نوائب الدهور في علائم الظهور جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی - تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعود علیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حَديثِ، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهورحضرت مهدی علیه السلام ازقرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آنها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه ونشانه های ذکر شده درکتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تألیف حجة الاسلام والسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی طباطبائی

جلد 3

از انتشارات کتابخانه صدر

تهران ناصر خسرو - پاساژ مجید تلفن 397696

شناسنامه کتاب :

نام کتاب : نوائب الدّهور فی علائم الظّهور

مولف : حجة الاسلام والسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی

تیراژ : 3000 دوره

نوبت چاپ : دوم

تاریخ چاپ : بهار سال 1369

ناشر : کتابخانه صدر - تلفن 397696

حقّ طبع برای مولّف و ناشر محفوظ است

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس ذکری

ص: 1

جزو سوّم کتاب نوائب الدّهور در علامات ظهور ولی عصر ارواحنا فداه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

﴿الحَمدُ لِلَّهِ الّذي دَلَّ عَلى ذَاتِهِ بِذَاتَةٍ وَ تَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِهِ وَ تَجَلّى لِعِبَادِهِ بَايَانَةً وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلى مُبَلِّغِ رِسالاتِهِ وَ ناشِرَ كَلِماتِهِ وَ مُظْهِرَ صِفاتِهِ وَ مُعَلِّمَ كِتابِهِ وَ حِكْمَتَهُ ابى الْقَاسِمِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ الِه سِيما مُجَدَّدٌ الكِتابُ وَ السَّنُهُ طَاوُسُ اهْلِ الجَنَّةِ مِنْ لَوْنِهِ لَونٌ عَرَبِيٌ و جَسْمُهُ جِسمٌ اسْرَائِيلَى وَ فِي خَدِّهِ اَلاَيْمَنُ خَالٌ كانَهُ فَتاةُ مَسكٍ على رَضاضَةٍ عَنبَرِ الْعَدْلِ المُؤَمَّلِ وَ الاّمامِ المُنتَظَرُ خَلِيفَةُ الرَّحْمَنِ وَ شَرِيكِ الْقُرَانِ وَ قاطِعِ الْبُرْهَانِ صَاحِبِ اَلْعَصْرِ وَ اَلزَّمَانِ مُحَمَّدِ بْنُ اَلْحَسَنِ العسكرى عَجَّلَ اللَّهُ تَعالى فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللَّهُ مَخْرَجَهُ وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى اعْدَائِهِم اجْمَعِينَ الَيَّ قِيامِ يَومِ الدّينِ﴾ أمَّا بَعْد خاطر نشان می نماید بنده شرمنده محمّد حسن میر جهانی طباطبائي ابن علی بن قاسم محمد آبادی جرقویی اصفهانی مقیم عاصمه طهران عفى الله عن جرائمه که این است جزء سوم از کتاب نوائب الدّهور در علامات ظهور

ص: 2

که پس از اتمام جزو دوّم بیاری خدای تعالی قدم اقدام را برای جمع و تألیف توصیف مقدّم داشته و توفیق پایان رسانیدن آن را از ذات اقدس احدیّت جلّت عظمة می خواهم و از باطن ولايت كليّه مدد می طلبم ﴿وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الا بِاللَّهِ العُلى اَلْعَظِيمِ وصلّى اللّهُ عَلَى محَمَّدٍ و اله الطّاهِرِين﴾

بخش هَفتُم : از دوازده بخش کتاب نوائب در بیان اخبار و احادیث

اشاره

از دوازده بخش کتاب نوائب الدّهور در بیان اخبار و احادیثی است که از کشاف رمُوُر. حقائق حجّت و امام ششم حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روائی شده راجع بعلامات اخر الزمان و اثار قیام حجّت منتظر عجلّ الله تعالى فرجه

حَديث اَوَّل

در كتاب كشف المحجّه در باب فضل كتابت فرموده كه ﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِلْمُفَضَّلِ أكْتُبُ وَ بَثَّ عَلَمَاتٍ في اِخْوانِكَ فَاِنٍ مِتَّ فَاَوْرِثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ فانّه ياتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ هَرْجٌ لاَ يَانِسُونَ فِيهِ الاّ بِكتُبهِم﴾

یعنی فرمود حضرت صادق علیه السّلام بمفضل که بنویس معلومات خود را و انتشار ده علمت را در میان برادر است پس هر گاه زمان مردن تو برسد میراث بگذار نوشته های خود را برای پسرانت که می اید مردم را زمان فتنه و خون ریزی که انس بگیرند در آن زمان مگر بکتاب ها و نوشته های خودشان

مُؤلّف گویَد که نعمت نوشتن یکی از نعمت های برزگ الهیّه است و بنوشتن عُلوم در دنیا باقی می ماند و اگر الات نوشتن و نویسنده ای در میان مردمان نمی بود علمی در

ص: 3

دنیا باقی می ماند و هرگز جهان آباد نمی شد و شبهه ای نیست که هستی عالم منوط بهستی علم است و هستی علم منوط نوشتن و نگاه داشتن آن است و شکّی نیست که انسان ملازم با نسیان و فراموش کاری است فلذا اگر نوشتن در کار نبود بنیان دانش و علم و ویران می شد پس بقاء جهان بوجود عالم است و بقاء عالم بمعلومات است و بقاء معلومات به نوشتجات است در دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت و از حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود ﴿قُيِّدَ وَ اَلْعِلْمُ قِيلَ وَ مَا تَفْيِيدُهُ قَالَ كِتَابَتُهُ﴾ یعنی ببندید علم را به او گفته شد که بستن علم چگونه است فرمود بنوشتن آن است و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده كه فرمود ﴿اُكْتُبُوا فَانَّكُمْ لاَ تَحْفَظُونَ اِلا بِالْكِتَابِ﴾ یعنی بنویسید زیرا که شما نگاه می دارید چیزی را مگر نوشتن خلاصه کلام اخبار در باب نوشتن بسیار وارد شده و نوشتن اخبار و اثار در زمان پیغمبر صلى الله عليه و آله و ائمّه اطهار علیهم السّلام مرسوم بوده و بشنیدن تنها با قناعت نمی کردند

حَديثِ دُوُّم

غیبت طوسی ص 282.طبع تبریز بسند خود از ابی حمزه ثمالی روایت کرده که گفت گفتم به ابی عبد الله (یعنی حضرت صادق) علیه السّلام که ابی جعفر (یعنی حضرت باقر) علیه السّلام می فرمود خروج سفیانی حتمی است و طلوع آفتاب از مغرب حتمی است و چیز های دیگری بود که می فرمود از حتمیّاتست ﴿فَقَالَ ابو عَبْدِ اَللَّهِ وَ اختلاف بَنى فُلانٌ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُ القَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ قُلتُ وَ كَيْفَ يَكُونُ النِّدَاءُ قَال

ص: 4

يُنادي مُنَادٍ مِنَ السَّماءِ أَوَّلَ النَّهارِ يَسْمَعُهُ كُلُّ قَوْمٍ بِالسُّنَّتِهِم الاّ اَنّ الحَقَّ فِى علِى وَ شِيعَتِهِ ثُمَّ يُنادى اِبْلِيسُ فِي اَخْرِ اَلنَّهَارِ مِنَ الاَرْضِ اَنَّ الْحَقَّ في عُثْمانَ وَ شِيعَتِهِ فَعِندَ ذلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ﴾

یعنی فرمود ندا می کنند ندا کننده ای از اسمان در اوّل روز که می شوند آن را هر گروهی بزبان ها خودشان که آگاه باشند بدرستی که حق با علی و شیعیان او است پس از آن ندا می کند شیطان در اخر روز از زمین که حقّ با عثمان و شیعیان او است پس در این هنگام در شک می افتند داخل شوندگان در باطل

نِگارَندِه گوید مراد از عثمان عثمان بن عنبسه اموی ملعون است که نام سفیانی است - و در این الحديث بعض از علامات حتميّه تصریح شده اوّل خروج سفیانی دوم افتاب از مغرب سوّم اختلاف بنی عبّاس چهارم کشته شدن نفس زکیّه پنجم خروج قائم ششم ندای آسمانی در اوّل روز که ندا کننده جبرئیل است و ندای زمینی در اول شب که ندای شیطان است - و مراد از نفس زکیّه در این جا محمّد بن الحسن است که در میان رکن و مقام کشته می شود در پانزده روز قبل از قیام قائم علیه السّلام و طلوع آفتاب از مغرب از علامات قیامت کبری است و ممکن است قبل از قیامت صغری هم چنین علامتی ظاهر شود ولی از علامات حتمیّه نیست آن چه مسلّم است طلوع افتاب از مغرب از علامات حتميّة قیامت کبری است

حَدیث سِوُّم

غیبت طوسی - ص 282 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿حُمْسٌ قَبْلَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ مِنْ

ص: 5

الْعَلامَاتُ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ و الْحُنْفُ بِالبَيداءِ وَ خُروجُ اليَمانِيِّ وََقَتلُ النَّفسِ الزَّكِيَّةِ﴾

یَعنی پنچ علامت پیش از قیام قائم (علیه السّلام) خواهد بود از علامات و نشانه ها ندای آسمانى و خروج سفیانی و بزمين فرو رفتن لشکر سفیانی در بیابان بین مکّه و مدینه و خروج یمانی و کشته شدن نفس زكيّه

حَديثِ چَهارُم

غیبت طوسی - ص 282 مسنداً از آن حضرت روايت كرده كه فرمود ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْقَائِمُ حَتَّى يَخْرُجَ قَبْلَهُ اِثْنَا عَشَرَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ كُلُّهُمْ يَدْعُو إِلَى نَفْسِهِ﴾ یعنی بیرون نمی اید قائم (عليه السّلام) تا این که بیرون بیاند دوازده نفر از بنی هاشم که همه آن ها مردم را بسوی خود دعوت کنند یعنی ادّعای امامت کنند - دانسته باد که بیش تر از این دوازده نفر تا بحال دعوى امامت کرده اند برای خود و بقیّه در مدت دو سال تقریباً قبل از ظهور مدّعی خواهند شد و مراد از خروج ایشان قیام کردن ایشان است نه فقط ادعای امامت کردن

حَديثِ پَنجُم

غیبت طوسی - ص 286 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لَیْسَ بَیْنَ قِیَامٍ الْقَائِمِ وَ بَیْنَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ إِلَّا اِثنی عَشْرَهَ لَیْلَهً﴾ - یعنی نیست در میان قیام قائم و میان که کشته شدن نفس زكيّه فاصله ای مگر دوازده شب

حَديثِ شِشُم

غیبت طوسی - ص 286، مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿خُرُوجُ الثَّلَاثَهِ الْخُرَاسَانِیِّ

ص: 6

وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ بِأَهْدَی مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ﴾ - یعنی خروج سه نفر خراسانی و سفیانی و یمانی در یک سال و در یک ماه و در یک روز خواهد بود و در میان این سه پرچمی هدایت کننده تر از پرچم یمانی نیست

حَديثِ هَفتُم

غیبت طوسی - ص 287 بسند خود از ابی بصیر روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود ﴿مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ لَمْ یَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَی أَحَدٍ وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَذْهَبُ مُلْکُ سِنِینَ وَ یَصِیرُ مُلْکَ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ فَقُلْتُ یَطُولُ ذَلِکَ قَالَ کَلَّا﴾

یعنی کسی که ضامن شود برای من مردن عبد اللّه را ضامن می شوم برای او قائم را پس فرمود وقتی که عبد اللّه مرد جمع نمی شوند مردمان بعد از او بر اَحَدى و منتهی نمی شود این امر یعنی سلطنت و حکومت بغیر از صاحب شما یعنى قائم عليه السّلام اگر بخواهد خدا و پادشاهی سالیانه از بین می رود و سلطنت ها ماه و روزی می شود یعنی مدّت پادشاهی ها بسال نمی کشد بلکه ماه و روزی می شود پس عرض کردم طول می کشد آن فرمود حاشا که طولانی شود

مُؤلّف حقیر گوید بعضی گمان کرده اند که مراد حضرت از این عبد اللّه مستعصم عبّاسی اخر خلفاء بنی عبّاس است و خلافت بنی عبّاس به او خاتمه یافته هم چنان که افتتاح خلافت در بنی عبّاس نیز بنام عبد اللّه شده که مراد ابو جعفر منصور دوانیقی باشد که نام او عبد اللّه بن محمّد بن علىّ بن عبد الله بن عبّاس است چنان چه علّامه مجلسی اعلی الله مقامة

ص: 7

در سیزدهم بحار الانوار تصریح بدان فرموده و لكن آن چه بنظر قاصر می رسد و از این حَديثِ شریف استنباط کرده ام با بر خورد بعضی از احادیث و اخبار دیگر خلاف تصریح ایشان فهمیده می شود از چند جهت اوّل صریح ظاهر فرمایش حضرت صادق علیه السلام بقول خود که فرموده ﴿مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِم﴾ که ظهور در مردن عبد اللّه دارد نه کشته شدن و حال آن که مستعصم کشته شد و بمرگ طبیعی نمرد دوّم فرمایش آن حضرت ﴿إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللهِ لَمْ يَجْتَمِع النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أحَدٍ﴾ که تصریح است بر این که مردمان بعد از مردن او به اَحَدی سر فرو نمی اورند که خلیفه و سلطان ایشان باشد و زمام داری ایشان را عهده دار شود و حال آن که بشهادت تواریخ و سیر بعد از کشته شدن عبد اللّه مستعصم بسیاری در شامات و عراق سلطنت داشتند و حکومت کرده اند و در عصر حاضر هم حکومت و سلطنت دارند - و اگر کسی ایراد کند که شاید مراد حضرت این بوده که از بنی عبّاس احدی صاحب ملک و پادشاهی نشود می گویم از ظاهر فرمایش آن حضرت چنین فهمیده نمی شود زیرا که بقاعده اهل ادبیّت که گفته اند نکره در سیاق نفی مفید عموم است و انحصار دادن بنی عبّاس از ان فهمیده نمی شود زیرا که لفظ اَحَد در متن حَديثِ نکره است که بعد از نفی واقع شده پس این ایراد وارد نیست سوّم از ظاهر فرموده حضرت که گفته است ﴿وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ﴾ چنین استفاده می شود که بعد از عبد اللّه نام شده امر حکومت و سلطنت با حضرت صاحب الامر خواهد بود - پس بنا بر این نمی توانیم عبد اللّه وارد در حَديثِ را با مستعصم تطبیق کنیم بلکه احتمال می رود که مراد عبد اللّه نام دیگری باشد از دودمان بنی عبّاس معروف بنا بر اظهر یا از بنی عبّاس بن مِرداس باشد چنان چه ظاهر بعضی

ص: 8

اختبار است که بعد از این در این کتاب ذکر می شود و این عبد اللّه شاید همان عبد اللّه باشد که قیام او مقارن با قیام سفیانی است که با او جنگ خواهد کرد چنان چه صریح خبر عمّار است که نقل کرده می شود ان شاء الله تعالى

حَديثِ هَشتُم

غیبت طوسی - ص 287 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لَا یَکُونُ فَسَادُ مُلْکِ بَنِی فُلَانٍ حَتَّی یَخْتَلِفَ سَیْفَا بَنِی فُلَانٍ فَإِذَا اخْتَلَفُوا کَانَ عِنْدَ ذَلِکَ فَسَادُ مُلْکِهِمْ﴾ - یعنی ملک بنی فلان فاسد نمی شود یعنی بنی عبّاس تا وقتی که مختلف شود و شمشیر بنی فلان بباشد مراد دو شمشیر ربیعی و جرهمی با اصهب و ابقع باشد پس چون این دو شمشیر با یک دیگر ردّ و بدل شد آن وقت ملک ایشان فاسد خواهد شد

حَديثِ نُهُم

غیبت طوسی - ص 287 مسندا از آن حضرت روایت نموده که فرمود ﴿لاَ يَذْهَبُ مُلْكُ هَؤُلاَءِ حَتَّى يَسْتَعْرضُوا النَّاسَ بِالْكُوفَةِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَ كَأنّي أنْظُرُ إِلَى رُءُوسٍ تُنْدَرُ فِيمَا بَيْنَ الْمَسْجِدِ وَ أصْحَابِ الصَّابُون﴾ لغت در قاموس است ﴿اِسْتَعْرَضَهُمْ بمعنى قَتَلَهُمْ وَ لَمْ يَسْئَلْ عَنْ حَالِ اَحِدٍ - وَ نَدِرَ اَلشَّيُّ نَدُوراً سَقَطَ ﴾- یعنی نمی رود ملک این جماعت یعنی بنی عبّاس تا این که بی پرس و سؤال بکشند مردمان را در کوفه در روز جمعه هر آینه گویا می بینم سر هائی را که افتاده باشد در میانه مسجد کوفه و اصحاب صابون یعنی بازار صابونی ها

حَديثِ دَهُم

ص: 9

غیبت طوسی - ص 288 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إنَّ قُدّامَ القائِمِ علیه السلام لَسَنَهً عَنداقَهً ،یَفسُدُ فیهَا فِی النَّخلِ فَلا تَشُکّوا فی ذلِکَ﴾

لُغَت عَنداقَهً چند احتمال در ضبط این کلمه می رود اوّل عَنداقَة بعین و دال هر دو بی نقطه وفاء دوم عين و دال هر دو بي نقطه و قاف سوّم عذافه بعین بى نقطه و ذال نقطه دار وفاء و عُذاف بر وزن غُراب چهارم عَنداقة بعين و نون و ذال نقطه دار پنجم غيدافة بعين نقطه دار و ياء و دال مهملة و قاف پوشیده نماند که در قانوس و منتهی الارب و مجمع البحرین این لغت را متعرّض نشده اند لکن شارح قاموس در کتاب تاج العروس استدراکی کرده و گفته است که ماء غبداق عزيز و عام غیداق مخصب و كذلك السنة و این لفظ را بدون هاء اورده و در این مقام معنائی که برای آن ذکر کرده بی مناسبت نیست و دور نیست که عنداقه تصحیف غبداقه باشد و الحاق هاءبان برای مبالغه باشد مانند علّام و علّامه یعنی سال پر آب و علف اشاره و اشعار باین که سال پر آب و باران که از زیادتی باریدن باران خرما ها در نخل ها فاسد شود چنان چه از اخبار دیگر هم مستفاد می شود که یکی از علائم ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه در سال قبل از ظهور آن حضرت باریدن بیست و چهار باران پی در پی است که زمین را پاک و شسته کند چنان چه خبر افراد راسته در همین کتاب نقل خواهم کرد - و بعضی گفته اند که این لفظ عنذاقه و مشتق از عُذاف است بمعنای مهلکه بعلّت جذب و خشک سالی و قحطی و گفته است که نون از حروف زیاده است و وجه اوّل اولى و اقرب بذهن است خصوصا با بودن قرينه و الله العالم

ص: 10

یعنی بدرستی که در پیشروی قائم علیه السلام هر آینه سالی است که از زیادتی باریدن باران خرما در درخت آن فاسد می شود پس شک نکنید در آن

حَديثِ يازدَهُم

غیبت طوسی - ص 288 بسند خود از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد اللّه عليه السلام كه فرمود ﴿إِنَّ السُّفْيَانِيَّ يَمْلِكُ بَعْدَ ظُهُورهِ عَلَى الْكُوَر الْخَمْس حَمْلَ امْرَأةٍ ثُمَّ قَالَ أسْتَغْفِرُ اللهُ حَمْلَ جَمَلٍ، وَ هُوَ مِنَ الأمْر الْمَحْتُوم الَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ﴾

یعنی بدرستی که سفیانی بعد از ظاهر شدنش مالک می شود پنج شهر را بقدر مدّت حمل یک زن پس فرمود طلب آمرزش می کنم خدای را بقدر حمل یک شیر و آن از امر حتم شده ایست که ناچار از آن است مراد از پنج شهر دمشق و فلسطین و اردن و حمص و قنسرین است و مراد از حمل یک زن نه ماه است و مراد از حل یک شیر یک سال است و مراد از امر محتوم یعنی پنج شهر گرفتن سفیانی از علامات حتمیّه است که حتما صورت خواهد گرفت و تغییر پذیر نخواهند بود

حَديث دَوازدَهُم

غیبت طوسی - ص 288 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿کَأَنّی بِالسُّفیانِیِّ أو لِصاحِبِ السُّفیانِیِّ قَد طَرَحَ رَحلَهُ فی رَحَبَتِکُم بِالکوفَهِ، فَنادی مُنادیهِ مَن جاءَ بِرَأسِ شیعَهِ عَلِیٍّ فَلَهُ ألفُ دِرهَمٍ،فَیَثِبُ الجارُ عَلی جارِهِ و یَقولُ هذا مِنهُم،فَیَضرِبُ عُنُقَهُ و یَأخُذُ ألفَ دِرهَمٍ فَيَثِبُ الْجَارُ عَلَى جَارهِ وَ يَقُولُ هَذَا مِنْهُمْ، فَيَضْربُ عُنُقَهُ وَ يَأخُذُ ألْفَ دِرْهَم أمَا إِنَّ إِمَارَتَكُمْ يَوْمَئِذٍ لاَ يَكُونُ إِلاَّ لأوْلاَدِ الْبَغَايَا وَ كَأنّي أنْظُرُ إِلَى صَاحِبِ الْبُرْقُع قُلْتُ وَ مَنْ صَاحِبُ الْبُرْقُع فَقَالَ رَجُلٌ مِنْكُمْ، يَقُولُ بِقَوْلِكُمْ، يَلْبَسُ الْبُرْقُعَ فَيَحُوشُكُمْ فَيَعْرفُكُمْ وَ لاَ

ص: 11

تَعْرفُونَهُ، فَيَغْمِزُ بِكُمْ رَجُلاً رَجُلاً، أمَا إِنَّهُ لاَ يَكُونُ إِلاَّ ابْنُ بَغِيّ﴾

لغت دحلَهُ فرش گستردن رَحَبَة جای فراخ گشاده الْبَغَايَا جمع بغی یعنی زنا زاده حُوشُ در قاموس است حَاشَ اَلصَّيْدُ جَاءَهُ مِنْ حَوَالَيْهِ ليَصْرِفْهُ الى اَلْحبَالَةِ مُرَادٌ دنبال صید دور زدن است که آن را بدام اندازد غمز چشم زدن ببدی و اشاره کردن و نمّامی و سخن چینی کردن و جاسوسی کردن است یعنی گویا می بینیم سفیانی یا رفیق او را که فرش خود را گسترده باشد در فضایی گشاده ای که نشیمن گاه شما است در کوفه پس منادی او ندا کند که هر که سر یک شیعه عَلى را بیاورد برای من هزار درهم به او می دهم پس بسرعت بر خیزد همسایه بضرر همسایه خود و بگوید این از شیعیان علی است پس گردن او را بزند و هزار درهم را بگیرد آگاه باشید که در آن روز نمی باشند فرماندهان شما مگر فرزندان زنا گویا می بینم صاحب برقعی را یعنی مردی را که روی خود را پوشیده باشد که کسی او را نشناسد ( اَبان کلَبی که راوی حَديثِ است می گوید) گفتم کیست صاحب بُرقع فرمود مردیست از شما که می گوید آن چه را که شما می گوئید یعنی می گوید من شیعه هستم و برقع می پوشد و در اطراف شما می آید و شما را بدام میندازد و او شما را می شناسد و شما او را نمی شناسید پس سعایت و نمّامی می کند یا باشاره چشم شما را نشان می دهد یکی یکی آگاه باشید که نمی باشد آن مرد مگر زنا زاده

حَديث سيزدَهُم

غیبت طوسی - ص288 بسند خود از ابو بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لَيَنْصُرَنَّ اللهُ هَذَا الأمْرَ بِمَنْ لاَ خَلاَقَ لَهُ، وَ لَوْ قَدْ جَاءَ أمْرُنَا لَقَدْ خَرَجَ مِنْهُ مَنْ هُوَ الْيَوْمَ مُقِيمٌ عَلَى عِبَادَةِ الأوْثَان﴾

ص: 12

یعنی هر آینه یاری می کند خدا البتّه البتّه این امر را یعنی دین اسلام را بکسی که هیچ بهره ای از دین ندارد و چون امر ما بیاید هر آینه بیرون می رود کسی که ظاهرا داخل در این دین بوده و در باطن بت ها را می پرستیده

علّامه مجلسی رحمة الله علیه فرموده در بحار که شاید مراد حضرت از این فرمایش این باشد که اکثر یاران حقّ و یاران شیعیان در امروز گروهی هستند که هیچ بهره ای از دین ندارند و امر ظاهر شود یعنی قائم علیه السّلام قیام کند بیرون می روند از این دین کسانی که مرد می دانند که این ها بت ها را می پرستیدند یا حقیقةً یا مجازا یا از کسانی می باشند که مردم گمان می کردند که آن ها اهل ایمانند - یا آن که آن ها هنگام ظهور قائم علیه السّلام مشغول به بت پرستی می شوند و زود باشد که بیاید خبری که این معنی را تایید کند و دور نیست که در نسخه اصل معه بوده نه منه که مراد این باشد که با آن حضرت بیرون می آید (لَقَدْ خَرَجَ مَعَهُ) پس تامّل کن بپایان رسید ترجمه كلام مجلسى عليه الرحمة

حَديث چَهاردَهُم

غیبت طوسی - ص 288 بسند خود از آن خضرت روایت کرده که فرمود ﴿عَامَ أوْ سَنَةَ الْفَتْح يَنْشَقُ الْفُرَاتُ حَتَّى يَدْخُلَ أزقَّةَ الْكُوفَةِ﴾ - يعنى در سال فتح يعنى سال قيام قائم علیه السّلام شکافته می شود فرات تا این که داخل می شود آب در کوچه های کوفه

حَديثِ پانزدَهُم

غیبت طوسی - ص 289 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ اَلْقَائِمَ

ص: 13

صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یُنَادَی اِسْمُهُ لَیْلَهَ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِینَ وَ یَقُومُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَوْمَ قُتِلَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ - یعنی بدرستی که قائم صلوات الله علیه ندا کرده می شود بنام او در شب بیست و سوّم (مراد بیست و سوم ماه رمضان است) و قیام می کند در روز عاشورا روزی که کشته شد در آن روز حسين بن علىّ عليهما السّلام

حَديثِ شانزدَهُم

ارشاد مفید من خط عبد الرحیم طبع 1325 مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ لِوَلَدِ فُلاَنٍ عِنْدَ مَسْجِدِكُمْ يَعْنِي مَسْجِدَ اَلْكُوفَةِ لَوَقْعَةً فِي يَوْمِ عَرُوبَةَ يُقْتَلُ فِيهَا أَرْبَعَةُ آلاَفٍ مِنْ بَابِ اَلْفِيلِ إِلَى أَصْحَابِ اَلصَّابُونِ فَإِيَّاكُمْ وَ هَذَا اَلطَّرِيقَ فَاجْتَنِبُوهُ وَ أَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ أَخَذَ فِي دَرْبِ اَلْأَنْصَارِ﴾ - يعنى بدرستی که برای فرزندان فلات (یعنی بنی عباس) و نزد مسجد شما یعنی مسجد کوفه هر آینه جنگی خواهد شد در روز جمعه ای که کشته شود در آن چهار هزار نفر از طرف باب الفیل تا محلّ اصحاب صابون یعنی صابون ساز ها با فنا فروش ها پس بر شما باد که از عبور از آن راه دوری کنید و نیکو ترین حال ایشان کسی است که از درب انصار رفت و آمد کند

حَديث هِفدَهُم

ارشاد مفید در 1320 از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت ابی عبد الله علیه السّلام که می فرمود که پیش از قیام قائم عليه السّلام ﴿بَلْوَی مِنَ اَللَّهِ قُلْتُ وَ مَا هُوَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَرَأَ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ

ص: 14

وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ ثُمَّ قَالَ اَلْخَوْفُ مِنْ مُلُوکِ بَنِی فُلاَنٍ وَ اَلْجُوعُ مِنْ غَلاَءِ اَلْأَسْعَارِ وَ نَقْصُ اَلْأَمْوَالِ مِنْ کَسَادِ اَلتِّجَارَاتِ وَ قِلَّهِ اَلْفَضْلِ فِیهَا وَ نَقْصُ اَلْأَنْفُسِ بِالْمَوْتِ اَلذَّرِیعِ وَ نَقْصُ اَلثَّمَرَاتِ بِقِلَّهِ رَیْعِ اَلزَّرْعِ وَ قِلَّهِ بَرَکَهِ اَلثِّمَارِ ثُمَّ قَالَ: وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ عِنْدَ ذَلِکَ بِتَعْجِیلِ خُرُوجِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ - یعنی پیش از قیام قائم علیه السّلام بلا هائی است از جانب خدا گفتم چیست آن بلا ها فدایت شوم پس خواند این ایه را و ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ﴾ تا اخر آیه یعنی هر آینه آزمایش می کنم شما را بچیزی از ترس و گرسنگی و گم شدن مال ها و نفس ها و میوه ها و مژده بده صبر کنندگان را پس فرمود ترس از پادشاهان بنی فلان یعنی بنی عبّاس و گرسنگی از جهت گران شدن نرخ ها و کم شدن اموال از جهة کساد شدن تجارت ها و گم شدن سود و زیادتی در آن و کَم شدن نفس ها بسبب مرگ بسرعت و شتاب و کم شدن میوه ها بسبب كمي رَیع زراعت و کم شدن برکت میوه ها است پس فرمود و مژده بده صبر کنندگان را هنگام ظاهر شدن این بلا ها به شتاب کردن در ظهور قائم عليه السّلام

حَديثِ هِجدَهُم

ارشاد مفید ص 340 بسند خود از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿يُزْجَرُ اَلنَّاسُ قَبْلَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ علیه السلام عَنْ مَعَاصِيهِمْ بِنَارٍ تَظْهَرُ فِي اَلسَّمَاءِ وَ حُمْرَةٍ تُجَلِّلُ اَلسَّمَاءَ وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ وَ خَسْفٍ بِبَلَدِ اَلْبَصْرَةِ وَ دِمَاءٍ تُسْفَكُ بِهَا وَ خَرَابِ دُورِهَا وَ فَنَاءٍ يَقَعُ فِي أَهْلِهَا وَ شُمُولِ أَهْلِ اَلْعِرَاقِ خَوْفٌ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مَعَهُ قَرَارٌ﴾ - یعنی زجر کرده می شوند مردمان پیش از قیام قائم علیه السّلام از جهت گناهمان ایشان به آتشی که ظاهر می شود در

ص: 15

آسمان و سرخی ای که فرو گیرد آسمان را و فرو رفتن بزمینی در بغداد و فرو رفتنی در شهر بصره و خون هائی که ریخته شود در آن جا و ویران شدن خانه های آن و نابود شدنی که واقع شود در اهل آن و شامل شدن ترسی بر اهل عراق که قرار و آرامی برای ایشان نباشد

حَديث نوزدَهَم

وافي فیض رحمة الله علیه مجلّد سوّم جزو چهاردهم کتاب روضه ص 120 در باب اخبار عمّا هوات از کتاب کافی مسندا از معویة بن وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده گفت تمثّل جست حضرت ابی عبد الله علیه السّلام که یک بیت شعر از ابن ابی عقیب که گفته ﴿وَ تَنْحَرُ بِالزَّوْرَاءِ مِنْهُمْ لَدَی الضُّحَی ثَمَانُونَ أَلْفاً مِثْلُ مَا تُنْحَرُ الْبُدْنُ (وَ رَوَی غَیْرُهُ الْبُزَّلُ) ثُمَّ قَالَ لِی تَعْرِفُ الزَّوْرَاءَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَقُولُونَ إِنَّهَا بَغْدَادُ قَالَ لَا ثُمَّ قَالَ علیه السلام دَخَلْتَ الرَّیَّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَتَیْتَ سُوقَ الدَّوَابِّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ رَأَیْتَ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ تِلْکَ الزَّوْرَاءُ یُقْتَلُ فِیهَا ثَمَانُونَ أَلْفاً مِنْهُمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ کُلُّهُمْ یَصْلُحُ لِلْخِلَافَهِ قُلْتُ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَقْتُلُهُمْ أَوْلَادُ الْعَجَمِ﴾ يعنی نحر کرده می شود در نزد کوه سیاه رَیّ هنگام چاشت گاهی هشتاد هزار نفر مانند شتری که نحر کرده شود پس بمن فرمود می شناسی زوراء را که در کجا است گفتم فدایت شوم می گویند که آن بغداد است فرمود نه پس فرمود که رَی رفته ای گفتم آری فرمود بازار چهار پایان آن جا را وارد شده ای گفتم آری فرمود آن گوه سیاهی که طرف دست راست راه است دیده ای آن جا زوراء است که کشته می شود در آن جا هشتاد هزار نفر مرد که هشتاد نفر از ایشان از پسران فلانند که همه ایشان

ص: 16

صلاحیت برای خلافت دارند گفتم کی می کشد ایشان را فدایت شوم فرمود می کشند ایشان را فرزندان عجم

مُؤلّف گوید این حَديثِ را مرحوم طریحی در لغت زَوَرَ نیز مرسلاً با شعر ابن ابی عقبه از آن حضرت اشاره کرده و پر از نقل شعر ابن ابی عقبه گفته است ﴿هُوَ جَبَلٌ بِالرَّیِّ یُقْتَلُ فِیهِ ثَمَانُونَ أَلْفاً مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ کُلُّهُمْ یَصْلُحُ لِلْخِلَافَةِ یَقْتُلُهُمْ أَوْلَادُ الْعَجَمِ - کَذَا مَرْوِیٌّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام وَ رُبَّمَا كَانَ ذَلِكَ فِيَّ دَوْلَةُ اَلْقَائِمِ وَ اَللَّهُ اِعْلَمْ﴾ يعنى زوراء کوهی است در ریّ که کشته می شود در آن هشتاد هزار نفر از فرزندان فلان که همه ایشان صلاحیّت برای خلافت دارند می کشند ایشان را فرزندات عجم این چنین روایت شده از صادق عليه السّلام و بسا این واقعه در دولت قائم علیه السلام واقع شود و خدا دانا تر است ظاهر اینست که در روایت مجمع البحرین سقطی واقع شده باشد و مرحوم فیض در وافی در ذیل حَديثِ گفته است ﴿وَ إِنَّمَا فِي السِّنِّهِ اَلتَّاسِعُهُ أَوِ اَلثَّامِنُهُ وَ لَعَلَّ فلان كناية عَنِ اَلْعَبَّاسِ لِمَّا رُوِيَ مِنْ اِسْتِئْصَالِهِم في آخِر الزّمان﴾ یعنی و جز این نیست که این واقعه در سال نهم یا هشتم می باشد و شاید مراد آن فلان عبّاس باشد بعلّت آن چه که روایت شده در موضوع مستاصل شدن ایشان در آخر الزّمان - نگارنده گوید محصر دانستن صاحب وافى وقوع این واقعه را در سال نهم یا هشتم شاید بر خورد بروایت و یا درایت خاصی باشد که به ان بر خورد کرده و مراد از نهم با هشتم معلوم نیست که آیا پیش از ظهور حضرت یا بعد از آن يا غير آن ها و مراد از عبّاس بن عبد المطلّب است و بعید نیست که مراد خراسانی و اتباع او باشند و الله العالم

ص: 17

حَدیثِ بیستُم

السّماء و العالم (14 بحار الانوار) طبع امین الضرّب ص 338 از تاریخ قم مسنداً از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده عبد اللّه بن سنان گفته که سؤال کرده شد از آن حضرت از بلاد جَبَل که در کجا است زیرا که برای ما روایت شده که وقتی که ردّ شد امر بسوی شما یعنى آل محمّد علیهم السّلام بعضی از آن جا بزمین فرو می رود فرمود ﴿إِنَّ فِیهَا مَوْضِعاً یُقَالُ لَهُ بَحْرٌ وَ یُسَمَّی بِقُمَّ وَ هُوَ مَعْدِنُ شِیعَتِنَا فَأَمَّا الرَّیُّ فَوَیْلٌ لَهُ مِنْ جَنَاحَیْهِ وَ إِنَّ الْأَمْنَ فِیهِ مِنْ جِهَهِ قُمَّ وَ أَهْلِهِ قِیلَ وَ مَا جَنَاحَاهُ قَالَ علیه السلام أَحَدُهُمَا بَغْدَادُ وَ الْآخَرُ خُرَاسَانُ فَإِنَّهُ تَلْتَقِی فِیهِ سُیُوفُ الْخُرَاسَانِیِّینَ وَ سُیُوفُ الْبَغْدَادِیِّینَ فَیُعَجِّلُ اللَّهُ عُقُوبَتَهُمْ وَ یُهْلِکُهُمْ فَیَأْوِی أَهْلُ الرَّیِّ إِلَی قُمَّ فَیُؤْوِیهِمْ أَهْلُهُ ثُمَّ یَنْتَقِلُونَ مِنْهُ إِلَی مَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ أَرْدِسْتَانُ﴾ يعنى بدرستی که در آن جا موضعی است که به آن دریا گفته می شود و نام گذارده شده است به قم و آن جا معدن شیعیان ما است و امّا ریّ پس وای بَر ان است از دو طرف آن و ایمنی در ان از جهت قم است و اهل قم گفته شد که دو طرف ان کدام است فرمود آن حضرت علیه السّلام که یکی از آن دو بغداد است و دیگری خراسان پس بدرستی که تلاقی می کند در آن جا شمشیر های خراسانی ها و شمشیر های بغدادی ها پس شتاب فرماید خدا بعذاب کردن بر آن ها و هلاک می کند ایشان را پس پناهنده شوند اهل ریّ بر اهل قم و ایشان آن ها را پناه می دهند پس از آن جا منتقل می شوند بموضعی که این جا را اردستان گویند (اردستان قصبه ایست برزگ تقریباً در بیست فرسخی اصفهان

ص: 18

مُؤلّف گوید از این حَديثِ شریف چند نکته استفاده می شود اوّل این که قم معدن شيعيان آل محمّد علیهم السّلام است دوُّم این که قم مَّامَنَ است برای اهل رَىّ سوّم این که رىّ مورد حمله بغدادی ها و خراسانی ها خواهد شد و در آن عذاب جنک و خون ریزی و هلاکت رخ خواهد داد بنحوی که اهل آن پناهنده بقم خواهند شد چهارم آن که اهل قم آن ها را پناه خواهند داد پنجم آن که آن جا هم نتوانند زیست کند و ناچار از این جا منتقل بر اردستان که از قصبات بزرگ يا شهرستان کوچک توابع اصفهان است شوند و ظاهر این است كه مصداق این حَديثِ شریف هنوز صورت وقوع پیدا نکرده باشد و از علاماتی است که در مدّت کمی قبل از قیام قائم آل محمّد عليهم السلام ظاهر شود

حَديثِ بيست وَ يِكُم

السّماء و العالم ص 338 بسند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرود ﴿إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالکوفَهِ عَلی سائِرِ البِلادِ،و بِالمُؤمِنینَ مِن أهلِها عَلی غَیرِهِم مِن أهلِ البِلادِ،وَ احتَجَّ بِبَلدَهِ قُمَّ علی سائِرِ البِلادِ،و بِأَهلِها عَلی جَمیعِ أهلِ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ،وَ لَم یَدَعِ اللّهُ قُمَّ وَ أهلَهُ مُستَضعَفاً بَل وَ فَّقَهُم وَ أَیَّدَهُم ثُمَّ قالَ إنَّ الدّینَ وَ أَهلَهُ بِقُمَّ ذَلیلٌ،وَ لَولا ذلِکَ لَأَسرَعَ النّاسُ إلَیهِ فَخَرِبَ قُمُّ وَ بَطَلَ أهلُهُ،فَلَم یَکُن حُجَّهً عَلی سائِرِ البِلادِ،وَ إذا کانَ کَذلِکَ لَم تَستَقِرَّ السَّماءُ وَ الأَرضُ،وَ لَم یُنظَروا طَرفَهَ عَینٍ،وَ إنَّ البَلایا مَدفوعَهٌ عَن قُمَّ وَ أَهلِهِ و سَیَأتی زَمانٌ تَکونُ بَلدَهُ قُمَّ وَ أهلُها حُجَّهً عَلَی الخَلائِقِ،وَ ذلِکَ فی زَمانِ غَیبَهِ قائِمِنا علیه السلام

ص: 19

إلی ظُهورِهِ،وَ لَولا ذلِکَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها.وَ إنَّ المَلائِکَهَ لَتَدفَعُ البَلایا عَن قُمَّ وَ أهلِهِ،و ما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّاقَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارینَ و شَغَلَهُ عَنهُم بِداهِیَهٍ أو مُصیبَهٍ أو عَدُوٍّ،وَ یُنسِی اللّهُ الجَبّارینَ فی دَولَتِهِم ذِکرَ قُمَّ وَ أَهلِهِ کَما نَسوا ذِکرَ اللّهِ﴾

یَعنی بدرستی که خدا حجّت می گیرد بکوفه بر سایر شهر ها و بمؤمنین از اهل کوفه بر غیر ایشان از اهل شهر ها و حجّت می گیرد بشهر قمّ بر سایر شهر ها و بر اهل آن بر همه اهل مشرق و مغرب از جنّ و انس و نگذارده و نمی گذارد خدا قمّ و اهل او را در حالتی که ناتوان و مقهور باشند بلکه توفیق می دهد ایشان را و یاری می فرماید ایشان را پس فرمود که دین و اهل آن در قم دلیل و راهنمایند و اگر چنین نبود هر آینه مردم شتاب می آورند بسوی آن پس قم خراب و ویران می شد و اهل آن نابود می شدند پس حجّتی بر سایر شهر ها نمی بود و چون این طور می شد قراری برای آسمان و زمین بود و اهل شهر ها بقدر چشم بهم زدنی نظر کرده نمی شدند - و بدرستی که بلا ها از قم دفع کرده شده است و از اهل ان و زود باشد که بیاید زمانی که شهر قم و اهل آن بر مردمان حجّت باشند و این در زمان غیبت قائم ما علیه السّلام خواهد بود تا وقت ظهور او اگر چنین نبود هر آینه زمین اهل خود را فرو می برد و بدرستی که فرشتگان هر آینه بلا ها را ارقم و اهل آن دفع می کنند و ببدی قصد نکند قم را جبّار سر کشی مگر این که بشکند و خورد کند او را شکننده و خورد کننده گردن کشان و ستم کاران و باز دارد شرّ او را از ایشان با این که او را بداهیه و یا مصیبتی و یا دشمنی مشغول کند و بفراموشی میندازد خدا

ص: 20

گردن کشان ستم کار را در زمان دولت ایشان از یاد قم کردن و اهل آن هم چنان که فراموش می کنند یاد کردن خدا را مخفی نماند که از این حَديثِ شریف مطالبی چند فهمیده می شود اوّل آن که خدا بشهر کوفه بر سایر شهر ها و بمؤمنين اهل كوفه بر غیر ايشان از اهالی سایر شهر ها حجّت می گیرد دوّم این که شهر قم نیز حجّت است بر سایر شهر ها و اهل ان حجتند بر اهل مشرق و مغرب از جنّ و انس سوّم آن که خدا قم و اهل آن را نمی گذارد که نا توان و مقهور واقع شوند چهارم آن که اهل قسم موفّق و مؤید خواهند بود پنجه آن كه قم و اهل آن دلیل و راهنمای مردم اند و اگر چنان نباشد مردم بسوی آن شتاب می اورند و آن جا را خراب کنند و اهل آن را نابود کنند در این صورت بر سایر شهر ها و اهل آن حجّت نخواهند بود ششم این که اگر قم و اهل آن نباشند و زمین و آسمان بر قرار نخواهند ماند هفتم اگر قم و اهل ان نباشند سایر شهر ها و اهل آن ها بقدر چشم بهم زدنی مورد نظر رحمت نخواهند بود هشتم آن که بلا ها از قم و اهل آن دفع کرده خواهد شد نهم آن که قم و اهل آن در دوره غیبت قائم آل محمّد علیهم السّلام تا زمان ظهور آن حضرت حجّتند بر همه خلائق و اگر چنین نباشد زمین اهل خود را فرو می برد دهم آن که ملائکه از قم و اهلش دفع بلا می کنند یازدهم جبار و ستم کاری در حق قم و اهل آن ببدی قصد نکند مگر آن که خدا او را در هم می شکند و خورد می کند و ببلای سخت و کار دشوار یا مصیبت یا دشمنی مبتلا می شود که از قصد بَدِ خود بر گردد و خدا او را بفراموشی خواهد انداخت که در زمان دولت و قدرت خود قم و اهل آن را فراموش کند و ضرری از او متوجّه ایشان نشود

ص: 21

حَديثِ بیست و دُوُّم

السماء و العالم ص338 نیز از آن حضرت علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت کوفه را یاد کرد و فرمود ﴿سَتَخْلُو الْکُوفَهَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ یَأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَما تَأْزِرُ الْحَیَّهُ فی حُجْرِها، ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَهٍ یُقالُ لَها قُمْ وَ تَصیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ، حَتّی لا یَبْقی فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ، وَ ذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا؛فَیَجْعَلُ اللَّهُ قُمْ وَ أَهْلَهُ قائِمینَ مَقامَ الْحُجَّهِ، وَ لَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها، وَ لَمْ یَبْقَ فِی الْأَرْضِ حُجَّهٌ، فَیَفیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلی سائِرِ الْبِلادِ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَیَتِمُّ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ، حَتّی لا یَبْقی أَحَدٌ عَلَی الْأَرْض لَمْ یبْلغ إِلَیْهِ الدّین وَ الْعِلْم، ثُمَّ یظهر الْقائِم وَ یسیر سَبَباً لِنقمَهِ اللَّهِ وَ سَخَطِهِ عَلَی الْعِباد؛ لِأَنَّ اللَّهَ لا یَنتقم مِنَ الْعِبادِ، إِلّا بَعْد إِنْکارهِمْ حُجَّه﴾

یعنی زود باشد که خالی شود کوفه از اهل ایمان و پوشیده و پنهان شود از آن علم هم چنان که پیمان شود مار در سوراخ خود پس از آن ظاهر شود علم در شهری که آن را قمّ گویند و آن جا معدن علم شود و کانِ فَضل تا این که باقی نماند در زمین قم مستضعفی یعنی نادانی در دین حتّی پرده نشینانی که در حجله ها هستند و ان نزدیک ظهور قائم ما خواهد بود پس قرار می دهد خدا قم و اهل آن را قائم مقام حجّت و اگر چنین نباشد زمین اهل خود را فرو می برد و باقی نخواهد ماند حجتی در زمین که از او افاضه علم شود بسایر شهر ها در مشرق و مغرب تا حجّت خدا بر مردمان تمام شود تا باقی نماند در روی زمین احدی که دین و علم به او نرسیده باشد پس ظاهر می شود قائم علیه السّلام

ص: 22

ص: 23

ص: 24

او است حادث است و آن که خدا یکی است و او جسم نیست و جوهر نیست و مرکّب نیست و عَرَض نیست و از كمّ و كيف و زمان و مكان و مشابهت با مخلوق منزّه و مبرّا است و قادر است بر هر چیزی و عادل و حکیم است و ظلم نمی کند احدی را و فعل زشت از او سر نمی زند و مطیع را ثواب می دهد و عاصی را عذاب می کند و کار های او متقن و محکم است و از روی غَرَض و مصلحت است و بازی گر نیست و برانگیزاننده پیغمبرانست برای ارشاد اهل عالم و بچشم سر دیده نمی شود نه در دنیا و نه اخرت و در جهت واقع نیست و امر و نهی و اخبار او حادث است و معتقد این فرقه در باب انبیاء اینست که آن ها معصوم از خطا و سهو و نسيان و معصیتند اعمّ از گناه کبیره یا صغیره از اوّل عمرشان تا اخر عمرشان و اگر چنین نباشند وثوقی بتبلیغات ایشان نیست و فائده بعثت لغو می شود - و معتقدا ایشان در حق ائمّه دوازده گانه اینست که آن ها نیز معصومند مانند انبياء و الّا همان محذور در کار می آید که در حقّ انبیاء گفته شد و فرقه دوازده امامی احکام فروع را از ائمه معصومین علیهم السلام فرا می گیرند که آن ها نیز از جدّ خود پیغمبر خدا اخذ کرده اند و آن حضرت از خدا اخذ کرده بوحی جبرئیل و این اخبار نقل کرده شد از سلف بخلف طبقه ای بعد از طبقه ای تا این که روایت متصل شود بیکی از معصومین با رعایت تفحصّ از حالات راوی هر طبق و قول مقدوحين از رُوات را طرح می کنند و بقول عدول و حسان و موثقين اخذ می کنند و التفاتی به رای و اجتهاد ندارند و حرام می دانند اخذ بقیاس و استحسانات و او امّا باقی مسلمانان این طور نیستند و هر فرقه از ایشان مذهبی را پیش گرفته اند که بیان

ص: 25

حالات و معتقدات آن ها خارج از وضع این کتاب است طالبین مراجعه کنند بکتاب های متداوله در این باب از کتب کلامیّه فارسیّه و عربیّه - و چه نیکو گفته شده است بزبان تازی

اَذا شِئْتَ اَنْ تَرْضَى لِنَفْسِكَ مَذْهَباً *** وَ تَعَلَّمُ اينَ اَلنَّاسَ فِي نَقْلِ اَخْبَارٍ

فَدَعْ عَنْكَ قَوْلَ اَلشَّافِعِيِّ وَ مَالِكٌ *** وَ اِحْمَدْ وَ اِذَّ يَرَوْنَ اَلْأَثَارَ

وَ وَالٍ أُنَاساً قَوْلُهُمْ وَ حَدِيثُهُمْ *** رَوَى جَدُّنَا عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اَلْبَارِي

یعنی اگر می خواهی که خشنود باشی از مذهبی که برای نفس خود اختیار می کنی و بدانی که در نقل اخبار کدام مردمانی را اختیار کنی وا گذار قول مالك و شافعی و احمد بن حنبل و نعمان بن ثابت که ابو حیفة باشد زمانی که روایت کنند خبر ها را و دوست بدار مردمانی را که گفته و حَديثِ شان اینست که روایت کرد جدّ ما یعنی پیغمبر صلى الله علیه و آله از جبرئیل از خدای افریننده چُون این مقدّمه دانند شد بد این که عاصمه فرقت ناجیه در میان ممالک اسلامیّه مملکت ایران است و بفرموده حضرت صادق علیه السّلام در اخر الزمان قریب بظهور قائم عليه السّلام شهر قمّ معدن علم و فضل می شود و از آن علم مشرق و مغرب می رسد و قم و اهل آن قائم مقام حجتند و خدا با ایشان حجّت را بر خلق تمام می کند برای است که دینی که خدا نعمت خود را به آن بر بندگان خود تمام کرده و راضی شده که بندگان متدیّن بر آن باشند همین دین است که فرقه ناجيه اثنی عشریّه به آن متدین شده اند و پذیرفتن این دین حجّت است برای مردمان و بروز و ظهور احکام و آثار و اداب آن منوط بعلم است و علم هم قائم بعالم است و در آن زمان عالم علوم دینیه ظهورش در قم

ص: 26

بیش تر است تا جا های دیگر و از آن جا افاضه فیض باهل مشرق و مغرب شود لذا قم و اهل قم حجّتند برای اهل شرق و غرب در این نکته نیكو دقت كن و مغتنم بشمار ﴿وَ هَذَا اَلاِسْتِنْبَاطُ مِنْ فَضْلُ رَبِّي﴾

حَديثِ بیست وَ سِوُّم

السّماء و العالم ص 339 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا عَمَّتِ البُلدانَ الفِتَنُ فَعَلَیکُم بِقُمَّ وَ حَوالَیها وَ نواحِیَها؛فَإِنَّ البَلاءَ مَدفوعٌ عَنها﴾ - یعنی وقتی که فتنه فرو گرفت و عمومیت پیدا کرد در شهر ها بر شما باد برفتن و جا گرفتن در قم و اطراف و جوانب آن زیرا که بلا دفع کرده شده از آن جا ها

حَديثِ بيست وَ چَهارُم

السماء و العالم ص 339 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا عَمَّتِ الْبَلَایَا فَالْأَمْنُ فِی کُوفَهَ وَ نَوَاحِیهَا مِنَ السَّوَادِ وَ قُمَّ مِنَ الْجَبَلِ وَ نِعْمَ الْمَوْضِعُ، قُمُّ لِلْخَائِفِ الطَّائِف﴾ يعنى وقتی که فرو گرفت بلا ها یعنی در شهر ها پس کوفه از سواد عراق و اطراف آن محلّ ایمنی است و از بلاد جبل قم ایمن است و خوب جائی است قم بر شخص نویسنده دور زننده یعنی برای شخصی که از ترس نمی تواند در یک جا قرار گیرد

حَديثِ بيست وَ پَنجُم

السماء و العالم ص 339 بسند خود وا می کرده که فرمود ﴿إِذَا فُقِدَ الْأَمْنُ مِنَ الْعِبَادِ وَ رَکِبَ النَّاسُ عَلَی الْخُیُولِ وَ اعْتَزَلُوا النِّسَاءَ وَ الطِّیبَ فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ عَنْ جِوَارِهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِلَی أَیْنَ قَالَ إِلَی الْکُوفَهِ وَ نَوَاحِیهَا أَوْ إِلَی قُمَّ وَ حَوَالَیْهَا فَإِنَّ الْبَلَاءَ مَدْفُوعٌ عَنْهُمَا﴾

ص: 27

یعنی وقتی که امنیّت از شهر ها مفقود شد و مردمان بر اسب ها سوار شدند یعنی برای جنگ و جدال و قتل و غارت و گوشه گیری کردند از زن ها و خوش گذرانی پس آن وقت وقت فرار کردن است وقت فرار کردنست از مجاورت و همسایگی ایشان (راوی می گوید) گفتم فدایت شوم بسوی کجا فرار کنیم فرمود بسوی کوفه و اطراف آن يا قم و جوانب آن زيرا كه بلاء از این دو جا دفع کرده شده است

حَديث بیست وَ شِشُم

السماء و العالم ص339 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا أَصَابَتْکُمْ بَلِیَّهٌ وَ عَنَاءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُمَّ فَإِنَّهُ مَأْوَی الْفَاطِمِیِّینَ وَ مُسْتَرَاحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیَأْتِی زَمَانٌ یُنَفَّرُ أَوْلِیَاؤُنَا وَ مُحِبُّونَا عَنَّا وَ یُبَعَّدُونَ مِنَّا وَ ذَلِکَ مَصْلَحَهٌ لَهُمْ لِکَیْلَا یُعْرَفُوا بِوَلَایَتِنَا وَ یُحْقَنُوا بِذَلِکَ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ وَ مَا أَرَادَ أَحَدٌ بِقُمَّ وَ أَهْلِهِ سُوءاً إِلَّا أَذَلَّهُ اللَّهُ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾

یَعنی وقتی که دوا آور بسوی شما بلائی و رنج و سختی ای بر شما باد برفتن و جای گرفتن در قم زیرا که آن جا جایگاه اولاد فاطمه و راحت گاه مؤمنین است و زود باشد که بیاید زمان که کوچ کنند دوستان و دوست دارندگان ما از ما و دور شوند از ما و این نفرت و دوری صلاح است برای ایشان تا این که شناخته نشوند بدوستی ما و باین جهت حفظ کنند خون های شان و مال های شان را و اراده بدی نمی کنند بقم و اهل ان احدی مگر این که ذلیل و خوار می کند خدا او را و دور می گرداند او را از رحمت خود

حَديثِ بیست وَ هَفتُم

ص: 28

السماء و العالم ص 339 مسند از سليمان بن صالح روایت کرده که گفت روزی در نزد ابی عبد اللّه یعنی حضرت صادق علیه السّلام بودیم پس یاد فرمود فتنه های بنی عباس را و آن چه که مردم می رسد از ایشان پس گفتیم فدایت شویم در آن وقت بکجا باید پناه برد و در کجا جای گرفت در آن زمان ﴿فَقَالَ الي الْكُوفَةَ وَ حَوَالَيْهَا وَ الَى اُقَمْ وَ نَوَاحِيهَا ثُمَّ قَالَ فى قُمَّ شِيعَتُنَا وَ مَوَالِينَا وَ تَكْثُرُ فِيهِ الْعِمَارَةُ وَ يَقْصِدُهُ النَّاسُ وَ يَجْتَمِعُونَ فيهِ حَتَّى يَكونَ النَّجمُ بَينَ بَلَدِهِم﴾ پس فرمود در قم شیعیان و دوستان ما هستند و ساختمان ها در آن جا زیاد شود و مردم یطرف آن جا قصد می کنند و در آنجا جمع می شوند تا اندازه ای که رود خانه در وسط شهر ایشان واقع شود

حَديثِ بیست وَ هَشتُم

السماء و العالم ص 340 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿قُمْ بَلَدَنا وَ بَلَدِ شِيعَتِنا مُطَهَّرَةً مُقَدَّسَةً قَبِلَتْ وَلَايَتَنَا اَهْلَ الْبَيْتِ لايُرِيدُهُمْ اَحَدٌ بِسُوءٍ الا عَجِلَتْ عُقُوبَتُهُ مَا لَمْ يَخُونُوا اِخْوَانَهُمْ فَاِذا فَعَلُوا ذَلِكَ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ جَبَابِرَةَ سَوءٍ اما اَنَّهمْ اِنْصَارَ قَائِمُنَا وَ رُعَاةُ حَقِّنَا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ اِلَيَ السَّماء و قال اَللّهُمَّ اِعْصِمْهُمْ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ﴾

یَعنى قم شهر ما است و شهر شیعیان ما شهر یست پاک و پاکیزه پذیرفته است دوستی ما اهل بیت را اراده نمی کند ایشان را احدی ببدی مگر این که شتاب کرده می شود در عذاب او تا زمانی که خیانت نکرده باشند با برادر های خود و چون خیانت کنند مسلّط می گرداند خدا بر ایشان گردن کشان و ستم کاران بد را آگاه باشید که ایشان یعنی اهل قم یاوران قائم ما و خواهندگان حقّ ما و خواهندگان حقّ ما هستند پس حضرت سر خود را بلند کرد بطرف آسمان و

ص: 29

عرض کرد بار خدایا حفظ کن ایشان را از هر فتنه ای و نجاة ده ایشان را از هر هلاکتی

حَديثِ بیست و نُهُم

اقبال سیّد ابن طاوُس رحمة الله علیه طبع طهران مصحح مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری ص 201 در ذیل دعای روز بیست و یکم ماه رمضان مروی از حمّاد بن عثمان روایت کرده که حمّاد گفت بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که آیا برای خروج آن حضرت (یعنی مهدی آل محمّد علیهم السلام) نشانه ای هست فرمود ﴿نَعَم،کُسوفُ الشَّمسِ عِندَ طُلوعِها ثُلُثَی ساعَةٍ مِنَ النَّهارِ،وَ خُسوفُ القَمَرِ ثَلاثٍ وَ عِشرینَ،وفِتنَةٌ (یَصِلُ) أهلَ مِصرَ البَلاءُ وَ قَطعُ السَّبیلِ،اِکتَفِ بِما بَیَّنتُ لَکَ،وَ تَوَقَّع أمرَ صاحِبِکَ لَیلَکَ وَ نَهارَکَ،فِإِنَّ اللّهَ کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأنٍ﴾ یعنی فرمود اری گرفتن آفتابست هنگام در امدن آن تا دو ثلث از روز و گرفتن ماه است تا بیست و سه ساعت و فتنه ای است که سایه اندازد یا برسد بمصر و اهل آن بلائی و قطع شدن رود نیل اکتفا کن بان چه که برایت بیان کردم و منتظر امر صاحبت باش در شب و روزت زیرا که خدای تعالی هر روزی در کاری است (دور نیست مدت خسوف بیست و سه ساعت باشد یا بیست و سوم ماه باشد)

مُؤلّف گوید حضرت صادق علیه السلام در این حَديثِ چهار علامت بجمّاد فرموده که هر چهار علامت مورد اهمیّت است اوّل گرفتن آفتابست در مدّت دو ثلث از روز که تقریباً هشت ساعت گرفته باشد دوّم گرفتن ماه است در مدّت بیست و سه ساعت که سابقه ندارد چنین گرفتی و اگر بگوئیم که مراد آن حضرت گرفتن

ص: 30

بیست و سوم ماه باشد یا بیست و سه دقیقه باشد نیز کمال بعد و غرابت را دارد پس ظاهر اینست که همان بیست و سه ساعت باشد سوّم خبر دادن از فتنه ایست شامل اهل مصر شود چنان چه از اخبار و احادیث دیگر هم مستفاد می شود و بعضی از آن ها قبلا در جزء اوّل و دوّم این کتاب گذشت و بعضی دیگر هم خواهد آمد چهارم قطع رود نیل است که چند احتمال نیز در آن می رود یکی آن که راه آن از طریق مصر نگردد که مصری ها از آن استفاده نکنند و دیگر آن که بر روی رود نیل سدّ بسته شود که هر وقت بخواهند بخوانند جلو آن را بگیرند و این احتمال بر اوّل رحجان دارد زیرا که سدّ بندی رود نیل یا در این سال های اخیر عملی شده یا بزودی در آینده نزدیک عملی خواهد شد -و دیگر آن که مراد از قطع شدن رود نیل خشک شدن آن باشد چنان چه از بعضی از اخبار مستفاد می شود و اللّه العالم و ظاهر قریب بحتم بودن این علاماتست زیرا که از فرموده آن حضرت بجمّاد که گفته اِكْتَفِ بِمَا بَيَّنْتُ لَكَ یعنی اکتفا کن به آن چه برای تو بیان کردم این معنی استفاده می شود و دیگر آن که ممکن است از علامات بدائية باشد بقرینه فرموده آن حضرت كلّ يوم هو فى شان و ممکن است این فرمایش مربوط بفرموده آن جناب توقع امر صاحبک باشد و آن اشاره باشد که اگر خدا بخواهد در مدّت غیبت بداء حاصل کند که دور نزدیک یا نزدیک دور شود ﴿وَ اللَّهِ الْعَالِمُ بِحَقَائِقِ الأُمُورِ مَا شَاءَ اَللَّهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ﴾

حَديث سی اُم

سیزدهم بخار طبع طهران ص 175 از کتاب سرور اهل الايمان تاليف سيّد على بن

ص: 31

عبد الحمید مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده از سُدَیر که گفت ﴿قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا سَدِیرُ الْزَمْ بَیْتَکَ وَ کُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْکُنْ مَا سَکَنَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَکَ أَنَّ السُّفْیَانِیَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَیْنَا وَ لَوْ عَلَی رِجْلِکَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ قَبْلَ ذَلِكَ شَيْءٌ قَالَ نَعَمْ، وَ أشَارَ بِيَدِهِ بِثَلاَثِ أصَابِعِهِ إِلَى الشَّام وَ قَالَ: ثَلاَثُ رَايَاتٍ: رَايَةٌ حَسَنِيَّةٌ، وَرَايَةٌ اُمَويَّةٌ، وَرَايَةٌ قَيْسِيَّةٌ، فَبَيْنَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ قَدْ خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَيَحْصُدُهُمْ حَصْدَ الزَّرْع مَا رَأيْتَ مِثْلَهُ قَطُّ﴾

یعنی گفت برای من ابو عبد الله یعنی حضرت صادق عليه السّلام ای سدیر ملام خانه خود باش یعنی از خانه ات بیرون حرف مرو و باش مانند پلاس کهنه ای از پلاس کهنه های آن و قرار بگیر مادامی که قرار می گیرد شب و روز پس چون خبر رسید که سفیانی خروج کرده بر ما وارد شو و هر چند بپای خود باشد گفتم فدایت شوم آیا پیش از آن هم چیزی یعنی علامت و نشانه ای هست فرمود آری و اشاره کرد بدست خود به انگشت بطرف شام و فرمود سه پرچم بلند می شود پرچم حَسَنی و پرچم اُموی و پرچم قیس در حالی که این سه پرچم بلند می شود سفیانی خروج می کند و آن ها را درو می کند مانند درو کردن یعنی چیدن و بریدن زراعت آن چنان درو کردنی که مثل آن هرگز ندیده ای

حَديثِ سی و یِکُم

سیزدهم بحار ص 176 از امالی مفید مُسندا از آن حضرت روایت کرده که هشام بن سالم گفت فرمود ابو عبد اللّه و یاد کرد سفیانی را و فرمود امّا موجّهین مردان متواری شوند

ص: 32

از او و امّا زن ها پس برا آن ها باکی نیست امّا ﴿اَلرِّجَالُ فَتَوَارَى وُجُوهُهَا عَنْهُ وَ امَّا اَلنِّسَاءُ فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ﴾

حَديثِ سی و دُوُّم

سیزدهم بخار ص 176 از امالی مفید مسندا روایت کرده از هشام از ابی عبد الله عليه السلام که فرمود ﴿لَمَّا خَرَجَ طَالِبُ الْحَقِّ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام تَرْجُو أَنْ یَکُونَ هَذَا الْیَمَانِیَّ فَقَالَ لَا الْیَمَانِیُّ یَتَوَالَی عَلِیّاً وَ هَذَا برَأُ مِنْهُ﴾ یعنی چون خروج کند طالب الحق (از علامات خروج سفیانی است) گفته شد به آن حضرت علیه السلام که امیدواریم آن یعنی طالب الحق یمانی باشد فرمود نه یمانی دوست می دارد علی علیه السلام را و او نیز است از او

حَديثِ سی و سِوُّم

قرب الاسناد تاليف عبد الله بن جعفر حمیری ص 41 مسندا از آن حضرت از پدر از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا ظَهَرَتِ اَلْقَلاَّ نَيسَ اَلْمُشْرِكُهُ ظَهَرَ اَلزِّنَا﴾ یعنی وقتی که ظاهر شد کلاه های مشترکه ظاهر می شود زنا کردن و زنا دادن مؤلف گوید - ظاهراً مراد از کلاه های مشترکه کلاه هائیست که مشترک بین یهود و نصاری و ملل متنوعه است که در این عصر از آن ها تعبیر می شود به کلاه های بین المللی

حَديثِ سی و چَهارُم

غیبت نعمانی - ص 76 محمد بن سنان كاهلى از ابی عبد الله عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿تَوَاصَلُو وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا فَوَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بُرَى النَّسَمَةَ لَیَأْتِیَنَّ

ص: 33

عَلَیْکُمْ وَقْتٌ لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ لِدِینَارِهِ وَ دِرْهَمِهِ مَوْضِعاً یَعْنِی لَا یَجِدُ لَهُ عِنْدَ ظُهُورِ الْقَائِمِ علیه السلام مَوْضِعاً یَصْرِفُهُ فِیهِ لِاسْتِغْنَاءِ النَّاسِ جَمِیعاً بِفَضْلِ اللَّهِ وَ فَضْلِ وَلِیِّهِ فَقُلْتُ وَ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ فَقَالَ عِنْدَ فَقْدِکُمْ إِمَامَکُمْ فَلَا تَزَالُونَ کَذَلِکَ حَتَّی یَطْلُعَ عَلَیْکُمْ کَمَا یَطْلُعُ الشَّمْسُ لَیسَ (ایس)أَیْنَمَا تَکُونُونَ فَإِیَّاکُمْ وَ الشَّکَّ وَ الِارْتِیَابَ انْفُوا عَنْ نُفُوسِکُمُ الشُّکُوکَ وَ قَدْ حُذِّرْتُمْ فَاحْذَرُوا وَ مِنَ اللَّهِ أَسْأَلُ تَوْفِیقَکُمْ وَ إِرْشَادَکُمْ﴾

یعنی بچسبید بیک دیگر و نیکی کنید و رحم کند یک دیگر پس قسم به آن کسی که می شکافد ان و افریده و می افریند بنده را هر آینه می آید البتّه البتّه بر شما زمانی که نمی یابد احدی از شما برای دینار و درهم خود موضعی را که بمصرف رساند ان را در آن زمان (یعنی نمی یابد برای آن هنگام ظهور قائم علیه السّلام جائی را که بمصرف رساند آن را در آن جا) بجهة بی یاز بودن همه مردم بفضل خدا و فضل ولیّ او) پس عرض کردم چه وقت است آن وقت فرمود وقتی است که امام خود را گم کنید پس همیشه بهمین حال هستند تا این که در آید بر شما امام شما هم چنان که آفتاب در آید در آن وقت با این حال نخواهی بود پس بر شما باد که دوری کنید از شک و گمان نیست و نابود کنید از نفس های خودتان شک ها را و شما ترسانیده بشدید چی بترسید از خدا بترسید از خدا می خواهم از خدا توفیق شما را و هدایت کردن شما را

مُؤلّف گوید جلد يعنى ﴿لاَ يَجِدُ لَهُ عِنْدَ ظُهُورُ اَلْقَائِمِ ﴾ تا فضل وليّه كلام و بوجيه نعمانی است و این خلاف ظاهر حَديثِ است مربوط بزمان ظهور نیست بدلیل فرمود

ص: 34

حضرت در جواب سائل که فرموده است ﴿عِنْدَ فَقْد امَامَكُمْ﴾ بلکه دور نیست که مراد این باشد که از شدت فتنه و نا امنی در آن زمان جائی که دینار و درهم خود را حفظ کنند نیایند و نیز گفته است که باید ناظر به نهی از شک در فرمایش حضرت نظر داشته باشد که مراد نهی از شك در صحّت غیبت غائب علیه السلام و در صحّت ظهور آن جنابست و ترسانیدن حضرت از شک و ارتیاب برای اینست که شیعه مؤمن متوجه باشد و شک و ريب در دل خود راه ندهد در صحت غیبت و ظهور آن حضرت كه آن موجب هلاکت او خواهد شد و از خدا می خواهیم ثبات قدم را در سلوک راه حق و ترك باطل و توسّل می جوئیم برای آن از آل محمّد عليهم السّلام گذاردن خدا و فضل و کرم او بر ما

حَديث سى وَ پَنجُم

غیبت نعمانی - ص 76 مسندا از مفضل بن عمر از آن حضرت روایت کرده که گفت بودم نزد ابی عبد اللّه علیه السّلام در مجلس او و غیر از من هم در آن مجلس بود پس فرمود برای ما كه ﴿إِيَّاكُمْ وَ اَلتَّنْوِيهَ يَعْنِي بِاسْمِ اَلْقَائِمِ علیه السلام، وَ كُنْتُ أَرَاهُ يُرِيدُ غَيْرِي، فَقَالَ لِي يَا أَبَا عَبْدِ اَللهِ، إِيَّاكُمْ وَاَلتَّنْوِيهَ، وَ اَللهِ لَيَغِيبَنَّ سَبْتاً مِنَ اَلدَّهْرِ، وَ لَيَخْمُلَنَّ حَتَّىٰ يُقَالَ: مَاتَ أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَفِيضَنَّ عَلَيْهِ أَعْيُنُ اَلمُؤْمِنِينَ، وَ لَيُكْفَأَنَّ كَتَكَفُّؤِ اَلسَّفِينَةِ فِي أَمْوَاجِ اَلْبَحْرِ حَتَّىٰ لَا يَنْجُوَ إِلَّا مَنْ أَخَذَ اَللهُ مِيثَاقَهُ، وَ كَتَبَ اَلْإِيمَانَ فِي قَلْبِهِ، وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ، وَ لَتُرْفَعَنَّ اِثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُعْرَفُ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ، قَالَ اَلمُفَضَّلُ: فَبَكَيْتُ، فَقَالَ لِي مَا يُبْكِيكَ، قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ تَقُولُ تُرْفَعُ اِثْنَتَا عَشْرَةَ

ص: 35

رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُعْرَفُ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ قَالَ: فَنَظَرَ إِلَىٰ كَوَّةٍ فِي اَلْبَيْتِ اَلَّتِي تَطْلُعُ فِيهَا اَلشَّمْسُ فِي مَجْلِسِهِ، فَقَالَ أَهَذِهِ اَلشَّمْسُ مُضِيئَةٌ، قُلْتُ: نَعَمْ،فَقَالَ وَ اَللهِ لَأَمْرُنَا أَضْوَأُ مِنْهَا﴾

یَعنی اجتناب کنید از خواندن و بلند کردن نام (یعنی نام قائم علیه السلام) و من می دانم آن حضرت را که از این کلام غیر مرا اراده کرده است پس بمن فرمود که بر شما است که دوری کنید از خواندن و بلند کردن نام او ای ابا عبد الله (ابا عبد الله كنیه مفضل است) بذات خدا قسم است که هر آینه پنهان می شود البتّه البتّه (يعني قائم عليه السّلام) مدّتى از روزگار را و هر آینه گمنام می شود البته البتّه تا این که گفته شود مرده یا هلاک شد و یا بکدام درّه و پشته ای رفت و هر آینه البته البته اشک های مؤمنین از چشم های شان برای او جاری خواهد شد و همانند سرنگون خواهید شد همچنان که کشتی در موج های دریا سر نگون شود تا حدّی که نجاة نیابد مگر کسی که پیمان ایمان گرفته باشد خدا از او و ثابت شده باشد ایمان در دل او و تأیید شده باشد بر وحی از جانب خدا و هر آینه بالا برده خواهد شد البتّه البتّه دوازده پرچم مشتبه بحق که شناخته نشود کدام یک از آن ها از کیت مفضّل گفت که من گریه کردم پس حضرت بمن فرمود چه چیز تو را بگریه در آورد گفتم فدایت شوم چگونه گریه نکنم و حال آن که می فرمائی دوازده پرچم مشتبه بلند می شود که شناخته نشود کدام یک آن ها از کدام است مفضّل گفت پس نظر کرد حضرت بر وزنه ای که در خانه بود و از آن آفتاب در مجلس تابیده بود پس فرمود آیا این آفتابست که تابیده و روشنی داده است گفتم آری پس فرمود بذات خدا قسم است که هر آینه امر قائم ما از این آفتاب روشن تر است

ص: 36

شرح نهی حضرت از نام نبردن و ذکر نکردن باسم غائب عليه السلام بِقَولِ انجِنانِ ايّاكُم وَ التَّوبَهَ تا فرموده آن حضرت فى امواج البحر اراده فرموده است آن حضرت از آن آن چه را که در دوره غیبت قائم علیه السلام بشیعیان رو می دهد از موج های فتنه های گمراه کننده و بهَول و بیم اندازنده و شعبه شعبه شدن مذهب های باطله سر گردان کننده و بلند شدن پرچم های بشبهه اندازنده که صاحبان آن ها ادّعای قائمّت و امامت کنند از آل ابی طالب و خروج کنندگان از ایشان برای جاه طلبی و وسائل عیش دنیوی فراهم کردن در هر زمانی - و از فرمایش حضرت که فرموده است رایة مشبهة چنین بر می آید که صاحبان آن ها از فروع شجره رسالت و ولایت باشند که قیام کنند امر آن ها بر مردم مشتبه شود بواسطه نَسَب آن ها که از دودمان رسالتند و ضعفاء شیعه چنین گمان کنند که ایشان بر حقّند و همچنین غیر شیعیان و حال آن که چنین نیست و خداوند در مدّت کوتاهی رَکِ حیات آن ها را قطع کنند و نفوس کسانی که اهلّیت انتقام را ندارد تلف و نابود می کند و همچنین نفوس پیروان ایشان را که بمظنّه به آن ها گرویده اند دیگر چهار صباحی هم برا آن ها مهلت داده شود برای بروز دادن باطن های ایشان و تابعین ایشان و تمام کردن جولان های ایشان است و برای شناخته شدن مؤمنین ثابت الایمان است که خدا آن ها را در وقوع فتنه ها ثابت داشته و ثابت می دارد که دنبال دعوت ها و مذهب های باطله و اختلاف اِقْوَالٌ وَ تَشَتَّتْ رَأْيُهَايَ ایشان نروند وَ ذَلِكَ هُدَى اَللَّهِ يُهْدَى بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ مه فشاند نور و سَگ عوعو كند

ص: 37

هر کسی بر فطرت خود مستند مؤمنین ثابت الايمان آب را از سراب تمیز داده فریب هر شیّادی را نمی خورند.

گیرم که مار چوبه کند تن بشكل مار *** کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست

از خداوند متعال ثبات ایمان می طلبیم و زیادتی توفیق در علم و عمل و تقویٰ می خواهیم زیرا كه او اكرم الاكرمين و اجود المعطين و جواد السائلین است

مَوعظه مُؤلّف حقير

برادران ایمانی را تذکر می دهم دوره غیبت کبرای ولیّ عصر عجل الله تعالى فرجه و ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء دوره فترت و آزمایش عظیم است و بمثابه شب بسیار تاریک و ظلمانی با این ظلمت ها و تیرگی های متراکم برای سلامت گذشتن از این بیابان وحشتناک دنیا که دارای بسی چاه های عمیق و بیغوله های خطرناک است بدون دلیل و راهنمای آگاه طی طریق نمی توان کرد و راه را از چاه نمی توان شناخت و از فریب دزد های دین و ایمان و وسوسه های شیطان و شیطان پرستان آخر الزمان نمی توان خود را حفظ کرد دام سخت است مگر یار شود لطف اله ورنه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم و یگانه چراغ هدایتی که در این شب هولناک برای دفع خطرات می توان از دوران استفاده و استضائه نمود التجاء بخدا و استمداد ازال محمّد عليهم السلام است بخصوص قطب دائره زمان و محور کون و مکان و ولیّ و حجت خدا در عالم امکان حضرت صاحب زمان علیه السلام و آيات قرائيه و كلمات رحمانیّت ایشان است و فقط راه نجات بدست آوردن منحصر بتوجه و توسّل جستن باین دَر گاه هست

ص: 38

لِلْمُوْلِفِ اَلْحَقِيرُ

اشاره

از ره آل علی فکرت گزین *** تا نیفتی خود بدام آن و این

مار را زیبا بود نقش و نگار *** هان تو اي كودك مشو مفتون مار

نقش آن جذّاب زهرش قاتل است *** کودک بیچاره از این غافل است

هر که بنماید رهت باور مکن *** دامن دل ز آب غفلت تر مکن

فاسقی کر بِدهدت روزی سروش *** بی تامّل حرف او منمای گوش

غول رهزن گر تو را خواند شبی *** باش بیدار و مخور گول غَبِىّ

در شب تاریک بی باکی مکن *** چاه در راهست چالاکی مکن

کرم شب تاب ار بشب تابان شود *** از بي آن کِرم عاقل کَی رَوَد

دوره غيب امام مُنتَظَر *** چون شبِ تاریک آید در نظر

شب لباس تیره چون گیرد بِبَر *** تیره گی را پرده ای دان پرده در

گرت و رُوباه و شغالان و سگان *** شب ز جا جنبند خود عوعو زنان

کژ دم و مار و رتيل و موش و ساس *** شب برون آیند از جا بی هراس

دزد در شب بهر دزدی در شتاب *** تا که از مقصود گردد کامیاب

چون شب آید عشقباز نا توان *** از پی معشوق خود گردد روان

شب چو آید درد مندان در عذاب *** منتظر تا کی در آید آفتاب

آفتابا حال مهجوران نگر *** در شب تاریک پر خوف و خطر

ص: 39

آفتابا بَر دِلِ بی تاب تاب *** که بُرون شد از دِلِ ما صَبَرُ و تاب

آفتابا ظلمت شب را ببر *** این شب یلدا مگر ناید بسر

شارِقا جَیب افق را چاک كُنُ *** تيره گي ها را ز عالم پاک كن

موسیا باز اید و بیضا نما *** قبطیان عصر را رسوا نما

موسيا برون شد از حدّ قال قیل *** جامه فرعونیان را زن بنیل

﴿اللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَهُ وَاجعَلْنا مِن انْصارِهِ وَ اعْوَانِهِ وَ المُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِ وِلايَتِهِ﴾

حَديث سی وَ شِشُم

غیبت نعمانی ص 145 مسندا از یعقوب به سراج روایت کرده که گفت گفتم به ابی عبد الله علیه السلام چه وقت است فرج شیعیان شما پس فرمود ﴿إِذَا اخْتَلَفَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ وَ وَ هَى سُلْطَانُهُم وَ طَمِعَ فِيهِمْ مَنْ لَمْ يَكُنْ يَطْمَعُ وَ خَلَعَتِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ رَفَعَ كُلُّ ذِي صِيصِيَةٍ صِيصِيَتَهُ وَ ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْيَمَانِيُّ وَ تَحَرَّكَ الْحَسَنِيُّ خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قُلْتُ وَ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ سَيْفُهُ وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِيبُهُ وَ فَرَسُهُ وَ لَأْمَتُهُ وَ سَرْجُه حَتَّی یَنْزِلَ مَکَّهَ فَیُخْرِجَ السَّیْفَ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلْبَسَ الدِّرْعَ وَ یَنْشُرَ الرَّایَهَ وَ الْبُرْدَهَ وَ الْعِمَامَهَ وَ یَتَنَاوَلَ الْقَضِیبَ بِیَدِهِ وَ یَسْتَأْذِنَ اللَّهَ فِی ظُهُورِهِ فَیَطَّلِعُ عَلَی ذَلِکَ بَعْضُ مَوَالِیهِ فَیَأْتِی الْحَسَنِیَّ فَیُخْبِرُهُ الْخَبَرَ فَیَبْتَدِرُ الْحَسَنِیُّ إِلَی الْخُرُوجِ فَیَثِبُ عَلَیْهِ أَهْلُ مَکَّهَ فَیَقْتُلُونَهُ وَ یَبْعَثُونَ بِرَأْسِهِ إِلَی الشَّامِیِّ فَیَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَیُبَایِعُهُ النَّاسُ وَ یَتَّبِعُونَهُ وَ یَبْعَثُ الشَّامِیُّ عِنْدَ ذَلِکَ جَیْشاً إِلَی الْمَدِینَهِ فَیُهْلِکُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دُونَهَا وَ یَهْرُبُ یَوْمَئِذٍ مَنْ کَانَ بِالْمَدِینَهِ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ علیه السلام إِلَی مَکَّهَ فَیَلْحَقُونَ بِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ وَ یُقْبِلُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ

ص: 40

ذَلِکَ اَلشَّامِیُّ جَیْشاً إِلَی اَلْمَدِینَهِ فَیُهْلِکُهُمُ اَللَّهُ دُونَهَا وَ یَهْرُبُ مِنَ اَلْمَدِینَهِ یَوْمَئِذٍ مَنْ کَانَ بِالْمَدِینَهِ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ (يَوْمَئِذٍ مَنْ كَانَ بِالْمَدِينَةِ مِنْ وُلْدِ على عَلَيْهِ السَّلاَمُ) الى مَكَّةَ فَيَلْحَقُونَ بِصَاحِبِ اَلاَمْرِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) وَ يُقْبِلُ صَاحِبُ اَلاِمْر نَحْوَ الْعِرَاقِ وَ یَبْعَثُ جَیْشاً إِلَی الْمَدِینَهِ فَیَأْمَنُ أَهْلُهَا وَ یَرْجِعُونَ إِلَیْهَا﴾

یَعنی فرمود زمانی که رفت و آمد کنند پسران عبّاس و آن ها سلطان ایشانند و طمع کند در ملت ایشان کسی که طمع نکرده است و عرب عنان های خود را پاره کنند و هر قدرتی قدرت خود را ظاهر کند و سفیانی ظاهر شود و یمانی رو اورد و حسنی حرکت کند بیرون می آید صاحب امر از مدینه و بمکه می رود با میراث هائی که پیغمبر صلى الله عليه و آله باقی گذارده گفتم چیست میراث های پیغمبر صلی الله علیه و آله پس فرمود شمشیر او و زره او و عمامه او و بردِ او و پرچم او و چوب دستي او و اسب او و آلات حرب او و زین سواری او تا این که فرود می آید در مکّه پس شمشیر را از غلاف خود بیرون می آورد و زره را می پوشد و پرده پرچم را باز می کند و بُرد را می پوشد و عمامه را بر سر می بندد و چوب دستی را در دست می گیرد و اذن می خواهد از خدا برای ظاهر شدن خود پس در آن حال بیرون می آید بعضی از دوستان او پس حسنی را خبر می دهد از آن حضرت پر حسنی مبادرت در خروج می کند آن حضرت را پس اهل مکه بر علیه او قیام می کنند و حسنی را که نفس زکیّه باشد می کُشند و سر او را برای شامی یعنی سفیانی می فرستند در آن وقت صاحب امر ظاهر می شود و مردمان با او بیعت می کنند و پیروی می کند او را در آن حال شامی لشکری را

ص: 41

بمدينة می فرستد پس هلاک می کند خدا لشکر او را غیر از آن ها پس از مدینه فرار می کنند در آن زمان کسانی که از فرزندان علی علیه السّلام در مدینه هستند بطرف مکر و ملحق بصاحب الامر عليه السلام مي شوند و حضرت صاحب الامر بسمت عراق حرکت می کند و لشکری بمدینه می فرستند و امر می فرماید اهل مدینه را که بمدینه بر گردند

حَديثِ سی و چَهارُم

غیبت نعمانی ص 147 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ما یَکونُ هذَا الأَمرُ حَتّی لا یَبقی صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وَ قَد وَ لّوا من النّاسِ،حَتّی لا یَقولَ قائِلٌ إنّا لَو وُلّینا لَعَدَلنا،ثُمَّ یَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَ العَدلِ﴾ یعنی نمی باشد این امر یعنی ظهور قائم علیه اسلام تا این که باقی نماند صنفی از مردم مگر این که حکومت کنند از جهت مردمان تا نکوبد گوینده ای که اگر ما حکومت می کردیم بعدالت رفتار می کردیم پس از آن قیام می کند قائم براستی و عدالت

حَديثِ سي و پَنجُم

غیبت نعمانی ص 147 نیز مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لاَ يَكُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ حَتَّى يَذْهَبَ (یَهلِکُ) تِسْعَةُ أَعْشَارِ اَلنَّاسِ﴾ یعنی حضرت ظاهر نمی شود تا این که برود یا هلاک شود نه عشر از مردمان

حَديثِ سي و شِشُم

غیبت نعمانی ص 147 از هشام از زراره روایت کرده که گفت گفتم به ابی عبد الله علیه السلام

ص: 42

نداء یعنی صدای آسمانی حقّ است فرمود ﴿اي وَ اَللَّهِ حَتَّى يُسْمِعَهُ كُلُّ قَوْمٍ بِلِسَانِهِمْ﴾ یعنی اری بذات خدا قسم است تا این که می شوند هر گروهی بزبان خودشان

حَديثِ سى و هَفتُم

غیبت نعمانی ص 148 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا کانَ لیلَة الجُمُعَة اَهبَطَ الرَّبُّ تَعالی مَلَکاً إلی السَّماءِ الدُّنیا، فإذا طلَعَ الفَجرُ جَلَسَ ذلِکَ المَلَکُ عَلی العَرشِ فوقَ البَیتِ المَعمُورِ، وَ نُصِبَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلیٍّ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ علیهم السلام مَنابِرُ مِن نُورٍ، فَیَصعَدُونَ عَلیها وَ تُجمَعُ لَهُمُ المَلائِکَهِ وَ النبِیُّونَ وَ المُؤمِنُونَ، وَ تُفتَحُ أَبوابُ السَّماء، فاذا زالَتِ الشَّمسُ قالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا رَبِّ میعادَکَ الّذی وَعَدتَ بِهِ فی کِتابِکَ، وَ هُوَ هذه الآیَهُ وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أمناً ثَمَّ یَقُولُ المَلائِکَهُ وَ النَبیُّونَ مِثلَ ذلِکَ، ثُمَّ یَخِرُّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ سُجَّداً، ثُمَّ یَقُولُونَ یا رَبِّ اغضَب فإنّه قد هُتِکَ حَریمُکَ وَ قُتِلَ أصفِیاؤُکَ و اُذِلَّ عِبادُکَ الصّالِحُونَ، فَیَفعَلُ اللهُ ما یَشاءُ، و ذلِکَ یَومٌ مَعلومٌ﴾

یعنی چون شب جمعه شود فرو می فرستد پروردگار تعالی فرشته ای را به آسمان دنیا پس چون سفیده صبح طالع شد آن فرشته بر عرش می نشیند بالای بیت المعمور و نصب می کند یا نصب کرده می شود برای محمّد و علی و حسن و حسین علیهم السّلام منبر هائی پس بالا می روند بر آن ها و جمع می شوند برای ایشان فرشتگان و پیغمبران و مؤمنان

ص: 43

و گشاده می شود در های آسمان پس چون زوال افتاب شود پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله عرض می کند پروردگارا بوعده ات وفا کن آن چه را که وعده داده ای به آن در کتاب خود که فرموده ای وعده داد خدا آن کسانی را که ایمان آوردند و عمل شایسته کردند که جانشین خود قرار دهد ایشان را در روی زمین همچنانی که جانشین قرار داد کسانی را که پیش از ایشان بودند و هر آینه تمکّن دهد برای ایشان دین ایشان را آن چنان دینی که خشنود شده است برای ایشان و امنیّت را بدل قرار دهد برای ایشان بعد از ترسیدن ایشان پس از آن فرشتگان و پیغمبران مانند همین را گویند پس بسجده می افتند محمّد و علىّ و حسن و حسين و می گویند پروردگارا غضب کن برای آن که هتک حرمت تو شده و کشته شده اند بر گزیدگان تو و ذلیل کرده شدند بندگان شایسته تو پس می کند خدا آن چه را که می خواهد و اینست روزی که دانسته شده است

حَديثِ سی و هَشتُم

غیبت نعمانی ص 148 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا هُدِمَ حَائِطُ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ مُؤَخَّرُهُ مِمَّا يَلِي دَارَ عَبْدِ اللهِ بْن مَسْعُودٍ، فَعِنْدَ ذَلِكَ زَوَالُ مُلْكِ بَنِي فُلاَنٍ أمَا إِنَّ هَادِمَهُ لاَ يَبْنيهِ﴾ یعنی وقتی که خراب شد دیوار مسجد کوفه از طرف اخر ان از آن جائی که طرف خانه ابن مسعود است پس آن وقت زمان زایل شدن ملک بنی فلان یعنی بنی عبّاس است آگاه باشید که خراب کننده آن آن را بنا نمی کند

حَديثِ سي و نُهُم

ص: 44

غیبت نعمانی ص 148 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لا يَقُومُ الساعةحَتَّى يَقُومَ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً كُلُّهُ يُجمِع عَلَى قَوْلِ أَنَّهُمْ قَدْ رَأَوْهُ فَيُكَذِّبُهُمْ﴾ يعنى قيام نمی کند قائم علیه السّلام تا این که قیام کنند دوازده مرد که همه ایشان بر این قول جمع شوند که ایشان قائم علیه السّلام را دیده اند پس ایشان را تکذیب می کنند

حَديثِ چِهِلُم

غیبت نعمانی ص 149 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ تَحَرَّكَ حَرْبُ قَيْسٍ﴾ یعنی پیش از قیام قائم بحرکت در می آید جنگ قيس

حَديثِ چِهِل وَ یِکُم

غیبت نعمانی ص 149 مسندا از محمّد اعلم ازدی روایت کرده که گفت نزد حضرت صادق عليه السّلام ذکر سفیانی در میان آمد حضرت فرمود ﴿انّى يُخْرجُ ذَلِكَ وَ لَمْ يَخْرُجُ كَاسِرُ عَيْنَيْهِ عَيْنَهُ بِصُنْعَا﴾ یعنی خروج سفیانی کجا خواهد بود و حال آن که هنوز شکننده دو چشم یا چشم او از صنعاء بیرون نیامده - اشاره بر این است که پیش از خروج سفیانی شخصی از صنعاء یمن به آن صفتی که ذکر شد بیرون خواهد امد

حَديثِ چِهِل وَ دُوُّم

غیبت نعمانی ص 149 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ان لِلَّهِ مائِدةً وَ فى هذِهِ اَلرِّوَايَةَ مَادِبَةً بِقِرْقِيسَا يَطْلُعُ مَطَّلِعٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَيُنَادَى يَاطِيرُ اَلسَّمَا وَ يَا سِبَاعِ الارْضِ هَلُمُّوا الى اَلشِّبَعِ مِنْ لُحُومِ اَلْجَبَّارِينَ﴾ يعنى بدرستي كه از براى خدا

ص: 45

خوردنی و خوان آراسته ایست بقرقیسا که شهریست از فرات در آید در آورده شده ای از آسمان پس ندا می کند که ای مرغ های هوا و ای درندگان زمین بیائید برای سیر شدن از گوشت های گردن کشان و ستم کاران

حَديثِ چِهِل وَ سِوُّم

غیبت نعمانی ص 144 مسندا از ابی بصیر روایت کرده که گفتم به ابی عبد الله عليه السلام که فرموده خدای عزّ و جلّ ﴿عَذَابُ اَلْخُزْرَى فِي اَلْحَيَوةِ اَلدُّنْيَا وَ فِيُّ اَلْآخِرَةِ عذاب خزى دنيا چیست فرمود وَ اَيُّ خَزٍ وَ اُخْرِي يَا اِبَا بَصِيرٍ مِن اَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ فِي بَيتِهِ وَ حِجالِهُ وَ عَلَى اخوانِهِ وَسَطَ عِيَالِهِ اذ شَقَّ اهله اَلْجُيُوبَ عَلَيْهِ وَ صَرَخُوا فَيَقُولُ اَلنَّاسُ مَا هَذَا فَيُقَالُ فُلاَنٌ اَلسَّاعَةَ فَقُلْتُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوْ بَعْدَهُ قَالَ لاَبَلَّ قَبْلَهُ﴾

یَعنی کدام عذاب خار کننده ای خار کننده تراست ابو بصیر از این که مرد در خانه خود نشسته و با برادر های خود و میانه اهل و عیال خود که ناگاه اهل و کسان خود او گریبان های خود را برای او چاک زنند و صدای شیون آن ها بلند شود و فریاد زنند چیست این صدا پس گفته شود فلانی در این ساعت مسخ شد یعنی صورت انسانی او تغییر کرد و مبدّل بصورت خوک یا سگ پیا بوزینه و نحو این ها شد پس گفتم پیش از قیام قائم عليه السّلام يا بعد از آن فرمودند بلکه پیش از ان

حَديثِ چهل و چَهارُم

غیبت نعمانی ص 143 مسندا از ابی بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿بَيْنَا اَلنَّاسُ

ص: 46

وُقُوفٌ بِعَرَفَاتٍ إِذَا أَتَاهُمْ رَاكِبُ عَلِيٍ ناقه ذعلبه يُخْبِرُهُمْ بِمَوْتِ خَلِيفِهِ يَكُونُ عِنْدَ مَوْتِهِ فَرَجُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فَرَجُ النَّاسِ جَمِيعا و قَالَ إِذَا رَأَيْتُمْ عَلاَمَهُ فِي السَّمَاءِ نَاراً عَظِيمُهُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ تَطْلُعُ لياليَ فَعِنْدَهَا فَرَجُ اَلنَّاسِ وَ هِيَ قُدَّامَ اَلْقَائِمِ بِقَلِيلٍ﴾

یَعنی در حال این که مردمان در عرفات واقفند نا گاه می آید ایشان را ناقه سواری که بر ناقه تیز روی سوار است و خبر می آید اشان را بمردن خلیفه ای که بمردن او فرج آل محمّد صلوات الله عليهم و فرج همه مردمان خواهد بود و فرمود علیه السّلام وقتی که دیدید نشانه ای را در آسمان که آن آتشی است بزرگ كه از طرف مشرق ظاهر می شود چند شب در هنگام فرج است برای مردمان و این نشانه کَمی پیش از قیام قائم عليه السلام خواهد بود

حَديثِ چِهِل وَ پَنجُم

غیبت نعمانی ص 143 مسندا از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت ابی عبد الله علیه السّلام که می فرمود ﴿یَشْمَلُ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ حَتَّی یَلْجَأَ النَّاسُ عِنْدَ ذَلِکَ إِلَی الْحَرَمِ فَیُنَادِی مُنَادٍ صَادِقٌ مِنْ شِدَّهِ الْقِتَالِ فِیمَ الْقَتْلُ وَ الْقِتَالُ صَاحِبُکُمْ فُلَانٌ﴾

یَعنی شامل می شود مردمان را مرگی و کشته شدن تا این که پناهنده می شوند مردم در آن وقت بحرم یعنی مکّه پس ندا می کند ندا کننده راست گوئی از شدت کشتن و کشته شدن که این کشتن و کشته شدن برای چیست صاحب شما فلان یعنی قائم علیه السلام است

ص: 47

حَديثِ چِهِل وَ شِشُم

غبیت نعمانی ص 141 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اذا صَعِدَ اَلْعَبَّاسِيُّ اِعْوَادَّ مِنْبَرٌ مَرْوَانُ اُدْرُجْ مُلْكَ نَبِيِّ اَلْعَبَّاسِ﴾ يعني وقتي كه بالا رود عبّاسی بو چوب های منبر مروان منقرض می شود ملت بنی عبّاس (این آخر بنی عباس است که بموت او قیام قائم شود)

حَديثِ چِهِل وَ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 141 مسندا از عبید بن زراره از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یُنَادَی بِاسْمِ اَلْقَائِمِ فَیُؤْتَی وَ هُوَ خَلْفَ اَلْمَقَامِ فَیُقَالُ لَهُ قَدْ نُودِیَ بِاسْمِکَ فَمَا تَنْتَظِرُ ثُمَّ یُؤْخَذُ بِیَدِهِ فَیُبَایَعُ - قَالَ قَالَ لِی زُرَارَهُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ قَدْ کُنَّا نَسْمَعُ أَنَّ اَلْقَائِمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُبَایَعُ مُسْتَکْرَهاً فَلَمْ نَکُنْ نَعْلَمُ وَجْهَ اِسْتِکْرَاهِهِ فَعَلِمْنَا أَنَّهُ اِسْتِکْرَاهٌ لاَ إِثْمَ فِیهِ﴾ یَعنی ندا کرده می شود بنام قائم علیه السلام پس آمده می شود و حال آن که آن حضرت در پشت مقام ابراهیم است و به او گفته می شود که بنام تو ندا کرده شده است پس چه انتظار داری و دست حضرت گرفته می شود و بیعت کرده می شود عبید بن زراره گفت که زواره بمن گفت الحمد لله ما می شنیدیم که قائم علیه السلام بیعت کرده می شود از روی کراهت یعنی در حالتی که کراهت دارد از این که با او تبعیت کنند و وجه کراهت داشتن او را نمی دانستیم پس می دانستم که این کراهتی نیست که گناه داشته باشد بلکه هیچ گناهی در آن نیست

حَديثِ چِهِل وَ هَشتُم

ص: 48

غیبت نعمانی ص 140 مسندا از محمد بن راشد بجلّی از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿أما إنَّ النِّداءَ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ فی کِتابِ اللّهِ لَبَیِّنٌ.فَقُلتُ:فَأَینَ هُوَ أصلَحَکَ فَقَالَ طسم تِلْكَ آيَاتُ اَلْكِتَابِ الْمُبِينِ قَوْلُهُ اَنْ نَشاءَ نَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلسَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ اِعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ قَالَ اِذا سَمِعُوا اَلصَّوْتَ اِصْبَحُوا وَ كَانَمَا عَلَى رُوسِهِمُ اَلطَّيْرُ﴾

یَعنی آگاه باشید که ندای آسمانی بنام قائم علیه السّلام در کتاب خدا یعنی قرآن هر آینه واضح است پس گفتم أصلَحَکَ اللّه در کجای قرآن است فرمود در سوره (طسم تِلْكَ آيَاتُ اَلْكِتَابِ الْمُبِينِ) در آن جا که فرموده است پس صبح می کنند در حالتی که سر هاشان برای آن است بزیر افتاده است و ترسانند فرمود چون صدا را بشنوند داخل در صبح می شوند بنحوی که گویا بالای سر های ایشان مرغ مرگ نشسته است

حَديثِ چِهِل وَ نُهُم

غیبت نعمانی ص 140 مسندا از محمد بن صامت از آن حضرت روایت کرده می گوید گفتم بر ان حضرت که آیا نشانه ای نیست پیش از این امر یعنی ظهور قائم عليه السّلام فرمود چرا گفتم چیست آن نشانه فرمود ﴿هَلاکُ العَبّاسِیِّ،وَ خُروجُ السُّفیانِیِّ،وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّهِ،وَ الخَسفُ بِالبَیداءِ، وَ الصَّوتُ مِنَ السَّماءِ فَقُلتُ جُعِلتُ فِداکَ،أخافُ أن یَطولَ هذَا الأَمرُ فَقالَ لا،إنَّما هُوَ کَنِظامِ الخَرَزِ یَتبَعُ بَعضُهُ بَعضاً﴾

یَعنی فرمود نشانه آن هلاک خلفه عبّاسی و بیرون امدن سفیانی و کشته شدن نفس زكيّة يعنى محمد بن الحسن و فرو رفتن لشكر سفیانی بزمين در بيداء و صدای آسمانی

ص: 49

پس گفتم فدایت شوم می ترسم از این که این امر طول بکشد فرمود نه آن ها مانند مهره فکیده شده بعض از آن ها دنبال بعض دیگر است

حَديثِ پَنجاهُم

غیبت نعمانی ص 139 مسندا از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت نزد ابی عبد الله علیه السّلام بودم شنیدم مردی از همدان بان حضرت می گفت که این جماعت عامّه بر ما سرزنش می کنند و بما می گویند شما چنین گمان می کنید که ندا کننده از اسمان بنام صاحب این امر ندا می کند - حضرت تکیه کرده بود پس غضبناک بر خواست و نشست پسر از آن فرمود ﴿لَا تَرْوُوهُ عَنِّی وَ ارْوُوهُ عَنْ أَبِی وَ لَا حَرَجَ عَلَیْکُمْ فِی ذَلِکَ أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَبَیِّنٌ حَیْثُ یَقُولُ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ فَلَا یَبْقَی فِی الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلَّا خَضَعَ وَ ذَلَّتْ رَقَبَتُهُ لَهَا فَیُؤْمِنُ أَهْلُ الْأَرْضِ إِذَا سَمِعُوا الصَّوْتَ مِنَ السَّمَاءِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ شِیعَتِهِ فَإِذَا کَانَ الْغَدُ صَعِدَ إِبْلِیسُ فِی الْهَوَاءِ حَتَّی یَتَوَارَی عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ ثُمَّ یُنَادِی أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ شِیعَتِهِ فَإِنَّهُ قُتِلَ مَظْلُوماً فَاطْلُبُوا بِدَمِهِ قَالَ فَیُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ عَلَی الْحَقِّ وَ هُوَ النِّدَاءُ الْأَوَّلُ وَ یَرْتَابُ یَوْمَئِذٍ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمَرَضُ وَ اللَّهِ عَدَاوَتُنَا فَعِنْدَ ذَلِکَ یَتَبَرَّءُونَ مِنَّا وَ یَتَنَاوَلُونَّا فَیَقُولُونَ إِنَّ الْمُنَادِیَ الْأَوَّلَ سِحْرٌ مِنْ سِحْرِ أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ﴾

ص: 50

یَعنی روایت نکنید آن را از من و روایت کنید آن را از پدرم و باکی بر شما نیست در این که از پدرم روایت کنید گواهی می دهم که شنیدم از پدرم علیه السّلام که می فرمود بذات خدا قسم است که این نشانه در کتاب خدای عزّوجّل بیان شده در آن جا که می فرماید اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان نشانه ای از آسمان پس صبح می کنند در حالتی که گردن های ایشان ذلیل و ترسانند پی در آن روز باقی نمی ماند در روی زمین احدی مگر این که می ترسد و گردن او ذلیل می شود برای آن نشانه پس ایمان می آورند همه اهل زمین وقتی که آن صدا را می شوند از آسمان که آگاه باشید که حق در علی بن ابی طالب شیعبان او است فرمود پس چون فردای آن روز شود شیطان در هواء بالا می رود تا این که از زمین پنهان شود پس ندا می کنند که حق در عثمان پسر عفّان و شیعیان او است زیرا که مظلوم کشته شد پس طلب کنید خون او را فرمود چی ثابت می گرداند خدا آن هائی را که ایمان اوردند بگفتن ثابتی بر حق و آن ندای اوّل است و بشک می افتند در آن روز آن هائی که در دل هاشان مرض است و مرض بذات خدا قسم است که دشمنی کردن با ما است پس در آن هنگام بیزاری می جویند از ما و می گیرند ما را ببدگوئی و می گویند که ندا کننده اوّل جادوئی است از جادو های این خانواده پس تلاوت فرمود حضرت علیه السّلام این آیه را ﴿وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ﴾ یعنی و اگر ببینند نشانه ای از نشانه های خدا را رو می گردانند و می گویند که این جا دوئیست که دنباله دار است

حَديثِ پَنجاه وَ یِکُم

ص: 51

غیبت نعمانی ص 134 مسندا از داود بن سرحان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿العامُ الَّذی فیهِ الصَّیحَهُ قَبلَهُ الآیَهُ فی رَجَبٍ،قُلتُ و ما هِیَ قالَ وَجهٌ یَطلُعُ فِی القَمَرِ،و یَدٌ بارِزَهٌ﴾ - يعنى سالي كه در آن صدای آسمانی واقع می شود پیش از ان نشانه ای در ماه رجب واقع خواهد شد گفتم آن نشانه چیست فرمود روئی است که در ماه دیده می شود و دستی است که ظاهر شود

حَديثِ پنجاه و دوم

غیبت نعمانی ص 133 مسندا از محمد بن مسلم از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ قُدَّامَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ بَلْوَى مِنَ الله تَعَالَى لِعِبَادِهِ المؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَئٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ قَالَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ بِشَئٍ مِنَ الْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَ الْجُوعِ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةِ الْفَضْلِ فِيهَا وَ الْأَنْفُسِ قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَ الثَّمَراتِ قِلَّةِ رَيْعٍ مَا يُزْرَعُ وَ قِلَّةِ بَرَكَةِ الثِّمَارِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ عِنْدَ ذَلِكَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ علیه اسلام ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ. إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾

یَعنی پیش در آمد قیام قائم نشانه هائیست که امتحان است از جانب خدا برای مؤمنین گفتم چیست آن امتحانات فرمود آن گفته خدای عزّوجّل است که می فرماید و هر آینه امتحان می کنیم شما را بچیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن مال ها و نفس ها و میوه ها و مژده

ص: 52

بده ای پیغمبر صبر کنندگان را فرمود یعنی می ازمائیم شما مؤمنین را بچیزی از ترس از ملک و حکومت بنى فلان یعنی بنی عبّاس در اخِرِ سلطنت ایشان و گرسنگی بگران شدن نرخ های شما و کم شدن مال ها از جهت فاسد شدن تجارت ها و گم شدن سود و زیادتی آن و کم شدن نفس ها که مراد از ان مرگ های با شتاب و سرعتی است که مردمان را فرو گیرد و کَم شدن ریع و برکت زراعت ها و میوه ها و مژده بده صبر کنندگان در آن زمان را بیرون آمدن قائم علیه السلام پس فرمود ای محمّد اینست تاویل آن بدرستی که خدای عزّوجل می فرماید و نمی داند تاویل آن را مگر خدا و رسوخ دارندگان در علم

حَديثِ پَنجاه وَ سِوُّم

كامل الزيارة تاليف جعفر بن قولوية طبع نجف ص 336 در ضمن حَديثِی که جلبی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که از جمله فرمایشات حضرت اینست که می فرماید ﴿فَلا تَرَونَ فَرَحاً حَتّی یَقومَ قائِمُکُم، فَیَشفِیَ صُدورَکُم﴾ تا آن جائي که حلبی به آن حضرت عرض می کند ﴿جُعِلْتُ فِدَاکَ إِلَی مَتَی أَنْتُمْ وَ نَحْنُ فِی هَذَا الْقَتْلِ وَ الْخَوْفِ وَ الشِدَّهِ فَقَالَ حَتَّی ماتَ سَبْعُونَ فَرَجاً أَجْوَابٌ وَ یَدْخُلَ وَقْتُ السَّبْعِینَ أَقْبَلَتِ الرَّایَاتُ تَتْرَی کَأَنَّهَا نِظَامٌ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الْوَقْتَ قَرَّتْ عَیْنُهُ﴾

لغت فرج در این جا بمعنای عَلَم و پرچم است و احتمال می رود که فوج بوده و تصحیف شده باشد و آن بمعنای جماعت و گروه زیاد است و اجواب بمعنای اقطاع است آن جمع جَوب است بمعنای قطع و شاید در این جا مراد این باشد که این عَلَم ها و پرچم ها

ص: 53

از هم دیگر جدا باشند و با هم دیگر متّصل نباشند و جَوُبه بمعنای فَجوَء میانه خانه ها و فرجه میان ابر ها و کوه ها را گویند

یَعنی حلبی بحضرت عرض کرد فدایت شوم تا کی شما و ما در معرض قتل و خوف و شدّت باشیم فرمود تا وقتی که هفتاد پرچم مختلف بر افراشته شود که آن ها از هم بریده و جدا باشند یعنی هر کدام از آن ها از جائی بلند شود و وقت بر افراشته شدن این هفتاد پرچم داخل می شود رو می آورند پرچم های پی در پی که با این که با هم متصل نیستند گویا منظّم و بهم پیوسته اند کسی که درک کند چنین زمانی را قرار و آرام می گیرد یا خنک می شود چشم او که اشاره براحتی و روشنی ان باشد مؤلّف گوید که این حَديثِ دور نیست اشاره بجنگ جهانی متصّل بفرج باشد و الله العالم

حَديثِ پَنجاه وَ چَهارُم

سیزدهم بحار ص 175 از كتاب سرور اهل الايمان از حديث طويلي از حضرت صادق على السلام روايت كرده كه فرمود ﴿لاَ يَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى يَخْرُجَ خَارجٌ مِنْ آل أبِي سُفْيَانَ يَمْلِكُ تِسْعَةَ أشْهُرٍ كَحَمْل الْمَرْأةِ، وَ لاَ يَكُونُ حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ وُلْدِ الشَّيْخ، فَيَسِيرُ حَتَّى يُقْتَلَ بِبَطْن النَّجَفِ، فَوَ اللهِ كَأنّي أنْظُرُ إِلَى رمَاحِهِمْ وَ سُيُوفِهِمْ وَ أمْتِعَتِهِمْ إِلَى حَائِطٍ مِنْ حِيطَان النَّجَفِ، يَوْمَ الاثْنَيْن، وَ يُسْتَشْهَدَ يَوْمَ الأرْبعَاءِ﴾

یَعنی نمی باشد این امر یعنی قیام مهدی علیه السّلام تا این که بیرون آید خروج کننده ای از آل ابی سفیان یعنی سفیانی و مالك ملك شود مدّت نه ماه بقدر حمل

ص: 54

يک زن و نمی باشد قیام سفیانی تا این که بیرون آید فرزندان شیخ پس سیر کند تا آن که در میان نجف کشته شود پس بذات خدا قسم است گویا می بینم نیزه ها و شمشیر ها و متاع های ایشان را بسوی دیواری از دیوار های نجف یا فضائی از فضا های آن در روز دوشنبه شهید می شود در روز چهار شنبه آن

حَديثِ پَنجاه وَ پَنجُم

سیزدهم بحار ص 175 مسندا از ابی بصیر روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت صادق علیه السلام از ماه رجب فرمود ﴿شَهْرٌ کَانَتِ الْجَاهِلِیَّهُ تُعَظِّمُهُ وَ کَانُوا یُسَمُّونَهُ الشَّهْرَ الْأَصَمَّ قُلْتُ شَعْبَانُ قَالَ تَشَعَّبَتْ فِیهِ الْأُمُورُ قُلْتُ رَمَضَانُ قَالَ شَهْرُ اللَّهُ تَعَالَی وَ فِیهِ یُنَادَی بِاسْمِ صَاحِبِکُمْ وَ اسْمِ أَبِیهِ قُلْتُ فَشَوَّالٌ قَالَ فِیهِ یَشُولُ أَمْرُ الْقَوْمِ قُلْتُ فَذُو الْقَعْدَهِ قَالَ یَقْعُدُونَ فِیهِ قُلْتُ فَذُو الْحِجَّهِ قَالَ ذَلِکَ شَهْرُ الدَّمِ قُلْتُ فَالْمُحَرَّمُ قَالَ یُحَرَّمُ فِیهِ الْحَلَالُ وَ یُحَلُّ فِیهِ الْحَرَامُ قُلْتُ صَفَرٌ وَ رَبِیعٌ قَالَ فِیهَا خِزْیٌ فَظِیعٌ وَ أَمْرٌ عَظِیمٌ قُلْتُ جُمَادَی قَالَ فِیهَا الْفَتْحُ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی آخِرِهَا ﴾

یعنی فرمود ماه رجب ماهیست که در جاهلیّت بزرگ می شمردند آن را و آن را ماه اصمّ می نامند گفتم ماه شعبان فرمود شعبه شعبه می شود در آن کار ها گفتم ماه رمضان فرمود ماه خدای تعالی است و در آن ندا کرده می شود بنام صاحب شما یعنی قائم عليه السلام و نام پدر او گفتم پس شوّال فرمود در آن بلند و یا مختلف می شود امر قوم گفتم پس ذی القعده فرمود باز می نشینند در آن گفتم پس ذو الحجة فرمود آن ماه خون ریزی است گفتم محرّم فرمود حرام کرده شود در آن حلال و حلال کرده شود در آن حرام گفتم صفر و

ص: 55

ربیع فرمود در آن است خواری شکست آورنده و کار بزرگی گفتم جمادی فرمود در آن است فتح و گشایش از اوّل آن تا آخر آن

حَديثِ پَنجاه وَ شِشُم

سیزدهم بحار ص 174 مسندا از ابی بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی بِمَا أَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ یَرَی أُمَّهُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِی فُلَانٍ مُلْکٌ حَتَّی یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْکُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّهِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتَ یُشِیرُ بِالتُّقَی وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَی وَ لَا یَأْخُذُ فِی حُکْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ ثُمَّ یَأْتِینَا الْغَلِیظُ الْقَصَرَهِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَیْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً﴾

یَعنی خدا بزرگوار تر و گرامی تر و بزرگ تر است از این که وا گذارد زمین را بدون امام عادلی گفت گفتم به آن حضرت فدایت شوم پس خبر ده مرا بچیزی که طلب راحت کنم بسوی آن فرمود ای ابا محمّد ( کنیه ابو بصیر است) هرگز امّت محمّد فرج را نمی بینند تا زمانی که برای پسر بنی فلان یعنی بنی عبّاس ملکی است تا این که منقرض شود ملک ایشان پس وقتی که ملک ایشان منقرض شد مهیّا می کنند خدا برای امّت محمّد استراحت را بمردی که از ما اهل بیت است که اشاره می کند بتقوی و پرهیزکاری یا سیر می کند بپرهیزکاری و عمل می کند بهدایت و راستی و در حکومت خود رشوه نمی گیرد و بذات خدا قسم است که هر آینه می شناسم نام او و نام پدر او را پس از آن

ص: 56

می آید برای ما مرد سخت گیر با سطبر قوی هیکل یا کوتاه گردن یا سال دیده که صاحب خال و دو علامت است و آن امام قائم عادلی است که حفظ کننده است آن چه را که بودیعت به او سپرده شده پر می کند زمین را از عدل و داد هم چنان که پر کرده باشند آن را صاحبان فجور از ظلم و جور

حَديثِ پَنجاه وَ هَفتُم

الزام الناصب ص 178 مرا از كتاب صراط المستقيم روايت كرده كه ﴿سُئِلَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ وَقْتِ خُرُوجِ الْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِذَا حُکِّمَتْ فِی الدَّوْلَةِ الْخِصْیَانُ وَ النِّسْوَانُ،وَ أَخَذَتِ اَلْإِمَارَهَ اَلشُّبَّانُ وَ اَلصِّبْیَانُ وَ خَرِبَ جَامِعُ اَلْکُوفَهِ مِنَ اَلْعُمْرَانِ وَ اِنْفَقَدَتْ اَلْجِیرَانُ فَذَلِکَ اَلْوَقْتُ زَوَالُ مُلْکٍ بَنِی عَمِّی اَلْعَبَّاسِ وَ ظُهُورُ قَائِمِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ﴾

یَعنی پرسیده شد از صادق علیه السّلام از ظهور آن حضرت یعنی قائم علیه السلام فرمود زمانی که حکومت کنند در دولت کسانی که مردی ندارند و زن ها و گرفتند فرمان داری و فرمان فرمائی را جوانان و کودکان و ویران شد مسجد کوفه از آبادی و بهم بستگی پیدا کردند همسایگان پس آن وقت زایل شدن ملک پسران عمویم عبّاس و ظهور قائم یا اهل بیت رسالت است از این حَديثِ شریف چند علامت فهمیده می شود اوّل حکومت در کردن خواجه گان و زنان در ممالک اسلامی دوّم مصدر و فرمان فرما و زمام دار کار های مملکتی شدن جوان های کم تجربه و کودکان سوّم خراب شدن مسجد جامع کوفه و از آبادانی افتادن چهارم پیمان و عهد بستن دولت های همسایه با یک دیگر ظاهر شدن این ها علامات انقراض دولت و ملکست از بنی عبّاس و پس از آن قیام قائم آل محمّد علیهم السلام

ص: 57

حَديثِ پَنجاه وَ هَشتُم

کمال الدّين و تمام النعمة در باب علامات ظهور از عمر بن یزید روایت کرده که گفت ﴿قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّکَ لَوْ رَأَیْتَ السُّفْیَانِیَّ رَأَیْتَ أَخْبَثَ النَّاسِ أَشْقَرَ أَحْمَرَ أَزْرَقَ یَقُولُ: یَا رَبِّ ثَارِي ثَارِي ثُمَّ لِلنَّارِ وَ لَقَدْ بَلَغَ مِنْ خُبْثِهِ أَنَّهُ یَدْفِنُ أُمَّ وَلَدٍ لَهُ حَیَّةً مَخَافَةَ أَنْ تَدُلَّ عَلَیْهِ﴾ یَعنی گفت برای من ابو عبد الله صادق صلوات الله علیه که اگر تو می دیدی سفیانی را می دیدی خبیث ترین مردم را سرخ مو و سرخ رو و کبود چشم است می گوید ای پروردگار من خون خود را بگیرم خون خود را بگیرم پس از آن در آتش بسوزم و از خباثت بجائی رسد که کنیز امّ وَلَد که خود را زنده دفن می کند از ترس آن که مردم را به او دلالت کند.

حَديثِ پَنجاه وَ نُهُم

کمال الدين و تمام النعمة در همان باب از ابی بصیر روایت کرده که گفت سؤال کرد مردی از اهل کوفه از حضرت صادق علیه السلام که چند نفر با قائم بیرون می آید صلوات الله علیه زیرا که می گویند که خارج می شود با او مانند عدد اهل بدر سیصد و سیزده مرد فرمود ﴿مَا يَخْرُجُ إِلاَّ فِي اُولِي قُوَّةٍ وَ مَا يَكُونُ اُولُو الْقُوَّةِ أقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلاَفٍ﴾ يعنى بيرون نمی يايد مگر با صاحبان قوّتی و نمی باشند صاحبان قوّت کم تر از ده هزار

حَديثِ شَصتُم

کمال الدّین در همان باب از عبد الله بن عجلان روایت کرده که گفت که یاد کردیم خروج قائم صلوات الله علیه را نزد ابی عبد الله علیه السّلام پس گفتم چگونه برای ما عِلم به آن حاصل شود ﴿فَقَالَ یُصْبِحُ أَحَدُکُمْ وَ تَحْتَ رَأْسِهِ صَحِیفَهٌ عَلَیْهَا مَکْتُوبٌ طاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ وَ رُوِیَ

ص: 58

أَنَّهُ یَکُونُ فِی رَایَهِ الْمَهْدِیِّ الرِّفْعَهُ (البيعة)﴾ یَعنی پس فرمود صبح می کند هر یک از شما در حالتی که در زیر سر او صحیفه ایست که بالای آن نوشته شده فرمان بر داری ایست شناخته شده و روایت شده است که در پرچم مهدی بلندی است یا بیعت است یعنی رفتن زیر پرچم مهدی باعث رفعت مقام است یا بیعت کردن با پرچم او سزاوار است

حَديثِ شَصت و يِكُم

کمال الدّین در همان باب از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد الله عليه سلام که فرمود ﴿لا یَکونُ هذَا الأَمرُ حَتّی یَذهَبَ ثُلُثَا النّاسِ،فَقُلنا:إذا ذَهَبَ ثُلُثَا النّاسِ فَمَن یَبقی فَقالَ أما تَرضَونَ أن تَکونوا فِی الثُّلُثِ الباقی﴾

یعنی نمی باشد این امر یعنی ظهور قائم علیه السلام تا این که دو ثلث مردم از بین بروند پس گفتم پس چقدر باقی می ماند یا کسی باقی نمی ماند فرمود آیا خشنود نیستند که شما از ثلث باقی مانده باشید - این فرمایش موجب امیدواری است برای شیعیان و دوستان اهل البیت علیهم السلام

حَديثِ شَصت وَ دُوُّم

کمال الدّین در همان باب از سلیمان بن خالد روایت کرده که فرمود در پیشروی قائم دو مرگ است ﴿مَوْتٌ أَحْمَرُ وَ مَوْتٌ أَبْیَضُ حَتَّی یَذْهَبَ مِنْ کُلِّ سَبْعَهٍ خَمْسَهٌ فَالْمَوْتُ الْأَحْمَرُ السَّیْفُ وَ الْمَوْتُ الْأَبْیَضُ الطَّاعُونُ﴾ یعنی مرگ سرخ و مرگ سفید تا این که از هر هفت نفر پنج نفر آن ها بروند مرگ سرخ شمشیر است و مرگ سفيد طاعون است

حَديثِ شَصت وَ سِوُّم

ص: 59

سیزدهم بحار از مجالس شیخ طوسی بسند خود از سدیر صیرفی روایت کرده که گفت در نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم با جماعتی از اهل کوفه پس حضرت رو به آن ها کرد و فرمود بایشان که ﴿حُجُّوا قَبْلَ أَنْ لَا تَحُجُّوا قَبْلَ أَنْ یَمْنَعَ الْبَرُّ جَانِبَهُ حُجُّوا قَبْلَ هَدْمِ مَسْجِدٍ بِالْعِرَاقِ بَیْنَ نَخْلٍ وَ أَنْهَارٍ حُجُّوا قَبْلَ أَنْ تُقْطَعَ سِدْرَهٌ بِالزَّوْرَاءِ عَلَی عُرُوقِ النَّخْلَهِ الَّتِی اجْتَنَتْ مِنْهَا مَرْیَمُ علیها السلام رُطَباً جَنِیًّا فَعِنْدَ ذَلِکَ تُمْنَعُونَ الْحَجَّ وَ تَنْقُصُ الثِّمَارُ وَ تُجْدَبُ الْبِلَادُ وَ تُبْتَلَوْنَ بِغَلَاءِ الْأَسْعَارِ وَ جَوْرِ السُّلْطَانِ وَ یَظْهَرُ فِیکُمُ الظُّلْمُ وَ الْعُدْوَانُ مَعَ الْبَلَاءِ وَ الْوَبَاءِ وَ الْجُوعِ وَ تُظِلُّکُمُ الْفِتَنُ مِنْ جَمِیعِ الْآفَاقِ فَوَیْلٌ لَکُمْ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ إِذَا جَاءَتْکُمُ الرَّایَاتُ مِنْ خُرَاسَانَ وَ وَیْلٌ لِأَهْلِ الرَّیِّ مِنَ التُّرْکِ وَ وَیْلٌ لِأَهْلِ الْعِرَاقِ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ وَ وَیْلٌ لَهُمْ ثُمَّ وَیْلٌ لَهُمْ مِنَ الثَّطِّ قَالَ سَدِیرٌ فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ مَنِ الثَّطُّ قَالَ قَوْمٌ آذَانُهُمْ کَآذَانِ الْفَأْرِ صِغَراً لِبَاسُهُمُ الْحَدِیدُ کَلَامُهُمْ کَکَلَامِ الشَّیَاطِینِ صِغَارُ الْحَدَقِ مُرْدٌ جُرْدٌ اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِمْ أُولَئِکَ یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَی أَیْدِیهِمُ الدِّینَ وَ یَکُونُونَ سَبَباً لِأَمْرِنَا﴾

یَعنی حج بگذارید پیش از این که از حج گذاردن منع کرده شوید بواسطه نا ایمنی اطراف و جوانب بیابان یعنی پیش از آن که بیابان از شدّت فتنه طرف آن خوف ناک باشد که نتوان رفت یا این که بنا بر نسخه دیگر البِرجانيّه باشد كه آن معرّب بريتانيا یعنى رومی ها و انگلیس ها باشند که صنفی از غربی ها باشند که چه معنای اوّل اَولی و اقرب است بدلیل بعض از اخبار دیگر بقرینه جمله و اَلْبَحْرُ رَاكِبُهُ یعنی دریا هم راکب خود را از رفتن بحج منع کند حج بگذارید پیش از این که مسجدی که در عراق میان نخل ها و نهر ها ساخته شده خراب

ص: 60

شود که مراد از آن مسجد براثا باشد که در میان بغداد و كاظمين واقع است و قبلاً دَر عداد اخبار نبویّه در جزو اول و اخبار علویّه در جزو دوّم این کتاب شرح داده شد و حج بگذارید پیش از آن که درخت سدری که در بغداد بالای ریشه های نخله ایست که مریم علیها السلام رطب تازه از آن چید در آن وقت منع می کنند رفتن حج را و گم می شود میوه ها و شهر ها محدود شود و مبتلا بگرانی خوار و بار و نرخ ها و جور و ستم سلطان خواهید شد و ظاهر شود در میان شما ستم گری و دشمنی با بلاء و وباء و گرسنگی و سایه بیندازد شما را فتنه ها از همه گران های زمین پس وای بر شما ای اهل عراق وقتی که پرچم های خراسان بسوی شمام بیاید و وای بر اهل ریّ که مراد طهران باشد از ترك كه شوروی ها یا چینی ها باشند و وای بر اهل عراق از ریّ و وای بر ایشان پس وای بر ایشان از شطّ سُدیر گفت گفتم ای مولای من شطّ کیست فرمود گروهی هستند که گوش های آن ها مانند گوش های موش کوچک یا زرد است و لباس های ایشان آهنی است و سخن گفتن ایشان مانند سخن گفتن شیاطین است حدقه های چشم های ایشان کوچکست و صورت هاشان صاف و بی مو است پناه ببرید بخدا از شرّ ایشان خدا بدست این جماعت دین خود را گشایش دهد و این ها سبب شوند برای امر ما یعنی ظهور مهدي عليه السلام

حَديثِ شَصت وَ چَهارُم

وافي مجلد سوّم کتاب روضه ص 118 از روضه کافی بسند خود از حمران روایت کرده که گفت ﴿قَالَ أبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام وَ ذُكِرَ هَؤُلاَءِ عِنْدَهُ وَ سُوءُ حَال الشّيعَةِ عِنْدَهُمْ فَقَالَ إِنّي سِرْتُ مَعَ أبِي جَعْفَرٍ الْمَنْصُور وَ هِيَ فِي مَوْكِبهِ، وَ هُوَ عَلَى فَرَسٍ، وَ بَيْنَ يَدَيْهِ خَيْلٌ وَ مِنْ خَلْفِهِ خَيْلٌ، وَ أنَا عَلَى حِمَارٍ إِلَى جَانِبِهِ

ص: 61

فَقَالَ لِي يَا بَا عَبْدِ اللهِ قَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَكَ أنْ تَفْرَحَ بِمَا أعْطَانَا اللهُ مِنَ الْقُوَّةِ وَ فَتَحَ لَنَا مِنَ الْعِزّ وَ لاَ تُخْبِر النَّاسَ أنَّكَ أحَقُّ بِهَذَا الأمْر مِنَّا وَ أهْلَ بَيْتِكَ فَتُغْريَنَا بِكَ وَ بِهِمْ أغرى الرجلَ بكذا حَضَّه عليه قَالَ فَقُلْتُ وَ مَنْ رَفَعَ هَذَا إِلَيْكَ عَنّي فَقَدْ كَذَبَ، فَقَالَ أتَحْلِفُ عَلَى مَا تَقُولُ قَالَ فَقُلْتُ إِنَّ النَّاسَ سَحَرَةٌ يَعْنِي يُحِبُّونَ أنْ يُفْسِدُوا قَلْبَكَ عَلَيَّ فَلاَ تُمَكّنْهُمْ مِنْ سَمْعِكَ فَإنَّا إِلَيْكَ أحْوَجُ مِنْكَ إِلَيْنَا فَقَالَ لِي تَذْكُرُ يَوْمَ سَألْتُكَ هَلْ لَنَا مُلْكٌ فَقُلْتَ نَعَمْ، طَويلٌ عَريضٌ شَدِيدٌ، فَلاَ تَزَالُونَ فِي مُهْلَةٍ مِنْ أمْركُمْ وَ فُسْحَةٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ حَتَّى تُصِيبُوا مِنَّا دَماً حَرَاماً فِي شَهْرٍ حَرَام فِي بَلَدٍ حَرَام، فَعَرَفْتُ أنَّهُ قَدْ حَفِظَ الْحَدِيثَ، فَقُلْتُ لَعَلَّ اللهَ عزّ وجل أنْ يَكْفِيَكَ فَإنّي لَمْ أخُصَّكَ بِهَذَا إِنَّمَا هُوَ حَدِيثٌ رَوَيْتُهُ، ثُمَّ لَعَلَّ غَيْرَكَ مِنْ أهْل بَيْتِكَ أنْ يَتَوَلَّى ذَلِكَ، فَسَكَتَ عَنّي فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى مَنْزلِي أتَانِي بَعْضُ مَوَالِينَا فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللهِ لَقَدْ رَأيْتُكَ فِي مَوْكِبِ أبِي جَعْفَرٍ وَ أنْتَ عَلَى حِمَارٍ، وَ هُوَ عَلَى فَرَسٍ، وَ قَدْ أشْرَفَ عَلَيْكَ يُكَلّمُكَ كَأنَّكَ تَحْتَهُ. فَقُلْتُ بَيْني وَ بَيْنَ نَفْسِي: هَذَا حُجَّةُ اللهِ عَلَى الْخَلْقِ وَ صَاحِبُ هَذَا الأمْر الَّذِي يُقْتَدَى بِهِ وَ هَذَا الآخَرُ يَعْمَلُ بِالْجَوْر وَ يَقْتُلُ أوْلاَدَ الأنْبِيَاءِ وَ يَسْفِكُ الدَّمَاءَ فِي الأرْض بِمَا لاَ يُحِبُّ اللهُ وَ هُوَ فِي مَوْكِبهِ وَ أنْتَ عَلَى حِمَارٍ، فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ شَكٌّ حَتَّى خِفْتُ عَلَى دِيني وَ نَفْسِي قَالَ فَقُلْتُ لَوْ رَأيْتَ مَنْ كَانَ حَوْلِي، وَ بَيْنَ يَدَيَّ، وَ مِنْ خَلْفِي، وَ عَنْ يَمِيني وَ عَنْ شِمَالِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ لاَحْتَقَرْتَهُ وَ احْتَقَرْتَ مَا هُوَ فِيهِ، فَقَالَ ثُمَّ قَالَ إِلَى مَتَى هَؤُلاَءِ يَمْلِكُونَ أوْ مَتَى الرَّاحَةُ مِنْهُمْ فَقُلْتُ ألَيْسَ تَعْلَمُ أنَّ لِكُلّ شَيئٍ مُدَّةً قَالَ بَلَى، فَقُلْتُ: هَلْ يَنْفَعُكَ عِلْمُكَ إِنَّ هَذَا الأمْرَ إِذَا جَاءَ كَانَ أسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ الْعَيْن، إِنَّكَ لَوْ تَعْلَمُ حَالَهُمْ عِنْدَ اللهِ عزّ وجل وَ كَيْفَ هِيَ كُنْتَ لَهُمْ أشَدَّ بُغْضاً وَ لَوْ جَهَدْتَ وَ جَهَدَ أهْلُ الأرْض يُدْخِلُوهُمْ فِي أشَدَّ مَا هُمْ فِيهِ مِنَ الإثْم لَمْ يَقْدِرُوا، فَلاَ يَسْتَفِزَّنَّكَ الشَّيْطَانُ، فَإنَّ الْعِزَّةَ للهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَلكِنَّ

ص: 62

الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ ألاَ تَعْلَمُ أنَّ مَن انْتَظَرَ أمْرَنَا، وَ صَبَرَ عَلَى مَا يَرَى مِنَ الأذَى وَ الْخَوْفِ هُوَ غَداً فِي زُمْرَتِنَا﴾

یَعنی فرمود ابو عبد الله عليه السّلام و یاد کرده شد این گروه یعنی بنی عبّاس در نزد او و بدی حال شیعیان در نزد ایشان پس فرمود که من سیر کردم با ابی جعفر منصور و او در میان سواران و لشکریان آراسته خود بر اسبی سوار بود و سواران از پیش رو و عقب سر او در حرکت بودند و من بر خری سوار بودم در پهلوی او پس بمن گفت ای ابا عبد الله سزاوار است که تو خوش حال باشی به آن چه از توانائی و قوّتی که خدا بما عطا کرده و فتح و غلبه ای که بما داده و خبر نده مردم را که تو سزاوار تری باین امر یعنی خلافت و اهل بیت تو از ما تا ما را بخودت و ایشان مهربان کنی فرمود پس گفتم کسی که این خبر را از من بشما داده دروغ گفته است گفت آیا قسم می خوری به آن چه که می گوئی گفتم مردم جادو گرند می خواهند فاسد کنند دل تو را با من پس تمکین بکن از این که بشنوی این حرف ها را از ایشان زیرا که ما بتو محتاج تریم از تو به ما پس بمن گفت که یاد داری روزی را که از تو پرسیدم آن آیا برای ما ملک و سلطنتی هست و می بینی روزی را که ما صاحب ملک شده باشم گفتی آری ملک طولانی پر پھنائی بسیار سخت و همیشه مهلت داده می شوید در خلافت و سلطنت خودتان و دنیای شما در گشایش است تا این که بریزید از ما خون حرامی را در ماه حرامی در شهر حرامی (اشاره بکشتن نفس زکیّه است در مسجد الحرام پانزده روز پیش از ظهور قائم علیه السلام در میان رکن و مقام) پس دانستم که حَديثِ را حفظ کرده است گفتم امید است که خدا باز دارد تو را زیرا که من خصوصیت ندادم تو را به این کار و این حَديثِی است که من روایت کردم آن را شاید غیر تو از خانواده تو این کار را بکند. چی ساکت شد از خشمی از خشمی که بر من داشت

ص: 63

یا از سخن گفتن با من پس چون بر گشتم بمنزل خود بعضی از دوستان من آمدند بنزد من و گفت فدایت شوم بذات خدا قسم است که دیدم تو را در موکب ابی جعفر که بر خری سوار بودی و او بر اسبی سوار بود و مشرف و مستولی بر شما بود با تو سخن می گفت و تو زیر دست او بودی پس در پیش نفس خود گفتم که این حجت خدا است بر خلق و صاحب امر خلافت است که به او اقتداء کرده می شود و آن دیگری یعنی منصور بستم گری کار می کند و می کُشد و فرزندان پیغمبران را و خون های بنا حق در روی زمین می ریزد بنحوی که به خدا دوست نمی دارد و توئی امام صادق که حجت خدائی بر خرى سواری و او در میان موکب خود است پس شکی در دل من وارد شده تا اندازه ای که بر دین و جان خودم ترسیدم فرموده حضرت پس گفتم که اگر می دیدی کسانی را که در اطراف و مقابل رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند از فرشتگان او را و موکب او که در آن است حقیر و کوچک می دیدی پس گفت حالا دل من قرار گرفت پس گفت تا کی این گروه یعنی بنی عبّاس مالک ملکند یا راحتی و خوشی چه وقت است از شرّ ایشان پس گفتم آیا ندانسته ای که هر چیزی مدّتی دارد گفت چرا گفتم آیا نفع می دهد تو را دانستن تو که این امر وقتی آمد سرعت آن بیش تر از یک چشم به هم زدن است اگر بدانی حال ایشان را نزد خدای تعالی که چگونه است بغض تو در حق ایشان سخت تر خواهد شد و اگر بکوشی تو یا کوشش کنند همه اهل زمین که آن ها را وارد کنند در چیزی از گناه که سخت تر از این گناهی که در آنند باشد نمی توانند پس سبک و خوار نکند و از جا نکند و از دین بیرون نکنند تو را شیطان زیرا که غلبه مخصوص خدا و رسول او و مؤمنین است

ص: 64

ولیکن منافقان نمی دانند یا ندانسته ای کسی که منتظر امر ما باشد و صبر کند بر آن چه که می بیند از اذیّت و ترس او فردا در زمره ما آل محمّد خواهد بود

﴿فَإِذا رَأَیتَ الْحَقَّ قَدماتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ، وَ رَأَیْتَ الجَوْرَ قَدْ شَمَلَ الْبِلادَ، وَ رَأَیتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلِقَ وَ أُحدِثَ فِیهِ ما لَیْسَ فِیهِ، وَ وُجِّه عَلَی الأَهواءِ، وَ رَأَیْتَ الدِّینَ قَدْ انکَفَأَ کَما یَنْکَفِئُ الْماءُ فی الإناءِ وَ رَأيْتَ أهْلَ الْبَاطِل قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلَى أهْل الْحَقَّ، وَ رَأيْتَ الشَّرَّ ظَاهِراً لاَ يُنْهَى عَنْهُ وَ يُعْذَرُ أصْحَابُهُ، وَ رَأيْتَ الْفِسْقَ قَدْ ظَهَرَ، وَ اكْتَفَى الرَّجَالُ بِالرَّجَال وَ النّسَاءُ بِالنّسَاءِ، وَ رَأيْتَ الْمُؤْمِنَ صَامِتاً لاَ يُقْبَلُ قَوْلُهُ، وَ رَأيْتَ الْفَاسِقَ يَكْذِبُ وَ لاَ يُرَدُّ عَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ فِرْيَتُهُ، وَ رَأيْتَ الصَّغِيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالْكَبِير(یَحقِرُ الکَبِیر)، وَ رَأيْتَ الأرْحَامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ، وَ رَأيْتَ مَنْ يَمْتَدِحُ بِالْفِسْقِ يَضْحَكُ مِنْهُ وَ لاَ يُرَدُّ عَلَيْهِ قَوْلُهُ وَ رَأَيْتَ الْغُلَامَ يُعْطِي مَا تُعْطِي الْمَرِئَهُ و رَأَيْتَ النِّسَاءَ يَتَزَوَّجْنَ النِّسَاءَ وَ رَأَيتَ الثَّناءَ قَدْ كَثُرَ وَ رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ يُنْفِقُ اَلْمَالَ فِي غَيْرِ طَاعه اَللَّهُ فَلاَ يُنهَي وَ لاَ يُؤخَذُ عَلَيَّ يَدَيْهِ وَ رَأَيْتَ اَلنَّاظِرَ يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِمَّا يَرِي فِي الْمُؤْمِنِ مِنَ الِاجْتِهَادِ و رَأَيْتَ الْجَارَ يُؤْذِي جَارَهُ وَ لَيْسَ لَهُ مَانِعٌ و رَأَيْتَ الْكَافِرَ فَرِحاً لِمَا يَرِي فِي اَلْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا يَرِي فِي اَلْأَرْضِ مِنَ الْفَسَادِ وَ رَأَيْتَ الْخُمُورَ تَشْرَبُ عَلاَنِيهِ وَ يَجْتَمِعُ عَلَيْهَا وَ لاَ يَخَافُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَأَيْتَ الْآمِرَ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِيلاً وَ رَأَيْتَ اَلْفَاسِقَ فِيمَا لاَ يُحِبُّ اَللَّهُ قَوِيّاً مَحْمُوداً وَ رَأَيْتُ اِصْحَابَ اَلْآثَارِ يَحْتَقِرُونَ (آلاثارَ يُحَقِّرُون)

ص: 65

وَ يُحْتَقَرُ مَنْ يُحِبُّهُمْ وَ رَأَيْتَ سَبِيلَ الْخَيْرِ مُنْقَطِعاً وَ سَبِيلَ الشَّرِّ مَسْلُوكاً وَ رَأَيْتَ بَيْتَ اَللَّهِ قَدْ عُطِّلَ وَ يُؤْمَرُ بِتَرْكِهِ وَ رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُهُ وَ رايَت وَ الرِّجَالُ يَتَسَنَّمُونَ لِلرِّجَالِ وَ النِّساءِ لِلنِّساءِ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ مَعِيشَتُهُ مِن دُبُرِهِ وَ مَعِيشُهُ اَلْمَرِئَهُ مِنْ فَرْجِهَا و رَأَيْتَ اَلنِّسَاءَ يَتَّخِذْنَ اَلْمَجَالِسَ كَمَا يَتَّخِذُهَا اَلرِّجَالُ﴾

یَعنی پس وقتی که دیدی حقّ مُرد و اهل حق رفتند وقتی که تمام شهر ها را جور و ستم فرو گرفت و دیدی که قرآن کهنه شد یعنی به آن عمل کرده نشد و احداث کردند در آن چیزی را که در آن نیست و به رأی ها توجه کرده شد و دیدی که دین سر نگون شد همچنان که ظرف آب سر نگون شود و دیدی که اهل باطل بر اهل حقّ بلندی جستند و دیدی که شرّ و بدی آشکار شد و کسی از آن نهی و جلوگیری نکنند و صاحبان شرّ عذر خواهی کرده شوند و دیدی که فسق آشکارا شد و مرد ها در فسق و فجور به مرد ها اکتفا کردند و زن ها بزن ها یعنی لواط و سحق در میان شان شایع شد و دیدی که مؤمن ساکت است و اگر سخن گوید سخن او را نپذیرند و دیدی که فاسق دروغ گوید و کسی دروغ و افتراء او را بر آورد نکند و دیدی که کوچک ها بزرگان را حقیر و نا چیز شمرند و دیدی که خویشاوندی ها بریده شد و دیدی که کسی که بفسق مدح کرده شود از جهة او خنده کرده شود و او را رد نکند و دیدی که پسر بدهد آن چه را که زن می دهد یعنی لواط و دیدی که زن ها با هم جفت

ص: 66

شوند یعنی برای مساحقه و دیدی که ثنا و مدح گفتن بسیار شد و دیدی که مرد مال را در غیر طاعت خدا یعنی در راه معصیت انفاق کند و کسی او را نهی نکند و دست او را نگیرد و دیدی که بیننده پناه می برد بخدا از آن چه که از مؤمن می بیند از کوشش در طاعت و بندگی کردن و دیدی که همسایه همسایه خود را آزار کند و کسی او را منع نکند و دیدی که کافر خوش حال و شاد شود از اندوهی که در مؤمن می بیند از جهة فسادی که در روی زمین واقع می شود و دیدی که مسکرات آشکارا آشامیده شود و مردم بر آشامیدن آن جمع شوند از کسانی که از خدا عزوجل نمی ترسند و دیدی که امر بمعروف کننده ذلیل شد و دیدی که فاسق در کردن کار هائی که خدا دوست نمی دارد توانا و ستایش کرده شد و دیدی که اصحاب آیات یعنی اهل قرآن و یا اصحاب آثار یعنی اهل احادیث در نظر مردم حقیر و کوچک شدند و کسانی هم که ایشان را دوست می دارند کوچک شدند و دیدی که راه خیر بریده شد و راه شرّ پیموده شد و دیدی که خانه خدا معطل ماند و کسی بحج نرود و مردم بنرفتن هم امر کرده شوند و دیدی که مرد بر آن چه که می گوید نکنند و دیدی که مرد ها خود را فربه کنند برای فجور با مرد ها و زن ها نیز برای فجور با زن ها و دیدی که گذران و معیشت مرد از دُبُر او یعنی لواط دادن او باشد و گذران و معیشت زن از فرج او یعنی زنا دادن باشد و دیدی که زن ها مانند مرد ها مجلس ها گیرند

ص: 67

﴿ وَ رَأيْتَ التَّأنِيثَ فِي وُلْدِ الْعَبَّاس قَدْ ظَهَرَ، وَ أظْهَرُوا الْخِضَابَ وَ أمْشَطُوا كَمَا تَمْتَشِطُ الْمَرْأةُ لِزَوْجِهَا، وَ أعْطَوُا الرَّجَالَ الأمْوَالَ عَلَى فُرُوجِهِمْ، وَ تُنُوفِسَ فِي الرَّجُل وَ تَغَايَرَ عَلَيْهِ الرَّجَالُ، وَ كَانَ صَاحِبُ الْمَال أعَزَّ مِنَ الْمُؤْمِن، وَ كَانَ الرَّبَا ظَاهِراً لاَ يُعَيَّرُ، وَ كَانَ الزّنَا تُمْتَدَحُ بِهِ النّسَاءُ وَ رَأيْتَ الْمَرْأةَ تُصَانِعُ زَوْجَهَا إِلَى نِكَاح الرَّجَال، وَرَأيْتَ أكْثَرَ النَّاس وَ خَيْرَ بَيْتٍ مَنْ يُسَاعِدُ النَّسَاءَ عَلَى فِسْقِهِنَّ، وَرَأيْتَ الْمُؤْمِنَ مَحْزُوناً مُحْتَقَراً ذَلِيلاً، وَرَأيْتَ الْبِدَعَ وَ الزَّنَا قَدْ ظَهَرَ، وَرَأيْتَ النَّاسَ يَعْتَدُّونَ بِشَاهِدِ الزُّور، وَرَأيْتَ الْحَرَامَ يُحَلَّلُ، وَرَأيْتَ الْحَلاَلَ يُحَرَّمُ، وَرَأيْتَ الدَّينَ بِالرَّأي، وَ عُطّلَ الْكِتَابُ وَ أحْكَامُهُ، وَرَأيْتَ الْوُلاَةَ يُقَرَّبُونَ أهْلَ الْكُفْر، وَ يُبَاعِدُونَ أهْلَ الْخَيْر، وَرَأيْتَ الْوُلاَةَ يَرْتَشُونَ فِي الْحُكْم، وَ رَأيْتَ الْولاَيَةَ قَبَالَةً لِمَنْ زَادَ (اراده) وَرَأيْتَ ذَوَاتِ الأرْحَام يُنْكَحْنَ وَ يُكْتَفَى بِهِنَّ، وَرَأيْتَ الرَّجُلَ يُقْتَلُ عَلَى الظَّنَّةِ وَ يَتَغَايَرُ عَلَى الرَّجُل الذَّكَر فَيَبْذُلُ لَهُ نَفْسَهُ وَ مَالَهُ، وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُعَيَّرُ عَلَى إِتْيَان النّسَاءِ، وَرَأيْتَ الرَّجُلَ يَأكُلُ مِنْ كَسْبِ امْرَأتِهِ مِنَ الْفُجُور، يَعْلَمُ ذَلِكَ وَ يُقِيمُ عَلَيْهِ، وَرَأيْتَ الْمَرْأةَ تَقْهَرُ زَوْجَهَا، وَ تَعْمَلُ مَا لاَ يَشْتَهِي وَ تُنْفِقُ عَلَى زَوْجِهَا وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُكْري امْرَأتَهُ وَ جَاريَتَهُ، وَ يَرْضَى بِالدَّنِيَّ مِنَ الطَّعَام وَ الشَّرَابِ، وَرَأيْتَ الأيْمَانَ بِاللهِ عزّ وجل كَثِيرَةً عَلَى الزُّور، وَ رَأيْتَ الْقِمَارَ قَدْ ظَهَرَ، وَرَأيْتَ الشَّرَابَ تُبَاعُ ظَاهِراً لَيْسَ عَلَيْهِ مَانِعٌ، وَ رَأيْتَ النّسَاءَ يَبْذُلْنَ أنْفُسَهُنَّ لأهْل الْكُفْر، وَرَأيْتَ الْمَلاَهِيَ قَدْ ظَهَرَتْ يُمَرُّ بِهَا لاَ يَمْنَعُهَا أحَدٌ أحَداً وَ لاَ يَجْتَرئُ أحَدٌ عَلَى مَنْعِهَا، وَرَأيْتَ الشَّريفَ

ص: 68

يَسْتَذِلُّهُ الَّذِي يُخَافُ سُلْطَانُهُ، وَرَأيْتَ أقْرَبَ النَّاس مِنَ الْوُلاَةِ مَنْ يُمْتَدَحُ بِشَتْمِنَا أهْلَ الْبَيْتِ، وَرَأيْتَ مَنْ يُحِبُّنَا يُزَوَّرُ وَ لاَ يُقْبَلُ شَهَادَتُهُ، وَرَأيْتَ الزُّورَ مِنَ الْقَوْل يُتَنَافَسُ فِيهِ وَرَأيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَى النَّاس اسْتِمَاعُهُ وَ خَفَّ عَلَى النَّاس اسْتِمَاعُ الْبَاطِل، وَرَأيْتَ الْجَارَ يُكْرمُ الْجَارَ خَوْفاً مِنْ لِسَانِهِ، وَرَأيْتَ الْحُدُودَ قَدْ عُطّلَتْ وَ عُمِلَ فِيهَا بِالأهْوَاءِ، وَرَأيْتَ الْمَسَاجِدَ قَدْ زُخْرفَتْ، وَرَأيْتَ أصْدَقَ النَّاس عِنْدَ النَّاس الْمُفْتَريَ الْكَذِبَ، وَرَأيْتَ الشَّرَّ قَدْ ظَهَرَ وَ السَّعْيَ بِالنَّمِيمَةِ، وَرَأيْتَ الْبَغْيَ قَدْ فَشَا، وَرَأيْتَ الْغِيبَةَ تُسْتَمْلَحُ وَ يُبَشّرُ بِهَا النَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ رَأيْتَ الْحَجَّ وَ الْجِهَادَ لِغَيْر اللهِ﴾

یَعنی و دیدی که صفت زنان در پسران عبّاس ظاهر شد و خضاب کردن را ظاهر کردند و گیسوان خود را شانه می زنند همچنانی که زن برای شوهرش گیسوان خود را شانه می زند و بمردان مال ها دهند برای فرج ها شان یعنی تا با ایشان لواط و زنا کنند و رغبت کرده شود در مرد ها برای فجور کردن با ایشان و غیرت کشیده شود و صاحب مال عزیز تر از مؤمن شود و معامله ربا آشکار شود و توبیخ و ملامت کرده نشوند و زن ها را به زنا دادن مدح کنند و دیدی که مرئه یعنی زن شوهر خود را بکار بگیرد برای لواط کرد با مرد ها و دیدی که بیش تر از مردمان و بهتر خانه خانه ایست که مساعدت کنند برای فاسق شدن زنان و دیدی مؤمن را که محزون و خوار و ذلیل باشد و دیدی که بدعت گذاردن ها و زنا آشکارا شد و دیدی که مردمان مهیّا شدند برای شهادت دروغ دادن و دیدی که حرام حلال کرده شود و دیدی که حلال حرام کرده شود و دیدی که

ص: 69

احکام دین را تبدیل برأی کنند و قران و احکام آن معطل ماند یعنی به آن عمل نکنند و دیدی که حکّام و کار گزاران اهل کفر را بخود نزدیک کنند و اهل خیر را از خود دور کنند و دیدی که حکّام در حکم رشوه گیرند و دیدی که حکومت را بکسی دهند که رشوه زیاد تر دهد و دیدی که با محرم های خود نکاح کنند و به آن ها اکتفا کنند و دیدی که مرد بظّنه و گمان کشته شود و دیدی که مرد بر سر فجور کردن با مرد غیرت کشد و مال و جانش را در راه او بذل كند و دیدی که مرد سرزنش کرده شود بعلّت پیش زن رفتن و با او جمع شدن و دیدی که مرد از کسب زن خود بزنا دادن روزی خورد و بداند که زنش این عمل را دارد و بر آن ایستادگی داشته باشد و دیدی که زن چیره و نا چار کند شوهر خود را و عمل کند بچزی که شوهرش نمی خواهد و نفقه بشوهر خود دهد و دیدی که مرد زن و کنیز یا دختر خود را کرایه دهد و راضی شود بچیز پستی از خوردنی و آشامیدنی و دیدی که ایمان بخدای عزوجل بسیار شود بدروغ و دیدی که فساد آشکارا شود و دیدی که شراب آشکارا فروخته شود و کسی منع از آن نکند و دیدی که زن ها خودشان را بكفّار بذل كنند و ديدی كه الات لهؤ آشکار شود بنحوی که مردم بگذرند بر آن و کسی کسی را منع نکند و جرئت نکند که از آن منع کند و دیدی که شریف و سیّد را ذلیل کند کسی که از سلطه و قدرت او می ترسد و دیدی که مقرّب ترین مردمان در نزد حکّام و ولات کسی است که مدح کرده شود ببدگوئی کردن از ما اهل بیت و دیدی که کسی که ما را دوست می دارد با او تزویر کرده شود و گواهی او را نپذیرند

ص: 70

و دیدی که در دروغ گفتن رغبت کرده شود و دیدی که شنیدن قرآن بر گوش های مردم گران آید و شنیدن باطل بر گوش های مردم سبک آید و دیدی که همسایه همسایه را اکرام کند از ترس زبانش و دیدی که حدود الهیّه معطّل شد و در آن بهواهای نفس عمل کرده شود و دیدی که مسجد ها از نیت کرده شد و دیدی که راست گو ترين مردم اشخاص افتراء بندنده و تکذیب کننده باشند و دیدی که شرّ و بدی ظاهر و پیش ظالم بن بنمّامی و سخن چینی سعایت کرده شد و دیدی که ستم گری و بی عفتی و زنا زیاد شد و دیدی که عیب گوئی کردن در پشت سر مردم ملیح و نمکین شد و مژده می دهند به آن بعضی از مردم بعضی دیگر را و دیدی که طلب کردن حجّ برای غیر خداست

﴿ وَ رَأيْتَ السُّلْطَانَ يُذِلُّ لِلْكَافِر الْمُؤْمِنَ *** وَ رَأيْتَ الْخَرَابَ قَدْ اُدِيلَ مِنَ الْعُمْرَان، وَ

رَأيْتَ رأیت الرَّجُلَ مَعِيشَتَهُ مِنْ بَخْس الْمِكْيَال وَ الْمِيزَان *** وَ رَأيْتَ سَفْكَ الدَّمَاءِ يُسْتَخَفُّ بِهَا

وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يَطْلُبُ الرَّئَاسَةَ لِعَرَض الدُّنْيَا *** وَ يَشْهَرُ نَفْسَهُ بِخُبْثِ اللّسَان لِيُتَّقَى

وَ یَسْتَنَدَ(تَسنَد) إِلَيْهِ الاُمُورُ وَ رَأيْتَ الصَّلاَةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِهَا و َ رَأيْتَ الرَّجُلَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ لَمْ يُزَكّهِ مُنْذُ مَلَكَهُ وَ رَأيْتَ الْمَيَّتَ يُنْشَرُ مِنْ قَبْرهِ وَ يُؤْذَى وَ تُبَاعُ أكْفَانُهُ وَ رَأيْتَ الْهَرْجَ قَدْ كَثُرَ وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُمْسِي نَشْوَانَ وَ يُصْبِحُ سَكْرَانَ لاَ يَهْتَمُّ بِمَا النَّاسُ فِيهِ وَ رَأيْتَ الْبَهَائِمَ تُنْكَحُ، وَ رَأيْتَ الْبَهَائِمَ تَفْرسُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يَخْرُجُ إِلَى مُصَلاَّهُ وَ يَرْجِعُ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ ثِيَابِهِ وَ رَأيْتَ قُلُوبَ النَّاس قَدْ قَسَتْ وَ جَمَدَتْ أعْيُنُهُمْ، وَ ثَقُلَ الذّكْرُ عَلَيْهِمْ وَ رَأيْتَ السُّحْتَ قَدْ ظَهَرَ بِتَنَافُسٍ فِيهِ وَ رَأيْتَ الْمُصَلّيَ إِنَّمَا يُصَلّي

ص: 71

لِيَرَاهُ النَّاسُ وَ رَأيْتَ الْفَقِيهَ يَتَفَقَّهُ لِغَيْر الدَّين يَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الرَّئَاسَةَ وَ رَأيْتَ النَّاسَ مَعَ مَنْ غَلَبَ وَ رَأيْتَ طَالِبَ الْحَلاَل يُذَمُّ وَ يُعَيَّرُ، وَ طَالِبَ الْحَرَام يُمْدَحُ وَ يُعَظَّمُ، وَرَأيْتَ الْحَرَمَيْن يُعْمَلُ فِيهِمَا بِمَا لاَ يُحِبُّ اللهُ، لاَ يَمْنَعُهُمْ مَانِعٌ، وَ لاَ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْعَمَل الْقَبِيح أحَدٌ، وَرَأيْتَ الْمَعَازفَ ظَاهِرَةً فِي الْحَرَمَيْن وَرَأيْتَ الرَّجُلَ يَتَكَلَّمُ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقَّ وَ يَأمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَن الْمُنْكَر فَيَقُومُ إِلَيْهِ مَنْ يَنْصَحُهُ فِي نَفْسِهِ، فَيَقُولُ: هَذَا عَنْكَ مَوْضُوعٌ، وَ رَأيْتَ النَّاسَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ يَقْتَدُونَ بِأهْل الشَر(الشُّرُور)، وَ رَأيْتَ مَسْلَكَ الْخَيْر وَ طَريقَهُ خَالِياً لاَ يَسْلُكُهُ أحَدٌ كُلَّ عَام يَحْدُثُ فِيهِ مِنَ الْبِدْعَةِ وَ الشَّرَّ أكْثَرُ مِمَّا كَانَ وَرَأيْتَ الْخَلْقَ وَ الْمَجَالِسَ لاَ يُتَابِعُونَ إِلاَّ الأغْنِيَاءَ، وَرَأيْتَ الْمُحْتَاجَ يُعْطَى عَلَى الضَّحِكِ بِهِ، وَ يُرْحَمُ لِغَيْر وَجْهِ اللهِ، وَرَأيْتَ الآيَاتِ فِي السَّمَاءِ لاَ يَفْزَعُ لَهَا أحَدٌ، وَرَأيْتَ النَّاسَ يَتَسَافَدُونَ كَمَا تَسَافَدُ الْبَهَائِمُ، وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُنْفِقُ الْكَثِيرَ فِي غَيْر طَاعَةِ اللهِ، وَ يَمْنَعُ الْيَسِيرَ فِي طَاعَةِ اللهِ وَرَأيْتَ الْعُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ، وَ اسْتُخِفَّ بِالْوَالِدَيْن، وَ كَانَا مِنْ أسْوَءِ النَّاس حَالاً عِنْدَ الْوَلَدِ وَ يَفْرَحُ بِأنْ يَفْتَريَ عَلَيْهِمَا﴾

یَعنی و دیدی که سلطان برای خاطر کافر مؤمن را ذلیل و خوار کند و دیدی که خرابی بر آبادی غلبه پیدا کند و دیدی که مرد معیشت او از کم فروشی در کیل و وزن باشد و دیدی که در ریختن خون ها استحفاف شود و دیدی که مرد طلب ریاست کند برای دنیا و مشهور کند خود را ببد زبانی تا مردم از او بترسند و کار ها بر او شود و دیدی که بنماز استخفاف کرده شد و دیدی که مرد نزد او مال بسيار است

ص: 72

و از آن وقتی که مالك شده زکوة آن را نداده است و دیدی مرده را که بیرون آورده شود از قبرش و اذیّت کرده شود و کفن های او فروخته شود و دیدی که آدم کشتن بنا حق بسیار شد و دیدی که مرد روز را شب می کند در حالت مستی و شب را صبح می کند در حالت مستی و اهتمام ندارد با بچه مردم در آنند و دیدی که چهار پایان نکاح کرده شود یعنی مردان با حیوانات و طی کنند و دیدی که بعضی از حیوانات بعض دیگر را پاره کنند و دیدی که مرد می رود در جای نماز خود و بر می گردد در حالتی که چیزی از جامه های او با او نیست یعنی جامه های او را دزدیده اند و دیدی که دل های مردم سخت شد و اشک چشم های ایشان خشک شد و یاد خدا کردن بر ایشان گران شد و دیدی که خوردن حرام در ایشان ظاهر شد و بخوردن آن راغب شدند و دیدی که نماز گزار برای نمایش دادن مردم نماز گذارد و دیدی که فقیه فقه را برای غیر دین یاد گرفت بلکه برای دنیا طلبی و ریاست باشد و دیدی که مردم با هر طرفی که غلبه است به آن طرف میل کنند و دیدی که طلب کننده حلال مذمّت کرده شود و او را ملامت و سرزنش کنند و دیدی که طلب کننده حرام مدح کرده شود و او را بزرگ شمارند و دیدی که در مکّه و مدینه عمل کنند بچیزی که خدا دوست نمی دارد و کسی نباشد که آن ها را منع کند و میان ایشان و کار زشتشان احدی مانع نشود و دیدی که انواع ساز ها و نواز ها در مسجد الحرام و مسجد مدینه ظاهر شود و دیدی که اگر مردی بچیزی از حق سخن گوید کسی بر خیزد و پیش نفس خود چنین پندارد که او را

ص: 73

نصیحت می کند می گوید این تکلیف از تو بر داشته شده و دیدی که مردم بعضی بعض دیگر نگاه کنند و بر اهل شرّ و بدی ها اقتدا کنند و دیدی که راه خیر و خوبی خالی ماند و کسی در آن راه نرود و دیدی که بمرده استهزاء کنند و کسی برای او فزع نکند و دیدی که در هر سالی بدعت تازه ای گذارده شود و شرّ و بدی بیش تر از آن که بود باشد و دیدی که مردمان و اهل مجالس متابعت از ثروتمندان کنند و دیدی که بمحتاج برای خدا چیزی داده نشود بلکه برای خندیدن و غیر از جهت خدائی داده شود و دیدي كه آیات و نشانه های اسمانی که علامت عذابست ظاهر شود و احدی نترسد از آن ها و فزع نکند و دیدی که مردم مانند چهار پایان روی یک دیگر روند و کسی از ترس مردم انکار منکری نکند و دیدی که مرد انفاق کند مال بسیار را در غیر طاعت خدا و کمی از آن را در راه خدا انفاق نکند و دیدی که نا فرمانی کردن فرزندان نسبت بپدران و مادران خود و آزار کردن بایشان زیاد شود و پدران و مادران خود را سبك و خوار کنند و آن ها نزد فرزندان از حیث حال بد ترین مردم باشند و فرزند خوش حال شود با این که افترائی به ایشان بسته شود

﴿وَ رَأيْتَ النّسَاءَ قَدْ غَلَبْنَ عَلَى الْمُلْكِ، وَ غَلَبْنَ عَلَى كُلّ أمْرٍ لاَ يُؤْتَى إِلاَّ مَا لَهُنَّ فِيهِ هَوًى، وَرَأيْتَ ابْنَ الرَّجُل يَفْتَري عَلَى أبِيهِ وَ يَدْعُو عَلَى وَ الِدَيْهِ، وَ يَفْرَحُ بِمَوْتِهِمَا، وَرَأيْتَ الرَّجُلَ إِذَا مَرَّ بِهِ يَوْمٌ وَ لَمْ يَكْسِبُ فِيهِ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ، مِنْ فُجُورٍ أوْ بَخْس مِكْيَالٍ أوْ مِيزَانٍ، أوْ غِشْيَان حَرَام

ص: 74

أوْ شُرْبِ مُسْكِرٍ كَئِيباً حَزيناً يَحْسَبُ أنَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ عَلَيْهِ وَضَيْعَةٌ مِنْ عُمُرهِ وَ رَأيْتَ السُّلْطَانَ يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ، وَرَأيْتَ أمْوَالَ ذَوي الْقُرْبَى تُقْسَمُ فِي الزُّور وَ يُتَقَامَرُ بِهَا وَ يُشْرَبُ بِهَا الْخُمُورُ، وَرَأيْتَ الْخَمْرَ يُتَدَاوَى بِهَا، وَ تُوصَفُ لِلْمَريض وَ يُسْتَشْفَى بِهَا، وَ رَأيْتَ النَّاسَ قَدِ اسْتَوَوْا فِي تَرْكِ الأمْر بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَن الْمُنْكَر وَ تَرْكِ التَّدَيُّن بِهِ، وَرَأيْتَ ريَاحَ الْمُنَافِقِينَ وَ أهْل النّفَاقِ دَائِمَةً وَ ريَاحَ أهْل الْحَقَّ لاَ تُحَرَّكُ وَ رَأيْتَ الأذَانَ بِالأجْر وَ الصَّلاَةَ بِالأجْر، وَ رَأيْتَ الْمَسَاجِدَ مُحْتَشِيَةً مِمَّنْ لاَ يَخَافُ اللهَ مُجْتَمِعُونَ فِيهَا لِلْغِيبَةِ وَ أكْل لُحُوم أهْل الْحَقَّ، وَ يَتَوَاصَفُونَ فِيهَا شَرَابَ الْمُسْكِر، وَ رَأيْتَ السَّكْرَانَ يُصَلّي بِالنَّاس فَهُوَ لاَ يَعْقِلُ، وَ لاَ يُشَانُ بِالسُّكْر، وَ إِذَا سَكِرَ اُكْرمَ وَ اتُّقِيَ وَ خِيفَ، وَ تُركَ لاَ يُعَاقَبُ وَ يُعْذَرُ بِسُكْرهِ وَرَأيْتَ مَنْ أكَلَ أمْوَالَ الْيَتَامَى يُحَدَّثُ بِصَلاَحِهِ، وَرَأيْتَ الْقُضَاةَ يَقْضُونَ بِخِلاَفِ مَا أمَرَ اللهُ، وَ رَأيْتَ الْوُلاَةَ يَأتَمِنُونَ الْخَوَنَةَ لِلطَّمَع، وَ رَأيْتَ الْمِيرَاثَ قَدْ وَضَعَتْهُ الْوُلاَةُ لأهْل الْفُسُوقِ وَ الْجُرْأةِ عَلَى اللهِ، يَأخُذُونَ مِنْهَا وَ يُخَلُّونَهُمْ وَ مَا يَشْتَهُونَ وَرَأيْتَ الْمَنَابِرَ يُؤْمَرُ عَلَيْهَا بِالتَّقْوَى، وَ لاَ يَعْمَلُ الْقَائِلُ بِمَا يَأمُرُ وَ رَأيْتَ الصَّلاَةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِأوْقَاتِهَا، وَ رَأيْتَ الصَّدَقَةَ بِالشَّفَاعَةِ لاَ يُرَادُ بِهَا وَجْهُ اللهِ وَ تُعْطَى لِطَلَبِ النَّاس، وَ رَأيْتَ النَّاسَ هَمُّهُمْ بُطُونُهُمْ وَ فُرُوجُهُمْ، لاَ يُبَالُونَ بِمَا أكَلُوا وَ بِمَا نَكَحُوا، وَ رَأيْتَ الدُّنْيَا مُقْبِلَةً عَلَيْهِمْ، وَ رَأيْتَ أعْلاَمَ الْحَقَّ قَدْ دَرَسَتْ فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ، وَاطْلُبْ مِنَ اللهِ عزّ وجل النَّجَاةَ، وَاعْلَمْ أنَّ النَّاسَ فِي سَخَطِ اللهِ عزّ وجل وَ إِنَّمَا يُمْهِلُ لَهُمْ لأمْرٍ يُرَادُ بِهِمْ، فَكُنْ مُتَرَقّباً وَاجْتَهِدْ لِيَرَاكَ اللهُ

ص: 75

خِلاَفِ مَا هُمْ عَلَيْهِ، فَإنْ نَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ كُنْتَ فِيهِمْ، عُجَّلْتَ إِلَى رَحْمَةِ اللهِ وَ إِنْ اُخّرْتَ ابْتُلُوا وَ كُنْتَ قَدْ خَرَجْتَ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنَ الْجُرْأةِ عَلَى اللهِ عزّ وجل. وَاعْلَمْ أنَّ اللهَ لا يُضِيعُ أجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾

يَعنى و ديدي كه زن ها بر ملك غالب شدند و بر هر امری غالب شدند و بجا آورده نشود مگر آن چه میل و خواهشا آن ها است و دیدی که مرد بر پدر خود دروغ بندد و در حقّ پدر و مادر خود نفرین کند و بمرگ آن ها خوش حال شود و دیدی که مرد اگر یک روز بر او بگذرد و در آن روز گناه برزگی نکند از فجور یا کم فروشی در کیل یا وزن با مجامعت کردن حرام یا آشامیدن مسكر محزون و افسرده باشند و چنین پندارد که این روز از عمری ضایع شده و دیدی که سلطان احتکار کرد خوردن ها را و دیدی که مال های خویشاوندان پیغمبر را در باطل قسمت کنند و به آن قمار بازی کنند و شراب ها بیاشامند و دیدی که بمسکرات مداوا شود و آن را از برای مریض توصیف و تعریف کنند و به آن استشفاء کرده شود و دیدی که مردم در امر بمعروف و نهی از منکر با هم یکسان شدند و متدیّن به آن نشدند یعنی آن را ترک کردند و دیدی که باد بر پرچم منافقین بوزد و پرچم اهل نفاق دائم در جنبش باشند و اهل حق بر پرچمشان بادی نوزد و حرکت نکند و دیدی که اذان گفتن و نماز خواندن بر اجرت و مزد باشد و دیدی که مساجد پر شود از کسانی که از خدا نترسند و برای غیبت کردن و عیب گوئی از یک دیگر در آن جا ها جمع شوند و گوشت اهل حق را بغیبت کردن بخورند

ص: 76

و در آن جا تعریف و توصیف از مسکرات کنند و دیدی که مست نماز بگذارد با مردم و حال آن که عقل او بعلّت مستی زائل شده باشد و مستی را چیزی نگیرد و چون مست شود گرامی تر باشد و مردم از او بترسند و او را بحال خود گذارند و عقوبت نکنند و او هم عذر خواهی از مستی خود نکند (یا بنا بر نسخه دیگری لا یعزّر بسکره یعنی تعزیر کرده نشود بسبب مستی او) و دیدی کسی که مال های یتیم ها را بخورد او را صالح دانند و صلاحیّت او را برای یکدیگر حَديثِ کنند و دیدی که قاضی ها و دادستان ها بخلاف آن چه که خدا گفته حکم کنند و دیدی که وُلاة و حکّام برای طمع خیانت کاران را امین خوانند و دیدی که هیئت حاکمه میراث را برای اهل فسق و فجور وضع کردند و بر خدا جرئت کرده می گیرند ارث را و بر خود حلال می دانند و آن چه که خواهش و میل آن ها است انجام می دهند و دیدی که بالای منبر ها امر بتقوی و پرهیز کاری کنند مردم را و خود گویندگان بگفته های خود عمل نکنند و دیدی که وقت های نماز را سبک شمارند یعنی اعشائی بشأن اوقات نماز خود ندارند و نماز های خود را تا وقت نماز تنگ نشود نخوانند و دیدی که بشفاعت صدقه دهند نه برای خدا بلکه بطلب کردن مردم صدقه دهند و دیدی که برای شکم های خود همت گماشتند و برای فرج های خود و باکی ندارند از آن چه که می خورند و آن چه را که نکاح می کنند و دیدی که دنیا بر ایشان رو آورد و دیدی که نشانه های حقّ کهنه مندرس شد پس در چنین هنگامی بترس و از خدا بخواه نجاة را و بدان كه در آن حال مردم مشمول سخط و غضب خدای عزّوجّل می باشند و جز این نیست که خدا به ایشان

ص: 77

مهلت می دهد برای امری که اراده کرده پس منتظر باش و کوشش کن که ببیند تو را خدای تعالی در خلاف آن چه که ایشان برانند پس اگر بر ایشان عذابی نازل شد و تو در میان ایشان باشی شتاب کرده ای برحمت خدا و اگر باقی ماندی برای آنست که امتحان و آزموده شوی و بیرون رفته ای از آن چه که ایشان در انند از جهت جرئت کردن بر خدای تعالی بدرستی که خدا ضایع نمی کند اجر و فرد نیکوئی کنندگان را

حَديثِ شَصت وَ پَنجُم

عقائد الایمان در شرح دعای عدیله تالیف عالم ربّانی مرحوم ملا حبیب الله کاشانی ص 94 در ضمن بیان حقیقت اسلام گفته که در حَديثِ وارد است که زمانی بر امّت بیاید که از اسلام جز اسمی و از ایمان جز رسمی و از قرآن جز درسی باقی نماند و در بعضی از کتب است که شخصی از صحّت این حديث از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کرد حضرت فرمود صحیح است عرض کرد که با من در آن زمان خواهم بود فرمود نه ولکن شبیه آن زمان را خواهی دید راوی گفت که چند روزی گذشت که عبورم بصحرائی افتاد تشنگی بر من غالب شد بستانی بنظرم آمد در غایت خُضرت و نضارت چون نزدیک شدم در آن درخت های پر میوه ای مشاهده کردم که بسیار با طراوت و حسن منظر بود یکی از آن میوه ها را چیده چون پاره کردم پر از کرم بود میوۀ دیگری چیدم چنین بود متحیّر گشتم ناگاه مرغان چنده دیدم در کمال خوش ترکیبی ولكن بر سر مُرداری نشسته از آن

ص: 78

می خورند حیرت من زیاده شد ناگاه سیلی عظیم جاری دیدم که تمام آبش گل آلود بود و نهنك عظيمى آمد و تمام آن سیل را نوشید و در عقب آن نهنگ ماهیان بزرگی بودند که آن چه از آن نهگ زیاد می آمد می نوشیدند و در عقب ماهیان بزرگ ماهیان کوچکی بودند که آن چه از آب که از ماهیان برزگ زیاد می امد می نوشیدند من در عجب شدم و خدمت مولای خود حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و آن چه را دیده بودم عرض کردم فرمود این میوه ها شبیه اهل آن زمان است که در ظاهر مؤمن در باطن کافر و منافقند و آن مرغ ها شبه علمای آن زمانست و آن مردار اَمْوَالَ یتیمان و امانت مردمان و رشوه محتاجان است و آن سیل گل آلود مال های حرام آن زمان است و آن نهنگ پادشاه آن عصر است و آن ماهیان بزرگ اُمراء و وزراء و ماهیان کوچک رعیّت ان پادشاهند که این جمله مال حرام خواهند خورد آن چه از پادشاه زیاد آید نصیب اُمراء و وزراء است و آن چه از آن ها زیاد آید نصیبه سائر مردمان خواهد بود

حَديثِ شَصت وَ شِشُم

غیبت نعمانی ص 163 اخلاد صانع از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿السُّفْيَانِيَّ لابُدَّ مِنْهُ و لا يَخْرُجُ إِلاَّ فِي رَجَبٍ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِذَا خَرَجَ فَمَا حَالُنَا قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَإِلَيْنَا﴾ یعنی نا چار است از این که سفیانی خروج کند یعنی پیش از قیام قائم علیه السّلام و خروج نمی کند مگر در ماه رجب پس مردی عرض که یا ابا عبد اللّه

ص: 79

وقتی که بیرون آمد پس حال ما چگونه خواهد بود فرمود وقتی چنین شد بیائید بسوی ما

حَديثِ شَصت وَ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 164 مسندا از هشام بن سالم از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا اسْتَوْلَى السُّفْيَانِيُّ عَلَى الْكُوَر الْخَمْس فَعُدُّوا لَهُ تِسْعَةَ أشْهُرٍ، وَ زَعَمَ هِشَامٌ أنَّ الْكُوَرَ الْخَمْسَ دِمَشْقُ وَ فِلَسْطِينُ وَ الاُرْدُنُّ وَ حِمْصُ وَ حَلَبُ﴾

یعنی زمانی که استیلاء یافت سفیانی بر شهر های پنج گانه پس شماره کنید نه ماه را یعنی مدّت استیلاء او نه ماه زیاد تر نمی شود و هشام گمان کرده که آن پنج شهر دمشق و فلسطین و اردن و حمّص و حلب است

حَديثِ شَصت وَ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 165 مستنداً از ابی بصیر از آن حضرت روات کرده که فرمود ﴿لَمَّا الْتَقَى أمِيرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام وَ أهْلُ الْبَصْرَةِ نَشَرَ الرَّايَةَ رَايَةَ رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ اِله فَزَلَتْ( فَتَزَلْزَلَتْ) أقْدَامُهُمْ فَمَا اصْفَرَّتِ الشَّمْسُ حَتَّى قَالُوا أمَتَّناَ يَا ابْنَ أبِي طَالِبٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ لاَ تَقْتُلُوا الاُسَرَاءَ وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَريح (اَلاِسْرِ وَ تَجَهَّزُوا اَلْجُرْحِي)، وَ لاَ تَتْبَعُوا مُوَلَّياً وَ مَنْ ألْقَى سِلاَحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، وَ لَمَّا كَانَ يَوْمُ صِفّينَ سَألُوهُ نَشْرَ الرَّايَةِ فَأبَى عَلَيْهِمْ فَتَحَمَّلُوا عَلَيْهِ بِالْحَسَن وَ الْحُسَيْن وَ عَمَّار بْن يَاسِرٍ، فَقَالَ لِلْحَسَن يَا بُنَيَّ إِنَّ لِلْقَوْم مُدَّةً يَبْلُغُونَهَا وَ إِنَّ هَذِهِ رَايَةٌ لاَ يَنْشُرُهَا بَعْدِي إِلاَّ الْقَائِمُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ﴾

ص: 80

یَعنی چون امیر المؤمنين عليه السّلام تلاقی کرد با اهل بصره و باز کرد پرچم مخصوص که پرچم رسول خدا صلى الله علیه و آله بود قدم های ایشان یعنی اهل بصره لغزید یا متزلزل شد پس آفتاب زرد نشد یعنی نزدیک غروب کردن نشد که گفتند ایمان آوردیم ای پسر ابی طالب در آن موقت فرمود اسیران را نکشید و مجروحی را تجهیز نکند و کسانی که پشت کردند دنبال نکنند و کسی که اسلحه خود را انداخت ایمن است و کسی که داخل خانه شد و در را بروی خود بست ایمن است و چون روز صفین یعنی جنگ با معاویه و اصحابش روی داد از آن حضرت خواهش کردند که پرچم را باز کند آن حضرت ابا کرد حسن و حسین علیهما السلام و عمّار یاسر رضی الله عنه را وا دار کردند که واسطه باز کردن پرچم شوند بحسن علیه السلام فرمود که این گروه مدّتی دارند که باید آن مدت برسد و برسند به آن و این پرچم بعد از من باز نخواهد شد و باز نكند آن را بعد از من مگر قائم صلوات الله عليه

حَديثِ شَصت وَ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 166 مسنداً از ابی بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود که فرمود ﴿لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى يَكُونَ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ كَمْ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ (فِي مِثْلِ اَلْحَقِّهِ؟) قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَةَ وَ يَسِيرُ بِهَا فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ لَا فِي الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِيَ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ يَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِيَ وَ اللَّهِ قُطْنٌ وَ لَا كَتَّانٌ وَ لَا قَزٌّ وَ لَا حَرِيرٌ قُلْتُ فَمِنْ أَيِّ شَئٍ هِيَ قَالَ مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ نَشَرَهَا

ص: 81

رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم يَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ الْبَصْرَةِ نَشَرَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِيَ عِنْدَنَا هُنَاكَ لَا يَنْشُرُهَا أَحَدٌ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ فَإِذَا هُوَ قَامَ نَشَرَهَا فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ يَسِيرُ الرُّعْبُ قُدَّامَهَا شَهْراً وَ وَرَاءَهَا شَهْراً وَ عَنْ يَمِينِهَا شَهْراً وَ عَنْ يَسَارِهَا شَهْراً ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّهُ يَخْرُجُ مَوْتُوراً غَضْبَانَ أَسِفاً لِغَضَبِ اللَّهِ عَلَى هَذَا الْخَلْقِ يَكُونُ عَلَيْهِ قَمِيصُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم الَّذِي عَلَيْهِ يَوْمَ أُحُدٍ وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ وَ دِرْعُهُ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم السَّابِغَةُ وَ سَيْفُهُ سَيْفُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم ذُو الْفَقَارِ يُجَرِّدُ السَّيْفَ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ يَقْتُلُ هَرْجاً فَأَوَّلُ مَا يَبْدَأُ بِبَنِي شَيْبَةَ فَيَقْطَعُ أَيْدِيَهُمْ وَ يُعَلِّقُهَا فِي الْكَعْبَةِ وَ يُنَادِي مُنَادِيهِ هَؤُلَاءِ سُرَّاقُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَنَاوَلُ قُرَيْشاً فَلَا يَأْخُذُ مِنْهَا إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى يُقْرَأَ كِتَابَانِ كِتَابٌ بِالْبَصْرَةِ وَ كِتَابٌ بِالْكُوفَةِ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ﴾

یَعنی بیرون نمی اید قائم تا وقتی که حلقه یا مانند حلقه تکمیل شود گفتم عدد تکمیل حلقه چقدرَند فرمود ده هزار نفر جبرئیل از طرف راست او است و میکائیل از طرف چپ او است پس می جنباند پرچم غالب شونده را و سیر می کند با آن پس باقی نمی ماند در مشرق و نه در مغرب مگر این که لعن می کنند او را و آن پرچم پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم است که جبرئیل در روز بدر آن را فرود آورد پس فرمود

ص: 82

ای ابا محمد نیست آن پرچم بذات خدا قسم نه از پنبه و نه کتان و نه ابریشم خام و نه ابریشم تافته گفتم پس از چه چیز است فرمود از برگ های بهشت است که باز کرد آن را رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز بدر پس پیچید آن را و به على عليه السّلام داد و هميشه در نزد علیّ بود تا روز بصره که باز کرد آن را امر مؤمنان عليه السّلام و خدا گشایش و فتح بر او داد پس پیچید آن را و آن نزد ما است در آن جا احدی باز نمی کند آن را تا این که قیام کند قائم علیه السّلام پس چون قیام کند باز می کند آن را در آن حال باقی نماند در مشرق و مغرب احدی مگر این که لعن می کند آن پرچم را و ترس از پیش روی او سیر می کند بقدر یک ماه راه و از پشت سر او بقدر يک ماه و از طرف راست او بقدر یک ماه و از طرف چپ او بقدر یک ماه پس فرمود ای اَبا محمّد بدرستی که بیرون می آید در حالتی که خون کشته خویش را نیافته باشد و غضبناک باشد و متاسّف باشد بر این خلق که مورد غضب خدا وقع شده باشند و بر او است پیراهن پیغمبر خدا صلی الله عليه و آله آن پیراهنی که در روز اُحُد پوشیده بود و عمامه او را که سحاب نام دارد و زره رسول خدا صلى الله علیه و آله را که سابغه نام دارد و شمشیر رسول خدا را که ذو الفقار نام دارد برهنه می کند شمشیر را بر دوش خود می گذارد و تا هشت ماه می کشد کشتن زیادی و ابتداء کشتن را از بنی شیبه که کلید داران خانه کعبه اند شروع می کند و دست های ایشان را قطع می کند و در کعبه می آویزد و منادی او ندا می کند که این گروهند دزدان خدا پس از آن می گیرد قریش را و نمی گیرد از آن ها مگر شمشیر را و نمی دهد بر این ها مگر شمشیر را یعنی زد و خورد می کنند با شمشیر و بیرون نمی اید قائم تا این که دو نوشته خوانده شود نوشته ای در بصره و

ص: 83

نوشته ای در کوفه بیزاری جستن مردم از علی علیه السّلام

حَديثِ شَصت وَ نُهُم

غیبت نعمانی ص 167 مسندا از ابان بن تغلب از آن حضرت روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد الله علیه السلام که می فرمود ﴿كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى القَائِمِ عَلَى نَجَفِ الكُوفَةِ عَلَيْهِ خَوْخَةٌ مِنْ إِسْتَبْرَقٍ، وَ يَلْبَسُ دِرْعَ رَسُولِ اَللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم، فَإِذَا لَبِسَهَا اِنْتَفَضَتْ بِهِ حَتَّى تَسْتَدِيرَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَرْكَبُ فَرَساً أَدْهَمَ أَبْلَقَ، بَيْنَ عَيْنَيْهِ شِمْرَاخٌ، مَعَهُ رَايَةُ رَسُولِ اَللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم قُلْتُ مَخْبُوَّةٌ أَوْ يُؤْتَى بِهَا قَالَ بَلْ يَأْتِيهِ بِهَا جَبْرَئِيلُ، عَمُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اَللهِ، وَ سَائِرُهَا مِنْ نَصْرِ اَللهِ، لَا يَهْوِي بِهَا إِلَى شَيْءٍ إِلَّا أَهْلَكَهُ اَللهُ، يَهْبِطُ بِهَا تِسْعَةُ آلَافِ مَلَكٍ وَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، كُلُّ هَؤُلَاءِ مَعَهُ قَالَ نَعَمْ، هُمُ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ فِي اَلسَّفِينَةِ، وَ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ إِبْرَاهِيمَ حَيْثُ القِيَ فِي اَلنَّارِ، وَ هُمُ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ مُوسَى لَمَّا فُلِقَ لَهُ البَحْرُ، وَ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ عِيسَى لَمَّا رَفَعَهُ اَللهُ إِلَيْهِ، وَ أَرْبَعَةُ آلَافٍ مُسَوِّمِينَ كَانُوا مَعَ رَسُولِ اَللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم، وَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً كَانُوا مَعَهُ يَوْمَ بَدْرٍ، وَ مَعَهُمْ أَرْبَعَةُ آلَافٍ صَعِدُوا إِلَى اَلسَّمَاءِ يَسْتَأْذِنُونَ فِي القِتَالِ مَعَ الحُسَيْنِ عليه السلام فَهَبَطُوا إِلَى الأَرْضِ وَ قَدْ قُتِلَ، فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَهُ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ، وَ هُمْ يَنْتَظِرُونَ خُرُوجَ القَائِمِ﴾

یَعنی گویا می بینیم قائم را بالای نجف کوفه که بر او است رو پوشی است از استبرق

ص: 84

یا جامه فراخی از استبرق یا زرهی می پوشد زِرِه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را پس چون بپوشد آن را می گیرد اطراف آن حضرت را دور می زند بر آن حضرت پس آن جناب سوار شود بر اسبی که سیاهی آن بر سفیدی آن غالب باشد و دست ها و پا های آن سفید باشد و میان دو چشم آن نیز سفید باشد و با او خواهد بود پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم در نزد آن حضرت مخفی استان پرچم یا آورده می شود برای او فرمود بلکه جبرئیل می آورد آن را و آن چوبش از پایه های عرش خدا است و سایر چیز های آن از یاری کردن خدا است میل نمی کند حضرت بر آن بسوی چیزی مگر این که خدا نابود می کند آن چیز را با آن فرود آیند نُه هزار و سیصد و سیزده فرشته پس عرض کردم فدایت شوم همه این ها با آن هستند فرمود آری ایشان آن کسانی هستند که با نوح در کشتی بودند و آن کسانی هستند که با ابراهیم بودند زمانی که در آتش انداخته شد و ایشان کسانی هستند که با موسی بودند وقتی که دریا شکافته شد و آن کسانی هستند که با عیسی بودند وقتی که خدا او را به آسمان بالا برد و چهار هزار ملائکه نشان داری که با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بودند و سیصد و سیزده فرشته که در روز بدر با او بودند و با ایشانست چهار هزار فرشته که به آسمان بالا می روند برای طالب فرمان یا اذن خواستن در قتال با حسین علیه السّلام پس بزمین فرود آمدند وقتی که آن حضرت کشته شده بود و ایشان نزد قبر او ژولیده و گرد آلود گریانند تا روز قیامت صغری و ایشان انتظار دارند خروج قائم عليه السّلام را

ص: 85

حَديثِ هَفتادُم

غیبت نعمانی ص 167 مسندا از ابان بن تغلب از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿كانى انْظُر الْقَائِمُ (الي الْقَائِمُ) فَاِذا اسْتَوَى عَلَى ظَهْرِ النجف اِلْبَسْ دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سَلَّمَ ابيض فَيَنْتَفِضُ هُوَ بِهَا فَتَسْتَدِيرُ عَلَيْهِ فَيَغْشَاهَا بِخِذَاعَةِ مَنِ اسْتَبْرَقَ و يَرْكَبُ فِرِسَالَهُ ادَّهَم ابْلُقْ بَيْنَ عَيْنَيْهِ شِمْرَاخٌ فَيَنْتَفِضُ بِهِ اِنْتِفَاضَةً لاَ يَبْقَى اَهْلُ بَلَدِ الاوْهَمْ يَرَوْنَ انه مَعَهُمْ فِي بَلَدِهِم وَ يَنْشُرُ رَاتَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صلَّى اللهُ عليهِ و اله و سلم عُودُها مِن مُحَمَّدٍ عَرْشِ اَللَّهِ وَ سَايِرُهَا مِنْ نَصْرِ اَللَّهِ ما يَهْوِي بِهَا اِلَيَّ شَيْ اِلاّ اَهْلَكَهُ اَللَّهُ قُلْتُ مَخْبُوئَةٌ هِيَ اَمْ يُؤْتَى بِهَا قَالَ بَلْ يَاتَى بِهَا جَيْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاِذا هزَّ هَالِمٌ يَبْقَ مُؤْمِنٍ الاصار قَلبُهُ اشد مِنْ زُبَرِ الحَديدِ وَ اعْطَى قُوَّةَ ارْبَعِينَ رَجُلاً وَ لا يَبْقَى مُؤْمِنٌ مَيِّتٌ الا دَخَلَتْ عَلَيْهِ تِلْكَ اَلْفَرْحَةُ فى قَبْرِهِ وَ ذَلِكَ حَيْثُ تَزَاوَرُونَ في قُبُورِهِم وَ يَتَبَاشَرُونَ بِقِيَامِ القائِمِ عليه السَّلاَمُ وَ تُحُطُّ (يَنْحَطّ) عَلَيْهَا ثَلاثَةَ عَشَرَ الْفَ و ثَلاثُماةَ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً قَالَ فَقُلْتُ كُلُّ هَوْلَاءَ كَانُوا مَعَ احَدٍ قَبْلَهُ مِنَ اَلاِنْبِيَاءِ قَالَ نَعَمْ وَهَمَ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ فِى اَلسَّفِينَةِ وَ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ ابْرَاهِيمَ حَيْثُ الْقَيِّ فِي النَّارِ وَ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ مُوسَى حَيْثُ فَلَقَ اَلْبَحْرَ كَانُوا مَعَ عِيسَى حِينَ رَفَعَهُ اَللَّهُ اليه وَ ارْبعَة الاف كَانُوا مَعَ اَلنَّبِيِّ صلَّى عليهِ و آلهِ و سَلَّمَ مُرْدِفِينَ و ثُلُثُمأَةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً كَانُوا يَوْمَ بَدْرٍ وَ ارْبَعَةٌ اَلْآفُ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فِى اَلْقِتَالِ فَرَجَعُوا

ص: 86

فِی اَلاِسْتِیمَارِ فَهَبَطُوا وَ قَدْ قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ فَلاَ یَزُورُهُ زَائِرٌ إِلاَّ اِسْتَقْبَلُوهُ وَ لاَ یُوَدِّعُهُ مُوَدِّعٌ إِلاَّ شَیَّعُوهُ وَ لاَ مَرِیضٌ إِلاَّ عَادُوهُ وَ لاَ یَمُوتُ مَیِّتٌ إِلاَّ صَلَّوْا عَلَیْهِ وَ اِسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ فَکُلُّ هَؤُلاَءِ یَنْتَظِرُونَ قِیَامَ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَى مَن هَذِهِ مَنْزِلَتُهُ وَ مرتبتهُ مَحَلُّهُ من اللّه عَزَّ وَجل وَ اُبعدِ اللَّهُ مَنِ ادَّعَى ذَلِكَ لِغَيْرِهِ مِمَّنْ لا يَسْتَحِقُّهُ وَ لاهُو اهلٍ لَهُ وَ لاَ رِضالَهُ وَ اكرَمْنا بِمُوالاتِهِ وَ جَعَلَنا مِن انصارِهِ وَ اشياعِهِ بِرَحمَتِهِ وَ مِنِّهِ﴾

یَعنی گویا می بینم قائم را زمانی که قرار گرفته باشد بر پشت نجف که پوشیده است زره رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم را كه سفید رنگ است و دور بزند اطراف او فرو گیرد او را با جامهء دوته کرده پیچیده شده از استبرق یعنی سرخ رنگ سطبر و سوار شده باشد بر اسب سیاه و سفیدی که سیاهی آن از سفیدی آن بیش تر و دست ها و پا های ان سفید و میان دو چشم ان سفید باشد پس دور زند به آن دور زدنی باقی نمی ماند اهل شهری مگر آن که می بینند آن حضرت را که با ایشان در شهر ایشان است و باز می کند پرچم رسول خدا صلی اللہ علیه و آله و سلم را که چوب آن از پایه های عرش خدا و باقی آن از نصر و یاری خدا است که با آن میل نمی کند بسوی چیزی مگر این که نابود می کند آن را خدا گفتم آن پرچم مخفی است یا آن که آورده می شود آن فرمود بلکه جبرئیل می آورد آن را وقتی که جنبانید آن را باقی نمی ماند مؤمنی مگر این که دل او سخت تر از پاره آهن شود و به او عطا کرده شود توانائی چهل مرد و باقی نماند مؤمن مرده ای مگر آن که

ص: 87

وارد شود بر او این سرور و شادی و این وقتی است که هم دیگر را زیارت کنند در قبرهای خود و مژده بیکدیگر دهند بقیام قائم علیه السلام و اطراف آن حضرت را می گیرند سیزده هزار و سیصد و سیزده فرشته گفت (ابان) پی گفتم همه این فرشتگان با کسی پیش از او از پیغمبران بوده اند فرمود آری و ایشان آن کسانی بودند که با نوح در کشتی بودند و آن کسانی بودند که با ابراهیم بودند زمانی که در آتش انداخته شد و آن کسانی بودند که با موسی بودند وقتی که دریا برای او شکافته شد و آن کسانی بودند که با عیسی بودند وقتی که خدا او را بسوی خود بالا برد و چهار هزار ملائکه مُردفین بودند که با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلّم بودند و سیصد و سیزده فرشته ای بودند که در روز بدر حاضر شدند و چهار هزار فرشتگانی بودند که فرود آمدند که بیاری حسین علیه السّلام آمدند تا بهمراه آن حضرت قتال کنند و آن جناب به ایشان اذن نداد پس بر گشتند برای فرمان خواستن از خدا و فرود آمدند وقتي كه حسين عليه السّلام کشته شده بود پس ایشان نزد قبر آن حضرت ماندند در حالتی که ژوليده و غبار آلودند و گریه می کنند برای آن حضرت تا روز قیامت یعنی قیام قائم عليه السّلام و رئیس ایشان فرشته ایست که منصور نام دارد پس زیارت نمی کند آن حضرت را زیارت کننده ای مگر آن که او را استقبال می کنند و وداع نمی کند آن حضرت را زائری وداع کننده مگر این که او را بدرقه می کنند و نه مریضی از زائرین مگر آن که او را عیادت می کنند و نمی میرد زائری مگر آن که بر او نماز می گذارند و برای او استغفار می کنند بعد از مردنش و همه این ملائکه

ص: 88

انتظار می کشند قیام قائم علیه السّلام را پس رحمت فرستد خدا بر کسی که این است منزلت و مرتبه و محلّ او از خدای عزّوجل و دور بگرداند خدا کسی که ادّعا کند این مقام را برای غیر او یعنی غیر قائم علیه السّلام از کسانی که مستحقّ این مقام نیستند و اهلیّت آن را ندارند و خشنودی برای آن حضرت نیست و گرامی دارد ما را بدوستی او و قرار دهد ما را از یاران و شیعیان او برحمت خود و منّت و احسان خود

حَديثِ هَفتاد وَ یِکُم

غیبت نعمانی ص 169 مسندا از مفضل بن عمر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا أَذِنَ اَلْإِمَامُ دَعَى اَللَّهَ بِاسْمِهِ العبرانِيِّ فَأتيحت لَهُ صَحَابَتُهُ (فَانْتَخِبَ لَهُ اِصْحَابُهُ فَنُتَخَبُّ لَهُ صَحَابَتُهُ) اَلثَّلاَثُمِائَةِ وَ الثَّلَاثَةَ عَشَرَ قَزَعٌ كَقَزَعِ اَلْخَرِيفِ فَهُمْ أصْحَابُ الأولويَّةِ مِنْهُمْ مَنْ يُفْقَدُ عَنْ فِرَاشِهِ لَيْلاً فَيُصْبِحُ بِمَكَّةَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يرى يَسِيرُ فِي اَلسَّحَابِ نَهَاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ أَسَمِ أَبِيهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ قُلتَ جعلتُ فِدَاكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ (اَيُّهِمَا اَعْظَمَ) أَيْمَاناً قَال اَلَّذِي يَسِيرُ فِي اَلسَّحَابِ نَهَاراً وَ هُمُ اَلْمَفْقُودُونَ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اَللَّهُ جَمِيعاً﴾

یَعنی زمانی که اذن داده شد امام بقیام کردن می خواند خدا را بنام عبرانی او پس آماده می شوند برای او اصحابش یا آن که بکوشش و شتاب افتاده می شوند برای آهنگ بسوی او یارانش یا انتخاب کرده می شوند یعنی سیصد و سیزده نفر اصحاب خاص آن جناب مانند پاره های ابر نازکی که در فصل پائیز در هوا متفرق میباشد و بهمدیگر پیوسته می شوند پس ایشان پرچم دار های حضرتند بعضی از ایشان شبانه از خوابگاه خود گم می شوند

ص: 89

در شب و صبح می کنند در مکّه و بعضی از ایشان کسی است که سیر می کند در اَبر در روز که شناخته می شود بنام خود و نام پدرش و زیور و حسَبَ و نَسَبی که دارد گفتم فدایت شوم کدام یک از این دو از حیث ایمان بزرگ تر می باشند فرمود آن که در ابر سیر می کند در روز و ایشان گم شدگانند و در حق ایشان نازل شده است این آیه که ﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا﴾ یعنی هر کجا که باشید می آورد خدا همه شما را

حَديثِ هَفتاد وَ دُوُّم

غیبت نعمانی ص 170 مسنداً از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت با جعفر بن محمّد عليهما السّلام در مکّه بودم و او و دست مرا گرفته بود پس فرمود ﴿يَا أبَانُ سَيَأتِي اللهُ بِثَلاَثِمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً فِي مَسْجِدِكُمْ هَذَا يَعْلَمُ أهْلُ مَكَّةَ أنَّهُ لَمْ يُخْلَقْ آبَاؤُهُمْ وَ لاَ أجْدَادُهُمْ بَعْدُ، عَلَيْهِمُ السُّيُوفُ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلّ سَيْفٍ اسْمُ الرَّجُل وَ اسْمُ أبِيهِ وَ حِلْيَتُهُ وَ نَسَبُهُ، ثُمَّ يَأمُرُ مُنَادِياً فَيُنَادِي: هَذَا الْمَهْدِيُّ يَقْضِي بِقَضَاءِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لاَ يَسْألُ عَلَى ذَلِكَ بَيَّنَةً﴾

یَعنی زود باشد که می آورد خدا سیصد و سیزده نفر را در مسجد شما همین مسجد که بدانند اهل مکّه که هنوز خلق نشده اند پدران و اجداد ایشان یعنی هنوز بدنیا نیامده اند و بعد از این بوجود می آیند - بر شمشیر های ایشان نوشته شده است بر هر شمیشری اسم آن مرد و اسم پدر او و حلیه و نسب او پس امر فرماید ندا کننده ای را که ندا می كند اینست مهدیّ که حکم می کند بحکم دارد و سلیمان و برای حکم کردن شاهد نمی خواهد

هَفتاد وَ سِوُّم

ص: 90

غیبت نعمانی ص 170 مسندا از ابان بن تغلب از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿سَیَبْعَثُ اللَّهُ ثَلاَثَمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً إِلَی مَسْجِدِ مَکَّةَ، یَعْلَمُ أَهْلُ مَکَّةَ أَنَّهُمْ لَمْ یُولَدُوا مِنْ آبَائِهِمْ وَ لاَ أَجْدَادِهِمْ، عَلَیْهِمْ سُیُوفٌ مَکْتُوبٌ عَلَیْهَا أَلْفُ کَلِمَةٍ، کُلُّ کَلِمَةٍ مِفْتَاحُ أَلْفِ کَلِمَةٍ وَ یَبْعَثُ الرِّیحَ مِنْ کُلِّ وَادٍ تَقُولُ هَذَا الْمَهْدِیُّ یَحْکُمُ بِحُکْمِ دَاوُدَ لاَ یُرِیدُ بَیِّنَةً﴾

يَعنى زود باشد که بر انگیزد خدا سیصد و سیزده نفر را بمکّه که اهل مکّه بدانند آن ها زائیده نشده اند از پدران ایشان و نه اجداد ایشان یعنی از نژاد عرب نیستند و بر ایشان است شمشیر هائی که نوشته شده است بر آن ها هزار کلمه که هر کلمه از آن کلمه هزار است و بر می انگیزاند خدا باد را از هر درّه ای که بگوید اینست مهدی که بحکم داود حکم می کند و شاهد نمی خواهند

هَفتاد وَ چَهارُم

غیبت نعمانی ص 171 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿بَيْنَا شَبَابُ اَلشِّيعَةِ عَلَى ظُهُورٍ سُطُوحُهُمْ نِيَامٌ اَذْ تَوَافَوْا إِلَى صَاحِبِهِمْ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ عَلَيَّ غَيْرُ مِيعَادٍ فَيَصْحَبُونَ بِمَكَّةَ﴾

یعنی در حالی که جوانان شیعه در پشت بام های خود خوابیده اند در یک شب همه آن ها بدون این که با هم وعده ای کرده باشند صبح می کنند در مکّه هستند.

هَفتاد وَ پَنجُم

غیبت نعمانی ص 172 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الأمْر مَحْفُوظٌ لَهُ لَوْ ذَهَبَ النَّاسُ جَمِيعاً أتَى اللهُ لَهُ بِأصْحَابِهِ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ

ص: 91

عزّ وجل فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْوَك لْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ، وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ فِيهِمْ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ﴾

یَعنی بدرستی که صاحب این امر اصحاب او حفظ کرده می شوند هر چند همه مردم بروند یعنی بمیرند خدا اصحاب او را نزد او می آورد و ایشانند کسانی که خدای عزّوجلّ در حق ایشان فرموده که اگر کافر شوند به آیات الهیّه این جماعت پس از روی تحقیق ما وا گذار می کنیم به آن آیات قومی را که آن ها کافر نیستند -و ایشانند آن کسانی که خدا درباره ایشان فرموده پس زود باشد که بیاورد خدا گروهی را که دوست می دارد ایشان را و دوست می دارند ایشان را که دل نرم و مهربانانند بر مؤمنان و سخت دل ها هستند بر کافران

هَفتاد وَ شِشُم

غیبت نعمانی ص 172 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إنَّ أصحابَ طالوتَ ابْتِلُوا باِلنَّهَرِ الَّذِی قالَ اللّه تعالی مُبْتَلیکُم بِنَهَر وَ اِنَّ أصحابَ الْقائِمِ یُبْتَلونَ بِمِثلِ ذلِک﴾ - یعنی بدرستی که اصحاب طالوت مبتلا و امتحان شدند بنهری که خدای تعالی فرموده است زود باشد که شما را آزمایش و امتحان کنیم بنهری و بدرستی که اصحاب قائم بمانند آن امتحان می شوند

هَفتاد وَ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 172 از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ خَرَجَ مِنْ هَذَا

ص: 92

الْأَمْرِ مَنْ کَانَ یَرَی أَنَّهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ دَخَلَ فِی سُنَّهِ عَبَدَهِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ﴾

یعنی وقتی که خروج کند قائم (عليه السلام) خارج می شود از این امر کسی که خود را از اهل آن می دانسته و داخل می شود در او شبهه های آفتاب و ماه پرستان

هَفتاد وَ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 173 مسندا از ابى الصّباح كنانی روایت کرده که گفت نزد ابی عبد الله علیه السّلام بودم که داخل شد بر او مردی پیر و گفت پسر من مرا نا فرمانی و آزار می کند پس ابو عبد الله علیه السّلام فرمود ﴿أَوْ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلْحَقِّ دَوْلَةً وَ لِلْبَاطِلِ دَوْلَةٌ وَ كِلاَهُمَا ذَلِيلٌ فِي دَوْلَةِ صَاحِبِهِ فَمِن أصابَةِ دَولَةِ الباطِلِ اقتُصَّ مِنهُ في دَوْلَةِ الحَقِّ﴾

یعنی آیا ندانسته ای که از برای حق دولتی است و از برای باطل دولتی هر دو از این ها در دولت صاحب خود ذلیل و خوارند پس کسی که دولت باطل بر او مصیبتی وارد کند در دولت حق قصاص خواهد شد از جهت او

هَفتاد وَ نُهُم

غیبت نعمانی ص 173 مسندا از محمد بن جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إذا قامَ القائِمُ بَعَثَ فی أقالیمِ الأَرضِ،فی کُلِّ إقلیمٍ رَجُلاً،یَقولُ عَهدُکَ فی کَفِّکَ،فَإِذا وَرَدَ عَلَیکَ أمرٌ لا تَفهَمُهُ وَ لا تَعرِفُ القَضاءَ فیهِ،فَانظُر إلی کَفِّکَ وَاعمَل بِما فیها قالَ وَ یَبعَثُ جُنداً إلَی القُسطَنطیِیَّهِ،فَإِذا بَلَغُوا الخَلیجَ کَتَبوا عَلی أقدامِهِم شَیئاً وَ مَشَوا عَلَی الماءِ،فَإِذا نَظَرَ إلَیهِمُ الرّومُ یَمشونَ عَلَی الماءِ،قالوا هؤُلاءِ أصحابُهُ یَمشونَ

ص: 93

عَلَی الماءِ،فَکَیفَ هُوَ؟فَعِندَ ذلِکَ یَفتَحونَ لَهُم أبوابَ المَدینَهِ ،فَیَدخُلونَها، فَیَحکُمونَ فیها ما یُریدُون﴾

یَعنی چون قیام کند قائم بر می انگیزاند در اقلیم های زمین در هر اقلیمی مردی را و می گوید فرمان تو در کف دست تست هر گاه وارد شد بر تو چیزی که نمی فهمی آن را و نمی دانی حکم کردن در آن را بکف دست خود نگاه کن و عمل کن بان چه که در آن است فرمود و می فرستد لشکری را بسوی قسطنطنیّه چون بخلیج دریا رسند می نویسند بر قدم های خود چیزی را و بر روی آب می روند پس چون رومی ها دیدند که آن ها روی آب راه می روند می گویند که این گروه یاران او یعنی یاران قائم اند که بر روی آب راه می روند پس چگونه است او در آن هنگام در های شهر را بر روی آن ها باز می کنند پس داخل شهر می شوند و در این جا حکم می کنند بدان چه که می خواهند

هَشتادُم

وافى فیض جزو دوم کتاب حجّة ص 109 من باب الوقایع التي تكون عند الامام علیه السلام از کافی مسندا از ربیع شامی روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد الله علیه السلام که می فرمود ﴿إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ مَدَّ اللهُ لِشِيعَتِنَا فِي أسْمَاعِهِمْ وَ أبْصَارهِمْ، حَتَّى لاَ يَكُونَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقَائِم بَريدٌ يُكَلّمُهُمْ فَيَسْمَعُونَ وَ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَكَانِهِ﴾

یَعنی بدرستی که قائم ما وقتی که قیام کند می کشاند خدا برای شیعیان ما در گوش های ایشان و چشم های ایشان تا میان ایشان و میان قائم قاصد و پیغام آوری

ص: 94

سخن می گوید آن حضرت با ایشان و ایشان می شوند و می بینند و حال آن که آن حضرت در جای خود است

هَشتاد وَ یِکُم

وافی از کافی جزء دوم همان کتاب ص 104 مسندا از منصور صیقل روایت کرده که گفت ﴿یَا مَنْصُورُ إنَّ هَذَا الْأمْرَ لَا یَأْتِیکُمْ إلَّا بَعْدَ إیَاسٍ، لَا وَ الله لَا یَأْتِیکُم حَتَّی تُمَیَّزُوا، لَا وَ اللهِ لَا یَأْتِیکُم حَتَّی تُمَحَّصُوا، وَ لَا وَ اللهِ لَا یَأْتِیکُم حَتَّی یَشْقَی مَنْ یَشْقَی وَ یَسْعَدَ مَنْ یَسْعَدُ﴾

یعنی ای منصور بدرستی که این امر یعنی قیام قائم علیه السّلام نمی آید شما را مگر بعد از مأیوس شدن و نه بخدا قسم تا این که تمیز داده شوید و نه بخدا قسم تا این که امتحان کرده نشوید و نه بخدا قسم تا این که شقی شود هر که شقی می شود و سعید شود هر که سعید می شود

هَشتاد وَ دُوُّم

صحيفه الابرار تاليف محمد تقى حجة الاسلام تبريزى مامقانی ص 400 روايت كرده از حسین بن حمدان حضینی در کتاب خود که موضوع است برای احوال ائمه علیهم السّلام و دلائل ایشان بسند خود روایت کرده از مفضل بن عمر حَديثِ مفصّلی را از حضرت صادق علیه السّلام که محتوی است بر شطری از علامات ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه و قسمتی از حالات رجعت و بعضی از فضائل نادره طريقه مفیده که متضمن بعضی از نکات و اسرار و دقائق است که بعضی از آن ها مربوط بموضوع این کتاب نیست لکن خوش ندارم که این حَديثِ شریف را تقطيع كنم لذا تمام حديث را در این جزو می نگارم که فائده آن تام و عائده ان عام باشد و از خداوند متعال

ص: 95

توفیق نقل احادیث و اخبار و قصّه کردن آثار اهل بيت اطهار علیهم السّلام را می طلبم وَ پیش از نَقل این حَديثِ مقتضی دیدم که بعضی از مصادر نقل آن را که بر خورد نموده ام خاطر نشان نمایم و بعد بنقل اصل حَديثِ و شرح آن چه از آن که محتاج به شرح است پردازم از جمله کسانی که این حَديثِ را نقل فرموده غوّاص بحار اخبار اهل البيت عليهم السلام علّامه مجلسی اعلی الله مقامه است در کتاب غیبت بحار الانوار (مجلّد سیزدهم) ص 203 طبع طهران در باب ما يكون عند ظهوره بروایة المفضّل بن عمر گفته است که می گویم روایت کرده است در بعض مؤلفات اصحاب ما از حسین بن حمدان حضینی بسند خود از مفضّل بن عمر از آن حضرت و از آن جمله است تلمیذ او شیخ عبد الله بحرینی که در کتاب عوالم نقل نموده و از آن جمله است محدّث خبیر و ناقد بصیر سید نعمت اله جزائری در کتاب انوار نعمانیه در جزو دوم ص 81 طبع اخبر تبریز در ضمن نور کیفیت رجعت آن حضرت که از صاحب منتخب البصائر بسند معتبر از مفضّل روایت کرده و از آن جمله است صاحب كتاب انيس السّمراء بنا بر تصریح شيخ احمد احسائی در شرح زیارت جامعه و آن كتاب عتیقی است که مرحوم مجلسی در بحار و صاحب عوالم در عوالم از آن بنام کتاب عتیق نقل فرمود اند و از آن جمله حجة الاسلام تبریزی ما مقانی در کتاب صحيفة الابرار و جمعی بسیار در کتب عربیّه و فارسیّه خود نقل نموده اند و مؤلّف فقیر زمان اقامت خود در نجف اشرف دارد در سال یک هزار و سیصد و چهل و هفت قمری در کتابخانه مرحوم شیخ محمّد سماوی مؤلف كتاب ابصار العین در ترجمه انصار حسین علیه السّلام کتاب خطّی عتیقی از حسین

ص: 96

کاغذ و خطّ که تاریخ کتابت آن چهاردهم جمادی الاولی سال هفتصد و هشت هجری بود بنام كتاب في احوال الأئمة و دلائلهم و آن كتاب حجیمی بود در باب احوال الحجّة عليه السلام این حَديثِ را ابسط و اطول از آن چه در بحار است نقل و روایت نموده بود چون دارای مزایا و فوایدی بود پس از استیذان از سماوی مومی الیه در ظرف مدّت سه روز در منزل ایشان رفته استنساخ نمودم بعد از آن که بكتاب صحيفة الابرار ظفیر یافتم آن نسخه را با نسخه صحيفة الابرار موافق یافتم و آن حديث اينست

﴿رَوَى اَلْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ اَلْحُضَيْنِيُّ فِي كتَابَةِ اَلْمَوْضُوعِ لاَحَوَالُّ اَلْأُمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ و دلائلهمْ قَالَ حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ اِسْمَعِيلَ وَ على بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ الحسنيانِ عَنْ ابي شعيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بن الفرات عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُفَضَّلِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سُئِلْتُ سَيِّدِي ابا عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَلْ لِلْمَأ مَوْلَ المُنتَظَرِ الْمَهْدِى اليهِ التَّسْلِيمُ مِن وَقْتٍ مُوَقَّتٍ يَعْلَمُهُ النَّاس فَقَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَاشَا لِلَّهِ اَنْ يُوَقَّتَ لَهُ وَقْتٌ اَوْ يُوَقَّتَ لَه شِيعَتِنَا قَالَ قُلْتُ يَا مَوْلاَى وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لاِنَّهِ هُوَ اَلسَّاعَةَ الّتى قال اللّه عزّوجلّ يَسْئَلُونَك عَنِ السَّاعَةِ اِيَّانِ مَرْسُهَا وَ قولهُ يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلسَّاعَةِ قُلْ انما عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا الأ هُوَ ثَقُلَت فِى السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضِ لاتَاتِيكُمْ الاّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَانَك خَفِى عَنْهَا قُلِ انما عِلْمُها عِندَ اللَّهِ ولَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَهُ وَ قَولِهُ وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ لَمْ يَقُلْ عِنْدَ احدٍ دُونَهُ وَ قَوْلُهُ هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ اَلسَّاعَةَ تاتِيهِمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ اِشْراطُها فَاِنِّي لَهُمْ اذا جاءَتْهُمْ ذكرَاهُمْ وَ قَوله اَقْرَبْتُ

ص: 97

السَّاعَةَ و انشَقَّ القَمَرُ وَ قَولُهُ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِين لا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَ الَّذِينَ امنُوا يُشْفِقُونَ مِنْهَا و يُعْلَمُونَ انَّهَا الْحَتَّى اِلا اَنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي اَلسَّاعَةِ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ قُلْتُ يَا مَوْلاَيَ مَا مَعْنَى يُمَارُونَ قَالَ يَقُولُونَ مَتَى وُلِدَ وَ مَنْ راي و اِينَ هُوَ و اين يَكُونُ وَ مَعْنًى يَظْهَرُ كُلُّ ذَلِكَ اِسْتِعْجَالاً لاَمْرِ اَللَّهِ وَ شَكاً فِي قَضَائِهِ اُولَئِكَ اَلَّذِينَ خَسِرُوا اَلدُّنْيَا وَ اَلاَخِرَّةَ وَ اَنَّ لِلْكَافِرِينَ لِشِرْمَابِ﴾

یَعنی روایت کرده است حسین پسر حمدان حُضینی در کتاب خودش که موضوع است برای احوال ائمّه علیهم السّلام و دلیل های امامت ایشان گفته است حَديثِ کرد مرا محمد پسر اسمعیل حسنی و علیّ پسر عبد الله حسنی از ابی شعیب محمّد پسر نصیر از عمر پسر فرات از محمد پسر مفضّل از مفضّل بن عمر که گفت پرسیدم از اقایم ابی عبد الله صادق علیه السلام که آیا از برای امامی که آرزو کرده شده است ظاهر شدن او و مهدی ای که انتظار کشیده می شود ظاهر شدنش که بر او باد تحیت و درود فرستادن وقت معیّنی هست که مردم بدانند پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود معاذ الله از این که وقتی برای آن قرار داده باشد یا شیعیان ما وقت برای آن قرار دهند گفت گفتم ای مولای من چرا برای آن وقتی قرار داده نشده فرمود برای آن که مراد از ساعتی که خدای عزوجل فرموده به پیغمبرش که می پرسند از تو از ساعت که کی واقع خواهد شد بگو علم آن نزد پروردگار من است یعنی خدا می داند ظاهر نمی گرداند آن را در وقتش مگر این که سنگین و گران آید در آسمان ها و زمین نمی اید شما را مگر بطور ناگهانی می پرسند از تو و چنین پندارند که تو دانائی از وقت آن بگو جز این نیست که علم آن نزد خدا است یعنی خدا می داند که چه وقت خواهد بود ولیکن

ص: 98

بیشتر از مردمان نمی دانند و فرمایش خدا که فرموده است نزد خدا است دانستن ساعت ظهور و نفرموده است که نزد احدی غیر از او است و فرمود که آیا نظر دارند مگر ساعت ظهور را که نیاید ایشان را ناگهان پس بتحقیق که آمده است و می آید ایشان را نشانه ها و شرط های آن پس از کجا می دانند یعنی آن نشانه ها که آمد هنگام پند گرفتن ایشان خواهد بود و فرموده او است که نزدیک شد ساعت و شکافته شد ماه و فرموده او است که چه چیز دانا می کند تو را امید است ساعت نزدیک باشد بشتاب و عجله می خواهند آن را کسانی که نمی دانند و نمی گروند و به آن ایمان نمی اورند و آن هائی که ایمان آورده اند می ترسند از آن و می دانند که آن راست است آگاه باشید کسانی که شک می کنند در آن هر آینه در گمراهی دور اند - گفتم ای مولای من معنای کلمه یمارون چیست می گویند مهدی کِی زائیده شده و کی او را دیده است و در کجا است او و در چه مکانی است و کِی ظاهر می شود همه این ها از روی عجله و شتابی است که برای امر خدا دارند و از جهت شکّی است که در قضا و حکم الهی دارند این جماعت کسانی هستند که زیان کرده اند در دنیا و در آخرت و بدرستی که اشخاص کافر و نا سپاس گویای آن را باز گشت بدی خواهد بود در اخرت

قالَ المفَضَّلُ

﴿قُلْتُ يَا مَوْلاَى فَلاَ يُوَقَّتُ لَهَا وَقْتٌ قالَ یَا مُفَضَّلُ! لاَ تُوَقِّتْ فَإِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللٌّهَ فِی عِلْمِهِ وَ ادَّعی أَنَّهُ أَظْهَرَهُ عَلَى سِرِّهِ وَ مَا لِلِهِ سِر اِلاّ وَ قْدَ وقعَ الى هذَا اَلْخَلْقِ اَلمَنْعوسِ اَلضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ اولِياءِ اللَّهِ وَ ماللَّهِ خِزانَةٌ هى اَحسَنُ لِسِرِّهِ عِنْدَهُمْ اكْثَرُ مِنْ جَهْلِهِمْ بِهِ وَ انما الْقَى اِلَيْهِمْ لِيَكُونَ لِلَّهِ اَلْحُجَّةُ عَلَيْهِم﴾

ص: 99

مُفَضَّل گفت گفتم ای مولای من پس وقتی برای ساعت یعنی ظهور مهدی علیه السلام قرار داده نشده است فرمود ای مفضّل وقتی قرار داده نشده است پس کسی که وقتی برای ظهور مهدی ما قرار دهد خود را در علم خدا شریک قرار داده و ادّعا کرده است بر ظاهر کردن سرّ خدا و نیست هیچ سِرّی برای خدا که واقع شود بر این خلق خواب زده سست رأی بی پایه و مایه گمراه رو گردان از خدا و از دوستان و اولیاء خدا و نیست خزینه برای خدا استوار تر و نگاه دارنده تر برای سر او نزد ایشان بیش تر از ندانستن ایشان مران سِرّ را و جز این نیست که رسیده است یا می رسانم بر ایشان تا این که برای خدا حجّت باشد بر ایشان

قالَ المفَضَّلُ

﴿یَا مَوْلَایَ فَکَیْفَ بَدْءُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ علیه السلام وَ إِلَیْهِ التَّسْلِیمُ قَالَ علیه السلام یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ فِی شُبْهَهٍ لِیَسْتَبِینَ فَیَعْلُو ذِکْرُهُ وَ یَظْهَرُ أَمْرُهُ وَ یُنَادَی بِاسْمِهِ وَ کُنْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ وَ یَکْثُرُ ذَلِکَ عَلَی أَفْوَاهِ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلِینَ وَ الْمُوَافِقِینَ وَ الْمُخَالِفِینَ لِتَلْزَمَهُمُ الْحُجَّهُ بِمَعْرِفَتِهِمْ بِهِ عَلَی أَنَّهُ قَدْ قَصَصْنَا وَ دَلَلْنَا عَلَیْهِ وَ نَسَبْنَاهُ وَ سَمَّیْنَاهُ وَ کَنَیْنَاهُ وَ قُلْنَا سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ کَنِیُّهُ لِئَلَّا یَقُولَ النَّاسُ مَا عَرَفْنَا لَهُ اسْماً وَ لَا کُنْیَهً وَ لَا نَسَباً وَ اللَّهِ لَیَتَحَقَّقُ الْإِیضَاحُ بِهِ وَ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ وَ کُنْیَتِهِ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ حَتَّی لَیُسَمِّیهِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ کُلُّ ذَلِکَ لِلُزُومِ الْحُجَّهِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ یُظْهِرُهُ اللَّهُ کَمَا وَعَدَ بِهِ جَدُّهُ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾

مُفَصّل گفت ای مولای من پس ابتداء ظهور مهدی علیه السلام چگونه خواهد

ص: 100

بود پس فرمود ای مفضّل ظاهر می شود در حالی که مردم در شبهه باشند تا واضح شود امر او و بلند شود ذکر او و ندا کرده شود بنام او و کنیه او و نَسَب او و زیاد شود آن ها در دهن های اهل حق و اهل باطل و اشخاص موافق و مخالف تا حجّتی باشد که ملزم کند ایشان را بشناختن ایشان آن حضرت را بنا بر آن چه پیش از ظهور آن جناب قصّه می کنیم و دلالت می کنیم بر او و نسبت می کنیم او را بر او و نَسَب و نام و کنیه او و می گوئیم همنام و هم کنیه است با جدّش پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تا این که نگویند مردم که ما نمی شناختیم و نام او را نمی دانستیم و بذات خدا قسم است که هر آینه محقّق و واضح شناخته می شود بنام و کنیه و نسب او بر زبان های ایشان تا اندازه ای که بعض ایشان برای بعض دیگر او را نام می برند همه این ها برای لزوم حجّت است بر ایشان و ظاهر می گرداند خدا او را همچنان که وعده فرموده است آن را جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در گفته خدائی که غالب و عزیز است او است آن چنان خدائی که فرستاد فرستاده خود را با هادی و راهنما و دین راست ثابت تا ظاهر کند برای استعلاء و بلند کردن همه آن دین و هر چند مکروه خاطر های مشرکین و کفّار باشد

قَال المفَضَّلُ

﴿قُلْتُ يَا مَوْلاى مَاتَا وَيْلَ قَولِهِ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ قَالَ هُوَ قَولُهُ عز وَجَلٌ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكونُ الدّينُ للَّهُ فَوَ اَللَّهِ يَا مُفَضَّلُ لَتَفقِدُنَّ الْمِلَلَ وَ الاديانِ وَ الاراءِ وَ الاختِلافُ وَ يَكُونُ الدِّينُ كُلُّهُ و احِداً كَمَا قَالَ اَللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ انَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلاِسْلاَمُ و قوله وَ مَن يَتَّبِغَّ غَيْرَ الاسْلامِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾

ص: 101

مُفَضَّل گفت گفتم ای مولای من چيست تاویل گفته خدا لیظهره على الدّين كلّه فرمود آن گفته خدای عزّ وجّل است که فرموده ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكونُ الدّينُ اَللَّهُ﴾ یعنی بکشید و قتال کنید با کفّار و مشرکین و منافقین تا این که فتنه و فساد و دین های مختلفه باقی نماند و همه دین فقط برای خدا باشد چنان چه فرموده است ﴿انَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلاِسْلاَمُ﴾ یعنی دینی که خدا راضی شده است که بندگان او متدیّن به آن دین باشند فقط دین اسلام است و فرموده او است که ﴿و من يَتَّبِغَّ غَيْرَ الاسْلامِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾ یعنی کسی که میل کند بدینی غیر از دین اسلام هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در عالم آخرت از زیان کاران خواهد بود پس بذات خدا قسم است ای مفضّل هر آینه گم خواهید کرد البتّه البتّه ملت ها و دين ها و رأی ها و اختلاف ها را و همه دین ها یکی شود

قَال المفَضَّلُ

﴿قلت يَا سَيِّدِي وَ الِدَّيْنِ الَّذِي أُتِيَ بِهِ آدَمُ وَ نُوحٌ و إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسِي وَ عِيسِي وَ مُحَمَّدٌ هُوَ الإِسْلامُ قَالَ نَعَمْ من أَوَّلِهِ إلَيَّ آخِرُهُ و هذهِ الآيه مِنهُ إنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَ قَولُهُ جِلٌ ثَنائُه مُلَّهُ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمُ هُوَ سَمَّاكُمُ المُسْلِمينَ وَ قوُلُه في قَصِّهِ إبراهيمُ وَ إسماعيلُ واجْعَلْنَا مُسْلِمِينَ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنا أُمُّهُ مُسَلِّمُهُ لَكَ وَ قَولُهُ في قَصِّهِ فِرعَونُ حَتي إِذَا أَدْرَكَهُ اَلْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ و أنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ قوُلُه قَصَّهُ سُلَيْمَانُ وَ بِلْقِيسُ قَالَت اَيُّكُمْ يَاتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ اَنْ

ص: 102

يَاتُونِي مُسْلِمينَ وَ قَوْلُ بِلْقِيسَ وَ اسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ اللَّهُ رَبُّ اَلْعَالَمِينَ وَ قَوْلُ عِيسَى وَ اذ قَالَ عِيسَى اللحوارُ بَيْنَ مَنِ اِنْصَارَى إِلَى اَللَّهِ قَالَ اَلْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ اِنْصَارَ اَللَّهَ امْناً بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بَانا مُسْلِمونَ وَ قَوْلُهُ جلَّ مِن قَائِلٍ وَ لَه اسلَم مَن في السَّماواتِ وَ الارْضِ طَوْعاً كَرْهاً وَ الِيَهِ تُرْجَعُونَ وَ قَولُهُ فِي قِصَّةِ لُوطٍ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لُوطٍ وَ ابْرَاهِيمَ وَ قَولُهُ قُولُوا اُمْنَاً بِاللَّهِ وَ مَا انْزِلَ الينا الى قوله لا نُفَرِّقُ بَينَ احَدٍ مِنهُم وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ وَ قَولُهُ ام كُنتُمْ شُهَداءَ اذ حَضَرَ يَعْقُوبُ الْمَوْتُ الي قَوله الهَا وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾

مُفَضَّل گفت گفتم ای آقای من پس دینی که آن را آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عيسى و محمّد صلى الله عليه و آله و عليهم ان اسلام است فرمود آری از اوّل آن تا اخر آن و این آیه از آن است (که فرموده) بدرستی که دین نزد خدا دین اسلام است و فرموده او که بزرگ است ثنای او ملّت پدر شما ابراهیم است که او شمار مسلمان نامیده است و فرموده او در قصه ابراهیم و اسمعیل (که فرموده است) و قرار ده ما را دو مسلمان برای برای خود و از ذریّه ما امّتی را که مسلمان باشند برای تو و فرموده در قصه فرعون (که فرموده) تا درک کرد او را غرق شدن گفت ایمان آوردم باین که نیست خدائی مگر آن خدائی که ایمان آوردند بر او بنی اسرائیل و من از مسلمانانم و فرموده او در قصه سلیمان (که فرموده) با بلقیس زمانی که می گوید و اسلام آوردم با سلیمان مخصوص برای خدائی که پروردگار جهانیانست و قول سلیمان که فرموده کدام یک از شما قصر او را می آورد برای من

ص: 103

پیش از این که بیایند مرا در حالتی که اسلام آورندگانند و فرموده عیسی که فرموده است و یاد کن یا محمّد عیسی را زمانی که بشاگردان خود گفت کیانند یاران من بسوی خدا شاگردان گفتند مائیم یاران خدا ایمان آورده ایم بخدا و گواهی ده باین که ما مسلمانان هستیم و فرموده است ان گوینده باین که عزیز و غالب است یعنی خدا و از برای او اسلام می آورند کسانی که در آسمان ها و زمین انداز روی رغبت و کراهت و بسوی او باز گردیده خواهید شد و فرموده او در قصّه لوط که نیافتیم مادران شهر بجر خانه ای از مسلمانان و لوط پیش از ابراهیم بوده و فرموده او (که گفته است) بگوئید ایمان اوردیم بخدا و آن چه که فرستاده شده است بر ما تا آن جا که می فرماید جدائی نمی اندازیم در میان احدی از ایشان و ما برای او اسلام آورندگانیم و فرموده او یا بودید گواهان زمانی که مرگ يعقوب در رسید تا آن جا که فرموده است خدائی را که یگانه ات و ما از برای او اسلام آورندگانیم

قَال المفَضَّلُ

﴿يا سَيِّدِي کَمِ اَلْمِلَلُ؟ قَالَ: یَا مُفَضَّلُ اَلْمِلَلُ أَرْبَعَهٌ، وَ هِیَ اَلشَّرَائِعُ. قَالَ اَلْمُفَضَّلُ : یَا سَیِّدِی اَلْمَجُوسُ لِمَ سُمُّوا مَجُوساً؟ قَالَ لِأَنَّهُمْ تَمَجَّسُوا فِی اَلسُّرْیَانِیَّهِ، وَ اِدَّعَوْا عَلَی آدَمَ وَ اِبْنِهِ شِیثٍ﴾

مُفَصّل گفت ای آقای من ملّت ها چندند فرمود ای مفضّل چهارند و آن ها است شریعت ها

ص: 104

گفت مفضّل ای آقای من چرا مجوس مجوس نامیده شده اند فرمود برای این که مجوسی شدند در سریانی بودن و ادّعا کردند باین که بر دین ادم و شیث هبة الله پسر آدم هستند و ایشان ازاد و رها کردند برای آن ها نکاح کردن مادر ها و خواهر ها و دختر ها و خاله ها و عمّه ها و زنانی که با ایشان محرمند و ادم و شیث امر کردند آن ها را که نماز گذارند در هر وقت که آفتاب در آسمان بایستد و از برای آن ها وقتی برای نمازشان قرار ندارند و جز این نیست که این در و بستن بر خدا و بر آدم و شیث است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سيدى وَ لِمَ سَمَّى قَوْمُ مُوسَى الْيَهُودَ قَالَ لِقَولِ اللَّهِ عَنْهُمْ اَنَا هُدْنا اِلَيْكَ اَى اهْتَدَيْنا اِلَيْكَ قَالَ اَلْمُفَصَّلُ فَلِمَ سَمَّى اَلنَّصَارَى نَصَارَى قَالَ لِقَوْلِ عِيسِي لَهُمْ يَا بَنَى اِسْرَائِيلَ مِنِ اِنْصَارَى الى اَللَّهِ قَالَ اَلْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ اِنْصَارَ اَللَّهَ فَسُمُّوا اَلنَّصَارَى نُصْرَةَ دِينِ اَللَّهِ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سيدى فَلِمَ سُمُّوا اَلصَّابِئُونَ اَلصَّابِئِينَ قَالَ يَا مُفَضَّلُ لانهُم صبوا إِلَى تَعْطِيلِ اَلاِنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ و اَلْمِلَلِ وَ اَلشَّرَايِعِ وَ قَالُوا كُلُّ ما جاءَ وَ ابِهُ بَاطِلٌ فَجَحَدُوا تَوْحِيدَ اللَّهِ وَ نُبُوَّةَ الانبياءِ وَ رِسالَةِ الرُّسُلِ وَ وَصِيَّةِ الاوْصِيَاءِ فَهُمْ بَلَاشَرِيعَةُ وَ لَاكِتَابٌ وَ لاَ رَسُولَ وَهْمٌ مُعَطِّلَةُ اَلْعَالَمِ﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من چرا قوم موسی را یهود می گویند فرمود برای گفته خدا از قول ایشان که گفتند ما هدایت کرده شدیم بسوی تو یعنی قبول راهنمائی تو را کردیم مفضّل گفت پس چرا نصاری نصاری نامیده شدند فرمود برای گفته عیسی بایشان که گفت کیانند یاران من که بسوی خدا توجّه کنیم شاگردان او گفتند که ما یاران خدا هستم پس باین جهت نصاری نامیده شدند برای یاری کردن دین خدا مفضّل گفت ای آقای من

ص: 105

پس چرا صائبون را صائبین نامند فرمود ای مفضّل برای آن که از کیش بیرون رفتند و انکار کردند پیغمبران و فرستادگان خدا و ملّت ها و شریعت ها را و گفتند همه این هائی که پیغمران آوردند باطل و نا چیز است پس انکار کردند یگانه دانستن خدا را در ذات و صفات و افعال و عبادات و نبوّت پیغمبران را و رسالت پیغمبران مرسل را و وصیّت اوصیاء را پس ایشان شریعت و کتاب و پیغمبری ندارند و مُعطّله یعنی منکر صانع عالمند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ سُبْحَانَ اَللَّهِ فما اَجْلُ هَذَا مِنْ عِلْمٍ قَالَ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ وَ اِلْقِيْهِ الى شِيعَتِنَا لِئَلاَّ يَشُكُّوا فِي اَلدِّينِ قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي ففي اي بقعة يَظْهَرُ الْمَهْدِيُّ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيه السَّلاَمُ لَاتَرَاهُ عَيْنٌ فِي وَقْتِ ظُهُورِهِ اَلْآرَاتِهِ كُلُّ عَيْنٍ فَمَنْ قَالَ لَكُمْ غَيْرَ ذَلِكَ فَكَذِّبُوهُ﴾

مُفَضّل گفت منزه و پاك است خدا پس چقدر برزگ است این علم فرمود آری ای مفضّل و بینداز این سخن را در دهان شیعیان ما تا در دین شک نکنند گفت مفضّل ای آقای من پس در کدام بقعه ای ظاهر می شود مهدی فرمود صادق علیه السلام نبیند هیچ چشمی او را در وقت ظهورش مگر این که دیده باشد او را هر چشمی پس کسی که بگوید برای شما غیر از این را او را تکذیب کنند یعنی بگوئید دروغ می گوید

﴿قال الْمفَضْلُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ لاَ يُرَى وَقْتَ وِلادَتِهِ قالَ بَلَى وَ اللَّهِ انَّهُ لِيَرِي مِن سَاعَةِ وِلادَتِهِ الى وَفاتِ اَبِيهِ سَنَتَيْنِ وَ سَبْعَةَ اشْهَرٍ اولُها وَقتُ الفَجْرِ لَيْلَةَ اَلْجُمُعَةِ لثمان لَيَالٍ خَلَوْنَ مِن شَعْبَانَ مِن سَنَتِهِ سَبْعٌ وَ خَمْسِينَ وَ مَئاتَيْنِ إلى يَوْمِ الجُمُعَةِ لِثَمانٍ تَخْلُو مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الاَوّلِ مِنْ سنَةِ سِتِّينَ وَ مَاتَيْنِ وَ هُوَ يَوْمُ وَفَاتِ اَبِيهِ مِنْ شَهْرِهِ مِنْ سَنَة

ص: 106

يُرَى بِالْمَدِينَةِ اَلَّتِي تُبْنَى بشَاطى دِجْلَةَ بَنَاهَا المتَكَبِّر اَلْجَبَّارُ اَلْمُسَمَّى بَابِي جَعفَرٌ الجَبَّارُ الغَتَّابُ المُلَقَّبُ بِالْمُتَوَكِّلِ وَ هُوَ المَتاكِلُ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ هَى مَدِينَةً تُدْعَى سُرَّ مَنْ راى وَ هَى سَاءَ مَنْ رَايٍ يَرى شَخصَهُ المُؤمِنُ المُحِقُّ وَ لا يَراهُ المُشْكِلُ المُنكَرُ المُرتابُ وَ يُنْفِذُ فِيهَا أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ يَغيبُ عَنْهَا فَيَظْهَرُ بِالقَصرِ بِصاريا بِجَانِبِ اَلْمَدِينَةِ بِحَرَمِ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَلْقَاهُ هُنَاكَ بِالْقَصْرِ مَنْ يُسْعِدُهُ اَللَّهُ بِالنَّظَرِ اليه ثُمَّ بِغَيْبٍ فِى اخر يَوْمٌ مِنْ سَنَتِهِ سِتَّ و ستَينِ مَاتَيْنِ فَلاَ تَرَاهُ عَيْنٌ وَاحِدَةٌ حَتَّى تَرَاهُ كُلُّ عَيْن﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من در وقت ولادتش دیده نمی شود فرمود چرا بذات خدا قسم است هر آینه دیده می شود از ساعت ولادتش تا زمان وفات پدرش دو سال و هفت ماه اوّل وقت ولادتش وقت طلوع فجر شب جمعه هشتم ماه شعبان سال دویست و پنجاه و و هفت هجری است تا روز جمعه هشتم ماه ربیع الاوّل از سال دویست و شصت و آن روز روز وفات پدر او است از همان ماه و همان سال دیده می شود در شهری که بنا کرده می شود در کنار دجله که بنا می کند آن را متکبّر جباری که نام گذارده شود بابی جعفر جبّار بسیار عتاب کننده که لقب و متوکّل است و او مردیست خون خوار خدا لعنت کند او را و آن شهریست که آن را سرّ من رأی گویند (یعنی شاد شود هر که آن را ببیند) و آن شهر سئا من رأی است یعنی بد اید و بد حال شود هر که آن را ببیند - می بیند شخص آن حضرت را هر که مؤمن اهل حق باشد و نمی بیند او را شخص شک آورنده انکار کننده ای که اهل شک و ریب باشد - و جاری می شود در آن جا امر و نهی او و غیبت می کند از این جا

ص: 107

پس ظاهر می شود در قصر بصار یا بطرف مدینه در حرم جدّش رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس ملاقات می کنند در آن جا او را هر کسی که سعادت دهد خدا او را بنظر کردن بسوی او پس غائب می شود در آخر روز از سال دویست و شصت و شش پس نمی بیند او را چشمی تا زمانی که ببیند او را هر چشمی یعنی زمان ظهور آن حضرت بعد از غیبت کبری

مُؤلّف حقير گويد

ولادت حضرت بقية الله عجل الله تعالی فرجه بنا بر مشهور در روز جمعه پانزدهم ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری بوده و این اشهر اقوال و روایات است و بعضی دویست و پنجاه و شش گفته اند بعدد کلمه نور بحساب جمل و بعضی ولادت آن جناب را در هشتم ماه شعبان نقل کرده اند و از آن جمله است همین حَديثِ مفضّل که یظریح به آن شده و سال ولادت را دویست پنجاه و هفت گفته و از هنگام ولادت آن حضرت تا وفات پدر بزرگوار او دو سال و هفت ماه تصریح کرده و این قول بر خلاف مشهور است و بنا بر مشهور وقت و رحلت پدر بزرگوارش پنج ساله بوده و غیبت کبرای آن جناب در سال سیصد و بیست و نه هجری واقع شده چنان چه در صفحه هشتم از جزو اول این کتاب شرح داده شد

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا سيِّدى فَمَنْ يُخَاطِبُهُ وَ لَمَنْ يُخَاطِبُ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تُخَاطِبُهُ حَتَّى تَرَاهُ كُلُّ عَيْنٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ و الْمُؤْمِنُونَ مِنَ الْجِنِّ وَ يُخرِجُ امرَهُ وَ نَهيَهُ الى ثِقَاتِهِ وَ وُ كَلائِهِ وَ يَقعُدُ بابَهُ مُحَمَّدُ بنُ نصير البصْرَى فِى يَوْمِ غَيْبَتِهِ بِصَارِيَا ثُمَّ يَظْهَرُ بِمَكَّةَ وَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ فَكانى انظُرِ اليهِ وَ قَدْ دَخَلَ مَكَّةَ و عَلَيْهِ بُرْدَةُ رَسُولِ اللَّه

ص: 108

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى رَاسِهِ عِمَامَةٌ صَفْرَاءُ وَ فى رجليه نَعْلاَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمَخْصُوفَةُ وَ فِي يَدِهِ هِرَاوَتُهُ يَسُوقُ بَيْنَ بَدَيْهِ اعنزا عِجَافاً حَتَّى يُقْبِلَ نَحوَ البَيتِ وَ لَيْسَ مِنْ احِدٍ يَعرِفُ وَ يَظهَرُ وَ هُوَ شَابٌ عرنُونٌ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَعُودُ شَابّاً وَ يَظْهَرُ فِي شبية فَقالَ سُبحانَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ وَ هَل يَغْرُبُ عَلَيْهِ ان يَظهَرَ كَيْفَ شاءَ وَ بَاى صُورَةٍ يَشاءُ اِذَا جاءَ الامرُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُه﴾

مُفَضَّل گفت گفتم ای آقای من پس کی با او خطاب می کند و او با کی خطاب می کند فرمود صادق علیه السلام خطاب می کند او را تا این که ببیند او را هر چشمی از فرشتگان و مؤمنان از جنّ و بیرون می آید امر و نهی او بسوی نقیب ها و وکیل های او و می نشیند باب او محمد بن نصیر بصری در روز پنهان شدن و غیبت او در صاریا پس ظاهر می شود در مکّه بذات خدا قسم است ای مفضل گویا می بینیم او را که در مکه داخل شده است در حالتی که بُرد رسول خدا صلى الله علیه و آله را پوشیده باشد و بر سر او عمامه زردی است و در پا های او است نعلین وصله دار پیغمبر صلى الله علیه و آله و در دست او است چوب دستی او میراند در پیش روی خود بزهای لاغری را تا این که می آید بطرف خانه خدا و نیست کسی که او را بشناسد و ظاهر می شود در حالتی که جوان است و اول جوانی او است مفضّل گفت بر می گردد در حالت جوانی یا ظاهر شود در حالت پیری پس فرمود منزّه است خدای مفضّل آیا دور است بر او که ظاهر شود بهر کیفیتی که بخواهد و بهر صورتی که می خواهد وقتی که امر از جانب خدائی که بزرگست ذکر او برسد

ص: 109

مُؤلّف گوید این خبر صریح است در عدم وقوع رؤیت برای احدی بعد از تاریخ مذکور که سال دویست و هفتاد هجری باشد ولی دانسته باد که این خبر نهایت غرابت را دارد بعلّت این که مخالف است با اخبار معتبره ای که دلالت بر وقوع مشاهده دارد بعد از این تاریخ در زمان غیبت صغری برای جماعتی از شیعیان که از ایشان است محمّد بن عبد الله که مرویّ است حَديثِ او در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله علیه که دیده است آن حضرت علیه السلام را در سال دویست نود و سه و از جمله کسانی که آن حضرت را دیده است بوسف بن احمد جعفری است بروایت شیخ طوسی در کتاب غیبت و راوندی نیز در کتاب خرائج که دیده است آن حضرت را در سال سیصد و نه هجری و از جمله ایشان است ابو نعیم محمّد بن احمد انصاری چنان چه در غیبت شیخ طوسی و كمال الدين صدوق و دلائل طبری بسند ها و طریقه های متعدده روایت شده که دیده است آن حضرت را در روز ششم ذیحجه سال دویست و نود و سه و از جمله ایشان است علیّ بن مهزیار بنا بروایت شیخ طوسی در غیبت و دلائل طبری و کمال الدین صدوق که بعد از تاریخ مذکور حضرت را دیده که مضمون آن حَديثِ اینست که علیّ بن مهزیار گفت بیست حج بجا آوردم که در همه آن ها خواهش من دیدن امام عليه السلام بود تا این که خدمت آن حضرت مشرف شدم و از جمله ایشان است یعقوب بن یوسف غسّانی است که حَديثِ او در غیبت شیخ و دلائل طبری روائی شده که در سال دویست هشتاد و یک بشرف زیارت آن حضرت نائل شده و همچنین جماعت دیگری که آن حضرت را دیده اند - پس این خبر مفضّل مقاومت با اخبار معتبر دیگر نمی کند بلکه

ص: 110

از غیبت کبری هم اشخاص زیادی آن حضرت را دیده اند و شناخته اند در حال دیدن یا پس از آن که حکایات آن ها در کتب بسیار مذکور است و از آن جمله است کتاب کمال الدین و تمام النعمة و سيزدهم بحار الانوار و كتاب وافي فيض و غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی و جنة الماوى و دار السلام و نجم الثاقب حاجی نوری و دار السلام عراقی و بعضی از کتب سید نعمت الله جزائری و کتاب های شیخ علی اکبر نهاوندی و بسیاری از کتب متقدمین و متاخرین از فارسی و عربی و خبر توقيع مبارک كه برای علی بن محمّد سمری بیرون آمده که فرموده است و سیئاتی شيعتى من يدّعى المشاهدة الأفمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفيانى و الصیحة فهو كاذب مفتر محمول است بر ادّعای مشاهده بعنوان نیابت خاصّه و سفارت خاصه نظیر نوّاب اربعه چنان چه علّامه مجلسی علیه الرحمة و بعضی دیگر از علماء اعلام رفع الله تعالی مقاماتهم همین احتمال را داده اند پس هر گاه کسی بعد از غیبت کبرای آن حضرت و قبل از خروج سفیانی و ظهور صیحه آسمانی ادّعای سفارت و نیابت خاصّه از آن حضرت کند مفتری و کذّاب و مشمول لعنت خواهد بود چنان چه بعضی ها ادّعا کرده اند و هم اکنون هم بعضی این ادّعا را دارند و از جمله ادّعا کنندگان در عصر غیبت صغری و اوایل غیبت کبرای آن حضرت محمد بن نُصیر نمیری بصری است که ادّعای بابیّت آن حضرت را نموده مانند ابى الخطّاب ملعون و شلمغاني و جلاح و ابی محمّد شریعی و احمد بن هلال عَبَر تائی کرخی و ابى طاهر محمد بن علىّ بن بلال و محمّد بن علیّ بن ابی غرافر شلمغانی نام برده است و حلاج حسین بن منصور است چنان چه شرح حالات آن ها در کتب نعمانی و شیخ مفید و شیخ طوسی

ص: 111

و كمال الدين صدوق و کافی و وافی فیض و سیزدهم بجار و عوالم وَ كتب نورى وَ كتب رجال و الزام الناصب و غير این ها از کتب عربیّه و فارسیّه نقل شده است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ یَا سَیِّدِی فِیمَنْ یَظْهَرُ وَ کَیْفَ یَظْهَرُ قَالَ یَا مُفَضَّلُ : یَظْهَرُ وَحْدَهُ وَ یَأْتِی اَلْبَیْتَ وَحْدَهُ فَإِذَا نَامَتِ اَلْعُیُونُ وَ وَسَقَ اَللَّیْلُ نَزَلَ جَبْرَائِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ صُفُوفاً فَیَقُولُ لَهُ جِبْرِیلُ یَا سَیِّدِی قَوْلُکَ مَقْبُولٌ وَ أَمْرُکَ جَائِزٌ وَ یَمْسَحُ یَدَهُ عَلَی وَجْهِهِ وَ یَقُولُ «اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ، وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ اَلْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ اَلْعامِلِینَ» ثُمَّ یَقِفُ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ وَ یَصْرَخُ صَرْخَهً وَ یَقُولُ مَعَاشِرَ نُقَبَائِی وَ أَهْلَ خَاصَّتِی وَ مَنْ ذَخَرَهُمُ اَللَّهُ لِظُهُورِی عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ اِئْتُونِی طَائِعِینَ فَتُورَدُ صَیْحَتُهُ عَلَیْهِمْ وَ هُمْ فِی مَحَارِیبِهِمْ وَ عَلَی فُرُشِهِمْ وَ هُمْ فِی شَرْقِ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَیَسْمَعُوا صَیْحَهً وَاحِدَهً فِی أُذُنِ رَجُلٍ وَاحِدٍ فَیَجِیئُوا نَحْوَهُ وَ لاَ یَمْضِی لَهُمْ «إِلاّ کَلَمْحِ اَلْبَصَرِ» حَتَّی یَکُونُوا بَیْنَ یَدَیْهِ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ فَیَأْمُرُ اَللَّهُ اَلنُّورَ أَنْ یَصِیرَ عَمُوداً مِنَ اَلْأَرْضِ إِلَی اَلسَّمَاءِ فَیَسْتَضِیءَ بِهِ کُلُّ مُؤْمِنٍ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ وَ یَدْخُلُ عَلَیْهِ نُورُهُ فِی بَیْتِهِ فَتَفْرَحُ نُفُوسُ اَلْمُؤْمِنِینَ بِذَلِکَ اَلنُّورِ وَ هُمْ لاَ یَعْلَمُونَ بِظُهُورِ قَائِمِنَا اَلْقَائِمِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ثُمَّ تُصْبِحُ نُقَبَاؤُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُمْ ثَلاَثُمِائَهٍ وَ ثَلاَثَهَ عَشَرَ نَفَراً بِعَدَدِ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِیَوْمِ بَدْرٍ ﴾

مُفَضَّل گفت ای آقای من در میان چه کسانی ظاهر می شود (یعنی مهدی) و چگونه ظاهر می شود فرمود ای مفضّل ظاهر می شود بتنهائی و می آید در خانه خدا بتنهائی

ص: 112

و پناه می برد بکعیه بتنهائی و بپوشد بر او شب فرو گرد او را بتنھائی پس وقتی که چشم ها بخواب رود و تاریکی شب فرو گیرد جبرئیل و میکائیل و فرشتگان بر او نازل شوند در حالتی که صف آرائی کرده باشند پس جبرئیل بان حضرت گوید ای آقای من گفتار تو پذیرفته است فرمان تو روانست پس حضرت دست خود را بر روی خود می کشد و می گوید حمد خدای را که وعده خود را بر ما راست کرد و ما را وارث زمین گردانید که جای گیریم از بهشت آن جان را که می خواهیم پس نیکو است مزد کارگران پس می بایستد در میان رکن و مقام و فریاد می زند فریاد زدنی و می فرماید ای گروه نقبای من و مخصوصين من و کسانی که ذخیره کرده است خدا آن ها را برای ظهور من در روی زمین بیائید بسوی من در حالتی که اطاعت کنندگانید پس آن فریاد و صدا بهمه آن ها می رسد در حالتی که در محراب ها و رختخواب ها خودشانند در مشرق و مغرب زمین گویا همه ایشان یک صدا بیک گوش می شنوند پس می آیند بنزد آن حضرت بقدر یک چشم بهمزدن در مقابل او می رسند در میان رکن و مقام پس امر می فرماید خدای عزّوجلّ نوری را که مانند ستونی شود از زمین تا آسمان که روشن شود به آن نور هر مؤمنی که در روی زمین است و داخل شود بر او نوری در داخل خانه اش پس در آن حال شاد شود نفس های اهل ایمان به آن نور و نمی دانند که قائم ما علیه السّلام ظاهر شده پس آن حضرت صبح می کند شب را در حالتی که سیصد و سیزده نفر نقبای او که بعدد اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اند در روز بدر در مقابل اویند.

ص: 113

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلْتُ يا سَيِّدِي و الاثْنَانِ وَ سَبْعُونَ رَجُلاً أصْحاب أبي عَبدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَظْهَرُونَ مَعَهُمْ قَالَ يَظْهَرُ مَعَهُمْ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍ باثْنَي عَشَرَ أَلْفَ صِدِّيقٍ مِن شِيعَتِهِ وَ عَلَيْهِ عِمامَةٌ سَوْدَاءُ﴾

مُفََضّل گفت گفتم ای آقای من پس هفتاد و دو مرد که اصحاب ابی عبد الله حسین بن علی علیهما السّلام اند ظاهر می شوند با ایشان فرمود ظاهر می شود در میان ایشان ابو عبد الله الحسين بن على عليهما السلام با دوازده هزار صدّیق از شیعیان او و بر او است عمامه سياه

﴿فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فنقبَاءُ اَلْقَائِمِ علیه السلام بايَعوالهُ قَبلَ قِيامِهِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ کُلُّ بَیْعَهٍ قَبْلَ ظُهُورِ اَلْقَائِمِ فَهِیَ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ خَدِیعَهٌ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُبَایِعَ لَهَا بَلْ یَا مُفَضَّلُ یُسْنِدُ اَلْقَائِمُ ظَهْرَهُ إِلَی کَعْبَهِ اَلْبَیْتِ الحَرامِ وَ يَمُدُّ يَدَهُ المُبَارَكَةَ فَتَرى بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فَيَقولُ هذِهِ يَدُ اللَّهِ وَ عَن اللَّهِ وَ بِأَمْرِ اللَّهِ ثُمَّ يَتْلُو هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّ اَلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اَللَّهَ يَدُ اَللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجراً عَظيماً وَ أوَّلُ مَن يُقَبِّلُ يَدَهُ جِبريلُ عَلَيهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يُبَايِعُهُ وَ تَبَايَعُهُ الْمَلائِكَةُ وَ نُقْبَاءُ الحَقِّ ثُمَّ النُّجَبَاءُ وَ يُصْبِحُ النَّاسُ بِمَكَّةَ فَيَقُولُونَ مَنْ هَذَا الَّذِي بِجَانِبِ الْكَعْبَةِ وَ ما هَذا الْخَلْقُ الَّذِي معَهُ و ما هَذِهِ الآيَةُ الَّتي رَأَيْنَاهَا بِهَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ لَم نَرَ مِثْلَها فَيَقولُ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ انْظُرُوا هَل

ص: 114

تَعْرِفُونَ أَحَداً مِمَّنْ مَعَهُ فَيَقولون لا نَعْرِفُ مِنْهُمْ إِلاَّ أرْبَعَةً مِنْ أهلِ مَكَّةَ و أرْبَعَةٌ مِن أهلِ المَدينَةِ وَ هُم فُلانٌ وَ فُلانٌ يَعُدُّونَهُمْ بِأسمائِهِم وَ يَكونُ ذلِكَ اليَومُ أَوَّلَ طُلوعِ الشَّمسِ بَيْضاءَ نَقِيَّةٌ فَإِذَا طَلَعَتْ و ابيَضَّت صَاحَ صَائِحٌ بِالْخَلائِقِ مِن عَيْنِ الشَّمْسِ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُبِينٍ يَسْمَعُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ يا مَعاشرَ الخَلائِقِ هذا مَهدِيُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يُسَمِّيه بِاسْمِ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَّمَ وَ يُكَنِّيَهِ بِكُنْيَتِهِ وَ يَنْسُبُهُ إلَى أَبِيهِ الحَسَنِ الحَادِي عَشَرَ فَاتَّبِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لا تُخالِفُوهُ فَتَضِلُّوا فَأَوَّلُ مَن يُلَبِّي نِدَاءَهُ الْمَلائِكَةُ ثُمَّ الجِنُّ ثُمَّ النُّقَبَاءُ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنَا وَ أطَعْنَا وَ لَمْ يَبقَ ذُو أُذُنٍ إلاَّ سَمِعَ ذلِكَ النِّداءَ وَ تَقبَلُ الخَلقُ مِنَ البَدوِ وَ الحَضَرِ وَ البَرِّ وَ البَحرِ يُحَدِّثُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً و يُفْهِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً مَا سَمِعُوهُ فِي نَهَارِهِمْ بِذَلِكَ اَلْيَوْمِ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ صَرَخَ صَارِخٌ مِنْ مَغَارِبِهَا يَا مَعْشَرَ اَلخَلاَئِقِ هذا مهدي ال مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يُسَمِّيهِ بِاسْمِ جَدِّهِ رَسُولِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كُنْيَةٍ وَ نَسَبٌ لَابَيْهِ الْحَسَنِ الْحادِي الْعَشْرُ اَلْيَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عليبن اِبِي طَالِبٍ اَمِيرِ اَلْمُونِينَ فَاتَّبِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لا تُخالِفوهُ فَتَضِلُّوا فَاوِلُ مَنْ يُلَبِّي نِدَائَهُ امْلَائِكَةُ ثُمَّ الْجِنُّ ثُمَّ انقبَلء وَ يَقُولُونَ سَمِعْنَا وَ اِطَّعَنَا وَ لاَ يُبْقِي ذُو اُذْنٍ مِنَ اَلْخَلاَئِقِ اِلاّ سَمِعَ ذلِكَ النِّداءَ وَ تُقْبِلُ خَلائِقُ قُدَّ مِنَ البَوَّ وَ الْحَضَرُو البَرِّ وَ البَحرِ يُحَدِّثُ بَعضُهُم بَعضاً وَ يَسْتَفهِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً مِمَّا سَمِعُوهُ نَهَارَهُمْ كُلَّهُ فاِذا دَنَتِ اَلشَّمْسُ بِالْغُرُوبِ صرخَ صَارِخٌ مِنْ مَغْرِبِهَا يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ قَدْ ظَهَرَ رَبُّكُمْ بِالْوَادِي الْيَابِسِ مِنِ اِرْضِ فِلَسْطِينَ وَ هُوَ عُثْمَانُ بن عنبسة اَلاِمْوَى مِنْ وُلْدِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ لَعَنَهُ اللَّهُ فَاتَّبِعُوهُ تَهتَدُوا وَ لاتُخالِفوا عَلَيهِ فَتَضِلُّوا فَرَدَّ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةَ وَ الِجْنَ وَ النُّقَبَاءُ قَولَهُ وَ يُكَذِّبُونَهُ وَ يَقولونَ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا ولا يَبْقَى ذوشُكَ وَ لا مُرْتابٌ ولا مُنَافِقٌ ولا كَافِرُ الأَصْلِ بِالنِّدَاءِ الثَّانِي﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من پس نقباء قائم علیه السلام پیش از قیام او بیعت می گیرند برای او فرمود ای مفضّل هر بیعتی پیش از ظهور قائم بیعت

ص: 115

کفر و نفاق و خدعه است لعن کرده شده است بیعت کننده برای این ها و بیعت کرده شده برای او بلکه ای مفضّل تکیه می دهد قائم علیه السّلام پشت خود را بکعبه که بیت الحرام است و می کشد دست مبارک خود را پس دیده می شود سفید درخشنده از غیر بدی پس می گوید اینست دست خدا و از جانب خدا و بامر خدا است پس تلاوت می کند این آیه را بدرستی که آن کسانی که بیعت می کنند با تو جز این نیست که بیعت با خدا می کنند دست خدا بالای دست های ایشان است پس کسی که بشکند بیعت خود را جز این نیست می شکند بر ضرر نفس خود و کسی که وفا کند با بچه که عهد و پیمان بسته است بر آن با خدا زود باشد که بدهد او از خدا مزدی بزرگ پس اوّل کسی که دست آن حضرت را می بوسد جبرئیل است پس از آن بیعت می کند با آن حضرت و بیعت می کنند با او فرشتگان و نجباء جنّ پس از ایشان نقباء که اصحاب خاصه آن حضرتند و چون شب را صبح کنند اهل مکّه گویند که این مرد کیست که بجانب کعبه آمده است و این مردمان کیانند که با او هستند و این نشانه و علامت که ما در این شب دیدیم چیست که مثل آن دیده نشده پس بعضی از ایشان ببعض دیگر گویند که این صاحب بز ها است و بعضی از ايشان ببعض دیگر گویند که ببینید از کسانی که با او هستند یکی را می شناسید گویند که نمی شناسم از ایشان مگر چهار نفر را که از اهل مکّه اند و چهار نفر را که از اهل مدینه اند و ایشان فلان و فلان اند که می شمارند ایشان را بنام های شان و این عمل اوّل طلوع افتاب آن روز صورت می گیرد پس چون سفیدی آفتاب در آمد

ص: 116

فریاد کننده ای فریاد می کند در میان خلایق از چشمه آفتاب بزبان عربی واضح که می شنود آن صدا را هر که در آسمان ها و زمین است که ای گروه خلایق این است مهدی آل محمّد صلّى الله عليه و آله و نام می برد او را بنام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله و كنیه او و نَسَب او را بپدرش حسن امام یازدهم که از فرزندان حسين بن علىّ بن ابي طالب است می دهد پس متابعت کنید او را تا هدایت یابید و مخالفت نکند فرمان او را که گمراه می شوید پس اوّل کسی که او را اجابت می کند فرشتگانند پس از آن جنیّان ان پس از آن نُقبایند که اصحاب خاص آن حضرتند و می گویند شنیدیم و اطاعت کردیم و باقی نمی ماند صاحب گوشی مگر این که می شود این ندا را و مردمان رو می آورند از حاضرین و بادیه نشینان و بیابانی ها و دریائی ها و بعضی از آن ها برای بعض دیگر حَديثِ می کنند و بعضی از بعض دیگر می پرسند و استفهام می کنند در ان روز همه روز را آن صدائی که شنیده اند پس چون نزدیک غروب افتاب شود فریاد زننده فریاد می کند از سمت مغرب ان که ای گروه خلایق بتحقیق که ظاهر شد پروردگار شما در وادی یابس یعنی بیابان بی آب و علف از زمین فلسطین و او عثمان پسر عنبسه است از بنی امیّه از فرزندان یزید بن معاویه لعنت کند خدا او را پس پیروی از او کنید تا هدایت یابید و مخالفت نکنید او را که گمراه می شوید پس فرشتگان و جنیّان و نقباء قول او را ردّ می کنند و تکذیب می کنند او را و می گویند شندیم و نا فرمانی کردیم و باقی نماند صاحب شک و ریبی و نه منافقی و نه کافری مگر این که بندای دوم گمراه می شوند

ص: 117

﴿وَ یَسنِدُ الْقَائِمُ عليهِ السَّلامُ مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ يَقولُ يَا مَعْشَرَ الْخَلائِقِ ألا وَ مَن أَرادَ أن يَنظُرَ إِلى آدَمَ وَ شِيثٍ فَهَا أَنَا آدَمُ وَ شِيثٌ ألا وَ مَن أَرَادَ أَن يَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذا نُوحٌ وَ سَامٌ ألا وَ مَنْ أَرَادَ أن يَنظُرَ إلى إبراهيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ ألا وَ مَن أَرادَ أَن يَنْظُرَ إِلَى مُوسي وَ يُوشَعَ فَهَا أَنَا ذا مُوسَى و يُوشَعُ ألا وَ مَنْ أَرَادَ أَن يَنْظُرَ إلى عِيسَى وَ شَمْعُونَ فَهَا أنَا ذا عِيسَى وَ شَمْعُونَ ألا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إلى مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ صلي الله عليه و آله و سلم وَ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ ألا وَ مَنْ أَرادَ أن يَنْظُرَ إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهِمَا السَّلامُ فَها أنَا ذَا الْحَسَنُ وَ الحُسَيْنُ علَيهِم السَّلامُ ألا وَ مَن أَرادَ أن يَنظُرَ إلى الأئِمَّةِ مِن وُلْدِ الحُسَينِ و احِداً بَعْدَ و احِدٍ فَهَا انَاهُمْ فَلْيَنْظُرْ الى وَ لْيُسْئَلْنِى فَاِنِّي انِبَا بِمَا نَبَّئُوا بِهِ و مَا لَمْ يُنْبِئُوا بِهِ اِلاّ مَن كَانَ يَقْرَءُ الكُتُبَ وَ الصُّحُفَ فَلْيَسْمَعْ ثُمَّ يَبتَدِءُ بِالصُّحُفِ اَلَّتِي اِنْزَلَ اَللَّهُ عَلَى اَدَمٍ وَ شَبَثٍ فَيُقْرِئُهَا فَتَقُولُ اُمَّةُ ادمٍ وَ شِيثٌ هَذِهِ وَ الله اَلصُّحُفُ حِقَارٌ وَ لَقَدْ قَرَانَاهَا لَمْ نَكُنْ نَعْلَمُهُ مِنْهَا و مَا كَانَ خَفَى عَنَّا وَ مَا كَانَ اسقُط وَ بُدِّلَ وَ حُرِّفَ وَ يُقِرَّةُ صُحُفَ نوحٍ وَ صَحُفَ ابْرَاهِيمَ وَ التَّورِتَةُ وَ الانْجِيلُ وَ الزَّبُورَ فَيَقولُ أَهْلُ التَّوْرَاةِ وَ الانْجِيلُ وَ الزَّبُورُ هَذِهِ وَ اللَّهِ صُحُفُ نُوحٍ وَ ابْراهِيمُ حَقّاً وَ مَا اُسْقُطَ مِنْهَا وَ بُدِّلْ وَ حْرْفٌ مِنْهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ التَّورتَةُ الْجَامِعَةُ وَ الزَّبُورُ التَّامُّ وَ الانْجِيلِ الكامِلِ وَ انَّهَا اضْعَافُ مَا قرَانَا مِنْهَا ثُمَّ يَتْلُو القرانَ فَيَقُولُ اَلْمُسْلِمُونَ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْقِرانُ حَقّاً اَلَّذِي اَنْزلَ اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلَّى اللَّهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ مَا اُسقُط مِنْهُ حَرْفٌ وَ بَدَلَ لَعَنَ اللَّهُ﴾

و تِكيه مي دهَد قائم علیه السلام پشت خود را بکعبه و می گوید ای گروه

ص: 118

خلایق آگاه باشید کسی که می خواهد آدم و شیث را ببیند پس آگاه باشید منم آدم و شیث آگاه باشید کسی که می خواهد نوح و سام را ببیند منم نوح و سام آگاه باشید کسی که می خواهد ابراهیم و اسمعیل را ببیند منم ابراهیم و اسمعیل آگاه باشید کسی که می خواهد موسی و یوشع را ببیند منم موسی و یوشع آگاه باشید کسی که می خواهد عیسی و شمعون را ببیند منم عیسی و شمعون آگاه باشید کسی که می خواهد محمد رسول الله صلى الله عليه و آله را ببیند و امیر المؤمنين را منم محمّد و امیر المؤمنين آگاه باشید کسی که می خواهد حسن و حسین را ببیند منم حسن و حسین آگاه باشید کسی که می خواهد امام هائی که از اولاد حسین اند هر یک را بعد از دیگری ببیند منم ایشان پس مرا ببیند و از من بپرسد بدرستی که من خبر می دهم آن چه را که خبر به آن دارند و آن چه را که خبر به آن ندادند آگاه باشید هر کسی که کتاب ها و صحنه های آسمانی را می خواند پس باید از من بشنود پس ابتداء می کند بخواندن صحیفه هائی که برادرم و شیث نازل شده و خدا فرستاده است آن ها را و می خواند آن ها را پس امّت ادم و شیث می گویند اینست بذات خدا قسم صُحُف ادم و شیث از روی حق و راستی و درستی که ما خوانده ایم آن را و نمی دانسیم بعضی از آن را و آن چه که از ما پنهان بوده و آن چه را که از آن ها افتاده و تبدیل و تحریف شده و می خواند صُحف نوح و ابراهیم و توراة و انجیل و زبور را پس اهل تورته و انجیل و زبور می گویند اینست بذات خدا قسم صحف نوح و ابراهیم از روی حقیقت و راستی و درستی و آن چه که از آن ها افتاده و تبدیل و تحریف شده از ان این است تورته جامع و زبور تمام

ص: 119

و انجیل کامل و این ها چندین برابر از آن چیزیست که ما می خواندیم پس از ان می خواند قرآن را پس مسلمانان می گویند اینست بذات خدا قسم قران راست درستی که خدا بر محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده و چیزی از آن نیفتاده از حروف و تبدیل نشده است لعنت کند خدا کسی را که از او انداخته و تبدیل و تحریف کرده است آن را

﴿ثُمَّ تَظهَرُ الدَّابَّةُ بَينَ الرُّكنِ وَ المَقامِ فَتَكتُبُ في وَجهِ المُؤمِنِ مُؤمِنٌ و في وَجْهُ الكافِر كَافِرٌ ثُمَّ يُقْبِلُ عَلَى اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ وَجْهَهُ إِلَى قَفَاهُ وقَفَاهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ يَقِفُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولُ يَا سَيِّدِي أَنَا بَشِيرٌ أَمَرَنِي مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ أن ألحَقَ بِكَ و أُبْشِّرَكَ بِهَلاكِ جَيْشِ السُّفيانِيِّ بِالْبَيْدَاءِ فَيَقُولُ لَهُ الْقَائِمُ عليه السلامُ بَيِّن قِصَّتَكَ و قِصَّةَ أَخِيكَ فَيَقولُ الرَّجُلُ كُنْتُ و أَخِي في جَيشِ السُّفيانِيِّ و خَرَّبَنا الدُّنيا مِن دِمَشقَ إلى الزَّوْرَاءِ و اخْرَبْنَا الزَّوْرَاءَ و تَرَكْنَاها جَمَّاءَ و خَرَّبْنَا الكُوفَةَ و خَرَّبْنَا الْمَدِينَةَ وَ كَسَرْنَا الْمِنْبَرَ وَرَاثَتْ بِغَالُنَا فِي مَسْجِدِ رَسُولٍ صَلي اللَّهُ عليهِ و آله وَ سَلْم وَ خَرَجْنَا مِنْهَا وَ عَدَدْنَا ثَلاثَمِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ نُريدُ مَكَّةَ لاخَرَابَ الْبَيْتِ وَ قَتَلَ أهلَهِ فَلَمَّا صِرْنَا فِي اَلْبَيْدَاءِ عَرَّسْنَا فِيهَا فَصَاحَ بِنَا صَائِحٌ يَا بَيْدَاءُ أَبِيدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ فَانْفَجَرَتِ الْأَرْضُ و ابْتَلَعَتْ كُلَّ الْجَيْشِ فَوَ اَللَّهِ مَا بَقِيَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ عِقَالُ نَاقَةٍ فَمَا سِوَاهُ غَيْرِي وَ غَيرُ أَخِي فَإِذَا نَحْنُ بِمَلَكٍ قَدْ ضَرَبَ وُجُوهَنَا فَصَارَتْ إِلَى وَ رَائِنَا كَمَا تَرَى فَقَالَ لِأَخِي وَيْلَكَ يَا نَذِيرُ اِمْضِ إِلَى الملْعونِ السفيانيِّ بِدِمَشْقَ فَأَنْذِرَهُ بِظُهُورِ المَهْدِيِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ عَليه السلامُ وَ عَرِّفهُ أنَّ اللَّهَ قَد أهلَكَ جَيشَهُ بِالبَيْدَاءِ وَ قالَ لِي يَا بَشيرُ الحَق بِالمَهدِيِّ بِمَكَّةَ وَ بَشِّرْهُ بِهَلاكِ الظَّالِمينَ وَ تُب علَى يَدِهِ فَإنَّهُ

ص: 120

يَقْبَلُ تَوْبَتَكَ فَيُمِرُّ القائمُ علَيهِ السلام يَدَهُ عَلى وَجهِهِ فَيَرُدُّهُ سَوِيّاً كَمَا كَانَ وَ يُبَايِعُهُ و يَكُونُ مَعَهُ﴾

پس ظاهر می شود دابّه در میان رکن و مقام و می نویسد در روی مؤمن که این مؤمن است و در روی کافر که این کافر است پس رو می آورد بسوی قائم مردی که روی او در عقب و پشت سر او بطرف سینه او است و می ایستد در برابر و پیش روی او پس می گوید ای آقای من منم مژده دهنده امر کرد مرا فرشته ای از فرشتگان که بتو ملحق شوم و مژده دهم تو را بهلاك شدن لشکر سفیانی در زمین بیداء پس قائم به او می گوید قصّه تو چیست و قصه برادرت نذیر چگونه است پس آن مرد می گوید من با برادرم نذیر در لشکر سفیانی بودیم خراب کردیم دمشق را تا بغداد و خراب کردیم بغداد را و آن جا را ترک کردیم در حالی که صاف و هموار کردیم و خراب کردیم کوفه را و خراب کردیم مدینه را و سرگین انداختند قاطر های ما در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و بیرون آمدیم از آن جا در حالی که شماره جمعیت ما نزدیک سیصد هزار مرد بودند اراده کردیم که بمکّه برویم برای خراب کردن خانه خدا و کشتن اهل آن جا وقتي كه بر بیداء رسیدیم متحیّر و سر گردان شدیم در آن جا پس صیحه زننده ای بما صیحه ای زد که ای بیابان هلاک کن این ها را که گروهی ستم کارانند پس زمین شکافته شد و تمام لشکر را بخود فرو برد پس بذات خدا قسم است که باقی نماند در روی زمین زانو بند شتری و آن چه غیر از آن بود بجز من و برادرم که در آن حال ناگاه فرشته ای رو های ما را بعقب بر گرداند هم چنان که می بینی و ببرادرم گفت وای بر تو ای بیم دهنده برو بنزد سفیانی ملعون در دمشق

ص: 121

و بیم ده او را بظهور مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله و این که خدا لشكر او را در بيداء هلاک کرد و بمن گفت ای مژده دهنده خودت را برسان بمهدی در مکّه و مژده بده او را بهلاکت گروه ستم کاران و بدست او توبه کن زیرا که او می پذیرد توبه را پس دست خود را بروی تو می کشد و آن را بر می گرداند بحالت اوّل درست شده پس تبعیت می کند با ایشان و با آن حضرت خواهد بود

﴿قالَ المُفَضَّلُ يا قلت یا سَيِّدِي وَ تَظْهَرُ الْمَلائِكَةُ وَ الْجِنُّ لِلنَّاسِ قالَ إي وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ وَ يُخَاطِبُونَهُم كَمَا يَكونُ الرَّجُلُ مَعَ خاصَّةِ (حَاشِيَتِهِ) وَ أَهْلِ بیته قَلْتَ يَا سَيِّدِي وَ يَسِيرُونَ مَعَهُ قالَ إي وَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ وَ لَيَنْزِلَنَّ أَرْضَ الهِجْرَةِ ما بَيْنَ الكُوفَةِ وَ النَّجَفُ وَ عَدَدُ أصحابِهِ عَلَيهِ السَّلامُ حينَئِذٍ سِتَّةٌ وَ أرْبَعُونَ أَلْفاً مِنَ المَلائِكَةِ وَ سِتَّةُ آلافٍ مِنَ الْجِنِّ و في رِوايَةٍ اُخْرَى وَ مَثَلُهَا مِنَ الْجِنِّ بِهِمْ يَنْصُرُهُ اللَّهُ و يَفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من و ظاهر می شوند فرشتگان و جنیّان برای مردم فرمود آری بذات خدا قسم است ای مفضّل و آمیزش می کنند با ایشان همچنان که مرد با مخصوصین یا اطرافی های خود و خانواده خود آمیزش می کند گفتم ای آقای من و با او سیر می کنند فرمود آری بذات خدا قسم است ای مفضل و فرود می آیند در زمین هجرت یعنی کوفه و در میان کوفه و نجف و شماره اصحاب آن حضرت در ان روز چهل و شش هزار نفر از فرشتگان و شش هزار نفر از جنیّانند که خدا بر ایشان یاری می کند آن حضرت را و بدست او فتح و گشایش می دهد

ص: 122

﴿قالَ المُفَضَّلُ قلت یَا سَیِّدِی فَمَا یَصْنَعُ بِأَهْلِ مَکَّهَ قَالَ: یَدْعُوهُمْ بِالْحُکْمِ وَ اَلْمَوْعِظَهِ اَلْحَسَنَهِ فَیُطِیعُونَهُ وَ یَسْتَخْلِفُ فِیهِمْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ یَخْرُجُ یُرِیدُ اَلْمَدِینَهَ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ : یَا سَیِّدِی فَمَا یَصْنَعُ بِالْبَیْتِ قَالَ یَنْقُضُهُ وَ لاَ یَدَعُ مِنْهُ إِلاَّ اَلْقَوَاعِدَ اَلَّتِی هِیَ «أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ» بِبَکَّهَ فِی عَهْدِ آدَمَ وَ اَلَّذِی رَفَعَهُ إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ وَ إِنَّ اَلَّذِی بَنَا بَعْدَهُمْ لاَ بَنَاهُ نَبِیٌّ وَ لاَ وَصِیُّ ثُمَّ یَبْنِیهِ کَمَا یَشَاءُ وَ یُغَیِّرُ آثَارَ اَلظَّلَمَهِ بِمَکَّهَ وَ اَلْمَدِینَهِ وَ اَلْعِرَاقِ وَ سَائِرِ اَلْأَقَالِیمِ وَ لَیَهْدِمَنَّ مَسْجِدَ اَلْکُوفَهِ وَ یَبْنِیهِ عَلَی بِنَائِهِ اَلْأَوَّلِ وَ لَیَهْدِمَنَّ اَلْقَصْرَ اَلْعَتِیقَ مَلْعُونٌ مَنْ بَنَاهُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من پس چه می کند با اهل مکّه فرمود می خواند ایشان را بدرستی و درست کاری و درست رفتاری و پند دادن نیکو پس اطاعت می کنند او را و مردی از خانواده خود را جانشین خود قرار می دهد برای ایشان و بیرون می رود و اراد می کند رفتن بمدینه را مفضّل گفت ای آقای من با خانه کعبه چه می کند فرمود خراب می کند آن را و نمی گذارد از آن مگر قاعده هائی را که در اوّل برای خانه بنا گذارده شده برای مردم در کعبه در عهد آدم و آن هائی را که ابراهیم و اسمعيل بالا برده اند از آن و بدرستي كه آن چه از آن را که بعد از آن بنا گذارده شده و پیغمبری یا وصی پیغمبری بنا نکرده است آن را خراب می کند و دو مرتبه بنا می کند بهر طور که می خواهد و آثار ستم کار آن را محو و نابود می کند در مکه و مدینه و عراق و سایر اقلیم ها و هر آینه خراب می کند مسجد جامع کوفه را و بنا می کند آن را ببنائی که اوّل بنا شده و هر آینه خراب می کند قصر کهنه ملعونی را که ملعونی بنا کرده

ص: 123

﴿قَالَ المُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَيُقِيمُ بِمَكَّةَ قَالَ لاَ يَا مُفَضَّلُ بَلْ يَسْتَخْلِفُ مِنْهَا رَجُلاً مِنْ أَهْلِهِ فَإِذَا سَارَ مِنْهَا وَ ثَبُوا عَلَيْهِ فَيَقْتُلُونَهُ فَيَرْجِعُ إِلَيْهِمْ فَيَأْتُونَهُ مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِم يَبكونَ وَ يَتَضَرَّعونَ وَ يَقولونَ يا مَهدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ التَّوْبَةَ التَّوْبَةَ فَيَعِظُهُم وَ يُنْذِرُهُم وَ يُحَذِّرُهُم وَ يَسْتَخْلِفُ عَلَيهِم مِنهُم خَلِيفَةً وَ يَسِيرُ فَيَثِبُونَ عَلَيهِ بَعدَهُ فَيَقتُلُونَهُ فَيَرِدُ إِلَيْهِمْ أَنْصَارُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ النُّقَبَاءِ وَ يَقُولُ لَهُمْ ارْجِعُوا فَلاَ تُبْقُوا مِنْهُمْ بَشَراً إِلاَّ مَنْ آمَنَ، فَلَوْ لاَ أنَّ رَحْمَةَ رَبَّكُمْ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ وَ أنَا تِلْكَ الرَّحْمَةُ لَرَجَعْتُ إِلَيْهِمْ مَعَكُمْ، فَقَدْ قَطَعُوا الأعْذَارَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللهِ، وَ بَيْني وَ بَيْنَهُمْ، فَيَرْجِعُونَ إِلَيْهِمْ، فَوَ اللهِ لاَ يَسْلَمُ مِنَ الْمِائَةِ مِنْهُمْ وَاحِدٌ، لاَ وَ اللهِ وَ لاَ مِنْ ألْفٍ وَاحِدٌ﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من پس می ایستد مهدی در مکّه فرمود نه بلکه ای مفضّل خلیفه ای قرار می دهد در آن جا از کسان خود پس از آن جا بیرون رود جستن می کنند و بر آن خلیفه و او را می کشند پس حضرت بر می گردد بسوی ایشان و آن ها می آیند بنزد او در حالتی که سر های خود را بزیر افکنده و گریه و زاری می کنند و می گویند ای مهدی آل محمّد توبه کردیم پس حضرت ایشان را موعظه می کند و بیم می دهد و می ترساند ایشان را و خلیفه دیگری بر ایشان نصب می کند و بیرون می رود باز قیام می کنند بر خلیفه آن حضرت بعد از رفتن او و او را می کشند پس بر می گرداند بر ایشان آن حضرت یاران خود را که از جن هستند با نقباء و فرمان می دهد ایشان را که بر گردید بمکه و باقی نگذارید در آن جا بشری را مگر کسانی که سیمای ایمانی دارند و اگر نبود که رحمت خدا وسعت داشت هر چیزی را و من آن رحمت هستم بر می کشم بسوی ایشان با شما زیرا که ایشان رشته عذر را بریدند یعنی جای عذر خواهی برای خود در میانه

ص: 124

خودشان و میانه خدا و میانه من و خودشان باقی نگذاردند پس بر می گردند انصار جنّ و انس آن حضرت و بذات خدا قسم است که سالم نمی ماند از صد نفر ایشان یک نفر نه بذات خدا قسم و نه از هزار نفر يک نفر

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلتُ يا سَيِّدِي فَأَيْنَ تَكُونُ دَارُ الْمَهْدِيِّ وَ مُجْتَمَعُ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ دارُ مُلكِهِ الْكُوفَةُ وَ مَجْلِسُ حُكمِهِ جامِعُها و بَيْتُ مَالِهِ و مَقْسَمُ غَنَائِمِ المُسلِمينَ مَسجِدُ السَّهْلَةِ وَ مَوْضِعُ خَلواتِهِ الذَّكَواتِ البيضُ مِنَ الغَرِيّينِ﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من خانه مهدی گروه مؤمنین یعنی جای جمع شدن ایشان در کجا خواهد بود فرمود خانه ملک و سلطنت او در کوفه و محلّ نشستن برای حکم کردن مسجد کوفه و بیت المال و جای قسمت کردن غنیمت های مسلمانان در مسجد سهله و جا های خلوت کردن های آن حضرت زکوات بیض یعنی رنگ های سفید در غریّین یعنی نجف اشرفست

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ كُلُّ اَلْمُؤْمِنِينَ يَكُونُونَ بِالْكُوفَةِ قَالَ إِي وَ اللَّهِ یا مُفَضَّل لاَ يَبْقَى مُؤْمِنٌ إِلاَّ كانَ بِهَا أَوْ حَوَالَيها وَ لَيَبْلُغَنَّ مَجَالَةَ فَرَسٍ مِنْهَا ألْفَيْ دِرْهَمٍ و لَيَودَّنَّ أكْثَرُ النَّاسِ أنَّهُ اشتَرى شِبراً مِن أَرْضِ السَّبْعِ بِشِبرٍ مِن ذَهَبٍ وَ السَّبْعُ خِطَّةً مِن خِطَطِ هَمْدَانَ وَ لَيَصِيرَنَّ الْكُوفَةُ أرْبَعَةً و خَمْسِينَ مَيلاً وَ ليُجَاوِرَنَّ قُصُورَها كَرْبَلاءَ وَ لَيُصَيِّرُنَّ اللَّهُ كَرْبَلاءَ مَعْقِلاً وَ مُقَاماً تَخْتَلِفُ فِيهِ الْمَلائِكَةُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لَيَكُونَنَّ لَهَا شَأنٌ مِنَ الشَّأْنِ وَ لَيَكُونَنَّ فيها مِنَ الْبَرَكَاتِ مَا لَوْ وَقَفَ مُؤْمِنٌ وَ دَعا رَبَّهُ بِدَعوَةٍ لَأَعْطَاهُ اَللَّهُ بِدَعْوَتِهِ اَلْوَاحِدَةِ مِثْلَ مُلْكِ اَلدُّنْيَا

ص: 125

أَلْفَ مَرَّة ثُمَّ نَفْسُ اِبْو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من همه مؤمنین در کوفه می باشند فرمود آری بذات خدا قسم است ای مفضّل باقی نماند مؤمنی مگر این که در آن جا و اطراف آن خواهد بود و هر آینه جای بستن یک گوسفند در آن جا قیمت آن بهزار درهم می رسد و بسیاری از مردمان دوست دارند البتّه البتّه که یک وجب از زمین های سبیع را بیک وجب از طلا خریداری کنندو سبیع زمین های بایر بی ابی است از زمین های همدان و مساحت کوفه چهل و پنج میل که پانزده فرسخ باشد خواهد شد و قصر های ان بکربلا متصل می شود و هر آینه خدا کربلارا پناه گاه و جایگاهی قرار می دهد که جای گیرند فرشتگان و مؤمنین در این جا و از برای آن شأنی بزرگ خواهد بود و چنان برکت هائی در آن جا ظاهر شود که اگر مؤمنی در آن جا توقف کند و بخواند خدای خود را که بدعای به او عطا کند هزار برابر مانند ملک دنیا را به او عطا می کند پس حضرت ابی عبد الله یعنی صادق علیه السلام آهی كشيد و

﴿قَالَ يَا مُفَضَّلُ إِنَّ بِقَاعَ الأَرْضِ تفاخرَت فَفَخَرَتْ كَعْبَةُ اَلْبَيْتِ اَلْحَرَامِ عَلَى بُقْعَةِ كَرْبَلاَءَ فَأَوْحَى اللهُ إِلَيْهَا أَنِ اسْكُتِي كَعبَةَ البَيتِ الحَرَامِ ولا تَفْتَخِرِي علَى كَرْبَلاءَ فَإنَّها اَلْبُقْعَةُ اَلْمُبَارَكَةُ الَّتي نُودِيَ مُوسَى مِنْهَا مِنَ الشَّجَرَةِ و إِنَّهَا الرَّبْوَةُ الَّتِي أَوَتْ إِلَيْهَا مَرْيَمُ وَ الْمَسِيحُ وَ إِنَّهَا الدَّالِيَةُ الَّتِي غُسِلَ فِيهَا رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ فِيهَا غَسَلَتْ مَرْيَمُ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ و اغْتَسَلَتْ مِن وِلادَتِها و إنَّها خَيْرُ بُقْعَةٍ عَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلِمَ مِنْهَا وَقْتَ غَيْبَتِهِ وَ لَيَكُونَنَّ لِشِيعَتِنَا فِيهَا خِيَرَةٌ إلى ظُهُورِ قَائِمِنَا عَلَيهِ السَّلامُ﴾

ص: 126

و فرمود ای مفضّل بدرستی که بقعه های زمین فخر کردند پس کعبه که بیت الحرام است فخر کرد بر بقعه کربلا پس وحی کرد خدا بسوی آن که ساکت باش یا آرام بگیر ای کعبه بيت الحرام و فخر نكن بر بقعه كربلا زیرا كه آن بقعه مبارکه ایست که ندا کرده شد موسی از آن جا از درخت معهود یعنی در اوّل زمان بعثت او برسالت و آن زمین بلندی است که جای گرفت در آن جا مریم با مسیح و آن پشته بلندی است که در آن جا غسل داده شد یعنی شسته شد سر حسين عليه السّلام و در آن جا غسل داده شده عیسی مریم غسل داد او را و در آن جا غسل کرد مریم پس از زائیدن او و آن جا بهترین بقعه ایست که پیغمبر خدا عیسی از آن جا به آسمان بالا رفت در وقت پنهان شدنش هر آینه می باشد برای شیعیان ما خیر و خوبی در آن جا تا وقت ظاهر شدن قائم ما ( عليه السّلام).

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قلت يَا سَيِّدِي ثمَّ يَسِيرُ اَلْمَهْدِيُّ إِلَى أَيْنُقَال عَلَيْهِ السَّلام إِلَى مَدِينَةِ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَّمَ فَإِذَا وَرَدَهَا كَانَ لَهُ فِيهَا مَقَامٌ عَجِيبٌ يَظْهَرُ فِيهِ سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ خِزْيُ اَلْكَافِرِينَ﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من پس از آن مهدی به کجا می رود فرمود بمدینه جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله پس چون وارد مدینه شود از برای او در آن جا مقام بزرگی است عجب آورنده که ظاهر می شود در آن جا سرور و شادی برای مؤمنین و خواری و ذلّت برای اشخاص کافر

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قلت يَا سَيِّدِي و مَا هُوَ ذَالِكَ قَالَ يَرِدُ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسول الله

ص: 127

صلى الله عليه و آله وَ سَلَمَ فَيَقُولُ يَا مَعَاشِرَ اَلْخَلاَئِقِ هَذَا قَبْرُ جَدِّي رَسُولِ اَللَّه صلى الله عليه و آله و سلم فَيَقُولُونَ نَعَمْ يَا مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ فَيَقولُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْقَبْرِ فَيَقُولُونَ صَاحِبَاهُ وَ ضَجِيعَاهُ أَبُو بَكْرٍ و عُمَرُ فَيَقُولُ وَ هُوَ أعلَمُ بِهِمَا وَ الخَلائِقُ كُلُّهُمْ جَمِيعاً يَسْمَعُونَ مَن أبو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ كَيْفَ دُفِنَا مِن بَيْنِ اَلْخَلْقِ مَعَ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلمَ وَ عَسَى اَلْمَدْفُونُ غَيْرَهُمَا فَيَقُولُ اَلنَّاسُ يَا مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ صَلى الله عليه و آله وَ سَلِمَ مَا هَاهُنَا غَيْرُهُمَا إِنَّهُمَا دُفِنَا مَعَهُ لِأَنَّهُمَا خَلِيفَتَا رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلْمَ وَ أَبَوْا زَوْجَتَيْهِ فَيَقُولُ لِلْخَلْقِ بَعْدَ ثَلَاثٍ أَخْرِجُوهُمَا مِنْ قَبْريهِما فَيُخرَجانِ غَضَّينِ طَرِيَّينِ لَم يَتَغَيَّر خُلُقُهُما وَ لَم يَشحَب لَوْنُهُمَا فَيَقولَ هَلْ فِيكُمْ مَن يَعرِفُهُما فَيَقُولُونَ نَعْرِفُهُما بِالصِّفَةِ وَ لَيْسَ ضَجِيعَا جَدِّكَ غَيْرَهُمَا فَيَقُولُ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ يَقُولُ غَيْرَ هَذَا أَوْ يَشُكُّ فيهمَا فَيَقُولُونَ لاَ فَيُؤَخِّر إِخْرَاجَهُمَا ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ثُمَّ يَنْتَشِرُ الْخَبَرُ فِي النَّاسِ و يَحْضُرُ المَهْدِيُّ وَ يَكْشِفُ الجُدرانُ عَنِ القَبْرَينِ وَ يَقُولُ لِلنُّقَبَاءِ ابْحَثُوا عَنْهُمَا و انْبِشُوهُمَا فَيَبْحَثُونَ بِأَيْدِيهِمْ حَتَّى يَصِلُونَ إِلَيْهِمَا فيخرجان غَضَّيْنِ طَرِيَّيْنِ كَصُورَتِهِمَا فَيَكشِفُ عَنهُما أكفانُهُما وَ يَأمُرُ بِرَفْعِهِما على دَوْحَةٍ يَابِسَةٍ نَخِرَةٍ فَيَصْلِبُهُمَا عَلَيْهَا فَتَحْيَا الشَّجَرَةُ و تُورِقُ وَ يَطُولُ فَرْعُهَا فَيَقُولُ المُرْتَابونَ مِنْ أَهْلِ وَ لاَيَتِهِمَا هَذَا وَ اللَّهِ الشَّرَفُ حَقَّاً وَ لَقَد فُزنا بِمَحَبَّتِهِما وَ وِلايَتِهِما وَ يُخْبِرُ مَنْ أَخْفَى نَفْسَهُ مِمَّن في نَفسِهِ مِقياسُ حَبَّةٍ مِن مَحَبَّتِهِما وَ وِلايَتِهِما فَيَحْضُرُونَهُما و يَرَوْنَهُمَا وَ يُفْتَنُونَ بِهِمَا وَ َيُنَادِي مُنَادِي المَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كُلُّ مَنْ أَحَبَّ صَاحِبَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله و سلم وَ ضَجِيعَيْهِ فَلْيَنْفَرِدْ جانِباً فَتَتَجَزَّا الخَلقُ جُزءَينِ أحَدُهُما مَوالِ

ص: 128

وَ الآخَرُ مُتَبَرِّئٌ مِنهُما فيَعرِضُ المَهدِيُّ عَلَيهِ السَّلاَمُ عَلَى أَوْلِيَائِهِمَا اَلْبَرَاءَةَ مِنْهُمَا فيقولونَ يَا مَهْدِيَّ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله و سَلَّم نَحْنُ لَمْ نَتَبَرَّأْ مِنْهُما وَ لَسْنَا نَعْلَمُ أنَّ لَهُمَا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَكَ هذِهِ الْمَنْزِلَةَ و هَذَا الَّذي بَدا لَنَا مِن فَضْلِهِمَا أَنْتَبِرا اَلسَّاعَةَ مِنْهُمَا وَ قَدْ رَأَيْنَا مِنْهمَا مَا رَأَيْنَا فِي هَذَا اَلْوَقْتِ مِنْ نَضَارَتِهِما وَ غْضَا ضَتِهِمَا وَ حَيَاةِ اَلشَّجَرَةِ بِهِمَا بَلْ وَ الِلَّهِ نَتَبَرَّا مِنْك وَ مِمَّن آمَنَ بِكَ وَ مَن لا يُؤْمِنُ بِهِمَا وَ مَنْ صَلَّبَهُما و أَخْرَجَهُمَا وَ فَعَلَ بِهِمَا مَا فَعَلَ فيأمُرُ الْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رِيحاً سَوْدَاءَ فَتَهُبُّ عَلَيْهِمْ فَتَجْعَلُهُمْ كَأَعْجَازِ نَخْلٍ خاوِيَة ثُمَّ يَأْمُرُ بإنزالهِما فَيُنْزِلاَنِ إِلَيْهِ فَيُحْيِيهِمَا بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يَأمُرُ الخَلائِقَ بِالاجتِماعِ ثُمَّ يَقُصُّ عَلَيهِم قَصَصَ فِعالِهِما فِي كُلِّ كُورٍ و دُورٍ حَتَّى يَقُصَّ عَلَيهِم قَتلَ هابيلَ بنِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ جَمْعَ النَّارِ لِإبراهيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ طَرْحَ يُوسُفَ عليه السلامُ فِي الْجُبِّ وَ حَبَسَ يُونُسَ عليه السَّلامُ فِي الْحُوتِ وَ قُتِلَ يَحيى عَلَيهِ السَّلامُ وَ صَلبَ عِيسى عَلَيهِ السَّلاَمُ وَ عَذَابُ جِرْجِيسَ وَ دانيالَ عليهما السلامُ وَ ضَرَبَ سَلمانُ الفارِسيُّ وَ إشعالِ النَّارِ عَلَى بَابِ أمِير الْمُؤْمِنينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَن وَ الْحُسَيْن عليهم السلام لإحْرَاقِهِمْ بِهَا، وَ ضَرْبَ يَدِ الصّدَّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِالسَّوْطِ، وَ رَفْسَ بَطْنِهَا وَ إِسْقَاطَهَا مُحَسَّناً، وَ سَمَّ الْحَسَن عليه السلام، وَ قَتْلَ الْحُسَيْن عليه السلام، وَ ذَبْحَ أطْفَالِهِ وَ بَني عَمَّهِ وَ أنْصَارهِ، وَ سَبْيَ ذَرَاريَّ رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ إِرَاقَةَ دِمَاءِ آل مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ كُلُّ دَم سُفِكَ، وَ كُلَّ فَرْج نُكِحَ حَرَاماً، وَ كُلَّ رَيْنٍ وَ خُبْثٍ وَ فَاحِشَةٍ وَ إِثْم وَ ظُلْم وَجَوْرٍ وَ غَشْم مُنْذُ عَهْدِ آدَمَ عليه السلام إِلَى وَقْتِ قِيَام قَائِمِنَا عليه السلام كُلُّ ذَلِكَ يُعَدَّدُهُ عليه السلام عَلَيْهِمَا، وَ يُلْزمُهُمَا إِيَّاهُ فَيَعْتَرفَان بِهِ ثُمَّ يَأمُرُ بِهِمَا فَيُقْتَصُّ مِنْهُمَا فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ بِمَظَالِم

ص: 129

مَنْ حَضَرَ، ثُمَّ يَصْلُبُهُمَا عَلَى الشَّجَرَةِ وَ يَأمُرُ نَاراً تَخْرُجُ مِنَ الأرْض فَتُحْرقُهُمَا وَ الشَّجَرَةَ، ثُمَّ يَأمُرُ ريحاً فَتَنْسِفُهُمَا فِي الْيَمَّ نَسْفاً﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من چیست آن مقام بزرگی که عجیب است و ظاهر می شود در آن شادی مؤمنین و خواری کافرین فرمود وارد می شود بسوی قبر جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله پس می گوید ای گروه خلایق اینست قبر جدّ من رسول خدا صلّى الله عليه و آله می گویند آری ای مهدی آل محمّد پس می گویند کیست در قبر با او گویند دو نفر هم خواب او و یاران او ابو بکر و عمر پس می گوید در حالتی که دانا تر از همه خلق است بفلان و فلان که این دو نفر در میان خلق چگونه این جا دفن شدند با جدّ من رسول خدا صلى الله عليه و آله و شاید غیر از این ها هستند که در این جا دفن شده است پس مردمان می گویند ای مهدی آل محمّد در این جا غیر از این دو نفر کسی دفن نشده و جز این نیست که دفن شدن ایشان در این جا برای اینست که دو نفر خلیفه پیغمبر صلی الله عليه و آله و دو نفر پدر زن های آن حضرت بوده اند پس بعد از سه روز دیگر بمردم می فرماید که این دو نفر را از قبرهای شان بیرون بیاورید پس بیرون آورده می شوند در حالتی که بدن های ایشان تر و تازه است تغییری در خلقت ایشان روی نداده و رنگ ایشان بر نگشته پس می فرماید آیا در میان شما کسی ایشان را می شناسد می گویند اي مهدى آل محمّد ایشان را بوصف می شناسیم و هم مضجع با جدّت غیر از این دو نفر نیستند پس فرمود آیا کسی هست که غیر از این سخن گوید و شک داشته باشد در ایشان می گویند نه پس تاخیر میندازد آن حضرت بیرون آوردن

ص: 130

ایشان را تا سه روز پس این خبر در مردمان منتشر شده و فتنه گران در نزد دوستان ایشان را خبر چینی می کنند باین خبر تازه و مردم جمع می شوند و مهدی حاضر می شود و دیوار ها را از این دو قبر بر می دارد و بنقبای خود می فرماید کاوش کنید و خاک ها را بعقب ریزید و نبش کنید این دو قبر را پس با دست های خود خاک ها را بعقب می ریزند تا آن که می رسند بجسد این دو نفر و بیرون می آورند آن ها را در حالتی که تر و تازه باشند بهمان صورتی که در دنیا بوده اند پس کفن های ایشان را دور می کنند و امر می فرماید آن ها را بر شاخه درخت خشک شده پوسیده ای می آویزند درخت مرده زنده می شود و بالا می رود و برگ می آور و شاخه های آن دراز می شود پس دوستان ایشان که از اهل شک و ریبند می گویند این است شرف حقیقی بذات خدا قسم و هر آینه رستگار شدیم بسبب محبّت و دوستی ای که به ایشان داریم و به آن چه در باطن ایشان مخفی و پنهانست خبر می دهند هر چند بقدر دانه ای از محبّت و دوستی ای که به ایشان باشد پس حاضر می شوند در نزد ایشان و می بینند ایشان را و آزمایش و امتحان کرده می شوند بدیدن آن ها ایشان را و منادی مهدی ندا می کنند که هر که این دو نفر یاران رسول خدا را دوست می دارد که با او هم مضجع اند یک طرف بایستد پس مردم دو دسته می شوند دوستان ایشان در یک طرف و آن هائی که بیزاران ایشانند در یک طرف می ایستند پس مهدیّ علیه السّلام بدوستان این دو نفر عرضه می دارد بی زاری جستن از ایشان را پس می گویند ای مهدی آل رسول خدا ما از ایشان بی زاری نمی جوئیم و نمی دانستیم که این دو نفر در نزد خدا و نزد تو این منزلت و مقام را دارند و این

ص: 131

فضیلتی است که برای ایشان ظاهر شد ما در این ساعت بیزاری از ایشان نمی جوئیم و حال آن که دیدیم از ایشان آن چه را که دیدیم در این وقت از تر و تازه بودن جسد های ایشان و زنده شدن درخت بسبب ایشان بلکه بذات خدا قسم است که بیزاری می جوئیم از تو و از کسی که ایمان بتو آوَرَد و به ایشان ایمان نیاورد و کسی که ایشان را بر دار آویخت و بیرون آورد بدن های ایشان را از قبر و کرد بر ایشان آن چه را که کرد چرا امر می فرماید مهدی علیه السّلام باد سیاهی را که بوزد بر ایشان و آن ها را بگرداند مانند بیخ های خرما بُنی که از جا کنده شده باشد پس امر می فرماید این دو بدن را فرود می آورند بنزد آن حضرت و زنده می کند آن ها را باذن خدای تعالی و امر می فرماید تا مردمان جمع می شوند پس قصّه می فرماید بر ایشان کار های ایشان را که در گردش شب ها و روز ها در هر دوره ای از ایشان سر زده تا این که قصّه می کند بر ایشان داستان کشتن قابیل هابیل را که هر دو پسران آدم بوده اند و جمع کردن آتش را برای سوزانیدن ابراهیم علیه السّلام و انداختن یوسف را در چاه و حبس شدن یونس در شکم ماهی و کشته شدن یحیى عليه السّلام و بر دار آویختن عيسى عليه السلام و عذاب جرجیش و دانیال و زدن سلمان فارسی و آتش زدن بر خانه امیر المؤمنين و فاطمه حسن و حسين علیهم السّلام را برای سوزاندن ایشان و تازیانه زدن بر دست صدّيقه کبری فاطمه و لگد زدن بر شکم او و سقط کردن محسن او و زهر دادن حسن و کشتن حسين عليه السّلام و سر بریدن کودکان او و برادران او و پسر عمو های او و یاران او و اسیر کردن ذریّه های رسول خدا صلى الله عليه و آله و ريختن خون های

ص: 132

آل محمد عليهم السّلام و هر خونی که بحرام ریخته شده و هر فرجی که بحرام نکاح شده و هر عمل پلید و زشت و گناه و ظلم و جور و ستم کاری که از زمان آدم علیه السلام تا وقت قیام قائم ما روی داده و می دهد می شمارد آن را حضرت بر ایشان و آن ها را ملزم می کند باعتراف به آن ها و ایشان اعتراف می کنند بکردن انکار ها پس از آن آن فرمان قصاص کردن از ایشان را می دهد در آن وقت بظلم هائی که بحاضرین از آن ها کرده اند پس ایشان را به دار می زند و امر می فرماید آتشی را که از زمین بیرون آید پس ایشان را با درخت می سوزاند پس امر می فرماید بادی را تا آن که خاکستر ایشان را در دریا ریزد ریختن شدیدی

مُؤلّف نا چیز گوید از ظاهرا این حَديثِ چنین بر می آید که آن چه از گمراهی و ضلالت و ظلم و جور و و تعدّی و تجاوز و ستم گری و جنایت و فسق و فجور و آدم کشی خون ریزی بنا حق و نا روا و هتک حرمات از زمان آدم ابو البشر تا زمان قیام قائم علیه السّلام در روی زمین روی داده و می دهد از کار ها و کرده های این دو نفر است که حضرت برای اختبار و امتحان و جدا شدن حق از باطل در زمان ظهور و قیام خود باذن و فرمان خدای متعال آن ها را زنده و ملزم می کند تا اعتراف کند به کرده ها خود در دنیا تا تمیز داده شود خبیث از طیّب و حق از باطل و سعيد از شقى تا هلاك شود هر که هلال می شود بحجّت و دلیل و زنده ماند هر که زنده می ماند بحجّت و دلیل و در این مقام آن چه که سزاوار است شرح داده شود اینست که اعتراف کردن ایشان به

ص: 133

کرده های خود پس از رحلت خاتم الانبیا صلى الله عليه و آله تا زمان ظهور و قيام حضرت بقیه الله ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء باندك تأمّلى وجه آن معلوم و واضح است باین تقریر که اگر ایشان نقض عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله را نکرده بودند و بوصيّت آن حضرت عمل مي كردند و عهد شكنى و غصب حق امير المؤمنين على عليه السلام را نکرده بودند و گذارده بودند که آن حضرت بمسند خلافت که حقّ طلق او بود قرار گیرد هر آینه بحکومت حقّه آن حضرت پرچم حقّ و عدالت حقیقی در اهتزار و جنبش می بود و باطل و آثار ان نا بود می شد و چنان چه خداوند متعال امر فرمود بعدل و داد و احسان نیکی و مودّت ذوى القربي و دادن حقوق ایشان و حقّ هر صاحب حقّی عمل می شد و پرچم ظلم و عُدوان و فحشاء و منكر و بغى همچنان كه خدا از آن ها نهی فرموده پیچیده می گردید و باحكام قرآن و سنّت خاتم پیغمبران و منهاج دوازده نفر امام های منصوص و اوصیاء مخصوص پيغمبر صلّى الله عليه و آله هر کدام بعد از دیگری عمل کرده می شد و نظام جهان منظّم و نظم عالم مختلّ نمی کردید و احدی نسبت به احدی ظلم و ستم نمی کرد و زندگانی بشر همیشه در عیش و خوشی و فراخی و رفاه بر گذار می گردید و مردم در مهد امن و امان می اسودند- و شکی نیست که کار های این دو نفر سبب شد تا کافر شود هر که کافر شود و گمراه شود هر که در گمراهی افتد و ظلم و ستم کند هر که ظلم و ستم می کند و جنایات فسق و فجور سر زند از هر که سر می زند ﴿فَلَعَنَهَا اَللَّهُ لِمَا جَنَيَا وَ غَوَيَا وَ ضَلاَّ وَ اَضِلاَّ فَلَوْ لَمْ يَعْمَلا مَا عَمِلا وَ لَمْ يَفعَلا ما فَعَلا وَ لَم يَرْتَكِبا ما ارْتَكَبَا لَكانَ اميرُ المُؤمِنينَ عليه السَّلام

ص: 134

مَعَ اقْتِدَارِهِ وَ اسْتِيلائِهِ وَ غِزارَةِ عِلْمِهِ وَ بَسَطَ يَدَهُ يَمْنَعُ جَمِيعَ﴾

و اگر گوینده ای بگوید که چرا المؤمنين عليه السّلام پس از آن که بر اریکه خلافت ظاهریّه قرار گرفت و زمام خلافت را در دست داشت مبادرت باین کار نکرد و دست کفر و نفاق و جور و بیداد را گوتاه نفرمود جواب این است که ایشان در زمان خود چنان مبانی کفر و نفاق و جور و طغیان را محکم کرده بودند که بر حسب جریان عادی ممکن نبود که حضرت از سیره و رفتار و روش و آثار ایشان جلو گیری بلکه بعضی از حکّام و عمّال ایشان را که اراده عزل آن ها را می فرمود صدا های مخالف بلند می شد و بمخالفت با آن حضرت قیام می کردند بشهادت تواریخ شرقي ها و غربی ها فضلا از تواریخ و سیر مسلمانان که نمونه ای از آن داستان عزل کردن آن حضرت است شریح قاضی را از قضاوت و داد ها و فریاد های مردمان بلند شدن و بشورش در آمدن و پرچم مخالفت افراشتن ایشان چنان چه علاوه بر تواریخ و سیر از تصريحات و تلويجات و مطویات و فرمایشات خود آن و سایر ائمه عليهم السلام مستفاد می شود

وَ اَمّا الزام قائم علیه السّلام ایشان را به گردن خود گرفتن و اعتراف کردن ایشان بجنايات و ضلالات و اضلالات و ظلم ها و ستم ها و خيانت ها و فتنه ها و فساد ها و فسق ها و فجور ها و خون ريزي ها و هتك حرمت ها پیشینیان از زمان آدم تا رحلت خاتم الانبیا صلی الله عليه و آله بعلّت راضی بودن ایشان است بفعل های آن ها و دلیل راضی بودن ایشان بفعل های آن ها کار های ایشان است بر طبق کار های آن ها که اگر به آن کار ها راضی نبودند

ص: 135

هرگز مثل آن ها را نمی کردند و هر کسی که بفعل کسی راضی شود مثل آن است كه ان فعل را خودش بجا آورده باشد چنان چه دلالت بر آن دارد آیات و اخبار و احادیث بسیاری آیا ندانسته ای که خدای متعال نسبت داده است فعل پدران یهود را بخود ایشان و مذمت کرده است ایشان را براضی شدن ایشان بکار های پدرانشان و بنی امیّه قاطبة لعنت کرده شدند بعلّت راضی بودن ایشان بافعال پدرانشان و نیز اگر بگوئیم طینت سجّینی ایشان نقطه مقابل طینت علّیينى آل محمّد عليهم السلام است همچنانی که ارواح طیّبه آل محمّد صلوات الله عليهم مؤيد هر يک از انبياء و رسل اوصیاء آن ها بوده اند در هر عصری از اعصار گذشته و معین ایشان بوده اند در خیرات و حامی ایشان بوده اند در رفع کربات و دفع کردن خطرات چنان چه از وجود مبارک أمير المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرموده است که من با انبیا سِرّاً در پنهانی همراه بوده ام و با خاتم الانبیاء در پنهان و آشکار هر دو و امثال این احادیث رجوع شود بكتب معتبره از قبل کافى و بصائر الدرجات وَ كتب صدوق و كتب فضل بن شاذان و مناقب ابن شهر آشوب و غير این ها از كتب خاصّه و كتب احمد بن حنبل و محمد بن یوسف گنجی شافعی و ابن طلحة و حلية الأولياء و ينابيع المودّه و ابن حجر و بعضی از صحاح ستّة و جمع بين الصحيحین و غير اين ها از كتب عامّة همچنين ارواح خبیثه آن ها هم از باب مقابله ضدّین در سر ّ و باطن با اشقيئا سالفین همراه بوده و مؤید و معین ایشان بوده باشد و در ظاهر و باطن با اشتقیئا زمان خود همراه باشند

ص: 136

احتمال بعیدی نیست بلکه برای شخص متفطنّ متتبّع کمال قرابت را دارد و وجهی است وجيه فتدبّر جیداً و الله اعلم بحقائق الامور

قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ

﴿ثُمَّ يَسِيرُ الْمَهْدِيُّ إِلَى الْكُوفَةِ و يَنْزِلُ ما بَينَ الْكُوفَةِ وَ النَّجَفُ وَ عَدَدُ اصْحَابِهِ في ذلِكَ اَلْيَوْمِ سِتَّةٌ وَ اِرْبَعُونَ الفَامِنُ الْمَلائِكَةُ و سِتَّةُ الافٍ مِنَ الجِنِّ وَ النُّقَبَاءُ ثَلاثُماةٍ وَ ثَلاثَ عَشَرَ قَالَ المُفَضَّلُ يا سيدى فَكَيْفَ يَكُونُ دَارُ الفاسقين اَلزَّوْرَاءُ فِي ذَلِكَ اَلزَّمان اَلْوَقْتِ قَالَ فِي لَعْنَةِ اللَّهِ وَ سَخَطِهِ و بَطْشِهِ تُخْرِبُ هَا الْفِتَنُ و تَتْرُكُها جَمَّاءَ فَالوَيْلُ لَها وَ لِمَنْ بِهَا كُلَّ الوَيْلِ مِنَ الرَّايَاتِ الصَّفْرِ وَ مِن رَايَاتِ المَغْرِبِ وَ مِن كَلْبِ الْجَزِيرَةِ وَ مِنَ الرَّايَاتِ الَّتي تَيَسَّرُ اليها مِنْ كُلِّ قَرِيبٍ وَ بَعِيدٍ وَ اَللَّهِ لَيَنْزِلَنَّ بِهَا مِنْ صُنُوفِ الْعَذَابِ مَا لَمْ يَنْزِلْ بِسَائِرِ الاُمَمِ المُتَمَرِّدَةِ مِنْ اَولِ الدَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ وَ لَنَزَلَنَّ بِهَا مِنَ اَلْعَذَابِ ما لا عَينٌ راتَ وَ لاَ اُذَنٌ سَمِعتُ بِمِثلِهِ وَ لا يَكُونُ طُوفَانُ اهْلِهَا الاّ بِالسَّيْفِ الْوَيْلُ عِنْدَ ذَلِكَ لِمَنِ اِتَّخَذَهَا مَسْكَناً فَاِنَّ المُقيمَ بِها يَشْقَى بِمُقامَةٍ وَ الخارِجُ مِنها بِرَحْمَةِ اللَّهِ﴾

پس مهدی بجانب کوفه می رود و فرود می آید در میان کوفه و نجف و عدد اصحاب آن جناب در ان روز چهل و شش هزار از فرشتگان و شش هزار از جنیّان و سیصد و سیزده نفر نقبایند

مُفَضّل گفت ای آقای من در آن وقت خانه فاسق ها زوراء یعنی بغداد چگونه خواهد بود فرمود در لعنت خدا و خشم او و سخت گیری او خواهد بود فتنه ها

ص: 137

آن جا را خراب کند و باقی گذارد آن را در حالتی که صاف و هموار شده باشد پس وای بر آن و بر کسی که در آن ساکن است همه گونه وای از پرچم های زرد و از پرچم های مغرب و از سگ جزیره و از پرچم هائی که در آن جا بلند شود و بیاید از هر نزدیک و دوری بذات خدا قسم است که در آن جا فرود آید از هر گونه عذاب و شکنجه ای که بر سایر امّت های پیش فرود نیامده باشد از کسانی که از حق تمرّد کردند از اول روزگار تا آخر آن و هر آینه بر آن عذابی نازل شود البتّه البتّه که هیچ چشمی ندیده باشد و هیچ گوشی نشنیده باشد بمانند آن و نمی باشد مرگ بشتاب و سرعت برای اهل آن مگر بشمشیر وای بر کسی که در آن زمان آن جا را برای خود مسکن گیرد زیرا که مقام کننده در آن جا بواسطه ایستادن در آن جا ببدبختی افتد و بردن رونده از آن جا در رحمت خدا باشد

﴿یَا الْمُفَضَّلُ لِتَناقص أهْلِهَا فِي الدُّنْيَا حَتَّى يُقَالَ: إِنَّهَا هِيَ الدُّنْيَا، وَ إِنَّ دُورَهَا وَ قُصُورَهَا هِيَ الْجَنَّةُ، وَ إِنَّ بَنَاتِهَا هُنَّ الْحُورُ الْعِينُ، وَ إِنَّ وِ لْدَانَهَا هُمُ الْولْدَانُ، وَ لَيَظُنَّنَّ أنَّ اللهَ لَمْ يَقْسِمْ رزْقَ الْعِبَادِ إِلاَّ بِهَا، وَ لَيَظْهَرَنَّ فِيهَا مِنَ الاُمَرَاءِ عَلَى اللهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ الْحُكْم بِغَيْر كِتَابِهِ، وَ مِنْ شَهَادَاتِ الزُّور، وَ شُرْبِ الْخُمُور، وَ(إِتْيَان) الْفُجُور، وَ أكْل السُّحْتِ وَ سَفْكِ الدَّمَاءِ مَا لاَ يَكُونُ فِي الدُّنْيَا كُلِّهَا إِلاَّ دُونَهُ، ثُمَّ لَيُخْربُهَا اللهُ بِتِلْكَ الْفِتَن وَ تِلْكَ الرَّايَاتِ، حَتَّى لَيَمُرُّ عَلَيْهَا الْمَارُّ فَيَقُولُ: هَاهُنَا كَانَتِ الزَّوْرَاءُ﴾

ای مَفَضّل هر آینه رغبت و میل کنند اهل آن جا بدنیا تا این که گفته شود که دنیا آن جا است و خانه ها و قصه های آن جا بهشت است و زن های آن جا حور العین اند و پسران آن

ص: 138

پسران بهشتی هستند و هر آینه گمان می کنند مردمان که قسمت نکرده است خدا روزی بندگان را مگر در آن جا و هر آینه آشکار می کنند در آنجا دروغ بستن بر خدا و رسول او را و حکم کردن بغیر حکم کتاب خدا و آشکار می کنند گواهی های دروغ و آشامیدن نوشابه های مست کننده و مرتکب شدن فسق و فجور و خوردن حرام و ریختن خون ها را و آن کار های زشت و نا روائی که در دنیا نباشد مگر در آن جا پس خراب و ویران می کند خدا آن جا را به این فتنه ها و پرچم ها تا اندازه ای که چون گذرنده ای از آن جا بگذرد بگوید بغداد این جا بوده است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ ثُمَّ مَاذَا يَا سَيِّدِي قَالَ ثُمَّ يَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ الْفَتَى الْصَبِيحُ الَّذِي نَحْوَ الدَّيْلَم! يَصِيحُ بِصَوْتٍ لَهُ فَصِيح: يَا آلَ أحْمَدَ أجِيبُوا الْمَلْهُوفَ، وَ الْمُنَادِيَ مِنْ حَوْل الضَّريح فَتُجِيبُهُ كُنُوزُ اللهِ بِالطَّالَقَان كُنُوزٌ وَأيُّ كُنُوزٍ، لَيْسَتْ مِنْ فِضَّةٍ وَ لاَ ذَهَبٍ، بَلْ هِيَ رجَالٌ كَزُبَر الْحَدِيدِ، عَلَى الْبَرَاذِين الشُّهْبِ، بِأيْدِيهِمُ الْحِرَابُ، يَتَغَاوَرُونَ شَوْقاً الى اَلْحَرْبِ كَمَا تَغَاوَرَ اَلذِّئَابُ اميرهم رَجُلٌ مِنْ تَمِيمٍ يُقَالُ لَهُ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ فَيُقْبِلُ اَلْحُسْنَى فِيهِمْ وَ وَجْهُه كَدَائِرَةِ اَلْقَمَرِ يَرُوعُ اَلنَّاسَ جَمَالاً انْفاً فَيُقْفَى عَلَى اثر الظُّلَمَةِ ياخِذُ سَيْفَهُ لِلصَّغِيرِ وَ الكَبيرِ وَ الْوَضِيعِ وَ العَظِيمِ ثُمَّ يَاتَى تِلْكَ الرَّايَاتِ كُلَّها حَتَّى يَرِدَ الْكُوفَةَ (وَ لَم يَزَلْ يَقتُلُ الظُّلمَةَ حَتَّى يَرِدَ الكُوفَةَ وَ قَد صَفَاً اكْثَرُ النَّاسُ) فَيَجْعَلُهُ مَعْقِلاً فَيَتَّصِلُ بِهِ وَ بِاصْحَابِهِ خَبَرُ الْمَهْدِي﴾

مُفضّل گفت پس چه می شود ای آقای من فرمود پس بیرون می آید حسنی و آن جوان خوش روئی است که از طرف دیلم (که ظاهراً بلاد کوهستانی مازندرانست) قیام می کند

ص: 139

و بصدای فصیح فریاد می کند که ای آل احمد اجابت کنید دل سوخته ستم دیده را و ندا کننده از اطراف ضریح ندا کند پس اجابت می کنند او را گنج های خدا که در طالقان هستند و چه گنج هائی که نه از نقره است و نه از طلا بلکه آن ها مردانی هستند مانند پاره های آهن که بر اسب های قوی که سیاهی آن ها بر سفیدی آن ها غالب است و در دست ایشان است حربه ها تاخت و تاز و فریاد می کنند مانند دویدن و فریاد کردن گرگان یا شیران شکاری سر لشکر ایشان مردی است از قبیله تیمم که شعیب پسر صالح گفته می شود پس حسنی رو می آورد در میان ایشان در حالتی که روی او مانند ماه شب چهاردهم است . بشگفت می آورد مردم را زیبائی جمال و شتاب کردن او پس دنبال می کند ستمکاران را و شمشیر خود را در دست می گیرد برای کوچک و برزگ و مردمان پست و با عظمت پس می آید با پرچم های خوم بکوفه و پیوسته می کشد ستم کاران را تا وارد کوفه شود و بسیاری از زمین را صاف می کند و کوفه را پناه گاه خود قرار می دهد پس خبر مهدی و اصحاب آن حضرت به او می رسد

﴿وَ يَقُولُونَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مِنْ هَذَا المهدی الَّذِي قَدْ نَزَلَ بِسَاحَتِنَا فَيَقُولُ اخْرُجُوا بِنَا إِلَيْهِ حَتَّى نَنْظُرَ مَنْ هُوَ وَ مَا يُريدُ وَ هُوَ وَ اللهِ يَعْلَمُ أنَّهُ الْمَهْدِيُّ، وَ إِنَّهُ لَيَعْرفُهُ، وَ لَمْ يُردْ بِذَلِكَ الأمْر إِلاَّ لِيُعَرفَ أصْحَابَهُ مَنْ هُوَ فَيَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ فَيَقُولُ: إِنْ كُنْتَ مَهْدِيَّ آل مُحَمَّدٍ فَأيْنَ هِرَاوَةُ جَدَّكَ رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم وَ خَاتَمُهُ، وَ بُرْدَتُهُ، وَ دِرْعُهُ الْفَاضِلُ، وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ، وَ فَرَسُهُ الْيَرْبُوعُ، وَ نَاقَتُهُ الْعَضْبَاءُ، وَ بَغْلَتُهُ الدُّلْدُلُ، وَ حِمَارُهُ الْيَعْفُورُ، وَ نَجِيبُهُ الْبُرَاقُ، وَ مُصْحَفُ أمِير الْمُؤْمِنينَ بِغَيْرِ تَبْدِيلٍ

ص: 140

وَ لا تَغْيِيرٍ قَالَ فَيَحْضُرُ الْمَهْدِيُّ السَّفَطَ الَّذِي فِيهِ جَمِيعُ مَا طَلَبَه﴾

و می گوید ای پسر رسول خدا کیست این مهدی که در ناحیه ما فرود آمده پس می گوید بیرون بیائید با ما تا بنزد او رویم ببینیم کیست او و چه می گوید و یا چه می خواهند و او یعنی حسنی بذات خدا قسم است که می داند او مهدی است و می شناسد او را و اراده نمی کند از این کار مگر برای این که بشناساند به یاران خود که آن حضرت کیست پس بیرون می آید حسنی و می گوید اگر تو مهدی آل محمّدی کو چوب دستی جدّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و انگشتر او و برد او و زره او که فاضل نام دارد و عمامه او که سحاب نام دارد و اسب او كه يربوع نام دارد و ناقه او كه عَضبا (بعين بي نقطه) نام دارد و استر او كه دُلدُل نام دارد و تاج او و خر او که یعفور نام دارد و نجیب او که براق نام دارد و قرآنی که آن را المؤمنين جَدَّت جمع کرده بدون تبدیلی و تغییری فرمود پس حاضر می کند مهدی سفطی را که در آن است همه آن چیز هائی که حسنی طلب کرده است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدَى وَ هَذَا كُلُّهُ فِي اَلسَّفَطِ قَالَ اِی وَ الله فِي السَّفَطِ، یا مفضّل وَ تَركَاتُ جَمِيع النَّبِيَّينَ حَتَّى عَصَا آدَمَ وَ نُوح وَ تَركَةُ هُودٍ وَ صَالِح وَ مَجْمُوعُ إِبْرَاهِيمَ وَصَاعُ يُوسُفَ وَ مِكْيَالُ شُعَيْبٍ وَ مِيزَانُهُ، وَ عَصَا مُوسَى وَ تَابُوتُهُ الَّذِي فِيهِ بَقِيَّةُ مَا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ، وَ دِرْعُ دَاوُدَ وَ خَاتَمُهُ، وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ عليه السلام وَ تَاجُهُ، وَ رَحْلُ عِيسَى وَ مِيرَاثُ النَّبِيَّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فِي ذَلِكَ السَّفَطِ فَيَقُولُ اَلْحَسَنِيُّ حَسْبِي يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بَعْضَ ما قَدْ رايَتَ وَ الَّذِى اَسْئَلَكَ اَنْ تَعَزَّزْ هِراوَةَ رَسُولِ اللّه

ص: 141

وَجَدَكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ هُوَ لاَ يُرِيدُ بِذَلِك الا ان يَرى أصْحَابُهُ فَضْلَ اَلْمَهْدِى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّى يُطِيعُوهُ وَ يُتَالِفُوهُ وَ تَغْرِزُهَا فى هَذَا الْحَجَر الصَّلْدِ وَ تَسْئلَ اللهَ أنْ يُنْبِتَهَا فِيهِ، وَ هَوْلاَئُ يُنْظَرُونَ فَیُخرجُ الْمَهْدِيَّ جَمِيعُ مَا طَلَبَهُ مِنْهُ، وَ يَأخُذُ الْمَهْدِيُّ الْهِرَاوَةَ بِيَدِ غَرْزِهَا فِي الْحِجْرِ فَتَنْبُتُ وَ تَعلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّي ظَلَّلْتُ عَسْكَرَ الْمَهْدِيُّ وَ عَسْكَرَ الْحَسَي فَيَقُولُ اَلْحُسْنَى اَللَّهُ اَكْبَرْ مَدِيدَكَ يَابْنَ رَسُولِ اَللَّهِ حَتَّى بَنَايِعَكَ فَيُبَايِعَهُ وَ يُبَايِعُهُ سَايِرَ اَلْعَسْكَرِ اِلاّ اِرْبَعِينَ الفا اصحاب اَلْمَصَاحِفِ اَلْمَعْرُوفُونَ بِالزَّيْدِيْهْ فَاِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا هَذَا اَلاِسْحَرُ عَظِيمٌ فَيَخْتَلِطُ الْعَسْكَرَانِ فَيُقْبِلُ المَهدِيُّ عَلى الطائفة اَلْمُنْحَرِفَةِ فَيَعِظُهُمْ وَ يَدْعُوهُمْ ثَلاَثَةَ ايَّامٍ فَلاَ يَزْدَادُونَ الاطْغِيانا وَ كُفْراً فَيَامَ تُقَبِّلُهُم فَيُقتَلُونَ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لاَ صِحَابُهُ لاَ تَاخُذُ وَ اَلْمَصَاحِفِ وَ دِّعُوهَا تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً كَمَا بَدَّلُوهَا وَ غَيَّرُوهَا وَ حَرَّفُوهَا وَ لَمْ يَعْمَلُوا بِمَا فِيها﴾

مفضّل گفت ای آقای من همه این ها در سفط است فرمود آری بذات خدا قسم در سفط است اي مفضّل و متروکات همه پیغمبران حتّی عصای آدم و آلت نجّاری نوح و تركه هود و صالح و مجمع ابراهيم و صاع يوسف و پیمانه و ترازوی شعیب و عصای موسی و صندوقی که در آنست باقی مانده آن چه که باقی گذاردند خانواده موسیٰ و خانواده هرون که فرشتگان آن را بر می دارند و زره داود و عصای رسول خدا صلى الله عليه و آله و مهر سليمان و تاج او و راحله عیسی و میراث همه پیغمبران و مرسلین در این سفط است پس حسنی می گوید بس است مرا ای پسر رسول خدا بعض از این ها را که دیدم و آن چه که از تو می خواهم اینست که

ص: 142

که بکاری چوب دستی جدّت رسول خدا را و از این کلام مقصودی ندارد جز این که فضل مهدی را بیاران خود بنماید تا او را اطاعت کنند و با او الفت گیرند ( عرض می کند بکار آن در این سنگ سخت و از خدا بخواه که آن را برویاند و این جماعت ببینند پس بیرون می آورد مهدی جمیع آن چه را که حسنی از او مطالبه کرده و می گیرد مهدی چوب دستی را بدست خود و می کارد در سنگ پس می روید و بلند می شود و شاخه و برگ می آورد تا این که سایه می اندازد بر سر تمام لشکر مهدی و لشکر حسنی پس حسنی می گوید الله اکبر دست خود را دراز کن ای پسر رسول خدا تا با تو بیعت کنیم پس با آن حضرت بیعت می کند و لشکر او هم همه با او بیعت می کنند مگر چهل هزار نفر از آن ها که همه قران با خود دارند و همه زیدی مذهب شناخته شده اند زیرا که می گویند نیست این ها مگر جادوی بزرگی پس دو لشکر با هم مختلط می شوند پس رو می کند مهدی باین طایفه کج رفتار و آن ها را موعظه می کند و دعوت بحق می نماید تا سه روز آن ها نمی پذیرند و زیاد نمی کند مگر سرکشی و کفر را پس حضرت امر بکشتن ایشان می کند و همه آن ها را می کشند پس حضرت بیاران خود می فرماید که قرآن ها را از ایشان دور نکنید و بگذارید با ایشان باشد تا حسرتی باشد برای ایشان همچنان که آن را تغییر دادند و تبدیل کردند و تحریف نمودند و عمل نکردند بان چه که در ان است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مولاى ثُمَّ مَاذَا يَصْنَعُ اَلْمَهْدِيُّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَثُورُ سَرَايَاهُ الى السفْيَانِي الى دِمَشْقَ فَيَاخِذُونهُ فَيَذْبَحُونَهُ عَلَى الصَّخْرَةِ ثُمَّ يَظْهَرُ اَلْحُسَيْنُ عَلَي السَّلامُ فِى اثْنَيْ عَشَرَ اَلْفَ صِدِّيقٍ واثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ رَجُلاً مِن اصْحَابِهِ يَوْمَ كَرْبَلا فَيَالِكٌ عِنْدَهَا

ص: 143

مِنْ كَرَّةٍ زَهْرَاءَ وَ رَجْعَةٍ بَيْضَاءَ ثُمَّ يَخْرُجُ اَلصَّدِّيقُ اَلْإِكْبَرُ امير اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يُنْصَبُ لَهُ الْقُبَّةُ الْبَيْضَاءُ عَلَى النَّجَفِ وَ تَقامُ ارْكَانُها و كُنْ بِالنَّجَفِ وَ رَكْنٌ بِهَجَرَ وَ رُكْنٌ بِصُنْعَا وَ رُكْنٌ بارِضٍ طَبِيَّةٍ و هِيَ مَدِينَةُ الرَّسُولِ لَكَانِى انظُر بِمُصابيها تُشْرِقُ فِى السَّماءِ وَ الارضِ كاضوءٍ مّنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ فَعِنْدَهَا بَتلى السَّرائِرِ وَ تَذهَلُ كُلُّ مُرضِعَةٍ عَمَّا ارْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلَّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُكَّارِى وَ مَا هُمْ بِسُكَّارِى ولَكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ثُمَّ يَظْهَرُ السيد اَلْأَكْبَرُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اِنْصَارِهِ وَ الْمُهَاخِرِينَ وَ اِلَيهِ وَ مَن امِنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ استُشْهِدَ مَعَهُ وَ يُحضَرُ مُكَذِّبُوهُ وَ الشَّاكُّونَ فِيهِ الْمُكَفِّرُونَ لَهُ وَ الْقَائِلُونَ فِيهِ اَنَّهُ سَاحِرٌ وَ كَاهِنٌ وَ مَجنونٌ وَ مُعَلَّمٌ وَ شَاعِرٌ وَ ناطِقٌ عَنِ الْهَوَى وَ مَنْ حَارَبَهُ وَ قاتَلَهُ حَتَّى بَعْضٍ مِنْهُمْ بِالْحَقِّ وَ يُجَازوا با فِعَالَهُمْ مُنْذُ وَقْتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الى وَقْتِ ظُهُورِ اَلْمَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلامُ مع امام وَ وَقتٍ وَقتٍ وَ يَحِقُّ تَأويلُ هذهِ الأيَّةِ و مَزيدانِ نَمُن عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعَفُواةُ الارضِ وَ نَجعَلُهُم ائمَةً وَ نَجْعَلَهُمُ ائِمَّةَ الوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُم فِي الارْضِ وَ نَرى فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم مَا كانُوا يَحْذَرُونَ﴾

مُفَضَّل گفت ای مولای من پس از آن چه می کند مهدی فرمود آن حضرت علیه السلام بر می انگیزاند شکر خود را بطرف سفیانی بجانب دمشق پس او را می گیرند و بالای صخره سنگی سر می بُرند پس از آن ظاهر می شود حسین علیه السلام با دوازده هزار صدّیق و هفتاد و دو نفر اصحاب او که در کربلا بودند و شهید شدند در آن وقت تعجب خواهی

ص: 144

از بر گشتی درخشنده و باز گشتی چون آفتاب تابنده پس بیرون می آید صدّیق اکبر امیر مؤمنان علیه السّلام و نصب کرده می شود برای او قُبّه سفیدی بالای نجف و بر پا می ایستد رکن های آن یک رکن آن در نجف است و یک رکن آن در هَجَر است و آن شهری است در یمن که میان آن و عَثَر از طرف یمن یک شبانه روز راه است و هَجَر اسمی است برای همه زمین بحرين و يک ركن آن بصنعای یمن است و یک ركن آن بزمین مدینه پیغمبر صلى الله عليه و آله است گویا می بینم چراغ های آن را که تابان است در آسمان و زمین تابنده تر از آفتاب و ماه در آن وقت ظاهر می شود آن چه در باطن و سریزه های مردم است و غافل می شود هر زن شیر دهنده ای از آن چه که شیر داده و می گذارد هر صاحب حملی حمل خود را و می بینی مردمان را بحالت مست ها در حالتی که مست نیستند و لیکن عذاب خدا است پس ظاهر می شود آقای بزرگ تر از همه آقایان جهانیان محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله با یاران خود و کسانی که هجرت کردند بسوی او و کسانی که به او ایمان آورده اند و تصدیق کرده اند رسالت او را و کسانی که با او بوده و شهید شدند و حاضر کرده شوند تکذیب کنندگان او و آن هائی که گویندگان بودند در حقّ او که آن حضرت ساحر و كاهن و جنّ زده و تعلیم داده شده و شاعر و گوینده از روی هوای نفس است و کسانی که با او جنگ و قتال کردند تا این که قصاص کند از ایشان براستی و درستی و پاداش داده شوند بکار های شان از وقت ظهور و بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله تا وقت ظهور مهدى علیه السّلام در هر وقتی و با هر اما می در آن وقت

ص: 145

راست و درست شود تاویل آیه شریفه ای که فرموده است و می خواهیم این که منّت گذاریم بر کسانی که ضعیف و نا توان شده بودند در روی زمین و قرار دهیم ایشان را پیشوایان روی زمین و بگردانیم ایشان را وارث های علم و قدرت و صفات خود و تمکین دهیم مر ایشان را در روی زمین و بنمائیم فرعون و هامان و لشکریان ایشان را از آن پیشوایان از آن چه که می ترسیدند

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ قلت یَا سَیِّدِی وَ مَنْ هَامَانُ وَ فِرْعَوْنُ قَالَفُلاَنٌ وَفْلاَنٌ يُنْشَرَانِ وَ يُحْيِيَانِ قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اَن یَکُونَانِ مَعَهُ فَقَالَ لَا بُدَّ أَنْ یَطَئَا الْأَرْضَ إِی وَ اللَّهِ حَتَّی مَا وَرَاءَ قَافِ إِی وَ اللَّهِ وَ مَا فِی الظُّلُمَاتِ وَ مَا فِی قَعْرِ الْبِحَارِ حَتَّی لَا یَبْقَی مَوْضِعُ قَدَمٍ إِلَّا وَطِئَا وَ أَقَامَا فِیهِ الدِّینَ الْوَاصِبَ لِلَّهِ لَکَأَنِّی یَا مُفَضَّلُ اَنظُر إِلَیْنَا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّهِ وَ نَحنُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَشْکُو إِلَیْهِ مَا نَزَلَ بِنَا مِنَ الْأُمَّهِ بَعْدَهُ وَ مَا نَالَنَا مِنَ التَّکْذِیبِ وَ الرَّدِّ عَلَیْنَا وَ سَبْیِنَا وَ لَعْنِنَا وَ تَخْوِیفِنَا بِالْقَتْلِ وَ قَصْدِ طَوَاغِیَتِهِمُ الْوُلَاهِ لِأُمُورِهِمْ مِنْ دُونِ الْأُمَّهِ تَرْحِلِنَا عَنِ الْحُرْمَهِ إِلَی دِیارِ مُلْکِهِمْ وَ قَتْلِهِمْ إِیَّانَا بِالسَّمِّ وَ الْحَبْسِ فَیَبْکِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَقُولُ یَا بَنِیَّ مَا نَزَلَ بِکُمْ إِلَّا مَا نَزَلَ بِجِدِّکُمْ قَبْلَکُمْ وَ لَو عَلِمَت طَواغيتُهُم وَ وُلاتَهُم أَنَّ الْحَقَّ وَ المَهدِيِّ وَ الايمانِ وَ الوَصِيَّةِ و الامامَّةِ فِي غَيْرِكُم لَطَلَبُوهُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من هامان و فرعون کیانند فرمود فلان و

ص: 146

فلان یعنی اوّل و دوّم که بیرون آورده می شوند و زنده کرده می شوند گفت مفضّل گفت ای آقای من پس رسول خدا و امير المؤمنين در کجا می باشند فرمود ناچار است از این که رسول خدا و امیر المومنین پا بزنند در روی زمین آری بذات خدا قسم است حتّی آن که در پشت کوه قاف هم بروند آری و الله و جاهائی که در ظلمات و ته دریا ها است می روند تا آن که نماند جائی که قدم در آن جا نگذارند و دین ثابت حق را در آن جا بر پا نکنند ای مفضل گویا من می بینم ما گروه ائمه را که در برابر جدّ ما رسول خدا صلى الله علیه و آله شکایت می کنم بسوی او از آن چه که بر ما وارد شده بعد از رحلت او و تكذیب هائی که از ما کردند و ردّ کردن آن ها بر ما و دشنام دادن بر ما و لعن کردن بر ما و ترسانیدن ما از كشتن و قصد کردن والي ها و حاكم هائي که بمنزله بت های ایشان بودند کار های خودشان را نه برای خیر خواهی امت بکوچ دادن ما از حرم پیغمبر بمرکز های ریاست و حکومت خود و کشتن ایشان ما را بزهر دادن و زندانی کردن پس گریه می کند رسول خدا صلى الله علیه و آله و می فرماید ای پسران من وارد نشده است بر شما مگر آن چه که بجدّ شما وارد شده پیش از شما و اگر می دانستند بت های ایشان و والیان امور ایشان که حق و هدایت و ایمان و وصیّت و امامت در غیر آل محمد است هر آینه طلب می کردند او را

﴿قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَهُ علیها السلام وَ تَشْکُو مَا نَالَهَا مِنْ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ أَخْذِ فَدَکَ مِنْهَا وَ مَشْیِهَا إِلَیْهِ فِی مَجْمَعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ خِطَابِهَا لَهُ فِی أَمْرِ فَدَکَ وَ مَا رَدَّ عَلَیْهَا مِنْ قَوْلِهِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَا تُورَثُ وَ

ص: 147

احْتِجاجِها عَلَيهِ بِقَولِ اللَّهِ عزَّ وجَل في قِصَّةِ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى هَبْ لِي مِن لَدُنكَ وَلِيّاً بَوتي وَ يَرِثني مِنَ ال يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْ رَبِّ رَضِيًا وَ قَولُهُ فِي قَصِّهِ دَاوُدُ وَ سُلَيْمَانُ وَ وَرِثَ سَلَمْنَا دَاوُدَ وَ قُولُ عَمْرَلهَا هَاتِي صَحِيفَتَكِ اَلَّتِي ذَكَرَتِ ان اباكِ رَسُولَ اللَّهِ كَتَبَهَا لَكِ عَلَى فَدَكِ و اخراجَها الصَّحيفَةَ واخِذ عَمْرَايَا ها مِنها وَ نَشْرَةٌ اياها على رُوسِ الاشْهَادِ مِن قُرَيْشٍ وَ المُهاجِرِينَ وَ الانصارِ وَ سَائِرِ الْعَرَبِ و تَفْلِهِ فِيهَا وَ عَرَكَهَا لَها وَ تَمْزِيقِهِ اياها وَ بُكائِها وَ رُجُوعِهَا الى قَرَابَيْهَا بَاكِيَةً حَزِينَةً مَتَى عَلَى الرَّمْضَاءِ قَدَا قَلَقْتَهَا وَ اسْتِغَاثَتِهَا بِاللَّهِ و بِأَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلَّى اللَّه علَيهِ وَ آلهِ وَ تَمَثُّلِها بِقَولِ رُقَيَّةَ بِنتِ صَفيَّةَ

قَدْ كَانَ بَعْدَكَ انْبَاءٌ وَ هَنْبَتَةٌ *** لَوَ كَنْتُ شَاهِدَهَا لَمْ يَكْثُرِ الْخَطْبُ

اَنَا فَقَد ناكَ فَقْدُ الاَرْضِ وَ ابِلُهَا *** واخْتَلِ اهْلِكُ فَاشْهَدْهُمْ وَ قَدْ لَعِبُوا

اِبْدَى رِجَالٌ لَنَا فَحْوَى صُدُورِهِمْ *** لَمَّا نَايَتْ وَ حَالَتْ وَنَكَ اَلْعَجَبُ

وَ رَادٌ فِي اَلْهِدَايَةِ

قَدْ كَانَ جَبْرَئِيلُ بِالْأَيَاتِ يُونِسُنَا *** فَغَابَ عَنَّا فَكُلُّ الخَيرِ مُحَسَّتَجَبٌ

تَهَضَّمَتْنَا رِجالٌ وَ استَخِفَّ بِنا *** لَمَّا مَضَيْتَ وَ حَالَتْ دُونَكَ اَللُّثْبُ

يَاسِيدِيٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَوْ نَظَرَتْ *** عَيْنَاكَ مَا فَعَلْتُ فِي الْكَ الصُّحُبِ

وَ كُلُّ قَوْمٍ لَهُمْ قُرَاى وَ مَنْزِلَةٌ *** عِنْدَ الالهِ عَلَى اَلأَدْنَيْنَ مُقْتَرِبٌ

يَا لَيْتَ قَبْلَكَ كَانَ اَلْمَوْتُ حَلَّ بِنَا *** اما انَاس فَفَازُوا بَا اَلَّذِي طَلَبُوا

وَ تَقُصُّ عَلَيهِ قِصَّةَ ابوبَكْرٍ وَ انفاذَه خَالِدُ بْنُ الوَلِيدِ وَ قُنْفُذٌ وَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ وَ

ص: 148

جَمْعِهِ النَّاسَ لِإِخْرَاجِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ بَیْتِهِ إِلَی الْبَیْعَهِ فِی سَقِیفَهِ بَنِی سَاعِدَهَ وَ اشْتِغَالِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَعْدَ وَفَاهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِضَمِّ أَزْوَاجِهِ وَ قَبْرِهِ وَ تَعْزِیَتِهِمْ وَ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ قَضَاءِ دَیْنِهِ وَ إِنْجَازِ عِدَاتِهِ وَ هِیَ ثَمَانُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ بَاعَ فِیهَا تَلِیدَهُ وَ طَارِفَهُ وَ قَضَاهَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَوْلِ عُمَرَ اخْرُجْ یَا عَلِیُّ إِلَی مَا أَجْمَعَ عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ وَ إِلَّا قَتَلْنَاکَ وَ قَوْلِ فِضَّهَ جَارِیَهِ فَاطِمَهَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَشْغُولٌ وَ الْحَقُّ لَهُ إِنْ أَنْصَفْتُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ أَنْصَفْتُمُوهُ وَ جَمْعِهِمُ الْجَزْلَ وَ الْحَطَبَ عَلَی الْبَابِ لِإِحْرَاقِ بَیْتِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ زَیْنَبَ وَ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ فِضَّهَ وَ إِضْرَامِهِمُ النَّارَ عَلَی الْبَابِ وَ خُرُوجِ فَاطِمَهَ إِلَیْهِمْ وَ خِطَابِهَا لَهُمْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ وَ قَوْلِهَا وَیْحَکَ یَا عُمَرُ مَا هَذِهِ الْجُرْأَهُ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ تُرِیدُ أَنْ تَقْطَعَ نَسْلَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ تُفْنِیَهُ وَ تُطْفِئَ نُورَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ انْتِهَارِهِ لَهَا وَ قَوْلِهِ کُفِّی یَا فَاطِمَهُ فَلَیْسَ مُحَمَّدٌ حَاضِراً وَ لَا الْمَلَائِکَهُ آتِیَهً بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ الزَّجْرِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عَلِیٌّ إِلَّا کَأَحَدِ الْمُسْلِمِینَ فَاخْتَارِی إِنْ شِئْتِ خُرُوجَهُ لِبَیْعَهِ أَبِی بَکْرٍ أَوْ إِحْرَاقَکُمْ جَمِیعاً وَ قولهَا لهيا شَقِي عَدِيٍ هَذَا رَسُولُ اَللَّهِ لَمْ يُبْلَّ لَهُ جَبِينٌ فِي قَبْرِهِ وَ لاَمَسَ اَلثَّرِيُّ اِكْفَانَهُ ثمّ قالت وَ هِيَ باكِيهِ اَللّهُمَّ اِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدادِ اُمَّتِهِ وَ مَنَعَهُمْ اِيّانا حَقُّنا الَّذِي جَعَلْتَهُ لَنَا فِي كِتَابِكَ اَلْمُنْزَلِ عَلَيَّ نَبِيِّكَ بِلِسَانِه

ص: 149

و انْتِهَارِ عُمَرَ لَهَا وَ خَالِدَ بْنَ الوَلِيدِ وَ قَولُهُم دَعِي عَنْكِ يَا فَاطِمَةُ حَمَاقَةَ اَلنِّسَاءِ فَكَم يَجْمَعُ اللَّهُ لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الرِّسَالَةَ الْخِلافَةَ وأَخْذَ النَّارِ فِي خَشَبِ البَابِ وَ أدْخَلَ قُنْفُذٌ لَعَنَهُ اللَّهُ يَدَهُ يَرُومُ فَتْحَ اَلْبَابِ وضرب عُمَرَ لها بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الأسْوَدِ الْمُحْتَرِقِ و أَنِينِهَا مِن ذلِكَ و بُكَّاهَا وَ رَكَلَ عُمَرُ البَابَ بِرِجلِهِ حَتَّى أَصَابَ بَطْنَهَا و هِيَ حامِلَةٌ بِمُحَسِّنٍ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ إِسْقَاطِهَا وَ صَرَخَتَها عِندَ رُجوعِ البابِ و هُجومُ عُمر وَ قُنْفَذٍ وَ خالِدٍ وصَفْقَةِ عُمَرَ علَى خَدِّهَا حَتَّى أَبْرَى قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثر و هِيٌ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ تَقُولُ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسولَ اللَّهِ ابْنَتُك فَاطِمَةُ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ في بَطْنِهَا و تُصْفَقُ يَا أَبَتَاهْ وَ يُسَقِّفُ خَدٌ لِمَا لَها كُنْتَ تَصُونُهُ مِن ضَيْمِ الْهَوَانِ يَصِلُإليهِ مِن فَوْقِ الخِمَارِ وَ ضَرَبَهَا بِيَدِهَا عَلَى الْخِمَارِ لِتَكْشِفَهُ وَ رَفْعِهَا نَاصِيَتَهَا إلَى السَّمَاءِ تَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَ خُرُوجِ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ مِن داخِلِ الْبَيْتِ مُحْمَرَّ اَلْعَيْنَيْنِ دَائِرَ اَلْحَدَقَتَيْنِ حَاسِراً حَتَّى أَلقى مُلاَءَتَهُ عَلَيْهَا وَضَمَّهَا لِصَدْرِهِ وَ قال يا ابنة رَسولِ اَللَّهِ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ بَعَثَ أَبَاكِ رَحْمَةً للْعَالَمِينَ فَاللَّهَ اَللَّهَ أَنْ تَكْشِفي أَوْ تَرْفَعِي نَاصِيَتَكِ فَوَ اللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لَئِنْ فَعَلْتِ ذَلِكَ لاَ يُبْقِي اَللَّهُ عَلَى الأَرضِ مَنْ يَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لا مُوسَى وَ لا عيسى ولا إبراهيمَ وَ لا نُوحَ نُوحاً وَ لا آدَمَ ولا دَابَّةً تَمْشِي عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ولا طَائِراً يَطِيرُ فِي السَّمَاءِ إِلَّا هَلَكَ ثُمَّ قَالَ إِلى ابنِ اَلْخَطَّابِ لَكَ الْوَيْلُ كُلُّ الوَيْلِ بِالكَيلِ مِن يَومِكَ هذا وَ ما بَعدَهُ وَ مَا يَلِيهِ اخرُج قَبْلَ أن أُخرِجَ سَيْفي ذَا الْفَقَارِ فَأُفْنِيَ غَابِرَ الأُمَّةِ فَخَرَجَ عُمَرُ وَ خَالِدُ بنُ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَانِ ابْنُ أَبِي بَكْرٍ وَ صَارُوا مِنْ خَارِجِ اَلدَّارِ فَصَاحَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ بِفِضَّةَ

ص: 150

مَوْلاتِكِ فَأَقْبِلِي مِنْهَا مَا يَقْبَلُ النِّسَاءُ وَ قَدْ جاءَها المَخاضُ مِنَ اَلرَّفْسَةِ ورده رَدَّ البابِ فَسَقَطَتْ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً عَلَيْهِ قَتِيلاً و عَرَفَتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ اَلتَّسْلِيمُ فَقَالَ لَهَا يَا فِضَّةُ لَقَدْ عَرَفَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي الله عليه وَ آله وَ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ فاطِمَةَ وَ عَرَفَ الحَسَنَ وَ عَرَفَ الْحُسَيْنُ اليَومَ بِهذا الْفِعْلِ وَ نَحْنُ فِي نُورِ الأظِلَّةِ أنْوَارٌ عَن يَمينِ الْعَرْشِ فَوارِيهِ بِقَعْرِ اَلْبَيْتِ فَإِنَّهُ لاَحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلي اللهُ عليه وَ آلِّهْ وَ يَشْكُو اَلْيَهُ﴾

أمير المؤمنين عليه السلام فرمود

پس ابتدا می کند فاطمه علیها السّلام بشکایت کردن و شکایت می کند آن چه را که به او رسیده از ابو بکر و عمر از گرفتن فدک از او و رفتن آن بزرگوار بنزد ایشان در میان جمعیت مهاجرین و انصار و خطاب کردن او به ابو بکر در امر فدک و آن چه را که در جواب او گفت از گفته خود که پیغمبران ارثی از خود باقی نمی گذارند و احتجاج کردن آن حضرت بر او بگفته خدای عزّوجّل در قصّه زکریّا و یحیی که زکریا گفت خدایا ببخش برای من از نزد خود ولیّی را که ارث مرا ببرد و ارث آل يعقوب را ببرد و او را خشنود گردان و فرموده او در قصّه داود و سلیمان که وارث شد سلیمان داود را و گفتن عمر به او که بیاور نوشته ای را که می گوئی از پدر خود رسول خدا داری که نوشته است برای تو که فدک را بتو داده و بیرون آوردن آن حضرت نامه خود را و گرفتن و باز کردن عمر آن را در میان جمعیتی که شاهد و حاضر بودند از قریش و مهاجرین و انصار و سایر عرب و آب دهان در آن نوشته انداختن عمر و در هم مالیدن و پاره کردن آن و گریه کردن فاطمه و باز گردیدن آن حضرت بسوی قبر پدر بزرگوار خود با چشم گریان و حالت حزن و اندوه و

ص: 151

می رفت بالای ریگ های گرم سوزان که بقلق و اضطراب انداخته بود او را و استغاثه می کرد بخدا و بپدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله بشعرهائی كه رقيه دختر صفيّة گفته بود تمثل محبت که مضمون آن شعر ها اینست بعد از رفتن تو خبر ها و فتنه و آشوب بسیار روی داد که اگر حاضر می بودی این ها نمی بود از میان ما نا پدید شدی مانند نا پدید کردن زمین باران خود را و اهل بیت تو مُختلّ و پریشان شدند شاهد و گواه باش که آن ها را ببازی گرفتند مردانی چند از امّت تو ظاهر کردند کینه های سینه های خود را پس از رفتن تو از میان ایشان و پنهان شدن تو جبرئیل به آوردن آیات قرآنی همیشه مونس ما بود تو نا پیدا شدی و همه خیر ها از ما پوشیده شد گروهی بر ما ترش روئی کردند و بعد از رفتن تو ما را سبک و خوار شمردند و زمین را بر مانند گرفتند ای آقای من ای رسول خدا اگر می دید چشم های تو که چه کردند در حق اهل بیت تو هر گروهی که برای ایشان در نزد خدا قرب و منزلتی بوده بیگانگان آن ها را احترام می کردند بغیر از ما ای کاش پیش از رحلت تو ما مرده بودیم امّا جمعی از مردمان به آن چه در طلب آن بودند و رسیدند و رستگار شدند و قصّه می کند بر آن حضرت قصّه ابو بكر و فرستادن او خالد بن وليد و فنفد و عمر بن الخطّاب و جماعتی را که با ایشان بودند و بیرون آوردن امیر المومنین را از خانه او برای بیعت گرفتن در سقیفه بنی ساعده و مشغول بودن امير المؤمنين عليه السّلام بوفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و جمع كردن زن های او و تعزیت

ص: 152

گفتن به آن ها و جمع کردن قرآن و تاليف آن و اداء کردن قرض پیغمبر و وفا کردن به وعده های او و قرض پیغمبر هشتاد هزار درهم بود که دو مزرعه خود تلید و طارف را فروخت و قرض پیغمبر را داد و گفتن عمر که بیرون بیا یا علی برای بیعت کردن همان طور که مسلمانان بر آن بیعت کردند با ابو بکر پس چه می گوئی یا بیعت کن و اگر نه تو را می کشیم و گفتن فضّه كنيز فاطمه عليها السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام از شما مشغول است و حقّ خلافت با او است اگر انصاف بدهید او را و بترسید از خدا و رسول او و دشنام دادن عمر فضّه را و جمع کردن ایشان هیزم و بسیاری بر در خانه برای سوزانیدن امیر المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و زينب و كلثوم عليهم السلام و آتش زدن در خانه را و بیرون امدن فاطمه عليها السلام بسوى ايشان و خطاب کردن به ایشان از پشت در و گفتن او که وای بر تو ای عمر این چه جُرأتی است بر خدا و رسول او کرده ای آیا می خواهی نسل او را از دنیا قطع کنی و باقی مانده گان او را نابود کنی و نور خدا را خاموش کنی و آزردن عمر زهراء را و گفتن عمر به او که باز دار خود را ای فاطمه محمّد حاضر نیست و ملائکه دیگر بنزد او نمی آیند که امر و نهی و وحی از جانب خدا بیاورند و علیّ نیست مگر مانند یکی از مسلمانان پس اختیار کن یکی از این دو چیز را اگر می خواهی علیّ بیرون بیاید برای بیعت کردن با ابو بکر و اگر نه همه شما را می سوزانیم و گفتن او که ای بدبخت عَدَویّ هنوز تَرِیِ پیشانی پیغمبر در قبرش خشک نشده و حالت کفن های او را مسّ نکرده پس فرمود فاطمه در حالی که گریه می کرد

ص: 153

خدایا بسوی تو شکایت می کنم از نایاب شدن پیغمبرت و فرستاده شده ات و بر گزیده ات و از دین خود بر کشتن امّت او و قیام کردن ایشان به اذیّت و آزار کردن به ما و غصب کردن ایشان حقّ ما را و منع کردن ایشان از ما حقّی را که تو برای ما قرار دادی در کتابی که فرستادی برای پیغمبرت و بزبان او - و آزردن عمر خالد بن ولید را که آزار کنند فاطمه را- و گفتن عمر فاطمه را که نادانی های زنان را بکنار بگذار خدا نبوت و خلافت را برای شما جمع نکرده است - و آتش گرفتن در خانه و داخل کردن قنفذ دست خود را برای باز کردن در- و تازیانه زدن عمر فاطمه را بتازیانه ابو بکر بر بازوی او تا این که مانند بازو بند سیاه سوخته شده بازوی آن حضرت بر آمدگی پیدا کرد - و بلند شدن فریاد و ناله آن حضرت در اثر ضرب تازیانه و گریه کردن او - و لگد زدن عمر بپای خود بر در بطوری که بر شکم فاطمه رسید در حالتی که شش ماهه بمحسن حامل بود - و سقط کردن او محسن را - و فریاد زدن او نزد در خانه وقتی که در بر روی او بر گشت - و هجوم آوردن عُمر و قنفذ و خالد بن وليد - و سیلی زدن عمر بر روی فاطمه بنحوی که گوشواره های او از زیر مقنعه و سر پوش او ظاهر شد و بصدای بلند گریه کرد و گفت ای بابا ای رسول خدا دخترت فاطمه تکذیب کرده و زده می شود و طفلی که در شکم دارد کشته می شود وای بر شما ای بابا آن چه را که من از نسیم هوا حفظ می کردم یعنی صورتم را که هوا به آن نرسد از بالای مقنعه و چادر کشف کرده شد

ص: 154

و دست زدن او بمقنعه خود که از سر بر دارد و رو به آسمان کند و نفرین کنند و از خدا طلب یاری کند - و بیرون آمدن امير المؤمنين عليه السلام از داخل خانه با چشم های سرخ شده و رگ های قرمز شده سر برهنه و انداختن چادر روی سر فاطمه و چسباندن او را بسینه خود و گفتن به او که ای دختر پیغمبر خدا تو دانستنه ای که پدرت بر انگیخته شد برسالت که رحمت باشد برای جهانیان پس برای خدا برای خدا مبادا سر برهنه کنی و سر بلند کنی برای نفرین کردن بذات خدا قسم است که اگر این کار را بکنی باقی نمی گذارد خدا بر روی زمین کسی را که شهادت دهد باین که محمّد رسول خدا است و نه کسی که شهادت بدهد بر سالت موسى و عيسى و ابراهیم و نوح و داود و باقی نمی گذارد جنبنده ای را که بر روی زمین راه رود و نه مرغی را که در هواء پرواز کند مگر آن که آن ها را هلاک و نابود می کند - پس فرمود ای پسر خطاب همه عذاب ها بر تو باد برای کاری که امروز از تو سر زد و بعد از این روز و بعد از آن از تو سر زند از خانه بیرون رو پیش از این که شمشیر بکشم بدرستي كه من باقی مانده این امّتم پس بیرون رفت عمر و خالد بن وليد و قنفذ و عبد الرحمن پس رابوبكر و پشت در ایستادند و امير المؤمنين عليه السّلام فضّه را صدا زد و فرمود بفضّه دریاب فاطمه را و بپذیر از او آن چه را که زن ها می پذیرند که درد زائیدن به او دست داده از ضرب لگد و بر گشتن در بروی او زیرا که محسن سقط شد و حال خود را به امیر المومنین عليه السّلام شناسانید پس آن حضرت بفضّه فرمود بذات خدا قسم است ای فضّه

ص: 155

سقط شدن محسن را رسول خدا صلى الله عليه و آله مي دانست و فاطمه و حسن و حسين هم چنین روز را می دانستند و ازین کار خبر داشتند از وقتی که ما در عالم نور اظلّه عرش نور هائی بودیم از جانب راست عرش پس محسن را دفن و پنهان کن در گودی و ته خانه زیرا که او ملحق شونده است بجدّ خود رسول خدا و شکایت می کند بسوی او

مؤلّف حقير گويد

خدا را شاهد می گیرم که در حال نوشتن این قضیّه جان سوز و مصیبت دل گذار چنان عنان اختیار را از دست دادم که قلم از حرکت افتاد و اشک چشم مجال تحریر را از دستم گرفت و قطرات اشک از دیده هایم جاری و رخساره صفحه کتاب را سیاه کرد که نا چار بعوض کردن صفحه شدم و بچشم دل پریشانی حال مولایم امیر مؤمنان علیه السلام را در آن حال در نظر گرفتم و بخاطر آوردم قسمتی از سخنان آن بزرگوار را که در هنگام بردن آن حضرت از خانه بیرون و توقیف کردن آن جناب انشاء فرمود که کاشف از عظمت مصیبت و اندوه حضرت بوده سزاوار دیدم هر چند از موضوع این کتاب خارج است چون نسخه آن در دسترس عامّه نیست بواسطه نایاب بودن کتابی که این سخنان را در آن نقل کرده و نسخه آن مخطوط و منحصر بفرد است در این جا نقل کنم - نگارنده در سال یک هزار و سیصد و چهل و هفت هجری که در نجف اشرف اقامت داشتم و در ظلّ توجهات استاد اعظم و پدر روحانی معظم شیخ اجازه خود آیة الله عظمى حضرت آقای سیّد ابو الحسن موسوى اصفهانى صاحب كتاب وسيلة النجاة در

ص: 156

منزل شخصی ایشان مورد الطاف و مشمول عنایات خاصّه ایشان بودم اعلی الله مقامه الشريف بر حسب امر مبارك آن مرحوم مامور شدم که فهرست كتب كتاب خانه شوشتری ها را نوشته و مرتّب بصورت کتابی بنویسم در ضمن باز دید کتب بر خوردم بنسخه کتابی خطّی بنام کتاب صوارم الحاسمة فى تاريخ احوالات الزهراء فاطمه كه تاليف محمّد الرضا ابن ابی القاسم بن فتح الله بن نجم الدين الحسينى الكمالى الاشتر آبادی بود و این کلمات را در آن کتاب یافتم که از کتاب کشف اللئالى شيخ ابن العرندس نقل کرده بود چون در کتاب های دیگر ندیده بودم آن را استنساخ کردم اکنون عین عبارت آن را بدون زیاد و کم در این کتاب از خود بیادگار می گذارم

﴿قَالَ لَمَا اُوقَف عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَكَلَّمْ فَقَالَ ايتِهَا اَلْغَدَرَةُ اَلْفَجَرَةُ وَ النُّطْفَةِ الْقَذِرَةِ اَلْمَذِرَةِ وَ اَلْبَهِيمَةِ اَلسَّائِمَةِ نَهَضْتُمْ عَلَى اقدامكُم وَ شَمَّرْتُمْ لِلضَّلاَلِ عَن سَاعِدِكُم تَبْغُونَ بِذَلِكَ اَلنِّفاقَ وَ تُحِبُّونَ مُرَاقَبَةَ الْجَهْلِ وَ الشِّقاقِ أَفَظَنْتُمْ اَنَّ سُيُوفَكُمْ ماضِيَةٌ وَ نُفُوسُكُمْ واعِيَةُ الاِساءِ ما قَدَّمْتُمْ اَنْفُسَكُمْ ايتِها الاوقة الْمُتَشَتِّتَةِ بَعْدَ اجْتِماعِها وَ الْمُلْحِدَةِ بَعْدَ اِنْتِفَاعِهَا وَ أَنْتُمْ غَيْرُ مُرَاقِبِينَ وَ لاَ مِنَ اَللَّهِ بِخَائِفِينَ اجل وَ اللَّهُ ذَلِكَ امرٌ ابرَزتهُ ضَمَائِرُكُمْ وَ اِضْرَبْتُ عَنْ مَحْضِهِ خُبْثَ سَرَائِرِكُمْ فَاسْتَبِقُوا أَنْتُمُ اَلْجَذَلَ بِالْبَاطِلِ فَتَنْدَمُوا وَ نستبقى نَحْنُ اَلْحَقَّ فَيَهْدِينَا رَبُّنَا سَوَاءَ اَلسَّبِيلِ وَ يُنْجِزُ لَنَا مَا وَعَدْنَا مِنَ اَلصَّبْرِ اَلْجَمِيلِ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ فدحضا دَحضاً وَ شَوهَةً شَوْهَةً لِنُفُوسِكُمُ الَّتي رَغِبْتُ بِدُنْيا

ص: 157

طَالَ مَا حَذَّرَكُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْهَا فَعَلِقْتُمْ بِاطْرَافِ قَطِيعَتِهَا وَ رَجَعْتُمْ متسالِمين دُونَ جَدِيعَتِهَا زَهِدَتْ نُفُوسُكُمُ الامارَةَ فِى الاخرةِ اَلْباقِيَةِ وَ رَغِبْتَ نُفُوسُنا فِيما زَهِدْتُمْ فِيهِ وَ الْمَوْعِدُ قَرِيبٌ وَ الرَّبُّ نِعْمَ الْحاكِمُ فَاسْتَعِدُّوا لِلْمَسْأَلَةِ جَواباً وَ لِظُلْمِكُمْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ احْتِسَاباً اَوْ تُضْرَبَ الزَّهْرَاءُ نَهَراً وَ يُؤْخَذُ مِنَّا حَقُّنَا قَهْراً وَ جَبْراً فَلاَ نَصِيرَ وَ لاَ مُجِيرَ وَ لاَ مُسْعِدٌ وَ لاَ مُنَجِّدٌ فَلَيْتَ ابْن ابى طَالِبٍ مَاتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلاَ يَرَى اَلْكَفَرَةَ اَلْفَجَرَةَ قَدِ اِزْدَحَمُوا عَلَى ظُلْمِ الطاهرة اَلْبَرَّةِ فَتَبَاتَبَا وَ سُحْقا سُحْقاً ذَلِكَ اَمْرُ الى الله مَرْجِعُهُ وَ الى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ دَفَعَهِ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابن ابى طالِبٍ ان يَسودَّ مَتْنَ فاطِمَةَ ضَرْباً وَ قَدْ عُرِفَ مَقَامَهُ وَ شُوهِدَتْ ايَامُهُ فَلا يَثورُ الى عَقِيلَتَهُ وَ لاَ يَصِرُّ دُونَ حَلِيلَتِهِ فَالصَّبرُوا يُمْنٌ وَ اُجْمُلْ وَ اَلرِّضَا بِمَا رِضَى اَللَّهُ بِهِ اَفْضَلْ لِكَيلا يَزولَ الْحَقُّ عَنْ وَقْرِهِ و يَظْهَرَ اَلْبَاطِلُ مِنْ وَ كْرِهِ حَتَّى القَى رَبّى فَاشْكُوا اليه مَا ارْتَكَبْتُمْ مَنْ غَصْبِكُمْ حقى وَ تُمَاطِلُكُمْ صَدْرَى وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ اَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ سَيُجْزَى اَللَّهُ اَلشَّاكِرِينَ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ ثُمَّ سَكَتَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ﴾

لُغت غدر ضدّوفا وَ الغَدَرَهَ كسانی را گویند که حقّ را ترك كنند الفَجَرةَ كساني هستند که بر انگیخته می شوند برای بجا آوردن کار های حرام و منافی غفّت و گناهان النَّطَفَة بفتح نون و طا و فاء اهل عَيب و شرّ و فساد و پشت کنندگان بحقّ و اگر بكسر طاء باشد بمعنای اهل پلیدی ها و کسانی كه اهل شکّ و ريبند القذره بفتح

ص: 158

قاف و ذال و زاء کسانی را گویند که اهل صلح و سازش و التیام نیستند و مایل بجور سَتَمَند المَذَرَة اهل خباثت و فساد البهیمة چهار پایان چه خاکی باشند یا ابی السّائمة چرنده گان ماضية فرو رونده و بُرّنَدَه وَاعِيَه بعنى سخت الأَوقَة بفتح همزه و سکون واو و قاف مفتوحه بمعنای جماعت الملحدة کسانی را گویند که بر گشت کننده گان از حق و میل کنندگان بباطل و مراء و جدال کنندگان با اهل حق قرار دهندگان برای خدای تعالی و اهل جور و ستم باشند تشمیر آستین بالا زدن انتقاع غنیمت بودن و پذیرفتن غنیمت اضِراب بمعنی اعراض و رو گردانیدن و رو گردان شدن محض خالص بودن و اگر بصاری نقطه باشد بمعنای آزمودن استباق پیشی گرفتن جذل شادمان شدن اِنجاز روا کردن حاجت و وفا کردن بوعده دحض بمعنای لغزیدن است شوهة زشت رو شدن قطیعه بر وزن سفینه بریدن خویشی و گسستن پیمان برادری جديعه باز داشتن و بزندان بودن و هلاک کردن نهر سرزنش کردن و بانک بر زدن و از این بابست گفته خداى تعالى وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ مسعد یاری دهنده تبًّا یعنی هلاکی باد او را و آن منصوب است به اضمار فعل اىَ الرَمَهَ الله خسرانا و هلاکاً - سُحْقًا اى بُعدً اله سُحق بمعنای دوریست ثور و ثوور و ثوران بر جستن و بر انگیخته شدن و بر خواستن عقیلة بر وزن سفينه زَنِ كريمه و مخدّره گرامی قبیله و مهر قوم صرّ فریاد کردن وَ قَرَ وَ قَراً بفتح قاف جای خود نشستن و کر باشیانه در آمدن تماطل درد ناک کردن در اَدای وام و در هم پیچیدن

مَعنى

ص: 159

گفت راوی چون که باز داشته شد علی علیه السّلام سخن گفت پس فرمود ای گروہ بی وفا که حق را ترک کرده اید و کسانی هستید که بر انگیخته می شوید و شده اید برای بجای آورد کار های حرام و منافی عفّت و گناهان و اهل عيب و شرّ و فساد و پشت کنندگان بحق یا اهل پليدی ها و شک و ریب و كساني كه اهل صلح و سازش و التیام نیستید و مایل بظلم و جورید و اهل خباثت و فساد می باشید و مانند چهار پایان چرا کننده بروی پا های خود بر خواسته اید و آستین های خود را برای گمراهی و میل کردن بنفاق و دو روئى بالا زده اید و دوست می دارید که نگهبانی کنید نادانی کردن و دشمنی نمودن و نفاق انداختن را آیا همچنین گمان می کنید که شمشیر های شما فرو رونده و بُرّان است و نفس های شما سخت و بی باکست آگاه باشید که بد چیزی پیش فرستاده است نفس های شما ای گروهی که بعد از جمع شدن و گرد آمدن با یک دیگر متفرق شدید و از حق بر گشتید و بباطل میل کردید و بمخاصمه و مراء و جدال پرداختید و برای خدای تعالی شریک قرار دادید و اهل جور و ستم شدید بعد از بردن نفوس شما غنیمت هائی را و مراقبت و نگهبانی حق را نکردید و از خدا نترسیدید آری بذات خدا قسم است که آن کاری بوده است که باطن های شما بروز داد آن را و پلیدی سریره های شما داخل کرد شما را در اعراض کردن و رو گردان شدن از حقّ خالص پس پیشی بگیرید شما شادمان شدن بباطل را با آن که پشیمان شوید و پیشی می گیریم ما بسوى حقّ ثابت پس هدایت می کند پروردگار ما ما را براه راست و وفا کند

ص: 160

برای ما به آن چه که وعده داده است ما را از جهت صبر کردن پاکیزه و نیست پروردگار تو ستم کننده در حق بندگان پس این چه لغزشی است این چه لغزشی است و چه رو سیاهی است چه رو سیاهی است که بار آورده اید برای نفس های خودتان که میل کرده است بدنیایی که چقدر طول کشید که ترسانید شما را رسول خدا از آن که دست آویز شما شده برای بریدن و گسستن پیمان برادری و بر گشتید شما در حالتی که قبول سازش کرده اید پیش از باز داشتن و هلاک کردن آن نفس های امّاره شما بر کنار کرد شما را از آخرت باقی و میل کرد نفس های ما در آن چه که شما از آن بر کنار شدید و وعده گاه نزدیک است و پروردگار نیکو داوری کننده است پس مهیّا باشید برای جواب دادن پرسش ها و حساب کشیدن از شما برای ظلم و ستمی که در حق ما اهل بیت رسالت کرده و می کنید آیا زده می شود زهراء از روی سرزنش کردن و بانک بر او زدن یعنی یا کار شما بجائی رسیده که زهراء را می زنید پس از سرزنش ها و صدا هائی که بر روی او بلند می کنید و آیا حق ما بقهر و غلبه گرفته می شود و از روی جبر و ستم حقّ ما را می گیرید پس هیچ یاری کننده ای نیست که ما را یاری کند و هیچ یاری دهنده و دلاور و دلیری نیست که ما را یاری دهد و دلاوری و دلیری کند پس کاش پسر ابی طالب پیش از این روز مرده بود و نمی دید کافر های زشت کردار را که ازدحام کنند و هجوم بیاورد برای ستم کردن در حق زهراء که پاک و پاکیزه و نیکو زنی است پس خدا آن ها را ملزم بهلاکت و زیان کردنی هلاک کردنی سخت و زیان کردنی بزرگ و دور کند از رحمت خود

ص: 161

آن ها را دور کردنی آن عملی که کردید امری است که باز گشت آن بسوی خدا است و پاداش دادن آن با رسول خدا است بسیار مشکل و دشوار است بر پسر ابی طالب که پشت فاطمه از زدن تازیانه و لگد سیاه کرده شود و حال آن که مقام او یعنی مقام علی علیه السلام دانسته شده است و روز های اظهار کردن پیغمبر عظمت و بزرگواری او را دیده شده است و قوت بازو و دلاوری او در جنگ ها دیده شده که از جای خود جستن نکنند برای دفاع از ظلم و ستمی که بزهراء شده که همسر گرامی او است و فریاد نکند برای دفع دشمن از زوجه محلّله خود ولی صبر کردن برای او یُمن آور تر و پاکیزه تر است و خشنود بودن به آن چه که خدا به آن خوشنود شود فضیلت آن بیش تر است تا حقّ از جای خود بر نخیزد و زایل نشود و باطل از آشیانه خود بیرون رود تا این که ملاقات کنم پروردگار خود را و شکایت کنم از آن چه که شما مرتکب شدید از جهت غصب کردن شما حقّ مرا یعنی خلافت را و در هم پیچیدن و بتنگ آوردن شما سینه مرا و او بهترین حکم کنندگان است و رحم کننده ترین رحم کنندگان است و زود باشد که پاداش و مزد دهد شکر کنندگان را و کلّ ستایش مخصوص پروردگار جهانیان

است - پس از بیان این سخنان آن حضرت ساکت گردید

باز گشت بفرمایش حضرت صادق

﴿بمفضلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حَمْلَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ لَهَا فِي سَوَادِ اللَّيْلِ وَ اَلْحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَ زَينَبَ و أُمُّ كُلْثُومٍ إلى دُورِ المُهاجِرِينَ وَ الأنصارِ يُذَكِّرُهُم

ص: 162

بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ عَهْدِهُ الَّذِي بَايَعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ بَايَعُوهُ عَلَيهِ فِي أرْبَعَةِ مَوَاطِنَ فِي حَيَاةِ رسول صلي اللَّه عليه و آله و سَلَّمَ وَ تَسليمِهِم عَلَيهِ بِإمْرَةِ المُؤمِنِينَ في جَمِيعِهَا فَكُلٌ يَعِدُهُ بِالنَّصْرِ فِي يَوْمِهِ الْمُقْبِلِ فَإِذَا أَصْبَحَ قَعَدَ جَمِيعُهُمْ عَنْه)﴾

یَعنی و شكايت مي كند فاطمه عليها السلام بپدر برزگوار خود از حمل کردن امير المؤمنين عليه السّلام او را در سیاهی شب با حسن و حسین و زینب و ام کلثوم بسوی خانه های مهاجرین و انصار که یاد آوری کند ایشان را بخدا و رسول او و عهدی که گرفته بود از ایشان که بیعت کردند با خدا و رسول او و بيعتی که با او کردند در چهار جا در زمان حیات پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلام کردن ایشان بلقب امیر المومنین در همه آن جا ها پس همه مهاجرین و انصار وعده دادند یاری کردن آن حضرت را که در روز بعد او را یاری کنند پس چون شب صبح شد همه آن ها از نظر امیر المؤمنين عليه السلام پنهان و نا یاب شدند

﴿ثُمَّ يَشْكُو إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام الْمِحَنَ السَّبْعَةَ الَّتِي امْتُحِنَ بِهَا بَعْدَهُ وَ نَقَضَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنْصَارَ قَوْلَهُمْ لَمَّا تَنَازَعَتْ قُرَيْشٌ فِي الإِمامَةِ وَ الْخِلافَةِ قَدْ مُنِعَ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ حَقَّهُ فَإِذَا مُنِعَ فَنَحْنُ أَوْلَى بِهِ مِنْ قُرَيْشٍ اَلَّذِينَ قَتَلُوا رَسُولَ اَللَّهِ صلي الله عليه و آله وَ كَبَسُوهُ فِي فِرَاشِهِ حَتَّى خَرَجَ مِنْهُمْ هَارِباً إلَى الْغَارِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَآوَيْنَاهُ وَ نَصَرْنَاهُ وَ هَاجَرْنَا إِلَيْهِ فَقَالَتِ اَلْأَنْصَارُ حَتَّى قَالَ مِنَ الحِزبَينِ مِنّا أميرٌ وَ مِنكُم أَميرٌ فأقامَ عُمَرُ

ص: 163

أَرْبَعِينَ شَاهِداً قَسَامَةً شَهِدُوا عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ زُوراً وَ بُهْتَاناً أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلي الله عليه و آله قَالَ اَلْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ فَأَطِيعُوهُمْ مَا أَطَاعُوا اَللَّهَ فَإِنْ عَصَوْا فَالْحُوهُمْ لِحْيَ هَذَا القَضِيبِ وَ رَمِيِ القَضيبِ مِن يَدِهِ فَكانَت أَوَّلَ قَسَامَةِ زُورٍ شَهِدَتْ فِي اَلْإِسْلاَمِ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي الله عليه و آله وَ إِنْ رَقَبُوا اَلْأَمْرَ إلى أبي بَكْرٍ وَ جَاؤُوا يَدْعُونِي إِلَى بَيْعَتِهِ فَامْتَنَعْتُ إِذْ لا ناصِرَ لي وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَنْ لَوْ نَصَرَنِي سَبْعَةٌ مِنْ سائِرِ الْمُسْلِمِينَ لَمَّا وَ سِعَنِي القُعُودُ فَوَثَبُوا عَلَيَّ وَ فَعَلُوا بِابْنَتِكَ يا رَسولَ اللَّهِ مَا شَكَيْتُهُ إِلَيْكَ وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ ثُمَّ جَاؤُوانِي فَأَخْرَجُونِي مِن بَيْتِي مُكْرَهاً وَ لِيمُونِي وَ كَانَتْ قِصَّتِي اِلَيْك مَعَهُمْ قِصَّةُ مِثْلَ قِصَّةِ هَارُونَ مَعَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ قَوْلِي كَقَولِهِ لِمُوسَى ابن أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي و كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ ولا تَجْعَلْنِي مَعَ القَومِ الظَّالِمِينَ وَ قولُهُ يا ابْنَ أُمِّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي ولا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إسرائيلَ وَ لَم تَرقُبْ قَولي فَصَبَرْتُ مُحْتَسِباً رَاضِياًوكَ انَتِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ فِي خِلافِي وَ نَقْضِ عَهْدِي الَّذِي عَاهَدْتَهُمْ عَلَيْهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ احْتَمَلْتُ ما لَمْ يَحْتَمِل وَصِيٌ مِنْ نَبِيٍ مِن سَائِرِ الأَنْبِيَاءِ وَ الأَوْصِيَاءِ في الأُمَمِ حَتَّى قَتَلُونِي بِضَرْبَةِ عَبْدِ اَلرَّحْمانِ بْنِ مُلْجَمٍ وَ كَانَ اللَّهُ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم فِي نَقْضِهِم بَيْعَتِي وَ خُرُوجُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ بِعَائِشَةَ إلى مَكَّةَ يُظهِرانِ الحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ و سَيَّرَهُمْ بِهَا نَاقِضِينَ لِبَيْعَتِي إِلَى الْبَصْرَةِ وَ خُرُوجِي إِلَيْهِمْ و تَخْوِيفِي إِيَّاهُم بِمَا جِئْتَ بِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَ مُقَامُهِم عَلَى حَرْبِي وَ قِتَالِي وَ صَبْرِي عَلَيْهِمْ وَ إِعْذَارِي و إِنْذَارِي وَ هُمْ يَأْبَوْنَ إِلاَّ السَّيفَ فَحاكَمْتُهُم إلى اللَّهِ بَعدَ

ص: 164

اَلْحُجَّةِ فَنَصَرَنِيَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَنْ قُتِلَ أَكَابِرُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ بِالإِحْسانِ و هَرِقَتْ دِمَاءُ عِشْرِينَ ألْفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ و قُطِعَتْ سَبْعُونَ كَفّاً على زِمامِ اَلْجَمَلِ مِنْ سَبْعِينَ رَئِيساً كُلَّمَا قُطِعَتْ كَفٌ قُبِضَ عَلَيْهِ اُخْرِي﴾

یَعنی پس از آن شکایت می کند بسوی او امیر المؤمنين عليه السلام از امتحان های هفت گانه ای که به آن امتحان کرده شد بعد از رحلت او و شکستن مهاجرين و انصار بیعت او را و گفتن ایشان وقتی که منازعه واقع شد در میانه قریش در باب امامت و خلافت که منع کرده شد بر صاحب این امر حقّ او پس چون او را از حقّش منع کرد مهاجرین و انصار گفتند که ما سزاوار تریم به این کار از قریش زیرا که ایشان کسانی هستند که می خواستند پیغمبر را بکشند و بنا گاه در خانه پیغمبر وارد شدند در جای خواهم خوابگاه او تا این که از ایشان فرار کرد و بغار ثور رفت و از غار هم بطرف مدینه رفت پس ما او را جا دادیم و ما او را یاری کردیم و مهاجرین گفتند که ما سزاوار تریم به این کار زیرا که ما مهاجرت کردیم بسوی او تا این که کلام خود را به این جا کشانیدند که گفتند این امر در میان دو دسته انصار و مهاجرین باشد امیری از مهاجرین و امیری از انصار باشد پس عمر چهل نفر شاهد اقامه کرد که گواهان همه ایشان روزه بودند و بدروغ شهادت دادند و افتراء و تهمت بر پیغمبر بستند و گفتند که رسول خدا فرمود امامان از قریشند پس فرمان بر داری کند ایشان را تا زمانی که اطاعت و فرمان بر داری کنند خدا را پس اگر نا فرمانی کردند انکار کننده را چوب در دهان او زنید پس عُمَر

ص: 165

چوب دستی خود را از دست انداخت و این اوّل شهادت دروغی بود که در اسلام شهادت داده شد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله پس ردّ کردند امر خلافت را به ابو بکر پس از آن آمدند و مرا دعوت کردند برای بیعت کردن با ابو بکر و من امتناع کردم و بتاخیر انداختم و هر آینه خدا و رسول خدا می دانند که اگر هفت نفر آن سایر مسلمانان با من همراه بودند جای نشستن من در خانه نبود پس چون مرا تنها دیدند بر من جستن کردند و کردند با دخترت ای رسول خدا آن چه را که بتو شکایت کرد و تو بهتر می دانی و آمدند بجانب من و با اکراه مرا از خانه ام بیرون کشیدند و گریبان مرا گرفتند و جامه مرا بگردنم پیچیدند و قصّه من با ایشان بسوی تو مانند قصّه هرون با بنی اسرائیل شد و گفتار من با تو مانند گفتار هرون با موسی بود که گفت ای پسر مادر من این گروه مرا ناتوان یافتند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را بشماتت کردن بمن وادار مکن و مرا با گروه ستم کاران قرار مده و مانند گفته او که گفت ای پسر مادر من ریش مرا مگیر و سر را مگیر من ترسیدم که تو بگوئی چرا جدائی انداختی میان من و بنی اسرائیل و گفته مرا مراقبت نکردی پس صبر کردم بامید مزد و ثواب خدا و تسلیم شدم و بتحمّل این جور و ستم ها راضی شدم و همین حجّتی است بر ایشان در مخالفت کردن ایشان با من و شکستن عهدی که تو با ایشان بستی بر آن یعنی خلافت و امامت من یا رسُول الله و تحمّل کردم آن چه را که تحمّل نکرد هیچ وصیّ پیغمبری از سایر اَوصیا و از سایر امّت ها تا این که مرا بضربت عبد الرحمن بن ملجم مرادی کشتند و خدا نگهدار

ص: 166

بر ایشان بود در حال شکستن ایشان بیعت مرا - و شکایت می کنم از بیرون شدن طلحه و زبیر با عایشه بطرف مكّه بعنوان حجّ و عمره بجا آوردن و رفتن ایشان در حالی که شکننده بیعت من بودند بجانب بصره و بیرون آمدن خود بسوی ایشان و ترسانیدن من ایشان را از خدا و به آن چه آوردی آن را ای رسول خدا از کتاب خدا ایستادگی کردن ایشان برای جنگ کردن با من و کشتن و کشته شدن صبر کردن من بر ایشان و عذر آوردن و بیم دادن من و ابا کردن ایشان از صلح و پذیرفتن سخنان من مگر بشمشیر پس محاکمه ایشان را بسوی خدا بردم پس از آن که حجّت را بر ایشان تمام کردم پس خدا مرا بر ایشان یاری داد به کشتن بزرگان از مهاجرین و انصار و پیروان ایشان به آسانی و ریخته شد خون های بیست هزار نفر از مسلمانان و بریده شد هفتاد دست که زمام شتر عایشه را گرفته بودند و چنان بود که هر دستی که جدا می شد دست دیگری آن را می گرفت

﴿ثُمَّ لَقِيتُ مِنِ ابْنِ هِنْدٍ مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ أَدْهَى وَ أَمَرُّ مِمَّا لَقِيتُ فِي غزواتك يَا رَسُولَ اَللَّهِ بَعْدَكَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْجَمَلِ عَلَى أَنَّ حَرْبَ الجَمَلِ كَانَ أَشْنَعَ الحُرُوبِ الَّتي لَقِيتُهَا وَ أهْوَلِهَا و أَعْظَمِهَا فَبَرَزْتُ مِن دَارِ هِجْرَتِي اَلْكُوفَةِ إِلَى حَرْبِ مُعَاوِيَةَ وَ مَعِي تِسْعُمَاةٌ مِنْ أَنْصَارِيٍ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الاف رَجُلٌ مِمَّنْ دُونَتُهُ فِي دِيوَانِي وَ زَهَا سِتِّينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقَيْنِ الْكُوفَةِ وَ الْبَصْرَةِ وَ أخْلاطَ النَّاسِ فَكَانَ بِعَيْنِ اللَّهِ وَ عِلْمِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ جِهَادِي لَهُمْ وَ صَبْرِي عَلَيْهِمْ حَتَّى إِذَا وَهَنُوا وَ تَنَازَعُوا

ص: 167

وَ تَفَاشِلُو اِبْكِ بِاصْحَابِي اِبْنِ هِنْدٍ وَ شَانِئِكَ اَلاِبْتَرَ عَمْرٌو وَ رَفَعَا اَلْمَصَاحِفَ عَلَى اَلاِسْنَةِ وَ نَادِيَا يَا اِخْوَانَنَا اَهْلَ اَلشَّامِ نَدْعُوكُمْ الى كِتَابِ اَللَّهِ وَالَى اَلْحُكُومَةَ بِمَا نَزَّلَ اَللَّهُ فِيهِ وَ اَنْ نُثْبِتَ مَنِ اثْبَتَه هذا الكِتابَ وَ نَسْقُطَ مَنِ اسقُطَهُ وَ بَضُّونَ دِماءَنا و دِماءَكُم فَاصْغَى اهْلُ الشُّبُهَاتِ وَ الشُّكُوكُ وَ الطَّوْدَةُ و مِنْ فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ مِنَ اصحابى الي ذَلِكَ وَ قَالُوا بِاجْمَعِهِمْ لِى لاَ يَحِلُّ لَنَا قِتَالُ مَنْ دَعَانَا الى كِتَابِ اَللَّهِ فَقُلْتُ لَهُمْ مَا قَدْ عَلِمْتَ انت يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَعْلَمْتَنِيهِ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ اَنَّ اَلْقَوْمَ لَمْ يَرْفَعُوا الْمَصاحِفَ اِلاّ عِنْدَ رِيبَتِهِمْ وَ ظُهُورُنَا عَلَيْهِمْ فَابَى الْمُنَافِقُونَ مِنَ اصْحابِي اِلاّ الْكَفَّ عَنْهُمْ وَ تَركِ قِتالِهِم فَوَ عَظْتُهُمْ و حرفتهم وَ حَرَضْتُهُمْ وَ خَوَّفْتُهُمْ بَيَّنْتُ لَهُمْ أَمْرَهُمْ و انَّهَا حِيلَةٌ عَلَيْهِمْ فَرَمَوْا اسْلَحَتَهُمْ واجْتَمَعُوا اصْحَابَ مُعَاوِيَةَ فِى زِهَامَاةِ الْف وَ عِشْرِينَ الْفَ وَ قَالُو الى كَلِمَةِ رَجُلٍ وَاحِدٍ دَعْنَا نُحَاكِمُ اَلْقَوْمَ الى كِتَابِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَهُمْ انَا احْكُمْ بِهِ وَ مُعاوِيَةَ فَقالَ مُعَاوِيَةُ لا يَحْكُمُ عَلَيٌ وَ لاَ اُحْكِم اَنافانِهِ وَ لا يَرضى وَ لا ارْضَى وَ لا يُسْلِمُ الى وَ لا اُسْلَمُ اِلَيْهِ فَقُلْتُ اِبْنِي الْحَسَنُ ضَرُورَةً لاَ اِنَّى شَكَكْتُ فِي نَفْسِى وَ فَضِّلْتُ ابنى على فَقَالُوا اِبْنُكَ انت وَ انتَ ابْنُكَ فَقُلْتُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ فَقَالَ لاَ يَحْكُمُ بَيْنَنَا مُضَريَّانِ وَ اخْتَارُوا علَى وَلِيِّ الاخْتِيَارِ عَلَيْهِمْ وَ تَحْكَّمُوا وَ انَا الْحَاكِمَ وَ قَالُو اِنْ لَمْ تَرْضَ بِانْ تَحْكُمَ غَيْرَكَ مَنْ نَشَاءُ وَ اَلاَخَذُنَا اَلَّذِى فِيهِ عَيْنَيْكَ ثُمَّ اِخْتَارُوَانِ يَكْبِتُوا الى عَبْدِ اَللَّهِ بنِ قَيسٍ الاشعري وَ هُوَ مُتَغَزِّلٌ عَنَّا فَيَسُروهُ وَ قَدَّمُوهُ وَ تَرَكُوا مُعَاوِيَةَ قَدْ حَكَمَ عَمْرٌو وَ اِرْضَاهُمْ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ فَحَكَمَا بِمَا ارْادُوا وَ وَ اضَعُوهُ بِالْعَقْدِ وَ الْحِيلَةِ فَاظْهَرَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ عُبَارَةُ عَنْ مَكْر

ص: 168

عَمْرٌو بِهِ وَ مَا كَانَتِ الاِمْوَاطَاةُ وَ خَدِيعَةً اِظْهَرَ عَمْرٌو وَ عَبْدُ اَللَّهِ فَزَعَمُوا اَنَّ عَبْدَ اَللَّهِ خَلَعْنِى وَ انَ عَمِّرُواً ثَبَتَ مُعَاوِيَةُ فَالزَّمُونَى عِنْدَ قُعُودِ جَمْعِهِمْ عَنَى وَ اجْتِمَاعِهِمْ وَ اهْلَ الشَّامِ ان كَتَبْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ الى رَجُلٌ مَعْلُومٍ وَ انْكَفَيْتَ مُغْضَباً غَيْرَ مُطَاعٍ إِلَى اَلْكُوفَةِ وَ اِظْهَرَ مُعَاوِيَةُ لَعنى عَلَى مَنَابِرِ اَلشَّامِ وَ سايِرُ اعمالِهِ وَ اُنبِئكَ يا رَسُولَ اللَّهِ وَ الحَسَنَ وَ الحُسَينَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ وَ عَمَّارُ بْنُ ياسِرٍ وَ مالِكُ الاِشْتِرِ اَلْفِ شَهْرٍ مِنْ اَيَّامِ بَني اُميَّةَ كُلِّهَا عَلَى اَلْمَنَابِرِ وَ فِى جَوَامِعِ الصَّلَوةِ وَ مَسَاجِدُ هَا فِى الاسواقِ وَ عَلَى الطُّرُقِ وَ المَسالِكِ جَهْراً لاسِراً﴾

یَعنی پس از آن دیدم از معاویه پسر هند و پسر صخر بلائی سخت تر و منکر تر از آن چه که در جنگ های تو دیدم یا رسول الله و بعد از تو از اصحاب جمل دیدم با این که جنگ جمل از زشت ترین جنگ ها بود که دیده ام آن ها را و از هولناک تر و بزرگ ترین بلا ها بود پس از دار الهجره خود که مدینه باشد بیرون رفتم بطرف كوفه بجنگ معاویه و با من بودند نهصد نفر از یاران من و چهار هزار نفر کسانی که نام های ایشان را در دیوان خود ثبت کرده بودم و نزدیک شصت هزار مرد از عراقین کوفه بصره جمعیت های مختلط از مردم که خدا می دید و تو می دانستی یا رسول الله جهاد کردن مرا با ایشان و صبر کردن مرا بر اذیّت و آزار های ایشان تا این که رفتند و با ایشان تنازع کردند و کاهلی سستی کردند بواسطه تو به اصحاب من پسر هند یعنی معاویه و پسر دشمن و بد گوی تو یعنی عمرو بن العاص که دنباله او قطع شد و قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کردند و صدا زدند که ای برادران

ص: 169

شامی می خوانیم شما را بسوی کتاب خدا و بسوی حکومت کردن بان چه که فرو فرستاده است خدا در آن و این که ثابت بداریم کسی را که این کتاب را ثابت بدارد و بیندازیم کسی را که آن را بیندازد و حفظ کنیم خون های خود و خون های شما را پس آن هائی که اهل شبهه ها بودند بر آن گوش دادند و همچنین آن هائی كه اهل شكوك و سر گردانی بودند و کسانی که در دل هاشان مرض و بیماری بود از یاران من به آن سخنان کوش کردند و همه آن ها گفتند که حلال نیست برای ما قتال و جنگ كردن با كسي كه ما را بكتاب خدا دعوت می کند پس بایشان گفتم آن چه را که تو دانسته ای ای رسول خدا و مرا دانا کردی به آن از علم خدا که این گروه قرآن ها را بلند نکردند مگر در حال شکّی که داشتند و نزد ظاهر شدن ما بر ایشان پس منافقین از اصحاب من اَبا کردند مگر این که دست از قتال با آن ها بر دارند پس موعظه و تحریص کردم ایشان را و ترساندم ایشان را و امر ان ها را بر ایشان روشن کردم و بایشان حیله آن ها را فهمانیدم پس نپذیرفتند و سلاح های خود را انداختند و با هم جمع شدند و اصحاب معاویه قریب صد و بیست هزار نفر بودند و همه ایشان بکلمه واحده گفتند که ما با این گروه محاکمه می کنیم بکتاب خدا پس گفتم بایشان که من حکم می کنم به آن با معاویه معاویه گفت علّی نباید حکم کند و من هم حکم نمی کنم زیرا که او بحكم من راضی نمی شود و من هم بحكم او راضی نمی شوم او تسليم من نمی شود من هم تسلیم او نمی شوم پس گفتم فرزندم حسن حکومت کند بضرورت آن که من شکی در نفس خود ندارم و بر تری می دهم پسرم را بر خودم پس گفتند پسر تو خود تو است

ص: 170

و تو پسرت هستی پس گفتم عبد الله بن عباس حکومت کند معاویه گفت نه حکم دو نفر از قبیله مضر باشند و آن ها را بر من اختیار کردند و حال این که من اختیار دار بودم بر ایشان و بر من تحكّم كردند و حال آن که من حاکم بودم و بمن گفتند که اگر راضی نشوی باین که بغیر خودت را حکم قرار دهی از کسانی که ما می خواهیم می گیریم آن چه را که در آن چشم های تو یعنی سرت را از بدن جدا می کنم پس این رأی را اختیار کردند که بنویسیند بعبد الله بن قیس یعنی ابو موسای اشعری که در آن وقت کناره گیری کرده بود از ما و او را سیر دادند و مقدّم داشتند او را بر ما و وا گذارند معاویه را که حکم قرار دهد عمرو بن العاص را و راضی گرداند ایشان را بعبد الله بن قیس اشعری پس این دو نفر بان چه که می خواستند حکم کردند و موافقت کردند در رای دادن به پیمان بستن و حیله بن عبد الله بن قیس فریب مکر عمرو را خورد و آن بود مکر از روی موافقت و این خدعه ای بود که عمر و عبد الله کردند پس مردم گمان کردند که عبد الله مرا خلع کرد و عمرو اثبات کرد خلافت معاویه را و وقتی که عقب نشینی کردند گروهی از ایشان از من و با اهل شام مجتمع شدند الزام کردند مرا که بنویسم در میان خود و میان معاویه بمردنی دانسته شده و من بر گشتم بکوفه در حالتی که مورد غضب ایشان واقع شده بودم و از من اطاعت نکردند و ظاهر گردانید معاویه لعن کردن بر من را بالای منبر های شام و اطراف آن و بتو خبر می دهم یا رسول الله و حسن و حسین و عبد الله بن عبّاس و عمّار بن ياسر و مالك اشتر هم خبر می دهند که بنی امیه هزار ماه که ایّام

ص: 171

حکومت ایشان بود بالای منبر ها و در نماز های جمعه و جماعت ها و مسجد ها و در بازار ها و راه ها آشکارانه در پنهانی مرا لعن می کردند

﴿ثُمَّ خَرَجَ عَلَى اَلْمَارِقُونَ اصحاب الْمُطَالِبُونَ بِالتَّحْكِيمِ يَوْمَ الْمَصاحِفِ فَقَالُوا قَدْ كَفَرْتَ وَ غَيَّرْتَ وَ بَدَّلْتَ وَ خَالَفْتَ اللَّهَ فِيَّ تَرْكِنَا وَتْراثَنا وَ اجابَتِكَ لَنا اِلى اِن حَكَّمْنَا عَلَيْكَ الرِّجَالَ وَ كَانَ لِي وَ لَهُمْ بِجُرُورا مَوَاقِفُ وَقَفْتُ فِيهِ لَهُمْ وَ انْظَرْتُهُمْ كَامِلاً ثُمَّ خَرَجْتُ بَعْدَ اِنْقِضَاءِ اَلْهُدْنِهِ اُرِيدُ مُعاوِيَةَ بِمَنِ اِطَّاعَنِى مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَخَرَجَ اِصْحَابَى اَلْمَارِقُونَ عَلَى بِالنَّهْرَوَانِ فَلَقُوا رَجُلاً مِنْ صُلَحَاءِ المُسْلِمِينَ وَ عِبَادِهِمْ وَ مَنْ قَاتَلَ مَعِى يَوْمَ الْجَمَلِ وَ صِفِينَ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جنَابٍ فَديجُوهُ وَ زَوْجَتُهُ وَ طَفْلُهُ عَلَى دَمِ خَيْزٍ نَزِدُ بُحوهُ قَبْلَهُ وَ قَالُوا مَا ذَبْحُنَا لِهَؤُلاءِ وَ لِهَذَا الْخَيْزِ نَرّاً لا وَاحِدٌ وَ هَذَا فَعَلْنَا بِعَلِيٍ وَ البسائرا صِحابُهُ حَتَّى يُقِرَّانهُ كَفرَ وَ بَدَّلَ وَ غَيَّرَ ثُمَّ يَتوبُ فَنَقبَلُ تَوْبَتَهُ فَعَدَلتُ الَيْهِمْ وَ خَاطَبْتُهُمْ بِالنَّهْروانِ واجْتَمَعُوا عَلَى وَ احْتَجَجْتُ عَلَيهِم مَكانَ احتِجَاجي حَقّاً﴾

یَعنی پس بیرون آمدند بطرفیّت کردن با من مارقون یعنی کسانی که از دین بیرون رفتند از اصحاب من یعنی خوارج نهروان همان هائی که مطالبه می کردند از من حکم قرار دادن را در روزی که قرآن ها را بلند کردند اصحاب معاویه پس گفتند کافر شدی و تغییر و تبدیل دادی و مخالفت کردی خدا را در ترک ما و آن چه که بما از پیش رسیده و این که اجابت کنی ما را تا این که بر تو حکم قرار دادیم مردانی را- و بود برای من و

ص: 172

برای ایشان در حَروُ را (که دهیست در کوفه و خوارج منسوب به آنند) توقف گاهی که در آن جا واقف شدم برای ایشان تا یک سال و مهلت دادم ایشان یک سال تمام پس بیرون رفتم بعد از منقضی شدن زمان صلح بطرف معاویه با یاران خود کسانی که طاعت می کردند مرا از مسلمانان پس بیرون رفتند بیرون روندگان از دین که از اصحاب من بودند برای قیام کردن بضرر من بجانب نهروان و بر خورد کردند بمردی از شایستگان مسلمانان و عبادت کنندگان از ایشان و ان کسی بود که در جنك جمل و صفیّن با من بود و نام او عبد الله بن جناب بود و او را سر بریدند با زن و بچه اش بالای خون خزیری که قبلا او را سر بریده بودند و گفتند سر بریدن ما این جماعت یعنی علیّ و اصحاب او را با سر بریدن این خزیر نیست الّا این که مانند هم است و همین کار را با علیّ و اصحاب او خواهیم کرد تا این که علی اقرار بکفر خود کند و اقرار کند باین که دین را تبدیل و تغییر داده و بر گردد توبه کند تا این که توبه او را بپذیریم - پس بر گشتم بجانب ایشان و آن ها را در نهروان مورد خطاب خود قرار دادم و جمع شدند بر ضرر من و با ایشان احتجاج کردم و احتجاج ایشان باطل بود احتجاج من بر حقّ بود

قالَ قالَ الصّادِق عَليه السّلام

﴿للمفضّل بن عمرَ ثُمَّ يَقُولُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اللَّهِ يَا رَسولَ اللَّهِ مَا رَضُوا بِتَكذيبي وَ نَقضِ بَيْعَتِي وَ الْخِلافِ عَلَيَّ وَ قِتالي وَ استِحلالُ دَمي وَ لَعني

ص: 173

حَتِّي قَذَفُونِي بِأَنِّي إِنَّمَا أَمَرْتُ اَلاَّمَهَ بِمَا أَمَرْتَنِي بِهِ مِنْ تَرْبِيعِ الاَّظافِيرِ وَ نَهَيْتُهُمْ عَنْ تَدْوِيرِهَا فَذَكَرُوا أَنّي إنَّما رَبَّعْتُهَا لِأَنِّي أَتَسَلَّقُ عَلَيَّ مَشَارِبَ أَزوَاجِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَآتي مِنهُنَّ الْفَاحِشَهُ وَ كنْتُ أَبيعُ الخَمرَ بِعَهْدِكَ و بَعْدِكَ وَ كُنتُ أُغِلُّ الْفَيْءَ فِي جَميعِ غَزَواتِكَ وَ أَستَبِدُّ بِهِ دُونَكَ وَ دُونَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يُبْقَوا عَضيهَهُ ولا شِبْهَهُ وَ لا فَاحِشَهُ إلاَّ نَسَبوها إِلَيَّ وَ زَعَمُوا أَنِّي لَوِ اسْتَحْقَقْتُ الْخِلافَهُ لَما قَدِمْتَ عَلَيَّ فِي حَيَاتِك أبا بَكْرٍ في اَلصَّلاَهِ وَ لَقَدْ عَلِمْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أنَّ عَائِشَهُ أَمَرَتْ بِلالاً وَ أَنْتَ فِي وَعْكِ مَرَضِك و قَد نادي بِلالٌ فِي اَلصَّلاَهِ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهِ كَاذِبه عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ يَأْمُرُكَ أَنْ تُقَدِّمَ أَبَا بَكْرٍ فَرَاجَعَ بِذَلِكَ بِلاَلٌ وَ انْتَ فِي وَعكِ مَرَضِكَ وَ قَدْ نادَى بِالبابِ الصَّلوةَ فَاسْرَعَتْ اِلَيْهِ كَاذِبَةٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَتْ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ يامران يَتَقَدَّمُ ابوبَكْرٌ فَرَاجَعَ بِذَلِكَ بِلاَلٌ وَ كلَ نَقُولُ مِثْلَ قَوْلِهَا اَلاَوَلِ فَرَاجَعَ بِلاَلٌ الى اَلْمَسْجِدِ فَقَالَ اِنِّي مُخْبِرٌ بخُبْرَى عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنَّهَ امر بِتَقْدِيمِكَ يا اَبابَكْرُ فِى الصَّلَوةِ فَرَجَعَتْ عَايِشَةُ الى الْبَابِ وَ بِوَجْهِهِ تُنْكِرُ فَقالَ لَهَا رَسُولُ اَللَّهِ وَيْلَكِ يَا حَمْرَاءُ مَا الَّذِى جَنَتْ اَمَّرْتَ عَنَى بِتَقْدِيمِ اَبَّيكَ فِى اَلصَّلَوةِ فَقَالَتْ قَدْ كَانَ بَعْضُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقُمْتَ وَ يْدَكَ اَلْيُمْنَى عَلَى يدى اَلْيُسْرَى وَ معَكَ الفضل بنُ عَبَّاسٍ مُعَجَّلاً لاَ تَستَقِرُّ قَدَمَاكَ عَلَى الارْضِ حَتَّى دَخَلْتَ اَلْمَسْجِدَ وَ لَحِقْتُ ابابَكْرَ قَد قَامَ فِي مُقَامِكَ فِي اَلصَّلَوةِ فاخرجته وَ صَلَّيْتُ بِالنَّاس فَوَاللَّهِ لَقَدْ تَكَلَّمَ اَلْمُنَافِقُونَ بِتَفضيلِ انِّي حُتّي تَقَدَّمَ لِلصَّلوةِ و بَعْدَكَ يارسولَ اللَّهِ وَ احْتَجَجْتَ عَلَيهِم ثُمَّ اظهَر وَ اذلُكَ بَعْدُ وَ فَانَّكَ فَلَم ادعُ لَهُمْ فِيهِ اعْتِلالاً وَ لا مَذْهَباً ولا حُجَّةَ يَنطِقُونَ بِها قُلت ان زعمتم انّ رسول اَللَّهِ امر بِتَقْدِيمِ الى بَكْرٍ فى الصّلوة لانّه كان افضَل الامّةِ عِنْدَهُم

ص: 174

فَلَمْ اُخْرِجْهُ عَنْ فَضْلِ نَدَبِهِ اليه - ان زَعَمْتُمْ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليه و اله امر بِذَلِكَ وَ هُوَ مُثْقِلٌ عَنِ النَّهْضَةِ فَلَمَّا وَجَدَ الخِفَّةَ سارَعَ وَ لَم يَسْعَةِ القُعودِ فَالحُجَّةُ عَلَيْكُمْ فِي سُقُوطِ فَضْلِ ابي بَكْر- وَ انٍ زَعَمْتُمْ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليْهِ و اله اوقفه عَنْ يَمِينِهِ أَوَّلَ اَلصُّفُوفِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ ابُوبَكْرٍ امامى اَلْمُسْلِمِينَ فِي وَقتِ الصَّلوةِ وَ هَذَا مَا لا يَكُونُ و انْ زَعَمْتُمْ انَّةً أَوْ قَفَّهُ عَنْ شِمَالِهِ فَقَدْ كَانَ اَبُو بَكْرٍ امام رَسُولُ اَللَّهِ لاَنَ الامام اِذا صَلَّى بِرَجُلٍ وَاحِدٍ اقامَهُ عَن يَمِينِهِ لا عَن شِمَالِهِ وَ انٍ زَعَمْتُمْ اِنَّهُ او فِقْهَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلصَّفِّ اَلْأَوَّلِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ امام ابى بَكْرٍ وَ اِبُوبَكْر امام سَايِرُ المُسلِمينَ وَ هذا مَا لا يَجُوزُ ولا يَقُومُ رَجُلٌ مُفْرِداً فِي الصَّلَوةِ الا امام الصَّلَوةَ - فان زعمتم اخذ فى الصّفِّ الاولِ مُسْمِعاً فِيهِ اَلتَّكْبِيرَ فِى الصَّلوةِ لانَّهِ كانَ فى حالِ ضَعفِهِ مِنَ اَلْعِلَّةِ لاَ يُسْمِعُ مَن فِي الْمَسْجِدِ مَعَ فَقَدْ كَفَرْتُمْ اَبَابَكْر وَ احْبَطْتُم عَمَلَهُ لاَنَ اللَّهُ عَزَّ وَجِل يَقُولُ يَا اَيُّهَا اَلَّذِينَ امنُوا لاَ تَرْفَعُوا أصْوَاتَكُم فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا بِالْقَولِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ ان تُحْبِطَ اعْمَالَكُمْ وَ انْتُمْ لا تَشْعُرُونَ فَوَاللَّهِ ما ذَلِكَ اِلاّ اِنَّنِي لَمْ اجِدْ نَاصِراً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ عَلَيَّ نَصْرُ دِينِ اَللَّهِ وَ لَقَدْ دَعَوْتُهُمْ كَما اخْبَرْتُكُم لِمُوَافَقَةِ فاطِمَةَ اِنَّني حَمَلتُها وَ ذُرِّيَّتَها اِلَيَّ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأنْصارِ اذْكُرْهُم بايامِ اللَّهِ وَ مَا اَخَذْتَهُ عَلَيْهِمْ يا رَسُولَ اللَّهِ بِامَرِ اَللَّهِ مِنَ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ فِي ارْبَعِ مَواطِنَ وَ تَسْلِيمِهِمْ عَلَى بَامِرَّةِ المُؤْمِنِينَ بِعَهْدِكَ فَيَعِدُونّي النُّصْرَةَ لَيْلاً وَ يَقْعُدُونَ عَنَى نَهاراً حَتَّى اِذا جائَتى ثِقاثٍ إصحَابي

ص: 175

بَاكِينَ اسْتَنْهَضُونِي وَ يَقُولُونَ عَلَى أَنَّهُمْ أنْصَارِي عَلَى إِظْهَارِ دِينِ اللَّهِ امْتَحَنْتُهُم بِحَلْقِ رُؤُوسِهِمْ وَ إشْهارِ سُيُوفِهِم عَلى عَواتِقِهِم وَ مَصِيرُهُمْ إلى بَابِ دَارِي فَتَأَخَّرَ جَمْعُهُمْ عَنِّي فَمَا صَحَّ لي مِنهُم إِلاَّ ثَلاثُ نَفَرٍ و آخَرَ لَم يُتِمَّ حَلقَ رَأْسِهِ ولا أشْهَرَ سَيْفَهُ وَ هُم وَ اللَّه أَخْيَارَهُمْ و نُجَبَاءُ وَ أَصْحَابُكَ وَ هُمْ سَلْمَانُ وَ المِقدَادُ و أبُو ذَرٍ وَ عَمَّارٌ الَّذي لَم يُتِمَّ حَلقَ رَأسِهِ وَ لا أشهارَ سَيفِهِ و لأخْرِجَت مُكْرَهاً إلى سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ أُقَادُ إِلَيْهَا كَمَا تُقَادُ صَعْبَةُ اَلْإِبِلِ فَلَمْ أَرَ لِي ولا نَاصِراً إلاَّ الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ فَإِنَّهُ شَهَرَ سَيْفَهُ في أَوْسَاطِهِمْ وَ عَضَ عَلَى نَوَاجِذِهِ وَ قالَ وَ اللَّهِ لا غَمَدْتَهُ أو تُقطَعُ يَدي أما تَرضَوْنَ أن غَصَبتُم عَلِيّاً حَقَّهُ وَ نَقَضْتُم عَهْدَهُ و عَهدَ اللَّهِ وَ مُبَايَعَتُكُم لَهُ حَتَّى جِئْتُمْ بِهِ يُبَايِعُكُمْ فَوَثَبَ عُمَرُ وَ خَالِدٌ وَ تَمَامَ أربَعِينَ رَجُلاً كَلا يَجْتَهِدُ في أَخْذِ السَّيفِ مِن يَدِهِ وَ طَرَحُوهُ إِلَى الأَرْضِ صَرِيعاً وَ أَخَذُوا السَّيْفَ مِن يَدِهِ فَلَمَّا اِنْتَهَوْا بِي إِلَى عَتِيقٍ وَرَدْتُ عَلَى مُورِدٍ لَمْ يَسَعْنِي مَعَهُ السُّكوتُ بَعْدَ أَنْ كَظَمْتُ غَيظي و حَفِظْتُ نَفْسِي وَ رَبَطْتُ جَأشِي وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ جَمِيعاً إِنَّمَا أَنَا فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ طَاعَتِي وَ رَسُولُهُ صلي الله عليه و آله عَلَى اَلْأُمَّةِ فَإِذَا نَقَضُوا عَهْدَ اللَّهِ وَ رَسُولَهُ وَ خَالَفَتْنِي الأُمَّةُ لَمْ يَكُنْ عَلَيَّ أنْ أَدعُوَهُم إلى طاعَتي ثَانِيَةً و مَا لِي فِيهِمْ نَاصِرٌ ولا مُعِينٌ وَ صَبَرْتَ كَمَا أَدَّبَنِي اَللَّهُ بِمَا أَدَّبَكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فِي قَوْلِهِ جَلَّ مِنْ قائِلٍ فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ الآيَةَ وَ قولُهُ وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ حَقٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ تَأْوِيلُ هَذِه اَلْآيَةِ اَلَّتِي أَنْزَلَهَا فِي الأُمَّةِ مِن بَعْدِك في قَولِهِ عَزَّ مِن قَائِلٍ و مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبتُم على أعقابِكُم وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَى عَقِبَيهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيئاً وَ سَيَجزِي اللَّهُ الشّاكِرِينَ﴾

ص: 176

یَعنی راوی گفت که فرمود صادق عليه السلام بمفضّل بن عمر پس می گوید امیر المؤمنین علیه السّلام که بذات خدا قسم است ای رسول خدا که این جماعت راضی نشدند بتكذيب من و شكستن بیعت من و بر خلاف من قیام کردن و مقاتله با من و حلال دانستن خون من و لعن کردن بر من تا این که مرا متهم کردند باین که من امّت را امر کردم به آن چه که امر کردی مرا به آن از چهار شُقّه کردن گیسوان بافته و نهی کردی ایشان را آن دور دادن آن و گفتند که من چهار شقّه کردم گیسوان خود را در راهرو زن های تو برای مرتکب شدن فاحشه و گفتند که من در زمان تو شراب می فروختم و همچنین بعد از تو و این که در همه جنگ ها من بالا دست تو بودم و من سخت قویّ و استوار بودم بجنگ کردن غیر از تو و سایر مسلمانان و باقی نگذاردند درباره من هیچ عَصَبیَّتی و نه هیچ دشنامی و نا سزا گفتنی و نه کلام زشتی را مگر این که آن را بمن نسبت دادند و چنین گمان کردند که اگر من مستحق خلافت بودم تو در زمان زنده بودن خود ابو بکر را در نماز خواندن بر مردم مقدّم نمی داشتی و هر آینه تو می دانی ای رسول خدا که عایشه امر کرد بلال را در وقتی که مرض تو شدّت داشت هنگامی که بلال آمد درب خانه و ندای نماز داد عایشه بشتاب بسوی او آمد و بر تو دروغ بست یا رسول الله و ببلال گفت که رسول خدا می فرماید که ابو بکر پیش به ایستد و نماز بگذارد پس بلال بر گشت بمسجد و خبر را به ابو بکر و مردم رسانید همچنان که عایشه گفته بود که ای ابو بکر پیغمبر امر فرموده که تو پیش بایست و نماز بگذار پس عایشه بر گشت بجانب در و روی پیغمبر را منکر و متغیر دید

ص: 177

پس رسول خدا فرمود وای بر تو اى حمیراء (لقب عایشه است) چه جنایتی بود کردی امر کردی که پدرت پیش بایستد برای نماز گفت آن از روی کینه ای بود ای رسول خدا پس بر خواستی و دست راست تو در دست چپ من بود و با تو بود فضل بن عبّاس و چنان بشتاب می رفتی که قدم هایت بر روی زمین قرار نداشت نا داخل مسجد شدی و خود را به ابو بکر رساندی در حالی که در جای تو بنماز ایستاده بود او را بیرون کردی و با مردم نماز گزاردی پس بذات خدا قسم است که منافقین سخن رانی کردند بفضیلت دادن ابی بکر تا این که مقدّم ایستاد در نماز و بعد از تو هم در فضیلت او سخن گفتند و من با ایشان احتجاج کردم پس اظهار کردند بعد از وفات تو و من نگذاردم برای ایشان علّتی و نه روشی و نه حجّتی که به آن سخن گویند بایشان گفتم که چنین گمان می کنید که رسول خدا امر فرمود به پیش ایستادن ابو بکر در نماز که او افضل امت است نزد شما اگر چنین بود چرا بیرون کرد پیغمبر او را از فضیلتی که بر انگیخت و متوجه نمود او را بر آن اگر گمان می کنید که رسول خدا صلی الله عليه و آله امر کرد او را باین کار از جهت سنگینی مرض وقتی که مرض او سبک شد بشتاب بمسجد آمد و جای نشستن در خانه برای او نبود پس این حجّت بضرر شما است از جهت ساقط شدن فضل ابو بکر - و اگر گمان می کنید که رسول خدا صلّی الله عليه و آله او را در اول صفها در طرف راست خود قرار داد پس رسول خدا و ابو بکر هر دو امام مسلمین بودند در وقت نماز خواندن چنین چیزی نمی باشد - و اگر گمان می کنند که آن حضرت او را دست

ص: 178

چپ خود قرار داد پس ابو بکر امام پیغمبر بوده زیرا که امام وقتی که نماز گذارد و با یک مرد او را طرف راست خود قرار می دهد نه طرف چپ - و اگر چنین گمان می کنید که او را میان خود و میان صف اوّل قرار داد پس رسول الله امام ابو بکر بود و ابو بکر امام مسلمانان بود این هم از چیز هائیست که جایز نیست زیرا که یک مرد تنها در جماعت نمی ایستد مگر امام - و اگر کمان می کنید که ابو بکر در صف اوّل مکبّر بود که صدای تکبیر را در نماز بمردم برساند زیرا که پیغمبر در حال ضعف بود از جهت علّت مرضی که داشت کسانی که در مسجد بودند صدای او را نمی شنیدند پس تکفیر کرده اید ابا بکر را و عمل او را باطل و نا چیز کرده اید زیرا که خداوند عزّ وجل می فرماید ای کسانی که ایمان آوردہ اید بلند نکنید صدا های خود را بالای صدای پیغمبر و جوهر صدای خود را در گفتار ظاهر نکنید مانند بلند گفتن و ظاهر کردن بعضی از شما صدای خود را بر بعض دیگر زیرا که عمل های شما باطل می شود و شما شعور آن را ندارید یعنی نمی دانید پس بذات خدا قسم است که نبود آن ساکت نشستن من مگر این که یاوری نیافتم از مسلمانان برای یاری کردن دین خدا و هر آینه ایشان را دعوت کردم چنان چه خبر دادم شما را برای موافقت فاطمه که او را با ذریّه اش حمل کردم بر درب خانه های مهاجرین و انصار و آن ها را یاد آوری کردم بروز های خدا و آن عهد و پیمانی که با مر خدا از ایشان گرفتی ای رسول خدا بفرمان خدا در چهار جا و سلام کردن ایشان بر من بلقب امیر المؤمنینی در زمان حیات خودت پس بمن وعده یاری کردن دادند در شب و باز

ص: 179

نشستند از یاری کردن بمن در روز تا این که آمدند مرا موثّقين اصحاب من در حالتی که گریان بودند و از من می خواستند که قیام کنم و می گفتند بمن که ما یاری کننده گانیم دین خدا را پس آن ها را امتحان کردم بتراشیدن سر های شان و برهنه کردن شمشیر هایشان و روی شانه های خود گذاردن و آمدن ایشان بر در خانه من پس همه ایشان عقب نشینی کردند از یاری من و صحیح نشد برای من گفته های ایشان مگر از سه نفر و یک نفر دیگر از ایشان که تمام سر خود را نتراشیده بود و شمشیر خود را تماماً از غلاف بیرون نیاورده بود و ایشان بذات خدا قسم است که از اخیار و نجباء اصحاب تو بودند ای رسول خدا و ایشان سلمان و مقداد و ابوذر و عمار بودند و عمّار بود که سر خود را تماماً نتراشیده بود و شمشیر خود را تماماً بیرون نکشیده بود و هر آینه از روی کراهت بیرون کشیده شدم از خانه بسوی سقیفه بنی ساعده بجبر و قهر کشیده می شدم مانند کشیده شدن شتری که می خواهند آن را بکشند و برای خود یار و یاوری نمی دیدم مگر زبیر پسر عوام را که شمشیر خود را کشیده بود در میان ایشان و سر انگشت های خود را بدندان های خود می گزید و می گفت بذات خدا قسم است که شمشیر خود را غلاف نمی کنم مگر این که دست هایم بریده شود آیا بغصب کردن حق علیّ و شکستن پیمان او راضی نشدید و شما را بس نبود تا این که او را آورده اید که با شما بیعت کند پس عمرو خالد بن ولید و تمام چهل نفر از جای خود بر خواستند و کوشش کردند که شمشیر را از دست زبیر بگیرند پس وقتی که مرا نزد آزاد شده یعنی ابو بکر بردند و رد کرده شده بر او سخنانش و از برای من مجال سکوت

ص: 180

کردن نماند بعد از آن که خشم خود را فرو خوردم و نفس خود را نگاه داشتم و از جای نجستم و گفتم بهمه مردم که من خشنودم بخشنودی خدا و رسول او بر امّت پس وقتی که پیمان خدا و رسول او شکسته شد و امّت با من مخالفت کردند بر من نیست که دو مرتبه آن ها را بطاعت خود دعوت کنم در حالتی که در میان ایشان یار و یاوری برای من نباشد و صبر کردم همچنانی که خدا بمن نمایانید آن چه را که بتو نمایاند ای رسول خدا در گفته خود که فرمود و شکیبائی کن ای پیغمبر و نیست شکیبائی کردن تو مگر برای خدا و راست است بذات خدا قسم تاویل این آیه که خدا فرستاده است در حق امّت بعد از رحلت تو در گفته خود که غالب است ذکر او نیست محمّد مگر این که فرستاده شده ایست که پیش از او پیغمبرانی گذشته اند آیا پس اگر بمیرد یا کشته شود بر می گردید شما بر عقب های خود یعنی مرتدّ و کافر می شوید و کسی که بر گردد بر پاشنه خود و مرتد شود پس هرگز ضرری نمی رساند خدا را چیزی و زود باشد که جزاء می دهد خدا بسپاس گذارندگان را

قال المفصل بن عُمَرة

﴿لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا تاويل قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَجِل اَفّانِ مَاتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ اَعْقابَكُمْ فَانٍ كَثِيراً مِنَ اَلنَّاسِ يَقُولونَ كَانَ اَللَّهُ لَمْ يَعلَم يَمُوتُ مُحَمَّدٌ أو يُقْتَلُ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُونَ فَانْ مَاتَ مُحَمَّدٌ او قُتِلَ على

قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَوَرَدوا مَا لا يَعْلَمُونَ الينا وَ لَمْ يَفْتَرُوا فيهِ الكَذِبَ وَ لاَ يَتَأَوَّلُوهُ مِنْ عِنْدِ انفسهم لِبَيَّنِنَا لَهُمُ اَلْحَقَّ فِيهِ يَا مُفَصَّلَ

ص: 181

اِنمَا اَللَّهُ عَالِمٌ لاَ يَعْلَمُ و انماً تاويل هذهِ الايةِ فَانٍ مَاتَ مُحَمَّدٌ او قُتِلَ بِمَا يَمُوتُ بِهِ اَلْعَالِمُ فَانَّهُمَا مِيتَتَانِ لا ثَالِثُهُ اَلْهُمَا انَّ الْمَوْتَ بِلا قَتْلٍ وَ القَتلُ بِالسَّيْفِ وَ بِمَا يُقْتَلُ بِهِ مِنَ السَّائِرِ الاِشْياءِ اَوْ ما تَرى انَّ الامَّةَ ارْتَدَّتْ وَ نَقَضَتْ وَ غَيَّرَت وَ بَدِّلتُ فَهَذا مَوْتُ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَتِلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ جَرَى اَلاَخِرُونَ عَلَى مَا اَسَّسَ عَلَيْهِ اَلْأَوَّلُونَ﴾

یَعنی گفت مفضّل بن عمر بحضرت صادق علیه السّلام چیست تاویل گفته خدای تعالى عزّ وجّل افَّانِ مَاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِكُمْ زیرا که بسیاری از مردم می گویند که خدا نمی دانست که محمّد می میرد یا کشته می شود و بعضی از ایشان می گویند پس اگر بمیرد محمّد یا کشته شود علىّ فرمود صادق علیه السلام اگر مردم ردّ می کردند آن چه را که نمی دانند آن را بسوی ما و دروغ در آن نمی بستند و از بین خودشان تاویل نمی کردند هر آینه ما حق را واضح می کردیم برای ایشان ای مفضّل جز این نیست که خدا دانائیست که از کسی چیزی را فرا نگرفته و جز این نیست که تاویل این است که اگر محمّد مُرد یا کشته شد بچیزی که می مرد بسبب ان عالم زیرا که مُردن دو نحو است و سوُّمی ندارد موت بدون قتل و قتل با شمشر و بسا آن كه قتل بسایر چیز ها واقع شود آیا ندانسته ای که امّت مرتدّ شدند و نقض عهد کردند و تغییر دارند و تبدیل کردند کتاب خدا و سنت رسول خدا را پس اینست مرگ رسول خدا و کشته شدن امیر المؤمنین پس این روش جاری شد در حقّ امام هائی که بعد بودند بنا بر آن چه در پیشینیان بنیاد گذارده شد

قال و یَقُومُ الْحَسَنُ علیه السلام

ص: 182

﴿إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ فَيَقُولُ يَا جَدَّاهْ كُنْتُ معَ ابى فى دَارِ هَجَرَ بِالْكُوفَةِ حَتَّى اُسْتُشْهِدَ بِضَرْبَةِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ مُلجَم فَوَصَّانِى بِمَا وَصَّيْتُهُ بِهِ يَا جَدَّاهْ بَلَغَ مُعَاوِيَةَ قَتْلُ الى فَانْفُذِ اَللَّعِينُ اَلدُّعَى زِيَاداً الى الْكُوفِهْ فى مَاةِ اَلفٍ وَ خَمْسِينَ اَلْفَ مُقَاتِلٍ وَ اَمْرَهُ بِالْقَبْضِ عَلَىَّ و عَلَى اخَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَائِراً خُوتِى وَ اَهْلَ بَيتى وَ شيعَتُنا وَ مَوالينا و انٍ يَاخُذَ عَلَيْنَا جَمِيعاً اَلْبَيْعَةُ لِمُعَاوِيَةَ فَمَنْ يَابَى مِنَّا ضَرَبَ عُنُقَهُ وَسِيقَ الى مُعَاوِيَةَ برَاسُه فَلَمَّا عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ مُعَاوِيَةَ خَرَجْتُ مِنْ دَارَى وَ دَخَلْتُ جَامِعَ اَلصَّلوةِ بِالْكُوفَةِ فَرَقِيتُ اَلْمِنْبَرَ فَاجْتَمَعَ اَلنَّاسُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مَوْضِعُ قَدَمٍ فِي اَلْمَسْجِدِ وَ تَكَاثَفُوا حَتَّى رَكِبَ بَعْضُهُمْ بَعْضا﴾

یَعنی گفت ان حصرت عليه السّلام و بر می خیزد حسن عليه السّلام بسوی جدّ خود رسول الله صلى الله عليه و آله و مي گويد يا جدّاه من با پدرم در محلّ هجرت او در کوفه بودیم تا وقتی که پدرم بضربت عبد الرحمن بن ملجم شهید شد بمن وصیّت فرمود بان چه که تو به او وصیّت فرموده بودی یا جدّاه و خبر کشته شدن پدرم بمعاویه رسید پس آن ملعون زنا زاده پسر خوانده زیاد را بکوفه فرستاد با صد و پنجاه هزار نفر مقاتل و او را مامور کرد بگرفتن من و برادرم حسین و سایر برادران و خانواده ام را با شیعیان و دوستان ما و این که بیعیت بگیرد از همه ما برای معاویه و هر که ابا کند از بیعت کردن کردن او زده شود و فرستاده شود سر او برای معاویه چون دانستم که معاویه می خواهد این کار را بکند از خانه ام بیرون آمدم و داخل مسجد جامع کوفه شدم برای نماز و بر منبر بالا رفتم و مردم جمع شدند

ص: 183

تا اندازه ای که جای قدمی در مسجد نبود و مردم بعضی روی بعض دیگر هجوم آورده بودند

فَحَمِدْتُ اللَّهَ و اثنَيتُ عَلَيهِ

﴿وَ قُلْتُ مَعَاشِرَ النَّاسِ عَفَتِ الدِّيَارُ وَ تَحَتِ الآثَارَ وَ قَلَّ الاصْطِبَارَ فَلا قَرَارَ عَلَى هَمَزَاتِ اَلشَّيَاطِينِ وَ حُكْمِ اَلْخَائِنِينَ اَلسَّاعَةَ وَ اللَّهِ وَ ضَحَّتِ البَراهينُ وَ تَفَضَّلَت الآياتُ وَ بانَتِ المُشكِلاتُ وَ لَقَد كُنَّا نَتَوَقَّعُ تَمَامَ هَذِهِ اَلْأَيَّةِ يتاويلهَا قَالَ اَللَّهُ جَلَّ مِنْ قائِلٍ مَا مُحَمَّدٌ الْأَرْسُولُ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَّانِ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى اعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ على عَقِبَيهِ فَلَنْ يَضُرَّ اَللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُجْرِى اَللَّهُ اَلشَّاكِرِينَ فَقَدْ مَاتَ وَ اللَّهِ حَدَّي رَسُولُ اللَّهِ وَ قَتِلَ البَيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ صَاحَ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ وَ دَاخِلُ اَلشَّكِّ قُلُوبُ النَّاسِ و نَعَقَ ناعِقُ الفِتنَةِ وَ خَالَفْتُمُ السُّنَّةَ فَيَالَهَا مِن فِتْنَةٍ صَمَّاءَ بَكْمَاءَ عَمْيَاءَ لا يُسْمَعُ لِداعِيها وَ لا يُجَابُ مُنَادِيهَا ولا يُخَالَفُ وَ الِيهَا ظَهَرَتْ كَلِمَةُ اَلنِّفَاقِ وَ دَايَاتُ اَهْلِ الشِّقَاقِ وَ تَكَالَبَتْ جُيُوشُ اهْلِ المُرَاقِ بَيْنَ الشَّامِ وَ العِرَاقِ هَلُمُّوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ اِلى الايُضاحِ وَ النُّورِ الْوَاضِحُ الْوَضَّاحِ وَ العَلَمُ الحِجَاحُ وَ النُّورِ الَّذي لايُطفى وَ الحَقِّ الَّذي لا يَخْفَى﴾

یعنی پس ستایش کردم خدای را و ثنا گفتم او را و گفتم ای گروه مردم ناپدید گردید خانه ها و نابود شد نشانه ها و کم شد شکیبائی کردن پس هیچ قرار و ارامی نیست بر دیوانه گی ها و اغوا های شیطان ها و حکم کردن خیانت کاران در این ساعت بذات خدا قسم است که روشن شد حجّت ها و تفصیل داده شد نشانه ها و زیاده شد مشكل ها

ص: 184

هر آینه بودیم ما که انتظار می بردیم تمامیّت این آیه را با تاویل آن که بزرگ است از خدائی که گوینده آنست که فرموده و نیست محمّد مگر فرستاده شده ای که گذشته اند پیش از او پیغمبرانی آیا پس اگر مُرد یا کشته شد بر می گردید شما بپاشنه های خود و کسی که بر گردد بر پاشنه ای خود هرگز ضرر نمی رساند خدای را چیزی و زود باشد که جزا دهد خدا سپاس گذاران را پس از روی تحقیق مرد بذات خدا قسم است جدّ من رسول خدا و کشته شد پدر من امیر المومنین و صدا بلند کرد وسوسه کننده شیطان و داخل کرد شک را در دل های مردمان و فریاد زد فریاد زننده فتنه و مخالف کردید سنّت را پس عجب فتنه گر کننده گنگ کننده کور کننده ایست که گوش داده نمی شود خواننده آن و جواب داده نمی شود نداکننده آن و مخالفت نمی کند ولایت دارنده آن ظاهر شد كلمه نفاق و سیر داده شد پرچم های اهل عداوت و دشمنی و سگ طبیعتی پیش گرفتند لشکر های کسانی که از دین بیرون رفتند در میان شام و عراق بیائید خدا رحمت کند شما را بسوی روشن کردن کار و امر واضح بسیار روشن کننده و نشانه بهتر و بزرگ تر و آن چنان نوری که خاموش نمی شود و حقّی که مخفی نمی ماند

﴿أَيُّها النّاسُ تَيَقَّظوا یتقّظوا مِن رَقدَةِ الغَفلَةِ وَ مِن نَهَرَةِ الْوَسْفَةِ وَ مِن تَكَلُّفِ الظُّلمَةِ وَ مِن نُقْصَانِ الهِمَّةِ فَوَ الَّذي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرِءَ اَلنَّسَمَةَ وَ تُرْدِي بِالْعَظَمَةِ لَئِنْ قَامَ اِلى مِنْكُمْ عَصْبَةٌ بِقُلُوبٍ صَافِيَةٍ وَ نِيَّاتٍ مُخْلِصَةٍ فِيهَا شَوْبُ نِفَاقٍ ولانِيَةٍ اِفْتِرَاقٍ لاَ جَاهَدْنَ بِالسَّيْفِ قُدُماً قُدَّةَ قُدُماً صَبَغْن

ص: 185

مِنَ السُّيُوفِ جَوَانِبَهَا وَ مِنَ الرِّمَاحِ أَطْرَافَهَا وَ مِنَ اَلْخَيْلِ سَنَابِكَهَا فَتَكَلَّمُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَكَانَمَا اَلْجُمُوا لِلْجَامِ الصَّمْتُ عَنْ إِجَابَةِ اَلدَّعْوَةِ اَلْأَعْشَرُونَ رَجُلاً قَامُوا مِنْهُمْ سُلَيْمَانُ بْنُ صُرَدَ وَ بَنُوالجَارُودَ ثَلاَثَةٌ وَ عَمْرُو بْنُ اَلْحَمِقِ اَلْخُزْعَى وَ بْنُ عَدَى الْكُنْدَى وَ الطّرِمَّاحُ بنُ عَطَّارٍ السَّعْدِيُّ و مَمَانِي بنُ عُرْوَةَ السُّنْدُسِيُّ وَ المُخْتَارُ بْنُ ابي عُبَيْدَةَ الثَّقَفىِّ وَ شَدَّادُ بنِ عَيَّان الكاهلى وَ مُحَمَّدُ بنُ عَطَّارٍ الْبَاهِلَىُّ وَ تَمَامُ الْعِشْرِينَ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالُوا بِابْنِ رَسُولِ اَللَّهِ مَا نَمْلِكُ غَيْرَ سُيُوفِنَا وَ اَنْفُسْنا فَها نَحْنُ بَيْنَ يَدَيْكَ لاَمْرِكَ طَائِعُونَ وَ عَنْ رايِكَ غَيْرَ صَادِّينَ مُرْنَا بِمَا شِئْتَ فَنَظَرْتُ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ ارً احداً غَيْرَهُمْ فَقُلْتُ لَهُمْ لَى أسوةٍ بِجَدَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ عَبَدَ اَللَّهَ سِرّاً وَ هُوَ بِومِئذ فِى تِسعَةٍ وَ ثَلاَثِينَ رَجُلاً فَلَمَّا اكْمَلَ اللَّهُ لَهُ الارْبَعِينَ صَارَ فِى عِدَّةٍ وَ اظْهَرَ اَمْرُ اَللَّهِ فَلَوْ كانَ مِعى عِدَّتِهِم جَاهَدْتَ فِي اَللَّهِ حَقَّ اَلْمُجَاهَدَةِ ثُمَّ رَفَعْتُ راسي نحوَ السّماء فقلت اَللّهُمَّ اَنّى قَدْ دَعَوْتُ وَ اَنْذَرْتُ وَ اَمَرْتُ وَ نَهَيْتُ وَ كانُوا عَنْ اِجَابَةِ الدَّاعى غافِلِينَ وَ عَنْ نُصْرَتِهِ قاعِدِينَ وَ عَن طاعَتِهِ مُقَصِّرينَ وَ لا عِدائِهِ ناصِرِينَ اَللّهُمَّ فَانزِلْ عَلَيهِم وَ رِجْزَكَ وَ باسِكَ وَ عَذابِكَ الَّذِى لا يُرَدُّ عَنِ اَلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و نَزَلْتُ عَنِ اَلْمِنْبَرِ وَ اَمَرْتُ مَوَالِيَّ وَ اَهْلَ بَيْتِي فَشَدُّوا اِعْلَى رَوَاحِلِهِمْ وَ خَرَجْتُ مِنَ اَلْكُوفَةِ رَاحِلاً الى الْمَدِينَةِ هَذايا جَدّاهُ بَعْدَ انْ دَعَوْتُ سَائِرَ الامَّةِ وَ خَاطَبْتُهُمْ بَعْدَ قَتْلِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَا دَعَاهُمْ إِلَيْهِ أَميرُ المُؤمِنِينَ وَ خاطَبَهُم بِهِ يا رَسولَ اللَّهِ

ص: 186

جَارِياً عَلَى سُنَّتِكَ وَ مِنْهَاجَاتٍ وَ سُنَنِ اَميرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِنْهَاجِهِ فِى الْمَوْعِظَةِ لَحَسَنَةٍ وَ التَّرَفُّقِ وَ الخِطابِ الجَمِيلِ وَ التَّخْويفِ بِاللَّهِ وَ التَّحْذِيرِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ لِتَرْغِيبٌ فِي رَحْمَتِهِ وَ رِضْوانِهِ وَ صَفْحِهِ وَ غُفْرَانِهِ لِمَنْ وَافَى بِمَا عَاهَدَ عَلَىهُ اَللَّهُ وَ زَعَبْتُهُمْ في نُصْرَةِ الدِّينِ وَ مُوَافَقَةِ الحَقِّ وَ الوُقُوفُ بَيْنَ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ انْفُسُهُم مَرِيضَةٌ وَ قُلُوبُهُم قاسِيَةٌ وَ نِيَّاتُهُم فَاسِدَةٌ قَدْ غَلَبَ الانُ عَلَيْهِمْ فَجَاءَ وَ لَنْ يَقُولُونَ مُعَاوِيَةَ اِسْرَى سَرَايَاهُ الى نَواحى الاِنْبارِ وَ اَلْكُوفَةِ وَ شَنَّ غَارَاتِهِ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ وَ قَتَلَ مِنْهُم مَن لَمْ يُقَاتِلْ وَ قَتَلَ النِّسَاءَ وَ الاطْفَالَ فَاعلَمتُهُم انَّهُم لا وَفَاءَ لَهُمْ ولا نُصْرَةَ فِيهِمْ وَ انَّهُم قَدِ اُرادُوا الدَّعَةَ وَ اُخْلُدُوا الى الرَّفَاهِيَةِ احْبُوا اَلدُّنْيَا وَ تَنَاسَوُا اَلْآخِرَةَ فَقَالُوا مَعَاذَ اَللَّهِ بِابْنِ رَسُولِ اَللَّهِ اَنْ نَكُونَ كَما ثَقول فَادْعُوا اللَّهَ لَنَا بِالسَّدَادِ وَ الرَّشادِ فَانْفَذتُ مَعَهُمْ رَجُلاً وَ جُيُوشاً وَ عَرَفْتُهُمْ اَنَّهُمْ يَسْتَجِيبُونَ لِمُعَاوِيَة وَ يَنْقُضُونَ عَهْدِي و بَيْعَتِى وَ يَلْعَبُونَ بِالخَطَرِ اليَسِيرِ فَيُقَلِّدُونَ مِنْهُمُ الدُّنْيَا بِالتَّقْلِيدَاتِ وَ يَزْعُمُونَ انَّهم لاَ يَفْعَلُونَ ثمّ ما مَضِيَ مِنْهُمْ احِدٌ الا فِعلَ مَا خَبَّرْتَهُم بِهِ واخذَ رُشى مُعَاوِيَةَ وَ تَقْلِيدِهِ وَ تَقَدَّمَ اِلَيْهِ غَازِياً فَصَارَ مُخَالِفاً فَلَمَّا كَثُرَتْ غَارَاتُ مُعَاوِيَةَ فِى اِطْرَافِ اَلْعِرَاقِ جَاءُونِى فَعاهدونِي عَهْداً مُجَدَّداً وَ بَيْعَةً مُجَدَّدَةً وَ سِرْتُ مَعَهُمْ مِنَ اَلْكُوفَةِ الى اَلْمَدَائِنِ بَشَاطَى دِجْلَةَ فَدَسَّ مُعَاوِيَةُ الى زَيْدِ بْنِ سِنَانِ بْنِ اخي جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ مَا لاَ وَ رشَاهُ ايَّاهُ عَلَى قَتْلَى تَخْرُجُ الى لَيْلاً وَ اَنّا فِى فُسْطَاط اصلى وَ اَلنَّاسُ نِيَامٌ فَرمَانَى بِجَرَّتِهِ فَاثْلُبْهَا

ص: 187

فِي جَسَدِي فَنَبَّهْتُ اَلْعَسْكَرَ وَا وَ اَلْجَرَّتُهِ ثَابِتَةٌ تَهُزُّ فى اعضائى وَ اَمَرْتَ بِطَلَبِ زَيْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ فَخَرِحَ الى اَلشَّامِ هَارِباً الى مُعَاوِيَةَ فَرَجَعْتُ جَرِيحاً وَ خَرَجْتُ عِنْدَ تَفَرُّقِ الامَّةِ عَنِ الى المَدِينَةِ الى حَرَمِكَ يا جَدَّاهْ فَلَقِيتُ مِنْ مُعَاوِيَةَ وَ سَنَائِرِ وَ اعوَانِهِمْ مَا اِسْئَلَ اللَّه ان لاَ يُضَيِّعَ لَى اَجْرِهِ وَ لاَ بَحْر منى تَوَّابُهُ ثُمَّ دَسَّ معَاوِية الى جَعْدَةَ بِنْتِ الاشعثِّ بْنِ قَيْسٍ لَعَنَهُمَا اَللَّهُ فَبَذَلَ لَهَا مَاةَ الْفِ دِرْهَمٍ و ضَمِنَ لَها اقْطاعَ عَشرَ ضِياعٍ وَ انفَذَ اليها سَمَّاً فَسَمَّتْنِى به﴾

يَعنی بیدار شوید از خواب غفلت و از توسعه و گشایش یافتن جراحت و زخم و بمشقت افتادن از تیره گی و از کَم شدن همّت پس قسم به آن کسی که شکافته و می شکافد دانه را و آفریده و می افریند بندگان را و ردای بزرگی بخود گرفته هر آینه اگر قیام کند بسوی من از شما ها چند نفری با دل های صاف و نیّت های پاک که در آن ها نفاق و دو روئی نباشد و قصد جدائی و افتراق نداشته باشند هر آینه جهاد می کنم البته البته با شمشیر قدم بقدم و هر آینه رنگ می کنم از شمشیر ها اطراف و جوانب آن را و از نیزه ها گوشه و کنار آن را و از اسب ها و جا های سمّ گذاردن آنها را پس سخن گوئید خدا رحمت کند شما را (از شنیدن این سخنان) گویا دهنه سکوت و خاموشی بر دهن های ایشان زده شد از جواب گفتن دعوتی که کردم مگر ده نفر از ایشان که از جای بر خواستند که از ایشان بود سلیمان بن صرد و سه نفر که پسران جارود و عمرو بن حمق خزاعی و حجربن عدی کندی و طرمّاح بن عطّار سعدی وهانی بن عُروه سندسى و مختار بن ابي عبيده ثقفی و شدّاد بن عیاب کاهلی

ص: 188

و محمّد بن عطارد باهلی و تمام این بیست نفر از قبیله همدان بودند پس گفتند ای پسر رسول خدا ما مالک نیستیم غیر از شمشیر های خود و نفس های خودمان را آگاه باش که ما در پیش روی تو مطیع و فرمان بردار امر توئیم و از رأی تو رو گردان نیستیم ما را فرمان ده به آن چه که می خواهی پس از طرف راست و چپ نگاه کردم کسی را غیر از ایشان ندیدم پس به ایشان گفتم که برای من است تاسّی کردن بجدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله زمانی که خدا را در پنهانی پرستش می کرد که در آن روز سی و نه نفر مرد یاور داشت پس وقتی که عدد چهل نفر برای او تکمیل شد با آن عدّه قیام کرد و امر خدا را آشکار نمود اگر با من بقدر آن عدّه بودند جهاد می کردم در راه خدا حق جهاد را پس سر خود را بلند کردم بطرف آسمان و گفتم خدایا من دعوت کردم و تر سانیدم و امر و نهی کردم و از اجابت من غفلت کردند و از یاری کردن من عقب نشینی نمودند و از فرمان بر داری من کوتاهی کردند خدا پس فرو فرست بر ایشان عذاب و بیم و سختی خود را از آسمان و آن چنان عذابی که ردّ کرده نشود از گروه ستم کاران و فرود آمدم از منبر و امر کردم غلامان و اهل بیت خود را که بار های خود را بستند بر راحله های خود و بیرون رفتم از کوفه در حالتی که کوچ کننده بودم بسوی مدینه و این حرکت کردن من یا جدّاه وقتی بود که سایر امّت را دعوت کردم و آن ها را طرف خطاب خود قرار دادم بعد از کشته شدن امیر المؤمنین بان چه که دعوت کرده بود ایشان را به آن امير المؤمنين و مخاطب ساخته بود به آن ایشان را ای رسول خدا جریان امر من بر سنّت و روش تو و سنت های امیر المؤمنین بود

ص: 189

و روش او در پند دادن نیکو و مدارا کردن و خطا بکردن پاکیزه و ترسانیدن بخدا و ترساندن از خشم خدا و رغبت دادن در رحمت و خشنودی او و در گذشتن از گناه و آمرزش او برای کسانی که وفا کنند بان چه که خدا بر آن عهد گرفته و میل دادن ایشان بیاری کردن دین و موافقت کردن حقّ و واقف شدن در مقابل امر و نهی خدا پس دیدم که نفس های ایشان بیمار است و دل های ایشان سخت است و نیّت های ایشان فاسد و تباهت و غلبه کرده است تن آسائی بر ایشان پس آمدند مرا و گفتند معاویه سیر داده است جنگ های خود را در نواحی انبار و کوفه و از هر طرف غارت گری ها می کند بر مسلمانان و می کشد کسانی را که کسی را نکشته اند و می کشد زن ها و بچّه ها را پس آن ها را اعلام کردم که وفائی برای ایشان نیست و عاطفه یاری کردن ایشان نیست و اراده ایشان آرامش و تن پروری و راحت طلبی و گشایش و فراخی است و همیشه رفاهیت خود می خواهند محبت دنیا را در دل گرفته اند و آخرت را فراموش کرده اند پس گفتند جای پناه بردن بخدا است ای پسر رسول خدا که ما چنین باشیم که تو می گوئی پس خدا را بخوان ما را محکم بدارد و راهنمائی کند پس فرستادم با ایشان جمعیت و لشکری را و به ایشان فهمانیدم که اجابت معاویه را خواهند کرد و عهد و بیعت مرا خواهند شکست و بازی خواهند کرد با جنبش کمی و بگردن میندازند دنیا را از روی تقلید ها و گمان می کنند که این کار ها را نمی کنند و پیشی گرفتند بسوی او و نرفت بسوی او احدی مگر آن که آن جا را که بایشان خبر داده بودم کردند و گرفت رشوه معاویه را و از او تقلید کرد

ص: 190

و پیش رفت بطرف او در حالتی که جنگ کننده بود پس مخالف من شد و چون غارت گری معاویه در اطراف عراق بسیار شد آمدند بنزد من و با من عهد تازه بستند و مجدّد بیعت کردند و با آن ها از کوفه بمدائن رفتم کنار دجله پس معاویه در پنهانی دسیسه ای کرد و رشوه و مالی بزید پسر سنان پسر اخی جریر پسر عبد الله داد که مرا بکشد شبانه بسوی من آمد در حالی که من در خیمه نماز می گزاردم و مردم خواب بودند حربه ای بجانب من انداخت که در جسد من فرو رفت پس لشکر را بیدار کردم دیدند حربه در جسد من ثابت است و در اعضای من بجنش است امر کردم که بطلب زید روند که لعنت خدا بر او باد و او فرار کرد بشام رفت و من مجروح بر گشتم و پس از آن که تفرقه در امّت افتاد و از من جدا شدند بیرون آمدم بطرف مدینه بسوی حرم تو یا جدّاه پس دیدم از معاویه و سایر بنی امیّه و یاران ایشان چیزی را که از خدا می خواهم که ضایع نکند برای من مُزد آن را و محروم نگرداند مرا از ثواب آن پس معاویه به پنهانی صد هزار درهم برای جعده دختر اشعث بن قبس لعنهما الله بذل کرد و ضامن شد برای او که ده قطعه مزرعه به او بدهد و سمّی بسوی او فرستاد و او مرا به آن سمّ مسموم کرد

﴿ثُمَّ يَقُومُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مخضبا بِدِمَائِهِ فَيُقْبِلُ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ صِدِّيقٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ و قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مِنْ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَمَ و مِنْ شِيعَتِهِم وَ مَوالِيهِم وَ أنْصارِهِم وَ كُلُّهُم مُضَرَّجونَ بِدِمائِهِم

ص: 191

فاذارءاهمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَكَى وَ بَكَى اَلبُكائه اَهْلَ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ تَصْرُخُ فَاطِمَةَ سَلامُ اللَّهِ عَلَيْهَا فَتَزَلْزَلَ الارْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ يَقِفُ اميرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ عَنْ يَمِينِهِ وَ فَاطِمَةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ يُقْبِلُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِى صَدْرِهِ و يَقُولُ يَا حُسَيْنُ فَدَيْتُكَ قَرَّتْ عَيْنَاى وَ عَيْنَاك فِيك وَ عَن يَمِينِ الْحُسَيْنِ اَسِدُ اَللَّهِ خَمْزَةَ وَ عَنْ شِمَالِهِ جَعْفَرُ بْنُ ابي طَالِبٍ اَلطَّيَّارُ وَ امامَهُ ابو عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَرْثِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ يَاتِي مُحْسِينَ مخضَّباً مَحْمُولاً تَحْمِلُهُ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ اِبْنَة اسد ام امير اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُمَا جَدَّتَاهُ وَ ام هَانِي وَ جَمَانُهُ عَمَّتَاهْ اِبْنَتَا ابي طَالِبٍ وَ اسْمَاءَ اِبْنَتِهِ عُمَيْسٍ اَلْخَثْعَمِيَّةَ صَارخاتِ ايديهنَّ عَلَيَّ حُدُودٌ هُنَّ و نَوَاصِيهِنَّ مُنَشَّرَةٌ وَ المَلائِكَةُ نَشَرَهُنَّ بِاجْنِحَتِهِنَّ وَ فاطِمَةُ اُمَّةً تُبكى و تَصِيحُ وَ تَقُولُ هَذَا يَوْمُكُمُ اَلَّذِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ وَ جَبْرائِيلُ يَصْتِيحُ مُحْسِناً وَ يَقُولُ انِّي مَظْلُومٌ فَانْتَصِرْ فَياخُذُ رَسُولِ اَللَّهِ مُحَسِّناً عَلَى يَدَيْهِ رَافِعاً لَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ هُوَ يَقولُ الْهَى وَ سيدى صَبَرْنَا فِى اَلدُّنْيَا اِحْتِسَاباً وَ هَذَا اَلْيَوْمُ الَّذِى تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَو دَلْوانٍ بَيَّنَها و بَيْنَهُ أمَداً بَعِيداً﴾

یَعنی پس بر می خیزد حسین علیه السلام در حالتی که بخون خضاب شده باشد پس می ایند دوازده هزار صدّیق که همه آن ها در راه خدا کشته شده باشند از ذریّه رسول خدا و از شیعیان و دوستان ایشان و یاران ایشان و هم آغشته اند بخون های خود پس چون می بیند ایشان را رسول خدا گریه می کند و گریه می کنند

ص: 192

بگریه او اهل آسمان ها و زمین و فریاد می زند فاطمه سلام الله علیها پس بلرزه در می آید زمین و هر که بر روی آنست و می ايستد امير المؤمنين و حسن عليهما السلام از طرف راست او و فاطمه از طرف چپ او و پیش می آید حسین علیه السلام و رسول خدا صلّى الله عليه و آله او را بسینه خود می چسباند و می فرماید یا حسین فدای تو شوم چشم های من و چشم های تو در حق تو روشن و باقرار و سکون باد و از طرف راست حسین است شیر خدا حمزه و از طرف چپ او است جعفر طیّار پسر ابو طالب و در جلو و پیش روی او است ابو عبد الله پسر حرث بن عبد المطلب و مي اورد یا آورده می شود محسن در حالتی که بخون خضاب شده باشد و حمل کرده شده باشد حمل می کند او را خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر اسد مادر امیر المؤمنین علیه السّلام که هر دو جدّه های او هستند و اسماء دخر عمیس خثعمیّه و امّ هانی و جمانه دختران ابو طالب در حالتی که همه ایشان شیون می کنند و دست هاشان بر گونه های شان است و موهای پیشانی های شان آشفته و پریشان است و ملائکه آن ها را می پوشانند با بال های خود و مادر او فاطمه گریه می کند و صیحه می زند و می گوید اینست آن روزی که شما وعده داد شده بودید و محسن بجرئیل صیحه می زند و می گوید که من مظلومم پس یاری کن آن گاه رسول خدا محسن را می گیرد بر روی دو دست خود و او را بجانب آسمان بلند کند و گوید خدای من و آقای من ما صبر کردیم در دنیا برای خدا و امروز روزی است که می باید هر نفسی آن چه را که عمل کرده است از نیکی در حالتی که حاضر کرده شده است

ص: 193

و هر آن چه از عمل بدی که کرده آرزو می کند که ای کاش میانه او و میانه آن عمل مسافتی دور بود یعنی ای کاش نکرده بود آن کار را

﴿قَال وَ بَكَى الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى اِخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ لَا قَرَّتْ عَيْنٌ لَا تَبْكِي عِنْدَ هَذَا اَلذِّكْرِ فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مَوْلاَى مَا فِي اَلدُّمُوعِ مِنْ ثَوَابٍ قَالَ مَا لاَ يُحْصَى اَذا كَانَ مِنْ مُحِقٍ فَبَكَى اَلْمُفَضَّلُ طَوِيلاً وَ يَقُولُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَنَّ يَوْمَكُمْ فِي القِصَاصِ لاعَظْمَ مِنْ يَوْمِ مِحْنَتِكُمْ فَقَالَ لَهُ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ لاَ كَيَوْمِ مُخْتِناً بِكَرْبَلاءَ وَ إِنْ كانَ يَوْمُ السَّقِيفَةِ واحْرَاقِ النَّارِ عَلَى بَابِ الْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْحَسَنِ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ امَّ كُلْثُومٍ وَ فِضَةُ وَ قُتِلَ بِالرَّفْسَةِ اعْظَمْ وَ ادِهَى و امِرٍ لانَّهُ اصِلُ يَومَ العَذابِ﴾

یَعنی گفت مفضّل و گریه کرد صادق علیه السلام تا این که تَر شد ریش او به اشک ها پس فرمود خشک نشود چشمی که گریه نکند وقت یاد کردن این مصیبت ها پس مفضّل گفت بحضرت صادق عليه السّلام که ای آقای من این اشک ها چه ثوابی دارد چه ثوابی دارد فرمود ثواب آن شماره نمی شود هر گاه گریه کننده از اهل حقّ یعنی از یعنی از شیعیان و دوستان باشد پس مفضّل گریه کرد مدتی طولانی و می گفت ای پسر رسول خدا روز قصاص کردن شما بزرگ تر است از روز محنت و اندوه شما پس حضرت صادق به او فرمود روزی مانند روز محنت ما در کربلاء نیست هر چند روز سقیفه و سوزانیدن آتش درب خانه امير المؤمنين و حسن و فاطمه و حسين و زينب و ام كلثوم و فضّه را و کشتن

ص: 194

محسن بضرب لگد سخت تر و دشوار تر و منکر تر و تلخ تر است زیرا که ریشه و بنیاد عذاب از آن روز بوده

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ اِسْئَلْ فِي قَولهِ تَعالَى وَ إِذَا اَلْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بايَ ذَنْبٍ قُتِلت قال يا مُفَضّلُ قَوْلُ اَلْعَامَّةِ انّها فى كُلِّ جَنِينٍ مِنْ اولاد اَلنَّاسِ قُتِلَ مَظْلُوماً قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلَايَ هَكَذَا يَقُولُ يَقُولُونَ اِكْثَرْهُمْ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَيْلَهُمْ من اين لَهُمْ هَذَا وَ الاَيَةٌ فِى اَلْكِتَابِ خَاصَّةً لَنَا وَ فِينَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَقَدَّسَ اِسْمُهُ وَ اذَا الْمَووءُ سُئِلْتَ باي ذَنْبٍ قُتِلتَ وَ المَوءُودَةُ انَّما هُوَ المُحْسِنُ لانَّهُ منّا و فِينَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَي قُلْ لاَ اِسْئَلْكُمْ عَلَيْهِ اجِراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبِيِّ وَ المَوْءُودَةَ انَّما هُوَ اسمٌ مِنَ اَلْمَوَدَّةِ فَمَنْ اَيْنَ لِكُلِّ جَنِينٍ من اوْلادِ النَّاسِ اهذِه الايَةِ فِى المَودَّةِ وَ القُربِي غَيرُنا﴾

یَعنی مفضّل گفت ای مولای من آیا سؤال بكنم فرمود سؤال كن ای مفضّل گفت ای مولای من چه می فرمائی در تفسیر قول خدای تعالى كه فرموده ﴿وَ اِذَا اَلْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بَايَ ذَنْبٍ قُتَلَتُ﴾ فرمود ای مفضّل جماعت عامّه می گویند که آن در موضوع هر طفل در شکم مادری است از اولاد که مظلوم کشته شود عرض کرد آری ای مولای من همچنین می گویند بیش تر از ایشان صادق عليه السّلام فرمود واى بر ایشان این تفسیر را از کجا می گویند و حال آن که این آیه در قران مخصوص است برای ما و در حقّ ما است و آن همین آیه است که خدا که نام او مقدّس است فرموده ﴿وَ إِذَا اَلْمَوْءُودَةُ

ص: 195

سُئِلَتْ بَايَ ذَنْبٍ قُتَلَتُ﴾ و جز این نیست که موءوده محسن است زیرا که او از ما و خدای تعالی در حقّ ما فرموده است كه ﴿قُلْ لاَ اِسْئَلْكُمْ عَلَيْهِ اجِراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبِيِّ وَ المَوْءُودَةَ﴾ و موءودة اسمی است از مَوَدَّةَ پس از کجا بر هر جنینی اطلاق می شود از اولاد مردمان آیا این آیه که در مودة و قربی است غير ما هستیم

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ صَدَقْتَ يا مَوْلاى ثُمَّ مَاذَا قالَ ثُمَّ تَضْرِبُ سَيِّدَةُ النِّسَاءِ (نِسَاءَ اَلْعَالَمِينَ) فَاطِمَةُ يَدَهَا الى نَاصِيَتَهَا وَ تَقولُ اَللَّهُمَّ انجِزو عَدلٌ وَ مَوعِدُكَ لِى فِيمَن ظَلَمَني وَ غَضَّبَني وَ ضَرَبَني و جَرَعَنِى ثُكِلَ اولادى فَتَبْكِيهَا مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَوَاتِ اَلسَّبْعِ حَمَلَةُ العَرْشِ وَ سُكَّانُ الهَوَاءِ وَ مَن فِي الدُّنيا بَيْنَ اطِّبَاقِ اَلثَّرَى صَائِحِينَ صَارِخِينَ نَصِيحَتَهَا وَ صُرَاخَهَا الى اَللَّهِ تَعَالَى فَلاَ يَبْقَى مَنْ قَاتَلَنَا وَ لاَ مَن احِبَّ قِتَالَنَا اِلاّ قَتْلَ فِي ذَلِكَ اَليَومِ كُلُّ واحِدٍ الفَ قِتْلَةٍ يَذُوقُ فى كُلِّ قَتْلَةٍ مِنْهَا مِنَ اَلْعَذَابِ مِارَائَةٌ مِنَ الم اَلْقَتْلِ سَائِرُ مَنْ قُتِلَ مِنْ أَهْلِ اَلدُّنْيَا دُونَ مَنْ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَاِنَّهُ لاَ يَذُوقُ الْمَوْتَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعالى وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فى سبيل اَللَّهِ امْوَاتاً بَلِ اِحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا أتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُو ابْهَمْ مَن خَلفَهُم الأَخوَنِ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنونَ﴾

یَعنی مفضّل گفت راست گفتی ای مولای من پس از آن چه می شود فرمود پس می زند فاطمه بزرگ زنان جهانیان دست خود را بر پیش سر خود و می گوید بار خدایا وفا کن وعده خود را و زمان وعده خود را برای من درباره کسانی که بمن ستم کردند

ص: 196

و مرا بغضب در آوردند و زدند مرا و مرا بداغ فرزندانم مبتلا کردند پس برای او گریه می کنند فرشتگان آسمان های هفت گانه و بر دارندگان عرش و ساکنین هواء و کسانی که در دنیا هستند و در میان طبقات زمین ساکنند در حالی که همه ایشان صیحه زننده و شیون کننده اند برای صیحه زدن و شیون کردن او بسوی خدای تعالی پس باقی نمی ماند کسی که با ما مقاتله کرده و نه کسی که دوست داشته است قتال کردن با ما را مگر آن که کشته می شوند در ان روز هر کدام از آن ها هزار مرتبه کشته شدن که می چشد در هر کشته شدنی از آن از عذاب بقدر آن چه الم دیده اند همه کشته شدگان اهل دنیا غیر از کسانی که در راه خدا کشته شده اند زیرا که کشته شده در راه خدا نمی چشد الم مرگ را چنان چه خدای تعالی فرموده كه گمان مكن البتّه البتّه كه آن هائي كه کشته شده اند در راه خدا مُرده گانند بلکه زنده هائی هستند که در نزد پروردگارشان روزی می خورند در حالی که شادانند بان چه که خدا از فضل خود به ایشان داده و مژده می دهند به آن هائی که هنوز عقب مانده اند و به ایشان ملحق نشده اند که هیچ ترسی برای ایشان نیست و محزون و اندوهناك نیستند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَىَ فَانٍ مِن شِيعَتِكُم مَن لا يَقْرَبا اَلرَّجْعَةَ وَ اَنَّكُمْ تَكُرُّونَ بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ تكُر اعدائكم حَتَّى تَقْتَصُّوا مِنْهُمْ بِالْحَقِّ فَقَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَمَا سَمِعُوا قَوْلَ جَدِّنَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَائِرُنَا مِنَ الائِمَّةِ مَن لَمْ يُثْبِتْ امَامَتَنَا وَ لَمْ يُحَقِّقْ مُتْعَتَنا وَ لَمْ يَقُلْ بِرَجْعَتِنَا فَلَيْسَ مِنَّا اوْ مَا سَمِعُوا

ص: 197

اللّه عزّ وجل يقول وَ لَنُدِيقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأدنى دُونَ العَذابِ الاَكْبَرِ لَعَلَّهُم يَرْجِعونَ﴾

یَعنی گفت مفضّل ای مولای من پس بدرستی که بعضی از شیعیان شما کسانی هستند که برجعت شما و این که شما بر می گردید بعد از مردن اقرار ندارند و مقر نیستند که دشمنان شما بر می گردند بدنیا تا این که قصاص کنید از ایشان بحقّ و راستی پس فرمود صادق علیه السّلام آیا نشنیدند گفته جدّ ما رسول خدا صلى الله عليه و آله و گفته ما سایر امامان را که گفته است و گفته ایم کسی که ثابت نداند امامت ما را و راست و محقق نداند متعه ما را و قائل برجعت ما نباشد از ما نیست و آیا نشنيدند گفته خدای عزّ و جل را که می فرماید هر آینه می چشانیم ایشان را از عذاب نزدیک تر غیر از عذاب بزرگ تر امید است که ایشان بر گردند

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يا مَوْلاى فَمَا الْعَذابُ الاَّدَنِي اَمَا الْعَذابُ الاَكْبَرُ قالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْعَذَابُ الأَدْنى عَذابُ الرَّجْعَةِ وَ الْعَذابُ الاَكْبَرِ عَذابُ يَوْمِ الْقِيمَةِ الَّذِي تَبَدَّلُ فيهِ الاَرْضُ غَيرَ الاَرضِ وَ السَّمواتِ وَ بَرَزُوا اللَّهَ الواحِدَ القَهَّارَ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس چیست عذاب نزدیک تر و چیست عذاب بزرگ تر فرمود صادق عليه السّلام که عذاب نزدیک تر عذاب رجعت است و عذاب اکبر عذاب روز قیامت است که در آن روز این زمین تبدیل می شود بزمینی غیر از این و همچنین آسمان ها و بیرون می ایند مردم از قبر ها برای خدای یگانه ای که صاحب قهر و غلبه است

ص: 198

﴿قالَ المُفَضَّلُ فَامامتكُم واجِبَةٌ عِندَ شِيعَتِكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ انَّكُمُ اخْتِيَارُ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ تُرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَ قَوْلُهُ اَللَّهُ اِعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ وَ قَوْلُهُ انَّ اللَّهَ اصْطَفَى اَدَمَ وَ نُوحاً و ال ابْراهِيمَ وَ ال عِمْرَانَ على العالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ فَاينْ نَحْنُ فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ﴾

مُفَضّل گفت پس اقرار کردن به امامت شما واجب است نزد شیعیان شما و ما می دانیم که شما اختیار کرده شده گانید از جانب خدا در گفته او که فرموده است و بلند می کنیم درجات را برای هر که می خواهیم و گفته خدا که فرموده است خدا دانا تر است که در کجا قرار دهند رسالت خود را و گفته او که فرموده است بدرستی که خدا اختیار کرده است آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان ذریّه ای هستند که بعضی از آن ها از بعض دیگرند و خدا شنوای دانا است حضرت صادق علیه السلام فرمود پس ما در کجای این آیه یاد کرده شده ایم

﴿قال المُفَصَّلُ قَولُ اللَّهِ عزَّ وَ جَلاَوَلِى النَّاسِ بِابْرَاهِيمَ لِلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ امَّنُوا وَ اللَّهُ وَلِى المُؤْمِنِينَ وَ قَولُهُ مِلَّة ابيكُمُ ابْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ اَلْمُسْلِمِينَ وَ قَوْلَ ابْرَاهِيمَ وَاجنُبنَى وَ نَبِى أن نَعبُدَ الاصنامَ وَ قَد عَلِمْتَ انَّ رَسُولَ اللَّهِ المُؤْمِنِينَ مَا عَبَدَا صَنَماً وَ لا و ثَنَاوِلا اشرَكا بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ قَولُهُ وَ اذا ائْبِلِي ابْرَاهِيمَ رَبَّهُ بِكَلِمَاتٍ فَاتَّمِهُنَّ قَالَ اِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اَمَاما قالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ وَ الْعَهْدُ عَهْدُ الامَامَّةِ لا يَنَالُهُ ظَالِمٌ قَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ مَا

ص: 199

عِلْمُكَ بَانُ اَلظَّالِمُ لَمْ يَنَالْهُ عَهْد الامامة﴾

مُفَضّل گفت فرموده خدای عزّ وجّل است که سزاوار ترین مردم بر ابراهیم هر آینه کسانی هستند که متابعت و پیروی او را کنند و این پیغمبر یعنی محمّد صلّی الله علیه و آله و کسانی که ایمان آوردند و خدا ولیّ اهل ایمان است و فرموده او که گفته است ملّت پدر شما ابراهیم است که او شما را مسلمانان نام گذارده است و گفته ابراهیم که در مقام دعا عرض می کند که دو رکن مرا و فرزندان مرا از این که بت ها را پرستش کنیم و از روی تحقیق دانسته ام که رسول خدا و امیر مؤمنان (عليهما السّلام) بُتِ برزگ و كوچکی را نپرستیده اند و شریک برای خدا قرار نداده اند بقدر چشم بهم زدنی و گفته خدا که فرموده است و یاد کن یا محمّد زمانی را که امتحان کرد ابراهیم را پروردگار او بکلماتی چند پس چون تمام کرد آن ها را فرمود بدرستی که من تو را امام قرار دهنده ام برای مردمان ابراهیم عرض کرد و از ذریّه من کسی را امام قرار می دهی فرمود ستم کاران از ایشان نمی رسند بعهد من که امامت باشد یعنی ظالم بعهد امامت نمی رسند حضرت صادق عليه السّلام بمفضّل فرمود که از کجا دانستی که ظالم بعهد امامت نمی رسد

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاى لا تَمتَحِنّى ولا تَسْئَلْنِي بِمَا لا طَاقَةَ لِى بِهِ ولا تَخْتَبِرْنِي وَ لا تَبْتَلِنِي مِن عِلْمِكُم عَلِمْتُ وَ مِن فَضْلِ اللَّه عَلَيكُم اَخذْتُ﴾

یعنی مفضّل گفت اي مولای من مرا امتحان مکن و مپرس از من چیزی را که طاقت آن را ندارم و آزمایش ننما و مبتلا نگردان مرا که من از علم شما دانسته ام و از فضل خدا بر شما فرا گرفتم

ص: 200

قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَدَقْتَ يَا مُفَضَّلُ وَ لَوْلاَ اِعْتِرَافُكَ بِنِعَمِ اَللَّهِ فِي ذَلِكَ لَمَا كُنْتُ بَابَ الْهُدَى فاىن يا مُفَصِّلَ الْآيَاتِ مِنَ الْقُرْآنِ فِى اَنَّ اَلْكَافِرَ ظَالِمٌ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلاَيَ قَوْلُهُ وَ الْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ و قَوْلُهُ الْكَافِرُونَ هُمُ الْفَاسِقُونَ وَ مَنْ كَفَرَ وَ فَسَقَ وَ ظُلَمَ لاَ يجعلُهُ اَللَّهُ لِلناس اماما قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَحْسَنْتَ يَا مُفَضَّلُ فَمِنْ اَيْنَ قُلْتَ بِرَجْعَتِنَا وَ مُقَصِّرَةُ شِيعَتِنَا تَقُولُ اَنَّ مَعْنَى الرَّجْعَةِ اَنْ يَرُدَّ اللّهُ الينا مَلْكَ الدِّينا وَ ان يَجعَلَهُ لِلْمَهْدِىِّ وَيْحَهُم مَتَى سُلِبْنَا اَلْمُلْكَ حَتَّى يُرِدَّ عَلَيْنَا قَالَ اَلْمُفَضَّلُ لاَ وَ اللَّهِ لاَ سَلَبْتُموهُ وَ لاَ تُسْلُبُونَهُ لانَ الْمُلِكُ اَلنُّبُوَّةَ وَ اَلرِّسَالَةُ وَ اَلْوَصِيَّةُ وَ الامامة﴾

فرمود حضرت صادق علیه السّلام که راست گفتی ای مفضّل و اگر اعتراف نمی کردی بنعمت های خدا در موضوع امامت هر آینه باب هدایت نبودی پس ای مفضّل در کجای قرآن است که کافر ظالم است عرض کرد آری ای مولای من آن جائی که فرموده که کفّار ایشان ستم کارانند و فرموده او که کفّار ایشانند فاسق ها و کسی که کافر و فاسق و ظالم شد خدا او را برای مردم قرار نمی دهد حضرت صادق علیه السّلام فرمود نیکو گفتی ای مفضّل پس از کجا قائل شدی ببرگشتن ما بدنیا و طایفه تقصیر کاران از شیعیان ما می گویند که معنای رجعت اینست که خدای ملک دنیا را بسوی ما بر می گرداند و آن را برای مهدیّ قرار می دهد وای بر ایشان کِی مُلک از ما گرفته شده است تا این که باز بر گردد بما مفضّل گفت نه بخدا قسم است نه ملک از شما سلب کرده شده و نه شما سلب می کنند از خودتان زیرا که ملک عبارتست از نبوّت و رسالت و وصیّت و امامت

ص: 201

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ لَوْ تَدَبَّرَ اَلْقُرْآنُ شِيعَتُنَا لَمَا شَكَوْا فِي فَضْلِنَا أَمَا سَمِعُوا قَوْلَ اَللَّهِ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ وَ إِذْ قَالَ إبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قال أولِمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلى ولكِنْ لِيَطمَئِنَّ قَلبي قال فَخُذ أَرْبَعَةً مِنَ اَلطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اِجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًاً ثُمَّ اُدْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ فَأَخَذَ إِبْرَاهِيمُ أرْبَعَةَ أطْيَارٍف ذَبَحَهَا وَ قَطَعَهَا وَ أخلَط خَلَطَ لُحُومَهَا وَ رِيشِها حَتَّى صَارَتْ قَبْضَةً وَاحِدَةً ثُمَّ قَسَمَهَا أرْبَعَةَ أجْزَاءٍ وَ جَعَلَهَا عَلَى أرْبَعَةِ أجْبَالٍ وَ دَعَاهَا فَأَجَابَتْهُ وَ أقَرَّت وَ أَيقَنَت بِوَحْدَانِيَّةٍ و بِرِسَالَةِ إبراهيمَ بِصُوَرِها الأوَّلِيَّةِ وَ مِثلُ قَولِهِ في كِتابِهِ العَزيزِ أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اَللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اَللَّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قال بَلْ لَبِثْتَ مئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَم يَتَسَنَّه وَ انْظُرْ إِلَى حِمَارِك وَ لِنَجْعَلَك آيَةً لِلنَّاسِ وَ انظُرْ إلَى العِظامِ كَيفَ ننشزها ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبيَّنَ لَه قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اَللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ قَوْلُهُ فِى طَوَائِفِ بَنِي اَسْرَائِيلَ اَلَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمُ الوفُ حَذَرَ المَوْتِ الى البَرَارِي وَ الْمَفَاوِزُ يَحْضُرُونَ عَلَى انفُسِهِم حَظَائِرَ وَ قَالُوا حَرَّرْنَا انفُسَنَا مِنَ المَوْتِ وَ كَانُو ازُّهَا ثَلاثِينَ الْفَ رَجُلٍ وَ امرَأَةٍ وَ طَفْلٌ فَقَالَ لَهُمْ مُوتُوا فَمَاتُوا كَمَوْتَةِ نَفَرٍ وَاحِدَةٍ فَصَارَ وَ اخِبالا جَنَاد لاَ وَ رُفَاتاً وَ عِظَاماً نَخْزَةً فَمَرَّ عَلَيْهِمْ حِزْقِيلُ بنُ الْعَجوزِ فَتَامَلَ أَمْرَهُمْ وَ نَاجي رَبَّهُ فِى امرِهِم فَقَصَّ عَلَيهِ مِن قِصَّتهِم قالَ حِزْقِيلُ الهي وَ سَيِّدي قَدارَيَّتُهُم قُدرَتُكَ فى اَن اُمتَهَم وَ جَعَلْتَهُم رُفاتاً وَ مَرَّتْ عَلَيهِمُ الدُّهورُ

ص: 202

فَأرِهِم قُدرَتَكَ في أن تُحَيِيَهُم لِي حَتّي ادْعُوا إِلَيْكَ وَ وُفِّقْتُمْ لِلايمَانِ بِكَ وَ تَصديقِي فَأُوحِيَ اللَّهُ اليه يَا خِرْقِيلُ هَذَا يَوْمٌ شَرِيفٌ عَظِيمٌ قَدرُهُ عِندي وَ قَدْ آلَيْتُ اِنْ لا يَسْئَلُني مُؤْمِنٌ فِيهِ حَاجَّهُ الاّ قَضَيْتَهَا فِي هذا اليَومِ وَ هُوَ يَوْمُ نَيْرُوزٍ فَخُذِ اَلْمَاءَ وَرُشْهُ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ يُحْيُونَ بارادتي فَرَشَّ عَلَيْهِمُ اَلْمَاءُ فَأَحْيَاهُمُ اَللَّهُ بِأَسْرِهِمْ وَ اقْبَلُوا علَى خِرقِيلَ مُؤْمِنِينَ وَ لِلَّهِ مُصَدِّقِينَ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اَللَّهُ فَهِيمٌ الم تَرَ الى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمُ الوفُ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اَللَّهُ موتو اُثْمُ أَحْيَاهُمْ وَ قوله فِي قصّة عيسى اَنَّى اَخْلُقْ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ اَلطَّيْرِ فَانْفَحْ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاذْنِ اللَّهِ وَ ابْرَءِ الاَكْهُ وَ الأَبْرَصِ وَاُحْيِي المَوْتَى بِاذْنِ اللَّهِ وَ اُنْبِئُكُمْ بِمَا تَاكِلُونَ و مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُم انَّ في ذلِك لاَيتَةْ لَكُمْ انْ كُنتُمْ مُؤْمِنِين﴾

فرمود حضرت صادق علیه السّلام اگر شیعیان ما در قرآن تدبّر کنند شکّی در فضیلت ما نخواهند کرد آیا نشنیدند گفته خدای عزّ و جّل را که فرموده و یاد کن یا محمّد زمانی را که ابراهیم گفت پروردگار من بمن بنما که چگونه زنده می کنی مردگان را گفت آیا ایمان نیاورده ای گفت چرا ولیکن برای این که قلب من مطمئن شود فرمود پس بگیر چهار عدد از مرغ را پس پاره پاره کن آن ها و در نزد خود بگذار پس قرار ده بالای هر کوهی جزئی از آن را پس بخوان آن ها را که با شتاب نزد تو می ایند و بدان بدرستی که خدا بر هر چیزی توانا است پس گرفت ابراهیم چهار مرغ را و سر برید آن ها را و پاره پاره کرد و مخلوط کرد گوشت ها و استخوان ها و بال و پر های آن ها را تا این که همه این ها یکی و یک چیز شد پس آن ها را چهار قسمت کرد و بالای چهار کوه گذارد و آن ها را یک یک صدا زد پس هر یک از آن ها او را اجابت کردند از جهت تلسیم

ص: 203

و یقینی که بیگانگی خدا و رسالت ابراهیم داشتند در صورت های اوّلیّه خود و مانند گفته خدا در کتاب عزیز خود که فرموده آیا ندانسته ای زمانی را که عُزَیر پیغمبر گذشت بر دِهی که آن افتاده بود بر سقف هایش یعنی سقف های آن بر روی اهلش خراب شده بود و مرده بودند پس گفت کجا و چگونه زنده می کند خدا این مردگان را پس از مردنشان پس می رانید او را خدا و پس از صد سال که مرده بود او را زنده کرد و فرمود به او که چقدر وقت است که درنگ کرده ای گفت بقدر یک روز یا بعضی از روز فرمود بلکه درنگ کرده ای صد سال پس نگاه کن بسوی خوردنی و آشامیدنی خود که بو نگرفته و تغیر نیافته و فاسد نشده و نگاه کن خر خود را تا تو را آیت و نشانه قدرت خود قرار دهیم برای مردمان و نگاه کن باستخوان ها که چگونه آن ها را از جا بلند می کنیم و گوشت بر آن می پوشانم پس چون امر بر او روشن شد گفت می دانم که خدا بر هر چیزی توانا است و مانند فرموده خدا راجع بطایفه هائی از بنی اسرائیل که از خانه های خود بیرون رفتند و ایشان هزار ها نفر بودند از ترس مردن بجانب بیابان ها و شکاف های کوه و می کندند برای خود گودال هائی را و گفتند ما آزاد می کنم نفس های خود را از مردن و آن ها قریب سی هزار نفر مرد و زن و بچه بودند پس فرمان الهی که همه بمیرید پس همه ایشان مانند یک نفس با هم دیگر مردند و مانند سنگریزه ها شدند و ریز ریز و استخوان های آن ها پوسیده شد پس خرقیل پیغمبر بر آن ها گذشت و در کار آن ها تامّل کرد و با پروردگار خود مناجات نمود در کار ایشان خدا قصّه ایشان را بر او قصّه کرد پس خرقیل گفت ای خدای من و آقای من قدرت خود را بر ایشان نمودی و ایشان را می رانیدی

ص: 204

و ریز ریز گردانیدی و روزگار هائی بر ایشان گذشته پس بر ایشان بنما قدرت خود را در این که زنده کنی ایشان را برای من تا بخوانم ایشان را بسوی تو و وادار نمایم ایشان را بر ایمان آوردن بتو و تصدیق مرا کردن پس وحی فرستاد خدا بسوی او که ای خرقتل امروز روز شریف بزرگی است که قدر آن نزد من بزرگ است و من واجب و سزاوار کرده ام بر خود که از من نخواهد مؤمنی حاجتی را مگر آن که بر آورم حاجت او را در این روز و آن روز نو روز است پس بگیر آب را و بر ایشان بپاش آن را که ایشان زنده می شوند به اراده من پس آن آب را بر ایشان پاشید و زنده کرد خدا همه ایشان را و رو آوردند بسوی خرقیل در حالتی که ایمان آورنده و بخدا تصدیق کننده گان بودند و ایشانند آن کسانی که خدا در حق ایشان گفته آیا ندانسته ای قصه آن کسانی را که بیرون رفتند از خانه های خود و ایشان هزار ها نفر بودند از ترس مردن پس خدا به آن ها فرمود بمیرید و پس از مردن ایشان را زنده کرد و گفته خدا در قصه عیسی که گفت من می آفرینم برای شما از گل مانند مرغ پس می دمم در آن پس مرغی می شود به اذن خدا و خوب مي كنم كور مادر زاد و صاحب لک و پیسه را و زنده می کنم مُردگان را باذن خدا و خبر می دهم شما را به آن چه که می خورید و آن چه که ذخیره می کنید در خانه ها تا بدرستی که در این ها هر آینه نشانه ایست برای شما از قدرت خدا و رسالت من اگر ایمان آورنده باشید

﴿هَذَا يَا مُفَضَّلُ مَا اَقَمْنَا بِهِ اَلشَّاهِدَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ اَلشِّيعَتُنَا مِمَّا يَعْرِفُونَهُ فِى الْكِتَابِ وَ لا يَجْهَلُونَ وَ لِئَلاَّ يَقُولُوا اَنَّ اَللَّهَ لاَ يُحْيِ اَلْمَوْتَى فى اَلدُّنْيَاءِ و

ص: 205

يَرُدُّهُمُ الينا وَ لِنُلْزَمَهُم الحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ اذ اعْطى انبِيائَهُ وَ رُسُلَهُ و الصَّالِحِينَ مِن عِبَادِهِ فَنَحْنُ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا اَوْلَى اَنْ نُعْطَى مِثْلَ مَا اعْطُوا وَ تُزَادُ عَلَيْهِ اَوْ مَا سَمِعُوا وَ يَحْهُمُ قَوْلُ اَللَّهِ فَاِذا جَاءَ وَ عِدَاوٌ لَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادَ اَلنَّا اَولَى بَاسٍ شَدِيدٌ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيَارِ وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولاً ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ و امدَدْنَا بِامْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ اَكْثَرَ نَفِيراً قَالَ اَلْمُفَصَّلُ يَا مَوْلاَى فَمَا تَاوِيلُ فَاِذَا جَاءَ وَعْدُ اَوْلِهِمَا قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هُمَا وَ اللَّهِ الرَّجْعَةُ وَ هِيَ الاَولَى وَ تَقُومُ يَوْمَ الْقِيمَةِ الْعُظْمَى يَا مُفَضَّلُ اوما سَمِعُوا قَوْلَهُ وَ نُرِيدَانِ مِن عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَرْضِ و نَجْعَلَهُمُ ائِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الارْضِ وَ نَرِىَ فِرْعَونَ وَ هَامَانُ و جُنُودٌ هُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ انَّ تَنزيلَ هَذِهِ فِي نَبِى اِسْرَائِيلَ و ان تاويلها فِينَا وَ انِ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ تَيْمٌ وَ عَدِي﴾

ای مُفَضّل این است آن چه که ما به آن شاهد اثامه کردیم از کتاب خدا برای شیعیان خود از چیز هائی که می شناسند در کتاب آن را و جاهل به آن نیستند و تا این که نگویند که خدا زنده نمی کند مردگان را در دنیا و رد می کند ایشان را بسوی ما و هر آینه ملزم می کنیم ایشان را بحجّت از جانب خدا زیرا که عطا کرده است به پیغمبران و فرستاده شدگان خود و به شایستگان از بندگان خود پس ما بسب فضل و فزونی که بما داده سزاوار تریم به این که عطا کرده شویم مانند آن چه را که عطا کرده شدند و زیاده بر آن وای بر ایشان آیا نشنیدند قول خدا را که فرموده است پس چون بیاید وعده نخست

ص: 206

از دو وعده بر می انگیزانیم بر شما بندگانی را که برای ما هستند که صاحبان قوّت و قدرت سخت اند پس جستجو می کنند در میان خانه ها و می باشد این وعده ای که کرده شده پس بر می گردانیم برای شما نصرت را بر ایشان و مدد می کنیم شما را به مال ها و فرزندان و می گردانیم جمعیّت شما را بیش تر از حیث شماره نفرات

مُفَضّل گفت ای آقای من تاویل آیه ﴿فَاِذَا جَاءَ وَعْدُ اَوْلِهِمَا﴾ چیست حضرت صادق عليه السّلام فرمود بذات خدا قسم است که مراد از وعده أولى رجعت است و وعده دوّم روز قیامت بزرگست ای مفضّل آیا نشنیده اند گفته خدا را که فرموده است می خواهیم منّت بگذاریم بر آن کسانی که ضعیف و نا توان داشته شده اند در روی زمین و بگردانم ایشان را پیشوایان مردم و قرار دهیم ایشان را ارث برندگان و تمکین دهیم ایشان را در روی زمین و بنمائیم فرعون و هامان و لشکریان ایشان را از آن ها آن چه را که از آن بیم داشتند بذات خدا قسم است ای مفضّل که تنزیل این ایه در حق بنی اسرائیلست و تاویل آن در حقّ ما است و مراد از فرعون و هامان تیم وعدی است

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايَ فَالْمُتْعَةُ قَالَ الْمُتْعَةُ حَلالٌ طَلْقٌ وَ الشَّاهِدُ بِها قَولُ اللَّهِ جَلَّ شَانُهُ فِى النِّساءِ الْمُزَوَّجَاتِ بِالْوَلَى و الشُّهُودِ ولا جُنَاحَ عَلَيْكُم بِه مِن خُطْبَةِ النشاء او اكْنَنْتُمْ فِي اَنْفُسِكُمْ علم اللَّهُ اَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَ هُنَّ وَ لَكِنْ لاَ تُوَاعِدْ وَ هُنَّ سِرّاً الاَّنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً الى مَشْهُوداً وَ الْقَوْلُ الْمَعْرُوفُ هُوَ المَشْهُودُ بِالوَلَى وَ انِماً احتيجَ إلى الْوَلَّى وَ الشُّهُودِ فِى اَلنِّكَاحِ لِيَثْبُتَ اَلنَّسْلُ وَ

ص: 207

يَصِحُّ النَّسَبُ وَ يُستَحِقُّ لِلمِيراثِ وَ قَولُهُ وَ اتَّوِ النِّساءَ صَدَقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَانْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَى مِنْهُ نَفساً فَكُلوهُ هَنِيئاً مَريئاً وَ جَعَلَ الطَّلاقَ فِى النِّساءِ اَلْمُزَوَّجَاتِ غَيْرَ جائِزٍ الابشاهدين ذَوَى عَدْلٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ و قال في سائِرِ الشَّهَادَاتِ عَلَى الدِّماءِ وَ الفُرُوجِ وَ الأَمْوَالِ وَ الامْلاكِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِجالِكُم فَانْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ و امْرِئَتَانِ مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَدَاءِ و بَيْنَ الطَّلاقِ عَزَّ ذِكْرُهُ فَقَالَ يَا ايتهَا النَّبيّ اذا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ احِصُوا العِدَّةَ واتَّقُو اللَّهَ وَ رَبّكُم لا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجَنَ اِلاّ انْ ياتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيَّنَةٍ وَ تَلِلُّ حُدُودِ اللَّهِ وَ مَن يَبْتَعِدْ حُدُودَ اللَّهِ فَقَد ظَلَمَ نَفْسَهُ لاَ تُدْرَى لَعَلَّ اَللَّهَ يُحدِثُ بَعْدَ ذلِكَ امراً هُوَ نَكِرَةٌ تَقَعُ بَيْنَ اَلزَّوْجِ وَ زَوْجَتُهُ مُنْطَلِقُ اَلتَّطْلِيقَةِ اَلْأُولَى بِشَهَادَةِ ذَوَى عَدْلٍ وَ حَدُّ وَقْتِ التَّطْليقِ هُوَا اُخِرُ الْقُرْءَ وَ الْقُرْءُ هُوَ الحَيضُ و الطَّلاقُ يَجِبُ عِندَ اُخر نُقطَةٍ بَيْضاءَ تَنزِلُ بَعدَ الصُّفرَةِ وَ الحُمرَةِ والى التَّطْلِيقَةِ الثَّانِيَةِ وَ الثَّالِثَةِ مَا يُحْدِثُ اللَّهُ بَيْنَهُمَا عَطْفاً وَ زَوَالَ مَاكِرهَاه وَ هُوَ قَولُهُ جلَّ مِن قائِلٍ وَ المُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصنَ بِانفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُروءٍ وَ لاَ يَحِلُّ لِمَنْ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى ارِحاً مِهِنَ ان كُن يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ و بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ ان اُرَادُوا اِصْلاَحاً وَ لَهنَّ مِثْلُ اَلَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهِ عَزِيزٌ حَكِيمٌ هَذَا قَولِدٌ فِى ان لِلْبَعْوِ لَةَ مُراجَعَةِ النِّساءِ مِنْ تَطْلِيقَةٍ الى تَطْليقَةٍ ان ارادَ وا اصْلاحاً وَ لَنِسَاءَ مُرَاجَعَةِ الرِّجَالِ في مِثْلِ ذَلِك ثُمَّ بَيَّنَ تَبَارَكَ وَ تَعالَى فَقَالَ الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَامْسَاكَ بِمَعْرُوفٍ

ص: 208

او تَسْتَرِيحَ بِاحْسَانِ فِى الثَّالِثَةِ فَانطَلَقَ الثَّالِثَةَ وَ بَانَتْ فَهُوَ قَولُهُ فان طَلَّقَهَا فَلاَ فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعدُ حَتَّى تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ ثُمَّ يَكونَ كَسائِرِ الْخُطَّابِ لَها﴾

مُفَضّل گفت اى مولاى من متعه چگونه است فرمود حلال است و پاکیزه و شاهد بحلال بودن آن گفته خدائیست که بزرگ است شأن او درباره زن های تزویج شده باذن ولیّ با داشتن شاهد ها که فرموده است با کی نیست بر شما و گناهی نیست در آن چه بکنایه خبر دارید به آن از خواستگاری زنان یا پنهان داشته اید در نفس های خود می داند خدا که زود یاد خواهید کرد ایشان را ولیکن در پنهانی ایشان را وعده ندهید مگر آن که بگفتاری خوب خواستگاری کنید یعنی با حضور شاهد و قول معروف مراد شهادت داده شده است با ولیّ و جز این نیست که در نکاح دائم احتیاج بولیّ و شهود داشتن برای ثابت بودن نسل و صحیح شدن نسب و مستحق ارث بردن شدن است و گفته خدای تعالی بدهید مهر های زنان را بطبیب خاطر پس اگر زنان بخوشی و از روی میل و دل خواه چیزی از مهر های خود را بشما بخشیدند بخورید که بر شما سازگار و گوارا خواهد بود قرار داده است خدا طلاق را در زن های مزوجه نحوی که جایز نمی باشد مگر در حضور دو شاهد عادل از مسلمانان و در سایر شهادت هائي كه راجع بخون ها و فرج ها و مال ها و ملك ها است فرموده که استشهاد کنید به دو شاهد از مردان خود و اگر دو نفر مرد نباشد بیک مرد و دو زن از آن هائی که بشهادت دادن و شاهد بودن آن ها خشنودید و روشن کرده است خدائی که ذکر او غالب است حکم طلاق را و فرموده است که ای پیغمبر خبر داده

ص: 209

شده چون طلاق دادید زنان را پس طلاق دهید ایشان را وقت عدّه ایشان و ضبط نمائید مدّت عدّه داشتن ایشان را و بپرهیزید از خدائی که پروردگار شما است است و بیرون نکنید ایشان را از خانه هاشان و نباید بیرون روند مگر آن که پدید اید از ایشان کار زشتی آشکارا و اینست حدّ های خدا و کسی که از حدود خدا تجاوز کند پس تحقیقاً بخود ستم کرده است نمی دانی شاید که پدید آورد خدا بعد از آن امری را این کار دشوار و ناشناسائی است که واقع می شود میان شوهر و زن او پس دفعه اوّل او را طلاق می دهد در حضور دو نفر شاهد عادل و حدّ وقت طلاق دادن آخر زمان عادت و حیض است او است و طلاق واجب است که نزد آخر نقطه سفیدی باشد که بعد از زردی و سرخی از او نازل می شود یعنی بعد از پاک شدن از حیض و تا طلاق دوّم و سوّم تا زمانی که احداث کند خدا در میان مهربانی یا تا وقت زایل شدن آن چه که سَبَب کراهت آن ها است و آنست مراد از گفته خدائی که بزرگست گوینده آن که گفته است و طلاق داده شدگان انتظار بدهند خودشان را مدّت سه طهر یعنی سه مرتبه پاک شدن از حیض و حلال نیست ایشان را که پنهان کنند آن چه را که در رحم های ایشان خدا خلق کرده است اگر ایمان بخدا دارند و ایمان بروز قیامت دارند و شوهرهاشان سزاوار ترند بباز آوردن ایشان در آن وقت اگر بخواهند اصلاح و سازش کردن با هم دیگر را و از برای آن زنان است مانند آن چه بر زنان دیگر است بخوبی و برای مردان است بر ایشان رتبه و پایه افزونی و خدا غلبه کننده و درست کار است اینست گفته خدا در این که از برای شوهر ها است رجوع کردن بزنان خود از طلاقی تا طلاقی اگر بخواهند

ص: 210

اصلاح و آشتی کنند و برای زنان است رجوع کردن بمردان در مانند آن پس واضح کرده است خدای تعالی و فرموده است پس طلاق دو مرتبه است پس از آن نگاه داشتن بخوبی است یا رها کردن بخوبی است در دفعه سوّم پس اگر طلاق سوّم را داد و جدائی میانشان واقع شد پس فرموده خدا اینست که می فرماید پس اگر طلاق سوّم را داد حلال نمی شود او را بعد از طلاق سوّم تا این که بزنی بگیرد شوهر دیگری او را غیر از او پس اگر شوهر دیگر او را طلاق داد و شوهر اوّل خواست او را بگیرد مانند سایر خواستگاران خواهد بود یعنی می تواند او را باز بزنی بگیرد

﴿وَ امَّا الْمُتْعَةُ الَّتِى اُحَلَّهَا اَللَّهُ في كِتابِهِ وَ اُطْلَقْهَا الرَّسُولُ عَنِ اللَّهِ لِسَائِرِ الْمُسْلِمِينَ فَهِيَ قَولُهُ عَزَّ وجَلٌ وَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ النِّساءِ الاّ مَا مَلَكَتْ ايمانُكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ اُحِل لَكُم ما وراء ذلِكم اَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اِسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنهُنَّ فَاتَّوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ولا جُناحَ عَلَيكُم فِيمَا تَرَا ضَيْتم بِهِ مِنْ بَعْدِ اَلْفَرِيضَةِ إِنَّ اَللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً الفَرقُ بَينَ المُزَوحَةِ وَ المُتعَةِ انَّ لِلمُزَوَّجَةِ صَداقاً وَ لِلمُتْعَةِ اُجْرَةً فَتَمَتَّعَ سَايِرُ اَلْمُسْلِمِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله فى اَلْحَجِّ وَ غَيْرِهِ وَ أَيَّامِ ابَى بَكْرٍ وَ اِرْبَع سِنِينَ مِنْ أَيَّامِ عُمَرَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى اِخْتِهِ عفرا فَوَجَدَ فِي حَجْرٍ هَا وَلَداً يَرْضَعُ مِنْ تَدْيِيهَا فَقَالَ يَا اختى مَا هَذَا فَقَالَتْ لَهُ اِبْنِي مِنِ اِحْشَائِي وَ لَمْ تَكُنْ متبعلةً فَقَالَ لَهَا اَللَّه فَقَالَتْ اَللَّهُ وَ كَشَفَتْ عَنْ تَدِيها فَنَظَرَ إِلَى دِرَّةِ اَللَّبَنِ فِي فَمِ اَلطِّفْلِ فَغَضِبَ وَ ارعدوار بِدَلُونِهِ وَ اَخْذِ اَلطِّفْلَ عَلَى يَدَيْهِ مُغْضَباً وَ خَرَج

ص: 211

حُتِّي اتَّى اَلْمَسْجِدَ فَرَقَى اَلْمِنْبَرَ وَ قَالَ نَادُوا فِى اَلنَّاسِ ان اَلصَّلَوةَ جَامِعَةً وَ كانَ في غَيرِ وَقْتِ الصَّلَوةِ مُعَلِّمُ المُسْلِمُونَ انَّه لاَمْرٌ يُرِيدُهُ عُمَرُ مُحْضَرُوا فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الانْصَارِ و اوْلاد فَحَظَّانِ وَ نِزَارُ مَنْ مِنْكُمْ يَجِبُ ان يَرَى اَلْمُحَرَّمَاتِ عَلَيْهِ مِنَ اَلنِّسَاءِ وَ لَهَا مِثْلُ هَذَا اَلطِّفْلِ قَدْ خَرَجَ مِنْ احشاءها وَ سَقَتْهُ اَللَّبَنُ وَ هَى غَيْرُ مُتَبَعِّلَةٍ فَقَالَ بَعْضُ اَلْقَوْمِ مَا تُحِبُّ هَذَا يَا امير اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ اَلسِّتْمُ تَعْلَمُونَ اَنْ اخْتِي عَفرا بِنْتَ حَنْتَمَةَ امى وَ اُبَى اَلْخَطَّابِ غَيْرَ مُتَبَعِّلَةٍ قَالُوا بَلى يَا اميرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ قَدْ خِلْتُ وَ عَلَيْهَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ فَوَجَدْتُ هَذَا اَلطِّفْلَ فِي حَجْرِهَا فَنَا شِدَّتُهَا أنى لَكِ هَذَا فَقَالَتِ اِبْنِي وَ مَنِ اِحْشَائِي وَ رَأَيْتُ دِرَّةَ اَللَّبَنِ مِنْ ثَدْيِهَا فِى فِيهِ فَقُلْتُ مَنْ اينَ لَكَ هذا قالَ تَمَتَّعْتُ واعْلَمُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ انَّ هَذِهِ الْمُتْعَةَ اَلَّتِي كَانَتْ حَلالاً عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ بَعْدَهُ قَدْ رَأَيْتُ تَحْرِيمَهَا فَمَنْ أَتَاهَا ضَرَبْت جَبُنِيهِ بِالسَّوْطِ فَلَم يَكُنْ فِي الْقَوْمِ مُنْكِرٌ قَولِهُ ولا رَادَّ عَلَيْهِ ولا قَائِلٍ امْنُ رَسُولٍ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ او كِتاب بَعْدَ كِتَابِ اَللَّهِ لاَ تُقْبَلُ خِلاَفُكَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ وَ كِتَابِهِ بَلْ سَلَّمُوا وَ رِضْوَا﴾

وَ امَّا الْمُتْعَه ای که حلال کرد خدا آن را در کتاب خود و مطلقا رسول خدا از جانب خدا برای سایر مسلمانان حلال دانست و دلیل حلال بودن آن گفته خدای عزّ وجّل است که فرموده و شوهر داران از زنان مگر آن چه را که مالک شد یمین های شما یعنی کنیزان زر خرید شما در کتاب خدا است که بر شما نازل شده و حلال کرده شد برای شما آن چه که غیر از آنست یعنی غیر از زن های شوهر دار است آن که خواستگاری کنید

ص: 212

بمال های خودتان در حالتی که شوهر های حلال باشید برای آن ها نه این که زنا کننده گان باشید پس آن چه را که متعه کردید به آن یعنی مهر ایشان قرار دادید بدهید به ایشان که فرض و واجب شده دادن آن بر شما و هر آن چه که راضی شده اید به آن بعد از مهر واجب بدرستی که خدا دانا و درست کار است فرق میان زنی که بعقد دائم ترویج شده و زنی که متعه شده اینست که برای زن مزوّجه بعقد دائم صداق قرار داده می شود و بزنی که متعه کرده می شود اجرت و مزد داده می شود پس سایر مسلمانان در زمان زنده بودن رسول خدا صلّى الله عليه و آله متعه می کردند چه در سفر حجّ و چه غیر آن و همچنین و بعد از ان در ایّام خلافت ابو بکر و در چهار سال از دوره خلافت عمر تا آن که وارد می شود روزی بر خواهر خود عفرا می یابد که طفلی را در دامن خود نهاده و آن را از پستان های خود شیر می دهد پس به او گفتند که این خواهر من این چیست خواهرش به او گفته که این پسر من است که از شکم من و میان دو پهلوی من بیرون آمده در حالتی که شوهری نداشته است پس از روی تعجّب می گوید الله خواهرش هم می گوید الله و پستان های خود را باز می کند عمر نگاه می کند که شیر در دهان طفل جاری می شود پس غضبناک می شود و لرزه ببدن او می افتند و رنگش تغییر می کند و به دو دست خود غضب آلوده بچّه را می گیرد و بیرون می رود تا این که وارد مسجد می شود و بر منبر بالا می رود و می گویند مردم را ندا کنید که بجماعت حاضر شوند و آن وقت در غیر وقت نماز بوده مسلمانان می فهمند که امر تازه ای رخ داده که عمر آن ها را خواسته است پس در مسجد حاضر می شوند پس

ص: 213

می گوید ای گروه مردمان از مهاجرین و انصار و فرزندان قحطان و نزار کدام یک از شما دوست می دارد که اون زن هائی که با او محرم هستند بی شوهر چنین طفلی از او زائیده شود و او را شیر دهد بعضی از آن گروه گفتند که ما دوست نمی داریم این را یا امیر المؤمنین پس می گوید که آیا ندانسته اند خواهر من عفرا دختر حتمه ما در من و خطّاب پدر من شوهر ندارد گفتند چرا یا امیر المؤمنین می گوید من در این ساعت بر او وارد شدم این طفل را در دامن او یافتم او را قسم دادم که این طفل را از کجا آورده ای گفت پسر من است که از بین دو پهلوی من بیرون آمده و دیدی که از پستان های من شیر در دهان او جاریست گفتم از کجا فرزند آورده ای تو که شوهر نداری گفت متعه شدم و بدانید ای گروه مردمان این متعه ایست که در زمان پیغمبر حلال بوده بر مسلمانان و بعد از او هم حلال بوده و من رأی بحرام بودن آن می دهم پس کسی که بعد از این متعه کند با تازیانه بر پیشانی او می زنم و در میان آن جمعیّت کسی نبود که انکار گفته او کند و ردّ کند گفته او را و گوینده ای نبود که بر او بگوید آیا پس از رسول خدا رسول و پیغمبری آمده یا بعد از کتاب خدا کتاب آورده شده و ما مخالفت کردن تو را نمی پذیریم که بر خلاف گفته پیغمبر و کتاب او چیزی بگوئی بلکه تسلیم گفته او شدند و به آن راضی شدند

﴿فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايى فَمَا شَرَايِطُ اَلْمُتْعَةِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ لَهَا سَبْعُونَ شَرْطاً مَنْ خَالَفَ مِنْهَا شَرْطاً وَاحِداً ظَلَمَ نَفْسَهُ قَالَ قُلْتُ يَا سَيِّدِى فَاعْرِضْ مَا

ص: 214

عَلِمْتُهُ مِنْكُمْ فِيهَا فَقَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ يا مُفَضَّلُ انَّكَ قَد عَلِمتَ الفَرقَ بَينَ المُزَوَّجَةِ وَ المُتَمَتِّعِ بِها مِمَّا تَلَوتُهُ عَلَيكُم فَانٍ الْمُزَوَّجَةَ لَهَا صَدَاقٌ و نِحْلَةٌ لِلمُتعَةِ اُجِرَةٌ وَ هَذا الفَرقُ فيما بَينَهُما﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من شرایط متعه چیست فرمود ای مفضّل برای متعه هفتاد شرط است کسی که مخالفت کند یک شرط از آن ها را ستم کرده است بنفس خود گفت گفتم ای آقای من عرضه بدارم آن چه را که دانستم آن را یا آن که تعلیم گرفتم از شما در باب متعه فرمود ای مفضّل بدرستی که از روی تحقیق دانستی فرق میانه زن تزویج شده بعقد دائم و زیرا که متعه شده به آن از آن چه که برای تو خواندم که از برای زن مزوّجه صداق و بخشش هست و از برای زنی که متعه شده اجرت و مُزد است و اینست فرق میان این دو

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَى قَدْ عَلِمْتُ ذَلِكَ قَالَ فَقُلْ بَا مُفَضَّلٍ قالَ يا مَولايَ قَد اُمْرُ تَمُوناً الأَ نَتَمَتَّعُ بِبَغِيَّةٍ ولا مَشْهُورَةٍ وَ لا مَشهورَةٍ بِفَسَادٍ وَ لا مَجْنُونَةٍ وَ اَنْ نَدعُوَ الْمُتَمَتِّعَ بِها مِنَ الفاحِشَةِ فَاِنٍ اجابَتْ فَقَدْ حُرِمَ الاسْتِمْتَاعُ بِهَا وَ انٍ نَسْئَلُ اَفارِعَةَ اَمْ مَشْغُولَةٌ بِبَعْلٍ اَوْ نُجْمِلَ اَم بِعِدَةَ فَان شُغِلَتْ بِوَاحِدَةٍ مِنَ الثَّلاثِ فَلا تَحِلُّ فان خَلت فنقول لَها مَتِّعِينِى نَفْسَكِ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سِتَّةِ نَبِيِّهِ نِكَاحاً غَيرَ سَماحٍ اجِلاً مَعْلُوماً بِأُجْرَةٍ مَعْلُومَةٍ و هِيَ سَاعَة اَوْ يَوْمٌ اَوْ يَوْمانِ او شَهْرٍ او سُنَّةٍ او ما دُونَ ذَلِكَ او اَكْثَرُ وَ الأُجْرَةُ ما تَرَاضَيَا عَلَيْهِ مِن حَلْقَةِ خَاتَمٍ او شِسْعُ نَعْل

ص: 215

او شِقِّ تَمرَةٍ إلى فَوْقِ ذَلِكَ مِنَ اَلدَّرَاهِمِ وَ الدَّنَانِيزَا وَ عَرض تَرْضَى بِهِ فَانٍ وَ هَبَّت حَلَّ لَهُ كَالصَّداقِ المَوهُوبِ مِنَ النساء المزوَّجات قَالَ اَللَّهُ فَانْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيٍ مِنْهُ فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً ثُمَّ يَقُولُ لَهَا عَلَى اَنْ لاَ تُرْثَى وَ لا أَرِثُكَ وَ عَلَى أنَّ الماءَ إلى اصْنَعِهِ حَيْثُ شِئْتَ وَ اشَارِطْ عَلَيْك الاسْتِبراءَ خَمسَةً وَ ارْبَعِينَ يَوْماً او مَحِيضاً وَاحِداً ما كانَ مِنْ عَدَدِ الايامِ فَاِذا قالَتْ نَعَمْ اَعْدَتِ الْقَوْلَ ثَانِيَةً وَ عَقَدْتَ النِّكاحَ بِهِ فَانٍ احبَبتَ وَ اَحِبَتْ هِيَ اَلاِسْتِزَادَةُ فِي الاجِلِ زِدْتُمَا وَ فِيهِ مَا رُوِّينَاهُ عَنْكُمْ مِنْ قَوْلِكُمْ لَئِنْ آخَرُ جَنّا فَرَجاً مِنْ حَرَامٍ اِلى حَلالٍ اُحْبُ الَيْنَا مَنْ تَرَكَهُ عَلى الحَرامِ و مِن قَوْلِكُمْ فَانْ كانَتْ تَفْعَلُ فَعَلَيْهَا مَا تَوَلَّتْ مِنَ الاخبارِ عَن نَفسِها وَ لا جُناحَ عَلَيكَ وَ قَولُ أميرِ المُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَعَنَ اَللَّهُ اِبْنَ اَلْخَطَّابِ فَلَوْلاَهُ مَا زُنِيَ الا شَقِيَّ او شَقِيَّةٍ لانه كانَ يَكُونُ لِلْمُسْلِمِينَ غِنًى فِي اَلْمُتْعَةِ عَنِ الزِّنَا وَ رُوِّينَا عَنْكُمْ انَّكُم قُلتُم انِ الْفَرْقَ فيما بَينَ المُزَوَّجَةِ وَ المُتَمَتِّعِ بِها ان لِلمُتَمَتِّعِ أن يَعزِلَ عَنِ الْمُتْعَةِ وَ لَيْسَ لِلزَّوْجِ اَنْ يَغْزِلَ عَنِ الزَّوْجَةِ لاَنَ اللَّهُ يَقولُ وَ مِن النَّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ على مَا فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ الدُّ الْخِصَامُ وَ اذا تَوَلَّى سَعَى فِي الارْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرثَ وَ النَّسْلِ وَ اللَّهِ لا يَجِبُ الْفَسَادُ وَ الى فِي كِتابِ اَلْكَفَّاراتِ عَنْكُمْ اِنَّهُ مَنْ عَزَلَ نطفَهُ عَنْ رَحِمِ مُزَوَّجَةٍ فَدِيَةُ اَلنُّطْفَةِ عَشَرَةُ دَنَانِيرَ كَفَّارَةٌ وَ شَرْطُ المُتْعَةِ انَّ الْمَاءَ لَهُ يَضِيعُ حَيثُ يَساءُ مِنَ المُتَمَتِّعِ بِها فَانٍ وَضَعَهُ فِى اَلرَّحِمِ فَخُلِقَ مِنْهُ وَلَدٌ كَانَ لاَحِقاً بِابَيْهِ﴾

مُفضّل گفت اي مولای من از روی تحقیق دانستم آن را فرمود پس بگو ای

ص: 216

مُفضّل گفت ای مولای من تحقیقا امر فرمودید ما را که متعه نکنیم زن زانیه را و نه مشهوره بفساد را و نه دیوانه را و این که دعوت کنیم زن زانیه ای را که می خواهد متعه شود از زنا دادن پس اگر اجابت کرد متعه کند و اگر اجابت نکرد حرام است استمتاع به آن - و این که آن زنی که می خواهیم او را متعه کنیم بپرسیم که آیا بی شوهر است و حامل نیست و در عدّه نیست یا این که مشغول بیکی از انیسه است اگر خالی از این سه است و مشغول نیست پس به او می گوئیم متعه بده بمن نفس خودت را بر کتاب خدا و سنّت پیغمبر او بنکاحی که زنا نباشد مدت دانسته شده ای را به اجرت دانسته شده ای و آن مدّت یک ساعت باشد یا یک روز یا دو روز یا یک ماه یا یک سال یا كم تر از آن یا زیاد تر از آن و اجرت آن هر چیزیست که طرفین با هم راضی شوند از حلقه انگشتری یابند نعلی یا پاره خرمائی تا بالا تر از این ها از پول های نقره و طلا ها یا چیز عارضی که زن به آن راضی شود پس اگر ببخشد آن را زن متمتّعه بمرد متمتّع حلال می شود برای او مانند صداق بخشیده شده از طرف زن های مزوّجه بشوهر هاشان فرموده است خدا که اگر ببخشند از طیب خاطر زن ها برای شما چیزی از صداق و مهر خودشان را پس بخورید آن را که گوارا و سازگار است پس بان زن متمتعه می گوید بشرط این که ارث نبری از من و من هم ارث نبرم از تو و بشرط این که آب نطفه خود را هر کجا که می خواهم بریزم و با تو شرط می کنم که استبراء کنی یعنی بعد از این که مدّت تو تمام شد یا مدت تو را بخشیدم چهل و پنج روز عده نگاه داری یا یک مرتبه از حیض پاک شوی هر چند روزی که عادت حیض

ص: 217

تو است پس اگر قبول کرد همین این هائی را که گفتی دو مرتبه بگو و عقد ببند با او پس اگر دوست داشتی تو و آن زن هم دوست دارد زیاد کردن مدّت را زیاد کنید و در این موضوع است آن چه که روایت می کنیم از شما از گفته شما که هر آینه اگر بیرون ببریم فرجی را از حرام بسوی حلال محبوب تر است نزد ما از ترک کردن او حرام را و از گفته شما است که اگر زن بکند غیر از آن چه که از نفس خود خبر داده از مشغول بودن بشوهر دیگر و یا حمل داشتن و یا در عدّه دیگری بودن و یا وفا نکردن به آن چه با او شرط شده گناهی بر تو نيست وَ قول امير المؤمنین علیه السلام است که فرموده خدا لعنت کند پسر خطّاب را اگر او نبود زنا نمی کرد مگر مرد شقّیه یا زن شقیه زیرا که مسلمانان بمتعه کردن بی نیاز از زنا می شدند - و روایت کرده شده ایم ما از شما که گفته اید فرق میان زن مزوّجه بعقد دائم و زن متمتّع بها یعنی زنی که متعه شده اینست که مرد متعه کننده می تواند نطفه خود را عزل کند از زنی که او را متعه کرده و شوهری که بعقد دائم ازدواج کرده نمی تواند نطفه خود را از زوجه خود عزل کند زیرا که خدا می فرماید و از مردمان کسی است که خوش آید تو را گفتار او در زندگانی دنیا و گواه می آورد خدا را بر آن چه که در دل او است و دشمنی او سخت تر است و چون بر گردد کوشش می کند در روی زمین تا فساد کند در آن و نابود کند کشت و نسل را و خدا دوست نمی دارد فساد را و در کتاب کفّارات آورده شده است از شما که هر که عزل کند نطفه ای را از رحم زن مروّجه خود دیهء آن نطفه دادن ده دینار کفّاره است و شرط متعه

ص: 218

اینست که آب مال مرد است برای او است که هر کجا می خواهد بریزد و از زنی که متعه کرده آن را خارج کند پس اگر در رحم او ریخت و اولادی یا ولدی از آن بوجود آمد ملحق بپدر او است

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ حدثنِى ابى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِى منْ ابائه عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ يَرْفَعُهُ الى جَدُّنَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه وَ الِهِ انَةً قَالَ إِنَّ اَللَّهَ اَخَذَ اَلْمِيثَاقَ عَلَى سَائِرِ اَلْمُؤْمِنِينَ انْ لا يَعْلَقُ مِنْهُ فَرْجٌ مِن مُتعَتِهِ ان اَحَدٌ مِنَ المُؤمِنِ الَّذِى يَتَبَيَّنُ اِيمانِ مِن كُفْرِهِ اِذَا عَلِقَ مِنْهُ فَرَجٌ مِنْ مُتْعَتِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَلَدُ الْمُتْعَةِ حَرَامٌ وَ انِ الاَجودُ اَنْ لا يَضَعَ اَلنُّطْفَةَ فِي رَحِمِ الْمُتْعَةِ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَى فَانْ كَانَ فِيهِ بِسْمِ اَللَّهِ﴾

فرمود حضرت صادق علیه السلام ای مفضّل حَديثِ کرده مرا پدرم محمّد بن علّی از پدرانش درود باد بر ایشان که بالا برده است آن را بسوی جدّ ما رسول خدا علیه و آله که فرمود خدا پیمان گرفت بر سایر مؤمنین که او پخته نشود فرجی و بار نگیرد از جهت متعه کردن او بفرزندی و فرمود رسول خدا صلّى الله عليه و آله ولد متعه حرام است و پاکیزه تر است که نطفه را در رحم متعه نگذارد مفضل گفت ای مولای من اگر چه در گذاردن آن بسم الله بگوید

مُؤلّف حقیر گوید

در نسخه ای که از آن استنساخ کردم عبارت حَديثِ را چنین یافتم و دور نیست که

ص: 219

در آخر آن چیزی افتاده باشد و آن این جمله باشد چنان چه از بعض از اخبار دیگر بر می آید که برای صادق علیه السّلام گفته باشد که ﴿ان عبْدَ اَللَّهِ بْنَ اَلْعَبَّاسِ مَرَّ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ الزبيْر فَقَالَ اِبْنُ اَلزُّبَيْرِ فَقَال ابن اَمَا تَرَوْنَ رَجُلاً أَعْمَى اَللَّهُ قَلْبَهُ كَمَا اِعْمَى عَيْنَيْهِ يُفْتِي فِي اَلْمُتْعَةِ وَ يَقُولُ انها جَلاَلٌ فَسَمِعَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ فَقَالَ لِقَائِدِهِ قِفْ بى عَلَى اَلْجَمَاعَةِ اَلَّتِى فِيهَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلزُّبَيْرِ فَوَقَفَ بِهِ فَقَالَ يَا بْنَ اَلزُّبَيْرِ سَلْ اِمْكَ اِسْمَاءَ بنت ابى بَكْرٍ فانّها تُخْبِرُكَ ان اِباكَ عَوسَجَّة الاِسدى اِسْتَمْتِعْ بِهَا بِبَرْدٍ تينٍ يَما نَيْسَتَيْنِ فَحَمَلَتْ بِكَ وَ انَت اَولُ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِى الاسْلامِ مِنْ مُتْعَةٍ وَ قَدْ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ وَلَدُ الْمُتْعَةِ حَرَام﴾

يَعنى عبد الله بن عبّاس گذشت بعبد الله بن زبیر پس ابن زبیر گفت آیا ندانسته اید مردی را که خدا کور کرده است دل او را همچنان که کور کرده است دو چشم او را که فتوی می دهد در متعه و می گوید که آن حلال است پس عبد الله بن عبّاس شنید این کلام را بعصا کن خود گفت مرا ببر نزد این جماعتی که عبد الله بن زبیر در آن ها است و مرا آن جا نگاهدار پس در آن جا او را نگاه داشت پس ابن عباس به ابن زبیر گفت از مادرت اسماء دختر ابو بکر تا خبر دهد تو را که پدرت عوسجه اسدی او را متعه کرد به دو برد یمانی و او بتوحام شد از او و تو اول مولودی هستی که در اسلام از متعه زائیده شدی و بتحقیق که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود که زائیده متعه حرام است

پس آن حضرت در جواب مفضّل فرمود ﴿لَقَدْ صَدَقَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ

ص: 220

فِي قَوْلِهِ اَلْعَبْدُ اَللَّهِ بْنُ﴾ - یعنی هر آینه از روی تحقیق راست گفت عبد الله پسر عبّاس در گفته خود برای عبد الله پسر زبیر

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ تِلكَ يَا مَوْلاَيَ لَقَدْ رَوَى بَعْضُ شِيعَتِكُمْ اَنَّكُمْ قُلْتُمْ ان ضَرَرَ المُتْعَةِ اَشْهَرُ مِنْ دابَّةِ الْبَيْطَارِ وَ اَنَّكُمْ قُلْتُمْ لَاَهِلِ الْمَدِينَةِ هَبُو النَّا اَلتَّمَتُّعُ فِى اَلْمَدِينَةِ وَ تَمَتَّعُوا حَيْثُ شِئْتُمْ مِنَ اَلاَرْضِ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ انَّمَا قُلْنَا ذَلِكَ لانا خِفْنا عَلَيْهِمْ مِنْ شِيعَةِ ابْنِ اَلْخَطَّابِ اَنْ يَضْرِبُوا جُنُوبَهُمْ بِالسِّيَاطِ فَاحْرَزْنَاهَا بِاشْيَاهِهَا بِالْمَدِينَةِ﴾

مفضل گفت گفتم ای مولای من هر آینه تحقیق روایت کرده اند بعضی از شیعیان شما که شما گفته اید که ضرر متعه بیش تر است و مشهور تر است از اسب شخص بیطار یعنی کسی که پرستار است که بسا می شود بضرب لگد و گاز پرستار خود را بکشد - و بدرستی که شما گفته اید که برای خاطر ما وا گذارید متعه کردن در مدینه را و هر کجا از زمین که می خواهید تمتع کنید فرمود صادق علیه السّلام جز این نیست که ما این سخن را برای آن گفتیم که ترسیدیم بر ایشان از پیروان پسر خطّاب از این که تازیانه بپهلو های آن ها بزنند پس حفظ کردیم ایشان را بمانند این گفته ها در مدینه

﴿قالَ المُفَضَّلُ وَ رَوْتُ شِيعَتَكُمْ عَنْكُم ان مُحَمَّدَ بْنَ سِنَانٍ اَلاِسْدِيُّ تَمَتَّعَ بِامْرَاةٍ فَلَمَّا دَنَى لوطيهَا وَجَدَ فِى احْشَاءٍ هَا فَرَفَعَ نَفْسَهُ عَنْهَا وَ قَامَ مَلَقاً وَ دَخَلَ عَلَى جَدِّكَ عَلَى بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَالَ يَا مَوْلاَيَ وَ سيدِى الى تَمَتَّعْتُ بِامْرَاةٍ فَكَان

ص: 221

مِنْ قِصَّتى و قصتهَا كَيْتَ وَ كيْتُ و انى قُلْتُ لَهَا مَا هَذَا اَلتَّوَكُّلُ فَجَعَلَتْ رِجْلَهَا فِي صَدْرِي وَ دَفَعَتْنِي عَنْهَا و قَالَتْ لِى مَا انْتَ بادِبٌ ولا بِعَالِمٍ امَّا سَمِعْتَ اللَّهَ يَقُولُ يَا اَيُّهَا اَلَّذِينَ امنُوا لاَ تَسْئَلُوا عَنِ اَشْياءِ اَنْ تُبَدِّلَكُمْ تَسُؤْكُم﴾

مُفَضّل گفت و روایت کرده اند شیعیان شما از شما که محمّد بن سنان اسدی زنی را متعه کرد چون نزدیک شد که وطی کند او را یافت در شکم و پهلو های او چیزی را پس از روی او بلند شد در حال سستی و وارد شد بر جدّت على من الحسين عليهما السلام و گفت ای مولای من و آقای من من زنی را متعه کردم و قصّه من و قصّه او چنین و چنان شد و من به او گفتم این چه وا گذاری است پس پای خود را در سینه من گذارد و مرا از روی خود دور کرد و بمن گفت که با ادب و دانا نیستی آیا نشنیده ای گفته خدا را که می گوید ای کسانی که ایمان آوردند نپرسید از چیز هائی که اگر ظاهر شود برای شما شما را بد آید

﴿قالَ الصّادقُ عليه السَّلامُ هَذا الشَّرِيفُ مِن شِيعَتِنَا وَ مَن يَكْذِبْ عَلَيْنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ اللَّهِ مَا اَرْسَلَ اللَّهُ الرُّسُلَ اِلاّ بِالْحَقِّ وَ لاَ جَاءَ وَا الاّ بِالصِّدْقِ وَ لا يَحْكُمُونَ الا عَنِ اللَّهِ وَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ بِكِتَابِ اَللَّهِ فَلاَ تَبْتَعُوا اَلْهَوَى فَتَضِلُّوا ولا تَرْخِضُو الانفُسَكُمْ فَيُحَرُمَ عَلَيْكُمْ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ مَا هُوَ الا دَينَ الْحَقِّ و ما شَرَائِطُهَا الاما قَدَّمْتَ ذِكْرَ هالِكٍ فَدُر الغاوينَ تَجْحَدُهُ نَفْسُكَ عَن هَواها﴾

فرمود صادق علیه السّلام این هر آینه شرقی است برای شیعیان ما و کسی که

ص: 222

بر ما دروغ بندد از ما نیست بذات خدا قسم است خدا پیغمبران خود را نفرستاده مگر بدرستی و درست کاری و نیامدند مگر بصدق و راستی و راست گوئی و حُکم نمی کنند مگر از جانب خدا و از نزد خدا و بکتاب خدا پس پیروی هوا و خواهش های نفس خود را نکنید که گمراه می شوید و رخصت ندهید نفس های خودتان را که حرام می کند بر شما آن چه را که حلال کرده است خدا برای شما بذات خدا قسم است ای مفضل که نیست آن مگر آن که دین حقّ است و نیست شرط های آن یعنی متعه مگر آن چه که از پیش یاد کردم برای تو پس وا گذار گم راهان را که انکار می کند آن نفس تو را از هوای خود

مُؤلّف نا چیز گوید

که این قسمت اخیر از سؤال مفضل راجع بمحمد بن سنان خالی از اضطراب و تزلزل نیست و دور نیست که در عبارت سقطی باشد چون نسخه منحصر بود لذا عین عبارت را همچنان که نوشته شده بود نوشتم

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ ثُمَّ مَاذَا يَا سِيدِي قَالَ مَوْلاَى اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يَقُومُ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلَى بْنُ اَلْحُسَيْنِ وَ اَبْيَ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَيَشْكُو ان الى جَدَّهُمَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ مَانَاً لَهُمَا مِنْ بَنَى اَمِيَّهِ وَ مَا وَرَدَ عَلَيْهِمَا مِنَ اَلْقَتْلِ ثُمَّ اقوم اَنَا وَ اشِكُوا لى جَدَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله مَاجِرى مِنْ طَاعِيَةِ الامة اَلْمُلَقَّبُ بِالْمَنْصُورِ حَيْثُ أَفْضَتِ اليهِ الخِلافَةُ فَاِنَّهُ عَرَضَنِى عَلَى الْمَوْتِ وَ القَتلَ وَ لَقَدْ دَخَلْتُ عَلَيْهِ و قَد رَحَلْنِى مِنَ المَدِينَةِ إلى دَارِ مَلَكَةٍ بِالكُوفَةِ

ص: 223

مُغَسَّلاً مُكَفَّناً مُحَنَّطاً مِرَاراً فَأراهُ مِن قُدْرَتِهِ مَا رَدَعَهُ عَنِّي وَ مَنَعَهُ مِن قَتْلِي قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يَقُومُ اِبْنِي موسي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَشْكُو إِلَيَّ جَدَّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ مَا لَقِيَهُ مِنَ الطَّاغِيهِ هَارُونُ الرَّشيدِ وَ تَسييرِهِ مِنَ المَدينِهِ إِلَيَّ طَرِيقُ اَلْبَصْرَهْ ممْتَنحِياً طَرِيقَ اَلْكُوفهِ لِأنَّهُ قالَ أَهْلُ الكُوفهْ شَيَّعَهُ آلُ مُحَمَّدٍ وَ أهلُ البَصَرِهِ أعْداؤُهُم وَ قَد صَدَقَ لَعَنَهُ اللَّهُ وحدثني اَلْبَاقِرُ عَنْ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهم اسلامُ يَرْفَعُهُ إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ طِينُهُ اُمَّتِي مِن مَدينَتي وَ طِينُهُ شِيعَتُنَا مِنَ الْكُوفِه وَ طِينُهُ أعْدَائَنَا مِنَ الْبَصْرَهِ وَ يَقُصُّ فِعلَهُ وَ حَبسَهُ إيَّاهُ دارَ السِّنديِّ بنِ شاهَكَ صاحِبَ شُرطَتِهِ بِالزَّوراءِ وَ ما يَعرِضُهُ عَلَيهِ مِنَ القَتلِ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُومُ عَلِيُّ بْنُ موسي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَشْكُو إِلَيَّ جَدَّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا نَزَلَ بِهِ وَ تَسْيِيرُ الْمَأْمُونِ إِيَّاهُ مِنَ الْمَدِينَهِ إِلَي طُوسُ بِخُرَاسَانَ مِنْ طَريقِ البَصرَهِ مِنَ الأهوازِ و َيَقُصُّ عَلَيهِ قِصَّتَهُ إِلَيَّ أن قَتَلَهُ بِالسَّم قالَ وَ يَقُومُ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسي عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يشْكُو إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا نَزَلَ بِهِ مِنَ اَلْمَأْمُونِ إِلَيَّ أَنْ قُتِلَ بِاسْم و يقوم عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي موسي فَيشْكُو إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عليه و آلهِ تَسييرَ أبي جَعْفَرٍ الْمُتَوَكِّلِ اَيّاهُ و ابنَهُ الحَسَنُ مِنَ المُدينه إلَيَّ مَدِينُهُ بَناها عَلَيٌ دِجْلَهُ تَدَّعِي بِسامَرَّا وَ ما جَرِيَ عَلَيْهِ مِنهُ إِلَيَّ أن قُتِلَ المُتَوَكِّلُ وَ ماتَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ وَ يَقُومُ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ الْحَادِي عَشَرَ مِنَ الأَئِمِّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ يشكو إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ وَ ما لَقِيَهُ

ص: 224

مِنَ المُعتَزِّ وَ هُوَ الزُّبَيْرُ بْنُ جَعْفَرٍ المُتَوَكِّلُ وَ مِنْ أَحْمَدَ بْنِ فَتيانَ وَ هُوَ المُعتَمَدُ إليَّ أن ماتَ الحَسَنُ عليه السَّلامُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم بعد از آن چه می شود ای مولای من و آقای من مولایم صادق علیه السّلام فرمود پس بر می خیزد آقای عبادت کنندگان علّی بن الحسین با پدرم باقر علیهم السّلام و شکایت می کنند نزد جدّشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن چه از ظلم و ستم که از بنی امیّه به ایشان رسیده و آن چه بر آن ها وارد شده از کشته شدن - پس من بر می خیزم و شکایت مي كنم بجدّمَ رسول خدا صلّى الله عليه و آله آن چه جاری شده است از سر کش امّت که منصور لقب دارد وقتی که خلافت به او رسید عرضه داشت بر من مرگ و کشته شدن را و من بر او وارد شدم و مرا کوچ داد از مدینه بمرکز خلافت خود در کوفه در حالتی که غسل و حنوط کردم و کفن پوشیدم چندین مرتبه پس خدا از قدرت خود به او نمود چیزی را که او را از من ترسانید و باز داشت او را از این که مرا بکشد فرمود صادق علیه السّلام پس بر می خیزد پسرم موسی و شکایت می کند بجدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله از آن چه دیده است آن را از گردن کش زمانش هرون که رشید نام گذارده شده و سیر دادن او از مدینه از راه بصره دور از راه کوفه زیرا که او یعنی هرون می گفت که اهل کوفه پیروان آل محمّد اند و اهل بصره دشمنان ایشانند و راست می گفت خدا لعنت کند او را حديث كرد مرا پدرم باقر از جدّم علی بن الحسين عليهم السّلام مرفوعًا از جدّش

ص: 225

رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود طینت من از مدينه من است و طینت شیعیان از کوفه است و طینت دشمنان ما از بصره است - و قصّه می کند کار او را از ابتداء حبس کردن او آن حضرت را در خانه سندیّ بن شاهک سر لشکر او در بغداد و آن چه عرضه می داشت بر آن حضرت برای کشتن او - فرمود علیه السلام و بر می خیزد علیّ بن موسی و شکایت می کند بنزد جدّش رسول خدا صلّى الله عليه و آله از سیر دادن مأمون او را از مدینه بطوس بخراسان از راه بصره و اهواز و قصّه می کند بر او قصه خود را با آن ملعون تا کشته شدن ان بزرگوار مسموماً - و بر می خیزد محمّد بن علیّ بن موسیٰ و شکایت می کند بسوى جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله آن چه را که بر او وارد شده از مأمون تا این که بسمّ کشته شده - و بر می خیزد علیّ بن محمّد بن علی بن موسیٰ و شكايت مي كند بجدّ خود رسول خدا صلى الله عليه و آله از سیر دادن ابی جعفر متوکّل او را و پسرش حسن را از مدینه بسوی شهری که بنا می کند آن را در کنار دجله که سرّ من رأی خوانده شود و آن چه بر او وارد آمده از آن ملعون تا کشته شدن متوکّل و مردن علّی بن محمّد- و بر می خیزد حسن بن علّی یازدهمین از امام ها علیهم السّلام پس شکایت مي كند بجدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن چه که دیده است از مُعتَزّ که زبير بن ابي جعفر متوكّل باشد و از احمد بن قنیان که معتمد عبّاسی باشد تا زمان مردن حسن علیه السلام

وَ يَقُومُ الخامِسُ مُزَولَدَ السَّابِعِ وَ هُوَ لَمَهْدِيٌ

ص: 226

﴿سُمِّيَ جَدَّةَ رَسُولِ اَللَّهِ صلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله و كنيّه ابواَلْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ علِىّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ على بن مُوسَى ابنى و عليهِ قَمِيصُ رسول اللّه مُضَرَّجاً بِدَمِ رَسُولِ اَللَّهِ يَوْمَ شُجَّ جَبينُهُ و كُسِرَت رَباعِيَتُهُ وَ المَلائِكَةُ تُحَفَةً حَتَّى يَقِفَ بَينَ يَدى جَدِّهِ رَسولِ اللَّه وَ يَقولُ يَا جَدَّاهْ نَصَصْتُ عَلى وَ دَلَلتُ وَ نَسَبْتَنِي وَ سَميني وَ كَنَّيتَني فَجَحَدَتنى وَ تَمَرَّدَتْ وَ قالَتْ مَا وُلِدَ وَ لا كانَ و اينَ هُوَ وَ مَتَى كَانَ و اين يَكونُ وَ قَد ماتَ أَبُوهُ وَ لَم يُعَقِّبْ وَ لَوْ كَانَ صَحِيحاً ما آخِرَةُ اَللَّهِ الى هَذَا اَلْوَقْتِ فَصَبَرْتُ مُحْتَسِباً وَ قَد اذَنَ اللَّهُ لِي فِيهَا بِامْرِهِ يَا جَدَّاهْ فَيَقُولُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليه و اله اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ اَوْرَثَنَا الْأَرْضَ بِتُؤْمِنِ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ اجرُ الْعَامِلِينَ وَ يَقُولُ قَدْ جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ و حَقٌ قَول اللَّهِ تَعالى هُوَ اَلَّذِى أرسلَ رسولَهُ بِالْهُدَى بَيْنَ الحَقِّ لِيَظهَرَ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ وَ يُقِرُّ انَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ ما تاخَرَ وَ يُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُستَقيماً﴾

و بر می خیزد پنجم از فرزندان هفتم و او مهدی است که هم نام جدّش رسول خدا است و هم کنید و ابو القاسم محمّد بن الحسن بن علّى بن محمّد بن على بن موسى پسر من است و بر او است پیراهن خون آلود رسول خدا که بخون رسول الله آلوده شده در روزی پیشانی حضرت و دندان رباعیّه او شکسته شد در حالتی که فرشتگان اطراف او را گرفته اند تا آن که می ایستد در مقابل جدّش رسول خدا و می گوید یا جدّاه بر امامت

ص: 227

من تنصیص کردی و دلالت نمودی و نسب مرا گفتنی و نام و کنیه مرا ذکر نمودی پس امّت مرا انکار کردند و گفتند زائیده نشده و نبوده و کی بوده و چه وقت می باشد و کجا می باشد و پدرش وقتی که مرد از خود عقبی باقی نگذارد و اگر صحیح بود عقب نمی انداخت خدا او را تا این وقت پس صبر کردم برای خدا و اکنون خدا مرا اذن داد در این وقت بر امر خود یا جدّاه پس رسول خدا صلى الله عليه و آله می فرماید ستایش مختص خدائیست که راست کرد وعده خود را بر ما و زمین را بما ارث داد که مسکن سازیم از بهشت هر کجا که بخواهیم و چقدر خوبست مزد عمل کنندگان و می گوید یاری خدا و فتح آمد و راست شد گفته خدای تعالی که فرموده او است آن چنان خدائی که فرستاد رسول خود را با هادی و راهنما و دین ثابت و راست تا غلبه دهد و پشتیبانی کند او را بر بلند شدن دین همه احکام و آداب و علوم آن اگر چه کراهت دارند شرک آورندگان و می خواند این آیه را که بدرستی که ما گشایش دادیم برای تو گشایش دادن روشن و آشکاری برای این که بیامرزد خدا برای تو آن چه را که پیش داشته شده است از گناهان تو و آن چه که متاخّر است و تمام می کند نعمت خود را بر تو و راهنمائی می کند و می رساند تو را براه راست

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ فَمَا كَانَ ذَنْبُ رَسُولِ اَللَّهِ اَلَّذِى تَقَدَّمَ وَ تَاخَتَرَ فغفرة اَللَّهِ لَهُ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَنَّ اللَّهَ عَلَّمَ ادمَ الاسماء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ اِنْبَئُونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلاَءِ اَنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ

ص: 228

لا عِلْمَ لَنا اِلاّ ما عَلَّمْتَنا اَنْتَ اَنْتَ اَلْعَلِيمُ الْحَكِيمُ فَقَالَ يَا آدَمُ اِنْبِئْهُمْ بِاسْمَائِهِمْ فَلَمَّا انبائهمْ بِاسْمَائِهِمْ قَالَ الم اَقُلْ لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَ الارضِ واعْلَمْ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ذَلِكَ يَا مُفَضَّلُ لَما اَخَذَ مِنْ بَنَى ادَمٍ مِنْ ظُهُورِهِم ذُرِّيَّاتِهِمْ اِشْهَدَهُمْ عَلَى انفسهم الستّ بِرَبِّكُمْ عَرض تِلْكَ اَلذُّرِّيَّاتِ كُلَّهَا عَلَى جَدِّنَا رَسُولِ اَللَّهِ امِير اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ وَ عَلَيْنَا اماما إِمَاماً الى مهْدِينَا اَلثَّانِي عشَرَ مِنْ امير اَلْمُؤْمِنِينَ سَمَّى جَدَّهُ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَنيَّةِ ابي الْقَاسِمِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ علِى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ على بْنِ موسَى اِبْنَى وَ عَرَضَ عَلَيْنَا اعْمالَهُمْ فَرَايَنَا لَهُمْ ذنُوباً وَ خَطَايَا فَبَكَي جَدُّنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَ آلِه وَ بَكَيْنَا رَحْمَةَ الشِّيعَتِنَا اَن يَدْعونا وَ لَهُمْ ذُنُوبٌ مَشْهُودَةٌ بَيْنَ اَلْخَلاَئِقِ يَوْمَ اَلْقِيمَةِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ حَمِّلْنِى ذُنُوبَ شِيعَةِ اخى وَ أَوْلاَدِى الاوْصِيَاءِ مِنْهُ مَا تَقَدَّمَ وَ ما تاخَرَ الى يَومِ القيمَةِ وَ لا تَفْضَحْنِي بَيْنَ النَّبِيِّينَ وَ المُرْسَلِينَ وَ شِيعَتِنَا يَحْمِلُهُ اللَّهُ ايَّاهَا وَ غَفَرَ جَمِيعَهَا وَ هُوَ قَوْلُ أَنَا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ ما تاخَر﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس چه بوده است گناه پیغمبر که از پیش گذشته و متاخّر بوده که می آمرزد خدا آن را برای او صادق علیه السّلام فرمود بدرستی که خدا تعلیم داد به آدم همه اسم ها را پس نمایانید آن ها را بر فرشتگان و فرمود به من خبر دهید از اسم های این جماعت اگر شما راست گویان هستید گفتند منزّهی تو هیچ علمی برای ما نیست مگر این که تو تعلیم دهی ما را بدرستی که توئی دانای درست کار

ص: 229

پس فرمود ای آدم خبر ده ایشان را بنام های آنان پس چون آدم خبر داد ایشان را بنام های آن ها فرمود آیا نگفتم برای شما که من می دانم پنهان آسمان ها و زمین را و می دانم آن چه را که ظاهر می کنید و آن چه را که کتمان و رو پوشی می کنید اینست ای مفضّل که چون خدا گرفت از پسران ادم از پشت های ایشان ذریّه های ایشان را و گواه گرفت از ایشان بر نفس هایشان که آیا من پروردگار شما نیستم تمام این ذریّه ها را نمود بر جدّ ما رسول خدا و امير مؤمنان عليهما السّلام و بر ما امامی بعد از امامی تا مهدی ما که از امیر مؤمنان تا او دوازده نفرند و او هم نام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله و هم کنیه او است ابی القاسم پسر حسن پسر علی پسر محمّد پسر علی پسر موسیٰ پسر من و عرضه داشت بر ما عمل های ایشان را پس دیدیم که برای ایشان گناهان و خطا هائی است پس گریه کرد جدّ ما رسول خدا صلّى الله عليه و آله و گریه كرديم ما از راه ترحّم بر شیعیان ما از جهت این که بخوانند ما را و بر ایشان گناهانی دیده شده باشد در میان خلایق در روز قیامت پس گفت رسول خدا صلّى الله عليه و آله بار خدایا بر من تحمیل کن گناهان شیعیان برادرم و اولادم را که اوصیاء منند از نسل او آن چه را که گذشته باشد از گناهانشان و آن چه که متاخّر باشد تا روز قیامت و رسوا مکن مرا میان پیغمبران و فرستاده شده گان و شیعیان ما پس تحمیل کند خدا آن گناهان را بر پیغمبر و بیامرزد جمیع آن ها را اینسنت معنای گفته خدا که فرموده ما گشایش دادیم برای تو گشایش دادن روشنی تا بیامرزد خدا برای تو گناهان گذشته و آینده ات را

ص: 230

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ فَبَكَيْتُ بُكَاءً طَوِيلاً وَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي هَذَا بِفَضْلِ اَللَّهِ عَلَيْنَا وَ بِكُمْ قَالَ يَا مُفَضَّلُ فَهَلْ عَلِمْتَ مَنْ شِيعَتُنَا قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا مَوْلاَى مَنْ هُمْ فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ ما هُوَ الاّ اَنْتَ وَ امِثالَكَ وَ لا تُحَدِّث بِهذا الحَدِيثِ اصْحابَ اَلرُّخَصِ مِنْ شِيعَتِنَا فَيَتَّكِلُونَ على هذا الْفَضْلِ وَ يَتْرُكُونَ الْعَمَلَ فَلا يُغْنَى عَنْهُمْ وَ اللَّهِ شَيئاً لانا كَما قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى فِينَا لاَ يشْفَعون اَلْأَلْمَنَ ارتضى وَهُمْ مِنْ خَشِيتَةِ مُشْفِقُون﴾

مُفَضّل گفت پس گریه کردم گریه ای طولانی و گفتم ای آقای من این بسبب فضل خدا است بر ما و بسبب شما است فرمود ای مفضّل پس آیا دانسته ای که شیعیان ما کیانند مفضّل گفت گفتم ای مولای من کیانند ایشان فرمود بذات خدا قسم است ای مفضّل که نیست آن یعنی شیعه مگر تو و امثال تو و حَديثِ نکن باین حَديثِ کسانی را که آسان می گیرند کار را و عذر تراشی ها می کنند از شیعیان ما پس اتّکال باین فضل می کنند و عمل را ترک می کنند پس بی نیاز نمی کند از ایشان بذات خدا قسم چیزی را زیرا که ما همچنان که خدای تعالی درباره ما فرموده می باشیم چنان چه فرموده شفیع نمی شوند مگر برای کسی که قبول خشنودی کند و آن ها کسانی هستند که از خشیت خدا ترسانند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يا مَوْلاَيَ فقولهُ لَيَظْهَرْ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ مَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ ظَهَرَ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ قالَ يا مُفَضَّلُ ظَهَرَ عَلَيْهِ عِلْماً وَ لَمْ يَظْهَرْ عَلَيْهِ وَ لَو كانَ ظَهَرَ عَلَيْهِ مَا كَانَتْ مَجُوسِيَّةٌ وَ لا يَهُودِيَّةً وَ لاَ صَائِبِيَّةٌ وَ لاَ نَصْرَانِيَّةٌ وَ لاَ فُرْقَةٌ وَ لاَ خِلاَفٌ وَ لاَ شَكٌ وَ لاَ شِرْكٌ وَ لَاَ جَاهِلِيَّةٌ وَ لَا عَبَدَةُ أَصْنَامٍ وَ لَا اَوْثَانِ وَ لَا اللَّآتُ وَ لَا الْعُزَّى

ص: 231

وَ لاَ عَبَدَةَ اَلشَّمْسِ وَ لاَّ الْقَمَرُ وَ لاَ اَلنُّجُومَ وَ لاَ النَّار وَ لَا الْحِجَارَةَ و انما قولُهُ اليُظْهَرُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ فِي هَذَا اليَومِ وَ هَذا المَهدِيُّ وَ هذِهِ الرَّجعَةُ وَ هُوَ قَولُهُ وَ قاتِلوهُم حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس گفته خدا ليُظْهَرُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ رسول خدا صلی الله علیه و آله بر همه دین ظاهر نشد فرمود ای مفضّل ظاهر کرد بر او علمی را و ظاهر نکرد بر او اگر ظاهر کرده بود بر او نه مجوسی بود و نه یهودی و نه صابئیّ و نه نصرانی و نه جدائی در میان مردم و نه خلافی و نه شکّی و نه شرکی و نه جاهلیت و نادانی و نه بت پرستی و نه بت هائی و نه لات و نه عُزّی که این ها نام های بت ها است و نه آفتاب و ماه و ستاره پرستی و نه آتش پرستی و نه سنگ پرستی و جز این نیست که گفته خدا ليُظْهَرُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ در این روز است و با این مهدیّ و این رجعت است و آنست معنای قول خدا که فرموده است مقاتله کنید با ایشان تا نماند هیچ فتنه ای و همه دین برای خدا باشد

﴿قَالَ المُفَضَّلُ ثُمَّ مَاذَا يَا سَيِّدِي قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يَقُولُ رَسُولُ اَللَّهِ لاَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَدِينُكَ يا اِبَا اَلْحَسَنِ انْتَ ضَرَبَهُمْ بِسَيْفِ اللَّهِ عَنْ هَذَا اَلدِّينِ بَدَاءاً فَاضْرِبْهُمْ عَلَيْهِ الأَنَّ عُوداً وا مُضِيَّ هَذِهِ الدُّنْيَا فَسَيَّرَ جِبَالَها وَ قَدْ رَاضَهَا وَ طاها قُدُماً قُدُماً حَتَّى تُصَفَّى الارض مِنَ اَلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَ يَقُولُ لِلْمَهْدِيِّ سِيرْ بِالْمَلائِكَةِ وَ خُلَصَاءِ الجِنِّ وَ نُقْبَاءِكَ الْمُخْتَارِينَ وَ مَن سَمِعَ وَ اطَّاعَ اللَّهُ وَ لَنَا وَ احْمِلْ خَيْلَك فَالهَواءُ فَانَّها تَرْكُضُ كَمَا تُرْكَضُ فِي الارْضِ واحْمِلْهَا عَلَى وَجْدِ الْمَاءِ فِى الْبِحَارِ

ص: 232

وَ الانهارُ فَانَّها تَركُضُ بَحَوا فُرَّها عَلَيْهِ وَ لاَ يَبْتَلِ لَهَا حَافِرُوا انَّها لَيَسِيرٌ مَعَ الطُّيُورِ فِي الْهَوَاءِ وَ تَسْبِقَ كُلَّ شَيٍ وَ لا يَفُوتَهَا شِئْ فَخُذْ بِثارِكَ وادِركَ وَ تَرَنا وَ اقْتَصَّ بِمَظالِمِنا وَ اَظْهِرْ حَقَّنا وَ ازْهَقِ الباطِلَ فَانَّها دَوْلَةُ الالِيلِ فيها وَ لا ظُلْمَةَ فِيهَا ولا قِتَالَ وَ مَن يَصِفُهُ اهْلُ الجَنَّةِ فِى الجَنَّةِ وَ يَقولُ لِفَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ سَائِرِ الائِمَّةِ ما انْظُرُوا إلَى مَا فَضَّلَكُمُ اللَّهُ بِهِ وجَعَلَ لَكُم عُقْبَى الدَّارِ وَ اكثَروا مِن شُكرِهِ وَ اشفَعكُم شيعتكم فانّكُم لا تزالون ترون هَذَا اَلارْضَ فى هَذِهِ اَلرَّجْعَةِ مِنْكُمْ مُفَسْعِرَةً الى اَنْ لا يَبْقَى عَلَيْهَا شَاكٌ و لا مُشْرِكٌ و لا رادَّ وَ لاَ مُخَالِفٌ وَ لاَ مُنْكِرٌ وَ لا جَاحِدٍ الا طاهِرٍ مُطَهَّرٍ وَ تَفَقَّدَ المَلَلَ وَ الشَّرَايِعَ وَ يَصِيرُ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَاِذَا صفَت جَرَت انْهارَ مِمَّا بِالْمَا وَ اللَّبَنِ وَ الْعَسَلِ وَ الْخَمْرِ فَلا دَابَّةَ ولا غَائِلَةَ وَ تُفَتَحُ ابوابَ السَّماءِ وَ تُنزِلُ مِنها البَرَكاتُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ خَيْرَهَا و تُخْرِجُ الارضُ كُنُوزَها وَ تَعْظُمُ الْبِرَّةُ حَتَّى تَصيرَ اَلْبَرَّةُ حِمْلَ بَعِيرٍ وَ يَجْتَمِعُ الاِنْسَانِ وَ السَّبُعُ وَ الطَّائِرِ الْحَيَّةِ فِى بُقْعَةٍ وَاحِدَةٍ ولا يُوحِشُ بَعضُهُم بَعضاً بَلْ يُونِسُهُ و يُحَادِثُهُ وَ تَشْرَبُ الشَّاةَ وَ الذِّئْبُ مِنْ مَورِدٍ وَاحِدٍ وَ يَصْدُرَانِ مِنْهُ كَمَا يَصْدرُ الرجلان اَلْمُتَوَاخِيَانِ فَى اَللَّهِ مِنْ مَورِدِهِما وَ تَخْرُجُ الْفَنَاءُ الْعَائِقُ وَ الْعَجُوزُ الْعَاقِرَةُ وَ عَلَى رَأسِها مِكتَلٌ مِن دَقِيقٍ او بِرٍ مِن سَوِيقٍ فَتَبْلُغُ اطْرَافَ الارْضِ وَ حَيْثُ مِنَ الارضِ لاَيَمَسُّهَا نَصَبٌ ولا لُغُوبٌ وَ تَرْفَعُ الامْرَاضُ وَ الاسقَامُ وَ يُسْتَغنى الرَّجُلُ عَنْ قَصِّ شَعرِهِ وَ تَقليمِ ظُفُرِهِ وَ غُسلِ تَوْبِهِ وَ مِن حَمَامٍ وَعْنِ حَجَّامٍ و عَن طَبِيبٍ يُفْصِحُ كُلُّ ذِى مَنطِقٍ مِنَ البَشَرِ وَ الدَّوابِّ وَ الطَّيرِ وَ الهَوامِّ وَ الدَّبيبِ وَ تَفَقَّد جَميع

ص: 233

اَللُّغَاتِ وَ تَكُونُ لُغَةُ وَاحِدِهُ كَلامُ الْعَرَبِيَّةِ بِافْضَاحِ كَبِيبَانِ وَاحِدٍ ولا يُخْرُجُ المُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ قِبَليْهِ الف ذكر مُؤمنٍ موحّد تقىّ﴾

گفت مُفَضّل پس از آن چه می شود ای آقای من فرمود صادق علیه السلام پس می گوید رسول خدا صلّی اللہ علیه و آله بامير المؤمنين عليه السلام فداى تو شوم اى ابو الحسن تو بودی که شمشیر زدی ایشان را بشمشیر خدا برای دفاع از این دین در اوّل امر پس بزن ایشان را برای بلند کردن دین اکنون که بر گشته ای بدنیا بر گشتنی و بگذر در این دنیا و سیر کن کوه های آن را و اندازه گیری کن زمین آن را و در زیر پا بگذار قدم بقدم آن را تا صاف کنی همه زمین را از گروه ستم کاران بمهدی می گوید که سیر کن با ملائکه و خلصاء جنّ و نقباء خود که اختیار کرده شده اند کسانی که سخن تو را شنیدند و اطاعت کردند خدا و ما را و لشکر خود را در هواء بردن زیرا که آن ها می رانند در هوا همچنان که در زمین می رانند و حمل کن لشکر خود را بر روی آب در دریا ها و نهر ها زیرا که آن ها می رانند با سُم های خود بالای آب و سم ها ایشان تر نمی شود و بدرستی که آن ها با مرغ ها در هوا پرواز می کنند و پیشی می گرند بر هر چیزی و چیزی از آن ها فوت نمی شود پس بگیر خون خود را و دریاب خون هائی را که از ما ریخته شد و نتوانستیم خون خود را بگیریم و قصاص کن ظلم هائی را که بما کردند و ظاهر کن حقّ ما را و از میان ببر باطل را زیرا که دولت تو دولتی است که هیچ پوشیدگی و تیرگی ندارد و دولت کسی است که وصف می کنند او را اهل بهشت در بهشت - و رسول خدا بفاطمه

ص: 234

و حسن و حسین و سایر امام هائی که از ما هستند می گوید که نظر کنید به آن چه که خدا فضیلت و بر تری داده است شما را به آن و قرار داده است خانه آخرت را برای شما و بسیار سپاس گذاری کنید او را و شفیع قرار می دهم شما را برای شیعیانتان زیرا که شما می بینید همیشه این زمین را که در این بر گشت شما بدنیا لرزان است تا این که باقی نماند بر روی آن شک کننده ای و نه شرک آورنده ای بخدا و نه مخالفی و نه انکار کننده ای و نه جاحد و اهل انکاری مگر مردمان پاک و پاکیزه شده و نابود می شود ملّت ها و شریعت ها و همین دین همه آن برای خدا می شود پس چون زمین از نا پاکان و ظلم و جور صاف شد نهر های آب و شیر و عسل و شراب طهور در آن جاری می شود و دیگر جنبنده اذیّت کننده در آن نباشد و هیچ گونه بلاء و سختی و کینه و بدی در آن نماند و ابواب آسمان گشوده شود و برکت ها از آن فرود آید و باران خبر خود را ببارد و زمین گنج های خود را بیرون آورد و هر دانه گندمی بزرگ شود تا این که باندازه بار شتری گردد و جمع می شوند آدمیان و درّندگان و مرغان و مار ها در یک جا و بعضی از آن ها از بعض دیگر وحشت نکنند و نترسند بلکه با هم دیگر اُنس گیرند و حَديثِ کنند و گوسفند و گرگ در یک آب گاه با هم آب بخورند و با هم دیگر بگردند مانند دو برادر که در راه خدا با هم برادر باشند و دختر های جوان و زن های ناز آینده پیر همیان های آرد یا گندم غاویت شده را بر سر گذارده در اطراف زمین بروند و هیچ گونه سختی و مشقّتی به آن ها نرسد و مرض ها و بیماری ها از روی زمین برداشته شود و مردم بی نیاز شوند از کوتاه کردن مو و چیدن ناخن

ص: 235

و شستن جامه خود و از حمّام و حجامت کننده و از طبیب و هر صاحب نطقی فصیح زبان شود از انسان و چهار پایان و مرغان و جانوران و جنبندگان و همه لُغَت ها و زبان ها بر داشت و نابود شود و لغت همه اهل زمین یکی شود و بعربی فصیح سخن گویند همه مانند یک بیان و بیرون نرود مؤمن از دنیا تا هزار پسر مؤمن موحّد پرهیزکار از صلب خود نبیند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مولاى فَمَاذَا يَصْنَعُ اميرُ اَلْمُؤْمِنِينَ بَدْواً قَالَ يَصْنَعُ وَ اللَّهِ مَا قَالَ فِي خُطْبَتِهِ اَيْمُ اَللَّهِ لاكرَّانَ الى الدنيا شَابّاً عُرْنُوناً وَ لاَ قُفْنَ فِى كُلِّ مَوْقِفٍ كَانَ لِي وَ عَلَى وَ لاَ تَرْكَنْ ظَالِمِيَّ وَ غَاصَتِي لِلْمَهْدِيِّ مِنْ وُلدى حَتَّى لَيَقُومَنَّ بِنَبْشِهِما وَ عَذَابِهِمَا وَ احْرَاقِهِمَا فَيَنْسِفْنَهُمَا فِى الْيَمِّ فَسَفَا وَ لا رَكِضنَ بِرِجْلى فى رَجَّتِهِ جامِعُ الكُوفَةِ فَاسْتَخْرِجْ مِنْهَا اِثْنَيْ عَشَرَ اَلْفَ دِرْعٍ وَ اِثْنَى عَشَرَ اَلْفَ بَيْضَةٍ مِنْهَا وَ جِهَانٌ وَ لاَ كُسُونُهَا اِثْنَيْ عَشَرَ اَلْفَ صِدِّيقٍ مِنْ شَبَعَتِى مَكْتُوبٌ عَلَى تِلْكَ اَلْبِيضِ اِسْمَائِهِمْ وَ اِسْمَاءُ ابائهم وَ قَبَائِلِهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ لاَ سِيرْنَ إِلَى الدَّيْلَمِ فَاصْعَدْهُ وَ اسْتَهِلَّ طَريقَةً اقْطَعْ شَجَرَةً ولا تُبن بَلقاءِ الْهِندِ وَ بَيْضَاءَ اَلصِّينِ اَلَّتِي كَانَ جَوَارِيهَا حُورَ اَلْعِينِ وَ لاَتِينِ مِصْرَ وَ لاَ عَقَدْنَ عَلَى نَيْلِهَا جِسْراً وَ لا نَصْبْنَ فِي مَسْجِدٍ هَا مِنْبَراً وَ لا خَطَبْنَ طُوبِي لِمَنْ عَرَفَنِي فِيهَا وَ لَم يَشُكَّ فِى وَ الْوَيْلِ وَ النَّارِ وَ الْعَوِيلِ وَ الْبُثُورِ لِمَنْ جَهِلَ اَو تَجَاهَلَ او نَسِيَ او تَنَاسَى او انْكِرَاو تَنَاكَرَ وَلاَّتَيْنِ جَابَلْقَا وَ جَالِساً ولا نَصَبْنَ رَحَا اَلْحَرْبِ وَ لاَ طَحْنَنَ اَلْعَالِمُ بِها طَهنَ رَحَا الْبَرِّ وَ لاَتَيْنِ كُوراً ولا سُبكَنَ الْخَلْقَ فِيهَا سَبكُ خالِصِ البِشرِ وَ حَرْقُ اللُّجَيْنِ ولا لَنَقِّطِّنَهُم مِن وَجْهِ الارضِ وَ شَواهِقِ الجِبَالِ وَ بُطُون

ص: 236

الْأَوْدِيَةِ وَ الْمَرَازَاتِ وَ اطِبَاقُ الثَّرَى الْتَقَاطُ اَلدِّيكِ سَمِينُ الحَبِّ مِن يَابِسَةٍ و جَفَّهٍ ولا قَتَلَنَ الرُّومَ وَ الصَّقَالِبَةَ وَ الْقِبْطُ وَ الْقُرْآنُ وَ الْحَبْشِ وَ الكُرْكِ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرِ وَ الزُّطِّ و الْكَوْمِ وَ اَلسِّنْدُ وَ اَلْهِنْدَ وَ اَلْخُوارِزْمَ وَ الاعجام وَ اَلطَّمَاطِمَ وَ اَلاِرْمَنَ وَ اَلْقُلَفِ وَ الهَيْجِ وَ الفَلَقِ وَ الاَعَابِرَ وَ الاغايِرَ وَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ وَ عَبَدَةِ الطَّاغُوتِ وَ الشُّرَاةِ وَ النَّاصِبَةِ و الْمَرْحَبَةِ وَ البُترِيَّةُ وَ الجَهمِيَّةُ وَ المُقَصِّرُ وَ المُرتَفِعَةُ﴾

لُغات ایم الله بفتح همزه و کسران هر دو آمده و همزه آن همزه وصل است و در اسماء همزه وصلی که مفتوح باشد نیامده مگر این لفظ و این اسمی است که برای قَسُم وضع شده اگر نَ از کرّ است بمعنای بر گشتن عرنون و عرنین اوّل هر چیزی را گویند نسف ریشه کن کردن و بر باد دادن دِرع زِرِه بیضه شمشیر دَیلم در کتاب معجم متن اللغة گفته است که دَیلم گروهی هستند از ترک و گفته شده که اصل آن ها عَرَبی است و در معجم البلدان گفته دیلم گروهی هستند که بنام زمین شان نام گذارده شده اند - و کوهستانات مازندران قسمت شمالی قزوین را نیز دیلم گویند بلقاء زمین هائی که خاک آن سیاه و سفید مخلوط است بيضاء

زمین هایی است که خاک آن سفید رنگ است صین مراد چین است جابلقا و جابلق در معجم البلدان گفته بباء موحّده مفتوحه و سكون لام مدينه ایست در اقصى بلاد مغرب و اهل ان از اولاد عاد و در آن جا بقایای اولاد موسی می باشند و جابلسا و جابرسا در معجم البلدان گفته جابرس مدینه ایست در اقصی بلاد مشرق یهود می گویند بقیه اولاد موسی علیه السلام به آن جا فرار کردند یا در حرب طالوت یا در جنگ بخت نصر و دست احدی به آن ها

ص: 237

نمی رسد و این ها بقایای مسلمانانند زمین برای آن ها پیچیده می شود و شب و روز آن ها یکسان است و عدد آن ها را غیر از خدا کسی نمی داند و اگر یکی از یهود قصد آن ها کنند او را می کشند و نیز گفته شده بقایای مؤمنین انداز قوم ثمود و در جابلق بقایای قوم عادند از مؤمنین صقالبه گروهی هستند سرخ پوست از نژاد سرخ که مو های آن ها سرخ و سفید است نزدیک بلاد خزر در بلندی های کوه های روم و آن شهر هائی است در میان بلغار و قسطنطنیه و نسبت خرم به آن ها داده می شود و گفته اند که از فرزندان یافث بن نوح اند قبط بلادی است در دیار مصریّه فزّان بفتح فاء و تشدید زاء ولایتی است با وسعت در میانه فَیُّوم و طرابلس غربی و آن در اقلیم اوّل واقع است بنام فزّان بن حام بن نوح بنا شده و غالب اهالی آن سیاه پوست اند حبش گروهی از سیاه پوستان اند غیر از هندی ها کَرَک کلمه ایست عجمی اسم است برای قلعه محکمی در طرف شام از نواحی بلقاء ميانه اَیله و بحر قلزم و بيت المقدس است واقع است در بالای کوه بلندی و نیز نام قریه ایست بزرگ نزدیک بعلبک که قبر دراری در آن جا است و بگمان اهل آن نواحی قبر نوح علیه السّلام است تُرک گروهی هستند از اولاد یافث بن نوح شرح حالات آن ها در جزء اوّل و دوّم این کتاب گذشت خَزَر گروهی هستند از مردمان که چشم های خورد و کوچک باشد از فرزندان قنطورا كنيز ابراهیم و یا از اولاد یافث بن نوح می باشد زطّ گروهی هستند از هندوان معرّب جتّ است و ان بضمّ زاء و تشديد طاء است و جّت بفتح جیم است و تشدید تاء کوم بسیاری از قراء و نواحی مصر کوم نامیده شده

ص: 238

سند بلادی است میانه بلاد هند و کرمان و سیستان و سند و هند دو برادر بودند از فرزندان بوقیر بن يقطن بن حام بن نوح که این دو منطقه بنام ایشان نامیده شده خوارزم نام ناحیه ایست در اواخر اقلیم پنجم که از شهر های آن کُرکانج بوده معرّب جرجانیه اعجام جمع عجم است مقابل عرب طماطم جمع طمطم مردمان وحشی که فصیح زبان نیستند و مانند خر ها صدا می کنند اِرَمَن از منطقه های اقلیم پنجم است یک منطقه آن را ارمینیّه کبری و منطقه دیگر را ارمینیّه صغری گویند بکسر همزه و میم و شرح آن در جزء اوّل و دوّم این کتاب ذکر شد قلف جماعتی که ختنه نمی کنند هیچ مردمان خون خوار فَلیَق بر وزن صیقل لشکر و مردمان بزرگ جثه اعابیر قبیله های مختلف اعابیر مردمان گرگ صفت قرده مردمانی که بوزینه صفتند و طبع و خوی بوزینه دارند خنازیر مردمان بی غیرت خوک طبیعت عبدة الطاغوت بت پرستان شراة بر وزن قضاة فرقه از خوار جند ناصبة دشمنان و بد گویان در حقّ آل محمّدند مُرجئه فرقه ای هستند که در ترجمه آن ها اقوال چند گفته شده اول آن که ایشان فرقه ای هستند از فرقه های مسلمانان که اعتقادشان اینست که معصیت و گناه ضرری بر ایمان نمی رساند همچنان که طاعت با کفر نفعی ندارد دوّم آن که آن ها را مُرحبه گویند برای این که اعتقادشان اینست که خدا عقب میندازد عذاب معصیت بندگان را سوّم قول ابن قتیبه است که گفته اعتقاد مرحبه اینست که ایمان قول است بدون عمل و مقدّم می دارند قول را و مؤخّر می دارند عمل را چهارم قول بعضی از اهل معرفت بملل است که مرحبه فرقه ای هستند جبری مذهب که می گویند بنده

ص: 239

هیچ فعلی برای او نیست و اضافه فعل بسوی او بمنزله اضافه آن بسوی مجاز ها از قبیل جاری شدن نهر و دور زدن آسیا و مانند این ها ومجبره را مرحبه می گویند برای این که تاخیر میندازند امر خدا را پنجم در مجمع از مُغرب نقل کرده که آن ها را مرحبه گفتند برای تاخیر انداختن ایشان حکم صاحبان گناهان کبیره را - و وجوه دیگری نیز برای آن گفته شده و در این جا بهمین مقدار اکتفاء شد بتریّه بضمّ باء و سکون تاء فرقه ای از زیدیّه هستند و گفته شده است که نسبت داده شده اند بمغيرة بن سعد که ملقّب به ابتر بوده و وجوہ دیگر نیز گفته شده جهیّه فرقه هستند که تنها معرفت خدا قائلند و می گویند ایمان چیزی غیر از معرفت خدا نیست و این ها تابعین جهم بن صفوانند مقصّره فرقه از خوارج اند و کسانی هستند که خدا را تشبیه بیکی از خلق کنند مرتفعه کسانی هستند که از خود رفع تکلیف کنند و گویند خدا تکلیف بر احدی قرار نداده

مَعنى

مُفَضّل گفت ای مولای من پس امیر المؤمنین اوّل امر چه می کند فرمود بذات خدا قسم است که می کند آن چه را که در خطبه خود فرموده که می فرماید بخدا قسم که من بر می گیرم البتّه بدنیا در حالتی که بصورت جوانی باشم که اوّل جوانی او است و هر آینه واقف می شود در هر موقفی که بر نفع یا ضرر من باشد و وامیگذارم ظلم کنندگان بر من و غصب کنندگان حقّ خود را برای فرزند خودم مهدی تا این که قیام می کند بنبش کردن قبر آن دو عذاب کردن ایشان و سوزانیدن ایشان و ریشه کن کردن ایشان پس ریشه کن

ص: 240

و در دریا ریزد خاکستر آن ها را ریختنی شدید و من می زنم پای خود را در ساخت و جای گشاده مسجد جامع کوفه و بیرون می آورم دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشیر که بعض از آن ها دو رو دارد و می پوشانم آن ها را بر دوازده هزار صدّیق از شیعیان خود که نوشته شده باشد بر هر شمشیری اسم های ایشان و اسم های پدرانشان و قبیله های ایشان و عشیره های ایشان و می روم بطرف دیلم که گروهی از تُرکند یا جماعتی که اصل آن ها عربی باشد یا در کوهستان های مازندران پس بر آن بالا می روم و راه آن جا را صاف می کنم و درخت های آن را می بُرم و می آیم در زمینی که خالت آن سیاه و سفید است در منطقه هند و زمینی که خاک آن سفید است در منطقه چین که کنیزان و دختران آن مانند حور العين اند و مي آيم بجانب مصر و بر رود نیل مصر جسری می بندم و در مسجد آن منبری نصب می کنم و هر آینه خطبه ای می خوانم البتّه البتّه خوشا بحال كسي كه مرا بشناسد در آن جا و در حقّ من شك نكند و وای و آتش و فریاد و هلاکت و عذاب بر کسی باد که مرا نشناسد یا بشناسد و تجاهل كند يا مرا فراموش کند یا خود را بفراموشی اندازد و هر آینه می آیم در جابَلقا که شهریست در اقصی بلاد مغرب و جا بلسا که شهریست در اقصی بلاد مشرق و هر آینه بر قرار می کنم آسیایی جنگ را و نرم می کنم اهل عالم را به آن مانند نرم کردن آسیا گندم را و می آیم بجانب کورُ که مراد سر زمین یمن باشد با قلعه ای در طبرستان مازندران یا غیر این ها و آن جا را نرم می کنم مانند نرم کردن طلای خالص و نقره گداخته شده و هر آینه بر می چینم ایشان را از روی زمین و قلّه های

ص: 241

كوه ها و شکم های دَرّه ها و مرز ها و طبقه های زمین مانند بر چیدن خروس دانه های درشت را از میان دانه های خشک لاغر و می خشگانم آن را و هر آینه می کشیم اهل روم و نژاد سرخ پوست و اهل نواحی مصر را که ان قطبی ها هستند و اهل فزّان را که در میانه فیّوم و طرابلس غربي ساكنند و جیش ها را و ساکنین میانه دریای قلزم و بيت المقدّس را و جماعت ترک و خزر و هندوها و بعض دیگر از نواحی مصر را و اهل سِند که منطقه ایست میانه بلاد هند و کرمان و سیستان و اهل هند را و اهل خوارزم و عجم ها و مردمان وحشى غير فصیح و اهل ارمینیّه و کسانی را که ختنه نمی کنند و مردمانی خون خوار و لشكريان و مردان بزرگ جثّه قوی هیکل را و قبیله های مختلف و مردمان گرگ صفت و بوزینه خو و خرس طبیعت را و بُت پرستان و خوارج و ناصبیان و مُرحبه و تبریّه و جهميّه و مقصّره و مرتفعه را

﴿قال يا مُفَضَّلُ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اِلي فَضْلُ عِلْمِنَا و افِضْنَا اليْهِم لِسِرِّنَا فَشَكُّوا فِينَا وَ انْكَرُوا فَضْلَنَا وَ قَالُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيُعطِيَهُم سُلْطَانَهُ وَ قُدرَتَهُ و أمَّا الْمُرْتَفِعَةُ فَالَّذِينَ يَرْتَفِعُونَ بِمَحَبَّتِنَا و وَلايَتِنَا اهْلَ البَيتِ وَ اظْهَرُوهَا بِغَيْرِ حَقِيقَةٍ فَلَيْسُوا مِنَّا ولا نَحنُ ائِمَّتُهُم اُولَئُكَ يُعَذَّبُونَ بِعَذَابِ الامم اَلطَّاغِيَةِ حَتَّى لاَ يُبْقِيَ نَوْعَ اَلْعَذَابِ اَلْآعِذُ بَوَّابُهُ﴾

فرمود ای مُفَضّل كسانی که راهنمائی کرد خدا ایشان را بزیادتی علم ما و افاضه کردیم به او سرّ خود را پس از آن شک کردند در حق ما و منکر فضل ما شدند

ص: 242

و گفتند خدا سلطنت و قدرت خود را به ایشان نداده و کسانی که ما را از مرتبه و مقام خود بالا می برند بسبب دوست داشتن ایشان ما اهل بیت را و ولایت ما و بدون حقیقت این اظهار را می کنند پس این ها از ما نیستند و ما هم امام های ایشان نیستیم این گروه عذاب کرده می شوند بعذاب امّت های سر کشی کننده تا آن که باقی نماند نوعی از عذاب مگر آن که به آن مُعذّب شوند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي اَلْيَسُ قدروينا عَنْكُمْ اَنَّكُمْ قُلْتُمُ الْغَالِي يَرُدُّ الينَا وَ اَلتَّالِي نُلْحِقُهُ بِنَا قَالَ يَا مُفَضَّلُ ان اَلتَّانِي هُوَ اَلْمُقَصِّرُ قَالَ كَذَا ظَنَنْتُ يَاسِيدِي قَالَ كَلاَّ اَلتَّالِي هُوَ مِنِ اِخْتِيَارِ سيعتنا اَلْقَائِلِينَ بِفَضْلِنَا اَلْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ بِحَبْلِنَا الَّذِينَ يَزْدَادُونَ بِفَضْلِنَا وَ عِلْمِنا وَ اذا وَرَدَ عَلَيْهِ خَبَرٌ عَنَّا قَبِلَهُ وَ عَمِلَ بِهِ وَ لَم يَشُكَّ فيهِ فَاِنْ لَم يُطِقْهُ رَدُّهُ الينا وَ لَم يَرُدَّهُ عَلَيْنَا فَذاكَ هُوَ الثالي و اما اَلْغَالَى فَلَيْسَ يَتَّخِذُنَا اِرْبَاباً مِنْ دُونِ اَللَّهِ اِنَّمَا اِقْتَدَى بِقَوْلِنَا اِجْعَلُونَا عُبَيْدَ اَللَّهِ مَرْبُوبِينَ مَرْزُوقِينَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَلَنْ تُدْرِكُوهُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من آیا نه اینست که ما روایت کرده شدیم از شما که گفته اید غلوّ کننده ردّ کرده می شود بسوی ما و آن که پهلو در می آید ما را ملحق می کنیم او را بخودمان فرمود ای مفضّل آيا تالی مقصّر است گفتم همچنین گمان می کنم ای آقای من فرمود حاشا که تالی مقصّر باشد او از نیکان شیعیان ما است که قائلند بفضل ما و چنگ زننده اند بریسمان ولایت خدا و بریسمان ولايت ما

ص: 243

کسانی هستند که زیادتی می یابند بفضل ما و علم ما و وقتي كه از ما خبرى بر تالى برسد می پذیرد آن را و به آن عمل می کند و در آن شک نمی کند و اگر طاقت تحمّل آن را ندارد بخود ما رد می کند آنست تالى و امّا غالی ما را ارباب خود نمی گیرد غیر از خدا جز این نیست که اقتداء کرده است بگفته ما که گفته ایم ما را بندگان بدانید برای خدا در حالتی که تربیت شده خدائیم و روزی داده شده او یعنی ما خدا نیستیم و بندگان مخلوق و مرزوق خدائیم و بگوئید در فضیلت ما آن چه را که می خواهید پس هرگز درک نخواهید کرد فضیلت ما را

﴿قَالَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّ اَلْغَالِيَ مَنْ ذَكَرَ أَنَّكُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اَللَّهِ قَالَ وَ يحك يَا مُفَضَّلُ مَا قَالَ هَذَا فِينَا إِلاَّ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ سَبَأَ وَ اَلْعَشَرَةِ الَّذِينَ احْرَقَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي النَّارِ بِالْكُوفَةِ و مَوْضِعُ إِحراقِهِم يُعرَفُ بِصَحراءَ احِدَ عَشَرَ و كَذَا عَذَّبَهُم أَميرُ الْمُؤْمِنِينَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَ هُوَ النَّارُ عاجِلاً و هِيَ لَهُم آجِلاً وَيْحَكَ يَا مُفَضَّلُ الْغَالِي فِي مَحَبَّتِنَا نَرُدُّهُ إلَينا وَ يُثبِتُ وَ يَستَجيبُ وَ يَرجِعُ وَ المُقَصِّرَةُ تَدْعُوهُ إِلَى الإلْحَاقِ بِنَا وَ الْإِقْرَارُ بِمَا فَضَّلَنَا اللَّهُ بِهِ فَلا يَثْبُتُ ولا يَسْتَجِيبُ وَ لا يَلْحَقُ بِنَا لِأنَّهُم لَمَّا رَأَوْنَا نفعل أفعال اَلنَّبِيِّينَ قَبلَنا مِمَّا ذَكَرَهُمُ اللَّهُ في كِتابِهِ وَ قَصَّ قِصَصَهُم وَ ما فَرَضَ إِلَيْهِمْ مِن قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِهِ حَتَّى خُلِقُوا وَ رَزَقُوا وَ أَحْيَو ورُزِقُوا و أبرَؤُوا الأكمَهَ وَ الأبرَصَ وَ نَبّؤُوا النَّاسَ بِمَا يَأكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ و يَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِهِمْ وَ يَعْلَمُ مَا كَانَ و مَا يَكُونُ إلى يَوْمِ القِيَامَةِ بِإِذنِ اللَّهِ وَ سَلَّمُوا إلَى النَّبِيِّينَ أفْعَالَهُم

ص: 244

و مَا وَصَفَهُمُ اللَّهُ وَ أَقَرُّوا بِذَلِكَ و جَحَدُوا بَغْياً عَلَيْنَا وَ حَسَداً لَنَا عَلَى مَا جَعَلَهُ اَللَّهُ لَنَا وَ فِيْنَا وَ مِمَّا أعْطاهُ اللَّهُ لِسائِرِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الصَّالِحِينَ وَ ازِدٌ نا مِن فَضْلِهِ مَا لَمْ يُعْطِهِمْ إِيَّاهُ وَ قَالُوا مَا أَعْطَوا اَلنَّبِيِّينَ مِنْ هَذِهِ لَقُدْرَةً افأَظْهَرُو إنَّمَا صَدَّقْنَاها وَ أقرَرْنا بِهَا لِأَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَهَا في كِتابِهِ وَ لَوْ عَلِمُوا وَيْحَهُم أنَّ اَللَّهَ مَا أَعْطَانَا بِشَيٍ مِن فَضْلِهِ انْزَلْنَا فِي سَائِرِ كُتُبِهِ وَصَفْنَا بِهِ وَلكِنَّ أعداؤُنا لا يَعْلَمُوهُ وَ إِذَا سَمِعُوا فَضْلَنَا يُنْكِرُوهُ انكَروهُ وَ صَدُوا عَنهُ وَ اسْتَكْبَرُوا وَ هُمْ لا يَتَعَمَّقُونَ في آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا رَأَى أَسْمَاءَنَا مَكْتُوبَةً عَلَى سُرَادِقِ اَلْعَرْشِ قالَ إلهي وَ سَيِّدِي خَلَقْتُ خَلْقاً قَبْلي وَ هُوَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنِّي قَالَ اَللَّهُ نَعَمْ يَا آدَمُ لَوْلاَ هَؤُلاَءِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْمَكْتُوبَةُ عَلَى سُرَادِقِ عَرْشِي مَا خَلَقْتُ سَمَاءً مَبْنِيَّةً وَ لا أرضاً مَدحِيَّةً ولا مَلَكاً مُقَرَّباً ولا نَبِيّاً مُرْسَلاً ولا خَلَقْتُكَ يا آدَمُ فَقالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي فَمَنْ هَؤُلاءِ قالَ هَؤُلاءِ مِن ذُرِّيَّتِكَ يا آدَمُ فَاستَبشَرَ وَ أَكْثِرَ مِنْ حَمْدِ اللَّهِ وَ شَكَرَهُ وَ قالَ بِحَقِّهِم يا رَبِّ اِغْفِرْ خَطِيئَتِي فَكُنَّا وَ اللَّهِ الْكَلِمَاتِ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِن رَبِّهِ فَاجْتَبَاهُ وَ تابَ عَلَيهِ وَ هْدَاهُ وَ إِنَّهُمْ يَرْوُونَ أَنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا نوراً واحِداً قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً و دُنِياً و آخِرَةً و جُنَّةً وَ نَاراً بِأَربَعَةِ آلافِ سَنَةٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُهَلِّلُهُ وَ نُكَبِّرُهُ وَ نُمَجِّدُهُ﴾

گفت مُفَضّل گفتم ای آقای من غالی در نزد شیعه کسی است که می گوید شما پروردگار هائی هستید غیر از خدا فرمود خوشا بحال تو ای مفضّل این سخن را درباره ما کسی نگفت مگر عبد الله بن سبا و ده نفري كه سوزانيد آن ها را امیر المؤمنین به آتش

ص: 245

در کوفه و موضع سوزانیدن ایشان معروف است بصحرای احد عشر یعنی صحرای یازده نفری و چنین عذاب کرد ایشان را امير المؤمنين عليه السّلام بعذاب خدا و آن اتش نقد دنیا است و این عذاب بعد از تمام شدن مدّت دنیا در قیامت هم برای ایشان هست خوشا بحال تو رحمت بر تو باد ای مفضّل غلوّ کننده در دوستی ما را بر می گردانیم او را بسوی خودمان پس ثابت در دین می شود و اجابت می کند ما را و بر می گردد و مقصّر را می خوانیم او را بملحق شدن ایشان بما و اقرار کردن بان چه که بر تری داده است خدا ما را بدان پس ثابت نمی ماند و اجابت نمی کند و بر گشت نمی کند و بما ملحق نمی شود زیرا که چون می بینند ایشان ما را که کار های پیغمبر آن را می کنیم که پیش از ما بودند از کسانی که خدا یاد کرده است آن ها را در کتاب خود و حکایت کرده است حکایت های ایشان را و آن چه را که به آن ها تفویض کرده از قدرت خود و حجّت و سلطنت خود تا این که آفریدند و روی دادند و زنده کردند و می رانیدند و شفا دادند کور مادر زاد و صاحب پیسی را و خبر دادند بمردم از آن چه که می خورند و ذخیره می کنند و در خانه هاشان و می داند آن چه را که بوده و می باشد تا روز قیامت باذن خدا و افعال پیغمبران را تسلیم شدند و آن چه را که خدا و صف کرده است ایشان را بر آن پذیرفتند و اقرار کردند بر آن ها و انکار کردند ما را از روی گمراهی و حسدی که بما بردند بسب آن چه از فضیلت که خدا برای ما و در ما قرار داده از چیز هائی که بسایر پیغمبران و فرستادگان و شایسته گان عطا فرموده و آن چه که زیاده است بر آن چه که به آن ها عطا فرموده از فضیلت که به آن ها نداده بما عطا فرموده

ص: 246

و گفتند آن چه را که پیغمبران عطا کرده شده از این قدرت چنین اظهار کردند که ما تصدیق کرده ایم آن ها را در حق ایشان برای این که خدا در کتاب خود فرو فرستاده و اگر می دانستند وای بر ایشان که خدا عطا نکرده است چیزی از فضل و برتری را مگر این که نازل کرده است آن را در سایر کتاب های خود و ما وصف کرده شده ایم به آن می پذیرفتند و امّا دشمنان ما نمی دانند هر گاه بشوند فضیلت ما را انکار می کنند آن را و باز می دارند دیگران را از اقرار کردن و تکبّر و سر پیچی می کنند و ایشان بفکر فرو نمی روند در گفته آدم که چون دید نام های ما را که با نور در سرادق عرش نوشته شده گفت خدای من و آقای من آفریده ای خلقی را پیش از من که محبوب تر است از من بسوی تو فرمود خدا آری ای ادم اگر نبود ندای ادم این نام های نوشته شده بر سرادق عرش من خلق نمی کردم آسمان بنا گذارده شده را و نه زمینی گسترده شده را و نه مَلَک مُقَرّبی را و نه پیغمبر مرسلی را و نمی آفریدم تو را ای ادم پس گفت خدای من و آقای من کیانند این ها فرمود این ها از ذریّه تو هستند ای آدم پس مرده باد تو را و شاد باش و بسیار ستایش و سپاس مرا بجا آور برای این نعمت آدم گفت ای پروردگار من بحقّ ایشان بیامرز برای من گناهان مرا - بذات خدا قسم است که ما بودیم آن کلماتی که ادم تلقّی کرد از پروردگار خود پس بر گزید او را و پذیرفت توبه او را و راهنمائی کرد او را - و بدرستی که ایشان یعنی دشمنان ما روایت می کنند که خدا ما را از یک نور آفرید پیش از آن که خلق و دنیا و آخرت و بهشت و

ص: 247

جهنم را بیافریند بچهار هزار سال که تسبیح می کردیم خدا را و تهلیل می گفتیم او را و تکبیر می گفتیم او را و تمجید می کردیم او را

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي هَلْ بِذَلِكَ شَاهِدٌ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ قَوْلُهُ جل مِن قائِلٍ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مِنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ ولا يَسْتَحْسِرُونَ يُسَبِّحُونَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ لا يَفتُرُونَ إِلَى قَوْلِهِ وَ قَالُوا اِتَّخَذَ الرحمن وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ و مَا خَلْفَهُمْ ولا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِن خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ وَ مَن يَقِلْ مِنْهُم إنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي اَلظَّالِمِينَ وَيْحَكَ يَا مُفَضَّلُ ألستم تَعْلَمُونَ أَنَّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ هُمُ المَلائِكَةُ وَ مَنْ فِي الأَرضِ هُمُ الجانُّ وَ البَشرُ وَ كُلُّ ذي حَرَكَةٍ قَالَ الْمُفَضَّلُ مَنْ تَقُولُ يَا مَوْلايَ فِيَّ و مِن عِنْدَهُ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ مَن عِنْدَهُ نَحْنُ الَّذِينَ كُنَّا عِنْدَهُ ولا كَوْنَ قَبْلَنَا ولا حُدُوثُ سَمَاءٍ و لا أَرْضَ وَ لا مَلِكٌ وَ لا نَبِيٌ وَ لا رَسُولُ وَ فَمَنِ اَلَّذِينَ قَالَ وَ مَنْ عِنْدَهُ قَدْ خَرَجُوا مِنْ جُمْلَةِ اَلْمَلاَئِكَةِ البشرو كُلُّ ذِي اَلْحَرَكَةِ﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من آیا بر این که فرمودی شاهدی از کتاب خدا هست فرمود آری ای مفضّل فرموده خدا که بزرگست گوینده آن که فرموده و برای او است آن چه که در آسمان ها است و آن چه که در زمین است و کسانی که نزد او هستند که سر کشی نمی کنند از پرستش او و مانده نمی شوند شبانه روز تسبیح می کنند و سست نمی شوند در تسبیح کردن تا آن جائی که می فرماید و گفتند فرا گرفتند است خدای بخشنده پسری را همیشه

ص: 248

پاک و منزه است خدا از داشتن فرزند بلکه بندگانی هستند گرامی داشته شده که پیشی نمی گیرند او را بگفتار و ایشان بر امر او کار می کنند می داند آن چه را که در میانه دست های ایشانست و آن چه در پشت ایشان است و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که راضی و خشنود باشد و ایشان از ترس او خائف و ترسانند و کسی که بگوید از ایشان که من خدائی هستم غیر از او یعنی غیر از خدای یکتا پس او را سزا می دهیم و سزای او آتش جهنّم است و همچنین سزا می دهیم ستم کاران را رحمت بر تو باد ای مفضّل ندانسته آیا ندانسته اید شما که مراد از من فی السّموات در این آیه ملائکه و فرشته گانند و مراد از من فی الارض پریان و آدمیانند و هر صاحب حرکتی کیانند کسانی که فرموده است و من عنده که آن ها بیرون می روند از جمله ملائکه و بشر و جنّ و هر صاحب حرکتی مفضّل گفت چه می گوئی اى آقاى من در و من عنده فرمود ای مفضّل مراد از و من عنده مائیم که در نزد او هستیم و بودیم در نزد او و نبود پیش از ما هیچ بوده ای و نه حادث شدن آسمانی و نه زمینی و نه فرشته ای و نه پیغمبری و نه فرستاده شده ای

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ فَبَكَيْتُ وَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الحَقُّ المُبينُ فَهَل تَجِدُ فِي كَلامِكُمْ وَ الأَخْبَارِ الْمَرْوِيَّةِ عَنْكُمْ شَاهِداً كَمَا اَوْ جَدْتَنِيهِ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ فِي خُطْبَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْمَ ضَرَبَ سَلْمَانَ بِالمَدِينَةِ وَ خُروجُهِ إلى الجَبَّانِ وَ خُرُوجِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَوله عَلَيْهِ السَّلاَمُ

ص: 249

يَا سَلْسَلُ سَلْ لاَ تَجْهَلْ سَلْنِي يَا سَلْمَانُ أُنْبِئْكَ الْبَيَانَ وَ مَنَحَكَ الْبُرْهَانَ فَقَالَ سَلْمَانُ أَوْدِعْنِي الْحَياةَ وَ أَهِلِنِي اَلْخُطْوَةَ إِلَيَّ اَلرَّشَادُ إِذَا بَلَغَ نَزَحَ بِغُرِّيَتِهِ كَذَا فِي النَّنْحَةِ وَ هَذَا الْيَوْمِ لا بَعدَهُ تَنَفَّسَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثلاثا صَعِدا﴾

مُفَضّل گفت پس گریه کردم و گفتم ای مولای من ای پسر رسول خدا اینست بذات خدا قسم آن گفته حقّ و راست واضح پس آیا می یابی در کلام خودتان و اخباری که روایت شده است از شما شاهدی را همچنانی که از قرآن شاهد نشان دادی بمن فرمود آری ای مفضّل در خطبه امير المؤمنين عليه السّلام در روزی که زده شد سلمان در مدینه و روز بیرون رفتن او بسوى جبّان و آن نام صحرا و موضعی است در خارج مدینه و بیرون رفتن امیر المؤمنين و گفتن او که ای سَلسَل (و این لقبی است که امیر المؤمنين عليه السّلام سلمان را لقب داده بود چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و حاجی نوری اعلی الله مقامه در مقدّمه کتاب نفس الرحمن گفته که آن حضرت سلمان را سلسل نام گذارد) سؤال کن نادان نباش بپرس از من ای سلمان واضح می کنم و بتو خبر می دهم بیان را و بدست تو می دهم برهان را سلمان عرض کرد ودیعه می گذارد مرا زندگانی و ندا می کند مرا بقدم گذاردن در راه هدایت زمانی که فرجی رسد بغریبی و این روز روزیست که چنان روزی بعد از این نیست پس امیر المؤمنین علیه السلام سه مرتبه آه سردی کشید

﴿ثُمَّ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ مُدْهِرِ الدّهور وَ قَاضِي اَلْأُمُورِ وَ مَالِكُ نَواصی

ص: 250

خَتْمِ المَقادِيرِ الَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِيَّتِهِ قَبْلَ الْحُلُولِ فِي التَّمْكينِ وَ قَبْلَ مَواقِعِ صِفَاتِ التَّمْكينِ فِي التَّكْوِينِ كَائِنِينَ غَيْرَ مُكَوِّنِينَ نَاشِينَ غَيْرَ متناشِينَ مُتَنَاسِلِينَ أَزَلِيِّينَ لاَ مَوْجُودِينَ وَ لا مَحْدُودِينَ مِنْهُ بِداناً وَ إِلَيْهِ نَعُودُ لِأَنَّ الدَّهرَ فِينا قُسِمَت حُدودُهُ وَ لَناً أُخِذَت عُهُودُهُ وَ إِلَيْنا تُرَدُّ بَرَزَتْ شُهُودُهُ فَإِذَا اسْتَدَارَتِ الْأَدْوَارُ وَ تَطاوَلَ اللَّيلُ وَ النَّهَارُ وَ فَالْعَلامَةُ الْعَلامَةُ وَ الشَّامَةُ وَ الْقَامَةِ الْأَسْمَرُ الأضخَمُ وَ العالِمُ غَيْرُ مُعَلَّمٍ وَ الْمُحِبُّوا بِمَا لَمْ يَعْلَمْ قَدْ سَاقَتْهُمُ الفُسقَاتُ وَ اسْتَوْغَلَتْ بِهِمُ الخَيراتُ وَ لَبِسْتَهُم الضَّلالاتِ وَ تَشَتَّتَتْ بِهِمُ الطُّرُقَاتُ فَلاتَ حِينَ مَنَاصٍ إما يَا اَهْلَ حرَم اَللَّهِ سيُؤْخَذُ لَنَا بِالقِصَاصِ مَنْ عَرَفَ غَيْبَتَنَا ثُمَّ شَهِدْنَا نَحْنُ أَشْبَهُ بِمَشَا بَهَتُنَا وَ الأَعْلَوْنَ مَوَالِينَا كَالصَّخْرَةِ مِنَ الجِبَالِ التّهَامِيَّةِ نَحْنُ الْقُدْرَةُ وَ نَحْنُ الْجُنُبُ وَ نَحْنُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى مُحَمَّدٌ الْعَرْشُ عَرْشُ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلاَئِقِ وَ نَحْنُ اَلْكُرْسِيّ وَ أُصُولُ الْعِلْمِ ألا لَعَنَ اللَّهُ السَّالِفَ وَ التَّالفَ و فَسَقَةُ الْجَرَائِرِ وَ مِن أَوَّلِهَا تَبُوعاً أنا بابُ الْمَقَامِ وَ حُجَّةُ الْخِصَامِ وَ دَابَّةُ الأرضِ وَ فَصلُ الْقَضَا وَ صَاحِبُ الْعَصَا وَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ سَفِينَةُ النَّجَاةِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها وَ هَوى لَمْ تُقِمِ الدَّعَائِمُ فِي تُخُومِ أَقْطَارِ الأكنافِ وَ لا مَن أعمَدَ فساطيط أَصْحَابِ الأعْلَى كَوَاهِلُ أنوارِنا نَحنُ العَمَلُ وَ مَحبَّتُنا الثَّوَابُ وَ وَلايَتُنَا فَصِلِ الْخِطَابِ وَ نَحْنُ حَجَبَةُ الْحُجَّابِ فَإِذَا اسْتَدَارَ الْفَلَكُ قُلْتُمْ مَاتَ

ص: 251

أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ فَنَادَى إِلَى اللَّهِ تَتَّخِذُونَ الرُّومَ النَّجاةَ وَ مَنْجَدَةٌ لِأنَّ المُطيعَ هُوَ السَّامِعُ وَ السَّامِعُ هُوَ السَّابِقُ وَ السَّابِقُ هُوَ العَامِلُ وَ الْعَامِلُ هُوَ السَّاتِرُ وَ السَّاتِرُ هُوَ الْكَاتِمُ وَ الْمَوْلَى هُوَ الخاسِرُ فَغَلَبُوا هُنالِكَ وَ انقَلَبُوا صاغِرينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ان مَنْ نَظَرَ فِي اَلْحَبْلِ اَلْمَتِينِ إِلَى قَرَارِ ذَاتِ اَلْمَعِينِ اَلْمَاءُ إِلَى بَسِيطَةِ اَلتَّمْكِينِ إِلَى برَاصَاءَ اَلصِّينِ إِلَى مَصَارِعِ قُبُورِ الطَّالَقانِ إلى فَوْقِ ايْس وَ أصْحَابِ قَيْسٍ الأَعْلَيْنَ الْعَالَمِينَ الأعْظَمِينَ إِلَى كَتِمَةِ أَسْرَارِ طوَاسِينَ إِلَى الْبَيْدَاءِ اَلْعَيْنِ اَلَّتِي حَدُّهَا اَلثَّرَى الَّتِي قواعدُها جَوَانِبُهَا إِلَى ثَرَى اَلْأَرْضِ اَلسَّابِعَةِ اَلسُّفْلَى اِليَّ الخالِقُ لِما يَشاءُ سُبحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾

لُغات مدهّر الدهور پدید آورنده و گرداننده روزگار ها نواصی جمع ناصیه پیشانی و موی پیش سر که بگرفتن آن صاحبش عاجز و ذلیل و نا توان شود ختم المقادیر خاتمه دادن و خاتمه شدن مقدّرات کینونت بود کردن حلول در آمدن تمکین پای بر جا کردن و توانا نمودن و قادر بر چیزی کردن مواقع جمع موقع بمعنی جایگاه افتادن تکوین هست کردن و از تو بیرون آوردن و افریدن خدا موجودات را کائن هست شونده مُکَوَّن هست گردیده شده متناشی آن چه که قبول ایجاد کند ناشی اوّل آفرینش و نخستین پیدا اَزَلیّ منسوب به ازل است یعنی همیشه و جاوید موجود هست شده محدود چیزیست که نهایت داشته باشد علامت نشانه شامّه علامت و خال

ص: 252

است که در اعضای شخص باشد قامت بالا بلند و قدّ و بالا و فره موى مجتمع در سر یا تا نرمه گوش اسمر گندم گون اضخم سطر و تنومند محبُوّ عطا و بخشش داده شد استیغال طلب سرعت و شتاب کردن فلات حین مناص یعنی پس نیست وقت عقب نشيني و فرار كردن من عرف غيبنا فهو محل شهودنا یعنی کسی که عارف بغیب و نورانيّت ما شد ما محل شهود او می باشیم یعنی ما را می بیند نحن اشبه بمشابهتنا یعنی مانند تریم بمانند بودن خودمان بیکدیگر یعنی دیگران خود را مانند ما ندانند و خلق و خلق و منطق و رفتار و گفتار خود را بما قیاس نکنند و الاعلون موالينا یعنی دوستان ما بلند مرتبه ترند از غیر ایشان کو اهل جمع کاهل یعنی بزرگ و آقای مردمان در دفع ملمّات و انجام مهمّات ایشان و سر دوش را گویند حجة الحجاب سر کرده و رئیس دربان ها الحبل المتين لقب امير المؤمنين عليه السّلام است الماء المعين از القاب امام زمان و حجت عصر عجل الله تعالى فرجه است برصاء صین زمین های سفید رنگ در هم آمیخته چین است مصارع قبورطا لقان جای کشتگان از انصار و یاران قائم گیلانی و سید حسنی است ایس قهر و غلبه قیس قبیله ای از عربند و شهری است نزدیک مصر و جزیره است در بحر عمان ليس مرد دلیر بی باک كتبه اسرار طواسین عدّه ای از اصحاب خاص امام زمانند

مَعنای خُطبه

کلّ ستایش مخصوص ذات خدائیست که پدید آورنده و گرداننده روزگار ها است

ص: 253

و گذراننده کار ها است و مالک مو های پیشانی ها است برای تمام شدن مقدّرات آن چنان خدائی که بودیم ما ببود کردن او پیش از در آمدن ما بپا بر جائی و توانائی و قدرت بر چیزی داشتن و پیش از جایگاه شدن صفات پا بر جائی و توانائی و قدرت داشتن بر چیزی در وقت هست کردن و بوجود آوردن موجودات هست شونده بودیم پیش از هست کرده شدن اوّلین آفرینش و نخستین پیدائی بودیم پیش از آن که قبول اوّلین آفرینشی و نخستین پیدائی کنیم همیشه جاوید بودیم در حالی که هست نشده بودیم و نهایت و محدودیّتی نداشتیم ابتداء شدیم از او و باز گشت ما بسوی او است زیرا که حدود و نهایات روزگار در ما قسمت کرده شد و برای ما از روزگار عهد گرفته شد و شاهد های آن بسوی ما رد کرده خواهد شد پس چون قبول دور زدن کرد دور ها و دراز شد شب و روز در یابید نشانه را در یابید نشانه را و خال مخصوص و قد و بالای معهود که موهای سر او وافر و بنرمه های گوش او رسیده و گندم گون و سبطر جُثّه و تنومند و دانائی است که از کسی تعلیم نگرفته و آن چه را که نمی دانسته باو عطا و بخشیده شده می کشاند ایشان را صفت ها و سرعت و شتاب می آورد به ایشان نيكی ها و می پوشاند ایشان را گمراهی ها و مختلف و پراکنده شود بسبب ایشان راه ها پس نیست وقت عقب نشینی و فرار کردن آگاه باشید ای اهل حرم خدا که از آن چه بما ها وارد کرده و می کنند قصاص گرفته شود کسی که بشناسد ما را به غیب و نورانیت او محل مشاهده ما است یعنی خود مان را به او نشان می دهیم

ص: 254

ما شبیه تریم بشباهت داشتن ما بیکدیگر از دیگران یعنی دیگران حالات و اطوار و کردار و گفتار و رفتار خود را بما ها قیاس نکنند و ما را مانند خود بشر عادی ندانند و دوستان ما بالا ترین و بلند مرتبه ترین مردمانند مانند صخره های کوه های تهامه در دوستی ما و ایمان ثابت و پا بر جایند مائیم قدرت خدا مائیم پھلو مائیم حلقه محكم ولايت مائیم طرف و جانب خدا محمّد عرشی است که قویّ گردانیده است او را خدا بر همه خلق مائیم کرسی و ریشه های علم و دانائی آگاه باشید لعنت کند خدا آن هائی را که خود را پیش انداختند و حق ما را غصب کردند و آن هائی که تلف شونده اند در اثر مخالفت با ما و فاسق و بد کار ها و کسانی که تابع شدند اَوّلي آن دو نفر را منم باب مقام رسالت منم حجت برای خصم ها منم جنبنده زمین منم جدا کنند حكم منم صاحب عصا منم سدرة المنتهى و کشتی نجاتی که هر که بر آن سوار شد نجاة یافت و هر که مخالفت کرد از آن هلاک شد بر پا نه ایستاده است ستون ها در تَهِ قطر های اطراف و جوانب و نه هیچ یک از پایه های خیمه های ابر ها مگر آن که بر دوش نور های ما است مائیم علم و دانائی و محبّت ما باعث ثواب است و ولایت و دوستی ما قطع کننده گفتگو ها است مائیم رئیس دربانان دربار الهی پس چون دور زند چرخ و گفتید مرگ یا هلاک شد و بكدام وادی رفت دستگیر شما بسوی خدا کیست و از کجا نجاة خود را بدست می گیرند آگاه باشید اطاعت کننده کسی است که شنونده باشد و شنونده کسی است که پیشی گرفته باشد و پیشی گیرنده کسی

ص: 255

است كه عالم باشد و عالم کسی است که عامل باشد و عامل کسی است که ساتر و پوشنده عیب باشد و ساتر کسی است که کتمان کننده باشد و اعراض کننده از حق کسی است که زیان کار باشد پس مغلوب می شوند در آن زمان و بر می گردند در حالتی که کوچک و خوار و ذلیل خواهند بود و زود باشد که بدانند ستم کاران که در چه بر گشتن گاهی بر خواهند گشت بدرستی که نظر کند در ريسمان محکم ولایت یعنی امیر المؤمنين تا ته چشمه ماء معین یعنی وجود مبارك امام زمان حجة بن الحسن العسكرى تا زمانی که بساط پا بر جائی و توانائی و قدرت بر هر چیزی گسترده شود و عدالت و داد خواهی تا اقصی بلاد چین منطقه زمین های آن که خاک سفید دارد بگیرد تا جای افتان قبرهای طالقان و تا جا های قهر و غلبه و یاران قبیله قیس و داخل در مصاحبت شدن مرد دلیر بی باک که از بر ترین و بالا ترین جهانیان که از عالین که مقرب ترین خلق است در نزد خدا و تا زمان ظهور نوسیندگان اسرار طاسین های قرآن تا بیابان چشمه ساری که بی نهایت زمین رسد که قواعد آن جوانب و اطراف آن است تا برسد بزمین هفتم که پست تر طبقات زمین است تا برسد بجائی که بخواهد خالق هر چیزی که می خواهد منزّه و پاک است خدائی که بلند و برتر است شان او از آن چه شریک آورند برای او مؤلّف گوید قسمت اخر این خطبه از لغز و اسرار است که انشائی در محل خود در قسمت نقل اقوال علماء حروف که مربوط باین مقام است در جزوء چهارم یا پنجم این کتاب بقدر ميسور و مقتضی شرح داده خواهد شد

ص: 256

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَابْنَ رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْكَلاَمَ عَظِيمٌ بتهر فِيهِ الْعُقُولُ فثبِّتني ثَبَّتَكَ اَللَّهُ وَ عَرِّفْنِي ما قَوْلُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عليه السّلام﴾

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِيَّتِهِ (بِكَيْنونَةٍ) في الْقِدَمِ وَ الأَزَلِ هُوَ المُكَوِّنُ وَ نَحْنُ الْمَكَانُ وَ هُوَ الْمُنْشِئُ وَ نَحْنُ الشَّيْءُ وَ هُوَ الخالِقُ وَ نَحْنُ المَخْلُوقُونَ وَ هُوَ الرَّبُّ وَ نَحْنُ الْمَرْبُوبُونَ وَ هُوَ الْمَعْنَى وَ نَحْنُ أَسْمَاءُ وَ هُوَ الْمُحْتَجِبُ وَ نَحْنُ الحُجُبُ حَجَبَهُ قَبْلَ الْحُلُولِ بِا التَّمْكِينِ مُمَكِنِينَ لاَ نَحولُ وَ لا نُزُولَ وقَبْلَ مَواضِعَ صِفاتِ تَمكينِ التَّكوينِ قَبْلَ أن نُوصَفَ بِالبَشَرِيَّةِ وَ الصُّورِ وَ الأجسامِ وَ الأَشْخَاصِ مُمَكَّنٌ مُكَوَّنٌ كائِنِينَ لاَ مُكَوِّنِينَ كَائِنِينَ عِنْدَهُ أَنْوَاراً لا مُكَوِّنِينَ أَجْسَامٌ وَ صُوَّرٌ نَاسِلِينَ لاَ مُتَنَاسِلِينَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْد عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هاشِمِ بنِ عَبدِ مَنافٍ إلى آدَمَ وَ الحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ابناءِ أَميرِ المُؤمِنينَ وَ فاطِمَةَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلي اللّهُ عليه و آلهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلِيٌ مِنَ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ وَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ وَ موسى بنُ جَعفَرٍ وَ عَلِيُّ بنُ موسى وَ مُحَمَّدُ بنِ عَلِيٍ وَ عَلِيُّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍ وَ مُحَمَّدِ بنُ الحَسَنِ بِهَذَا النَّسَبِ لا مُتَنَاسِلِينِ و لاذَاتُ أَجسامٍ وَ لا صُورَ وَ لا مِثالَ إِلاَّ أنوارٌ نَسمَعُ اللَّهَ رَبَّنا وَ نُطيعُ يُسَبِّحُ نَفسَهُ فَنُسَبِّحُهُ وَ يُهَلِّلُها فَنُهَلِّلُهُ وَ يُكَبِّرُها فَنُكَبِّرُهُ وَ يُقَدِّسُها فَنُقَدِّسُهُ بِمَجْدِها فَنُمَجِّدُهُ فِي سِتَّةِ أكْوَانٍ كُلُّ كَوْنٍ مِنْهَا ما شاءَ مِنَ المُدَّةِ وَ قَولُهُ أَزَلِيّينَ لا مَوْجُودِينَ وَ كِنَّا أَزَلِيِّينَ قَبْلَ الْخَلْقِ لا مَوْجُودِينَ أَجْسَاماً وَ لا صُوراً﴾

ص: 257

مُفَضّل گفت ای پسر رسول خدا این کلام بزرگی است که حیران می شود در آن عقل ها پس ثابت بدارد مرا خدا ثابت بدارد تو را و بشناسان مرا معنای آن چه را كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده

صادق عليه السّلام فرمود كه اَلَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِتِهِ مراد اين است که بودیم ما ببود کردن او در پیش درآمد خلق همیشه و او هست کننده است و ما هست شده و او چیز کننده است و ما چیز شده و او آفریننده است و ما آفریده شدگان و او پروردگار است و ما پرورده شدگان و او معنا است و مائیم نام ها و او پوشیده شده از حواسّ است و ما دربان های او ایم قَبْلَ اَلْحُلُولِ بِالتَّمْكِينِ یعنی پیش از در آمدن نور های ما و روح های ما در جسم ها و عَرَض ها و التمكين پا برجا و توانا و قدرت داده شده که تغییر پذیر نباشم و همیشه پا بر جا باشیم و قبل مواقع صفات التمكين و التكوين يعنى پيش از آن كه وصف کرده شویم بصفت بشریّت و صورت ها و جسم ها و اشخاص پا بر جا شده هست شده کائنین لامکوّنین یعنی انواری بودیم نزد خدا که بصورت جسم ها و صورت ها در نیامده بودیم نَاشِينَ لاَ مُتَنَاسِلِينَ ایجاد شونده بودیم همین نسبی که داریم محمد بن عبد الله بن عبد الله بن المطلّب بن هاشم بن عبد مناف تا سلسله نسب ما به آدم رسد و حسن و حسین پسران امیر المؤمنين و فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن

ص: 258

موسى و محمّد بن علىّ و على بن محمّد و حسن بن على و محمّد بن الحسن نه این که در اصلاب و ارحام قرار گرفته باشیم و صاحبان جسم ها و مثال ها و صورت ها باشیم مگر این که نور هایی بودیم که تسبیح می کردیم خدا را و می شنیدیم و اطاعت می کردیم خدا تسبیح می کرد نفس خود را پس ما تسبیح کردیم او را و تهلیل می کرد نفس خود را پس ما تحلیل کردیم او را و تکبیر می کرد نفس خود را پس تکبیر کردیم او را و تقدیس می کرد نفس خود را ما تقدیس کردیم او را و تمجید می کردم نفس خود را پس ما تمجید کردیم او را در شش کَون در هر کَونی از آن تا مدّتی که خدا می خواست وَ قَوْلُهُ از لِيِّينٍ قَبْلَ اَلْخَلْقِ لاَ مَوْجُودِينَ يعني همیشه پیش از خلق بودیم امّا نه چنان که بر اجسام و صورت ها موجود باشیم

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي مَا هَذِهِ اَلْأَكْوَانُ قَالَ يَا مُفَضَّلُ أَمَّا اَلْكَوْنُ اَلْأَوَّلُ فَنُورَانِيٌ لا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امَّا الْكَوْنُ اَلثَّانِي فَجَوْهَرِيٌ لا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ و اما اَلْكَوْنُ اَلثَّالِثُ فَهَوَائِيٌ لاَ غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امّا الْكَوْنُ اَلرَّابِعُ فَمَائِي لا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امَّا الْكَوْنُ اَلْخَامِسُ فَنَارِيٌ لاَ غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امَّا الكَونُ السَّادِسُ فَأَظِلَّةُ ذَرٍ ثُمَّ سمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ فيها الْجَانُّ الَّذي خَلَقَهُ اَللَّهُ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ مِنَ اَلتُّرَاب﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من این اکوان کدام است فرمود مفضّل امّا كوَن اوّل کَونِ نورانی است نه غیر آن و ما در آن هستیم و امّا کَونِ دوّم کَون جوهریست نه غير آن و ما در آن هستیم و امّا كَون سوُّم كون هوائى است نه غير آن و ما در ان

ص: 259

ان هستیم و امّا کَون چهارم كون آبی است نه غیر آن و ما در آن کَون بوده ایم و امّا کَون پنجم کَون آتشی است نه غیر آن و ما در آن کَون بوده ایم و امّا کَون ششم كَون اضلّه است و ذرّ پس آسمان بنا گذارده شده و زمین گسترده شده ای که در آن است گروه جنّ که خلق کرده است خدا آن ها را از آتش بی دُود تا این که آفرید خدا آدم را از خاک

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَهَلْ كَانَ فِي هَذِهِ اَلْأكوَانِ خَلْقٌ مِنْهَا فِي كُلِّ كَوْنٍ قَالَ نَعَمْ يَا مفضَّل﴾ - مفضّل گفت ای آقای من پس آیا در این اکوان آفریده شده ای از آن ها هست در هر کَوني فرمود آرى ای مفضّل

﴿قالَ المُفَضَّلُ يا سَيِّدِي نَجْداً الخَلْقُ الَّذي كَانَ فِيهَا وَ نَعْرِفُهُ قَالَ نَعَمْ يا مُفَضَّلُ مَا مِنْ كَوْنٍ إِلاَّ وَ فِيهِ خَلِقٌ مِنْهُ نُورِيٌ وَ جوهِرِيٌ وَ هَوائِي وَ مَائِي وَ نَارِي وَ تِرابِي يا مُفَضَّلُ اتُّحِب أَقْرَبَ عَلَيْك و أَرَاكَ أَنَّ فيكَ مِن هَذِهِ السِّتَّةِ أكوانٍ الاتي ذَكَرْتَهَا ثُمَّ خَلَقَكَ وَ خَلَقَ هذِهِ البَشَرَ وَ كُلَّ ذِي حَرَكَةٍ مِنْ لَحم وَ دَم قَالَ الْمُفَضَّلُ نَعَمْ يَا سَيِّدِي

قَالَ يَا مُفَضَّلُ الَّذِي مِنَ الْكَوْنِ النُّورَانِيِّ نُورٌ فِي نَاظِرَيْكَ و نَاظِرَاكَ مِقْدارَ عَدَسَةٍ ثُمَّ تَرَابُهُمَا مَا دَرَكَاهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ الهَواءِ وَ الأرضُ وَ ما عَلَيْها وَ فِيْك مِنَ الكَوْنِ الجَوهَرِيِّ قَلبُكِ وَ هُوَ جَوهَرٌ تَسُنُّ وَ تَعقِلُ وَ تَنظُرُ وَ هُوَ مَلِكُ الجَسَدِ وَ فِيك مِنَ الْكَوْنِ الهَوائِيِّ الهَواءُ الَّذِي مِنْهُ نِفاسُكَ وَ حَرَكاتُكَ المُتَرَدِّدَةُ في جَسَدِك وَ مِنْهُ تُفِيضُ اَلْعُرُوقُ بِالمائيةِ عِرْقٌ تُسْلِسُ بِهِ خَلْقَكَ وَ مَنْطِقَكَ وَ فيكَ مِنَ الكَونِ النَّارِيِّ الْحَمِي في تَرْكيبِ جَسَدِكَ وَ هُوَ الْمُنْضِجُ الْمَعْضُ مَا كُلُّكَ

ص: 260

وَ مَشَارِبِكَ وَ ما وَرَدَ إِلَى مَعِدَتِكَ وَ هُوَ الَّذي إِذَا حَكَكْتَ بَعْضٍ بِبَعْضٍ كِدْتَ أَنْ تَقْدِحَ مِنْهُ نَاراً و بِتِلْكَ الحَرَارَةِ تَمَّتْ حَرَكَاتُك وَ لَوْ لاَ اَلْحَرَارَةُ لَكُنْتَ جَمَاداً وَ فِيكَ مِنَ الْكَوْنِ السَّادِسِ التُّرَابِيِّ عَظْمُكَ وَ لَحمُكَ وَ دَمُكَ وَ جِلْدُكَ وَ عُرُوقُكَ وَ مَفاصِلُكَ وَ عَصَبُكَ وَ تَمَامُ جِسْمِك)

مُفَضّل گفت ای آقای من آیا می ابیم آفریده شده گانی که در آن اکوان می باشند و می شناسیم آن خلق را فرمود آری ای مفضّل نیست هیچ کَونی مگر این که در آنست خلقی از نوری و جوهری و هوائی و آبی و آتشی و خاکی ای مفضّل آیا دوست می داری که تقریبی بر تو بگویم و بنمایانم بر تو از این شش کونی که ذکر کردم آن را و پس از آن آفرینش تو و آفرینش این بشر را و هر صاحب حرکت از گوشت و خونی را مفضّل گفت آری ای آقای من فرمود ای مفضّل آن چه که در تو هست از کَون نورانی آن مردمک و دیده بان چشم تست دیده بان های هر کدام از آن ها باندازه دانه عدسی است که به آن می بینی آن چه را که درک می کنند آن ها را از آسمان و هوا و زمین و آن چه که بالای آن ها است و در تو است از کون جوهری دل تست و ان جوهریست که حسّ و تعقل می کنی به آن و می بینی به آن و آن پادشاه جسد است و در تو از کَون هوائی آن هوائیست که عبارت از نفس های تو باشد و حرکت هائی که در جسد تو رفت و آمد دارد و در تو از کَون ابی رطوبت و آب دهن و اشک چشم های تست و آن رطوبت هائی که از بینی و دهن و جسد تو بیرون آید و از آن رگ ها بسبب مائیّت عرق بیرون می آید تا خلق و منطق تو سلیس و روان باشد و در تو

ص: 261

از كون آتشی آن حرارت و گرمی است که در ترکیب جسد تو است که آن طبخ دهنده متعفّن کننده خوراکی ها و مشروباتی است که می خوری و می اشامی و آن چه داخل معده تو می شود و او آن چیزیست که وقتی که بعضی از اعضای خود را ببعض دیگر بسائی در اثر کرم شدن نزدیکست که آتش از آن جستن کند و به این گرمی است که حرکت های تو تمامیّت پیدا می کند و الّا جماد بی حرکتی بودی و در تو است از کَون ششم که کَون خاکی است استخوان و گوشت و پوست و رگ ها و مفاصل و عصب ها و همه جسم تست

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ بَا مَوْلايَ اَنَّى لاَحُبُّ شِيعَتِكُمْ لَو غَلَّتْ فِيكُمُ الْغُلُوُّ لَمْ يَهْتَدُوا إِلَى وَصْفٍ يَسِيرٍ مَا فَضَّلَكُمُ اَللَّهُ مِنْ هَذَا اَلْعِلْمِ اَلْجَلِيلِ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من بدرستی که من دوست می دارم که شیعیان شما اگر در حق شما غلو می کنند راه نیافته اند بوصف کمی از آن چه که خدا بر تری داده است شما را از این علم بزرگ

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا لَكَ يَا مُفَضَّلُ لاَ تُسْأَل عَنْ تَفْصِيلِ الْأَكْوَانِ السِّتَّةِ قُلْتُ يا مَوْلايَ بَهَرَنِي وَ اللَّه عَظِيمٌ ما سَمِعْتَ وَ شُغُلِي عَنِ اَلسُّؤَالِ قَالَ الصادق عليه اَلسَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ نَحْنُ كُنَّا فِي الكوْن اَلنُّورَانِيِّ لاَ غَيْرُ وَ الجَوهَريُّ وَ لا غَيرُ وَ فيِّ الهَوائِيِّ ثُمَّ خَلَقَ مِنَ الهَواءِ وَ هُم جُنْدٌ مِنَ الْمَلائِكَةِ أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ عَنْ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صلي الله عليه و آله قَالَ لاَ يطرحَنَّ اَحْدُكَمْ بَبَوْلٌ مِنْ عَالِي جَبَلٍ وَ لا

ص: 262

سَطحِ بَيتٍ وَ لا مِن رَأسٍ رابِيَةٍ ولا فِي ماءٍ فَإِنَّ لِلهَواءِ سُكّاناً وَ لِلمَاءِ سُكّاناً﴾

فرمود صادق علیه السلام ای مفضّل چرا نمی پرسی از تفضیل خلق شش کَون گفتم ای مولای من بحیرت انداخت مرا و الله بزرگی آن چه که شنیدم و باز داشت مر از پرسیدن فرمود صادق علیه السلام ای مفضّل بودیم ما در کَون نورانی و غیر از ما کسی نبود و در کون جوهری و غیر از ما کسی نبود و در کَون هوائی پس آفرید خدا خلقی را که ایشان از ملائکه بودند یا نشندی این روایت را که از جدّم رسول خدا صلّى الله عليه و آله روایت شده که فرموده بول نیندازد یکی از شما از بالای کوه و نه از بام خانه و نه از سر تلّی بلند و نه در آب زیرا که از برای هواء ساکنینی هستند و از برای آب هم ساکنینی هستند

﴿قَالَ المُفَضَّلُ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ فَمِمَّا خَلَقَ أهلُ المَاءِ قالَ بِصُورٍ وَ أَجْسَامٍ نَطَقُوا بِثَلاثَةٍ وَ عِشْرِينَ لُغَةً وَ قَامَتْ فِيهِمُ النُّذُرُ وَ الرُّسُلُ وَ الْأَمْرُ و النَّهْيِ وَ صَارَتْ فِيهِمْ وِ لادَاتٌ وَ نَسلٌ وَ كَونُهُمُ الَّذي يَقولُ وَ كانَ عَرشُهُ علَى الماءِ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلاَيَ فَالْجَانُّ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَم یَا مُفَضَّلُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضَ أسكَنَ خَلقَ الماءِ فِي الْبِحَارِ وَ الأَنْهَارِ وَ الاَّعِينِ وَ مَنَابِعِ الْمَاءِ حَيْثُ كَانَتْ مِنَ الْأَرْضِ وَ أَسْكَنَ الاَرْضَ الْجَانَّ الَّذي خَلَقَهُ مِن مَارِجٍ مِنْ نَارٍ فَقَامَتْ فِيهِمُ النَّذُرُ وَ الرُّسُلُ وَ نَطَقُوا بِأَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ لُغَةً وَ أَمَرَ إبليسَ بِالسُّجودِ لآِدَمَ وَ السُّجودُ هُوَ الطَّاعَةُ لا الصَّلاةُ فَأَبَى وَ اسْتَكبَرَ وَ قالَ لماكِنٍ لأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ فَتَجَبَّرَ علَى اللَّهِ وَ استَكبَر

ص: 263

وَ عَصًى وَ قَايِسٌ وَيْلَهُ اَلنَّارَ وَ التُّرابُ قِراى اِنِ النَّارِ اَفْضَلُ وَ لَوْ عَلِمَ وَيْلَةَ النُّورِ الَّذِى فِي ادَمٍ وَ هِيَ اَلرُّوحُ اَلَّتِي نَفَخَهَا اَللَّهُ فِيهِ وَ كَانَ أَفْضَلَ مِنَ اَلنَّارِ اَلَّتِي خُلِقَ مِنْهَا إِبْلِيسُ لَفَسَدَ قِيَاسُه﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من از روی تحقیق شنیدم این را پس اهل آب از چه چیز آفریده شدند فرمود آفریده شدند اهل آب بصورت ها و جسم هائی که سخن می گفتند به بیست و سه لغت و قیام کردند در میان ایشان بیم دهندگان و فرستاده شدگانی با امر و نهی و از ایشان فرزندان بوجود آمد و نسل از ایشان پیدا شد و ایجاد کرد خدا آن ها را از آب که می فرماید خدای عزّ وجّل و بود عرش او بالای آب گفت آری ای مولای من پس سلسله جنّ را چگونه آفرید فرمود صادق عليه السّلام اي مفضّل چون که خدا آفرید آسمان ها و زمین را ساکن گردانید خلق آبی را در آب دریا ها و نهر ها و چشمه سار ها و محل های جوشش آب و منبع های آب در هر کجای از زمین که بود و در زمین ساکن گردانید طایفه جنّ را که آفرید ایشان را از آتش بی دود پس قیام کردند در میان ایشان بیم دهندگان و فرستاده شده گان و به بیست و چهار لغت سخن گفتند پس از آن آفرید خدا آدم را و امر کرد شیطان را بسجده کردن برای آدم و سجود نماز بوده است پس اَبا کرد و تکبر نمود و گفت من بر بشر سجده نمی کنم زیرا که آفریدی مرا از آتش و آفریدی او را از گل پس سر کشی کرد از فرمان خدا و تکبّر نمود و گناه کرد و قیاس کرد عذاب بر او باد آتش را با خاک پس چنین دید

ص: 264

که آتش بر تری دارد از خاک و اگر می دانست عذاب خدا بر او باد که نوری که در آدم است و آن روحی است که دمید آن را خدا در او و برتر می باشد از آتشی که خدا از او شیطان را آفرید هر آینه قیاس او فاسد می شد

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايَ أُولِيسُ إِبْلِيسَ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قَالَ صَادِقٌ عليه اَلسَّلاَمُ بلَى يَا مُفَضَّلُ هُوَ مِنَ المَلائِكَةِ لا الرُّوحانِيَّةِ ولا النُّورانِيَّةَ ولا سُكَّانَ السَّمَاوَاتِ وَ مَعنى مَلائِكَةً هُوَ اسْمٌ وَاحِدٌ مُنْصَرِفٌ فَهُوَ مَلِكٌ وَ مالُكَ و مَمْلُوكٌ هَذَا كُلُّهُ اسْمٌ وَاحِدٌ وَ كانَ أملاك اَلْأَرْضِ أَمَا سَمِعْتَ اَللَّهَ عزّ وَجل يَقُولُ اِلاّ ابْلِيسَ كَانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَن أَمْرِ رَبِّهِ و قال عزَّوجلّ وَ الِجَانِ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ وَ قالَ يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أن تَنفُذوا مِن أقْطارِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ وَ قوله قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اِسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ اَلْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى اَلرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدا﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من آیا شیطان از ملائکه است فرمود صادق عليه السّلام بلی ای مفضّل او از ملائکه است ولیکن از ملائکه روحانیّه نیست و نه از ملائکه نورانیّه و نه از ساکنین آسمان ها است و معنای ملائکه آن یک اسم است که منصرف می شود بر معنی هائی پس آن بمعنای مَلِك وَ مَلَكُ و مالِك و مُمَلِّك است همه این ها معنای یک اسم است و شیطان از مالکین زمین بوده آیا

ص: 265

نشنیده ای که خدای عزّ وجل می فرماید مگر ابلیس که از جنّ بود پس کافر شد وَ تجاوز کرد از امر پروردگار خود و فرمود خداى عزّ وَجَل و ما آفريدم جنّ را از آتش از آدم از این گرم سوزنده و فرمود ای گروه جنّ و انس اگر می توانید نفوز کنید از كُلُفتی های آسمان ها و زمین پس نفوذ کنید و نفوذ نخواهید کرد مگر با حجّت و دلیل و فرموده او است که بگو ای پیغمبر که وحی فرستاده شد بسوی من که شنیدند گروهی از جنیّان قرآن را پس گفتند که ما شنیدیم قرانی را که شگفت آورنده است پس ایمان آوردیم به آن و هرگز شریک قرار نمی دهیم در بندگی کردن پروردگار خود کسی را

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ نَعَمْ يَا مَوْلايَ قَدْ فَهِمْتُ وَ عَلِمْتُ فَكَيْفَ كَانَتِ اَلْأَظِلَّةُ قال قول اللّه عزَّ وَجَلٌ ألَم تَر إلى رَبِّكَ كَيفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسيراً يا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ امَرَ الاّ ظُلَّةً ولا ظِلَّ ولا ظِلالَ غَيرُها فَاخِذ بِقُدْرَتِهِ مِن بَنِی آدَمَ وَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ اِشْهَدهُمْ عَلَيَّ اُنْفُسُهُمْ اَلسِّتُّ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بلى اقررنا﴾

مفضّل گفت آری ای آقای من از روی تحقیق فهمیدم و دانستم پس سایه ها چگونه بوده است فرمود گفته خدای عزّ وجّل است که فرموده آیا ندانسته ای که پروردگار تو چگونه کشیده است سایه را و اگر می خواست هر آینه آن را ساکن قرار می داد پس قرار دادیم آفتاب را دلیل بر وجود آن پس گرفتم آن را گرفتن اندکی ای مفضّل بدرستی که خدا فرمان داد سایه ها را در حالتی که هیچ سایه ای برای و سایه اندازی

ص: 266

نبود پس بقدرت خود گرفت آن را از بنی آدم و از پشت های ایشان و گواه گرفت ایشان را بر نفس های خودشان که آیا من پروردگار شما نیستم گفتند چرا اقرار کردیم

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ وَ كَانُوا ذِي اجْسامٍ وَ صَوَّرَ وَ بَصُرَ وَ سَمِعَ و نطق و عَقلَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ وَ لَولَمْ يَكُنْ لَهُمْ سَمْعٌ وَ ابْصَار وَ عُقُولٌ لَمَّا خَاطَبَهُمْ ولا اجَابُوا قَالَ الْمُفَضَّلُ فَكَانُوا كَذَا وَ كَيْفَ كُنَّا قَالَ كُنْتُمْ اِشْبَاحاً وَ اِرْوَاحاً بِابْصَارٍ وَ سَمْعٍ و عُقولٍ وَ نَطْقٍ ثُمَّ اخُذُ عَلَيْكُمُ الْعَهْدَ انّ اللَّه رَبَّكُمْ وَحدَه﴾

مُفَضّل گفت آن ها صاحبان صورت و جسم ها و چشم و گوش و نطق و عقل بودند فرمود صادق علیه السّلام آری ای مفضّل اگر برای ایشان گوش چشم ها و عقل ها نبود هر آینه ایشان را مورد خطاب قرار نمی داد و آن ها هم جواب نمی گفتند گفت مفضّل پس همچنان بودند یا گفت چگونه بودیم ما فرمود اشباح و ارواحی بودید با چشم ها و گوش و عقل ها و گویائی پس بر شما عهد گرفت بیکتائی و یگانگی خدائی که پروردگار شما است

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يا مَوْلايَ فَلَمَّا اَخَذَ عَلَيْنَا الْعَهْدَ بِما اَقْرَرْنا بِهِ لَهُ كَيْفَ لَنَا الى ان ظَهرنا قَالَ كُنْتُمْ فِي عِلْمِ اَللَّهِ مَعْدُودِينَ مَنْسُوبِينَ مَعْرُوفِينَ شخصا شخصا نَفْساً نَفْساً منذوقت الاظلة الى يَوْمَ اَلْقِيمَةِ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ اُدَمَ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن روحِهِ وَ خَلَقَ مِنْهُ حَوّاءَ وَ هُوَ قَولُهُ عَزَّ وجل خَلَقَكُم مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خُلِقَ مِنْهَا زَوْجُها لِتَسْكُنَ اليه اسكُنُكُم جَميعاً صُلبَ ادمٍ وَ اُخْرِجَكُم مِنهُ وَ مِن حَوَّاءَ

ص: 267

تُظْهِرُونَ اِذَانِ فِيَّ او انَّ ظُهُورَكُمْ وَ تَبْلُغُونَ إلَى اِجَالِكُمْ وَ يَقْبِضَكُمُ اللَّهُ اليَه﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس چون عهد گرفت خدا از ما بان چه که اقرار کردیم به آن برای او حال ما چگونه خواهد بود تا وقتی که ظاهر شویم فرمود که می باشید شما در علم خدا شمرده شده گان و نسبت داده شده گان و شناخته شده گان شخص بشخص و نفس بنفس تا وقت اَظلّه تا روز قیامت پس چون آفرید خدا آدم را و دمید در او از روح خود و آفرید از او حوّاء راست گفته خدای عزّ وجّل که فرموده آفرید شما را از یک نفس و قرار داد از آن جفت او را تا ساکن شود بسوی او ساکن گردانید همه شما را در صلب آدم و بیرون آورد شما را از او و از حوّاء که ظاهر می شوید در اوقات ظاهر شدن تان و می رسید بمدّت های خودتان و می گیرد خدا شما را بسوی خود

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ فَأَيْنَ كُنْتُمْ يابنَ رَسُولِ اَللَّهِ مِنَ اَلْعَرْشِ فِي وَقْت اَلاِظْلِهِ قَالَ كُنَّا عَن يَمِينِ الْعَرْشِ وَ شِيعَتُنَا مَعَنَا وَ أَضْدَادَنَا و أَنْدَادُنَا عَنْ يَسَارِ العَرْشِ فَلَمَّا نَادَانَا رَبُّنَا أَلِسْتُ بِرَبِّكُمْ قُلْنَا بَلِيَ وَ قَالَتْ شِيعَتُنَا مِثْلُ قَولِنَا وَ قَالَتْ أَضْدَادُنَا بَلِيَ بِأَفْوَاهِهِم وَ قَالُوا فِي قُلُوبِهِمْ لاَ فَأَخَذَهُ اَللَّهُ اَلْعَهْدَ عَلَيَّ جَمِيعُ اَلذَّرَارِيِّ بِذلِكَ الاقْرارِ وَ اسِسَ البَيْتِ بِمَكِّهِ وَ هُوَ الَّذي قالَ اللَّهُ عزَّ وَجِلٌ إنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لِلَّذِي بِبَكِّهِ مُبارَكاً وَ هديٌ لِلعالَمينَ و أنزِلِ الْحَجَرَ مِنَ الجِنِّهِ أبْيَضا نَاصِعاً يَري مَا وَرَاءَهُ و مَا قُدَّامَهُ فَأَوْدَعَ اللَّهُ فيهِ ذلِكَ الْعَهْدَ وَ فَرَضَ عَلِيٌ النَّاسَ الحَجُّ إِلَيَّ اَلْبَيْتَ

ص: 268

فَإِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامِهِ أُتِيَ اَللَّهُ بِذَلِكَ اَلْحَجَرِ سَمِيعاً بَصِيراً بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُبِينٍ يَشْهَدُ لِمَنْ وَفَدَ إِلَيْهِ بِذلِكَ الاَقرارُ الَّذي في الْعَهْدِ وَ يُشْهَدُ عَلَيَّ مَن تَخَلَّفَ عَنْهُ مِمَّنِ استَطاعَ إِلَيهِ سَبِيلاً بِخِلافِ الوَفاءِ وَ نَقَضَ الْعَهْدَ وَ قَدْ كَانَ هَذَا الْخَبَرُ فِي الْحِجْرِ مَعَ عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ وَ قَدِ اسْتَلَمَ الحَجَرَ فِي الْحَجِّ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ حَاضِرٌ وَ قَالَ عُمَرُ يَا حُجْرُ إِنِّي لا شَهِدَ عَلَيْك أَنَّكَ لا تَسْمَعُ و لَاتُبْصِرُ ولا تَنْفَعُ ولا تَضُرُّ ولا تُغْنِي عَنَّا مِنَ اللَّهِ شَيئاً وَ لَكِنَّا رَأَيْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الْه يَسْتَلِمكَ فَاسْتَلَمْنَاكَ تَأَسُّياً بِرَسُولِ اَللَّهِ صلّي اللّه عَلَيْهِ و آله وَ سَلَّمَ و اتِّباعاً لَهُ فِعلَهُ وَ قَبَضَ أَميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌ عَضُدَهُ و هزُّهُ وَ قالَ لَهُ أخْطَأْتَ يَا أَبَا حَفْصٍ فِي خُطَّابِكَ لِلْحَجَرِ فَاثْنِي إِلَيْهِ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ يَا أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ فِيمَا أَخْطأْت قَالَ يَا عُمَرُ إنّ اللّه جلّ و عزّ لَمَّا أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أشْهَدَهُم عَلَيَّ أَنفُسَهُمْ أَلِسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلي أقرَرْنا و أَخَذَ الْعَهْدَ عَلَيَّ جَمِيعُهُمْ وَ الْمِيثَاقَ وَ اسْتَوْدَعَهُ الحَجَرَ وَ فَرَضَ اللَّهُ عَلَيَّ النَّاسَ اَلْحَجَّ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامِهِ أُتِيَ اَللَّهُ بِذَلِك اَلْحَجَرُ سَمِيعاً بَصِيراً بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُبِينٍ يَشْهَدُ لِمَنْ وَفَدَ إِلَيْهِ بِالْوَفَاءِ وَ لَمْ يَخْلُفْ عَنهُ العَهدَ فَبَكِيَ عُمَرُ وَ اسْتَلَمَ صَدْرُ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ فَدَيْتُكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ لاَ عِشْتُ فِي بَلَدِهِ لا كُنْتُ فِيهَا فَرَجَعَ عَنْهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَوْلاَ عَلِيٌ لَهَلَكَ عُمَر﴾

مُفَضّل گفت پس کجا بودید شما ای پسر پیغمبر از جا های عرش در وقت اظلّه فرمود ما در طرف راست عرش بودیم و شیعیان ما با ما بودند و اضداد و دشمنان ما در طرف چپ عرش بودند پس چون پروردگار ما ما را ندا کرد که آیا من پروردگار

ص: 269

شما نیستم گفتیم چرا و شیعیان ما هم مانند گفته ما بلی گفتند و اضداد ما بزبان های خود بلی گفتند و در دل های خود لا گفتند پس خدا عهد گرفت بر جمیع ذریّه ها بهمان اقرار و تاسیس خانه کرد بمکّه و آنست گفته خدای عزّ وجلّ بدرستی که اوّل خانه ای بنا نهاده شد برای مردمان در مکّه برکت داده شده و راهنما است برای جهانیان و فرو فرستاد سنگ را از بهشت که سفید و صاف و نورانی بود دیده می شد آن چه در پشت او بود و آن چه در پیش روی آن بود پس به امانت سپرد خدا در آن این عهد را و واجب کرد بر مردمان رفتن بسوی خانه را پس چون روز قیامت شود می آورد خدا آن سنگ را در حالتی که شنوا و بینا است و بزبان عربی واضح شهادت می دهد برای کسی که بر آن وارد شده بهمان اقراری که در عهد نامه ایست که در آن است و شهادت می دهد بضرد کسانی که مخالفت از آن عهد کرده اند از کسانی که مستطیع بوده که بسوی آن بروند و بر خلاف وفا کرده اند و عهد شکنی نموده اند و این را در باب حجر با عمر بن الخطاب رسیده که عمر در حجّ استلام حجر کرد و امیر مؤمنان علیه السلام حاضر بود که عُمر بحجر گفت ای حجر من شهادت می دهم بر ضرر تو که تو نمی شنوی و نمی بینی و نفع و ضرری در تو نیست و بی نیاز نمی کنی ما را از خدا چیزی را وليكن ما چون دیدیم که رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را استلام نمود ما از باب تاسّی به او تو را استلام می کنیم تا پیروی فعل او را کرده باشیم امیر المومنان ببازوی او زد و او را جنبانید و فرمود خطا کردی ای ابا حفص در خطائی که

ص: 270

با حجر کردی پس ثنا گفت او را عمر و گفت ای برادر رسول خدا در چه چیز خطا کردم فرمود ای عمر بدرستی که چون گرفت خدا از بنی آدم از پشت های ایشان ذریّه های ایشان را و گواه گرفت ایشان را بر نفس های شان فرمود آیا من نیستم پروردگار شما گفتند بلی اقرار کردیم ما و خدا عهد و پیمان گرفت از هم ایشان و به امانت به این حجر سپرد و واجب گردانید بر مردم حجّ را پس چون روز قیامت شود می آورد خدا این حجر را در حالتی که شنوا و بینا است بزبان عربیّ واضح شهادت می دهد برای کسی که بر او وارد شده بوفا کردن بعهد و خُلف عهد نشدن از او پس گریه کرد عمر و استلام کرد سینه امیر المؤمنين عليه السّلام را و گفت فدایت شوم ای ابا الحسن نمانم در شهری که تو در آن نباشی پس بازگشت از او در حالتی که می گفت اگر علیّ موجود نبود عمر هلاک می شد

﴿قالَ المُفَضَّلُ فَكَيفَ كانَ مُنقَلَبُكُم مِنَ النُّورِ حَتِّي آتَيْتُمْ آدَمَ وَ مِنْ آدَمَ إِلَيَّ عَبد اللَّهِ وَ أبي طَالِبٍ قالَ يا مُفَضَّلُ سَكَناً صُلْبَ آدَمَ نُوراً نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُمَجِّدُهُ وَ يَسْمِعُ تَسْبِيحَنَا فِي ظَهْرِهِ و فِي ظُهُورَ آبَائِنَا و جُنُوبَ اُمَّهاتِنَا أَباً فَأَباً وَ امّاً فَامَّا طَاهِرَيْنِ مَعْصُومَيْنِ مَحْفُوظِينَ فِي بِالِجَاتِ الرِّجَالِ وَ وُجُوهِ النِّساءِ وَلَقَد نَزَلَتِ الْمَلائِكُهُ جَمِيعاً و النُّونُ وَ الْقَلَمِ وَ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ عَلَيَّ آدَمُ وَ حَوَّاءُ فَأَخَذَ عَلَيْهِمَا الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عَلِيٍ سَائِرِ آبَائِنَا وَ امَّهَاتِنَا إِلَيَّ عَبْدِ اللَّهِ بْنَ عَبد المُطَّلِبِ وَ أبي طَالِبِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ فَإِنَّ نُورَنا اِنْقَسَمَ فِيهِمَا نِصْفَيْنِ فَنِصْفُ في عِبْداللَّهِ جَدِّي وَ نَصْفٌ في جَدِّي أبي طَالِبٍ

ص: 271

بْنِ عبد المطلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ أَبِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌ ثُمَّ زَوَّجَ اَللَّهُ أَمْنا فاطمه بجَدِّنَا أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا فَكُنَّا كَمَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَي ذَرِيهِ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ يا مُفَضَّلُ لاتَلْقَ مِمَّا نُلْقِيهِ إلَيكَ مِن عِلْمِ ما فَضَّلَكَ اللَّهُ بِهِ إِلاَّ إِلَيَّ مُسْتَحِقُّهُ فَإِنَّهُ عِلْمٌ لا يَحتَمِلُهُ إِلاَّ مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِ بِهِ وَ طَهَّرَهُ مِنَ الشُّكوكِ وَ كَتَبَ الإيمانَ في قَلْبِهِ﴾

مُفَضّل گفت پس چگونه بوده جا بجا شدن شما از نور تا وقتی که در پشت آدم آمدید و از آدم تا عبد الله و ابی طالب فرمود ای مفضّل جا داده شدیم ما در صلب آدم در حالتی که نوری بودیم نسبیح می کردیم خدا را و تمجید می کردیم او را می شنید ادم در پشت خود تسبیح ما را و در پشت پدران خود و پهلو های مادران خود بودیم پدر بر پدر و مادر بر مادر که همه آن ها پاکیزگان و معصوم ها بودند در حالی که حفظ کرده شده بودند در گشادگی های میان دو ابرو های مردان و رو های زنان بودیم و هر آینه نازل می شدند ملائکه همگی با نون و قلم و لوح محفوظ برادرم و حوّاء پس عهد گرفت خدا بر این دو و پیمان گرفت بر سایر پدران و مادران ما تا عبد الله بن عبد المطلّب و ابى طالب بن عبد المطلّب پس نور ما دو قسم شد نصف آن در عبد الله جدّ من و نصف دیگری در جدّ من ابی طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف پدر امير المؤمنین قرار گرفت پس تزویج کرد خدا مادر ما فاطمه را بجدّ ما امير المؤمنين عليهما السلام پس بودیم ما همچنان که خدا فرمود

ص: 272

ذریّه ای هستند که بعضی از آن ها از بعض دیگرند و خدا شنوا و دانا است صادق عليه السّلام فرمود ای مفضّل القاء نکن از چيز هائی که ما تو را القاء مي کنیم به آن از علم آن چه را که خدا برتری داد تو را به آن مگر بکسی که مستحقّ به آن باشد زیرا که آن علمی است که تحملّ آن را نمی تواند بکند مگر کسی که انعام کرده است خدا او را به آن علم و پاک گردانیده باشد او را از انواع شک ها و نوشته باشد ایمان را در دل او

﴿يَا مُفَضَّلُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَتِهِ وَ عَنْهُ يَقُولُ حَدِيثُنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ صَعْبٌ مُستَصْعَبٌ غَرِيبٌ مُسْتَغْرَبٌ لا تَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورُ حَصِينُهُ وَ أخْلاقٍ رَضِينَهُ مِنَ الغَيِّ نَقِيهِ يَا عَجَباً كُلَّ اَلْعَجَبِ بَيْنَ جَمَادَيَّ وَ رَجَبٍ فَقَامَ صعصعه بْنُ صوحانَ اَلْعَبْدِيُّ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا اَلْعَجَبُ اَلَّذِي لا تزال تُكَرِّرُهُ فِي خُطْبَتِكَ كَأنَّكَ تُحِبُّ أَنْ تُسْئَلَ عَنْهُ قالَ وَيْحَكَ يَا صَعصَعُهُ و ما لِي لا أَعْجَبُ مِن أَمْوَاتٍ يَضْرِبُونَ هَامَ الأَحْيَاءِ مِنْ أَعْدَاء اللَّهِ وَ أَعْدائِنَا لَكَأنِّي أَنظُرُ إلَيهِم وَ قَدْ شَهَرُوا سُيُوفَهُمْ عَلِيٌ عَوَاتِقُهُم يَقْتُلُونَ الْمُشَكِكِينَ وَ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ وَ الْمُرْتَابِينَ فِي فَضْلِنَا أهْلَ البَيْتِ قَالَ صَعْصَعُهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا هَؤُلاَءِ اَلْأَمْوَاتُ أَمْوَاتَ اَلدِّينِ أَوْ أَمْوَاتَ اَلْقُبُورِ قَالَ لاَ وَ اللَّهِ يَا صَعْصَعُهُ بَلْ أَمْوَاتُ اَلْقُبُورِ يكُرُّونَ إِلَي الدُّنيا مَعَنَا لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فِي سِكَكِ الكوفه كالسّباعِ الضاريه شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْن﴾

ص: 273

اي مُفَضّل كلام أمير المؤمنين عليه السلام است در خطبه او که دُرَّه نامید شده و از او روایت شده که می فرماید حَديثِ ما دشوار است و دشوار یافته می شود و دور از فهم ها است و دور از فهم یافته می شود تحملّ نمی کند آن را مگر سینه های حفظ کننده وَ خُوِّ های تو بر توی ثابت در ایمان که از گمراهی پاک و پاکیزه باشد ای عجب و شگفت آور است تمام عجب و شگفتی در میان ماه جمادی و ماه رجب پس بپا خواست صعصعة بن صوحان عبدی و بعرض او رسانید که یا امیر المؤمنین چیست این عجب و شگفتی که همیشه آن را مکرّر می کنی در خطبه خود گویا دوست می داری که از تو پرسیده شود از آن فرمود رحمت بر تو باد ای صعصعه چرا عجب نکنم از مرده گان که می زنند بر فرق های زندگان از دشمنان خدا و دشمنان ما گویا می بینم ایشان را که شمشیر های کشیده ایشان بالای شانه هاشان است و می کُشند صاحبان شکّ را و کسانی را که بد گمانند بخدا و شک کنندگانند در فضل و بر تری ما اهل بیت رسالت صَعَصَعَه گفت با امیر المؤمنين این جماعت مرده گان کدامند آیا مرده گان دُنیه یا مرده گان قبر ها فرمودند بخدا قسم است اي صعصعة بلكه مُرده های قبر ها هستند که بر می گردند بدنیا با ما گویا می بینم ایشان را که در کوچه های کوفه مانند درنده گان شکاری خون خوار در شب شعارشان گفتن یا ثارات الحسين است یعنی ای خون خواهان حسين

﴿وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِم السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ فِي خُطْبَتِهِ اَلْمَعْرُوفُهُ بِالْمُخْتَارِهِ حَدِيثُنَا

ص: 274

صَعبٌ مُستَصعَبٌ غَريبٌ مُستَغرِبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَامَ اَلْأَصْبَغُ بْنُ نباته فَقَالَ لَهُ فَرِّجْ عَنْ شِيعَتِكَ بِعِلْمِ هَذَا اَلصَّعْبِ اَلْمُسْتَصْعَبِ اَلْغَرِيبِ اَلْمُسْتَغْرِبِ قَالَ نَعَمْ يَا أَصْبَغَ الصَّعْبِ هُوَ الْمُوَاسَاةُ قال المُواساةُ أَنْ تُوَاسِيَ أخَاك فِي كُلِّ مَا رَزَقَكَ اللَّهُ وَ لاَتَحْرِمْهُ ولا تَمْتَحِنْهُ في دينِهِ فَإِنِ اِمْتَحَنْتَهُ فَوَجَدْتَهُ حَقِيقِيَّ الإِيمانَ مُخْلِصَ اَلتَّوْحِيدِ لَزِمَكَ مُواساتُهُ فِي كُلِّ مَاتَمْلِكِهِ مِنْ صَغِيرٍ أوْ كَبِيرٍ تَالِداً وَ طَارِفاً حَتّي وَ اللَّهِ فِي اَلاِبْرِهِ فَهَذِهِ هِيَ اَلْمُوَاسَاةُ﴾

كَلام امیر المومنين عَليه السّلام است در خطه او که معروف است بمختاره فرموده حديث ما دشوار است و دشوار یافته می شود و دور از فهم ها است و دور از فهم یافته می شود تحمل نمی کند آن را مگر ملک مقرب با نبیّ مرسل با مؤمنی که دل او آزموده شده باشد برای ایمان پس اصبغ بن نباته از جابر خواست و عرض کرد دور کن اندوه را از شیعیان خود بسبب دانستن این دشوار دشوار یافته شده و دور از فهم دور از فهم یافته شده فرمود آری ای اصبغ دشوار بمعنی مواسات کردن است و مواسات آن است که یاری کنی برادر خود را از هر چیزی که خدا روزی داده است تو را و محروم نکنی او را و امتحان نکنی او را در دینش پس اگر امتحان کردی او را و حقیقت ایمان را در او یافتی و او را مخلص در توحید شناختی لازم می شود تو را یاری کردن او در هر چه که مالك آن هستی کوچک باشد یا بزرگ مال کهنه قدیمی باشد یا تازه حتّی آن که سوزنی باشد بذات خدا قسم اینست مواسات و یاری کردن

ص: 275

﴿وَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ في خُطَبِهِ المُرهَفَةُ حَدِيثُنَا أهْلَ البَيتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ وَ غَريبٌ مُستَغرَبٌ لا يَحمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌ مُرسَلٌ ولا عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَ شِئْنَا فَقَامَ إِلَيْهِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحَسَنِ الْأَزْدِيُّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ بِالَّذِي فَضَّلَكَ بِمَا فُضِّلَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عليه وَ آلهِ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ العالَمينَ إن حَرَّمْتَ أَوْلِيَاءَكَ خَوْفاً مِنْ أَعْدَائِكَ أَنْ يَسْمَعُوا مَا لاَيَسْتَحِقُّونَ عِلْمَه مِنْكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا إبراهيمُ فَقَد بَلَّغَ الرَّسولُ وَ أَقامَ الشَّاهِدُ وَ الدَّلِيلُ وَ الحَجَّهُ وَ بَقِيتَ الْمُجَازَاةُ فَاسْأَلْ يا إبراهيمُ فَقَالَ يَا أَميرَ المُؤمِنِينَ أَسْأَلُكَ مِنَ المَلِكِ المُقَرَّبِ وَ النَّبِيِّ المُرسَلِ وَ العَبدُ الَّذي امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ لِمَ لا يَحْتَمِلُونَ وَ مَن هُمْ قالَ يا إِبْرَاهِيمُ أَمَّا الْمَلَكُ اَلْمُقَرَّبُ اَلَّذِي لَمْ يَحْتَمِلْ ذَلِكَ فَمَلَكَ كَانَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ يُقَالُ لَهُ صَلصائيلُ نَظَرَ إِلَيَّ بَعْضُ ما فَضَّلَنَا اَللَّهُ بِهِ فَلَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ وَ شَكَّ فِيهِ فأهبطه اللَّه مِن جِوارِهِ وَرَدَ جَناحَيهِ وَ أسكَنَهُ فِي جَزِيرِهِ مِن جَزائِرِ البَحرِ وَ هُوَ عِنْدَ النَّاسِ أنَّهُ سَهِيٌ وَ غَفَلَ عَن تَسبيحِهِ فَعاقَبَهُ الله هَذِهِ اَلعقوبَه إِلَيَّ اَللَّيْلَهُ اَلَّتِي وُلِدَ فِيهَا الْحُسَيْنُ ابْنِي وَ أَنَّ الْمَلائِكَهُ اسْتَأْذَنَتِ اللَّهَ فِي تهنيهِ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلَّي اللَّه عليه و آلهِ وَ سَلَّمَ وَ تَهَنِّيه أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمِهِ عَلَيهم السلام فَأَذِنَ اَللَّهُ لَهُمْ فَنَزَلُوا أَفْوَاجاً مِنَ اَلْعَرْشِ وَ مِن سَمَاءٍ إلَيَّ سَمَاءٌ فَمَرُّوا بِصَلْصائيلَ وَ هُوَ مُلْقِي بِالْجَزِيرِهْ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَيْهِ وَقَفُوا فَقَالَ لَهُمْ يَا مَلاَئِكَهُ رَبِّي إِلَيَّ أَيْنَ تُرِيدُونَ وَ فِيمَ هَبَطْتُمْ قَالَتِ اَلْمَلاَئِكهُ يَا صَلْصَائِيلُ قَدْ وُلِدَ فِي هَذِهِ اَللَّيْلِهِ أَكْرَمُ مَوْلُودٍ فِي اَلدُّنْيَا بَعْدَ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّه

ص: 276

وَ أَبيهِ عَلِيٍ وَ امَّهِ فاطِمَهُ وَ أخيهِ الْحَسَنِ وَ هُوَ الحُسَيْن عليهِ السَّلامُ وَ قَدِ اسْتَأذَنَّا الله فِي تهنيه حَبِيبِهِ مُحَمَّداً بِهِ فَأَذِنَ لَنَا فَقَالَ صلصائيلُ يا مَلائِكَهُ رَبِّي إِنِّي أَسأَلُكُم بِاللَّهِ رَبِّنا وَ رَبِّكُم وَ بِحَبيبِهِ مُحَمَّدٍ صَلي اللَّهُ عَلَيْهِ و آله وَ سَلَّمَ و بِهَذَا المَولودِ إِذْ تَحْمَّلوني مَعَكُم إليَّ حَبيبَ اللَّهِ مُحَمَّدٍ وَ تَسْأَلُونَهُ وَ أسأَلُهُ أَنْ يَسْأَلَ اللَّهَ بِحَقِّ هَذَا اَلْمَوْلُودِ الَّذِي وَ هَبَهُ اللَّهُ لَهُ أَن يَغفِرَ لِي خَطِيئَتِي وَ يَجبُرَ كَسرَ جَناحي وَ يَرُدَّني إِلَيَّ مَقَامِي مَعَ الْمَلائِكِهِ اَلْمُقَرَّبِينَ فحَمَلوه وِ جَاؤُا إِلَيَّ رَسُولُ اَللَّهِ صلّي اللّه عَلَيْهِ وَ آله یَهَنَّوْهُ بِإِبنِهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السلامُ وَ قَصُوا عَلَيْهِ قَصَّهُ الْمَلِكُ وَ سَأَلُوهُ مَسْأَلَهُ اللَّهُ وَ الْقَسْمُ عَلَيْهِ بِحَقِّ الحُسَينِ عليه السلامُ أن يَغفِرَ لَهُ خَطيئَتَهُ وَ يَجبُرُ كَسرَ جَناحِهِ وَ يَرُدَّهُ إلَيَّ مُقَامَهُ مَعَ المَلائِكِهِ فَقَامَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلِمَ فَدَخَلَ عَلِيٌ فَاطِمُهُ عَلَيْه السَّلاَمُ فَقَالَ لَهَا يَا مُوَفَّقُهُ نَاوِلِينِي اِبْنِيِ اَلْحُسَيْنِ فَأَخْرَجَتُهُ إِلَيْهِ فِي تَقْرِيبِهِ مقمطاً يُنَاغِي جَدَّهُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ و آله فَخَرَجَ بِهِ إِلَيَّ المَلائِكَهُ یَحَمَلَهُ عَلِيٌ باطِنَ كَفِّهِ فَهَلّلُوا وَ كَبَّرُوا وَ حَمَّدُوا اللَّهَ وَ أَثْنَوْا عَلَيهِ فَزَادُوا في تَهَنُّئِهِ رَسُولَ اللَّهِ فَتَوَجَّهَ بهِ إِلَيَّ القِبلَهُ وَ رَفَعَهُ نَحوَ السَّمَاءِ وَ قالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ابْنِيَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيكَ أن تَغْفِرَ لِصَلصائِيلَ المَلِكِ خَطيئَتَهُ وَ تَجْبَّرَ جَنَاحَهُ وَ تَرُدَّهُ إلَيَّ مُقامَهُ مَعَ المَلائِكِهِ المُقَرَّبينَ فَهَبَطَ جَبرَئيلُ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ رَبُّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ وَ يَقُولُ لَكَ مَا كَانَتْ خَطِيئُهُ اَلْمُلْكَ إِلاَّ شَكَّ فيما أعطَيْتُكُم مِن فَضلي عَلَيْكُم فَعاقَبتُهُ وَ قَد غَفَرتَ خَطيئَتَهُ وَ جَبَرتَ جَناحَهُ وَرَدَدتَهُ إِلَيَّ مُقامَهُ مَعَ المَلائِكهِ وَ جَعَلْتُهُ

ص: 277

مِن مَوَالِيَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍ ابنُكَ يا مُحَمَّدُ كَرامُهُ لَكَ وَ عَرَجَتِ المَلائِكُهُ وَ صَلصائيلُ مَعَهُم إلَيَّ مَقامَهُ فَهُوَ يُعرَفُ في السَّموات بصلصائيل مولي الحُسيْنِ بن عَليّ عليها السّلام)

و كلام امير المؤمنين عليه السلام است در خطبه که مُرهفه نامیده شده که فرمود حَديثِ ما دشوار و دشوار یافته می شود و دور از فهم و دور از فهم یافته است تحمّل آن را نمی کند ملک مقرّبی و نه نبیّ مرسلی و نه بنده ای که آزموده باشد خدا دل او را برای ایمان مگر کسی که خدا می خواهد و ما می خواهیم پس از جای خود بر خواست ابراهیم پسر حسن ازدی و عرض كرد يا امير المؤمنين بحق آن كسی كه فضلت داد تو را بان چه که فضیلت داد به آن رسول خدا صلّى الله عليه و آله را اگر محروم کنی دوستان خود را از ترس دشمنانت که بشنوند آن چه را که مستحق دانستن آن نیستند از تو پس فرمود امیر المؤمنین ای ابراهیم از روی تحقیق پیغمبر رسانیده و شاهد اقامه کرد و دلیل و حجّت اورد و مجازات باقی ماند پس بپرس ای ابراهیم پس عرض کرد یا امیر المؤمنین می پرسم از تو از مَلَكِ مقرّب و نبيّ مُرسل و بنده ای که خدا دل او را امتحان کرد که برای چه تحمّل نکردند حَديثِ شما را و کیستند ایشان فرمود ای ابراهیم امّا مَلَك مقرّبی که تحمّل نکرد آن را ملکی بود از مؤمنین که او را صلصائیل می گفتند چون دید بعضی از فضیلت های ما را که خدا بما داده بود طاقت آن را نداشت و شک کرد در آن پس خدا او را از جوار خود فرو فرستاد و بال های او را گرفت و او را در جزیره ای از جزیر های دریا ساکن گردانید و عامّه مردمان یعنی اهل سنّت

ص: 278

می گویند سهو کرد و از تسبیح خدا غافل شد پس معاقب گردانید خدا او را به این عقوبت تا شبی که حسین علیه السّلام در آن تولّد یافت و آن پسر من است و ملائکه از خدا اذن گرفتند که جدّش رسول خدا صلی الله عليه و آله را به او تهنیت گویند با پدرش امیر مؤمنان و مادرش فاطمه علیهم السلام پس خدا ایشان را اذن داد و فرود آمدند گروه هائی از ملائکه از عرش از آسمانی به آسمان تا این که گذشتند بصلصائیل که در جزیره ای افتاده بود چون او را دیدند توقف کردند یا آن که چون بر حال او واقف شدند به ایشان گفت ای ملائکه پروردگار من کجا می روید و برای چه فرود آمدید ملائکه گفتند ای صلصائیل در این شب گرامی ترین مولودی در دنیا متولّد شده بعد آن جدّش رسول خدا و پدرش علیّ و مادرش فاطمة و برادرش حسن و او حسين علیه السّلام است و ما اذن گرفتیم از خدا در تهنیت او جیبش محمّد را بولادت او تهنیت گوئیم و خدا بما اذن داد پس صلطائیل گفت ای ملائکه پروردگار من مرا هم با خود ببرید شما را بخدا قسم می دهم و بجبيبش محمّد صلى الله عليه و آله و بر این مولود مرا با خود ببرید بسوی حبیب خدا محمّد صلّى الله عليه و اله و از او خواهش کنید و من هم از او خواهش کنم که از خدا بخواهد بحقّ این مولودی که خدا به او بخشیده که مرا بیامرزد از گناهم و جبران شکستگی بال مرا بکند و بمقام خودم با ملائکه مقربین بر گرداند پس او را با خود آوردند نزد پیغمبر خدا صلى الله عليه و آله كه تهنيت گویند او را بفرزندش حسین علیه السلام و قصّه کردند بر آن حضرت قصّه

ص: 279

مَلَک را و خواهش کردند که از خدا بخواهد و او را قسم دادند به پسرش حسین علیه السلام که بیامرزد برای او گناهش را و جبران کند شکستگی بال او را و بر گرداند او را بمقام خود با ملائکه پس بر خواست رسول خدا صلّى الله عليه و آله و بر فاطمه در آمد پس به او فرمود ای توفیق داده شده بیاور بنزد من فرزندم حسین را پس فاطمه او را بنزد آن حضرت آورد در نزدیکی او در حالتی که در قنداقه بود و با او بشادی و شیرینی سخن می گفت جدّش رسول خدا صلّى الله عليه و آله او را بيرون آورد بنزد ملائکه در حالی که او را روی دست خود گرفته بود پس ملائکه تحلیل و تکبیر حمد گفتند خدا را و ثنا گفتند بر او و زیاد تهنیت گفتند رسول خدا را پس حضرت با او رو بقبله نمود و بلند کرد فرزند خود را بجانب آسمان و عرض کرد بار خدایا از تو می خواهم بحقّ پسرم حسین که بیامرزی گناه صلصائیل ملک را و جبران کنی شکستگی بال او را و بر گردانی او را بمقام خودش با ملائکه مقرّبین پس جبرئیل فرود آمد و گفت یا رسول الله پروردگار تو تو را سلام می رساند و می فرماید برای تو این ملک گناهی نداشته مگر این که شک کرد در آن چه که بشما عطا کردم از فضل خودم بر شما پس عقوبت کردم او را و اکنون آمرزیدم گناه او را و جبران کردم شکستگی بال او را و او را بر گردانیدم بمقام خودش با ملائکه و قرار دادم او را از غلامان حسین بن علیّ پسر تو یا محمّد برای کرامت تو و بالا رفتند ملائکه و بالا رفت صلصائیل با ایشان تا بمقام خود و او در آسمان ها معروف شد بصلصائیل

ص: 280

غلام حسين بن علىّ عَليهما السّلام

﴿وَ أمَّا النَّبِيُّ المُرسَلُ فَهُوَ يُونُسُ بْنُ متي وَ كانَ مِن قِصَّتِهِ أَنَّهُ نُبِّاءَ فِي نُبُوَّتِهِ أَنَّ ولاءنا معقود بِتَوْحِيدِ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ لاَ يَقْبَلُ اللَّهُ مِن مُوَحِّدٍ تَوحيدَهُ إِلاَّ بِوَلايَتِنَا وَ وَ لاؤُنَا لا يَنْعَقِدُ إِلاَّ بِتَوحيدِ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ فَشَكَّ فينا وَ لَم يَقدِرْ أن بِذلِكَ اَلشَّكَّ يَلْحَقُهُ سَخَطٌ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ فَكَانَ كَمَا قَالَ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾

و امّا پیغمبر مرسل پس او یونس بن متّی است و از قصّه او اینست که بر او خبر داده شد در زمان نبوّتش که دوستی ما بسته بتوحید خدائیست که بزرگ است ذکر او و نمی پذیرد خدا از موحّدی توحید او را مگر بدوستی ما و دوستی ما هم منعقد نمی شود مگر توحید خدائی که بزرگست ذکر او پس در ما شک کرده و اندازه گیری نکرد که بسبب این شک ملحق می شود بر او خشم از خدائی که عزیز و جلیل است ذکر او پس بود آن چنانی که خدای جلّ ذکره فرموده که یاد کن صاحب ماهی یعنی یونس را زمانی که رفت در حالتی که خشمگین بود و چنین پنداشت که ما هرگز بر او سخت نمی گیریم

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ إِنَّمَا ظَنَّ أنَّهُ لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ بِشَكِّهِ فيما فَضَّلَنَا اللَّهُ بِهِ فَسَخِطَ اللَّهُ عَلَيهِ وَ عاقَبَهُ فَكانَ في قِصَّتِهِ ما قَصَّهُ اللَّهُ في كِتابِهِ) فرمود صادق عليه السلام ای مفضل جز این نیست که گمان گرد یونس که خدا بسبب این شکی که در فضیلت ما کرده بر او تنگ نمی گیرد پس

ص: 281

خشم گرفت خدا بر او و معاقب ساخت او را پس بود در قصّه او اینه که قصّه کرده است خا در کتاب خود

قَالَ قَالَ اميرُ الْمُومِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ

﴿و أَمَّا الْعَبْدُ الَّذِي امتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمانِ أَنَّهُ سَلمانُ اَلْفَارِسِيُّ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَوَتْ عنه الشيعه أَنَّهُ لَمَّا رَأَيَ أَمِيرُ المُؤمِنينَ عليهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مُكتف لِيُسَاقَ إِلَيَّ سَقِيفُهُ بَنِي سَاعِدِهِ قَالَ فِي نَفْسِهِ مَا هَذَا اَلذُّلُّ اَلْعَظِيمُ لَوْ شِئْتُ لاَنْتَصَرْتُ﴾

فرمود فرمود امیر مؤمنان علیه السلام و امّا آینده ای که امتحان کرده خدا دل او را برای ایمان سلمان فارسی است فرمود صادق علیه السّلام و روایت کرده اند شیعیان از آن حضرت که چون سلمان دید که امیر مؤمنان علیه السّلام را كتف بسته کشیده می شود بسوی سقیفه بنی ساعده در پیش خود گفت این چه ذلّت بزرگی است اگر می خواستی یاری کرده می شدی

﴿قال المُفَضَّلُ يا سَيِّدِي فَأَنَا أَسْأَلُكَ أَنْ تَسأَلَ اللَّهَ أن يُثَبِّتَني وَ يُثبِتَ سائِرَ شيعَتِكُم المُخلِصينَ لَكُمْ عَلَيَّ مَا فَضَّلَكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لا يَجْعَلُنَا فِيهِ شَاكِينَ وَ لامُرْتَابِينَ قالَ يا مُفَضَّلُ لَوْ لا دُعَاؤُنَا مَا ثَبْتُّمْ﴾

مُفَضّل گفت الی آقای من پس من می خواهم از تو که از خدا بخواهی که ثابت بدارد مرا و سایر شیعیان با اخلاص شما را بر آن چه که فضیلت داده است خدا شما را به آن و قرار ندهد ما را در آن شک و ریب کننده فرمود ای مفضّل اگر دعای ما نبود ثابت نمی ماندید

ص: 282

﴿قالَ الْمُفَضَّلُ يا مَوْلايَ اَنِّي لاَحِبٌ أَنْ تُفِيدَنِي بِشاهِدٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَي مَا فَوَّضَهُ اَللَّهُ إِلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانِهِ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ الْقُرْآنُ وَ سَائِرُ الْكُتُبِ تَنْطِقُ بِهِ لَوْ كُنتُم تَعْلَمُونَ و إنّي لابيّن لَكُم مِن سُورِهِ الذَّارِياتِ إِلَيَّ آخِرُهَا مَا يُجْزِيكَ إِقْرَأٌ يَا مُفَضَّلُ فِي قَصِّهِ قَوْمُ لُوطٍ رابعَلاءُ الى الرمال فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُوءْمِنِینَ فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ وَ تَرَکْنَا فِیهَا آیَهً لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الاْءَلِیمَ وَ فِی مُوسَی إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَی فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَ قَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ فَأَخَذْنَاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ وَ فِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ مَا تَذَرُ مِنْ شَئٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حِینٍ فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ وَ هُمْ یَنظُرُونَ فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِیَامٍ وَ مَا کَانُوا مُنتَصِرِینَ و َقَوْمَ نُوحٍ مِّنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ وَ السَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ وَ الاْءَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ وَ مِنْ کُلِّ شَئٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ إِنِّی لَکُمْ مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ

وَ اللَّهِ لا يَقُولُ فَفِرُّوا إِلَيَّ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبينٌ و إنَّما هَذَا حِكَايَهُ لِقَولِ الرَّسولِ المُفَوَّضِ إِلَيهِ وَ هُوَ المُفَوِّضُ إِلَيْنَا ذَلِكَ العِلْمَ وَ القَولُ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَ نَحْنُ نَفْعَلُ مِنْهُ مَا اُمِرْنَا بِفِعْلِهِ وَ هَذا القَولِ هُوَ مِنَّا إشارَهُ إلَيهِ وَ سُفارُهُ بَينَهُ وَ بَينَ عِبادِهِ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من من هر آینه دوست می دارم افاده کنی مرا

ص: 283

بشاهدی از کتاب خدای تعالی بر آن چه که خدا آن را بشما تفویض کرده است از حجّت و سلطنت خود صادق عليه السّلام فرمود قرآن و ساير كتاب ها ناطق به آن است اگر شما بدانید و من هر آینه بیان می کنم برای شما از سوره ذاریات تا آخر آن کفایت می کند تو را بخوان ای مفضّل در قصّه قوم لوط که فرموده پس بیرون کردیم ما کسانی را که در آن شهر از اهل ایمان بودند پس نیافتم در آن شهر مگر این که خانواده مسلمان و وا گذاردیم در آن نشانه ای برای آن کسانی که می ترسند از عذاب دردناک و در داستان موسى فرموده یاد کن هنگامی را که فرستادیم او را بسوی فرعون با حجّتی واضح پس روی خود را بر گردانید و گفت موسی جادو گر است یا دیوانه پس گرفتیم او را ما با لشکر هایش و افكنديم آن ها را در دریا و او ملامت آورنده شد و در داستان عاد فرموده یاد کن زمانی را که فرستادیم بر ایشان باد بی نفعی را که نگذارد چیزی را که بر آن می گذرد مگر آن که او را مانند پوسیده ریز ریز کند و یاد کن داستان قوم ثمود را زمانی که بایشان گفته شد که بر خوردار شوید تا مدّتی پی سر کشی کردند از فرمان پروردگارشان پس گرفت ایشان را صاعقه در حالتی که نگاه می کردند و بهیچ گونه نمی توانستند بر خیزند و نمی توانستند یار و یاوری برای نجاة خود تهیّه کنند و یاد کن داستان قوم نوح را پیش از ایشان که گروه نا فرمانی کنندگان بودند و تامّل کن در خلقت آسمان که چگونه آن را بقدرت خود بنا کردیم و زمین را که چگونه گستردیم پس نیکو گستراننده ایم و از هر چیزی جفت آفریدیم شاید که شما متذکر شوید پس

ص: 284

بگریزید بسوی خدا بدرستی که من برای شما از جانب او بیم دهنده آشکارم و خدا نمی فرماید پس فرار کنید بسوی خدا که من برای شما بیم دهنده آشکارم و جز این نیست که این حکایتی است برای گفته پیغمبر که تفویض به او شده و او است تفویض کننده بسوی ما این علم را و گفته مخصوص خدای تبارك و تعالی است و ما می کنیم از جانب او آن چه را که بما فرمان داده است که بکنیم ان را و این قول از ما است که اشاره به آن شده و ما مصلح و میانجی و بر گزیده میان او و بندگان او هستیم

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي مِثْلُ هَذَا فِي الْقُرْآنِ مَا كانَ مِن إِنَّا أَنْزَلْنَا وَ إِنَّا جَعَلْنَا و إنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُم وَ جْوَاهُم بَلِيٌ وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِم يَكتُبُونَ وَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الحَيَاه الدُّنْيا نحن قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ كَّلَ مَا كَانَ فِي الْقُرْآنِ مِن جَمْعٍ نَحْنُ فَعَلْنَا و إِنَّا صَنَعْنَا فَنَحْنُ وَ اللَّهُ اولَئِكَ الرُّسُلُ الَّذِينَ نَكتُبُ وَ نَقسِمُ بِأمرِهِ تَعالَي وَ إِرادَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ﴾

﴿و مَا كَانَ مِنْ أَحَدٍ فَرْدٌ فَهُوَ اللَّهُ رَبُّنَا سُبحانَهُ وَ تَعالي مِثلُ قَولِهِ تَعالي قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ مِثْلُ قَولِهِ تَعَالَيْ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسِي إِنَّنِي أَنَا اَللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِكرِي إِنَّ السَّاعَهُ أتيهِ أَكادُ أُخفِيهَا وَ قَولُهُ وَ قال اللّه لاَ تَتَّخِذُوا إِلَهَيْنِ اِثْنَيْنِ إنَّما هُوَ إلَهٌ وَاحِدٌ وَ قَولُهُ ولا تَقُولُوا ثَلاثَهُ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ قَولُهُ قُل اللَّهُمَّ مالِكَ المُلكِ وَ قَولُهُ وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إلَهٌ و فِيُّ الاءرضِ إلَهٌ فَذلِكَ هُوَ اللَّهُ خالِقُنا وَ مُصَوِّرُنا﴾

ص: 285

﴿و مُصْطَفِينا لِنَفسِهِ وَ مُتَّخِذُنا حُجَجاً عَلَيٌ خَلْقُهُ و جَاعِلُنَا خُزَّاناً لِعِلْمِهِ وَ جامِعِينَ لاَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ ما نَفعَلُ وَ ما نَشَاءُ إِلاَّ بِأَمْرِهِ كَما قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَيْ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذُكْرٌ لِلْعَالِمِينَ لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ وَ ما تُشَاوِءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ مَا هَذَا الْوَصْفُ وَ التَّنْزِيلُ إِلاَّ فِي جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سَلَّم وَفَيْنَا و عِنْدَكُمْ

يَا مُفَضَّلُ إِنَّ الْقُرْآنَ انْزِلَ فِي ثَلاثِهِ وَ عِشْرِينَ سِنَّهُ وَ اللَّهُ يَقولُ عَزَّ مِن قائِلٍ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ وَ قولُهُ إنَّا أنزَلْنَاهُ فِي لَيْلِهِ مُبَارَكِهِ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أمْرٍ حَكِيمٍ أَمْراً مِن عِنْدِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسَلِينَ وَ قولُهُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلِهِ الْقَدْرَ وَ قَولُهُ وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نَزَلَ عَلَيْهِ اَلْقُرْآنُ جَمَلُهُ وَاحِدُهُ كَذَلِكَ لِنُثْبِتَ بِهِ فَوَءَادَك﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من مانند این در قرآن بسیار است فرمود آرى ای مفضّل آن چه از آیات که از قبل إِنَّا أَنْزَلْنَا یعنی ما فرو فرستادیم و إِنَّا جَعَلْنَا وَ ما قرار دادیم و مائیم وارثها یا گمان می کنند که ما نمی شنویم در دل سخن گفتن و به پنهانی راز گفتن ایشان را بلی و فرستاده های ما نزد ایشان می نویسند و ما قسمت کردیم در میان ایشان مدّت ماندن ایشان را در زندگانی دنیا و ما اندازه گیری کردیم میان ایشان مردن را پس هر چه از این قبیل در قرآن است از جمع آوردن کلمه مانند نَحْنُ فَعَلْنَا و إِنَّا صَنَعْنَ يعنی ما کردیم و ما ساختیم پس مائیم آن فرستاده ها که می نویسیم و قسمت می کنیم بفرمان خدای تعالی و اراده و مشیّت او

ص: 286

و هر کجا که مرجع ضمیر مفرد باشد یعنی نسبت بیک نفر است پس آن یکی خدائیست پاک و منزّه که پروردگار ما است مانند فرموده او بموسی که ای موسیٰ منم خدائی که پروردگار جهانیان است و مانند ضمیر های سوره قل هو الله احد تا آخر سوره و مانند فرموده او نیست خدائی مگر من پس بندگی کنید او را و بپا دار نماز را برای یاد کردن من بدرستی که قیامت آینده است نزدیکست که پنهان کنم آن را و فرموده او که نگوئید دو خدا هست جز این نیست که او خدای یگانه است و فرموده او که نگوئید خدا سه است خود را باز دارید از گفتن این سخن نیکو است برای شما و فرموده او بگو ای پیغمبر خدای مالک مُلک و فرموده او که او است آن کسی که در آسمان خدا است و در زمین هم خدا است پس در این آیات مرجع ضمیر خدائیست که آفریننده و صورت بندی کننده و اختیار کننده ما است برای نفس خود و گیرنده است ما را حجّت بر خلق خود و قرار دهنده است ما را خزینه دار های علم خود و جمع کنندگان امر و نهی خود و ما نمی کنیم کاری را و نمی خواهیم چیزی را مگر بفرمان او چنان چه فرموده است خدائی که پاک و منزّه است او و بلند است شان او پس کجا می روید نیست آن یعنی قرآن یا پیغمبر و یا حجّت مگر این که یاد آوری کننده است برای جهانیان برای کسانی از شما که می خواهد مستقیم در ایمان باشد و نمی خواهید مگر این که خدا بخواهد که پروردگار جهانیان است و نیست این وصف و تنزيل مگر در حق جدّ من رسول خدا

ص: 287

و در حقّ ما و نزد شما ای مفضّل بدرستی که قرآن فرو فرستاده شد در مدّت بیست و سه سال و خدا می فرماید و غالب است کسی که گوینده است ماه رمضان آن چنان ماهیست که قرآن در آن ماه فرو فرستاده شده و فرموده او است که ما فرو فرستادیم آن را در یک شب با برکتی بدرستی که بودیم ما فرو فرستنده آن را در آن شب جدا کرده می شود هر امری که در آن حکمت است امری است از نزد ما بدرستی که ما فرستنده گانیم و فرموده او بدرستی که ما فرو فرستادیم آن را یعنی قرآن را در شب قدر و فرموده او که فرموده است گفتند آن کسانی که کافر شدند چرا فرستاده نشد بر او قران یک دفعه همچنان تا ثابت بداریم به آن دل تو را

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ فَهَذَا تَنْزِيلُهُ اَلَّذِي ذَكَرَهُ اَللَّهُ فِي الْكِتَابِ فَكَيْفَ ظَهَرَ الوَحْيُ في ثَلاثِهِ وَ عِشْرِينَ سِنَّهُ قالَ نَعَمْ يا مُفَضَّلُ أَعْطَاهُ الْقُرْآنَ كُلَّهُ مُجمِلاً وَ كانَ لا يُبَلِّغُهُ إِلاَّ فِي وَقْتِ الاسْتِحْقَاقِ لِلْخِطَّابِ بِهِ فِي أَوْقَاتِهِ وَ حِينِهِ وَ لا يُؤَدِّيهِ إِلاَّ بِأمرٍ وَ نَهيٌ يَهْبِطُ عَلَيْهِ الوَحيُ وَ الرُّوحُ الأَمينُ وَ يُمُرُّ لَهُ مُرَّهُ عَلَيَّ قَلبُهُ وَ مَرَّهُ عَلَيٌ سَمعَهُ فَبَلَّغَ مَا يُؤْمَرُ بِهِ وقتا وَقْتاً فَمِن أجْلِ ذلِكَ قَالَ اللَّهُ عزَّ وجِل ولا تَعْجَلْ بِالقُرآنِ مِن قَبْلِ أَن يَقضِيَ إِلَيكَ وَحيُهُ وَ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾

مُفَضّل گفت اي مولای من پس اینست تنزیل آن که یاد کرده است آن را خدا در قرآن پس چگونه ظاهر شد وحی در بیست و سه سال فرمود آری ای مفضّل عطا در فرمود باو همه قرآن را بطور اجمال و نمی رسانید آن را مگر در وقت استحقاق برای

ص: 288

خطاب کردن در اوقات آن و زمان آن و نمی رساند آن را مگر به امر و نهی که فرود آید بر او وحی و جبرئیل و بگذرد برای او یک مرتبه بر قلب او و یک مرتبه بر گوش او پس می رساند آن چه را که بدان امر کرده شده وقت بوقت پس از این جهت است که خدای عزّ و جّل می فرماید و تعجیل نکن بخواندن قران پیش از آن که بگذرد بسوی تو وحی آن و حرکت نده زبان خود را که شتاب کنی بخواندن آن

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ صَدَقْتَ يَا مَوْلايَ بِلِسَانِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ فِي خَلقِهِ أشهَدُ أنَّكُم مِن عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْتُمْ وَ بِسُلْطانِهِ وَ قُدْرَتِهِ قَدَرْتُمْ وَ نَطَقْتُم وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ فَارْجِعْ يا مَوْلايَ إِلَيَّ ذِكرُ المُقَصِّرِهِ لا يَلْحَقُونَ بِكُمْ وَ الْفَرَقُ بَيْنَهُمْ و بَيْنَ أَعْدَائِكُمُ النَّاصِبِه

قال اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ النَّاصِبُهُ أَعْدَاؤُكُمْ و الْمُقَصِّرُهُ أعْدَاؤُنَا لِأَنَّ النَّاصِبَه تُطَالِبُكُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا عَلَيْنَا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ و عُثْمانَ ولا يَعْرِفُوا مِن فَضْلِنَا شَيْئاً وَ الْمُقَصِّرُهُ قَدْ وَ افَقُوكُم عَلَيَّ البَراءَهُ مِمَّن ذَكَرَنَا وَ عَرَفُوا حَقَّنَا وَ فَضْلَنَا فَأنْكَرُوهُ و جَحَدُوهُ وَ قَالُوا هَذَا لَيْسَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ قَد صَدَقُوا أَنَّنَا بَشَرٌ مِثْلُهُمْ إِلاَّ أنَّ اللَّهَ بِما يُفَوِّضُهُ إلَينا مِن أمرِهِ وَ نَهيِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ كُلَّمَا شَرَحْتُهُ وَ بَيَّنَتُهُ لَكَ قَدِ اصْطَفانا بِهِ﴾

گفت مفضّل راست گفتی ای مولای من بزبان خدا که راست گو است در میان خلق او گواهی می دهم که شما از علم خدا دانا شده اید و بسلطنت و قدرت او قادر شده اید و از او نطق می کنید و بامر او عمل می کنید پس بر گرد ای مولای من

ص: 289

بذکر حالات مقصّره که ملحق بشما نمی شوند و فرق میان ایشان و میان دشمن های شما که ناصبیان هستند فرمود صادق عليه السّلام كه ای مفضّل ناصبی ها دشمنان شما هستند و مقصّره دشمنان ما هستند زیرا که ناصبی ها از شما می خواهند که مقدّم بدارید بر ما ابو بکر و عمر و عثمان را و چیزی از فضل ما را نمی شناسند و مقصّره کسانی هستند که وادار می کنند شما را بر بیزاری جستن از ذکر ما و حال آن که می شناسند حقّ ما را و فضل ما را و آن را باز می دارند و انکار می کنند و می گویند این امر در حق ایشان و این فضیلت ها برای ایشان نیست زیرا که ایشان بشری هستند مانند ما و بتحقیق که راست گفتند ما هم بشری هستیم مانند آن ها مگر این که خدای عزّ وجلّ بسبب آن چیزی که بما وا گذار کرده از امر و نهی خود ما آن را می کنیم باذن او و هر آن چه را که برای تو شرح دادم و بیان کردم آن را خدا ما را اختیار کرده است نه آن

﴿قَالَ المُفَضَّلُ يا مَوْلايَ ثُمَّ مَاذَا يَكُونُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَهْدِيِّ فِي الرَّجْعِهِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ ثُمَّ إِنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لاَ يُبْقِي مَوْضِعٌ مِنَ الدُّنْيَا مِمَّا بَلَغَهُ إِسْكَنْدَرُ وَ هُو ذُو القَرنَينِ وَ لا فِي الظُّلُمَاتِ وَ لا فِي قَعْرِ الْبِحَارِ ولا مِن وَرَاءِ قَافٍ إِلاَّ مَحَضَهُ مَحْضاً وَ طَهِّرَ الأرضَ تَطْهِيراً لَيَعُودَنَّ اَمِيرُ اَلْمُومِنِينَ إِلَيَّ الْكُوفَهَ وَ لِتَمْطِرُ السَّمَاءَ بِه جَرَاداً مِنْ ذَهَبٍ كَمَا أمْطَرَهُ اللَّهُ بَنیِّه أَيُّوبُ وَ يُقْسِمُ عَلَيَّ أصْحَابُهُ كُنُوزَ الأَرْضِ مِنْ تِبْرِهَا وَ لِجِينِهَا وَ جَوهَرَهَا بِالتَّواسي﴾

مَفَضّل گفت ای مولای من پس چه چیز واقع می شود از امیر المؤمنین و مهدی

ص: 290

در وقت رجعت فرمود بر او باد درود ای مَفَضّل پس امير المؤمنين عليه السّلام باقی نمی گذارد در دنیا جائی را از آن جا هائی که اسکندر ذوالقرنین در آن جا ها رسیده و نه در ظلمات و نه در ته دریا ها و نه در پشت کوه قاف مگر آن که خالص می کند آن جارا خالص کردنی و پاک می کند آن زمین را پاک کردنی و هر آینه بر می گردد امیر المؤمنین بسوی کوفه و می بارد آسمان بسبب او ملخ هائی از طلا همچنان که بارانید خدا بر پیغمبر خود ایّوب و قسمت می کند بر یاران خود از گنج های زمین که از طلا و نقره و جواهر است بتساوی

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ فَمَن مَاتَ مِنْ شِيعَتِكُمْ وَ عَلَيْهِ دَينٌ لِإخوانِهِ وَ لأَضْدَادِهِ كَيْفَ يَكُونُ في قَضَائِهِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ مَا وَ الَلَهُ اَلا الحَقُّ وَ الصِّدقُ وَ العَدلُ مَا يَبْتَدِئُ أَنْ يُنَادِيَ مُنادی فِي اَلْعَالَمِ ألاَ مَن كَانَ لَهُ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا دَينٌ فَليَذكُرهُ فَيَذكُرُ حَتّي يَذكُرُ الثَّومَه وَ الخَرْدَلَهُ فَضْلا عَنِ الْقَنَاطِيرِ المُقَنطَرِهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفُضَّهُ وَ الأملاكِ وَ الصِّلاتِ وَ العِدَاتُ فَيَأْمُرُ المَهدِيُّ عَلَيهِ السَّلاَمُ بِقَضَائِهَا عَنْهُمْ حَتّي لاَيُبْقِي دِينَ عَلِيٍ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنُه﴾

مُفَضّل گفت پس کسی که بمیرد از شیعیان شما و بر او دینی باشد برای برادران خود و دشمنان خود اداء کردن آن چگونه می شود فرمود ای مُفَضّل نیست مگر درستی و راستى و عدالت ابتداء نمی کند مگر این که منادی او در عالم ندا می کنند که آگاه باشید کسی که برای او نزدیکی از شیعیان ما حقی و دینی است پس ذکر کند آن را پس ذکر کرده

ص: 291

می شود تا این که یاد کرده می شود یک دانه سیر و یک دانه خردل تا چه رسد به هزار ها دینار از طلا یا نقره و املاك وصله و جايزه ها و وعده ها و نوید ها پس امر می کند مهدی علیه السّلام به دادن آن ها از جانب ایشان تا این که باقی نماند هیچ دینی برای مرد مؤمن يا زن مؤمنه اى

﴿قَال المُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي ثُمَّ مَاذَا يَكُونُ مِنَ اَلْمَهْدِيِّ قَالَ يَا مُفَضَّلُ يُثبُتُ بِهِ إِلَيَّ أَنْ يَطَأَ شَرْقَ الأَرْضِ وَ غَرْبَهَا ولا يُبقِي كَافِرٌ قَدْ أَخْفَيَ نَفسَهُ في مَغَارِبِ الأَرْضِ وَ مَشَارِقِهَا ولا في باطِنِها إلاَّ قَذَفتُهُ لَهُ وَ تَقولُ أيُّها المَهدِيُّ هذا عَدُوُّ اللَّهِ وَ عَدوكَ فَخُذْهُ وَ مَثِّلْ بِهِ فَيَأخُذُ بِجَمِيعِ حُقُوقِ اللَّهِ وَ يُحِقُّ الحَقَّ وَ يُزهِقُ البَاطِلَ ثُمَّ يَعودُ إلَيَّ الكوفهُ وَ فيها مُصَلاَّهُ فِي مَسْجِدِهِ وَ مَجْلِسِ قَضَائِهِ وَ أَحْكَامِهِ فِي مَسْجِدِ السَّهْلِهِ و بَيْتُ مَا لَهُ فِي خَطِّهِ السَّبيعُ وَ يَهدِمُ المَسجِدَ الَّذي بَنَاهُ يَزِيدُ بن معاويه لَعَنَهُ اَللَّهُ لَمَّا قُتَلَ جَدِّي الحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ كَتَبَ إِلَيَّ أهلُ الكُوفَه إِنَّا قَدْ قَتَلْنا لَكُم سَيِّداً وَ بُنَيْنا لَكُم مَسجِداً كُفَّارُهُ لِقَتْلِهِ وَ كانَ كُلَّما حُوِّلَ إِلَيَّ الْمَسْجِدُ السَّرَّاجِينَ وَ الْخَوَّانِينَ إِلَيَّ دَاخِلِ الْمَسْجِدِ فَاقْتَصَّ مِنْهُ لِعِظَمِ انْفَاقِ الْمَالِ عَلَيْهِ وَ يَبنيهِ المَهدِيُّ عَلَيَّ بِنائِهِ الأَوَّلُ وَهَضاً وَ الوَهضُ لِجَينٍ بَعْضُهُ عَلَيَّ بَعْضٌ مِثْلُ الكُوفِه وَ يَهْدِمُ الْقَصْرَ الْعَتِيقَ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَن بَنَاهُ ولا يَدَعُ أثَراً عَلَيَّ وَجْهَ الارْضِ لِسَائِرِ الفَراعِنِهِ وَ الْجَبَابِرَه وَ الطَّوَاغِيتُ إلاَّ رَدمَهُ و أبادَهُ وَ عَفاهُ﴾

مُفضّل گفت ای آقای من پس چه کاری از مهدی رو می دهد فرمود

ص: 292

فرمود ای مفضّل ثابت می ماند به امر تا این که پا بزند مشرق و مغرب زمین را و باقی نمی ماند کافری که مخفی کرده باشد نفس خود را در مغرب های زمین و مشرق های آن و نه در باطن زمین مگر این که زمین او را بالا میندازد او را برای ان حضرت و می گوید ای مهدی اینست دشمن خدا و دشمن تو بگیر او را و پاره پاره کن او را پس می گیرد مهدی جمیع حقوق خدا را و ثابت و پا بر جا می نماید حق را و می برد باطل را پس بر می گردد بسوی کوفه و در آن جا نماز گاه او در مسجد کوفه است و مجلس قضا و حکومت های او در مسجد سهله است و بيت المال او در خطّة الّسبیع است و آن محلّه ایست از محلّات کوفه که حجّاج بن یوسف ثقفی در آن جا بوده و خراب می کنند مسجدی را که یزید بن معاویة لعنه الله در آن جا بنا کرده پس از آن که جدّ من حسین کشته شد و نوشت بر اهل کوفه که ما آقای شما را برای شما که کشتیم و مسجدی برای شما بنا کردیم که کفّاره کشتن او باشد و هر چه که در اطراف مسجد سّراج ها و خیانت کنندگان است تا داخل مسجد همه را خراب می کند پس قصاص می کند از او برای انفاق مال بزرگی که بران شده و بنا می کند آن را مهدی علیه السلام بر بنیان بناء اوّل با خشت های نقره که بعضی از آن ها بالای بعض دیگر باشد مانند کوفه و خراب می کند قصر کهنه لعنت شده را که ملعونست کسی که آن را بنا کرده و نمی گذارد اثری را بر روی زمین که از سایر فرعون صفت ها و گردن کشان و بت ها باقی مانده مگر این که خراب و نابود و خک می کنند آن را

ص: 293

﴿فَقَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايَ فَكَمْ تَكُونُ مَدُّهُ مُلْكَهُ عَلَيهِ السَّلامُ وَ مَن يَمْلِكُ بَعدَهُ قالَ وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ مَا يَمْلِكُ عَاصِينَا مِنَ الدُّنْيَا عَاماً وَ لاَ شَهْراً ولا يَوماً ولا سَاعَهُ ولا لِحَظِهِ لا وَ لا يَملِكُ مِثلُهُ مَلكٌ واحِدٌ إلاَّ مَلَكٌ مِنَّا لِمَكانِهِ﴾

مُفَضّل گفت اي مولای من مدّت سلطنت او چه قدر است و کی بعد از او سلطنت می کند فرمود بذات خدا قسم است ای مفضّل که مالک نمی شود نا فرمانی کننده ما از دنیا سالی و نه ماهی و نه روزی و نه ساعتی و نه لحظه ای نه مالک نمی شود و مالك نمی شود مانند او احدی مگر این که مالک می شود از پادشاهی بجای او

﴿قالَ المُفَضَّلُ يا مَولايَ قَد سَأَلتَ عَن كُلِّ شَيْءٍ وَ بَلُغَتُهُ وَ بَقِيَ ما يَغْلِي بِهِ صَدرِي مِن حَالِ أَهْلِ الْجَنَّهِ فِي الْجَنَّهِ وَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ إِلَيَّ مَاذَا يَؤُولُ أَمْرُهُمْ قَالَ مَوْلاَيَ يا مُفَضَّلُ إليَّ قَول اللَّهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ خَالِدِينَ فِيها مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الارْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّك فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجِنَّهِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتِ و الارْضِ إِلاَّ مَا شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ قَالَ غَيْرُ مُنْقَطِعٍ عَنْهُمْ بَلْ هُوَ دَائِمٌ أَبَداً لاَ نَفَادَ لَهُ قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا مَوْلايَ مَاذَا اَلْإِسْتَثْنَاءُ لَهُمْ يَا سَيِّدِي بِالْمَشيهِ قَالَ دَلَّ بِذَلِكَ علَيَّ انقِضائهما إِذَا شَاءَ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يا مَوْلايَ ثُمَّ مَاذَا بَعْدَ ذلِكَ قالَ مُلكٌ لاَيَنفَدُ وَ حُكَمٌ لايَبطُلُ وَ أَمرٌ لا يَرَدُّ إِلاَّ بِاختِيارِهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ ارَادَتِهِ الَّتي لايَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ ثُمَّ الْقِيامُهُ وَ ما وَصَفَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ عَزَّ ذِكْرُهُ﴾

ص: 294

مُفَضّل گفت ای مولای من از روی تحقیق پرسیدم از هر چیزی و آن را بمن رسانیدی و باقی ماند آن چه در سینه من جوش می زند از حال اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش که به جا می کشد امر ایشان مولای من فرمود ای مفضّل بسوى خدای عزّ وجل که فرموده پس بعضی از ایشان بدبخت و بعضی از ایشان نیک بختند امّا آن کسانی که بدبختند پس در آتش خواهند بود که در آن آتش است فریادی سخت و ناله ای زار این ها همیشه جاویدان در ان آتش خواهند ماند مادامی که زمین و آسمان ها بر قرار است مگر آن چه را که پروردگار تو می خواهد بدرستی که پروردگار تو کننده است آن چه را که می خواهد و امّا آن هائي كه نيک بختند پس همیشه در بهشت جاویدان خواهند ماند تا زمانی که زمین و آسمان ها بر قرارند مگر آن چه را که پروردگار تو بخواهد و این بخششی است که بریده نمی شود یعنی غیر منقطع است از ایشان بلکه دائم و همیشگی است که تمام شدن برای آن نیست مفضّل گفت گفتم ای مولای من این استثناء برای ایشان چیست که فرموده الّا ما شاء ربّك اى آقای من فرمود دلالت کرده است خدا بران بر منقضی شدن این هر دو اگر خدا بخواهد مفضّل گفت گفتم ای آقای من بعد از آن چه می شود فرمود ملکی است که تمام نمی شود و حکمی است که باطل می شود و فرمانیست که ردّ کرده نمی شود مگر به اختیار و خواستن او و اراده او که نمی داند آن را کسی مگر خودش پس از آن قیامت خواهد بود و آن چه که وصف کرده است خدا آن را در کتاب خود که غلبه دارد ذکر او

ص: 295

مُؤلّف حقیر می گوید

تا این جا خبر مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام پایان یافت و در حاشیه همان کتاب که این خبر را از آن نقل کردم در ذيل خطبه امير المؤمنين عليه السّلام که مفضّل از معنای قول امير المؤمنين سؤال کرده و حضرت در جواب او فرموده در معناى ﴿الَّذِى كَتابَ كينونَتِهُ فالقِدَمُ وَ الازلُ﴾ تا اخر در مقابل این جمله در هامش این حَديثِ را مرسلا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده بود که عین عبارت آن بدون کم و زیاد این بود ﴿قال الامَّامُ النَّاطِقُ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ اِنَّ اللَّهِ اَخْبُرْنِى عَنى مِنْ ذَاتِهِ وَ اَنَا غَيْرُ مُنْفَصِلٍ عَنْها اَذَّ نُورُ اَلشَّمْسِ غَيْرَ مُنْفَصِلٍ عَنْهَا ثُمَّ نَادَانِى بى وَ خَاطَبَنِي مِنًى ثُمَّ قَالَ لِي مَن انا مِنكَ وَ مَن انتَ مِنّى فَاجَبتَهُ بِلِطافَتى اَنْتَ كلى و اصلى مِنكَ ظَهَرْتَ وَ في اَشْرَقْتُ اَنَا كَلِمَتُكَ الاَزَلِيَّةُ فَطْرَتُكَ الذَّاتِيَةُ كِيَانِي قَدِيمٌ وَ عيانَى حَادِثٌ مَنْ عَرَفَنِي وَصَفَكَ مَنِ اتَّصلنى عَرَّفَكَ لاَ مِنْ شَيْءٍ خَلَقْتَنِى فَيَكُونَ مُعادى الى مَاسِواكَ كُنْتَ قَبلَ رَتْقاً وَ فِى ذالِكَ حَقّاً فَاطَّلَعَتَني وَ لَمْ تَفْصِلَتِي فَاَنْتَ مِنّى بِلا تَبْعِيضٍ و اناً مِنْكَ بِلا حَوْلٍ اَنْتَ مِنِّى باطِنٌ و اناً مِنْكَ ناطِقٌ فَبِي تُحْمَدُ وَ بِي تَعْبُدُ و اناً الْبَعْضِ وَ انَتِ الْكَل﴾ ترجمه این حَديثِ را بعهده دانشمندان گذاردم و بر فرض صحت صدوران از آن حضرت قابل استفاده کامل است ﴿وَ ذَلِكَ ذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ رَجَاءٌ واثق﴾ آن كه خداوند متعال ما را از مستضیئین از انوار علوم آل محمد عليهم السلام قرار دهد ﴿اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلاً اَنْ هَدَانَا اَللَّهُ﴾

ص: 296

بخش هَشتم : از کتاب نوائب الدّهور

اشاره

و آن مشتمل بر سه قسمت است قسمت اوّل در احادیث و اخباری است که از عالم آل محمد حضرت ابى الحسن اوّل امام هفتم موسای کاظم علیه السّلام روایت شده

حَديثِ اَوَّل

ارشاد شیخ مفید ص 338 در باب علامات قیام قائم بسند خود از حضرت ابى الحسن موسى علیه السّلام روایت کرده در تفسیر قول خدای عزّ وجل ﴿سَزيهم ايا ثنّا فى الافاتِ فِي اَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمُ انَّهُ الحَقُّ قالَ الْفِتَنُ فِي الاِفاقِ وَ المَسخُ في أعداءِ الحَق﴾ یعنی فرمود مراد از آیات در آفاق ظهور فتنه ها است در آفاق جهان و مراد آیات در نفس ها واقع شدن مسخ است در دشمنان حقّ

حَديثِ دُوُّم

ارشاد مفید ص 34 از فضل بن شاذان از ابی الحسن عليه السلام روایت کرده که فرمود ﴿كَانَى بِرَايَاتٍ مِنْ مِصْرَ مُقْبِلاَتٍ خُضْرٌ مُصَبَّغَاتٌ حَتَّى تَاتَى اَلشَّامَاتِ فَتُهْدِي اِلى اِبْنِ صاحِبِ الوصيّات (الْعَصيات)﴾

یَعنی گویا می بینم پر چم ھائی را که از مصر رو می آورد که آن پرچم ها سبز است و رنگ آمیزی شده تا این که می آید بشامات پس آن پرچم ها راهنمائی می کند بسوی پسر کسی که صاحب وصيّت ها است یا بنا بر نسخه دیگر صاحب العصيّات یعنی صاحب عصا هاست

ص: 297

مُؤلّف گوید شامات در آن زمان که حضرت فرموده عبارت بوده او سوریا بر وجه عموم که مملکت آن منقسم بهفت قسمت بوده فلسطین و اردن و حمض و دمشق که در عصر ما بشام معروفست و عواصم و ثغور كه آن ها حصار ها و مرز هائی بوده که خلفاء اسلامی تحدید و بنا کرده بودند میان بلاد مسلمانان و بریتانیا که در شمال سوریا واقع است و تحدید و بنای آن ها برای جلو گیری از هجوم دشمن بوده که از جمله آن ها است طرسوس و ادنه و مرعش و ملطيّة - و صاحب وصیّات چنان چه در بعضی از نسخ است یا مراد امیر المؤمنين عليه السّلام است که وارث وصایای پیغمبران سلف و حضرت خاتم الانبیاء بوده و یا آن كه مراد حضرت عسکری پدر بزرگوار حضرت بقیه الله عجّل الله تعالى فرجه است که یازدهمین وصیّ حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله و سلم است و بنا بر بعضی از نسخ که صاحب عصیّات نقل کرده شده نیز مراد یکی از این دو بزرگوارانند و مراد از عصیّات عطا های انبیاء است که بوراثت به ایشان رسیده از قبیل عصای آدم و شیث و موسى و سليمان و حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله و تعبیر حضرت به ابن صاحب وصیّات یا عصیّات از باب تقیّه بوده است که حضرتش را به این وصف معرفی فرموده - پس بمقتضای آن حَديثِ شریف و بعض از احادیث دیگر یکی از علامات ظهور آن حضرت رو آوردن پرچم های مصریست در شامات و بهمین زودی ها انتظار می رود ان شاء الله تعالى

ص: 298

حَديثِ سِوُّم

ارشاد مفید ص 340 بسند خود از ابی الحسن بن جَهَم روایت کرده که گفت ﴿سُئِلَ رَجُلٌ أَبَا الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ تُرِيدُ الاكْثارَ اَمْ اُجْمَلْ لَكَ فَقَالَ بَلْ تُجَمِلُ لِي فَقَالَ اِذَا رَكَزْتُ وَ رَايَاتُ قَيْسَنَ بمصر و رایات کنده بخراسان﴾

یَعنی مردی از حضرت موسی بن جعفر از فرج سؤال كرد پس آن حضرت فرمود جواب را بسیار بگویم یا بطور اجمال برایت بگویم عرض کرد به اجمال بفرما پس فرمود وقتی است که پرچم های قیس بمصر کوبیده شود و پرچم های کنده بخراسان

مؤلّف گوید قیس عشیره ای هستند از امّهات قبایل عربیّه و آن ها را قیس عیلان گویند که در زمان جاهلیّت خیمه می زدند در مسافت های وسیع میانه جزيرة العرب و شمال آن بعد از آن وارد شدند در شامات و از مواطن اصلی خود دور شدند و در شامات و عراق و بين النهرین و مصر ساکن شدند - و نیز قیس جزیره ایست کوچک واقع در خلیج فارس و نیز نام قریه ایست در مصر بنام اَلمینا که مرکز کشیش ها نصاری است - و مصر مملکتی است جمهوری که در شمال شرقی آفریقا واقع است که حدّ شمالی آن بدریای متوسّط و حدّ شرقی آن فلسطین و دریای سرخ و حدّ جنوبي آن بسودان و حدّ غربي آن بلیبیا است و مرکز آن قاهره است و از شهر های آنست اسکندریّه و پورت سعید و سُویس و طنطا و دَمِنِهُور و المينا و اسيوط و اُسوان و الفيِوم

ص: 299

کِندَه قبیله ای هستند از عرب که آن ها را بنوکِنده گویند که در قسمت جنوبی جزيرة العرب ساکنند - و دور نیست کَنده معرّب کانادا باشد که دولتی است در آمریکای شمالی میان ولایات متحده واسِكا

خراسان در زمان صدور این حَديثِ توسعه زیادی داشته و از بلاد قديمه آسيا بشمار می رود شمالاً و شرقا حدّ آن بنهر امُو داریا و جنوبا بكوه های هند و كوش وحدّ غربي ان بمناطق فارس بوده و امتداد داشته تا بلاد سعد ماوراء النّهر تا سیستان از طرف جنوب نیز و غربیین از ان تعبیر به ایران شرقی شمالی می کنند و از شهر های آن است طوس که مشهد الرّضا باشد و نیشابور و افغانستان شمالی که هرات و بلخ باشد که مقاطعه ترکمان های سوفاتية بوده یعنی شوروی ها و از شهر های مشهوران نیز مرو بوده است

پس ممکن است گفته شود که مراد حضرت علیه السّلام در جواب سائلی که سؤال از فرج کرده این باشد که وقتی که پرچم های قیس یعنی عرب هائی سوریا و شامات و عراق در مصر کوبیده شود و پرچم های عرب هائی که در قسمت جنوبي جزيرة العربند كه از قبیله کنده باشند و یا پرچم های آمریکائی ها شمالی در خراسان کوبیده شود آن وقت فرج خواهد شد و الله العالم

حَديثِ چَهارُم

غیبت نعمانی ص 163 مسنداً از علیّ بن ابی حمزه رویت کرده که گفت ﴿رَافَقْتَ اِبَاً اَلْحَسَنِ

ص: 300

مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَيْنَ مَكَّةَ وَ اَلْمَدِينَةِ فَقَالَ لى يَوْماً يا عَلِى لَو اِنَّ اَهْلَ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضِ خَرَجُوا علَى بَنِى الْعَبَّاسِ لَسَقَيْتُ الارضَ دِمائَهُمْ حَتَّي يَخْرُجُ السُّفْيَانِيُّ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي امْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ اطْرَقَ هُنَيْئَةً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْكُ بَنِي اَلْعَبَّاسِ مَكْرٌ و خدع يَذهَبُ حَتَّى يُقَالَ لَمْ يَبْقَى مِنْهُ شى ثُمَّ يَتَجَدَّدُ حَتَّى يُقَالَ مَا مَرَّ مِنْهُ شَيْ﴾

یَعنی رفاقت کردم با ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام در میان مكّه و مدینه پس روزی بمن فرمود ای علیّ اگر اهل آسمان ها و زمین بیرون بیایند بر ضرر بنی عبّاس هر آینه زمین سیراب کرده می شود از خون های ایشان تا وقتی که بیرون بیاید سفیانی به آن حضرت گفتم که ای آقای من امر سفیانی ختم کرده شده است فرمود آری پس کمی سر خود را بزیر انداخت پس سر را بلند کرد و فرمود مُلک بنی عبّاس مَکر و خدعه است می رود تا گفته شود که از آن چیزی باقی نمانده است پس از آن باز تازه می شود تا این که گفته می شود که از آن چیزی نگذشته است

مُؤلّف گوید که این حَديثِ شریف ظهور و دلالت دارد که دولت و مُلک بنى عبّاس بعد از منقرض شدن دو مرتبه تجدید می شود و انقراض ثانوی آن بخروج سفیانی خواهد بود و از اخبار دیگر نیز چنین مستفاد می شود چنان چه بعضی از ان در جزو اوّل و دوّم این کتاب سبق ذکر یافت

حَديثِ پَنجُم

ص: 301

غیبت نعمانی ص 78 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ سَابِعٍ فَاللَّهَ اَللَّهَ فى اديانكم لاَ يُزِيلَنَّكُمْ عَنْهَا فانه لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلاَمْرِ مِنْ عَنيبَةَ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا اَلاَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ انما هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اَللَّهِ يَمْتَحِنُ اَللَّهُ بِهَا خَلْقَهُ وَ لَوْ عَلِمَ اِبَاءَكُمْ وَ اجْدَادَكُمْ دِيناً اصح مِنْ هَذَا اَلدِّينِ لاَتَّبَعُوهُ قَالَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ قَالَ فَقَالَ يَا نَبِى عُقُولُكُم تَضْعُفُ عَنْ هَذَا وَ احْلامُكُمْ تَضيقُ عَن حَمْلِهِ وَلكِنْ ان تَعيشوا فَسَوْفَ تُدْرِكُوهُ﴾

یعنی وقتی که نا پیدا شد پنجمین از فرزند هفتمین پس خدا را فراموش نکنید خدا را فراموش نکنید در حفظ دین های خود زایل نکند البته شما را از دین های تان زیرا که ناچار است برای صاحب این امر از پنهان شدنی تا این که بر گردد از این امر کسی که قائل به او است جز این نیست که این آزمایشی است از جانب خدا که می آزماید به ان خلق خود را و اگر پدران و اجداد شما می دانستند که دینی صحیح تر از این دین هست هر آینه تابع آن دین می شدند راوی که علی بن جعفر برادر آن حضرتست گفت گفتم ای آقای من پنجم از فرزند هفتم کیست فرمود ای پسرک من عقول شما ضعیف است و تنگست از تحمل کردن آن ولیکن اگر نمانید زود باشد که او را درک کنید

حَدیثِ شِشُم

وافى كتاب الحجة. بالتمحيص ص 104 از کافی از معمّر بن خلّاد روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ اِبَا اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ الم أَحْسَبُ اَلنَّاسَ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم

ص: 302

لاَ يُفْتَنُونَ ثُمَّ قَالَ لِى مَا اَلْفِتْنَةُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ اَلَّذِى عِنْدَنَا الْفِتْنَةُ فِى الدِّينِ فَقَالَ يُفْتَنُونَ كَمَا يُفْتَنُ اَلذَّهَبُ ثُمَّ قَالَ يُخْلَصُونَ كَمَا يُخْلَصُ اَلذَّهَبُ﴾

یَعنی شنیدم از ابى الحسن عليه السّلام که در آیه ﴿الم أَحْسَبُ اَلنَّاسَ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم لاَ يُفْتَنُونَ﴾ که تلاوت فرمود و پس از آن فرمود برای من که فتنه چیست گفتم فدایت شوم آن چه که در نزد ما است مراد فتنه در دین است پس فرمود آزمایش کرده می شوند همچنان که طلا آزموده می شود پس فرمود خالص می شوند همچنان که طلا خالص می شود

حَديثِ هَفتُم

کافی جزو سوّم باب كراهة التوقيت مسندا! از علی بن یقطین روایت کرده که گفت ﴿قَالَ لى ابُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالاِمَانِيِّ مُنْذُ مَاتَى سَنَةً قَالَ وَ قَالَ يَقْطُبِينَ لاِبْنِهِ عَلَى مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ و قِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ فَقَالَ لَهُ عَلَى اَنِ الَّذِي قِيلَ لَنا وَ لَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَ اَحِدٍ غَيْرُ اَنْ اَمْرَكُمْ حَضْرَفا عَطِيْتُمْ مَحْضَهُ فَكانَ كَمَا قَبِلَ لَكُمْ وَ انَّ امْرَنا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بالامانى فَانْ قِيلَ لنا هذا اَلاَمْ لاَ يَكُونُ الاماتى سُنَّتَةً وَ ثَلاثُ مَاةٍ سَنَةً لَقَسَتِ اَلْقُلُوبُ و لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الاسْلامِ ولَكِنْ قَالُوا مَا اسرَعَهُ وَ ما اقرَبَهُ تالِفاً لِقُلوبِ النَّاسِ وَ تَقريباً لِلْفَرَحِ﴾

يَعنى فرمود برای من ابو الحسن يعنى موسى بن جعفر عليهما السّلام که شیعه تربیت می شود بر آرزو ها زمان دویست سال است گفت و گفت یقطین به پسر خود علیّ چه جهت دارد برای ما که وقتی برای ما گفته می شود چیزی می شود و چون برای شما

ص: 303

گفته می شود نمی شود پس علیّ به او گفت آن چه برای ما و شما هر دو گفته می شود همه از یک جا بیرون می آید غیر این که امر شما وقتش می رسد پس عطا کرده می شوید خالص آن را پس همچنان که گفته شد می باشد و امر ما چون وقتش نرسيده علّت آورده می شویم ما به آرزو ها پس اگر بما گفته شود که این امر نمی باشد مگر بعد از دویست و سیصد سال هر آینه دل ها سخت می شود و عموماً از اسلام بر می گردند ولیکن می گویند چقدر بشتاب می آید و نزدیکست برای تالیف قلوب مردم و نزدیک کردن فرج

حَديثِ هَشتُم

وافي در باب كراهة التوقيت ص 103 از صدوق باسناد خود مرفوعا از علیّ بن یقطیر روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لابِي الْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا مَا رُوِيَ فِيكُمْ مِنَ اَلْمَلاَحِمِ لَيْسَ كَمَا رَوَى وَ مَارَوَى فِي اَعَادِيكُمْ قَدْ صَحَّ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ انِ الَّذِي خَرَجَ فِي اَعْدَائِنَا كَانَ مِنَ اَلْحَقِّ فَكَانَ كَمَا قِيلَ وَ انتُمْ عُلِّلْتُمْ بِالْأَمَانِيِّ فَخَرَجَ اِلَيْكُمْ كَمَا خَرَجَ﴾

يَعنى گفتم به ابى الحسن موسیٰ علیه السّلام چه جهت دارد که آن چه روایت می شود درباره شما از وقایع بزرگ نیست همچنان که روایت شده و آن چه که روایت می شود درباره دشمنان شما صحیح در می آید پس آن حضرت علیه السّلام فرمود بدرستی که آن چه که در حق دشمنان ما بیرون می آید از جانب حق است پس همچنان که گفته شد می باشد و شما علّت آورده می شوید به آرزو ها پس بیرون می آید بسوی شما همچنان

ص: 304

که بیرون آمده است

حَديثِ نُهُم

السماء و العالم در باب بلدان ممدوحه و مذمومه ص 339 مسنداً از ابو الحسن اوّل یعنی حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ قَسَمٍ يَدْعُو النَّاسَ اِلَى اَلْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاجُ الْعَوَاصِفُ ولا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ وَ لاَ يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلُونَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾

یَعنی مردی از اهل قمّ می خواند مردم را بسوی حقّ جمع می شوند با او گروهی که مانند پاره های آهنند در ثبات در دین و محکمی که نمی لغزاند آن ها را باد های سخت فتنه و فساد و از جنگ کردن ملول و خسته نمی شوند و دوری از جنگ نمی کنند و بر خدا توکّل می کنند و عاقبت بخیری مخصوص پرهیزکارانست

حَديثِ دَهُم

السماء و العالم - در همان باب ص 339 مسنداً از آن حضرت روایت نموده که فرمود ﴿قُمَّ عُشِ ال مُحَمَّدٍ وَ مَاوَى شَبِيعَتَهُم ولكِنْ سَيَهْلِكُ شَبَابَهُم بِمَعْصِيَتِهِ بِعُقُوقِهِ ابَائِهِمْ وَ الاستِحفافِ وَ السُّخرِيَّةُ بِكُبَرَائِهِم وَ مَشَايِخِهِم وَ مَعَ ذَلِكَ يَدْفَعُ اللَّهُ عَنهُم شَرَّ الاعادي وَ كُلُّ سُورَءٍ)﴾ يعنى قم زيست گاه آل محمّد و مأوای شیعیان ایشان است ولیکن زود باشد که هلاک شوند جوانان ایشان بگناه کردن یا عقوب کردن پدرانشان و سبک شمردن و سخریّه کردن به بزرگانشان و پیرانشان و با این حالت دفع می کند خدا از ایشان بدی دشمنان را و هر گونه بدی که باشد

ص: 305

غیبت طوسی ص 291 از ابن اسباط از حسن بن جهم روايت كرده ﴿قَالَ سَئِلْتُ اِبَا اَلْحَسَنِ عَنْ شَيٍ مِنَ الْفَرَجِ فَقَالَ اُولَسْتَ تَعْلَمُ انَّ انْتِظَارَ الْفَرَجِ مِنَ الفَرَجِ قُلْتُ لا ادْرى اِلاّ اَن تُعَلِّمَنِى فَقالَ نَعَمْ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الفَرَج﴾ گفت پرسیدم از ابى الحسن عليه السّلام از چیزی از فرج پس فرمود آیا نمی دانی که انتظار فرج داشتن از فرج است گفتم نمی دانم مگر این که تعلیم دهی مرا پس فرمود آری انتظار فرج داشتن از فرج است

حَدیثِ یازدَهُم

اکمال الدین صدوق در ص 205 مسندا از یونس بن عبد الرحمن روایت کرده که گفت ﴿دخُلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَقُلْتُ لَهُ يَابْنَ رَسُولَ اَللَّهِ انتَ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ فَقَال اَنَا القَائِمُ بِالحَقِّ ولَكِنَّ القائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ الارْضَ مِن اعداءِ اللَّهِ عَزَّ وجَلٌ وَ يَمْلَأُهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْمَاً هُوَ الْخَامِسُ مِن وُلْدَى لَهُ غيبَةٌ يَطُولُ اِمْدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا اِقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا اُخِرُونَ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ طُوبَى لِشِيعَتِنَا اَلْمُتَمَسِّكِينَ اَللَّهُ بِجِيلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا اَلثَّابِتِينَ عَلَى مُوَالاَتِنَاءَ وَ اَلرَّائَةُ مِنْ اَعْدَائِنَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ رَضُوا بِنَا ائِمَةً وَ رَضِينَا بِهِمْ شِيعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِي دَرَجَاتِنَا يَوْمَ اَلْقِيمَةِ﴾

یعنی داخل شدم بر موسی بن جعفر علیهما السلام پس گفتم ای پسر رسول خدا توئى قائم بحق فرمود منم قائم بحق ولیکن قائمی که پالک می کند زمین را از دشمنان خدای عزّ وجلّ و پر می کند آن را از عدل همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد آن پنجمین از فرزندان

ص: 306

من است برای او غیبتی است که طول می کشد مدّت آن از ترس نفس او مرتدّ می شوند درباره او گروه هائی و ثابت می مانند در امامت او گروه های دیگر پس آن حضرت عليه السّلام فرمود خوشا بحال شيعيان ما آن هائی که چنگ می زنند بريسمان ولایت در زمان غیبت قائم ما آن کسانی که ثابتند در دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما این گروه از ما هستند و ما هم از ایشانیم خشنود شده اند باین که ما امام های ایشان باشیم و ما هم خشنودیم که آن ها شیعیان ما باشند پس خوشا بحال ایشان باز خوشا بحال ایشان ایشان. بذات خدا قسم است که در درجه های ما هستند در روز قیامت

حَديثِ دَوازدَهُم

اکمال الدین ص 209 مسنداً از زیاد ازدی روایت کرده که گفت ﴿سُئِلْتُ سَيِّدِي مُوسي جَعْفَرٍ عَن قَولِ اللَّهِ عز وَجَل وَ اسبَغ عَلَيكُم نِعَمَهُ ظاهِرَةً و بَاطِنَةً فَقالَ عليهِ السَّلامُ النِّعْمَةُ الظّاهِرَةُ الامامُّ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الاَمَّامُّ الغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَ يَكُونُ فِى الائِمَةِ مَنْ يَغِيبُ قَالَ نَعَمْ بِغَيْبٍ عَنِ اِبْصَارِ اَلنَّاسِ شَخْصُهُ وَ لاَ يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ المُومِنينَ ذَكَرَ وَ هُوَ الثَّانِي عشَرَ يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسيرٍ وَ بَيَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ وَ يُظْهِرُ لَهُ كُنوزَ الأَرضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يُفني بِهِ كُلَّ جَبّارٍ عَنِيدٍ وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدَيْهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِیدٍ ذَلِکَ اِبْنُ سَیِّدَهِ اَلْإِمَاءِ اَلَّذِی تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلادَتُهُ﴾

یعنی پرسیدم از آقایم موسی بن جعفر عليهما السّلام از گفته خدای عزّ وجل از معنای آیه ای که می فرماید و تمام گردانیده است خدا بر شما نعمت های ظاهر و باطن

ص: 307

را پس امام علیه السّلام فرمود نعمت ظاهره امام ظاهر است و نعمت باطنه امام غائب است پس گفتم به آن حضرت که در میان ائمّه کسی هست که غائب شود فرمود آری شخص او از نظر های مردم غائب می شود امّا ذکر او از دل های مؤمنین غائب نمی شود و آن امام دوازدهم است که است که آسان می گرداند خدا برای او هر مشکل را و خوار می کنند برای او هر دشواری را و ظاهر می کند برای او گنج های زمین را و نزدیک می کند برای او هر دوری را و نابود می کند بسبب او هر سر کش ستم کاری را و هلاک کند به دو دست او هر شيطان تمرّد کننده ای را و او پسر سیّده و بزرگ کنیزان است که ولادت او بر مردم مخفی می شود

حَديث سیزدَهُم

اختصاص شیخ مفید ص 261 على بن ابراهیم جعفری از مسلم غلام ابى الحسن علیه السّلام روایت کرده که گفت ﴿سَالَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ الترك خيْر ام هؤلاءِ قَالَ فَقَالَ هَؤُلاَءِ يُخَلُّونَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ دِينِكُمْ قَالَ قُلْتُ لاَ بَلْ يَجْهَدُونَ عَلَى قَتْلِنَا قَالَ فَانْ غَزَوْهُمْ اُولَئِكَ فَاغْزُوهُمْ مَعَهُمْ اوْ اعينُوهُمْ عَلَيْهِمْ (اَلشَّكُّ مِنْ ابى اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)﴾

یعنی پرسید از آن حضرت یعنی از حضرت موسی بن جعفر عليه السّلام مردی که آیا ترک بهتر است یا این جماعت یعنی بنی عبّاس گفت پس آن حضرت فرمود این جماعت خالی می کنند یا حایل می شود میان شما و میان دین شما یعنی دین شما را از شما می گیرند گفت نه بلکه کوشش می کنند بر کشتن ما فرمود پس اگر جنگ کنند این جماعت یعنی تُرک ها با ایشان پس شما هم با آن ها بجنگید یا كمك كنید ایشان را بر جنگیدن با آن ها

ص: 308

مؤلّف گوید کلمه او در فرمایش آن حضرت اواعينُوهُمْ بمعنای تردید متعارف نیست بلکه برای تخییر است یعنی در جنگ کردن با ایشان یا کمک کردن به ایشان هر کدام که بخواهید مخیّر می باشید و ممکن است که كلمه مولى در ميان كلمه الشك و كم ابى الحسن سقط شده باشد و تردید از راوی باشد و الله العالم

حَديث چَهاردَهُم

ملاحم و فتن ص 153 از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اذا فُقِدَ الخَامِسُ مِن وُلْدى سُلِبَتِ اَلرَّحْمَةُ مِنْ قُلُوبِ شِيعَتِنَا حَتَّى يَظْهَرَ اَلْقَائِمُ اَللَّهَ اَللَّهَ فى ادِّيانِكُم لاَ يُزِيلَنَّكُمْ عَنْهَا احد فانة لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غيبة بِرَجْعٍ فِيهَا كَثِيرُونَ مِمَّنْ يَقُولُونَ بِهَذَا اَلاِمْرِ﴾ يعنی زمانی که نا پدید شد یعنی غیببت کرد پنجم از فرزندان من کنده می شود رحمت از دل های شیعیان ما تا این که قائم ظاهر شود خدا را فراموش نکنید خدا را فراموش نکنید در نگاه داشتن دین های خود زایل نکند کسی دین های شما را زیرا که نا چار است از این که صاحب این امر غیبت کند و بر گردند در زمان غیبت او مردمانی بسیار از دین خود از کسانی که قائل به این امر می باشند

حَديثِ پانزدَهُم

غیبت نعمانی ص 112 مسندا از ابراهیم بن هليل روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لاَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاكَ ماتَ ابى عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ وَ قَد بَلَغْتُ مِنَ السِّنِينَ مَا قَدْ تَرَى امُوتُ وَ لا تُخْبِرْنِى بشَى فَقالَ يَا ابَا اسْحَقْ انْتَ تَعْجَلُ فَقُلْتُ اى وَ اللَّه

ص: 309

اعْجَلْ وَ مَا لِى لا اعْجَلْ وَ قَدْ بَلَغْتُ اَنا مِنَ اَلسِّنِّ مَا قَدْ تَرَى فَقَالَ اما وَ اللَّهِ يَابَا اِسْحَقْ مَا يَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لاَ بِيَبْقَى مِنْكُمْ الاّ الاقل ثُمَ صفرٌ كفَّنهُ﴾

یعنی گفتم به ابی الحسن یعنی موسی بن جعفر علیهما السّلام فدایت شوم پدر من مُرد در انتظار این امر يعني فرج آل محمّد علیهم السّلام و من هم بسال هائى رسيده ام که می بینی می میرم و بمن خبر ندادی چیزی را پس فرمود ای ابا اسحق تو تعجیل می کنی گفتم بلى و الله تعجیل می کنم و چرا تعجيل نکنم و حال آن که بپایه ای از سنّ رسیده ام که می بینی پس فرمود آگاه باش بذات خدا قسم است ای ابو اسحق که نمی باشد این امر تا این که مردم خوب و بد از هم تمیز داده شوند و امتحان کرده شوند و تا این که باقی نماند از ایشان مگر کمتر کسی پس خالی نمود کفّ خود را

قسمت دوّم از بَخش هشتم دَر اخبار رضویّه

حَديثِ اَوَّل

ارشاد مفید ص339 بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿لاَ يَكُونُ مَا تَمُدَّنُ اليه اعناقكم حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا فَلاَ يَبْقَى مِنْكُمْ اِلاّ اَلْقَلِيلُ ثمَّ قَرَءَ الم اَحْسُبِ النَّاسَ اَن يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم لا يُفْتَنُونَ ثُمَّ قال ان مِن عَلامَاتِ الْفَرَحِ حَدَثاً يَكونُ بَينَ الْمَسْجِدَيْنِ وَ يَقْتُلُ فُلانٌ مِن وُلْدِ فُلانٍ خَمْسَةَ عَشَرَ كَبْشاً مِنَ العِزب﴾

ص: 310

یعنی نمی باشد آن چه که گردن برای آن می کشید یعنی فرج آل محمّد تا این که تمیز داده شوید و امتحان کرده شوید پس باقی نمی ماند از شما مگر اندکی پس این آیه را تلاوت فرمود ﴿الم اَحْسُبِ النَّاسَ اَن يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم لا يُفْتَنُونَ﴾ یعنی منم خدای دانا تر آیا گمان می کنند مردم این که وا گذارده شوند باین که می گویند ایمان آوردیم و ایشان امتحان کرده نمی شوند پس از آن فرمود بدرستی که از علامات فرج حادثه ایست که واقع می شود در میان دو مسجد یعنی مسجد الحرام و مسجد مدينه و می کشد فلان پسر پانزده نفر شجاع از عرب را

حَديثِ دُوُّم

غیبت طوسی ص 283 سعد بن عبد الله بسند خود از حسن بن محبوب از ابى الحسن الرّضا علیه السلام روایت کرده از حَديثِ طویلی که موضع حاجت از آن را مختصر کرده که آن حضرت فرمود ﴿لا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ صَيلَمٍ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَائَةٍ وَ وَلِيجَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فَقْدِ اَنَّ الشِّيعَةَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي بِيَكِي عَلَيْهِ اهْلُ السَّمَاءِ وَ اهْلَ الارْضِ وَ كُم مِن مُؤمِنٍ مُتَاسِفٍ حَرَّانَ خِرِّين عِنْدَ فَقْدِ اَلْمَاءِ اَلْمَعِينِ كَانَى بِهِمْ اسْرَ مَا يَكُونُ وَ قَدْ نُودَ وَ اِنْدَءَ وَ يمسمعه مِن بَعدُ كَما يَسمَعُهُ مِن قُرُبٍ يَكُونُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً لِلْكَافِرِينَ فَقُلْتُ وَاى نِدَاءً هُوَ قَالَ يُنَادَونَ فِي رَجَبٍ ثَلاَثَةَ اَصْوَاتٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ صَوْتاً مِنْهَا العَنَّةُ اللَّهُ عَلَى الظَّالِمِينَ و الصَّوْتُ الثَّانِي ازِفَتِ الأَزِفَةُ و الصَّوْتُ الثَّالِثُ يَرَوْنَ بَدَناً بَارِزاً نَحْوَ عَيْنِ اَلشَّمْسِ هَذَا امير اَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ كَرَّ فِي هَلاكِ الظَّالِمِينَ وَ في خَبَرِ الْحِمْيَرِيِّ وَ الصَّوْتِ بَدَنٌ يُرَى

ص: 311

فِي قَرْنِ اَلشَّمْسِ يَقُولُ اَنَّ اَللَّهَ بَعَثَ فُلاَناً فِي سَمْعُو اَلَّهُ وَ اطِيعُوا وَ قَالاً جَمِيعاً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَاتَى اَلنَّاسُ اَلْفَرَحُ و تَودُّوا اَلنَّاسَ لَوْ كَانُوا اِحْيَاءً وَ يَشْفِي اَللَّهُ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾

یعنی ناچار است از فتنه بسیار شدید سختی که ساقط شود در آن هر داخل شوند و اهل سرّی که مورد وثوق باشد و این فتنه وقتی روی می دهد که فرقه شیعه دوازده امامی گم کرده باشند سوّمین حجّت و امامی را که از پسر من بوجود می آید که گریه کند بر او اهل اسمان و اهل زمین و چه بسیار از مؤمنی که اندوهناک و دل سوخته و محزون شود نزد نا یافت شدن آب گوارا یعنی آن امام مفقود گویا می بینم ایشان را داخل در شادی و سرور شوند زمانی که بوده باشند که ندا کرده شوند بندائی که شنیده شود از مسافت دور همچنان که از نزدیک شنیده شود که آن نداء رحمت است برای کسانی که اهل ایمانند و هذابست برای کسانی کافرند پس عرض کردم چه ندائی است آن نداء فرمود ندا کرده می شوند در ماه رجب بسه صدا از آسمان که یکی از آن ها این جمله را گوید که آگاه باشید لعنت خدا بر ستم کارانست نداء دوّم گويد نزدیک شد قیامت ندای سوّم دیده می شود بَدَنی آشکار را مقابل چشمه آفتاب که این است امیر المؤمنین که بر گشته است بدنیا برای هلاک کردن ستم کاران (و در خبر حمیری) است که صوت بدنی است که دیده می شود در شاخ آفتاب که می گوید خدا بر انگیخت فلان را یعنی مهدی آل محمّد را پس بشنوید فرمان او را و اطاعت کنید (و در هر دو چیز است که گفتند هر دو راوی) پس همه مردمان در آن وقت بفرح و شادی در آیند و مرده گان

ص: 312

از مردمان دوست دارند که زنده باشند و شفاء دهد خدا سینه های ایشان را و سینه های گروه اهل ایمان را

حَديثِ سِوُّم

غیبت طوسی ص 285 مسندا! از حضرت رضا عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ مِن عَلامَاتِ الْفَرَجِ حَدَثاً يَكُونُ بَيْنَ اَلْحَرَمَيْنِ قُلْتُ وَاي شَيٌ يَكونُ الحَدَثُ فَقال عَصَبِيَّةٌ تَكونُ بَينَ الحَرَمَينِ وَ يَقتُلُ فُلانٌ مِن وُلْدِ فُلانٍ خَمسَةَ عَشَرَ كَشّا﴾

یعنی بدرستی که از نشانه های فرج حادثه ایست که در میان دو حرم مکه و مدینه می باشد گفتم آن حادثه چه چیز است فرمود عصبیّتی است که در میان دو حرم واقع شود و می کشد فلان که از پسران فلان است پانزده نفر شجاعی را که سر لشکر جنگی باشند

حَديثِ چَهارُم

کمال الدين و تمام النّعمة در باب علامات ظهور بسند خود از ابی صلت هروی روایت كرده كه گفت ﴿قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا عَلاَمَةُ اَلْقَائِمِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مِنْكُمْ اِذَا خَرَجَ فَقالَ عَلامَتُهُ ان يَكونَ شَيْخَ السِّنِّ شابَّ الْمَنْظَرِ حَتَّى اَنَّ النَّاظِرَ اِلَيْهِ لَيَحْسَبُهُ اَرْبَعِينَ سَنَةً اودونها وَ اِنْ مِنْ عَلاماتِهِ اَن لا يَهْرَمَ بِمُرُورِ الْأَيَّامِ وَ الاِيامِ عَلَيْهِ حُتِي بَاتِيهْ اِجْلُهُ﴾ يعنى گفتم بحضرت رضا صلوات الله علیه که چیست علامت قائم صلوات الله علیه که از شما می باشد زمانی که بیرون آید پس فرمود نشانه آن اینست که از حیث سن پیر سال خورده است ولیکن در نظر جوان است که بیننده

ص: 313

گمان کنند که چهل سال یا کم تر دارد و از نشانه های او است که بمرور زمان پیر نمی شود هر چند روز ها و شب ها بر او بگذرد تا وقتی که مدت او بیاید

حَديثِ پَنجُم

اثبات الهداء شیخ حرّ عاملی جزو هفتم باب علامات المهدی ص 394 مسنداً از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده در حَديثِ قائم علیه السّلام که فرمود ﴿فَاِذا خَرَجَ الشَّرَقَتُ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وَضَعَ مِيزَانَ العَدْلِ فَلايُظْلِمُ احِداً حَدّاً وَ تُطْوَى لَهُ الاَرْضُ وَ لا يَكونُ لَهُ طَلٌ وَ هُوَ الَّذِى نُيادى مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الاَرْضِ بِالدُّعاءِ اِلَيْهِ يَقُولُ اِلاّ اَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ﴾ یعنی پس چون بیرون آید روشن می کند و زمین را بنور تربیت کننده زمین و بنا می گذارد ترازوی عدل را پس ستم نمی کند احدی احدی را و پیچیده می شود برای او زمین و از برای او سایه ای نباشد و او است آن کسی که ندا کرده می شود از آسمان بنام او که می شنود ان ندا را همه اهل زمین بدعوت کردن بسوی او می گوید آگاه باشید که حجّت خدا از روی تحقیق ظاهر شد

حَديثِ شِشُم

اثبات الهداة در همان جزء و همان باب ص 414 مسنداً از احمد بن محمّد بن ابي نصر روایت کرده از حضرت رضا علیه السّلام که گفت ﴿قُلْتُ لَهُ انْ ثَعْلَبَةَ بْنَ ميْمون حَدَّثَنِي عَنْ عَلِى بْنِ اَلْمُغِيرَةِ عن زَيْد اَلْعَمَى عَنْ علِى بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ يَقُومُ قَائِمُنَا لِمُوَافَاةِ اَلنَّاسِ مِنْهُ قَالَ يَقُومُ الْقَائِمُ بلاسفيَانَى ان امر الْقَائِمُ حَتْمٌ مِنَ اللَّهِ وَ امْر

ص: 314

اَلسُّفْيَانِيُّ خَتْمٌ مِنَ اَللَّهِ وَ لاَ يَكُونَ قَائِمٌ اِلاّ بِسُفْيَانِيٍ اَلْحَدِيثَ﴾

یعنی گفتم به آن حضرت که ثعلبه پسر میمون حَديثِ کرد مرا از علیّ بن مغیره از زيد العمی از علیّ بن الحسين عليهما السّلام که فرمود قیام می کند قائم ما برای گرفتن مردم حق را از او فرمود قیام می کند بدون سفیانی یعنی بدون قیام سفیانی قائم قیام نخواهد کرد بدرستی که امر قائم حتم است از جانب خدا و امر سفیانی هم حتم است از جانب خدا و قائم نمی باشد مگر بسفیانی

حَديثِ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 134 مسندا از محمّد بن ابي نصر از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده كه فرمود ﴿قَبْلَ هذا الامرِ السُّفْيَانِيُّ وَ اليُمانى وَ الْمُرُّ وَ اَنِّي وَ شُعَيبُ بنُ صالِحٍ وَ كَفّ يَقولُ هَذَا وَ هَذَا﴾ یعنی پیش از این امر یعنی قیام قائم خروج سفیانی و یمانی و مروانی و شعيب بن صالح و کفّی است که می گوید این را و این را

حَديثِ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 145 مسنداً از احمد بن محمد بن ابى نصر روایت کرده که گفت ﴿سَمِعَت الرّضا عليه السّلام يَقُولُ قَبْلَ هَذَا اَلاَمْرِ يَبُوحُ فَلَمْ اِدْرِ مَا اَلْيُبُوحُ فججت سَمِعْتُ اِعْرَابِيّاً يَقُولُ هَذَا يَوْمٌ يَبُوحُ فَقُلْتُ لَهُ مَا اَلْيَبُوحُ فَقَالَ اَلشَّدِيدُ اَلْحَرِّ﴾ يعنى شنیدم از حضرت رضا علیه السّلام که می فرمود پیش از ظهور این امر يعنى قائم عليه السلام يَبّوح است و من ندانستم که یبوح چیست تا این که حجّ گذاردم شنیدم که مردی اعرابی گفت این روز روز يبوح است به او گفتم که یبوح چیست پس گفت روزی که سخت است گرمی آن

ص: 315

حَديثِ نهم

غیبت نعمانی ص 163 مسنداً از حسن بن جهم روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ اَنَّهُمْ يَتَحَدَّثُونَ انّ السُّفْيَانِيَّ يَقُومُ وَ قَدْ ذَهَبَ سُلْطَانُ بَنى الْعَبَّاسُ فَقَالَ كَذَبُوا انَّهَ لَيَقُومُ وَ ان سُلْطَانُهُمُ الْقَائِم﴾ يعنى گفتم بحضرت رضا عليه السلام أَصْلَحَكَ اَللَّهُ بدرستی که ایشان یعنی عامّه حَديثِ می کنند که سفیانی قیام می کند در حالی که سلطنت بنی عبّاس رفته باشد یعنی منقرض شده باشد پس فرمود دروغ می گویند بدرستی که او قیام می کند در وقتی که سلطنت آن ها بر پا باشد

حَديثِ دَهُم

قرب الاسناد ص 170 بسند خود از احمد بن محمّد بن ابی نصر از آن حضرت روایت کرد که فرمود ﴿قُدَّامَ هَذَا اَلاَمْرِ قَتْلٌ بُيُوحٍ وَ مَا اَلْبَيُوحُ قَالَ دَائِمٌ لاَ يَفْتُرُ﴾ یعنی پیش از این امر یعنی پیش از قیام قائم قتل بیوح است گفتم بیوح چیست فرمود یعنی همیشه که بین آن فتور نباشد

مُؤلّف گوید لغت بیوح در بعضی از نسخه ها بباء یک نقطه در زیر و بعد از آن یاء دو نقطه در زیر نوشته شده و در بعضی بعكس ان اوّل یاء دو نقطه دار و بعد باء یک نقطه دار است و در بعضی از نسخه ها بوح بباء و او است بدون یاء بناء بر اوّل و سوّم بمعنای اختلاف و اختلاط در امر است و اگر یبوح باشد بمعنی مستاصل است از ﴿اِسْتَبَاحَ اَلْقَوْمُ اَيُّ اِسْتَاصَلَهُمْ﴾ یعنی قتلی که مستاصل و بی چاره کند قوم را و در متن خبر به دائم که قره ای در آن نباشد چنان چه در بعضی از اخبار دیگر نیز وارد شده که قبل از ظهور از ماه صفر تا ماه

ص: 316

ماه صفر بعد مدّت یک سال جنگ ادامه دارد و بمعنای روز بسیار گرم هم از قول مرد اعرابی در حَديثِ چهار صد و هفتاد و یک گذشت و مراد از استیصال که قبلا ذکر شد در ریشه کن کردن است

حَديثِ يازدَهُم

سیزدهم بحار الانوار ص 186 از کمال الدین صدوق مسندًا از زیان بن صلت روایت كرده که گفت ﴿قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الاَمْرِ فَقال اَنَا صَاحِبُ هَذَا الاَمْرِ وَ لَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِى امْلاهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ كَيْفَ اُكُونُ ذَاكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي وَ انٍ اَلْقَائِمَ هُوَ الَّذِى اِذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشَّبَابِ قَوِيّاً في بَدَنِهِ حَتَّى الْوَمدُ يَدُهُ الى اَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَيْنَ اَلْجِبَالِ لَتَدْ كدكت صخورهَا يَكُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ ذَاتُ اَلرَّابِعِ مِنْ وَلْدَى اَللَّهِ فِي سن مَا شَاء اللَّهُ ثُمَّ يَظْهَرُ فَيَمَلاَّ الأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وُجُوراً﴾ یعنی گفتم بحضرت رضا علیه السّلام که توئی صاحب این امر فرمود منم صاحب ابن امر وليكن من نیستم آن کسی که پر می کند زمین را از عدل همچنان که پر شده باشد از ستم گری و چگونه من او باشم با این نا توانی که در بدن من می بینی و بدرستی که قائم آن چنان کسی است که چون ظاهر شود در سنّ پیری است ولی در نظر جوان می نماید بزیّ جوانان قوّه ای در بَدَن او باشد که اگر دست خود را دراز کند ببزرگ ترین درختی که بر روی زمین باشد هر آینه از جا می کند آن را و اگر صیحه زند در میان کوه ها هر آینه ریز ریز شود سنگ های سخت آن با او می باشد عصای موسی و انگشتر سلیمان

ص: 317

اینست چهارمین از فرزندان من که پنهان می کند خدا او را در پرده غیب خود آن چه که می خواهد پس ظاهر می گرداند او را پس پُر می کند زمین را از عدل و داد همچنان که پر شده باشد از ظلم وَ جَور

حَديثِ دَوازدَهُم

سیزدهم بخار ص 155 مسنداً از حسین بن خالد روایت کرده از حضرت رضا عليه السّلام ﴿قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَديث كَانَ يَرْوِيهِ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ فَقَالَ لِى وَ مَا هُوَ قَالَ قُلْتُ لَهُ رَوَى عَنْ عَبِيْدَيْنِ زُرَارَةَ انه لقى ابا عَبْدِ اَللَّهِ فِى اَلسَّنَةِ اَلَّتِي خَرَجَ فِيهَا ابراهِيمُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ انَّ هَذَا قَدِ الْفَ الْكَلامَ وَ سَارَعَ النَّاسُ اليْهِ فَمَا الَّذِى تَامُرُ بِهِ فَقالَ اِتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْكُنُوا مَا سَكَتَ السَّمَاءُ وَ الأَرضُ قَالَ وَ كَانَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَئِنْ كَانَ عُبَيْدُ بْنُ زُرَارَةَ صَادِقاً فَمَا مِن خُرُوجٍ و مَا مِن قَائِمٍ قالَ فَقَالَ لَى ابو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْحَدِيثُ عَلَى مَا رَوَاهُ عُبَيْدٌ وَ لَيْسَ عَلَى مَاتَا وَ لَهُ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ انما عنى ابو عَبْدِ اَللَّهِ بِقَوْلِهِ مَا سَكَنْتَ مِنَ النِّداءِ بِاسْمِ صاحِبِكَ وَ ما سَكَنَتِ الأرضُ مِنَ الخَسفِ بِالجَيش﴾

یعنی گفت گفتم فدایت شوم حَديثِی بود که روایت می کرد آن را عبد الله بن بکیر از عبید بن زراره گفت پس فرمود چیست آن حَديثِ گفتم بان حضرت که روایت می کرد از عبید بن زراره که او ملاقات کرده ابا عبد الله عليه السّلام را در سالي كه ابراهیم بن عبد الله بن حسن خروج کرد پس به آن حضرت عرض کرده که فدایت شوم بدرستی که این

ص: 318

یعنی ابراهيم بن عبد الله بن الحسن تاليف كلام کرده و مردم بشتاب بسوی او می روند پس شما چه می فرمائید به این امر فرمود بپرهیزید از خدا و ساکن باشید تا زمانی که زمین و آسمان ساکن است گفت راوی یعنی حسین بن خالد که عبد الله بن بکیر می گفت اگر عبید بن زراره راست بگوید هیچ خروجی و هیچ قائمی نیست راوی گفت پس حضرت ابو الحسن عليه السّلام بمن فرمود حَديثِ همچنانست که عبید و روایت کرده ولیکن تایلی که عبد الله بن بکیر کرده صحیح نیست و جز این نیست که ابو عبد الله که فرموده مَا سَكَتَ اَلسَّمَاءُ مراد آن حضرت صیحه ای آسمانی بنام صاحب تو می باشد و مراد از ما سَكَنَتِ الأرضُ فرو رفتن لشکر سفیانی است بزمین

حَديثِ سيزدَهُم

السماء و العالم ص 339 از محمد بن يعقوب كلینى باسناد خود از حضرت رضا عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا عَمَّتِ الْبُلْدَانَ الْفِتَنُ فَعَلَيْكُمْ بِقُمَّ وَ حَوالَيها وَ نَواحِيها فَانَّ البَلاءَ مَرفوعٌ عَنها﴾ يعنى وقتی که عمومیّت پیدا کرد فتنه ها در همه شهر ها بر شما باد بساکن شدن در قمّ و اطراف و جوانب آن زیرا که بلاء از آن جا ها برداشته شده است

قسمت سوُّم از بخش هَشتُم در اخبار تَقَویّه

حَديثِ اوَّل

ص: 319

سیزدهم بحار الانوار ص 170 از غیبت نعمانی مُسندًا از داود بن ابی القاسم روایت کرده ﴿ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَجَرَی ذِکْرُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی اَلرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی اَلْقَائِمِ قَالَ اَلْقَائِمُ مِنَ اَلْمِیعَادِ﴾ یعنی گفت بودیم نزد ابی جعفر محمّد بن على الرّضا عليهما السلام پس ذکر سفیانی در میان آمد و ان چه که در روایت وارد شده کر امر خروج او از ختم شده ها است پس به ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم که با در چیزی که حتم شده است بَداء برای خدادران رو می دهند فرمود اری پس به ان حضرت گفت که پس جایز است که بداء برای خدا حاصل شود در را مرقائم عليه السّلام فرمود قيام قائم از وعده داده شده ها است یعنی بداء در ان حاصل نمی شود.

دَرذیل این حدیث علّامہ مجلسی اعلی الله مقامه بیانی دارد که مفادات این است که شاید برای محتوم معین هائی باشد که در بعضی از این ها ممکن باشد که برادران حاصل شود و فرمایش حضرت که فرموده من المیعاد اشاره بر انست که ممکن نیست بداء در ان بدلیل قول خدای تعالی که فرموده ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ﴾ و قيام قائم از چیزهائیست که خدا بر ان وعده داده است به پیغمبر خود و اهل بیت او برای صبر کردن ایشان در مکاره و ازار هائی که از مخالفین به ایشان رسیده است و خدا خلق نمی کند وعده خود را و پس از ان محتمل است که مراد ان بداء در محتوم بداء در خصوصیّات ان باشد نه در اصل وقوع مانند خروج سفیانی پیش از رفتن بنی عبّاس و امثال این ها

ص: 320

سیزدهم بحار الانوار ص 177 از کمال الدين صدوق بسند خود از عبد العظيم حسنى روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسي عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ اَنَّى الارْجوانِ تَكُونُ الْقائِمَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ الَّذِى يملاء الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَا ابا اَلْقَاسِمِ مَا مِنَّا الاّ قَائِمٌ بِامْرِ اللَّهِ عزَّ وَجَلٌ وَهَا إِلَى دِينِهِ ولَكِنَّ القائِمَ الَّذِى يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الاَرضَ مِنْ اَهْلِ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ يَمْلَأُهَا عَدَّها و قِسْطاً هُوَ الَّذي يَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلادَتُهُ و يَغيبُ عَنهُم شَخصُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيهِم تَسمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمَّى رَسُولُ اَللَّهِ و كنيه وَ هُوَ الَّذى تُطوى لَهُ الاَرضُ وَ يُذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ اليه اصْحابُهُ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلاثُمَاةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِن اِقَاصِى الارْضِ وَ ذَلِكَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ أَينَما تكونوا يَأْتِ بِكُمُ اَللَّهُ جَمِيعاً انَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىٍ قَدِيرٌ فَاِذا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِهِ العِدَّةُ مِنْ اهْلِ الإِخْلاصِ اَظْهَرْ اَمْرِهِ فَإِذا اُكْمُلُ لَهُ العَقدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ الافِ خَرَجَ بِإِذْنِ اَللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ فَلاَ يزال يَقْتُلُ اعْدَاءَ اَللَّهِ حَتَّى يَرْضَى اَللَّهُ عزَّ وَجِل قَالَ عَبْدُ اَلْعَظِيمِ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي وَ كَيْفَ يَعْلَمُ انَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ قَالَ يَلْقَى فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةُ فَاِذا دَخَلَ المَدِينَةَ اخرُج اللاَّتَ وَ العُرى﴾

یعنی گفتم برای محمّد بن على بن موسى عليهم السّلام كه من هر آینه امیدوارم که تو باشی قائم از اهل بیت محمّد که پر می کند زمین را از عدل و داد پس از آن که پر شده باشد از ظلم و جور فرمود آن حضرت علیه السّلام ای ابو القاسم نیست

ص: 321

از ما مگر آن که همه ما قائم بامر خدای عزّ وجّل می باشیم و راهنماینده دین اوئیم ولیکن آن قائمی که پاک می گرداند خدا به او زمین را از اهل کفر و جحود و الحاد و پر می کند آن را از عدل و داد او است آن کسی که که مخفی می باشد ولادت او بر مردم و پنهان می شود شخص او از مردم و حرام می شود نام بردن او بر ایشان و او است هم نام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه و آله و او است آن کسی که زمین برای او پیچیده می شود و ذلیل می شود برای او هر دشواری جمع می شوند در نزد او یاران او که مطابق شماره اهل بَدرَند که سیصد و سیزده نفر مرد باشند از دور تر نقطه های زمین و این است معنای گفته خدای عزّ وجّل که فرموده هر کجا باشید خدا همه شما ها را می آورد که بدرستی که خدا بر هر چیزی توانا است پس چون این عدّه در نزد او جمع شدند که همه از اهل و اخلاصند ظاهر می کند خدا امر او را پس چون عدد عقد در نزد آن حضرت کامل شدند که ده هزار مرد باشند بیرون می ایند باذن خدای عزّوجّل پس همیشه می کشد دشمنان خدا را تا این که خدای عزّ وجَلّ خشنود شود حضرت عبد العظیم گفت پس گفتم به آن حضرت ای آقای من چگونه می داند که خدا خشنود شده فرمود خدا رحم را در دل او می اندازد پس چون داخل مدینه شود لات و عُزّی را که دو بت بزرگ قریشند یعنی اوّل و دوّم بیرون می آورد

حَديثِ سِوُّم

سیزدهم بحار ص 183 از عيون اخبار الرضا مسنداً روایت كرده از ابی جعفر ثانی از پدرانش

ص: 322

فرمود ﴿قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَليهِ و آله وسلمَ لِأُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ فِي وَصْفِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى رَكَّبَ فِي صُلْبِ اَلْحَسَنِ نُطفَةً مُبارَكَةً زَكِيَّةً طَيِّبَةً طاهِرَةً مُطَهَّرَةً يَرْضَى بِهَا كُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّن قَد أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ فِي الوَلايَةِ وَ يَكفُرُ بِها كُلُّ جاحِدٍ فَهُوَ إمامٌ تَقِيٌ نَقِيٌ صابِرٌ مَرضِيٌ هادٍ مَهْدِيٌ يَحكُمُ بِالعَدلِ وَ يَأمُرُ بِهِ يُصَدِّقُ اللَّهَ عزَّ وَجَلٌ وَ يُصَدِّقُهُ اللَّهُ في قَولِهِ يَخْرُجُ مِن تِهَامَةَ حِينَ تَظْهَرُ الدَّلائِلُ وَ الْعَلامَاتُ وَ لَهُ كُنُوزٌ لا ذَهَبٌ ولا فِضَّةٍ إلاَّ خُيُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ يَجمَعُ اللَّهُ لَهُ مِنْ أَقاصي اَلْبِلاَدِ علَى عِدَّةِ أهلِ بَدرٍ ثَلاثَمائَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَعَهُ صَحيفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِيهَا عَدَدُ أصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِم وَ حُلاَّهُم وَ كِنَّاهُم كَدَّادُونَ مُجِدُّونَ فِي طَاعَتِهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي و مَا دَلائِلُهُ وَ عَلامَاتُهُ يا رَسولَ اللَّه قالِ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِكَ الْعَلَمُ مِن نَفْسِهِ و أنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ فَنَادَاهُ اَلْعَلَمُ اُخْرُجْ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ هُمَا آيَتَانِ وَ عَلامَتَانِ وَ لَهُ سَيْفٌ مُغْمَدٌ فَإِذَا حانَ وَقتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ اقْتَلَعَ ذَلِكَ السَّيْفُ مِن غِمْدِهِ و أنْطَقَهُ اللَّهُ عزَّ وجَلَّ فَنَادَاهُ اَلسَّيْفُ اُخْرُجْ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ فَلا يَحِلُّ لَكَ أنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَيَخْرُجُ وَ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَيثُ ثَقِفَهُم وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَحكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ يَخْرُجُ و جَبْرَئِيلُ عَن يَمينِهِ وَ مِيكائيلُ عَن يُسْرَتِهِ و سَوْفَ تَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُم

وَ لْوْ بَعْدَ حِينٍ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ يَا أبي طُوبَى لِمَنْ لَقِيَهُ وَ طُوبَى لِمَن أَحَبَّهُ وَ طُوبِى لِمَنْ قَالَ بِهِ يُنْجِيهِم مِنَ الهَلكَةِ وَ بِالإقرارِ بِاللَّهِ وَ بِرَسولِهِ وَ بِجَميعِ الأئِمَّةِ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ فِي اَلْأَرْضِ كَمَثَلٍ

ص: 323

المِسكِ الَّذي يَسطَعُ ريحُهُ فَلا يَتَغَيَّرُ أَبَداً وَ مَثَلُهُمْ فِي السَّماءِ كَمَثَلِ اَلْقَمَرِ الْمُنِيرِ اَلَّذِي لاَ يُطْفَأُ نُورُهُ أَبَداً قَالَ أُبيٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ كَيْفَ حَالُ بَيان هَؤُلاَءِ اَلْأَئِمَّةِ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وجل قَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيَّ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ صَحِيفَةً اِسْمُ كُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صَفْتُهُ فِي صَحِيفَتِهِ﴾

یعنی فرمود پیغمبر صلى الله عليه و آله به ابیّ بن كعب در وصف قائم عليه السّلام بدرستی که خدای تعالی ترکیب کرد در صلب حسین نطفه با برکت پاک پاکیزه طاهره مطهّره ای را که خشنود شود بر آن هر مؤمنی از کسانی که پیمان گرفته است خدا از ایشان در ولایت و کافر می شود به آن هر انکار کننده ای پس او است امام پرهیزکار پاکیزه ای صبر کننده خشود شده راهنمای راهنمائی شده حکم بعدل و امر به آن می کند تصدیق می کند خدای عزّ وجل را و تصدیق می کند خدا او را در گفتارش از مکّه بیرون می آید از مکّه تا این که ظاهر کند دلیل ها و نشانه ها را و برای او است گنج هائی که نه طلا است و نه نقره مگر این که اسب های چاق فربه و مرد های با نشان که جمع می کند خدا آن ها را برای او از دور ترین شهر ها بعدد اهل بَدر که سیصد و سیزده نفر مردانند و با او است نامه ای مهر زده که در آن نامه است شماره باران او بنام های ایشان و شهر های ایشان و طبع و خُو های ایشان و زیور های ایشان و کنیه های ایشان خود را بمشقّت اندازنده و کوشش کننده اند در فرمان برداری او پس اُبَیّ بان حضرت عرض کرد دلیل ها و علامت های او چیست یا رسول الله فرمود برای او پرچمی است

ص: 324

که چون وقت خروج او برسد پرده آن بخودی خود باز می شود و خدا او را بنطق در آورد پس پرچم او را ندا می کنند که بیرون ای ای وَلىّ خدا و بِكُش دشمنان خدا را و آن پرچم دو پرچم است و دو علامت و برای او شمشریست در غلاف خود پس چون وقت خروج او شود بخودی خود از غلاف بیرون آید و خدا او را بسخن در آورد پس ندا کند آن حضرت را که بیرون ای ولیّ خدا دیگر حلال نیست برای تو نشستن از دفع دشمنان خدا پس بیرون می آید و می کُشد دشمنان خدا را هر کجا که بر خورد کند به آن ها و بر پا می دارد حُدود خدا را و حكم می كند بحکم خدا بیرون می آید در حالی که جبرئیل از طرف راست او است و میکائیل از طرف چپ او و بسیار زود باشد که یاد کنند آن چه را که برای شما می گوئیم و هر چند بعد از مدّت ها باشد و وا گذار می کنم امر خود را بسوی خدای عزّ وجّل ای اُبَیّ خوشا بحال کسی که او را ملاقات کند و خوشا بحال کسی که او را دوست بدارد و خوشا بحال کسی که مایل به او باشد نجاة می دهد ایشان را از هلاکت و به اقرار بخدا و برسول او و بهمه امام ها می گشاید خدا برای ایشان بهشت را مَثَل ایشان در روی زمین مانند مشکی است که بوی آن ساطع باشد و هرگز تغییر نکند و مثل ایشان در آسمان مانند ماه نور دهنده است که نور آن هرگز خاموش نشود اُبَیّ عرض کرد یا رسول الله چگونه است حال واضح شدن این امام ها از جانب خدای عزّ وجّل فرمود که خدای تعالی بر من فرستاد دوازه نامه که نام هر امامی با مهر او و صفت او در آن نامه نوشته شده است

ص: 325

حَديثِ چَهارُم

سیزدهم بحار ص 42 از کمال الدین صدوق مسندا از حضرت عبد العظيم حسنى روایت كرده ﴿قَالَ دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلى عَلَيْهِما السَّلامُ وَ اَنَا اُرِيدُ اَنْ اَسْئَلَهُ عَنِ اَلْقَائِمِ وَ هُوَ اَلْمَهْدِيُّ او غَيَّرُهُ فَابْتَدَّ أَبى فَقَالَ يَا ابَا اَلْقَاسِمِ انَّ القَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِىُّ الَّذِى يَجِبُ اَنْ يُنْتَظَرَ فِى غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فى ظُهورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِن وَلْدَى وَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالامامَةِ اِنَّهُ لَوَلَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا الاّ يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ حَتَّي يَخْرُجُ فيملا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلماً وَ جَوراً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يُصْلِحُ اَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَما اَصْلَحَ مِنْ كَلِيمِهِ موسى لِيَقْتَبِسَ لاهلَهُ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولُ نَبِيٍ ثُمَّ قالَ افْضَلْ أعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ﴾ یعنی گفت داخل شدم بر آقایم محمد بن علىّ عليهما السّلام و من می خواستم که بپرسم از آن حضرت از قائم که آیا مهدی آن بزرگوار است یا غیر او است پس پیش از این که من سؤال کنم ابتداءً بمن فرمود ای ابو القاسم بدرستی که مهدیّ آن کسی است که از ما است و قیام کننده است آن چنان کسی است که واجب است در زمان غیبت او انتظار کشیده شود و در زمان ظهورش اطاعت کرده شود و او سوُّم است از فرزندان من است قسم به آن خدائی که بر انگیخت محمّد را به پیغمبری و مخصوص گردانید ما را به امامت که اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز هر آینه دراز می گرداند خدا آن روز را تا این که بیرون آید و پر کند زمین را از عدل و داد همچنان که پر شده باشد از ظلم و جور و بدرستی که خدای تعالی اصلاح می کند کار او را در یک شب همچنان که اصلاح کرد کار کنیم خود

ص: 326

موسیٰ را تا این که بگیرد برای اهل خود شرارۀ آتشی را پس بر گشت در حالی که پیغمبر بود پس از آن فرمود بر ترین کار های شیعیان ما در انتظار فرج بودن است

حَديثِ پَنجُم

سیزدهم بحار ص 42 از نصوص المعجزات مسنداً از صقر بن ابی دُلف روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ ابَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلى الرِّضَا عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يَقُولُ الامَامُ بَعْدِي إِبْنِي عَلى اَمْرِهِ اَمْرٌ وَ قَولُهُ قَوْلى وَ طَاعَتُهُ طَاعَتى وَ الامام بَعْدَهُ اِبْنُهُ الْحَسَنُ امرى امر اَبِيهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ ابِيهِ و طَاعَتهُ طَاعَةُ ابيه ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ يَابن رَسُولِ اَللَّهِ مِنَ اَلْأَمَامِ بَعْدَ اَلْحَسَنِ فَبَكَى بُكاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالحَق اَلْمَنْظَرِ فَقُلْتُ لَهُ يَابْنَ رَسُولُ اللَّهِ و لِمَ سَمَّى الْقَائِمَ قَالَ لانه يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادَ اكْثَرِ الْقَائِلِينَ بامامته فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سَمَّى الْمُنْتَظَرَ قَالَ ان لَهُ عَنيبَةً تُكثِرا يامَها وَ يَطولُ امدُها فَيَنتَظِرُ خُرُوجَهُ المُخلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ المُرْتابونَ وَ يُسْتَهْزِى بِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا اَلْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا اَلْمُسْلِمُونَ﴾ يعنى شيندم از ابی جعفر محمّد بن علىّ الرّضا عليهما السّلام كه مي فرمود امام بعد از من پسرم علیّ است که امر او امر من است و گفته او گفته من است و فرمان بر داری از او فرمان بر داری از من است و امام بعد از او پسر او حَسَن است که امر او امر پدر او است و گفتار او گفتار پدر او است و فرمان بر داری از او فرمان بر داری از پدر او است پس سکوت کرد آن حضرت من گفتم یابن رسول الله امام بعد از حسن کیست گریست گریستن شدیدی و فرمود بعد از حسن پسر او قائم علیه السلام

ص: 327

است که قیام کننده بحقّ است و انتظار کشیده شده است قیام او پس گفتم یابن رسول الله چرا قائم نام گذارده شده است فرمود برای این که قیام می کند بعد از مردن ذکر او و مرتدّ شدند بیش تر از قائلین بر امامت او پس گفتم که چرا منتَظَر نامیده شده فرمود برای اینست که او را پنهان شدنی است که روز های پنهانی او بسیار می شود و مدّت غیبت او طول می کشد پس مخلصین انتظار خروج او را می کشند و کسانی که اهل شَکّند انکار می کنند وجود او را و انکار کنندگان استهزاء می کنند و وقت قرار دهندگان برای ظهور او دروغ می گویند و آن هائی که شتاب کننده گانند هلاك می شوند و مسلمانان در آن مدت نجاة می یابند

حَديثِ شِشُم

دلائل براهين الفرقان تالیف شیخ ابو الحسن مرندی طبع طهران در سال هزار و سیصد و چهل و يک هجرى قمرى ص 8 از كتاب تحفة التحف فاضل سلماسی از جرائد ابن عقده بسند معتبر از حضرت جواد محمّد بن علیّ بن موسیٰ عليهم السّلام روایت کرده که فرمود ﴿كاني بِجَرَائِدَ شَتي تُدْعَى بِاسْمَاءٍ شَتِي الاّ ارَى لَهُ رُشداً ولا لِدِينِهِمْ صِيَانَةً كُلَّمَا مَا لُوا الى جَانِبٍ اِنْهَدَرَ مِنْهُمُ اَلْآخَرُ يُعَارِضُهُمْ وَ رَجُلٌ طَبَرِيٌ﴾ یعنی گویا می بینم روز نامه های پراکنده ای را که خوانده می شود بنام های پراکنده مختلف که نمی بینم برای صاحبان آن ها رشد و هدایتی و حفظ نمی کنند صاحبان آن ها دین خود را از هر طرفی که میل کنند طرف دیگر از این باطل و نا چیز شود معارضه می کند با آن ها مردی از اهل طبرستان و نیز در همان

ص: 328

کتاب از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿النَّاسُ يَصِيرُونَ حَيَارَى وَ سُكَارَى الا مُسْلِماً وَ لَانَصَارِي﴾ یعنی مردمان متحیّر و سر گردان می شوند مانند اشخاص مست نه مسلمانند و نه مسیحی کنایه از شدّت ابتلاء و فساد آن زمان و بی پروا شدن اهل آن زمانست

بخش نُهُم :كتاب نوائب الدّهور

اشاره

در بیان اخبار و احادیثی است که از حضرت امام علی النّقی و حضرت امام حسن عسکری و حضرت بقية الله صلوات الله عليهم روایت شده و آن مشتمل بر سه قسمت است

حَديثِ اَوَّل

سیزدهم بحار ص 42 از کمال الدّين صدوق مسنداً از علیّ بن مهزیار روایت کرده ﴿قَالَ كَتَبْتُ إِلَى ابِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِسْئَلْهُ اَلْفَرَجَ فَكتبَا ذَا اِغَابَ صَاحِبُكُمْ عَنْ دَارِ اَلْفَاسِقِينَ (اَلظَّالِمِينَ) فَتَوَقَّعُوا اَلْفَرَجَ﴾ (یعنی) گفت علیّ بن مهزیار که نوشتم بحضرت البی الحسن علیّ بن محمّد و سؤال کردم از او فرج را پس در جواب نوشت که وقتی که پنهان شد صاحب شما از خانه فسّاق یا ستم کاران که مراد سامرّا باشد آن وقت انتظار بکشید فرج را

حَديثِ دُوُّم

كمال الدين و تمام النعمة در باب ما روى عن ابى الحسن على بن محمد العسكرى مُسنداً از محمد بن فارس روایت کرده ﴿قَالَ كُنْتُ اَنَا وَ اَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ فِى طَرِيقِ مَكَّةَ وَ نَزَلْنَا عَلَى وَادِي زِبَالِهِ فَجَعَلْنَا نَتَحَدَّثُ فَجَرَى ذِكْرُ مَا نَحْنُ فِيهِ وَ بَعْدَ اَلاَمْرِ عَلَيْنَا فَقَالَ اَيُّوبُ

ص: 329

بْنُ نُوحٍ كَتَبْتُ فِي هَذِهِ اَلسَّنَةِ اُذْكُرْ شَيْئاً مِنْ هَذَا فَكَتَبَ الى اذا رُفِعَ عَلَمُكُم مِن بَيْنِ أظْهُرِكُم فَتَوَقَّعُوا الفَرَجَ مِن تَحْتِ أَقْدَامِكُم﴾ یعنی گفت من و ایّوب بن نوح در راه مکّه با هم بودیم در وادی زباله فرود آمدیم و نشستیم و با هم دیگر حَديثِ می گفتیم پس سخن ما رسید بذکر آن چه که در آن بودیم یعنی قیام قائم آل محمّد پس ایّوب بن نوح گفت من در این سال در موضوع این مسئله چیزی نوشتم یعنى بحضرت الحج الحسن على بن محمّد عليهما السّلام پس در جواب بمن نوشت که هر وقت علم از میان شما بر داشته شد پس انتظار بکشید فرج را از زیر پا های خود

قسمت دوُّم از بَخش نُهُم

اشاره

در بیان احادیث مأثوره از حضرت ابی محمد الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرج ولده علیهما السلام

حَديثِ اَوَّل

کمال الدين و تمام النعمة در باب ما روى عن ابى محمد الحسن بن على العسكرى عليهما السّلام مسندا از احمد بن اسحق بن سعد اشعری روایت کرده که گفت ﴿دَخَلْتُ علَى بْنَ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَيْنَ عَلَى صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِما وَ اَنّا اُرِيدُ اَنْ اَسْئَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَداً يَا احْمَدَ بْنَ اَسْحَق انَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لَمْ يُخْلِ الاَرْضُ مُنْذُ خُلِقَ ادمٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لاَ الى اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ اَهْلِ الاَرْضِ وَ بِهِ يُنْزِلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ اَلارْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَابنَ رَسُولُ اللَّهِ مِنَ الامَام وَ الخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ صَلواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلَى عاتِقِهِ

ص: 330

غُلامٌ كَانَ وَجْهُهُ اَلْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ اَلثَّلاَثِ سِنِينَ فَقَالَ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْلا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ وَ عَلَى حُجَجِهِ ما عَرَضْتُ عَلَيْكَ اِبْني هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَّمَ وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يَملَأُ الأرضَ قِسطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يا احْمَدَ بنَ اسْحَق لَوْلا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلٌ وَ عَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابنى هذا انه سَمَّى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يُمَلاَّءُ الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يَا اِحْمَدَ بْنَ اِسْحَق مَثَلُ مَثَلِهِ في هذهِ الاُمَّةِ مَثَلُ الخَضِرِ عَليه السلامُ وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِى الْقَرْنَيْنِ وَ اللَّهُ مِنَ الْهَلَكَةِ فِيهَا اِلاّ مَنْ يُثَبِّتُ اللَّهُ عزَّ وَجلٌ عَلَى الْقَوْلِ بامامتهِ وَ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ قَالَ اِحْمَدُ بْنُ اِسْحَقَ فَقُلْتُ لَهُ يا مَوْلاى فَهَلْ مِنْ عَلاَمَةٍ يَطْمَئِنُّ اليها قَلْبِي منطق الغلام صَلَوَاتُ اَللَّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَيْهِ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ فَصِيحٍ فَقَالَ اَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِى ارْضِهِ و الْمُنْتَقِمُ مِنْ اعدائِهِ وَ لا تَطلُبُ اثراً بَعدَ عَينٍ يا اَحْمَدُ بْنِ اِسْحَقْ قَالَ اِحْمَدُ بْنُ اسْمِي فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ عُدت اليهِ فَقُلْتُ يَابنَ رَسُولُ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَ سُرُورَى بِمَا مَنَنْتَ عَلَى فَمَا اَلسُّنَّةُ اَلْجَارِيَةُ فِيهِ مِنَ الخضرودى اَلْقَرْنِيْنِ قَالَ طُولُ اَلْغَيْبَةِ يا احْمَدُ قُلْتُ يَابْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَانٍ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ قَالَ إِى وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الأَمْرِ اِكْثَر اَلْقَائِلِينَ بِهِ فَلاَ يبْقَى الاّ مَن اَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وجَل عَهْدِهِ لِوَلايَتِنَا وَ كَتَبَ فِى قَلبِهِ الايْمَانَ وَ اَيِّدِهُ بِرُوحٍ مِنْهُ يا احْمَدَ بْنَ اِسْحَق هَذَا امرٌ مِنْ اَمْرِ اَللَّهِ و سِر مَن سَيرَا اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَخُذْمَا اتيْتُكَ وَ اكْتُمْهُ وَ كُنْ مِن شَاكِرِينَ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِي عِلِّيِّينَ﴾

یعنی داخل شدم بر ابی محمّد حسن بن علىّ صلوات الله عليهما و من مي خواستم که از او سوال کنم از امامی که بعد از او است پس پیش از این که من سؤال کنم فرمود

ص: 331

ای احمد بن اسحق بدرستی که خدای تبارك و تعالی خالی نگذارده است زمین را از حجّت از وقتي كه آدم عليه السّلام را آفریده و بعد از این هم خالی نمی گذارد تا قیام قیامت از حجتی که برای خدا باشد بجهت خلق او به آن حجت دفع می شود بلاء از اهل زمین و بسبب آن حجّت باران می باراند و بواسطه آن برکات زمین را بیرون می آورد گفت پس گفتم به آن حضرت که ای پسر رسول خدا امام بعد از تو كيست آن حضرت صلوات الله عليه بشتاب از جا بلند شد و در داخل خانه رفت پس بیرون آمد در حالتی که پسری را بر دوش خود گرفته بود که روی آن چون ماه شب چهاردهم می درخشید و از پسران سه ساله بنظر می امد پس فرمود ای احمد بن اسحق برای کرامت تو بر خدای عزّ وجلّ و بر حجّت های او این فرزند را بتو نمودم که پسر من است و همنام و هم کنیه است با پیغمبر خدا صلی اللہ علیه و آله و این پسر آن چنان کسی است که زمین را پر از داد و عدل می کند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد ای احمد بن اسحق مَثَل او در این امّت مانند خضر عليه السّلام است و مثل او مانند ذو القرنین است بذات خدا قسم است که هر آینه پنهان می شود از دیده ها پنهان شدنی که نجاة نمی یابد در زمان غیبت و پنهان شدن او از هلاکت مگر کسی که ثابت بدارد خدای تعالی او را بر قائل شدن بر امامت او و توفیق دهد خدای عزّ و جل او را برای دعا کردن برای تعجیل در فرج او احمد بن اسحق گفت گفتم ای مولای من آیا نشانه هست که سَبَب اطمینان قلب من شود به آن نشانه پس آن پسر بچّه بتكلم در آمد و بزبان عربی فصیح فرمود منم بقیّه خدا در زمین او و انتظام کشنده

ص: 332

از دشمنان او بعد از دیدن من اثر و نشانه مخواه ای احمد بن اسحق احمد بن اسحاق گفت پس بیرون آمدم در حالتی که خوش حال و شادان بودم پس چون فردای آن روز شد بر گشتم خدمت آن حضرت و عرض کردم ای پسر رسول خدا این شادی بزرگی شد براى من بواسطه آن چه که منّت گذاردی بر من پس سنّت جاریه ای که از خضر و ذوالقرنین در وجود او است چیست فرمود طول زمان غیبت او است ای احمد گفتم ای پسر رسول خدا آیا غیبت او هر آینه طولانی خواهد شد فرمود آری قسم بپروردگار من این قدر غیبتش طول می کشد که بیش تر از کسانی که قائل بر امامت او هستند بر می گردند از اعتقاد خود بامامت آن حضرت پس باقی نمی ماند به این اعتقاد مگر کسی که خدای عزّ وجلّ از او عهد ولایت ما را گرفته و ایمان را در دل او ثابت داشته و او را به روحی از جانب خود تائید فرموده ای احمد بن اسحق این امری است از امر خدا و سرّی است از سرّ خدا و غیبی است از غیب خدا بگیر آن چه را که بتو دادم و کتمان کن آن را و از شکر گذاران باش تا فردای قیامت با ما در علییّن باشی

حَديثِ دُوُّم

سیزدم بحار ص 42 از کمال الدین صدوق مسندا روایت نموده از موسی بن جعفر بغدادي ﴿قَال سَمِعْتُ ابا مُحَمَّد اَلْحَسَنَ بْنَ عَلَى عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يَقُولُ كَانَى بِكُمْ وَ قَدِ اِخْتَلَفْتُمْ بَعْدِي فِي الْخَلَفِ مِنًى اما ان المقر بالائِمةِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلْمُنْكَرَ لو لدى كَمَنْ اقر بِجَمِيعِ اِنْبِيَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ ثُمَّ اِنْكِرْ نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَلْمُنْكِرُ لِرَسُولِ اَللَّهِ كَمَنِ اِنْكَرَ جَمِيع

ص: 333

الانْبِياءِ لانَ طَاعَةِ اخرِنَا كَطَاعَةٍ اَوْلِيَا وَ الْمُنْكَرُ لاخِرْنَا كَالْمُنْكِرِ لاوَلَنَا امَّا اِنَّ لِوُلْدِى غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا النَّاسُ اِلاّ مَن عَصَمَهُ اللَّهُ عزَّ وَجِل﴾

یعنی گفت شنیدم از ابی محمد حسن بن علی علیهما السّلام که می فرمود گویا می بینم شما را که اختلاف پیدا می کنید بعد از من در فرزند من که جانشین من است آگاه باشید که اقرار کننده به امامت امام هائی که بعد از رسول خدا بوده اند و انکار کننده فرزند من یعنی قائم آل محمد علیهم السّلام مانند کسی است که اقرار برسالت و نبوت همه پیغمبران و فرستادگان خدا داشته باشد و منکر نبوّت محمّد رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد مانند کسی است که جمیع پیغمبران را انکار کرده باشد زیرا که فرمان بر داری کردن از آخر ما ائمه مانند فرمان بر داری کردن از اوّل ما است و انکار کننده آخر از ما ائمه مانند انکار كننده اوّل ما است آگاه باش که از برای پسر من غیبتی است که در دوره غیبت او مردمان بشک می افتند مگر کسی که حفظ کند او را خدای عزّ وجلّ

حَديثِ سِوُّم

سیزدهم بحار ص 43 نیز از کمال الدین مسندا روایت کرده از عثمان بن سَعَد عَمرى که یکی از نوّاب اربعه است که گفته سوال کرده شد از ابی محمّد حسن بن علی علیهما السلام و من حاضر بودم در نزد او از خبری که روایت کرده شده از پدران او که ﴿اِن الاَرضَ لاَ تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ الى يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ انَّ مَن مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ امامَ زَمَانٍ مَاتَ مِيتَةَ﴾ یعنی بدرستی که خالی نمی ماند از حجّت خدا بر خلق او تا روز قیامت و

ص: 334

کسی که بمیرد در حالی که نشناخته باشد امام زمان خود را مرده شود مانند مردن در زمان جاهلیت یعنی بمیرد بر غیر دین اسلام اما ﴿اِنَّه لَهُ غَبِيَّةٌ يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ و يَهْلِكُ فِيها الْمُبْطِلُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ يَخْرُجُ فَكَانَى اُنْظُرْ الى الاعلام اَلْبِيضُ تَخْفِقُ فَوْقَ رَاسِهِ بِنَجَفِ اَلْكُوفَةِ﴾ يعنى آگاه باشید که از برای او پنهان شدنی است از چشم ها که سر گردان شوند در زمان غیبت او نادان ها و هلاک شوند در آن زمان باطل کنندگان حق و دروغ گویند در آن زمان وقت قرار دهندگان برای ظهور او پس بیرون می آید و گویا می بینم پرچم های سفیدی را که در نجف کوفه بالای سر او در جنبش است

حَديثِ چَهارُم

سیزدهم بحار ص 186 از کتاب دعوات راوندی مسندا از حسن بن طریف روایت کرده که گفت ﴿كَتَبْتُ إِلَى ابى مُحَمَّدٍ العسكرى اِسْئَلْهُ عَنِ اَلْقَائِمِ اِذا قَامَ بم بِقَضَى بَيْنَ النَّاسِ وارِداتٍ اَنِ اسْئَلْهُ عَن شِئْ لِحُمَّى الرِّبْعِ فَاغْفَلْتُ ذِكْرَ اَلْحُمَّى فَجَاءَ اَلْجَوَابُ سُئِلْتَ عَنِ الامام فَاِذا قَامَ يُقْضَى بَيْنَ اَلنَّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضَاءِ دَاوُدَ لاَ يُسْئَلُ اَلبَيِّنة اَلْخَبَر﴾ يعنى نوشتم بسوی ابی محمّد عسکری که از او بپرسم از قائم که چون قیام کنند به چه چیز حکم می کند در میانی مردم و می خواستم که از او بپرسم از چیزی از تَبی که سه روز پی در پی عارض می شود و یک روز نیست پس غفلت کردم از ذکر آن پس جواب آمد که پرسیدی از امام که چون قیام کند حکم می کند در میان مردم بعلم خود مانند حکم کردن داود و شاهد نمی خواهد (تا آخر خبر)

حَديثِ پَنجُم

ص: 335

سیزدهم بحار ص 187 از کتاب مواعظ مسنداً از ابی هاشم جعفری روایت کرده که گفت بودم در نزد ابی محمّد علیه السّلام که فرمود ﴿اذَا قَامَ القَائِمُ امرُ بِهَدْمِ الْمَنَارِ وَ الْمَقَاصِيرِ الَّتي فِي الْمَسَاجِدِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لاَى مَعْنَى هَذَا فَاقْبَلْ اِلَى فَقَالَ معنى هذا اِنَّهَا مُحْدِثُهُ مُبْتَدَعَةً لَمْ يَبْنِهَا نَبِيٌ وَ لاَ حُجَّة﴾ يعنی چون قائم قیام کند فرمان می دهد بخراب کردن منار ها و قصر هائی که در مسجد ها است پس من در پیش خود گفتم که بچه معنائی می فرماید پس رو آورد بسوی من و فرمود معنای این اینست که این ها از چیز هائیست که احداث کرده شده و بدعت است بنا نکرده است آن را پیغمبری و نه حجّتى

حَديثِ شِشُم

هفدهم بحار الانوار در مواعظ حضرت عسکری علیه السّلام روایت کرده از کتاب دُرّة الباهرة من اصداف الطّاهِرة از تاليفات قطب الدين كیدرى یا شهيد ثانى که گفته است ﴿وَ جُدْ بِخَطِّ الامام الى محمد اَلْحَسَنِ العسكرى عَلَى ظَهْرِ اَلْكِتَابِ قَد صَعِدْنَا ذُرَى الْحَقَائِقِ بَاقِدَامِ النُّبُوَّةِ وَ الوِلايَةِ وَ ذَرَانا سَبْعَ طَرَائِقَ بِاعْلامِ الْفُتُوَّةِ وَ الهِدَايَةِ وَ نَحْنُ لَبَوْثِ الوَغْيِ وَ غُيُوثُ اَلنَّدَى وَفَيْنَا السَّيْفَ وَ اَلْقَلَمَ فِي اَلْعَاجِلِ وَ لِوَاءُ اَلْحَمْدِ فِي الْأَجَلِ اسْبَاطُنَا خُلَفَاءُ اَلدِّينِ وَ حُلَفاءُ اليَقينِ وَ مَصابِحُ الاُمِمِ وَ مَفاتِحُ الكَرَمِ فَالكَليمُ البَس حُلَّةَ الِاِصْطِفَاءِ لِمَا عَهِدَ نَامَنَهُ اَلْوَفَاءُ رُوحُ اَلْقُدُسِ فى جِنَانِ اَلصَّاغُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدائِقِنَا الباكُورَةِ شيعَتُنا الفِئَةُ النّاجِيَةُ وَ الْفِرْقَةُ الزَّاكِيَةُ صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً، وَ عَلَی الظَّلَمَةِ إِلْباً وَ عَوْنَا سَيَنْفَجِرُ لَهُمْ يَنَابِيعُ اَلْحَيَوَانِ بَعْدَ لَطَيٍ مُجْتَمِعٍ

ص: 336

النِّيرَانِ لِتَمَامِ الرَّوطَةِ وَ الطَّوَاسينِ مِنَ اَلسِّنِينَ﴾ يعنى یافت شد بخطّ امام ابی محمّد حسن عسکری علیه السّلام بر پشت کتابی که نوشته بود که بالا رفتیم بر بلندی های حقایقی و معارف با قدم های پیغمبری و ولایت و بالا رفتم بر هفت آسمان معرفت و علم و حکمت با نشانه های جوان مردی و هدایت و مائیم شیر های بیشه معرفت و دانائی و باران های نافع علم و عمل و در ما است شمشیر و قلم در این جهان و پرچم حمد در جهان دیگر که عالم آخرت باشد سبط های ما خلیفه های دینند و هم عهد های یقین اند و چراغ های نور دهنده اند برای امّت ها و کلید های کَرَم و بخشش اند پس موسای کلیم حُلّه صفوت را پوشید بسبب وفا کردن بعهدی که از او گرفتیم و روح القدسی در باغ های کوچک معارف و ولایت ما صبحانه ای در روز ازل خورده بمقام روح القدسى رسيد شيعيان ما گروهی هستند که از اهل نجاتند و فرقه ای هستند پاک و پاکیزه که گردیده اند یاوران و حفظ کننده گان ما و بر ضرر ستم کاران بر ما جمع شونده و کمک های ما هستند زود باشد که شکافته شود برای ایشان چشمه های زندگانی بعد از مشتعل شدن آتش های جنگ جهانی که اشتعال آن وقتی است که تمام شود بقدر عدد الف لام را و طه و طاسین های قرآن از سال ها

مُؤلّف نا چیز گوید

شبهه ای نیست که در کلیّه اخبار و آثار صادره از مصادر وحی و تنزیل تعیین وقتی برای ظهور حضرت بقیه الله عجل الله تعالى فرجه نشده و بعلاوه نفى صريح هم

ص: 337

از وقت قرار دادن رسیده حتّی آن که در بعضی از اخبار و آثار تکذیب فرموده اند کسانی را که وقت برای ظهور قرار می دهند زیرا وقت ظهور را خدا می داند و بس و علم به آن از مختصات حتق جلّت عظمة است و لیکن علامت های بسیاری برای ظهور آن حضرت از رسول مختار و اهل بیت اطهار او صلوات الله عليه و عليهم اجمعين رسیده که نزدیک بودن ظهور را بوقوع آن علامت ها می توان استفاده کرد و ممکن است سال های نزدیک بظهور را از آن استباط نمود و همچنین از رمزها و حساب ها و قواعد نجومیّه و جفریه و حروفیه و زبری و بیّنیه ای که از روی مبانی صحیحه علمیه و علمیّه است و بتجربه بزرگان از اهل این فنون رسیده و بمعرض آزمایش گذارده شده و آثار صحت از آن واضح است نه بگفته هر شیّاد دروغ گویی با دیدن در هر اوراق پاره اى فى الجمله می توان زمینه ای بدست آورد و علم بقرب زمان ظهور را بدست آورد و تقریباً امیدوار بنزدیک بودن زمان فرج شد بخصوص در صورتی که علامات خبر داده شده از خانواده وحی و تنزیل بر طبق آن چه که خبر داده اند صورت وقوع پیدا کرده باشد بهر تقدیر این حَديثِ شریف از احادیث مرموزه مربوطه بوقوع بعضی از علائم قبل از ظهور است که عبارت از وقوع جنگی شدید است که تقریبا یک سال قبل از ظهور صورت خواهد گرفت با توافق مشیّت الهيه و در پنج كلم (الر) و (طه) و سه كلمه (طسم طسم طس) طبق قواعد ممهّده اشاره بوقوع این جنگ است چنان چه در جزو چهارم این کتاب در بخش مخصوص بر آن شرح داده می شود با کشف بعض از رموز و اسرار دیگری وَ الله وليّ التوفيق

ص: 338

قسمت سوم از بخش نهم

حَديثِ اَوَّل

کمال الدين و تمام النّعمه در باب ذكر من شاهد القائم عليه السّلام مسندا از محمّد بن حسن بن علی بن مهزیار روایت کرده که گفت شنیدم از پدرم که می گفت شنیدم از جدّت على بن مهزيار ﴿يَقُولُ كُنْتُ نَائِماً فِي مَرْقَدِي إِذْ رَأَيْتُ فِي مَا يَرَى اَلنَّائِمُ قَائِلاً يَقُولُ لِي حُجَّ فَإِنَّك تلقى صَاحِبَ زَمَانِكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فَانْتَبَهْتُ و أَنَا فَرِحٌ مَسْرُورٌ فَمَا زِلْتُ فِي اَلصَّلاَةِ حَتَّى انْفَجَرَ عَمُودُ الصُّبْحِ و فَرَغْتُ مِن صَلاتِي و خَرَجْتُ أسأَلُ عَنِ الْحَاجِّ فَوَجَدْتُ فِرْقَةً تُرِيدُ اَلْخُرُوجَ فَبَادَرْتُ مَعَ أَوَّلِ مَن خَرَجَ فَمَا زِلْتُ كَذلِكَ حَتَّى خَرَجوا وَ خَرَجْتُ بِخُرُوجِهِمْ أُرِيدُ الْكُوفَةَ فَلَمَّا وَ افَيْتُهَا نَزَلْتُ عَنْ رَاحِلَتِي وَ سَلَّمْتُ مَتَاعِي إِلَى ثِقَاتِ إِخْوَانِي وَ خَرَجْتُ أَسأَلُ عَن آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا زِلْتُ كَذلِكَ فَلَمْ أَجِدْ أَثَراً ولا سَمِعْتُ خُبَراً وَ خَرَجتُ في أَوَّلِ مَنْ خَرَجَ أُرِيدُ اَلْمَدِينَةَ فَلَمَّا دَخَلتُها لَم أَتَمالَك أن نَزَلتُ عَن راحِلَتي وَ سَلَّمتُ رَحْلِي إلَى ثِقَاتِ إِخْوَانِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنِ الْخَبَرِ وَ أَقْفُوا الأَثَرَ فَلا خَبَراً سَمِعْتُ ولا أَثَراً وَجَدْتُ فَلَم أَزَلْ كَذَلِكَ إلى أَنْ نَفرَ اَلنَّاسُ إلى مَكَّةَ وَ خَرَجتُ مَعَ مَن خَرَجَ حَتَّى وَ افَيْتُ مَكَّةَ وَ نَزَلْتُ فاستَوثَقتُ مِن رَحْلِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنْ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ أَسْمَعْ خَبَراً وَ لا وَجَدتُ أَثَراً فَمَا زِلْتُ بَيْنَ الإِيَاسِ وَ الرَّجَاءِ مُتَفَكِّراً فِي أَمْرِي وَ غَائِباً عَلَى نَفْسِي وَ قَدْ جَنَّ اللَّيْلُ فَقُلتُ أَرْقُبُ إِلَى أَنْ يَخْلُوَ لِي وَجْهُ الْكَعْبَةِ لِأَطُوفَ بِها وَ أَسأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَل أن يُعَرِّفَنِي أَمَلِي فِيهَا فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ وَ قَدْ خَلا لِي وَجْهُ الكَعْبَةِ إِذْ قُمْتُ إلى اَلطَّوَافِ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى مَلِيحِ

ص: 339

طَيِّبُ الرَّائِحَةِ مُتَّزِرٌ بِبُردَةٍ مُتَّشَحٍ بِأُخْرَى وَ قَدْ عَطَفَ بِرِدائِهِ عَلَى عَاتِقِهِ فرعته فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ مِمَّن اَلرَّجُلُ فَقُلْتُ مِنَ اَلْأَهْوَازِ فَقَالَ أَتَعَرفُ بِهَا اِبْنَ اَلْخَصِيبِ فَقُلْتُ رَحِمَهُ اَللَّهُ دُعِيَ فَأَجَابَ فَقَالَ رَحِمَهُ اَللَّهُ لَقَد كانَ بِالنَّهارِ صائِماً و بِاللَّيْلِ قَائِماً وَ لِلْقُرْآنِ تَالِياً وَ لَنَا مُوَالِيا فَقَالَ أَتَعَرَّفُ بِهَا عَلِيَّ بْنَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ فَقُلْتُ أَنَا عَلِيٌ فَقَالَ أهلا وَ سَهلاً بِكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أتَعَرَّفُ الصَّرِيحَيْنِ قُلتُ نَعَم قالَ وَ مَن هُما قُلتُ مُحَمَّدٌ وَ مُوسَى ثُمَّ قَالَ مَا فَعَلْتَ الْعَلامَةَ الَّتي بَيْنَكَ و بَيْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ مَعِي فَقَالَ أَخْرِجْهَا إِلَيَّ فَأَخْرَجْتُهَا إلَيهِ خَاتَماً حَسَناً عَلَى فَصِّهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ بَكَى مَلِيّاً وَرَن شَجِيّاً فَأَقْبَلَ يَبْكِي بُكاءً طَوِيلاً وَ هُوَ يَقُولُ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَلَقَدْ كُنْتَ إِمَاماً عَادِلاً ابنَ أئِمَّةٍ و أبا إِمَامٍ أَسْكَنَكَ اللَّهُ الفِردَوسَ الاّعلَى مَعَ آبائِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ صِرْ إِلَى رَحْلِك وَ كُنْ عَلَى أُهْبَةٍ مِن السَّفَر حَتَّى إِذا ذَهَبَ الثُّلُثُ مِنَ اللَّيلِ وبَقِيَ الثُّلُثَانِ فَالحَقْ بِنَا فَإِنَّكَ تَرَى مُنَاكَ قَالَ اِبْنُ مهْزيَارَ فَصِرْتُ إِلَى رَحْلِي أُطِيلُ اَلتَّفَكُّرَ حَتَّى إذا هَجَمَ الْوَقْتُ فَقُمْتُ إلى رَحلي وَ أصْلَحْتُهُ وَ قَدَّمْتُ رَاحِلَتِي وَ صِرْتُ فِي مَتنِها حَتَّى لَحِقْتُ اَلشِّعْبَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَتَى هُنَاكَ يَقُولُ أَهْلاً وَ سَهْلاً بِكَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ طُوبَى لَكَ فَقَدْ أُذِنَ لَك فَسَارَ وَ سِرْتُ بِسَيْرِهِ حَتَّى جَازَ بِي عَرَفَاتٍ وَ مِنًى وَ صِرْتُ فِي أَسْفَلَ ذِرْوَةٍ جَبَلِ اَلطَّائِفِ فَقَالَ لِي يَا أَبَا اَلْحَسَنِ أنزل وَ خُذ في أُهْبَةِ الصَّلاةِ فَنَزَلَ وَ نَزَلْتُ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَوتِهِ فَفَرَغْتُ ثُمَّ قَالَ لِي خُذْ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ و أَوْجَزْ فَأَوْجَزْتُ فيهَا و سَلَّم وَ عَفَّرَ وَجهَهُ فِي التُّرابِ ثُمَّ رَكِبَ وَ أَمَرَنِي بِالرُّكُوبِ فَرَكِبْتُ ثُمَّ سَارَ وَ سِرْتُ بِسَيْرِهِ

ص: 340

حَتَّى عَلاَ اَلذِّرْوَةَ فَقَالَ المَح هَلْ تَرى شَيئاً فَلَمَحتُ فَرَأَيتُ بُقْعَةً نَزِهَةً كَثِيرَةَ الْعُشْبِ وَ الْكِلاءِ فَقُلتُ يا سَيِّدِي أرى بُقْعَةً كَثِيرَةَ الْعُشْبِ وَ الكَلاءِ فَقالَ لِي هَلْ تَرَى فِي أَعْلاَهَا شَيْئاً فَلَمَحْتُ فَإِذَا أَنَا بِكَثِيبٍ مِنْ رَمْلٍ فَوْقَهُ بَيْتٌ مِنْ شَعْرٍ يَتَوَقَّدُ نُوراً فَقَالَ لِي هَلْ رَأَيْتَ شَيْئاً فَقُلْتُ أَرَى كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لِي يَا اِبْنَ مَهْزِيَارَ طِبْ نَفساً وَ قَّر عَيْناً فَإِنَّ هُنَاكَ أَمَل كُلِّ مُؤَمِّلٍ ثُمَّ قَالَ لِي اِنْطَلِقْ بِنَا فَسَارَ وَ سِرْتُ حَتَّى صَارَ فِي أَسْفَلِ اَلذِّرْوَةِ ثُمَّ قال انْزِل فَهَهُنَا يَذِل لَكَ كُلُّ صَعْبٍ فَنَزَلَ وَ نَزَلْتُ حَتَّى قَالَ لِي يَا اِبْنَ مَهْزِيَار خَلِّ عَن زِمَامِ الرَّاحِلَةِ فَقُلْتُ علَى مَن أُخَلِّفُها وَ لَيسَ هَهُنا أحَدٌ فَقالَ إِنَّ هذا حَرَمٌ لا يَدخُلُهُ إِلاَّ وَلِيٌ وَ لا يَخرُجُ مِنهُ إِلاَّ وَلِيٌ فَخَلَّيْتُ عَنِ اَلرَّاحِلَةِ فسار و سرت فَلَمَّا دَنَا مِنَ اَلْخِبَاءِ سَبَقَنِي وَ قَالَ لِي قِفْ هُنَاكَ إِلَى أَن يُؤْذَنَ لَكَ فَمَا كَانَ إِلاَّ هُنَيْئَةً فَخَرَجَ إِلَيَّ وَ هْوَ يَقُولُ طُوبِي لَكَ قَدْ أُعْطِيتَ سُؤْلَكَ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ على نمط عَلَيْهِ نَطْعُ أَدِيمٍ أَحْمَرَ مُتَّكِئٌ عَلَى مَسوَرَةِ أَديمٍ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ وَرَدَ عَلَيَّ السَّلامَ وَ لَمَّحْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَهُ مِثْلَ فِلْقَةِ قَمَرٍ لا بِالخُرقِ وَ لا بِالْبِزْقِ ولا بِالطَّويلِ الشَّامِخِ وَ لا بِالقَصيرِ اللاَّصِقِ مَمْدُودَ اَلْقَامَةِ صَلْتَ اَلْجَبِينِ أَزَجَّ الحَاجِبَينِ أَدْعَجَ العَينَيْنِ أَقْنَى الاِنفِ سَهلَ الخَدَّيْنِ عَلَى خَدِّهِ اَلأَيْمَنِ خالٌ فَلَمَّا أَنْ بَصُرْتُ بِهِ حَارَ عَقْلِي فِي نَعْتِهِ وَصَفْتُهُ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ مَهْزيارَ كَيْفَ خَلَّفْتَ إِخْوَانَكَ فِي اَلْعِرَاقِ قُلْت فِي ضَنْكِ عَيْشٍ وَ هَنَاةٍ قَدْ تَوَاتَرَتْ عَلَيْهِمْ سُيُوفُ بَنِي الشيصبان فَقَالَ قَاتَلَهُمُ اَللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ كَأَنِّي بِالْقَوْمِ قَدْ قُتِلُوا في دِيَارِهِم و أَخَذَهُمْ أَمْرُ رَبِّهِمْ لَيْلاً وَ نهاراً

ص: 341

فَقُلتُ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ إِذَا حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ سَبِيلِ الكَعْبَةِ بِأقْوَامٍ لا خَلاقَ لَهُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنهُم بُرَآءُ وَ ظَهَرَتِ الْحُمْرَةُ في السَّماءِ ثَلاَثاً فِيهَا أَعْمِدَةٌ كَأَعْمِدَةِ اللُّجَيْنِ تَتَلَأْلَأُ نُوراً وَ يُخرُجُ السَّرُوسِيُّ مِن إِرمِنِيَةَ وَ آذَرْبِيجَانَ يُرِيدُ وَرَاءَ الرَّيِّ الجَبَلَ الْأَسْوَدُ الْمُتَلاحِمَ بِالْجَبَلِ اَلْأَحْمَرِ لَزِيقُ جَبَلِ طَالَقَانَ فَيَكُونُ بَينَهُ وَ بَينُ اَلْمَرْوَزِيِّ وَقْعَةٌ صَيْلَمَانِيَّةٌ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ مِنها الكَبِيرُ وَ يَظْهَرَ القَتْلُ بَيْنَهُمَا فَعِنْدَهَا تَوَقَّعُوا خُرُوجِهِ إِلَى اَلزَّوْرَاءِ فَلاَ يَلْبَثُ بِهَا حَتَّى يُوَافِيَ بَاهَاتَ ثُمَّ يُوَافِيَ وَاسِطَ اَلْعِرَاقِ فَيُقِيمُ بِهَا سَنَةً أَوْ دُونَهَا ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى كوفان فَيَكُونُ بَيْنَهُمْ وَقْعَةٌ مِنَ النَّجَفِ إِلَى الْحِيرَةِ إِلَى الْغَرِيِّ وَقْعَةٌ شَدِيدَةٌ تَذْهَلُ مِنْها العُقولُ فَعِندَهَا يَكُونُ بَوَارُ الفِئَتَيْنِ وَ عَلَى اللَّهِ حَصَادُ الْباقِينَ بسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ فَقُلْتُ سَيِّدِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا الامر قَالَ نَحْنُ أَمْرُ اَللَّهِ وَجُنُودَهُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَانَ الْوَقْتُ قالَ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ و انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾

لُغات انزار و ائتزار بستن لنگ و امثال آن و پوشیدن شلوار اتّشاح حمایل بگردن افکندن ابن الخصيب جعفر من حمدان خصیبی است و در بعضی از نسخ حصینی بحاء بی نقطه و صاد بی نقطه است و در بعضی بخاء نقطه دار و ضاد نقطه دار ضبط شده ضریح در این جا بمعنای دور مانده و دور افتاده است مَلِیّ بمعنای طویل و ساعت دراز از روز یا شب رَنّة ناله زدن شَجِّی اندوهگين اُسْكُنْكَ اَللَّهُ يَا دُعَّاءُ است یا اخبار دحل اساسیّه و ستور

ص: 342

مسافر اُهُبة ساز و ساختگی و آماده شدن در کار شِعب راه در کوه و گشادگی میان دو کوه اهلا و سهلا سزاوار اکرام و ملاطفت بودن حاذبی عرفات یعنی رسانید مرا بعرفات ذَرُوه بلندی لَمَحه نگاه کردن کَثیب توده ریگ خِبَاءٌ وَ خِيَمُهُ نمَط فرش مخصوصی است که در زیر می اندازند و آن مَعَرّب نمَد لغت فارسی است نطع فرش گستردنی است از پوست مَسوَرَه متكّاى چرمي لا بِالخُرقِ وَ لا بِالتَّرَقِ یعنی نه تند خو و خش بود و نه سبک وضع صَلْتُ اَلْجَبِينِ گشادہ پیشانی اِزْجّ اَلْحَاجِبَيْنِ دو ابروی کمانی ادَعج سیاه چشم و بکسی و گویند که سیاهی چشم او در وسط سفیدی چشم شدید باشد اِقْنِيِ اَلاِنْفَتَ کشیده بینی سَهْلُ اَلْخَدَّيْنِ بکسی گویند که دو گونه او بر آمده گی نداشته باشد فَتَاةُ مِسْكٍ یعنی ریزه مشك رضاضة عنبر کوبیده شده عبر ضنك عيش تنگی زندگانی هناة شرور و فساد و سختی های بزرگ شیصبان نام شیطان است و مراد از بنی شیصبان بنی عبّاسند كه آن ها شرک شيطانند شروسی در کتب لغت نیافتم محلّی را که شروس نام داشته باشد و در کتاب معجم البلدان چنین نام را برای محلّی ذکر نکرده ممکن است که گفته شود که این کلمه شروسن با اُشْرَوْ سِنَّهُ باشد و اگر شروسِن باشد مخفّف اُشْرَوْ سِنَّهُ است زیرا که در بعضی از اسامی مُصَدّرَ بهمزه در زبان فارسی همزه آن را می اندازند مانند شتر که اُشتُر بوده و اسپاهان که سپاهان گفته شده و امثال این ها و اُشْرَوْ سِنَّهُ چنان چه در معجم البلدان ضبط کرده گفته است که اُشْرَوْ سِنَّهُ بضّم همزه و سكون شين و ضمّ راء و واو ساكنه و سين بي نقطه مفتوحه و نون و هاء شهریست بزرگ در ما وراء النّهر از شهر های

ص: 343

هياطله است واقع در میان سیحون و سمرقند و فاصله و مسافت آن تا سمرقند شانزده فرسخ است و از مناطق اقلیم چهارم است و طول آن نود و یک درجه و سُدس درجه است و عرض آن سی و شش درجه و دو ثلث است و اصطخری گفته که اُشْرَوْ سِنَّهُ نام اقلیم است همچنان که صغد اسم اقلیم است و در آن جا مکان و شهری بر این نام نیست و غالب آن جا كوه است و قسمتی از آن دور زده می شود به آن اقلیم های ماوراء النّهر از سمت شرقی آن از فرغانه و از غربی آن حدود سمرقند و از طرف شمال آن شاش و قسمتی از فرغانه و از طرف جنوب آن بعضی از حدود کشّ و صغانیان که مملکت ژاپن باشد و شومان و و اشجرد و زاشت و شهر بزرك آن نامیده شده است به بلسان اُشْرَوْ سِنَّهُ و از شهر های آنست بُنجیک که نسبت به اُسْرَوْ شِنَّهُ داده شده و آن ها طوائفی هستند مَروزی کسی است که از مرو خراسان که فعلا در تصرف غیر مسلمین است قیام می کند و بمقتضای بعض از اخبار بعید نیست که از نژاد بنی عبّاس باشد صَیلمانیّه یعنی ریشه کن کننده ذوراء در این جا مراد بغداد است ماهان مراد دینوَر و نهاوند است و دینوَر شهریست کوهستانی نزدیک کرمانشاه و فاصله میان دینوَر و همدان تقریبا بیست و دو سه فرسخ است و نهاوند شهریست در جهت قبلی همدان و مسافت میان همدان و نهاوند چهارده فرسخ است واسط شهریست از بنا های حجّاج بن یوسف ثقفی که در میان بصره و کوفه واقع است و فاصله بین آن و هر یک از بصره و كوفه پنجاه فرسخ است حیره در معجم گفته است که در یک فرسخی كوفه واقع است از سمت بالای نجف که در نزدیکی جعاره است غری نجف

ص: 344

است و دو طرف آن غریین گویند و حصاد بمعنای درویدنست از باب حصد الزرع

مَعنای حَديثِ

علیّ بن مهزیار می گوید در خواب گاه خود خوابیده بودم در عالم خواب دیدم گوینده ای را که بمن گفت حجّ بگذار برای این که ملاقات کنی صاحب زمان خود را علّی بن ابراهیم می گوید پس من از خواب بیدار شدم در حالتی که شادان و خوش حال بودم پس همیشه مشغول نماز بودم تا سفیده صبح ظاهر شد و از نماز خود فراغت حاصل کردم و بیرون آمدم که بپرسم از حاجیان پس یافتم جمعی را که اراده بیرون رفتن بحج داشتند پس من شتاب کردم با اوّل کسی که بیرون رفت بیرون رفتم و همیشه در بین راه بهمین حال بودم تا بیرون می رفتند من هم بیرون می رفتم با ایشان اراده کوفه را داشتم چون در آن جا رسیدم از مرکب خود فرود آمدم و سپردم متاع سفر خود را به برادر هائی که محل وثوق من بودند و بیرون آمدم که بپرسم از آل ابی محمد یعنی حضرت عسکری صلوات الله علیهم پس همیشه در پرسش بودم و خبری از ایشان نیافتم و اثری از ایشان نشنیدم و با اول کسی که از قافله حاجیان بیرون رفت برای مدینه بیرون رفتم وقتی که داخل مدینه شدم مالک خود نبودم تا آن که از مرکب خود پیاده شدم و سپردم مرکب و راحله خود را برادران محل وثوق خود و بیرون رفتم که خبری بگیرم و دنبال اثری بروم نه خبری شنیدم و نه اثری یافتم پس همیشه در این فکر بودم تا این که کوچ کردند مردم بطرف مکّه من هم با ایشان بیرون رفتم تا بمکّه رسیدم و فرود آمدم و مرکب خود را محکم بستم و جاری راحله خود را استوار کردم

ص: 345

و بیرون رفتم که بپرسم از آل ابی محمّد صلوات الله علیه پس خبری نشنیدم و اثری نیافتم پس همیشه در میانه نا امیدی و امیدواری بسر می بردم و در کار خود فکر می کردم و بنفس خود عتاب می نمودم تا این که شب فرو گرفت انتظار می کشیدم که رو بروی کعبه برای من خلوت شود که آن را طواف کنم و از خدا بخواهم که آرزوی مرا یعنی آن که دیدن روی او از روی من است در آن جا بمن بشناساند در آن میانه که به این فکر بودم روبروی کعبه خلوت شد در آن حال قیام بطواف کردم نا گاه جوانی که صورت نمکین داشت و خوش بو بود بُردی را اِزار خود کرده بود و برد دیگری را حمایل افکنده بود و یک طرف آن را بروی دوش خود بر گردانیده بود رو بجانب من کرد و گفت ای مرد اهل کجائی گفتم اهوازی هستم گفت پسر خصیب یعنی جعفر بن حمد آن خصبی را می شناسی گفتم برحمت خدا رفت بسوی خدا خوانده شد و اجابت کرد پیش گفت خدا او را رحمت کند که روز ها را روزه بود و شب ها را نماز می گذارد و تلاوت قران می کرد و از دوستان ما بود آیا علیّ بن مهزیار را می شناسی گفتم منم علیّ گفت سزاوار اکرام و ملاطفت هستی خوش آمدی ای ابو الحسن (ابو الحسن کنیه علیّ بن مهزیار است) گفت آیا دو نفر دور مانده گان را می شناسی گفتم آری گفت کیانند گفتم محمّد و موسیٰ پس گفت آن نشانه ای که میانه تو و ابی محمّد است کجا است گفتم با من است گفت برای من آن را بیرون بیاور پس بیرون آوردم بسوی او انگشتری نیکوئی را که بر نگین آن محمّد و علیّ نقش بود چون آن انگشتر را دید ساعتی دراز گریه کرد و ناله اندوهگینی زد پس گریه کرد گریه کردنی طولانی و می گفت رحمت

ص: 346

کند خدا تو را ای ابا محمّد هر آینه تو امام عادلی بودی پسر امام ها و پدر امام که ساکن گردانید تو را خدا در فردوس اعلی با پدرانت صلوات الله علیهم پس بمن فرمود اى ابو الحسن برو نزد راحله خود و آماده سفر باش تا ثلث از شب که بگذرد چون ثُلث از شب گذشت و دو ثلث از آن باقی ماند بما ملحق شو که آن چه آرزوی تو است می بینی ابن مهزیار گفت من رفتم نزد راحله خود و فکر درازی کردم تا آن که وقت رسید بر خواستم و مرکب و راحله خود را اصلاح کردم و آن را پیش آوردم و سوار شدم در پشت ان و خود را در میان دو کوهی که وعده گاه بود رسانیدم دیدم آن جوان در آن جا است بمن گفت اهلا و سهلا یعنی سزاوار اکرامی خوش آمدی ای ابو الحسن خوشا بحال تو اذن داخل شدن بتو داده شد پس می رفت و من هم با او می رفتم تا مرا بمحازی عرفات و منی رسانید پس رفتم در پایین کوه بلند طائف پس بمن گفته ای ابو الحسن فرود آی و آماده نماز شو پس فرود آمد و من هم فرود آمدم و من از نماز فراغت حاصل کردم و او هم فراغت حاصل کرد از نماز خود پس گفت نماز صبح را بخوان امّا مختصر کن پس بطور اختصار نماز صبح را خواندم و او هم سلام داد و صُورتش را بر خاک مالید پس سوار شد و بمن گفت سوار شو او می رفت و من هم با او مي رفتم تا آن كه آمد در بالای کوه پس گفت چشم بینداز ببین چیزی را می بینی چشم انداختم بیابان پاک و پاکیزه پر سبزه و گیاهی را دیدم گفتم ای آقای من بیابانی پر سبزه و گاهی می بینم پس بمن گفت که آیا در بالای آن چیزی هست نگاه کردم تلّ ریگی را دیدم که بالای

ص: 347

آن خانه ایست از مو یعنی خیمه ای که نور از ان بالا می رود پس بمن گفت آیا چیزی را می بینی گفتم چنین و چنان می بینم پس گفت ای پسر مهریار خاطر و نفس تو پاکیزه و چشم تو روشن و با آرام و سکون باد بدرستی که در آن جا است آرزوی هر آرزومندی پس گفت با ما بیا پس او می رفت و من هم با او می رفتم تا آن که رسیدیم بپای آن کوه بلند با تپه بلند پس بمن گفت فرود آی که این جا هر دشواری که باشد آسان می شود پس فرود آمد و من هم فرود آمدم تا این که گفت ای پسر مهزیاز رها کن زمام مرکب خود را گفتم بِکِه وا گذارم آن را این جا کسی نیست گفت این جا حرمی است که کسی در این جا وارد نمی شود مگر دوست باشد و کسی از این جا بیرون نمی رود مگر این که دوست باشد پس را حله را رها کردم و او می رفت و من هم می رفتم با او تا این که نزدیک خیمه رسید پس بمن گفت این جا توقف کن و او بر من سبقت گرفت و داخل خیمه شد که برای دخول من اذن بگیرد کمی طول کشید که بیرون آمد و گفت خوشی برای تو باد که عطا کرده شدی آن چه را که می خواستی علی بن مهزیار گفت داخل شدم بر آن حضرت صلوات الله علیه در حالتی که بالای نَمَدی بر روی فرشی از پوست سرخ تکیه داده بود بر متکّائی از چرم پس سلام کردم جواب سلام مرا ردّ فرمود و نگاه من بر او بود دیدم رویش مانند پاره ماه بود نه تند خو و خشن بود و نه سبک وضع بود نه بلند اندام بود و نه کوتاه قد چسبیده بود ابرو های او کمانی و کشیده و سیاه چشم و باریک بینی بود و گونه های او نرم و هموار بود و بر آمده گی نداشت و پیشانی او گشاده و در گونه راست او خالی بود مانند زیره مشکی

ص: 348

که بر سوده عنبر باشد چون آن جمال مبارك را دیدم در بیان نعت و وصف او عقلم متحیّر شد پس بمن فرمود ای پسر مهزیاز برادرانت در عراق بچه حالت بودند که گذاردی ایشان را و آمدی عرض کردم در تنگی زندگانی و بدی ها شدّت فساد و سختی های بزرگ بودند و شمشیر های پسران شیطان یعنی بنی عبّاس بر ایشان پی در پی بود پس فرمود خدا بکشد ایشان را که دروغ گو یانند گویا می بینم این گروه را که کشته شده باشند در خانه های خودشان و عذاب پرورگارا ایشان در شب و روز آن ها را بگیرد پس عرض کردم چه وقت می باشد ای پسر رسول خدا فرمود وقتی که حایل شود میان شما و میان راه کعبه گروهی که هیچ بهره ای از دین برای ایشان نیست و خدا و رسول خدا از ایشان بیزارند و وقتی که آشکار شود سُرخیئ در آسمان سه روز که در آن آتش ستون هائی باشد مانند ستون های نقره که نور از آن متلألا باشد و وقتی که بیرون آید شروسی یا اُشروسنی از ارمنیّه و آذربایجان و اراده کند و بیاید در پشت ریّ نزد کوه سیاهی که چسبیده است بکوه سرخ چسبیده بکوه های طالقان پس میانه او و میانه مَروزی که از مرو خراسان که قیام می کند جنگ برزگ ریشه کن کننده ای روی می دهد که در آن جنگ خورد سال پیر شود و کهنسال از پای در آید و قتلی در میان ایشان آشکار شود در آن وقت منتظر باشید بیرون آمدن او را و روانه شدنش را بطرف بغداد پس درنک نمی کند در آن جا تا این که فرود می اید در ماهان که دینوَر و نهاوند باشد پس از

ص: 349

آن جا می رود بواسط که آن شهر های عراق است و بهر یک از بصره و كوفه و مدائن و اهواز چهل فرسخ فاصله دارد - و در آن جا یک سال می ماند یا کم تر پس می رود بكوفه و میانه ایشان از نجف تا حیره و تا غریّ جنگ سختی واقع می شود که عقل ها از سختی آن جنگ از سر ها بیرون می رود در آن وقت هر دو طرف هلاک و نابود می شوند و بر خدا است که باقی ماندگان آن ها را هم نابود می کند و می دِرِوَد مانند دِرِویدَنِ زارع زرع خود را پس تلاوت فرمود ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اتَّاها امْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَانَ لَمْ تُعِنْ بِالامْس﴾ بنام خدای بخشنده مهربان آمد عذاب ما در زمین در شب یا روز پس قرار دادیم آن را دِرِویده شده بنحوی که گویا از پیش نروئیده بود پس عرض کردم که ای آقای من ای پسر رسول خدا مراد از امر چیست فرمود مائیم امر خدای عزّ و جّل و لشکر های او گفتم آقای من ای پسر پیغمبر وقت آن نزدیکست فرمود و نزديك شد قیامت و شكافته شد ماه

مُؤلّف فقیر گوید

از این حَديثِ شریف چند علامت از علامات ظهور حضرت مستفاد می شود اوّل ممنوع شدن رفتن حجّ بیت الله الحرام نزدیک زمان ظهور و علّت آن حایل و مانع شدن اخوان یعنی برادران ترک است که هیچ بهره ای از دین ندارند و بعید نیست شرقی ها باشند چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود یا کسانی که از حیث عقیده و مرام تابع ایشان باشند دوّم ظاهر شدن سرخی در آسمان که سه روز ادامه داشته باشد و در آن ستون هائی

ص: 350

مانند ستون های نقره نورانی و درخشنده باشد سوّم قیام شُروُسی یا اُشرُوسنی است از ارمنیّه و آذربایجان چهارم قیام مروزی است از خراسان و جنگیدن این دو دسته با هم و آمدن ایشان در پشت رَیّ نزد کوه سیاهی که چسبیده است بکوه سرخی که نزدیک کوه های طالقانست و این جنگ جنگ بسیار سختی است که خورد سال از شدت آن پیر شود و کهنسال از پا درآید و کشته شدن بسیاری در این جنگ پنجم رفتن آن ها برای گرفتن بغداد از راه ماهان که دنیو و نهاوند باشد که دو شهر کوهستانی میان همدان و کرمانشاه است و رفتن ایشان از آن جا بواسط و آن شهریست که حجّاج بن یوسف ثقفى ملعون آن را بنا کرده که تا هر یک از مدائن و بصره و کوفه و اهواز و بهر یک از آن ها چهل فرسخ راه مسافت دارد و این ها یک سال پیش از ظهور می باشد که یک سال در واسط می مانند یا کم تر و بعد از آن بطرف كوفه می ایند و در میان ایشان و میان عراقی ها جنگ شدیدی واقع می شود از نجف تا حیره و غریّ که از شدت این جنگ عقل ها زایل می شود و هر دو دسته هلاک می شوند و باقی ماندگان از ایشان هم نابود خواهند شد نکته دیگری که از این حَديثِ شریف استنباط می شود این است که اگر کسی ارتباط ولایتی او نسبت به اهل بيت رسالت صلوات الله عليهم اجمعين کامل شد و بافتخار شیعه خالص بودن نائل کردید حضرت بقیّة الله عجل الله تعالى فرجه او را بخود راهنمائی می کند و بدربار عظمت جَلال خود دعوت می فرماید و در حالی که در پس پرده غیبب و مخفی از انظار است او را می پذیرد و بفیض

ص: 351

شرف یابی حضور باهر النّور خود راهنمائی می فرماید و تشنه دیدار خود را از زلال وصال جُرعه ای بلکه جرعه ها می چشاند و تا اشاره ای از حضرتش نشود احدی مخلّع بخلعت تشرف بمحضر شریفش نخواهد شد

تا که از جانب معشوقه نباشد کششی *** کشش عاشق بی چاره بجائی نرسد

راه رسیدن باین مقام مجاهده با نفس و تصفیه کردن آن از رزائل و مُحَلّا شدن بحلية تقوى و ورع و خلوص و توجّه کامل

لِمُوْلِّفِهِ اَلْحَقِيرُ

خوش است ای دل اگر نغمه جان گداز کنی *** بروی خویش در انتظار باز کنی

نهی بگردن جان با خیال شه زنجیر *** بیاد گیسوی او قصّه را دراز کنی

دھی طهارت اگر نفس خویش را شاید *** رخش بینی و بر ابرویش نماز کنی

حَديثِ دُوُّم

دلائل الامامه تاليف ابى جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى طبع نجف اشرف ص 296 این حَديثِ نیز مسنداً از علیّ بن مهزیار اهوازی روایت شده ولی چون در عبارات و مندرجات با حَديثِ اوّل تفاوت بسیار داشت نیز نقل آن را در این کتاب در این قسمت از این بخش سزاوارد بدم و صاحب كتاب دلائل از اكابر و اعاظم علماء امامیّه مائه چهارم هجری بوده ﴿قَالَ رَوَى ابو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ اَلْجَلُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابو اَلْخَيْرِ اِحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ اَلطَّائِيُّ اَلْكُوفِيُّ مسْجدِ الى ابراهيمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ يحي اَلْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلَى بْنُ اِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ الاهواز

ص: 352

قَالَ خَرَجْتُ فِي بَعْضِ السِّنِينَ حَاجّاً إِذْ دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ وَ أَقَمْتُ بِهَا أَيَّاماً أَسْأَلُ وَ اسْتَبْحَثَ عَن صَاحِبِ الزَّمانِ فَمَا عَرَفْتُ لَهُ خَبَراً ولا وَقَعَتْ لِي عَلَيْهِ عَيْنٌ فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِيداً وَ خَشِيتُ أَنْ يَفُوتَنِي مَا أَمَّلْتُهُ مِنْ طَلَبِ صاحِبِ اَلزَّمَانِ فَخَرَجْتُ حَتَّى أَتَيْتُ مَكَّةَ فَقَضَيْتُ حُجَّتي وَ اعتَمَرتُ بِها أُسْبوعاً كُلَّ ذلِكَ أَطْلُبُ فَبَيْنَا أَنَا أُفَكِّرُ إِذِ انْكَشَفَ لِي بَابُ اَلْكَعْبَةِ فَإِذَا أَنَا بِإِنْسَانٍ كَأَنَّهُ غُصْنٌ بَانٍ متزر ببردة مُتَّشِحٌ بِأُخْرَى قَدْ كَشَفَ عِطْفَ بُرْدَتِهِ على عَاتِقِهِ فَارْتَاحَ قَلْبِي و بَادَرْتُ لِقَصْدِهِ فَانْثَنَى إِلَيَّ وَ قَالَ مِنْ أَيْنَ اَلرَّجُل قُلْتُ مِنَ اَلْعِرَاقِ قَالِ مِنْ أَيِّ اَلْعِرَاقَ قُلت مِنَ اَلْأَهْوَازِ فَقَالَ أَتَعَرَّفُ الخصني قلت نَعْم قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَما كانَ أَطْوَلَ لَيْلَهُ و أكثَرَ نَيلَهُ وَ أغْزَرَ دَمْعَتَهُ قالَ فَابْنُ اَلْمَهْزِيَارِ قُلْتُ أَنَا هوقال حَيَّاكَ اَللَّهُ بِالسَّلامِ أَبَا الحَسَنِ ثُمَّ صافَحَني و عانَقَني وَ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا فَعَلْتَ الْعَلامَةَ الَّتِي بَيْنَكَ و بَيْنَ الماضي أبي مُحَمَّدٍ نَضَّرَ اللَّهُ وَجْهَهَ قُلْتَ مَعي وَ أدْخَلْتُ يَدِي إِلَى جَيبي وَ أخرَجتُ خاتَماً عَلَيهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌ فَلَمَّا قَرأهُ اِسْتَعْبَرَ حَتَّى بَلَّ طِمْرُهُ اَلَّذِي كانَ عَلَى يَدِهِ وَ قالَ يَرحَمُكَ اللَّه أَبَا مُحَمَّدٍ فَإِنَّكَ زَيْنُ الأُمَّةِ شَرَّفَكَ اَللَّهُ بِالإِمامَةِ و تُوَّجَكَ بِتاجِ العِلمِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِنَّا إِلَيْكُمْ صَائِرُونَ ثُمَّ صَافَحَنِي وَ عَانَقَنِي ثُمَّ قالَ مالذِي تُريدُ يَا أَبَا الحَسَنِ قُلْتُ الإمَامُ الْمَحْجُوبُ عَنِ العالَمِ قالِ ما هُوَ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ ولَكِنْ حَجَبَهُ سُوءُ أَعْمَالِكُمْ قُمْ سِر إِلَى رَحْلِكَ وَ كُنْ عَلَى أُهْبَةٍ مِن لِقائِهِ إِذَا انْحَطَّتِ الْجَوْزَاءُ وَ أَزْهَرَتْ نُجُومُ السَّماءِ فَهَا أَنَا لَكَ بَيْنَ الرُّكنِ وَ الصَّفا فَطابَت نَفْسِي وَ تَيَقَّنْتُ أنَّ اللَّهَ فَضَّلَنِي فَما زِلْتُ أَرْقُبُ الْوَقْتَ حَتَّى حانَ وَ خَرَجتُ إلى مَطِيَّتِي وَ اسْتَوَيْتُ

ص: 353

عَلَى ظَهْرِهَا فَإِذَا أَنَا بِصَاحِبِي يُنَادِي إِلَيَّ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَخَرَجْتُ فَلَحِقْتُ بِهِ فَحَيَّانِي بِالسَّلامِ وَ قالَ سِرْ بِنَا يَا أخفَما زالَ يَهْبِطُ وَادِياً و يَرْقَى ذِرْوَةَ جَبَلٍ إِلَى أَنْ عَلِقْنَا عَلَى اَلطَّائِفِ فَقَالَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِنْزِلْ بِنَا نُصَلِّي بَاقِيَ صَلاَةِ اَللَّيْلِ فنَزَلَتُ فَصَلَّى اَلْفَجْرَ رَكْعَتَيْنِ قُلْتُ فَالرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَين قال هُمَا مِن صَلاةِ اللَّيلِ و أوتَرَ فِيهَا وَ الْقُنُوتُ فِي كُلِّ صَلاةٍ جَائِزُ و قَالَ سِرْ بِنَا يَا أَخِ فَلَمْ يَزَلْ يَهْبِطُ بِي وَادِياً وَ يَرْقَى بي ذِرْوَةَ جَبَلٍ حَتَّى أَشْرَفْنَا عَلَى وادٍ عَظِيمٍ مِثْلِ اَلْكَافُورِ فَأَمُدُّ عَيْنِي فَإِذَا بِبَيْتٍ مِنَ اَلشَّعْرِ يَتَوَقَّدُ نُوراً قَالَ اِلْمَحْ هَلْ تَرَى شَيْئاً قُلْتُ أَرَى بَيْتاً مِنَ اَلشِّعْرِ فَقَالَ الْأَمْلُ و انَحَطُ فِي الْوَادِي و اتَّبَعْتُ اَلْأَثَرَ حَتَّى إذا صِرْنا بِوَسَطِ اَلْوَادِي نَزَلَ عَنْ رَاحِلَتِهِ و خَلاَّهَا وَ نَزَلْتُ عَن مَطِيَّتِي وَ قالَ لِي دَعْهَا قُلْتُ فَإِنَّ تاهت قال هَذا وادٍ لا يَدخُلُهُ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لا يَخْرُجُ مِنْهُ إِلاَّ مُؤمِن ثم سَبَقَنِي و دَخَلَ الْخِبَاءَ و خَرَجَ إِلَيَّ مُسْرِعاً وَقال أبْشِرْ فَقَدْ أَذِنَ لَكَ بِالدُّخُول فدخلْتُ فَإِذَا الْبَيْتُ يَسْطَعُ مِن جانِبِهِ النُّورُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ بِالْإِمَامَةِ فَقَالَ لِي يا أَبَا الحَسَنِ قَدْ كُنَّا نَتَوَقَّعُكَ لَيْلاً وَ نَهاراً فَما الَّذي أبطَأَ بِكَ عَلَينا قلتُ يا سَيِّدي لَمْ أَجِدْ مَنْ يَدُلُّنِي إِلَى اَلْآنِقَالِ لِي لَمْ تَجِد أَحَداً يَدُلُّكَ ثُمَّ نَكَثَ بإِصْبَعِهِ في الأَرضِ ثُمَّ قال لا وَ لكِنَّكُم كَثَّرتُمُ الأموالَ وَ تَجَبَّرْتُم على ضُعَفاءِ المُؤمِنينَ وَ قَطَعتُمُ الرَّحِمَ الَّذِي بَيْنَكُم فَأيُّ عُذْرٍ لَكُمْ الآنفقلت التوبة اَلتَّوْبَةَ الإقالة الْإِقَالَةَ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ الْمَهْزِيَارِ لَوْلا اِسْتِغْفَارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْهَا إِلاَّ خَوَاصَّ الشِّيعَةِ اَلَّذِينَ تُشْبِهُ أقوالهم أَفْعَالَهم ثُمَّ قالَ يا ابْنَ الْمَهْزِيَارِ وَ مَدَّيدَهُ ألاّ أُنَبِّئُكَ بِالخَبَرِ أنَّهُ إذا قَعَدَ الصَّبِيُّ وَ تَحَرَّكَ المَغْرِبيُّ وَ سارَ الْعُمَّانِيُّ و بُوَيِعَ السُّفْيَانِيُّ يَأْذَنُ لِولی اللَّهُ فَأَخرُجَ

ص: 354

بَيْنَ الصَّفَا وَ المَرْوَةِ فِي ثَلاثِمِائَةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً سَواءً فَأَجِيءُ إِلَى الْكُوفَةِ وَ أَهْدِمُ مَسْجِدَهَا و أَبْنِيهِ عَلَى بِنَائِهِ الأَوَّلِ و أهْدِمُ ما حَولَهُ مِنْ بِنَاءِ الْجَبَابِرَةِ وَ أَحُجُّ بِالنَّاسِ حَجَّةَ الإِسلامِ وَ أَجيءُ إلى يَثرِبَ فَأَهْدِمُ الحُجْرَةَ وَ أُخْرِجُ مَن بِها وَ هُماً طَرِيّانِ فَأمَرَ بِهِما تُجاهَ البَقيعِ وَامَرَ بِخَشَبَتَيْنِ يُصْلَبَانِ عَلَيْهِمَا فَتُورِقُ مِنْ تَحْتِهِمَا فَيَفْتَتِنُ النَّاسُ بِهِمَا أَشَدَّ مِنَ الْفِتْنَةِ الْأُولى فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يَا سَمَاءُ انْتدِي و يَا أَرْضٍ خُذِي فَيَوْمَئِذٍ لاَ يَبْقَى عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ إِلاَّ مُؤْمِنٌ قَدْ أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قُلْتُ يَا سَيِّدِي مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ اَلْكَرَّةُ اَلْكَرَّةُ الرجعة اَلرَّجْعَةُ ثمّ تلا هذه الآيَةَ ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيْهِم و أَمْدَدْنَاكُم بِأموالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُم أكثَرَ نَفيرا﴾ یعنی گفت روایت کرد ابو عبد الله محمّد بن سهل جلودی که گفت حَديثِ کرد ما را ابو الخير احمد بن محمّد جعفر الطائى الكوفى در مسجد ابى ابراهيم مُوسى جعفر گفت حَديثِ کرد ما را محمد بن حسن بن یحیای حارثی گفت حَديثِ کرد ما را علّی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی گفت بیرون آمدم در بعضی از سال ها در حالی که حج گذارنده بودم زمانی که وارد مدینه شدم و چند روزی در آن جا اقامت کردم که بپرسم و کاوش کنم از صاحب الزّمان پس نه خبری از او دانستم و نه چشمم بر او افتاد پس غمناک شدم غمناک شدن سختی و ترسیدم که از من فوت شود آن چه را آرزوی آن را داشتم از طلب کردن صاحب الزمان پس بیرون رفتم تا این که بمکّه رفتم و حج و عمره خود را در آن جا بجا آوردم و تا یک هفته هر روز در طلب آن حضرت بودم پس در حالتی که باین فکر بودم نا گاه در کعبه برای من باز شد آدمی را دیدم مانند شاخه درخت بان که آن

ص: 355

درختی است بسیار سبز و خوش منظره بُردی را آزار کرده و بُرد دیگری را حمایل کرده و طرف آن را بر شانه خود بر گردانیده دل من بدیدن او شاد شد قصد او را کردم ثنای مرا جواب گفت و گفت ای مرد از کجائی گفتم از عراق گفت کدام عراق گفتم از اهوازم گفت حضینی را می شناسی گفتم آری گفت خدا رحمت کند او را چقدر شب های او دراز و عطاء و بخشش او بسیار و اشک چشم او زیاد بود گفت ابن مهزیار را می شناسی گفتم من همانم گفت تحیت گوید تو را خدا بدرود گفتن ای ابو الحسن پس با من مصافحه و معانقه کرد و گفت ای ابو الحسن علامت و نشانه که میان تو و ابو محمّد گذشته یعنی حضرت عسکری علیه السّلام بود چه کردی گفتم همراه من است و دست در جیب خود کردم و بیرون آوردم انگشتری را که بر نگین آن محمّد و علی نقش بود چون نقش آن را خواند گریه کرد تا جامه ای که روی دست او بود تر شد و گفت رحمت کند خدا تو را ای ابا محمّد که تو زینت امّت بودی و خدا تو را بشرف امامت مشرّف داشت و بتاج علم و معرفت متّوج گردانید پس ما هم بسوی تو خواهیم آمد بعد از آن با من مصافحه و معانقه کرد و گفت چه می خواهی ای ابو الحسن گفتم امام محجوب از عالم یعنی امام غائب را می خواهم گفت آن امام از شما پوشیده و محجوب نيست ولكن بدي اعمال شما او را مخفی نموده بر خیز برو بسوی راحله خود و مهیّا و آماده برای ملاقات و دیدن آن حضرت شو چون ستاره جوزا دمید و سر زد و ستار های آسمان نورانی و درخشنده شد من حاضر می شوم برای تو در میان رکن و کوه صفا یعنی من حاضر می شوم برای بردن تو در خدمت آن حضرت

ص: 356

پس نفس من پاکیزه و آرام شد و یقین کردم که خدا فضیلت و بر تری داد مرا پس همیشه در انتظار رسیدن وقت رفتن بودم و بیرون آمدم بطرف مركب و راحله خود چون وقت رسید بر آن سوار شدم و روانه گردیدم ناگاه رفیق من صدا زد که ای ابو الحسن پس بیرون رفتم و به او ملحق شدم بمن سلام کرد و گفت ای برادر با من بیا پس پیوسته فرود می آمد و می رفت بالای کوه تا این که سرازیر شدیم بطرف طائف پس گفت ای ابو الحسن فرود بیا تا نماز شب را بجا بیاوریم فرود آمدم و با ما نماز فجر را بجا آورد دو رکعت بعد از آن نیز دو رکعت بجا آورد گفتم دو رکعت اول چه نماز بود گفت آن ها از نماز شب بود و نماز وتر را در میان آن ها خواند با قنوتی که در هر نمازی جایز است و گفت با ما بیا ای برادر پس پیوسته بر کوه ها بالا می رفت و فرود می امد در دره ها و بالا می رفت بر بلندی کوه ها تا این که رسیدیم در دامنه بزرگی که هوای آن در سردی مانند کافور بود پس چشم خود را در ان وادی انداختم ناگاه خانه ای از مو یعنی خیمه ای از مو دیدم که نور از آن بالا می رود گفت آیا چیزی می بینی گفتم می بینم خانه ای را از مو گفت آن که آرزوی دیدن او را داری در همان جا است پس سرازیر در وادی شد و من هم در دنبال او می رفتم تا رسیدیم در میان وادی چون آن جا رسیدیم از مرکب خود فرود آمد و مرکبش را در آن جا گذارد و من هم از مرکب خود فرود آمدم بمن گفت وا گذار مرکب خود را گفتم اگر گم شد گفت این جا وادی ایست که در آن داخل نمی شود مگر مؤمن و از آن بیرون نمی رود مگر مؤمن پس بر من پیشی گرفت و داخل خیمه

ص: 357

شد و بیرون آمد بشتاب بسوی من و گفت مژده باد تو را که اذن دخول برای تو داده شد پس داخل خیمه شدم دیدم از یک طرف خیمه نور بالا می رود پس به آن حضرت به امامت سلام کردم بمن فرمود ای ابو الحسن شب و روز ما انتظار تو را داشتیم پس چه چیز باعث شد که در آمدن کندی کردی که بنز ما بیائی عرض کردم ای آقای من تا بحال کسی را نیافتم که مرا راهنمائی کند فرمود بمن که نیافتی کسی را که راهنمائی کند تو را پس با انگشت مبارك خطّی بر روی زمین کشید و فرمود ولیکن شما زیاد کردید مال های خودتان را و بمال و ثروت رسیدید و بر ضعیفان و نا توانان از اهل ایمان تکبّر کردید و رحم هائی که در میان شما بود قطع کردید پس چه عذری است برای شما عرض کردم توبه مرا بپذیر توبه مرا بپذیر لغزش مرا گذشت کن لغزش مرا گذشت کن پس فرمود ای پسر مهزیار اگر نبود طلبت آمرزش کردن بعضی از شما بر بعض دیگر هر آینه هلاک می شد هر که بر روی زمین بود مگر خواصّ از شیعیان که کار هاشان مشابه است با گفتار هاشان پس فرمود ای پسر مهزیار و کشید دست خود را آیا خبر ندهم تو را بر این خبر زمانی که نشست کودک و حرکت کرد مغربی و روانه شد عمّانی و بیعت کرده شد با سفیانی بولیّ خدا اذن داده می شود پس من بیرون می آیم در میان صفا و مروه با سیصد و سیزده نفر مرد و می آیم بكوفه و خراب می کنم مسجد آن را و بنا می کنم آن را بر بناء اول که بنا گذارده شده و خراب می کنم بنا های گردن کشانی را که در اطراف آن بنا کرده اند و حج می گذارم با مردم حجّة الاسلام را و می آیم بسوی مدینه و خراب می کنم حجره پیغمبر را و بيرون می آورم

ص: 358

کسانی را که در این جا دفن شده اند در حالتی که بدن های هر دو نفر ایشان تر و تازه باشد پس می برم آن ها را بروی بقیع و امر می کنم که دو چوب را نصب کنند و هر یک از ایشان را بر چوبی بردار زنند پس آن چوب ها از زیر ایشان سبز می شود و برگ می آورد و مردم بر این دو نفر امتحان کرده می شوند بامتحانی که سخت تر از امتحان اوّل باشد پس منادیئ از اسمان ندا می کند که ای آسمان هلاک کن و ای زمین بگیر پس در آن روز باقی نماند در روی زمین مگر مؤمنی که خالص باشد قلب او برای ایمان گفتم ای آقای من بعد از آن چه می باشد فرمود باز گشت بدنیا باز گشت بدنیا رجعت رجعت پس این را تلاوت فرمود ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا﴾ یعنی پس رد کردیم برای شما نصرت را بر ضرر ایشان و مدد کردیم شما را بمال ها و فرزندان و گردانیدیم نفر های شما را بیش تر از پیش تر

مُؤلّف گويد

مستفاد از این حَديثِ شریف چند چیز است اوّل آن که در زمان غیبت کبری شیعیان خالص کامل درک فیض حضور حضرتش را می کنند دوّم آن که اعمال زشت و معصیت ها و گناهان دوستان و شیعیان سبب محجوب و مستور بودن آن حضرت سوّم آن كه استغفار بعضی از شیعیان برای بعض دیگر جلو گیر از هلاکت است برای شیعیان و دوستان گناهکار ضعیف الایمان چهارم آن که زیاد کردن مال و تكبّر کردن بر ضعفاء از مؤمنين و قطع رحم کردن مانع از نائل شدن بفیض ملاقات حضرت است پنجم اخبار آن حضرت بچند

ص: 359

علامت از علامت های ظهور آن بزرگوار یکی نشستن کودک بسلطنت چنان چه از بعض از اخبار دیگر هم مستفاد می شود دیگر قیام و حرکت مغربی که از طرف مغرب بر ضرر عرب قیام کند که دور نیست آمریکائی ها باشند دیگر خروج خروج کننده ای از عمّان دیگر بیعت گرفتن سفیانی از مردم ششم اخبار آن حضرت از ظهور خود پس از ظاهر شدن این علامات هفتم بعضی از کار های حضرت پس از ظهور که از آن جمله است خراب کردن آن حضرت مسجد کوفه را و بنا گذاردن آن بنحوی که در اوّل بنا شده و از آن جمله است خراب کردن آن حضرت بنا هائی را که ستم کاران و گردن کشان در اطراف مسجد کوفه بنا کرده اند و از آن جمله است حج گذاردن آن حضرت با مردم و از ان جمله است رفتن آن حضرت بمدینه و خراب کردن او حجره پیغمبر را و بیرون اوردن او جسد دو خلیفه را و بر دار آویختن آن ها را بر دو چوب در رو بروی بقیع و بزمین فرو رفتن و هلاک شدن دوستان و هوا خواهان آن ها و باقی نماندن در روی زمین مگر مؤمن خالص العقيده و پس از ان رجعت آل محمّد عليهم السّلام و كساني كه با آن ها رجعت مي كنند

حَديثِ سِوُّم

کمال الدين و تمام النّعمة در باب ذكر من شاهد القائم صلوات الله عليه و كلمه اين حَديثِ را مسندا بطریق دیگری با اختلاف زیاد روایت کرده و چون محتوی نکات چندی بود نقل آن را در این کتاب برای مزید آگاهی سزاوار دیدم روایت کرده است از محمّد بن موسی بن متوکّل که گفت حديث كرد مرا عبد الله بن جعفر حمیری از ابراهیم بن مهزیاد که گفت

ص: 360

﴿قَدِمْتُ مَدِينَةَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله فَبَحَثْتُ عَنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْأَخِيرِ صلوات الله علیهما ، فَلَمْ أَقَعْ عَلَىٰ شَيْءٍ مِنْهَا، فَرَحَلْتُ مِنْهَا إِلَىٰ مَكَّةَ مُسْتَبْحِثاً عَنْ ذَلِكَ، فَبَيْنَبَا أَنَا فِي الطَّوَافِ إِذْ تَرَاءَىٰ لِي فَتًى أَسْمَرُ اللَّوْنِ، رَائِعُ الْحُسْنِ، جَمِيلُ المَخِيلَةِ، يُطِيلُ التَّوَسُّمَ فِيَّ، فَعُدْتُ إِلَيْهِ مُؤَمِّلًا مِنْهُ عِرْفَانَ مَا قَصَدْتُ لَهُ، فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنْهُ سَلَّمْتُ، فَأَحْسَنَ الْإِجَابَةَ، ثُمَّ قَالَ مِنْ أَيِّ الْبِلَادِ أَنْتَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ، قَالَ مِنْ أَيِّ الْعِرَاقِ قُلْتُ مِنَ الْأَهْوَازِ، قَالَ مَرْحَباً بِلِقَائِكَ، هَلْ تَعْرِفُ بِهَا جَعْفَرَ بْنَ حَمْدَانَ الْحُصَيْنِيَّ، قُلْتُ دُعِيَ فَأَجَابَ، قَالَ: رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ، مَا كَانَ أَطْوَلَ لَيْلَهُ وَ أَجْزَلَ نَيْلَهُ، فَهَلْ تَعْرِفُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ مَهْزِيَارَ؟ قُلْتُ أَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ، فَعَانَقَنِي مَلِيًّا، ثُمَّ قَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا فَعَلْتَ بِالْعَلَامَةِ الَّتِي وَ شَّجَتْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقُلْتُ: لَعَلَّكَ تُرِيدُ الْخَاتَمَ الَّذِي آثَرَنِيَ اللهُ بِهِ مِنَ الطَّيِّبِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهما السلام فَقَالَ مَا أَرَدْتُ سِوَاهُ، فَأَخْرَجْتُهُ إِلَيْهِ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ اسْتَعْبَرَ وَ قَبَّلَهُ، ثُمَّ قَرَأَ كِتَابَتَهُ، وَ كَانَتْ يَا اللهُ، يَا مُحَمَّدُ، يَا عَلِيُّ، ثُمَّ قَالَ: بِأَبِي يَداً طَالَمَا جُلْتَ فِيهَا وَ تَرَاخَىٰ بِنَا فَنُونُ الْأَحَادِيثِ، إِلَىٰ أَنْ قَالَ لِي يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَخْبِرْنِي عَنْ عَظِيمِ مَا تَوَخَّيْتَ بَعْدَ الْحَجِّ، قُلْتُ وَ أَبِيكَ مَا تَوَخَّيْتُ إِلَّا مَا سَأَسْتَعْلِمُكَ مَكْنُونَهُ، قَالَ: سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَإِنِّي شَارِحٌ لَكَ إِنْ شَاءَ اللهُ، قُلْتُ هَلْ تَعْرِفُ مِنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بن عَلی صلوات الله علیهما شَيْئاً قَالَ اى خَبَر المتست قُلْتُ هَلْ تَعْرِفُ مِنْ نَسْلِهِ اَحِداً قَالَ وَايمُ اَللَّهِ انى لاَ عَرْفَ الضُّوَيْحِبَينِ (الصَّويحَيْنِ) مُحَمَّدٌ وَ مُوسَى اِبْنى اَلْحَسَنِ بْنِ على صَلَوَاتُ اَللَّهِ

ص: 361

ثُمَّ إِنِّي لَرَسُولُهُمَا إِلَيْكَ قَاصِداً لِإِنْبَائِكَ أَمْرَهُمَا، فَإِنْ أَحْبَبْتَ لِقَاءَهُمَا وَ الْاِكْتِحَالَ بِالتَّبَرُّكِ بِهِمَا فَارْتَحِلْ مَعِي إِلَىٰ الطَّائِفِ، وَلْيَكُنْ ذَلِكَ فِي خُفْيَةٍ مِنْ رِجَالِكَ وَ اكْتِتَامٍ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَشَخَصْتُ مَعَهُ إِلَىٰ الطَّائِفِ أَتَخَلَّلُ رَمْلَةً فَرَمْلَةً حَتَّىٰ أَخَذَ فِي بَعْضِ مَخَارِجِ الْفَلَاةِ، فَبَدَتْ لَنَا خَيْمَةُ شَعَرٍ، قَدْ أَشْرَفَتْ عَلَىٰ أَكَمَةِ رَمْلٍ، تَتَلَأْلَأُ تِلْكَ الْبِقَاعُ مِنْهَا تَلَأْلُؤاً، فَبَدَرَنِي إِلَىٰ الْإِذْنِ، وَ دَخَلَ مُسَلِّماً عَلَيْهِمَا، وَ أَعْلَمَهُمَا بِمَكَانِي، فَخَرَجَ عَلَيَّ أَحَدُهُمَا وَ هُوَ الْأَكْبَرُ سِنًّا م ح م د ابْنُ الْحَسَنِ صلوات علیهما ، وَ هُوَ غُلَامٌ أَمْرَدُ، نَاصِعُ اللَّوْنِ، وَاضِحُ الْجَبِينِ، أَبْلَجُ الْحَاجِبِ، مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ، أَقْنَىٰ الْأَنْفِ، أَشَمُّ أَرْوَعُ، كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ، وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ، بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ كَأَنَّهُ فُتَاتُ مِسْكٍ عَلَىٰ بَيَاضِ الْفِضَّةِ، وَ إِذَا بِرَأْسِهِ وَفْرَةٌ سَحْمَاءُ سَبِطَةٌ تُطَالِعُ شَحْمَةَ أُذُنِهِ، لَهُ سَمْتٌ مَا رَأَتِ الْعُيُونُ أَقْصَدَ مِنْهُ وَ لَا أَعْرَفَ حُسْناً وَ سَكِينَةً وَ حَيَاءً فَلَمَّا مَثُلَ لِي أَسْرَعْتُ إِلَىٰ تَلَقِّيهِ، فَأَكْبَبْتُ عَلَيْهِ أَلْثِمُ كُلَّ جَارِحَةٍ مِنْهُ، فَقَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، لَقَدْ كَانَتِ الْأَيَّامُ تَعِدُنِي وُشْكَ لِقَائِكَ، وَ المَعَاتِبَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَلَىٰ تَشَاحُطِ الدَّارِ وَ تَرَاخِي المَزَارِ، تَتَخَيَّلُ لِي صُورَتَكَ حَتَّىٰ كَأَنَّا لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ طِيبِ المُحَادَثَةِ وَ خَيَالِ المُشَاهَدَةِ، و أَنَا أَحْمَدُ اللهَ رَبِّي وَلِيَّ الْحَمْدِ عَلَىٰ مَا قَيَّضَ مِنَ التَّلَاقِي وَرَفَّهَ مِنْ كُرْبَةِ التَّنَازُعِ وَ الْاِسْتِشْرَافِ عَنْ أَحْوَالِهَا مُتَقَدِّمِهَا وَ مُتَأَخِّرِهَا فَقُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، مَا زِلْتُ أَفْحَصُ عَنْ أَمْرِكَ بَلَداً فَبَلَداً مُنْذُ اسْتَأْثَرَ اللهُ بِسَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ صلوات الله علیه ، فَاسْتَغْلَقَ عَلَيَّ ذَلِكَ حَتَّىٰ مَنَّ اللهُ عَلَيَّ بِمَنْ أَرْشَدَنِي إِلَيْكَ وَ دَلَّنِي عَلَيْكَ، وَ الشُّكْرُ لِلهِ عَلَىٰ مَا أَوْزَعَنِي

ص: 362

فِيكَ مِنْ كَرِيمِ الْيَدِ وَ الطَّوْلِ ثُمَّ نَسَبَ نَفْسَهُ وَ أَخَاهُ مُوسَىٰ وَ اعْتَزَلَ بِي نَاحِيَةً، ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَبِي صلوات الله علیه عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُوَطِّنَ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَخْفَاهَا وَ أَقْصَاهَا إِسْرَاراً لِأَمْرِي، وَ تَحْصِيناً لِمَحَلِّي، لِمَكَائِدِ أَهْلِ الضَّلَالِ وَ المَرَدَةِ مِنْ أَحْدَاثِ الْأُمَمِ الضَّوَالِّ، فَنَبَذَنِي إِلَىٰ عَالِيَةِ الرِّمَالِ، وَ جُبْتُ صَرِائِمَ الْأَرْضِ يُنْظِرُنِي الْغَايَةَ الَّتِي عِنْدَهَا يَحُلُّ الْأَمْرُ وَ يَنْجَلِي الْهَلَعُ وَ كَانَ صلوات الله علیه أَنْبَطَ لِي مِنْ خَزَائِنِ الْحِكَمِ وَ كَوَامِنِ الْعُلُومِ مَا إِنْ أَشَعْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ جُزْءاً أَغْنَاكَ عَنِ الْجُمْلَةِ وَاعْلَمْ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنَّهُ قَالَ صلوات الله علیه يَا بُنَيَّ، إِنَّ اللهَ جَلَّ ثَنَاؤُئُک لَمْ يَكُنْ لِيُخْلِيَ أَطْبَاقَ أَرْضِهِ وَ أَهْلَ الْجِدِّ فِي طَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ بِلَا حُجَّةٍ يُسْتَعْلَىٰ بِهَا، وَ إِمَامٍ يُؤْتَمُّ بِهِ، وَ يُقْتَدَىٰ بِسُبُلِ سُنَّتِهِ (بِسَبِيلِ سُنَّتِهِ) وَ مِنْهَاجِ قَصْدِهِ، وَ أَرْجُو يَا بُنَيَّ أَنْ تَكُونَ أَحَدَ مَنْ أَعَدَّهُ اللهُ لِنَشْرِ الْحَقِّ وَ وَطْءِ الْبَاطِلِ وَ إِعْلَاءِ الدِّينِ وَ إِطْفَاءِ الضَّلَالِ،فَعَلَيْكَ يَا بُنَيَّ بِلُزُومِ خَوَافِي الْأَرْضِ، وَ تَتَبُّعِ أَقَاصِيهَا، فَإِنَّ لِكُلِّ وَلِيٍّ لِأَوْلِيَاءِ اللهِ عَدُوًّا مُقَارِعاً وَ ضِدًّا مُنَازِعاً افْتِرَاضاً لِمُجَاهَدَةِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ خَلَاعَةِ أُولِي الْإِلْحَادِ وَ الْعِنَادِ، فَلَا يُوحِشَنَّكَ ذَلِكَ وَاعلَم أَنَّ قُلُوبَ أهلِ الطَّاعَةِ وَ الإِخلاصُ نَزَعَ إلَيكَ مَثْلُ اَلطَّيْرِ إِلَىٰ أَوْكَارِهَا، وَ هُمْ مَعْشَرٌ يَطَّلِعُونَ بِمَخَائِلِ الذِّلَّةِ وَ الْاِسْتِكَانَةِ، وَ هُمْ عِنْدَ اللهِ بَرَرَةٌ أَعِزَّاءُ، يَبْرُزُونَ بِأَنْفُسٍ مُخْتَلِفَةٍ مُحْتَاجَةٍ، وَهُمْ أَهْلُ الْقَنَاعَةِ وَ الْاِعْتِصَامِ، اسْتَنْبَطُوا الدِّينَ فَوَازَرُوهُ عَلَىٰ مُجَاهَدَةِ الْأَضْدَادِ، خَصَّهُمُ اللهُ بِاحْتِمَالِ الضَّيْمِ لِيَشْمُلَهُمْ بِاتِّسَاعِ الْعِزِّ فِي دَارِ الْقَرَارِ، وَ جَبَلَهُمْ عَلَىٰ خَلَائِقِ الصَّبْرِ لِتَكُونَ لَهُمُ الْعَاقِبَةُ الْحُسْنَىٰ، وَ كَرَامَةُ حُسْنِ الْعُقْبَىٰ فَاقْتَبِسْ يَا بُنَيَّ نُورَ الصَّبْرِ

ص: 363

عَلَىٰ مَوَارِدِ أُمُورِكَ تَفُزْ بِدَرْكِ الصُّنْعِ فِي مَصَادِرِهَا، وَ اسْتَشْعِرِ الْعِزَّ فِيمَا يَنُوبُكَ تُحْظَ بِمَا تُحْمَدُ غِبَّهُ إِنْ شَاءَ اللهُ،وَ كَأَنَّكَ يَا بُنَيَّ بِتَأْيِيدِ نَصْرِ اللهِ قَدْ اَنَ، وَ تَيْسِيرِ الْفَلْجِ وَ عُلُوِّ الْكَعْبِ، قَدْ حَانَ وَ كَأَنَّكَ بِالرَّايَاتِ الصُّفْرِ وَ الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ عَلَىٰ أَثْنَاءِ أَعْطَافِكَ مَا بَيْنَ الْحَطِيمِ وَ زَمْزَمَ، وَ كَأَنَّكَ بِتَرَادُفِ الْبَيْعَةِ وَ تَصَافِي الْوَلَاءِ يَتَنَاظَمُ عَلَيْكَ تَنَاظُمَ الدُّرِّ فِي مَثَانِي الْعُقُودِ وَ تَصَافُقَ الْأَكُفِّ عَلَىٰ جَنَبَاتِ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ تَلُوذُ بِفِنَائِكَ مِنْ مَلَإٍ بَرَأَهُمُ اللهُ مِنْ طَهَارَةِ الْوِلَادَةِ وَ نَفَاسَةِ التُّرْبَةِ، مُقَدَّسَةً قُلُوبُهُمْ مِنْ دَنَسِ النِّفَاقِ، مُهَذَّبَةً أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ رِجْسِ الشِّقَاقِ، لَيِّنَةً عَرَائِكُهُمْ لِلدِّينِ، خَشِنَةً ضَرَائِبُهُمْ عَنِ الْعُدْوَانِ، وَاضِحَةً بِالْقَبُولِ أَوْجُهُهُمْ، نَضِرَةً بِالْفَضْلِ عِيدَانُهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ، فَإِذَا اشْتَدَّتْ أَرْكَانُهُمْ وَ تَقَوَّمَتْ أَعْمَادُهُمْ، فَدَّتْ بِمُكَانَفَتِهِمْ طَبَقَاتُ الْأُمَمِ إِلَىٰ إِمَامٍ، إِذْ تَبِعَتْكَ فِيظِلَالِ شَجَرَةِ دَوْحَةٍ بِسَقَّتْ أَفْنَانُ غُصُونِهَا عَلَىٰ حَافَاتِ بُحَيْرَةِ الطَّبَرِيَّةِ، فَعِنْدَهَا يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ الْحَقِّ، وَ يَنْجَلِي ظَلَامُ الْبَاطِلِ، وَ يَقْصِمُ اللهُ بِكَ الطُّغْيَانَ، وَ يُعِيدُ مَعَالِمَ الْإِيمَانِ، يَظْهَرُ بِكَ اسْتِقَامَةُ الْآفَاقِ وَ سَلَامُ الرِّفَاقِ، يَوَدُّ الطِّفْلُ فِي المَهْدِ لَوِ اسْتَطَاعَ إِلَيْكَ نُهُوضاً، وَ نَوَاشِطُ الْوَحْشِ لَوْ تَجِدُ نَحْوَكَ مَجَازاً، تَهْتَزُّ بِكَ أَطْرَافُ الدُّنْيَا بَهْجَةً، وَ تَنْشُرُ عَلَيْكَ أَغْصَانُ الْعِزِّ نَضْرَةً، وَ تَسْتَقِرُّ بَوَانِي الْحَقِّ فِي قَرَارِهَا، وَ تَؤُوبُ شَوَارِدُ الدِّينِ إِلَىٰ أَوْكَارِهَا، تَتَهَاطَلُ عَلَيْكَ سَحَائِبُ الظَّفَرِ، فَتَخْنُقُ كُلَّ عَدُوٍّ، وَ تَنْصُرُ كُلَّ وَلِيٍّ، فَلَا يَبْقَىٰ عَلَىٰ وَجْهِ الْأَرْضِ جَبَّارٌ قَاسِطٌ وَ لَا جَاحِدٌ غَامِطٌ وَ لَا شَانِئٌ مُبْغِضٌ وَ لَا مُعَانِدٌ كَاشِحٌ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَىٰ اللهِ فَهُوَ

ص: 364

حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بالِغُ أَمْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، لِيَكُنْ مَجْلِسِي هَذَا عِنْدَكَ مَكْتُوماً إِلَّا عَنْ أَهْلِ التَّصْدِيقِ وَ الْأُخُوَّةِ الصَّادِقَةِ فِي الدِّينِ، إِذَا بَدَتْ لَكَ أَمَارَاتُ الظُّهُورِ وَ التَّمَكُّنِ فَلَا تُبْطِئْ بِإِخْوَانِكَ عَنَّا، وَ بَاهِرِ المُسَارَعَةَ إِلَىٰ مَنَارِ الْيَقِينِ وَ ضِيَاءِ مَصَابِيحِ الدِّينِ تَلْقَ رُشْداً إِنْ شَاءَ اللهُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ: فَمَكَثْتُ عِنْدَهُ حِيناً أَقْتَبِسُ مَا أُؤَدِّي مِنْ مُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَيِّرَاتِ الْأَحْكَامِ، وَ أَرْوِي نَبَاتَ الصُّدُورِ مِنْ نَضَارَةِ مَا ادَّخَرَهُ اللهُ فِي طَبَائِعِهِ مِنْ لَطَائِفِ الْحِكَمِ وَ طَرَائِفِ فَوَاضِلِ الْقِسَمِ حَتَّىٰ خِفْتُ إِضَاعَةَ مُخَلَّفِي بِالْأَهْوَازِ لِتَرَاخِي اللِّقَاءِ عَنْهُمْ، فَاسْتَأْذَنْتُهُ بِالْقُفُولِ، وَ أَعْلَمْتُهُ عَظِيمَ مَا أَصْدُرُ بِهِ عَنْهُ مِنَ التَّوَحُّشِ لِفُرْقَتِهِ وَ التَّجَرُّعِ لِلظَّعْنِ عَنْ مَحَالِّهِ ، فَأَذِنَ وَ أَرْدَفَنِي مِنْ صَالِحِ دُعَائِهِ مَا يَكُونُ لِي ذُخْراً عِنْدَ اللهِ وَ لِعَقِبِي وَ قَرَابَتِي إِنْ شَاءَ اللهُ فَلَمَّا أَزِفَ ارْتِحَالِي وَ تَهَيَّأَ اعْتِزَامُ نَفْسِي غَدَوْتُ عَلَيْهِ مُوَدِّعاً وَ مُجَدِّداً لِلْعَهْدِ، وَ عَرَضْتُ عَلَيْهِ مَالاً كَانَ مَعِي يَزِيدُ عَلَىٰ خَمْسِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَتَفَضَّلَ بِالْأَمْرِ بِقَبُولِهِ مِنِّي، فَابْتَسَمَ وَ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، اسْتَعِنْ بِهِ عَلَىٰ مُنْصَرَفِكَ فَإِنَّ الشُّقَّةَ قُذْفَةٌ وَ فَلَوَاتِ الْأَرْضِ أَمَامَكَ جُمَّةٌ ، وَ لَا تَحْزَنْ لِإِعْرَاضِنَا عَنْهُ، فَإِنَّا قَدْ أَحْدَثْنَا لَكَ شُكْرَهُ وَ نَشْرَهُ، وَ رَبَضْنَاهُ عِنْدَنَا بِالتَّذْكِرَةِ وَ قَبُولِ الْمِنَّةِ، فَبَارَكَ اللهُ فِيمَا خَوَّلَكَ، وَ أَدَامَ لَكَ مَا نَوَّلَكَ ، وَ كَتَبَ لَكَ أَحْسَنَ ثَوَابِ المُحْسِنِينَ وَ أَكْرَمَ آثَارِ الطَّائِعِينَ، فَإِنَّ الْفَضْلَ لَهُ وَ مِنْهُ، وَ أَسْأَلُ اللهَ أَنْ يَرُدَّكَ إِلَىٰ أَصْحَابِكَ بِأَوْفَرِ الْحَظِّ مِنْ سَلَامَةِ الْأَوْبَةِ وَ أَكْنَافِ الْغِبْطَةِ بِلِينِ المُنْصَرَفِ، وَ لَا أَوْعَثَ اللهُ لَكَ سَبِيلاً ، وَ لَا حَيَّرَ لَكَ دَلِيلاً، وَ اسْتَوْدِعْهُ نَفْسَكَ

ص: 365

وَدِيعَةً لَا تَضِيعُ وَ لَا تَزُولُ بِمَنِّهِ وَ لُطْفِهِ إِنْ شَاءَ اللهُ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، قَنَّعَنَا بِعَوَائِدِ إِحْسَانِهِ وَ فَوَائِدِ امْتِنَانِهِ، وَصَانَ أَنْفُسَنَا عَنْ مُعَاوَنَةِ الْأَوْلِيَاءِ لَنَا عَنِ الْإِخْلَاصِ فِي النِّيَّةِ، وَ إِمْحَاضِ النَّصِيحَةِ، وَ المُحَافَظَةِ عَلَىٰ مَا هُوَ أَنْقَىٰ وَ أَتْقَىٰ وَ أَرْفَعُ ذِكْراً قَالَ: فَأَقْفَلْتُ عَنْهُ حَامِداً لِلهِ عز وجل عَلَىٰ مَا هَدَانِي وَ أَرْشَدَنِي، عَالِماً بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُنْ لِيُعَطِّلَ أَرْضَهُ وَ لَا يُخْلِيهَا مِنْ حُجَّةٍ وَاضِحَةٍ، وَ إِمَامٍ قَائِمٍ، وَ أَلْقَيْتُ هَذَا الْخَبَرَ المَأْثُورَ وَ النَّسَبَ المَشْهُورَ تَوَخِّياً لِلزِّيَادَةِ فِي بَصَائِرِ أَهْلِ الْيَقِينِ، وَ تَعْرِيفاً لَهُمْ مَا مَنَّ اللهُ عز وجل بِهِ مِنْ إِنْشَاءِ الذُّرِّيَّةِ الطَّيِّبَةِ وَ التُّرْبَةِ الزَّكِيَّةِ، وَ قَصَدْتُ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ التَّسْلِيمَ لِمَا اسْتَبَانَ، لِيُضَاعِفَ اللهُ عز وجل الْمِلَّةَ الْهَادِيَةَ، وَ الطَّرِيقَةَ المَرْضِيَّةَ قُوَّةَ عَزْمٍ وَ تَأْيِيدَ مِنِةٍ، وَ شِدَّةَ أُذرٍ، وَ اعْتِقَادَ عِصْمَةٍ، وَ اللهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلىٰ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾

لُغات بَحث بمعنای فحص و کاوش کردن ابى محمد الحسن بن على الاخر مراد حضرت عسکری علیه السلام است ملّی مدت و ساعت دراز و شیخ در هم پیوستگی و و شجّت از باب تفعیل از توشیح است یعنی بهم پیوستن و وسیله ارتباط ایجاد شدن بین دو نفر و یا دو چیز طَالَ مَا جُلْتْ فِيهَا از جولان است گرد بر آمدن و دقّت نظر کردن یعنی طَالَ مَا كَنْتُ اُجُولُ فِيمَا يَصْدُرُ عَنْهَا مِنْ اُجُوبَةِ مَسَائِلِي كِنايَه عَنْ كَثْرَتِهَا وَ ترا اى كُنْتُ مُتَفَرِّداً بِذَلِكَ لاِخْتِصَاصِي بِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَكُنْتُ اُخْزُنْ مِنْهَا فُنُونَ اَلْعِلْمِ لِيَوْمِ احْتَاجَ الَيْهَا كَمَا قَالَ الْجِلْسَةُ فِي الْبِحَارِ فِي الْمُجَلَّدِ الثَّالِثَ عَشَرَ و گفته است در بعضی از نسخه ها بجای جَلَّتْ اِحْبَبْتَ نوشته شده پس لفظ فی برای تعلیل است توخّی قصد داشتن اَكْمَةٌ تَلٌ بَلَدٌ نَانِعٌ بمعناى خَالِصُ اَلْبُلْجَةِ اَلنَّقَّاوَةُ

ص: 366

بَيْنَ اَلْحَاجِّينَ وَ اِبْلَجْ کسی را گویند که گشاده ابرو باشد مسنون کشیده صورت و کشیده بینی شم بلندی در قصبه بینی که باطرف بالای آن مساوی باشد و فَره کسی است که مو های او ببناگوش او رسیده باشد سحماء بمعنی سیاه مو شعر سبط بکسر سین و فتح باء یعنی موی ريخته غیر مُجَعَّد سمت هيئة اهل خیر و شک بفتح و ضم بمعنای سرعت و شبات معابت بمعنای مراضی استعتبته فاعتبنی ای استرضیته فارضانی تشاحط بمعنای تباعد قوله فبض ای یسّر تنازع یعنی تشاوق عالية الرّمال از بالای نجد است تا زمين مدینه و تا پشت مکّه که حجاز باشد كَمَا نَقَلَ اَلْعَلاَمَةَ عَنِ اَلصِّحَاحِ وَجَبَتْ جَرائِمُ الاَرْضِ اي قَطْعَتِهَا وَ دَوَّرْتَ فِيهَا وَ الصَّرِيمَةَ مَا أبْضَرَمَ مِن مُعَظِّمِ الرَّمْلِ و زمینی را گویند که زراعت آن چیده شده باشد و در بعضی از نسخه ها خبت نجاء نقطه دار نوشته شده و آن زمینی رمل زار است که مطمئن باشد هَلعَ بمعنای جَزَعَ وَ نَبطُ اَلْمَاءِ اى نَبْعُهُ نَرْعٌ بر وزن رُكّع يعنى صاحبان اشتياق يطلعون بمخايل الذّلة يعنى رفت و آمد می کنند در میان مردم بحالتی که در مظانّ ذلت واقع شوند ضیم ظلم و ستم بدرک الصنع یعنى بوصول و رسيدن بصنع خدا بسوى تو يعنى اصْبِرْ فيما يَرِدُ عَلَيكَ مِنَ المَكارِهِ وَ الْبَلايَا حَتَّى تَفُوزَ بِالْوُصُولِ الى صُنْعِ اَللَّهِ اِلَيْكَ مَعْرُوفَهُ لَدَيكَ فِي ارْجَاعِها وَ صَرَفَهَا عَنكَ قَولُهُ وَ استَشعِرِ العِزَّ يعنى در خاطر بگیرد نفس خود که آن چه از بلا ها که بتو می رسد سبب عزّت تو است قوله تخط ازَّ خَطْوَهُ بمعنای قرب و منزلت است و در بعضی از نسخه ها تحطّ بجاء حطّی است که از احاطه باشد قَوْلُهُ تَيَسَّرَ اَلْفَلْجُ یعنی انسان شدن فیروزی و رستگاری و در بعضی از نسخ فلج نوشته شده

ص: 367

و آن نیز بهمان معنی است عُلُوُّ اَلْكَعْبِ کنایه است از عزّت و غلبه و در قاموس است که الْكَعْبِ الشَّرَفُ وَ الْمَجْدُ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَى اِثْنَاء اِعْطَافَكَ قَالَ اَلْفَيْرُوزُ ابادي ثَنِيَّ اَلشَّيِّ رَدَّ بَعْضُهُ على بَعْضٍ وَ اِثْنَاءُ اَلنَّيِّ قُوَّاهُ وِ طَاقَاتُهُ واحِدُها تَنى بِالْكَسْرِ وَ الْعَطَافُ بِالْكَسْرِ الرِّدَاءُ وَ الْمُرَادُ بِالاعْطَافِ جَوَانِبُها قَولُهُ فِى مَثَانَى اَلْعُقُودِ اى اَلْعُقُودِ اَلْمَئِينَةُ اَلْمَعْقُودَةُ الَّتِى لا يَتَطَرَّقُ اليها اَلتَّبَدُّدَا وَ فِى مَوْضِعٍ بَيْنَهَا فَاِنَّهَا فِى تِلكَ المَواضِعِ اجْمَع وَ اكْشِفْ عَرَائِكَ جَمْعَ عَريكه شما که در این جا بمعنای نفس و طبیعت و خوی است ضرائب جمع ضریبه بمعنای سرشت و خوی نضرة تازه روئی قدّ بمعناى قطع و تفرُّق مُكَاثَفَةِ اِجْتِمَاعٍ إِذْ تَبِعتكَ يعنى بَايَعَكَ وَ تَابَعَكَ هَؤُلاَءِ اَلْمُؤْمِنُونَ دُوحَهُ درخت برزگ بِسِقِ اَلنَّخْلِ طال اسْقامَ الاِفاقُ يَعْنِي يَظْهَرُ بِكَ انّ اهل الاِفاقِ كَانُوا ذَوِي اِسْقَامَ رُوحَانِيُّهُ وَ سَلَامُ الرِّفَاقِ يَعْنِي اَنَّ رُفَقَاءَكَ كَانُوا سَالِمِينَ مِنْهَا فَلَذَا امِنُوا بِكَ قَوْلَهُ بَوانِى الْعِزِّ اَيُّ اِساسُها مَجازاً فَانَّ الْبَواقِيَ قَوائِمُ النَّاقَةِ او الخِصالِ الَّتي تَبْنِي الْعِزَّ و بُؤسَسُهَا سَوَاءٌ شَوَارِدُ جُمع شَارٍ يُقالُ شَردَ البَعِيرَ ايَّ نَفرٍ غامِط نا سپاس گو و کسی که حق و اهل حق را حقیر و کوچک شماردشان دشمنی کننده و اهل کینه کاشح دشمنی پنهان کننده اروي اِسْتَخْرَجَ اَلنَّارَ بِالزَّنْدِ بَنَاتِ الصُّدُورِ الافْكَارِ وَ المَسائِلِ وَ المَعارِفِ الَّتى تَنشاءُ فيها اَلْقُفُولُ اَلرُّجُوعُ مِنَ اَلسَّفَرِ تَجْزَعُ اظهار جزع کردن و اگر تجرّع براء مهمله باشد یعنی فرو خوردن خشم ظعن سیر کردن اعتزام عزم کردن یا قصد رفتن کردن و ممکن است اغترام بعنین وراء باشد از غرامت که کاشف از غرامت او باشد مفارقت از ایشان شُقّه بضمّ

ص: 368

شین سفر دور دست فلاة قذف بیابان دور و دراز بضمّ و فتح مرد و ضبط شده اکناف یا مصدر اکَنفَه است بمعنای حفظ کردن و اعانت کرد و احاطه کردن یا جمع کنف است و آن بمعنای حفظ و ستر و جانب و سایه و ناحیه است و وعث الطريق بمعنای تعَسَّرَ سلوكه و و عثاء بمعنی مشقّت و سختی است.

معنای حَديثِ ابراهیم بن مهزیار گفت بمدینه رسول خدا صلّی الله علیه و آله رفتم و تفحّص و کاوش کردم از خبر دهنده ای برای خبر دادن از آل ابی محمّد حسن بن علیّ عسکری صلوات الله علیهما پس بر نخوردم بچیزی از اخبار ایشان پس رفتم بمکّه در حالتی كه كاوش کننده از اخبار ایشان بودم در حالی که مشغول طواف بودم جوان گندم گون خوش منظر نیکو روئی را که آثار خر و خوبی در او دیده می شد دیدم مدتی دراز بچشم نیکی بمن نگاه می کرد پس بطرف او رفتم بامید شناختن آن چه که قصد آن را داشتم یعنی آل ابی محمد حسن عسکری چون نزدیک او رسیدم سلام کردم بر نیکوئی مرا جواب داد پس گفت از کدام شهر ها هستی گفتم مردی هستم از اهل عراق گفت کدام عراق گفتم از اهل اهوازم گفت خشنودم بدیدن تو آیا در آن جا جعفر بن حمدان خصیبی یا حصینی را می شناسی گفتم دعوت حق را لبیّک گفت یعنی از دنیا رفت گفت رحمت خدا بر او باد چقدر شب ها طول کشید شب زنده داری و بیداری او و چه بسیار از اهل عطا و جود و بخشش بود پس آیا می شناسی ابراهیم بن مهزیار را گفتم من ابراهیم بن مهزیارم پس مدتی دراز با من معانقه کرد و گفت خوش آمدی تو ای اَبا اسحق آن نشانه ای که در میانه تو و میانه

ص: 369

ابو محمّد پیوسته بود چه کردی گفتم شاید انگشتر را اراده کرده ای که خدا آن را بمن عطا کرده از ناحیه شخص پاکیزه ابی محمّد حسن بن علىّ صلوات الله عليهما گفت غیر آن را نکردم پس بیرون آوردم آن را برای او چون بر آن نظر کرد گریه کرد و آن را بوسید و نوشته ای که بر روی آن نقش بود خواند و نقش آن یا الله یا محمّد یا علیّ بود پس گفت پدرم بقربان آن سر انگشت با آن دست که این نقش را نوشته و طول کشید نگاه کردن او در آن نقش با دقّت نظر من در آن چه که از او صادر می شد در جواب مسائلی که از او می پرسیدم از جهت زیادتی سوال هائی که از او می کردم بنحوی که مرا متفرّد می دید در اختصاص داشتن من به آن بر آن حضرت علیه السّلام پس من از او فنونی از علم را یاد گرفتم برای روزی که به آن محتاج شوم و یا آن که دوست می داشتم که از او بپرسم بعلّت آن چه که از او صادر می شد از جواب گفتن از فنون احادیث تا این که گفت برای من که ای ابا اسحق بمن خبر ده از مقصدی که بعد از حج گذاردن داری گفتم بحقّ پدرت قصدی ندارم بعد از آن مگر این که زود باشد که می خواهم امر پوشیده ای را که مراد دانا کنی به آن گفت بپرس از آن چه که می خواهی که من شرح دهندام برای تو آن را اگر خدا بخواهد گفتم آیا از آل ابی محمّد حسن بن علی علیهما السلام خبری داری چیزی را گفت چه خبری می خواهی گفتم آیا از نسل او کسی را می شناسی بینی از فرزندان او اطلاع داری گفت بخدا قسم است که می شناسم هر آینه دو پسر دور افتادہ او را محمّد و موسی که دو پسران حسن بن على صلوات الله عليهم می باشند و من فرستاده شدم از طرف آن ها بسوی تو که بامر ایشان اتیان کنی پس اگر دوست داری ملاقات ایشان را

ص: 370

و سرُمه دیدار ایشان را بدیده کشی و بدیدن ایشان تبرّک جوئی با من روانه شو تا بجانب طائف برویم و باید این مسافرت را از مردانی که با تو هستند پنهان بداری و از ایشان کتمان کنی ابراهیم گفت که با او روانه شدم بطرف طائف و با او قطعات زمین های رمل زار را هر کدام بعد از دیگری وارد می شدم تا این که بعضی از مخارج بانیان که می رفتیم خیمه ای از مو برای ما ظاهر شد که بالای تلّی از رمل نورانی و تابنده بود و از نوران قطعات آن بیابان روشن بود پس بر من سبقت گرفت و مبادرت کرد تا اذن دخول برای من بگیرد داخل خیمه شد و سلام کرد بر ایشان و ایشان را بمکان من دانا کرد پس یکی از ایشان که بزرگ تر از دیگری بود از حیث سنّ یعنی محمّد بن الحسن صلوات الله عليهما از خیمه بیرون آمد و او پسری بود که هنوز در صورتش مو نروئیده بود و روی صاف خالصی داشت و میان دو ابروی او گشاده و بی مو بود و دندان او ظاهر بود و صورت و بینی کشیده داشت و قصبه بینی او با طرف بالای ان مساوی بود مانند شاخه شمشاد بود در طراوت و زیبائی موهایش ببنا گوشش رسیده و دور او ریخته بود مجعّد و پیچیده نبود صفحه پیشانی او مانند ستاره ای درخشنده می درخشید بر گونه راست او خال مشکینی بود که گویا ریزه مشکی بود بالای صفحه نقره و سر او پر مو و موهای آن سیاه و ریخته بود بر بنا گوش بر هیئت اهل خیر بود چشمی از چشم ها میانه بالاتر از او و خوش صورت تر و با وقار و حیا تر از او ندیده پس چون در مقابل من آمد با شتاب تمام خود را بر او رسانیدم و بر روی او انداختم و هر عضوی از اعضای

ص: 371

او را بوسیدم پس فرمود مرحبا بتو ای ابو اسحق روز ها بمن وعده می داد نزدیک بودن ملاقات تو را و خوشنودی بود در میان من و میان تو با این که خانه تو با من دور بود و زیارت بتاخیر افتاده بود صورت تو در خاطر من بود که گویا بقدر یک چشم بهم زدن از یک دیگر دور نبودیم از پاکیزه گی و خوبی حَديثِ کردن با یک دیگر و خیال دیدن هم دیگر و من ستایش می کنم پروردگار خودم را که سزاوار ستایش کردنست بر فیض ملاقاتی که حاصل شد و شاد شدن از دیدار تو و نیکی و احسان او از جهت اشتیاقی که بدیدن تو داشتم و بشرف دیدار تو رسیدم پس از آن از حالات گذشته و متاخّر من پرسید پس عرض کردم پدر و مادرم فدای تو باد همیشه در جستجوی امر تو بودم شهر بشهر از زمانی كه آقاى من ابی محمّد صلوات الله علیه از دنیا رحلت کرده در بر روی من بسته شده بود تا این که خدا بر من منّت گذارد بکسی که مرا راهنمایی کرد بسوی تو و دلالت کرد مرا بر رسیدن بخدمت تو و سپاس گذاری مختصّ خدائی است که الهام کرده مرا در ملاقات تو از کرم و احسان و عطای خود پس آن حضرت نسب خود و برادرش موسیٰ را بیان فرمود و بگوشه ای رفت پس فرمود که پدرم صلوات و رحمت خدا بر او باد از من عهد گرفت که در روی زمین جائی را وطن نگیرم مگر در آن جائی که پنهان تر و دورتر و مستور تر باشد برای پوشیده و پنهان ماندن امر من و در حصار بودن محلّ من از کید های اهل گمراهی و شیطان های متمرّد و حادثه های امت هائی که راه حق را گم کرده اند پس انداخت مرا در رمل زار های بالای زمین نجد تا زمین مدینه تا پشت مکّه که زمین حجاز باشد

ص: 372

و قطع می کنم رملستان های بزرگ را و دور می زنم در آن زمین هائی که زراعت آن چیده شده باشد و آن زمین هائی که محل اطمینان است و کسی در آن ها راه ندارد تا مدتی که باید انتظار آن را بکشم بسر رسد و زمان حلول امر برسد و جزع رو به انجلاء نهد و آن حضرت صلوات الله علیه جاری کرد برای من از خزین های حکمت ها و حقایقی علوم چیزی را که اگر شعاع بیندازد بسوی تو جزئی از آن بی نیاز کند تو را از هر جمله ای - بدان ای ابو اسحق که آن حضرت صلوات الله علیه یعنی پدر بزرگوارش حضرت عسکری فرمود ای پسرک من بدرستی که خدائی که بزرگست ثنای او چنین نبوده است که خالی گذارد طبقه های زمین خود و اهل کوشش در طاعت و عبادت خود را بدون حجّتی که بلندی جوید بسبب آن و بدون امامی که بپذیرد امامت او را و بر او اقتداء کند و براه های سنّت او راه رود و روش اقتصاد او را پیش گیرد و امیدوارم ای پسرک من که تو یکی از آن هائی باشی که خدا او را در شماره آورده است برای باز کردن راه حق و پیچیدن راه باطل و بلند کردن و فرو نشاندن گمراهی پس بر تو باد ای پسرک از من که در جا های پنهان زمین ملازم باشی و در دور دست ترین جاهای زمی جای گیری زیرا که از برای هر ولیّی از اولیاء خدا دشمن سر کوبی کننده ای و ضِدّی نزاع کننده است و واجب است مخفی بودن تو برای درک ثواب مجاهده اهل نفاق با خدا و مخالفت صاحبان الحاد و عناد پس بوحشت نیندازد تو را آن ها و بدان که دل های اهل طاعت و اخلاص مشتاق است بسوی تو مانند مشتاق بودن مرغ به آشیانه خود و ایشان

ص: 373

گروهی هستند که رفت و آمد می کنند در میانه مردم بحالتی که در مظانّ ذلّت و خواری واقع نشوند و ایشان در نزد خدا نیکانند و عزیزانی هستند که با نفس های مشتاق درویش و محتاجند و ایشان اهل قناعت و عصمت اند استنباط کرده اند دین را پس پشتیبانی کنند آن را بمجاهده کردن با اضداد دین مخصوص گردانیده است خدا ایشان را بتحمّل ظلم و ستم كردن تا شامل شود ایشان را قبول گشایش در عزّت و غلبه در خانه آخرت که قرار گاه ایشان است و گردانید ایشان را بر قلّه های صبر و شکیبائی ثابت تا بوده باشد برای ایشان عاقبتی نیکو و کرامت حسن عاقبت پس اقتباس کن ای پسرک من از نور صبر در مورد های کار های خود تا رستگار شوی بسبب صبر کردن در مکاره و بلاها باحسان و نیکی کردن خدا با تو از بر گردانیدن و تغییر دادن آن مکاره و بلا ها از تو از محل های صدوران و در خاطر بگیر در پیش خود که آن چه از بلا ها بتو می رسد و به آن صبر می کنی سبب عزّت و غلبه تست و دارای قرب و منزلت می شوی و بهره مند خواهی شد به آن چه که بر آن ستوده خواهی شد اگر بخواهد خدا پس گویا می بینم تو را ای پسرک من که به نیرو و قوّت یاری کردن خدا وقت آن رسیده باشد و به آسان شدن فیروزی و رستگاری وقت عزّت و بزرگی و بزرگواری تو برسد و گویا می بینم که برای تو پرچم ها و عَلَم های زرد و سفید بجنبش در آید در اطراف و جوانب تو در میانه حطیم و زمزم و گویا می بینم پی در پی بیعت گرفتن تو را و صف بستن دوست داران تو را که با تو پیوسته می شوند مانند پیوسته شدن دُرّ در دو رشته های گردن بند ها و کف بر کف رساندن آن ها را در اطراف حجر الاسود که پناهنده می شوند در پیشگاه تو

ص: 374

ایشان بزرگانی هستند که آفریده است خدا ایشان را از پاکی دوستی و نیکوئی طینت دل های ایشان از چرک نفاق پاک و پاکیزه است و سُوَیدا های ایشان از دشمنی کردن و ضرر رسانیدن و بمشقّت انداختن و بر خلاف رفتن پاکیزه خواست طبیعت و سرشت و خوی ایشان نرم است برای دین و در هنگام دشمنی کردن با دشمنان دین تند خویانند در وقت پذیرائی از اهل ایمان گشاده رویانند تر و تازه است بفضل و بخشش طعام های ایشان متدیّن بدین حق و اهل حقند چون رکن های ایشان محکم شد و شمشیر های ایشان در غلات رفت بجمیعت خود متفرق می کنند طبقه هایی از امّت ها را و این زمانیست که تابع و پیرو می شوند تو را در سایه های آن درخت بزرگی که دراز شود زیادتی های شاخه های آن در کناره های دریاچه طبریّه در آن وقت بسح حق روشن و نورانی می شود و تاریکی ها باطل بر طرف می شود و می شکند خدا بتو ستم کاری و سرکشی و نادانی و از خدا دوری را و بر می گرداند معالم ایمان را و بتو آشکار می کند بیماری های کرانه های جهان را و سلامتی بندگان فرمان بردار را در آن وقت طفلی که در گهوره است دوست می دارد که اگر بتواند از جای خود بر خیزد و بسوی تو آید و وحشیان بیابان هم دوست می دارند که اگر راه یابند در نزد تو باشند بسبب تو بجنبش آید بهجت و خوشی در اطراف دنیا و شاخه های عزّت بوجود تو بر تر و تازه گی در حرکت آید و بنا های عزت بوجود تو بر قرار گردد در محلّ خود و دور افتاده های دین بجا های خود بر گردد باران های ریزان ظفر بر تو می بارد پس تندی هر دشمنی گرفته می شود و هر دوستی یاری کرده می شود پس باقی نمی ماند

ص: 375

بر روی زمین سر کش عدول کننده از حقّی و نه انکار کننده نا سپاس گو و کسی که حق و اهل حق را حقیر و کوچک شمارد و نه دشمنی کننده در آشکارا و اهل کینه و نه اهل عناد و دشمنی کننده در پنهانی و کسی که توکّل بر خدا کند پس او کفایت می کند آن کس را بدرستی که خدا رساننده است امر خود را پس از آن فرمود ای ابو اسحق هر آینه این مجلس من باید در نزد تو مکتوم و برای کسی نگوئی مگر برای کسی که اهل راستی باشد و برای برادران راست گوی خودت در دین - وقتی که نشانه های ظهور برای تو ظاهر شد و آثار تمکین پدیدار گردید کُندی مکن و برادر های دینی خودت از آمدن بسوی ما و بسوی کسانی که شتاب دارند که خود را بنور یقین و روشنی چراغ های دین برسانند تا درک کنی هدایت را اگر بخواهد خدا ابراهيم بن مهزیار گفت پس زمانی را در نزد آن حضرت ماندم و از جرقّه های چخماق نشانه های روشن و احکام نورانی و افکار و مسائل و معارف و زلال علوم آن حضرت سيراب می شدم و استضائه و استفاده می کردم از تر و تازه گی آن چه که ذخیره کرده بود خدا در طبع های او از لطائف حکمت و چیز های تازه و شگفت آور و قسمت هائی از نعمت های برزگ تا این که ماندن من در خدمت آن حضرت این قدر طول کشید که ترسیدم باز ماندگان من در اهواز ضایع شوند و از پا در آیند بعلت دوری من و عقب افتادن ملاقات کردن من ایشان را پس از آن حضرت اذن خواستم برای بر گشتن باهواز و بزرگی وحشت خود را از مفارقت از حضور آن حضرت به او اعلام کردم و جَزَع خود را از اَلَم جدائی اظهار داشتم برای سیر کردن

ص: 376

و دور شدن از محل های او پس مرا اذن داد و ردیف من قرار داد از دعاهای شایسته خود آن چه را که ذخیره باشد نزد خدا برای من و برای اولاد و خویشان من اگر بخواهد خدا پس چون حرکت و کوچ کردن من نزدیک شد و مهیّا شد عرم من صبح کردم در حالی که بر او وارد شدم برای وداع کردن و تجدید عهد و عرضه داشتم بر او مالی را که با من بود و آن زیاده از پنجاه هزار درهم بود و خواهش کردم که آن حضرت تفضّل کند بر من و امر دهد بپذیرفتن آن از من پس تبسّم فرمود و فرمود ای ابو سحق یاری جوی به آن برای بر گشتن خود زیرا که سفر تو دور است و بیابان دور و دراز در پیش داری و اندوهگین مباش از رو گردان شدن ما از آن یعنی از قبول نکردن ما زیرا که ما سپاس گذاری خود را برای تو تازه کردیم از جهة این مالی که می خواهی بما بدهی و نشر دادن آن و خبر دار شدن ما از ان بیاد آوری کردن و قبول منت نمودن پس برکت دهد خدا برای تو آن چه را که تو را مالک آن گردانید و ادامه دهد برای تو آن چه را که بتو عطا کرده و بنویسد برای تو نیکو ترین ثواب نیکی کنندگان را و گرامی ترین آثار فرمان برندگان را زیرا زیادتی برای او است و از او است و می خواهم از خدا که تو را بر گرداند بسوی یارانت بتمام ترین بهره دادن از سلامت بر گشتن بحفظ کردن و اعانت کردن و یا نگاه داشتن و زیر سایه خود جا دادن و بنرمی و خوشی و آرامش رسیدن بمحل خود و مشکل نگرداند بر تو راه را و سر گردان نکند برای تو راهنما را و خودت را بر او بسپار سپردنی که ضایع نشوی و همیشه باقی باشی بسبب احسان و لطف و اگر بخواهد خدا ای ابو اسحق خدا

ص: 377

قانع گردانیده است ما را بنیکی ها و عطا ها و بخشش ها و نیکی کردن ها و فائده های منت گذاردن خود و نگاه داری کرده است نفس های ما را از معاونت دوستان مگر آن دوستانی که در نیّت خود اخلاص دارند و مگر آن هائی که یاری کردنشان محض نصیحت کردن و محافظت کردن باشد بر آن چه که پرهیز کاری آن زیاد تر و پایدار تر و بلند مرتبه تر باشد از حیث یاد کردن گفت پس مسافرت کردم از آن جا و از نزد آن حضرت در حالی كه ستایش کننده بودم خدائی را که غالب و بزرگست بر آن چه که هدایت و راهنمائی کرد مرا در حالی که عالم شد به این که خدا زمین خود را معطّل و بدون حجّت روشنی و امام قائمی نمی گذارد و القاء کردم این خبر مأثور و نَسَب مشهور را بقصد زیاد شدن بینائی در چشم های دل های اهل یقین و برای شناساندن به ایشان آن چه را که خدای عزّ وجلّ منّت بر آن گذارده از ایجاد ذریّه طیّبه و تربت زکیّه و قصد کردم اداء کردن امانت را و سپردن آن بکسی که طلب ظهور و وضوح آن را می کند تا زیاده گرداند خدای عزّ وجل ملّت راه یابنده و راه خشنود شده را بقوّت عزم و نیروئی که از او است و به پشتیبانی خدا و معتقد بودن بحفظ و نگاه داری او و خدا راهنمائی می کند هر که را می خواهد بسوی راه راست

مُؤلّف حقير گوید

علامه مجلسی اعلی الله مقامه در سیزدهم بحار الانوار فرموده که خبر ابراهیم بن مهزیاه با خبر علیّ بن مهزیار احتمال دارد که یکی باشد و احتمال دارد که دو خبر باشد و اظهر یکی بودن است و اختلاف اسم محمول بر اشتباه از نُسّاخ و راوي ها است و عجب این است که محمّد بن

ص: 378

ابی عبد الله که از کسانی که مشرف بحضور مبارك حضرت بقیة الله ارواحنا فداه شده اند محمّد بن ابراهیم بن مهزیار شمرده و هیچ یک از این دو نفر را که علی بن مهزیار و ابراهیم بن مهزیار باشد در شماره نیاورده و پس از ان فرموده است که اشتمال این اخبار بر این که از برای آن حضرت برادری است که موسیٰ نامیده شده غرابت دارد (ثُمَّ تَنْفَرِجُ اَلْغُمَّةُ مِنْ بَعْدُ بِيَوَارِ طَاغُوتٍ مِنَ اَلاِشْرَارِ مَنْ يَسِيرُ بِهَلاَكِهِ اَلْمُنْفِقُونَ اخْبَارَ وَ يَتَّفِقُ لِمُرِيدِي اَلْحَجِّ مِنَ الافَاق)

حَديثِ چَهارُم

احتجاج طبرسی - طبع مطبعه مرتضویه در نجف اشرف ص 278 قسمتی از توقیع صادره از ناحیه مقدسه برای شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان رضوان الله عليه راجع ببعضی از علامات ظهور آن حضرت (من توقيعه عليه السّلام) ﴿سَتَظْهَرُ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ ايَّةُ جَلِيَّةٍ وَ مِنَ الارْضِ مِثْلُها بِالسَّوِيَّةِ وَ يُحْدِثُ فى ارْض اَلْمَشْرِقِ مَا يَحْزُنُ وَ يَقْلِقُ وَ يَغْلِبُ مِنْ بَعْدُ عَلَى اَلْعِرَاقِ طَوائِفُ مِنَ اَلاِسْلاَمِ مُرَّاقٌ تَضِيقُ بِسُوءِ فِعالِهِمْ عَلَى اهْلِهِ الارزاق مَا يُؤَمِّلُونَ مِنْهُ عَلَى تَوْفيرِ غَلَبَةٍ مِنْهُمْ و اِنْفَاقٍ وَ لَنَا فِى تَسِيرِ حَجِّهِم عَلِيَّ الاخْبَارُ مِنْهُمْ وَ الْوِفَاقُ شَانَ يَظْهَرُ عَلَى نِظَامٍ وَ اتِّساقٍ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امرٍ مِنكُم بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مُحِبِّينَا وَ يَتَجَنَّبُ ما يُدْنِيهِ مِن كَراهَتِنا وَ سَخِطِنا فَاِنَّ اَمْرَنَا بِعِتَّةٍ حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ وَ لا يُنْجِيهِ مِنْ عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوْبَةٍ وَ اللَّهُ يُلْهِمُكُم الرّشدَ لَطيفٌ لَكُم فِى التَّوفيقِ بِرَحْمَتِهِ﴾ يعنى زود باشد که ظاهر شود برای شما آیة و نشانه ای از آسمان روشن و پیدا و از زمین هم آیتی ظاهر شود مانند آن و برابر با آن و حادث شود در زمین مشرق چیزی که بحزن و اندوه و قلق و اضطراب بیندازد و غالب می شود

ص: 379

بعد از ان بر عراق طائفه هائی از اسلام که از دین خارج شده باشند که بسب بدی کار های شان روزی ها بر اهل آن تنگ شود برای رسیدن به آرزوی خود جهت تمام کردن غلبه از ایشان بتجمّع و اتفاقی که می کنند و برای ما است در آسان کردن قصد ایشان امتحان و آزمایش و موافق شدن که کاریست ظاهر شدنی بر روی نظام و ترتیب دادن و راست و تمام شدن و فراهم آمدن کار پس باید عمل کند هر مردی از شما از دوستان ما می باشند بچیزی که بدان بما نزدیک می شود و دوری کند از چیزی که نزدیک می کند او را بکراهت داشتن ما و خشم ما زیرا که امر ما بی خبر و بنا گاه رخ می دهد زمانی که توبه کردن هیچ نفعی ندهد او را و نجات ندهد او را از شکنجه دادن و عذاب کردن ما بتوبه کردن از گناهان و عقوقی که از او سر زده و خدا الهام کند شما را بهدایت شدن و لطف کند برای شما بتوفیق یافتن برحمت خودش

حَديثِ پَنجُم

احتجاج شیخ طبرسی رحمة الله ص 278 در توقیعی که از ناحیه مقدسه بر او نوشته شده از آن حضرت علیه السّلام از جمله است که آنست که آية ﴿حَرَكَتِنَا مِنْ هَذِهِ اللوثة حادِثَةٍ بِالْحُرَمِ اَلْمُعَظَّمِ مِن رِجسِ مُنَافِق مُذمم مُسْتَحِلٌ لِلدَّمِ اَلْمُحَرَّمِ يَعْمِدُ بكيده أَهْلَ اَلْإِيمَانِ وَ لاَ يَبْلُغُ بِذَلِكَ غَرَضَهُ مِن الظُّلمِ لَهُمْ وَ اَلْعُدْوَانِ لِأَنَّنَا مِنْ وَرَاءِ حِفْظِهِمْ بِالدُّعَاءِ الَّذِي لَايُحْجَبُ عَنْ مُلْكِ الْأَرْضِ و اَلسَّمَاءِ فَلْيَطْمَئِنَّ بِذَلِكَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا اَلْقُلُوبُ وَ لِيَثِقُوا بِالْكِفَايَةِ مِنْهُ وَ اِنْ راعتهم بِهِمُ الخطُوبُو الْعاقِبَةُ بِجَمِيلِ صُنْعِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ تَكُونُ حَمِيدَةً لَهُمْ مَا اِجْتَنَبُوا اَلْمَنْهِيَّ عَنْهُ

ص: 380

مِنَ الذُّنُوبِو نَحْنُ نَعْهَدُ إِلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَلِيُّ الْمُخْلِصُ الْمُجاهِدُ فِينَا اَلظَّالِمِينَ أَيَّدَكَ اَللَّهُ بِنَصْرِهِ اَلَّذِي أَيَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِنْ أَوْلِيائِنا الصَّالِحِينَ اَنَّهَ مَنِ اتَّقَى رَبَّهُ مِنْ إِخْوَانِكَ فِي اَلدِّينِ وَ اُخْرُجْ مِمَّا عَلَيْهِ إِلَى مستحقِّيه كانَ آمِناً مِنَ الفِتنِة المُطَلَةِ وَ الْمظْلِمَةِ الْمُظَلَّةِ وَ مَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِمَا أَعَارَهُ اَللَّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلَى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ فانه يَكُونُ خَاسِراً بِذَلِكَ لِأُولاَهُ وَ آخِرَتِهِ وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُم اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اِجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي اَلْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَّا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اليُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعجَّلت لَهُمُ اَلسَّعَادَةُ بمُشَاهَدَتِنا عَلَى حَقِّ اَلْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لاَ نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اَللَّهُ اَلْمُسْتَعَانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ﴾

یعنى نشانه حرکت ما از این سُستی و درنگ کردن حادثه ایست در حرم معظم رو می دهد از مرد نجس منافق مذمّت کرده شده ای که حلال داننده است و ریختن خون حرام را که عمل می کند بمکر و فریب و حیله وری خود با اهل ایمان و بستم کاری و دشمنی که با ایشان می کند بهدف خود نخواهد رسید زیرا که ما در عقب ایشان حفظ می کنیم ایشان را بدعا کردن در حق ایشان بدعائی که پوشیده نشود از پادشاه زمین و آسمان پس باید دل های دوستان ما بسبب دعا کردن ما مطمئنّ باشد و باید که بپرهیزند بباز داشتن خود را از او و اگر در نظر بگیرد ایشان را کار های بزرگ عاقبت ایشان بپاکیزگی صنع خدا ستوده خواهد شد اگر اجتناب کنند از بجا آوردن آن چه که نهی کرده شدند از آن از گناهان و ما عهد می کنیم با تو ای دوست با اخلاص کوشش

ص: 381

کننده در ولایت و اطاعت ما با ستم کاران نیرو و قوت دهد تو را خدا بنیروی یاری کردنی خود آن چنان یاری کردنی که نیرو داد به آن پشتیبان از دوستان شایستگان ما را که هر که بپرهیزد از پروردگار خود از برادران دینی تو و بیرون کند آن چه را که بر او است از مال او بمستحقین آن ایمن می شود از فتنه های نا چیز و نابود کننده و محنت های تاریک کننده و گمراه کننده و هر که از نعمتی که خدا به او عطا فرموده و بر او امر نموده که صله کند و بدهد بکسی که خدا امر بصله و احسان نموده دست بر دارد و ندهد آن کس باین جهت یعنی بجهت احسان و صله نکردن در دنیا و اخرت خود زیان کار خواهد بود و اگر شیعیان ما خدا توفیق بدهد ایشان را برای فرمان بر داری او با یک دیگر دل های ایشان با هم جمع و یکی بود در وفا کردن بعهد عقب نمی افتاد ایشان را دیدن ما و کور نمی ماندند از ملاقات ما و خوش بختی بر ایشان می شتابید بسبب دیدن ایشان ما را و شناختن ایشان ما را حقّ شناختن و براستی شناختن بعضی از ایشان ما را پس حبس و مخفی نکرده است ما را از ایشان مکر آن کار هائی که می کنند و بما می رسد و ما از آن کراهت داریم و میل بی جا آوردن آن نداریم و خدا است که طلب یاری از او خواسته شده و او کفایت می کند ما را و نیکو وکیلی است

پایان بخش نُهُم از دوازده بخش کتاب نوائب الدّهور

که مشتمل است بر اخبار و احادیث وارده از حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و آله و ائمة اثني عشر صلوات الله عليهم اجمعين پس از بیان اجمالی علامات ظهور

ص: 382

و بعضی از ایات قرانيه مؤلّه راجع به آن علامات و از آن جائی که انسان محل سهو و نسیان و ملازم با غفلت است از درج بعضی از احادیثی که بر آن ظفر یافته بودم از درج در محلّ مناسب خود غفلت شده لذا رجحان در آن دیدم که هر چند غیر مرتب هم باشد از درج آن خود داری نکنم زیرا که درج در غیر محل خود سزاوار تر است از ترک کردن آن خصوصاً در صورتی که تذکر دادن بر آن دارای فائده یا فوائد مهمّه ای باشد و رجاء واثق از خداوند متعال جلّت عظمته چنان است که پس از فراغت از همه اجزاء این این کتاب موفق شوم بر جمع و تالیف مستدرکی برای این کتاب تا فائده آن عام و عائده آن تام باشد ﴿وَ اَللَّهُ وَلَّى اَلتَّوْفِيقِ اَنَّ خَيْرَ مُوَفَّقٍ وَ نَاصِرٌ وَ مُعِينٌ﴾

بَخش دَهُم : دَر اخبار صحابیّه و تابعیّه

خبر اَوَّل

ملاحم و فتن سیّد ابن طاوس رحمة الله علیه ص 25 بسند خود از زهری روایت کرده که گفت ﴿بلغنی انَّ الرايات اَلسُّودَ تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ فَاِذا هَبَطَتْ مِنْ عَقَبَةِ خُرَاسَانَ هَبَطَتْ بِنَعْيِ اَلاِسْلاَمِ فَلاَ تَرُدُّهَا اَلاِوَايَاتُ اَلْأَعَاجِمُ مِنْ اَهْلِ اَلْمَغْرِب﴾ يعنى بمن رسيده است که پرچم های سیاه از خراسان بیرون می آید پس چون از گرد نه خراسان فرود آید فرود می اید بخبر دادن از مرگ اسلام پس ردّ نمی کند آن را مگر پرچم های عجم های اهل مغرب

خَبر دُوُّم

ص: 383

ملاحم و فتن ص 28 مسندا از حذيفة اليمان روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ قَتْلِ اَلْمَشْرِقِ يَدْعُو الى ال مُحَمَّد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ بَعْدُ اَلنَّاسِ مِنْهُمْ يَنْصِبُ عَلاَمَةً سَوْدَاءَ اُوْلُهَا نصر و اخرُهَا كُفْرٌ يَتْبَعُهُ خُشَالَةُ الْعَرَبِ وَسْفْلَةُ الْمَوَالِى وَ الْعَبِيدُ الاِبَاقِ وَ قُوا مِنَ الاِفَاقِ سِيمَاهُمُ السُّودُ وَ دِينُهُمُ الشِّرْكُ وَ اكَثَرُهُمُ الْخُدْعُ اقْلَتْ و مَا الْخُدْعُ قَالَ الْقُلْفُ ثُمَّ قَالَ حُذَيْفَةُ لاِبْنِ عُمَرَ لَسْتَ تُدْرِكُهُ با ابا عَبْد الرَّحْمَنِ فَقالَ عِبْد اللَّه ولكِنِ احْدُثْ بِهِ مِن بُعْدَى فِتْنَةٌ تُدْعَى الحالقةَ يَخْلُقُ الَّذِينَ يَمْلِكُ فِيهَا صَرِيحَ اَلْعَرَبِ وَ صَالِحَ اَلْمَوَالِي وَ اصْحابَ الكفرو اَلْفُقَهَاءِ وَ تَنْجَلِى عَنْ أَقَلَّ مِنَ اَلْقَلِيلِ﴾ يعنى بيرون می آید مردى از طرف مشرق که به آل محمّد صلى الله علیه و آله دعوت کند و او دور ترین مردم است از آل محمّد نصب می کند پرچم سیاهی را که اوّل آن پرچم یاری کردن دین است و آخر آن پرچم کفر است یعنی اوّل دعوت بدین می کند و در آخر دعوت بکفر می کند تابع او می شوند مردمان فرو مایه از عرب و مردمان پستی از دوستان و غلامان گریز پا از کرانه های جهان سیمای ایشان سیاه است و دین آن ها شرکت و اکثرا از ایشان خدع اند گفتم خدع یعنی چه گفت یعنی ختنه نکرده پس حذیفه بعبد الله بن عمر گفت ای ابا عبد الرحمن تو درک نمی کنی او را پس عبد الله گفت ولیکن حَديثِ می کنم آن را که پس از من فتنه ایست که آن را حالقه گویند یعنی تراشنده و ریشه کن کننده دین که هلاک می شود در آن عرب خالص و شایستگان از موالى و اصحاب كفر و فقهاء بعد از آن بمدت خیلی کمی غبار ظلم و کفر مرتفع می شود یعنی فرج شود

خبر سِوُّم

ص: 384

ملاحم و فتن مسنداَ از کتب روایت کرده که گفت ﴿اَلْغَرْبِيَّةُ هِيَ اَلْعَمْيَاءُ وَ انٍ اَهْلَهَا الحفاء اَلْعُرَاةُ لَأَيْدِيونَ لِلَّهِ دِيناً يَدُوسُونَ الاَرْضَ كَما تَدُوسُ الْبَقَرَةُ الْبَيْدَرُ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ اَنْ تُدْرِكُوها﴾ بعنى غربيه عمياء را گویند و آن نام محلّی است که اهل آن پا برهنه گان و برهنه گانند از برای خدا دینی را قبول نکرده اند نرم می کنند زمین را همچنان که گاو ماده نرم می کند خرمن را پس پناه ببرید بخدا اگر آن ها را بیابید

خبر چَهارُم

ملاحم و فتن ص 30 مسنداً از حسّان یا غیر او روایت کرده که گفت ﴿يُقَالُ اذا بَلَغَتْ الرايات اَلصُّفْرُ مُصَرَّفاً هَرَبَ فِي الاَرْضِ جُهدَكَ هَرَباً وَ اذَاً بَلَغَكَ اَنَّهُمْ نَزَلُوا الشَّامَ وَ هَى السِّرُّهُ فَان سَتَطَعْتَ ان تَلْمِسَ سِلَّماً فِى السَّماءِ اوْتَفِقاً فِى الأْرْضِ فَافْعَلْ﴾ یعنی گفته می شود که وقتی که پرچم های زرد یا زرد پوست ها بمصر رسید پس فرار کن در زمین بکوشش خودت فرار کردنی و چون بتو خبر رسید که آن ها در شام فرود آمدند در شام که آن محلی است که سره نام دارد پس اگر می توانی دست خود را بنردبانی برسان و به آسمان بالا رو یا زمین را گود کنی و پنهان شوی بکن این کار را این کنایه از شدّت بلاء و فتنه است که در آن زمان رو می دهد

خبر پنجم

ملاحم و فتن ص 30 از عمر روایت کرده که وقتی بدر کعبه رسید گفت ﴿اذا اقْبَلَتِ الرَّاياتُ السُّودُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ الرَّايَاتِ الصُّفْرِ مِنَ المَغْرِبِ حَتَّى يلتَقُوا فِى سرَّةِ اَلشَّامِ يعنى دِمَشْقَ فَهُنَا لَك اَلْبَلاء﴾

یعنی وقتی که رو آورد پرچم های سیاه از مشرق و پرچم های زرد از مغرب و با هم دیگر

ص: 385

تلاقی کردند در سره شام یعنی دمشق در آن وقت بلاء شدّت می کند

خبر شِشُم

ملاحم و فتن ص 32 مسندا از کتب روایت کرده که گفت ﴿يَنْزِلُونَ امد وَ يَشْرَبُونَ مِنَ الدِّجْلهِ وَ الْفُراتِ يَسْعَوْنَ فِي الْجَزِيرَةِ وَ اهل الاِسْلامِ فِى ذلِك اَلْجَزِيرَةِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ شَيْئاً فَيَبْعَثُ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ ثَلْجاً فِيهِ ضَرُورِيحُ وَ جَلِيدٌ فَاِذَا هُمْ خَامِدُونَ فَتَرْجِعُ اَلْمُسْلِمُونَ الى اِصْحَابِهِمْ فَيَقُولُونَ اِنَّ اللَّهَ قَدْ اهْلَكَهُم وَ كَفَاهُمُ العَدُوُّ وَ لَمْ يَبْقَ مِنهُم احَدٌ قَدِ اهْلِكُوا عَن اخرِهِم﴾ یعنی فرود می ایند یعنی ترک در آمد و می اشامند از دجله و فرات پس می روند در جزیره و مسلمانان در آن جزیره اند و نمی تواند که از آن ها دفاع کنند پس بر می انگیزاند بر ضرر ایشان برفی را که در آن است سرمای سخت و باد و تگرگ یا یخ در آن وقت هلاک می شوند پس مسلمانان بر می گردند بسوی یاران خود و می گویند که خدا هلاک کرد ایشان را و کفایت کرد آن ها را از دشمن و احدی از ایشان باقی نمانده همه هلاک شدند

خبر هَفتُم

ملاحم و فتن ص 32 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿تَرُدُّ التراك اَلْجَزِيرَةَ حَتَّى يَسْقُوا خَيْلَهُمْ مِنَ اَلْفُرَاتِ فَبَعَثَ اَللَّهُ عَلَيْهِمُ اَلطَّاعُونَ فيقتُلهم فَلاَ يُفْلِتُ مِنْهُمُ الأرجُل وَ اَحَد﴾ یعنی ترک وارد جزیره می شود تا این که اسب های ایشان از فرات آب می اشامند پس بر می انگیزاند خدا بر ایشان مرض طاعون را و می کشد ایشان را که باقی نماند از ایشان مگر یک مرد

خبر هَشتُم

ملاحم و فتن ص 33 مسنداَ از ارطاة روايت كرده كه گفت ﴿يُقَاتِلُ اَلسُّفْيَانِيُّ اَلتُّرْكَ ثُمَّ

ص: 386

يَكُونَ اِسْتِيطَالُهُمْ عَلَى يَدِ اَلْمَهْدِىِّ﴾ - يعنى سفیانی با ترک مقاتله می کند ریشه کن شدن ایشان بدست مهدیّ خواهد بود

خبر نُهُم

ملاحم و فتن ص 33 مسندا از حذیقه بن اليمان روایت کرده که گفت ﴿اِذا رَأَيتُم اول اَلتُّرْكِ اَلْجَزِيرَةِ فَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى تهزِموهُم اَوْ يَكْفِيَكُمُ اللَّهُ مَؤُنَتَهُمْ فَانَّهُمْ يَفضَحونَ الحَرَمَ وَ هُوَ عَلامَةُ خُرُوجِ اهلِ المَغْرِبِ وَ انتِقَاضُ مُلكِهِم﴾ - يعنی وقتی که دیدید اوّل ترک را که در جزیره وارد شد با آن ها جنگ کنید تا فرار دهید ایشان را یا خدا کفایت شرّ ایشان را از شما بکند زیرا که ایشان رسوا می کنند زنهار او ان علامت بیرون آمدن اهل مغرب و رخنه پیدا شدن در ملک ایشان است یعنی قدرت آن ها از آن ها گرفته می شود

خَبَر دَهُم

ملاحم و فتن ص 34 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿عَلاَمَةُ اِنْقِطَاعِ مُلْكِ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ حُمْرَةٌ تَظْهَرُ فى جَوِّ اَلسَّمَاءِ وَ نَجْمٌ يَطْلُعُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ يعنى كالْقَمرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ ثُمَّ يَنْعَقِدُ قَالَ اَلْوَلِيدُ بَلَغْنَى عَنْ كَعْبٍ اِنَّهُ قَالَ قَحْطٌ فِى الْمَشْرِقِ وَ دَاهِيَةٌ فِي الْمَغْرِبِ حُمْرَةٌ فِي اَلْجَوِّ وَ مَوْتٌ فَاشٍ فِي جِهَةِ اَلْقِبْلَةِ﴾ يعنى علامت منقطع شدن دولت بنی عبّاس سرخی ایست که در جوّ آسمان ظاهر می شود و ستاره ایست که در اید از مشرق که نور دهد مانند ماه شب چهارده پس بسته شود ولید گفت از کعب بمن رسیده است که گفته قحطی ای در مشرق واقع شود و بلای سختی در مغرب و سرخی ای در جوّ و مرگ آشکار

ص: 387

در سمت قبله

خبر یازدَهُم

ملاحم و فتن ص 36 مسنداً از خالد بن معدان روایت کرده که گفت ﴿سَتُبْدِوَايَةِ عَمُودِي مِنْ نَارٍ تَطْلُعُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ يَراها اهلُ الاَرضِ مَن ادَّرَكَ ذلِكَ فَلْيُعِدَّ لا هَلهُ طَعَامُ سَنَة﴾ یعنی زود باشد که ظاهر شود نشانه ای که عمودی باشد از آتش که همه اهل زمین آن را ببینند و آن از جانب شرق خواهد بود پس کسی که بیابد آن را باید برای اهل خود طعام و خوردنی تا یک سال را تهیّه کند (کنایه از سختی و شدت فتنه آن سال خواهد بود)

خبر دَوازدَهُم

ملاحم و فتن ص 37 مسنداً از كثير بن مرّه حضرمی روایت کرده که گفت نشانه ای در ماه رمضان حادث می شود و آن علامتی است آسمانی که بعد از ان اختلاف در میان مردم واقع می شود پس هر گاه درک کنی آن علامت را هر چند می توانی تهیّه طعام کن ﴿اَيَّةُ اَلْحَدَثَانِ فِي رَمَضَانَ عَلاَمَةٌ فِي اَلسَّمَاءِ يَكُونُ بَعْدَهَا اخْتِلافُ النّاسِ فَاِنْ اَدْرَكْتَها فَاكْثِرْ مِنَ الطَّعَامِ مَا اسْتَطَعْت﴾

خبر سیزدَهُم

ملاحم و فتن ص 36 از ولید روایت کرده که گفت ﴿بَلَغَنِي انه قَالَ يَطْلُعُ نَجْمٌ مِنَ اَلْمَشْرِقِ قَبْلَ خُرُوجِ الْمُهْدِىِّ لَهُ ذَنْبٌ يُضى لاَهِلُ الاَرْضِ كَاضائَةِ القُرِّ لَيْلَةَ البَدرِ قَالَ الوَلِيدُ وَ الْحُمْرَةُ وَ النُّجُومُ الَّتي رَأَيْنَاهَا لَيْسَتْ بِالايَاتِ انما نَجْمُ اَلْآيَاتِ نَجْمٌ يَنْقَلِبُ فِي الاِفَاقِ فِي صَفْرَاءَ فِى رَبِيعَيْنِ اوْ فِى رَجَبٍ وَ عِندَ ذلِكَ يَسِيرُ خَاقانَ بِالاتْراكِ يَتْبَعُهُ

ص: 388

رُومَ الظَّواهِرِ بِالرَّاياتِ وَ الصَّلِيبِ﴾ يعنى بمن رسیده است که او گفت بیرون می اید ستاره ای از طرف مشرق پیش از خروج مهدیّ که برای آن دنباله گه نور می دهد برای اهل زمین مانند نور دادن ماه شب چهارده ولید گفت که سرخی و ستاره هائی که دیده ایم آن آیات نیست جز این نیست که آیات خروج ستاره ایست که می گردد در آفاق در ماه صفر یا در دو ماه ربیع یا دو ماه رجب در آن وقت سیر می کند پادشاه چین یا ترک با ترک ها و تابع آن ها می شوند رومی ها در ظاهر با پرچم ها و صلیب

خبر چَهاردَهُم

ملاحم و فتن ص 37 از شریک روایت کرده که گفت ﴿بَلَغْنَى اِنَّهُ تَنْكَسِفُ اَلشَّمْسُ قَبْلَ خُرُوجُ اَلْمَهْدِيِّ فِي شَهْرٍ رَمَضَانَ مَرَّتَيْنِ﴾ یعنی بمن رسیده که آفتاب پیش از خروج مهدی در ماه رمضان دو مرتبه گرفته می شود

خبر پانزدَهُم

ملاحم و فتن ص 37 مسنداً از کتب روایت کرده که گفت ﴿هِلاَلُ بَنِي اَلْعَبَّاسِ عِنْدَكُمْ يَظْهَرُ فِي اَلْخَوْفِ وَ الِدَاهِيَّةٌ مَا بَيْنَ الْعِشْرِينَ الى ارْبَعَ وَ عِشْرِينَ نَجْمٌ يُرْمَى بِهِ شِهَابٌ يَتَقَضَّ مِنَ السَّمَاءِ مَعَهُ صَوتٌ شَدِيدٌ حَتَّى يَقَعَ فِى اَلْمَشْرِقِ ثُمَّ يُلْتَوَى كَمَا تُكْتَوَى اَلْحَيَّةُ حَتِّي يَكَادُ رَاسَاهُ يَلْقَيَانِ وَ الرَّجْفَتَانِ فِي لَيْلَةِ الحُسَيْنِ وَ النَّجْمُ الَّذِى يُرْمى شِهَابٌ يَنْقُصُ مِنَ اَلسَّمَاءِ مَعَهُ صَوْتٌ شَدِيدٌ حَتَّى يَقَعَ فِى اَلْمَشْرِقِ ثُمَّ يُصِيبُ اَلنَّاسَ مِنْهُ بِلاَ شَدِيدٍ﴾

یعنی هلاکت بنی عبّاس نزد شما ظاهر می شود در حالت ترس و بلای سخت

ص: 389

در میانه بیستم نا بیست و چهارم ستاره که بسبب شهاب و نیازک انداخته شود و شکسته و بر گردانیده شود از آسمان که با آن صدای سختی باشد تا این که بیفتد در سمت مشرق پس پیچیده شود همچنان که مار پیچیده می شود تا این که نزدیک شود که دو طرف آن بهم برسد و دو زمین لرزه ای در دو شب نحس واقع شود و آن ستاره ای که بسبب آن شهاب و نیازک انداخته می شود و شکسته و بر گردانیده می شود از آسمان که با او صدای سختی است تا این که میفتد در سمت مشرق پس از آن مردم را بلای سخت اصابت می کند

خبر شانزدَهُم

ملاحم و فتن ص 38 از سعید بن مسیّب روایت كرده كه گفت ﴿تَكُونَ بِالشَّامِ فِتْنَةٌ كُلَّمَا سَكَنَتْ مِنْ جانب ضجَّت مِنْ جَانِبٍ فَلاَ تَنَاهِيَ حَتَّى يُنَادَى مِنَ اَلسَّمَاءِ ان اميرَكُمْ فُلاَنٌ﴾ یعنی فتنه ای در شام واقع می شود که هر چه آرام شود از طرفی از طرف دیگری صدا بلند می شود تا این که از آسمان ندا کرده شود که امیر شما فلان يعنى مهدى آل محمد عليه السّلام است

خبر هِفدَهُم

ملاحم و فتن از مهاجر وصالی در ص 38 روایت كرده كه گفت ﴿اذا كَانَتْ فِئَةُ الْمَغْرِبِ فَشُدَّ وَ اِقْبَلْ نِعَالَكُمْ إِلَى اَلْيَمَنِ فَاِنَّهُ لاَ تُنْجِيكُمْ اِرْضَ غَيْرُهَا﴾ یعنی وقتى فتنه مغرب رو داد بند های کفش خود را ببندید محکم بطرف یَمَن زیرا که نجاة نمی دهد شما را از آن فتنه زمینی غیر از آن جا یعنی در آن زمان یَمَن محل امن و ایمن بودن است به آن جا بروید

خبر هِجدَهُم

ص: 390

ملاحم و فتن ص 39 مسندا از محمد خنفیّه روايت کرده که گفت ﴿بَيْنَ خُرُوجِ اَلرَّايَةِ اَلسَّوْدَا مِنْ خُرَاسَانَ وَ سَعِيدِ بْنِ صالِحٍ وَ خُرُوجِ الْمَهْدِيِّ وَ بَيْنَ اَنْ يُسَلِّمَ الاَمْرُ اِلى الْمَهْدِيُّ اثْنانُو سَبْعُونَ يَوْماً﴾ یعنی فاصله میان بیرون آمدن پرچم سیاه از خراسان و سعید بن صالح و خروج مهدیّ و میان آن كه امر بمهدی تسلیم شود هفتاد و دو روز خواهد بود

مُؤلّف گوید که مراد از سعید بن صالح ممکن است که سعید سوسی باشد که از اهل شوش یا شوشتر است چنان چه از بعضی از اخبار مستفاد می شود و ممکن است مراد شعیب بن صالح باشد و تصحیف از ناسخ و یا حروف چین باشد و احتمال دوم اقویٰ بنظر می آید

خبر نوزدهم

ملاحم و فتن ص 40 مسندا! از حذيفه روایت کرده که گفت ﴿اذْ دَخَلَ السُّفْيَانِيُّ ارْضَ مِصْرَ اقَامَ فِيهَا ارْبَعَةَ اشْهُرٍ يَقْتُلُ وَ يَسْبِي اَهْلَهَا فَيَوْمَئِذٍ تَقُومُ النائِحَاتُ بَاكِيَةً تَبْكِي عَلَى اِسْتِحْلاَلِ فُرُوجِهَا وَ بَاكِيَةً تُبْكِى عَلَى قَتْلِ اِوْلاَدِهَا وَ بَاكِيَةً تُبْكِى عَلَى ذُلِّهَا بَعْدَ عِزِّهَا وَ بَاكِيَةً تَبْكَى شَوْقاً الى قُبورها﴾ يعنی وقتی که سفیانی داخل زمین مصر شد چهار ماه در آن جا اقامت می کند می کشد و اسیر می کند اهل آن را پس در ان روز زن های نوحه کننده قیام می کنند یک دسته برای حلال شدن فرج هاشان گریه می کنند و یک دسته برای کشته شدن فرزند هاشان گریه می کنند و یک دسته برای ذلیل شدن ایشان پس از عزّتی که داشتند گریه می کنند و یک دسته برای اشتیاقی که بقبر ها دارند گریه می کنند

خبر بیستُم

ص: 391

ملاحم و فتن ص 40 مسنداً از عُبید بن عُمَیر روایت کرده است که پرسیده شد از حذیفه از معنای جمعسق و عمر و علىّ و ابن مسعود و ابن عبّاس رضی الله عنهم و عدّه ای از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله حاضر بودند پس حذیفه گفت ﴿الْعَيْنُ عَذَابٌ وَ الشَّينُ السُّنَّةُ وَ الجَمَاعَةُ وَ اَلْقَافُ قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي اخر الزَّمانِ فَقَالَ عُمَرُ مِمَّنْ هُمْ قَالَ مَنْ وُلِدَ لِعَبَّاسٍ فِي مَدِينَةٍ بَقَالَ لَهَا الزَّوْرَاءُ يُقْتَلُ فِيهَا مَقْتَلَةً عَظِيمَةٌ وَ عَلَيْهِم تَقُومُ السَّاعَةُ فَقَالَ ابْنُ عَبّاسٍ لَيسَ ذلِكَ وَلكِنَّ الْقَافَ قَذْفٌ وَ خَسْفٌ يَكُونُ قَالَ عُمَرُ الْحُذَيْفَةُ اِما انت فقَد اصَبْتَ التَّفْسِيرَ و اصاب ابن عبّاس﴾ الْمعني يعنى عين عذابت و سین سنّت جماعت و قاف گروهی می باشند در اخر الزّمان پس عمر گفت این گروه از چه کسانی هستند گفت از فرزندان عبّاس اند در شهری که آن را زوراء گویند یعنی بغداد که در آن جا کشتار بزرگی واقع می شود و قال عظیمی رخ خواهد داد و پس از آن بلا فاصله قیام ساعت یعنی ظهور مهدی خواهد بود پس ابن عبّاس گفت این طور نیست ولكن مراد از قاف باریدن سنگ و فرو رفتن بزمین می باشد عمر بحذیفه گفت امّا تو قول صواب گفتی در تفسیر و ابن عبّاس صواب گفت در معنی

خبر بیست وَ یِکُم

تفسیر ابى الفداء اسمعيل بن كثير قرشی دمشقی متوفای سال (774) هجری سوره شوری در تفسیر کلمه حمعسق بسند خود روایت کرده از ارطاة بن منذر که گفت ﴿جَاءَ رَجُلٌ الى اِبْنُ عَبَّاسٍ رِضَى اَللَّهُ عَنْهُمَا فَقَالَ لَهُ وَ عندَهُ حُذَيْفَةُ اليَمانُ رِضى اللَّهِ تَعالى عَنْهُ اُخْبِرْنِى

ص: 392

عَنْ تَفْسِيرِ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى حمعسق قَالَ فَاطْرُقْ ثُمَّ اعْرِض عَنهُ ثُمَّ كَرَّرَ مَقالَتَهُ فاعرَض عَنهُ فَلَم يُجِبهُ بِشِئَ وَ كَرَّرَهُ مَقالَهُ ثُمَّ كَرَّرَها الثالثةَ فَلَمْ يُحِرِ اليْهِ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ حُذَيْفَةُ رِضَى اَللَّهُ عَنْهُ اَنَا اُنْبِئُكَ بِها قَدْ عَرَفْتَ لِمَ كَرِهَهَا نَزَلَتْ فِى رَجُلٍ مِن اهْلِ بَيْتِهِ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ الإلهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ يَنْزِلُ على نَهَرٍ مِنِ انْهاءِ اَلمَشرِقِ تُنْبَى عَلَيْهِ مَدِينَتَانِ يَشُقُّ اَلنَّهَرُ بَيْنَهُمَا شَقّاً فَاِذا اُذن اللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى فِي زَوَالِ مُلْكِهِم وَ انقِطاعِ دَوْلَتِهِمْ وَ مُدَّتُهُمْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجِلٌ عَلَى اِحْدِيهِمَا نَارٌ اَلْيْلاَ فَتُصْبِحُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً وَ قَدِ احْتَرَقَتْ كَانَهَا لَمْ تَكُن مَكانَها وَ تُصْبِحُ صَاحِبَتَها مُتَعَجِّبَةٌ كَيْفَ اِفْلَتَتْ فَمَا هُوَ اَلاِبْيَاضَ يَوْمها ذَلِكَ حَتَّى يَجْتَمِعَ فِيهَا كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ مِنْهُمْ ثُمَّ يَخْسِفُ اَللَّهُ بِهَا وَهْمَ جَمِيعاً فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى حمعسق يَعْنَى عَزِيمَةٌ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى وَ فِتْنَةٌ وَ قَضَاءُ حَم عَيْنٍ يُعْنَى عَدْلاً مِنْهُ سِين يَعَى سَيَكُونُ قَافٌ يُعْنَى وَاقِعٌ بِهَاتَيْنِ اَلْمَدِينَتَيْنِ﴾

یعنی مردی آمد نزد ابن عبّاس رضی الله عنه و به او گفت در حالتی که حذیفه یمانی در نزد او حاضر بود که خبر ده مرا از تفسیر قول خدای تعالی حمعسق گفت راوی که ابن عبّاس سر خود را بزیر انداخت پس از او روی خود را گردانید آن مرد تکرار کرد گفته خود را باز رو گرداند از او و چیزی در جواب او نگفت باز تکرار کرد گفته خود را در دفعه سوّم این مرتبه هم جواب او را نگفت بچیزی پس حذیفه رضى الله عنه گفت من خبر می دهم تو را به آن می دانی چرا کراهت دارد از گفتن جواب از آن این کلمه نازل شده است در حقّ مردی از خانواده او که نام او عبد الاله و عبد الله گفته می شود که فرود می آید

ص: 393

بالای نهری از نهر های مشرق که بنا کرده می شود دو شهر بر آن که می شکافد نهر میان آن دو شهر را شکافتنی یعنی نهر در میان دو شهر واقع و جاریست پس چون اذن دهد خدای تعالی در زوال ملت ایشان و بریده شدن دولت ایشان و مدّت خلافت و سلطنت ایشان بر می انگیزاند خدا بر یکی از آن دو شهر آتشی را در شب پس صبح می کند در حالتی که سیاه و تاریک شده باشد و سوخته شده باشد که گویا هرگز در آن مکان شهری نبوده و صبح می کند شهر دیگر که قرینه او است در حالتی که اهل آن تعجّب کننده باشند که چگونه این شهر فرو رفته و نابود شده و واقع نمی شود از آن مگر در اوّل سفید روز آن تا این که جمع می شود در آن جا هر سر کش ستم کاری که اهل عناد باشد از ایشان پس فرو می برد خدا آن شهر را با ایشان همه آنست تفسیر فرموده خدا حمعسق یعنی عزبمتی است از خدای تعالی و فتنه و قضائیست حم عین یعنی حکمی است حتم از روی عدالت که از خدا جاری می شود و سین یعنی زود باشد که واقع شود و قاف واقع شونده است این واقعه در این دو شهر

خبر بیست وَ دُوُّم

ملاحم و فتن ص 41 مسندا روایت کرده از ابن عبّاس که گفته ﴿ثُمَّ يَخْرُجُ اَلسُّفْيَانِيُّ وَ اَلْفُلاَنِيُّ فَيَقْتَتِلانِ حَتَّى ببقربَطُونِ اَلنِّسَاءِ وَ يغلى الاطفالُ في اَلمَرَاجِلِ﴾ يعنى بیرون می آید سفیانی با فلان یعنی بنی عباسی پس با یک دیگر قتال می کنند تا این که می شکافد سفیانی شکم های زنان را و می جوشاند بچّه ها را در دیگ ها

ص: 394

خبر بیست وَ سِوُّم

ملاحم و فتن ص 41 مسندا از کعت روایت کرده که گفته ﴿لَيُسْبَى نِسَاءٌ بَنَى اَلْعَبَّاسِ حَتَّى يُورَدَ هُنَّ قِرْيُ دِمَشْقَ﴾ یعنی هر آینه اسیر کرده شوند زنان بنی عباس تا آن ها را وارد دهات دمشق کنند

خبر بیست وَ چَهارُم

ملاحم و فتن ص 41 مسندا روایت کرده که ﴿أَنَّ السفيانى يَدْخُلُ اَلْكُوفَةَ فَيَسْبِيهَا ثَلَاثَةَ ايَّامٍ وَ يَقْتُلُ من اهْلهَا سِتِّينَ اَلفا وَ يُقِيمُ فِيهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ لَيْلَةً يَقْسِمُ امْوَالَهَا ثُمَّ ذَكَرَ تَمَامَ اَلْحَدِيثِ اَلَيَّ اَنْ بيبْعَثُ الرَّاياتِ اَلسُّودُ بِالْبَيْعَةِ الى اَلْمَهْدِي﴾ - يعنی بدرستي كه سفیانی داخل کوفه می شود و اسیر می کند اهل آن را در مدّت سه روز و می کشد از اهل ان شصت هزار نفر را و در آن جا هجده روز می ماند و قسمت می کند مال های آن را پس یاد کرد راوی تمام حَديثِ را تا این که گفت بر می انگیزاند پرچم های سیاه را بیعت کردن یا بیعت گرفتن بسوی مهدیّ

خبر بیست وَ پَنجُم

ملاحم و فتن ص 42 مسندا از محمّد حنفیّه روایت کرده که گفت ﴿تَخْرُجُ رَايَةٌ سَوْدَاءُ لِبَنِي اَلْعَبَّاسِ ثُمَّ تَخْرُجُ مِنْ خُراسان اُخْرَى سَوْدَاءَ فَلانسُهُم سودٌ و يثابهم بِبُضٍ عَلَى مُقَدِّمَتِهِمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ شَعْبُ بْنُ صَالِحٍ اَوْ صَالِحُ بْنُ شُعَيْبٍ مِنْ تَمِيمٍ يهْزمون اِصْحَابَ اَلسُّفْيَانِيِّ حُتِّي يَنْزِلُ بَيْتَ المَقدِسِ يُوَطِّئُ لِلْمَهْدِيِّ سُلْطَانَهُ يَمُدُّ اليه ثَلاثُماءَ مِنَ الشَّامِ يَكُونُ بَيْنَ خُرُوجِهِ وَ بَيْنَ ان يُسَلِّمَ لاَمْرِ الْمَهْدِىِّ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْراً﴾ یعنی بیرون می آید پرچم سیاهی برای بنی عبّاس پس از آن بیرون آید از خراسان پرچم سیاه دیگری که عدّه

ص: 395

آن کلاه های سیاه و لباس ها نشان سفید است و پیش رو لشکر ایشان مردیست که او را شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب گویند از قبیله تمیم فرار می دهند اصحاب سفیانی را تا این که فرود می ایند در بیت المقدس پاکوبی می کند برای مهدی در دوره سلطنت خود کشیده می شود بسوی او سیصد نفر از اهل شام میان بیرون آمدن او و میان تسلیم مهدی شدن او بامر مهدی هفتاد و دو ماه طول خواهد کشید

خبر بیست وَ شِشُم

ملاحم و فتن ص 42 مسندا از ثوبان روایت کرده که گفت ﴿إذا رَايَتْمُ الرابات اَلسُّودُ خَرَجَتْ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ فَاتُوهَا وَ لَوَحَبُوا عَلَى اَلثَّلْجِ فَانٍ فِيهَا خَلِيفَةُ اَللَّهِ اَلْمَهْدِىُّ﴾ يعنى وقتی که دیدید پرچم های سیاه از خراسان بیرون آمد بیائید بسوی آن ها هر چند نتوانید ایستاده بروید مانند بچه ها نشسته خود را بزمین بکشید بالای برف زیرا که خلیفه خدا مهدی در میان ایشان است.

خبر بیست وَ هَفتُم

ملاحم و فتن ص 42 مسنداً از حسن روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ بِالرَّى رَجُلٌ رُبْعَةٌ اِسْمَرْ مَولي لِبَنِي يمتم كُو سِجٍ يُقَالُ لَهُ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ فِي اِرْبَعَةِ اِلاَفُ ثِيَابُهُمْ بِيضٌ وَ رَايَاتُهُمْ سُودٌ يَكُونُ مُقَدَّمَةً لِلْمُهْدِىِّ لاَ يَلْقَاهُ اَحِدٌ اِلاّ قَتْلُهُ﴾ يعنى بيرون می آيد در ریّ مردی چهار شانه گندم گون از غلامان بنی تمیم کوسج است شعیب بن صالح گفته می شود با او است چهار هزار نفر که جامه های آن ها سفید و پرچم های شان سیاه است مقدّمه خروج مهدی می باشد ملاقات نکند او را احدی مگر آن که او را می کشد

ص: 396

خبر بيست وَ هَشتُم

ملاحم و فتن ص 43 مسندا از سفیان کلبی روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ عَلَى لِوَاءِ اَلْمَهْدِيِّ غُلاَمٌ حَدَثُ اَلسِّنِّ خَفِيفٌ اَللَّمَهِ إصفر وَ لَمْ يَذْكُرِ الْوَلِيدُ اصْفَرَّ لَوْ قَاتَلَ الْجِبَالَ لَهَدَّهَا وَ قالَ الوَلِيدُ لَهَدَّها حتّى يُنَزِّل ايليا﴾ یعنی بیرون می آید بر پرچم مهدی جوان تازه سنّ سبک موى زرد رنگ و وليد لفظ اصفر را در روایت خود ذکر نکرده اگر با کوه مقاتله کند آن را خراب کند و از جا بکند و بنا بر خبر ولید از جا بکند آن را تا آن که فرود آید در ایلیا يعنى بيت المقدس

خبر بیست وَ نُهُم

ملاحم و فتن ص 43 مسندا از کعب روايت كرده كه گفت ﴿اذا مَلَكَ رَجُلُ الشَّامِ وَ اخِرَ المِصْرَ فَاقْتُلِ الشَّامِى وَ الْمُصْرَى وَ سَبَى اهْلُ الشَّامِ قَبَائِلَ مِن مِصْرَ وَ اِقْبَلْ رَجُلٌ مِنَ اَلْمَشْرِقِ بِرَايَاتٍ سُودٍ صِغَارٍ قِبَلَ صَاحِبِ اَلنَّشَامِ فَهُوَ اَلَّذِى يُؤَدَّى اَلطَّاعَةَ الى اَلْمَهْدِيِّ قَالَ ابو قبيل ثُمَّ يَمْلِكُ رَجُلٌ اسْمر يَمْلُو هَا عَدْلاً ثُمَّ يَسِيرُ الى اَلْمَهْدِ فَيُؤَدَّى اليه اَلطَّاعَةَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُ﴾ یعنی وقتی که مالک شد مردی شام را و مرد دیگری مصر را پس مقاتله می کند شامی با مصری و اهل شام اسیر می آید کنند قبیله هائی را از مصر و رو می آورد مردی از مشرق با پرچم های کوچک طرف صاحب شام پس او است آن کسی که تحت طاعت مهدیّ بیرون می آید - ابو قبیل گفت پس مالک می شود مردی گندم گون که پر می کند زمین را از عدل پس می رود بسوی مهدی و مطیع او می شود

ص: 397

و از طرف او قتال می کند

خبر سی اُم

ملاحم و فتن ص 45 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿اذا دَارَتْ رَحَاءُ بَنِي اَلْعَبَّاسِ وَ ربطَ اصْحَابُ الرَّايَاتِ السُّودِ خُيُولَهُمْ بِزِيْتُونِ الشَّامِ وَ يُهْلِكُ اللَّهُ لَهُمُ الاصْهَبَ وَ يَقْتُلُهُ وَ عَامَّةَ اَهْلِ بَيْتِهِ عَلَى ايدِيهِم حَتَّى لاَ يَبْقَى اُمْوِيٌ مِنْهُمْ الاهارِبُ وَ مُخْتَفٌ وَ يَسقُطُ السُّفيانيُّ بَنُو جَعفَرٍ وَ بَنُو العَبَّاسِ وَ يَجْلِسُ ابْنُ اكِلَةِ الاكبادِ عَلَى مِنْبَرِدِ دِمَشْقَ وَ يَخْرُجُ اَلْبَرْبَرُ الي صُرَّةَ اَلشَّامِ فَهُوَ عَلاَمَةُ خُرُوجِ اَلْمَهْدِي﴾

وقتی که دور زد آسیای بنی عبّاس و بستند صاحبان پرچم های سیاه از اسب های خود را به درخت های زیتون شام و هلاک کرد خدا اصهب را و کشت او را با عموم خانواده او بر دست ایشان تا این که باقی نماند از ایشان یک نفر از بنی امیّه مگر این که فرار کرد و پنهان شد و ساقط کرد سفیانی پسران جعفر و پسران عبّاس را و نشست پسر خورنده جگر ها یعنی سفیانی بر منبر دمشق و بیرون آمد لشکر بر بری ها بسوی دمشق پس آن نشانه خروج مهدیّ خواهد بود

خبر سی و یِکُم

ملاحم و فتن ص 45 از ابن شوذب بسند خود روایت کرده که گفت ﴿كُنْتُ عِنْدَ الْحَسَنِ فَذَكَرَ نَا حِمْصَ فَقالَ هُمْ اِسْعَدِ النَّاسَ بِالْمُسَوِّدَةِ الأُولَى واشْقَى النَّاسِ بِالْمُسْوَدَةِ اَلثَّانِيَةِ اِلَيَّ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمُسَوِّدَةُ الثَّانِيَةُ يَا اَبْا سَعِيدُ قَالَ اُولُ اَلظُّهُورِ يَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ

ص: 398

ثَمَانُونَ الْفا مَحْشُوَّةٌ قُلُوبُهُمُ الْتِئَاماً حَشْوُ اَلرُّمَّانَةِ مِنَ اَلْحَبِّ وَ بَوَارَ اَلْمُسَوِّدَةِ اَلْأُولَى عَلَى ايديهم﴾- یعنی بودم نزد حسن پس یاد کردیم شهر حمص را که از شهر های شامات است پس به ایشان گفت که ایشان یعنی اهل حمص خوش بخت ترین مردم اند بسبب پرچم های سیاه اَوَّلی و بد بخت ترین مردم اند بسبب پرچم های سیاه دُوُّمی گفتم پرچم های سیاه دوّمی چیست ای ابا سعید گفت اول ظهور بیرون می ایند از سمت مشرق هشتاد هزار نفر که دل های ایشان پر است از سرزنش کردن و نکوهیده شدن مانند پر بودن داخل انار از دانه و هلاکت صاحبان پرچم های سیاه اول بدست ایشانست

خبر سی و دُوُّم

ملاحم و فتن ص 47 مسندا از عمّار بن یاسر روایت کرده که گفت علامة المهدیّ ﴿اِذَا انْسَابَ عَلَيْكُمُ التُّرْكُ وَ مَاتَ خَلِيفَتُكُمُ الَّتِي يَجْمَعُ الامْوَالَ وَ يَسْتَخْلِفُ صَغِيرٌ فَيُخلَعُ بَعدَ سَنَتَينِ مِن بَيعَتِهِ وَ يُخسَفُ بِغَربِيِّ مَسجِدِ دِمَشْقَ وَ خُرُوجُ ثَلاثَةِ نَفَرٍ بِالشَّامِ وَ خُرُوجُ اهْلِ المَغْرِبِ إلى مِصْرَ فَتِلْكَ امَارَةُ السُّفْيَانى﴾ يعنی علامت خروج مهدی وقتی است که سخت هجوم بیاورند بر شما ترک ها و بمیرد خلیفه شما که جمع می کند مال ها را و جانشین او شود کودک خورد سالی پس بعد از دو سال خلع شود از بیعتی که با او کردند و فرو رود طرف غربی مسجد دمشق یعنی جامع اموی و بیرون آمدن سه نفر در شام و بیرون آمدن اهل مغرب و فرود آمدن ایشان در مصر پس این علامات امارت سفیانی است

خبر سی و سِوُّم

ص: 399

ملاحم و فتن ص 47 مرسلا روایت کرده از مردی از اهل مغرب که گفت ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِيُّ حَتَّى يَخْرُجَ اَلرَّجُلُ بِالْجَارِيَةِ اَلْحَسْنَاءِ اَلْجَمِيلَةِ وَ يَقُولُ مَنْ يُشْتَرَى هَذَا بِوزنها طَعَاماً ثُمَّ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِيّ﴾ - یعنی بیرون نمی اید مهدی تا این که بیرون بیاید مردی با دختری خوش صورت و زیبا و بگوید کی می خرد که این دختر را بهم وزن او خوردنی پس بیرون می آید مهدیّ

خبر سی و چَهارُم

ملاحم وفتن ص 47 مسندا از ابن شوذب از بعضی از اصحاب خود روایت کرده که گفت ﴿لا يَخْرُجُ الْمَهْدِىُّ حَتَّى لاَ يَبْقَى قِيلٌ وَ لاَ اِبْنٌ قَبْلَ اَلاَهْلِكُ وَ الْقِيلُ اَلرَّاس﴾ یعنی بیرون نمی اید مهدیّ تا این که باقی نماند پادشاه و رئیس بزرگ و بزرگ زاده ای وَ قَیلِ بمعناى رأس یعنی شاه و بزرگ و بزرگ زاده است و آن بر وزن سَیّدِ است

خب سی و پَنجُم

ملاحم و فتن ص 47 مسنداً از ابی قبل روایت کرده که گفت ﴿يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَيُقْتَلُ بَنَى امية حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْهُمْ الا اَلْيَسِيرُ لاَ يَقتلُ غَيْرَهُمْ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ بَنِي اَمِيِّهِ يَقْتُلُ بِكُلِّ رَجُلٍ الثَّانِينَ حَتَّى لاَ يَبْقَى الاّ النِّساءَ ثُمَّ يخرُجُ المَهْدِى عَلَيْهِ افضل الصّلوةِ و السَّلاَمِ وَ عجَّلَ اللّه فرجَه﴾ يعنى مالك می شود مردی از بنی هاشم پس می کشد بنی امیّه را تا این که باقی نماند از ایشان مگر اندکی نمی کُشد غیر بنی امیّه را پس بیرون می آید مردی از بنی امیّه و می کشد بهر مردی دو نفر را تا این که باقی نمانند مگر زن ها

ص: 400

پس بیرون می آید مهدیّ بر او باد بالا ترین درود متصّل و شتاب کند خدا فرج او را

خبر سی و شِشُم

ملاحم و فتن ص 62 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿عَلاَمَةُ خُرُوجِ المهْدِى اَلْوَيَّةُ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمُعْرِبِ عَلَيْهَا رَجُلٌ أَعْرَجُ مِنْ كِنْدَة﴾ - يعنى نشانه برون آمدن من مهدی پرچم هائی است که رو می آورد از مغرب که سر لشکر ان ها مردی است لنگ از قبیله کنده

خبر سی و هَفتُم

ملاحم و فتن ص 62 مسنداً از مطر ورّاق روایت کرده که گفت ﴿لاَ يُخْرُجُ اَلْمَهْدِىُّ حَتَّى يَكْفُرُ بِاللَّهِ جَهْرَةً﴾ - یعنی بیرون نمی اید مهدی تا این که آشکارا خدا نا سپاس گفته شود یعنی مردمان بخدا کافر شوند

خبر سي و هَشتُم

ملاحم و فتن - مسندا از ابن سیرین روایت کرده که گفت ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِىُّ حَتَّى يُقْتَلَ مِنْ كُلِّ تِسْعَةٍ سَبْعَةٌ﴾ یعنى بیرون نمی ايد مهدی تا این که از هر نه نفر هفت نفر آن کشته شوند

خبر سي و نُهُم

غیبت نعمانی ص 157 مسنداً از محمد بن بشیر روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ اَلْحَنَفِيَّةِ رِضَى اَللَّهِ عَنْهُ يَقُولُ اَنْ قَبل راياتِنا رايَةٌ لال جَعْفَرٌ وَ اخِرِى لال مِرْدَاسَ (الْعَبَّاسِ) فَامَّارَايَة اَل جَعْفَرٌ فَلَيْسَتْ بِشَيٍ وَ لاَ الى شِئْ فَغَضِبْتُ وَ كُنْتُ قربَ النَّاسِ اِلَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ انَّ قَبْلَ رَايَاتِكُمْ رَايَاتٍ قَالَ اى وَ اللَّهِ اَنَّ لُبْنَى مِرْدَاسٍ مُلْكاً مُوَطَّدا

ص: 401

لاَ يَعْرِفُونَ فِي سُلْطَانِهِمْ شَيْئاً مِنَ اَلْخَيْرِ سُلْطَانُهُمْ عُسْرٌ لَيْسَ فِيهِ يُسْرِيدٌ نُونٌ فِيهِ اَلْبَعِيدُ وَ يَقْضُونَ فِيهِ اَلْقَرِيبَ حَتَّى اِذا امْنُوا مَكْرَ اللَّهِ وَ عِقَابُهُ وَ الطَّمَّانُوا انَّ مَلِكَهُمْ لَايَزَوَّنَ صِيحَ بِهِمْ صَيْحَةً لَمْ يَبْقَ لَهُم راعٍ يَجْمَعُهُمْ ولا دَاعٍ يُسْمِعُهُمْ ولا جَمَاعَةٍ يَجْتَمِعُونَ اِلَيْهَا وَ قَدْ ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلَهُمْ فِي كِتَابِهِ حَتَّى اذا اَخَذْتِ الاَرْضَ زُخْرُفَها وَ اِزْ نَيْتُ وَ ظَنِّ اَهْلِها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها اَتَّاها اَمْرُنَا لَيْلاً وَ نَهَاراً ألاية ثُمَّ حَلَفَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ بِاللَّهِ ان هذهِ الاية نَزَلَت فِيهِم فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ حَدَّثْتَنِي عَنْ هَؤُلاَءِ وَ بَامرٌ عَظِيمٍ فَمَتى يَهْلِكُونَ فَقَالَ يَحُكُّ يا مُحَمَّدُ انَّ اللَّهَ خَالَفَ عِلْمُهُ وَقْتَ اَلْمُوَقِّتِينَ انّ موسى عَلَيْهِ وَ عَدَّ قَوْمَهُ ثَلاَثِينَ يَوْماً وَ كَانَ فِي عِلِمِ اَللَّهِ عَزَّ وَجَل زِيَادَةَ عَشْرِ اِيَّامٍ لَمْ يخبربها موسي فَكَفَرَ قَوْمُهُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ لَمَا جَازَ عَنهُمُ الْوَقتُ وَ ان يُونُسَ وَ عِدَةُ قَوْمِهِ الْعَذَابُ وَ كانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ اَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ مِن امْرِهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ ولَكِنِ اِذَا رَأَيْتَ الْحَاجَةَ قَدْ ظَهَرَتْ وَ قالَ الرَّجُلُ او يَقُولُ بِتَّ اللَّيلَةَ بِغَيْرِ عِشَاءٍ وَ حَتَّى يَلقاكَ اَلرَّجُلُ بِوَجْهٍ ثُمَّ يَلْقَاكَ بِوَجْهٍ آخَرَ قُلْتُ هَذِهِ اَلْحَاجَةُ قَدْ عَرَفْتُهَا فَيَا اَلاُخْرى وَاي شَيْءٍ هُوَ قَالَ يَلْقَاكَ بِوَجْهٍ طلقٍ فَاِذا جِئْتَ بستقرضه قُرْصاً لَقَتكَ بِغَيْرِ ذَلِكَ اَلْوَجْهِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقَعُ اَلصِّحَّةُ مِنْ قَرِيب﴾

یعنی شنیدم از محمّد بن حنفیّه رضی الله عنه که می فرمود پیش از پرچم های ما پرچمی است برای آل جعفر و پرچم دیگری است برای آل مرداس (یا عبّاس) پس امّا پرچم آل جعفر چیزی نیست و بجائی نمی رسد پس خشمناک شدم و من نزدیک ترین

ص: 402

مردم بودم برا آن حضرت پس گفتم فدایت شوم پیش از پرچم های شما پرچم هائی هست فرمود آری بذات خدا قسم است برای پسران مرداس مُلک پا برجا و استواری است که در دوره سلطنت ایشان چیزی شناخته نمی شود از خیر و نیکی در سلطنت ایشان سختی است نه آسانی در آن هیچ آسانی نیست دور را نزدیک می کنند و نزدیک را دور می کنند تا این که ایمن می شوند از سخط و غضب خدا و اطمینان حاصل می کنند که ملک ایشان زایل نمی شود در آن حال صیحه ای بر ایشان زده می شود صیحه زدنی سخت که باقی نمی ماند برای ایشان رئیسی که ایشان را جمع آوری کند و نه خواننده ای که به ایشان بشنواند و نه جمعیّتی که بسوی ایشان جمع شوند و هر آینه آرزوی تحقیق خدا مثل ایشان را در کتاب خود بیان فرموده در آن جائی که فرموده است تا زمانی که زمین زینت خود را ظاهر کند و قبول زینت کند و گمان کنند اهل آن که ایشان توانایند بر روی آن می آید امر ما ایشان را در شب یار و ز تا آخر آیه پس محمّد خفیّه قسم یاد کرد بذات خدا که این آیه درباره ایشان نازل شده پس گفتم فدایت شوم هر آینه حَديثِ کردی مرا از این جماعت به امر بزرگی پس چه وقت هلاک می شوند پس فرمود رحمت خدا بر تو باد ای محمّد بدرستی که خدا مخالفست علم او با وقت قرار دادن وقت قرار دهندگان زيرا كه موسى بن عمران عليه السلام وعده کرد با قوم خود سی روز را و در علم خدا ده روز زیاد تر بود که موسی را به آن خبر نداده بود پس کافر شدند قوم او و گوساله را بخدائی گرفتند پس از گذشت مدت وعده و بدرستي كه يونس

ص: 403

وعده عذاب بقوم خود داد و در علم خدا گذشته بود که آن ها را عفو کند و از امر او بود آن چه را که دانستی وليكن وقتی که احتیاج و فقر و فاقه در میان مردم ظاهر شد بنحوی که مرد گفت یا بگوید شب را شام نخورده خوابیدم و وقتی که مرد تو را ملاقات کند به روئی و پس از آن ملاقات کند بر روی دیگری گفتم این احتیاج را دانستم و این که مرد ملاقات کند مرا بروئی و پس از آن بروی دیگری آن چه چیز است فرمود تو را ملاقات کند بروی گشاده و باز و امّا وقتی که آمدی از او قرض بگیری فرضی را تو را بغیر آن روئی که ملاقات کرده بود ملاقات کند پس در آن وقت صیحه از نزدیکی واقع خواهد شد یعنی هر کسی از نزدیک خود آن صد ارا خواهد شنید

مُؤلّف گوید

شاید مراد از بنی مرداس بنی عبّاس باشند بنا بر اظهر چنان چه در بعضی از نسخ و بعضی از روایات دیگر تصریح به آن شده و دور نیست که مراد از ایشان پسران عبّاس بن مرداس سلیمی باشد که او مرد شاعری بوده که با قبیله خود در سال شش صد و سی میلادی اسلام آوردند و او از مؤلّفة قلوبهم بوده و در جنگ حنین مقاتله نموده چنان چه در کتاب المنجد گفته و این عبّاس بن مرداس از قبیله بنی سلیم بوده که اسلام آوردند و با رسول خدا صلى الله عليه و آله در غزوه حنین حاضر بودند و او رئیس قوم خود بوده و ایشان هزار نفر بودند که پیشرو لشکر رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند و هنگامی که رسول خدا صلی الله عليه و آله غيمت ها را قسمت مي كرد بعبّاس

ص: 404

بن مرداس چهار شتر قوی داد که آن ها او را بخشم در آورد و این اشعار را انشاء کرد

اتَّجَعَلَ نَهَى وَ نَهْبَ الْعَبِيدُ *** بَيْنَ العُيَيْنَةِ وَ الاقْرَعِ

فَاكانَ حِصْنٌ وَ لا خابِسٌ *** يُفوقانِ شَيخي فِي الْمَجْمَعِ

و مَا كُنتُ دُونَ امْرٍ مِنْهُمَا *** وَ مَن تَضَعُ الْيَوْمَ لَمْ يَرْفَع

پس گفته او به پیغمبر صلى الله عليه و آله رسید او را استحضار فرمود و فرمود توئی گوینده این شعر

اتَّجَعَل نَهبِي وَ نَهبَ العَبيدِ *** بَيْنَ اَلْعَنِيَّةِ وَ اَلاِقْرَعِ

پس ابو بكر به آن حضرت عرض کرد پدر و مادرم بفدای تو تو شاعر نیستی فرمود چگونه گفت گفته است در میان عینیه یعنی چشم ها و اقرع یعنی قسمت ها پس رسول خدا صلی الله علیه و آله بامیر مؤمنان عليه السلام فرمود بر خیز یا علی و زبان او را قطع کن راوی گفت عبّاس بن مرداس گفت بذات خدا قسم است هر آینه این کلمه بر من سخت تر است از روز خثعم زمانی که آوردند ما را در خانه های خودمان گفت پس علی علیه السلام دست مرا گرفت و مرا روانه کرد و اگر می دانستم که کسی می تواند مرا از دست او خلاص کند هر آینه او را می خواندم پس گفتم یا علیّ آیا زبان مرا قطع می کنی فرمود بان چه که مامورم عمل می کنم و پس روانه شد و مرا آورد تا داخل خطیره هائی که شتر ها در آن جا بود کرد و فرمود از چهار نفر شتر تا صد نفر هر چه می خواهی از شتران عقال کن پس گفتم پدر و مادرم فدای تو باد چقدر اهل کرامت و بردباری و دانائی هستید شما پس فرمود رسول خدا صلی عليه و آله عطا کرد بتو چهار شتر را و تو را از جمله مهاجرین قرار داد پس اگر می خواهی

ص: 405

چهار شتر را بگیر و از مهاجرین باش و اگر می خواهی صد شتر را بگیر و جزو کسانی که صد شتر گرفتند باش گفت گفتم که با تو مشورت می کنم کدام یک را اختیار کنم فرمود بگیر همان چهار شتر را که بتو عطا کرد و خشنود باش گفتم می کنم این کار را

خبر چِهِلُم

غیبت طوسی ص 284 مسندا از عمّار بن یاسر رضی الله عنه روایت کرده که گفت ﴿دَعْوَةُ اَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ فَالْزَمُوا اَلاِرْضَ وَ كُفُوا حَتَّى تَرَوْا قَادَتَهَا فَاِذاً خَالَفَ التُّركُ الرُّومَ وَ كَثُرَتِ اَلْحُرُوبُ فِي اَلاَرْضِ يُنَادَى مُنَادٍ عَلَى اَسُورِ دِمَشْقَ وَيْلٌ لازِمٌ مِن شَرٍ قَدِ اقْتَرَبَ وَ يُخرُّ يُخْرَبُ حَايِطُ مَسْجِدِهَا﴾ يعنى دعوت اهل پیغمبر شما در آخر زمان خواهد بود پس ملازم زمین باشید و خود را باز دارید از حرکت کردن و داخل فتنه ها شدن تا این که ببینید پیش رو زمین را پس چون مخالفت کند ترک با روم و بسیار شود جنگ ها در روی زمین ندا کننده ای ندا می کند بر بالای حصار دمشق که ملازم عذاب باشید از شرّی که نزدیک شده و خراب می شود دیوار مسجد دمشق

خبر چِهِل وَ یِكُم

غیبت طوسی ص 285 مسندا از سعید بن جبیر روایت كرده كه گفت ﴿السُّنَّةِ الَّتي تَقُومُ فِي الْمَهْدِيِّ تِمْطِرَارٌ بَعا وَ عِشْرِينَ مَطَرَةً يُرى اثِرُها وَ بَرَكَتُهَا﴾ یعنی سالی که قیام می کند در آن مهدی بیست و چهار باران می بارد که اثر آن و برکت آن در زمین دیده شود

خبر چِهِل وَ دُوُّم

ص: 406

غیبت طوسی ص 285 مسندا از كعب الاحبار روایت کرده که گفت ﴿اذ امْلِكْ رَجُلٌ مِنْ بَنِي اَلْعَبَّاسِ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ وَ هُوَ ذَوَالِعِينَ بِهَا افْتَحُوا وَ بِهَا يَخْتِمُونَ وَ هُوَ مِفْتَاحُ الْبَلاءِ وَ سَيْفُ الْفَنَاءِ فَاِذا قُرِئَ لَهُ كِتَابٌ بِالشَّامِ مِنْ عبْدِ اَللَّهِ عبد الله امير اَلْمُؤْمِنِينَ لَمْ تَلْبَثُوا اَن يَبْلُغَكُم ان كِتاباً قرَءَ عَلَى مِنْبَرِ مِصْرَ مِنْ عبد الله عبد الرحمن امير اَلْمُؤْمِنِين﴾ یعنی وقتی که مالک شد مردی از بنی عبّاس که عبد الله گفته می شود و او صاحب عین است یعنی اوّل نام او عین است که باین نام افتتاح خلافت ایشان شده و به این نام هم خلافت و سلطنت ایشان ختم می شود و آن عبد الله كليد هر بلائی است و شمشیر فناء است پس چون خوانده شد برای او کتابی در شام که از عبد الله عبد الله امیر المؤمنین است درنک نکنند که به ایشان نامه ای می رسد که بالای منبر مصر قرائت شده از عبد الله عبد الرحمن امیر المومنین

مؤلّف گويد

این خبر اشاره است به انقراض دولت بنی عبّاس بعبد الله نامى كه آخر سلطان آن ها است و پس از انقراض او ظهور قائم علیه السّلام خواهد بود و این عبد الله غیر از خلفاء مشهوره است که در سال قبل از قیام قائم سلطنت خواهد کرد چنان چه در جزو دوّم این کتاب در ضمن احادیث علویّه از پیش گذشت و در همین جزو هم در احادیث صادقیّه حَديثِ آن یاد کرده شد و این در وقتی خواهد بود که مالك مصر عبد الرحمن نام باشد و عبد الرحمن بر او غالب شود و در همان اوقات سفیانی در شام قیام کند

خبر چِهِل وَ سِوُّم

ص: 407

غیبت طوسی ص 285 از کتب روایت کرده که گفت ﴿اَلْمُلْكِ لِبَنِي اَلْعَبَّاسِ حَتَّى يَبْلُغَكُمْ كِتَابُ قُرْعٍ بِمِصْرَ مِنْ عبْد اَللهِ عبدِ اَلرَّحْمَنِ امير اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اذَاً كَانَ ذلِكَ فَهُوَ زَوَالُ مَلِكَةٍ وَ انْقِطَاعٍ مُدَّتِهِم فَاِذا قُرِى عَلَيْكُم اولَ اَلنَّهَارِ لُبْنَى اَلْعَبَّاسِ مِنْ عبْدِ اَللَّهِ عَبْدِ اَللَّهِ امير اَلْمُؤْمِنِينَ فَانْتَظِرْ وَ اكْتابا يَقْرَءُ عَلَيْكُمْ مِنْ اخْرِ اَلنَّهَارِ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَمِيرِ اَلْمُوْمِنِينَ وَ وَيْلٌ لِعَبْدِ اَللَّهِ مَنْ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ﴾ يعنى مُلك برای بنی عبّاس است تا وقتی برسد شما را کتابی که در مصر خوانده شده باشد از عبد الله عبد الرحمن امير المؤمنين و وقتي كه این نامه خوانده شد آن وقت هنگام زوال ملك است از ایشان و مدت سلطنت ایشان بریده خواهد شد پس چون در اوّل روز این نامه بر شما خوانده شود برای بنی عبّاس که از عبد الله عبد الله امیر المؤمنين است انتظار بکشید در آخر همان روز نامه ای را که بر شما خوانده شود از عبد الله عبد الرحمن امير المؤمنين و واى بر عبد الله از عبد الرحمن

خبر چِهِل وَ چَهارُم

غیبت طوسی ص 288 مسندا از عبد الله بن هذيل روایت کرده که گفت ﴿لاَ يَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتِّي يَجْتَمِعُ كُلُّ مُؤْمِنٍ بِالْكُوفَةِ﴾ يعنى بر پا نمی شود ساعت تا این که جمع شود هر مؤمنی در کوفه

خبر چِهِل وَ پَنجُم

غیبت طوسی ص 289 مسنداً از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت ﴿يُنَادِي مُنَادٍ مِى اَلسَّمَاءِ بِاسْمِ اَلْقَائِمِ فَيُمْسَعُ مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ الى اَلْمَغْرِبِ فَلاَ يَبْقَى رَاقِدٌ الاقام وَ لاَ قَائِمٍ اَلاّ قَعْدَ وَ لاَ قَاعِدَ الاقام عَلَى رِجْلَيْهِ وَ ذَلِكَ اَلصَّوْتُ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئِيلَ رُوحِ اَلاَمِينِ﴾ یعنی

ص: 408

ندا می کند از آسمان ندا کننده ای بنام قائم و می شنوند آن ندا را در میان مشرق تا مغرب پس باقی نمی ماند خوابیده ای مگر این که بپا خیزد و نه ایستاده ای مگر آن که می نشیند و نه نشسته ای مگر آن که می ایستد بر دو پای خود و آن صدا صدای جبرئيل روح الامين است

خبر چِهِل وَ شِشُم

غیبت طوسی ص 293 مسندا از بشر بن غالب روایت کرده که گفت ﴿يُقْبِلُ السُّفْيَانِيُّ مِنْ بِلاَدِ اَلرُّومِ مُتَنَصِّرٌ فِي عُنُقِهِ صَلِيبٌ وَ هُوَ صَاحِبُ اَلْقَوْمِ﴾ یعنی رو می آورد سفیانی از شهر های روم در حالتی که نصرانی شده و صلیب بگردن دارد و او رئیس قوم است

خبر چِهِل وَ هَفتُم

غیبت طوسی ص 293 مسندا از عمّار یاسر روایت کرده که گفت ﴿اَنَّ دَوْلَةَ بَنِيَّتِكُمْ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ وَ لَهَا امَارَاتٌ فَاِذا رَايَتُّمْ فَالْزَمُوا اَلاَرْضَ وَ كُفُوا حَتَّى تَحْيَى اما راتها فَاِذا اسْتَشَارَتْ عَلَيْكُمُ الرُّومُ وَ التُّرْكُ وَ جُهِّزَتِ الْجُيُوشُ و مَاتَ خَليفَتُكُمُ الَّذِي يَجْمَعُ الأمْوالَ وَ اسْتُخْلِفَ بَعدَهُ رَجُلٌ صَحِيحٌ فَيُخْلَعُ بَعْدَ سِنِينَ مِنْ بَيْعَتِهِ وَ يَاتَى هَلاكُ مُلْكِهِمْ مِن حَيْثُ بَدْءٍ و يَتَخَالَفُ التَّرْكُ وَ الرُّومِ و بَكْثَّرَ الْحُرُوبُ فِي الاَرْضِ وَ يُنادى مُنادٍ عَنْ سُورِ دِمَشْقَ وَيْلٌ لاهِلِ الارضِ مِنْ شَرٍ قَدِ اقْتَرَبَ وَ يُخْسَفُ بِغَرْبِيِّ مَسْجِدِهَا حَتَّى يجرحا يئطهَا وَ يَظْهَرُ ثَلاَثَةُ نَفرٍ بِالشَّامِ كُلُّهُم يَطْلُبُ الْمُلْكَ رَجُلٌ اِبْقَعْ وَ رَجُلٌ اصْهَبْ وَ رَجُلٌ مِنْ اهْلِ بَيْتِ ابي سُفْيَانَ يَخْرُجُ فِي كَلْبٍ وَ يَحْضُرُ النَّاسُ بِدِمَشْقَ وَ يُخْرُجُ اهْلُ الْغَرْبِ إلى مِصْرَ فَاِذا دَخَلُوا فَتِلْكَ امَارَّةُ السُّفيانِيِّ وَ يَخْرُجُ قَبلَ ذلِكَ مَن يَدْعُو لال مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ يَنْزِلُ التُّرْكُ الْحَيْرَةَ وَ

ص: 409

وَ تَنْزِلُ اَلرُّومُ فِلَسْطِينَ وَ يَسْبِقُ عَبْدُ اَللَّهِ عَبْدَ اَللَّهِ حَتَّى يُلْتَقَى جُنُودُهما بِقِرْقِيسَا عَلَى اَلنَّهَرِ وَ يَكون قِتَالٌ عَظِیمٌ وَ يَسِيرُ صَاحِبُ اَلْمَغْرِبِ فَيَقْتُلُ اَلرِّجَالَ وَ يُسْبَى النَّشاءُ ثُمَّ يَرْجِعُ فى قَيْسٍ حَتَّى يَنزِلَ الْجَزِيرَةَ السُّفْيَانِيُّ فَلْيَسْبِقِ الْيَمَانِيَّ وَ يُحْرِزُ السُّفْيَانِيَّ مَا جَمَعُوا ثُمَّ يَسِيرُ إِلَى اَلْكُوفَةِ فَيَقْتُلُ اعوان اَلْمُحَمَّدِ صَلَّى الله عَلَيْهِ و اله وَ يَقْتُلُ رَجُلاً مِنْ مُسَمَّيهِمْ ثُمَّ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى الوائه شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ وَ رَأَى اَهْلَ اَلشَّامِ قَدِ اِجْتَمَعَ اِمْرُهَا عَلَى اِبْنِ ابي سُفْيَانَ فَالْحَقُوا بِمَكَّةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقْتُلُ اَلنَّفْس اَلزَّكِيَّةِ وَ اخوهُ بِمَكَّةَ ضَيْعَةً فَيُنادى مُنَادٍ مِنَ اَلسَّاءِ اَيُّهَا النَّاسُ ان اميرَكم فُلانٌ وَ ذَلِكَ هُوَ المهْدِىُّ اَلَّذِي يملاء الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً﴾ يعنى بدرستی که دولت پیغمبر شما در آخر زمان است و برای آن نشانه هائی است پس چون دیدید آن ن شانه ها را ملازم زمین باشید و باز دارید خود را از حرکت و قیام کردن تا این که بیاید آن نشانه ها پس چون هیجان کردند بر شما رومي ها و ترك ها و مجهّز شدند لشكرها و خليفه اي که جمع مال می کند بمیرد و خلیفه شود پس از او مرد صحیحی و خلع شود پس از سال ها یا پس از دو سال از بیعت کردن با او و بیاید زمان نابود شدن ملک ایشان از آن جائی که ابتداء ملک ایشان از آن جا شد؛ یعنی از طرف خراسان و وقتی که روم با ترک مخالفت کنند و جنگ ها زیاد شود در روی زمین و ندا کننده ای ندا کند از حصار و پایگاه دمشق که وای بر اهل زمین از شرّی که از روی تحقیق نزدیک شد و سمت غربی مسجد اموی دمشق بزمین فرو رود و دیوار آن خراب شود و سه نفر در شام ظاهر شوند که هر کدام از ایشان طلب مُلک کنند مرد ابلقی که سیاه و سفید باشد و مرد سرخ رنگ مو زردی و مردی از خانواده

ص: 410

ابی سفیان که بیرون می آید در زمان قحطی شدید بنا بر این که عبارت کُلّب باشد بر وزن كتب و بنا بر این که کلب باشد یعنی بیرون می آید در حالت غضبناکی و سفاهت و دیوانگی که مانند سگ دیوانه باشد و بیرون آیند اهل مغرب تا داخل مصر شوند و چون آن ها داخل مصر شوند این علامت خروج سفیانی خواهد بود و پیش از آن بیرون آید کسی که مردم را به آل محمّد عليهم السّلام دعوت کند و لشكر ترک در حیره كه نزديك كوفه است فرود آید و لشکر روم که اروپائی ها و آمریکائی ها باشند در فلسطین فرود آیند و سبقت گیرد عبد الله که مراد عبد الرحمن مصری باشد بر عبد الله بنی عبّاسی تا این که لشکر هر دو در قرقیسا که شهری است در کنار فرات تلاقی کنند و جنگ بزرگی واقع شود و سر لشکر و صاحب سپاه مغرب به آن طرف آید و بکشد مردان را و اسیر کند زنان را پس بر گردد در قبیله قیس تا این که در جزیره فرود آید که سفیانی در آن جا است پس پیشی می گیرد لشکر یمانی را یعنی سفیانی بر لشکر یمانی پیش روی می کند و آن چه را که یمانی جمع کرده حیازت می کند و متصرف می شود پس می رود بسوی كوفه و مي كشد ياران آل محمّد صلّى الله عليه و آله را و مي كشد هر مردی را كه همنام با آل محمّد است پس بیرون می آید مهدی علیه السّلام و پرچم دار او شعیب بن صالح خواهد بود و چون اهل شام دیدند که امر آن ها مجتمع شد بر پسر ابی سفیان از آن جا بمکّه می روند و در آن وقف نفس زکیّه که محمد بن الحسن باشد با برادرش در مکّه بی گناه کشته خواهند شد پس ندا کننده ای از آسمان ندا کنند که ای گروه مردمان بدرستی که امیر شما فلان است و او مهدی آل محمّد است که زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد

ص: 411

خبر چِهِل وَ هَشتُم

غیبت طوسی ص 249 مسندا از سفیان بن ابراهیم حریری روایت کرده که گفت شنیدم از پدرم که می گفت ﴿النَفس الزكية غلام مِن ال مُحَمَّدٍ اِسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ يُقْتَلُ بِلاَ جُرْمٍ وَ لا ذَنْبٍ فَاِذا قَتَلُوهُ لَمْ يَبقَ لَهُم فِى السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لاَ فِى الاَرْضِ نَاصِرٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ بَعَثَ اَللَّهُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ فِي عَصَبَتِهِ لَهُمْ اُدْقُ فِي اُعْيِنِ اَلنَّاسِ مِنَ اَلْكُحْلِ فَاِذا خَرَجُوا بَكَى لَهُمُ اَلنَّاسُ لاَ يرَوْنَ اِلاّ انَّهُم يُخْتَطِفُونَ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ مَشَارِقَ الارْضِ وَ مَغارِبُها الاوهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا اِلاّ انَّ خَيْرَ الْجِهَادِ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ﴾ يعنى نفس زكيّه پسرى است از آل محمّد كه نام او محمّد پسر حسن است که بی جرم و گناه کشته می شود پس چون او را کشتند باقی نمی ماند برای ایشان در آسمان عذر خواهی و نه در زمین یاری کننده ای پس در آن وقت بر می انگیزاند خدا قائم آل محمّد را در جمعیّتی که برای ایشان نرم تر است در چشم های مردم از سرمه ای که در چشم کشند پس چون بیرون آیند گریه کنند مردم برای ایشان نمی بینند ایشان را مگر این که می ربایند می گشاید خدا برای ایشان مشرق ها و مغرب های زمین را آگاه باشید که ایشان مؤمن های حقیقی هستند آگاه باشد که بهترین جهاد در آخر زمانست

خبر چِهِل وَ نُهُم

غیبت طوسی ص 294 مسنداً از علیّ بن عبد الله بن عبّاس روایت کرده که گفت ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِىُّ حَتَّى يَطْلُعَ مَعَ اَلشَّمْسِ اَيَّةٌ﴾ يعنى برون نمی اید مهدی تا با آفتاب نشانه ای در آید

خبر پَنجاهُم

ص: 412

غیبت طوسی ص 298 مستندا از ابی بصیرد روایت کرده در حَديثِی که شیخ طوسی آن را مختصر کرده که گفته است ﴿اذا قَامَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَخَلَ اَلْكُوفَةَ وَ امر بِهَدْمِ اَلْمَسَاجِدِ اَلْأَرْبَعَةِ حَتَّى يَبْلُغَ اِسَاسَهَا وَ يُصِيرَهَا عريشا كعرْبَى مُوسَى وَ يَكُونُ اَلْمَسَاجِدُ كُلُّهَا جَمَّالاً شَرَفَ لَهَا كَمَا كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِه وَ يُوَسِّعُ الطَّرِيقَ الاَعْظَمَ فَيَصِيرُ مَتِينٍ ذِرَاعاً وَ يَهدِمُ كُلَّ مَسجِدٍ عَلى الطَّريقِ وَ يَسُدُّ كُلَّ كَوَّةٍ الى الطَّرِيقِ وَ كُلَّ جَنَاحٍ وَ كَنِيفٍ وَ مِيزَاب الى اَلطَّرِيقِ وَ يَامُرُ اَللَّهُ اَلْفَلَكَ فِي زَمَانِهِ فَيُطَى فِى دُورِهِ حَتَّى يَكُونَ اَلْيَوْمُ فِى اَيامَةٍ كَعَشَرَةٍ مِن ايامِكُم وَ الشَّهرُ كَعَشرَةِ اشهرٍ وَ السَّنَةِ كَعَشرِ سِنينَ مِن سَنِيَّتِكُم ثُمَّ لا يَلْبَثُ اَلاّ قَلِيلاً حَتَّى يَخْرُجَ عَلَيْهِ مَا رِقَّةُ اَلْمَوَالَى بِرُميْلَةِ اَلدَّسْكَرَةِ عَشْرُ الاف شِعَارُهُمْ يَا عُثْمَانُ يَا عُثْمَانُ فَيَدعو رَجُلاً مِنَ المَوالى فَيُقَلِّدُهُ سَيْفٌ مَخْرَجَ اليهم فَيَقتُلُهم حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْهُمْ اَحِدٌ ثُمَّ يَتَوَجَّهُ إِلَى كَابلشاه وَ هِيَ مَدِينَةٌ لَمْ يَفْتَحْهَا احِدٌ قَظٌ غَيْرٌ فَيَفْتَحُهَا ثُمَّ يَتَوَجَّهُ الى الْكُوفَةِ فَيُنزِلُها وَ يَكونُ دَارَهُ وَ يُبَهْرِجُ سَبْعِينَ قَبِيلَةً مِنْ قَبَائِلِ اَلْعَرَبِ تَمَامَ الْخَبَرِ و فِي جِبَالِ قُسْطَنْطِينَه وَ الرُّومِيَّةِ وَ بِلادِ الصِّينِ﴾ يعني چون قیام کند قائم علیه السلام داخل کوفه می شود و فرمان می دهد بخراب کردن چهار مسجد ملعونه را تبا این که برسد به پایه و اساس آن و می گرداند آن را خانه ای از چوب مانند عریش موسیٰ و کنگره های همه مسجد ها را خراب می کند و آن ها را مانند مسجد هائی که در عهد رسول خدا بوده بنا می کند و راه بزرگ تر را که محلّ عبور عموم است گشایش می دهد بقدر شصت ذراع و خراب می کند هر مسجدی را که در راه بنا شده و سدّ می کند هر روزنه ای را که در راه باز می شود و هر جناحی و

ص: 413

هر کنیف یعنی نهان خانه و مستراح و ناودانی که در راه واقع شده باشد و امر می فرماید خدا فلک را که بکُندی دور زند در زمان او تا این که هر روزی بقدر ده روز از روز های شما و هر ماهی بقدر ده ماه و هر بنای بقدر ده سال از سال های شما شود پس درنگ نمی کند مگر اندکی تا این که خروج می کنند بر او برون رفتگان از دین که از غلامان و موالی باشند در رُمیله که منزلی است در میان بصره و مکّه یا موضعی است در بحرین و موضعی است در سمت غربی بغداد در نواحی نهر ملک وانهاده هزار نفرند که شعارشان یا عثمان یا عثمان است پس حضرت می خواند مردی از موالی را و شمشیری بر او حمایل می کند از شمشیر های خود پس بیرون می رود بجانب آن جاعت و همه ایشان را می کشد بنحوی که یکی از آن ها باقي نمیاند پس حضرت می رود بجانب کابل شاه و آن شهری است که هرگز احدی آن را فتح نکرده پس آن را فتح می کند پس از آن متوجّه کوفه می شود و در آن جا فرود می آید و خانه او در آن جا خواهد بود و خون های هفتاد قبیله از قبایل عرب را هدر می کند (تا پایان خبر و در خبر دیگر است) که فتح می کند قسطنطنیّه را و رومیّه و شهر های چین را

خبر پَنجاه وَ یِکُم

غیبت نعمانی ص 74 مسنداً از کعب الاخبار روایت کرده خبری را که از جمله ان این است ﴿انَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِىُّ مِنْ نَسْلَ عَلَى الشَّبَهِ اَلنَّاسَ بِعِيسَى بْنِ مَرْيَمَ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ سِمَةً وَ سِيمَا وَ هَيْبَةً يُعْطِيهِ اللَّهُ جَلَّ وَ عِزْما اعْطَى الانبِياءَ وَ يَزِيدُهُ وَ يُفَضِّلُهُ انَّ القائِمَ مَن عَلى لَهُ غَيْبَةٌ كَغَيْبَةِ يُوسُفَ وَ رَجْعَةٌ كَرَجْعَةِ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ ثُمَّ يَظْهَرُ بَعْدَ غَيْبت مَع

ص: 414

طُلُوعِ النَّجْمِ الاحْمَرِّ و خَرَابُ الزَّوْرَاءِ وَ هَى الرَّى وَ خَسَفَ الْمُزَوَّرَةَ وَ هِيَ بَغْدَادُ و خَرَجَ اسْتَقْبَاني و حَرْبُ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مَعَ فتيان اِرْمِنِيَّة وَ اذْرَبيجانُ تِلْكَ حَرْبٌ يُقْتَلُ فِيهَا الوَفُ وَ الوَفُ كُلُّ يَقْبِضُ عَلَى سَيْفِهِ مُحَلى تَخْفِقُ عَلَيْهِ راياتٌ سُودٌ تِلْكَ حَرْبٌ يُسْتَبْشَرُ فِيهَا الْمَوْتُ الاحْمَرُّ وَ الطَّاعُونُ الاكْبَرُ﴾ یعنی قائم مهدیّ از نسل علىّ است شبیه ترین مردم است بعیسی بن مریم از حيث خلق و خلق و علامت و سيماء و هیبتى كه عطا می کند او را خدائی که بزرگ و غالب است آن چه که به پیغمبران عطا فرموده و زیادتی می دهد او را و بر تری می دهد او را بدرستی که قائم از اولاد علیّ برای او پنهان شدنی است مانند پنهان شدن یوسف و بر گشتنی است مانند بر گشتن عیسی پسر مریم پس ظاهر می شود بعد از پنهان شدن او با در آمدن ستاره سرخ مخصوصی و هنگام خراب شدن زوراء که این شهر ریّ است و فرو رفتن مُزَوّره که آن بغداد است بزمین و بیرون آمدن سفیانی و جنگ کردن فرزندان عبّاس که مراد مروزی یعنی عده خراسانی باشند که با پرچم های سیاه بزرگ از خراسان می ایند و برخی نیستند با جوانان ارمنیّه و آذربایجان و آن جنگی است که کشته می شود در آن هزار ها و هزار ها که هر یک از ایشان قبضه می کنند شمشیر خود را در حالتی که آن شمشیر زیور کرده و آراسته و پیراسته باشد می جنبد بالای سرهای ایشان پرچم های سیاه و آن جنگی است که بشارت می دهد مرگ سرخ و مرض طاعون بزرگ تری را (مضمون این خبر در اخبار دیگر از احادیث اهل بیت رسید است)

خبر پَنجاه وَ دُوُّم

ص: 415

سیزدهم بحار الانوار ص 160 از کتاب مواعظ مسندا از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ قَبْلَ اَلسُّفْيَانِيِّ مُصْرًى وَ يَمَانِيٌ﴾ یعنی مصری و یمانی پیش از سفیانی بیرون می ایند

خبر پَنجاه وَ سِوُّم

سیزدهم بحار ص 161 از مواعظ مسندا از ابی لبید روایت کرده که گفت ﴿تَغَيَّرَ اَلْحَبَشَةُ اَلْبَيْتَ فَيَكْسِرُونَهُ وَ يُؤْخَذُ اَلْحَجَرُ فَيُنْصَبُ فِي مَسْجِدِ اَلْكُوفَةِ﴾ یعنى حبشی ها خانه کعبه را تغییر می دهند پس می شکنند آن را و گرفته می شود حجر الاسود و نصب کرده می شود در مسجد کوفه (این از علامات واقع شده است)

خبر پَنجاه وَ چَهارُم

مختصر تذكرة قرطبي تاليف شعرانى ص 210 روایت کرده از عبد الله بن مسعود که گفت ﴿لَيَاتِينِ عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ يَاتَى اَلرَّجُلُ اَلْقَبْرَ فَيَقُولُ يَالْبَتَى مَكَانَ هَذَا لَيْسَ بِهِ حُبُّ اللَّهِ تَعالى ولكِن مِن شِدَّةِ ما يَرى مِنَ اَلْبَلاَءِ اى مِن شِدَّةِ الانْكَارِ وَ الْمُشَاقِّ وَ الْمِحَنِ الواقِعَةَ لِلإنسانِ في نَفسِهِ وَ وُلدِهِ وَ مالِهِ حَتَّى يَذهَبَ اكثَرُ دينَهُ﴾ يعنى هر آینه می آید بر مردم زمانی که بیاید مرد کنار قبر و بگوید ای کاش من بجای مُرده در این قبر بودم و این آرزو نه از باب دوستی او با خدا است ولیکن از سختی بلا هائیست که می بیند از شدّت آن چه که زندگانی برای او دشوار شود و سختی هائی که به او رو می دهد و اندوه و محنت هائی بر انسان واقع می شود در جان او و اولاد او و مال او تا این که بیش تر از دین او از دستش برود (و این از جهت فشار و سختی های آن زمان است )

ص: 416

خبر پَنجاه وَ پَنجُم

عقد الدرر از کعب و او زاعی روایت کرده که گفته اند ﴿اذا دَخَلَ اصحاب الراياتِ اَلصُّفْرِ مِصْرَ يُعْنَى اَلْمَغَارِبَةَ فَلْيَحْفِرِ اَهْلُ اَلشَّامِ اسر اِباً تَحْتَ الارْض - اُخْرِجْهُ اَلْإِمَامُ اَبْو عَمْرٍو وَ اَلْمُقْرَى فِي سُنَنِهِ﴾ یعنی وقتی که داخل شد پرچم های زرد در مصر یعنی مغربی ها که شاید مراد آمریکائی ها باشند باید بکنند اهل شام برای خود یعنی برای حفظ خود کندال در زیر زمین - بیرون آورده است این خبر را امام ابو عمرو و مُقربی در کتاب سنن خود

خبر پَنجاه وَ شِشُم

عقد الدرر از کعب روایت کرده که گفت ﴿تَكونُ فِتَنٌ ثَلاثٌ مَسَّتْكُمُ الدَّاهِيَةُ فِتنَةٌ تَكونُ بِالشَّامِ ثُمَّ الشَّرقِيَّةِ هَلاكُ المُلُوكِ ثُمَّ يَبْتَعُها الغَربِيَّةُ و ذِكْرَ الرَّايَاتِ الصَّفر العَرَبِيَّة هِيَ اَلْعَمْيَاءُ - اخْرجه الامام ابو عَبْدِ اَللَّهِ مُقِيمُ بْنُ حَمَّادٍ﴾

یعنی سه فتنه است که چون ظاهر شود مَسّ می کند شما را حادثه بزرگی فتنه ای که در شام ظاهر شود بعد از آن فتنه شرقی ها و در دنباله آن است فتنه غربی ها و یاد کرد پرچم های زرد را و پرچم های عربی کودکننده- بیرون آورد این خبر را امام ابو عبد الله مقیم پسر حمّاد

خبر پنجاه و هَفتُم

ارشاد مفید ص 333 از علی بن عقبه از پدرش روایت کرده که گفت ﴿تَكونُ فِتَنٌ ثَلاثٌ مَسَّتْكُمُ الدَّاهِيَةُ فِتنَةٌ تَكونُ بِالشَّامِ ثُمَّ الشَّرقِيَّةِ هَلاكُ المُلُوكِ ثُمَّ يَبْتَعُها الغَربِيَّةُ وذِكْرَ الرَّايَاتِ الصَّفر العَرَبِيَّة هِيَ اَلْعَمْيَاءُ اخْرجه الامام ابو عَبْدِ اَللَّهِ مُقِيمُ بْنُ حَمَّادٍ

ص: 417

الارضُ بَرَكاتِها وَرَدَ كُلَّ حَقٍ اِلى اَهْلُهِ وَ لَمْ يَبْقَ اَهْلُ دِينٍ حَتَّى يُظْهِرَ الاِسْلامَ وَ يَعْتَرِفُوا بالايمان اما سَمِعْتُ اَللَّهَ سُبْحانَهُ يَقُولُ وَ لَهُ اسلَم مَن فِي السَّمَوَاتِ والارْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ الَيهِ تُرْجَعُونَ وَ حَكَمَ بَينَ النَّاسِ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ حِكمِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله فَحِينَئِذٍ تَظْهِرُ الارْضُ كُنُوزَهَا وَ لا يَجِدُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ ولا لِبَرَّةٍ لِشُمُولِ الْغِنَى جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قالَ اِنَّ دَوْلَتَنَا اَخِرِ الدُّوَلَ وَ لَمْ يَبْقَ اَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةُ الإِمْلِكُوا قَبْلَنَا لِئَلاَّ يَقُولُوا اِذا رَأو اسِيرَتِنَا اِذَا مَلِكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِيرَةِ هؤُلاءِ وَ هُوَ قَولُ اللَّهِ تَعالى وَ ألعَاقِبُهُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ یعنی زمانی که قیام کند قائم علیه السّلام حکم بعدل می کند و در ایّام او جور و ستم مرتفع می شود و بوجود او راه ها امن می شود و زمین برکات خود را بیرون می آورد و هر حقّی را به اهلش ردّ می کند و باقی نمی گذارد اهل دینی را تا این که ظاهر کند اسلام را و اعتراف کنند به ایمان آیا نشنیده ای گفته خدائی را كه منزّه و پاک و پاکیزه است از هر عیب و نقصی که فرموده است و برای او اسلام می آورند کسانی که در آسمان ها و زمین می باشند از روی میل و کراهت و بسوی او باز گشت کرده خواهید شد و حکم می کند در میان مردم بحکم داود و حكم محمّد صلی الله علیه و آله پس در آن هنگام ظاهر می کند زمین گنج های خود را و نمی یابد مرد جائی را برای صدقه خود و برای گندم خود بجهت این که در آن زمان جمیع اهل ایمان غنی غنّی و بی نیازند پس فرمود که دولت ما در آخر دولت ها خواهد بود و باقی نماند برای اهل خانه ای دولتی الّا این که پیش از آن یعنی پیش از دولت ما مالک شوند تا وقتی که سیره و روش ما را می بینند نگویند اگر ما مالک می شدیم بهمین روش و سیره رفتار می کردیم و اینست معنای

ص: 418

معنای قول خدای تعالی که فرموده است و پایان امر برای پرهیز کاران است

خبر پَنجاه وَ هَشتُم

الزام الناصب ص 226 ﴿فِي كِتَابِ الْفِتَنِ وَ فِي الدَّمْعُهُ عَن عَقدِ الدُّرَرِ عَن كَعْبِ الاِحْبارا اِنَّ اُمَّة تُدْعى النَّصرانِيَّةَ في بَعضِ جَزَائِرِ اَلْبَحْرِ تَجَهَّزَ اَلْفُ مَرْكَبٍ فِى كُلِّ عامٍ فَيَقُولُونَ اِرْكَبُوا اَنْشاءَ وَ اِنْ لَمْ يَشَاءْ فَاِذا وَ قَعُوا فِي اَلْبَحْرِ اُرْسَلَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ ريحاعا صُفَةً كَسِرَتْ سُفُنُهُمْ قَالَ فَيَصْنَعُونَ مِرَاراً فاِذا اراد اَللَّهَ تَعَالَى اِنْخَذَتْ سُفُناً لَمْ يُوضَعْ عَلَى اَلْبَحْرِ مِثْلُهَا قَالَ فَيَقُولُونَ ارْكَبُوا ان شَاءَ اللَّهُ فَيَرْكَبُونَ وَ يَمُرُّونَ بِالْقُسْطَنْطِينَةِ فَيَفْزَعُونَ لَهُمْ فَيَقُولُونَ مَا انتم فَيَقُولُونَ نَحْنُ اُمَّةٌ نُدْعَى النَّصْرَانِيَّةَ نُرِيدُ هَذِهِ اَلاَمَّةَ اَلَّتِي اُخْرُجْنَا مِن بِلادِنَا وبِلادِ اباءَنَا فَيَمُدُّونَهُم سُفُناً فَيَنْتَهونَ الى اعْكَاء فَيُخْرِجُونَ سُفُنَهُمْ وَ يُحْرِقُونَهَا وَ يَقُولُونَ بِلادَنا وَ بِلادٌ ابَاءَنَا وَ اُمي اَلْمُسْلِمِينَ يَوْمَئِذٍ بَيْتُ اَلمَقْدِسِ فيبعث الى مِصرَ فيستمِدهم فَيَجيئُهُ رَسُولُهُ مِنْ قِبَلِ مِصْرَ فَيَقُولُ بِحُفْرَةِ بَحْرٍ وَ الْبَحْرِ جَمالٌ فَلا يَمُدُّونَهُ قال فَيَمُرُّ الرَّسُولُ بِحِمْصٍ وَ قَدْ اغْلَقَتْهَا اهْلُها مِنَ العَجَمِ عَلَى مَنْ فِيهَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ يَمُدُّهُمْ أَهْلُ اليَمَنِ الَيَّ قَلَعَتُهُم قالَ وَ يَكْتُمُ الخَبَرَ وَ يَقُولُ اى شَى تَنْتَظِرُونَ اَلاِنْ تُغْلَقُ كُلُّ مَدينَةٍ عَلَى مَن فِيها مِنَ المُسلِمِينَ و يَاخِذُ ثُلُثٍ بِاذْنَابِ الابلِ وَ يُلْحَقُونَ بِالبَرِيَّةِ فَيَهْلِكُونَ في سُهَيْلِ اَلْأَرْضِ لاَ إِلَى هَؤُلاَءِ وَ لاَ إِلَى هَؤُولاَءِ قَالَ وَ يَفْتَحُ اَلْبَلَدَ فَيَقْبُولَنَهُمْ فِي جَبَلِ لُبْنَانٍ حَتَّى يَنْزِلَ امِيرُ الْمُومِنِينَ فِي الْخَلِيجِ و بَصِيرِ الامْرِ الى ما كانَ عَلَيْهِ النَّاسُ انْ يَحْمِلَ لِوَاهُ وَ يَاتَى اَلْمَاءُ لِيَتَوَضَّا مِنَ الصَّلَاةِ الصُّبْحِ قَالَ فَيبَا عَدَّ اَلْمَاءُ مِنْهُ قَالَ فَيَتَّبِعُهُ فَيَتَبَاعَدُ مِنْهُ فَاِذا رَأَى ذَلِكَ اخْذُلُواهُ و اتْبِعِ الْمَاءَ حَتَّى يَجُوزَ مِن تِلْكَ اَلنَّاحِيَةِ ثُمَّ بنادى ايّها اَلنَّاسُ اعْبُرُوا انَّ اللَّهَ عزّ وجل قَدْ فَرَّقَ لَكُمُ الْبَحْر

ص: 419

كَمَا فِرْقَةُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ فَتَجُوزُ اَلنَّاسُ فَيَسْتَقْبِلُ القسطنطنیه قَالَ فَيكَبِّرُونَ فَهَتَزَ حَائِطُهَا ثُمَّ يَكْبِّرُونَ فَيَسْقُطُ مِنْهَا مَا بَيْنَ اِثْنَيْ عَشَرَ بُرْجاً فَيَدْخُلُونهَا فَيَجِدُونَ فِيهَا كُنُوزاً مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ وَ كُنُوزٍ مِنْ نُحَاسٍ فَيَقْتَسِمُونَ غَنَائِمَهُمْ عَلَى اِتْرِسَة﴾ يعنى از کعب الحبار روایت کرده که امّتی هستند که آن ها نصرانی خوانده شوند در بعضی از جزیره ها دریا که در سالی هزار مرکب تجهیز می کنند و می گویند سوار شوید اگر خدا بخواهد و اگر نخواهد پس وقتی که وارد دریا شوند می فرستند خدا بر ایشان باد سختی را که کشتی های ایشان را می شکند پس چندین مرتبه این کار را می کنند پس چون اراده کند خدای تعالی كشتی هائی می گیرند که مانند آن ها در دریا نهاده نشده باشد گفت (یعنی کعب) پس می گویند سوار شوید اگر بخواهد خدا پس سوار می شوند و می گذرند بقسطنطنیه و فزع می کنند برای ایشان پس به آن ها گویند که این فزع ها برای چیست می گویند که ما امّتی هستیم که نصرانی خوانده می شویم و این امّت را می خواهیم که ما را از شهر های خود و شهر های پدران خود بیرون کرده اند پس مدد می کنند ایشان را بکشتی هائی تا این که می روند بعکّاء و بیرون من ها می آورند کشتی های ایشان را و می سوزانند آن ها را و می گویند این جا ها شهر های ما و شهر های پدران ما است و امیر مسلمانان در آن روز در بیت المقدّس است پس می فرستد بسوی مصر و مدد می طلبد از ایشان پس می آید او را فرستاده او از جانب مصر و می گوید دریا گود است و حمل کننده است پس او را مدد نمی کنند گفت پس آن فرستاده بحمص می رود در حالتی که عجم راه بیرون آمدن را بر روی اهل آن شهر بسته اند (مراد از عجم مغربی ها و رومی ها می باشند)یعنی

ص: 420

راه بیرون رفتن از آن شهر را بر روی مسلمانان بسته اند و مدد می کنند ایشان را اهل یمن و می کشند ایشان را بسوی قلعه خود و این خبر را کتمان می کنند و می گوید انتظار چه چیز را می کشید الان است که هر شهری راه را بر مسلمانان می بندند و ثلث از مردم دنبال شترهای خود را می گیرند و ملحق بیابان می شوند که نه با این دسته باشند و نه با آن دسته گفت (یعنى كعب) و فتح کرده می شود شهر و می پذیرند ایشان را در کوه لبنان تا این که فرود می آید امیر المؤمنین در خلیج و امر می گردد بر آن چه که در صدد آن هستند مردمان و آن بر داشتن پرچم او است و می آید او بطرف آب که وضو بگیرد برای نماز صبح پس آب از او دور می شود و هر چه او دنبال آب می رود آب از او دور می شود پس چون چنین دید پرچم خود را بدست می گیرد و بدنبال آب می رود تا آن که می رود به آن طرف آب پس ندا می کند که ای گروه مردمان عبور کنید که خدا دریا را برای شما شکافت همچنان که شکافت آن را برای موسیٰ گفت راوی پس مردم از دریا می گذرند و با قسطنطنیه رو برو می شوند و تکبیر می گویند بنحوی که دیوار قسطنطنیّه بجنبش در می آید پس از آن تکبیر دیگر گویند بنحوی که دیوار آن در میان دوازده برج می افتد پس داخل قسطنطنیه می شوند و در آن جا گنج هائی از طلا و نقره می یابند و گنج هائی از مس و غنیمت های خود را با پسر های خود قسمت می کنند

خبر پَنجاه وَ نُهُم

الزام الناصب ص 224 ﴿وَ فِى خَبَرٍ اُخِرَّ يَفْتَحُ قُسْطَنْطَنِيَّةَ لاَنهَا نُسِبَتْ الى مُنْشِئِهَا هُوَ قُسطَنْطينُ المُلِكِ وَ هُوَ اوَّلٌ مِنَ الظَّهرِ دِينُ اَلنَّصْرَانِيَّةِ وَ لَهَا سَبْعَةٌ اسوَار اَلسُّورِ اَلسَّابِع

ص: 421

مِنْهَا الْمُحِيطُ بِالسِّتَّةِ احَدٌ وَ عِشْرُونَ ذِرَاعاً وَ فِيهِ مَاةُ بَابٍ وَ عَرْضُ اَلسُّوَرِ الاخيرِ الَّذِى يَلِي اَلْبَلَدَ عَشَرَةُ أَذْرُعٍ وَ هِيَ عَلَى خَلِيجٍ يُصِيبُ فِي اَلْبَحْرِ اَلرُّومى وَ هَى مُتَّصِلَةً بِلاَدِ رُومِيَّتِهْ وَ الاندلس وَ اما رُومِيَّة فَهِيَ أَمْرُ بِلاَدِ الرُّومِ وَ كَّلَ مِن مُلْكِهَا يُقَالُ لَهُ البَابُ وَ هُوَ الحَاكِمُ عَلَى دِينِ النَّصْرَانِيَّةِ بِمَنْزِلَةِ الخَلِيفَةِ فِى الْمُسْلِمِينَ وَ لَيْسَ فِي بِلادِ الرُّومِ مِثْلُهَا كَثِيرَةُ الْعَجَائِبِ مُحْكَمَةِ الْبِناءِ وَ عَنِ الاِخْبارِ الاَوْلُ رُومِيَّةُ اَلْكُبْرَى مَدِينَةُ رِيَاسَةُ اَلرُّومِ وَ ذَارَ مُلْكُهُمْ وَ هَى فِى شَمَالَى غَرْبِيِّ القسطنطنيه وَ هِيَ فِي يَدِ الافْرَنْجِ وَ يُقالُ لِمُلْكِهَا لِمانٍ وَ بِها يَكُنِ البَابُ الَّذِى تَطْبَعُهُ الاِفْرَنْجُ وَ هُوَ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الامام و هى مِنْ عَجَائِبِ الدُّنْيَا لِعَظَمِ عَمَّارٍ تَهاوَ لِكَثُرِ خَلْقِهَا وَ حِصَانَتِهَا وَ ذلِكَ خارِجٌ عَنِ العادةِ الى حدّ لا يُصَدِّقُهُ السَّامِع﴾ یعنی در روایت دیگر است که فتح کرده می شود قسطنطنیه و آن نسبت داده شده است به ایجاد کننده آن و او قسطنطين ملك است و اوّل کسی است که ظاهر کرده است دینی نصرانیّت را او از برای آن شهر هفت حصار است و حصار هفتم از آن که محیط است بشش حصار دیگر یازده ذراع است و صد در در آنست و پهنای حصار آخر که پهلوی شهر است ده ذراع است و آن بالای خلیجی واقع است که بدریا می رسد در دریای رومی و آن متصل است بشهر های رومیّه و اندلس و امّا رومیّه آن مادر شهر های روم است و هر که مالک آن باشد او را پاپ می گویند و او بر دین نصرانیت حکومت می کند بمنزله خلیفه است در میان مسلمانان و در شهر های روم هیچ کدام مانند آن عجائب زیاد ندارد و بناء محکمی ندارد و از کتاب اخبار الاول نقل كرده كه روميّة الكبرى شهری است که ریاست روم در آنست و دار الملک آن ها است و آن در شمال غربي قسطنطنيّه واقع است و در دست فرنگیانست و ملک آن را المان گویند و پاپی که فرنگیان او را

ص: 422

اطاعت می کنند در آن جا سکونت کند و او در نزد ایشان بمنزله امام است و این شهر از عجائب دنیا است بجهة بزرگی عمارت آن و كثرت جمعیّت آن و محفوظ بودن آن و آن خارج از عادتست بحدّی که تصدیق نمی کند آن را شنونده

﴿وَ عَزَّ عَقَدَ الدّرر انّ عَلَيْهَا اَلسُّورَيْنِ مِنْ حِجَارَةِ عَرَضِ الْأَوَّلِ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ عَرَضَ الثَّانِى اثْنَانِ و ارْبَعُونَ ذِرَاعاً وَ مَسَافَةً مَا بَيْنَ السُّورَيْنِ مِنَ الْفَضَاءِ سِتُّونَ ذِرَاعاً وَ لَهَا اَلْفُ بابٍ مِنَ النُّحاسِ الأصفَرِ سِوى العَودِ و الصَّنَوْبَرِ وَ الْخَشَبِ وَ الأنبُيونَ لِمَنْقُوشٍ الَّذِي لا يُدْرَى قِيمَتُهُ وَ مَسَافَةُ الْغَرْبِيِّ مِنْهَا الى الشَّرْقِ مَاةٌ وَ عِشْرُونَ مِيلاً وَ بَيْنَ السُّورَيْنِ نَهَرٌ مُغَطًى بِبِلاَطٍ مِنْ نُحَاسٍ طُولُ كُلِّ بَلاَطَةٍ سَبْعُونَ اَوْ ارْبَعُون ذِرَاعاً وَ هُوَ النَّهَرُ الَّذِي بَيْنَ السُّورَينِ يَتَّصِلُ بِالنَّهَرِ الكِبرِ الَّذى تُدْخُلُ فِيهَا الْمَرَاكِبُ و يُعَلِّقُوهَا اِلَيَّ دَاخِلَ البَلَدِ فَيَقِفُ عَلَى جَانِبِ اَلْبَحْرِ فَيُبَاعُ وَ يُشْتَرَى وَ فِيهَا اَلْف وَ مَاتَا كَنيسَتِهِ وَ اِرْبَعُونَ اَلْفَ حَمامٍ وَ فِيهَا طلسمات لِلْحَيَّاتِ وَ اَلْعَقَارِبِ تَمْنَعُهُمْ مِنَ الدُّخُولِ اِلَيْها وَ طِلْسِمٌ اَلدُّخُولُ اَلَيَهَا وَ فِي وَسَطُهَا سُوقٌ يُبَاعُ فِيهِ الطَّيْرُ مِقْدَارَ فَرسَخٍ وَ مَن جَمَّلِهِ مَا فِيهَا مِنَ اَلْكَنَايِسِ كَنِيسَةٌ بُنِيَتْ على اسْمِ بُولَسَ و بِطَرِسَ مِنَ الْحَوَارِيِّينَ وَ هُمَا بِهِمَا فِي جَوْفٍ مِنْ رُخَامٍ مَدْفُونِينَ وَ طُولُ هَذِهِ اَلْكَنِيسَةِ ثَلاَثَةُ الاف ذِرَاعٍ وَ عَرْضُهَا ثَلاثَةُ آلافِ ذِرَاعٍ و قَبِلَ الفَ ذِرَاعٍ وَ هَى مَبنِيَّةٌ على قَنَاطِرَ مِن صُفْرٍ وَ نُحَاسٍ وَ كَذَلِكَ سُقُوفُها وَ حِيطَانُهَا وَ هَى مِنَ اَلْعَجَائِبِ وَ فِيهَا كَنِيسَةٌ أُخْرَى عَلَى ارْضِ بَيْتِ المَقدِسِ وَ طولُها مُرَصَّعَةً بِاليَواقِيتِ وَ الجَوَاهِرِ وَ الزُّمُرُّدِ طُولٌ مُذْ بَحها عِشْرُونَ ذَرعاً مِنَ الزُّمُرُّدِ الاخضَرِّ وَ عَرْضُهُ سِتَّةٌ اذْرَعٍ يَحْمِلُها اثنَى عَشرَةَ تِمثالاً مِن

ص: 423

الذَّهَبِ طُولُ كُلِّ تِمْثَالٍ ذِراعَانِ و نِصْفٌ وَ لِكُلِّ تِمْثَالٍ عَيْنَانِ مِنَ اَلْيَاقُوتِ اَلاِحْمَرِ فِي الْمَكَانِ مِنْهُمَا وَ لِّهَا ثَمَانِيَةٌ وَ عِشْرُونَ بَاباً مِنَ اَلذَّهَبِ اَلْأَحْمَرِ﴾ يعنى و از كتاب عقد الدّرر ( تالیف ابو بدر یوسف بن یحیای سلمی شافعی) روایت کرده که بر آن شهر دو حصار است از سنگ که پهنای اوّل آن هفتاد و دو ذراع است و پهنای دوّم آن چهل و دو ذراع است و مسافت ما بین دو حصار شصت ذراع از فضاء است و برای آن هزار در است از مس زرد غیر از در هائی که از چوب صنوبر و مطلق چوب و آب نوس نقش شده که قیمت آن را کسی نداند و مسافت میان غربی و شرقی آن را صد و بیست میل تحدید کرده اند و در میان دو حصار نهریست سر پوشیده بقطعات مس که درازی هر قطعه ای هفتاد یا چهل ذراع است و آن نهر که در میان دو حصار واقع شده متّصل است بنهر بزرگی که در آن مرکب ها داخل می شود و می آویزند آن ها را بداخل شهر پس می ایستند در کنار دریا و خرید و فروش می کنند و در آن شهر است هزار و دویست کنیسه و چهل هزار حمّام و در طلسم هائی برای مار ها و عقرب ها که آن ها را منع کند از داخل شدن در آن شهر و طلسمی که منع کند داخل شدن غریب را در شهر و در وسط آن شهر بازاری است که در آن مرغ فروخته می شود و طول آن بازار یک فرسخ است و از جمله چیز هائی که در آن شهر است کنیسه ایست بنام پولیس و پطرس که از حوارییّن بوده اند و آن دو نفر در آن جا در جوف سنگی مدفونند و در ازای آن کنیسه سه هزار ذراع است و پهنای آن سه هزار ذراع و گفته شده که هزار ذراعست و آن بالای پل هائی از مس و برنج بنا شده و همچنین

ص: 424

است سقف ها و دیوار های آن و این از عجایب است و در آن کنیسه دیگری است در زمین بیت المقدّس که در ازای آن مرصّع است بیاقوت ها و جواهرات و زمرّد و طول مذبح آن بیست ذراع است از زمرّد سبز و عرض آن شش ذراعست که آن را دوازده تمثال از طلا بر می دارد که طول هر تمثالی دو ذراع و نصف ذراع است و برای هر تمثالی دو چشم است از یاقوت سرخ که آن مکان از آن دو چشم روشن شود برای آن کنیسه هجده در است از طلای سرخ

خبر شَصتُم

الزام النّاصب ص 224 ﴿وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ انَّ الرُّوميَّه مَدِينَةٌ كَثِيرَةُ العَجائِبِ وَ مِنْ عَجَائِبِهَا اَنَّ فِي وَسَطِها كَنيسَتِهِ عَظِيمَةٌ وَ فِي وَسَطُ الكَنيسَتِهِ عَامُودُ مِنَ الْحَدِيدِ الصِّينِيِّ وَ عَلَيْهِ تَابُوتٌ مِن نُحَاسٍ احْمَرَّ وَ فيه لِسُودَانِيَّة وَ هِى زُرْزُورَةَ وَ فَى مِنْقَارَهَا زَيْتُونَةً وَ فِي مخلبِيهَا زَيْتُونَتَانِ مِنْ نُحَاسٍ فاِذا كَانَ اَيَامُ اَلزَّيْتُونِ لَمْ يَبْقَ فِي الدُّنْيا سُودانِيَّةٌ عَلَيَّ وَجْهُ الاَرْضِ اَلاِجَاءُ وَ فِيُّ مِنْقَارٍ هَا زَيْتُونَةٍ وَ فِي مُخْلَّبَيْهَا زَيْتُونَتَانِ قَنَاتِي بِهِ وَ تُلْقِيهِ فِي التَّابُوتِ فَمِنْهُ ياكِلُونَ وَ مِنْهُ يادِمُونَ وَ مِنْهُ يُوقِدُونَ مِنَ السُّنَّةِ الى السَّنَةِ مِنْ زِينَتَةٍ وَ فِيهَا مِنَ اَلْعَجَائِبِ مَا يَطُولُ ذِكْرُهَا فى هَذَا اَلْمَقَامِ اِنْتَهَى﴾ يعنى از ابن عبّاس روایت شده که رومیّه شهریست که عجائب آن بسیار است و از عجایب آن اینست که در وسط آن کنیسه ایست بزرگ و در وسط کنیسه عمودیست از حدید صینی (آهن چینی) و بالای آن صندوقی است از مس سرخ و در آن است تمثال مرغی که آن را زُرزُور گویند وزن عضمور

ص: 425

و در منقار آن یک دانه زیتون است و در دو چنگال آن هم دو دانه زیتون است از مس چون ایّام زیتون شود باقی نمی ماند در دنیا بر روی زمین مرغ سودانیّه ای مگر آن که می آید و در منقار او یک دانه زیتون و در دو چنگال او دو دانه زیتون است می آورد و در آن صندوق میندازد پس از ان می خورند و نان خورش خود تار می دهند و از آن می افروزند از آن سال تا یک سال دیگر از روغن او و در آن شهر است از عجائب آن چه که طول می کشد ذکر آن در این مقام (تمام شد کلام ابن عبّاس)

پایان یافت جزو سوّم کتاب نوائب الدّهور

بتوفيقات ربّانی و تاییدات سبحانی و توجّهات خاصّه اعلى حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالى فَرَجه و از خداوند متعال جلّت عظمته ادامه توفیق و تایید می طلبم برای تالیف جزو چهارم این کتاب و در خواست قبول این خدمت نا قابل را از پیش گاه والای حجّت بالغه احدیت ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء مي نمايم و رجاء واثق آن که هر چند گناه کار و رو سیاه و شرم سارم بعظمت و برزگواری خود از بذل عنایات شاهانه و لویّه از دربار عظمت مدار خویش دورم نفرماید و با کسی نظری قلب قلبم را از الواث معاصی و کثافات گناه پاک و از خوان لطف و احسان خود محروم و بی بهره ام نفرماید

سعدی مگر از خر من اقبال بزرگان *** یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم

لِمؤلّفه العاصى

زاد راهی بجز از بار گنه نیست مرا *** رو سیاهم من و جز روی سیه نیست مرا

ص: 426

کاروان اجکم گر بزند بانگ رحیل *** بجز از جُرم و خطا توشه نیست مرا

در صف حشر که خوبان همه گرم طربند *** چکنم من که بجز حال تَبَه نسبت مرا

هم گنان جمله در آسایش و از کرده خود *** سر بزیرم من و جز پشت دوته نیست مرا

راد مردان همه را گوهر اعمال بكف *** وای بر من که بجز سنگ و شبه نیست مرا

شرم سارم من خجلت زده با دست تهی *** جز امید کَرَم و رأفت شه نیست مرا

بگدائی بدر جود تو رو آوردم *** گر چه از رو سیهی روی نگه نیست مرا

من حیران بتمنای لقایت شب روز *** خود تو دانی که بجز دیده بِرَه نیست مرا

اظهار اشتياق مؤلّف بدیدن آن حضرت

يا رب ز غمش تا چند اشکم ز بصر آيد *** بنشسته سر راهش شاید ز سفر آید

تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش *** کوکب شمرم هر شب شاید که سحر آید

هر دم که رخش بینم خواهم دیگرش دیدن *** بازش نگرم شاید یک بار دیگر آید

از دیده نهان امّا اندر دل من جایش *** او را طلبم هر شب شاید که ز در آید

با کس نتوانم گفت من راز درون خویش *** که درد غم هجرش دل را چه بسر آید

می سوزم و می سازم از درد فراق امّا *** تیر غم او بر دل افرون ز شمر آید

حیران بفغان تا کی با محنت و غم همدم *** یا رب نظری کانشاه از پرده بدر آید

و لَه ايضاَ

شهی دارم که تاج رفعت شاهی بسر دارد *** بامر حق تواند عالی زیر و زبر دارد

ص: 427

شهی دارم که حق داده زمام کون در دستش *** بامر حق تواند عالمی زیر و زبر دارد

شهی دارم که در قدرت هزاران چون سلیمان را *** بزیر خاتم شاهیّ خود زیر نظر دارد

شهی دارم که یک سر ماسوی الله زنده از فیضش *** جهان را جملگی چون بیضه ای در زیر پر دارد

شهی دارم که حقّش بر گزید از علوی و سفلی *** ولایت بر تمام ملک امکان سر به سر دارد

شهی دارم که چون خورشید رخسارش شود طالع *** بتیغ عدل جور و کینه را از ریشه بر دارد

شده نزدیک کین مهر فروزان جلوه گر گردد *** ز آب عدل کام دهر سرشار و تر دارد

نبی الا ز مشرق چون به مغرب ره سپر گردد *** جهان بس فتنه خونین که اندر زیر سر دارد

بروم و روس و آفریقا و افرنج آتشی افتد *** که دودش تیره اطراف جهان از بحر و بر دارد

پس آن گه حزب شیطان از دمشق آماده بر خیزد *** عراق و شام را از فتنه خود تیره تر دارد

سخن کوتاه کن حیران که از این ماجرا ایران *** بود ایمن ولی آن فتنه ها جور دیگر دارد

نگارم پرده در بی پرده در دیدار می آید *** زمستان بهار آید گل از گزار می آید

بِگِردِ ماه رویش پیچ و تاب عقرب گیسو *** قمر در برج عقرب قامع الکفّار می آید

بكف تیغ و ببر جوشن بسر تاج يد اللّهى *** ز جنّ و انس با او لشکری بسیار می آید

که تا سازد زمین را پر ز عدل و داد علم و دین *** بامر حق پی سركوبي اشرار می آيد

بگو با منکر و بی دین بکن هر آن چه می خواهی *** قریباً دست حق با تیغ آتش بار می آيد

برای دیدنش تا چشم مشتاقان شود روشن *** نمانده مدّتی چندان که حق در کار می اید

ص: 428

بسمت غرب از مشرق چو سر زد آتشى سوزان *** بشام آن گه فتد ناری که بس دشوار می آید

سلاطین جهان یک سر بهم تا زند از هر سو *** که دنیا پیش چشم جمله ایشان تار می آید

بسی نزدیک می باشد خود این معنی نمی دانم *** چه از این ماجرا بر مست و بر هشیار می آید

ز حَتَّى يَاتِيَ اَللَّهُ وَعَدَهُ ار اهل معنائى *** توانی یافت تا کی ظاهر این آثار می اید

همی دانم که از این قرن بیرون نیست این معنی *** نتانم فاش گفتن نوبت اظهار می آید

خمش جبران بباید بست دم از سرّ دانایان *** که این معنی گران بر خاطر اَغیار می آید

من که مخمور از می سرشار دیدارم هنوز *** باز مشتاق فروغ روی دل دارم هنوز

گر طبیب از بهر درمانم شراب وصل داد *** ليك حق داند که من از هجر بیمارم هنوز

عکس رویش گر چه در آئینه دل او فتاد *** نیز باز از دوریش زار و گرفتارم هنوز

گرچه میاید نوید وصلم از وی پی به پی *** باز از نار فراقش اندر آزارم هنوز

شب به پایان می رسد یاران همه در خواب ناز *** جمله در خواب و من بیچاره بیدارم هنوز

بخت بد یاران همه گرم نشاط و عیش و نوش *** چون کنم من خاطر افسرده ای دارم هنوز

دیده بر در دوخته در انتظار مقدمش *** آرزومند طلوع ماه رُخسارم هنوز

جان حیران بر لب آمد در تمنّای وصال *** فخرم آن باشد که پیش گل رخان خارم هنوز

اندر آئینه دل عکس شهی می طلبم *** بحريم حرم شاه رهى می طلبم

ص: 429

روز و شب ناله زنان ندبه کنان اشک فشان *** از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم

تا كند جمال مه افلاك جلال *** دائماً در دل خود جلوه گهی می طلبم

منتظر دوخته اندر ره شه چشم امید *** گوئی از دیده حق بین نگهی می طلبم

یا رب از لطف ز خورشید رخش پرده بگیر *** فرج شاه بحال تبهی می طلبم

در ره وصل تو ای خسرو اقلیم وجود *** سال ها رهبر صاحب کلهی می طلبم

در شب هجر تواند مطلب روز وصال *** صبح روشن پی شام سیهی می طلبم

تا شود زنده ز فیض دم تو مرده خاک *** من حیران شه انجم سپهی می طلبم

نقش جمال شاه را تا که بدل کشیده ام *** یک سره مهر این آن از دل خود بریده ام

هر نظرم که بگذرد جلوه نورش از نظر *** بار دیگر نکو ترش بینم از آن چه دیده ام

عشق مجال کی دھد تا که بگویمی چسان *** تیر بلای عشق او بر دل و جان خریده ام

سوزم و ریزم اشک غم شمع صفت به پای دل *** در طلبش چه خارها بر دل خود خریده ام

چاک دل از فراق او می زنم و نمی زند *** بخیه به پاره های دل کز غم او دریده ام

این دل سنگم آب شد ز آتش اشتیاق تو *** بس که به ناله روز و شب کوره دل دمیده ام

شرح نمی توان دهم حالت سوز و ساز جز *** ریزیش اشک دیده و خون دل چکیده ام

حیران تا کی از غمش اشک بدامن آورد *** چون دل داغ دار خود هیچ دلی ندیده ام

ص: 430

خسروا گوشه چشمی بمن بی سر و پا کن *** سوی دل سوختگان یک نظر بهر خدا کن

نفس نگذاردم ایشه که باخلاص بکوشم *** منّتی جان مرا از ستم نفس رها کن

حل نشد مشکل دل در اثر نفس پرستی *** حلّ آن را تو حوالت بكف عقد گشا كن

آخر ای ابر سخا آب زن این نار هوایم *** تن خاکیّ مرا خاک در اهل وفا كن

کرده ام گم ره وصل تو من ای كعبه مقصود *** رحمی این خسته گم گمگشته بخود راهنما کن

حیف و صد حیف که رفت از کف من عمر بباطل *** همّتی درد من از داروی توفیق دوا کن

خون شد از غم دل حیران و هم از دیده برون شد *** اخر ای شاه ز رأفت نظری سوی گدا کن

آمده ام در این جهان تا که زنی شکر دهم *** رویم و شاخه آورم برگ دهم ثمر دهم

باد خزان معصیت ریخته شاخ و برگ من *** گو چکنم جر آن که از فتنه خود خبر دهم

معرفت قدیم را نفس من حجاب شد *** غیر هوای نفس خود کی بتوان اثر دهم

دور شدم ز اصل خود رهزن من هوای من *** مرغ هوای خویش را کاش شدی که سر دهم

چاره درد جان من نیست بجز گریستن *** از پی قتل نفس خود خون دل از بصر دهم

وای بحال زار من وین دل بی قرار من *** داروی درد خویش را گریه گه سحر دهم

مهدی منتظر بیا آتش دل فرو نشان *** درد من ار دوا کنی مژده بخشک و تر دهم

حیران را بیک نظر اهل نظر کنی اگر *** از خطر هوای خود خویش توان گذر دهم

ص: 431

فلك خونی عجب اندر دل دیوانه می ریزد *** که عاقل اشک حسرت در غمش مستانه می ریزد

نباید بست عهد دوستی با پیره زالی کو *** دما دم زهر غم در جام ما مردانه می ریزد

قدم باید زدن اندر طریق احمد مرسل *** که از ایوان کسری مقدمش دندانه می ریزد

بزن دست توسّل دامن آن بت شکن شاهی *** که با دست خدائی بهر بت از بت خانه می ریزد

سر خدمت بنه در آستان راده مردانی *** که خوان فیض شان خون در دل بیگانه می ریزد

نشین در انتظار مقدم شاه فلک جاهی *** که آب عدل در کام جهان شاهانه می ریزد

کند تا سر نگون یک سر لوای جور در عالم *** ز کفر و شرک بس خون ها که او رندانه می ریزد

گران مصباح بر مشکوة دل ها پرتو اندازد *** بگرد شمع رویش پر زنان پروانه می ریزد

کند نا صد دل از عاشقان خویشتن هر دم *** ز گیسو دام و از خال سیاهش دانه می ریزد

شها از فرط رأفت گوشه چشمی بحیران کن *** که با یاد تو اشکش بی کش و پیمانه می ریزد

ای مهر گردون شرمسار از جلوه انوار تو *** وی خیره چشم روزگار از دیدن رخسار تو

بستی هزاران سلسله از تار موی دل کشت *** بس صید دل ها کرده است این طرهّ طرّار تو

خون ها بدل ها ریخته با مهر خود آمیخته *** آتش زده بر خفتگان این نرگس بیدار تو

تا چند اندر پرده ای تا کی از ما برده ای *** دل دادگانت منتظر سر گشته دیدار تو

صبح و پسین شام و سحر در راه وصلت منتظر *** بنشسته با خون جگر مستظهر آثار تو

خوش دل بیغما می بری جان از تن ما می بری *** صد ها هزاران همچو من دل داده و بیمار تو

ص: 432

خرّم دمی کائی ز در بر ما بینداری نظر *** آخر تو می دانی که ما خاریم در گل زار تو

حیران و سر گردان منم روز و شبان گریان منم *** شاید که روزی بنگرم آن چهره گلنار تو

درد فراق شاه را من ببیان گفتگو *** شرح نمی توان دهم نکته بنکته مو بمو

جامه صبر بردم چند در انتظار شه *** قطعه بقطعه نخ بنخ تار بتار و پو بپو

می طلبم نشانه از هر که رهم نمی دهد *** گفته بگفته دم بدم دسته بدسته سو بسو

تا که کنم سراغ از او می گذرم بهر طرف *** خانه بخانه جا بجا کوچه بکوچه کو بکو

كاش توان گریستن شام و سحر بیاد او *** دجله به دجله یم به یم نهر به نهر و جو به جو

درد جنون عشق او می کشدم ببحر و بر *** شهر بشهر و ده بده درّه بدرّه کو بکو

خیز و بریز ساقیا ساغر غم ز خون دل *** جام بجام و دَنْ بِدَنْ خُم خُم و هم سُبو سُبو

تا که کنم نثار شه جان فکار خویش را *** ز اتش هجر پی بپی و زغم و رنج تو بتو

کشته عشق شاه را بلکه برند عاشقان *** دست بدست پا بپا شانه بشانه رو برو

حیران را دیگر رجا نیست ز لذّت جهان *** جز که دهند نعش او ز آب وصال شست و شو

خوشا شاه و خوشا روز وصالش *** خوشا خورشید روی بی مثالش

خدایش ناصر و یار و معین باد *** بھر خالی کند حفظ از و بالش

عجب کرده است دام صید دل ها *** مسلسل گیسوی مشكین و خالش

همی خواهم که دیدارش ببینم *** شوم مفتون آن سحر حلالش

ص: 433

دهد گر دست تا پایش ببوسم *** بمژگان رُو بمى خاک نعالش

خداوندا ز هجرش چند نالم *** بر افکن پرده از روی جمالش

همی خواهم که گردد دست گیرم *** شوم مشمول الطاف و نوالش

سرشک از دیده حیران چند ریزد *** که شاهد شه شبی پرسد ز حالش

در دل خود کشیده ام نقش جمال بار را *** پیشه خود نموده ام حالت انتظار را

ریخته دام و دانه شه از خط و خال خویشتن *** صید نموده مرغ دل برده از او قرار را

سوزم و سازم از غمش روز و شبان بخون دل *** تا که مگر ببینم آن طرّه مشك بار را

دولت وصل او اگر یک شبی آیدم بکف *** شرح فراق کی توان داد یک از هزار را

چشم امید دوختن بر ره وصل تا بکی *** برده شرار نار غم از کفنم اختیار را

ای مه برج معدلت پرده ز چهره بر فکن *** شو ز دو چشم عاشقان زآب کرم غبار را

سوختگان خویش را کن نظر عنایتی *** مرهمی از کرم به این دل داغدار را

حیران را ز جلوه ای از رخ خویش مات کن *** تا رهد از خودی خود، ترک کند دیار را

سلام عَلَى نُورِ اَلإِلَهِ مُحَمَّدٍ *** رَسُولُ اَلْوَرِيِّ خَيْرِ اَلْبَرِيَّةِ اَحمَدٍ

وَ عِتْرَتِهِ زَوْجِ اَلْبَتُولِ وَ صِهْرِهِ *** عَلِيٌ اميرُ المونين اَلْمُمَجَّدُ

وَ فَاطِمَةُ الصديقة اَلطُّهْرُ بِنْتة *** شَفِيعة يوم الحَشر للمتودّد

ص: 434

و سبطيه قرطى عَرْشِ رَحْمَةٍ رَبَّةٍ *** بِحُبِّهَا ارجو النجاة اَلْمُوبِّدَ

وَ تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ ائمّة *** غُيُوثٌ اَلنَّدِيِّ فِي كُلِّ غَوْرٍ و منجد

عَلِيٍ هوَ اَلسَّجَّادُ زَيْنُ عِبَادِهِ *** وَ بَاقِرُ عِلْمِ اَللَّهِ خَيْرُ مُسَدَّدٍ

وَ كَاشِفُ اسرار الحقائق جعفر *** بِنُورِ هُدَاهُ شِيعَةُ الْحَقِّ تَهْتَدِي

وَ عَالِمِ اَهْلِ الْبَيْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ *** الْكَظِيمِ الْحَلِيمِ النَّاسِكُ الْمُتَهَجِّدُ

وَ ثامن ايات الْوِلايَةِ فِي الْوَرِيِّ *** عَلِيٍ اَلرِّضَا نُورِ المُضِيِّ الْمُجْسِدِ

وَ نُورِ جَلاَلِ اَللَّهِ ذِى اَلْجُودِ وَ اَلقَيِّ *** الِجَوَادِ التقىّ الطَّاهِرِ اَلْمُتعَبِّدِ

وَ عَيْبَةِ عِلْمِ اَللَّهِ خازِنِ حِكْمَتِهِ *** عَلَىّ النَّقيِّ اَلْهَادِ فِى كُلِّ مَشْهَدٍ

وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِ اَلزَّكِيِّ *** شَفْیعِ اَلْوَرَى فِي اَلْحَشْرِ خَيْرُ الاماجِدِ

وَ شَمْسُ اَلضُّحَى بَدْرُ الدُّجَى وجَّةُ رَبِّهِ *** امام هُدىً لِلدّينِ خَيْرُ مُجَدَّدٍ

عَلَيْهِمْ سَلاَمُ اَللَّهِ مادامت اَلسَّمَا *** تَدُورُ بِمَا فِيهَا بِنَظْمٍ مُمَهَّدٍ

مُوَالًى اَنْتُمْ مُوْئِلِى يَوْمِ فَاقَتِي *** بِحُبِّكُمُوَ اُرْجُو اَلشَّفَاعَةَ فِي الغَدِ

مَوَدَّتُكُمْ زَادىً وَ مَالَى بِضَاعَةً *** سِواها غَداً عِنْدَ اَلْمَلِيكِ الْوَاحِدِ

أو الى مَوَالِيكُم وَ امَّا عَدُوَّكُمْ *** فَانَّى أَعَادِيهِ عَدَاوَةً عَامِدٍ

فَهَا اَنَا حَيْرانُ كَثِيرُ خَطِيئِبِي *** رَجائِي بِكُمْ فِي اَلنَّشَّابِينَ لاَهْتَدِي

صَلَوَاتٍ أُخْرَى لِلْمُولِفِ

صَلِّ يَا رَبِّ عَلَى اَلنُّورِ اَلْمُبِينِ *** اِحْمَدِ اَلْمُخْتَارَ خَتْمَ اَلْمُرْسَلِينَ

ص: 435

وَ عَلَى اَلْمَوْلُودِ فِي اَلْبَيْتِ اَلْحَرَامِ *** كَعْبَةُ الصِّدْقِ امِيرُ الْمُومِنِينَ

و عَلَى فاطِمَةَ الطُّهْرِ اَلْبَتُولِ *** مَنْ هِيَ خَيْرُ نَسَارِ اَلْعَالَمِينَ

وَ عَلَى السِّبطِ الزَّكِيِّ المُجتَبَى *** حَسَنِ اَلْخُلُقِ امام الْمُهْتَدِينَ

وَ عَلَى خَامِس اِصْحَابِ اَلْكِسَاءِ *** قِبْلَةُ اَلْعِشَاقِ اَلْفلاَتِ اَلْحَصِينِ

وَ عَلَى رَابِعِ انوار اَلْهُدَى *** اَلسَّيِّدِ اَلسَّجَّادِ زَيْنِ اَلْعَابِدِينَ

وَ عَلَى تَجْرِ الْعُلُومِ اَلزَّاخِرَةِ *** بَاقِرُ الْعِلْمِ شَفِيعُ الْمُذْنِبِينَ

وَ عَلَى اَلصَّادِقِ كَشَّافُ العُلُومِ *** مَعْدِنُ الأَسْرارِ وَ الْحَبْلِ الْمَتِينِ

وَ على العالِمِ بِالنَّصِّ الجَلِى *** كاظِمِ الغَيظِ دَليلِ السَّالِكينَ

وَ عَلِيٌ شَمْسُ اَلشُّمُوسِ الطالعة *** الرِّضَا اَلْمَرْضِيِّ كَهْفِ اَلْعَارِفِينَ

وَ عَلَى ذِي اَلْجُودِ مِصْبَاحُ التقى *** التقيُّ اَلْخَيْرُ بُرْهَانُ الْيَقِينِ

وَ عَلَى الْهَادِي اَلنَّقِيِّ اَلْمُقْتَدِي *** قَمَرَ الْأَقْمَارِ زَينِ الْمُتَّقِينَ

عَلَى الطُّهْرِ الزَّكِيِّ الْعَسْكَرِيِّ *** والِدِ الْحُجَّةُ ذُخْرُ السَّابِقِينَ

وَ عَلَى اَلْقَائِمِ بِالْحَقِّ المُبِينِ *** قامِعُ اَلشِّرْكِ مُبِيرُ اَلظَّالِمِينَ

حُجَّةُ الْعَصْرِ الامام المُنتَظَرُ *** مُظَهِرٌ لِلْغَيْبِ كَنْزُ اَلرَّاغِبِينَ

عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالَى فَرَجَهُ *** بِجُنُودِ اَلنَّصْرِ قَوْمٌ صالِحِينَ

سادَتِي انى مُوَالٍ لَكَمُو *** وَ مَعَادٍ الْجَمِيعِ اَلْمُلْحِدِينَ

فَاشْفَعُوا لِي يَوْمَ لاَ يَنْفَعُنِى *** عِلْمِي اِنِّي لِحَيْرَانُ حَزِينٌ

ص: 436

بِعَوْنِ اَللَّهِ وَ حِسُّ تَوْفِيقِهِ

پایان یافت جزو سوّم کتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور و در تعقيب آن شروع می نمایم بتالیف جزء چهارم و آن مشتمل است بر اخبار کهنه و منجّمین و ارباب علم حروف و جفر و اشعار مربوطه به آن و بشارات پیشینیان از کتب عهد عتیق وَ جَدَید و غير آن ها ان شاء الله تعالى و توفيق اتمام آن را از خدای متعال می خواهم و از ذوات مقدّسه محمّد و آل محمّد صَلَوات الله علیهم اجمعين یاری می طلبم و از برادران ایمانی در خواست دعا و طلب آمرزش می نمایم (وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ اَلْمَعْصُومِينَ وَ كان او ان اتمامي هذا اَلْجُزْوِ صَبِيحَة يَوْمِ السَّبْتِ الرَّابِعَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الثَّانِي سَنَةَ الفٍ وَ ثَلاَئِمَاةٍ وَ ارْبَع وَ ثَمانَينِ بَعْدَ الهِجْرَةِ المُقَدَّسَةِ النَّبَويَّةِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الاَّفُ الصَّلَواتِ وَ التَّسليماتُ وَ الحَيَّاتُ وَ اَنَا الْعَبْدُ الْمُحْتَاجُ اَلْعَاصِى اَلْفَانِي مُحَمَّدٌ حَسَنٌ لِمَيْرٍ جُهَانِيَّ اَلطَّبَاطِبَائِيِّ اَلْمُحَمَّدُ اُبَادِي اَلْجرَقُوئِى اَلاِصْفِهَانِيُّ نُرِيلُ طُهْرَانِ سِنُهُ 1384 هَجَرِيُّهَ)

ص: 437

فهرس مندرجات جزو سوم

ص 2...دیباچه جزو سوم کتاب

ص 3...حَديثِ اوّل از بخش هفتم در بیان این که می آید برای مردم زمانی که انس نمی گیرند مگر بکتاب های خود و این که از نعمت های بزرگ الهیّه قدرت دادن بر نوشتن است

ص 4...محفوظ ماندن علوم به نوشتن است و بیان چند علام ختمیّه

ص 5...در بیان پنج علامت از علامات حتميّة و بیانی از مؤلّف

ص 6...قيام دوازده نفر که بدروغ ادّعای مهدویت کنند پیش از قیام قائم عليه السّلام و کشته شدن نفس زکیّه دوازده روز پیش از ظهور حضرت حجّت عجّل الله تعالى فرجه

ص 7...آخر سلطان بنی عبّاس عبد الله نامی است که بموت او قائم آل محمّد علیه السلام قیام کند و بیانی از مؤلف حقیر

ص 8...تحقیق انیقی از مؤلف ضعیف

ص 9...بعضی از نشانه های انقراض ملک بنی عبّاس

ص 10...تفسير لغت عندافه و احتمالات در این لفظ

ص 11...مدّت حکومت سفیانی و بیان

ص 12...فتنه او

ص 13...خدا دین خود را بوسیله دشمنان خود یاری می کند و شرح کلام مجلسی ثانی و شکافته شدن فرات و آب آن بپای خود داخل کوچه های کوفه شدن و این علامت خیلی نزدیک قیام واقع شود

ص: 438

ص 14...ندای آسمانی در شب بیست و سوّم بنام مهدی عليه السّلام و کشته شدن چهار هزار نفر در روز جمعه ای نزدیک مسجد کوفه

ص 15...ظهور پنج بلاء در آخر الزمان نزديک ظهور قائم علیه السّلام

ص 16... ظهور بعضی از علامات و کشته شدن هشتاد هزار نفر در نزد کوه سیاه ریّ

ص 17...تحقيق از مؤلف در ذیل حَديثِ

ص 18...حمله بغدادی ها و خراسانی ها به ریّ و فرار کردن اهل ری بقم و از آن جا به اردستان که یکی از قصبات توابع اصفهانست

ص 19...بیانی از مؤلّف حقیر

ص 20...معنای حَديثِی در فضيلت قم

ص 21...ترجمه حَديثِ و تحقیقی از مؤلّف

ص 22...حَديثِ شریف در فضیلت قم و ترجمه آن

ص 23...تحقيق بلیغی از مؤلّف

ص 24...تتمّه تحقیق مؤلّف و بیان

ص 25...اصول دین شیعه دوازده امامی اجمالاً

ص 26...بيان و تحقيق مؤلّف فقیر

ص 27...احادیث در فضیلت قم

ص 28...در فضلت قُم

ص 29... در فضیلت قم و در ضمن آن است بعضی از اخبار غیبيّه

ص 30 تا 31...كسوف آفتاب دو ثلث ساعت یا دو ثلث روز و خسوف ماه در مدّت بیست و سه ساعت یا روز بيست سوّم ماه و فتنه اهل مصر و قطع رود نیل و تحقیقی از مؤلف و معنای حَديثِ

ص: 439

ص 32... بلند شدن پرچم حسنی و اموی و قیسی پیش از سفیانی

ص 33... خروج طالب الحق که از علامات خروج سفیانی است و او بر طریق حق نیست و غیر از یمانی است و ظهور کلاه های بین المللی

ص 34...قبل از ظهور حضرت بقدری فتنه شدید شود که جائی که دینار و درهم خود را حفظ کنند نداشته باشند و بیانی از مؤلّف

ص 35... بقیّه بیان مؤلف و ذكر حَديثِی

ص 36...امتحان دوره غیبت و این که پرچم های مشتبه قبل از ظهور دوازده است و ظهور قائم از آفتاب روشن تر خواهد

ص 37...شرح حد و موعظه مولّف

ص 39...اشعار مؤلّف در موعظه

ص 40...بقيّة اشعار و بعضى از علائم مهمّه ظهور

ص 41...بعضی از علائم و وقایع قبل از ظهور

ص 42...ظاهر نشود قائم عليه السّلام تا این که حکومت کنند بسیاری از مردمان تا نگویند که اگر ما حکومت می کردیم بعدالت رفتار می کردیم و ظاهر نشود آن حضرت تا این که نه عشر از مردم هلاک شوند

ص 43...ندای آسمانی را هر قومی به زبان خود می شنوند و نقل حَديثِ شریفی

ص 44...ترجمه حَديثِ شریف و خبر دادن از خراب شدن دیوار مسجد کوفه

ص: 440

ص 45...ادّعا کردن دوازده نفر دیدن قائم علیه السّلام را و مورد تكذيب واقع شدن ایشان و حركت و حرب قبیله قیس و ریخته شدن خون ستم كاران و دعوت شدن درندگان بخوردن گوشت های آن ها

ص 46...مسخ شدن بعضی از مردم آخر الزمان پیش از ظهور

ص 47...خبر دادن ناقه سواری بمردن خلیفه عبّاسی که بمردن او فرج آل محمّد و همه مردمان واقع شود و ظاهر شدن آتش عظیمی در آسمان از سمت مشرق و آن مدّت کمی پیش از ظهور قائم خواهد بود و وقوع موت و قتلى مقارن ظهور

ص 48...صعود آخرین سلطان بنی عبّاسی در شام بر منبر مروان و منقرض شدن ایشان و قيام قائم و بیعت مردم بان جناب

ص 49...ندای آسمانی و هلاک عبّاسی و قتل نفس زكیّه و بزمين فرو رفتن لشکر سفیانی در میان مکّه و مدینه در سال قبل از ظهور همه آن ها واقع شود

ص 50...دو ندائی که در آسمان و زمین بلند می شود نداء اوّل حق خواست و نداء دوّم باطل است

ص 51... ترجمه حدیث

ص 51...در سالی که صیحه آسمانی بلند می شود پیش از آن در ماه رجب صورت و دستی در ماه ظاهری می شود

ص: 441

ص 53...بلند شدن هفتاد پرچم یا هفتاد گروه پیش از قیام قائم

ص 54...کشته شدن ابن الشيخ در نجف اشرف

ص 55...وجه تسمیه ماه های عربی

ص 56...تا بنی عبّاس منقرض نشوند فرج نخواهد شد

ص 57...حکومت کردن زنان و امر دادن و ریاست کردن کودکان و جوانان و خراب شدن مسجد کوفه و پیمان بستن دولت های هم جوار و زایل شدن ملک از بنی عباس

ص 58...سفیانی خبیث ترین مردم است و بیان صفات او و این که کنیز خود را زنده دفن می کند از ترس این که مردم را به او دلالت کند و غیر این ها

ص 59...نشانه ظهور حضرت بیدار شدن هر کسی است هنگام صبح در حالی که زیر سر او نوشته ای باشد و بیان این که پیش از ظهور دو ثلث مردم هلاک و نابود شوند و یک ثلث باقی بمانند و بیان خبر دیگری

ص 60...بیان چندی از علامات مهمّه پیش از ظهور و این که سه سال پی در پی پیش از ظهور مردم ممنوع از رفتن حجّ شوند

ص 61...ترجمه حَديثِ و در آن است رو آوردن پرچم های خراسانی بجانب عراق و پرچم های ترک بجانب رىّ و هجوم آوردن چینی ها به آن ها

ص 62...حَديثِ مفضّل از حضرت صادق بروایت وافی از روضه کافی

ص: 442

ص 63 تا 64...ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 65...بیان 27 علامت از علامات عامّه

ص 66...بیان نه علامت دیگر و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 68...بیان سی و هشت علامت و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 69...بیان پانزده علامت و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 71...بیان هفده علامت

ص 72...بیان پانزده علامت و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 74 و 75...بیان بیست و یک علامت

ص 76...ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 78...دیدن یکی از اصحابه صادق نظیر حالات اهل آخر الزمان را

ص 79...خروج سفیانی در ماه رجب

ص 81...باز کردن امير المؤمنين عليه السلام پرچم رسول خدا صلی الله عليه و آله را در وقعه بصره و بعد از ان باز نخواهد شد تا زمان قيام قائم عليه السّلام

ص 82 تا 83... ترجمه حَديثِ و در آنست که چون قائم علیه السّلام قیام کند تمام اهل مشرق و مغرب او را لعن کنند و قیام نمی کند قائم تا این که دو نوشته در بصره و کوفه خوانده شود مُشعر بر بی زاری جستن از علیّ علیه السلام

ص 84...قسمتی از حَديثِ

ص 85...قسمتی در ترجمه حَديثِ و در آن است بیان رفتار قائم هنگام ظهور و وقایع دیگر

ص 86...وقايع زمان ظهور

ص: 443

ص 89...زمانی که اذن داده شود بظهور حضرت آن جناب خدا را باسم عبری می خواند فوراً اصحابش همه در نزد او حاضر می شوند

ص 90...اسامی سیصد و سیزده نفر اصحاب آن حضرت با اسامی پدران ایشان و حليه وصفات شان بر شمشیر هاشان نوشته شده

ص 91...بر شمشیر های ایشان هزار کلمه نوشته شده که هر کلمه ای مفتاح هزار کلمه است و همه ایشان یک شب در مکّه حاضر شوند

ص 92... ابتلاء اصحاب قائم مانند ابتلاء اصحاب طالوت است

ص 93...دستور العمل اصحاب قائم در كفن های دست های شان است و بروی آب راه می روند

ص 94...زمان قیام قائم شیعیان از مشرق و مغرب هر کجا که باشند امام خود را می بینند و صدای او را می شوند و با او سخن می گویند و هیچ حجابی در میان ایشان و امام شان نیست و آن بدون آلات ظاهریّه است

ص 95...حَديثِ مفصّلی از حضرت صادق بروایت مفضّل بن عمر که در آن است مطالب بسیار مهمّه ای از جهاتی چند و بیانی از مؤلّف در مصادر نقل آن

ص 97 تا 98...قسمتی از متن حَديثِ و در آنست که وقت ظهور معیّن نیست و علم آن را کسی جز خدا نداند و ترجمه آن

ص 99...در بیان قسمت دیگری از حَديثِ شریف

ص: 444

ص 100...کسی که وقت برای ظهور قرار دهد خود را شریک در علم خدا دانسته و بیان قسمتی از حَديثِ و در آنست که ظهور حضرت در زمان شبه است و امراو ظاهر خواهد شد بنحوی که هیچ شبهه ای برای احدی باقی نماند و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 101...ترجمه قسمتی از حَديثِ و در آن است معنای آیه شریفه لیظهره على الدّين كلّه و نابود شدن کلیّه ملل و ادیان در زمان ظهور آن حضرت

ص 102...در بیان این که دینی که خدا برای بندگان خود برسمیّت شناخته دین اسلام است و تمام انبیاء مسلمان بوده و بان دعوت کردند

ص 104...چرا مجوس را مجوس نامند

ص 105...چرا یهود و نصاری و ضائبین را به این نام ها خوانده اند و جواب گفتن حضرت از ان

ص 106...چون حضرت قائم ظاهر شود هر کسی گوید آن حضرت را پیش از ظهور دیده ام

ص 107...ولادت و غیبت و محل ولادت و خليفه عصر آن حضرت و وفات حضرت عسکری علیه السلام و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 108...بیان مؤلف حقير

ص 109...سؤال مفضّل از حضرت صادق و جواب فرمودن آن حضرت

ص 110...بیان مفصّلی از مؤلّف

ص 111...قسمتی از حَديثِ و آن چه که در آن ذکر شده

ص: 445

ص 112...در بدو ظهور حضرت تنها است و بعد از ان ملائکه و اصحاب در نزد آن حضرت حاضر می شوند و غير اين ها

ص 113...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 114 تا 115...رجعت حضرت سيّد الشهدا عليه السّلام با دوازده هزار صدّیق از شیعیان در حالی که آن حضرت عمامه سیاه بر سر داشته باشد در ابتداء زمان ظهور مهدی و قسمتی از حَديثِ که در آن است که هر بیعتی پیش از ظهور قائم بیعت کفر و نفاق است

ص 116 تا 117...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 118...قسمتى از حَديثِ محتوی مطالب مهمه ای

ص 119...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 120...خروج دابّة الارض و بعضی از علائم مهمّه دیگر

ص 121...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 122...ظاهر شدن ملائکه و جنّ برای مردم در آن زمان که با هم خُلطه و آمیزش کنند و بعضی مطالب دیگر

ص 123...عمل قائم علیه السّلم با اهل مكّة خلیفه نصب کردن حضرت برای اهل مکه و کشتن ایشان خلیفه را تا دو مرتبه و کشتن آن حضرت اهل مکّه را و نصب کردن خلیفه سوّم برای ایشان

ص 125...مرکز پای تحت حضرت در کوفه و جای حکومت آن حضرت مسجد کوفه و بيت المال آن جناب مسجد سهله که خواهد بود

ص: 446

ص 126...ترجمه این قسمت از حَديثِ و افضليّت زمين كربلا و اتصال قصر های كوفه بكربلا و اتصال کوفه بکربلا و مسافت کوفه بیست پنج فرسخ خواهد شد

ص 127...افضلیت زمین کربلا از کعبه و رفتن قائم عليه السّلام بمدينه طيّبه

ص 128 تا 129...قسمتى از حديث

ص 130 تا 133...ترجمه حَديثِ و در آن است بیرون آوردن قائم عليه السلام آن دو نفر را از قبر در حالتی که برای امتحان خدا بدن های ایشان را تر و تازه نگاه داشته و بر نخله خشک آویختن حضرت آن ها را و سبز شدن نخله و زنده کردن حضرت آن ها را بامر خدا و اقرار گرفتن از ایشان بجنایاتی که کردنده اند از زمان آدم تا آن زمان و اقرار کردن ایشان بجنایات خود و سوزانیدن حضرت آن ها را و خاکستر ایشان را بباد دادن

ص133 تا 136...بیان مؤلف

ص 137 تا 139...قسمتی از حَديثِ و عدد اصحاب حضرت از ملائكه و جنّ و انس و سؤال مفضّل از صادق عليه السّلام از بغداد و جواب آن حضرت

ص 139 تا 143...قسمتی از حَديثِ و در آن است اخبار از خروج حسنی تا آمدن او بکوفه و تسلیم حضرت شدن او با لشكرش

ص 143 تا 147...رفتن قائم عليه السّلام بجنگ با سفیانی و قیام حضرت سید الشهدا علیه السّلام با دوازده هزار صدّیق و هفتاد و دو نفر شهدا کربلاء مطالب مهمه دیگر

ص 147 تا 156...شکایت فاطمه زهرا نزد پدر از کلیّه جور و ستم هائی که به او شده و سقط محسن

ص: 447

ص 156...بیان مؤلّف

ص 157 تا 162...كلمات امير المؤمنين عليه السّلام منقول از کتاب صوارم الحاسمة در تاریخ زهراء فاطمه بعد از رحلت پیغمبر و بردن حضرت برای بیعت گرفتن و شرح لغات و ترجمه کلمات

ص 163 تا 181...شكایات امير المؤمنين عليه السّلام به پیغمبر اکرم صلى الله عليه و آله از مصائب و آزار هائي كه به آن حضرت رسیده تا وقت شهادت تاویل آیه افَّانِ مَاتَ اَوْ قُتِلَ و كلمات مفضّل بن عمر و جواب صادق عليه السّلم

ص 183 تا 191...شکایات حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام بجدّ بزرگوار خود از ظلم و ستم هائی که به او رسیده تا وقت شهادت او

ص 191 تا 194...شکایات حضرت سید الشهدا علیه السّلام بجد بزرگوار خود

ص 194...ثواب گریستن بر حسین علیه السّلم در تاويل ایه شريفه و اذا المؤودة سئلت و كلمات حضرت صادق عليه السلام

ص 196...تظلّم زهراء بپروردگار خود و انتقام خواستن او

ص 197...کلام حضرت صادق در حقّ منكرين رجعت

ص 198...معنای عذاب ادنى و عذاب اكبر

ص 201...معنای رجعت و بر گرداندن خدا ملك را به آل محمّد عليهم السّلام

ص 202 تا 207...قسمتى از حديث صادق عليه السلام محتوی بر آیات داله بر رجعت و ترجمه آن

ص 207 تا 223... راجع بمتعه و احکام ان و تفاوت میان متعه و عقد دائم و شروط متعه

223...شکایات حضرت زین العابدین و حضرت باقر عليهما السّلام به جدّ بزرگوار خود از ظلم و ستم هائی که از خلفاء جور بر ایشان وارد شده تا وقت شهادت ایشان

ص: 448

ص 224 تا 226...شکایات حضرت صادق و حضرت كاظم و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادی حضرت عسکری به پیغمبر اکرم صلى الله عليه و آله از ظلم و ستم هائی که به ایشان رسیده

ص 227 تا 228...شكایات قائم آل محمّد به جدّ بزرگوار خود از جفا های امّت در دوره غیبت صغری و کبرای خود تا وقت ظهور سؤال مفضّل بن عمر از حضرت صادق علیه السّلام از تفسیر آیه مباركه لِيَغْفِرَ لَكَ اَللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَاخَرَ و جواب آن حضرت از آن

ص 231...در فضیلت شيعيان آل محمّد و معناى لِيُطَهِّرَهُ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ

ص 232...فرمان دادن خاتم الانبياء صلی الله عليه و آله امير المؤمنين و قائم عليهما السّلام را بانتقام كشیدن و خون خواهی و مطالب مهمّه دیگر

ص 236 تا 243...خطبه امیر المؤمنين بروایت حضرت صادق و شرح لغات و معنای آن

ص 243 تا 249...در معنای غالی و تالی و مطالب مهمهّ دیگر

ص 250 تا 256...خطبه امیر المومنین در زدن سلمان در مدینه و شرح لغات و معنای آن

ص 257 تا 259...شرح حضرت صادق عليه السّلام بعضی از فقرات خطبه را

ص 259 تا 262...شرح اکوان ستّه و بیانات حضرت صادق علیه السّلام برای مفضّل بن عمر

ص 263 تا 265... سؤالات مفضّل از حضرت صادق و جواب های آن حضرت

ص 265...سؤال مفضّل از آن حضرت در موضوع ابلیس که آیا از ملائکه بوده است یا نه و جواب آن حضرت ه این كه ملك لفظى است کلّی و اطلاقاتی دارد

ص: 449

ص 266 تا 272...در بیان عالم اطله و استدلال حضرت صادق بران به آیه الم تُرَ اِلَى رَبِّكَ كَيْفَ اَلظِّلُّ و سؤال مفضّل أو عالم ميثاق و جواب گفتن حضرت او را

ص 273 تا 274...سؤال صعصعه از حضرت امير المؤمنين از شرح فرموده آن حضرت وا عْجَبَا كُلُّ اَلْعَجَبِ و جواب گفتن آن جناب او را

ص 275...معناى حديثنا صعب مستعصب

ص 276 تا 282...معناى ملك مقرّب و بنی مرسل و مؤمن ممتحن

ص 283 تا 285...استشهاد حضرت صادق در تفویض به آل محمّد به آیات مباركات

ص 285 تا 289...مرجع ضمایر مع الغير در قرآن آل محمد اند و مرجع ضمایر متکلّم وحده خدای تعالی است

ص 289...معنای ناصبه و مقصّره

ص 290...جهان گیری امیر المؤمنین علیه السلام

ص 291... اداء کردن امام زمان دیون شیعیان خود را در زمان ظهور بعضی از رفتار قائم عليه السّلم در زمان ظهور

ص 294...مدّت سلطنت آن حضرت

ص 296...حَديثِ غربیی از حضرت صادق

ص 297...وارد شدن پرچم های سبز مصری در شامات

ص 298...بیان مؤلّف

ص 301...کوبیده شدن رایات قیس در مصر و رایات کنده بخراسان و بیان مؤلّف

ص 301...سلطنت کردن بنی عباس در نزدیکی قیام قائم بعد از منقرض شدن دولت آن ها و این در مدت کمی پیش از قیام قائم است

ص: 450

ص 302...امتحان و فتنه در دین

ص 303...بر گشتن مردم از دین اسلام

ص 304...در کراهیت وقت قرار دادن برای ظهور

ص 305...قیام مردی در قم از اهل آن برای دعوت کردن بحق و متابعت كردن جمعی او را که دل های ایشان مانند پاره ای آهن باشد و در فضيلت قم

ص 306...در فضیلت و مدح شیعیانی که در آخر الزمان بدین خود ثابت بمانند

ص 307...مراد از نعمت باطنه در آیه شریفه امام زمانست

ص 308...فتنه بنی عبّاس از فتنه ترک زیاد تر است

ص 309...بر داشته شدن رحم از دل های شیعیان در آخر زمان

ص 310...امتحان مردم آخر الزمان و باقی ماندن کمی از مردم در دین خود ندای آسمانی در ماه رجب و ظاهر شدن دستی در مقابل آفتاب

ص 313...کشته شدن پانزده نفر شجاع در میان مکه و مدینه و بیان این که قائم علیه السّلام بصورت جوانی قیام می کند

ص 315... قیام سفیانی و یمانی و مروانی و شعیب بن صالح پیش از ظهور قائم است

ص 316...سفیانی در زمان سلطنت بنی عبّاس قیام می کند

ص 320...قیام قائم وعده ایست از جانب خدا که هیچ خلفی در آن نیست

ص 323...علامات خاصّه ظهور و بعضی از مطالب دیگر

ص 326...خدا در یک شب امر قائم را اصلاح می کند

ص 328...ظهور روز نامه های مختلف

ص: 451

ص 330...برداشته شدن علوم حقّه از میان مردم

ص 331...دیدن احمد بن اسحق قمی حضرت قائم علیه السلام را

ص 334...منكر وجود قائم منكر جميع انبیاء و رسل است

ص 335...حضرت قائم در زمان قیام مانند داود پیغمبر بباطن حکم می کند

ص 336...حضرت قائم منارها و قصرها که در مساجد ساخته شده خراب می کند

ص 337...وقوع جنگ جهاني مقارن با قیام است و بیان مؤلّف

ص 339... حکایت علی بن مهزيار و رسیدن او خدمت آن حضرت و خبر دادن آن حضرت به او چندی از علامات ظهور خود را

ص 342 تا 349...لغات حَديثِ و ترجمه آن

ص 350...بیان مؤلّف حقیر و پاره ای از اشعار او

ص 352... حكايت علّى بن مهزیار بطریق دیگر

ص 355...ترجمه حَديثِ

ص 359...بیان مؤلّف

ص 360...حَديثِ ابراهیم بن مهزیار

ص 366...شرح لغات حَديثِ

ص 369...معنای حَديثِ

ص 378...بیان مؤلّف

ص 379... بیان بعضی از علائم در توقیعی که برای شیخ مفید از ناحیه مقدسه صادر شده

ص 380... توقیع دیگر برای شیخ مفید و در آنست بیان بعضی از علائم

ص 381...ترجمه توقيع

ص 382...پایان بخش نهم از دوازده بخش كتاب نوائب الدّهور

ص 383...بخش دهم در اخبار صحابیّه و تابعیّه و بیرون آمدن پرچم های سیاه از خراسان

ص: 452

ص 384...بیرون آمدن مردی از مشرق با جماعت مختلفه که مردم را به آل محمّد دعوت کنند و آن ها از اهل دین نیستند دروغ می گویند

ص 385...بیرون آمدن مردمان بی دین و پا برهنه ای که مردم را مانند زرع دِرَو و نابود کنند و آمدن پرچم های زرد بمصر و از آنجا رفتن بشام و ظهور پرچم های سیاه از طرف مشرق و پرچم های زرد از طرف مغرب و بیکدیگر رسیدن ایشان در شام

ص 386...فرود آمدن لشكر ترك در آمد و حمله کردن ایشان بر مسلمانان و هلاک کردن خدا ایشان را ببرف و باد و سرمای سخت آمدن روم در جزیره و هلاک شدن ایشان بمرض طاعون

ص 387...علامت انقراض بنی عبّاس ظهور سرخی است در جَوّ و ظاهر شدن ستاره ایست در مشرق که مانند ماه نور دهد و ظهور قحطی در مشرق و داهیه ای در مغرب و مرگی آشکارا در طرف قبله

ص 388... ظاهر شدن آتشی عمودی از سمت مشرق که همه مردم آن را ببینند و وقتی که این آتش ظاهر شد باید مردم تهیّه طعام یک سال برای خود بکنند و حدوث علامتی و حادثه ای در ماه رمضان

ص 389...ظاهر شدن ستاره ای از طرف مشرق که مثل ماه شب چهارده نور دهد برای اهل زمین

ص: 453

و این ستاره در آفاق می گردد درماه صفر یا یکی از دو ماه ربيع یا درماه رجب و حرکت چینی ها و ترک ها بنحوی که رومی ها متابعت کنند ان ها را با پرچم و صلیب و گرفتن آفتاب در ماه رمضان دو مرتبه و ظاهر شدن ستاره ای که مانند مار بخود پیچد و نزدیک باشد دو سر آن بهم بچسبد و وقوع دو مرتبه زمین لرزه در دو شب نحسی و افتادن شهابی از آسمان با صدای شدید در سمت مشرق که از آن بلای سختی بمردم رسد

ص 390...ظهور فتنه شدیدی در شام و ظهور فتنه ای در مغرب در آن وقت ملجاء و پناه گاه یمن خواهد بود

ص 391...ماندن سفیانی مدت چهار ماه در مصر و کشتن و اسیر کردن او اهل مصر را

ص 392...تفسیر حمعسق و قتل عظیمی در بغداد

ص 393...تفسیر دیگر از حمعسق و سوختن یک سمت بغداد که در یک طرف شطّ است و بزمين فرو رفتن قسمت دیگر از آن

ص 394...فتنه شدید سفیانی در كوفه و اطراف آن و قتل و غارت و اسارت شدید و شكست خوردن لشكر سفيانی از لشکر شعیب بن صالح

ص 396...خروج شعیب بن صالح در ریّ با چهار هزار نفر که لباس های سفید پوشیده باشند و کلاه ها سپاه بر سر دارند با پرچم های سیاه

ص 397...مالک شدن مردی شام را

ص: 454

و مالک شدن مردی مصر را و وقوع قتال در میان ایشان و بیرون آمدن مردی از مشرق با پرچم های سیاه کوچک

ص 398...ساقط کردن سفيانی اولاد جعفر و اولاد عبّاس را و نابود کردن صاحبان پرچم ها سياه بزرگ را

ص 399...صوت خلیفه ای که جمع مال می کند و خلیفه شدن كودک صغیری و خلع شدن او پس از دو سال و خسف قسمت غربی مسجد دمشق و خروج سه نفر در شام و خروج مغربی ها در مصر علامت خروج سفیانی است

ص 400...بیرون نمی آید مهدی تا آن که هر رئیسی کشته شود و مالک شدن مردی از بنی هاشم و بیرون آمدن مردی از بنی امیّه پس از آن مهدی قیام می کند

ص 401...از علامات خروج مهدی بیرون آمدن پرچم های مغربی است بسر کردگی یک نفر مرد لنگی از قبیله کِنده و کافر شدن مردم در آشکارا بخدا

ص 402...وقت خروج مهدی از امور بدائیّه است و علم آن نزد خدا است

ص 404...بیان مؤلف و ترجمه عباس بن مرداس

ص 406...نزول ترک و روم و جنگ های بسیار روی زمین و باریدن بیست و چهار باران پی در پی پیش از ظهور مهدی

ص 407...مالک شدن مردی از بنی عباس بنام عبد الله و او آخر سلطان بنی عبّاسی است.

ص: 455

ص 408...اجتماع هر مومنى بكوفه و ندای آسمانی که نداکننده جبرئیل است

ص 409...سفیانی از روم با زنّار و صلیب می آید در حالتی که نصرانی شده و علامات چندی دیگر

ص 410...ترجمه حَديثِ

ص 412...کشته شدن نفس زکیّه و ظاهر شدن آیتی در آفتاب

ص 413...سلول قائم در هنگام ظهور

ص 415...طلوع ستاره سرخ و خراب شدن ریّ و فرو رفتن بغداد و حرب اولاد عبّاس با جوانان ارمنيّة و آذربايجان و وقوع جنگ عظیمی که هزار هزار ها کشته شوند

ص 418...زمان ظهور دینی جز دین اسلام باقی نخواهد ماند

ص 419...فتح مسلمین بلاد روم و قسطنطنیه را و شکافته شدن دریا برای مسلمين و فتح قسطنطنيه بتكبير

ص 421...عجائب قسطنطنیه بحدی است که شنونده تصدیق نکند

ص 423...عجائب قسطنطنیه بروایت عقد الدرر

ص 425...عجائب قسطنطنيه بروایت ابن عبّاس

ص 426 تا 434...پایان جزو سوّم کتاب و چهارده غزل از اشعار مؤلف در اظهار اشتیاق بولیّ عصر عليه السّلام

ص 434 تا 435...اشعار عربيّه مؤلف در سلام به چهارده معصوم علیهم السّلام

ص 435 تا 436...اشعار عربیّه مؤلف در صلوات بر چهارده معصوم ایضًا

ص 437...تاریخ اتمام جزو سوم کتاب نوائب الدّهور فى علام الظّهور

پایانِ فِهرسّ

ص: 456

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109