دانشنامه ری جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمدی ری شهری، محمد، 1325-1401.

Mohammadi Reyshahri, Mohammad, 1946-2022.

عنوان و نام پديدآور:دانشنامه ری/ زیرنظر محمد محمدی ری شهری؛ به اهتمام مهدی مهریزی، رضا بابایی، محمد قنبری؛ تهیه کننده مرکز همایش های علمی و پژوهش های آزاد دارالحدیث؛ [ برای] آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام.

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1398.

مشخصات ظاهری:2 ج.؛ 22×29 س م.

شابک:400000 ریال: دوره: 978-964-493-996-9 ؛ ج.1 :978-964-493-997-6 ؛ ج.2: 978-964-493-998-3

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

يادداشت:ج.2( چاپ اول: 1398).

موضوع:ری -- دایره المعارف ها

Rey (Iran) -- Encyclopedias

شناسه افزوده:مهریزی، مهدی، 1341 -، گردآورنده

شناسه افزوده:Mahrizi, Mahdi

شناسه افزوده:بابایی، رضا، 1353 - ، گردآورنده

شناسه افزوده:قنبری، محمد، 1350 -، گردآورنده

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. مرکز همایش های علمی و پژوهش های آزاد

شناسه افزوده:آستان حضرت عبدالعظیم (ع)

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره:DSR2089 /ی2 م3 1397

رده بندی دیویی:955/1262

شماره کتابشناسی ملی:5220141

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فاپا

ص: 1

ع (ادامه)

عبدالكريم بن ابراهيم بن محمد بن حسن نحوى رازى، ابوسعيد

اديب، نحوى و محدث. از رى به عراق، شام و بيت المقدس رفت تا دانش خود را در نحو و حديث كامل كند. در عراق از ابوطالب محمد بن محمد بن غيلان بزّاز دانش آموخت و حديث شنيد. در مسجد الاقصى، نصر بن ابراهيم قدسى و گروهى ديگر، نزد او قرائت آموختند.

منبع: انباء الرواة، ج 2، ص 190.

عبدالكريم بن احمد وزان رازى، ابوسعد

نخستين فرد از خاندان وزّان در رى كه به علم و فضل شهرت يافت. اصل او از ساوه بود و در رى سكنى گزيد. در مرو نزد امام قفال فقه آموخت و از اصحاب خاص او گشت. از ابوالفضل كاغذى، ابوبكر حيرى و گروهى ديگر از محدثان، روايت كرده و زاهر بن طاهر شجامى در نيشابور از او حديث شنيده است.

منابع: الأنساب، ج 3، ص 363 و ج 5، ص 596؛ اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 3، ص 363؛ يادداشت هاى قزوينى، ج 3، ص 103.

عبداللطيف بن عبدالله رازى رومى

عالم، محدث و قاضى حنفى. مدتى منصب قضا را در شهر استانبول بر عهده داشت. از تأليفات او است: الدر المكنون فى الفلك المشحون (در حكايات تركى و نوادر كه به نام ابراهيم پاشاى مقتول، وزير عثمانى تأليف كرد)؛ اصل الخبر من كلام سيد البشر (در حديث)؛ الدر الملتقط فى تبيين الغلط؛ الدر المكنون والسر المصون فى سلوك ملامية العالون. به سال 1146 ق. درگذشت.

منابع: ايضاح المكنون، ج 1، ص 448؛ معجم المؤلفين، ج 6، ص 12؛

ص: 1

الذريعه، ج 8، ص 73.

عبدالله آباد اجاق

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در جنوب كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 25 نفر (7 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

عبدالله اندرمانى رازى

فقيه. در كودكى، پدرش ميرزا محمد اندرمانى تهرانى حائرى درگذشت، و وصى او، شيخ هادى مدرس تهرانى، تكفل عبدالله را بر عهده گرفت. در سال 1310 ق. به عتبات رفت و در كربلا ساكن شد. در جوانى با دختر شيخ هادى مدرس ازدواج كرد. در فقه و اصول و حديث، مقامى برجسته داشت؛ اما بيشتر اوقات خود را به عبادت گذراند. در ماجراى مشروطه، ايرانيان مقيم كربلا كه طرفدار مشروطه بودند، انجمنى به رياست وى تشكيل دادند.

آية الله عبدالله اندرمانى، روز جمعه 21 جمادى الاولى 1348 ق. در كربلا درگذشت و همان جا دفن شد.

منابع: اختران فروزان رى و طهران، ص 406؛ ماهنامه الكترونيكى بهارستان، شماره 128، ص 4.

عبدالله بن ابى جعفر رازى

محدث و مفسر. پدرش عيسى بن ماهان (م 161 ق.) از اصحاب امام صادق (ع) بود. از پدرش، ابن جريح، شعبه، عكرمة بن عمار، مسعودى، ايوب بن عتبه، مبارك بن فضاله، ابومنيب مروزى، ابوغسان محمد بن مطرف مدينى، ابوسنان شيبانى، موسى بن عبيده و سعيد بن عبدالرحمن زبيدى روايت كرده است و ابومعمر اسماعيل بن ابراهيم، محمد بن عمرو زنيج، احمد بن عبدالرحمن بن عبدالله دشتكى، پسرش محمد بن عبدالله، ابراهيم بن موسى فراء، اسحاق بن حجاج، ابوعبيد قاسم بن سلام، محمد بن عيسى بن طباع، جرير، وكيع، يحيى بن مغيره، حسن بن عمر بن شقيق جرمى بصرى و... از او حديث شنيده و نقل كرده اند.

محمد بن حميد، او را متهم به فسق كرده، مى گويد از او ده هزار حديث شنيدم و همه را رها كردم. اما ابوزرعه و ابوحاتم رازى او را صدوق دانسته و توثيقش كرده اند. ابن حبان، همه روايات او را معتبر مى داند، مگر آنچه از پدرش شنيده است.

منابع: الطبقات الكبرى، ج 7، ص 380؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 87؛ المعجم الكبير، ج 18، ص 231؛ جامع البيان، ج 1، ص 131 و

ص: 2

ج 2، ص 445؛ سنن الدارمى، ج 1، ص 113؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم رازى، ج 1، ص 83 و ج 2، ص 650 و ج 5، ص 1680؛ الجرح و التعديل، ج 5، ص 127؛ الثقات، ج 8، ص 335؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 4، ص 216-217؛ تهذيب الكمال، ج 14، ص 385-387؛ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 404؛ تاريخ الاسلام، ج 12، ص 205-206؛ لسان الميزان، ج 7، ص 259؛ الوضاعون و احاديثهم، ص 209؛ الدر المنثور، ج 6، ص 424.

عبدالله بن احمد رازى

محدث. از بكر بن صالح (راوى ابن ابى عمير) روايت كرده است و محمد بن احمد بن يحيى از او. متقدمان ذكر او را بيشتر در ذيل محمد بن احمد بن يحيى آورده اند. نجاشى در ترجمۀ محمد بن احمد بن يحيى، وى را ضعيف دانسته است. علامه حلى و برخى ديگر دربارۀ او توقف كرده اند. محدثين قم، او را از رجال كتاب نوادر الحكمه كه ابن وليد (ابوجعفر محمد بن حسن بن وليد قمى، استاد شيخ صدوق)، روايات آن را صحيح مى دانست، استثنا كرده اند.

نام وى در منابع به صورت «عبدالله بن محمد رازى» و «عبيدالله بن محمد رازى» نيز ثبت شده است؛ اگرچه برخى او را غير از عبدالله بن محمد رازى دانسته اند.

منابع: اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 345؛ خلاصة الاقوال، ص 373؛ نقد الرجال، ج 3، ص 84؛ جامع الرواة، ج 1، ص 127 و 470؛ إكليل المنهج فى تحقيق المطلب، ص 335؛ تعليقة على منهج المقال، ص 221؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 4، ص 156؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 476؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 112-113 و 327.

عبدالله بن جعفر بن محمد بن موسى دوريستى رازى، نجم الدين ابومحمد

فقيه و محدث امامى. خاندان دوريستى به فضل و دانش شهرت داشت. ياقوت در ذيل دوريست (درشت/ طرشت) رى در معجم البلدان نوشته است: «ابومحمد دوريستى، كه خود را از فرزندان حذيفۀ يمان، از صحابه رسول الله (ص) مى داند، بدانجا منسوب است، و از فقيهان شيعه اماميه است، و به سال 566 ق. به بغداد درآمد، و چندگاهى در آنجا بزيست، و از نياى خويش، محمد بن موسى، در اخبار ائمۀ اثناعشر حديث گفت، و از بغداد به شهر خود بازگشت، و شنيدم كه اندكى پس از سال 600 ق. درگذشت.» شيخ منتجب الدين در فهرست خويش وى را توثيق كرده و ستوده است. شيخ حر عاملى در امل الآمل نوشته است: «عبداللّه بن جعفر... دانشمند و فاضل و راستگو بود... از جدّ خود، ابوجعفر محمد بن موسى بن جعفر، و او از جدّ خويش ابوعبداللّه جعفر بن محمد الدوريستى،

ص: 3

و او از شيخ مفيد، روايت كرده است.» ناصرالدين راشد بن ابراهيم بحرانى (م 605 ق.) و ابومنصور حسن بن معيه علوى حسنى و شاذان بن جبرئيل قمى از او روايت كرده اند.

منابع: معجم البلدان، ج 2، ص 621؛ فهرست منتجب الدين، ص 128، ش 276؛ امل الآمل، ج 2، ص 159؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 7، ص 68-69؛ خاتمه مستدرك الوسائل، ج 3، ص 27 و 47 و 377؛ مشايخ فقه و حديث در جماران و كلين و درشت، عزيزالله عطاردى، ص 181-240؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 4، ص 169-170؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 3، ص 58؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 157.

عبدالله بن جهم رازى، ابوعبدالرحمن

محدث. از عمرو بن ابى قيس، زكريا بن سلام عتبى كوفى، عكرمة بن ابراهيم (قاضى رى)، يحيى بن ضريس رازى، عبدالله بن مبارك، علاء بن حصين، ابى تميله يحيى بن واضح، حكام بن سلم رازى، عبدالله بن علاء بصرى و جرير بن عبدالحميد روايت كرده است، و يوسف بن موسى قطان، نوح بن انس، ابوهارون خزاز، على بن شهاب رازى، موسى بن سفيان بن زياد جندى شابورى، احمد بن ابى سريج رازى، محمد بن بكير حضرمى، محمد بن خالد بن يزيد خزاز رازى، نوح بن انس رازى مقرى، از وى حديث شنيده اند.

ابوزرعه ضمن گواهى به وثوق و صدق او، مى گويد: او را ديدم ولى از او حديثى ننوشتم. ابوحاتم مى گويد او را در رى ديدم كه نزد ابراهيم بن حكم بن حكم بن ظهير نشسته بود. مردى كوتاه قد بود و به تشيع تمايل داشت. ابن حبان و ابن حجر او را در شمار ثقات نوشته اند.

منابع: الجرح و التعديل، ج 5، ص 27؛ المستدرك، ج 2، ص 34 و ج 4، ص 114؛ المعجم الاوسط، ج 2، ص 313-314؛ خلاصة تذهيب تهذيب الكمال، ص 194؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 55، ص 369؛ الكفايه فى علم الرواية، ص 425؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 3، ص 207؛ تاريخ ابن معين، ص 25؛ تاريخ بغداد، ج 4، ص 427؛ تهذيب الكمال، ج 14، ص 389-390؛ رجال الشيعة فى اسانيد السنه، ص 218-220؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 484؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 155.

عبدالله بن حاضر بن صباح رازى

محدث. اصل او از رى است؛ در بغداد مى زيست و به عبدوس شهرت داشت.

از محمد بن عبدالله انصارى بصرى، شاذ بن فياض بصرى، قبيصة بن عتبۀ كوفى و ابراهيم بن موسى فراء رازى روايت كرده است. عبدالله بن محمد بن ناجيه، محمد بن يوسف بن بشر هروى، ابوبكر شافعى، محمد بن عبدالله بن ابراهيم

ص: 4

و عبدالصمد بن على طستى، از او حديث شنيده اند. دارقطنى، او را در حديث قوى ندانسته است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 9، ص 454-455 و ج 10، ص 88؛ تاريخ الاسلام، ج 20، ص 380-381؛ سؤالات الحاكم، ص 122.

عبدالله بن حرب رازى

محدث. از سلمة بن كهيل روايت كرده است و مثنى بن ابراهيم آملى (از مشايخ طبرى) از او.

منبع: جامع البيان، ج 14، ص 203.

عبدالله بن حسن بن ايوب بيلى رازى، ابوعبدالله

محدث و زاهد. از ابوحاتم رازى، سَهْل بن زَنْجَلَه و محمد بن حميد رازى و غيره حديث شنيده، و ابوعمرو بن نُجَيد سلمى، ابوجعفر عقيلى، احمد بن حسن بيلى، ابومنصور ابيوردى و ابوعبدالله حافظ از او روايت كرده اند. سمعانى در الأنساب و ياقوت در المشترك و معجم البلدان نام وى را در ذكر قريۀ «بيل» آورده و او را از «زهاد» خوانده اند. در سال 330 ق. درگذشت.

منابع: معجم البلدان، ج 1، ص 533؛ شعب الإيمان، ج 1، ص 515؛ توضيح المشتبه، ج 1، ص 685؛ الأنساب، ج 1، ص 436. اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 1، ص 200.

عبدالله بن داهر بن يحيى رازى، ابوسليمان

مقرى، محدث امامى، مشهور به احمرى، يكى از طرق شيخ صدوق در امالى و شيخ مفيد و ثقة الاسلام كلينى. نام او را محمد بن يحيى بن داهر نيز ثبت كرده اند. نام پدرش محمد، و داهر لقب او بوده است. در بغداد، از اعمش، حسين بن يحيى كوفى، ابى قتادۀ حرانى (عبدالله بن واقد)، عبداللّه بن عبدالقدوس، ابن حماد، عمر بن جميع و پدرش حديث گفته است. احمد بن على خراز، فضل بن سهل اعرج، ابراهيم بن خالد مقرى كسايى (واسطۀ او با شيخ صدوق)، حسين بن حسن، محمد بن اسماعيل برمكى (از مشايخ شيخ صدوق)، حسين بن احمد بن منصور سجاده، احمد بن ابى خيثمه، محمد بن حميد رازى، سعيد بن بشير، على بن سعيد، صالح بن محمد بن جزره، محمد بن غالب تمتام، موسى بن هارون، احمد بن يحيى حلوانى و احمد بن حسن بن عبدالجبار صوفى از او روايت كرده اند. كتابى داشته است كه آن را محمد بن اسماعيل برمكى روايت كرده و در آن از امام صادق (ع) روايت شده است. نجاشى، ابن داوود، ابن معين، علامه حلى، عقيلى و عده اى ديگر او را تضعيف كرده اند.

منابع: الضعفاء، ج 2، ص 250-251؛ تاريخ

ص: 5

بغداد، ج 9، ص 459-460؛ لسان الميزان، ج 5، ص 224؛ الامالى صدوق، ص 58؛ علل الشرايع، ج 1، ص 161-162؛ رجال النجاشى، ص 228 و 602؛ ايضاح الاشتباه، ص 242؛ رجال ابن داوود، ص 254؛ نقد الرجال، ج 3، ص 103؛ منتهى المقال، ج 4، ص 181؛ طرائف المقال، ج 1، ص 509-510؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 11-12؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 195-196؛ المجروحين، ج 2، ص 9-10؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 4، ص 228-229.

عبدالله بن سعد بن عثمان دشتكى مروزى رازى، ابوعبدالرحمن

محدث. از دشتك رى بود، و از پدر خويش سعد بن عثمان، و ابوسنان سعيد بن سنان شيبانى، عثمان بن زائدۀ مقرى، اشعث بن اسحاق اشعرى قمى، هشام بن حسان، هشام بن سعد، يزيد نحوى، ابراهيم بن ميمون صائغ، ابوحمزۀ محمد بن ميمون سكرى، خارجة بن مصعب خراسانى و مقاتل بن حيان روايت كرده است. پسرش عبدالرحمن بن عبداللّه، على بن على حميرى عمار بن حسن، و عمار بن حسن رازى، ابوالحجر عمرو بن رافع قزوينى، ابن ابى فاطمۀ رازى، محمد بن عيسى دامغانى، ابوالوليد طيالسى و محمد بن حميد رازى از وى روايت كرده اند. سمعانى و رافعى نام پدر او را سعد نوشته اند، ولى ياقوت، سعيد ثبت كرده است. پسر و نوۀ او نيز از محدثان رى بودند. ابن حبان، در الثقات نام او را آورده و ابن حجر به صدق او گواهى داده است. ابوداوود و ترمذى و نسايى، روايت واحدى را از او در كتاب هاى خود نقل كرده اند.

منابع: منتهى المطلب، ج 4، ص 237؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 234؛ الجرح و التعديل، ج 5، ص 64؛ تهذيب الكمال، ج 15، ص 19؛ الكاشف فى معرفة من له رواية فى الكتب السته، ج 1، ص 557؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 496؛ الأنساب، ج 2، ص 478؛ معجم البلدان، ج 2، ص 456؛ اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 1، ص 501-502.

عبدالله بن عامر بصرى← جوانمرد قصاب

عبدالله بن عبدالعزيز خوارى رازى، ابومحمد

از محدثان قرن پنجم. از ابوعبدالرحمن سلمى حديث شنيد و عيسى بن ابى صالح كتاب الأطعمه سلمى را از او روايت كرد.

منبع: التدوين، ج 4، ص 9.

عبدالله بن عبدالقدوس رازى تيمى، ابومحمد/ ابوسعيد/ ابوصالح

محدث امامى، از مشايخ ترمذى و بخارى و راوى فضايل اهل بيت (ع). اصل او از كوفه است و در رى سكونت داشت. از جابر جعفى، عاصم بن ابى نجود، سليمان الاعمش، عبدالملك بن عمير، عبيدالمكتب

ص: 6

و ليث بن ابى سليم روايت كرده است. شمارى از راويان او بدين شرح است: احمد بن حاتم بن يزيد الطويل، ابوموسى اسحاق بن ابراهيم بن موسى هروى، حسين بن عيسى بن ميسرۀ رازى، سعيد بن سليمان واسطى، عباد بن يعقوب رواجنى، عبادة بن زياد اسدى كوفى، عبدالله بن داهر رازى (محمد بن يحيى)، محمد بن ابراهيم بن معمر هذلى، محمد بن ابراهيم اسباطى، محمد بن حميد رازى ترمذى، محمد بن عمرو بن عتبۀ رازى، محمد بن عيسى بن طباع، وليد بن صالح نحاس و يحيى بن مغيرۀ رازى. ابوعبيد آجرى، زنيج رازى و يحيى بن عبدالله، او را به رفض سرزنش كرده اند، اما ابن عدى معتقد است كه او از علماى عامه است و نقل فضائل اهل بيت (ع) بر تشيع او دلالت نمى كند. محمد بن عيسى و بخارى او را در اصل صدوق دانسته اند، اگرچه از ضعفا نيز روايت كرده است. نسايى، ابن معين، ذهبى و عده اى ديگر در وثوق او ترديد دارند؛ بر خلاف ابن حجر و ابن حبان كه او را صدوق مى دانند.

منابع: تاريخ الكبير، ج 5، ص 141؛ الضعفاء و المتروكين، ص 198؛ الضعفاء، ج 2، ص 279-280؛ الجرح و التعديل، ج 5، ص 104؛ الثقات، ج 7، ص 147 - 148؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 4، ص 197-198؛ تهذيب الكمال، ج 15، ص 242-244؛ المغنى من الضعفاء، ج 1، ص 549؛ تاريخ الاسلام، ج 12، ص 218-219؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 510؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 265؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 76-77؛ دلائل الامامه، ص 477؛ الامالى طوسى، ص 633؛ رجال الشيعه فى اسانيد السنه، ص 231.

عبدالله بن عبدالله رازى، ابوجعفر

محدث و قاضى رى. اهل كوفه بود و در رى قضاوت مى كرد و مدتى نيز در بغداد زيست. از عبدالرحمن بن ابى ليلى، سعيد بن جبير، عقبة بن علقمه يشكرى و جابر بن سمره روايت كرده است. از او روايت كرده اند: سليمان اعمش (در بغداد)، حكام بن سلم، حجاج بن ارطاه، فطر بن خليفه، ابوالقاسم بن وليد همدانى، محمد بن عبدالرحمن بن ابى ليلى، حكم بن عتبه، سعيد بن مسروق، عبيده بن معتب ضبى، حسن بن ميمون خندقى. از احمد بن حنبل نقل شده است كه او را مى ستود. ابوحاتم رازى او را ثقه مى دانست.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 9 و ج 3، ص 447 و ج 5، ص 91-92، المحلى، ج 1، ص 242؛ الثقات، ج 7، ص 7 و ج 8، ص 184؛ تاريخ اسماء الثقات، ص 124؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 4-6؛ تهذيب الكمال، ج 15، ص 183-185؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 506؛ الكاشف فى معرفة من له رواية فى الكتب السته، ج 1، ص 566.

ص: 7

عبدالله بن عمران اصفهانى رازى، ابومحمد

محدث اهل سنت، ساكن رى. جد او ابوعلى در زمان عبدالملك بن مروان، خليفۀ اموى به اصفهان آمد و عبدالله بن عمران در اين شهر چشم به جهان گشود. در سال 225 ق. در اصفهان حديث مى گفته و از وكيع، ابوداوود طيالسى، يحيى بن ضريس رازى، يحيى بن آدم، حفص بن غياث، جرير، ابومعاويۀ ضرير، اسحاق بن سليمان، ابن ادريس، يحيى بن يمان، محمد بن فضيل، اسحاق بن اسماعيل حبويه، حميد بن عبدالرحمن رواسى، بهز بن اسد، روايت كرده است، و از او روايت كرده اند: على بن سعيد رازى، محمد بن صالح طبرى، ابوحاتم رازى، محمد بن ايوب، ابن ماجه، جعفر بن محمد زعفرانى، جعفر بن احمد بن فارس. ابوحاتم رازى، به صدق و وثوق او گواهى داده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 5، ص 130؛ المعجم الاوسط، ج 3، ص 242؛ الثقات، ج 8، ص 359؛ الكاشف فى معرفة من له رواية فى الكتب السته، ج 1، ص 581؛ تهذيب التهذيب، ج 11، ص 204؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 2، ص 46-47.

عبدالله بن عمير رازى

محدث. از عبدالله بن زبير روايت كرده است و محمد بن جرير طبرى از او.

منبع: جامع البيان، ج 5، ص 219.

عبدالله بن محمد بن ابراهيم بن اسد/ ادريس شافعى رازى، ابوالقاسم

محدث و فقيه شافعى در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنحم. ساكن مصر بود و مدتى نيز در رى و دمشق زيست. از محمد بن يحيى بن مسلم خوى، ابواسحاق ابراهيم بن حفص عسكرى، عبدالرحمن بن ابى حاتم در رى، و از احمد بن ابراهيم بن عبادل و محمد بن يوسف هروى در دمشق، و از احمد بن ابراهيم در حلب، حديث شنيده است. محمد بن مغلس بغدادى، عبدالجبار بن احمد بن عمر طرسوسى، عبدالكريم بن عبدالواحد حسن آبادى، عبدالوهاب بن محمد جعفرى مصرى، و ابوعمر طلمنكى از وى روايت كرده اند.

منابع: تاريخ مدينة دمشق، ج 32، ص 162؛ تاريخ الاسلام، ج 27، ص 140؛ الوافى بالوفيات، ج 5، ص 32؛ معجم البلدان، ج 2، ص 409.

عبدالله بن محمد بن احمد بن سماك رازى، ابومحمد

فقيه و محدث. خطيب بغدادى او را صدوق خوانده است. از احمد بن خالد رازى روايت كرده است و عبدالباقى بن احمد بن عبدالله خومينى رازى (هم درس خطيب

ص: 8

بغدادى) از او.

منابع: تاريخ بغداد، ج 11، ص 91؛ الأنساب، ج 2، ص 418؛ احقاق الحق، ج 31، ص 163.

عبدالله بن محمد بن حماد رازى

مجهول، از اصحاب امام جواد (ع).

منابع: رجال الطوسى، ص 376؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 327 رقم 7119؛ نقد الرجال، ج 3، ص 138.

عبدالله بن محمد بن خالد رازى، ابوبكر

محدث، حافظ، صاحب تصانيف، معروف به حبال رازى. در حديث، مذهب كوفى داشت و در قزوين، به سال 311 ق. قضاوت مى كرد. در برخى آثار، از گردآورى هاى او كه به مشايخ خود نسبت داده است، سخن رفته است. از ابوزرعه، موسى بن نصر، عباس دور (در عراق)، صغانى (در كوفه)، ابوجعفر محمد بن غيلان بن شهردان (قاضى بغداد) و ابن ابى عنبس روايت كرده است، و ابن صالح، محمد بن سليمان بن يزيد از او حديث شنيده و نقل كرده اند. در سال 312 ق. درگذشت.

منبع: التدوين، ج 3، ص 344.

عبدالله بن محمد بن شاهور رازى← نجم الدين دايۀ رازى، ابوبكر

عبدالله بن محمد بن عبدالكريم رازى، ابوالقاسم

عبداللّه بن محمد بن عبدالكريم بن يزيد بن فروخ، حافظ، محدث، كثير الحديث و صاحب اصول. برادرزادۀ ابوزرعۀ رازى بود و در رى مى زيست. از يونس بن عبدالاعلى (در مصر)، ابن عون، محمد بن عبدالرحمن برقى، احمد بن منصور رمادى، محمد بن عيسى بن حيان مدائنى (در بغداد)، عمرو بن ابى سلمه، بحر بن نصر، ربيع بن سليمان، حسن بن منصور، يوسف بن سعيد بن مسلم مصيصى، ابوحاتم رازى و عموى خود ابوزرعه و ديگران روايت كرده و از استادان و مشايخ عراق حديث شنيده است. صدوق در الامالى، يك روايت از او نقل كرده است. ابوالحسن دارقطنى مى گويد او از مشايخ و بزرگان رى بود. راويان او بسيارند؛ از جمله: ابوالقاسم جعفر بن عبدالله بن يعقوب، حسن بن عبدالله بن سعيد عسكرى، عبدالله بن محمد بن عبدالكريم، ابونعيم اصفهانى، عمر بن جعفر ابن سلم، ابوعلى حسن بن احمد بغدادى، ابومنصور محمد بن عبدالله بن كوار، عبدالله بن احمد اصفهانى، حسن بن اسحاق بن راهويه، ابوبكر محمد بن عبيدالله ذكوانى، احمد بن قاضى عسال و ابوبكر بن مقرى. به سال 320 ق. در اصفهان درگذشت.

ص: 9

منابع: شذرات الذهب، ج 2، ص 286؛ الخصال، ص 486؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 590؛ الاربعون حديثا، ص 49؛ بحار الانوار، ج 69، ص 36 و ج 74، ص 117-118 و ج 72، ص 143؛ الاحكام ابن حزم، ج 6، ص 790؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 94؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 141؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 4، ص 170 و ج 11، ص 135 و ج 28، ص 298؛ الأنساب، ج 3، ص 24-25؛ تاريخ الاسلام، ج 26، ص 666.

عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب بن نصير قرشى سجزى رازى، ابوسعيد

محدث، صوفى و از مشايخ صدوق. جد او ابوحاتم محمد بن عبدالوهاب، بازرگان و اهل سجستان بود، ولى ساكن رى گشت. ابوسعيد در رى به دنيا آمد. براى شنيدن حديث، سفرهاى بسيارى كرد و در كهن سالى به نيشابور و مرو رفت و مدتى در آنجا زيست. در دمشق، مصر، بغداد و چند شهر مهم، حديث شنيده و گفته است و در سال 325 ق. براى شنيدن حديث از ابوعلى ثقفى، مجاور بيت الله شد. در رى از محمد بن ايوب بن ضريس بجلى رازى، يوسف بن عاصم، عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى، و در بغداد از ابومحمد بن صاعد، ابوبكر يوسف بن يعقوب بن اسحاق تنوخى و در دمشق از ابوالعباس بن عطاء، احمد بن عمير دمشقى، ابوالحسن بن جوصا، ابوهاشم محمد بن عبدالاعلى حديث شنيده است. صدوق در نيشابور از او حديث شنيده و در كتاب هاى التوحيد و معانى الاخبار و كمال الدين و عيون اخبار الرضا (ع) نقل كرده است. ديگر راويان او عبارتند از: ابوحامد دلوى (در نيشابور)، ابومعاذ مزكى سجستانى (در بغداد)، ابوالقاسم بخارى (در بغداد)، ابوبكر محمد بن ابى هيثم ترابى مروزى، ابوسعيد محمد بن عبدالرحمن، ابوعبدالله فراوى، ابومحمد سندى، ابوعلى صابونى، ابونعيم اصفهانى.

در سال هاى پايانى عمر به بخارا رفت و همان جا در ربيع الاول سال 382 ق. در نود و چهار سالگى درگذشت.

منابع: طبقات الصوفيه، ص 268؛ تاريخ بغداد، ج 5، ص 142 و ج 10، ص 303، و ج 14، ص 243؛ اكمال الكمال، ج 1، 534؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 4، ص 65 و ص 70-41 ج 30، ص 196 و ج 32، ص 252-254؛ الأنساب، ج 1، ص 454 و ج 5، ص 564؛ الوافى بالوفيات، ج 17، ص 264؛ التوحيد، ص 311 و 345 و 379؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، ص 173.

عبدالله بن محمد رازى← عبدالله بن احمد رازى

عبدالله بن محمد بن على بن عباس بن هارون تميمى رازى

محدث و از راويان امام رضا (ع). از شيعيان رى بود و دست نوشته اى از امام رضا (ع) در اختيار داشت كه پسرش حسن بن عبدالله، آن

ص: 10

را روايت كرده است. پسرش نيز از امام رضا (ع) روايت كرده و نام هر دو در طريق صدوق به چشم مى خورد.

منابع: الامالى، صدوق، ص 136؛ مسند الامام الرضا (ع)، ج 1، ص 113؛ رجال النجاشى؛ نقد الرجال، ج 3، ص 140؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 331؛ جامع الرواة، ج 1، ص 506.

عبدالله بن محمد خراز رازى زاهد، ابومحمد

از مشايخ صوفيه. سال ها در مكه مجاور بوده و با ابوحفص نيشابورى و ابوعمران كبير مصاحبت داشته است. اصحاب بايزيد وى را بزرگ مى داشتند. پيش از سال 310 ق. از دنيا رفت.

منابع: طبقات الصوفيه، ص 288؛ تاريخ الاسلام، ج 26، ص 91.

عبدالله بن موسى رازى

محدث قرن سوم. از ابراهيم بن محمد بن عرعره (م 231) روايت كرده است و ابوجعفر محمد بن عمرو بن موسى بن حماد عقيلى مكى (صاحب كتاب ضعفاء العقيلى) از او.

منابع: الضعفاء، ج 3، ص 143 و 284؛ الطبقات الكبرى، ج 7، ص 309.

عبدالله بن نعمان رازى

محدث. از ابوحفص سائح روايت كرده است و اسحاق بن ابراهيم از او.

منبع: تاريخ جرجان، ص 339.

عبدالله بن هاشم كوفى

محدث. در رى مى زيست و از عبدالرحمن بن محمد محاربى و عبدالرحيم بن سليمان اشل طائى روايت كرده است و اسماعيل بن يزيد از وى.

منبع: الجرح و التعديل، ج 5، ص 196 و 339.

عبدالله بن يحيى بن سليمان رازى، ابوالحصين

محدث. از يونس بن بكير، سفيان بن عيينه، يحيى بن سليم، اسباط بن محمد، عبدالله بن ادريس اودى و ابراهيم بن حكم روايت كرده است، و ابوحاتم رازى، حسن بن عباس رازى مقرى، محمد بن على اهوازى از او روايت كرده اند. حديث نبوى «ما بين قبرى و منبرى روضة من رياض الجنه» را او از يحيى بن سليم و او از عبدالله بن عثمان بن خيثم و او از نافع و او از ابن عمر نقل كرده است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 14، ص 32؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 2، ص 374؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 137-138؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 192 و ج 4، ص 126؛ ذكر اخبار أصبهان، ج 2، ص 344.

عبدالله، امامزاده _ سه راه ورامين

بقعۀ اين امامزاده، در عرصۀ قبرستان و در

ص: 11

شمال مسجد فيروزآبادى واقع شده است.

دربارۀ امامزاده عبدالله سه قول وجود دارد: عبداللّه ابيض بن عباس؛ پسرش ابوعبداللّه حسين؛ نواده اش عبداللّه بن عبّاس. در كتاب نقض آمده است: «السيد ابوعبداللّه الزاهد الحسين كه در جنب سيد عبدالعظيم مدفون است...» محدث ارموى در ذيل اين عبارت نقض، از محمد قزوينى نقل مى كند: «اين بايد همان امامزاده عبداللّه باشد، به احتمال قوى.» در جايى ديگر از كتاب نقض چنين آمده است: «اهل رى به زيارت سيد عبدالعظيم روند و به زيارت سيد ابوعبداللّه الابيض.» از بيان منتقلة الطالبيه چنين برمى آيد كه ابوعبداللّه شاعر پسر عبداللّه ابيض كه معروف به امامزاده عبداللّه است، در رى مدفون است. در جنّة النعيم در بيان احوال امامزاده عبداللّه چنين آمده است: «عبداللّه ابيض بن عباس بن محمد بن عبداللّه شهيد بن حسن افطس بن على بن على بن حسين بن على بن ابى طالب.» آية الله ميرزا خليل كمره اى، در نوشتارى به نام «در بارگاه امامزاده عبداللّه رى»، دربارۀ نسب صاحب مرقد مى نويسد: «كنيۀ امامزاده عبداللّه، ابوعبداللّه، اسم مباركش حسين و لقبش الابيض است و فرزند عبداللّه بن عباس بن عبداللّه شهيد بن حسن الافطس بن على الاصغر بن امام زين العابدين (ع) است كه شخصى عالم، متبحّر، فاضل و محدّث بوده كه در شهر قم متولّد شده و در سال 319 ق. در رى وفات يافته.» منابع و تحقيقات ديگر، شبيه همين شجره نامه را براى او نوشته اند. اعتضادالسلطنه افزوده است: «چون پدر امامزاده عبداللّه، عباس نام داشته، عوام فكر مى كنند كه وى از اولاد عباس بن على بن ابى طالب است كه در واقعۀ كربلا شهيد شد؛ اما اين اشتباه بزرگى است كه در برخى كتب اهل سنّت نيز ضبط شده است.» ولى ابونصر بخارى، از علماى نسب شناس، مى گويد: «مزارى كه در رى است، قبر ابوعبداللّه

ص: 12

حسين بن عبداللّه ابيض است كه در سال 319 ق. به رحمت ايزدى پيوست و در رى مدفون شد. او عالم، فاضل و شاعر بود؛ اما در اينكه عبداللّه ابيض يا پسر يا پسرزادۀ او فاضل و شاعر بوده است، بين علماى انساب اختلاف است.» ابوالحسن عمرى در ذكر احوال بنى اَفطس مى گويد «آنكه شاعر و فاضل بوده عبداللّه بن حسين بن عبداللّه ابيض است و در اينكه عبداللّه ابيض فرزندى داشته يا نه، اختلاف است.» از عبارات عمدة الطالب برمى آيد كه وى فرزند داشته است.

بناى قديمى بقعه از آثار دورۀ صفوى است و رواقى بزرگ در شرق حرم داشته است. درى از رواق و در ديگرى از حرم، رو به جنوب، مشرف به جاده اى كه در قديم از رى به قزوين مى رفته، باز مى شده است، و بقعۀ امامزاده در پشت شهر قديم رى مشرف و متصل به اين جادّه و در سمت شمال آن قرار داشته است. در اواخ - ر س - لطنت ف - تحعلى شاه قاجار، شاهزاده على ميرزا معروف به «ظل السلطان» كه مدتى حاكم تهران بود، بازسازى و سرپرستى بناى امامزاده را ب - ه م - يرزا م - حمدجعفر حكيم الهى لواسانى سپرد. وى نيز مدتى در آبادانى اين ناحيه كوشيد و قنات هاى م - تعدد ب - يرون آورد؛ تا اينكه در سال 1276 ق به كرمانشاهان رفت و از اين سمت كناره گرفت و در سال 1298 ق. در تهران درگذشت.

در سال 1232 ش. / 1274 ق. ميرزا كاظم خان نظام الملك فرزند ميرزا آقاخان صدراعظم نورى (بانى عمارت نظاميه)، ايوان شرقى و رواق ديگرى را به جاى رواق قديمى ساخت و مدخل اصلى بقعه را رو به مشرق كرد؛ با گنبدى بر فراز آن و ايوانى در شمال حرم. در داخل حرم نيز تاريخ 1329 ش. / 1369 ق. سال تعميرات داخلى حرم را نشان مى دهد. پس از اين تعميرات كلّى، از آثار بناى سابق، مرقد چوبى آن و اشعار كاشى هاى ايوان باقى ماند كه متعلّق به زمان ناصرالدين شاه است.

پيشتر، بقعه در انتهاى خيابانى مشجر

ص: 13

بوده و زائران در سايۀ درختان نارون چترى و كنار نهر آب جارى آن اوقات فراغت را مى گذراندند.

طرح بقعه در زمان حاضر، شامل يك ايوان اصلى، پيش فضاى ورودى، گنبدخانه و تعدادى فضاهاى جانبى است، و ورود به بقعه از طريق اتاقى است كه در شمال ايوان قرار دارد. زائر، پس از ورود به اين اتاق و گذر از ايوان و پيش فضا، به فضاى گنبدخانه مى رسد. در شمال و غرب گنبدخانه دو فضاى جانبى قرار گرفته است كه كاربرى نمازخانه دارد. ورودى اصلى بنا در ضلع شرقى و در انتهاى خيابان امامزاده است. آستانۀ ورودى، كاشى كارى شده و در آن خطنوشته هايى ديده مى شود. دور تا دور آستانه از بيرون كتيبۀ «آية الكرسى» به خط ثلث و با رنگ سفيد بر زمينۀ آبى فيروزه اى چرخيده و در پايان آن آمده است: «اصفهان كاشى سازى جهانگيرى.» دور تا دور اين كتيبه، اسماء جلاله ديده مى شود. در بالاترين قسمت آستانه و بالاى اين دو رديف كتيبه به خط نستعليق نوشته شده است: «آستان مقدس حضرت امامزاده عبداللّه (ع).» دور تا دور آستانۀ ورودى، از داخل، آيات سورۀ «شمس» به خط ثلث و با رنگ سفيد بر زمينۀ آبى فيروزه اى حك شده و در پايان آن آمده است: «امنا باللّه، سنۀ 1425.» در اطراف اين كتيبه نيز اسماء الهى ديده مى شود.

نماى اصلى بقعه، نماى شرقى آن است كه ايوان اصلى نيز در ميانۀ آن جاى گرفته است. اين نما آجركارى، و لچكى قوس ايوان، كاشى كارى و داراى نقوش اسليمى است. در هر طرف طاق ايوان، دو طاق نماى عمودى نيز قرار دارد. در اين طاق نماها كاشى كارى هايى با نقوش اسليمى اجرا شده است كه در آنها خطنوشته هايى از آيات و اذكار ديده مى شود.

ورودى گنبدخانه در ضلع غربى فضا قرار دارد. لچكى هاى طاق نماى درب گنبدخانه كاشى كارى و داراى نقوش اسليمى است. اين تركيب با كتيبه اى عمودى و افقى احاطه شده است. نوشتۀ بالاى در، «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً السلام عليك يا اباعبداللّه الحسين 1365 ه. ش» است. همچنين كتيبه اى به خط ثلث از آيات قرآن، دور در چرخيده است. در حاشيه آن با خط كوفى و به رنگ زرد آيات سورۀ «ضحى» و «اخلاص» نقش بسته است. چهارچوب در، منبت كارى هايى دارد كه نام هاى «اللّه، محمد و على» به خط كوفى در آن تكرار شده است و لفظ «احد» و عبارت «محمد رسول اللّه» نيز در قسمت فوقانى در آمده است. بالاى در نيز

ص: 14

نوشته اند: «اين درب خاتم را مرحوم ميرزا كاظم خان نظام الملك در سنۀ 1276 هجرى وقف آستان مبارك امامزاده عبداللّه نموده اند.»

ضريح فلزى طلايى رنگ مرقد، 2/46 * 3/56 و ارتفاع آن، 2/34 متر تا پايين قسمت تاج است. بالاى ضريح با ابياتى از «تركيب بند» محتشم كاشانى و نام ائمه اطهار (ع) مزين است. پايۀ ضريح از سنگ مرمر و 26 سانتى متر است. در ميناكارى تاج، آيات سورۀ مباركۀ «بلد» نوشته شده و روى پلاك هاى تاج، اسماء الهى و اسامى ائمه آمده است. روى در ضريح نوشته شده است: «ساخت و قلمزنى سيد مصطفى احمدى و نجارى حاج اكبر خبوشانى اصفهانى 1368.»

صندوقى به ابعاد 2 * 1/5 و ارتفاع يك متر، روى قبر و در داخل ضريح قرار دارد. كاشى كارى و رنگ هاى به كار رفته در آن سبز، مشكى و آبى است. روى صندوق آيۀ سى و پنجم سوره «نور» آمده است.

بناى فعلى امامزاده، با داشتن فضاهاى مختلف، از شكل يك بناى منفرد خارج و تا حدى به الگوى «مجموعه» نزديك شده است.

بيش از 80 مقبرۀ خانوادگى در اين آستانه وجود داشته است كه بعضى از آنها در طول زمان از بين رفته و بعضى نيز تعمير شده است. بيشتر اين مقبره ها مربوط به چهل سال پيش است. جلو در ورودى حرم سنگ قبر آخرين متولى موروثى امامزاده عبداللّه بر بدنه ديوار نصب شده است. نام وى مهدى دربانى (م 1367 ش.) است و گفته مى شود اجداد او پشت در پشت توليت آستانه را بر عهده داشتند. برخى از مشاهير مدفون در صحن امامزاده، عبارت اند از: صابر همدانى (شاعر)؛ صولت الدوله قشقايى؛ سيد على مفسر حائرى؛ تيمورتاش، وزير دربار رضا شاه؛ يداللّه سحابى؛ سه دانشجوى شهيد در شانزدهم آذر در دانشگاه تهران؛ احمد اصطهباناتى؛ عليرضا خان چنگى (نوازنده)؛ صنيع الملك زرگرباشى؛ خليل خان ثقفى؛

ص: 15

حسين موسوى حائرى طهرانى؛ محمدعلى بامداد خراسانى؛ سيد احمد اديب پيشاورى؛ غلام حسين ظهيرالدينى؛ سيد جلال درى طباطبايى؛ شيخ اسداللّه ثقة الاسلامى يزدى.

منابع: نقض، چاپ دارالحديث، ص 227؛ مزارات رى، ص 462-477؛ امامزاده ها و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 318-313؛ نقض، ص 185 و 643؛ جنّة النعيم، ص 490-501؛ تاريخ قم، ص 229؛ الارشاد، ج 2، ص 86؛ زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع)، ص 140؛ أعيان الشيعه، ج 8، ص 291؛ سرّ السلسلة العلويه، ص 76؛ عمدة الطالب، ص 172؛ الفخرى، ص 80؛ سراج الأنساب، ص 159؛ حديقة الش - عرا، ج 2، ص 871؛ وقف، ميراث جاويدان، «دو سند پرارزش از تاريخ امامزاده عبدالله»، زمستان 1387، ش 64، ص 55-62.

عبدالمؤمن بن خالد رازى

محدث اهل سنت. ابوحاتم رازى از او روايت كرده است و او از عبدالسلام بن حرب.

منبع: السنن الكبرى، ج 9، ص 126.

عبدالمؤمن بن على زعفرانى اسدى كوفى، ابوعلى

محدث و برادرزادۀ تميم بن عبدالمؤمن. در رى مى زيست و از تميم بن عبدالمؤمن (عمو)، عبدالسلام بن حرب ملائى، مالك بن انس، عبدالعزيز بن ابى حازم، ابوبكر بن عياش، تليد بن سليمان، ايوب بن سيار، على بن عابس روايت كرده است. ابوحاتم رازى، احمد بن يوسف همدانى، عمر بن مدرك قاص، حسن بن عباس رازى، على بن سعيد رازى، عبدالرحمن بن سلم رازى، على بن حسين بن جنيد و فضل بن عباس (صائغ) از او روايت كرده اند.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 194 و ج 6، ص 66؛ المستدرك، ج 3، ص 155؛ الدعاء، ص 511؛ المعجم الاوسط، ج 4، ص 261؛ المعجم الكبير، ج 3، ص 169؛ الثقات، ج 8، ص 417؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 103؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 406.

عبدالواحد بن محمد بن على بن حريش اصفهانى، ابوالقاسم

شاعر و نويسندۀ قرن پنجم. در اصفهان به دنيا آمد، در رى زيست، در غزنه به شهرت رسيد و در نيشابور، به سال 424 ق. درگذشت. رى را به قصد خدمت به سلطان محمود غزنوى ترك كرد و به دربار او در غزنه پيوست. پس از مرگ سلطان محمود، در دربار فرزندش سلطان مسعود نيز تقرب داشت و همراه او به خراسان رفت. ثعالبى كه با او در نيشابور مباحثۀ ادبى داشت، وى را «استاد» خوانده و نمونه هايى از شعرش را آورده است. مؤلف الغدير نيز قصيده اى را از او ذكر كرده است.

منابع: يتيمة الدهر، ج 5، ص 132-141؛ الأعلام، ج 4، ص 177، الغدير، ج 4، ص 105.

ص: 16

عبدالوهاب، قنات

در يكى از نسخه بدل هاى مسالك اصطخرى، از اين قنات، اين گونه ياد شده است: «قنات عبدالوهاب، در روذه جارى است.» مطلب ديگرى دربارۀ آن يافت نشد.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 150.

عبدوس بن بشر بن شعيب رازى، ابومحمد

محدث. اصل او از رى است و در بغداد حديث گفته است. از حماد بن زيد، يزيد بن زريع، عمران بن عيينه، ابويوسف قاضى، جرير بن عبدالحميد، عمر بن على مقدمى، جرير بن مغيره و سلمة بن رجاى كوفى روايت كرده است. برخى از كسانى كه از او حديث شنيده اند، عبارتند از: محمد بن مخلد عطار، يعقوب بن عبدالرحمن جصاص، احمد بن حسن صباحى، احمد بن محمد بن اسماعيل سوطى و عبدالله بن احمد بن ثابت بزّاز. دارقطنى حديث او را معتبر خوانده است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 11، ص 117-118 و ج 14، ص 246؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 3، ص 332؛ تاريخ الاسلام، ج 19، ص 201-202.

عبدل آباد گردنه

روستا، از توابع بخش كهريزك. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 661 نفر (166 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

عبيدالله بن احمد بن منصور كسائى همدانى رازى، ابومحمد

محدث. اصل او از همدان بود و از حسن بن ابى بكر، محمد بن خالد حنفى، زكريا بن عمر دشتى، على بن جعفر احمر، على بن محمد طنافسى، ابوخيثمه زهير بن حرب، حارث بن عبدالله، ابوعقيل شاه محمد بن حاتم، على بن طاقسى، عمرو ناقد و محمد بن اسحاق بن حرب (راوى مالك بن انس) روايت كرده است. ابوطيب احمد بن ابى عمران دينورى، دعلج بن احمد، عبيدالله بن محمد شيبه، ابن فنجويه، يحيى بن صاعد، محمد بن مخلد، احمد بن سلمان نجاد، عبدالباقى بن قانع قاضى، محمد بن حسين بن فضل قطان و صالح بن احمد حافظ (مؤلف طبقات الهمذانيين) از او خبر و حديث شنيده اند. صالح بن احمد در كتابش از او نقل كرده و او را صدوق خوانده است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 1، ص 249 و ج 10، ص 237-238؛ الوافى بالوفيات، ج 2، ص 134؛ فوائد العراقيين، ص 28 و 99؛ شعب الايمان، ج 5، ص 26؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 17 و 41؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 143 و 210؛ تاريخ الاسلام،

ص: 17

ج 21، ص 217؛ شرح منهاج الكرامه، ج 3، ص 267.

عبيد الله بن احمد رازى

قاضى و طبيب قرن چهارم. از تأليفات او رسوم التعاليم است كه در آن كليات طب و شرح حال برخى اطباى مشهور آمده است.

منبع: الذريعه، ج 11، ص 233.

عبيدالله بن عبدالكريم بن يزيد بن فروخ← ابوزرعۀ رازى

عببدالله بن عبدالله رازى دارانى، ابوالقاسم

محدث. از ابومحمد بن ابونصر و محمد بن اسماعيل بن سمره روايت كرده است. برخى از راويان او بدين قرار است: عبدالعزيز كنانى، ابوبكر احمد بن نصر بن نصير و امام ابوبكر محمد بن حسن بن يوسف.

منابع: تاريخ مدينة دمشق، ج 3، ص 281؛ شفاء السقام، ص 71.

عبيد الله بن محمد رازى

از اصحاب و راويان امام جواد (ع). عثمان بن عيسى از او روايت كرده است. نام او را «عبدالله» نيز نوشته اند و محتمل است كه او همان عبدالله بن محمد رازى باشد.

منابع: جامع الرواة، ج 1، ص 530؛ التهذيب، ج 9، ص 126؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 193؛ معجم رجال الحديث، ج 12، ص 93.

عبيدالله بن مسعود بن عبدالعزيز رازى، ابوالبقاء

قاضى و محدث حنفى قرن پنجم و ششم. در سال 454 ق. در بغداد به دنيا آمده و برادرش نيز از محدثان و مورخان است. از قاضى ابوالحسين بن على بن مهتدى و ابومحمد عبدالله بن محمد بن عبدالله صريفينى روايت كرده است و ابن عساكر، ابوالمعمر انصارى، يحيى بن بوش و ابوالقاسم بن موسى از او حديث شنيده و نوشته اند. در سال 531 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 486 و ج 18، ص 408 ج 42، ص 64-65 و 351 و ج 44، ص 94 و 363؛ ذيل تاريخ بغداد، ج 2، ص 120-103.

عبيدالله بن يعقوب بن يوسف رازى انصارى مذكّر، ابوالقاسم

واعظ، امام شافعيان در عصر خود، داماد ابوالعباس بن سريج. در بصره و نيشابور زيست و در گرگان و شام و مصر و موصل و بغداد نيز حديث گفت و شنيد. مجالس وعظ و ذكر او در خراسان شهرت داشت و او را «مذكِّر» _ يعنى واعظ _ مى خواندند. از محمد بن غالب بن حرب، ابوزرعۀ دمشقى، محمد بن يونس كريمى، يزيد بن محمد بن عبدالصمد

ص: 18

دمشقى، هلال بن علاء رقى، جعفر بن محمد سميساطى، ابويعلى موصلى، ابواسماعيل ترمذى، اسماعيل بن اسحاق قاضى، احمد بن اسحاق قاضى، احمد بن حسن بن عبدالجبار صوفى، على بن عيسى بن جراح وزير، ابودجانه احمد بن ابراهيم مصرى و بكر بن سهل دميقاطى روايت كرده است. شمارى از راويان او عبارتند از: ابومحمد عبدوس بن على بن عباس جرجانى، ابوسعد عمرو بن محمد بن منصور عدل، ابوزكريا يحيى بن محمد عنبرى، احمد بن عبدالله تاجر، ابوالحسين محمد بن ابى القاسم و ابونصر محمد بن ابوبكر اسماعيلى. به سال 333 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ جرجان، ص 276؛ فضائل الأشهر الثلاثه، ص 134؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 38، ص 149-151؛ ذكر أخبار أصبهان، ج 2، ص 102-103؛ تاريخ الاسلام، ج 25، ص 90.

عَتّاب بن اعين كوفى رازى، ابوالقاسم

محدث ساكن رى. از اعمش، اسماعيل بن ابى خالد، سفيان ثورى، مسعودى، مسعر، ابوعميس، سعد بن اوس، خلف بن حوشب و شريك روايت كرده است، و جرير بن عبدالحميد و عبدالرحمن بن حكم بن بشير و هشام بن عبيد الله و عبدالصمد بن عبدالعزيز مقرى و محمد بن حميد و پسرش از وى حديث گفته اند. ابوزرعه و ابوحاتم رازى او را توثيق كرده اند؛ اما عقيلى در حديث او ترديد دارد.

منابع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 12؛ ابن ابى حاتم رازى، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 1327؛ الثقات، ج 8، ص 523؛ المغنى من الضعفاء، ج 2، ص 38؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 27؛ تاريخ الاسلام، ج 12، ص 288-289 و ج 16، ص 254؛ الضعفاء، ج 3، ص 331-332.

عتاب بن محمد بن احمد رازى ورامينى، ابوالقاسم

محدث و حافظ. از حفّاظ صدوق رى بود. ابن اثير و سمعانى، او را حديث شناس دانسته اند. از محمد بن محمد بن سليمان باغندى، ابومحمد عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى، ابوالقاسم بغوى، على بن مسلم، احمد بن عبدالرحمن بن عبدان شيرازى و غير آنان روايت كرده است. ابوبكر محمد بن ابراهيم و ابن بركان و پسرش سلمه نيز از او حديث شنيده اند. او را از مشايخ صدوق نيز دانسته اند. به سال 310 ق. درگذشت.

منابع: التهذيب، ج 9، ص 126؛ الخصال، ص 467؛ الأنساب، ج 5، ص 587؛ اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 3، ص 358؛ معجم البلدان، ج 5، ص 370.

عتيق، مدرسۀ علميه← برهانيه

ص: 19

عثمان بن حامد ثلاج رازى، ابوسعيد

محدث. به بغداد رفت و در آنجا از احمد بن محمد بن ميمون، على بن إبراهيم قطان قزوينى و ابوبكر بن سنى حافظ روايت كرد. عتيقى نيز از او روايت كرده است.

منبع: تاريخ بغداد، ج 11، ص 310.

عثمان بن زائدة بن قدامه كوفى رازى، ابومحمد

محدث، مقرى، شاگرد سفيان ثورى. اصل او از كوفه بود و در رى مى زيست. از سفيان ثورى، زبير بن عدى، عمارة بن قعقاع، عطاء بن سائب، قاسم بن وليد همدانى، مسعر بن كدام، علاء بن مسيب، رقبة بن مصقله، عبدالعزيز بن ابى رواد و نافع مولى ابن عمر روايت كرده است. برخى راويان او بدين قرارند: ابواحمد ادريس بن محمد رازى، ابومسعود عبدالله بن عيسى، حكام بن سلم رازى، موسى بن داوود (قاضى طرسوس)، عبدالملك بن مهران، عبدالله بن سعد دشتكى، اسحاق بن سليمان رازى، بكر بن عبدالرحمن بن مروزى، ابوالوليد طيالسى رازى (از مشايخ ابوحاتم رازى)، عيسى بن جعفر (قاضى رى)، عيسى بن ابى فاطمه، عبدالصمد بن عبدالعزيز مقرى (شاگرد سفيان ثورى)، حكم بن بشير بن سليمان نهدى، زافر بن سليمان، سلم بن ميمون خواص، سهل بن مصعب و عبدالرحمن بن يوسف بن معدان اصفهانى.

موسى بن داوود مى گويد: از عثمان بن زائده شنيدم كه گفت: از سفيان ثورى پرسيدم من قصد دارم كه به كوفه بروم. در آنجا از چه كسانى حديث بشنوم ؟ گفت: از عثمان بن زائدة بن قدامه و سفيان بن عيينه. گفتم نزد ابوبكر بن عياش نروم ؟ گفت: تفسير را نزد او بياموز. از هشام بن عبيدالله رازى نقل شده است كه در رى كسى از او پارساتر نبود. ابن عيينه نيز گفته است: از عراق كسى فاضل تر از عثمان بن زائده به رى نيامده است. ابن حبان نيز مى گويد: بسيار كوشا و اهل ورع بود. مزى او را يكى از عابدان بزرگ مى خواند. ابوالوليد عجلى او را ثقه و صالح دانسته است. عقيلى، حديث او را در الفاظ دقيق نمى داند و ذهبى مى گويد: صدوق است اما روايات منكر نيز نقل كرده است.

منابع: تاريخ الكبير، ج 3، ص 432 و ج 6، ص 223؛ الضعفاء، ج 3، ص 202-203؛ الجرح و التعديل، ج 1، ص 33 و 81 و 121 و ج 3، ص 3 و ج 5، ص 127 و ج 6، ص 150-151 و ج 8، ص 13 و 493 و ج 9، ص 37-38؛ الثقات، ج 7، ص 195-196؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 380؛ تهذيب الكمال، ج 19، ص 367-368؛ المغنى من الضعفاء، ج 2، ص 43؛ سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 310؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 33-34؛

ص: 20

تاريخ الاسلام، ج 12، ص 291-292؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 658؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 106.

عثمان بن محمد بن سعيد انماطى رازى دشتكى بصرى، ابوالقاسم / ابوعمر

محدث. در بصره مى زيست. از عبدالرحمن بن عبدالله بن سعد دشتكى، و ابوسيار علاء بن محمد بن سيار بصرى روايت كرده است و ابوداوود بكر بن ابى عاصم، عبدالله بن احمد اهوازى، ابراهيم بن اسحاق حربى، على بن حسين بن جنيد رازى، محمد بن عبدالله بن رسته و محمد بن محمد هروى قاضى از وى روايت كرده اند.

منابع: تقريب التهذيب، ج 1، ص 664 و ج 7، ص 138 و ج 1، ص 665؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 166؛ تهذيب الكمال، ج 19، ص 487-488؛ تاريخ الاسلام، ج 17، ص 271-272.

عجيبى

از شاعران و سادات رى در اوائل عهد صفويه بود. اين مطلع از او است:

دارم به سينه ناوكى از چشم پر فنت/ *** پنهان نمى كنم، نظرى هست با منت.

منبع: تحفه سامى، ص 42.

عدى بن زياد

حاكم رى در زمان حجاج بن يوسف ثقفى و يكى از سرداران حجاج در جنگ با مطرف بن مغيره. حجاج در نامه اى از او مى خواهد كه همراه براء بن قبيصه (حاكم اصفهان)، سپاهى فراهم آورد تا مطرف بن مغيره را كه بر حكومت مركزى در عراق شوريده بود، شكست دهند. مطرف، از سوى حجاج فرماندار مدائن بود و برادرش حمزة بن مغيره، حاكم همدان. اما در سال 77 ق. به قصد براندازى دستگاه خلافت، به كمك برادرش، سپاه گرانى گرد آورد. پس از چندين درگيرى، سرانجام مطرف در رويارويى با سپاه شش هزار نفرى عدى بن زياد شكست خورد و كشته شد. پس از چندى، حجاج، عدى بن زياد را نيز از امارت عزل كرد.

منابع: الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 435-437؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 264؛ تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 160؛ نهاية الأرب فى فنون الادب، ج 21، ص 194-196؛ البيان و التبيين، ص 333-334؛ تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه، ج 13، ص 37-39.

عروة بن زيدُ الخيل طائى

سردار مسلمانان در جنگ با ايرانيان، فاتح رى و پسر صحابى رسول الله (ص).

در سال 19 يا 20 يا 21 ق. خليفۀ دوم، عمر بن خطاب، عمار ياسر، والى كوفه را فرمان داد كه عروة بن زيد طائى را به سوى بلاد رى و دستبى روانه كند تا اين منطقه را به تصرف

ص: 21

مسلمانان درآورد. اين فرمان، دو ماه بعد از جنگ نهاوند و پيروزى مسلمانان بود.

زيد بن عروه با هشت هزار سرباز به سوى رى شتافت. مردم ديلم به كمك اهل رى آمدند و جنگى سخت درگرفت. سرانجام، عروه توانست رى را به تصرف حكومت اسلامى درآورد.

عروة بن زيد در جنگ قادسيه حضور داشت و در جنگ صفين در سپاه على (ع) بود. وى شاعر نيز بوده و نامش در كتاب شعر المخضرمين، نوشتۀ يحيى جبورى آمده است. همچنين قصيده اى دربارۀ فتح رى دارد. ابوالفرج اصفهانى در كتاب الاغانى، اشعارى از او نقل مى كند كه مضمون آن، درخواست معاويه از عروه براى برائت جستن از على (ع) است؛ اما او مى گويد: بهره اى كه از على (ع) برده ام بيش از آن است كه او را رها كنم و به دشمنش بپيوندم.

منابع: فتوحات اسلامى در روزگار عمر بن خطاب، ص 144؛ اخبار الطوال، ص 62 و 173؛ شعر المخضرمين، ص 256؛ الكلينى و الكافى، ص 131؛ معجم البلدان، ج 3، ص 118؛ الفصول فى الاصول، ج 1، ص 11؛ الاصابة فى معرفة الصحابه، ج 4، ص 404؛ الاعلام، ج 4، ص 226؛ فتوح البلدان، ج 2، ص 389؛ الاغانى، ج 17، ص 166-167.

عزالدين

از شاعران درويش مسلك رى در آغاز عهد صفويان. در طهران مكتب دارى مى كرد و اين مطلع از او است:

مه من كاكل مشكين به روى خود پريشان كن/ *** براى چشم بد، خورشيد را در ابر پنهان كن

منبع: تحفه سامى، ص 177.

عزيزآباد

روستا، از توابع بخش فشاپويه شهرستان رى. اين روستا در دهستان حسن آباد واقع است و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 9 نفر (4 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

عشق آباد

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى، واقع در حدود يازده كيلومترى جنوب قلعه نو و چهارده كيلومترى جنوب شرق رى و غرب ايستگاه راه آهن. با نظرداشت تاريخ اين روستا كه به دورۀ پارتى مى رسد، گويا «عشق آباد»، صورت تغييريافتۀ «اشك آباد» است. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 917 نفر (216 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

ص: 22

عشق آباد، تالاب

تالاب و از مراكز پرنده نگرى در دو كيلومترى روستاى عشق آباد و 25 كيلومترى مركز شهر رى. تا كنون حدود 150 گونه پرنده در اين تالاب، شناسايى شده است. شكل تالاب مربع و طول آن در حدود 700 متر است. ارتفاع تالاب از سطح دريا 960 متر و پوشش گياهى حاشيه آن، گياه نى است. دسترس به تالاب از طريق كمربندى شهر رى، جاده ورامين، بعد از فيروزآباد، خروجى تپه ميل و پس از شهرك صنعتى و روستاى عشق آباد است.

از جمله پرندگان آبزى و كنارآبزى تالاب، كلاغ ابلق، زاغى، كلاغ سياه، گنجشك خانگى، دم جنبانك ابلق، قمرى خانگى، كبوتر چاهى، سنقر تالابى، كوركور سياه، آبچليك تك زى، حواصيل خاكسترى، حواصيل سفيد بزرگ، خروس كولى، آبچليك پاسرخ، خروس كولى دم سفيد، سليم طوقى كوچك، خوتكا، نوك خنجرى، اگرت كوچك، چلچله، چكاوك كاكلى، چكاوك آسمانى، اردك سرحنايى، كاكايى صورتى، حواصيل ارغوانى، فلامينگو، آبچليك آوازه خوان، كاكايى ارمنى، سليم كوچك، دم جنبانك زرد، چكچك دشتى، پاشلك، تليله نوك پهن، سينه سرخ، تليله دم سفيد، سسك چيفچاف، سار معمولى، چنگر نوك سرخ، پيپت تالابى، چنگر، پرستوى دريايى تيره، قرقى، سسك بزرگ نيزار و سنگ چشم دم سرخ است.

منبع: پايگاه مجازى كويرها و بيابان هاى ايران.

ص: 23

عشق آباد، قلعه

قلعۀ ساسانى، مشهور به چال ترخان و تپۀ عشق آباد (اشك آباد)، واقع در روستاى عشق آباد، در دهستان قلعه نو، ده كيلومترى جنوب غربى شهررى. اين مكان باستانى از دو بخش تشكيل شده است: بخش اول شامل قلعه است و بخش دوم شامل تأسيساتى است كه گويا براى برگزارى مراسم مذهبى بوده است. محدودۀ قلعه در حدود 80 * 80 متر و ارتفاع آن حدود سيزده متر از سطح دشت است. برج هاى چهارگانۀ قلعه، با خشت هاى 40 * 40 * 10 و 40 * 20 * 10 سانتى متر بالا رفته است. قلعه بر روى مصطبه اى عظيم از خشت هايى با همان ابعاد بنا شده است. باروهاى قلعه نيز بيشتر از خشت است و ضخامت باروها در پايين به سه متر مى رسد. محوطۀ داخلى قلعه به كلى دگرگون شده است. در نقشه ها و تصاوير كتاب «چال ترخان» تصويرى از تالار قعلۀ عشق آباد رسم شده است كه داراى شش ستون آجرى در دو رديف و ديوارهاى خشتى است و ستون ها و ديوارها با پوششى از گچ برى هاى زييا تزيين شده است. اما از آن مجموعه، اكنون تنها دو ستون آسيب ديده بر جاى مانده و ديوارهاى خشتى نيز فروريخته است. در حفارى هاى اريك اشميت (مؤلف كتاب چال ترخان) در تابستان سال 1315 ش/ 1936، به راهنمايى سيد محمد محيط طباطبايى، آثارى از دورۀ ساسانى و كاخ بهرام گور آشكار شد. بقاياى گچ برى هاى كاخ، اكنون در موزه هاى آثار باستانى نگهدارى مى شود و در شمار ارزشمندترين آثار گچ برى آن عهد است. نقش برجسته هاى گچى، نماهايى از حيوان و انسان و نيز بهرام را در حال شكار و يكى ديگر از پادشاهان ساسانى را كه سوار بر اسبى است، نشان مى دهند. در سطح قلعه (تپه)، مقدارى سفال هاى آجرى ساده و بدون لعاب و شمارى نيز لعاب دار به رنگ هاى سبز و آبى مربوط به اوايل دورۀ اسلامى يافته شده است. مصالح و معمارى قلعه نيز شبيه معمارى قلعۀ طالب آباد و قلعۀ كامين (قلعه سرخ حكيم آباد) است. در حدود صدمترى شمال قلعه، آثار حصارى از خشت هاى 40 * 40 * 10 سانتى مترى بر جاى مانده است كه تالارى ستون دار را به وسعت 30 * 20 متر محصور كرده است.

در طول تالار، آثار سه ستون آجرى در يك رديف، با آجرهاى 30 * 30 * 7 سانتى مترى و ملات ساروج، بر جاى مانده است، قطر دايرۀ ستون ها 210 سانتى متر و فاصلۀ آنها از يك ديگر ده متر است. آجرها به صورت نره چين روى دو رگ آجر خفته چين در پيرامون

ص: 24

دايره كار شده اند. سطح دايره نيز با آجر فرش شده است. همچنين نقش آناهيتا و نقش زن با گردن بند بر روى چند خشت مربع وجود دارد. از مجموع اين آثار چنين برمى آيد كه بر روى همۀ قسمت هاى ديوار و سقف و ورودى ها و نيز ستون ها از تزئينات گچى استفاده شده و ستون ها را به شكل هاى مختلف گچ اندود كرده اند. بر روى گچ برى چال ترخان، بر روى شاخه اى از درخت تاك، پرنده اى شبيه عقاب يا كبك ديده مى شود و اطراف آن نقش گل و بوته و انار نيز در هر دو اثر موجود به چشم مى خورد.

اين محوطه در تاريخ 1315/3/30 مطابق با 8 ژوئن 1936 به شماره 255 در فهرست آثار ملى به ثبت رسيده است.

عطايى رازى، ابوالعلاء

ابوالعلاء عطاء بن يعقوب كاتب رازى، شاعر، اديب و دبير قرن پنجم قمرى، معروف به «ناكوك» و «عميد عطاء»، معاصر مسعود سعد سلمان و ابوالفرج رونى. سال تولد او روشن نيست، اما مى دانيم كه مقيم غزنه بود. بنا بر نوشتۀ سعيد نفيسى، پدران او در دربار غزنويان منصب دبيرى داشتند و او نيز در دستگاه سلطان ابراهيم غزنوى (حك: 451-492 ق.) سمت دبيرى داشت؛ اما سلطان بر اثر رنجشى كه از او يافت، به لاهور تبعيدش كرد. حدود هشت سال از عمر خويش را در اين شهر گذراند. سال وفات او را 471 و 491 ق. نوشته اند؛ اما بنا بر برخى شواهد، او بيش از هشتاد سال عمر كرد. بنابراين تاريخ 491 ق. درست تر مى نمايد. مسعود سعد در مدح و مرثيۀ او چند قصيده و قطعه سروده است. ياقوت حموى نيز گفته است: «سخن او از غزنه به عراق و از آنجا به ديگر آفاق عالم راه يافته است.» عطايى به دو زبان فارسى و عربى شعر مى گفته و بخشى از اشعار او در تذكره ها، از جمله تذكرۀ عوفى (ج 1، ص 74-75) آمده است. دو منظومه، به نام هاى «برزونامه» و «بيژن نامه» به او منسوب است، كه اولى حماسى و به تقليد و بر وزن شاهنامۀ فردوسى است. «برزو»، پسر «سهراب» و از خاندان رستم است. مشابهت هاى زبانى ميان برزونامه و شاهنامه و نزديكى آن به سبك شاهنامه، از قدمت آن خبر مى دهد. اين اثر را زيباترين و بلندترين منظومۀ حماسى فارسى پس از شاهنامه دانسته اند. دو نسخه از اين اثر در كتابخانۀ ملى پاريس نگهدارى مى شود.

منابع: دانشنامه زبان و ادب فارسى، ج 4، ص 641-642؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، ص 477؛ گنج سخن، ج 1، ص 254؛ لباب الألباب، ج 1، ص 71-74؛ تاريخ نظم و نثر در ايران، ج 1، ص 43.

ص: 25

عطاء بن يعقوب كاتب رازى، ابوالعلاء← عطايى رازى

عطية بن نجيح رازى، ابومطهر

از اصحاب امام صادق (ع). با امام (ع) مكاتبه داشته و صالح بن اسود از او روايت كرده است.

منابع: مستدرك الوسائل، ج 2، ص 415-416؛ رجال الطوسى، ص 153 و 264؛ نقد الرجال، ج 3، ص 204 و ج 5، ص 227؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 244؛ معجم رجال الحديث، ج 12، ص 163.

عظيم آباد

روستا، از توابع بخش كهريزك، واقع در شمال كوى سيزده آبان در غرب شهر رى. قلعۀ عظيم آباد در اين روستا قرار دارد. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 288 نفر (73 خانوار) بوده است.

منابع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش؛ گيتاشناسى، اطلس شهر تهران، ص 199.

علاءالدوله رازى

شاعر و متولى مزار اندرمان رى در آغاز عهد صفويان. در گشاده رويى و خدمت به فقرا شهره بود.

منبع: تحفه سامى، ص 178.

علاء الدين خوارى رازى

از فضلاى رى بود و در نظم و نثر دست داشت. اين ابيات از او است:

هر كجا شهرى است اقطاع من است/ *** گر به ايران گر به توران مى روم//

صد هزاران ترك دارم در ضمير/ *** هر كجا خواهم چو سلطان مى روم/

تخت منبر چون مسلم شد مرا/ *** چتر برگيرم چو شاهان مى روم.

منابع: لباب الألباب، ج 1، ص 275، س 9؛ هفت اقليم، ج 1، ص 31.

علاء بن اخى شعيب بن خالد بجلى رازى

محدث، برادرزادۀ شعيب بن خالد بجلى رازى و پدر يحيى بن علاء رازى كه هر دو از محدثان نامى رى بودند. از اسماعيل بن ابراهيم و وى با يك واسطه از رسول الله (ص) روايت كرده است. شعبة بن حجاج نيز از وى، حديث گفته است. ابن حبان او را از ثقات شمرده است.

منابع: تهذيب الكمال، ج 22، ص 546؛ الثقات، ج 8، ص 503؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 765.

علاء بن حسن رازى

در كتب رجالى نقل شده است كه رقعه اى از ناحيه مقدسه، از جانب امام حسن

ص: 26

عسكرى (ع) صادر شده است كه ابوحامد (از بزرگان اماميه) آن را به علاء بن حسن رازى داده است. مامقانى مى گويد: اين مطلب، گواه آن است كه او از اُمنا و بزرگان شيعه است؛ وگرنه ابوحامد رقعه را به وى نمى داده است.

منابع: تنقيح المقال، ج 1، ص 104 و ج 2، ص 256؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 16 و ج 11، ص 166.

عَلّان، خاندان

از خاندان هاى مشهور رى كه بزرگان بسيارى از آن برخاسته اند. جدّ اعلاى اين خاندان، مشهور به علّان بوده است و به جز كلينى و پدرش، نام سه محدث ديگر در اين خاندان به چشم مى خورد: احمد بن ابراهيم بن عَلّان و محمد بن ابراهيم (دو نوۀ علّانِ اول) و على بن محمد بن ابراهيم (كه دايى كلينى و همان علّان مشهور است). شايد علّان، ساخت بومى از نام على باشد، مثل حُسينان و عَليان.

منابع: مشايخ فقه و حديث در جماران و كلين و طرشت، ص 101؛ فهرسة مجدوع، ص 88.

علّان كلينى← على بن محمد بن ابراهيم رازى كلينى

علايين

روستا، از توابع بخش مركزى شهرستان رى. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 24179 نفر (6221 خانوار) بوده است. امروزه يكى از شهرك هاى شهررى به شمار مى رود.

مزرعۀ علائين كه نام آن در فرمان سال 961 ق. شاه طهماسب آمده است، در اين روستا واقع است. مؤلف آستانه رى در ذكر پنج رقبۀ باقى مانده از شانزده رقبۀ موقوفۀ مذكور در فرمان شاه طهماسب، دربارۀ اين مزرعه نوشته است: «امروزه معمورترين اين رقبات مزرعه علائين است، كه واقع شده در حومۀ رى فعلى، و تا خود صحن بيش از سه كيلومتر فاصله ندارد، و از آب چشمه على معروف مشروب مى شود.»

منابع: آستانۀ رى، ص 33؛ رى باستان، ج 3، ص 592؛ نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

علايين، محله

از محلات قديم رى، در منطقۀ 20 و ناحيۀ 5 شهردارى تهران، واقع در ضلع جنوب شرقى حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع). اين محله، از شمال به جادۀ ورامين، از جنوب به خيابان سيدالشهداء، از شرق به كانال عباس آباد و از غرب به اتوبان شهيد آوينى

ص: 27

محدود مى شود و در همسايگى محلات استخر، عباس آباد، تقى آباد و ولى آباد قرار دارد. حدود 3000 سال قدمت دارد و سه بناى تاريخى رى در آن واقع شده است كه معروف ترين آنها قلعۀ گبرى است. اين قلعه، با 2000 سال قدمت و حدود 30000 متر مربع مساحت، بازماندۀ دورۀ ساسانيان است. اكنون از آثار معمارى اين قلعه، تنها يك چهارديوارى به مساحت 10 تا 13 متر و 4 برج باقى مانده است. زمين محلۀ علايين بخشى از زمين هاى دو برادر به نام هاى علايين و عليمان و يك دانگ آن متعلق به شخصى به نام كنى بوده است. در دورۀ تقسيم اراضى در سال 1342، اين دو برادر، سهم خود را وقف آستان حضرت عبدالعظيم (ع) كردند. دولت وقت، 53 سند مشاعى و سهمى صادر و به مردم واگذار كرد. پس از انقلاب اسلامى، سندهاى مذكور ابطال شد. در حال حاضر پنج دانگ از زمين هاى محله، موقوفۀ آستان حضرت عبدالعظيم (ع) است. محلۀ علايين، اكنون جزء بافت فرسودۀ شهر به حساب مى آيد.

على آباد قيصريه

روستا، از توابع بخش قلعه نو. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، جمعيت آن 110 نفر در 23 خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385

على آباد مجدالدوله

روستا. در تاريخ بيهقى در ذكر ورود محمود غزنوى به رى براى تسخير اين ديار، آمده است: «چون به رى رسيدند، اميرمحمود به دولاب فرود آمد، به راه طبرستان، نزديك شهر، و امير مسعود به على آباد لشگرگاه ساخت بر راه قزوين، و ميان هر دو لشكر مسافت نيم فرسنگ بود.» اين آبادى بزرگ و پررونق، در جنوب غربى فرح آباد قرار دارد و قسمت اعظم آن، از املاك ورثۀ مجدالدوله است.

به همين نام (على آباد) روستايى در زير قلعۀ طبرك بوده و افزون بر آن، چندين روستاى ديگر به اين نام در حوزۀ رى باستان و جديد وجود دارد.

منابع: اسامى دهات كشور، ج 1، ص 256-268؛ رى باستان، ج 3، ص 593.

عليان

روستا، از توابع بخش مركزى شهرستان رى. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 271 نفر (65 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

ص: 28

على بن [حسين بن] جنيد رازى، ابوالحسن

محدث و حافظ، مشهور به «مالكى» به دليل تصنيف حديث مالك. در برخى منابع، نام او «على بن حسين بن جنيد رازى» ثبت شده است. براى شنيدن و گفتن حديث، بسيار سفر كرد. نام او در كتاب هاى چهارگانه رجالى نيامده است؛ ولى در چند كتاب رجال و مشيخۀ ديگر هست. در طريق صدوق واقع است؛ بدين ترتيب: «حدثنا على بن احمد الدقاق _ رحمه الله _ قال: حدثنا حمزة بن القاسم، قال: حدثنا ابوالحسن على بن الجنيد الرازى، قال: حدثنا ابوعوانه.»

از ابوعوانه، ابوجعفر نفيلى، ابن نمير، هيثم بن يمان بن ابى بشر رازى، عبدالسلام بن عاصم رازى جعفى هسنجانى، سهل بن عثمان، سهل بن زنجله، عبدالمؤمن بن على زعفرانى اسدى كوفى، على بن عبدالله بن جعفر، احمد بن صالح (در مصر)، معافى بن سليمان، محمد بن ابى سمين، عبدالرحمن بن عمر، ابوخيثمه مصعب بن سعيد، ابوعبدالله طهرانى، على ابن مدينى، محمد بن احمد بن عيسى بن عبدك رازى، فضل بن يحيى انبارى، عثمان بن محمد بن سعيد انماطى، احمد بن جهم كوفى رازى، احمد بن عبدالرحمن بن عبدالله بن سعد بن عثمان دشتكى رازى و ازرق بن على حديث شنيده و نقل كرده است.

برخى راويان او بدين شرح است: حمزة بن قاسم، محمد بن عيسى رازى تاجر (در بغداد)، عقيلى (صاحب الضعفاء)، عبدالرحمن بن ابى حاتم، ابوكريب، سويد بن سعيد انبارى، دعلج بن احمد، ابوسعيد احمد بن يعقوب بن احمد بن مهران ثقفى، ابوبكر محمد بن داوود بن سليمان زاهد، محمد بن مهرويه بن عباس رازى و صباح بن محارب كوفى. ابن ابى حاتم او را صدوق دانسته است. بيش از 80 سال عمر كرد و در سال 291 ق. درگذشت.

منابع: تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 218؛ سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 201؛ العبر، ج 2، ص 94-95؛ المستدرك، ج 2، ص 112 و 247 و ج 3، ص 199 و ج 4، ص 54 و 211 و 244 و 324؛ الجرح و التعديل، ج 1، ص 12 و 167 و ج 2، ص 15 و ج 6، ص 216 و ج 9، ص 86؛ كمال الدين و تمام النعمه، ص 27؛ تهذيب التهذيب، ج 11، ص 219؛ بحارالانوار، ج 13، ص 367 و ج 32، ص 280؛ مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 321؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 442؛ السنن الكبرى، ج 1، ص 39 و ج 4، ص 224؛ الضعفاء، ج 2، ص 214 و 243 و ج 3، ص 338 و ج 4، ص 54 و 214؛ تاريخ بغداد، ج 12، ص 353؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 40، ص 509 و ج 41، ص 355-356؛ تهذيب الكمال، ج 1، ص 344 و 453؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 72.

على بن ابراهيم بن محمد دهكى رازى، ابوالقاسم

از راويان اخبار و گردآوران اشعار و زبان دان.

ص: 29

كتاب الاغانى را نزد مؤلف آن، ابوالفرج على بن حسين اصفهانى خواند. ابن نديم بغدادى مى گويد: ايوب بن قاسم رقى، كتاب هاى سريانى، از جمله كتاب ايساغوجى را به عربى بازمى گرداند و على بن ابراهيم بن محمد دهكى، نقل او را اصلاح مى كرد.

منابع: معجم الادباء، ج 12، ص 216-218؛ الوافى بالوفيات، ج 20، ص 6-7؛ الفهرست ابن النديم، ص 305؛ معجم البلدان، ج 2، ص 492.

على بن ابراهيم بن هارون رازى، ابوالحسن مالكى

محدث، از مشايخ صدوق. از قاضى ابوالفرج معافى بن زكريا نهروانى و محمد بن عبدالرحمن مخلص و ابوالحسن على بن عمر حربى سكرى و عبدالله بن محمد بن ثلاج و وليد بن بكر اندلسى و محمد بن عمران مرزبانى و عبدالله بن ابراهيم اكفانى و ابراهيم بن محمد طبرى و عيسى بن على بن عيسى بن جراح وزير و محمد بن احمد بن سمعون واعظ و ابى الفرج ببغاء و حسن بن محمد بن قاسم مخزومى و... روايت كرده است و سليمان بن ابراهيم حافظ اصبهانى و حسن بن احمد بن بناء و محمد بن احمد بن محمد محالى از وى حديث شنيده اند.

منابع: ذيل تاريخ بغداد، ج 3، ص 13؛ الوافى بالوفيات، ج 13، ص 188؛ منتهى المقال، ج 4، ص 324؛ الجرح و التعديل، ج 1، ص 5؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 320؛ تهذيب الكمال، ج 24، ص 387؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 250 و 263.

على بن ابراهيم رازى خطيب، ابوالحسن

محدث و تراجم نگار اهل سنت. از زندگى او اطلاعى در دست نيست، ولى از مصاحبتش با ابن ابى حاتم و نيز شيخ صدوق برمى آيد كه در رى باليده و پس از تحصيل، به نشر حديث اشتغال داشته است. على بن محمد بن عبده نيشابورى از او روايت كرده است. او را از مشايخ شيخ صدوق برشمرده اند و صدوق از او در عيون الاخبار، همراه ترضّى، نقل كرده است. وى امام و خطيب مسجد الحرام بوده است.

منابع: معجم رجال الحديث، ج 12، ص 232؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 320؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 274 و 457.

على بن ابوالقاسم محمد بن بابويه رازى، ابوالحسن

محدث و حافظ. كتابى به نام الاربعين داشته است.

منبع: كنزالعمال، ج 10، ص 289.

على بن ابى بكر اسفيذنى رازى، ابوالحسن

محدث. اهل ديه اَسفيذن رى بود. از حسن بن سفيان، فضيل بن مرزوق، محمد بن

ص: 30

حميد، محمد بن عبيد همدانى، سفيان ثورى و حمّاد بن يحيى (و او از قتاده و او از انس بن مالك و او از رسول الله) روايت كرده است. حسن بن على بن حارث همدانى و مخلد بن مالك از او روايت كرده اند. ابوحاتم رازى او را ثقه دانسته و مخلد بن مالك و قاسم بن زكريا او را به پرهيزگارى ستوده اند.

منابع: معجم البلدان، ج 1، ص 180؛ تهذيب الكمال، ج 20، ص 333-335؛ المستدرك، ج 3، ص 26-27؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 5، ص 182؛ تاريخ الاسلام، ج 13، ص 309-310.

على بن ابى طالب خيارى رازى، رشيدالدين

محدث، عالم و فقيه شيعى. كتابى به نام النظم اللطيف تأليف كرده است. صاحب رياض العلماء احتمال داده است كه «خيارى» منسوب به «خياره» از توابع قزوين باشد.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 89؛ امل الآمل، ج 2، ص 173؛ معجم رجال الحديث، ج 12، ص 259؛ بحار الانوار، ج 102، ص 253؛ الذريعه، ج 24، ص 228.

على بن احمد بن ابراهيم بن ثابت رازى بغدادى، ابوالقاسم

محدث و حافظ. در دمشق، بغداد و رى حديث گفته و شنيده است. از محمد بن يوسف بن نضر هروى، عمر بن سهل بن اسماعيل حافظ، سليمان بن يزيد قزوينى، محمد بن جعفر بن ملاس دمشقى، محمد بن احمد بن عبدالله رافقى، محمد بن سعيد ترخمى حمصى، اسحاق بن ابراهيم بن بيان جوهرى، حسن بن حبيب حصائرى و گروهى ديگر روايت كرده است. برخى راويان او به اين قرار است: قاضى ابوالعلاء واسطى، ابوعلى حسن بن حسين فقيه همدانى، و ابوعبدالرحمن محمد بن حسين سلمى. خطيب بغدادى و ديگران، او را ثقه و حافظ خوانده اند. در رى به سال 379 ق. درگذشت.

منبع: تاريخ بغداد، ج 11، ص 325-326 و ج 2، ص 138 و ج 6، ص 41؛ اكمال الكمال، ج 2، ص 460؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 41، ص 204-206؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 14، ص 326-327؛ تاريخ الاسلام، ج 26، ص 646.

على بن احمد بن على بن يوسف، ابوالحسين ورامينى رازى

محدث قرن چهارم. از محمد بن منصور بن ابى الجهم روايت كرده و در قزوين، خليل خليلى قزوينى از وى روايت دارد.

منابع: التدوين، ج 4، ص 5.

على بن احمد بن على خراز رازى، ابوالحسن

متكلم و فقيه امامى قرن ششم، برادر ابوعلى احمد بن احمد. در رى زيست و درگذشت. در كلام صاحب تصانيف بود. از عبدالله بن داهر بن يحيى رازى، ابونصر محمد

ص: 31

بن محمد بن على بن زينبى، و ابوالغنائم محمد بن على بن ابوعثمان دقاق روايت كرده است و ابومعمر انصارى از وى.

منابع: تاريخ بغداد، ج 9، ص 453؛ لسان الميزان، ج 5، ص 224؛ نقد الرجال، ج 3، ص 259 و ص 228؛ جامع الرواة، ج 1، ص 554؛ ذيل تاريخ بغداد، ج 3، ص 78-79.

على بن احمد بن محمد بن عمران دقاق رازى، ابوالقاسم

از مشايخ شيخ صدوق در معانى الأخبار و عيون أخبار الرضا (ع) و التوحيد و من لايحضره الفقيه. صدوق هماره نام او را با ترضى (ذكر رضى الله عنه) و مانند آن آورده است. از ابوالحسين محمد بن جعفر اسدى، محمد بن ابى عبدالله كوفى، ثقة الاسلام كلينى، ابوالقاسم العلوى، و محمد بن هارون صوفى روايت كرده است.

منابع: الهدايه، ص 47؛ الرسالة السعديه، ص 32؛ الفوائد الطوسيه، ص 221؛ فقه المصارف والنقود، ص 90-91؛ مدارك العروه، ج 2، ص 541 و ج 9، ص 329؛ الكلينى و الكافى، ص 192؛ مسند الإمام الرضا (ع)، ج 1، ص 15 و ص 30 و ص 42 و ص 271 و 298 و ج 2، ص 223؛ تعليقة على منهج المقال، ص 245؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 300؛ معجم رجال الحديث، ج 12، ص 277-278.

على بن احمد بن مكى رازى، حسام الدين، ابوالحسن

فقيه حنفى قرن ششم. چندى در ايام نورالدين محمود در حلب زيست و آنجا نزد ابوغانم (عموى ابن عديم) و گروهى ديگر از فقهاى حلب فقه آموخت. سپس به دمشق رفت و در مدرسۀ الصادريه، فقه تدريس كرد و در مسائل خلاف مناظره داشت. عمر بن بدر مَوْصِلى از او روايت كرده است. از مؤلفاتش خلاصة الدلائل فى تنقيح المسائل (شرح مختصر ابوالحسين قدورى)، شرح الجامع الصغير للشيبانى، سلوة الهموم و مسند ابى حنيفه است. دست نوشته اى از كتاب اخير، در كتابخانه احمد ثالث در استانبول موجود است. به سال 598 ق. در دمشق درگذشت.

منابع: معجم المؤلفين، ج 7، ص 30؛ الاعلام، ج 4، ص 256؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 6، ص 183؛ هدية العارفين، ج 1، ص 703.

على بن احمد بن يزداد رازى

محدث. به سال 384 ق. در قزوين از محمد بن سليمان بن يزيد حديث نوشت.

منبع: التدوين، ج 3، ص 332-333.

على بن احمد نسوى، ابوالحسن

رياضى دان، منجم، طبيب، فلسفه دان، مشهور به استاد مختص. در سال 393 ق. در شهر رى به دنيا آمد و بيشتر عمر خود را نيز در رى گذراند. پدرش اهل خراسان بود و به دليل

ص: 32

زمينه هايى كه دولت هاى آل زيار و آل بويه در قرن چهارم، براى عالمان در رى فراهم كرده بودند، همچون بسيارى ديگر از اهل علم، به رى مهاجرت كرد. شهرت نسوى به «استاد مختص»، به علت مطالعات بسيار و مهارت فراوان وى در رياضيات و نجوم بود. ناصر خسرو در سفرنامه اش نوشته است كه در سال 437 ق. نسوى جوان را در سمنان ديده است كه گروهى نزد وى اقليدس و گروهى طب و گروهى حساب مى آموختند و در اثناى سخن مى گفته است: «من بر استادم بوعلى سينا _ رحمه الله _ چنين خواندم و از وى چنين شنيدم.» در مقدمۀ كتاب بازنامه نوشته است كه از هشت سالگى به نگهدارى مرغان شكارى علاقه داشته است. اين علاقه، به نوشتن كتاب بازنامه در اواخر عمرش (سال 473 ق.) انجاميد. در مقدمۀ كتاب مذكور نوشته است كه به شغل سپاهيگرى و خدمت پادشاهان اشتغال داشته و كتبى را به مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله ديلمى و نيز ابوالحسن مطهر بن ابوالقاسم (از نقباى علويان رى) تقديم كرده است. همچنين در رى، به تدريس كتاب اقليدس، حل اعمال زيج و فصول فرغانى در علم نجوم اشتغال داشته است. شهمردان رازى (مؤلف نزهت نامۀ علائى) از شاگردان او است و خواجه نصير الدين طوسى از كتاب هاى وى بهره بسيار برده و بارها به آنها ارجاع داده است. مهم ترين آثار او به اين شرح است:

1. اختصار صور الكواكب: خلاصه اى است از كتاب صور الكواكب اثر عبدالرحمن صوفى؛ 2. الزيج الفاخر: از اين زيج كه از منابع علم نجوم است، بيش از چند جدول نجومى باقى نمانده است؛ 3. المقنع فى الحساب الهندى: چهار مقاله است دربارۀ اعمال مربوط به عددهاى صحيح، كسرها و درجه ها و دقيقه ها.

اين كتاب را ابتدا به زبان فارسى براى مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله نوشت و سپس آن را به خواهش شرف الملوك به زبان عربى برگردانيد؛ 4. بازنامه: كتابى است كه در سال 473 ق. در اوخر عمر نوشت. موضوع كتاب، شيوۀ نگهدارى و رام كردن باز (شاهين) و شناخت بيمارى هاى آن است؛ 5. تفسير كتاب مأخوذات ارشميدس: «مأخوذ» در رياضيات، قضيه اى

ص: 33

است كه آن را به عنوان مقدمه، ثابت مى كنند تا سپس در استدلال ها از آن سود برند. اصل يونانى كتاب ارشميدس از بين رفته است، اما ترجمه عربى آن به قلم ثابت بن قره موجود است. 6. الاشباع فى شرح شكل القطاع. اين كتاب، مهم ترين اثر نسوى است و آن را نيز به يكى از نقباى علويان رى تقديم كرده است؛ 7. البلاغ فى شرح كتاب اقليدس: اكنون اثرى از آن نيست، اما نسوى نام آن را در صفحۀ آخر كتاب التجريد فى اصول الهندسه خود ذكر كرده است؛ 8. التجريد فى اصول الهندسه: كتابى مختصر در هندسۀ مقدماتى است؛ 9. مقالة فى عمل الدائره: محتواى اين مقاله حل اين مسئله است كه چگونه دايره اى رسم كنيم كه مساحت آن مثلاً يك پنجم مساحت دايرۀ مفروض باشد.

نسوى در سال 473 ق، در حدود هشتاد سالگى درگذشت.

منابع: زندگينامه رياضى دانان دورۀ اسلامى، ص 479؛ كتاب ماه علوم و فنون، حميد بهلول، «ابوالحسن على بن احمد نسوى»، خرداد 1388، ص 64-68.

على بن ازهر بن عبد ربه بن جارود رازى، ابوالحسن

محدث. در خجند ساكن بود. از جرير بن عبدالحميد، فضيل بن عياض، يحيى بن سليم و مسلم بن خالد زنجى روايت كرده است و جعفر بن محمد فريابى (شيخ طبرانى) و حسن بن سهل عدوى، حاتم بن حسن شاشى و ابراهيم بن نصر عنبرى و على بن حسين بن عبدالرحيم از او. در سال 244 ق. درگذشت.

منابع: معجم الكبير، ج 19، ص 111؛ الحد الفاصل، ص 235 و 238 و ص 546؛ حديث الستة من التابعين، ص 42؛ نصب الرايه، ج 1، ص 26-27؛ الثقات، ج 8، ص 470؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 89؛ تاريخ الاسلام، ج 18، ص 353-354.

على ابن بَخّار رازى، ابوالحسن

محدث. به بغداد رفت، و در آنجا جمعى از وى حديث شنيدند و نوشتند. از ابوالعباس احمد بن جعفر جمّال رازى روايت كرده است، و ابوالحسن دارقطنى (در دارقطن) و عبدالرحمن بن ابى حاتم (در بغداد) از او روايت كرده اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 11، ص 355؛ إكمال الكمال، ج 7، ص 334؛ توضيح المشتبه، ح 9، ص 34.

على بن جعفر بن محمد سعيدى رازى حذاء، ابوالحسن

مقرى، محدث، وكيل مسجدالاقصى. از سليمان بن احمد، احمد بن نصر بن منصور

ص: 34

شذائى مقرى، عبدالله بن محمد بن زيد در دمشق، ابوالعباس فضل بن مهاجر مقدسى، احمد بن يحيى، عباس بن احمد بن عبدالله روايت كرده است، و احمد بن محمد بن عبدوس (در بيت المقدس)، نصر بن عبدالعزيز فارسى مقرى، عيسى بن عبدالله موصلى مصاحفى و اسماعيل بن يوسف از او روايت شنيده اند. ابن ابى مريم (فخرالدين ابوعبدالله صدرالاسلام نصر بن على بن محمد فسوى فارسى شيرازى، دانشمند مشهور قرن ششم) در مقدمۀ كتاب الموضح فى القراءات الثمان مى گويد: «كتابم را در ذكر عللى نوشتم كه شيخ ابوالحسن على بن جعفر بن محمد رازى در كتاب اختلاف القراء الثمانيه آورده است. زيرا مى بينم كه اهل ديار ما، در فن قرائت به كتاب او اقبال كرده اند و به آن مراجعه مى كنند. در اين كتاب، قرائات ائمۀ قرائت و علماى مشهور آمده است.»

مصنف فى القراءات الثمان و جزء فى التجويد، از ديگر آثار او است. تا سال 410 ق. زنده بود.

منابع: تاريخ مدينة دمشق، ج 5، ص 402 و ج 12، ص 13 و ج 32، ص 183 و ج 55، ص 86-87؛ طبقات القراء، ج 1، ص 539؛ معجم السفر، ص 406؛ احقاق الحق، ج 12، ص 62؛ شفاء السقام، ص 255؛ تطهير الفؤاد، ص 111؛ كشاف الفهارس، ص 437-439؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 52.

على بن حسن بن سلم اصفهانى

محدث و حافظ. به رى رفت و در آنجا درگذشت. از محمد بن عصام بن يزيد بن عجلان، ابراهيم بن يوسف هسنجانى، عمر بن شبه نميرى، صالح بن احمد بن حنبل، احمد بن فرات، محمد بن يحيى ذهلى، اسماعيل بن يزيد قطان، محمد بن وليد بسرى، احمد بن ازهر، يحيى بن حكيم مقوم روايت كرده است. حامد بن احمد بن محمد بن احمد، ابواحمد مروزى (معروف به زيدى)، ابوالقاسم بن قاسم ميانجى، ابن حبان، قاضى ابواحمد عسال، حافظ ابوعلى نيسابورى، ابوبكر بن مقرى و... از او خبر و روايت شنيده اند.

ابن حبان، او را صحيح الحديث، كثير الحديث، صالح و صاحب معرفت خوانده است. ابوعلى حسين بن على (حافظ نيشابورى) مى گويد: «در سال 303 ق. از استادم ابوبكر محمد بن اسحاق بن خزيمه اجازه خواستم كه براى شنيدن حديث به عراق بروم. نخست به رى رفتم و در آنجا على بن حسن بن سلم اصفهانى را يافتم كه حافظترين و دقيق ترين و سودمندترين مشايخ ما است».

در سال 309 ق. در رى درگذشت.

منابع: صحيح ابن حبان، ج 1، ص 517 و

ص: 35

ج 7، ص 331 و ج 10، ص 428 و ج 11، ص 13 و 129 و ج 13، ص 282 و ج 15، ص 11-12؛ طبقات المحدثين بأصبهان، ج 3، ص 539-540؛ موارد الظمآن، ج 6، ص 94-95؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 69؛ تاريخ بغداد، ج 8، ص 167؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 6، ص 245 و ج 14، ص 272-273؛ تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 799-800؛ سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 411-412؛ تاريخ الاسلام، ج 23، ص 257؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 2، ص 9.

على بن حسن بن على بن فهر رازى مصرى، ابوالحسن

محدث، حافظ، مجاور مسجدالحرام. از حسن بن رشيق و اسماعيل بن ابى محمد ازدى، و الموطأ را از مؤلفش در مكه روايت كرده است. ابوبكر احمد بن حسين بيهقى (مؤلف شعب الايمان) و عبيدالله بن وليد بن سعد انصارى (فقيه مالكى) از او روايت كرده اند. در ذى قعدۀ سال 368 ق. درگذشت.

منابع: شفاء السقام، ص 285؛ شعب الإيمان، ج 4، ص 123؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 15، ص 166 و ج 17، ص 430؛ تطهير الفؤاد، ص 130.

على بن حسن بن محمد بن عبدالله بن حسين بن اشنويۀ رازى

از دانشمندان قرن ششم. نسخه اى از كتاب غرر المعانى، تأليف احمد بن محمد بن على بن حسين بن دينويه كه ابن اشنويه على بن حسن در سال 508 ق. براى خود استنساخ كرده بود، اكنون در كتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار نگهدارى مى شود. اين نسخه در محرم 863 ق. در تملك عبدالرحمن فضل بن حسن بوده است. غرر المعانى، تفسيرى است متوسط كه در آن معانى آيات، اقوال مفسران متقدم (مانند مجاهد، ابن مسعود، مقاتل و ابن عباس)، مطالب ادبى و نحوى و برخى وجوه قراءات و روايات نبوى آمده است. اين تفسير از منابع اهل سنت است.

منابع: فهرست نسخ خطى مدرسۀ سپهسالار، ش 2012؛ الذريعه، ج 16، ص 43.

على بن حسن هسنجانى رازى

محدث. از روستاى هسنجان رى بود، و از هشام بن عمّار و سعيد بن ابى مريم و يحيى بن بُكير و نعيم بن حمّاد و احمد بن حنبل و ديگران استماع حديث كرد. عبدالرحمن بن ابى حاتم و حافظ ابوقريش محمد بن جمعه و غير آن دو، از او روايت كرده اند. در سال 275 ق. درگذشت.

منبع: معجم البلدان، ج 4، ص 975.

على بن حسين بن جعفر رازى

محدث. از هارون بن عبدالكريم جرجانى روايت كرده است.

منبع: تاريخ جرجان، ص 486.

ص: 36

على بن حسين وراق رازى

محدث. در كتاب هاى رجالى، ضعيف شمرده شده است. از محمد بن حسين زعفرانى، حسين بن محمد حلوانى (راوى شريفِ مرتضى على بن حسين موسوى)، سليم بن منصور بن عمار، عبدالرحمن بن عمر، عبيدالله بن سفيان، محمد بن قاسم محاربى و عبدالعزيز بن يحيى مدنى (راوى مالك بن انس) روايت كرده است. عقيلى (صاحب الضعفاء)، قاضى ابوعبدالله حسين بن على صميرى / ضميرى (از مشايخ خطيب بغدادى)، محمد بن حسن مقرى نقاش، محمد بن رومى، احمد بن محمد بن صالح نيشابورى، حطيم بن على بن حطيم نيشابورى و طبرى (مؤلف بشارة المصطفى) از او حديث شنيده اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 1، ص 232 و 241 و ج 2، ص 300؛ السنن الكبرى، ج 9، ص 209؛ بحار الاانوار، ج 38، ص 199؛ كفاية الاثر، ص 254؛ الضعفاء، ج 4، ص 443؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 125؛ اكمال الكمال، ج 3، ص 168؛ الموضوعات، ج 3، ص 273.

على بن حسين قرجى رازى

محدث. از قريۀ قَرْج بود و از ابراهيم بن موسى فرّاء روايت كرده است و عُقَيلى (مؤلف الضعفاء) نيز از او.

منابع: معجم البلدان، ج 4، ص 320؛ الضعفاء، ج 2، ص 259 و ج 4، ص 195.

على بن حمزة بن طلحة بن على رازى، علم الدين، ابوالحسين

كاتب و از مقامات دربار عباسى، مشهور به ابن بقشلان و ملقّب به علم الدين. اصل او از رى بود، اما در بغداد در سال 515 ق. به دنيا آمد و در آنجا زيست. خطى خوش داشت و مصحف را به شيوۀ ابن بواب مى نوشت.

در ايام خلافت المستضىء بالله و المسترشد حاجب آستان، خزانه دار و وكيل مطلق بود. گفتارى مسجع داشت و شعر نيز مى سرود. در بغداد از ابوالقاسم هبة الله بن محمد بن حصين حديث شنيد و در بغداد و شام و مصر به نقل روايت پرداخت. ابوالمحاسن دمشقى، رشيدالدين و جمع بسيارى از او روايت كرده اند.

پس از المسترشد، مشاغل حكومتى را ترك كرد و به زهد روى آورد و به حج رفت و در مكه مجاور شد. مدرسه كماليه را براى اصحاب شافعى تعمير و ثلث ملكش را بر فقه آموزان وقف كرد. سپس به شام رفت و از آنجا به مصر سفر، و در شعبان سال 599 ق. در مصر درگذشت.

منابع: غرر الفوائد المجموعه، ص 52؛ الوافى بالوفيات، ج 21، ص 53؛ معجم الأدباء،

ص: 37

ج 13، ص 211-214؛ المختصر من تاريخ ابن الدبيثى، ص 174.

على بن خليل بن ابراهيم رازى تهرانى نجفى

محدث، فقيه، زاهد، رجالى و از مشايخ اجازه در قرن سيزدهم هجرى. در سال 1226 ق. در نجف به دنيا آمد و پدرش ميرزا خليل تهرانى، از پزشكان ماهر، مشهور به «مرده زنده كن» بود كه در عصر فتحعلى شاه مقيم نجف گرديد. برادر كوچكترش، ميرزا حسين خليلى تهرانى، نخستين فقيه بزرگ نجف بود كه مشروطه را امضا كرد و تا زمانى كه زنده بود، نامش در كنار آخوند خراسانى و شيخ عبدالله مازندرانى، به عنوان مراجع ثلاث نجف كه حامى مشروطه بودند، در بيانيه هاى تاريخى آن روزگار مى آمد.

على بن خليل بن ابراهيم رازى طهرانى، در فقه و حديث، مرجعيت داشت. محدث نورى، از شاگردان او، در كتاب نجم الثاقب نوشته است: «خبر داد مرا مشافهتاً عالم عامل فخر الأواخر و ذخر الأوائل، شمس فلك زهد و تقوا و حاوى درجات سداد و هدى، فقيه نبيل شيخنا الأجل حاجى ملا على طهرانى خلف مرحوم حاجى ميرزا خليل طبيب _ اعلى اللّه مقامه _ كه مجاور نجف اشرف بود حيّاً و ميّتاً و آن مرحوم در اغلب سال ها به زيارت ائمه سامراء (ع) مشرّف مى شد و انس غريبى به سرداب مطهر داشت و از آنجا استمداد فيوضات مى كرد و در آنجا رجاء رسيدن به مقامات عاليه داشت و مى فرمود هيچ وقتى نشد كه زيارتى بكنم و مكرمتى نبينم و در ايام مجاورت حقير به سامرا دو مرتبه مشرّف شدند و در منزل حقير منزل كردند.» از ديگر شاگردان او، بهاءالدين استرآبادى و محمدعلى عزالدين عاملى است.

از تأليفات او است: سبل الهداية فى علم الدرايه (الفوائد الرجاليه)، رسالة صوميه، كتاب قضاء و شهادات، توضيح المقال فى شرح تعليقة منهج الرجال (شرح تعليقۀ وحيد بهبهانى)، خزائن الأحكام فى شرح تلخيص المرام فى معرفة الأحكام للعلامة الحلى، حساب العقود، شرح حديث ايمان ابوطالب، شرح الشرايع، كتاب الغصب. وفات او، در سال 1296 ق. روى داد و در وادى السلام دفن شد.

منابع: الفوائد الرضويه، ص 292-298؛ الذريعه، ج 12، ص 135 و ج 6، ص 39، ج 7، ص 11 و 152-153 و ج 13، ص 150 و 152 و 326 و 387 و ج 16، ص 56 و 338 و ج 23، ص 173؛ أعيان الشيعه، ج 3، ص 615 و ج 10، ص 147؛ ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 226؛ معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، ج 1، ص 9-277؛ تاريخ بيدارى ايرانيان، بخش دوم، ص 8-245؛ سياحت شرق، ص 2-471؛ ثورة النجف، ص 34-30.

ص: 38

على بن سعد بن عبدالله عسكرى، ابوالحسن

محدث و حافظ. در رى مى زيست و از ابوحفص فلاس و محمد بن مثنى و يعقوب دورقى و زبير بن بكار و طبقۀ آنان حديث شنيده است. ابوشيخ حافظ و ابوبكر قباب و ابوعمرو بن حمدان و ميمون رازى و ابوعمرو بن مطر و اهل اصبهان و نيشابور از وى حديث شنيده اند. از تأليفات او است: السرائر و الرائد. در سال 305 ق.

در رى درگذشت.

منابع: تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 749-750؛ هدية العارفين، ج 1، ص 675؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 98-99؛ ايضاح المكنون، ج 2، ص 302.

على بن سعيد بن بشير بن مهران رازى، ابوالحسن

محدث، حافظ، از مشايخ طبرانى و معروف به عليك. براى شنيدن و گفتن حديث، بسيار سفر مى كرد و در سال 250 ق. در مصر ساكن شد. او را ثقه و عالم دانسته اند؛ اما برخى به دليل نزديكى او به سلطان و برخى اعمالش، او را قدح كرده اند. شيخ صدوق، نام او را در الامالى، در طريق خود، با واسطۀ عبدالله بن احمد بن محمد بن عيسى آورده است. از جبارة بن مغلس، ابن كاسب (راوى عبدالله بن ميمون مكى، از اصحاب امام صادق)، نوح بن عمرو بن حوى، ابراهيم بن عتيق، عبدالسلام بن عتيق، ابوهريره محمد بن وليد، اسحاق بن حصين رقى، عبدالله بن داهر رازى، بشر بن معاذ عقدى، عبدالاعلى بن حماد نرسى، نصر بن على جهضمى، عباد بن يعقوب رواجنى كوفى، اسماعيل بن توبۀ قزوينى، عبدالمؤمن بن على زعفرانى رازى، عبدالله بن جعفر بن يحيى، حسن بن عبدالواحد خزاز كوفى، حسن بن داوود منكدرى، حسن بن حماد حضرمى، محمد بن ابى حماد، يزيد بن سنان، يونس بن عبدالاعلى، محمد بن ابان، محمد بن عبداللطيف دقيقى، احمد بن ازهر، عبدالرحمن بن حسن بن عبدالرحمن، محمد بن هاشم بعلبكى، بشر بن عبدالوهاب، شبيب بن اسحاق، محمد بن عقبه، سهل بن زنجله، محمد بن يوسف غضيضى، زبير بن بكار، عباد بن يعقوب، اسماعيل بن عبيد بن ابى كريمۀ حرانى، جعفر خلدى و... روايت شنيده است. ابواحمد عبدالله بن عدى، على بن بلال مهبلى، عبدالله بن جعفر بن ورد، هيثم بن مروان، احمد بن حسن بن عتبۀ رازى، احمد بن بهزاد بن مهران، جعفر بن محمد بن نصير، محمد بن محمد شيبانى، ابوطالب احمد بن نصر حافظ،

ص: 39

ابوسعد بن اعرابى، ابومنصور محمد بن سعيد ابيوردى، حسين بن جعفر زيات، محمد بن احمد بن خروف، سليمان بن احمد طبرانى، حسن بن رشيق عسكرى و گروهى ديگر از او روايت كرده اند. در سال 293 يا 297 يا 299 ق. درگذشت. ابن حبان، ذهبى و ديگران توثيقش كرده اند.

منابع: المعجم الكبير، ج 1، ص 136 و ج 3، ص 73؛ المعجم الاوسط، ج 4، ص 132؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 135؛ وضوء النبى، ج 2، ص 539؛ الامالى صدوق، ص 348؛ كمال الدين، ص 392؛ شرح الاخبار، ج 2، ص 550؛ المستدرك، ج 3، ص 121 و 154 و 217؛ السنن الكبرى، ج 6، ص 355؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 319 و ج 8، ص 45 و ج 9، ص 187؛ شرح معانى الآثار، ج 1، ص 14؛ مسند الشهاب، ج 2، ص 315 و 338؛ التمهيد، ج 24، ص 180؛ الثقات، ج 9، ص 119؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 1، ص 7 و 138؛ اكمال الكمال، ج 2، ص 30؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 6، ص 212 و ج 10، ص 263 و ج 16، ص 21 و ج 19، ص 384 و ج 41، ص 510-512؛ تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 749-750؛ المغنى من الضعفاء، ج 2، ص 85-86؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 131؛ تاريخ الاسلام، ج 22، ص 210؛ الوافى بالوفيات، ج 21، ص 91-92؛ مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 378.

على بن سليمان بن داوود رازى

محدث، مجهول. شيخ طوسى، او را از اصحاب امام حسن عسكرى (ع) شمرده است. از على بن اسباط (فرزند صحابى و راوى امام رضا)، احمد بن محمد بن يحيى و محمد بن ابى عمير روايت كرده است، و سعد بن عبدالله بن ابى خلف قمى (از مشايخ ابن قولويه) و محمد بن حسن صفار (صاحب بصائر الدرجات) از او حديث نقل كرده اند.

منابع: الاختصاص، ص 61؛ اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 39-41 و 348؛ رسائل شهيد الثانى، ج 2، ص 929 و 959؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 4، ص 371؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 2، ص 335؛ شعب المقال فى درجات الرجال، ص 186؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 380-381.

على بن شهاب بن حماد رازى، ابوالحسن

محدث. از ابوجعفر جمال محمد بن مهران، ابراهيم بن محمد شافعى، عيسى بن جعفر، هشام بن عبيدالله رازى، عبدالصمد بن عبدالعزيز عطار مقرى، عبدالله بن جهم و عبدالرحمن بن حكم بن بشير روايت كرده است، و محمد بن ايوب از او. ابن ابى حاتم رازى مى گويد از او حديث نوشته ام و صدوق بود.

منبع: الجرح و التعديل، ج 1، ص 83 و 103 و 121، ج 6، ص 151 و 190.

على بن صالح رازى

محدث. از ابراهيم بن خالد روايت كرده

ص: 40

است، و محمد بن ادريس (از مشايخ ابن عساكر) از او.

منبع: تاريخ مدينة دمشق، ج 47، ص 468.

على بن عباس جراذينى رازى

فقيه، متكلم امامى و متهم به غلو. در رى به دنيا آمد و زيست و درگذشت. از محمد بن عمر بن هياج ارحبى و حسن بن راشد روايت كرده است و محمد بن اسماعيل برمكى از او. از آثار او است: الآداب و المروءات و الرّد على السلمانيه (طايفه اى از غلات). كتابى نيز دربارۀ ممدوحين و مذمومين در حديث داشته است كه ابن غضائرى، آن را پر از خطا و گمراه كننده دانسته است. مؤلفان كتب رجالى، از جمله ابن غضائرى، نجاشى و ابن داوود، او را در حديث، ضعيف شمرده اند.

منابع: رجال النجاشى، ص 255، ش 668؛ نضد الايضاح، ص 223؛ منهج المقال، ص 234؛ الضعفاء، ج 3، ص 368؛ الوافى، ج 1، ص 395؛ شرح أصول الكافى، ج 4، ص 69؛ الكلينى و الكافى، ص 147؛ رجال ابن غضائرى، ص 790-80؛ خلاصة الاقوال، ص 367؛ رجال ابن داوود، ص 261؛ نقد الرجال، ج 3، ص 274-275؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 5، ص 27-28؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 72-73.

على بن عبدالاعلى بن عامر ثعلبى كوفى احول، ابوالحسن

محدث، قاضى رى و از اصحاب امام صادق (ع). از طريق منصور بن مهاجر، در طريق شيخ مفيد قرار دارد. از امام صادق (ع)، پدرش، ابوسهل كثير بن زياد، ابونهمان، اسماعيل بن عبدالرحمن سدى و حكم بن عتيبه روايت كرده است، و ابراهيم بن طهمان، منصور بن وردان، حكام بن سلم رازى، هشيم، زهير بن معاويه، ابوبدر شجاع بن وليد، سيف بن عميره، عمرو بن ابى قيس رازى، على بن عبيد و بنا بر آنچه در مسند احمد آمده است، ابوخيثمه، از او روايت كرده اند. بخارى (به گواهى ترمذى)، احمد بن حنبل، نسايى، ترمذى و ابن حبان، حديثش را پذيرفته اند؛ اما ابوحاتم رازى و دارقطنى او را در حديث قوى ندانسته اند.

منابع: تهذيب التهذيب، ج 7، ص 314؛ خلاصة تذهيب تهذيب الكمال، ص 275؛ نقد الرجال، ج 3، ص 275؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 73؛ مسند أحمد، ج 6، ص 304؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 213؛ سنن الترمذى، ج 1، ص 92؛ السنن الكبرى، ج 1، ص 341؛ المصنف، ج 3، ص 435؛ رجال الطوسى، ص 244؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 73؛ الفائق فى رواة وأصحاب الإمام الصادق (ع)، ج 2، ص 409-410؛ التاريخ الكبير، ج 6، ص 286؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 195-196؛ الثقات، ج 7، ص 214؛ تهذيب الكمال، ج 21، ص 44-46.

على بن عبدالجبار بن عبدالله رازى، ابوالحسن

فقيه امامى، قاضى، مقرى، از شاگردان

ص: 41

شيخ طوسى و مفيد رازى.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 109؛ امل الآمل، ج 2، ص 190-191؛ تعليقة امل الآمل، ص 203؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 2، ص 337.

على بن عبدالصمد بن عبدالجليل بن عبدالملك زاهد رازى، بدرالدين، ابوالحسن

فقيه و اديب. در سال 564 ق. به دنيا آمد. در رى و دمشق زيست. در مكتب خانۀ جاروخ كه در جوار عادليه دمشق بود، معلم بود. ابوعبدالله برزالى، ابوالعباس بن حلوانيه، ابوعلى بن خلال، ابومحاسن بن خرقى، ابوبكر عبدالله بن صائن عامرى، عماد محمد بن بالسى و محمد بن احمد بن كركريه از او روايت كرده اند. نيز او به گروهى اجازۀ روايت داد. در ربيع الاول 629 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ الاسلام، ج 46، ص 407؛ الوافى بالوفيات، ج 21، ص 156.

على بن عبدالله بن ابى منصور رازى، ابوالحسن

محدث و فقيه امامى.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 83؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 84؛ جامع الرواة، ج 1، ص 590؛ امل الآمل، ج 2، ص 193؛ بحارالانوار، ج 102، ص 248.

على بن عبدالله بن حسن رازى

محدث.

منبع: تاريخ مدينة دمشق، ج 56، ص 272.

على بن عبدالله بن راشد رازى عامرى، ابوالحسن

محدث. اصل او از مرو بود، اما در رى زيست. از عكرمه و عبدالكريم جزرى روايت كرده است و حكم بن مبارك خاشتى، ابراهيم بن موسى، عمرو بن رافع، هشام بن عبيدالله رازى و يوسف بن موسى، از وى حديث شنيده اند. ابوحاتم رازى و عبدالله بن مبارك، او را تصديق كرده اند.

منابع: التاريخ الكبير، ج 5، ص 88 و ج 6، ص 284؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 193؛ الثقات، ج 8، ص 458.

على بن عبدالله بن عائذ رازى

محدث. از حسن بن وجناء نصيبى روايت كرده است، و احمد بن على رازى از او.

منابع: مستدرك الوسائل، ج 5، ص 70؛ الغيبه، ص 248 و 258-259؛ بحارالانوار، ج 92، ص 157؛ جامع أحاديث الشيعه، ج 5، ص 395؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 390.

على بن عبدالله بن منصور مذكِّر رازى

محدث. در قزوين از ابوالفتح راشدى، حديث شنيده است.

ص: 42

منبع: التدوين، ج 4، ص 370.

على بن عبدالمؤمن بن على زعفرانى كوفى، ابوالحسن

محدث. در رى مى زيست و در بغداد حديث شنيده است. از ابوبكر بن عياش، محمد بن فضيل عبدالرحمن بن محمد محاربى، وكيع، عبدالله بن نمير، مسلم بن خالد زنجى (راوى امام صادق) و پدرش روايت كرده است، و قاضى محاملى، عبدالله بن محمد بن ناطويه (از مشايخ صدوق) از وى حديث گفته اند. دارقطنى، او را متهم به وضع حديث كرده است. ابن ابى حاتم مى گويد: از او حديث نوشتم و او را صدوق يافتم.

منابع: تاريخ الاسلام، ج 19، ص 216؛ الخصال، ص 506؛ الفصول المهمة فى أصول الأئمه، ج 3، ص 261؛ بحارالانوار، ج 5، ص 278 و ج 69، ص 210؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 409؛ تاريخ بغداد، ج 12، ص 20-21؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 196.

على بن عبيد الله بن حسن بابويى قمى رازى← منتجب الدين رازى، ابوالحسن

على بن عثمان رازى

از اصحاب امام كاظم (ع). محمد بن مهران از او روايت كرده است. در منابع علم رجال، توثيق يا تضعيفى دربارۀ او ذكر نشده است.

منابع: تنقيح المقال، ج 1، ص 108؛ مسند الامام الكاظم، ج 3، ص 470؛ معجم رجال الحديث، ج 13 ص 99 روضة المتقين فى شرح من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 222؛ الوافى، ج 14، ص 1589؛ مدارك العروه، ج 9، ص 40؛ المزار، ص 216؛ جامع أحاديث الشيعه، ج 12، ص 619؛ المفيد من معجم رجال الحديث، ص 404.

على بن عمر بن عباس رازى، ابوالحسن قصار

فقيه شافعى قرن چهارم. ذهبى او را «شيخ الشافعيه» خوانده است. از ابن ابى حاتم، محمد بن قارن بن عباس، احمد بن محمد بن معاويۀ كاغدى، ابوعمر غلام ثعلب و احمد بن خالد بن مصعب حرورى روايت كرده است، و ابويعلى خليلى و هبة الله بن حسن طبرى از او حديث گفته اند. در هر علمى دست داشت و در فقه، به مقام پيشوايى رسيده بود. نزديك صد سال عمر كرد و در سال 397 ق. درگذشت.

منابع: سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 61-62؛ العبر، ج 3، ص 64؛ تاريخ الاسلام، ج 18، ص 93؛ تغليق التعليق، ج 2، ص 38؛ مرآة الجنان و عبرة اليقظان، ج 2، ص 337-338.

على بن قاسم بن عباس بن فضل بن شاذان، ابوالحسن

مورخ و قاضى القضاة رى. خطيب بغدادى

ص: 43

و رافعى از وى به نيكى ياد كرده اند. از عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى و احمد بن خالد حرورى و محمد بن عبدالله بن جورويه و عمر بن احمد مروزى و طبقۀ آنان حديث شنيده است. قاضى ابوالعلاء واسطى و احمد بن محمد عتيقى، از او روايت كرده اند. عتيقى مى گويد: ابوالحسن على بن قاسم بن عباس، در سال 382 ق. در سفر حج، به بغداد آمد و حديث گفت. در سال 383 ق. در رى درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 12، ص 53؛ التدوين، ج 3، ص 394.

على بن مجاهد بن مسلم بن رفيع كابلى رازى كندى، ابومجاهد

محدث، قاضى رى، از رجال ترمذى، معروف به ابن كابلى و عبدى. صاحب نقض دربارۀ او گفته است: «على از رى برفته بود به تعلّم، و با احمد حنبل به رى آمده بود، و مدتى به رى بمانده از مذهب احمد حنبل گفتى.» از محمد بن اسحاق بن يسار (در بغداد)، جعد بن ابى جعد ضبى بصرى، يونس بن اسحاق، ابى معشر مدنى، موسى بن عبيد ربذى، سفيان ثورى، مسعر بن كدام، عنبسة بن سعيد رازى (قاضى رى)، حجاج بن ارطأه، زياد بن ايوب، ابراهيم بن اسماعيل بن مجمع انصارى، جراح بن ضحاك كندى، خليل بن زراره، رباح ابى محمد نوبى، سعيد بن عبدالرحمن زبيدى، عمار بن سعد بن عمار مؤذن، عمرو بن ابى قيس رازى، ابوبهلول هذيل بن بلال و... روايت كرده است. شمارى از راويان او بدين قرار است: جرير بن عبدالحميد، احمد بن حنبل، محمد بن عيسى بن طباع، زياد بن ايوب طوسى، ابوصالح سلمويه، صلت بن مسعود جحدرى، ابوموسى اسحاق بن إبراهيم هروى، حسين بن عيسى بن ميسرۀ رازى، سليمان بن صالح سلمويه، على بن محمد قرشى، ابوجعفر محمد بن بشير كندى، محمد بن حميد رازى و يحيى بن مغيرۀ رازى. از تصانيف او است: المغازى و اخبار بنى اميه.

جرير و ترمذى و ابن حبان حديث او را معتبر دانسته اند. ابن معين، ابن حجر، ابن ابى حاتم و يحيى بن ضريس او را به وضع متهم كرده اند. گروهى از محدثان، مانند محمد بن مهران او را كذاب خوانده و گفته اند براى احاديث خود، سند درست مى كرد. احمد بن حنبل مى گويد من از او حديث نوشته ام و عيبى در حديث او نديده ام.

كوى مجاهد در «درِ مصلحگاه رى» به نام

ص: 44

پدر وى نامگذارى شده بود. تا سال 182 ق. زنده بود.

منابع: تاريخ بغداد، ج 12، ص 105؛ نقض، ص 268؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 175؛ معجم الرجال والحديث، ج 2، ص 128؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 330-331؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 702؛ لسان الميزان، ج 7، ص 313؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 174-175؛ الغدير، ج 5، ص 245؛ الوضاعون و أحاديثهم، ص 228-229؛ خلاصۀ تذهيب تهذيب الكمال، ص 277؛ تهذيب الكمال، ج 21، ص 117-120؛ الأنساب، ج 5، ص 5.

على بن محمد بن ابراهيم رازى كلينى

محدث، مشهور به علان كلينى، دايى ثقة الاسلام كلينى و از آل علّان. از محمد بن شاذان، محمد بن جبرئيل اهوازى و نصر بن صباح بلخى روايت كرده است، و سعد بن عبدالله (استاد على بن محمد بن عبدالله وراق رازى، از مشايخ صدوق)، ابوعلى محمد بن همام و گروهى از راويان اسماعيليه از او حديث شنيده اند. كتاب اخبار القائم از تأليفات او است.

منابع: رجال النجاشى، ص 260-261، ش 682؛ الإمامة و التبصره، ص 141؛ كمال الدين و تمام النعمه، ص 485 و 486 و 488؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 703 و ج 3، ص 1116؛ دلائل الامامه، ص 487؛ بحارالانوار، ج 102، ص 245؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 447.

على بن محمد بن حسين، ابوالفتح← ابن عَميد

على بن محمد بن عبدالله وراق رازى

محدث و از مشايخ صدوق. نام او در آثار صدوق، گاهى به صورت «على بن عبدالله الوراق» آمده و گاهى نيز به صورت «على بن ابراهيم وراق رازى» ثبت شده است.

از شاگردان و راويان سعد بن عبدالله اشعرى بوده است.

منابع: الامالى صدوق، ص 22؛ الخصال، ترجمۀ گيلانى، ج 1، ص 13؛ عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 65؛ كمال الدين و تمام النعمه، ص 163 و 177 و 280؛ معانى الأخبار، ص 57؛ كفاية الأثر، ص 19؛ نقد الرجال، ج 3، ص 218-219؛ جامع الرواة، ج 1، ص 546؛ معجم رجال الحديث، ج 12، ص 231-232؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 77؛ مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 407.

على بن محمد بن على خزاز / خرّاز رازى قمى، ابوالقاسم

محدث، فقيه، متكلم امامى قرن چهارم، و از شاگردان صدوق. در رى زيست و در همان شهر درگذشت؛ اما اصل او از قم بود. مشايخ او در فقه و حديث، بسيار است؛ از جمله: صدوق، محمد بن وهبان بصرى، محمد بن عبدالله شيبانى، قاضى ابى الفرج معافى بن زكريا بغدادى، على بن حسين بن محمد بن

ص: 45

منده، ابوعبدالله احمد بن اسماعيل سليمانى، محمد بن جعفر تميمى نحوى (ابن نجار كوفى)، محمد بن حسين قمى، محمد بن عبدالله بن مطلب، احمد بن محمد بن عبدالله بن حسن بن عباس جوهرى، حسين بن محمد بن سعيد بن على خزاعى، هارون بن موسى تلعكبرى، احمد بن زياد بن جعفر همدانى، ابوعلى احمد بن سليمان، احمد بن محمد بن اسحاق قاضى، احمد بن محمد بن عبدالله بن حسن عياشى، احمد بن محمد بن عبيدالله بن حسن عطاردى، حسن بن على، حسن بن محمد بن سعيد، حسين بن على بن حسن رازى، حسين بن محمد بن سعيد صيرفى، حسين بن محمد بن اخى طاهر، على بن حسين بن على دارى، على بن محمد دقاق، على بن محمد سندى، على بن محمد بن متوله، ابومزاحم موسى بن عبدالله بن يحيى بن خاقان. شمارى از راويان او بدين قرار است: ابوالبركات على بن حسين حسينى جورى، محمد بن ابى الحسن بن عبدالصمد قمى، محمد بن حسين بن سعيد قمى.

نجاشى، شيخ طوسى، علامه حلى و ديگران، او را توثيق كرده اند. از تأليفات او است: الأحكام الشرعية على مذهب الإماميه؛ الايضاح فى أصول الدين على مذهب أهل البيت عليهم السلام؛ كفاية الأثر فى النصوص على الأئمة الاثنى عشر عليهم السلام.

كفاية الاثر، در شمار آثار مهم كلام شيعى است و بارها چاپ شده است. نخستين چاپ آن، سنگى و به ضميمۀ كتاب الخرائج والجرائح راوندى و كتاب الأربعين مجلسى بود. صاحب رياض العلماء، اين كتاب را «متداول» خوانده است كه حكايت از مراجعۀ فراوان به آن مى كند. مجلسى نيز گفته است: كتابى است شريف كه مانند آن در اماميه تأليف نشده است. ابن شهرآشوب نيز مى گويد: من آن كتاب را ديده ام. كتابى است مبسوط و در غايت حُسن.

منابع: موسوعة طبقات الفقهاء، ج 5، ص 250-251؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 211 و ج 11، ص 257-258؛ رجال النجاشى، ص 268؛ معالم العلماء، ص 106؛ إيضاح الاشتباه، ص 222؛ خلاصة الاقوال، ص 188؛ رجال ابن داوود، ص 141؛ جامع الرواة، ج 1، ص 600؛ أمل الآمل، ج 2، ص 201، - 202؛ تعليقة على منهج المقال، ص 251 و 259؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 5، ص 66-67؛ طرائف المقال، ج 1، ص 125 و 131-132؛ الرسائل الرجاليه، ج 3، ص 187-189؛ الكنى و الألقاب، ج 2، ص 206؛ معجم رجال الحديث، ج 13،

ص: 46

ص 166؛ الذريعه، ج 1، ص 298 و ج 2، ص 312 و 489 و ج 18، ص 86-88؛ فهرس التراث، ج 1، ص 437-438؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 217؛ أعيان الشيعه، ج 8، ص 330.

على بن محمد بن عمر قَصّار رازى، ابوالحسن

متكلم، اديب و فقيه شافعى قرن چهارم، معروف به ابن قصار. نزديك به شصت سال مفتى رى بود. از عبدالرحمن بن ابى حاتم روايت كرده است و ابوعبدالله محمد بن احمد بن موسى (واعظ شيرازى) در بغداد، ابوزرعۀ رازى (روح بن محمد)، ابراهيم بن برزۀ اردستانى رازى جوهرى واعظ از او روايت كرده اند. خليل حافظ مى گويد: او فاضل ترين كسى است كه من در رى ديده ام. وفات او در سال 397 ق. واقع شد. وى، غير از ابوالحسن قصار بغدادى مالكى، صاحب كتاب مسائل الخلاف است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 1، ص 376 و ج 2، ص 72 و 73 و ج 10، ص 327؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 34، ص 20-21؛ العبر، ج 3، ص 64؛ مرآة الجنان و عبرة اليقظان، ج 2، ص 337-338.

على بن محمد بن متويه رازى

محدث. از ابوسليمان محمد بن سليمان بن يزيد در قزوين، به سال 385 ق. حديث شنيده است.

منبع: التدوين، ج 3، ص 416.

على بن محمد بن حسين خزاعى رازى، ابوالحسن

عالم امامى، پدر و استاد ابوالفتوح رازى. پدرش ابوسعيد محمد بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى، حافظ و محدث شيعى بود. خزاعه، از خاندان هاى برجسته و دوستدار اهل بيت (ع) بود. ابن اعثم كوفى در الفتوح از قول معاويه نقل مى كند: «محبّت قبيلۀ بنى خزاعه به على تا آنجا است كه اگر زنانشان هم فرصت مى يافتند، با ما مى جنگيدند.» نسب اين خاندان به بديل بن ورقاء خزاعى، از اصحاب رسول الله (ص) و دوستان امام على (ع) مى رسد. پسران وى، عبدالله و محمد و عبدالرحمن در جنگ صفين به شهادت رسيدند. به درستى دانسته نيست كه اين خاندان در چه تاريخى به ايران آمده اند، ولى احتمالاً مهاجرت آنان در سده هاى اول يا دوم هجرى به نيشابور بوده است. سپس ابوبكر احمد بن حسين بن احمد (جد دوم ابوالفتوح و از شاگردان سيد مرتضى و سيد رضى و شيخ طوسى)، در قرن پنجم از نيشابور به رى آمده است.

منابع: الذريعه، ج 25، ص 11؛ فهرست منتجب الدين، ص 7؛ اعيان الشيعه، ج 2،

ص: 47

ص 512؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 89؛ دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 517؛ الذريعه، ج 20، ص 112؛ امل الآمل، ج 2، ص 240.

على بن محمد رازى طبيب

طبيب و محدث. از محمد بن موسى روايت كرده است.

منبع: تاريخ الاسلام، ج 21، ص 148.

على بن محمد رازى، زين الدين، ابوالحسن

از متكلمان قرن ششم. منتجب الدين، وى را استاد علماى اماميه در زمان خود مى خواند و مى افزايد: «در مدح اهل بيت (ع) سروده هايى لطيف دارد و مناظرات او با مخالفان مشهور است. از آثار او است: مسائل فى المعدوم و الأحوال؛ كتاب الواضح؛ دقائق الحقائق.» صاحب روضات الجنات و الذريعه احتمال داده اند كه وى پدر ابوالفتوح رازى است؛ اما علامه قزوينى و برخى ديگر، اين سخن را به دلايلى نپذيرفته اند.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 79؛ نقض، ص 91؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 197؛ مقالات قزوينى، ج 1، ص 23. مقابس الأنوار و نفايس الأسرار فى أحكام النبى المختار و آله الأطهار، ص 10؛ جامع الرواة، ج 1، ص 597؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 182؛ الذريعه، ج 8، ص 234 و ج 20، ص 368 و ج 22، ص 284 و ج 24، ص 230؛ أعيان الشيعه، ج 8، ص 328.

على بن محمود بن حسن حِمْصى رازى، جمال الدين

اصولى و متكلم شيعى قرن هشتم. پدرش، سديدالدين محمود بن على بن حسن حمصى رازى، مؤلف التعليق العراقى (در علم كلام)، از عالمان شيعۀ شام بود كه مقيم رى گرديد و به گفتۀ منتجب الدين رازى، «علامۀ زمان خويش در ميان اصوليان» و استاد ورام بن ابى فراس (مؤلف تنبيه الخاطر و نزهة الناظر، معروف به مجموعۀ ورام) بود. از تأليفات او مشكاة اليقين فى اصول الدين است. اين كتاب را به پدر او نيز نسبت مى دهند.

منابع: معجم المؤلفين، ج 7، ص 238؛ رسائل فقهيه، ص 368؛ أمل الآمل، ج 2، ص 316؛ رياض العلماء، ج 5، ص 202؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 477؛ الكنى والألقاب، ج 2، ص 192؛ ايضاح المكنون، ج 2، ص 489؛ الذريعه، ج 21، ص 65.

على بن محمود بن محمد شاهرودى بسطامى هروى رازى

علاء الدين، على بن مجدالدين محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد شاهرودى بسطامى هروى رازى فخرى بكرى، مشهور به مصنفك، فقيه حنفى، متكلم، نحوى، مفسر و منطقى. در سال 803 ق. به دنيا آمد و در سال 812 ق. براى تحصيل علوم دينى، همراه برادر خود به هرات سفر كرد. در

ص: 48

آنجا نزد جلال الدين يوسف اوبهى، قطب الدين احمد بن محمد بن محمود امامى هروى درس خواند و فقه حنفى را از فصيح الدين محمد بن علاء، و فقه شافعى را از عبدالعزيز بن ابهرى آموخت و از آن دو براى تدريس و افتا، اجازه گرفت. تأليف را از سال 833 ق. آغاز كرد و چندان در تأليف و تصنيف، اهتمام و مهارت داشت كه به «مصنفك» شهرت يافت. سفر دوم او به هرات در سال 839 ق. بود و در سال 848 ق. به بلاد روم رفت و در قونيه تدريس كرد. از آنجا به قسطنطنيه رفت. سلطان محمد عثمانى روزى هشتاد درهم براى او مقرر كرد. در قسطنطنيه از برخى خلفاى زين الدين خوافى، اجازۀ ارشاد نيز گرفت. در سال 875 ق. در همان شهر درگذشت و در جوار مقبرۀ ابوايوب انصارى خاكسپارى شد.

تأليفات او بسيار است، از جمله: الاحكام و الحدود فى الفقه الحنفيه، حاشية على شرح عقائد النسفى للتفتازانى، شرح المصباح للمطرزى فى النحو، حاشية على الكشاف للزمخشرى فى التفسير، حاشية على مطالع الأنوار للارموى فى المنطق، النقابه فى شرح وقاية الرواية، الوصول الى علم الاصول، ملتقى البحرين فى تفسير القرآن (شرح مصباح السنه)، شرح ارشاد الهادى فى النحو للتفتازانى، حاشية على المطول للتفتازانى، انوار الاحداق (به زبان فارسى) التحفة المحموديه، شرح قصيدة ابن سينا فى النفس و الروح، المحمديه فى التفسير (مشهور به تفسير مصنفك)، شرح المثنوى للرومى، الكواكب الدريه فى شرح قصيدة البرديه، مختصر المنتظم و ملتقط الملتزم لابن الجوزى فى التاريخ.

منابع: موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 1094-1095؛ الكنى و الالقاب، ج 3، ص 186؛ كشف الظنون، ج 1، ص 458؛ هدية العارفين، ج 1، ص 735؛ الذريعه، ج 8، ص 13؛ الأعلام، زركلى، ج 5، ص 9؛ معجم المولفين، ج 7، ص 240؛ شذرات الذهب، ج 7، ص 320-321.

على بن ميسرة بن خالد همدانى رازى

محدث. از حمزة بن سعيد مروزى، على بن حبيش مدينى، حسان بن حسان، عبدالله بن محمد ابونعيم انصارى بياضى و عموى خود، ايوب بن خالد همدانى، روايت كرده است، و حسن بن عباس رازى و على بن حبيش المدينى از او حديث شنيده اند.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 245 و ج 5، ص 163-164؛ معجم الكبير، ج 20، ص 279-280؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 55؛ تهذيب الكمال، ج 7، ص 327.

على بن نعمان اعلم نخعى رازى

از اصحاب و راويان امام صادق (ع) و از

ص: 49

مشايخ صدوق از طريق سعد بن عبدالله. ايوب بن نوح بن دراج از او روايت كرده است.

منابع: الخلاف، ج 1، ص 406؛ نزهة الناظر فى الجمع بين الأشباه والنظائر، ص 38؛ مناهج الأخيار فى شرح الإستبصار، ج 1، ص 512؛ ذخيرة المعاد، ج 1، ق 2، ص 353؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 492؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 230-231؛ الفائق فى رواة وأصحاب الإمام الصادق (ع)، ج 2، ص 426؛ رجال الحديث، ج 12، ص 216؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 110.

على بن ولاد رازى

محدث. از يحيى بن مغيره روايت كرده است و حسن بن داوود از او.

منبع: الضعفاء، ج 1، ص 196.

على بن هاشم بن مرزوق هاشمى رازى، ابوالحسن

محدث. از عباد بن عوام، عبيدالله بن تمام، عبدالعزيز بن يعقوب بن ابى سلمه، ابومطيع حكم بن عبدالله (قاضى بلخ)، سلمة بن فضل رازى، عبدالوهاب بن عطاء، عبيدة بن حميد، مروان، ابن عيينه، اسحاق بن يوسف ازرق، ابراهيم بن هراسۀ كوفى، ابواسحاق شيبانى اعور (راوى سفيان ثورى)، حسن بن زياد لؤلؤى، حفص بن عمر بصرى، ابوعثمان سعيد بن شبيب (راوى مالك بن انس)، سيف بن اسلم كوفى حيرى، شعيب بن بكر، عبدة بن نوح، مخلد بن فضل ازدى حرانى موصلى، هارون بن ايوب، سليمان بن حسان يتامى، اسحاق بن نجيح ملطى، اسد بن عمرو بجلى، بشير بن ميمون واسطى، سليمان بن عمرو نخعى، عبيدالله بن تمام، على بن غراب، محمد بن اسماعيل بن ابى فديك، محمد بن كثير قرشى كوفى، محمد بن مصعب قرقسانى، هشيم بن بشير، يوسف بن ابى زرعه، ابوبكر بن عياش، ابوخالد احمر، ابوعاصم عبادانى و پدرش روايت كرده است. شمارى از راويان او عبارتند از: حسن بن عباس رازى، على بن سعيد رازى، عبدالرحمن بن سلم رازى، ابوزرعۀ رازى، ابن ماجه، احمد بن جعفر بن نصر جمال رازى، احمد بن على ابار بغدادى، حسن بن عباس، عبدالرحمن بن محمد بن سلم رازى، ابوحاتم محمد بن ادريس رازى، محمد بن عبدالله بن رسته، منصور بن محمد بن عبدالله اسدى رازى، حسن بن احمد بن ليث رازى. ابن حبان و ابوحاتم رازى و گروهى ديگر، او را توثيق كرده اند.

منابع: المستدرك، ج 2، ص 527؛ الجرح و التعديل، ج 2، ص 143 و ج 3، ص 15 و 183 و ج 4، ص 33 و 277-278 و 342 و ج 5، ص 399 و ج 6، ص 90 و 208 و ج 8، ص 349 و ج 9، ص 87؛ ابن ابى حاتم رازى،

ص: 50

تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 354 و 598 و ج 4، ص 1283؛ المعجم الأوسط، ج 4، ص 136 و 203 و ج 5، ص 82؛ الثقات، ج 8، ص 280 و 475؛ تهذيب الكمال، ج 21، ص 170-171؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 565؛ تاريخ الاسلام، ج 17، ص 282-283؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 704؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 343-344.

على بن يوسف بن جعفر كلينى رازى، ابوالقاسم

فقيه امامى و از مشايخ حديث رى. همۀ منابعى كه از او نام برده اند، توثيقش كرده اند.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 84-85؛ بحارالانوار، ج 102، ص 249؛ جامع الرواة، ج 1، ص 610؛ أمل الآمل، ج 2، ص 210-211؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 502؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 255-256.

على جاسبى، مدرسه

در كتاب نقض شرح اين مدرسه اين گونه آمده است: «مدرسۀ فقيه على جاسبى به كوى اصفهانيان كه خواجه ميرك فرموده است، كه بدان تكلّف مدرسه در هيچ طايفه اى نيست، و سادات دارند و در آنجا مجلس وعظ و ختم قرآن و نماز به جماعت باشد، نه در عهد سلطان سعيد ملكشاه فرمودند؟ در آن تاريخ كه سرهنگ ساوتكين جامع جديد مى كرد براى اصحاب حديث، كه ايشان را در رى مسجد آدينه نبود.» كوى اصفهانيان، به قرينۀ دروازه قم و اصفهان، در جنوب شهر رى بوده است.

منابع: نقض، چاپ دارالحديث، ص 40؛ رى باستان، ج 1، ص 539.

على خليلى رازى نجفى

على بن خليل بن على بن ابراهيم بن محمدعلى خليلى رازى نجفى (1216-1297 ق.) فقيه امامى. در نجف اشرف متولد شد. فقه را نزد على بن جعفر كاشف الغطاء، محمدحسين بن محمدرحيم صاحب الفصول و محمدحسن بن باقر نجفى صاحب الجواهر فراگرفت و در اصول فقه شاگرد شريف العلماء مازندرانى و صاحب الفصول و محمدسعيد مازندرانى بود. علم رجال را از محمدجعفر استرآبادى آموخت. از صاحب جواهر، شيخ مرتضى انصارى، محمدجواد احمدى ملا كتاب، محمدرضا بن زين العابدين عاملى نجفى، سيد محمد عاملى و عبدعلى رشتى اجازه روايت گرفت. حافظ قرآن كريم و صحيفۀ سجاديه و بسيارى از ادعيه بود. به تدريس و تأليف و وعظ پرداخت. باقر شوشترى نجفى، جواد نجف، عبدالحسين طريحى، عبدالحسين حرزالدين، برادرش حسين بن خليل خليلى، سيد حسن صدر و محدث نورى، شمارى از شاگردان او بودند. خزائن الأحكام فى شرح

ص: 51

تلخيص المرام، غصون الأيكة الغروية فى الاصول الفقهيه، سبيل الهداية فى علم الدرايه، الفوائد الرجاليه و حاشية على منتهى المقال فى أحوال الرجال، از كتاب هاى اوست. در نجف درگذشت.

منابع: خاتمة مستدرك الوسائل، ج 2، ص 137، ش 4؛ الفوائد الرضويه، ص 292؛ أعيان الشيعه، ج 8، ص 240؛ ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 238، ش 17؛ الذريعه، ج 7، ص 152، ش 826؛ الأعلام، ج 4، ص 286؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 88؛ معجم مؤلفى الشيعه، ص 159؛ معجم رجال الفكر و الأدب فى النجف، ج 2، ص 517.

على رازى

فاضل و صاحب آثار. از تأليفات او است: تهذيب الاسماء و اللغات. در سال 686 ق. درگذشت.

منبع: معجم المؤلفين، ج 7، ص 92.

على عصّار، خانقاه و كتابخانه

كتابخانۀ على عصّار، بيشتر حاوى كتب عرفانى بوده و ظاهراً بر اثر حملۀ مغول در آتش سوخته است. عبدالجليل قزوينى رازى در نقض مى نويسد: «خانقاه على عصّار كه پيوسته منزل سادات عالم زاهد متدين بوده است، و در آن خانقاه نماز به جماعت و ختم قرآن متواتر و مترادف باشد، نه در عهد سلطان ملكشاه كردند و هنوز معمور و مشهور است ؟»

منابع: نقض، ص 48؛ «تاريخچۀ كتاب و كتابخانه در ايران»، هنر و مردم، دورۀ 4-7، ش 53 و 54، اسفند 45 و فروردين 46، ص 15-20.

على كامه، خانه

از خانه هاى اشرافى كهن در رى. على كامۀ ديلم، از سرداران و دولت مردان در زمان آل بويه در رى و مازندران بوده است، و فخرالدوله در آغاز كار خويش به سال 373 ق. وى را متوارى كرد. على كامه، هم در شهر رى و هم در قصران داخل (لواسان) از نواحى رى، سرايى بزرگ و استوار داشت. از ذكر خانۀ وى در رى در ذيل كتاب تجارب الامم، چنين برمى آيد كه خانۀ على كامه در كنار شهر واقع بوده و از پشت به صحرا اتصال داشته است. رسم چنين بوده است كه سرداران و بزرگان در شهر رى در شمال غربى كه خوش آب وهواتر بوده، مى زيسته اند. اگر قصر على كامه را نيز در همين محل بپنداريم، جاى آن را در حدود مدخل راه آهن كهنه بايد تصور كرد، كه از پشت به صحرا مى رسد، و در قسمت شرقى تر، صخرۀ چشمه على ميان خانه هاى شهر و صحرا حائل بوده است.

خانۀ على كامه در رى در آغاز دولت سلجوقيان همچنان آباد بوده و طغرل بدانجا

ص: 52

درآمده و گنجينه اى يافته است. در تاريخ گزيده آمده است: «[طغرل] رى را دارالملك ساخت. در رى به سراى على كامۀ ديلم نزول كرد. آنجا نهانخانه اى يافت، [و] بسيارى خواسته از او بيرون آورد.»

در قصران داخل (لواسان) نيز وى را قصرى بوده و در تاريخ طبرستان مرعشى از آن اين گونه ياد شده است: «على كامه در قصران به كنار جاجه رود قصر بنياد كرد، و آنجا مى بود، و الحال آن وادى را كوشك دشت مى خوانند، و تلّى كه آنجا است قصر على كامه بوده است.» در تاريخ رويان نيز بدان خانه اشارتى رفته است: «كوشك على كامه كه در جاجرود نهاده است، بدو منسوب است.» اين قصر ظاهراً نزديك گلندوك لواسان فعلى واقع است. صنيع الدوله در مرآة البلدان (ج 4، ص 9) در باب اين قصر و محل آن بحث كرده است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 360.

على ميرعسگرى← عاقل خان رازى هندى بلخى

على و قاسم، امامزاده

بقعۀ اين امامزادگان، نزديك حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، در ميان بوستان دانش قرار گرفته است.

اطّلاعاتى موثق دربارۀ مدفونان در اين بقعه، در دست نيست. در گذشته، لوحه اى به خط نستعليق برجسته بر ديوار بقعه نصب بوده و صاحبان مرقد را اين گونه معرفى مى كرده است: «هو الحى الذى لا يموت. نوّر اللّه على قبرهما و ارحم على غربتهما و أسكنه فى بحبوحات جنّة النعيم، امامزاده قاسم و امامزاده على بن جعفر بن ابى طالب بن حسين بن موسى بن محمد بن هارون بن زيد بن امام حسن مجتبى (ع) بن اميرالمؤمنين (ع). اين دو بزرگوار [را] در موضع كم چالك شهيد كردند، در عهد متوكل عليه اللعنه. اللهم العن قاتلهما و ارحم على زائر.» در بالاى لوحه نيز چهرۀ تخيلى دو برادر را كشيده بودند. زير نقاشى تاريخ 1297 ق. وجود داشته است. همچنين زيارتنامه اى روى ضريح آويخته بودند كه نسب صاحب مرقد را به شرح مذكور بيان مى كرده است و در آخر آن آمده بود: «بر حسب دستور شريعتمدار آقا شيخ عبدالكريم مجتهد شاهزاده عبدالعظيم، [فرزند] مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ آقابزرگ زادۀ مرحوم آية الله آقا حاج شيخ مهدى قدس سره، امام جماعت حضرت عبدالعظيم. كتبه نورالدين صالحى 18 صفر 1364 ه. ق.»

پژوهشگران احتمال داده اند كه دو شخص

ص: 53

ص: 54

مدفون در اين بقعه، دو برادر از سادات حسنى به اسامى سيد ابوالحسن على و سيد قاسم از فرزندان حمزة بن محمد الاكبر بن هارون بن محمد بطحانى بن قاسم بن حسن بن زيد بن امام حسن (ع) باشند كه در اواخر قرن سوم هجرى مى زيسته اند.

طرح كلّى بنا، قديمى است اما اندودكارى هاى داخل و بيرونى آن جديد است. پيشتر در اطراف بقعه قبرستانى وجود داشته است كه اكنون فضاى سبز است. ساختمان بقعه، مربّع كوچك (56 متر مربع)، بدون صحن، با ارتفاعى اندك و به صورت بناى منفرد است؛ با يك گنبدخانه و يك ايوان ورودى. نماى اصلى بنا، نماى ايوان ورودى است كه در جنوب آن قرار دارد و بسيار ساده و متقارن است. عرض ايوان 3/84 و طول آن 2/29 متر و ارتفاع آن 4/30 متر است. در ايوان چند سنگ قبر قديمى وجود دارد كه تاريخ آنها 1303 ش. و 1310 ش. و 1340 ش. است.

محلّ كنونى امامزاده، در گذشته قبرستان عمومى بوده و در سال 1360 ش. از طرف شهردارى به پارك تبديل شده است. در قديم رودخانه اى به نام «لش آب» يا فيروزآباد، از اين محلّ مى گذشته است كه در حال حاضر جريان آن از طريق كانال زيرزمينى ادامه دارد. در بالاى در ورودى، نوشته اند: «مرقد مطهّر دو فرزندان از نوادگان امام حسن مجتبى (ع)، على و قاسم فرزندان زيد». روى سنگ قبر اصلى نيز اين عبارات به چشم مى خورد: «دو برادران فرزندان حسن مجتبى هذا مرقد قاسم و على كه نسب ايشان به اين طريق است: از فرزندان جعفر بن ابى طالب بن حسن بن موسى بن محمد بن هارون بن زيد بن امام حسن مجتبى (ع) كه در تاريخ 1297 ق. شجره نامه اين بزرگوارها كشف شده.»

منابع: مزارات رى، ص 477-481؛ الشجرة المباركة فى انساب الطالبيه، ص 65؛ المجدى فى انساب الطالبيين، ص 24؛ منتقلة الطالبيه، ص 155؛ امامزاده ها و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 342-341.

عليك← على بن سعيد بن بشير بن مهران رازى، ابوالحسن

عمادآور

روستا، از توابع جنوبى شهرستان رى، مجاور بزرگ راه شهيد آوينى. اين روستا در زمان ناصرالدين شاه از آبادترين روستاهاى منطقه و تفرجگاهى براى مردم تهران به شمار مى آمد. همچنين تنها روستاى مجاور شهر رى بود كه خيابان منتهى به آن آسفالت و مشجر بود. مردم محل، به آن احمدآور هم مى گويند. از ديدنى هاى اين روستا، گلستان گل

ص: 55

ص: 56

محمدى، باغ ميوه و عمارت بادگيردار قاجارى (با شمارۀ ثبت 13355 در فهرست آثار ملى) است. قلعه اى بزرگ نيز در روستا بوده است كه اكنون اثرى از آن نيست. بسيارى از ساكنان روستا، اصالت يزدى دارند و عمارت بادگيردار را نيز آنان ساخته اند. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 842 نفر (220 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

عمارت بادگير

خانه اى بازمانده از عهد قاجار، واقع در محلۀ عمادآور، مجاور بزرگ راه شهيد آوينى، خيابان شهيد سيلسپور، پلاك 1. ادارۀ ميراث فرهنگى و گردشگرى رى، محلۀ عمادآور را «نگين رى» لقب داده است. بادگير روستاى عمادآور تنها بادگير تاريخى استان تهران است كه هنوز پابرجا است. ساخت اين عمارت را به يزدى هاى ساكن روستا نسبت مى دهند. ساكنان عمارت بادگير در دويست سال گذشته، زمام امور روستا را در دست داشتند. زيرزمين عمارت، داراى در و پنجره هاى چوبى و مشبك است. در تزيينات عمارت، كاشى هاى هفت رنگ قاجارى بوده است كه اكنون از محل خود جدا شده اند. سه درخت بلند و كهنسال كاج و آثار و بقاياى آب نماها و حوض هاى اطراف عمارت، حكايت از آن دارد كه اين خانه در گذشته باغى بزرگ و مصفا بوده است. اين عمارت در سال 1384 استحكام بخشى و در فهرست ميراث فرهنگى ايران، به شمارۀ 13355 ثبت و سپس در سال 1390 مرمت شد.

عمار بن حسن بشير رازى نسايى، ابوالحسن

محدث. از ابراهيم بن هدبۀ فارسى و بشار بن قيراط نيسابورى و جرير بن عبدالحميد رازى و حميد بن عبدالرحمن رؤاسى و زافر بن سليمان و سلمة بن فضل ابرش روايت كرده است. شجاع بن ابى نصر بلخى مقرى و عامر بن فرات ذهلى و عبدالله بن ابى جعفر رازى و عبدالله بن سعد بن عثمان دشتكى و عبدالله بن مبارك و يحيى بن واضح از او روايت كرده اند. در سال 242 ق. درگذشت.

منبع: تهذيب الكمال، ج 21، ص 186.

عمر بن احمد بن ابى بكر رازى

فقيه شافعى و صاحب كتاب جامع الفتاوى فى أقوال الأئمة الأربعه. تا سال 707 ق.

زنده بود.

ص: 57

منبع: معجم المؤلفين، ج 7، ص 273.

عمر بن ثابت رازى

محدث. از طبقۀ محدثانى همچون عبدالملك بن عمير، ليث بن ابوسليم، اسماعيل بن ابوخالد، اعمش، فضيل بن غزوان، جويبر بن سعيد، جبريل بن احمر، محمد بن عمرو بن علقمه، مطرح بن يزيد، عمار بن سيف و ليث بن سعد.

منبع: سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 137.

عمر بن حسين بن حسن رازى، ابوالقاسم

ضياءالدين، عمر بن حسين بن حسن بن على تَيمى بَكرى قُرَشى، محدث، اديب، متكلم، فقيه شافعى، خطيب رى و پدر فخرالدين رازى. از آمل به رى آمد و تا پايان عمر در آنجا زيست. به گفتۀ فرزندش، فخر رازى، جد اعلاى ايشان ابوبكر (خليفه نخستين) است. علم كلام را نزد ابوالقاسم انصارى، شاگرد امام الحرمين جوينى آموخت. فخرالدين رازى، آموختن فقه و كلام را نزد او آغاز كرد و در مقدمۀ رسالۀ تحصيل الحقّ ، آنجا كه سلسلۀ استادان خود را در فقه تا امام شافعى و در كلام تا ابوالحسن اشعرى برمى شمارد، در هر دو رشته، نخست نام پدرش را ذكر مى كند. همچنين در آثارش، نام پدر را با لقب «الامام السّعيد» ياد مى كند.

از آثار ضياءالدين، غاية المرام فى علم الكلام، در دو مجلد است. به دليل زيبايى و قوت نثر اين اثر، حريرى در مقامات از آن استفاده كرده است. سبكى در طبقات الشافعيه مى نويسد: اين كتاب از نفيس ترين و محققانه ترين كتب اهل سنت است.

ضياءالدين رازى تا سال 559 ق. در قيد حيات بوده است.

منابع: طبقات الشافعية الكبرى، ج 7، ص 241-247؛ هدية العارفين، ج 1، ص 784؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 282؛ ريحانة الادب، ج 2، ص 148-149؛ فخرالدين الرّازى وآراؤه الكلامية و الفلسفيه، ص 1.

عمر بن حسين بن عبدالرحيم زعفرانى رازى

محدث. وى از فرزندان رؤساى زعفرانيه رى است. در سال 564 ق. در قزوين از قاضى عطاء اللّه بن على، حديث شنيده است.

منبع: التدوين، ج 4، ص 445.

عمر بن حسين خرم آبادى رازى، ابوحفص

محدث. خطيب جامع اصحاب حديث در رى بود. از ابومحمد عبدالوهاب بن عبدالصمد بن اسعد مزكى روايت كرده است و ابوطاهر سلفى از وى. سلفى ولادت او را از قول خود وى، در حدود سال 442 ق. نقل كرده است. خرم آباد، از ديه هاى رى بوده است.

ص: 58

منابع: معجم البلدان، ج 2، ص 361؛ معجم السفر، ص 229.

عمر بن عبدالملك بن خلف بن عبدالعزيز رازى شعيرى، ابوالقاسم

فقيه و از گواهان جرح و تعديل. در سال 406 ق. به دنيا آمده است. از ابوالحسن محمد بن احمد بن رزق بزّاز، و عبدالرحمن بن عبيدالله حرفى و حسن بن احمد بن شاذان بزّاز، حديث شنيده و ابوالقاسم اسماعيل بن احمد سمرقندى حافظ از او روايت كرده است. در پايان عمر، بيمار و خانه نشين شد و به سال 471 ق. درگذشت.

منبع: الأنساب، ج 3، ص 438-439.

عمر بن علاء رازى

وى از مردم رى و قصاب بود، و به هنگام خروج سنباد در ايام منصور عباسى، به سال 158 ق. با وى جنگيد. جمهور/ جهور بن مرار عجلى، مأمور خليفۀ عباسى براى جنگ با سنباد، وى را نزد منصور برد. منصور به او منزلت بخشيد، و والى طبرستان كرد. از شاعران نامدارى كه او را مدح كرده اند، ابوالعتاهيه است. در حدود سال 165 ق. درگذشت.

منابع: الاغانى، ج 3، ص 134-136 و ج 4، ص 285؛ فتوح البلدان، ج 2، ص 416؛ معجم البلدان، ج 3، ص 506؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 8، ص 198-199.

عمر بن على بن بار

امير رى و مستحفظ قلعۀ طبرك در زمان اتابك ايلدگز و اينانج. در نسائم الاسحار (ص 88) در احوال وزير فخرالدين بن معين الدين مختص الملوك كاشانى چنين آمده است: «در عهد سلطنت سلطان ارسلان مستولى بر دولت و مقلّب احوال و مصرّف امور مملكت، اتابك ايلدگز بود. معين الدين ساوى مستوفى ديوان، اميرعمر بن على بن بار را كه امير رى و مستحفظ قلعه طبرك و حاكم آن ولايت بود، اغرا و اغوا داد تا به خدمت سلطان آمد و به اتفاق در قصد اتابك و وزير سخن گفتند و امارت جهت امير عمر على بار و وزارت جهت خود مقرر گردانيد. فخرالدين وزير از آن سگالش آگاه شده، به دفع آن برخاست، و با آن سلطان به خلوت در مشاورت و تدبير مقدماتى ترتيب كرد كه منتج آمد بدانكه امير عمر را گرفته، به قلعه النجق نخجوان فرستادند.» شرح روى كار آمدن عمر على بار و عاقبت امر وى در سلجوق نامه و راحة الصدور بدين گونه است: «اتابك ايلدگز به سال 561 ق. ايالت رى را به وى داد، و او قلعۀ طبرك را عمارت كرد، و آن را به ذخائر و آلات و اسباب فراوان بينباشت؛ زيرا بيم داشت كه اينانج صاحب سابق رى بدانجا هجوم برد.

ص: 59

اينانچ به سال 562 ق. با مددى كه از خوارزمشاه به وى رسيد، به رى آمد و چندى طبرك را در حصار گرفت. عمر بن على بار پيش از وصول اينانج به اتابك ايلدگز نامه فرستاد و از آن استعانت جست، و وى را به آمدن به رى تحريض كرد. اينانج كه گشودن قلعه را آسان نمى ديد، رى را ترك گفت، و به ابهر و زنجان رفت تا دستبردى بزند و غارتى بكند و بازگردد. بدين هنگام اتابك ايلدگز بدان حدود نزديك شد و سلطان ارسلان از زنجان به استقبال اتابك رفت. اينانج و خوارزميان كه در قزوين و ابهر تباهكارى هايى كرده بودند، پس از اطلاع بر وصول اتابك، متوجه گرگان شدند. سلطان ارسلان و اتابك به رى آمدند. سلطان زمستان را در رى بماند. اتابك به آذربايجان رفت و زمستان به ساوه آمد. عمرِ علىِ بار به پشت گرمى استوارى قلعه طبرك و ذخائر آن، راه طغيان پيش گرفت و به فرمان اتابك وقعى ننهاد. سلطان او را به سال 563 ق. به فريب به درگاه خواند، و در ساوه وى و معين ساوجى را بگرفتند. چون خبر گرفتارى عمر على بار به اينانج رسيد، قصد رى كرد. اتابك نيز به سال 564 ق. به رى آمد. بدين هنگام ولايت رى را به نصرة الدين پهلوان محمد دادند، و عمر على بار سه سال در دست موكلان در بند بماند تا درگذشت. مجير بيلقانى را در مدح اتابك نصرة الدين ابوبكر جهان پهلوان، قصيده اى است كه در آن به واقعه عمر على بار و قلعۀ طبرك اشارتى دارد.»

منبع: رى باستان، ج 1، ص 509.

عمر بن محمد بن اسحاق عطار رازى

حافظ و محدث اهل سنت در قرن سوم. در رى مى زيست و از آنجا به طبرستان رفت و در آنجا ماندگار شد. از كديمى، عبدالله بن احمد بن حنبل، محمد بن صالح ابوعبدالله بغدادى، احمد بن عبدالجبار عطاردى، عمر بن مدرك قاضى، محمد بن جهم، يعقوب بن اسحاق رازى، يزيد بن مخلد، ابى حاتم رازى، موسى ابن قاضى، ابوجعفر تسترى و ديگران حديث شنيد. ابومسلم عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن مهران، احمد بن عبدالله اصفهانى، على بن محمود بن احمد بن يعقوب، ابوعلى حسين بن محمد بن عباس فقيه آملى و جماعتى ديگر از او روايت كرده اند. ابوالحسن بن بابويه گفته است كه او بسيار حديث مى دانست و به عراق و حجاز سفر كرد؛ اما عقلش زايل گرديد و آنچه مى دانست از ياد برد.

منابع: لسان الميزان، ج 4، ص 326؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 435؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 85.

ص: 60

عمر بن محمد بن عبدالله رازى شافعى بغدادى

مؤلف و تاريخ دان شافعى. از آثارش، مسامرة الندمان و مؤانسة الإخوان فى الأخبار و الأشعار است. در سال 728 ق. درگذشت.

منابع: معجم المؤلفين، ج 7، ص 312؛ ايضاح المكنون، ج 2، ص 473؛ هدية العارفين، ج 1، ص 789؛ معجم البلدان، ج 3، ص 506؛ الاعلام، ج 5، ص 215.

عمر بن محمود بن ابوبكر رازى، سراج الدين

فقيه حنفى. از تأليفات او است:

جزءٌ فى منع الاستبدال. در سال 717 ق. درگذشت.

منبع: معجم المؤلفين، ج 7، ص 319.

عمر بن مدرك قاضى رازى، ابوحفص

محدث و قاضى قرن سوم، ساكن رى. او را با لقب «بلخى» نيز خوانده اند. به بغداد سفر كرد و در آنجا حديث گفت. خطيب بغدادى او را بلخى مى داند كه در رى ساكن شده و در بغداد نيز بوده است. از برخى اسانيد او نيز برمى آيد كه مدتى در بلخ بوده و حديث گفته و شنيده است. رجاليان اهل سنت، وى را تضعيف و متهم به دروغ گويى كرده اند. از مكى بن ابراهيم بلخى، عصام بن يوسف بلخى، عبدالله بن مسلمۀ قعنبى، ابوسلمه و... روايت كرده است، و ابوبكر خرائطى، عمر بن محمد بن اسحاق عطار رازى، محمد بن جعفر بن حمكويه رازى، محمد بن احمد بن براء، محمد بن عبدالله بن علاء، على بن اسحاق مادرائى و گروهى ديگر از او حديث شنيده اند. در سال 270 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 137 و 435 و ج 11، ص 211؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 136؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 127؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 85؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 223؛ تهذيب الكمال، ج 28، ص 489؛ لسان الميزان، ج 4، ص 326.

عمرو بن ابى قيس رازى ازرق

محدث. كوفى بود و در رى ساكن شد.

از ابوإسحاق سبيعى، منصور بن معتمر، منهال بن عمرو، ايوب سختيانى، ابراهيم بن مهاجر، سماك بن حرب، حجاج بن ارطأة، زبير بن عدى، ابوفروه مسلم بن سالم، مطرف بن طريف، محمد بن منكدر، شعيب بن خالد، عاصم بن ابى نجود و ديگران روايت كرد. عبدالرحمن بن عبدالله بن

ص: 61

سعد دشتكى، حكام بن سلم، محمد بن سعيد بن سابق، هارون بن مغيره، اسحاق بن سليمان، يحيى بن ضريس رازى و مهران بن ابى عمر از او حديث شنيدند. ابوبكر بزار در سنن، او را مستقيم الحديث خوانده است.

منابع: تهذيب التهذيب، ج 8، ص 82؛ الثقات، ج 7، ص 220.

عمرو بن سلم صيرفى بصرى خزاز، ابوعثمان

محدث و اديب. در رى اقامت داشت و از جراح بن موسى، محمد بن طفيل عبدى، ابوقتادۀ ليثى بصرى، شعيب بن محرز، عبيدالله بن معاذ، عثمان بن هيثم، ابوحذيفه، عبدالله بن رجاء، عمرو بن مرزوق، سهل بن بكار، عباس بن اسماعيل و سهل بن محمد عسكرى روايت كرده است. ابن ابى حاتم رازى، محمد بن احمد بن يزيد، محمد بن عيسى، احمد بن حسن انصارى و احمد بن حسين از او روايت شنيده اند. ابن ابى حاتم رازى او را صدوق خوانده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 6، ص 237 و ج 7، ص 293؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم رازى، ج 1، ص 144 و ج 9، ص 2829؛ تهذيب الكمال، ج 14، ص 498؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 12 و 233 و ج 2، ص 30 و 32-33.

عمرو بن عباس بصرى رازى، ابوعثمان

محدث. از عبدالرحمن بن مهدى و غندر (محمد بن جعفر)، يزيد بن هارون (در اهواز) و محمد بن مروان عجلى روايت كرده است. بخارى در باب هاى صلات و عيدين و مناقب و... از او روايت نقل كرده است. در سال 235 ق. درگذشت.

منبع: التاريخ الكبير، ج 6، ص 361-362؛ الجرح و التعديل، ج 3، ص 1104-1105.

عمرو بن عثمان رازى

از اصحاب و راويان امام كاظم (ع). محمد بن حسين بن ابى الخطاب از او روايت كرده و از همين طريق در اسناد ابن قولويۀ قمى در كامل الزيارات آمده است.

منابع: كامل الزيارات، ص 528؛ مسند الامام الكاظم (ع)، ج 3، ص 483؛ معجم رجال الحديث، ج 14، ص 129؛ مشايخ الثقات، ص 140.

عميد خراسان، ابوعبدالله

حسين بن محمد (336 275 ق)، معروف به كله و ملقب به عميد خراسان، پدر ابن عميد، وزير و كاتب دربار آل زيار در رى و آل سامان در بخارا. در قم به دنيا آمد و در شهرهاى قم و اصفهان تحصيل علوم كرد و در

ص: 62

حكمت، ادب و فن ترسل مقامى بلند يافت. در دستگاه مرداويج ابتدا به سمت كاتب و سپس به مقام وزارت رسيد. پس از قتل مرداويج (323 ق) به وزارت برادرش وشمگير رسيد، اما سپس به خدمت ماكان بن كاكى پيوست. پس از كشته شدن ماكان (329 ق) به دست سپاهيان سامانى، وى را به اسيرى به بخارا بردند؛ اما امير سامانى وى را به پاس فضلش آزاد كرد و گرامى داشت و ديوان رسايل خود را به او سپرد. ابوعبدالله در دربار بخارا لقب عميد گرفت، و چون امير نصر بن احمد درگذشت (331 ق) وى مقام خويش را در خدمت نوح بن نصر حفظ كرد و از امير لقب شيخ گرفت. عميد در اواخر عمر به دليل ابتلا به نقرس زمين گير شد و سرانجام بر اثر همين بيمارى در سن 61 سالگى در 336 درگذشت. لقب عميد، در خراسان لقبى عام براى كاتبان بوده و «كُلِه» نيز به معناى «كوتاه قد» است. ابوالفضل بن عميد، وزير آل بويه نويسندۀ نامدار خراسانى، فرزند او است.

منابع: يتيمة الدّهر، ج 3، ص 159 و 160؛ دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 352؛ اخلاق الوزيرين، ص 325.

عنايت الله رازى

در تحفۀ سامى از او اين گونه ياد شده است: متولى مزار امامزادۀ عالى مقدار سيد عبدالعظيم در شهر رى است. اين رباعى از او است:

اى دل طلب وصال جانان نكنى/ *** تا محنت هجر بر خود آسان نكنى//

تا پا ننهى ز ورطۀ عقل برون/ *** سرمنزل خويش كوى جانان نكنى.

منبع: تحفه سامى، ص 41.

عنايت رازى

شاعر و تاجر در عهد صفوى. اين مطلع از او است:

مرا تو ديده و از ديده هم عزيزترى/ *** چه ديده اى كه بر احوال من نمى نگرى.

منبع: تحفه سامى، ص 177.

عنبسة بن سعيد ضريس اسدى رازى، ابوبكر

قاضى رى. اصل او از كوفه بود و از ابواسحاق همدانى، كثير بن زادان، اعمش، خصاف بن عبدالرحمن، زكرياء بن خالد، عبدالملك بن زكرياى انصارى، نصر خراسانى، عيسى بن جاريه و زبير بن عدى و عاصم بن عبيدالله روايت كرده است، و ابن مبارك و جرير و حكام بن سلم و اسحاق بن سليمان قيسى، ابراهيم بن موسى رازى، هارون بن مغيره و نصر بن مزاحم عطار منقرى از وى حديث گفته اند. عجلى (مؤلف معرة الثقات) و يحيى بن معين و ابوزرعه او را تصديق كرده اند. احمد بن حنبل، او را در

ص: 63

حديث ثقه و مقدم بر ابوجعفر رازى مى دانست. ابن حبان در الثقات نوشته است كه او گاهى در حديث، خطا مى كرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 3، ص 404 و 597 و ج 5، ص 350-351 و ج 6، ص 399 و ج 7، ص 151 و ج 9، ص 95 و 387؛ الثقات، ج 7، ص 289؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 7، ص 38؛ تهذيب الكمال، ج 4، ص 393 و ج 22، ص 406 و ج 30، ص 282.

عوامل رازى، مير محمد

شاعر و از سادات اوائل عهد صفويان در رى. در شعر «متقى» تخلّص مى كرد. در تعريف مازندران گفته است:

اندرين مازندران كس را چرا گيرد ملال/ *** كيك رقاص است و چنگى پشه و خوش خوان شغال.

منبع: تحفه سامى، ص 41، س 8.

عيساباد

مزرعه. نام اين مزرعه در فرمان شاه طهماسب كه به سال 950 ق. صادر شده است، آمده است.

منبع: آستانۀ رى، ص 78.

عيسى بن ابى فاطمۀ رازى

محدث قرن دوم و سوم. از انس بن مالك، نعيم بن ميسرۀ رازى (از اصحاب امام صادق)، يحيى بن ضريس، خارجة بن مصعب، ابراهيم بن مثنى، مهران بن ابى عمر عطار رازى، ايوب قصاب، شراحيل بن عبيدالله سعدى، شوكر بن اسد جرجانى، عفان بن سيار جرجانى، يزيد ابوخالد جلاب (راوى سفيان ثورى)، سليمان بن ابى هوده، اسحاق بن نجيح ملطى، سفيان بن عيينه، يعقوب بن عبدالله اشعرى قمى، معاوية بن بغيل عجلى و جرير بن عبدالحميد روايت كرده است.

ابوزرعه، ابوحاتم رازى، ابوبكر احمد بن على بن ثابت از او حديث نقل كرده اند. ابوزرعه و ابوحاتم رازى، به وثاقت او گواهى داده اند. ابوزرعه گفته است كه من از او فراوان حديث كتابت كرده ام.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 139 و 235 و 252 و ج 4، ص 375 و 391 و ج 6، ص 279 و ج 7، ص 31 و ج 8، ص 302؛ ابن ابى حاتم رازى، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 370 و ج 5، ص 1697 و ج 9، ص 2816؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 20، ص 249؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 20، ص 249؛ تهذيب الكمال، ج 4، ص 493، ص 393؛ تاريخ الاسلام، ج 15، ص 183؛ نقد الرجال، ج 5، ص 17-18؛ الفائق فى رواة و اصحاب الامام الصادق (ع)، ج 3، ص 359-360.

عيسى بن جعفر رياحى رازى

محدث و قاضى رى. از سفيان ثورى، مسعر بن كدام، عبدالعزير بن ابى رواد، مسلم بن خالد، مغيرة بن شعبى، معمر بن يزيد، ابن ابى ذئب، مندل بن على، ابن ابى حازم و

ص: 64

ابراهيم بن طهمان روايت كرده است، و محمد بن عمار و حماد بن محمود مقرى و محمد بن جارود بن دينار قطان و محمد بن على اصفهانى و موسى بن سفيان جندى شابورى و اسماعيل بن فضل، خليل بن خالد ثقفى و ابوحاتم رازى از او حديث شنيده و نقل كرده اند. ابوزرعۀ رازى و ابوحاتم رازى او را صالح و صدوق خوانده اند.

منبع: المستدرك، ج 2، ص 344؛ السنن الكبرى، ج 2، ص 501-502؛ طبقات المحدثين باصبهان، ج 3، ص 216؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 273 و ج 8، ص 258؛ ابن ابى حاتم رازى، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 198 و ج 2، ص 368 و ج 4، ص 1353 و...؛ الثقات، ج 8، ص 492 و ج 9، ص 163؛ تاريخ الاسلام، ج 15، ص 334؛ كنز العمال، ج 8، ص 287.

عيسى بن حميد رازى

محدث. محمد بن جمعة بن زهير از او روايت كرده است و او از حرث بن مسلم رودى.

منبع: نهج السعاده، ج 2، ص 32.

عيسى بن زياد بن ابراهيم رازى

محدث قرن سوم، پدر ابوالحسن، محمد بن عيسى بن زياد دامغانى رازى. از نعيم بن ميسره، ابن مبارك، يعقوب قمى، عبدالكريم بن محمد جرجانى، يحيى بن ضريس، فضل بن موسى سينانى، حكم بن بشير بن سلمان، على بن مجاهد، ابوزهير، عمرو بن حمران، خالد بن صبيح، محمد بن عيسى مروزى و عفان بن سيار روايت كرده است. ابوحاتم رازى او را تصديق كرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 6، ص 276؛ تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 305؛ تاريخ الاسلام، ج 15، ص 335.

عيسى بن طلحۀ رازى

محدث. از هيثم بن يمان روايت كرده است و احمد بن هارون بردعى از او.

منبع: لسان الميزان، ج 6، ص 211-212.

عيسى بن ماهان تميمى رازى، ابوجعفر/ ابومَعِد

محدث، فقيه، از اصحاب امام صادق (ع) و از دوستان سفيان ثورى. نام وى به صورت هاى «عيسى بن عبدالله» و «عيسى بن ابى عيسى» و «عبدالله بن عيسى» نيز ثبت شده است. او را از فقها و محدثين رى شمرده و اصلش را از مرو دانسته اند. در ديه برز از قراى مرو سكونت داشت كه ربيع بن انس بر او وارد شد. در برز از ربيع حديث شنيد و سپس به رى رحل اقامت افكند و در همان جا درگذشت. در بغداد و كوفه و رى، از عكرمة بن عمار و مسعودى و ايوب بن عتبه و مبارك بن ابى فضاله و ابومنيب مروزى و ابوغسان محمد

ص: 65

بن مطرف مدينى و ابوسنان شيبانى و موسى بن عبيده و سعيد بن عبدالرحمن زبيدى و عطاء بن ابى رباح و ربيع بن انس خراسانى (راوى ابوهريره) و عمرو بن دينار و كيسان بن جرير و ابراهيم بن مهاجر و خالد بن سلمان و قتاده و منصور بن معتمر و حصين بن عبدالرحمن و يونس بن عبيد حديث شنيده است. شعبه و يونس بن بكير و حكام بن سلم و احمد بن بشر و محمد بن عيسى بن طباع و ابراهيم بن موسى و يحيى بن مغيره و محمد بن عمرو زنيج و حسن بن عمر بن شقيق جرمى بصرى و محمد بن عبدالله بن ابوجعفر و احمد بن عبدالرحمن دشتكى و شعبه و جرير و وكيع و طبرى (مؤلف الامامه) و حاتم بن اسماعيل و ابواحمد زبيرى و ابونصرهاشم بن قاسم و خلف بن وليد و على بن جعد و ابونعيم از وى روايت كرده اند. ابوزرعه، همت او را در حديث ستوده و صاحب الطبقات الكبرى و ابن معين توثيقش كرده اند؛ اما احمد بن حنبل و نسايى و فلاس و ابن عدى جرجانى، او را در حفظ حديث قوى ندانسته اند. ابن حبان نيز گفته است به حديث او نمى توان احتجاج كرد، مگر آنچه با اخبار ثقه موافقت داشته باشد. نزد منصور عباسى، خليفۀ وقت حرمت و اعتبار داشت. حج بسيار به جا مى آورد، و در سال 161 ق. در رى درگذشت.

منابع: خاتمة مستدرك الوسائل، ج 8، ص 285؛ رجال الطوسى، ص 258؛ رجال ابن داوود، ص 149؛ نقد الرجال، ج 3، ص 396؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 6، ص 170؛ معجم رجال الحديث، ج 14، ص 223؛ قاموس الرجال، ج 11، ص 256؛ الطبقات الكبرى، ج 7، ص 379-380؛ التاريخ الكبير، ج 6، ص 403-404؛ الكنى جزء من التاريخ الكبير، ص 86؛ الضعفاء، ج 3، ص 388؛ الجرح و التعديل، ج 3، ص 335-336 و ج 5، ص 127؛ المجروحين، ج 2، ص 120؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 5، ص 254-244؛ تاريخ بغداد، ج 11، ص 145-149؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 576؛ سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 576 و ج 7، ص 346-349؛ تاريخ طبرى، ج 6، ص 116-118؛ منهج المقال، ص 256؛ نقد الرجال، ص 262؛ جنة النعيم، ص 52؛ تاريخ بغداد، ج 11، ص 143؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 252.

عين آباد

مزرعه. نام اين مزرعه در فرمان شاه طهماسب در سال 961 ق. آمده است.

منبع: آستانۀ رى، ص 31.

عين القضاة رازى

قاضى و شاعر. از خاندان قاضى مير عبدالصمد رازى، و قاضى رى در اوائل عهد صفويان. اين مطلع از او است:

جهان طفل است و پير عشق استاد سبق خوانش/ سبق رسوايى و ويرانه ها كنج دبستانش.

منبع: الكنى و الاسماء، ج 1، ص 134، س 14.

ص: 66

غ

غار/ قار

منطقه اى در جنوب رى كه در گذشته، مركز آن حرم حضرت عبدالعظيم بود و هنوز به همين نام باقى است. در نزهة القلوب در ذكر نواحى رى آمده است: «چهارم ناحيت غار است، و سبب تسميۀ غار آن است كه امامزاده [اى] از فرزندان امام كاظم (ع) را در رى قصد كشتن او كردند، و او از آن ظالمان فرار نموده در نواحى "جال كولى" غارى پديد آمد؛ امامزاده پناه بدان غار برده، غايب شد. و الحال آن ناحيت را جهت غايب شدن آن بزرگوار به ناحيت غار ناميده شد.» گويا قريۀ قار رى كه ياقوت در معجم البلدان و المشترك ذكر كرده، همين غار است.

منبع: رى باستان، ج 3، ص 594.

الغرى

مسجد. نام اين مسجد چندين بار در بشارة المصطفى آمده است. مطابق گفته هاى اين كتاب، مسجد الغرى در محلۀ درِ زامهران بوده است.

منبع: بشارة المصطفى، ص 43-44 و 91 و 129.

غضائرى رازى

ابوزيد محمد بن على كيا، مشهور و متخلص به غضائرى، از شاعران بزرگ اوايل قرن پنجم، و از نخستين مديحه سرايان اهل بيت (ع) به زبان فارسى. «غضائر» از «غضاره» به معنى سفال است. «غضائرى» و «غضارى» به كسانى مى گفتند كه پيشۀ كاشيگرى يا كاسه گرى يا سفال گرى داشتند. در آن روزگار، هنر كاشيگرى در رى، رونق داشت و پدر غضائرى نيز كاسه گرى مى كرد. غضائرى در بيتى مى گويد:

كجا شريف بود چون غضائرى بر تو/ *** به طبع باشد چونان كه زر سرخ و سفال.

تخلص شعرى او غضائرى و غضارى است؛

ص: 67

چنانكه منوچهرى، او را با لقب «غضارى» ياد كرده است. غضائرى، نخست از مداحان امراى ديلمى بود و پس از انقراض آنان، از رى به دربار سلطان محمود غزنوى در غزنين رفت، و با شاعران تخت گاه معارضه و مشاعره كرد. در غزنين، محسود شاعران دربار واقع شد؛ چنانكه مى گويند عنصرى (م 431 ق.) ديوان او را در حضورش با آب شست. برخى بر اين باورند كه غضائرى به دليل مذهبش كه تشيع بود، به غزنين نرفت و از غزنويان دورى مى جست؛ اگرچه آنان را مدح مى كرد. مسعود سعد سلمان در قصيده اى به دورى غضائرى از غزنين و ارسال شعر از رى به دربار غزنويان اشاره مى كند:

غضائرى كه اگر زنده باشدى امروز/ *** به شعر من كندى فخر در همه احوال

// به هر قصيده كه از شهر رى فرستادى/ *** هزار دينار او بستدى ز زر حلال....

//خداى داند كاندر پناه شاه جهان/ *** غضائرى را نشمرم به شعر همال.

از برخى اشعار او پيدا است كه نخستين اشعارى كه براى سلطان محمود به غزنين فرستاده است، در سال 400 ق. بوده است.

دو صنعت اغراق و اشتقاق در شعر او به كمال مى رسد؛ چنان كه در مدح سلطان محمود در قصيدۀ لاميه مى گويد:

صواب كرد كه پيدا نكرد هر دو جهان/ *** يگانه ايزد دادار بى نظير و همال//

وگرنه هر دو جهان را كف تو بخشيدى/ *** اميد بنده نماندى به ايزد متعال.

سلطان محمود، براى اين قصيده، چهارده هزار درهم به او صله داد. عنصرى قصيده اى در پاسخ و نقد اين قصيده سرود كه از قديم ترين نمونه هاى نقد ادبى در زبان فارسى محسوب مى شود. غضائرى نيز پاسخ او را در قصيده اى ديگر داد.

غضائرى در مدح پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) نيز چندين قصيده و قطعه سروده و به همين دليل او را از نخستين مرثيه سرايان و مديحه گويان اهل بيت (ع) به زبان فارسى دانسته اند. از او است:

مرا شفاعت اين پنج تن بسنده بود/ *** كه روز حشر بدين پنج تن رهانم تن//

بهين خلق و برادرش و دختر و دو پسر/ *** محمد و على و فاطمه، حسين و حسن//

اَيا كسى كه شدى معتصم به آل رسول/ *** زهى سعادت تو، لا تخف و لا تحزن.

از او به جز 219 بيت در دو قصيده، چند قطعه و ابيات پراكنده، در دست نيست. لقب «كيا» در ميان القاب او، نشانۀ احتشام و موقعيتش در روزگار آل بويه بوده است. محمد معين در تعليقات چهار مقاله نوشته است: «كيا كلمه اى است كه غالباً در القاب ملوك و امرا و بزرگان و مشاهير اهالى طبرستان و گيلان و ديالمه و آن صفحات در قرون وسطى اطلاق

ص: 68

مى شده است.»

وفات غضائرى به نقل صاحب مجمع الفصحاء، سال 436 ق. بوده است؛ اما وفات او را در سال 426 ق. نيز نوشته اند.

منابع: تذكرة الشعراء، ص 14 و 39؛ مجمع الفصحاء، ج 1، ص 368؛ كاروان شعر عاشورا، ص 21؛ سخن و سخنوران، ج 1، ص 108؛ عرائس الجواهر، ص 338؛ لباب الألباب، ج 2، ص 59؛ تعليقات چهار مقاله، ص 143؛ ديوان م - نوچهرى، ص 117؛ محاضرات راغ - ب، ج 2، ص 153-154.

غضبان← احمد بن محمد بن فضل هاشمى رازى، ابوالعباس

غفورى رازى

شاعر و خواننده در عهد صفوى. اين مطلع از او است:

سيرتى گر هست خوبان را بود بسيار خوب/ *** ورنه صورت مى نمايد بر در و ديوار خوب.

منبع: تحفه سامى، ص 162.

غنى آباد

روستا، از توابع بخش مركزى در شرق شهرستان رى، پس از روستاى امين آباد. اين روستا مركز دهستان غنى آباد است و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 1754 نفر (441 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

غيورى، سيد على

عالم دينى و امام جمعه موقت شهررى. در سال 1309 ش. در نجف آباد متولد شد. پدرش كاسب بود. پانزده ساله بود كه پياده به اصفهان رفت تا در حوزۀ علميه آن شهر علوم دينى بياموزد. پس از چندى به قم رفت و در آنجا معمم شد در جوانى به «فدائيان اسلام» گراييد و نيز از سال 1327 ش. به حلقۀ شاگردان امام خمينى پيوست.

وى از تأمين كنندگان مالى مسلمانان انقلابى در سال هاى مبارزه با رژيم پهلوى بود. در زمان اعتصابات شركت نفت نيز پرداخت دستمزد اعتصابيون شركت نفت شهر رى را بر عهده گرفت. پس از پيروزى انقلاب اسلامى

ص: 69

ايران، به كشورهاى آفريقايى سفر كرد و در گسترش پيام انقلاب و تشيع كوشيد. تأسيس حوزۀ علميه در كشور مالى و تأمين منابع مالى آن، يكى از فعاليت هاى او است. عضو جامعه روحانيت، عضو مجلس خبرگان رهبرى (دوره دوم)، مؤسس مدرسۀ علميۀ عترت در قم (كوچۀ ارك) از ديگر مناصب اوست.

ايشان علاوه بر اينكه از اعضاى هيئت امناى آستان حضرت عبدالعظيم بود، سال ها امامت موقت نمازجمعه در شهررى را بر عهده داشت. وى نمايندۀ امام خمينى در جمعيت هلال احمر جمهورى اسلامى و تا پايان عمر، نمايندۀ رهبرى در اين جمعيت بود. آية الله غيورى پس از گذراندن يك دوره بيمارى در آذر ماه 1393 ش. درگذشت و در صحن حرم عبدالعظيم حسنى (ع) دفن گرديد.

منبع: آئينه دار مهر، خاطرات آية الله غيورى.

غيبى، امامزاده - اشتهازان

بقعۀ اين امامزاده در روستاى اشتهازان، در بخش فشاپويۀ دهستان كلين قرار دارد. بنا بر گفتۀ اهل محل، نام اين مكان، امامزاده ملك بوده و چون هيچ نشانى از قبر او نيست، به امامزاده غيبى شهرت يافته است.

بناى بقعه قديمى است و از يك گنبدخانه، بدون فضاهاى جانبى و ايوان، تشكيل شده است. مساحت بقعه 4/5 متر و ارتفاع نماهاى بقعه تا كف زمين در حدود 3/5 متر است. در ضلع جنوبى طاقى ديده مى شود كه متصل به فضاى داخل است. لبۀ نماها، آجركارى و به صورت دوال بندى است. پوشش سقف بقعه كاسه اى (چهار تركى) است كه از داخل و بيرون با كاهگل پوشيده شده است. محلّ دفن مشخص نيست.

منبع: امامزاده ها و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 282.

غيبى، امامزاده _ زيوان

بقعۀ اين امامزاده در روستاى زيوان، در جنوب حسن آباد فشاپويه واقع است. دربارۀ شخص مدفون در اين مكان اطلاع معتبرى در دست نيست.

بنا از يك اتاق مقبره و يك اتاق جانبى تشكيل شده است. حياط بقعه در شرق اتاق ها قرار دارد. مساحت بناى امامزاده 62 متر مربّع، مساحت عرصۀ آن 205 متر مربّع و ارتفاع نماى بقعه تا كف حياط 4/90 متر است. ورودى صحن يك درِ فلزى سبزرنگ به ابعاد 1 * 2 متر است. اين ورودى به صحن گشوده مى شود و در جنوب آن قرار دارد. صحن در شرق مجموعه قرار گرفته است. پوشش سقف بقعه، گهواره اى است و نماى بيرونى آن كاهگلى با اندود گچى در داخل.

ص: 70

منابع: امامزاده و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 483؛ مزارات رى، ص 483-484.

غيبى، امامزاده _ گل تپه كبير

اين امامزاده، فاقد بقعه و بنا است و جز ضريحى كوچك ندارد. روستاى گل تپۀ كبير در حدود پنج كيلومترى جادۀ خاوران، نزديك روستاى عباس آباد و در منطقه اى كشاورزى واقع شده است. ضريح فعلى در سال 1383 ش. نصب شد.

منبع: امامزاده ها و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 484.

ص: 71

ص: 72

ف

فاضل اندرمانى، مهدى

عالم و مدرس علوم دينى، فرزند ملا على اندرمانى، از علماى شهر رى. در سال 1255 ش. در رى متولد شد. مقدمات را از ملا رضا قلى در شهر رى فراگرفت و سطوح ميانى را در مدرسه سيد نصرالدين واقع در خيابان خيام تهران خواند و سطوح عاليه را در مدرسه مروى. از مدرسين بزرگ آنجا همچون ميرزا مسيح طالقانى و شيخ محمدباقر معزّالدوله و ديگران آموخت. سپس به مشهد رفت و از آيات عظام شيخ مرتضى آشتيانى و آية الله زادۀ كفايى و شيخ محمد نهاوندى و اديب بزرگ نيشابورى استفاده كرد. آنگاه به تهران و رى بازگشت و در مدرسۀ مروى به تدريس سطوح و مباحثات علمى پرداخت. در 21 تيرماه 1332 ش. درگذشت و درجوار عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد. بر روى سنگ قبرش اين بيت نوشته شده است:

دنيا مثال بحر مهيب است پرنهنگ/ *** آسوده عارفان كه گرفتند ساحلى.

منبع: اختران فروزان رى و طهران، ص 209.

فاطمه بنت محمد بن حسين بن فضلويه رازى، ام البهاء

محدث قرن ششم و از مشايخ عبدالرحمن بن جوزى و مشهور به بنت حمزه. در بغداد، مجلس وعظ داشت و از ابوبكر احمد بن خطيب و ابوجعفر بن مسلمه حديث شنيده است. ابن جوزى، ابن عساكر، ابوالفضل بن ناصر و ابوسعد اسماعيل بن ابى صالح بن عبدالملك از او حديث نقل كرده اند.

ابن جوزى «مسند شافعى» را نزد او قرائت كرده و دربارۀ او گفته است: او زنى اندرزگو و متعبد بود. كاروانسرايى داشت كه زنان زاهد

ص: 73

در آن اجتماع مى كردند. در ربيع الاول سال 521 ق. درگذشت.

منابع: اعلام النساء، ج 4، ص 100؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 12، ص 123 و ج 27، ص 181 و ج 35، ص 54 و ج 36، ص 294 و ج 40، ص 377 و ج 44، ص 273 و ج 57، ص 248؛ اسد الغابه، ج 4، ص 71؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 17، ص 247؛ تاريخ الاسلام، ج 36، ص 69؛ البداية و النهايه، ج 12، ص 245.

فتح آباد

روستا، از توابع بخش مركزى شهرستان رى، در غرب روستاى بهشتى و جنوب غربى شهر رى. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 404 نفر (111 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

فخرالدوله و امينى، خانه

اولين خانه هاى ييلاقى اشرافى در حومۀ تهران، بخش كهريزك. اين دو اثر تاريخى مربوط به دورۀ قاجار و متعلق به خانم اشرف الملوك فخرالدوله و پسرش على امينى (نخست وزير پهلوى دوم) است. معمارى اين دو بنا، تلفيقى از معمارى سبك اروپايى و معمارى سنتى ايرانى است. ايوان خانه ها، معمارى ايوان هاى تخت جمشيد و معمارى معابد يونانى را در ذهن تداعى مى كند؛ به ويژه به دليل سقف هاى شيروانى و سنتورى جنوبى خانۀ فخرالدوله و سنتور شمالى خانۀ على امينى و ستون هاى آن.

در چند سال گذشته، هر دو خانه ثبت ملى شده است.

خانه فخرالدوله

فخرالدوله، گنبد

از آثار دورۀ سلجوقى يا آل بويه كه اكنون اثر چندانى از آن بر جاى نمانده است. برخى از مورخان، آن را گورستان سلطنتى آل بويه دانسته اند. فخرالدوله حاكم آل بويه بود كه در قلعۀ طبرك در سال 387 ق. درگذشت. در

ص: 74

مقابل، برخى منابع ديگر آن را به حسام الدين سنقر اينانج، والى رى در عصر سلجوقيان كه به دست غلامش كشته شد، نسبت مى دهند. از اين گنبد كه ساختمان آن تا دوران قاجار پابرجا و نسبتاً معمور بوده است، امروزه جز ويرانه اى و بقاياى شالودۀ آن باقى نيست.

از اخبارى كه در كتب تاريخى دربارۀ اين گنبد آمده است، چنين برمى آيد كه گنبد فخرالدوله در بيرون شهر بوده است. نيز به گفتۀ مؤلف تاريخ طبرستان، گنبد فخرالدوله، در كنار كوه و متصل به آن بوده است. به گواهى آن دو، طغرل سوم در آخرين نبرد خود با تكش از بالاى آن كوه لشكر خصم را مى ديده است. بنابراين، محل گنبد در شمال رى در فضايى باز ميان كوه نقاره خانه و كوه رى بوده است.

براى اطلاع بيشتر← اينانج، گنبد

منبع: رى باستان، ج 1، ص 451.

فخرالدوله ديلمى

پسر ركن الدوله و برادر مؤيدالدوله و عضدالدولۀ ديلمى. پس از مرگ ركن الدوله ولايت جبال به دو فرزندش مؤيدالدوله و فخرالدوله رسيد و بر طبق وصيت پدر او مى بايست از برادر بزرگ خود عضدالدوله فرماندار فارس تبعيت كند و امارت او به نيابت برادر و تحت نظارت او باشد. مؤيدالدوله از همان آغاز، تفوق و حمايت برادر بزرگ تر را پذيرفت، اما فخرالدوله زير بار تحكم فرماندار فارس نرفت. بيشتر قلمرو جبال نيز به مؤيدالدوله رسيد. پس از شكست از برادرش مؤيدالدوله كه به اشارت برادر بزرگ تر به مقابله با او رفته بود، به خراسان گريخت.

پس از مرگ زودهنگام برادرش مؤيدالدولۀ ديلمى، صاحب بن عبّاد وزير مقتدر مؤيدالدوله، او را از خراسان به رى فراخواند. فخرالدوله در رى بر تخت سلطنت ولايات جبال نشست و تقريباً تمام قلمرو پدرش كه نواحى رى، اصفهان و جرجان را در بر مى گرفت، تحت فرمانروايى او درآمد. وزارت هم به صاحب بن عبّاد رسيد كه فخرالدوله سلطنت خود را مديون او بود. خليفۀ بغداد نيز به درخواست صمصام الدوله براى وى خلعت و فرمان فرستاد؛ اگرچه به آن نيازى نداشت. اما اين اقدام از جانب صمصام موجب دوستى برادرزاده و عمو گشت و موضع صمصام را در داخل خانواده قوت بخشيد.

ص: 75

چند سال بعد در فترت بعد از مرگ شرف الدوله (379 ق.) كه صمصام نيز در زندان بود، فخرالدوله با عنوان بزرگ خاندان آل بويه يا رفع اختلاف برادرزادگان به انديشۀ تسخير بغداد افتاد و از رى لشكر به همدان برد و از راه اهواز عزيمت بغداد كرد، اما با مقاومت برادرزادۀ ديگرش بهاءالدوله مواجه گشت. پس به امارت ولايات جبال بسنده كرد.

فخرالدوله در شعبان 387 ق. در قلعۀ طبرك نزديك رى وفات يافت و چون وفاتش با شورش دسته اى از سپاه هم زمان شد، جنازۀ او چند روز بر روى زمين ماند. هنگام مرگ 46 سال داشت.

منبع: روزگاران، ص 448 و 449.

فخرالدين رازى

امام فخرالدين ابوعبدالله، محمد بن عمر بن حسين بن حسن بن على تَيمى بَكرى قُرَشى، متكلم اشعرى، مشهور به ابن خطيب رازى و امام المشككين از متكلمان بزرگ و فيلسوف مشهور سدۀ ششم هجرى. وى از شخصيت هاى مهم در تاريخ تفكر اسلامى است. در فلسفه، كلام، رياضيات، فقه و اصول، تفسير قرآن و ادبيات، مقامى بلند داشت و بررسى هاى دقيق او در علم كلام و فلسفه و مذاهب اسلامى، چندان مؤثر افتاد كه برخى، همچون مؤلف طبقات الشافعية الكبرى، او را در شمار «مجَدِّدان قرن» نام برده اند. ذهنى وقّاد و تحليل گر، دانشى بسيار، حافظه اى قوى و بيانى روشن داشت. بيشتر عمرِ شصت و دو ساله اش، به تحصيل و تدريس و تأليف و مناظرات علمى و وعظ گذشت و ميراثى ارزشمند در رشته هاى مختلف علمى از خود باقى گذاشت.

فخرالدين رازى در خاندانى از اهل علم، در 25 رمضان 544 يا 543 ق. در شهر رى به دنيا آمد. نام و نسب او، به نوشتۀ خودش در آثارش، محمد بن عمر بن حسين بن حسن بن على تَيمى بَكرى قُرَشى است. نسبت «بكرى» از آن رو است كه نسبش يا به ابوبكر (خليفه نخستين) مى رسد يا به كسى كه بندۀ ابوبكر (مولى ابوبكر) بوده است. به درستى دانسته نيست كه خاندان وى از چه زمانى به رى آمدند، ولى مى دانيم كه جدّ او (حسين) خطيب و مقيم رى بوده و پدرش نيز در رى كرسى فقه و كلام و خطابه داشته است. كتاب غاية المَرام از آثار كلامى او است كه سُبكى آن را از بهترين آثار كلام اشعرى مى شمارد و بسيار مى ستايد. فخرالدين، فقه و كلام را نخست نزد پدر آموخت؛ چنان كه در مقدمۀ تحصيل الحق كه سلسلۀ استادان خود را در فقه تا امام شافعى و در كلام تا ابوالحسن

ص: 76

ص: 77

اشعرى مى رساند، در آغاز هر دو رشته از پدرش ضياءالدين عمر ياد مى كند. از ديگر استادان او در فقه شافعى، كمال الدين سمنانى (م 575 ق.) و در حكمت، مجدالدين جيلى است كه فخرالدين همراه او به مراغه رفت، و در آنجا با شهاب الدين يحيى بن حَبَش سهروردى (549-587 ق.) همدرس شد. پس از تحصيل علوم نقلى و عقلى، سفرهاى علمى خود را آغاز كرد و در بيشتر شهرهاى بزرگ خراسان و ماوراء النّهر، با عالمان به بحث و مناظره نشست و گاه نيز بر منبر وعظ رفت. در اين ميان، به تدريس و تأليف نيز پرداخت. از مقدمه كتاب جامع العلوم كه آن را براى سلطان تكش نوشته است، چنين برمى آيد كه سه سال در آنجا «در نشر علم، روزگار گذرانيده است.» همچنين از برخى اشارات او پيدا است كه يكى از مناظراتش با جمعى از معتزله، دربارۀ جبر و اختيار بوده است. پس از چندى، او را از خوارزم اخراج كردند، و از آنجا به ماوراءا لنّهر رفت. چند سالى (حدود سال 580 ق. به بعد) در بخارا و سمرقند و خُجَند و بناكت اقامت كرد. در ميانۀ راه سرخس بر ثقة الدين عبدالرّحمن بن عبدالكريم سرخسى طبيب وارد شد و چندى ميهمان او بود. براى سپاسگزارى از ميزبان، شرحى بر كلّيات قانون ابن سينا نوشت و آن را به نام او كرد. در ماوراءالنّهر كه اكثر مردم آن در فقه حنفى و در كلام پيرو ماتريدى بودند، با علماى حنفى و ماتريدى مناظره كرد. برخى مناظرات وى به قلم خودش باقى مانده و چاپ شده است. از شهرهاى ماوراءالنهر، نخست به بخارا وارد شد و سپس به سمرقند رفت. در سمرقند، با فريدالدين غيلانى كه آثار فلسفى فخررازى (شرح اشارات و المباحث المشرقيه و الملخّص) را تدريس مى كرد، به گفت وگو نشست. از سمرقند دوباره به بخارا بازگشت و با رضى الدين نيشابورى مناظره كرد. در همين سفر، نوشتن رسالۀ اثبات جزء لا يتجزّى را آغاز كرد و هفت سال بعد در مرو به خواهش دوستى، آن را به اتمام رساند. پس از سال ها اقامت در ماوراءا لنّهر، به رى بازگشت؛ ولى ديرى نگذشت كه به سوى مشرق (غور و هرات) بار سفر بست. سلطان غور غياث الدين محمد كه در سال 595 ق. مذهب كراميه را رها كرد و مذهب شافعى و عقيدۀ اشعرى را برگزيد، در شهر هرات، مسجد جامع عظيمى براى امام فخرالدين رازى ساخت و به او لقب «شيخ الاسلام» داد. حضور فخر رازى در هرات و تغيير مذهب سلطان غياث الدين با اعتراض غوريان مواجه شد و كار به مناظره ميان او و علماى كرامى كشيد. فخر رازى در اين مناظرات پيروز شد؛

ص: 78

اما به تحريك علماى كرامى، از بيم جان به غزنه پناه برد كه برادر سلطان غياث الدين در آنجا امارت داشت. فخر رازى در رسالۀ مناظرات مى گويد: در غزنه با قاضى غزنه كه مردى حسود و كم خرد بود، مناظره اى افتاد و او گروهى از عوام را جمع كرده، به مجلس آورد تا آشوبى برانگيزد. در التفسير الكبير هم مى گويد كه در محرّم 601 و صفر 602 ق. در غزنه بوده است. در رسالۀ مناظرات، به سفرش به هند نيز اشاره مى كند. اين احتمال وجود دارد كه همراه شهاب الدين غورى (حاكم غزنه) كه به هند لشكر كشيده بود، به هندوستان رفته است. در شعبان 602 ق. هنگامى كه شهاب الدين در كنار رودى استراحت مى كرد، چهارتن از ملاحدۀ اسماعيلى او را به قتل مى رسانند. از گزارش ابن اثير دربارۀ حادثۀ قتل سلطان شهاب الدين، چنين برمى آيد كه امام فخر رازى در آن سفر و هنگام وقوع آن حادثه، در اردوى سلطان بوده است.

در سال 601 ق. محمد فرزند جوان او درگذشت. ملك بهاءالدين تعزيت نامه اى براى او به هرات فرستاد و فخر رازى در پاسخ وى رساله اى كوتاه به زبان فارسى دربارۀ روح و مرگ نوشت و به باميان، تختگاه بهاءالدين سام فرستاد. كتاب شرح اسماء اللّه الحسنى را هم به نام او كرد و در مقدمه، از اكرام و احسان او سخن گفت. در زمانى كه غوريان بر غور و غزنه و باميان حكم مى راندند، خوارزمشاه سلطان علاءالدين تكش كه مازندران و نيمى از خراسان را در فرمان داشت، در سال 588 ق. به قلمرو سلاجقۀ عراق حمله كرد و رى و شهرهاى ديگر عراق عجم را تا مرز اسدآباد همدان گرفت و طغرل بن ارسلان شاه سلجوقى را كشت. روابط سلطان تكش با خليفۀ عبّاسى النّاصر لدين اللّه (خ 575-622 ق.) تيره شد و جنگ هايى نيز ميان سپاهيان خليفه و خوارزمشاه در همدان درگرفت. خليفه، غوريان را عليه خوارزمشاهيان تحريك كرد و در حدود سال هاى 590-592 ق. سفرايى به دربار غياث الدين غورى فرستاد؛ از جمله امام فخر رازى را. همكارى فخر با خليفه عليه سلطان تكش، از آن رو بود كه وى اطاعت از خليفه را واجب مى شمرد. دانسته نيست كه فخر رازى سفارت را به انجام رسانيد يا نه؛ زيرا هيچ خبرى از سفر او به بغداد در منابع نيست. پس از مرگ سلطان تكش در 596 ق. و سلطنت علاءالدين محمد خوارزمشاه، سرانجام ميان خوارزمشاهيان و غوريان صلح افتاد. اما قتل شهاب الدين غورى در 602 ق. خوارزمشاهيان

ص: 79

را بر آن داشت كه همۀ خراسان را به تصرّف خود درآورند. فخر رازى در آن هنگام در هرات مى زيست و چون بر علاءالدين محمد خوارزمشاه حق استادى داشت، از اين دگرگونى ها آسيبى نديد. در سال 605 ق. فخر رازى در خوارزم بود كه سخت بيمار شد. سبب اين بيمارى را برخى زهرى دانسته اند كه كراميان در غذاى او ريخته بودند. فخرالدين از خوارزم به هرات بازگشت و در آنجا بيماريش شدّت گرفت. در آن حال، وصيت نامه اش را بر شاگردش ابراهيم بن ابى بكر اصفهانى املا كرد. اين وصيت نامۀ طولانى كه عقائد و آراى فخرالدين را در ماه هاى پايانى عمرش بازمى نمايد، از سندهاى مهم براى مطالعه زندگى و افكار او است. سرانجام در روز دوشنبه اول شوّال (عيد فطر) سال 606 ق. درگذشت. بنا به وصيتش، مردم را از خبر مرگش آگاه نكردند و بدون تشريفات در هرات در دامنۀ كوهى نزديك قريه مزداخان به خاكش سپردند. مزار فخر در عمارتى زيبا و بزرگ تا عهد صفوى بر جاى بوده است؛ اما در جنگ هاى آن دوره، مانند بسيارى ديگر از عمارات و بناها، ويران شد؛ تا آنكه در سال 1324 ق. عمارت و ايوانى بر قبر او ساختند و سپس همان بنا را در سال 1370 ق. توسعه دادند. بر پايۀ يادداشت هاى ملك الشعراى بهار، در ورامين نيز قبرى منسوب به اوست كه سنگ نوشته اى تاريخى دارد.

مقام علمى او چنان بود كه مولوى وى را نمايندۀ تفكر عقلى، در برابر معارف شهودى مى دانست و دربارۀ او گفته است:

فخر رازى علم را ليتى كند/ *** پيش مرغان ريزد و تى تى كند.

مؤلف مجالس النفائس، رباعى هاى زير را به او نسبت داده است:

اى دل ز غبار جهل اگر پاك شوى

تو روح مجردى بر افلاك شوى

عرش است نشيمن تو شرمت نايد

كآيى و مقيم توده اى خاك شوى ؟

كُنْهِ خردم در خور اثبات تو نيست

وآرامش جان جز به مناجات تو نيست

من ذات تو را به واجبى كى دانم

دانندۀ ذات تو به جز ذات تو نيست

هر جا كه ز مهرت اثرى افتاده است

سودازده اى بر گذرى افتاده است

در وصل تو كى توان رسيدن كآنجا

هر جا كه نهى پاى، سرى افتاده است.

برخى از مهم ترين آثار او بدين شرح است:

ص: 80

1. الاربعين فى اصول الدين: بررسى چهل مسئلۀ كلامى است كه براى پسرش محمد تأليف كرده است. فصل پنجم اين كتاب، «فى بيان أفضل الصحابه» نام دارد و در آن بر افضليت على (ع) استدلال مى كند.

2. اساس التقديس: در علم كلام است و براى سيف الدين ملك عادل نگاشته است.

3. اسرار التنزيل و

انوار التأويل. در اصول و فروع دين. ناتمام.

4. الشجرة المباركة فى أنساب الطالبية.

5. الانارات فى شرح الاشارات. اشارات ابن سينا را به شيوۀ «قال... اقول...» شرح و نقد كرده است. خلاصه اى از همين شرح را به نام لباب الاشارات، سامان داده است.

6. البيان و البرهان فى رد على اهل الزيغ و الطغيان.

7. تحصيل الحق. در علم كلام.

8. تعجيز الفلاسفه.

9. تفسير كبير، موسوم به مفاتيح الغيب. تفسير ناتمام قرآن است. بارها در مصر و استانبول چاپ شده است. نجم الدين احمد بن محمد قمولى و قاضى القضات احمد بن خليل خويى، آن را به انجام رسانده اند.

10. تهذيب الدلائل و عيون المسائل.

11. زبدة العالم فى الكلام.

12. شرح سقط الزند.

13. شرح قانون ابن سينا.

14. شرح مفصل زمخشرى.

15. شرح نهج البلاغه.

16. الطريقة فى الخلاف و الجدل.

17. عصمة الانبياء.

18. الفراسه.

19. فضايل الصحابه.

ص: 81

20. القضاء و القدر.

21. اللطائف الغياثيه.

22. اللوامع البينات فى شرح اسماء الله و صفاته.

23. المباحث العمادية فى مطالب المعاديه.

24. المباحث المشرقيه. كتابى است بزرگ در علوم الهى و طبيعى كه در آن، مهم ترين آراى حكما نقد و بررسى مى شود.

25. محصل افكار المتقدمين و المتأخرين من الحكماء و المتكلمين.

26. المسائل الخمسون. در اصول كلام.

27. المطالب العالية فى الكلام.

28. المعالم فى اصول الفقه.

29. الملخص: در منطق و حكمت.

30. مناقب الامام الشافعى.

31. نهاية الايجاز. در علم بيان.

32. نهاية العقول فى الكلام.

33. المحصول فى علم اصول الفقه.

34. المناظرات.

منابع: طبقات الشافعية الكبرى، ج 1، ص 26 و ج 4، ص 271 و 249 و ج 8، ص 85-86؛ آثار البلاد و اخبار العباد، ج 1، ص 25؛ وفيات الاعيان، ج 4، ص 252؛ روضات الجنات، ج 1، ص 442؛ لسان الميزان، ج 4، ص 427-428 و ج 5، ص 317؛ معجم الادباء، ج 19، ص 123؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 470 و ج 8، ص 83؛ تاريخ الحكماء، ص 227 و 291؛ كشف الظّنون، ج 2، ص 131؛ مناظرات فخر رازى، ص 7 و 24 و 26؛ الكامل فى التاريخ، ج 12، ص 151-154 و 181؛ غوريان، ص 203-212؛ نزهة الارواح، ص 144-148؛ سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 35-40 و ج 21، ص 501؛ تهذيب الكمال، ج 1، 18-21؛ ريحانة الادب، ج 3، ص 192-194؛ مجالس النفائس، ص 322؛ مجله معارف، دورۀ سوم، ش 1، 1365، «زندگى فخررازى»، احمد طاهرى عراقى، ص 5-28.

فخرالدين ريى

از امرا يا حاكمان رى در عهد غازان خان. به گفتۀ صاحب نزهة القلوب، وى در عهد غازان خان در رى اندك عمارتى افزود و جمعى را ساكن گردانيد. شاردن سياح معروف از وى با لقب سلطان ياد كرده است.

منبع: رى باستان، ج 2، ص 216.

فرات بن خالد رازى، ابواسحاق

محدث. وى پدر ابومسعود، احمد بن فرات است. از سفيان ثورى و يونس بن ابى اسحاق و اسامة بن زيد و بكير بن مسمار و ابراهيم بن نافع و عبدالعزيز بن ابى رواد و عبدالحميد بن

ص: 82

جعفر و مالك بن مغول و ابوسنان شيبانى روايت كرده است و ابراهيم بن موسى و محمد بن حميد از وى روايت كرده اند.

منبع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 80.

فرخان/ فرخام

قلعه، منسوب به فرخان بن زينبدى. از دزهاى مهم و آباد رى تا پيش از حملۀ اعراب بوده و به جوسق نيز شهرت داشته است. به گفتۀ بلاذرى در فتوح البلدان، پس از فتح رى و شكست سپاهيان مدافع، سردار عرب در آنجا اقامت گزيد. گويا اين قلعه همان است كه امروز بقاياى تعميريافتۀ آن را در مشرق امين آباد و نزديك به آن، به نام زندان، در جنب آبادى اى به همين نام مى توان مشاهده كرد. مجموعه اى كه قلعۀ فرخان در آن واقع بوده است، «سُرّ» نام داشته و محل آن، مشرق رى بوده است.

در منابع، در مقام ذكر اين جوسق يا قلعه، ابياتى كه اشارتى به نحوست و ملعونى آن دارد، از شاعرى به نام غطمش بن اعور بن عمرو ضبّى، ضبط شده است. در عجايب نامه كه براى طغرل بن ارسلان فراهم آمده است، مذكور است: «قلعۀ فرخان قلعه اى عظيم بود به رى؛ بنايى بود عالى و ديوان غطمش ضبى آنجا بود.»

لسترنج در سرزمين هاى خلافت شرقى، پس از ذكر قلعۀ زينبدى گفته است: «قلعۀ ديگرى نيز در رى بود موسوم به قلعۀ فرخان، كه كوشك هم ناميده مى شد.» سپس مى افزايد: «چون در قرن چهارم، فخرالدولۀ ديلمى آن را براى سكونت نپسنديد، امر كرد خانه اى مخصوص خودش در وسط باغات شهر ساختند، كه بعدها به فخرآباد معروف شد.» اين دعوى را منابع ديگر تأييد نمى كند، و دربارۀ وجه نام گذارى «فخرآباد» سخن هاى ديگرى گفته اند.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 208 و 352 و 521.

فرهنگسراى ولا

در مهر ماه 1381 ش. با هدف گسترش فرهنگ ملى و شيعى در ميدان نماز شهررى آغاز به كار كرد. واحد آموزش و سالن اجتماعات، از جمله امكانات اين مركز است. خانۀ فرهنگ دولت آباد، خانه فرهنگ رازى، خانۀ فرهنگ 13 آبان، مجتمع فرهنگى _

ص: 83

هنرى شيخ صدوق (ره)، مجتمع كتابخانه اى 13 آبان، مجتمع فرهنگى هنرى شهيد رحيمى و كتابخانه شيخ كلينى (ره) از مراكز تابع اين فرهنگسرا است.

منبع: vela.farhangsara.ir

فرودگاه امام خمينى

پيش نويس طرح جامع فرودگاه در سال 1356 موافقت اصولى گرفت و اجراى آن آغاز شد. پس از چند سال توقف، در اسفند 1369، با تجديد نظر در طرح جامع و تصويب آن در سازمان هواپيمايى كشور، عمليات طراحى و اجرايى ادامه يافت. در سال 1381 براى تمام پروازهاى بين المللى افتتاح شد.

منبع: سايت رسمى فرودگاه بين المللى امام خمينى (ره).

فشافويه/ پشاپويه/ فشاپويه

نام بلوكى در جنوب شرقى تهران و جنوب شهرستان رى، محدود به رودخانۀ سالور (از شاخه هاى رودخانه كن) و خط رأس كوه آراد، در طول شرقى 15 درجه و 40 دقيقه تا 15 درجه و 30 دقيقه و 35 درجه و 17 دقيقه تا 35 درجه و 35 دقيقه عرض شمالى. در متون قرن چهارم هجرى از اين منطقه، به نام هاى «بشاوويه» و «فشابويه» و «بسا / بَشا» ياد شده است. اين بخش، در كويرى نسبتاً هموار و مسطح واقع شده است و اطراف آن را كوه هاى متصل به آن احاطه كرده اند. وسعت تقريبى آن 60 در 30 كيلومتر است. ارتفاع منطقه از سطح دريا 1191 متر، و آب و هواى آن خشك است و به علت مسطح بودن در معرض وزش بادهاى غير موسمى است. فشاپويه، وسيع ترين «بخش» شهرستان رى محسوب مى شود، با مساحتى بالغ بر 1645 كيلومتر مربع؛ يعنى حدود 70 درصد وسعت شهرستان رى. بلوك پشاپويه از شمال محدود است به كوه سه پايه و حومۀ تهران و كن، و از مغرب به شهريار و از جنوب به درياچۀ قم و كوير و از مشرق به ورامين. قسمت شمالى آن موسوم به غار و قسمت جنوبى پشاپويه است. ناحيۀ فشافويه، سى پاره آبادى دارد. كوشك، على آباد، كلين، جرم و قوج آغاز از مهم ترين آنها است. در سال 1355 ش. شهرستان تهران پنج بخش داشت، به نام هاى حومه، رودبار قَصْران، لواسانات، رى و فَشافويه/پشاپويه.

ص: 84

فشاپويه، اكنون از بخش هاى شهرستان رى محسوب مى شود و با دو دهستان، در دره اى پهناور قرار دارد. قسمت جنوبى آن، مسكونى نيست و زمين هاى شمالى آن در قسمت هايى كه شيب مناسب دارد، قابل كشت غلات، حبوبات، پنبه، چغندر، سيب زمينى، انجير و انار است. در تقسيمات جديد كشورى، دهستان حسن آباد، دهستان كلين، شهر حسن آباد، شهرك هاى مسكونى احمديه، بهشت، جانبازان، فرهنگيان و نيز روستاهاى زيوان، كلين، خانلق، آراد، محمدآباد، سفرآباد، كوشك، اشتهازان، خمارآباد، قنبرآباد، حصارچوپان و انيس آباد، جزء بخش فشاپويه است. رود شور فشاپويه، از استان زنجان سرچشمه گرفته و پس از عبور از استان قزوين و جنوب غرب استان تهران و شهرستان زرنديه، به شهرستان رى مى رسد. شاخه هاى مشهور اين رود عبارتند از: خررود، ابهررود، كردان و سرود در شهرستان زرنديه. رود طولانى شور با جهت شمال غربى - جنوب شرقى، عرض شهرستان رى را طى مى كند و از شش كيلومترى جنوب حسن آباد فشاپويه مى گذرد و به شوره زار شرق درياچه حوض سلطان قم مى ريزد. رود شور در بخشى از شهرستان رى به موازات رود كرج و در جنوب آن و با فاصله متوسط ده كيلومترى روان است و با طى يك قوس بزرگ راستگرد از فشاپويه رى خارج و به دهستان قمرود شهرستان قم وارد مى شود. اين رود، دائمى است و 420 كيلومتر طول دارد. مطابق سالنامۀ آمارى استان تهران در 1380 ش؛ بخش فشاپويه، داراى 58 روستاى مسكونى و غير مسكونى بوده است. در سال 1381 ش. در تقسيمات كشورى اين بخش تغييراتى پديد آمد و مطابق مصوبۀ آن سال، دهستان وهن آباد بخش فشاپويه از اين بخش جدا و به بخش مركزى شهرستان رباط كريم الحاق شد. نيز روستاى صنعتى چرم شهر مطابق مصوبۀ 1381/7/10 ش. از بخش فشاپويه جدا و به دهستان بهنام / بهرام ورامين پيوست. همچنين مطابق مصوبه 1381/5/29 ش. هيئت دولت، دهستان كلين به مركزيت روستاى كلين در نيمه شرقى بخش فشاپويه ايجاد و تأسيس گرديد. بدين ترتيب، دهستان حسن آباد سابق به دو دهستان كلين و حسن آباد (با محدوده كوچك تر فعلى) تقسيم گرديد. در حال حاضر بخش فشاپويه داراى 49 روستا و دو دهستان است. دهستان كلين به مركزيت كلين با 19 روستا (مسكون) و دهستان حسن آباد به مركزيت شهر حسن آباد با 30 روستا (15 مسكون و 15 غير مسكون).

برخى از آثار تاريخى و زيارتى اين منطقه

ص: 85

عبارتند از: آب انبار آراد، مسجد جامع، شاهزاده ابراهيم و اسحاق، هاجرخاتون، امامزاده بى بى ملك اشتهازان، كورۀ كبل پزى، قلعۀ روستاى بوالقيطاس، قلعۀ زلف آباد، قلعۀ جاجى ها، امامزاده اسماعيل، قلعۀ سلمان آباد، امامزاده حسين كلين، امامزاده عبدالله و سيد طاهر در قلعه نو، مسجد جامع آراد، تپه انيس آباد، تپه شوره پزخانه، تپه بيجين، تپه خمارآباد، تپه خانلق، تپه بيجين بالا، قلعۀ فشافويه، قلعه على آباد، قلعۀ صفرآباد، مقبرۀ كلينى، امامزاده قاسم در سلمان آباد، امامزاده سيد اسماعيل در زيوان، امامزاده يوشع در انيس آباد، امامزاده سيد باقر در كوشك، كاروانسراى شاه عباسى، كاروانسراى دير اراضى و دير اسدآباد. برخى مراكز تفريحى آن به اين شرح است: درياچۀ مصنوعى فشافويه، با مساحت هفت هكتار، سد خاكى (جت اسكى)، يخچال هاى متعدد، رودخانه شور، استخر عادل فر، شهربازى آزادگان و پارك جنگلى شيخ كلينى.

منابع: جغرافياى سياسى، ص 358؛ گيتاشناسى، اطلس استان هاى ايران، 1383 ش؛ نزهة القلوب، ص 54؛ فرهنگ جغرافيايى نيروهاى مسلح، ص 248-250.

فصيل

قلعه اى در شمال شارستان. آثار و علائم موجود، مانند پاره آجرهاى بناها، نشان مى دهد كه رديف ساختمان هاى شهر رى، به ويژه از جهت غربى، تا نزديك كوه رى ادامه داشته و كوه طبرك را در ميان مى گرفته است. دژ طبرك و حصن زينبدى _ كه ظاهراً هر دو نام يك دز، يا دو دز در يك محل بوده _ در داخل آن قرار داشته است.

از عبارات فتوح البلدان (و كان عمّالها ينزلون حصن الزنبدى و يجمّعون فى مسجد اتّخذ بحضرته و قد دخل ذلك فى فصيل المحدثه) چنين برمى آيد كه كارگزاران رى كه به حصن زينبدى فرود مى آمدند، در مسجدى (غير از مسجد جامع مهدى، چون اين مسجد در آن تاريخ هنوز احداث نشده بود) در جنب آن در فصيل نماز جمعه به پا مى داشتند.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 179.

فضل الله جلال الدين ملك الكلام خوارى رازى

شاعر. در اواخر عهد آل سلجوق مى زيست. آنگاه كه سلطان تكش خوارزمشاه بر ديار عراق استيلا يافت، و بر در رى پادگان ساخت، فضل اللّه به حضورش بار يافت و در مدح او شعر گفت.

منابع: لباب الألباب، ج 1، ص 278؛ هفت اقليم، ج 3، ص 32.

ص: 86

فضل بن اسماعيل رازى

محدث اهل سنت. از حسن بن محمد زعفرانى روايت كرده است و عمر بن احمد واعظ از او.

منبع: تاريخ بغداد، ج 12، ص 373.

فضل بن شاذان بن عيسى رازى، ابوالعبّاس

مقرى و شيخ القرّاء رى. تخصص او در علوم قرآنى و علم تفسير، به ويژه دانش قرائات بود و فقه نيز مى دانست. در طبقۀ ششم قرّاء از او نام برده اند. از احمد بن يزيد حلوانى، محمد بن عيسى اصفهانى، اسماعيل بن ابى اويس، سعيد بن منصور و گروهى ديگر روايت كرده است. ابوحاتم رازى و پسرش عبدالرحمن از او روايت كرده اند. ابوحاتم او را توثيق كرده است. محمد بن عبدالله بن حسن بن سعيد، احمد بن محمد بن عبدالله، احمد بن محمد بن عمار بن شبيب، پسرش عبّاس بن فضل نزد او قرائت آموخته اند. چندين كتاب در تفسير، قراءات و فقه دارد. به سال 290 ق. درگذشته است.

منابع: تاريخ الاسلام، ج 30، ص 149؛ الجرح و التعديل، ج 7، ص 63؛ الفهرست ابن النديم، ص 287؛ شيعه شناسى، «التباس فضل بن شاذان شيعى و سنى از قرن سوم هجرى»، مهدى بيات مختارى، بهار 1390؛ 9 (33)، ص 201-226.

فضل بن عباس صائغ رازى مروزى، ابوبكر← فضلك رازى

فضلك رازى

ابوبكر، فضل بن عباس صائغ رازى مروزى، محدث، حافظ، ناقد، مشهور به فضلك رازى. ذهبى در تذكرة الحفاظ مى گويد: او يكى از امامان حديث بود كه در پى حديث در شهرها مى گشت و تصانيف بسيار داشت. خطيب بغدادى وى را ثقه و ثبت دانسته است. براى ثبت حديث، بسيار سفر كرد، از جمله به بغداد و اصفهان. از على بن جعفر احمر، هيثم بن يمان، عصمة بن فضل نيشابورى، عيسى قالون، عبدالعزيز بن عبدالله اويسى، قتيبة بن سعيد، سهل بن عثمان، محمد بن عباد رازى، عبدالمؤمن بن على زعفرانى اسدى كوفى، ابراهيم بن عامر بن ابراهيم حمويه اصفهانى رازى و هدبة بن خالد و ديگران روايت كرده است. ابوبكر نيشابورى، عبدالرحمن بن حسن، ابوبكر محمد بن حريث، مهران بن هارون رازى، على بن رستم، ابراهيم بن قاسم، محمد بن مخلد عطار، عبيد الله بن محمد بن شنبه، ابن جعفر بن حمدان، محمد بن جعفر مطيرى، ابوعوانه اسفراينى، ابوبكر خرائط و گروهى ديگر از محدثان از او روايت كرده اند. به سال 270 يا 271 ق. در

ص: 87

بغداد درگذشت.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 23؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 122؛ تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 159-160 و 600؛ سير أعلام النبلاء، ج 12، ص 629-631؛ شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 2، ص 160؛ المستدرك، ج 1، ص 34؛ سنن الدارقطنى، ج 1، ص 327 و ج 2، ص 228؛ تغليق التعليق، ج 2، ص 294 و ج 5، ص 411؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 194؛ طبقات المحدثين بأصبهان، ج 3، ص 164-166 و ص 538؛ هدية العارفين، ج 1، ص 818؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 2، ص 151-152.

فضل بن يحيى بن خالد برمكى

حاكم رى در زمان هارون عباسى؛ در سال 147 يا 148 ق. پدرش يحيى در دربار عباسيان مناصبى داشت. فضل، هفت روز پيش از هارون، زاده شد و برادر رضاعى يكديگر شدند. چون يحيى به وزارت نشست، فضل نايب و قائم مقام پدر شد. هارون، در سال 176 يا 178 ق. فضل را حاكم خراسان كرد. فضل حكومت جرجان و سيستان و رى و جبال را نيز يافت. بيشتر مورخان شيوۀ حكمرانى فضل را ستوده اند. در خراسان جور و ستم امرا و قدرتمندان را برانداخت و آب انبارها و مسجدها و رباطها ساخت و كاتبان و وزيران ايالت را بى نياز گردانيد. گفته اند وقتى در خراسان بود، براى تثبيت ولايتعهدى محمد فرزند هارون، كه زير نظر و تربيت خودش قرار داشت، از مردم بيعت گرفت و او را امين لقب داد. وقتى هارون بر برمكيان بدگمان شد، جعفر برمكى را به قتل رساند و يحيى و فضل را به زندان انداخت. فضل در زندان فلج شد و در سال 193 ق. درگذشت.

منبع: تاريخ برمكيان، ص 62-67.

فكرى رازى نوربخشى

شاعر. به حيدرآباد دكن سفر كرد و در آنجا به حلقۀ ياران شاه طاهر دكنى راه يافت، و سپس به رى بازگشت. تخلص او نخست «سيرى» بود، ولى پس از مدتى تخلص «فكرى» را براى خود برگزيد.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 3، ص 846.

فليسان← بليسان

فليش← بليسان

فهمى طرشتى رازى

شاعر. اصل وى از ديه طرشت (درشت) است؛ از او است:

كه بر احوال زار من نِگريست/ *** كه بر احوال زار من نَگريست.

منبع: آتشكده آذر، ج 3، ص 1111.

فيروزآباد

روستا، از توابع بخش قلعه نو در شهرستان

ص: 88

رى. اين روستا از بزرگ ترين روستاهاى جنوب شرقى شهر رى است و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 8579 نفر (2106 خانوار) بوده است. امامزاده شعيب در اين روستا است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

فيروزآبادى، بيمارستان

مؤسس: آية الله سيد رضا فيروزآبادى، فرزند هاشم، متولد 1253 ش. و درگذشته 1344 ش. وى در چ - ندين دوره نماينده مجلس از شهر رى و سپس تهران شد و با آية الله مدرس و محمد مصدق هم دوره بود. سرمايۀ نخست بيمارستان، چهل و دو هزار تومان بوده كه از محل حقوق وى از مجلس در ادوار مختلف، تأمين شد. زمين بيمارستان در ابتدا باغى بود كه ايشان به مبلغ بيست و چهار هزار تومان خريد، و سپس به كمك چند خيّر ديگر، بيمارستان فيروزآبادى را ساخت.

در ك - تاب «تاريخ بيمارستان هاى ايران» آمده است: «مرحوم فيروزآبادى بيمارستان مجهزى در شهر رى بنا كرد كه در جاده قديم شهر رى ك - مى پايين تر از ام - امزاده عبدالله واقع شده است. وى وقتى تصميم گرفت كه اين بيمارستان را بسازد، حقوق خود را از مجلس [كه تا آن روز نگرفته بود، يكجا] گ - رفت و ص - رف بناى آن نمود. فيروزآبادى قبلاً باغ بيست و شش هزار مترى حرمت الدوله را از بازماندگان او از قرار مترى يك قران خريد و در

ص: 89

اين زمين ش - روع ب - ه احداث بيمارستان و مؤسسات وابسته به آن كرد.» ساختمان هايى كه فيروزآبادى احداث نمود، عبارتند از بيمارستان صد تختخوابى، بيمارستان سيصد تختخوابى، و بالاخره شمار تخت هاى بيمارستان مزبور را به 640 تختخواب رسانيد. اين بيمارستان كه در روز دوم آذر ماه 1313 ش. افتتاح شد، امروزه هنوز هم با نام بيمارستان فيروزآبادى داير است و يكى از بهترين بيمارستان هاى تهران به شمار مى آيد. اي - ن ب - يمارستان، اكنون گسترش يافته و موقوفاتى نيز دارد. از خاطرات برخى رجال معاصر، چنين برمى آيد كه بيمارستان فيروزآبادى، مكانى براى تجمع و هم فكرى گروهى از اهل تدين و فرهنگ نيز بوده است. در گذشته اين بيمارستان با كاشيكارى هاى فيروزه اى رنگش در ضلع جنوب شرقى بيمارستان فعلى قرار داشت و بر آن اين جمله نقش بسته بود: «اين مريض خانه وقف است بر فقرا و رعايا و غربا و بيچارگان، لعنت بر كسانى كه تخلف نمايند.»

منابع: هفت وق - فنامه، ص 63 و 73؛ تاريخ بيمارستان هاى ايران، از آغاز تا عصر ح - اضر ص 342.

فيروزآبادى، سيد رضا

فقيه و نمايندۀ مجلس شورا. در سال 1253 ش. در قريۀ فيروزآباد شهر رى به دنيا آمد. پس از اتمام دورۀ ابتدايى راهى تهران شد و در مدرسۀ آصفيه اقامت گزيد و از شيخ مسيح طالقانى و سيد ريحان الله كشفى بروجردى سطوح را آموخت. با از دست دادن پدر مسئوليت خانواده به وى محول شد. لذا دو روز را به زراعت در فيروزآباد و بقيۀ روزهاى هفته را در تهران مشغول تحصيل بود. سپس به كربلا مهاجرت كرد و در درس سيد اسماعيل صدر حاضر شد و در نجف از آخوند خراسانى و ميرزا حسين خليلى تهرانى و طباطبايى يزدى و شريعت اصفهانى استفاده نمود. پس از فوت آية الله شريعت اصفهانى به ايران بازگشت و در شهر رى و فيروزآباد به تبليغات دينى و اقامۀ جماعت پرداخت.

وى جزء هيئت علميۀ تهران بود و در

ص: 90

دوره هاى سوم، ششم، هفتم و چهاردهم مجلس شوراى ملى از طرف اهالى شهر رى و تهران به نمايندگى انتخاب شد. چند سالى حقوق خود را از مجلس نگرفت تا موقعى كه به تأسيس بيمارستان فيروزآبادى شهر رى (افتتاح در سال 1313 ش.) همت گماشت. پس حقوق هشت سالۀ خود را يك جا گرفت و پس از مشورت با آية الله شيخ محمدتقى بافقى، باغ حرمت الدوله را براى ساخت بيمارستان خريد. ساختمان بيمارستان، نخست صد تختخوابى بود و سپس توسعه يافت.

آية الله فيروزآبادى از همفكران مدرس بود و در جريان هاى سياسى و نيز در مجلس با ايشان، كم وبيش هم گرايى كرد. از موارد اشتراك و افتراق او با مدرس مى توان به ترتيب، حمايت از دولت مستوفى الممالك و ادامه قرارداد ميلسپو را نام برد. در دورۀ پنجم مجلس شوراى ملى كه زمزمۀ جمهوريت در ايران آغاز شد، همراه سيد حسن مدرس با جمهوريت مخالفت كرد و دست به اقداماتى نيز عليه جمهوريت زد؛ تا اينكه به دستور رضا شاه از طرف حكومت نظامى وقت (مرتضى خان يزدان پناه) دستگير و به كلات نادرى در خراسان تبعيد شد. پس از گذشت 22 روز، بنا به تقاضاى اهالى شهر رى آزاد و روانۀ مشهد شد و پس از اقامت يك ماهه و رفع كسالت به تهران مراجعت كرد.

سيد رضا فيروزآبادى سرانجام در سال 1344 ش. درگذشت و در مقبره اى كه در گورستان قديمىِ جنب بيمارستان براى خود ساخته بود، دفن شد.

منابع: علما و رژيم شاه: نظرى بر عملكرد سياسى - فرهنگى روحانيون در سال هاى 1305-1320، ص 373؛ اختران فروزان رى و طهران، ص 308-305.

فيروزآبادى، محله

واقع در ناحيۀ دو از منطقۀ بيست شهر تهران. اين محله، از شمال به خيابان يزدان خواه، از جنوب به جادۀ قم، از شرق به خيابان فداييان اسلام و از غرب به ميدان شهيد غيبى محدود مى شود. از مهم ترين بناهاى محله، مزار امامزاده عبدالله است كه نشان مى دهد محلۀ فيروزآبادى، سابقۀ تاريخى دارد. از ديگر بناهاى مهم محله، بيمارستان و مسجد فيروزآبادى است كه هر دو را آية الله رضا فيرزوآبادى، نمايندۀ وقت مجلس شوارى ملى بنيان گذاشت. يكى از گورستان هاى قديم شهررى نيز كنار مسجد فيروزآبادى است. جمعيت محله، 22946 نفر است و از اين تعداد، 11470 نفر را مردان و 11476 نفر را زنان تشكيل مى دهند. بسيارى از ساكنان محله، از اقوام و اتباع مختلف ترك،

ص: 91

كرد، لر و افغان هستند. محلۀ فيروزآبادى، شش مسجد دارد؛ به نام هاى چهارده معصوم، صاحب الزمان، فيروزآبادى، جوادالائمه، حجت بن الحسن و حجتيه. مدارس محل نيز عبارت اند از: سه مدرسۀ راهنمايى، يك مدرسۀ متوسطه و دو دبستان غير دولتى.

فيروزآبادى، مسجد

مسجد. در سال 1329 ش. به دست آية الله سيد رضا فيروزآبادى در شهر رى بنا و وقف شد. مساحت بنا، حدود 1370 متر است و در كنار آن، مقبرۀ خانوادگى فيروزآبادى قرار دارد. مسجد فيروزآبادى، هشت در و برخلاف اكثر مساجد، يك گلدسته (مناره) دارد.

جلال آل احمد و محمد همايون در اين مسجد دفن شده اند.

دكتر حبيب الله فيروزآبادى، از نوادگان مؤسس و واقف مسجد و بيمارستان فيروزآبادى، توليت اين مسجد را برعهده دارد.

فيروز بران← فيروز بهرام

فيروز بهرام

اين آبادى كه اكنون جزء حوزۀ غار است و در گوشۀ شمال غربى رى باستان و جنوب غربى تهران واقع است، از بناهاى فيروز ساسانى است، و در طى تاريخ به نام هاى «رام فيروز» و «فيروزرام» و «فيروز بران» نيز خوانده شده است. پاره اى از روايات، اين نام را بر شهر رى نيز اطلاق كرده اند.

در تاريخ بلعمى در خبر فيروز بن يزدگرد ذكر شده است: «سه شهر بنا كرد: يكى به حد رى، رام فيروزآباد، ديگر به حد گرگان نام او روشن فيروز، و به حد ديگر (آذربايگان) نام او شهرام فيروز.» مقدسى فيروزرام را از رساتيق رى دانسته است و ياقوت در معجم البلدان در ذكر اين قريه اشاره كرده است كه در آنجا ميان يزيد بن حارث، والى رى از سوى امويان، و فرخان پادشاه رى جنگى روى داد، و فرخان با كمك زبير بن ماجور خارجى، يزيد را با سى صد تن از اشراف كوفه با زنش بكشت. در نزهة القلوب در شرح ديه هاى رى ذكر گرديده است: «فيروزرام كه فيروز ساسانى ساخت، و اكنون فيروزبران مى خوانند...» در جايى ديگر از همين كتاب، در ذكر ديه هاى ناحيۀ غار، از آن به صورت فيروزبهرام ياد شده است.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 19 و ج 3،

ص: 92

ص 596؛ گيتاشناسى، اطلس شهر تهران، ص 193.

فيروزرام← فيروز بهرام

فيروزه

كوى، محله، مدرسه. در نقض آمده است:

«و مدرسۀ كوى فيروزه، نه در عهد اين سلاطين (سلجوقيان) بنياد كردند؟» جاى اين كوى به هيچ روى معلوم نيست، اما چون مدرسۀ كوى فيروزه از آن شيعيان بوده، مى توان گفت كه اين محله نيز در نيمۀ غربى و جنوبى رى بوده است.

منابع: نقض، چاپ دارالحديث، ص 41، رى باستان، ج 1، ص 209.

ص: 93

ص: 94

ق

قاسم آباد تهرانچى

روستا، از توابع بخش قلعه نو و در شمال شرقى روستاى قلعه نو. جمعيت روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، 2281 نفر در 531 خانوار بوده است.

منابع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385؛ اطلس گيتاشناسى، ص 256.

قاسم آباد شورآباد

روستا، از توابع جنوبى بخش كهريزك. جمعيت روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، 2433 نفر در 662 خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385.

قاسم آباد قنات شور

روستا، از توابع بخش كهريزك. جمعيت روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، 43 نفر در 11 خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385

قاسم بن عتاب بن اعين

محدث. پدرش كه از دوستان سفيان ثورى بود، نسب كوفى داشت و سپس به رى آمد. قاسم بن عتاب در رى زاده شد. از حارث بن مسلم رودى رازى، روايت كرده است.

منبع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 115-116.

قاسم بن محمد رازى

مجهول و از طرق ثقة الاسلام كلينى.

از على بن محمد هرمزدارى/ هرمزانى (رواى امام سجاد) و حسين بن اسماعيل روايت كرده است، و محمد بن عبدالجبار شيبانى، محمد بن عبدالغفار و احمد بن ليث كرمانى از او.

منابع: جامع الرواة، ج 1، ص 602؛

ص: 95

مستدركات علم رجال الحديث، ج 5، ص 475 و ج 6، ص 258-259 و ج 7، ص 153؛ معجم رجال الحديث، ج 15، ص 60 و ج 17، ص 216؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 44، ص 193؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 124؛ الكافى، ج 1، ص 485.

قاسم بن نوربخش رازى

طبيب، مرشد طريقت، ملقب به قوام الدين. وى فرزند سيد محمد نوربخش، مؤسس طريقۀ تصوف نوربخشيه و پدر بهاءالدوله محمدحسين نوربخشى، طبيب نامدار و مؤلف خلاصة التجارب در طب بود.

در سال 927 ق. درگذشت.

منابع: هدية العارفين، ج 1، ص 832؛ تاريخ پزشكى ايران و سرزمين هاى خلافت شرقى؛ طب در دورۀ صفويه.

قاسم دولابى رازى

از قدماى مشايخ رى. اصل او از دولاب رى بود، ولى چهل سال در مكه زيست و يك سال پيش از آمدن قرمطيان، در همان شهر درگذشت. جعفر بن احمد رازى مى گويد:

از كتانى شنيدم كه مى گفت: «قاسم دولابى، خير محض بود. تا سى سال، فقيرى به مكه وارد نشد كه همچون وى باشد در زهد و انفاق.»

منبع: الأنساب، ج 2، ص 233.

قاسم، امامزاده

بقعۀ اين امامزاده در روستاى دوتويۀ سفلا در دهستان كهريزك واقع شده است. به اعتقاد اهالى، امامزاده قاسم از نوادگان امام كاظم (ع) است و در بين مردم به سيد قاسم شهرت دارد. در برخى منابع، شجرۀ امامزاده سيد قاسم، اين گونه ذكر شده است: سيد قاسم بن محمد اعرابى بن حمزة بن محمد بن موسى بن محمد بن قاسم بن حمزة بن امام موسى (ع).

ساختمان بنا از قديم به همين شكل بوده و مسجد و حمام نيز در جوار امامزاده بوده است. در حدود سال 1354 ش. سنگ قبر كنونى را بر آن نهاده اند.

طرح بقعه متشكل از يك گنبدخانه به ابعاد 4/90 * 5/14 متر و يك ايوان ورودى در شرق گنبدخانه است. زيربناى بقعه حدود هشتاد متر مربع است. بنا، ورودى خاصى ندارد، و تنها نماى بقعه، نماى شرقى آن است كه آجرى و قديمى است. ايوان امامزاده گنبدى كوچك و ضريح شكل دارد كه از خشت و گل ساخته اند و روى

ص: 96

آن گچ كارى است. ايوان شامل دو طاقچه در قسمت شرقى و غربى است. امامزاده دو گنبد دارد: ارتفاع گنبد اصلى از روى پشت بام 1/50 متر است. لايه بيرونى گنبد، كاهگل و لايۀ داخلى آن گچ كارى است. بلندى گنبد نيم طاق ايوان (گنبد دوم) از روى پشت بام يك متر و لايه بيرونى آن كاهگلى است.

منابع: امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نيكان، ج 1، ص 85-84؛ مزارات رى، ص 487-488.

قاسم، امامزاده _ سلمان آباد

بقعۀ اين امامزاده در غرب روستاى سلمان آباد و در منطقه اى است كه در جنوب شرق آن، شهرك حسن آباد فشاپويه و در شمال، روستاى وهن آباد و فرودگاه امام خمينى قرار دارد. اهل محل، امامزاده قاسم را فرزند نوح بن موسى كاظم (ع) مى دانند كه منشأ صحيحى ندارد.

طرح فعلى بقعه از يك گنبدخانه، ايوان ورودى و يك فضاى جانبى تشكيل شده است. پيرامون اين مجموعه، صحنى نسبتاً بزرگ قرار دارد. ايوان اصلى در شمال شرقى گنبدخانه و فضاى جانبى در شمال غربى آن است. مساحت بناى امامزاده 140 متر مربع و مساحت عرصۀ آن 8400 متر مربع است. ابعاد ضريح چوبى و مشبك امامزاده، 2 * 3 و به ارتفاع 1/50 متر است.

سقف گنبدخانه در پوشش داخلى، طاقى

ص: 97

تيزه دار است كه لايه داخل آن را گچ كارى كرده اند. بالاى طاق گنبدخانه مسطح، و روى آن گنبد كوچكى قرار گرفته است. سقف مسطح بقعه را در تمام قسمت ها آسفالت كرده اند. ارتفاع نوك گنبد كوچك فوقانى تا كف بقعه 10/5 متر و تا كف صحن 11/20 متر است. ارتفاع داخلى در گنبدخانه شش متر، قطر گنبد كوچك 2/20 متر و قطر ساقه آن 2/80 متر، و قطر داخلى گنبدخانه حدود 5 متر است. به دليل وجود قبرستان و غسّالخانه در اين مكان، اهالى قديم كه اكنون ساكن حسن آباد هستند، براى خاكسپارى مردگانشان بدين مكان مى آيند.

منابع: مزارات رى، ص 490-493؛ امامزاده ها و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 370-369.

قاضى محمد صار

كلانتر رى، شاعر و از سادات رى در عهد صفوى. وى فرزند شكرالله رازى و برادر عطاءالله رازى است. پدرش مدتى در ورامين قضاوت مى كرده است. قاضى محمد، به «كلانتر رى» شهرت داشت.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 3، ص 872.

قانعى طهرانى، ميرزا احمد رازى

از شاعران اوائل عهد صفوى. در شعر «قانعى» تخلص مى كرد و به كارهاى ديوانى اشتغال داشت.

منبع: تحفه سامى، ص 177.

قتيبة بن سعيد ثقفى

محدث. در رى مى زيست. از ليث بن سعد و او از يزيد بن ابى حبيب و او از ابوطفيل و او از معاذ بن جبل و او از رسول الله (ص) روايت كرده است: ان النبى كان فى غزوة تبوك إذا ارتحل قبل زيغ الشمس آخر الظهر حتى يجمعها إلى العصر فيصليهما جميعا وإذا ارتحل بعد زيغ الشمس صلى الظهر والعصر جميعا ثم سار وكان إذا ارتحل قبل المغرب أخر المغرب حتى يصليها مع العشاء وإذا ارتحل بعد المغرب عجل العشاء فصلاها مع المغرب. وى در نقل اين روايتْ منفرد است.

منبع: السنن الكبرى، ج 3، ص 163.

قتيبة بن مسلم باهلى، ابوحفص

حاكم رى در زمان عبدالملك بن مروان اموى. وى در سال 49 ق. به دنيا آمد. پدرش مسلم بن عمرو از نزديكان يزيد بن معاويه بود و در زمان قيام عبدالله بن زبير در سپاه مصعب بن زبير حضور داشت. همچنين بنا بر برخى اقوال، مسلم بن عمرو از همراهان عبيدالله بن زياد نيز بود و همراه وى از بصره به كوفه آمد. پس از دستگيرى مسلم بن عقيل (ع) و آوردن

ص: 98

او به قصر عبيدالله، وقتى مسلم بن عقيل طلب آب كرد، مسلم بن عمرو مانع اجابت درخواست او شد.

قتيبه به فرمان عبدالملك بن مروان، والى رى شد و در زمان حكومت وليد بن عبدالملك، به فرمان حجاج بن يوسف ثقفى، حاكم عراق، به حكومت منطقۀ بزرگ خراسان منصوب شد. دوران فتوحات قتيبة بن مسلم از همين زمان آغاز شد. وى در جنگ هاى پى در پى توانست بخش هايى از مناطق شرقى ايران را به تصرف خود درآورد و در آخرين مرحلۀ كشورگشايى خود تا مرز چين پيش رفت. در سال 86 ق. به مناطق شمال شرقى خراسان حمله كرد و منطقۀ طخارستان را كه در ساحل رود آمودريا واقع بود، فتح كرد. در سال 90 ق. پس از سه سال لشكركشى و جنگ هاى فراوان، بخارا را نيز به سرزمين هاى اسلامى افزود. سرانجام قتيبه در سال 99 ق. به فرمان سليمان بن عبدالملك، جانشين عبدالملك بن مروان، كشته شد. علت قتل، حمايت قتيبه از خلافت عبدالعزيز بن عبدالملك، برادر سليمان بود.

منابع: الأنساب، ج 2، ص 71؛ الاعلام، ج 5، ص 189؛ الاخبار الطوال، ص 327؛ تاريخ ابن كثير، ج 9، ص 77؛ نهاية الارب فى فنون الادب، ج 21، ص 282 و 283؛ تاريخ طبرى، ج 6، ص 506 و 507.

قرشى، قنات

اين قنات در فليسان (نزديك اراضى جوانمرد قصاب فعلى) جارى بوده است. در شمال بقعۀ جوانمرد قصاب، چشمۀ بزرگى است كه از زير تپه هاى انتهاى جنوبى خاك على آباد بيرون مى آيد، و مانند چشمه على، تا دهۀ شصت شمسى، محل و مركز شستن فرش بوده است. چشمۀ مزبور نيز مانند چشمه على از موقوفات آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع) است. تمام قنات هاى قديم و جديد رى در سوى شمال غربى پهنۀ رى بوده و مسير آنها به سوى جنوب شرقى و جنوب است، كه در سابق شهر رى را مشروب مى ساختند، و امروز به باغ ها و مزارع مى ريزند.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 150؛ اطلاعات ماهانه، ش 56 (8) آبان ماه 1331، ص 16.

قصر آل سلجوق← سراى ايالت

قطان رازى، ابوعمرو

محدث اهل سنت. هشام بن عبيدالله از وى، و او از احمد بن حسن رازى جرجانى روايت كرده است.

منبع: تاريخ جرجان، ص 84.

قطب الدين رازى

ابوجعفر، محمد بن محمد بويِه اى، حكيم،

ص: 99

منطقى، فقيه، مفسّر و اديب. در سال 694 ق. در ورامين رى به دنيا آمد. وى از خاندان شيخ صدوق و از آل بابويه است؛ از اين رو او را بابويى نيز مى خوانند.

فقه را نزد علامه حلّى و حكمت را از قطب الدين شيرازى آموخت. ديگر استادان مشهور وى عبارتند از: قاضى عضدالدين ايجى و شمس الدين اصفهانى. علامه حلى، اجازۀ نقل و روايت تأليفات خود و كتاب هايى كه خود مجاز به نقل آنها بوده را به وى داده است. مشهور است كه در زمان حكومت سلطان محمد خدابنده كه علامه حلّى مدتى در ايران به سر مى برد، رازى در ورامين كتاب قواعد الاحكام علامه را نزد وى خواند. علامه در اجازه اى كه در ورامين براى او مى نويسد، شاگرد خود را بسيار مى ستايد و او را «شيخ دانشمند، فقيه فاضل، محقّق مدقّق، زبدة العلماء و الأفاضل، قطب الملّة و الدين» مى خواند. سپس مى افزايد كه وى كتاب قواعد را نزد من خواند و از مشكلات آن پرسيد.

قطب الدين در پناه سلطان ابوسعيد و وزيرش، غياث الدين محمد بن رشيدالدين فضل اللّه، به تتبّع و تحقيق و تأليف پرداخت و دو كتاب گرانسنگ خود شرح مطالع و شرح شمسيه را به نام غياث الدين نوشت. پس از وفات ابوسعيد و قتل غياث الدين در سال 736 ق. قطب الدين نيز منزوى شد؛ تا اينكه در سال 763 ق. به دمشق رفت و سال هاى پايانى عمر خود را در آنجا گذراند. در دمشق، تحقيق و تدريس فقه و فلسفه و منطق را از سر گرفت و شاگردان بسيارى گرد او جمع شدند؛ از جمله شهيد اول. ميرسيد شريف جرجانى و سعدالدين تفتازانى نيز از شاگردان او بودند.

برخى از دانشمندان اهل سنت و شيعه، قطب الدين را شافعى شمرده اند. صاحب روضات الجنات، بر پايۀ برخى شواهد، وى را سنّى قلمداد كرده است؛ اما محدث نورى در خاتمة مستدرك الوسائل به تشيع او رأى داده و شواهد روضات را پاسخ گفته است. از آثار او است: لوامع الأسرار فى شرح مطالع الأنوار؛ تحرير القواعد المنطقيه؛ المحاكمات بين شرحى الاشارات؛ حاشيه بر قواعد الاحكام (موسوم به حواشى قطبيه)؛ شرح الحاوى؛ تحفة الأشراف فى حاشية الكشّاف؛ لطائف الأسرار.

قطب الدين رازى در 766 ق. در دمشق درگذشت و در دامنۀ كوه قاسيون (صالحيه)

ص: 100

دفن شد. سپس او را به جاى ديگر منتقل كردند. شهيد اول مى گويد: «در اواخر شعبان سال 766 ق. در شهر دمشق با او ملاقات كردم؛ دريايى ژرف بود. از وى اجازۀ روايت خواستم، او اجازۀ آنچه را كه مجاز بود به من داد و در دوازدهم ذى قعدۀ همين سال در دمشق رحلت كرد.»

منابع: فريادى به بلنداى تاريخ، ص 325-334؛ أمل الآمل، ج 2، ص 300-301؛ روضات الجنات، ج 4، ص 35؛ رياض العلماء، ج 5، ص 171؛ مجالس المؤمنين، ج 2، ص 212-213؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 447-459؛ معجم المؤلفين، ج 11، ص 215؛ هدية العارفين، ج 2، ص 163.

قطب الدين عمادالدوله← ساوتكين

قلعه سنگى

روستا، از توابع بخش كهريزك. جمعيت روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، 758 نفر در 191 خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قلعه سيد

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 307 نفر (68 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قلعه شريفى

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن زير سه خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قلعه شيخ

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 1402 نفر (344 خانوار) بوده است.

منابع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش؛ اطلس گيتاشناسى،

ص: 101

ص 256.

قلعه عظيم آباد

روستا، از توابع بخش مركزى شهرستان رى، واقع در جنوب شرقى باقرشهر و شمال شرقى كهريزك. اين روستا در دهستان عظيميه قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 4073 نفر (987 خانوار) بوده است.

منابع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش؛ اطلس گيتاشناسى، ص 256.

قلعۀ كاسنى رى

قلعۀ باستانى. در فهرست آثار ملى ثبت شده است: مشخصات ثبت به اين شرح است: قلعه كاسنى رى؛ قدمت: ساسانى؛ شمارۀ ثبت: 19683؛ تاريخ ثبت: 1386/6/28؛ نشانى: جنوب شهر رى، انتهاى سمت چپ خيابان ميثم.

قلعه گبرى

قلعۀ باستانى، بازمانده از دوران ساسانيان يا پيش از آن، واقع در جنوب شرقى شهر رى، در شهرك علائين. اين قلعه، يكى از چهار قلعه اى بوده است كه اهل رى در چهار گوشۀ شهر بنا كرده بودند. آثار دو قلعه (دژ رشكان و قلعۀ گبرى) باقى است.

بر بالاى اين تپه، آثار برج سنگى و گچى بزرگى از دوران ديلميان باقى مانده است كه به احتمال قوى مقبرۀ مرداويج زيار گيلى از سرداران معروف آل زيار (ديلمى) است. مساحت قلعه، حدود 3000 متر مربع است و از برج و باروهاى قلعه، ديوارهاى بلند و خشتى آن باقى مانده است. گويا در اين قلعه، چهار برج ديدبانى به ارتفاع 17 متر وجود داشته كه كاروان هاى قم، اصفهان و... در ديدرس آنها بوده است. در چند دهۀ گذشته، مدتى بناى قلعه در اختيار كارخانۀ باروت سازى بود و پس از مرگ صاحب كارخانه، قلعه به تملك آستان عبدالعظيم درآمد. از آنجا كه فضاى داخلى قلعه، از اهميت چندانى برخوردار نيست، اكنون از آن به عنوان انبار استفاده مى شود.

در چند شهر ديگر ايران، مانند آشتيان، زرنديه، كنگاور، سنقر، سرپل ذهاب، جهرم و قم، قلعه هايى به همين نام وجود دارد.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 451؛ رى در آيينۀ تاريخ، ص 13.

قلعه نو

يكى از بخش هاى توابع شهرستان رى، واقع در حدود 20 كيلومترى رى به سمت شهرستان ورامين. قلعه نو، ابتدا مزرعه اى در پنج كيلومترى روستاى فيروزآباد بود كه اندك اندك

ص: 102

ص: 103

محل سكونت دهقانان شد و سپس گسترش بيشترى يافت. اكنون جمعيت آن، حدود 40 هزار نفر است. از بناهاى مهم و باستانى منطقۀ قلعه نو، آتشكدۀ بهرام است و سالانه گردشگران بسيارى از آن بازديد مى كنند. شهرك صنعتى ولى عصر (عج) و عشق آباد (اشك آباد) از مراكز مهم صنعتى اين بخش به شمار مى آيد. بخش قلعه نو با توليد بيش از 50 هزار تن گندم در سال، از مهم ترين مناطق توليد گندم در استان تهران است. اين بخش داراى 31 روستا است. از اين تعداد 13 روستا داراى شورا است و 12 روستا با دهيارى مديريت مى شود و 6 روستا نيز خالى از سكنه است. قلعه نو پيشتر جزء بخش كهريزك بود و سپس به بخش تبديل شد.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قلعه نو چمن زمين

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 442 نفر (106 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قلعه نو خالصه← قلعه نو

قلعه نو فشاپويه

روستا، از توابع بخش فشاپويه شهرستان رى. اين روستا در شمال حسن آباد و شرق اتوبان تهران _ قم و مقابل فرودگاه بين المللى امام خمينى قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 386 نفر (94 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قلعه محمدعلى خان

روستا، از توابع بخش فشاپويه شهرستان رى. اين روستا در دهستان حسن آباد قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 65 نفر (22 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قمصر

روستا، از توابع بخش كهريزك. بنا بر سرشمارى سال 1390، جمعيتى بالغ بر 5676 نفر در 1539 خانوار در آن زندگى مى كنند. چهار باب مدرسۀ ابتدايى تا متوسطه و سه باب مسجد دارد. درآمد مردم، بيشتر از راه اشتغال در كارگاهاى اطراف روستا و واحدهاى تجارى است. استاديوم ده هزار

ص: 104

نفرى شهداى قمصر، واقع در خيابان ورزش، از مراكز مهم اين منطقه است. اين مجموعه در زمينى به مساحت هفت هزار مترمربع در ضلع شمال ميدان امام حسين (ع) و در مركز روستا واقع شده است. مجموعۀ بوستان فرهنگى و تفريحى دلگشا، از جمله مراكز تفريحى روستا است كه سالن كتابخانه عمومى نيز دارد.

قمى، خانه

خانۀ قديمى و تنها بازماندۀ خانه هاى خشتى شهر رى. معمارى خانه منحصر به فرد است. در خانۀ قمى معمارى اصيل ايرانى به كار رفته و علاوه بر هشتى ورودى، فضاى خانه از راه در چوبى به اصطبلى كوچك در زير زمين مى رسد. اين خانه مالك خصوصى دارد؛ اما از پلاك ثبتى ميراث برخوردار است.

قمى آباد

روستا، از توابع بخش جنوبى قلعه نو، واقع در غرب جادۀ رى - ورامين. جمعيت روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، 732 نفر در 185 خانوار بوده است. اين روستا داراى قناتى است كه طول آن 3200 متر است و تعداد 110 ميله چاه دارد. عمق مادر چاه اين قنات، 320 متر و فاصلۀ مظهر تا محل آن 3600 متر است. دبى اين قنات 30 ليتر بر ثانيه است. تعداد مالكان اين قنات 16 نفر هستند و اراضى تحت كشت اين قنات 110 هكتار است.

منابع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش؛ بانك اطلاعاتى قنات هاى كشور.

قنبرآباد

روستا، از توابع بخش فشاپويه شهرستان رى. اين روستا در دهستان كلين قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 76 نفر (20 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

قنبرى

شاعر. اهل زرّين كمران رى بود و در آغاز عهد صفويان مى زيست. در شعر «قنبرى» تخلص مى كرد.

منبع: تحفه سامى، ص 178.

قند كهريزك، كارخانه

اولين كارخانۀ قند خاورميانه. اين كارخانه در سال 1273 ش. به دستور ميرزا على اصغرخان امين الدوله (صدراعظم مظفرالدين شاه) و به دست مهندسان بلژيكى

ص: 105

در منطقۀ كهريزك در زمينى به وسعت 72 هزار مترمربع راه اندازى شد. دومين كارخانۀ قند ايران در سال 1312 ش. در شهرستان ورامين احداث گرديد. كارخانۀ قند كهريزك در سال 1291، به دليل واردات قند از روسيه ورشكست شد و در سال 1308، پس از 38 سال توقف، تحت مديريت دولت و به كمك متخصصان آلمانى، دوباره به راه افتاد. در سال 1343 بار ديگر تعطيل شد. ساختمان كارخانۀ قند كهريزك كه از قديم ترين بناهاى معمارى صنعتى ايران و داراى نخستين باسكول تهران است، با شماره 4635 در تاريخ 1380/10/11 در فهرست آثار ملى به ثبت رسيد.

منابع: فصل نامۀ تاريخ روابط خارجى، ش 33، مورخ 1386؛ روزنامۀ دنياى اقتصاد، ش 3203، مورخ سوم ارديبهشت 1393.

قوامى رازى

شرف الشعراء/ اشرف الشعراء، امير بدرالدين قوامى خبّاز رازى، از شاعران معروف نيمۀ اول قرن ششم هجرى. قديم ترين كسى كه اسم قوامى را آورده است، عبدالجليل قزوينى رازى در كتاب نقض (بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض) است. در اوايل زندگى، نانوايى مى كرده و دكان خبازى داشته است و خود در اشعارش بارها به «نانبايى» خود اشاره كرده و خود را «نان پز» و «نانبا» خوانده است:

_ منم قوامى نان پزشعار شيرين شعر

مراست خاطر خباز شكل گِرده شمار

_ قواميا تويى آن شاعرى كه مى گفتى

به شهر شعر منم نانباى نان سخن

از اشارات هيچ يك از تذكره نويسان اطلاعى دربارۀ احوال او به دست نمى آيد؛ جز اينكه او را از مداحان قوام الدين طغرائى دانسته و گفته اند تخلّص خود را از لقب او گرفته است. عباس اقبال آشتيانى، قوام الدين طغرائى را قوام الدين درگزينى پسر قوام الدين ابوالقاسم ناصر بن على درگزينى دانسته است كه پس از قتل پدر در سال 528 ق. به لقب قوام الدين ملقب گرديد و در عهد سلطنت طغرل سوم (571-590 ق.) پس از برادر خود جلال الدين، سمت وزارت او را يافت.

قوامى در اشعار خود نام قوام الدين طغرائى را آورده است؛ مانند اين بيت:

چنين رسوا نمى ترسى كه از حالت خبر يابد/ *** يگانه خواجه عالم قوام الدين طغرائى.

به تصريح عماد كاتب در تاريخ آل سلجوق، قوام الدين درگزينى به سال 512 ق. منصب طغرا يافت. بنابراين شاعر هم بعد از اين تاريخ به

ص: 106

خدمت او راه يافته و اگر لقب شعرى خود را از لقب او گرفته باشد، مسلماً بعد از اين تاريخ است. در همين قصيده قوامى به «برنايى» خود نيز اشاره كرده است:

درين دولت همه پيران، جوان استند و من بنده/ *** چو پيران بگذرانم روز و شب ايام برنايى.

پس در حدود سال هاى بعد از 512 ق. هنوز جوان بوده و ولادت او را بايد در اواخر قرن پنجم دانست.

از تاريخ وفات او هم اطلاعى دقيق در دست نيست و چون در ديوان او مدح شرف الدين محمد نقيب النقباى رى (م 566 ق.) آمده است، ممكن است تا اوايل نيمه دوم قرن ششم زندگى كرده باشد و چون عبدالجليل قزوينى رازى اسم او را در شمار گذشتگان آورده و او و ديگر شاعران شيعى را به عبارت «رحمة اللّه عليهم» دعا كرده است، بايد در حدود سال 560 ق. كه سال تأليف كتاب نقض است درگذشته باشد.

قوامى مردى شيعى مذهب و در ميان شاعران شيعه معروف بوده است. نه تنها نام او در كتاب نقض در شمار شاعران شيعى ذكر شده، بلكه در آثار او اشعار فراوانى در منقبت خاندان رسالت ديده مى شود. در ديوان قوامى، گذشته از اين مناقب، مدايحى از رجال و معاريف زمان او در رى كه غالباً از خاندان ها و رجال بزرگ شيعه و ممدوح شعرا بوده اند، و اشعارى در زهد و وعظ و ترجيعات و غزل هاى عاشقانه لطيف و دل انگيز و روان، فراوان است. قصائد وعظ و اندرز او لفظاً و معنىً متوسط و بيشتر ناظر به معانى و افكار دينى است. در مدح نيز متوسط است؛ ليكن غزل هاى عاشقانه اش در ميان معاصران وى، اقبال يافته بود.

ديوان قوامى با مقدمه و تعليقات محدث ارموى به سال 1334 ش. منتشر شد. اين ديوان، 3359 بيت دارد كه يازده بيت از آن، قطعه اى است از عمادى شاعر در نعت قوامى رازى. و چون نسخۀ ديوان او از ابتدا ناقص است، پس مجموع اشعار قوامى بيش از اين بوده است.

منابع: تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، ص 695؛ «ستايشگر شيعه»، مجلۀ شيعه شناسى، بهار 1386، دورۀ پنجم، ش 17، ص 7-28؛ «شعراى گمنام: قوامى رازى»، مجلۀ يادگار، سال دوم، شمارۀ اول، شهريور 1324، ص 68-72.

قوج آغاز

روستاى كهن در بخش فشاپويه.

منبع: نزهة القلوب، ج 3، ص 54.

ص: 107

قيامدشت

شهرك، مركز بخش خاوران، واقع در پانزده كيلومترى جادۀ خاوران، نرسيده به شهرستان پاكدشت، در منطقۀ پانزده تهران بزرگ، ناحيۀ هفت، تحت مديريت فرماندارى شهرستان رى. نام پيشين اين ناحيه، شاهين دشت بوده است. ادارات قيامدشت در ميان شهرستان ها و شهر تهران تقسيم شده است. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1395، جمعيت آن 52396 نفر بوده است. نخستين خانه هاى شهرك قيامدشت در زمين هاى اهدايى رضاشاه به تيمسار باتمانقليچ بنا شد. در دوران رياست جمهورى سيد ابوالحسن بنى صدر، به مردم محل وام مسكن دادند و شهرك گسترش يافت. بافت جمعيتى آن، متشكل از افغان، سبزوارى، ترك، گيلانى و... است. قيامدشت، حدود 180 هزار مترمربع مساحت دارد، با چهار خيابان اصلى. در شمال اين ناحيه روستاى چهل قز و ارتفاعات موسوم به توچال واقع شده و از سمت شرق به شهرستان پاكدشت وصل مى گردد. در جنوب اين ناحيه بزرگراه امام رضا (ع) قرار دارد و روستاى توتك و شهرك صنعتى خاوران در غرب آن است. دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران شرق در اين شهرك واقع است. اين دانشگاه، در چهارم اسفند 1378 تأسيس شد و فعاليت خود را در سال 1380 زير نظر واحد تهران مركز با جذب 400 دانشجو در دو رشتۀ علوم اجتماعى و تربيت بدنى در يك ساختمان دو طبقه آغاز كرد. در سال 1383، عمليات عمرانى دانشگاه در زمينى به مساحت 54 هكتار آغاز شد. اكنون بيش از ده هزار دانشجو در رشته هاى مختلف در آن تحصيل مى كنند.

قيصرآباد

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در غرب دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 692 نفر (167 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

ص: 108

ك

كاتب رازى← حسين بن ابراهيم بن احمد، مؤدِّب رازى، ابومحمد

كاروانسراى دوقلو

واقع در بازار قديمى حضرتى، بازمانده از دوران صفوى، قاجار و پهلوى و با شمارۀ ثبت 406. اين كاروانسرا از دو قسمت مساوى (400 متر مربع) تشكيل شده است و ساخت آن به دورۀ شاه عباس صفوى برمى گردد و جزء ابنيۀ تاريخى و خوش ساخت شهر رى محسوب مى شود از معدود كاروانسراهاى ايران است كه در دو طبقه احداث شده است. در زمان

ص: 109

قاجار، محلى براى تخليۀ بارهاى شتر و انتقال نفت از باكو شد و پس از چندى، توليت آن به ملاعلى كنى رسيد. از سال 1377 ش. كه بازسازى و احياى بازار رى، به كارفرمايى ميراث فرهنگى و گردشگرى استان تهران، آغاز شد، بخش هايى از اين بناى تاريخى را نيز مرمت كردند؛ اما به دلايل حقوقى و اختلاف بر سر مالكيت آن، عمليات مرمتى و ساماندهى به فرجام نرسيد.

منابع: رى در آينۀ تاريخ، ص 20 و 21؛ پايگاه مجازى سازمان ميراث فرهنگى.

كاروانسراى عباسى

اين كاروانسراى ثبت شده در فهرست آثار ملى، داراى ساختارى متشكل از گچ و آجر به صورت چهار ايوانه ساخته شده و از نظر قدمت متعلق به عصر صفويه است و در ضلع جنوب غربى ميدان حضرت عبدالعظيم شهر رى و روبه روى مسجد خاتم النبيين قرار دارد و مساحت آن حدود هزار متر مربع است. اين كاروانسرا داراى چندين اتاقك يا استراحت گاه و يك حياط است و اين اتاقك ها، كه سردرشان گنبدى شكل است، براى استراحت تاجران و زائران بوده كه هم اكنون جزو موقوفات آستان حضرت عبدالعظيم است. از اين كاروانسرا به عنوان انبار استفاده مى شد و در چند سال اخير به نمايشگاه موقت صنايع دستى تبديل شده و قرار است كه با همكارى سازمان ميراث فرهنگى اين كاربرى ادامه پيدا كرده، به نمايشگاه دائمى صنايع دستى تبديل شود تا با اين كار اين بناى تاريخى حفظ و مكان مناسبى براى عرضه آثار توليدكنندگان صنايع دستى فراهم شود.

منبع: روابط عمومى شهردارى منطقه 20 تهران.

كاروانسراى كنارگرد

كاروانسرايى واقع در حسن آباد بخش فشاپويه، كنار جاده و هم جوار روستاى كنارگرد. مصالح ساختمانى آن گل، گچ و آجر است و تاريخ ساخت آن به عهد صفويان مى رسد. بخش غربى كاروانسرا قدمت چندانى نداشته، در صد سال گذشته به بناى اصلى اضافه شده است. بخش اصلى و قديمى بنا، بيش از 4400 مترمربع مساحت دارد. در ميانۀ اضلاع حياط مستطيل شكل بنا، چهار ايوان و در طرفين آنها، ايوانچه هايى واقع است كه در ارتفاع و دهانه تفاوت چندانى با يكديگر ندارند. هر يك از ايوانچه ها آستانۀ حجره اى است. پشت حجره ها و پيرامون كاروانسرا محل نگهدارى چارپايان بوده است. ورود به اين اصطبل ها هم از هشتى ممكن است و هم از پخ هاى چهار

ص: 110

ص: 111

گوشه حياط. طرح گوشه هاى شمال شرقى و جنوب شرقى مشابه يك ديگرند و در آنها علاوه بر راه اسطبل ها، فضايى براى اقامت چهارپاداران و پلكان هاى بام تعبيه شده است. در گوشۀ جنوب غربى، دو راه عمود بر هم به اصطبل ها و انبارها مى رسد؛ در گوشه شمال غربى، يكى از اين راه ها به اصطبل و راه ديگر به فضايى منتهى مى شود كه گويا محل اقامت چهارپاداران بوده است. ايوان ميانه ضلع غربى در انتها از دو سو گسترش و شكلى صليبى يافته است. بازوهاى طرفين اين فضا به انبارهاى پشت اين جبهه راه دارد. ايوان ميانه ضلع غربى نقش ارتباطى دارد و راه ورود به ديگر حياط كاروانسرا است. بخش جديد يا حياط دوم كاروانسرا را ايوانچه هايى در سه ضلع شمالى و جنوبى و غربى احاطه كرده است كه تنها ايوانچه هاى ضلع غربى حجره دارند. اصطبل هاى اين قسمت كه در پشت جبهه هاى شمالى و جنوبى واقع است، از اسطبل هاى معمول كاروانسراها پهناى بيشترى دارند. راه ورود به اين مجموعه از ضلع شرقى بخش قديمى تر كاروانسرا است. سردر، برخلاف اكثر كاروانسراهاى دورۀ صفويان، هم سطح ديوار خارجى است. رديف طاق نماهاى اين ضلع اهميت جبهه ورودى را نشان مى دهد. در گوشۀ شمال شرقى بيرون كاروانسرا، يك حمام و يك آب انبار براى استفاده كاروانيان احداث شده است. اين كاروانسرا _ كه در كنار جادۀ كهن قم به رى قرار دارد و تا اواخر عصر قاجار، پركاربرد بوده _ در سال 1355 در فهرست آثار ملى ايران به ثبت رسيد و مرمت آن را اداره كل ميراث فرهنگى استان تهران در سال 1381 بر عهده گرفت. در سال 1391 نيز سنگ فرش و احداث زيرساخت هاى گردشگرى، آبنما و نورپردازى آن به پايان رسيد.

منبع: ديدنى هاى تاريخى استان تهران.

كبيرآباد

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 391 نفر (83 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كتابخانه هاى عمومى شهررى

1. كتابخانه عمومى امام خمينى (ره)

واقع در ضلع شرقى حرم حضرت عبدالعظيم (ع)، بوستان دانش (سه دختران). اين كتابخانه از محل اعتبارات مقام معظّم رهبرى تأمين اعتبار و احداث گرديد و داراى

ص: 112

500 مترمربع زيربنا در دوطبقه شامل مخزن كتاب، سالن مطالعۀ برادران، سالن مطالعۀ خواهران و بخش نشريات و روزنامه است. در سال 1379 هم زمان با عيد غدير افتتاح و بهره بردارى شد. كتابخانه داراى 8366 جلد كتاب و 2000 نفر عضو فعال است. 140 عنوان نشريه و 5 عنوان روزنامه در ماه در اين كتابخانه به اعضا و علاقه مندان عرضه مى گردد. روزانه حدود 6000 نفر براى گرفتن كتاب مراجعه مى كنند.

كتابخانه به طريق سيستم بسته و طبقه بندى ديويى اداره مى گردد و مجهز به سيستم رايانه است. كتاب ها بيشتر از طريق دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور و خانۀ تازه هاى كتاب تأمين مى شود. درجۀ فرهنگى كتابخانه يك و درجۀ فيزيكى آن دو است.

2. كتابخانۀ عمومى باقرالعلوم (ع)

واقع در باقرشهر، بلوار يادگار امام، خيابان 22 بهمن. اين كتابخانه در سال 1381 هم زمان با هفتۀ كتاب افتتاح گرديد. زمين كتابخانه بالغ بر 1000 مترمربع با زيربناى 450 مترمربع، شامل مخزن كتاب، سالن مطالعۀ خواهران و سالن مطالعۀ برادران، بخش مطالعه نشريات و روزنامه و نمازخانۀ خواهران و برادران است. كتابخانه داراى 4000 جلد كتاب و 1018 نفر عضو فعال مى باشد. تعداد 67 عنوان از نشريّات به طور ماهانه و 4 عنوان روزنامه به طور روزانه در اين كتابخانه در دسترس اعضا و علاقه مندان قرار مى گيرد. تعداد مراجعين در ماه 2000 نفر است كه حدود 1400 جلد كتاب را به امانت مى برند. كتابخانه به طريق سيستم باز و طبقه بندى ديويى اداره مى شود و مجهز به سيستم رايانه است. كتاب ها از طريق دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور و خانۀ تازه هاى كتاب شهرستان رى تأمين مى گردد.

درجۀ فيزيكى كتابخانه چهار و درجۀ فرهنگى آن دو است.

3. كتابخانه عمومى صاحب بن عَبّاد

واقع در جادۀ خاوران، خاورشهر، بوستان شهيد بابايى. اين كتابخانه از محل بودجۀ استانى در سال 1376 ش. آغاز و در بهمن ماه سال 1381 ش. افتتاح و بهره بردارى شد. زمين كتابخانه بالغ بر 1000 مترمربع و زيربناى آن 450 مترمربع است؛ شامل مخزن كتاب، سالن مطالعۀ خواهران، سالن مطالعۀ برادران و بخش مطالعۀ روزنامه و نشريات. كتابخانه بيش از 5000 جلد كتاب و 2000 عضو فعال دارد. تعداد 67 عنوان نشريات و چهار عنوان روزنامه در ماه در اين كتابخانه به اعضا و مراجعين عرضه مى گردد. شمار مراجعين،

ص: 113

2027 نفر در ماه است. كتابخانه به طريق سيستم باز و بر اساس طبقه بندى ديويى اداره مى شود. كتب مورد نياز كتابخانه از طريق دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور و خانۀ تازه هاى كتاب شهرستان رى تأمين مى گردد. درجۀ فيزيكى كتابخانه چهار و درجۀ فرهنگى آن دو است. كتابخانه مجهز به سيستم رايانه است.

4. كتابخانۀ عمومى حسن آباد

واقع در حسن آباد، پارك آزادگان. اين كتابخانه در سال 1379 در زمينى به مساحت 1000 مترمربع با زيربناى 1200 مترمربع در دوطبقه ساخته شده است؛ شامل مخزن كتاب، سالن مطالعۀ برادران، سالن مطالعۀ خواهران، كلاس هاى آموزشى، بخش نشريات و روزنامه و كودكان. كتابخانه داراى 9838 جلد كتاب و 1275 نفر عضو فعال است. تعداد 67 عنوان نشريه در ماه و چهار عنوان روزنامه در اين كتابخانه در دسترس اعضا قرار مى گيرد. تعداد مراجعين اين كتابخانه در ماه 2402 نفر است. كتابخانه به طريق سيستم باز و به روش طبقه بندى ديويى اداره مى شود. اين كتابخانه مجهّز به سيستم رايانه است. كتاب هاى كتابخانه از طريق دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور و خانۀ تازه هاى كتاب شهرستان رى تأمين مى گردد. درجۀ فيزيكى كتابخانه يك و درجۀ فرهنگى آن دو است.

5. كتابخانۀ عمومى كهريزك

واقع در كهريزك، مقابل دبيرستان سعادت. اين كتابخانه در سال 1379 تأسيس گرديد زمين كتابخانه به مساحت 1210 مترمربع توسط شخص خيرى به نام آقاى محمّدى تأمين و ساختمان كتابخانه در زيربناى 900 متر مربع در دو طبقه توسط فرد نيكوكارى ديگر به نام آقاى جَدّا احداث گرديده است. كتابخانه داراى سالن مطالعۀ خواهران و سالن مطالعۀ برادران، سالن نشريّات و روزنامه و سالن مخصوص كودكان و اتاق هاى آموزشى است. همچنين كتابخانه داراى سرايدارى مستقل است كه توسط دفتر طرح هاى عمرانى و املاك اداره كلّ متبوع با هزينه اى بالغ بر 5 ميليون تومان احداث گرديده است. كتابخانه داراى 10463 جلد كتاب و تعداد 1458 نفر عضو فعّال است. تعداد 67 عنوان نشريّات و 4 عنوان روزنامه در اين كتابخانه به اعضا و علاقه مندان عرضه مى گردد. تعداد مراجعين اين كتابخانه در ماه 4000 نفر و تعداد كتب به امانت داده شده در روز 150 جلد كتاب است. كتابخانه به طريق سيستم باز و طبقه بندى ديويى اداره مى گردد و داراى بخش كودكان نيز است. اين كتابخانه مجهّز به سيستم رايانه

ص: 114

است و دبيرخانه هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور و خانۀ تازه هاى كتاب شهرستان رى به طور مستمر، كتاب هاى آن را تأمين مى كنند. درجۀ فرهنگى و فيزيكى كتابخانه دو است.

تعداد نيروى انسانى كتابخانه 3 نفر با مدرك تحصيلى كارشناسى به عنوان كتابدار و يك نفر نيروى خدماتى است. در اين كتابخانه كلاس هاى آموزشى، خطاطى، شعر، خوشنويسى، طراحى و قرآن برگزار مى گردد.

6. كتابخانۀ عمومى زكريّاى رازى

واقع در بوستان رازى. اين كتابخانه در ساختمانى استيجارى تأسيس گرديد و در سال 1358 به ساختمان فعلى انتقال يافت. كتابخانه داراى 600 مترمربع زيربنا در دو طبقه، شامل مخزن كتاب، دو سالن مطالعه و سالن نشريّات و روزنامه است. حدود 20000 جلد كتاب و 4202 عضو فعال دارد. تعداد مراجعين كتابخانه در ماه 21409 نفر و تعداد كتب به امانت داده شده در روز 650 جلد است. كتابخانه به طريق سيستم بسته و به روش طبقه بندى ديويى اداره مى شود. عمدۀ كتب مورد نياز كتابخانه از طريق دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور و خانۀ تازه هاى كتاب شهرستان رى تأمين مى گردد. درجۀ فرهنگى كتابخانه يك و درجۀ فيزيكى آن دو است. كتاب ها از نظر موضوعى بيشتر ادبيات، علوم دينى و تاريخى است. كتابخانه مجهّز به سيستم رايانه است.

7. كتابخانه عمومى شهرسالم (1)

واقع در فلكه اول دولت آباد. اين كتابخانه در ارديبهشت ماه 1375 افتتاح شد و وابسته به ستاد شهر سالم (شهردارى) است. حدود 2000 مترمربع زيربنا دارد و بيش از 20000 كتاب. و اشتراك 110 عنوان نشريّات در ماه و 17 عنوان روزنامه. مراجعين كتابخانه در ماه 2000 نفر است. كتابخانه به طريق سيستم بسته و به روش طبقه بندى كنگره اداره مى شود. برگزارى كلاس هاى آموزش كامپيوتر، زبان، هنر و... از برنامه هاى مستمر كتابخانه است. درجۀ فيزيكى و فرهنگى آن يك است.

8. كتابخانه عمومى شهرسالم (2)

واقع در خيابان 45 مترى شهررى. اين كتابخانه در سال 1375 در ساختمانى با مساحت زيربناى 1100 مترمربع تأسيس گرديد و وابسته به ستاد شهر سالم (شهردارى) است. كتابخانه داراى 16500 جلد كتاب و تعداد 7482 نفر عضو است و تعداد 20 عنوان روزنامه و 110 عنوان نشريّه در ماه به اعضا و علاقه مندان عرضه مى گردد. تعداد مراجعين در ماه 4600 نفر و تعداد كتب به امانت داده شده در همين مدت، 1400 جلد است.

ص: 115

كتابخانه به طريق سيستم بسته و به روش طبقه بندى كنگره اداره مى شود. دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور، تأمين كتاب هاى كتابخانه را بر عهده دارد. درجۀ فرهنگى كتابخانه يك است. بخش نابينايان كتابخانه از بهمن سال 1382 با 56 عنوان كتاب بريل، 150 عنوان نوار، تجهيزات كامپيوترى با سيستم گويا، تلويزيون و... راه اندازى شد.

9. كتابخانۀ آستان مقدّس حضرت عبدالعظيم (ع)

واقع در بست شمالى حرم. اين كتابخانه داراى 5000 مترمربع زيربنا در دو طبقه شامل مخزن كتاب، سالن مطالعه برادران و خواهران (3500 مترمربع) است. كتابخانه داراى 45000 جلد كتاب به زبان هاى مختلف و 10157 نفر عضو است. كتابخانه داراى مخزنى بسته با سيستمى تلفيقى از ديويى و الفبائى اداره مى شود و اكنون بيش از ده سال است كه كار ثبت سرفصل هاى مندرج در كتب را با قيد صفحه در رايانه شروع كرده اند. بيشترين كتب آن تاريخ، تفسير، ادبيات، علوم پايه، فلسفه و فقه است و بيشترين مراجعين آن، محصّلين، طلّاب، دانشجويان و محقّقين اند. به علّت وقفى بودن كتب، خارج كردن كتاب ها از محل كتابخانه مجاز نيست. مخزن كتابخانه در زيرزمين بوده، كتب به وسيله آسانسور جابه جا مى شود. مخزن، گنجايش يك ميليون جلد كتاب را دارا است.

كُثيّر بن شهاب حارثى مَذحِجى

والى رى در زمان خليفۀ دوم و معاويه و از پيروان عثمان خليفۀ سوم. در نبرد قادسيه حضورى فعال داشت و در اواخر خلافت عمر، مغيرة بن شعبه امير كوفه، او را والى رى و دستبى گردانيد. او مردم رى را كه به بازگشت به دوران پيش از فتح رى ميل كرده بودند، دوباره مطيع ساخت. در زمان معاويه نيز ولايت او بر رى و چند منطقۀ ديگر ادامه يافت. چندى نيز مغضوب معاويه گرديد. بلاذرى در فتوح البلدان دربارۀ او مى نويسد: «چون به رى رفت، بديد كه اهل آن نقض فرمانبردارى كرده اند. پس با آنان بجنگيد تا باز از در اطاعت درآمدند و خراج و جزيه به گردن گرفتند. سپس به غزاى ديلم رفت و با آنان بجنگيد و با ببر و طيلسان نيز غزا كرد. حفص بن عمر عمرى از هيثم بن عدى و او از ابن عياش همدانى و ديگران روايت كرد كه كثير بن شهاب بر رى و دستبى و قزوين ولايت داشت.» از صفات بارز او دشمنى با امام على (ع) بود. پسر او شهاب بن كثير، در سال 60 ق. در زمان حضور مسلم بن عقيل در كوفه (به نمايندگى از امام حسين)، در ارعاب مردم

ص: 116

و جدا كردن آنان از مسلم بن عقيل و پيروزى عبيدالله نقش فعالى داشت. مختار ثقفى، پس از تصرف كوفه و حكومت بر آن، قبر او را كه به تازگى درگذشته بود، نبش كرد.

منابع: فتوح البلدان، ص 312-309، ترجمه فارسى، ص 445-449؛ البلدان، ص 89، ترجمه فارسى، ص 51؛ تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 157-164؛ الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 5، ص 293؛ رى باستان، ج 2، ص 122.

كرج، رودخانه

رود كرج از كوه البرز سرچشمه گرفته، پس از تأمين بخشى از آب تهران از طريق سد كرج و عبور از چندين شهرستان استان تهران و چند روستا در غرب شهرستان رى، به درياچۀ نمك قم مى ريزد. اين رودخانۀ دائمى با درازاى 245 كيلومتر، با جهت شمال غربى _ جنوب شرقى، سرتاسر عرض شهرستان رى و شمال حسن آباد (مركز بخش فشاپويه) را طى مى كند و پس از پيوستن به يكى از شاخه هاى جاجرود، به نام جارجارو، به درياچۀ نمك قم مى ريزد.

منبع: رودها و رودنامۀ ايران، ص 388.

كريم آباد تهرانچى

روستا، از توابع بخش قلعه نو شهرستان رى. جمعيت اين روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. 804 نفر (179 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كريم آباد موقوفه

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 464 نفر (103 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كريمان، حسين

نويسنده، مورخ، اديب، خوش نويس، دانش آموختۀ حوزه و دانشگاه، نويسندۀ «رى باستان».

در سال 1292 ش. در اطراف تهران به دنيا آمد. در سال 1322 ش. موفق به اخذ ليسانس ادبيات فارسى از دانشسراى عالى شد. در 1324 ش. براى فراگيرى علوم دينى و معارف اسلامى به قم رفت و هم زمان، در آموزش و پرورش اين شهر، استخدام و در دبيرستان حكيم نظامى، مشغول تدريس گرديد. در 1335 ش. موفق به دريافت دكترى زبان و ادبيات فارسى از دانشگاه تهران شد. خدمات تدريسى و تعليمى خود را از دبستان آغاز كرد و

ص: 117

تا تدريس در دانشگاه هاى تهران و شهيد بهشتى (ملى سابق) پيش رفت و همزمان به تحقيق و تأليف نيز اشتغال داشت. پژوهش هاى او در زمينۀ جغرافياى تاريخى و رسم نقشه ها (از جمله نقشۀ پيمايشى شهر قم)، زبانزد است. كتاب «رى باستان» كه وى براى تأليف آن زحمت بسيارى كشيد، از مهم ترين آثار رى شناسى است.

اين اثر، در دو مجلد از سوى انجمن آثار ملى در سال هاى 1345-1349 ش. انتشار يافت. مجلد اول، شامل مقدمه و هفده فصل است. در مقدمه دربارۀ تاريخ هاى ازميان رفتۀ رى سخن به ميان آمده و در فصل هاى هفت گانه، محل شهر رى و پهناورى آن، ذكر رى در كتب مقدس و منابع باستانى، موقعيت جغرافيايى رى، مردم رى، پايۀ ارجمندى مقام و احترام و اعتبار رى، نهرها و كاريزهاى رى، فتح رى، پهنۀ شهر رى به هنگام آبادى، اماكن عمدۀ رى، برخى از بناهاى تاريخى و خانه هاى رجال، مضاجع و مقابر، دروازه هاى رى، خانه ها و برخى اماكن ديگر رى، دروازه ها، فرهنگ و مدارس و كتابخانه ها، اقتصاد رى و برخى اوصاف و خصال و خصايص مردم رى، گزارش شده است. اين مجلد، از نقشه و عكس هوايى و تصوير نيز برخوردار است. جلد دوم، مذهب و تاريخ و رجال و نواحى رى باستان را بررسيده و شامل سه باب (هفت فصل) و يك خاتمه است؛ به اين شرح: مذهب رى در پيش از اسلام و دورۀ اسلامى، تاريخ عمومى رى، رى در مسير تاريخ (پيش از اسلام و در دورۀ اسلامى)، حوادث طبيعى مهم رى در طول تاريخ، تمثيلات و ضرب المثل ها و طرايف مردم رى، رجال و معاريف، درگذشتگان و مدفونان در رى از رجال ديگر بلاد، خرابى رى و علل آن، نواحى رى، كلياتى در باب روستاها و ديه ها، نام آبادى ها، كوه البرز و كوه قاف.

كتاب ديگر وى به نام «قصران»، شامل مباحث تاريخى، جغرافيايى و اجتماعى و

ص: 118

مذهبى و آتشگاه منطقۀ كوهستانى رى باستان و تهران كنونى است كه در دو مجلد از طرف انجمن آثار ملى در سال 1356 ش. (1172 ص، مصور، با نقشۀ جغرافيايى) انتشار يافته است. موضوع اين كتاب، كوهستان هاى اطراف رى قديم و آبادى ها و مردم و مذهب و گويش و آداب و رسوم و مثل ها و واژهاى آنان است.

از ديگر آثار او دربارۀ رى، كتابى است به نام «برخى از آثار بازمانده از رى قديم» كه نخستين بار دانشگاه ملى ايران در سال 1356 ش. منتشر كرد. از ديگر آثار او است: «جغرافياى شهرستان قم»؛ «طبرسى و مجمع البيان»؛ «تهران در گذشته و حال»؛ «سيره و قيام زيد بن على». هشتاد مقاله و رساله در موضوعات دينى و علمى و ادبى و تاريخى نيز از او بر جاى مانده است؛ از جمله: برج طغرل، نظرى به مقالۀ رى مندرج در دايرة المعارف اسلام، توضيحى بر مقالۀ «معرفى كتاب رى باستان»، آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع)، ابوالفتوح رازى، بى بى شهربانو، تفسير ابوالفتوح. وى در آذر سال 1372 ش. درگذشت.

منابع: اثرآفرينان، ج 5، ص 36؛ كتاب ماه ادبيات و فلسفه، دى 1376، ش 3، ص 30-30.

كلابى رازى، ابوجعفر

متكلم و نويسندۀ كتاب «الرد على الباطنية و الغاليه».

منابع: فرهنگ ايران زمين، ج 12، ص 106؛ التنبيه و الاشراف، ص 343.

كلاغ ايه

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن زير سه خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كلاه دوزان

محله. مدرسۀ تاج الدين محمد كيسكى در آن واقع بوده و چون اين مدرسه در جنوب ابن بابويه و در مشرق بقعۀ امامزاده عبداللّه بوده است، محل كنونى آن بايد حوالى ميدان مجسمه باشد.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 533 و 208.

ص: 119

كلثوم بن محمد حلبى رازى

محدث. از ابن عيينه و عطاء بن مسلم خراسانى (راوى محمد بن مسلم بن شهاب زهرى) روايت كرده است. حاتم بن ليث جوهرى، اسحاق بن راهويه، يعقوب بن كعب، اسحاق حنظلى، يعقوب بن كعب حلبى، شجاع بن وليد و ابوهمام از وى حديث شنيده اند. ابن حبان مى گويد حديث او معتبر است مگر مراسيلى كه از عطاء خراسانى نقل كرده است. ابوحاتم رازى مى گويد: او لشكرى (نظامى) بود و حديثش صحيح نيست.

منابع: الثقات، ج 9، ص 28؛ لسان الميزان، ج 4، ص 489؛ المعجم الأوسط، ج 4، ص 138؛ المعجم الكبير، ج 23، ص 74-75؛ مسند الشاميين، ج 3، ص 333؛ الجرح و التعديل، ج 7، ص 164؛ الثقات، ج 9، ص 28؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 72-73؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 230؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 413-414.

كُلِه← عميد خراسان

كُلَين

دهستان، واقع در بخش فشاپويه شهرستان رى، شامل روستاهاى ابراهيم آباد، آراد، اشتهازان، انيس آباد، بوالقيطاس، حسين آباد، حصارچوپان، خانلق، خمارآباد، دولت آباد خرابه، زلف آباد، زيوان، شريف آباد، صفرآباد، على آباد موقوفه، قنبرآباد، كُلَين (مركز دهستان)، كوشك فشاپويه، محمدآباد، اسدآباد، كيق آباد، نجف آباد. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 3859 نفر (942 خانوار) بوده است.

در حوزۀ رى باستان دو ديه بدين نام (املا) موجود بوده است، كه اكنون نيز هر دو وجود دارند: يكى در ناحيۀ فشاپويه و ديگرى در بهنام سوخته ورامين. در تلفظ اين كلمه كه آيا بر وزن امير است يا نگين يا حسين، و يا صحيح آن كيلين است يا كلين، اختلاف كرده اند. در فرهنگ آنندراج اصل آن با گاف فارسى درج شده است: «گلين به كسر كاف فارسى، منسوب به گل را گويند... نام ديهى در حوالى رى كه قلعه اى گلين داشته و منسوب بدانجا را گلينى مى خوانند، و كلين به كاف عربى همانا معرّب آن باشد.» فيروزآبادى در قاموس نوشته است: «كلين كامير قرية بالرّى، منها محمد بن يعقوب الكلينى من فقهاء الشيعه.» عالمان مطّلع شيعه، كلين فشاپويه را به تصغير و بر وزن حسين تلفظ كرده اند. از مجموع روايات منقول در اين باب مى توان گفت: قريه اى كه در فشابويه واقع است مصغّر و بر وزن حسين

ص: 120

است، و آنكه اكنون در ورامين است مكبّر و بر وزن امير يا نگين است. كلين فشاپويه از تهران، حدود سى وهشت كيلومتر، و از جادۀ قم، حدود پنج كيلومتر فاصله دارد، و ثقة الاسلام كلينى و چند تن ديگر از بزرگان شيعه از آنجا برخاسته اند. مزار يعقوب بن اسحاق (پدر ثقة الاسلام كلينى) و امامزاده حسين در اين روستا است. از بناهاى تاريخى آن مى توان به يخچال طبيعى كلين و بقعۀ يعقوب بن اسحاق كلينى اشاره كرد. مردم روستاى كلين به طوايف كُليان و قنبرى و شيدوش تقسيم مى شوند. دامدارى و كشاورزى از قديم در اين منطقه رونق داشته است. كمبود امكانات زيستى و آموزشى، موجب مهاجرت شديد از روستا به سوى شهر شده است.

منابع: رى باستان، ج 3، ص 614؛ آنندراج، ج 3، ص 53؛: قصص العلماء، ص 396؛ منهج المقال، ص 31؛ نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كلين، يخچال طبيعى

يخچال طبيعى كلين، در شرق بخش حسن آباد فشافويه از توابع شهرستان رى و به فاصلۀ حدود چهارصد مترى غرب بقعۀ شيخ كلينى قرار دارد كه قدمت آن به چهارصد سال پيش و دوران صفوى باز مى گردد. براى ساخت اين بنا از خشت هايى به ابعاد 24 * 24 و ضخامت 4 سانتيمتر و مصالح خاك رس و كاهگل در بناى گنبدى و از گچ، سنگ و ساروج در پى استفاده شده است. قطر يخچال هشت متر، عمق آن سه متر، مساحت بنا حدود 30 متر مربع و ارتفاع گنبد 10 متر است. فضاى اطراف يخچال باز است و دو در به ارتفاع حدود دو متر و عرض يك متر و نيم كه در هر دو طرف به يك اندازه است، به موازات هم در مسير جريان باد قرار دارد كه باد از يك در وارد محيط يخچال شده و پس از گردش جريان باد در داخل محوطه يخچال، از در ديگر آن خارج مى شود كه اين حالت موجب برودت بيشتر فضاى داخل يخچال و يخ زدن آب در درون گودال مى شود. پس از ورود به بنا با عبور از چند پله، كف بنا ظاهر مى شود. اين پله ها در هر دو طرف وجود دارد و امتداد آن در يك راستا و از بالا تا كف، عرض پله ها يكى است. دور تا دور داخل بنا از بالاى ديواره مخزن، پاگردى به پهناى 70 سانتيمتر قرار دارد كه مى توانيد داخل يخچال را كاملاً دور بزنيد. در محوطه بيرون دو طرف درها نيز ديوارهايى قرار داشته كه به شكل قيف عمل كرده و كار هدايت باد به درون يخچال را با سهولت و ميزان بيشترى انجام مى داد كه در حال حاضر از اين ديوارهاى قيفى اثرى باقى نمانده است. قطر ديوار در پايين بنا بيشتر

ص: 121

است و هرچه بالاتر مى رود، نازك تر مى شود؛ به گونه اى كه در پايين گنبد از سه رديف خشت استفاده شده است و هرچه بالاتر مى رود، از دو رديف و در نهايت در بالاى آن از يك رديف خشت استفاده شده است كه قطر سقف گنبد در بالا به 10 سانتيمتر مى رسد. در پشت ديواره شرقى گنبد و محل سرازير كردن آب به چال يخ، تأسيسات مربوط به يخچال، شامل اتاقكى كوچك با دو تاقچه قرار دارد كه احتمالاً محل اقامت خدمه يخچال بوده است. روى فضاى بيرونى گنبد با خشت سنگفرش شده است تا نفوذ گرما و خروج سرما از يخچال جلوگيرى شود. روى اين سنگفرش ها و نيز فضاى اندرونى آن با كاهگل اندود شده است. در قسمت پى و جايى كه به عنوان مخزن ذخيره يخ ساخته شده، از سنگ هاى تراش خورده منظم و ملات گچ، آهك يا ساروج استفاده شده است كه استفاده از اين نوع مصالح جلوى نفوذ آلودگى ها و نيز هدر رفتن آب موجود در خزينه يخچال را مى گيرد و آب موجود در آن هم به پى ها نفوذ نمى كند و اين امر موجب بالا رفتن عمر بنا و جلوگيرى از تخريب آن مى شود. بناى مخروطى و دايره اى شكل يخچال موجب مى شود كه هوا به خوبى در فضاى داخل يخچال بچرخد و برودت آن بيشتر شود. همچنين حالت دوار و گنبدى آن موجب شكستن اشعۀ خورشيد شده و گرماى كمترى

ص: 122

را جذب مى كند. از سوى ديگر، عمر مفيد بنا را در برابر بارش نزولات جوى و ساير عوامل فرسايشى افزايش مى دهد. حدود 20 تا 25 درصد اين بنا آسيب ديده و مرمت شده است. فاصلۀ اين بنا تا خانه هاى مسكونى حدود 200 متر است كه به همين خاطر براى مراقبت و محافظت از آن، يگان حفاظت ميراث فرهنگى به صورت روزانه به بنا سركشى مى كند.

منبع: ايسنا، 5 خرداد 1394.

كليددارى، خانه

خانۀ قديمى، واقع در محلۀ سرتخت. حدود نود سال قدمت دارد. از امتيازهاى آن، كاشيكارى هاى زيبا است. اين خانه كه مالك شخصى دارد، رو به ويرانى كامل است.

كلينى

ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، فقيه و محدث نامدار شيعه، در نيمۀ اول سدۀ چهارم، ملقب به ثقة الاسلام و مؤلف مهم ترين كتاب حديثى اماميه، به نام الكافى. برخى از شرح حال نويسان، مسلّم دانسته اند كه او در روستاى كُلين از توابع رى متولد شده است. درباره زمان ولادت وى برخى قراين تاريخى نشان مى دهد كه او كمى پيش يا پس از ولادت امام زمان (عج) يعنى در حدود سال 255 قمرى ولادت يافته و در عصر غيبت صغرى مى زيسته است. بحرالعلوم احتمال داده كه كلينى بخشى از حيات امام حسن عسكرى (ع) را درك كرده است، ولى آية الله خويى معتقد است ولادت او پس از شهادت امام عسكرى (ع) و در زمان امام زمان (عج) بوده است.

كتب رجالى و شرح حال نويسانى كه به زندگانى او پرداخته اند، از وى با عناوين ابوجعفر، محمد بن يعقوب، ابن اسحاق، ثقة الاسلام، رازى، سِلسِلى (به دليل سكونت در محلۀ «درب السلسله» ى بغداد) و بغدادى نام برده اند. وى اولين دانشمند اسلامى است كه عنوان «ثقة الاسلام» يافته است. به سبب تقوا، علم و فضيلت او، مردم در رفع مشكلات دينى و گرفتن فتوا به وى مراجعه مى كردند.

رى و روستاهاى آن، از روزگاران نخستين، جزء مراكز شيعه نشين در جهان اسلام بوده است؛ هر چند بيشتر مردم رى را سنيان حنفى و شافعى تشكيل مى داده اند. آرامگاه پدر ثقة الاسلام كلينى، يعقوب بن اسحاق كه از بزرگان شيعيان در زمانۀ خود بود، اكنون در قريۀ كلين، زيارتگاه مردم آن سامان است.

عَلانِ رازى (دايى ثقة الاسلام كلينى) و گروهى

ص: 123

ديگر از فقها و محدثان شيعه، همچون محمد بن عصام نيز از آن قريه بوده اند.

كلينى در رى كه مركز برخورد آرا و انديشه هاى فرق اسماعيلى، حنفيه، شافعى و اماميه بود، به دنيا آمد و در آنجا در محضر ابوالحسن محمد بن اسدى كوفى كه ساكن رى بود، حديث آموخت. سپس راهى قم شد و با محدثانى كه از زبان امام عسكرى (ع) يا امام هادى (ع) بدون واسطه حديث شنيده بودند ملاقات كرد. بنابر شواهد تاريخى، كلينى پس از پايان تأليف الكافى، در سال 327 ق. و دو سال پيش از پايان عمرش عازم بغداد، كه آن زمان يكى از مراكز بزرگ علمى بود، شده است. يكى از شواهد بر پايان يافتن الكافى قبل از رفتن به بغداد آن است كه وى در زمان نواب اربعه امام زمان (عج) مى زيسته اما روايتى را بدون واسطه از آن ها در الكافى نقل نكرده است.

ثقة الاسلام كلينى در رى، قم، بغداد، كوفه و ديگر نقاط دور و نزديك ممالك اسلامى در نيمۀ دوم سدۀ سوم هجرى، با دانشمندان بزرگ، فقها و محدثان بسيارى ملاقات كرد و از آنان بهره و اجازۀ روايت گرفت. در كتب رجال و تراجم، بيش از چهل فقيه و محدث را نام مى برند كه از استادان و مشايخ اجازۀ كلينى بودند و وى نزد آنان شاگردى كرده است. بيشترين تأثير علمى و اخلاقى را على بن ابراهيم قمى صاحب تفسير القمى بر او داشته است. نام وى در بيش از 7000 سند حديث الكافى آمده است. ديگر استادان مشهور وى عبارتند از: محمد بن يحيى اشعرى، احمد بن ادريس قمى، احمد بن عبدالله بن احمد بن محمد بن خالد برقى، احمد بن محمد بن عيسى اشعرى، عبدالله جعفر حميرى، حسن بن فضل بن يزيد يمانى، احمد بن مهران، محمد بن حسن طائى، على بن حسين بن موسى بن بابويه (پدر شيخ صدوق)، محمد بن يحيى عطار، قاسم بن علاء، احمد بن محمد بن سعيد همدانى معروف به ابن عقده، احمد بن محمد بن عاصم كوفى، اسحاق بن يعقوب، حسن بن حنيف، حسن بن فضل بن يزيد يمانى، حسين بن حسن حسينى اسود، حسين بن حسن هاشمى حسنى علوى، حسين بن على علوى، حسين بن محمد بن عمران اشعرى قمى، حميد بن زياد نينوايى، داوود بن كوره قمى، سعد بن عبداللّه بن جعفر حميرى، على بن حسين سعدآبادى، على بن عبداللّه خديجى اصغر، على بن محمد بن ابراهيم بن ابان رازى (دايى وى، معروف به عُلانِ رازى)، على بن محمد بن ابى قاسم بندار، على بن موسى بن جعفر كميدانى، ابوالحسن محمد بن عبداللّه اسدى

ص: 124

كوفى (ساكن رى)، محمد بن حسن صفار، محمد بن على بن معمر كوفى.

نيز عده اى از فقها و محدثان بنام شيعه، از شاگردان كلينى به شمارند؛ از جمله: احمد بن ابراهيم، معروف به ابن ابى رافع صيمرى، احمد بن كاتب كوفى، احمد بن على بن سعيد كوفى، احمد بن محمد بن على كوفى، ابوغالب احمد بن محمد زرارى، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، عبدالكريم بن عبداللّه بن نصر بزّاز تنيسى، على بن احمد بن موسى دقان، محمد بن ابراهيم نعمانى، معروف به ابن ابى زينب (از شاگردان مخصوص و نزديك او بود و كتاب الكافى او را نسخه بردارى كرده است)، محمد بن احمد صفوانى، مقيم بغداد (او نيز از شاگردان مخصوص وى بود و كتاب الكافى را رونوشت كرده و از كلينى علم و ادب آموخته و به دريافت اجازه روايت حديث، نايل آمده است)، محمد بن احمد سنانى زاهرى (مقيم رى)، ابوالفضل محمد بن عبداللّه بن مطلب شيبانى، محمد بن على ماجيلويه و هارون بن موسى تلعكبرى شيبانى.

كتاب الكافى، از مهم ترين كتاب هاى حديثى و معروف ترين اثر كلينى است. وى براى تدوين و تأليف اين كتاب به شهرها و روستاهاى مختلف مناطق جهان اسلام، از جمله خراسان، شام، عراق و عربستان مسافرت كرد. اين كتاب در واقع نخستين كتابى است كه به صورت جامع در همۀ زمينه هاى اعتقادى، فقهى، اخلاقى، تفسير و تاريخ، روايات را جمع كرده است؛ به طورى كه تعداد روايات آن برابر و بلكه بيش از همۀ روايات صحاح سته است. ثقة الاسلام كلينى كتاب خود را در سه بخش عمده مرتب كرده است: اصول دين (اصول كافى)، فروع دين (فروع كافى)، بقيۀ موضوعات (روضۀ كافى).

وى اين كتاب را در پاسخ به درخواست برخى از شيعيان تدوين كرد كه به علت تعدد و اختلاف روايت ها نمى توانستند مسائل و آموزه هاى اسلامى را به طور دقيق تشخيص دهند. به دليل همين جامعيت، نام آن را الكافى نهاد.

كلينى هر مبحث كلى را با نام «كتاب» آورده و در هر يك از اين كتاب ها چند عنوان مرتبط با موضوع را به نام «باب» ذكر كرده است. الكافى حدود شانزده هزار حديث از چهارده معصوم (ع) را با اسناد آنها ذكر كرده

ص: 125

است. كتاب هاى الكافى به اين ترتيب است:

1. «كتاب العقل و الجهل»؛ 2. «كتاب فضل العلم» كه بيست و دو باب دارد؛ 3. «كتاب التوحيد» كه چهل باب از مسائل مهم عقيدتى را در بر دارد؛ 4. «كتاب الحجه» كه حدود يك صد و سى باب دربارۀ مسائل مختلف امامت و ولايت را در ذيل آن آورده و در پايان آن نيز بيست باب دربارۀ تاريخ زندگانى ائمه (ع) با عنوان «ابواب التاريخ» گرد آورده است؛ 5. «كتاب الايمان و الكفر» كه حدود دويست و بيست باب دربارۀ مسائل مختلف ايمان، اخلاق، تزكيۀ نفس و سير و سلوك الى الله در ذيل آن درج كرده است؛ 6. «كتاب الدعاء»، حاوى حدود شصت باب در زمينه ها و ابعاد مختلف دعا؛ 7. «كتاب فضل القرآن»، داراى سيزده باب دربارۀ فضل قرائت قرآن و مسائل مربوط به آن؛ 8. كتاب العشره (المعاشره) با حدود سى باب دربارۀ مسائل مختلف آداب معاشرت و حقوق اجتماعى مسلمانان و ساير انسان ها.

«فروع كافى» نيز بيست و شش كتاب در همۀ ابواب فقهى از طهارت تا ديات را در بر دارد كه بخش عمدۀ كتاب، يعنى پنج جلد را شامل مى شود. روضۀ كافى، شامل مواعظ، خطبه ها، تاريخ و احاديث متفرقه در زمينه هاى مختلف است و 586 حديث را در بر دارد. در مجموع، كتاب الكافى سى و چهار كتاب و سيصد و بيست و شش باب است.

اين كتاب از زمان تأليف مورد توجه و استفادۀ دانشمندان و محدثان جهان اسلام، به ويژه علماى تشيع قرار گرفت و كتاب درسى و منبع تحقيق بزرگان دانش و حديث شد. شرح هاى فراوان، تعليقه و حواشى بسيار نيز بر آن نوشتند كه مهمترين آنها عبارتند از:

1. جامع الأحاديث و الأقوال، شيخ قاسم بن محمد الوندى (م 1100 ق.).

2. الدر المنظوم من كلام المعصوم، على بن محمد بن حسن بن زين الدين، از نواده هاى شهيد ثانى (م 1104 ق.).

3. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول، علامه محمدباقر مجلسى (م 1111 ق.).

4. الوافى، فيض كاشانى (م 1090 ق.).

5. شرح اصول كافى ملاصدرا (م 1091 ق) كه شرح بخشى از الكافى.

6. شرح الكافى، ملّا صالح مازندرانى (م 1081 ق.) اصول و روضۀ كافى است.

شيخ طوسى، و نجاشى، علاوه بر كتاب

ص: 126

الكافى، كتاب هاى زير را نيز جزء تأليفات كلينى به شمار آورده اند:

1. كتاب الرجال، 2. كتاب الردّ على القرامطه، 3. كتاب رسائل الائمّه (ع)، 4. كتاب تعبير الرؤيا، 5. مجموعه شعر (مشتمل بر قصايدى كه شعرا در مناقب و فضايل اهل بيت عصمت و طهارت سروده اند).

دانشمندان مذاهب مختلف، كلينى را به راستى گفتار و درستى كردار و احاطۀ كامل بر احاديث و اخبار ستوده اند؛ به طورى كه نوشته اند شيعه و سنى براى استفتا به وى مراجعه مى كردند و به او وثوق و اعتماد داشتند. كلينى در امانت و عدالت، تقوا و فضيلت، حفظ و ضبط احاديث، شهره بود و به گفتۀ محمدتقى مجلسى: «وى در ميان تمام دانشمندان ما، و همچنين در نظم و ترتيب كتابش الكافى بى نظير است.» ابن اثير از مورّخان اهل سنت، كلينى را در زمرۀ بزرگان و علماى اماميه مى شمارد. ذهبى، كلينى را شيخ شيعه، عالم اماميه و صاحب تأليفات معرفى مى كند. ابن عساكر هم در كتاب خويش از وى به بزرگى ياد مى كند.

ثقة الاسلام كلينى، در سال 329 ق. كه مصادف با سال پايان غيبت كبراى امام زمان (ع) بود در شهر بغداد چشم از جهان فروبست. آرامگاهش امروز در ساحل شرقى دجله، در غرب بغداد، در «جامع الآصفيه» در مجاورت قبر حارث بن اسد محاسبى، معروف و زيارتگاه مسلمانان است.

منابع: مفاخر اسلام، ج 3، ص 40؛ مجالس المؤمنين، ج 1، ص 92؛ معجم البلدان، ج 3، ص 117؛ شرح مشيخة من لايحضره الفقيه، ص 267؛ رجال الطوسى، ص 495؛ الفهرست طوسى، ص 135؛ رجال النجاشى، ص 266؛ مقدمۀ الكافى؛ وصول الأخيار، ص 69؛ مرآة العقول، ج 1، ص 3؛ لسان الميزان، ج 5، ص 433؛ روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، ج 6، ص 108؛ الفوائد الرجاليه، ج 3، ص 325-336؛ معجم رجال الحديث، ج 19، ص 54-59؛ الكلينى و الكافى، ص 124 و 125 و 264-267؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 79؛ معالم العلماء، ص 134؛ خلاصة الاقوال، ص 245؛ نقد الرجال، ج 4، ص 352؛ الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 364؛ سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 280؛ لسان الميزان، ج 5، ص 433؛ اكمال الكمال، ج 7، ص 186؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 56، ص 297.

كلينى، كتابخانه

كتابخانه شيخ كلينى (ره) با زيربنايى به مساحت 1100 مترمربع، داراى دو سالن مطالعۀ

ص: 127

مجزا (ويژۀ خواهران و برادران) هركدام به ابعاد 115 مترمربع، باظرفيت 200 نفر، درسال 1375 تأسيس شد. اين كتابخانه، به طور ميانگين 11000 مراجعه كننده در ماه و 9415 نفر عضو و نزديك به 1900 عضو فعال دارد. واحدهاى مختلف كتابخانه عبارتند از: بخش امانت، بخش مرجع، بخش نشريات، بخش كودكان و نوجوانان، بخش نابينايان، واحد سمعى و بصرى، بخش خدمات فنى، بخش تازه هاى كتاب، واحد مشاوره، واحد آموزش و سالن هاى مطالعه. بخش نابينايان (كتابخانۀ بصيرت)، در بهمن 1382 ش. فعاليت خود را آغاز كرد. اين بخش داراى 494 نسخه كتاب به خط بريل در زمينه هاى ادبى، علوم اجتماعى، روانشناسى، تاريخ، حقوق، فلسفه و... است. همچنين از 1116 كتاب گويا (نوار كاست) و امكاناتى نظير ماشين پركينز، ضبط صوت و دستگاه هاى بهديد (براى افرادكم بينا) برخوردار است. كلاس هاى آموزشى كتابخانه در زمينه هاى قرآن براى خردسالان، خوشنويسى، نقاشى كودكان و پيش دبستانى، معرق، طراحى، زبان و هنرهاى دستى است.

كمره اى (پژوهش)، محمد باقر

عالم دينى و فقيه. پس از سال 1320 ق. در كمره (منطقۀ خمين) به دنيا آمد.

آموختن علوم حوزوى را نزد پدرش، حاج شيخ محمد كه از دانش آموختگان حوزۀ علميۀ اصفهان بود، آغاز كرد. سپس براى ادامۀ تحصيل به اراك رفت و در سال 1341 ق. به

ص: 128

قم مهاجرت كرد. در قم، در درس مرحوم آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى حاضر شد. هم زمان از درس هاى آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزاى نائينى كه در آن سال (1342 ق) در قم به سر مى بردند، استفاده كرد. منطق و هيئت و علوم رياضى را نيز از ملا محمد طاهر اشعرى آموخت. در سال 1346 ق. كه علماى اصفهان در مخالفت با حكومت رضاخان به قم مهاجرت كردند، در درس مرحوم آية الله حاج شيخ محمدرضا مسجدشاهى حاضر شد. در سال 1347 ق. به اصفهان رفت و در سال 1349 ق. به نجف عزيمت كرد. در سال 1358 ق/ 1318 ش. پس از مراجعت به ايران، به شهر رى كوچيد و تا پايان عمر در آنجا اقامت گزيد. از آثار قلمى او است: تقريرات فقه و اصول مراجع قم و نجف اشرف (چاپ نشده)؛ اصول الفوائد الغرويه؛ حاشيه بر مكاسب؛ رساله در مكاسب محرمه؛ فصل الخصومه فى الورود و الحكومه؛ فروع دين و نصوص احكام يا فقه فارسى؛ راهنماى حج؛ خداشناسى؛ الدين فى طور الاجتماع؛ ستون دين؛ روحانيت در اسلام؛ مرامنامه اتحاد روحانيون و علماى اسلام؛ السيف المشتهر فى تحقيق اسم المصدر؛ عيد نوروز يا عروس مدينه؛ خودآموز علم بلاغت؛ خودآموز صرف زبان عربى؛ انتخابات اساسى حكومت ملى يا اصلاح مجلس شوراى ملى؛ كانون حكمت قرآن (تفسير سورۀ لقمان)؛ كانون عفت قرآن (تفسير سورۀ يوسف)؛ ترجمه و شرح اصول كافى؛ ترجمه و شرح روضۀ كافى؛ ترجمۀ امالى صدوق؛ ترجمۀ خصال صدوق؛ ترجمۀ كمال الدين و تمام النعمه؛ ترجمۀ كنز الفوائد كراجكى به نام «گنجينه معارف شيعه اماميه»؛ ترجمۀ نفس المهموم به نام «رموز الشهاده»؛ ترجمۀ جلد دوم الكنى و الالقاب به نام «مشاهير دانشمندان اسلام»؛ ترجمۀ «مفاتيح الجنان»؛ ترجمۀ كتاب السماء و العالم بحارالانوار، به نام «آسمان و جهان»؛ ترجمه «تحف العقول»؛ ترجمۀ «الغارات»؛ حمزه سالار شهيدان در جنگ احد؛ همت بلند، پرتوى از زندگانى سيد الشهداء، ترجمۀ «سمو المعنى فى سمو الذات»؛ ديوان اشعار؛ حكومت شاهى مايه تباهى (تأييد جمهورى اسلامى)؛ پاسدارى از حكومت جمهورى اسلامى؛ مرواريد حكمت (نظم كلمات قصار على عليه السلام در نهج البلاغه).

سرانجام در 95 سالگى در تاريخ 5 محرم الحرام 1416 ق/ 14 خرداد 1374 ش. بدرود حيات گفت و در صحن حرم مطهر حضرت عبد العظيم حسنى _ عليه السلام _ به خاك سپرده شد.

منبع: پايگاه مجازى كتابخانۀ تخصصى تاريخ اسلام و ايران.

كنارگرد

روستا، از توابع بخش فشاپويه شهرستان رى. اين روستا به دو قسمت كنارگرد بالا در شمال حسن آباد و كنارگرد پايين در شرق حسن آباد، تقسيم شده است. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت كنارگرد پايين، 207 نفر (52 خانوار)

ص: 129

بوده است. اين روستا داراى رباط تاريخى به همين نام است كه قدمت هزارساله دارد و در فهرست ميراث ملّى ايران به ثبت رسيده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كنده كوه و سرچاهان

دو قلعه. در حدود سال 582 ق. به فرمان اردشير بن حسن بن رستم، هفتمين پادشاه فرقۀ ثانيه از خاندان باونديۀ ملوك طبرستان ساخته شدند. در تاريخ طبرستان مذكور است: «شاه، آن سال (582 ق.) قلعۀ سرچاهان و كنده كوه كه به محله هاى رى پديد باشد، بفرمود كرد.» چون بناى اين دو قلعه در اواخر عهد آبادانى رى اتفاق افتاده، از اين رو در كتب تواريخ كمتر نامشان به چشم مى خورد.

قلعه سرچاهان گويا به مناسبت يك يا چند چاه كه در درون آن ساخته بودند، بدين نام موسوم شده، و اين شيوه در قديم براى بند كردن زندانيان در چاه معمول بوده است؛ چنانكه مجير بيلقانى در باب عمر على بار سروده است:

«زان قلعه ميشُوم برون آمد و در حال/ *** چاه سرِ چاهانش مقام و مقر آمد.»

(مرادش از قلعۀ ميشوم، قلعۀ طبرك است) هم اكنون آثار بنايى خراب و عظيم در شمال رى در فاصلۀ ميان كوه نقاره خانه و كوهك امين آباد به چشم مى خورد، كه داراى چاه هاى عميق است، و هنوز پس از قرن ها اين چاه ها از سيلابه هاى باران پر نشده است، و احتمالاً بقاياى همان قلعۀ سرچاهان باشد. قلعه كنده كوه نيز به قرينۀ نامش در شمال رى بوده است كه كوهستانى است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 524 و 513.

كنى، مهدى (سلطان العلماء)

از نوادگان ملا على كنى. در شهر رى متولد شد و پس از گذراندن مقدمات و سطوح اوليه، براى استفاده از استادان قم، به آن ديار رفت. مدتى نيز از محضر شيخ عبدالكريم حائرى بهره جست و در سال 1347 ق. همراه پدر، به مكه مشرف شد و پس از مراجعت از حج، در نجف رحل اقامت افكند. در نجف، از محضر آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى و آية الله ضياءالدين عراقى بهره گرفت. پس از فوت اين دو استاد بزرگ نجف، در سال 1373 ق. به رى بازگشت. در سال 1389 ق. درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ره) مدفون شد.

منبع: گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 252.

كنى، شيخ آقا بزرگ

عالم، فرزند آية الله مهدى لاريجانى و از شاگردان ميرزا حسين خليلى طهرانى در

ص: 130

نجف. در حدود 1322 ق. در مسجد جامع صحن حرم امام على (ع) اقامۀ جماعت مى كرده است. در 1343 ق. از دنيا رفت و در ايوان شريف دفن شد.

منابع: المآثر و الآثار، ص 175؛ اختران فروزان رى و تهران، ص 79.

كنى، جواد← شاه عبدالعظيمى، شيخ جواد

كنى، عبدالرحيم

عالم دينى، فرزند آقا بزرگ كنى. در 1323 ق. در شهر رى به دنيا آمد. تحصيل را در آنجا آغاز كرد و پس از چندى به قم رفت و از محضر آية الله ميرزا محمد فيض، شيخ عبدالكريم حائرى، آية الله خوانسارى و آية الله حجت و ديگران استفاده كرد. او همچنين در رشتۀ معقول و منقول دانشنامۀ مدرسى گرفت. پس از بازگشت به شهر رى در مسجد صحن مطهر اقامه جماعت كرد. در سال 1410 ق. درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 638-639؛ اختران فروزان رى و طهران، ص 85.

كنى، مرتضى

عالم دينى و سومين فرزند مهدى لاريجانى. پس از تحصيلات دينى، سال ها در شهر رى به وظايف دينى اشتغال داشت. خاك جاى او ايوان شريف آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع) است.

منبع: اختران فروزان رى و طهران، ص 82.

كنى، موسى

از ادبا و ارباب فضل شهر رى بود. طبعى روان و ذوقى سرشار داشت. در بيت علم و تقوا تربيت يافته و در زاويه مقدسه مورد احترام و تكريم بود؛ زيرا افزون بر اينكه اهل علم و عمل بود، نواده ملا على كنى و داماد توليت آستانه، ميرزا ابوالحسن هدايتى نيز بود. در فضايل و مناقب اهل بيت (ع) اشعارى مليح و ساده سروده است و در دوازدهم جمادى الاولى 1375 ق. دار دنيا را وداع كرد.

از اشعار او است اين قطعه كه در

ص: 131

ميلاد مسعود ولى اللّه اعظم امام زمان (عج) سروده است:

دوستان مژده شب هجر به پايان آمد/ *** وارث علم نبى حُجت يزدان آمد

منبع: اختران فروزان رى و طهران، ص 85.

كنى نجفى، مهدى

عالم دينى، فرزند آية الله آقا بزرگ، نوادۀ آية الله مهدى لاريجانى، داماد ملا على كنى. پدرش شيخ آقا بزرگ كه در ايوان حرم حضرت عبدالعظيم مدفون است، امام جماعت آستانه و از علماى شهر رى بود و سال ها در مسجد جامع اقامۀ جماعت مى كرد.

مهدى كنى نجفى، در رى متولّد شد و براى تحصيل علوم دينى به قم رفت. ورود او به قم، همزمان بود با رياست شيخ عبدالكريم حائرى بر حوزۀ علميۀ قم. پس از چندى اقامت در قم، با پسر عمويش حاج سلطان كنى به عراق رفت و در نجف رحل اقامت افكند و سال هاى متمادى در دروس آيات عظام نجف حاضر شد.

پس از فوت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى و اصطهباناتى، به رى بازگشت و در مسجد جامع صحن، اقامۀ جماعت كرد. پس از انقلاب، از اقامۀ نماز در مسجد منع و خانه نشين شد. درگذشت وى در دهم فروردين 1363 ش. است.

منبع: اختران فروزان رى و طهران، ص 202-203.

كورابُلاغ

كوه، واقع در محل تلاقى چهار شهرستان زرنديه، ساوه، رى و قم. كورابلاغ يكى از كوه هاى ناحيۀ مركزى ايران است كه دو ارتفاع بلند آن (1915 متر و 1940 متر) در شمال استان قم قرار دارد. جنوب غرب شهرستان رى به دامنه هاى شمالى اين كوه ختم و بخش شرقى كوه (گوى داغ) در شمال كوه كورابلاغ در شهرستان رى است.

منابع: ر. ك: گيتاشناسى، نقشۀ 183؛ كوه ها و كوهنامۀ ايران، ص 453.

كوچۀ حضرتى← سكة الموالى

كوشك

محله اى در رى باستان. نام اين مكان، در نزهة القلوب در رديف آبادى هاى فشابويه ذكر شده است. گويا اين ديه يا محله همان است كه در نقشۀ اشتال آلمانى در نزديكى كلين فشابويه به صورت كوشكك ثبت گرديده است؛ چون در كتاب اسامى دهات كشور، به جاى كوشكك، كوشك مذكور آمده است.

روستاى موسوم به كوشك كه اكنون از توابع حسن آباد در بخش فشافويه است، بيش از 400

ص: 132

سال ديرينه دارد و پيش از خشك سالى، حدود هزار نفر در آن زندگى مى كردند. هواى معتدل آن، باعث شده بود كه گروهى از مردم تهران و رى براى قشلاق به آنجا روند. در گذشته، محصول كوشك، غله و بادام بود و اهالى آن به صنعت قالى بافى مشغول بودند. در سرشمارى سال 1385 ش. معلوم شد كه تعداد اهالى اين روستا به حدود 29 نفر در 5 خانواده رسيده است و امروز كاملاً خالى از سكنه است.

منابع: رى باستان، ج 3، ص 616؛ نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

كوشك دشت

قصر على كامه به گفتۀ نويسندۀ تاريخ طبرستان، على كامه در قصران داخل، كنار جاجرود قصرى ساخت و از آن پس آنجا را كوشك دشت ناميدند. اولياء اللّه نيز در تاريخ رويان كوشك على كامه را ذكر كرده است.

منبع: رى باستان، ج 3، ص 617.

كوهك← طبرك

كوهه← طبرك

كهريزك

از قديم ترين مناطق مسكونى در ايران، واقع در جنوب غربى شهر رى. وجود آثار و تپه هاى باستانى و اشارات فراوان در منابع تاريخى به رى و اطراف آن، نشانگر آن است كه كهريزك يكى از قديم ترين سكونت گاه ها در فلات ايران است. كهريزك، از شمال به بهشت زهرا (س)، از غرب به اتوبان تهران - قم، از شمال شرقى به باقرشهر، از شرق به كمربندى جنوب شرق تهران و جلگه هاى ورامين و از جنوب به حسن آباد محصور و در 13 كيلومترى شهرستان رى واقع شده است. جمعيت حوزه شهرى آن، بيش از 40 هزار نفر و جمعيت روستايى آن در 32 روستاى مسكونى، شامل 30 هزار نفر است. كارخانه قند كهريزك، اولين كارخانه قند خاورميانه، در سال 1273 بنا گرديد و متعلق به دورۀ قاجاريه است. اين اثر تاريخى با شماره 4635 در تاريخ 1380/10/11 ش. در فهرست آثار ملى ثبت شده است. از ديگر بناهاى تاريخى كهريزك، خانه هاى فخرالدوله و امينى است. اين دو اثر تاريخى مربوط به دورۀ قاجار و متعلق به فخرالدوله (مادر على امينى) و على امينى (نخست وزير پهلوى دوم) است. معمارى اين دو بناى متصل به هم تلفيقى از معمارى سبك اروپايى و معمارى سنتى ايرانى است. اين خانه ها علاوه بر يادآورى معمارى ايوان هاى تخت جمشيد، معمارى

ص: 133

معابد يونانى را نيز در ذهن تداعى مى كند؛ به دليل سقف هاى شيروانى و سنتورى جنوبى خانۀ فخرالدوله و سنتور شمالى خانۀ امينى. بقعۀ امامزادگان سيد ابراهيم و سيد اسماعيل نيز در اين منطقه است. بناى بقعه، تك اتاقى معمولى و فاقد گنبد است، با زيربناى 120 متر. ضريح آن چوبى و بدون شيشۀ محافظ است. بقعۀ امامزاده بى بى رقيه، نيز در روستاى تبائين، بين كهريزك و اتوبان قم - تهران واقع شده است. بناى بقعه محقر و نوساز، داراى گنبد كوچك ضربى سيمانى و يك ورودى است. نماى ورودى تماماً كاشى شطرنجى جديد سبزفام است و نام صاحب بقعه بر بالاى آن بر كاشى كوچك لاجوردى نقش بسته و نيز در طرفين درب ورودى دو كتيبه عمودى كوتاه به خط نستعليق بر كاشى لاجوردى وجود دارد. در سال 1382 ش. ضريح هشت ضلعى با طرح مشبك با روكش آب طلا بر روى مرقد مطهر نصب گرديد.

از اماكن كهريزك مى توان به سالن ورزشى غلامرضا تختى، به مساحت 1100 متر اشاره كرد كه در سال 1386 ش. احداث و در سال 1388 ش. بهره بردارى شد.

در دهۀ هشتاد شمسى، زندانى در منطقۀ كهريزك براى نگهدارى محكومان اوباشگرى تأسيس شد كه پس از وقايع تيرماه 1388 به دستور رهبر جمهورى اسلامى تعطيل گرديد.

كهريزك، آسايشگاه

آسايشگاه معلولين و سالمندان، از نهادهاى درمانى بزرگ در ايران، مؤسسۀ خيريه و غير انتفاعى. در مرداد 1352 ش. در زمينى اهدايى به مساحت 28000 متر مربع، در روز ولادت حضرت فاطمه زهرا ساخت وساز آن شروع شد. پس از كمك هاى مردمى گسترش يافت و امروز حدود 420000 متر مربع مساحت دارد و 160000 متر مربع زيربنا، با بخش هاى بهداشتى، درمانى، توان بخشى، آموزشى، فضاى سبز و امور فرهنگى و ورزشى. در سال 1391 ش. شمار مددجويان آسايشگاه به 1750 نفر رسيد، با بيش از 40000 همكار داوطلب در طول ماه و به طور پراكنده و غير مستقيم، از داخل و خارج كشور. بخش توان بخشى آسايشگاه، در سال 1360 ش. راه اندازى شد و در حال حاضر، داراى سالن هايى بزرگ براى فيزيوتراپى، هيدروتراپى (ورزش در آب و آب درمانى) و كاردرمانى است. بخش فرهنگى و آموزشى آسايشگاه، شامل كتابخانه، اتاق هاى برگزارى كلاس، كارگاه هاى آموزش زبان انگليسى، خط، نقاشى، شطرنج، تئاتر، موسيقى، رايانه و خط بريل است. بخش درمانى آسايشگاه كه در

ص: 134

ص: 135

سال 1370 ش. افتتاح شد، 200 تخت دارد، همراه اتاق هايى با تجهيزات پزشكى. همچنين درمانگاه عمومى آسايشگاه، داراى خدمات كلينيكى و پاراكلينيكى، ارتوپدى، اورولوژى، چشم، مامايى و زنان، اطفال، قلب، گوش و حلق و بينى، دندان پزشكى، آزمايشگاه و داروخانه است. شهرك اميد نيز به همت خانواده اى نيكوكار در سال 1358 ش. با بيست واحد مسكونى، براى اسكان معلولين متأهل ساخته شد. از سال 1380 ش. شهرك اميد با تغيير كاربرى، براى سالمندانى كه توانايى زندگى مستقل دارند، اختصاص يافت. از ديگر توابع آسايشگاه كهريزك، شهرك گل ها است كه در سال 1372 ش.

به بهره بردارى رسيد و شامل 54 واحد مسكونى براى اسكان كاركنانى است كه در آسايشگاه حضور دائمى دارند. در سال 1378 ش. يك نيكوكار ايرانى مقيم خارج از كشور، شهرك عميد را با 20 واحد مسكونى براى زوج هاى معلول شاغل در آسايشگاه ساخت و در سال هاى بعد بر واحدهاى آن افزودند.

امكانات ورزشى آسايشگاه كهريزك، شامل چندين ورزشگاه كوچك براى مسابقات رقابتى و تمرينى در رشته هاى بسكتبال، واليبال نشسته، دو، تنيس روى ميز، شطرنج و... است. منابع مالى آسايشگاه معلولين و سالمندان كهريزك، بدين قرار است: كمك هاى مردمى داخل و خارج كشور، كمك هاى مستمر هيئت امنا و هيئت مديره، فروش توليدات كارگاه ها، و كمك سازمان ها و نهادهاى دولتى و مردمى.

منبع: وب سايت آسايشگاه خيريه كهريزك.

كهريزك رى، تپه

تپۀ باستانى، متعلق به هزارۀ اول پيش از ميلاد، در جنوب گورستان بهشت زهرا. سفال نگاره هاى اين تپه انواعى از مار و نيز انسان را در حالت هاى گوناگون نشان مى دهد. در يكى از نمونه ها مردى ديده مى شود كه بارى را بر دو سوى چوبى آويزان كرده و بر شانۀ خود نهاده است.

منبع: فرهنگنامه ايران: دانشنامه فرهنگ و تمدن ايران و پيرامون آن، ذيل عنوان «تپۀ كهريزك».

كياسارباد

اين نام در كتاب منتقلة الطالبيه در بيان امامزاده هايى ذكر شده است كه به رى آمدند. كياسارباد، به صورت هاى كناساباد و كياساباد نيز در منابع آمده است، كه صورت نخستين سهو كاتب و صورت ثانى مخفف كياسارباد است.

منبع: رى باستان، ج 3، ص 618.

ص: 136

كَيْغَلَغ

از امراى رى و از اميران بنام عباسى در اواسط سدۀ سوم. وى در روزگار خلافت مهتدى (255-256 ق) و معتمد (256-279 ق) در اوج شهرت بود و در عصر اين دو خليفه مناصب نظامى و سياسى داشت. در 262 كه صلّانى (والى رى) درگذشت، كيغلغ بر جاى او نشست. ابن اثير در حادثۀ حملۀ اساتكين به سجستان، رى و قزوين از امارت برادر كيغلغ در قزوين ياد كرده است. برخى از فرزندان او نيز بر رى امارت داشتند. همچنين اِبْنِ كَيْغَلَغ، شهرت چندتن از اميران ترك در سده هاى سوم و چهارم هجرى، در دورۀ عباسيان است.

منابع: الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 305 و 332؛ العيون و الحدائق، ج 4، ص 135؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 154.

ص: 137

ص: 138

گ

گبرها، دخمه

دخمه يا قلعۀ گبرها، در دامنۀ شمالى كوه رى. مزار بى بى شهربانو و كوه طبرك در جنوب آن قرار دارد. در گذشته پيروان مذهب زردشت در آنجا اجساد مردگان خود را رها مى كردند تا غذاى طيور شكارى (لاشخورها) شوند، تا بر حسب دستور اوستا موجب آلودگى عناصر چهارگانه (آب، باد، خاك و هوا) نگردند. استخوان هاى مردگان را پس از ريزش گوشت در استودان (استخوان دان) قرار مى دادند. تاريخ اين دخمۀ كهن، به عهد ساسانيان يا جلوتر مى رسد. گيرشمن در كتاب تاريخ ايران (ص 334) گفته است: «در اين عصر (عهد ساسانيان) اموات را در برج هاى خاموشان مى نهادند، و پس از ريزش كامل گوشت ها، استخوان ها را در منسوجى مى پيچيدند، و در ستودان ها در آرامگاه هايى كه در كمر كوه حفر مى كردند، و يا در اطاق هاى مخصوص تدفين، جاى مى دادند.» اين رسم اكنون در ميان زرتشتيان منسوخ شده است.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 479؛ برهان قاطع، ج 1، ص 127.

گُسَلِ رى

يكى از گسل هاى معروف زلزله در منطقه تهران است. اين گسل از جاده خاوران شروع شده و با گذر از دولت آباد و حركت بر مسير جاده كمربندى تهران و در حد نصاب كوره هاى آجرپزى چهاردانگه به پايان مى رسد.

منابع: همشهرى دانستنى ها، شماره 193.

گسلۀ جنوب رى

ديوارۀ كوتاه و فرسوده اى است در جنوب تپۀ باستانى تپه غار در آبادى قلعه نو كه در نتيجۀ رانش زمين در هزاره هاى پيشين پديد آمده است. درازاى گسلۀ جنوب رى، حدود 18/5 كيلومتر است و ادامۀ خاورى و باخترى

ص: 139

آن در زير رسوبات جوان رودخانه اى و دشتى ناپديد مى گردد.

گل تپۀ كوير

روستا، از توابع شرقى بخش قلعه نو در شهرستان رى با دو هزار و 543 نفر جمعيت، 290 خانوار، در انتهاى جنوب شرقى محدودۀ شهرستان رى، در كيلومتر 18 جادۀ ورامين، نرسيده به قرچك. بقعۀ «امامزادگان غيبى»، در اين روستا است. هواى آن معتدل و آب آن از قنات و محصول آن غلات، صيفى و چغندرقند است. طول قنات گل تپه، 4000 متر است، با تعداد 110 ميله چاه. عمق مادرچاه آن، 18 متر و فاصلۀ مظهر تا محل بهره گيرى از آن 2500 متر است.

منابع: فرهنگ جغرافيايى ايران، ج 1، ذيل عنوان؛ فهرست قنات هاى استان تهران؛ نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

گل حصار

روستا، از توابع بخش كهريزك، در جنوب شهر رى. با مصوبه دولت وقت در نهم بهمن 1391، روستاهاى قوچ حصار و سلمبر در يك ديگر ادغام و روستاى گل حصار نامگذارى شدند؛ اگرچه اهالى محل، همچنان از نام هاى قديم استفاده مى كنند.

روستاى قوچ حصار براساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385، 4099 نفر (1046 خانوار) جمعيت داشته و جمعيت روستاى سلمبر 2643 نفر (636 خانوار) بوده است.

منابع: پايگاه اطلاع رسانى دهيارى گل حصار؛ نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

گل دسته خوانى/ هوهوخوانى/ پيش خوانى

از آيين هاى مذهبى در ميان ايرانيان قديم بوده است. آيين گل دسته خوانى در شهر رى بيشتر در مسجد جامع حرم حضرت عبدالعظيم (ع) برگزار مى شده است. در اين مراسم، گل دسته خوان به گل دستۀ مسجد مى رفته و اذان مى گفته است. پيش از اذان صبح براى بيدار كردن مردم از خواب، اشعارى را خوانده و هوهو راه مى انداخته است. به اين كار پيشخوانى هم مى گفتند.

گندم رى

كنايه از ملك رى، كه بنابر برخى روايات تاريخى، در كلام امام حسين (ع) خطاب به عمر بن سعد بن ابى وقاص آمده است. عمر سعد، در كنار يزيد بن معاويه و عبيدالله بن زياد، يكى از سه شخصيت اصلى در جبهۀ مقابل امام حسين (ع) در نهضت كربلا بود. فرماندهى او بر سپاه كوفه، به دليل دلاورى و

ص: 140

سلحشورى او در ميدان جنگ نبود؛ بلكه عبيدالله قصد داشت از اعتبار او و پدرش در اين رويارويى استفاده كند. از مجموع قرائن و شواهد نيز چنين پيدا است كه يكى از انگيزه هاى او براى حضور در سپاه كوفه، حكومت بر ملك رى بود كه به او وعده داده بودند. به واقع جاه طلبى و رياست طلبى، او را به اين جنگ نابرابر واداشت. اين واقعيت در اشعار منسوب به او نيز پيدا است:

ءَ أترُك مُلك الرّىِّ وَ الرّىُّ مُنيتى *** و اَصبَحُ مَأثُوما بِقَتلِ حُسَينٍ

وَ فى قَتلِهِ النارُ التى لَيسَ دُونَها *** حِجابٌ وَ لى فِى الرى قُرة عَينٍ

بنا بر برخى اخبار، امام حسين (ع) در ديدارى با او مى پرسد: آيا تو قصد كشتن مرا دارى ؟ عمر بن سعد در پاسخ، از بيم ها و اميدهاى خود مى گويد و اينكه اگر از اينها جدا شوم، اموال و املاك مرا از من مى گيرند. امام (ع) مى فرمايد: بهتر از آن را به تو مى دهم. ابن سعد، بودن در سپاه كوفه را در مجموع به نفع دنياى خود مى بيند. امام حسين (ع) در پايان گفت وگو به او مى گويد: «مرا مى كشى و گمان مى كنى كه عبيدالله ولايت رى و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند كه گواراى تو نخواهد بود و اين، عهدى است كه با من بسته شده است. تو هرگز به اين آرزوى ديرينه ات نخواهى رسيد! پس هر كارى كه مى توانى، بكن، كه بعد از من دنيا و آخرت بر تو تلخ خواهد شد. من مى بينم كه سر تو را در كوفه بر سر نى مى گردانند و كودكان به سوى تو سنگ مى اندازند.» طبق برخى نقل ها امام حسين (ع) پس از آنكه دلباختگى عمر سعد را به حكومت رى ديد، فرمود: اميدوارم از گندم رى، جز اندكى نخورى! در برخى منابع، به جاى گندم رى، گندم عراق آمده است.

منابع: سفينة البحار، ج 3، ص 673، ذيل كلمه «عمر»؛ مقتل الحسين، ص 248؛ الخصائص الحسينيه، ص 71.

گورستان رى

سراسر كوهستان شمالى رى زيرين، گورستانى بزرگ بوده است كه در زمان هاى پيش از اسلام در آنجا بر طبق سنّت زردشت، استخوان مردگان را دفن مى كردند. در قرون اسلامى نيز مسلمانان اموات خويش را در دامنۀ آن كوه به خاك مى سپردند.

رى، شهر مقدس زرتشيان بوده است. به اعتقاد پيروان اين دين باستانى، دفن جسد مرده در خاك يا انداختن آن در آب رودخانه يا سوزاندن در آتش، حرام است؛ چون عناصر چهارگانه را مقدس و آلودن آنها را به لاشۀ مرده ناروا مى دانستند. از اين رو جسد را در دخمه يا در مكان بلندى مى گذاشتند تا طعمۀ

ص: 141

لاشخورها شود و استخوان آن را پس از جدا شدن از گوشت و خشك شدن، در استودان (استخوان دان) كه از سنگ يا آهك يا گل مى ساخته اند، قرار مى داده اند. از بررسى هاى باستان شناسى برمى آيد كه اشكانيان مرده هاى خود را در تابوت هاى سفالى مى نهاده اند، و دفن مى كردند. بنابراين استودان ها و قبرهاى قديمى موجود در كوه رى را بايد منسوب به عهد ساسانيان دانست. به گزارش فردوسى، انوشيروان بزرگ ترين پادشاه اين خاندان در باب آرامگاه خود چنين وصيت كرد:

چو من بگذرم زين جهان فراخ

برآورد بايد مرا خوب كاخ

به جايى كز او دور باشد گذر

نپرّد بر او كركس تيزپر

درى دور بر چرخ ايوان بلند

به بالا برآورده چون ده كمند

گويا نخستين بار قول گورستان بودن كوهستان شمالى رى، و اشارت به وجود بناها و نواويس فرس (قبرهاى زردتشتيان) در آنجا در الرسالة الثانيه ابودلف، از مؤلفات قرن چهارم است. پس از وى، مقدسى در احسن التقاسيم، آنجا كه اهرام مصر را وصف مى كند، استطراداً از گنبدهايى كه ديالمه بر روى مزار خود در رى ساخته بودند، ياد مى كند و مى گويد: اين گنبدها همه در دامن كوه رى واقع بودند. اين سخن مى رساند كه به هنگام تأليف احسن التقاسيم، ديلميان را در رى گورخانه هايى عظيم بوده است. پس از احسن التقاسيم، در باب مدفون بودن بزرگانى در قلعۀ طبرك در شمال رى زيرين در كتاب مطلع سعدين و مجمع بحرين، تأليف كمال الدين عبدالرزاق سمرقندى، در شرح مرگ شاهرخ تيمورى چنين مذكور افتاده است: «حضرت خاقان سعيد عازم قلعه طبرك شده، احرام زيارت مقابر اكابر بست.» گدار، مستشرق معروف، كوهسار نقاره خانه را گورستان رى در عهد ديلميان و سلجوقيان دانسته و گفته است: «كوهسار نقاره خانه مشرف به امين آباد، محل قبرستان شهر رى در عهد ديلميان و سلجوقيان بوده است.»

ظاهراً از ميان شاهان ساسانى، استخوان هرمز پسر يزدگرد دوم و سه تن از خاندان او در رى نهاده شده است. اين احتمال وجود دارد كه دخمۀ هرمز پسر يزدگرد دوم و خاندان وى در كوه رى، بعدها به نام آرامگاه بى بى شهربانو دختر يزدگرد سوم شناخته شده است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 366.

گيلانى/ جيلانى

رود. اصطخرى در المسالك، در شرح

ص: 142

آب هاى رى، پس از ذكر سورين مى نويسد: «و كاريزى ديگر را گيلانى خوانند، و گيلانى بركوى ساربانان گذرد و بيشتر آب از آن خورند.» در صورة الارض ابن حوقل نيز پس از ذكر نهر سورين، همان سخن اصطخرى تكرار شده است. بنابراين نهر مصنوعى «جيلانى» يا «گيلانى» در بازار ساربانان روان بوده و به وسط مدينه (شهرستان) مى رفته و به مصرف آشاميدن مى رسيده است. مدينه يا شهرستان در دامنۀ جنوبى كوه بى بى شهربانو قرار داشته است.

مسير آب در پهنۀ رى، از شمال غرب به جنوب شرق بوده و نهر جيلانى نيز به ناچار بر همين مسير جريان داشته است و به احتمال نزديك به يقين همان جا است كه امروز در نقشه هاى رسمى به نام مسيل حسين آباد در جنوب كارخانۀ گليسيرين مشهود است؛ زيرا به طور طبيعى آب اين نقطه است كه به وسط شارستان رى مى رسد. در وضع طبيعى و شيب رى نيز تغييرى پديد نيامده و مسير آب ها همان است كه در قديم بوده و چون قسمت اعظم رى (مدينه و قلعه) در پاى كوه افتاده بود، آب آن از سوى شمال غرب تأمين مى شده است؛ چنانكه اكنون نيز آب امين آباد در همين مسير جارى است. بنيان گذار جيل آباد، مرداويج زيارى است كه به سال 315 ق. در صحنۀ سياست ظاهر شد و وى را مرداويچ گيل گفته اند و در اصل از مردم جيلان (گيلان) بوده است، و به همين سبب اين محل بدين نام شهرت يافت. بنابراين نام نهر جيلانى كه آب محل جيل آباد را تأمين مى كرده است، از همان كلمه مأخوذ و بدان منسوب است.

گويا اين نهر را قبل از بناى جيل آباد، «نهر موسى» مى گفته اند. در كتاب سرزمين هاى خلافت شرقى تأليف لسترنج در باب اين رود چنين ذكر رفته است: «مى توان آن را با رود گيلانى يا جيلانى، كه ذكر آن گذشت يكى دانست.» اين احتمال با شواهد و قرائن، مطابقت كامل دارد؛ از جمله اينكه مؤلفان و منابعى كه نهر جيلانى را ذكر كرده اند، از نهر موسى سخنى به ميان نياورده اند. موسى در «نهر موسى» به احتمال قوى، موسى الهادى برادر هارون الرشيد است كه بناهايى نيز در رى احداث كرده بود.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 143-.145.

ص: 143

ص: 144

ل

لاله زارى، سيد مهدى

عالم دينى، مجتهد، فرزند حاج سيد محمدصادق لاله زارى، از علماى مشهور تهران. وى در سال 1324 ق. در روستاى دركۀ تهران به دنيا آمد و دروس حوزه را نخست نزد شيخ مهدى نورى و ميرزا طاهر تنكابنى خواند و سپس به نجف رفت. در نجف از محضر آيات عظام ابوالحسن مشكينى، ضياءالدين عراقى، نائينى، كاظم شيرازى و سيد ابوالحسن اصفهانى استفاده كرد و در سال 1360 ق. به ايران بازگشت. در سال 1372 ق. در شهر رى رحل اقامت افكند و به وعظ و منبر اشتغال ورزيد. همچنين بانى تعمير و احداث چندين مدرسۀ علميه و مسجد در تهران و رى شد. وى در كنار مشاغل معنوى و حوزوى، كشاورزى نيز مى كرد. برگزارى مراسم چهلم آية الله سيد مصطفى خمينى در شهر رى كه پيامدهاى انقلابى بسيارى نيز در پى داشت، به همت وى بود. در 25 اسفند 1361 ش. درگذشت و در مقبره اى در مسجد خاتم النبيين شهر رى مدفون گرديد.

منابع: گنجينه دانشمندان، ج 3، ص 640؛ اختران فروزان رى و تهران، ص 292.

لپه زنك

روستايى در شرق غنى آباد شهرستان رى. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 628 نفر در 201 خانوار بوده است. غير از كشاورزى، جاجيم بافى نيز در روستا رايج است. قنات لپه زنك، 1500 متر

ص: 145

طول دارد، با 30 ميله چاه. عمق مادرچاه قنات 8 متر و فاصلۀ مظهر آن تا محل بهره بردارى از آن 2000 متر است. اين قنات، 40 هكتار زمين را آبيارى مى كند.

منابع: بانك اطلاعاتى قنات هاى كشور؛ نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

لطفى طهرانى رازى

شاعر. در طهران به شغل صرّافى اشتغال داشت، و شعر نيز مى گفت. اين مطلع از او است:

آه كز ديدن او گريه بر آورد مرا/ *** آخر اين گريه بلايى به سر آورد مرا.

منبع: آتشكده آذر، ج 3، ص 1112.

ص: 146

م

ماد← تاريخ رى

ماد پايين← تاريخ رى

ماد راجيانا← تاريخ رى

ماد رازى← تاريخ رى

ماد راگيان/راگيانا/رگيانا← تاريخ رى

ماشاء اللّه، مسجد

در شمال قبرستان ابن بابويه و مجاور ديوار به ديوار ضلع غربى بقعۀ امامزاده هادى، و مشهور به مسجد مهمان كش و آدم كش و غريب كش. برخى از محققان، احتمال داده اند كه اين مسجد، همان مسجد مهمان كُش است كه مولوى در يكى از داستان هاى دفتر سوم مثنوى آورده است:

يك حكايت گوش كن اى نيك پى/ *** مسجدى بُد در كنار شهر رى//

هيچ كس در وى نخفتى شب ز بيم/ *** كه نه فرزندش شدى آن شب يتيم//

هر كه در وى بى خبر چون كور رفت/ *** صبحدم چون اختران در گور رفت.

بديع الزمان فروزانفر در كتاب مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى، در تعيين محل اين مسجد، مى نويسد: «مطابق روايات مردم شهر رى و پيران زمان، مسجد مهمان كش، همان مسجد ماشاء اللّه است كه در شمال ابن بابويه واقع است.» در افسانه هاى كهن نيز آمده است كه در شهر رى مسجدى بوده است كه هر كس در آن بيتوته مى كرد، فردا جنازۀ او را بيرون مى آوردند؛ تا اينكه شبى غريبه اى شجاع به نام ماشاء الله در مسجد مى خوابد و

ص: 147

نيمه شب صدايى مى شنود؛ اما چون ترسى به دل راه نمى دهد به سمت صدا حمله ور مى شود. با حملۀ او بخشى از ديوار مسجد فرومى ريزد و گنجى از درون آن هويدا مى گردد. ماشاء الله، مسجد را بازسازى مى كند و نام خود را بر آن مى نهد.» اين داستان البته در بخش مربوط به نام غريبه و نامگذارى مسجد، عاميانه و متأخر به نظر مى رسد.

در ساختمان جديد مسجد، سه در ورودى در شمال، شرق و غرب آن ساخته اند. ورودى شرقى، راهرويى است متصل به بقعۀ امامزاده هادى. دو ورودى ديگر يكى در طاق نماى ضلع شمالى بقعه است و ديگرى طاق نماى ميانى ضلع غربى بنا.

منابع: مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى، ص 122؛ اختران فروزان رى و طهران، ص 395-394؛ آثار تاريخى طهران، ص 163؛ بناهاى آرامگاهى، ص 214؛ مزارات رى، ص 499-500؛ رى باستان، ج 1، ص 331.

ماشين دودى

اولين قطار و خط راه آهن ايران كه تهران و شهر رى را به هم متصل مى كرد. علت نامگذارى آن به ماشين دودى، دود و بخارى بود كه از دودكش و سوپاپ بخار قطار بيرون مى آمد. اين راه آهن در 1261 ش/ 1305 ق. ساخته شد و امتياز آن را يك مهندس فرانسوى به نام مسيو بواتال (نمايندۀ شركت بلژيكى) از ناصرالدين شاه گرفت. دولت ايران براى راه اندازى راه آهن، زمين هايى را در جنوب دارالخلافه و همچنين شهر رى به شركت بلژيكى واگذار كرد. اين شركت همچنين اجازه داشت چوب مورد نياز موتور بخار قطار را از جنگل هاى سلطنتى تأمين كند. شركت راه آهن و ترامواى ايران براى ورود ادوات راه آهن از پرداخت گمركى و هرگونه ماليات معاف بود. شركت بلژيكى، علاوه بر خط آهن شاه عبدالعظيم، چند خط ترامواى اسبى نيز كشيد كه از ميدان توپ خانه به سوى شرق مى رفت، و از خيابان چراغ گاز و جلو بازار و پامنار و سفارت روسيه عبور مى كرد.

ماشين دودى دو ايستگاه داشت كه يكى در مبدأ آن بود و ديگرى در مقصد. ايستگاه مبدأ، نزديك خيابان دروازه خراسان (ميدان قيام و پارك كوثر فعلى) و ايستگاه مقصد، جلو آستان شاه عبدالعظيم در شهر رى بود. مردم

ص: 148

به ايستگاه هاى ماشين دودى «گار» مى گفتند كه واژه اى فرانسوى است. هر يك از گارها، دو سالن انتظار براى مردان و زنان و يك راهرو داشت. دست فروش ها در راهرو بساط خود را پهن مى كردند. درويش ها و معركه گيران هم به نوبت با قصيده خوانى و ذكر مصيبت و داستان سرايى، مردم منتظر را دور خود جمع مى كردند. در آغاز كسى جرأت نمى كرد بر آن سوار شود؛ تا اينكه ناصرالدين شاه براى زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) از آن استفاده كرد. مدير كمپانى براى جلب نظر مساعد علما يك واگن را هم به آنان اختصاص داد.

اين قطار شهرى، از چند قسمت تشكيل مى شد: واگن لوكوموتيو يا آتش خانه، يك واگن شاهى، واگن آبدارخانه، واگن وزراء، واگن خدمه، چند واگن مخصوص زنان، هشت واگن براى مردان و هشت واگن نيز مخصوص بار و كالاهاى تجارى.

اين وسيله پس از رواج اتوبوس با عدم اقبال مردم تهران و رى مواجه و سرانجام در سال 1330 ش. تعطيل شد. اكنون، نمونه اى از ماشين دودى سابق، براى بازديد در محوطه متروى شهر رى، نگهدارى مى شود.

منابع: طهران قديم، ص 171؛ تاريخ مؤسسات تمدنى جديد در ايران، ج 2، راه آهن در ايران، ص 50؛ خاطرات و خطرات، ج 1، ص 294.

ماطا← باطان

مافتان/ مافتون

مزرعه، واقع در غار شرقى. نام اين مزرعه در فرمان شاه طهماسب، به سال 961 ق.

در باب رقبات موقوفۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) آمده است. اين مزرعه در بلوك غار رى واقع بوده است و نصف آن را فرزند امير قباد و نصف ديگر آن را امير فولمار قبابيك وقف آستان و توليت آن را به سيد على شاه فرزند سيد شرف الدين حسين، از متوليان آستان در عصر پيش از صفوى، واگذار كرده اند. اين مزرعه جزو بلوك شرقى است و اكنون در مجاورت كهريزك قرار دارد. پس از احداث پالايشگاه و بهشت زهرا در مجاورت آن، به شهر متصل شده است. براساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 155 نفر در 36 خانوار بوده است.

منبع: تاريخ آستانۀ رى، ص 32 و ص 33.

ص: 149

ماه جان

از نام هاى قديم رى. در مجمل التواريخ مذكور است كه منوچهر، بدين جايگاه (رى) شهرى از نو بنا نهاد... و آن را ماه جان نام كرد.

منبع: مجمل التواريخ، ص 69.

ماهك بن بندار مجوسى رازى، ابوسعيد

كاتب و كارگزار ديوان ديلميان. از وى اطلاع چندانى در دست نيست، مگر آنچه ابن خلكان در شرح حال هلال بن محسن صابئى حرانى آورده و گفته است كه ماهك بن بندار مجوسى رازى، از كاتبان و خادمان و كارگزاران حاكم ديلم بوده است. ابن خلكان از تنوخى نقل مى كند كه ابوسعيد، در پايانِ نامه هاى دربار مى نوشت: «والحمدلله و صلّى الله على محمد و حاشيته». وقتى از او پرسيدند كه مرادت از «حاشيه» كيست، گفت:

على و فاطمه.

منابع: وفيات الاعيان، ج 6، ص 102، ش 785؛ الهفوات النادره، ص 337-338.

مبارك آباد

مزرعه. نام اين مزرعه در فرمان شاه طهماسب، صادره به سال 961 ق. آمده است: «مزرعه مبارك آباد معروف به خيرآباد غار رى، مزار سلطان عبدالعظيم است، و طغرل [بن محمد بن ملكشاه بن آلب ارسلان سلجوقى، معاصر المسترشد باللّه، خليفۀ بيست و نهم عباسى، متوفاى 529 ق.] وقف آستانه منوره نموده، و توليت آن را به سيد شرف الدين ماضى داده.» امروزه خيرآباد در جنوب غربى شهر رى واقع است.

منابع: تاريخ آستانۀ رى، ص 90 و 49؛ رى باستان، ج 3، ص 621.

مبشر بن احمد بن على رازى بغدادى شافعى، ابورشيد

رياضى دان و محدث شافعى، مشهور به حاسب. در حساب و جبر و مقابله و مساحت و خواصّ اعداد و محاسبۀ ارث، سرآمد روزگار خويش بود، و چندين كتاب در اين علوم تأليف كرد. نزد ابوالوقت سجزى حديث شنيد. در سال 589 ق. از سوى الناصر لدين الله مأموريت داشت كه با ابوبكر بن ايوب ديدار كند كه در نصيبين (شهرى قديمى در جنوب تركيه) درگذشت. از آثار او است: الفرائض على مذهب الشافعى و مالك.

منابع: طبقات الشافعيه، ج 7، ص 276؛ لسان الميزان، ج 5، ص 12؛ الاعلام، ج 6، ص 153؛ معجم المؤلفين، ج 8، ص 175؛ كشف الظنون، ج 2، ص 1245؛ هدية العارفين، ج 2، ص 4.

ص: 150

مجتبى بن حمزة بن زيد بن مهدى حسينى رازى، مجد الدين ابوهاشم

از سادات نامدار رى. نام كامل وى چنين است: مجتبى بن حمزة بن زيد بن مهدى بن حمزة بن محمد بن عبدالله بن على دينورى بن حسن بن حسين بن حسن افطس بن على بن على زين العابدين (ع).

منبع: الجريدة فى اصول انساب العلويين، ج 4، ص 360.

مجتمع فرهنگى _ هنرى شيخ ابوالفتوح رازى

وابسته به ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامى شهرستان رى. از برنامه هاى آن، تدريس موسيقى سنتى، هنرهاى تجسمى، خوشنويسى، تئاتر و موسيقى و فيلمنامه نويسى است. مجتمع فرهنگى _ هنرى شيخ ابوالفتوح رازى در سال 1382 افتتاح شد و در ميدان نماز، جنب فرهنگسراى ولاء قرار دارد.

مجتبى بن داعى بن قاسم حسنى رازى، ابوحرب

فقيه امامى قرن پنجم و مشهور به منتجب الدين حسنى. وى از سادات و فقيهان بنام و برادر سيد مرتضى بن داعى رازى و از مشايخ شيخ منتجب الدين رازى است. سيد مجتبى و برادر و پدرش از مشاهير فقهاى عصر خويش بوده اند. منتجب الدين رازى در فهرست خويش اين دو برادر را محدثان عالم و صالح خوانده و گفته است كه من آن دو را ديدم و بر آنان قرائت كردم و نيز همه مرويات شيخ عبدالرحمن مفيد نيشابورى را براى من روايت كردند. منتجب الدين، همچنين حديث هجدهم و حكايت دوم از كتاب اربعين خويش را از سيد مجتبى روايت كرده است. وى از ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن حسين حافظ و شيخ ابوجعفر طوسى و دوريستى روايت كرده است و فضل الله راوندى (قطب راوندى) از او.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 35؛ النوادر، ص 23؛ الأربعون حديثا، ص 43 و ص 76-77؛ الأربعون حديثا للشهيد الأول، ص 39-40؛ نقد الرجال، ج 4، ص 89؛ أمل الآمل، ج 2، ص 227-228؛ مستدركات أعيان الشيعه، ج 2، ص 193؛ قصص الأنبياء، ص 68.

مجتمع فرهنگى _ هنرى شيخ صدوق (ره)

دو بخش مهم اين مجتمع، كتابخانه و خانۀ فرهنگ است. كتابخانه عمومى شيخ صدوق (ره) در زمينى به مساحت 2100

ص: 151

مترمربع و با زيربناى 3200 مترمربع در سال 1375 ش. تأسيس شد.

بخش امانت كتاب (با بيش از 30000 جلد كتاب در حوزه هاى گوناگون دين، فلسفه، روانشناسى، علوم اجتماعى، زبان، علوم محض، هنر، تاريخ، جغرافيا، علوم كاربردى)، بخش مرجع (با بيش از 2500 جلد كتاب)، بخش كودك و نوجوان (با بيش از 6000 جلد كتاب)، بخش نشريات (با بيش از 100 عنوان نشريه)، دو تالار براى بانوان و آقايان، و بخش كتاب هاى كمك درسى، از بخش هاى مختلف كتابخانه است. ساير قسمت هاى اين مجتمع فرهنگى _ هنرى، عبارتند از: بخش آموزش، سايت رايانه اى و گالرى. بخش آموزش نيز متولى برگزارى كلاس هاى آموزش قرآن، كامپيوتر، هنرهاى تجسمى، كمك هاى اوليه، فوريت هاى پزشكى و كارگاه هاى ادبى است.

مجتمع فرهنگى _ هنرى شهيد رحيمى

واقع در شهرك 13 آبان. در سال 1376 ش. در مساحت 2000 مترمربع در 5 طبقه تأسيس شده است. از مهم ترين بخش هاى آن، واحد آموزش، مشاوره، خلاقيت كودك، سالن آمفى تئاتر، سايت كامپيوتر و سالن ورزشى است.

مجتمع كتابخانه اى 13 آبان

كتابخانه 13 آبان، واقع در شهرك 13 آبان، بزرگ ترين كتابخانۀ جنوب پايتخت و چهارمين كتابخانه بزرگ شهر تهران است. مخزن اين كتابخانه، مشتمل است بر بيش از 40 هزار جلد كتاب، همراه 2 هزار جلد كتاب اهدايى از سوى كتابخانه ملى ايران و ادارۀ كل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان تهران. بخش هاى مختلف كتابخانه عبارتند از: امانت كتاب (با بيش از 30000 جلد كتاب در حوزه هاى گوناگون دين، فلسفه، روانشناسى، علوم اجتماعى، زبان، علوم محض، هنر، تاريخ، جغرافيا، علوم كاربردى و...)، بخش مرجع (بيش از 2500 جلد كتاب)، كتابخانه

ص: 152

كودك و نوجوان آذر يزدى (با بيش از 8000 جلد كتاب براى ارائه خدمات به گروه سنى 7 تا 12 سال و پژوهشگران حوزۀ كودك و نوجوان)، باشگاه كودك (كارگاه هاى كتاب سازى، كتاب خوانى، نقاشى، اوريگامى يا كاغذ و تا، كلاژ)، معرفى اماكن و مفاخر رى، ويژه گروه سنى ب، ج، د، با هدف پرورش فكرى و ارتقاى سطح مهارت هاى ذهنى و ارتباطى كودكان. دو تالار مطالعه براى بانوان و آقايان و تالار اجتماعات با گنجايش 120 نفر و سايت رايانه و بخش كمك آموزشى ويژه دانش آموزان (شامل سه هزار جلد كتاب، مشاوره هاى انفرادى و گروهى درسى و برگزارى دوره هاى تقويتى و كنكور)، واحد آموزش هاى دينى و هنرى و زبانى، از ديگر امكانات اين مجموعۀ فرهنگى است.

محروم رازى، ابوتراب

شاعر قرن دهم. وى برادر قاضى اسيرى (م 982 ق.) است. برخى از اشعار او در تذكره ها آمده است.

منابع: الذريعه، ج 9، ص 974؛ اثرآفرينان، ج 1.

محسن فانى رازى كشميرى

محمدمحسن بن حسن بن محمد، شاعر. ديوانى مشتمل بر غزل و رباعى و غير آن دارد.

نزد عموى خويش، شيخ يعقوب صرفى (م 1003) شاگردى كرد و در كودكى عازم كشمير شد.

در جوانى به بلخ رفت و چون آوازۀ داراشكوه به گوشش رسيد به هند رفت و در دربار وى صدارت يافت.

از آثار او است: مصدر الآثار (به استقبال از مخزن الاسرار نظامى) و اخلاق عالم آرا. برخى از مستشرقان (سر ويليام جونز) به غلط كتاب دبستان مذاهب را از تأليفات او دانسته اند. در سال 1082 ق. درگذشت.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 1، ص 804.

محمدآباد

روستا، از توابع بخش فشاپويه شهرستان رى. اين روستا در دهستان كلين قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 113 نفر (35 خانوار) بوده است.

ص: 153

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

محمدآباد امين

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 280 نفر (83 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

محمدآباد چمبورك

روستا، از توابع بخش كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن زير سه خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

محمدباقر بن محمدتقى رازى اصفهانى

محدث و از شاگردان محدث نورى، صاحب جواهر، شيخ انصارى و شيخ حسن كاشف الغطاء (دايى اش). در سال 1301 ق درگذشت.

از آثار اوست: شرح نظم اللالى؛ الاعسار و الرجعة فى النكاح.

منبع: تراجم الرجال، ج 2، ص 604؛ ريحانة الأدب، ج 3، ص 402.

محمدباقر رازى، ميرزا

شاعر، متخلص به دارايى. ديوان او در ايران چاپ شده است.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 1، ص 311.

محمد بن ابان بن عايشۀ قصرانى رازى

محدث سنى مذهب سدۀ سوم. وى برادر وليد بن ابان، كاتب عيسى بن جعفر بن منصور عباسى است. وى اهل قصران خارج، از توابع رى بود و ظاهراً نخستين بار نام قصران در نسب اين دو برادر آمده است. استاد وى در حديث، هشام بن عبيدالله فقيه حنفى است.

در مسجد الحرام براى مردم حديث مى گفت. ابن ابى حاتم رازى، به نقل از پدرش ابوحاتم محمد بن ادريس رازى و ابوزرعۀ رازى، او را كذاب و جاعل خوانده اند. به گفتۀ او: وقتى به رى آمد از مردم آنجا پرسيد كه دوست داريد چه احاديثى از پيامبر (ص) براى شما نقل كنم ؟ گفتند: احاديثى دربارۀ اميد. پس وى در اين باره جعل حديث كرد.

منابع: الجرح و التعديل، ج 3، ص 201؛ الأنساب، ج 10، ص 171؛ رى باستان، ج 1، ص 585.

ص: 154

محمد بن ابراهيم بن احمد رازى قزوينى، ابوعبدالله

مورخ، محدث و مصنف. به «قزوينى اخبارى» شهرت داشت. در معجزات و مبعث و مغازى و قصص و تواريخ، كتاب هاى مفصل و مختصر نوشته است. مشهورترين و مفصل ترين اثر او مجموع التواريخ است كه در چندين جلد، از ابتداى خلقت و تاريخ انبيا آغاز مى شود و پس از تاريخ ملوك و خلفا، حوادث و وقايع منطقۀ قزوين را گزارش مى كند. اخبارى قزوينى، از پدرش ابواسحاق ابراهيم بن احمد قاضى، نصر بن على عجلى، على بن ابراهيم و گروهى ديگر حديث شنيده است. خليل حافظ، او را با لقب «صاحب التاريخ»، در ميان مشايخ خود نام برده است.

منبع: التدوين، ج 1، ص 503-504.

محمد بن ابراهيم بن حبيب فوراردى رازى، ابوايوب

محدث. از ديه فوراردى رى بود، و از شيبان بن فروخ، محمد بن عمرو زنيج، داوود بن رشيد، اسماعيل بن ابراهيم ترجمانى، عبدالاعلى بن حمّاد نرسى و چند تن ديگر حديث روايت كرده است. ابن ابى حاتم رازى از او حديث نوشته و او را صدوق دانسته است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 506 و ج 4، ص 146 و ج 7، ص 187؛ الأنساب، ج 4، ص 405.

محمد بن ابراهيم بن زياد بن عبداللّه طيالسى رازى، ابوعبداللّه

محدث قرن چهارم. ساكن كرمانشاه بود و جوّال و كثير السفر. عمرى دراز يافت و در بغداد و مصر و طرسوس و كرمانشاه، از ابراهيم بن موسى فراء، معافى بن سليمان رسغنى، يحيى بن معين، عبدالله بن عمر قواريرى، ابومصعب زهرى، على بن حكيم اودى، محمد بن حميد رازى، ابوغسان ذبيح، هارون بن عبدالله بغدادى، ابوسلمۀ مخزومى، عبدالكريم بن ابى عمير دهقان، عبدالرحمن بن يونس رقى، محمد بن حسان ازرق، محمد بن حميد رازى و ديگران حديث گفت. عبدالله بن يوسف بن احمد بن مالك، يحيى بن محمد بن صاعد، حسن بن محمد بن شعبه، ابن عدى جرجانى، يحيى بن محمد بن صاعد، حسن بن محمد بن شعبه، مكرم بن احمد قاضى، جعفر بن محمد خلدى و ابوبكر بن جعابى از او روايت كرده اند. دارقطنى و ابواحمد حاكم او را در حديث جاعل دانسته اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 1، ص 404؛ المعجم

ص: 155

الأوسط، ج 4، ص 162؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 344؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 5، ص 43؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 421-423؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 51، ص 201؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 448؛ لسان الميزان، ج 5، ص 22-23؛ تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعه، ج 1، ص 99.

محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبدالعزيز رازى، ابوجعفر

فقيه حنفى. وى شيخ حنفيان و مدرّس ايشان در موصل بود، و به اربيل (اِربِل) تردد داشت. كتاب هاى الفرائض، الفقه، النورى فى مختصر القدورى از تأليفات او است. به سال 615 ق. در موصل درگذشت.

منابع: هدية العارفين، ج 2، ص 109؛ الاعلام، ج 6، ص 186؛ معجم المؤلفين، ج 8، ص 218؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 7، ص 202-203.

محمد بن ابراهيم بن محمد قَصّار رازى، ابوعبداللّه

محدث قرن چهارم. از حسن بن على بن زياد سرى و محمد بن ابراهيم بن عبد الملك حديث گفته است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 1، ص 426؛ توضيح المشتبه، ج 5، ص 81.

محمد بن ابراهيم بن عَلّان كلينى رازى

دانشمند امامى. از رجال قرن سوم و از كلين فشافويه رى بوده است. كتاب هاى رجالى شيعى، او را به وصف «خير» ستوده اند.

منابع: منهج المقال، ص 273؛ نقد الرجال، ص 282؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 66.

محمد بن ابى بكر بن عبدالقادر حنفى رازى، شمس الدين/ زين الدين، ابوعبدالله

لغوى، اديب، مفسر، فقيه حنفى، صوفى، شاگرد صدرالدين قونوى، عموى شهاب الدين محمود بن عبدالقاهر و مؤلف مختار الصحاح. اصل او از رى بود و به شام و مصر سفر كرد و در قونيه زيست. دربارۀ او گفته اند: هيچ گاه از مطالعه خسته نمى شد و پيوسته ديگران را نيز به خواندن و پژوهش دعوت مى كرد.

نيز گفته اند كتاب جامع الأصول فى أحاديث الرسول صدرالدين قونوى را از مؤلف شنيده است.

شمارى از تأليفات او به اين شرح است:

1. مختار الصحاح؛ 2. روضة الفصاحة فى علم البيان؛ 3. حدائق الحقائق فى الوعظ 4. دقائق الحقائق فى التصوف؛ 5. معانى المعانى (اشعار برگزيده)؛ 6. كنز الحكمة فى الحديث النبوى الشريف؛ 7. الأمثال والحكم؛ 8. انموذج جليل فى اسئلة و اجوبة من غرائب التنزيل؛ 9. الذهب الابريز فى تفسير الكتاب العزيز؛ 10. كنوز البراعة فى شرح المقامات للحريرى؛ 11. هداية الاعتقاد»

ص: 156

فى شرح بدء الأمالى. كتاب مختار الصحاح بارها در كشورهاى عربى با تصحيح احمد شمس الدين و رضوان الدايه چاپ و منتشر شده است. مؤلف الذريعه مى گويد: نسخه اى از كتاب نقد الشعر او را به خط جواد شبيبى نزد فرزند او محمدرضا شبيبى (رئيس وقت مجلس اعيان در بغداد) ديده ام.

منابع: كشف الظنون، ج 1، ص 929 و ص 633؛ ايضاح المكنون، ج 1، ص 457 و ج 2، ص 389؛ الاعلام، ج 6، ص 55 279؛ معجم المؤلفين، ج 9، ص 112؛ هدية العارفين، ج 2، ص 127 و ص 124؛ تفسير الصراط المستقيم، ج 1، ص 81؛ الذريعه، ج 24، ص 276؛ مختار الصحاح، ص 1-2. مجلۀ تراثنا، ج 22، ص 72.

محمد بن ابى الحسن بن هموسه ورامينى رازى، افضل الدين

فقيه و واعظ شيعى و برادر حسين بن ابى الحسين هموسه.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 114، ش 429؛ امل الآمل، ج 2، ص. 233

محمد بن ابى اليمين بن ابى الشمس مقرى رازى، ابوالشمس

محدث و مقرى. به گفتۀ رافعى در قزوين از ابوالعباس احمد بن محمد مقرى حديث شنيده است.

منابع: التدوين، ج 1، ص 199.

محمد بن ابى ثلج عبدالله بن اسماعيل رازى بغدادى

محدث و از اصحاب احمد بن حنبل و از مشايخ بخارى. اصل او از بغداد بود، اما در رى زيست. از زيد بن هارون و على بن حفص روايت كرده و او از ابراهيم بن عبدالله بن حاطب و او از عبدالله بن دينار و او از ابن عمر و او از رسول الله (ص). بخارى و ترمذى و ابن خزيمه از او روايت كرده اند. در حدود سال 260 ق. درگذشت.

منابع: سنن الترمذى، ج 4، ص 32؛ الثقات، ج 9، ص 136؛ الوافى بالوفيات، ج 2، ص 208؛ توضيح المشتبه، ج 1، ص 584.

محمد بن ابى رشيد رازى نجفى، ابونصر

مستنسخ كتب دينى. در نجف مى زيسته و نسخه اى از كتاب تلخيص الشافى شيخ طوسى را در سال 532 ق. رونوشت كرده است.

منبع: تراجم الرجال، ج 1، ص 482.

محمد بن ابى زيد رازى

از اصحاب امام جواد (ع). اصل وى از قم است.

منابع: منهج المقال، ص 277؛ 285؛ رجال الطوسى، ص 379؛ نقد الرجال، ج 4، ص 102؛ معجم رجال الحديث، ج 15، ص 255؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 27؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 6، ص 382.

ص: 157

محمد بن احمد بن ابراهيم شاهد رازى، ابوعبدالله

محدث و مسندنويس، معروف به ابن حطاب رازى. در سال 434 ق. متولد شد و در سال 525 ق. درگذشت. در مصر و اصفهان و كوفه زيست. از ابوعلى تسترى و ابوالحسن بن نقور و طبقۀ آنها روايت كرد. به اصفهان و كوفه كوچيد. از آثار اوست: السداسيات فى الحديث؛ المشيخه.

منابع: معجم المؤلفين، ج 8، ص 226؛ شذرات الذهب، ج 4، ص 75؛ ايضاح المكنون، ج 2، ص 6؛ هدية العارفين، ج 2، ص 86.

محمد بن احمد بن ابى بكر كاريانى/ كرمانى رازى، ابوالفتح

مؤلف زلال الصفا فى أحوال المصطفى، به زبان فارسى. مدتى در كرمان، در دربار پادشاه خاتون بود و پس از آن به يمان رفت و كتاب مذكور را براى ابوالنصر ديباج بن فيلشاه، حاكم گيلان نوشت. نسخه اى از آن كتاب در كتابخانۀ لنينگراد موجود است. اين كتاب از منابع كاشفى در روضة الشهداء است. در حدود سال 525 ق. درگذشت.

منابع: كشف الظنون، ج 2، ص 955؛ ادبيات فارسى استورى، ج 2، ص 777؛ هدية العارفين، ج 2، ص 86؛ «ملاحسين واعظ كاشفى و كتاب روضة الشهداء»، آينۀ پژوهش، ش 33.

محمد بن احمد بن ابى عوان رازى

محدث. از عمار بن حسن روايت كرده است. در سال 254 ق. درگذشت.

منبع: الثقات، ج 1، ص 94.

محمد بن احمد بن حسن رازى، ابوالحسن

محدث. در مرو از محمد بن يعقوب نيشابورى حديث شنيده و ابوسهل محمد بن على بن حسن سرخسى از او روايت كرده است.

منبع: فضائل التسمية باحمد و محمد، ص 21.

محمد بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى، ابوسعيد

حافظ، محدث شيعى و جد ابوالفتوح رازى. وى از خاندان برجسته و با سابقه در تشيع بوده است. نسبت اين خاندان به بديل بن ورقاء خزاعى، از اصحاب رسول الله (ص) و دوستان امام على (ع) مى رسد. پسران وى، عبدالله و محمد و عبدالرحمن در جنگ صفين به شهادت رسيدند. به درستى دانسته نيست كه اين خاندان در چه تاريخى به ايران آمده اند، ولى احتمالاً مهاجرت آنان در سده هاى اول يا دوم هجرى به نيشابور بوده

ص: 158

است. سپس ابوبكر احمد بن حسين بن احمد (جد دوم ابوالفتوح)، در قرن پنجم از نيشابور به رى آمده است. احمد بن حسين از شاگردان سيد مرتضى و سيد رضى و شيخ طوسى است.

محمد بن احمد، چندين تصنيف داشته است؛ از جمله: الروضة الزهراء فى تفسير فاطمة الزهراء، الفرق بين المقامين و تشبيه على (ع) بذى القرنين؛ كتاب الأربعين عن الأربعين فى فضائل اميرالمؤمنين؛ كتاب مُنى الطالب فى ايمان ابى طالب؛ التفهيم فى بيان التقسيم؛ الرسالة الواضحة فى بطلان دعوى الناصبه.

منابع: فهرست شيخ منتجب الدين، ص 7؛ اعيان الشيعه، ج 2، ص 512؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 89؛ دائرۀ المعارف تشيع، ج 1، ص 517؛ الذريعه، ج 20، ص 112؛ امل الآمل، ج 2، ص 240.

محمد بن احمد بن سعيد رازى، ابوجعفر

محدث و از مشايخ حاكم نيشابورى و مصاحب ابن واره. از عباس بن حمزه، محمد بن مسلم بن واره، حسين بن داوود بَلْخى، ابوحاتم محمد بن ادريس رازى، سعيد بن سليمان، حسين بن داوود بن معاذ، ابوعبدالرحمن سلمى و ابوزرعه عبيدالله بن عبدالكريم رازى روايت كرده است، و ابوحامد احمد بن محمد بن حمويه، ابويعلى حمزة بن عبدالعزيز مهلبى، حاكم نيشابورى (صاحب المستدرك على الصحيحين) و ابوطاهر فقيه از او حديث شنيده و نقل كرده اند.

منابع: الخصال، ص 602؛ المستدرك، ج 1، ص 65 و ج 4، ص 48؛ معرفة علوم الحديث، ص 102؛ السنن الكبرى، ج 10، ص 288؛ شعب الايمان، ج 1، ص 226 و ص 370 و ج 2، ص 173 و ج 3، ص 493 و ج 4، ص 89؛ طبقات الصوفيه، ص 8 و 22؛ نفحات الازهار، ج 19، ص 433-434.

محمد بن احمد بن سلام صوفى رازى

محدث. در سال 356 ق. از ميسرة بن على، حديث شنيده است.

منبع: التدوين، ج 1، ص 181.

محمد بن احمد بن عباس فاخر دوريستى رازى، ابوجعفر

فقيه امامى، شاگرد و راوى شيخ صدوق و از نوادگان حذيفة بن يمان عبسى از اصحاب رسول الله (ص). فرزندش (جعفر بن محمد) از او روايت كرده است. شيخ حر عاملى و قطب راوندى، وى را فقيهى فاضل خوانده اند.

منبع: موسوعة طبقات الفقهاء، ج 5، ص 380؛ رياض العلماء، ج 5، ص 26؛ الأمالى صدوق، ص 26 و 27 و 42؛ منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، ج 1، پاورقى ص 142؛ تفسير الإمام العسكرى (ع)، پاورقى ص 7؛ أمل الآمل، ج 2، ص 241؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 6، ص 421؛ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 7-9.

ص: 159

محمد بن احمد بن على بن حمدان بن حمويه عثمانى رازى، ابوطاهر

محدث. نخست از توانگران بود و سپس احوالش دگرگون شد. در روزگار توانايى و برخوردارى، گروهى از بزرگان و مشايخ را مستمرى مى داد. در رى و نيشابور و مرو حديث شنيد و احاديث صحاح را از كشميهنى استماع كرد. از زاهر و ابوالفضل فامى و أبوطاهر بن خزيمه حديث نقل كرد. در سال هاى پايانى عمر به رى بازگشت و در همان جا درگذشت.

منبع: تاريخ نيسابور (المنتخب من السياق)، ص 47.

محمد بن احمد بن عيسى بن عبدك رازى، ابوبكر

محدث. در بغداد ساكن شد، و از محمد بن ايوب رازى، ابوعامر عمرو بن تميم رويانى، على بن حسين بن جنيد، حسين بن اسحاق تسترى دقيقى و ديگران حديث گفت. ابوالحسن دارقطنى، ابن رزقويه، ابوعبدالله حافظ، ابوالحسن بن فضل قطان، محمد بن احمد بن رزق، عمر بن احمد واعظ (از مشايخ خطيب بغدادى) و ديگران از او روايت كرده اند. خطيب بغدادى او را توثيق كرده است. در سال 348 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 1، ص 317 و ص 333-334 و ج 12، ص 353؛ السنن الكبرى، ج 2، ص 496 و ج 7، ص 81؛ شعب الإيمان، ج 2، ص 438-439 و ج 4، ص 294؛ سنن الدارقطنى، ج 3، ص 11؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 14، ص 122؛ تاريخ الاسلام، ج 25، ص 405.

محمد بن احمد بن محمد رازى، ابوالفتح

محدث. در سال 447 ق. از مهدى بن سراهنك قاضى حديث شنيده است و هزارسب بن عوض و حسين بن محمد بلخى از او روايت كرده اند.

منبع: المختصر من تاريخ ابن الدبيثى، ص 5.

محمد بن احمد بن موسى رازى، ابوعبدالله

فقيه حنفى و قاضى رى و فرغانه و هرات. از محمد بن ايوب و عبدالله بن على لؤلؤى (در جرجان) روايت كرده است و ابوعبدالله محمد بن عبدالله حافظ و حاكم نيشابورى از او. در سال 360 ق. درگذشت.

منابع: تاج العروس، ج 18، ص 176؛ السنن الكبرى، ج 4، ص 81؛ شعب الإيمان، ج 7، ص 413؛ تاريخ جرجان، ص 425.

محمد بن احمد جامورانى رازى، ابوعبداللّه

از محدثان متقدم. به گفتۀ ابن غضائرى، قمى ها او را تضعيف كرده اند. نجاشى مى گويد در عقيده اش ارتفاع و مبالغه است؛ اما بسيارى از متكلمان و محدثان، كتاب

ص: 160

نوادر الحكمه ى او را استثنا و قبول كرده اند. مؤلف معجم رجال الحديث مى گويد: جامورانى در اسناد چهارده روايت واقع شده است. از حسن بن على بن ابى حمزه روايت كرده و عمران بن موسى، احمد بن محمد بن خالد برقى، سعد بن عبدالله، احمد بن ابى عبدالله، محمد بن احمد بن يحيى و احمد بن محمد بن خالد از او حديث روايت كرده اند.

منابع: كامل الزيارات، ص 111 و 288؛ نقد الرجال، ج 5، ص 181؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 7، ص 197؛ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 55-56 و ج 24، ص 77-78؛ الذريعه، ج 6، ص 309.

محمد بن احمد فارسى رازى، ابوعبداللّه

عالم و فاضل. كتابى به نام الوزراء داشته و در سال 361 ق. درگذشته است.

منابع: معجم المؤلفين، ج 8، ص 307؛ هدية العارفين، ج 2، ص 47.

محمد بن احمد كاتب اسكافى← ابن جنيد اسكافى

محمد بن ادريس بن منذر بن داوود بن مهران حنظلى← ابوحاتم رازى

محمد بن اسحاق بن عاصم بَرّاد رازى، ابوعاصم

محدث. پدر و عموى او (اسحاق بن عاصم و محمد بن عاصم) نيز از محدثان اهل سنت بودند. ابن حجر در لسان الميزان، نام وى را به نقل از تاريخ رى منتجب الدين آورده است. از على بن داوود قنطرى روايت كرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 2، ص 211؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 53، ص 336-337؛ لسان الميزان، ج 5، ص 70.

محمد بن اسماعيل بن احمد برمكى رازى، ابوعبدالله

محدث، مجهول، مشهور به صاحب الصومعه و از راويان امام جواد (ع). ساكن قم بود و از حسن بن فضال، عبدالعزيز بن مهتدى، محمد بن سعيد، احمد بن سليمان، محمد بن ايوب، يونس بن محمد، عبيدالله بن موسى، على بن حبيب مداينى و سليمان بن جعفر جعفرى روايت كرده است. ابن ماجه، على بن احمد رزاز، سهل بن زياد، حمدوية بن نصير و برادرش ابراهيم بن نصير، محمد بن عيسى بن عبيد و محمودى از او روايت كرده اند. ثقة الاسلام كلينى در باب نوادر صوم كافى از طريق سيارى، از او روايتى را از امام جواد (ع) نقل كرده و كشى از طريق حمدوية بن نصير و ابراهيم بن نصير از او روايت كرده است. در تفسير قمى، از طريق محمد بن عيسى بن عبيد از او روايتى آمده است. ابن غضائرى، بر خلاف ديگران، او را

ص: 161

تضعيف كرده است. محمد بن جعفر اسدى، كتابى را به نام توحيد از او روايت كرده است.

منابع: الكافى، ج 4، ص 169؛ رجال الكشّى، ج 1، ص 276؛ الكلينى و الكافى، ص 14؛ مسند الإمام الرضا (ع)، ج 2، ص 336؛ موسوعة أحاديث أهل البيت (ع)، ج 4، ص 261؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 28 و 44؛ اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 7 و ج 2، ص 600 و ص 783؛ الإكمال فى أسماء الرجال، ص 177؛ نقد الرجال، ج 2، ص 421؛ جامع الرواة، ج 2، ص 76؛ تعليقة على منهج المقال، ص 299؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 82؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 119؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 5، ص 373؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 6، ص 46؛ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 96-100 و ص 102-103 و ص 116-117 و ج 22، ص 123.

محمد بن اسماعيل بن موسى بن هارون رازى، ابوالحسين

محدث. به بغداد رفت و در قصر (رباط) عيسى بن على ساكن شد. از ابوعمران موسى بن نصر مقانعى (دوست جرير بن عبدالحميد)، ابوحاتم رازى، ابراهيم حربى، يحيى بن عبدم قزوينى، عمر بن تميم طبرى، ابراهيم بن اسحاق و محمد بن ايوب رازى و ديگران روايت كرده است، و روايت كرده اند از او: ابوالحسن بن رزقويه، على بن احمد رزاز و ابوعلى بن شاذان. متهم به وضع بوده و خطيب بغدادى او را غير ثقه خوانده است. تا سال 350 ق. زنده بوده است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 48-50؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 484-485؛ الكشف الحثيث، ص 219-220؛ لسان الميزان، ج 5، ص 80-81؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 14، ص 159.

محمد بن [امير] يوسف، امير غياث الدين شكرابى رازى

عالم، حاكم شرع خراسان در زمان شاه اسماعيل صفوى و شاعر. شكراب، از مضافات دماوند رى (قصران) است. شكرابى در آغاز نزد عمّ خود امير فخرالدين تلمذ كرد، سپس به حلقۀ مولانا سيف الدين تفتازانى درآمد، و به اندك روزگارى سرآمد عالمان زمان گرديد. شاه اسماعيل صفوى نخست زمام قضاياى شرعيۀ خراسان را به او سپرد، و پس از آن امارت را نيز برآن منصب افزود. وى شعر نيز مى سرود و «خلقى» تخلّص مى كرد. اين بيت از او است:

به استغناى قدت سرو را رفتار بايستى/ *** به تعريف دهانت غنچه را گفتار بايستى.

منابع: هفت اقليم، ج 3، ص 87؛ آتشكده آذر، ج 3، ص 1078.

محمد بن ايوب بن هشام رازى، ابوعبدالله

محدث امامى، ملقب به كاكا. از حميدى و هشام بن عبدالملك روايت كرده است، و

ص: 162

ابومحمد نخشبى، ابوسعيد عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب رازى، ابوعلى محمد بن جعفر بن احمد، محمد بن ابراهيم بن خالد بن مخلد، احمد بن حسن بن حيدۀ رازى، احمد بن على بن عمر و محمد بن احمد بن عيسى بن عبدك رازى از او حديث شنيده اند. نام وى در تاريخ رى، نوشتۀ منتجب الدين آمده است. ابوحاتم رازى او را تكذيب كرده است.

منابع: لسان الميزان، ج 5، ص 87 و ج 7، ص 166؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 333 و 427 و ج 2، ص 139 و ج 4، ص 311 و ج 7، ص 221؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 32، ص 253؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 487.

محمد بن ايوب بن يحيى بن ضريس رازى، ابوعبدالله

حافظ، محدث، ثقه، مصنف، مشهور به ابن ضريس و محدث رى. جدش، يحيى بن ضريس، از ياران سفيان ثورى بود و پدرش، ايوب، نيز از محدثان است و بدين رو او را محدث بن محدث لقب داده اند.

از اسحاق بن محمد فروى، قعنبى، يحيى بن معين، معاذ بن راشد غنوى، مسلم بن ابراهيم، ابوالوليد طيالسى، عبيد بن يعيش، عبيدالله بن معاذ عنبرى، هوذه، عمار بن هارون، جندل بن والق تغلبى، على بن جعفر بن زياد احمر و محمد بن كثير عَبدى حديث شنيد. احمد بن اسحاق طيبى، اسماعيل بن نُجَيد، احمد بن عُبَيد هَمَدانى، عقيلى، عبداللّه بن محمد بن عبدالوهاب رازى، اشعث بن سوار، ابوعمرو بن مطر، موسى بن ابى موسى كوفى، احمد بن محمد بن يوسف بن مسعدۀ اصفهانى، محمد بن اسماعيل رازى، فرزندش ابوسعيد عبدالله بن محمد و بسيارى ديگر از او روايت كرده اند. ابن ضريس را شيخ و مسند خوانده اند و عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى وى را محدثى ثقه مى دانست و از او روايت مى كرد. حدود سال 200 ق. به دنيا آمد و وفاتش عاشوراى سال 294 ق. در رى بوده است. فضائل القرآن (در چند مجلد) و تفسير القرآن (مشهور به تفسير محمد بن ايوب رازى) از تأليفات او است.

منابع: معجم احاديث الامام المهدى (ع)، ج 2، ص 483؛ السنن الكبرى، ج 4، ص 90؛ حديث الستة من التابعين، ص 25؛ رجال الطوسى، ص 445؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 6، ص 476؛ الضعفاء، ج 1، ص 32 و 231 و 251 و ج 2، ص 141 و ج 3، ص 3 و ص 229 و 319؛ الجرح و التعديل، ج 3، ق 2، ص 198 و ج 7، ص 198؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 49 و ج 10، ص 354؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 4، ص 175 و ص 352 و ج 23، ص 401؛ تهذيب الكمال، ج 3، ص 308 و ج 5، ص 123؛ تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 643-644؛ الاعلام، زركلى، ج 6، ص 46؛ معجم المؤلفين، ج 9، ص 83-84.

ص: 163

محمد بن بدران/ بكران بن عمران بزّاز رازى، ابوجعفر/ ابوعبدالله

محدث، عالم بزرگ شيعى در رى و مشهور به ابن رازى. در كوفه ساكن شد، و باقى عمر مجاور مزار اميرالمؤمنين گرديد. نام پدر وى را بكران نيز نوشته اند. از كتاب هاى او است: الكوفه، موضع قبر على (ع) و شرف التربه. از حسين بن اسماعيل محاملى و محمد بن مخلد دورى روايت كرده است. ابوبكر برقانى و عبدالعزيز بن على الازجى و حسن بن على بن عبدالله مقرى و ابوبكر احمد بن سليمان بن على واسطى از او روايت كرده اند. در بيستم جمادى الآخره 402 ق. از دنيا رفت و در مقبرۀ شونيزى به خاك سپرده شد.

منابع: منهج المقال، ص 285 و ص 287؛ رجال النجاشى، ص 394؛ رى باستان، ج 2، ص 350؛ اختران فروزان رى و طهران، ص 511.

محمد بن جرير بن رستم طبرى، ابوجعفر

محدث شيعه و مؤلف دلائل الامامه و رواة عن اهل البيت (ع). عبدالعزيز كتّانى، او را به رفض متّهم كرده است. منتجب الدين بابويه در تاريخ رى از وى نام مى برد و مى گويد: او آملى بود؛ امّا به رى رفت و در آنجا ساكن شد. او از بزرگان متكلمان معتزله بود و صاحب تصانيف است. ابومحمد حسن بن حمزه رعينى از وى و او از ابوالفرج اصفهانى روايت كرده است.

وى غير از محمد بن جرير بن يزيد طبرى آملى (از علماى اهل سنت و صاحب تفسير و تاريخ مشهور) است، و نيز غير از محمد بن جرير طبرى از علماى شيعه و صاحب كتاب «المسترشد» است كه شيخ طوسى به وى لقب كبير داده است؛ زيرا راوى كتاب المسترشد، ابومحمد حسن بن حمزه، متوفى 358 هجرى است، در حالى كه ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى، معاصر شيخ طوسى، متوفى 460 هجرى است و مشايخ وى همان مشايخ شيخ طوسى است. ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى، كتاب «دلائل الإمامه» را پس از سال 411 هجرى نوشته و با يك واسطه از شيخ صدوق روايت كرده است و شيخ صدوق نيز با يك واسطه، كتاب المسترشد را نقل مى كند. پس ميان اين دو، سه واسطه وجود دارد.

منابع: لسان الميزان، ج 5، ص 762؛ مجله علوم حديث، ش 12، «محدثان و علماى امامى رى»؛ رجال النجاشى، ص 376.

ص: 164

محمد بن جعفر اُشنانى فقيه رازى، ابوبكر

محدث و فقيه و صاحب تأليفاتى در فقه و حديث. از يحيى بن معاذ و محمد بن يوسف الفراء و طاهر بن احمدبن حمدان رازى لاسكى روايت كرده است و عباد بن عباس رازى از او.

منابع: الأنساب، ج 5، ص 667؛ شعب الإيمان، ج 1، ص 380؛ طبقات المحدثين باصبهان، ج 4، ص 247؛ الإصابه، ج 1، ص 261؛ الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 400؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 352 و ج 2، ص 138؛ تاريخ الاسلام، ج 29، ص 310-311.

محمد بن جعفر بن حمكويه رازى، ابوالعباس

محدث. در بغداد از ابوحاتم محمد بن ادريس رازى، عمر بن مدرك قاضى و محمد بن ابى يحيى زعفرانى حديث گفته و از يحيى بن معاذ واعظ حكاياتى نقل كرده است. ابوحفص كتانى، حافظ محمد بن اسحاق بن منده، عمر بن ابراهيم مقرى، معافى بن زكريا و احمد بن محمد بن مقسم مقرى از وى روايت كرده اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 135-136 و ج 10، ص 333؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 38، ص 19؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 13، ص 277.

محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدى كوفى رازى، ابوالحسن

متكلم و محدث امامى. در حدود سال 312 ق. از دنيا رفت. اصل او از كوفه بود؛ به رى مهاجرت كرد و در آن شهر اقامت گزيد. از محمد بن اسماعيل برمكى و سهل بن زياد رازى روايت كرده است و حسن بن حمزۀ علوى، احمد بن حمدان قزوينى، احمد بن موسى دقاق، احمد بن محمد بن حسن، ابن مسكان و فرزندش ابوعلى از او حديث شنيده اند. به گفتۀ شاگردش حسن به حمزۀ علوى، وى كتابى به نام «جبر و استطاعت» داشته است. نجاشى او را صحيح الحديث مى خواند؛ اما بر او خرده مى گيرد كه به جبر و تشبيه اعتقاد داشته و گاه از محدثان ضعيف نيز روايت مى كرده است. شيخ طوسى و شيخ صدوق و كلينى از احاديث او در كتاب هاى خود آورده اند و شيخ صدوق، او را از معاصران نواب خاص امام زمان (ع) و معتمدان ايشان دانسته است. شيخ طوسى نيز به توقيعى در تاريخ 290 ق. اشاره مى كند كه در آن، حضرت ولى عصر (عج) وى را از معتمَدان خود در رى معرفى كرده اند. نظرداشت اعتماد فقهاى بزرگ شيعه به او و ذكر كتابى از او در رد جبر، سخن نجاشى را تخطئه مى كند.

منابع: معجم الرجال، ج 15، ص 165-167؛ دائرة المعارف شيعه، ج 15، ص 168.

محمد بن جعفر بن محمد قُصّار رازى، ابوجعفر

محدث. ابن حجر عسقلانى به نقل از تاريخ

ص: 165

رى منتجب الدين نقل كرده است كه وى از ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى فقيه (شيخ صدوق) حديث شنيده است و ابوسعيد محمد بن احمد رازى و برادرش عبدالرحمن از او روايت كرده اند. در سال 446 ق. درگذشت.

منابع: لسان الميزان، ج 5، ص 105؛ مستدركات أعيان الشيعه، ج 3، ص 211.

محمد بن حسان زينبى/ زبيبى رازى، ابوعبدالله

محدث و مصنف شيعى قرن سوم و از اصحاب امام هادى (ع). شيخ طوسى او را از اصحابى شمرده است كه از امامان روايت نكرده اند. در جوانى به قم رفت و در آنجا از اسماعيل بن مهران، محمد بن حسين نوفلى و ديگران كسب دانش كرد. از مهم ترين شاگردان او محمد بن حسن صفار قمى (مؤلف بصائر الدرجات) و محمد بن يحيى اشعرى قمى و احمد بن ادريس قمى است. از ابراهيم بن ابى بكر، محمد بن زيد رزامى (خادم الرضا)، ابوعمران موسى بن رنجويه ارمنى، ادريس بن حسن، ابومحمد نوفلى، اسحاق بن يشكر كاهلى روايت كرده است. برخى از راويان او به اين شرح است: محمد بن حسن صفار، محمد بن يحيى اشعرى قمى، احمد بن ادريس، حسن بن متيل، احمد بن على بن محبوب، عبدالله بن خطاب و احمد بن ادريس. چندين كتاب به او نسبت مى دهند؛ از جمله: العقاب، ثواب الاعمال، ثواب إنا انزلناه، الشيخ و الشيخه. نجاشى او را در وثاقت، ميانه دانسته است، زيرا از ضعفا نيز روايت كرده است؛ اما غضائرى او را در حديث، تضعيف مى كند. بيشتر رجاليون متأخر او را ثقه دانسته اند؛ به ويژه به دليل توثيق محمد بن وليد قمى كه در توثيق رجال، مشهور به سخت گيرى است.

منابع: رجال النجاشى، ص 338-339؛ رجال الطوسى، ص 392 و ص 445؛ الفهرست طوسى، ص 201 و ص 224؛ رجال ابن الغضائرى، ص 95؛ معالم العلماء، ص 139؛ ايضاح الاشتباه، ص 263؛ خلاصة الاقوال، ص 401؛ رجال ابن داوود، ص 271؛ نقد الرجال، ج 1، ص 49 و ج 4، ص 34 و 167-168؛ جامع الرواة، ج 2، ص 88-89 و ص 157؛ تعليقة على منهج المقال، ص 305؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 6، ص 6-7؛ معجم رجال الحديث، ج 14، ص 373 و ج 16، ص 87 و ج 16، ص 202-204.

محمد بن حسن بن عبدالرحمن رازى خراسانى، ابوبكر

محدث و مشهور به ابن وارث. خطيب بغدادى مى گويد در عهد ابوعمر بن مهدى بر ما وارد شد و از محمد بن احمد بن بانياك ارجانى حديث گفت. ابوالوليد باجى در

ص: 166

اندلس از او حديث گفته است. در سال 450 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 231؛ الأنساب، ج 5، ص 559-560؛ اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 3، ص 345-346؛ تاريخ الاسلام، ج 30، ص 507-508.

محمد بن حسن بن مختار تميمى كوفى

محدث. در رى مى زيست و پسرعموى عبدالمؤمن بن على زعفرانى اسدى كوفى بود. از على بن مسهر، يعقوب بن محمد بن عقبۀ مدينى، مسلم بن خالد زنجى، عبدالحميد بن سليمان مدينى، يونس بن ابى يعفور، عمرو بن عطيۀ عوفى، عمرو بن ابى مقدام، على بن هاشم بن بريد، علاء بن حصين قاضى رى و سليمان بن ابى هوذه روايت كرده است. ابوحاتم رازى و ابوزرعه نيز از وى روايت كرده و او را صدوق دانسته اند. در سال 421 ق. درگذشت.

منابع: الجرح و التعديل، ج 6، ص 66 و ج 7، صص 228-229 و ج 9، ص 215؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 25، ص 363؛ تاريخ الاسلام، ج 16، ص 351-352.

محمد بن حسن رازى، مختص الدين

عالم شيعى و اخلاقى.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 126؛ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 270.

محمد بن حسن طائى رازى

محدث و از مشايخ ثقة الاسلام كلينى. وى نزد برخى از رجاليون، متهم به غلو است. از سهل بن زياد آدمى، على بن عباس جراذينى (متهم به غلو)، روايت كرده است و احمد بن عمران دقاق (از مشايخ شيخ صدوق) و محمد بن يعقوب كلينى از او حديث گفته اند.

منابع: رجال النجاشى، ص 143 و 255؛ الكلينى و الكافى، ص 181؛ الوافى، ج 1، ص 536؛ نقد الرجال، ج 3، ص 274؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 32؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 203-204.

محمد بن حسن طلاس مقرى رازى، ابوعبدالله

محدث اهل رى. در گرگان از ابوحاتم محمد بن ادريس رازى روايت كرده است. عبدالله بن عدى حافظ و ابومحمد ربيع بن عبدالوهاب طلاس از وى حديث شنيده و نقل كرده اند.

منابع: الأنساب، ج 4، ص 90؛ اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 2، ص 292.

محمد بن حسن فراء رازى

محدث. از محمد بن قاسم اسدى، قاسم بن حكم عرنى و اسماعيل بن حماد بن ابى حنيفه، روايت كرده است، و ابوحاتم رازى و على بن سعيد رازى از وى.

ص: 167

منابع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 229؛ المعجم الأوسط، ج 4، ص 206.

محمد بن حسين بن محمد، ابوالفضل← ابن عَميد

محمد بن حسين بن محمد بن زيد حسنى كيسكى، ابوجعفر

فقيه امامى، شاعر، محدث، خطيب و رئيس سادات رى، ملقب به سيد تاج الدين. صاحب نقض، او را از علماى متبحر و متأخر و شوكت شيعه در رى خوانده و گفته است اولين مكان از مكان هاى شيعه در رى، مدرسۀ بزرگ سيد تاج الدين محمد كيسكى است. وى از جد خويش، ابومحمد زيد بن على بن حسين حسنى روايت كرده است، و على بن حسين جاسبى فقيه و منتجب الدين به طريق املا، از او. منتجب الدين او را محدث صالح خوانده است. در سال 447 ق. درگذشت.

منابع: نقض، ص 184؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 5، ص 287-288 و ج 6، ص 186؛ الأربعون حديثا، ص 89؛ فهرست منتجب الدين، ص 44 و ص 103 و ص 420؛ بحار الانوار، ج 102، ص 214 و ص 267؛ امل الآمل، ج 2، ص 45 و ص 251؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 281-282 و ج 17، ص 22؛ الذريعه، ج 7، ص 185 ج 24، ص 210؛ أعيان الشيعه، ج 1، ص 204 و ج 9، ص 254.

محمد بن حسين بن مصلح، ابوبكر

فقيه و محدث. در رى مى زيست و از محمد بن ايوب و محمد بن احمد بن يزيد واسطى و او از وهيب بن خالد و او از خالد حذاء و او از ابوعاليه و او از عايشه و او از رسول الله (ص) روايت كرده است. از راويان او، حاكم نيشابورى است.

منابع: المستدرك، ج 1، ص 220 و ج 3، ص 148؛ مناقب الإمام امير المؤمنين (ع)، ج 2، ص 170؛ جامع أحاديث الشيعه، ج 1، ص 25.

محمد بن حسين آبى، ابومنصور

اديب، دانشمند و وزير ملوك طبرستان و برادر ابوسعد منصور بن حسين آبى، فقيه امامى مشهور. از زندگى و آثار او چيزى در دست نيست.

منبع: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 70.

محمد بن حسين بن حسن رازى آبى

متكلم شيعى قرن هفتم، ملقب به جمال الدين، مرتضى، علم الهدى و ابوعبدالله مرتضاى رازى، و نويسندۀ كتاب هاى تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام؛ نزهة الكرام و بستان العوام.

از زندگى و سوانح عمر او اطلاعى چندان در دست نيست. در نيمۀ نخست قرن هفتم

ص: 168

مى زيسته و دست كم تا نيمۀ قرن هفتم زنده بوده است. وى به گفتۀ خود، كوشيده است كه آثارى به زبان فارسى، مطابق فهم عامۀ مردم پديد آورد. در آثار او هم ميراث ايرانى شيعۀ قم و رى به چشم مى خورد و هم ميراث عراقى - عربى. مخاطب آثار او بيشتر توده هاى مردم است. مهم ترين اثر بازمانده از او كتاب تبصرة العوام، از آثار مشهور در حوزۀ فرقه شناسى با نگاه شيعى است كه تا چندى پيش، به غلط آن را به ديگران (به ويژه ابن الداعى سيد مرتضى بن قاسم رازى) نسبت مى دادند. برخى از دلايل تعلق تبصرة العوام به محمد بن حسين بن حسن رازى آبى، به اين شرح است:

يك. در نسخۀ خطى ترجمۀ عربى تبصرة العوام (به قلم حسين بن على بطيطى)، مؤلفِ كتاب، «الشيخ الامام جمال الدين محمد بن الحسين بن الحسن الآبى الرازى» معرفى و تاريخ تأليف آن سال 630 ذكر شده است.

دو. در نزهة الكرام، چندين بار از كتاب ديگرش به نام تبصرة العوام نام مى برد.

سه. سيد بن طاووس (متوفى 664 ق.) در فرج المهموم، پس از نقل روايتى از نزهة الكرام، مؤلف آن را «محمد بن حسين بن حسن الرازى» نام مى برد.

با وجود اين، مؤلف رياض العلماء، تبصره را به دو نفر منسوب مى كند: مرتضاى رازى و ابوالفتوح رازى. عباس اقبال آشتيانى نيز مى گويد: «مشهورترين انتساب به سيد مرتضى بن داعى رازى است.» آية الله شبيرى زنجانى در مقاله اى مفصل، دلايل اقبال را نقد مى كند. ابهام دربارۀ مؤلف كتاب باقى بود تا اينكه نسخه اى از كتاب نزهة الكرام و بستان العوام يافت شد و ايرج افشار در سال 1338 مقاله اى دربارۀ آن در مجلۀ دانشكده ادبيات (سال هفتم، دى ماه 1338، ش 2، ص 43-54) نوشت.

تاريخ تأليف تبصرة، بايد در ميانۀ سال هاى 600 تا 630 ق. باشد؛ زيرا مؤلف در آن، ابوالفتح عجلى (متوفى 600 ق.) را به گونه اى

ص: 169

ياد مى كند كه از مرگ او در زمان تأليف كتاب حكايت مى كند، و نيز جانشينان حسن صباح را كه در سال هاى 653-654 ق. برافتادند، صاحب قدرت مى خواند. عباس اقبال آشتيانى در مقدمۀ چاپى كتاب، مى كوشد با ارائۀ شواهد و قرائنى از متن كتاب، تاريخ تأليف آن را پس از 600 نشان دهد؛ از جملۀ اينكه در جايى از كتاب دربارۀ اسماعيليه آمده است: «بعد از آن ملوك مصر (فاطميان) منقطع شدند و اتباع حسن تا زمان ما هنوز باقى اند.»

تبصرة العوام، چنانكه از نام آن پيدا است، روى سخن با عامۀ مردم دارد. تأليف كتاب هاى ملل و نحل، با گرايش اخبارى و كلامى به زبان فارسى و براى عامه، اندكى پيش از هجوم مغول و پس از ورود علامه حلى (متوفى 726 ق.) به ايران و گروش الجايتو (سلطان خدابنده، م 716 ق.) به مذهب شيعه، اوج گرفت كه از گسترش تبليغ تشيع دوازده امامى در ميان فارسى زبانان آن دوره حكايت مى كند. برگردان كتاب از فارسى به عربى، به قلم حافظ حسين بن على بطيطى در سال 658 ق. در استرآباد، نشان مى دهد كه كتاب مذكور در مدتى كوتاه پس از تأليف، مخاطب عربى زبان نيز يافته است.

تاكنون، بيش از هفتاد نسخۀ خطى از اين كتاب پيدا و معرفى شده است كه از مقبوليت آن در ميان كتاب خوانان حكايت مى كند. در صد سال گذشته، چندين بار، همراه قصص العلماء تنكابنى (در سال هاى 1313 و 1319 ق) چاپ شده بود. نخستين چاپ مصحح آن به همت عباس اقبال آشتيانى، همراه مقدمه و فهارس در سال 1313 ش. منتشر شد. اين چاپ با استفاده از چاپ سنگى و دو نسخۀ خطى متأخر است. به گفتۀ عباس اقبال آشتيانى، از تبصرة العوام نسخه هاى خطى فراوان بر جاى مانده و در سال هاى 1296، 1309 و 1313 ق. در لاهور و تهران به چاپ رسيده است. اكنون، كهن ترين نسخه اى كه از تبصره در دست است، در تاريخ 13 محرم 716 كتابت شده است. در اين نسخه نام مؤلف نيامده است؛ اما نويسنده اى در حاشيۀ كتاب، آن را به سيد مرتضى بن داعى رازى نسبت داده است.

تبصرة العوام دربارۀ فرق و مذاهب اسلامى و پيش از اسلام است، و پس از بيان الاديان (اواخر قرن پنجم)، قديم ترين كتاب به زبان فارسى در موضوع ملل و نحل است كه بر جاى مانده است. مؤلف در مقدمه نوشته است: «بدان كه مدت مديد است كه جماعتى از سادات عظام و علما و غيرهم از اين ضعيف التماس مى كردند كه مختصرى

ص: 170

از عقايد اصحاب مقالات و اديان و ملل به پارسى جمع كن از كتب علماى اين صنعت و مشايخ علماى اين فن. عوايق روزگار مانع آن بود. چون وعده دادن از حد بگذشت و اشتياق ايشان هر روز زيادت بود، لازم شد شروع كردن و به قدر وسع بعضى از مذاهب و اعتقاد هر قومى ياد كردن بر وجه اختصار تا جماعتى كه به مطالعه آن مشغول شوند از تطويل آن ملول و متحيّر نشوند و عقيده هاى صحيح از فاسد بدانند و جامع و كامل از بارى تعالى ثواب جزيل و عطاى جميل يابند. و اين كتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الأنام نام نهاده شد و بر بيست و شش باب مرتب ساخته.» ابواب مذكور بدين شرح است: در ذكر مقالات فلاسفه؛ در مقالات مجوس و دين ايشان؛ در بعضى از مقالات جهودان و ترسايان و صابيان؛ در اصل فرق اسلام؛ در ذكر فرق خوارج؛ در ذكر فرق معتزله؛ در مقالات جهم صفوان؛ در مقالات مرجيان؛ در بيان ظهور مقالت نجّاريان؛ در مقالات كرّاميّان؛ در مقالات مشبّهه و مجسمه؛ در مقالات اصحاب تناسخ؛ در مقالات اهل سنت و جماعت؛ مالك و اصحابش و شافعى و اصحابش؛ در مقالات ابن كلاب و ابو الحسن اشعرى؛ در مقالات صوفيان؛ در كلمات قشيرى در رساله اش؛ در مقالت قومى كه دعوى سنت و جماعت مى كنند؛ در مقالت اصحاب اهل دوم كه شيعه خوانده مى شوند؛ در دانستن حق كه با كدام قوم است؛ در ذكر اندكى از اعتقاد اماميان؛ در حكايت فدك؛ در حديثى چند كه اهل سنت بر اماميان زدند؛ در ذكر بعضى از فضايح بنى اميه؛ در بيان چند مسئله بين اهل عدل و جبر؛ در ذكر چند مسئله كه بر اماميه تشنيع مى زنند.

هدف اصلى رازى از تأليف اين كتاب، افزون بر شرح عقايد فرقه هاى گوناگون، دفاع از عقيدۀ اماميه و شناخت «عقيده هاى صحيح از فاسد» است؛ چنانكه ابواب پايانى كتاب را به حقانيت اماميه و اعتقادات آنان و رد مخالفان ايشان اختصاص داده است. او در تأليف اين كتاب از منابع متعددى بهره برده و نقل مطلب كرده است؛ چنانكه از مقدمۀ اثر هم برمى آيد، تتبع و گردآورى در آن، بر تحقيق و تحليل غلبه دارد. از اين رو مؤلف از تعصب و ايراد برخى نسبت هاى نادرست و سست به مذاهب ديگر، مصمون نمانده و برخى گزارش هاى آن خلاف واقع است. فلاسفه و صوفيان را نيز بسيار مذمت مى كند. با وجود اين، اطلاعاتى كه از برخى وقايع تاريخى، فرقه ها و عقايد آنان در روزگار خود مى دهد، داراى اهميت بسيار است؛ مانند آنچه دربارۀ جانشينان حسن صباح، فخر رازى و فرقه هاى

ص: 171

شيعيان مى گويد.

نثر تبصرة العوام روان و بى پيرايه و داراى ويژگى هاى متون سادۀ قرن هفتم قمرى است، اما كلمات عربى در آن فراوان است. رازى در اين كتاب و نيز در نزهة الكرام، معمولا آيات، احاديث، عبارات و ابيات عربى را به فارسى برنمى گرداند.

كتاب ديگر وى، الفصول التامة فى هداية العامه، به زبان عربى است. اين كتاب در دورۀ صفويه در اختيار مؤلف حديقة الشيعه بوده و چنانكه از نقل او و عنوان كتاب برمى آيد، موضوعى همانند تبصرة العوام داشته است، اما اكنون هيچ نسخه اى از آن در دست نيست.

كتاب نزهة الكرام و بستان العوام، دومين كتاب مهم محمد بن حسين رازى است كه در سال 1362 ش. در دو مجلد (902 صفحه) به كوشش محمد شيروانى منتشر شد. پيشتر نسخه اى ناقص از آن به همت ايرج افشار در مجلۀ دانشكدۀ ادبيات منتشر شده بود. نزهة الكرام، به زبان فارسى و اثرى روايى، تاريخى و كلامى با رويكرد اخبارى است كه تبيين معارف شيعى را براى عامۀ مردم وجهۀ همت خود كرده است. از عبارات او در مقدمۀ كتاب چنين برمى آيد كه وى در اين اثر نيز بيشتر به گردآورى نوشته هاى ديگران اهتمام داشته است؛ چنانكه در پايان نزهة الكرام از خود با عنوان «نويسنده و مترجم» ياد مى كند. ابن عربشاه نيز در ترقيمۀ نسخه اى از كتاب، كه به سال 741 ق. كتابت كرده، كار رازى را تخريج و ترجمه از كتب معرفى مى كند. استفاده از منابع حديثى متنوع، منابع تاريخى معروف مانند آثار ابن اسحاق يا واقدى، و برخى آثار ضعيف و مجهول از ويژگى هاى اين اثر است. ابواب سى گانه كتاب به قلم مؤلف به اين شرح است: «و نام كتاب، نزهة الكرام و بستان العوام كرديم و آنچه در اين جلد است سى باب است: باب اول در ذكر ميلاد سيد رسل محمد (ص)؛ باب دوم در ذكر عبد اللّه و آمنه و حال ولادتش؛ باب سوم در ذكر ايمان آباء و اجداد رسول (ص)؛ باب چهارم در ذكر قومى از ملوك و كاهنان؛ باب پنجم در ذكر معرفت بحيراء راهب؛ باب ششم در ذكر آنچه حكايت كرد خالد بن اسيد؛ باب هفتم در ذكر خبر سطيح از حال رسول (ص)؛ باب هشتم در ذكر آنچه از يوسف جهود روايت است؛ باب نهم در ذكر بعضى از آنچه لازم شود از قبايح بر آن كس كه آباء رسول - صلى اللّه عليه و آله - كافر داند؛ باب دهم در ذكر ميلاد امير المؤمنين على عليه الصلاة و السلام؛ باب يازدهم در ذكر ايمان ابوطالب رضى اللّه عنه؛ باب دوازدهم در ذكر وفات ابو طالب رضى اللّه عنه؛ باب

ص: 172

سيزدهم در ذكر آنكه مناظره كردن در آنچه تعلق به امور دين دارد روا بود و رسول _ صلعم _ كرده است؛ باب چهاردهم در حجت گرفتن رسول (ص) با جماعتى از مشركان؛ باب پانزدهم در ذكر معجزه رسول اللّه (ص)؛ باب شانزدهم در ذكر حجت گرفتن رسول (ص) با يهود در جواز نسخ شرايع؛ باب هفدهم در ذكر آنچه ميان رسول (ص) رفت و ميان منافقان در احتجاج؛ باب هيجدهم در ذكر احتجاج رسول (ص) در روز غدير خم و ديگر مواضع؛ باب نوزدهم در ذكر قصۀ صحيفه كه رسول گفت ايشان اصحاب صحيفه اند؛ باب بيستم در ذكر نوشتن آن صحيفه كه رسول در خطبه غدير ياد كرده است؛ باب بيست و يكم در ذكر بعضى آنچه ميان صحابه رفت بعد از وفات رسول (ص)؛ باب بيست و دوم در ذكر حجت گرفتن اميرالمؤمنين بر ابوبكر؛ باب بيست و سوم در ذكر جاثليق و مناظره كردن با او ابو بكر؛ باب بيست و چهارم در ذكر جواب دادن اميرالمؤمنين جاثليق را از آنچه ابوبكر از آن عاجز بود؛ باب بيست و پنجم در مسائلى چند كه از عمر سؤال كردند و او را هيچ از آن معلوم نبود و آنچه واقع شد از مشكلات؛ باب بيست و ششم در ذكر قصۀ اميرالمؤمنين (ع) و خالد بن وليد؛ باب بيست و هفتم در ذكر خالد و بنى زاهر و مالك بن نويره و حال فجاه كه ابوبكر وى را بسوزانيد؛ باب بيست و هشتم در ذكر حكايت خضر (ع) و عبداللّه بن عباس و جز ايشان؛ باب بيست و نهم در ذكر حكايت ابوموسى اشعرى و مغيرة بن شعبه با عمرو بن عاص با عمر؛ باب سى ام در ذم بدعت و بيان آنكه اهل حق كدامند.»

كفاية الانام، نام يكى ديگر از آثار محمد به حسين رازى است. اين كتاب نيز به زبان فارسى و دربارۀ فقه اماميه است.

منابع: فهرست كتاب هاى چاپى فارسى، ج 1، ص 1175؛ كفاية الانام فقه فارسى شيعه از قرن هفتم هجرى، حسين بن محمد بن حسن رازى آبى، به كوشش رسول جعفريان، مقدمه؛ دانشنامۀ زبان و ادب فارسى، ج 2، ص 242؛ جرعه اى از دريا، ج 1، ص 19-34؛ رياض العلماء، ج 2، ص 160 و ج 3، ص 308؛ تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، به كوشش عباس اقبال آشتيانى، مقدمۀ مصحح؛ سفينة البحار، ج 1، ص 526؛ معجم المؤلفين، ج 12، ص 215؛ رى باستان، ج 2، ص 381-390؛ الذريعه، ج 3، ص 318-319 و ج 16، ص 239 و ج 24، ص 123 و ج 26، ص 84 و ج 3، ص 75؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 75؛ «كتابى از مؤلف تبصرة العوام»، مجلۀ دانشكدۀ ادبيات دانشگاه تهران، سال 7، ش 2 (دى 1338 ش.)؛ «كتاب شناسى فرق و اديان»، فرهنگ ايران زمين، ج 12 (شهريور 1344 ش.)؛ دائرة المعارف تشيع، ذيل «تبصرة العوام»؛ محمد عمادى حائرى، «شيعۀ ايرانى پيش از ايران شيعى»، مجلۀ معارف، دوره 22، ش 3، آذر و اسفند 1385.

ص: 173

محمد بن حسين طبركى رازى، ابومعين

محدث و حافظ. الأنساب، كنيۀ او را ابوعبدالله ثبت كرده است. در دمشق و مصر، درس خوانده و از ابوعبدالله محمد بن عيسى دامغانى، هشام بن عمار، سعيد بن حكم بن ابى بكر، يحيى بن بكير، ربيع بن نافع حلبى، ابوسلمه موسى بن اسماعيل، احمد بن عبدالله بن يونس يربوعى، منصور بن ابى مزاحم، حسان بن حسان و ابوجعفر جمال روايت كرده است. ابوعبداللّه محمد بن احمد بن مسعود بزتينى، ابويعقوب يوسف بن ابراهيم همدانى، احمد بن جشمرد، محمد بن فضل محمد آباذى، ابوعمران موسى بن عباس، محمد جوينى، ابونعيم عبدالملك بن محمد بن عدى جرجانى، ابومحمد شيرجى، ابوبكر محمد بن عبدالله بن يزداد رازى، ابواحمد محمد بن محمد حافظ و ابومحمد بن حبان از راويان او هستند. طبرك (كهن دژ) از مكان هاى رى باستان بوده است.

منابع: معجم البلدان، ج 4، ص 17؛ اسد الغابه، ج 1، ص 148؛ سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 144 و ج 19، پاورقى ص 419؛ الأنساب، ج 4، ص 45.

محمد بن حطاب رازى، ابوعبدالله

محمد بن احمد بن ابراهيم شاهد، عالم.

در سال 434 ق. تولد و در سال 525 ق.

وفات يافت.

منبع: معجم المؤلفين، ج 8، ص 226.

محمد بن حمّاد طهرانى رازى، ابوعبداللّه

محدث و حافظ. براى شنيدن حديث، بسيار سفر كرد و در مصر و بغداد و اسكندريه و شام حديث گفت. از اسماعيل بن عبدالكريم صنعانى، ابونعيم، يزيد بن هارون، حفص بن عمر عدنى، عبيدالله بن عبدالمجيد حنفى، حارث بن مسلم روذى، عبيدالله بن موسى، سندى بن عبدويه ذهلى، عبدالرزّاق بن همّام، عبدالرزاق (راوى قتاده)، يعلى بن عبيد، زكريا بن عدى، ابوعاصم ضحاك بن مخلد، عفان بن مسلم، مكى بن ابراهيم بلخى، يعلى بن عبد طنافسى، ابوعلى حنفى و ديگران حديث شنيده است. برخى از راويان او عبارتند از: پسرش عبدالرحمن بن محمد بن حماد، ابن ماجه، احمد بن ابراهيم بن ابى سفيان، محمد بن حسن بن قتيبه، احمد بن عمير بن يوسف، على بن حسين بن جنيد، احمد بن عمرو بن جابر، احمد بن محمد بن ابراهيم غزى، عثمان بن محمد سمرقندى، قاضى احمد بن عبدالله بن نصر، ابوبكر بن ابى دنيا، محمد بن يوسف بن بشر هروى، ابوبكر احمد بن عمرو بن جابر رملى، ابوعلى اسماعيل بن حسن عسقلانى، ابوعلى حسن بن احمد بن هارون خلال رملى و

ص: 174

ابوعبدالله محمد بن يوسف هروى.

نام طهران، نخستين بار در منابع حديثى و كهن، در ترجمۀ احوال وى آمده است. احوال وى به اختصار و همراه توثيق و تمجيد در تاريخ بغداد خطيب و الأنساب سمعانى و التدوين رافعى و معجم البلدان و المشترك تأليف ياقوت و تذكرة الحفاظ و ميزان الاعتدال و العبر ذهبى و لسان الميزان ابن حجر و شذرات الذهب ذكر شده است. ابن ابى حاتم رازى مى گويد من و پدرم از او حديث شنيده ايم و او مردى صدوق و ثقه بود. ابن عدى در كتاب الكامل فى ضعفاء الرجال نقل مى كند كه شيخ ما گفته است من آرزو مى كنم كه در فضل مانند محمد بن حماد باشم. ابن حبان نام او را در كتاب الثقات درج كرده است. ابوسعيد بن يونس مى گويد وى ثقه و صاحب حديث بود. لقب او به خطا در تذكرة الحفّاظ، و ميزان الاعتدال ذهبى و شذرات الذهب عبدالحى، «الظهرانى» ضبط شده است. به سال 261 ق. (يا 271 ق.) در عسقلان شام درگذشت.

منابع: المحلى، ج 9، ص 512؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 167 و 269-271؛ معجم البلدان، ج 3، ص 564؛ المشترك، ص 298؛ تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 610؛ الكاشف فى معرفة من له رواية فى كتب السته، ج 2، ص 165؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 527؛ العبر، ج 2، ص 48؛ لسان الميزان، ج 6، ص 687؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 161؛ مناقب على بن ابى طالب (ع)، ص 175-176؛ جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 302-303؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 834؛ السنن الكبرى، ج 6، ص 104؛ صحيح ابن حبان، ج 13، ص 309 و ج 14، ص 468؛ الثقات، ج 8، ص 304 و ج 9، ص 129؛ الجرح و التعديل، ج 7، ص 240؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 345 و ج 7، ص 185؛ علل الدارقطنى، ج 10، ص 396؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 30، ص 167 و ص 287 و ج 35، ص 362 و ج 52، ص 364-365؛ تهذيب الكمال، ج 25، ص 89-92؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 109-110؛ لسان الميزان، ج 7، ص 356؛ رى باستان، ج 2، ص 352.

محمد بن حمدان بن اسحاق بزّار رازى، ابوبكر

محدث. در قزوين از منذر بن شادان حديث گفته است.

منبع: التدوين، ج 1، ص 272.

محمد بن حمدان بن سفيان رازى طرائفى، ابوعبدالله

محدث قرن چهارم و شاگرد ربيع بن سليمان مرادى، از اصحاب شافعى. از فضلك رازى، محمد بن يزيد بن عبدالله بن سلمان، على بن مسلم طوسى، حسن بن عرفه، محمد بن عبدالملك بن زنجويه، محمد بن زياد بن عبدالعزيز ثقفى، موسى بن نصر رازى، على بن مسلم طوسى، محمد بن سليمان بن ابى فاطمه، ابراهيم بن احمد بن

ص: 175

نعمان ازدى، فهد بن سليمان، حسن بن محمد بن صباح زعفرانى، حمدون بن عباد فرغانى، ابراهيم بن مرزوق، عيسى بن جعفر وراق، على بن عبدالرحمن بن مغيرۀ مصرى، ابوزرعۀ رازى، ابوحاتم رازى و... روايت كرده است. احمد بن على بن حسن بصرى، ابن يوسف، صالح بن احمد تميمى، احمد بن قاج وراق، محمد بن مظفر، ابوعلى حسن بن فتح بن نصر بن محمد نيشابورى و محمد بن عبيدالله بن شخير از او حديث شنيده اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 284-285 و ج 14، ص 304؛ المجموع، ج 1، ص 9؛ شعب الإيمان، ج 7، ص 68؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 119 و 265؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 17، ص 224 و ج 51، ص 412؛ تهذيب الكمال، ج 8، ص 479؛ الأنساب، ج 4، ص 58؛ اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 2، ص 278؛ تاريخ الاسلام، ج 23، ص 570-571.

محمد بن حموية بن عبدالعزيز سويداوى رازى

محدث امامى قرن سوم. نام وى در كتب رجالى نيامده است. حديث ميلاد امام زمان (عج) را از محمد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى روايت كرده است. از ديگر مشايخ او حسين بن رزق الله است. محمد بن همام، ثقة الاسلام كلينى و محمد بن يحيى عطار از او روايت كرده اند. ابراهيم و احمد، پسران او نيز محدث بودند.

منابع: الغيبه، ص 237 و 362؛ مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 76؛ الخصال، ص 602؛ معجم أحاديث الإمام المهدى (ع)، ج 4، ص 354؛ المستدرك، ج 1، ص 34؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 279 و ج 13، ص 135 و ج 17، ص 52-53.

محمد بن حميد بن حيان رازى، ابوعبدالله

محدث، حافظ و مشهور به ابن حُميد. از رى به بغداد رفت و حديث گفت. از حكم بن بشير بن سلمان، زافر بن سليمان، زيد بن حباب، سلمة بن فضل، ابوداوود سليمان بن داوود طيالسى، عبدالله بن يزيد مقرى ابوزهير عبدالرحمن بن مغراء، عبدالعزيز بن عبدالله نرمقى، على بن ابى بكر اسفذنى، على بن مجاهد، فرات بن خالد رازى، فضل بن موسى سينانى، كنانة بن جبله، مهران بن ابى عمر، نعيم بن ميسرۀ نحوى، ابوحفص هارون بن مثنى حنفى، هارون بن مغيره، يحيى بن ضريس، ابوتميله يحيى بن واضح، جرير بن عبدالحميد، يعقوب بن عبداللّه اشعرى قمى، عبدالله بن مبارك، ابراهيم بن مختار، محمد بن معلى، حكام بن سلم و عبدالله بن عبدالقدوس روايت كرده است، و احمد بن حنبل و پسرش عبداللّه بن حنبل، محمد بن يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم،

ص: 176

حسن بن على بن شبيب معمرى، احمد بن على ابار، عبدالله بن محمد بغوى، محمد بن محمد باغندى، ابوداوود، ترمذى، ابن ماجۀ قزوينى، إبراهيم بن مالك قطان، احمد بن جعفر بن نصر جمال، احمد بن خالد رازى حرورى، اسحاق بن ابى عمران اسفرايينى شافعى، جعفر بن احمد بن نصر حافظ، صالح بن محمد اسدى حافظ، عبدالله بن عبدالصمد بن ابى خداش موصلى، عبدالله بن محمد بن ابى الدنيا، قاسم بن زكريا مطرز، محمد بن ابراهيم بن شعيب غازى، محمد بن احمد بن تميم، محمد بن هارون رويانى، محمد ابن يحيى ذهلى، ابوبكر محمد بن يوسف بن يعقوب رازى و يحيى بن معين و ديگران از او روايت كرده اند. بخارى گفته است كه در وثاقت او ترديد دارد. ابراهيم بن يوسف گفته است ابوزرعه و محمد بن مسلم از او فراوان روايت نوشتند، اما سپس آنها را رها كردند. ابن معين، او را توثيق كرده است. ابن حنبل ميان روايات او قائل به تفصيل بود و پسرش از او نقل مى كند كه گفته است تا وقتى محمد بن حميد در رى بود، علم نيز در اين شهر بود. صالح بن محمد و ابن خراش او را تكذيب كرده اند. آراى اهل رجال دربارۀ وى بسيار متفاوت است. به سال 248 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 255-260 و ج 3، ص 397؛ العبر، ج 1، ص 452؛ تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 67 و ص 490-492؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 118؛ الاعلام، زركلى، ج 6، ص 343؛ الجرح و التعديل، ج 7، ص 80؛ الضعفاء، ج 4، ص 61؛ المجروحين، ج 2، ص 303-304؛ خلاصة تذهيب تهذيب الكمال، ص 333؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 1، ص 23؛ الموضوعات، ج 1، ص 108؛ تهذيب الكمال، ج 25، ص 97-108؛ سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 502-506؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 69 و ج 9، ص 111-115؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 12، ص 15.

محمد بن خالد حنظلى رازى، ابوعبدالله

محدث و فقيه اهل سنت و مشهور به صاحب الفرائض. نصير نحوى رازى، برادرزادۀ او است. در استرآباد سكونت داشت. على بن احمد بن بوكرد استرآبادى گفته است در استرآباد مسجد جامع ساخت و او نخستين فقيهى است كه در جامع استرآباد به مردم فقه آموخت. از عمران بن وهب طائى، عبدالعزيز بن ابى رواد، بشير بن سلمان، ابوجعفر رازى، جراح بن ضحاك كندى، محمد بن فضل بن عطيه، ابراهيم بن يزيد خوزى، ابويوسف قاضى، ربيع بن بدر و مبارك بن مجاهد روايت كرده است. مى گويند با مالك بن أنس ديدار داشته است و شمارى از راويان او عبارتند از: اسحاق بن ابراهيم طلقى، عمار بن رجاء و يوسف بن حماد. از ابوزرعه نقل كرده اند كه

ص: 177

وى را صدوق مى دانسته است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 244؛ تاريخ جرجان، ص 406-407.

محمد بن خالد رازى، ابوالعباس

عالم شيعى و از اصحاب امام هادى (ع).

منابع: منهج المقال، ص 295؛ نقد الرجال، ص 305؛ الكلينى و الكافى، ص 145؛ رجال الطوسى، ص 392؛ نقد الرجال، ج 4، ص 197؛ معجم رجال الحديث، ج 17، ص 77.

محمد بن خالد بن يزيد شيبانى قلوصى رازى، ابوبكر

محدث و قاضى. براى شنيدن حديث، بسيار سفر كرد و در نيشابور زيست. از احمد بن حنبل، عبدالله بن حسين، احمد بن ابى حوارى، عبدالصمد بن عبدالعزيز مقرى رازى، قاسم بن عثمان عبدى جوعى، هشام بن عمار، سرى سقطى (صوفى نامدار)، حميد بن زنجويه، فضل بن زياد و محمد بن مصفى روايت كرده است و ابومحمد عبدالرحمن بن ابى حاتم، و ابوعمرو حيرى و حسن بن يعقوب بخارى و زكريا بن يحيى بستى و اسحاق بن احمد فارسى از او حديث شنيده و نقل كرده اند. ابن ابى حاتم رازى، او را راستگو شمرده است.

منابع: الملاحم و الفتن، ص 326؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 20، ص 165-166 و ج 49، ص 116-117 و ج 52، ص 389؛ تاريخ الاسلام، ج 20، ص 443-444؛ الجرح و التعديل، ج 7، ص 244-245.

محمد بن خالد رازى خراز، ابوهارون

محدث. از اسحاق بن سليمان، عبدالله بن جهم، اسحاق بن سليمان، عبدالصمد بن عبدالعزيز مقرى، مكى بن ابراهيم، حسن بن موسى اشيب، عبدالصمد بن عبدالعزيز عطار، عبيد الله بن موسى و يحيى بن ابى الخصيب رازى روايت كرده است. على بن حسين بن جنيد، يوسف بن اسحاق بن حجاج، محمد بن عبدالله بن مستورد (ابى سيار)، حسن بن فضل بن سمح (از مشايخ طبرى)، محمد بن على مروزى، مهران بن هارون، ابوزرعه و ابوحاتم رازى نيز از او حديث شنيده و نوشته اند. ابن ابى حاتم، او را توثيق كرده و گفته است: وى هر روز، قرآن را ختم مى كرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 1، ص 46 و ج 7، ص 254؛ رجال الشيعة فى أسانيد السنه، ص 219-220؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 64، ص 150 و ج 54، ص 26؛ تاريخ الاسلام، ج 19، ص 286؛ المعجم الكبير، ج 4، ص 191؛ الثقات، ج 9، ص 144؛ علل الدارقطنى، ج 9، ص 402؛ تاريخ بغداد، ج 7، ص 413.

محمد بن خلف رازى، ابوبكر

متكلم امامى رى و از اصحاب امام

ص: 178

هادى (ع). به گفتۀ نجاشى، او متكلّمى جليل القدر، از علماى اماميه بود و كتابى در امامت نوشته است. جعفر بن معروف، از او روايت كرده است.

منابع: منهج المقال، ص 295 و ص 384؛ نقد الرجال، ص 305؛ رجال النجاشى، ص 381؛ خلاصة الاقوال، ص 266؛ رجال ابن داوود، ص 172؛ نقد الرجال، ج 4، ص 200؛ جامع الرواة، ج 2، ص 111؛ تعليقة على منهج المقال، ص 307؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 6، ص 44-45 و ج 7، ص 125؛ طرائف المقال، ج 1، ص 214 و ص 255-266؛ معجم رجال الحديث، ج 17، ص 79-80؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 255 و ص 228.

محمد بن داوود ازدى رازى، ابوبكر

محدث و خطيب. در گرگان از يزيد بن مخلد سدوسى، محمد بن يوسف زبيدى، حفص بن عمر مهرقانى، ابوزرعۀ رازى و احمد بن شريح رازى روايت كرده است و ابواحمد بن عدى، ابوالحسن احمد بن موسى بن عيسى وكيل و اسماعيل بن سعيد جرجانى و ابوحامد سيارى، از او.

منابع: تاريخ جرجان، ص 411؛ الثقات، ج 9، ص 170؛ المجروحين، ج 2، ص 33؛ سير أعلام النبلاء، ج 12، ص 173؛ تاريخ الاسلام، ج 18، ص 48؛ القاموس المحيط، ج 4، ص 263.

محمد بن زكرياى رازى، ابوبكر

ابوبكر محمد بن زَكَريا بن يحيى رازى (251-313 ق) پزشك، فيلسوف، فيزيك دان و شيمى دان، كاشف الكل، معروف به طبيب المسلمين و جالينوس العرب. مورخان شرقى در كتاب هايشان او را محمد بن زكرياى رازى خوانده اند و مورخان غربى از او به نام هاى رازس ( Rhazes = razes) و الرازى ( Al-Razi) و رى زى ياد كرده اند. به گفتۀ ابوريحان بيرونى وى در شعبان سال 251 هجرى در رى زاده شد و دوران كودكى و نوجوانى و جوانى اش در اين شهر گذشت.

مجسمۀ محمد بن زكرياى رازى در چهارتاقى دانشمندان ايرانى _ وين _ دفتر سازمان ملل متحد

مشهور است كه در جوانى عود مى نواخته و گاهى شعر مى سروده است. سپس به زرگرى و پس از آن به كيمياگرى روى آورد. در

ص: 179

ميان سالى طب و چند دانش ديگر را آموخت. بيرونى معتقد است او در ابتدا به كيميا اشتغال داشته و پس از آنكه در اين راه چشمش بر اثر كار با مواد تند و تيزبو آسيب ديد، براى درمان به پزشكى روى آورد. در كتاب هاى مورخان اسلامى آمده است كه رازى، طب را در بيمارستان بغداد آموخته است. در آن زمان بغداد مركز بزرگ علمى دوران و جانشين دانشگاه جندى شاپور بود و رازى براى آموختن علم به بغداد سفر كرد و مدتى نامعلوم در آنجا اقامت گزيد و به تحصيل علم پرداخت و سپس رياست بيمارستان «معتضدى» را بر عهده گرفت.

پس از مرگ معتضد عباسى، به رى بازگشت و عهده دار رياست بيمارستان رى شد و تا پايان عمر در اين شهر به درمان بيماران مشغول بود. رازى مردى خوش خو و در تحصيل كوشا بود. در درمان بيماران، هيچ كوششى را فروگذار نمى كرد و تا زمان تشخيص بيمارى، از پا نمى نشست و بر فقيران و بينوايان بسيار رئوف بود. رازى برخلاف بسيارى از پزشكان كه بيشتر مايل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، ميان مردم كوچه و بازار رفت و در مداواى آنان كوشيد. ابن النديم در كتاب الفهرست مى گويد: «به همه كس، به ويژه فقرا و بيماران تفقد و مهربانى داشت و از حالشان جويا مى شد و به عيادتشان مى رفت و به آنان كمك مالى مى كرد.»

ابن النديم، شمار آثار رازى را بالغ بر صد و شصت كتاب و رساله ذكر كرده است. ابوريحان بيرونى، مجموع نوشته هاى رازى را در رياضيات، نجوم، فلسفه، طب، الهيات، كيميا، كفريات و ديگر فنون، صد و هشتاد و چهار مجلد مى داند. ابن اصيبعه در عيون الانباء فى طبقات الاطباء دويست و سى و هشت كتاب براى رازى مى شمارد. محمود نجم آبادى استاد دانشگاه تهران كتابى با عنوان: مؤلفات و مصنفات ابوبكر محمد بن زكرياى رازى نوشته است كه در سال 1339 از سوى انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است. در اين كتاب، پس از بررسى فهرست هاى ابن النديم، ابوريحان بيرونى و قفطى و ابن اصيبعه، دويست و هفتاد و يك كتاب و رساله و مقاله، به نام زكرياى رازى فهرست شده است. مشهورترين آثار او به اين شرح

ص: 180

است: الحاوى يا الجامع الكبير، الكناش المنصورى، الطب الروحانى، المرشد، من لايحضره الطبيب، كتاب الجدرى و الحصبه، دفع مضار الاغذيه، الابدال، تقاسيم العلل، فى محنة الطبيب و كيف ينبغى ان يكون.

رازى اولين پزشكى بود كه تشخيص تفكيكى بين آبله و سرخك را بيان كرد و در ارائۀ نظريۀ ايمنى اكتسابى پيشگام است. نيز نخستين پزشكى است كه از راه تشريح جسد انسان، مغز و شعب اعصاب را در سر و گردن نشان داد. همچنين او را از كاشفان تأثير تغذيه در سلامتى و درمان انسان مى دانند. رازى، اسراف در دارو را بسيار مضر مى دانست و معتقد بود طبيب موفق، كسى است كه بتواند بيمارى ها را با غذا درمان كند. آزمايش داروها در حيوانات و سپس تجويز آن براى انسان، از روش هاى او است. او نخستين پزشكى است كه داروهاى الكالوئيدى غير سمى را ساخت و در درمان بيمارانش استفاده كرد. رازى در جراحى نيز صاحب نظر بود و دربارۀ سنگ كليه و سنگ مثانه كتابى دارد كه در آن تأكيد مى كند اگر درمان سنگ مثانه با روش هاى طبى امكان پذير نباشد، بايد آن را جراحى كرد. او اولين طبيبى است كه سل مفصلى انگشتان را شرح داده است و نيز نخستين دانشمندى است كه اجسام را به سه گروه جمادى، نباتى و حيوانى، و همچنين مواد را به دو دستۀ فلز و شبه فلز تقسيم كرد. مقام علمى رازى در داروسازى و دانش شيمى، هم تراز بزرگ ترين شيمى دانان جهان تا آن روزگار است. الكل، اسيد سولفوريك، اسيد كلريدريك، اكسيد ارسنيك و اسيد سيتريك، شمارى از كشفيات او است.

نقاشى غربى از رازى در حال ديدن قاروره حاوى نمونه ادرار بيمار

محمد زكرياى رازى، در پنجم شعبان 313 ق. در زادگاه خود، رى درگذشت.

منابع: دائرة المعارف فارسى؛ الفهرست؛ تاريخ علوم عقلى در تمدن اسلامى تا اواسط قرن پنجم هجرى؛ فرهنگ نفيسى؛ فيلسوف رى؛ مؤلفات و مصنفات رازى؛ حكيم رازى.

ص: 181

محمد بن سعد بن محمد، مَشّاط رازى، ابوجعفر

فقيه شافعى، متكلم اشعرى و واعظ. در سال 506 ق. در رى به دنيا آمد و در همان شهر زيست. پدرش سعد بن محمد نيز از فقيهان شافعى در رى بود. وى را از بنيان گذاران كلام اشعرى دانسته اند و همچون پدرش، در مناظره توانمند بوده است. قاضى ابوالمحاسن عمر بن على قرشى از شاگردان او است.

منابع: تاريخ الاسلام، ج 27، ص 241؛ طبقات الشافعية الكبرى، ج 6، ص 104.

محمد بن سعيد بن بلخ رازى

محدث و مقرى. در رى زيسته و از عبدالرحمن بن حكم بن بشير بن سلمان، محمد بن حميد، محمد بن على بن حمزه، محمد بن عبدالله مدينى و ابراهيم بن موسى فراء حديث گفته است. حسن بن على بن منصور، ابوعلى حسين بن على حافظ، محمد بن احمد بن يحيى، عبدالرزاق و عقيلى (مؤلف الضعفاء)، از راويان او هستند. عقيلى، نام وى را دو گونه ضبط كرده است: محمد بن سعيد بن بلخ رازى و محمد بن سعيد بن خالد رازى.

منابع: الضعفاء، ج 1، ص 56 و ج 1، ص 37، ج 3، ص 71 و 449؛ الجرح و التعديل، ج 1، ص 77 و ج 4، ص 65 و ج 6، ص 231؛ معرفة علوم الحديث، ص 63؛ كنز العمال، ج 2، ص 682؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 16، ص 111 و ج 51، ص 164 و ج 55، ص 359؛ تهذيب الكمال، ج 24، ص 83؛ تاريخ الاسلام، ج 12، ص 111.

محمد بن سعيد بن سابق رازى، ابوعبدالله/ ابوسعيد

محدث. اصل او از رى بود و در قزوين زيست. از عمرو بن قيس رازى (بيش از همه)، اسد بن عمرو بجلى قاضى، پدرش سعيد بن سابق، عبدالله بن مبارك، على بن مسهر، مهران بن ابى عمر عطار، ابوجعفر رازى و طبقۀ او، يعقوب بن عبدالله قمى، محمد بن سهل بن زنجلۀ رازى، ابوخيثمه زهير بن معاويه جعفى و ديگران روايت كرده است. برخى از راويان او عبارتند از: احمد بن ابى سريج رازى، ابوزرعه عبيدالله بن عبدالكريم رازى، ابوحاتم محمد بن ادريس رازى، عبدالملك بن مسعود مقرى (عبدالملك بن ابى عبدالرحمن)، كثير بن شهاب مذحجى، محمد بن مسلم بن واره، يحيى بن عبدك، كثير بن شهاب بن عاصم، ابوعمرو يعقوب بن يوسف قزوينى، ابوعلى هارون بن موسى اشنانى، محمد بن ايوب بن يحيى بن ضريس رازى، احمد بن عبدالرحمن بن عبدالله بن سعد دشتكى، احمد بن محمد بغدادى، حسن بن على مناطقى، حفص بن عمر مهرقانى، سهل بن زنجله رازى، ابوبكر

ص: 182

عبدالله بن محمد بن نعمان اصفهانى، على بن يونس زيات، عمرو بن سلمۀ جعفى قزوينى، عيسى بن احمد عسقلانى، عيسى بن بشير صيدلانى رازى، محمد بن زياد عجلى، محمد بن سهل بن زنجلۀ رازى، محمد بن عمار بن حارث رازى، محمد بن عمران بن حبيب بن قاسم قرشى همدانى، ابوعلى هارون بن موسى اشنانى، يحيى بن عبدالأعظم (يحيى بن عبدك قزوينى)، يعقوب بن شيبه، ابوعمرو يعقوب بن يوسف قزوينى.

ابويعلى، او را ثقه و بزرگوار خوانده است. ابوحاتم رازى مى گويد: از ابوزرعه دربارۀ او سؤال كردم، گفت: او شيخ ما، فقيه، صدوق و صحيح الكتب بود. من در رى از او حديث نوشتم.

منابع: شذرات الذهب، ج 2، ص 38؛ الجرح و التعديل، ج 5، ص 255 و 277 و 371 و ج 7، ص 153 و 265 و ج 8، ص 302؛ خلاصة تذهيب تهذيب الكمال، ص 338؛ التاريخ الكبير، ج 1، ص 96؛ الثقات، ج 9، ص 62؛ تاريخ بغداد، ج 4، ص 21 و ج 12، ص 482 و ج 14، ص 288؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 18، ص 185 و 393 و ج 31، ص 179 و ج 44، ص 436 و ج 47، ص 501-502 و ج 53، ص 336 و ج 59، ص 205؛ تهذيب الكمال، ج 17، ص 212 و ج 25، ص 270-272؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 80؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 165-166؛ الأنساب، ج 4، ص 493-495؛ تاريخ الاسلام، ج 15، ص 367-368؛ الوافى بالوفيات، ج 3، ص 80.

محمد بن سفيان كوفى

محدث. مدتى در رى زيسته و از اصحاب ابوبكر بن عياش بوده است. ابوحاتم رازى از او روايت كرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 4، ص 279-280 و ج 5، ص 360؛ تهذيب الكمال، ج 18، ص 374.

محمد بن سنان رازى

محدث امامى. از سهل بن زياد آدمى رازى (از اصحاب حضرت عبدالعظيم حسنى) و محمد بن يحيى روايت كرده است. در كتاب هاى رجالى، از او ذكرى به ميان نيامده است، اما نام او در طريق صدوق در كتاب ثواب الأعمال، مذكور است.

منابع: ثواب الاعمال، ص 52؛ مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 128.

محمد بن سهل بَجَلى رازى

از اصحاب امام رضا (ع).

منابع: رجال الطوسى، ص 389؛ طرائف المقال، ج 1، ص 350؛ معجم رجال الحديث، ج 17، ص 179؛ حياة الإمام الرضا (ع)، ج 2، ص 162.

محمد بن سيف رازى

محدث. طبرى شيعى مى گويد به بغداد وارد شد و براى ما از حرث بن بنان حديث گفت.

ص: 183

منبع: نوادر المعجزات، ص 74.

محمد بن سعد رازى كاتب

خوش نويس و اديب. برخى او را در خط ثلث و محقّق، هم تراز ابن بواب (ابوالحسن، علاء الدين على بن هلال، خوشنويش مشهور سدۀ پنجم) شمرده اند. مؤلف الوافى بالوفيات مى نويسد: بعد از ابن بواب، كسى ثلث و محقق را مانند محمد بن سعد ننوشت. برخى حتى او را بر ابن بواب تفضيل داده اند. «خط محقق» از شيوه هاى مهم خوش نويسى اسلامى و يكى از خطوط شش گانه اى است كه ابداع يا اصلاح آن را به ابن مقله نسبت مى دهند. خط محقق را پدر خطوط عربى دانسته اند. اين خط نزديك ترين خط به كوفى ساده است.

منابع: الوافى بالوفيات، ج 3، ص 76؛ دائرة المعارف هنر.

محمد بن شعيب بن خَطّاب رازى مؤدّب

محدث. در استرآباد سكونت داشت. از عبدالسلام بن عاصم رازى هسنجانى حديث گفته و جعفر بن احمد بن شهريل از وى روايت كرده است.

منبع: تاريخ جرجان، ص 407.

محمد بن شكر الله ورامينى رازى

قاضى و شاعر. از سادات ورامين و كلانتر رى بود. سپس به خدمت سلاطين صفوى درآمد. وى برادر قاضى عطاء الله، قاضى دربار شاه طهماسب (930-984 ق.) بود. مدتى نيز در ورامين و رى، مقام و منزلت رسمى داشت. برادر و پسرخالۀ او (وصالى) نيز به شاعرى شهرت داشتند.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 3، ص 872.

محمد بن صادق بن باقر خليلى رازى نجفى

طبيب، اديب، رجالى، شاعر و نويسندۀ معجم أدباء الأطباء. در سال 1318 ق. به دنيا آمد و در نجف زيست. برخى از آثار چاپ شدۀ وى به اين شرح است: الطب فى القرآن؛ القرآن و الطب الحديث؛ القرآن و مكارم الاخلاق؛ أمالى الإمام الصادق؛ المغريات العشر؛ المطهرات فى الاسلام؛ شرح توحيد المفضل؛ طب الامام الرضا (ع)؛ در سال 1388 ق. درگذشت.

منابع: الذريعه، ج 13، ص 155؛ الاعلام، زركلى، ج 6، ص 162؛ مستدركات أعيان الشيعه، ج 1، ص 156.

ص: 184

محمد بن صالح بن جعفر رازى، ابوالحسن

قاضى رى و محدث، مشهور به ابن رازى. از اسماعيل بن على خطيب حديث شنيده است. راستگو و موثق بود و در رى، نزديك خانۀ اسحاق معتزلى، خانه داشت. ابن رازى، در جمادى 334 ق. به دنيا آمده و در ششم جمادى الاولى 415 ق. در هفتاد و يك سالگى از دنيا رفته است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 440-441؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 10، ص 397 و ج 44، ص 350.

محمد بن صالح ورّاق رازى، ابوجعفر

محدث اوايل قرن چهارم. از عبدالقدوس بن عبدالكبير و ابوزرعۀ رازى حديث گفته است و حسن بن سلمه، عتكى، حمزۀ كنانى و ابراهيم بن فراس (در مكه) از او.

منابع: التمهيد، ج 24، ص 36-37؛ كنز الفوائد، ص 62؛ بحارالانوار، ج 27، ص 229؛ شعب الإيمان، ج 3، ص 491؛ توضيح المشتبه، ج 7، ص 338.

محمد بن طلحۀ رازى، ابوعبدالله

راوى قرن ششم. از عبدالله بن محمد صريفينى روايت كرده و ابن عساكر از او حديث شنيده است.

منبع: تاريخ مدينة دمشق، ج 25، ص 23 و ج 39، ص 392.

محمد بن عاصم رازى

محدث. از ابونعيم فضل بن دكين، عبدالرزاق و يحيى بن نصر بن حاجب روايت كرده است، و عبدالرحمن بن سلم رازى، احمد بن ابى الصباح (از مشايخ شيخ صدوق)، حفص بن عمر مهرقانى، ابن ابى حاتم و احمد بن على خراز (از مشايخ خطيب بغدادى) از او. ابن حجر و برخى ديگر، وى را تصديق كرده اند.

منابع: معانى الاخبار، ص 331؛ المعجم الكبير، ج 3، ص 182؛ تاريخ بغداد، ج 9، ص 376؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 257؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 91؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 213.

محمد بن عباس رازى، ابوجعفر

محدث و مؤلف امامى. از محمد بن خالد و ابوحاتم رازى روايت كرده است.

منابع: الارشاد، ج 1، ص 37؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 150؛ الرخصة فى تقبيل اليد، ص 76.

محمد بن عبدالجبار عتبى رازى، ابونصر

مورخ، نويسنده، اديب، منشى دربار خراسان، شافعى مذهب. اصل وى از رى بود؛ ولى در نيشابور زيست. رياست انشا در خراسان و عراق به او منتهى مى شد، و از شمس المعالى قابوس در خراسان نيابت داشت. از تأليفات او لطائف الكتاب فى

ص: 185

الأدب، و اليمينى (تاريخ العتبى) است. كتاب اخير را براى يمين الدوله سيف الاسلام سلطان محمود بن سبكتين نوشت. اليمينى كه به «تاريخ العتبى» نيز مشهور است، بارها در مصر و هند چاپ شده است، و شروح بسيارى نيز دارد. اين كتاب، در شرح سيرۀ سلطان محمود غزنوى و اهل خوارزم و واليان آن است. سبكى در طبقات الشافعية نوشته است: «تاريخ عتبى را به لحاظ بلاغت و استوارى نثر، با مقامات الحريرى مقايسه مى كنند و برخى آن را برتر مى دانند.» اميرنظام گروسى، نويسندۀ نامدار ايرانى و والى آذربايجان در دورۀ قاجار، قسم سوم كتاب (بث الشكوى) را به فارسى برگردانده است. اين ترجمه در سال 1318 ق. در تبريز انتشار يافته است.

در سال 427 ق. در نيشابور درگذشت. ثعالبى احوال او را در جلد چهارم يتيمة الدهر آورده است.

منبع: يتيمة الدهر، ج 4، ص 346 و 458-465؛ الاعلام، ج 7، ص 56؛ معجم المؤلفين، ج 10، ص 126؛ الذريعه، ج 3، ص 256؛ اختيار مصباح السالكين، ص 46؛ الوافى بالوفيات، ج 3، ص 178؛ طبقات الشافعية الكبرى، ج 5، ص 314-315؛ كشف الظنون، ج 2، ص 2052-2053؛ مرآة الكتب، ص 11.

محمد بن عبدالرحمن بن شهر وراق رازى، ابوبكر

محدث. ساكن گرگان بود و از محمد بن قطن خفاف حديث گفته است و ابراهيم بن موسى سهمى از وى.

منبع: تاريخ جرجان، ص 393.

محمد بن عبدالرحمن بن قِبّه، ابوجعفر← ابن قبۀ رازى

محمد بن عبدالرحمن هروى، ابوعبدالله

محدث. در رى مى زيست. از حسين جعفى، ابن ابى فديك، حسين جعفى، عبدالله بن وليد عدنى و يزيد بن هارون روايت كرده است و على بن حسين بن جنيد از وى. ابن ابى حاتم رازى او را تصديق كرده است.

منبع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 326-327.

محمد بن عبدالكريم بن احمد رازى وَزّان، عماد الدين، ابوعبداللّه

فقيه، اصولى و از رؤساى معروف شافعيان رى در قرن ششم هجرى. همچون پدرانش

ص: 186

در رى منزلتى والا داشت و مدرسه وزّانيان رى به نام او است. نزد پدر و ابى بكر خجندى (در اصفهان) فقه آموخته و از ابن النقور حديث شنيده است. كتابى در شرح الوجيز غزالى نوشته است. در سال 598 ق. در رى درگذشت.

منابع: موسوعة طبقات الفقهاء، ج 6، ص 370؛ طبقات الشافعيه، ج 2، ص 37؛ معجم المؤلفين، ج 10، ص 186-187؛ الوافى بالوفيات، ج 3، ص 231.

محمد بن عبدالله بجلى رازى

ابوبكر، محمد بن عبداللّه بن عبدالعزيز بن شاذان، راوى، محدث و واعظ. به «صوفى» نيز شهرت داشته است. پسرش، ابومسعود احمد بن محمد بن عبدالله بجلى رازى، از او روايت كرده است.

منابع: العبر، ج 3، ص 3؛ هدية العارفين، ج 1، ص 77؛ الأنساب، ج 1، ص 446.

محمد بن عبدالله بن جورويه/ جروريه رازى، ابوبكر

محدث قرن چهارم. برخى او را رازى و برخى جندى شاپورى گفته اند. از جمله رجال حديث رى است. به بغداد مسافرت كرد و در آنجا از ابوحاتم رازى و برخى ديگر از طبقۀ او، و نيز پدرش روايت كرد. ابوالعباس عبدالله بن موسى هاشمى و محمد بن مظفر و محمد بن عبدالله شيبانى، از او روايت كرده اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 3، ص 55-56؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 170.

محمد بن عبدالله بن ابراهيم رازى، ابوالحسن

محدث و معروف به ابن صينى.

در رى زيست و از ابوعمرو عثمان بن احمد بن سماك روايت كرده است. ابوالفضل محمد بن عبدالعزيز بن مهدى هاشمى از او روايت كرده است. سمعانى و خطيب بغدادى او را يكى از شهود تعديل، صالح، اهل قرآن و كثير الصلاة و التهجد خوانده اند. در سال 410 ق. درگذشت.

منابع: الأنساب، ج 3، ص 578؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 95.

محمد بن عبدالله بن ابى النجيب طهرانى رازى، ابوعبدالله

محدث. رافعى در التدوين، او را از محدثان قرن ششم شمرده است.

منبع: التدوين، ج 2، ص 72.

محمد بن عبدالله بن بندار خفاف كرجى، ابوبكر

محدث. از رى به بغداد رفت و در آنجا ساكن شد. از احمد بن يوسف بن

ص: 187

خلّاد نصيبى حديث گفته و فرزندش از او روايت كرده است. خطيب بغدادى مى گويد: «حديث كرد ما را عبدالله فرزند محمد بن عبدالله بن بندار. و چون از وفاتش پرسيدم، گفت: پدرم به سال 480 ق. وفات كرد.»

منابع: تاريخ بغداد، ج 3، ص 94؛ الأنساب، ج 2، ص 387.

محمد بن عبدالله بن جعفر بجلى رازى دمشقى، ابوالحسين

محدث، حافظ، معروف به ابوالرستاق، پدر تمام بن محمد رازى. از مشايخ رى و خراسان و عراق و شام، همچون محمد بن ايوب بن ضُرَيس، محمد بن حفص مهرقانى و عبدالوهاب بن مسلم بن واره حديث شنيد، و در دمشق سكونت گزيد. از تأليفات او است: المُصَنَّف فى اخبار الشافعى و احواله. به سال 347 ق. درگذشت.

منابع: تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 105؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 376؛ معجم المؤلفين، ج 10، ص 207.

محمد بن عبدالله بن حسن رازى، ابوعبدالله

محدث و مقرى قرن چهارم. بر محمد بن سنان بن سرج بن ابراهيم و فضل بن شاذان بن عيسى قرائت كرده است و على بن اسماعيل بن حسن بصرى قطان بر او.

منبع: ذيل تاريخ بغداد، ج 3، ص 137؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 53، ص 150؛ تاريخ الاسلام، ج 20، ص 149.

محمد بن عبدالله بن حسين رازى، ابوبكر

فقيه و متكلم حنفى، قاضى القضات رى، ملقب به ناصح. از فقيهان نامدار مذهب حنفيه در رى بود، و به اعتزال گرايش داشت. پيش از رى، مدتى در نيشابور قضاوت كرد، اما در آنجا متهم به ارتشا شد. در رجب سال 484 ق. درگذشت.

منابع: المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 16، ص 297-298؛ الكامل فى التاريخ، ج 10، ص 201-202؛ البداية و النهايه، ج 12، ص 170.

ص: 188

محمد بن عبدالله بن خالد رازى طويل، ابوبكر

محدث اهل سنت. در گرگان از حميد بن مسعده و عبدالله بن معاويۀ جمحى روايت كرده است و ابواحمد بن عدى حافظ از او. در سال 295 ق. درگذشت.

منبع: تاريخ جرجان، ص 399.

محمد بن عبدالله بن شاذان رازى

محدث. ابوعلى احمد بن محمد بن فضالۀ نيشابورى در رى از او روايت كرده است و او از ابوجعفر تسترى (راوى ابوزرعه).

منبع: الامالى الخميسيه، ج 1، ص 3 و 17.

محمد بن عبدالله بن عبدالعزيز بن شاذان رازى مذكِّر، ابوبكر

محدث، مورخ، دانشمند، صوفى، واعظ، از مشايخ رى و نيشابور، پدر محدث و حافظ نامدار ابومسعود احمد بن محمد بَجَلى رازى، شاگرد ابوبكر بيكندى و يوسف بن حسين (از شاگردان ذوالنون مصرى). در سال 340 ق. وارد نيشابور شد و در آنجا مجلس درس و وعظ داشت. ابوعبداللّه سلمى، مورخ مشهور از شاگردان وى بوده و تاريخ خود را بر اساس تاريخ وى نوشته است. اخبار و حكايات صوفيانه از يوسف بن حسين رازى، ابوبكر كتانى، ابومحمد جريرى، ابوبكر بن طاهر ابهرى، ابوبكر شبلى، حمزۀ بزّار، ابوعمر انماطى، ابوبكر محمد بن سعيد حربى صوفى، جعفر بن محمد خُلْدى، ابوصالح بصرى و ديگران، نقل كرده است. حاكم نيشابورى روايت وى را مقبول ندانسته و وى را متهم به جعل سند كرده است. در هفت اقليم، در ذكر بزرگان رى، دو رباعى به وى منسوب شده است، كه يكى از آن دو، اين است:

زجان و تن مى بايد// *** در هر گامى هزار بند افزون است/

در دور جهان بندشكن مى بايد.

در نيشابور به سال 376 ق. درگذشت.

منابع: هفت اقليم، ج 3، ص 11؛ تاريخ بغداد، ج 5، ص 464؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 87؛ طبقات الصوفيه، ص 18-19 و 47 و 50 و 157 و 166 و 189 و 207؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 379 و ج 3، ص 83-84؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 333؛ سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 310-311 و ج 18، ص 62؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 606-607؛ الأنساب، ج 5، ص 242؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 14، ص 320؛ الوافى بالوفيات، ج 3، ص 251 و ج 16، ص 41.

محمد بن عبدالله بن قاسم رازى حارثى، ابوالحسين

محدث، نحوى، اديب، ملقب به جراب الكذب. از رى به طبرستان رفت و چندى در آنجا مقيم بود؛ سپس به رى بازگشت. از وهب بن ابراهيم فامى، ابوالفيض صالح ابن احمد نحوى و ابوحاتم رازى (در جرجان) روايت كرده و نحو را نزد مبرد و ثعلب آموخته است. ابوحاتم محمد بن عبدالواحد رازى و ابوبكر بن خير از او روايت كرده اند. احمد بن عبدالرحمن حافظ او را به كذب متهم كرده است. در سال 264 ق. درگذشت.

منابع: ميزان الاعتدال، ج 2، ص 604؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 331؛ الوضاعون وأحاديثهم، ص 53-54؛ توضيح المشتبه، ج 3، ص 163؛ الأنساب، ج 5، ص 469؛ المحاضرات والمحاورات، ص 375؛ جراب النورة بين اللغة والاصطلاح، ص 16-17؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 148؛ اكمال الكمال، ج 2، ص 442؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 567؛ لسان الميزان، ج 5، ص 225-226؛ تاريخ جرجان، ص 440.

ص: 189

محمد بن عبدالله بن يزداد رازى، ابوبكر

محدث، مشهور به خباز. در قزوين از حموية بن يونس آملى و در بغداد از ابوالعباس عبدالله بن عبيدالله طيالسى و ابوعيسى محمد بن عيسى مروزى، و در دمشق از ابوبكر عبدالرحمن بن محمد بن عباس غسانى و ابوعبدالله محمد بن يوسف هروى، و در رى از ابوبكر محمد بن جعفر فقيه و ابوبشر محمد بن عمران بن جنيد صفار و ابويعلى موصلى و ابوالقاسم بغوى و ابومحمد بن صاعد حديث شنيده، و در بغداد از ابوعبدالله نفطويه روايت كرده است. از ديگر مشايخ او در حديث، ابوالحسن طاهر خثعمى، ابوتمام وهيب غزى، ابوصالح بزّاز و ابوبكر بن ابى المضاء است. ابوسهل بن نصرويه مزنى، ابوبكر محمد بن حمد بن يحيى فارسى، عبدالخالق، ابونصر احمد بن محمد حازمى بخارى، محمد بن ابى بكر وراق (از مشايخ خطيب بغدادى)، ابوسهل محمد بن محمد بن احمد عاصمى، ابومحمد اسماعيل بن حسين بن على، ابوالخير محمد بن على بن حسن و... از او روايت كرده اند.

منابع: شعب الإيمان، ج 7، ص 228-229؛ جامع بيان العلم و فضله، ج 2، ص 180؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 39؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 207؛ اكمال الكمال، ج 7، ص 78؛ بشارة المصطفى، ص 251؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 54، ص 56-58.

محمد بن عبدالله ريس، ابوالفتح

محدث. در رى از جعفر بن عبدالله بن يعقوب روايت گفته است.

منبع: السنن الكبرى، ج 7، ص 111.

محمد بن عبدالله نصرآبادى رازى، ابوعمر رازى

محدث. از محلۀ نصرآباد رى بود، و از ابوزهير عبدالرحمن بن مغراء استماع حديث كرده است و محمد بن يوسف رازى از وى. ابن جوزى او را «كبير القدر» خوانده است.

منابع: الأنساب، ج 5، ص 493؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 14، ص 256.

محمد بن عبدالواحد بن محمد بن زكريا بن يحيى رازى خزاعى، ابوحاتم

محدث قرن چهارم. در رى مى زيست. در سفر حج به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. از بكر بن عبدالله بن حبال، عتاب بن محمد ورامينى، ميسرة بن على قزوينى، عبدالله بن عدى جرجانى، ابوالقاسم حسين بن محمد بن قاسم عجلى فارسى، ابوبكر احمد بن محمد عنبرى و حامد بن محمد هروى روايت كرده است. قاضى ابوالعلاء واسطى، حسن بن محمد

ص: 190

خلال، حسن بن على جوهرى، ابويعلى احمد بن عبدالواحد بن محمد بن جعفر، ابوالقاسم رضوان بن محمد بن حسين دينورى، ابوالحسين بن مهتدى و گروهى ديگر از او حديث گفته اند. سمعانى و ديگران، او را تصديق كرده اند. در سال 392 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 3، ص 163؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 32، ص 329 و ج 36، ص 318؛ الأنساب، ج 5، ص 125-126؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 7، ص 348؛ تاريخ الاسلام، ج 27، ص 275.

محمد بن عبدالوهاب بن عيسى سمان رازى، ابوالنجم

فقيه قرن ششم، محدث، حافظ و مؤلف چندين كتاب در فقه. در رى مى زيست و از ابوسعيد محمد بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى روايت كرده است. در كتاب نقض، نام او در شمار علماى شيعى آمده است. عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابى القاسم طبرى در بشارة المصطفى، دوازده حديث از وى نقل كرده است.

منابع: بشارة المصطفى، ص 70-72 و ص 88-89 و 116 و 126 و...؛ فهرست منتجب الدين، ص 423 و 353 و 104؛ نقض، ص 186؛ الجواهر السنيه، ص 273؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 275-276، خاتمه مستدرك الوسائل، ج 3، ص 15 و ص 386.

محمد بن عبدالوهاب بن مسلم بن اخى هلال رازى، ابوعبيدالله

محدث. از محمد بن بلال كندى (از مشايخ محمد بن اسماعيل بخارى) روايت كرده است و ابواميه سلم بن عصام از او.

منابع: تهذيب الكمال، ج 24، ص 545-546؛ ذكر اخبار اصبهان، ج 1، ص 327؛ الثقات، ج 9، ص 60؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 265.

محمد بن عبيد الله رازى، ابوالحسن

محدث. از اسحاق بن اسماعيل بن ابراهيم بن طاهر بن حسين بن مصعب خزاعى، حديث كتابت كرده است.

منبع: الوافى بالوفيات، ج 8، ص 263.

محمد بن عثمان رازى

محدث. از سهل بن بكار و او از ابوعوانه و او از اسود بن قيس و او از نبيح عنزى و او از جابر بن عبدالله و او از رسول الله (ص) روايت كرده است، و محمد بن جرير طبرى و ابراهيم بن نصير از او.

منابع: خلاصة الاقوال، ص 35-36؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن، ج 15، ص 172.

محمد بن عثمان صيدنانى رازى

محدث. در قزوين از على بن احمد بن صالح، حديث شنيده است.

ص: 191

منبع: التدوين، ج 1، ص 452.

محمد بن عزالدين يحيى رازى حسينى ديباجى، شرف الدين

محدث و نقيب. پس از آنكه پدرش (عزالدين) را كه او نيز از نجبا و نقباى رى بود، كشتند، به بغداد گريخت و در آنجا مقام يافت و منصب نقابت طالبيه را عهده دار شد. در فهرست منتجب الدين آمده است: «چون عزالدين يحيى نقيب رى و قم و آبه با ابن القصاب هم داستان بود، خوارزمشاه پيش از رفتن به همدان يا در بازگشت از آن سفر در رى، او را به خوارى بسيار كشت و پسرش شرف الدين محمد به بغداد گريخت و به پايمردى نصيرالدين ناصر بن مهدى كه پيش از آن نيابت پدر را داشته است و در همان واقعۀ رى به بغداد گريخته و پس از مردن ابن القصاب به وزارت ناصر [عباسى] رسيده بود، به دربار خليفۀ عباسى راه يافت و به منصب نقيب الطالبيين رسيد.»

منابع: الذريعه، ج 3، ص 491؛ فهرست منتجب الدين، ص 376؛ مصادقة الاخوان، ص 26.

محمد بن عطاء الله رازى هروى، برهان الدين

دانشمند، شاعر و مدرّس مدارس هرات در سدۀ نهم. از اوايل زندگى و تحصيلات او اطلاعى در دست نيست. مجالس النفائس امير عليشير نوايى كه در زمان حيات وى نوشته شده است، قديم ترين منبعى است كه آگاهى هايى دربارۀ او به دست مى دهد. امير عليشير، برهان الدين رازى را از «بزرگ زادگان هرات» شمرده كه در مدرسۀ شاهرخ ميرزا تدريس مى كرده است. آقا بزرگ تهرانى وى را در شمار شاعران شيعه مذهب آورده و از ديوان او نيز ياد كرده است. به نوشتۀ منابع، برهان الدين در فضل و دانش بر بيشتر فضلا و دانشوران عصر خويش برترى داشت. وى علاوه بر تدريس، در خانقاه امير عليشير موسوم به «اخلاصيه» نيز به افاده مشغول بوده است.

منبع: دانشنامۀ جهان اسلام، ج 3، ص 284-285.

محمد بن عَقيل كلينى

محدث. ثقة الاسلام كلينى از طريق او و گروهى ديگر، از سهم بن زياد روايت كرده است.

منابع: الكافى، ج 1، مقدمه، ص 48؛ وسائل الشيعه، ج 20، پاورقى ص 34؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 9، ص 79؛ الكلينى و الكافى، ص 500؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 229؛ نقد الرجال، ج 4، ص 267؛ جامع الرواة، ج 2، ص 150؛ طرائف المقال، ج 2، ص 315؛ معجم رجال الحديث، ج 17، ص 307؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 418-419.

ص: 192

محمد بن على بن ابى القاسم رازى

محدث، فقيه و صوفى. ساكن قزوين بود و در سال 571 ق. از قاضى عطاءاللّه بن على و على بن مختار غزنوى حديث شنيده است.

منبع: التدوين، ج 1، ص 466.

محمد بن على بن بابويه، ابوجعفر← صدوق، ابن بابويه

محمد بن على بن حسين همدانى رازى، ابوالعلاء

كاتب، اديب، شاعر، خوش نويس، سياست مدار شيعى، ملقب به صفى الدين. از مردم همدان بود، اما در رى به دنيا آمد و در رى (محلّۀ زامهران) زيست. پدرش ابوالقاسم على بن حسين نيز اديب و كاتب بود. از صاحب بن عبّاد و ابن فارس، حديث و ادب آموخت. به دستور صاحب بن عباد، مدتى در زندان به سر برد.

ابوالعلاء در نظم و نثر از زبدگان عصر خود بود و به تدبير و وزارت، شهرت داشت. ثعالبى مى گويد او را در نيشابور ديدم و از نور او بهره گرفتم و اكنون در رى زندگى مى كند، در بهترين حال. سپس برخى از اشعار او را مى آورد.

شهرت او در عصر آل سلجوق، بالا گرفت. نخست در دستگاه آل بويۀ رى عهده دار ديوان رسائل بود، سپس به وزارت ابوطالب مجدالدوله رسيد. وقتى سلطان محمود، رى را به تصرف خود درآورد، وى نيز همراه سلطان شد و با او به غزنه رفت. در زمان جانشينان سلطان محمود نيز مقام و مكنتى فراوان داشت. به دستور سلطان مسعود به رى رفت و رئيس ديوان رسائل سلطانى شد. در سال 434 ق. به هنگام تسلط تركان سلجوقى بر رى به خدمت آنها درآمد و منشى عبدالملك كندرى شد. سال مرگ او را 450 ق. نوشته اند. كتاب تفضيل الاتراك على سائر الأجناد از تأليفات او است.

منابع: تاريخ مدينة دمشق، ج 64، ص 348-349؛ الاعلام، ج 7، ص 162؛ معجم المؤلفين، ج 10، ص 318؛ تاريخ الاسلام، ج 27، ص 92-93 و ج 30، ص 266؛ الوافى بالوفيات، ج 4، ص 98-99؛ يتيمة الدهر فى محاسن أهل العصر، ج 5، ص 127-132.

محمد بن على بن عمر جَبّان رازى، ابومنصور

لغوى، محدث. ياقوت حموى دربارۀ او گفته است: «از نيكان و علماى بزرگ رى، لغت شناس و دانشمندى بزرگ بود.» در اصفهان حديث گفت و مُسند ابوبكر محمد بن هارون (م 307 ق.) را شنيد. در لغت تصنيفى بزرگ به نام الشامل دارد. به گفتۀ

ص: 193

قفطى، اين كتاب بزرگ، كثير الالفاظ و قليل الشواهد است. وى نخست از نديمان صاحب بن عبّاد بود، و سپس از او هراسيد و كناره گرفت. به سال 416 ق. درگذشت.

منابع: انباء الرواة، ج 3، ص 194؛ معجم الادباء، ج 18، ص 260-262؛ بغية الوعاة، ص 79؛ توضيح المشتبه، ج 2، ص 156؛ لسان الميزان، ج 7، ص 110-111.

محمد بن على كيا، ابوزيد← غضائرى رازى

محمد بن على رازى، نصيرالدين

وى از شيعيان فاضل رى و مقيم ورامين بوده است.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 120؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 49.

محمد بن عماد بن عطيه رازى

محدث. از احمد بن صباح بن ابى سريح و او از يحيى بن ابى حجاج منقرى و او از عون عن محمد بن سيرين و او از ابوهريره و او از رسول الله (ص) روايت كرده است. از راويان او عقيلى است.

منبع: الضعفاء، ج 4، ص 397.

محمد بن عمار بن حارث بن وازع رازى، ابوجعفر

محدث قرن سوم و چهارم. از يحيى بن ضريس و عاصم بن مضرس روايت كرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 6، ص 351؛ تهذيب الكمال، ج 31، ص 383-386؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 499-453.

محمد بن عمر بن حسين بن حسن تَيمى بَكرى، ابوعبدالله← فخرالدين رازى

محمد بن عمر بن هشام رازى، ابوبكر

محدث، حافظ، معروف به قماطيرى.

در رى زيست و در استماع و گردآورى روايت اهتمام داشت. از محمد بن يحيى و احمد بن علاء بن هلال قاضى (در مرو) روايت كرده است و ابوبكر احمد بن ابراهيم اسماعيلى (در گرگان)، ابوالحسن محمد بن محمود بن عبدالله فقيه و ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن عمرويه قهستانى از او. در حدود سال 293 ق. درگذشت.

منابع: معجم البلدان، ج 3، ص 120؛ الكلينى و الكافى، ص 143؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 104؛ الأنساب، ج 4، ص 564؛ بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 7، ص 3299.

محمد بن عمر عطار رازى، مهران

محدث و از اصحاب سفيان ثورى. از شيرويه روايت كرده است و محمد بن خلف بن حيان از وى.

منابع: اخبار القضاة، ج 1، ص 282؛ الجرح و

ص: 194

التعديل، ج 6، ص 70.

محمد بن عمران بن جنيد دشتكى رازى، ابوالبشر

محدث اهل سنت. از سجيب بن محمد همدانى روايت كرده است و ابوالحسن على بن احمد بن صالح مقرى قزوينى از او. ابن حجر در لسان الميزان از حاكم نيشابورى نقل كرده است كه بيشتر احاديث ابى بشر محمد بن محمد بن عمران بن جنيد دشتكى پذيرفتنى نيست.

منابع: لسان الميزان، ج 3، ص 100؛ معجم السفر، ص 31.

محمد بن عمرو بن عتبۀ رازى، ابوجعفر

محدث. از حسين/ حسن بن مبارك، ابونعيم و حسين اشقر روايت كرده و محمد بن خالد برقى از كتاب او نقل كرده است. از ديگر راويان او عبدالله بن حسين مختار، ابن اعرابى، اصم و احمد بن عبدالحميد بن خالد است. از طريق احمد بن عبدالحميد در اسناد شيخ مفيد واقع شده است. ابوحاتم رازى او را مجهول خوانده است؛ اما ذهبى مى گويد: او مشهور و ثقه است. ابن حجر او را همان محمد بن عمرو بن بكر طيالسى معروف به زنيج المعنون دانسته است كه خطا است.

منابع: الامالى مفيد، ص 154؛ الضعفاء، ج 3، ص 223؛ الجرح و التعديل، ج 8، ص 32-33؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 357؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 675؛ موسوعة أحاديث أهل البيت (ع)، ج 2، ص 75؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، ص 338 و ج 3، ص 29 و ج 7، ص 257؛ التاريخ الكبير، ج 1، ص 193.

محمد بن عمرو بن بكر زنيج، طلاس رازى، ابوغسان

محدث و فقيه اهل سنت. اصل او از بنى تميم بود و به «زُنَيج صاحب طيالسه» شهرت داشت. از جرير بن عبدالحميد، حكام بن سلم، سلمة بن فضل ابرش، عبدالرحمن بن سعدالله دشتكى رازى و... روايت كرده است و برخى مؤلفان صحاح سته (مسلم، ابوداوود، ابن ماجه) و ابان بن مخلد اصفهانى، احمد بن خليل رازى، ابوحاتم رازى، ابوزرعه رازى و گروهى ديگر از او حديث شنيده اند. علماى اهل سنت او را توثيق كرده اند. ابن حجر او را همان ابوجعفر محمد بن عمرو بن عتبۀ رازى دانسته است كه خطا است. به سال 240 ق. درگذشت.

منابع: تهذيب الكمال، ج 26، ص 200 و ج 34، ص 174؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 228؛ الجرح و التعديل، ج 8، ص 24؛ الثقات، ج 9، ص 112.

محمد بن عمير رازى، ابوبكر

محدث و حافظ. در مرو زيست و در همان جا در سال هاى پايانى قرن

ص: 195

سوم درگذشت. از عبيد بن فراس بصرى، ابودجانه محمد بن احمد، عمرو بن اسحاق بن علاء و عامر بن محمد بن يزيد خشنى بلاطى روايت كرده است و ابواحمد بكر بن محمد صيرفى، ابوبكر احمد بن ابراهيم جرجانى، محمد بن محمود (در مرو)، ابوبكر اسماعيلى (در جرجان) و ابوعلى حسن بن مهدى مروزى از او حديث گفته اند.

منابع: معجم البلدان، ج 3، ص 120؛ معرفة علوم الحديث، ص 206؛ تاريخ بغداد، ج 7، ص 448؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 26، ص 93؛ اسد الغابه، ج 5، ص 545؛ معجم البلدان، ج 3، ص 120؛ دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشريعه، ج 7، ص 120؛ ذم الكلام و أهله، ج 3، ص 76.

محمد بن عيسى بن زياد دامغانى رازى، ابوالحسين

محدث اهل سنت و مقيم رى. از ابن مبارك و ابن عيينه و ابى تميله و جرير بن عبدالحميد و حكام بن سلم رازى و سلمة بن فضل ابرش و حماد بن نجيح و مسلم بن خالد رازى و عبدالله بن سعد دشتكى و گروهى ديگر از محدثان، روايت كرده است. نسايى و حسين بن محمد قبائى و احمد بن جعفر بن نصر حمال و ابوعبدالله محمد بن على بن علويۀ جرجانى و محمد بن ابان أصبهانى و أبوبكر بن ابى داوود و حسن بن فضل رضراضى و محمد بن اسحاق بن خزيمه و محمد بن جرير طبرى و ابونعيم ابن عدى جرجانى و ابوحاتم رازى و گروهى ديگر از حديث نگاران از او روايت كرده اند. در سال 279 ق. درگذشت.

منابع: تقريب التهذيب، ج 2، ص 121؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 344؛ تهذيب الكمال، ج 7، ص 84 و ج 26، ص 248-250؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 121.

محمد بن عيسى رازى تاجر، ابوحاتم

محدث. در بغداد از على بن حسين بن جنيد و عبدالله بن محمد نشار روايت كرده است، و حاكم نيشابورى و ابومحمد بن اسحاق از او حديث شنيده اند.

منابع: المستدرك، ج 4، ص 54؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 375 و ج 32، ص 383؛ اكمال تهذيب الكمال، ج 2، ص 273-274.

محمد بن عيسى سلمۀ رازى، ابوبكر

محدث و قاضى، ملقب به زيات. در سال 316 ق. در قزوين، تفسير مى گفته است، به روايت محمد بن ابان از ابن جابر...

از ابن عباس.

منبع: التدوين، ج 1، ص 485

محمد بن عيسى بن محمد بن سعيد وسقندى رازى، ابوحاتم

محدث. «وسقند» بر ورزن «دربند» از قراى

ص: 196

رى بوده است. وسقندى رازى در رى ساكن بوده و از عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى و اسحاق بن ابراهيم دبرى روايت كرده است. ابوعلى منصور بن عبدالله ذهلى، ابوهيثم كشميهنى، ابوالقاسم عبدالعزيز بن عبدالله بن عبدالرحمن اصفهانى، ابن المزكى، ابومحمد عبدالرحمن بن محمد بن يوسف رازى و حسين بن محمد رودبارى فقيه از او حديث شنيده اند. صدوق در امالى، از عبدالله بن محمد صائغ و او از ابوحاتم وسقندى، حديث آورده است. به سال 341 ق. درگذشت.

منابع: معجم البلدان، ج 5، ص 376؛ الامالى صدوق، ص 427؛ السنن الكبرى، ج 3، ص 212؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 278؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 300؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 54، ص 316؛ سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 494 و 496-497.

محمد بن عين الدولة بن عبدالله رومى رازى

قرآن شناس قرن هفتم و مؤلف البصائر فى تحقيق الوجوه و النظائر. اين كتاب با مقدمه اى دربارۀ نسخ و برخى ديگر از اصطلاحات علوم قرآنى آغاز مى شود و باب هاى ديگر آن به معانى برخى الفاظ قرآن مى پردازد. آقا بزرگ تهرانى مى گويد: اين كتاب به فارسى است و نيمۀ اول آن در دو جلد، در كتابخانۀ آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود. در پايان نيمۀ نخست اين عبارت آمده است: تم النصف الأول من كتاب البصائر فى الوجوه والنظائر على يد العبد الضعيف الراجى رحمة ربه وغفرانه محمد بن عين الدولة بن عبدالله الرومى ثم الرازى فى الخامس من المحرم 610 فى بلدة ساوه.

منبع: الذريعه، ج 3، ص 122.

محمد بن فضل بن موسى قسطانى رازى، ابوبكر

عالم و محدث. اهل قسطانۀ رى و از رجال قرون نخست اسلامى بوده است.

در بغداد از محمد بن خالد عبدى، شيبان بن فرّوخ، طالوت بن عبّاد، هدبة بن خالد بن اسحاق سمرقندى، صالح بن عبدالله ترمذى، خليل بن سالم و گروهى ديگر روايت كرده است، و محمد بن مخلد، ابوبكر شافعى، قاسم بن زكريا مطرز، ابن ابى حاتم رازى، حمزة بن محمد بن عباس، حمزة بن عبيد الله مالكى و ابوسهل قطّان، از او حديث، شنيده اند. ابن ابى حاتم و ديگران، او را توثيق كرده اند.

منابع: معجم البلدان، ج 4، ص 928؛ تاريخ الاسلام، ج 20، ص 465-466 و ج 21، ص 285-286؛ الكفاية فى علم الروايه، ص 253؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 370-371؛ الضعفاء، ج 1، ص 190؛ الجرح و التعديل، ج 8، ص 60؛ اكمال الكمال، ج 7، ص 144؛ الأنساب، ج 4، ص 498.

ص: 197

محمد بن قارَن بن عباس رازى، ابوبكر

محدث شافعى قرن سوم. در رى مى زيست و گاهى براى شنيدن حديث سفر مى كرد. از ابومعين حسين بن حسن رازى (از بزرگان حديث در رى) حديث شنيده و احمد بن محمد بن حسين رازى ضرير/ بصير، ابوالعباس احمد بن عبداللّه بن على فرائضى رازى در بغداد و على بن عمر بن عباس رازى، ابوالحسن (مشهور به «شيخ الشافعيه») از او روايت كرده اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 4، ص 453؛ بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج 3، ص 921؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 35، ص 173؛ سيراعلام النبلاء، ج 8، ص 520-521 و ج 17، ص 61؛ تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1028-1029 و ج 2، ص 606-607؛ اكمال الكمال، ج 7، ص 167.

محمد بن قدامۀ رازى

محدث. ابوحفص عمر بن محمد بن حكم نسايى از او روايت كرده است.

ابن حجر احتمال داده است كه وى، همان محمد بن مخلد است. اطلاع ديگرى دربارۀ او در دست نيست.

منابع: تهذيب التهذيب، ج 9، ص 365؛ لسان الميزان، ج 7، ص 372-373؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 15؛ تهذيب الكمال، ج 26، ص 314-315.

محمد بن قطب الدين راوندى، مدرسه

محدث ارموى، مصحّح نقض، از نسخۀ مخطوطى از صحيفۀ كامله، روايتى در مقدمۀ نقض و تعليقات آن نقل كرده است، كه نام مدرسۀ محمد بن قطب الدين راوندى در آن ذكر شده است: «يقول العبد الضعيف المذنب الفقير الى رحمة اللّه تعالى على بن احمد المشهدى الغروى المعبر المعروف بابن القاشانى احسن اللّه عاقبته بمحمد و آله الطاهرين: حدثنى شيخى المولى الشيخ الامام العبد الزاهد ظهير الملّة و الدين حجّة الاسلام و المسلمين عماد الحاج و الحرمين بقية المشايخ، ابوالفضل محمد بن الشيخ قطب الدين الراوندى - رحمه اللّه - و اجازنى بقرائتى عليه بمدرسة ببلدة الرى بمحلّة باب المصالح فى شهور سنة تسع و تسعين و خمسمائه.» موضوع روايت وصيتى است از رسول الله به امام على (ع). اين مدرسه چنانكه در عبارت پيش گفته مذكور است، در محلۀ باب المصالح (درِ مصلحگاه) بوده و تقريباً با حدود مغرب يا شمال غربى امامزاده عبداللّه قابل انطباق است.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 540 و 254؛ نقض، مقدمۀ مصحح، ص 146.

محمد بن قيس رازى، شمس الدين

شاعر، عالم به فنون ادبى فارسى و عربى و

ص: 198

مؤلف المعجم فى معايير اشعار العجم. از احوال او اطلاعات دقيقى در دست نيست و آنچه از اقوال و اشارات او در المعجم برمى آيد اين است كه در رى به دنيا آمده است؛ چنانكه گفته است: «سلسلۀ حب الوطن درجنبانيد، و داعيه مقام رى كه مسقط الرأس و مقطع سره بود در باطن ظاهر گردانيد، عزيمت اقامت را تصميم داد.» دير زمانى در ماوراء النهر و خراسان و خوارزم زيست، تا آنكه در سال 614 ق. كه سلطان علاء الدين محمد خوارزمشاه روى به عراق (جبال) نهاد، او نيز همراه سلطان به عراق آمد. خود در اين باره چنين گفته است: «[در شهور سنه اربع عشرة و ستمائه] رايات اعلى سلطان سعيد محمد بن تكش _ أعلى اللّه درجتهما و لقّن يوم الحساب حجّتهما _ بر صوب عراق در حركت آمد، و خاطر خدمت ركابش را مستحكم گشت... بعد تراخى مدّة الغربه و تمادى امد الغيبه به عراق رسيدم.»

از اين تاريخ به بعد تا مدت هفت يا هشت سال كه كشور ايران پايمال ستوران مغول بود، محمد بن قيس در شهرهاى مختلف عراق از بيم جان از شهرى به شهر ديگر نقل مكان مى كرد، و در حدود سال 623 ق. به فارس رفت و به خدمت اتابك سعد بن زنگى (599-628 ق.) پيوست. پس از درگذشت سعد به سال 628 ق. و جلوس پسرش اتابك ابوبكر بن سعد، وى در سلك ملازمان آن پادشاه قرار گرفت. سال وفاتش معلوم نيست.

غير از المعجم، تأليفات ديگر وى عبارتند از: المعرب فى معايير اشعار العرب؛ الكافى فى العروضين و القوافى؛ حدائق المعجم.

منبع: المعجم فى معايير اشعار العجم، مقدمۀ محمد قزوينى.

محمد بن كثير بن سهل رازى

محدث. در بغداد سكونت داشت و در آنجا از عموى خود، ابوصالح شعيب بن سهل بن كثير رازى (قاضى بغداد)، معروف به شعبويه قاضى، احاديث غريب (به گفتۀ خطيب بغدادى) روايت كرده است و عبدالباقى بن قانع قاضى از وى. در سال 287 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 3، ص 412 و ج 9، ص 243؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 23، ص 105-106؛ لسان الميزان، ج 5، ص 353؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 20.

ص: 199

محمد بن محمد ابراهيم رازى

اديب، نويسنده و شاعر. در پايان تقريظى كه به نظم و نثر بر الدرة النجفيه نوشته است، تاريخ «سنۀ 1281 ق.» را ثبت كرده است. الدرة النجفيه، نوشتۀ ميرزا ابراهيم بن حسين دنبلى خويى (م 1324 ق.) شرح نهج البلاغه، در دو جلد، بر پايۀ شرح ابن ميثم است.

منابع: تراجم الرجال، ج 2، ص 465؛ فهرست نسخه هاى خطى مدرسۀ نمازى خوى، ص 146، نسخه هاى شمارۀ 296 و 295 و 294؛ فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه حضرت آية الله مرعشى، ج 12، نسخه شماره 4419.

محمد بن محمد بن عاصم كلينى

محدث. از راويان ثقة الاسلام كلينى و مشايخ شيخ صدوق است. صدوق، روايات ثقة الاسلام كلينى را به واسطۀ او و ديگران نقل كرده است؛ اگرچه با وى هم عصر است.

منابع: عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 110؛ بحارالانوار، ج 3، ص 288؛ زبدة المقال فى خمس الرسول والآل، ص 122؛ الكلينى و الكافى، ص 199-200؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 311؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 209.

محمد بن محمد بابويى، ابوجعفر← قطب الدين رازى

محمد بن محمود بن ابى زيد رازى رصاصى، ابوعبدالله

حكيم و طبيب. در سال 660 ق. در قاهره، در هشتاد و چهار سالگى درگذشت.

منابع: تاريخ الاسلام، ج 48، ص 430؛ الوافى بالوفيات، ج 5، ص 9.

محمد بن مرداس رازى قطان

محدث. از سفيان بن عيينه، عبدالرحمن بن عبدالله دشتكى، نضر بن شميل و عمرو بن زراره روايت كرده است و ابوحاتم رازى از او. ابن حجر و ابوحاتم رازى، او را تصديق كرده اند.

منابع: تقريب التهذيب، ج 2، ص 131؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 385.

محمد بن مسلم ابن ابى الفوارس رازى، منتجب الدين، ابوعبداللّه/ ابوجعفر

محدث قرن ششم. اطلاعى از زندگانى وى در دست نيست و آگاهى ما دربارۀ او، منحصر به كتاب اربعين او است. از اين كتاب چنين برمى آيد كه وى براى

ص: 200

شنيدن حديث، بسيار سفر كرده است. تنها شاگرد ابن ابى الفوارس كه مى شناسيم، ابوالفضل سديدالدين شاذان بن جبرئيل بن اسماعيل بن ابى طالب قمى (م ح 660 ق.) است. وى در اول كتاب فضائل خود، در سند اولين حديث كتاب، به شنيدن حديث از وى تصريح كرده است. همچنين فضل بن شاذان قمى، داراى اجازۀ روايى از ابن ابى الفوارس بوده كه در كتاب بحار الانوار، در ضمن اجازه به سيد شمس الدين محمد بن سيد جمال الدين احمد بن ابى المعالى (استاد شهيد اول) به آن اشاره شده است.

تنها اثرى كه از ابن ابى الفوارس بر جاى مانده و نام وى نيز به وسيلۀ آن زنده مانده است، كتاب اربعين است. در اين كتاب، ابن ابى الفوارس، چهل حديث را در مناقب و فضائل امام على (ع) به نقل از سى و هشت شيخ، نقل كرده است. مؤلف، در آغاز هر حديث، نام شيخى كه حديث را از وى شنيده و تاريخ دقيق سماع (روز، ماه، سال) و پس از آن، نام محلّى كه حديث را در آنجا شنيده، ذكر مى كند.

از آنجا كه سيد بن طاوس در كتاب اليقين گفته است از ابن ابى الفوارس در سال 581 ق. حديث شنيده است، درگذشت او بايد بعد از اين سال باشد.

منبع: ميراث حديث شيعه، ج 5، ص 63-76.

محمد بن مسلم بن عثمان بن عبداللّه رازى، ابوعبداللّه← ابن واره

محمد بن معلى بن عبدالكريم همدانى يامى كوفى

محدث، برادرزادۀ زبيد يامى كوفى. اصل او از كوفه بود، اما در يكى از قراى رى مى زيست. از عبيدالله بن عمر، زياد بن خيثمه، محمد بن اسحاق، جراح بن ضحاك، يحيى بن سعيد انصارى، عبدالله بن عمر و اشعث بن سوار روايت كرده است، و محمد بن مهران جمال، ابوغسان محمد بن عمرو زنيج و مقاتل بن محمد، على بن بحر بن برى، محمد بن حميد رازى، مقاتل بن محمد رازى و هشام بن عبيدالله رازى و گروهى ديگر از روات كوفى و رازى، از او حديث گفته اند. ابوحاتم رازى، ابوزرعه، ابن حبان و ابن حجر او را تصديق كرده اند، بر خلاف عقيلى.

منابع: تقريب التهذيب، ج 2، ص 135؛ التاريخ الكبير، ج 1، ص 244-245؛ الجرح و التعديل، ج 8، ص 101؛ الثقات، ج 9، ص 43؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 4، ص 133؛ تهذيب التهذيب، ج 9، ص 411.

محمد بن مكران بن حمدان رازى، ابوجعفر

دانشمند امامى قرن چهارم و نويسندۀ كتاب موضع قبر امير المؤمنين (ع). ساكن كوفه بود. از ابوالحسين محمد بن على بن فضل بن تمام دهقان كوفى روايت كرده است.

منابع: فرحة الغرى، ص 11؛ الذريعه، ج 16، ص 160 و ج 23، ص 269؛ مجموعة الرسائل،

ص: 201

الشيخ لطف الله الصافى، ج 2، ص 435.

محمد بن مُقاتِل رازى حنفى، ابوبكر

فقيه حنفى. ابن حجر مى گويد: او امام اصحاب رأى در رى بود و در همان شهر درگذشت. پسر وى احمد و عمار بن عبدالحميد و ابوبشر دولابى و ابوعبدالله بن محمد بن محمد سكسكى و محمد بن ايوب و محمد بن على بن حكيم ترمذى و احمد بن خالد بن جعفر و حسين بن حمدان و محمد بن جرير طبرى و ابوالفضل خطيب عباس بن احمد از او روايت كرده اند، و او از سفيان بن عيينه، محاربى، حكام بن سلم، سلم بن فضل، ابوالعباس جعفر بن هارون واسطى، عبدالرحمن بن مغراء، وكيع و طبقۀ او و....

در الذريعه و أعيان الشيعه، به نقل از ابوالحسن احمد بن حسين طبرى (شاگرد شاگرد صدوق) آمده است كه ابن مقاتل با على بن بابويه (صدوق) در باب امامت مناظره داشته و همين مناظره، او را به تشيع مايل كرده است. ابن تيميه در مجموعة الفتاوى، او را از پيشوايان مذهب حنفى خوانده است. از آثار وى المدعى و المدعى عليه است. به سال 248 ق. درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 10، ص 25 و ج 12، ص 150؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 30، ص 41؛ الاصابه، ج 6، ص 330؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 415؛ لسان الميزان، ج 5، ص 388؛ الذريعه، ج 22، ص 297-298؛ أعيان الشيعه، ج 2، ص 328؛ مجموعة الفتاوى ابن تيميه، ج 33، ص 83؛ معجم المؤلفين، ج 12، ص 45.

محمد بن منده اصفهانى

محدث و حافظ قرن چهارم. در رى مى زيست. از حسين بن حفص و بكر بن بكار و محمد بن بكير حضرمى و محمد بن حميد روايت كرده است، و ابن ماجۀ قزوينى، ابوبكر محمد بن على بن على فقيه، أبوعبدالله على بن محمد بن سختويه، احمد بن حسين بن يزيد قزوينى، اسماعيل بن محمد فقيه، ابوبكر احمد بن محمد بن احمد مروزى و على بن حمشاذ، از او. ابن ابى حاتم رازى، او را تصديق نمى كند. با ابومسعود احمد بن فرات رازى (م 258 ق.) نزاع علمى داشته است. در سال 310 ق. درگذشت.

منابع: امالى الصدوق، ص 296؛ الجرح و التعديل، ج 8، ص 107؛ حلية الابرار، ج 2، ص 223؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 4، ص 439؛ بحار الانوار، ج 39، ص 114؛ المستدرك، ج 2، ص 315 و ج 3، ص 107 و ج 4، ص 173؛ السنن الكبرى، ج 1، ص 296؛ شعب الإيمان، ج 3، ص 353؛ فهرست منتجب الدين، ص 16؛ الثقات، ج 9، ص 154؛ تاريخ بغداد، ج 5، ص 123؛ الموضوعات، ج 1، ص 80؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 377؛ معجم السفر، ص 26.

ص: 202

محمد/ احمد بن موسى بن معقل، ابوالعباس رازى

محدث. از عبيداللّه بن فضاله نسوى، سليمان بن سلمه، ابولقمان محمد بن عبدالله بن خالد خراسانى حديث شنيده است. ابن ماجه، جعفر بن ادريس مقرى و على بن ابراهيم عزيزى از او روايت كرده اند.

منابع: خلاصة تذهيب تهذيب الكمال، ص 13؛ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 73 و ج 12، ص 254؛ لسان الميزان، ج 2، ص 193.

محمد بن موسى بن جعفر دوريستى رازى، ابوجعفر

فقيه و محدث شيعى. از طريق جد خود، جعفر بن محمد دوريستى، از شيخ مفيد روايت كرده است.

منابع: امل الآمل، ج 2، ص 308؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 296.

محمد بن موسى بن نصر رازى، ابوعبدالله

محدث. شيخ صدوق در كتاب عيون الاخبار، از او فراوان نقل كرده است و او از پدرش كه از راويان امام رضا (ع) است. از ديگر راويان او محمد بن يحيى صولى است.

منابع: عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 93؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 12، ص 348.

محمد بن موسى بن بشير رازى

اديب و تاريخ نگار (قرن سوم). نخست پيشۀ تاجرى داشت و براى تجارت به مغرب و اندلس مى رفت؛ تا اينكه در سال 250 ق. نامه اى از ابراهيم بن احمد از اميران اغلبى براى امير محمد بن عبدالرحمن اموى به اندلس آورد. امير اموى نيز رازى را به عنوان سفير براى استوار كردن روابط امويان اندلس با اغالبه نزد امير اغلبى فرستاد. بعد از مرگ اين امير اموى، پسرش منذر از محمد بن موسى رازى دعوت كرد تا نزد او بماند. محمد بن موسى رازى در سال 277 ق. در البيره درگذشت. شهرت او به سبب تأليف كتابى دربارۀ فتح اندلس، به نام كتاب الرايات است.

منابع: نفح الطيب، ج 2، ص 103؛ الاعلام، ج 7، ص 117؛ معجم المؤلفين، ج 12، ص 62؛ عبدالواحد ذنون طه، «شكل گيرى دانش تاريخ در اندلس اسلامى»، ترجمۀ رسول جعفريان، وبگاه كتابخانه تخصصى تاريخ ايران و اسلام.

محمد بن مهران رازى، ابوجعفر

محدث، حافظ، ملقب به جَمّال و محدث خراسان. كتابى به نام «العوالى فى الحديث» تأليف كرده است. از معتمر بن سليمان، عبدالعزيز دراوردى، عيسى بن يونس و ابن عيينه، محمد بن سلمه، حصين بن عمر احمسى، جرير بن عبدالحميد، حاتم بن

ص: 203

اسماعيل، عيسى بن يونس، عبدالرزاق، وليد بن مسلم، مسكين بن بكير، نوح بن قيس الحدانى و گروهى ديگر حديث شنيده است. برخى از راويان او بدين قرار است: بخارى، مسلم، ابوزرعه، ابوداوود، ابوالعباس محمد بن اسحاق سراج، موسى بن هارون، ابراهيم بن سعيد جوهرى، هارون بن اسحاق، محمد بن ابراهيم طيالسى، جعفر بن حمد بن فارس و موسى بن هارون. ابوحاتم رازى گفته است: احاديثى كه جَمّال در خاطر داشت، بيشتر از احاديثى است كه ابراهيم بن موسى فراء مى دانست؛ اما حافظۀ ابراهيم بن موسى قوى تر بود. ابوبكر اعين گفته است: مشايخ خراسان سه نفر بودند: قتيبه، محمد بن مهران و على بن حجر.

به سال 239 ق. درگذشت.

منبع: تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 448-449؛ تاريخ الاسلام، ج 17، ص 347-348؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 396؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 417؛ تهذيب الكمال، ج 2، ص 220 و ج 20، ص 358 و ج 35، ص 9؛ هدية العارفين، ج 2، ص 13؛ معجم المؤلفين، ج 12، ص 61؛ الوافى بالوفيات، ج 5، ص 55؛ البداية و النهايه، ج 5، ص 223-224.

محمد بن مهرويَة بن عباس رازى، ابوبكر

محدث شافعى. از على بن حسن بن زياد و على بن حسين بن جنيد و ابوحاتم رازى و محمد بن هاشم بن طرماح طوسى روايت كرده است و محمد بن فضل بلخى و ابوعلى رودبارى از او روايت كرده اند.

منابع: طبقات الشافعية الكبرى، ج 2، ص 326؛ السنن الكبرى، ج 2، ص 152 و ج 8، ص 290؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 123؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 45، ص 155؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 267.

محمد بن ميكائيل بن سلجوق بن دقاق، ركن الدين و الدوله، ابوطالب← طغرل اول

محمد بن وَزّان

پيشواى شافعيان رى در قرن ششم. اسماعيليان، او را پس از بردن به قلعۀ الموت، كشتند.

منبع: الكامل فى التاريخ، ج 12، ص 153.

محمد بن هارون سرخسى

از حاكمان رى و طبرستان. در سال 289 ق. بر رى چيره شد و نمايندۀ خليفۀ عباسى (معتضد) را كشت. يك سال و نيم نيز در طبرستان حكومت كرد و پس از آنكه پايه هاى قدرت خود را در طبرستان محكم ديد، بر امير اسماعيل و خليفۀ عباسى شوريد، اما زمانى كه امير سامانى براى سركوب او عازم طبرستان شد، به ديلمان پناه برد. پس از

ص: 204

مدتى، به دعوت اهالى رى براى سركوب حاكم ترك و بدرفتارشان (اوكرتمش) به آن شهر رفته، پس از قتل او و پسرانش و نيز يكى از سرداران خليفه به نام «ابرون» بر شهر رى مسلط شد. امير اسماعيل سامانى براى جنگ با او عازم رى گرديد.

جنگ در حومۀ شهر رخ داد و نتيجۀ آن، شكست و گريختن محمد بن هارون به سوى سرزمين ديلم بود. جستان بن وهسودان (حاكم ديلم)، از طريق او با پيشواى علوى (ناصر كبير) بيعت كرد. ناصر كبير به اتفاق جستان و هارون به طبرستان هجوم آورد. در آن حال ابوالعباس عبدالله كه از جانب امير اسماعيل حاكم طبرستان بود، به حكمرانان محلى تابع سامانيان دستور بسيج داد و از امير اسماعيل كه در بخارا بود، تقاضاى كمك كرد. جنگ چهل روزه ناصر علوى با حاكم طبرستان، به هزيمت سپاه حاكم طبرستان انجاميد و آنها تا ممطير عقب نشستند؛ اما در حملات بعدى ضربات سختى به هواداران ناصر علوى وارد ساختند. هنوز سرنوشت جنگ علويان و سامانيان در طبرستان مشخص نبود كه ابوالعباس براى دريافت كمك به رى رفت و يكى از سرداران بزرگ سامانى به نام «پارس» را براى دستگيرى محمد بن هارون مأمور كرد. از سوى ديگر محمد بن هارون با سپاه خويش به آمل بازآمد و پارس با خدعه و نيرنگ او را به سوى لشكرگاه خود كشاند و سپس او را دستگير و روانه بخارا كرد. محافظين محمد بن هارون از آمل تا بخارا وى را شبانه روز دوانيدند. در بخارا با وضعى فجيع به قتل رسيد.

منابع: تاريخ طبرستان، ج 1، ص 262-263؛ الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 517؛ تاريخ طبرى، ج 15، ص 6714-6724.

محمد بن هيثم تميمى رازى

محدث ثقۀ امامى و اهل رى. اصل وى از كوفه بود و پدرش (هيثم) از امام صادق (ع) روايت كرده است. پسرش احمد و نوه اش (حسن بن احمد بن محمد) نيز از علماى اماميه اند. نجاشى و علامه حلى، او و فرزند و نوه اش را توثيق كرده اند.

منابع: معجم رجال الحديث، ج 18، ص 345؛ خلاصة الاقوال، ص 270؛ رجال ابن داوود، ص 186؛ رجال النجاشى، ص 65؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 645-646.

محمد بن يحيى احمرى رازى، ابوجعفر← داهر بن يحيى احمرى رازى، ابوجعفر

محمد بن يحيى بن حارث

والى رى در دورۀ عباسيان. پس از آنكه هارون الرشيد بر برمكيان خشم گرفت،

ص: 205

فضل بن يحيى بن خالد برمكى را نيز از امارت رى معزول كرد و فرمان به دست محمد بن يحيى داد.

منابع: تاريخ طبرى، ج 6، ص 470؛ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 585-586 و ج 6، ص 47.

محمد بن يحيى بن زكريا رازى شافعى، ابوالحسن

فقيه شافعى، اصولى، محدث، حافظ و مشهور به ابن حيكويه. در قزوين (از سال 323 تا 327 ق.) و در همدان منصب قضا و خطابه داشت. پدرش (حيكويه) نيز محدث و قاضى بود. نزد ابوالعباس بن سُريج فقه آموخت و از سهل بن سعد، ابوشعيب حرّانى (در بغداد) و مُطين (در كوفه) و على بن ابى طاهر حديث شنيد. ابن ثابت (على بن احمد) مى گويد: در قزوين كسى شأن و مقام او را نداشت. ذهبى نوشته است: «وى حديث و فقه را گسترش داد و تا پايان عمر ابن سريج، ملازم وى بود. به سنت تعصب و تصلب داشت و پيوسته ياريگر اهل سنت بود. پدرش از معدّلان در حديث و ثقه بود.» ابن حيكويه، در اصول و فروع فقه چندين كتاب نوشت و در سال 338 ق. كشته شد.

منابع: معجم المؤلفين، ج 12، ص 102؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 4، ص 473-474؛ سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 378-379؛ تاريخ الاسلام، ج 25، ص 168.

محمد بن يزداد رازى

عالم شيعى و از اصحاب غير راوى امام حسن عسكرى (ع). از محمد بن حسين بن ابى الخطاب و محمد بن على حداد روايت كرده است و حمد بن حسن براثى و عثمان بن حامد از او. شيخ طوسى و ابن مسعود، او را تصديق كرده اند. صدوق در كمال الدين در بخش توقيعات، از ابوالقاسم بن ابى حليس نقل مى كند كه گفته است: محمد بن يزداد براى امام زمان (عج) نامه نوشت و از ايشان درخواست دعا براى و الدين خود كرد. امام در پاسخ نوشت: خداوند تو را و والدين تو را ببخشايد و نيز خواهرت را كه زنى صالح بود.

منابع: اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 288 و 340 و ج 2، ص 492 و 515 و 606 و 812؛ رجال ابن داوود، ص 187؛ نقد الرجال، ج 4، ص 350-351؛ جامع الرواة، ج 2، ص 218؛ طرائف المقال، ج 1، ص 359؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 370؛ معجم رجال الحديث، ج 19، ص 48-49؛ كمال الدين، الباب 45؛ المفيد من معجم رجال الحديث، ص 590؛ مشايخ الثقات، ص 230.

محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، ابوجعفر← كلينى

محمد بن يعقوب بن عبدالحى رازى

محدث. در سال 378 ق. در قزوين از على

ص: 206

بن احمد بن صالح بَيّاع الحديد حديث شنيده است.

منبع: التدوين، ج 2، ص 55.

محمد بن يوسف بن يعقوب رازى، ابوعمر

محدث، قاضى و مقرى. منابع تاريخى، از او با نام «محمد بن طريف حنفى مؤدّب» و كنيه هاى «ابوبكر» و «ابوعبدالله» و لقب «خطيب» نيز ياد كرده اند. پيش از سال 300 ق. به بغداد رفت و در آنجا سكونت گزيد. از احمد بن ابراهيم، احمد بن سعيد همدانى، محمد بن هاشم بعلبكى، اسحاق بن ابى حمزه، اسحاق بن وهب جمحى مصرى، ابوعمر محمد بن عبدالله قسام رازى، محمد بن حميد رازى، ابونعيم فضل بن عبدالله بن عبّاس طالقانى و... روايت شنيد. در سال 281 ق. در قادسيه، كتاب ابان بن تغلب را براى ابن عقده (احمد بن محمد بن سعيد) روايت كرده است. ابوبكر محمد بن حسن نقاش مقريان، ابوبكر محمد بن حسن مقرى، محمد بن مخلد دورى، محمد بن عباس بن نجيح، هبة الله بن جعفر، عثمان بن على صيدانى، حبيب بن حسن قزاز و ابوعبدالله محمد بن عباس بن احمد معروف به عصمى از او حديث شنيده اند. ابن مجاهد مدتى از او روايت كرد و سپس حديث وى را ترك گفت. وى متهم به وضع و تدليس در حديث و قرائت است. ابوحسن دارقطنى، او را «دجال و كذاب و وضاع حديث و قرائت و نسخه ها» خوانده است. ديگران (همچون ذهبى) نيز همين اتهامات را بر او وارد دانسته اند.

در كتاب التدوين از كسى به نام ابوعبدالله محمد بن يعقوب بن يوسف بن شعيب رازى ياد شده است كه احتمالاً همين شخص باشد.

منابع: تاريخ بغداد، ج 2، ص 460-461 و ج 3، ص 335-336 و ج 4، ص 167-168؛ الوضاعون و احاديثهم، ص 284-285؛ التدوين، ج 2، ص 55؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 663؛ المعنى من الضعفاء، ج 2، ص 321 و 389-390؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 72؛ لسان الميزان، ج 5، ص 435-436؛ رجال النجاشى، ص 11؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 68 و ج 19، ص 72؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 147 و ص 202؛ تفسير الصراط المستقيم، ج 2، ص 321؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 7، ص 378؛ الأنساب، ج 4، ص 57.

محمدتقى بن عبدالرحيم طهرانى رازى اصفهانى

فقيه امامى، شاگرد وحيد بهبهانى و نويسندۀ هداية المسترشدين فى شرح أصول معالم الدين. پدرش شيخ محمدرحيم بن محمد قاسم از خاندان استاجلو در عهد صفويان است كه از رجال كشورى

ص: 207

محسوب مى شدند.

محمدرحيم، در شهر «ايوان كيف» در اطراف تهران، سمت دولتى داشت و در سال 1217 ق. به عراق رفت.

محمدتقى، حدود 1185-1187 ق. و احتمالاً در شهر «ايوان كيف» به دنيا آمده و در كربلا تحصيل كرده است.

برخى از استادان دروس عالى او به اين شرح است: سيد محمدمهدى بحرالعلوم، سيد على طباطبايى (صاحب رياض المسائل)، سيد محسن اعرجى مقدس كاظمى (صاحب المحصول)، شيخ جعفر كاشف الغطاى نجفى.

محمدتقى با دختر كاشف الغطاء ازدواج كرد. در سال 1216 ق. كه وهابيان حجاز به كربلا حمله كردند، شيخ محمدرحيم به ايران بازگشت و چهارده ماه در مشهد رحل اقامت افكند و علوم دينى را براى طلاب خراسان تدريس كرد. سپس به يزد رفت و سرانجام (در سال 1225 ق.) مقيم اصفهان شد. شمارى از شاگردان او در اصفهان عبارتند از: سيد محمدباقر خوانسارى (صاحب روضات الجنات)، ميرزا محمدحسن مجدد شيرازى، برادرش شيخ محمدحسين طهرانى رازى (صاحب الفصول) و ملا هادى سبزوارى. وى در روز جمعه نيمۀ ماه شوال سال 1348 ق.

در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد آرميد. از آثار او است: تبصرة الفقهاء، هداية المسترشدين. كتاب اخير در حوزه هاى علوم دينى شهرت بسزايى دارد.

منابع: الاعلام، ج 6، ص 62؛ الذريعه، ج 2، ص 67؛ هدية الرازى، ص 38؛ الكرام البرره، ج 1، ص 21؛ ريحانة الأدب، ج 2، ص 449؛ «هداية المسترشدين و مؤلف آن»، آينۀ پژوهش، ش 63، خرداد 1379.

محمدتقى بن محمدرضا رازى

منجم و از شاگردان محمدباقر مجلسى. «نوروزيه» و «كبيسه» از آثار او است. در ابتداى رسالۀ الكبيسه مى نويسد: «... چنين گويد فقير مذنب راجى، ابن محمدرضا، محمدتقى الرازى، كه اين چند كلمه اى است در بيان حقيقت كبيسه كه از چه ناشى شده و به چه سبب در مدت سى سال، يازده مرتبه كبيسه

ص: 208

واقع مى شود.» در كتاب خانۀ مسجد اعظم قم، نسخه اى از كتاب «مشرق الشمسين و اكسير السعادتين» نوشتۀ شيخ بهايى نگهدارى مى شود كه آن را محمدتقى بن محمدرضا الرازى در سال 1028 ق. از روى نسخۀ اصل، استنساخ كرده است. تا سال 1147 ق. در حيات بوده است.

منابع: تلامذة المجلسى، ص 84؛ الذريعه، ج 17، ص 260-261؛ تراثنا، ج 17، ص 134.

محمدحسن رازى

فقيه پرهيزگار، فرزند ملا على تهرانى، از شاگردان طبقۀ اول ميرزا محمدحسن شيرازى. از آنجا كه ناظر شرعى مدرسه فخريه تهران بود، به شيخ محمدحسن ناظر مشهور گرديد. حدود سال 1311 ق. درگذشت.

منابع: أعيان الشيعه، ج 9، ص 158؛ الذريعه، ج 1، ص 173؛ الفوائد الرضويه، ص 463.

محمدحسين بن شاه قاسم بن شمس الدين← بهاءالدولۀ رازى

محمدحسين بن عبدالرحيم طهرانى رازى

فقيه و اصولى امامى، مشهور به صاحب فصول. پدرش شيخ محمدرحيم بن محمد قاسم از خاندان استاجلو در عهد صفويان است كه از رجال كشورى محسوب مى شدند. برادرش محمدتقى، شاگرد وحيد بهبهانى و نويسندۀ هداية المسترشدين فى شرح أصول معالم الدين و الفصول الغروية فى الاصول الفقهيه. در سال 1261 ق. در كربلا درگذشت.

منابع: الكنى و الالقاب، ج 2، ص 7؛ مستدرك سفينة البحار، ج 5، ص 266؛ الاعلام،، ج 6، ص 104.

محمد خراسانى، ابوجعفر

منجّم و رياضيدان. در خراسان به دنيا آمد و در رى منصب منجّمى ابن عميد، وزير ركن الدوله ديلمى را بر عهده داشت. وى از بزرگ ترين منجّمان مسلمان است كه معادله هاى ماهانى را به وسيله قطوع مخروطى حل كرد. از تأليفات او است: الآلات العجيبة الرصديه، زيج الصفائح، المدخل الكبير فى علم النجوم، سر العالمين، المسائل العدديه، تفسير مقاله دهم از كتاب اصول اقليدس. بين سال هاى 349 تا 360 ق. درگذشت.

منابع: الاعلام، ج 6، ص 329؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 35؛ تاريخ الحكماء، ص 534؛ خيامى نامه، ص 57؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ج 8، ص 187-188؛ دائرة المعارف فارسى، ج 8، ص 876؛ زندگينامه رياضيدانان، ص 63-68؛ معجم المؤلفين، ج 9، ص 189-239.

محمد سليم رازى

دانشمند امامى قرن يازدهم و از شاگردان

ص: 209

سلطان العلماى آملى. در تهران مرجعيت علمى يافت. از آثار او است: الملتقطات؛ شرح مزجى صحيفه سجاديه؛ رسالة فى الصيد و آدابه و محسناته؛ شرح لغز قانون بوعلى. آقا بزرگ تهرانى دربارۀ شرح لغز قانون مى نويسد: «اين كتاب، شرحى به زبان لطيف فارسى بر كتاب قانون ابن سينا است و مشتمل بر بسيارى از مسائل طب و رياضيات. اصل كتاب را به اضافۀ پاسخ به برخى اشكالات در كتاب «الملتقطات» آورده است. كتاب رسالة فى الصيد را به نام امير خراسان صدرالسلطنه نوشت.

منابع: أعيان الشيعه، ج 9، ص 350؛ الذريعه، ج 9، ص 465 و ج 13، ص 351-352 و ج 14، ص 46 و ج 15، ص 105؛ الغدير، ج 11، ص 271؛ مجلۀ تراثنا، ج 6، ص 103.

محمدصادق بن محمدرضا رازى

شاعر و از نوادگان دخترى سعدى شيرازى. پدران او همگى از شعراء بودند. در الذريعه، نسب او با ذكر تخلّص شعرى هر يك اين گونه بيان شده است: محمدصادق بن محمدرضا رازى، فرزند جعفر (قاصر) فرزند اسماعيل (حيران)، فرزند محمد مؤمن (مؤمن)، فرزند محمدحسين (سائل)، فرزند محمد (رضايى)، فرزند سعيدالدين (فروغ)، فرزند ستاره بانو (كوكب) دختر سعدى شيرازى.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 3، ص 1023.

محمدصادق رازى

دانشمند قرن يازده و دوازدهم قمرى. شرح ابن ميثم بحرانى بر نهج البلاغه، موسوم به مصباح السالكين را نزد صالح بن عبدالكريم بحرانى قرائت كرده و بر آن تعليقه هايى افزوده است. تاريخ تعليقات ميان سال هاى 1088 تا 1091 ق. است.

منبع: تراجم الرجال، ج 3، ص 273.

محمدصادق رازى تبريزى

شاعر. از آثار او منظومۀ فارسى «آيين حج» است. اين اثر، همراه دو منظومۀ ديگر به نام هاى «زن» و «هفت خان جهان»، در سال 1328 ش. در تهران، در 83 صفحه چاپ شد.

منبع: الذريعه، ج 9، ق 2، ص 579 و ج 12، ص 263 و ج 23، ص 57.

محمدطاهر رازى

خواجه محمدطاهر، پسر اميدى رازى. در تحفه سامى از وى به صورت طايرى رازى ياد شده است. وى را به كاردانى و عطوفت و مهربانى ستوده اند. گاه به سنّت آباى خويش به سرودن شعر طبع آزمايى مى كرد. اين بيت از او است:

آن كه رفت از سر كوى تو به آزار منم/ *** و آن كه برد از تو به دل حسرت ديدار منم.

منابع: تحفه سامى، ص 141؛ هفت اقليم، ص 67.

ص: 210

محمدعلى بن شاه قلى رازى

لغت شناس. كتابى به زبان فارسى به نام القسطاس المستقيم فى لغات القرآن الكريم دارد كه در آن، هفت هزار لغت قرآن را توضيح داده است. اين اثر را در هند نوشته و در سال 1083 ق. از آن فارغ شده است.

منبع: الذريعه، ج 17، ص 81.

محمدعلى مرتضوى

ميرسيد محمدعلى مرتضوى، مشهور به صدرالحفاظ، از حافظان و خدام آستان حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع). در سال 1330 ق. در كربلا به دنيا آمد و تا پنج سالگى در همين شهر زندگى كرد. پدرش، مير سيد عبدالكريم، مسئول كتابخانه مدرسۀ امين السلطان شهر رى بود. سيد محمدعلى دروس حوزوى را تا سطح در محضر علماى شهر رى، همچون ميرزا سيد حسن معينى، سيد مهدى لاله زارى، شيخ محمدرضا خاتمى بروجردى و شيخ محمد بافقى آموخت. سپس به خادمان حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) پيوست و منصب «صدرالحفاظ» را برعهده گرفت.

مسئوليت «صدر الحفاظ» برنامه ريزى براى قرائت قرآن و دعا و توسل در حرم بوده است. بنا بر رسم معمول، شمارى از حافظان و قاريان قرآن يك ساعت بعد از نماز مغرب و عشاء در حرم، حضور به هم مى رساندند و به ترتيب، هر يك از آنها، يك حزب از قرآن را مى خواند. سپس هر كدام از آنها يك بند از چهارده بند توسل منسوب به خواجه نصيرالدين طوسى را قرائت مى كرد. اين گروه از حافظان و قاريان قرآن، سرپرستى داشتند كه به او صدرالحفاظ مى گفتند. سيد محمدعلى مرتضوى تا پايان عمر، مسئوليت صدرالحفاظى حرم را بر عهده داشت. افزون بر اين، كليددار حرم نيز بود. وى در اسفند 1368 ش. درگذشت و در مقبرۀ آية الله كاشانى (ناصرالدين شاه سابق) به خاك سپرده شد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 137.

محمدعلى موسوى اَلَموتى (گرمارودى)

از علماى شهر رى. روز جمعه، سوم شوال سال 1331 ق. در گرمارود الموت قزوين به دنيا آمد. مقدمات دروس حوزوى را در تنكابن، از شيخ جعفر مشايخى آموخت. در ربيع الاول سال 1349 ق. به قم مشرف شد و سطوح عالى حوزه را نزد علمايى همچون شيخ ابوالقاسم نحوى و ميرزا محمدعلى اديب تهرانى و ميرزا ابوالفضل زاهدى و شيخ على اكبر الهيان فراگرفت. در سال 1356 ق. به نجف رفت و شش ماه از درس آية الله اصفهانى و استاد اخلاق شيخ مرتضى طالقانى و آية الله ميرزا ابوالحسن مشكينى بهره مند شد و سپس به قم

ص: 211

بازگشت. در قم از آيات عظام ثلاث، حجت، خوانسارى و صدر استفاده كرد. در سال 1382 ق. به شهر رى هجرت كرد و مجاورت سيدالكريم را برگزيد. وى پدر دكتر سيد على موسوى گرمارودى (نويسندۀ «بازنگاشت نقض») است.

منبع: گنجينۀ دانشمندان، ج 3، ص 646.

محمدقاسم بن محمدكاظم رازى تهرانى

از دانشمندان بزرگ تهران در قرن دوازده. زيارت جامعۀ كبيره را در سال 1133 ق. شرح كرده است.

منبع: تراجم الرجال، ج 3، ص 354.

محمدقاسم واعظ رازى

مؤلف طرب القلوب فى اخذ الثار و تواريخ المختار بن ابى عبيد الثقفى. اين كتاب در دوازده مجلس، تاريخ قيام مختار را بازگو مى كند. مؤلف الذريعه مى گويد نسخه اى از اين كتاب در 450 صفحۀ وزيرى وجود دارد كه در سال 1244 ق. كتابت شده است.

منبع: الذريعه، ج 15، ص 160.

محمد قاضى ورامينى رازى

از سادات ورامين و برادر قاضى عطاءالله. مدتى كلانتر رى بوده و به دربار سلاطين صفوى آمد و شد داشته است.

منابع: آتشكده آذر، ج 3، ص 1093؛ مجمع الفصحا، بخش 4، ص 79.

محمدقلى سليم طهرانى رازى

شاعر شيعى و از ملازمان مير عبدالسلام مشهدى، وزير شاه جهان در كشمير. در شعر «سليم» تخلّص مى كرد. اصل او از طرشت تهران است ولى براى سكونت به كشمير رفت. در سال 1057 ق. درگذشت و در كنار قبر كليم و قدسى خاك سپارى شد. ديوان شعر و مثنوى هاى قضاء و قدر، حاتم نامه و مدح كشمير و ذم تزوير از آثار او است.

منابع: هدية العارفين، ج 2، ص 284؛ الذريعه، ج 19، ص 465.

محمدمسيح بن محمدصادق طبيب رازى

اديب و از طبيبان نامدار عهد صفوى. طب را نزد حكيم محمد مؤمن تنكابنى آموخت و در داروسازى مهارت يافت. به روزگار شاه سليمان (1078-1105 ق.) و شاه سلطان حسين به طبابت مشغول شد. از آثار او است: معجون مسيحى، مفرح مسيحى و دستور مسيحى.

منبع: تراجم الرجال، ج 3، ص 377.

محمدمقيم خطيب رازى عبدالعظيمى

واعظ و مؤلف كتاب «مجلس آرا». كتاب مذكور را در سال 1242 ق. به فارسى نوشته و

ص: 212

مشحون از مطالب تاريخى و حكايات و اخلاق و مواعظ است. اين كتاب پنجاه باب دارد و باب آخر دربارۀ «معجزات الأئمه» است. نويسنده در خطبۀ كتاب، نام يك يك امامان (ع) را ذكر كرده و منابع خود را بدين شرح آورده است: حبيب السير، مصابيح القلوب، راحة الروح، شهاب الاخبار، حقوق الاخوان، قصص الانبياء، اخلاق المحسنين، روضة الاحباب...

منابع: الذريعه، ج 20، ص 11-12؛ أعيان الشيعه، ج 10، ص 58.

محمد مؤمن← امين احمد رازى

محمدمؤمن بن محمد صالح رازى

عالم دينى. به گفتۀ تراجم الرجال، وى و شاگردش جلال الدين بن محمدباقر رازى، بخشى از كتاب الكافى را در ورامين، در شعبان سال 1092 ق. مقابله كرده اند.

منبع: تراجم الرجال، ج 3، ص 370.

محمد نوربخش خراسانى

سيد علاء الدين محمد موسوى، معروف به سيد محمد نوربخش، مؤسس طريقۀ نوربخشيه، صوفى قرن نهم هجرى و از شاگردان ابن فهد حلى. در سال 795 ق. در خراسان به دنيا آمد. در جوانى، در دستگاه قضايى شاهرخ، حاكم تيمورى، به اتهام قيام عليه تيموريان و دعوى مهدويت محكوم به مرگ شد و از همين رو به رى گريخت و در روستاى سولقان اقامت گزيد. «نوربخشيه» شاخه اى شيعى از سلسله كبرويه است. اين گروه، توسط عده اى از كبرويه خراسان و عليه شاهرخ تيمورى شكل گرفت. سيد محمد نوربخش، در رى نيز طرفداران بسيارى يافت و فرزندانش در آن منطقه، شهرت و نفوذ بسيارى داشتند.

سيد جعفر پسر بزرگ او، به شاعرى نيز شهرت يافت و شاه قاسم فرزند ديگر او، نزد اسماعيل صفوى، ارج و قرب داشت. يكى از بزرگان اين دودمان شاه قوام است كه سلسلۀ نوربخشيه را به اوج شهرت رساند.

ص: 213

بسيارى از وقايع منطقه رى در عهد صفويان با سرگذشت بزرگان اين طريقت، گره خورده است. سيد محمد نوربخش در سال 869 ق. در سولقان رى درگذشت و پيروانش بر مزار او بارگاهى ساختند.

منابع: روزگاران، ص 631؛ لغت نامه دهخدا، مدخل نوربخش؛ فرهنگ فرق اسلامى، ص 318؛ دائرة المعارف فارسى، ج 2؛ هفت اقليم، ص 42.

محمديه

بخشى از رى قديم. محمديه بر مجموع كهن دژ و شارستان گفته مى شد و بر مسجد مهدى و دارالاماره اشراف داشته است. مسجد مهدى، در فاصله ميان كوه نقاره خانه و تقى آباد فعلى واقع بوده است. بدين ترتيب محل حصن زينبدى را نيز در همان حوالى بايد پنداشت. حصن زينبدى در محمديه و بر طبق گفتۀ ابن فقيه در مختصر كتاب البلدان، در مدينه يا شارستان رى قرار داشته است. مؤلف مجمل التواريخ، در ذكر بناهاى منوچهر پيشدادى، مى نويسد: «و در جمله شهر رى بود، و منوچهر بدين جايگاه از نو بنا نهاد كه عمارت آن هيچ نمانده بود، و از نو آسان تر بود كردن، و آن را ماه جان نام كرد و آن خرابه را رى برين خواندندى، و ديگر رى زيرين. مهدى اميرالمؤمنين در آن بيفزود، محمديه خواندند.» در جاى ديگر اين كتاب آمده است: «پسر منصور، مهدى، به فرمان پدر آنجا رفت بر عزم خراسان، و ديوار شهر بفرمود كردن و بسيارى زيادت اندر گرفت و قصرها كرد و شهرستان و مسجد جامعه، و به نام خود، محمديه نام كرد اين جايگاه كه اكنون رى زيرين است و شهر قديم اول خراب گشت و اينجا عوض كردند چنانكه ياد كرديم، و ابتداء اين عمارت در شهور سنۀ اثنين و خمسين و مائه بود و بعد سال ها تمام گشت.» ترديدى نيست كه داستان عمارت منوچهر در شهر رى كه در مجمل التواريخ آمده است، ارزش علمى ندارد؛ اما تقسيمى كه صاحب مجمل التواريخ در باب رى در سال 520 ق. كه سال تأليف

ص: 214

اين كتاب است، نقل كرده و آن را به «رى برين» و «رى زيرين» منقسم دانسته است، با ارزش و مهم است.

مدينۀ داخله يا شهرستان، در عهد اسلامى بر آن بخش از رى اطلاق مى شده است كه مهدى عباسى در «رى زيرين»، در مشرق بناهاى پيشين پى افكنده بود. تقى آبادِ امروز تا مسافتى از اراضى مزروع اطراف در سه سوى جنوب و مشرق و مغرب، در آن پهنه افتاده است. در مجمل التواريخ آمده است: «و [مهدى] زان پس [يعنى پس از شكست عبدالجبار بن عبدالرحمن الازدى] به رى باز آمد، و شهرستان رى را بنا نهاد و آن را محمديه نام نهاد.» يعقوبى در البلدان آورده است: «و اسم مدينة الرّى المحمديه، و انّما سميت بهذا الاسم، لانّ المهدى نزلها فى خلافة المنصور، لمّا توجه الى خراسان لمحاربة عبدالجبّار بن عبدالرحمن الازدى و بناها.» ابن فقيه نيز در مختصر البلدان، همين داستان را تأييد مى كند. آغاز اين بنا، بر طبق روايت مجمل التواريخ، سال 152 ق. بوده است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 167 و 176 و 174 و 517-520.

محمودآباد

روستا، از توابع بخش قلعه نو شهرستان رى. اين روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيتى بالغ بر 3322 نفر (764 خانوار) داشته است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

محمود بن اميرك، نصرة الدين رازى

متكلم شيعى قرن ششم. صاحب نقض، وى را از مفاخر شيعه و با عنوان «السديد محمود بن ابى المحاسن» ياد كرده است و منتجب الدين با عبارت «الشيخ سديدالدين محمود بن ابى المحاسن بن اميرك عالم فاضل»، و ابوالحسن بيهقى در تاريخ بيهق، با عنوان «امام سديدالدين محمود بن اميرك رازى متكلم». وى غير از سديدالدين على بن محمود بن حسن حمصى رازى، متكلم شيعى قرن ششم است.

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 109 و 439-440؛ جامع الرواة، ج 2، ص 220؛ أمل الآمل، ج 2، ص 314؛ معجم رجال الحديث، ج 19، ص 96؛ نقض، ص 211، تعليقات نقض، ج 1، ص 527؛ تاريخ بيهقى، ج 1، ص 230؛ معارج نهج البلاغه، مقدمه، ص 70-71.

محمود بن حسن بن خليل رازى

طبيب. كتابى در طب نوشته است كه محمد بن طاهر سماوى نجفى، آن را تهذيب كرده است. در سال 1340 ق. در نجف درگذشت.

ص: 215

منبع: الذريعه، ج 15، ص 139.

محمود بن زين الدين محمد بن قاضى عبدالواحد رازى

فقيه و محدث، ملقب به تاج الدين. از علامه حلى اجازۀ روايت و فتوا داشت. تاريخ اجازه نامه، سال 709 ق. است و متن آن در اجازات البحار آمده است.

منابع: مجمع الفائدة و البرهان، ج 1، ص 26؛ إرشاد الأذهان، ج 1، ص 46؛ بحار الانوار، ج 104، ص 142؛ الذريعه، ج 1، ص 178 و ج 3، پاورقى ص 311-378.

محمود بن على بن حسن حِمصى رازى، سديدالدين

فقيه و متكلم امامى و از مهم ترين دانشمندان شيعى در قرن ششم. منتجب الدين رازى، از شاگردان او است و در فهرست مى نويسد: «شيخ امام سديدالدين محمود بن على بن حسن حمصى رازى، در اصول عقايد و اصول فقه علامۀ زمان و دانشمندى پارسا و موثق بود.» شيخ عبدالجليل قزوينى رازى در كتاب نقض، او را از «متبحران و علماى بزرگ» خوانده است. صاحب معالم العلماء گفته است: «بيشتر فقهاى پس از شيخ طوسى، در فتوا مقلد شيخ بودند. پيش از من، از كسانى كه متوجه اين مطلب شدند، شيخ فاضل محقق سديدالدين محمود حمصى و سيد رضى الدين بن طاووس است.» همو از سيد بن طاووس نقل مى كند كه جد مادرى ام ورام بن ابى فراس، شاگرد حمصى بوده است. محدث نورى نيز در خاتمة مستدرك الوسائل، عظمت علمى حمصى را يادآورى مى كند. ابن ادريس در كتاب السرائر، از او با عبارت «شيخ ما» تعبير كرده و وى را به اخلاق نيكو ستوده است. صاحب روضات الجنات، به استناد شرح مكانى به نام «حمض» در كتاب قاموس فيروزآبادى، سديدالدين را «حمضى» مى خواند، نه «فروشندۀ حمص (نخود) يا منسوب به حمص، از شهرهاى سوريه». اما محدث نورى، نسبت وى به حمص شام» را درست دانسته، مى گويد: «محقق داماد در تعليقات قواعد شهيد اول نوشته است: هر جا شهيد در كتاب هاى خود مى نويسد شاميون، مقصودش شيخ فقيه متكلم سديدالدين محمود حمصى و... است.» مؤلف رياض العلماء مى نويسد: «گويا وى اهل رى بوده و سپس به حِمْص رفته و مشهور به حِمْصى شده است؛ يا بر عكس.» وى از شيخ بهايى نقل مى كند كه «به خط يكى از علما ديده ام كه حمصى از دانشمندان مجتهد ما است و منسوب است به حمص، قريه اى در رى كه اكنون اثرى از آن باقى

ص: 216

نيست.» ابن حجر عسقلانى مى نويسد: «محمود بن على بن حسن بن محمود حمصى (به تشديد ميم و صاد بى نقطه) رازى... در مذهب اماميه، استادى شايسته بود، و با مخالفان شيعه مناظره مى كرد.» ابن ابى طى مى نويسد: «شيخ منتجب الدين، در ذيل تاريخ رى شرح حال او را نوشته و گفته است: گويند وى نخودفروش بود. روزى ميان او و فقيهى بر سر معاملۀ نخود نزاع افتاد و همين باعث شد كه نخودفروشى را رها كرده، به كسب علم اشتغال ورزد. آن هنگام، پنجاه سال داشت؛ ولى در اندك زمانى در علوم مهارت يافت؛ تا جايى كه از مبرزترين دانشمندان زمان خود گرديد. امام فخرالدين رازى و بسيارى ديگر از دانشمندان اسلامى، شاگرد وى بودند. صد سال زندگى كرد، در حالى كه تا پايان عمر، مزاجى سالم داشت و تا سال 600 ق. زيست.» آنچه مسلّم است، وى بر پايۀ گزارش هاى ابن ابى طى، در حمص و حلب، حديث گفته و حديث شنيده و از مشايخ اماميۀ شام شمرده مى شده و در بلاد عرب، حضور جدّى داشته است.

از آثار او است: بداية الهدايه؛ التبيين و التنقيح فى التحسين و التقبيح؛ المنقذ من التقليد والمرشد إلى التوحيد المسمّى بالتعليق العراقى؛ التعليق الكبير؛ التعليق الصغير؛ نقص الموجز للنجيب ابى المكارم؛ المصادر فى اصول الفقه؛ رسالة فى فناء النفس بعد الموت ثم رجوعها إما للعذاب أو الثواب.

منابع: امل الآمل، ج 2، ص 316؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 478؛ روضات الجنات، ج 7، ص 163؛ لسان الميزان، ج 1، ص 317؛ فهرست منتجب الدين، ص 164؛ رياض العلماء، ج 5، ص 20-203؛ الذريعه، ج 23، ص 151-152؛ التفسير الكبير، ج 8، ص 81؛ طبقات أعلام الشيعه، ص 277 و 295؛ رجال ابن ابى طى، جمع و ترتيب رسول جعفريان؛ كتابات ابن ابى طى، شيرين شلبى العشماوى؛ سلسلة التراث العلوى.

محمود مزدقانى رازى

شرف الدين ابوالمعالى، محمود بن عبداللّه مزدقانى رازى، صوفى. در سال 698 ق. به دنيا آمد و در 761 ق. درگذشت. از طريق علاءالدولۀ سمنانى به سلسلۀ كبرويه پيوست. ميرسيد على همدانى، صوفى مشهور در قرن هشتم و خواهرزادۀ علاء الدولۀ سمنانى، از شاگردان او است.

«مزدقان» شهرى است بر سر راه همدان به

ص: 217

ساوه، و مردم آن پيشتر سنى شافعى بودند. به گفته ياقوت حموى، «در رباط مزدقان، صوفيان مأوا و مسكن داشتند و آن شهر منزلگاهى بود در كنار شاهراه بزرگى كه از

ص: 218

ناحيۀ جبال (عراق عجم) عبور مى كرد.» اين نام، معرّب «مزدكان» و يادآور نام «مزدك بامدادان» است، اما اينكه آيا تسميۀ آن به نحوى با حضور پيروان مزدك در آنجا مربوط مى شود، دانسته نيست. حمداللّه مستوفى در همين سده، از وجود پيروان مزدك در «عراق عجم» سخن گفته است. آرامگاه مزدقانى در مؤمن آباد سمنان، چهارگوش و داراى ايوان است.

منابع: روضات الجنات، ج 2، حواشى، ص 589، نقل از نزهة القلوب؛ جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى، ص 229؛ مروج اسلام در ايران صغير، ص 34-35.

محيط طباطبايى، مقبره

واقع در محلۀ ظهيرآباد، در محوطۀ برج طغرل. سيد محمد محيط طباطبايى، محقق، تاريخ پژوه و نسخه شناس معاصر، در سال 1281 ش. در روستاى گزلا از توابع اردستان چشم به جهان گشود و در 27 مرداد 1371 ش. چشم از جهان فرو بست. بنا به وصيتش او را در محوطۀ برج طغرل به خاك سپردند.

منبع: «به ياد محيط ادب»، مجله دنياى سخن، ش 50، تابستان 71.

مخلد بن مالك بن جابر رازى، ابوجعفر

محدث اهل سنت، ساكن نيشابور. از ابوعوانه، دراوردى، وليد بن مسلم، يحيى بن سعيد اموى، ابن عيينه، ابن نمير، وكيع، عبدالرحمن بن مهدى، ابونضرهاشم بن قاسم، نضر بن شميل، حماد بن خالد خياط، ابوزهير عبدالرحمن بن مغراء و مبشر بن اسماعيل روايت كرده است، و بخارى، محمد بن اسماعيل (صاحب الصحيح)، مسلم بن حجاج (صاحب الصحيح)، عبدالله بن عبدالرحمن دارمى، سعيد بن عثمان، محمد بن عبدالوهاب، فراء، حسن بن سفيان، احمد بن نضر بن عبدالوهاب، على بن حسن هلالى، على بن حسن لبقى، محمد بن نعيم نيشابورى و غير آنان، از او حديث شنيده اند. ابن حبان او را ثقه و ابن حجر «ثقة من [الطبقة] العاشره» دانسته و محمد بن عبدالوهاب نيز گفته است كه وى مردى صالح بود. در سال 241 ق. در نيشابور درگذشت.

منابع: معجم الرجال و الحديث، ج 2، ص 180؛ توضيح المشتبه، ج 2، ص 409؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 167؛ تهذيب التهذيب، ج 10، ص 68؛ تاريخ الاسلام، ج 18، ص 493.

مخلّد بن موسى رازى، ابوالقاسم

مشهور به صيقل. به روايت ثقة الاسلام كلينى و شيخ طوسى، از محمد بن احمد و او از محمد بن عيسى، در نامه اى به امام زمان (عج) از برخى احكام حج سؤال

ص: 219

كرده است.

منابع: تنقيح المقال، ج 1، ص 147؛ الكافى، ج 4، ص 538؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 160؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 207؛ جامع الرواة، ج 2، ص 222 و 411؛ معجم رجال الحديث، ج 19، ص 115؛ الكافى، كتاب الحج، باب قطع تلبية المحرم، ح 9؛ التهذيب، باب الخروج إلى الصفا، ح 545؛ الاستبصار، باب من أحل من إحرام المتعه، ح 854؛ قاموس الرجال، ج 10، ص 18 و ج 11، ص 472؛ موسوعة الامام الهادى (ع)، ج 2، ص 276 و ج 4، ص 189-190.

مدى← تاريخ رى

مرتضى بن داعى بن قاسم حسنى رازى، ابوتراب

محدث، متكلم امامى قرن پنجم و اوايل ششم. ملقب به صفى الدين و علم الهدى. او و برادرش سيد مجتبى رازى از مشايخ منتجب الدين رازى بودند و هر دو بدون واسطه از شيخ طوسى و با واسطۀ عبدالرحمن بن احمد نيشابورى، از سيد مرتضى و سيد رضى روايت كرده اند. گروهى از تراجم نگاران، كتاب مهم و فارسى تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام را به او نسبت داده اند؛ اما بنا بر تحقيقات متأخرين (از جمله آية الله شبيرى زنجانى)، مؤلف تبصرة العوام، همان ابوعبدالله محمد بن حسين رازى، صاحب نزهة الكرام است. گويا مدرسه اى در صحن امامزاده حمزه (ع) كه معروف به مدرسۀ درب آهنى است، مدرسه مرتضاى رازى بوده و به احتمال قوى قبر او نيز همان جا است. ابوعبداللّه جعفر دوريستى / طرشتى _ كه قبرش در طرشت تهران زيارتگاه مردم است _ و قطب راوندى و ابن شهرآشوب و شجاع الدين محمد بن احمد بن محمد نيشابورى و بيهقى از او روايت كرده اند.

منابع: هدية الأحباب، ص 203؛ سفينة البحار، ج 1، ص 526؛ فهرست منتجب الدين، ص 163؛ قصص العلماء، ص 416-418؛ رى باستان، ج 2، ص 389-390؛ الذريعه، ج 3، ص 318-319 و ج 16، ص 239 و ج 24، ص 123 و ج 26، ص 84 و ج 3، ص 75؛ دانشنامه زبان و ادب فارسى، مدخل «تبصرة العوام».

مرتضى گرد، تپه

تپه اى باستانى، در نزديكى چشمه على. از سفال هاى يافته شده در اين تپه، چنين پيدا است كه حدود سه هزار و پانصد سال پيش مسكونى بوده است. تكه سفال ها ساده، صيقلى و به رنگ خاكسترى است. برخى از اين سفال ها مربوط به دورۀ آهن است. دو نمونه از ظروف سفالين اين تپه در موزۀ ملى ايران نگهدارى مى شود. تپه مرتضى گرد در 31 تير 1313 در فهرست آثار ملى ايران به شماره 214 قرار گرفت. در سال 1375 ميراث

ص: 220

فرهنگى استان تهران، حريم تپۀ مرتضى گرد را زمين هاى حفاظت شده اعلام كرد و هيئتى را براى بررسى هاى بيشتر به رى فرستاد.

در سال هاى اخير اين تپه به كلى تخريب شده و اثرى از آن باقى نيست.

منابع: نگاهى به گنجينه هاى باستانى و هنرى ايران، 1354، ش 7، ص 432؛ روزنامه همدلى، 19 مرداد 1395، كدخبر 16272.

مرداويج زيارى/ مرداواج/ مرداويژ

مرداويج بن زيار بن وردان شاه گيلى، مؤسس سلسلۀ زيارى در سدۀ چهارم هجرى. او يك قرن پس از شكست سرخ جامگان و سپيدجامگان، فرماندهى تيره هاى گيل و ديلم را به دست گرفت و با پيروزى بر سپاه المقتدر، خليفۀ عباسى، قلمرو حكومتى خود را از طبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب گسترش داد. مرداويج، مخالف وابستگى حكومت هاى داخلى به دستگاه خلافت بود و خود را ميراث دار شاهان ساسانى مى دانست. به دستور وى، تختگاه تيسفون (طاق كسرى) بازسازى شد. زياريان، ميان سال هاى 316 تا 435 ق. بر بخش هايى از سرزمين هاى گرگان، قومس، طبرستان، ديلم، گيلان، قزوين، رى، اصفهان و خوزستان فرمان راندند.

مرداويج، در سال هاى نخست فرمان روايى نصر بن احمد سامانى (حك: 301-330 ق.) در سپاه سامانيان خدمت مى كرد. سپس به خدمت اسفار بن شيرويه سردار گيل درآمد و سپهسالار وى شد. اسفار، نخست در خدمت ماكان بن كاكى بود و پس از او به حكومت رى رسيد. مرداويج به يارى محمد بن مسافر بر اسفار شوريد و او را در سال 319 ق. كشت. پس از آن، بر رى، قزوين، ابهر، گرگان و طبرستان چيره شد. سپس خواهرزادۀ خود، ابوالكراديس را با لشكر بسيار به فتح همدان فرستاد تا حكومت همدان را از دست نمايندۀ خليفه بازستاند. در نبردى كه ميان اين دو درگرفت، مردم همدان به يارى عامل خليفه شتافتند و در نتيجه سپاه مرداويج شكست خورد و خواهرزادۀ او همراه چهارهزار نفر به قتل رسيد. مرداويج، با سپاهى عازم همدان شد و پس از كشتار بسيار با سپاه خليفه در محلى ميان قزوين و همدان درگير و بر آن پيروز شد.

ابوعلى مسكويه مى گويد: او تركان را خوار مى شمرد و به آنان اعتماد نداشت و ياران ديلمى خويش را مى نواخت و برعكس بر غلامان ترك سخت مى گرفت. در شمار لشكريان او، غلامان زرخريد ترك نيز بود. در يكى از روزهاى سال 323 ق. در اصفهان، تنى چند از اين غلامان كه تا پاسى از شب سرگرم تيمار اسبان بودند، مانع خفتن مرداويج

ص: 221

شدند. مرداويج بر آنان خشمناك شد و فرمان داد كه آنان را افسار زده، در طويلۀ اسبان بيندازند. اين توهين موجب شد كه تركان، وى را در گرمابه كشتند. جنازۀ مرداويج را به رى بردند و پس از تشييعى باشكوه در شمال دامنۀ كوهى كه به نام او مشهور است، دفن كردند.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 445؛ الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 246 و ج 6، ص 198؛ تاريخ گزيده، ج 1، ص 417؛ تاريخ طبرستان، ص 185؛ «مردآويچ زيارى»، مجله تخصصى زبان و ادبيات دانشكده ادبيات و علوم انسانى مشهد، 1379.

مرشد ترابى

ولى الله ترابى سفيدآبى، مشهور به مرشد ترابى، طومارنويس، پرده خوان و از مرشدان و نقالان مشهور رى. در سال 1315 ش. در روستاى اسبى آب (اِسپيدآب) يا همان سفيدآب از توابع شهرستان تفرش در استان مركزى به دنيا آمد. در كودكى، همراه خانواده به تهران رفت و در محلۀ دروازه غار ساكن شد. خواندن و نوشتن را در مكتب خانه هاى تهران آموخت و چون پدرش تعزيه خوان بود، او نيز در كودكى، نقش طفلان مسلم را در نمايش ها بازى مى كرد. در نوجوانى و جوانى، شبيه حضرت قاسم (ع)، حضرت على اكبر (ع) و حضرت يوسف (ع) را خواند. در بيست سالگى، تعزيه خوانى را رها كرد و به سراغ آموختن فنون ورزش هاى رزمى قديم (كشتى، چوب بازى، شمشيرزنى، پرتاب نيزه و كارد و...) رفت.

در حدود سال 1335 ش. به خدمت مرشد روح الله شوقى نقال رفت و روايت هاى سينه به سينه نقالى را از ايشان آموخت و پس از مدتى در نقالى مهارت يافت. در حدود سال 1340 ش. از محله دروازه غار به محله اى در شهررى نقل مكان كرد و در قهوه خانۀ همان محل، اجراى نقالى را شروع كرد. در سال 1353 ش. به عنوان نقال افتتاحيۀ جشن طوس انتخاب شد و پس از آن نيز در جشنواره هاى شيراز و اصفهان و...، مقام اول نقالى را كسب كرد. وى چندين طومار نقالى بر پايۀ روايت هاى گوناگون شاهنامه، گردآورى

ص: 222

كرد كه با عنوان مشكين نامه منتشر شد. وى مختارنامه، حملۀ حيدرى، امير ارسلان نامدار، هزار و يك شب و حمزه نامه را نيز نقّاشى و پرده خوانى (مرشدى) مى كرد. در دهۀ هفتاد، در فرهنگسراهاى تهران و در جشنواره نمايش هاى آيينى و سنتى، هنرنمايى كرد و شهرت بسيار يافت. وى در عصر روز شنبه، دوازده مرداد 1392 ش. در سن هفتاد و هفت سالگى بر اثر بيمارى سرطان در بيمارستان مدائن تهران درگذشت.

منبع: همشهرى آنلاين، چهارشنبه 23 مرداد 1392 ش. كد مطلب: 226888.

مرقد امام خمينى (ره)

حرم مطهر، محل دفن امام خمينى و همسر و فرزند و چند تن از وابستگان نسبى و سببى ايشان و آية الله هاشمى رفسنجانى و دكتر حسن حبيبى.

ساخت آرامگاه، پس از دفن ايشان در 16 خرداد 1368 با مديريت جهاد سازندگى و سپاه پاسداران در زمينى در مجاورت بهشت زهرا آغاز گرديد. مراسم سالگرد درگذشت ايشان، و برخى مناسبت هاى مذهبى و انقلابى در اين مكان برگزار مى شود. توليت مرقد، بر عهدۀ بازماندگان ذكور امام خمينى (ره) است.

از زمان ارتحال تا اربعين، بناى نخست حرم با مركزيت ضريح شكل گرفت و با سازه هاى فضايى مسقف شد. گنبد اصلى نيز هشت ستون و هشت متر ارتفاع داشت، با چهار گلدسته در شمال، جنوب، شرق و غرب. در بناى جديد، فضاى سرپوشيده آرامگاه، حدود 60 هزار متر مربع است و بخش اصلى آرامگاه 15 هزار متر مربع مساحت دارد. سازۀ اصلى، تا ده ريشتر زلزله را تاب مى آورد. اسكلت فولادى گنبد، 340 تن وزن دارد و در مجموع به 400 تن مى رسد. ارتفاع گنبد به مناسبت دوازده بهمن (سالروز ورود امام به ايران) دوازده متر است. در اطراف آرامگاه چهار گلدسته به بلندى 91 متر قرار دارد و بلنداى آرامگاه تا بالاى چراغ پرچم، برابر با سن ايشان است. غير از گنبد اصلى كه فلزى است، چهار گنبد ديگر در مجموعۀ آرامگاه هست كه نماى آنها كاشى كارى شده است. گنبدها در سه ارتفاع 42، 57 و 68 مترى ساخته شده است تا اشاره اى به سال هاى مهم در تاريخ انقلاب

ص: 223

اسلامى باشد. گنبد اصلى در سال 1386 ش. تعويض گرديد. پنج ورودى اصلى در صحن هاى شرقى و غربى وجود دارد.

موزۀ مقبره، حاوى آثار مربوط به امام خمينى (ره) است. همچنين دانشگاه هاى آزاد اسلامى و دانشگاه شاهد و بيمارستان در اطراف آرامگاه احداث گرديده است. صحن هاى شرق و غرب به مساحت 120 هزار متر مربع زيربنا، پاركينگ، زائرسرا، هتل، فروشگاه هاى زنجيره اى، شهربازى، شهرك سلامت و شهر آفتاب (شهرك نمايشگاه ها) از ديگر بناهاى مجموعه است.

در ساخت بناى حرم و متعلقات آن، پذيرايى از حدود 500 هزار نفر در گرم ترين روزهاى سال پيش بينى شده است. مهار بادهاى شديد زمستانى و انتقال بادهاى كويرى در تابستان، از ويژگى هاى بنا است. هشت نورگير در هشت ضلع پايين كمربند گنبد نصب شده و هر كدام نه پنجره دارد كه مجموع آنها 72 نورگير، به عدد شهداى كربلا است. در دو طرف صحن مطهّر دو سردر، به ارتفاع 22 متر، به مناسبت 22 بهمن، ساخته شده و ارتفاع سقف كاذب 42 متر است، به مناسبت سال شروع انقلاب (1342 ش.) سقف كل داخل حرم (پانزده هزار متر) روى چهار ستون قرار دارد كه بى سابقه است. به گفتۀ مهندسان ساختمان، ساخت سازه هاى بتونى حرم، پس از تأييد شركت هاى

ص: 224

ساختمان سازى اروپايى و اطمينان از درستى محاسبات آغاز شد. طرّاحى و ساخت ستون ها به گونه اى است كه سيستم هاى برودتى و گرمايى و صوتى از طريق همان ستون سامان يافته اند و ديده نمى شوند. در مجموع، بنا به گونه اى ساخته شده كه نمودار هنرهاى ايرانى _ اسلامى امروزين آنها باشد.

گفتنى است كه نسب امام خمينى، با 33 واسطه به امامزاده حمزه (ع) در رى مى رسد.

برخى ديگر از كسانى كه در حرم امام خمينى دفن شده اند، بدين قرار است:

1. خديجه ثقفى، همسر امام خمينى (ره): خديجه ثقفى، معروف به قدس ايران، دختر محمد ثقفى تهرانى، در سال 1292 ش. به دنيا آمد. پدرش، از شاگردان آية الله عبدالكريم حائرى يزدى بود. در سال 1308 با امام خمينى كه در آن هنگام 27 سال داشت، ازدواج كرد. ثمرۀ اين ازدواج، دو پسر، به نام هاى مصطفى و احمد، و سه دختر به نام هاى فريده، زهرا و صديقه بود. وى صبح روز اول فروردين 1388 در 96 سالگى در بيمارستان خاتم الانبياء تهران در گذشت. در دوم فروردين و پس از اقامۀ نماز آيه الله سيد على خامنه اى بر جنازۀ وى، در آرامگاه امام خمينى، در كنار همسر و پسرش دفن شد.

2. سيد احمد خمينى، فرزند امام خمينى: وى در 24 اسفند 1324 ش. در قم به دنيا آمد.

دوره هاى تحصيل ابتدايى و متوسطه را در قم به پايان رساند. سال هاى پايانى دورۀ دبيرستان او مصادف با قيام 15 خرداد شد. پس از آن به تحصيل علوم اسلامى پرداخت و بعد از تبعيد امام خمينى (ره)، در سال 1345 ش. مخفيانه براى ديدار پدر عازم نجف شد و در همان جا، به سلك روحانيت درآمد. چندى بعد به وطن بازگشت و در سازماندهى به نيروهاى فعال مذهبى كوشيد. دورۀ متوسطه و عالى حوزه را نزد آية الله سلطانى (پدر همسرش)، آية الله مرتضى حائرى و آية الله شبيرى زنجانى خواند. در سال 1356 ش. مخفيانه ايران را ترك كرد و به نجف رفت. پس از پيروزى انقلاب اسلامى، بيت امام خمينى (ره) را اداره مى كرد و در امور سياسى كشور نيز مشاور پدر بود. وى از تأثيرگذارترين شخصيت هاى سياسى در سال هاى پس از انقلاب بود. پس از درگذشت پدرنيز به عضويت شوراى

ص: 225

عالى امنيت ملى، شوراى عالى انقلاب فرهنگى، مجمع تشخيص مصلحت نظام و نمايندگى تهران در مجلس خبرگان رهبرى رسيد. در شامگاه 25 اسفند 1373 ش. درگذشت و در حرم امام خمينى (ره)، دفن شد.

3. سلطانى طباطبايى بروجردى، سيد محمدباقر: عالم دينى، پدر همسر سيد احمد خمينى.

در سال 1290 ش. (1329 ق) در بروجرد به دنيا آمد. پدرش، سيد على اصغر، ملقب به سلطان العلماء، از عالمان و سادات طباطبايى بروجرد بود كه نسبش به امام حسن مجتبى (ع) مى رسد. خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را از پدر آموخت. پس از آن، براى فراگيرى علوم دينى وارد حوزۀ علميۀ بروجرد شد. در 1348 ق. به قم رفت و هفت سال در آنجا ماند. سپس عازم مشهد شد و يك سال در آنجا اقامت كرد. در 1356 ق. به نجف رفت و دو سال نزد بزرگان نجف درس خواند. در 1359 ق. (1328 ش) به قم بازگشت و بيش از 50 سال به تدريس پرداخت. برخى از آثار قلمى او به اين شرح است: رساله در استصحاب؛ رساله در واجب مطلق و مشروط؛ رساله در خيارات؛ رساله در ادبيات فارسى؛ رساله در شرح منظومۀ فقهى مرحوم ميرزا محمد تنكابنى؛ الفوائد الفاطميه فى الاصول. روز شنبه 31 خرداد 1376 ش. / 15 صفر 1418 ق. در هشتاد و شش سالگى درگذشت و در آرامگاه امام خمينى (ره) به خاك سپرده شد.

4. طباطبايى، سيد صادق: سياستمدار، استاد دانشگاه، نويسنده، مترجم، روزنامه نگار، فرزند سيد محمدباقر سلطانى، برادر همسر سيّد احمد خمينى، خواهرزادۀ امام موسى صدر.

در پنجم فروردين 1322 ش. در شهر قم به دنيا آمد. پس از گذراندن دوران دبيرستان در

ص: 226

شهر قم، براى ادامۀ تحصيل راهى آلمان شد و ابتدا در رشتۀ شيمى در دانشگاه آخن و سپس در دانشگاه بوخوم به تحصيل در رشتۀ بيوشيمى پرداخت و سرانجام موفق به اخذ درجۀ دكترى در رشتۀ بيوشيمى، در شاخۀ آنزيمولوژى و ژنتيك گرديد و در سى و دو سالگى استاد دانشگاه بوخوم شد. در سال 1971 م. / 1350 ش. به عضويت در جامعۀ پژوهشگران آلمان ( DFG) درآمد و نتايج پژوهش هاى او در مجلۀ علمى FEBC ، ارگان فدراسيون اروپايى بيوشيميست ها منتشر شد. همزمان، سردبير نشريه «دانشجوى مسلمان» در آلمان بود كه به نقد فلسفى رژيم شاه و اهميت استراتژيك دموكراسى اسلامى و اسلام ميانه رو در ايران و خاورميانه مى پرداخت. وى از بنيان گذاران اتحاديۀ انجمن هاى اسلامى دانشجويان در اروپا، آمريكا و كانادا بود. در دوازدهم بهمن 1357 ش. همراه امام خمينى به ايران آمد و ابتدا در وزارت كشور، معاونت سياسى و اجتماعى آن وزارتخانه و نيز برگزارى همه پرسى نظام جمهورى اسلامى را در ايران عهده دار شد. در دولت مهدى بازرگان، معاونت سياسى نخست وزير و سخنگويى دولت را بر عهده داشت و بعد از استعفاى بازرگان و تا شروع نخست وزيرى رجايى، وى با حكم امام خمينى (ره)، نهاد نخست وزيرى را سرپرستى كرد. در 2 اسفند 1393 ش. در سفرى به دوسلدورف آلمان براى ديدار دخترش درگذشت و در آرامگاه امام خمينى (ره) به خاك سپرده شد.

5. حبيبى، حسن: سياستمدار و حقوق دان.

در سال 1315 ش. به دنيا آمد. در دوران دانشجويى، در تهران و پاريس، همراه گروه هاى ملى گرا با رژيم شاه مبارزه كرد. در رشتۀ حقوق و جامعه شناسى دكترى گرفت. پيش نويس قانون اساسى جمهورى اسلامى به قلم او است. در سال 1369 ش. به عضويت پيوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسى درآمد و به عنوان نخستين رئيس فرهنگستان، در دو دوره، از سال 1370 تا 1387 ش. رياست اين فرهنگستان را بر عهده داشت. تا پايان عمر، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى و مجمع تشخيص مصلحت نظام، عضويت داشت. عهده دارى وزارت ارشاد، وزارت فرهنگ و آموزش عالى، وزارت دادگسترى، معاونت اول

ص: 227

رئيس جمهورى، رياست بنياد ايران شناسى، عضويت شوراى نگهبان، عضويت هيئت امناى فرهنگستان هاى جمهورى اسلامى ايران، عضويت هيئت امناى كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، عضويت كميسيون ملّى يونسكو (ايران) و عضويت ديوان بين المللى داورى (لاهه) از ديگر منصب هاى رسمى او است. از تأليفات او است: ديالكتيك يا سير جدالى و جامعه شناسى؛ افضل الجهاد؛ ديالكتيك و روش شناسى؛ مبادى جامعه شناسى حقوقى؛ جبرهاى اجتماعى و آزادى يا اختيار انسانى؛ يادى از يار و ديار؛ عهدين، قرآن و علم؛ اسلام و مسلمانان در روسيه؛ دو سرچشمۀ اخلاق و دين؛ اخلاق نظرى و علم آداب؛ تقسيم كار اجتماعى؛ هنر جنگ؛ جامعه، فرهنگ، سياست؛ اسلام و بحران عصر ما؛ در آيينۀ حقوق: مناظرى از حقوق بين الملل، حقوق تطبيقى و جامعه شناسى (تأليف و ترجمه)؛ در جست وجوى ريشه ها (تأليف و ترجمه)؛ حسب حال يك دانشجوى كهن سال؛ يك حرف از هزاران؛ حقوق بين المللى عمومى. وى روز پنجشنبه دوازدهم بهمن 1391 ش. در بيمارستان فرهنگيان تهران درگذشت. پيكر وى را روز جمعه 13 بهمن 1391 ش. پس از تشييع از مقابل بنياد ايران شناسى، در آرامگاه امام خمينى (ره) دفن كردند.

6. توسلى محلاتى، محمدرضا: عالم دينى، سياست مدار، رئيس دفتر امام خمينى، نماينده دورۀ چهارم مجلس شوراى اسلامى، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، عضو شوراى بازنگرى قانون اساسى و نمايندۀ مجلس خبرگان رهبرى.

تحصيلات حوزوى را در سال 1323 در حوزۀ علميه محلات آغاز كرد و در سال 1325 وارد حوزه علميه قم شد. شمارى از استادان او عبارتند از: آيات عظام: بروجردى، خمينى، سلطانى طباطبايى، صدوقى، مرتضى حائرى، مجاهدى، اصفهانى و موسى صدر. توسلى، قريب 25 سال در مساجد و مدارس علميۀ تهران، تدريس فقه داشت. وى صبح

ص: 228

شنبه 27 بهمن 1386 در جلسه مجمع تشخيص مصلحت نظام در حال سخنرانى دربارۀ مهدويت و گسترش خرافه گرايى در ايران و برخى نامهربانى ها با بيت امام خمينى، دچار عارضه قلبى شد و پس از انتقال به بيمارستان درگذشت. در روز يكشنبه 28 بهمن مراسم تشييع وى از حسينيه 2 جماران به سوى حرم امام خمينى (ره) با حضور جمع كثيرى از مردم برگزار شد و سپس در آرامگاه امام خمينى (ره) دفن گرديد.

7. هاشمى رفسنجانى (بهرمانى)، اكبر: عالم دينى، مفسر قرآن، سياست مدار، دولت مرد، رئيس اسبق مجلس شوراى اسلامى (دو دوره)، رئيس جمهور اسبق (دو دوره)، رئيس اسبق مجلس خبرگان، رئيس مجمع تشخيص مصلحت و...

در سوم شهريور 1313 در روستاى نوق منطقۀ بهرمان شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. وى يكى از مؤثرترين شخصيت هاى سياسى در تاريخ معاصر ايران است. فعاليت سياسى را از زمان رژيم پهلوى آغاز كرد و چندين بار زندانى و شكنجه شد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى، مسئوليت هاى مختلفى را پذيرفت و از نزديك ترين معتمدان رهبر انقلاب به شمار مى آمد. نخستين رئيس مجلس شوراى اسلامى (از سال 1359 تا 1368)، رياست جمهورى ايران (از 12 مرداد 1368 تا 12 مرداد 1376)، فرماندهى جنگ، فرماندهى كل نيروهاى مسلّح، رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام و بنيان گذارى دانشگاه آزاد اسلامى، بخشى از مسئوليت هاى وى بود. در همۀ ادوار مجلس خبرگان رهبرى، نمايندگى استان تهران را با بيشترين آرا بر عهده داشت. برخى از آثار قلمى وى به اين شرح است: فلسطين (ترجمه)؛ اميركبير: قهرمان مبارزه با استعمار؛ فرهنگ قرآن (33 جلد)؛ تفسير راهنما (22 جلد)؛ كارنامه و خاطرات؛ آزادانديشى اسلامى و روشنفكرى اسلامى؛ جايگاه مساجد در نظام اسلامى از منظر قرآن؛ جهان در عصر بعثت؛ همبستگى امت اسلامى. وى در 19 دى 1395 در تهران بر اثر سكته قلبى، در هشتاد و دو سالگى درگذشت. تشييع جنازۀ او در تهران، در روز سه شنبه 21 دى ماه 1395 كه با نماز آية الله خامنه اى آغاز شده بود، بسيار باشكوه

ص: 229

برگزار شد و پس از تشييع جنازۀ امام خمينى (ره) در سال 1368، پرجمعيت ترين تشييع جنازه در نيم قرن اخير در ايران به شمار مى آيد. پيكر او را در ضريح امام خمينى (ره) به خاك سپردند.

مركز رى شناسى

نخستين مركز تخصصى رى شناسى، وابسته به شهردارى منطقۀ 20 تهران، واقع در ميدان شهيد مدرس، ضلع غربى حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع). از برنامه هاى اصلى اين مركز، معرفى اماكن تاريخى و فرهنگى رى به علاقه مندان از راه برپايى تورهاى رى گردى، احداث كتابخانه تخصصى رى باستان (حقيقى و مجازى)، برگزارى نشست هاى علمى و نمايشگاه هاى صنايع دستى رى و كارآفرينى در اين حوزه است. كتابخانۀ مركز رى شناسى، حدود ده هزار جلد كتاب را در دسترس علاقه مندان و پژوهشگران قرار داده است.

منبع: rayshenasi.com

مرندى، ابوالحسن

ابوالحسن نجفى دولت آبادى مرندى، عالم دينى، رجالى و از ائمۀ جماعات حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع). بين سال هاى 1250 تا 1260 ق. در دهستان دولت آباد مرند به دنيا آمد و پس از تحصيلات ابتدايى به نجف رفت. بيش از پانزده سال نزد فاضل شربيانى، ميرزا محمدحسن شيرازى، ميرزا حبيب الله رشتى، محمدحسن مامقانى، سيد محمدكاظم يزدى، آخوند خراسانى، ميرزا محمدتقى شيرازى، ملاحسينقلى همدانى، جعفر شوشترى، سيد حسين كوه كمرى تبريزى و شيخ الشريعه شاگردى كرد. پس از فوت فاضل شربيانى، به ايران مراجعت كرد و در زادگاهش سكونت گزيد.

با آغاز نهضت مشروطيت و به دعوت برخى علماى تهران، به تهران رفت و در مخالفت با مشروطه، با شيخ فضل الله نورى همراهى و همكارى كرد. وى ساكن شهررى بود و در محرم سال 1349 ق. رحلت كرد و در مقبرۀ ناصرالدين شاه قاجار در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون گرديد. از تأليفات او است: نور الأنوار فى علائم ظهور الغائب عن الابصار (ع)؛ بستان الابرار و يا لمعات الانوار؛ مجمع النورين

ص: 230

و ملتقى البحرين؛ لوامع الانوار؛ دلائل براهين الفرقان فى ابطال القوانين الناسخات لمحكمات القرآن (به زبان فارسى)؛ شرح جرائد سبعه. گفتنى است در نور الأنوار و شرح الجرائد، روايات ضعيف و مجعول اخبار ظهور را هم نقل كرده است.

منابع: الذريعه، ج 3، ص 105 و ج 5، ص 93 و ج 8، ص 248 و ج 13، ص 174 و ج 16، ص 364 و ج 20، ص 46 و ج 24، ص 360-361؛ فهرس التراث، ج 2، ص 309-310؛ معجم المؤلفين، ج 3، ص 294؛ أعيان الشيعه، ج 2، ص 338.

مساجد شهر رى

مهم ترين مساجد ثبت شده در ادارۀ اوقاف شهر رى عبارت اند از:

1. على بن ابى طالب، كوى نصر؛ 2. مسجد افضليه، خيابان فداييان اسلام؛ 3. باب الحوائج، اقدسيه؛ 4. ابراهيم خليل الله، اقدسيه؛ 5. امام الزمان (عج)، اقدسيه؛ 6. صاحب الزمان (عج)، اقدسيه؛ 7. حضرت ابوالفضل (ع)، اقدسيه؛ 8. امام محمد باقر (ع)، اقدسيه؛ 9. حضرت مهدى (عج)، صفائيه؛ 10. امام زمان (عج)، صفائيه؛ 11. امام حسين (ع)، صفائيه؛ 12. ساجدين، صفائيه؛ 13. قاسم ابن حسن (ع)، باغ سنگى؛ 14. امام حسن عسكرى (ع)، ميدان صفائيه؛ 15. حضرت ابوالفضل (ع)، صفائيه، پشت كارخانۀ گليسيرين؛ 16. سجاديه، ابن بابويه؛ 17. موسى بن جعفر (ع)، صفائيه، خ حكيم الهى؛ 18. قائميه، صفائيه، نرسيده به چهارراه خط آهن؛ 19. صدوق، ظهيرآباد، جنب برج طغرل؛ 20. چهارده معصوم، ظهيرآباد؛ 21. فاطمة الزهراء، ظهيرآباد؛ 22. صاحب الزمان (عج)، ظهيرآباد؛ 23. رضوى، ظهيرآباد؛ 24. مسجد النبى، منگل؛ 25. اميرالمؤمنين (ع)، جوانمرد؛ 26. ولى عصر (ع)، جوانمرد؛ 27. حضرت زينب (س)، جوانمرد؛ 28. سيدالشهداء (ع)، جوانمرد؛ 29. مرتضى على (ع)، جوانمرد؛ 30. فاطميه (س)، جوانمرد؛ 31. زين العابدين (ع)، جوانمرد؛ 32. زينبيه، جوانمرد؛ 33. حضرت زينب (س)، حمزه آباد؛ 34. على بن ابى طالب (ع)، حمزه آباد؛ 35. موسى بن جعفر (ع)، حمزه آباد؛ 36. حضرت ابوالفضل (ع)، حمزه آباد؛ 37. سيدالشهداء (ع)، ديلمان؛ 38. امام حسين (ع)، ديلمان؛ 39. حضرت ابوالفضل (ع)، ديلمان؛ 40. مرتضى على (ع)، ديلمان؛ 41. ولى عصر (ع)، ديلمان؛ 42. الهادى (ع)، ديلمان؛ 43. جوادالائمه (ع)، فيروزآبادى؛ 44. چهارده معصوم (ع)، فيروزآبادى؛ 45. حجتيه (ع)، فيروزآبادى؛ 46. حجت ابن الحسن (ع)، فيروزآبادى؛ 47. صاحب الزمان (ع)، فيروزآبادى؛ 48. جامع

ص: 231

امام رضا (ع)، 13 آبان؛ 49. ابوالفضل (ع) 13 آبان، خيابان عنايتى؛ 50. ابوالفضل (ع)، 13 آبان، شهرك معراج؛ 51. ابوالفضل (ع)، 13 آبان، امانى جنوبى؛ 52. ابوالفضل (ع)، 13 آبان، خيابان هادى رشيدى؛ 53. پنج تن آل عبا، 13 آبان؛ 54. سيدالشهداء (ع)، 13 آبان، خيابان آبان؛ 55. سيد الشهداء (ع)، 13 آبان، خيابان مولايى جنوبى؛ 56. المهدى (ع)، 13 آبان؛ 57. امام زمان (عج)، 13 آبان؛ 58. مسلمين (ع)، 13 آبان؛ 59. حضرت ابوالفضل (ع)، 13 آبان، ميدان كلهر؛ 60. صاحب الزمان (ع)، 13 آبان؛ 61. الشهداء، 13 آبان؛ 62. اباذر، دولت آباد؛ 63. جامع المهدى (عج)، دولت آباد؛ 64. سيد الشهداء (ع)، دولت آباد؛ 65. چهارده معصوم (ع)، دولت آباد؛ 66. صاحب الزمان (عج)، دولت آباد؛ 67. امام حسن مجتبى (ع)، دولت آباد؛ 68. سيدالشهداء (ع)، دولت آباد؛ 69. ابوطالب (ع)، شهادت؛ 70. امام حسين (ع)، شهادت؛ 71. حجتيه (عج)، شهادت؛ 72. امام سجاد (ع)، شهادت؛ 73. فاطميه (س)، شهادت؛ 74. حجتيه (عج) شهادت؛ 75. امام سجاد (ع)، شهادت؛ 76. باب الحوائج (ع)، شهادت؛ 77. امام رضا (ع)، شهادت؛ 78. رسول اكرم (ص)، شهادت؛ 79. اميرالمؤمنين (ع)، استخر؛ 80. مسلم بن عقيل (ع)، استخر؛ 81. قمر بنى هاشم (ع)، استخر؛ 82. اباعبدالله الحسين (ع)، بهشتى؛ 83. فاطميه (س)، بهشتى؛ 84. ثامن الائمه (ع)، سرتخت؛ 85. مسجدالحسين (ع)، سرتخت؛ 86. مسجدالرضا (ع)، سرتخت؛ 87. خاتم النبيين (ص)، سرتخت؛ 88. حسين بن على (ع)، سرتخت؛ 89. باقرالعلوم (ع)، سرتخت؛ 90. خضرالنبى (ع)، سرتخت؛ 91. سيدالشهداء (ع)، علائين؛ 92. حضرت ابوالفضل (ع)، علائين؛ 93. امام حسن (ع)، علائين؛ 94. ولى عصر (ع)، علائين؛ 95. مسجد بافقى، علائين؛ 96. مسجد جامع صحن حرم حضرت عبدالعظيم (ع)؛ 97. مسجد كيهانى، نفرآباد؛ 98. شيخ طاهر، نفرآباد؛ 99. ولى عصر (ع)، ولى آباد؛ 100. حضرت زينب (س)، ولى آباد؛ 101. امام حسن (ع)، ولى آباد؛ 102. امام حسن (ع)، ولى آباد، روستاى عمادآور؛ 103. رضويه، ولى آباد؛ 104. حسينيۀ همدانى ها، امين آباد؛ 105. حضرت زهرا (س)، امين آباد؛ 106. حضرت ابوالفضل (ع)، تقى آباد؛ 107. حضرت ابوالفضل (ع)، جاده نظامى، ابتداى بلوار نظامى؛ 108. حضرت ابوالفضل (ع)، جاده نظامى، بنى جمالى؛ 109. حضرت زينب (س)، جاده نظامى؛ 110. حضرت

ص: 232

مهدى (ع)، جاده نظامى؛ 111. چهارده معصوم (ع)، جاده نظامى؛ 112. چهارده معصوم، جاده نظامى، كوچۀ حمام؛ 113. مهربانى ها، جاده نظامى؛ 114. مغانلوها، جاده نظامى؛ 115. چهارده معصوم (ع)، جاده نظامى، ابتداى بلوار؛ 116. قمر بنى هاشم (ع)، عباس آباد؛ 117. امام حسن مجتبى (ع)، عباس آباد؛ 118. حضرت ابوالفضل (ع)، عباس آباد؛ 119. حضرت ابوالفضل (ع)، عباس آباد؛ 120. ابا عبدالله الحسين (ع)، شهرك توحيد.

مستى رازى

از شاعران اوائل عهد صفوى.

منبع: تحفه سامى، ص 168.

مسجد صغرل← جامع طغرل

مسجد مهمان كش← هادى، امامزاده؛ ماشاء الله، مسجد

مسعود بن عبدالعزيز بن سماك رازى، ابوثابت

قاضى، فقيه و محدث حنفى. به بغداد رفت و از ابوعبدالله صيمرى و ابوالحسن قدورى فقه آموخت. در فقه و علمِ خلاف مقامى بلند يافت و كرسى تدريس داشت.

از ابن غيلان و صيمرى حديث شنيد و اسماعيل بن محمد بن فضل و عبدالله بن سمرقندى از او روايت كرده اند. پسرش عبيدالله بن مسعود نيز از محدثان بغداد بود. مسعود، در سفرى از بغداد به قصد غزنه براى رساندن پيامى به امير آن ديار، در خراسان درگذشت.

منابع: تاريخ الاسلام، ج 33، ص 163 و ج 36، ص 247-248؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 18، ص 408 و ج 42، ص 64-65؛ ذيل تاريخ بغداد، ج 2، ص 102-103.

مسعود رازى

شاعر. وى از مداحان سلطان مسعود غزنوى (421-432 ق.) بود و آنگاه كه دشمنان سلطان بر او شوريدند، مسعود رازى او را اندرزى داد، كه او را خوش نيامد. اين داستان در تاريخ بيهقى اين گونه آمده است: «امير _ رضى اللّه عنه _ به جشن مهرگان نشست، روز سه شنبه بيست و هفتم ذو الحجه (سال 430 ق.) و بسيار هديه و نثار آوردند، و شعرا را هيچ نفرمود، و بر مسعود رازى خشم گرفت، و فرمود تا او را به هندوستان فرستادند، كه گفتند كه او قصيده اى گفته است، و سلطان را در آن نصيحت ها كرده، و در آن قصيده اين دو بيت بود:

مخالفان تو موران بدند و مار شدند/ *** بر آر زود ز موران مارگشته دمار//

مده زمانشان زين بيش و، روزگار مبر/ *** كه اژدها شود ار روزگار يابد مار.

اين مسكين سخت نيكو نصيحتى كرد، هر چند فضول بود، و شعرا را با

ص: 233

ملوكان [كذا] اين نرسد.» همچنين در اين كتاب در باب شفاعت براى مسعود رازى ذكر گرديده است: «روز پنجشنبه هژدهم ماه جمادى الاخرى (سال 431 ق.) امير به جشن نوروز بنشست، و هديه هاى بسيار آورده بودند، و تكلّف بسيار رفت، و شعر شنود از شعرا.... مسعود شاعر را شفاعت كردند، سيصد دينار صله فرمود، به نامه و هزار دينار مشاهره هر ماهى». از اشعار مسعود رازى اندكى بيش به جا نمانده است.

منابع: لباب الألباب، ج 2، ص 63؛ مجمع الفصحا، بخش 3، ص 117؛ تاريخ بيهقى، ص 594 و ص 611؛ هفت اقليم، ج 3، ص 38؛ حدائق السحر، ص 109-111؛ چهارمقاله، ص 28.

مسعود رازى قاضى

قاضى رى در اوائل عهد صفوى. پدر وى (قاضى ميرعبدالصمد) و اجدادش در رى به شغل قضا اشتغال داشتند. كتاب «دستور قضات» به زبان فارسى از او است.

منبع: الذريعه، ج 8، ص 165؛

مُسكويِۀ رازى، ابوعلى← ابن مسكويه

مسلم بن خالد رازى

محدث قرن سوم و چهارم. از او روايت كرده اند: ابراهيم بن موسى رازى، اسحاق بن اسماعيل طالقانى، ابومعمر اسماعيل بن ابراهيم هذلى، جعفر بن محمد بن عمران، حسن بن محمد زعفرانى، خالد بن خداش، عبدالله بن جهم رازى، عبدالله بن محمد بن اسحاق اذرمى، ابوبكر عبدالله بن محمد بن ابى شيبه، على بن بحر بن برى، عمرو بن رافع قزوينى، محمد بن حميد رازى، محمد بن سعيد بن اصبهانى، محمد بن عبدالله بن نمير، محمد بن عمرو رازى، ابوكريب محمد بن علاء، محمد بن عيسى زياد دامغانى، ابويحيى محمد بن يحيى بن ايوب ثقفى مروزى، مخلد بن مالك جمال، نصر بن عبدالرحمن وشاء، يحيى بن معين و يحيى بن مغيرۀ رازى.

منبع: تهذيب الكمال، ج 7، ص 84.

مسلمۀ رازى، ابوعبدالله

محدث، از ابوعمرو بجلى حديث شنيده است و داود بن عبدالرحمن از وى.

منبع: الإكمال فى ذكر من له رواية فى مسند احمد، ص 410.

مسيح بن محمد سعيد رازى طهرانى

فقيه امامى و از شاگردان برجستۀ ميرزاى قمى. آموختن دروس دينى را در استرآباد، نزد پدرش، قاضى سعيد استرآبادى آغاز كرد. سپس به قم رفت و در محضر ميرزاى قمى، فقه و اصول فقه آموخت. پس از مدتى

ص: 234

به تهران رفت و به «مجتهد طهرانى» مشهور شد.

از آثار او، الاجتهاد و التقليد است. برخى از شاگردان او عبارتند از: ميرزا نصرالله مشهدى تربتى (م 1298 ق.) ميرزا احمد ساوجى (م 1305 ق.) عبدالرحمن شيخ الاسلام. در 1263 ق. درگذشت و در صحن نجف اشرف خاكسپارى شد.

منبع: الذريعه، ج 1، ص 273.

مسيحى رازى

شاعر قرن يازدهم، متخلص به «خوش گو».

منبع: الذريعه، ج 9، ص 1043.

مُشْكوى

روستا، از توابع رى قديم. در حال حاضر، موقعيت دقيق آن روشن نيست. برخى احتمال داده اند كه در ميانۀ دشت مشكين (در غرب رى امروز) بوده است. منسوبان به آن را در فارسى، مُشكويى و مشكويه و در عربى مِسكَوَيه و مُسكويَة گفته اند. ابن مُسكويۀ مورّخ، صاحب تجارب الاُمم از مردم اين ناحيه بوده است.

منابع: جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى؛ جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، قرچانلو، ج 1؛ ترجمۀ تجارب الاُمم، امامى، ج 1، ص 36 (مقدمه مترجم).

مشهد الشجره← مسجد شجره

مشهد اميرالمؤمنين

نام محلى در كوى زامهران رى. در كتاب نقض آمده است: «الفقيه بوطالب البزوفرى بمشهد اميرالمؤمنين.» مصحح كتاب نقض، در مقدمه، مى افزايد: نيز عمادالدين طبرى در بشارة المصطفى گفته است: «اخبرنا الشيخ الفقيه ابوالنجم محمد بن عبدالوهاب بن عيسى الرازى بالرّى فى درب زامهران بالمشهد المعروف بالغرى». [از اين جملۀ وى] برمى آيد كه مشهد غرى نام محلى بوده است در محلۀ زامهران رى. مصحح نقض در حاشيۀ كتاب در باب «مشهد الغَرىّ » آورده است: «مظنون به ظن قوى متآخم به علم آن است كه مراد از اين مشهد، همان مشهد است كه در محلۀ زامهران رى بوده است.»

منبع: رى باستان، ج 1، ص 213.

مصلاى رى

از پاره اى مطالب كتاب نقض استفاده مى شود كه در شهر رى، شيعه و سنّى مصلايى جداگانه داشتند. صاحب فضايح الروافض گفته است: «رافضيان نماز آدينه و نماز عيد به مصلّى گاه مسلمانان نكنند.» مراد وى از مصلى گاه مسلمانان،

ص: 235

مصلّاى اهل سنت است. در ذكر مصلاى شيعه در اين كتاب چنين آمده است: «مدرسۀ شيخ حيدر مكى به در مصلّى گاه/ مصلحگاه.» گويا مراد از مصلّاى مذكور در قصيدۀ ابن كربويۀ رازى، آنجا كه گفته است:

«او كالمدينة شطّاها و شارعها/ *** من المصلّى الى صحراء أزدان»

همان مصلّاى شيعيان است؛ زيرا مدينه يا شهرستان از سوى مشرق به صحرا و از سوى مغرب به محالّ شيعه نشين محدود بوده است. به احتمال، نمازگاهى كه جنازۀ صاحب بن عبّاد را بدانجا بردند، همين مصلّى بوده است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 329.

مصنفك رازى← على بن محمود بن محمد شاهرودى بسطامى هروى رازى

مصوغة بن عاصم رازى

محدث. از سعيد بن شرحبيل روايت كرده است.

منبع: معجم الاوسط، ج 4، ص 175.

مضرس بن عبدالله

محدث. مدتى در رى اقامت داشته است. وكيع از او روايت كرده و او از شعبى.

منبع: المصنف، ج 2، ص 432.

مظفر بن صالح رازى مدير، ابوالفتح

شاعر. ثعالبى مى گويد: موكب سلطان را كه از رى به راه افتاده بود، همراهى مى كرد.

منبع: يتيمة الدهر، ج 5، ص 283.

مظفريه

روستا. در دهستان غار غربى. 1390 ش. حدود 150 نفر سكنه است.

منابع: فرهنگ جغرافيايى ايران، ج 1؛ لغت نامه دهخدا، ج 13، ص 18621.

معاوية بن بغيل عجلى رازى

محدث. از عنبسة بن سعيد قاضى رى روايت كرده است و عيسى بن ابى فاطمۀ رازى و ترمذى از او.

منبع: تهذيب الكمال، ج 4، ص 394.

معروف بن محمد بن زياد بن معروف، ابومحمد

محدث و مشهور به ابن ابى بكر رازى عجلى جرجانى. از جعفر بن احمد دامغانى و حسن بن احمد سواق و سهل بن شاذويه و گروهى ديگر از محدثان روايت كرده است. ابوبكر اسماعيلى و ابواحمد بن عدى و ابويعقوب يوسف بن ابراهيم سهمى و ابوالحسين بن مظفر و ابوزيد بن عامر كندى در كوفه و گروهى ديگر، از او

ص: 236

حديث شنيده اند.

منبع: تاريخ جرجان، ص 472.

معلّى بن خالد رازى

محدث. بيش از بيست هزار حديث از سفيان ثورى و شعبه (و او از عبدالملك بن ميسره و او از ضحاك و او از ابن عباس) روايت كرده است و عبدالرحمن بن مهدى، ابواسامه، ثابت بن محمد قال ازدى، يحيى بن آدم و ابونعيم، از او. دربارۀ حديث او سخنان ترديدآميز گفته اند.

منابع: الجرح و التعديل، ج 8، ص 33-334؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 420؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 148.

معلّى بن منصور رازى، ابويعلى

محدث، حافظ و فقيه اهل رأى و از اصحاب ابويوسف قاضى. اهل رى بود و در بغداد و مكه و دمشق، از مالك بن انس، ليث بن سعد، سعيد بن سليمان، محمد بن جعفر بن يزيد، شعيب بن رزيق طائفى، هيثم بن حميد، يحيى بن حمزه، ابوعوانه، سلام بن ابى صهباء، عبدالوهاب ثقفى، عبدالرحمن بن ابى الموال، ابوقتيبۀ مسلم بن فضل آدمى، صدقة بن خالد، موسى بن اَعين، يحيى بن زكريا بن ابى زائده، ابويوسف يعقوب بن ابراهيم قاضى و ديگران حديث گفته است، و على بن مدينى، محمد بن حاتم، ابوقدامۀ عبيد الله بن سعيد سرخسى، حميد بن ربيع، محمد بن شاذان جوهرى، ابواُميۀ طرسوسى، محمد بن اسحاق صغانى، ابوخيثمه، محمد بن عبدالله بن ابى ثلج، حجاج بن حمزۀ خشابى رازى، ابوبكر بن ابى شيبه، ابوثور ابراهيم بن خالد، الثلج، سهل بن عمار عتكى، ابويحيى صاعقه، فضل بن سهل اعرج، محمد بن عبدالله مخرمى، حسن بن سلام سواق، عباس دورى و ابوبكر بن ابى شيبه و ديگران از او روايت كرده اند.

در بغداد با بخارى و احمد بن حنبل ديدار داشته است و احمد حنبل مى گويد: از او روايتى ننوشتم. ابوحاتم رازى، ذهبى و ابن حجر او را تصديق كرده اند. به رغم درخواست هاى فراوان، منصب قضا را نپذيرفت و در سال 211 ق. در بغداد درگذشت.

منابع: تاريخ بغداد، ج 13، ص 188؛ فتاوى السبكى، ج 1، ص 394؛ المحلى، ج 8، ص 212؛ المستدرك، ج 4، ص 269؛ السنن الكبرى، ج 7، ص 334 و ج 7، ص 438؛ مقدمۀ فتح البارى، ص 444؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 202؛ نصب الرايه، ج 1، ص 36؛ معرفة الثقات، ج 2، ص 289؛ الجرح و التعديل، ج 4، ص 257 و ج 8، ص 334؛ الثقات، ج 9، ص 182؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 374-376؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 21، ص 98 و ج 48، ص 134 و ج 59، ص 377-386؛ الكاشف فى معرفة

ص: 237

من له رواية فى كتب السته، ج 2، ص 282؛ المغنى فى الضعفاء، ج 2، ص 421.

معمورين

از روستاهاى فشافويه. تپّۀ سفالى معمورين متعلق به هزاره هاى پيش از ميلاد، در محدوده فرودگاه امام خمينى (ره) واقع شده است. اين اثر تاريخى در سال 1377 ش. با شمارۀ 2260 در مركز آثار ملى ايران به ثبت رسيد. برخى از كارشناسان ميراث فرهنگى ايران عقيده دارند كه سفال هاى خاكسترى اين تپه اطلاعات بسيار مهمى را از عصر آهن بازگو مى كند. همچنين پيدا شدن مُهرى استوانه اى شكل در تپه معمورين، از وجود حكومت و قانون در اين منطقه در هزاره هاى پيش از ميلاد خبر مى دهد.

منبع: فرهنگ جغرافيايى ايران، ج 1، ذيل عنوان.

معينى، سيد حسن

عالم دينى، فرزند سيد طاهر معينى. در سال 1309 ق. در شهر رى متولّد شد. مقدمات و ادبيات را در رى خواند و سپس به تهران رفت و دروس سطح را از آقا بزرگ ساوجى و شيخ محمدعلى لواسانى و ميرزا محمدعلى شاه آبادى فراگرفت و در سال 1343 ق. به قم مهاجرت كرد. در قم، از محضر شيخ عبدالكريم حائرى و شيخ ابوالقاسم كبير و شيخ حسن فاضل و سيد محمدتقى خوانسارى بهره برد. در سال 1354 ق. به زادگاهش برگشت و به خدمات دينى، از جمله اقامۀ نماز جماعت در باغ طوطى و تدريس و تبليغ احكام و ترويج دين پرداخت. در سال 1362 ش. در نود و پنج سالگى بدرود حيات گفت و در حرم مطهر دفن شد.

منبع: اختران فروزان رى و طهران، ص 104.

معينى ها، خانه

از خانه هاى قديم و زيباى رى، واقع در محلۀ سرتخت. معمارى اصيل ايرانى در اين خانه بسيار هويدا است. بناى ضلع شرقى حياط اين خانۀ به دوره قاجارى تعلق دارد. طبقۀ بالاى خانه بر دو ستون بزرگ و زيبا استوار است كه رواق اين طبقه را شكل مى دهد. سقف كاذب اتاق ها و رواق، چوبى است. بخشى ديگر از خانه به دورۀ پهلوى اول تعلق دارد. از ويژگى هاى مهم اين خانۀ تاريخى، بيشتر بودن مساحت زيربناى خانه از

ص: 238

وسعت زمين آن است. طبقۀ زيرين با نماى آجرى و عمودى متشكل از طاق و قوس و طبقۀ فوقانى با نماى رواق، ستون دار است.

مفيد رازى، ابوالوفاء

عبدالجبار بن عبدالله بن على رازى، فقيه، محدث و مقرى امامى در رى، شاگرد شيخ طوسى. اصل وى از نيشابور بود و سپس ساكن رى گرديد. براى استفاده از شيخ طوسى به بغداد و نجف رفت و در آنجا همۀ تأليفات شيخ طوسى را بر او قرائت كرد و در تاريخ 455 ق. از استاد اجازه گرفت. نويسندۀ رياض العلماء مى گويد: «پشت جلد نسخه اى از كتاب التبيان، اجازه اى را ديدم كه شيخ طوسى به خط خود براى ابوالوفاء عبدالجبار نوشته بود.» قاضى ابن البرّاج (م 481 ق.) و سلّار بن عبدالعزيز ديلمى (م 448 ق.) و جعفر بن محمد دوريستى و ابوالجوائز حسن بن على بن محمد كاتب و ابوالعباس نجاشى، از ديگر استادان و مشايخ او در فقه و حديث بودند.

در رى، در عهد ملكشاه سلجوقى و بركيارق، مدرسه اى بزرگ داشت كه براى شيعيان احداث گرديده بود. در اين مدرسه، به گفتۀ عبدالجليل قزوينى رازى در نقض، «چهارصد تن از فقيهان و متكلّمان و متعلمان از بلاد جهان از محضرش استفادت مى جستند.» شيخ منتجب الدين در احوال وى نوشته است: «فقيه اصحاب رى بود و بيشتر دانشمندان و طالبان رى نزد او قرائت كردند. صاحب تصنيفات و تأليفات بسيارى در فقه، به عربى و فارسى است.» امين الاسلام طَبْرِسى مؤلف تفسير مجمع البيان، از شاگردان او بوده و در اعلام الورى او را ستوده است. نيز سيد فضل اللّه راوندى، مسعود بن على صوابى، محمد بن حسين شوهانى، الياس بن محمد بن هشام حائرى، على بن شهرآشوب (پدر ابن شهرآشوب)، محمد و على پسران على بن عبدالصمد تميمى نيشابورى، داعى بن على حسينى سروى، رشيدالدين على بن زيرك قمى، ابوالفتاح احمد بن على رازى (م 552) و ابوهاشم مجتبى بن حمزه از وى روايت كرده اند. از شاگردان او در فقه، سيد طيب بن هادى بن زيد حسنى شجرى و ابوصابر بن احمد بن محمد است. على بن زيرك قمى و مجتبى بن حمزة بن زيد حسنى، كتاب النهاية فى مجرد الفقه والفتاوى نوشتۀ شيخ طوسى را نزد او قرائت كردند. سيد رضا بن اميركا حسينى مرعشى نيز بر او قرائت كرده است. برخى ديگر از شاگردان او عبارتند از: عبدالجليل بن عيسى بن عبدالرب رازى، محمد بن حسن سودانى و ابوجعفر محمد بن على بن حسن حلى.

ص: 239

منتجب الدبن مى گويد: اخبار و آثار او را از ابوالفتوح رازى شنيدم. حسين بن احمد بن طحّال مقدادى مى گويد: من در 503 ق. از او حديث شنيدم. وفات او اندكى پس از اين سال يا بنا بر قولى در سال 506 ق. بوده است. مرگ او در طرابلس شام اتفاق افتاد و پيكرش را در حجرۀ قاضى [ابن برّاج] دفن كردند.

منابع: هدية الاحباب، ص 244؛ فهرست منتجب الدين، ص 108؛ رى باستان، ج 1، ص 536؛ نقض، ص 47 و ص 182؛ رياض العلماء، ج 3، ص 71؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 116؛ المهذب، ج 1، ص 9؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 6، ص 24 و ص 128-129؛ بحارالأنوار، ج 102، ص 242؛ مستدرك سفينة البحار، ج 8، ص 350؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 368-369؛ أمل الآمل، ج 2، ص 142؛ معجم رجال الحديث، ج 10، ص 283-284؛ أعيان الشيعه، ج 7، ص 433-434.

مفيد نيشابورى← عبدالرحمن بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى رازى، ابومحمد

مقاتل بن سليمان بن زيد رازى خراسانى بلخى، ابوالحسن

مفسر. ابوحنيفه او را در حديث، ضعيف ولى در تفسير دانا مى دانست. شافعى نيز گفته است كه سهم او در تفسير به اندازۀ سهم زهير در شعر و ابوحنيفه در كلام است. كفعمى در كتاب بلد الامين دعايى را از امام سجاد (ع) نقل مى كند و مى گويد: اين دعا را مقاتل بن سليمان از آن حضرت روايت كرده و گفته است هر كس كه اين دعا را صد مرتبه بخواند و دعايش اجابت نگردد، من (مقاتل) را لعنت كند. در سال 150 ق. درگذشت.

منابع: قاموس الرجال، ج 10، ص 224؛ مفاتيح الجنان، ص 236؛ الاعلام، ج 7، ص 281؛ خلاصة الأقوال، ص 260، نقد الرجال، ج 4، ص 412.

مقاتل بن محمد ناقد رازى

محدث. از ابن ادريس، يحيى بن ضريس بن يسار بجلى، محمد بن معلى بن عبدالكريم همدانى يامى كوفى، عبدالرحمن بن مغراء بن عياض بن حارث دوسى رازى، ابوزهير و صباح بن محارب تيمى كوفى رازى روايت كرده است و ابوحاتم رازى از او.

منابع: الجرح و التعديل، ج 4، ص 443 و ج 6، ص 216 و ج 8، ص 334؛ تهذيب الكمال، ج 31، ص 383-386؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 499-453.

مقام مكتفى

نام مكانى در رى. اطلاعى چندان از آن در دست نيست، جز اينكه در كتاب مختصر البلدان آمده است كه مرگ محمد بن خالد بن يزيد بن مزيد در زمان خلافت معتضد در «مقام مكتفى در رى» رخ داد.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 339.

ص: 240

مقيم آباد

روستا، از توابع بخش قلعه نو شهرستان رى و در شمال ايستگاه راه آهن بهرام. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 172 نفر (41 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

مكتب الهادى (ع)

از گروه هاى مبارز و انقلابى شهررى. در سال 1348 ش. با اساسنامه اى متأثر از برنامه هاى حسينيۀ ارشاد افتتاح شد و هدف آن، تربيت جوانان مذهبى و مبارز بود. مركز فعاليت هاى مكتب الهادى (ع) مسجد حضرت باقرالعلوم (ع) در محلۀ سرتخت، به پيشنمازى حجة الاسلام رمضانعلى زمانى نجف آبادى بود و مديريت برنامه ها را حجة الاسلام زمانى بر عهده داشت. در اين مسجد، محمدتقى فلسفى، ابوالقاسم خزعلى، سيد على خامنه اى، محمد امامى كاشانى، محسن قرائتى و بسيارى ديگر از علما و مبارزان سخنرانى كرده اند.

ملك، امامزاده

در چند مترى بقعۀ بى بى هاجر خاتون اشتهازان. مشهور است كه شخص مدفون در اين بنا، سيد ملك شاه، نوادۀ امام سجاد (ع) است كه با 15 واسطه به آن حضرت نسب مى رساند؛ بدين قرار: «سيد ملك بن محمد بن علاء الملك المرتضى بن فخر الدين حسن بن محمد جلال الدين بن حسن بن ابى زيد بن ابى زيد على الهادى بن على كياكى بن عبداللّه على بن ابراهيم بن اسماعيل المنقذى بن جعفر الصحيح بن عبداللّه العقيقى بن حسين الاصغر بن على بن الحسين السجاد (ع).» اكثر اجداد او از بزرگان و سادات رى و ورامين به شمار مى آمدند و به زهد و تقوى شهره بودند. ابراهيم بن اسماعيل بن جعفر حسينى، نخستين شخص از اين خاندان است كه به ورامين مهاجرت كرد. او فرزندى به نام سيد على داشته است كه در روستاى خاوۀ ورامين مدفون و داراى گنبد و بارگاه است. سيد على بن ابراهيم، فرزندى به نام عبداللّه داشته است كه از او سيد على كياكى، جدّ ملوك و امراى رى، به دنيا آمده است. شاخص ترين فرزند او سيد ابوزيد على الهادى است كه مدّتى امارت رى و ورامين را بر عهده داشت. در قرن ششم هجرى اين امارت به نوادگان او سيد علاءالملك و سيد فخرالدين و سيد جلال الدين رسيد. سيد ملك كه به ملك شاه مشهور است، از اين خاندان بوده و موقعيتى

ص: 241

ممتاز در شهرهاى رى و ورامين داشته است. برخى وفات او را در دهۀ اول قرن هشتم هجرى دانسته و معتقدند او همسر سيده بى بى هاجرخاتون است؛ اما دليلى بر اين مدّعا وجود ندارد.

منبع: مزارات رى، ص 111.

ملكشاه غازى لواسانى رازى

از رجال سياسى لواسان. ذكرش در حوادث و وقايع مازندران در عهد خاندان آق قوينلو، در سال هاى 890-900 ق. به چشم مى خورد. حوزۀ فرمان روايى اش كلاره دشت و نواحى آن بود. در تاريخ خانى، در ذكر وقايع سال 899-900 ق. آمده است: «ملكشاه غازى حاكم كلاره دشت با ملك جهانگير، سلسلۀ دوستى پيش گرفته... كيا محمد كيا الغاره به كلاره دشت برده، شاه غازى و برادر او ملك مظفّر و فرزندان او را دستگير كرده، روانۀ خدمت ميرزاعلى گردانيد (تاريخ خانى، ص 74-75).

و نيز مى نويسد: «كيا محمد كيا از منزل جنگ عنان گردانيده، در پى ملكشاه غازى رفت، و به اتفاق متوجه لواسان شدند، و از آنجا به كلاره رستاق، و از آنجا به تنكابن سعادت خدمت سلطان هاشم را دريافت.» ظاهراً وى همان كس است كه نامش بر روى صندوق بقعۀ امامزاده يحيى در طهران، از سال 895 ق. بازمانده است؛ بدين عبارت: «قد امر بنَحتِ هذا القبر خلاصة الملوك و السلاطين عضدالدوله ملكشاه غازى (ايّداللّه دولته)، ابن المرحوم [ال] مغفور ملك شاهرخ (نور قبره) تقرّبا الى اللّه.» بدين قرار پدر وى ملك شاهرخ نام داشته و كلمۀ «ملك»، حاكى است كه صاحب سمت بوده است. برخى از نويسندگان به قرينۀ «ملك شاهرخ» اين ملكشاه را فرزند شاهرخ تيمورى پنداشته اند، كه به هيچ روى درست نيست؛ زيرا گذشته از اينكه از سال فوت شاهرخ تيمورى تا اين تاريخ، بالغ بر چهل و پنج سال مى گذرد، و رى مدت ها پيش، از تصرف خاندان تيمورى بيرون رفته و به اختيار قراقوينلوها و سپس آق قوينلوها در آمده بود، هيچ يك از كتب تاريخى فرزندى به نام ملكشاه غازى به شاهرخ تيمورى نسبت نداده است.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 17، ص 218؛ اطلاعات ماهانه، سال چهارم، شماره 6 42، شهريور 1330.

منتجب الدين حسنى← مجتبى بن داعى بن قاسم حسنى رازى، ابوحرب

ص: 242

منتجب الدين بابويى، ابوالحسن

على بن عبيد الله بن حسن رازى قمى رازى، مشهور به على بن حَسَكا بابويه و منتجب الدين، نوادۀ شيخ حسكا، عالم و مؤلف بزرگ شيعى. در سال 505 يا 504 ق. در رى به دنيا آمد. پدرش عبيدالله از عالمان رى و از خاندانى مشهور به علم و تشيع بود. نسب منتجب الدين تا پدر شيخ صدوق چنين است: على بن عبيداللّه بن حسن بن حسين بن حسن (مشهور به حسكا) بن حسين بن على بن حسين بن بابويه. منتجب الدين در كتاب الفهرست درباره حسكا مى گويد: «جد بزرگوارم حسن بن حسين، معروف به حسكا، از فقيهان و بزرگانِ عصر، دانشمندى نام آور و موثق و چهره اى برجسته و ساكن رى بود. او از شاگردان شيخ طوسى است و در نجف همه كتاب هاى شيخ را بر او قرائت كرد.»

شيخ منتجب الدين بيشتر عمر خود را در رى گذراند. برخى از مشايخ او در حديث كه شمار آنها از پنجاه مى گذرد، بدين شرح است: ابوالفتوح رازى، امين الاسلام طبرسى (صاحب تفسير مجمع البيان)، محمد بن ناصر بن محمد بغدادى، هبة الله بن محمد بن عبدالواحد شيبانى، محمد بن حسن بن على ماوردى، عبدالله بن احمد بن محمد بزّاز، محمد بن هيثم، قيس بن محمد مؤذن، سيد فضل الله راوندى كاشانى، محمد بن ناصر بن محمد بغدادى، احمد بن محمد بن عبدالقاهر طوسى، ابوعامر محمد بن سعدون بن موجى بن سعدون، محمد بن ابراهيم بن محمد بن سعدويه، محمد بن محمد بن حسين بن غرا، احمد بن عبدالله بن احمد بن رضوان، ابوعبدالله حسين محمد نحوى بارع، محمد بن احمد بن يحيى ديباجى، محمد بن عبدالباقى بن محمد بن عبداللّه، احمد بن على بن محمد بن حسين، ثعلب بن جعفر بن احمد سراج، عبدالرحمن بن عبدالرحمن بن محمد بن عبدالواحد قزاز، ابومحمد عبدالله بن محمد بن نجا بن محمد بن على معروف به ابن شاسل، على بن عبيد اللّه بن راعونى، احمد بن محمد بن عبدالعزيز عباسى، منصور بن محمد بن حسن طالقانى، عبدالوهاب بن مبارك بن احمد بن حسن انماطى، ابوالقاسم زاهر بن طاهر شحامى، وجيه الدين بن طاهر، قاضى عبدالكريم بن اسحاق بن سهلويه، ابوجعفر محمد بن زيد بن محمد هارونى، ابونصر فضل بن محمد نصرى حسنى، اسماعيل بن ابى فضل ناصحى، ابوالقاسم محمد بن اميرك بن عبدالملك، ابوثابت صالح بن خليل رويانى، ابوالحسين بن ذكوان بن احمد خطيب، ابوهاشم احمد بن

ص: 243

ابى مسلم انصارى، ملكة بنت الامام ابى الفرج محمد قزوينى، ابوبكر لاحق بن بندار خياط، ابوالعباس احمد بن ابراهيم اخبارى، ابونصر حسن بن محمد بن ابراهيم، ابوالوفا احمد بن ابراهيم بن عبدالواحد صالحانى، اسماعيل حمامى، محمد بن هيثم و پدرش.

نامدارترين شاگرد منتجب الدين، عبدالكريم رافعى قزوينى، از علماى اهل سنت و مؤلف التدوين است. وى دربارۀ استادش منتجب الدين مى گويد: «از خرمن دانش اين مرد بزرگ بهره هاى فراوان برده ام؛ آن قدر كه نمى توانم حق او را در اين نوشتار به جاى آورم... او تشنۀ معارف و روايات اهل بيت (رض) بود و هر نكتۀ دقيقى را كه مى يافت، مى نوشت و هر سخن عميقى را كه مى شنيد، ثبت مى كرد و هر جا دانشمندى مى يافت، به ديدارش مى شتافت. لذا از جهت شمار استادان، در ميان عالمان هم عصر خود كم نظير است. استادان او را از شيعه و سنى، بيش از صد نفر نام برده اند.»

شهيد ثانى، شيخ منتجب الدين را محدثى دقيق خوانده، مى گويد: «او روايات فراوانى و با اسنادى مختلف نقل مى كند كه از پدرانش نيز روايت كرده و از حافظۀ قوى و ضبط دقيق برخوردار بود.» مؤلف رياض العلماء نيز مى گويد: «او درياى بيكران دانش است. مردى است سعادتمند و دانشورى فقيه و محدثى توانا كه سرآمد دانشمندان روزگار خويش بود.» محدث قمى، منتجب الدين را «قطب و محور محدثين شيعه در عصر خودش» مى خواند. از تأليفات او است:

1. الفهرست. معروف ترين كتاب شيخ منتجب الدين و مرجعى براى شناخت علماى پيش از او. الفهرست از هنگام تأليف تا امروز، يكى از منابع معتبر در تراجم علماى اماميه است. منتجب الدين دربارۀ انگيزه اش در تأليف اين اثر مى نويسد: «روزى در مجلس عزالدين يحيى بن ابى الفضل كه رياست علويين را در قم به عهده داشت، حضور داشتم. سخن از كتاب اربعين ابوسعيد محمد بن احمد نيشابورى و الفهرست شيخ طوسى به ميان آمد. عزالدين، آن دو كتاب را ستود و گفت: بعد از شيخ طوسى در اين زمينه ديگر كتابى نوشته نشده است. به او گفتم: اگر خداوند به من عمرى عطا كند، كتاب هايى خواهم نوشت. پس اربعين و الفهرست را در شرح حال

ص: 244

دانشمندانِ پس از شيخ طوسى آغاز كردم.»

2. تاريخ الرى. اين كتاب در شرح حال علماى رى است. اصل كتاب در دست نيست، اما ديگران، فراوان از آن نقل كرده اند.

3. الاربعين عن الاربعين من الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين (ع). شامل چهل حديث، از چهل شيخ روايت از چهل صحابى، در فضائل امير مؤمنان (ع).

4. رسالة فى اداء الفرائض لمن عليه القضاء.

5. كتاب التحفه.

تاريخ وفات او را از سال 585 ق. تا بعد از سال 600 ق. ذكر كرده اند.

منابع: التدوين، ج 3، ص 377؛ امل الامل، ج 2، ص 167 و ص 194؛ معجم رجال الحديث، ج 12، ص 87؛ ريحانة الادب، ج 6، ص 9، تنقيح المقال، ج 1، ص 273 و ج 2، ص 29؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 174؛ الفهرست، ص 7-8 و 59 (مقدمۀ محدث ارموى) و ص 46 و 96-99.

منجيك بن محمد رازى← ابوالمفاخر رازى

منصورآباد شجاع السلطنه

روستا، واقع در غرب پل سيمان كنونى و شمال غربى روستاى حسين آباد. منصورآباد، پيشتر از روستاهاى رى بود و اكنون از محلات اين شهر به شمار مى آيد و بقعۀ جوانمرد قصاب در آن واقع است. اين روستا در زمان پهلوى اول، ارمنى نشين بود. شجاع السلطنه، كه تابعيت روس نيز داشت، از پسران مظفرالدين شاه و از رجال دورۀ قاجار، و در زمان سلطنت پدر، والى فارس بود. پس از تشكيل ژاندارمرى خزانه در ايران، اموال وى مصادره شد. شجاع السلطنه و سالارالدوله بر ضد حكومت مشروطه قيام و اموال مردم را غارت كرده بودند. پس از فتح تهران، هيئت وزيران در ذى القعده 1329 ق. حكم مصادرۀ اموال آنان را صادر و پس از تأييد مجلس، آن را براى خزانه دار كل (شوستر) ابلاغ كردند. شوستر هيئتى براى ضبط شش پارچه از املاك شجاع السلطنه و سالارالدوله مأمور شناسايى و ضبط اموال آنان كرد. از جمله دارايى هاى شجاع السلطنه در تهران، روستاى منصورآباد و دولت آباد در سر راه تهران به حرم عبدالعظيم (ع) بود. مصادرۀ اموال وى موجب تنش ميان دولت هاى روس و ايران شد؛ اما شوستر توانست اين اختلاف را از راه هاى ديپلماتيك حل كند.

ص: 245

منابع: ايران در دورۀ سلطنت قاجار؛ روس و انگليس در ايران (1864 تا 1914 م.)؛ تاريخ بيدارى ايرانيان.

منصور بن حسين آبى، ابوسعد

نويسنده، شاعر، فقيه، مورخ و دولتمردِ شيعى، معروف به «وزير ذوالمعالى» و «زين الكفاة». در سال 421 يا 422 يا 432 ق. در آبه/ آوه به دنيا آمد. از شيخ صدوق روايت كرده و در جوانى با صاحب بن عبّاد رابطۀ دوستى داشته است. دو بيت مطايبه آميز از صاحب، خطاب به او در دست است. در آن زمان، صاحب بن عبّاد سالمند و مقتدر، و آبى شاعرى نوخاسته بود. مجدالدوله رستم بن فخرالدوله بويه، حاكم رى و همدان و اصفهان (387-420 ق.)، ابوسعد را به وزارت برگزيد. بنا بر قصيدۀ بلند و لطيفى كه ثعالبى (م 429 ق.) از او آورده، وى چندى در فيروزكوه ساكن بوده و آنجا را «مَقرِّ عزّ و ارتقاى خود» وصف كرده است. بيشتر اشعار او لطيفه سرايى است. نزد نويسندگان شيعه، وى بيشتر به عنوان فقيه و محدث شهرت يافته است؛ با اين همه، دو كتابى كه از او باقى مانده، بيشتر در باب ادب و نُكت است. كتاب مشهور وى كه در آغاز نُزْهة الأدب نام داشته و گويا بسيار مفصل بوده است، به قلم نويسنده اش در هفت جلد خلاصه شده و نثر الدُّر فى المحاضرات نام يافته است. دست نوشته هاى اين اثر متعدد است و نسخه اى كهن از اين كتاب، مورخ 565 ق. به شمارۀ 4416 در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است. اين كتاب در هشت جلد چاپ شده است. كتاب شامل چهار فصل است و فصل يكم داراى پنج باب، بدين ترتيب: 1. آياتى متشابه و متشاكل از كتاب خدا كه نويسنده بدان نيازمند مى شود؛ 2. سخنانى كوتاه و فصيح از پيامبر گرامى (ص)؛ 3. نكته هايى از گفتارهاى اميرالمؤمنين (ع)؛ 4. نكته هايى از گفتارهاى امامان يازده گانه (ع) پس از حضرت على (ع)؛ 5. نكته هايى از گفتارهاى بزرگان بنى هاشم. فصل دوم داراى 10 باب از جدّ و هزل است؛ فصل سوم داراى 20 باب و فصل چهارم داراى 11 باب است. از كتاب ديگر او، تاريخ الرّى، نسخه اى نمى شناسيم. اما ياقوت در معجم الادباء، حدود 10 صفحه از آن را كه شامل نكته هايى ظريف دربارۀ زندگى صاحب بن عبّاد است، نقل كرده است. صاحب مجمل التواريخ در ذكر تواريخ آل بويه و

ص: 246

بعض اخبارشان مى گويد: «فن اين تاريخ از مجموعه بوسعد آبى، بيرون آوردم كه شاهنشاه او را به آخر عهد وزارت داده است.» كتاب ديگرش الاُنس و العُرس كه ايفلين فريديارد چاپ كرده است، هنوز محلّ بحث است كه از آنِ او باشد. برادرش، ابومنصور محمد بن حسين آبى نيز اديب و دانشمند و وزير ملوك طبرستان بوده است، اما از زندگى و آثار او چيزى معلوم نيست.

منبع: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 70.

منصور بن عباس رازى، ابوالحسين

از اصحاب امام جواد (ع) و امام هادى (ع). در بغداد در باب الكوفه خانه داشت و در همان شهر درگذشت. نجاشى، او را مضطرب الامر دانسته است. آية الله خويى مى گويد: «اضطراب امر، اگر به مذهب راوى مربوط شود، خللى به وثاقت او وارد نمى كند و اگر در روايت، اضطراب داشته است، به اين معنا است كه هم روايت صحيح نقل كرده است و هم روايت منكر. اين نيز مخل وثاقت نيست.» وى همچنين شمردن او را از اصحاب امام جواد (ع) و امام هادى (ع)، دچار اشكال مى داند؛ زيرا او از دو امام مذكور (ع) روايتى نقل نكرده است و بنا بر مبناى شيخ طوسى - كه او را از اصحاب شمرده است - شرط صحبت، نقل روايت است. كتابى به نام «نوادر كبير» تأليف كرده و به همين دليل او را «صاحب صحف» لقب داده اند. احمد بن بُنداد، سلمة بن خطاب و برقى از وى روايت كرده اند.

منابع: معجم رجال الحديث، ج 19، ص 378-379؛ منتهى المقال فى احوال الرجال، ج 6، ص 336-337؛ جامع الرواة، ج 2، ص 267؛ نقد الرجال، ج 4، ص 420-421؛ رجال ابن داود، ص 281؛ خلاصة الاقوال، ص 408؛ الفهرست طوسى، ص 246؛ رجال النجاشى، ص 413.

منصور بن على، ابومحمد← منطقى رازى

منصور بن محمد بن عيينه رازى، ابوالسرى

محدث اهل سنت، معروف به اسد السنه، هم عصر ابن ماجه. از قاسم بن محمد بن عريب و على بن هاشم بن مرزوق هاشمى روايت كرده است.

منابع: تاريخ مدينة دمشق، ج 26، ص 222؛ تهذيب الكمال، ج 7، ص 34 و ج 21، ص 170-171.

منصوريه/ منگل، محله

واقع در ناحيۀ دو، منطقۀ بيست. مساحت محله 1039855 متر مربع و از شمال و غرب به بلوار بسيج و پل سيمان، از جنوب به بلوار غيورى و از شرق به خيابان سيد حسن غيورى محدود است. محله هاى همجوار آن عبارتند از: شهادت، در شمال و بخشى از غرب؛

ص: 247

صفاييه در شرق؛ شهيد غيورى و ديلمان در جنوب؛ جوانمرد قصاب در غرب. اين محله مجموعه اى از روستاهاى شمالى رى و در نزديكى بافت تاريخى آن است.

شهرسازى در محلۀ منصوريه يا منگل، از سال 1350 ش. آغاز شد و قبل از آن زمين هاى كشاورزى و باغات ميوه بود. «مَنگل» نقطه اى از زمين است كه نهر زيرزمينى آب از آن بيرون زده است. معناى ديگر مَنگل، «گرداب» است. در اين محله دو شاخه آب به نام دبير و آب متكا جارى بوده است و شاخه آب متكا، منگل را جدا مى كرده است.

در اين محله باغ هاى بزرگ ميوه وجود داشته است؛ از جمله باغ معروف به «ظهير» كه متعلق به ظهيرالدوله بوده است. برخى از مهم ترين اماكن اين محله عبارت اند از: پاتوق محله، باغ ظهير، بوستان فرهنگيان، مجتمع خدمات بهزيستى فدائيان اسلام، شركت توزيع نيروى برق و شهرك انقلاب. اكثر افراد ساكن در اين محل كارگران كارخانۀ چيت سازى و ممتاز رى بوده اند. اقوام ساكن در اين محله عبارت اند از: آذرى، لر و كرد. اكثر روزبهانى ها، پرى ها، مهرابى ها، زنگنه ها و محلاتى ها در اين محله ساكن هستند. جمعيت منصوريه/ منگل در سال 1385، 13092 نفر در 3720 خانوار بوده است.

منبع: پرتال محله منصوريه و منگل: http://mangol.mytehran.ir

منطقى رازى

ابومحمد، منصور بن على، شاعر سدۀ چهارم. او را قديم ترين شاعر پارسى گوى عراق عجم (رى و جبال) دانسته اند. مانند بندار و غضائرى از رى برخاسته، و هر سه تن با آل بويه همزمان و مداح آن خاندان بوده اند. منطقى، مدّاح فخرالدولۀ ديلمى بود، و با صاحب بن عبّاد نيز ارتباط داشته و او را ستوده است. در دوازده سالگى محضر بديع الزمان همدانى را درك كرد و نزد او دانش آموخت. وى گاه منطقى و گاه منصور تخلّص مى كرد. بنا به تحقيق محمد معين در تعليقات چهار مقاله، در تذكره ها 48 بيت به

ص: 248

نام او ثبت شده و ابياتى از وى در حدائق السحر و المعجم شمسى آمده است. ميان سال هاى 367 تا 380 هجرى درگذشت. از اشعار او است:

مه گردون مگر بيمار گشته است/ *** بناليد و تنش بگرفت نقصان//

سپركردار سيمين بود و اكنون/ *** برآمد بر فلك چون نوك چوگان//

تو گفتى خنگ صاحب تاختن كرد/ *** فگند اين نعل زرين در بيابان//

درم گر جود او دانسته بودى/ *** ز كانش نامدى بيرون به پيمان//

بدين معنى پشيمان است دينار/ *** نبينى زرد رويش چون پشيمان.

منابع: تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 434-435؛ المعجم فى معايير اشعار العجم، ص 230 و 251؛ چهار مقاله، ص 45؛ لباب الألباب، ج 2، ص 16-18؛ مجمع الفصحاء، بخش 3، ص 1180؛ حدائق السحر، ص 91؛ چهار مقاله، ص 141؛ مجمع الفصحاء، بخش 3، ص 1180.

منور رازى

صوفى. از مريدان محمدجعفر همدانى بود و چندى نيز خدمت محمدرضا همدانى كرد. صاحب رياض العارفين با وى ملاقات كرده است. از او است:

مهر ازلى در دل بى كينۀ ماست/ *** منزلگه اسرار نهان سينۀ ماست//

ما گرچه خرابيم ز ما درمگذار/ *** كآن گنج خفى درون گنجينۀ ماست.

منبع: رياض العارفين ص 304.

مؤذنى، جواد

مؤذن و كتابدار آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع). در سال 1290 ش. در شهر رى به دنيا آمد. جد او شيخ حسين، مؤذن و قارى آستان و حافظ قرآن بود و صوتى خوش داشت. شيخ حسين، در ابتداى سلطنت ناصر الدين شاه قاجار به عنوان مؤذن و قارى آستانه، مأمور شد. پسر او، شيخ رضا مؤذن، پس از پدر عهده دار اين منصب گرديد.

جواد مؤذنى، فرزند شيخ رضا، مقدمات علوم دينى را در مدرسۀ علميۀ امينيه (امين السلطان) نزد شيخ محمد خراسانى، خواند. شيخ محمد خراسانى با شاگردان خود شرط مى كرد كه هرگز از راه دين و علم دين، امرار معاش نكنند. جواد مؤذنى تا پايان دروس سطح، نزد شيخ محمد خراسانى و شيخ ابوالحسن مرندى درس خواند. پس از آن در محضر سه تن از دانشمندان عصر كه براى اقامت به رى آمده بودند، تحصيلات خود را ادامه داد. آن سه عالم، شيخ مرتضى

ص: 249

آشتيانى (تبعيدى رضا شاه از مشهد)، شيخ محمدتقى بافقى (تبعيدى رضا شاه از قم) و شيخ هادى مجتهد تبريزى بودند.

پيش از احياى كتابخانۀ متروك آستانه عبدالعظيم حسنى (ع)، جواد مؤذنى مسئوليت برق آستانه را برعهده داشت و از اين راه امرار معاش مى كرد. در سال 1323 ش. به پيشنهاد وى و موافقت توليت وقت، سيد احمد هدايتى، كتابخانۀ آستانه، احيا شد و جواد مؤذنى، همراه دكتر محمدعلى هدايتى (فرزند متولى وقت آستانه) كتابخانۀ جديد را بنياد نهادند. در ابتدا 600 جلد از كتاب هاى نظرپاك (يكى از استادان مدرسۀ سپهسالار) را خريدارى و كتابخانه اى در ضلع شرقى صحن امامزاده حمزه (ع) راه اندازى كردند و در اول تير 1324 بهره بردارى از آن آغاز شد. جواد مؤذنى براى غنى سازى اين كتابخانه، تا پايان عمر كوشيد و از راه مكاتبه با مؤلفان نجف اشرف و كتابخانه هاى الازهر مصر، بر شمار كتاب هاى آستانه افزود. بخش نشريات قديمى كتابخانه از اهميتى ويژه برخوردار است. در ميان آنها، نشريه اى است مربوط به دورۀ ناصرالدين شاه كه در آن اخبار دربار چاپ مى شده است.

جواد مؤذنى، در پانزدهم شعبان سال 1413 ق. برابر با 1371/11/18 ش. در هشتاد و يك سالگى درگذشت و در آستانۀ حضرت عبدالعظيم (ع) دفن شد. از آثار او است: تاريخ مختصر كتابخانۀ مقدسۀ حضرت عبدالعظيم (ع).

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 209؛ دانشمندان و مشاهير حرم عبدالعظيم (ع) و شهر رى، ج 1؛ زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع)، ص 342.

موسوى، سيد محمد

واعظ، ملقب به سيد الخطباء و المحدثين، فرزند سيد الذاكرين آقا سيد تقى معروف به «مدير موسوى»، فرزند حاج سيد مرتضى، بزرگ خاندان موسوى و آستانه دار آستانۀ حضرت عبدالعظيم (ع)، مدفون در بين الحرمين رى. سيد محمد، در تهران، در حدود 1300 ش. برابر با 1341 ق. در شهر رى چشم به جهان گشود و پس از گذراندن دروس ابتدايى، براى تحصيل علوم دينى به قم مهاجرت كرد. پس از خواندن ادبيات، سطوح متوسطه و نهايى، فقه و اصول را از مدرسين بزرگ، همچون آية الله مرعشى نجفى و آية الله ميرزا محمد مجاهدى تبريزى و آية الله محمدجواد خندق آبادى آموخت و دروس اخلاق و معارف را از آية الله حاج آقا حسين فاطمى و آية الله عباس طهرانى و آية الله حسن

ص: 250

مصطفوى و ملا آقاجان زنجانى استفاده كرد. مدتى نيز در درس خارج فقه آية الله بروجردى حضور به هم رساند. در جريان ملى شدن صنعت نفت، به تهران مراجعت و با سخنرانى هاى آتشين و انقلابى خود، مردم را به همراهى با نهضت دعوت كرد. غير از تهران، در شهرهاى كرمان، گرگان، كاشان، مشهد و شيراز نيز مجالس سخنرانى داشت.

در ظهر روز پنجشنبه، 16 اسفند ماه 1369 ش. برابر با بيستم شعبان 1411 ق. ديده از جهان بست و جنازه اش در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) دفن شد.

منبع: اختران فروزان رى و طهران، ص 199-201.

موسى آباد

ياقوت در معجم البلدان نوشته است: «موسياباذ قريه اى در رى، و منسوب به موسى الهادى [خليفۀ عبّاسى] است؛ زيرا او اين قريه را بنا نهاد.» اكنون روستايى به همين نام در جنوب كهريزك وجود دارد.

منابع: رى باستان، ج 2، ص 625؛ اسامى دهات كشور، ج 1، ص 263 و ص 268؛ فرهنگ جغرافيايى نيروهاى مسلح، ج 38، ص 342.

موسى الهادى

خليفۀ عباسى، برادر هارون الرشيد.

در منابع، چندين آبادى در رى منسوب به او است. وى هنگام مرگ پدرش مهدى عباسى (سال 169 ق.) در جرجان سرگرم نبرد با شروين بود، و در اين سال، پس از مرگ پدر بر مسند خلافت نشست، و پس از يك سال و سه يا چهار ماه، در بيست و شش سالگى درگذشت.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 146.

موسى بن ابى الحسن رازى

از اصحاب و راويان امام رضا (ع).

ابراهيم بن هاشم كوفى از او روايت كرده است.

منابع: مسند الامام الرضا، ج 2، ص 189-190 و 552-553؛ منتهى المطلب، ج 9، ص 96؛ معجم رجال الحديث، ج 20، ص 18.

موسى بن اسحاق خطمى قاضى

محدث امامى و قاضى رى در قرن سوم. از ابونعيم ضرار بن صرد تيمى روايت كرده است. در كتاب هاى نخستين رجالى، نامى از او به ميان نيامده است. در طريق صدوق و خزاز واقع شده است.

منابع: مستدركات علم الرجال، ج 8، ص 3؛ كمال الدين و تمام النعمه، ص 290.

موسى بن سهل رازى

محدث. از يحيى بن عوف و او از فرات بن

ص: 251

سائب و او از ميمون بن مهران و او از ابن عباس روايت كرده است، و محمد بن جرير طبرى از او.

منبع: جامع البيان، ج 1، ص 112.

موسى بن مبارك رازى

محدث. از سليمان بن ابى هوذه روايت كرده است و ابوحاتم رازى از وى.

منبع: الجرح و التعديل، ج 8، ص 164 و ج 8، ص 164.

موسى بن محمد رازى

فقيه شافعى. منظومۀ «نظم الوجيز للغزالى فى فروع فقه الشافعى» از آثار او است. در سال 730 ق. درگذشت.

منابع: هدية العارفين، ج 2، ص 479؛ معجم المؤلفين، ج 13، ص 45؛ كشف الظنون، ص 2004.

موسى بن نصير رازى، ابوسهل

فقيه حنفى و مشهور به فقيه رازى. با محمد بن حسن شيبانى، فقيه نامدار حنفى، مصاحبت داشت. احمد بن عباس رازى و ابوسعيد بردعى و محمد بن حاتم بن سرف ازدى از او روايت كرده اند. از آثارش، الشفعه و المخارج است.

منابع: شرح معانى الاخبار، ج 1، مقدمه، ص 23؛ احكام القرآن، ج 1، ص 3؛ معجم المؤلفين، ج 13، ص 49؛ تاج العروس، ج 12، ص 268.

موسى جوكار

از فرمانراويان رى در عهد تيمورى. نام او در جنگ هاى مظفريان فارس با سلطان زين العابدين آمده است. سلطان زين العابدين، پس از جنگ با شاه منصور در سال 791 ق. به رى گريخت. موسى جوكار كه فرمانرواى رى بود، او را دستگير كرد و نزد شاه منصور فرستاد. در تاريخ آل مظفر آمده است: «چون شاه منصور را فتحى چنين مهيا شد، به شيراز آمد و لشكر كرمان و اصفهان، به او ملحق شد. چون به نزديك اصفهان رسيد، سلطان زين العابدين را مجال مقاومت نبود، متوجه خراسان شد. با معدودى چند به طرف رى رسيد. موسى جوكار، آن ناانصاف كه والى رى بود، غدر كرد و سلطان زين العابدين را بگرفت و بند كرد و به شاه منصور فرستاد. شاه منصور، همان روز آن سلطان سيدزاده را ميل كشيد و در اين واقعه، خون از اهل آن ممالك روان گردانيد.» پس از اين واقعه، شاه منصور، ولايت بر رى را به موسى جوكار داد.

منابع: تاريخ آل مظفر، ص 130؛ تاريخ الفى، ج 7، ص 4781 و 4905؛ زبدة التواريخ، ج 2، ص 724.

مهدى آباد

روستاى قديم. معجم البلدان، به نقل

ص: 252

از تاريخ رى ابوسعد مى نويسد: «در آن هنگام كه مهدى عباسى به رى آمد و به فرمان وى محمديه و مسجد جامع آنجا را پى مى افكندند، در وقت كندن زمين، به پايه هاى خانه هايى برخوردند كه سيل آنها را در هم فرو ريخته و خراب كرده بود.

مهدى فرمان داد تا صاحبان آن خانه ها را حاضر آوردند، و آنان را مختار كرد كه يا قيمت بستانند يا خانه اى ديگر بگيرند. براى دستۀ اخير در سال 158 ق. مهدى آباد را ساخت.» مردم رى را رسم بر آن بود كه خانه هاى خود را در زمين گود مى ساختند. بى گمان سيل از نهر ساربانان كه امروز آنجا را مسيل حسين آباد گويند، در مواقع بارندگى هاى فراوان، از صحراى جنوبى تهران به سوى شارستان رى مى رفته و به درون خانه ها مى ريخته است. مسجد جامع رى، در جنوب كوه نقاره خانۀ فعلى يا قلعۀ طبرك قديم واقع بوده است. از اين رو مى توان گفت كه مهدى آباد نيز كه بناى آن همزمان با محمديه و جامع رى پايان يافته بود، در داخل محمديه و در جنوب مسجد جامع، نزديك خانه هاى خراب شده از سيل، بوده است؛ زيرا صحراى رى جز در اين محل سيلگاهى نداشته است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 209.

مهدى آباد

روستا، از توابع بخش جنوب غربى كهريزك شهرستان رى. اين روستا در دهستان كهريزك قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 218 نفر (51 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

مهدى بن ميرزا غياث الدين رازى

شاعر و صاحب كتابى به نام مثنوى، به پيروى از مثنوى معنوى مولوى.

منبع: الذريعه، ج 19، ص 100.

مهران

خاندان و ده. خاندان بزرگ مهران، سال ها مرزبانى رى را بر عهده داشتند، و بزرگانى چون شاپور رازى و بهرام چوبينه از ميان ايشان برخاستند. مهران از ديه هاى كهنه و باستانى قصران خارج رى بوده، و از بسيارى از آبادى ها و روستاهاى رى قديم تر است. در تاريخ بلعمى در ذكر سلطنت قباد پدر انوشيروان درج آمده است: «او را سپهبدى بود به رى شاپورنام، از دهى نام آن مهران.» هدايت در ملحقات روضة الصفاء نوشته است: «تهران و مهران، در اين اراضى دو قريه بودند، و بعد از خرابى رى بازماندگان اين نواحى به تهران جمع شدند.»

ص: 253

ديه مهران به مرور اهميت پيشين خويش را از دست داد، و در زمان قاجاريان ديهى كوچك و مركز باروت سازى شد. در روزگار ما از ديه عظيم مهران قديم تنها باغى به اين نام در مشرق جاده قديم شميران، در حدود سه راه ضرابخانه به جا مانده است. دروازه و محلۀ زامهران رى باستان از نام اين ديه اشتقاق يافته است. در فرهنگ آنندراج آمده است: «مهران، نام دهى است كوچك در نزديكى شهر طهران، كه در آنجا كارخانه بارودسازى دولتى است.»

منابع: رى باستان، ج 2، ص 626؛ آنندراج، ج 3، ص 481.

مهران بن ابى عمر عطار رازى، ابوعبدالله

محدث. از اسماعيل بن ابى خالد و ابى حيان تيمى و سفيان ثورى و سعيد بن ابى عروبه و على بن عبدالاعلى و عيسى بن عمر روايت كرده است و محمد بن عيسى بن طباع، ابراهيم بن موسى، عبدالله بن عمر قرشى، على بن حسن بن شقيق مروزى، سعيد بن سليمان واسطى، محمد بن سعيد بن سابق، هشام بن عبيدالله رازى، عبدالرحمن بن حكم بن بشير، على بن بحر بربرى، عيسى بن ابى فاطمه، محمد بن اميۀ ساوى، عمرو بن رافع و محمد بن حميد از او حديث نقل كرده اند.

منبع: الجرح و التعديل، ج 8، ص 302.

مهرقان

از قراى رى باستان. ابوعمر حفص بن عمر مهرقانى رازى، محدث ثقه و از مشايخ ابوحاتم رازى از آنجا بوده است.

منابع: الأنساب، ج 5، ص 415؛ معجم البلدان، ج 5، ص 233.

مير حيدر رازى

مير حيدر بن على حسينى رازى، مورخ در سده يازدهم قمرى. تأليف مشهور او، «مجمع التواريخ» يا «تاريخ حيدرى» يا «زبدة التواريخ» است كه تاريخ عمومى از آغاز تا روزگار نگارنده است.

مير عبدالصمد رازى

قاضى، فقيه و شاعر. در آغاز عهد صفويان در رى شغل قضا داشت، و اسلاف او نيز در رى همه قاضى بودند.

منبع: تحفه سامى، ص 40، س 13.

ص: 254

ن

ناصر بن مهدى علوى رازى، نصيرالدين

وزير خليفۀ عباسى. پس از درگذشت ابن قصاب وزير در سال 592 ق. به وزارت الناصر بالله رسيد. در فهرست منتجب الدين آمده است: «چون عزالدين يحيى نقيب رى و قم و آبه با ابن القصاب هم داستان بود، خوارزمشاه پيش از رفتن به همدان يا در بازگشت از آن سفر در رى او را به خوارى بسيار كشت و پسرش شرف الدين محمد به بغداد گريخت و به وسيلۀ نصيرالدين ناصر بن مهدى كه پيش از آن نيابت يحيى را داشته و در همان واقعۀ رى به بغداد گريخته و پس از مردن ابن القصاب به وزارت ناصر رسيده بود، به دربار خليفۀ عباسى راه يافت و به منصب نقيب الطالبين رسيد.»

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 376؛ مصادقة الاخوان، ص 26.

ناهك/ ناهق

محله. در كتاب نقض مذكور است: «بندانسته است كه در بيشتر بقاع، كه تربت هاى سادات است، سنّيان خواب ديده اند، چنانكه به باركرسب و ساوه، و به ناهق و باطان رى.» در قصيده ابن كربويۀ رازى آمده است:

«و كم بناهِك من دار كلفْتُ بها/ *** و ظبية ترتعى فى سفح غُدران.»

در باب وجه تسميه و محل آن هيچ گونه ذكرى در منابع موجود نيامده است، جز آنكه بنا به نقل صاحب نقض، در اين مكان سيدى از بزرگان شيعه (احتمالاً امام زاده عبداللّه) مدفون است. گويا ناهك يا ناهق، مخفف نودهك (نو + دهك = از قراى رى) بوده است؛ چنانكه ساربانان را سربان، و دروازه مهران را زامهران، و دروازه اكباتان را دروازۀ باطان مى گفته اند. اين

ص: 255

نام در كتاب ابن حوقل به تصحيف به صورت «دهك بر» آمده است. تقديم و تأخير اجزا (دهك نو/ نودهك) نظير «فيروز رام» و «رام فيروز» است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 211.

نبى تهرانى (غبار رازى)

شاعر. در سال 1272 ق. به دنيا آمد. در كودكى نابينا شد و در جوانى به قدر امكان تحصيل علوم كرد. حدود دوازده سال به حرفۀ عطارى پرداخت و در اواخر عمر به زيارت مشهد مقدس رفت و سال ها آنجا مجاور گرديد و پس از بازگشت در سال 1338 ق. از دنيا رفت.

نجفى رستگار، كاظم

فرمانده تيپ سيدالشهداء، شهيد. در سال 1339 در شهر رى در خانواده اى كشاورز به دنيا آمد. تا سوم متوسطه تحصيل كرد و پس از آن وارد فعاليت هاى انقلابى عليه رژيم پهلوى شد. پس از پيروزى انقلاب، همراه مصطفى چمران به كردستان رفت و آموزش هاى چريكى را در آنجا فرا گرفت. در همان سال به عضو سپاه پاسداران شد و مسئوليت واحد عمليات پادگان توحيد را بر عهده گرفت. طى مأموريتى به لبنان رفت تا در آموزش نيروهاى حزب الله لبنان مشاركت كند. هم زمان در چند عمليات جنگى نيز شركت كرد. پس از بازگشت به ايران، فرماندهى عمليات تيپ دوم سپاه تهران، به نام تيپ سيدالشهدا (ع) را بر عهده او گذاشتند. در مهرماه سال 1361 ازدواج كرد و چند روز پس از آن، به جبهه رفت. سرانجام در روز پنجشنبه 25 اسفند ماه 1363، در عمليات بدر، در شرق دجله (منطقه هور الهويزه) در حال شناسايى منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تيپ سيدالشهدا (ع) به شهادت رسيد.

منبع: ايسنا، سرويس فرهنگ حماسه، كد خبر: 93122514378، دوشنبه 25 اسفند 1393.

نجم آباد

روستا، از توابع بخش قلعه نو شهرستان رى، ميان روستاى چاله طرخان و بى بى مريم. بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال

ص: 256

1385 ش. جمعيت آن 336 نفر (86 خانوار) بوده است.

نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

نجم الدين دايۀ رازى، ابوبكر

ابوبكر عبدالله بن محمد بن شاهور دايه رازى، صوفى نامدار قرن هفتم. محل تولد وى رى و لقبش نجم الدين و شهرتش دايه و كنيه اش ابوبكر بوده است و از مريدان شيخ نجم الدين كبرى بود. پس از حملۀ مغول، از خوارزم به ديار روم (آناتولى) رفت و در قونيه با صدرالدين قونوى و جلال الدين بلخى (مولوى) ملاقات كرد. مدت سير و سفر نجم الدين رازى در روم نامعلوم است. مطابق نوشته اش در مقدمۀ مرموزات اسدى، سه سال در روم بوده و در اين مدت، براى متاع دين و معرفت در آن ديار خريدارى نيافت. در ارزنجان روم واقع در 35 فرسنگى غرب ارزروم، مسلمانان، «رو نياورده سوى قبلۀ او» دل آزرده اش كردند و او ناچار شد از همان راه به بغداد رود. در آنجا ساليان درازى زيست و به سال 654 ق. درگذشت. آثار نجم الدين رازى «دايه» به شرح زير است:

1. مرصاد العباد من المبدأ الى المعاد، به فارسى.

2. تفسير عربى نجم رازى كه به نام بحر الحقايق و المعانى فى تفسير سبع المثانى در استانبول چاپ شده است.

3. منارات السائرين الى الله و مقامات الطائرين بالله، كه تعريب مرصاد العباد است.

4. مرموزات اسدى.

5. رسالۀ الطيور. گويا از آثار دورۀ جوانى نجم رازى و اقامت او در رى است و نامه گونه اى است ادبى و آراسته به صنايع معنوى و لفظى از زبان ستمديدگان رى، خطاب به وزيرى به نام جمال الدين شرف كه از رى بيرون رفته و نجم الدين در اين نامه، از او مى خواهد كه بازگردد.

6. رسالۀ عقل و عشق. به اهتمام دكتر تقى تفضلى و انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب در تهران چاپ و منتشر شده است.

7. سراج القلوب. رسالۀ كوچكى است به فارسى به شيوه سؤال و جواب، شامل سى و سه سؤال فقهى و

ص: 257

پاسخ آنها.

8. حسرة الملوك و تحفة الحبيب.

نجم الدين رازى شاعر نيز بوده و اشعارى از خود در مرصاد العباد و مرموزات و رسالۀ عقل و عشق آورده است. وفات او را در سال 654 ق. در بغداد ثبت كرده اند. قبر او در كنار قبر سرى سقطى و جنيد بغدادى (نهاوندى) در بغداد است.

منابع: مرصادالعباد، مقدمۀ محمدامين رياحى؛ نفحات الأنس، ص 437؛ تذكرة رياض العارفين، ص 293؛ تاريخ الإسلام، ج 14، ص 756؛ شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 7، ص 457؛ الذريعة إلى تصانيف الشيعه، ج 21، ص 280؛ كشف الظنون عن أسامى الكتب والفنون، ج 2، ص 1823.

نجيب رازى← سعد بن ابى طالب بن عيسى رازى، معين الدين، ابوالمكارم

نَحّاس رازى

بُلمعالى نحاس يا نخاس يا نخاسى، شاعر، نقاش و نگارگر رازى در نيمۀ اول سدۀ ششم، در دورۀ سلجوقيان، ملقب به «دهخدا» و «ملك الكلام». آگاهى هاى تاريخى دربارۀ او اندك است. برخى از تذكره نويسان، در اينكه ابوالمعالى رازى همان ابوالمعالى نحاس باشد، ترديد كرده اند. عباس اقبال آشتيانى و ذبيح الله صفا و برخى ديگر از محققان تاريخ ادبيات فارسى، اين دو را يك تن دانسته اند. عباس اقبال آشتيانى گفته است: «ابوالمعالى نحاس رازى كه در زمان دهخدا ابوالمعالى رازى مى زيسته است، با او يكى است، و تذكره نويسان متأخر اين دو ابوالمعالى را دو نفر شمرده و احوال و اشعار آنها را مخلوط نموده، و شرح و تفصيل هاى نامربوط در اين باب ذكر كرده اند.» در منابع كهن، به روشنى از مذهب وى سخنى نرفته است، ولى مضمون برخى اشعارش بر علاقۀ شديد او به امام على (ع) دلالت مى كند. در قصيده اى، شرط پيروى از مصطفى را پيروى از مرتضى دانسته است. از سوى ديگر، بيشتر اشعار باقى مانده از وى در ستايش خواجه نظام الملك طوسى و فرزند او است كه هر دو از مخالفان سرسخت اسماعيليان بودند.

ابوالمعالى، مدتى در مرو و در دستگاه سنجر بوده و سپس به دستگاه سلاجقۀ عراق در اصفهان پيوسته است. نظامى عروضى، نام او را در شمار شعراى آل سلجوق، همچون فرخى گرگانى، لامعى دهستانى و اميرمعزى آورده است. امين احمد رازى در هفت اقليم، از او در ذيل شعراى اصفهان نام برده است كه به گفتۀ عباس اقبال آشتيانى، مستند نيست. دولتشاه سمرقندى، او را از شاعران زمان سلطان غياث الدين ابوالفتح محمد بن ملكشاه و از معاصران ابوالمفاخر رازى و

ص: 258

منجيك و شبل الدوله شمرده است. جوينى به رازى بودن وى تصريح كرده است. برخى شواهد، گواه است كه وى در اواخر حكمرانى ملكشاه سلجوقى (465-485 ق.) در دستگاه وى حضور و اعتبار داشته است. اعتبار او در دربار ملكشاه به قدرى بوده كه گاهى در اشعارش زبان به انتقاد نيز مى گشوده است؛ چنانكه از عزل خواجه نظام الملك و دو تن ديگر از ديوانيان، اظهار ناخشنودى كرده و پريشانى ملك را نتيجۀ آن دانسته است. ابوالمعالى پس از مرگ ملكشاه ستايشگر خاص امير دادبك حبشى شد كه از جانب بركيارق بر خراسان حكومت مى كرد. به گفتۀ بيهقى اين امير در سال 489 ق. در جنگى با قزل سارغ، از امراى ملكشاه كه پس از مرگ ملكشاه، دعوى امارت بر خراسان داشت، پيروز شد و همو ضمن اشاره به اين واقعه، از شاعرى به نام ابوالمعالى قومسى ياد مى كند كه قصيده اى در وصف اين پيروزى سروده است. گفته اند چون شاعرى به نام ابوالمعالى قومسى ناشناخته است، گويا منظور بيهقى، همان ابوالمعالى رازى است. بيشتر اشعار ابوالمعالى رازى، در ستايش ابوالفتح مظفر بن نظام الملك طوسى است كه از 488 تا 500 ق. وزارت بركيارق و سنجر را بر عهده داشت. عبدالجليل قزوينى رازى در كتاب نقض چند بار از ابوالمعالى با القاب نحاس، نقاش و نگارگر ياد كرده و رياحى نيز در تعليقات نزهة المجالس، با نظر به گفتۀ مؤلف نقض و با استناد به ابياتى از قصيدۀ منسوب به او، نحاس را نقاش نيز دانسته است. قصايد و ابياتى از ابوالمعالى به صورت پراكنده در تذكره ها و سفينه ها موجود است. عوفى سه قصيده در كتابش به او نسبت مى دهد. شش رباعى نيز در نزهة المجالس از او نقل شده است. مرگ او را در نيمۀ اول قرن ششم دانسته اند.

منابع: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 269-270؛ لباب الألباب، ج 2، ص 228 و 230 و 231 و 236؛ تذكرۀ دولتشاه سمرقندى، ص 88؛ حدائق السحر، ص 120-124؛ مجمع الفصحا، ج 1، ص 195-197؛ تاريخ ادبيات فارسى، ج 2، ص 56-57.

نرمه/ رَسته نرمه

روستا و بازار قديم رى. در عصر ما بدان نارمك مى گويند، و نارمك را عرب زبانان نرمق گفته اند. در انساب سمعانى مذكور است كه نرمق از قراى رى است و به آن نرمقه نيز گويند. اين قريه در شمال غربى رى واقع است، و مردم قصران داخل و لواسان از راه آن به دولاب، و از آنجا از دروازه دولاب رى وارد اين شهر مى شده اند، و تا اين اواخر راه تهران به لواسان نيز از آنجا مى گذشته است. اين بازار

ص: 259

(راسته) ظاهراً ساربانان را به روده مى پيوسته، و چهاربازار روده را به وجود مى آورده و پيش مى رفته است. گرچه اكنون رى باستانى خراب شده و بناهاى آن از بين رفته است، اما مكان خيابان هاى عمدۀ آن كه مردم را همه روز در آنجاها آمدوشد بوده، تغييرى نيافته است؛ از آن جمله است همين رستۀ نرمه، كه پس از خرابى رى نيز پيوسته از تهران و آبادى هاى اطراف آن از راه دولاب و دولت آباد از همين محل به زيارت ابن بابويه و حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) مى رفته اند.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 226.

نصرآباد

بازار، قنات، محله. به احتمال بسيار زياد، نصرآباد نام دز رشكان در قرون دوم و سوم هجرى بوده، و همان محله است كه به زمان آل بويه، فخرالدوله آنجا را تجديد عمارت كرده، فخرآباد نام نهاد. بازار نصرآباد، در شمال غربى رى در محلۀ نصرآباد واقع بوده، و گويا از حدود پل كارخانۀ سيمان فعلى به سمت محلۀ نصرآباد آغاز مى شده است. قنات نصرآباد، در وسط «مدينه» (شارستان) جارى بود. محلۀ نصرآباد، در رى برين بوده و ابوعمر محمد بن عبداللّه نصرآبادى و عبدالعزيز بن محمد رازى نصرآبادى از آنجا برخاسته اند. در معجم البلدان نيز آمده است كه نصرآباد محله اى است در بالاى رى، منسوب به نصر بن عبدالعزيز، والى رى در زمان سفاح. از مطالب گذشته مى توان دانست كه از اين محله سه نشانى در منابع بر جاى مانده است، كه همراه قرائن ديگر جاى آن را در شمال رى برين، در حدود كارخانۀ گليسيرين و صابون، يعنى حوالى قلعۀ باستانى رشكان مشخص مى سازد؛ زيرا رى برين همان رى باستانى و كهنه است، و رى زيرين، در جنوب كوه رى قرار داشته است. اينكه قنات نصرآباد به وسط شارستان مى رفته، دليل آن است كه محل آن در سوى شمال غربى شهر يعنى رى برين واقع بوده است.

ابن كربويه رازى در قصيدۀ خويش، از ساكنان عرصۀ نصرآباد شكايت كرده است كه وى را از رى رانده و از قوم و اهل خود دور كرده بوده اند. مى توان چنين گفت كه اين كار به دست والى رى صورت گرفته و ولات آن عهد در همان دارالاماره كه نصر بن عبدالعزيز هنگام ولايت براى خويش ساخت، مقيم بوده اند و مى دانيم كه شمال غربى رى، به ويژه محل دز رشكان جايگاه اقامت شاهان و بزرگان و واليان بوده است.

نام نصرآباد پس از نصر بن عبدالعزيز

ص: 260

به تدريج فراموش شد، و در زمان فخرالدوله به فخرآباد موسوم گرديد.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 148 و 212 و 226 و 208.

نصرآباد← درِ رشقان

نصر بن ابى ناصر رازى

محدث. ابوالحسن قطان از وى روايت كرده است.

منبع: التدوين، ج 3، ص 217.

نصر بن عبدالعزيز

از واليان رى در عهد عباسيان. در معجم البلدان آمده است كه نصرآباد محله اى است در بالاى رى، منسوب به نصر بن عبدالعزيز، والى رى در زمان سفاح.

منبع: معجم البلدان، ج 4، ص 786.

نصر بن مهدى بن نصر بن مهدى، ابوالفتح ونكى رازى

محدث، معدّل، فقيه زيدى مذهب و از سادات و دانشمندان ونك. ولادتش به سال 478 يا 475 ق. در رى بود. از ابوالفضل يحيى بن حسين علوى زيدى و ابوبكر اسماعيل بن على خطيب نيشابورى و سليمان بن داوود غزنوى (در مرو) و ابويوسف عبدالسلام بن محمد بن يوسف قزوينى (در بغداد، در سفر حج) و طاهر بن حسين سمان و گروهى ديگر حديث شنيده و عبدالكريم بن ابومظفر از او روايت كرده است. على بن محمد بن نصر بن مهدى ونكى نسّابه، از منسوبان وى است.

منابع: الأنساب، ج 3، ص 292-293؛ ادوار فقه، ج 3، ص 843، پاورقى؛ تاريخ الاسلام، ج 37، ص 435-436.

نصرة الدين، ابوبكر← پهلوان محمد

نصيب رازى

شاعر عهد صفوى. با محمدطاهر نصرآبادى، صاحب تذكره، هم روزگار بوده است. در تذكرۀ نصرآبادى آمده است كه نصيب رازى به هند سفر كرد و در آنجا زيست.

منبع: الذريعه، ج 9، ص 1196.

نُصير بن ابى نصير رازى بغدادى، ابومنذر

مقرى، محدث، اديب، قرائت شناس و نحوى. نُصير از اديبان و نحودانان بزرگ رى بود، و اصمعى و ابوزيد انصارى را ديده و نحو را از كسايى آموخته است. ازهرى در مقدمۀ كتاب خود، از او ياد كرده و گفته است: در نحو علامه بود و با كسايى هم نشينى داشت. او به كسايى قرائت آموخت و كسايى به او، نحو. چندين كتاب در باب قرائت و نحو

ص: 261

تأليف كرد. به سال 240 ق. درگذشت.

منابع: إنباه الرواة على أنباء النحاة، ج 3، ص 347؛ بغية الوعاة، ص 404؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 95؛ الوافى بالوفيات، ج 27، ص 63، معجم المؤلفين، ج 13، ص 100.

نظام الدين ساوجى

عالم امامى، فقيه، اصولى، محدث، متكلم، رجالى و رياضى دان اهل ساوه و از شاگردان شيخ بهايى. پس از مرگ پدرش تحت نظر شيخ بهايى تربيت يافت و پس از درگذشت استادش، در دربار صفويه زندگى كرد. در سال 1033 ق. براى زيارت، به عتبات عاليات رفت. به امر شاه عباس كتاب جامع عباسى شيخ بهايى را، كه تا باب حج تأليف شده بود، تا آخر ديات تكميل كرد و تحفۀ عباسى، در فضائل و مناقب را در تتميم جامع عباسى نگاشت. پس از عزل خليل قزوينى از مدرسى بقعۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، عهده دار تدريس در آن شد و اندكى پس از درگذشت شاه عباس (1038 ق.) در حدود چهل سالگى در شهر رى درگذشت. از ديگر آثارش: زينة المجالس، نظام الاقوال، الصحيح العباسى، رساله اى در وجوب نماز جمعه.

منابع: ريحانة الادب، ج 4، ص 498؛ سماء المقال فى علم الرجال، ج 1، پاورقى ص 299؛ كشف الحجب و الأستار، ص 582؛ الذريعه، ج 7، ص 108 و ج 24، ص 191؛ معجم المؤلفين، ج 9، ص 250؛ أعيان الشيعه، ج 1، ص 151-152؛ الكنى و الألقاب، ج 3، ص 257؛ رياض الجنة، زنورى، ج 4.

نظام رازى

شاعر، خطاط و از حفّاظ آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در اوائل عهد صفوى (قرن دهم). در كتيبه نويسى مهارت داشت.

منبع: الذريعه، ج 9، ص 1204.

نظرآباد

روستا، از توابع بخش قلعه نو شهرستان رى، واقع در جنوب چاله طرخان. اين روستا بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن 16 نفر (4 خانوار) بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

نعيم بن مقرن

سردار عرب و فاتح رى در عهد خليفۀ دوم. وى در جنگ با مردم رى به فرماندهى سياوخش پيروز شد و پس از كشتار بسيار، در سال 22 ق. رى را فتح كرد. در تاريخ طبرى آمده است: «عمر، نعيم بن مقرن را نامه كرد و

ص: 262

به رى فرستاد.... مردى بود نام وى سياوخش، نواسۀ بهرام چوبين. يزدجرد وى را مُلك رى داده بود و خود به خراسان رفته. عرب روى به رى نهادند... به جمله سپاه سياوخش در، مردى بود از دهقانان رى، نام او زينبى (زينبد)، او را عداوتى بود با سياوخش از بهر ضياع و ده ها... چون زينبى بشنيد كه نعيم بن مقرن آمد با سپاه، پيش وى باز شد به زنهار و گفت: دوهزار مرد مرا بده تا به كمين اندر نشينم، چون تو با سياوخش حرب كنى من از كمين بيايم وى را بشكنم. او را اجابت كرد... زينبى آن لشكر بر راه روستا ببرد و از پس كوه بداشت. ديگر روز ايشان به حرب بايستادند و حرب اندر گرفتند. منذر [بن عمرو، برادرزادۀ نعيم] سپاه بياورد از پس كوه طبرك به شهر اندر آورد و خبر به سياوخش آمد... هركسى از غم خان و مان و زن و فرزند روى باز پس نهادند و به شهر اندر آمدند و سياوخش تنها بماند، چون او نيز بازگشت، شمشير اندر نهاد، و عجم [را] پيش و پس بگرفتند و كشتن كردند؛ چنانكه خون به شهر اندر برفت.»

منابع: ترجمۀ تاريخ طبرى، ص 1975؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 230.

نعيم بن ميسره رازى، ابوعمرو

محدث، نحوى و از اصحاب امام صادق (ع). اصل او از كوفه بود، اما در رى زيست و در همان شهر درگذشت. از ابواسحاق همدانى، زبير بن عدى، عصام بن بهدله، مطرف، عكرمه، حماد بن ابى سليمان، عطاء بن سائب، اسماعيل بن ابوخالد، اسماعيل بن عبدالرحمن سدى، قيس بن مسلم جدلى، وليد بن عيزار، اعمش، عبدالعزيز بن عمر و پدرش روايت كرده است. جرير بن عبدالحميد، يحيى بن ضريس بجلى، اسحاق بن سليمان رازى، فضل بن موسى سينانى، ابووليد طيالسى، ابوربيع زهرانى، عيسى بن ابى فاطمه، عبدالرحمن بن سنان مقرى، يحيى بن مغيرۀ رازى، محمد بن عمرو زنيج رازى، محمد بن حميد رازى، يحيى بن يحيى نيشابورى، يحيى بن ابى بكير كرمانى، حسن بن ابراهيم (اشكاب)، ابوربيع زهرانى، عبيدالله بن ادريس نرسى، حماد بن زاذان عطار، عمرو بن رافع قزوينى، پسرش عمر بن نعيم و عده اى ديگر از او روايت كرده اند. ابن مبارك نيز از او اجازۀ كتابت داشت. محمد بن عمرو زنيج مى گويد: ابن مبارك را ديدم كه نزد او نشسته است و حديث مى نويسد. احمد بن حنبل، كسايى، ابن معين و ديگران او را ثقه دانسته اند. ابن حبان مى نويسد: روايت او معتبر است، مگر آنچه محمد بن حميد رازى از او نقل كرده است. صاحب قاموس الرجال مى گويد: «از ظواهر امر

ص: 263

چنين پيدا است كه مذهب عامه داشته و اينكه از رجال شيخ بوده است، ظهور در امامى بودن او ندارد.» وفات او را به سال 174 و 175 ق. نوشته اند.

منابع: الجرح و التعديل، ج 6، ص 137-138 و ج 8، ص 461-462؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 305-306؛ تهذيب الكمال، ج 29، ص 493-496؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 251؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 251؛ تاريخ الاسلام، ج 11، ص 385-386؛ انباة الرواة فى أنباه النحاة، ج 3، ص 352-353؛ قاموس الرجال، ج 10، ص 398؛ تاريخ ابن معين، ج 2، ص 285؛ تاريخ الصغير، ج 2، ص 190؛ معجم رجال الحديث، ج 20، ص 191-192؛ رجال الطوسى، ص 316؛ نقد الرجال، ج 5، ص 17-18؛ الفائق فى رواة و اصحاب الامام الصادق (ع)، ج 3، ص 359-360.

نفرآباد، تكيه

قديم ترين محل برگزارى تعزيه و عزادارى مردم رى و تهران، در منطقۀ 20 شهردارى تهران. اين تكيه، نزديك چهارصد سال محل برگزارى مراسم عزادارى ها در ماه هاى محرم و صفر بوده است. محل آن، در ضلع جنوب شرقى حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) است. در زمان صفويه، يكى از تيره هاى ايل قشقايى به نام «نفر» به اين ناحيه كوچ كردند و از آن زمان به محلۀ «نفرآباد» شهرت يافت.

تاريخ بناى كنونى آن به دورۀ قاجار برمى گردد. سردر آن كاشيكارى، با نقش لحظۀ شهادت حضرت على اكبر (ع) است. بر اساس وقف نامۀ موجود، تكيه نفرآباد در سال 1060 ق. يعنى حدود 100 سال پس از نخستين حصاركشى پيرامون تهران ساخته شده و در آن زمان، خيمه اى بزرگ با چند ستون و ديوار بوده است. در سال هاى نخست دهۀ 1340 ش. متولى وقت تكيه (حاج غلامعلى نصيرى) آن را بازسازى كرد و توسعه داد. در اين مرحله از بازسازى، طبقه دوم تكيه مخصوص بانوان ساخته شد. در حال حاضر سه دانگ زمين و بناى تكيه، موقوفه است.

منابع: پايگاه مجازى سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى ايران؛ روزنامه ايران،

ص: 264

ش 5517، مورخ

9/3

/ 1392 ش، ص 13.

نفرآباد، محله

از محله هاى قديم و مشهور شهر رى. بازارچۀ «باباخان» در شرق اين محل بوده و در آن مراسم تعزيه برگزار مى شده است.

در حال حاضر تكيۀ نفرآباد گسترش يافته و بازسازى شده است. همچنين در محلۀ نفرآباد و هاشم آباد دو سقاخانه وجود داشت.

سقاخانۀ هاشم آباد تخريب شده و سقاخانۀ نفرآباد به سقاخانۀ حضرت ابوالفضل (ع) مشهور است. كوچۀ حضرتى، كوچۀ شيرازى ها، كوچۀ باغ، كوچۀ شاه غلامان، كوچۀ غضنفرى ها از جمله كوچه هاى قديمى نفرآباد است. شمارى از اين كوچه ها در حال حاضر به نام هاى ديگر وجود دارند. ساكنان قديمى نفرآباد معتقد بودند كه در كوچۀ حضرتى كه اكنون اثرى از آن باقى نمانده است، باغى وجود داشته كه از املاك حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) بوده است. قديم ترين مسجد نفرآباد در حال حاضر، مسجد خضر النبى (ع) است كه توسعه نيز يافته است. در گذشته براى حفظ امنيت اين محلۀ قديمى سه دروازه وجود داشت كه علاوه بر حفاظت از محل، عوارضى هم از واردين مى گرفتند.

يكى از دروازه ها در محلۀ نفرآباد قرار داشت و دو دروازۀ ديگر در بازارچۀ باباخان و ميدان كوچك بوده است. از يادگارهاى طبيعى محلۀ نفرآباد درخت توت كهن سال است كه حدود سى صد سال عمر دارد. قُطر بن درخت حدود دو متر است.

منبع: همشهرى محله؛ پايگاه مجازى محلۀ نفرآباد و هاشم آباد.

نقاره خانه

برج، كوه، مقبره. اين برج در شمال شهرستان رى و در غرب امين آباد بر فراز كوه طبرك يا تپه گبرى واقع است.

بناى نقاره خانه، ساختمانى هشت ضلعى با ارتفاع حدود پنج و نيم متر است كه از داخل داراى طرح مدور به قطر بيست و سه دهم متر است.

اين بنا كه گنبد آن فروريخته، بر سكويى به ارتفاع تقريبى 40 سانتى متر بنا گرديده است. نماى خارجى آن، طاق نمايى با قوسى جناغى است كه از سنگ هاى لاشه ساخته شده و در نبش هر يك از طاق ها يك جرز آجرى با برجستگى 20 سانتيمتر از روى قاعده تا زير پايۀ گنبد امتداد يافته است. عرض هر يك از طاق نماها به جز ضلع جنوب غربى كه ورودى در آن جاى گرفته، سه و يك دهم و ارتفاع آنها 65 و دو دهم متر است. محيط خارجى بنا

ص: 265

حدود يازده متر است. مدخل بنا در جهت جنوب غربى و مشرق به اراضى تقى آباد قرار دارد. ورودى كم عرض بنا ساده و بدون تزيين هنرى است. دربارۀ ساخت و صاحب مدفن، در كتاب سياست نامه (منسوب به خواجه نظام الملك طوسى) آمده است: «در شهر رى به

ص: 266

روزگار فخرالدوله كه صاحب بن عباد وزير او بود، گبرى بود توانگر كه وى را بزرجوميد (بزرگ اميد) گفتندى، و بر كوه طبرك ستودانى [= مقبره اى] كرد از جهت خويش و امروز بر جاى است و اكنون آن را ديدۀ سپاه سالاران خوانند و بر بالاى گنبد فخرالدوله نهاده است و بسيار رنج و زر هزينه كرد بزرجوميد تا آن ستودان به دو پوشش بر سر آن كوه تمام كرد.»

منابع: منبع: دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 171-172؛ رى باستان، ج 1، ص 467؛ آثار تاريخى طهران، ص 274-279.

نقاره خانه، كوه

نام ديگر كوه طبرك بوده است. با توجه به اينكه اكثر مطالب تاريخ طبرستان مرعشى، برگرفته از تاريخ طبرستان ابن اسفنديار است، مى توان گفت كه زبان اين دو كتاب در باب طبرك يكى است، و مطالب منقول از اين دو در شرح قلعۀ طبرك، كوه طبرك را با كوه نقاره خانه منطبق مى سازد.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 467.

نماز جمعه شهر رى

در تاريخ 4 آبان 1358 بنا به در خواست مردم شهر رى، امام خمينى (ره) طى نامه اى مرحوم حجة الاسلام محمدباقر رفيعى را به عنوان امام جماعت مسجد جامع صحن حضرت عبد العظيم حسنى (ع) منصوب كرد و 20 روز پس از آن، در حكمى جديد، امامت جمعه شهر رى را بر عهدۀ ايشان گذاشت. نماز جمعه شهررى سال ها در صحن آية الله كاشانى اقامه مى شد و حجة الاسلام رفيعى، 17 سال امام جمعه شهررى بود.

پس از ساخت مصلاى شهررى محل اقامه نماز جمعه به آنجا منتقل شد. در سال 1375، شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، سيد على غيورى، قربانعلى درى نجف آبادى، عباسعلى اخترى و سيد محمد امين را به عنوان ائمه جمعه موقت شهررى برگزيد. در تاريخ اول مرداد 1389 با موافقت رهبر انقلاب، حجة الاسلام سيد على شاهچراغى منصب امامت جمعه شهر رى را عهده دار شد.

نماز جمعه، علاوه بر شهررى، در شهرهاى باقر شهر، حسن آباد فشافويه، قيامدشت، قلعه نو و خاور شهر از شهرستان رى نيز اقامه مى شود.

منبع: پايگاه اطلاع رسانى امام جمعه شهر رى.

ص: 267

ص: 268

نوح بن انس رازى

محدث و مقرى. از حماد بن نجيح رازى و عبدالله بن جهم رازى روايت كرده است، و ابراهيم بن عيسى سِنّى رازى از وى.

منابع: تهذيب الكمال، ج 7، ص 289؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 600؛ الجرح و التعديل، ج 5، ص 27؛: معجم البلدان، ج 3، ص 269؛ الأنساب، ج 3، ص 326-327.

نور اللّه رازى

متولى آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در عهد صفوى و پدر امير عنايت الله رازى شاعر.

منبع: تحفه سامى، ص 41؛ رى باستان، ج 1، ص 145.

نهر موسى← گيلانى/ جيلانى

نيروگاه گازى رى

نيروگاه رى، كه يكى از قديمى ترين نيروگاه هاى حرارتى ايران است، در جاده قديم قم - باقرشهر، كيلومتر هفت شهر رى، نزديك پالايشگاه تهران واقع شده است. بهره بردارى از آن در سال 1356 ش. آغاز شد. اكنون با ظرفيت توليد 9794 مگاوات برق، در زمينى به مساحت 525 هكتار قرار دارد. اين نيروگاه شامل 29 واحد توربين گازى است و شركت هاى آسك بلژيك، هيتاچى ژاپن، فيات ايتاليا، ميتسوبيشى ژاپن و آ. ا. گ آلمان در ساخت و راه اندازى آن مشاركت داشتند. سوخت واحدها گاز طبيعى و گازوئيل است.

اكنون با گذشت 40 سال از فعاليت نيروگاه رى، نياز به بازتوانى و بازسازى تجهيزات آن به حدى زياد شده كه جمع آورى كلى آن در دستور كار وزارت نيرو قرار گرفته است.

نيستى رازى

شاعر عهد صفوى. در رى مى زيسته و اين مطلع از او است:

بى لب لعلت به بزمى جام نتوانم گرفت/ *** بى تو _ اى آرام جان _ آرام نتوانم گرفت.

«روحى رازى» كه وى نيز شاعر بوده است، برادر او است.

منابع: تحفه سامى، ص 163؛ الذريعه، ج 9، ق 4، ص 1243.

ص: 269

ص: 270

و

واريان

محله اى در رى باستان. در تاريخ طبرستان مرعشى، در ذكر هجوم امراى ايغور به رى و نواحى آن به عهد سلطان جلال الدوله از آل بادوسپان به سال 759 ق. آمده است: «موكب همايون ملك اعظم جلال الدوله _ نوّر قبره _ در آن وقت به موضع واريان اقامت داشت.» ظاهراً واريان همان است كه امروز نيز در دهستان ارنگه موجود است.

منبع: رى باستان، ج 3، ص 630.

ورزنين

از قراى مهم رى باستان. على (ع) در خطبه 128 نهج البلاغه مى فرمايد: «كَأَنّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالجَيْشِ ...» . سيد رضى مى گويد: «على (ع) در اين كلام به صاحب زنج (على بن محمد علوى) اشاره مى كند و چون با نقاب راه مى رفت، مكنّا به برقعى شد و زادگاهش در شهر رى، در روستايى به نام ورزنين بود.» ديگران نيز اين نسبت را تأييد كرده اند. صاجب زنج در زمان خلافت مهتدى، بر دستگاه خلافت شوريد. مسعودى تاريخ قيام او را 255 ق. ثبت كرده است. از مادر صاحب زنج، دختر على بن رجب، نقل كرده اند: «جدم محمد بن حكيم، از كسانى بود كه با زيد بن على بن حسين بر ضد هشام بن عبدالملك قيام كرد و چون زيد كشته شد، گريخت و به رى پيوست و به ورزنين پناه برد و آنجا بماند.» اصطخرى نوشته است: در رى، آبادى هاى بسيارى است كه بزرگ ترين آنها ورامين، ارنبويه، ورزنين، دزا و قوسين است.

منابع: نهج البلاغه، خ 128؛ معجم البلدان، ج 5، ص 371؛ الوافى بالوفيات، ج 21، ص 268؛ تجارب الامم، ج 4، ص 397؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 4،

ص: 271

ص 107-108؛ تاريخ طبرى، ترجمه پاينده، ج 14، ص 6307؛ تاريخ الطبرى، ج 7، ص 543؛ المسالك و الممالك، ص 171.

وزّان

خانه اى مشهور در رى باستان. سمعانى در الأنساب نوشته است اين خانه در رى، خانۀ علم و فضل بوده و اصل آن منسوب است به ابوسعد عبدالكريم بن احمد وزّان رازى. وجه تسميۀ آنان به وزّان، آن است كه اجداد آنها، شغل توزين داشتند.

منابع: الأنساب، ج 5، ص 596؛ ياداشتهاى قزوينى، ج 3، ص 103.

وزانيان

مدرسه. اين مدرسه از مدارس مهم اهل سنّت و جماعت شهر رى بوده است. در كتاب نقض آمده است: «و زين الملك ابوسعد هندوى قمى كه به ده شهر و قلعه هر روز او را سه نوبت بزدندى، و مدرسۀ قاضى محمد وزّان او فرموده، و بر همۀ سنيان تا به قيامت منّت نهاده.» نيز مى گويد: «هر رباطى و مدرسه اى كه رفيع تر و عالى تر و نيكوتر است همه خواجگان شيعى كرده اند، چون مجدالملك و زين الملك كه مدرسه وزّانيان كرده اند.» مقصود از محمد وزّان، عمادالدين ابوعبداللّه محمد بن ابوسعد عبدالكريم بن ابوالعباس احمد بن ابوسعد طاهر بن ابوالعباس احمد الوزّان از رؤساى معروف شافعيه در رى است، كه بنا به نقل ذهبى در العبر و منابع ديگر، در ربيع الآخر سال 598 ق. درگذشت. در تاريخ طبرستان ابن اسفنديار نيز نام مدرسۀ عماد وزّان بدين شرح مذكور است: «او [يعنى عزالدين يحيى] را بسته پيش سلطان اعظم [تكش بن ايل ارسلان] بردند. گفت: سيّدى! چون مى بينى خويشتن را، و در دل سلطان نبود كه او را هلاك كند. او از سر تهوّر و گرم مزاجى كه در طبيعت او مركوز بود، گفت: خويشتن را چنان مى بينم كه حسين بن على را. سلطان از اين در طيره شد، و فرمود تا سرش برداشتند و به رى فرستاد در مدرسه عماد وزّان كه دشمن سيدى بود، فرو آويختند.» محل مدرسۀ وزّان معلوم نيست، و هيچ قرينه اى در اين باب به نظر نرسيد. تنها احتمالى كه مى توان داد آن است كه چون محلۀ شافعيان ميان برج طغرل و گنبد فخرالدوله و مسجد مهدى بوده است، اين مدرسه نيز در همان حدود قرار داشته است.

منبع: رى باستان، ج 1، ص 541.

وسفنارد/ وصفنارد

روستا. نام اين قريه در فرمان صادر از سوى شاه طهماسب صفوى به سال 961 ق. در باب رقبات موقوفۀ رى چنين ذكر شده است: «... يك قطعه باغچه واقع در

ص: 272

قريۀ وسفنارد بلوك غار رى....» اين آبادى اكنون نيز بر جاى است. شهرت اين روستا از دهۀ سى شمسى به اين سو، به دليل تلاش هاى مهندس بازرگان و چند تن از ياران اوست كه در اين روستا، تعاونى و كارگاه فنى _ صنعتى و كارخانه تأسيس كردند و خدمات فرهنگى و اجتماعى گسترده اى به مردم روستا عرضه داشتند.

منابع: رى باستان، ج 3، ص 634؛ فرهنگ آبادى هاى ايران، ص 487؛ شركت وصفنارد (اينترنت)؛ جريان ها و سازمان ها، رسول جعفريان.

وسقند

از قراى رى باستان و زادگاه ابوالقاسم وسقندى (محدث امامى قرن چهارم) و ابوحاتم محمد بن عيسى بن محمد بن سعيد وسقندى رازى.

منبع: معجم البلدان، ج 4، ص 928.

وسقندى رازى، ابوالقاسم

محدث امامى، از مردم روستاى وَسْقَند رى. در سال 317 ق. درگذشت.

منبع: معجم البلدان، ج 4، ص 928.

وفائى رازى

شاعر و از پيروان طريقت نوربخشيه.

منبع: تحفه سامى، ص 163.

ولى آباد

محله. از شمال به خيابان شهردارى و ميدان مدرس، از جنوب به بلوار سلمان فارسى و كمربندى شهررى، از غرب به 45 مترى آوينى و خط راه آهن تهران _ مشهد و از شرق به خيابان آستانه رحيمى و ديوار كارخانه بازسازى واگن محدود مى شود. محله هاى هم جوار آن عبارتند از: سرتخت و حمزه آباد در شمال، هاشم آباد در شرق، شهيد بهشتى در غرب و حريم منطقه 20 در جنوب. محله ولى آباد داراى بناهاى تاريخى، از جمله باغ ملك، قلعۀ دولت آباد قيصريه، رخت شورخانه مسجد، آب انبار مسجد امام حسن (ع)، قنات دولت آباد قيصريه، قنات عمادآور، امارت عمادآور و كوره هاى آجرپزى است. از باغ هاى معروف اين محله، باغ حاج على مغارى و باغ احمدوند بوده است. در اين محله پلى به نام پل آسان سيه (ايستگاه، به زبان فرانسه) وجود داشت كه از روى آن قطار عبور مى كرد و از بالاى آن پل محله بهشتى در ضلع جنوبى ولى آباد معلوم بود. اين پل اكنون خراب شده است. اين محله به دليل نزديكى به حرم حضرت عبدالعظيم (ع)، از فضا و پيرامون حرم تأثير پذيرفته و رشد كرده است. از آنجا كه اين محله ابتداى محور مواصلاتى شهر رى و تهران با جنوب كشور است، اكثر

ص: 273

ساكنان آن مهاجران شهرهاى اصفهان، يزد، كاشان، اردستان و نائين بوده اند. در بخشى از محله كه كوره هاى آجرپزى بيشتر در آنجا بوده است، به سر كوره يا چاله سرخ شهرت دارد. جمعيت محله هاى ولى آباد و بهشتى، در سال 1385، مجموعاً 8021 نفر در 2251 خانوار بوده است.

منبع: پرتال محله.

وليد بن ابان ضِبّى رازى، ابوالحسن

محدث، از اصحاب امام رضا (ع)، كاتب ديوانى و برادر محمد بن ابان. از على بن جعفر بن محمد (فرزند امام صادق) روايت كرده است و ابوحنيفه محمد بن يحيى سابق از او. در طريق صدوق و كلينى واقع است.

منابع: رجال البرقى، ص 54؛ رجال الطوسى، ص 368؛ نقد الرجال، ج 5، ص 26؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 8، ص 105؛ معجم رجال الحديث، ج 20، ص 213؛ الكلينى و الكافى، ص 145.

ولى عصر، فرهنگسرا

مجتمع تفريحى _ آموزشى. در بهمن 1371 ش. با مساحت 5000 متر مربع افتتاح شد. اين مجموعه بخش هايى همچون موزۀ رى شناسى، سالن چند منظوره، درياچه و جزيره دارد. موزۀ رى شناسى در شمال فرهنگسرا با مساحت 750 متر مربع، به دليل شكل دايره اى آن بارزترين بخش فرهنگسرا است. سالن چند منظورۀ چادرى نيز اندكى بعد از افتتاح فرهنگسرا، در همان سال 1371، به آن افزوده شد كه مساحتى بالغ بر 1600 متر مربع دارد. سبك معمارى فرهنگسراى ولى عصر (عج)، سنتى و برگرفته از آتشكدۀ رى (تپه ميل) است.

وهب بن ابراهيم رازى

محدث. از ابوعبدالله اسرائيل بن حاتم مروزى و او از مقاتل بن حيان و او از اصبغ بن نباته و او از امام على (ع) روايت كرده است.

منبع: الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 311.

وهرنداران/ وهراَندازان/ وَهْرَنْدازان

روستايى در رى باستان، نزديك دروازۀ رى. به گفتۀ ياقوت حموى، وهرندازان ديهى بزرگ در رى بوده است. نام اين قريه در كتاب هاى تاريخى فراوان آمده است و نوشته اند: پادشاهان و امراى رى، از آنجا سفر خود را به بلاد ديگر آغاز مى كردند.

منابع: معجم البلدان، ج 5، ص 386؛ مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاع، ج 3، ص 1446.

ص: 274

ه -

هاجرخاتون، امامزاده

اين امامزاده در شرق روستاى اشتهازان از بخش فشافويه قرار دارد. بر خلاف شهرت محلى، بانوى مدفون در قبر، از نوادگان امام سجاد (ع)، در اوايل قرن هشتم است؛ بدين شرح: سيده هاجرخاتون بنت حسين بن محمدمسيح بن حسن بن محمدمسيح بن بهاءالدين احمد بن محمد بن مطهّر بن عزالدين على بن شرف الدين محمد بن ابى الحسن مطهّر ذى الفخرين بن على الزكى بن ابى جعفر محمد بن ابى القاسم على بن ابى جعفر بن ابى القاسم حمزة

ص: 275

الاكبر بن احمد الدخ بن محمد الاكبر بن اسماعيل المنقذى بن محمد الارقط بن عبداللّه الباهر بن على بن الحسين السجاد (ع). بيشتر نياكان او، از بزرگان سادات و از مشاهير علويان رى، قم و بغداد به شمار مى روند. نخستين شخص از اين خاندان كه به ايران مهاجرت كرد، سيد احمد است كه در اواسط قرن سوم هجرى، در قم سكنا گزيد و فرزندش سيد ابوالقاسم حمزه نقابت و سرپرستى سادات قم و رى را عهده دار شد. نوادۀ او، ابوجعفر محمد، مشهور به سلطان محمد شريف، نقابت سادات قم، آبه و رى را عهده دار بود. فرزند او (على الزكى) با سكينه، از نوادگان امام كاظم (ع) ازدواج كرد و ثمرۀ آن، سيد ابوالحسن مطهّر، نقيب النقباء قم، رى، قزوين و آمل بود.

هاجر، فرزندى به نام شرف الدين محمد داشت كه از بزرگان سادات رى به شمار مى آمد. جد بى بى هاجر، محمدمسيح، محبوبيت و اعتبار بسيارى در ميان مردم رى داشت و به زهد و كرامت شهره بود.

منابع: مزارات رى، ص 104-111؛ سايت سازمان ميراث فرهنگى، صنايع دستى و گردشگرى استان تهران؛ امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نيكان، ج 1، ص 426-425؛ تحفة الازهار، ج 2، ص 496؛ التذكرة فى الأنساب المطهره، ص 176 و 254.

هادى، امامزاده

بقعه اين امامزاده در شمال شرقى قبرستان ابن بابويه قرار دارد؛ با گنبدى كوچك و كم ارتفاع و بدون گلدسته. سكويى كه ساختمان روى آن استقرار يافته است، بقعه را از قسمت هاى ديگر قبرستان و مقبره هاى خانوادگى جدا مى كند. بقعۀ امامزاده هادى به مسجد ماشاء الله نيز مشهور است و اين مسجد، به اعتقاد برخى از محققان، همان است كه در داستان هاى تاريخى به مسجد مهمان كش مشهور است.

نويسندۀ كتاب مزارات رى، نسب اين امامزاده را اين گونه مى نويسد: ابوالقاسم هادى بن احمد بن محمد (شهدانق) بن حمزة بن احمد بن عبيداللّه بن محمد بن عبدالرحمن الشجرى بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الإمام حسن (ع).» سپس دلايل خود را بر پايۀ منابع كهن ذكر مى كند؛ از جمله اينكه ابن طباطبا، نسابۀ قرن پنجم، نوشته است كه ابوالقاسم محمد، مشهور و ملقب به شهدانق در شهر رى بوده و از او دو فرزند باقى مانده است: جعفر و احمد، كه پدر امامزاده هادى شهر رى است. اين شجره را نسابه هاى ديگرى همچون سيد جعفر اعرجى (م 1332 ق.) و عبيدلى (م 435 ق.) تأييد مى كنند.

ص: 276

بناى آجرى بقعه، به دوران صفويه بازمى گردد. يك نوشتۀ قديمى با كاشى معرّق روى مقبرۀ درون حرم، حكايت از بناى بقعه به فرمان شاه طهماسب مى كند. نوشته اى ديگر، تاريخ 1286 ق. را نشان مى دهد كه پايين نام امامزاده هادى و خواهرش زينب آمده است.

بناى بقعه، شامل ايوان ورودى، گنبدخانۀ اصلى، مسجد (موسوم به ماشاء الله) و غرفه هاى متعدّد است. يكى از غرفه ها نيز متصل به فضاى گنبدخانه است. گنبدخانه از ضلع غربى به مسجد راه دارد. مسجد ماشاء اللّه علاوه بر ورودى از راه بقعه، ورودى هاى ديگرى نيز دارد.

بناى ساختمان، ده ضلعى و متقارن است. تمام نماهاى بيرونى بنا با مرمر سفيد سنگ كارى شده است. ضلع شرقى، نماى اصلى است كه ايوان ورودى به بقعه نيز در آن قرار دارد. كتيبه اى از سنگ مرمر، بالاى نيم طاق ورودى ديده مى شود كه به خط نستعليق روى آن نوشته اند: «بسم اللّه الرحمن الرحيم امامزاده هادى ابن سراوين ابن موسى بن جعفر (ع).»

حرم امامزاده، مربّع است و بيست و شش و نيم متر مربّع، مساحت دارد. گوشواره هاى گنبدخانه اسكنج سازى شده و در فضاى بين گوشواره ها نيز چهار طاق نما وجود دارد كه عمق آن حدود ده سانتى متر است. طاق راهرو

ص: 277

متصل به ايوان، مسجد و غرفه به صورت تخت است. در طاق نماى غربى حرم، ورودى به مسجد ماشاءاللّه قرار دارد. طاق نماى جنوبى به غرفه اى با شكل نامنظم منتهى مى شود، كه چند قبر در آن ديده مى شود. در جنوب غرفه، درى فلزى با پنجره هاى شيشه اى نصب كرده اند تا بخشى از نور حرم را تأمين كند. سقف اين قسمت تخت و جديد است. ضريح آلومينيومى مشبك و ساده اى، با ابعاد 2/80 * 2 و ارتفاع 1/5 متر روى قبر نصب شده و قسمت بالاى آن با تيرهاى چوبى به شكل هرم درآمده است. اين ضريح در سال 1382 ش. از بقعۀ سه دختران به اين مكان منتقل شده است. ابعاد مرقد 90 * 2/15 سانتى متر و ارتفاع آن 85 سانتى متر است. در اين مكان دو تن دفن شده اند كه يك مرقد دارند. اطراف مرقد با خشت هاى كاشى مزين به گل و بته هاى ظريف عهد قاجاريه تزيين شده است. سطح فوقانى مرقد، كاشى معرّق قديمى صفوى است كه به خط ثلث سفيدرنگ بر زمينۀ لاجوردى، اين عبارت را روى آن نوشته اند: «قد امر باحداث هذه العمارة الرفيعه السلطان ابن السلطان المؤيّد من عنداللّه ساحة الخير و الاحسان ابوالمظفر شاه طهماسب بهادر خان خلد اللّه تعالى ملكه.» شجره نامه امامزاده از كتاب بحرالأنساب فاضل دربندى است كه اعتبارى ندارد. كتيبۀ ديگرى به خط نستعليق ريز در بالاى ضلع شرقى مرقد (پايين پا) روى خشت هاى كوچك ديده مى شود كه حاوى اين عبارت است: «اين مرقد شريف حضرت امامزاده هادى ابن سراوين ابن حضرت امام موسى كاظم (ع) با يك خواهرش حضرت زينب خواتون [كذا] در اينجا مدفون و شهيد مى باشند و قاتل ايشان منصور دمشقى 1286.»

بنا در مجموع سالم، ساده و بدون تظاهر خارجى است و در شمار آثار ملى ثبت شده است. اين بقعه به نام مسجد ماشاء اللّه هم شهرت دارد و در محوطۀ آن برخى از شاعران و دراويش تهران دفن شده اند.

منابع: مزارات رى، ص 493-502؛ آثار تاريخ تهران، ص 163-165؛ بناهاى آرامگاهى، ص 214؛ دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 477؛ لباب الأنساب، ج 2، ص 594؛ الفخرى، ص 151-152؛ الشجرة المباركه، ص 56؛ امامزادگان رى، ج 1، ص 555-556؛ بقاع متبركه استان تهران، ص 111؛ امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نيكان، ج 1، ص 430-427.

هارون الرشيد، ابوجعفر

پنجمين و مشهورترين خليفۀ عباسى، كه دوران خلافتش، جهان اسلام به اوج رشد اقتصادى و علمى رسيد. در سال 145 ق. در

ص: 278

منطقۀ رى به دنيا آمد. پدرش مهدى عباسى، در زمان تولد وى، در منطقۀ رى و خراسان امارت داشت و مادرش كنيزى به نام خيزران بود. هنگامى كه هادى عباسى درگذشت خزيمة بن خازم در نيمه هاى شب بر بستر جعفر بن هادى آمد و با ارعاب و تهديد براى هارون بيعت گرفت. هارون خلافت خود را مديون مادرش و كوشش هاى يحيى بن خالد برمكى بود. يحيى كه به دليل پشتيبانى از هارون در زندان هادى به سر مى برد، پس از آنكه هارون بر تخت خلافت نشست، از زندان بيرون آمد و رداى وزارت بر تن كرد. هارون در آغاز حكومتش، سياست هاى خشونت بار هادى را رها كرد و به علويان امان داد و علويان ساكن بغداد را به مدينه بازگرداند و استاندار علوى ستيز مدينه را تغيير داد؛ اما با استمرار قيام هاى علويان، همچون يحيى بن عبدالله، سياست هاى خليفه نيز تغيير كرد. دوران طولانى خلافت هارون با قيام ها و شورش هاى مختلفى همراه بود. گروهى از خوارج نيز كه قدرت خلفا و احكام شرعى آنان را قبول نداشتند، در منطقۀ جزيره (شمال عراق) به فرماندهى وليد بن طريف شارى قيام كردند و قدرت خود را تا آذربايجان و ارمنستان گسترش دادند. هارون در سال 179 ق. بر آنان چيره شد. در سرزمين شام نيز برخوردهاى قبيله اى ميان قحطانى ها و عدنانى ها در سال 176 ق، در دمشق به بالاترين حد خود رسيد و نزديك دو سال اين درگيرى ها طول كشيد. سرانجام هارون با كمك برمكيان توانست اوضاع را سامان دهد.

سقوط برمكيان از حوادث مهم دوران خلافت هارون الرشيد است. آنها در هفده سال اول خلافت هارون، كارهاى كشورى و لشكرى را در دست داشتند. قدرت و ثروت گستردۀ آل برمك حس رقابت و حسادت بزرگان عرب را برانگيخت و موجب دشمنى آنان با برمكيان و سعايت ايشان نزد خليفه شد. سرانجام اين دشمنى ها مؤثر افتاد و خليفه را نسبت به خاندان برمكى بدگمان ساخت. به دستور هارون اين خاندان و وابستگان آنها دستگير شدند و به قتل رسيدند. از آن پس، قدرت هارون نيز رو به زوال گذاشت.

هارون در زمان خلافتش درگيرى هايى نيز با شيعيان داشت. امام كاظم (ع) دوبار به دستور هارون به زندان افتاد. زندان دوم، از سال 179 تا 183 ق. به طول انجاميد و منجر به شهادت آن حضرت شد.

از موفقيت هاى مهم هارون الرشيد، جنگ هاى او با روميان است. هارون اهتمام فراوانى به جنگ با روميان داشت و يكى

ص: 279

از پسرانش به نام قاسم را وقف اين كار كرده بود. سرانجام نيز توانست به آسياى صغير لشكر كشيده، قسطنطنيه (استانبول) را به حوزۀ نفوذ خود بيفزايد.

ناحيۀ خراسان از زمان امارت على بن عيسى بن ماهان، صحنۀ فتنه هاى خونين بود. اهالى خراسان كه از دادرسى خليفه نااميد شده بودند سر به شورش برآوردند و پرچم رهبرى را به دست رافع بن ليث دادند. هارون، هرثمة بن اعين را براى برقرارى آرامش به خراسان فرستاد. هرثمه، على بن عيسى را در بند و اموالش را مصادره كرد؛ ولى شورش رافع همچنان در سمرقند و اطراف آن ادامه داشت. هارون در سال 192 ق. راهى خراسان شد تا قدرت خلافت را در آن ديار استحكام بخشد، ولى در طوس در دهكده اى به نام سناباد بر اثر بيمارى منزل كرد و در جمادى الاولى سال 193 ق. در چهل و شش سالگى درگذشت.

منابع: تاريخ الطبرى، ج 8، ص 347-357؛ دولت عباسيان، ص 89؛ تاريخ خلافت عباسى از آغاز تا پايان آل بويه، ص 48؛ تاريخ يعقوبى، ترجمۀ ابراهيم آيتى، ج 2، ص 422-433؛ التنبيه و الاشراف، ص 199.

هاشم آباد، محله

از نخستين محلات رى، همسايۀ نفرآباد و در جنوب حرم. حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در محله هاشم آباد و در ضلع جنوبى امامزاده طاهر (ع) و امامزاده حمزه (ع) ساكن بوده و مدتى در خانۀ يكى از اهالى همين محله در كوچۀ حضرتى سكنا گزيده است. امروز از محلۀ هاشم آباد، غير از چند خانۀ مخروبه چيزى باقى نمانده است. تكيۀ هاشم آباد تنها مكان باقى مانده از گذشتۀ اين محله است كه ساخت آن در سال 1340 ش. بوده و پيش از آن تكيه اى به همين نام با حدود 400 سال قدمت، در همين محله وجود داشته است. محدودۀ مسكونى هاشم آباد، امروز به زمين مسطحى تبديل شده است كه به آن پاركينگ ضلع جنوبى حرم مى گويند. برخى كوچه هاى باريك آن نيز بخشى از بافت مسكونى محله نفرآباد شده است. مشهورترين كوچۀ اين محله، كوچه اى موسوم به «حضرتى» بود كه از يك سو به حرم حضرت امامزاده طاهر (ع) و از سمت ديگر به باغ شيخ محمدعلى در مجاورت قبرستان هاشم آباد مى رسيد. از مشهورترين ساكنان قديم اين محله، كربلايى بلقيس است. وى يكى از زنان آگاه به درمان ها و داروهاى گياهى بود.

منبع: همشهرى محله.

هبة اللّه بن حسن بن منصور طبرى رازى، ابوالقاسم

محدث اهل سنت. اصل او از طبرستان

ص: 280

است و به لالكائى شهرت داشت. به بغداد رفت و در آنجا ساكن شد. از عيسى بن على بن عيسى وزير و ابوطاهر مخلص و ديگران حديث شنيده است. در مدتى كه در رى زيسته است، از جعفر بن عبداللّه فناكى و على بن محمد بن عمر قصار حديث شنيد. خطيب بغداد از وى روايت نوشته است. به سال 418 ق. در دينور درگذشت. از آثارش مذاهب اهل السنه و رجال الصحابه است.

منابع: تاريخ بغداد، ج 14، ص 70؛ معجم المؤلفين، ج 13، ص 136.

هدايت الله رازى

شاعر و بازرگان رى در اوائل عهد صفوى. اين مطلع از او است:

به حال من نظرى كن كه عاشق زارم/ *** غريب و خسته دل و ناتوان و بيمارم.

منبع: تحفه سامى، ص 177.

هدايتى، مير سيد احمد

متولى آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع)، فرزند مير سيد هدايت الله هدايتى و از نوادگان دخترى محقق كركى. مادر وى دختر ملا على كنى بود. جدّ مير احمد، سيد ابوالحسن، مشهور به «آقا مير»، داماد فتحعلى شاه قاجار است كه توليت ابنيه و آثار عبدالعظيم حسنى (ع) را برعهده داشته است. پدر سيد ابوالحسن، ميرزا سيد على، مشهور به «ميرزا بزرگ متولّى» است كه در وادى السلام نجف، در مقبرۀ خانوادگى «شاه عبدالعظيمى ها» مدفون است و بر روى سنگ قبر وى نوشته اند: «قد ارتحل من دار الفناء الى دار البقاء السيد الجليل و الحبر النبيل المتولّى لبقعة حضرت عبدالعظيم (ع) مير سيد على الحسينى طاب ثراه عام 1271 الهجرى.» منصب توليت آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع) از زمان بناى «بقعۀ ايوان» كه در دولت صفويه ساخته شد، در اختيار اين خاندان بوده است.

سيد احمد، در سال 1287 ق. / 1250 ش. در شهر رى به دنيا آمد. دروس حوزه را در مدرسۀ خان مروى تهران، نزد استادانى همچون مدرس زنوزى، عبدالنبى نورى و سيد محمد تنكابنى آموخت و آنگاه در دارالفنون ليسانس حقوق گرفت و نيز زبان فرانسه را آموخت. پدرش هدايت الله، متولى آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع) بود و او نايب التوليه؛ تا اينكه پس از فوت پدر در سال 1298 ش. از سوى وزارت معارف و اوقاف، به مقام توليت منصوب شد و تا پايان عمر (25 شهريور 1334 ش.) اين سمت را در دست داشت. پس از او نيز توليت آستان، براى مدتى در اين خاندان باقى ماند. سيد احمد هدايتى، به ميرسيد حسين خاتم

ص: 281

المجتهدين (م 1002 ق) از علماى جبل عامل و داماد محقّق كركى نسب مى رساند. ميرزا حبيب الله فرزند خاتم المجتهدين، به حكم شاه طهماسب صفوى، توليت آستانۀ حضرت معصومه (س) را بر عهده گرفت و سازمان اين آستانه از آن زمان بنيان نهاده شد. ميرسيد محمد فرزند ديگر خاتم المجتهدين پس از درگذشت پدر، متصدى امور شرعى اردوى شاه در اصفهان شد. نوۀ پسرى او، ميرزا ابراهيم، شيخ الاسلام رى و متولى آستان عبدالعظيم حسنى (ع) شد و خاندان هدايتى رى از نسل او هستند و پس از او، اين منصب در خاندان هدايتى، دست به دست شد. سيد احمد هدايتى چند سالى نيز رياست يكى از شعب ديوان عالى كشور را بر عهده داشته است. در زمان صدارت او بر شعبه، پرونده اى به دست او مى رسد كه در آن گروهى از روستاييان مازندران از رضا شاه شكايت كرده بودند. وى در اين پرونده، به محكوميت شاه حكم مى دهد در نهايت نيز ماجرا به نفع روستاييان پايان مى پذيرد.

سيد احمد هدايتى در هفتاد سالگى در 29 محرم 1375 ق. / 25 شهريور 1334 ش. درگذشت. سفرنامه اى از او باقى مانده است به نام «خاطرات سفر مكه» كه در آن به شيوۀ سفرنامه نويسان غربى، بيشتر ديده ها و شنيده هاى خود را شرح مى دهد تا حالات درونى خويش را. اين كتاب، نخست در سال 1343 ش. به همّت فرزند مؤلف، دكتر سيد محمدعلى هدايتى چاپ شد. بار ديگر در سال 1384 ش. با عنوان «باريافتگان» به سعى انتشارات مشعر، منتشر شد.

منابع: رياض العلماء وحياض الفضلاء، ج 2، ص 63-75؛ آستانۀ رى، ص 37-38؛ انجم فروزان، ص 143؛ راهنماى قم، ص 105.

هسنجان

هسنجان يا هسنگان، از قراى مهم رى بوده است، و دانشمندانى از آن برخاسته اند. شايد سنگان كه هم اكنون در شهرستان شميران موجود است، همان هسنگان قديم باشد كه تخفيف يافته است؛ مانند رشكان و ارشكان، يا فريدون و آفريدون، يا مرداد و اَمرداد.

منبع: رى باستان، ج 3، ص 639.

هشام بن عبدالله/ عبيدالله رازى مازنى

فقيه حنفى و از عالمان بنام رى. دروازۀ هشام رى باستان، كه درمشرق شهر قرار داشت و از آنجا به خراسان مى رفته اند، ظاهراً به نام او است.

منابع: الكنى و الاسماء، ج 2، ص 142؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 351؛ الاعلام، ج 9، ص 85.

ص: 282

هشام بن مثنّى رازى

از شيعيان رى و از اصحاب امام صادق (ع).

منابع: منهج المقال، ص 367؛ نقد الرجال، ص 369.

هلاكو، مسجد

پيشتر در محل مقبرۀ ناصرالدين شاه مسجدى بود كه مسجد هلاكو خوانده مى شد. اين مسجد درى داشت كه پس از تخريب مسجد، در گوشۀ جنوب شرقى مسجد بالاسر نصب شد. اين در كه منبت كارى هنرمندانه اى دارد در شمال ايوان حضرت امامزاده حمزه (ع) نصب شده است و تاريخ روى آن، 848 است كه به دورۀ سلطنت شاهرخ ميرزا پسر امير تيمور برمى گردد.

منابع: مجلۀ معارف اسلامى، ش 26، سال 1355 ش. ص 89-91، مقالۀ «آثار تاريخى آستانۀ حضرت عبدالعظيم»، نوشتۀ ابوالقاسم مشيرى.

هوسنج / هوشنگ، مزرعه

نام اين مزرعه در فرمان شاه طهماسب است. اين فرمان به سال 961 ق. در باب رقبات موقوفۀ آستانۀ عبدالعظيم حسنى (ع) صادر شده است.

منابع: تاريخ آستانه رى، ص 32؛ رى باستان، ج 2، ص 641.

هوهوخوانى← گل دسته خوانى

هيثم بن يمان رازى، ابوبشر

محدث. از قاسم بن معن و عبثر و شريك و اسماعيل بن زكريا خلقانى و محمد بن اسماعيل بن رجاء زبيدى و عمرو بن ابى مقدام و ايوب بن جابر و عباد بن عباد و هشيم و ابواحوص و مالك بن عمرو بن حارث روايت كرده است و ابوحاتم رازى و عبدالملك بن ابى عبدالرحمن مقرى و على بن حسين بن جنيد و محمد بن حسن زعفرانى از او روايت كرده اند. ابوحاتم رازى و ذهبى او را «صالح الحديث»، و ابوالفتح ازدى، «ضعيف» شمرده است.

منابع: الجرح و التعديل، ج 9، ص 86؛ المغنى من الضعفاء، ج 2، ص 488؛ لسان الميزان، ج 6، ص 211-212؛ تاريخ الاسلام، ج 17، ص 393.

ص: 283

ص: 284

ى

يارحسين← حسين، امامزاده پاكدشت

يحيى بن ابى بكر، ضرير رازى

از رجال شيعه و از اصحاب امام هادى (ع).

منابع: نقد الرجال، ج 5، ص 59؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 8، ص 183.

يحيى بن [ابى] علاء رازى، ابوجعفر

محدث، از راويان امام صادق (ع) و قاضى رى. در مسند خويش، از امام صادق (ع) روايت كرده است.

نام او در طريق شيخ صدوق آمده است. كتاب او را زكريا بن آدم و ديگران، روايت كرده اند. پسرش جعفر نيز از محدثان بوده و از پدر روايت كرده است.

از عبارات تراجم نگاران، به درستى معلوم نمى شود كه يحيى بن علاء رازى، همان يحيى بن ابى علاء رازى است، يا خير؛ زيرا به هر دو نسبت صحبت با يكى از باقرين _ عليهما السلام _ را داده اند.

منابع: الرسائل الرجاليه، ج 4، ص 288-290؛ معجم رجال الحديث، ج 21، ص 25-27.

يحيى بن احمد بن على صائغ، ابوسعد

محدث. از ابوالحسن على بن حسن قاضى جراحى و ابومحمد جعفر بن محمد بن احمد بن حكم روايت كرد و احمد بن حسين بيهقى در رى از او حديث شنيد.

منابع: سنن الكبرى، ج 1، ص 80؛ شعب الإيمان، ج 3، ص 332؛ الأنساب، ج 3، ص 517.

يحيى بن حسن حسنى رازى، ابوالحسين

محدث قرن ششم. ابوبكر نيشابورى معروف به صنوبرى در بغداد از او حديث شنيده است.

منبع: تاريخ مدينة دمشق، ج 53، ص 244.

ص: 285

يحيى بن حسين بن زيد جرجانى

محدث، از احفاد امام حسن مجتبى (ع)، صاحب امالى. نسب او به اين قرار است: يحيى بن حسين جرجانى بن زيد بن حسن بن جعفر بن محمد بن جعفر بن عبدالرحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (ع). در سال 412 ق. متولد شد. مظفر بن عبدالرحيم حمدونى و شيخ ابوالعباس احمد بن حسن بن قاسم و شيخ اسماعيل بن على القزاز و على بن حسين (مؤلف المحيط) از او روايت كرده اند. در روز شنبه، پانزدهم ربيع الثانى سال 499 ق. درگذشت و در خانۀ خواهرش در رى دفن شد. خواهرش بر مزار او خانقاهى ساخت.

منبع: الامالى الخميسيه، ج 1، ص 3.

يحيى بن ضريس بن يسار بجلى رازى، ابوزكريا

محدث، مصنف و قاضى رى. برادرش (صالح) و فرزندش (ايوب) و نوه اش (محمد بن ايوب، مؤلف فضائل القرآن) نيز از محدثان نامدارند. وى از ياران نزديك سفيان ثورى بود. او را به وثوق، كياست و حفظ ستوده اند. نسايى و ابن حبان نيز او را ثقه دانسته اند. ابوحاتم رازى مى گويد: فقط از حماد بن سلمه و سفيان ثورى، بيست هزار حديث نزد او بود. در فتوح البلدان، بكر بن هيثم از وى در باب نقض عهد مردم رى پس از فتح نخستين آن شهر و گشودن آن در آخرين بار به دست قرضة بن كعب انصارى مطالبى نقل مى كند.

از ابراهيم بن طهمان، اسرائيل بن يونس، حسن بن دينار، حماد بن سلمه، خارجة بن مصعب، زائدة بن قدامه، زكريا بن اسحاق مكى، زهير بن معاويه، سفيان ثورى، شريك بن عبدالله نخعى، عبدالعزير بن ابى داود، عبدالملك بن جريح، عكرمة بن عمار يمامى، عمرو بن شمر جعفى، عمرو بن ابى قيس رازى، ابومودود فضه، فضيل بن مرزوق، محمد بن اسحاق بن يسار، نصر بن حميد، نعيم بن ميسرۀ نحوى، ابوجعفر رازى، ابوسنان شيبانى اصغر، مبارك بن فضاله، جراج بن ضحاك، عنبسة بن سعيد (قاضى رى)، رباح بن ابى معروف، ابان بن عبدالله بجلى، ابوهلال راسبى، يعقوب قمى و... روايت كرده است. از او روايت كرده اند ابراهيم بن موسى فراء، احمد بن ابراهيم بزّاز، نرمقى، احمد بن اسماعيل بن ابى ضرار اصبهانى، جرير بن عبدالحميد رازى، حسين بن منصور نيشابورى، سعيد بن يعقوب طالقانى، برادرش صالح بن ضريس بجلى، عبدالله

ص: 286

بن جهم رازى، عبدالله بن عمران اصفهانى، عبدالسلام بن عاصم، عبيد بن ابى قره، عتاب بن زياد مروزى، عثمان بن محمد بن ابى شبيه، على بن حسن كلبى، عيسى بن ابى فاطمه رازى، محمد بن حميد رازى، ابوجعفر محمد بن عمار بن حارث رازى، هشام بن عبيدالله رازى، محمد بن عمرو زنيج رازى، يحيى بن اكثم قاضى، ادريس بن على رازى. يحيى بن معين، يحيى بن مغيره رازى، مقاتل بن محمد رازى، ابوسهل موسى بن نصر بن دينار رازى. در سال 203 ق. در رى درگذشت.

منابع: تهذيب الكمال، ج 31، ص 383-386؛ سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 499-453؛ تاريخ الاسلام، ج 13، ص 475-476؛ الجرح و التعديل، ج 9، ص 158-160؛ الطبقات الكبرى، ج 7، ص 380؛ فتوح البلدان، ص 319؛ لسان الميزان، ج 5، ص 436.

يحيى بن محمد ابوبشر بصرى رازى، ابوزكريا

مجهول و از سلسله روات شيخ طوسى.

منبع: رجال الكشّى، ص 588.

يحيى بن محمد بن سديد رازى

مجهول و از سلسله روات شيخ طوسى.

منبع: رجال الكشّى، ص 437.

يحيى بن محمد بن على بن مطهر رازى، عزالدين

محدث و نقيب. وى نقابت طالبيۀ رى و قم و آمل را به عهده داشت، و سيدى عالم و فاضل بود. او و پدرش محمد بن على بن مطهر قمى از رجال مشهور خاندان بزرگ نقباى رى (از خاندان هاى قديم و اصيل شيعه) بودند.

عزالدين يحيى به دست علاءالدين تكش خوارزمشاه در سال 592 ق. كشته شد، و فرزندانش به بغداد گريختند. در فهرست منتجب الدين آمده است:

«چون عزالدين يحيى نقيب رى و قم و آبه با ابن القصاب (وزير خليفه) هم داستان بود، خوارزمشاه پيش از رفتن به همدان يا در بازگشت از آن سفر در رى او را به خوارى بسيار كشت و پسرش شرف الدين محمد به بغداد گريخت و به وسيلۀ نصيرالدين ناصر بن مهدى كه پيش از آن نيابت يحيى را داشته و در همان واقعۀ رى به بغداد گريخته و پس از مردن ابن القصاب به وزارت ناصر [عباسى] رسيده بود، به دربار خليفۀ عباسى راه يافت و به منصب نقيب الطالبيين رسيد.»

منابع: فهرست منتجب الدين، ص 376؛ مصادقة الاخوان، ص 26.

ص: 287

يحيى بن معاذ رازى، ابوزكريا

محدث، صوفى و واعظ. از مشايخ و رجال طريقت، و معاصر بايزيد بسطامى و احمد خضرويه بود. از اسحاق بن سليمان رازى، مكى بن ابراهيم بلخى و على بن محمد طنافسى استماع حديث كرد و كسانى از اهالى رى و همدان و خراسان از او روايت كرده اند. احاديث مسند او اندك است. يحيى و دو برادر ديگرش: اسماعيل و ابراهيم، از زهاد روزگار خود بودند. يحيى با برادرش ابراهيم از رى به خراسان كوچيد؛ اما برادرش در ميانۀ راه وفات كرد و يحيى به سوى بلخ رهسپار شد و مدتى در آنجا ماند و سپس به نيشابور برگشت و تا پايان عمر در نيشابور ساكن شد. گفته شده است هنگامى كه به بغداد مسافرت كرد، مشايخ صوفيه گرد او جمع شدند.

يحيى در فن خطابه مقامى والا داشت. از يوسف بن حسين رازى نقل كرده اند كه گفت: «در صد و بيست شهر رفته ام به ديدار علما و حكما و مشايخ، هيچ كس نديده ام قادرتر بر سخن چون يحيى معاذ رازى.» قزوينى در آثار البلاد مى گويد: «يحيى بن معاذ، شيخ وقت بود و صاحب زبانى گويا در مواعظ و مقبول در نزد مردم.» در كشف المحجوب آمده است: «نخست كس از مشايخ اين طايفه از پس خلفاى راشدين كه بر منبر شد، او بود.» همو مى نويسد: «خداوند تعالى را دو يحيى بود: يكى از انبيا و ديگر از اوليا. يحيى بن زكريا (ع) طريق خوف را چنان سپرد كه همۀ صديقان به خوف او از فلاح خود نوميد گشتند، و يحيى بن معاذ طريق رجا را چنان سلوك كرد كه دست همۀ مدّعيان به رجا فرو بست... وى را اندرين تصانيف بسيار است، و نكت و اشارت بديع.» نوشته اند: «يحيى را در رى وام بسيار بر آمد، كه بر غازيان و حاجيان و فقرا و علما و صوفيان صرف كرده بود. داينان مطالبه كردند. پس راه خراسان در پيش گرفت. چون به بلخ رسيد، به خواهش مردم مدتى آنجا سخن گفت و ايشان را پند داد، و صد هزار درم سيم، وى را فراهم آمد. از آنجا بازگشت تا به رى برود و وام بگزارد، اما دزدان راهش بزدند و سيمش بستدند. پس به هرات رفت و هفت شتر نقره وى را فراهم شد، و چون به نيشابور رسيد، در آنجا در جمادى الأولى سال 258 ق. درگذشت، و در مقبره باب معمر مدفون شد، و وصيت كرد كه مال را به غريمان دهند.» در الفهرست ابن نديم، كتابى به نام مراد المريدين به وى منسوب شده است.

منابع: طبقات الصوفيه، ص 107؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 213؛ الفهرست ابن النديم، ص 235؛ كشف المحجوب، ص 112؛ تذكرة الاولياء، ج 1، ص 266.

ص: 288

يحيى بن معلى بن منصور رازى، ابوزكريا

محدث. در بغداد ساكن بود. وى را ابوعوانه نيز گفته اند. از ابوسلمه تبودكى، كامل بن طلحه، عبدالرحمن بن متوكل، موسى بن مسعود نهدى، يحيى بن صالح وحاظى، عتيق بن يعقوب زبيرى، اسماعيل بن ابى اويس، خالد بن خداش و پدرش حديث شنيده است، و اسماعيل بن فضل بلخى، عباس بن على نسائى، قاسم بن زكريا مطرز، يحيى بن صاعد، قاضى حسين بن اسماعيل محاملى و ابوحاتم رازى (در رى) و ديگران از او روايت كرده اند. خطيب بغدادى و ديگران، وى را ثقه دانسته اند.

منابع: تاريخ بغداد، ج 14، ص 215-216؛ خلاصة تذهيب تهذيب الكمال، ص 428؛ الجرح و التعديل، ج 9، ص 192؛ الكاشف فى معرفة من له رواية فى كتب السته، ج 2، ص 376؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 316؛ تهذيب التهذيب، ج 11، ص 246.

يحيى بن مغيرۀ رازى

محدث. از ثعلبة بن سهيل طهوى و نعيم بن ميسره رازى روايت كرده است و على بن ولاد رازى از وى. شاگرد و راوى جرير بن عبدالحميد، از محدثان اهل سنت رى (م. 188 ق.)، نيز بوده و از وى نقل كرده است كه نزد او نشسته بودم كه شخصى از اهل عراق وارد شد. جرير از احوال اهل عراق پرسيد و او گفت: هارون الرشيد امر كرده است به قطع درخت سدره كه در زمين كربلا، نشانۀ قبر حسين (ع) بود. در اين هنگام جرير گفت: الله اكبر. حديثى به ما رسيد از رسول الله (ص) كه سه بار فرمود خدا لعنت كند قطع كنندۀ سدره را. و ما نفهميديم معنى اين حديث را تا اين زمان.

منابع: الامالى طوسى، ص 325؛ الجرح و التعديل، ج 8، ص 462؛ الضعفاء، ج 1، ص 196.

يزيد بن ابى يزيد قطان، ابوخالد كوفى

محدث. در رى زيست و از عنبسة بن عبدالواحد و حميد بن عبدالرحمن رواسى و محمد بن عيسى وابشى روايت كرده است. ابوحاتم رازى از او حديث شنيده است.

منبع: الجرح و التعديل، ج 9، ص 278.

يزيد بن حجبة / حجية بن عامر بن تيم الله بن ثعلبة بن عكابه

والى رى در زمان امام على (ع) و شاعر.

در جنگ هاى جمل و صفّين و نهروان در سپاه حضرت على (ع) بود و از سوى ايشان والى رى و دستبى (ناحيه اى ميان رى و همدان) شد.

در زمان ولايت بر رى، در بيت المال به نفع خود تصرف كرد. پس از آن به ياران معاويه

ص: 289

پيوست و در هجو حضرت على (ع) و اصحاب ايشان شعر گفت. پس از پناهنده شدن به معاويه در شام، يكى از پسرعموهايش براى او نامه اى منظوم مى نويسد و از او مى خواهد كه به كوفه بازگردد؛ اما وى در پاسخ، به ماجراى حكميت و منازعات اصحاب امام على (ع) اشاره كرده، خلافت را حق معاويه مى شمارد.

منابع: الاخبار الموفقيات، ص 576-575؛ البيان و التبيين، ج 2، ص 292؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 272؛ فتوح البلدان ج 2، ص 391.

يزيد بن عبدالعزيز رازى طلاس

محدث. از داوود عطار، عبدالحميد بن بهرام، سجل بن ابى يحيى، عبدالرحمن بن زيد بن اسلم، يعقوب قمى و عباد بن عوام روايت كرده است و ابوحاتم رازى و ابوزرعه از وى.

منبع: الجرح و التعديل، ج 9، ص 278.

يعقوب، امامزاده _ عباس آباد علاقبند

بقعۀ اين امامزاده در دهستان قلعه نو، در مسير روستاى عباس آباد واقع است. در زيارت نامۀ امامزاده، وى از نوادگان امام سجاد (ع) معرفى شده است؛ بدين شرح: يعقوب بن هادى بن عقيل بن امام زين العابدين (ع). براى اين زيارت نامه، سند

ص: 290

معتبرى وجود ندارد.

در گذشته، بناى امامزاده اتاقى از خشت و گل با گنبدى كوچك بوده است. در سال 1380 ش. ضريح پيشين، به امامزاده اى در كريم آباد منتقل شد و ضريح جديد، جايگزين آن گرديد. صحن جديد، چهار ورودى دارد. ورودى اصلى (صحن جنوبى) به صورت آستانه و داراى گلدسته هاى هشت مترى است. در ضلع هاى شرقى، غربى و شمالى صحن، سه ورودى ديگر ساخته اند. پيرامون بقعه، سنگ فرش است و بقعه تقريباً در وسط صحن قرار دارد. نماهاى مختلف بقعه ساده و آجرى است. ازاره اى از سنگ گرانيت خاكسترى به ارتفاع حدود 1/20 متر در نماهاى مختلف ديده مى شود.

نماهاى بقعه متقارن و دو به دو مشابه يك ديگرند. نماى شمالى مشابه نماى جنوبى و متشكل از يك درِ ورودى در وسط و دو پنجره در دو طرف است. نماى شرقى نيز مشابه نماى غربى و متشكل از يك درِ ورودى در ميانۀ آن است. در جداره هاى داخل حرم، ازاره اى از سنگ مرمر سفيد به ارتفاع 1/20 سانتى متر ساخته شده و پس از آن، جداره ها با آجر سه سانتى مترى آجرنما شده است. در متن اين آجركارى تزيينات آينه كارى و كتيبه هايى از كاشى به صورت عمودى اجرا شده است. اين كتيبه ها با رنگ سفيد و روى كاشى هاى آبى رنگ نوشته شده اند و شامل زيارت «وارث»، زيارت «حضرت رسول (ص)» و زيارت «عاشورا» هستند.

ص: 291

در انتهاى فوقانى جداره ها نيز كتيبه اى از كاشى و حاوى نوشته اى به صورت افقى چرخيده است. متن عربى اين كتيبه ها به خط ثلث، همراه با ترجمۀ فارسى به خط نستعليق است. نوشته هاى عربى آن از اين قرارند: «آية الكرسى» به رنگ سفيد، بر روى كاشى هاى سبز كه با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» شروع مى شود و در پايان آن آمده است: «آمنا باللّه صدق اللّه العلى العظيم 1378/2/26-1420/1/29 ه. ق» آيات سورۀ «عصر»، كه در آخر آن آمده است: «1378/2/26-1420/1/29 كاشى ساز صاحب و دهخدا» آيات سورۀ «كوثر» كه در پايان آن آمده است: «آمنّا باللّه». آيات سورۀ «قدر»، آيات سورۀ «توحيد»، كه در پايان آن آمده است: «آمنّا باللّه 1378/2/26-1420/1/29 ه. ق»؛ آيات سورۀ «حمد» و حديث «على مع الحق و الحق مع على»، به رنگ سفيد روى كاشى سبز حك شده است. سقف بنا مسطح و آينه كارى است و در آن كاسه سازى هايى نيز اجرا شده است.

روزن گنبد در سقف به صورت چندضلعى نمايان است. گنبد از داخل گچ كارى و سفيد شده است، كه هشت نورگير كوچك به ابعاد تقريبى 1/10 * 1/50 متر در اطراف آن تعبيه شده اند. تاريخ ساخت گنبد 1380 ش. است. ضريح، به صورت مشبك، از جنس فلز و مسى رنگ است و 3/20 * 3/25 متر اندازه دارد، با 2/46 متر ارتفاع. ضريح روى پايه اى از سنگ مرمر به ارتفاع 27 سانتى متر استقرار يافته است. قبر متولّى پيشين امامزاده، آقاى كربلايى على ابوالقاسمى (1366-1284 ش.) فرزند غلام در جلو درِ ورودى حرم قرار دارد.

طرح جامع بقعه در سال هاى اخير اجرا شده و بقعه مزبور نوسازى گرديده است. افزايش مساحت امامزاده از سه هزار متر به 15 هزار متر، ساخت شبستان 1400 متر مربعى با آيينه كارى و كاشى كارى و ساخت گنبد به ارتفاع 14 متر با گلدسته هايى به ارتفاع 40 متر، ساخت 2 هزار متر مربع سالن و آشپزخانه مجهز، ساخت 2 سالن تجارى در كنار امامزاده، كاشت 1000 نهال در محوطه امامزاده، ساخت خانه عالم، وضوخانه، غسالخانه و سردخانه از كارهاى انجام شده است.

منابع: مزارات رى، ص 508-511؛ امامزاده ها و تربت برخى پاكان و نيكان، ج 1، ص 444-443.

يعقوب بن اسحاق كلينى، بقعه

بقعۀ يعقوب بن اسحاق كلينى، پدر ثقة الاسلام كلينى، مؤلف الكافى، در روستاى كلين، در سه كيلومترى حسن آباد، واقع در

ص: 292

جادۀ قديم تهران - قم قرار دارد. نماى بيرونى بقعه، آجرى است و متعلق به عصر صفويه است. طرح جامع اين بقعه را دفتر فنى و عمران اداره كل اوقاف استان تهران تهيه و اجرا كرده است.

منبع: مشايخ فقه و حديث در جماران، كُلين، دَرَشت و تجريش.

يعقوب بن اسحاق كلينى رازى

عالم دينى و پدر ثقة الاسلام كلينى، صاحب الكافى. به فضيلت و تقوا مشهور بود و فرزندش از او روايت مى كند. قبرش در كلين از قراء فشافويه است. بقعه كلينى، حدود 300 سال قدمت دارد و به دليل وجود اين بقعه، روستاى كُلين به عنوان هدف گردشگرى ثبت شده است.

منابع: جنة النعيم، ص 515 و 516؛ سفينة البحار، ج 2، ص 495، س 3.

يعقوب بن محمد رازى، ابويوسف

رياضى دان. از آثار او است: الجوامع فى الحساب و حساب الخطأين. وى در قرن سوم مى زيست.

منابع: الفهرست ابن النديم، ص 504؛ معجم المؤلفين، ج 13، ص 252.

يوسف بن حسين بن على رازى، ابويعقوب

صوفى و از مشايخ عصر خويش و در طبقۀ دوم روات. به انواع علوم ظاهرى و باطنى آراسته بود، و شيخ رى و امام جبال و مقتداى طايفه صوفيان بود. طريق ملامت داشت و مردم را بر خود مى شورانيد، و قبول ايشان را بر خويشتن ويران مى ساخت، و خود را از چشم ها مى افكند، و در اسقاط تصنّع نظير نداشت. زبانش در بيان معارف و اسرار سخت گويا بود، با بسيارى از مشايخ صحبت داشت، شاگرد ذوالنون مصرى است، و با ابوتراب نخشبى و يحيى بن معاذ رازى و غير ايشان مصاحبت كرد. در سفر، رفيق ابوسعيد خرّاز بود. وى را با جنيد مكاتباتى است. عمرى دراز يافت و در سال 303 يا 304 ق. درگذشت. از احمد حنبل و دُحيم و غير آن دو روايت كرده است.

منابع: طبقات الصوفيه، ص 185؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 314؛ طبقات الكبرى، ج 1، ص 77؛ كشف المحجوب، ص 124؛ تذكرة الاولياء، ج 1، ص 280؛ الكامل فى التاريخ، ج 6، ص 157؛ العبر، ج 2، ص 128؛ شرح رساله قشيريه، ص 167؛ هفت اقليم، ج 3، ص 8؛ حلية الأولياء، ج 10، ص 238.

ص: 293

يوسف بن عاصم رازى، ابويعقوب

محدث. ابوسعيد رازى، على بن احمد بن صالح و گروهى ديگر از محدثان، از وى روايت كرده اند. در سال 98 ق. درگذشت.

منبع: تاريخ الاسلام، ج 22، ص 327.

يوسف بن محمود بن محمد طهرانى رازى، عزالدين/ جمال الدين

فقيه حنفى قرن هشتم. از تأليفاتش شرح كنز الدقائق فى فروع الفقه الحنفى است كه به سال 773 ق. در قاهره از تأليف آن فراغت يافته است.

منبع: معجم المؤلفين، ج 13، ص 334.

يوسف بن موسى تسترى

محدث. اصل او از شوشتر بود؛ اما در رى سكونت داشت و از يحيى بن سعيد قطان و عبدالرحمن بن مهدى و ابوقتيبه سلم بن قتيبه و اسماعيل بن محمد بن حجاده و ابراهيم بن عيينه و وكيع و ازهر سمان و عبدالصمد بن عبدالوارث و ابوداود طيالسى روايت كرده است، و ابوحاتم رازى و على بن حسين بن جنيد از او روايت كرده اند.

منبع: الجرح و التعديل، ج 9، ص 231.

يونس آباد

روستا، از توابع بخش فشافويه شهرستان رى. اين روستا در دهستان حسن آباد قرار دارد و بر اساس سرشمارى مركز آمار ايران در سال 1385 ش. جمعيت آن زير سه خانوار بوده است.

منبع: نتايج سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1385 ش.

يونس بن حماد رازى

محدث و از اصحاب امام صادق (ع).

نام او در چهار كتاب اصلى رجال شيعه ذكر نشده است. ثقة الاسلام كلينى از طريق ابراهيم بن سندى و محمد بن على بن ابى عمران همدانى، از او روايت كرده است.

منابع: ثواب الاعمال، ص 236؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 245؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 8، ص 299؛ معجم رجال الحديث، ج 21، ص 201؛ قاموس الرجال، ج 11، ص 164.

ئوروپوس← تاريخ رى

ص: 294

مشاهير مدفون در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم عليه السلام و شهررى

اشاره

ص: 295

ص: 296

آشتيانى، احمد

عالم، مدرس فلسفه و شاعر، متخلص به واله. وى چهارمين و كوچك ترين پسر آية الله ميرزا محمدحسن آشتيانى (1319 ق - 1248 ق) مجتهد مشهور تهران و رهبر نهضت تنباكو است. در سال 1300 ق. در تهران ديده به جهان گشود. سطوح فقه و اصول را از پدر آموخت. در سال 1340 ق. راهى عراق شد و از محضر ميرزا حسين نائينى (م 1355 ق.) و آية الله آقاضياء الدين عراقى (م 1361 ق.) استفاده كرد. در مدت اقامت ده ساله در نجف، چند سالى نيز به تدريس فلسفه مشغول بود. در سال 1350 ق. به ايران بازگشت و در تهران به تدريس فقه، اصول، طب و علوم عقلى و همچنين تأليف كتب و ارشاد مردم پرداخت و بعد از برادر بزرگ ترش آية الله مرتضى آشتيانى (م 1365 ق.) توليت مدرسۀ مروى و موقوفات آن را بر عهده گرفت. در سوم تيرماه 1354 ش. درگذشت و در جوار بارگاه حضرت عبدالعظيم (ع)، در مقبرۀ خانوادگى دفن شد. آثار مكتوب بسيارى در فقه، اصول، كلام، حكمت، اخلاق، نجوم، هيئت، طب، ادبيات و... از وى به يادگار مانده است.

منبع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 120؛ دانشمندان و مشاهير حرم عبدالعظيم (ع) و شهر رى، ج 1.

آشتيانى، اسماعيل

نگارگر، شاعر، متخلص به شعله. در سال 1271 ش. / 1310 ق. در تهران به دنيا آمد. پدرش شيخ مرتضى آشتيانى (م 1365 ق.) از علماى دين بود. نگارگرى را در دارالفنون آموخت و سپس به مدرسۀ صنايع مستظرفه

ص: 297

كمال الملك (م 1319 ش.) رفت و ديپلم گرفت. نخست به معلمى در مدرسۀ صنايع و سپس به رياست آن انتخاب شد. همچنين در مدرسۀ دارالفنون، دانشكدۀ ادبيات، دانشسراى عالى و دانشكدۀ فنى تدريس كرد. در سال 1325 ش. نشان درجۀ اول هنر و دكتراى افتخارى به وى اعطا شد.

حدود صد تابلو نقاشى از او بر جاى مانده است. در نهم ارديبهشت 1349 ش. درگذشت و در جوار بارگاه حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) رخ در نقاب خاك كشيد. از آثار او است: ديوان اشعار، شرح حال و آثار كمال الملك، نماز در اسلام، سفرنامۀ اروپا، مناظر و مراياى عملى يا چشم اندازها (پرسپكتيو).

منابع: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 406؛ اطلاعات عمومى، ص 48.

آشتيانى، محمدباقر

فقيه. فرزند آية الله ميرزا احمد آشتيانى در سال 1323 ق. به دنيا آمد. مقدمات علوم اسلامى را در تهران فراگرفت و در سال 1340 ق. براى ادامۀ تحصيل به نجف رفت و در درس آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضياء الدين عراقى، ميرزا حسين نائينى، شيخ ابوالحسن مشكينى شركت نمود. سپس به ايران بازگشت و در مدرسۀ مروى مشغول تدريس شد و توليت مسجد و مدرسه را برعهده گرفت.

در سال 1404 ق. درگذشت و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد. كتاب هاى النكاح، الطلاق، تعليقات بر فرائد الاصول، تعليقاتى بر صلاة حاج آقا رضا همدانى و شرح مبسوط كفاية الاصول، از آثار قلمى او است.

ص: 298

منابع: چهل مقاله فارسى؛ اختران فروزان رى و تهران؛ گنجينه دانشمندان.

آشتيانى، محمدصادق

عالم دينى و فعال اجتماعى. در سال 1286 ش. در تهران به دنيا آمد. نزد پدرش آية الله ميرزا احمد آشتيانى و برادرش ميرزا محمدباقر آشتيانى (م 1404 ق.) فقه و اصول را فراگرفت. بيشتر عمر خود را صرف كمك به مردم و امور خيريه كرد. در پنجم ارديبهشت 1365 ش. درگذشت و در جوار عبدالعظيم حسنى (ع) در مقبرۀ خانوادگى خود كنار پدر و برادرش به خاك سپرده شد.

منابع: چهل مقالۀ فارسى؛ اختران فروزان رى و تهران؛ گنجينه دانشمندان.

آشتيانى، ميرزا جعفر

فقيه، حكيم، اديب، ملقّب به «ميرزاى كوچك»، برادرزاده و داماد آية الله ميرزا حسن آشتيانى (م 1319 ق.) فقه و اصول را از ميرزا حسن آموخت و حكمت و فلسفه را از آقا محمد رضا قمشه اى (م 1306 ق.) و آقا على مدرس زنوزى (م 1307 ق.) و ميرزا ابوالحسن جلوه (م 1314 ق.). علاوه بر فقه، اصول و حكمت، در عرفان، نجوم، طب، حساب و هندسه نيز تخصّص داشت و در دو رشتۀ ادبيات و رياضيات صاحب نظر بود. آشتيانى در سال 1324 ق. درگذشت و در جوار مرقد شريف حضرت سيدالكريم (ع) در شهر رى مدفون گرديد.

منابع: اثر آفرينان؛ تاريخ حكما و عرفاى متأخر؛ ريحانة الادب؛ مجموعه مصنفات حكيم مؤسس آقاعلى مدرس تهرانى؛ نقباء البشر.

آشتيانى، ميرزا مصطفى

عالم دينى، شاعر، متخلّص به «صهبا»، ملقب به افتخار العلماء، فرزند ميرزا محمدحسن آشتيانى. در سال 1282 ق. در تهران به دنيا آمد و از كودكى به فراگيرى علوم عربى و ادبيات پرداخت. علاقۀ وافرى به شعر و شاعرى داشت و از نوجوانى شعر مى سرود. «افتخارنامۀ حيدرى» را در هجده سالگى به نظم درآورد كه موجب حيرت بسيارى از اُدباى عصر شد. در جنبش تنباكو در كنار پدر و از افراد فعال و مؤثر بود. در ماجراى اعتراض به موسيو نوز بلژيكى، نقشى مهم داشت و در مشروطه نيز فعالانه شركت جست؛ ولى در دورۀ استبداد صغير، در

ص: 299

شهر رى خانه نشين شد و همان جا در سال 1327 ق. به دست مأموران حكومتى شهيد شد.

منابع: تاريخ مشروطه، احمد كسروى، اختران فروزان رى و تهران؛ ريحانة الادب؛ گنجينه دانشمندان.

آشتيانى، هدايت اللّه

دولتمرد، پسر ميرزا حسين آشتيانى و معروف به ميرزا هدايت الله وزير دفتر. وى دست پروردۀ ميرزا تقى خان اميركبير و از مستوفيان ديوان اعلى بود و در شعر، اخلاق، حكمت و فلسفه از مشاهير قرن سيزدهم محسوب مى شود. در سال 1290 ق. در دوران سلطنت ناصرالدين شاه، وزير ماليّه شد و نوۀ عباس ميرزا قاجار را به همسرى گرفت و دكتر محمد مصدّق، پسر اوست. در سال 1303 ق. نيابت پسر خردسال صدر اعظم ميرزا يوسف را پذيرفت. از تأليفات او است: كشف و اشراق، المكتوم فى شرح دعاء السحر، تحفة الخواص و سرّ كلام در آداب كشوردارى. در سال 1310 ق. بر اثر بيمارى وبا درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون گرديد.

منابع: رجال ايران، ج 4؛ چهل سال تاريخ ايران، ج 1؛ طرائق الحقايق، ج 3، ص 134؛ حديقة الشعراء، ج 3؛ گلزار جاويدان ايران، ج 2.

آل احمد، جلال

نويسنده، ناقد و نظريه پرداز سياسى _ اجتماعى. در تهران به سال 1302 ش. زاده شد. پس از پايان تحصيل دبيرستان، پدرش او را به نجف نزد برادر بزرگش (سيد محمّدتقى) فرستاد تا در آنجا به تحصيل در علوم دينى بپردازد؛ اما در نجف نماند و به ايران بازگشت. آل احمد در سال 1322 ش. وارد دانشسراى

ص: 300

عالى تهران شد و در رشتۀ ادبيات فارسى تحصيل كرد. سپس آموزگار مدارس تهران شد. پس از ليسانس، در دورۀ دكتراى زبان و ادبيات فارسى مشغول تحصيل شد؛ ولى اين دوره را به اتمام نرساند. در 1323 ش. به حزب توده پيوست و در آذر 1326 ش. از حزب توده جدا شد. او نويسندگى را از دهۀ سوم زندگى خويش آغاز كرد و يكى از نويسندگان مشهور گرديد. هنر برجستۀ آل احمد داستان نويسى او است و در اين زمينه داراى سبك و شيوۀ خاص است. زبان محاوره را بسيار خوب و بجا به كار مى گيرد؛ تصويرها و شخصيت پردازى هايش روشن و دقيق است، و در گنجاندن نكات اجتماعى و سياسى در ضمن داستان توانا است. ذهنيت غرب ستيز او بر افكار انقلابيون مسلمان ايران تأثير فراوان داشت. در 18 شهريور 1348 ش. در «اسالم» گيلان درگذشت. پيكر او در مسجد فيروزآبادى شهر رى آرام گرفت. از آثار او است: ديد و بازديد، از رنجى كه مى بريم، مدير مدرسه، زن زيادى، نفرين زمين، اورازان، دُرّ يتيم خليج، خَسى در ميقات، ولايت عزرائيل، هفت مقاله، كارنامۀ سه ساله، ارزيابى شتابزده، يك چاه و دو چاله. چند ترجمه نيز از او بر جاى مانده است: قمارباز از داستايوسكى، بيگانه از كامو، دست هاى آلوده از سارتر، بازگشت از شوروى از آندره ژيد.

منابع: يادنامه جلال آل احمد؛ غروب جلال.

ابطحى، سيد رضا

عالم دينى، فرزند ارشد حجت الاسلام سيد ضياءالدين ابطحى اصفهانى. در سال 1303 ش. در اصفهان به دنيا آمد. پس از اتمام تحصيلات در دبيرستان يگانگى تهران، وارد حوزۀ علميه شد و دورۀ سطح را در حوزۀ علميۀ تهران گذراند. سپس به قم رفت و در دروس خارج فقه و اصول شركت كرد و موفق به دريافت اجازۀ اجتهاد از ميرسيد محمدمهدى سلطان العلمائى، مير سيد على ابطحى و محمدرضا تنكابنى، و اجازۀ امور حسبيه از سيد جمال الدين گلپايگانى، سيد عبدالهادى شيرازى، مرعشى نجفى، ميرسيد على بهبهانى، سيد محسن حكيم و سيد كاظم شريعتمدارى شد. پس از آن، به تهران بازگشت و بر كرسى تدريس در حوزۀ علميۀ تهران نشست. از تأليفات او است: منتهى الهداية فى عظمة مقام الولايه؛ البرهان فى

ص: 301

أفضيلة العترة على القرآن؛ هداية المهتدين فى دفع شبهات الملحدين؛ مجمع المعارف؛ ردى بر كتاب روحانيت در شيعه؛ چهل حديث در معرفت امام؛ كشكول المطالب لأرباب المنابر؛ مجموعة فى المعاد؛ اسوۀ حسينى.

وفات او در آبان 1393 ش. رخ داد و پيكرش در هشتم آبان از مقابل مسجد فخرآباد به سوى حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) تشييع شد.

منبع: محمد ديباج و علماء خاندان ابطحى، ص 226-231.

ابن جنيد اسكافى

ابوعلى محمد بن احمد كاتب اسكافى، معروف به اِبْنِ جُنَيدِ اِسْكافى، فقيه، محدث، اديب، لغوى و متكلم امامى سدۀ چهارم هجرى. در كتاب هاى فقهى هرگاه «ابوعلى» به صورت مطلق به كار رود، مقصود او است. به دليل مهارتش در نگارش و فن انشا، به «كاتب» نيز ملقب شد و لقب ابن جنيد به جهت انتساب به جدش «جنيد» است. در فقه، از او و ابن ابى عقيل به «القديمين» ياد مى كنند. از گفته هاى شيخ مفيد چنين برمى آيد كه بيشتر در عراق، به خصوص بغداد، اقامت داشته است. دربارۀ وفات وى در منابع به نقل از مأخذى نامعلوم گفته شده است كه در سال 381 ق. در رى درگذشته است، ولى با توجه به اينكه ابن نديم از او با عبارت «قريب العهد» ياد كرده است، بايد مدتى پيش از سال 377 ق. وفات يافته باشد.

منبع: گلشن ابرار، ج 7، ذيل عنوان.

احمدخان، سرتيپ

نظامى، نويسنده. اصل او از شيراز است و در سال 1251 ق.، در مسقط به دنيا آمد. اهل دانش و فضل بود و در منطقۀ خليج فارس مشاغل گوناگونى بر عهده داشت. چندين رساله دربارۀ اوضاع و احوال خليج فارس و امراى ايرانى و عرب و خانواده هاى ساكن بنادر و جزاير خليج فارس نوشته است و نيز كتابى دربارۀ جواهرات تأليف كرده است. در سال 1315 ق. در شصت و چهار سالگى در تهران درگذشت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 243.

اخگر لاريجانى، احمد

احمد فرسيو، سياستمدار، روزنامه نگار، شاعر، مشهور و متخلص به اخگر لاريجانى. در سال 1267 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش، ابراهيم آملى معروف به ملاباشى از مجتهدان مازندران بود كه علاوه بر معلمى، كتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار را نيز اداره مى كرد.

ص: 302

اخگر، مقدمات عربى را در مكتب خانه و نيز نزد پدر آموخت، و سپس به مدرسۀ ادب رفت. در سال 1280 ش. وارد مدرسۀ دارالفنون شد و در رشتۀ نظام تحصيل كرد. همزمان با جنبش مشروطه، به صف مشروطه خواهان پيوست و در واقعۀ ميدان توپخانه (9 ذى القعده 1325 ق.)، مجاهدان را مشق نظامى داد. پس از فتح تهران در سال 1288 ش. با درجۀ نايب سومى وارد ژاندارمرى شد، ولى پس از شش ماه استعفا كرد و براى تحصيل به خارج از كشور رفت. در سال 1290 ش. مجدداً وارد خدمت نظام گرديد و پس از اتمام دوره با درجۀ وكيل اولى، رياست يكى از گروهان هاى پياده نظام را بر عهده گرفت.

اخگر از جمله افسران ايرانى بود كه مورگان شوستر، او را دعوت به همكارى كرد. تأسيس مدرسۀ احمديه در ورامين از فعاليت هاى او در اين دوره است. در سال 1294 ش. به دستور يالمارسن سوئدى، راهى جنوب كشور شد و چند ماه حاكم نظامى كازرون بود. در آبان 1294 ش. همراه عده اى از اعضاى حزب دموكرات و افسران ژاندارمرى، «كميتۀ ملى حافظين استقلال ايران» را تأسيس كرد كه مهم ترين اقدام اين گروه دستگيرى فردريك اوكانر، كنسول انگلستان در شيراز بود. او در اعتراض مردم فارس به تجاوز انگلستان به بوشهر، نقش مهمى داشت و به محمدتقى پسيان براى تشكيل دولت موقت كمك كرد. در سال 1299 ش. احمد شاه، نشان شير و خورشيد به او داد.

در سال 1302 ش. در دورۀ پنجم قانون گذارى، از بوشهر به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد و همراه سيزده نمايندۀ ديگر، فراكسيون اقليت مجلس را در مخالفت با جمهورى خواهى تشكيل دادند. اعضاى اين فراكسيون در مخالفت با رضا خان و افزايش قدرت او كوشش مى كردند و در هفتم مرداد 1320 ش. به رهبرى آية الله سيد حسن مدرس، رضا خان را كه در آن زمان كه رئيس الوزراء بود، براى استيضاح به مجلس كشاندند. موضع سياسى اخگر به تدريج تغيير

ص: 303

كرد و در مجلس پنجم به انقراض قاجاريه رأى داد. پس از آن، از سياست كناره گرفت و دوباره وارد ارتش شد. پس از شهريور 1320 ش. انگليسى ها اخگر را به اتهام همكارى با آلمانى ها دستگير و زندانى كردند. در اين دوران، كتابى دربارۀ فن و قواعد شعر نوشت و نيز ديوان خود را تدوين كرد. در مرداد 1324 ش. از زندان آزاد شد و در همين سال مجلۀ اخگر را منتشر كرد.

اخگر همزمان با ملى شدن صنعت نفت، بار ديگر به عرصۀ فعاليت هاى سياسى برگشت و در سال 1331 ش. از طرف مردم بوشهر به نمايندگى دورۀ هفدهم مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در تير 1331 ش. به اتفاق عده اى از نمايندگان، فراكسيون نهضت ملى را تشكيل داد و همچون ساير نمايندگان عضو فراكسيون نهضت ملى به طرفدارى از مصدق در مجلس متحصن شد. در بهمن 1332 ش. پيش از انتخابات دورۀ دوم مجلس سنا، جمعيت تأمين آزادى انتخابات را تأسيس كرد و بر اثر پاره اى فعاليت هاى ضد سلطنت دستگير شد. پس از آزادى از زندان، در انتخابات مجلس بيست و يكم، از طرف جبهه ملى، به نمايندگى بوشهر معرفى شد؛ اما به دليل انصراف جبهۀ ملى از حضور در انتخابات، او نيز كنار كشيد. چاپ قرآن مجيد و حضور در محافل ادبى، آخرين فعاليت هاى او در سال هاى پايانى عمر بود. سرانجام نيز در دوم بهمن 1348 ش. در بيمارستان ارتش، چشم از جهان فرو بست و در امامزاده عبدالله شهر رى به خاك سپرده شد. افزون بر مقالات بسيار، چندين كتاب نيز تأليف كرد؛ از جمله: ديوان شعر؛ اسرار خلقت به همراه مثنوى بى چون نامه؛ امثال منظوم؛ راهنماى قرائت قرآن؛ زندگى من در طول هفتاد سال تاريخ معاصر ايران؛ علم عروض؛ علم قافيه؛ چراغ برق؛ سالنامۀ اخگر.

منابع: زندگى من در طول هفتاد سال تاريخ معاصر ايران، ج 1، ص 7-12؛ فرهنگ ناموران معاصر ايران، ج 1، ص 245-248؛ رجال پارلمانى ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، ص 51-54؛ شرح حال رجال سياسى و نظامى، ج 1، ص 63؛ دانشمندان و رجال مازندران، ص 168.

اديب الممالك فراهانى، محمدصادق

شاعر، ملقب به امير الشعراء و متخلص به اميرى و پروانه، اديب و روزنامه نگار دورۀ مشروطه.

در سال 1239 ش. در قريۀ گازران از توابع

ص: 304

اراك به دنيا آمد. در پانزده سالگى به تهران رفت و به دستگاه طهماسب ميرزا مؤيدالدوله راه يافت و در دارالترجمۀ دولتى مشغول به كار شد. در سال 1275 ش. هنگامى كه مدرسۀ لقمانيۀ تبريز افتتاح شد، نيابت رياست آنجا را بر عهده گرفت و در همين سال روزنامۀ ادب را در تبريز منتشر كرد. در سال 1279 ش. راهى خراسان شد و انتشار روزنامۀ ادب را تا سال 1280 ش. پى گرفت. در سال 1281 ش. به تهران آمد و سردبيرى روزنامۀ ايران سلطانى را تا سال 1282 ش. عهده دار شد. در سال 1285 ش. سردبيرى روزنامۀ مجلس به او سپرده شد. در سال 1286 ش. روزنامۀ عراق عجم را در همين شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمدعلى شاه (سال 1289 ش.) اديب به صف مشروطه خواهان پيوست. در سال 1290 ش. وارد عدليه (دادگسترى) شد و تا پايان عمر، رئيس چندين شعبه عدليه در شهرهاى اراك، سمنان، ساوجبلاغ و يزد بود. در سال 1295 ش. درگذشت و در شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 44-45.

اديب پيشاورى

احمد بن سيد شهاب الدين، مشهور به سيد شاه بابا، از نوادگان سيد عبدالرزاق رضوى، اديب و عالم دينى. پدران او از سادات پيشاور و اغلب اهل زهد و معرفت بودند، و نسبت سلوكى به سلسلۀ سهروردى مى رسانند. اديب در حدود سال 1260 ق. در پيشاور هند (پاكستان امروز) به دنيا آمد و مقدمات را در همان جا آموخت.

هم زمان با دوران نوجوانى او، ساكنان سرحدات غربى هند با قواى انگليسى در جنگ بودند و در اين جنگ، پدر و بسيارى از خويشان دور و نزديك او كشته شدند. اديب به كابل رفت و دو سال نزد آخوند ملامحمد آل ناصر شاگردى كرد و از آنجا به غزنين و سپس هرات رفت و در بيست و دو سالگى ساكن مشهد شد. در مشهد از ميرزا عبدالرحمن، حكمت و رياضى آموخت و نزد غلام حسين شيخ الاسلام، فلسفه و علوم عقليه خواند و در علوم ادبى نيز به عالى ترين مراتب آن روزگار

ص: 305

رسيد. در سى سالگى (حدود 1287 ق.) به سبزوار رفت و به حلقۀ درس ملاهادى سبزوارى پيوست و پس از فوت حاجى سبزوارى به مشهد بازگشت و در مدرسۀ ميرزا جعفر سكونت گزيد. در اين زمان به «اديب هندى» شهرت يافته بود. در سال 1300 ق. رخت اقامت به تهران كشيد و در سوم صفر 1349 ق. بدرود حيات گفت. جنازۀ او را در امامزاده عبدالله شهر رى به خاك سپردند.

از تأليفات او است: حواشى و تعليقات بر تاريخ ابوالفضل بيهقى؛ ديوان، مشتمل بر 4200 بيت فارسى و 370 بيت عربى، به ضميمۀ دو رساله در باب قضاياى بديهى؛ تصحيح ديوان ناصرخسرو، كه در سال 1312 ق. در تهران چاپ شد؛ مثنوى قيصرنامه، در بحر تقارب، راجع به جنگ جهانى اول، با بيش از 14000 بيت. اديب تا پايان عمر مجرد زيست و پيكرش در شهر رى دفن شد.

منابع: احوال و اشعار اديب پيشاورى، ص 15؛ سخنوران نامى ايران در تاريخ معاصر، ص 15؛ از صبا تا نيما، ج 2، ص 317؛ شرح رجال ايران، ص 77؛ طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 83؛ شفيعى كدكنى، «اديب نيشابورى در حاشيۀ شعر مشروطه»، ص 11-12؛ مينوى، مجموعه گفتارها، ص 17-18.

اَرانى، تقى

نويسنده و فعال سياسى. پدرش، ابوالفتح ارانى، از كارمندان عالى رتبۀ وزارت دارايى بود. اَران، نام تاريخى سرزمين هاى شمال رود ارس است.

در سال 1281 ش. در تبريز متولد شد و تحصيلات دبستانى خود را در مدرسۀ شرف تهران به پايان رساند. سپس وارد مدرسۀ دارالفنون شد و پس از اتمام آن و احراز مقام شاگرد اولى، وارد دانشكدۀ پزشكى تهران گرديد. در سال 1301 ش. به برلين عزيمت كرد و پس از شش سال تحصيل در رشتۀ فيزيك و شيمى به درجۀ دكترى رسيد. در 1309 ش. در دانشگاه برلين به تدريس علم بديع در اشعار فارسى و عربى و تركى نيز پرداخت و با

ص: 306

همكارى فريدريش روزن مستشرق و اديب آلمانى، كتاب «شرح ما اشكل على مصادرات كتاب اقليدس» را تأليف كرد. در همين سال به ايران بازگشت و تا سال 1315 ش. به تدريس در وزارت جنگ و وزارت صناعت مشغول بود. وى از اعضاى برجستۀ گروه 53 نفر بود كه به اتّهام همكارى با كمونيست هاى روس و زمينه چينى براى كودتاى ارتش، از اواخر سال 1315 ش. تا اوايل سال 1316 ش. به تدريج دستگير و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانى شدند. فعاليت سياسى تقى ارانى هنگام اقامت وى در آلمان (1308-1301 ش.) با پايه گذارى «فرقۀ جمهورى انقلابى ايران» در سال 1304 ش. وارد مرحلۀ جديدى شد. سپس در تهران، تدريس در دبيرستان هاى شرف، ثروت، معرفت و مدرسۀ صنعتى و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجويان، حوزۀ فعاليت هاى او را گسترش داد. همچنين كوشش بسيارى براى شناساندن ميراث فرهنگى و تمدن ايران به جهان كرد؛ از جمله همكارى علمى براى چاپ «وجه دين» اثر ناصرخسرو قباديانى، رسالۀ خيام، رباعيات خيام و بدايع سعدى. انتشار مجله ماترياليست «دنيا»، از ديگر كوشش هاى فرهنگى او است. اعضاى ارشد حزب توده، وى را بنيان گذار اين حزب مى دانند. وى در يكى از روزهاى بهمن 1318 ش. به طرز مشكوكى در زندان درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد.

منبع: تاريخچۀ فرقۀ جمهورى انقلابى ايران و گروه ارانى.

اردلان، امان الله

سياستمدار، كارگزار دولتى، از شاگردان كمال الملك و ملقب به حاج عزالممالك. در سال 1263 ش. در تهران ديده به جهان گشود. مادرش از نوادگان محمد شاه قاجار بود. تحصيلات معمول زمان را همراه با زبان فرانسه نزد معلمان خصوصى گذارند و هنر نقاشى را نيز از كمال الملك آموخت. در زمان صدارت عين الدوله، پدرش وزير تجارت شد و او را نيز در كارهاى حكومتى گمارد. در دوران مشروطه، وى از مؤسسان انجمن سعادت بود. در سال 1288 ش. نايب الحكومۀ دزفول شد و در همان سال پس از برگزارى انتخابات مجلس دوم، به عنوان نمايندۀ مردم دزفول به

ص: 307

دورۀ دوم مجلس شوراى ملى راه يافت و يكى از اعضاى مؤسس حزب ليبرال مجلس گرديد. پس از انحلال مجلس دوم، با وساطت حسين پيرنيا، مشغول به خدمت در ادارۀ خزانه دارى كل تهران شد و در دورۀ سوم مجلس شوراى ملى از سوى حزب دمكرات به مجلس راه يافت و در دوران جنگ جهانى اول، پس از حملۀ روسيه به ايران، همراه عده اى از نمايندگان مجلس و آزادى خواهان از تهران به طرف قم و كرمانشاه مهاجرت كرد.

در سال 1301 ش. در كابينۀ مشيرالدوله، به مديركلى وزارت دارايى و سپس به پيشكارى ماليه فارس منصوب گرديد و سال بعد در دورۀ پنجم مجلس شوراى ملى از دزفول به عنوان نماينده به مجلس رفت و در همين سال از سوى آرتور ميلسپو رئيس كل ماليه، مأموريت بازرسى ماليه گيلان و مازندران و استرآباد را برعهده گرفت و همچنين در كابينه رضاخان به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب شد. در سال 1308 ش. به وزارت داخله منتقل شد و سپس حاكم استرآباد (گرگان و توابع) گرديد و در سال 1311 ش. به حكومت لرستان و بروجرد منصوب شد و پس از گذشت سه سال حاكم بنادر جنوب گرديد. پس از شهريور 1320 ش. و تبعيد رضا شاه از ايران، در تشكيل حزب تودۀ ايران با سليمان ميرزا اسكندرى همكارى كرد، اما به همكارى خود ادامه نداد. اردلان در فروردين 1323 ش. در دولت محمد ساعد وزير پيشه و هنر و بازرگانى شد و در مرداد همان سال به همراه جمعى از رجال سياسى از جمله مرتضى قلى بيات، مصطفى كاظمى و محمد صادق طباطبايى حزب مردم را تشكيل داد. مسئوليت هاى وى از آذر 1323 تا 1330 ش. بدين قرار است: وزير دارايى در كابينه مرتضى قلى بيات، وزير دادگسترى در كابينه دوم ابراهيم حكيمى، وزير راه در كابينه ترميمى ابراهيم حكيمى، وزير دارايى در كابينۀ هژير، استاندار فارس، نمايندۀ مردم سنندج در مجلس مؤسسان، وزير كشور در كابينۀ حسنعلى منصور، وزير كشور در كابينۀ رزم آرا و نايب رئيس كانون شكار ايران. در دوره هاى هيجدهم و نوزدهم مجلس شوراى ملى از حوزۀ انتخابيه سنندج به مجلس راه يافت و در دورۀ نوزدهم به عنوان يكى از اعضاى حزب ملّيون، رياست فراكسيون آن حزب را در مجلس شوراى ملى برعهده داشت. چهار بار نيز منصب امير الحاجى در كارنامۀ او است. از تأليفات او است: اولين قيام مقدس ملى در جنگ بين المللى اول؛ خاطرات عزالممالك. امان الله اردلان در سال 1366 ش. در تهران دارفانى را وداع گفت و در مقبرۀ خانوادگى اعتضادالسلطنه در حرم

ص: 308

حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: خاطرات حاج عزالممالك اردلان: زندگى در دوران شش پادشاه، ص 1-59؛ حزب سوسياليست و انتقال حكومت از قاجار به پهلوى، ص 46-56؛ كژراهه: خاطراتى از تاريخ حزب توده، ص 44؛ دولت هاى ايران: از ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله تا ميرحسين موسوى، ص 186؛ فرهنگ رجال و كارگزاران ديپلماسى ايران، ص 47-48.

اسفنديارى، حسن

سياستمدار و كارگزار دولتى، رئيس مجلس شوراى ملى، ملقب به محتشم السلطنه. در سال 1283 ق. به دنيا آمد. پدرش ميرزا محمد صديق الملك از كارمندان وزارت امور خارجه بود. پس از اتمام تحصيلات مقدماتى در تهران به مدرسۀ دارالفنون رفت. مدتى در وزارت امور خارجه فعاليت كرد و سپس نايب سفارت ايران در برلين شد. در اين مأموريت، زبان هاى فرانسه، آلمانى و انگليسى را آموخت.

وى در كابينه هاى سپهدار تنكابنى، صمصام السلطنه و عين الدوله، منصب وزارت يافت. در مخالفت با قرارداد 1919 م. در مجلس سخنرانى كرد و به همين دليل به كاشان تبعيد شد؛ اما با روى كار آمدن احمد قوام به وزارت معارف رسيد. از دورۀ پنجم تا دورۀ سيزدهم مجلس شوراى ملى نماينده تهران و مازندران و از دورۀ دهم براى چهار دورۀ متوالى سمت رياست مجلس را از آن خود كرد. با تبعيد رضا شاه در شهريور بيست، به تدريج از سياست كناره گرفت و به امور دينى پرداخت؛ به گونه اى كه به «آخوند اعيان» معروف شد. سرانجام در هفتاد و نه سالگى در سال 1362 ق. در تهران درگذشت. مدفن او در آرامگاه خانوادگى در ابن بابويه است.

منابع: ذكاء الملك فروغى و وقايع شهريور بيست؛ بازيگران سياسى عصر رضا شاهى و محمد رضا شاهى.

اسلامى، هادى

بازيگر تئاتر و سينما. در سال 1318 ش.

در محلۀ پامنار تهران به دنيا آمد و فعاليت هنرى خود را از دورۀ دبيرستان شروع كرد. سپس در دانشكدۀ تئاتر به تحصيل پرداخت و با مدرك فوق ديپلمِ اين رشته،

ص: 309

در سال 1342 ش. فارغ التحصيل شد. در همان سال با بازى در نمايشنامه «روسرى قرمز» به جرگۀ هنرمندان حرفه اى تئاتر پيوست و در سال 1346 ش. با اجراى نمايشنامۀ «زير گذر لوطى صالح» به عنوان نويسنده و كارگردان هم شهرت يافت.

در سال هاى پس از انقلاب اسلامى به سينما پيوست و در فيلم هايى همچون: «دست شيطان»، «اتوبوس»، «آوار»، «سرب»، «مستأجر» و «طعمه» ايفاى نقش كرد. هادى اسلامى در طرح ارزشيابى هنرمندان به كسب درجۀ دكتراى تئاتر نائل گرديد و در چهارمين جشنوارۀ بين المللى فيلم فجر در سال 1364 ش. بهترين بازيگر مرد شناخته شد. وى در هفتم مرداد 1372 ش. در تهران درگذشت و در ابن بابويه آرميد.

منبع: روزنامۀ ايران، ش 3624،

2/9

/ 1386 ش. ص 24.

اشترى، احمد

نقاش، شاعر، متخلص به يكتا، پسر ميرزا مهدى. در سال 1299 ق. در جوشقان زاده شد و در سال 1319 ق. با پدر خود به تهران آمد. مدتى دادستان، حاكم گيلان و معاون وزير دادگسترى بود. در سال 1334 ش. در تهران درگذشت و در صفائيۀ شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 22.

اشترى، على

شاعر، متخلص به فرهاد. در سال 1301 ش. به دنيا آمد. پدرش احمدخان اشترى، شاعر، نقاش و صاحب مناصب مهم دولتى و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسى بود.

على، نزد پدر فنون ادب را آموخت و تحصيلات خود را در مدرسۀ شرف به پايان رساند. اولين دفتر شعر او در سال 1324 ش. به نام «ستارۀ سحرى» در تهران منتشر شد. در

ص: 310

انجمن ادبى ايران حضور مى يافت و با شاعرانى همچون رهى معيرى، ابوالحسن ورزى، اميرى فيروزكوهى، مهرداد اوستا، مشفق كاشانى، گلشن كردستانى، بيژن ترقى، نياز كرمانى و بهادر يگانه دوستى و مراوده داشت. در يازده دى 1340 ش. پيش از چهل سالگى _ در حالى كه از ستارگان شعر فارسى شمرده مى شد _ درگذشت و در صفاييۀ شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: سخنوران نامى معاصر، ج 2، ص 2701-2706.

اشكورى گيلانى، هاشم

استاد فلسفه و عرفان نظرى. در نيمۀ قرن سيزدهم هجرى در اشكور رودسر به دنيا آمد و براى تحصيل به قزوين و سپس به تهران رفت. در تهران از محضر آقا محمدرضا قمشه اى، آقا على مدرس و ميرزا ابوالحسن جلوه بهره برد و از شاگردان برجستۀ آقا محمدرضا قمشه اى شد. در سال هاى پايانى عمر در مدرسۀ سپهسالار تهران به تدريس معقول و معارف عرفانى اشتغال داشت، تا اينكه در سال 1332 ق. / 1293 ش. رخ در نقاب خاك كشيد و در جوار بارگاه حضرت عبدالعظيم (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: بزرگان تنكابن، ص 292؛ نام ها و نامداران گيلان، ص 604؛ مقدمۀ تمهيد القواعد، ص 88؛ ريحانة الادب، ج 4، ص 454؛ تاريخ حكما و عرفاى متأخر، ص 349؛ تاريخ علما و شعراى گيلان، ص 55؛ معارف الرجال، ج 3، ص 271؛ منتخب معجم الحكما، ص 135.

اصطهباناتى، احمد

عالم، اديب و مشهور به شيخ المحققين و شيخ الاسلام. در سال 1291 ق. در اصطهبانات به دنيا آمد و سال هاى بسيار در شيراز در محضر پدرش و سيد على حكيم كازرونى تحصيل علم و كمال كرد. در علوم غريبه مانند جَفر نيز دست داشت. با سيد عبدالحسين مجتهد لارى، مجاهد و آزادى خواه مشهور استان فارس، معاصر و دوست بود و به خواهش او رساله اى در وجوب نماز جمعه نوشت. برخى ديگر از آثار وى عبارتند از: بيان الحق (در مهدويت شخصيه و شخصيت مهدويه، با تقريظ سيد ابوالحسن اصفهانى)، كشكول الادباء، كشكول العرفاء، تنبيهات عشر. در سال 1354 ق. درگذشت.

منابع: دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج 1، ص 197-200؛ الذريعه، ج 3، ص 179-180؛ گنجينۀ دانشمندان، ج 3، ص 119.

ص: 311

اصفهانى، غلام رضا

خوشنويس. در سال 1246 ق. در اصفهان به دنيا آمد. وى يكى از خوشنويسان بزرگ و معاصر ميرزا محمدرضا كلهر بود. خطوط نستعليق، از شش دانگه كتيبه تا كتابت خفى و غبار را استادانه مى نوشت و در شكسته نويسى نيز مهارت داشت. خط خود را با رقم هاى «غلام رضا، يا على مدد» و «يا على مدد» مشخص كرده است. او در سال 1304 ق. درگذشت. مقبره اش در صفائيۀ شهر رى است.

منابع: احوال و آثار خوشنويسان، ج 2، ص 550-556؛ اطلس خط، ص 573-575؛ تاريخ اصفهان، ص 154-156؛ تاريخ هنرهاى ملى، ج 1، ص 656؛ تذكرة خوشنويسان معاصر، 25-26؛ گلستان هنر، بيست و يك.

اعتضادالسلطنه، على قلى

پسر فتحعلى شاه قاجار، مؤلف و از فضلاى تهران. حدود 1234 ق. متولد شد. در 1272 ق. به اعتضادالسلطنه ملقب و در 1274 ق. به رياست مدرسۀ دارالفنون و در سال 1275 ق. به وزارت علوم (وزارت فرهنگ) منصوب گرديد. در 1288 ق. در دوران سلطنت ناصرالدين شاه، به عضويت دارالشورى انتخاب گرديد. در 1289 ق. حكومت بروجرد را نيز بر عهده گرفت. در 1290 ق. در سفر اول ناصرالدين شاه به اروپا از همراهان شاه بود. در سال 1283 ق. روزنامۀ هفتگى «ملت سَنيۀ ايران» را با چاپ سنگى منتشر كرد كه پس از انتشار دو شماره نام آن به روزنامۀ «ملتى» تبديل شد.

در شب عاشوراى 1298 ق. در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد. از تأليفات او است: تاريخ وقايع و سوانح افغانستان؛ فلك السعاده در ابطال ستاره گويى؛ احوال حضرت عبدالعظيم و ديگر امامزادگان مدفون در رى (مشتمل بر چهار رساله)؛ اكسير التواريخ؛ تاريخ متنبئين، كيفيت ظهور سيد على محمد باب.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 4، ص 442.

ص: 312

اعتمادى، سيد احمد

معروف به حاج سيد حاج آقا، از رؤساى آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و پدر حجة الاسلام سيدحسين اثناعشرى و حسن اثناعشرى (صاحب الزمانى). اجدادش از حومۀ مشهد (طرقبه) به زاويۀ مقدسه آمدند و منصب كليددارى حرم مطهّر را به عهده داشتند. سيد احمد، در ماه رمضان 1369 ق از دنيا رفت و در رواق مطهّر به خاك سپرده شد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 68.

افسر، محمدهاشم ميرزا

اديب، شاعر، روحانى، از رجال سياسى عهد قاجار و پهلوى، نوۀ فتحعلى شاه قاجار، ملقب به شيخ الرئيس و متخلص به افسر. لقب شيخ الرئيس براى او، پس از مرگ ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس قاجار در سال 1338 ق. به كار رفت. افسر، در 1258 ش. در سبزوار به دنيا آمد. پدرش نورالله ميرزاى جناب، ديپلمۀ دارالفنون بود. افسر، دانش هاى مقدماتى را در سبزوار آموخت و زبان فرانسه را نيز نزد پدر فراگرفت. منطق و كلام را در محضر ميرزا حسن حكيم، شاگرد و داماد حاجى ملاهادى سبزوارى، رياضى و فلسفه را در خدمت محمد اسماعيل افتخار الحكما، و فقه و اصول را نزد حاجى ميرزا حسين مجتهد سبزوارى آموخت. وى از پيشگامان مبارزه با استبداد قاجار بود و به همين سبب در سال 1281 ش. از سبزوار به مشهد تبعيد شد و پس از چهار ماه از اين شهر رخت به نيشابور كشيد. چندى نيز در زمرۀ آزادى خواهان فرقۀ دمكرات درآمد. در 1328 ق. از سوى مردم سبزوار به نمايندگى دورۀ دوم مجلس شوراى ملى برگزيده شد و در دورۀ سوم از نيشابور، و در دورۀ چهارم از مشهد، و از دورۀ پنجم تا نهم از سبزوار به مجلس شورا راه يافت. او در ادوار نمايندگى، غالباً نيابت رياست مجلس را داشت. پس از كودتاى سال 1299 ش. و تشكيل كابينۀ سيد ضياءالدين طباطبايى، شاهزاده افسر، يكى از دشمنان سرسخت اين كابينه در مجلس شورا بود؛ اما قانون انقراض سلطنت قاجاريه را امضا كرد.

افسر، از آغاز جوانى به سرودن شعر رغبت داشت و بر سبيل تفنن اشعارى مى سرود. محمدتقى بهار، مقام وى را در قطعه سرايى پس از ابن يمين فريومدى دانسته است. درونمايه هاى شعرى وى، بيشتر مسائل

ص: 313

اخلاقى، اجتماعى، فرهنگى، ميهنى و زندگى مردم است. افسر از نخستين اعضاى مؤثر «انجمن ادبى ايران» نيز بود كه به همت وحيد دستگردى در تهران دائر شد و افسر سال ها عهده دار رياست آن بود.

شيخ الرئيس افسر در هجده شهريور 1319 ش. در شصت و دو سالگى بر اثر سكتۀ قلبى درگذشت و در آستان امامزاده عبدالله، در رى، به خاك سپرده شد.

منبع: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 488.

اقبال آشتيانى، عباس

محقق، مورخ، ادب پژوه و نويسنده. در سال 1277 ش. در آشتيان به دنيا آمد. پس از تحصيل علوم ابتدايى به تهران آمد و دروس جديد را در دارالفنون آموخت و به مقام استادى رسيد. همچنين به دعوت وزارت فرهنگ، در تأليف كتاب هاى درسى تاريخ و جغرافياى اقتصادى ايران براى دبيرستان ها و رشته هاى علوم انسانى مدارس عالى شركت كرد و بعدها به تدريس در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران مشغول شد. انتشار مجله «يادگار» از مهم ترين فعاليت هاى فرهنگى و علمى او است. تصحيح مجمع التواريخ و تصحيح بيان الاديان و تأليف تاريخ مفصل ايران نيز از ديگر يادگارهاى او است. در 21 بهمن 1334 ش. در پنجاه و هفت سالگى درگذشت و در شهر رى در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 287؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم (ع) و شهر رى، ج 1.

اكبر، فتح الله خان

فرمانده نظامى، معروف به سپهدار رشتى و سردار منصور، فرزند ميرزا محمدعلى امشه اى معروف به حاجى خان. در سال 1234 ق. ديده به جهان گشود و پس از اتمام تحصيلات در حد مُنشى گرى، وارد تشكيلات عموى خود اكبرخان بيگلربيگى (مالك و حاكم مشهور دورۀ ناصرى و اجاره دار گمركات شمال ايران) گرديد. اكبرخان در سال 1307 ق. بدرود حيات گفت و فتح الله خان براى حفظ دارايى بيگلربيگى در خانواده، با بيوۀ عموى خود ازدواج كرد. در همان سال (1307 ق.) با درجۀ اميرتومانى و عنوان بيگلربيگى اجاره دار گمركات شمال ايران شد و بر جاى عموى خود

ص: 314

نشست و به تدريج ملقب به سالار افخم، سالار اعظم و سردار منصور شد. همزمان با انقلاب مشروطيت، براى ادارۀ تلگراف خانه راهى پايتخت و در آنجا با آزادى خواهان و مشروطه طلبان آشنا شد و به آنان پيوست. در سال 1326 ق. دو هفته پيش از به توپ بسته شدن مجلس شوراى ملى توسط محمدعلى شاه، به كلات و خراسان تبعيد شد؛ ولى پس از آنكه مشروطه خواهان، رشت و پس از آن قزوين و تهران را فتح كردند، او نيز بازگشت و به عضويت كميسيون بيست و هشت نفرۀ سران مشروطه (هيئت مديرۀ موقت كشور) درآمد و به وزارت پست و تلگراف منصوب شد. نامبرده پس از آن در كابينه هاى اول، دوم و سوم محمدولى خان تنكابنى سپهدار اعظم در سمت خود ابقا شد و در كابينۀ چهارم نيز به سمت وزارت عدليه منصوب گرديد. در كابينه هاى عين الدوله و فرمانفرما نيز وزارت عدليه و پست و تلگراف را بر عهده داشت. در سال 1334 ق. كه محمدولى خان تنكابنى با لقب سپهسالار اعظم مجدداً رئيس الوزراء شد، فتح الله خان هم با لقب سپهدار اعظم مجدداً وزير پست و تلگراف شد. در تاريخ، محمدولى خان به سپهدار تنكابنى و فتح الله خان به سپهدار رشتى نامبردارند.

در سه كابينۀ وثوق الدوله نيز وزير داخله و وزير جنگ شد. تا اينكه در آبان 1299 ش. / 1339 ق. احمدشاه فرمان رئيس الوزرايى را به نام او صادر كرد؛ اما كابينۀ او پس از سه ماه، با وقوع كودتاى رضاخان سقوط كرد. سپهدار رشتى در سال هاى 1300 ش. تا 1304 ش. نمايندگى رشت را در ادوار چهارم و پنجم مجلس شوراى ملى بر عهده داشت، ولى پس از انقراض قاجاريه و روى كار آمدن سلسلۀ پهلوى از فعاليت سياسى كناره گرفت. در سال 1317 ش. در تهران چشم از جهان فروبست و در گورستان ابن بابويه در آرامگاه خانوادگى به خاك سپرده شد.

منبع: زندگينامه رجال و مشاهير ايران، ج 1، ص 246-249.

امام شوشترى، سيد محمدعلى

اديب، محقق و نويسنده. در سال 1281 ش. در شوشتر به دنيا آمد. بيشتر نياكان او از دانشمندان دينى و اهل علم بودند و مشهورترين آنها سيد نعمة الله جزايرى و سيد عبدالله سبط

ص: 315

است. سيد عبدالله، همان كسى است كه خطابۀ شهريارى نادرشاه افشار را نوشته و در حضور شاه خوانده است.

سيد محمدعلى، فرزند سيد محمد شريف امام جمعۀ شوشتر و نوۀ هشتم سيد نعمة الله جزايرى و مادرش ساره بيگم نوۀ حاج شيخ جعفر شوشترى، مجتهد بزرگ عصر ناصرى است. وى، علوم دينى را تا درجۀ اجتهاد و منطق، اصول و تاريخ ادبيات عرب را نزد دايى خود، شيخ محمدكاظم شوشترى و برادرش سيد نورالدين فراگرفت و سپس به آموختن زبان انگليسى پرداخت و به خدمت وزارت معارف آن زمان درآمد. خدمت ادارى را از كارآموزى و دبيرى شروع كرد. پس از دوازده سال خدمت در وزارت آموزش و پرورش به خدمت وزارت دارايى درآمده، به ادارۀ كل گمرك منتقل شد. در سال 1326 ش. به گمرك تهران رفت و به مقام هاى مستشار فنى وزارت گمركات، رياست امور قضايى كل گمرك و رياست گمرك تهران رسيد و در اصلاح قوانين گمركى كوشيد. در سال 1337 ش. از خدمت دولت بازنشسته شد و چندين بار به اروپا سفر كرد. در سال 1345 ش. به رياست بخش عربى كتابخانۀ پهلوى منصوب گرديد. سخنرانى هاى او دربارۀ تاريخ ايران و زبان فارسى در همايش هاى مختلف و برنامه هاى راديويى، چاپ شده است. در 15 مهر 1351 چشم از جهان فرو بست و در حسينيۀ رحمتى، در شرق صحن حضرت عبدالعظيم (ع) به خاك سپرده شد. برخى از تأليفات او به اين شرح است: تاريخ جغرافيايى خوزستان؛ تاريخ مقياسات و نقود در حكومت اسلامى؛ فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى، شامل بيش از سه هزار ريشۀ لغت فارسى در زبان عربى؛ ترجمۀ اندرزنامۀ اردشير بابكان؛ ايران گهوارۀ دانش و هنر؛ تاريخ شهريارى در شاهنشاهى ايران؛ آب و فن آبيارى در ايران باستان. از وى بيش از سى مقالۀ علمى نيز باقى مانده است.

منبع: امام شوشترى، سيد محمدعلى، و شهيدى، يحيى، «دوازده مقالۀ تاريخى»، نشريۀ ستاد بزرگ ارتشتاران، ش 10 تهران، نشر چاپخانه ارتش، 1351.

امامى كاشانى، ابوتراب

عالم دينى، پدر آية الله محمد امامى كاشانى، امام جمعۀ موقت تهران. در كاشان متولد شد و نزد علماى كاشان، از جمله ملا حبيب اللّه كاشانى و سيد محمدرضا يثربى و فرزندش ميرزا سيد على يثربى تحصيل علم كرد. در دهۀ پنجاه شمسى پس از اقامت گزيدن فرزندش در تهران، به اين شهر آمد. در سال 1363 ش. درگذشت و پيكرش را در

ص: 316

حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپردند.

منبع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 99.

امير اعلم، دكتر اميرخان

پزشك و استاد دانشگاه تهران. در سال 1256 ش. به دنيا آمد. پدرش على اكبرخان قزوينى، رايزن فرهنگى ايران در بغداد بود. اميرخان، تحصيلات مقدماتى را در بيروت گذراند و در زمان مظفرالدين شاه، جهت ادامۀ تحصيل در رشتۀ طب به هزينۀ دولت، به اروپا رفت و درسال 1280 ش. فارغ التحصيل شد. در اواخر سال 1900 م. دوباره به فرانسه رفت و در مدرسۀ طبى نظامى ليون مشغول تحصيل شد.

در سال 1904 م. تحصيلات خود را در دانشگاه ليون به اتمام رساند. در كنفرانس بين المللى بهداشت در سال 1902 م. بوشهر را به عنوان بندر صحى رسمى ايران شناساند و به اين علت موفق به دريافت نشان درجه اول از دولت فرانسه گرديد. در سال 1906 م. به ايران بازگشت و به استادى تشريح در مدرسۀ طب و عضويت در مجلس شوراى ملّى انتخاب گرديد. در سازمان جديد دانشكدۀ پزشكى دانشگاه تهران، استادى كرسى كالبدشناسى و رياست دستگاه ابن سينا (بناى تشريح نعش) به او واگذار شد. در سال 1321 ش. رياست دانشكدۀ پزشكى را بر عهده گرفت. در سال 1327 ش. به وزارت بهدارى انتخاب شد، ولى پس از مدت كوتاهى به دليل بيمارى از كار كناره گرفت. در سال 1329 ش. به تقاضاى خود بازنشسته شد. از اقدامات مهم او، اجراى عمومى واكسيناسيون در ايران است. به پاس خدمات بهداشتى و فرهنگى او، طبق نظر شوراى دانشگاه، طى مراسمى بيمارستان نسوان را كه خود پايه گذار و مؤسس آن بود، به نام ايشان، «بيمارستان اميراعلم» نامگذارى كردند. وى در سال 1340 ش. در هشتاد و چهار سالگى در تهران درگذشت و در قبرستان ابن بابويه دفن شد.

منبع: رؤساى دانشكدۀ پزشكى تهران از ابتدا تاكنون، ذيل عنوان.

اميرفضلى، حسين

كارگردان، نويسنده، تهيه كننده و بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون و صداپيشۀ راديو، مشهور به هوشنگ اميرفضلى. در سال 1299 ش. در تهران به دنيا آمد. فعاليت هنرى خود را با بازيگرى در نمايش «قربانى در مقدم

ص: 317

ابوالهول»، به كارگردانى صادق بهرامى در سال 1322 ش. آغاز و در سال 1327 ش. در فيلم «طوفان زندگى» به كارگردانى «على دريابيگى» بازى كرد. همزمان در راديو نيز از پركارترين هنرمندان بود. سال 1329 ش. با مشاركت «احمد افسانه» دفتر سينمايى «صحرا فيلم» را تأسيس كرد و در سال 1337 ش. دفتر ديگرى را نيز به نام «كسرى فيلم» راه انداخت. نويسندگى و كارگردانىِ سه فيلم ديگر نيز در كارنامۀ او به چشم مى خورد: «دزدان معدن» (1335 ش.)، «هالو» (1338 ش.) و «عشق و حماقت» (1340 ش.). در 24 اسفند 1370 ش. درگذشت. مدفن او امامزاده عبدالله شهر رى است.

منبع: «سندهاى زنده تاريخ سينماى ايران»، ماهنامه سينمايى فيلم، ش 87، اسفند 1368 ش.، ص 9-7.

اميرى فيروزكوهى، سيد كريم

عالم و شاعر، متخلص به امير و از سادات فيروزكوه.

در فرح آباد متولد شد و در هفت سالگى به تهران آمد. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در تهران گذراند. سپس به تحصيل منطق و كلام و حكمت همت گماشت و از محضر استادانى چون آقا شيخ عبدالنبى كجورى و آقا سيد حسين مجتهد كاشانى استفاده كرد. اميرى، شاعر غزل و قصيده و از شيفتگان صائب تبريزى و سبك هندى بود. در زبان عربى تبحر داشت و به آن زبان نيز شعر مى سرود. در تهران درگذشت و در آستانۀ امامزاده طاهر در صحن حرم عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون گرديد. از آثار او است: ترجمۀ مكاتيب نهج البلاغه، ترجمۀ نفس المهموم، وجيزة فى علم النبى، ديوان اشعار، احقاق الحق در حمايت از شعراى صفوى و دفاع از سبك هندى. خانم دكتر اميربانو

ص: 318

كريمى، استاد ادبيات فارسى دانشگاه تهران، فرزند اوست.

منبع: اثرآفرينان، ذيل عنوان.

انجوى شيرازى، سيد ابوالقاسم

محقق و نويسنده. در سال 1300 ش. در شيراز به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را در مدارس علميۀ تهران و مشهد آغاز كرد و سپس در تهران، در دبيرستان دارايى تحصيلات خود را پى گرفت. پس از دريافت مدرك ليسانس، در سال 1329 ش. به سوئيس رفت و تحصيلات خود را در رشتۀ علوم سياسى و اجتماعى در ژنو تكميل كرد. بعد از شهريور 1320 ش. و سقوط رضا شاه، به فعاليت هاى سياسى روى آورد و ازحدود سال 1322 ش. نيز فعاليت هاى مطبوعاتى خود را آغاز كرد. از چهل سالگى به گردآورى فرهنگ عامه و حفظ و نگهدارى آن همت گماشت. در شهريور 1372 ش. در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: يادنامه سيد ابوالقاسم انجوى شيرازى.

انوارى، محمدباقر محى الدين

عالم دينى، مبارز سياسى و از همراهان امام خمينى (ره) در انقلاب اسلامى ايران. در سال 1305 ش. در شهر قم به دنيا آمد. پدرش آية اللّه زين العابدين انوارى همدانى، از شاگردان شيخ عبدالكريم حائرى بود كه در سال 1310 ش. به همدان رفت و در آنجا رحل اقامت افكند.

محمدباقر تا سال 1324 ش. دورۀ دبستان و دبيرستان را در همدان سپرى كرد و سپس براى تحصيل علوم دينى به قم رفت. دو سال بعد، به تهران رفته، در مدرسۀ مروى سكونت گزيد. سطح عالى فقه و اصول را از محضر ميرزا احمد آشتيانى، سيد عباس فشاركى،

ص: 319

عمادالدين غروى رشتى، سيّد محمد حسين شيرازى و ميرزا يوسف ايروانى آموخت و سپس در درس خارج محمدتقى آملى و آشتيانى حضور يافت. فلسفه را نيز نزد ميرزا ابوالحسن شعرانى، الهى قمشه اى، رفيعى قزوينى خواند. از سال 1340 ش. فعاليت خود را در حوزۀ مسائل اجتماعى و سياسى آغاز كرد. به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون و به اتهام هم دستى در كشتن حسنعلى منصور (نخست وزير وقت) در سال 1343 ش. بازداشت و به پانزده سال زندان محكوم شد؛ اما در سال 1356 ش. از زندان آزاد شد و براى شكل گيرى جامعه روحانيّت مبارز تهران كوشيد و تا پايان عمر عضو شوارى مركزى اين مجموعه بود. پس از پيروزى انقلاب، نمايندۀ امام خمينى (ره) در ژاندارمرى جمهورى اسلامى شد و در انتخابات دورۀ اول مجلس شوراى اسلامى، از سوى مردم رزن به مجلس راه يافت. در انتخابات دورۀ دوم نيز از سوى مردم تهران به نمايندگى برگزيده شد. عضويت در مجلس خبرگان رهبرى نيز از ديگر مشاغل وى بود. وى در هنگام رحلت، سرپرست تشكيلات ائمّه جماعات استان تهران و نمايندۀ رهبرى در مركز رسيدگى به امور مساجد بود. در بيست و سوم مهر 1391 ش. در هشتاد و شش سالگى درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: ياران امام به روايت اسناد ساواك، كتاب 39.

باغچه بان، جبّار

ميرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچه بان، بنيان گذار نخستين كودكستان و نخستين مدرسۀ كر و لال هاى ايران در تبريز و اولين مؤلف و ناشر كتاب كودك در ايران. ميرزا جبار عسگرزاده در سال 1264 ش. در شهر ايروان به دنيا آمد. پدرش اهل اروميه بود و براى قنادى و بنايى به ايروان رفته بود. باغچه بان به روش مكتبخانه اى تحصيل كرد

وى نخست در تبريز، كودكستانى را تحت عنوان «باغچۀ اطفال» داير كرد و به همان دليل خود را باغچه بان ناميد. او مدرسۀ ناشنوايان را در سال 1303 ش. با وجود مخالفت هاى زياد در تبريز داير كرد و از سال

ص: 320

1307 ش. با وجود دشوارى هاى وسيع چاپ و كليشه، چاپ كتاب هاى ويژۀ كودكان را با نقاشى هايى كه خود مى كشيد، آغاز كرد. يكى از كتاب هاى وى با عنوان «بابا برفى»، بعدها توسط كانون پرورش فكرى كودكان در تهران به چاپ رسيد و شوراى جهانى كتاب كودك آن را به عنوان بهترين كتاب كودك سال برگزيد. باغچه بان در چهارم آذر 1345 ش. درگذشت و در خاك شهر رى آرميد.

منابع: مشاهير آذربايجان؛ زندگى نامۀ جبار باغچه بان به قلم خود؛ پيشگامان تاريخ و فرهنگ آذربايجان، ص 31.

بامداد خراسانى، محمدعلى

نويسنده و روزنامه نگار. در سال 1263 ش. به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى و سطوح ميانى را در خراسان گذراند و سپس به تهران رفت. زبان هاى فرانسه و عربى را نيز در تهران آموخت. همزمان با مشروطيت، عليه استبداد مقاله مى نوشت و سردبير روزنامۀ «آفتاب» و «شورا» شد. در اوايل جنگ جهانى اول روزنامه اى به نام «بامداد روشن» تأسيس كرد. چون با قرارداد وثوق الدوله مخالفت ورزيد، به كاشان تبعيد شد. بامداد پس از سقوط محمدعلى شاه، چندى به خدمت دولت درآمد و عهده دار سمت هاى مختلف شد. در دورۀ ششم مجلس شوراى ملى وكيل مردم شيراز بود. در سال 1330 ش. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللّه شهر رى دفن شد. از تأليفات او است: حكمت عملى، حافظشناسى يا الهامات خواجه، ادب چيست و اديب كيست.

منابع: تاريخ جرايد، ج 2، ص 5-7؛ سخنوران نامى معاصر، ج 1، ص 462-465؛ شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 420-423؛ فرهنگ سخنوران، ص 123؛ گلزار معانى، ص 127-135؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 4، ص 139-140.

بامداد، مهدى

نويسنده و از پيشگامان رجال نويسى در دورۀ معاصر، فرزند رفيع الممالك خراسانى. در سال 1276 ش. در مشهد متولد شد. تحصيلات قديم داشت و به زبان فرانسه مسلط بود. در مشاغل دولتى به مدارج عالى رسيد، و در دولت حكيمى در سال 1324 ش.

ص: 321

معاون نخست وزير شد. شهرت بامداد، بيشتر به سبب تأليف «شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى» است. اين كتاب دائرة المعارف تاريخ رجال ايران و يكى از مراجع مهم براى محققان و دانش پژوهان است. مؤلف با پشتكار، مطالعه و تحقيق چند ساله و بر اثر معاشرت طولانى با خانواده هاى رجال سياسى موفق به تأليف آن شد. اثر ديگر بامداد، «آثار تاريخى كلات و سرخس» است كه انجمن آثار ملى ايران، آن را در سال هاى 1333 و 1344 ش. منتشر كرد. چندين اثر ديگر از او در دست است كه منتشر نشده است. بامداد در سال 1352 ش. درگذشت و در گورستان امامزاده عبدالله شهررى به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران؛ خاطرات سياسى حسين مكى؛ دانشنامه جهان اسلام.

بَدِر، احمدخان← نصيرالدولۀ بَدِر

برغانى، مرتضى

خوشنويس و از شاگردان محمدرضا كلهر. در تهران متولد شد. آثار و كتابت هاى بسيارى از وى باقى مانده است. در سال 1308 ش. درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: احوال و آثار خوشنويسان.

بركشلى، مهدى

محقق و نويسنده. در سال 1291 ش. به دنيا آمد. در عرصۀ موسيقى نظرى و مبانى فيزيكى آن، شناخت اصولِ پردگانى و مختصات فيزيكى نسبت هاى فواصل مخصوص موسيقى ايرانى، تحقيق و تأليف كرده است.

ص: 322

خسرو مولانا، پرويز مشكاتيان، عليرضا افتخارى، اكبر محسنى، سهيل ايوانى و عبدالله طريقت از شاگردان او هستند. بركشلى در صبحگاه 29 دى 1366 ش. درگذشت و در قبرستان امامزاده عبدالله شهررى به خاك سپرده شد.

منبع: مردان موسيقى سنتى و نوين ايران، ج 1، ص 58.

بزرگ نيا، مصطفى

عضو كميته مركزى سازمان جوانان حزب توده ايران و يكى از سه دانشجوى مقتول در حملۀ نيروهاى امنيتى به اعتراض دانشجويان دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 ش. به شروع محاكمۀ نظامى دكتر مصدق در آستانۀ سفر نيكسون، رئيس جمهور آمريكا (دولت كودتاكننده در 28 مرداد) به ايران. در امامزاده عبدالله شهررى دفن شد.

بساطى سمرقندى، سراج الدين

از شاعران نيمۀ دوم قرن هشتم و اوايل قرن نهم. در سمرقند به دنيا آمد و 88 سال عمر كرد. برخى، وفات او را در 815 ق. در سمرقند و برخى در هفده رجب 814 ق. در رى نوشته اند. وى از شاگردان خواجه عصمت بخارايى، متخلص به «نصيرى» و خواجه عبدالملك سمرقندى، متخلص به «عصامى» بود. در ابتداى شاعرى به حصيربافى اشتغال داشت؛ از اين رو «حصيرى» تخلص مى كرد، اما با پيشنهادِ استادش خواجه عصمت، تخلصِ «بساطى» را برگزيد. بساطى در مدح، تغزل، عرفان، لغز و اخلاق شعر سروده و در اشعارش به پاره اى از اساطير و قصه هاى كهن اشاره كرده است. همچنين اصطلاحات علوم و فنون گوناگون، از جمله نجوم، تصوّف، موسيقى، شطرنج و نرد، در ديوان او به چشم مى خورد.

منبع: دانشنامۀ جهان اسلام، ج 3، ص 378.

بُشرويه اى، على

عالم دينى، شاعر، طبيب سنّتى، معتمد محلى، پدر بديع الزمان فروزانفر. وى از بزرگان

ص: 323

منطقۀ بشرويه (در خراسان جنوبى) و از شعراى دورۀ مشروطه است. در طبابت و مداواى بيماران، مهارت داشت. نسبت وى با چند واسطه به ملا احمد تونى مى رسد. در سال 1335 ش. درگذشت و در امامزاده عبدالله شهررى به خاك سپرده شد.

منبع: boshroye.farhang.gov.ir

بَغايرى، عبدالرزاق

مهندس و رياضى دان، سرتيپ ارتش. در سال 1248 ش. در منطقۀ بام و صفى آباد سبزوار به دنيا آمد. همراه خانواده خود به اصفهان و سپس به تهران رفت. مقدمات را نزد پدر آموخت و آنگاه وارد دارالفنون شد و در رشته هاى رياضيات، نجوم و مهندسى و نقشه بردارى تحصيل كرد. در مدارس تهران، رياضيات و جغرافيا درس داد و نيز در مدرسۀ علوم سياسى وزارت خارجه، جغرافيا و هيئت تدريس كرد. از خدمات علمى او، ترسيم نخستين نقشۀ ايران، تعيين «انحراف قبله»، تهيۀ «نقشۀ پنج قارۀ عالم» و «نقشۀ تهران» و ساختن قطب نماى قبله نما است. سه كتاب نيز از او باقى مانده است، به نام هاى «اصول علم جغرافيا»، «معرفة القبله»، «ما مهندس داريم».

بغايرى، در هشتاد و چهار سالگى در نوزده ارديبهشت 1332 ش. درگذشت، و چون داماد ميرزا محمدحسين فروغى و شوهرخواهر محمدعلى فروغى بود، جنازه اش را در گورستان ابن بابويه، در مقبره خانوادگى فروغى، به خاك سپردند.

منبع: «شرح مختصرى از تاريخ تولد و كارهاى مرحوم مهندس عبدالرزاق بغايرى»، نشريه انجمن آثار ملّى، ش 4-3، پاييز - زمستان 1335 ش.

بوذرى، ابراهيم

عالم دينى، خوش نويس، خطشناس، رديف دان موسيقى. در سال 1274 ش. در طالقان ديده به جهان گشود. پس از تحصيل علوم دينى، در رشتۀ قضاوت نيز دانش آموخت. برخى از استادان او عبارتند از: ميرزا خليل كمره اى، سيّد ابوالقاسم كاشانى و على شوشترى. خط نستعليق را نزد حاجى

ص: 324

زين العابدين ساعت ساز، محمدعماد طاهرى و عمادالكتاب فرا گرفت، و ثلث را از اميرالكتاب و نسخ را از على عبدالرسولى. سال ها به فرمان نگارى و خوش نويسى احكام در مجلس شوراى ملى اشتغال داشت و نيز كارشناس رسمى خطوط در وزارت دادگسترى بود. رديف هاى آوازى را نزد ابوالحسن اقبال آذر (اقبال السطان) و ابوالحسن صبا آموخت و به هنر تعزيه خوانى نيز علاقه مند شد. روح الله خالقى در كتاب «سرگذشت موسيقى ايران» به تبحر او در رديف دانى و آوازخوانى گواهى داده است. محمدرضا شجريان، از شاگردان او در خوش نويسى است. بوذرى در سال 1365 ش. در تهران ديده از جهان فروبست و در امامزاده عبدالله شهررى به خاك سپرده شد. از او آثارى در خوش نويسى باقى مانده است؛ از جمله كتابت: ملخص مثنوى، منتخب ديوان سعد سلمان، جلد اول جوامع الحكايات، پارسى نغز، تاريخچۀ آب شيراز، وقف نامۀ بيمارستان نمازى شيراز، وقف نامۀ موقوفات مسجد فخرالدوله، جزءهايى از قرآن، ارمغان پاك، ديوان حافظ، كتيبۀ آرامگاه سعدى، كتيبۀ شاه خليل الله در يزد، كتيبۀ دروازه قرآن شيراز به خط ثلث، و چندين كتاب درسى.

منبع: «فهرست خوشنويسان دوران قاجار تا معاصر». پايگاه اطلاع رسانى خوشنويسى ايران، 27 خرداد 1389 ش.

بهرام ميرزا، معزالدوله

دولت مرد قاجارى، پسر دوم عباس ميرزا نايب السلطنه. در سال 1242 ق. به حكومت خوى و سپس قراجه داغ منصوب شد. پس از حملۀ روس به ايران در سال 1242 ق. عباس ميرزا به اروميه رفت و بهرام ميرزا را فرمان داد تا در سلماس به او ملحق شود. با آغاز مذاكرات صلح بين عباس ميرزا و پاسكيويچ در دهخوارقان، بهرام ميرزا همراه ميرزا تقى خان قوام الدوله و يوسف خان توپچى باشى و سواره نظام و هزار سوار پياده كرمانى و دو فوج افشار، به دستور عباس ميرزا در كنار رود چَغاتو اردو زد. هنگام لشكركشى عباس ميرزا به خراسان در سال 1247 ق. بهرام ميرزا از حكومت قراجه داغ استعفا داد و به ديدار پدر در خراسان رفت و پس از همراهى با

ص: 325

عباس ميرزا در نبرد قلعۀ چناران، به قصد زيارت مشهد رضوى به آن شهر رفت. پس از به سلطنت رسيدن محمد شاه به پيشنهاد قائم مقام، براى حكومت كردستان و كرمانشاه فرمان گرفت. هنگام سفر ناصرالدين شاه به اصفهان، بهرام ميرزا نايب الحكومۀ تهران شد.

بهرام ميرزا، كه نزد معلمين انگليسى درس خوانده بود، كتابى به نام «نظام ناصرى» نوشت كه در 1267 ق. به چاپ رسيد. اين كتاب اولين نوشتۀ فارسى در فن نظام است كه به روش علمى تأليف شده است. هنگام بناى دارالفنون، بهرام ميرزا به كار عمارت آن رسيدگى مى كرد و زمانى كه كاخ گلستان مرمت مى شد، او بناهايى بر آن افزود. بهرام ميرزا در 1299 ق. درگذشت و در آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: اميركبير و ايران؛ شرح حال رجال ايران؛ ناسخ التواريخ؛ خاطرات ظل السلطان؛ روضة الصفا، ج 8، ص 10.

بهزاد، حسين

مشهورترين نگارگر (مينياتورساز) معاصر ايران. در سال 1273 ش. به دنيا آمد. نياى او لطف الله، واعظ مسجد وكيل شيراز، به فرمان ناصرالدين شاه به تهران آمد تا در سوگوارى محرم و صفر در تكيۀ دولت به منبر برود. پدرش، ميرزا فضل الله اصفهانى، علاوه بر قلمدان سازى، در نقاشى آبرنگ نيز مهارت داشت. بهزاد در شش سالگى به مدرسۀ شرف مظفرى رفت، اما پس از چند ماه، به سبب علاقۀ بسيار به نقاشى و بى توجهى به درس، از مدرسه اخراج شد. پدرش او را به استاد ملاعلى قلمدان ساز در «مجمع الصنايع» سپرد تا فنون نقاشى سنّتى و قلمدان سازى و كار زيرلاكى را بياموزد. اندكى بعد، استاد و پدرش، تقريباً همزمان به بيمارى وبا درگذشتند. پس از مرگ پدر، با وجود سختگيرى هاى ناپدرى و مادرش و محروميت از امكانات، حدود دوازده سال ديگر به آموختن قلمدان سازى و نقاشى، زير نظر ميرزاحسن پيكرنگار همت گماشت.

در هجده سالگى، كارگاه شخصى خود را راه انداخت و بيش از پيش به نقاشى پرداخت. فتوح السلطنۀ تبريزى كه از

ص: 326

علاقه مندان به آثار بهزاد بود، ترسيم صورتى از يك نسخۀ خطى خمسۀ نظامى را به او و چند نقاش ديگر سفارش داد. چون كار بهزاد از ديگران زيباتر و جالب تر درآمد، كشيدن همۀ مجلس ها به او واگذار شد. در 1336 ش. بهزاد همراه فتوح السلطنه براى فروش نقاشى هاى خمسه، راهى اروپا شد، اما در تفليس ماند و پس از هفتاد روز به وطن بازگشت. بهزاد بسيارى از مضامين معروف شاعران بزرگ ايران، مانند فردوسى، خيام، نظامى، مولوى، سعدى و حافظ را به تصوير كشيده است؛ از جمله پنجاه تابلو كه در دهۀ 1330 ش. به سفارش اسفنديارى براى مصوّرسازىِ چاپِ چندزبانه و نفيس رباعيات خيام كشيد. اين كتاب در 1349 ش. دو سال پس از مرگ بهزاد، در ژاپن به طبع رسيد. شش سال نيز مشغول تابلوهاى «فردوسى»، «ايوان مدائن»، «شب قدر حافظ» و «نفت» شد. همچنين، به آفرينش تك چهره هاى شمارى از بزرگان ادب و فرهنگ ايران پرداخت: چهرۀ رودكى، سه تابلو از حافظ و تابلو شمس و مولوى. تابلو «رقص و دف» او چنان با مهارت تصوير شده است كه بيننده مى تواند ارتعاش دست مرد دف زن را بر روى دايره احساس كند. بهزاد در 1325 ش. زمانى كه ملك الشعراى بهار، تصدى وزارت فرهنگ را بر عهده داشت، به استخدام ادارۀ باستان شناسى درآمد. معروف ترين آثار او، دو تابلو بزرگ «شاهنامۀ فردوسى» و «فتح بابل» است. در دهه هاى 1330 و 1340 ش. كه اوج شهرت او بود، نمايشگاه هاى متعددى از آثار خود در ايران، از جمله نمايشگاهى به مناسبت برگزارىِ جشن هزارۀ ابوعلى سينا در موزۀ ايران باستان در 1333 ش. و در خارج (فرانسه، بلژيك، چكسلواكى، لهستان، آمريكا، هندوستان و ژاپن) بر پا كرد. وى در سال 1347 ش. درگذشت و در ابن بابويه شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: يادنامه بهزاد: شرح احوال استاد حسين بهزاد و مختصرى در تاريخ نقاشى ايران؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ذيل عنوان.

پاينده، ابوالقاسم

سياستمدار، مترجم، نويسنده، روزنامه نگار. در سال 1278 ش. يا 1290 ش. در نجف آباد

ص: 327

اصفهان به دنيا آمد. مقدمات علوم عربى را در زادگاهش آموخت و سپس به اصفهان رفت و دروس منقول و معقول را نزد محمود مفيد و محمد گنابادى، در حوزۀ علميۀ اصفهان خواند. در سال 1312 ش. به تهران رفت و در وزارت پست و تلگراف و تلفن استخدام شد و سپس خود را به وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه منتقل كرد. مدتى نيز دبير فرهنگستان ايران بود و در 1326 ش. به رياست ادارۀ تبليغات منصوب شد.

روزنامه نگارى، تأليف و ترجمه از ديگر مشاغل علمى او بود. هفته نامۀ صبا را در سال 1321 ش. راه انداخت كه تا سال 1330 ش. منتشر مى شد. همچنين با روزنامه هاى عرفان اصفهان و شفق سرخ و ايران همكارى داشت. مدتى نيز مدير مجلۀ تعليم و تربيت بود. وى به سه زبان فارسى، عربى و فرانسه تسلط داشت و با زبان انگليسى نيز آشنا بود. از مهم ترين آثار او، ترجمۀ قرآن است كه در 1336 ش. منتشر شد كه در ميان ترجمه هاى معاصر از قرآن، جايگاهى ويژه دارد. در ادبيات داستانى نيز چندين مجموعه از او باقى مانده است. پاينده در سال هاى پس از شهريور 1320 ش. به سياست روى آورد. در دورۀ دوم مجلس مؤسسان و دوره هاى بيست و يكم و بيست و دوم مجلس شوراى ملى نمايندۀ نجف آباد بود. سال هاى پايانى عمر او در انزوا و گمنامى گذشت و تمام وقتش را به تحقيق و تأليف و ترجمه گذراند. سرانجام در هفتاد و سه سالگى از دنيا رفت و در ابن بابويه دفن شد. از آثار او است: در آغوش خوشبختى و در جستجوى خوشبختى (ترجمه)؛ اسرار نيكبختى (ترجمه)؛ زندگانى محمد (ترجمه)؛ تاريخ سياسى اسلام (ترجمه)؛ نهج الفصاحه، (منتخب ترجمه اى از كلمات قصار حضرت رسول)؛ تاريخ عرب (ترجمه)؛ ترجمۀ مروج الذّهب مسعودى؛ ترجمۀ التنبيه و الاشراف مسعودى؛ ترجمۀ تاريخ طبرى، در شانزده جلد؛ تاريخ نوشته هاى جغرافيايى (ترجمه)، تمدن اسلامى (ترجمه بخشى از تاريخ تمدن ويل دورانت)؛ سير تكامل عقل نوين (ترجمه)؛ قاتل، در سينماى زندگى (داستان)؛ دفاع از ملانصرالدين، و مرده كشان جوزان (داستان)؛ دستور نوشتن؛ على ابر مرد تاريخ.

منابع: صد سال داستان نويسى در ايران؛ مقالات فرزان؛ برخى از نويسندگان پيشگام در داستان نويسى امروز ايران؛ مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى؛ «ابوالقاسم پاينده»، مجلۀ آينده، سال 12، ش 7 و 8 (مهر و آبان 1365 ش.)؛ دانشنامۀ جهان اسلام.

پهلوان رزّاز

پهلوان و عالم دينى. سيد حسن شجاعت، معروف به پهلوان رزاز در سال 1257 ش. در

ص: 328

تهران به دنيا آمد و مقدمات علوم دينى را در همان شهر خواند و سپس براى ادامه تحصيل تا مرحلۀ اجتهاد به نجف رفت. بعد از ترور ناصرالدين شاه، از سوى استادش آخوند خراسانى، مأموريت يافت كه نامۀ مراجع نجف را به دست علماى پايتخت برساند. محتواى اين نامه، مخالفت با زياده طلبى روس ها و انگليس ها و نيز جلوگيرى از هرج و مرج در كشور بود. در ايران، به مشروطه خواهان پيوست و خدماتش به نهضت مشروطه، موجب دستگيرى و حبس او به دستور محمدعلى شاه شد.

رزاز، به ورزش هاى باستانى علاقه مند بود و با وجود اشتغال به وظايف روحانيت، از طريق برنج فروشى (رزازى) ارتزاق مى كرد. كشتى با پهلوان اصغر نجار (پهلوان پايتخت) در زورخانۀ «سرتخت بربرى ها»، او را معروف و صاحب زنگ كرد. عامل دوم در شهرت وى، درگيرى با كالسكه چى سفارت روسيه بود. پس از معاهدۀ «تركمان چاى» در عهد فتحعلى شاه قاجار، اتباع دولت روسيه از هر مجازاتى در خاك ايران در امان بودند. بدين ترتيب، مستشاران و كارمندان سفارت روسيه، گاهى دست به رفتارهايى غير متعارف مى زدند. كالسكه چى سفارت روس (شخصى به نام تقى اف) كه بسيار تنومند، زورگو و بى رحم بود، از اين مصونيت استفاده كرده، از كسبۀ سرچشمه باج مى گرفت و زورگيرى مى كرد. پهلوان رزاز به درخواست مردم و نيز آية الله سيد محمد طباطبايى، جلو سفارت روس در تهران با تقى اف درگير شده، او را به شدت خوار كرد.

در سال هاى سلطنت رضاشاه، در جشن هزارۀ فردوسى شركت كرد تا ورزش باستانى ايران را به مهمانان خارجى معرفى كند. اين مراسم، موجب شهرت وى در خارج از ايران شد و بارها براى اجراى برنامه هاى ورزشى به كشورهاى اروپايى سفر كرد. سرانجام در نوزدهم اسفند 1320، در 63 سالگى چشم از جهان فرو بست و در ابن بابويه رى دفن شد. ژنرال ساخاروف، سرهنگ قشون شوروى در زمان اشغال تهران، در خاطراتش مى نويسد:

ص: 329

«صبح روز نوزدهم اسفند سال 1320 ايرانيان جنازۀ قهرمان محبوب خود را كه مردى سالخورده و از فرزندان امام حسن مجتبى (ع) بود، در يك تابوت قرار داده و يك قاليچۀ بسيار گران بها روى آن كشيده بودند. پير و جوان كه همگى قوى هيكل و خوش اندام بودند به همراه پهلوان محمدصادق بلورفروش كه به رستم زنده مشهور بود، زير تابوت را گرفته بودند... بى راه نيست اگر بگويم در اين تشييع جنازه نيمى از جمعيت تهران حضور داشتند... جنازه در ابن بابويه به خاك سپرده شد و با وجود قحطى و كمبود آذوقه، آن روز به تمام آن جمعيت غذا دادند و حتى براى ما هم غذا فرستادند.»

منابع: ورزش باستانى از ديدگاه ارزش، محمدعلى تهرانچى، تهران، انتشارات اميركبير، 1388؛ جهان پهلوان فرزند ايران؛ پهلوان سيدعلى و ابرمردان طهرون، ص 35.

پهلوى، رضا

مؤسس سلسلۀ پهلوى، مشهور به رضاخان. وى در 24 اسفند ماه سال 1255 ش. در قريه آلاشت از توابع سوادكوه مازندران به دنيا آمد. پدرش، عباسعلى، معروف به «داداش بيگ» افسر قزاق از ايل پالانى بود. چند روز پس از تولد رضا، پدرش درگذشت و مادرش كه از مهاجران گرجستانى بود، به علت درگيرى و اختلاف خانوادگى به تهران مهاجرت كرد و در خانۀ برادرش ساكن شد.

رضا، دوران كودكى و نوجوانى را زير نظر دايى اش كه خياط قزاقخانه بود، سپرى كرد و به توصيه و وساطت او، در چهارده سالگى وارد بريگاد قزاق شد. نخستين منصب وى در قزاقخانه، وكيل باشى گروهان شصت تير بود و سپس به فرماندهى آن رسيد. عبدالحسين فرمانفرما كه از شاهزادگان معروف و قدرتمند قاجار بود، مسئوليت اسلحۀ جديدش (مسلسل ماكسيم) را به او سپرد. پس از آن، به سرعت مراتب ترقى را طى كرد و در انجام مأموريت هاى مختلف، همچون سركوب نهضت ميرزا كوچك خان در گيلان، بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت. همراه سيد ضياءالدين طباطبايى، از رهبران كودتا در

ص: 330

سال 1299 ش. بود و در كابينه سيد ضياء، به وزارت جنگ و پس از آن به سمت رئيس الوزرايى رسيد. در سال 1304 ش. با پايان دادن به سلطنت قاجار، سلسلۀ پهلوى را بنيان گذاشت و در شهريور 1320 ش. پس از اشغال ايران توسط متفقين، انگليسى ها او را به دليل گرايش به آلمان، به جزيرۀ موريس در اقيانوس هند، تبعيد كردند. اقامت رضاخان در موريس، هفت ماه به طول انجاميد. پس از آن با انتقال او به ژوهانسبورگ (پايتخت آفريقاى جنوبى) موافقت كردند و در همان جا در چهارم مرداد 1323 ش. بر اثر سكتۀ قلبى درگذشت. جنازۀ موميايى شدۀ او را نخست در مسجد الرفاعى قاهره دفن و شش سال بعد، در ارديبهشت 1329 ش. به ايران منتقل كردند. جنازۀ او را پس از تشييع در قم و تهران، در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپردند.

آرامگاهى كه از قبل براى او ساخته و آماده شد، بسيار باشكوه بود و محل دفن برخى ديگر از سران رژيم پهلوى نيز گرديد. مراسم بين المللى جشن بزرگداشت پنجاهمين سال

ص: 331

سلطنت پهلوى در سال 1354 ش. در محل مقبره و فضاهاى مجاور آن برگزار شد.

پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، در اردى بهشت 1359 ش. آرامگاه رضا شاه با حضور و دستور آية الله صادق خلخالى، حاكم شرع وقت، تخريب شد. صادق خلخالى در خاطراتش، دربارۀ تخريب آرامگاه رضا شاه مى گويد: «به دفتر امام رفتيم و طبق معمول از هر درى سخن به ميان آمد و گفته شد: زمان آن فرا رسيده است كه مقبرۀ پهلوى خراب شود. اين ايام مصادف بود با ورود مجدد شاه به مصر. سادات با پناه دادن به شاه مى خواست او را در بازگشت به ايران كمك كند، ولى ما مى خواستيم به او و ياران او نشان دهيم كه ديگر در ايران، هيچ گونه ريشه و پايه و خانه اى ندارد. يكى از انگيزه هاى ما در خراب كردن مقبرۀ پهلوى همين بود و نيز مى خواستيم طرفداران او در ايران كه همچون ستون پنجم عمل مى كردند، به كلى مأيوس شوند. ما آن روز به سپاه رفتيم... حدود دويست نفر، با هم جمع شديم و با بيل و كلنگ به طرف حضرت عبدالعظيم به راه افتاديم. من در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم، سخنرانى پرشورى ايراد كردم و گفتم: دورۀ قرار گرفتن بناهاى زشت و زيبا در كنار هم، پس از انقلاب اسلامى ايران، ديگر به پايان رسيده و مردم مسلمان ايران نمى توانند در كنار مزار شهيدان به خون خفته و چهره هاى درخشان تاريخ اسلام، مانند حضرت عبدالعظيم، مقبرۀ جنايتكارانى مانند رضاخان و ناصرالدين خان و منصور و دودمان پهلوى را تحمل نمايند. بايد به هر وسيله اى كه شده، مقبره هاى سردمداران كفر و الحاد تخريب شود. مردم، لحظه به لحظه تكبير مى گفتند و ابراز شادى مى كردند. من حدود سه ربع ساعت براى مردم صحبت كردم و صحن حرم مملو از جمعيت شد. با صدور فرمان حركت به سوى مقبرۀ پهلوى، مردم بسيج شدند... ساعت حدود چهار و سى دقيقه بعد از ظهر بود كه از طرف بنى صدر پيام آوردند كه از تخريب مقبره دست برداريد. من اعتنا نكردم. آقاى ميرسليم، سرپرست وزارت كشور، نامۀ رسمى مرقوم و اعلام نمود كه دستور از طرف شوراى انقلاب و شخص آقاى بنى صدر است و شما بايد به هر نحو كه شده، دست از تخريب برداريد، وگرنه مجبوريم طبق مقررات با شما عمل كنيم... گفتم كه به آقاى بنى صدر بگوييد هر چه مى خواهد طبق مقررات انجام دهد؛ ما تا مقبره را با خاك يكسان نكنيم، از اينجا خارج نخواهيم شد. اطراف مقبره را گروه فداييان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب

ص: 332

اوضاع بودند. سرانجام شب فرا رسيد، ولى ما نتوانستيم مقبره را بخوابانيم؛ اگرچه خسارت زيادى به آن زديم و به شكل مخروبه درآورديم. شايد شما ندانيد كه اين مقبره را تا چه حد محكم ساخته بودند. ما آن را مثقال مثقال مى كنديم و بلدوزر و گريدر و وسايل تخريب عادى هم كارگر نبود. سرانجام مجبور شديم با ديناميت مقبره را به تدريج خراب كنيم... متجاوز از بيست روز طول كشيد تا آن دكور شيطانى فروريخت و به طور كامل تخريب شد. پس از تخريب، صداى هلهله و شادى از مردم بلند شد و شور و شعف به قدرى بود كه غير قابل وصف است. ما در جواب آقاى بنى صدر، در روزنامه ها نوشتيم كه اين خودكامگى نيست، بلكه تبعيت از آراى ملت است و ملت ما را در اين راه تأييد مى كنند.»

طبق برخى اخبار، محمدرضا پهلوى هنگام فرار از ايران، بقاياى جنازۀ پدرش را با خود برد. خالى بودن قبر از جنازه _ كه در خاطرات آية الله خلخالى آمده _ اين احتمال را تقويت مى كند.

حوزۀ علميۀ جديد حضرت عبدالعظيم (ع) در محل اين بناى ويران شده، ساخته شده است.

منابع: مرگ در مرداب: خاطراتى از دوران تبعيد رضا شاه، ص 10 و 9 و 72؛ آخرين سفر شاه، ص 63؛ روزنامه اطلاعات 1

7/3

/ 1320؛ خاطرات آية الله خلخالى.

پيرزاده، محمدعلى

جهانگرد. در حدود سال 1251 ق. در نائين متولد شد و در سال 1272 ق. به تهران آمد و مدتى نيز مشغول سياحت در ممالك خارجى گرديد. در ايامى كه در اسلامبول اقامت داشت، به ميرزا صفا (صوفى ايرانى) ارادت مى ورزيد و از طرف او لقب پيرزاده را دريافت كرد. دو سفر به اروپا كرد. در سال 1306 ق. كه از اروپا بازگشت، سفرنامه خود را نوشت كه نسخۀ خطى آن در كتابخانۀ مجلس شوراى ملى محفوظ است و در دو جلد به طبع رسيده است. در سال 1321 ق. در تهران درگذشت و در صفائيۀ شهر رى مدفون گرديد.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 4، ص 414.

پيشرفت، هادى

شاعر، متخلص به رنجى. در سال 1286 ش. در تهران به دنيا آمد. سرودن شعر را از نوجوانى آغاز كرد و بيشتر به سبك هندى تمايل داشت. پيشۀ او قفل سازى بود و نيز

ص: 333

شاگرد و شاعر محبوب شيخ رجبعلى خياط. ديوان اشعار وى، مشتمل بر حدود 3000 بيت است كه بيشتر مرثيه هاى مذهبى است، و كيوان سميعى، آن را در سال 1341 ش. منتشر كرد. پس از او، مشفق كاشانى، آن را براى چاپ مجدد آماده كرد. گزيده اى از اشعار او را انتشارات امير كبير، در مجموعۀ «يك صد سال ادبيات فارسى»، به نام «تلاطم دريا» انتشار داده است. وى صبح روز پنجشنبه، چهارم اسفند 1339 ش. درگذشت و در ابن بابويه، در مقبرۀ خانوادگى، دفن شد.

منبع: مقام عشق، ضميمۀ كيهان فرهنگى، چاپ سوم، ص 112-115.

تحريرى، محمود

عالم دينى و استاد اخلاق. در سال 1299 ش. در تهران به دنيا آمد. پس از گذراندن دوران دبستان وارد بازار كار شد و شب ها به تحصيل علوم دينى اشتغال ورزيد. مقدمات علوم عربى را در مدرسۀ حاج ابوالفتح تهران به سرپرستى مرحوم آية الله سيد مرتضى لنگرودى گذراند. در اخلاق و عرفان، نزد شيخ رجبعلى خياط، آية الله محمدعلى شاه آبادى، سيد مهدى قوام، سيد ميرزا آقا طاهايى، ملا آقا جان زنجانى و سيد رضا دربندى شاگردى كرد. فقه و اصول را نيز در قم از آيات عظام سلطانى، گلپايگانى، نجفى مرعشى، سيد محمدتقى خوانسارى، سيد صدرالدين صدر، سيد محمد حجت، امام خمينى و سيد محمدحسين بروجردى آموخت. استادان فلسفۀ او، عبارتند از: آقا جواد خندق آبادى و علامه سيد محمدحسين طباطبايى. در دى 1368 ش. درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) كنار قبر مرحوم شاه آبادى دفن گرديد.

تختى، غلام رضا

كشتى گير، فعال سياسى، عضو مركزى جبهۀ ملى و قهرمان ملى. در روز پنجم شهريور سال 1309 ش. در خانى آباد تهران به دنيا آمد. پس از تحصيلات متوسطه، در سال 1329 ش.

ص: 334

براى پيشرفت در ورزش باستانى به باشگاه پولاد رفت. در چهار دورۀ المپيك حضور داشت و حاصل آن يك طلا و دو نقره بود. در ورزش باستانى و كشتى پهلوانى نيز مقام داشت؛ چنانكه سه بار پهلوان ايران شد و هر بار كشتى گيران نامدارى را مغلوب كرد. وى را به دليل برخوردارى از منش و رفتار انسانى و سجاياى اخلاقى و جوانمردى، ستوده اند. چهار ماه پس از بازگشت از آخرين سفر ورزشيخود، در آبان 1345 ش. ازدواج كرد و در سال 1346 ش. چهار ماه پس از تولد فرزندش، درگذشت. دربارۀ علت مرگ او اختلاف است؛ اما برخى دوستدارانش ساواك را مسئول مرگ او شمردند. پيكرش را در ابن بابويه به خاك سپردند.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 381؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 1.

ترقى جاه، محمدعلى

نقاش. در سال 1322 ش. در تهران به دنيا آمد. در رشتۀ مهندسى تحصيل كرد، اما به نقاشى روى آورد و تا آخر عمر به آن پرداخت. درسال 1346 ش. برندۀ مدال طلاى مسابقات هنرى دانشگاه هاى ايران شد. در 1355 ش. اولين نمايشگاه انفرادى خود را در تهران گالرى و سپس در 1357 ش. در نمايشگاه بين المللى هنر بازل سوئيس برگزار كرد.

وى در نقاشى، صاحب سبك بود. موزۀ بين المللى هنر قرن بيست و يكم آمريكا، نقاشى هاى وى را به عنوان نمايندۀ هنر ايران برگزيد. آثار او در موزۀ هنرهاى معاصر تهران و موزۀ هنرهاى مدرن شارجه و موزۀ نوتردام هلند

ص: 335

و موزۀ هنر معاصر تهران (بخش محمدعلى ترقى جاه) نگه دارى مى شود. وى در شصت و هفت سالگى، در مرداد 1389 ش. پس از بازگشت از ژنو به ايران، درگذشت و پيكرش را در شهر رى به خاك سپردند.

منبع: روزنامۀ شاپرك، ش 2018، تاريخ 2

5/4

/ 1389.

تفرشى، سيد على اكبر

فقيه، مشهور به مجتهد تهرانى، از شاگردان شيخ مرتضى انصارى. پس از وفات استاد، به ايران بازگشت و مشغول تدريس و تبليغ شد. همراهى او با نهضت تنباكو، در منابع تاريخى ثبت شده است. در سال 1309 ق. زمانى كه به دستور ناصرالدين شاه قاجار جلسه اى براى حل و فصل قضيۀ تحريم تنباكو با حضور علماى تهران و نمايندگانِ دربار در منزل كامران ميرزا نايب السلطنه تشكيل شد، وى نيز از حاضران در جلسه بود. پس از صدور فرمان تبعيد آية اللّه ميرزا حسن آشتيانى، تفرشى از اولين كسانى بود كه جلسۀ درس را تعطيل كرد و به منزل آية اللّه آشتيانى رفت تا از وى حمايت كند. مجتهد تهرانى، روز چهارشنبه بيست و چهار ذى حجۀ سال 1322 ق. در تهران درگذشت و جنازه اش را در شهر رى، در مقبره اى در كوچۀ زنگنه به خاك سپردند.

منابع: اختران فروزان رى و تهران؛ سيرى كوتاه در تاريخ تفرش و آشتيان؛ نقباء البشر فى القرن الرابع عشر.

تقوى دامغانى، سيد باقر

عالم دينى و خطيب. در سال 1280 ش. در روستاى حسن آباد دامغان به دنيا آمد. در پانزده سالگى براى تحصيل علوم دينى به مشهد رفت و پس از 12 سال به دامغان بازگشت. پس از مدتى دوباره مشهد را براى تحصيل برگزيد و سه سال ديگر اقامت گزيد. از استادان او، آية الله ميرزا مهدى اصفهانى، آية الله مجتبى قزوينى و آية الله كاظم دامغانى است. وى از آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد جمال گلپايگانى، سيد محمود شاهرودى، ميرزا حسين نائينى و ميرزا مهدى اصفهانى اجازاتى در روايت و امور حسبيه گرفت. در سال 1312 ش. به دامغان بازگشت و به وعظ و خطابه پرداخت. در تاريخ شانزده دى 1346 ش. دار فانى را وداع گفت و در قسمت بالاسر ابن بابويه شهر رى دفن گرديد.

منابع: متاله قرآنى، ص 239-240؛ دانشنامه مشاهير و مفاخر دامغان، ص 231.

تنكابنى، محمدحسين

عالم دينى. در سال 1285 ق. در تنكابن زاده شد. در كودكى همراه برادرش، محمدرضا

ص: 336

تنكابنى به قزوين رفت و نزد استادان و علماى آن سامان تحصيل كرد. در نجف نيز از محضر علمايى همچون: ميرزا حبيب اللّه رشتى و محمدكاظم طباطبايى يزدى و آخوند خراسانى و علامه مامقانى بهره برد. با دريافت اجازۀ اجتهاد مطلق از نجف به ايران بازگشت و در تهران ساكن شد و به تدريس فقه و اصول و ترويج مذهب پرداخت. در سال 1368 ق. درگذشت و پيكرش را به شهر رى برده، در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن كردند.

منابع: زندگينامه رجال و مشاهير، ج 2، ص 292؛ گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 409-401.

تنكابنى، محمدطاهر

فقيه، فيلسوف، عارف، طبيب و از رجال سياسى معاصر ايران. ميرزا طاهر تنكابنى فرزند ميرزا فرج اللَّه در حدود سال 1242 ش. (1280 ق.) در كلاردشت مازندران به دنيا آمد. در شانزده سالگى براى تكميل تحصيلات خود راهى تهران شد و در مدرسه سپهسالار به فراگيرى علوم پرداخت. ميرزا طاهر در درس ميرزا محمد رضا صهباى قمشه اى، ميرزا ابوالحسن جلوه و آقا على حكيم، حكمت و نزد ميرزا عبداللَّه، نجوم و هيئت آموخت. پس از مدتى، به واسطه ذكاوت و هوش سرشارش از هم دوره اى هاى خود پيشى گرفت و مورد توجه خاص ميرزاى جلوه واقع شد.

ميرزا محمدطاهر، علاوه بر احاطه به فلسفه و حكمت، در فقه، اصول، نجوم، ادبيات و رياضيات نيز تخصّص داشت و ساليان طولانى در مدرسه سپهسالار و مدرسه علوم سياسى تدريس مى كرد. با آغاز نهضت مشروطه، به صف آزادى خواهان پيوست و پس از صدور فرمان مشروطيت و تشكيل مجلس شوراى ملى، از طرف طبقه طلاب به نمايندگى در مجلس برگزيده شد و در دوره سوم نيز از طرف مردم تهران به مجلس راه يافت. ميرزا طاهر به هنگام كودتاى سيدضياءالدين طباطبايى، دستگير و زندانى شد و بار ديگر در دوران رضاشاه، به زندان افتاد.

ص: 337

وى كتابخانه اى با چهار هزار جلد كتاب داشت كه مجموعه اى از نفيس ترين و بهترين كتاب ها را در آن گرد آورده بود و برخى از آنها، نسخه هاى خطى ناياب بودند.

سرانجام پس از يك دوره بيمارى و در پى يك عمل جراحى در چهاردهم آذر 1320 ش. برابر با شانزدهم ذى قعده 1360 ق. در 78 سالگى وفات يافت و بر حسب وصيت خود، در جوار مزار مرحوم ميرزا ابوالحسن جلوه واقع در ابن بابويه در رى مدفون شد.

منابع: زندگينامه رجال و مشاهير، ج 2، ص 294-295؛ شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 185-186.

تهرانى، عبدالعلى

عالم دينى. تولدش در تهران واقع شد و پدرش از روحانيون مشروطه خواه بود كه در كودكى وى به شهادت رسيد. پس از فراغت از مقدّمات و سطوح به قم مهاجرت كرد و از محضر مرحوم آية الله عبدالكريم حايرى و رجال علم ديگر استفاده نمود و پس از آن به تهران مراجعت كرد و به تربيت و تهذيب مردم و اقامه جماعت در مسجد جامع بازار و درس اخلاق مشغول شد. در سال 1371 ق. به قصد مجاورت آستان قدس رضوى به مشهد مقدس عزيمت و چند سال در آنجا اقامت كرد و به تدريس فقه و اخلاق و اقامه جماعت در مسجد بالاسر حضرت رضا (ع) پرداخت. پس از مدتى با اصرار آية الله احمد آشتيانى به تهران بازگشت و در مسجد مرحوم ميرزا موسى، معروف به مسجد بزازها به امامت و ترويج دين و نشر معارف اسلامى پرداخت. در تاريخ 1346/9/23 ش. دعوت حق را لبيك گفته، در جوار حضرت عبدالعظيم (ع) دفن شد. آية الله حاج آقا مجتبى تهرانى فرزند اوست.

منابع: گنجينه دانشمندان، جلد 4؛ حضرت آية الله العظمى حاج آقا مجتبى تهرانى به روايت اسناد ساواك.

تهرانى، مجتبى

مجتبى شهيدى كلهرى، مشهور به مجتبى تهرانى، عالم دينى. در سال 1316 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش آية الله ميرزا عبدالعلى تهرانى از شاگردان شيخ عبدالكريم حائرى بود. وى تحصيلات مقدماتى را در تهران و

ص: 338

مشهد آغاز كرد و در هجده سالگى، يعنى در سال 1334 ش. براى تحصيل علوم دينى به قم رفت. از سال 1347 ش. نيز به مدت سه سال در نجف درس خواند. از سال 1351 ش. ضمن اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار، درس اخلاق و تفسير مى گفت و از سال 1357 ش. تدريس خارج اصول و فقه را آغاز كرد. روز سه شنبه دوازدهم دى 1391 ش. در هفتاد و پنج سالگى درگذشت و آية الله سيد على خامنه اى بر پيكرش نماز خواند و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد.

منبع: پايگاه مجازى حضرت آية الله حاج آقا مجتبى تهرانى.

تهرانى دعانويس، سيد عزيزاللّه

عالم اخلاقى. در تهران از درس ملا هادى مدرّس طهرانى استفاده كرد و سپس براى تحصيل و عبادت به عتبات رفت. پس از بازگشت به ايران، به رى رفت تا در جوار عبدالعظيم حسنى (ع) زندگى كند. مردم براى درمان بيمارى هاى خود از او دعا مى گرفتند. در سال 1322 ق. درگذشت و در رواق مطهر حرم عبدالعظيم حسنى (ع)، در حجره اى مدفون گرديد.

منابع: اختران فروزان رى و تهران، ص 70.

تهرانى كلانترى، ابوالقاسم

فقيه. در سوم ربيع الثانى 1236 ق. به دنيا آمد. در سال 1246 ق. همراه عمويش به اصفهان رفت و سه سال به فراگيرى مقدمات علوم دينى پرداخت و پس از آن به تهران آمد و دو سال ديگر در آنجا ماند. در 1251 ق. به عتبات رفت و نزديك دو سال نيز در آنجا تحصيل علم كرد. سرانجام در مدرسۀ مروى تهران ساكن شد و علوم عقلى و نقلى را نزد ملّا عبداللّه زنوزى و آقاجعفر كرمانشاهى خواند.

بيست ساله بود كه براى تكميل تحصيلاتش به كربلا رفت و چند سال در درس سيد ابراهيم قزوينى حاضر شد؛ اما پس از ماجراى قتل و غارت كربلا به دست وهابيان

ص: 339

حجاز، به اصفهان رفت و پس از مدتى دوباره به نجف كوچ كرد و در درس شيخ مرتضى انصارى حضور يافت. در 1277 ق. به تهران بازگشت و يكى از مراجع دينى و علمى پايتخت شد. ملا حبيب اللّه كاشانى، ميرزا ابوالفضل كلانترى تهرانى (فرزندش)، سيد حسين صدر الحفاظ قمى، شيخ فضل اللّه نورى، شيخ عبدالنبى نورى، شيخ حسنعلى تهرانى و محمدصادق تهرانى بلّور از شاگردان او در تهران بودند.

سرانجام در سال 1292 ق. در همان روز كه به دنيا آمده بود (سوم ربيع الثانى) در پنجاه و شش سالگى درگذشت و در مقبرۀ ابوالفتوح رازى در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون شد. معروف ترين تأليف او مطارح الانظار است، كه تقرير درس اصول شيخ مرتضى انصارى در مباحث الفاظ است.

منابع: أعيان الشيعه، ج 2، ص 413؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 1، ص 284-285.

تيرافكن، صادق

عكاس و هنرمند مفهومى. در سال 1344 ش. در شهر كربلا به دنيا آمد. در سال 1369 ش. در رشتۀ عكاسى از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد.

عكس هاى وى در چندين نمايشگاه انفرادى و گروهى در تهران، پاريس، تورنتو، نيويورك و بروكسل به نمايش درآمد. آخرين نمايشگاه انفرادى او در دى 1391 ش. با عنوان «قدم هاى اوليه» در گالرى هما برگزار شد. كتابى نيز با همين عنوان از او به چاپ رسيد.

تيرافكن، در نوزدهم ارديبهشت 1392 ش. در چهل و هفت سالگى در شهر تورنتو در كشور كانادا درگذشت. پيكرش را پس از انتقال به ايران، در جوار حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپردند.

تيمورتاش، عبدالحسين

دولت مرد قاجارى و پهلوى، ملقب به معززالملك و سردار معظّم خراسانى. در 1258 يا 1260 ش. در خراسان متولد شد. پدرش كريم دادخان نردينى بجنوردى، ملقب به معززالملك و امير منظم، در دورۀ مظفرالدين

ص: 340

شاه، حاكم سبزوار و جُوَيْن بود. عبدالحسين، در سيزده سالگى براى ادامۀ تحصيل به عشق آباد و سن پترزبورگ رفت و در مدرسۀ سواره نظام نيكلاى مشغول تحصيل شد. در آنجا نام خانوادگى «خان نَردينْسكى» را براى خود برگزيد كه مشابه خان نخجوانسكى يا خان ايروانسكى (از القاب شاهزادگان) بود. در بازگشت از اين سفر، زبان روسى و فرانسه و آداب و رسوم اروپايى را آموخته بود. در بيست و چهار سالگى مترجم زبان روسى در ادارۀ دارالترجمۀ وزارت امور خارجه شد. در جريان انقلاب مشروطه، به صف مشروطه خواهان پيوست. شجاعتش در واقعۀ ميدان توپخانه در مقابله با نقشۀ محمدعلى شاه، بر شهرت او افزود.

پس از انقلاب مشروطه، وزارت خارجه را ترك كرد و به سبزوار رفت و از طرف پدر، كه حاكم آن منطقه بود، نايب الحكومۀ بلوك جوين سبزوار شد. در سبزوار نزد شاهزاده ميرزا محمدهاشم افسر، ادبيات فارسى را آموخت و از آن پس عميقاً دلبستۀ زبان و ادب فارسى شد. مشهور است كه او صاحب يكى از بهترين كتابخانه هاى تهران بود.

معززالملك در دورۀ دوم مجلس شوراى ملى، به نمايندگى مردم مشهد انتخاب شد. سخنرانى وى در دفاع از لايحۀ دولت مستوفى الممالك براى خلع سلاح مجاهدان تبريزى مقيم تهران، به تصويب آن در مجلس انجاميد. با انحلال مجلس دوم در محرم 1330 ق. به خراسان بازگشت و به فرماندهى قشون خراسان منصوب شد. در مجلس سوم، نمايندۀ مردم قوچان، و در مجلس چهارم، نمايندۀ مردم قاينات، و در مجلس پنجم، نمايندۀ مردم نيشابور بود. در دورۀ چهارم، همراه آية اللّه مدرس و سيد محمد تدين و گروهى ديگر، حزب «اصلاح طلبان» را تشكيل داد. در تيرماه 1301 ش. به پيشنهاد قوام السلطنه، والى كرمان و بلوچستان شد. در كابينۀ سردارسپه، وزارت تجارت و فوائد عامه را برعهدۀ او گذاشتند. در پى تصويب قانون لغو القاب و درجات نظامى در 1304 ش. نام خانوادگى تيمورتاش را براى خود برگزيد. وى در شمار كسانى است كه براى تغيير سلطنت از قاجاريه به پهلوى كوشيد و در سال 1304 ش.

ص: 341

وزير دربار شد و از آن پس به عنوان راهنما و مشاور، كارگزار اصلى رضا شاه در بسيارى از امور گرديد. در مرداد 1305 ش. به عنوان نمايندۀ دولت به مسكو سفر كرد. در اين سال ها تيمورتاش قدرت مطلق بعد از شاه به حساب مى آمد و عملاً كارگردان سياست خارجى ايران بود و حل مسائل مهمى چون اختلافات ايران و انگلستان را برعهده داشت و نيز نمايندۀ تام الاختيار شاه در مذاكرات الغاى امتياز نفت و عقد قرارداد جديد با دولت انگلستان بود. به استثناى وزارت جنگ، كه شاه خود به ادارۀ آن مى پرداخت، تيمورتاش بر تمام وزارتخانه ها و دواير دولتى نظارت داشت. تيمورتاش و پسرش مهرپور، در سفر تحصيلى محمدرضا پهلوى (ولى عهد) به سوئيس در 15 شهريور 1310 ش. جزو همراهان وى بودند. تيمورتاش ضمناً مأموريت داشت كه از سوئيس به آلمان، فرانسه، ايتاليا و سپس به انگليس برود و با مقامات كشورها دربارۀ مسائل مختلف مذاكره كند؛ اما پس از بازگشت، با سرزنش شاه مواجه شد و در دى 1311 ش. بازداشت و از وزارت دربار عزل گرديد. سرانجام نيز به جرم ارتشا، به سه سال حبس انفرادى محكوم شد. تيمورتاش در نهم مهر 1312 ش. در زندان قصر به قتل رسيد و جنازه اش را در امامزاده عبدالله دفن كردند.

منبع: دانشنامه جهان اسلام، ج 8، ص 816-820؛ جستارهايى در تاريخ معاصر ايران، ج 2؛ صعود و سقوط تيمورتاش.

ثَقَفى، خليل خان

پزشك، نويسنده و مترجم، ملقب به اعلم الدوله. وى از پزشكان مشهور دورۀ ناصرى و مظفرى و نخستين كسى بود كه با تحصيل در ايران، لقب دكتر گرفت.

در فروردين 1323 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش ميرزا عبدالباقى اعتضاد الاطباء نيز از پزشكان و دانشمندان نامى عصر قاجار بود. پس از فراگيرى مقدمات فارسى و عربى، علوم رياضى، طبيعى، هيئت و نجوم را در محضر ميرزا محمدعلى خان مهندس شيرازى، و طب قديم و حكمت الهى را نزد پدر و آقا

ص: 342

محمدرضا قمشه اى آموخت. در 1293 ق. وارد دارالفنون و در 1304 ق. پزشك رسمى وزارت امور خارجه شد. در 1315 ق. دولت فرانسه، به او نشان علمى شواليه داد. يك سال بعد، به نمايندگى مجلس شوراى صحى بين المللى پاريس برگزيده شد. ثقفى در اغلب سفرهاى مظفرالدين شاه به اروپا همراه او بود. برخى او را از مشوقان مظفرالدين شاه در امضاى فرمان مشروطيت برشمرده اند. پس از مرگ مظفرالدين شاه، محمدعلى شاه در نخستين اقدام براى انحلال مجلس سعى كرد تا مداركى مبنى بر اختلال مشاعر مظفرالدين شاه هنگام صدور فرمان مشروطيت تهيه كند و به امضاى ساير پزشكان برساند، كه با مخالفت شديد ثقفى روبه رو شد. از اين رو در 1325 ق. مجبور به ترك تهران گرديد و همراه خانواده به فرانسه رفت. نزديك سه سال در پاريس ماند و با شمارى از آزادى خواهان، انجمنى به نام «ايران جوان» براى مبارزه با حكومت استبداد صغير تشكيل داد و با همكارى برادرش، دكتر جليل خان مقالاتى در روزنامه هاى فرانسه منتشر ساخت. پس از فتح تهران، به ايران بازگشت و اولين رئيس بلديۀ قانونى تهران شد. ثقفى در زمان رضا شاه مدتى مدير كل و سپس وزير معارف و اوقاف شد.

در اواخر عمر از كارهاى دولتى كناره گرفت و رياست انجمنى به نام انجمن معرفة الروح تجربتى ايران را بر عهده گرفت. هفت سال نيز از كارهاى دولتى كناره گرفت و در مطب شخصى به طبابت مشغول شد؛ تا اينكه در 1337 ق. افزون بر رياست مجلس حفظ الصحۀ دولتى و مجلس حفظ الصحۀ بلدى، به رياست كل امور معارف و تعليمات وزارت معارف و اوقاف منصوب شد. پس از كودتاى 1299 ش. در كابينۀ مستوفى الممالك، عهده دار معاونت وزارت فرهنگ شد. سپس دوباره از كارهاى دولتى كناره گرفت. سرانجام در تهران درگذشت و در گورستان امامزاده عبدالله شهر رى به خاك سپرده شد.

از تأليفات او است: باغ سرور؛ فرائد اللغه؛ خردنامۀ جاودان؛ هزار و يك حكايت؛ كليد زندگى؛ كليد شناسايى در علم غير مرئى؛ هفتاد و يك مقاله؛ معرفة الروح.

منابع: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 17، ص 71-72؛ «اعلم الدوله خليل خان ثقفى، طبيب و ناجى مشروطيت»، گنجينۀ اسناد (سازمان اسناد ملى)، ش 44، ص 58.

ثقفى، محمد

عالم دينى، مفسر، شاعر، و فرزند ميرزا ابوالفضل كلانتر نورى تهرانى (صاحب شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشور). در سال 1313 ش. در تهران به دنيا آمد و از كودكى

ص: 343

تحصيل علوم دينى را آغاز كرد. پس از گذراندن دورۀ مقدماتى، سطوح عالى فقه و اصول را نزد آقاميرزا كوچك ساوجى و آقابزرگ ساوجى آموخت. در 1341 ق. به قم رفت و حدود هفت سال در درس خارج فقه و اصول شيخ عبدالكريم حائرى شركت كرد و از او تصديق اجتهاد گرفت. در فلسفه نيز از شاگردان سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى بود. پس از بازگشت به تهران، در مسجد پامنار به تبليغ دين و اقامۀ جماعت و تأليف و تدريس پرداخت. از آثار قلمى او «روان جاويد در تفسير قرآن» در پنج جلد و «غرر العوائد فى شرح درر الفوائد» است. وى پدر همسر امام خمينى (ره) است. در مرداد 1364 ش. درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: گلشن ابرار، ج 4، ذيل عنوان.

جزايرى، سيد مرتضى

فقيه معاصر. در آذر 1309 ش. در نجف به دنيا آمد. پدر وى آية الله سيد صدرالدين جزايرى از روحانيون نامدار تهران بود. نه ساله بود كه همراه خانواده از نجف به تهران آمد و همزمان تحصيلات حوزوى خود را آغاز كرد. در چهارده سالگى، به پيشنهاد علامه طباطبايى به قم رفت و در مدرسۀ فيضيه ساكن شد. در قم، در درس فقه آية الله بروجردى و فلسفۀ علامه طباطبايى حاضر شد. از ديگر استادان او در اين دوره، آيات عظام سيد روح الله خمينى و سيد كاظم شريعتمدارى بودند. در دهۀ 1330 ش. به مبارزه با سلطنت پهلوى وارد شد. در همان سال ها همراه گروهى از طلاب (ناصر مكارم شيرازى، امام موسى صدر، على دوانى، مجدالدين شيرازى، عبدالكريم موسوى اردبيلى و جعفر سبحانى) و تحت سرپرستى آية الله شريعتمدارى، در تأسيس مجله

ص: 344

«مكتب اسلام» مشاركت كرد. وى در بيست خرداد 1387 ش. در تهران درگذشت.

منبع: آفتاب قدم: ويژه نامۀ اولين سالگرد مرحوم سيد مرتضى جزايرى.

جزايرى شوشترى، سيد صدرالدين

از علماى تهران. در سال 1313 ق. در نجف اشرف به دنيا آمد و در حدود چهارسالگى، همراه پدر به تهران مهاجرت كرد. مقدمات و ادبيات و سطوح را در تهران در خدمت والدش و نيز آية الله سيد محمد تنكابنى و شيخ محمدرضا نورى و ميرزا احمد آشتيانى به پايان رسانيد و در ماه شعبان 1335 ق. به مشهد مقدس رفت و حدود هفت سال، خدمت جمعى از علما مانند حاج فاضل و آقازاده كفايى و حاج آقا حسين قمى و ديگران، شاگردى كرد. ده سال نيز در عتبات و نجف اشرف از محضر آية الله نائينى و آية الله شيخ محمدحسين غروى اصفهانى و نيز در معنويات از محضر سيد عبدالغفار مازندرانى كسب فيض كرد. سپس به تهران بازگشت و در مسجد عباس آباد بازار به اقامۀ جماعت و تدريس فقه و اصول و ساير وظايف دينى پرداخت. در سال 1386 ق. ديده از جهان بست و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزاده حمزه (ع) آرميد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران.

جزايرى شوشترى نجفى، احمد بن جعفر

فقيه اصولى. در شوشتر به سال 1307 ق. زاده شد. مقدمات دانش را در همان جا فراگرفت. سپس به نجف رفت و در درس ميرزا محمدحسين نائينى و آقا ضياء الدين عراقى و آقا سيد ابوالحسن اصفهانى حاضر شد و تقريرات آنان را در فقه و اصول نوشت. پس از مدتى به علت كسالت به تهران آمد و در سال 1364 ق. درگذشت و در ابن بابويه دفن شد. از آثار او است: تنبيه الجاهلين (در اصول دين)؛ منهج اليقين (به عربى منظوم در اصول و فروع دين).

منابع: الذريعه، ج 4، ص 441 و ج 23، ص 200؛ زندگى نامه رجال و مشاهير، ج 3، ص 10؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 1، ص 381.

جلوه، ميرزا ابوالحسن

سيد ابوالحسن طباطبايى، معروف به ميرزا

ص: 345

ابوالحسن جلوه، از حكما و علماى شيعى قرن سيزدهم قمرى است. «جلوه» تخلص او در شعر بود. پدرش، سيد محمد طباطبايى، متخلص و معروف به مظهر، از پزشكان و اديبان اوايل دوره قاجار بود. ابوالحسن، در سال 1238 ق. در ايام اقامت خانواده اش در هند، در احمدآباد گجرات در غرب هندوستان به دنيا آمد. نَسبش با سى واسطه به امام حسن (ع) مى رسد. پس از مرگ پدر، به اصفهان رفت و در مدرسه كاسه گران اقامت گزيد و پس از فراگيرى مقدمات، به تحصيل علوم عقلى، الهى، طبيعى و رياضى پرداخت. در 1273 ق. به تهران رفت و در مدرسۀ دارالشفا سكنا گزيد و 41 سال در اين مدرسه به تدريس حكمت و فلسفه و رياضى و عرفان پرداخت. او در طول زندگى خود فقط دو سفر كوتاه به گيلان و تبريز كرد. برخى از استادان او عبارتند از: ميرزاحسن پسر آخوند ملاعلى نورى، ملامحمدجعفر لاهيجى، سيد رضى لاريجانى، ميرزاحسن چينى، ملاعبدالجواد تونى خراسانى.

وى يكى از مشهورترين فيلسوفان ايرانى در قرن گذشته است و توفيق بسيارى در تربيت شاگرد داشت. نام برخى از شاگردان او بدين قرار است: سيد اسدالله خرقانى، حسن وثوق، آقا ميرزا محمدطاهر تنكابنى، آقا سيد حسين بادكوبه اى، ميرزا حسن كرمانشاهى، سيد محمد موسوى زنجانى، ضياءالحكماى زواره اى، ميرزا مهدى آشتيانى، عبدالرسول مازندرانى، حكيم ميرزا ابراهيم حكمى زنجانى، حكيم ملا محمد هيدجى زنجانى، ميرزا على اكبر حكيم يزدى، ميرزا محمود مدرس كهكى قمى، حاج شيخ عبدالنبى نورى، سيد عباس شاهرودى، سيد محمود حسينى مرعشى نجفى (پدر آية الله مرعشى نجفى)، حاج ميرزا عبدالكريم سبزوارى (فرزند ملا هادى سبزوارى)، شيخ مرتضى طالقانى، ميرزا شهاب الدين نيريزى شيرازى، سيد موسى زرآبادى، حاج ملامحمد آملى، ميرزا يحيى دولت آبادى، ميرزا محمدعلى شاه آبادى، آخوند ملامحمدكاظم خراسانى.

برخى از آثار او عبارتند از: رسالة الحركة الجوهرية (در دفاع از نظر ابن سينا و نقد رأى ملاصدرا در اثبات حركت جوهرى)؛ رسالة ربط الحادث بالقديم؛ رسالة فى اتحاد العاقل و المعقول (در نقد نظريۀ ملاصدرا)؛ رسالۀ كلى و اقسام آن؛ حاشيه بر مبدأ و معاد ملاصدرا؛ حاشيه بر شرح الهداية الاثيرية؛ حاشيه بر كتاب المشاعر ملاصدرا؛ تعليقات بر شرح فصوص الحكم قيصرى؛ حواشى بر اسفار اربعه ملاصدرا؛ حواشى بر شفاى ابن سينا؛ حواشى بر شرح اشارات؛ رساله اى دربارۀ جسم

ص: 346

تعليمى؛ رساله دربارۀ اثبات وجود صور نوعيه و جوهر بودن آن؛ رساله دربارۀ چگونگى انتزاع مفهوم واحد از حقايق متباين؛ حاشيه بر شرح قاضى زاده رومى بر ملَخّص چَغْمينى در علوم نجوم؛ رساله القضية المهملة هى القضية الطبيعية؛ رساله فى بيان استجابة الدعا؛ ديوان جلوه، مشتمل بر قصيده، غزل، قطعه و اشعارى در قالب هاى ديگر.

ميرزا ابوالحسن جلوه در شب ششم ماه ذيقعده سال 1314 قمرى در سن هفتاد و شش سالگى در تهران در منزل حاجى محمد كاظم ملك التجار، پدر حاج حسين آقاى ملك درگذشت و در ابن بابويه مدفون شد.

منابع: مكارم الاثار، ج 2، ص 1481؛ تاريخ نائين، ص 93؛ «حكيم جلوه»، كيهان انديشه، ش 10 (بهمن و اسفند 1365).

جم، محمود

مترجم و دولت مرد. در سال 1259 ش.

در تبريز به دنيا آمد و پس از تحصيلات مقدماتى در تبريز نزد دكتر كوپن، داروساز فرانسوى و طبيب ولى عهد، به عنوان مترجم مشغول به كار شد.

در 1288 ش. از تبريز به تهران آمد و به عنوان مترجم در ادارۀ گمرك و سفارت فرانسه، استخدام گرديد. در سال 1298 ش. عهده دار رياست انبار غلۀ دولتى شد. پس از چندى لقب مديرالملك گرفت و به پيشكارى دارايى تهران و سپس خزانه دارى كل منصوب گرديد. در كابينه هاى سيد ضياء و حسن پيرنيا و مشيرالدوله و قوام السلطنه وزير خارجه و دارايى و خزانه دار شد. در سال 1335 ش.

در دورۀ سوم و چهارم مجلس سنا به سناتورى كرمان انتخاب گرديد و در مردادماه 1348 ش. در سن هشتاد و هفت سالگى در تهران درگذشت. جنازه اش را در ابن بابويه به خاك سپردند.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 283.

جندقى، حبيب اللّه

عالم دينى و شاعر. پدرش از علماى دين بود. حبيب نزد پدر درس خواند. شاعرى را از نوجوانى آغاز كرد و تخلص «اقبال» را برگزيد. در سال 1315 ش. در تهران درگذشت و در صحن حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)

ص: 347

دفن شد.

منبع: أعيان الشيعه، ج 15، جزء 14.

چهل ستونى (سعيد تهرانى)، عبدالله

عالم دينى. در سال 1305 ق. در تهران به دنيا آمد. تحصيلاتش را در حوزۀ علميۀ تهران آغاز كرد و سپس به عراق رفت. برخى از استادان او در تهران عبارتند از: شيخ على نورى، سيد محمد تنكابنى، شيخ مسيح طالقانى و ميرزا هاشم شفتى. در حوزۀ علميۀ نجف از محضر آيات عظام نائينى، شريعت اصفهانى و ضياءالدين عراقى دانش آموخت.

در 1333 ق. به ايران بازگشت و پس از فوت پدر، امامت جماعت مسجد جامع تهران را بر عهده گرفت. در سال 1342 ق. به قم رفت تا از دروس آيات عظام حائرى و شيخ ابوالقاسم كبير استفاده كند. در 1356 ق. به تهران بازگشت و در ذى حجه 1391 ق. در هشتاد و شش سالگى درگذشت. جنازۀ او را در جوار حرم حضرت امامزاده حمزه (ع) در شهر رى به خاك سپردند.

منبع: گنجينه دانشمندان، ج 3، ص 483.

حائرى مفسّر، سيد على

عالم دينى و مفسر قرآن. وى فرزند سيد يونس لاريجانى است. در كربلا متولد شد و ادبيات را در آنجا آموخت. سپس به نجف رفته، سطوح فقه و اصول را فراگرفت؛ به ويژه در درس ميرزا محمد حسن مجدد شيرازى. همراه مجدد شيرازى به سامرا رفت و در حدود سال 1315 ق. در تهران رحل اقامت افكند. در تهران به درس تفسير و تربيت اخلاقى شاگردان همت گماشت. از آثار او است: تفسير شريف؛ مقتنيات الدرر (در دوازده جلد). در سال 1354 ق. از دنيا رفت و پيكرش را در جوار امامزاده عبداللّه در شهر رى دفن كردند.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 328.

حاج رضايى، طيب

بازارى، فعال سياسى، باستانى كار. در سال

ص: 348

1280 ش. در تهران به دنيا آمد. در ادبيات محاوره اى آن زمان، به جاهل يا لوطى مشهور بود. در نوجوانى به ورزش باستانى علاقه مند شد و پس از پايان دورۀ سربازى، به دليل حوادث مختلف، در تهران شهرت يافت. در جوانى بارها به دليل درگيرى به زندان افتاد. از سال 1330 تا 1342 ش. از ميدان داران بنام ميوه و تره بار تهران بود.

در سال 1332 ش. از موافقان رژيم شاهنشاهى پهلوى در كودتاى بيست و هشت مرداد بود؛ اما به اتهام حمايت از امام خمينى و همكارى در قيام 15 خرداد در تهران، دستگير، زندانى و به اعدام محكوم شد. اقدامات خانواده و دوستان طيب به جايى نرسيد و حكم اعدام او در بامداد روز 1342/8/11 ش. در ميدان تير حشمتيه به اجرا درآمد. امام خمينى او را «حُر» ناميد.

منبع: آزادمرد، ويژه نامۀ شهيد طيب حاج رضايى.

حسينى اصفهانى، سيد على

فقيه، حكيم، اديب، نويسنده، رياضى دان و روزنامه نگار، معروف به جناب. در سال 1249 ش. در اصفهان به دنيا آمد. نزد علماى شهر، فقه و اصول و طب و رياضى و هيئت جديد و قديم را آموخت، و تمام عمر خود را صرف تحصيل علوم و اشاعه آن از راه روزنامه و كتاب كرد. در سال 1324 ق. انتشار روزنامۀ «الجناب» را با چاپ سنگى در اصفهان راه انداخت. سرانجام در اسفند 1309 ش. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللّه دفن شد. از آثار او است: الاصفهان، راهبر براى مسافرين اصفهان؛ فعاليت هاى فرهنگى بنادر جنوب (بوشهر) در شيخ نشين دوبى.

منابع: تاريخ جرايد، ج 1، ص 245-248؛ تذكرة القبور، ص 240-241؛ زندگينامه رجال و مشاهير، ج 3، ص 103؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 4، ص 171-173؛ يادگار، سال 4، ش 4، ص 56.

حق شناس، عبدالكريم

عالم دينى. در سال 1298 ش. در تهران ديده به جهان گشود. تحصيلات مقدماتى و ادبيات را نزدشيخ محمدرضا تنكابنى گذراند و در عرفان و فلسفه شاگرد محمدعلى شاه آبادى و ميرزا مهدى آشتيانى و ميرزاى تنكابنى و محمدحسين زاهد بود. در سال 1358 ق. به قم رفت و از محضر آيات عظام حجت و خوانسارى و بروجردى استفاده كرد. اجازۀ اجتهاد را از آيات عظام خويى،

ص: 349

حجت، عبدالنبى عراقى و شاه آبادى گرفت.

در سال 1373 ق. پس از ارتحال شيخ محمدحسين زاهد تهرانى كه در مسجد امين الدوله بازار، اقامۀ جماعت مى كرد، بنا به درخواست اهل مسجد و محل، آية الله بروجردى به وى مأموريت داد كه به تهران رفته، در مسجد مذكور فعاليت كند. برخى از آثار قلمى و عملى ايشان بدين شرح است: رساله اى در ارث زوجه؛ تقريرات فقه مرحوم آية الله حُجت؛ تقريرات اصول آية الله خوانسارى؛ تقريرات فقه و اصول آية الله بروجردى.

وى در مرداد سال 1386 ش. در هشتاد و هشت سالگى دار فانى را وداع گفت و پس از تشييع از مسجد ارك تهران، در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

حكمت، على اصغر

سياستمدار، اديب، شاعر، نويسنده، پژوهشگر و مترجم. در سال 1271 ش. در شيراز به دنيا آمد. پدرش، احمدعلى مستوفى معظم الدوله (حشمت الممالك شيرازى)، از علماى شيراز بود و از طرف مادر نيز نوۀ حسن فسايى، نويسنده كتاب فارسنامه ناصرى بود و جد او سيد عليخان كبير، صاحب شرح صحيفۀ سجاديه. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى و متوسطه در شيراز، براى ادامۀ تحصيل به تهران رفت و در كنار آموختن علوم جديد در مدرسۀ آمريكايى، علوم اسلامى را نيز فراگرفت. از استادان او در اين دوره، آية الله ميرزا طاهر تنكابنى است.

در سال 1297 ش. وارد خدمات فرهنگى شد و با نشر مقالات تحقيقى و تدريس زبان انگليسى در مدارس متوسطه، مشهور و وارد فعاليت هاى سياسى شد. همان زمان، همراه دوستان همفكرش و به رهبرى على اكبر داور، در تأسيس حزب راديكال مشاركت كرد. تا سال 1309 ش. در خدمت وزير معارف بود و در اين سال، به تشكيلات جديد داور در دادگسترى وارد شد و پس از چندى براى مطالعه در امور قضايى و ثبتى به اروپا اعزام شد. در اروپا وارد دانشكدۀ حقوق و ادبيات شد و در هر دو رشته، مدرك ليسانس گرفت.

ص: 350

مأموريت ديگر حكمت در اروپا مطالعه در امر آموزش و پرورش و دانشگاه بود. در سال 1309 ش. براى تكميل تحصيلات خود به فرانسه و انگلستان رفت و از دانشگاه سوربن پاريس در رشتۀ ادبيات فارغ التحصيل شد و به تهران بازگشت. در شهريور 1312 ش. وزير معارف در كابينۀ ذكاء الملك فروغى و رئيس دانشگاه تهران شد. در كابينۀ جم نيز وزير فرهنگ و در دورۀ بعد، وزير كشور شد. در كابينۀ متين دفترى نيز همان سمت را عهده دار بود. در ترميم كابينۀ فروغى در 30 شهريور 1320 ش. وزير بازرگانى و پيشه و هنر شد. در ترميم ديگر همان كابينه، وزارت بهدارى را بر عهده گرفت. در كابينۀ سهيلى نيز همچنان وزير بهدارى بود. تأسيس كتابخانه هاى ملى و دانشسراى عالى، احياى انجمن آثار ملى، تأسيس موزه هاى ايران باستان، و مردم شناسى و پارس شيراز و موزۀ حضرت معصومه قم، مشاركت در تأسيس دانشگاه تهران و دانشكدۀ معقول و منقول، و دانشسراهاى مقدماتى، تأسيس مدارس جديد، و دارالتربيۀ عشاير، برگزارى كلاس هاى ملى شبانه براى مبارزه با بى سوادى، تغيير نام مدارس خارجى به فارسى، تأسيس پيشاهنگى و سازمان تربيت بدنى، تأسيس فرهنگستان ايران و تدريس دروس دانشگاهى تا سال 1351 ش. شمارى از خدمات او است. شمارى از تأليفات او بدين شرح است: امثال قرآن مجيد؛ شرح احوال جامى؛ رساله در باب امير عليشير نوائى؛ پارسى نغز (مجموعه اى از برگزيده هاى پارسى گويان)؛ تصحيح كشف الاسرار ميبدى؛ ره آورد حكمت؛ نقش پارسى بر احجار هند. چندين ترجمه نيز از او باقى است؛ از جمله: جلد سوم تاريخ ادبيات ادوارد براون؛ امين و مأمون، از سلسله روايات اسلامى جرجى زيدان؛ رستاخيز، تأليف تولستوى؛ راه زندگانى، تأليف نيكولا حداد مصرى؛ تاريخ جامع اديان، نوشته جان بى. ناس؛ نمايشنامه شاكونتالا اثر كالبداسا نويسنده هندى.

حكمت روز دوشنبه سوم شهريور 1359 ش. / چهاردهم شوال 1400 ق. در تهران درگذشت و در آرامگاه خانوادگى در باغ طوطى به خاك سپرده شد.

منابع: وزيران علوم و معارف فرهنگ ايران، ص 324 و ص 332؛ رهآورد حكمت، ص 73؛ گلزار مشاهير، زندگينامه درگذشتگان مشاهير ايران، ص 140.

حكمت، علينقى

خطاط، مذهِّب، مترجم و شاعر، متخلص به حكمت و ملقّب به مشير الكُتّاب. در سال 1293 ق. در تهران متولد شد. نزد پدر تحصيل

ص: 351

علم كرد و نزد ميرزا على محمد صفا خط را آموخت. نسخ و ثلث را خوب مى نوشت و در تذهيب و نقاشى و حجارى و نجارى نيز مهارت داشت. در سال هاى 1314 تا 1315 ق. بنا به دستور وزير علوم، دو نسخه از ترجمه هاى كتب خارجى را براى كتابخانه سلطنتى نوشت. بيشتر اشعارش در قالب قصيده و در مدح ائمه (ع) است. لطيفة العرفان و الهى نامه، دو اثر منظوم از او است. در تهران در سال 1344 ق. درگذشت و در صفاييه دفن شد.

منابع: زندگينامه رجال و مشاهير، ج 3، ص 122؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 4، ص 8، ص 606-609.

حكيمْ الهى لواسانى، محمدجعفر

متكلم، حكيم، رياضى دان، مشهور به حكيم الهى اول. پدرش ميرزا حسنعلى زبدة الفضلاء نيز عالمى سرشناس در لواسان بود و برادرش ميرزا محمدعلى صفا از شاعران و خطاطان نامى در سال هاى نخست سلطنت قاجار است و به «صفا» تخلص مى كرد.

ميرزا محمدجعفر، از شاگردان طراز اول ملاهادى سبزوارى در سبزوار بود و در علم كلام و رياضى مهارت داشت. پس از پايان تحصيل در سال 1276 ق. از سبزوار به تهران بازگشت و مشغول تدريس در حوزه هاى پايتخت شد. در تهران، جايگاهى ممتاز يافت و شاگردان بسيارى نيز تربيت كرد. وى، از نمايندگان برجستۀ حكمت علمى به شمار مى رفت. همچنين دوست و مشاور قائم مقام فراهانى بود؛ اما پس از مرگ عباس ميرزا از سياست كناره گيرى كرد. در زمان محمد شاه قاجار به فرمان شاه قاجار، توليت امامزاده عبدالله شهر رى را بيست سال (تا سال 1276 ق.) برعهده داشت. از سوى اميركبير نيز فرمان يافت كه بر امور قضائى و صنعتى پايتخت نظارت كند. از او نوشته اى كوتاه به نام «مسافرت عباس ميرزا به ممالك شرقى» باقى مانده است. لقب «الهى» در فرمان محمد شاه به او آمده است و اين لقب در خاندان او باقى ماند. به همين دليل به اراضى مملوك او در تهران «الهيه» گفته مى شد. در سال 1336 ش. در هشتاد و شش سالگى در تهران درگذشت و در گورستان صفائيۀ شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 152؛ اثرآفرينان، ج 2، ص 303؛ دانشنامه تهران بزرگ، ج 1، ص 400-402.

حكيم الهى لواسانى، ميرزا شمس الدين

عالم دينى، رياضى دان، حكيم، فيلسوف و از بزرگان لواسان و مشهور به حكيم الهى ثانى. ميرزا شمس الدين حكيم الهى، فرزند ميرزا

ص: 352

محمدجعفر، مشهور به حكيم الهى اول، از خاندان مشهور سادات اخوى ساكن لواسان، در سال 1256 ق. به دنيا آمد. وى با 17 واسطه به خواجه نظام الملك طوسى، وزير آلب ارسلان و ملكشاه سلجوقى، نسب مى رساند. پدربزرگ شمس الدين، ميرزا حسنعلى زبدة الفضلاء نيز عالمى سرشناس و عموى او ميرزا محمدعلى صفا از شاعران و خطاطان نامى در عصر قاجار است.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 152؛ دانشنامۀ تهران بزرگ، ج 1، ص 402.

حكيمى، ابراهيم

طبيب و سياست مدار، مشهور به حكيم الملك. در سال 1288 ق. متولد شد و در حدود سال 1312 ق. براى تحصيل طب، به پاريس رفت. مدتى طبيب مخصوص مظفرالدين شاه بود. در دورۀ اول مجلس شوراى ملى (1324 ق.) وكيل شد و پس از به توپ بسته شدن مجلس شوراى ملى (1326 ق.) در سفارت فرانسه تحصن كرد.

در سال 1327 ق. عضو مجلس عالى (هيئت مديرۀ موقعت كشور) و سپس عضو هيئت مديرۀ آن گرديد و در دورۀ دوم مجلس شوراى ملى (1328 ق.) از طرف آذربايجان و تهران، به مجلس رفت. در 1328 ق. / 1289 ش. وزير ماليه در كابينه ميرزاحسن خان مستوفى الممالك شد. پس از آن نيز چهار بار وزير دارايى، هشت بار وزير فرهنگ، يك بار وزير دادگسترى، يك بار وزير مشاور، يك بار وزير خارجه، سه بار نخست وزير و يك بار هم وزير دربار شد. در سال 1337 ش. در نود و يك سالگى درگذشت و در ابن بابويه شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 6، ص 9؛ مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18؛ دانشمندان و مشاهير حرم و شهر رى، ج 1، ص 11.

حكيمى، محمدرضا

عالم دينى. در سال 1358 ق. در كربلا زاده شد. در حوزۀ علميه كربلا از محضر استادانى همچون شيخ عبدالرحيم قمى، شيخ محمد كلباسى، شيخ يوسف بيارجُمندى خراسانى و شيخ محمدرضا اصفهانى بهره برد. بسيارى از كتب متداول حوزوى را نيز تدريس كرد. در

ص: 353

سال 1970 م. مجبور به ترك عراق شد و بيست سال در كويت اقامت گزيد. در سال 1410 ق. به ايران مهاجرت كرد و تا پايان عمر در تهران ساكن بود. در سال 1412 ق. بدرود حيات گفت و در جوار عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد. از آثار او است: سلونى قبل أن تفقدونى: شرح الخطبة الشقشقيه؛ على مع القرآن و القرآن مع على؛ حياة اولى النهى؛ بداية الفرق و نهاية الملوك.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 499؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

حلبى، محمود

عالم دينى و مؤسس انجمن حجتيه. شيخ محمود ذاكرزادۀ تولائى، معروف به حلبى در 17 شهريور 1279 ش. به دنيا آمد. ادبيات عرب را نزد ميرزا عبدالجواد نيشابورى (اديب نيشابورى يا اديب اول) فراگرفت. مقدمات فقه و اصول و منطق را از ميرزا محمدباقر مدرس رضوى و ميرزا جعفر شهرستانى آموخت. سطوح عالى را نيز نزد شيخ محمد نهاوندى و ميرزا محمد كفايى (فرزند آخوند خراسانى) گذراند. در كلام و تفسير، نزد ميرزامهدى اصفهانى شاگردى كرد و به او و مكتب فكرى اش (مكتب معارفى خراسان) تعلق خاطر يافت. همچنين در درس خارج فقه آية الله العظمى حسين قمى طباطبايى حضور يافت. در سال هاى 1328 تا 1332 ش. به فعاليت سياسى روى آورد و از نهضت ملى شدن صنعت نفت حمايت كرد. يك بار نيز نامزد نمايندگى در مجلس شوراى ملى از مشهد شد كه رأى نياورد. پس از كودتاى 28 مرداد از سياست كناره گرفت و انجمن ضد بهاييت را پايه ريزى كرد كه به انجمن حجتيه مهدويه نيز نامبردار است. در 26 دى ماه 1376 ش. درگذشت و در كنار مرقد شيخ صدوق (ره) به خاك سپرده شد.

منابع: مجله شهروند امروز، شماره 51، ص 78؛ جريان ها و سازمان هاى مذهبى سياسى ايران سالهاى 1320 الى 1357.

حيدرقلى پريشان

عالم و اديب. در نهاوند به دنيا آمد. پدرش نخست حكمران نهاوند و سپس در تبريز امير ديوانخانه شد. در هفت سالگى همراه پدر به

ص: 354

تبريز رفت و بعد از مراجعت به زادگاهش، سى سال در نهاوند و بروجرد به تحصيل علوم معمول پرداخت و بعد از آن به تهران آمد و سى سال نيز در تهران كسب معارف و فنون كرد. مدتى در محضر آقا محمدرضا قمشه اى حكمت آموخت. در سال هاى پايانى عمر در مدرسۀ سپهسالار انزوا گزيد، و در تهران درگذشت و در جوار قبر آقا در شهر رى دفن شد. از آثار وى، حاشيه بر شرح چغمينى و مفتاح المفاتيح در شرح قسمتى از «مفاتيح الغيب» است.

منابع: الذريعه، ج 21، ص 329-350؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 2، ص 981-982.

خاتمى بروجردى، محمدرضا

فقيه و شارح فلسفۀ مشاء. در سال 1341 ق. / 1302 ش. در بروجرد متولد شد. تحصيلات ابتدايى و مقدمات را در بروجرد به پايان رساند و در دوازده سالگى به قم رفت و تحصيلات حوزوى را آغاز كرد. دو سال بعد به نجف رفت و شش سال از استادان حوزۀ نجف، همچون غلام حسين اردبيلى، سيد ابوالقاسم خويى، محمدعلى كاظمينى، محمدحسين غروى اصفهانى، سيد ابوالحسن اصفهانى استفاده كرد و در بيست سالگى اجازۀ اجتهاد گرفت. افزون بر فقه و اصول، در فلسفۀ سينوى نيز به مدارج بالا رسيد. در سال 1365 ق. / 1324 ش. به ايران بازگشت و يك سال در بروجرد اقامت كرد و پس از ازدواج، به قم رفت. مناظرات متعدد وى در زمينه هاى مختلف با اخباريون و اهل حديث، زبانزد است؛ از جمله مناظرات تابستان 1352 ش. در تهران با سركردگان مشهور اين جريان. همچنين نخستين بار كتاب اشارات و تنبيهات ابن سينا را همراه شرح خواجه نصير طوسى، از روى كهن ترين نسخه ها ويرايش و منتشر كرد و مقدمه اى مفصل بر آن نوشت. سرانجام در خردادماه 1357 ش. به دليل ابتلاء به سرطان مغز در سن پنجاه و پنج سالگى در شهر رى درگذشت. سيد احمد خوانسارى، بر او نماز خواند و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و امامزاده حمزه (ع)، در مقبرۀ ابوالفتوح رازى به خاك سپرده شد.

منابع: معجم رجال الفكر و الادب فى النجف؛ تذكره بروجرد: شرح حال علما؛ آثار الحجه؛ اختران فروزان رى و طهران، ص 247.

خالدى، مهدى

موسيقى دان. در سال 1298 ش. در محله سنگلج تهران متولد شد. نزد ابوالحسن صبا استاد موسيقى ايران، آموختن ساز ويلون را آغاز كند. در سال 1320 ش. به توصيۀ صبا، در راديو تهران برنامۀ موسيقى اجرا كرد. در

ص: 355

سال 1324 ش. به دعوت راديو دهلى، به هندوستان رفت و موفق به ضبط تعدادى صفحه شد؛ از جمله سرود «ايران و هند»، «دل پريشان»، «آذربايجان»، «نوروزى»، «پريوش»، «خوان اشم وهو»، «خسرو خوبان» و «تاج محل». همۀ صفحات با صداى بديع زاده است. همان سال، اركسترى به نام «جوانان» تأسيس كرد كه اعضاى آن 16 نفر بودند. در سال 33-1334 ش. از طرف راديو به عنوان سرپرست موسيقى انتخاب شد. وى فيلمى موزيكال به نام «ماجراى زندگى» نيز ساخت كه تنها فعاليت سينمايى او بود. برنامۀ «گل ها» يكى از پر طرفدارترين برنامه هاى راديو بود كه خالدى با آن نيز همكارى مى كرد. در تاريخ 1369/9/9 ش. درگذشت و در آرامگاه ابن بابويه (شيخ صدوق) به خاك سپرده شد.

منابع: گلهاى جاويدان و گلهاى رنگارنگ؛ فرهنگ موسيقى ايران؛ دايرة المعارف موسيقى ايران.

خانعلى، ابوالحسن

معلم فلسفه و عربى. در سال 1311 ش. به دنيا آمد و در دوازده ارديبهشت 1340 ش. در بيست و نه سالگى، در تجمع صنفى معلمان در ميدان بهارستان كشته شد. در هنگام مرگ، دانشجوى دكتراى فلسفۀ دانشگاه تهران بود. پيكر او را در قبرستان ابن بابويه، دفن كردند. پس از اين حادثه رئيس كلانترى بهارستان بركنار و بازخواست شد و شريف امامى نخست وزير وقت استعفا كرد.

محمدرضا پهلوى استعفاى او را پذيرفت و على امينى را مأمور تشكيل كابينه كرد. همچنين به معلمان، قول مساعد دادند كه حقوقشان افزايش يابد و سرانجام پس از «برابر شدن حقوق معلمين با حقوق مهندسين» تحصن يازده روزۀ معلمان

ص: 356

پايان يافت. حكومت وقت براى دلجويى از آنان، روز 12 ارديبهشت را به ياد مرگ خانعلى روز معلم نام گذارى كرد كه پس از انقلاب اسلامى و ترور و شهادت آية الله مرتضى مطهرى در شامگاه يازدهم ارديبهشت 1358، واقعۀ كشته شدن خانعلى به فراموشى سپرده شد.

منبع: «دكتر خانعلى و روز معلم؛ بازخوانى يك واقعه».

خجندى، ابوالمظفر

ابوالمظفر بن محمد بن ثابت خجندى، از پيشوايان شافعيان اصفهان. در سفرى كه در سال 496 ق. از اصفهان به رى كرد، به دست مردى شيعى كشته شد. پيكرش را در مسجد جامع رى به خاك سپردند.

منابع: الكامل فى التاريخ، ج 10، ص 366؛ المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ج 9، ص 137.

خرقانى موسوى، سيد اسدالله

عالم دينى. چهارم ذى حجۀ 1254 ق. در روستاى «شيزند» در جنوب قزوين متولد شد. نسبش به سادات آل ميرسلام در روستاى «خرقان» در جنوب قزوين برمى گردد. در پانزده سالگى براى تحصيلات دينى به شهر قزوين نقل مكان كرد. بعد از آنكه فقه و اصول را آموخت، در سال 1275 يا 1276 ق. به تهران رفت و نزد شيخ هادى نجم آبادى و ميرزا ابوالحسن جلوه، به تحصيل فقه و فلسفه پرداخت. همزمان علوم روز و زبان فرانسه را آموخت. در سال 1284 ق. همراه خانواده اش به نجف اشرف رفت و بيست و پنج سال در آنجا نزد بزرگانى همچون آخوند خراسانى به تحصيل علوم دينى مشغول شد. پس از اخذ اجازۀ اجتهاد، به تهران بازگشت و به تدريس و تأليف مشغول شد. در دورۀ سوم مجلس شوراى ملى، نمايندۀ قزوين شد. مخالفت با استبداد رضاخان، به رغم اعتقاد به برخى اصلاحات، از ويژگى هاى مهم فكرى او است. وى را از نخستين قرآنيون شيعه و اصلاح گران دينى در ايران جديد شمرده اند. كتاب «محو الموهوم و صحو المعلوم» را بر همين پايه نوشت. در شب چهارشنبه هفتم صفر 1355 ق. پس از چند سال زندان و تبعيد، در تهران درگذشت و در ابن بابويه، كنار مقبره مرحوم ميرزاى جلوه دفن شد.

منبع: سيداسدالله خرقانى روحانى نوگراى روزگار مشروطه و رضا شاه؛ زمزم عرفان.

ص: 357

خسروشاهى، سيد ابراهيم

عالم دينى، مدير مدرسۀ علميۀ مروى تهران، از سادات خسروشاهى تبريز، فرزند سيد هاشم. در سال 1303 ش. در كرمانشاه به دنيا آمد و در كودكى پدر را از دست داد. تحصيلات حوزوى را در كرمانشاه و قم آغاز كرد و در نجف ادامه داد. آية الله على مشكينى و حجت الاسلام ابوالقاسم نحوى از استادان وى در دروس ادبيات عرب بودند. از ديگر استادان وى در حوزه، آيات عظام بروجردى، علامه طباطبايى، خمينى، عبدالجواد اصفهانى، گلپايگانى، صافى گلپايگانى و سيد عبدالاعلى سبزوارى هستند. در دوران مبارزه عليه رژيم پهلوى، به ياران امام خمينى (ره) پيوست. اواخر دهه چهل، به تهران آمد و در مسجد المهدى اقامه نماز جماعت، و در مدارس علميۀ تهران تدريس كرد. از تأليفات مخطوط وى، «شرح گلشن راز» و «حاشيه هايى بر تفسير الميزان» است. در سال 1389 ش. كتابى به نام «خلوت نشين» با موضوع بررسى و شرح حال آيت الله سيد ابراهيم خسروشاهى به اهتمام عباسعلى مردى تأليف و منتشر شد. وى شنبه دوم بهمن ماه 1395 ش. درگذشت. رهبر انقلاب اسلامى، آية الله خامنه اى، به مناسبت فوت ايشان، طى پيامى نوشت: «درگذشت عالم پارسا وسالك الى الله، مرحوم آيت الله آقاى حاج سيدابراهيم خسروشاهى رضوان الله عليه را به شاگردان و ارادتمندان و بويژه به خاندان و بازماندگان مكرّم ايشان تسليت عرض مى كنم. اين عالم بزرگوار، از شاگردان قديم حضرت امام خمينى و علّامه طباطبائى _ اعلى الله مقامهما _ و از مستفيدانِ سلوك معنوى در محضر بزرگان اخلاق و معرفت، و خود، آراسته به پرهيزگارى و پارسايى بود.»

منابع: خلوت نشين، عباسعلى مردى؛ پايگاه اطلاع رسانى دفتر مقام معظم رهبرى.

خسروى كرمانشاهى، محمدباقر ميرزا

نويسنده و از بنيانگذاران ادبيات داستانى مدرن. متولد سال 1228 ش. در كرمانشاه و فرزند شاهزاده محمدرحيم ميرزا (نوۀ فتحعلى شاه قاجار) بود. تحصيلاتش را در

ص: 358

كرمانشاه آغاز كرد و در سال 1288 ش. نخستين رمان تاريخى ايرانى را در سه جلد با عناوين «شمس و طغرا»، «مارى و نيسى» و «طغرل و هماى» نوشت. وقايع داستانى اين رمان در قرن هفتم هجرى و عهد حكومت «آبش خاتون» آخرين اتابك در سلسله سلغريان و دختر اتابك سعد بن ابوبكر در فارس مى گذرد. يحيى آريان پور در كتاب از صبا تا نيما دربارۀ او مى نويسد: «يكى از پيشوايان نثر نوين ادبى، نويسندۀ نخستين رمان تاريخى ايران، خسروى كرمانشاهى است.» محمدعلى جمالزاده دربارۀ رمان او گفته است: «در ادبيات نثر قرون اخيرۀ ما به كلى بى نظير و بى مانند است و بدون شك تنها كتابى است كه بايد به عنوان نمونۀ ادبيات جديد فارسى، به زبان هاى خارجى ترجمه گردد.» از او چند كتاب و ديوان اشعار نيز باقى مانده است. ديوان او را در سال 1304 ش. نوۀ دخترى اش، رشيد ياسمى، تصحيح و منتشر كرد. خسروى كرمانشاهى، در سال 1298 ش. در تهران درگذشت و در قبرستان ابن بابويه دفن شد.

منابع: تذكرۀ مدينة الادب، ج 2، ص 798؛ احوال و اشعار رودكى، ج 1، ص 15.

خلخالى، سيد صالح

از علما و فلاسفۀ عصر ناصرى، شاگرد سيد ابوالحسن جلوه. از آثار علمى او برگردان فرائد الاصول شيخ انصارى به زبان فارسى و نيز شرح قصيدۀ يائيۀ ميرفندرسكى است. در اول ماه صفر 1306 ق. درگذشت و در ابن بابويه دفن شد.

منبع: گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 39.

خوشدل تهرانى، على اكبر

شاعر آيينى. در سال 1293 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش، رحيم صلح خواه كرمانشاهى نيز از شاعران مشهور و آيينى تهران بود و ديوان اشعار وى بارها چاپ شده است. على اكبر پس از تحصيلات علوم قديم و جديد در

ص: 359

مدرسۀ ايرانشهر (ثروت)، به سياحت در عراق، مصر، تركيه، حجاز، افغانستان، پاكستان و هندوستان پرداخت. از آن پس در تهران ماندگار شد و به شعر و شاعرى روى آورد. در غزل، قصيده، قطعه و مثنوى مهارت داشت و مضامين اشعارش بيشتر مذهبى و آيينى است.

بيت مشهور «بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است/ كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است» از او است. از يادگارهاى او مثنوى عمدة الاسرار و ديوان اشعار است. در دوم مهر 1365 ش. در هفتاد و دو سالگى درگذشت و در آستانۀ شيخ صدوق در رى مدفون شد.

منابع: ادبيات معاصر ايران، ابراهيم دليرى، ج 2، ص 141-144؛ خاطرات شيخ حسين لنكرانى، ص 491.

خوشوقت، عزيز

عالم دينى. در سال 1305 ش. به دنيا آمد و پس از تحصيلات رسمى، دروس حوزوى را در تهران و سپس در قم آغاز كرد. در قم، از شاگردان امام خمينى (ره) بود و هفت سال نزد ايشان، فقه و اصول آموخت. حكمت و فلسفه را نيز نزد علامه طباطبايى شاگردى كرد. برخى ديگر از استادان او بدين قرار است: محمد صدوقى، محمد مجاهدى تبريزى و سيد مجدالدين قاضى دزفولى. پس از آن، به تهران بازگشت و به اقامۀ نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبى (ع) و تدريس دروس حوزه و درس اخلاق اشتغال ورزيد.

پس از پيروزى انقلاب اسلامى، طى حكمى در شمار نمايندگان امام خمينى (ره) در ستاد انقلاب فرهنگى درآمد. سرانجام روز دوم مرداد 1391 ش. در هشتاد و شش سالگى در مكه درگذشت. پس از نماز آية الله خامنه اى بر پيكر وى، جنازه اش را به سوى حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) تشييع كردند و در حرم مطهر دفن گرديد.

خويى، ميرزا حبيب اللّه

عالم دينى و شارح نهج البلاغه. در سال 1265 ق. در خوى ديده به جهان گشود. براى تحصيل علوم دينى راهى نجف اشرف شد و از محضر آيات عظام حبيب اللّه رشتى، محمدحسن شيرازى، سيد حسين كوه كمرى

ص: 360

و ميرزا خليل تهرانى كسب دانش كرد. سپس به خوى بازگشت و مشغول تأليف كتاب منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه گرديد. از ديگر آثار او، شرح العوامل فى النحو، تحفة الصائمين فى شرح الادعية الثلاثين و منتخب الفن فى حجية القطع و الظن است. در سال 1324 ق. در تهران دعوت حق را لبيك گفت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) آرام گرفت.

منابع: تراجم الرجال، ج 1، ص 234؛ مقدمۀ منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه؛ نقباء البشر، ج 1، ص 362؛ علماء معاصرين، ص 385؛ سيماى خوى، ص 184؛ ميرزاى شيرازى، ص 124؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 2، ص 496.

خيابانى، شيخ محمد

عالم دينى و مبارز سياسى. پدرش عبدالحميد تاجر اهل خامنه بود. در سال 1259 ش. در قصبۀ خامنه ارونق زاده شد. تحصيلات مقدمات و ادبى را در زادگاهش گذراند. پدرش در شهر مخاچ قلعه (پطروفسكى دوران شوروى) پايتخت جمهورى داغستان روسيه، تجارتخانه داشت.

در جوانى همراه پدر به پطروفسكى رفت و مدتى در تجارتخانۀ او به كارهاى تجارى پرداخت. در بازگشت به خامنه، كار تجارى را رها كرد و در تبريز به تحصيل علوم دينى روى آورد. در مدرسۀ طالبيۀ تبريز، منطق، ادبيات، فقه، اصول، رياضى، نجوم، تفسير، كلام، حكمت، حديث، تاريخ، رجال و علوم طبيعى را آموخت. در سى و سه سالگى با دخترعموى خود خيرالنساء ازدواج كرد كه حاصل آن، شش فرزند بود. در دوران فعاليت سياسى خود طرفدار عدالت، نوسازى و نفى دخالت خارجى در ايران بود. احمدشاه، شيخ محمد خيابانى را «شيخ سرخ» لقب داده بود. خيابانى در تبريز رهبرى نهضتى را بر عهده گرفت كه به جدايى آذربايجان از ايران تحت

ص: 361

عنوان «جمهورى آزاديستان» انجاميد؛ اما قصد داشت پس از استقرار نظم در پايتخت، آذربايجان را به ايران بازگرداند. او در دوره هاى دوم و چهارم مجلس، نمايندۀ تبريز بود. در بيست و چهارم شهريور 1299 ش. در تبريز به فرمان مخبرالسلطنه هدايت كشته شد و پس از دفن موقت در مدرسه اى در تبريز، همسرش جنازۀ او را به شهر رى آورد و در باغ توتى امامزاده حمزه دفن كرد. محل دفن موقت وى در حال حاضر، در محوطۀ سبز مقبرة الشعراى تبريز واقع شده و سنگ قبرى نيز در آن جا دارد.

منبع: قيام شيخ محمد خيابانى در تبريز.

دادپى، مهدى

تيمسار ارتش، دارندۀ نشان رشادت فتح، از فرماندهان نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران در جنگ ايران و عراق و از مديران خطوط هواپيمايى ايران در دهه هفتاد و هشتاد. در دوم اردى بهشت 1319 ش. به دنيا آمد و پس از تحصيلات رسمى، وارد ارتش شد. او از اولين خلبانان مافوق صوت ايران و مربى خلبانان هواپيماى جنگندۀ اف 4، در دهۀ پنجاه بود. با آغاز جنگ ايران و عراق، يكى از فرماندهان و طراحان عملياتى نيروى هوايى ايران در هدايت و برنامه ريزى عمليات هاى اين نيرو بود.

تا سال 1371 ش، فرماندهى منطقۀ اول هوايى مهرآباد را بر عهده داشت و پس از آن بازنشسته شد. در دوران بازنشستگى، مديرعامل شركت هاى كيش اير، فراز قشم، كاسپين، و مؤسس و رئيس هيات مديرۀ هواپيمايى آريا بود. مؤسسۀ علمى _ فرهنگى ابوفاضل (وقف عام)، مدرسۀ خلبانى آرتاكيش و دانشگاه جامع علمى _ كاربردى صنعت هوانوردى از يادگارهاى او است. تيمسار دادپى، در مرداد 1388 ش. در يك سانحۀ هوايى در فرودگاه مشهد جان باخت. پيكر او را در جوار ابن بابويه در شهررى به خاك سپردند.

منبع: روزنامۀ ايران، ش 4271،

5/7

/ 88، ص 3.

دبستانى، موسى

اديب، معلم مكتب خانه و از شاگردان سلوكى سيد على قاضى طباطبايى. در نجف، مكتب دار بود و به ايران بازگشت و

ص: 362

در تهران سكنى گزيد. در يكم ربيع الاول 1411 ق. درگذشت و در قبرستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: «دس - تور وصل؛ توصيه نامه اى عرفانى از سيد على قاضى»، كيهان فرهنگى، آذر 1382 ش 206.

درخشانى، على اكبر

سرتيپ ارتش و از پايه گذاران ارتش جديد ايران. در سال 1274 ش. در تهران متولد شد. در نوجوانى به مدرسۀ نظامى فرزندان صاحب منصبان بريگاد قزاق رفت و سپس وارد مدرسۀ افسرى ژاندارمرى شد. در سال 1297 ش. از ژاندارمرى استعفا داد و وارد ديويزيون قزاق شد و با درجۀ سرهنگ دومى، فرماندهى قواى گيلان را بر عهده گرفت. پس از چندى به آذربايجان و بعد از آن به لرستان رفت. فرماندهى قشون مازندران و نيروهاى اروميه از ديگر مأموريت هاى نظامى او بود. مدتى با درجۀ سرتيپى فرمانده لشكر آذربايجان و ساير نيروهاى نظامى (شهربانى و ژاندارمرى) آن منطقه و نيز همزمان استاندار آذربايجان غربى شد. فرماندهى او بر لشكر آذربايجان، مصادف بود با شورش حزب دموكرات و استقرار نيروهاى نظامى شوروى در آن استان. سرتيپ درخشانى، روز بيست و هشت آذر 1324 ش. به تهران مراجعت كرد، اما به جرم كوتاهى در انجام وظايف، دستگير و به پانزده سال حبس محكوم شد. پس از دو سال و ده ماه از زندان آزاد گشت، ولى تا پايان عمر تحت نظر بود. در فروردين 1357 ش. ساواك، درخشانى را به اتهام جاسوسى براى شوروى بازداشت كرد و در همان شب در زندان اوين، بر اثر سكته، درگذشت. او را در گورستان ابن بابويه شهررى به خاك سپردند.

منابع: زندگى و زمانه محمد بى ريا، به انضمام خاطرات سرلشگر درخشانى، ص 81؛ شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران، ج 2، ص 667.

درّى، سيد جلال الدين

عالم و واعظ. در حكمت و فلسفه، شاگرد آية الله محمدعلى شاه آبادى و آية الله ميرزا احمد آشتيانى بود. در تهران به وعظ و خطابه و مبارزه با بهائيت اشتغال داشت. در رمضان

ص: 363

1375 ق. بدرود حيات گفت و در جوار حرم امامزاده عبداللّه مدفون گرديد. از آثار او است: كتاب چهار شب چهارشنبه، در رد بهاييت.

منبع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 722.

دهخدا، على اكبر

نويسنده، لغت شناس، پژوهشگر، فعال سياسى، شاعر و مؤلف بزرگ ترين فرهنگ فارسى. در سال 1297 ق. متولد شد. پدر و نياكانش اهل قزوين بودند؛ اما على اكبر در تهران به دنيا آمد. تحصيلات خود را نزد شيخ غلامحسين بروجردى آغاز كرد و سپس در مدرسۀ سياسى تهران به تحصيل پرداخت. به علت همسايگى با مرحوم حاج شيخ هادى نجم آبادى، از محضر او نيز بهره جست و در همان زمان به فرا گرفتن زبان فرانسوى پرداخت و سپس براى تحصيل به اروپا رفت. بازگشت دهخدا به ايران همزمان با آغاز مشروطيت بود و در آن هنگام وى در انتشار روزنامۀ صور اسرافيل كه از رسانه هاى مشروطه خواه بود با ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل و ميرزا قاسم تبريزى همكارى كرد. از جمله طنزهاى انتقادى با نام مستعار «دخو» مى نوشت. پس از به توپ بسته شدن مجلس در دورۀ محمدعلى شاه، دهخدا با جمعى از آزادى خواهان به اروپا رفت.

پس از خلع محمدعلى شاه، دهخدا از طرف مردم تهران و كرمان به نمايندگى مجلس برگزيده شد و به درخواست آزادى خواهان به مجلس رفت. پس از جنگ به تهران آمد و از كارهاى سياسى كناره گرفت و به خدمات علمى و فرهنگى مشغول شد. لغت نامه، ديوان شعر، امثال و حكم، و چرند و پرند از آثار او است. در اوايل سال 1329 ش. «جمعيت مبارزه با بى سوادى» را تأسيس كرد و در نهضت ملى شدن صنعت نفت، به رغم كناره گيرى از سياست، به حمايت از مصدق برخاست كه موجب دشمنى گستردۀ شاه و دربار با وى گرديد. سرانجام در هفتم اسفندماه 1334 ش. در تهران وفات كرد و در قبرستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: دانشنامه زبان و ادب فارسى، ج 3، ص 238.

ص: 364

دين پرور دربندى، سيد جعفر

عالم دينى. در سال 1263 ش. در نجف به دنيا آمد و نزد پدر، تحصيلات خود را آغاز كرد. پس از انقلاب 1920 عراق عليه انگليس، از آن ديار اخراج و همراه خانواده راهى ايران شد. در تهران، محلۀ دربند، به خدمات دينى و علمى پرداخت. در هشتم رجب سال 1343 ش. درگذشت و در ابن بابويه، در مقبرۀ خانوادگى اش مدفون شد.

منبع: گنجينه دانشمندان، ج 4.

رازى، عبداللّه

نويسنده، روزنامه نگار و شاعر. در سال 1273 ش. در همدان به دنيا آمد. پس از تحصيلات مقدماتى در ايران، به هندوستان و از آنجا به پاريس رفت و موفق به دريافت ليسانس در رشتۀ حقوق شد. سپس به مصر عزيمت كرد و به نشر مجله هاى «رستاخيز» و «سودمند» و «عصر پهلوى» پرداخت. وى با روزنامه هاى «حبل المتين»، «ايرانشهر» و «فرهنگستان» نيز همكارى مى كرد. پس از مراجعت به ايران، مجلۀ «سودمند» و روزنامۀ «آزاد شرق» را براى مدت كوتاهى منتشر كرد. سپس به استخدام وزارت كشور درآمد و همچنين به تدريس تاريخ ايران پرداخت كه سال ها بعد، آن را به صورت كتاب هايى منتشر ساخت. رازى شعر نيز مى سرود. اشعار وى در كتاب هاى ادبى و مجلات آن روزگار چاپ شده است. در سال 1334 ش. درگذشت و در ابن بابويه دفن شد. از آثار او است: تاريخ ايران از ازمنۀ باستانى تا سال 1316 ش.؛ تاريخ مختصر ايران؛ تاريخ مفصل ايران از جهاندارى ساسانيان تا زمان حاضر؛ آئين زردشت.

منابع: بزرگان و سخنسرايان همدان، ج 2، ص 255-256؛ تاريخ جرايد، ج 2، ص 319-320 و ج 3، ص 47-48 و ج 4، ص 28-29؛ سخنوران نامى معاصر، ج 3، ص 1457-1463؛ فرهنگ سخنوران، ص 361؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 3، ص 962-963.

رزم آرا، حاجعلى

دولت مرد و سياستمدار. در روز عيد قربان 1280 ش. در تهران متولد شد. پدرش سرهنگ محمدخان از افسران تحصيلكردۀ قزاقخانه بود. تحصيلات خود را در مكتب خانه و سپس در مدارس آليانس، اقدسيه و دارالفنون ادامه

ص: 365

داد. در سال 1297 ش. در هفده سالگى وارد مدرسۀ نظام مشيرالدوله شد. دو سال بعد با درجۀ ستوان دومى وارد ارتش گرديد. در سال 1302 ش. از سوى وزارت جنگ و همراه عده اى از افسران جوان، براى آموزش فنون نظامى، به فرانسه اعزام شد. در فرانسه در دانشكدۀ سن سير تحصيل كرد و پس از مراجعت به ايران، در سال 1306 ش. فرمانده فوج مستقل كرمانشاه شد. در سال 1314 ش. به تهران آمد و مسئوليت دايرۀ جغرافيايى ارتش را بر عهده گرفت.

پس از تشكيل دانشگاه، به سمت مدير دروس آنجا منصوب شد و در همين سمت دورۀ دانشگاه جنگ را طى كرد و به استادى آنجا و دانشكدۀ افسرى رسيد. در سال 1318 ش. پس از نوزده سال خدمت در ارتش، درجۀ سرتيپى گرفت و به عضويت شوراى عالى نظام برگزيده شد. به علت خوددارى از اعدام يكى از متهمان، مدت ها از پست هاى حساس نظامى محروم شد. در شهريور 1320 ش. پس از حمله متفقين به ايران، از امضاى مرخصى سربازان وظيفه و پيمانى خوددارى كرد و همين اقدام او، موجب تمايل رضا شاه به او شد. پس از استعفا و خروج رضا شاه از كشور، رزم آرا فرمانده لشگر اول مركز شد و قريب يك سال در اين سمت بود. بعد از آن به رياست واحد جديد لشكر آمادگاه تعليماتى ارتش منصوب شد. در سال 1322 ش. به رياست ستاد ارتش برگزيده شد. در فروردين 1327 ش. از شاه جوان درجۀ سپهبدى و در پنجم تيرماه سال 1329 ش. فرمان نخست وزيرى گرفت. در مجلس سنا، دكتر متين دفترى، سيد محمد تدين، سرلشكر زاهدى، عدل الملك دادگر، دكتر حسابى و عبدالحسين نيكپور، و در مجلس شوراى ملى مصدق و عده اى ديگر با او مخالفت كردند. واگذارى عمليات اكتشاف و بهره بردارى نفت به كشورهاى اروپايى، دشمنى هاى بسيارى عليه او برانگيخت.

تا اينكه گروه فداييان اسلام تصميم گرفتند روز 16 اسفند 1329 ش. كه رزم آرا براى شركت در مجلس ختم آية الله فيض به مسجد شاه مى رفت، او را ترور كنند. گلولۀ خليل طهماسبى در حياط مسجد بر سينۀ او نشست و در دم جان سپرد. گروه فداييان اسلام به رهبرى نواب صفوى، كه آن زمان متحد آية الله كاشانى و جبهۀ ملى بود، همان روز مسئوليت ترور را به عهده گرفت. طهماسبى، به پيشنهاد شمس قنات آبادى در مجلس و تصويب مجلسو امضاى شاه آزاد شد و پس از كودتاى بيست و هشت مرداد، كه دوباره بازداشت شد، قتل را منكر گشت.

ص: 366

آية الله كاشانى و دكتر مصدق و مظفر بقايى از جمله كسانى بودند كه براى آزادى قاتل رزم آرا كوشيدند.

فرداى قتل رزم آرا، روز 17 اسفند 1329 ش. كميسيون نفت پيشنهاد ملى كردن صنعت نفت را تصويب و اعلام كرد. قانون ملى شدن صنايع نفت در مجلس شوراى ملى در تاريخ 27 اسفند 1329 ش. و در مجلس سنا در تاريخ 29 اسفند 1329 ش. به تصويب رسيد. رزم آرا در جغرافياى نظامى ايران، چندين تأليف دارد و شوهر خواهر صادق هدايت بود.

منبع: «تاريخ: سپهبد حاج على رزم آرا رازى ناگشوده». بخارا، ش 32، 1382 ش.

رشتى، ميرزا كريم خان

سياستمدار و از رجال مشروطه خواه. پدرش ميرزا كاظم خان وكيل الرعاياى امشه اى، از مالكان گيلان بود و برادرزاده اكبرخان بيگلربيگى، از اعيان گيلان در عصر ناصرى و اجاره دار گمركات شمال. ميرزا كريم خان على رغم مساعى فراوان براى اعادۀ مشروطيت، هيچ مقام و منصبى نپذيرفت و تا پايان عمر در زمرۀ رجال متنفذ پشت پرده باقى ماند. او و برادرانش در جريان مبارزات مشروطه خواهى، خصوصاً در دورۀ استبداد صغير، نقش قابل توجهى داشتند؛ به ويژه ميرزا كريم خان كه مغز متفكر انجمن سرى موسوم به كميته ستار بود كه هدف از تشكيل آن، اعادۀ مشروطيت در دورۀ استبداد صغير با توسل به قوۀ قهريه بود. اقدامات اين كميته، سرانجام به انقلاب محرم 1327 ق. رشت و فتح اين شهر به دست مشروطه خواهان انجاميد كه زمينه را براى فتح تهران و خلع محمدعلى شاه قاجار هموار كرد. اما پس از به قدرت رسيدن رضا شاه پهلوى، وى مغضوب و تا پايان سلطنت وى (شهريور 1320 ش.) تبعيد شد. پس از روى كار آمدن محمدرضا شاه پهلوى، به تهران احضار و مشاور و نديم پادشاه جوان گرديد. در سال 1323 ش. در تهران درگذشت و در مقبرۀ خانوادگى اكبر، واقع در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 52؛ گيلان در جنبش مشروطيت، ص 199؛ مشروطه گيلان، ص 90؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 93.

ص: 367

رضايى، اسماعيل

فعال مذهبى و سياسى. در سال 1304 ش. در تهران متولد شد و از جوانى به بارفروشى در ميدان ميوه و تره بار شوش مشغول شد. در سال 1339 ش. براى حج به مكه رفت. ساماندهى به هيئت هاى مذهبى تهران و دسته هاى عزادارى در ماه محرم و صفر، از فعاليت هاى مهم او در آن سال ها است.

پس از صدور فتواى علما در منع و تحريم خريد و فروش و مصرف پپسى كولا، وى كوشش بسيارى عليه بهائيت و سرمايه داران بهايى كرد. پس از حوادث 15 خرداد 1342، دستگير و به عنوان متهم شماره 2 و به جرم اقدام عليه امنيت ملى و تحريك اهالى عليه سلطنت مشروطه، در صبح 11 آبان 1342 ش. همراه طيب حاج رضايى، اعدام شد. وى در زمان اعدام، 38 سال داشت. پس از اجراى حكم اعدام، بنا بر تصميم حكومتى، مى خواستند جنازۀ او را در مسگرآباد دفن كنند، اما سرانجام مردم توانستند او و طيب حاج رضايى را در جوار حرم امام زاده طاهر (ع) به خاك بسپارند.

منابع: آزادمرد شهيد طيب حاج رضايى به روايت اسناد ساواك؛ «مصاحبه با آقاى حسين شاه حسينى» راجع به شعبان جعفرى و طيب حاج رضايى، گفت وگو از: على ابوالحسنى (منذر)، فصلنامه تخصصى تاريخ معاصر ايران، ش 26، سال هفتم، تابستان 1382؛ سه سال ستيز مرجعيت شيعه؛ انقلاب اسلامى به روايت خاطره (از دوران زعامت آية الله العظمى بروجردى تا قيام 15 خرداد).

رفعت سمنانى

محمدصادق رفعت سمنانى، شاعر، صوفى. در سال 1261 ش. در سمنان زاده شد و پس از تحصيل، در آغاز جوانى به تهران رفت. پس از سفر به حج، مدت ها در گناباد از محضر سلطان على شاه استفاده كرد. روزگارى نيز در نيشابور، نهاوند و خراسان به سر برد. در برخى كشورهاى آسيايى و عربى نيز به سير و سياحت پرداخت. اشعار رفعت را بالغ بر 45000 بيت دانسته اند؛ اما آنچه اكنون در دست است، بيش از 11000

ص: 368

نيست كه 6000 بيت آن مثنوى سرالاسرار در تفسير سوره يوسف است. رفعت تا پايان عمر، مجرد زيست و سال هاى پايانى عمر را در تهران گذراند و در سال 1310 ش. / 1350 ق. درگذشت و در محوطۀ حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: مقدمۀ ديوان رفعت سمنانى.

رفيع بامداد، ميرزا محمد

شاعر، نويسنده، خوشنويس، متخلص به رفيع و ملقب به رفيع الممالك. در سال 1237 ش. در مشهد به دنيا آمد و در حوزۀ علميۀ مشهد تحصيل كرد. در سال 1275 ش. به تهران رفت و در تهران با شيخ هادى نجم آبادى، سيد احمد اديب پيشاورى و ميرزا رضا كلهر (خوشنويس معروف) محشور بود. در سال 1325 ش. چند سال رياست محكمۀ تجارت عدليۀ خراسان را بر عهده داشت. از آثار او است: تاريخ مفصل اسلام، ديوان شعر. در هشتاد و دو سالگى به سال 1319 ش. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللّه شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 5، ص 102.

رقابى، حيدرعلى

فعال سياسى. در 19 آذر 1310 ش. به دنيا آمد. از دانشگاه برلين دكتراى فلسفه گرفت و در پايان نامه اش كه «مكتب انقلابى ملت ها» نام داشت، پيش بينى كرده بود كه سرانجام دو آلمان شرقى و غربى به هم خواهند پيوست. ويلى برانت، صدراعظم آلمان، پايان نامۀ او را با هزينۀ شخصى چاپ كرد. رقابى، در 23 آذر 1366 ش. در تهران درگذشت. مدفن او در گورستان ابن بابويه شهر رى است.

منبع: رويدادها و داوريها، ج 1.

رهنما، غلام حسين

ستاره شناس، رياضى دان و فعال فرهنگى. در سال 1259 ش. در شيراز متولد شد. پس از فرا گرفتن مقدمات در دارالفنون قديم، تحصيلات عاليه خود را تكميل و مدت ها در محضر ميرزا عبدالغفّار خان نجم الدوله به تكميل

ص: 369

معلومات خويش پرداخت. مجمع نجومى آكادمى علوم فرانسه در سال 1926 م. / 1305 ش. او را به عضويت دائمى خود برگزيد. در سال 1313 ش. درجۀ دكترا در علوم به وى اعطا شد و مدت ها استاد دانشگاه و رئيس دانشكده فنى بود. در سال 1307 ش. معاون وزارت فرهنگ شد و در سال 1324 ش. وزير فرهنگ. آثار تأليفى وى بيشتر در حوزۀ رياضيات، هيئت و فيزيك است. در ارديبهشت 1325 ش. در شصت و شش سالگى درگذشت و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 1، ص 174.

رياضى يزدى، سيد محمدعلى

ملك الشعراى آستانۀ حضرت معصومه (س)، متخلص به «رياضى» و «قضايى» و ملقب به «شاعر آل الله» و «معين السادات». در سال 1290 ش. در شهر يزد زاده شد. تحصيلات ابتدايى را در يزد گذراند و پس از آن تا شانزده سالگى به تحصيل در علوم دينى و حوزوى پرداخت. در هفده سالگى، همراه برادرش سيد كاظم رياضى يزدى براى تحصيل در علوم جديد به اصفهان رفت و موفق به كسب سيكل اول شد. پس از آن، به خدمت نظام وظيفه درآمد و بعد از آن به تهران رفت و در دانشكدۀ معقول و منقول دانشگاه تهران در رشتۀ الهيات تحصيل كرد و با مدرك كارشناسى علوم تربيتى فارغ التحصيل شد. پس از اخذ ليسانس، به استخدام دانشگاه تهران درآمد، تا اينكه در سال 1347 ش. بازنشسته شد. در بيست و نه اسفند 1361 ش. در هفتاد و يك سالگى در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابويه دفن گرديد.

منبع: رجال و مشاهير ايران، ج 3.

زاهد تهرانى، محمدحسين

مبلّغ دين و اخلاق، با نام شناسنامه اى «جاودان». از ائمۀ جماعت تهران بود كه به تقوا و زهد شهرت داشت. در مسجد امين الدوله (جنب بازار) اقامۀ جماعت مى كرد

ص: 370

و به جوانان و طلّاب درس اخلاق مى داد. در سال 1373 ق. درگذشت و در مقبرۀ پورصادق، در باغ ابن بابويه مدفون شد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 371.

زاهدى، فضل الله

سپهبد ارتش، عامل اجراى كودتاى بيست و هشت مرداد، فرزند ميرزا ابوالحسن خان بصير ديوان. در 1272 ش. در همدان متولد شد. در جنگ جهانى اول در تيپ قزاق همدان خدمت كرد و از نيروهاى اعزامى براى سركوب نهضت جنگل در گيلان بود. در كوتاى رضاخان در 1299 ش. با وى همكارى كرد و پس از كودتا به درجۀ سرتيپى رسيد. همچنين در سركوبى آقا سميتقو و شيخ خزعل حضور داشت و به پاس اين خدمات به دريافت نشان درجۀ 4 ذوالفقار از دست احمدشاه نائل آمد و به حكومت خوزستان منصوب شد. در دوران سلطنت رضا شاه، مشاغل نظامى مهمى همچون رياست ژاندارمرى، رياست شهربانى و رياست باشگاه افسران را بر عهده داشت. مدتى مورد سوء ظن شاه قرار گرفت و تنزل درجه يافت و به زندان افتاد؛ اما سرانجام بخشوده و آزاد شد. پس از خروج رضا شاه از ايران، متفقين، فضل الله زاهدى را به اتهام همكارى با آلمان ها بازداشت و به فلسطين تبعيد كردند. پس از جنگ جهانى دوم، به ايران بازگشت و مدتى رياست شهربانى كشور را به عهده گرفت. در 1328 ش. سناتور انتصابى همدان در مجلس سنا شد و در 1330 ش. در دولت حسين علاء به وزارت كشور رفت و ارديبهشت 1330 ش. در دولت دكتر مصدق نيز همين سمت را عهده دار بود. پس از وقايع تير 1330 ش. بين زاهدى و دكتر مصدق اختلاف پديد آمد و از وزارت استعفا داد. پس از انحلال مجلس، در اسفند 1331 ش. بازداشت و پس از دو ماه آزاد شد، اما همكارى خود را با مخالفان دكتر مصدق ادامه داد و بالاخره در 28 مرداد 1332 ش. به عنوان نخست وزير منصوب شاه، دولت دكتر مصدق را ساقط كرد. زاهدى تا فروردين 1334 ش. در مسند كار بود. پس از آن به سوئيس رفت و سفير ايران در دفتر اروپايى سازمان ملل شد. در سن هفتاد و يك سالگى در شهريور 1342 ش. درگذشت. پيكر او را در مقبرۀ رضا شاه در شهر رى به خاك

ص: 371

سپردند. اين آرامگاه پس از انقلاب، تخريب گرديد. پسرش اردشير زاهدى است كه داماد محمدرضا پهلوى شد.

منبع: بانك اطلاعات رجال:

http://www.rijaldb.com

سادات ناصرى، سيّد حسن

استاد ادبيات دانشگاه، پژوهشگر، مترجم و شاعر. در اول اردبيهشت سال 1304 ش. در تهران متولّد شد. پس از اخذ ديپلم متوسطه از دبيرستان شرف در تهران، دورۀ ليسانس تاريخ و فوق ليسانس ادبيات فارسى را در دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران به پايان برد. در سال 1348 ش. موفّق به اخذ دكترى زبان و ادبيات فارسى گرديد.

در سال هاى 1340 تا 1345 ش. در شهر قم به معلّمى اشتغال داشت و در سال 1345 ش. رسماً به عضويّت هئيت علمى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران درآمد. از سال 1325 ش. با نشريات متعدّدى از جمله مجلات «وحيد»، «يغما»، «ارمغان» و «آموزش و پرورش» همكارى كرد. برخى از آثار وى به اين شرح است: بديع و قافيه (براى دبيرستان هاى نظام قديم آموزشى)؛ قرائت و دستور زبان فارسى؛ گل هاى ادب (براى پنج سال اول دبيرستان ها، با همكارى خزائلى، بديع الزمان كردستانى، هدايت نيرسينا، ميرميرانى)؛ تصحيح، تحشيه و تعليق تذكرۀ آتشكدۀ آذر؛ سخن حكمت (اهتمام در طبع اشعار على اصغر حكمت)؛ تصحيح ديوان ملامحمد رفيع واعظ قزوينى؛ فنون و صنايع ادبى؛ قافيه و صنايع معنوى؛ تصحيح و طبع ديوان لطفعلى بيگ آذر بيگدلى (با همكارى دكتر غلام حسين بيگدلى)؛ تصحيح نهج البلاغه؛ تصحيح ديوان محتشم كاشانى؛ تصحيح ديوان حافظ؛ سرآمدان فرهنگ و تاريخ ايران در دورۀ اسلامى؛ صناعات ادبى؛ تصحيح و چاپ ديوان كامل صائب تبريزى؛ تصحيح و طبع قصص الخاقانى؛ هزار سال تفسير فارسى؛ تصحيح و تحشيۀ بخش هاى چاپ نشده آتشكدۀ آذر؛ ارتباط افكار حافظ و مولوى.

وى در هفتم بهمن سال 1368 ش. در سفرى به همراه استادان ادب فارسى، در كابُل درگذشت و در ابن بابويه دفن گرديد.

ص: 372

منبع: گلزار مشاهير، زندگينامه در گذشتگان مشاهير ايران، ص 156.

سامى، كاظم

روان پزشك، فعال ملى _ مذهبى و وزير بهداشت دولت موقت مهندس بازرگان. در سال 1314 ش. در مشهد به دنيا آمد. پس از آشنايى با محمدتقى شريعتى در مشهد، به كانون نشر حقايق اسلامى پيوست و با جبهۀ ملى در ماجراى نهضت ملى نفت همكارى كرد. در سال 1330 ش. به حزب ايران پيوست و در بهمن سال 1331 ش. فعاليت خود را با دوستانش در جمعيت آزادى مردم ايران متمركز ساخت. بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 ش. فعاليت هاى سياسى خود را ادامه داد و در جهت ائتلاف گروه ها، احزاب و سازمان ها نقش بسزايى داشت. سازماندهى دانشجويان خارج از كشور از ديگر فعاليت هاى سياسى او در اين دوره است. در سال 1338 ش. توانست مدرك تخصص خود در رشتۀ روان پزشكى را از دانشگاه تهران بگيرد. در سال 1340 ش. نشريه اى با نام «پيكار انديشه» منتشر كرد كه توقيف شد. در سال 1342 ش. با تأسيس جنبش انقلابى مردم ايران (جاما) بسيارى از جوانان حزب مردم ايران و برخى فعالان جبهۀ ملى را با هدف مبارزه و براندازى نظام سلطنتى، گرد هم آورد. در سال 1344 ش. دستگير و راهى زندان شد. بعد از رهايى از زندان، مجلۀ «تازه هاى روان پزشكى» را منتشر كرد. با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، سامى در كابينۀ مهندس بازرگان، وزارت بهداشت را بر عهده گرفت و طرح «طب ملى» را درانداخت. در انتخابات دور اول رياست جمهورى كانديدا شد و پس از آن به عنوان نمايندۀ مردم تهران وارد مجلس شد. با اتمام اين دوره، تا آخر عمر، كار طبابت را پى گرفت. در دوم آذر 1367 ش. در مطب خود با ضربات چاقوى مردى ناشناس زخمى شد و دو روز بعد درگذشت. آرامگاه وى در ابن بابويه، كمى دورتر از مقبرۀ دكتر حسين فاطمى است.

منبع: يادنامه كاظم سامى.

سبزوارى، عمادالدين احمد

عالم دينى، نوۀ پسرى ملاهادى سبزوارى.

ص: 373

در سال 1289 ق. / 1247 ش. متولد شد. پس از تعليمات مقدماتى، همراه برادر بزرگ تر خود شهاب الدين به نجف رفت. به دليل حافظۀ قوى، قرآن را حفظ كرد و در تفسير قرآن و شرح نهج البلاغه، مثنوى مولوى و آثار عطار نيز تبحر داشت. در جوانى به سمت تصوف گنابادى روى آورد و دست ارادت به سلطان على شاه داد و لقب هدايت على گرفت. روز پنج شنبه دوم صفر 1376 ق/ پنج مهر 1335 ش. در هشتاد و هفت سالگى درگذشت و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

ستارخان

سردار ملى در پيروزى مشروطه خواهان بر محمدعلى شاه قاجار در دورۀ استبداد صغير. در سال 1284 ق. در روستاى بيشك در هفت كيلومترى ورزقان به دنيا آمد. پدرش حسن قراجه داغى، دستفروشى مى كرد. پس از قتل برادرش اسماعيل به دست نيروهاى دولتى، همراه خانواده به تبريز رفت و در محلۀ اميرخيز اقامت گزيد. مدتى به سواره نظام حاكم خراسان پيوست و از آنجا به عتبات عراق سفر كرد. سپس به تبريز بازگشت و به مباشرى املاك محمدتقى صراف در سلماس مشغول گرديد. به توصيۀ رضاقلى خان سرتيپ، وارد خدمت قراسوران (ژاندارمرى) شد و حفاظت راه مرند و خوى به او محول گرديد. چندى مظفرالدين ميرزا (ولى عهد) به او لقب خان داد و از تفنگداران ولى عهد در تبريز شد. سال ها بعد از بيم مأمورين محمدعلى ميرزا (ولى عهد بعدى) در تبريز، از شهر گريخت. سپس با وساطت بزرگان و معتمدين محل به شهر بازگشت و دلالى اسب را پيشۀ خود كرد. پس از به توپ بسته شدن مجلس اول به دستور محمدعلى شاه، مجاهدين و آزادى خواهان آذربايجانى و قفقازى به فرماندهى او و باقرخان، به حمايت از مشروطيت قيام كردند و در مقابل قواى 35 تا 40 هزار نفرى دولت و خوانين محلى به فرماندهى عين الدوله، مقاومت كردند و مانع تسلط آنها بر شهر

ص: 374

شدند. تبريز يازده ماه در محاصرۀ قشون دولتى بود. مقاومت مردم آذربايجان، به پيروزى آنان انجاميد و در روز هشتم ربيع الاول 1328 ق. راهى تهران شدند و با همكارى مشروطه خواهان مسلّح ساير ولايات و ايلات، محمدعلى شاه را عزل و تبعيد كرده، فرزند نوجوانش احمد شاه را بر تخت نشاندند. در تهران استقبال شايانى از آنان شد و مجلس شوراى ملى نيز دو لوح نقره اى طلاكوب به ستارخان (با لقب اعطايى سردار ملّى) و باقرخان (با لقب اعطايى سالار ملّى) داد و براى هر يك، ماهيانه هزار تومان مقررى تعيين شد. پس از ترور آية الله سيد عبدالله بهبهانى، دولت مشروطه تصميم به خلع سلاح گروه هاى مسلّح مقيم تهران گرفت. ستارخان نپذيرفت و با قواى دولتى به فرماندهى يفرم خان ارمنى وارد جنگ شد. در اين جنگ پاى او تير خورد و 300 تن از نيروهاى وى نيز كشته شدند. بعد از آن، ستارخان خانه نشين شد و در تاريخ بيست و پنجم آبان 1293 ش. بر اثر زخمى كه در پا داشت، در تهران درگذشت. جنازۀ او را در باغ طوطى / توتى، در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپردند.

منابع: قيام آذربايجان و ستارخان؛ رجال آذربايجان، ص 478؛ تاريخ هيجده ساله آذربايجان، ص 69؛ واقعات اتفاقيه در روزگار، ج 2، ص 384.

سحابى، يدالله

دانشمند، نويسنده و فعال ملى _ مذهبى. در سال 1284 ش. از پدرى اصفهانى و مادرى تهرانى در محلۀ سنگلج تهران به دنيا آمد. دورۀ آموزش ابتدايى را در دبستان هاى شرف احمدى و اتحاديه و دورۀ دبيرستان را در دبيرستان هاى شرف و دارالفنون گذراند. سپس به دارالمعلمين مركزى، كه در آن زمان زير نظر ميرزا ابوالحسن خان فروغى اداره مى شد، رفت و آموزش پايه را در 1304 ش. به پايان رساند. پس از چند ماه آموزگارى، نزديك سه سال در سمنان و خراسان به راه سازى پرداخت. اما با آغاز كار دارالمعلمين عالى (تربيت معلم) در سال 1307 ش. به آن مركز آموزشى وارد شد و پس از سه سال، از

ص: 375

نخستين فارغ التحصيلان ليسانس در رشتۀ علوم طبيعى از آن مركز بود.

در سال 1310 ش. كار رسمى خود را به عنوان آموزشگر علوم طبيعى در دارالفنون و چند دبيرستان ديگر آغاز كرد. در شهريور 1311 ش. پس از موفقيت در يك مسابقۀ علمى، به فرانسه اعزام شد. چهار سال در دانشگاه ليل ( Lille) دانش آموخت و سرانجام با درجۀ دكترى در زمين شناسى به ايران بازگشت. از فروردين 1317 ش. تدريس زمين شناسى را در دانشكدۀ علوم دانشگاه تهران آغاز كرد و پس از 5 سال به درجۀ استادى رسيد. در آبان 1325 ش. به رياست ادارۀ فرهنگ تهران و توابع منصوب شد، اما در دى همان سال از اين سمت استعفا داد. از فعاليت هاى اجتماعى او مى توان به همكارى با دكتر محمد مصدق اشاره كرد. وى در سال 1333 ش. همراه يازده استاد دانشگاه تهران به علت اعتراض به قرارداد كنسرسيوم نفت، منتظر خدمت شد و در همين دوران به همراه ده استاد ديگر دانشگاه، شركت «ياد» را تأسيس كرد. در سال 1337 ش. مدرسه اى با شعار «تحكيم دين از راه ترويج علم» تأسيس كرد. پس از كودتاى 28 مرداد، به دعوت آية الله زنجانى، به «نهضت مقاومت ملى» پيوست. در اواخر دهۀ 30 كه نهضت مقاومت ملى منحل شد، همكارى با جبهۀ ملى دوم را آغاز كرد. گرايش هاى دينى او موجب گشت كه از جبهۀ ملى جدا شده، در بنيان گذارى «نهضت آزادى ايران» با مهندس مهدى بازرگان و آية الله طالقانى همكارى كند. در سال 1341 ش. دستگير و همراه سران نهضت آزادى ايران به چهار سال زندان محكوم شد. در دوره اى كه سحابى دوران زندان را مى گذراند، دكتر محمد مصدق رهبر نهضت ملى نفت ايران، درگذشت. سحابى با استفاده از مرخصى در مراسم تشييع و تدفين وى شركت كرد و دكتر مصدق را غسل ميت داد. در سال 1346 ش. از زندان آزاد شد و در همين سال كتاب خلقت انسان در قرآن را كه در زندان نوشته بود، منتشر كرد كه جنجال بسيارى برانگيخت. در آستانۀ پيروزى انقلاب، به فرمان امام خمينى به عضويت شوراى انقلاب درآمد. در دولت موقت مهندس مهدى بازرگان نيز پست وزير مشاور در طرح هاى انقلاب را داشت. پس از گروگان گيرى در سفارت آمريكا و استعفاى دولت موقت، سحابى نيز از سمت خود استعفا كرد. با برگزارى انتخابات اولين دورۀ مجلس شوراى اسلامى، سحابى همراه چند تن ديگر از هم فكرانش از حوزۀ انتخابيۀ تهران، وارد مجلس شد. در دوره هاى بعد، صلاحيت

ص: 376

وى براى نمايندگى در مجلس، تأييد نشد. سال هاى پايانى عمر او در سكوت و انزوا گذشت و جز چند نامه به مقامات، فعاليتى نكرد. سرانجام در روز جمعه بيست و سوم فروردين 1381 ش. در پى خونريزى مغزى و چند روز اغما در 96 سالگى درگذشت. پيكر او را در امامزاده عبدالله شهر رى به خاك سپردند. از آثار قلمى او، به جز كتاب خلقت انسان، چندين مقاله در حوزۀ زمين شناسى ايران است. مقاله اى نيز دربارۀ اثر طوفان نوح از نظر زمين شناسى نوشت كه علامه طباطبايى در الميزان در تفسير سوره هود به آن اشاره كرده است.

منبع: يادنامه دكتر يدالله سحابى.

سراج، رضا

اهل علم و واعظ، معروف به سراج تهرانى. در سال 1332 ق. در تهران به دنيا آمد. پس از طى مقدمات و سطوح حوزه به قم هجرت كرد و در درس آية الله ميرزا محمد همدانى حاضر شد. خارج فقه و اصول را نزد آية الله عبدالكريم حائرى و آية الله سيد محمدتقى خوانسارى تلمذ كرد. در سال 1362 ق. به تهران مراجعت و در مسجد تازه تأسيس سلمان، اقامۀ جماعت كرد. پس از چندى، مسجد سرچشمه را براى فعاليت هاى تبليغى خود برگزيد. خطابه ها و منبرهاى او در تهران شهرت داشت. در سال 1363 ش. (1405 ق) درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) خاك سپارى شد.

منابع: گنجينه دانشمندان، ج 4 ص 479؛ اختران فروزان رى و طهران، ص 254.

سراج الملك، رضا قلى خان

سياستمدار و ديوان سالار قاجارى، و از زمين داران بزرگ اوايل مشروطيت. اصل پدرش عباس خان از ايروان بود، ولى در اصفهان زندگى مى كرد. رضا قلى خان، پيشكار ظل السلطان حاكم اصفهان و چند شهر ديگر بود كه سمتى مهم و كارساز محسوب مى شد. در سال 1305 ق.

كه ظل السلطان عزل شد، او نيز به امور شخصى خود پرداخت. بناى امامزاده طاهر (ع) و دو مسجد در تهران به دستور او

ص: 377

بود. وى به رغم آنكه در دستگاه ظل السلطان خدمت مى كرد، درويش مسلك بود. در سال 1333 ق. درگذشت و در صحن امامزاده حمزه به خاك سپرده شد.

منابع: خاطرات سياسى و تاريخى، ص 86 85؛ روزنامه ايران، ش 5643، 2821/93، ص 16 (جامعه).

سرمد، سيد صادق

حقوقدان، شاعر و نمايندۀ مجلس. در سال 1286 ش. در تهران متولد شد. تحصيلاتش را در رشتۀ حقوق به پايان برد و عضو هيئت مديرۀ كانون وكلاى دادگسترى شد. در دورۀ هجدهم به نمايندگى مجلس شوراى ملى از حوزۀ انتخابيۀ درگز برگزيده شد. هفت سال روزنامۀ «صداى ايران» را منتشر كرد و در بيست و هشتم تير 1339 ش. بر اثر بيمارى سرطان در لندن درگذشت. پس از انتقال پيكرش به ايران، در امامزاده عبدالله در شهررى به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران. ج 2، ص 798.

سعدالدوله، جواد

سياستمدار و دولت مرد قاجارى، فرزند ميرزا جبار. از ثروتمندان تبريز بود و تيمچۀ صفرعلى در بازار تبريز از بناهاى پدربزرگ او است. قبل از مشروطه وزير تجارت بود و از مخالفان مشروطه؛ ولى مخالفت هاى او با عين الدوله و در نتيجه با مستشار گمرك ژوزف نوز، باعث تمايل او به جنبش مشروطه شد. پس از صدور فرمان مشروطيت و تشكيل مجلس اول، وى به نمايندگى از سوى اشراف وارد مجلس شد. فعاليت هاى او باعث عزل نوز بلژيكى گرديد. از اقدامات مهم او در مجلس، تدوين متمم قانون اساسى، به كمك تقى زاده، مستشارالدوله، امين الضرب و ديگران بود. با انتخاب صنيع الدوله به رياست مجلس، او به صف مخالفان مشروطه پيوست و با دربار و كامران ميرزا و شيخ فضل الله نورى همكارى كرد. در دورۀ استبداد صغير،

ص: 378

محمدعلى شاه قاجار، او را به نخست وزيرى (صدر اعظمى) انتخاب كرد؛ اما پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان، از اين مقام بركنار شد. بعد از واقعۀ ميدان توپخانۀ تهران، مجلس خواستار تبعيد سعدالدوله گرديد. در آذر 1308 ش. درگذشت و در امامزاده عبدالله مدفون گرديد.

منابع: رجال آذربايجان، ص 158؛ تاريخ مشروطه، ص 224 و 258؛ ادبيات سياسى ايران در عصر مشروطيت.

سلم بن قتيبۀ باهلى بصرى، ابوقتيبه

محدث، پدر سعيد بن سلم. در زمان مروان بن محمد آخرين خليفۀ اموى و ابوجعفر منصور عباسى، والى بصره و در دولت هاى اموى و عباسى، صاحب مقام و اعتبار بود. در رى در سال 145 ق. درگذشت. از طريق شعبه از ابى عمران جونى (راوى انس بن مالك) و عمرو بن دينار روايت كرده و ابوحفص عمرو بن على از او حديث شنيده است. يحيى بن معين، او را توثيق كرده است.

منابع: تاريخ ابن معين، ج 2، ص 101 و ص 136؛ ضعفاء العقيلى، ج 2، ص 166؛ الجرح و التعديل، ج 4، ص 266.

سميعى، حسين

دولت مرد، اديب، معروف به اديب السلطنه، رئيس فرهنگستان ايران در اواخر دورۀ قاجار و اوائل دورۀ پهلوى. در سال 1253 ش. در رشت به دنيا آمد. پس از فراغت از دروس مقدماتى، نزد دو تن از عرفا و دانشمندان معروف كرمانشاه به نام ابوالفقراى اصفهانى و ميرزاى سالك، دانش آموخت. در بيست سالگى وارد وزارت خارجه شد. سپس به وزارت داخله منتقل و به سمت مديركل آن وزارتخانه مشغول كار شد و تا معاونت آن وزارتخانه پيش رفت. در انتخابات دورۀ سوم مجلس شوراى ملى از رشت نماينده شد. پس از ورود به مجلس به عضويت فراكسيون دموكرات درآمد. پس از اشغال ايران در جنگ جهانى اول، همراه برخى ديگر از نمايندگان مجلس، به كرمانشاه رفت و در دولت موقت رضاقلى خان نظام السلطنه مافى، وزارت داخله را برعهده گرفت.

در 1296 ش. به تحقيق در ادبيات فارسى و زبان و متون عربى روى آورد. در كابينۀ فتح الله خان اكبر (سپهدار رشتى) معاونت نخست وزير را برعهده داشت و در 1300 ش. در كابينه هاى احمد قوام و مشيرالدوله، وزارت تجارت و فوائد عامه به عهده او قرار گرفت. در سال

ص: 379

1302 ش. كه سردارسپه رئيس الوزرا شد، وزارت عدليه را به او سپرد. در 1304 ش. به عنوان حاكم پايتخت منصوب شد و دو سال در اين سمت باقى ماند. در كابينۀ مخبرالسلطنۀ هدايت در يازده خرداد 1306 ش. به وزارت داخله منصوب شد و پس از ترميم كابينه همچنان وزير داخله بود. در 1308 ش. به استاندارى آذربايجان منصوب شد. در 1310 ش. مدتى كوتاه وزير اقتصاد شد. در 1311 ش. پس از عزل و بازداشت تيمورتاش، وظايف وزير دربار را برعهدۀ او گذاشتند و تا سال 1318 ش. كه جم به وزارت دربار تعيين گرديد، در اين سمت باقى بود. در سال 1328 ش. در انتخابات دورۀ اول مجلس سنا، به سناتورى گيلان رسيد و در همين سمت در سال 1332 ش. در هفتاد و نه سالگى درگذشت. بنا به وصيت كتبى او، جنازه اش را در گورستان ابن بابويه دفن كردند.

منبع: شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران، ج 2، ص 825.

سه دهى / سدهى، سيد جواد

خطيب و مبلغ مذهبى، ملقب به سيدالذاكرين و ثقة المحدثين. وى از منبرى هاى معروف تهران بود و در مرثيه خوانى شهرت داشت. در سال 1385 ق. در تهران درگذشت و در صحن حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران.

سدهى / سه دهى، سيد محمدعلى

خطيب و مبلغ مذهبى. پدرش سيد ابوالقاسم سه دهى و برادرش سيد جواد سه دهى نيز در كسوت روحانى بودند. سيد محمدعلى در تهران منبر مى رفت و علاقه مندان بسيارى داشت. در 1402 ق. از دنيا رفت و پس تشييع باشكوه در صحن حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون گرديد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 168.

سهيلى، على

سياست مدار و چند دوره نخست وزير ايران. در 1275 ش. در تبريز به دنيا آمد. در نوجوانى همراه خانواده به تهران رفت و مدتى در بازار تهران شاگردى كرد؛ تا اينكه وارد مدرسۀ روسى قزاقخانه شد. سپس وارد مدرسۀ علوم سياسى شد و از آنجا به خدمت وزارت خارجه درآمد. ضمن خدمت در وزارت خارجه، زبان هاى انگليسى و فرانسه و روسى را

ص: 380

آموخت. آشنايى با سيد حسن تقى زاده، موجبات ترقى او را فراهم ساخت. در سال 1310 ش. كه تقى زاده در كابينه مخبرالسلطنه به وزارت طرق (راه ها) انتخاب شده بود، او را به معاونت خود برگزيد. رياست شيلات، معاونت وزارت امور خارجه و وزارت مختار ايران در لندن، وزير خارجه در كابينۀ محمود جم، از ديگر مشاغل دولتى او است. مدتى نيز استاندار كرمان بود و سپس وزير كشور شد. بعد از شهريور 1320 ش. فروغى كه به مقام نخست وزيرى انتخاب شده بود، او را به سمت وزارت امور خارجه منصوب كرد و در سال 1321 ش. پس از فروغى، نخست وزير شد. در مذاكره با سفراى شوروى و انگليس در زمان اشغال ايران، به نفع استقلال ايران كوشيد و به نتيجه رسيد. در سال 1337 ش. بر اثر ابتلا به سرطان خون در لندن در شصت و دو سالگى درگذشت. جنازه اش را به تهران آورده، در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) نزديك مقبرۀ ناصرالدين شاه به خاك سپردند.

منابع: شرح حال رجال ايران، شرح حال رجال سياسى و نظامى؛ نخبگان سياسى ايران؛ خاطرات طوفانى؛ وضعيت سياسى ايران بعد از كنفرانس تهران.

سياح، احمد

عالم دينى، مؤسس انتشارات اسلام، از شاگردان آية الله محمدعلى شاه آبادى. بيش از 50 كتاب از او باقى مانده است؛ از جمله لغت نامۀ عربى به فارسى (با همكارى حسن حسن زاده آملى)؛ زندگى نامۀ چهارده معصوم (ع)؛ فرهنگ دانشگاهى عربى به فارسى؛ دائرة المعارف سياح؛ كشكول سياح؛ پيشگويى هاى پيشوايان؛ شناخت امام عصر (عج). وى در روز بيست و دوم آبان 1393 ش. درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع:

http://www.ibna.ir/fa/doc/report/211419

سياح، فاطمه

نويسنده، منتقد ادبى و مترجم. نام او فاطمه رضازاده سيّاح بود و در سال 1281 ش. در

ص: 381

مسكو متولد شد. پدرش جعفر رضازاده سياح، استاد ادبيات تطبيقى در دانشگاه ها و كالج هاى مسكو بود. تحصيلات متوسطه و عالى خود را در مسكو گذراند و از دانشكده ادبيات دانشگاه مسكو در ادبيات اروپايى موفق به گرفتن درجۀ دكترى شد. رسالۀ دكترى خود را دربارۀ آناتول فرانس به رشته تحرير درآورد و سپس در 1313 ش. در سى و دو سالگى به ايران آمد. چون در زبان فارسى مهارت نداشت، مقالات خود را به زبان روسى مى نوشت و ديگران به فارسى برمى گرداندند.

در سال 1326 ش. در تهران دار فانى را وداع گفت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد. از او آثار بسيارى در ادبيات و ادبيات تطبيقى برجاى مانده است، از جمله تاريخ ادبيات روسى (به كوشش سعيد نفيسى) و نقد سياحت (به كوشش محمد گلبن). وى را بنيان گذار ادبيات تطبيقى در ايران شمرده اند.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 401؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

سينكى، ميرزا محمد خان مجدالملك

منشى و سياستمدار قاجارى، خوش نويس، پدربزرگ مادرى حسن وثوق (وثوق الدوله) و احمد قوام (قوام السلطنه) و خانوادۀ حسين علا و نياى خاندان امينى. در سال 1224 ق. در منطقۀ سينك لواسانات از توابع فعلى تهران به دنيا آمد. پدرش، آقا فتحعلى خان، از اعيان مازندران بود كه در سينك قلعه و لواسان، املاك و نفوذ محلّى داشت. ناظم الاسلام كرمانى در كتاب تاريخ بيدارى ايرانيان، خانوادۀ او را از نجباى ايرانى دانسته است.

پس از تحصيلات مرسوم تا مدارج عالى، به يارى دايى اش ميرزا آقاخان نورى، وارد دستگاه دولتى گرديد و كتابدارباشى قهرمان ميرزا پسر عباس ميرزا نايب السلطنه شد. پس از فوت قهرمان ميرزا در سال 1262 ق. به تهران آمد و در سمت پيشكارى مهد عليا مشغول به كار شد و همراه او به عتبات رفت. مهارتش در نامه نگارى و حسن خط و روانى نثر، باعث شد كه در زمرۀ منشيان زبردست عصر قاجار درآيد و در سال 1268 ق. در عهد ناصرى، وارد

ص: 382

وزارت امور خارجه شد. وى در زمان صدارت ميرزا تقى خان اميركبير، از همكاران و شيفتگان او بود و در زمرۀ رجال روشنفكر و اصلاح طلب قرار گرفت؛ تا آنجا كه پس از صدارت دايى اش ميرزاآقاخان نورى، با وى از در مخالفت درآمد؛ اگرچه سرانجام همكارى با دستگاه حكومتى را ترجيح داد. در سال 1275 ق. در سلك خدمتگزاران دولت درآمد و براى حل و فصل امور و بهبود مناسبات دولتين ايران و عثمانى و تسويۀ قراردادهاى دولتى به بغداد رفت. پس از عزل ميرزا آقاخان نورى، به عضويت مجلس مصلحت خانه درآمد و در همين زمان به فراموشخانه پيوست. در سال 1279 ق. وزير وظايف و اوقاف شد و در 1284 ق. در ركاب ناصرالدين شاه به خراسان رفت و به توليت آستان قدس رضوى منصوب شد و لقب «مجدالملك» گرفت. پس از يازده ماه، به تهران احضار و خانه نشين شد. با قدرت گيرى ميرزا حسين خان سپهسالار و فراهم شدن زمينه براى حضور اصلاح طلبان در دربار، مجدالملك به عضويت دارالشوراى دولتى درآمد و همزمان به رياست انبار غله دولتى گماشته شد. تدبيرات او در اين سمت، باعث شد كه قحطى و خشكسالى سال هاى 1287-1288 ق. تلفات چندانى بر كشور وارد نكند. پس از عزل سپهسالار از صدارت در سال 1290 ق. براى بار دوم وزارت وظايف و اوقاف به مجدالملك سپرده شد و تا پايان عمر در اين مقام باقى ماند. در 11 ذى حجه 1298 ق. درگذشت و در صحن شرقى حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد. شيوۀ خاص او را در خط شكسته نستعليق، پسرانش پى گرفته، سبكى خاص در نويسندگى و انشاى عصر قاجار پديد آوردند. رسالۀ او با نام «كشف الغرايب» كه به «رسالۀ مجديه» نيز مشهور است، يكى از مهم ترين رسائل اخلاقى و انتقادى عصر قاجار و در نقد دستگاه حكومتى به حساب مى آيد.

منابع: دانشنامه تهران بزرگ، ج 2، ص 365-366؛ شرح رجال ايران، ج 3، ص 286-287؛ خاطرات وحيد، ص 79؛ رجال وزارت امور خارجه دورۀ ناصرى و مظفرى، ص 71 و 25؛ مجله بررسيهاى تاريخى، ش 2، سال 5 ص 222.

شاه آبادى، محمدعلى

عالم دينى، عارف و معروف به فيلسوف فطرت. در سال 1251 ش. در حسين آباد اصفهان به دنيا آمد. با مقيم شدن پدرش در تهران (محلۀ شاه آباد)، او نيز مقيم اين شهر شد. پس از تحصيلات مقدماتى و سطح و فراگيرى عرفان نظرى و فلسفه نزد ميرزاهاشم اشكورى، به نجف رفت و مدت هفت سال

ص: 383

شاگرد آخوند خراسانى و ميرزا محمدتقى شيرازى بود و از اين دو مرجع و سه تن از مراجع ديگر اجازۀ اجتهاد گرفت. از سال 1330 تا 1347 ق. در تهران اقامت گزيد و در اين مدت به تدريس و امامت جماعت اشتغال داشت و در شمار مراجع تقليد درآمد و فتاوا و آثار فتوايى او منتشر گرديد.

در ماه هاى آخر اقامت دومش در تهران، در اعتراض به سياست هاى رضا شاه، يازده ماه در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) متحصن شد و پس از آن به درخواست شيخ عبدالكريم حائرى به قم عزيمت كرد و در آنجا به تدريس فقه و اصول و عرفان پرداخت. از مشهورترين شاگردان وى امام خمينى (ره) است كه هفت سال متون عرفان نظرى را نزد وى خوانده است. در سال 1354 ق. دوباره راهى تهران شد و در آنجا به تدريس و اقامۀ نماز جماعت پرداخت. شذرات المعارف، رشحات البحار، مفتاح السعادة فى احكام العباده، حاشية نجاة العباد، منازل السالكين، حاشيۀ كفاية الاصول آخوند خراسانى، حاشية فصول الاصول، رسالۀ العقل و الجهل، تفسيرى مشتمل بر توحيد و اخلاق و سير و سلوك و چهار رساله دربارۀ نبوت عامه و خاصه، آثار مكتوب او است. در سوم آذر 1328 ش. /سوم صفر 1369 ق. در هفتاد و هفت سالگى درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد.

منبع: گلشن ابرار، ج 2.

شبسترى، سيد مرتضى

عالم دينى. پدر و برادر و اجداد او از علماى دينى بودند. در سال 1325 ق. در شبستر به دنيا آمد و مقدمات و ادبيات و فقه و اصول را در زادگاه و تبريز آموخت. سپس به نجف رفت و در درس آية الله ميرزا حسين نائينى و آقا ضياءالدين عراقى و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى حضور يافت. پس از بازگشت به وطن، از طرف مردم تبريز به نمايندگى مجلس شورا در مجلس هفدهم انتخاب شد و به تهران رفت و پس از آن به ترويج دين و تبليغ احكام و تفسير قرآن در تهران همت گماشت. كتاب اخلاق اجتماعى (تفسير سورۀ حجرات) از او است. در هفتاد و شش سالگى در 21 محرم الحرام 1401 ق. / 21 آذر 1359 ش. بدرود حيات گفت و در حرم حضرت عبدالعظيم

ص: 384

حسنى (ع) دفن گرديد.

منابع: «زندگى و روش تفسيرى آية الله سيد مرتضى شبسترى»، فصلنامه بينات، سال اول، شماره 4؛ اختران فروزان رى و تهران.

شريعت رضوى، مهدى (آذر)

دانشجوى شهيد در شانزده آذر 1332 ش. در 1311 ش. در مشهد به دنيا آمد.

وى يكى از سه دانشجويى است كه در حملۀ نيروهاى امنيتى به اجتماع دانشجويان دانشگاه تهران در اعتراض به محاكمۀ نظامى دكتر مصدق در آستانۀ سفر نيكسون، در شانزده آذر 1332 ش. كشته شد. خواهرش (پوران شريعت رضوى) همسر على شريعتى است. پيكر او را در امامزاده عبدالله شهررى به خاك سپردند.

منبع: طرحى از يك زندگى، ص 44.

شريعتمدارى، سيد صادق

عالم دينى. در تبريز متولد شد و پس از تحصيل مقدمات و ادبيات و سطوح، به قم رفت و از شيخ عبدالكريم حائرى استفاده كرد. پس از فوت استاد، به نجف اشرف عزيمت كرد و چند سالى در محضر آية الله اصفهانى و آية الله آقا ضياءالدين عراقى بود و با دريافت اجازات اجتهاد مطلق به قم بازگشت. سپس به دعوت گروهى از آذربايجانى هاى مقيم تهران، به تهران رفت و در مسجد سادات هندى (واقع در چهار راه مولوى/ وحدت اسلامى) اقامۀ جماعت نمود و چند سالى نيز در مشهد رحل اقامت افكند. سرانجام بر اثر تصادف جاده اى، معلول شد و پس از چند سال بيمارى، در سال 1410 ق. / 1368 ش. بدرود حيات گفت و در ايوان صدوق (گورستان ابن بابويه) مدفون شد.

منابع: اختران فروزان رى و تهران، ص 375.

شريعتمدار، محمود

عالم دينى. در سال 1294 ق. در تهران متولّد شد. در هفده سالگى براى تحصيل علوم دينى به نجف رفت. در سامرا نيز از درس ميرزا محمدتقى شيرازى بهره برد و پس از دريافت اجازۀ اجتهاد عازم مشهد شد. ده سال در مشهد و سپس پانزده سال در

ص: 385

سبزوار، به تدريس اشتغال داشت. در سال هاى پايانى عمر به تهران آمد و در سال 1369 ق. در هفتاد و پنج سالگى درگذشت. جنازه اش را در مقبره خانوادگى در رى به خاك سپردند.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 638؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

شريعتمدارى، قوام الدين

عالم دينى. در سال 1301 ش. در تهران به دنيا آمد و مقدمات و سطوح را در مدرسۀ مروى، نزد شيخ رضا قاضى و آقا ميرزا محمدباقر آشتيانى و ديگران آموخت. در تهران به خدمات دينى اشتغال داشت و در سال 1368 ش. از دنيا رفت. جنازۀ او را در باغچه طوطى / توتى (مدرسۀ امين السلطان) به خاك سپردند.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 298.

شريعتمدارى، محمدحسن

عالم دينى، فرزند محمدجعفر استرآبادى. در سال 1249 ق. در كربلا متولّد شد و در هفده سالگى به نجف رفت و در محضر شيخ انصارى، شيخ مشكور حولاوى، شيخ محسن خنفر و شيخ راضى، به درجه اجتهاد رسيد. پس از آن به تهران بازگشت و به امامت و تدريس پرداخت و در تهران مرجعيت يافت. در ربيع الثانى 1318 ق. درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در مقبرۀ خانوادگى آرميد. از آثار و تأليفات او ست: مظاهر الآثار؛ ينابيع العقول فى علم الاصول؛ اساس الاحكام فى شرح شرايع الاسلام (در چهار مجلد)؛ نصرة المستبصرين فى شرح التبصره؛ معراج المؤمنين فى شرح الألفيه؛ التعليقه فى الصلوة.

منابع: اختران فروزان رى و تهران، ص 295.

شَعرانى / شَعرائى، ميرزا ابوالحسن

فقيه و متكلم معاصر. به سال 1320 ق.

در تهران زاده شد. در مدرسۀ مروى تهران، تحصيل كرد و سپس به قم رفت. در سال 1346 ق. رهسپار نجف اشرف شد

ص: 386

و در درس سيد ابوتراب خوانسارى و ديگران حضور يافت و در رشته هاى مختلف علمى به درجات عالى رسيد. سپس به تهران بازگشت و تا پايان عمر به تدريس، تحقيق، تأليف و تتبع اشتغال داشت. مهم ترين استادان وى در فقه و اصول و فلسفه و نجوم و رجال و حديث عبارتند از: ميرزا محمود قمى، ميرزا طاهر تنكابنى، عبدالنبى نورى، حكيم هيدجى، ميرزا مهدى آشتيانى، سيد ابوتراب خوانسارى، حاج آقا بزرگ ساوجى، شيخ مسيح طالقانى، اديب لواسانى، شيخ محمدرضا قمشه اى، ميرزا على اكبر يزدى و ميرزا حبيب اللّه ذوالفنون.

وى به جز عربى، به زبان هاى تركى، عبرى و فرانسه مسلط بود و انگليسى را هم مى فهميد. از وى آثار تأليفى، ترجمه اى و تصحيحى بسيارى در موضوعات تفسير و علوم قرآنى، حديث و علوم حديث، فقه و اصول، فلسفه و كلام، هيئت و نجوم، تاريخ و فنون ديگر برجاى مانده است. ميرزا ابوالحسن شعرانى در 1393 ق. (1352 ش.) بدرود حيات گفت و در جوار حرم عبدالعظيم حسنى (ع)، در مقبرۀ خانوادگى زمردى (رو به روى باغ طوطى) به خاك سپرده شد.

منابع: مجله نور علم، ش 50-51، ص 86 به بعد؛ علماء معاصرين، ص 139-143؛ معارف الرجال، ج 3، ص 310.

شمشيرى، محمدحسن

فعال ملى _ مذهبى. در سال 1273 ش. در تهران به دنيا آمد. وى از بازاريان متمول تهران و از مهم ترين حاميان جبهۀ ملى و محمد مصدق در جريان نهضت ملى شدن صنعت نفت بود.

وى با خريد اوراق قرضۀ دولت و نيز تشويق ديگران به آن، كمك بسيارى به دولت مصدق كرد. پس از كودتاى 28 مرداد، مدتى نيز در زندان و تبعيد به سر برد. نام رستوران «شمشيرى»، بارها و به دلايل مختلف در تاريخ معاصر ايران ذكر شده است. حيدر رقابى متخلص به «هاله» شاعر ترانۀ مشهور «مرا ببوس» خواهرزادۀ او است. وى در دوازده مهر 1340 ش. درگذشت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: سرنوشت ياران دكتر مصدق، ص 129-139؛ خاطرات محمدمهدى عبدخدايى.

ص: 387

شهنازى، على اكبر

موسيقى دان و نوازندۀ سرشناس تار. در سال 1276 ش. در تهران به دنيا آمد. آموزش تار و رديف ها را از هشت سالگى نزد پدرش آغاز كرد. مدتى نيز از محضر درويش خان بهره برد. اولين صفحه اش را با دماوندى در چهارده سالگى در بيات ترك و افشارى در تهران ضبط كرد. پس از درگذشت پدر در سال 1294 ش. او در هجده سالگى، آموزش شاگردان پدر را به عهده گرفت.

در سال هاى دهۀ 1300 ش. معروف ترين نوازندۀ تار ايران بود. در سال 1305 ش.

به دعوت كمپانى هيز ماسترز ويس صفحاتى از او با آواز اقبال آذر ضبط شد. در سال 1308 ش. هنرستان موسيقى شهنازى را تأسيس كرد. با تأسيس راديو در برنامه هاى هفتگى موسيقى راديو، تار نواخت. در سال 1334 ش. در هنرستان آزاد موسيقى به آموزش مشغول شد. در سال 1341 ش. رديف آقا حسينقلى و در سال 1356 ش. رديف دورۀ عالى را ضبط كرد. وى در بيست و هشت اسفند 1363 ش. در هشتاد و هفت سالگى در بيمارستان شركت نفت در تهران درگذشت. آرامگاه وى در امامزاده عبدالله رى است.

منبع: بزرگان موسيقى سنتى ايران.

شهيدى، دكتر سيدجعفر

نويسنده، محقق، تاريخ دان، لغت شناس، مترجم. در سال 1297 ش. در بروجرد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در زادگاهش گذارند و سپس در تهران ادامه داد. وى نخست به نام «سجادى» معروف بود اما تغيير شهرت داده، نام خانوادگى شهيدى را برگزيد.

در سال 1320 ش. براى تحصيل علوم دينى و فقه و اصول راهى نجف شد و تحصيلات حوزوى را تا درجۀ اجتهاد پى گرفت. در قم، از محضر آية الله بروجردى و مراجع و بزرگان حوزۀ قم استفاده كرد. براى ترجمۀ متون عربى، با دكتر سنجابى (وزير فرهنگ وقت) همكارى كرد و مدتى نيز در دبيرستان ابومسلم مشغول تدريس شد. در همين ايام ليسانس الهيات گرفت. پس از تشكيل مؤسسۀ لغت نامۀ دهخدا، دهخدا از او دعوت به همكارى كرد

ص: 388

و در نامه اى به وزير فرهنگ وقت نوشت: «او اگر نه در نوع خود بى نظير، ولى كم نظير است.» در سال 1340 ش. با مدرك دكترى ادبيات به دانشگاه تهران منتقل شد. بعد از مرگ محمد معين، شهيدى مسئوليت ادارۀ سازمان لغت نامۀ دهخدا را بر عهده گرفت. از استادان او، مى توان بديع الزمان فروزانفر، دهخدا، جلال الدين همايى و محمد معين را نام برد. از تأليفات او است: جنايات تاريخ؛ ترجمۀ نهج البلاغه؛ تاريخ تحليلى اسلام؛ پس از پنجاه سال: پژوهشى تازه پيرامون قيام حسين (ع)؛ زندگانى على بن حسين؛ زندگانى حضرت زهرا؛ شرح مثنوى شريف.

دكتر شهيدى در سال 1374 ش. منزل مسكونى اش را به شهردارى نارمك واگذار كرد تا ثواب آن به روح فرزند طلبۀ شهيدش برسد و اين خانه در همان سال به كتابخانه عمومى دكتر شهيدى تبديل شد. پس از مرگ وى اتاقى در اين كتابخانه به نگهدارى برخى آثار او اختصاص داده شد. پيكر وى صبح روز چهارشنبه بيست و شش دى 1386 ش.

از برابر بنياد لغتنامۀ دهخدا به سمت دانشگاه تهران تشييع و در امامزاده عبدالله شهر رى دفن شد.

منبع: فرزانه پارسا (يادنامه اى به مناسبت چهلمين روز درگذشت او).

شهيدى قزوينى، ابوتراب

عالم دينى، نوۀ محمدتقى برغانى معروف به شهيد ثالث. در سال 1287 ق. در قزوين به دنيا آمد. پس از گذراندن دروس مقدماتى نزد پدر، وارد مدرسۀ صالحيۀ قزوين شد و دورۀ سطح علوم حوزوى را گذراند. در سال 1312 ق. به كربلا رفت و به حلقۀ شاگردان ميرزا على نقى حائرى پيوست.

در نجف نيز در درس آيات عظام: سيد محمدكاظم طباطبايى يزدى (صاحب عروة الوثقى)، آخوند خراسانى و شيخ الشريعۀ اصفهانى شاگردى كرد. آخوند خراسانى در اجازه اى كه براى اجتهاد او نوشت، به مراتب علمى او اشاره مى كند. در سال 1323 ق. مقارن با جنبش مشروطيت، به درخواست مردم قزوين به زادگاهش برگشت. وى از مخالفان سرسخت مشروطه بود و عليه آن چندين رساله نوشت. در سال 1340 ق. در تهران ساكن شد و

ص: 389

روز دوشنبه 18 تير 1335 ش. در نود و هشت سالگى در تهران درگذشت. جنازۀ وى را در ابن بابويه به خاك سپردند. از تأليفات او است: المكاسب؛ رساله در مواسعه و مضايقه؛ رساله در خراج و مقاسمه؛ رساله در قضا و مسائل متفرقه؛ رسالۀ سؤال و جواب؛ عقل و عاقل در اصول دين؛ رساله در استصحاب و مباحث الفاظ؛ رساله در رد بابيه از كلمات خود آنها؛ توضيح المظهر در رد بهائيه؛ رساله اى در توحيد و تفسير آيۀ نور؛ معناى لا اله الا الله.

منابع: «آيت الله حاجى ميرزا ابوتراب شهيدى قزوينى». تاريخ معاصر ايران، ش 39 (پاييز 1380 ش.)؛ مينودر يا باب الجنه قزوين، ج 2؛ شرح حال و آثار رجال و دانشمندان قزوين.

شيخ الرئيس قاجار، ابوالحسن

خطيب، عالم دينى، شاعر، متخلص به حيرت، ملقب به شيخ الرئيس، نوادۀ فتحعلى شاه قاجار. ابوالحسن، پسر شاهزاده محمدتقى ميرزا حسام السلطنه، در سال 1264 ق. در تبريز متولد شد. فنون ادب و رياضى را نزد ملا محمدتقى مزينانى و ميرزا نصراللّه شيرازى، حكمت و كلام را از حوزۀ درس ملا ابراهيم حكيم سبزوارى و مدّرس زنوزى فرا گرفت. در سال 1288 ق. به خراسان رفت و نزد ملا محمدرضا مجتهد سبزوارى و ملاعبداللّه كاشانى، فقه و اصول آموخت. در اواخر سال 1289 ق. به عراق سفر كرد. در سامرا از حوزۀ درس ميرزاى شيرازى بهره برد. در سال 1294 ق. پس از كسب اجازۀ اجتهاد از ميرزاى بزرگ، به ايران بازگشت. در تهران، فلسفۀ بوعلى تدريس مى كرد و در همين ايام بود كه از ناصرالدين شاه لقب شيخ الرئيس گرفت و مأمور خدمت در آستان قدس رضوى شد. در خراسان با آصف الدوله حاكم آن ولايت درافتاد و از راه عشق آباد به استانبول رفت و در آنجا به عضويت انجمن اتحاد اسلام درآمد و كتاب «اتحاد اسلام» را براى سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت. پس از چندى به ايران بازگشت و در نهضت مشروطه با مشروطه خواهان همراهى كرد و در انتخابات دور دوم مجلس، نمايندۀ مردم مازندران شد.

ص: 390

بعد از به توپ بسته شدن مجلس به دستور محمدعلى شاه، در باغشاه محبوس گرديد. مدتى نيز به اتهام بابيگرى (كه در آن دوره، اتهامى رايج بود كه گريبان مخالفان را مى گرفت) حبس و شكنجه شد. در سال 1299 بر اثر بيمارى تيفوس درگذشت و در ايوان آرامگاه ناصرالدين شاه به خاك سپرده شد.

او بر نظم و نثر پارسى تسلط داشت و ديوانش نخستين بار در بمبئى چاپ شد. از آثار او است: ديوان شعر؛ اتحاد اسلام؛ كتاب الابرار؛ منتخب النفيس؛ رساله نقد فرقه ها؛ فصل الخطاب؛ سفرنامۀ استانبول.

منابع: ماهنامه ارمغان سال 53، دورۀ چهلم، ش 3. خردادماه 1350 ش، ص 165-170؛ آثار عجم، ج 30، ص 529؛ رهبران مشروطه، ج 1، ص 575-585؛ تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج 1، ص 124.38.

شيبانى، محمد بن حسن، ابوعبدالله

فقيه نامدار حنفى و شاگرد ابوحنيفه، ابويوسف قاضى، مالك بن انس و سفيان ثورى. اصل او از دمشق است و در واسط عراق، در سال 132 ق. به دنيا آمد و بيشتر در كوفه زيست. از چهارده سالگى نزد ابوحنيفه فقه خواند و حديث را از امام مالك فراگرفت. هارون الرشيد او را به قضاوت در شهر «رقه» و نيز خراسان منصوب كرد و سپس در سال 187 ق. خلع نمود. وى در انتشار مذهب استادش ابوحنيفه، سهم بسيارى داشت. از زمعه لثورى و بكير بن عامر و ابويوسف يعقوب و سفيان ثورى روايت كرده است و ابوسليمان جوزجانى، علاء بن زهير، اسماعيل بن توبه، محمد بن ادريس شافعى و هشام بن عبداللّه رازى از وى روايت كرده اند و شافعى او را بسيار ستوده است.

شيبانى و كسايى كه همراه هارون به رى آمده بودند، هر دو در يك روز درگذشتند. در سال فوت او اختلاف است. ابن اثير در حوادث سال 189 ق. ذكر كرده، و سمعانى در الأنساب، و ابن خلكان در وفيات و ياقوت در معجم البلدان نيز همان سال را نوشته اند؛ اما ابواسحاق در طبقات الفقهاء، و محيى الدين در الجواهر المضيئه، سال 187 ق. و قفطى در انباه الرواة سال 180 ق. را نقل كرده اند. چنين اختلافى در موضوع محل فوت و مدفن وى نيز وجود دارد؛ چنانكه ياقوت و ابن خلكان، و قفطى، در قريه ارنبويه يا رنبويه رى نوشته اند، و ابن فقيه و ابن حوقل و اصطخرى و مؤلف حدود العالم و صاحب نقض و صاحب طبقات الفقهاء و صاحب الجواهر المضيئه و مؤلف نزهة القلوب در رى ذكر كرده اند. اما بى گمان وى در رى به خاك رفته است؛ زيرا ابواسحاق در طبقات الفقهاء، در احوال هشام بن عبداللّه رازى گفته است: «فى منزله مات محمد

ص: 391

بن الحسن.» و نيز محيى الدين در الجواهر المضيئة فى طبقات الحنفيه صريحا آورده است: «مات محمد بن الحسن فى منزله بالرّى و دفن فى مقبرتهم.» همچنين از سخن سمعانى در الأنساب، چنين برمى آيد كه در رى بقعۀ وى و كسايى را زيارت كرده است. شاهرخ تيمورى نيز به سال 832 ق. قبر او را در رى زيارت كرده است؛ چون كاتب وى نوشته است: «از آنجا (سمنان) عنان سمند جهان پيما به صوب ولايت رى تافت، و چهارم ماه مبارك رمضان ظاهر طبرك به فرّ نزول همايون غيرت فزاى فضاى فلك آمد، و زيارت سيد عبدالعظيم، و شيخ ابراهيم خوّاص، و امام محمد شيبانى به واجبى نموده، مراسم آن به جا آورد.» اگر روايت طبقات الفقهاء و الجواهر المضيئه را بپذيريم كه محمد بن حسن در منزل هشام بن عبداللّه درگذشته، و در گورستان خاندان وى به خاك رفته، حدود تقريبى بقعۀ وى به دست مى آيد.

پيشتر بايد دانست كه رى از سوى مشرق دروازه اى به نام «باب هشام» داشته كه از آنجا به خراسان مى رفته اند. اين دروازه به احتمال نزديك به يقين، به نام هشام بن عبداللّه سنّى رازى، از اكابر عالمان حنفى مذهب رى بوده و محل باب هشام در حدود هشت يا نه كيلومترى امتداد مسيل حسين آباد (شارع ساربانان قديم) است. بقعۀ محمد بن حسن و هشام بن عبداللّه هر دو بايد در آن حدود واقع باشد؛ زيرا معمول زمان چنان بوده است كه بزرگان را در منزل آنان، يا در محلى كه مقيم بوده اند به خاك مى سپرده اند.

منابع: الجرح و التعديل، ج 7، ص 227؛ الملل و النحل، ص 160؛ رى باستان، ج 1، ص 20 و ص 434؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 56، ص 25؛ معجم البلدان، ج 4، ص 16؛ بلوغ الامانى فى سيرة الامام محمد بن الحسن الشيبانى.

شيخ خزعل

شيخ خزعل، حكمران خرمشهر، شيخ و رئيس قبيله مُحَيسِن. در 1280 ق. به دنيا آمد. او از طايفه عرب بنى كعب خوزستان و پسر جابرخان نصرت الملك، حكمران خرمشهر بود. در سال 1316 ق. از طرف مظفرالدين شاه با درجۀ امير تومانى و لقب

ص: 392

معزالسلطنه به حكمرانى و سرحددارى جنوب تعيين گرديد. تمام زمين هاى اطراف رود كارون، در آبادان، اهواز و فلاحيه به او واگذار شد و نيز اجارۀ گمرك خرمشهر را مى گرفت. پس از انقلاب مشروطه و تأسيس شركت نفت ايران و انگليس، شيخ خزعل خود را تحت الحمايۀ انگليس قرار داد و با خوانين بختيارى و صولت الدوله قشقايى، براى استقلال سرزمين هاى تحت حكومتش از ايران به توافق رسيد. پس از كودتاى 1299 ش. رضاخان، وزير جنگ، پس از درگيرى هاى بسيار، شيخ خزعل را دستگير و به تهران تبعيد كرد و همۀ اموالش را به دولت برگرداند. خزعل، تا يازده سال تحت محافظت زندگى كرد و در خرداد 1315 ش. مأموران مخفى حكومت، او را كشتند. جنازۀ او در امامزاده عبدالله رى دفن شد.

منبع: فراز و فرود شيخ خزعل.

شيرازى، سيد جعفر

عالم دينى، پسرعمو و شاگرد ميرزا على آقا شيرازى (فرزند ميرزاى مجدّد شيرازى) و ميرزا عبدالهادى شيرازى. در نجف اقامت داشت و بعد از فوت ميرزا عبدالهادى شيرازى در مسجد شيخ انصارى نجف اقامه جماعت مى كرد. براى معالجه سرطان به تهران آمد و در آنجا در سال 1370 ق. از دنيا رفت و در جوار عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: اختران فروزان رى و تهران، ص 239.

صابر همدانى، اسداللّه

شاعر، متخلص به صابر. در سال 1271 ش. در همدان به دنيا آمد. در كودكى پدرش را از دست داد. علوم قديمه را در مكتب هاى آن زمان آموخت. در آغاز شاعرى به سرودن مراثى و مدايح ائمه اطهار (ع) پرداخت. آنگاه به انجمن ادبى همدان كه رياست آن را غمام همدانى به عهده داشت، راه يافت.

صابر به تهران و مشهد مسافرت كرد و در آنجا با شاعران و اديبان آن سامان آشنا شد. وى در سرودن انواع شعر، به ويژه غزل مهارت داشت. ديوان او با مقدمۀ غلام رضا كيوان سميعى به چاپ رسيده است. صابر

ص: 393

در روز عيد فطر سال 1375 ق. در تهران از دنيا رفت و در جنب مزار امامزاده عبداللّه مدفون شد.

منابع: بزرگان و سخن سرايان همدان، ج 2، ص 312-307؛ الذريعه، ج 9، ص (574؛ سخنوران نامى معاصر، ج 4، ص 2213-2207؛ فرهنگ سخنوران، ص 534؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 1، ص 551-550.

صادقى، على اكبر

عالم دينى، حقوقدان، استاد دانشگاه، فرزند آية الله مصطفى صادقى، داماد آية الله سيد صدرالدين صدر و پدر همسر سيد محمد خاتمى، رئيس جمهور اسبق ايران. در سال 1308 ش. در خاندان مشهور صادقى در قم به دنيا آمد. فلسفه را نزد امام خمينى و علامه طباطبايى و فقه را نزد پدرش و حضرات آيات بروجردى و صدر و ديگران آموخت و استاد دانشكدۀ حقوق دانشگاه شهيد بهشتى تهران بود. پس از سى و هشت سال تدريس بازنشسته شد. وى توليت مدرسۀ علميۀ جدش آخوند ملامحمد صادق قمى را در قم برعهده داشت. تأليفات وى بيشتر در زمينه هاى فقه و حقوق است.

وى در هجدهم فروردين 1393 ش. چشم از جهان فروبست و در صحن باب الرحمۀ حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

صادقى آشتيانى، فضل اللّه

عالم دينى. در سال 1298 ق. متولد شد. علوم دينى و حكمت را از محمدرضا قمشه اى (م 1306 ق.) آقا على مدرّسِ زنوزى (م 1307 ق.) سيد ابوالحسن جلوه (م 1314 ق.) ميرزاهاشم اشكورى گيلانى (م 1332 ق.) ميرزا حسن كرمانشاهى (م 1336 ق.) و ميرزا حسن آشتيانى (م 1319 ق.) آموخت. پس از فراغت از تحصيل به خدمت دستگاه قضايى درآمد. از آثار علمى او تحقيق رسالۀ حمليه، نوشتۀ آقا على مدرس زنوزى و رساله اى در باب حدوث عالمِ جسمانى است. در ربيع الاول 1382 ق. درگذشت و در جوار بارگاه حضرت سيدالكريم (ع) در باغچۀ عليجان مدفون است.

ص: 394

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 418؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

صبا، محمودخان

ملك الشعراى دربار ناصرى. در 1228 ق. در تهران متولد شد و در رشته هاى مختلف ادبيات، هيئت، حكمت، عرفان و تاريخ تحصيل كرد.

در اواخر سلطنت محمد شاه پيشكار الله قلى خان ايلخان قاجار بود. پس از مرگ پدرش به مقام ملك الشعرايى دربار منصوب شد. ناصرالدين شاه به او علاقه اى وافر داشت و در سوگ او مدتى اندوهگين شد. محمودخان در خط و نقاشى ايرانى نيز مهارت بسيارى داشت و در نقاشى صاحب سبك بود. نقاشى هاى او اكنون در كاخ گلستان نگه دارى مى شود. وى در سال 1311 ق. درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: دانشنامۀ هنرمندان ايران و جهان اسلام، ص 818-816.

صديقى نورى، غلامحسين

دولت مرد و استاد دانشگاه تهران، وزير پست و تلگراف و تلفن در دولت اول، و وزير كشور و نايب نخست وزير در دولت دوم محمد مصدق. در آذر 1284 ش. در تهران به دنيا آمد. در بهار سال 1314 ش. از دانشسراى عالى سن كلو در حومۀ پاريس فارغ التحصيل شد و در رشته هاى فلسفه، روان شناسى، روان شناسى كودك، آموزش و پرورش، اخلاق، جامعه شناسى و تاريخ اديان به مقام استادى رسيد. در اسفند 1316 ش. از دانشگاه پاريس درجۀ دكترى جامعه شناسى گرفت و رسالۀ او با عنوان «جنبش هاى دينى در قرون دوم و سوم هجرى» با درجۀ ممتاز پذيرفته شد. در فروردين 1317 ش. به ايران بازگشت و دانشيار دانشگاه تهران شد.

در فروردين 1322 ش. به رتبه استادى ارتقا يافت و در بهمن 1323 ش. به مديريت كل دبيرخانۀ دانشگاه تهران منصوب شد. در مهر 1324 ش. به عضويت هيئت نمايندگى ايران در كنفرانس تأسيس سازمان تربيتى و علمى و

ص: 395

فرهنگى ملل متحد (يونسكو) انتخاب شد و به لندن رفت. در اسفند 1325 ش. نيز از سوى دانشگاه تهران براى شركت در كنفرانس ملت هاى آسيايى به هند اعزام شد و رياست هيئت نمايندگى ايران را بر عهده داشت. تأسيس مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات اجتماعى در دانشگاه تهران در 1327 ش. كه در سال 1351 ش. به دانشكده علوم اجتماعى تبديل شد، از مهم ترين خدمات او است. وى را پدر علم جامعه شناسى در ايران دانسته اند. روز دوشنبه بيست و نه ارديبهشت 1371 ش. در تهران در گذشت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: همه هستى ام نثار ايران: يادنامه دكتر غلام حسين صديقى فرزانه ايران زمين.

صفا / پيرصفا، رضا قلى خان

در سوادكوه به دنيا آمد. تحصيلات علوم دينى را در تهران آغاز كرد و در قم و نجف ادامه داد. شاگرد شيخ محمدحسن صاحب جواهر بود. از آن جا كه بر مشرب تصوّف بود، در تهران حلقۀ ارشاد برقرار كرد. ميرزا حسين خان سپهسالار از مريدان او بود و صفا در سال هاى آخر عمر، به دعوت وى در باغ او در رى (مجاور مسجد ماشاءالله) زندگى مى كرد و همان جا به سال 1291 ق. درگذشت و مدفون گرديد. ميرزا حسين بر فراز قبر او مقبره اى احداث كرد كه زيارتگاه دراويش بود و به نام او «صفائيه» ناميده شد. به تبع آن، آن باغ را باغ صفائيه و سپس گورستان صفائيه ناميدند.

منبع: تاريخ عرفا و حكما، منوچهر صدوقى.

صفريان، محمدعلى

زبان دان و مترجم. در هشتم ارديبهشت 1308 ش. در آبادان به دنيا آمد. زبان انگليسى را در دانشكده نفت آبادان آموخت و در شركت نفت استخدام شد. براى ادامۀ تحصيل در رشته خبرنگارى به انگلستان اعزام شد و پس از بازگشت، فعاليت هاى ادبى خود را در حوزه هاى نگارش و ترجمه آغاز كرد. با نجف دريابندرى، احمد شاملو، اسماعيل فصيح، جلال آل احمد، محمدعلى سپانلو، رضا سيد حسينى، فريدون مشيرى، اخوان ثالث، طاهره صفارزاده، سيروس طاهباز، پوران صلح كل، فروغ فرخزاد و صفدر تقى زاده، دوستى و همكارى داشت. وى در سال 1367 ش. در امريكا درگذشت و پيكرش براى دفن در امامزاده عبدالله شهر رى به ايران آوردند.

منبع: روزنامۀ اعتماد، شماره 1256، مورخ

ص: 396

2

8/1

/ 1385 ش. ص 15.

ضرغامى، عزيزالله

از امراى ارتش در زمان رضا شاه. در سال 1263 ش. به دنيا آمد. پدرش حسين پاشاخان ضرغام السلطنه شقاقى از سران ايل شقاقى بود. در جوانى وارد مدرسۀ قزاقخانه شد و درجه افسرى گرفت. تا درجه سروانى در قزاقخانه اشتغال داشت. سپس به ژاندارمرى رفت. پس از آن، با درجۀ سرهنگى مأمور تشكيل مدارس نظام شد. دو سالى در آنجا بود كه به رياست اداره مباشرت قشون منصوب گرديد. در 1309 ش. رياست ژاندارمرى كل كشور را بر عهده گرفت. در سال 1313 ش. با درجۀ سرلشكرى، براى رياست ستاد ارتش فرمان گرفت و تا پايان سلطنت رضا شاه در آن سمت بود. در سال 1328 ش. در اولين دورۀ مجلس سنا، سناتور انتصابى شد. درگذشت او در 1357 ش.

در تهران اتفاق افتاد و در امامزاده عبدالله مدفون شد.

منبع: شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران.

طالقانى، محمدتقى

عالم دينى. در تهران متولد شد و براى تحصيل علوم دينى به نجف رفت. در نجف، در درس شيخ انصارى، سيد حسين كوهكمرى و سيد مهدى قزوينى شركت كرد و در حدود سال 1300 ق. به ايران بازگشته، در تهران رحل اقامت افكند. در محرم 1325 ق. از دنيا رفت و در جنب قبرستان صدوق در جوار امامزاده هادى معروف به مسجد ماشاء اللّه، مدفون گرديد. از آثار علمى وى، كتاب «المظاهر العقليه» است كه دربارۀ اصول دين و برخى فروع فقهى است.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 396.

طالقانى، ميرزا مسيح

عالم دينى، فرزند قاسم طالقانى. تحصيلاتش را در طالقان آغاز كرد و در تهران در محضر آية الله محمدحسن آشتيانى، آية الله محمد آملى و شيخ فضل اللّه نورى ادامه داد. مدتى نيز در قم از درس حكيم جلوه بهره مند شد. سپس به تهران بازگشت و در مدرسۀ مروى (فخريه) علوم دينى تدريس كرد. از شاگردان او ميرزا مهدى آشتيانى فرزند ميرزا جعفر آشتيانى است. از آثار قلمى او است: دُرر القلائد و منبع الفوائد فى الشرح على فرائد الاصول؛ مظاهر الاحكام الالهية (در فقه، در پنج جلد)؛ مشكوة انوار الآيات القرآنية و مرآة

ص: 397

اسرار المحكمات الفرقانية.

ميرزا مسيح در شب سيزدهم جمادى الاول سال 1339 ق. / اسفند 1299 ش. در هفتاد سالگى در تهران درگذشت و در شمال شرق مقبره ابن بابويه در رى به خاك سپرده شد.

منبع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 648؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

طاووس العرفاء

از دراويش نعمة اللهى و از مريدان سلطان على بيدختى گنابادى. محمدكاظم اصفهانى، مشهور به طاووس العرفاء، ملقب به سعادت عليشاه، در اصفهان به دنيا آمد و در جوانى به تجارت اشتغال داشت. پس از اتصال به حلقۀ ياران و مريدان مست عليشاه، به جرگۀ دراويش نعمت اللهى پيوست. در سال 1253 ق. كه مست عليشاه درگذشت، زين العابدين رحمت عليشاه شيرازى جانشين او شد. در 1278 ش. رحمت عليشاه نيز درگذشت و طاووس العرفاء بر مسند او تكيه زد. در سال 1281 ق. در تهران اقامت گزيد و در سال 1289 ق. از راه تفليس و باكو به مكه رفت. در سال 1290 ق. نيز از راه جبل به نجف و كربلا مشرّف شد. مشهور است كه لقب طاووس العرفاء را محمد شاه قاجار به او داده است؛ زيرا خوش اندام و زيباپوش بود. وى عامى بود و تا پايان عمر، هيچ گونه تحصيل رسمى نداشت. در بيست و دوم محرم 1293 ق. درگذشت. جنازۀ او را در صحن امامزاده حمزه (ع)، در حجره سراج الملك كه از مريدان وى بود، به خاك سپردند.

منابع: شرح حال رجال ايران؛ رساله سعادتيه به انضمام بخشى از كتاب سلطان فلك سعادت.

طباطبايى، سيد ضياءالدين

روزنامه نگار، نخست وزيراحمد شاه و عامل كودتاى 1299 ش. در سال 1268 ش. در شيراز متولد شد. پدرش سيد على آقا طباطبايى يزدى، از سخنوران مشهور عصر قاجار، خطيب و روضه خوان دربار بود.

سيد ضياء، مدير روزنامه رعد بود. با كودتاى سوم اسفند 1299 ش. رئيس الوزراى حكومت كودتا شد و تا چهارده خرداد 1300 ش. در اين مقام بود و دوبار كابينه تشكيل داد. پس از پايان دورۀ نخست وزيرى او كه بيشتر از صد روز نبود، از صحنه

ص: 398

سياست خارج شد و از راه عراق به اروپا رفت و در سوئيس و سپس فلسطين _ كه آن روزها تحت قيموميت انگلستان بود _ اقامت گزيد و مشغول كشاورزى شد. بعد از وقايع شهريور 1320 ش. مجدداً وارد تهران شد و فعاليت سياسى خود را از سر گرفت. مخالفان او، به خصوص حزب توده، وى را مظهر ارتجاع و عامل انگلستان معرفى كردند و تبليغات بسيارى عليه او راه انداختند. سيد ضياء ناگزير به سعادت آباد (شمال غربى تهران) رفت و دوباره به كشاورزى روى آورد. اسدالله عَلَم در خاطرات روزانه اش از دهۀ سى شمسى، او را از نزديكان شاه شمرده و هم زمان، حاج باقر پوراستاد (از فداييان اسلام) نيز او را از حاميان مالى فداييان و از مردان پشت پردۀ ترور رزم آرا معرفى كرده است كه گوياى شخصيت رازآلود اوست. در شهريور ماه سال 1348 ش. درگذشت و در مقبرۀ ناصر الدين شاه قاجار در شهررى به خاك سپرده شد.

منبع: سيد ضيا: مرد اول يا مرد دوم كودتا؛ شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 122-128.

طباطبايى، سيد محمد

عالم دينى و از رهبران مشروطه. در سال 1257 ق. در كربلا به دنيا آمد. پس از يك سال، همراه جدش (سيد مهدى) به همدان منتقل شد. فقه و اصول را نزد پدرش سيد صادق طباطبايى سنگلجى، از فقهاى نامدار عصر ناصرى آموخت و حكمت را از ميرزا ابوالحسن جلوه. از ديگر استادان او شيخ هادى نجم آبادى و ميرزاى شيرازى است. در 1311 ق. به توصيۀ ميرزاى شيرازى به تهران آمد. مردم تهران از وى استقبالى شايان كردند و نهضت مشروطه نيز به رهبرى وى و آية الله سيد عبدالله بهبهانى (سيّدَين سَندَين) در تهران آغاز شد. تحصن در حرم شاه عبدالعظيم (ع) در شهررى و حرم حضرت معصومه (س) در قم از مهم ترين حوادث زندگى سياسى اين عالم دينى است. پس از به توپ بسته شدن مجلس مشروطه به دست لياخوف روسى، وى را با غل و زنجير به باغشاه برده، به دستور محمدعلى شاه، حبس كردند و سپس به مشهد تبعيد شد. در 1327 ق. مدتى پس از فتح تهران، به تهران بازگشت. با شروع جنگ جهانى اول به همراه سيدحسن مدرس و نظام السلطنه مافى، به استانبول مهاجرت كرد و در 1336 ق. دوباره به تهران آمد. در 1339 درگذشت و جنازه اش

ص: 399

را در مقبرۀ خانوادگى طباطبايى ها در كنار حرم عبداالعظيم حسنى (ع) به خاك سپردند. وى نوادۀ پسرى سيد مهدى بحرالعلوم و نوادۀ دخترى وحيد بهبهانى بود. احمد كسروى در تاريخ مشروطه، او را با اخلاص ترين مشروطه خواه ايران شمرده است.

منبع: يادداشت هاى سيد محمد طباطبايى از انقلاب مشروطيت، به كوشش حسن طباطبايى.

طباطبايى، سيد محمدصادق

روزنامه نگار، پسر ميرزا سيد محمد طباطبايى (از رهبران مشروطه). در سال 1262 ش. به دنيا آمد. پس از تحصيلات حوزوى، دروس جديد را نيز خواند. در دورۀ اول مجلس (1324 ق.) مدير روزنامۀ مجلس بود و پس از به توپ بسته شدن مجلس در 1326 ق. همراه پدرش كه به دستور محمدعلى شاه به خراسان تبعيد شده بود، به خراسان رفت و از مشهد به استانبول و اروپا مسافرت كرد. پس از افتتاح دوبارۀ مجلس در سال 1327 ق. از سوى حزب اعتدال خراسان نامزد نمايندگى شد و به مجلس رفت. در دورۀ سوم از تهران وكيل مجلس شد. سفير كبير ايران در آنكارا و رياست مجلس مؤسسان، از ديگر سمت هاى او است. در سال 1340 ش. برابر با 1381 ق. درگذشت و در مقبرۀ آقا سيد صادق طباطبايى در شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 6، ص 410.

طباطبايى سنگلجى، مير سيد احمد

عالم دينى، مشهور به سنگلجى، فرزند سيد صادق طباطبايى همدانى، از علماى تهران. همراه برادرش سيد محمد طباطبايى (م 1320 ق.) از فقهاى تهران به سامرا رفته، از محضر ميرزاى شيرازى استفاده كردند و پس از 1300 ق. به تهران بازگشتند. در تهران، مديريت مدرسۀ سنگلجى را كه از تأسيسات پدرش بود به عهده گرفت. در حدود سال 1325 ق. درگذشت و در كنار والدش در جنب حرم عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون گرديد.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 135؛ دانشمندان و مشاهير حرم عبدالعظيم (ع) وشهر رى، ج 1.

طباطبايى سنگلجى، سيد جعفر

اديب و فاضل، فرزند سيد صادق طباطبايى همدانى. در شعر و شاعرى دستى

ص: 400

توانا داشت و به «انيس» تخلص مى كرد. در زمان حيات پدرش از دنيا رفت و در مقبرۀ خانوادگى در شهر رى دفن شد.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 187؛ دانشمندان و مشاهير حرم عبدالعظيم (ع) وشهر رى.

طباطبايى سنگلجى، سيد محمدرضا

فقيه، فرزند سيد صادق طباطبايى همدانى. در سال 1306 ق. درگذشت، و در جوار حرم عبدالعظيم حسنى (ع) در مقبره خانوادگى خود مدفون شد.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 505؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

طباطبايى سنگلجى، سيد محمدصادق

عالم دينى. در سال 1227 ق. در همدان متولد شد و مقدمات علوم را از محضر پدر و ساير علماى آن شهر فراگرفت. براى ادامۀ تحصيل به عتبات رفت و از شيخ محمدحسين اصفهانى، سيد ابراهيم قزوينى حائرى، شيخ محمدحسن نجفى (صاحب جواهر الكلام) و صاحب الفصول فى علم الاصول استفاده كرد. سپس به ايران بازگشت و در تهران مقيم شد. در سال 1300 ق. درگذشت و در شهر رى نزديك حرم مطهر حضرت سيدالكريم (ع) دفن شد. پسرش سيد احمد سنگلجى نيز از علماى تهران بود. پسر ديگرش نيز سيد محمد طباطبايى مجتهد بزرگ مشروطه خواه تهران است. آثار وى به اين شرح است: حاشية على الفصول فى الاصول؛ رسالة فى علم البارى؛ حاشية الشرايع؛ فائدة فى الجذر الأصم؛ رسالة فى صلاة الاحتياط.

منابع: مآثر و آثار، ص 150 و 225؛ قصص العلماء، ص 129؛ علماء معاصرين، ص 11؛ الفوائد الرضويه، ص 210؛ اختران فروزان رى و تهران، ص 299.

طباطبايى، سيد ابوالقاسم

عالم شيعى، فرزند سيد محمد طباطبايى سنگلجى. در سال 1287 ق. متولد شد. از تأليفات او است: حاشيه بر رياض؛ رساله اى در وجوب حجاب؛ ديوان شعر؛ الدرّة البيضاء (ارجوزة فى الفقه). در تاريخ 1343 ق. از دنيا رفت و در مقبرۀ خانوادگى طباطبايى سنگلجى در جنب حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: اختران فروزان رى و تهران، ص 302؛ علماء معاصرين، ص 12.

طُغرُل بيك

ركن الدين ابوطالب، طغرل بن ميكائيل بن سلجوق، مؤسس سلسلۀ پادشاهى

ص: 401

سلجوقيان، معروف به طغرل اول و طغرل بزرگ. وى يكى از تركمان هاى سلجوقى و در جست وجوى چراگاه مناسب براى چهارپايان ايل خود بود و كم كم از فرارود وارد ايران و خراسان شد. سلطان مسعود غزنوى، نخست مانع ورود او به سرزمين هاى تحت فرمانش شد، اما چون سرگرم جنگ در هندوستان بود، در جنگ دندانقان از طغرل شكست خورد و غزنويان براى هميشه برچيده شدند. طغرل در آغاز محرم 429 ق. وارد نيشابور شد و در كوشك شادياخ بر تخت سلطنت نشست و خطبه به نام خود خواند. طغرل پس از استوارسازى قدرت خود در خراسان، گرگان و طبرستان را نيز به اطاعت خويش درآورد. بعد از آن نيز چندى در ولايات جبال تاخت وتاز كرد و بالاخره در سال 446 ق. به سوى آذربايجان شتافت. در 445 ق. القائم بامر الله، خليفۀ عباسى، فرستاده اى به نام ابومحمد هبة الله بن محمد بن حسن بن مأمونه نزد طغرل روانه كرد و او را به بغداد فراخواند. فرستادۀ خليفه، سه سال نزد طغرل باقى ماند تا اينكه طغرل در سال 447 ق. عازم بغداد شد. القائم بامر الله، از او استقبالى شايان كرد و پادشاهى عراق عجم و عراق عرب را به او بخشيد و دستور داد كه نام طغرل بيگ را در خطبه بخوانند و سكه به نام او زنند و بدو لقب «سلطان ركن الدوله ابوطالب» داد. چندى بعد كه فتنۀ بساسيرى و اسماعيليه عراق، موجب فرار خليفه از بغداد شد، طغرل، خليفه را با احترام به بغداد بازآورد. آنگاه، با اصرار و الزام، سيدة النساء دختر خليفه را به ازدواج خود درآورد.

طغرل روز جمعه هشتم رمضان سال 455 ق. در رى در سن هفتادسالگى درگذشت. ابن الهمذانى و سمعانى در ذيل كتاب الأنساب، گفته اند كه طغرل را در خاك رى دفن كردند؛ اما در تاريخ وفيات الاعيان آمده است كه جنازۀ او را به مرو بردند و نزديك قبر برادرش دفن كردند.

منابع: تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 482؛ دائرة المعارف فارسى، ذيل عنوان.

طوطى همدانى

ابوالحسن توحيدى امين، عارف، شاعر

ص: 402

و اديب معاصر، متخلص به طوطى و مشهور به طوطى همدانى. در سال 1281 ش. در همدان متولد شد و پس از تحصيلات مكتب خانه اى، مقدمات علوم دينى و قديمه را آموخت و در بيست سالگى روانۀ تهران شد و از درس آية الله شاه آبادى و آية الله شفيعى استفاده كرد. در تهران، آشنايى با حكيم شيخ ابراهيم امامزاده زيدى، وى را به وادى عرفان كشيد.

سال هاى پايانى عمر را در شهر رى به سر برد و از راه خياطى امرار معاش كرد. در سال 1366 ش. درگذشت و در جوار حرم امامزاده طاهر شهر رى دفن شد. آثار وى تاكنون چند بار چاپ و منتشر شده است. در سال 1381 ش. «پندنامۀ طوطى همدانى» در 55 صفحه و در 1384 ش. قسمتى از ديوان طوطى در 504 صفحه و سپس ديوان «جذبۀ عشق» شامل مجموعه غزليات عرفانى وى در 216 صفحه چاپ و منتشر گرديد. كليات ديوان طوطى همدانى نيز در 800 صفحه منتشر شده است.

منبع: مقدمۀ پندنامه طوطى همدانى، محمود توحيدى امين.

عباس ميرزا مُلك آرا

عباس ميرزا مُلك آرا، فرزند دوم محمد شاه و برادر ناتنى ناصرالدين شاه و شاگرد رضاقلى خان هدايت. در ششم آذر 1218 ش/ رجب 1255 ق. به دنيا آمد. پدرش محمد شاه او را به ياد و نام پدر خود، عباس ناميد. محمد شاه، عباس ميرزا را بيش از ساير فرزندانش دوست مى داشت و به او لقب «نايب السلطنه» داده بود، اما سن كمتر و كُرد و سنى بودن مادر او، مانع ولى عهدى اش شد.

عباس ميرزا همواره مغضوب ناصرالدين شاه بود؛ زيرا او را مدعى تاج و تخت مى پنداشت. از اين رو عباس ميرزا بيست و هفت سال را در تبعيد در بغداد و استانبول به سر برد. در 1294 ق. به ايران بازگشت و شاه به او لقب مُلك آرا و حكومت زنجان را داد. اما پس از مدتى به قفقاز گريخت و اين بار با وساطت ميرزا حسين مشيرالدوله به ايران بازگشت. در سال 1274 ش. وزير عدليه شد و دو سال بعد (فروردين 1276 ش/ ذيقعده 1314 ق.) هنگام اسب سوارى در دوشان تپه بر اثر سكتۀ قلبى، در پنجاه و نه سالگى درگذشت. جنازۀ او را دقيقاً در همان روزى به شهر رى آوردند كه جنازۀ ناصرالدين شاه را

ص: 403

پس از يكسال امانت در تهران به انتظار احداث بناى قبر، براى حمل به سوى زاويۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) تشييع كردند.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 5، ص 222؛ لغت نامه دهخدا، ذيل عنوان.

عبداللّه خان

منشى دربار، شاعر، متخلص به امير، معروف به اتابكى و از نوادگان نشاط اصفهانى. در 1284 ق. متولد شد و در 1332 ق. در چهل و هشت سالگى درگذشت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 4، ص 145.

عبرت نائينى

محمدعلى مصاحبى، شاعر، متخلص به عبرت و ملقب به عارف على. در نائين در سال 1247 ش. به دنيا آمد. صرف و نحو را نزد شيخ محمد اعمى آموخت و بيان و بديع و منطق و مقدمات حكمت را از محضر ملا محمد كاشى استفاده كرد. در هنر خطاطى نيز به مقام استادى رسيد. هفده سال از عمرش را به سير و سياحت گذراند و به نقاط مختلف ايران سفر كرد. آنگاه به زادگاهش بازگشت و از راه استنساخ كتب زندگى كرد. سپس به تهران آمد و تا پايان عمر در اين شهر زيست. پس از مرگ در سال 1321 ش. جنازه اش را در ابن بابويه به خاك سپردند. «ديوان شعر» و «مدينة الادب يا نامۀ فرهنگيان، مشتمل بر شرح حال 35 شاعر معاصر» از آثار او است.

منابع: تذكرۀ شعراى معاصر اصفهان، ص 331-333؛ دويست سخنور، ص 231-233؛ الذريعه، ج 9، ص 750، 20، ص 251 24، ص 24؛ سخنوران نامى، ج 2، ص 351-362؛ سخنوران نامى معاصر، ج 4، ص 2478-2482؛ كتابنامه نخستين دهه انقلاب، ص 245؛ گلزار معانى، ص 441-450؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 4، ص 317-318.

عدل، سيد مصطفى

حقوق دان و سياست مدار، ملقب به منصورالسلطنه. در سال 1261 ش. در تبريز به دنيا آمد. وى از نخستين حقوق دان هاى ايران

ص: 404

بود. در دوران حكومت رضا شاه، تدوين قانون تجارت و قانون مجازات عمومى را برعهده گرفت و دو بار وزير فرهنگ و دو بار وزير دادگسترى (عدليه) در دورۀ پهلوى اول شد. رياست صدمين دورۀ اجلاسيۀ شوراى جامعۀ ملل نيز بر عهدۀ او بود. برخى از تأليفات او بدين شرح است: حقوق اساسى؛ حقوق مدنى محشى؛ حقوق تجارت بين الملل؛ ترجمۀ قانون جزاى عمومى و قانون تجارت ايران (به زبان فرانسه). در بيست و دوم تير 1329 ش. بر اثر بيمارى سرطان درگذشت. پيكرش در آرامگاه خانوادگى عدل در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در شهر رى به خاك سپرده شد. وى پسرعموى دكتر يحيى عدل است.

منبع: شرح حال رجال ايران، ص 107.

عراقى، حبيب اللّه

عالم دينى، ستاره شناس، تقويم نگار، رياضى دان، مشهور به ذوالفنون. حبيب الله سلطان آبادى عراقى (اراكى) در 1239 ش. در اراك (سلطان آباد) به دنيا آمد. مقدمات علوم را در اراك آموخت و در سال 1301 ق. به نجف رفت و نزد ميرزا حبيب اللّه رشتى و فاضل شربيانى و ميرزا حسين خليلى تهرانى، ده سال دروس حوزوى را فراگرفت. در سال 1311 ق. به ايران بازگشت و در سال 1317 ق. در تهران رحل اقامت افكند و به تأليف و تدريس مشغول شد. پس از سال ها مطالعه، در دانش ستاره شناسى پيشرفت كرد و در شمار دانشمندان زمان خود قرار گرفت. از يادگارهاى او، جدول نجومى پيشرفته اى است كه حاصل بيش از چهل سال مطالعه و بررسى هاى علمى و فكرى او در علم نجوم است. در زمينۀ تناسب مكعبات هم به نظريات جديدى دست يافت. ديدگاه هاى او در اين باره مدت ها مورد توجه استادان دانش رياضى و مهندسى بود. از وى، در زمينۀ تفسير قرآن اثرى به زبان فارسى چاپ و منتشر شده است. در دارالمعلمين عالى، مثلثات كروى و نيز در مدرسۀ عالى سپهسالار علم نجوم و هيئت تدريس كرد. در دى 1326 ش. / يازدهم صفر 1367 ق. در هشتاد و هفت سالگى درگذشت و در جوار امامزاده عبدالله شهر رى در مقبره نظام السلطنۀ مافى مدفون گرديد.

منابع: سرآمدان فرهنگ و تاريخ ايران،

ص: 405

ص 363؛ نامداران اراك، ص 82؛ زندگينامۀ مشاهير رجال پزشكى معاصر ايران، ج 1، ص 249-251؛ گفتارهايى درباره چندتن از رجال ادب و تاريخ ايران، ص 136-137.

عصّار، سيد ابوالقاسم

عالم دينى، برادر بزرگ تر سيد محمدكاظم عصار، فيلسوف و عارف نامدار معاصر. پدرش سيد محمد عصّار از علماى طراز اول پايتخت بود. سيد ابوالقاسم در تهران متولد شد. مقدمات و ادبيات و سطوح را در تهران و نجف فراگرفت. در تهران به كار تدريس و اقامۀ جماعت اشتغال داشت. در بيست و ششم آذر 1349 ش. ديده از جهان فرو بست و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در مقبرۀ شيخ ابوالفتوح رازى دفن شد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 245.

عصار لواسانى، سيد محمدكاظم

فيلسوف، مدرّس عرفان، فقيه و استاد دانشگاه. پيش از سال 1301 ق. در سامرا يا كاظمين به دنيا آمد. اجدادش از مشاهير لواسان بودند و چون يكى از نياكان او كارگاه روغن كشى داشت، به «عصّار» شهرت يافتند. پدرش از علماى طراز اول تهران بود. محمدكاظم در كودكى همراه خانواده از عراق به تهران آمد و در سه سالگى آموختن ادب فارسى و نيز خوش نويسى را آغاز كرد و در پنج سالگى به تحصيل زبان عربى و منطق پرداخت.

پس از تحصيل رياضيات و فلسفه نزد على اكبر حكيم يزدى و آقاجمال اصفهانى، براى تحصيل علوم جديد، به ويژه جبر و مقابله و فيزيك و نجوم به مدرسۀ دارالفنون رفت. در 1323 ق. به اصفهان رفت و در آن شهر به تحصيل فلسفه مشغول شد و پس از مراجعت، به تحصيل فقه، اصول، فلسفه و عرفان ادامه داد. در سال 1327 ق. براى تدريس رياضيات به تبريز رفت و از آن جا براى تحصيل طب، عازم پاريس گرديد. در آن جا بر اثر رؤيايى صادقه، در 1330 ق. رهسپار عراق شد تا در سامرا در درس ميرزا محمدتقى شيرازى حضور يابد. در نجف نيز از ميرزاى نائينى و آقا ضياءالدين عراقى بهره مند شد؛ تا به مدارج اجتهاد و استادى نائل گرديد. سپس به تهران بازگشت و به تدريس علوم عقلى و نقلى در دانشگاه تهران و غيره پرداخت. در

ص: 406

زمان وزارت عدليۀ على اكبر داور، يكى از فقيهانى بود كه قانون مدنى به تأييد آنها رسيد. از آثار علمى او، علم الحديث، تفسير سورۀ حمد، رسالۀ وحدت وجود، رسالۀ بداء، اجابة الدعاء فى مسألة البداء، و شذراتى در جبر و اختيار است. مجموع آثار وى در 1376 ش. با نام مجموعه آثار عصار به كوشش سيد جلال الدين آشتيانى منتشر شد. وى در نوزده دى 1353 ش. در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در مقبرۀ شيخ ابوالفتوح رازى به خاك سپرده شد.

منابع: حاشيه بر منتخب معجم الحكماء، ص 162؛ زندگى نامۀ رجال و مشاهير ايران، ج 4، ش 326؛ دانشنامۀ تهران بزرگ، ج 2، ص 178-180؛ كيمياى محبت.

على بن ليث صفار

برادر كهتر يعقوب ليث صفارى. پس از مرگ يعقوب، به رغم آنكه فرمانروايى براى او فراهم بود، امارت را به برادر ديگر خود عمرو واگذار كرد؛ اما سپس پشيمان شد و ميان آن دو نزاع افتاد. در سال 283 ق. در رى درگذشت.

منابع: الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 457؛ لغت نامۀ دهخدا، ذيل عنوان.

عمادالكتاب سيفى قزوينى، محمدحسين

خطاط، نقاش، شاعر، ملقب به عمادالكتاب. در 1240 ش. در قزوين به دنيا آمد و بيشتر عمرش را در تهران، به نوشتن و تعليم خط گذرانيد. خوش نويسى را با نسخ نويسى آغاز كرد و سپس به خط نستعليق روى آورد و پيرو شيوۀ ميرزا رضا كلهر شد. شكسته و ثلث را نيز در كمال زيبايى مى نوشت و با نقاشى سياه قلم و آبرنگ نيز آشنايى داشت. شعر نيز مى سرود. در تهران در سال 1315 ش. درگذشت و در امامزاده عبداللّه دفن شد. آثار خوش نويسى عمادالكتاب، قطعات مختلف سياه مشق است و همچنين يك دوره «رسم المشق» براى نوآموزان دبستان ها و دبيرستان ها تحرير و منتشر كرد. از ديگر آثار او است: كتيبۀ سردر مدخل مسجد سپهسالار؛ تحرير شاهنامه در سال 1336 ق؛ تحرير نامۀ دانشوران ناصرى، در 1318 ق؛ تحرير «ترجيع بند» هاتف. از آثار نقاشى وى، تصوير يكى از حواريون حضرت مسيح به همراه كتابه اى به خط شكسته و تعليق زيبا، و نيز تصوير سياه قلمى از كريم خان زند است.

منابع: احوال و آثار خوشنويسان، ج 3، ص 697-700؛ احوال و آثار نقاشان، ج 2، ص 706-707؛ اطلس خط، ص 594-595؛ تاريخ برگزيدگان، ص 470-472؛ تاريخ هنرهاى ملى، ج 2، ص 1021-1023؛ تذكرۀ خوشنويسان معاصر، ص 27-33؛ دائرة المعارف فارسى، ج 2، ص 1767؛ شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 382-383؛ قزوين در گذرگاه هنر، ص 247-250.

ص: 407

علوى تهرانى، سيد محمدرضا

عالم دينى. در سال 1305 ش. ديده به جهان گشود. پدرش آية الله سيد محمدباقر علوى تهرانى، از نوادگان سيد حيدر علوى تهرانى است. تحصيلاتش را در پنج سالگى شروع كرد و از دانشگاه تهران نيز مدرك كارشناسى در رشتۀ حقوق گرفت. در تهران از درس آيات عظام شاه آبادى، ميرزا ابوالحسن شعرانى، محمدتقى آملى، احمد آشتيانى، مهدى آشتيانى، سيد كاظم عصار و فاضل تونى استفاده كرد و دروس ادبيات، منطق، اصول، فقه، هيئت، فلسفه و عرفان را نزد آن بزرگان فراگرفت. براى تكميل تحصيلات حوزوى خود، به قم رفت و در درس آيات عظام بروجردى، حجت، محقق داماد، خمينى، گلپايگانى و علامه طباطبايى حاضر شد و اجازۀ اجتهاد گرفت.

در سال 1345 ش. با ارتحال پدرش به تهران بازگشت و سطح و خارج علوم حوزوى را تدريس كرد. همچنين در مسجد سپهسالار قديم (واقع در بازارچۀ مروى) اقامۀ جماعت كرد. روز چهارشنبه بيست و سوم آبان 1375 ش. درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) خاك سپارى شد.

منبع: پايگاه اطلاع رسانى بنياد فارس المؤمنين http://fares.ir/Presentation.aspx

على آبادى، عبدالحسين

حقوق دان، شاعر و استاد دانشگاه تهران. در سال 1281 ش. در تهران متولد شد. پس از فراگرفتن مقدمات زبان و ادبيات فارسى و علم حقوق، براى ادامۀ تحصيل به روسيه رفت و از دانشگاه مسكو درجۀ دكترى در حقوق جزا گرفت. سپس در سال 1302 ش. عازم فرانسه شد و از دانشگاه پاريس نيز دكتراى حقوق مدنى دريافت كرد.

بعد از مراجعت به ايران، كار خود را از دادگسترى آغاز كرد. سال ها رياست ادارۀ فنى و رياست ادارۀ حقوقى با او بود و مدتى نيز مستشار و رئيس شعبه بود. در 1330 ش.

ص: 408

هنگام خلع يد از شركت سابق نفت، عضو هيئت مديره خلع يد بود. نزديك ده سال سمت دادستان كل كشور را داشت؛ تا اينكه در هفتاد و پنج سالگى بازنشسته شد. پس از كودتاى بيست و هشت مرداد نيز آشكارا از دكتر مصدق حمايت مى كرد.

وى تأليفات متعددى در علم حقوق، به ويژه در حقوق جزا و حقوق جنايى دارد. كتاب سه جلدى «حقوق جنايى» او همچنان از منابع و مراجع مهم دانشجويان و استادان رشتۀ حقوق است.

قبل از خروج شاه از كشور در دى ماه 1357، توسط محمدرضا شاه به عضويت شوراى سلطنت تعيين گرديد. در سال 1366 ش. در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله مدفون شد. على آبادى از مؤسسان حسينيه ارشاد بود و بنا به وصيت او اموالش پس از مرگ، وقف حسينيه ارشاد شد.

منابع: شرح حال رجال سياسى معاصر ايران، ج 3؛ چهره ها در تاريخچه نظام عالى حقوق و عدليه نوين؛ تاريخچه حسينيه ارشاد، ص 5.

غفارى، ابوالحسن

نقاش، مشهور به ابوالحسن ثانى و ملقب به صنيع الملك. براى هنرآموزى و آشنايى با فن چاپ سنگى به ايتاليا رفت. بنابراين نخستين هنرمند ايرانى است كه در اروپا آموزش ديد. در موزه هاى فلورانس و رم به رونگارى از آثار هنرمندان عصر رنسانس پرداخت. وقتى به ايران بازگشت، ناصرالدين شاه كه تازه بر تخت پادشاهى نشسته بود، او را به مقام نقاش باشى دربار منصوب كرد.

وى تحت تاْثير آثار استادان اروپايى، تحولى در اسلوب و شيوۀ نقاشى پديد آورد؛ ولى همواره كوشيد كه روح سنت ايرانى را در نقاشى ها زنده نگه دارد. در مقام نقاش باشى دربار، اجراى دو سفارش بزرگ را بر عهده گرفت: يكى، نقاشى مراسم سلام نوروزى ناصرالدين شاه و ديگرى، مصورسازى كتاب هزار و يك شب. در سال 1277 ق. رياست دار الطباعه و ادارۀ امور چاپ و نشر روزنامۀ وقايع اتفاقيه به او واگذار شد. او نام روزنامه را به روزنامۀ دولت علّيۀ ايران تغيير داد و با قطع بزرگ تر و كاغذ و خط بهتر منتشر ساخت. از

ص: 409

اين زمان به بعد در هر شماره از اين روزنامه تصاويرى با شيوۀ گراورسازى از رجال عصر ناصرى منتشر مى شد. با اعتبار و منزلتى كه صنيع الملك نزد ناصرالدين شاه پيدا كرد، مكانى را در جنوب ارگ دولتى و عمارت سلطنتى در اختيار او گذاشتند تا امور مربوط به نقاشى و چاپ و غيره را پيش ببرد. بدين ترتيب، مقدمات تأسيس نخستين مدرسۀ نقاشى به سبك اروپايى و با عنوان «نقاش خانۀ دولتى» فراهم شد و تأسيس آن را در شمارۀ 518 روزنامۀ دولت علّيه ايران، مورخ سوم شوال 1278 ق. به اطلاع عموم رساند و از مردم خواست تا فرزندان خويش را براى يادگيرى نقاشى به اين مؤسسه بفرستند. شاه در سال 1279 ق. نشان سرتيپى و حمايل به او اهدا كرد. سرانجام در ذى قعدۀ 1283 ق. در حدود پنجاه و چهار سالگى چشم از جهان فروبست و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: «نخستين معلم نقاشى نوين ايران»، محمد هادى، نشريه هنر، ش 13، زمستان 1365 و بهار 1366؛ «پنج ابوالحسن نقاش در يك قرن»، احمد سهيلى خوانسارى، نشريه هنر و مردم، ش 169 و 170، آبان و آذر 1355.

غفارى صفت، على اكبر

محدث، محقق و نسخه شناس.

در سال 1303 ش. در تهران به دنيا آمد و پس از تكميل تحصيلات ابتدايى، به تحصيل دروس دينى و تفسير قرآن پرداخت و دروس سطح حوزه را در مدرسۀ خان مروى آموخت. از استادان او، آية الله اشراقى در قم و شريعت سنگلچى و ميرزا خليل كمره اى و آية الله سيد كاظم گلپايگانى و محدث ارموى و ميرزا ابوالحسن شعرانى در تهران بودند. غفارى در دو دهۀ پايانى عمر، در كنار تصحيح و چاپ متون حديث و علوم حديث (الكافى، التهذيب، كتاب من لا يحضره الفقيه، تلخيص مقباس الهداية و...)، در حوزه تهران و دانشگاه تربيت مدرّس نيز مشغول تدريس شد. با اين همه، او شغل اصلى اش (يعنى كتاب فروشى و اداره انتشاراتى شخصى اش مكتبة الصدوق) را هيچ گاه رها نكرد. در آبان ماه سال 1383 ش. بر اثر تصادف، ديده از جهان فروبست و در كنار مزار شيخ صدوق در

ص: 410

ابن بابويه آرام گرفت.

منبع: يادنامه استاد على اكبرغفارى، فصلنامه سفينه، پاييز 1383، ش 4، ص 100-142.

فاضل گروسى، محمد

اديب، نويسنده، شاعر و سياست مدار در دورۀ فتحعلى شاه و محمدشاه قاجار، متخلص به راوى. بنا بر آنچه در پايان كتاب انجمن خاقان، در شرح زندگى خود آورده است، اصل او از تركمانان بايندرى است و در چهارده ذى حجۀ 1198 ق. در شهر گرّوس (در شمال شرقى استان كردستان) به دنيا آمده است. مقدمات علوم و ادبيات فارسى را نزد پدرش آموخت و در شانزده سالگى، پس از فوت پدر و بر اثر دشمنى هاى حاكم گروس با خاندان او به عراق رفت و از آنجا به تهران رحل اقامت افكند. در تهران، به دليل فضيلت هاى بسيارى كه داشت، جذب دربار فتحعلى شاه قاجار شد. در دربار، نخست راوى اشعار صبا شد. نقد شعر شاعران دربار نيز بر عهدۀ او بود. پس از مدتى به مقام «جارچى باشى» رسيد كه عالى ترين مقام تبليغات و تشريفات دربارى بود. در 1244 ق. همراه عده اى از درباريان و شاهزادگان به مأموريت سياسى به روسيه رفت و در همين سفر با پوشكين نويسنده و شاعر نامدار روسى ديدار كرد. پوشكين در يكى از اشعارش از او ياده كرده و وى را ستوده است. در اواخر سلطنت فتحعلى شاه حاكم همدان شد. از نامه هايى كه در اين دوره به آقاخان محلاتى و قائم مقام فراهانى نوشته است، پيدا است كه در همدان، روزگار سختى را از سر گذرانده است. به وساطت قائم مقام، شاه قاجار وام هاى او را پرداخت و او را به تهران فراخواند تا منشى مخصوص او باشد. سرانجام در سال 1259 ق. درگذشت و در حياط آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) خاك سپارى شد. فاضل خان گرّوسى، از پيشگامان شيوۀ ساده نويسى است؛ شيوه اى كه پس از او در دورۀ مشروطه سرمشق نويسندگان شد. از آثار اوست: هركسى كار خودش بار خودش.

منابع: دانشنامۀ زبان و ادب فارسى، ج 4، ص 763-765؛ از صبا تا نيما، ج 1، ص 55؛ تذكرۀ انجمن خاقان، ص 664-669.

فاضل لاريجانى، جواد

مترجم و نويسندۀ نام دار و صاحب سبك. در سال 1295 ش. در آمل به دنيا آمد. دروس مقدماتى ادبيات عرب و فارسى را نزد پدرش ميرزا ابوالحسن لاريجانى فرا گرفت. در دبستان پهلوى آمل تحصيل كرد و در دانش سراى آمل، ادبيات و روان شناسى تدريس كرد. در 1318 ش. به تهران رفت و نزد

ص: 411

آية الله محمد آشتيانى فقه و اصول آموخت. در سال 1324 ش. از دانشكدۀ معقول و منقول در رشتۀ فلسفه فارغ التحصيل شد. سپس در وزارت كشاورزى، به عنوان مترجم مشغول خدمت شد. مدتى نيز دبير و سرپرست بعضى مدارس دولتى تهران بود. از سال 1319 ش. همكارى با مطبوعات را آغاز كرد و از آن تاريخ به بعد، يادداشت ها و داستان هاى بسيارى از او در مجلات مختلف به چاپ رسيد. اما شهرت وى بيشتر به سبب ترجمۀ روان و شيواى متون دينى، همچون نهج البلاغه است. از وى حدود 80 اثر باقى مانده است كه برخى از آنها عبارتند از: سخنان على (ترجمۀ نهج البلاغه)؛ سخنان امام حسين (ع)؛ وصيت امام على (ع) به امام حسن (ع)؛ طب و بهداشت در اسلام (ترجمۀ طب النبى، طب الصادق و طب الرضا)؛ فرمان مبارك (ترجمۀ عهدنامۀ مالك اشتر)؛ ترجمۀ صحيفۀ كاملۀ سجاديه؛ اسرار انهدام اروپا، نوشتۀ محمد احمد صاوى؛ خون و شرف (ترجمه)، اثر موريس دوكبرا؛ نخستين معصوم، محمد بن عبداللّه (ص)؛ معصوم دوم، اميرالمؤمنين (ع)؛ معصوم سوم، فاطمه زهرا (س)؛ معصوم چهارم، امام مجتبى (ع)؛ معصوم پنجم، امام حسين (ع)؛ فرزندان ابوطالب؛ شعله؛ قلبى در موج خون؛ يتيم؛ تهران؛ هفت دريا؛ فريب؛ مهتاب.

جواد فاضل در 28 مرداد سال 1340 ش. در تهران در چهل و پنج سالگى زندگى را بدرود گفت و در سمت قبلۀ بقعۀ شيخ صدوق در قبرستان ابن بابويه در آغوش خاك آرميد.

منابع: اختران جاويد، مشاهير آمل؛ الذريعه؛ شعراى مازندران و گرگان؛ فهرست كتاب هاى چاپى؛ مؤلفين كتب چاپى؛ وفيات العلما يا دانشمندان اسلامى.

فاطمى، سيدحسين

دولت مرد ملى گرا و از همراهان محمد مصدق در نهضت ملى نفت. در سال 1296 ش. به دنيا آمد. پدرش سيد على محمد فاطمى معروف به سيف العلماء از روحانيون بنام نائين بود. تحصيلاتش را در نائين آغاز كرد و از كالج انگليسى اصفهان ديپلم گرفت. همزمان براى روزنامۀ برادرش، با نام «باختر»

ص: 412

مقالات ادبى مى نوشت.

پس از چندى، راهى تهران شد و در آنجا با روزنامۀ «ستاره» همكارى كرد و پس از مدتى مديريت روزنامه را برعهده گرفت. در سال 1318 ش. بعد از اينكه برادرش سيف پور به شيراز سفر كرد او به اصفهان بازگشت و مدير روزنامۀ «باختر» شد. در مقاله اى، نمايندگان مجلس را عروسك هاى خيمه شب بازى خواند و همان، موجب دستگيرى و حبس او شد. پس از شهريور 1320 ش. به تهران بازگشت و در چهاردهم تير 1321 ش. با همكارى چند تن از دوستانش دورۀ جديد باختر را در تهران منتشر كرد. چندى بعد به فرانسه رفت و پس از كسب دكتراى حقوق سياسى با پايان نامۀ «وضعيت كار در ايران» از دانشگاه پاريس و ديپلم روزنامه نگارى از مدرسۀ «هوت اهود انترناسيونال»، در شهريور سال 1327 ش. به ايران بازگشت. پس از انتقادات فاطمى از قرارداد «گس - گلشاييان»، باختر امروز توقيف شد. با تصويب قانون ملى شدن صنعت نفت در مجلسين، و نخست وزيرى محمد مصدق در ارديبهشت 1330 ش. فاطمى به سمت معاونت پارلمانى نخست وزير و سخنگوى دولت منصوب شد. در انتخابات مجلس هفدهم كه در بهمن ماه 1330 برگزار شد، دكتر فاطمى به عنوان نمايندۀ مردم تهران به مجلس رفت، اما عصر روز 25 بهمن 1330 ش. در حالى كه در چهارمين سالگرد ترور محمد مسعود در گورستان ظهيرالدوله شميران پشت تريبون قرار گرفته بود، نوجوان پانزده ساله اى به نام محمدمهدى عبدخدايى، از اعضاى جمعيت فداييان اسلام به سوى او تيراندازى كرد. فاطمى در اين سوء قصد به شدت مجروح شد، ولى بهبود يافت. پس از قيام سى تير و قطع رابطه با دولت انگلستان، فاطمى وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت. در نيمه شب بيست و چهار مرداد 1332 ش. يگان ويژۀ گارد سلطنتى (كه از سرفرماندهى كودتا دستور مى گرفت)، فاطمى را بازداشت و به كاخ سعدآباد منتقل كرد. صبح روز 25 مرداد با خنثى شدن توطئۀ ارتش، اعضاى دولت و سران جبهۀ ملى با نخست وزير تشكيل جلسه دادند و فاطمى در اين جلسه خواهان تشكيل دادگاه صحرايى و مجازات كودتاچيان شد؛ اما مصدق نپذيرفت. كودتاى مجدد مخالفان دولت در 28 مرداد 1332 ش. موجبات سقوط دولت مصدق و بازگشت شاه را فراهم آورد. فاطمى نيز مخفى شد. هشت ماه بعد، وى را بازداشت كردند. حدود يكسال در زندان ماند تا اينكه در مهر 1333 ش. محاكمۀ وى، همراه دو چهرۀ ديگر ملى (دكتر شايگان و مهندس رضوى) آغاز شد. در 19 مهرماه 1333 ش. پس

ص: 413

از ده جلسه دادگاه، وى محكوم به اعدام شد و نوزدهم آبان همان سال حكم را اجرا كردند. پيكر دكتر فاطمى را پس از اعدام در ابن بابويه شهر رى و در جوار شهداى سى تير به خاك سپردند.

منبع: روزنامۀ اطلاعات، مهر و آبان، 1332 و 1333 ش.

فخرالاسلام ارومى، محمدصادق

عالم دينى، نويسنده و روزنامه نگار. ميرزا محمدصادق فخرالاسلام ارومى يا موشه بن يوحنا بن وراده بن شموئيل بن پاتريس، در حدود سال 1260 ق. در خانواده اى مسيحى ساكن روستاى كليسا كندى، در حوالى اروميه متولد شد. پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانيان و كشيشان بزرگ مسيحى در شهر اروميه بودند. وى در سى و چند سالگى به اسلام گرويد و پس از 16 سال تحصيل در نجف و اخذ درجۀ اجتهاد به ايران برگشت و از سوى ناصرالدين شاه به «فخرالاسلام» ملقب گرديد. مطالعات تطبيقى اسلام و مسيحيت و روش مباحثه با پيروان اديان ديگر، از تعليمات او به طلاب بود. در دورۀ مشروطيت، روزنامۀ تديّن و كتاب ارجمند اَنيس الأعلام را منتشر كرد و در سال 1330 ق. در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابويه دفن شد.

منبع: «فخرالاسلام»، مجله هفت آسمان، پاييز 1382 - شماره 19، ص 25 تا 42.

فخرالدوله، اشرف الملوك

فعال اجتماعى، دختر مظفرالدين شاه، مادر دكتر على امينى، واقف مسجد فخرالدولۀ تهران، از بزرگ ترين تجّار عصر پهلوى. در سال 1261 ش. به دنيا آمد. در چهارده سالگى به عقد محسن خان امين الملك، پسر امين الدوله (صدراعظم) درآمد. پيش از اين ازدواج، خاله اش

ص: 414

نجم السلطنه، او را براى پسر خود محمد مصدق خواستگارى كرده بود، اما شاه تمايل داشت كه دخترش با خاندان قدرتمندترى وصلت كند. لقب «امينى» نيز برگرفته از نام امين الدوله است. فخرالدوله بنيانگذار نخستين مؤسسۀ تاكسيرانى در تهران بود و قصد تأسيس بورس ملى را نيز داشت كه مقدمات آن فراهم نشد. ضمناً در دورۀ نخست وزيرى مصدّق، از حاميان مالى دولت او بود. فخرالدوله سرپرستى تعدادى فرزند يتيم را بر عهده گرفت و امكان تحصيل را براى آنان فراهم كرد. هنگام وفات او، تعداد آنان به 28 تن رسيده بود. در اواخر عمر بر اثر فوت پسرش حسين امينى، دچار اندوه فراوان شد.

در آخرين سفرش به عتبات، آرامگاهى در نجف براى خود خريد، اما پيش از فوتش وصيت كرد كه او را در گورستان ابن بابويه در كنار مزار پسرش به خاك بسپارند. در دى ماه 1334 در سن هفتاد و سه سالگى بر اثر سكته قلبى درگذشت.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 199؛ «اشرف الملوك امينى»، گنجينۀ اسناد، ش 60 (1384)، ص 34-51.

فخر عظمى ارغون

فخر عادل خلعتبرى، متخلص به ارغون، روزنامه نگار، شاعر و مادر سيمين بهبهانى. در سال 1277 ش. به دنيا آمد. عضويت در انجمن نسوان وطن خواه، كانون بانوان، حزب دموكرات ايران، سردبيرى روزنامه و مجلۀ بانوان، برخى از فعاليت هاى او است. در تأسيس مدارس دخترانه نيز بسيار كوشيد و خود زبان فرانسه تدريس مى كرد و آموزگار رسمى آموزش و پرورش بود. سال ها در دبيرستان هاى ناموس، دارالمعلمات و نوباوگان تهران تدريس كرد تا اينكه در سال 1337 ش. بازنشسته شد. فخر عظمى ارغون در 1345 ش. در سن شصت و هشت سالگى درگذشت و مطابق وصيتش در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: تذكرۀ اندرونى: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوى اول، ص 151 تا 156.

فرزان، محمد

محقق، نويسنده و صاحب منصب در وزارت فرهنگ و معارف و اوقاف در دورۀ پهلوى، از مؤسسان مدارس جديد و استاد دانشگاه تهران. در سال 1273 ش. در قريۀ سندادان از توابع شهر بيرجند چشم به جهان

ص: 415

گشود. پس از امتحانات كلاس پنجم به همراه خانواده، از راه تركيه و لبنان عازم سفر حج شد. هنگام مراجعت، مادرش در حلب درگذشت. در سال 1290 ش. به ايران بازگشت و طى سال هاى 1291 تا 1295 ش. در مدرسۀ معصوميۀ بيرجند مشغول تحصيل علوم دينى شد. يك سال نيز در مدرسۀ اَبدال خان مشهد، از محضر اديب نيشابورى، آية الله زاده خراسانى، آقا حسين قمى و آشتيانى دروس ادبى و دينى آموخت. در سال 1306 ش. به بيرجند بازگشت و در مدرسۀ شوكتيه تدريس كرد. سپس براى تأسيس مدارس جديد به استان سيستان و بلوچستان سفر كرد. در سال 1307 ش. نمايندۀ مردم زابل در مجلس شوراى ملى شد، اما همان سال او را به مشهد تبعيد كردند. در سال هاى 1330 تا 1336 ش. عضو هيئت تدوين كتب درسى مدارس شد. در تهران نيز چندى به تدريس در دانشكده هاى الهيات و ادبيات پرداخت، و با بنگاه ترجمه و نشر كتاب همكارى علمى داشت، و در مجلۀ يغما مقالات محققانه و انتقادى دربارۀ چند كتاب مشهور نوشت؛ از جمله بر ترجمۀ ابوالقاسم پاينده از قرآن و نيز تصحيح كليله و دمنه عبدالعظيم قريب و تصحيح مرزبان نامه محمد قزوينى و تصحيح ديوان حافظ، اثر پرويز ناتل خانلرى. وى در 23 فروردين ماه 1349 ش. برابر با پنجم صفر 1390 ق. در تهران درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: دانشنامه زبان و ادب فارسى، ج 5، ص 5-6.

فرمانفرما، عبدالحسين ميرزا

دولت مرد قاجارى. درسال 1274 ق. / 1236 ش. متولد شد. پدرش فيروز ميرزا ملقب به نصرت الدوله، پسر عباس ميرزا نايب السلطنه و عموى ناصرالدين شاه بود. مادرش شاهزاده حاجيه هما خانم نيز نوۀ فتحعلى شاه بود. ادبيات فارسى و عربى و آداب دينى و خط و تيراندازى را در كودكى و نوجوانى آموخت. در مدرسۀ نظام اتريشى تهران، زبان فرانسه را ياد گرفت و پس از آن مسئول تعليم سربازان و انتظامات جنگى شد. مدتى زير نظر كامران ميرزا نائب السلطنه، مشغول خدمت گرديد. در 1299 ق. به درجۀ

ص: 416

سرهنگى رسيد و رياست فوج كرمان به او واگذار شد. در 1301 ق. منصب سرتيپى گرفت و سال بعد عازم آذربايجان شد و به نام نصرت الدوله در آن ايالت معروف گرديد. در تبريز به دستگاه مظفرالدين ميرزا ولى عهد پيوست و رياست قراسوران (ژاندارمرى) آذربايجان را بر عهده گرفت. در همين ايام با دختر مظفرالدين ميرزا (ولى عهد) ازدواج كرد و در 1309 ق. به جاى برادر خويش حاكم كرمان شد و در اين زمان به او لقب فرمانفرما دادند. در كرمان، ديوان اشعار ميرزا آقاخان كرمانى، از آزادى خواهان ضد حكومت قاجار را كه در زندان بود، چاپ كرد و به خانوادۀ او نيز رسيدگى كرد. در 1311 ق. مظفرالدين ميرزاى ولى عهد، او را به فرماندهى قشون آذربايجان منصوب كرد و حكومت خوى و اروميه را نيز به او داد. پس از عزل امين السلطان از مقام صدارت و به صدارت رسيدن ميرزا على خان امين الدوله در 1314 ق. فرمانفرما به سمت وزارت جنگ منصوب شد و يك سال بعد، از اين مقام معزول و به عراق تبعيد شد. در اولين كابينۀ بعد از مشروطيت، وزير دادگسترى شد و در اواسط 1325 ق. به استاندارى آذربايجان منصوب گرديد و در آنجا درگيرى هايى نيز با دولت عثمانى داشت. در كابينۀ مستوفى الممالك در 1328 ق. نيز وزارت جنگ را بر عهده گرفت و در كابينۀ عين الدوله وزير كشور شد. در هشتاد و دو سالگى در تهران درگذشت و در شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: زندگى عبدالحسين فرمانفرما، ج 1، ص 39-105؛ عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، ص 67؛ شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 251-123.

فروزانفر، بديع الزمان

محقق، نويسنده، اديب و استاد دانشگاه تهران. محمدحسين بشرويه اى، معروف به بديع الزمان فروزانفر در سال 1276 ش. در بشرويه زاده شد. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهى مشهد شد و از محضر استادان ادب حوزۀ خراسان بهره برد.

ص: 417

در حدود 1300 ش. به تهران رفت و تحصيلات خود را در مدرسۀ سپهسالار ادامه داد و در همان مدرسه به تدريس پرداخت و در 1305 ش. به سمت معلمى دارالفنون و دارالمعلمين عالى منصوب شد. در 1313 ش. معاون دانشكدۀ معقول و منقول (الهيات) شد. در سال 1314 ش. هيئت مميزۀ دانشگاه تهران (نصر الله تقوى، على اكبر دهخدا و ولى الله نصر) تأليف او به نام «تحقيق در زندگانى مولانا جلال الدين بلخى» را ارزيابى و به او گواهينامۀ دكترى اعطا كرد. به استناد اين گواهينامه در همان سال به سمت استادى دانشسراى عالى و دانشكده هاى ادبيات و معقول و منقول منصوب شد. فروزانفر در سال 1346 ش. به مجلس سنا راه يافت. مدتى نيز رياست كتابخانۀ سلطنتى را بر عهده داشت. در 16 ارديبهشت 1349 ش. درگذشت و در باغ طوطى (صحن حرم حضرت عبدالعظيم حسنى) به خاك سپرده شد. از او آثار بسيارى بر جاى مانده است؛ از جمله: شرح مثنوى شريف؛ سخن و سخنوران.

منابع: سخن آشنا، يادنامۀ بديع الزمان فروزانفر.

فروغى، محسن

استاد معمارى و رئيس دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران.

وى فرزند محمدعلى فروغى (ذكاء الملك) اديب و سياست مدار ايرانى است. در سال 1316 ش. از مدرسۀ عالى هنرهاى زيباى پاريس فارغ التحصيل شد و همان سال به ايران بازگشت و در زمرۀ نخستين معماران معاصر ايرانى به استخدام دولت درآمد. او به همراه آندره گدار، ماكسيم سيرو و رولاند دابرول از بنيان گذاران و استادان دانشكده معمارى دانشگاه تهران و پس از آندره گدار، دومين رئيس دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران بود و پانزده سال رياست دانشكده را برعهده داشت. محسن فروغى به همراه حيدر غيائى در 1342 ش. به اتهام اقدامات غير قانونى در طرح ساختمان مجلس سنا، مدتى را در زندان گذراند. پس از تبرئه، وارد مجلس سنا شد. در ميان سال هاى 1345 تا 1357 ش. در كابينه هاى جعفر شريف امامى و غلام رضا ازهارى، سمت وزير فرهنگ و علوم را عهده دار بود. پس از انقلاب

ص: 418

اسلامى و در روز دوازده فروردين 1358 ش. دستگير شد و مجموعه اشيا و آثار هنرى شخصى وى ضبط و به موزۀ ايران باستان تهران منتقل شد. در ششم دى 1361 از زندان آزاد شد و ده ماه بعد درگذشت. او را در ابن بابويه به خاك سپردند.

منبع: روزنامۀ اعتماد، ش 1916، مورخ 1

1/5

/ 1388 ش.

فروغى، محمدحسين ذكاءالملك اول

اديب، نويسنده، مترجم، روزنامه نگار، شاعر و پدر محمدعلى فروغى. در سال 1255 ق. زاده شد. ابتدا فدايى، سپس اديب و سرانجام فروغى تخلص كرد. در جوانى شغل تجارت را برگزيد و سپس در دستگاه وزارت انطباعات و دارالترجمه ميرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه به منشى گرى پرداخت. در 1291 ق. از طرف ناصرالدين شاه ملقب و متخلص به فروغى شد. مدتى نيز مديريت دارالترجمه و دارالطباعۀ دولتى و مترجمى زبان عربى و فرانسه را عهده دار بود و روزنامه هاى دولتى «ايران»، «اطلاع»، «رسمى» و «شرف» معمولاً به قلم او بود. در 1311 ق. ملقب به ذكاءالملك شد. روزنامۀ «تربيت» را در 1314 ق. منتشر كرد. در سال 1317 ق. به رياست مدرسۀ عالى علوم سياسى منصوب شد. در سال 1325 ق. درگذشت و در ابن بابويه شهر رى دفن شد. آثار وى بدين قرار است: تاريخ سلاطين ساسانى يا تاريخ ساسانيان (ترجمه، با همكارى فرزندش محمدعلى فروغى)؛ تصحيح بوسۀ عذرا؛ تاريخ ادبيات در ايران؛ چرا و به اين جهت (ترجمه)؛ سفر هشتاد روزۀ دور دنيا (ترجمه)؛ عشق و عفت (ترجمه)؛ عجز بشر (تصحيح)؛ علم بديع؛ غرائب زمين و عجايب آسمان (ترجمه)؛ كلبه هندى (ترجمه).

منابع: تاريخ جرايد، ج 1، ص 198، 306، 2، ص 116-124؛ حديقة الشعراء، ج 2، ص 1338-1343؛ سرآمدان فرهنگ، ص 360-362؛ شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 384-388؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 1، ص 661، 712، 2، ص 2311، 2334؛ مكارم الآثار، ج 5، ص 1491-1492.

فروغى، محمدعلى

اديب، پژوهشگر، مترجم، مورّخ فلسفه، نويسنده، روزنامه نگار، ديپلمات،

ص: 419

سياست مدار، ملقب به ذكاءالملك.

در پنجم آذر سال 1256 ش. به دنيا آمد و در سال 1310 ق. به مدرسۀ دارالفنون رفت تا در رشتۀ طب تحصيل كند؛ ولى طب را رها كرد و به ادبيات روى آورد. مدتى در دارالترجمۀ ناصرى كار كرد و سپس شغل معلّمى را برگزيد. در انتخابات دورۀ دوم مجلس شوراى ملّى (1327 ق.) از تهران به نمايندگى انتخاب شد، و رياست مجلس را بر عهده گرفت. تا پايان عمر در سمت هاى مختلف دولتى، از جمله در پست نخست وزيرى (در آغاز حكومت رضا شاه و نيز در زمان انتقال حكومت به فرزند او) فعاليت كرد. تأسيس و رياست فرهنگستان ايران از ديگر خدمات فرهنگى او است. در سال 1321 ش/ 1361 ق. در تهران درگذشت و در ابن بابويه دفن شد. مهم ترين تأليفات او، سير حكمت در اروپا و تصحيح كليات سعدى است.

منابع: شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران، ج 2، ص 1108؛ ذكاءالملك فروغى و شهريور بيست؛ خاطرات محمود فروغى؛ پژوهشگران معاصر، ج 1، ص 78؛ ريشه هاى تجدد، ص 101؛ نقد حال، ص 537.

فرهنگ اورنگ شيرازى، محمود

خطاط، اديب و شاعر، متخلص به اورنگ، مشهور به وقارالسلطنه. وى نوادۀ وصال شيرازى است و علوم ادبى و فارسى و عربى را در محضر پدر آموخت.

مدتى مقيم اصفهان و تهران بوده و در دوره سوم از سوى ايل خمسه فارس به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب و در تهران ساكن شد. مدتى نيز رئيس دفتر وزير فوايد عامه بود.

پس از مرگ پدر به عتبات سفر كرد و بعد از شش ماه در سال 1313 ق. به تهران بازگشت و در سال 1305 ش. درگذشت. پيكر او را در ابن بابويه به خاك سپردند. از آثار او، ديوان اشعارى به نام «نصاب الرجال» است كه منظومه اى فكاهى در نقد مردم و اوضاع ايران است.

منابع: احوال و آثار خوشنويسان، ج 3، ص 866-867؛ دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج 1، ص 371-376؛ شرح حال رجال ايران، ج 6، ص 259.

ص: 420

فصيح الزمان شيرازى، سيد محمد

واعظ، فرزند سيد ابوالقاسم مجتهد شيرازى، مشهور به فصيح الزمان. در سال 1255 ق. در شيراز به دنيا آمد. مقدمات و ادبيات و سطوح فقه و اصول و حكمت را در مدارس شيراز آموخت. در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار به تهران آمد و خطابه هاى او مقبول خاص و عام افتاد و از همين رو در بسيارى از مسافرت هاى شاه ملازم ركاب و روضه خوان حرمسراى شاه بود. در شعر نيز طبعى روان داشت و به رضوان تخلص مى كرد. در صد و ده سالگى در سال 1364 ق. در تهران درگذشت و جنازه اش را در سمت غربى بقعه صدوق (ره) دفن كردند.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 384.

فلسفى، محمدتقى

خطيب مذهبى. در سال 1326 ق. / 1287 ش. در تهران متولد شد. پدر او آية الله شيخ محمدرضا تنكابنى از علماى برجستۀ تهران بود. صرف و نحو را در مدرسۀ حاج ابوالفتح خواند. پس از آن به تحصيل فقه و اصول روى آورد و از درس شيخ محمدعلى كاشانى در مدرسۀ عبدالله خان، آقا شيخ مهدى در مدرسۀ محمديه، ميرزا مهدى آشتيانى (استاد فلسفه)، شيخ ابراهيم امامزاده زيدى، سيد كاظم عصار و ميرزا طاهر تنكابنى و پدرش بهره برد. سپس به قم رفت و در درس خارج شيخ عبدالكريم حائرى حضور يافت. در خطابه و منبر، مهارت داشت و در اين فن زبانزد شد. در 27 آذر 1377 ش. در نود و چهار سالگى، هنگام سخنرانى براى مبلغان دينى فوت كرد و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون گرديد.

منبع: خاطرات و مبارزات حجت الاسلام محمدتقى فلسفى، مقدمه.

فلسفى، نصراللّه

نويسنده، مورخ و مترجم. در سال 1280 ش. به دنيا آمد و در تهران در مدرسه هاى آليانس و دارالفنون تحصيل و سپس در دانشگاه تدريس كرد. مجلات «پست و تلگراف»، «تعليم و تربيت»، «دانشسراى عالى»، «مهر» و

ص: 421

«اميد» از مجلاتى است كه او عهده دار مديريت شان بود. مقالات تاريخى و ادبى وى در روزنامه ها و مجله هاى «شفق سرخ»، «اتحاد»، «مرد آزاد»، «اطلاعات»، «يغما»، «دانشكدۀ ادبيات» و «سخن» به چاپ مى رسيد.

از 1335 تا 1340، به سمت رايزن فرهنگى ايران در ايتاليا و اسپانيا منصوب گرديد. در سال 1360 ش. درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد. از آثار او است: زندگانى شاه عباس اول (پنج جلد)؛ تاريخ اروپا در قرن نوزدهم و بيستم؛ تاريخ روابط اروپا و ايران در دوران صفوى؛ تاريخ ايران پيش از اسلام؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ترجمۀ «منظومۀ بيچارگان» اثر ويكتور هوگو؛ ترجمۀ «در وادى فراعنه» اثر ميريام هرى؛ ترجمۀ «سر تنگ بلور» اثر موريس اوبلان؛ ترجمۀ «تاريخ سلطنت قباد و ظهور مزدك» اثر آرتور كريستن سن؛ ترجمۀ «منتخب اشعار ويكتور هوگو».

منابع: نثر فارسى معاصر؛ سخنوران نامى معاصر، ج 1؛ نصر اللّه فلسفى استاد هنرور دانشگاه، روزنامۀ ايران ما، شماره 133؛ تذكرۀ شعراى معاصر ايران، ج 2؛ مجله راهنماى كتاب، سال پنجم، شماره 4-5 تير و مرداد 1341 ش؛ نصر اللّه فلسفى، نويسنده، مترجم و تاريخ شناس معاصر»، مجله فردوسى، دوشنبه 10 اسفند 1349.

فومنى حائرى، جواد

عالم دينى. در سال 1291 ش. در كربلا به دنيا آمد. در ده سالگى لباس روحانيت پوشيد. سطح را نزد استادان كربلا، از جمله شيخ جعفر رشتى خواند. با عزيمت به نجف اشرف، در دروس حاج آقا ضياءالدين عراقى و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى شركت جست. در سال 1317 ش. عازم تهران شد و ضمن اقامۀ نماز جماعت به نشر احكام و هدايت مردم پرداخت. در تهران به تأسيس بنيادهاى اجتماعى، فرهنگى و اسلامى همّت گمارد كه برخى از آنها عبارتند از: اتحاديۀ

ص: 422

دينى؛ مسجد نو؛ دبستان نو (دخترانه و پسرانه)؛ نخستين كودكستان تربيت بدنى؛ شركت تعاونى «روزى ده شاهى». در سال 1334 ش. درگذشت و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: آية الله شيخ جواد فومنى حائرى به روايت اسناد ساواك.

قاآنى

شاعر، نويسنده. ميرزا حبيب الله شيرازى، متخلص به «حبيب» و سپس «قاآنى»، در حدود 1222 ق. همزمان با سلطنت فتحعلى شاه در شيراز متولد شد. پدرش ميرزا محمدعلى شاعر بود و «گلشن» تخلص مى كرد. پدران او از ايل زنگنه و ساكن كرمانشاه و فارس بودند. وى در جوانى براى تحصيل علوم دينى به خراسان رفت و در همان جا سرودن شعر را آغاز كرد. به تدريج شهرت يافت و در نزد حسنعلى ميرزا شجاع السلطنه حاكم آن سامان، تقرب يافت و قصائدى در مدح او سرود. به امر شجاع السلطنه، تخلص خود را از «حبيب» به «قاآنى» كه نسبتى به نام فرزند او (قاآن) بود، برگرداند.

قاآنى مدتى در خراسان و كرمان ملتزم ركاب شجاع السلطنه بود و همين شاهزاده او را نزد فتحعلى شاه فرستاد. در تهران نيز شهرت يافت و در دربار محمد شاه و ناصرالدين شاه تقرب بسيار پيدا كرد. ميرزا تقى خان اميركبير كه با مديحه گويى مخالف بود، او را تكليف كرد كه زبان فرانسه بياموزد و سپس ترجمۀ چند كتاب فرانسوى دربارۀ كشاورزى و باغبانى را به او واگذار و مواجب او را موكول به اين امور كرد. نسخه هايى از اين ترجمه ها اكنون موجود است. وى مشهورترين شاعر عهد قاجار است. در قصيده، مسمط و ترجيع بند و غزل، مهارت داشت و بيشتر مدح و مرثيه مى گفت. ناصرالدين شاه را بسيار ستوده است. افزون بر ديوان اشعار، تأليفى نيز به نثر دارد به نام «پريشان» كه به شيوۀ گلستان سعدى است. مقدمه اى نيز بر ديوان فريدون ميرزا قاجار نوشته كه چاپ شده است. رساله اى در علم هندسۀ جديد و مقالاتى در نيرنجات از او موجود است. قاآنى در سال 1270 ق. در تهران درگذشت و آرامگاه او در

ص: 423

شهر رى، در جوار قبر ابوالفتوح رازى است.

منابع: مجمع الفصحاء، ج 2، ص 402؛ سبك شناسى، ج 3، ص 156 و 334 و 339؛ تاريخ ادبيات ايران ادوارد براون، ج 4، ص 131-222.

قائم مقام فراهانى، سيد ابوالقاسم

صدر اعظم ايران در عهده محمد شاه قاجار، اديب و نويسنده. در سال 1193 ق. در هزاوۀ اراك به دنيا آمد. پدرش سيد الوزراء ميرزا عيسى، معروف به ميرزابزرگ (قائم مقام فتحعلى شاه) از سادات حسينى بود. ابوالقاسم، نخست زير نظر پدر دانشمندش تربيت يافت و علوم متداول زمان را آموخت. در آغاز جوانى به خدمت دولت درآمد و مدت ها در تهران بود. در سال 1237 ق. كه ميرزابزرگ درگذشت، ميرزا ابوالقاسم به امر فتحعلى شاه، جانشين پدر و وزير نايب السلطنه ولى عهد (وزير عباس ميرزا در تبريز) شد؛ اما يك سال بعد، به اتهام دوستى با روس ها بركنار شد. در سال 1241 ق. دوباره منصب پيشكارى آذربايجان و وزارت نايب السلطنه را به او دادند. همان سال، با يكى از دختران فتحعلى شاه به نام گوهرملك، معروف به شاه بى بى، خواهر عباس ميرزا نايب السلطنه ازدواج كرد. در جنگ دوم ايران و روس مشاور عباس ميرزا بود. عهدنامه تركمانچاى در پنجم شعبان 1243 ق. به خط قائم مقام تنظيم و امضا شد و قائم مقام كه خود حامل نسخه اى از عهدنامه بود، به تهران آمد و دربارۀ آن توضيحات لازم را داد و شش كرور تومان غرامت را كه مطابق عهدنامه بايستى به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار ديگر با سمت پيشكارى آذربايجان و وزارت ولى عهد به تبريز مراجعت كرد. اقدامات و جايگاه قائم مقام در خاندان قاجار، كم كم دشمنى درباريان را عليه او برانگيخت؛ تا اينكه ميرزا آقاسى موفق شد در دومين سال سلطنت محمد شاه، فرمان قتل قائم مقام را از وى بگيرد و پس از شش روز حبس در حوضخانۀ قصر نگارستان، شب آخر ماه صفر 1251 ق. او را خفه كردند. جسد قائم مقام را شبانه به حرم عبدالعظيم حسنى (ع) برده، در صحن امامزاده حمزه، جنب مزار ابوالفتوح

ص: 424

رازى به خاك سپردند. از آثار او است: منشآت و مكاتيب قائم مقام؛ مثنوى جلايرنامه.

منابع: سياستگران دورۀ قاجار؛ شرح حال رجال ايران؛ تاريخ سياسى قاجار و فتنه اجنبى.

قاسم زاده، قاسم

حقوق دان، نويسنده، استاد دانشگاه. در سال 1267 ش. در بادكوبه به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در همان شهر گذراند و تحصيلات حقوق را در دانشكده حقوق پتروگراد به پايان رساند. سپس به پاريس رفت و در رشتۀ حقوق دكترى گرفت. در 1309 ش. به تهران آمد و در دانشكدۀ حقوق تدريس كرد. چند سال نيز رياست دانشكدۀ حقوق را بر عهده داشت. در 1338 ش. درگذشت و در باغ طوطى عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد. حقوق اساسى و حقوق اساسى فرانسه، از تأليفات او است.

منابع: فهرست كتابهاى چاپى، ج 1، ص 1185؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 4، ص 899-900.

قريب گركانى، محمدحسين

عالم دينى، اديب، ملقّب به شمس العلما و متخلّص به ربانى. در سال 1262 ق. در گركان آشتيان متولد شد. تحصيل را در قم آغاز كرد و براى تكميل تحصيلات خود به نجف اشرف و سامرا رفت و از محضر ميرزا محمد حسن شيرازى (م 1312 ق.) و ميرزا حسين ميرزاخليل (م 1326 ق) بهره برد. در تهران نيز از ميرزا محمد حسن آشتيانى (م 1319 ق) و ميرزا ابوالفضل كلانترى تهرانى (صاحب شفاء الصدور فى شرح زيارة عاشور) استفاده كرد. آية الله مرعشى نجفى (م 1411 ق) از او اجازۀ روايت داشت. افزون بر علوم دينى، در خط و شعر نيز دستى توانا داشت. در خط، شاگرد على محمد لواسانى مشهور به صفا بود. سال ها در مدارس تهران، فقه و ادبيات تدريس كرد و از سوى وزارت عدليه به عضويت ديوان عالى تميز (ديوان عالى كشور) درآمد. در شب نيمۀ شعبان 1345 ق. / 27 بهمن 1305 ش. درگذشت و در شهر رى، در جوار شيخ صدوق (ابن بابويه) دفن گرديد. ابدع البدايع، قطوف الربيع فى صنوف البديع، [كتاب] معانى، تاريخ موسيقى، تاريخ وهابيت، مقصد الطالب فى احوال اجداد النبى (ص) و نور الحديقه و الانتصار للشيعه، از آثار او است.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 467؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

قريب گركانى، عبدالعظيم

اديب و عالم دينى. در سال 1296 ق. در گركان چشم به جهان گشود. تحصيلات

ص: 425

مقدماتى را در زادگاهش نزد برادر بزرگش ميرزا غلام رضا گركانى طى كرد. براى ادامۀ تحصيل به تهران رفت و از محضر استادانى چون ميرزا طاهر تنكابنى و آقا سيد احمد قاهانى استفاده كرد تا به مقام استادى دارالفنون و دارالمعلمين (دانشسراى عالى) و مدرسۀ علوم سياسى رسيد.

وى را پدر دستور زبان فارسى ناميده اند. فرايد الادب و بداية الادب، دوره هاى دستور زبان فارسى، تصحيح كليله و دمنه بهرامشاهى با مقدمه اى جامع و مفصّل، تصحيح گلستان سعدى با مقدمۀ مفصّل، شرح حال و زندگينامۀ شيخ اجل سعدى شيرازى، تصحيح بوستان سعدى با مقدمه، تصحيح ديوان حافظ و تصحيح و چاپ تاريخ برامكه با حواشى و تعليقات، همراه ضميمه اى در احوال برمكيان، از آثار او است. در سال 1344 ق. درگذشت و در جوار عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: نام هاى ماندگار؛ فرهنگ فارسى معين.

قزوينى، محمد

محقق، مصحح، نويسنده و از بنيانگذاران شيوۀ علمى پژوهش در ايران. در سال 1294 ش. در محله سنگلج تهران متولد شد و مقدمات صرف و نحو را نزد پدرش ملا عبدالوهاب آموخت. نزد سيد مصطفى قنات آبادى، شيخ محمدصادق تهرانى، شيخ فضل اللّه نورى مازندرانى، ملا على نورى حكمى، آخوند محمد آملى و ميرزا حسن آشتيانى نيز علوم عقلى و نقلى را فراگرفت. براى مطالعه و بررسى نسخ خطّى عربى و فارسى به لندن رفت و سى و شش سال در اروپا مشغول تصحيح و انتشار متون كهن بود. در سال 1318 ش. به ايران بازگشت و به اشتغالات علمى خود ادامه داد. او را يكى از

ص: 426

برترين محققان ايرانى در دقت و تصحيح انتقادى متون و تحقيقات ادبى و تاريخى مى دانند. در سال 1328 ش. در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد. از آثار اوست: يادداشت ها، تصحيح ديوان حافظ با همكارى قاسم غنى،....

منبع: دائرة المعارف فارسى.

قمشه اى، آقا محمدرضا

مدرس فلسفه و عرفان. در سال 1234 ق. در قمشه (شهرضا) متولد شد. پس از تحصيل حكمت نزد آقا ميرزا حسن نورى و محمد جعفر لاهيجى، عرفان نظرى و آثار محيى الدين و صدرالدين قونوى را نزد آقا سيدرضى لاريجانى آموخت و سپس بر كرسى تدريس عرفان نظرى در اصفهان و تهران نشست. در اول صفر 1306 ق. درگذشت و او را در مقبرۀ خاندان امام جمعه تهران، نزديك ميدان شوش، معروف به «سر قبر آقا» دفن كردند و بعد از احداث خيابان و تخريب مقبرۀ امام جمعه، استخوان هاى او را در قبرستان ابن بابويه به خاك سپردند.

منابع: اثرآفرينان؛ تاريخ حكما و عرفاى متأخر؛ نخبگان علم و عمل ايران.

قندچى، احمد

از شهداى شانزده آذر. در سال 1312 ش. به دنيا آمد و روزى كه در اعتراض به محاكمۀ نظامى دكتر مصدق و ورود رئيس جمهور امريكا (حامى كودتاى 28 مرداد) به ايران كشته شد، دانشجوى سال اول دانشكدۀ فنى دانشگاه تهران بود. از طرفداران جبهۀ ملى به شمار مى آمد و يكى از سه دانشجويى است كه در حملۀ نيروهاى امنيتى به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 كشته شدند. او را در امامزاده عبدالله شهر رى به خاك سپردند.

كاتب السلطان شيرازى، محمدحسين

منشى دربار. از كاتبان دربار ناصرالدين شاه بود و از طرف او به كاتب السلطان ملقب شد. وى يكى از خوش نويسان طراز اول خط نستعليق است و اين خط را، از شش دانگ جلى تا كتابت خفى و غبار، بسيار خوش مى نوشته است. پس از قتل ناصرالدين شاه،

ص: 427

در دربار مظفرالدين شاه در سمت خود باقى ماند. كاتب السلطان در حدود 1317 ق. در هشتاد سالگى در تهران درگذشت و جنازۀ او را در شهر رى دفن كردند.

منابع: احوال و آثار خوشنويسان، ج 3، ص 689-694؛ اطلس خط، ص 569-570؛ تاريخ هنرهاى ملى، ج 2، ص 988-990؛ تذكرۀ خوشنويسان معاصر، ص 63.

كاشانى، سيد ابوالقاسم

مجتهد، سياست مدار و از رهبران نهضت ملى نفت. در 1260 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش سيد مصطفى كاشانى، عالم دينى بود و از حاميان مشروطه و از مراجع تقليد ساكن عراق. در پانزده يا شانزده سالگى براى تحصيلات دينى به نجف رفت و نزد پدر و ميرزا خليل تهرانى و آخوند خراسانى علم آموخت. در بيست و پنج سالگى، از برخى مراجع عراق، اجازۀ اجتهاد گرفت. در قيام مردم عراق بر ضدّ دولت انگليس، اسلحه به دست گرفت و جنگيد، تا در اكتبر 1920 م. تحت تعقيب مقامات انگليسى قرار گرفت و به تهران گريخت. در تهران به مبارزات ضد انگليسى خود ادامه داد و در 1304 ش. وارد مجلس مؤسسان شد و همان جا به پايان حكومت قاجار و پادشاهى رضاخان در مجلس رأى داد. پس از جنگ جهانى دوم و ورود متفقين به ايران، به بهانۀ همكارى با آلمان ها دستگير و 16 ماه در اراك، كرمانشاه و رشت زندانى شد. پس از آن نيز 18 ماه را در تبعيد به قزوين به سر برد. در دى 1326 ش. كه دولت اسراييل در فلسطين تأسيس شد، مردم را بر ضد آن دعوت به تظاهرات كرد و سپس به اتهام دست داشتن در سوء قصد به جان شاه دستگير و در بهمن 1327 ش. به قلعۀ فلك الافلاك خرم آباد منتقل و از آنجا به لبنان تبعيد شد. پس از رأى آوردن غيابى در انتخابات مجلس شانزدهم از تبعيد بازگشت. مصدق و سران جبهۀ ملى براى استقبال از او به فرودگاه رفتند. در روز ورود وى از فرودگاه تا محلۀ «پامنار»، 27 طاق نصرت بستند. كاشانى در موفقيت نهضت نفت، نقش مهمى

ص: 428

ايفا كرد؛ از جمله، توانست روحانيان مهم كشور را نيز با نهضت ملى همراه كند. با نخست وزيرى مصدق، كاشانى طى پيامى كه براى او فرستاد، مصدق را «برادر لايق و داناى» خود ناميد. زمانى كه دولت مصدق در مضيقۀ اقتصادى قرار گرفت و اقدام به فروختن اوراق قرضۀ عمومى كرد، كاشانى مردم را به حمايت از دولت تشويق كرد. بركنارى مصدق و نخست وزيرى قوام در تابستان 1331 ش. اعتراض شديد او را در پى داشت. بدين رو از مردم خواست كه روز سى تير به خيابان ها بيايند. مردم نيز درخواست او را اجابت كردند و بدين ترتيب، مصدق دوباره فرمان نخست وزيرى از شاه دريافت كرد. پس از اين واقعه، كاشانى نيز به رياست مجلس برگزيده شد. اندك اندك با نفوذ عوامل انگليس و دربار به اطرافيان نخست وزير و رئيس مجلس، اختلافات وى با مصدق نيز رو به فزونى گذاشت تا اينكه به كودتاى 28 مرداد 1332 ش. انجاميد كه وى در اين واقعه، به دليل بى اعتمادى به مصدق و ترس از چپ ها (عوامل شوروى)، دولت كودتا را بر دولت مصدق ترجيح داد. آية الله كاشانى در اسفند 1340 ش. در تهران درگذشت و جنازه اش را براى دفن به شهر رى بردند. مكان قبر او پيشتر به رواق ناصرى شهرت داشت، اما به سبب دفن او در آنجا پس از انقلاب به مقبرۀ كاشانى نامبردار شد.

منابع: مصدق و تاريخ، ص 333-396؛ مجموعه اى از مكتوبات و سخنرانى هاى آية الله كاشانى، ج 3، ص 112-111.

كرمانشاهى تهرانى، محمدخان

پزشك. در سال 1266 ق. در كرمانشاه زاده شد. براى تحصيل علوم دينى، در جوانى به نجف رفت. سپس در تهران رحل اقامت افكند و در مدرسۀ دارالفنون نزد ميرزا عبدالباقى طب آموخت. طب جديد را از تولوزان فرانسوى فراگرفت و پس از آن براى تكميل دانش پزشكى خود به پاريس رفت. در سال 1296 ق. به تهران بازگشت و به رياست بيمارستان دولتى تهران منصوب شد. به دليل اعتراض به سياست هاى دولت وقت، از تدريس در دارالفنون بركنار شد. اجتهاديه، امراض اطفال و امراض قلبى، نام برخى كتاب هاى او است. در سال 1326 ق. درگذشت و در ابن بابويه آرميد.

منابع: الذريعه، ج 2، ص 348؛ المآثر والآثار، ص 223؛ مكارم الآثار، ج 4، ص 1254-1256؛ شرح حال رجال ايران، ج 6، ص 275.

كسائى

ابوالحسن على بن حمزه، اديب و نحوى، پيشواى نحويان كوفى، لغت شناس، يكى از قراء سبعه و از نوادگان بهمن بن فيروز. اصل او

ص: 429

از عجم كوفه بود و در بغداد مى زيست. نحو را از ابوعمرو بن علاء آموخت و مدتى نيز در حلقۀ شاگردان خليل بن احمد نحوى درآمد. هارون عباسى و پسرش امين نزد او درس خواندند. جلسات بسيارى با قاضى ابويوسف و محمد بن حسن فقيه حنفى داشته است كه در كتاب هاى تاريخ نحو ذكر آن آمده است. مناظرۀ او با سيبويه مشهور است. كسائى پيشواى يكى از دو مكتب مهم نحوى است كه به «كوفيين» شهرت دارد؛ در مقابل مكتب «بصريين» كه پيشواى آن سيبويه و سپس اخفش است. شاگرد نامدار او مبرّد است كه نحو كوفى را سامان داد. كسائى در سال 192 يا 189 ق. در رى درگذشت.

منابع: ابجد العلوم، ج 3، ص 32 و 33؛ اخبار الظراف و المتماجنين، ص 55؛ غاية النهايه، ج 1، ص 535؛ وفيات الاعيان، ج 1، ص 330؛ تاريخ بغداد، ج 11، ص 403؛ طبقات النحويين، ص 138؛ الأعلام، ج 4، ص 283.

كفايى نجفى خراسانى، محمد

عالم دينى، فرزند آخوند خراسانى، مشهور به آقازاده. در نجف در سال 1294 ق.

متولد شد و علوم دينى را نزد پدر آموخت و از او اجازۀ اجتهاد گرفت. در نجف، پدر را در رهبرى نهضت مشروطۀ ايران يارى رساند. به خواست پدر در سال 1325 ق.

در مشهد اقامت گزيد. ضمن تدريس علوم دينى براى طلاب، در مسجد گوهرشاد، اقامۀ جماعت مى كرد.

در سال 1304 ش. از شهر سبزوار به عنوان نمايندۀ مجلس مؤسسان برگزيده شد و از جملۀ فقيهان حامى انحلال سلطنت قاجار و پادشاهى رضاخان در اين مجلس بود. از سال هاى 1310 ش. به بعد به جبهۀ مخالفان رضا شاه پيوست. بدين رو به يزد تبعيد شد. پس از چهارماه به مشهد بازگشت و پس از چند روز حبس در زندان مشهد، به تهران انتقال يافت. طى محاكمه اى در تهران، به اعدام محكوم شد، اما به دليل نفوذى كه در حوزه نجف داشت و نيز تلاش عده اى از مراجع، اين حكم لغو شد و به اقامت اجبارى در تهران محكوم گرديد. در زمستان 1316 ش. به طرز مشكوكى درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، در جنب قبر ملا على

ص: 430

كنى دفن شد. برخى از تأليفات او بدين قرار است: القضاء و الشهادات؛ مبحث الفاظ؛ حاشيه بر كفاية الاصول؛ التقريرات.

منابع: الذريعه، ج 4، ص 385؛ نقباء البشر، ج 5، ص 275؛ گنجينۀ دانشمندان، ج 1، ص 244 و ج 7، ص 93-94؛ حيات سياسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، ص 57 و 612.

كلانترى تهرانى، ابوالفضل

عالم دينى. در سال 1273 ق. در تهران به دنيا آمد. پدرش ميرزا ابوالقاسم تهرانى نيز عالم نامى پايتخت بود. علوم و فنون مقدماتى را نزد پدر آموخت و دورۀ درس خارج را نزد سيد محمدصادق طباطبايى و عبدالرحيم نهاوندى، و فلسفه و عرفان را از محمد رضا قمشه اى و ابوالحسن جلوه. در سال 1300 ق. به نجف رفت در درس حبيب اللّه رشتى شركت كرد و در سامرا نيز از ميرزاى شيرازى استفاده كرد. سپس به تهران بازگشت و زعامت شرعى پايتخت را به عهده گرفت. در سال 1312 ق. مدرسۀ سپهسالار را كه بانى آن حسين خان سپهسالار بود، افتتاح كرد. در هشتم صفر 1316 ق. بر اثر بيمارى حصبه در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در كنار پدرش در مقبرۀ ابوالفتوح رازى به خاك سپرده شد. برخى از آثار او عبارتند از: ديوان اشعار عربى؛ ديوان اشعار فارسى؛ شفاء الصُدور فى شرح زيارة العاشور؛ الإصابه فى من أجمعت عليه العصابه (در علم رجال)؛ تميمة المحدث/ الحديث (منظومه اى به عربى در علم درايه)؛ صَرحُ الحَمامة فى احوال الوالد العلّامه (در شرح زندگانى پدرش و نيز قسمت هايى از زندگانى خود، به عربى)؛ قلائد الدرر فى نظم اللؤلؤ المنتثر (در علم صرف و به نظم)؛ تنقيح المقالة فى تحقيق الدلاله (در منطق و اصول فقه)؛ حاشية الاسفار؛ الرسالة العشقيه (در بيان مسئله اى عرفانى، به زبان عربى)؛ مُنية البصير فى بيان كيفية الغدير؛ حاشيۀ فرائد الاصول؛ حاشية المكاسب.

منابع: مكارم الآثار، ج 6، ص 2044؛ اعيان الشيعه، ج 2، ص 475؛ ريحانة الادب، ج 3، ص 373-374؛ الذريعه، ج 1، ص 54 و ص 501 و و ج 2، ص 140 و ج 4، ص 435 و ج 6، ص 216 و 88 و ج 8، ص 67 و ج 14، ص 203 و ج 15، ص 27 و ج 17، ص 162 و ج 20، ص 312 و ج 26، ص 239؛ مصفى

ص: 431

المقال، ص 434؛ مؤلفى الاماميه، ج 2، ص 254.

كمال، رضا

مشهورترين نمايش نامه نويس دورۀ پهلوى اول، مشهور به شهرزاد. در سال 1277 ش. در تهران به دنيا آمد. دورۀ متوسطه را در مدرسۀ فرانسوى سن لويى تهران به پايان رساند و به عنوان مترجم وارد وزارت جنگ شد. فعاليت هاى ادبى خود را با ترجمه آغاز كرد و آنها را براى چاپ به روزنامۀ شفق سرخ، به مديريت على دشتى و مجلۀ وفا با مديريت نظام وفا مى داد. ترجمۀ سالومه، اثر اسكار وايلد، او را در ميان خوانندگان ايرانى به شهرت رساند.

كار نمايش را با بازى در نمايش هاى گروه «ايران جوان» در سال 1301 ش. آغاز كرد. سپس با همكارى سعيد نفيسى، نمايش نامۀ الهه، نوشتۀ پرى را از فرانسه به فارسى برگرداند. اجراى اين نمايش نامه در تهران، بر شهرت او افزود. پس از آن چند نمايش نامه نيز نوشت؛ از جمله «پريچهر و پريزاد» كه به كارگردانى مسيو طريان در سالن گراندهتل به اجرا درآمد. در همان سال ها گروه «كمدى موزيكال» را با همكارى سعيد نفيسى و مشفق كاظمى و سيد مجتبى طباطبايى راه انداخت. به دليل شيفتگى به داستان هاى كتاب هزار و يك شب، نام مستعار شهرزاد را براى خود برگزيد و بارها با همين نام، نمايش نامه هايى را تأليف يا اجرا كرد. مهم ترين اثر او «شب هزار و يكم» است كه با اقبالى بى نظير روبه رو شد و همين نمايش نامه، نام او را در صدر فهرست نمايش نامه نويسان ايران در زمان رضاشاه قرار داد. برخى ديگر از نمايش نامه هاى او به اين قرار است: زرتشت (1298 ش.)؛ دكتر از فرنگ آمده (1303 ش.)؛ گل هاى حرم (1311 ش.)؛ عروس ساسانيان (1311 ش.)؛ پروانه (1307 ش.)؛ مجسمۀ مرمر (1308 ش.)؛ در ظلمت شب.

وى در شهريور سال 1316 ش. بر اثر خودكشى درگذشت و در امامزاده عبدالله شهر رى دفن شد.

منبع: دانشنامۀ زبان و ادب فارسى، ج 5، ص 422-424.

كمال، محمدتقى

عالم دينى، فقيه و خطاط. در تهران به دنيا آمد. كتاب هاى شمسيه و مغنى و مطول را نزد شيخ محمد ساوجى و علوم ادبى و عربى را نزد سيد علم الهدى و شمس العلماء محمدحسين گركانى و قسمتى از فقه و اصول

ص: 432

و علوم حكمت را در محضر شيخ عبدالحسين فراگرفت. فنون خط نسخ را از ميرزا محمدصادق شريف شيرازى، پسرعموى وصال، و زين العابدين محلاتى آموخت و در خط نستعليق از استادانى چون ميرزا محمدكاظم و كاتب همايون مشق خط گرفت و سپس به خدمت عمادالكتاب رسيد و هنر خود را تكميل كرد. در 1290 ش. وارد وزارت فرهنگ شد و تا 1313 ش. به تدريس ادبيات فارسى و دروس عربى مشغول بود. در سال 1338 ش. در تهران درگذشت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد.

منبع: تذكرۀ خوشنويسان معاصر، ص 113-115.

كنى، ملا على

فقيه پايتخت و فعال سياسى. در سال 1220 ق. در بخش كن تهران متولد شد. در فقه شاگرد صاحب ضوابط و صاحب جواهر است و در اكثر علوم دينى به درجۀ استادى رسيد. نفوذ فراوان در دربار قاجار و نيز بر مردم، و نيز ثروت فراوان، موجب حضور مؤثر وى در برخى تحولات آن روز ايران شد. وى از مخالفان سرسخت تجدد بود و با بسيارى از صدر اعظم هاى ناصرالدين شاه درگير و باعث سقوط آنها شد. در محرم سال 1306 ق. در تهران وفات كرد و در جنب مرقد مطهر عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون شد. آثار او در موضوع فقه و رجال است، از جمله: توضيح المقال كه در آن به شرح احوال خود نيز اشاره كرده است.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 357؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 1.

كوهى كرمانى، حسين

اديب، محقق، روزنامه نگار و شاعر. در سال 1276 ش. در كرمان به دنيا آمد. در سال 1302 ش. روزنامۀ «نسيم صبا» را چاپ و منتشر كرد. سپس از كار روزنامه نگارى دست كشيد و به عضويت وزارت فرهنگ درآمد. وى از ارادتمندان ملك الشعراى بهار و از طرفداران سرسخت سيد حسن مدرس بود. همچنين از نخستين كسانى است كه به گردآورى ادبيات

ص: 433

عاميانه پرداخت و مدت ها در كار تصحيح نسخه ها و چاپ آثار متقدمين فعاليت كرد.

«ترانه هاى ملى _ فهلويات» وى را پروفسور كريستين سن به آلمانى و پروفسور هانرى ماسه به فرانسه ترجمه كرده اند. از ديگر آثار او، «از شهريور 1320 ش. تا فاجعه آذربايجان»، «غوغاى جمهورى»، «افسانه هاى روستايى ايران»، «خلنامه»، «هفتصد ترانه»، «سوگوارى هاى ادبى در ايران»، «راهنماى اهل ذوق يا بهترين غزل هاى سعدى و حافظ» و «گلچينى از مثنوى» است. در سال 1337 ش در تهران درگذشت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منابع: از نيما تا روزگار ما، ص 467-466 و 461-460؛ تاريخ جرايد، ص 302-301/4؛ تذكره شاعران كرمان، ص 417-415؛ زندگينامه رجال و مشاهير، ص 316-314/5؛ ستارگان كرمان، ص 315-313.

گرجى، ابوالقاسم

مجتهد و حقوق دان. در سال 1300 ش. در تهران به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايى، به تحصيل و تدريس علوم حوزوى روى آورد. در حدود سال 1322 ش، براى ادامۀ تحصيل، به نجف اشرف رفت. در اين دوره از تحصيل بيش از همه از آية الله خويى استفاده كرد.

در سال 1330 ش، پس از گرفتن گواهى اجتهاد از برخى مراجع، به تهران بازگشت و در مدرسه هاى ابوالفتح، فيروزآبادى و مروى، دروس سطح حوزه را تدريس كرد. برخى از استادان او در تهران و نجف، بدين قرار است: سيد محمد قصير، حاج آقا حسين بروجردى، محمدعلى شاه آبادى، ابراهيم امام زاده زيدى، محمدرضا تنكابنى، سيد ابوالقاسم خويى، محمدعلى كاظمينى، سيد عبدالهادى شيرازى، محمدكاظم شيرازى. در سال

ص: 434

1332 ش. براى تحصيل وارد دانشكدۀ الهيات دانشگاه تهران شد. در سال 1335 ش، دورۀ ليسانس منقول و در سال 1338 ش. دورۀ دكترى فلسفه و حكمت اسلامى را به پايان رساند و در سال 1342 ش. از پايان نامه دكترى خود دفاع كرد. از سال 1332 ش. به تدريس در دبيرستان ها و از سال 1338 ش. به تدريس ادبيات عرب و بالاخره اصول و فقه در دانشكده الهيات مشغول شد. از سال 1342 ش. رسماً به دانشگاه تهران منتقل شد و عنوان استاديارى گرفت. در بين سال هاى 1343 تا 1347 ش. در دانشكدۀ ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران، به تدريس ادبيات عرب و در دانشكدۀ الهيات دانشگاه تهران به تدريس اصول و فقه پرداخت. از سال 1348 ش. تمام وقت در دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران به تدريس حقوق اسلامى مشغول بود. برخى از موفقيت هاى علمى او بدين شرح است: برگزيدۀ بخش علوم انسانى در همايش چهره هاى ماندگار (1381 ش.)، دريافت جايزۀ جشنواره بين المللى خوارزمى، دريافت نشان درجه يك دانش از رئيس جمهور در سال 1375 ش. برگزيدۀ فرهنگستان علوم ايران در مراسم مشترك فرهنگستان ها، انتخاب «تصحيح تفسير جوامع الجامع» و «تاريخ پيامبر اسلام (ص)» به عنوان اثر برگزيدۀ تحقيقى در سال 1362 ش، انتخاب كتاب تحقيقى «تصحيح جوامع الجامع» به عنوان كتاب برگزيدۀ ممتاز ده سالۀ اول انقلاب در سال 1367 ش، كسب درجۀ استادى ممتاز در دانشگاه تهران و نشان استاد نخبه از طرف نهاد رياست جمهورى در سال 1368 و 1369 ش. برخى از آثار او بدين شرح است: الصرف و النحو و القرائه؛ تصحيح الذريعة الى اصول الشريعه، تأليف سيد مرتضى علم الهدى؛ ترجمه و تلخيص كتاب عدة الاصول؛ تصحيح كتاب تاريخ پيامبراسلام، تأليف محمدابراهيم آيتى؛ تصحيح تفسير جوامع الجامع، تأليف امين الاسلام طبرسى؛ حدود، تعزيرات و قصاص؛ ترجمۀ جامع الشتات، تأليف ميرزاى قمى؛ مبانى حقوق اسلامى؛ انديشه هاى حقوقى؛ تاريخ فقه و فقها؛ آيات الاحكام؛ ادوار اصول فقه؛ اسلام: بررسى تطبيقى حقوق خانواده؛ ارتداد در اسلام.

وى در هفتم اسفند سال 1389 ش/ بيست و دوم ربيع الاول 1432 ق. در هشتاد و نه سالگى درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: فصلنامه نامه فرهنگستان علوم، ش 5، سال دوم، 1376 ش؛ مجله حوزه، ش 36، بهمن و اسفند 1368 ش؛ مجله

ص: 435

كيهان فرهنگى، ش 12، اسفند 1363.

لرزاده، حسين

معمار. در سال 1285 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش، استاد محمد لرزاده، از معماران نامى دورۀ قاجار و همكار حسن صنيع ديوان بود. در هفت سالگى به مكتب خانۀ ميرزا حسن رفت و نزد پدر نيز هنر معمارى آموخت. مدتى نيز در مدرسۀ كمال الملك و نيز نزد سيد محمدتقى نقاش باشى شاگردى كرد؛ تا اينكه توانست در فن و هنر معمارى به مقام استادى برسد. معمارى مسجد اعظم قم (به درخواست آية الله بروجردى)، طراحى و ساخت ساختمان مقبرۀ فردوسى در توس قبل از بازسازى هوشنگ سيحون، گنبدخانۀ مدرسه و شبستان زمستانى مسجد سپهسالار، مرمت حرم امام حسين (ع) و تجديد بناى ايوان بزرگ آن و ساختمان مسجد و مدرسۀ لُرزادۀ تهران، از يادگارهاى او است. وى در سال 1381 ش. نشان درجه يك فرهنگ و هنر را دريافت كرد و روز 23 شهريور 1383 ش. در نود و هشت سالگى درگذشت. پيكر او را در مقبرۀ خانوادگى اش كه خود ساخته بود، در مسجد افضليۀ شهر رى به خاك سپردند. كتاب مفصّل و مصوّر معمارى سنّتى ايران (با همكارى حسين زمرشيدى) و كتاب احياى هنرهاى از دست رفته از آثار اوست.

منابع: سايت فرهنگستان هنر جمهورى اسلامى ايران؛ «زندگى نامه حسين لرزاده» همشهرى آنلاين، كد 63026، 20 شهريور 1387.

لسانى نائيج، ابوالفضل

قاضى، نويسنده و روزنامه نگار، فرزند ميرزا نصرالله لسان المحدثين. در سال 1276 ش. در شهر نور مازندران به دنيا آمد. پدرش از وعاظ و علماى معروف مازندران بود و نياكانش اهل

ص: 436

دين و از روحانيون مشهور بودند. كتابخانه اى از آنان باقى مانده است كه به آستانۀ حضرت معصومه (س) در قم اهدا شده است. ابوالفضل لسانى دورۀ مقدماتى صرف و نحو عربى و معانى و بيان را نزد ملا مرتضى نورى آغاز كرد. سپس در مدارس علميۀ تهران، در رشته هاى معقول و منقول ادامۀ تحصيل داد. سپس به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. هم زمان با تدريس در دبيرستان هاى تهران، به مطالعات خود در زمينۀ تاريخ جهان و فرهنگ ايران ادامه داد. مدتى نيز به روزنامه نويسى در روزنامه هاى اواخر دهۀ 1290 ش. و اوائل دهۀ 1300 ش (روزنامۀ وطن، روزنامۀ اقتصاد ايران و روزنامۀ كار) روى آورد. پس از روى كار آمدن حكومت پهلوى، روزنامه نگارى را رها كرد و به كارهاى فرهنگى و معلمى پرداخت. با تشكيل دادگسترى جديد، به دعوت على اكبرخان داور، با سمت مستنطقى (بازپرسى) به شهر اصفهان رفت. يك سال و نيم بعد، دادستان اصفهان شد. رياست دادگسترى يزد (1310 ش)، رياست دادگاه هاى شيراز (1312 ش)، رياست دادگسترى كرمان (1318 ش) و دادستانى خراسان (1319 ش) از ديگر سمت هاى او است. در سال 1320 ش. حكم دادستانى دو استان براى او صادر شد، اما به دلايلى نپذيرفت و از كار قضايى كناره گرفت. در همين تاريخ، جواز وكالت خود را گرفت و تا آخر عمر به وكالت دادگسترى مشغول شد. چند سالى نيز در كسوت نمايندۀ مجلس شوراى ملى و سناتور مجلس سنا انجام وظيفه كرد. برخى از تأليفات او بدين قرار است: مقالات تاريخى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى؛ نفت، طلاى سياه يا بلاى ايران. وى بر اثر يك مزاحمت تلفنى دچار حمله و سكتۀ قلبى شد و سرانجام در روز جمعه نوزدهم دى 1337 ش. در تهران درگذشت. پيكرش را در امامزاده عبدالله شهر رى به خاك سپردند.

منبع: چهره ها در تاريخچه نظام آموزش عالى حقوق و عدليه نوين.

لنكرانى، حسين

عالم دينى. در سال 1268 ش. در سنگلج

ص: 437

تهران به دنيا آمد. پدرش، آية الله على لنكرانى، و پدربزرگش، از مجتهدان تهران بودند. وى خواندن و نوشتن و بخشى از مقدمات علوم اسلامى را نزد پدر و بخشى ديگر را در حوزۀ علميۀ تهران آموخت. سپس به نجف رفت و تحصيلات خود را تا اجتهاد ادامه داد. پس از بازگشت به وطن در 1303 ش، افزون بر فعاليت هاى دينى، به صف مبارزان با رژيم پهلوى پيوست و روزنامۀ «اتحاد اسلام» را راه انداخت كه با تبعيد او به مشهد متوقف شد. در انتخابات دورۀ چهاردهم، از اردبيل به مجلس راه يافت. در اين مدت، با آية الله كاشانى و نواب صفوى نيز ارتباط داشت. در اسفند 1341 ش. با طرح «انقلاب سفيد» شاه مخالفت كرد. يك هفته پيش از 15 خرداد با امام خمينى در قم ديدار و اعلام همراهى كرد. شب 15 خرداد، تصوير امام را در شمارگانى وسيع در تهران چاپ و روز بعد در ميان تظاهركنندگان كه از ميدان شاه (قيام فعلى) به سمت دانشگاه مى رفتند، پخش كرد. در 20 خرداد 1342 ش. دستگير و روانه زندان شد و اواخر تير همان سال آزاد گرديد. پس از تصويب كاپيتولاسيون در مجلس، او بود كه متن مذاكرات مجلس را به اطلاع امام خمينى رساند. پس از پيروزى انقلاب اسلامى، به رغم كهولت سن و ضعف مزاج، به هم فكرى و همكارى خود با امام خمينى ادامه داد. وى در 18 خرداد 1368 ش. درگذشت و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: ياران امام در آينۀ اسناد ساواك: شيخ حسين لنكرانى؛ گلشن ابرار، ج 6، ص 277-270؛ روابط و مناسبات آية الله حاج شيخ حسين لنكرانى و امام خمينى؛ تاريخ معاصر ايران، س 6، ش 21 و 22 (بهار و تابستان 1381)، ص 95 و 98 و ش 23 (پاييز 1381)، ص 14؛ نگاهى بر زندگانى بزرگ مرد دين و سياست: آيت الله حاج شيخ حسين لنكرانى، ص 28-31.

لواسانى، ملّا شكرالله

فقيه و مجتهد عصر ناصرى، فرزند ملا لطف الله سينكى. در سينك لواسان به دنيا آمد و براى تحصيل به اصفهان رفت. در اصفهان نزد محمدعلى قائنى، رياضيات خواند و نزد مير سيد حسن مدرس اصفهانى، فقه و اصول آموخت. سپس به تهران بازگشت و پس از چندى براى ادامۀ تحصيل به نجف رفت. در نجف به محضر درسى شيخ مرتضى انصارى و ديگر استادان بزرگ حوزه راه يافت. پس از اتمام تحصيلات حوزوى به تهران بازگشت و عهده دار امور شرعى و تأليف و تدريس شد. مدتى نيز در خانقاه معصوميه، مهمان معصوم على شاه بود. معصوم على شاه در كتاب طرائق الحقائق از ديدارهاى خود با او خبر مى دهد. لواسانى در چهاردهم شوال

ص: 438

1319 ق. در تهران درگذشت و در جوار امامزاده حمزه در آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) دفن شد. فضائل السادات و منتخب الختوم (در ادعيه) از آثار او است.

منابع: دانشنامه تهران بزرگ، ج 2، ص 348؛ المآثر و الآثار، ج 1، ص 250.

لواسانى، سيد عبدالكريم

عالم دينى و قاضى. تاريخ تولد او دانسته نيست؛ جز اينكه در اواخر دورۀ ناصرالدين شاه قاجار متولد شد. در دورۀ رضا شاه و هم زمان با تأسيس دادگسترى در ايران، در دادگاه هاى همدان و كرمان قضاوت كرد. در دوران قضاوت، به سعۀ صدر، اخلاق نيكو و دانش فراوان شهرت يافت. بيش از 100 سال عمر كرد و در سال 1369 ش. در تهران درگذشت. پيكر او را در ابن بابويه دفن كردند.

منبع: دانشنامه تهران بزرگ، ج 2، ص 349.

مازندرانى حائرى، عبداللّه

فقيه و صوفى، فرزند آية الله زين العابدين مازندرانى. در سال 1282 ق. به دنيا آمد. ضمن تحصيلات دينى در نجف، در سال 1306 ق. به حلقۀ مريدان ملا سلطان على گنابادى پيوست و به رحمتعلى شاه ملقب شد. با گواهى هاى متعدد اجتهاد وارد تهران شد و شيخ اين سلسله گشت. از وى كتابى به نام «متمّم لايحه» و كتاب ديگرى به نام «رساله در اثبات توحيد و ردّ الحاد» چاپ شده است. در ذى الحجۀ 1356 ق. در تهران درگذشت و در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) در حجرۀ طاووس العرفا دفن گرديد.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 311؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 1.

مؤذن زادۀ اردبيلى، رحيم

اذان گوى ايرانى، گويندۀ اذان مشهور در آواز بيات ترك و در گوشۀ روح الارواح. در سال 1304 ش. در اردبيل به دنيا آمد. اذان مشهور او در سال 1334 ش. در استوديوى شمارۀ يك راديو ضبط شد. در سال 1387 ش. اذان رحيم مؤذن زاده اردبيلى اثر ملى معنوى شناخته شد. وى در ابتداى سال 1384 ش.

ص: 439

به دليل ابتلا به سرطان، در بيمارستان مدائن تهران بسترى شد و در 5 خرداد همان سال درگذشت. جنازۀ او را در گورستان ابن بابويه دفن كردند.

متين دفترى، احمد

نخست وزير رضا شاه، رياست دبيرخانۀ جامعه ملل در ايران، رئيس جمعيت طرفداران ملل متحد، نمايندۀ سازمان بين المللى حقوق بشر در ايران، عضو فرهنگستان ايران، عضو دائمى ديوان بين المللى لاهه، رئيس شوراى عالى بين المجالس. در شعبان 1314 ق. / بهمن 1275 ش. در تهران متولد شد. در كودكى به تقاضاى جدش ميرزا حسين خان وزير دفتر، از طرف مظفرالدين شاه به اعتضاد خاقان ملقب شد و شغل لشكرنويسى فوج هاى دماوند و فيروزكوه و آترياد پياده سيستان و فوج منطقه تبريز از طريق ارث به او رسيد. پس از چندى متين الدوله لقب گرفت.

پس از آموختن دروس مقدمات به مدرسۀ «ايران و آلمان» رفت. هشت سال در اين مدرسه تحصيل كرد و زبان هاى آلمانى، فرانسه و انگليسى آموخت. زبان عربى و درس هاى اسلامى را نيز نزد محمد عبده فراگرفت. آنگاه به استخدام دولت درآمد و همانند اكثر فرزندان اشراف و رجال آن ايام، در وزارت خارجه به كار مشغول شد. همزمان به فعاليت مطبوعاتى نيز روى آورد و در روزنامۀ «عصر طلايى» مسئوليت ترجمۀ اخبار انگليسى را بر عهده گرفت. در همين ايام، فقه و اصول و ادبيات عرب را در محضر آية الله سيد اسدالله خارقانى خواند. پس از پايان جنگ جهانى اول، هنگامى كه عموى پدرش، دكتر محمد مصدق، و نظام السلطنۀ مافى و نصرت الدوله فيروز و ذكاءالدوله غفارى نشريۀ «مجله علمى» را راه انداختند، به آنان پيوست و از نخستين شماره تا پايان حيات اين نشريه با آن همكارى داشت. با تأسيس مدرسۀ حقوق در 1297 ش. به همت فيروز ميرزا نصرت الدوله در تهران، متين دفترى وارد مدرسۀ حقوق، و در 1300 ش. از آن فارغ التحصيل شد. پس از كودتاى 1299 ش. محمد مصدق، والى آذربايجان، او را كه نوۀ

ص: 440

برادرش بود، نمايندۀ خود در تهران كرد. آشنايى متين دفترى با رضاخان از همين زمان آغاز شد و متين دفترى كه در آن زمان، جوانى 25 ساله بود، ضمن بردن پيغام ها و تلگراف هاى رمزى دكتر مصدق و حبيب الله خان شيبانى فرمانده لشكر آذربايجان براى رضاخان و تهيۀ جواب تلگراف هاى رمز والى آذربايجان، توجه سردار سپه را به خود جلب كرد. در سال 1310 ش. به معاونت وزارت عدليه منصوب شد. در همين زمان تيمورتاش وزير دربار، مغضوب رضا شاه شد و متين دفترى او را محاكمه كرد. دفترى در اين دوران با دختر دكتر مصدق ازدواج كرد و به اين ترتيب علاوه بر نسبت فاميلى از سوى پدر، داماد او هم شد. در آن زمان، مصدق در احمدآباد كرج زندگى مى كرد و مغضوب رضاشاه بود. در سوم آبان 1318 ش. (25 اكتبر 1939 م.) محمود جم از مقام نخست وزيرى بركنار و احمد متين دفترى وزير دادگسترى كابينه به نخست وزيرى منصوب شد. علت اين تغيير، گويا ارتباط نزديك متين دفترى با آلمانى ها بود و رضا شاه كه از پيروزى هاى هيتلر در آغاز جنگ جهانى دوم خوشحال بود، با انتخاب نخست وزير طرفدار آلمان راه دوستى و اتحاد با آلمان را هموارتر كرد. پس از حملۀ هواپيماهاى متفقين به ايران _ كه در جنگ، اعلام بى طرفى كرده بود _ رضا شاه صبح روز چهارم تيرماه 1319 ش. در حالى كه به شدت عصبانى و برافروخته بود، احمد متين دفترى و على اصغر حكمت (وزير كشور) را احضار و سپس هر دو را از كار بركنار كرد. بعد از شهريور 1320 ش. متين دفترى در پناه دكتر مصدق وارد فعاليت هاى سياسى شد و نامزد نمايندگى مجلس از تهران شد، اما قبل از انتخابات به جرم طرفدارى از آلمان توسط متفقين دستگير شد. يك سال تحت نظر انگليسى ها و يك سال تحت نظر روس ها بود، تا اين كه بعد از جنگ جهانى دوم آزاد شد. در انتخابات دورۀ پانزدهم، از حوزۀ مشكين شهر به نمايندگى انتخاب شد. در زمان نخست وزيرى رزم آرا، در انتخابات اولين دورۀ مجلس سنا، سناتور دوم تهران شد و در مجلس از منتقدان اصلى رزم آرا و حاميان مصدّق و ملّى شدن نفت بود. پس از كودتاى 28 مرداد، سناتور انتصابى تهران شد. از سال 1342 ش. به بعد سكوت سياسى اختيار كرد. وى در كنار مشاغل سياسى، از بدو تأسيس دانشگاه تهران، در آنجا به تدريس اشتغال داشت و بر زبان هاى آلمانى، انگليسى، فرانسه و عربى مسلط بود. چندين كتاب حقوقى نيز تأليف كرد كه در دانشكدۀ حقوق تدريس مى شد؛ از جمله آثار وى مى توان به «روابط

ص: 441

بين المللى از قديم الايام تا سازمان ملل متحد»، «روابط و حقوق بين الملل»، «خاطرات يك نخست وزير» اشاره كرد. سرانجام در تير 1350 ش. در هفتاد و پنج سالگى در تهران درگذشت و در باغچۀ عليجان عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: يادى از دوران كودكى، شانزدهمين سالنامه دنيا، 1339 ش؛ خاطراتى از عنفوان جوانى، هفدهمين سالنامه دنيا، 1340 ش.

مجدالملك، تقى خان

از رجال سياسى دورۀ ناصرالدين شاه تا احمدشاه قاجار. پدرش، ميرزا محمدخان مجدالملك و برادرش ميرزاعلى خان امين الدوله (صدراعظم مظفرالدين شاه) بود. در سال 1278 ق. به دنيا آمد. در نوجوانى صرف و نحو و منطق آموخت و پس از آنكه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه مدرسۀ مشيريه را در سال 1289 ق. تأسيس كرد، در آنجا به تحصيل علوم جديد و زبان فرانسه مشغول شد. در دربار ناصرى، به او سمت «دواتدارى و حمل لوازم تحرير خاصۀ همايونى» دادند و از ناصرالدين شاه لقب «منشى حضور» گرفت. در 1299 ش. حدود يك سال پس از مرگ پدرش، لقب «مجدالملك» را از پدر به ارث برد.

در 1300 ق. در بيست و دو سالگى، از جانب برادرش امين الدوله، كه وزير وظايف و اوقاف بود، به ادارۀ امور آن وزارتخانه منصوب شد و تا 1308 ق. كه دورۀ وزارت امين الدوله پايان يافت، اين مقام را داشت. با بركنارى امين الدوله از مقام وزارت به سبب وابستگى او به لژ بيدارى فراماسونرى و در كشمكش قدرت بين هواداران روسيه و انگليس در دربار ناصرى، تقى خان نيز ناگزير از كناره گيرى شد. حضور دوبارۀ او در دربار، با حكومت مظفرالدين شاه (1313-1324 ق.) و بازگشت امين الدوله به عرصۀ سياست آغاز شد.

پس از انتصاب امين الدوله به صدراعظمى در 1315 ق. تقى خان به وزارت وظايف و اوقاف و سپس وزارت داخله و معاونت صدراعظم رسيد. امين الدوله در محرم 1316 ق. به دستور شاه بركنار شد

ص: 442

و به رشت رفت. تقى خان نيز از منصبش كناره گرفت و همراه او راهى رشت شد و پس از چندى با اجازۀ شاه به سفر حج رفت. وى بار ديگر در 1320 ق. به عرصۀ سياست بازگشت و در دورۀ صدراعظمى عين الدوله، حدود دو سال وزير وظايف و اوقاف بود. در 1325 ق. در كابينۀ ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه كه فقط 31 روز دوام آورد، وزير تجارت بود. در سال 1327 ق. از محلۀ عودلاجان تهران كه محل زندگى اش بود، در انتخابات مجلس شوراى ملى وكيل اعيان تهران شد. در 1332 ق. به عنوان پيشكار محمدحسن ميرزا، ولى عهد احمدشاه، به تبريز رفت. در سال 1344 ق. درگذشت و در باغ طوطى / توتى در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

تقى خان خوش نويسى و نقاشى مى كرد و شعر نيز مى سرود. «عبقرى» تخلص او در شعر بود. محمدابراهيم مدايح نگار، «تذكرۀ مجديه» را به نام او نوشت.

منبع: دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 882-883.

محدّث ارموى، سيد جلال الدين

محقق، مصحح، نسخه شناس و نويسنده. در سال 1283 ش. در اروميه به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را در اروميه فرا گرفت و سپس به حوزۀ علميۀ مشهد رفت و در سال 1320 ش. به تهران آمد و در كتابخانۀ ملى به خدمت مشغول شد. از سال 1335 تا 1347 ش. در دانشكده الهيات تدريس كرد و از همان جا مدرك دكترى گرفت. يكى از استادان او آية الله سيد حسين عرب باغى به او لقب محدث داد. وى تا آخرين روز عمرش به تأليف و تحقيق متون كهن اشتغال داشت. وى حدود هفتاد كتاب از آثار كهن شيعى را تصحيح و تحقيق كرده است و مهم ترين اثر وى، تصحيح نقض و نگارش تعليقات آن است. برخى ديگر از آثار او به اين شرح است: تصحيح و تحقيق: الغارات، الايضاح، تفسير گازر، شرح غررالحكم آقاجمال خوانسارى و ترجمه و شرح مصباح الشريعه (تأليف ملا عبدالرزاق گيلانى). محدث ارموى در سال 1358 ش. درگذشت و در جوار آرامگاه ابوالفتوح رازى در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

ص: 443

منابع: مقدمۀ نقض، چاپ دارالحديث؛ كتاب ماه كليات، ش 119، آبان 1386 ويژه نامۀ محدث ارموى.

محلاتى، ذبيح الله

عالم دينى و محقق رجالى. حدود سال 1310 ق. در تهران به دنيا آمد. دروس مقدماتى را در تهران خواند و در سال 1330 ق. به نجف رفت. در نجف، دروس عالى حوزه را نزد ميرزا آقا اصطهباناتى، شيخ ابوالحسن رشتى، سيد محمد فيرزوآبادى و شيخ محمد جواد بلاغى آموخت و از آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى، ميرزاى نائينى، سيد حسن صدر كاظمى و آقابزرگ تهرانى اجازۀ روايت گرفت. در سال 1341 ق. به سامرا رفت و در آنجا از پدر همسر خود، ميرزا محمد عسكرى تهرانى، علم رجال و دراية الحديث آموخت. در سال 1376 ق. به تهران بازگشت و به تبليغ دين مشغول شد. سرانجام در سال 1406 ق. در تهران درگذشت و پيكرش را در جوار مرقد ابوالفتوح رازى در رى به خاك سپردند. از آثار او است: 1. فرسان الهيجاء، در شرح حال امام حسين و ذكر حوادث كربلا. اين كتاب بارها چاپ شده است. 2. رياحين الشريعه، در ترجمۀ بانوان دانشمند شيعه، در پنج جلد.

3. اختران تابناك يا كشف الكواكب، در زندگى امامزادگان و علماى شيعه. 4. الحق المبين فى قضية اميرالمؤمنين، دربارۀ داورى هاى حضرت على (ع). 5. ترجمۀ قرة العين فى حقوق الوالدين، نوشتۀ ابوالفتح محمد بن على كراجكى. 6. مآثر الكبراء فى تاريخ سامرا، در دوازده جلد. 7. كشف الغايشه، دربارۀ عايشه و نقد ديدگاه هاى اهل سنت دربارۀ او. 8. السيوف البارقه، در شرح حال برخى از صوفيان. 9. كشف المغيبات فى اخبار غيبية امير المؤمنين (ع). 10. كشف حقيقت در شرح حال پيشوايان اهل سنت.

منابع: اختران فروزان رى و طهران، ص 197-199؛ الذريعه، ج 3، ص 255 و ج 7، ص 285 و ج 11، ص 313 و...؛ دائرة المعارف تشيع، ج 15، ص 113.

محمدطاهر ميرزا

اديب و دانشمند، نوۀ نايب السلطنه عباس ميرزا. روز جمعه، 11 شوال 1250 ق. در تبريز به دنيا آمد. علوم سنتى و نيز زبان فرانسه و

ص: 444

رياضيات را آموخت. پس از فراغت از تحصيل به مصر رفت و پنج سال در «جامع الازهر» به تحصيل علوم دينى اشتغال ورزيد. با ابوالحسن جلوه، از دانشمندان و عرفاى ايران، دوست و همنشين بود و نزد شاه عزت و احترام داشت. اما از خدمات دولتى گريزان بود و عمر خود را به مطالعه و تحرير و ترجمه گذراند و سرانجام به سال 1316 ق. به بيمارى سكته درگذشت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد.

ترجمۀ رمان هاى «سه تفنگدار»، «كنت دومونت كريستو»، «لويى چهاردهم و عصرش» و چندين رمان ديگر از آثار قلمى او است و چند كتاب و نمايشنامه نيز از او باقى مانده است.

منبع: فرهنگ ادبيات جهان، ج 6، ذيل عنوان.

محمود محمود

محقق و نويسنده. در سال 1261 ش. در تبريز متولد شد. تحصيلات مقدماتى و عالى را در تبريز و تهران گذراند و در وزارت پست و تلگراف خدمت كرد. مدتى نيز استاندار تهران و در دورۀ پانزدهم نمايندۀ مجلس شد. پيش از كودتاى اسفند 1299 ش. معروف به پهلوى بود و پس از آن محمود را براى نام خانوادگى خويش برگزيد. مهم ترين تأليف او، دورۀ تاريخ مفصل «روابط سياسى ايران و انگليس در قرن 19» است كه در هشت جلد چاپ و منتشر گرديده است. محمود محمود كه در اواخر عمر نابينا شده بود، در روز جمعه 28 آبان ماه 1344 ش. در هشتاد و چهار سالگى در تهران درگذشت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 1، ص 44.

محيط طباطبايى، سيد محمد

محقق، تاريخ پژوه، نسخه شناس. در سال

ص: 445

1281 ش. در روستاى گزلا از توابع اردستان چشم به جهان گشود. در مكتب خانه زواره اردستان تحصيل كرد. زبان فرانسه را در مدرسۀ كاسه گران اصفهان آموخت.

از سال 1302 ش. به تهران رفت و سه سال در مدرسۀ دارالفنون به تحصيل در رشتۀ ادبيات و حقوق پرداخت. از سال 1306 ش. حرفۀ روزنامه نگارى را با نوشتن مقالات تاريخى و ادبى آغاز كرد. در شهريور سال 1321 ش. مجلۀ «محيط» را منتشر كرد.

در سال 1337 ش. سرپرستى برنامۀ «مرزهاى دانش» را در راديو به عهده گرفت كه حدود سى سال ادامه يافت. در طى شصت سال، بيش از دو هزار مقاله نوشت. در سال 1369 ش. به عضويت فرهنگستان زبان و ادب ايران درآمد و در 27 مرداد 1371 ش. چشم از جهان فانى فرو بست و بنا به وصيتش در محوطه برج طغرل شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: «به ياد محيط ادب»، مجله دنياى سخن، ش 50، تير - مرداد - شهريور 71.

مختارى، ركن الدين

رئيس شهربانى رضا شاه، مشهور به سرپاس مختارى. در سال 1266 ش. در كرمانشاه به دنيا آمد. پدرش كريم خان مختارالسلطنه، مدتى رئيس نظميه و بنيانگذار ژاندارمرى ايران بود. در جوانى به خدمت شهربانى درآمد و در شهرستان هاى مختلف ايران رياست شهربانى را به عهده داشت. با فرار سرلشكر محمدحسين آيرم به اروپا، مختار كه درجۀ سرهنگى داشت، به درجۀ سرپاسى (سرتيپ) نايل شد و به رياست شهربانى رضا شاه رسيد. پس از وقايع شهريور 1320 ش. بازداشت و به دليل دخالت و مسئوليتش در چند مورد از قتل هاى سياسى دوره رضاخان، همراه عده اى ديگر محاكمه و به هشت سال زندان محكوم شد. وى نوازنده ويولون و از شاگردان حسين اسماعيل زاده و به لحاظ هنرى، يكى از برجسته ترين هنرمندان عرصۀ موسيقى ايران نيز بود. آهنگ هاى بسيارى از او بر روى صفحه و نوار موجود است. در سال 1350 ش. درگذشت و در ابن بابويه دفن شد.

منابع: بازيگران سياسى عصر رضا شاهى و محمدرضا شاهى؛ سرگذشت موسيقى ايران.

ص: 446

مدرس زُنوزى، آقاعلى

فيلسوف و فرزند ملا عبداللّه زنوزى، مؤسس حوزۀ فلسفى تهران، مشهور به آقاعلى حكيم و حكيم مؤسس. در سال 1234 ق. به دنيا آمد. پس از شاگردى نزد پدر و استادان بزرگ فلسفه و عرفان نظرى در تهران، اصفهان و قزوين بر كرسى تدريس فلسفه و حكمت در مدرسۀ سپهسالار تهران نشست و حدود چهل سال به تدريس حكمت و فلسفۀ متعاليه پرداخت. از آثار او است: تعليقات بر اسفار اربعه؛ بدايع الحكم. در سال 1307 ق. رحلت كرد و نزديك ضريح امامزاده حمزه (ع) دفن شد.

منبع: دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 127-128.

مدرسى يزدى، سيد محمود

پزشك. در سال 1277 ش. به دنيا آمد. سال ها رياست بيمارستان هاى فاطمى و سهاميّۀ قم را بر عهده داشت و از اوائل تأسيس حوزۀ علميه در بهبود سلامت مردم قم و علما و طلاب كوشش كرد. در بيست و ششم ارديبهشت 1356 ش. از دنيا رفت و در مقبره طباطبايى در شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 643؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

مرآت، اسماعيل

سياستمدار و فعال فرهنگى. متولد سال 1272 ش. در سال 1290 ش. همراه عده اى ديگر براى تكميل تحصيلات در رشته هاى گوناگون به فرانسه فرستاده شد. در فرانسه، در رشتۀ آموزش و پرورش تحصيل كرد و پس از گرفتن دانشنامه به ايران بازگشت. مدتى در مدارس مشغول تدريس شد و سپس رئيس تعليمات ابتدايى در وزارت فرهنگ گرديد. در سال 1316 ش. استاندار كرمان و در سال 1318 ش. وزير فرهنگ شد و تا سال 1321 ش. در چند كابينه وزير فرهنگ بود. در سال 1328 ش. درگذشت و جنازه اش را در باغچۀ

ص: 447

عليجان شهر رى به خاك سپردند.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 28.

مرداواج/ مرداويژ/ مرداويج زيارى

مرداويج بن زيار بن وردان شاه گيلى، مؤسس سلسلۀ زيارى در سدۀ چهارم هجرى. او يك قرن پس از شكست سرخ جامگان و سپيدجامگان، فرماندهى تيره هاى گيل و ديلم را به دست گرفت و با پيروزى بر سپاه المقتدر، خليفۀ عباسى، قلمرو حكومتى خود را از طبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب گسترش داد. مرداويج، مخالف وابستگى حكومت هاى داخلى ايران به دستگاه خلافت بود و خود را ميراث دار شاهان ساسانى مى دانست. به دستور وى، تختگاه تيسفون (طاق كسرى) بازسازى شد. زياريان، ميان سال هاى 316 تا 435 ق. بر بخش هايى از سرزمين هاى گرگان، قومس، طبرستان، ديلم، گيلان، قزوين، رى، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. مرداويج در سال هاى نخست فرمان روايى نصر بن احمد سامانى (301-330 ق.) در سپاه سامانيان خدمت مى كرد. سپس به خدمت اسفار بن شيرويه سردار گيل درآمد و سپهسالار وى شد. اسفار، نخست در خدمت ماكان بن كاكى بود و پس از او به حكومت رى رسيد. مرداويج به يارى محمد بن مسافر بر اسفار شوريد و او را در سال 319 ق. كشت. پس از آن، بر رى، قزوين، ابهر، گرگان و طبرستان چيره شد. سپس خواهرزاده خود ابوالكراديس را با لشكر بسيار به فتح همدان فرستاد تا حكومت همدان را از دست نمايندۀ خليفه بازستاند. در نبردى كه ميان اين دو نيرو درگرفت مردم همدان به يارى عامل خليفه شتافتند، در نتيجه سپاه مرداويج شكست خورد و خواهرزاده او همراه چهارهزار نفر به قتل رسيد. مرداويج، با سپاهى عازم همدان شد و پس از كشتار بسيارى از مردم همدان با سپاه خليفه در محلى ميان قزوين و همدان درگير و بر آن پيروز شد.

ابوعلى مسكويه مى گويد: او تركان را خوار مى شمرد و به آنان اعتماد نداشت و ياران ديلمى خويش را مى نواخت و برعكس بر غلامان ترك سخت مى گرفت. در شمار لشكريان او، غلامان زرخريد ترك نيز يافت مى شدند. در يكى از روزهاى سال 323 ق. در اصفهان، تنى چند از اين غلامان كه تا پاسى از شب سرگرم تيمار اسبان بودند، با سر و صداى خود مانع خفتن مرداويج شدند. مرداويج بر آنان خشمناك شد و فرمان داد كه آنان را افسار زده، در طويلۀ اسبان اندازند. اين توهين موجب شد كه غلامان ترك، وى را در گرمابه كشتند. جنازۀ مرداويج را به رى بردند و

ص: 448

پس از تشييعى باشكوه در شمال دامنۀ كوهى كه به نام او مشهور است، دفن كردند.

منابع: رى باستان، ج 1، ص 445؛ الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 246 و ج 6، ص 198؛ تاريخ گزيده، ج 1، ص 417؛ تاريخ طبرستان، ص 185؛ «مردآويچ زيارى»، مجله تخصصى زبان و ادبيات دانشكده ادبيات و علوم انسانى مشهد (دانشكده ادبيات و علوم انسانى (مشهد)، 1379.

مرشد چلويى

شاعر، مربّى اخلاق. ميرزا احمد عابد نهاوندى مشهور به حاج مرشد چلويى، متخلص به ساعى. در بازار تهران جنب مسجد جامع، طباخى داشت. چون با مردم به زبان شعر و پند و اندرز سخن مى گفت، به حاج مرشد معروف شد.

تنها نسخۀ ديوان اشعار عرفانى ساعى در زمان خودش در آتش سوزى مغازه اش سوخت. اما عده اى اشعار او را گردآورى كردند و با نام ديوان سوخته انتشار دادند. از اشعار او است:

كو آن كسى كه كار براى خدا كند/ *** بر جاى بى وفايى مردم وفا كند//

هر چند خلق سنگ ملامت بر او زنند/ *** بر جاى سنگ، نيمۀ شب ها دعا كند.

وى از شاگردان و مريدان رجبعلى خياط بود و حيدرآقا معجزه، فرزند اوست. در حدود نودسالگى در 25 شهريور 1357 ش. در تهران درگذشت. قبر وى در جنب ابن بابويه تهران داخل مسجد ماشاء الله است.

منبع: بهترين كاسب قرن: خاطرات مرحوم حاج مرشد چلويى.

مَروَستى ندامانى، سيد يحيى

عالم دينى، سياستمدار، ملقب به ناصرالاسلام. در سال 1292 ق. به دنيا آمد و در رشت و تهران تحصيل كرد و از روحانيون معتبر گيلان بود كه از مشروطه حمايت كرد. در دورۀ استبداد صغير، به عضويت كميتۀ ستار درآمد كه هدف آن، احياى مشروطيت بود. پس از پيروزى مشروطه خواهان و فتح تهران در سال

ص: 449

1327 ق. به نمايندگى از رشت در دورۀ دوم مجلس شوراى ملى انتخاب شد، ولى پس از اولتيماتوم دولت روس، همراه جمعى ديگر، به يزد تبعيد شد. در سال 1332 ق. مجلۀ «شورى» را منتشر كرد و در سال 1333 ق. به نمايندگى فومن در دورۀ سوم مجلس شوراى ملى برگزيده شد. بار ديگر در سال 1342 ق/ 1302 ش. از فومن به نمايندگى دورۀ پنجم انتخاب شد و رأى به انقراض قاجاريه و تأسيس سلطنت پهلوى داد. وى در سال 1308 ش. در پنجاه و پنج سالگى بدرود حيات گفت و در مقبره خانوادگى خاندان اكبر واقع در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: «نمايندگان گيلان در مجالس قانونگذارى»، مجله گيله وا، ش 64، ص 34.

مستوفى صدرالممالك، محمدعلى

دولت مرد و معروف به صدر قزوينى يا صدر ديوانخانه. در سال 1286 ق. ملقب به صدر ديوانخانه (صدرالممالك) شد و از اين تاريخ تا سال 1300 ق. صدر ديوانخانه (وزير دادگسترى) بود. در اين سال ميرزا شفيع پسر بزرگش به جاى او صدر ديوانخانه شد. در روز شنبه دهم ربيع الثانى 1303 ق. به سمت توليت آستان قدس رضوى تعيين و تا ماه صفر سال 1314 ق. در اين سمت باقى بود. در سال 1319 ق. در تهران درگذشت و در مقبرۀ خاص خود در حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران.

مسعودى، عباس

روزنامه نگار، سياستمدار، پايه گذار روزنامۀ اطلاعات. در سال 1274 ش. به دنيا آمد. كار روزنامه نگارى را از همكارى با روزنامۀ «كوشش» به مديريت شكرالله صفوى آغاز كرد. سپس چند چاپخانۀ كوچك راه انداخت و پس از آشنايى كامل با امور چاپ، روزنامۀ اطلاعات را راه اندازى كرد كه خيلى زود پرتيراژترين روزنامۀ كشور شد. فعاليت هاى پارلمانى را از سال 1314 ش. آغاز كرد. در اين سال، به وكالت دورۀ دهم مجلس شوراى ملى از تهران برگزيده شد و شش دورۀ متوالى، در آن

ص: 450

سمت باقى ماند. در 1328 ش. كه نخستين انتخابات مجلس سنا در تهران برگزار شد، با سمت سناتورى تهران به اين مجلس راه يافت. پس از وقايع شهريور 1320، به دست افراد ناشناس مورد سوء قصد قرار گرفت و تا سر حد مرگ پيش رفت. مسعودى مجلات اطلاعات هفتگى، اطلاعات ماهانه، اطلاعات بانوان و مجله الاخاء (به زبان عربى) را نيز انتشار داد و سپس به تأسيس مؤسسه اطلاعات و چاپ خانۀ بزرگ ايران چاپ اقدام كرد. روز سه شنبه 27 خرداد 1353 ش. در هفتاد و سه سالگى درگذشت و در امامزاده عبدالله شهر رى دفن شد.

منبع: رجال عصر پهلوى به روايت اسناد ساواك، ص 12-11.

مشكان طبسى، حسن

استاد دانشگاه، نويسنده، مترجم و شاعر. در سال 1258 ش. در طبس به دنيا آمد. حساب و هيئت و نجوم را نزد پدر آموخت و علوم عرب را نزد حسن ملا سلطان محمد. براى ادامۀ تحصيل به يزد و اصفهان رفت و علوم عقلى و نقلى و رياضيات و فنون و ادب و اسطرلاب را نزد استادان وقت فراگرفت. در اواخر جنگ جهانى اول به خراسان بازگشت و در مشهد به خدمت وزارت معارف درآمد. وى در 1301 ش. مجلۀ «دبستان» را در مشهد تأسيس و منتشر كرد. مدتى نيز در تهران، شغل دولتى (مستشارى ديوان عالى كشور) داشت و در دانشكدۀ معقول و منقول، مدرس فلسفه بود. سرانجام در تهران فوت كرد و در شهر رى در جوار بقعۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منابع: تاريخ جرايد، ج 2، ص 277-280؛ چهارصد شاعر برگزيدۀ پارسى گوى، ص 998-999؛ شرح حال رجال ايران، ج 6، ص 78-79؛ گلزار معانى 627-647.

ممتاز الملك، مرتضى خان

فعال فرهنگى و سياسى. در جوانى به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. در 1285 ش. وزير مختار ايران در آمريكا شد. مدتى نيز در كابينه هاى سپهسالار و وثوق الدوله و مستوفى الممالك وزير معارف و

ص: 451

اوقاف بود. از مهم ترين كارهاى وى در زمان وزارت اوقاف و معارف، تأسيس موزۀ ملى و بيمارستان زنان بود. ممتازالملك پس از كناره گيرى از وزارت معارف به وزارت امور خارجه رفت و چند سالى با سمت وزير مختارى ايران در پطروگراد (پترزبورگ) خدمت كرد. وى در سال 1304 ش. درگذشت. مدفن او در امامزاده عبدالله شهر رى است. از آثار او است: تربيت يا دورۀ تعليمات ممتازيه.

منابع: روز شمار تاريخ، ج 1، ص 114، 123، 175؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 1، ص 847، 1469؛ وزراى معارف ايران، ص 64-65؛ وزيران علوم و معارف و فرهنگ، 153-158.

منجم باشى، عبدالباقى

دولت مرد و داماد فتحعلى شاه قاجار. وى از خاندان منجم باشى بود كه نزديك به يك قرن حكومت گيلان را در دست داشتند. در لنگرود و مشهد تحصيل كرد و علوم عقلى و رياضيات آموخت. همچنين در مورد نجوم و كيمياگرى مطالعه كرد. در سال 1250 ق. با شاه جهان خانم سى و چهارمين دختر فتحعلى شاه قاجار ازدواج كرد. در جمادى الاول 1267 ق. به توليت آستان قدس رضوى منصوب شد و تا رمضان 1270 ق. در اين مقام بود. پس از آن به تهران رفت و مقيم آن شهر گرديد. حدود سال 1275 ق. در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال ايران.

منصور، حسنعلى

دولت مرد. فرزند على منصور الملك و متولد 1302 ش. در تهران بود. پس از فارغ التحصيلى از دانشگاه، به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در دهه 1320 ش. مدارج ترقى را پيمود تا اينكه پس از ورود به مجلس شوراى ملى و سنا در شهريور 1342 و تأسيس حزب ايران نوين، راه براى صدارت او باز شد. از اسفند 42 تا بهمن 1343 ش. به مدت كمتر

ص: 452

از يك سال نخست وزير بود. تصويب كاپيتولاسيون اتباع امريكا، افزايش قيمت بنزين و تبعيد امام خمينى (ره) در دورۀ نخست وزيرى او رخ داد. در ساعت 10 صبح روز اول بهمن 1343 ش. هنگام پياده شدن از اتومبيل در جلو در ورودى مجلس شوراى ملى، هدف گلولۀ محمد بخارايى، از اعضاى شاخه اجرايى هيئت مؤتلفه اسلامى و از نزديكان مجتبى ميرلوحى معروف به «نواب صفوى»، قرار گرفت و چند روز بعد درگذشت. پيكر او را در آرامگاه رضا شاه در شهر رى دفن كردند. پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، به دستور آية الله صادق خلخالى، آرامگاه رضا شاه و مقابر پنجاه تن از وابستگان حكومت پهلوى، از جمله قبر حسنعلى منصور، خراب شد.

منابع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 355-356.

موبد بيدگلى، عبدالعلى

روزنامه نگار، شاعر مشروطه خواه و عالم دينى. در منطقۀ بيدگل به دنيا آمد و نام پدرش محمدباقر بود. تحصيلات دينى خود را در نجف و تهران گذراند و از شاگردان نامدار شيخ هادى نجم آبادى به شمار مى رفت. در انجمن سرى آزادى خواهان براى رهايى ايران از استبداد فعاليت كرد و پس از به توپ بسته شدن مجلس، در سفرى به روسيه در مطبوعات اين كشور، به دفاع دولت آن كشور از استبداد در ايران اعتراض كرد و خشم حاكمان پطروگراد را برانگيخت. وى از فعالان سرّى آزادى خواه انجمن باغ ميكده نيز بود. بر ادبيات فارسى و عربى و تاريخ ايران باستان تسلط داشت و مقام شاعرى او را ستوده اند. انتشار هفته نامه، كتاب خجسته نامه، مجموعۀ موبد، نسخ موبد، تصحيح شاهنامه، صرب موبد، هنايش خِرد و ديوان موبد بيدگلى، شمارى از آثار علمى و قلمى او است. در 1318 خورشيدى درگذشت و در شهر رى دفن شد.

منبع: تاريخ جرايد و مطبوعات ايران، ج 4، ص 197-220.

موسوى دُرچه اى، سيد حسين

عالم دينى، فرزند حاج سيد نصرالله موسوى درچه اى. در بيست و هشت ربيع الاول 1346 ق/ سوم مهر 1306 ش. در شهر درچۀ اصفهان متولد شد. در چهارده سالگى وارد

ص: 453

حوزۀ علميۀ اصفهان شد. در بيست و دو سالگى، در سال 1328 ش. به قم رفت و دوازده سال در درس خارج فقه و اصول آيات عظام: محقق داماد، بروجردى، امام خمينى، گلپايگانى و سيداحمد خوانسارى حضور يافت.

پس از پانزده سال اقامت در قم، در سال 1343 ش. به توصيۀ آية الله گلپايگانى، به شهر رى رفت و در محلۀ ابن بابويه (شيخ صدوق) ساكن و توليت و امامت جماعت مسجد صدوق را عهده دار شد. پس از فوت آية الله مصطفى خمينى، مجلس بزرگداشتى براى ايشان در شهر رى برگزار كرد و پس از آن دستگير شد. برخى از مسئوليت هاى وى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، بدين شرح است: نمايندۀ امام در استان زنجان در اجراى فرمان هشت ماده اى، نمايندۀ امام در كميتۀ انقلاب اسلامى، رياست هيئت امناى بقاع متبركۀ شهر رى، خطيب نماز جمعۀ شهر رى. در چهارم آبان 1384 ش. درگذشت و در جوار مرقد شيخ صدوق به خاك سپرده شد.

موسوى مدنى كرمانى، سيد جواد

خطاط، شاعر، نويسنده، معروف به بنان الشريعه. در سال 1257 ش. در سعادت آباد سيرجان به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را همان جا گذراند و در سى سالگى براى تحصيل علوم دينى به عتبات رفت. پس از شش سال به كرمان بازگشت و در حدود سال 1307 ش. به تهران آمد و وارد وزارت معارف شد. در خط شكسته، توانا و مبتكر بود و شيوۀ مخصوصى ابداع كرد. در سال هاى 1310 تا 1314 ش. نزد ميرزا مهدى آشتيانى، حكمت و فلسفه خواند. از آثار او است: شرح دعاى صباح. در سال 1339 ش. درگذشت و در ابن بابويه دفن شد.

منبع: تذكرۀ خوشنويسان معاصر، ص 96-98.

موسوى ملايرى، ابوالقاسم

عالم. در كربلا به دنيا آمد و براى تحصيل علوم دينى به مشهد رفت. نزد آقازادۀ كفايى و ميرزا مهدى اصفهانى دروس خارج فقه و اصول را فراگرفت. در سال 1344 ق. به نجف رفت و از دروس آقاضياء عراقى و سيد

ص: 454

ابوالحسن اصفهانى استفاده كرد. در سال 1349 ق. به مشهد بازگشت و در جامع گوهرشاد فقه و اصول تدريس كرد. در 1366 ق. در تهران از دنيا رفت و در شهر رى، در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) آرميد.

منبع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 698؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

مهدوى كنى، محمدرضا

روحانى انقلابى و از مسئولان عالى رتبۀ جمهورى اسلامى. وى در 14 مرداد سال 1310 ش. در روستاى كن از توابع تهران به دنيا آمد. پس از طى دورۀ دبستان در كن، وارد مدرسۀ علميه لرزاده در تهران شد و از محضر آية الله برهان و ميرزا ابوالحسن شَعرانى بهره هاى علمى و اخلاقى برد. سال 1327 ش. در هفده سالگى براى ادامۀ تحصيل به قم مهاجرت كرد و تا سال 1340 ش. در محضر استادان مبرز آن زمان، همچون على مشكينى، عبدالجواد سدهى (جبل عاملى)، شهيد صدوقى، سلطانى، مجاهدى، رفيعى قزوينى، علامه طباطبايى، محمدحسين بروجردى، روح الله خمينى و محمدرضا گلپايگانى دروس عالى فقه، اصول فقه، تفسير، حكمت و كلام را آموخت. پس از بازگشت به تهران در سال 1340 ش. در مدرسۀ مروى به تدريس علوم حوزوى مشغول شد و از سال 1342 ش. امامت جماعت مسجد جديد التأسيس جليلى در نزديكى ميدان فردوسى را پذيرفت. اين مسجد پايگاه مناسبى براى فعاليت هاى اجتماعى و سياسى ايشان شد. مبارزات او عليه حكومت طاغوت، باعث دستگيرى هاى متعدد و تبعيد شد. برخى از سوابق او پس از پيروزى انقلاب اسلامى به اين شرح است: عضو شوراى انقلاب، وزير كشور، نخست وزير كابينۀ موقت (دوبار)، عضو ستاد انقلاب فرهنگى، امام جمعۀ موقت تهران، عضو شوراى نگهبان قانون اساسى، دبير جامعۀ روحانيت مبارز تهران، عضو شوراى بازنگرى قانون اساسى، رياست مركز رسيدگى به امور مساجد، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، توليت حوزۀ علميۀ مروى، عضو و رئيس مجلس خبرگان

ص: 455

رهبرى و رئيس دانشگاه امام صادق (ع). برخى از تأليفات او از اين قرار است: تقريرات درس هاى خارج فقه آيات عظام بروجردى و امام خمينى؛ نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى؛ اصول و مبانى اقتصاد اسلامى در قرآن؛ بيست گفتار؛ شرح دعاى افتتاح.

وى در 14 خرداد 1393 ش. در پى حمله قلبى به كما رفت و در تاريخ 29 مهر 1393 ش. در هشتاد و سه سالگى درگذشت. مراسم خاك سپارى وى در روز پنج شنبه، اول آبان انجام شد و پس از اقامۀ نماز ميت به امامت آية الله خامنه اى، پيكر وى را طبق وصيتش در آرامگاه حضرت عبدالعظيم كنار قبر جدش ملاعلى كنى دفن كردند.

منبع: خاطرات آيت الله مهدوى كنى.

ميرعماد غلام شاهى مير فندرسكى

خوشنويس. در تهران به دنيا آمد. وى در نوشتن خطوط نستعليق و شكستۀ تحرير توانا بود و در موسيقى نيز دست داشت. مدتى نيز منشى و خوشنويس وزارت امور خارجه بود. در تهران در سال 1324 ش. درگذشت و در امامزاده عبداللّه دفن شد. از آثار خطى وى، چند اثر به يادگار مانده است كه گلستان سعدى، به خط نستعليق خفى، از آن جمله است.

منبع: تذكرۀ خوشنويسان معاصر، ص 100.

ميرزادۀ عشقى

روزنامه نگار، شاعر و نمايشنامه نويس. سيد محمدرضا همدانى، مشهور به ميرزادۀ عشقى در سال 1312 ق. در همدان به دنيا آمد. در مدارس الفت و آليانس تهران تحصيل كرد و زبان فرانسوى را آموخت. شغل مترجمى را براى امرار معاش برگزيد و در 1333 ق. روزنامۀ «نامۀ عشقى» را در همدان منتشر كرد. در اوايل جنگ جهانى اول به استانبول رفت و ضمن تحصيل، به انتشار اشعار خود پرداخت. پس از بازگشت به ايران، در 1339 ق. روزنامۀ «قرن بيستم» را در تهران تأسيس و منتشر كرد و بر اثر نشر مقالات تند و انقلابى، به دستور وثوق الدوله دستگير و زندانى شد و بعد از كودتاى 1339 ق (1299 ش) و روى كار آمدن سيد ضياءالدين از زندان آزاد شد. در 1342 ق (1302 ش) به دست دو ناشناس در منزلش كشته و در قبرستان ابن بابويه به خاك سپرده شد. در جريان دادگاه هاى پس از شهريور 1320 كه

ص: 456

افشاگرى بر ضدّ رضاشاه امكان پذير شد، برخى متهمان عضو شهربانى، ترور او را سازماندهى شده از سوى دولت وقت اعلام كردند. «نوروزى نامه»، «كفن سياه»، «ايده آل»، «رستاخيز شهرياران ايران»، «نمايشنامۀ منظوم» و «ديوان شعر» از آثار او است.

منابع: ادبيات معاصر، ص 71-73؛ از صبا تا نيما، ج 2، ص 361-381؛ تاريخ جرايد، ج 4، ص 105-108؛ چون سبوى تشنه، ص 65-68؛ الذريعه، ج 9، ص 724؛ روز شمار تاريخ، ج 1، ص 107، 133-134؛ سخنوران نامى معاصر، ج 4، ص 2490-2496؛ شرح حال رجال، ج 6، ص 235؛ فرهنگ سخنوران، ص 636-637؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 1، ص 409-410 و ج 2، ص 1728؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 3، ص 0181-183؛ يادگار، سال 2، شماره 5، ص 80.

مين باشيان، غلامحسين

موسيقى دان، نظامى، فرزند سرتيپ غلامرضا مين باشيان. در دورۀ رضا شاه، معاون ادارۀ كل موزيك قشون و سرپرست اركستر سمفونى شهردارى بود و چون تحصيلات عالى اش در رشتۀ موسيقى كلاسيك بود، با حفظ سمت هاى پيشين، به رياست هنرستان موسيقى نيز منصوب شد. در سال 1317 ش. كه ادارۀ موسيقى كشور تأسيس شد، رياست آن را بر عهدۀ وى گذاشتند. در مهرماه 1320 ش. وزير فرهنگ وقت، به خدمت او و صادق هدايت و عبدالحسين نوشين و نيما يوشيج كه از سال 1317 ش. از طرف مين باشيان در ادارۀ موسيقى كشور استخدام شده بودند، خاتمه داد. وى در چهارم فروردين 1359 ش. درگذشت و در گورستان ابن بابويه دفن شد.

منبع: وبگاه هنرستان موسيقى پسران.

ناصرالملك همدانى، ابوالقاسم قره گُزلو

دولت مرد و مترجم. وى فرزند احمدخان

ص: 457

قاجار و نوۀ محمودخان ناصرالملك فرمانفرما بود و در سال 1245 ش. متولد شد. در سفر دوم ناصرالدين شاه به اروپا، محمودخان ناصرالملك كه از همراهان شاه بود، ابوالقاسم را نيز براى تحصيل به لندن برد. ابوالقاسم در دانشگاه آكسفورد به تحصيل پرداخت و پس از فراغت از تحصيل، مدتى با سمت وابسته سفارت ايران در لندن خدمت كرد و دو بار هم به نيابت سفير فوق العاده به دربار هلند و دربار آلمان رفت. در سال 1301 ق. به ايران آمد و يك سال بعد به خواهش پدر بزرگش از طرف ناصرالدين شاه به عنوان «مشير حضور» ملقب شد. در دستگاه ناصرالدين شاه به كار مترجمى مشغول شد و پس از سفر سوم ناصرالدين شاه به اروپا، در شورايى كه عباس ميرزا ملك آرا به دستور شاه براى تنظيم قوانين تشكيل داد، عضويت داشت و قوانين و آيين نامه هاى خارجى را ترجمه مى كرد. همچنين در غياب محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه هاى خارجى را براى شاه مى خواند و خطابه هاى سفراى خارجى را براى او و بيانات شاه را براى سفيران ترجمه مى كرد. پس از انتخاب ميرزا على خان امين الدوله به عنوان صدراعظم در سال 1314 ق. ناصرالملك به سمت وزارت ماليه برگزيده شد و با كنار رفتن امين الدوله در سال 1316 ق. از وزارت ماليه كنار رفت و پس از آن مأمور حكومت كردستان شد. پس از پيروزى انقلاب مشروطه در كابينه هاى ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله، سلطان على خان وزير افخم و امين السلطان، وزير ماليه بود. پس از سقوط كابينۀ ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه، نمايندگان مجلس شوراى ملى در نشستى محرمانه و خصوصى، وى را نامزد رييس الوزرايى كردند. با تأييد اين تصميم از سوى محمدعلى شاه، فرمان رييس الوزرايى ناصرالملك در سوم آبان 1286 ش. صادر شد. ناصرالملك بعد از چند روز مشورت با نمايندگان بدون مراعات نظر شاه، وزيران خود را به مجلس معرفى كرد. تنش ميان او و دربار، به خشم شاه انجاميد و دستور قتل او را صادر كرد؛ اما با شفاعت جانشين سفير انگليس، فرمان قتل او اجرا نشد. بدين ترتيب ناصرالملك، صبح فرداى آن روز ايران را به قصد اروپا ترك كرد و تا سال 1329 ق. به ايران بازنگشت. در تمام طول دوران حضور در لندن، عليه شاه قاجار فعاليت كرد. پس از خلع محمدعلى شاه و جانشينى احمد شاه، ناصرالملك به ايران آمد. بعد از مرگ عضدالملك، نايب السلطنه، او از سوى شوراى ايل قاجار به نيابت سلطنت منصوب شد و سپهدار تنكابنى را مأمور تشكيل كابينه

ص: 458

كرد. ناصرالملك، احمد شاه هجده ساله را به تخت سلطنت نشاند و خود به اروپا رفت. پس از خلع قاجاريه و آغاز سلطنت رضا شاه پهلوى، بار ديگر به ايران آمد و سرانجام در روز چهارم دى 1306 ش. در تهران درگذشت. پيكر او را در جوار حرم عبدالعظيم حسنى (ع) در شهر رى به خاك سپردند.

منابع: شرح حال رجال ايران؛ گزارش ايران؛ تاريخ انقلاب مشروطيت ايران؛ خاطرات احتشام السلطنه؛ روزنامۀ ايران، شماره 2567، 5 دى 1306 ش. ص 3.

ناظرزادۀ كرمانى، احمد

شاعر، نويسنده، پژوهشگر و روزنامه نگار. در سال 1292 ش. در كرمان به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را نزد پدر و تحصيلات ابتدايى را در زادگاهش و تهران به پايان برد و از دارالفنون در رشتۀ ادبى فارغ التحصيل شد و به موازات علوم جديد، علوم قديم و فقه و عربى و فلسفه را نيز آموخت. رشتۀ علوم سياسى را در دانشكدۀ حقوق و رشتۀ ادبيات فارسى را تا درجۀ دكترى گذراند. عنوان رساله اش، «شرح حال و آثار عمادالدين على فقيه كرمانى» است. سپس از طرف دانشگاه تهران براى مأموريتى به پاريس رفت و توانست همزمان با وظايف محوله، دورۀ دكتراى جامعه شناسى اديان را نيز در دانشگاه سوربن به پايان برساند و رسالۀ خود را با عنوان «تحقيق دربارۀ مذهب جعفرى» زير نظر پروفسور هانرى درش بنويسد.

از 1335 ش. تدريس در دانشگاه تهران را آغاز كرد و در 1341 ش. با سمت نمايندگى ايران در نشست سازمان كنفرانس اسلامى شركت كرد. ناظرزاده در كار مطبوعاتى نيز دست داشت و مقالات متعددى براى روزنامه ها و مجله هاى داخلى و خارجى نوشت و مدتى معاون مجلۀ «ايران امروز» و چندى هم سردبير مجلۀ «سلامت فكر» بود و زمانى نيز روزنامۀ «شهرآشوب» را شخصاً منتشر كرد. از ديگر مشاغل دولتى او مى توان به شهردار تهران، پيشكار دارايى كرمان، بازرس استاندارى كرمان و كفيل استاندارى تهران اشاره كرد. وى بر اثر بيمارى قند نابينا شد و سرانجام در سال 1355 ش. بر اثر سكته درگذشت و در گورستان ابن بابويه دفن شد. از ديگر آثار او است: «آوازهاى جوانى»؛ «اختر»؛ «بر فراز سيحون»؛ «دختر شامگاه»؛ «رقص با سه خنجر»؛ «شام شوم»؛ «آفات قرن»؛ «ديوان».

منبع: اثرآفرينان، ج 6، ذيل عنوان.

ص: 459

ناهيد شيرازى، ابراهيم

روزنامه نگار. كار خود را با حروف چينى در روزنامۀ رعد به مديريت سيد ضياءالدين طباطبايى، آغاز كرد. سپس در 1300 ش. روزنامۀ «ناهيد» را در تهران بنيان گذاشت كه اولين روزنامۀ كاريكاتوريستى و انتقادى - اجتماعى بود و با استقبال شايانى رو به رو شد. پس از چند بار توقيف، در سال نهم انتشار، محل روزنامه آتش گرفت و ديگر انتشار نيافت. ناهيد شيرازى در سال 1333 ش. در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.

ناهيد همدانى

شاعر. ميرزا يعقوب الستى، متخلص به ناهيد، در سال 1266 ش. در همدان متولد شد. از آغاز جوانى عضو اصلى انجمن ادبى همدان شد و از محضر غمام همدانى بهره جست. سپس رئيس انجمن ادبى همدان شد. در سال 1343 ش. درگذشت و در شهر رى به خاك سپرده شد.

منبع: سايت اداره كل ميراث فرهنگى استان همدان.

نجفى ميرلوحى، سيد على

عالم دينى. در اصفهان به دنيا آمد و پس از تحصيلات مقدماتى به نجف اشرف رفت. در صحن شريف براى نمازگزاران احكام شرعى مى گفت. در سال 1366 ق. به رى آمد و در صحن آستانه، نماز جماعت اقامه مى كرد. در سال 1380 ق. دعوت حق را لبيك گفت و در صحن امامزاده حمزه (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 203.

نجم الدوله/ نجم الملك اصفهانى

رياضى دان و منجم. در سال 1259 ق. در اصفهان به دنيا آمد. رياضيات قديم را نزد پدرش آموخت و رياضيات كلاسيك را در دارالفنون. پس از فوت ميرزا رضا نجم الملك، منجم باشى عباس ميرزا نايب السلطنه، به سمت منجم باشىِ وى منصوب و ملقب به نجم الملك شد. همچنين سال ها به استخراج تقويم رسمى كشور مأمور بود. در تهران در سال 1326 ق. درگذشت. چون اهل تصوّف بود، در صفائيۀ شهر رى به خاك

ص: 460

سپرده شد. از آثار او است: اصول جغرافيا؛ آسمان (در هيئت و نجوم)؛ كفاية الحساب؛ رسالۀ تطبيقيه (در تطبيق سال هاى هجرى قمرى با سال هاى ميلادى)؛ بداية الجبر؛ مجموعۀ علم ايرانى؛ المثلثات البسيطه.

منابع: الذريعه، ج 3، ص 58 و ج 19، ص 79 و ج 24، ص 399؛ ريحانة الادب، ج 6، ص 136-137؛ شرح حال رجال، ج 2، ص 273-274؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 1، ص 157، 210، 247، 268، 272، 467، 910، 1015، 1206، 1207 و ج 2، ص 1994، 2335، 2410، 2615، 2645، 2646، 2878، 2925، 3059، 3359؛ المآثر و الآثار، ص 191-192؛ مكارم الآثار، ج 5، ص 1599-1600؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 3، ص 891-894.

نسيم شمال

شاعر، نويسنده، روزنامه نگار، مدير روزنامۀ نسيم شمال. سيد اشرف الدين قزوينى گيلانى، مشهور به نسيم شمال در سال 1287 ق. در قزوين به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را در مدرسۀ صالحيه قزوين نزد ملا على طارمى و ملا محمدعلى صالحى برغانى به پايان رساند و سپس رهسپار عتبات شد. در كربلا در درس فقه و اصول ميرزا عبدالله و ميرزا على نقى صالحى برغانى حاضر شد و پس از حدود پنج سال به قزوين بازگشت. پس از آن در تبريز به ادامۀ تحصيل فقه پرداخت. چندى بعد به گيلان رفت و در رشت اقامت گزيد و نخستين شعرهاى خود را همان جا سرود. در سال 1325 ق. روزنامۀ ادبى و فكاهى كوچكى به نام «نسيم شمال» در رشت منتشر كرد كه با استقبال مردم روبه رو شد. در سال 1326 ق. كه مجلس گلوله باران و روزنامه ها و انجمن ها برچيده شد، نسيم شمال نيز توقيف شد. در سال 1327 ق. پس از فتح تهران دوباره انتشاريافت. سيد اشرف الدين در سال 1333 ق. به تهران آمد و روزنامۀ نسيم شمال را در تهران راه انداخت. در سال 1352 ق. چشم از جهان فروبست. او را در گورستان ابن بابويه به خاك سپردند.

منبع: دائرة المعارف فارسى، ذيل عنوان.

نصر، سيد على

نمايشنامه نويس، مترجم و مؤسس. از

ص: 461

سادات كاشان بود و در تهران در سال 1270 ش. به دنيا آمد. تحصيلات خود را در مدارس شرف، علميه و آليانس فرانسه به پايان رساند و سپس معلم زبان فرانسه و رياضيات در مدارس تهران شد. مدتى نيز در وزارت ماليه خدمت كرد. از ديگر مشاغل او، معاونت وزارت پيشه و هنر، وزير پست و تلگراف، سفير كبير ايران در چين و هندوستان و نمايندۀ ايران در سازمان ملل متحد است. وى در آغاز مشروطيت به كار نمايش و تئاتر روى آورد و تئاتر ملى را تأسيس كرد. وى را پدر تئاتر ايران مى دانند. در سال 1340 ش. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللّه دفن شد. از آثار او است: تاريخ ايران و دنيا؛ فيزيك گاز؛ حفظ الصحه؛ علم الاشياء؛ هنرآموز دوشيزگان.

منابع: از صبا تا نيما، ج 1، ص 327-342 و ج 2، ص 291؛ بنياد نمايش در ايران، 81، 231-256؛ سيماى هنرمندان، ج 1، ص 296-298؛ شخصيت هاى نامى، 479-480؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 1، ص 642، 730، 747، 1167، 1177 و ج 2، ص 2333، 2497، 3422؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 4، ص 430-431.

نصر، ولى اللّه

طبيبو سياستمدار. فرزند سيد احمد نصرالاطباء كاشانى و پدر سيد حسين نصر. در رجب سال 1293 ق. برابر با 1255 ش. در كاشان متولد شد و در دوازده سالگى به تهران آمد و در مدرسۀ دارالفنون در رشتۀ طب تحصيل كرد و به درجۀ دكترى در پزشكى نايل گرديد. هم زمان، در محضر اساتيد ديگرى در تهران، علوم دينى و فلسفه و نجوم آموخت و داماد شيخ ضياءالدين نورى (پسر شيخ فضل الله نورى) گرديد. چند سالى نيز رئيس مدرسۀ علوم سياسى بود و مدتى هم وزير دادگسترى و سپس كفيل وزارت فرهنگ شد. در سال 1324 ش. در هفتادسالگى بدرود جهان گفت و در امامزاده عبداللّه در شهر رى به خاك

ص: 462

سپرده شد. وى پدر دكتر حسين نصر است. از آثار اوست: جغرافياى اقتصادى عالم؛ جغرافياى طبيعى و سياسى ايران؛ حيوان شناسى؛ دانش و اخلاق.

منبع: شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 325.

نصيرالدولۀ بَدِر، احمدخان

رياضى دان، نويسنده، مترجم، دولت مرد قاجارى. در سال 1248 ش. در رشت به دنيا آمد. براى ادامۀ تحصيل به تهران رفت و در رشته هاى ادبيات فارسى، فقه، اصول، حكمت الهى، زبان فرانسه و علوم رياضى تحصيل كرد. در زمان ناصرالدين شاه به عنوان منشى دربار برگزيده شد و پس از قتل شاه، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و چندى سفير ايران در بلژيك بود. در 1297 ش. در كابينۀ دوم وثوق الدوله، وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه را به عهده گرفت. در زمان وزارت وى براى اولين بار در ايران، مدارس دولتى رايگان و دانشسراى مقدماتى پسران و دختران تأسيس گرديد. همچنين مدرسۀ موزيك را تأسيس كرد. در 1309 ش. در تهران درگذشت و در صحن حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد. از ديگر آثار او است: رساله در خواص اعداد؛ رساله در هندسه؛ شرح حال حسين بن منصور حلاج؛ تاريخ نادرشاه افشار (ترجمه)؛ زمين يا معرفة الارض (ترجمه).

منابع: دانشمندان و سخن سرايان فارس، ج 5، 66-671؛ وزراى معارف ايران، ص 70-71؛ وزيران علوم و معارف و فرهنگ ايران، ص 176-187.

نصيرى، لطفعلى

شاعر و نويسنده و معلم فرزندان مظفرالدين شاه، مشهور به صدرالافاضل. در سال 1268 ق. به دنيا آمد. پدرش محمدكاظم امين السفراء شيروانى تبريزى، به ادب و عرفان شهره بود. در نوجوانى به تهران آمد و علوم عقليه را از آقا على مدرس و ميرزاى جلوه فراگرفت. از آثار او است: ديوان اشعار، اندرزنامه، قصيدۀ انصافيه و شرح آن، ايضاح الادب، ترجمان الحال (زندگى نامۀ خودنوشت، با حواشى مهدى الهى قمشه اى)، جواهر البلاغه (منشآت)، مفتاح الخط كوفى، مقدمه اصلاح المنطق، الملخص (تذكرۀ

ص: 463

شعرا)، نمكدان، هزاردستان (در محاضرات). پس از هشتاد و دو سال زندگى، در سال 1350 ق. درگذشت.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 427؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

نظام الدين مشارالدوله

فعال سياسى و فرهنگى. در سال 1262 ش. متولد شد. در دورۀ سوم مجلس، نمايندۀ مردم شيراز بود و در سال 1303 ش. كفالت وزارت معارف را بر عهده داشت. در سال 1310 ش. به حكومت كردستان و چندى بعد به استاندارى كرمان منصوب گرديد. در سال 1314 ش. وزير پست و تلگراف شد و در سال 1315 ش. بر اثر سكته در پنجاه و سه سالگى در تهران درگذشت و در باغ طوطى شهر رى مدفون گرديد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 1، ص 318.

نظام السلطنه مافى، حسينقلى خان

رئيس الوزراى آغاز عهد مشروطه و شروع سلطنت محمدعلى شاه قاجار. در آغاز «سعدالملك» لقب داشت. در 29 آذر 1286 ش. كابينه اش را به مجلس معرفى كرد. دو بار كابينه اش را ترميم كرد، ولى به علت ناسازگارى هاى محمدعلى شاه، استعفا داد. شاه قاجار نيز ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه را مأمور تشكيل كابينه كرد.

وى به هنگام مرگ هشتاد و پنج سال داشت. مقبرۀ او در جوار امامزاده عبدالله شهر رى قرار دارد.

منابع: ادبيات سياسى ايران در عصر مشروطيت؛ خاطرات و اسناد حسينقلى خان نظام السلطنه مافى، مقدمه.

نظام مافى، رضاقلى

سياستمدار و دولت مرد قاجارى، ملقب به نظام السلطنه، مجيرالسلطنه، سالار معظّم،

ص: 464

سردار مكرّم، فرزند حيدرقلى خان برهان الدوله. در 1246 ش. متولد شد. تا پانزده سالگى به تحصيل اشتغال داشت و پس از آن، فنون نظامى را آموخت و وارد دستگاه عموى خود (حسينقلى خان) گرديد. رياست عدليۀ خوزستان، نايب الحكومۀ بنادر، رياست گمركات جنوب، حكومت بندر و دشتستان، فرمانده قشون آذربايجان، حكمرانى در لرستان، خوزستان، كرمان، كرمانشاه و فارس از جمله مناصب او است.

در 1333 ق. در بحبوبۀ جنگ بين المللى اول عده اى از رجال و معاريف و روحانيون براى مبارزه با قواى روس و انگلستان تهران را ترك كرده، به قم، اصفهان و كرمانشاه رفتند و هستۀ مركزى مبارزه با نيروهاى روس و انگليس را فراهم ساختند. نظام السلطنه، والى خوزستان به مهاجرين پيوست و به حمايت دولتين آلمان و عثمانى، در كرمانشاه يك حكومت موقت تشكيل داد كه خود، در آن دولت رئيس الوزرا بود. وزراى حكومت وى عبارت بودند از سيد حسن مدرس وزير عدليه و اوقاف، حاج عزالممالك اردلان، محمدعلى خان كلوپ، اديب السلطنه سميعى، محمدعلى خان سالار معظم و ميرزا قاسم خان تبريزى (صوراسرافيل). سالار لشكر، داماد نظام السلطنه، فرمانده كل قشون اين دولت بود. دولت موقت در چند منطقه با روس ها جنگيد و سرانجام قواى روسيه كرمانشاه را تصرف كردند و نظام السلطنه و اركان دولت او به كركوك و موصل و سپس به استانبول رفتند. دولت مركزى نيز تمام نشان ها و امتيازات نظام السلطنه را لغو و اموال او را مصادره كرد. نظام السلطنه، در سال 1298 ش. كه احمدشاه از طريق ممالك عثمانى عازم اروپا بود، به حضور شاه رسيد و فرمان عفو گرفت. نظام السلطنه در همان سال به ايران بازگشت. پس از شكست كلنل محمدتقى خان پسيان در خراسان، قوام السلطنه رئيس الوزراء، نظام السلطنه را والى خراسان كرد. در 1302 ش. بيمار شد و براى مداوا به تهران رفت. در 1303 ش. در هفتاد و پنج سالگى درگذشت و در امامزاده عبدالله در مقبرۀ خانوادگى به خاك

ص: 465

سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران، ج 3.

نظام مافى، محمدعلى

سياست مدار، دولت مرد و فرزند رضاقلى خان نظام السلطنه. در سال 1300 ق. به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى خود را در تهران به اتمام رساند و براى ادامۀ تحصيل به روسيه رفت و از دانشكدۀ حقوق سن پطرزبورگ ليسانس گرفت. پس از بازگشت به ايران، در مدرسۀ عالى علوم سياسى تدريس كرد و مجله اى نيز در تهران انتشار داد. چندى نيز در بوشهر و بنادر جنوب حكمرانى كرد.

در دورۀ سوم قانون گذارى از طرف مردم خرم آباد به مجلس رفت و در ماجراى مهاجرت پدرش به كرمانشاه و تشكيل دولت موقت، وزارت خارجه را عهده دار بود. در دورۀ چهارم از طرف مردم تون و طبس به مجلس راه يافت و در دورۀ ششم اهالى بوشهر او را وكيل كردند. بعد از خاتمۀ مجلس به كار ملك دارى و كشاورزى مشغول شد و سال ها دور از سياست، املاك پدر را اداره مى كرد. در 1327 ش. در كابينۀ عبدالحسين هژير به سمت وزير دادگسترى تعيين شد و چند ماهى در اين سمت بود. در دورۀ اول سنا از خوزستان سناتور شد. حدود صد سال عمر كرد و در امامزاده عبدالله در مقبرۀ خانوادگى به خاك سپرده شد.

منبع: شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران، ج 3.

نظام وفا

شاعر و معلم. نظام الدين در سال 1267 يا 1266 ش، در آران به دنيا آمد. پدرش ميرزا محمود آرانى، شاعر و امام جمعه كاشان بود، و مادرش، منور آرانى، دختر وفايى كاشانى، شعر مى گفت و «حيا» تخلص مى كرد. نظام وفا از شش سالگى به مكتب رفت و خواندن و نوشتن آموخت. پس از تحصيلات مقدماتى به تحصيل علوم ادبى و زبان عربى روى آورد و چندى نيز در سلك طلاب حوزه علميۀ قم به تحصيل علوم دينى مشغول شد و مدتى نيز به

ص: 466

تحصيل طب قديم پرداخت. دو سال در نجف دروس حوزه خواند و پس از بازگشت به ايران زبان فرانسه را در مدرسۀ آليانس تهران فراگرفت. زمانى كه مجلس شوراى ملى به دستور محمدعلى شاه قاجار به توپ بسته شد، در مدرسه «سپهسالار» همراه مجاهدين مشغول دفاع بود و به همين دليل مدتى در زندان به سر برد. پس از آزادى از زندان دست از فعاليت هاى سياسى كشيد و به كار تدريس و تعليم در مدرسه «سن لويى» مشغول شد. در همين مدرسه با دانش آموزى به نام على اسفنديارى (نيما يوشيج) آشنا شد. نيما خود در اين باره مى گويد: «در مدرسه، مراقبت و تشويق يك معلم خوش رفتار كه نظام وفا شاعر بنام امروز باشد، مرا به خط شعر گفتن انداخت.» نظام وفا در آن روزگار، در حاشيۀ شعر نيما نوشت: «روح ادبى شما قابل تعالى و تكامل است. من مدرسه را به داشتن چون شما فرزندى تبريك مى گويم.» اين عبارت در نيما اثرى شديد گذاشت و او را تشويق كرد. نيما مجموعۀ «افسانه» خود را به نظام وفا تقديم كرد و در ديباچۀ كتاب نوشت: «به پيشگاه استاد نظام وفا تقديم مى كنم، هرچند كه مى دانم اين منظومه هديۀ ناچيزى است؛ اما او اهالى كوهستان را به سادگى و صداقتشان خواهد بخشيد.» از نظام وفا تاكنون آثار متعددى همچون «يادگار سفر اروپا» شامل ديدنى ها و نامه هاى دوستانه، «مثنوى حبيب و رباب» شامل نظم و نثر و نمايشنامه هاى «ستاره و فروغ»، «فرزانه و فروز»، «بهرام و ناهيد» و منظومه هاى «پيروزى دل» و «گذشته ها» به چاپ رسيده است. وى در شعر، «نظام» تخلص مى كرد و كليات اشعارش نزديك به پانزده هزار بيت است. نظام وفا در بهمن ماه سال 1343 ش. بر اثر سكته مغزى در بيمارستان پاستور تهران درگذشت و در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: سخنوران نامى معاصر ايران، ج 6، ص 3657؛ مجموعه آثار استاد نظام وفا، ج 1، مقدمه.

نظرپاك كجورى، ميرزا يدالله

عالم دينى. در سال 1257 ش. در قريه كندلوس از بلوك زانوس رستاق كجور متولد شد. در 1275 ش. در حدود هجده سالگى،

ص: 467

وارد تهران شد و نزد ميرزا جعفر گلپايگانى، فقه و اصول و كلام آموخت و از درس آية الله عبدالنبى نورى نيز استفاده كرد تا به درجۀ اجتهاد رسيد. حكمت و فلسفه را در نزد آقا على مدرّس زنوزى و ميرزا محمدطاهر تنكابنى آموخت. خط نسخ را نزد زين العابدين محلاتى شاگردى كرد و در خوش نويسى به درجۀ استادى رسيد.

از وى كتاب هاى متعددى به خط نسخ موجود است كه يكى از آنها رسالۀ دكترى خود اوست. سال ها مدرس مدرسۀ سپهسالار بود و در دانشكدۀ معقول و منقول نيز فلسفه و حكمت تدريس كرد. در سال 1323 ش. درگذشت و در صحن حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپرده شد.

منبع: فرزانگان و ستارگان كجور.

نقيب الاشراف تبريزى، يوسف

از سادات شيخ الاسلامى تبريز، فرزند ميرزا شفيع نقيب الاشراف (م 1281 ق). در تبريز منصب نقيب الاشراف (رئيس السادات) داشت. در سال 1317 ق. در پنجاه و پنج سالگى درگذشت و در سمت شرقى صحن عبدالعظيم حسنى (ع) در مقبره اول ضلع جنوب شرقى دفن شد.

منبع: شجره نامه سادات وهابى تبريز، ص 23.

نكوگويان، رجبعلى

عارف و استاد عرفان عملى، معروف به شيخ رجبعلى خياط. در سال 1262 ش. در تهران به دنيا آمد. پدرش، مشهدى باقر، پيشه ور بود؛ اما او خياطى مى كرد و كاربرد عنوان «شيخ» دربارۀ او به اين دليل است كه در صنف خود، بزرگ و مورد اعتماد بود. شاگردان شيخ، كرامات بسيارى به او نسبت مى دهند و دربارۀ قدرت تأثيرگذارى او بر ديگران، اخبار فراوانى نقل شده است. در ميان شاگردان او، از پيشه ور عامى تا استادان بزرگ دانشگاه در رشته هاى جديد مانند شيمى و فيزيك و نيز فقيهان برجسته به چشم مى خورد. دربارۀ پايبندى او به شريعت و حفظ شئون دينى و عبادات مأثور، اتفاق نظر است. در احكام از آية الله محمد حجت كوه كمرى، تقليد مى كرد و علمايى همچون محمدعلى

ص: 468

شاه آبادى وى را تأييد كرده اند. كتاب هاى «كيمياى محبت» نوشتۀ محمد محمدى رى شهرى و «مقام عشق» به همت تحريريۀ مجلۀ كيهان فرهنگى، دربارۀ او و روش سلوك عرفانى و اخلاقى او نگارش يافته است. روز 22 شهريور 1340 ش. در هفتاد و هشت سالگى درگذشت و در ابن بابويه دفن گرديد. كيمياى محبت، تا كنون بيش از پنجاه بار تجديد چاپ شده و نويسنده، عوايد فروش آن را صرف امور خيريه كرده و ثواب آن به روح آن مرحوم اهدا مى شود.

منبع: كيمياى محبت.

نگارنده، عبدالعلى

شاعر، متخلص به نگارنده. در شعر ابتدا سرباز تخلص مى كرد. در سال 1278 ش. در اصفهان به دنيا آمد و در زادگاهش از محضر بزرگان شعر و ادب كسب دانش كرد. بعد از آن به عتبات عراق رفت و در آنجا به تحصيل علوم دينى و زبان عربى پرداخت و با زبان فرانسه آشنا شد. سپس به ايران بازگشت و به خدمت ارتش درآمد. وى سال ها مقيم مشهد بود و به همين علت شاعرى خراسانى شناخته مى شود. وى مؤسس انجمن ادبى فردوسى، از پربارترين انجمن هاى ادبى خراسان است. در سال 1346 ش. در تهران درگذشت و در قبرستان ابن بابويه به خاك سپرده شد. از آثار او است: الفباى شعر؛ آيين من (به نظم و نثر درباره پاره اى از مباحث اعتقادى).

منابع: سخنوران نامى معاصر، ج 6، ص 3679-3685؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 2، ص 2101.

نواب اصفهانى، محمدباقر

عالم دينى، مفسر، حكيم و منجم. اصلش از لاهيجان و ساكن اصفهان بود. از حكما و علماى عهد فتحعلى شاه قاجار به شمار مى آيد. چندى نيز عهده دار سمت وزارت جعفرخان زند (حاكم اصفهان) بود. با مرگ جعفرخان، به كار تأليف و تدريس در اصفهان مشغول شد و از عالم سياست كناره گرفت. در تهران درگذشت و در شهر رى به خاك سپرده

ص: 469

شد. مهم ترين تأليف او تحفة الخاقان (در تفسير قرآن، در چهار جلد) است كه به درخواست فتحعلى شاه قاجار نوشت. در سال 1240 ق. درگذشت.

منابع: أعيان الشيعه، ج 9، ص 407؛ تذكرة القبور، ص 188-189؛ الذريعه، ج 3، ص 431-432 و ج 4، ص 144-145؛ روضات الجنات، ج 7، ص 146-147؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 123؛ طبقات اعلام الشيعه، ج 13، ص 188-189؛ الفوائد الرضويه، ص 621؛ كتاب گيلان، ج 2، ص 675-676؛ مكارم الآثار، ج 4، ص 1229-1234؛ نام ها و نامدارهاى گيلان، ص 508.

نوبرانى، على

از فضلا و علماى اخلاقى تهران. در مدرسۀ سنگلجى سكونت داشت و در همان مدرسه در سال 1322 ق. درگذشت و در مزار ابن بابويه به خاك سپرده شد.

منابع: مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 18، ص 375؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 1.

نورى، عبدالنبى

عالم دينى. بين سال هاى 1265 تا 1270 ق. در شهر نور به دنيا آمد. تحصيل علوم دينى را در مدارس تهران آغاز كرد و سپس به نجف رفت. در ميان استادانش در تهران، مى توان حكيم جلوه، آقاعلى مدرس، محمدرضا قمشه اى و پدرش ميرزا ابوالقاسم نورى را نام برد. در نجف نيز نزد ميرزا حبيب اللّه رشتى شاگردى كرد. پس از سال 1300 ق. به سامرا رفت و پنج سال از درس ميرزا محمدحسن شيرازى بهره برد و از وى اجازۀ اجتهاد گرفت.

در سال 1306 ق. در زمان حيات ميرزاى شيرازى و با تأييد او، به تهران بازگشت و در محلّه «عودلاجان» ساكن و مشغول تدريس و تبليغ دين شد. پس از رحلت ميرزاى شيرازى و اعدام شيخ فضل اللّه نورى، در شمار علماى طراز اول تهران قرار گرفت. وى همچنين از علماى مخالف مشروطه و از همراهان شيخ فضل اللّه نورى بود. حمايت نظرى و عملى از شهيد مدرس، از اقدامات سياسى وى در عصر پهلوى است. شمارى از شاگردان او بدين شرح است: سيد حسن صدر (مؤلف تأسيس الشيعه)، سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى، ميرزا ابوالحسن شعرانى، محمدتقى

ص: 470

آملى (صاحب مصباح الهدى فى شرح العروة الوثقى)، عبداللّه چهلستونى تهرانى، ميرزا مهدى آشتيانى، سيد شهاب الدين نجفى مرعشى، آخوند ملاعلى معصومى همدانى، ميرزا محمد ثابتى همدانى، سيد محمد مشكات بيرجندى، سيد محمدكاظم عصار تهرانى، سيد محمدصادق حسينى لاله زارى تهرانى، سيد صدرالدين موسوى جزايرى، سيد على اصغر موسوى جزايرى و سيد محسن صدرالاشراف محلاتى. برخى از آثار قلمى او بدين قرار است: شرح قواعد الأحكام، در چند مجلد؛ رساله در تحريم مشروطيت؛ حاشيه بر فرائد الاصول؛ حاشيه بر اسفار؛ حاشيه بر مطول. وى در محرم 1344 ق. بدرود حيات گفت. پيكر او را در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) كنار قبر ملاعلى كنى به خاك سپردند.

منابع: گلشن ابرار، ج 7؛ خدمات متقابل ايران و اسلام، ص 533-534؛ گنجينه دانشمندان، ج 3، ص 242؛ اختران فروزان رى و تهران، ص 107.

نيرزادۀ نورى، حسن

از آموزگاران سرشناس ايران. در سال 1307 ش. در محله پامنار تهران متولد شد. چند ماه پس از تولد وى، پدرش دكتر غلام حسين نيرزاده، سردبير روزنامۀ غربال درگذشت. در سال 1332 ش. آموزگارى را آغاز كرد و پس از آشنايى با سيد جعفر بهشتى شيرازى و على اصغر علامه كرباسيان در مدارس نيكان و علوى مشغول تدريس شد. پس از مطالعۀ روش باغچه بان، روشى نو براى تدريس الفبا ابداع كرد. در سال هاى اول پيروزى انقلاب كلاس درس وى با نام «بر و بچه هاى پشت پنجره» در برنامۀ كودك شبكۀ يك سيما پخش مى شد و طرفداران بسيارى در ميان دانش آموزان و حتى بزرگسالان داشت. در سال 1386 ش. درگذشت و آرامگاه او در باغ طوطى / توتى حرم عبدالعظيم حسنى (ع) است.

منبع: سلام بچه ها، ش 302، ارديبهشت 1394، فاطمه بختيارى، «آنقدر معروف شوى كه مردم با انگشت تو را نشان دهند».

واعظ همدانى، محمدرضا

واعظ، پسر كوثرعلى شاه همدانى

ص: 471

(م 1296 ق.) و نوادۀ ملا رضاى همدانى (م 1247 ق.). وى و اسماعيل واعظ سبزوارى و باقر واعظ، مشهورين وعاظ تهران در عهد ناصرى بودند. در ربيع الاول 1318 ق. درگذشت و در زاويۀ عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون شد. از آثار او است: الانوار القدسية؛ هدية النملة الى رئيس الملة؛ مفتاح النبوه؛ الاشارات فى المعارف؛ انارة الباسق باشراق وجه الصادق.

مجموعه آثار كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ج 19، ص 522؛ دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى، ج 2.

وحدت كرمانشاهى

طهماسب قلى خان، شاعر عهد قاجار، متخلص به وحدت و ملقب به افصح المتكلمين. در سال 1236 ق. در روستاى ماهى دشت كرمانشاه به دنيا آمد. پدرش رستم خان از خوانين ايل كلهر بود. علوم مقدماتى را در كرمانشاه آموخت. در جوانى به مريدان آقا ميرزا حسن از مشايخ سلسلۀ نعمة اللهيه پيوست. با مهاجرت ميرزا حسن، وحدت نيز به عتبات سفر كرد و چندى در كربلا اقامت گزيد. پس از بازگشت از عتبات، به همدان نزد ملا ولى الله مازندرانى رفت و از او دستور سلوك گرفت. سپس به تهران رفت و سى سال مشغول تحصيل و رياضت و تربيت معنوى شاگردان شد. از او بيش از شصت غزل باقى مانده است كه همگى عاشقانه و عارفانه است. ديوان وحدت كرمانشاهى چندين بار چاپ شده است. در سال 1311 ق. درگذشت و در ابن بابويه جنب بارگاه شيخ صدوق دفن شد.

منبع: مقدمۀ ديوان وحدت كرمانشاهى.

وحيد دستگردى، حسن

عالم، اديب، نويسنده و روزنامه نگار. در سال 1298 ق. در روستاى دستگرد اصفهان متولد شد. تحصيلات مقدماتى را در زادگاهش فراگرفت و در پانزده سالگى به اصفهان رفت و در مدرسۀ ميرزا حسن، علوم ادبى و دينى را آموخت. در آغاز نهضت مشروطيت به جرگۀ آزادى خواهان پيوست و شعرها و مقاله هايى در اين زمينه در

ص: 472

روزنامه هاى اصفهان منتشر كرد. دستگردى در آغاز جنگ بين الملل اول، روزنامۀ درفش كاويان را در اصفهان انتشار داد. همچنين با روزنامه هاى پروانه، زاينده رود و مفتش ايران نيز همكارى كرد.

در 1338 ق. به تهران آمد و انجمن ادبى ايران و انجمن ادبى حكيم نظامى را بنيان گذاشت و در سال 1298 ش. مجلۀ ادبى ارمغان را در تهران منتشر كرد كه مدت بيست و دو سال، دوام يافت. در همين دوران جلسات درس و بحث داير كرد و كتاب هاى بسيارى تصحيح و تحشيه و چاپ كرد. وحيد از همان اوايل ورود خود به تهران در حلقۀ مريدان صفى على شاه درآمد. مدتى نيز در ادارۀ «انطباعات وزارت معارف» مشغول كار شد. در 8 دى 1321 ش. در شصت و چهار سالگى در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله شهر رى دفن شد.

منابع: تذكرۀ شعراى معاصر اصفهان، ص 526-529؛ تذكرة القبور، ص 273؛ چهار صد شاعر برگزيده پارسى گو، ص 1143؛ دائرة المعارف فارسى، ج 2، ص 3149؛ الذريعه، ج 9، ص 1265-1266؛ سخنوران نامى، ج 2، ص 498-514؛ سخنوران نامى معاصر، ج 6، ص 3842-3847؛ شخصيت هاى نامى، ص 506؛ شرح حال رجال، ج 5، ص 66؛ فهرست كتاب هاى چاپى، ج 1، ص 213، 303، 377، 801، 838، 986، 1046، 1266، 1288، 1289، 1504، 1505، 1512، 1562، 1556، 1589، 1595 و ج 2، ص 1667، 1668، 1669، 1796، 1965، 2143، 2668، 2781، 2833، 2961، 3170، 3396، 3405؛ گلزار معانى، ص 729-737؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 2، ص 623-624.

وكيل، سيد هاشم

حقوق دان و از وكلاى مبرز دادگسترى. در سال 1265 ش. در قم به دنيا آمد و بيش از

ص: 473

پنجاه سال به شغل وكالت اشتغال داشت. از سال 1316 تا 1322 ش. نايب رئيس كانون وكلا و از سال 1331 تا 1347 ش. مدت هفده سال رئيس كانون وكلاى دادگسترى بود. در سال 1326 ش. از تهران نماينده مجلس شد و در 30 خرداد 1348 ش. در هشتاد و سه سالگى بر اثر سكته قلبى در تهران درگذشت و در امامزاده حمزۀ شهر رى به خاك سپرده شد.

منابع: شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 328.

هاشم، محمد

عالم دينى و شاعر، متخلص به افسر. در سال 1257 ش. در سبزوار به دنيا آمد و علوم مقدماتى را در زادگاه خود فراگرفت. فقه و اصول را نزد ميرزا حسين مجتهد سبزوارى و علم رياضى و كلام و فلسفه را از محضر ميرزا حسن حكيم و افتخار الحكماء آموخت و سپس وارد خدمات دولتى شد. سمت هايى مانند نمايندگى مجلس شوراى ملى را نيز در چندين دوره بر عهده داشت. وى از مؤسسان انجمن ادبى ايران در تهران بود و سال ها جلسات انجمن به رياست او برگزار مى شد. در سال 1319 ش. در تهران درگذشت. آرامگاهش در امامزاده عبداللّه شهر رى است.

منابع: ادبيات معاصر، ص 16؛ دويست سخنور، ص 25-26؛ زندگينامه رجال و مشاهير، ج 1، ص 238-239؛ سخنوران نامى، ج 2، ص 57-72؛ سخنوران نامى معاصر، ج 1، ص 305-311؛ شرح حال رجال، ج 6، ص 254-255؛ فرهنگ سخنوران، ص 73؛ گلزار معانى، ص 77-83؛ مؤلفين كتب چاپى، ج 6، ص 746-747؛ يادداشت هاى قزوينى، ج 8، ص 152؛ يادگار، س 3، ش 3، ص 36-37.

هزارجريبى مازندرانى، محمد

عالم دينى. در حدود سال 1274 ق. در هزارجريب متولّد شد و علوم دينى را در مشهد، نزد محمد آقازادۀ كفايى و آقا حسين قمى طباطبايى و ديگران آموخت. پس از دريافت گواهى اجتهاد، به تهران رفت و در شهر رى اقامت كرد و در سال 1359 ق. در هفتاد و پنج سالگى درگذشت. مزار او در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) است.

منبع: اختران فروزان رى و تهران، ص 205.

هژير، عبدالحسين

ص: 474

سياست مدار، نويسنده و مترجم. در سال 1281 ق. زاده شد و در مدرسۀ علوم سياسى تحصيل كرد. زبان هاى روسى، فرانسه و انگليسى را آموخت و در وزارت خارجه، با سمت مترجمى سفارت روس مشغول به كار شد. در كابينه هاى على سهيلى، احمد قوام، ساعد و حكيمى نيز به پست وزارت رسيد و در سال 1327 ش. نخست وزير شد. در سال 1328 ش. به دليل مقاومتش در برابر ملى شدن صنعت نفت ايران و تلاش براى تمديد قرارداد نفت ايران و انگليس، در مدرسۀ عالى سپهسالار به دست سيد حسين امامى از اعضاى جمعيت فداييان اسلام با ضرب گلوله به قتل رسيد. وى را در صحن حرم عبدالعظيم حسنى (ع) به خاك سپردند. ترجمۀ كتاب هاى «پطرزبورگ تا قسطنطنيه»، «تاريخ قرون وسطى تا جنگ صدساله»، «تاريخ ملل شرق و يونان» از آثار او است.

منابع: دولت هاى ايران در عصر مشروطيت، ج 1، ص 316؛ شرح حال رجال ايران، ج 2، ص 258-260.

همايون، محمد

سرمايه گذار نيكوكار و بانى حسينيۀ ارشاد. در سال 1273 ش. در روستاى برگ جهان تهران به دنيا آمد. در كارنامۀ خدماتى او ساخت حمام، جاده، مدرسه و سرپرستى كودكان بى بضاعت به چشم مى خورد. در سال 1346 ش. با جلب نظر افراد نيكوكار، ساخت حسينيۀ ارشاد را آغاز كرد.

در پنجم بهمن 1356 ش. در هشتاد و سه سالگى درگذشت. مدفن وى در مسجد فيروزآبادى شهر رى، نزديك قبر جلال آل احمد است.

منبع: بنيان گذار حسينيه ارشاد كيست ؟ سيد هادى خسروشاهى، مجله آسمان، شماره 76، ص 24.

هيئت، على

عالم دينى و حقوق دان. در سال 1306 ق. / 1267 ش. در تبريز به دنيا آمد و تحصيلات خود را در نجف نزد شريعت اصفهانى، آخوند خراسانى و احمد شيرازى به درجۀ اجتهاد رساند. همزمان با نهضت

ص: 475

مشروطه به تبريز بازگشت و رابط علماى آذربايجان با علماى نجف بود. مدتى رياست دادگسترى همدان و عدليه آذربايجان و رياست يك شعبۀ ديوان عالى كشور را بر عهده داشت و از ديگر منصب هاى او، وزارت دادگسترى در كابينۀ دكتر مصدق است. على هيئت در هفتم فروردين 1345 ش. در سن هفتاد و هشت سالگى در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابويه شهررى دفن شد.

منبع: رجال آذربايجان، ص 285.

يمينى شريف، عباس

از نخستين شاعران و نويسندگان كودك در ايران. در سال 1298 ش. در تهران زاده شد و كودكى خود را در روستاى دربند سپرى كرد. از دوران كودكى شعر مى سرود و سرودن را براى كودكان، هنگامى آغاز كرد كه در دانشسراى مقدماتى آموزگارى، با ادبيات كودكان ديگر كشورها آشنا شد. در سال 1321 ش. سروده اى از او در روزنامۀ نونهالان چاپ شد. يك سال بعد جايزۀ نخستين مسابقه شعر كودك را برد و از سال 1324 ش. سروده هايش به كتاب هاى درسى دورۀ دبستان راه يافت.

يمينى شريف در همان سال مجلۀ «بازى كودكان» را منتشر كرد كه نخستين نشريۀ كودكان در ايران است. از ديگر نشريه هايى كه مديريت آنها را بر عهده داشت، مجله هاى دانش آموز، سازمان شير و خورشيد ايران و كيهان بچه ها است. در سال 1332 ش. براى گذراندن دورۀ كارشناسى آموزش و ادبيات كودكان به امريكا سفر كرد. پس از بازگشت به ايران در سال 1336 ش. همراه همسرش توران مقومى، دبستان روش نو را تأسيس كرد، كه پس از مدتى تا دبيرستان گسترش يافت و تا 1358 ش. به كار خود ادامه داد. او بيش از سى كتاب براى كودكان نوشت؛ از آن ميان است: «شعر با الفبا»، «باغ دوستى»، «پلنگ يكه تاز» و «كتاب توكا». او از بنيان گذاران شوراى كتاب كودك و انجمن پژوهش هاى آموزشى پويا است. از ديگر فعاليت هاى او، بنيان گذارى جايزۀ ادبى عباس يمينى شريف براى تشويق نويسندگان و تصويرگران ايرانى، براى توليد آثار مناسب براى كودكان است. در 28 آذر 1368 ش. به سبب بيمارى درگذشت و در گورستان ابن بابويه شهر رى دفن شد.

منبع: تاريخ ادبيات كودكان ايران؛ ادبيات كودكان در روزگار نو.

ص: 476

كتابشناسى تاريخى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى

اشاره

ص: 477

ص: 478

الف. كتاب هاى مستقل كهن و مرجع، به ترتيب تاريخ تأليف

1. رسالة فى فضل عبدالعظيم (ع)، صاحب بن عباد (- 385 ق.). اين رسالۀ كوتاه، نسب، زندگانى، فضل زيارت، وصف علم و برخى روايات حضرت عبدالعظيم (ع) را به اختصار گزارش كرده و بسيار مهم، پرفايده و قديم ترين نوشته اى است كه به صورت مستقل دربارۀ حضرت عبدالعظيم (ع) حسنى، تأليف شده و به دست ما رسيده است. اين رساله به جهت اختصارش، در منابع متعددى در ضمن ديگر كتاب ها چاپ شده است، از جمله: 1. نفائس المخطوطات، محمدحسن آل يس، المجموعه الرابعه، ص 17 به بعد. 2. خاتمة مستدرك الوسائل، حسين نورى طبرسى، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1416 ق. ج 22، ص 403-408 (چاپ سنگى، ج 3، ص 614).3. عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده: زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع)، عزيزالله عطاردى، تهران، انتشارات عطارد، چاپ سوم، 1373 ش. 4. مجلۀ نور علم، ش 50-51، ص 285-288، از روى چاپ نخست. 5. مسند الامام الجواد ابى جعفر محمد بن على الرضا عليهم السلام، عزيزالله عطاردى، قم، انتشارات كنگرۀ جهانى حضرت رضا، 1410 ق. ص 302-304.6. مزارات اهل البيت و تاريخها، سيد محمدحسين حسينى جلالى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، چاپ سوم، 1415 ق. ص 206-209.

2. تاريخ رى، ابوسعد منصور آبى (قرن 5 ق.). نخستين تاريخ مستقل شهر رى است. اثرى از اين كتاب بر جاى نمانده است. كسانى چون رافعى قزوينى (- 623 ق.) و ياقوت حموى بغدادى (- 626 ق.) و حافظ ابرو (763-834 ق.) اين كتاب را ديده و مطالب پراكنده اى از آن نقل كرده اند. تمام يا قسمتى از كتاب تا قرن نهم موجود بوده است. رافعى، قديم ترين كسى است كه تاريخ رى را در اختيار داشته و در كتاب خود (التدوين فى اخبار قزوين، در بيان احوال صاحب بن عباد)

ص: 479

آورده است. ياقوت حموى نيز در دو كتاب معجم البلدان و معجم الادباء مطالب بيشترى از آبى ذكر كرده است. در معجم البلدان، در مدخل «ارز» مى نويسد: «قال ابوسعد منصور بن الحسين الآبى فى تاريخه: الارز قلعة بطبرستان لايوصف فى الارض حصن يشبهها او يقاربها حصانة و امتناعا و انفساحا و اتساعا. و بها بساتين و أرحية دائرة و ماء يزيد على الحاجه، يصب الفضل منه الى أوديه...» و در معرفى جناشك: «قال الوزير أبوسعد الآبى: و هى مستغنية بشهرتها عن الوصف و هى من القلاع التى يقف الغمام دونها و تمطر افنيتها و لا تمطر ذروتها لفوتها شأو الغمام و علوها عن مرتقى السحاب.» و در معرفى جوسق: «و الجوسق من قرى الرى. عن الآبى ابى سعد منصور الوزير.» و ذيل عنوان روذبار: «و قال ابوسعد الآبى فى تاريخه: روذبار قصبة بلاد الديلم.» و در معرفى محمديه: «و قرأت فى تاريخ ابى سعد الآبى ان المهدى لما قدم الرى بنى بها المسجد الجامع فذكر انه لما اخذ فى حفر الاساس اتى الى اساس قديم.» همچنين در كتاب ديگرش معجم الادباء، در شرح حال صاحب بن عباد مى نويسد: «و ذكر الوزير ابوسعد منصور بن الحسين الآبى فى تاريخه من جلالة قدر الصاحب و عظم قدره فى النفوس و حشمته ما لم يذكر لوزير قبله...»

3. تاريخ رى، منتجب الدين ابوالحسن على بن عبيدالله ابن بابويه رازى (قرن 6 ق.). اين اثر هم جزء كتب مفقوده به شمار مى رود. رافعى قزوينى (- 623 ق.)، شاگرد شيخ منتجب الدين در كتاب التدوين، علت اين امر را فوت نابهنگام مؤلف ذكر كرده و مى نويسد: «كان يسود تاريخا كبيرا للرى فلم يقض له نقله الى البياض و اظن ان مسودته قد ضاعت بموته»، اما پذيرش اين سخن، سخت است، زيرا سبكى (- 771 ق.) و ابن حجر عسقلانى (- 852 ق.) در كتاب هاى خود مواردى را از تاريخ رى منتجب الدين نقل مى كنند. سبكى در جزء چهارم طبقات الشافعيه در ذكر رجالى كه ميان سال هاى پانصد و ششصد هجرى مى زيسته اند، چنين آورده است: «سعد بن محمد بن محمود بن محمد بن أحمد، ابوالفضائل المشاط، فقيه متكلم واعظ مفسر مذكر عارف بالمذهب و الخلاف، ذكره على بن عبيدالله بن الحسن صاحب تاريخ الرى فى كتابه.» اما بيش از سبكى، ابن حجر عسقلانى (- 852 ق.) در كتاب لسان الميزان به نقل از تاريخ رى شيخ منتجب الدين رازى مبادرت ورزيده است. از ملاحظه اين مقدار نقليات به نظر مى رسد كه يا همه كتاب تاريخ رى به دست ابن حجر نرسيده يا آن كه اصل كتاب ناقص بوده و با فوت مؤلف تكميل نشده است. زيرا در كتاب لسان الميزان فقط در حروف الف و سين و عين و ميم از تاريخ رى نقل شده است. در هر صورت مواردى كه ابن حجر از تاريخ

ص: 480

رى نقل كرده بدين شرح است: ج 1، ص 183: «ابراهيم بن على بن عيسى الرازى، ذكره ابن بابويه فى تاريخ الرى و قال شيخ من الشيعه.» ج 1، ص 190: «ابراهيم بن القاسم بن على بن حسن بن ابى بكر بن هارون بن نفيع السكاكى. ذكره ابوالحسن بن بابويه فى تاريخ الرى و قال كان من شيوخ المعتزله.» ج 1، ص 206: «ابراهيم بن محمد بن على بن عبس بن الحسن بن سليمان بن ندير بن ابى ايوب ابوالمعالى الانصارى... قرأت فى تاريخ الرى لابى الحسن بن بابويه و قال روى لنا عنه عمر بن على بن الحسن البلخى.» ج 1، ص 219: «ابراهيم بن هاشم بن الخليل ابواسحاق القمى، اصله كوفى... قال ابوالحسن بن بابويه فى تاريخ الرى: قدم الرى مجتازا.» ج 1، ص 238: «احمد بن ادريس الفاضل ابوعلى القمى الاشعرى... و ذكره ابوالحسن بن بابويه فى تاريخ الرى و نسبه فقال.» ج 1، ص 241: «احمد بن اسماعيل بن احمد بن محفوظ البستى، ابوالحسن الواعظ. ذكره ابوالحسن بن بابويه فى تاريخ الرى و قال كان متكلما على مذهب المعتزله.» ج 1، ص 267: «احمد بن حمدان بن احمد الورساهى، ابوحاتم الليثى. ذكر ابوالحسن بن بابويه فى تاريخ الرى و قال كان من اهل الفضل».

4. جنات النعيم فى احوال سيدنا الشريف عبدالعظيم (ع)، محمد اسماعيل كزازى اراكى (- 1263 ق.)، تصحيح و تحقيق على اكبر زمانى نژاد، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 376 ص. اين اثر يكى از مصادر شرح حال حضرت عبدالعظيم (ع) به شمار مى رود و از مقدمه و هشت فردوس و خاتمه تشكيل شده است. مقدمه، در بيان آن است كه چرا امامت در نسل امام حسن قرار داده نشد؟ فردوس اول، پيرامون اسم و رسم حضرت عبدالعظيم و آنچه صاحبان كتاب هاى رجالى درباره او گفته اند؛ فردوس دوم، در بيان و شرح سند مطالب و رواياتى كه پيرامون آن حضرت در فردوس اول ياد شده است؛ فردوس سوم، پيرامون آباى گرامى آن حضرت (عبدالله - على - حسن - زيد)؛ فردوس چهارم، دربيان فضايل عامۀ آن حضرت كه شامل ساير امامزاده ها هم مى شود؛ فردوس پنجم، در بيان فضايل عامۀ آن حضرت كه شامل ساير علماى عاملين هم مى شود؛ فردوس ششم، در معرفى راويان او (هشت نفر)؛ فردوس هفتم، در معرفى مشايخ او و كسانى كه از آن ها روايت كرده است، به ترتيب حروف تهجى (حدود بيست نفر ياد شده است)؛ فردوس هشتم، در روايات منقول از آن حضرت. در اين بخش شصت روايت و در ذيل هر روايت، روايات مشابه آن و مطالب ديگر را آورده است؛ خاتمه، در بيان احوال اولاد

ص: 481

امام حسن از غير زيد كه جد حضرت عبدالعظيم است.

5. روح و ريحان: جنه النعيم و العيش السليم فى احوال السيد عبدالعظيم الحسنى عليه السلام و التكريم، محمد باقر واعظ طهرانى كجورى مازندرانى (- 1313 ق.)، تحقيق سيد صادق حسينى اشكورى، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 5 ج. اين اثر فارسى در عصر مؤلف و تحت نظر وى به چاپ رسيد. نويسنده پس از چاپ، حواشى بسيارى در تكميل يا توضيح مطالب، بدان افزوده كه در اين چاپ افزوده شده است. اين كتاب را مى توان فرهنگواره اى شيعى در بيان اعتقادات و تاريخ شيعه دانست. مؤلف در اين اثر علاوه بر بيان احوال و تاريخ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، در صدد بيان يك دوره معارف شيعى بوده است. از ويژگى هاى كتاب، مستند بودن آن و تبحر مؤلف در دسته بندى و نظم بخشيدن به مطالب تاريخى، اعتقادى و انساب و نيز ضميمه كردن اشعار فارسى و عربى و احاديث گوناگون است. محقق كتاب، در ابتداى جلد اول، فصلى را به مؤلف كتاب و تأليفات وى و نيز ويژگى هاى اين كتاب اختصاص داده است. در جلد اول اين مطالب آمده است: مقدمه اى به نام رضوان كه داراى سه عنوان است: 1. تكثير. در كثرت نسل سادات؛ 2. تفضيل. در فضايل سادات؛ 3. تخصيص. در خصايص سادات. سپس عناوين اصلى كتاب كه 24 روح و ريحان و يك خاتمه است، مى آيد كه در اين جلد هشت بخش آن با اين عناوين آمده است: اول در عدد اولاد حضرت امام حسن مجتبى (ع) و در اينكه اعقاب و اولاد آن جناب، منحصر به حسن مثنى و زيد گرديد؛ دوم در شرح احوال حسن مثنى؛ سوم در شرح احوال زيد و اولاد ديگر از ائمه هدى عليهم السلام كه موسوم به زيد بودند؛ چهارم در شرح احوال اجداد حضرت عبدالعظيم (ع) كه منتهى به زيد مى شوند؛ پنجم در شرح كنيه و لقب و اسم حضرت عبدالعظيم و بيان «السلام عليك أيها المحدث العليم» و مراتب حديث و معناى «حديث» و «محدث» و بيان «السلام عليك أيها الشخصالشريف» و بيان «السلام عليك أيها السيد الكريم»؛ ششم در شرح برادران و فرزندان و عيال حضرت عبدالعظيم (ع)؛ هفتم در درك خدمت آن جناب، ائمه ثلاثه را، يعنى حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى عليهم السلام؛ هشتم در شرح حديث ابا حماد رازى و امر كردن به اخذ دين از حضرت عبدالعظيم (ع). در جلد دوم، بخشى از روح و ريحان نهم گنجانده شده است. روح و ريحان نهم در شرح حال كسانى است كه خدمت ائمه طاهرين عليهم السلام عرض دين كرده اند و عرض دين حضرت عبدالعظيم (ع) كه تمام عقايد و

ص: 482

اصول و فروع و مطالب حقه در ضمن اين شرح، مسطور و مذكور است. در جلد سوم، روح و ريحان نهم و روح و ريحان دهم تا چهاردهم درج گرديده كه شامل اين مطالب مى شود: دهم در شرح مهاجرت حضرت عبدالعظيم (ع) به طرف رى و ايام توقف آن جناب و وضع عبادتش؛ يازدهم. در ترجمۀ چهل حديث كه از آن جناب مروى است و به فارسى ترجمه شده است و بيان حديث «من حفظ أربعين حديثا...»؛ دوازدهم در شرح كيفيت شهادت و وفات آن بزرگوار و مدفن شريف و بناء رى و مدح عجم؛ سيزدهم در شرح معناى زيارت و اخبارى كه در ثواب زيارت آن بزرگوار مروى است؛ چهاردهم در آداب زيارت زاير و خدام مقابر و كردارى كه از ايشان شايسته است و بناهاى حسنه اى كه مقتضى است در جوار اين مزار كثير الانوار باشد از مدرسه و غير آن. ده روح و ريحانِ باقى مانده در جلد چهارم آمده است كه عبارت اند از: پانزدهم در معناى «توليت» و آداب زيارت كردن متولى اين آستان و ثمراتى كه در اين اوقات كالشمس فى رابعة النهار هويدا و آشكار است؛ شانزدهم در شرح بناى قبه حضرت عبدالعظيم (ع) در زمان مجد الملك بَراوِستانى و تذهيب آن در اين دولت جاويدمدت و بناى تذهيب قباب ائمه طاهرين عليهم السلام و بناهاى جديده ديگر در آن روضه مباركه؛ هفدهم در شرح اقوال نحارير و فحول قدماى از علما در مدح و توثيق حضرت عبدالعظيم (ع)؛ هيجدهم در شرح احوال حمزات و امامزاده حمزه موسوى و نسب سلاطين صفويه و نسب مرحوم حاجى سيد محمد باقر رشتى؛ نوزدهم در شرح احوال امامزاده طاهر حسينى؛ بيستم در شرح احوال امامزاده عبدالله ابيض؛ بيست و يكم در شرح احوال قاضى صارونكى و امامزاده اى كه در فرحزاد مدفون است؛ بيست و دوم در شرح عموم امامزادگان كه وارد رى شده اند؛ بيست و سوم در شرح علماى رازيين از زمان ائمه دين تا علماى اين زمان كه در تهران متولد شدند و وفات يافتند؛ بيست و چهارم در منامات و رؤياى حسنه و كراماتى كه از اين روضه معظمه ظاهر گرديد به امر الله. جلد پنجم به فهارس اين مجموعه اختصاص يافته است.

6. التذكرة العظيميه، محمد ابراهيم كلباسى (- 1362 ق.)، تصحيح و تحقيق على رضا هزار، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 384 ص. هدف نويسنده از تاليف كتاب آن بوده كه اثرى روان و مختصر درباره زندگى حضرت عبدالعظيم (ع) به فارسى بنگارد تا مورد استفاده عموم مردم قرار گيرد. كتاب از مقدمه، دوازده تذكره و خاتمه تشكيل شده است كه عناوين آن چنين است: مقدمه: فضايل و خصايص سادات؛ تذكره اول: نسب و خاندان حضرت عبدالعظيم (ع)؛

ص: 483

تذكره دوم: برادر، همسر و فرزندان حضرت عبدالعظيم (ع)؛ تذكره سوم: فضايل حضرت عبدالعظيم (ع)؛ تذكره چهارم: حديث عرض دين؛ تذكره پنجم: هجرت ايشان به رى و سخنى در هجرت و انواع آن؛ تذكره ششم: احاديث حضرت عبدالعظيم (ع)؛ تذكره هفتم: محل دفن ايشان؛ تذكره هشتم: شرح شهادت حضرت عبدالعظيم (ع)؛ تذكره نهم: ثواب زيارت ايشان؛ تذكره دهم: آداب زيارت، معناى آن و وظايف خادمان حرم ايشان؛ تذكره يازدهم: فضايل حضرت عبدالعظيم (ع) در سخن عالمان؛ تذكره دوازدهم: در ذكر بانيان و خادمان حرم حضرت عبدالعظيم (ع)؛ خاتمه: شرح حال امامزاده حمزه، بيانى در احوال امامزادگان ديگر، شرح حال شيخ صدوق، شرح حال حاجى كلباسى، نقد و ردى بر فتاوى و خرافات وهابيان.

7. امامزادگان رى، محمدحسين تهرانى (قرن 13 ق.). مؤلف از فقها و علماى بزرگ مقيم كربلا و از شاگردان صاحب رياض و سيد مجاهد و ميرزاى قمى بوده و شرح احوال او در الكرام البرره، ص 368 بيان شده است. وى در راه زيارت خود به مشهد مقدس، چند روزى در تهران توقف مى كند. در همين زمان، هنگام زيارت امامزاده عبدالعظيم (ع) در بين راه به بقعه زبيده خاتون مى رسد و چون آن را خراب و ويران مى بيند به تعمير آن مى پردازد. سپس تصميم مى گيرد براى اثبات صحت اين قبر و داستان آمدن زبيده با مادرش شهربانو به رى، اين رساله را بنويسد: «مطلب و منظور از جمع آورى اين اخبار ثبوت عروسى قاسم و زبيده خاتون دختر حضرت امام حسين (ع) است در كربلا و آمدن زبيده خاتون و شهربانوى مادر او به شهر رى و هر يك بقعه على حده دارند». كتاب به نام فتحعلى شاه قاجار (1211-1250 ق.)، در يك مقدمه و چند فصل و خاتمه نوشته شده است با اين عناوين: مقدمه: در ثواب مجملى از زيارت حضرت خاتم المرسلين و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين. فصل: در اثبات عروسى قاسم. فصل: در ذكر تزويج حضرت شهربانو را به حضرت امام حسين (ع). فصل: در ذكر بعضى از اولاد ائمه كه در شهر رى مشهور مى باشند. فصل: در خصوص كراماتى كه از روضه حضرت زبيده خاتون ظاهر شده. و در آخر اشعار و مراثى در سوگ قاسم. اين كتاب، در ضمن كتابِ شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى و شهررى: مجموعه گفتارها به چاپ رسيده است.

8. آستانه رى: مجموعه اسناد و فرامين، محمدعلى هدايتى (1293-1365 ش.)، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم، 1344 ش. 127 + 3 ص، رحلى بزرگ. مؤلف، كه يكى از متوليان آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) در سال هاى پيش از انقلاب بود، اين كتاب را براى

ص: 484

تشريح رقبات موقوفه آستانه و تصديق امر توليت در خاندان خويش به نگارش درآورده است. وى بدين منظور، مجموعه فرمان هاى سلطنتى و اسناد و وقف نامه هاى مربوط به آستانه مباركه را به چاپ رسانده است كه در مجموع شامل 20 فرمان و سند از كسان مختلفى چون شاه تهماسب صفوى (مورخ غره رجب 961 ق. قديمى ترين فرمان)، شاه عباس دوم، شاه سليمان، كريمخان زند، محمد شاه، ناصر الدين شاه و مظفر الدين شاه مى شود. مقدمه اى نيز در باب رى و سابقه آن از ابتدا تا زمان آقا محمد خان قاجار و مختصرى پيرامون حضرت عبدالعظيم و آستانه آن حضرت، به كتاب منضم گرديده است.

9. برخى از آثار بازمانده از رى قديم، بقاياى بناهاى رى كهن كه بر فراز كوه ها و تپه هاى آن حدود از شاهان و امراء و بزرگان پيشين بجا مانده، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، مقدمه انوشيروان پويان، تهران، انتشارات دانشگاه ملى ايران، 1350 ش. 10 + 224 ص، وزيرى. شرح آثار و بناهاى كهن روزگاران باستان و دوره اسلامى در پهنه شهر رى است كه بر فراز كوه ها و تپه هاى آن حدود به جاى مانده. مطالب كتاب متكى به اسناد و شواهد و قرائن تاريخى و باستان شناسى است و تنظيم آن در ده بخش صورت گرفته است: آتشكده رى، زاويه ابراهيم خواص، گنبد مرداويج زيارى، سراى صاحب بن عباد، آثار تپه نقاره خانه (طبرك)، گنبد فخرالدين و برج طغرل، آثار كوه سرسره (در رشكان)، بناهاى سنگ و گچ قديمى در كوه رى در مشرق كارخانه سيمان، آثار ديگر كوه بزرگ رى (كوه بى بى شهربانو)، تپه قلعه گبرى و تپه هاى ديگر مشابه آن.

10. رى باستان (جلد 1: مباحث جغرافيايى شهر رى به عهد آبادى)، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1345 ش. سى و دو + 756 ص، وزيرى. نقشه، نمايه. چاپ دوم، تهران، انتشارات دانشگاه ملى ايران، 1354 ش. كاوشى است تفصيلى در تاريخ رى و آنچه بر اين شهر گذشته است. اين كتاب گسترده ترين و گرانمايه ترين اثرى است كه در آن پيرامون جهات مختلف جغرافيايى، مذهبى و تاريخى رى، با نگاهى گزارشى و تحليلى سخن رفته است. مؤلف با بهره گيرى از نوشته هاى مورخان و جغرافى نويسان قديم و جديد و نتايج كاوش هاى باستان شناسى و عكس هاى هوايى و نقشه هاى متعدد، زواياى پنهانى از تاريخ اين شهر را بازگو نموده و سعى داشته جايگاه دقيق محله ها، بازارها، دروازه ها، قلاع، مقابر، مدرسه ها و... را در پهنه فعلى رى مشخص سازد. كتاب مشتمل است بر مقدمه و 4 باب و خاتمه. مقدمه، بحثى است مختصر در باب دو تاريخ از ميان رفته رى. باب اول در هفده فصل

ص: 485

در جغرافياى رى و باب دوم در دو فصل در مذهب رى و باب سوم در شش فصل در تاريخ رى، باب چهارم در دو فصل در اسامى ديه ها و روستاهاى رى و خاتمه، تحقيقى است پيرامون اين كه البرز به زمان هاى قديم بر كوه قاف اطلاق مى شده است. جلد اول داراى فصول زير مى باشد: محل شهر رى در جلگه رى، ذكر رى در كتب مقدس و منابع باستانى، موقع جغرافياى رى، مردم رى، پايه ارجمندى مقام و احترام و اعتبار رى (پيش از اسلام و در عهد اسلامى)، نهرها و كاريزهاى رى، فتح رى به دست مسلمانان، پهنه شهر رى به هنگام آبادى، اماكن عمده رى، خانه ها و پاره اى اماكن ديگر رى، برخى از بناهاى تاريخى و خانه هاى رجال، مضاجع و مقابر، قلعه طبرك، دزهاى ديگر رى، فرهنگ و مدارس و كتابخانه ها، اقتصاد رى و برخى از اوصاف و خصال و خصايص مردم رى.

11. رى باستان (جلد 2: مذهب و تاريخ و رجال و نواحى رى باستان يا سوابق پهنه طهران و ديه هاى كهن آن)، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1349 ش. هجده + 932 ص، وزيرى. چاپ دوم، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى، 1371 ش. افست از چاپ قبل، در دو مجلد هجده + 452 (بخش اول) و 453-632 (بخش دوم)، وزيرى. جلد دوم كتاب رى باستان مشتمل است بر ابواب دوم، سوم، چهارم و خاتمه كه بدين شرح مى باشند: باب دوم: مذهب رى در پيش از اسلام و دوره اسلامى. باب سوم: در تاريخ عمومى رى و داراى شش فصل بدين ترتيب: رى در مسير تاريخ (پيش از اسلام و پس از آن)، حوادث طبيعى مهم رى در طول تاريخ، تمثيلات و ضرب المثل ها و نمونه طرائف كه بر مبناى رى مبتنى است، رجال و معاريف (پيش از اسلام و عهد اسلامى)، درگذشتگان و مدفونان در رى از رجال ديگر بلاد، خرابى رى و علل آن. باب چهارم: درباره نواحى رى و شامل دو فصل كلياتى در باب روستاها و ديه ها و نام آبادى ها. خاتمه نيز در باب كوه البرز و قاف.

12. قصران (كوهسران): مباحث تاريخى و جغرافيايى و اجتماعى و مذهبى و وصف آتشگاه منطقه كوهستانى رى باستان و طهران كنونى، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1356 ش. ج 1، بيست و هشت + 591 ص، وزيرى. مؤلف منطقه رى را به دو بخش عمده تقسيم كرده است: 1. منطقه جلگه اى كه بخش عمده اى از اراضى جنوبى و جنوب شرق و جنوب غرب را در برداشته و تا حد قم مى رسيده است و نام آن گرمسير بوده.

2. منطقه كوهستانى كه به سبب خنكى و اعتدال هوا جنبه ييلاقى داشته و اراضى شمال و

ص: 486

پاره اى از شرق و غرب حوزه رى را شامل مى شده است. موضوع عمده اين كتاب به منطقه كوهستانى، آبادى ها، مردم، مذهب، گويش. آداب و رسوم، ضرب المثل ها و واژه هاى اين ناحيه مربوط مى شود. كتاب در سه باب تنظيم شده كه باب اول آن: تعريف قصران و تاريخ و آبادى ها و رجال آن در جلد اول به چاپ رسيده است. ج 2، 588 صص 592-1180، وزيرى. جلد دوم كتاب قصران مشتمل بر دو باب باقى مانده از كتاب با اين عناوين مى باشد: 2 - مذهب مردم قصران از ديرباز و توصيف معبد ناهيد. 3. آداب و رسوم و گويش ها و ضرب المثل ها.

13. پژوهشى در شاهنامه در باب رى: پهنه تهران، البرز، طبرستان، مازندران مغرب و مازندران مشرق در شاهنامه، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، به كوشش على ميرانصارى، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملى ايران، 1375 ش. 398 ص، وزيرى. پژوهش در جغرافياى اساطيرى ايران و شناخت مناطقى كه بسيارى از رويدادهاى حماسى در آن جاى ها شكل گرفته اند، بن مايه هاى تاليف اين كتاب را تشكيل مى دهد. اين پژوهش به بررسى و تعيين حدود مناطقى از ايران و جهان مانند رى، تهران، طبرستان، مازندران و البرز در شاهنامه پرداخته و نظراتى نو درباره جايگاه دقيق هر يك از آنها ابراز كرده است. مؤلف براى اثبات نظريات خويش بيشترين بهره را از خود شاهنامه و كهن ترين مآخذ برده است.

14. تاريخ آستانه رى، عبدالله عقيلى (1298-1385 ش.)، قم، انتشارات دارالحديث با همكارى معاونت فرهنگى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم، 1380 ش. 452 ص، رحلى. اثرى دربارۀ پيشينه تاريخى رى و آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) و مسايل مربوط به آن است. مؤلف در اين كتاب توانسته با تدوين اطلاعاتى كه از تطبيق روايات با متون تاريخى حاصل مى شود، در مجموع اطلاعاتى را درباره شخصيت تاريخى حضرت عبدالعظيم (ع) گردآورى نمايد كه به گفته خود: «مصرحا در هيچ يك از نصوص تاريخى و روايى نيامده و در مجموع كلياتى است كه از اوضاع اجتماعى و جو سياسى ديلمان و طبرستان و رى، به هنگام مهاجرت آن حضرت به اين صفحات، متبادر به ذهن مى شود.» بقيه مطالب كتاب كه مشتمل بر تاريخچه مزار و موقوفات و متوليان آستانه مى باشد، همگى مستند به اسناد و فرامين تاريخى است كه از عصر صفويان تا امروز، در خانواده نگارنده باقى مانده اند.

15. عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده: زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع)، عزيز الله عطاردى (1307-1393 ش.)، تهران، انتشارات عطارد، 1373 ش. 356 ص، وزيرى. اين كتاب

ص: 487

حاوى اطلاعات گسترده اى در شناخت حضرت عبدالعظيم (ع) است كه به روش توصيفى نگارش يافته است. مطالب در 6 فصل تنظيم شده و مؤلف كوشيده است كه همه مواردى را كه به نحوى با زندگى آن حضرت مرتبط است؛ در تاليف خود بياورد: فصل اول در شرح زندگانى حضرت عبدالعظيم است. در فصل دوم آباء و اجداد ايشان معرفى مى شوند. فصل سوم حاوى اخبار و رواياتى است كه در كتب حديثى قديم و جديد با سند از حضرت عبدالعظيم روايت شده اند. تعداد اين احاديث در مجموع به 79 مى رسد كه همگى به همراه ترجمه درج شده اند. فصل چهارم مربوط به مشايخ روايتى آن حضرت است كه در طرق اخبار و روايات ذكر شده اند. طبق شمارش نگارنده اين تعداد به 25 نفر مى رسند. راويان و تلامذه اى كه از ايشان اخذ حديث كرده اند 15 نفرند. شرح احوالات اين عده در فصل پنجم ذكر شده است. و فصل ششم به شناسايى روضه مطهره حضرت عبدالعظيم حسنى و مؤسسات وابسته به آن مى پردازد. در مجموع مى توان اين كتاب را يكى از جامع ترين تأليفات درباره حضرت عبدالعظيم (ع) تا اين زمان دانست.

16. مسند حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، عزيز الله عطاردى (1307-1393 ش.) و عليرضا هزار (1353 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 311 ص. در اين كتاب با جستجوى وسيع و استفاده از امكانات رايانه اى، حدود 120 روايت از طريق عبدالعظيم (ع) نقل شده است. ترجمۀ فارسى اين روايات هم آمده است. همچنين در مقدمه كتاب سه بحث كلى درباره مسند و مسندنويسى، زندگينامۀ حضرت عبدالعظيم (ع) و مشايخ و راويان آن حضرت آمده است. مؤلفان كوشيده اند حتى الامكان روايات را از مصادر اصلى حديث نقل كنند و براى تسهيل استفاده از مطالب كتاب، فهرست آيات، روايات، اعلام، مصادر، و موضوعات كلى احاديث نيز براى كتاب فراهم آمده است.

17. بزرگان رى، به كوشش محسن صادقى (1342 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 2 ج. كتاب در دو بخش سامان يافته است: بخش اول آن به مشاهير رى اختصاص دارد. در اين بخش شرح حال تفصيلى بيست تن از عالمان رى آمده است. در گزينش اين مشاهير، سعى شده است كه دانشمندان و عالمان مشهورى كه در رشته هاى مختلف علوم تبحر داشته اند و شرح حال آنان در اختيار بوده است گزينش شوند، از جمله: محدثان، مفسران، متكلمان، فقيهان، فيلسوفان، طبيبان، شاعران و عارفان. در هر رشته نيز يك يا چند تن نام برده

ص: 488

شده اند. همچنين از عالمانى ياد شده است كه شرح تفصيلى از آنها در دست نبوده، اما به دليل اهميت يا خدمات آنان به رى، در زمره اين مشاهير گنجانده شده است. «مفاخر رى»، عنوان بخش دوم است كه معرفى اجمالى 535 نفر از مفاخر رى را در برمى گيرد كه بيشتر آنها از جلد دوم كتاب «رى باستان» تاليف حسين كريمان (1292-1372 ش.) اقتباس شده است. در اين بخش اسامى مفاخر رى به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده است.

18. امامزادگان و زيارتگاه هاى شهر رى، محمد قنبرى (1350 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 336 ص. شرح زندگى امامزادگان شهر رى است. علاوه بر زندگينامه، درباره بناى مراقد آنها مطالبى را به همراه دارد و برخى از زيارتگاه هاى مشهور شهر رى را نيز معرفى نموده است. در مقدمه كتاب، از اهميت و لزوم احترام به خاندان نبوت و روش هايى درباره چگونگى شناخت بقاع متبرك سخن رفته است. در ادامه شرح حال و نسب امامزاده حمزه، امامزاده طاهر، امامزاده ابوعبدالله، امامزاده هادى، امامزاده ابوالحسن آمده است. سپس بقاع مجعولى چون بقعه بى بى شهربانو، بى بى زبيده و جوانمرد قصاب بررسى شده است.

19. امامزادگان رى: بررسى تاريخ و زندگانى امامزادگان شهر رى، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى (1351 - ش.)، قم، انتشارات مؤسسۀ فرهنگى گرگان، 1379 ش. 648 ص، وزيرى. بررسى تاريخ و زندگانى امامزادگان شهر رى مى باشد. نخست، چكيده اى از تحولات، خصوصيات و اطلاعات عمومى رى گزارش شده و پس از آن به تفصيل به بحث درباره امامزادگان مدفون در داخل شهر پرداخته شده است. در مورد هر امامزاده، به تمام اطلاعاتى كه مؤلف بدانها دسترسى پيدا كرده، اشاره و مجموعه اى نسبتا كامل از زندگانى، اخلاق و رفتار، زمان زندگى، حوادث و رويدادهاى مهم تاريخى، كرامات و بقعه و بارگاه آنها جمع آورى شده است. حضرت عبدالعظيم حسنى، امامزاده حمزه، امامزاده طاهر، امامزاده ابوعبدالله حسين معروف به امامزاده عبدالله، بى بى زبيده و امامزاده هادى، شش امامزاده اى مى باشند كه شرح احوال آنان در اين كتاب، از تفصيل بيشترى برخوردارند.

20. دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى، به كوشش عليرضا هزار (1353 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 2 ج. اين اثر در دو جلد تدوين يافته و مجموعه اى است از زيست نامه يا شناخت نامه دانشمندان و مشاهيرى كه در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) و يا در شهر رى مدفون اند. مؤلف، طراحى ساختار كتاب را بيشتر از

ص: 489

كتاب «اختران فروزان رى و تهران» و نيز جلد چهارم كتاب «گنجينه دانشمندان رى»، تاليف محمد شريف رازى اقتباس كرده است. همچنين در تدوين اين اثر از كتاب هاى: دائرة المعارف تشيع، اثر آفرينان، رجال بامداد، مفاخر اسلام و دائرة المعارف بزرگ اسلامى استفاده شده است. جلد اول اين مجموعه شرح حال 97 تن از دانشمندان و مشاهير را در بر دارد كه به ترتيب الفبا و براساس نام كوچك آنها تنظيم و از حرف «الف» تا «غ» ادامه يافته است. جلد دوم نيز به مابقى مشاهير و دانشمندان مدفون در حرم حضرت عبدالعظيم و شهر رى اختصاص دارد؛ يعنى از حرف «ف» تا حرف «ى» كه شرح حال 77 تن را در بر مى گيرد. بعد از آماده سازى كتاب، مؤلف به زيستنامه 24 تن ديگر از عالمان و مشاهير مدفون دست يافته است كه شرح حال آنان را به پايان كتاب افزوده است.

21. الشريف المعتمد شاه عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده: من أجلاء تلامذه الإمامين محمد الجواد (ع) و على الهادى (ع)، عبدالزهراء عثمان محمد، بيروت، دارالهادى، 1422 ق. 155 ص، وزيرى. موضوع اصلى كتاب دو بخش سيره و مسند حضرت عبدالعظيم (ع) است. با اين كه كتب تاريخ و سيره و رجال، به جز اطلاعاتى اندك از زندگى حضرت عبدالعظيم مطلب قابل توجه ديگرى ذكر نكرده اند، ولى مؤلف با گردآورى اين اطلاعات پراكنده در بخش اول كتاب، عظمت اين عالم بزرگوار و جايگاه او را نزد ائمه معصومين عليهم السلام مشخص مى كند. ذكر احوالات آن حضرت به همراه شرح اوضاع و احوال سياسى و فرهنگى آن زمان به نحو مطلوبى در توضيحات مؤلف پيوند خورده اند و باعث روشن تر شدن بيش از پيش زندگانى ايشان شده است. در بخش دوم مؤلف به ذكر 179 حديث از احاديثى كه نام حضرت عبدالعظيم حسنى در سلسله اسناد آن به چشم مى خورد، پرداخته است. اين احاديث در فصولى با اين عناوين ذكر شده اند: صفات الله عز وجل، احاديث الاحكام، احاديث النوادر، من تفسير الائمه، فرائض الإسلام، القائم من آل محمد (ص)، وصايا الائمه، الاخلاق، كبائر الذنوب، زيارة الائمه، من سيرة الانبياء و الاوصياء عليهم السلام، مكانة الحسين (ع).

22. شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى (ج 1): مجموعه رساله هاى خطى و چاپى پيرامون امامزادگان و زيارتگاه هاى رى، به كوشش سيد رسول علوى و على اكبر زمانى نژاد، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 456 ص. در اين كتاب، رساله هاى خطى و چاپى مرتبط با امامزادگان مدفون در رى و از جمله حضرت عبدالعظيم (ع)، گردآورى شده

ص: 490

است كه شامل هشت رساله است. عناوين رساله ها و نام مؤلفان آنها عبارت اند از: 1. شرح حال امامزادگان رى، على قلى ميرزا اعتضاد السلطنه (1264-1313 ق.)؛ 2. امامزادگان معروف رى، سيد محمد صادق حسينى طباطبايى (در سال 1296 ق.)؛ 3. نسب حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزادگان رى، ولى محمد بيك وردى تركمانى عراقى (در سال 1304 ق.)؛ 4. امامزادگان رى، محمد حسين طهرانى (قرن 13)؛ 5. نور الآفاق، جواد شاه عبدالعظيمى (- 1355 ق.)؛ 6. بارگاه امامزاده عبدالله (ع) در رى، خليل كمره اى (در سال 1374 ق.)؛ 7. الرساله العزيه فى ترجمة الجليل عز الدين يحيى الشهيد رحمه الله، سيد شهاب الدين المرعشى النجفى؛ 8. حواشى عمدة الطالب فى نسب آل ابى طالب (ع)، حضرت آية الله سيد محمدعلى روضاتى اصفهانى.

23. شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى: مجموعه كتاب ها و رساله ها، به كوشش مهدى مهريزى و على اكبر زمانى نژاد، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 568 ص. در اين اثر، بخش هايى از ده كتاب و جزوه مستقلى كه هر كدام، گوشه اى از جلوه علمى و ملكوتى حضرت عبدالعظيم را تبيين كرده اند، انتخاب شده است. مشخصات عناوين آثار برگزيده عبارت اند از: 1. آستانه حضرت عبدالعظيم (ع)، سيد محمد تقى مصطفوى، 1330 ش. 2. زندگانى حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع) و شخصيت دو امامزاده مجاور آن، محمد رازى، 1367 ق. 3. آستانه رى: مجموعه اسناد و فرامين، محمدعلى هدايتى، 1344 ش. 4. زندگانى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمد جواد نجفى، 1344 ش. 5. تاريخ مختصر كتابخانه مقدسه حضرت عبدالعظيم (ع)، جواد موذنى، 1341 ش. 6. شرح احوال حضرت عبدالعظيم (ع) و حضرت امامزاده حمزه (ع)، نشريه آستانه مباركه حضرت عبدالعظيم (ع)، 1349 ش. 7. رى عروس البلاد، تدوين فرماندارى شهرستان رى، 1373 ش. 8. تاريخ زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزادگان مجاور، حسين موذنى، 1378 ش؛ 9. آفتاب رى: حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمد باقر پورامينى، 1377 ش. 10. نگين رى: آشنايى با شخصيت حضرت عبدالعظيم (ع)، جواد محدثى، 1378 ش.

24. شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى (ج 2): مجموعه گفتارهاى پراكنده پيرامون حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزادگان رى، به كوشش على اكبر زمانى نژاد و ابوالفضل حافظيان بابلى، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 392 ص. در اين اثر، مجموعه گفتارهاى پراكنده، پيرامون حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزادگان گردآمده است. گفتارهاى

ص: 491

پراكنده، مطالب گوناگونى است كه از بيش از صد و پنجاه مأخذ (از قرن دوم تا عصر حاضر) انتخاب شده است. منابع و مآخذ كتاب در دو بخش عربى و فارسى تنظيم شده است. مطالب گردآمده در هر بخش نيز به ترتيب زمان وفات مؤلفان آنها مرتب شده است. خاتمه اين كتاب، دو نامه از امام خمينى (ره) درباره انتصاب امام جمعه شهر رى و امام جماعت مسجد جامع صحن حضرت عبدالعظيم (ع) است.

25. شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى (ج 3): مجموعه مقالات چاپ شده، به كوشش هادى ربانى و على اكبر زمانى نژاد، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 504 ص. در اين اثر، بيست مقاله كه پيش تر در مطبوعات به چاپ رسيده، گردآمده است. پيش درآمد اين مجموعه مقالات، سخنان مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى است كه در جمع مردم شهر رى در سال 1373 ش. ايراد گرديده است. عناوين مقالات بدين شرح است: 1. آشنايى با حضرت عبدالعظيم (ع) و مصادر شرح حال او، رضا استادى؛ 2. عظمت و شخصيت حضرت عبدالعظيم در نظر امامان عليهم السلام و عالمان بزرگ شيعه، سيد جعفر شهيدى؛ 3. شرح حال حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، داود الهامى؛ 4. يادگار امام مجتبى (ع) در شهر رى، سيد مهدى شمس الدين؛ 5. مناظرات امام جواد (ع) با حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، سيد كاظم ارفع؛ 6. بررسى تاريخ رى در مقاله فهرست شيخ منتجب الدين، آقا موسى شبيرى زنجانى؛ 7. مراكز علمى رى و تأثير آن در فرهنگ و تمدن اسلامى، مهدى محقق؛ 8. سيماى مدرسه رى و قم، محمد مهدى آصفى؛ 9. بازگوى راز رى، حسين كريمان (1292-1372 ش.)؛ 10. يكى از نقوش رى، عباس اقبال آشتيانى؛ 11. مجموعه عبدالعظيم (ع) گنجينه اى از سنت و هنر، سيد احمد موسوى؛ 12. محدثان و علماى امامى رى (تا پايان قرن چهارم)، محمد حاجى تقى؛ 13. رى در زمان طبرى، پروانه نيك طبع؛ 14. فرمان اشرف افغان و موقوفات آستانه حضرت عبدالعظيم (ع)، سيد عبدالله عقيلى؛ 15. تاريخ رى و شخصيت حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع)، ابوالقاسم مشيرى؛ 16. مقاله «رى» در ترجمۀ عربى دائرة المعارف اسلام ليدن، ولاديمير مينورسكى؛ 17. درگاه و كتيبه آستانه حضرت عبدالعظيم (ع)، محمد كريم پيرنيا؛ 18. دفينه رى، سيد عبدالله عقيلى؛ 19. جغرافياى تاريخى رى، حسين قره چانلو؛ 20. فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آستانه امامزاده عبدالعظيم حسنى در شهر رى، محمد تقى دانش پژوه (حواشى از ابوالفضل حافظيان بابلى).

ص: 492

26. شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى (ج 4): مجموعه رساله هاى خطى و سنگى پيرامون حضرت عبدالعظيم (ع)، سيد مجتبى صحفى و على اكبر زمانى نژاد، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 416 ص. كتاب حاضر مجموعه اى است از رساله هاى خطى و سنگى پيرامون حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)؛ شامل چهارده رساله خطى و سنگى در ارتباط با آن حضرت و آستان مقدس وى كه از قرن چهارم تا اواسط قرن چهاردهم به رشته تحرير درآمده است. از رساله هاى مهم اين مجموعه، «رسالة فى فضل عبدالعظيم (ع)»، تاليف صاحب بن عباد (385-326 ق.) است. اين رساله، قديمى ترين شرح حال نگارش يافته درباره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) است. ديگر رساله هاى گردآمده به ترتيب عبارت اند از:

2. زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) منسوب به شيخ مفيد؛ 3. نسب نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)؛ احمد غلام عمله خزانه (در سال 1138 ق.)؛ 4. توبه نامه در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) (در قرن 13)؛ 5. وقايع اتفاقيه در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) (در قرن 13 ق.)؛ 6. رياض الرضوان (فضيلت و زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزادگان رى)، ميرمحمد حسين بن مير محمد صالح حسينى خاتون آبادى؛ 7. پنجاه حديث با ترجمه از حضرت عبدالعظيم (ع)، ولى محمد بيك وردى تركمانى عراقى (در سال 1304 ق.)؛ 8. شرح حال حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، اعتضاد السلطنه على قلى ميرزا (1264-1313 ق.)؛ 9. در بيان احوال حضرت عبدالعظيم (ع) (به ضميمه دو رساله ديگر)، اعتضاد السلطنه على قلى ميرزا (1264-1313 ق.)؛ 10. جغرافياى مشاهد (ذكر مشاهد رى و راز)، سيد محمد باقر واعظ حسينى خلخالى (در قرن 14 ق.)؛ 11. اعتقادات و اصول دين و شرح حال حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، وثوق العلما خوراسكانى اصفهانى (در سال 1324 ق.)؛ 12. الخصائص العظيميه، جواد شاه عبدالعظيمى (1355 ق.)؛ 13. قوانين و موقوفات آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) به ضميمه دو رساله ديگر از دوره صفويه؛ 14. موائد الكريم لزوار عبدالعظيم (ع)، عباس حائرى تهرانى (1360 ق.).

27. شناخت نامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى (ج 5): مجموعه گفتارهاى پراكنده پيرامون شهر رى، به كوشش سيد محمدحسين حكيم و على اكبر زمانى نژاد، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 416 ص. اين اثر با هدف گردآورى مطالب پراكنده و مرتبط با شهر رى، از ميان بيش از صد مأخذ (از قرن سوم تا عصر حاضر)، در دو بخش عربى و فارسى

ص: 493

تدوين شده است. بخش نخست به مطالب عربى اختصاص دارد و هر دو بخش، به ترتيب تاريخ وفات مؤلفان تنظيم شده است.

28. مجموعه مقالات كنگره حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، گروهى از نويسندگان، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 4 ج. جلد اول، شامل دوازده مقالۀ اعتقادى است؛ بدين شرح: 1. شرح حديث عرض دين حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، لطف الله صافى گلپايگانى؛ 2. نگاهى كوتاه به حديث شريف عرض دين، احمد عابدى؛ 3. آموزه هاى حديث عرض دين، رضا برنجكار؛ 4. معارف فكرى و اعتقادى در احاديث حضرت عبدالعظيم (ع)، سيد ابراهيم سيد علوى؛ 5. پيشينۀ عرض دين و حديث، سيد محمدكاظم طباطبايى؛ 6. شميم ولايت، على مختارى؛ 7. تأويل ولايى در روايات حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، سيد ابوالحسن مطلبى؛ 8. امامت در احاديث حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، على اصغر رضوانى؛ 9. مهدويت در احاديث حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، على اصغر رضوانى؛ 10. ظهور امام زمان (ع) در روايات حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، شاهرخ محمدبيگى؛ 11. تاريخ تشيع در شهر رى، رسول جعفريان؛ 12. تشيع در رى (از قرن دوم تا نهم)، مرتضى دوستى ثانى. جلد دوم كتاب، به دوازده مقالۀ تاريخى اختصاص دارد: پژوهشى در روايات قرآنى - تفسيرى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمد مرادى؛ در بيان شخصيت حضرت عبدالعظيم (ع)، شيخ على پناه اشتهاردى؛ مقام علمى و فضيلت زيارت حضرت عبدالعظيم (ع)، سيد عبدالجواد علم الهدى؛ خلق عظيم شرح احاديث اخلاقى و اجتماعى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، عبدالهادى مسعودى؛ نسب عبدالعظيم (ع)، رسول آقاجانى؛ آفتاب رى، عباس عبيرى؛ شرح حال نفيسه خاتون، عمه حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، مرتضى جباريان؛ بر آستان سيد الكريم، چهل حديث حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمدحسن ارجمندى؛ آشنايى با موقوفات آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع)، حسين موذنى؛ بست نشينى در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در دوران قاجار، نورالله عقيلى؛ 11. نقش آستان حضرت عبدالعظيم در تاريخ معاصر ايران، محمدعلى تقوى راد؛ 12. نگاهى گذرا به رى باستان، ابوالفضل عرب زاده. جلد سوم، مقالات متنوعى را در بر دارد كه شامل نه مقاله است كه عناوين آن بدين شرح است: زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، رضا استادى؛ بررسى كلى روايات حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمدكاظم رحمان ستايش؛ خورشيد رى: حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) از منظر

ص: 494

امامان معصوم عليهم السلام، مهدى حسينيان قمى؛ اسوۀ تقوا: بررسى روايات اخلاقى _ اجتماعى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، على مختارى؛ عراضة الاخوان: سفرنامۀ معلم حبيب آبادى به آستانۀ حضرت عبدالعظيم و شهر رى (شرح حال امامزادگان و برخى از مدفونين رى)، محمدعلى معلم حبيب آبادى، به كوشش صادق برزگر؛ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) از نگاه آية الله مرعشى نجفى، ابوالفضل حافظيان بابلى؛ كوچ مسافر رى: تحقيقى جامع پيرامون تولد و شهادت حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، سيد صادق حسينى اشكورى؛ رجال رى در كتاب نقض، على صداريى خويى؛ حضرت عبدالعظيم (ع) و شهر رى در سفرنامه ها، محسن صادقى. جلد چهارم در سه فصل تنظيم يافته است: فصل اول حاوى پيام مقام معظم رهبرى و سخنرانى هاى ايراد شده در كنگره است. فصل دوم حاوى چهارده مقالۀ فارسى و فصل سوم حاوى دو مقاله عربى است. عناوين مقالات و نويسندگان عبارتند از: زن در روايات حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، مهدى مهريزى؛ حضرت عبدالعظيم (ع) از نگاهى ديگر، محمد سروش محلاتى؛ حاشيه اى بر مقالۀ حضرت عبدالعظيم (ع) از نگاهى ديگر، مهدى حسينيان قمى؛ مرورى بر مسندهاى نوشته شده براى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمدرضا جديدى نژاد؛ چند پرسش دربارۀ مسند حضرت عبدالعظيم (ع)، مهدى حسينيان قمى؛ سرداب نشين عرش پيما، رضا بابايى؛ تأملى در چند روايت حضرت عبدالعظيم (ع)، محمدعلى سلطانى؛ تاريخ و فرهنگ رى در آينۀ كتاب نقض، على صدرايى خويى؛ كتاب جنة النعيم و واعظ كجورى، سيد صادق حسينى اشكورى؛ بزرگان رى، على مختارى؛ كتابشناسى حضرت عبدالعظيم (ع)، ابوالفضل حافظيان بابلى؛ شخصيت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، زهرا موسوى؛ جغرافياى رى، على ملكى ميانجى؛ نيم نگاهى به رى در ادب فارسى، محمدرضا موحدى؛ السيد عبدالعظيم الحسنى حياته و حديثه و بيئته و مشايخه و الراوون عنه، جعفر سبحانى؛ السبيل المقيم الى عصر عبدالعظيم (ع)، محمد مهدى ارگانى البهبهانى.

ب. كتاب هاى مستقل معاصر

29. اماكن تاريخى رى، جواد صنفى نژاد، قم: دارالحديث، 1396 ش.

30. تاريخ اصفهان و رى و همۀ جهان، ميرزا حسن خان جابرى انصارى (1249-1335 ق.)، اصفهان، روزنامه و مجله خرد، 1321 ش. ص 8-25، وزيرى.

ص: 495

31. نور الآفاق و شهاب لأهل النفاق، جواد شاه عبدالعظيمى شريف رازى لاريجانى (- 1355 ق.)، تهران، چاپخانۀ حاجى عبدالرحيم، 1334 ق. 120 ص، جيبى.

32. الخصائص العظيميه، جواد شاه عبدالعظيمى شريف رازى لاريجانى (- 1355 ق.)، تصحيح بهاءالدين معين العلماء، به سعى و اهتمام على خازن التوليه، تهران، كارخانۀ آقا ميرزا على اصغر باسمه چى، 1318 ق. 63 + 46 + 18 ص، جيبى.

33. تذكرة العظيميه، محمدابراهيم كلباسى (- 1362 ق.)، سربى، بى جا، چاپخانۀ برادران باقرزاده، 1346 ق. 134 + 72 + 12 ص، رقعى.

34. آستانۀ حضرت عبدالعظيم (ع)، سيد محمدتقى مصطفوى (1284-1359 ش.)، تهران، چاپخانۀ تابان، 1330 ش. 26 ص + تصاوير، رقعى.

35. بناى تاريخى بقعۀ بى بى شهربانو در رى، سيد محمدتقى مصطفوى (1284-1359 ش.)، تهران، چاپخانۀ بانك ملى، بى تا.

36. بارگاه امامزاده عبدالله (در رى): رى و جغرافيا و تحولات آن، خليل كمره اى (1277-1363 ش.)، مقدمۀ مهدى دربانى، تهران، چاپخانۀ اختر شمال، 1334 ش. ب + 39 ص، جيبى.

37. انتخابات دوره شانزدهم در شهر رى و بلوك غار و فشافويه، محمدعلى هدايتى (1293-1365 ش.)، تهران، بى نا، 1328 ش.

38. جغرافياى دره رودبار قصران، ميرزا محمد مهندس، به كوشش حسين كريمان (1292-1372 ش.)، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1375 ش. ص 63-85 (ميراث اسلامى ايران، دفتر سوم)، وزيرى.

39. زندگانى حضرت عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى (ع) و شخصيت دو امامزاده مجاور آن، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، تقريظ سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، تهران، انتشارات علمى، 1367 ق. 152 ص، رقعى.

40. در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و بى بى شهربانو عليها السلام، حيدر تهرانى (1291 - ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1401 ق. 39 ص، رقعى.

41. اختران فروزان رى و طهران يا تذكرة المقابر فى احوال المفاخر، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، قم، انتشارات مكتبة الزهراء، 1370 ش. ص 20-52، 575، وزيرى.

42. شرح حديث عرض دين حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، لطف الله صافى گلپايگانى (1297 -

ص: 496

ش.)، قم، انتشارات مؤسسۀ حضرت معصومه، 1376 ش. 95 ص، رقعى.

43. اسناد بنه هاى شهر رى (غار و فشاپويه)، جواد صفى نژاد (1308 - ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1356 ش.

44. حكمت نامۀ حضرت عبدالعظيم (ع)، محمد محمدى رى شهرى (1325 - ش.) و مرتضى خوش نصيب، قم، انتشارات دارالحديث، 1393 ش. 340 ص.

45. جغرافياى رى، على ملكى ميانجى (1336 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1383 ش. 200 ص.

46. چشمه على و باروى رى، ناصر پازوكى طرودى (1337 - ش.)، تهران، انتشارات دفتر پژوهش هاى فرهنگى، 1388 ش. 30 ص.

47. آستان مقدس حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) در گذشته و حال، على اصغر قائدان (1343 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش.

48. تاريخ گسترش تشيع در رى، رسول جعفريان (1343 - ش.)، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم، 1371 ش. 126 ص، رقعى.

49. فهرست نسخه هاى خطى كتابخانۀ آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ابوالفضل حافظيان بابلى (1349 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 2 ج.

50. مأخذشناسى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى، ابوالفضل حافظيان بابلى (1349 - ش.) و سيد محمدحسين حكيم، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 408 ص.

51. مزارات رى، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى (1351 - ش.)، قم، انتشارات وثوق، 1390 ش. 656 ص، وزيرى.

52. تاريخ مختصر كتابخانۀ آستانۀ حضرت عبدالعظيم (ع) كه به مناسبت جشن افتتاحيه كتابخانه تقديم مى گردد، جواد مؤذنى، تصحيح سيد على اكبر فتوحى، تهران، چاپخانۀ حيدرى، 1341 ش. 24 ص، رقعى.

53. آستانۀ مقدسۀ حضرت عبدالعظيم (ع) بر تارك شهر رى، عيسى پور، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم، 1351 ش.

54. اسناد موقوفات زاويۀ مقدسۀ حضرت عبدالعظيم (ع)، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم، 1389 ش. 312 ص.

ص: 497

55. ارزش هاى معاملاتى املاك: تهران، شميران، شهر رى و حومه، به انضمام نقشۀ بلوك ها سال 1371 ش. تهران، انتشارات اداره كل اطلاعات و خدمات مالياتى، 1372 ش. 345 ص، وزيرى.

56. ارزشيابى مديريت تحولات آستان مقدس حضرت عبدالعظيم در سنوات اخير، فيروز عابدى، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايى، 1385 ش.

57. اشاراتى به امامزاده هاى تهران، انتشارات رى و شميران، احسان يغمايى و سميرا ايمنى، تهران، انتشارات بهين، 1389 ش.

58. افشاى ضد انقلاب در شهر رى (1-7)، هواداران رزمندگان كوثر، تهران، بى نا، بى تا.

59. ام البلاد به انضمام كتابنامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى، على رضا محمودى، تهران، انتشارات ساكو، 1392 ش. 114 ص.

60. انقلاب اسلامى در شهر رى، حسين كاوشى سيدآبادى، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1391 ش. 2 ج وزيرى.

61. اوج تلاش: نگاهى به عملكرد دانشگاه آزاد اسلامى واحد شهر رى با نيم نگاهى به فعاليت هاى خيره كنندۀ يكسال اخير، رحيم سرور، شهر رى، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامى رى، 1378 ش.

62. اوضاع اجتماعى و فرهنگى رى در عصر آل بويه، ابراهيم فنايى، بى جا، بى نا، 1380 ش.

63. اينجا كربلاست: حرم حرم حسين (ع) است: تاريخ زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع) امامزادگان مجاور و اشخاص مدفون اطراف بقعه، حسين مؤذنى، شهر رى، مؤلف، 1378 ش. 20 ص + تصاوير، رقعى.

64. بازار رى در گذر زمان: بررسى مردم شناسى فرهنگ بازار حضرت عبدالعظيم، مريم احمدى گيوى، شهر رى، مؤلف، 1377 ش.

65. بررسى تاريخى و زندگانى امامزادگان تهران و شهر رى و امامان معصوم، اكبر كشاورز، شهر رى، مؤلف، بى تا.

66. بررسى سفالينه هاى رى در دوره سلجوقيان، يحيى كوثرى و نازنين قزلباش، تهران، انتشارات دانشگاه الزهراء، 1371 ش.

67. بررسى سيستماتيك و مطالعات جغرافيايى و اكولوژى در منطقۀ باستانى شهر رى، هانيۀ شيخى نارانى، تهران، انتشارات كلك سيمين، 1391 ش. 144 ص، مصور.

68. پزشكى از رى، بتول سعيدى، تهران، انتشارات شركت توسعۀ كتابخانه هاى ايران، 1382 ش.

ص: 498

69. تحقيقى دربارۀ امامزاده ها و بقعه و قسمتى از مساجد قديم تهران، رى، قم، ورامين، دماوند، بى جا، مؤلف، بى تا.

70. جغرافياى تاريخى رى - تهران، انتشارات مير حسين يكرنگيان، تهران، چاپخانه درخشان، 1332 ش. 100 ص، وزيرى.

71. حديث عارفان: تاريخ و بررسى شهر رى: شرح و احوال حضرت آية الله حاج شيخ محمدباقر كمره اى خمينى بزرگ مردى از شهر رى، اكبر كشاورز شيرازى، تهران، انتشارات ايمان، 1383 ش. 414 ص.

72. حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) آفتاب رى، محمدباقر پورامينى، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم/ نشر محبت، 1377 ش. 172 ص، رقعى.

73. حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) آفتاب رى، محمدباقر پورامينى، قم، انتشارات بشير انديشه، 1385 ش. 176 ص.

74. خانه هاى شهر رى، غلامحسين ساعدى، تهران، انتشارات ماه ريز، 1383 ش. 88 ص.

75. خرابه هاى رى، بهمن ميرزا كريمى، تهران، انتشارات اقبال، 1335 ش. 10 ص، رقعى.

76. خلاصه مقالات همايش ميراث نجومى رى در دورۀ اسلامى، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم، 1388 ش.

77. خلاصه اى از زندگانى حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع)، اكبر كشاورز شيرازى، تهران، انتشارات ايمان، 1383 ش. 92 ص.

78. خورشيد رى: زندگانى منظوم حضرت عبدالعظيم (ع)، بشير حسينى ميانجى، قم، انتشارات حضور، 1387 ش. 16 ص.

79. خورشيد رى: مرورى بر زندگى و آثار محمد بن يعقوب كلينى، منصور پهلوان، تهران، انتشارات همشهرى، 1388 ش.

80. خورشيد رى، روح الله خوبان، تهران، مؤلف، 1384 ش.

81. دائرة المعارف شهداى بسيج شهرستان رى، شهر رى، انتشارات ناحيۀ مقاومت بسيج شهر رى، بى تا.

82. راهنماى بناهاى تاريخى و زيارتى شهر رى، اكبر پيشگامى، شهر رى، انتشارات كانون ايرانگردان و جهانگردان جوان، 80 ص.

ص: 499

83. رگا: جغرافياى تاريخى رى، عباس قديانى، تهران، انتشارات آرون، 1379 ش. 252 ص، وزيرى.

84. رى در تاريخ به انضمام شوش در آيينۀ تاريخ ايران و اسلام، اردشير خداداديان (1320 - ش.)، تهران، انتشارات به ديد، 1380 ش.

85. رى در دوران اسلامى (بر اساس يافته هاى كاوش هاى اريخ اشميت)، تانيا ترپتو، با همكارى دونالد ويتكامب، ترجمۀ صمد عليون (خواجه ديزج)، على صدرايى، تبريز، انتشارات پروژه، ترجمۀ حسنلو، 1393 ش. 120 ص، مصور.

86. رى: شهرى به قدمت تاريخ بر آستان حضرت عبدالعظيم، تهران، بى نا، 1350 ق.

87. رى: عروس البلاد، شهر رى، انتشارات روابط عمومى فرماندارى شهرستان رى، 1373 ش. 24 ص، بياضى.

88. رى، على معصومى، ويراستار رضا شيرازى، تصويرگر مرتضى امين، تهران، انتشارات پيام آزادى، 1375 ش. 64 ص، وزيرى.

89. ريحانۀ رى: گلچينى از اشعار و سروده ها در مورد حضرت عبدالعظيم، بيژن روحانى، تهران، انتشارات پيرمغان، 1387 ش. 56 ص.

90. زندگانى حضرت عبدالعظيم (ع)، احمد صادقى اردستانى، تهران، انتشارات حافظ نوين، 1373 ش. 224 ص، رقعى.

91. زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) زيارت امامزاده حمزه، زيارت امامزاده طاهر، تهران، انتشارات شريعت، 1375 ش. 32 ص، جيبى.

92. زيارت حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع) و امامزادگان مجاور عليهم السلام، به انضمام زيارت امين الله و وارث، رى، آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع)، 1373 ش. 40 ص، جيبى.

93. زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى (شاه عبدالعظيم) همراه با تاريخچۀ رى و حرم آن حضرت، محمودرضا افتخارزاده، تهران، انتشارات مدبر، 1386 ش. 48 ص.

94. زيارت حضرت عبدالعظيم (ع)، امامزاده حمزه، امامزاده طاهر، دعاى معراج با ترجمۀ فارسى، ترجمۀ مهدى الهى قمشه اى، تهران، انتشارات نذير/ شهر رى، نشر بنى فاطمه، 1381 ش. 32 ص، جيبى.

95. زيارت حضرت عبدالعظيم (ع)، زيارت امامزاده حمزه و امامزاده طاهر، دعاهايى از قرآن كريم،

ص: 500

آية الكرسى و دعاى توسل، ترجمۀ مهدى الهى قمشه اى، تهران، انتشارات عفت، 1378 ش. 48 ص، جيبى.

96. زيارت حضرت معصومه عليها السلام، زيارت حضرت عبدالعظيم (ع)، تهران، انتشارات سروش، 1376 ش. 24 ص، جيبى.

97. زيارتنامۀ آستانۀ رى، همراه زندگينامۀ امامزادگان آن، تحقيق سيد احمد صدرالحفاظ، تهران، انتشارات سيد حسين صدرالحفاظ، بى تا، 32 ص، جيبى.

98. زيارتنامۀ حضرت عبدالعظيم (ع)، على رضا حسين پور، تهران، انتشارات آهسته، 1385 ش.

99. زيارتنامۀ حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع) و حضرت امامزاده حمزه و حضرت امامزاده طاهر به انضمام زيارت عاشورا، جعفر شكرى، تهران، انتشارات شهريارى، 1385 ش.

100. زيارتنامۀ حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و امامزاده حمزه و امامزاده طاهر، خط عظيم هادى پور، تهران، انتشارات پيام معلم، 1381 ش. 18 ص، جيبى.

101. زيارتنامۀ حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزاده حمزه و امامزاده طاهر و زيارت عاشورا، زيارت آل يس، زيارت امين الله، دعاى توسل، دعاى عهد، دعاى نور، فيروزآبادى، قم، انتشارات مشهور، 1388 ش. 64 ص، جيبى.

102. زيارتنامۀ حضرت عبدالعظيم (ع)، امامزاده حمزه و امامزاده طاهر، اسماعيل پزشكيان نژاد، خط غلام رضا مجد، تهران، انتشارات پزشكيان نژاد و پسران، 1364 ش. 24 ص، جيبى.

103. زيارتنامۀ عبدالعظيم (ع) به انضمام توصيه امام زمان در خصوص مسجد مقدس جمكران، قم، انتشارات صدر رضوانى، 1379 ش. 32 ص، جيبى.

104. زيارتنامۀ كامل حضرت على بن موسى الرضا (ع) حضرت معصومه عليها السلام و حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع) و امين الله، تهران، انتشارات برف، 1378 ش. 72 ص، جيبى.

105. زيارت نامه و زندگى نامه حضرت عبدالعظيم (ع) و امامزاده طاهر (ع)، قم: دارالحديث، 1387 ش.

106. ستارگان درخشان: زندگانى حضرت امام حسن مجتبى (ع) و حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، محمد جواد نجفى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1356 ش. ج 4، ص 173-231، جيبى.

107. سرزمين كرامت: 20 سرگذشت از كرامات سيد الكريم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)،

ص: 501

معاونت فرهنگى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع)، قم، انتشارات دارالحديث، 1375 ش. 78 ص، رقعى.

108. سرشمارى عمومى صنعت و معدن مرحله اول - 1373 ش. مشخصات پايه اى و چارچوبى كارگاه هاى كشور، استان تهران، شهرستان رى، تهران، انتشارات مركز آمار ايران، 1374 ش.

109. سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375 ش. شناسنامۀ آباديهاى كشور: استان تهران، تهران، انتشارات مركز آمار ايران، 1376 ش. بيست و دو + 26 ص، رحلى.

110. سرشمارى عمومى نفوس و مسكن، 1375 ش. نتايج تفصيلى استان تهران: شهرستان رى، تهران، انتشارات مركز آمار ايران، 1376 ش. چهل و چهار + 296 ص، رحلى.

111. سورۀ مباركۀ انعام به انضمام دعاى توسل، زيارت عاشورا و زيارت حضرت عبدالعظيم (ع)، ترجمۀ مهدى الهى قمشه اى، تهران، انتشارات عفت، 1378 ش. 152 ص، وزيرى.

112. سيد الكريم: مختصرى از زندگانى نورانى حضرت عبدالعظيم (ع)، على پوست شور، تهران، انتشارات مكيال، 1383 ش. 12 ص.

113. سيماى رى، سيد حميد ميرخندان، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، 1373 ش. 128 ص، رقعى.

114. شبيه نامه هاى حضرت عبدالعظيم (ع)، جابر انصارى، تهران، انتشارات رايزن، 1380 ش. 80 ص، رقعى.

115. شرح احوال حضرت عبدالعظيم (ع) و حضرت امامزاده حمزه (ع) و خدمات انجام شده در آستانه مباركه، مقدمه سيد ضياء الدين شادمان، تهران، سازمان چاپ آبان، 1349 ش. 30 ص، رقعى.

116. شرح حال و اعتقادات حضرت عبدالعظيم (ع)، وثوق العلماء عبدالله بن محمد حسن خوراسكانى اصفهانى، بى جا، كاتب ميرزا عبدالكريم شيرازى، بى تا، 22 ص، رقعى.

117. شهر رى در انقلاب، مراد سليمانى زمانه، تهران، انتشارات مؤسسۀ تنظيم و نشر آثار امام خمينى/ نشر عروج، 1392 ش. 450 ص.

118. شهر رى: مدفن شريف امام امامزاده واجب التعظيم حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع)، عيسى پور، شهر رى، انتشارات آستان حضرت عبدالعظيم، 1351 ش. 55 ص.

119. شيوه شقايق ها: مجموعه شعر شاعران شهر رى، رحيم زريان، تهران، انتشارات نمايه،

ص: 502

1387 ش.

120. فدك: خمسه طيبه، دعاى ندبه، امامت، حضرت عبدالعظيم (ع)، رضا استادى، قم، انتشارات دفتر نشر برگزيده، 1385 ش. 464 ص.

121. فهرست كتاب هاى چاپ سنگى كتابخانه آستانه حضرت عبدالعظيم (ع)، ابوالفضل حافظيان بابلى (1349 - ش.) و على صدرايى خويى، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 566 ص.

122. فهرست نسخه هاى خطى حوزه و موزه آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ابوالفضل حافظيان بابلى (1349 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش. وزيرى، 264 ص.

123. قصۀ عشق: بر اساس يكى از كرامات حضرت عبدالعظيم (ع)، نور الله حسين خانى، تهران، انتشارات مؤسسۀ فرهنگى مسعى، 1375 ش. 215 ص.

124. كتابشناسى موضوعى رى: كتب چاپى، خطى، مقالات، نشريه ها، اسناد و فرامين، اصغر قائدان و مهناز ميريان، تهران، انتشارات رايزن، 1373 ش. 183 ص، وزيرى.

125. كرامات و زندگينامۀ حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم (ع)، حضرت امامزاده حمزه، حضرت امامزاده طاهر، مهدى نورى، قم، انتشارات مشهور، 1385 ش. 287 ص.

126. گنجينه سكه هاى نيشابور مكشوفه در شهر رى، عبدالله قوچانى، تهران، انتشارات سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى/ پژوهشكده زبان و گويش، 1383 ش. 448 ص.

127. مرواريد رى: داستانى بر اساس زندگى حضرت عبدالعظيم حسنى (ع)، ابراهيم حسن بيگى، ويراستار على موذنى، تصاوير فاطمه رادپور، تهران، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى/ مدرسه، 1372 ش. 36 ص، رقعى.

128. منهاج السالكين فى سيره سيدنا عبدالعظيم: در بيان خصوصيات و ويژگى هاى عرفانى و مراتب وجودى حضرت عبدالعظيم (ع)، محمدجواد لاريجانى، تصحيح مهدى دانشيار، تهران، انتشارات دانشياران ايران، 1393 ش. 152 ص.

129. مهمان رى حضرت عبدالعظيم (ع)، طاهر خوش ساروى، سارى، انتشارات شوق، چاپ سوم، 1385 ش. 12 ص خشتى.

130. موائد الكريم لزوار عبدالعظيم: زيارتنامۀ ناحيۀ مقدسۀ حضرت عبدالعظيم (ع) وارث با دعاء كميل و زيارت عاشورا، عباس حائرى تهرانى، تحت نظر محمود ياسرى، تهران، چاپخانه

ص: 503

محمدعلى فردين، بى تا، 67 ص، جيبى.

131. موزۀ آستان مقدس حضرت عبدالعظيم الحسنى (ع)، قربان عزيززاده، به سفارش معاونت فرهنگى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم، تهران، انتشارات سنا، 1387 ش. 24 ص.

132. نتايج طرح آمارى بررسى مسائل كلى نيروى انسانى و اشتغال: پرسشنامۀ خانوار 1361 ش. مناطق شهرى شهرستان رى، تهران، انتشارات معاونت طرح و برنامۀ اداره كل آمار نيروى انسانى وزارت كار و امور اجتماعى، 1363 ش. 67 ص، رحلى.

133. نگين رى: آشنايى با شخصيت حضرت عبدالعظيم (ع)، جواد محدثى، قم، انتشارات دارالحديث/ معاونت فرهنگى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع)، 1379 ش. 48 ص، رقعى.

134. ياقوت رى: زندگانى حضرات عبدالعظيم حسنى (ع) و امامزاده حمزه و امامزاده طاهر، طاهر خوش ساروى، سارى، انتشارات شوق، 1390 ش. 152 ص.

ج: كتاب هاى مشتمل

135. آثار الباقية... تصحيح و تعليق پرويز اذكايى.

136. آثار الباقيه عن قرون الخاليه، ابوريحان بيرونى (362-440 ق.)، ترجمۀ اكبر داناسرشت، تهران، انتشارات اميركبير، 1363 ش. ص 193-196 و 541، وزيرى.

137. آثار الحجه يا تاريخ و دائرة المعارف حوزۀ علميۀ قم، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، قم، انتشارات كتابفروشى برقعى، چاپ سوم، 1332 ش. ج 2، ص 278-286، وزيرى.

138. آثار تاريخى طهران، سيد محمد تقى مصطفوى (1284-1359 ش.)، تنظيم و تصحيح ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1361 ش. ج 1، ص 147-160 و 291-296 و 421-423، وزيرى.

139. آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر (ص) و بزرگان صحابه و تابعين، سيد عبدالرزاق كمونه حسينى (1970 - م.)، ترجمۀ عبدالعلى صاحبى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1375 ش. ص 128-134، وزيرى.

140. احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، محمد بن احمد مقدسى (- 355 ق.)، بيروت، دارصادر،

ص: 504

بى تا، ص 390-392 و...، افست از ليدن، چاپخانه بريل، 1906 م. وزيرى.

141. احوال و آثار خوشنويسان نستعليق نويسان، مهدى بيانى (1285-1347 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1348 ش. ج 3، ص 689 و ج 4، ص 61 و 233 و 271 و...، وزيرى.

142. احياء الملوك: تاريخ سيستان تا عصر صفوى، ملك شاه حسين سيستانى (- 1036 ق.)، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1344 ش. ص 44 و 60، وزيرى.

143. الأخبار الطوال، ابوحنيفه احمد بن داوود دينورى (- 283 ق.)، ترجمۀ محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، 1364 ش. ص 63 و 68 و 87 و 113 و 134 و 168 و 205 و...، وزيرى.

144. اختران تابناك يا كشف الكواكب زندگانى مشاهير امامزادگان و علماء آل ابى طالب، ذبيح الله محلاتى (1271-1364 ش.)، تحرير و تصحيح محمد جواد نجفى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1349 ش. ص 213-214 و 270-271 و 311-316، وزيرى.

145. از سلاجقه تا صفويه، نصرت الله مشكوتى (1287-1357 ش.)، تهران، انتشارات ابن سينا، 1343 ش. ص 21 و 24 و 49 و 50، وزيرى.

146. استان تهران، حسن زنده دل و دستياران، تهران، انتشارات مؤسسۀ تحقيقات و ايرانگردان، 1376 ش. ص 33-34 و 106-107 و 110-111 و...، رقعى.

147. اشكال العالم، ابوالقاسم بن احمد جيهانى (قرن 4 ق.)، ترجمۀ على بن عبدالسلام كاتب، مقدمه و تعليقات فيروز منصورى، مشهد، نشر آستان قدس رضوى، 1368 ش. ص 146 و 147 و 149 و...، وزيرى.

148. الاعلاق النفيسه، احمد بن عمر ابن رسته (قرن 3 ق.)، ترجمه و تعليق حسين قره چانلو، تهران، انتشارات اميركبير، 1365 ش. ص 197-198 و 112 و...، رقعى.

149. امامزادگان معتبر ايران و رجال مدفونين كاشان، سيد عزيزالله امامت كاشانى (1308 - ش.)، بى جا، كتابخانۀ گلزار، 1344 ش. ص 13-22، رقعى.

150. امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نياكان، گروهى از نويسندگان، تهران، انتشارات بنياد ايرانشناسى، 1388 ش.

151. انساب الاشراف، احمد بن يحيى بلاذرى (- 279 ق.)، تحقيق احسان عباس، ويسبادن، دارالنشر فرانتس اشتاينر، 1400 ق. ص 159 و 168، وزيرى.

152. الأنساب، عبدالكريم بن محمد سمعانى (- 562 ق.)، تحقيق عبدالله عمر البارودى، بيروت،

ص: 505

دارالجنان، 1408 ق. ج 3 ص 23 و 24.

153. انوار المشعشعين فى ذكر شرافة قم و القميين، محمدعلى نايينى اردستانى كچويى قمى (- 1335 ق.)، تحقيق محمد رضا انصارى قمى، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1381 ش. ج 2، ص 255، وزيرى.

154. ايران از نظر خاورشناسان، ترجمۀ صادق رضازاده شفق (1274-1351 ش.)، تهران، انتشارات اقبال، 1335 ش. ص 37 وزيرى.

155. ايران امروز 1907-1906، اوژن اوبن (1863 - م.)، ترجمه و حواشى على اصغر سعيدى، تهران، انتشارات زوار، 1362 ش. ص 271 و 178، وزيرى.

156. ايران باستان يا تاريخ مفصل ايران قديم با 44 گراور و 2 نقشه، حسن پيرنيا (1291-1354 ق.)، مقدمه محمد ابراهيم باستانى پاريزى، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1366 ش. ص 93 و 101 و 152 و...، وزيرى.

157. ايران بعد از اسلام، عباس خليلى (1272-1350 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1335 ش. ج 1، ص 254-256، وزيرى.

158. ايران در 1839-1840 م (1255-1256 ق.): سفارت فوق العاده كنت دوسرسى، كنت دوسرسى، ترجمۀ احسان اشراقى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1362 ش. ص 150-153، وزيرى.

159. ايران در پيش از تاريخ: باستان شناسى ايران از آغاز تا سپيده دم شهرنشينى، صادق ملك شهميرزادى، تهران، انتشارات سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1378 ش. ص 352-357 و...، وزيرى.

160. ايران در دوره سلطنت قاجار، على اصغر شميم (1283-1345 ش.)، تهران، انتشارات مدبر، چاپ دوم، 1368 ش. ص 199 و 342، وزيرى.

161. ايران در زمان سامانيان، تاريخ سامانيان از آغاز تا سلطنت نصر دوم، جواد هروى (1345 - ش.)، مقدمۀ محمداسماعيل رضوانى، مشهد، نشر نوند، 1371 ش. ص 20 و 107 و 115 و... وزيرى.

162. ايران زمين، جليل زاهد و محمدرضا زهتابى، تهران، انتشارات پديده، 1348 ش.

ص 125-130.

163. ايران قديم و تهران قديم، ناصر نجمى، تهران، انتشارات جانزاده، 1363 ش. ص 46-66،

ص: 506

وزيرى.

164. ايران و ايرانيان: خاطرات و سفرنامۀ ساموئل گرين ويلز بنجامين (1883-1885 م.)، ساموئل گرين ويلز بنجامين، ترجمۀ آوانس خان مساعد السلطنه، به اهتمام رحيم رضازاده ملك، تهران، انتشارات گلبانگ، 1363 ش. ص 113-114، وزيرى.

165. ايران و قضيه ايران، جرج كرزن (1859-1925 م.)، ترجمۀ غلام على وحيد مازندرانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1373 ش. ج 1، ص 457-465، وزيرى.

166. ايران و مسئله ايران، جرج كرزن (1859-1925 م.)، ترجمه و اقتباس على جواهر كلام، تهران، انتشارات ابن سينا، 1330 ش. ج 1، ص 34-47، رقعى.

167. ايرانشهر بر مبناى جغرافياى موسى خورنى، يوزف ماركوارت (1864-1930 م.)، ترجمۀ مريم ميراحمدى، تهران، انتشارات اطلاعات، 1373 ش. ص 232-236، وزيرى.

168. باستانشناسى ايران باستان، لويى واندنبرگ، ترجمۀ عيسى بهنام، مقدمه رومن گيرشمن، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1348 ش. ص 120-121، رحلى.

169. باستان شناسى ايران (از 2407 تا 2535 شاهنشاهى)، غلام رضا معصومى، تهران، بى نا، 1353 ش. ص 24، وزيرى.

170. البدء و التاريخ، الجزء الاول و الثانى، مطهر بن طاهر مقدسى (قرن 4 ق.)، به كوشش كلمان هوار، پاريس، بى نا، 1899-1901 م.

171. بدايع الأنساب فى مدفن الاطياب، مهدى حسينى تفرشى لاهوتى بدايع نگار (1241-1319 ش.)، تهران، چاپخانه عالى، 1319 ش. ص 39، رقعى.

172. بدر فروزان متضمن تاريخ آستانه قدس رضوى و لزوم بناى قبه و بارگاه بر روى قبور انبياء عظام و اولياى كرام، عباس فيض قمى (1287-1353 ش.)، قم، بنگاه چاپ قم، 1324 ش. ص 59-72، رقعى.

173. بررسى اقليمى ابنيه سنتى ايران، وحيد قباديان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش. صفحات متعدد، بياضى.

174. برگزيده مشترك ياقوت حموى (- 626 ق.)، محمد پروين گنابادى، تهران، انتشارات اميركبير، 1362 ش. ص 42 و 50 و...، وزيرى.

175. بستان السياحه، زين العابدين شيروانى (1194-1253 ق.)، تهران، انتشارات سنايى/

ص: 507

كتابفروشى محمدى، 1310 ق. ص 330، رحلى.

176. البلدان، ابن واضح يعقوبى (- 284 ق.)، ترجمۀ محمد ابراهيم آيتى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356 ش. ص 51-52 و...، وزيرى.

177. بناهاى آرامگاهى، گروهى از نويسندگان، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى، 1376 ش. ص 135 و 173 و 299 و 349-350 و...، رحلى.

178. پايتخت هاى نامى ايران در تاريخ شاهنشاهى، احمد محمدى، تهران، انتشارات مركز مطالعات و هماهنگى شوراى عالى فرهنگ، 1357 ش. ص 46-49 و 126، وزيرى.

179. پژوهش در نام شهرهاى ايران، ايرج افشار سيستانى (1319 - ش.)، تهران، انتشارات روزنه، 1378 ش. ص 362-363، وزيرى.

180. تاريخ اجتماعى ايران، مرتضى راوندى (1292-1378 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1356 ش. ج 2، ص 241-242 و 249-250 و ج 4، ص 794 و ج 5، ص 268 و 293 و...، وزيرى.

181. تاريخ اجتماعى تهران در قرن سيزدهم زندگى، كسب و كار...، جعفر شهرى (1293-1378 ش.)، تهران، انتشارات مؤسسۀ خدمات فرهنگى رسا، 1368 ش. ج 2، ص 128 و 193 و 420 و...، ج 4، ص 573 و 681 و...، ج 5، ص 21 و 129 و...، وزيرى.

182. تاريخ الطبرى: تاريخ الامم و الملوك، محمد بن جرير طبرى (224-310 ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارسويدان، 1387 ق. ج 2 ص 82 و 96 و ج 4، ص 32 و 137 و 146 و 148 و 150 و...، وزيرى.

183. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، مهدى ملك زاده، تهران، انتشارات علمى، 1371 ش. ص 91-92، وزيرى.

184. تاريخ ايران، سرجان ملكم (1249-1326 ق.)، تهران، انتشارات كتابفروشى سعدى، بى تا، ص 27 و 39 و 57 و 83 و... وزيرى.

185. تاريخ ايرانيان، كنت ژوزف آرتور دوگوبينو (1816-1882 م.)، ترجمۀ ابوتراب خواجه نوريان، تهران، چاپخانه شركت مطبوعات، 1336 ش. ص 13-15، وزيرى.

186. تاريخ بلعمى: تكمله و ترجمۀ تاريخ طبرى، ابوعلى محمد بلعمى (- 329 ق)، تصحيح

ص: 508

محمدتقى بهار و محمد پروين گنابادى، تهران، انتشارات زوار، 1353 ش. ج 1، ص 145 و و 146 و 168 و 343 و ج 2، ص 720-733 و 790-799 و 954-976 و...، وزيرى.

187. تاريخ بيدارى ايرانيان، محمد ناظم الاسلام كرمانى (1280-1337 ق.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، 1371 ش. ص 62-63 و 76، وزيرى.

188. تاريخ بيمارستان هاى ايران: از آغاز تا عصر حاضر، حسن تاج بخش، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1379 ش. ص 65-75، وزيرى.

189. تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم هجرى، رسول جعفريان (1343 - ش.)، قم، انتشارات انصاريان، 1375 ش. ج 1، ص 245-252 و...، وزيرى.

190. تاريخ تهران، عبدالعزيز جواهر كلام (1270-1365 ش.)، تقريظ محمد قزوينى، تهران، بى نا، 1325 ش. ج 1، ص 1-64، رقعى.

191. تاريخ طبرى: تاريخ الامم و الملوك، محمد بن جرير طبرى (224-310 ق.)، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353 ش. ج 10، ص 4578-4583 و ج 5، ص 1974-1979 و...، وزيرى.

192. تاريخ عالم آراى عباسى، اسكندر بيگ تركمانى (- 1043 ق.)، مقدمه ايرج افشار، تهران، انتشارات اميركبير/ اصفهان، كتابفروشى تاييد، چاپ دوم، 1350 ش. ج 2، ص 67 و 212 و 342 و 533 و...، وزيرى.

193. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمى (قرن 4 ق.)، ترجمۀ حسن بن على بن حسن بن عبدالملك قمى (قرن 9 ق.)، تصحيح سيد جلال الدين طهرانى، تهران، چاپخانۀ مجلس شوراى ملى، 1313 ش. ص 22-29 و 79 و 94 و...، وزيرى.

194. تاريخ مشروطه ايران، احمد كسروى (1269-1324 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ هجدهم، 1376 ش. ج 1، ص 155 و 147 و 376، وزيرى.

195. تاريخ مفصل ايران از استيلاى مغول تا اعلان مشروطيت، عباس اقبال آشتيانى (1277-1334 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1347 ش. ص 458 و...، وزيرى.

196. تاريخ هنر معمارى در دورۀ اسلامى، محمد يوسف كيانى، تهران، انتشارات سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاه ها (سمت)، 1379 ش. ص 170-171، وزيرى.

197. تذكره تحفه سامى، سام ميرزا صفوى (923-983 ق.)، تصحيح ركن الدين همايونفرخ،

ص: 509

تهران، شركت سهامى چاپ و انتشارات كتب ايران، 1346 ش. ص 17 و 63 و 66 و 120 و 246 و...، وزيرى.

198. تذكره جغرافياى تاريخى ايران، واسيلى بارتولد (1869-1930 م.)، ترجمۀ حمزه سردادور (طالب زاده)، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، 1358 ش. ص 148-151 و...، وزيرى.

199. تذكره هفت اقليم، امين احمد رازى (- 1002 ق.)، تصحيح سيد محمد رضا طاهرى، تهران، انتشارات سروش، 1378 ش. ج 2، ص 1153-1156، وزيرى.

200. ترجمۀ تاريخ يمينى به انضمام خاتمۀ يمينى يا حوادث ايام در سال 603 هجرى قمرى، محمد بن عبدالجبار عتبى (- 427 ق.)، ترجمۀ ناصح بن ظفر جرفادقانى (قرن 7 ق.)، به كوشش جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1357 ش. ص 144 و 187 و 188 و 240 و...، وزيرى.

201. تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ايران، محمد حسن خان اعتماد السلطنه (- 1313 ق.)، تصحيح ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1363 ش. ص 95-96، رقعى.

202. تعليقات نقض، چاپ 1358 ش.

203. تعليقات نقض، ميرجلال الدين محدث ارموى (1283-1358 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1358 ش. ج 2، ص 755-765 و...، وزيرى.

204. تقويم البلدان، ابى الفداء (- 732 ق.)، به كوشش رنود و دوسلان، پاريس، دارالطباعه السلطانيه، 1840 م، ص 420-421، رحلى.

205. تمدن و فرهنگ ايران از آغاز تا دورۀ پهلوى، ناصرالدين شاه حسينى، تهران، انتشارات دانشگاه سپاهيان انقلاب ايران، 1354 ش. ص 21 و 26 و...، رقعى.

206. التنبيه و الاشراف، على بن حسين بن على مسعودى (- 346 ق.)، به كوشش ميشل جان دوخويه، ليدن، چاپخانه بريل، 1893 م. ص 43-49 و 63 و 77 و 78 و 86 و...، وزيرى.

207. تهران پايتخت دويست ساله، شهريار عدل (1322-1394 ش.)، با همكارى برنارد اوركاد (1946 - م.)، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، سيد احمد سيدى، فاطمه وثوقى خزايى، تهران، انتشارات سازمان مشاور فنى و مهندسى شهر تهران/ انجمن ايرانشناسى فرانسه، 1375 ش. ص 17-22 و 262 و 265 و...، وزيرى.

ص: 510

208. تهران در گذشته و حال، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه ملى تهران، 1355 ش. ص 46-56 و...، وزيرى.

209. تهران سه هزار و دويست ساله بر اساس كاوش هاى باستانشناسى، سيف الله كام بخش فرد، تهران، انتشارات مؤسسۀ علمى و فرهنگى فضا، 1370 ش. ص 12 و 141-167، رحلى.

210. حبيب السير فى اخبار افراد بشر، غياث الدين بن همام الدين حسينى خواندمير (- 942 ق.)، به كوشش محمد دبيرسياقى، مقدمه جلال الدين همايى، تهران، انتشارات خيام، 1330 ش.، ج 1، ص 181-200 و 219 و 222 و... ج 3، ص 688 و ج 4، ص 2020-48 و...، وزيرى.

211. حدود العالم من المشرق الى المغرب، ناشناس (تأليف 372 ق.)، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340 ش. ص 142 و 146 و 29 و 30 و...، وزيرى.

212. حديث صداقت شيخ صدوق ابوجعفر محمد بن على بابويه، عبدالرحيم اباذرى، قم، انتشارات دارالحديث، 1379 ش. 221 ص.

213. داستان شهربانو: وقايع ايران در پايان عهد ساسانيان و زمان حمله عرب، على اصغر رحيم زاده صفوى، تهران، چاپخانه بانك ملى ايران، 1327 ش. ج 3، ص 238-247، رقعى.

214. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران، انتشارات مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1381 ش. ج 1، ص 353-358 و ج 11، ص 674-676، رحلى.

215. دائرة المعارف تشيع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادى، كامران فانى، بهاءالدين خرمشاهى، تهران، انتشارات شهيد سعيد محبى، 1379 ش. ج 1، ص 78-81 و ج 8، ص 416-420 و...، رحلى.

216. دائرة المعارف سرزمين و مردم ايران: مردم شناسى و آداب و رسوم اقوام ايرانى، عبدالحسين سعيديان، تهران، انتشارات مجله علم و زندگى، چاپ چهارم، 1369 ش. ص 52-58، وزيرى.

217. راهنماى شهرستان هاى ايران، ابراهيم اصلاح عربانى، تهران، انتشارات سازمان فار، 1345 ش. ص 79-81، رحلى.

218. راهنماى صنايع اسلامى، س. م. ديماند، ترجمۀ عبدالله فريار، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1365 ش. ص 46-52 و 158 و...، وزيرى.

219. الرحم الطيب: تذكرۀ بى بى شهربانو، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى (1351 - ش.)، قم، انتشارات فقه، 1378 ش. 174 ص، رقعى.

ص: 511

220. روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، محمد باقر موسوى خوانسارى (1226-1313 ق.)، تحقيق اسدالله اسماعيليان، قم، انتشارات اسماعيليان، 1391 ق. ج 4، ص 207-213، وزيرى.

221. روضة الصفا، ميرخواند (- 903 ق.)، تهران، انتشارات خيام پيروز، بى تا، ص 532-554 و 728

222. رياض السياحه، زين العابدين شيروانى (1194-1253 ق.)، تصحيح اصغر حامد (ربانى)، تهران، انتشارات كتابفروشى سعدى، 1339 ش. ص 669-692، وزيرى.

223. زبدة التواريخ: بخش فاطميان و نزاريان ساخته 700، عبدالله بن على بن محمد كاشانى مورخ حاسب (- 736 ق)، به كوشش محمد تقى دانش پژوه، تهران، انتشارات مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چاپ دوم، 1366 ش. ص 31 و 110 و 134 و 138 و 143 و...، وزيرى.

224. زبدة التواريخ، اخبار الامراء و الملوك السلجوقيه، على بن ناصر الحسينى (622-757 ق.)، تحقيق محمد نور الدين، بيروت، داراقراء، 1405 ق. ص 344.

225. زبدة التواريخ، حافظ ابرو (763-834 ق.)، تصحيح سيد كمال حاج سيد جوادى، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 ش. ج 1، ص 23 و 24 ج 2، ص 1097.

226. زكرياى رازى، خسرو معتضد، تهران، انتشارات شركت توسعۀ كتابخانه هاى ايران، 1368 ش. ص 13-21، وزيرى.

227. زندگى و سفرهاى وامبرى: دنباله سياحت درويشى دروغين، آرمينيوس وامبرى (1832-1913 م.)، ترجمۀ محمد حسين آريا، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1372 ش. ص 297.

228. زيارات المراقد المقدسه فى ايران، نبيل شعبان، قم، چاپخانه اهل البيت، 1406 ق. ص 83-89، جيبى.

229. زين الاخبار، عبدالحى بن ضحاك بن محمود گرديزى (- 442 ق.)، تصحيح سعيد نفيسى، تهران، چاپخانه رنگين، 1333 ش. ص 5 و 27 و 43-63 و 83 و 93 و...، وزيرى.

230. سبك شناسى معمارى ايران، محمد كريم پيرنيا، تدوين غلامحسين معماريان، تهران، انتشارات پژوهنده/ نشر معمار، 1380 ش. ص 156-203، وزيرى.

231. سفرنامۀ ابن حوقل: ايران در صورة الارض ابن حوقل (- 350 ق.)، ترجمه و توضيح جعفر شعار، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1366 ش. ص 115 و 120-121 و...، وزيرى.

ص: 512

232. سفرنامۀ ابودلف در ايران (در سال 341 هجرى)، ترجمۀ سيد ابوالفضل طباطبايى، تعليقات و تحقيقات ولاديمير مينورسكى، تهران، انتشارات زوار، 1354 ش. ص 71-76 و 132-134، رقعى.

233. سفرنامۀ اصفهان و كاشان و قم و طهران، ميرزا صالح شيرازى، تصحيح ايرج افشار، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1377 ش. ص 277-278، (ميراث اسلامى ايران، دفتر هفتم) وزيرى.

234. سفرنامۀ اورسل 1882 ميلادى، ارنست اورسل، ترجمۀ على اصغر سعيدى، تهران، انتشارات زوار، 1353 ش. ص 216-226، رقعى.

235. سفرنامۀ اوژن فلاندن به ايران، اوژن فلاندن، ترجمۀ حسين نورصادقى، اصفهان، چاپخانه روزنامۀ نقش جهان، 1324 ش. ص 93-99، وزيرى.

236. سفرنامۀ اوليويه: تاريخ اجتماعى - اقتصادى ايران در دوران آغازين عصر قاجاريه، تصحيح و حواشى غلامرضا ورهرام، ترجمۀ محمدطاهر ميرزا، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371 ش. ص 104-105، وزيرى.

237. سفرنامۀ بارون فيودور كورف 1834-1835، بارون فيودروكورف، ترجمۀ اسكندر ذبيحان، تهران، انتشارات فكر روز، 1372 ش. ص 214-216، وزيرى.

238. سفرنامۀ بلوشر، ويپرت بلوشر (1883-1963 م.)، ترجمۀ كيكاووس جهاندارى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1363 ش. ص 241-243، وزيرى.

239. سفرنامۀ بنجامين، نخستين سفير ايالات متحده امريكا در ايران، ساموئل گرين ويلز بنجامين (1837-1914 م.)، ترجمۀ محمدحسين كردبچه، تهران، انتشارات جاويدان، 1369 ش. ص 52-56، وزيرى.

240. سفرنامۀ پولاك: ايران و ايرانيان، ياكوب ادوارد پولاك (1818-1891 م.)، ترجمۀ كيكاووس جهاندارى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1368 ش. ص 60-61 و 324 و...، وزيرى.

241. سفرنامۀ جكسن: ايران در گذشته و حال، ابراهام و. ويليامز جكسن (1862-1937 م.)، ترجمۀ منوچهر اميرى، فريدون بدره اى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1357 ش. ص 482-495 و...، وزيرى.

242. سفرنامۀ حاجى پيرزاده، محمدعلى پيرزاده (- 1321 ق.)، به كوشش حافظ فرمانفرماييان،

ص: 513

تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1342 ش. ج 1، ص 3-5، وزيرى.

243. سفرنامۀ خوزستان، عبدالغفار نجم الملك (1259-1326 ق.)، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، انتشارات علمى، 1341 ش. ص 1-2، رقعى.

244. سفرنامۀ ژنرال سر پرسى سايكس يا ده هزار ميل در ايران، سر پرسى سايكس (1867-1945 م.)، ترجمۀ حسين سعادت نورى، تهران، انتشارات ابن سينا، 1336 ش. ص 207-215، وزيرى.

245. سفرنامۀ سديد السلطنه: التدقيق فى سير الطريق، محمدعلى سديد السلطنه مينابى (1251-1320 ق.)، تصحيح و تحشيه احمد اقتدارى، تهران، انتشارات به نشر، 1362 ش. ص 177-179، وزيرى.

246. سفرنامۀ سيف الدوله: سفرنامۀ مكه، سيف الدوله سلطان محمد (1227-1288 ق.)، تصحيح على اكبر خداپرست، تهران، نشر نى، 1363 ش. ص 21-23، وزيرى.

247. سفرنامۀ عتبات ناصرالدين شاه قاجار، ناصرالدين شاه قاجار (1247-1313 ق.)، به كوشش ايرج افشار، تهران، انتشارات فردوسى/ عطار، 1363 ش. ص 203-204، وزيرى.

248. سفرنامۀ عتبات و مكه به سال 1317، نويسنده ناشناس، به كوشش رسول جعفريان، صادق برزگر، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1376 ش. ص 124، (ميراث اسلامى ايران، دفتر پنجم) وزيرى.

249. سفرنامۀ عتبات، ابوالقاسم امين الشريعه خويى (1277-1348 ق.)، به كوشش على صدرايى خويى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1377 ش. ص 518، (ميراث اسلامى ايران، دفتر هفتم) وزيرى.

250. سفرنامۀ عضد الملك به عتبات، على رضا عضد الملك (1238-1328 ق.)، به كوشش حسن مرسلوند، تهران، انتشارات مؤسسۀ پژوهش و مطالعات فرهنگى، 1370 ش. ص 26-27، وزيرى.

251. سفرنامۀ فرد ريچاردز، فرد ريچاردز (1878-1932 م.)، ترجمۀ مهين دخت صبا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343 ش. ص 256، وزيرى.

252. سفرنامۀ قم، از زنجان تا قم (1335 ق.)، سيد احمد شبيرى زنجانى، تصحيح سيد جواد شبيرى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1377 ش.

ص: 514

ص 614-616، (ميراث اسلامى ايران، دفتر نهم) وزيرى.

253. سفرنامۀ كلاويخو، روى گولانس د كلاويخو (- 1412 م.)، ترجمۀ مسعود رجب نيا، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1366 ش. ص 176، وزيرى.

254. سفرنامۀ مادام ديولافوا: ايران و كلده، ديولافوا (- 1916 ق.)، ترجمۀ بهرام فره وشى، تهران، انتشارات خيام، 1332 ش. ص 136-138.

255. سفرنامۀ مادام كارلا سرنا: آدمها و آيينها در ايران، كارلا سرنا (1884 - م.)، ترجمۀ على اصغر سعيدى، تهران، انتشارات زوار، 1362 ش. ص 202-211، وزيرى.

256. سفرنامۀ مادام كارلا سرنا: مردم و ديدنى هاى ايران: كارلا سرنا (1884 - م.)، ترجمۀ غلام رضا سميعى، تهران، نشر نو، 1363 ش. ص 244-256، وزيرى.

257. سفرنامۀ ناصر الدين شاه، ناصر الدين شاه (1247-1313 ق.)، خط ميرزا رضا كلهر، تهران، انتشارات سنايى، 1353 ش. ص 270.

258. سفرنامۀ ناصر خسرو قباديانى مروزى (394-481 ق.)، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1354 ش. ص 4 و 5.

259. سفرى به ايران: مجموعه اى از نقاشى هاى لويى اميل دوهوسه از مناظر و مردم ايران، لويى اميل دوهوسه، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1348 ش. ص 96-97، وزيرى.

260. سفرى به دربار سلطان صاحبقران 1861-1859 م. هاينريش بروگش (1827-1894 م.)، ترجمۀ محمد حسين كردبچه، تهران، انتشارات اطلاعات، 1367 ش. ج 1، ص 193-196، وزيرى.

261. سه سفرنامه (هرات، مرو، مشهد)، قدرت الله روشنى (زعفرانلو)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1347 ش. ص 69-71، وزيرى.

262. سياحتنامۀ شاردن، ژان شاردن (1642-1713 م.)، ترجمۀ محمد عباسى، تهران، انتشارات اميركبير، 1350 ش. ج 3، ص 54-56 و 376-398، رقعى.

263. سير الملوك: سياستنامه، خواجه نظام الملك (- 485 ق.)، به كوشش هيوبرت دارك، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347 ش. ص 215-313، وزيرى.

264. شامگاه اشكانيان و بامداد ساسانيان، شيرين بيانى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1353 ش. ص 68-69 و...، وزيرى.

ص: 515

265. شاهكارهاى هنر ايران، آرتور آپهام پوپ (1881-1969 م.)، اقتباس و نگارش پرويز ناتل خانلرى، تهران، انتشارات صفيعليشاه/ مؤسسۀ فرانكلين، 1338 ش. ص 80 و 83-84، رحلى.

266. الشجرة المباركة فى انساب الطالبيه، فخر رازى (- 606 ق.)، تحقيق سيد مهدى رجايى، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1409 ق. ص 64، وزيرى.

267. شناخت شهرهاى ايران، عبدالحسين سعيديان، تهران، انتشارات علم و زندگى، 1379 ش. ص 458-460، وزيرى.

268. شناسنامۀ كتابخانه هاى عمومى كشور، تهران، انتشارات دبيرخانۀ هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور، 1370 ش. ص 293-294، وزيرى.

269. الشيخ الكلينى البغدادى و كتابه الكافى (الفروع)، ثامر هاشم حبيب عميدى، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق. ص 25-41، وزيرى.

270. شيخ صدوق، پاسدار حريم ولايت، عبدالعلى محمدى شاهرودى، قم، انتشارات نصايح، 1380 ش. ص 45-51 و 61-60 و 285 و 286، وزيرى.

271. شيخ فضل الله نورى در ظلمت مشروطه، مجيد حسن زاده، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، 1374 ش. ص 83-93، رقعى.

272. الشيعة فى ايران: دراسة تاريخية من البداية حتى القرن التاسع الهجرى، رسول جعفريان (1343 - ش.)، تعريب على هاشم اسدى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1378 ش. صفحات بسيار، وزيرى.

273. صنايع دستى كهن ايران، هانس. اى. وولف، ترجمۀ سيروس ابراهيم زاده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1372 ش. ص 17 و 69 و 130 و...، وزيرى.

274. صورة الارض من المدن و الجبال و الجزائر و الانهار، محمد بن موسى خوارزمى (- 232 ق.)، تحقيق هانس فون مژيك، وين، چاپخانۀ آدولف هولز هوزن، 1926 م. ص 22-56.

275. صورة الارض، ابن حوقل (- 350 ق.)، بيروت، دارصادر، 1938 م. ج 2، ص 378-380، افست از ليدن، چاپخانه بريل، 1939 م. وزيرى.

276. صورة الارض، ابن حوقل (- 350 ق.)، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1345 ش. ص 101-121، وزيرى.

ص: 516

277. طب اسلامى، ادوارد گرانويل براون (1862-1926 م.)، ترجمۀ مسعود رجب نيا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343 ش. ص 67-88، وزيرى.

278. طبرسى و مجمع البيان، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشارات 41-1340 ش. ج 1، ص 120-136 و ج 2، ص 303-327، وزيرى.

279. الطبقات الكبرى، ابن سعد (168-230 ق.)، بيروت، دارصادر، بى تا. ج 3، ص 281-283، ج 5، ص 148 و 168 و 435، ج 6، ص 149 و 336 و 301، ج 7، ص 380، 381، وزيرى.

280. طبقات ناصرى، ابن منهاج الدين عثمان جوزجانى: قاضى منهاج سراج (- 658 ق.)، تصحيح عبدالحى حبيبى، كابل، انجمن تاريخ افغانستان، 1342 ش. ص 194 و 206، وزيرى.

281. طرائف المقال فى معرفه طبقات الرجال، سيد على اصغر شفيع جابلقى بروجردى (- 1313 ق.)، تحقيق سيد مهدى رجايى، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى، مقدمه سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1410 ق. ج 1، ص 317، وزيرى.

282. طهران قديم، جعفر شهرى (1293-1378 ش.)، تهران، انتشارات معين، 1371 ش. ج 1، ص 18 و 332-344 و ج 2، ص 136 و 137 و...، ج 3، ص 250 و 300 و 381 و...، ج 4 ص 138 و 144 و 250، وزيرى.

283. ظفرنامه: تاريخ فتوحات اميرتيمور گوركانى ماجراى خونين ترين قتل عام شهرهاى ايران، نظام الدين شامى (قرن 9 ق.)، تصحيح فيلكس تاور، مقدمه پناهى سمنانى، تهران، انتشارات بامداد، 1363 ش. ص 96 و 129، وزيرى.

284. عالم آراى شاه اسماعيل، نويسنده ناشناس (قرن 11 ق.)، تصحيح اصغر منتظر صاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349 ش. ص 115 و 131، وزيرى.

285. عجايب المخلوقات، محمد بن محمود بن احمد طوسى (قرن 6 ق.)، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1345 ش. ص 67 و 120-130 و 226 و...، وزيرى.

286. عجائب الاقاليم السبعة الى نهاية العماره، سهراب (قرن 4 ق.)، تصحيح هانس فون مزيك، چاپخانۀ آدولف هولز هوزن، 1929 م. ص 28-29، وزيرى.

287. عزادارى سنتى شيعيان در بيوت علما و حوزه هاى علميه و كشورهاى جهان، سيد حسين معتمدى كاشانى، قم، انتشارات عصر ظهور، 1378 ش. ج 2، ص 300-310، وزيرى.

ص: 517

288. علوم اسلامى در قرن اول هجرى، ذبيح الله منصورى (1288-1365 ش.)، تهران، انتشارات چكامه، 1362 ش. ص 204-231، رقعى.

289. علويان طبرستان، ابوالفتح حكيميان (1306-1384 ش.)، تقريظ عبدالحسين زرين كوب، تهران، انتشارات الهام، 1368 ش. ص 3 و 5 و صفحات متعدد ديگر، وزيرى.

290. فارسنامه، ابن بلخى (قرن 6 ق.)، به اهتمام گى لسترنج (1854-1933 م.)، رينولد آلن نيكلسون، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1363 ش. ص 83 و 120 و 167، وزيرى.

291. فائق المقال فى الحديث و الرجال، احمد بن عبدالرضا بصرى (1020-1085 ق.)، تصحيح غلام حسين قيصريه ها، قم، انتشارات دارالحديث، 1422 ق. ص 122، وزيرى.

292. فتوح البلان: بخش مربوط به ايران، احمد بن يحيى بلاذرى (- 279 ق.)، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تصحيح محمد فرزان، تهران، انتشارات سروش، 1364 ش. ص 76-79 و 55 و...، وزيرى.

293. فتوح البلدان، احمد بن يحيى بلاذرى (- 279 ق.)، تصحيح رضوان محمد رضوان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1398 ق. ص 313-316، وزيرى.

294. الفخرى فى انساب الطالبيين، سيد عزيزالدين ابى طالب مروزى ازورقانى (بعد از 614 ق.)، تصحيح سيد مهدى رجايى، مقدمه سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1409 ق. ص 157، وزيرى.

295. فرهنگ البسه مسلمانان، راينهارت پيترآن دزى، ترجمۀ حسينعلى هروى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359 ش. ص 75 و 105 و 108 و...، وزيرى.

296. فرهنگ القاب و عناوين شهرها، جعفر ثامنى، مشهد، انتشارات جهان انديشه كودكان، 1372 ش. ص 18-22 و 264 و...، رقعى.

297. فرهنگ آبادى هاى كشور، تهران، انتشارات مركز آمار ايران، 1370 ش. ص 8 و 9.

298. فرهنگ تاريخى و جغرافيايى شهرستان هاى ايران، عبدالرفيع حقيقت (1313 - ش.)، تهران، انتشارات كومش، 1376 ش. ص 244-251 و...، وزيرى.

299. فرهنگ جغرافيايى ايران: استان مركزى (آبادى ها)، تهران، انتشارات دايره جغرافيايى ستاد ارتش، 1328 ش. ج 1، ص 102 و صفحات متعدد ديگر، رحلى.

300. فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور جمهورى اسلامى ايران، تهران، انتشارات سازمان

ص: 518

جغرافيايى وزارت دفاع و پشتيبانى نيروهاى مسلح، 1370 ش. ج 38، ص 166-174، رحلى.

301. فرهنگ واژه هاى اوستايى بر پايه فرهنگ كانگا و نگرش به فرهنگ هاى ديگر، احسان بهرامى، تهران، انتشارات بنياد نيشابور، 1369 ش. ص 498، وزيرى.

302. الفصول الفخريه، جمال الدين احمد بن على بن ابن عنبه (- 828 ق.)، به اهتمام ميرجلال الدين محدث ارموى (1283-1358 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1387 ش. ص 107، وزيرى.

303. فضاهاى شهرى در بافت هاى تاريخى ايران، حسين سلطان زاده، تهران، انتشارات دفتر پژوهش هاى فرهنگى شهردارى تهران، انتشارات 1370 ش. ص 146-159، وزيرى.

304. فهرست بناهاى تاريخى و اماكن باستانى ايران، نصرت الله مشكوتى (1287-1357 ش.)، تهران، انتشارات سازمان ملى حفاظت آثار باستانى ايران، 1345 ش. ص 163-169، وزيرى.

305. فهرست نسخ خطى قرآن هاى مترجم كتابخانۀ مركزى آستان قدس رضوى، محمد آصف فكرت، مشهد، انتشارات كتابخانۀ مركزى آستان قدس رضوى، 1363 ش. ص 30-32، وزيرى.

306. قهرمانان اسلام، على اكبر تشيد، تهران، انتشارات مجلۀ تاريخ اسلام، 1342 ش. ج 2، ص 134-142، وزيرى.

307. الكامل فى التاريخ، ابن اثير (555-630 ق.)، بيروت، دارصادر، 1385 ق. ج 1 ص 57 و 164 و 405 421 و ج 3، ص 24 و 120 و 287 و ج 4 ص 144 و 284-287 و...، وزيرى.

308. كتاب البلدان، ابوبكر احمد بن محمد همدانى ابن فقيه (قرن 3 ق.)، تحقيق يوسف الهادى، بيروت، عالم الكتب، 1416 ق. ص 537-551، وزيرى.

309. كتاب و كتابخانه هاى شاهنشاهى ايران، ركن الدين همايونفرخ (1297-1379 ش.)، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر اداره كل نگارش، 1347 ش. ج 2، ص 9-10 و 23-25 و 151-152 و...، وزيرى.

310. كتابشناسى تهران، ناصر تكميل همايون (1315 - ش.)، تهران، انتشارات مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1369 ش. ج 1، ص 15-84، وزيرى.

311. كتابشناسى سكه، فرامرز طالبى و فرزانه قايينى، تهران، انتشارات سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1373 ش. ص 554 و...، وزيرى.

312. كليات جغرافياى ايران: مشتمل بر اوضاع طبيعى و سياسى و اقتصادى، ميرزا رضا خان

ص: 519

مهندس الملك، تهران، چاپخانه سعادت، 1341 ق. ص 124، وزيرى.

313. كليات جغرافياى طبيعى و تاريخى ايران، عزيزالله بيات، تهران، انتشارات اميركبير، 1367 ش. ص 148-154، وزيرى.

314. كيمياى محبت: يادنامۀ مرحوم شيخ رجبعلى خياط (نكوگويان)، محمد محمدى رى شهرى (1325 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، چاپ دوم، 1378 ش. ص 230، وزيرى.

315. گزارش كوير: سفرنامۀ صفاء السلطنه نايينى (تحفه الفقراء)، على مشتاقى نايينى (1246-1318 ق.)، به اهتمام محمد گلبن، تهران، انتشارات اطلاعات، 1366 ش. ص 96-97، وزيرى.

316. گزارشنامۀ يا فقه اللغه اسامى امكنه، ابراهيم دهگان (1268-1363 ش.)، اراك، چاپخانه موسوى، 1342 ش. ص 330-331، وزيرى.

317. گلشن مراد، ابوالحسن غفارى كاشانى (1229-1283 ق.)، به كوشش غلام رضا طباطبايى مجد، تهران، انتشارات زرين، 1369 ش. ص 373، وزيرى.

318. گنج دانش: جغرافياى تاريخى شهرهاى ايران، سيد محمد تقى حكيم (1356 ق.)، به اهتمام محمدعلى صوتى، جمشيد كيانفر، مقدمه عبدالحسين نوايى، تهران، انتشارات زرين، 1366 ش. ص 464-466 و...، وزيرى.

319. گنجينۀ دانشمندان، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1353 ش. ج 4، ص 604-608، وزيرى.

320. گيتاشناسى ايران، عباس جعفرى، تهران، انتشارات مؤسسۀ جغرافيايى و كارتوگرافى گيتاشناسى، 1379 ش. ج 3، ص 626-627، وزيرى.

321. لغت نامۀ دهخدا، على اكبر دهخدا (1258-1334 ش.)، زير نظر محمد معين، سيد جعفر شهيدى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش. ج 8، ص 10970-10971، ج 9، ص 13858، رحلى.

322. مآثر سلطانيه: تاريخ جنگهاى ايران و روس، عبدالرزاق مفتون دنبلى (1242 ق.)، به كوشش غلام حسين صدرى افشار، تهران، انتشارات ابن سينا، 1351 ش. ص 4-15.

323. مجمل التواريخ و القصص، نويسنده ناشناس (520 ق.)، تصحيح محمد تقى بهار، به كوشش محمد رمضانى، تهران، انتشارات كلاله خاور، 1318 ش. ص 43.

324. مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاع، صفى الدين عبدالمومن بن عبدالحق

ص: 520

بغدادى (- 739 ق.)، تحقيق و تعليق على محمد بجاوى، بغداد، داراحياء الكتب العربيه، 1373 ق. ج 2، ص 651، وزيرى.

325. مراقد المعارف فى تعيين مراقد العلويين و الصحابه و التابعين و الرواة و العلماء و الادباء و الشعراء، محمد حرز الدين، تحقيق محمد حسين حرز الدين، قم، انتشارات سعيد بن جبير، 1371 ش. ج 2، ص 52-57، افست از نجف، مطبعه الآداب، 1391 ق. وزيرى.

326. مرآة البلدان، محمد حسن خان اعتماد السلطنه (- 1313 ق.)، به كوشش عبدالحسين نوايى، ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1368 ش. ج 4، ص 2092-2094 و 2082 و...، وزيرى.

327. مرآة العالم تاريخ اورنگ زيب، محمد بخت اورخان (قرن 11 ق.)، تصحيح ساجده س - علوى، لاهور، اداره تحقيقات پاكستان دانشگاه پنجاب لاهور، بى تا، ص 547 و 579، وزيرى.

328. مرصاد العباد من المبدأ الى المعاد، نجم رازى (570-654 ق.)، به كوشش محمد امين رياحى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352 ش. ص 15 و 18 و 21 و 22 و 31 و و 53 و...، وزيرى.

329. مروج الذهب و معادن الجوهر، على بن حسين بن على مسعودى (- 346 ق.)، به كوشش يوسف اسعر داغر، بيروت، دارالاندلس، 1385 ق. ج 1، ص 107 و 287 و 299 و 435 و ج 3، ص 381، وزيرى.

330. مرورى بر پنجاه سال باستانشناسى ايران، عزت الله نگهبان، تهران، انتشارات سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1376 ش. ص 387-392 و...، رحلى.

331. مزار، آقا جمال خوانسارى (- 1125 ق.)، به كوشش رضا استادى، قم، انتشارات دبيرخانه كنگره آقا حسين خوانسارى، 1377 ش. ص 109-113، وزيرى.

332. مزارات اهل البيت و تاريخها، محمدحسين حسينى جلالى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1415 ق. ص 203-210، وزيرى.

333. مزديسنا و ادب پارسى، محمد معين (1291-1350 ش.)، به كوشش مهدخت معين، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1338 ش. ص 172 و 181 و 212-216 و... وزيرى.

334. مساجد ايران: دراسة تاريخية اُثرية حضارية فنية، سيد كمال سيد جوادى، تهران، انتشارات سروش/ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1375 ش. وزيرى.

ص: 521

335. مساجد، كاظم ملازاده و مريم محمدى، تهران، انتشارات حوزۀ هنرى سازمان تبليغات اسلامى، 1379 ش. ص 107-108، رحلى.

336. المسالك و الممالك، ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله ابن خردادبه (قرن 3 ق.)، ترجمۀ حسين قره چانلو، تهران، انتشارات مترجم، 1370 ش. ص 20 و 147 و 148 و...، وزيرى.

337. المسالك و الممالك، ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله ابن خردادبه (قرن 3 ق.) تحقيق محمد مخزوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408 ق. ص 17 و 33 و 34 و 42 و 46 و 58 و 59 و...، وزيرى.

338. مسالك و ممالك: ترجمۀ المسالك و الممالك، ابراهيم بن محمد اصطخرى (- 346 ق.)، به اهتمام ايرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347 ش. ص 162-164 و 166-169 و...، وزيرى.

339. مشايخ فقه و حديث در جماران، كلين و درشت، عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، تهران، انتشارات عطارد، 1373 ش. 248 ص، وزيرى.

340. معجم البلدان، ياقوت حموى (- 626 ق.)، تحقيق فريد عبدالعزيز جندى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410 ق. ج 3، ص 132-137، وزيرى.

341. معمارى ايران، 84 مقاله به قلم 33 پژوهشگر ايرانى، به كوشش آ - جوادى، تهران، انتشارات خوشه، 1363 ش. ص 191-207 وزيرى.

342. معمارى ايران، آرتور آپهام پوپ (1881-1969 م.)، ترجمۀ غلامحسين صدرى افشار، تهران، انتشارات دات، چاپ دهم، 1390 ش. ص 85 و 183 و...، وزيرى.

343. مقالات تاريخى، رسول جعفريان (1343 - ش.)، قم، انتشارات انصاريان، 1376 ش. ج 2، ص 194-208، وزيرى.

344. مقدمه اى بر جغرافياى تاريخى ايران، حسن بيك محمدى، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1378 ش. ص 188-189، وزيرى.

345. مقدمۀ فقه اللغه ايرانى، اى. م. ارانسكى، ترجمۀ كريم كشاورز، تهران، انتشارات پيام، 1358 ش. ص 56 و 105، وزيرى.

346. ممالك و مسالك، ابراهيم بن محمد اصطخرى (- 346 ق.)، ترجمۀ محمد بن اسعد بن عبدالله تسترى، به كوشش ايرج افشار تهران، انتشارات بنياد موقوفات دكتر محمود افشار يزدى،

ص: 522

1373 ش. ص 216-219 و 132 و...، وزيرى.

347. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب (- 588 ق.)، تحقيق يوسف بقاعى، بيروت، دارالاضواء، 1412 ق. ج 3، ص 48 وج 4، ص 357 و 416، وزيرى.

348. مناهل الضرب فى انساب العرب، سيد جعفر اعرجى نجفى حسينى (- 1332 ق.)، تصحيح سيد مهدى رجايى، قم، انتشارات كتابخانه بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1419 ق. ص 97، وزيرى.

349. منتخب التواريخ در وقايع مهمه متعلقه بحضرت خاتم النبيين و سيدة نساء العالمين و الائمة الاثنى عشر صلوات الله عليهم اجمعين، محمد هاشم خراسانى (1242-1312 ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1352 ش. ص 687-693، وزيرى.

350. ميراث اسلامى ايران، رسول جعفريان (1343 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1376 ش. ج 6، ص 506-507، وزيرى.

351. ميراث ايران، سيزده تن از خاورشناسان، زير نظر آرتور جان آربرى (1905-1969 م.)، ترجمۀ احمد بيرشك و...، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1336 ش. ص 158 و 216 و 229 و 235 و...، وزيرى.

352. نام مكان هاى جغرافيايى در بستر زمان، مهرالزمان نوبان (1331 - ش.)، تهران، انتشارات ما، 1376 ش. ص 271-272، وزيرى.

353. نامۀ شهيدى: جشن نامۀ استاد دكتر سيد جعفر شهيدى، على اصغر محمدخانى، ويراستار حسن انوشه، تهران، انتشارات طرح نو، 1374 ش. ص 774-775 و 782-787، رقعى.

354. نامۀ كريمان: يادمان شادروان دكتر حسين كريمان، سيد على محمد سجادى، تهران، انتشارات دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه شهيد بهشتى، 1373 ش. ص 75-80 و...، وزيرى.

355. نخبة الدهر فى عجائب البر و البحر، شمس الدين محمد بن ابى طالب انصارى دمشقى (- 727 ق.)، ترجمۀ سيد حميد طبيبيان، تهران، انتشارات بنياد شاهنشاهى فرهنگستان هاى ايران، فرهنگستان ادب و هنر ايران، 1357 ش. ص 313-314، وزيرى.

356. نخبة الدهر فى عجائب البر و البحر، شمس الدين محمد بن ابى طالب انصارى دمشقى (- 727 ق.)، لايپزيك، چاپخانه بريل، 1923 م. ص 20 و 184 و 256 و 257، وزيرى.

ص: 523

357. نزهة القلوب، حمد الله مستوفى (- 740 ق.)، به كوشش گى لسترنج (1854-1933 م.)، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1362 ش. ص 9 و 52-56 و...، افست از ليدن، چاپخانه بريل، 1915 م، وزيرى.

358. نظرى اجمالى به شهرنشينى و شهرسازى در ايران، محمد يوسف كيانى، تهران، بى نا، 1365 ش. ص 349 و 350، وزيرى.

359. نقش كتابخانه هاى مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامى، محمد مكى سباعى، ترجمۀ على شكويى، تهران، انتشارات سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1373 ش. ص 145-146 و 163، وزيرى.

360. نقش هاى هندسى در هنر اسلامى، عصام السعيد و عايشه پارمان، ترجمۀ مسعود رجب نيا، تهران، انتشارات سروش، 1363 ش. ص 12.

361. نقض: بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض، عبدالجليل قزوينى رازى (بعد از 560 ق.)، به اهتمام ميرجلال الدين محدث ارموى، (1283-1358 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1358 ش. ص 47 و...، وزيرى.

362. وجه تسميۀ شهرها و روستاهاى ايران، مهرالزمان نوبان (1331 - ش.)، تهران، انتشارات حسينعلى نوبان، 1365 ش. ص 68-69، رقعى.

363. الوزراء و الكتاب، محمد بن عبدوس الجهشيارى (قرن 4 ق.)، ترجمۀ ابوالفضل طباطبايى، تحقيق مصطفى السقاء، ابراهيم الابيارى، عبدالحفيظ شبلى، مقدمۀ زين العابدين رهنما، تهران، بى نا، 1348 ش. ص 167-200 و 339 و 360، وزيرى.

364. هفت اقليم، امين احمد رازى (- 1010 ق.)، تصحيح جواد فاضل، تهران، انتشارات علمى/ كتابفروشى ادبيه، 1340 ش. ج 3، ص 3-6، وزيرى.

365. هنر اسلامى، ارنست كونل (1882-1964 م.)، ترجمۀ هوشنگ طاهرى، تهران، انتشارات توس، 1355 ش. ص 84-91 و 125 و...، وزيرى.

366. هنر و معمارى اسلامى، ريچارد اتينگهاوزن (1906-1979 م.) و الگ گرابر (1929 - م.)، ترجمۀ يعقوب آژند، ويراسته سعيده كمايى فرد، تهران، انتشارات سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاه ها (سمت)، 1378 ش. ص 305 و 382 و...، وزيرى.

ص: 524

نقشه ها

ص: 525

ص: 526

ص: 527

ص: 528

ص: 529

ص: 530

ص: 531

ص: 532

كتابنامه دانشنامه رى

ص: 533

ص: 534

1. آتشكدۀ آذر، آذر بيگدلى (1134-1195 ق.)، تصحيح ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1336 ش.

2. الآثار الباقية عن قرون الخاليه، ابوريحان بيرونى (362-440 ق.)، تحقيق ادوارد سخاو، لايپزيك، 1923 م.

3. آثار البلاد و اخبار العباد، زكريا بن محمد قزوينى (- 682 ق.)، ترجمۀ جهانگير ميرزا قاجار، تصحيح و تكميل ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1373 ش.

4. آثار الحجه، يا تاريخ و دائرة المعارف حوزۀ علميه قم، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، قم، انتشارات دارالكتاب، بى تا.

5. آثار تاريخى طهران، سيد محمدتقى مصطفوى (1284-1359 ش.)، تصحيح ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1361 ش.

6. آثار عجم در تاريخ فارسى و تراجم متمم فارسنامۀ ناصرى، محمد نصير فرصت شيرازى (1271-1339 ق.)، به كوشش منصور رستگار فسايى، تهران، انتشارات اميركبير، 1377 ش.

7. آخرين سفر شاه: سرنوشت يك متحد آمريكا، ويليام شوكراس، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوى (1309 - ش.)، تهران، انتشارات پيكان، 1381 ش.

8. آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر و بزرگان صحابه و تابعين، سيد عبدالرزاق كمونه حسينى (1970 - م.)، ترجمۀ عبدالعلى صاحبى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1375 ش.

9. آزادمرد شهيد طيب حاج رضايى، تهران، انتشارات مركز بررسى اسناد تاريخى وزرات اطلاعات، 1378 ش.

10. آستان مقدس حضرت عبدالعظيم حسنى در گذشته و حال، على اصغر قائدان (1343 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش.

ص: 535

11. آستانۀ حضرت عبدالعظيم، سيد محمدتقى مصطفوى (1284-1359 ش.)، تهران، انتشارات تابان، 1330 ش.

12. آستانۀ رى: مجموعه اسناد و فرامين، محمدعلى هدايتى (1293-1365 ش.)، تهران، انتشارات آستانۀ حضرت عبدالعظيم حسنى، 1344 ش.

13. آفتاب قدم: به مناسبت بزرگداشت اولين سالگرد مرحوم سيد مرتضى جزايرى، قم، بى نا، بى تا.

14. آكام المرجان فى ذكر المدائن المشهورة فى كل مكان، اسحاق بن حسين منجم (قرن 5 ق.)، تحقيق فهمى سعد، ترجمۀ محمد آصف فكرت (1315 - ش.)، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1370 ش.

15. آل بويه و اوضاع زمان ايشان، على اصغر فقيهى (1292-1382 ش.)، تهران، انتشارات صبا، 1357 ش.

16. آية الله شيخ محمدجواد فومنى (ياران امام به روايت اسناد ساواك)، تهران، انتشارات مركز اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1377 ش.

17. آينۀ دانشوران، سيد عليرضا ريحان يزدى (- 1367 ش.)، مقدمۀ ناصر باقرى بيدهندى، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، چاپ سوم، 1372 ش.

18. ابجد العلوم، محمدصديق حسن خان (1832-1889 م.)، بيروت، دار ابن جزم، 1423 ق.

19. اثرآفرينان: زندگينامه نام آوران فرهنگى ايران از آغاز تا سال 1300 هجرى شمسى، زير نظر محمدرضا نصيرى، تهران، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1377 ش.

20. احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، محمد بن احمد مقدسى (- 355 ق.)، ترجمۀ علينقى منزوى (1302-1389 ش.)، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361 ش.

21. احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، محمد بن احمد مقدسى (- 355 ق.)، بيروت، دارصادر، بى تا.

22. احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضى نورالله شوشترى (956-1019 ق.)، تعليقات سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (1276-1369 ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1403-1411 ق.

23. احكام القرآن، احمد بن على جصاص (305-370 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمدعلى شاهين، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

24. الاحكام فى اصول الاحكام، ابن حزم اندلسى (384-456 ق.)، تحقيق سيد الجميلى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1406 ق.

25. احوال حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و ديگر امام زادگان مدفون در رى و امام زادگان زيد و يحيى، على قلى ميرزا قاجار (1298 1234 ق)، تصحيح طيبه حاج باقريان، قم، انتشارات دارالحديث،

ص: 536

1396 ش.

26. احوال و آثار خوشنويسان، مهدى بيانى (1285-1346 ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1363 ش.

27. احوال و آثار نقاشان قديم ايران، محمدعلى كريم زاده تبريزى، تهران، انتشارات كتابخانۀ مستوفى، 1376 ش.

28. اخبار الطوال، ابوحنيفه احمد بن داود دينورى (- 283 ق.)، ترجمۀ محمود مهدوى دامغانى (1315 - ش.)، تهران، نشر نى، 1364 ش.

29. اخبار القضاة، محمد بن خلف وكيع (- 306 ق.)، تصحيح سعيد محمد اللحام، بيروت، عالم الكتب، 1432 ق.

30. الاخبار الموفقيات، ابوعبدالله زبير بن بكار (- 256 ق.)، تحقيق سامى مكى، بغداد، مطبعة العانى، 1972 ق.

31. اختران تابناك يا كشف الكواكب زندگانى مشاهير امامزادگان و علماء آل ابى طالب، ذبيح الله محلاتى (1271-1364 ش.)، تصحيح محمدجواد نجفى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1349 ش.

32. اختران جاويد مشاهير آمل، محمدرضا مداحى آملى، بابل، انتشارات مبعث، 1377 ش.

33. اختران فروزان رى و طهران يا تذكرة المقابر فى احوال المفاخر، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، قم، انتشارات مكتبة الزهراء، 1370 ش.

34. الاختصاص، شيخ مفيد (336-413 ق.)، تصحيح على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، سيد محمود موسوى زرندى، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم، 1414 ق.

35. اختيار مصباح السالكين من كلام مولانا و امامنا اميرالمؤمنين على بن ابى طالب: شرح نهج البلاغة الوسيط، ابن ميثم (636-689 ق.)، تحقيق محمدهادى امينى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1366 ش.

36. اختيار معرفة الرجال (رجال الكشى)، شيخ طوسى (385-460 ق.)، تعليقات ميرداماد (- 1040 ق.)، تحقيق سيد مهدى رجايى (1336 - ش.)، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1404 ق.

37. ادب الاملاء و الاستملاء، عبدالكريم سمعانى (506-562 ق.)، تحقيق سعيد محمد اللحام، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1421 ق.

38. ادبيات سياسى ايران در عصر مشروطيت از استقرار مشروطه تا خلع قاجار، عبدالرحيم ذاكر حسين، تهران، انتشارات علم، 1377 ش.

39. ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى، چارلز امبروز استورى (1888-1967 م.)، به كوشش يو. ا.

ص: 537

برگل، ترجمۀ يحيى آرين پور (1278-1364 ش.) و سيروس ايزدى و كريم كشاورز، تحرير احمد منزوى، تهران، انتشارات مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362 ش.

40. ادبيات فارسى، غلامرضا رشيد ياسمى (1275-1330 ش.)، تهران، انتشارات سنايى، 1316 ش.

41. ادبيات معاصر ايران، اسماعيل حاكمى، تهران، انتشارات اساطير، 1373 ش.

42. ادوار فقه، محمود شهابى (1282-1365 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1329-1326 ش.

43. الاربعون عن الاربعين من الاربعين فى فضايل على اميرالمؤمنين (الاربعون حديثا)، منتجب الدين بن بابويه رازى (504-585 ق.)، به كوشش محمدباقر محمودى (1303-1385 ش.)، قم، انتشارات مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1392 ش.

44. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، شيخ مفيد (336-413 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، چاپ سوم، 1399 ق.

45. از سلاجقه تا صفويه، نصرت الله مشكوتى (1287-1357 ش.)، تهران، انتشارات ابن سينا، 1343 ش.

46. از صبا تا نيما: تاريخ 150 سال ادب فارسى، يحيى آرين پور (1278-1364 ش.)، تهران، انتشارات زوار، 1387 ش.

47. اسامى دهات كشور، تهران، انتشارات وزارت كشور، 1329 ش.

48. اسباب النزول، واحدى نيشابورى (- 468 ق.)، ترجمۀ عليرضا ذكاوتى قراگوزلو، تهران، نشر نى، 1383 ش.

49. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، شيخ طوسى (385-460 ق.)، به كوشش سيد حسن موسوى خرسان، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1363 ش.

50. الاستذكار (الجامع لمذاهب فقهاء الامصار و علماء الاقطار فيما تضمنه الموطا من معانى الرأى و الآثار و شرح ذلك كله بالايجاز و الاختصار)، ابن عبدالبر (368-463 ق.)، به كوشش سالم محمد عطا و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1421 ق.

51. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر (368-463 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1328 ق.

52. اسد الغابة فى معرفة الصحابه، عزّالدين ابن اثير (555-630 ق.)، تحقيق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

53. أشكال العالم، ابوالقاسم بن احمد جيهانى (قرن 4 ق.)، ترجمۀ على بن عبدالسلام كاتب، مقدمۀ فيروز منصورى، مشهد، انتشارات به نشر آستان قدس رضوى، 1368 ش.

54. الاصابة فى تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، به كوشش على محمد معوض و

ص: 538

عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

55. اصول دين، سيد حسين حسينى شاه عبدالعظيمى (1315-1384 ق.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1384 ش.

56. اطلس تهران، تهران، انتشارات مؤسسۀ جغرافيايى و كارتوگرافى گيتاشناسى، 1380 ش.

57. اطلس خط: تحقيق در خطوط اسلامى، حبيب الله فضائلى (1301-1376 ش.)، اصفهان، نشريۀ انجمن آثار ملى اصفهان، 1391 ق.

58. الاعلاق النفيسه، احمد بن عمر ابن رسته (قرن 3 و 4 ق.)، ترجمه و تعليق حسين قره چانلو، تهران، انتشارات اميركبير، 1365 ش.

59. اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام، عمررضا كحاله (1323-1408 ق.)، بيروت، مؤسسة الرساله، 2008 م.

60. اعلام الورى باعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى (468-548 ق.)، تصحيح مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1417 ق.

61. الاعلام (قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين)، خيرالدين بن محمود زركلى (1310-1396 ق.)، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ ششم، 1984 م.

62. أعيان الشيعه، سيد محسن امين (1284-1371 ق.)، به كوشش سيد حسن امين، بيروت، دارالتعارف، چاپ دوم، 1403 ق.

63. الاغانى، ابوالفرج اصفهانى (- 356 ق.)، تصحيح عبدالله على مهنا و سمير جابر، بيروت، دارالكتب العلميه، 1407 ق.

64. اكليل المنهج فى تحقيق المطلب، محمدجعفر كرباسى، تحقيق سيد جعفر حسينى اشكورى و محمدرضا جديدى نژاد و نعمت الله جليلى، قم، انتشارات دارالحديث، چاپ دوم، 1384 ش.

65. الاكمال فى رفع الارتباب عن المؤتلف و المختلف فى الاسماء و الكنى و الأنساب، على بن هبة الله ابن ماكولا (- 475 ق.)، بيروت، دارالكتب العربى/ دار احياء التراث العربى، 1411 ق.

66. اماكن تاريخى رى، جواد صفى نژاد، انتشارات دارالحديث، چاپ اول، 1395.

67. الامالى الخميسيه، يحيى بن حسين شجرى، بيروت، عالم الكتب، چاپ سوم، 1403 ق.

68. الامالى، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تصحيح قسم الدراسات الاسلاميه مؤسسة البعثه، تهران، انتشارات بنياد بعثت، 1417 ق.

69. الامالى، شيخ طوسى (385-460 ق.)، تصحيح محققان بنياد بعثت، قم، انتشارات دارالثقافه، 1414 ق.

ص: 539

70. الامالى، شيخ مفيد (336-413 ق.)، تصحيح حسين استادولى، على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، بيروت، دارالمفيد، 1414 ق.

71. امام در عينيت جامعه، محمدرضا حكيمى (1314 -)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366 ش.

72. امامزادگان رى، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى، قم، مؤسسۀ فرهنگى انتشارات گرگان، 1379.

73. امامزادگان و زيارتگاه هاى شهر رى، محمد قنبرى (1350 -)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش.

74. امامزاده ها و تربت برخى از پاكان و نياكان، گروهى از نويسندگان، تهران، انتشارات بنياد ايرانشناسى، 1388 ش.

75. الامتاع و المؤانسة و هو مجموع مسامرات فى فنون شتى حاضر بها الوزير ابا عبدالله العارض فى نحو اربعين ليله، ابوحيان توحيدى (- 414 ق.)، تحقيق احمد امين و احمد زين، قاهره، دار و مكتبة الحياه/ قم، انتشارات شريف الرضى، 1939 م.

76. امل الآمل فى علماء جبل عامل (تذكرة المتبحرين فى العلماء المتأخرين)، شيخ حر عاملى (1033-1104 ق.)، تحقيق سيد احمد حسينى اشكورى (1310 - ش.)، قم، انتشارات دارالكتاب الاسلامى، 1362 ش.

77. اميركبير و ايران، فريدون آدميت (1299-1387 ش.)، تهران، انتشارات خوارزمى، چاپ پنجم، 1355 ش.

78. انباه الرواة على انباه النحاة، على بن يوسف قفطى (568-646 ق.)، قاهره، دارالكتب المصريه، 1369 ق.

79. الانتصار فى انفرادات الاماميه، شريف المرتضى علم الهدى (355-436 ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1415 ق.

80. انجم فروزان، عباس فيض قمى (1287-1353 ش.)، قم، بى نا، 1322 ش.

81. انساب الاشراف، احمد بن يحيى بلاذرى (- 279 ق.)، تحقيق احسان عباس، ويسبادن، دارالنشر فرانتس اشتاينر، 1400 ق.

82. الأنساب، عبدالكريم سمعانى (506-562 ق.)، تحقيق عبدالله عمر البارودى، بيروت، دارالكتب العلميه/ دارالجنان، 1408 ق.

83. انقلاب اسلامى به روايت خاطره (از دوران زعامت آية الله العظمى بروجردى تا قيام 15 خرداد)، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1382 ش.

84. اوستا كهن ترين سرودها و متن هاى ايرانى، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، تهران، انتشارات مرواريد، 1370 ش.

ص: 540

85. ايران باستان يا تاريخ مفصل ايران قديم با 44 گراور و 2 نقشه، حسن پيرنيا (1291-1354 ق.)، مقدمۀ محمدابراهيم باستانى پاريزى (1304-1393 ش.)، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1366 ش.

86. ايران در دورۀ سلطنت قاجار قرن سيزدهم و نيمه اول قرن چهاردهم، على اصغر شميم (1283-1345 ش.)، تهران، انتشارات بهزاد، 1387 ش.

87. ايران در زمان ساسانيان: تاريخ ايران ساسانى تا حمله عرب و وضع دولت و ملت در زمان ساسانيان، آرتور كريستين سن، ترجمۀ غلامرضا رشيد ياسمى (1275-1330 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ پنجم، 1367 ش.

88. ايران زمين، جليل زاهد و محمدرضا زهتابى، تهران، انتشارات پديده، 1348 ش.

89. ايران قديم و طهران قديم، ناصر نجمى، تهران، انتشارات جانزاده، 1363 ش.

90. ايران و قضيه ايران، جرج. ن. كرزن (1859-1925 م.)، ترجمۀ غلامعلى وحيد مازندرانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1373 ش.

91. ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، اسماعيل پاشا بغدادى (1839-1920 م.)، به كوشش محمد شرف الدين بالتقايا و رفعت بيلكه الكبيسى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1945 م.

92. بازيگران سياسى عصر رضا شاهى و محمدرضا شاهى، ناصر نجمى (1300 -)، تهران، انتشارات انيشتين، 1373 ش.

93. بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، محمدباقر مجلسى (1037-1111 ق.)، تصحيح محمدباقر بهبودى (1308-1393 ش.) و سيد ابراهيم ميانجى (1292-1370 ش.) و سيد محمدمهدى موسوى خرسان، بيروت، داراحياء التراث العربى/ مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

94. بحر الأنساب او المشجر الكشاف لاصول السادة الاشراف، ركن الدين حسينى موصلى (قرن 11 ق.)، به كوشش سيد محمود حسينى مرعشى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1358 ش.

95. بحر المحيط فى اصول الفقه، محمد بن بهادر زركشى (745-794 ق.)، تحرير عبدالقادر عبدالله العانى، تحقيق عمر سليمان الاشقر، كويت، وزارة الاوقاف و الشئون الاسلاميه، بى تا.

96. البدء و التاريخ، مطهر بن طاهر مقدسى (قرن 4 ق.)، قاهره، مكتبة الثقافه الدينيه، بى تا.

97. البداية و النهاية فى التاريخ، ابن كثير (700-774 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.

98. البدر المنير فى تخريج الاحاديث والآثار الواقعه فى الشرح الكبير، ابن ملقن (723-804 ق.)، تحقيق مصطفى ابوالغيط و ديگران، رياض، دارالهجره، 1425 ق.

99. بدر فروزان، متضمن تاريخ آستانه قدس رضوى و لزوم بناى قبه و بارگاه بر روى قبور انبياء عظام و

ص: 541

اولياى كرام، عباس فيض قمى (1287-1353 ش.)، قم، انتشارات بنگاه چاپ قم، 1324 ش.

100. برخى از آثار بازمانده از رى قديم، بقاياى بناهاى رى كهن كه بر فراز كوه ها و تپه هاى آن حدود از شاهان و امراء و بزرگان پيشين بجا مانده، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، مقدمۀ انوشيروان پويان، تهران، انتشارات دانشگاه ملى ايران، 1350 ش.

101. برخى از نويسندگان پيشگام در داستان نويسى امروز ايران، على اكبر كسمايى (1299-1372 ش.)، تهران، انتشارات شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1363 ش.

102. البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحرانى (- 1107 ق.)، تهران، انتشارات بنياد بعثت، 1415 ق.

103. برهان قاطع، محمدحسين خلف تبريزى، به اهتمام محمد معين (1297-1350 ش.)، چاپ دوم، تهران، انتشارات ابن سينا، 1342 ش.

104. بزرگان تنكابن، محمد سمسامى حائرى، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1372 ش.

105. بزرگان رى، محسن صادقى، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش.

106. بزرگان و سخنسرايان همدان، مهدى درخشان، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1372 ش.

107. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عمادالدين طبرى آملى (قرن 7 ق.)، مقدمۀ محمدحسن جواهرى، نجف، مطبعة الحيدريه، 1369 ق.

108. بغية الطلب فى تاريخ حلب، ابن عديم (588-660 ق.)، به كوشش سهيل صادق زكار، بيروت، دارالفكر، 1408 ق.

109. بغية الوعاة فى طبقات اللغويين و النحاة، عبدالرحمن سيوطى (849-911 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالفكر، 1399 ق.

110. بقاع متبركه استان تهران، محمدجعفر سروقدى، تهران، انتشارات ادارۀ كل اوقاف و امور خيريۀ استان تهران، 1384 ش.

111. البلدان، ابن واضح يعقوبى (- 284 ق.)، به كوشش محمد امين الضناوى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1422 ق.

112. البلدان، ابن واضح يعقوبى (- 284 ق.)، ترجمۀ محمدابراهيم آيتى (- 1342 ش.)، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356 ش.

113. بلوغ الامانى فى سيرة الامام محمد بن الحسن الشيبانى، محمد زاهد كوثرى (1879-1952 م.)، قاهره، مكتبه خانجى، 1355 ق.

114. بناهاى آرامگاهى، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى، تهران، انتشارات حوزۀ هنرى سازمان تبليغات

ص: 542

اسلامى، 1376 ش.

115. بناهاى آرامگاهى، محمدمهدى عقابى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى، 1378.

116. بنياد نمايش در ايران، ابوالقاسم جنتى عطايى، تهران، بى نا، بى تا.

117. بهترين كاسب قرن: خاطرات مرحوم حاج مرشد چلويى، على عابد نهاوندى، تهران، انتشارات سبحان، چاپ پنجم، 1385 ش.

118. بيان خطاء محمد بن اسماعيل البخارى فى تاريخه، ابن ابى حاتم رازى (240-327 ق.)، حيدرآباد دكن، دائرة المعارف العثمانيه، 1380 ق.

119. البيان و التبيين، عمرو بن بحر جاحظ (150-255 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دارالفكر، 1409 ق.

120. پژوهش در نام شهرهاى ايران، ايرج افشار سيستانى (1319 -)، تهران، انتشارات روزنه، 1378 ش.

121. پژوهشگران معاصر ايران، هوشنگ اتحاد، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1385 ش.

122. پندنامه طوطى همدانى، به كوشش محمود توحيدى امين، تهران، انتشارات سروش، 1384 ش.

123. پيشگامان تاريخ و فرهنگ آذربايجان، امير چهره گشا (1358 - ش.)، تهران، انتشارات تك درخت، 1389 ش.

124. تاج العروس من جواهر القاموس، محمد بن محمد مرتضى زبيدى (1145-1205 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414 ق.

125. تاريخ ابن خلدون (العبر و ديوان المبتدأ و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاكبر)، ابن خلدون (- 808 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1391 ق.

126. تاريخ ابن معين، يحيى بن معين بغدادى (- 233 ق.)، به كوشش عبدالله احمد حسن، بيروت، دارالقلم، بى تا.

127. تاريخ ادبيات ايران از آغاز عهد صفويه تا زمان حاضر، ادوارد براون، ترجمۀ غلامرضا رشيد ياسمى (1275-1330 ش.)، تهران، انتشارات روشنايى، 1316 ش.

128. تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا (1290-1378 ش.)، تهران، انتشارات فردوس، 1378 ش.

129. تاريخ ادبيات كودكان ايران: ادبيات كودكان در روزگار نو، محمدهادى محمدى، زهره قايينى، انتشارات چيستا، تهران، 1380 ش.

130. تاريخ اسماء الثقات مما نقل عنهم العلم، عمر بن احمد بن شاهين (- 385 ق.)، صبحى السامرايى، كويت، دارالسلفيه، 1404 ق.

131. تاريخ اصفهان و رى و همه جهان، حسن خان جابرى انصارى (1249-1335 ق.)، اصفهان، روزنامه

ص: 543

و مجله خرد، 1321 ش.

132. تاريخ اصفهان، جلال الدين همايى (1278-1359 ش.)، به كوشش ماهدخت بانوهمايى، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375 ش.

133. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1410 ق.

134. تاريخ الحكماء و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيك، 1903 م.

135. التاريخ الصغير، محمد بن اسماعيل بخارى (194-256 ق.)، تحقيق محمود ابراهيم زائر، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.

136. تاريخ الطبرى (تاريخ الامم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى (224-310 ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارسويدان، 1387 ق.

137. تاريخ الفى: تاريخ هزارسالۀ اسلام، قاضى احمد تتوى و آصف خان قزوينى، تصحيح غلامرضا طباطبايى مجد، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1382 ش.

138. التاريخ الكبير، محمد بن اسماعيل بخارى (- 256 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.

139. تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب (- 284 ق.)، بيروت، دار صادر، 1415 ق.

140. تاريخ آستانۀ رى، عبدالله عقيلى (1298-1385 ش.)، قم، انتشارات دارالحديث با همكارى معاونت فرهنگى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم، 1380 ش.

141. تاريخ آل سلجوق در آناطولى، مؤلف ناشناخته، به كوشش نادره جلالى، تهران، انتشارات ميراث مكتوب، 1377 ش.

142. تاريخ آل مظفر، محمود كتبى (قرن 9 ق.)، به كوشش عبدالحسين نوايى (1302-1383 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1364 ش.

143. تاريخ برگزيدگان، امير مسعود سپهرم، تهران، انتشارات زوار، 1341 ش.

144. تاريخ برمكيان، سيد صادق سجادى (1333 - ش.)، تهران، انتشارات بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1385 ش.

145. تاريخ بغداد او مدينة الاسلام، خطيب بغدادى (- 463 ق.)، قاهره، مكتبة الخانجى/ مطبعة السعاده، 1349 ق.

146. تاريخ بيدارى ايرانيان، محمد ناظم الاسلام كرمانى (1280-1337 ق.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، 1371 ش.

ص: 544

147. تاريخ بيمارستان هاى ايران از آغاز تا عصر حاضر، حسن تاج بخش، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1379 ش.

148. تاريخ بيهقى، ابوالفضل بيهقى (385-470 ق.)، تصحيح على اكبر فياض، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى، 1356 ش.

149. تاريخ پزشكى ايران و سرزمين هاى خلافت شرقى، سيريل لويد الگود، ترجمۀ باهر فرقانى، تهران، انتشارات اميركبير، 1356 ش.

150. تاريخ پيامبران و شاهان: تاريخ سنى ملوك الارض و الانبياء، حمزة بن حسن اصفهانى (قرن 4 ق.)، ترجمۀ جعفر شعار (1304-1380 ش.)، تهران، انتشارات بنيادفرهنگ ايران، 1346 ش.

151. تاريخ تهران، عبدالعزيز جواهر كلام (1270-1365 ش.)، تقريظ محمد قزوينى (1256-1328 ش.)، تهران، بى نا، 1325 ش.

152. تاريخ جرايد و مجلات ايران، محمد صدر هاشمى (1284-1344 ش.)، اصفهان، كمال، چاپ دوم، 1363 ش.

153. تاريخ جرجان، حمزة بن يوسف سهمى (- 427 ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيد، بيروت، عالم الكتب، چاپ چهارم، 1407 ق.

154. تاريخ جهانگشاى جوينى، عطاملك جوينى (- 658 ق.)، به كوشش محمد قزوينى (1256-1328 ش.)، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1385 ش.

155. تاريخ حكما و عرفاى متأخر، تحرير ثانى، منوچهر صدوقى سها، تهران، انتشارات حكمت، 1381 ش.

156. تاريخ خلافت عباسى از آغاز تا پايان آل بويه، احمدرضا خضرى (1345 - ش.)، تهران، انتشارات سمت، 1378 ش.

157. تاريخ رويان، مولانا اولياء الله آملى (قرن 8 ق.)، تصحيح عباس خليلى (1272-1350 ش.)، تهران، انتشارات اقبال، 1313 ش.

158. تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، سيد ظهيرالدين بن نصيرالدين مرعشى (- 892 ق.)، به اهتمام برنهارد دارن، مقدمۀ يعقوب آژند، تهران، انتشارات گسترده، 1363 ش.

159. تاريخ طبرستان، محمد بن حسن ابن اسفنديار (قرن 7 ق.)، تصحيح عباس اقبال آشتيانى (1277-1334 ش.)، به اهتمام محمد رمضانى، تهران، انتشارات كلاله خاور، 1320 ش.

160. تاريخ طبرى (تاريخ الامم و الملوك)، محمد بن جرير طبرى (224-310 ق.)، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده (1287-1363 ش.)، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353 ش.

ص: 545

161. تاريخ عالم آراى عباسى، اسكندربيگ تركمانى (968-1043 ق.)، تصحيح محمد اسماعيل رضوانى، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1377 ش.

162. تاريخ علما و شعراى گيلان، شمس گيلانى، تهران، انتشارات دانش، 1328 ش.

163. تاريخ غزنويان و سامانيان و آل بويه از جامع التواريخ، رشيدالدين فضل الله همدانى (648-717 ق.)، به كوشش سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى فروغى، 1338 ش.

164. تاريخ قم، حسن بن محمد حسن قمى (قرن 4 ق.)، ترجمۀ حسن بن على بن حسن بن عبدالملك قمى (قرن 9 ق.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1385 ش.

165. تاريخ كاشمر، محمدرضا خسروى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1376 ش.

166. تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، عزالدين ابن اثير (555-630 ق.)، ترجمۀ على هاشمى و ابوالقاسم حالت (1298-1371 ش.) و عباس خليلى (1272-1350 ش.)، تهران، انتشارات داد، 1374 ش.

167. تاريخ گزيده، حمدالله مستوفى (- 740 ق.)، به كوشش عبدالحسين نوايى (1302-1383 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1364 ش.

168. تاريخ گزيده، حمدالله مستوفى، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1362.

169. تاريخ گسترش تشيع در رى، رسول جعفريان (1343 - ش.) تهران، مشعر/ رى، آستان مقدس حضرت عبدالعظيم، 1371 ش.

170. تاريخ ماد، ايگور ميخائيلويچ دياكونوف (1914-1999 م.)، ترجمۀ كريم كشاورز، تهران، انتشارات پيام، 1357 ش.

171. تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها و تسمية من حالها من الاماثل او اجتاز بنواحيها من وارديها و اهلها، ابن عساكر (- 571 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.

172. تاريخ مردم ايران، عبدالحسين زرين كوب (1301-1378 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381 ش.

173. تاريخ مشروطه ايران، احمد كسروى (1269-1324 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1340 ش.

174. تاريخ مطبوعات و ادبيات ايران در دوره مشروطيت، ادوارد براون (1862-1926 م.)، محمدعلى تربيت، رضا صالح زاده، تهران، انتشارات معرفت، 1337 ش.

175. تاريخ مغول از حمله چنگيز تا تشكيل دولت تيمورى، عباس اقبال آشتيانى (1277-1334 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1384 ش.

ص: 546

176. تاريخ مؤسسات تمدنى جديد در ايران، حسين محبوبى اردكانى (1294-1356 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354 ش.

177. تاريخ نائين، سيد عبدالحجه بلاغى (1274-1356 ش.)، تهران، انتشارات مظاهرى، 1369 ش.

178. تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى، سعيد نفيسى (1274-1345 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى فروغى، 1363 ش.

179. تاريخ نيشابور المنتخب من السياق، ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فارسى (- 529 ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1362 ش.

180. تاريخ و فلسفه كتابدارى، آجيت كومار موكهرجى، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد انتشارات آستان قدس رضوى، 1375 ش.

181. تاريخ هنر معمارى ايران در دوره اسلامى، محمد يوسف كيانى، تهران، انتشارات سمت، 1379.

182. تاريخ هنرهاى ملى و هنرمندان ايرانى، عبدالرفيع حقيقت، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1369 ش.

183. تاريخچه فرقۀ جمهورى انقلابى ايران و گروه ارانى 1304-1316، حميد احمدى (1336 - ش.)، تهران، انتشارات آتيه، 1379 ش.

184. تاريخچۀ كتابخانه هاى ايران و كتابخانه هاى عمومى، ركن الدين همايون فرخ (1297-1379 ش.)، تهران، انتشارات سازمان كتابخانه هاى عمومى شهردارى تهران، 1344 ش.

185. تاريخچۀ وقف در اسلام، على اكبر شهابى (1287-1367 ش.)، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ، 1343 ش.

186. التبصير فى الدين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالكين، ابوالمظفر اسفراينى (- 471 ق.)، به كوشش محمد زاهد كوثرى، قاهره، مكتبة الازهريه، 1374 ق.

187. تتمة المنتهى، عباس قمى (1254-1319 ش.)، تصحيح على محدث زاده، قم، انتشارات داورى، چاپ سوم، 1397 ق.

188. تجارب الامم، ابن مسكويه (320-421 ق.)، تصحيح هنرى فردريك امدروز (1854-1917 م.)، قاهره، مطبعة شركة التمدن الصناعيه، 1332 ق.

189. تجارب السلف، هندوشاه صاحبى نخجوانى (- 730 ق.)، به كوشش عباس اقبال آشتيانى (1277-1334 ش.)، تهران، انتشارات طهورى، 1357 ش.

190. التحبير فى المعجم الكبير، عبدالكريم سمعانى (506-562 ق.)، بغداد، مطبعة الارشاد، 1975 م.

191. التحرير الطاوسى المستخرج من كتاب حل الاشكال فى معرفة الرجال للسيد احمد بن طاوس

ص: 547

الحسينى، حسن بن شهيد ثانى (959-1011 ق.)، تحقيق فاضل جواهرى، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1411 ق.

192. تحفة الازهار و زلال الانهار فى نسب ابناء الائمة الاطهار، ابن شدقم حسينى (- 109 ق.)، به كوشش سلمان الجبورى، تهران، انتشارات ميراث مكتوب، 1420 ق.

193. تخريج الاحاديث و الآثار، جمال الدين الزيلعى (- 762 ق.)، به كوشش عبدالله بن عبدالرحمن السعد، رياض، دار ابن خزيمه، 1414 ق.

194. التدوين فى اخبار قزوين، عبدالكريم رافعى قزوينى (- 623 ق.)، به كوشش عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

195. تذكرة الاولياء، عطار نيشابورى (627-537 ق.)، تصحيح رينولد آلن نيكلسون (1868-1945 م.)، به كوشش عبدالحميد روح بخشان، تهران، انتشارات اساطير، 1383 ش.

196. تذكرة الحفاظ، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، تحقيق عبدالرحمن بن يحيى المعلمى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1374 ق.

197. تذكرة الشعراء، دولتشاه سمرقندى (قرن 9 ق.)، به كوشش محمد رمضانى، تهران، انتشارات كلاله خاور، 1338 ش.

198. التذكرة العظيميه، محمد ابراهيم كلباسى (- 1362 ق.)، تصحيح و تحقيق عليرضا هزار، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش.

199. تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوى (1294-1374 ش.)، اصفهان، كتابفروشى ثقفى، چاپ دوم، 1348 ش.

200. تذكرة الملوك، ميرزا سميعا (قرن 12 ق.)، تصحيح ولاديمير مينورسكى (1877-1966 م.)، به كوشش سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1368 ش.

201. التذكرة فى انساب المطهره، عبيدلى احمد بن محمد مهنا، تحقيق سيد مهدى رجايى (1336 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1379 ش.

202. تذكرة مجالس النفائس، اميرعليشير نوايى (844-906 ق.)، به كوشش على اصغر حكمت (1271-1359 ش.)، تهران، انتشارات منوچهرى، 1363 ش.

203. تذكرۀ اندرونى: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوى اول، بنفشه حجازى (1333 - ش.)، تهران، انتشارات قصيده سرا، 1382 ش.

204. تذكرۀ تحفه سامى، سام ميرزا صفوى (923-983 ق.)، تصحيح ركن الدين همايون فرخ (1379-1297 ش.)، تهران، شركت سهامى چاپ وانتشارات كتب ايران، 1346 ش.

ص: 548

205. تذكرۀ جغرافياى تاريخى ايران، واسيلى بارتولد (1869-1930 م.)، ترجمۀ حمزۀ سردادور (طالب زاده)، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، 1358 ش.

206. تذكرۀ خوشنويسان معاصر، على راهجيرى، تهران، انتشارات اميركبير، 1346 ش.

207. تذكرۀ رياض العارفين، رضا قلى خان هدايت (1215-1288 ق.)، تصحيح نصرت الله فروهر، تهران، انتشارات اميركبير، 1388 ش.

208. تذكرۀ شعراى كرمان، عبدالله دهش (1288 - ش.)، كرمان، بى نا، بى تا.

209. تذكرۀ شعراى معاصر اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوى (1294-1374 ش.)، اصفهان، انتشارات تاييد، 1334 ش.

210. تذكرۀ شعراى معاصر ايران، سيد عبدالحميد خلخالى، تهران، بى نا 1337 ش.

211. تذكرۀ لباب الألباب، محمد عوفى (قرن 7 ق.)، به كوشش ادوارد براون، ليدن، چاپخانۀ بريل، 1906 م.

212. تذكرۀ ميخانه، عبدالنبى فخرالزمانى قزوينى، تصحيح احمد گلچين معانى (1295-1379 ش.)، تهران، انتشارات روزنه، 1366 ش.

213. تذكرۀ نصرآبادى، محمد طاهر نصرآبادى (- 1027 ق.)، تصحيح احمد مدقق يزدى، يزد، انتشارات دانشگاه يزد، 1379 ش.

214. تذكرۀ هفت اقليم، امين احمد رازى (- 1002 ق.)، تصحيح سيد محمدرضا طاهرى، تهران، انتشارات سروش، 1378 ش.

215. تراجم الرجال، سيد احمد حسينى اشكورى (1310 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1414 ق.

216. تربت پاكان: آثار و بناهاى قديمى محدوده كنونى دارالمؤمنين قم، سيد حسين مدرسى طباطبايى (1320 - ش.)، قم، انجمن آثار ملى/ چاپخانه مهر، 1355 ش.

217. ترجمۀ تاريخ يمينى به انضمام خاتمه يمينى يا حوادث ايام در سال 603 هجرى قمرى، محمد بن عبدالجبار عتبى (- 427 ق.)، ترجمۀ ناصح بن ظفر جرفادقانى (قرن 7 ق.)، به كوشش جعفر شعار (1304-1380 ش.)، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1357 ش.

218. ترجمۀ تجارب الامم، ابن مسكويه (320-421 ق.)، ابوالقاسم امامى، تهران، انتشارات سروش، 1366 ش.

219. ترجمۀ رساله قشيريه، عبدالكريم قشيرى (376-465 ق.)، ابوعلى حسن بن احمد عثمانى، تصحيح بديع الزمان فروزان فر (1278-1349 ش.)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هشتم، 1383 ش.

ص: 549

220. تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين)، محمد بن ابى طالب مجدى (قرن 11 ق.)، تحقيق فارس الحسون، قم، انتشارات مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1418 ق.

221. تصحيفات المحدثين، ابواحمد عسكرى (- 382 ق.)، قاهره، مطبعة العربية الحديثه، 1402 ق.

222. تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد ايران، محمدحسن خان اعتماد السلطنه (- 1313 ق.)، تصحيح ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1363 ش.

223. تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد، محمد بخيت حنفى (1854-1935 م.)، استانبول، دارالشفقه، 1408 ق.

224. تعجيل المنفعه بزوائد رجال الائمه، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، بيروت، دارالبشائر الاسلاميه، 1996 م.

225. التعديل و الترجيح لمن خرج عنه البخارى فى الجامع الصحيح، سليمان بن خلف مالكى، تحقيق على ابراهيم مصطفى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1389 ش.

226. التعرف لمذهب اهل التصوف، ابوبكر محمد بن ابراهيم كلاباذى (- 380 ق.)، تحقيق عبدالحليم محمود (1328-1398 ق.) و طه عبدالباقى سرور، قاهره، مكتبه الثقافه الدينيه، 1377 ش.

227. تعليقات نقض، ميرجلال الدين محدث ارموى (1283-1358 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1358 ش.

228. تعليقة على منهج المقال، محمدباقر وحيد بهبهانى (- 1285 ق.)، تهران، بى نا، بى تا.

229. تغليق التعليق على صحيح البخارى، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، به كوشش سعيد عبدالرحمن موسى القزقى، بيروت، المكتب الاسلامى، 1405 ق.

230. تفحصى در تاريخ سربداران خراسان و مازندران، محمدعلى شهرستانى، بى جا، بى نا، 1387 ش.

231. تفسير السمرقندى (بحرالعلوم)، نصر بن محمد سمرقندى (- 375 ق.)، به كوشش عمر بن غرامه و محمود مطرجى، بيروت، دارالفكر الاسلامى الحديث، 1416 ق.

232. تفسير الصراط المستقيم، سيد حسين طباطبايى بروجردى (1253-1340 ش.)، به كوشش غلامرضا بروجردى، قم، انتشارات انصاريان، 1416 ق.

233. تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم رازى (240-327 ق.)، تحقيق اسعد محمد الطيب، بيروت، دارالفكر، 1424 ق.

234. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (700-774 ق.)، به كوشش يوسف عبدالرحمن مرعشلى، بيروت، دارالمعرفه، 1409 ق.

235. تفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، فخر رازى (544-606 ق.)، مقدمۀ عبدالرحمن محمد، بيروت، دار

ص: 550

احياء التراث العربى، 1415 ق.

236. التفسير المنسوب الى الامام ابى محمد الحسن بن على العسكرى، به كوشش سيد محمدباقر موحد ابطحى (1313-1392 ش.)، قم، انتشارات مدرسة الامام المهدى، 1409 ق.

237. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا قمى مشهدى (- 1125 ق.)، به كوشش حسين درگاهى، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

238. تقريب التهذيب، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

239. تقويم البلدان، ابى الفداء (672-732 ق.)، ترجمۀ عبدالمحمد آيتى، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349 ش.

240. تلامذة العلامه المجلسى و المجازون منه، سيد احمد حسينى اشكورى (1310 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1401 ق.

241. تمهيد القواعد الاصولية و العربية لتفريع قواعد الاحكام الشرعيه، شهيد ثانى (911-966 ق.)، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزۀ علميۀ قم، 1416 ق.

242. تمهيد القواعد، تركه اصفهانى (770-835 ق.)، حواشى محمدرضا قمشه اى و محمود قمى، تصحيح سيد جلال الدين آشتيانى، قم، انتشارات بوستان كتاب، 1381 ش.

243. التمهيد لما فى الموطا من المعانى و الاسانيد، ابن عبدالبر (368-463 ق.)، به كوشش مصطفى بن احمد العلوى و محمد عبدالكبير البكرى، مغرب، وزارة الاوقاف و الشئون الاسلاميه، 1387 ق.

244. التنبيه و الاشراف، على بن حسين بن على مسعودى (- 346 ق.)، بيروت، دارصادر، 1893 م.

245. تنزيه الشريعة المرفوعة عن الاخبار الشنيعة الموضوعه، على بن محمد الكنانى (907-963 ق.)، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف و عبدالله محمد صديق غمارى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1401 ق.

246. تنقيح المقال فى علم الرجال، عبدالله مامقانى (1290-1355 ق.)، تحقيق محيى الدين مامقانى و محمدرضا مامقانى، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1423-1431 ق.

247. التوحيد، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تصحيح سيد هاشم حسينى تهرانى، مقدمۀ على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1375 ش.

248. توضيح المشتبه (فى ضبط اسماء الرواه و انسابهم و القابهم و كناهم)، محمد بن عبدالله قيسى (- 842 ق.)، به كوشش محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، مؤسسة الرساله، 1993 ق.

249. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه للشيخ المفيد، شيخ طوسى (385-460 ق.)، به كوشش سيد حسن موسوى خرسان و على آخوندى، تهران، انتشارات دارالكتب اسلاميه، 1365 ش.

ص: 551

250. تهذيب الأنساب و نهاية الاعقاب، شيخ الشرف عبيدلى (338-435 ق.)، تعليقات ابراهيم بن طباطبا حسنى (- 449 ق.)، تحقيق محمد كاظم محمودى، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى (1320 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1413 ق.

251. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

252. تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، يوسف مزى (- 742 ق.)، به كوشش احمد على و حسن احمد، بيروت، دارالفكر، 1414 ق.

253. تهران به روايت تاريخ، مسعود نوربخش، تهران، انتشارات علم، 1381 ش.

254. تهران در گذشته و حال، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه ملى تهران، 1355 ش.

255. الثقات العيون فى سادس القرون، آقابزرگ تهرانى (1255-1348 ش.)، تحقيق على نقى منزوى (1302-1389 ش.)، بيروت، دارالكتاب العربى، 1392 ق.

256. الثقات، ابن حبان بستى (270-354 ق.)، به كوشش سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى (1290-1377 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1395 ق.

257. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تصحيح على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، تهران، انتشارات كتابخانۀ صدوق، 1391 ق.

258. ثورة النجف بعد مقتل حاكمها الكابتن مارشال، عبدالرزاق حسنى (1903-1997 م.)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1402 ق.

259. جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى (1302-1387 ش.)، زير نظر سيد حسين طباطبايى بروجردى (1253-1340 ش.)، قم، چاپخانۀ علميه، 1399 ق.

260. جامع البيان عن تاويل آى القرآن (تفسير الطبرى)، محمد بن جرير طبرى (224-310 ق.)، بيروت، دارالمعرفه، 1412 ق.

261. جامع الجوامع، فضل بن حسن طبرسى (468-548 ق.)، تصحيح ابوالقاسم گرجى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران/ مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1377 ش.

262. جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، محمد بن على اردبيلى غروى حائرى (- 1101 ق.)، مقدمۀ سيد محمدحسن طباطبايى بروجردى، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق.

263. جامع بيان العلم و فضله و ماينبغى فى روايته و حمله، ابن عبدالبر (368-463 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1398 ق.

ص: 552

264. الجامع لاحكام القرآن المبين لما تضمنه من السنة و آى الفرقان (تفسير قرطبى)، ابوعبدالله انصارى قرطبى (- 671 ق.)، به كوشش عبدالله بن عبدالمحسن تركى، بيروت، مؤسسة الرساله، 1427 ق.

265. الجامع لاخلاق الراوى و آداب السامع، خطيب بغدادى (- 463 ق.)، منصوره مصر، دارالوفاء، 1429 ق.

266. الجرح و التعديل، ابن ابى حاتم رازى (240-327 ق.)، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1371 ق.

267. جريان ها و سازمان هاى مذهبى سياسى ايران از روى كار آمدن محمدرضا شاه تا پيروزى انقلاب اسلامى 1320-1357، رسول جعفريان (1343 - ش.) تهران، انتشارات خانۀ كتاب ايران، چاپ دوم، 1387 ش.

268. جغرافياى استان تهران، انتشارات وزارت آموزش و پرورش، 1363 ش.

269. جغرافياى تاريخى ايران (در قرن نهم هجرى)، برگرفته از كتاب قلقشندى (- 821 ق.)، ترجمۀ محجوب وزيرى، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه، 1380 ش.

270. جغرافياى تاريخى رى - تهران، انتشارات ميرحسين يك رنگيان، تهران، انتشارات درخشان، 1332 ش.

271. جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى بين النهرين، ايران و آسياى مركزى از زمان فتوحات مسلمين تا ايام تيمور، گى لسترنج (1854-1933 م.)، ترجمۀ محمود عرفان (1279-1355 ش.)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 ش.

272. جغرافياى رى، على ملكى ميانجى (1336 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1383 ش.

273. جغرافياى مفصل ايران، مسعود كيهان (1269-1345 ش.)، تهران، انتشارات ابن سينا/ چاپخانۀ مجلس شوراى ملى، 1311 ش.

274. جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، سيد بن طاوس (589-664 ق.)، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، تهران، انتشارات آفاق، 1371 ش.

275. جوابات اهل الموصل فى العدد و الرؤيه، شيخ مفيد (336-413 ق.)، تحقيق مهدى نجف، مقدمۀ سيد محمدرضا حسينى جلالى، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، 1413 ق.

276. جواهر الاخبار، بوداق منشى قزوينى (قرن 10 ق.)، به كوشش محسن بهرام نژاد، تهران، انتشارات ميراث مكتوب، 1387 ش.

277. الجواهر السنيه فى الاحاديث القدسيه، شيخ حر عاملى (1033-1104 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1402 ق.

278. جوله فى اماكن المقدسه، سيد ابراهيم موسوى زنجانى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1405 ق.

ص: 553

279. جهان نامه، محمد بن نجيب بكران (قرن 6 ق.)، تصحيح محمدامين رياحى، با مقدمۀ روسى برشچفسكى، و با ترجمه و مقدمۀ محسن ابراهيمى، تهران، انتشارات ابن سينا، 1342 ش.

280. چون سبوى تشنه: تاريخ ادبيات معاصر فارسى، محمدجعفر ياحقى (1326 - ش.)، تهران، انتشارات جامى، 1374 ش.

281. چهار سو و نگرشى كوتاه بر تاريخ و جغرافياى تاريخى، حسين شهيدى، تهران، انتشارات اميركبير، 1365 ش.

282. چهار مقاله درباره مولى على و داستان ضامن آهو، احمد مهدوى دامغانى (1306 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير/ بين الملل، 1385 ش.

283. چهار مقاله: مجمع النوادر، نظامى عروضى (قرن 6 ق.)، تصحيح محمد قزوينى (1256-1328 ش.)، به كوشش محمد معين (1297-1350 ش.)، تهران، انتشارات جامى، 1372 ش.

284. چهار مقاله، عروضى سمرقندى، تصحيح احمد مهدوى دامغانى، تهران، نشر بين الملل، 1385.

285. چهارصد شاعر برگزيدۀ پارسى گوى، ميرابوطالب رضوى نژاد، تهران، انتشارات تهران، 1369 ش.

286. چهره ها در تاريخچه نظام آموزش عالى حقوق و عدليه نوين، عباس مباركيان (1347 - ش.)، تهران، انتشارات پيدايش، 1377 ش.

287. چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهى ناصر الدين شاه: المآثر و الآثار، محمدحسن خان اعتماد السلطنه (- 1313 ق.)، به كوشش ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات اساطير، 1363 ش.

288. چهل مقاله: كتابنامه/ كتابشناسى/ شرح حال، رضا استادى، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1413 ق.

289. حبيب السير فى اخبار افراد بشر، غياث الدين خواندمير (880-942 ق.)، به كوشش سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، مقدمۀ جلال الدين همايى (1278-1359 ش.)، تهران، انتشارات خيام، 1330 ش.

290. حدائق السحر فى دقائق الشعر، رشيد وطواط (480-573 ق.)، عباس اقبال آشتيانى (1277-1334 ش.)، تهران، انتشارات طهورى، 1362 ش.

291. حدائق السياحه، زين العابدين شيروانى (- 1253 ق.)، مقدمۀ سلطان حسين تابنده گنابادى رضا عليشاه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1348 ش.

292. حدود العالم من المشرق الى المغرب، نويسندۀ ناشناس (372 ق.)، تصحيح منوچهر ستوده (1292-1395 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340 ش.

293. حديقة الشعراء، سيد احمد ديوان بيگى، تصحيح عبدالحسين نوايى (1302-1383 ش.)، تهران،

ص: 554

انتشارات زرين، 1360 ش.

294. حزب سوسياليست و انتقال حكومت از قاجار به پهلوى، كمال الدين طباطبايى، تهران، انتشارات زيبا، 1387 ش.

295. حلية الاولياء وطبقات الاصفياء، ابونعيم اصفهانى (336-430 ق.)، قاهره، مكتبة السعاده، 1399 ق.

296. حياة الامام على بن موسى الرضا، باقر شريف قرشى، قم، انتشارات سعيد بن جبير، 1372 ش.

297. حياة الامام موسى بن جعفر، باقر شريف قرشى، بيروت، دارالبلاغه، 1413 ق.

298. حيات سياسى فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى مجتهد عصر مشروطه، محسن دريابيگى، تهران، انتشارات مؤسسۀ تحقيقات و توسعه علوم انسانى، 1386 ش.

299. خاتمة مستدرك الوسائل، حسين نورى طبرسى (- 1320 ق.)، تصحيح مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1416 ق.

300. خاطرات احتشام السلطنه، به كوشش سيد محمد مهدى موسوى، تهران، انتشارات زوار، 1367 ش.

301. خاطرات آية الله مهدوى كنى، محمدرضا مهدوى كنى (1310-1393 ش.)، به كوشش غلامرضا خواجه سروى، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى 1386 ش.

302. خاطرات آية الله خلخالى، صادق خلخالى (1305-1382 ش.)، تهران، انتشارات سايه، 1379 ش.

303. خاطرات حاج عزالممالك اردلان: زندگى در دوران شش پادشاه، امان الله اردلان (1260-1366 ش.)، به كوشش باقر عاقلى (1307-1392 ش.)، تهران، انتشارات نامك، 1372 ش.

304. خاطرات سياسى و تاريخى، سيف الله وحيدنيا، انتشارات فردوسى، چاپ اول، 1362

305. خاطرات سياسى، حسين مكى (1290-1378 ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1368 ش.

306. خاطرات ليدى شيل همسر وزير مختار انگليس در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه، ليدى شيل (- 1865 م.)، ترجمۀ حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1362 ش.

307. خاطرات و اسناد حسين قلى خان نظام السلطنه مافى، حسينقلى نظام السلطنه مافى (1248-1326 ق.)، به كوشش معصومه نظام مافى، منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362 ش.

308. خاطرات و اسناد، سيف الله وحيدنيا، تهران، انتشارات وحيد، 1363 ش.

309. خاطرات و خطرات: توشه اى از تاريخ شش پادشاه و گوشه اى از دوره زندگى من، مهدى قلى هدايت (1242-1334 ش.)، تهران، انتشارات زوار، چاپ سوم، 1361 ش.

310. خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفى، محمدتقى فلسفى (1283-1377 ش.)، به كوشش على

ص: 555

دوانى (1308-1385 ش.)، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1382 ش.

311. الخراج و صناعة الكتابه، قدامة بن جعفر (- 337 ق.)، تحقيق محمد حسين زبيدى، بغداد، دارالرشيد، 1979 م.

312. الخصال المحموده و المذمومه، شيخ صدوق (311-381 ق.)، به كوشش على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1410 ق.

313. الخصائص الحسينيه، جعفر شوشترى (1230-1303 ق.)، قم، انتشارات دارالكتاب.

314. خصائص الوحى المبين، ابن بطريق (523-600 ق.)، تحقيق محمدباقر محمودى (1303-1385 ش.)، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1406 ق.

315. خلاصة تذهيب تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، احمد بن عبدالله خزرجى (قرن 10 ق.)، تحقيق مجدى منصور الشورى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1422 ق.

316. الخلاف فى الاحكام، شيخ طوسى (385-460 ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1407 ق.

317. خيامى نامه در تجزيه و تحليل آثار علمى و ادبى حكيم خيام، جلال الدين همايى (1278-1359 ش.)، تهران، انتشارات هما، 1387 ش.

318. دانشمندان و رجال مازندران، اسماعيل مهجورى (1273-1351 ش.)، به كوشش هدايت الله مهجورى، تهران، بى نا، 1353 ش.

319. دانشمندان و سخنسرايان فارس، محمدحسين ركن زادۀ آدميت (1278-1352 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه/ خيام، 1337 ش.

320. دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) و شهر رى، به كوشش عليرضا هزار (1353 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1382 ش.

321. دانشنامۀ ايران و اسلام، زير نظر احسان يارشاطر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1354 ش.

322. دانشنامۀ تهران بزرگ، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى (1321 - ش.)، تهران، انتشارات مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1392 ش.

323. دانشنامۀ جهان اسلام، زير نظر غلام على حداد عادل و ديگران، تهران، انتشارات بنياد دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1378 ش.

324. دانشنامۀ دانش گستر، على رامين، كامران فانى، محمدعلى سادات، تهران، انتشارات مؤسسۀ دانش گستر روز، 1389 ش.

325. دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهى، به كوشش بهاءالدين خرمشاهى (1324 - ش.)، تهران، انتشارات دوستان/ ناهيد، 1377 ش.

ص: 556

326. دانشنامۀ مشاهير و مفاخر دامغان، ميرزا محمد كاظمينى، يزد، انتشارات بنياد فرهنگى ريحانه الرسول، 1385 ش.

327. دانشنامۀ هنرمندان ايران و جهان اسلام از مانى تا معاصرين كمال الملك، عباس سرمدى (1318-1385 ش.)، تهران، انتشارات هيرمند، 1380 ش.

328. دائرة المعارف الاسلامية الشيعيه، حسن امين، بيروت، دارالتعارف، 1395 ق.

329. دائرة المعارف الاسلاميه، گروهى از خاورشناسان، ترجمه به عربى: احمد شنتاوى، ابراهيم زكى خورشيد، عبدالحميد يونس، بيروت، دارالمعرفه، 1933 م.

330. دائرة المعارف بناهاى تاريخى ايران، بناهاى عام المنفعه، كاظم ملازاده و مريم محمدى، تهران، انتشارات حوزۀ هنرى سازمان تبليغات اسلامى، 1379 ش.

331. دائرة المعارف تشيع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادى، كامران فانى، بهاءالدين خرمشاهى (1324 - ش.)، تهران، انتشارات شهيد سعيد محبى، 1379 ش.

332. دائرة المعارف فارسى، غلامحسين مصاحب (1289-1358 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1356 ش.

333. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران، انتشارات دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1368 ش.

334. دائره المعارف موسيقى كهن ايران، مهران پورمندان (1342 - ش.)، تهران، انتشارات حوزۀ هنرى سازمان تبليغات اسلامى، 1379 ش.

335. الدر المنثور فى التفسير بالماثور و هو مختصر تفسير ترجمان القرآن، عبدالرحمن سيوطى (849-911 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1421 ق.

336. دراسة حول نهج البلاغه، سيد محمدحسين حسينى جلالى (1321 - ش.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1421 ق.

337. درر التيجان فى تاريخ بنى الاشكان، تاريخ اشكانيان، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (- 1313 ق.)، به كوشش و اهتمام نعمت احمدى، تهران، انتشارات اطلس، 1371 ش.

338. دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه، اسماعيل بن محمد اصفهانى (457-535 ق.)، به كوشش مساعد بن سليمان الراشد الحميد، رياض، دارالعاصمه، 1412 ق.

339. دو سفرنامه از جنوب ايران در سال هاى 1256-1307 ق، به ضميمۀ جغرافياى طبيعى ايران از مسعود كيهان، تصحيح سيد على آل داود (1331 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1368 ش.

340. دورۀ كامل دستور زبان فارسى، سيد مصطفى آرنگ و محمدعلى خير، تهران، انتشارات شمس،

ص: 557

1349 ش.

341. دولت عباسيان، محمد سهيل طقوش، ترجمۀ حجت الله جودكى، قم، انتشارات پژوهشكده حوزۀ و دانشگاه، 1380 ش.

342. دولت هاى ايران از ميرزا نصرلله خان مشيرالدوله تا ميرحسين موسوى، به كوشش بعقوب آژند (1328 - ش.) و عليرضا اسماعيلى و روح الله بهرامى و على امبر على اكبرى، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1378 ش.

343. دولت هاى ايران در عصر مشروطيت 1285-1357 ش، حسين ملكى، تهران، انتشارات اشاره، 1370 ش.

344. دويست سخنور (تذكرة الشعراى منظوم و منثور)، على نظمى تبريزى، تهران، انتشارات علمى، چاپ دوم، 1363 ش.

345. ديوان اديب پيشاورى، سيد احمد اديب پيشاورى (1260-1349 ق.)، تصحيح على عبدالرسولى، تهران، انتشارات ما، 1362 ش.

346. ديوان دعبل بن على الخزاعى (148-246 ق.)، تحقيق عبدالصاحب عمران الدجيلى، بيروت، دارالكتاب اللبنانى، 1417 ق.

347. ديوان رفعت سمنانى، تصحيح نصرت الله نوح، تهران، انتشارات بامداد، 1363 ش.

348. ديوان شرف الشعراء بدر الدين قوامى رازى، قوامى رازى (قرن 6 ق.)، به تصحيح و اهتمام ميرجلال الدين محدث ارموى (1283-1358 ش.)، تهران، انتشارات سپهر، 1334 ش.

349. ديوان منوچهرى دامغانى، تصحيح سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، تهران، انتشارات زوار، 1384 ش.

350. ديوان سالارى در عهد سلجوقى: وزارت در عهد سلجوقى، كارلا كلوزنر، ترجمۀ يعقوب آژند، تهران، انتشارات اميركبير، 1363 ش.

351. ذخيرة المعاد فى شرح الارشاد الاذهان، علامه حلى (648-726 ق.)، شرح محمدباقر سبزوارى (- 1090 ق.)، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بى تا.

352. الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (1255-1348 ش.)، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق.

353. ذكاء الملك فروغى و شهريور 1320، باقر عاقلى (1320 - ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1370 ش.

354. ذكر اخبار اصبهان (تاريخ اصبهان)، ابونعيم اصفهانى (336-430 ق.)، ليدن، چاپخانۀ بريل، 1931 م.

355. ذم الكلام و اهله، خواجه عبدالله انصارى (396-481 ق.)، مدينه، مكتبة الغرباء الاثريه، 1419 ق.

ص: 558

356. ذيل تاريخ بغداد، ابن نجار (- 643 ق.)، تصحيح قيصر ابوفرج و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417 ق.

357. ذيل تاريخ گزيده، حمدالله مستوفى، زين الدين بن حمد الله مستوفى (قرن 8 ق.)، به كوشش ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1372 ش.

358. راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، محمد راوندى (- 599 ق.)، تصحيح محمد اقبال، تهران، انتشارات علمى، 1333 ش.

359. راويان امام رضا در مسند الرضا، عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، مشهد، انتشارات كنگره جهانى حضرت رضا، 1367 ش.

360. راه آهن در ايران، منوچهر احتشامى (1317 - ش.)، تهران، انتشارات دفتر پژوهش هاى فرهنگى، 1382 ش.

361. راهنماى دانشوران در ضبط نام ها نسب ها و نسبت ها، على اكبر برقعى (1278-1366 ش.)، تهران، انتشارات تابش، بى تا.

362. راهنماى قم، سيد على اكبر برقعى قمى (1278-1366 ش.)، قم، انتشارات آستانه مقدسه، بى تا.

363. رجال ابن داود (كتاب الرجال)، ابن داود حلى (647-707 ق.)، به كوشش سيد محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدريه، 1392 ق.

364. رجال البرقى، احمد بن خالد برقى (- 274 ق.)، به كوشش جواد قيومى، تهران، انتشارات قيوم، 1419 ق.

365. رجال الشيعه فى اسانيد السنه، محمدجعفر طبسى، قم، انتشارات مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1420 ق.

366. رجال الطوسى، شيخ طوسى (385-460 ق.)، به كوشش جواد قيومى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1415 ق.

367. رجال العلامه الحلى، علامه حلى (648-726 ق.)، تصحيح سيد محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحيدريه، 1381 ق.

368. رجال النجاشى (فهرس اسماء مصنفى الشيعه)، احمد بن على نجاشى (- 450 ق.)، تحقيق سيد موسى شبيرى زنجانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ چهارم، 1413 ق.

369. رجال پارلمانى ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، منوچهر نظرى (1348 - ش.)، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1388 ش.

370. الرجال لابن الغضائرى، احمد بن حسين غضائرى (قرن 5 ق.)، تحقيق سيد محمدرضا حسينى

ص: 559

جلالى، قم، انتشارات دارالحديث، 1422 ق.

371. رجال وزارت امور خارجه دوره ناصرى و مظفرى، مهدى ممتحن الدوله (1263-1327 ق.) و ميرزا هاشم خان نورى (قرن 13 ق.)، به كوشش ايرج افشار (1304-1389 ش.) و حسينقلى خان شقاقى (1288 - ش.)، تهران، انتشارات اساطير، 1365 ش.

372. الرخصة فى تقبيل اليد، محمد بن ابراهيم ابن مقرى (285-381 ق.)، به كوشش ابوعبدالله محمود بن محمد حداد، رياض، دارالعاصمه، 1408 ق.

373. الرد النفيس على اباطيل عثمان الخميس، حسن عبدالله على، بيروت، دارالكاتب العربى، 1424 ق.

374. رسائل ابن حزم الاندلسى، ابن حزم اندلسى (384-456 ق.)، تحقيق احسان عباس، بيروت، مؤسسة العربيه، 1401 ق.

375. الرسائل الرجاليه، محمد بن محمد ابراهيم كلباسى (1247-1315 ق.)، تصحيح محمدحسين درايتى، قم، انتشارات دارالحديث، 1423 ق.

376. رسائل الشهيد الثانى، شهيد ثانى (911-966 ق.)، قم، انتشارات مكتبة بصيرتى، بى تا.

377. رسائل فقهيه، سيد عبدالله شيرازى (- 1405 ق.)، نجف، بى نا، 1393 ق.

378. رستم التواريخ، محمد هاشم آصف رستم الحكما، به كوشش محمد مشيرى (1288-1365 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1357 ش.

379. روح و ريحان يا جنة النعيم و العيش السليم فى احوال السيد عبدالعظيم، محمدباقر واعظ كجورى مازندرانى (1255-1313 ق.)، تصحيح سيد صادق حسينى اشكورى (1351 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث 1382 ش.

380. رودها و رودنامه ايران، عباس جعفرى، تهران، انتشارات مؤسسۀ جغرافيايى و كارتوگرافى گيتاشناسى ايران، 1376 ش.

381. روزشمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، باقر عاقلى، تهران، انتشارات گفتار، 1370 ش.

382. روزگاران: تاريخ ايران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوى، عبدالحسين زرين كوب (1301-1378 ش.)، تهران، انتشارات سخن، چاپ دوازدهم، 1390 ش.

383. روس و انگليس در ايران 1864-1914: پژوهشى دربارۀ امپرياليسم، فيروز كاظم زاده (1303 - ش.)، ترجمۀ منوچهر اميرى، تهران، انتشارات فرانكلين، 1354 ش.

384. روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، ابوالفتوح رازى (قرن 6 ق.)، تحقيق محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1365 -

ص: 560

1376 ش.

385. الروض المعطار فى خبر الاقطار، محمد بن عبدالله المنعم الحميرى (- 900 ق.)، تحقيق كامل سلمان الجبورى، تهران، انتشارات ميراث مكتوب، 1420 ق.

386. روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، سيد محمدباقر موسوى خوانسارى (1226-1313 ق.)، تحقيق اسدالله اسماعيليان، قم، انتشارات اسماعيليان، 1391 ق.

387. روضة الصفا، ميرخواند (837-903 ق.)، تهران، انتشارات خيام/ پيروز، بى تا.

388. روضة المتقين فى شرح من لايحضره الفقيه (شرح مشيخه الفقيه)، محمدتقى مجلسى (1003-1070 ق.)، تحقيق سيد حسين موسوى كرمانى و على پناه اشتهاردى (1296-1387 ش.)، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمدحسين كوشانپور، 1399 ق.

389. روضة الواعظين، محمد بن فتال نيشابورى (- 508 ق.)، به كوشش سيد محمدمهدى حسن خرسان، قم، انتشارات شريف الرضى، 1386 ق.

390. رهاورد حكمت: شرح مسافرت ها و سفرنامه هاى ميرزا على اصغرخان حكمت شيرازى، به كوشش سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1379 ش.

391. رهبران مشروطه، ابراهيم صفايى (1292 - ش.)، تهران، انتشارات جاويدان، 1363 ش.

392. رؤساى دانشكدۀ پزشكى از بدو تأسيس تاكنون، على نجفى (1353 - ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى و درمانى، 1387 ش.

393. رى باستان (جلد 1، مباحث جغرافيايى شهر رى به عهد آبادى)، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1345 ش.

394. رى باستان (جلد 2، مذهب و تاريخ و رجال و نواحى رى باستان يا سوابق پهنه طهران و ديه هاى كهن آن)، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1349 ش.

395. رياض السياحه، زين العابدين شيروانى (1196-1253 ق.)، تصحيح اصغر حامد (ربانى)، تهران، انتشارات كتاب فروشى سعدى، 1339 ش.

396. رياض العلماء و حياض الفضلاء، عبدالله افندى (- 1130 ق.)، به كوشش سيد احمد حسينى اشكورى (1310 - ش.)، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى (1320 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1403 ق.

397. ريحانة الادب فى تراجم رجال المعروف بالكنية او اللقب يا كنى و القاب، محمدعلى مدرس تبريزى (1296-1373 ق.)، تهران، انتشارات خيام، 1374 ش.

398. زبدة التواريخ اخبار الامراء و الملوك السلجوقيه، على بن ناصر حسينى (757-622 ق.)، تحقيق

ص: 561

محمد نورالدين، بيروت، داراقراء، 1405 ق.

399. زبدة التواريخ، حافظ ابرو (763-834 ق.)، تصحيح سيد كمال حاج سيد جوادى، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 ش.

400. زبدة المقال فى خمس الرسول و الآل، عباس ابوترابى (1304-1379 ش.)، تحقيق عبدالسلام كاظم جعفرى (1342 - ش.)، قم، انتشارات پيام آزادگان، 1387 ش.

401. زبدة النصره ونخبة العصره، ابوابراهيم على بن محمد البندارى (- 643 ق.)، ترجمه: محمدحسين خليلى، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1356 ش.

402. زندگانى حضرت عبدالعظيم، احمد صادقى اردستانى، تهران، انتشارات حافظ نوين، 1373 ش.

403. زندگانى حضرت عبدالعظيم، عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، تهران، انتشارات عطارد، چاپ سوم، 1373 ش.

404. زندگانى شاه عباس اول، نصرالله فلسفى (1289-1360 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1352 ش.

405. زندگانى شگفت آور تيمور: ترجمۀ عجايب المقدور فى اخبار تيمور، ابن عربشاه (- 854 ق.)، ترجمۀ محمدعلى نجاتى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1339 ش.

406. زندگانى على بن الحسين، سيد جعفر شهيدى (1297-1386 ش.)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378 ش.

407. زندگى سياسى اردشير جى ريپورتر، حسين خزايى، اميركبير، چاپ اول. 1390.

408. زندگى طوفانى (خاطرات)، سيد حسن تقى زاده (1348-1256 ش.)، به كوشش ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1371 ش.

409. زندگى من در طول هفتاد سال تاريخ معاصر ايران، احمد اخگر (1268-1348 ش.)، تهران، انتشارات اخگر، 1366 ش.

410. زندگى و زمانۀ محمد بى ريا به انضمام خاطرات سرلشگر درخشانى از فرقه دموكرات آذربايجان، محمد بى ريا (1293-1363 ش.) و على امبر درخشانى (1274-1357 ش.)، به كوشش على مرادى مراغه اى (1346 - ش.)، تهران، انتشارات اوحدى، 1385 ش.

411. زندگينامه رياضيدانان دوره اسلامى، ابوالقاسم قربانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1365 ش.

412. زندگينامۀ جبار باغچه بان به قلم خودش، جبار باغچه بان (1264-1345 ش.)، تهران، انتشارات ارژنگ، 1356 ش.

413. زندگينامۀ رجال و مشاهير ايران (1299-1320 ش.)، حسن مرسلوند، تهران، انتشارات الهام، 1369 -

ص: 562

1375 ش.

414. زندگينامۀ مشاهير رجال پزشكى معاصر ايران، محمدمهدى موحدى (1308 - ش.)، تهران، انتشارات مؤسسۀ نشر علوم و فنون، 1371 ش.

415. زيد الشهيد ابن الامام على بن الحسين بن على بن ابى طالب، سيد عبدالرزاق موسوى مقرم (1316-1391 ق.)، نجف، مكتبة الحيدريه، 1372 ق.

416. زين الاخبار، عبدالحى بن ضحاك بن محمود گرديزى (- 442 ق.)، تصحيح سعيد نفيسى (1274-1345 ش.)، تهران، انتشارات رنگين، 1333 ش.

417. سالنامۀ آمارى استان تهران 1380، تهران، وزارت كشور جمهورى اسلامى ايران، 1380 ش.

418. سبك شناسى يا تاريخ تطور نثر فارسى، محمدتقى بهار (1265-1330 ش.)، تهران، انتشارات زوار، 1386 ش.

419. ستارگان كرمان، حسين بهزادى (1314 - ش.)، تهران، انتشارات توس، 1355 ش.

420. سخن آشنا: يادنامه بديع الزمان فروزانفر، به كوشش محمدجعفر ياحقى (1326 - ش.)، شيراز، انتشارات داستان سرا، 1383 ش.

421. سخن و سخنوران، بديع الزمان فروزان فر (1278-1349 ش.)، تهران، انتشارات خوارزمى، چاپ چهارم، 1369 ش.

422. سخنوران نامى معاصر ايران، سيد محمدباقر برقعى (1306-1394 ش.)، قم، انتشارات خرم، 1373 ش.

423. سر السلسلة العلوية فى انساب السادة العلويه، ابونصر بخارى (- 341 ق.)، به كوشش سيد محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدريه، 1382 ق.

424. سرآمدان فرهنگ و تاريخ ايران در دورۀ اسلامى، سيد حسن سادات ناصرى (1304-1368 ش.)، تهران، انتشارات مركز مطالعات و هماهنگى فرهنگى، 1353 ش.

425. سرزمين من، دى 1391، ش 40.

426. سرشمارى عمومى نفوس و مسكن 1375: شناسنامۀ آبادى هاى كشور: شهرستان رى، استان تهران، تهران، انتشارات مركز آمار ايران، 1376 ش.

427. سرنوشت ياران دكتر مصدق، عبدالرضا هوشنگ مهدوى (1309 - ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1383 ش.

428. سفرنامه ابن بطوطه (رحله ابن بطوطه)، ترجمۀ محمدعلى موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359 ش.

ص: 563

429. سفرنامۀ ابودلف در ايران (در سال 341 هجرى)، ترجمۀ سيد ابوالفضل طباطبايى، تعليقات و تحقيقات ولاديمير مينورسكى (1877-1966 م.)، تهران، انتشارات زوار، 1354 ش.

430. سفرنامۀ اورسل 1882 ميلادى، ارنست اورسل، ترجمۀ على اصغر سعيدى، تهران، انتشارات زوار، 1353 ش.

431. سفرنامۀ پيترو دلا و اله، پيترو دلا و اله (1586-1652 م.)، ترجمۀ شعاع الدين شفا، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1370 ش.

432. سفرنامۀ تاورنيه، ترجمۀ ابوتراب نورى، تصحيح حميد شيرانى، اصفهان، كتاب فروشى تاييد، چاپ دوم، 1336 ش.

433. سفرنامۀ دروويل، گاسپار دروويل، ترجمۀ جواد محبى (1292-1347 ش.)، تهران، انتشارات گوتنبرگ، 1387 ش.

434. سفرنامۀ سيف الدوله (سفرنامه مكه)، سيف الدوله سلطان محمد (1227-1288 ق.)، تصحيح على اكبر خداپرست، تهران، نشر نى، 1363 ش.

435. سفرنامۀ كلاويخو، روى گولانس د كلاويخو (- 1412 م.)، ترجمۀ مسعود رجب نيا (1298-1377 ش.)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1366 ش.

436. سفرنامۀ مادام ديولافوا، ايران و كلده، ديولافوا (- 1916 ق.)، ترجمۀ على محمد مترجم همايون فره وشى (1254-1347 ش.)، تهران، انتشارات خيام، 1332 ش.

437. سفرنامۀ مادام كارلا سرنا، آدمها و آيينها در ايران، كارلا سرنا، ترجمۀ على اصغر سعيدى، تهران، انتشارات زوار، 1362 ش.

438. سفرنامۀ ناصرخسرو قباديانى، ناصرخسرو قباديانى (481-394 ق.)، به كوشش سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، تهران، انتشارات زوار، 1387 ش.

439. سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، عباس قمى (1254-1319 ش.)، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1355 ق.

440. سلجوق نامه، ظهيرالدين نيشابورى (- 599 ق.)، تهران، انتشارات كلاله خاور، 1332 ش.

441. السلفية بين اهل السنة و الاماميه، سيد محمد الكثيرى، بيروت، الغدير للطباعة و النشر و التوزيع، 1417 ق.

442. سماء المقال فى علم الرجال، ابوالهدى كلباسى (- 1315 ش.)، تحقيق سيد محمد حسينى قزوينى، قم، انتشارات مؤسسۀ ولى عصر، 1419 ق.

443. سنن ابن ماجه، ابن ماجه (- 275 ق.)، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقى، بيروت، دار احياء التراث

ص: 564

العربى، 1395 ق.

444. سنن ابى داوود، سليمان بن اشعث ابوداود سيستانى (202-275 ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفكر، 1410 ق.

445. سنن الترمذى (الجامع الصحيح)، محمد بن عيسى ترمذى (209-279 ق.)، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، دارالغرب الاسلامى، بى تا.

446. سنن الدار قطنى، على بن عمر دارقطنى (306-385 ق.)، به كوشش مجدى بن منصور سيد الشورى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417 ق.

447. السنن الصغرى، احمد بن حسين بيهقى (384-458 ق.)، رياض، مكتبه الرشد، 1422 ق.

448. السنن الكبرى، احمد بن حسين بيهقى (384-458 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416 ق.

449. سه سال ستيز مرجعيت شيعه در ايران 1341-1343، روح الله حسينيان (1334 - ش.)، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1382 ش.

450. سؤالات الحاكم النيسابورى للدارقطنى فى الجرح و التعديل، على بن عمر دارقطنى (306-385 ق.)، تحقيق موفق بن عبدالله عبدالقادر، رياض، مكتبة المعارف، 1984 م.

451. سى مقاله، رضا استادى (1316 - ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1373 ش.

452. سياحت شرق، سيد محمدحسن نجفى قوچانى (1256-1322 ق.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1367 ش.

453. سياحتنامۀ شاردن، ژان شاردن (1642-1713 م.)، ترجمۀ محمد عباسى، تهران، انتشارات اميركبير، 1350 ش.

454. سياستگران دورۀ قاجار، احمدخان ملك ساسانى (1260-1346 ش.)، به كوشش على خليليان، تهران، انتشارات خليليان، 1382 ش.

455. سيد اسدالله خرقانى روحانى نوگراى روزگار مشروطه و رضا شاه، رسول جعفريان (1343 - ش.) تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1382 ش.

456. سيد ضيا: مرد اول يا مرد دوم كودتا: گفته ها و ناگفته هاى تاريخ معاصر ايران از زبان سيد ضياءالدين طباطبايى، لس آنجلس، انتشارات شركت كتاب، 1390 ش.

457. سير أعلام النبلاء، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، تصحيح بشار عواد معروف، زير نظر شعيب الارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله، چاپ دهم، 1413 ق.

458. سير الملوك (سياستنامه)، خواجه نظام الملك (- 485 ق.)، به كوشش هيوبرت دارك، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347 ش.

ص: 565

459. سيرتنا و سنتنا سيرة نبينا و سنته، عبدالحسين امينى نجفى (1281-1349 ش.)، تهران، انتشارات مجمع جهانى اهل بيت، 1429 ق.

460. سيرى كوتاه در جغرافياى تاريخ تفرش و آشتيان، مرتضى سيفى تفرشى (1309 - ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1361 ش.

461. سيماى خوى، على صدرايى خويى (1342 - ش.)، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، 1373 ش.

462. سيماى هنرمندان ايران: موسيقى/ تئاتر/سينما، حبيب الله نصيرى فر (1316 ش)، تهران، انتشارات دنياى نو، 1386 ش.

463. الشجرة المباركة فى انساب الطالبيه، فخر رازى (544-606 ق.)، تحقيق سيد مهدى رجايى (1336 - ش.)، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى (1320 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1409 ق.

464. شجره نامۀ سادات وهابى تبريز، كاظم اعتضاد الملك، تبريز، بى نا، بى تا.

465. شخصيتهاى نامى ايران، محمدرضا زهتابى، تهران، انتشارات پديده، 1347 ش.

466. شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، عبدالحى بن عماد حنبلى (- 1089 ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالكتب العلميه، 1413 ق.

467. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، نعمان مغربى (- 363 ق.)، به كوشش سيد محمد حسينى جلالى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1414 ق.

468. شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى، مهدى بامداد (1276-1352 ش.)، تهران، انتشارات زوار، 1347 ش.

469. شرح حال رجال سياسى و نظامى ايران، باقر عاقلى (1307 - ش.)، تهران، انتشارات گفتار، 1380 ش.

470. شرح حال و آثار رجال و دانشمندان قزوين، محمدعلى گلريز (1271-1346 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، بى تا.

471. شرح حديث عرض دين حضرت عبدالعظيم حسنى، لطف الله صافى گلپايگانى (1297 - ش.)، قم، انتشارات مؤسسۀ حضرت معصومه، 1376 ش.

472. شرح معانى الآثار، احمد بن سلامه الطحاوى (229-321 ق.)، به كوشش محمد زهرى النجار، بيروت، دارالكتب العلميه، 1416 ق.

473. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (586-656 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1378 ق.

ص: 566

474. شعب الايمان، احمد بن حسين بيهقى (384-458 ق.)، به كوشش محمد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410 ق.

475. شعب المقال فى احوال الرجال، ابوالقاسم بن محمد بن احمد نراقى (- 1319 ق.)، تصحيح محمدعلى نحوى، به اهتمام حسين صفايى نراقى، يزد، چاپخانۀ گلبهار، 1376 ق.

476. شعر المخضرمين و اثر الاسلام فيه، يحيى جبورى، بغداد، مكتبة النهضه، 1384 ق.

477. شعراى مازندران و گرگان، على زمانى شهميرزادى، بى جا، مؤلف، 1371 ش.

478. شفاء السقام فى زيارة خير الانام، تقى الدين سبكى (683-756 ق.)، بيروت، دارالجيل، 1411 ق.

479. شناسنامۀ جغرافياى طبيعى ايران، عباس جعفرى (1312 - ش.)، تهران، انتشارات گيتاشناسى، 1363 ش.

480. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى الآيات النازلة فى اهل البيت، حاكم حسكانى (- 506 ق.)، به كوشش محمدباقر محمودى (1303-1385 ش.)، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

481. شهرهاى ايران، محمد يوسف كيانى، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهى، 1366 ش.

482. صبح گلشن، على حسن سليم، به كوشش مولوى محمد عبدالمجيد، بهوپال هندوستان، 1295 ق.

483. صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، على بن بلبان فارسى (- 739 ق.)، به كوشش شعيب الارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله، چاپ دوم، 1414 ق.

484. صحيح مسلم بشرح النووى (المنهاج فى شرح صحيح مسلم بن الحجاج)، يحيى بن شرف نووى دمشقى (631-676 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى.

485. صد سال داستان نويسى ايران، حسن ميرعابدينى، تهران، انتشارات چشمه، 1387 ش.

486. الصداقة و الصديق، ابوحيان توحيدى (- 414 ق.)، به كوشش على متولى صلاح، قاهره، مكتبة الآداب، 1972 م.

487. صعود وسقوط تيمورتاش به روايت اسناد محرمانه وزارت خارجه انگليس، به كوشش محمدجواد شيخ الاسلامى (1303-1379 ش.)، تهران، انتشارات توس، 1378 ش.

488. صفوة الصفا، ابن بزار اردبيلى (قرن 8 ق.)، تصحيح غلامرضا طباطبايى مجد، تهران، انتشارات زرياب، 1376 ش.

489. صوان الحكمه، ابوسليمان سجستانى (قرن 4 ق.)، به كوشش عبدالرحمن بدوى (1917-2002 م.)، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353 ش.

490. صورة الارض، ابن حوقل نصيبى (- 350 ق.)، بيروت، دار و مكتبة الحياه، 1979 م.

ص: 567

491. صورة الارض، ابن حوقل نصيبى (- 350 ق.)، ترجمۀ جعفر شعار (1304-1380 ش.)، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1345 ش.

492. الضعفاء الكبير، محمد بن عمرو عقيلى (- 322 ق.)، تحقيق عبدالمعطى امين قلعجى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1404 ق.

493. الضعفاء و المتروكين، احمد بن على نسائى (215-303 ق.)، تحقيق بوران ضناوى و كمال يوسف حوت، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافيه، چاپ دوم، 1407 ق.

494. الضعفاء و المتروكين، على بن عمر الدارقطنى (- 385 ق.)، تحقيق محمد بن لطفى الصباغ، بيروت، مكتب الاسلامى، 1400 ق.

495. طب الائمه، ابن بسطام نيشابورى (قرن 4 ق.)، قم، انتشارات انصارى، چاپ چهارم، 1385 ش.

496. طب در دوره صفوى، سيريل لويد الگود، ترجمۀ محسن جاويدان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357 ش.

497. طبرسى و مجمع البيان، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1341-1340 ش.

498. طبقات اعلام الشيعه، آقابزرگ تهرانى (1255-1348 ش.)،، به كوشش علينقى منزوى (1302-1389 ش.)، بيروت، مؤسسة الفقه الشيعه، 1391 ق.

499. الطبقات الشافعية الكبرى، تاج الدين سبكى (721-771 ق.)، به كوشش عبدالفتاح محمد الحلو (1356-1414 ق.) و محمود محمد الطناجى (1353-1419 ق.)، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1976 م.

500. طبقات الصوفيه، ابوعبدالرحمن سلمى (325-412 ق.)، تحقيق نورالدين شربيه، قاهره، دارالكتاب العربى، 1372 ق.

501. طبقات الصوفيه، خواجه عبدالله انصارى (396-481 ق.)، تصحيح عبدالحى حبيبى (1289-1363 ش.)، كابل، انتشارات ميزان، 1341 ش.

502. طبقات القراء، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، تحقيق احمدخان، رياض، مركزالملك فيصل للبحوث و الدراسات الاسلاميه، 1418 ق.

503. الطبقات الكبرى (الطبقه الخامسه من الصحابه)، ابن سعد (- 230 ق.)، بيروت، دارالصادر، 1409 ق.

504. طبقات المحدثين باصبهان و الواردين عليها، عبدالله بن حبان (- 369 ق.)، به كوشش عبدالغفار سليمان البندارى، بيروت، مؤسسة الرساله، 1412 ق.

505. طبقات المفسرين، محمد بن على داودى (- 945 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1403 ق.

ص: 568

506. طبقات النحويين و اللغويين، محمد بن الحسن زبيدى (316-379 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف، چاپ دوم، 1984 م.

507. طبقات ناصرى، قاضى منهاج سراج (- 658 ق.)، تصحيح عبدالحى حبيبى (1289-1363 ش.)، كابل، انتشارات انجمن تاريخ افغانستان، 1342 ش.

508. طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، سيد على اصغر جابلقى بروجردى (- 1313 ق.)، تحقيق سيد مهدى رجايى (1336 - ش.)، زير نظر سيد محمود مرعشى نجفى (1320 - ش.)، مقدمۀ سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (1276-1369 ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1410 ق.

509. طرائق الحقائق، محمد معصوم شيرازى (1270-1344 ق.)، به كوشش محمد جعفر محجوب (1303-1374 ش.)، تهران، انتشارات سنايى، 1339 ش.

510. طرحى از يك زندگى، پوران شريعت رضوى، تهران، انتشارات چاپخش، چاپ پنجم، 1376 ش.

511. اطلاعات ماهانه، سال چهارم، شهريور 1330، ش 6 42.

512. طهران قديم، جعفر شهرى (1293-1378 ش.)، تهران، انتشارات معين، 1371 ش.

513. ظفرنامه تاريخ فتوحات اميرتيمور گوركانى ماجراى خونين ترين قتل عام شهرهاى ايران، نظام الدين شامى (قرن 9 ق.)، تصحيح فيلكس تاور، مقدمۀ پناهى سمنانى، تهران، انتشارات بامداد، 1363 ش.

514. العبر فى خبر من غبر، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، تحقيق محمد السعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1364 ق.

515. العدة فى اصول الفقه، شيخ طوسى (385-460 ق.)، به كوشش محمدرضا انصارى قمى، قم، چاپخانۀ تيزهوش، 1417 ق.

516. عرائس الجواهر و نفايس الاطايب، عبدالله بن على كاشانى (- 738 ق.)، به كوشش ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات المعى، 1386 ش.

517. العقائد الاسلاميه عرض مقارن لأهم موضوعاتها من مصادر السنة و الشيعه، على كورانى، مركز المصطفى للدرسات الاسلاميه، 1419 ق.

518. علل الدارقطنى (العلل الواردة فى احاديث النبويه)، على بن عمر دارقطنى (306-385 ق.)، تحقيق ابى عبدالرحمن عادل بن سعيد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1434 ق.

519. علل الشرائع و الاحكام، شيخ صدوق (311-381 ق.)، به كوشش سيد محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدريه، 1385 ق.

520. علما و رژيم شاه: نظرى بر عملكرد سياسى فرهنگى روحانيون در سالهاى 1305-1320، حميد

ص: 569

بصيرت منش، تهران، انتشارات عروج، 1376 ش.

521. علماء معاصرين، على واعظ خيابانى تبريزى (1282-1367 ق.)، تبريز، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1325 ش.

522. عمدة الطالب الصغرى فى انساب آل ابى طالب، ابن عنبه (748-828 ق.)، تحقيق سيد مهدى رجايى (1336 - ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1383 ش.

523. عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى، بدرالدين محمود بن احمد العينى (- 855 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1995 م.

524. عمدة عيون صحاح الاخبار فى مناقب الائمة الاطهار، ابن بطريق (523-600 ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1407 ق.

525. عمر دوباره: مجموعه گفتارها و نوشته هاى مجتبى مينوى، مجتبى مينوى (1281-1355 ش.)، تهران، بى نا، بى تا.

526. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تحقيق حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1404 ق.

527. العيون و الحدائق فى اخبار الحقائق، نويسندۀ ناشناس (- 351 ق.)، به كوشش نبيلة عبدالمنعم داود، نجف، بى نا/ بغداد، انتشارات دانشگاه بغداد، 1392 ق.

528. غاية النهايه فى طبقات القراء، محمد بن محمد بن الجزرى (- 833 ق.)، قاهره، مكتبه ابن تيميه، 1351 ق.

529. الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين امينى نجفى (1281-1349 ش.)، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1366 ش.

530. غرر الفوائد المجموعة فى بيان ما وقع فى صحيح مسلم من الاحاديث المقطوعه، يحيى بن على قرشى (- 662 ق.)، به كوشش محمد خرشافى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417 ق.

531. غروب جلال، سيمين دانشور (1300-1390 ش.)، قم، انتشارات كتاب سعدى، 1369 ش.

532. غوريان، عتيق الله پژواك، كابل، انتشارات انجمن تاريخ افغانستان، 1345 ش.

533. الغيبه، شيخ طوسى (385-460 ق.)، تصحيح على اكبر غفارى (1303-1383 ش.) و بهراد جعفرى، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1423 ق.

534. الغيبه، محمد بن ابراهيم نعمانى (- 360 ق.)، به كوشش فارس الحسون، قم، انتشارات انوار الهدى، 1422 ق.

535. فارسنامه ناصرى، حسن حسينى فسايى (- 1316 ق.)، به كوشش منصور رستگار فسايى، تهران،

ص: 570

انتشارات اميركبير، 1382 ش.

536. الفائق فى رواة و اصحاب الامام الصادق، عبدالحسين شبسترى (1312 - ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1418 ق.

537. فتاوى السبكى، تقى الدين سبكى (683-756 ق.)، بيروت، دارالمعارف، بى تا.

538. فتح البارى شرح صحيح الامام ابى عبدالله محمد بن اسماعيل البخارى، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، شرح عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى و محب الدين خطيب، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408 ق.

539. فتوح البلدان، احمد بن يحيى بلاذرى (- 279 ق.)، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش (1316 - ش.)، تصحيح محمد فرزان، تهران، انتشارات سروش، چاپ دوم، 1364 ش.

540. فتوح البلدان، احمد بن يحيى بلاذرى (- 279 ق.)، تصحيح رضوان محمد رضوان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1398 ق.

541. الفتوح، ابن اعثم كوفى (- 314 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411 ق.

542. الفتوح، احمد بن اعثم، دارالاضواء، بيروت، چاپ اول، 1411 ق.

543. فخرالدين رازى و آراؤه الكلامية و الفلسفيه، محمد صالح زركان، بيروت، دارالفكر، 1963 م.

544. الفخرى فى انساب الطالبيين، سيد عزيزالدين ابى طالب مروزى ازورقانى (بعد از 614 ق.)، تصحيح سيد مهدى رجايى (1336 - ش.)، مقدمۀ سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (1276-1369 ش.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1409 ق.

545. فراز و فرود شيخ خزعل، عبدالنبى قيم، تهران، انتشارات كتاب آمه، 1392 ش.

546. فرحة الغرى فى تعيين قبر امير المؤمنين على، عبدالكريم بن احمد ابن طاوس (648-693 ق.)، ترجمۀ محمدباقر مجلسى (1037-1111 ق.)، تحقيق جويا جهانبخش، تهران، انتشارات ميراث مكتوب، 1379 ش.

547. فرزانه پارسا: يادمان چهلمين روز درگذشت علامه سيد جعفر شهيدى، محمد قنبرى (1350 - ش.)، قم، انتشارات دارالحديث، 1386 ش.

548. فرهنگ ادبيات جهان، زهرا خانلرى (1369-1294 ش.)، تهران، انتشارات خوارزمى، 1375 ش.

549. فرهنگ آباديها و مكانهاى مذهبى كشور، محمدحسين پاپلى يزدى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1367 ش.

550. فرهنگ آباديها و مكانهاى مذهبى كشور، محمدحسين پاپلى يزدى، نشر آستان قدس رضوى، بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1388.

ص: 571

551. فرهنگ آباديهاى كشور، تهران، انتشارات مركز آمار ايران، 1370 ش.

552. فرهنگ آنندراج، محمد پادشاه شاد، به كوشش سيد محمد دبيرسياقى (1298 - ش.)، تهران، انتشارات خيام، 1335 ش.

553. فرهنگ جغرافيايى ايران، استان مركزى (آباديها)، تهران، انتشارات دائرۀ جغرافيايى ستاد ارتش، 1328 ش.

554. فرهنگ جغرافيايى آبادى هاى كشور جمهورى اسلامى ايران، تهران، انتشارات سازمان جغرافيايى وزارت دفاع و پشتيبانى نيروهاى مسلح، 1370 ش.

555. فرهنگ جهانگيرى، جمال الدين انجو (قرن 11 ق.)، به كوشش رحيم عفيفى (1297-1375 ش.)، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1351 ش.

556. فرهنگ رجال و كارگزاران ديپلماسى ايران، سيد باقر سخايى، على موجانى، تهران، انتشارات كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراياسلامى، 1391 ش.

557. فرهنگ سخنوران، عبدالرسول خيامپور (1277-1358 ش.)، تهران، انتشارات طلايه، 1372 ش.

558. فرهنگ فارسى، محمد معين (1297-1350 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ هشتم، 1371 ش.

559. فرهنگ فرق اسلامى، محمدجواد مشكور (1297-1374 ش.)، مشهد، انتشارات بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1372 ش.

560. فرهنگ ناموران معاصر ايران، تهران، انتشارات حوزۀ هنرى سازمات تبليغات اسلامى، 1381 ش.

561. فرهنگ نانوايى سنگكى و نان سنگك، جواد صفى، تهران، انتشارات اختران، 1385 ش.

562. فرهنگ واژه هاى اوستايى بر پايه فرهنگ كانگا و نگرش به فرهنگهاى ديگر، احسان بهرامى، تهران، انتشارات بنياد نيشابور، 1369 ش.

563. فرهنگنامه ايران: دانشنامه فرهنگ و تمدن ايران و پيرامون آن، رضا مرادى غياث آبادى، ويرايش اول، تهران، 1392.

564. فرهنگنامه ايران: دانشنامۀ فرهنگ و تمدن ايران و پيرامون آن، رضا مرادى غياث آبادى، تهران، مؤلف، 1392 ش.

565. فريادى به بلنداى تاريخ، على ميرشريفى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1381 ش.

566. الفصول المهمة فى اصول الائمه (تكملة الوسائل)، شيخ حر عاملى (1033-1104 ق.)، به كوشش محمد قاينى، قم، انتشارات مؤسسۀ معارف اسلامى امام رضا، 1418 ق.

567. الفصول فى الاصول، احمد بن على جصاص رازى (305-370 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه،

ص: 572

1420 ق.

568. فضائل الاشهر الثلاثه (شهر رجب، شهر شعبان، شهر رمضان)، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تصحيح غلامرضا عرفانيان، بيروت، دارالرسول الاكرم/ دارالمحجة البيضاء، 1412 ق.

569. فضائل التسمية بأحمد و محمد، حسين بن احمد صيرفى (327-388 ق.)، بى جا، بى نا، بى تا.

570. الفضائل العدديه، محمد حيات انصارى، قم، بى نا، بى تا.

571. فوايد العراقيين، ابن نقاش اصفهانى (- 736 ق.)، بى جا، بى نا، بى تا.

572. الفوائد الرضوية فى احوال علماء المذهب الجعفريه، عباس قمى (1254-1319 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى مركزى، 1327 ش.

573. الفوائد الطوسيه، شيخ حر عاملى (1033-1104 ق.)، تصحيح سيد مهدى لاجوردى و محمد درودى، قم، انتشارات علميه، 1403 ق.

574. فهرس التراث، سيد محمدحسين حسينى جلالى (1363 - ق.)، تحقيق سيد محمدجواد حسينى جلالى، قم، انتشارات دليل ما، 1422 ق.

575. فهرست بناهاى تاريخى و اماكن باستانى ايران، نصرت الله مشكوتى (1287-1357 ش.)، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1349 ش.

576. فهرست كتابخانۀ مدرسه عالى سپهسالار، ضياءالدين حدائق شيرازى (1283-1366 ش.)، تهران، چاپخانۀ مجلس شورى، 1313 ش.

577. فهرست نسخه هاى خطى كتابخانۀ عمومى حضرت آية الله گلپايگانى، ابوالفضل عرب زاده، قم، انتشارات دارالقرآن كريم، 1378 ش.

578. فهرست نسخه هاى خطى مدرسه علميه نمازى خوى، على صدرايى خويى (1342 - ش.)، تهران، انتشارات ميراث مكتوب، 1376 ش.

579. الفهرست، ابن نديم (- 438 ق.)، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد (- 1352 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1366 ش.

580. الفهرست، شيخ طوسى (385-460 ق.)، تحقيق جواد قيومى، قم، انتشارات الفقاهه، 1417 ق.

581. فيض القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير، محمد عبدالرؤوف مناوى (952-1031 ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

582. القاب و مواجب دورۀ سلاطين صفويه، علينقى نصيرى، تصحيح يوسف رحيم لو، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى، 1372 ش.

583. قاموس الرجال فى تحقيق رواة الشيعه و محدثيهم، محمد تقى شوشترى (1374-1287 ش.)، قم،

ص: 573

دفتر انتشارات اسلامى، 1415 ق.

584. القاموس المحيط، مجدالدين فيروزآبادى (729-817 ق.)، بيروت، دار احياء التراث الاسلامى، 1412 ق.

585. قزوين در گذرگاه هنر، محمد باقر آصف زاده، تهران، انتشارات بحرالعلوم، 1374 ش.

586. قصران (كوهسران): مباحث تاريخى و جغرافيايى و اجتماعى و مذهبى و وصف آتشگاه منطقه كوهستانى رى باستان و طهران كنونى، حسين كريمان (1292-1372 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1356 ش.

587. قصص العلماء، محمد تنكابنى (1234-1302 ق.)، تهران، انتشارات علميۀ اسلاميه، 1396 ق.

588. قيام شيخ محمد خيابانى در تبريز، على آذرى (1282 - ش.)، تهران، انتشارات صفى عليشاه، 1354 ش.

589. كاروان شعر عاشورا، محمدعلى مجاهدى، قم، انتشارات زمزم هدايت، 1386 ش.

590. الكاشف فى معرفة من له رواية فى الكتب السته، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، به كوشش محمد عوامه، جده عربستان، دارالقبله، 1413 ق.

591. الكافى فى الفقه، ابوالصلاح حلبى (- 447 ق.)، به كوشش رضا استادى، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين على، 1403 ق.

592. الكافى (الاصول من الكافى)، محمد بن يعقوب كلينى (- 329 ق.)، ترجمه و شرح محمد باقر كمره اى (1283-1374 ش.)، على اكبر غفارى (1303-1383 ش.) و محمدباقر بهبودى (1308-1393 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1382 ق.

593. كامل الزيارات، ابن قولويه قمى (- 368 ق.)، تصحيح عبدالحسين امينى، نجف، مكتبة المرتضويه، 1356 ق.

594. الكامل فى التاريخ، عز الدين ابن اثير (555-630 ق.)، بيروت، دارصادر، 1385 ق.

595. الكامل فى ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدى جرجانى (277-365 ق.)، به كوشش سهيل صادق زكار، بيروت، دارالفكر، 1405 ق.

596. كتاب الصلاه، مرتضى انصارى (1214-1281 ق.)، قم، انتشارات مجمع الفكر الاسلامى، 1415 ق.

597. كتاب ماه ادبيات و فلسفه، دى 1376، ش 3.

598. كتابشناسى موضوعى رى: كتب چاپى، خطى، مقالات، نشريه ها، اسناد و فرامين، اصغر قائدان و مهناز ميريان، تهران، انتشارات رايزن، 1373 ش.

599. كتابنامۀ نخستين دهۀ انقلاب اسلامى، ناصر مظاهرى تهرانى (1309 - ش.)، تهران، بى نا، بى تا.

ص: 574

600. الكرام البررة فى القرن الثالث بعد العشره (من طبقات اعلام الشيعه)، آقابزرگ تهرانى (1255-1348 ش.)، تعليقات سيد عبدالعزيز طباطبايى (1308-1374 ش.)، مشهد، انتشارات مرتضى، 1404 ق.

601. كژراهه: خاطراتى از تاريخ حزب توده، احسان طبرى (1295-1368 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1366 ش.

602. كشاف الفهارس و وصاف المخطوطات العربية فى مكتبات فارس، سيد محمدباقر حجتى (1311 - ش.)، تهران، انتشارات سروش، 1376 ش.

603. كشف الاستار فى مراقد ابناء الائمة الاطهار، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى (1351 - ش.)، تهران، انتشارات سازمان اوقاف و امور خيريه، 1389 ش.

604. كشف الحجب و الاستار عن احوال الكتب و الاسفار، سيد اعجاز حسين كنتورى (- 1286 ق.)، تحقيق محمد هدايت حسين، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1409 ق.

605. كشف الخفاء و مزيل الالباس عما اشتهر من الاحاديث على السنة الناس، اسماعيل عجلونى دمشقى (1082-1162 ق.)، تصحيح محمد عبدالعزيز خالدى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق

606. كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، حاجى خليفه (1017-1067 ق.)، تصحيح محمد شرف الدين يالتقايا و رفعت بيلكه الكبيسى، مقدمۀ سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (1276-1369 ش.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.

607. كشف الغمة فى معرفة الائمه، على بن عيسى اربلى (- 693 ق.)، بيروت، دارالاضواء 1405 ق.

608. كشف المحجوب، على جلابى هجويرى (ق.)، تصحيح ژوكوفسكى، مقدمۀ قاسم انصارى، تهران، انتشارات طهورى، 1358 ش.

609. كشف المشكل من حديث الصحيحين، ابن جوزى (508-597 ق.)، به كوشش على حسين البواب، رياض، دارالوطن، 1418 ق.

610. كشف الاسرار فى شرح الاستبصار، نعمت الله جزائرى (1050-1112 ق.)، به كوشش طيب موسوى جزائرى، قم، انتشارات دارالكتاب، 1367 ش.

611. الكشف و البيان فى تفسير القرآن (تفسير الثعلبى)، احمد بن محمد ثعلبى نيشابورى (- 427 ق.)، تحقيق محمد بن عاشور و نظير ساعدى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1423 ق.

612. كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، خزاز قمى رازى (قرن 4 ق.)، تصحيح سيد عبداللطيف حسينى كوه كمرى خويى، قم، انتشارات بيدار، 1401 ق.

ص: 575

613. الكفاية فى علم الروايه، خطيب بغدادى (- 463 ق.)، به كوشش احمد عمر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1405 ق.

614. كليات جغرافياى طبيعى و تاريخى ايران، عزيزالله بيات، تهران، انتشارات اميركبير، 1367 ش.

615. الكلينى و الكافى، عبدالرسول غفار، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1416 ق.

616. كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تصحيح على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، تهران، انتشارات كتابخانۀ صدوق، 1390 ق.

617. الكنى و الاسماء، ابن حماد دولابى (224-310 ق.)، تصحيح زكريا عميرات و احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلميه، 1420 ق.

618. الكنى و الالقاب، عباس قمى (1254-1319 ش.)، مقدمۀ محمدهادى امينى (1304-1379 ش.)، تهران، انتشارات مكتبة الصدر، 1368 ش.

619. كوه ها و كوهنامه ايران، عباس جعفرى، تهران، انتشارات مؤسسۀ جغرافيايى و كارتوگرافى گيتاشناسى ايران، 1368 ش.

620. گلزار جاويدان ايران، محمود هدايت، تهران، چاپخانۀ زيبا، 1353 ش.

621. گلزار مشاهير: زندگينامه درگذشتگان مشاهير ايران 1358-1376، مريم آقا شيخ محمد (1342 - ش.)، سعيد نورى نشاط (1341 - ش.)، تهران، انتشارات برگ زيتون/ انجمن مفاخر فرهنگى ايران، 1377 ش.

622. گلزار معانى، احمد گلچين معانى (1295-1379 ش.)، تهران، انتشارات ما، 1363 ش.

623. گلستان هنر، قاضى احمد قمى (- 1015 ق.)، تهران، انتشارات منوچهرى، چاپ سوم، 1366 ش.

624. گلشن ابرار، گروهى از نويسندگان، قم، انتشارات معروف، 1378 ش.

625. گلهاى جاويدان و گلهاى رنگارنگ، حبيب الله نصيرى فر (1316 - ش.)، تهران، صفى عليشاه، 1373 ش.

626. گنج دانش: جغرافياى تاريخى شهرهاى ايران، محمدتقى حكيم (1256 ق.)، به اهتمام محمدعلى صوتى، جمشيد كيانفر، مقدمۀ عبدالحسين نوايى (1302-1383 ش.)، تهران، انتشارات زرين، 1366 ش.

627. گنج سخن: شاعران بزرگ پارسيگوى و منتخب آثار آنان، ذبيح الله صفا (1290-1378 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354 ش.

628. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى (1301-1379 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1353 ش.

ص: 576

629. اللباب فى تهذيب الأنساب، عزالدين ابن اثير (555-630 ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1414 ق.

630. لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى (773-852 ق.)، تحقيق عبدالفتاح ابوغده، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1390 ق.

631. لغت نامه، على اكبر دهخدا (1258-1334 ش.)، زير نظر محمد معين (1297-1350 ش.) و سيد جعفر شهيدى (1297-1386 ش.)، تهران، انتشارات مؤسسۀ لغت نامه/ دانشگاه تهران، 1373 ش.

632. ماضى النجف و حاضرها، جعفر شيخ باقر آل محبوبه، بيروت، دارالاضواء، 1986 م.

633. مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى، بديع الزمان فروزان فر (1278-1349 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1347 ش.

634. متأله قرآنى شيخ مجتبى قزوينى خراسانى، محمدعلى رحيميان فردوسى، مقدمۀ محمدرضا حكيمى (1314 - ش.)، قم، انتشارات دليل ما، 1382 ش.

635. مثالب الوزيرين، ابوحيان توحيدى (- 414 ق.)، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، دارالفكر، 1997 ق.

636. مجالس المؤمنين، قاضى نورالله شوشترى (956-1019 ق.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1365 ش.

637. المجروحين من المحدثين و الضعفاء و المتروكين، ابن حبان بستى (270-354 ق.)، تحقيق محمود ابراهيم زايد، مكه، دارالباز، بى تا.

638. مجلۀ معارف، دوره 22، آذر و اسفند 1385، ش 3.

639. مجمع الخواص، صادق بيك افشار، ترجمۀ عبدالرسول خيامپور (1277-1358 ش.)، تبريز، چاپخانۀ اختر شمال، 1327 ش.

640. مجمع الرجال فى معرفة أحوال الرجال، عنايت الله بن على قهپايى (قرن 11 ق.)، تصحيح سيد ضياء الدين علامه اصفهانى، قم، انتشارات اسماعيليان، 1384 ق.

641. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابوبكر هيثمى (735-807 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

642. مجمع الفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، مقدس اردبيلى (- 993 ق.)، به كوشش مجتبى عراقى و حسين يزدى و على پناه اشتهاردى (1296-1387 ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1403 ق.

643. مجمع الفصحا، رضاقلى هدايت (1215-1288 ق.)، به كوشش مظاهر مصفا، تهران، انتشارات اميركبير، 1336-1340 ش.

ص: 577

644. مجمل التواريخ و القصص، نويسندۀ ناشناس (520 ق.)، تصحيح محمدتقى بهار، به كوشش محمد رمضانى، تهران، انتشارات كلاله خاور، 1318 ش.

645. مجمل فصيحى، احمد بن جلال الدين محمد خوافى (777-845 ق.)، به كوشش محمود فرخ (1260-1375 ش.)، مشهد، انتشارات كتابفروشى باستان، 1341 ش.

646. مجموع الفتاوى ابن تيميه، ابن تيميه (- 728 ق.)، به كوشش محمد حامد، بيروت، دارالكتاب العربى، بى تا.

647. مجموعه آثار استاد نظام وفا، نظام وفا (1267-1343 ش.)، به كوشش عبدالله مسعودى، كاشان، انتشارات خاطرات قلم، 1382 ش.

648. مجموعه گفتارهايى درباره چند تن از رجال ادب و تاريخ ايران، قاسم صافى (1327 - ش.)، زير نظر ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357 ش.

649. مجموعه مصنفات حكيم مؤسس آقا على مدرس تهرانى، به كوشش محسن كديور (1338 - ش.)، تهران، انتشارات اطلاعات، 1378 ش.

650. مجموعه اى از مكتوبات، سخنرانيها و پيامهاى آية الله كاشانى، ابوالقاسم كاشانى (1264-1340 ش.)، به كوشش م. دهنوى، تهران، انتشارات چاپخش، 1369 ش.

651. محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، راغب اصفهانى (- 502 ق.)، قم، انتشارات مكتبة الحيدريه، 1416 ق.

652. المحاضرات و المحاورات، عبدالرحمن سيوطى (849-911 ق.)، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1424 ق.

653. المحدث الفاصل بين الراوى و الداعى، حسن بن عبدالرحمن رامهرمزى (- 360 ق.)، به كوشش محمد الخطيب، بيروت، دارالفكر، 1404 ق.

654. المحلى بالآثار، ابن حزم اندلسى (384-456 ق.)، به كوشش سليمان بندارى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405 ق.

655. المحيط الاعظم و البحر الخضم فى تأويل كتاب الله العزيز المحكم، سيد حيدر آملى (720-782 ق.)، تحقيق سيد محسن موسوى تبريزى، قم، انتشارات نور على نور، 1385 ش.

656. مختار الصحاح، محمد بن عبدالقادر رازى (- 666 ق.)، تحقيق احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق.

657. المختصر المحتاج اليه من تاريخ الحافظ ابى عبدالله محمد بن سعيد بن محمد ابن الدبيثى، تلخيص محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405 ق.

ص: 578

658. مختصر كتاب البلدان، ابوبكر احمد بن محمد همدانى ابن فقيه (قرن 3 ق.)، ليدن، چاپخانۀ بريل، 1302 ق.

659. مدارك العروة الوثقى، على پناه اشتهاردى (1296-1387 ش.)، تهران، انتشارات اسوه، 1417 ق.

660. مرآة الكتب، ثقة الاسلام تبريزى (- 1330 ق.)، تحقيق محمدعلى حائرى، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1414 ق.

661. مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاع (مختصر معجم البلدان لياقوت)، صفى الدين عبدالمؤمن بغدادى (- 739 ق.)، تحقيق على محمد بجاوى، بغداد، دار احياء الكتب العربيه، 1373 ق.

662. مرآة البلدان، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (- 1313 ق.)، به كوشش عبدالحسين نوايى (1302-1383 ش.)، ميرهاشم محدث (1331 - ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1368 ش.

663. مرآة الجنان و عبره اليقظان فى معرفة مايعتبر من حوادث الزمان، عبدالله بن سعد يافعى (698-768 ق.)، بيروت، دارالكتب العربيه/ دارالكتب العلميه، 1417 ق.

664. مرآة العالم تاريخ اورنگ زيب، محمد بخت اورخان (قرن 11 ق.)، تصحيح ساجده س - علوى، لاهور، ادارۀ تحقيقات پاكستان دانشگاه پنجاب لاهور، بى تا.

665. مردان موسيقى سنتى و نوين ايران، حبيب الله نصيرى فر (1317 - ش.)، تهران، انتشارات راد، 1370 ش.

666. مرصاد العباد من المبدأ إلى المعاد، نجم الدين رازى (570-654 ق.)، تصحيح محمدامين رياحى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دهم، 1383 ش.

667. مرگ در مرداب: خاطراتى از روزهاى تبعيد رضاشاه، ابراهيم محمدحسن بيگى (1336 - ش.)، تهران، انتشارات مدرسه، 1385 ش.

668. مروج اسلام در ايران صغير به انضمام رساله همدانيه، ميرسيد على همدانى (714-786 ق.)، پرويز اذكايى، همدان، انتشارات دانشگاه بوعلى، 1370 ش.

669. مروج الذهب و معادن الجوهر، على بن حسين بن على مسعودى (- 346 ق.)، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره، مطبعة السعاده، 1384 ق.

670. مرورى بر زندگى استاد سيد حسين ميرخانى، به كوشش اشرف السادات ميرخانى، تهران، فرهنگيان، 1377.

671. المزار (مناسك المزار)، شيخ مفيد (336-413 ق.)، به كوشش سيد محمدباقر موحد ابطحى (1313-1392 ش.)، قم، انتشارات مدرسة الامام المهدى، 1409 ق.

ص: 579

672. مزارات رى، محمدمهدى فقيه محمدى جلالى (1351 - ش.)، قم، انتشارات وثوق، 1390 ش.

673. مزديسنا و ادب پارسى، محمد معين (1297-1350 ش.)، به كوشش مهدخت معين، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1338 ش.

674. مسالك و ممالك (ترجمۀ المسالك و الممالك)، ابراهيم بن محمد اصطخرى (- 346 ق.)، به اهتمام ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى 1368 ش.

675. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى طبرسى (1254-1320 ق.)، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1408 ق.

676. مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى (1293-1363 ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1419 ق.

677. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى (321-405 ق.)، تحقيق ابوعبدالله عبدالسلام بن محمد بن عمر علوش، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.

678. مستدركات أعيان الشيعه، سيد حسن امين عاملى، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1408 ق.

679. مستدركات علم رجال الحديث، على نمازى شاهرودى (1293-1363 ش.)، قم، انتشارات الادب، 1414 ق.

680. المسترشد فى امامة اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، محمد بن جرير طبرى شيعى (قرن 4 ق.)، تحقيق احمد محمودى، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمدحسين كوشانپور، 1415 ق.

681. المستطرفات، ابن ادريس حلى (- 598 ق.)، به كوشش گروهى از محققان، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1411 ق.

682. مسند الامام ابى حنيفه، ابونعيم اصفهانى (336-430 ق.)، به كوشش نظرمحمد الفاريابى، رياض، مكتبة الكوثر، 1415 ق.

683. مسند الامام ابى يعلى، احمد بن على بن مثنى (- 307 ق.)، به كوشش حسين سليم اسد، دمشق، دارالمأمون، 1393 ق.

684. مسند الامام احمد بن حنبل، احمد بن حنبل (164-241 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1399 ق.

685. مسند الامام الرضا ابى الحسن على بن موسى، عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، مشهد، انتشارات كنگرۀ جهانى حضرت رضا، 1367 ش.

686. مسند الامام السجاد ابى محمدعلى بن الحسين، عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، تهران، انتشارات عطارد، 1388 ش.

ص: 580

687. مسند الامام الصادق، عزيز الله عطاردى (1307-1393 ش.)، مشهد، انتشارات كنگره جهانى حضرت رضا، 1384 ش.

688. مسند الامام الكاظم ابى الحسن موسى بن جعفر، عزيز الله عطاردى (1307-1393 ش.)، مشهد، انتشارات كنگره جهانى حضرت رضا، 1409 ق.

689. مسند الامام الهادى ابى الحسن على بن محمد، عزيزالله عطاردى (1307-1393 ش.)، مشهد، انتشارات كنگره جهانى حضرت رضا، 1367 ش.

690. مسند الامام على، سيد حسن قبانجى (1910 - م.)، به كوشش طاهر السلامى، تهران، انتشارات اسوه، 1379 ش.

691. مسند الشاميين، سليمان بن احمد طبرانى (360-260 ق.)، به كوشش حمدى بن عبدالمجيد السلفى، بيروت، مؤسسة الرساله، 1417 ق.

692. مسند الشهاب، قاضى قضاعى (- 454 ق.)، تحقيق حمدى عبدالمجيد السلفى، بيروت، مؤسسة الرساله، 1405 ق.

693. مشاهير آذربايجان، صمد سردارى نيا، تبريز، انتشارات شايسته، 1378 ش.

694. مشاهير علماء الامصار و اعلام الفقهاء الاقطار، ابن حبان بستى (270-354 ق.)، به كوشش مرزوق على ابراهيم، منصوره مصر، دارالوفاء، 1411 ق.

695. مشايخ الثقات، غلامرضا عرفانيان، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1375 ش.

696. مشايخ فقه و حديث در جماران، كلين و درشت، عزيز الله عطاردى (1307-1393 ش.)، تهران، انتشارات عطارد، 1373 ش.

697. المشترك اللفظى فى الحقل القرآنى، عبدالرسول سالم مكرم، بيروت، مؤسسة الرساله، 1417 ق.

698. مشهد الامام او مدينة النجف، محمدعلى جعفر تميمى (- 1919 م.)، نجف، مطبعة الحيدريه، 1374 ق.

699. مصادقة الاخوان، شيخ صدوق (311-381 ق.)، زير نظر على خراسانى كاظمى، كاظميه، مكتبة الامام صاحب الزمان العامه، 1402 ق.

700. مصدق و تاريخ، بهرام افراسيابى، تهران، انتشارات نيلوفر، 1360 ش.

701. المصنف فى الاحاديث و الآثار، ابن ابى شيبه كوفى (159-235 ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفكر، 1409 ق.

702. معارج نهج البلاغه، على بن زيد بيهقى ابن فندق (- 565 ق.)، تحقيق اسعد الطيب، قم، انتشارات بوستان كتاب، 1422 ق.

ص: 581

703. معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، محمد حرزالدين نجفى (1273-1365 ق.)، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1405 ق.

704. المعارف، ابن قتيبه دينورى (213-276 ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، هيئة المصرية العامة للكتاب، 1992 م.

705. معالم العلماء (فى فهرسة كتب الشيعة و اسماء المصنفين منهم قديما و حديثا)، ابن شهرآشوب (488-588 ق.)، تحقيق سيد محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحيدريه، 1380 ق.

706. معالم المدرستين، سيد مرتضى عسكرى (1293-1386 ش.)، تهران، انتشارات مجمع العلمى الاسلامى، 1414 ق.

707. معانى الاخبار، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تصحيح على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1361 ش.

708. معجم الادباء، ياقوت حموى (- 626 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1400 ق.

709. المعجم الاوسط، سليمان بن احمد طبرانى (260-360 ق.)، تحقيق طارق بن عوض الله و عبدالحسن بن ابراهيم حسينى، قاهره، دارالحرمين، 1415 ق.

710. معجم البلدان، ياقوت حموى (- 626 ق.)، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1979 م.

711. معجم السفر، ابى طاهر احمد بن محمد سلفى (- 576 ق.)، تحقيق عبدالله عمر بارودى، بيروت، دارالفكر، 1408 ق.

712. المعجم الصغير، سليمان بن احمد طبرانى (260-360 ق.)، اعداد عبدالرحمن محمد عثمان، بيروت، دارالفكر، 1401 ق.

713. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانى (260-360 ق.)، به كوشش حمدى عبدالمجيد السلفى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق.

714. معجم المؤلفين تراجم مصنفى الكتب العربى، عمر رضا كحاله (1323-1408 ق.)، بيروت، داراحياء التراث العربى/ مكتبه المثنى، بى تا.

715. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، سيد ابوالقاسم موسوى خويى (1317-1413 ق.)، بيروت، دارالزهراء، 1403 ق.

716. المعجم فى معايير اشعار العجم، شمس قيس رازى (قرن 7 ق.)، تصحيح محمد قزوينى (1328-1256 ش.) و سيد محمدتقى مدرس رضوى (1274-1365 ش.)، تبريز، بى نا، بى تا.

717. معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، عبدالله البكرى (- 487 ق.)، به كوشش مصطفى السقاء، بيروت، عالم الكتاب، 1403 ق.

ص: 582

718. معرفة الثقات من رجال اهل العلم و الحديث و من الضعفاء و ذكر مذاهبهم و اخبارهم، احمد بن عبدالله عجلى (181-261 ق.)، به كوشش عبدالمعطى امين قلعه جى، بيروت، دار مكتبة للنشر، بى تا.

719. معرفة علوم الحديث، حاكم نيشابورى (321-405 ق.)، به كوشش سيد معظم حسين، بيروت، دارالآفاق الحديث، 1400 ق.

720. معرفى جاذبه هاى گردشگرى، تاريخى، طبيعى و صنايع دستى استان تهران، سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى استان تهران، تهران، 1391.

721. معمارى ايران از نگاه تصوير بر اساس طرحهاى اوژن فلاندن و پاسكال كست، تحقيق محمد عليدوست، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1376 ش.

722. المعيار و الموازنة فى فضائل الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، محمد بن عبدالله اسكافى (- 220 ق.)، تحقيق محمدباقر محمودى (1303-1385 ش.)، بيروت، مؤسسة المحمودى، 1402 ق.

723. المغنى فى الضعفاء، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، تحقيق ابى الزهراء حازم القاضى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ق.

724. مفاخر اسلام، على دوانى (1308-1385 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1364 ش.

725. مفتاح الكرامه فى شرح قواعد العلامه، سيد محمدجواد عاملى (- 1226 ق.)، به كوشش على اصغر مرواريد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، 1418 ق.

726. المفيد من معجم رجال الحديث، محمد جوهرى، قم، انتشارات محلاتى، 1424 ق.

727. مقابس الانوار و نفايس الاسرار فى احكام النبى المختار و آله اطهار، اسدالله دزفولى كاظمى (- 1237 ق.)، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بى تا.

728. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى (- 356 ق.)، به كوشش محمدكاظم مظفر، نجف، مكتبة الحيدريه/ قم، انتشارات دارالكتاب، 1385 ق.

729. مقالات فرزان، محمد فرزان (1273-1349 ش.)، به كوشش احمد اداره چى گيلانى، تهران، انتشارات آبان، 1356 ش.

730. مقتل الحسين، موفق بن احمد خوارزمى (484-568 ق.)، نجف، مطبعة الزهراء، 1367 ق.

731. مكارم الآثار در احوال رجال دورۀ قاجار، محمدعلى معلم حبيب آبادى (1308-1396 ق.)، تصحيح سيد محمدعلى روضاتى، اصفهان، انتشارات نفائس مخطوطات، 1364 ش.

732. الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر (التشريف بالمنن فى التعريف بالفتن)، سيد بن طاووس (589-664 ق.)، اصفهان، مؤسسۀ صاحب الامر، 1416 ق.

733. الملل و النحل، محمد بن عبدالكريم شهرستانى (479-548 ق.)، به كوشش محمد سيد كيلانى،

ص: 583

بيروت، دارالمعرفه، 1395 ق.

734. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق (311-381 ق.)، تحقيق على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1404 ق.

735. مناظرات امام فخر رازى دربارۀ مذاهب اهل سنت، ترجمۀ يوسف فضايى، تهران، انتشارات عطايى، 1361 ش.

736. مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، محمد بن سليمان كوفى (- 300 ق.)، به كوشش محمدباقر محمودى (1303-1385 ش.)، قم، انتشارات مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1412 ق.

737. مناقب الامام على بن ابى طالب، ابن مغازلى (- 483 ق.)، تحقيق محمدباقر بهبودى (1308-1393 ش.)، بيروت، دارالاضواء، 1412 ق.

738. مناهج الاخيار فى شرح الاستبصار، سيد احمد علوى عاملى (- 1060 ق.)، قم، انتشارات اسماعيليان، بى تا.

739. منتخب معجم الحكما، مرتضى مدرس گيلانى (1295-1378 ش.)، به كوشش منوچهر صدوقى سها، تهران، انتشارات حكمت، 1384 ش.

740. المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ابن جوزى (508-597 ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا و نعيم زرزور، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412 ق.

741. منتقلة الطالبيه، ابراهيم بن طباطبا حسنى (- 449 ق.)، تحقيق و مقدمۀ سيد محمدمهدى خرسان، نجف، مطبعة الحيدريه، 1388 ق.

742. منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل، عباس قمى (1254-1319 ش.)، تهران، انتشارات كتابچى، 1371 ش.

743. منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، علامه حلى (648-726 ق.)، مشهد، انتشارات بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1414 ق.

744. منتهى المقال فى احوال الرجال (رجال ابى على)، ابوعلى حائرى مازندرانى (1159-1216 ق.)، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1416 ق.

745. منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، حبيب الله هاشمى خويى (1268-1324 ق.)، قم، انتشارات دارالعلم، 1377 ش.

746. منهاج الكرامة فى معرفة الامامه، علامه حلى (648-726 ق.)، تحقيق عبدالرحيم مبارك، تهران، انتشارات تاسوعا، 1379 ش.

747. المنهج الرجالى و العمل الرائد فى الموسوعة الرجاليه لسيد الطائفة آية الله العظمى بروجردى، سيد

ص: 584

محمدرضا حسينى جلالى، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزۀ علميه قم، 1420 ق.

748. منهج المقال فى احوال الرجال، محمد بن على بن ابراهيم استرآبادى (- 1028 ق.)، تهران، بى نا، 1306 ق.

749. موارد الظمآن الى زوائد ابن حبان، على بن ابى بكر هيثمى (- 807 ق.)، تحقيق محمد عبدالرزاق حمزه، بيروت، دارالكتب العلميه.

750. موسوعة احاديث اهل البيت، هادى نجفى (1342 - ش.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1423 ق.

751. موسوعة الامام الجواد، ابوالقاسم خزعلى، قم، انتشارات مؤسسة ولى العصر للدراسات الاسلاميه، 1419 ق.

752. موسوعة الامام المهدى، سيد محمد صدر، قم، انتشارات ذوى القربى، 1426 ق.

753. موسوعة طبقات الفقهاء، گروهى از نويسندگان، زير نظر جعفر سبحانى (1308 - ش.)، قم، انتشارات مؤسسة الامام الصادق، 1418 ق.

754. موسوعة فضائل القرآن الكريم و خواص سوره و آياته، عبدالله صالحى نجف آبادى، قم، انتشارات مكتبة الحيدريه، 1429 ق.

755. موسوعة فى احاديث المهدى، عبدالعظيم بستوى، بيروت، بى نا، بى تا.

756. موسوعة كلمات الامام الحسين، محمود شريفى و گروهى از نويسندگان مركز تحقيقات باقرالعلوم، قم، انتشارات معروف/ تهران، انتشارات اميركبير، 1373 ش.

757. موسوعة مؤلفى الاماميه، به كوشش گروهى از نويسندگان، قم، انتشارات مجمع الفكر الاسلامى، 1420 ق.

758. الموشح فى مآخذ العلماء على الشعراء، محمد بن عمران مرزبانى (297-384 ق.)، قاهره، جمعية نشر الكتب العربيه، 1343 ق.

759. الموضوعات، ابن جوزى (508-597 ق.)، به كوشش عبدالرحمن محمد عثمان، مدينه، مكتبة السلفيه، 1969 م.

760. مهاجران آل ابوطالب به انضمام كشف الارتياب در مقدمة لباب الأنساب بيهقى، ابراهيم بن طباطبا حسنى (- 449 ق.)، ترجمۀ محمدرضا عطايى، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1372 ش.

761. المهذب البارع فى شرح المختصر النافع، ابن فهد حلى (757-841 ق.)، تحقيق مجتبى عراقى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1407 ق.

ص: 585

762. المهذب فى الفقه، قاضى ابن براج (400-481 ق.)، تحقيق ابراهيم بهادرى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1406 ق.

763. مؤلفين كتب چاپى عربى از آغاز چاپ تا كنون، خانبابا مشار (1279-1359 ش.)، تهران، بى نا، 1340-1344 ش.

764. مؤلفين كتب چاپى فارسى از آغاز چاپ تا كنون، خانبابا مشار (1279-1359 ش.)، تهران، بى نا، 1340-1344 ش.

765. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمد بن احمد ذهبى (673-748 ق.)، به كوشش على محمد البجاوى، بيروت، دارالمعرفه، 1382 ق.

766. مينودر يا باب الجنه قزوين، محمدعلى گلريز (1271-1346 ش.)، قزوين، انتشارات طه، 1381 ش.

767. ناسخ التواريخ در احوالات حضرت سيد الشهداء، محمد تقى سپهر (1216-1297 ق.)، تصحيح محمدباقر بهبودى (1308-1393 ش.)، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1398 ق.

768. نامداران اراك، حسن صديق، به كوشش محمدرضا محتاط، تهران، انتشارات كارا، 1372 ش.

769. نامه دانشوران ناصرى، جمعى از نويسندگان، قم، انتشارات دارالفكر، بى تا.

770. نامها و نامداران گيلان، جهانگير سرتيپ پور، رشت، انتشارات گيلكان، 1371 ش.

771. نامهاى ماندگار: مشاهير و نامداران استان مركزى، غلامعلى ولاشجردى فراهانى (1335 - ش.)، اراك، انتشارات پيام ديگر، 1380 ش.

772. نثر فارسى معاصر: منتخباتى از بهترين آثار مورخين و محققين نامى ايران، ايرج افشار (1304-1389 ش.)، مقدمۀ سعيد نفيسى (1274-1345 ش.)، تهران، انتشارات كانون معرفت، 1330 ش.

773. النجعة فى شرح اللمعه، محمدتقى شوشترى (1374-1287 ش.)، به كوشش على اكبر غفارى (1303-1383 ش.)، تهران، انتشارات كتابخانۀ صدوق، 1406 ق.

774. نخبة الدهر فى عجائب البر و البحر، محمد بن ابى طالب انصارى (- 727 ق.)، ترجمۀ سيد حميد طبيبيان، تهران، انتشارات بنياد شاهنشاهى فرهنگستان هاى ايران/ فرهنگستان ادب و هنر ايران، 1357 ش.

775. نخبگان سياسى ايران از انقلاب مشروطيت تا انقلاب اسلامى، مطالعه از نظر جامعه شناسى سياسى، زهرا شجيعى، تهران، انتشارات سخن، 1372 ش.

776. نخبگان علم و عمل ايران، سيد مصطفى محقق داماد، تهران، انتشارات مركز نشر علوم اسلامى، 1378 ش.

777. نزهة الارواح و روضة الافراح (تاريخ الحكما)، شمس الدين محمد بن محمود شهرزورى، ترجمۀ

ص: 586

مقصودعلى تبريزى، با ديباچه اى دربارۀ تاريخنگارى فلسفه به كوشش محمدتقى دانش پژوه، محمدسرور مولايى (1324 - ش.)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365 ش.

778. نزهة القلوب، حمدالله مستوفى (- 740 ق.)، به كوشش گى لسترنج (1854-1933 م.)، تهران، انتشارات دنياى كتاب، 1362 ش.

779. نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، شريف ادريسى (- 560 ق.)، بيروت، عالم الكتاب، 1409 ق.

780. نزهة الناظر فى الجمع بين الاشباه و النظائر، يحيى بن سعيد حلى (601-690 ق.)، به كوشش سيد احمد حسينى اشكورى (1310 - ش.) و نور الدين واعظى، نجف، مطبعه الآداب، 1386 ق.

781. نزهت نامۀ علائى، شهمردان بن ابى الخير (قرن 5 ق.)، تصحيح فرهنگ جهانپور، تهران، انتشارات مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362 ش.

782. نسب معد و اليمن الكبير، ابن كلبى (- 204 ق.)، به كوشش ناجى حسن، بيروت، عالم الكتب/ دارالنهضه العربيه، 1408 ق.

783. نصب الراية لاحاديث الهدايه، عبدالله بن يوسف حنفى زيلعى (- 762 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1407 ق.

784. نضد الايضاح، علم الهدى محمد بن محسن فيض كاشانى (- 1151 ق.)، تحقيق محمدرضا انصارى قمى، قم، انتشارات كتابخانۀ بزرگ حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى، 1434 ق.

785. نظام ايالات در دورۀ صفويه، كلاوس ميشاييل رربورن، ترجمۀ كيكاوس جهاندارى (1302 - ش.)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1383 ش.

786. نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب، احمد بن محمد مقرى (- 1041 ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1968 م.

787. نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار، سيد على حسينى ميلانى، قم، انتشارات مركز تحقيق و ترجمه و نشر آلاء، 1381 ش.

788. نفحات الانس من حضرات القدس، عبدالرحمن جامى (817-898 ق.)، تصحيح محمود عابدى، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، 1382 ش.

789. نقباء البشر فى القرن الرابع عشر (من طبقات اعلام الشيعه)، آقابزرگ تهرانى (1255-1348 ش.)، تعليقات سيد عبدالعزيز طباطبايى (1308-1374 ش.)، مشهد، انتشارات مرتضى، 1404 ق.

790. نقد الرجال، سيد مصطفى حسينى تفرشى (قرن 11 ق.)، تحقيق عبدالغفار نجم الدوله، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1418 ق.

791. نقض (بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض)، عبدالجليل قزوينى رازى (بعد از

ص: 587

560 ق.)، به اهتمام ميرجلال الدين محدث ارموى (1283-1358 ش.)، به كوشش محمد حسين درايتى، قم، انتشارات دارالحديث، 1391 ش.

792. نقض (بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض)، عبدالجليل قزوينى رازى (بعد از 560 ق.)، به اهتمام ميرجلال الدين محدث ارموى (1283-1358 ش.)، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1358 ش.

793. نگاهى بر زندگانى پربار بزرگ مرد دين و سياست: آية الله حاج شيخ حسين لنكرانى، قم، بى نا، 1368 ش.

794. نوادر المعجزات فى مناقب الائمة الهداة، محمد بن جرير طبرى شيعى (قرن 4 ق.)، قم، انتشارات مدرسة الامام المهدى، 1404 ق.

795. النوادر (مستطرفات السرائر)، احمد بن عيسى اشعرى قمى (قرن 3 ق.)، قم، انتشارات مدرسة الامام المهدى، 1408 ق.

796. النوادر، فضل الله راوندى (483-571 ق.)، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمدحسين كوشانپور، 1418 ق.

797. نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، محمدباقر محمودى (1303-1385 ش.)، بيروت، دارالتعارف/ مؤسسة المحمودى، 1396 ق.

798. نيل الاوطار شرح منتقى الاخبار من احاديث سيد الاخبار، محمد بن على شوكانى (1173-1250 ق.)، بيروت، دارالجيل، 1973 م.

799. الوافى بالوفيات، خليل بن ايبك صفدى (696-764 ق.)، به كوشش احمد ارناووط و تركى مصطفى، بيروت، دارالاحياء التراث، 1420 ق.

800. الوافى، فيض كاشانى (1006-1091 ق.)، تحقيق سيد ضياء الدين حسينى (1290-1377 ش.) و سيد كمال الدين فقيه ايمانى، اصفهان، كتابخانۀ اميرالمؤمنين، 1406 ق.

801. وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى، اقبال آشتيانى، تهران، 1338 ش.

802. وزارت در عهد سلاطين سلجوقى، عباس اقبال آشتيانى (1275-1334 ش.)، محمدتقى دانش پژوه (1290-1375 ش.) و يحيى ذكاء (1302-1379 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1338 ش.

803. الوزراء و الكتاب، محمد الجهشيارى (- 331 ق.)، تحقيق مصطفى السقاء، ابراهيم الابيارى، عبدالحفيظ شبلى، قاهره، شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابى، 1401 ق.

804. وزراى معارف ايران: وزيران آمورش و پرورش، احمد عبدالله پور، تهران، مؤلف، 1369 ش.

ص: 588

805. وزيران علوم و معارف و فرهنگ ايران، اقبال يغمايى (1295-1376 ش.)، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1375 ش.

806. وسائل الشيعه (تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعه)، شيخ حر عاملى (1033-1104 ق.)، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1412 ق.

807. الوضاعون و احاديثهم الموضوعه من كتاب الغدير للشيخ الامينى، سيد رامى يوزبكى، قم، انتشارات مركز الغدير، 1420 ق.

808. وضوء النبى من خلال ملابسات التشريع، سيد على شهرستانى، تهران، انتشارات مشعر/ قم، چاپخانۀ ستاره، 1415 ق.

809. وفيات الاعيان وانباء ابناء الزمان مما ثبت بالنقل او السماع او اثبته العيان، ابن خلكان (608-681 ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر/ دارالثقافه، 1414 ق.

810. وفيات العلما يا دانشمندان اسلامى، حسين جلالى شاهرودى، مشهد، بى نا، بى تا.

811. ويسپرد (آفرين پيغمبر زرتشت - آتش - هفت كشور - سوگندنامه)، گزارش ابراهيم پورداود (1264-1347 ش.)، به كوشش بهرام فره وشى (1306-1371 ش.)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357 ش.

812. هدية الاحباب فى ذكر المعروفين بالكنى و الالقاب و الأنساب، عباس قمى (1254-1319 ش.)، تهران، انتشارات اميركبير، 1363 ش.

813. هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، اسماعيل پاشا بغدادى (1839-1920 م.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1951 م.

814. هدية العباد در شرح صاحب بن عباد، عباس على اديب (1276-1371 ش.)، اصفهان، انتشارات صغير، 1375 ش.

815. هفت وقف نامه: گزيده اى از يكصد و هفتاد سال وقفنامه نويسى در دورۀ صفويه، محمدعلى خسروى (1334 - ش.)، تهران، انتشارات صائن، 1384 ش.

816. الهفوات النادره، محمد بن هلال صابى (- 480 ق.)، به كوشش صالح اشتر، دمشق، مجمع اللغة العربيه، 1387 ق.

817. همه هستى ام نثار ايران: يادنامه دكتر غلام حسين صديقى فرزانه ايران زمين، پرويز ورجاوند (1313-1386 ش.)، تهران، انتشارات چاپخش، 1372 ش.

818. يادداشت هاى قزوينى، محمد قزوينى (1256-1328 ش.)، به كوشش ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات علمى، 1363 ش.

819. يادگارنامۀ حبيب يغمايى، زيرنظر غلامحسين يوسفى (1306-1369 ش.)، محمدابراهيم

ص: 589

باستانى پاريزى (1304-1393 ش.)، ايرج افشار (1304-1389 ش.)، تهران، انتشارات توس، 1356 ش.

820. يادنامه آية الله استاد سيد علينقى امين (1297-1379 ش.)، به كوشش: احمد نيكوهمت، نشر دستان، چاپ اول، تهران، 1379 ش.

821. يادنامۀ اولين سالگرد شهادت دكتر كاظم سامى، به كوشش رسول دادمهر، تهران، انتشارات چاپخش، 1368 ش.

822. يادنامۀ بهزاد: شرح احوال استاد حسين بهزاد و مختصرى در تاريخ نقاشى ايران، ابوالفضل ميربهاء، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1350 ش.

823. يادنامۀ جلال آل احمد، به كوشش على دهباشى، تهران، انتشارات پاسارگارد، 1364 ش.

824. يادنامۀ دكتر يدالله سحابى اسوه اخلاق و سلوك اجتماعى، به كوشش محمد تركمان، تهران، انتشارات قلم، 1383 ش.

825. يتيمة الدهر فى محاسن اهل العصر، ثعالبى نيشابورى (350-429 ق.)، به كوشش مفيد محمد قميحه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1403 ق.

826. اليقين باختصاص مولانا على بامرة المسلمين، سيد بن طاووس (589-664 ق.)، به كوشش محمدباقر انصارى، قم، انتشارات دارالكتاب، 1413 ق.

ص: 590

فهرست مدخل هاى جلد 2

عبدالكريم بن ابراهيم بن محمد بن حسن نحوى رازى، ابوسعيد

عبدالكريم بن احمد وزان رازى، ابوسعد

عبداللطيف بن عبدالله رازى رومى

عبدالله آباد اجاق

عبدالله اندرمانى رازى

عبدالله بن ابى جعفر رازى

عبدالله بن احمد رازى

عبدالله بن جعفر بن محمد بن موسى دوريستى رازى، نجم الدين ابومحمد

عبدالله بن جهم رازى، ابوعبدالرحمن

عبدالله بن حاضر بن صباح رازى

عبدالله بن حرب رازى

عبدالله بن حسن بن ايوب بيلى رازى، ابوعبدالله

عبدالله بن داهر بن يحيى رازى، ابوسليمان

عبدالله بن سعد بن عثمان دشتكى مروزى رازى، ابوعبدالرحمن

عبدالله بن عامر بصرى← جوانمرد قصاب

عبدالله بن عبدالعزيز خوارى رازى، ابومحمد

عبدالله بن عبدالقدوس رازى تيمى، ابومحمد/ ابوسعيد/ ابوصالح

عبدالله بن عبدالله رازى، ابوجعفر

عبدالله بن عمران اصفهانى رازى، ابومحمد

عبدالله بن عمير رازى

عبدالله بن محمد بن ابراهيم بن اسد/ ادريس شافعى رازى، ابوالقاسم

عبدالله بن محمد بن احمد بن سماك رازى، ابومحمد

عبدالله بن محمد بن حماد رازى

عبدالله بن محمد بن خالد رازى، ابوبكر

عبدالله بن محمد بن شاهور رازى← نجم الدين دايۀ رازى، ابوبكر

عبدالله بن محمد بن عبدالكريم رازى، ابوالقاسم

عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب بن نصير قرشى سجزى رازى، ابوسعيد

عبدالله بن محمد رازى← عبدالله بن احمد رازى

عبدالله بن محمد بن على بن عباس بن هارون تميمى رازى

عبدالله بن محمد خراز رازى زاهد، ابومحمد

عبدالله بن موسى رازى

عبدالله بن نعمان رازى

عبدالله بن هاشم كوفى

عبدالله بن يحيى بن سليمان رازى، ابوالحصين

عبدالله، امامزاده _ سه راه ورامين

ص: 591

عبدالمؤمن بن خالد رازى

عبدالمؤمن بن على زعفرانى اسدى كوفى، ابوعلى

عبدالواحد بن محمد بن على بن حريش اصفهانى، ابوالقاسم

عبدالوهاب، قنات

عبدوس بن بشر بن شعيب رازى، ابومحمد

عبدل آباد گردنه

عبيدالله بن احمد بن منصور كسائى همدانى رازى، ابومحمد

عبيد الله بن احمد رازى

عبيدالله بن عبدالكريم بن يزيد بن فروخ← ابوزرعۀ رازى

عببدالله بن عبدالله رازى دارانى، ابوالقاسم

عبيد الله بن محمد رازى

عبيدالله بن مسعود بن عبدالعزيز رازى، ابوالبقاء

عبيدالله بن يعقوب بن يوسف رازى انصارى مذكّر، ابوالقاسم

عَتّاب بن اعين كوفى رازى، ابوالقاسم

عتاب بن محمد بن احمد رازى ورامينى، ابوالقاسم

عتيق، مدرسۀ علميه← برهانيه

عثمان بن حامد ثلاج رازى، ابوسعيد

عثمان بن زائدة بن قدامه كوفى رازى، ابومحمد

عثمان بن محمد بن سعيد انماطى رازى دشتكى بصرى، ابوالقاسم / ابوعمر

عجيبى

عدى بن زياد

عروة بن زيدُ الخيل طائى

عزالدين

عزيزآباد

عشق آباد

عشق آباد، تالاب

عشق آباد، قلعه

عطايى رازى، ابوالعلاء

عطاء بن يعقوب كاتب رازى، ابوالعلاء← عطايى رازى

عطية بن نجيح رازى، ابومطهر

عظيم آباد

علاءالدوله رازى

علاء الدين خوارى رازى

علاء بن اخى شعيب بن خالد بجلى رازى

علاء بن حسن رازى

عَلّان، خاندان

علّان كلينى← على بن محمد بن ابراهيم رازى كلينى

علايين

علايين، محله

على آباد قيصريه

على آباد مجدالدوله

عليان

على بن [حسين بن] جنيد رازى، ابوالحسن

على بن ابراهيم بن محمد دهكى رازى، ابوالقاسم

على بن ابراهيم بن هارون رازى، ابوالحسن مالكى

على بن ابراهيم رازى خطيب، ابوالحسن

على بن ابى طالب خيارى رازى، رشيدالدين

على بن احمد بن ابراهيم بن ثابت رازى بغدادى، ابوالقاسم

ص: 592

على بن احمد بن على بن يوسف، ابوالحسين ورامينى رازى

على بن احمد بن على خراز رازى، ابوالحسن

على بن احمد بن محمد بن عمران دقاق رازى، ابوالقاسم

على بن احمد نسوى، ابوالحسن

على بن ازهر بن عبد ربه بن جارود رازى، ابوالحسن

على ابن بَخّار رازى، ابوالحسن

على بن جعفر بن محمد سعيدى رازى حذاء، ابوالحسن

على بن حسن بن سلم اصفهانى

على بن حسن بن على بن فهر رازى مصرى، ابوالحسن

على بن حسن بن محمد بن عبدالله بن حسين بن اشنويۀ رازى

على بن حسن هسنجانى رازى

على بن حسين بن جعفر رازى

على بن حسين وراق رازى

على بن حسين قرجى رازى

على بن حمزة بن طلحة بن على رازى، علم الدين، ابوالحسين

على بن خليل بن ابراهيم رازى تهرانى نجفى

على بن سعد بن عبدالله عسكرى، ابوالحسن

على بن سعيد بن بشير بن مهران رازى، ابوالحسن

على بن سليمان بن داوود رازى

على بن شهاب بن حماد رازى، ابوالحسن

على بن صالح رازى

على بن عباس جراذينى رازى

على بن عبدالاعلى بن عامر ثعلبى كوفى احول، ابوالحسن

على بن عبدالجبار بن عبدالله رازى، ابوالحسن

على بن عبدالصمد بن عبدالجليل بن عبدالملك زاهد رازى، بدرالدين، ابوالحسن

على بن عبدالله بن ابى منصور رازى، ابوالحسن

على بن عبدالله بن حسن رازى

على بن عبدالله بن راشد رازى عامرى، ابوالحسن

على بن عبدالله بن عائذ رازى

على بن عبدالله بن منصور مذكِّر رازى

على بن عبدالمؤمن بن على زعفرانى كوفى، ابوالحسن

على بن عبيد الله بن حسن بابويى قمى رازى← منتجب الدين رازى، ابوالحسن

على بن عثمان رازى

على بن عمر بن عباس رازى، ابوالحسن قصار

على بن قاسم بن عباس بن فضل بن شاذان، ابوالحسن

على بن مجاهد بن مسلم بن رفيع كابلى رازى كندى، ابومجاهد

على بن محمد بن ابراهيم رازى كلينى

على بن محمد بن حسين، ابوالفتح← ابن عَميد

على بن محمد بن عبدالله وراق رازى

على بن محمد بن على خزاز / خرّاز رازى قمى، ابوالقاسم

على بن محمد بن عمر قَصّار رازى، ابوالحسن

على بن محمد بن متويه رازى

على بن محمد بن حسين خزاعى رازى، ابوالحسن

ص: 593

على بن محمد رازى طبيب

على بن محمد رازى، زين الدين، ابوالحسن

على بن محمود بن حسن حِمْصى رازى، جمال الدين

على بن محمود بن محمد شاهرودى بسطامى هروى رازى

على بن ميسرة بن خالد همدانى رازى

على بن نعمان اعلم نخعى رازى

على بن ولاد رازى

على بن هاشم بن مرزوق هاشمى رازى، ابوالحسن

على بن يوسف بن جعفر كلينى رازى، ابوالقاسم

على خليلى رازى نجفى

على رازى

على عصّار، خانقاه و كتابخانه

على كامه، خانه

على و قاسم، امامزاده

عليك← على بن سعيد بن بشير بن مهران رازى، ابوالحسن

عمادآور

عمار بن حسن بشير رازى نسايى، ابوالحسن

عمر بن احمد بن ابى بكر رازى

عمر بن ثابت رازى

عمر بن حسين بن حسن رازى، ابوالقاسم

عمر بن حسين بن عبدالرحيم زعفرانى رازى

عمر بن حسين خرم آبادى رازى، ابوحفص

عمر بن عبدالملك بن خلف بن عبدالعزيز رازى شعيرى، ابوالقاسم

عمر بن علاء رازى

عمر بن على بن بار

عمر بن محمد بن اسحاق عطار رازى

عمر بن محمد بن عبدالله رازى شافعى بغدادى

عمر بن محمود بن ابوبكر رازى، سراج الدين

عمر بن مدرك قاضى رازى، ابوحفص

عمرو بن ابى قيس رازى ازرق

عمرو بن سلم صيرفى بصرى خزاز، ابوعثمان

عمرو بن عباس بصرى رازى، ابوعثمان

عمرو بن عثمان رازى

عميد خراسان، ابوعبدالله

عنايت الله رازى

عنبسة بن سعيد ضريس اسدى رازى، ابوبكر

عوامل رازى، مير محمد

عيسى بن ابى فاطمۀ رازى

عيسى بن جعفر رياحى رازى

عيسى بن حميد رازى

عيسى بن زياد بن ابراهيم رازى

عيسى بن ماهان تميمى رازى، ابوجعفر/ ابومَعِد

عين آباد

عين القضاة رازى

غار/ قار

الغرى

غضائرى رازى

غضبان← احمد بن محمد بن فضل هاشمى رازى، ابوالعباس

غفورى رازى

غنى آباد

غيورى، سيد على

ص: 594

غيبى، امامزاده - اشتهازان

غيبى، امامزاده _ زيوان

غيبى، امامزاده _ گل تپه كبير

فاطمه بنت محمد بن حسين بن فضلويه رازى، ام البهاء

فتح آباد

فخرالدوله و امينى، خانه

فخرالدوله، گنبد

فخرالدوله ديلمى

فخرالدين رازى

فخرالدين ريى

فرات بن خالد رازى، ابواسحاق

فرخان/ فرخام

فرهنگسراى ولا

فرودگاه امام خمينى

فشافويه/ پشاپويه/ فشاپويه

فصيل

فضل الله جلال الدين ملك الكلام خوارى رازى

فضل بن اسماعيل رازى

فضل بن شاذان بن عيسى رازى، ابوالعبّاس

فضل بن عباس صائغ رازى مروزى، ابوبكر← فضلك رازى

فضلك رازى

فضل بن يحيى بن خالد برمكى

فكرى رازى نوربخشى

فليسان← بليسان

فليش← بليسان

فهمى طرشتى رازى

فيروزآباد

فيروزآبادى، بيمارستان

فيروزآبادى، سيد رضا

فيروزآبادى، محله

فيروزآبادى، مسجد

فيروز بران← فيروز بهرام

فيروز بهرام

فيروزرام← فيروز بهرام

فيروزه

قاسم آباد تهرانچى

قاسم آباد شورآباد

قاسم آباد قنات شور

قاسم بن عتاب بن اعين

قاسم بن محمد رازى

قاسم بن نوربخش رازى

قاسم دولابى رازى

قاسم، امامزاده

قاسم، امامزاده _ سلمان آباد

قاضى محمد صار

قانعى طهرانى، ميرزا احمد رازى

قتيبة بن سعيد ثقفى

قتيبة بن مسلم باهلى، ابوحفص

قرشى، قنات

قصر آل سلجوق← سراى ايالت

قطان رازى، ابوعمرو

قطب الدين رازى

قطب الدين عمادالدوله← ساوتكين

قلعه سنگى

ص: 595

قلعه سيد

قلعه شريفى

قلعه شيخ

قلعه عظيم آباد

قلعۀ كاسنى رى

قلعه گبرى

قلعه نو

قلعه نو چمن زمين

قلعه نو فشاپويه

قلعه محمدعلى خان

قمصر

قمى، خانه

قمى آباد

قنبرآباد

قنبرى

قند كهريزك، كارخانه

قوامى رازى

قوج آغاز

قيامدشت

قيصرآباد

كاتب رازى← حسين بن ابراهيم بن احمد، مؤدِّب رازى، ابومحمد

كاروانسراى دوقلو

كاروانسراى عباسى

كاروانسراى كنارگرد

كبيرآباد

كتابخانه هاى عمومى شهررى

كُثيّر بن شهاب حارثى مَذحِجى

كرج، رودخانه

كريم آباد تهرانچى

كريم آباد موقوفه

كريمان، حسين

كلاغ ايه

كلاه دوزان

كلثوم بن محمد حلبى رازى

كُلِه← عميد خراسان

كُلَين

كلين، يخچال طبيعى

كليددارى، خانه

كلينى

كلينى، كتابخانه

كمره اى (پژوهش)، محمد باقر

كنارگرد

كنده كوه و سرچاهان

كنى، مهدى (سلطان العلماء)

كنى، شيخ آقا بزرگ

كنى، عبدالرحيم

كنى، مرتضى

كنى، موسى

كنى نجفى، مهدى

كورابُلاغ

كوشك

كوشك دشت

كوهه← طبرك

كهريزك

ص: 596

كهريزك، آسايشگاه

كهريزك، آسايشگاه

كهريزك رى، تپه

كياسارباد

كَيْغَلَغ

گبرها، دخمه

گُسَلِ رى

گسلۀ جنوب رى

گل تپۀ كوير

گل حصار

گل دسته خوانى/ هوهوخوانى/ پيش خوانى

گندم رى

گورستان رى

گيلانى/ جيلانى

لاله زارى، سيد مهدى

لپه زنك

لطفى طهرانى رازى

ماد← تاريخ رى

ماد پايين← تاريخ رى

ماد راجيانا← تاريخ رى

ماد رازى← تاريخ رى

ماد راگيان/راگيانا/رگيانا← تاريخ رى

ماشاء اللّه، مسجد

ماشين دودى

مافتان/ مافتون

ماه جان

ماهك بن بندار مجوسى رازى، ابوسعيد

مبارك آباد

مبشر بن احمد بن على رازى بغدادى شافعى، ابورشيد

مجتبى بن حمزة بن زيد بن مهدى حسينى رازى، مجد الدين ابوهاشم

مجتبى بن داعى بن قاسم حسنى رازى، ابوحرب

مجتمع فرهنگى _ هنرى شيخ صدوق (ره)

مجتمع فرهنگى _ هنرى شهيد رحيمى

مجتمع كتابخانه اى 13 آبان

محروم رازى، ابوتراب

محسن فانى رازى كشميرى

محمدآباد

محمدآباد امين

محمدآباد چمبورك

محمدباقر بن محمدتقى رازى اصفهانى

محمدباقر رازى، ميرزا

محمد بن ابان بن عايشۀ قصرانى رازى

محمد بن ابراهيم بن احمد رازى قزوينى، ابوعبدالله

محمد بن ابراهيم بن حبيب فوراردى رازى، ابوايوب

محمد بن ابراهيم بن زياد بن عبداللّه طيالسى رازى، ابوعبداللّه

محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبدالعزيز رازى، ابوجعفر

محمد بن ابراهيم بن محمد قَصّار رازى، ابوعبداللّه

محمد بن ابراهيم بن عَلّان كلينى رازى

محمد بن ابى بكر بن عبدالقادر حنفى رازى، شمس الدين/ زين الدين، ابوعبدالله

محمد بن ابى اليمين بن ابى الشمس مقرى رازى، ابوالشمس

محمد بن ابى ثلج عبدالله بن اسماعيل رازى بغدادى

محمد بن ابى رشيد رازى نجفى، ابونصر

محمد بن ابى زيد رازى

ص: 597

محمد بن احمد بن ابراهيم شاهد رازى، ابوعبدالله

محمد بن احمد بن ابى بكر كاريانى/ كرمانى رازى، ابوالفتح

محمد بن احمد بن ابى عوان رازى

محمد بن احمد بن حسن رازى، ابوالحسن

محمد بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى، ابوسعيد

محمد بن احمد بن سعيد رازى، ابوجعفر

محمد بن احمد بن سلام صوفى رازى

محمد بن احمد بن عباس فاخر دوريستى رازى، ابوجعفر

محمد بن احمد بن على بن حمدان بن حمويه عثمانى رازى، ابوطاهر

محمد بن احمد بن عيسى بن عبدك رازى، ابوبكر

محمد بن احمد بن محمد رازى، ابوالفتح

محمد بن احمد بن موسى رازى، ابوعبدالله

محمد بن احمد جامورانى رازى، ابوعبداللّه

محمد بن احمد فارسى رازى، ابوعبداللّه

محمد بن احمد كاتب اسكافى← ابن جنيد اسكافى

محمد بن ادريس بن منذر بن داوود بن مهران حنظلى← ابوحاتم رازى

محمد بن اسحاق بن عاصم بَرّاد رازى، ابوعاصم

محمد بن اسماعيل بن احمد برمكى رازى، ابوعبدالله

محمد بن اسماعيل بن موسى بن هارون رازى، ابوالحسين

محمد بن [امير] يوسف، امير غياث الدين شكرابى رازى

محمد بن ايوب بن هشام رازى، ابوعبدالله

محمد بن ايوب بن يحيى بن ضريس رازى، ابوعبدالله

محمد بن بدران/ بكران بن عمران بزّاز رازى، ابوجعفر/ ابوعبدالله

محمد بن جرير بن رستم طبرى، ابوجعفر

محمد بن جعفر اُشنانى فقيه رازى، ابوبكر

محمد بن جعفر بن حمكويه رازى، ابوالعباس

محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدى كوفى رازى، ابوالحسن

محمد بن جعفر بن محمد قُصّار رازى، ابوجعفر

محمد بن حسان زينبى/ زبيبى رازى، ابوعبدالله

محمد بن حسن بن عبدالرحمن رازى خراسانى، ابوبكر

محمد بن حسن بن مختار تميمى كوفى

محمد بن حسن رازى، مختص الدين

محمد بن حسن طائى رازى

محمد بن حسن فراء رازى

محمد بن حسين بن محمد بن زيد حسنى كيسكى، ابوجعفر

محمد بن حسين بن مصلح، ابوبكر

محمد بن حسين آبى، ابومنصور

محمد بن حسين بن حسن رازى آبى

محمد بن حسين طبركى رازى، ابومعين

محمد بن حطاب رازى، ابوعبدالله

محمد بن حمدان بن اسحاق بزّار رازى، ابوبكر

محمد بن حمدان بن سفيان رازى طرائفى،

ص: 598

ابوعبدالله

محمد بن حموية بن عبدالعزيز سويداوى رازى

محمد بن خالد حنظلى رازى، ابوعبدالله

محمد بن خالد رازى، ابوالعباس

محمد بن خالد بن يزيد شيبانى قلوصى رازى، ابوبكر

محمد بن خالد رازى خراز، ابوهارون

محمد بن خلف رازى، ابوبكر

محمد بن زكرياى رازى، ابوبكر

محمد بن سعد بن محمد، مَشّاط رازى، ابوجعفر

محمد بن سعيد بن بلخ رازى

محمد بن سفيان كوفى

محمد بن سنان رازى

محمد بن سهل بَجَلى رازى

محمد بن سيف رازى

محمد بن سعد رازى كاتب

محمد بن شعيب بن خَطّاب رازى مؤدّب

محمد بن صادق بن باقر خليلى رازى نجفى

محمد بن صالح بن جعفر رازى، ابوالحسن

محمد بن صالح ورّاق رازى، ابوجعفر

محمد بن طلحۀ رازى، ابوعبدالله

محمد بن عاصم رازى

محمد بن عبدالجبار عتبى رازى، ابونصر

محمد بن عبدالرحمن بن شهر وراق رازى، ابوبكر

محمد بن عبدالرحمن بن قِبّه، ابوجعفر← ابن قبۀ رازى

محمد بن عبدالرحمن هروى، ابوعبدالله

محمد بن عبدالكريم بن احمد رازى وَزّان، عماد الدين، ابوعبداللّه

محمد بن عبدالله بجلى رازى

محمد بن عبدالله بن جورويه/ جروريه رازى، ابوبكر

محمد بن عبدالله بن ابراهيم رازى، ابوالحسن

محمد بن عبدالله بن ابى النجيب طهرانى رازى، ابوعبدالله

محمد بن عبدالله بن بندار خفاف كرجى، ابوبكر

محمد بن عبدالله بن جعفر بجلى رازى دمشقى، ابوالحسين

محمد بن عبدالله بن حسين رازى، ابوبكر

محمد بن عبدالله بن خالد رازى طويل، ابوبكر

محمد بن عبدالله بن شاذان رازى

محمد بن عبدالله بن عبدالعزيز بن شاذان رازى مذكِّر، ابوبكر

محمد بن عبدالله بن قاسم رازى حارثى، ابوالحسين

محمد بن عبدالله بن يزداد رازى، ابوبكر

محمد بن عبدالله ريس، ابوالفتح

محمد بن عبدالله نصرآبادى رازى، ابوعمر رازى

محمد بن عبدالوهاب بن عيسى سمان رازى، ابوالنجم

محمد بن عبدالوهاب بن مسلم بن اخى هلال رازى، ابوعبيدالله

محمد بن عبيد الله رازى، ابوالحسن

محمد بن عثمان رازى

محمد بن عثمان صيدنانى رازى

محمد بن عزالدين يحيى رازى حسينى ديباجى، شرف الدين

محمد بن عَقيل كلينى

محمد بن على بن ابى القاسم رازى

محمد بن على بن بابويه، ابوجعفر← صدوق، ابن

ص: 599

بابويه

محمد بن على بن عمر جَبّان رازى، ابومنصور

محمد بن على كيا، ابوزيد← غضائرى رازى

محمد بن على رازى، نصيرالدين

محمد بن عماد بن عطيه رازى

محمد بن عمار بن حارث بن وازع رازى، ابوجعفر

محمد بن عمر بن حسين بن حسن تَيمى بَكرى، ابوعبدالله← فخرالدين رازى

محمد بن عمر بن هشام رازى، ابوبكر

محمد بن عمر عطار رازى، مهران

محمد بن عمران بن جنيد دشتكى رازى، ابوالبشر

محمد بن عمرو بن عتبۀ رازى، ابوجعفر

محمد بن عمرو بن بكر زنيج، طلاس رازى، ابوغسان

محمد بن عمير رازى، ابوبكر

محمد بن عيسى بن زياد دامغانى رازى، ابوالحسين

محمد بن عيسى رازى تاجر، ابوحاتم

محمد بن عيسى سلمۀ رازى، ابوبكر

محمد بن عيسى بن محمد بن سعيد وسقندى رازى، ابوحاتم

محمد بن فضل بن موسى قسطانى رازى، ابوبكر

محمد بن قارَن بن عباس رازى، ابوبكر

محمد بن قدامۀ رازى

محمد بن قطب الدين راوندى، مدرسه

محمد بن كثير بن سهل رازى

محمد بن محمد ابراهيم رازى

محمد بن محمد بن عاصم كلينى

محمد بن محمد بابويى، ابوجعفر← قطب الدين رازى

محمد بن محمود بن ابى زيد رازى رصاصى، ابوعبدالله

محمد بن مرداس رازى قطان

محمد بن مسلم ابن ابى الفوارس رازى، منتجب الدين، ابوعبداللّه/ ابوجعفر

محمد بن مسلم بن عثمان بن عبداللّه رازى، ابوعبداللّه← ابن واره

محمد بن معلى بن عبدالكريم همدانى يامى كوفى

محمد بن مكران بن حمدان رازى، ابوجعفر

محمد بن مُقاتِل رازى حنفى، ابوبكر

محمد بن منده اصفهانى

محمد/ احمد بن موسى بن معقل، ابوالعباس رازى

محمد بن موسى بن جعفر دوريستى رازى، ابوجعفر

محمد بن موسى بن نصر رازى، ابوعبدالله

محمد بن موسى بن بشير رازى

محمد بن مهران رازى، ابوجعفر

محمد بن مهرويَة بن عباس رازى، ابوبكر

محمد بن ميكائيل بن سلجوق بن دقاق، ركن الدين و الدوله، ابوطالب← طغرل اول

محمد بن وَزّان

محمد بن هارون سرخسى

محمد بن هيثم تميمى رازى

محمد بن يحيى احمرى رازى، ابوجعفر← داهر بن يحيى احمرى رازى، ابوجعفر

محمد بن يحيى بن حارث

محمد بن يحيى بن زكريا رازى شافعى، ابوالحسن

محمد بن يزداد رازى

محمد بن يعقوب بن عبدالحى رازى

محمد بن يوسف بن يعقوب رازى، ابوعمر

ص: 600

محمدتقى بن عبدالرحيم طهرانى رازى اصفهانى

محمدتقى بن محمدرضا رازى

محمدحسن رازى

محمدحسين بن شاه قاسم بن شمس الدين← بهاءالدولۀ رازى

محمدحسين بن عبدالرحيم طهرانى رازى

محمد خراسانى، ابوجعفر

محمد سليم رازى

محمدصادق بن محمدرضا رازى

محمدصادق رازى

محمدصادق رازى تبريزى

محمدطاهر رازى

محمدعلى بن شاه قلى رازى

محمدعلى مرتضوى

محمدعلى موسوى اَلَموتى (گرمارودى)

محمدقاسم بن محمدكاظم رازى تهرانى

محمدقاسم واعظ رازى

محمد قاضى ورامينى رازى

محمدقلى سليم طهرانى رازى

محمدمسيح بن محمدصادق طبيب رازى

محمدمقيم خطيب رازى عبدالعظيمى

محمد مؤمن← امين احمد رازى

محمدمؤمن بن محمد صالح رازى

محمد نوربخش خراسانى

محمديه

محمودآباد

محمود بن اميرك، نصرة الدين رازى

محمود بن حسن بن خليل رازى

محمود بن زين الدين محمد بن قاضى عبدالواحد رازى

محمود مزدقانى رازى

محيط طباطبايى، مقبره

مخلد بن مالك بن جابر رازى، ابوجعفر

مخلّد بن موسى رازى، ابوالقاسم

مدى← تاريخ رى

مرتضى بن داعى بن قاسم حسنى رازى، ابوتراب

مرتضى گرد، تپه

مرداويج زيارى/ مرداواج/ مرداويژ

مرشد ترابى

مرقد امام خمينى (ره)

مركز رى شناسى

مرندى، ابوالحسن

مساجد شهر رى

مستى رازى

مسجد مهمان كش← هادى، امامزاده؛ ماشاء الله، مسجد

مسعود بن عبدالعزيز بن سماك رازى، ابوثابت

مسعود رازى

مسعود رازى قاضى

مُسكويِۀ رازى، ابوعلى← ابن مسكويه

مسلم بن خالد رازى

مسلمۀ رازى، ابوعبدالله

مسيح بن محمد سعيد رازى طهرانى

مسيحى رازى

مُشْكوى

مشهد الشجره← مسجد شجره

مشهد اميرالمؤمنين

ص: 601

مصلاى رى

مصنفك رازى← على بن محمود بن محمد شاهرودى بسطامى هروى رازى

مصوغة بن عاصم رازى

مضرس بن عبدالله

مظفر بن صالح رازى مدير، ابوالفتح

مظفريه

معاوية بن بغيل عجلى رازى

معروف بن محمد بن زياد بن معروف، ابومحمد

معلّى بن خالد رازى

معلّى بن منصور رازى، ابويعلى

معمورين

معينى، سيد حسن

مفيد رازى، ابوالوفاء

مفيد نيشابورى← عبدالرحمن بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى رازى، ابومحمد

مقاتل بن سليمان بن زيد رازى خراسانى بلخى، ابوالحسن

مقاتل بن محمد ناقد رازى

مقام مكتفى

مقيم آباد

مكتب الهادى (ع)

ملك، امامزاده

ملكشاه غازى لواسانى رازى

منتجب الدين حسنى← مجتبى بن داعى بن قاسم حسنى رازى، ابوحرب

منتجب الدين بابويى، ابوالحسن

منجيك بن محمد رازى← ابوالمفاخر رازى

منصورآباد شجاع السلطنه

منصور بن حسين آبى، ابوسعد

منصور بن عباس رازى، ابوالحسين

منصور بن محمد بن عيينه رازى، ابوالسرى

منصوريه/ منگل، محله

منطقى رازى

مؤذنى، جواد

موسوى، سيد محمد

موسى الهادى

موسى بن سهل رازى

موسى بن مبارك رازى

موسى بن محمد رازى

موسى بن نصير رازى، ابوسهل

موسى جوكار

مهدى آباد

مهدى آباد

مهدى بن ميرزا غياث الدين رازى

مهران

مهران بن ابى عمر عطار رازى، ابوعبدالله

مهرقان

مير حيدر رازى

مير عبدالصمد رازى

ناصر بن مهدى علوى رازى، نصيرالدين

ناهك/ ناهق

نبى تهرانى (غبار رازى)

نجفى رستگار، كاظم

نجم آباد

نجم الدين دايۀ رازى، ابوبكر

نجيب رازى← سعد بن ابى طالب بن عيسى رازى، معين الدين، ابوالمكارم

ص: 602

نَحّاس رازى

نرمه/ رَسته نرمه

نصرآباد

نصر بن ابى ناصر رازى

نصر بن عبدالعزيز

نصر بن مهدى بن نصر بن مهدى، ابوالفتح ونكى رازى

نصرة الدين، ابوبكر← پهلوان محمد

نصيب رازى

نُصير بن ابى نصير رازى بغدادى، ابومنذر

نظام الدين ساوجى

نظام رازى

نظرآباد

نعيم بن مقرن

نعيم بن ميسره رازى، ابوعمرو

نفرآباد، تكيه

نفرآباد، محله

نقاره خانه

نقاره خانه، كوه

نماز جمعه شهر رى

نوح بن انس رازى

نور اللّه رازى

نهر موسى← گيلانى/ جيلانى

نيروگاه گازى رى

نيستى رازى

واريان

ورزنين

وزّان

وزانيان

وسقند

وسقندى رازى، ابوالقاسم

وفائى رازى

ولى آباد

وليد بن ابان ضِبّى رازى، ابوالحسن

ولى عصر، فرهنگسرا

وهب بن ابراهيم رازى

وهرنداران/ وهراَندازان/ وَهْرَنْدازان

هاجرخاتون، امامزاده

هادى، امامزاده

هارون الرشيد، ابوجعفر

هاشم آباد، محله

هبة اللّه بن حسن بن منصور طبرى رازى، ابوالقاسم

هدايت الله رازى

هدايتى، مير سيد احمد

هسنجان

هشام بن عبدالله/ عبيدالله رازى مازنى

هشام بن مثنّى رازى

هوهوخوانى← گل دسته خوانى

هيثم بن يمان رازى، ابوبشر

يارحسين← حسين، امامزاده پاكدشت

يحيى بن ابى بكر، ضرير رازى

يحيى بن [ابى] علاء رازى، ابوجعفر

يحيى بن احمد بن على صائغ، ابوسعد

يحيى بن حسن حسنى رازى، ابوالحسين

يحيى بن حسين بن زيد جرجانى

يحيى بن ضريس بن يسار بجلى رازى، ابوزكريا

يحيى بن محمد ابوبشر بصرى رازى، ابوزكريا

يحيى بن محمد بن سديد رازى

ص: 603

يحيى بن محمد بن على بن مطهر رازى، عزالدين

يحيى بن معاذ رازى، ابوزكريا

يحيى بن معلى بن منصور رازى، ابوزكريا

يحيى بن مغيرۀ رازى

يزيد بن ابى يزيد قطان، ابوخالد كوفى

يزيد بن حجبة / حجية بن عامر بن تيم الله بن ثعلبة بن عكابه

يزيد بن عبدالعزيز رازى طلاس

يعقوب، امامزاده _ عباس آباد علاقبند

يعقوب بن اسحاق كلينى، بقعه

يعقوب بن اسحاق كلينى رازى

يعقوب بن محمد رازى، ابويوسف

يوسف بن حسين بن على رازى، ابويعقوب

يوسف بن عاصم رازى، ابويعقوب

يوسف بن محمود بن محمد طهرانى رازى، عزالدين/ جمال الدين

يوسف بن موسى تسترى

يونس آباد

ئوروپوس← تاريخ رى

مشاهير مدفون در حرم عبدالعظيم (ع) و شهر رى

آشتيانى، احمد

آشتيانى، اسماعيل

آشتيانى، محمدباقر

آشتيانى، محمدصادق

آشتيانى، ميرزا جعفر

آشتيانى، ميرزا مصطفى

آشتيانى، هدايت اللّه

آل احمد، جلال

ابطحى، سيد رضا

ابن جنيد اسكافى

احمدخان، سرتيپ

اخگر لاريجانى، احمد

اديب الممالك فراهانى، محمدصادق

اديب پيشاورى

اَرانى، تقى

اردلان، امان الله

اسفنديارى، حسن

اسلامى، هادى

اشترى، احمد

اشترى، على

اشكورى گيلانى، هاشم

اصطهباناتى، احمد

اصفهانى، غلام رضا

اعتضادالسلطنه، على قلى

اعتمادى، سيد احمد

افسر، محمدهاشم ميرزا

اقبال آشتيانى، عباس

اكبر، فتح الله خان

امام شوشترى، سيد محمدعلى

امامى كاشانى، ابوتراب

امير اعلم، دكتر اميرخان

اميرفضلى، حسين

اميرى فيروزكوهى، سيد كريم

انجوى شيرازى، سيد ابوالقاسم

انوارى، محمدباقر محى الدين

باغچه بان، جبّار

ص: 604

بامداد خراسانى، محمدعلى

بامداد، مهدى

بَدِر، احمدخان← نصيرالدولۀ بَدِر

برغانى، مرتضى

بزرگ نيا، مصطفى

بساطى سمرقندى، سراج الدين

بُشرويه اى، على

بَغايرى، عبدالرزاق

بوذرى، ابراهيم

بهرام ميرزا، معزالدوله

بهزاد، حسين

پاينده، ابوالقاسم

پهلوان رزّاز

پهلوى، رضا

پيرزاده، محمدعلى

پيشرفت، هادى

تحريرى، محمود

تختى، غلام رضا

ترقى جاه، محمدعلى

تفرشى، سيد على اكبر

تقوى دامغانى، سيد باقر

تنكابنى، محمدحسين

تنكابنى، محمدطاهر

تهرانى، عبدالعلى

تهرانى، مجتبى

تهرانى دعانويس، سيد عزيزاللّه

تهرانى كلانترى، ابوالقاسم

تيرافكن، صادق

تيمورتاش، عبدالحسين

ثَقَفى، خليل خان

ثقفى، محمد

جزايرى، سيد مرتضى

جزايرى شوشترى، سيد صدرالدين

جزايرى شوشترى نجفى، احمد بن جعفر

جلوه، ميرزا ابوالحسن

جم، محمود

جندقى، حبيب اللّه

چهل ستونى (سعيد تهرانى)، عبدالله

حائرى مفسّر، سيد على

حاج رضايى، طيب

حسينى اصفهانى، سيد على

حق شناس، عبدالكريم

حكمت، على اصغر

حكمت، علينقى

حكيمْ الهى لواسانى، محمدجعفر

حكيم الهى لواسانى، ميرزا شمس الدين

حكيمى، ابراهيم

حكيمى، محمدرضا

حلبى، محمود

حيدرقلى پريشان

خاتمى بروجردى، محمدرضا

خالدى، مهدى

خانعلى، ابوالحسن

خرقانى موسوى، سيد اسدالله

خسروشاهى، سيد ابراهيم

خسروى كرمانشاهى، محمدباقر ميرزا

ص: 605

خلخالى، سيد صالح

خوشدل تهرانى، على اكبر

خوشوقت، عزيز

خويى، ميرزا حبيب اللّه

خيابانى، شيخ محمد

دادپى، مهدى

دبستانى، موسى

درّى، سيد جلال الدين

دهخدا، على اكبر

دين پرور دربندى، سيد جعفر

رازى، عبداللّه

رزم آرا، حاجعلى

رشتى، ميرزا كريم خان

رضايى، اسماعيل

رفعت سمنانى

رفيع بامداد، ميرزا محمد

رقابى، حيدرعلى

رهنما، غلام حسين

رياضى يزدى، سيد محمدعلى

زاهد تهرانى، محمدحسين

زاهدى، فضل الله

سادات ناصرى، سيّد حسن

سامى، كاظم

سبزوارى، عمادالدين احمد

ستارخان

سحابى، يدالله

سراج، رضا

سراج الملك، رضا قلى خان

سرمد، سيد صادق

سعدالدوله، جواد

سلم بن قتيبۀ باهلى بصرى، ابوقتيبه

سميعى، حسين

سه دهى / سدهى، سيد جواد

سدهى / سه دهى، سيد محمدعلى

سهيلى، على

سياح، احمد

سياح، فاطمه

سينكى، ميرزا محمد خان مجدالملك

شاه آبادى، محمدعلى

شبسترى، سيد مرتضى

شريعتمدارى، سيد صادق

شريعتمدار، محمود

شريعتمدارى، قوام الدين

شريعتمدارى، محمدحسن

شمشيرى، محمدحسن

شهنازى، على اكبر

شهيدى، دكتر سيدجعفر

شهيدى قزوينى، ابوتراب

شيخ الرئيس قاجار، ابوالحسن

شيبانى، محمد بن حسن، ابوعبدالله

شيخ خزعل

شيرازى، سيد جعفر

صابر همدانى، اسداللّه

صادقى، على اكبر

صادقى آشتيانى، فضل اللّه

صبا، محمودخان

ص: 606

صديقى نورى، غلامحسين

صفا / پيرصفا، رضا قلى خان

صفريان، محمدعلى

ضرغامى، عزيزالله

طالقانى، محمدتقى

طالقانى، ميرزا مسيح

طاووس العرفاء

طباطبايى، سيد ضياءالدين

طباطبايى، سيد محمد

طباطبايى، سيد محمدصادق

طباطبايى سنگلجى، مير سيد احمد

طباطبايى سنگلجى، سيد جعفر

طباطبايى سنگلجى، سيد محمدصادق

طباطبايى، سيد ابوالقاسم

طُغرُل بيك

طوطى همدانى

عباس ميرزا مُلك آرا

عبداللّه خان

عبرت نائينى

عدل، سيد مصطفى

عراقى، حبيب اللّه

عصّار، سيد ابوالقاسم

عصار لواسانى، سيد محمدكاظم

على بن ليث صفار

عمادالكتاب سيفى قزوينى، محمدحسين

علوى تهرانى، سيد محمدرضا

على آبادى، عبدالحسين

غفارى، ابوالحسن

غفارى صفت، على اكبر

فاضل گروسى، محمد

فاضل لاريجانى، جواد

فاطمى، سيدحسين

فخرالاسلام ارومى، محمدصادق

فخرالدوله، اشرف الملوك

فخر عظمى ارغون

فرزان، محمد

فرمانفرما، عبدالحسين ميرزا

فروزانفر، بديع الزمان

فروغى، محسن

فروغى، محمدحسين ذكاءالملك اول

فروغى، محمدعلى

فرهنگ اورنگ شيرازى، محمود

فصيح الزمان شيرازى، سيد محمد

فلسفى، محمدتقى

فلسفى، نصراللّه

فومنى حائرى، جواد

قاآنى

قائم مقام فراهانى، سيد ابوالقاسم

قاسم زاده، قاسم

قريب گركانى، محمدحسين

قريب گركانى، عبدالعظيم

قزوينى، محمد

قمشه اى، آقا محمدرضا

قندچى، احمد

كاتب السلطان شيرازى، محمدحسين

كاشانى، سيد ابوالقاسم

ص: 607

كرمانشاهى تهرانى، محمدخان

كسائى

كفايى نجفى خراسانى، محمد

كلانترى تهرانى، ابوالفضل

كمال، رضا

كوهى كرمانى، حسين

گرجى، ابوالقاسم

لرزاده، حسين

لسانى نائيج، ابوالفضل

لنكرانى، حسين

لواسانى، ملّا شكرالله

لواسانى، سيد عبدالكريم

مازندرانى حائرى، عبداللّه

مؤذن زادۀ اردبيلى، رحيم

متين دفترى، احمد

مجدالملك، تقى خان

محدّث ارموى، سيد جلال الدين

محلاتى، ذبيح الله

محمدطاهر ميرزا

محمود محمود

محيط طباطبايى، سيد محمد

مختارى، ركن الدين

مدرس زُنوزى، آقاعلى

مدرسى يزدى، سيد محمود

مرآت، اسماعيل

مرداواج/ مرداويژ/ مرداويج زيارى

مرشد چلويى

مَروَستى ندامانى، سيد يحيى

مستوفى صدرالممالك، محمدعلى

مسعودى، عباس

مشكان طبسى، حسن

ممتاز الملك، مرتضى خان

منجم باشى، عبدالباقى

منصور، حسنعلى

موبد بيدگلى، عبدالعلى

موسوى دُرچه اى، سيد حسين

موسوى مدنى كرمانى، سيد جواد

موسوى ملايرى، ابوالقاسم

مهدوى كنى، محمدرضا

ميرعماد غلام شاهى مير فندرسكى

ميرزادۀ عشقى

مين باشيان، غلامحسين

ناصرالملك همدانى، ابوالقاسم قره گُزلو

ناظرزادۀ كرمانى، احمد

ناهيد شيرازى، ابراهيم

ناهيد همدانى

نجم الدوله/ نجم الملك اصفهانى

نسيم شمال

نصر، سيد على

نصر، ولى اللّه

نصيرالدولۀ بَدِر، احمدخان

نصيرى، لطفعلى

نظام الدين مشارالدوله

نظام السلطنه مافى، حسينقلى خان

نظام مافى، رضاقلى

نظام مافى، محمدعلى

ص: 608

نظام وفا

نظرپاك كجورى، ميرزا يدالله

نقيب الاشراف تبريزى، يوسف

نكوگويان، رجبعلى

نگارنده، عبدالعلى

نواب اصفهانى، محمدباقر

نوبرانى، على

نورى، عبدالنبى

نيرزادۀ نورى، حسن

واعظ همدانى، محمدرضا

وحدت كرمانشاهى

وحيد دستگردى، حسن

وكيل، سيد هاشم

هاشم، محمد

هزارجريبى مازندرانى، محمد

هژير، عبدالحسين

هيئت، على

يمينى شريف، عباس

ص: 609

مقدّمة

اشاره

العمل الموسوعي، جمعُ معلومات متناثرة ومهمّة، في صياغة موحّدة ومترابطة. الموضوعات الواسعة والمتداخلة أكثر ما تتطلب هذا النمط من الكتابة. نظراً الى الأهمية التاريخية والثقافية ل - «الري» وما لها من مكانة دينية وسياسية، فقد كانت منذ القِدَم الى يومنا هذا، موضوعاً لبحوث ومقالات ومؤلفات كثيرة؛ ولكن بقيت هناك حاجة لموسوعة تضمّ بين ثناياها كُلّ أو جُلّ ما كُتب من موضوعات حول هذه الحاضِرة المهمّة من العالم الإسلامي. وقد حاولت «موسوعة الري» هذه، تلبية هذه الحاجة.

كانت إدارة الموسوعة تُدرك منذ اليوم أنها قد وضعت قدمها على طريقٍ وعرٍ؛ وذلك لأن «الري» مدينة مهمّة وتختلف عن غيرها من المدن الاخرى، هذا من جهة، ومن جهة اخرى لأن العمل الموسوعي، عمل شاقّ وابداعي. ولعلّه لا يمكن أن نجد من بين جميع المُدن الإيرانية، مدينة أو منطقة تضاهي الرَي تاريخاً وجغرافيةً وتراثاً؛ وخاصّة الرَي القديمة، والرَي التي عرفناها في القرون الاولى للهجرة، حيث كانت تُعدّ قسماً مهمّاً من ايران القديمة والعالم الإسلامي.

وانطلاقاً من ذلك، بدأنا العمل بالموسوعة بأقل عِدّة وعُدّة، ولكن بأكثر ما يمكن من اندفاع معنوي، وأمل بعونٍ من الله، مبتهلين اليه عزّ وجل أن يشدّ أزرنا بعونه ورعايته، حتّى يتسنّى لنا إكمال هذه المجموعة وإغنائها وإظهارها بأزهى حُلّة وأثرى محتوى، أملاً بالمساهمة في رفد الأوساط العلمية لأبناء أُمّتنا بما هو ثرّ ومفيد.

موسوعةُ الري، تماثل سواها من الموسوعات الاخرى، ولكن مع بعض الفوارق الطفيفة التي يمكن تلخيصها في ما يلي:

1. إن محتوى عدد من المَداخل مستقىً من مصدر واحد؛ ولكن مع قليل من التغييرات التي تشمل حذف بعض المعلومات أو التقديم والتأخير فيها، حرصاً على تحقيق مزيد من الإنسجام مع سياقات موضوع الموسوعة وأهدافها.

2. قسم من مقالات الموسوعة، مطوّلة ومبسوطة؛ مثل مدخل «عبد العظيم الحسني»، و «تاريخ

ص: 610

الري»، و «عتبة عبد العظيم (ع)»، و «نبذة عن تاريخ الحديث والكلام في الري»، و «الرَي في الأدب الفارسي»، و «الرَي في التاريخ المعاصر». أضِف الى أن لغة وارجاعات هذه المقالات، تختلف قليلاً عمّا هو الحال في المَداخل الاخرى.

3. بما أنّ عتبة السيّد عبد العظيم الحسني (ع)، كانت منذ القِدَم موضع اهتمام ومحطّ أنظار أهل الإيمان، فهناك أضرحة كثيرة على أرض الرَي يرقدُ فيها من العلماء والمشاهير، بل وحتى المجاهيل، في انتظار يوم الحشر. المدفونون في الرَي من أهالي المدن الاخرى، قد لا تكون لهم صِلة بأرض بالري، غير أن وجود مراقدهم فيها يستدعي ذكر أسمائهم ونبذة عن قسمٍ منهم في هذه الموسوعة. وهذا ما حَدا بنا الى إفراد بابٍ لهذا الغرض تحت عنوان «المدفونون في الري»، وفقاً لذات الترتيب الألفبائي.

اسلوب تدوين الموسوعة

1. تعريف

تضمّ موسوعة الرَي بين دفّتيها معلومات وبحوثاً في التعريف بمدينة الرَي التاريخية باسلوب علمي وموثّق، من خلال تسليط الضوء على وجهها الثقافي والديني والعلمي الى وقتنا الحاضر. وهذا يعني أن موضوع مقالات ومَداخل موسوعة الري، لابدّ أن يتوفّر فيه واحد من الشروط التالية:

_ يعكس ما لهذه المنطقة من أهميّة تاريخية أو ثقافية أو دينية أو جغرافية، أو فنّية، أو علمية، أو غيرها؛

_ يتحدّث عن أحد المشاهير ممن عاشوا في الماضي، أو في الدَور المعاصر؛

_ له صِلة واضحة بالرَي المعاصرة؛

_ يحظى بمكانة جليّة في التعريف بالرَي القديمة والمعاصرة.

2. الأهداف

2 _ 1. ابراز وتوثيق المكانة التاريخية والوضع الحالي لمدينة الرَي من زوايا مختلفة؛

2 _ 2. التنظيم والترتيب الأمثل للمعلومات المتناثرة، التي يجري جمعها حول المكانة التاريخية، والعلمية، والدينية، والثقافية، والسياسية _ والإجتماعية، والفنية للري.

2 _ 3. توليد وجمع المعلومات والبيانات المتوفّرة حول الري، في كتابٍ جامعٍ .

3. المجال الموضوعي

يشمل موضوع الموسوعة، الرَي القديمة والرَي الجديدة أيضاً؛ مع فارق أن الرَي القديمة، تكون موضوعاً لمقالات وبحوث تاريخية، بينما الرَي الجديد، فتكون

ص: 611

موضوعاً لمقالات وبحوث تاريخية وغيرها من المواضيع الاخرى، كالجغرافية، والثقافة، والدين، والأماكن، والأعلام والمشاهير، والحوادث البارزة، والمدفونين فيها).

3 _ 1. يدخل في اطار عمل هذه الموسوعة كلّ حادثة، ومكان، وشيء، وظاهرة، وشخصيّة علمية، أو سياسية، أو ثقافية، وكلّ موضوع يتّصف بأهميّة أو شهرة تاريخية أو علمية أو ثقافية، مما له صِلة بنحوٍ ما بالرَي القديمة أو الجديدة.

3 _ 2. نظراً الى أن المساحة الجغرافية للري القديمة، كانت واسعة جداً، وكانت تضمّ الكثير من المدن الكبرى الحاليّة مثل طهران ودماوند وكرج، لذلك يدخل ضمن هذه الموسوعة من الناحية الجغرافية، الرَي الحالية فقط. وأما من الناحية التاريخية، فإنّ موضوع الموسوعة، يشمل الرَي القديمة، بشرط وجود ترابط في العنوان؛ بمعنى أنّ كلّ واقعة ورد في نقلها التاريخي اسم الري، وكلّ شخصٍ جاءت في اسمه أو لقبه كلمة الرازي [وهي النسبة الى الري] فهو يدخل في عِداد مداخل الموسوعة.

3 _ 3. المعيار في الرَي المعاصرة، هو آخر التقسيمات الإدارية الرسمية المقررة من قِبل الحكومة الايرانية.

3 _ 4. المعيار في الشخصيّات، يؤخذ بنظر الإعتبار فيه ما لهم من تأثير سياسي أو ثقافي أو علمي، أو أن يكون اسم الرَي قد جاء في محل ولادتهم أو موطن سكنهم الدائم أو المؤقّت أو موضع عملهم ونشاطهم أو وفاتهم أو دفنهم، أو لقبهم.

3 _ 5. إن كان الشخص مولوداً أو ساكناً في إحدى مدن الرَي القديمة، ولكن لم تَرِد في لقبه ولا في نسبته كلمة «الرازي» أو ما شابهها، لا يُدرج ضمن هذه الموسوعة؛ مثل أبو العبّاس القاضي الكَرَجي.

3 _ 6. الموضوعات التي لا صِلة لها بالري حالياً (مثل طهران وتوابعها وما يتعلّق بها)، وقد قُطع ارتباطها بها من حيث الاسم واللقب والأهميّة والشهرة، تُستبعد من هذه الموسوعة. وبعبارة اخرى، إن كان شيء أو حادثة أو شخص، يعود الى واحدة من نواحي وأرجاء الري القديمة، ولكن تلك الناحية أو المنطقة أصبحت الآن ذات عنوان وجغرافية مستقلّة (مثل طهران) فهو يدخل في عِداد مَداخل هنا، فيما إذا كانت النصوص التاريخية قد ذكرت لقب الرازي أو كلمة «الري» عند التعريف به تاريخياً. ومعنى هذا الكلام أن العالِم الذي عاش في القرن الخامس في ورامين أو في

ص: 612

كرج مثلاً، ولم تُنقل في تسميته كلمة «الرازي»، ولم تكن كلمة «الري» بارزة في ما نُقل بشأنه في النصوص التاريخية، فهو خارج النِطاق الموضوعي للموسوعة. وفي المقابل، يدخل العالِم أو الشيء أو الحادثة في النطاق الموضوعي لهذه الموسوعة، إذا كانت النسبة الى الرَي قد وردت في بيان هويّته والتعريف بشخصيته.

3 _ 7. في المَداخل الجغرافية، مثل بقاع ذراري الأئمة، والأماكن التاريخية، الموضع الذي يُؤخذ بنظر الإعتبار هنا هو الري المعاصرة فقط.

3 _ 8. الموضوعات التي لا ترتبط بصِلة وثيقة بالري القديمة أو الجديدة (مثل موضوع المدفونين في الري)، تُنقل في مَداخل عامّة وأشبه ما تكون باسلوب التغطية.

3 _ 9. المصانع، والأزقّة، والشوارع، والحدائق، والحارات، والمدارس، والمراكز الترفيهية، ومساجد البلدة، وما شابه ذلك، إن لم تكن ذات أهميّة خاصّة، ولا ذات ماضٍ تاريخي، ولم تكن لها شهرة في النصوص القديمة، ويوجد ما يُماثلها في جميع المُدن الإيرانية، فهي خارج موضوع الموسوعة.

4. منهج إعداد وتدوين المقالات والبحوث

جرى إعداد محتوى مقالات الموسوعة، على نحوين:

أ. الإنتاج، بطريقتين: مكتبية وميدانية.

ب. الإقتباس من مصادر معتبرة، كدوائر المعارف، والدراسات التخصصية الرصينة.

5. عناوين المَداخل

_ في أعلام الأشخاص، يُجل المدخل إسم الشخص أو لقبه أو كنيته المشهورة. واذا لم يكن لقب أو كنية أحدٍ ذات صيت شائع، يُدرج اسمه بالكامل.

_ يُكتفى هنا بذكر أسماء الأشخاص، وأبائهم، وأجدادهم، إلا اذا كانت هناك ضرورة وسبب يدعو الى ذكر ما هو أعلى من ذلك من أنسابهم.

_ في عناوين المَداخل، من بعد الإسم، يأتي اللقب والكُنية.

_ إذا كان المدخلْ كُنية، يأتي من بعده الإسم واللقب.

_ ألقابٌ مثل الحاج والشيخ والميرزا والملا والسيّد، لا تُعدّ من الإسم.

_ المعاصرون؛ تُذكر ألقابهم ثم أسماؤهم على التوالي.

ملاحظة: إن كان للشخص كُنية أو لقب مشهور غير لقبه العائلي، يُشار الى ذلك

ص: 613

في الإرجاعات.

_ في ما يخصّ الشعراء، يُتّخذ اسم التخلّص مدخلاً لهم.

_ كلمة «إمام زاده» [التي تعني أن الشخص من أبناء أو أحفاد الأئمة] في حُكم اللقب، ويأتي اسم الشخص من بعدها، مثل: عبد الله، إمام زاده.

ملاحظة: البقاع، إن لم تكن ذات موضوعية، تأتي تحت أسماء المدفونين فيها، وإن كانت ذات موضوعية، يُفرد لها مدخلاً؛ مثل: برج طغرل.

_ في المَداخل غير المعبّرة، يُطلق تعريفها في المدخل. والمقصود من غير المعبّرة، هي الألفاظ غير الدالّة بذاتها على مصداقٍ ؛ مثل «محمد بن قطب الدين الراوندي، مدرسة».

6. طريقة ذكر المصادر

1. تُدرج مصادر كلّ مدخل في ختام ذلك المدخل، وأما الوصف الدقيق والتفصيلي لها فيُذكر في «المصادر».

2. لا تُذكر المصادر الداخلية للمَداخل الإقتباسية.

7. ملاحظات مهمّة

1. الوثائق والمعلومات المنشورة من بعد جمادى الثاني من عام 1438 ه -. (= شهر آذار من عام 2017 م)، لم ترِد في هذه الموسوعة.

2. ضبط الألفاظ والحركات الإعرابية للمَداخل، ورد في «فهرست المَداخل» عند نهاية كلّ مجلّد.

3. في الترتيب الألفبائي للمداخل، لم تُؤخذ بنظر الاعتبار الألف واللام الوسطية التي تتصل بالمقطع الثاني لكلمات عربية مثل (أبو المفاخر، أبو الفتوح، وما شابه ذلك).

4. حرصاً على الإلتزام بالصياغة الموسوعية المعمول بها في سائر الموسوعات، جعلنا بعض المعلومات العامّة حول الري، مما ينبغي ادراجه في سياق الأبحاث المطوّلة والجامعة، جعلناها في ختام مداخل أُفرِدَت لها، تحت عناوين مثل: تاريخ الري، وجغرافيا الري، والري في الأدب الفارسي، وتاريخ الكلام في الري، وما الى ذلك.

ص: 614

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109