو و داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و محبوب ترین مردم [و نزدیک ترین آن ها] نزد آن حضرت است. او را سابقه هایی الهی، مبارک (و درخشان) است که نه تو و نه هیچ کس دیگری نمی تواند آن را انکار نماید. (2)
ص: 150
[38/ 38] ابوبکر بن عیاش- که از متعصبین علمای اهل تسنن است - می گوید: خیر الناس من لا يختلف فيه علي بن أبي طالب، یعنی بهترین مردم کسی است که (در فضیلت و برتری) او اختلافی نباشد و او علی بن ابی طالب است. (1)
* و در روایت 331 در اشعار برخی از صحابه آمده است:
من فيه ما فيهم لا يمترون به *** و ليس في القوم ما فيه من الحسن
این بیت در برخی از منابع - به نقل از عباس بن عبدالمطلب - چنین آمده:
مَنْ فِيهِ مَا فِي جَمِيعِ النَّاسِ كُلِّهِم *** وَ لَيْسَ فِي النَّاسِ مَا فِيهِ مِنَ الْحَسَن (2)
* و در روایت 516 از حاکم نیشابوری و دیگران خواهد آمد که خزیمة بن ثابت در ضمن اشعاری در مدح امیر مؤمنان علیه السلام چنین سروده است:
و فيه الذي فيهم من الخير كلّه *** و ما فيهم كلّ الذي فيه من حسن
* روایات فضیلت 6: «حدیث منزلت» با توجه به آن چه در دلالت آن خواهد آمد و با توجه موارد مختلف صدورش (3)،
ص: 151
* تعابیر مختلفی که در فضیلت شماره 8: «تنها پاسخ مثبت در آغاز رسالت» خواهد آمد، مانند: «وَليّي في الدنيا والآخرة، أخي، و صاحبي، و وارثي، و وزيري، و خليفتي، و وصيي، و وليّكم من بعدي... يكون معي في الجنة»،
* روايات فضیلت 9: «علی علیه السلام تنها برادر پیامبر صلی الله علیه و آله»،
* روایات صحیح و معتبر فراوان که: «انّ عليّاً مِنِّي وَ انَا مِنْه» که در فضیلت های شماره 4، 5 و 15 خواهد آمد، همه دلالت 15 خواهد،آمد همه دلالت بر منزلت خاص امیرالمؤمنین علیه السلام نزد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله دارد.
* در همین راستا نسائی (متوفی 303) ابوابی را منعقد نموده با عناوین:
«ذكر منزلة علي بن أبي طالب [علیه السلام] من النبي صلی الله علیه و اله».
«ذكر منزلة علي بن أبي طالب [علیه السلام] و قربه من النبي صلى الله عليه و سلم، و لزوقه به و حبّ رسول الله صلی الله علیه و اله له.
«ذكر منزلة علي [علیه السلام] من رسول الله عند دخوله و مسألته و سكوته». (1)
و محبّ طبری (متوفی 694) در شرح حال امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بخشی را با این عنوان مطرح کرده که: «ذکر اختصاصه بأحبّية الله تعالى له». (2)
و در جای دیگر با عنوان: «ذكر أنه أحبّ الخلق إلى الله بعد رسول الله صلی الله علیه و اله» (3)
و اگر کسی با دیده انصاف به روایات فضیلت های امیرالمؤمنین علیه السلام بنگرد، می یابد که همه حاکی از جایگاه ویژه آن حضرت نزد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است.
ص: 152
[39/ 39] آیه مباهله به روشنی دلالت دارد که هیچ کس در فضیلت با امیرمؤمنان علیه السلام برابر نیست که او همتای پیامبر صلی الله علیه و آله است جز در نبوت! (1)
[40/ 40] قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة: و أبوهما خير [أفضل] منهما. (2) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: امام حسن و امام حسین علیهما السلام سرور
ص: 153
ص: 154
و آقای بهشتیان هستند و پدر بزرگوارشان از آن دو بهتر و برتر است.
این روایت از جماعتی از صحابه نقل شده است. (1)
ص: 155
و از برخی روایات معلوم می شود که راویان احساس خطر کرده و در نقل این جمله آزاد نبوده اند. (1)
[41/ 41] و في ضمن رواية رواها الطبراني عن حذيفة رضی الله عنه، قال: رأينا في وجه رسول الله صلی الله علیه و اله السرور يوماً من الأيام، فقلنا: يا رسول الله لقد رأينا في وجهك تباشير السرور، قال: «و كيف لا أسرّ وقد أتاني جبريل علیه السلام فبشّرني أن حسنا و حسينا سيدا شباب أهل الجنة، و أبوهما أفضل منهما». (2) حذیفه می گوید: روزی دیدیم از چهره مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله شادی و سرور می بارید! جهت آن را پرسیدیم فرمود: «چگونه شاد نباشم در حالی که جبرئیل علیه السلام مرا بشارت داده که حسن و حسین علیهما السلام سرور جوانان بهشت هستند و پدر بزرگوارشان از آن دو برتر است».
[42/ 42] و في ضمن رواية ثالثة - رواها الطبراني وابن عساكر، عن علي بن علي المكّي الهلالي، عن أبيه، قال: دخلت على رسول الله صلی الله علیه و اله فِي شَكَاتِهِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا، فَإِذَا فَاطِمَةُ [علیها السلام] عِنْدَ رَأْسِهِ، قَالَ: فَبَكَتْ حَتَّى ارْتَفَعَ صَوْتُهَا، فَرَفَعَ رَسُولُ الله صلى الله عليه و آله وسلم طَرْفَهُ إِلَيْهَا، فَقَالَ: ﴿حَبِيبَتِي فَاطِمَةُ مَا الَّذِي يُبْكِيكِ؟﴾ فَقَالَتْ : أَخْشَى الضَّيْعَةَ مِنْ بَعْدِكَ، فَقَالَ: ﴿يَا حَبِيبَتِي، أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اطَّلَعَ إِلَى الأَرْضِ اطَّلاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكِ فَبُعِثَ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطَّلاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَكِ وَأَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُنْكِحَكِ إِيَّاهُ﴾.
ص: 156
﴿یا فاطِمَهُ، ونَحنُ أهلُ بَیتٍ قَد أعطانَا اللّهُ سَبعَ خِصالٍ لَم یُعطَ أحَدٌ قَبلَنا ولا یُعطی أحَدٌ بَعدَنا: أنَا خاتِمُ النَّبِیّینَ وأکرَمُ النَّبِیّینَ عَلَی اللّهِ وأحَبُّ المَخلوقینَ إلَی اللّهِ عز و جل، و أنَا أبُوکِ و وَصِیّی خَیرُ الأَوصِیاءِ و أحَبُّهُم إلَی اللّهِ و هُوَ بَعلُکِ، و شَهیدُنا خَیرُ الشُّهَداءِ و أحَبُّهُم إلَی اللّهِ، و هُوَ عَمُّکِ حَمزَهُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ عَمُّ أبیکِ وعَمُّ بَعلِکِ، ومِنّا مَن لَهُ جَناحانِ أخضَرانِ یَطیرُ فِی الجَنَّهِ مَعَ المَلائِکَهِ حَیثُ یَشاءُ و هُوَ ابنُ عَمِّ أبیکِ و أخو بَعلِکِ، و مِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّهِ و هُمَا ابناکِ الحَسَنُ والحُسَینُ و هُما سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ، و أبوهُما والَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ خَیرٌ مِنهُما﴾
﴿یا فاطِمَهُ، وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ إنَّ مِنهُما مَهدِیَّ هذِهِ الاُمَّهِ، إذا صارَتِ الدُّنیا هَرجاً و مَرجاً، و تَظاهَرَتِ الفِتَنُ و تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، و أَغارَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ، کَبیرٌ یَرحَمُ صَغیراً ولا صَغیرٌ یُوَقِّرُ کَبیراً، فَیَبعَثُ اللّهُ عز و جل عِندَ ذلِکَ مِنهُما مَن یَفتَتِحُ حُصونَ الضَّلالَهِ، و قُلوباً غُلفاً یَقومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ کَما قُمتُ بِهِ فی أوَّلِ الزَّمانِ، و یَملَأُ الدُّنیا عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً﴾.
﴿یا فاطِمَهُ، لا تَحزَنی و لا تَبکی، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل أرحَمُ بِکِ و أَرأَفُ عَلَیکِ مِنّی، و ذلِکَ لِمَکانِکِ مِنّی و مَوضِعِکِ مِن قَلبی، و زَوَّجَکِ اللّهُ زَوجَکِ و هُوَ أشرَفُ أهلِ بَیتِکِ حَسَباً، و أَکرَمُهُم مَنصَباً، و أَرحَمُهُم بِالرَّعِیَّهِ، و أَعدَلُهُم بِالسَّوِیَّهِ، و أَبصَرُهُم بِالقَضِیَّهِ...﴾ (1)
ص: 157
و في رواية ابن الصباغ المالكي: «وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ اَلَّذِی یُصَلِّی خلفه عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ»، ثمّ ضرب على منكب الحسين علیه السلام، و قال: «مِنْ هَذَا مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ». (1)
پیامبر صلی الله علیه و آله در ضمن روایتی به دختر بزرگوارش فرمود: «عزیزم، مگر نمی دانی خداى عزّوجلّ التفاتی به زمین نمود و از بین مردمان پدرت را برای رسالت برگزید و پس از آن التفات دیگر فرمود و شوهرت را برگزید و من به وحی الهی تو را به ازدواج او درآوردم».
ای فاطمه خداوند به ما خاندان ویژگی هایی عنایت فرموده که به هیچ از گذشتگان و آیندگان نداده است من خاتم پیامبران، عزیزترین آن ها نزد خدا و محبوب ترین خلق نزد خدا هستم که پدر تو می باشم».
«وصی (و جانشین) من بهترین اوصیا و محبوب ترین آن ها نزد خداست که شوهر تو می باشد. شهید ما بهترین شهدا و محبوب ترین آن ها نزد خداست که عمویت حضرت حمزه علیه السلام و عموی پدر و شوهر توست». و از ما خاندان کسی است که با دو بال سبز در بهشت با فرشتگان هر جا که بخواهد پرواز می کند و او پسر عموی پدرت و برادر شوهرت (حضرت جعفر علیه السلام) است. و از ما خاندان دو سبط این امت: فرزندان تو حسن و حسین، سرور جوانان بهشت هستند. سوگند به خدایی که مرا به حق به پیامبری مبعوث فرمود پدرشان از آن دو برتر است... ».
ص: 158
«ای فاطمه... خداوند همسرت را به همسری تو درآورد که در اصل و تبار شریف ترین فرد، خاندانت گرامی ترین آن ها از جهت جایگاه مهربان ترین آنان به مردم (و زیردستان)، عادل ترین آن ها در تقسيم بالسوية (بيت المال) و بیناترین و برترین آنان در قضاوت است».
و بنابر روایتی در آخر فرمود: «از ماست مهدی این امت که حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام در نماز به او اقتدا می نماید»، سپس دست بر شانه امام حسین علیه السلام زد و فرمود: «مهدی این امت از نسل این خواهد بود».
بنابر اتفاق و اجماع فریقین، بهشتیان همه جوان هستند.
﴿أهلُ الجنّهِ جُرْدٌ مُرْدٌ کُحْلٌ، لا یَفنی شَبابُهُم، ولا تَبلی ثِیابُهُم﴾. (1)
﴿ مَن یَدخُل الجَنَّهَ یُنعَم لا یَبأَسُ، لا تَبلی ثِیابُهُ، وَلا یَفنی شَبابُهُ﴾. (2)
پس امام حسن و امام حسین علیهما السلام سرور همه بهشتیان هستند و پدر بزرگوارشان از آن دو و همه بهشتیان برتر است.
گرچه آقایی و سروری آن دو بر كهول أهل الجنة و شبابها يعنى پير و جوان اهل بهشت در روایات دیگر عامه نیز آمده است. (3)
ص: 159
* تعبير: «وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا» در روایات دیگر نیز آمده است. (1)
[43/ 43] قال مولانا الحسين ابن علي علیه السلام - لعبد الله بن عمرو بن العاص -:... «أتعلم انى أحبّ أهل الأرض إلى أهل السماء»؟! قال: إي و ربّ الكعبة، إنك لأحبّ أهل الأرض إلى أهل السماء ! قال: «فما حملك على أن قاتلتني و أبي يوم صفين ؟! والله لأبي خير منّي....» (2) امام حسین علیه السلام به عبدالله پسر عمرو بن عاص فرمود: «می دانی (و اعتراف داری) که من بهترین زمینیان نزد آسمانیان هستم»؟! پاسخ داد: آری به خدای کعبه سوگند... حضرت فرمود: «پس چرا با من و پدرم در نبرد صفین جنگیدی ؟ به خدا سوگند پدرم از من بهتر است»!
[44/ 44] قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: نحن بنو عبد المطلب سادة أهل الجنة: أنا و عليٌّ و جعفر و حمزة والحسن والحسين والمهدي. (3)
ص: 160
یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب سرور بهشتیان هستیم: من، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین و مهدی [درود خدا بر آنان باد].
از این حدیث نیز برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران معلوم می شود.
[45/ 45] با تعابیر مختلف از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: علی برترین فرد بشر است، هر کس این مطلب را انکار - یا در آن تردید - نماید کافر است.
﴿عَلِیٌّ خَیْرُ اَلْبَشَرِ مَنْ [فمن] أبى فقد كفر. أو: فَمَنِ امتَری فَقَد کَفَرَ﴾. (1)
أو: ﴿مَنْ شَکَّ فِیهِ فَقَدْ کَفَرَ ﴾ (2) أو: مَنْ لَمْ یَقُلْ عَلِیٌّ خَیْرُ اَلنَّاسِ فَقَدْ کَفَرَ﴾. (3)
[46/ 46] با الفاظ مختلف از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
ص: 161
... و خير من أترك [تركت/ أخلف] بعدي علي بن أبي طالب. (1) یعنی: بهترین کسی که من پس از خویش بین شما بجای می گذارم علی است
در روایات متعدد از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که از امیرالمؤمنین علیه السلام به: آقا و سرور مسلمانان، امام پرهیزگاران، و پیشوای روسفیدان یاد فرمود.
[47/ 47] قال علیه السلام: أوحي إليّ في عليّ ثلاث: ﴿أَنَّهُ سَیِّدُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ﴾. (2) و في لفظ: «سيد المؤمنين». (3)
[48/ 48] و عنه علیه السلام: قال لي رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿مَرْحَباً بِسَیِّدِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامِ اَلْمُتَّقِینَ﴾. (4)
[ 49/ 49] و قال صلی الله علیه و آله: ﴿یَا عَلِیُّ إِنَّکَ سَیِّدُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ
ص: 162
اَلْمُحَجَّلِینَ وَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾ (1)
در روایات فراوان از آن حضرت به «یعسوب الدین» و «یعسوب المؤمنين» ياد شده است. (2) قال القاضي الرامهرمزي (المتوفى360): و في الحديث: «عليٌّ يعسوب المؤمنين - أي سيدهم - والمال يعسوب المنافقين». (3)
ابن ابى الحدید می گوید: شیعه بر این باور است که در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله بسیاری از مهاجرین و انصار علی علیه السلام را با لقب «امیر المؤمنین» خطاب می کردند ولی در آثار اهل حدیث (اهل تسنن) چنین چیزی ثابت نیست. (4) البته آن ها عبارت دیگری نقل کرده اند که همین معنا را می رساند و از آن همین مطلب استفاده می شود گرچه به لفظ دیگری است و آن دو حدیث ذیل می باشد:
[50/ 50] ﴿اَنْتَ یعْسُوبُ الدّینِ وَ الْمالُ یعْسُوبُ الظَّلَمَهِ﴾.
[51/ 51] ﴿وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی هَذَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ﴾.
ص: 163
واليعسوب: ذَکَرُ النَّحلِ و امیرُها﴾. (1)
او در جای دیگر می نویسد هر دو حدیث یک مطلب را می رساند گویا پیامبر صلی الله علیه و آله علی را رئیس و سرور مؤمنان قرار داده یا آن که او را در جایگاهی قرار داده که دین تابع اوست و از او پیروی می نماید همان گونه که زنبورهای عسل از یعسوب و بزرگشان پیروی می کنند و این مانند روایت دیگری است که فرمود: «و أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَ دَارَ» خدایا حق را دائر مدار علی قرار بده هرگونه که او حرکت نماید. (2)
[2/ 52] و كان يقول: ﴿أنَا یَعسوبُ المُؤمِنینَ وَالمالُ یَعسوبُ الظَّلَمَهِ﴾ (3)
و في رواية أخرى: ﴿أنَا یَعسوبُ المُؤمِنینَ وَالمالُ یَعسوبُ الفُجّارِ﴾. (4)
و في رواية ثالثة: ﴿أَنا یَعْسُوبُ المؤمنین، و المالُ یَعْسُوبُ الکفار﴾. (5)
ص: 164
و في رواية رابعة: عن أبي مسعر قال: دخلت على علي علیه السلام و بين يديه ذهب، فقال: ﴿أنَا یَعسوبُ المُؤمِنینَ ، وهذا یَعسوبُ المُنافِقینَ﴾. (1)
[53/ 53] و روي عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنه قال: ﴿یَا أَنَسُ... أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکَ مِنْ هَذَا الْبَابِ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، و سَیِّدُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ خَاتَمُ الْوَصِیِّینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ﴾. قَالَ أَنَسٌ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلاً مِنَ اَلْأَنْصَارِ وَ کَتَبْتُ [ وكتمت ظ] دَعْوَتِی فَجَاءَ عَلِیٌّ فَقَالَ: «مَنْ جَاءَ یَا أَنَسُ» ؟ فَقُلْتُ: عَلِیٌّ فَقَامَ إِلَیْهِ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ ثُمَّ جَعَلَ یَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ فَقَالَ عَلِیٌّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ آلِکَ لَقَدْ رَأَیْتُ مِنْکَ الْیَوْمَ تَصْنَعُ بِی شَیْئاً مَا صَنَعْتَهُ بِی قَبْلُ! قَالَ: ﴿وَ مَا یَمْنَعُنِی وَ أَنْتَ تُؤَدِّی عَنِّی وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِی وَ تُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ بَعْدِی﴾ ! (2)
[54/ 54] قال المهدي العباسي: حدثني أبي، عن جدي، عن أبيه، عن ابن عباس، قال: كنت عند النبي صلی الله علیه و اله و عِندَهُ أصحابُهُ حافّینَ بِهِ ، إذ دَخَلَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ [علیه السلام] فقال له النبي صلى الله عليه وسلم: «یا علي إنَّكَ عبقريّهم». [ ثمّ] قالَ المَهدِیُّ : أی سَیِّدُهُم. (3)
نزد خلیفه، مهدی عباسی از امیرمؤمنان علیه السلام یاد شد، او گفت: پدرم از جدم از پدرش نقل کرد که ابن عباس گفت: من نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم و اصحاب آن حضرت گردش حلقه زده بودند که به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: «ای علی تو عبقری - یعنی آقا و سرور - دیگر صحابه هستی.»
ص: 165
[55/ 55] عن أنس، قال: كنت عند النبي صلی الله علیه و اله، فرأى عليّاً [علیه السلام] مقبلا فقال: ﴿أنّا و هذا حُجَّةٌ عَلى أُمَّتِي يَومَ القِيامَة﴾. (1)
انس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت من و علی حجت بر امت هستیم.
[56/ 56] و في رواية: ﴿أَنَا وَ عَلِیٌّ حُجَّهُ اَللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ﴾. (2)
[57/ 57] و في رواية: ﴿أُخْرى عَلی خَلْقِهِ﴾. (3)
[58/ 58] و قال صلی الله علیه و آله لعلي علیه السلام: ﴿أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ﴾.
راغب اصفهانی (متوفی 502) در اول کتاب مفردات در ماده «أبا» می نویسد: «أب» به مع معنای پدر است و هر کس که سبب و باعث ایجاد چیزی شود یا موجب اصلاح یا ظهور آن گردد نیز «أب» نامیده می شود. از این روی پیامبر صلی الله علیه و آله پدر مؤمنان نامیده می شود... در روایت آمده که آن حضرت به علی علیه السلام فرمود: «من و تو پدر این امت هستیم». (4)
ص: 166
شایان ذکر است که ابن سیده (متوفی 458) از علی بن حمزه نقل کرده که معنای حدیث آن است که من و تو عهده دار و متکفل امر این امت هستیم (1) (که اشاره به ولی امر بودن و رهبری آن دو بزرگوار دارد).
همین مطلب در روایتی که حافظ علاء الدین مغلطای حنفی (متوفی 762) نقل کرده به این تعبیر آمده است:
[59/ 59] يا علي، أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا الْمُؤْمِنِینَ. (2)
[60/ 60] وروى ابن عساكر و غيره عن عمار بن ياسر و أبي أيوب، قالا: قال رسول الله صلی الله علیه و اله: ﴿حَقُّ عَلِیٍّ عَلَی المُسلِمینَ حَقُّ الوالِدِ عَلی وَلَدِهِ [الولد]﴾. (3)
يعني حق علی بر مسلمانان حق پدر بر فرزند است.
[61/ 61] در ضمن روایتی از مسیب بن عبدالرحمن- که اشکالی در سند آن نیست ولی متن آن را منکر دانسته اند ! - آمده است:
ص: 167
یا عَلِیُّ، إنَّکَ سَیِّدُ العَرَبِ، وأنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ.
ای علی، تو سرور و سالار عرب هستی و من سرور و سالار بنی آدم. (1)
این مطلب در روایت حاکم نیشابوری با تقدیم و تأخیر چنین آمده است أنا سيّد وُلد آدم، و عليٌّ سيّد العرب. (2)
ص: 168
[62/ 62] و روى الطبراني، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ﴿یَا أَنَسُ اِنْطَلِقْ فَادْعُ لِی سَیِّدَ اَلْعَرَبِ﴾ يعنى عليّاً [علیه السلام]، فقالت عائشة: ألست سيّد العرب؟ قال: ﴿أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ، و عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ﴾. (1)
[63/ 63] قال سَلَمَةَ بن كَهَيْلَ مرَّ عليٌّ بن أبي طالب [علیه السلام] على رسول الله صلی الله علیه و اله و عنده عائشة فقال: ﴿یَا عَائِشَهُ إِذَا سَرَّکِ أَنْ تَنْظُرِی إِلَی سَیِّدِ اَلْعَرَبِ فَانْظُرِی إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ!﴾ فقالت: ألست سيّد العرب ؟ فقال: ﴿أَنَا إِمَامُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ سَیِّدُ اَلْمُتَّقِینَ فَإِذَا سَرَّکِ أَنْ تَنْظُرِی إِلَی سَیِّدِ اَلْعَرَبِ فَانْظُرِی إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ (2)
از احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام بر اصحاب شورا نیز معلوم می شود که این امر از مناقب خاص و ویژه آن حضرت بشمار می آید زیرا به آنان فرمود: فأَنْشُدُكُمْ بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صل الله علیه و اله : «أنت سيد العرب» غيري ؟ قالوا: اللهم لا. (3) یعنی: آیا بین شما جز من کسی هست که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش فرموده باشد: «تو سرور و سالار عرب هستی»؟ اصحاب شورا پاسخ دادند: نه.
لذا محبّ طبری عنوان باب را چنین قرار داده: ذکر اختصاصه بسيادة العرب. (4)
زرکشی شافعی (متوفی 794) نیز آن را از احادیث مشهوره دانسته است. (5)
[64/ 64] در نامه 9 نهج البلاغة آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ﴿فَيَا
ص: 169
عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَلَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لا أَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُه﴾. (1)
شگفتا از روزگار که من با کسانی برابر شمرده شوم که مانند من (برای دین) کوششی نکرده و سابقه ای چون من ندارند سابقه ای که هیچ کس مانند آن را نداشته مگر آن که کسی ادعایی نماید که من سراغ ندارم و خدا هم سراغ ندارد.
و قسمت: «كَسَابِقَتِي الَّتِي لا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا» صریح در برتری بر همه است. (2)
[65/ 65] عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: كنا جلوسا عند رسول الله صلی الله علیه و اله إذ أقبل علي بن أبي طالب [علیه السلام]، فلمّا نظر إليه النبي صلى الله عليه و سلم قال: «قد أتاكم أخي». ثم التفت إلى الكعبة فقال: ﴿وَ رَبِّ هَذِهِ الْبَنِيَّةِ إِنَّ هَذَا وَ شِيعَتَهُ [هم] الْفَائِزُونَ الْقِيَامَةِ﴾.
ثم أقبل علينا بوجهه فقال: «أَما وَاللَّهِ إنّهُ أَوَّلُكُمْ إيماناً باللَّهِ، وَ اقْوَمُكُمْ بأمر اللَّهِ وَ أَوفاكُم بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْضاكُمْ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُكُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَأَعْدَلُكُمْ فِي الرَّعيَّةِ وَأَعْظَمُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً﴾. قال جابر: فأنزل الله: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
ص: 170
أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة﴾ [البيئة (98): ]، فكان عليٌّ إذا أقبل قال أصحاب محمد صلی الله علیه و اله: قد صلى الله عليه و سلم: أتاكم خير البرية بعد رسول الله صلی الله علیه و آله. (1)
جابر می گوید: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم که امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی ما آمد، حضرت نگاهی به او انداخت و فرمود: برادرم آمد. سپس با اشاره به کعبه فرمود: به پروردگار این بنا سوگند علی و شیعیانش رستگاران در قیامت هستند. سپس رو به ما کرده و فرمود به خدا سوگند، او اولین شماست در ایمان به خداوند، پایدارترین شماست در اجرای فرمان خداوند، وفادارترین شماست به عهد و پیمان خداوند برترین شماست در قضاوت به حکم خداوند و رعایت برابری در تقسیم بیت المال عادل ترین شماست در رعایت حال مردم و امتیاز او نزد خدا از همه شما بالاتر است.
جابر می گوید: پس از آن، این آیه کریمه نازل شد که: (کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادند آن ها بهترین مخلوقات هستند) [البينة (98): 7] و از آن زمان به بعد هرگاه علی علیه السلام جایی وارد می شد صحابه می گفتند: بهترین مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله آمد.
تعبير به: «وأعظمكم عند الله مزية» در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و «خير البرية بعد رسول الله صلی الله علیه و آله» در کلام صحابه شاهد بر مدعاست.
قریب به همین مضمون از صحابه دیگر نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است.
[66/ 66] عن معاذ بن جبل، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ﴿يا علي ! أَخْصِمُکَ یَا عَلِیُّ بِالنُّبُوَّهِ فَلاَ نُبُوَّهَ بَعْدِی وَ تَخْصِمُ اَلنَّاسَ بِسَبْعٍ لاَ یُحَاجُّکَ فِیهَا أَحَدٌ مِنْ قُرَیْشٍ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ
ص: 171
إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اَللَّهِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِیَّهِ وَ أَعْدَلُهُمْ فِی اَلرَّعِیَّهِ وَ أَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِیَّهِ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اَللَّهِ مَزِیَّهً﴾. (1)
[67/ 67] عن أبي سعيد الخدري، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿یا عَلِیُّ ، لَکَ سَبعُ خِصالٍ لا یُحاجُّکَ فیهِنَّ أحَدٌ یَومَ القِیامَهِ : أنتَ أوَّلُ المُؤمِنینَ بِاللّهِ إیمانا، و أوفاهُم بِعَهدِ اللّهِ، و أقوَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ، و أرأَفُهُم بِالرَّعِیَّهِ، و أقسَمُهُم بِالسَّوِیَّهِ، و أعلَمُهُم بِالقَضِیَّهِ، و أعظَمُهُم مَزِیَّهً یَومَ القِیامَهِ﴾. (2)
[68/ 68] عن أبي سعيد، عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: خير البرية علي. (3)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین مردم علی علیه السلام است.
[69/ 69] أن رسول الله صلی الله علیه و آله قال لعلى [علیه السلام]: ﴿وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِه! لَوْلاَ أَنْ یَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَت النَّصَارَی فِی عِیسَی بنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الیَوْمَ مَقَالاً، لا تَمُرُّ بِأَحَدٍ مِن المُسْلِمِین إلاّ أَخَذَ التُّرَابَ مِنْ أَثَرِ قَدَمَیْکَ؛ یَطْلُبُونَ بِهِ البَرَکَه﴾ (4) یعنی: به خدایی که جانم در دست قدرت اوست سوگند اگر خوف آن نبود که عده ای از امت دربارۀ تو غلو کرده و چیزی بگویند که مسیحیان درباره حضرت عیسی علیه السلام گفتند (و تو را خدا بدانند) امروز (روز فتح خیبر) درباره تو مطلبی می گفتم که از هر جا عبور کنی همه از خاک زیر پایت برای تبرک بردارند.
[70/ 70] سئل رسول الله صلى الله عليه و سلم عن خير الناس. فقال: «خَیرُها و أتقاها و أفضَلُها
ص: 172
و أقربها إلى الجنّة أقربها منّي، و لا [فيكم] أتقى ولا أقرب إلي من علي بن أبي طالب. (1) از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: بهترین مردم چه کسی است؟ فرمود: «بهترین، پرهیزگارترین، برترین و نزدیک ترین آنان به بهشت مقرب ترین آنان نزد من است. بین شما کسی پرهیزگارتر و نزدیک تر به من از علی علیه السلام نیست».
[71/ 71]... و إني أوصيت إلى علي، و هو أفضل من أتركه من بعدي. (2)
و در ضمن روایتی فرمود من وصیت خود را با علی بن ابی طالب در میان گذاشته ام (و او را وصی خود قرار دادم) که او برترین کسی است که پس از خود به جای می گذارم.
[72/ 72] و عن جابر، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و اله- يوم يحضر المهاجرون والأنصار -: ﴿یا عَلِیّ! لَوْ أَنَّ اَحَدا عَبَدَ اللّه حَقّ عِبادَتِهِ ثُمّ شَکّ فیکَ وَ اَهلَ بَیْتِکَ [في] نّکُم اَفْضَلُ النّاس کانَ فِی النّار﴾. (3) جابر می گوید: حضرت در حضور مهاجرین و انصار فرمود: ای علی اگر کسی آن گونه که سزاوار است بندگی و عبادت خدا را بنماید ولی در این مطلب تردیدی به خود راه دهد که تو و خاندانت از همه مردم برتر هستید جایگاهش دوزخ است.
[73/ 73] قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لمبارزة علي بن أبي طالب لعمرو بن عبدود - يوم الخندق - أفضل من اعمال [عمل] أُمتي إلى يوم القيامة. (4)
ص: 173
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مبارزه علی بن ابیطالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق از (همهٔ) اعمال امت من تا روز قیامت برتر است.
[174/ 74] و في رواية: ﴿ أَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَلَوْ وُزِنَ اَلْیَوْمَ عَمَلُکَ بِعَمَلِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ [أمّتي] لَرَجَحَ عَمَلُکَ بِعَمَلِهِمْ﴾. (1) و در روایتی آمده است که حضرت فرمود: بشارت باد تو را ای علی، اگر عمل امروز تو با عمل (همه) امت من سنجيده شود، ترجیح با عمل تو خواهد بود.
نگارنده گوید: مناسب است اشاره شود که در آن روز نیز حضرت فرمود: ﴿اليوم برز اَلْإِیمَانُ کُلُّهُ للشرك [إلى الشرك] كلّه﴾. (2)
ابن تیمیه - درباره حدیث سابق بر طبق عادت و طینتش ! - اشکال کرده که این حدیث ساختگی است چگونه ممکن است کشتن یک کافر از عبادت همه برتر باشد؟ اصلا نامی از عمرو بن عبدود جز در این غزوه برده نشده!
برهان الدین حلبی در ردّ او می گوید روایت شده که او در جنگ بدر حضور داشت و مجروح گردید لذا نتوانست در اُحد حاضر شود از این روی در جنگ
ص: 174
خندق با نشان آمد تا حضور او معلوم باشد! او نذر کرده بود تا پیامبر صلی الله علیه و آله را نکشد روغن بر سرش نمالد (و به آراستن خود نپردازد). مرحوم امین افزوده:
بنابر روایت حاکم او نفر سوم قریش محسوب می شده ! و معروف است که او را فارس يَليَل نامیدند به نام مکانی که در آن جا برای او واقعه ای مشهور اتفاق افتاده بود و این لقب برای او در اشعار عرب (نیز) آمده است. (1)
نگارنده گوید: در اشعار حسان بن ثابت نیز اشاره به حضور او در بدر شده (2) بلکه برخی گفته اند: أمر عمرو بن عبدود أشهر و أكثر من أن يحتج به... ليس أحد... يذكر عمراً إلّا قال: كان فارس قریش و شجاعها. (3)
[75/ 75] عن عمر بن الخطاب، قال: أشهد على رسول الله صلى الله عليه و سلم لسمعته و هو يقول: ﴿لَو أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبع والأَرضِين السبع وضِعنَ فِي كَفَّةِ مِيزَانِ، و وضعَ إِيمَان عَلي فِي كَفَّةِ مِيزَان، لَرَجَحَ إِيمَان عَلِيّ﴾ (4)
عمر شهادت می دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه در کفه ترازویی گذاشته شود و ایمان علی در کفه دیگر آن، ترجیح و برتری با ایمان علی خواهد بود.
[76/ 76] قال عبد الله بن مسعود: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ﴿خَیرُ رِجالِکُمْ عَلِیُّ بْنُ
ص: 175
أبی طالِبٍ، وَ خَیْرُ شَبابِکُمْ الحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ، وَ خَیْرُ نِسائِکُمْ فاطِمَهُ﴾. (1)
ابن مسعود می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین مردان شما علی بن ابی طالب بهترین جوانان شما امام حسن و امام حسین، و بهترین زنان شما فاطمه است.
[77/ 77] عن أم سلمة، قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لو لم يخلق الله عليّاً ما كان لفاطمة كفؤ. (2) یعنی: اگر خدا علی را نمی آفرید برای فاطمه همتایی در عالم وجود نداشت !
[78/ 78] ورد في ضمن رواية أن رسول الله صلی الله علیه و آله قال لفاطمة علیها السلام: ﴿یا بُنَیَّهُ، لَکِ رِقَّهُ الوَلَدِ، وعَلِیٌّ أعَزُّ عَلَیَّ مِنکِ ﴾ (3)
در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: «من نسبت به تو مهربانی پدر و فرزندی دارم ولی علی نزد من از تو گرامی تر است».
این روایات به ضمیمه آن چه درباره «برتری حضرت فاطمه علیها السلام» خواهد آمد، به روشنی دلالت بر برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران دارد؛ زیرا آن حضرت همتای فاطمه علیها السلام است، و از آن بانوی گرامی - که محبوب ترین شخص نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و از همه برتر است - عزیزتر و گرامی تر می باشد. (4)
ص: 176
[79/ 79] عن أنس بن مالك أنّ النبي صلى الله عليه و سلم قال: ﴿إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یُضِیءُ لِأَهْلِ اَلْجَنَّهِ کَمَا یَزْهَرُ کَوْکَبُ اَلصُّبْحِ لِأَهْلِ اَلدُّنْیَا﴾. (1)
و في لفظ: علي يزهر في الجنة ككوكب [ككواكب] الصبح لأهل الدنيا. (2)
يعني: علی بن ابی طالب علیه السلام در بهشت برای بهشتیان چنان می درخشد (و نورافشانی می کند) مانند درخشش ستاره صبح برای اهل دنیا !
[80/80] عبدالله بن مسعود می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا از من نمی پرسید که برترین شما کیست؟ گفتند آری! فرمود:
﴿أَفْضَلُکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَقْدَمُکُمْ إِسْلاَماً وَ أَوْفَرُکُمْ إِیمَاناً وَ أَکْثَرُکُمْ عِلْماً وَ أَرْجَحُکُمْ حِلْماً وَ أَشَدُّکُمْ لِلَّهِ غَضَباً وَ أَشَدُّکُمْ نِکَایَهً فِی اَلْعَدُوِّ، فَهُوَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ ، فَقَدْ عَلَّمْتُهُ عِلْمِی وَ اِسْتَوْدَعْتُهُ سِرِّی [وَ وَکَّلْتُهُ فَهُوَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی] وَ هُوَ أَمِینِی عَلَی أُمَّتِی﴾
برترین شما علی بن ابی طالب است در اسلام بر شما مقدم در ایمان از همه کامل تر در دانش از همه افزون تر در حلم و بردباری از همه برتر به خاطر خدا غضبش از همه شدیدتر و تأثیرش در شکست دشمن از همه شما بیشتر است.
شنقیطی، استاد الازهر می گوید: ضروری است کسی که خدا او را همتای سرور بانوان جهانیان قرار داده، بزرگ و آقای عرب و مهتر و سرور همۀ خاندان نبوت باشد. (كفاية الطالب 174)
ص: 177
او بنده خدا و برادر پیامبر صلی الله علیه و آله است. من دانش خویش را به او تعلیم کرده و اسرارم را نزد او به ودیعت نهادم. او امين من بر امت من است.
و بنابر روایتی پیش از جمله اخیر افزوده شده امور خویش را به او واگذار کردم او خلیفه و جانشین من در خاندانم می باشد.
یکی از حاضرین [که از قریش بود!]- گفت: علی چنان پیامبر صلی الله علیه و آله را شیفته خود کرده که هیچ عیبی در او نمی بیند آیه شریفه: ﴿فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ * بِأَيِّكُمْ الْمَفْتُونُ﴾ [القلم (68): 5- 6] در مذمت آن شخص نازل گردید. (1)
[81/ 81] قال أمير المؤمنين علیه السلام: ﴿مَا نَزَلَتْ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ مَتَى نَزَلَتْ وَ فِيمَ أُنْزِلَتْ وَ مَا مِنْ قُرَيْشٍ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ نَزَلَتْ فِيهِ آيَةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ لِتَسُوقَهُ إِلَى جَنَّةٍ أَوْ نَارٍ. فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ فَمَا نَزَلَتْ فِيكَ؟ فَقَالَ: لَوْ لَا أَنَّكَ سَأَلْتَنِي عَلَى رُءُوسِ الْمَلَإِ مَا حَدَّثْتُكَ أَمَا تَقْرَأُ: ﴿أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوه شاهِدٌ مِنْهُ﴾ [هود (11): 17]، رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا الشَّاهِدُ مِنْهُ أَتْلُوه وَ أَتْبَعُهُ وَ اللَّهِ لَئِنْ تَعْلَمُونَ مَا خَصَّنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَهْلَ الْبَيْتِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا عَلَى الْأَرْضِ مِنْ ذَهَبَةٍ حَمْرَاءَ أَوْ فِضَّةٍ بَيْضَاءَ﴾. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود هیچ آیه ای در کتاب خدا نازل نگردید مگر آن که من زمان نزول و شأن نزول آن را می دانم مردی از قریش نیست جز آن که در کتاب خدا آیه ای درباره اش آمده او را به بهشت می کشاند یا به جهنم !
کسی از آن حضرت پرسید: یا امیرالمؤمنین درباره شما چه آیه ای نازل
ص: 178
شده؟ حضرت پاسخ داد: اگر در ملأ عام نمی پرسیدی پاسخ تو را نمی دادم، آیا در قرآن نمی خوانی: ﴿أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ ؟!﴾
پیامبر صلی الله علیه و آله بر حجّتی روشن از پروردگار بود و من شاهد (رسالت) او، و تالی تلو پیامبر صلی الله علیه و آله هستم (که در مقام و عظمت) در کنار آن حضرت و پس از او قرار می گیرم به خدا سوگند اگر بدانید که خدا چه ویژگی هایی به ما اهل بیت عنایت فرموده از تمام طلا و نقره ای که بر روی زمین است نزد من بهتر است.
[82/ 82] ابن مسعود در افتخار به شاگردی امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: و ختمت القرآن على خير الناس علي بن أبي طالب [علیه السلام]. یعنی: من قرآن را نزد بهترین مردم که علی بن ابی طالب علیه السلام است ختم کردم. (1)
[83/ 83] و قال: ﴿کُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّ أَفْضَلَ أَهْلِ اَلْمَدِینَهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ﴾. (2)
و نیز ابن مسعود می گوید این سخن ورد زبان ها بود که برترین شخص مدینه - یعنی از مهاجرین و انصار - علی بن ابی طالب علیه السلام است.
[84/ 84] عطیه از جابر بن عبدالله انصاری پرسید: علی در میان شما چه
ص: 179
جایگاهی داشت؟ جابر پاسخ داد: کان خیر البشر یعنی: او بهترین فرد بشر بود. (1)
ذهبی متعصب در ادامه - به مقتضای طینتش ! - می گوید:
شاید مقصود، بهترین فرد بشر در زمان خودش باشد.
با آن که ذهبی خوب می داند مقصود جابر، بهترین فرد بشر در همه زمان هاست.
[85/ 85] ابو الأسود دئلی بهترین بودن امیرالمؤمنین علیه السلام را در ضمن ابیاتی در رثای آن حضرت بیان کرده و در اشعارش گفته:
أفي الشهر الحرام [الصيام] فجعتمونا *** بخير الناس طرّاً أجمعينا (2)
یعنی: آیا در ماه (مبارک رمضان، ماه) روزه ما را به مصیبت بهترین همه در مردمان داغدار کردید؟!
این ابیات در منابع دیگر اهل تسنن نیز آمده است. (3)
[86/ 86] نجاشی شاعر نیز در ضمن ابیاتی آن حضرت را برترین مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نامیده و می گوید:
ص: 180
إلى أفضل الناس بعد الرسول *** و صنو الرسول من العالمينا (1)
[87/ 87] قال عدي بن حاتم الطائي خطاباً لمعاوية -: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا أَتَیْنَاکَ لِنَدْعُوَکَ إِلَی أَمْرٍ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ کَلِمَتَنَا وَ أُمَّتَنَا وَ یَحْقِنَ بِهِ دِمَاءَ اَلْمُسْلِمِینَ نَدْعُوکَ إِلَی أَفْضَلِ النَّاسِ سَابِقَةً وَ أَحْسَنِهِمْ فِی اَلْإِسْلاَمِ آثَاراً وَ قَدِ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ. (2)
عدی پسر حاتم به معاویه گفت ما تو را دعوت می کنیم به امری که باعث وحدت کلمه و اتحاد امت اسلام و مانع خونریزی بین مسلمانان است. از تو می خواهیم که رهبری کسی را بپذیری که سابقه اش از همه برتر و آثار او در دین اسلام از همه نیکوتر است و مردم خلافت او را پذیرفته اند
[88/ 88] عن أبي بكر انه رأى عليا [علیه السلام] يوما فقال: من سره أن ينظر إلى أفضل الناس منزلة و أقربهم قرابة و أعظمهم غناً عن رسول الله صلی الله علیه و آله فلينظر إلى هذا. (3)
و في لفظ: من سرّه أن ينظر إلى أعظم الناس منزلة من رسول الله صلی الله علیه و آله وأقربه قرابة وأفضله دالة وأعظمه غناء عن نبيّه فلينظر إلى هذا. (4)
از ابوبکر نقل شده که با اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: هر کس دوست دارد نظر نماید به کسی که در منزلت و جایگاه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از همه برتر، در خویشاوندی از همه به آن حضرت نزدیک تر و در کفایت امور آن حضرت از همه کوشاتر است به این شخص نگاه کند.
ص: 181
[89/ 89] قال معاوية لابن العباس: فما تقول في علي؟ قال: رضي الله عن أبي الحسن، كان والله عَلَم، الهدى و كهف التقى، و محل الحجا، وبحر الندى، وطَوْد النهي، وكهف العلا للورى، داعياً إلى المحجة العظمى، متمسكا بالعروة الوثقى، خير من آمن واتقى، وأفضل من تقمص وارتدى، وأبرّ من انتعل وسعى، وأفصح من تنفّس وقرأ، وأكثر من شهد النجوى، سوى الأنبياء والنبي المصطفى، صاحب القبلتين فهل يوازيه أحد ؟ وهو أبو السبطين فهل يقارنه بشر ؟ وزوج خير النساء فهل يفوقه قاطن بلد ؟ للاسودِ قتال، وفي الحروب ختال، لم تَرَعيني مثله ولم تَرَى، فعلى من انتقصه لعنة الله والعباد إلى يوم التناد [قال: إيها يا بن عباس، لقد أكثرت في ابن عمك]. (1)
در ضمن روایتی آمده است: معاویه از ابن عباس پرسید: نظرت درباره علی چیست؟
او در پاسخ - با شمردن ذره ای از بی نهایت اوصاف و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام- آن حضرت را برترین مؤمنان معرفی نموده و گفت:.... (با وجود این اوصاف) آیا ممکن است کسی با او برابری نماید؟!
آیا بشری همتای او یافت می شود؟!
آیا می شود برتر از او وجود داشته باشد؟!
ص: 182
[90/90] و روى الواقدي، قال: سئل الحسن عن على علیه السلام... (1) فقال: ما أقول في من جمع الخصال الأربع: ائتمانه على براءة، و ما قال له الرسول صلی الله علیه و اله في غزاة تبوك، فلو كان غير النبوة شيء يفوته لاستثناه، و قول النبي صلى الله عليه و سلم: «الثقلان كتاب الله و عترتي»، وإنه لم يُؤمر عليه أمير قطّ، و قد أمرت الأمراء على غيره. (2)
کسی از حسن بصری پرسید: نظر تو درباره علی علیه السلام چیست ؟ پاسخ داد: چه بگویم دربارۀ کسی که چهار ویژگی در او جمع شده:
1. در رساندن آیات اول سوره توبه امین شمرده شد و خدا به او اعتماد کرد!
2. پیامبر صلی الله علیه و آله در غزوه تبوک درباره اش حدیث منزلت را فرمود و اگر جز نبوت فاقد چیز دیگری بود بیان می فرمود.
3. در حدیث ثقلین، عترت (که علی علیه السلام سرور و بزرگ آن هاست) در کنار قرآن ذکر شده است.
4. علی علیه السلام هیچ گاه تحت فرمان کسی قرار نگرفت در حالی که بقیه صحابه تحت فرماندهی دیگران قرار گرفتند.
او با زیرکی مقصودش را در بیان ویژگی های خاص حضرت مطرح کرده است. غرضش آن که دیگران قابل قیاس با علی علیه السلام نیستند؛ زیرا ابوبکر از رساندن آیات سوره توبه عزل شد، و او و عمر هر دو تحت فرماندهی عمرو بن العاص و اسامه قرار گرفتند. (3)
ص: 183
[91/91] در روایتی دیگر آمده که حسن بصری با شمردن فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: (إن عليّاً [علیه السلام] كان في أمره عليّاً) علی علیه السلام در کارش بلندمرتبه و رفیع الشأن بود سپس آن حضرت را برترین شخص از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته و به روایات «و أبوهما خير منهما» و «زوّجتك خير أمتي» استناد نمود و گفت: اگر در امت کسی برتر از علی علیه السلام بود بایستی در ادامه به عنوان استثنا نام برده می شد آن حضرت بین خودش و علی علیه السلام عقد اخوت بست، پس پیامبر صلی الله علیه و آله بهترین است و بهترین برادر را دارد ! (1)
* در روایت شماره 98 خواهد آمد که:... و هو معي في السماء الأعلى.
* در روایت شماره 115 از حذیفه خواهد آمد که.... و إنه لخير من مضى بعد نبيّكم و من بقي إلى يوم القيامة
به خدا سوگند که... او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بهترین گذشتگان و آیندگان است.
ص: 184
* در روایت شماره 401 خواهد آمد که: قال حذيفة بن اليمان: آخى رسول الله صلی الله علیه و اله بین أصحابه الأنصار والمهاجرين، فكان يُؤاخِى بين الرجل ونظيره، ثم أخذ بيد عليّ بن أبي طالب، فقال: «هذا أخي»، قال حذيفة: رسول الله صلی الله علیه و آله سيّد المسلمين و إمام المتّقين و رسول ربِّ العالمين الّذي ليس له في الأنام شبيه ولا نظير، و عليُّ بن أبي طالب أخوان.
حذیفه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله که بین مهاجرین و انصار پیمان برادری ایجاد نمود برای هر کسی نظیر خودش را انتخاب نمود سپس دست علی علیه السلام را گرفت و (با او پیمان برادری بست و) فرمود: «این برادر من است»!
حذیفه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله که آقا و سرور مسلمانان، پیشوای پرهیزگاران، و فرستاده پروردگار عالمیان است و شبیه و همتا و نظیری بین مردمان برای او قابل تصور نیست - و علی بن ابی طالب علیه السلام با یکدیگر برادرند !
* در روایت شماره 446 خواهد آمد که:... و معي فِی اَلسَّنَامِ اَلْأَعْلَی.
* در ضمن روایت شماره 625 از سعد بن ابی وقاص خواهد آمد که: کَانَتْ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَنَاقِبُ لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ
در روایات مربوط به خوارج خواهد آمد: «یَقتُلُ هذِهِ العِصابَهَ خَیرُ اُمَّتی» یعنی خوارج را بهترین امت من - که اشاره به امیرمؤمنان علیه السلام باشد - می کشد. (1)
* و در روایت مفصلی بعد از روایت شماره 831 خواهد آمد که عایشه می گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که درباره خوارج فرمود: «محبوب ترین افراد نزد
ص: 185
من و خدا خوارج را می کشد». (1)
و روشن است که قتل خوارج به دست امیر مؤمنان علیه السلام صورت گرفت. (2)
* در ضمن قضیه مفصلی خواهد آمد که بریده می گوید: پس از شنیدن سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و هیچ کس نزد من محبوب تر از علی علیه السلام نبود. (3)
* روایات فراوان که در تقدّم آفرینش نور پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام وارد شده نیز دلالت روشن بر برتری آن ها دارد (4)
* در همین راستا نسائی بابی را منعقد نموده با عنوان: «ذكر منزلة علي بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام] من الله عزّ و جلّ. (5)
ص: 186
شایان ذکر است که جمعی از صحابه تابعین و فقهای اهل تسنن تصریح به افضلیت و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران کرده اند، چنان که ابن حزم متعصب در ضمن کلامی به این مطلب اعتراف کرده است. (1)
و در آینده خواهد آمد که ابن عبدالبر در الاستیعاب می نویسد: عده ای از صحابه علی علیه السلام را اولین مسلمان می دانند و آن ها عبارت هستند از سلمان، ابوذر، مقداد، خباب، جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خُدری و زید بن ارقم. آن ها علی علیه السلام را بر دیگر صحابه ترجیح داده و از همه برتر می دانستند. (2)
قال ابن ابى الحديد: والقول بالتفضيل - أي بتفضيل على علیه السلام- قول قديم قد قال به كثير من الصحابة والتابعين، فمن الصحابة عمار والمقداد وأبو ذر وسلمان و جابر بن عبد الله وأبي بن كعب و حذيفة و بريدة و أبو أيوب و سهل بن حنيف و عثمان بن حنيف و أبو الهيثم بن التيهان و خزيمة بن ثابت و أبو الطفيل عامر بن واثلة والعباس بن عبد المطلب و بنوه و بنو هاشم كافّة و بنو المطلب كافّة.... إلى أن قال: فأما من قال بتفضيله على الناس كافّة من التابعين فخلق كثير كأويس القرني وزيد بن صوحان و صعصعة أخيه و جندب الخير و عبيدة السلماني و غيرهم ممن لا يُحصى كثرةً، ولم تكن
ص: 187
لفظة الشيعة تعرف في ذلك العصر إلا لمن قال بتفضيله. (1)
گذشت دلالت بر برتری آن حضرت بر دیگران دارد. (2)
برخی از اهل تسنن در افضلیت امیرمؤمنان علیه السلام اثر مستقل نگاشته اند، مانند: الحجّة الجلية في نقض الحكم بالأفضليّة، محمد معين بن محمد أمين سندی حنفی (متوفّى 1161)
القول الجلي في ثبوت أفضلية سيدنا علي علیه السلام، احمد بن خيرى باشا بن يوسف حنفى مصری (متوفی 1387)
أفضلية الخليفة الراشد على بن أبي طالب رضی الله عنه [علیه السلام]، محمد فؤاد ضاهر
شیخ محمد جعفر طبسی نیز تألیف مستقلی در این زمینه دارد با نام «أفضلية أمير المؤمنين علیه السلام عند الصحابة والتابعين و غيرهم» مناسب است مراجعه شود.
ص: 188
2
نویسندگان عامه با اسناد متعدد و معتبر نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله بارها به تعابیر گوناگون بیان فرموده که: «حق با علی است».
[92/ 1] ابویعلی موصلی (متوفی 307) به سند معتبر از ابوسعید خُدری نقل می کند که گفت: به همراهی جمعی از مهاجرین و انصار به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رفته بودیم که علی علیه السلام عبورش به آن جا افتاد پیامبر صلی الله علیه و آله به آن حضرت اشاره کرد و فرمود: ﴿اَلْحَقُّ مَعَ ذَا، اَلحَقُّ مَعَ ذَا﴾. یعنی: «حق با این است، حق با این است». (1)
[93/ 2] در روایتی دعای پیامبر صلی الله علیه و آله در حق امیر مؤمنان علیه السلام به این کیفیت آمده است که: ﴿رَحِمَ اللهُ عليّاً، اللهم أدر الحقَّ مَعَهُ حَيْتُما دارَ﴾. (2)
البته حدیث پردازان برای آن که دیگر صحابه را نیز بی بهره نگذارند در کنار این فضیلت برای دیگران نیز فضائلی تراشیده و به این
ص: 189
حدیث ضمیمه و آن را نقل نموده اند. (1) ما از باب تفکیک در حجیت اعتراف آنان را به فضیلت مولا می پذیریم ولی به ادعاهای بی اساس آنان دربارهٔ دیگران وقعی نمی نهیم! (2)
[3/94] عامه نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز عید غدیر برای امیر مؤمنان علیه السلام دعا کرد که: ﴿اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ... أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ﴾. یعنی: بارالها! دوست علی را دوست بدار (و یاری کن)، و دشمنش را دشمن بدار... و حق را با او قرار ده، هر جا که باشد». (3)
هیثمی (متوفی 807) و ابن حجر هیتمی مکّی (متوفی 974) حکم به اعتبار اولین روایت کرده اند. (4)
ص: 190
حاکم نیشابوری (متوفی 405) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) روایت دوم را صحیح دانسته اند (1)
ابن حجر هیتمی (متوفی 974)- که از متعصبین عامه است - درباره روایت سوم می نویسد: بدون هیچ شک و شبهه ای این حدیث صحیح است، جماعتی آن را نقل کرده اند و بسیاری از اسناد آن صحیح و نیکو است. (2)
برهان الدین حلبی و دهلوی نیز قریب به همین عبارت را نگاشته اند. (3)
احمد زینی دحلان می نویسد و هو حديث صحيح رواه كثير من أصحاب السنن. (4) و محمد الصبان مصری (متوفی 1206) می گوید: كثير من طرقه صحيح أو حسن. (5)
[95/ 4] امیرالمؤمنین علیه السلام در مناشده روز شورا فرمود: فأَنْشُدُكُم بالله أتعلمون أنّ رسول الله صلی الله علیه و اله قال: ﴿الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ، یَزُولُ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ
ص: 191
حيث زال» ؟ قالوا: اللهمّ نعم. (1) شما را به خدا آیا می دانید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «حق با علی و علی با حق است و هر جا که علی باشد حق بر مدار او می چرخد»؟ گفتند: خدایا آری می دانیم.
[96/ 5] عن الأصبغ بن نباتة، قال: لمّا أن أصيب زيد بن صوحان يوم الجمل أتاه علي [علیه السلام] و به رمق فوقف عليه أمير المؤمنين عليُّ بن أبي طالب علیه السلام فهو لما به فقال: رحمك الله - يا زيد - فوالله ما عرفناك إلّا خفيف المئونة كثير المعونة، فرفع رأسه إليه، فقال: و أنت يرحمك الله، فوالله ما عرفتك إلّا بالله عالماً و بآياته عارفاً، والله ما قاتلت معك من جهل ولكني سمعت حذيفة بن اليمان يقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: ﴿عَلِیٌّ أمیرُ البَرَرَهِ ، و قاتِلُ الفَجَرَهِ ، مَنصورٌ مَن نَصَرَهُ ، مخَذولٌ مَن خَذَلَهُ ، ألا و إنَّ الحَقَّ مَعَهُ، ألا وإنَّ الحَقَّ مَعَهُ یَتبَعُهُ، ألا فَمیلوا مَعَهُ﴾. (2)
اصبغ بن نباته می گوید زید بن صوحان در جنگ جمل بر زمین افتاد، : و هنوز رمقی داشت که امیرالمؤمنین علیه السلام بر بالین او آمد و به او فرمود: خدایت رحمت کند که تو همیشه کم هزینه بودی و یاری فراوان داشتی. زید سرش را بلند کرد و گفت: خدا تو را نیز رحمت نماید که همیشه خداشناس و و قرآن شناس بودی. به خدا سوگند از روی نادانی به یاری تو نیامدم، من از حذیفه شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «علی امیر نیکان و قاتل فاجران است خدا یاری می کند کسی که او را یاری نماید و خوار (و ذلیل نموده و به حال خویش رها) می کند کسی که او را رها نماید. بدانید حق با اوست. بدانید حق با اوست و از او تبعیت می نماید، پس به او گرایش داشته و با او باشید».
ص: 192
[6/97] غلام ابوذر می گوید: نزد ام سلمه رفتم، اشک می ریخت و از علی علیه السلام یاد می کرد و می گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: ﴿عَلِیٌّ مَعَ الْحَقّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیّ وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیّ الْحَوْضِ یَوْم الْقِیامَة﴾. (1)
[7/98] عن أبي ليلى الغفاري، قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: ﴿سَتَکونُ بَعدی فِتنَهٌ ، فَإِذا کانَ ذلِکَ فَالزَموا عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ ؛ فَإِنَّهُ أوَّلُ مَن یَرانی، و أوَّلُ مَن یُصافِحُنی یَومَ القِیامَهِ ، [و هو معي في السماء الأعلى] (2) [و] وَ هُوَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ یُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ هُوَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلْمُنَافِقِینَ﴾. (3)
ابولیلی غفاری می گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: پس از من (برای شما) فتنه ای پیش خواهد آمد، در آن زمان ملازم علی بن ابی طالب باشید (و از او جدا نشوید)؛ زیرا او اولین کسی است که در قیامت با من مصافحه می نماید، [او در بلندای آسمان با من است]. او صدیق اکبر و فاروق این امت است که حق را از باطل جدا می کند او بزرگ اهل ایمان است و مال سرور منافقان !
[99/ 8] خطیب دمشقی و دیگران قضیه مفصلی نقل کرده اند که در ضمن آن آمده معاویه از سعد بن ابی وقاص پرسید: چرا (در مبارزه من با علی) خودت را کنار کشیدی و ما را که بر حق بودیم یاری نکردی ؟! سعد گفت: (حال که سخن به این جا کشید بگذار بگویم) خودم شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: ﴿اَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ﴾ یعنی: تو با حق هستی و
ص: 193
حق با تو (هر دو در یک محور هستید و) از مدار حق جدا نمی شوی.
معاویه گفت: باید شاهد بیاوری که حضرت این سخن را فرمود. سعد گفت: ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله شاهد است سپس همگی نزد ام سلمه رفتند. به او گفتند: دروغ بر پیامبر صلی الله علیه و آله زیاد شده، سعد ادعا می کند که آن حضرت چنین حدیثی فرموده است، ام سلمه گفت: (آری درست است) این مطلب را پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه من فرمود. معاویه به سعد گفت: الان چقدر سزاوار ملامت هستی تو این کلام را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدی و دست از یاری علی برداشتی ؟! اگر من این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیده بود تا جان در بدن داشتم خدمتکار علی بودم! (1)
البته روشن است که کلام اخیر معاویه چیزی جز ظاهر سازی و عوام فریبی نیست. آیا او در غدیر حضور نداشت و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله
ص: 194
را درباره علی نشنید ؟! ولكنّ المُلك عقيم !!
* پیشوای اشاعره، ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری (متوفی 324) پس از بیان خطای اهل جمل، متجاوز بودن اهل صفین و خروج اهل نهروان از دین می گوید: و أقول: إن عليّاً [علیه السلام] كان على الحقّ في جميع أحواله والحقّ معه حيث دار. (1) نظريه من آن است که علی [علیه السلام] در تمام حالاتش بر حق و حق نیز همیشه دایر مدار او بوده است.
* قاضی ابوبکر باقلانی (متوفی 403) می نویسد: از پیامبر صلی الله علیه و آله در فضائل امیر مؤمنان علیه السلام احادیث فراوان به ما رسیده است، از جمله فرمایش او که: ﴿اللهم أدر الحقِّ مَعَ علي حَيْث ما دارَ﴾. (2)
* ابوالفرج عبدالرحمن معروف به ابن الجوزی (متوفی 597) - با آن که از متعصبین اهل تسنن است - می گوید: دانشمندان در این هیچ اختلافی ندارند که على علیه السلام با هیچ کس پیکار ننمود جز آن که حق به جانب علی بود؛ زیرا قطعاً پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ او فرموده: «اللهم أدرْ مَعَهُ الحَقِّ كَيْف ما دَارَ». (3)
فخر رازی (متوفی 606) می نویسد: به تواتر ثابت گشته است که علی بن ابی طالب علیه السلام «بسم الله الرحمن الرحيم» را - در قرائت نماز - بلند می خواند. و هر کس در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدا کند هدایت یافته است، به دلیل آن که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿اللهم أدر مَعَهُ الحقِّ كَيْف ما دارَ﴾ یعنی خدایا ! حق را بر
ص: 195
محوری بگردان که علی می گردد. (1)
* سبط ابن الجوزی (متوفی 654) نیز گفته است: هیچ اختلافی بین صحابه و علی علیه السلام واقع نشده مگر آن که حق با علی بوده است چون پیامبر صلی الله علیه و آله درباره او چنین دعا فرموده: «وَ أدر الحقِّ مَعَهُ كَيْف ما دَارَ». (2)
* تفتازانی (متوفی 791/ 792/ 793) نیز بدین مطلب اعتراف نموده که: و تكاثر من الأخبار في كون الحق معه [علیه السلام] (3)
یعنی روایات فراوان دلالت دارد که حق با علی [علیه السلام] است.
* عده ای از علمای عامه نیز به روایات ﴿عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ﴾ و مانند آن استناد نموده اند. (4)
میرزا محمد بن رستم بن قباد حارثی بدخشی (بدخشانی) (قرن دوازدهم) نیز در مفتاح النجاء فصلی را اختصاص داده به روایاتی که دلالت دارد «حق با على علیه السلام است» و 17 روایت در آن جا نقل کرده است. (5)
ص: 196
ص: 197
ابن تیمیه حرّانی (متوفی 728)- بر طبق عادت و طینتش ! - به انکار حدیث «اَلْحَقُّ مَعَ عَلِي» پرداخته و می نویسد:
این از بزرگ ترین و جاهلانه ترین سخن هاست هیچ کس این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله - نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف - نقل نکرده است. (1)
اگر ابن تیمیه این همه روایات را ندیده است، پس بی جا ادعای علم و دانش کرده و بی جهت لقب «شيخ الإسلام» بر او بسته اند؛ و اگر دیده و دانسته آن را انکار می کند قطعاً مشمول آیات شریفه ذیل است که:
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ [البقرة (2): 159].
ص: 198
﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلا أُوْلَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ * أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَهَ بِالْهُدَی وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَهِ فَمَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ * ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاق بَعِید﴾ [البقرة (2): .176 - 174].
﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأَرْضُ وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾ [النساء (4): 42].
[100/ 9] عامه به سند نیکو و معتبر از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمود: ﴿أبْشِرْ یا عَلیُّ حَیاتُکَ مَعِیَ وَ مَوْتِکَ مَعِیَ﴾. (1) يعنى بشارت باد تو را - ای علی -که در زندگی و مردن با من هستی (و هیچ گاه از روش و سنت من جدا نخواهی شد).
جای بسی شگفتی است که صاعدی در این حدیث اشکال کرده که: علی که با پیامبر صلی الله علیه و آله نمرده بلکه پس از او مدتها زنده بوده است! (2) او از معنای واقعی روایت غفلت یا تغافل نموده که مراد از آن همان مطلبی است که در ضمن روایت دیگر- که حاکم و ذهبی حکم به
ص: 199
صحت آن کرده اند - آمده: ﴿و أَنْتَ تَعِیشُ عَلَی مِلَّتِی وَ تُقْتَلُ عَلَی سُنَّتِی﴾ یعنی: حیات تو بر دین و آیین من خواهد بود و در حالی که بر سنّت و روش من ثابت قدم هستی کشته می شوی. (1)
[101/ 10] به سند معتبر نقل شده که حذیفه به اطرافیانش گفت: هنگامی که اهل دین شما به روی یکدیگر شمشیر کشیدند چه خواهید کرد؟! حاضرین از او پرسیدند: تو می گویی چه کنیم؟ گفت: ﴿اُنظُرُوا الفِرقَةَ الَّتى تَدعُو إِلَى أَمرِ عَلَي علیه السلام فَالزَمُوها؛ فَإِنّها عَلَى الحَقِّ﴾. و في رواية: «عَلَى الهُدى».
ببینید کدام گروه شما را به فرمان علی دعوت می کند (با آن گروه همراه شده و) ملازم آن باشید که آنان بر حق - و بنابر نقلی بر هدایت - هستند.
هیثمی (متوفی 807) و ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) این روایت را از بزار نقل و حکم به اعتبار آن کرده اند. (2)
[102/ 11] استاد بخاری، ابن ابی شیبه (متوفی 235) به سند معتبر نقل می کند که: عبیدالله بن بدیل خزاعی در جنگ جمل کنار هودج عایشه آمد و به او گفت: من پس از قتل عثمان از تو پرسیدم وظیفه چیست؟ گفتی: «الْزَمْ عَليّاً». یعنی: ملازم على باش. عایشه سکوت کرد و پاسخی نداد.
ابن حجر (متوفی 852) حکم به اعتبار این روایت کرده است. (3)
ص: 200
[103/ 12] بنابر روایت معتبر دیگر نظیر این داستان برای احنف بن قیس و عایشه پیش آمده است، بلکه او - پیش از قتل عثمان - نزد طلحه و زبیر هم رفته و از آنان پرسیده اگر برای عثمان پیش آمدی رخ دهد وظیفه چیست؟ آن ها نیز به او گفته اند: ملازم علی باش.
طبری و دیگران این قضیه را نقل کرده اند و ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) حکم به صحت و اعتبار آن نموده است. (1)
ص: 201
[104/ 13] بیهقی از مسروق نقل کرده که عایشه از او سراغ ذوالثدیه را گرفت و از او خواست تا گواهی کسانی را که شاهد کشته شدن او بوده اند برایش ثبت نماید. مسروق از جمعی از اهل کوفه - که در جنگ با خوارج در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام حضور داشتند - مطلب را پرسید و اسامی گواهان را ثبت کرده و سپس نزد عایشه آمد و بر او قرائت کرد. عایشه با تعجب پرسید: همهٔ این افراد کشته شدن او را به دست علی علیه السلام دیده اند ؟! مسروق پاسخ مثبت داد. عایشه گفت: خدا لعنت کند فلانی (عمرو بن عاص) را که در نامه ای به دروغ به من نوشته: من او را در کنار رود نیل در مصر کشتم. پس از آن شروع کرد به گریه کردن، هنگامی که آرام گرفت گفت: رحم الله عليّاً لقد كان على الحق رحمت خدا بر علی باد، قطعاً علی بر حق بود.
سپس ادامه داد: ناراحتی که بین من و او بود فقط از ناحیه مشکلاتی است که همیشه بین زن و بستگان شوهرش وجود دارد (و امری طبیعی است) !! (1)
1. از مضمون روایت روشن است که گفتگوی عایشه درباره ذوالثدیه پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده، یعنی زمانی که احساس کرده دیگر نقل این مطلب برای او مشکلی ایجاد نمی کند!
2. در این زمینه مطالب فراوانی وجود دارد که برخی در ضمن واکنش های مخالفان نسبت به مبارزات امیرالمؤمنین خواهد آمد.
3. شاهد در این روایت، اعتراف عایشه به حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام است، گرچه در ادامه خواسته کار زشت خودش را توجیه نماید
ص: 202
آیا ناراحتی زن از بستگان شوهر می تواند مجوزی برای ارتکاب معصیت بلکه جنگ با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله باشد؟!!
[105/ 14] در روایت صحیح نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام قبل از حرکت به سوی بصره برای وداع نزد ام سلمه رفتند او برای حضرت دعا کرد که: برو در پناه خدا ﴿فَوَاللّهِ إنَّکَ لَعَلَی الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَکَ﴾ یعنی: به خدا سوگند که شما بر حق هستی و حق با شماست، اگر نافرمانی خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نبود- که اصلاً خوشایند من نیست؛ زیرا آن حضرت ما را فرمان داده که در خانه هایمان قرار بگیریم (و از آن بیرون نرویم) - من شما را همراهی کرده و با شما می آمدم ولی به خدا سوگند فرزند عزیزتر از جانم را با تو می فرستم.
حاکم نیشابوری (متوفی 405) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) حکم به صحت این روایت بنابر شرط بخاری و مسلم کرده اند. (1)
[106/ 15] بنابر روایت صحیح راوی می گوید: هنگامی که امیر مؤمنان علیه السلام به صفین (برای مبارزه با معاویه) تشریف برد من از جنگ خوشم نمی آمد لذا به مدینه رفتم در آن جا با ميمونة بنت الحارث - که از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و خاله ابن عباس بود- روبرو شدم وقتی مطلب را به او گفتم به من گفت: «فَارجِع إلَیهِ فَکُن مَعَهُ ؛ فَوَاللّهِ ما ضَلَّ ولا ضُلَّ بِهِ» یعنی: برگرد و با علی همراه باش؛ به خدا سوگند او گمراه نشده و کسی را به گمراهی نمی کشاند.
حاکم نیشابوری (متوفی 405) و شمس الدین ذهبی (متوفی 748) حکم به صحت این روایت بنابر شرط بخاری و مسلم کرده اند. (2)
ص: 203
[107/ 16] هیثمی این روایت را از طبرانی نقل و حکم به اعتبار آن کرده، ولی آن را مربوط به نبرد بصره (جنگ جمل) دانسته است. (1)
[108/ 17] قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من يريد [أحبّ] اَنْ یَحْیی حَیاتی وَ یَمُوتَ مَوْتی [مماتي/ موتتي]، وَ یَسْکُنَ جَنَّهَ الْخُلْدِ الَّتی وَ عَدَنی رَبّ [فإن ربي عز وجلّ غرس قصباتها بيده] فَلیَتَوَلَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ؛ فَإِنَّهُ لَن یُخرِجَکُم مِن هُدیً [هديي]، ولَن یُدخِلَکُم فی ضَلالَهٍ﴾. (2)
و في لفظ: ﴿... فَلْیَتَوَلَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ ذُرِّیَّتَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوهُمْ مِنْ بَابِ هُدًی وَ لَنْ یُدْخِلُوهَا فِی بَابِ ضَلاَلَهٍ﴾. (3)
وفي لفظ آخر: ﴿مَن سَرَّهُ أَن يَحيى حَياتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي، وَ يَسكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي غَرَسَها رَبِّي، فَليُوالِ عَلِيّاً مِن بَعدي، وَليُوالِ وَليّهُ وَليَقتَدِ بأهل بیتی مِن بَعدي، فَإِنَّهُم عِتَرَتي خُلِقوا مِن طينَتي، وَ رُزِقوا فَهماً وَ عِلمی، وَيلٌ لِلمُكَذِّبِينَ بِفَضلِهِم مِن أُمِّتي القاطعينَ فيهِم صِلَتي لَا أَنا لَهُمُ اللَّهُ شَفاعَتِي﴾ (4)
ص: 204
و في رواية: ﴿مَنْ أحَبَّ اَنْ یَرکبَ سَفینهَ النَّجاهِ وَ یَتَمَسَّک بِالْعُروَهِ الْوثْقی وَ یَعتصمَ بِحبلِ الله الْمتینِ فَلْیوُالِ عَلیاً وَ لْیأتمَّ بِالهُداهِ مِنْ وُلده﴾. (1)
خلاصه آن که: هر کس که میخواهد [دوست دارد] حیاتش (مانند) حیات من و ممات او (مانند) ممات من باشد (و بر دین و آیین من زندگی کند و بمیرد) و در بهشت جاویدان که پروردگارم به من وعده داده سکونت گزیند.
ولایت علی بن ابی طالب را بپذیرد؛ زیرا او شما را از شاهراه هدایت و روش من بیرون نبرده و به گمراهی نمی کشاند.
در برخی از مصادر افزوده شده ولایت علی بن ابی طالب و فرزندان او را...
و در برخی دیگر: و به امامان هدایت از فرزندانش اقتدا نماید.
و در برخی: و به اهلبیت من پس از من اقتدا نماید.
پس این اقتدای به اهل بیت علیهم السلام و پذیرفتن رهبری و سرپرستی آنان است که مانع از گمراهی و باعث هدایت دستیابی به کشتی نجات و... می شود نه صرف محبت و دوستی !
ذهبی - بر طبق طینت و عادتش ! - در تلخيص المستدرك می نویسد و هو من بلايا قاسم یعنی اشکال این روایت از ناحیه قاسم است و بلیّه از جانب اوست (یعنی او آن را ساخته)! (2)
و در میزان آن را با سندی دیگر نقل کرده و در آن نیز اشکال کرده که: غلابی در این سند متهم (به جعل این حدیث) است. (3)
ص: 205
ابن حبان، هم قاسم (1) و هم غلابی را توثیق کرده! (2) گذشته از آن که این حدیث با اسنادی دیگر نقل شده که این دو راوی در آن اسناد نیستند
در برخی از روایات گذشته اقتدا به اهل بیت یا امامان هدایت از فرزندان حضرت یا ولایت آنان و... نیز افزوده شده مانند حدیث تشبیه به سفینه نوح علیه السلام كه: ﴿مَثَلُ اهل بیتی فِیکُمْ مَثَلُ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ﴾ (3) و هر دو مؤیّد به حدیث ثقلین است که به یاری خدا در پیوست ششم خواهد آمد.
از کلمات مشهور امیرالمؤمنین است که: ﴿ما کَذِبْتُ وَلا کُذِبْتُ، وَلا ضَلَلْتُ وَلا ضُلَّ بی﴾ (4) که به اجمال یا تفصیل در منابع متعدد آمده است:
[109/ 18] عن عبد الله بن نجى، قال: سمعت عليّاً علیه السلام يقول: ﴿ما ضَلَلتُ ولا ضُلَّ بی ، و ما نَسِیتُ ما عُهِدَ إلیّ، وإنّی لَعلی بیّنهٍ مِن ربّی بَیَّنها لِنَبیِّهِ صلی اللَّه علیه و آله و بَیَّنها لی، و إنّی لَعلَی الطّریقِ [الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً أو: ألفظه لفظا]﴾. (5)
ص: 206
و روى أبو وائل مثلها و زاد في آخرها: «تبعني من تبعني و تركني من تركني». (1)
یعنی: من گمراه نگشته و دیگران را نیز گمراه نکرده ام و آن چه با من در میان گذاشته شده و بر آن عهد بسته ام فراموش ننموده ام من راه و روش روشنی را می پیمایم که پروردگارم برای پیامبر صلی الله علیه و آله و آن حضرت برای من به روشنی بیان فرموده است. هر کس خواهد از من پیروی کند و هر کس خواهد مرا رها نماید.
[110/ 19] قال أبو مخنف: وقام رجل إلى على علیه السلام، فقال: يا أمير المؤمنين، أيّ فتنة أعظم من هذه ؟ إن البدرية [البدريين] ليمشي بعضها إلى بعض بالسيف ! فقال على علیه السلام: ﴿ويحك ! أتكون فتنة أنا أميرها و قائدها ! والذي بعث محمداً صلی الله علیه و اله بالحق و كرّم وجهه ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ، وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِی وَ لاَ زَلَلْتُ وَ لاَ زُلَّ بِی وَ إِنِّی لَعَلَی بينة مِنْ رَبِّی بَیَّنَهَا اللَّهُ لِرَسُولِهِ وَ بَیَّنَهَا رَسُولُهُ لِی، وَ سَأُدْعَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لاَ ذَنْبَ لِی...﴾ (2) به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: کدام فتنه از این بالاتر که اهل بدر به روی یکدیگر شمشیر بکشند؟ حضرت فرمود: وای بر تو! حرکتی که من امیر و رهبر آن باشم فتنه است ؟!! سوگند به خدایی که پیامبر صلی الله علیه و آله را به حق به رسالت مبعوث فرمود و او را گرامی داشت نه من دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده نه گمراه گشته و نه دیگران را به گمراهی کشانده ام، نه لغزیده ام و نه باعث لغزش دیگران شده ام. من بر روش روشنی هستم که خدا برای پیامبرش و آن حضرت برای من بیان فرمود من در قیامت در محکمه عدل الهی بدون هیچ گناهی حاضر می شوم.
ص: 207
[111/ 20] و في رواية علي بن ربيعة: سمعت عليّاً علیه السلام على المنبر و أتاه رجل فقال: يا أمير المؤمنين ! ما لي أراك تستحلّ [تستحيل] الناس استحالة [استحلال] الرجل إبله ؟ أبعهد من رسول الله صلی الله علیه و آله أو شيئا رأيته ؟ قال: «والله ! ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ، و لا ضللت ولا ضُلَّ بي، بل عهد من رسول الله عهده إليَّ ﴿وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى﴾ [طه (20): 61] عهد إليّ النبي صلی الله علیه و آله أن أقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين. (1)
شبیه به مطالب گذشته را امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ کسی فرمود که پرسید: ای امیر مؤمنان می بینم مانند کسی که کشتن شتران خود را جایز می داند، ریختن خون مردم را روا می شماری؟! آیا پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه به تو دستوری داده یا از پیش خود و با رأی نظر خودت چنین برنامه ای را پیش گرفته ای؟! حضرت در پاسخ او - پس از مطالب دو روایت گذشته - فرمود:... بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله با من عهدی بسته و قطعاً کسی که (به آن حضرت) افترا بندد زیانکار است. پیامبر صلی الله علیه و آله از من پیمان گرفت که با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.
[112/ 21] ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) در فتح الباری می نویسد: روى ابن سعد - بإسناد صحيح - عن ابن عباس، قال: إذا حدّثنا ثقة عن علىّ بفتيا لم نتجاوزها. (2) یعنی: ابن سعد به سند صحیح نقل کرده که ابن عباس گفته است:
اگر شخص ثقه و مورد اطمینانی (در هر زمینه ای) نظر امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نقل کند، ما از آن نمی گذریم (و همان را مستند خویش قرار می دهیم).
این مطلب با عبارات گوناگون از ابن عباس روایت شده است که می گفت:
ص: 208
اگر مطلبی از علی علیه السلام ثابت شود ما جز آن را نمی پذیریم. (1)
[113/ 22] عن أم سلمة انها كانت تقول: كان علي على الحق من اتبعه اتبع الحق، ومن تركه ترك الحق، عهد معهود [عهدا معهودا] قبل يومه هذا. (2)
ص: 209
ام سلمه می گفت: علی علیه السلام بر حق بوده است، هر کس از او پیروی نماید از حق تبعیت کرده و هر کس او را رها نماید حق را کنار گذاشته است. این عهدی است که پیش از این (از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله) با او بسته شده است.
در روایات متعدد از آن حضرت به «فاروق» یاد شده است، (1) مانند روایت ابوذر که می گوید:
[114/ 23] قال: سمعت رسول الله يقول لعلي [علیه السلام]: ﴿أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ أَنْتَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ اَلَّذِی تُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ أَنْتَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلْکُفَّارِ﴾. (2)
[115/ 24] قال المسعودي: و قد كان حذيفة عليلاً بالكوفة في سنة ست و ثلاثين، فبلغه قتل عثمان و بيعة الناس لعلي [علیه السلام] فقال: أخرجوني وادعوا: الصلاة جامعةً، فوضع على المنبر، فحمد الله و أثنى عليه، و صلّى على النبي و على آله، ثم قال: أيها الناس إن الناس قد بايعوا عليا [علیه السلام] فعليكم بتقوى الله وانصروا عليا [علیه السلام]
ص: 210
و وازروه، فو الله إنه لعلى الحق آخراً و أولاً، و إنه لخير من مضى بعد نبيكم و من بقي إلى يوم القيامة. ثم أطبق يمينه على يساره ثم قال: اللهم اشهد، إني قد بايعت علياً [علیه السلام]، و قال: الحمد لله الذي أبقاني إلى هذا اليوم، و قال لابنيه صفوان و سعد: احملاني وكونا معه، فستكون له حروب كثيرة فيهلك فيها خلق من الناس، فاجتهدا أن تستشهدا معه؛ فإنه - والله - على الحق، ومن خالفه على الباطل. (1)
خلاصه آن که مسعودی (متوفی 346) می گوید هنگامی که خبر کشته شدن عثمان و بیعت مردم با علی علیه السلام به حذیفه رسید، او از مردم خواست که در مسجد جمع شوند و بر فراز منبر برای آنان صحبت کرد و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش گفت: مردم با علی بیعت کرده اند شما هم رعایت تقوا نموده و علی را یاری نمایید و پشتیبان او باشید. به خدا سوگند که او در گذشته و آینده همیشه بر حق بوده و او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بهترین شخص از گذشتگان و آیندگان است.
سپس حذیفه به فرزندانش سفارش کرد که نزد علی رفته و با او همراه باشند و گفت در آینده برای او جنگ های فراوان اتفاق می افتد که عده ای از مردم هلاک خواهند شد تلاش کنید که با او شهید شوید، به خدا سوگند او بر حق و مخالفانش بر باطل هستند. (2)
[116/ 25] و عن سيار أبي الحكم، قال: [حدثني رجل قد سمّاه، قال:] قالت بنو عبس لحذيفة: إن أمير المؤمنين عثمان قد قتل، فما تأمرنا ؟ قال: أمركم أن تلزموا عمارا. قالوا: إن عمارا لا يفارق عليّاً. قال: إن الحسد هو أهلك الجسد،
ص: 211
وإنما ينفركم من عمار قربه من علي [علیه السلام] !! فوالله لعليٌّ [علیه اللسام] أفضل من عمار أبعد ما بين التراب والسحاب ! وان عمّاراً من الأحباب، و هو يعلم أنهم ان لزموا عمّاراً كانوا مع علي [علیه السلام]. (1)
یعنی: پس از کشته شدن عثمان عده ای به حذیفه گفتند: وظیفه ما چیست؟ گفت: ملازم عمار باشید گفتند او از علی جدا نمی شود گفت حسد انسان را نابود می کند! شما به جهت آن که عمار از علی علیه السلام جدا نمی شود او را رها می کنید ! به خدا سوگند علی علیه السلام از عمار برتر است با فاصله ای بیش از زمین و آسمان گرچه عمار از دوستان (و محبوب من) است.
او می دانست که اگر مردم ملازم عمار شدند با علی علیه السلام خواهند بود.
بنابر روایت صحیح حذیفه در جای دیگر نیز فرمان به همراهی عمار داده و هنگامی که از او می پرسند در فتنه ها چه کنیم می گوید: از گروهی که با عمار است پیروی نمایید که او دایر مدار قرآن است. (2)
و بنابر روایتی دیگر: او تا هنگام جان دادن از حق جدا نمی شود.
یا آن که او دایر مدار حق است. (3)
ص: 212
و بنابر روایات صحیح، عایشه هم به این معترف است که عمار همیشه آن چه را به حق و هدایت نزدیک است انتخاب می کند.
روي عن عائشة، و عن عبد الله بن مسعود أن رسول الله صلی الله علیه و اله قال: ابن سمية ما عرض عليه أمران قط الا اختار الأرشد منهما [أرشدهما].
في لفظ: ما خيّر بين أمرين الا اختار أرشدهما. (1)
روایات دیگری نیز دلالت بر همراهی عمار با حق دارد (2) مانند روایت: ﴿أبُو الیَقظَانِ علَی الفِطْرَهِ لاَ یدَعُهَا حتَّی یَمُوت﴾.
یعنی ابو اليقظان (کنیه عمار است) بر فطرت [و دین حق] ثابت است
ص: 213
و آن را تا هنگام مرگ رها نمی کند.
این روایت عمار را میزان تشخیص حق و باطل معرفی نموده است. ولی حدیث پردازان حزب اموی و مدافعان عثمان برای هواداری از صحابه و خلفا در آخر آن جمله ای افزوده و آن را این گونه نقل نموده اند: أبو اليقظان على الفطرة لا يدعها حتى يموت أو يمسه [ ينسيه/ يلبسه] الهرم يعنى عمار بر فطرت ثابت می ماند مگر آن که پیری او را دریابد (و خرفت شود!) (1) و در حقیقت با این زیاده، به جهت تناقض صدر و ذیل، این میزان را از اعتبار ساقط نموده اند! و البته روایات نزد ما فاقد آن است گذشته از آن که در روایات عامه تصریح صحيح شده که عمار تا آخر عمر عقلش کاملاً سرجایش بود و خرفت نشد ! (2)
[117/ 26] خطیب دمشقی با سند صحیح و معتبر (3) نقل کرده که احمد بن حنبل گفته است: لم یزل علي بن أبي طالب [علیه السلام] مع الحق والحقُّ معه حيث كان. یعنی همیشه علی بن ابی طالب علیه السلام با حق و حق با او بوده، هر جا که باشد. (4)
* در دفتر دوم - ضمن فضیلت شماره 11 - خواهد آمد که در روایات فراوان و معتبر آمده است: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان علیه السلام را برای قضاوت
ص: 214
به یمن فرستاد چنین دعا فرمود: ﴿اَللّهُمَّ ثَبِّتْ لِسانَهُ وَاهْدِ قَلْبَهُ﴾.
و في رواية: قال صلی الله علیه و آله لعلي علیه السلام: ﴿إن الله تعالى یُثَبِّتُ لِسَانَکَ، وَ یَهْدِی [سيهدي] قلبک﴾.
:یعنی خدایا زبانش را استوار بدار و دلش را هدایت نما.
و یا آن که آن حضرت را مژده داد که خداوند زبانت را ثابت و استوار داشته و قلبت را راهنمایی و هدایت می نماید.
و با مراجعه به مصادر آن معلوم می شود که: ترمذی، طبری، مقدسی، حاکم، ذهبی، منذری، سیوطی، متقی هندی، البانی، مبارکفوری، وادعی و... همه حکم به اعتبار این روایت کرده و یا اعتبار آن را از دیگران نقل کرده اند.
* و در ضمن روایت شماره 441 خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿وَإنَّ الْحَقَّ عَلَی لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ مَعَکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نُصْبَ عَیْنَیْکَ﴾.
[118/ 27] ضیاء مَقدِسی در ضمن روایتی که صدر آن ساختگی است - نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود. ﴿... وَ إِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِيّاً رضی الله عنه [علیه السلام] - ولا أراكم فاعلين - تَجِدوهُ هادِیا مَهدِیّا، یَأخُذُ بِکُمُ الطَّریقَ [الصراط] المُستَقیمَ﴾. یعنی: اگر [فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را گردن نهید و] امارت و سرپرستی علی را بپذیرید- که فکر نمی کنم چنین کنید - خواهید دید که او هدایتگری هدایت شده است (که خود از جانب خدا هدایت شده و اهتمام به راهنمایی مردم دارد) و شما را به راه راست هدایت خواهد کرد. (1)
این روایت در منابع متعدد نقل شده و برخی از بزرگان عامه حکم به صحت آن کرده اند. (2)
ص: 215
شاید گفته شود اگر قسمتی از روایت را جعلی می دانید چگونه به آن احتجاج می کنید؟
در پاسخ می گوییم:
اوّلاً: باتوجه به تفکیک در حجیت، (1) وقتی اعتبار روایتی نزد مخالفان تمام باشد ما از جهت الزام - نه اعتقاد - می توانیم به آن احتجاج کنیم.
ثانياً: این مطلب صحيح است که اگر مردم رهبری امیر مؤمنان علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام را - بر طبق فرمان خدا - بپذیرند، آن ها را هدایت شده و هدایتگرانی می یابند که همه را به راه مستقیم هدایت می کنند.
ص: 216
[119/ 28] عن عبد الله بن مسعود، قال: كنت مع النبي صلی الله علیه و آله ليلة وفد الجن، قال: فتنفّس، فقلت: ما شأنك يا رسول الله ؟ قال: نعيت إلى نفسى يا ابن مسعود»! قلت: فاستخلف، قال: «من» ؟ قلت: أبو بكر، قال فسكت، ثم مضى ساعة ثم
تنفّس، قال: فقلت: ما شأنك ؟ قال: «نعيت إليّ نفسي يا ابن مسعود» ! قال: قلت فاستخلف، قال: «من» ؟ قلت: عمر، قال: فسكت، ثم مضى ساعة ثم تنفّس، قال: فقلت: ما شأنك ؟ قال: «نعيت إلي نفسي يا ابن مسعود»! قال: قلت: فاستخلف، قال: «من» ؟ قال: قلت: علي بن أبي طالب قال: «أما والذي نفسي بيده لئن أطاعوه ليدخلن الجنة أجمعين أكتعين». (1)
و في رواية الطبراني: قال صلی الله علیه و اله: «و ما أظُنُّ أجَلی إلاّ قَد اقتَربَ»، قلت: يا رسول الله
ص: 217
ألا تستخلف أبا بكر ؟ فأعرض عنّي، فرأيت أنه لم يوافقه، قلت: يا رسول الله ألا تستخلف عمر ؟ فأعرض عنّي فرأيت أنه لم يوافقه، قلت: يا رسول الله ألا تستخلف عليّاً ؟
قال: «ذاك - والذي لا إله غيره - لو بايعتموه و أطعتموه أدخلكم الجنة أكتعين». (1)
و في رواية الخوارزمي: قال صلی الله علیه و آله: «أوه ! ولن تفعلوا إذاً أبداً، والله لئن فعلتموه ليدخلنكم الجنة». (2)
عبدالله بن مسعود می گوید همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودم آن حضرت آهی کشید! از حضرت سبب آن را پرسیدم در پاسخ فرمود: «به جهت خبر وفاتم». عرض کردم: برای خویش جانشینی تعیین فرما. فرمود: «چه کسی را»؟ گفتم: ابوبکر را، حضرت سکوت کرد - و بنابر نقل طبرانی: از من روی گردانید که فهمیدم با نظرم موافق نیست ! - مدتی گذشت باز حضرت آهی کشید و من هم پرسش خود را تکرار کردم و حضرت همان جواب را فرمود باز گفتم: جانشین تعیین کن فرمود: «چه کسی را»؟ گفتم: عمر را. باز حضرت سکوت کرد - و بنابر نقل طبرانی: از من روی گردانید که فهمیدم با نظرم موافق نیست ! - مدتی گذشت. برای مرتبه سوم که قضیه تکرار شد من عرض کردم: علی بن ابی طالب را به جانشینی خویش انتخاب کن حضرت فرمود: «به خدایی که جانم در دست اوست سوگند یاد می کنم که اگر از علی اطاعت کنند همۀ آن ها را به صورت دسته جمعی وارد بهشت خواهد کرد».
و در روایت خوارزمی افزوده شده که حضرت پیش از این سخن فرمود: «اوه! آن ها هیچ گاه از علی تبعیت نخواهند کرد»!
ص: 218
حافظ کلاباذی (متوفی 380) پس از نقل روایت: «وإن تولّوا علياً - ولن تفعلوا -تجدوه هادياً مهدياً، يسلك بكم الطريق المستقیم» می نویسد:
ممکن است معنایش آن باشد که اگر علی را به سرپرستی برگزینید هرگاه خلافت به او رسید و حضرت - ان شاء الله ! - منظورشان خلافت بلافاصله پس از خودشان نیست.
سپس به روایات ساختگی نماز ابوبکر استدلال نموده و تردیدش را که قبلاً به «ان شاء الله» اظهار کرده بود به «والله أعلم بالصواب» تکرار کرده است. (1)
[120/ 29] روى السيوطي والمتقي الهندي رواية طويلة جدّاً عن وكيع، عن يحيى بن عبد الله بن الحسن، عن أبيه [علیه السلام]، قال: قال علي [علیه السلام]: ﴿... فَامّا اَهلُ الجَماعَهِ فَانّا وَ مَنِ اتَّبَعنی و اِن قَلُّوا وَ ذلِکَ الحَقُّ عَن اَمرِ اللهِ وَ اَمرِ رَسُولِهِ، فأمّا أهلُ الفُرقَهِ فالمُخالِفونَ لِی و مَنِ اتَّبعَنی و إنْ کَثُروا...﴾ .
إلى أن قال: قال عمار: يا أيها الناس ! إنكم - والله - إن اتبعتموه وأطعتموه لم يضل بكم عن منهاج نبيكم قيس شعرة. (2)
امیر مؤمنان علیه السلام مشغول خطبه بود کسی پرسید: چه کسی اهل جماعت است و چه کسی اهل تفرقه ؟... حضرت در پاسخ فرمود: اهل جماعت من هستم و کسانی که از من پیروی نمایند هر چند کم باشند و این حق به فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است و اهل تفرقه مخالفان ما هستند هر چند فراوان باشند.
ص: 219
پس از آن عمار گفت: ای مردم، به خدا سوگند اگر از امیرالمؤمنین علیه السلام پیروی کنید به اندازه تار مویی از روش پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله نخواهید گرفت.
این مطلب به قدری روشن، واضح و مسلّم بوده که عمر نیز در لحظات آخر عمرش بدان اشاره کرده است.
[121/ 30] بنابر نقل صحیح، او در واپسین لحظات زندگی به عثمان سفارش کرد که اگر سرکار آمدی پرهیزگاری پیشه نما و خاندان خویش را بر مردم مسلّط مگردان. هنگامی که اصحاب شورا از نزد او بیرون رفتند، با اشاره به امیر مؤمنان علیه السلام گفت: إن ولوها الأجلح [الأصلع/ الأصيلع ] - يعني علياً [علیه السلام] - سلك بهم الطريق المستقيم [يحملهم على الحق ولو كان السيف على عنقه].
یعنی: اگر زمام امور را به دست علی بسپارند آن ها را به راه مستقیم آورد. (1)
ص: 220
[122/ 31] عمر در جای دیگر به ابن عباس گفت: «أحراهم أن يحملهم على كتاب ربِّهم وسنّة نبيهم صاحبك. والله لئن وليها ليحملنّهم على المحجة البيضاء والصراط المستقيم» ! یعنی: سزاوارترین آن ها (به خلافت ) که مردم را بر عمل به کتاب پروردگار و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وادار نماید علی است. به خدا سوگند اگر او سر کار آید مردم را بر روش روشن و راه مستقیم قرار دهد. (1)
روایات فراوان شاهد روایت گذشته است مانند روایات عناوین:
قرآن با علی علیه السلام است، مبارزات علی علیه السلام بر تأویل قرآن است،
جدایی از علی جدایی از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است،
نافرمانی علی علیه السلام نافرمانی خداست،
دشمن علی علیه السلام دشمن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است،
جنگ با علی علیه السلام و خاندانش جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله است، حدیث ثقلین و.... (2)
ص: 221
شایان ذکر است که این مطلب - همراهی با حق - شامل حال بقية معصومین علیهم السلام هم می شود چنان که در ضمن روایتی آمده است:
[123/ 32] ﴿أیُّهَا النّاسُ، قَد بَیَّنتُ لَکُم مَفزَعَکُم بَعدی و إمامَکُم و دَلیلَکُم و هادِیَکُم، و هُوَ أخی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، وهُوَ فیکُم بِمَنزِلَتی فیکُم، فَقَلِّدوهُ دینَکُم وأطیعوهُ فی جَمیعِ اُمورِکُم، فَإِنَّ عِندَهُ جَمیعَ ما عَلَّمَنِیَ اللّهُ تَبارَکَ و تَعالی و حِکمَتَهُ، فَسَلوهُ و تَعَلَّموا مِنهُ و مِن أوصِیائِهِ بَعدَهُ، ولا تُعَلِّموهُم ولا تَتَقَدَّموهُم ولا تَخَلَّفوا عَنهُم، فَإِنَّهُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقَّ مَعَهُم، لا یُزایِلونَهُ ولا یُزایِلُهُم﴾. (1)
و نهى تقدم بر معصومین علیهم السلام و این که کسی بخواهد به آنان چیزی یاد دهد- که در امثال این روایت آمده (2) - نیز به جهت همراهی آنان با حق است و در کنار حدیث ثقلین نیز بر آن تأکید شده است.
[124/ 33] ورد في حديث الثقلين برواية الطبراني:.... فَلا تُقَدِّمُوهُما فَتُهلِکُوا وَلا تُعَلِّمُوهُما فَانَّهُما اعلَمُ مِنکُم (3) وفي لفظ: فلا تقدّموهما فتهلكوا، ولا تقصروا عنهما فتهلكوا، ولا تعلّموهم [ولا تعلوهم/ ولا تعلّموهما]؛ فإنهم أعلم منكم. (4)
از روایات وارده در تفسیر آیه شریفه: ﴿وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ ﴾ [الأعراف (7): 181] نیز همین مطلب استفاده می شود. (5)
ص: 222
قرآن به صراحت ملاک پیروی را بیان کرده و فرموده: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لا يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ [يونس (10): 35] و این روایات مصداق حق را برای مردم معلوم کرد، پس برای پیروی از دیگران و رها کردن امیرالمؤمنین علیه السلام عذری باقی نماند.
از اطلاق این روایات استفاده می شود که در هر موردی که صحابه از امیرالمؤمنین علیه السلام جدا شدند و یا بر خلاف نظر مبارک ایشان رأی و نظری داشته اند، همه بر باطل و گمراهی بوده اند، ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الصَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾ [يونس (10): 32]
شیخ مهدی فقیه ایمانی در این زمینه تألیف مستقلی دارد با نام «حق با علی است» که این روایت را - با مضامین مختلف - از 24 نفر صحابه و منبع از قرن اول تا قرن چهاردهم نقل کرده است. از نکات جالبی که بدان اشاره نموده آن که به جهت سرنوشت ساز بودن این مطلب حضرت بارها این حدیث را ایراد فرمودند: در خانه شخصی خود، بعد از فتح خیبر در غدیر، هنگام پیشگویی از رویارویی گروه تجاوزگر با علی علیه السلام در پیشگویی از قتل عمار به دست آنان و هنگام خبر دادن از اختلاف مردم پس از رحلت آن حضرت.
ص: 223
ص: 224
3
[125/ 1] بنابر نقل صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿عليَّ مَعَ القرآن والقرآنُ مَعَ على، لَنْ يَتَفَرَّقا حتَّى يَرِدًا عَلَيَّ الحوض﴾
یعنی: علی با قرآن و قرآن با علی است این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
قرآن کتاب هدایت و قانون و برنامه الهی برای نجات و تکامل بشر است. قرآن در بردارنده دستورات و راهنمایی هایی است که اگر جامعه بدان جامه عمل بپوشاند هیچ گاه گمراه نگشته و از حیرت و سرگردانی، ضلالت و گمراهی اختلاف و تفرقه در امان خواهد ماند.
اما زمام امور مسلمانان به دست کسانی افتاد که
الف) از قرآن اطلاع درست و کامل نداشتند.
ب) آن اندازه ای را که می دانستند آن گونه که باید نفهمیده بودند.
ج) آن مقداری را که فهمیده بودند نیز کنار گذاشتند.
د) به گونه های مختلف بلکه گاهی صریحاً با آن مخالفت نمودند. (1)
ولی تنها کسی که عالم به تمام قرآن بود آن را کاملاً فهمیده و درک کرده بود، در تمام شئون آن را بکار گرفت و کاملاً مطابق آن عمل نمود، هیچ گاه از قرآن جدا نشد و برخلاف آن رفتار ننمود امیرمؤمنان علیه السلام علی علیه السلام بود.
این حقیقتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله بارها با تعابیر مختلف مانند حدیث ثقلين، و بیان جدا نشدن عترت از قرآن، (2) «الحَقُّ مَعَ عَلِي...»، «وَالقُرآنُ مَعَ علي... » و... بیان فرمود و تاریخ حقیقی و تحریف نشده نیز بر آن شهادت می دهد و چنین کسی لیاقت رهبری امت را دارد!
در حقیقت این گونه احادیث بیانگر عصمت امیر مؤمنان علیه السلام و اهل بیت علیهم اللسام است.
ص: 226
مناوی در شرح جامع صغیر در توضیح حدیث: ﴿علیٌّ مَع القرآنِ والقرآنُ مَع علیٍّ، لن یَتَفَرَّقا حتّی یَرِدا علَیّ الحوضَ﴾ می گوید:
علی علیه السلام از همه به تفسیر قرآن داناتر بود.
سپس نقل کرده است که:
بزرگان صحابه در تفسیر علی علیه السلام ابن عباس عبادله (عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و...) ابی بن کعب و زید بوده اند از همه آن ها برتر علی علیه السلام است تا جایی که ابن عباس می گوید: من تفسیر را از او آموختم.
از آن حضرت پرسیدند: سبب چیست که دانش شما از همه صحابه بیشتر است؟ در پاسخ فرمود هرگاه از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسشی داشتم مرا پاسخ می فرمود و اگر سکوت می کردم خود حضرت شروع به بیان مطالب می فرمود.
عمر پناه به خدا می برد از آن که مشکلی پیش آید و آن حضرت حضور نداشته باشد.
و هیچ یک از صحابه نمی گفت: «سلونی» هر کس هر چه می خواهد از من بپرسد جز علی علیه السلام. (1)
ص: 227
و اما آن که ﴿والقرآنُ مَعَ علیٍ﴾، پس قرآن با علی علیه السلام است و مردم را به امامت و رهبری حقانیت و راستی و درستی و فضائل و مناقب او راهنمایی می کند.
قرآن بیان گر همۀ معارف علوم احکام و مشتمل بر تمام نیازهای بشر است که ﴿وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْء﴾ [النحل (16): 89] ولی به جهت اشتمال بر متشابهات و مجملات و... نیاز به بیان دارد و این امری بدیهی است. خداوند تعالی می فرماید: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا بَيْانَهُ﴾ [القيامة (75): 19]، (1) ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ [النحل (16): 44]، (2) ﴿وَمَا أنزَلْنَا عَلَیْکَ الکِتَابَ إلا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدیً وَرَحْمَهً لِقَوْم یُؤْمِنُونَ﴾ [النحل (16): 64] (3) پس ما در فهم قرآن به بیان پیامبر صلی الله علیه و آله نیازمندیم.
و روشن است که این نیاز همیشگی است و پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز ادامه دارد، لذا خواهد آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «تو مطالب را از جانب من به مردم ابلاغ نموده صدای مرا به گوش آنان می رسانی، و در آن چه پس از من اختلاف نمایند بیانی روشن خواهی داشت (و اختلافات آنان را برطرف خواهی نمود)». (4)
ص: 228
با این بیان روشن شد که قرآن مستغنی از بیان پیشوای معصوم نیست و شعار حسبنا کتاب الله ادعایی پوچ و بی اساس است، و فرمایش: «لَنْ يَتَفَرَّقا» - در حدیث گذشته و حدیث ثقلین - دلالت بر عدم جدایی قرآن و عترت از یکدیگر دارد. (1)
ص: 229
ص: 230
4
[126/ 1] احمد بن حنبل به سند صحیح نقل کرده است که عمران بن گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله لشکری را به فرماندهی علی بن ابی طالب علیه السلام ترتیب داد. علی علیه السلام در آن سفر کاری کرد که برخی از اصحاب از آن ناراحت شدند؛ لذا چهار نفر آن ها هم پیمان شدند که قضیه را به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش دهند. هنگام بازگشت از سفر خدمت حضرت رسیده و شروع به صحبت کردند، هر کدام که مطلب را نقل می کرد آن حضرت صورتش را از او برمی گرداند. هنگامی که چهارمین از آن ها حرفش تمام شد پیامبر صلی الله علیه و آله با چهره ای متغیّر (و با عصبانیت) فرمود: ﴿دعوا عليّاً، دعوا عليّاً، [دعوا عليّاً] اِنّ عليّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِيُّ كُلّ مؤمن بعدي﴾. (1) یعنی: علی را رها کنید، (یعنی دست از بدگویی او بردارید ! این جمله را دو یا سه مرتبه تکرار و پس از آن فرمود:) علی از من است و من از اویم او پس از من سرپرست هر انسان با ایمان است.
و بنابر روایات دیگر فرمود:
ص: 231
ما لهم و لعلي، إن عليّاً منّي و أنا منه، و هو ولي كل مؤمن بعدي». (1)
آن ها را با علی چکار؟! علی از من است و من از اویم، او پس از من سرپرست هر انسان با ایمان است.
«ما تريدون من عليّ، ما تريدون من عليّ، ما تريدون من عليّ. (2) إن علياً منّي و أنا منه، و هو ولي كل مؤمن [من] بعدي». (3)
از علی چه می خواهید؟! (بنابر برخی از منابع این جمله را سه مرتبه تکرار و پس از آن فرمود:) علی از من از است و من از علی، او پس از من ولی و سرپرست هر انسان با ایمان است.
* محبّ طبری (متوفی 694) - از نویسندگان معروف اهل تسنن - در ضمن نقل دلائل شیعه بر خلافت بلافصل امیرمؤمنان علیه السلام حدیث فوق را نقل کرده و
ص: 232
می گوید: این حدیث از جهت سند و متن قوی ترین دلیل است. (1)
* گذشته از آن که مجموع احادیث مسند احمد مقبول و معتبر است (2) به اعتراف ذهبی، (3) و حمزه احمد زین سند این روایت صحیح است. (4)
* وصي الله بن محمد عباس در تعلیقه فضائل الصحابة نيز حكم به حُسن و اعتبار آن نموده است. (5)
ابوداود طیالسی (متوفی 204) (6) و ابن ابی شیبه کوفی (متوفی 235) (7) - که از اساتید بخاری هستند - آن را به سند صحیح نقل کرده و متقی هندی (8) و صالحی شامی حکم به صحت روایت ابن ابی شیبه نموده اند. (9)
* بنابر نقل سیوطی (متوفی 911) و متقی هندی (متوفی 975)، ابن جرير طبری (متوفی 310) نیز آن را به سند صحیح نقل کرده است. (10)
ص: 233
* ترمذی (متوفی 279) نیز قریب به همین مضمون را در سنن روایت (1) و بنابر نقل ذهبی (متوفی 748) ترمذی حکم به حُسن - یعنی اعتبار - این حدیث نیز کرده است، (2) گرچه حکم به اعتبار و حسن از سنن مطبوع ساقط شده !
* ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) و بغدادی (متوفی 1093) نیز گفته اند: این حدیث را ترمذی با سندی قوی نقل کرده است. (3)
* ابن ابی عاصم (متوفی 287) نیز آن را نقل کرده، و البانی پس از حکم به صحت،آن تصریح کرده که رجال آن بنابر شرط مسلم ثقه هستند، سپس شواهد دیگری بر صحت آن اقامه کرده و گفته: حاکم نیشابوری (متوفی 405) و ذهبی (متوفی 748) نیز آن را بنابر شرط مسلم صحیح دانسته اند. (4)
ص: 234
* نَسائی (متوفی 303) در سنن و خصائص نیز آن را روایت کرده (1) و حوینی حکم به صحت آن نموده است. (2)
* ابن حبان (متوفی 354) نیز قریب به حدیث گذشته را در صحیح (3) - که صحت روایاتش پذیرفته شده (4) - نقل کرده است.
* البانی نیز روایت ابن حبان را تأیید و صحت آن را پذیرفته است. (5)
* ضياء الدين حنبلى مَقدِسی (متوفی 643) در الأحاديث المختارة - كه اعتبار روایاتش پذیرفته شده (6) - نیز آن را نقل کرده است. (7)
* در صحاح الأحاديث مقدسی ها نیز آمده است. (8)
* ابن حجر هیتمی مکی (متوفی 974)، (9) و صالح احمد الشامی نیز حکم به صحت آن کرده اند. (10)
ص: 235
* برخی به اختصار فقط بخش اخیر روایت، یعنی عبارت: ﴿دَعُوا علیّاً، دَعُوا علیّاً، دَعُوا علیّاً ! إنّ علیّاً منّی و أنا مِنهُ، و هُو ولیُّ کلِّ مؤمنٍ بَعدی﴾ (1)
يا: «عليٌّ منّي - أو: إن علياً منّي و أنا منه - و هو ولي كل مؤمن [من بعدي]» را نقل کرده اند. (2)
همین قضیه را- که عمران بن حصین ذکر کرده - بریده نیز با تفصیلی بیشتر نقل کرده که در مصادر معتبر اهل تسنن فراوان آمده است
شاید یکی از آن چهار نفر که با یکدیگر هم پیمان شدند تا قضیه را به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش دهند بریده اسلمی باشد که پاسخی را از پیامبر صلی الله علیه و آله - پس از خشمی بی نظیر ! (3) - نقل کرده که به کیفیت های گوناگون ولی مضمون هایی نزدیک به یکدیگر گزارش شده است:
ص: 236