نوائب الدّهور في علائم الظهور جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی – تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعودعلیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حدیث، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهورحضرت مهدی علیه السلام ازقرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آنها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه ونشانه های ذکر شده درکتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تأليف حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی طباطبائی

جلد 2

از انتشارات کتاب خانه صدر

تهران ، ناصر خسرو - پاساژ مجید تلفن 397696

شناسنامه کتاب :

نام کتاب : نوائب الدهور فی علائم الظهور

مولف : حجه الاسلام و المسلمین سیّد حسن میرحهانی

تیراژ : 3000 دوره

مجلدات : 2-1و 3 و 4 در دو جلد

نوبت چاپ : دوّم

تاریخ چاپ : بهار سال 1369

چاپ از : چاپ خانه خورشید

ناشر : کتاب خانه ی صدر _ تلفن 397696

حق طبع برای مولف و ناشر محفوظ است

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امّام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نفیسه معظم

ص: 1

جز دوّم كتاب نوائِبَ الدُّهور در عَلامّات ظهور حُجِة منتظر عَجّل الله تَعالی وَ فَرَجه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿الْحَمْدُ الْحَىِّ الَّذِى لَا يَمُوتُ عَظِيمُ الكبریاء عَرِيضُ الْجَبَرُوتِ المجود بِنِعَمِهِ الْمُطَاعِ بِسُلْطَانِهِ الَّذِي لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَةٍ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا یظهر عَلى غَيْبِهِ أَحَدُ الَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولِهِ والصّلوة وَ السَّلَامُ عَلَى سیّد رسَلْهُ وَ خَيْرُ خَلِيفَتُهُ وَ اشْرَفَ بَرِيَّتِهِ وَ مَبْلَّغُ رِسَالَاتِهِ وَ مُعَلِّمُ كِتَابِهِ وَ حُكْمُهُ ابی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله وَ سَلَّمَ سِيَّمَا مِنَ أَشْرَقَتْ الارض بنوره الظَّاهِرُ الْبَاطِنُ فی ظُهُورِ بَابُ اللَّهِ الَّذِى مِنْهُ یؤتی وَجْهَ اللَّهِ الَّذِى اِلَیهِ بتَّوَجَهُ الاوّليِاء کَنّيِ جَدِّهِ وَ سَمیّه الْحِجَّةِ الْمُنْتَظَرُ وَ الِامّامِ الثانِی عَشَرَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ العَسكَری عَجَّلَ اللَّهُ تَعَالَى فَرَجَهُ وَ اللَّعْنَةَ الدَّائِمَةِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ مِنْ الأن الَىَّ يَوْمُ نَصْبُ الْمَوَازِينِ﴾ أمّا بعد نویسنده شرمنده بنده فانی محمّد حسن میر جهانی طباطبائی محمّد آبادی جرقویی اصفهانی ابن علی بن قاسم برادران

ص: 2

پیش نوشت و اَشعار مُؤلِّف

ایمانی و دوستان روحانی را خاطر نشان می نماید در این اوان بهجهت توامان كه جزء اوّل كتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور در طیّ چهار صد و سی یک صفحه به قطع همین صفحات به استثنای صفحات فهرست و مدارک پایان یافت مشتمل بر مقدمّه و سه بخش و کسری از دوازده بخش و خاتمه متضمن دویست و بیست و دو جز نبوی و سی و نه حَدیث علوی غیر احادیثی که در مقدّمه و بخش دوّم نوشته ام با مصادر و مدارك آن ها اکنون شروع نمودم به نوشتن جزو دوّم آن كتاب از حَدیثِ چِهِلُم از بخش چَهارُم در احادیث علویّه و توفیق اتمام آن را از خداوند متعال به استمداد از ذوات مقدّسه محمّد و ال صلوات الله عليهم اجمعين می طلبم و چون شروع این جزو مصادف با پنج شنبه دوّم ماه شعبان یک هزار و سی صد و هشتاد و سه هجری قمری و شب ولادت سراسر سعادت رحمت واسعه الهیه مصباح هدایت زینت آسمان ها و زمین و کشتی نجاة دنیا و اخرت جگر گوشه حضرات خاتم الانبیاء و سیّد الاوصیا و امّ الائمة النجباء محمّد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهراء عليهم الصّلوة و السّلام می باشد افتتاح این جزو از کتاب را به چند شعری از اََثر طبع قاصِرِ فاتِر که در خاطر دارم و به مناسبت میلاد حضرتش سروده ام نموده و صله آن را استعانت از آن جناب برای اتمام این کتاب می طلبم وَ مَا تَوْفِيقِى الَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ و اليه انیب لِمؤلفّه

آفتاب از افق غیب سَر آورده برون *** یا حَق از قلزم وحدت گهر آورده برون

اُشهدُ الله که مرجان تر آورده برون *** حَبَّذا مادر گیتی پسر اورده برون

ص: 3

قَصیده مَولودِيّه

مُنشعب رحمت حقّ در مَهِ شعبان امد *** روز میلاد مِهین حجّت یزدان آمد

نازه اندر جسد عالمیان جان امد *** جلوه غیب جهان دیگر اورده برون

عرش آویزه خود را بسر دوش گرفت *** ماه عصمت خُورِ توحید دَر اغوش گرفت

حلقه بندگیش روح قدس گوش گرفت *** اخترى دختر خیر البشر اورده برون

بَهر او قابلَه از عالَم بالا امَد *** از جِنان سوی زمین لعبت لَعبا امَد

بَرتَر از عرش بَرین خانه زهرا امد *** مرغ تقدیس عجب بال و پر اورده برون

اَسعَدَ الله عجب عید سَعيد است امروز *** سَر به سر عالَمیان را همه عید است امروز

در همه کون و مکان ذخر و مزید است امروز *** که قضا رایَتِ فتح و ظفر اورده برون

خواست بی پرده کند جلوه گری شاهد غیب *** ساخت آئینه ای از صنع مَبّرا از عیب

وندر ان کرد تجلّای جمالی بی ریب *** پَرتو حسن به شكل بَشَر اوَرده بُرون

سَر زد از مشرق صبح ازل آن شمس وجود *** مات خود ساخت ز رخ یک سره از غیب و شهود

تا شود محو تجّلای جمال معبود *** از نِیستان بَلی نیشکر اورده بُرون

ص: 4

حَضرَت اَبی عبدِ الله عَلیه السّلام

اشاره

خود نمائی به خود ان شاهد ھر جائی داشت *** عشق بازی برخ خودش به یک تائی داشت

دُرّ یك دانه كه در مخزن دانائی داشت *** از حجابات نهان جلوه گر اورده برون

روز پیدایش انوار شهود است امروز *** جلوه جود خداوند وجود است امروز

حامل عرش ز شادی بسجود است امروز *** که خدا قبله اهل نظر اورده برون

هست شد عالم امکان به تولّای حسین *** قدسیان در فَرَح از مَقدَم والای حسین

حوریان شیفته و محو تَجلّای حسین *** نخل توحید چه نیکو ثمر آورده برون

تا که در کرببلا جام شهادت نوشد *** تشنه لب در پی ادراک سعادت کوشد

جامه دیدن معشوق بقامت پوشد *** زاستین دست قضا و قدر اورده برون

جان حیران به فدای تن صد پاره او *** به فدای حَرَم از وطن اوارِهِ او

هم به قربان دل زینب بیچاره او *** کز غمش ناله ز دل پر شرر اورده برون

262حَدیث چَهَلُم از بَخشِ چَهارُم دَر اَحَادیثِ عَلَوِیّه

ص: 5

بَخشِ چَهارُم از اَخبارِ عَلویّه

اشاره

از خطبه های منسوبه به ان حضرتست معروف به تُطُنْجیّه كه در كتاب الزام النّاصب و در کتاب مشارق الانوار شیخ رجب برسی و متفرّقا بعضی از جملات آن در مناقب ابن شهر آشوب و بعضی در نُهُم و سیزدَهُم بحار الانوار و بعضى از كتب عربيّه و فارسیّه دیگر نقل شده و بعضی هم برای تمام ان شرح نوشته اند و صاحب الذّريعه در جرؤ هفتم ان كتاب در حرف خاء (خ ط ب) صفحه 201 گفته که در کتاب المجموع الرائق که در سال 703 تاليف شده و بُرسی در مشارق که در سال 773 تالیف کرده نقل کرده و فرموده است که سیّد کاظم رشتی در سال 1232 شرح مبسوطی بر ان نوشته و در سال 1270 طبع شده الخ پوشیده نماند که ابن شهر اشوب بنام تُطُنْجیه آن چه را که نقل کرده ذکر نکرده ممکن است که از خطبه دیگری از خطب آن حضرت باشد که از حیث عبارت بعضی از جملات ان مصادف شده با جملات این خطبه بهر تقدیر نگارنده ان چه را که در این باب می نویسم از مشارق و الزام النّاصب نقل می كنم از ان خطبه است كه فرمود

﴿يَا جَابِرُ أَنْتُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ مَعَهُ تَكُونُونَ وَ فِيهِ تَمُوتُونَ (تمورون) یا جَابِرُ إِذَا صاح النّاقوس (الناغوس) وَ كَبَسَ الكابوس وَ تَكَلَّمَ الْجَامُوسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ عَجَائِبَ وَ أَيُّ عَجَائِبَ ، إِذَا أَنَارَ النَّارِ بِأَرْضِ نَصِيبِينَ وَ ظَهَرَتْ الرَايَةً الْعُثْمَانِيَّةِ بِوَادِي سُواء وَ اضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةِ وَ غَلَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ صَباً كُلُّ قَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ وَ تحرّکت عساکر خُرَاسَانَ وَ تُبَّعٍ شعیب بْنُ صَالِحِ التَّمِيمِيِّ مِنْ بَطْنِ طالقان وَ بُويِعَ لسعيد السّوسي بخوزستان وَ عَقَدْتَ الرَّايَةِ لعَمَالِيقِ کردار وَ تَغْلِبَ الْعَرَبُ عَلَى بِلَادِ الأرمن والسقلاب و

ص: 6

رَاجَعَ بِهِ عَلَائِمِ أَخَّرَ الزَّمَانِ

وَ أَذْعَنَ هِرَقْلٍ بقسطنطنیّة لبطارقة سُفْيَانَ فَتَوَقَّعُوا ظُهُورِ مُكَلَّمُ موسی مِنَ الشَّجَرَةِ عَلَى الطُّورِ﴾

لُغات ناقوس چوبیست که ترسایان وقت نماز خود زنند و ان دو چوبست که یکی را ناقوس گویند که آن دراز باشد و دیگری را وبیل گویند که آن کوتاه باشد کابوس سنگین شدن در خواب به نحوی که نتواند بجنبد در ان حال و ان مقدّمه مرض صرع است جاموس گاو میش را گویند نصیبین در معجم البلدان گفته شهریست معمور از شهر های جزیره در راه قافله هائی که از موصل به شام می روند مسافت ان از ان جا تا سنجار نه فرسخ است و فاصله ان تا موصل به قدر شش روز راه است وادی سواء وادی دهناء است و ان وادی است که اصل آن از دهناء شروع می شود در شهر های بنی تمیم در بادیه بصره در زمین بنی سعد که عبور ان از شهر های بنی اَسَد است صَبَا كل قوم إلى قوم یعنی راهنماید هر گروهی به گروه دیگر دشمن را طالَقان در معجم گفته نام دو شهر است یکی در خراسان میان مَرو رود و بلخ که سه منزلی مرو رود است و اصطخری گفته بزرگ ترین شهر طخارستان طالقانست و دیگر شهریست میان قزوین و اَبهَر و چند دهکده در اطراف ان است سوسی منسوبست بسُوس که معرّب شوش و از بلاد خوزستان است که قبر دانیال پیغمبر در ان جا است عمالیق قبیله هستند که ان ها را عمالقه گویند که نسب ان ها به عمليق بن لاود بن آدم بن (ادم بن) سام بن نوح پیغمبر علیه السلام می رسد که در شهر ها متفرق شدند و ان ها را عمالقه اُولی گویند و از ایشانند فراعنه مصر و امّا عمالقه ثانیه از ملوک حمبر از اولاد عَمَلق بن سَمَیدع

ص: 7

بن صَوار بن عبد شمس اند کُردار و کُردَر ناحیه ای است از نواحی خوارزم یا نزدیک به ان از نواحی ترک که زبان ایشان نه خوارزمی است و نه ترکی و در ناحیه آن چند قریه است و اهالی ان مردمان پستی هستند اِرمِن مخفّف اِرْمِين و ارمنيّة دَرَ مَنتهى گفته شهریست از شهر های روم یا چهار اقلیم است یا چهار شهر است متّصل با هم و هر شهری از ان ها را ارمینیه گویند و در معجم البلدان گفتند که ان بر دو قسم است ارمنیّه کبری و ارمنیّه صغرى و حدّ ان از بَرذَعَه تا باب الابواب است و از جهت دیگر تا بلاد روم و کوه قبق و صاحب السّرير و گفته شده ارمینیه کبری اخلاط و نواحی ان است و ارمینیه صغری تفلیس و نواحی آن است سقلاب نژاد سرخ پوست هستند نزدیک بلاد خزر در بالا های کوه های روم بین بلغار و قسطنطینه و گفته شده از اولاد یافث بن نوح اند و در معجم از کلبی نقل کرده که رومی و صقلب و افرنجی برادر هستند اولاد لنطی بن کلوخیم (کلو خیم) بن یونان بن يافث بن نوح اند و مملکت ترک از بلاد صقالبه به شمار می رود اذعان فروتنی کردن هِرِقل نام پادشاه روم است بطارقه جمع بطریق به معنی سرهنگی است که ده هزار مرد جنگی در تحت فرمان او باشد سفیان مراد سفیانی است که عثمان بن عنبسه باشد و در بعضی از اخبار سفیان نام او است و مكلّم موسى مراد امیرالمومنین علیه السّلام است.

مَعنای حَدیث فرمود . این جابر شما با حق هستند و با حقّ می باشید و در راه حق می میرید یا دور می زنید این جابر وقتی که صیحه زند ناقوس و ناکهان مرض

ص: 8

شبیه به صرع رو بیاورد ، و سخن بگوید گاو میش در چنین زمان عجائبی رخ دهد. و چه عجائبی وقتی است که نور دهد اتشی مخصوص در نصیبین که شهریست از شهر های جزیره بین موصل و شام در شش منزلی موصل و ظاهر شود پرچم های عثمانی به وادی سَواء که ان وادی ایست در شهر های قبیله بنی تمیم در بادیه بصره در زمین بنی سعد و بعضی از آن پرچم ها بر بعض دیگر غالب شوند و گروهی راهنمائی به دشمن کنند گروه دیگری را و حرکت کند لشکر های خراسان و پیروی کرده شود شعیب بن صالح تمیمی از میانه طالقان که شهریست در میانه مَرو رود و بلخ در سه منزلی مرو رود یا ان که شهریست در میان قزوین و ابهر و این اقرب به نظر می اید و بیعت کرده شود سفید نامی که از اهل شوش یا شوشتر خوزستان باشد و پرچمی بشر بسته شود برای قبیله عملیق های کردار و یا کُردَر که ساکنین خوارزم یا نزدیک بدانند از نواحی ترک و غالب شود عرب بر بلاد اِرمن که ارمینیّه کبری باشد یا صغری و بر نژاد سرخ پوست که بین بلغار و قسطنطنیه ساکنند و پادشاه قسطنطنیه نسبت به لشکر سفیان فروتنی کند پس منتظر باشید ظاهر شدن سخن گوی با موسی بن عمران علیه السّلام را در کوه طور از درخت که مراد خود حضرت علیه السّلام است چنان چه از اخبار دیگری مستفاد می شود.

مُؤلّف فقیر گویَد

ظاهراً طرف خطاب ان حضرت در این قسمت از خطبه ها بر بن عبدالله انصاری است و در این قسمت از فرمایشات خود علاماتی را خاطر نشان فرموده که در اطراف آن مقتضی است.

ص: 9

شرح داده شود نکاتی چند اوّل فریاد کردن ناقوس که شاید کنایه است از استیلا یافتن مسیحیان در روی زمین که در همه جای زمین صدای ناقوس بلند شود و ائین مسیحیّت رواج گیرد و اسلام و مسلمانان ضعیف شوند و کفر و کفّار قوی و غالب شوند دوّم ظهور پریشانی و اشفتگی در میان مردم و شدت بلا ها و فتنه های پی در پی به نحوی که مردم از خود بی خود و در کار هاشان متحیّر کند و سرگردان شوند که شبیه حالت صرع و دیوانگی به ان ها دست دهد و حالت سفاهت و حماقت به آن ها رخ دهد سوّم سخن گفتن گاو میش و ان چند احتمال دارد یکی ان که ان هم مانند سایر آیات و علاماتی كه ظهور ان ها خارق عادت است خارق عادتی باشد و خدا برای اتمام حجت گاو میش را به سخن گفتن در آورد چنان چه از بعض اخبار دیگر هم مستفاد می شود که تازیانه در دست صاحبش سخن گوید و نعل او با او تکلّم کند چنان چه بعضی از اخبار آن در جزو اوّل این کتاب شرح داده شد و بعضی از ان ها هم بعد از این به محل خود خواهد آمد و دیگر مرد صاحب قوّتی باشد که هر عملی بخواد انجام دهد بدهد و کسی نتواند او را از اراده و عزمی که دارد بر گرداند و دیگر ان که مراد مرد بزرگ جثه و قوی هیکلی پر خوراک پیدا شود که گاو میش صفت باشد و با این وصف بر مردم سلطنت و ریاست کند و احداث مذهب و ملّت تازه ای نماید و مردم از روی جهالت یا ترس اطاعت او کنند یا زمام دار مردم کسی شود که ادراک و شعور نداشته باشد و بر مردم حکومت کند و مردم از ترس تمکین از او کنند چَهارُم روشن شدن اتش در نصیبین که ان نیز چند احتمال دارد یکی آن که اتش ظاهری در آن

ص: 10

افتد و بسوزد خواه اتش زمینی باشند یا اسمانی مانند برق و امثال ان و دیگر ان که اتش فتنه و فساد در ان افروخته شود که خاموش شدنی نباشد و شاید ان اتش فتنه سفیانی باشد و بلند شدن پرچم ان لعین باشد در وادی سواء و بعضی از نسخه ها در وادی سوداء نوشته و ظاهراً غلط باشد و اگر چنین باشد لفظ ان سُوداست که جمع اسود است که ان قریه ایست در شام که ظاهر شدن پرچم ھای سفیانی در ان جا بی مناسبت نیست و احتمال دارد مراد از عثمانی ال عثمان جوق باشد که عَلَمِ ایشان در ان بیابان بر پا شود و سلطنت ایشان تا به مکّه و حوالی ان از طرف مغرب برسد چنان چه یکی از احتمالاتی است که صاحب نور الانوار در کتاب خود داده است و مراد از اضطراب بصره حادث شدن فتنه بزرگی است در ان که در اثر آن کشت و کشتار زیادی در آن واقع شود و به مقتضای اخبار بسیار بصره چندین مرتبه خراب و اباد می شود تا و قتی که در اب غرق شود و مراد از حرکت لشکر خراسان لشکر مرودنی است یا پرچم های سیاه خراسانی است که به سمت عراق می اید و جزیره بنی کاوان که در نزدیکی بصره است می گیرد و مراد از شعیب بن صالح شاید همان شعیب بن صالح است که از سمرقند قیام می کند و به سمت طالقان می رود و عدّه حسنی به او بپیوندند و با پرچم های سیاه کوچک غیر از پرچم های سیاه خراسانی قیام و پیشروی می کند تا به کوفه برسند و لشکر سفیانی را فرار دهند و بر طریق حق باشند و عدّه آن ها ملحق شوند به لشکر حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه و پرچم دار ایشان همان شعیب بن صالح

ص: 11

است که اهل طالقان او را متابعت می کنند و از خوزستان هم با سعید سوسی بیعت می کنند و پرچم کُردار که ظاهراً کُرد ها باشند که از عمالقه به شمار می روند و در اطراف زمین متفرقند و منزل پیشین آن ها در شام بوده برای قیام بسته شود و عرب بر سقللاب وار من که حدود بلاد روسیه است غالب شود و پادشاه روم مطیع و منقاد و تحت فرمان لشکر یعنی سرهنگان لشکر سفیان که مراد عثمان بن عنبسه است شود در پای تخت خود که قسطنطنیه باشد در آن وقت وجود مبارك امير المؤمنين عليه السّلام که زبان گویای الهی است بر می گردد به دنیا و این اوّلین مرتبه رجعت آن حضرت و آن بزرگوار را رجعت های عدیده است و اوّلین رجعت آن حضرت مقارن با ظهور قائم ال محمّد علیهم السّلام است چنان چه اخبار آن را مفصّلا با بیان مدارک آن در این کتاب خواهید یافت و در همین خطبه نیز آن بزرگوار تصریح به آن فرموده است در آن جایی که فرموده ﴿فكَيْفَ بِكُمْ اذا رأيتم صاحب الشام ينشر بالمناشير و يقطع بالمساطير ثمّ لأذيقنّه أليم العذاب ألا فأبشروا فالى یُرْدٍ أَمِ الْخَلْقِ غَداً فإليّ يرد أمر الخلق غدا فلا تستعظم بما قلت فإنّا أعطينا علم المنايا و البلايا والتاوبل والتنزیل وَ فَصْلِ الْخِطَابِ وَ علم النوازل و الوقائع فلا يعزب عنّا شي ء﴾ و پیش از این جُمَلات فرموده ﴿والذي بعث محمّداً وإبراهيم لأقتلن الشام بكم قتلات وأيّ قتلات،وحقّي وعظمتي لأقتلنّ بكم أهل الصفين سبعين قتلة ولأردنّ إلى كلّ مسلم حياة جديدة ولأسلمنّ إليه صاحبه وقاتله إلى أن يشفي غليل صدره منه،ولأقتلنّ بعمّار بن یاسر وأويس القرني

ص: 12

ألف قتيل فسحقا للقوم الظالمين، أولي يقال: لا و كيف و أنّى و متى و أين و حتّى﴾

یَعنی سوگند به آن کسی که بر انگیخت محمّد صلّى الله عليه و اله و ابراهيم عليه السّلام را هر آینه خواهم کشت به واسطه شما اهل شام را کشتن ها و چه کشتن هائی بحقّ خودم و ببزرگی خودم قسم هر آینه می کشم به واسطه شما اهل صفّین را هفتاد مرتبه کشتن و هر آینه بر می گردانم بسوی هر مسلمانی که در آن جنگ کشته شده حیات تازه ای و تسلیم او می کنم قاتلش را تا آن که شفا یابد جوشش و زنگ سینه من از او و هر آینه می کشم البته البته به عوض کشتن ایشان عمّار یاسر و اویس قرنی را هزار نفر کشته را پس هلاکت و عذاب باد بر گروه ستم کاران و گفته نمی شود که چرا و برای چه و کجا و کی و چه وقت و تا چند وَ بَعد از آن فرمود چگونه اید شما وقتی که دیدید صاحب شام یعنی معاویه را که بریده شود اعضای او با اَرّه ها و پاره پاره شود با ساطور ها پس هر آینه می چشانم او را عذاب درد ناک آگاه باشید پس بشارت باد شما را که باز گشت کار مردم به سوی من است فردا پس بزرگ به نظرت نیاید آن چه را اگر گفتم زیرا که عطا کرده شده است به ما علم مرگ ها و بلا ها و تاويل و تنزيل و فصل الخطاب و علم آن چه که فرود آید و آن چه که واقع شود پس پوشیده نیست از ما چیزی پَس می کشاند کلام خود را تا آن جا که می فرماید ﴿ثُمَّ أَسْلَمَ الَىَّ عَمَّارِ بْنِ یاسر اثنی عَشَرَ أَلْفَ أَدْهَمُ عَلَى كُلِّ أَدْهَمُ مِنْهَا مُحِبُّ اللَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مَعَ كُلِّ وَاحِدِ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ كَتِيبَةٍ لَا يَعْلَمُ عددها الا الله الا فابشروا فانتم نعم الإخوان، ألا وإن لكم بعد الحين طرقة تعلمون بها بعض البيان وينكشف لكم صنائع البرهان عند طلوع بهرام وکیوان على دقائق الإقتران فعندها

ص: 13

تتواتر الهدّات وَ الزَّلَازِلِ وَ تَقَبَّلِ الرَّايَاتِ مِنْ شاطى جیحون الَىَّ بیداء بَابِلَ﴾

یَعنی پس تسلیم می کنم به عمّار یاسر دوازده هزار اسب که بر هر اسبی دوستی از دوستان خدا و رسول او سوار شود و با هر یک از ایشان دوازده هزار کتیبه باشد که عدد آن ها را کسی جز خدا نداند آگاه باشید پس بشارت باد شما را که شما نیکو برادرانی هستید آگاه باشید که برای شما بعد از زمانی چشم به هم زدنی است که می دانید به آن بعضی از بیانات را و واضح می شود برای شما کار هائی که هُویدا شود هنگام طلوع ستاره مرّیخ و زحل بر دقیقه های اقتران یعنی زمانی که مرّیخ و زحل با هم مقارن شوند و در یک برج و یک دقیقه و یک درجه باشند در آن زمان خرابی ها و زلزله های پی در پی رُو می دهد و پرچم هائی از شط جیحون یعنی از طرف مشرق رو می آورد تا به بیابان بابل که از شهر های عراق است فرود آیند

مُؤلف گوید قسمت اوّل این حملات اخیر مربوط به رجعت است و قسمت اخر اشاره به خروج مشرقی ها است قبل از قیام حضرت بقیه الله عجّل الله تعالى فرجه و مقارن با خروج سفیانی چنان چه از اخبار بسیار دیگر استفاده می شود

پس آن حضرت بعد از بیان جملات زیادی در این خطبه که مربوط به شئون و مقامات خود آن حضرتست اشاره می فرماید به ظهور و سلطنت بیست و چهار نفر از خلفای بنی عبّاسی به وصف های مخصوص به آن ها و می کشاند کلام را تا آن جائی که زمام امر به دست کودکان و زنان افتد و فتنه و فساد و ننگ و عار و هرج و مرج در روی زمین در تمام اقطار جهان

ص: 14

زیاد شود و مدّعیان باطل از هر گوشه دنیا صدا ها بلند کنند در آن حال مژده فرح عظیم می دهد پس بر می گردد سیاق کلام خود را به علائم نزدیک ظهور دولت حقّه و می فرماید

﴿كَيْفَ بِكُمْ اذا دهکم رایات بنی کنده مَعَ عُمَّالِ مِنْ عَقَبَةِ مِنَ الشَّامِ هَيْهَاتَ انَّ يَكُونُ الْحَقِّ فی تیميّ أَوْ عدویّ أَوْ امویّ ثُمَّ بَكَى وَ قَالَ اه اه للامم الْمُشَاهَدَةِ رایات بَنِي عتبة مَعَ بَنِي كِنَانَةَ السَّائِرُونَ الَىَّ الآيلة لِيُصَلُّوا الَىَّ جُنُبُ الْجَزِيرَةِ ( وَ فی نُسْخَةٍ ) قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ اها للامم الْمُشَاهَدَةِ رَايَاتُ بنی عتبة مَعَ بَنَى كتام السَّائِرِينَ أَثْلَاثاً المرتكنين جبلاً حَبْلًا مَعَ خَوْفِ شَدِيدُ وَ يؤس عَتِيدُ الَّا وَ هُوَ الْوَقْتُ الذی وَ عُدْتُمْ بِهِ﴾

یعنی در چه حالید شما وقتی که به فشار اورد شما را پرچم های بنی کنده با کار گذارانی از گردنه ای از شام چقدر دور است آن زمان این که حق با تابعین اوّلی یا دوّمی یا سوّمی باشد پس گریه کرده حضرت و فرمود اه اه برای امّت هایی که ببینند پرچم های بنی عتبه را با بنی کنانه که سیر کنندگانند به سمت اَیلَه که شهریست کنار ساحل دریای قلزم در پهلوی شام تا برسند به طرف جزیره و آن شهر در اخر حجاز و اوّل شام واقع است (چنان چه در معجم البلدان گفته) و بنا بر نسخه دیگر فرمود اه بر امّت هائی که می بینند پرچم های بنی عتبه را با بنی کتام در حالتی که بنی کتام سه دسته شده اند و به این کوه و آن کوه رو اورند با ترس سختی و عذاب اماده شده ای آگاه باشید ان وقت است وقتی که به شما وعده داده شده یعنی فَرَج

پَس از ان اشاره به عجائب از علائم آن زمان فرموده و سوق داده کلام خود را به فتنه

ص: 15

بنى قنطورا كه ترک و چین باشند و مالك شدن ایشان عراق و اطراف شام را و بعد از ان فرموده ﴿ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾

پس می فرماید ﴿ثُمَّ يَمْلِكُ الأنباط الأفكة وَ الْأَعْرَابِ الْمُنَاصبَةُ فِي فَلَكِ الْبَصْرَةِ حَتَّى وَاسِطٍ وَ أَعْمَالِهَا إِلَى الْأَهْوَازِ وأظلالها وَ أَوَّلُ خَرَابِ الْعِرَاقِ ، فِي أَيَّامُهُمْ يُكْثِرُ الْبَلَاءِ الْعَظِيمِ وَ الْقَحْطَ الشَّدِيدَ ثُمَّ يَجْرِي فِي عَدَدُ ذَلِكَ عَجَائِبَ وَ أَيُّ عَجَائِبَ ، إِذَا رَحْلِ الْعَاشِرُ عَلَى دِيَارِهِمْ و صالحوهم خَوْفاً مِنْ شَرِّهِمْ كُلُّ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الْقَرْنِ الْحَادِيَ عَشَرَ مِنِ الثُّلُاثَيْنِ يَكُونُ الْفَتْكُ مَنْ فَتَكَ الْجَحِيمِ واستيصال بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ قَتْلُهُمْ الْخَاصُّ وَ الْعَامِّ وَ ذَلِكَ إِذَا دَهْمُ الْبَلَاءِ الزَّوْرَاءُ وَ تَتَّصِلُ الْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا بِالْعَالِمِ فَيُقْتَلُ الأنباط وَ جَبَابِرَتَهَا وَ يَمْلِكُونَ ديارها و ذراريها وَ كَمْ يَكُونُ الثَّانِي عَشَرَ فِي عُشْرُهَا الْأَوَّلِ ظُهُورِ الدَّيْلَمِ وَاجِباً وجيلان وَ قَوْمُ مِنْ خُرَاسَانَ يَمْلِكُونَ التبريز وَ يُؤْمَرُونَ الْأَمِيرِ وَ يَضْطَرِبُ الْعِرَاقِ بِهِمْ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِنِ الْأَرْبَعِينَ إِلَى الْخَمْسِينَ مِنْ نوَازِلَ و زلازل وَ بَرَاهِينَ و دلايل إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ بَيْنَ هَمْدَانَ وَ حُلْوَانَ وَ يُقْتَلُ خَلْقٍ فِي حُلْوَانَ إِلَى النَّهْرَوَانِ . وَ يَزُولَ مَلَكِ الدَّيْلَمِ يَمْلِكُهَا ، إِعْرَابِيُّ وَ هُوَ عَجَمِيِّ اللِّسَانِ يُقْتَلُ صَالِحِي ذَلِكَ الْعَصْرِ وَ هُوَ أَوَّلُ الشَّاهِدِ ، ثُمَّ فِي الْعَشْرِ الثَّالِثِ مِنَ الثُّلُاثَيْنِ يَقْبَلُ الرَّايَاتِ مِنْ شَاطِئِ جَيْحُونَ لِفَارِسٍ وَ نَصِيبِينَ ، تترادف إِلَيْهِمْ رَايَاتُ الْعَرَبِ فَيُنَادَىّ بِلِسَانِهِمْ بِقَدْرِ مَجْرَى السَّحَابِ وَ نُقْصَانِ الْكَوَاكِبِ وَ طُلُوعِ الْقَطْرِ التَّالِي الْجَنُوبِ كغراب الابنور و زلازل و هبات وَ آيَاتٍ ، هُنالِكَ يُوضِحْ الْحَقِّ وَ يَزُولَ الْبَلَاءِ

ص: 16

وَ يُعِزَّ الْمُؤْمِنِ وَ يُذِلُّ الْكَافِرَ الْمُخَالِفِ وَ يَمْلِكُ بِحَارِ الْكُوفَةِ الْبَرِّيِّ مِنْهُمْ لَا الْمُتَغَلِّبِينَ فِي ، أَلا إِنَّهُمْ طُغَاةُ مَرَدَةِ فراعنة وَ تَكُونُ بنواحي الْبَصْرَةِ حَرَكَةٍ لَسْتُ أَذْكُرَهَا وَ يَظْهَرُ الْعَرَبُ عَلَى الْعَجَمِ وَ يَعْدِلُونَ بِالْأَهْوَازِ مِنْ دُونِ النَّاسِ وَ كَمْ أَشْيَاءَ أخفيتها لَا يطيقها الوعي وَ لَا يَصْبِرُ عَلَى حَمْلِهَا وَ أُمُورَ قَدْ أهملتها خَوْفاً أَنْ يُقَالَ : مَتَى عَلَّمْتُهَا ؟ وَ إِنِّي قَدْ بَلَغَتِ الْغَايَةِ الْقُصْوَى الَّتِي انْتَهَيْتَ وَ عَلَى مَا أُمِرَتْ أَبَيْتُ فَلَا يتهمني الْمُتَّهَمُونَ ، النَّارَ مَثْوَاهُمْ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نجزى كُلَّ كَفُورٍ ، وَ شَرَطَ الْقِيَامَةِ فِي الْكُورَ إِذَا بَلَغَ الزُّورِ وَ جَارَ الْجَوْرِ وَ حَقَّتْ الْكُرِّ وَ كَانَتِ الرَّجْعَةِ وَ أَتَتِ السَّاعَةَ بِقَائِمٍ يَقُومُ فِي النَّاسِ يَذْهَبُ الْبَلَاءَ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَنْجَلِي عَنْهُمْ الْخَوْفِ وَ الرُّعْبَ لَا يَتَكَلَّمُ نَفْسُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾

شرح لُغات انباط جمع نبط است و ان ها گروهی هستند که در بطائح و بیابان های میان عراقین نازل شده اند افک دروغ گو و شخص بی رأی و تدبیر را گویند ناصبه دشمنان اهل بیت پیغمبر و شیعیان و دوستان آن ها واسط از شهر های عراقست که حجاج بن یوسف بنا کرده و به هر یک از کوفه و بصره پنجاه فرسخ فاصله دارد العاشر محتمل است که صفت قرن باشد فتك ناگاه کشتن و زخم زدن به زبان عصر تِرُر کردن استیصال بیچاره شدن زوراء بغداد است دیلم قسم کوهستانی بلاد گیلان است که در شمال قزوین واقع است و از شهر های او است اَلَموت و اهالی ان طایفه ای هستند که به نام زمینشان نامیده شده اند (معجم البلدان والمنجد) جیلان معرّب گیلان است حُلوآن از شهر های عراقست که

ص: 17

در اخر حدود سواد بغداد پهلوی کوه واقع شده و در عراق شهری نزدیک کوه غیر از ان نیست و جنبه ایلاقی دارد و بنادر آن جا برف هم باریده می شود همدان شهریست از شهر های معروف ایران نهروان جلگه ایست وسیع میان بغداد و واسط و در معجم گفته در آن جا سه نهروان است بالا و وسط و پائین فارس قسمتی از خاک ایران است که در زمان صدور خبر اهواز و خوزستان از قسمت های فارس شمرده می شده مانند اصفهان نصبیین تشریح و ترجمه آن از پیش گذشت غُراب در این جا به معنای بند است و ابنوب به معنای نی يعنی بند نی و بین دو پیوند آن هبات گرد و غبار ها کور به حدّ كمال رسیدن کَرّ یعنی برگشت کردن

یَعنی پس مالک می شوند بنطی های دروغ گو که گروهی هستند ساکنین بیابان های میانه عراق عرب و عراق عجم و عرب های ناصبی که دشمنان سر سخت ال محمّد و شیعیان و دوستان ایشان اند در ملک بصره تا این که فرود می آیند در واسط (که یکی از شهر های عراقست و مسافت آن تا هر یک از کوفه و بصره پنجاه فرسخ می باشد) و اطراف آن تا اهواز و نواحی آن و اوّل خرابی عراق از ایشان خواهد بود و در ایّام ایشان بسیار می شود بلا های بزرگ و قحطی سخت پس جاری شود در شماره آن بلا ها و قحطی چیز های عجیب و چه چیز های عجیبی زمانی که قرن دَهُم بگذارد بر خانه های ایشان و شایستگان و نیکان ایشان و هم این ها پر از آن که سی سال از قرن یازدَهُم بگذرد واقع خواهد شد و می باشد ادم کشی ناگهانی و تِرُر کردن های

ص: 18

آتشین است که بیچاره و مستاصل كند بيت الله الحرام یعنی اهل مکّه را و همان وقت است کشتن ایشان خاص و عام را و این وقتی است که فشار دهد ایشان را بلاء بغداد و بلا ها و مصیبت ها در تمام روی زمین روی دهد پس در آن وقت می کشد انباط گردن گشان و جبّاران بغداد را و مالک می شوند خانه ها و ذرّیه های ایشان را و چه بسیار بلا هائی که در قرن دوازدَهُم رو خواهد داد در ده سال اوّل از آن که ظاهر شوند گروهی از دیلم و گیلان و گروهی از خراسان و تبریز را مالک شوند و امیری در آن جا نصب کنند و عراق به سبب قیام ایشان مضطرب شود و شگفت آور است به تمام شگفتی از سال چِهِل تا پنجاه از قرن دوازدَهُم از نازله ها و زلزله ها و نشان های واضح و دلیل ها هنگامی که واقع شود جنگی میانه همدان و حلوان و کشته شوند خلقی در حلوان تا نهروان و ملک دیلم زایل شود و مالک شود آن را اعرابی عجمی زبانی و بکشد مردمان شایسته آن عصر را و آن اوّل شاهد است پس در دهه سوّم از سی سال که از قرن دوازدَهُم بگذرد پرچم هائی از شطّ جیحون که از ما وراء النهر باشد قیام کنند برای فارس و نصیبین و پی در پی پرچم های عرب هم به سوی ایشان بلند شود پس متاذّی شوند زن های ایشان به تقدیر خدایی که جاری کننده ابر است و به گذشتن بعضی از ستاره ها یعنی افتادن و سقوط بعضی از ستاره ها و طالع شدن قطر جنوبی مانند بند و پیوند نی و ظاهر شدن زلزله ها و گرد و غبار ها آن وقت وقتی است که حق واضح و آشکار شود و بلاء زایل و نابود شود و مؤمن عزيز و غالب و كافر

ص: 19

و منافقین ذلیل و خوار گردند و تجّار بیابانی كوفه مالك شوند نه متغلّبین از آن ها زیرا که متغلّبين سر کش و متمرّد و متكبّر و فرعون صفتند و در نواحی بصره حرکتی رخ دهد که ذکر نمی کنم آن را و ظاهر می شود عرب بر عجم و تجاوز به اهواز کنند به غیر از سایر مردم چه بسیار چیز هائیست که مخفی می کنم آن ها را زیرا که گوش طاقت شنیدن آن ها را ندارد و صبر بر تحمل آن ها نمی کند و چه بسیار اموری است که از گفتن آن ها اهمال می کنم از ترس این که گفته شود از کجا دانستی این ها را و حال آن که من رسیده ام به منتهی درجه از علم و دانائی و آن ها چنان اموری است که نهی کرده شده ام از ذکر آن و بنا بر آن چه که مامورم ابا می کنم پس تهمت نزنند به من تهمت زنندگان و ایشان کسانی هستند که جایگاهشان در آتش است حکم کرده نمی شود بر ایشان پس می میرند و تخفیف داده نمی شود از عذابشان هم چنین جزا می دهیم هر نا سپاس گو را و شرط قیامت به حدّ کمال رسیدن جور و ستم و فتنه ها و بلا ها است در باز گشت کردن پس وقتی که دروغ و لهو و لعب و ساز ها و غنا ها به حد کمال رسید و جور به منتهی درجه رسید آن وقت بر گشتن من به دنیا سزاوار می شود و امر رجعت صورت می گیرد و قیامت صغری بر پا می شود به قائمی که قیام کند در میان مردم که ببرد بلاء را از اهل ایمان و برطرف کنند از ایشان خوف و ترس را و سخن نگوید هیچ نفیسی مگر به اذن و فرمان او

مُؤلّف نا چیز گوید در این جملات از خطبه آن حضرت نکاتی چند را خاطر نشان فرموده که از علائم مهمّه پیش از قیام است اوّل تصرف کردن و مالک

ص: 20

شدن بنطی ها و ناصبی ها بصره را با واسط و اطراف آن ها را تا برسد به اهواز و نواحی آن دوّم رو آوردن فتنه ها و بلا های شگفت آور و قحطی در میان مردم سوّم و کشتن های ناگهانی و تِرُر کردن های آتشین رو دادن چهارُم مُستاصِل و بیچاره شدن اهل مکّه پَنجُم قتل عام و خاص کردن بنطیان و ناصبیان مردم را شِشُم فشار آوردن بلا ها و مصیبت ها در بغداد و تمام روی زمین و کشتنه شدن جباران و گردن کشان بغداد و تصرف کردن دشمن خانه ها و ذرّیه های آنان در هفتم خروج دیلم ها و گیلانی و خراسانی و غلبه کردن خراسانی بر تبریز و گرفتن ایشان تبریز را و از خودشان امیر برای آن ها قرار دادن هَشتُم مضطرب شدن عراق از قیام دیلم ها و گیلانی و خراسانی نُهُم واقع شدن جنگ شدید در میان همدان و حلوان و کشته شدن جمعی از حلوان تا نهروان دَهُم شکست خوردن دیلم ها و گرفتن ملک را از تصرف ایشان یازدَهُم مالك شدن اعرابی عجمی زبانی ملك را و كشتن او مردمان شایسته صالح را دَوازدَهُم آمدن پرچم هائی از سمت مشرق که ماوراء النهر باشد از کنار شط جیحون به طرف فارس و نصیبین سیزدَهُم بلند شدن پرچم های عرب پی در پی و متاذّی شدن زن های ایشان چهاردَهُم سقوط بعضی از ستاره ها به زمین و از بعضی اخبار دیگر مستفاد می شود که در سمت مشرق سقوط کند پانزدَهُم طالع شدن قطر جنوبی مانند بند و پیوند نی و ظهور زلزله ها و گرد و غبار ها شانزدَهُم ظهور فرج برای مؤمنین و عزّت و غلبه

ص: 21

آن ها و خوار شدن کفار و منافقین و این علامت در زمان قیام مهدی علیه السّلام واقع شود و مراد از قرنی که حضرت در این خطبه اشعار فرموده محتمل است که قرن میلادی ولی عصر ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء باشد که اکنون که زمان تحریر این کتاب است در اواخر دهه سوّم از قرن دوازدَهُم ولادت آن بزرگوار است چه که ولادت آن حضرت در سال دویست و پنجاه و شش هجری بوده و الان قریب یک هزار و صد و بیست و هفت سال از سن نازنین آن بزرگوار می گذرد و محتمل است که ابتداء آن از اوّل زمان غیبت کبری آن حضرت باشد که در نیمه شعبان سال سی صد و بیست و نه هجری واقع شده که این سال یک هزار و پنجاه و چَهارُم از غیبت کبری آن حضرتست که پنجاه و چَهارُمین سال از قرن یازدَهُم از غیبت کبری است و محتمل است که آن حضرت حساب را از زمان خلع المقتدر بالله عبّاسی گرفته باشد به مناسبت آن چه که در بعضی از خطب منسوبه به آن حضرت تصریح شده که فرموده است (لا تَفْرَحُوا بالمخلوع مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ (يُعْنَى الْمُقْتَدِرِ) فانه أَوَّلِ عَلَامَاتِ التَّغْيِيرِ) یعنی شاد نشوید به خلع شده از فرزندان عبّاس از خلافت یعنی مقتدر عبّاسی زیرا که آن اوّل علامّات تغییر است پس ممکن است گفته شود که مراد از قرن دَهُم و یازدَهُم و دوازدَهُمی که در این خطبه شریفه فرموده قرن دَهُم و یازدَهُم و دوازدَهُم از خلع مقتدر باشد و خلع مقتدر در حدود سال سی صد و شش هجری بوده که تا کنون یک هزار و هفتاد و هفت سال است که عبارت باشد از سال هفتا و هفتم از قرن یازدَهُم از خلع مقتدر و محتمل است که قرنی که حضرت فرموده غیراز قرن

ص: 22

متعارف در این زمان باشد به هر حال خدا و حجت او دانا ترند ﴿سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا الَّا ما عَلَّمْتَنا﴾

متمّم کَلام دَر این مَقام

آن که آن حضرت پس از بیان این جملات از فرمایشات خود رشته کلام را می کشاند به این جا که می فرماید ﴿أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ سَمِعْتُمْ خَيْراً فَقُولُوا خِبْرَةٍ وَ اسْأَلُوا تَعَلَّمُوا وَ كُونُوا لِلْعِلْمِ حَمْلَةُ وَ لَا تخرجوه إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَتَهْلِكُوا فَقَالَ جَابِرٍ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجْهِ استكشاف فَقَالَ اسألوني وَ اسْأَلُوا الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِي الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ سَمَّيْتُهُمْ فَلَمْ يُخَلِّ مِنْهُمْ عَصْرِ مِنِ الْأَعْصَارِ حَتَّى قِيَامِ الْقَائِمِ فَاسْأَلُوا مِنْ وَجَدْتُمْ مِنْهُمْ وانقلوا عَنْهُمْ کتابي وَ الْمُنَافِقُونَ يَقُولُونَ عَلِيِّ نَصَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ فَاشْهَدُوا شَهَادَةُ أَسْأَلُكُمْ عِنْدَ الْحَاجَةِ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ نُورٍ مَخْلُوقُ وَ عَبْدِ مَرْزُوقُ مَنْ قَالَ غَيْرُ هَذَا لَعَنَهُ اللَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ وَ نَزَلَ الْمِنْبَرِ وَ هُوَ يَقُولُ تَحَصَّنْتُ بالحي الَّذِي لَا يَمُوتُ ذِي الْعِزِّ وَ الْجَبَرُوتِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْمَلَكُوتِ مِنْ كُلِّ مَا أَخَافُ وَ أَحْذَرُ فَأَيُّمَا عَبْدٍ قَالَهَا عِندَ نَازِلَةٍ بِهِ إِلَّا وَ كَشْفَهَا عَنْهُ قَالَ ابْنُ قُدَامَةَ یَقُولُ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ وَحْدَهَا فَقَالَ علیه السّلام تُضِيفُ إِلَيْهَا الإثني عَشَرَ إِمَاماً وَ تَدْعُو بِمَا أَرَدْتَ وَ أَحْبَبْتَ يَسْتَجِيبُ اللَّهُ دعاک﴾

یَعنی ای گروه مردم به تحقیق شنیدید کلام خیر را پس بگوید کلام خیر را و بپرسید تا بدانید و حامل علم و دانائی باشد و برای غیر اهل بیرون ندهید که هلاک می شوید پس جابر عرض کرد یا امير المؤمنين پس وجه استكشاف چیست فرمود سؤال کنید

ص: 23

و بپرسید از امام هایی که بعد از من هستند و نام های ایشان را یاد کردم پس هیچ عصری از عصر ها از ایشان خالی نیست تا قیام قائم پس بپرسید از هر یک از ایشان که او را بیابید و از ایشان کتاب مرا نقل کنید و آن هایی که منافقند می گویند که على تنضیص کرد پروردگاری را برای خود یعنی ادّعای خدائی می کند و خود را خدا می داند پس شهادت دهید شهادتی را که از شما خواهش می کنم هنگام حاجت که علی بن ابی طالب نوری است آفریده شده و بنده ای ست روزی داده شده و کسی که غیر این را گوید لعنت کند خدا او را یعنی من بنده افریده شده و روزی خوار خدا هستم و خدا نیستم و ملعونست کسی که بر من دروغ بندد و بگوید علی می گوید من خدا هستم این کلام را فرمود و از منبر به زیر آمد و می فرمود خود را احضار کردم به خدائی که زنده است و نمی میرد و صاحب غلبه و عزت و جبروت و توانائی و ملکوت است از آن چه که می ترسم و اندیشه ترس می کنم پس هر بنده ای که بگوید این دعائی را که من گفتم هنگام نزول بلا و حادثه ای بر طرف می کند خدا از او آن بلا و حادثه را ابن قدامه عرض کرد این کلمات را به تنهائی بگوید فرمودند بر آن اضافه کن نام های دوازده امام را و دعا کن به آن چه که می خواهی و دوست می داری که خدا اجابت می کند دعای تو را

263حَدیثِ چِهِلُ و یِکُم

خطبه ای ست در این مقام معروف به خطبة البيان منسوبه به امير مؤمنان عليه السّلام

ص: 24

که جمعی از بزرگان به اختلاف عبارات بعضی به تفضیل و بعضی به اختصار در کتب خود نقل فرموده اند و به واسطه بعضی از جملات موحشه و الفاظ غربيه و لُغات غير مانوسه و لغز هائی که در آن مندرج است و صیاغ عبارات آن که در بادی نظر بر خلاف سایر خطب و کلمات صادره از آن بزرگوار است استشمام رایحه جعل و وضع غلوّ می کنند و مبادرت در انکار صدور آن از آن حضرت می نمایند غافل از آن که بسیاری از عبارات آن طوریست که صدور آن جز از زبان معجز بیان لسان الله ناطق متصور نیست و به علاوه آن چه از عبارات آن که ظاهرا رایحه غلوّ از آن بوئیده می شود بعد از مراجعه به مجموع اخبار وارده در فضائل و مناقب آن حضرت از خاصّه و عامّه در کتب معتبره ایشان از قبیل کتاب مستطاب بصائر الدرجات محمّد بن الحسن الصّفار كه معاصر با حضرت عسكری علیه السّلام بوده و از مشیخه كبار علماء فرقه ناجیه است و مانند کلینی و صدوقین و شیخ مفيد رحمهم الله و غیر ایشان از متقدمین در کتب خود از او روایت کرده اند و روایات متظافره متواتره و مستفیضه و معتبره و صحیحه و موثقه دیگر از غیر طريقه صفّار و هكذا از کتب عامه مانند صحاح سته و کتب محمّد بن یوسف کنجی شافعی و ابن طلحه شافعی و مجمع الزوائد هیتمی و ينابيع المودّه و غير ها رفع شبهه و غبار می شود هر آینه اخبار هم مانند آیات محکم دارد متشابه دارد عام و خاص و مطلق و مقیّد و مجمل و مفصّل و تنزيل و تاویل دارد پس بر شخص منصف است که به مجرّد دیدن حَدیث یا خبری که ظاهر آن در نظر او زنندگی دارد بالاخره تامل و تدبر نمود. فورا انکار نکند شیخ مفید در کتاب اختصاص حَدیثی از حضرت صادق

ص: 25

عليه السّلام مسندا روایت کرده که فرمود ﴿انَّ كَلَامَنَا يَنْصَرِفْ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً﴾ و ديگرى ﴿ إِنَّا لَنَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ لَهَا سَبْعُونَ وَجْهاً لِی مِنْ کُلِّهَا اَلْمَخْرَجُ﴾ و حديث ديگر ﴿ إِنِّی بِالْكَلِمَةِ الْوَاحِدَةِ لَهَا سَبْعُونَ وَجْهاً﴾ رجوع شود به صفحه 288 کتاب اختصاص طبع 1379ه چاپ خانه حیدری در طهران پس کلام ائمه علیهم السّلام هفتاد وجه دارد اگر کلامی در فرمایشات ایشان دیده شد که از متشابهاتست فورا نباید ردّ کرد بلکه سزاوار سكوت و توقف کردن است و موافق با احتیاط و رعایت جانب احتیاط طريق نجاة است

و نیز در کتاب اختصاص ص 163 همان طبع حَدیثی را روایت کرده که حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام در مسجد نشسته بودند و جمعی در نزد آن حضرت حاضر بودند عرض کردند حَدیث کن ما را یا امیر المؤمنین به ایشان فرمود رحمت بر شما باد به درستی كه كلام من مشکل و دشوار است تعقّل نمی کنند آن را مگر دانایان عرض کردند ناچار باید حَدیث کنی ما را پس فرمود ﴿ أَنَا الَّذِی عَلَوْتُ فَقَهَرْتُ أَنَا الَّذِی أُحْیِی وَ أُمِیتُ أَنَا الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾

یعنی منم آن کسی که بلند و برتر شده ام پر قهر و غلبه می کنم منم آن کسی که زنده می کنم و می میرانم منم اوّل و آخر و آشکار و پنهان پس غضب کردند و گفتند کافر شد و بر خواستند پس حضرت به در مسجد اشاره فرمود که نگاه دار این ها را پس در آن ها را نگاه داشت پس فرمود آیا به شما نگفتم که کلام من مشکل و دشوار است تعقّل نمی کنند آن را مگر دانایان معنای (أَنَا الَّذِي عَلَوْتَ) این ست که منم آن کسی که

ص: 26

بلندی جستم بر شما به شمشیر پس قهر و غلبه کردم بر شما تا ایمان آوردید به خدا و رسول او ﴿و امّا اَنَا الَّذي أُحْیِی وَ أُمِیتُ﴾ معنای آن اینست که منم آن که زنده می کنم سنّت را و می میرانم بدعت را و امّا أَنَا الاوّل یعنی منم اوّل کسی که ایمان آوردم به خدا و اسلام اختیار کردم و امّا این که گفتم انّا الآخر یعنی منم اخر کسی که کفن کردم پیغمبر و او را دفن کردم و امّا گفته من انا الظّاهر وانا الباطن يعنى منم آن كسی كه عِلمِ ظاهر و باطن نزد او است گفتند غم ما را زایل کردی زایل کند خدا غم را از تو پس این قبیل کلمات ایشان را باید به کلمات دیگر ایشان که مفسّر این ها است عرضه داشت زیرا که اخبار ایشان مانند آیات قرءانیّه است که بعضی از آن ها مفسّر بعض دیگر است و اگر بعضی از کلمات را غلات در ان داخل کرده باشند همان ها مخدوش است نه تمام خطبه

چون این مقدّمه تذکر داده شد لازم دانستم مصادر نقل این خطبه را تا اندازه ای که برخورد کرده ام تذکر دَهُم و بعد به شرح آن چه از آن که در این کتاب اقتضاء ذکر آن را دارد بپردازم و از خدا توفیق فهم و شرح صدر می طلبم وَ هُوَ حَسْبِيَ دانسته باد که شیخ اجازه حقیر علّامه حبر نحریر الایة الحجة صاحب كتاب الذريعة الی تصانیف الشيعة درجزو هفتم آن کتاب در (خ ط ب) در صفحه (200) شماره ردیف (988) نوشته آن چه را که ترجمه آن اینست. خطبة البیان از خطبی است که شهرت دارد نسبت آن به امیر مؤمنان علیه السّلام و از برای آن نسخه هائیست مختلفه با زیاده و نقصان و تمام تر از آن ها نسخه ایست قریب پانصد بیت که در کوفه انشاء فرموده چنان چه

ص: 27

در بعضی از روایات آن ست . یا در بصره چنان چه در بعض دیگر است ذکر نکرده است آن را رضّی در نهج البلاغه و هم چنین ذکر نکرده است آن را ابن شهر اشوب در مناقب در عداد خطبه های مشهوره آن حضرت آری ذکر کرده است در ان خطبه افتخار را که در نهج یافت نمی شود چنان چه اشاره کردیم به سوی آن و شاید مراد از آن یعنی فتخار همین خطبه باشد زیرا که در اوّل آن قریب هفتاد وصف از اوصاف خود را به عنوان انا كذا انا كذا ذكر فرموده در حالتی كه به ان فخر کننده است

و شيخ سراج الدّين حَسَن بعضی از این نسخه را از کتاب درّ المنظم نیز کرده و این نسخه در کتاب خانه استان قدس رضوی موجود است که تاریخ کتابت آن در سال 729 بوده با خطبه اقالیم چنان چه در ردیف کتب مخطوطه شمرده شده و در جزو سوّم فهرست آن کتاب خانه در صفحه 97 خصوصیّات آن نوشته شده و نسخه دیگر به خط درویش علیّ بن جمال الدین مقری نوشته شده در سال 923 هجری در 55 ورق که از موقوفات ابن خاتون است که در سال 1067 وقف استانه مقدسه رضویه نموده وَ سَيّدِ شُبَّر تمام این خطبه را درکتاب علائم الظهور خود نقل کرده و برسی در کتاب مشارق که در سال 773 تالیف کرده قسمتی از آن را در مشارق نقل نموده بدون قید اسم خطبة البیان و در ينابيع الموّدة نیز این ای خطبه را نقل كرده ودر بحر المعارف حاج ملا عبد الصمد همدانی نیز نقل کرده و نسخه مختصر آن را قاضی سعید قمی (رحمت الله علیه) در شرح حديث غمامه نقل كرده و در الزام

ص: 28

النّاصب حائری بارجینی یزدی سه نسخه از آن را نقل کرده در یکی از آن ها اسامی اصحاب و یاوران حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه را متضمن است و در دیگری نام های حکّام آن حضرت را در شهر ها ذکر کرده و یکی را از کتاب درّ المنظم تالیف محمّد بن طلحه شافعی متوفای سال شش صد و پنجاه و دو هجری نقل کرده - و عالم خبیر و متنبع بصير و فاضل و تحریر شیخ محمّد رضای طبسی در جزء اوّل كتاب الشیعه و الرجّعة طبع نجف این خطبه را كتاب دوحة الانوار شیخ محمّد یزدی حائری نیز نقل کرده و خلد مقام مرحوم قمی صاحب قوانین در اواخر کتاب جامع الشتات بعضی از ان را نقل فرموده و صاحب كتاب عجائب الاخبار سيد حسين بن سيد عبد الجبّار تو بلی کتکانی بحرینی به سَند خود این خطبه را به تمامِها در کتاب خود نقل کرده و نگارنده آن چه را که از آن در این نسخه نقل می کنم از کتاب عجائب الاخبار است زیرا که نسخه آن اصّح از نسخه الزام النّاصب به نظر آمد و نسخه الزام بی اندازه مخلوط طبع شده چنان چه بر مطالعه کننده ان مخفی و پوشیده نیست اکنون شروع می کنم در نوشتن آن چه از این خطبه که مقتضی درج در این کتاب است بحول الله تعالى و قوته

عَجَائِبَ الاخبار

غیر از عبد الله بن مسعود صحابی است

﴿قال حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْأَنْبَارِيِّ ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْجُرْجَانِيِّ قَاضِي الرِّيِّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا طُوِّقَ بْنِ مَالِكَ ، عن أَبِيهِ ، عَنْ جَدِّهِ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ مَسْعُودٍ ، رَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَام لَمَّا تولی الخلافه ، بَعْدَ الثلاثه ، أتی إلی البصره ، فرقی جَامَعَهَا ، وَ خَطَبَ النَّاسَ خُطَبِهِ تَذْهَلُ مِنْهَا الْعُقُولِ وَ تَقْشَعِرُّ مِنْهَا الْجُلُودِ فَلَمَّا سَمِعُوا مِنْهُ ذلک

ص: 29

أَكْثِرُوا الْبُكَاءِ وَ النحيب وَ عَلَا الصُّرَاخُ قَالَ : وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) قَدْ أَسَرَّ اليه السِّرِّ الْخَفِيِّ الَّذِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلِأَجْلِ ذَلِكَ انْتَقَلَ النُّورِ لانه كَانَ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ الَىَّ وَجْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السَّلَامُ) قَالَ وَ مَاتَ النَّبِيِّ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) فِي مَرَضِهِ الَّذِي أَوْصَى فِيهِ بِعَلِيٍّ امیر المومنین علیه السَّلَامَ وَ و كان قداوصى لعلى امير المؤمنين عليه السّلام وَ کان قَدْ أوصی امیرالمؤمنین علیه السَّلَامُ أَنَّ یخطب النَّاسِ خُطَبِهِ البیان فیها عِلْمَ مَا کان وَ مَا یکون الی یوم القیامه . قَالَ فَأَقَامَ امیرالمؤمنین علیه السَّلَامُ بَعْدَ مَوْتِ النبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ صَابِراً علی ظَلَمَ الأمه الی أَنْ قَرُبَ أَجَلِهِ وَ حَانَ وصیه النبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بالخطبه التی خُطَبِهِ البیان فَقَامَ امیرالمؤمنین علیه السَّلَامُ بالبصره وَ رقی الْمِنْبَرِ وَ هی آخَرَ خُطَبِهِ خَطَبَهَا فَحَمِدَ اللَّهَ واثنى عَلَيْهِ وَ ذِكْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله﴾

یعنی گفت عبد الله بن مسعود زمانی که آن حضرت متولی خلافت شد پس از سه روز به بصره آمد و در جامع مسجد بر منبر بالا رفت و خطبه خواند که عقل ها از آن غافل شد و بدن ها به لرزه در آمد پس چون شیندند از آن حضرت آن خطبه را بسیار گریستند و صدا ها به ناله و ضجّه و فریاد بلند کردند. گفت که رسول خدا صلّی الله علیه و اله با او به پنهانی سخن گفت سرّ های نهفته ای را که در میان او و خدا بود پس برای همین منتقل شد نوری که در روی پیغمبر صلّی الله عليه و اله بود به روی علی بن ابی طالب عليه السلام گفت. و مُرد پیغمبر صلى الله علیه و اله در مرضی که وصیت کرد در آن به أمير المؤمنين على

ص: 30

علیه السّلام و آن حضرت وصیت کرد به علی علیه السّلام که خطبة البیان را بر مردم انشاء کند که در آن علم گذشته و اینده آن چه که واقع شده و می شود تا قیامت است. گفت پس بر پا خواست امیر المؤمنين عليه السّلام بعد از رحلت پيغمبر صلى الله عليه و اله در حالی كه بر ظلم و ستم امّت صبر کننده بود تا این که مدت عمر او نزديك به أخر رسيد و وقت عمل کردن به وصیت پیغمبر صلّی الله علیه و اله در رسید که خطبه موسومه به بیان را انشا کند پس به پا خواست امیر المؤمنين عليه السّلام در بصره و بر منبر بالا رفت و این اخر خطبه ای بود که ان حضرت انشاء فرمود پس ستایش خدا را به جا آورد و بر او ثنا گفت و یاد کرد از پیغمبر صلى الله عليه و اله

﴿فَقَالَ : أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا وَ حبيبى محمّد كَهَاتَيْنِ وَ أَشَارَ بِسَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى وَ لَوْ لا آيَةٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ لنبأتكم بِمَا فِي السَّماواتِ وَ الارض وَ مَا فِي قَعْرِ هَذَا فَمَا يَخْفَى عَلَيَّ منه شَيْ ءُ وَ لَا تعزب كَلِمَةُ مِنْهُ ، وَ مَا أُوحِيَ الي بَلْ هُوَ عِلْمُ عَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ . لَقَدْ أَسَرَّ الي أَلْفَ مَسْأَلَةٍ فِي كُلِّ مَسْأَلَةٍ أَلْفَ بَابٍ ، وَ فِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ نَوْعٍ فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی اسئلونی عمادُونَ الْعَرْشِ أُخْبِرْكُمْ وَ لَوْ لَا أَنَّ يَقُولَ قَائِلَكُمْ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) سَاحِرُ كَمَا قِيلَ فِي ابْنِ عَمِّي لَأَخْبَرْتُكُمْ بمواضي أَحْلَامُكُمْ وَ بِمَا فِي غَوَامِضِ الْخَزَائِنِ ، وَ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا فِي قَرارٍ الارض وَ هَذِهِ هِىَ خُطْبَةٍ التی خَطَبَ وَ هِىَ خُطْبَةٍ البیان﴾

یعنی پس فرمود ای مردمان من و حبيب من مانند این دو انگشتیم و اشاره فرمود به انگشت سبّابه و وسطای خود و فرمود اگر نبود ایه ای از کتاب خدا هر اینه خَبَر

ص: 31

می دادم شما را به آن چه که در اسمان ها و زمین است و ان چه که در ته زمین است پس پنهان نیست بر من از ان چیزی و دور نشده از نظر من کلمه ای از ان و وحی به من نمی شود (یعنی من پیغمبر نیستم که وحی به من برسد) بلکه ان علمی است که به من تعلیم داده است آن را سول خدا صلى الله عليه و اله هر آینه راز گفت با من هزار مسئله را که هر مسئله از ان هزار بابست و هر بابی از ان هزار نوع است پس بپرسید از من پیش از ان که مرا نیابید و بپرسید از من از ان چه در زیر عرش است خبر می دَهُم شما را و اگر نبود که گوینده ای از شما بگوید که علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) جادوگر است چنان چه در حق پسر عمّم گفته شد هر آینه خبر می دادم شما را به مواضع عقول و خوابگاه های شما و دفین های پنهان در زیر زمین و هر آینه خبر می دادم شما را از ته زمین و این است ان خطبه ای که خطبه البیانش گویند

پس از بیان حضرت شروع به خطبه فرمود و حمد و ثنائی فصیح و بلیغ انشاء فرمود در نهایت فصاحت و بلاغت که این گونه حمد و ثنا جز از زبان دارای مقام ولایت کلیّه بیرون نیاید و شنیده نشود و پس از آن شهادتین را بر زبان جاری و با بلغ عبارت درود و تحیت بر حضرت خاتم الانبیاء فرستاده و جملاتی كه دلالت بر عظمت و رفعت و شئون خاتمیت صلى الله علیه و اله و سلم است بر ان پیوسته و پس از ان فرمود ﴿ أَيُّهَا النَّاسُ سار الْمِثْلِ وَ حَقِّقْ الْعَمَلِ وَ كَثُرَ الْوَجَلَ و دنی الرَّحِيلُ وَ لَمْ يَبْقَ مِنْ عُمْرَى الَّا الْقَلِيلِ فاسئلونى قَبْلَ انَّ تَفْقِدُونِى﴾ يعنى ای مردمان دليل و راهنمای

ص: 32

شما رفت و محقق شده کار مرگ و زیاد شد ترس و نزدیک شد کوچ کردن و باقی نمانده از عمر من مگر کمی پس بپرسید از من پیش از ان که مرا گم کنید و نیابید

پس از آن صد صفت و خصیصه از صفات و خصیصه های خود را که از شئون ولایتی است ذکر فرموده که در این کتاب اقتضاء ذکر و شرح ان نیست و نیازمند است به شرح جدا گانه ای که خود کتاب حجیمی می شود تا این که کلام خود را می رساند که به این جا که می فرماید ﴿أَنَا أَبُو المهدى الْقَائِمِ فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ﴾ یعنی منم پدر مهدی که قیام کننده است در اخر زمان

پَس مالِکِ اَشتَر

بر خواست و عرض کرد چه وقت این قائم از فرزندان تو قیام می کند یا امیر المؤمنين فقال ﴿إِذَا زَهَقَ الزاهق، وَ خِفْتُ الْحَقَائِقِ وَ لَحِقَ اللاحق وَ ثَقُلَتْ الظُّهُورِ وَ تَقَارَبَتْ الْأُمُورِ وَ حَجَبَ النُّشُورِ وَ أَرْغِمْ الْمَالِكِ وَ سَلَكَ السَّالِكِ و هلك الهالك و عمّت الفترات و وكدت الحسرات و بغت العثرات و كثرت الغمرات و قصر الأمد و تأوّد الأود و دهش الْعِدَدِ وَ هَاجَتِ الْوَسَاوِسِ و غیطل العساعس وَ مَاجَتِ الْأَمْوَاجُ وَ ضَعُفَ الْحَاجِّ وَ اشْتَدَّ الْغُرَّامِ وَ ازْدَلِفْ الْخِصَامِ وَ اخْتَلَفَ الْعَرَبِ وَ اشْتَدَّ الطَّلَبِ وَ نَکصَّ الْهَرْبُ وَ طَلَبْتُ الدُّيُونِ وَ ذَرَفَتْ الْعُيُونِ وَ أُغْبَنَ الْمَغْبُونُ و شاط النَّشَاطَ و هاط الهیاط وَ عَجَزَ الْمُطَاعِ وَ أَظْلَمَ الشُّعَاعُ وَ صْمّت الْأَسْمَاعِ وَ ذَهَبَ الْعَفَافُ و سجسج الْإِنْصَافِ وَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانِ﴾

ص: 33

لُغات زاهق یعنی باطل و ناچیز و زَهَقَ به معنای سَبَق یعنی پیشی گرفت و خفّت الحقائق یعنی سبك و خوار شد حقيقت ها و لحق اللاحق یعنی رسید ان چه که رسنده است ثقلت الظهور یعنی پشت ها سنگین شد تقاربت الامور تقارب امور کنایه است از نزدیک شدن کار های سخت و پیش آمد های بیم دهنده چنان چه از بعضی اخبار دیگر که این جمله را در متن ان معنا کرده فهميده می شود حجت النشور يعنى ممنوع شد اشكارا و فاش کردن خیر ها در منتهی الارب است نشر به معنای فاش کردن خبر و ارغم المالك یعنی بینی مالک به خاك مالیده شد سلک السّالک یعنی پا به زمین کوبید پای کوبنده در راه شر هلک هالک در المنجد است که گفته الهالک الذى يهوى و يسقط یعنی سقوط کنند سقوط کننده ای و عَمَتِ القنوات یعنی کور شود قنات ها یعنی اب ان ها خشک شود و عَمَت به تخفیف میم از عماء است به معنای کوری و بغت العشیرات یعنی بیرون روند از اطاعت امام عادل عشایر و قبایل و كثرت الغمرات یعنی بسیار شود سختی ها و كينه ها در دل گرفتن و جمعیت مردمان پراکنده و قصر الامد كوتاه شود عمر ها و دهش العدد یعنی سر گردان و متحیّر کند سازد شمار های فتنه و هاجت الوساوس بر انگیخته شود انديشه های بد و غبطل العساعس جمعیت کنند به خروش و غوغا گرگ ها و خار پشت ها و ماجت الامواج يعنى به جنبش اید موج ها و ضعف الحاج و ناتوان شود حج گذارنده و اشتد الغرام و شدید و سخت شود شیفتگی و آزمندی ها و بدی های پی در پی و هلاكت ها و عذاب ها غَرام بر وزن سحاب و ازدلف الخصام پیشی و نزدیکی گیرند بر

ص: 34

یک دیگر جنگجویان یا شدت کند جنگ ها و اختلفت العرب و اختلاف واقع شود در میان عرب ها و اشتد الطلب و سخت شود باز جوئی و نكص الهرب و عقب نشینی کنند ترسندگان و طلبت الديّون و مطالبه کرده شود و ام ها و ذرفت العيون روان شود اشک ها از چشم ها و غبن المعبون و فريب خورد مرد سست عقل و شاط النشاط هلاک شود شادمان و شادی کننده و هاط الهياط بانک و فریاد و شورش کنند شورشیان و اگر هباط به باء موحده باشد یعنی بانک و فریاد و شورش کنند فرود ایندگان در شهر و زنندگان و عجز المطاع عاجز شود کسی که رئیس و مطاع بوده و اظلم الشعاع تاریک شود نور افتاب و صمّت الاسماع كر شود گوش ها و ذهب العفاف عفت و پاک دامنی برود و سجسجح الانصاف مورد ملامت و یا سر شکست شود داد خواهی و دُرُستی استحوذ الشیطان چیره و مستولی شود شیطان

یعنی فرمود یعنی زمانی که باطل و نا چیز پیشرفت کند و سبک و خوار شود راستی و حقیقت ها و برسد ان چه که خواهد رسید و پشت ها سنگین شود از جور و فساد و یا گناهان و کار ها به هم دیگر نزدیک شود کنایه از کار های سخت و بیم دهنده است چنان چه از بعضی از اخبار دیگر مستفاد می شود و در متن حَدیث معنا شده و منع کرده شود اشکار و فاش نمودن خبر ها و بینی مالک به خاک مالیده شود و بکوبد پای خود را پای کوبنده در راه شّر و سقوط کند سقوط کننده و خشك شود قنات ها و بیرون روند از اطاعت امام عادل قبیله ها و عشیر ها و بسیار شود سختی ها و کینه ها

ص: 35

و جمعیت های پراکنده و کوتاه شود عمر ها و سرگردان و متحیّر کند فتنه های بی شمار و بر انگیخته شود اندیشه های بد و جمعیت کنند به خروش ها و غوغا ها گرگ ها و خار پشت ها یعنی مردمان گرگ صفت و خار پشت طبیعت و به جنبش در اید موج ها یعنی موج های بلا و فتنه و یا صدا های مخالف و یا گرفتن موج ها برای رساندن صدا ها به اطراف و اکناف جهان به وسیله رادیو ها و امثال آن و نا توان شود حج گذارنده یعنی رفتن حج ممنوع شود و سخت شود شیفتگی ها و اشفتگی و ازمندی و بدی های پی در پی و به هم پیوسته و هلاكت ها و عذاب ها و نزديک به یک دیگر شوند جنگ جویان یا شدّت کند جنگ ها و اختلاف افتد در میان عَرَب ها و سخت شود باز جوئی و عقب نشینی کنند ترسندگان و وا خواست شود وام ها و روان نشود اشک ها از چشم ها و فریب خورَد مرد سست عقل و هلاك شود شادمان و شادی کننده و بانگ و فریاد و شورش کنند شورشیان و یا فرود ایندگان در شهر ها و زد و خورد کنندگان و عاجز شود کسی که رئیس و مطاع باشد و تاریک شود نور افتاب و کر شود گوش ها و برود عفت و پاک دامنی و مورد ملامت و اعتراض یا سر شکست شود داد خواهی و دُرُستی و چیره و مستولی شود شیطان

فرمود ﴿وَ عَظُمَ الْعِصْيَانَ وَ حِكْمَةِ النِّسْوَانَ وَ فدحت الْحَوَادِثِ وَ نفثت النوافث وَ هَجَمَ الواثب وَ اخْتَلَفَتِ الْأَهْوَاءِ وَ عَظُمَتِ الْبَلْوَى

ص: 36

وَ اشْتَدَّ الشَّكْوَى وَ اسْتَمَرَّ الدَّعْوَى وَ قَرْضُ الْقَارِضِ وَ لمظ اللامظ وَ تَلَاحُمِ الشِّدَادِ وَ نَقَلَ الملحاد وَ عَجِبْتُ الْفَلَاةِ وَ عَجَعج الْوُلَاةِ و نضل البارح وَ عَمِلَ الناسح وَ زُلْزِلَتْ الارض وَ عُطِّلَ الْفَرْضِ وَ كَتَبْتُ الامّانة وَ بَدَتِ الْخِيَانَةِ و خشیت الصِّيَانَةِ وَ اشْتَدَّ الْغَيْظِ واراع الفيط وَ قَامَ الادعيا وَ قَعَدَ الاوّلياء وَ خَبُثَتْ الاغنياء وَ نَالَ الاشقياء وَ مَالَتْ الْجِبَالِ واشكل الاشكال وَ شَيِّعْ الكربال وَ مَنَعَ الْكَمَالِ وَ سَاهَمَ المستحيح وَ مَنَعَ الفليح وكفكف الترويح و خذحذ البلوع و تكلكل الهلوع و فدفد المذعور و ندند الديجور و نكس المنشور و عبس العبوس و كسكس الهموس واجلب الناموس﴾

لُغات فدح گران و دشوار و سخت شدن نفث در این جا به معنی سم پاشی کردن و ابثَ جستن کننده قرض به معنای بریدن و گذشتن و تجاوز کردن لمظ به خشم در امدن یقال المظ عَلَيْهِ اذا ملاء غیظاً (مُنْتَهَى الارب) و ملظ الرَّجُلِ الْقَوْسِ شدّو تَرَهَا (المنجد) تَلَاحُمُ الْقَوْمِ تُقَاتِلُوا شَدَّ الرَّجُلِ شَدَّ أَعِدَا وَ رَكْضِ الملحاد كَثِيرِ الطَّعْنُ فِی الدِّينِ (المنجد) ناقله مردم از جائی به جائی رونده نَقَل محرّکه حاضر جوابی در سخن عجّه گرد و غبار و دود و امثال ان فلات دشت و بیابان بی آب و گیاه عجغاج بانگ و فریاد از هر چیزی نَضل چیره شدن در تیراندازی بارح سخت گیرنده و گزند و بدی رساننده نسخ بحاء مهمله برداشتن و پرانیدن خاک اراعة ترسانیدن فیظ مُردَن اشكل الاشکال یعنی پوشیده و مشتبه شد کار ها شیع الکربال یعنی پا به گِل ماندن و سستی مساهمه قرعه زدن با یک دیگر

ص: 37

شحیح حريص و بخیل ساهمه اى غالبه فى القرعة فلیح رستگار شده و فیروزی یافته تکفکف باز ایستادن ترویح راحت دادن حذ حاذ سرعت کننده و با شتاب بلوغ پر خُورُ وا گول تکلکل سینه به اندرون بردن و سر را در سینه فرو بردن و چنبر کردن هلوع بر وزن صبور شخص سخت نا شکیبا و ترسنده و آزمند بخیل و سخت نالان که در مصائب نمی تواند تحمل کند فَدفَدَ فدفَدَةً یعنی دوید گریزان از درنده یا دشمن مذعور ترسانیده شده نُدنِدَ الديجور پراکنده شود خاک نكس المنشور یعنی سرنگون شود مرد پریشان کار عبس العبوس عَبَس به معنای رو ترش کردن و عبوس روز بدی را گویند که از ان روی ترش شود و جماعت بسیاری را نیز گویند کسکسته سخت کوفتن هموس کصبور به شب رونده و شیر شکننده شکار و شیر نرم گیرنده را گویند ناموس صاحب راز آگاه بر نهانی امر یا صاحب راز خبر و مرد دانای ما هر در کار و مرد سخن چین با مکر و حیله نهانی را گویند

یعنی فرمود وقتی که بزرگ شد گناه و حکومت کردند زبان و گران و دشوار و سخت شد حادثه ها و سم پاشی کردند سم پاشی کنندگان و هجوم آوردند جست و خیز کنندگان و مختلف شد هوا ها و خواهش ها و بزرگ شد بلا ها و سخت شد شکوه ها و دنباله دار شد دعوا ها و برید و از حد خود تجاوز کرد تجاوز کننده و بخشم در امد خشم کننده و قتال و جنگ و خون ریزی کردند سخت گیرندگان به تجاوز کردن و تاخت و تاز و حاضر جواب شدند طعن زنندگان در دین و غبار آلود شد بیابان ها یا در اثر نا امنی و جنگ ها

ص: 38

و یا ان که بی آب و گیاه شد در اثر خشک سالی و نیامدن باران و بانك و فریاد کردند سلاطین و زمام داران امور عامّه مردمان و چیره شد در تیر اندازی سخت گیرنده و گزند و بدی رساننده و خاک پاشی کرد خاک پاشی کننده و متزلزل شد زمین و معطّل شد حدود و واجبات الهی و ضایع و سرنگون شد امانت و ظاهر شد خیانت و ترسیده شد محافظه کار و شدت یافت خشم و کینه توزی و ترسانید مردم را مرگ و بر پا خواستند پسر خواندگان و باز نشست شدند دوستان یعنی تسلط یافتنند اشرار و ذلیل شدند اخیار و پلید شدند ثروت مندان و به آرزوی خود رسیدند مردمان شقّی و به کجی میل کنند مردمان دانشمند و بزرگان قوم (جبال به معنای مهتران قوم و دانشمندان و مردمان بخیل - منتهی الارب) و پوشیده و مشتبه شود کار ها و شایع شود سستی و پا به گل ماندن در کار ها و در قرعه زدن حریص و بخیل غالب شود و ممنوع شود رستگار شده و فیروزی یافته و راحت از مردم باز داشته شود و با شتاب سرعت کند مرد اکول پرخوری و سر به گریبان و سینه خود فرو برد مردی که به شدت ناراحت و نا شکیبا و ترسنده و آزمند و بخیل و بی صبر و تحمل در مصیبت ها است و دویدن گیرد و گریزان شود مرد ترسناکی و اوضاع تیره و تار شود یا خاک ها پراکنده و زیر و رو شود (ممکن است در اثر زلزله با حوادث دیگری باشد) و سرنگون شود مرد پریشان کاری و ترش روئی کند مرد ترش روئی یا پیش بیاید روز بدی که مردم از آن ترش رو شوند یا آن که ترش روئی کنند جمعیت بسیاری و سخت کوبیده شود مرد شبیخون زننده ای که مانند شیر شکاری

ص: 39

است یا مانند شیری است که به نرمی شکار خود را بگیرد و جلب کرده شود صاحب رازی که آگاه است بر امر نهانی یا بر خبری یا مرد ماهر دانای با سیاستی یا مرد سخن چین پر مکر و حیله ای

فرمود ﴿وَ دعدع الشَّقِيقُ وَ جرثم الأنيق وَ نُورُ الأفيق وَ ذَادَ الذَّائِدُ وَ رَادَّ الرائد وَ جَدِّ الْجُدُودُ وَ مدَّ الممدود وَ كَدِّ الكدود وَ حَدَّ الْحُدُودَ وَ نطل الطليل وَ غلَغلِ الْغلِيلِ وَ فَضْلِ الْفُضَيْلِ وَ شَتَّتَ الشَّتَاتِ وَ شمتت الشمات وَ كَدِّ الْهَرَمِ وَ قَضِمَ القضم وَ سدم السّدم وَ بَالَ الذَّاهِبِ وَ ذَابَ الذائب وَ نَجْمُ ثَاقِبِ وَ و زوّر الْقِرَانُ وَ احْمَرَّ الدَّبَرَانِ وَ سُدُسُ الشَّيْطَانِ وَ رُبُعُ الزِّبْرِقَانِ وَ ثُلُثُ الْحَمْلِ وَ سَاهَمَ زُحَلُ وَ أقُلِ الْعَرَارُ وَ مَنَعَ الوجار وَ اثْبُتْ الاقدار وَ كَمَلَتِ الْعَشَرَةِ وَ سُدُسُ الزَّهْرَةِ وَ غَمْرَةِ الْعُمْرَةِ وَ ظَهَرَتْ الافاطس وَ تَوَهُّمِ الكساكس وتقدمتهم النفائس فيكدحون الجرائر وَ يَمْلِكُونَ الجزائر وَ يُحَدِّثُونَ كَيْسَانَ وَ يُخْرِبُونَ خُرَاسَانَ وَ يَصْرِفُونَ الحلسان وَ يهدمون الْحُصُونِ وَ يُظْهِرُونَ المصون وَ يقطفون العصون وَ يَفْتَحُونَ الْعِرَاقِ وَ یجمعون الشِّقَاقِ بِدَمِ یراق فَعِنْدَ ذَلِكَ ترقبوا خُرُوجِ صَاحِبِ الزَّمَانِ﴾

لُغات دعدع دعدعة ودعداعًا ، عَدا فی بطوء و التواء یعنی به اهستگی دوید شقیق گوساله قوّت گرفته یا کسی که تفرقه در میان مردم بیندازد و یا شق عصای نمسلمان کند و برقی که راست دراز شده باشد در میانه اسمان که میل به راست و چپ نکند

ص: 40

و جرثم الانیق یعنی از بالا به پائین افتاد چیزی که نیکو به عجب اورنده باشد نورّ الافیق یعنی روشن گردانید افیق را که مراد عقبه افیق باشد که در ملاحم ذکر شده و افیق قریه ایست از حوران در راه غَور در اوّل گردنِه معروفه به عقبه افیق و عوام آن را فیق گویند بدون همزه و از این گردنه معروفه به سوی غور می روند که اُردُن باشد و آن گردنه ایست که به قدر دو میل راه مسافت او است (معجم البلدان) و ذاد اذائد یعنی دور کند دور کننده راد الرائد به جستجو در آید جستجو کننده و جدّ الجدوده و کوشش کند کوشش کننده کدّ الکدود به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازنده حدّ الحدود خشمگین گردد خشم گیرنده طلّ الطلیل خون ها به رایگان و باطل ریخته شود غلغل الغليل و كینه و راز شهری به شهری به شتاب نامه و یا پیغام فرستند فضّل الفضیل فرونی یابد فزونی یاینده شتت الشتات پراکنده شوند قبیله های پراکنده شمت الشمات شماتت کنند یک دیگر را شماتت کنندگان کدّ الهرم به مشقت و رنج و تعب افتد پیر مرد کهن سال قصم القصِم شکسته شونده سَدِم السدوّم اندوهگین و پشیمان شود مرد خشم الودنال الزاهب برسد به کمی از مال داب الدائب کوشش کند و رنج برد کوشش کننده و رنج برنده در کار و نجم ثاقب یعنی قسم به ستاره زُحل که کنایه از خود آن حضرت باشد یا ستاره ای که منسوب به آن حضرت است زورّ القرآن یعنی زینت کرده شود قران و احمّر الدیران یعنی سرخ شد خان ها شُرَطان دو ستاره اند در برج حمل و آن هر دو شاخ صورت حمل است و به جانب شمال ستاره ای است کوچک که بعضی از غرب

ص: 41

آن را داخل دانند و هر سه را شرط خوانند و فاصله دو ستاره شرطان به قدر یک ذراع دور نمای آن است و صورت ایشان به این شکل است (ه ه) سدس الشرطان یعنی شُرَطان به حالت تسدیس رسد ربع الزّبرقان زبرقان به معنای ماه است یعنی ماه به حالت تربیع رسد و ثلث الحمل یعنی حمل که نام یکی از بروج است به حالت تثلیث رسد ساهم زحل یعنی زحل در خانه سهم واقع شود و به حال مقارنه رسد افل العرار يعنی ناپدید شد هر چیزی که به سوی چیزی باز گردد (عَرار بر وزن سحاب است) منع الوُجا به ضم واو بیابان هائی است میان مکّه و بصره که در میان ان منزلیست اثبت الاقدار ثابت گردیده شد فرمان ها و حكم ها و اندازه گيری ها كملت العشره کامل شد ده علامت و سدست الزهره به حالت تسدیس رسید زهره غمرت الغمرة فرو گرفت سختی یا فراهم امدند گروهی از مردمان پراکنده از هر جا ظهرت الافاطس و ظاهر شود پهن بينی ها و کسانی که پست است استخوان بینی ان ها یعنی ترک های بنی قنطوراء از سمت مشرق توهم الكساکس کسکاس شخص کوتاه قد درشت تن بزرگ اندام و كساكس جمع آن است و ان طايفه از ترک های چینی هستند که می ایند به طرف عراق و شامات و تقدمتهم النفائس و پیش روی کنند بر ایشان مردان خوب گران مایه ظاهرا مراد اصحاب سیّد حسنی و شعیب بن صالح باشند که بر آن ها غالب شوند چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود یکدحون الحرائر معیوب کنند زن های ازاد را و یملکوت الجزائر مالک شوند جزیرها را يحدثون كيسان احداث کنند حيلها و سکالش و بی وفائی و غدر را و یخربون خراسان خراب کنند خراسان را یصرفون الحلسان

ص: 42

بر گردانند ملازمین خانه ها را از خانه نشینی یهدمون الحصون خراب کنند حصار ها را یظهرون المصون اشکار کنند ان چه را كه پنهان و حفظ شده يقتطفون الغضون قطع کنند شاخ ها را یفتحون العراق می كشایند عراق را یجمحون الشقاق سرعت می کنند در مخالفت و دشمنی و ضرر رسانیدن به سبب خونی که ریخته شود ان وقت منتظر باشید ظهور را

یعنی و به آهستگی به دود گوساله قوت گرفته کنایه است از کودک گوساله صفت که روی کار بیاید و در امور عامه متکلم کند یا کسی که تفرقه در میانه مردم بیندازد و شقّ عصای مسلمانان کند و یا ان که ظاهر شود در اسمان برقی که به اهستگی سیر کند و ان راست و دراز باشد و به جانب راست و چپ میل نکند و از بالا به پائین افتد چیزی که نیکو به عجب اورنده باشد و روشن گرداند افیق را که مراد گردنه افیق باشد که در ملاحم ذکر شده و دور کند دور کننده و به جستجو در آید جستجو کننده و کوشش کند کوشش کننده و به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازنده و خشمگین گردد خشم گیرنده و خون به رایگان و باطل ریخته شود و کینه و راز شهری به شهری به شتاب پیغام یا نامه فرستد و فزونی یابد فزونی یابنده و پراکنده شوند قبیله های پراکنده و شماتت کنند یک دیگر را شماتت کنندگان و به مشقت و رنج و تعب افتد پیر مرد کهن سال و شکسته شود شکسته شونده و اندوهگین و پشیمان شود مرد خشم الود و برسد به کمی از مال و کوشش کند و رنج برد کوشش کننده و رنج برنده در کار قسم به ستاره سوراخ دارنده یا حلقه دار که ستاره زحل باشد که آن ستاره خود ان حضرت با خود ان حضرت باشد و زیور کرده

ص: 43

شود قرآن و سرخ کرده شود خان ها (و بنا بر نسخه این دو جمله چنین است و دوّر القران و احمر الدّبران است) یعنی دَور زده شود قران و سرخ شود ستاره دبران که یکی از منازل قمر است و ان منزل چَهارُم از منازل بیست و هشت گانه قمر است و نشانه ان ستاره ایست روشن که به سرخی مایلست که چهار ستاره دیگر با آن است به این شکل (00) و بعضی ان را تشبیه کرده اند به صورت هفت از رقم هندسی و ان ستاره بزرك روشن سرخ رنگ را که بر طرف چپ او است و از ان چهار ستاره دیگر بزرگ تر است به منزله چشم جنوبی ثور است از این جهت او را عين الثور خوانند و ان که بر طرف راست است به منزله چشم شمالی ثور است و ان که بر زاویه است به منزله بینی ثوراست و علّت این که او را دَبَران گویند به جهب دبور و تبعیت او است ثریّا را و از این جهت او را تابع النجم و تالی النجم و حاوی النجم نیز خوانند (تنبیهات ملا مظفر)

فرمود - و وقتی که به حالت تسدیس رسد شرطان (که منزل اوّل از منازل ماه است) و به حالت تربیع رسد زَبَرقان یعنی ماه و به حالت تثلیث رسد حَمَل و در خانه سهم واقع شود زحل یعنی در حال مقارنه باشد و نا پدید شود هر چیزی که به چیز دیگری باز گردد و بیابان های میان مکّه و بصره ممنوع شود و فرمان ها وحكم ها و اندازه گیری ها ثابت شود و نشان های ده گانه ظاهر و کامل شود و زهره به حالت تسدیس رسد و فرو گیرد سختی مردم را یا فراهم و گرد هم جمع شوند گروهی از مردمان پراکنده از هر جا و ظاهر شوند گروه پهن بینی ها که پست است استخوان های بینی هاشان یعنی ترک های بنی قنطورا

ص: 44

از سمت مشرق و به توّهم افتند کوتاه بالایان درشت اندام بزرگ پیکر که شاید مراد چینی ها باشند و تقدّم جویند بر ایشان مردمان نیک گران مایه (ظاهرا مراد حَسَنی و شعیب بن صالح باشند که بر ان ها غالب شوند) و معیوب کنند زن های ازاد را و مالک شوند جزیرها را و احداث کنند حيله ها و غدر ها و بی وفائی ها را و خراب کنند خراسان را و بر گردانند ملازمین خانه ها را از خانه نشینی و خراب کند حصار ها را و اشکار کنند آن چه را که پنهان و حفظ شده و قطع کنند شاخه ها را و فتح کنند عراق را و سرعت کنند در مخالفت و دشمنی و ضرر رساندن به سبب خونی که ریخته شود پس در ان وقت منتظر باشید خروج صاحب الزمان را

ثُمَّ انْهَ جَلَسَ علیه السَّلَامُ

﴿عَلَى أَعْلَى مِرْقَاةِ مِنَ الْمِنْبَرَ وَ قَالٍ : آهِ ثُمَّ آهِ لتعريض الشِّفَاهِ وذبول الْأَفْوَاهِ ، قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَالْتَفَتَ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ نَظَرَ إِلَى بُطُونِ الْعَرَبِ و ساداتهم وَ وُجُوهِ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ كِبَارُ القَبَائِلِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَهْمُ صُمُوتُ كَأَنَّ عَلَى رؤسهم الطَّيْرِ فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ وَأَنْ كَمَداً وَ تَمَلْمُلَ حَزِيناً وَ سَكَتَ هُنَيْهَةً ﴾

پس نشست ان بزرگوار (علیه السّلام) بر بالا ترین پله منبر و فرمود اه پس اه از کنایه سخن گفتن لب ها و پژمرده شدن دهن ها (گفت راوی) پس توجّه فرمود به جانب راست و چپ و نظر کرد به سوی جماعتی از اهل کوفه و بزرگانشان و موجّهین اهل کوفه

ص: 45

و بزرگان قبابل در پیش روی حضرت نشسته در حالتی که همه ان ها ساکت بودند گویا مرغ بالای سر ایشان نشسته پس اه سردی از دل کشید و ناله ای اندوهگین زد و بی ارامی کرد و کمی ساکت شد

﴿فَقَامَ إِلَيْهِ سُوَيْدِ بْنُ نُوفَلٍ وَ هُوَ كالمستهزيء وَ هُوَ مِنَ سَادَاتِ الْخَوَارِجِ فَقَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ أَنْتَ حَاضِرُ مَا ذَكَرْتُ وَ عَالِمُ بِمَا أَخْبَرْتَ؟ قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ الْإِمَامُ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ رَمَقَهُ بِعَيْنِهِ رمقة الْغَضَبِ فَصَاحَ سوید بْنُ نَوْفَلٍ صَيْحَةً عَظِيمَةُ مِنْ عَظْمٍ نَازِلَةُ نَزَلَتْ بِهِ فَمَاتَ مِنْ وَقْتِهِ وَ سَاعَتِهِ فَأَخْرِجُوهُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَدْ تُقْطَعُ إِرْباً إِرْباً فَقَالَ علیه السَّلَامُ : أَبِمِثْلَيْ يَسْتَهْزِئُ المستهزئون أَمْ عَلَيَّ يَتَعَرَّضَ المتعرضون ؟ أويليق لِمِثْلِي أَنْ يَتَكَلَّمَ بِمَا لَا يَعْلَمُ وَ يَدَّعِي مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ ، هَلَكَ وَ اللَّهِ الْمُبْطِلُونَ ، وَ أَيْمُ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ مَا تَرَكَتْ عَلَيْهَا مِنْ كَافِرُ بِاللَّهِ وَ لَا مُنَافِقُ بِرَسُولِهِ وَ لَا مُكَذِّبٍ بوصيه وَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾

پس به پا خواست به سوی او سوید پسر نوفل و او مانند استهزاء کننده ای بود و او از بزرگان خوارج بود پس گفت یا امیر المؤمنين ايا تو حاضری ان چه را که یاد می کنی و می دانی ان چه را که خبر می دهی (گفت راوی) پس توجه فرمود به سوی او امام علیه السّلام و نگریست او را نگاه کردن غضبناکی پس صیحه زد سوید بن نوفل صیحه ای بزرگ از بزرگی عذابی که به او نازل شد پس در همان وقت مرد و در همان ساعت پس بیرون بردند او را از مسجد در حالی که پاره پاره شده بود پس فرمود علیه السّلام

ص: 46

آیا به مانند منی استهزاء می کنند استهزاء کنندگان یا بر همچون منی اعتراض کنند اعتراض کنندگان یا ان که سزاوار است برای مانند منی که سخن گوید به چیزی که نمی داند و ادّعاء کند چیزی را که برای او سزاوار نیست به ذات خدا قسم هلاک می شوند باطل کنندگان حجت خدا و به ذات خدا سوگند یاد می کنم که اگر بخواهم باقی نمی گذارم بر روی زمین کافر به خدائی را و نه نفاق کننده با پیغمر او را و نه تکذیب کننده به وصیّ پیغمبر او را و جز این نیست که شکایت می کنم به سوی خدا حزن و اندوه خود را و می دانم از جانب خدا ان چه را که نمی دانید

﴿قَالَ: فَقَامَ إِلَيْهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صُوحَانَ و میثم وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَالِكِ الْأَشْتَرِ وَ عُمَرَ ابْنِ صَالِحٍ فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نُقْسِمُ عَلَيْكَ بِابْنِ عَمِّكَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ أَنْ تُبَيِّنَ لَنَا مَا يَجْرِي فِي طُولِ الزَّمَانِ بِكَلَامٍ يفهمه الْعَاقِلِ وَ الْجَاهِلِ. قَالَ : ثُمَّ إِنَّهُ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ، فَصَلَّى عَلَيْهِ وَ قَالٍ : أَنَا مخبركم بِمَا يَجْرِي مِنْ بَعْدَ مَوْتِي وَ بِمَا يَكُونُ إِلَى خُرُوجِ صَاحِبِ الزَّمَانِ الْقَائِمِ بِالْأَمْرِ مِنْ ذُرِّيَّةِ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَ إِلَى مَا يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ حَتَّى تَكُونُوا عَلَى حَقِيقَةِ مِنَ الْبَيَانِ ( وَ نَسَخْتُ بَعْدَ قَوْلِهِ فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ فانک تحیی قُلُوبِنَا وَ تَزِيدُ فِى أَيْمَانِنَا فَقَالَ حُبّاً وَ كَرَامَتِهِ ) ثُمَّ نَهَضَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَائِماً وَ خَطَبَ خُطْبَةٍ البلیغة نشوق الَىَّ الْجَنَّةِ و نعمیها وَ تَحْذَرَ مِنِ النَّارِ وحجیمها ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ الَىَّ سَمِعُْأَخِى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ تَجْتَمِعُ فِى أُمَّتِى مَاتَ خَصْلَةُ لَمْ تَجْتَمِعْ فِى غَيْرِهَا

ص: 47

فَقَامَتِ الْعُلَمَاءِ وَ الْفُضَلَاءِ يَقْبَلُونَ بَوَاطِنِ قَدَمَيْهِ فقالو أُمَّتِى يَكُونَ ذَلِكَ﴾

﴿رَجَعْنَا الَىَّ نُسْخَةٍ الاوّلى) فَقَالُوا مَا هِىَ فَقَالَ يَكُونَ مِنْهُمْ قَوْمُ وُجُوهِهِمْ جمیلة وَ ضَمَائِرِهِمْ رَدِيَّةُ قَالُوا فمتی يَكُونَ ذَلِكَ﴾

راوی گفت - پس به پا خواستند به سوی او صعصعه بن صوحان و میثم و ابراهیم بن مالك اشتر و عمرو بن صالح و گفتند یا امیر المؤمنین قسم می دهیم تو را به حق پسر عمّت رسول خدا صلی اللہ علیه و اله که بیان کنی برای ما ان چه که می گذرد در طول زمان به كلامی كه بفهمد ان را عاقل و جاهل - گفت. پس ان حضرت سپاس گفت خدا را و ثنا گفت بر او و یاد کرد پیغمبر صلّی الله علیه و اله را و فرمود من خبر دهنده ام شما را به ان چه می گذرد بعد از من و به ان چه می باشد در اخر زمان (و بنا بر نسخه دیگر فرمود - تا خروج صاحب زمان که قائم به امر است از ذرّیه فرزندم حسین علیه السّلام و ان چه می باشد در اخر زمان تا خبر دار باشید حقیقت بیان را - (و در نسخه دیگر بعد از قول ان حضرت که فرمود در اخر زمان گفتند به درستی که تو زنده می کنی دل های ما را و زیاد می کنی در ایمان ما فرمود دوستی و کرامتی است پس به پا خواست ان حضرت و در حالی که ایستاده بود خطبه بلیغی را خطاب کرد که ان خطبه ما را مشتاق بهشت و نعمت های ان کرد و ترسانید از جهنم و اتش آن پس فرمود ای گروه مردمان به درستی که من شنیدم از برادرم رسول خدا صلى الله عليه و اله که فرمود جمع می شود امّت من صد خصلت که جمع نشده است در غیر ایشان پس به پا خواستند علماء و فضلاء و می بوسیدند

ص: 48

کف های دو قدم ان حضرت را پس عرض کردند چه وقت می باشد این ها (برگشتیم به نسخه اوّل) پیش گفتند چیست این ها پس فرمود بعضی از ایشان رو هاشان پاکیزه است و باطن ها شان پست است عرض کردند چه وقت می باشد ان ها

﴿فقال عَليهِ السَّلامُ اذا وَقَعَ الْمَوْتُ فِی الْفُقَهَاءِ وَ وَضَعَتْ أُمِّهِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و اله) الصَّلَوَاتِ وَ اتَّبَعَوا الشَّهَوَاتِ وَ قَلَّتِ الْأَمَانَاتُ وَ كَثُرَتِ الْخِيَانَاتُ وَ شَرِبُوا الْقَهَوَاتِ و استشعروا شَتْمِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ وَ رَفَعُت الْأَصلوَه مِنَ الْمَسَاجِدِ بِالْخُصُومَاتِ وَ جَعَلُوهَا مَجَالِسَ الِطعامّاتِ وَ أَكْثَرُوا مِنَ السَّيِّئَاتِ وَ قَللُّوا مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ عَصَرت السَّمَاوَاتِ فحینئذ تکون السُّنَّةِ کالشهر وَ الشَّهْرُ کالاُسبوع وَ الاسبوع کالیوم وَ الیوم کالساعة وَ یکون المَطَرُقَيْظاً وَ وَلَدُ غَيْظاً﴾

فرمود (علیه السّلام) زمانی که واقع شد مرگ در فقهاء و ضایع کردند امت محمّد (صلّی الله علیه و اله) نماز ها را و پیروی کردند شهوت ها و میل های دل خود را و کَم شد امّانت ها و زیاد شد خیانت ها و آشامیدند مسکرات را و شعار خود کردند دشنام دادن به پدران و مادران را و برداشته شد یا بلند شد صدا های نماز از مسجد ها به سبب دشمنی ها و قراردادند مسجد ها را مجلس های خوردن خوردنی ها و بسیار کردند گناهان را و کَم کردند کار های خوب را و فشرده شد اسمان ها کنایه از ان که باران ببارید پس در ان وقت برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته شود هر سالی به قدر یک ماه و هر ماهی به قدر یک هفته و هر هفته ای به قدر یک روز و هر روزی به قدر یک ساعت نموده شود و فصل باریدن باران

ص: 49

هوا مانند تابستان باشد و باران نبارد و پسر کینه پدر و مادر را در دل گیرد ﴿وَ تکون لِأَهْلِ وُجُوهِ ذلک الزَّمَانِ لَهُمْ وُجُوهِ جمیلة وَ ضمایر ردّیه مِنْ رءاهم اعجبوه وَ مَنْ عَامَلَهُمْ ظلموه وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الأدمیّیّن وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشیاطین فَهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ وَ أَنْتَنُ مِنَ الجیفة وَ أَنْجَسَ مِنَ الکلب وَ اروغ مِنِ الثَّعْلَبَ وَ أَطْمَعُ مِنْ الأشعب وَ الزِّقِّ مِنِ الْجَرَبُ لَا یتناهون عَنْ منکر فَعَلُوهُ أَنْ حَدَّثْتَهُمْ کذبوک وَ أَنَّ أَمَّنْتُهُمْ خانوک وَ أَنَّ ولیّت عَنْهُمْ اغتابوک وَ إِنْ کان لک مَالِ حسدوک وَ أَنَّ نجلت عَنْهُمْ بغضوک وَ أَنَّ وضعتهم شتموک سَمَّاعُونَ للکذب اکالون لِلسُّحْتِ یستحلّون الزِّنَا وَ الْخَمْرُ وَ الْمَقَالَاتِ وَ الطَّرَبُ وَ الْغِنَاءِ وَ الفقیر بینُهُم ذلیل حقیر وَ الْمُؤْمِنُ ضعیف صغیر وَ الْعَالِمُ عِنْدَهُمْ وضیع وَ الْفَاسِقُ عِنْدَهُمْ مکرّم وَ الظَّالِمُ عِنْدَهُمْ مُعَظَّمُ وَ الضعیف عِنْدَهُمْ هالک وَ القوی عِنْدَهُمْ مالک لَا یأمرون بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا ینهون عَنْ المنکر الغنی . عِنْدَهُمْ دَوْلَةِ وَ الامّانه مَغْنَماً وَ الزکوة مَغْرَماً وَ یطیع الرَّجُلِ زَوْجَتَهُ وَ یعصی والدیه وَ یجفوهما وَ یسعی فی هلاک أَحَبَّتْ وَ تَرْفَعُ أَصْوَاتُ الْفُجَّارِ وَ یحبّون الْفَسَادِ وَ الْغِنَاءِ وَ الزناء وَ یتعاملون بالسّحت وَ الرِّبَا وَ یعار علی الْعُلَمَاءِ ( ویغار علی الغلمان) وَ یکثر مَا بینُهُم سفک الدِّمَاءِ وَ قُضَاتُهُمْ یقبلون الرشوة﴾

یعنی و می باشد برای اهل ان زمان بر ایشان رو های پاکیزه و باطن های بد هر که ببیند ان ها را به عَجَب در اورند او را و هر که با ایشان معامله کند به او ظلم و ستم کنند و رو های ایشان رو های ادمیان است و دل های ایشان دل های شیاطین است پس ایشان

ص: 50

تلخ ترند از صِبر و گندیده ترند از مُردار و نجس ترند از سگ و حیله ور ترند از روباه و طمع ایشان بیش تر است از اشعب که در طمع معروف بوده و ضرب المثل است و چسبنده ترند از جرب قبول نمی کنند نهی از منکر را که به جا می اورند اگر حَدیث کنی ایشان را تکذیب کنند تو را و اگر امین دانستی ایشان را با تو خیانت کنند اگر رو گردانیدی از ایشان عیب تو را گویند و اگر تو را مالی باشد حسد تو را می برند و اگر بخل کنی از ایشان کینه تو را در دل گیرند و اگر پند دهی ایشان را تو را دشنام دهند بسیار گوش دهنده به دروغند و بسیار خورنده حرامند حلال می دانند ربا را و خوردن مسکرات و سخنان شرّ و فتنه انگیز و افسانه های دروغ و حرام و شادمانی و نشاط و اوازه خوانی به غناء و ساز و نواز ها را و فقیر در میان ایشان خوار و کوچکست و مؤمن نا توان و پست است و دانا در نزد ایشان بی قدر است و فاسق در نزد ایشان گرامی داشته شده است و ستم کار در نزد ایشان بزرگ شمرده شود و نا توان در نزد ایشان نا چیز است و صاحب قوت نزد ایشان مالک است امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند ثروت در نزد ایشان دولت است و امانت را غنیمت می دانند و زکوة دادن را ضرر خود می دانند و فرمان برداری می کند مرد زن خود را و نا فرمانی کند از پدر و مادر خود و جفا کند با ایشان و کوشش کند در نابود کردن برادر خود و بلند شود صدا های اهل فجور و دوست بدارند فساد و غناء را و زنا را و معامله کنند به حرام و ربا و سرزنش کرده شوند علماء (و بنا بر نسخه) غیرت کشیده شود

ص: 51

بر پسران برای فخور کردن و زیاد می شود در میان ایشان ریختن خون ها و قضاة ایشان می پذیرند رشوه را

﴿وَ تَتَزَوَّجُ الإمرأه بالإمرأه، وَ تُزَفُّ کما تُزَفُّ الْعَرُوسُ إلی زَوْجُهَا، وَ تَظْهَرُ دولة الصبیان فی کلّ مکان، و یستحلّ الفتیان المغانی وَ شُرْبِ الْخَمْرِ. وتکتفی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ، وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ، وترکب السُّرُوجَ الْفُرُوجَ، فتکون الإمرأه مستولیه علی زَوْجُهَا فی جمیع الأشیاء، وَ تَحُجُّ النَّاسِ ثلاثه وُجُوهُ: الأغنیاء للنزهه، وَ الْأَوْسَاطِ للتجاره، وَ الْفُقَرَاءِ للمسأله! وَ تُبْطِلُ الأحکام، وَ تُحْبِطُ الْإِسْلَامُ، وَ تَظْهَرُ دوله الْأَشْرَارِ، و یحلّ الظُّلْمِ فی جمیع الْأَمْصَارِ، فَعِنْدَ ذلک یکذب التَّاجِرُ فی تِجَارَتِهِ، والصایغ فی صیاغته، وَ صَاحِبُ کلّ صَنَعَهُ فی صِنَاعَتِهِ، فَتَقِلَّ المکاسب وتضیق الْمَطَالِبُ، وَ تَخْتَلِفُ الْمَذَاهِبُ، و یکثر الْفَسَادِ، ویقلّ الرَّشادِ، فَعِنْدَهَا تَسْوَدُّ الضَّمَائِرِ، وَ یَحکُم عَلیهِم سُلْطَانُ جَائِرُ. و کلامهم أَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ، وَ قُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الجیفه، فَإِذَا کان کذلک مَاتَتِ الْعُلَمَاءِ، وَ فَسَدَتِ الْقُلُوبِ، و کثرت الذُّنُوبِ، وَ تَهْجُرَ الْمَصَاحِفِ، وَ تَخْرَبُ الْمَسَاجِدِ، وَ تُطَوِّلُ الْ مَالِ، وَ تَقِلُّ الْأَعْمَالِ﴾

یعنی و جفت می شود زن با زن و خودش را می سازد هم چنان که عروس خود را برای شوهرش می سازد و اشکار شود دولت کودکان در هر جائی و حلال شود خواندن زن های خواننده و رقّاصه و غنا های حرام و اشامیدن مسکرات و اكتفا کنند مردان به مردان در فجور و زنان به زنان و سوار بر زین ها شوند زن ها

ص: 52

پس بوده باشد زن استیلاء دارنده بر شوهر خود در همه چیز ها و حج روند مردم بر سه وجه ثروتمندان برای گردش و استراحت و میانه حالان برای تجارت کردن و فقراء برای گدائی کردن و باطل و نا چیز شود احکام الهیّه و باطل و ناچیز شود اسلام و اشکارا شود دولت شریران و حلال شود ستم گری و ستم پیشگی در تمام شهر ها پس در چنین زمانی دروغ گوید تاجر در تجارت خود و ریخته گر در ریخته گری خود و هر صاحب صنعتی در صنعت خود پس کَم شود كسب ها و تنگ شود راه های معیشت و زندگانی و در مذهب ها و روش ها اختلاف روی دهد و فساد زیاد شود و رشد و هدایت کم شود پس در چنین زمانی دل ها سیاه شود و حکومت و داوری کند بر ایشان پادشاهی ستم کار و سخنانشان از صبر تلخ تر است و دل هاشان از مردار گندیده تراست پس چون چنین زمانی پیش آمد می میرند عُلماء و دانایان و فاسد می شود دل ها و بسیار می شود گناهان و دور افتاده می شود قران ها و خراب کرده می شود مسجد ها و دراز می شود ارزو ها و كم می شود عمل ها

وَ تُبنَی الأَسوار فِی الْبُلْدَانِ مَخصوصَه لِرَفع (لَوَقَعَ) العَظائِم النّازِلاتِ

ص: 53

﴿فَعِنْدَهَا لَوْ صلّی أَحَدُهُمْ یومه و لیلته فَلَا یکتب لَهُ مِنْهَا شیء، وَ لَا تُقْبَلُ صَلَاتُهُ لِأَنَّ نیّته وَ هُوَ قَائِمُ یصلّی یفکّر فی نَفْسِهِ کیف یظلم النَّاسِ ! و کیف یحتال علی المسلمین ! و یطلبون الرئاسه للتفاخر وَ الْمَظَالِمِ، و تضیق علی مَسَاجِدِهِمْ الأماکن، و یحکم فیهم المتالف، و یجور بَعْضُهُمْ علی بَعْضٍ ، و یقتل بَعْضُهُمْ بَعْضاً و یقتل بَعْضُهُمْ بَعْضاً عداوه وَ بُغْضاً ، و یفتخرون بِشُرْبِ الْخُمُورِ ، و یضربون فی الْمَسَاجِدِ العیدان وَ الزُّمَرِ ، فَلَا ینکر علیهم أَحَدُ . وَ أَوْلَادِ الْعُلُوجَ یکونون فی ذلک الزَّمَانِ الأکابر ، و یرعی الْقَوْمِ سفهاؤهم ، و یملک الْمَالِ مَنْ لَا یملکه ، وَ لَا کان لَهُ بِأَهْلٍ لکع مِنْ أَوْلَادِ اللکوع ، وَ تَضَعُ الرُّؤَسَاءِ رؤوسا لِمَنْ لَا یستحقّها و یضیق الذَّرْعِ ، و یفسد الزَّرْعِ ، وَ تَفْشُو الْبِدَعِ ، وَ تَظْهَرُ الْفِتَنِ ، کلامهم فُحْشٍ ، وَ عَمَلُهُمْ وَحْشٍ ، وَ فِعْلِهِمْ خَبُثَ ، وَهْمُ ظَلَمَهُ غَشْمُهُ ، و کبراؤهم بُخْلِهِ عَدَمِهِ ، وَ فُقَهَاؤُهُمْ یفتون بِمَا یشتهون ، وَ قُضَاتُهُمْ بِمَا لَا یعلمون یحکمون ، وأکثرهم بِالزُّورِ یشهدون . مِنْ کان عِنْدَهُ دِرْهَمٍ کان عِنْدَهُمْ مَرْفُوعاً ، وَ مَنْ عَلِمُوا أَنَّهُ مُقِلُّ فَهُوَ عِنْدَهُمْ مَوْضُوعُ ، والفقیر مَهْجُورٍ و مبغوض﴾

یعنی و بنا کرده می شود حصار ها و پایگاه ها در شهر ها مخصوص برای واقع شدن یا بلند شدن یا جلوگیری شدن عظائم یعنی چیز های بزرگی که فرد بیاید (دور نیست مراد اسلحه های جنگی و طیّارات و موشک ها باشد) پس در چنین زمانی اگر نماز گذارد یکی از ایشان شبانه روز خود را پس نوشته نشود از برای او از جهت آن نماز چیزی و نماز او پذیرفته نمی شود زیرا که در ان حالی که نماز می گذارد

ص: 54

فکر می کند در پیش خود و نیّت او این است که چگونه ظلم کند در حتّی مردم و چگونه حیله کند با مسلمانان و طلب می کنند ریاست را برای فخر کردن و ظلم کردن و تنگ می شود بر مسجد های ایشان مکان ها و حكم می كند در حق ایشان کافر و ستم می کنند بعضی بر بعضی و می کشد بعضی از آن ها بعض دیگر را از روی دشمنی و کینه توزی و فخر می کنند به اشامیدن مسکرات و می زنند در مسجد ها ساز ها و نواز ها را و کسی انکار نمی کند بر ایشان و بزرگان ایشان در ان زمان زنا زادگان و مردمان پست اند و سرپرست مردم سفیهان ایشان شوند و مالك مال شود كسی كه مالك ان مال نیست یعنی غاصب است و ان بی دینی است از فرزندان بی دینی یا پست پلیدی است از فرزندان پست ها و پلید ها و رؤسا ریاست را به کسی دهند که سزاوار ریاست کردن نیست و تنگ شود خلق و خو ها و فاسد شود زراعت ها و اشکارا شود بدعت ها و ظاهر شود فتنه ها سخنان ان ها دشنام دادن است و کار هاشان وحشی گری است و کار هاشان پلید است و ایشان ستم کاران باشند که در ستم گری فرو گذار نکنند و بزرگان ایشان بخیل ها و گدا هایند و فقهاء ايشان هر طور دلشان خواهد فتوی دهند و دادستان هاشان به چیزی که نمی دانند حکم کنند و بیشتر ایشان به دروغ شهادت دهند هر که پول دارد نزد ایشان بلند مرتبه است و هر که را دانستند که فقیر و بیچاره است نزد ایشان خوار و پست است و فقیر محتاج نزد ایشان مهجور است و کینه او را دارند

ص: 55

﴿وَ الغَنیّ مَحْبُوبٍ وَ مَخْصُوصُ ، وَ یکون الصَّالِحِ فیها مدلوّل الشَّوَارِبَ ، یکبّرون قَدْرِ کلّ نَمَّامُ کاذب ، وَ ینکّس اللَّهِ مِنْهُمْ الرؤوس ، وَ یعمی مِنْهُمْ الْقُلُوبِ التی فی الصُّدُورِ ، أکلهم سِمانٍ الطیور وَ الطیاهیج ، وَ لُبْسِهِمُ الْخَزِّ الیمانی وَ الحریر ، یستحلّون الرِّبَا وَ الشُّبُهَاتِ ، وَ یتعارضون للشهادات ، یراؤن بِالْأَعْمَالِ ، قصراء الْآجَالِ ، لا یمضی عِنْدَهُمْ إِلَّا مَنْ کان نَمَّاماً ، یجعلون الْحَلَالَ حَرَاماً ، أَفْعَالِهِمْ منکرات ، وَ قُلُوبُهُمْ مُخْتَلِفَاتٍ . یتدارسون فیما بینُهُم بِالْباطِلِ ، وَ لَا یتناهون عَنْ منکر فَعَلُوهُ ، یخاف أخیارهم أَشْرَارَهُمْ ، یتوازرون فی غیر ذکر اللَّهِ تعالی ، یهتکون فیما بینُهُم بالمحارم ، ولایت عاطفون بَلْ یتدابرون ، إِنْ رَأَوْا صَالِحاً رَدُّوهُ ، وَ إِنْ رَأَوْا اثما ( نَمَّاماً ) اسْتَقْبَلُوهُ ، وَ مَنْ أساءهم یعظّموه . وتکثر أَوْلَادُ الزِّنَا ، وَ الْآبَاءِ فَرِحُونَ بِمَا یرون مِنْ أَوْلَادِهِمْ القبیح فَلَا ینهوهم وَ لَا یردّونُهُم عَنْهُ ، ویری الرَّجُلُ مِنْ زَوْجَتِهِ القبیح فَلَا ینهاها وَ لَا یردّها عَنْهُ ، و یأخذ مَا تأتی بِهِ مِنْ کدّ فَرْجِهَا ، وَ مَنْ مُفْسِدُ خِدْرِهَا ، حتّی لَوْ نکحت طُولًا وَ عَرْضاً لَمْ تهمّه ، وَ لَا یسمع مَا قیل فیها مِنْ الکلام الردیء ، فذاک هُوَ الدیوث الذی لَا یقبل اللَّهُ لَهُ قَوْلاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا عُذْراً ، فأکله حَرَامُ فَالْوَاجِبُ قَتَلَهُ فی شَرْعِ الْإِسْلَامِ ، و فضیحته بین الْأَنَامِ ، و یصلی سعیرا فی یوم القیام﴾

یعنی و ثروت مند دوست داشته شده و مخصوص است و ان که شایسته است در میان مردم ان زمان حلق و گلویش گرفته و راه ها بر او بسته است و بزرگ می کنند قدر هر کسی را که سخن چین و دروغ گو است سر به زیر می کند ان ها را خدا و کور می کند

ص: 56

از ایشان دل هایشان را که در سینه های ایشان است خوراکشان گوشت های مرغان فربه و تیهو ها است و پوشاکشان خزّ یمانی و ابریشمی است حلال می دانند ربا و مال های شبهه ناك را و شهادت ها را به یک دیگر قرض می دهند و کار های خود را به ریا کردن نمایش می دهند عمر هاشان کوتاه شود سخنان سخن چین نزد ان ها امضا کرده شود حلال را حرام می کنند کار هایشان زشت و نا پسند است و دل هاشان با هم دیگر مختلف است باطل را در میان خود درس می دهند و درس می گیرند از کار های زشتی که می کنند نهی کرده نمی شوند نیکانشان از بَداَنشان می ترسند پشتیبان یک دیگرند در غیر ذکر خدای تعالی هتک و پاره می کنند پرده های حرام ها را مهربانی با هم نکنند به هم دیگر پشت کنند اگر شخص شایسته ای را ببینند او را رَدّ کنند و اگر گناه کار یا سخن چینی را ببینند او را استقبال کنند کسی که به ان ها بدی کند او را تعظیم کنند و زیاد شوند فرزندان زنا و پدران خوشحال شوند به هر کار زشتی که از فرزندان خود ببینند وان ها را از ان نهی نکنند و ان ها را از ان دور نکنند ببیند مرد از زن خود عمل زشت یعنی زنا را و او را نهی نمی کند و از ان او را دور نمی کند و می گیرد ان چه را که از کَدِّ فرج خود و بی عفّق خود به دست می اورد تا این اندازه که اگر از درازی و پهنا او را بگایند اهمیّت نمی دهد و اگر درباره او حرف رَدّی بشنود گوش نمی کند پس او است ان دَیّوثی که نپذیرد خدا برای او سخنی و نه کار درستی و نه عذر و پوزشی را پس

ص: 57

پس خوراک او حرام و نکاح او حرام است و واجب است کشتن او در شریعت اسلام و رسوا کردن او در میان خاص و عام و افکنده می شود در اتش جهنّم در روز قیامت

وَ فی ذلِکَ یعلنون بِشَتْمِ الْآبَاءِ والاُمّهات وَ تُذِلُّ السَّادَاتِ ، وَ تَعْلُو الأنباط ، و یَکثِر الاختباط ، فَمَا أَقَلَّ الأخوة فی اللَّهِ تعالی ، وَ تَقِلُّ الدَّرَاهِمَ الْحَلَالِ ، وَ تَرْجِعُ النَّاسِ إلی أَشِرْ حَالٍ ، فَعِنْدَهَا تَدُورُ دُوَلُ الشیاطین ، و تتواثب علی أَضْعَفَ المساکین وَ ثَوْبُ الْفَهْدُ إلی فریسته ، ویشحّ الغنی بِمَا فی یدیه ، ویبیع الفقیر آخِرَتِهِ بدنیاه ، فیاویل للفقیر وَ مَا یحلّ بِهِ مِنَ الْخُسْرَانِ وَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانُ فی ذلک الزَّمَانِ الْمُسْتَضْعَفِ بِأَهْلِهِ ، وَ سیطلبون مَا لَا یحلّ لَهُمْ ، فَإِذَا کان کذلک أَقْبَلَتْ علیهم فِتَنُ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها ، أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلُهَا الهجری القطیرفی وَ آخِرُهَا السفیانی وَ الشامی)

یعنی اشکارا دشنام دهند پدران و مادران را و ذلیل شوند بزرگان و بالا روند مردمان پست بی اصل فرومایه و زیاد شود اختباط و پریشانی عقل و دیوانگی پس چه قدر کم است در ان زمان برادری از برای خدای تعالی و کم می شود پول های حلال و مردم بر می گردند به بد ترین حالی پس در ان وقت دور می زند دولت های شیاطین و جستن می کنند بر ظلم و ستم کردن بر نا توانان و گدایان و می پوشد یوز پلنگ لباس شکار خود را که شکم او را دریده است و بخل می کند ثروتمند به ان چه که در دست دارد از مال و ثروت و می فروشد فقیر اخرت خود را بدنیای خود پس ای وای بر فقیر و ان چه به او وارد می شود از زیان و ذلّت و خواری در ان زمان که اهل خود را

ص: 58

ضعیف و بیچاره کند و زود باشد که بطلبند فقراء ان چه را که بر ایشان حلال نیست پس چون چنین شد رو اورد بر ضرر ایشان فتنه هائی که طاقت مقابل شدن با ان را ندارند آگاه باشید که اوّل فتنه از هَجَری که از اهل قصبه ای است از بحرین و رقطی که شخصی است دارای مرض لك و پیسه شروع می شود و اخر ان به سفیانی و شامی منتهی می شود

وَ أَنْتُمْ سَبْعَ طَبَقَاتٍ

فالطّبقه الأولی و فیها مَزید التَقوی إلی سَبعینَ سِنُّهُ مِنْ الهِجرَه (وَ فی نسخة أَهْلِ تنکید و قسوة إلی سبعین سِنُّة مِنْ الهجرة ) الطبقه الثانیة: أَهْلُ تباذل وَ تَعَاطُفُ إلی المائتین والثلاثین سِنُّهُ مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ الثالِثَهُ

أَهْلُ تَدَابیر و بتقاطع إلی الخمسماة و خمسون سِنُّهُ مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ الرابعه

أَهْلُ تکالب وَ تَحَاسُدُ إلی السبعمائة سِنُّة مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ الخامِسَه

أَهْلُ تشامخ وَ بُهْتانُ إلی الثمانمائه و عشرین سِنُّهُ مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ السّادسَه

أَهْلُ الْهَرْجَ و المرج و تکالب الْأَعْدَاءِ ، وَ ظُهُورِ أَهْلِ الْفُسُوقِ و الخیانة إلی التّسعماة و الأربعین سِنُّهُ مِنْ الهجرة

ص: 59

وَ الطَّبَقَة السّابِعَة

﴿فَهُمْ أَهْلُ ختل وَ غَدْرُ وَ حَرْبٍ ، و مکر وَ خَدْعِ وَ فُسُوقَ ، وَ تَدَابُرِ و تقاطع وَ تَبَاغُضُ ، والملاهی الْعِظَامِ و المغانی الْحَرَامِ ، والاُمور المشکلات فی ارتکاب الشَّهَوَاتِ ، وَ خَرَابِ الْمَدَائِنِ وَ الدُّورُ ، وَ انْهِدَامِ الْعِمَارَاتُ وَ الْقُصُورَ ، و فیها یظهر الْمَلْعُونُ مَنِ الْوادِ المشئوم ، و فیها انکشاف السِّتْرَ وَ الْبُرُوجِ ، و هی علی ذلک إلی أَنْ یظهر قَائِمُنَا المهدی صَلَوَاتُ اللَّهِ علیه)

یعنی فرمود و شما هفت طبقه می شوید طبقه اوّلی در ان است زیادی تقوی و پرهیز کاری تاسال هفتادم هجری (و بنا بر نسخه دیگر. اهل سخت و دشوار زندگی کردن هستند و اهل قساوت تا سال هفتادم هجری)

و طبقه دوّم اهل بذل و بخشش و مهربانی هستند تا سال دویست و سی ام هجرى

و طبقه سوّم اهل پشت کردن به یک دیگر و بریدن از یک دیگر هستند تا سال پانصد و پَنجُم هجری

و طبقه چَهارُم اهل سگ صفتی و حَسَد بردن به یک دیگر هستند تا سال هفت صد هجری

و طبقه پَنجُم اهل باد بینی کردن و تكبّر و بهتانند تا سال هشت صد و بیست هجری

و طبقه شِشُم اهل خون ریزی و غلق و اضطراب و سگ صفتی دشمنان و ظهور اهل فسق هستند تا سال نه صد و چِهِل هجری

و طبقه هفتم پس ایشان اند اهل حیل ها و فريب و جنگ و مكر و خدعه ها و فسق ها

ص: 60

و پشت کردن به یک دیگر و بریدن از یک دیگر و کینه هم دیگر را در دل گرفتن و اسباب بازی های بزرگ و مرتكب شدن شهوت ها و ساز و نواز های حرام و کار های دشوار و خرابی شهر ها و خانه ها و خراب شدن ساختمان ها و قصر و کاخ ها و در این طبقه ظاهر می شود لعنت کرده شده ای از بیابان بد یمنی (مراد سفیانی است که از وادی یابس در شام قیام می کند) و در ان طبقه است کشف شدن پرده حیا و فرج ها و ان به همین حال هست تا این که ظاهر شود قائم ما مهدى صلوات الله عليه

﴿قالَ الْقَامَةُ إِلَيْهِ سَادَاتِ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ أَكابِرَ وَ العرب وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيِّنْ لَنَا أَوَانُ هَذِهِ الْفِتَنِ وَ الْعَظَائِمِ التی ذَكَرْتَهَا لَنَا لَقَدْ کادت قُلُوبَنَا انَّ تنفطرو أَرْوَاحُنَا انَّ تُفَارِقُ أَبْدَانَنَا مِنْ قَوْلِكَ هَذَا فَوَا اسفاه عَلَى فراقنا اياك فَلَا أَرِنَا اللَّهُ فِيكَ سُوءُ وَ لَا مَكْرُوهاً - فَقَالَ عَلَى عَلَيْهِ السَّلَامُ قَضَى الامر الذی فِيهِ تسنفتيان كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ - قَالَ فَلَمْ يَبْقَى أَحَدُ الَّا وَ بكی لِذَلِكَ)

راوی گفت - پس به پا خواستند به سوی او بزرگان اهل کوفه و بزرگان عرب و گفتند يا امير المؤمنین بیان فرما برای ما اوقات این فتنه ها و امر های بزرگی که یاد فرمودی برای ما هر اینه به تحقیق نزدیکست دل های ما شکافته شود و روح های ما از بدن های ما جدا شود از گفتار تو این هائی که گفتی چه قدر جای تاسف است بر جدا شدن ما از تو پس پس ننمایاند خدا ما را در تو بدی و نه مکروهی را پس فرمود علی علیه السّلام جاری شده است قضا در ان چه که شما استفتاء می کنید هر نفسی چشنده مرگ است-گفت

ص: 61

پس باقی نماند احدی مگر این که گریه کرد از این کلامی که فرمود

﴿قالَ ثُمَّ انَّ علیاَ علیه السَّلَامِ

﴿قَالَ أَلَا وَ إِنَّ تَدَارُكِ الْفِتَنِ بَعدَ ما أُنَبِّئُكُمْ بِهِ مِنْ أَمْرِ مَكَّةَ وَ الْحَرَمَيْنِ مِنْ جُوعٍ أَغْبَرَ وَ مَوْتُ أَحْمَرَ - أَلَا ياويل لِأَهْلِ بیت نَبِيِّكُمْ و شرفائكم مِنْ غَلَاءُ وَ جُوعٍ وَ فَقْرُ وَ وَجِلَ حَتَّى يَكُونُوا فِي أَسْوَأَ حَالَ بَيْنَ النَّاسِ ، أَلَا وَ إِنَّ مَسَاجِدِكُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ لَا يَسْمَعُ لَهُمْ صَوْتَ فِيهَا وَ لَا تُلَبِّي فِيهَا دَعَوْتَ ثُمَّ لَا خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَ ذَلِكَ ، وَ إِنَّهُ يَتَوَلَّى عَلَيْهِمْ مُلُوكِ كَفَرْتُ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُمْ أَحِبُّوهُ ، أَلَا إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَلِي أَمَرَكُمْ بَنُو أُمَيَّةَ ثُمَّ تَمْلِكُ مِنْ بَعْدِهِمْ مُلُوكِ بَنِي الْعَبَّاسِ فَكَمْ فِيهِمْ مَنْ مَقْتُولُ وَ مَسْلُوب ثُمَّ انْهَ قَالَ های های أَلَا يَا وَيْلُ لكوفانكم هَذِهِ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنِ السُّفْيَانِيُّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ يَأْتِي اليها مِنْ نَاحِيَةِ هَجَرَ بِخَيْلٍ سبّاق تَقُودُهَا أَسْوَدُ ضراغمة ، وَ ليوث قشاعمة أَوَّلِ إسمه شِينُ إِذَا خَرَجَ الْغُلَامُ الْأَشْتَرِ . أَنَا عَالِمُ بِاسْمِهِ علی الْبَصْرَةِ ( عالِمُ بِاسْمِهِ فَيَأْتِي إِلَى الْبَصْرَةِ ) فَيُقْتَلُ ساداتها وَ يَسْبِيَ حَرِيمُهَا فَإِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا كَمْ وَقَعَتْ تُحَدِّثْ بِهَا وَ بِغَيْرِهَا ، وَ تَكُونُ بِهَا وقعات بَيْنَ تلول وَ آكَامُ فَيُقْتَلُ بِهَا اسْمُ وَ يستعبد بِهَا صَنَمٍ ثُمَّ يَسِيرُ فَلَا يَرْجِعُ إِلَّا بِالْجُرْمِ فَعِنْدَهَا يَعْلُو الصِّيَاحِ وَ يقتحم بَعْضُهَا بَعْضاً فَيَا وَيْلُ لكوفانكم مِنْ نُزُولِهِ بِدَارِكُمْ ، يَمْلِكُ حريمكم وَ يَذْبَحُ أَطْفَالَكُمْ وَ يَهْتِكُ نِسَاءَكُمْ ، عُمُرِهِ طَوِيلٍ وَ شَرِّهِ غزير وَ رِجَالِهِ ضراغمة وَ تَكُونُ لَهُ وَقَعَتْ عَظِيمَةٍ ، أَلَا وَ إِنَّهَا فِتَنٍ يُهْلَكُ فِيهَا الْمُنَافِقُونَ وَ الْقاسِطُونَ وَ الَّذِينَ فَسُقُوا فِي دِينِ اللَّهِ تَعَالَى وَ بِلَادِهِ وَ

ص: 62

لَبِسُوا الْبَاطِلِ عَلَى جَادَّةِ عِبَادِهِ فَكَأَنِّي بِهِمْ قَدْ قَتَلُوا أَقْوَاماً تَخَافُ النَّاسِ أَصْوَاتُهُمْ وَ تَخَافُ شَرِّهِمْ فَكَمْ مِنْ رَجُلُ مَقْتُولُ وَ بَطَلَ مجدول يهابهم النَّاظِرُ إِلَيْهِمْ ، قَدْ تَظْهَرُ الطَّامَّةُ الْكُبْرى فيلحقوا أوَّلَهَا آخِرِهَا)

لُغات هَجَر یکی از شهر های بحرین است خیل سباق اسبان پیشرو اسود جمع اَسَد به معناى شير ضراغمة جمع ضرغام به معنای دلاور و شیر صفت لیوث جمع لیث یعنی شیر قشعم بعين بی نقطه بر وزن جعفر مرد كلان سال و كركس و سطبر درشت و شیر بیشه اشتر به کسی گویند که پلک چشم او بر گشته باشد و در بعضی از نسخ اسَمَر به سین بی نقطه و میم است به معنای گندم گون تلول جمع قلّ است به معنای تپّه بلند و اکام جمع اکَمَه محرکه به معنای پُشتِه اقتحام به نا گاه در امدن کوفان مراد کوفه است غزیر بسیار قاسطون کسانی هستند که از حق برگشته و اهل جور و ستم و بیداد گرند بطل به معنای شجاع مجذول به زمين افتاده

یعنی فرمود اگاه باشید که تدارک فتنه ها بعد از ان چیزی است که خبر می دَهُم شما را از امر مکّه و مدینه از گرسنگی غبار الود و مرگ سرخ یعنی خون ریزی ای وای بر اهل بیت پیغمبر شما و شریف های شما از گرانی و گرسنگی و احتیاج و ترس که به ان ها رخ دهد تا اندازه ای که در بد ترین حالی باشند در میان مردم آگاه باشید که مسجد های شما در آن زمان شنیده نشود در ان صدائی برای ایشان و جواب گفته نشود در ان دعوتی پس هیچ خبری در زندگی بعد از ان نیست و به درستی که متصرف در امر می شوند و بر شما حکومت می کنند پادشاهان کفّار که هر که نافرمانی ان ها را کند او را بکشند و هر که فرمان برد ایشان را دوست بدارند او را آگاه باشید

ص: 63

اوّل کسی که متصرف در امر شما و والی بر شما می شود بنی امیّه اند پس مالک می شوند بعد از ایشان پادشاهان بنی عبّاس چه بسیار که در میان ایشان کشته شوند و غارت زده شوند پس ان حضرت فرمود های های ای وای بر کوفه شما این شهر و ان چه که بر ان وارد شود از سفیانی در ان زمان وقتی که بیاید به سوی آن از ناحیه هَجَر که یکی از شهر های بحرین است و گروهی گفته اند که هَجَر شهر هائیست که قصبه ان صفا است و فاصله ان تا یمامه به قدر ده روز راه است و میان آن و بصره پانزده روز راه است به سیر شتر و مناسبت ان با سیر سفیانی به سمت کوفه اوّلی و قرب از اوّل است - می اید سفیانی از ان ناحیه با اسب های قوی پیشرویی که می کشانند ان ها را مردانی که مانند شیر های دلاور و کرکس های شکاری هستند و سر کرده ان ها کسی است که اوّل نام او شین است زمانی که بیرون اید جوانی که اشتر است یعنی پلک چشم او برگشته است یا ان که لقب او اشتر است یا ان که چهره او اسَمرَ یعنی گندم گون است و من دانای به نام او هستم تا ان که می اید در بصره پس می کشد بزرگان ان را و اسیر می کند زن های ان را و به درستی که من هر اینه می شناسم چند جنگ را که در ان جا واقع شود و در غیر ان جا و در ان جا جنگ هائی واقع شود در میان تل ها و پشته ها پس شخص اسمر گندم گون در ان جا کشته شود و در ان جا بت پرستیده شود پس از ان جا سیر می کند و بر نمی گردد مگر با زن هائی که اسیر کرده در ان وقت فریاد ها بلند شود و بعضی به ناگهانی حمله بر بعض دیگر کنند پس ای وای بر کوفه شما از فرود آمدن او به خانه های شما مالک می شود حریم شما را و سر می بُرد بچّه های شما را و هتک می کند زن های شما را عمر او دراز و شرّ او بسیار است

ص: 64

و مردان او شیر دلانی هستند و در ان جا جنگ بزرگی واقع می سازد اگاه باشید که در ان جنگ فتنه هائی است که هلاک شوند در ان منافق ها و از حق برگشتگان ستم گر ستم پیشه و آنان که فاسق شده اند در دین خدای تعالی و در شهر های او و پوشیدند لباس باطل را بر راه بندگان او گویا می بینم ان ها را که می کُشند گروهی را که از صدا های ان ها مردم می ترسند و از شرارت و بدی ان ها ترسانند پس چه بسیار کشته های شجاعانی که بر روی خاک افتاده شود که هیبت ان ها فرو گیرد نگرنده به ان ها را پس به تحقیق ظاهر می شود بلای بزرگی که ملحق کنند أخر آن ها را به اوّل آن ها

﴿أَلَا وَ إِنَّ السُّفْيَانِيُّ يَدْخُلُ الْبَصْرَةِ ثَلَاثَ دخلات يُذِلُّ الْعَزِيزِ وَ يَسْبِيَ فِيهَا الْحَرِيمِ ، أَلَا يَا وَيْلُ الْمُؤْتَفِكَةَ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنْ سَيْفِ مسلول وَ قَتِيلِ مجدول وَ حُرْمَةُ مهتوكة ، ثُمَّ يَأْتِي إِلَى الزَّوْرَاءُ الظَّالِمِ أَهْلُهَا فَيَحُولُ اللَّهِ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَهْلِهَا فَمَا أَشَدَّ أَهْلِهَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا وَ أَكْثِرْ طغيانها وَ أَغْلَبَ سُلْطَانُهَا ثُمَّ قَالَ : الْوَيْلُ للديلم وَ أَهْلِ شاهون وَ عَجَمَ لا يَفْقَهُونَ ، تَراهُمْ بِيضُ الْوُجُوهِ سُودُ الْقُلُوبِ نَائِرَةَ الْحُرُوبِ ، قَاسِيَةُ قُلُوبُهُمْ سُودُ ضَمَائِرِهِمْ ، الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِبَلَدٍ يَدْخُلُونَها وَ أَرْضٍ يسكنونها ، خَيْرَهُمْ طامس وَ شَرِّهِمْ لَامَسَ ، صَغِيرُهُمْ أَكْثَرَ هُمَا مِنَ كَبِيرُهُمْ تلتقيهم الْأَحْزابِ وَ يُكْثِرُ فِيمَا بَيْنَهُمْ الضِّرَابِ وَ تصحبهم الْأَكْرَادِ وَ أَهْلِ الْجِبَالِ وَ سَائِرِ الْبُلْدَانِ وَ تُضَافُ إِلَيْهِمْ أكراد هَمْدَانَ ( الکرد هَمْدَانَ ) وَ حَمْزَةَ وَ عُدْوَانُ حَتَّى يَلْحَقُوا بِأَرْضِ الأعجام مِنْ نَاحِيَةِ خُرَاسَانَ فيحلون قَرِيباً مِنَ قَزْوِينُ وَ سمرقند وَ كَاشَانَ فَيَقْتُلُونَ فِيهَا السَّادَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ ثُمَّ يَنْزِلُ

ص: 65

بِأَرْضِ شِيرَازُ ، أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ الْجِبَالِ وَ مَا يَحِلُّ فِيهَا مِنَ الْأَعْرَابُ﴾

لُغات موتفکة شهری است که بر گردیده شده از شهر های قوم لوط و در این جا مراد بصره است مسلول شمشیر کشیده شده مجدول به خاک افتاده زوراء بغداد دیلم کوهستانات گیلان و مازندران است که در قسمت شمالی قزوین واقع است و اَلَموت یکی از شهر های آن است شاوان از قریه های مرو خراسان است شاهون یا شاهی از بلاد مازندران است و نیز شاهی موضعی است نزدیک قادسیّه و ظاهرا مراد حضرت اوّل باشد طامس نا پدید کننده و نا پدید لامِس به معنای غالب حمزه و عدوان دو قبیله انداز عرب

یعنی آگاه باشید به درستی که سفیانی سه مرتبه داخل بصره می شود و ذلیل و خوار می کند در ان اشخاص با عزت و غلبه را و اسیر می کند در ان زن ها را ای وای بر شهری كه سابقا از شهر های لوط بوده و وارونه شده مراد حضرت نیز بصره است - ان چه بر ان وارد شود از شمشیر کشیده و کشته به خاک افتاده و زن های هتک شده پس می اید به جانب بغداد که ستم کاران اند اهل ان جا پس تغییر می دهد خدا میانه ان و میانه اهل ان را و چه قدر در میان بغداد و اهل ان شدت و سختی روی دهد و طغیان و سر کشی ان زیاد شود و سلطان ان مغلوّب شود - پس وای برای دیلم که کوهستاناتیست از مازندران و گیلان در قسمت شمالی قزوین و اهل شاوان که از توابع مرو خراسان باشد یا اهل شاهی مازندران و مردمان عجمی که چیز نمی فهمند می بینی ان ها را سفید رویان و سیاه دل ها روشن کنندگان اتش جنگ ها که دل های انان سخت و ضمیر های ایشان سیاه است ای وای

ص: 66

پی وای بر ان شهری که در ان داخل شوند و وای بر ان زمینی که در ان ساکن شوند خیری از آن ها دیده نشود و شتر آن ها غالب باشد همت کو چک هاشان از بزرگانشان زیاد تر باشد حزب ها و گروه هائی به ان ها برسند و زد و خورد در میانشان زیاد شود و کُرد های اهل جبال با آن ها یار شوند و از سایر از شهر ها و به عدّه آن ها اضافه شوند کُرد های هَمَدان یا کرد های عراق و قبیله های همدان و حمزه و عدوان که از قبایل عربند تا این که به ان ها ملحق شوند به زمین عجم ها یعنی ایران از طرف خراسان پس وارد شوند نزدیک قزوین و کاشان از طریق سمرقند پس می کشند در ان جا سادات از اهل بیت پیغمبر شما را پس از ان جا فرود می ایند به زمین شیراز ای وای بر اهل کوهستان ها و ان چه بر ان ها وارد شود از عرب ها

﴿أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ هرموز وَ قلهات وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْآفَاتِ مِنْ أَهْلِ الطراطر المذهبات ، وَ يا وَيْلُ لِأَهْلِ عمان وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ وَ كَمْ وَقَعَتْ فِيهَا مِنَ الْأَعْرَابِ فَتَنْقَطِعَ مِنْهُمْ الْأَسْبَابِ فَيُقْتَلُ فِيهَا الرِّجَالُ وَ تُسْبَى فِيهَا الْحَرِيمِ ، وَ يا وَيْلُ لِأَهْلِ أَ وَالِ مَعَ صابون مِنَ الْكَافُورِ الْمَلْعُونُ يَذْبَحُ رِجَالِهِمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَقَعْتُ ؛ الاوّلى بَيْنَ القلعتين وَ الثَّانِيَةِ فِي الصَّلِيبِ وَ الثَّالِثَةَ فِي الجنيبة وَ الرَّابِعَةُ عِنْدَ نوپا وَ الْخَامِسَةُ عِنْدَ أَهْلِ عراد وَ أكراد وَ السَّادِسَةُ فِي أَوْكَرَ خارقان وَ الكليا وَ فِي سارو بَيْنَ الْجَبَلَيْنِ وَ بِئْرُ حُنَيْنٍ وَ يمين الكثيب و ذروة الجبل و

ص: 67

يَمِينُ شَجَرَاتِ النَّبِقِ ، أَلَا يَا وَيْلُ للكنيس وَ ذَکیّهَ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانُ مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ ، وَ الْوَيْلُ لِأَهْلِ خُرَاسَانَ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الذُّلِّ الَّذِي لَا يُطَاقُ)

لُغات هُرموز و هرمُز شهری است در دریا که شاخی است از دریا به سوی ان و ان در کنار دریا است در بیابان فارس و ان جای در را امدن کشی است به دریا از سمت کرمان که کشتی ها به کرانه ان جا رسد و از هرموز نقل می شود متاع های هند به کرمان و سیستان و خراسان چنان چه در معجم البلدان نقل کرده است قلهات به فتح قاف و سکون لام شهریست به عُمّان در کنار دریا که بیش تر از کشتی های هند در ان جا توقف می کند و ان جا جای در امدن در کشتی است و اهل ان جا همه خوارجند اُو آل به ضم همزه و به فتح نیز گفته شده جزیره ای است که دریا محیط بران است در ناحیه بحرین و ان دارای نخل های بسیار ولیمون و بستان ها است صابون و صابونی دهی است نزدیک مصر قلعتین نواحی بحرین است صلیب گوهی است نزدیک کاظمه بین بحرین و بصره دو منزل به بصره مانده جُنَینهَ محلّی است نزديک وادى القرى و تبوك تَوبا محلی است نزدیک نینوی و ان کوهی است که قوم یونس بر ان توبه کردند و عذاب از آن ها برداشته شد و ان در حدود موصل واقع است عِرار به كسر عين موضعی است از دیار به اهله نزد یَمامَه اکوار دامنه های کوه ها او کر خارقان و کلینا نام دو موضع است شارار حصار های يمن و نام یکی از امکنه از تهامّه است بین الجبلين و بئر حنين سه منزلی مکّه است كثب تل ريك ذروة الجبل بالای کوه شجرات النبق درخت های سدر کنیس و زكيّة

ص: 68

قریه است میان بصره و واسط

یَعنی آگاه باشید ای وای بر اهل هرموز که شهری است در دریا و ان ساحل و جای در امدن کشتی است به دریا از سمت کرمان - و اَهل قلَهات که شهری است در عمّان و در کنار دریا واقع است که بیش تر از کشتی های هند در ان جا توقف می کند - و ان چه كه به ان وارد شود از افت ها از اهل طرطری مذهب ها که خوارج باشند - و ای وای از برای اهل عمّان و ان چه که به ان ها وارد شود از ذلّت و خواری و چند وقعه در ان جا واقع شود از عرب ها که قطع اسباب از ان ها شود پس کشته می شوند در ان جا مردان و اسیر می شوند زنان - و وای بر اهَل اُوال که جزیره ای است از جزائر بحرین کرد دریا بر ان محیط است - و اهل صابون که دهی است نزدیک مصر از شخص کافر ملعونی که سر می بُرد مردان ایشان را و زنده می گذارد زنان ایشان را و من می شناسم در ان جا سیزده وقعه ای را که واقع می شود اوّل در میان دو قلعه که در نواحی بحرین است دوّم در صلیب که کوهی است نزدیک کاظمه که در میان بحرین و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره دو منزل است سوّم در جُنَینَه که محلّی است نزیک وادى القرى و به توك سوّم تَوبا كه محلّی است نزدیک نینوی و ان کوهی است که قوم یونس بران توبه کردند و عذاب از آن ها برداشته شد و ان در حدود موصل واقع است چَهارُم در عِرار که موضعی است از دیار به اهله نزد یمامه پَنجُم در اکوار که دامنه کوه های ان جا است شِشُم در اوکر خارقان که نام موضعی است هفتم

ص: 69

کَلیاوان نیز نام موضعی است هَشتُم در شار که از حصار های یمن و نام یکی از مکان های تهامّه است نُهُم و دَهُم بين الجبلين و بئر حنین است در سه منزلی مکّه یازدَهُم در کثیب که نام محلی است که تلّ ریک در ان جا است دوازدَهُم در بالای کوه در همان حدود سیزدَهُم در پای درخت های سدر - آگاه باشید ای وای بر کنیس و زکیّه که قریه ایست میان بصره و واسط و ان چه به ان وارد شود از ذلت و خواری از گرسنگی و گرانی و وای بر اهل خراسان و ان چه به ان وارد شود از ذلّت و خواری ای که طاقت اورده نشود تحمل ان

﴿وَ يا وَيْلُ للريّ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْقَتْلِ الْعَظِيمِ وَ سُبِيَ الْحَرِيمِ وَ ذَبَحَ الْأَطْفَالِ وَ عَدَمِ الرِّجَالِ وَ يَا وَيْلُ لبلدان الإفرنج وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْأَعْرَابِ وَ يَا وَيْلُ لبلدان السِّنْدِ وَ الْهِنْدِ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْقَتْلِ وَ الذَّبْحِ وَ الْخَرَابَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَيَا وَيْلُ لجزيرة قَيْسٍ مِنْ رَجُلٍ مُخِيفٍ يُنْزِلْ بِهَا هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ (مُخِيفٍ ینزل هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ) فَيُقْتَلُ جَمِيعِ مِنْ فِيهَا وَ يفتك بِأَهْلِهَا وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا خَمْسَ وقعات عِظَامٍ : فَأَوَّلُ وَقَعَتْ مِنْهَا عَلَى سَاحِلِ بِحَرِّهَا قَرِيبُ مِنَ بِرَّهَا وَ الثَّانِيَةُ مُقَابَلَةِ كوشا وَ الثَّالِثَةَ مِنَ قَرَنَهَا الْغَرْبِيِّ وَ الرَّابِعَةِ بَيْنَ الزولتين وَ الْخَامِسَةُ مُقَابَلَةِ بِرَّهَا ، أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ الْبَحْرَيْنِ مِنْ وقعات تترادف عَلَيْهَا مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ وَ مَكَانَ فتؤخذ كِبَارِهَا وَ تُسْبَى صِغَارُهَا وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا سَبْعَةَ وقعات عِظَامِ فَأَوَّلُ وَقَعَتْ فِيهَا فِي الْجَزِيرَةِ المنفردة عَنْهَا مِنْ قَرَنَهَا الشمالي تُسَمَّى سماهيج وَ الْوَقْعَةِ الثَّانِيَةِ تَكُونُ فِي الْقَاطِعِ وَ بَيْنَ النَّهَرِ عَنْ عَيْنِ الْبَلَدِ وَ قَرْنِهَا الشمالي الْغَرْبِيِّ

ص: 70

وَ بَيْنَ الأبلة وَ الْمَسْجِدِ وَ بَيْنَ الْجَبَلِ الْعَالِي وَ بَيْنَ التلتين الْمَعْرُوفِ بِجَبَلٍ حَبْوَةً ، ثُمَّ يُقْبِلُ الكرخ بَيْنَ التَّلِّ وَ الْجَادَّةِ وَ بَيْنَ شَجَرَاتِ النَّبِقِ الْمَعْرُوفَةِ بالبديرات بِجَانِبِ سَطْرٍ الماجي ثُمَّ الحورتين وَ هِيَ سابعة الطَّامَّةُ الْكُبْرَى وَ عَلَامَةَ ذَلِكَ يُقْتَلُ فِيهَا رَجُلُ مِنْ أَكابِرَ الْعَرَبِ فِي بَيْتِهِ وَ هُوَ قَرِيبُ مِنْ سَاحِلِ الْبَحْرِ فَيَقْطَعُ رَأْسَهُ بِأَمْرِ حَاكَمَهَا فَتَغَيَّرَ الْعَرَبِ عَلَيْهِ فتقتل الرِّجَالِ وَ تنهب الْأَمْوَالِ فَتَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِكَ الْعَجَمِ عَلَى الْعَرَبِ وَ يَتَّبِعُونَهُمْ إِلَى بِلَادِ الْخَطِّ)

لُغات افرنج قبیله جرمنيّه هستند که در فرانسه ساکن شدند و ان جا را وطن گرفتند در قرن پَنجُم میلادی و در اصطلاح شرقین اطلاق بر اروپائی ها می شود اجمالا و بعد از جنگ های صلیبی این اطلاق شایع شد (المنجد) جزیره قیس جزیره کوچکی است در خلیج فارس که از ان جا صید لؤلؤ می کنند کوشا محلی است در نزدیکی ان فتک کشتن ناگهانی که در اصطلاح مقلدین اروپائی تِرُر می گونید سما هیچ جزیره ای است در وسط دریا میانه عمّان و بحرین (معجم البلدان) و به زبان فارسی جزیره ماش می گویند اُبُلّه شهری است کنار دجله بصره دجله بزرگ در زاویه خلیجی که داخل بصره می شود و ان شهری بوده قدیم تراز بصره زیرا که بصره بناء ان در ایام عمر بن الخطاب بوده و ان خراب شده و فعلا ابله همین بصره فعلی است کرخ مراد کرخ میسان است که ان بلدی است در بحرین حورتین دو وادی است از وادی های قبیله در همان منطقه خط زمینی است که نیزه های خطّی به ان نسبت داده می شود و از شهر های آن خط است قَطيف وَ عُقَير و قَطَر

ص: 71

یَعنی وای بَر رَیّ و ان چه بر ان وارد شود از کشتن بزرگ و اسیر شدن زن ها و سر بریدن بچّه ها و نابود شدن مردان و ای وای بر شهر های فرانسه و اروپا و ان چه به ان ها وارد شود از کشتن و سر بریدن و خراب شدن در ان زمان پس ای وای بر جزیره قیس که جزیره کوچکی است در خلیج فارس از مرد ترساننده ای که فرود می اید با همراهانش در ان جا پس می کشند همه اهل ان را و ناگهانی آن ها را می کشند و من پنج وقعه بزرگ را در ان جا می شناسم که واقع خواهد شد وقعه اوّل کنار ساحل دریای آن است در نزدیکی بیابان ان جا و وقعه دوّم در مقابل کوشا که نام موضعی است در همان حدود و وقعه سوّم در همان جانب غربی ان جزیره و وقعه چَهارُم در میان زَولتین که دو قریه کوچکی است در همان نزدیکی و وقعه پَنجُم در مقابل بیابان آن ای وای بر اهل بحرین از جنگ های پی در پی که در ان واقع شود از هر ناحیه و مکانی پس می گیرد بزرگان ان را و اسیر می شوند کوچک های آن ها و هفت جنگ در ان جا واقع شود جنگ اوّل در جزیره ایست که از ان منفرد و جدا است از طرف شمالی آن که در وسط دریا میانه بحرین و عمّان واقع است و ان را سماهیج گویند که ان دریا را ماش نامند و جنگ دوّم در قاطع و میانه و نهر از چشمه شهر واقع شود و طرف شمالی غربی و میانه اَبَله و مسجد و میانه کوه بلند و میانه دو تلّ معروف به کوه حَنوَه پس می اید به طرف کرخ میسان که شهری است نزدیک بحرین میان تل و جاده و میانه درخت های سدر که ان را سُدیرات یا بُدیَرات گویند به طرف شطّ ماجی پس از ان در دو وادی از وادی های قبیله در همان قبیله که ان را

ص: 72

حورتین گویند و این هفتمین بلای بزرگست و علامت آن این است که کشته می شود در ان جا مردی از بزرگان عرب در خانه خودش که ان نزدیک ساحل دریا است پس بریده می شود سر او به امر حاکم ان جا پس عرب بر ان حاکم متغیر شوند پس کشته می شوند مردان و غارت کرده می شود مال ها بعد از ان بیرون اید عجم بر عرب و دنبال می کنند ان ها را تا بلاد حظ

﴿أَلَا يَا وَيْلُ لِلخطّ (لِأَهْلِ الْخَطِّ) مِنْ وقعات مُخْتَلِفَاتٍ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً فَأَوَّلُهَا وَقَعَتْ بِالْبَطْحَاءِ وَ وَقَعَتْ بالدّبیرة وَ وَقَعَتْ بالصّفصف وَ وَقَعْتُ عَلَى السَّاحِلِ وَ وَقَعَتْ بِسُوقِ الْجَزَّارِينَ وَ وَقَعَتْ بَيْنَ السِّكَكِ وَ وَقَعَتْ بَيْنَ الزراقة وَ وَقَعَتْ بالجرارة وَ وَقَعَتْ بالمدارس وَ وَقَعَتْ بتاروت ، أَلَا يَا وَيْلُ لهجر وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِمَّا يَلِي سُورُهَا مِنْ نَاحِيَةِ الكرخ وَ وَقَعَتْ عَظِيمَةُ بالعطر تَحْتَ التليل الْمَعْرُوفِ بالحسيني ثُمَّ بالفرحة ثُمَّ بالقزوين ثُمَّ بالأراكة ثُمَّ بِأُمِّ خنور ، أَلَا يَا وَيْلُ نَجْدٍ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنِ الْقَحْطَ وَ الْغَلَاءِ ، وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا وقعات عِظَامِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ ، أَلَا يَا وَيْلُ الْبَصْرَةِ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الطَّاعُونِ وَ مِنَ الْفِتَنِ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ وقعات عِظَامِ بِوَاسِطٍ وَ وقعات مُخْتَلِفَاتٍ بَيْنَ الشَّطِّ وَ المجينبة وَ وقعات بَيْنَ العوينات)

لُغات بطحاء محل واسع سیل گیر است که سنگ ریزه در ان جمع شده و هر موضع وسیعی که زمین ان نرم و دارای سنگ ریزه است گویند دبیره قریه ایست در بحرین از بنی عامر بن حارث بن عبد قیس صَفصَف زمین ملساء نرمی است که از افکان

ص: 73

که نام شهری از یعلی بن محمّد است سرازیر می شود در وادی سوق الجّزارين بازار شتر كش ها سكک كوچه ها و خیابان ها زرافة کرده مردم الجرّارة به فتح و تشديد ناحیه ایست از نواحی بطیحه تاروت نام محلی است در آن حدود قَطَر میان عمّان و عُقَیر است و قریب به بحرین واقع است تُلَیل مصغّر تَلّ است فرج شهریست در اخر اعمال فارس اراکه یا مراد عراق است که نزدیک قزوین واقع است و ان را اراک گویند و یا مراد موضعی است در یمامه از بنی عجّل که عمّارة بن عقیل در حق ان گفته وَ غَدَاةٍ بَطْنِ بِلَادِ كَانَ بُيُوتِكُمْ بِبِلَادِ انجدً منجدون وَ غاروا وَ بِذِى الاراكة مِنْكُمْ قَدْ غادروا جيفا كَانَ رؤسها الْفَخَّارِ و به مناسبت ذکر قزوین ممکن است مراد حضرت اراکی که در ایران است باشد و مؤیّد ان است بعض از اخبار دیگر که قبلا ذکر شده و بعد نیز به محل خود ذکر خواهد شد امّ خَنّور اسم است برای بصره و مصر هر دو و خنّور به معنای داهیه است (معجم البلدان)

مُجَینبة ما بين سواد عراق و زمين یمن است عُوَیند قریه ایست در یمامه از بنی خدیج (معجم البلدان)

یعنی ای وای بر اهل خطّ از وقعه های مختلفه ای که از پی یک دیگر در ان واقع شود اوّل آن وقعه ایست در بطحا که محل وسیع سیل گیری است یا زمین وسیعی است که سنگ ریزه در ان بسیار است و و قعه ای در دبیره واقع شود که ان قریه ایست در بحرین از بنی عامر بن حارث بن عبد قیس و وقعه ای در صفصف واقع شود که زمین نرمی است از شهر اَفکان سرازیر می شود و ان در دامنه کوهی است و وقعه ای در بازار شُتَر کَش ها واقع

ص: 74

شود و وقعه ای در کوچه ها و خیابان ها و وقعه ای که در میان جمعیت مردمان و وقعه ای در جرّاره که ناحیه ایست از بطیحه واقع شود و وقعه ای در تاروت که نام محلی است در ان محدود واقع شود ای وای بر اهل هجر و ان چه بر ان وارد اید در پهلوی حصار ان در ناحیه کرخ و وقعه بزرگی که در قطر که در میان عُمّان و عُقَیر است واقع شود که ان به بحرین نزدیکست و ان در زیر تَلّ کوچکی است که معروفست بِه تُلیَل حُسَینی پس از آن وقعه ای در فُرج واقع شود که ان شهریست از اعمال فارس و واقعه ای در اراک و قزوین واقع شود و واقعه ای در اُمّ خَنّور که مراد بصره یا مصر باشد واقع شود ای وای برنجد و ان چه که در ان واقع شود از قحطی و گرانی و من هر اینه می شناسم در ان وقعه های بزرگی را در میان مسلمانان ای وای بر بصره و ان چه که بر ان وارد شود از طاعون و از فتنه های پی در پی و من می شناسم در ان وقعه های بزرگی را که در واسط واقع شود و وقعه های مختلفه ای را که میان شطّ فرات و مُجینبه که در میان سواد عراق و زمین یمن واقع است و وقعاتی را که در میان عُوَینِد که قریه ایست در یمامه از بنی خدیج واقع شود.

﴿أَلَا يَا وَيْلُ بَغْدَادَ مِنِ الرِّيِّ مِنْ مَوْتٍ وَ قَتَلَ وَ خَوْفِ يَشْمَلُ أَهْلِ الْعِرَاقِ إِذَا حَلَّ فِيمَا بَيْنَهُمْ السَّيْفِ فَيُقْتَلُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ عَلَامَةَ ذَلِكَ إِذَا ضَعُفَ سُلْطَانِ الرُّومِ وَ تسلّطت الْعَرَبِ وَ دَبَّةُ النَّاسِ إِلَى الْفِتَنِ كَدَبِيبِ النَّمْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَخْرُجُ الْعَجَمِ عَلَى الْعَرَبِ وَ يَمْلِكُونَ الْبَصْرَةِ ، أَلَا يَا وَيْلُ لقسطنطين وَ مَا يَحِلُّ بِهِا مِن

ص: 75

الْفِتَنُ الَّتِي لَا تُطَاقُ ، أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ الدُّنْيَا وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْفِتَنِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ جَمِيعِ الْبُلْدَانِ الْغَرْبِ وَ الشَّرْقِ وَ الْجَنُوبِ وَ الشِّمَالِ ، أَلَا وَ انْهَ تَرْكَبُ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ تتواثب عَلَيْهِمْ الْحُرُوبِ الدَّائِمَةِ وَ ذَلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ)

یَعنی آگاه باشید ای وای بر بغداد ازریّ از مردن و کشتار و ترسی که شامل اهل عراق شود زمانی که وارد شود در میان ایشان شمشیر پس کشته شود آن چه که خدا می خواهد و علامت آن اینست که وقتی که ضعیف شود پادشاه روم و عرب مُسلّط شود و مردم به جنبش در ایند به سوی فتنه ها مانند به جنبش در آمدن مورچگان عجم بر ان ها حمله کند ای وای بر فلسطین و ان چه بر ان وارد شود از فتنه ها که طاقت تحمّل ان نباشد ای وای بر اهل جهان و ان چه بر ان ها وارد شود از فتنه ها در ان زمان و در جمیع شهر ها از مشرق و مغرب و جنوب و شمال آگاه باش که مردم بعضی بر بعض دیگر سوار شوند و جستن کنند بر یک دیگر و جنگ های دائمی میانشان واقع شود و این ها به سبب ان چیزیست که پیش گرفته است دست های ان ها و نیست پروردگار تو ستم کار بر بندگان

ثُمَّ إِنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ

﴿لا تَفْرَحُوا بالخلوع مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ (يَعْنِي الْمُقْتَدِرُ) فَإِنَّهُ أَوَّلُ عَلَامَةُ التَّغْيِيرِ ، أَلَا وَ إِنِّي أَعْرِفُ مُلُوكُهُمْ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ إِلَى ذَلِكَ الزَّمَان﴾

ص: 76

یَعنی پس ان بزرگوار علیه السّلام فرمود خوشحال نشوید به خلع شده از اوّلاد عبّاس از خلافت یعنی المقتدر بالله عبّاسی زیرا که خلع شدن او اوّل نشانه های تغییر است آگاه باشید که من می شناسم پادشاهان ایشان را از این وقت تا آن زمان

قَالَ : فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ اسْمُهُ

﴿القعقاع وَ جَمَاعَةٍ مِنْ سَادَاتِ الْعَرَبِ وَ قَالُوا لَهُ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيِّنْ لَنَا أَسْمَاءَهُمْ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَوَّلُهُمْ الشَّامِخِ فَهُوَ الشَّيْخُ وَ السَّهْمُ المارد وَ المثير العجاج وَ الصفور وَ الْفُجُورَ وَ الْمَقْتُولُ بَيْنَ السُّتُورُ وَ صَاحِبُ الْجَيْشِ الْعَظِيمِ وَ الْمَشْهُورُ ببأسه وَ المحشور مِنْ بَطْنِ السِّبَاعِ وَ الْمَقْتُولُ مَعَ الْحَرَمِ وَ الْهَارِبُ إِلَى بِلَادِ الرُّومِ وَ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ الدَهُماء وَ المكبوب عَلَى رَأْسِهِ بِالسُّوقِ وَ الملاحق الْمُؤْتَمَنَ وَ الشَّيْخُ المكتوف الَّذِي يَنْهَزِمُ إِلَى نَيْنَوَى وَ فِي رَجْعَتِهِ يُقْتَلُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ ، وَ مَالُكَ الْأَرْضِ بِمِصْرَ وَ مَا حَيُّ الِاسْمِ وَ السِّبَاعِ الفتان وَ الدناح الْأَمْلَحِ وَ الثَّانِي الشَّيْخُ الْكَبِيرُ الْأَصْلَعِ الرَّأْسِ وَ النفاض المرتعد وَ الْمُدِلَّ بالفروسة وَ اللسين الْهَجِينِ وَ الطَّوِيلَ الْعُمُرِ وَ الرَّضَاعِ لِأَهْلِهِ وَ المارق لِلزُّورِ وَ الْأَبْرَشُ الأثلم وَ بِنَاءِ الْقُصُورَ وَ رَمِيمُ الامور وَ الشَّيْخُ الرهيج وَ الْمُنْتَقَلِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ الْكَافِرُ الْمَالِكِ أَرْبَابِ الْمُسْلِمِينَ وَ ضَعِيفُ الْبَصَرَ وَ قَلِيلُ الْعُمُرِ ، أَلَا وَ إِنَّ بَعْدَهُ تَحِلُّ الْمَصَائِبِ وَ كَأَنِّي بالفتن وَ قَدْ أَقْبَلْتُ مِنَ كُلِّ مَكَانٍ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ)

لُغات شامخ بلند بالا و متکبّر شیخ به فتح شین مرد سال دار که سال او هویدا باشد یا از

ص: 77

پنجاه و یک تا اخر عمر یا تا هشتاد سال و بعضی از چِهِل سال به بالا گفته اند و خواجه و شخص صاحب رؤی صائب و دانشمند و مال دار زیاد و صاحب اولاد زياد و صاحب عشیره و قبیله را نیز شیخ گویند شَهِمَ به فتح شين و ها تیز خاطر و چالاك و توانا و مهتر و مُطاع را گویند مارد سرکش و در گذرنده مشیر اشاره کننده به سوی چیزی عجاج بر وزن سحاب مرد نو دیده و فرو مایه و بر وزن شدّاد یعنی با بانک و فریاد صَقّور بر وزن تنّور زَن یا مرد جَلَب و بسیار لعن کننده و سخن چین و کافر فجور بر وزن صبور مرتکب زنا و گناه کار و اگر فَخور به جا باشد به معنای به خود نازنده است باس بیم و عذاب و سختی و قوّت در حرب و دلیری فتنه دَهُماء یعنی تاریک کننده مکبوب بر رود در افتاده مُلاحِق خود را به دیگری چسباننده از باب مفاعله در میان دو طرف است مؤتَمَن اعتماد کرده شده بر او مكتوف یعنی کتف بسته و دست بسته سبّاع بسیار درّنده فتّان بسپار فتنه کننده دنّاح رام شونده و اگر به جیم نقطه دار باشد بر وزن کتاب به معنای استواری و استوار کردن کار است اَملَح سفید و سیاهی به هم امیخته و کبود نفّاض تب و لرز کننده یا فرستنده به تجسّس دشمن از خوف و ترس مرتعد مضطرب و لرزان و بى ارام مدّل بالفروشه یعنی دلالت کننده یا دلالت کرده شده به پیشی گرفتن لَسین و لَسِن زبان اور و فصیح هجين نا کس و فرومایه و بی اصل یا کسی که پدرش ازاد و مادرش بنده باشد وَ ضّاع دروغ سازنده مارق بیرون رونده از دین زور دروغ و كفر وشرک به خدا و مجلس سرود و بتی که می پرستند و باطل از هر چیزی ابرش به معنای ابرص اثلم رخنه کننده

ص: 78

زمیم الامور در دست گیرنده مهار کار ها و هیج بر انگیزنده فتنه و شرّ

یعنی راوی گفت - پس به پا خواست به سوی ان حضرت مردی که او رقعقاع می گویند (و ان قعقاع بن شور از تابعین است) با گروهی از بزرگان عرب و گفتند مر ان حضرت را که یا امیر المؤمنین بیان فرما برای ما وصف های ایشان را - پس فرمود ان حضرت علیه السّلام اوّل ایشان مرد متكبّر یا بلند بالائی است سال خورده یا صاحب رأی و دانشمند و یا مال دار زیاد یا صاحب قبیله یا صاحب اولاد زیاد و مرد تیز خاطر چالاک و توانا و سرکش و در گذرنده - و اشاره کننده نو دیده فرومایه و یا بانگ و فریاد کننده با سَر و صدائی- و مرد جَلَب و بسیار لعن کننده سخن چین کافری - و مرد زنا کننده و گناه کار یا به خود نازنده ای - و مردی که کشته می شود در میان حرم سرایان خود - و مردی که صاحب لشکری بزرگست - و مردی که در بیم دادن و عذاب کردن و سختی و قوّت و با دلیری در جنگ کردنست - و مردی که از شکم درّندگان محشور شود یعنی درندگان او را طعمه خود کنند - و مردی که با حرم خود کشته شود - و مردی که به شهر های روم فرار کند - و مردی که صاحب فتنه تیره و تار کننده است - و مردی که از سر به رو در افتند در بازار - و مردی که خود را به دیگری بچسباند و اعتماد کرده شود بر او - و مرد سال خورده ای که با کِتف و دست بسته فرار کند به جانب نینوی که در حدود موصل است و باز بر گردد و چون بر گشت مردی از بنی عبّاس را بکشد و مالک زمین مصر شود و مردی که محو کننده نام باشد - و مردی که بسیار درنده و فتنه گر باشد - و مردی که

ص: 79

و مردی که سال خورده و بزرگ باشد و پیش سر او مو نداشته باشد

رام شونده یا استوار در کار باشد و ان مردی است که چهره او به سیاهی و سفیدی و کبودی به هم امیخته باشد - و مردی که تب و لرز کننده یا از خوف و ترس فرستنده متجسّس از دشمن باشد و مضطرب و لرزان و بی ارام باشد - و مردی که دلالت کننده به پیشی گرفتن از طرف یا درندگی باشد - و مردی که زبان اور و فصیح و نا کس فرومایه و بی اصل باشد یا کسی که پدرش ازاد و مادرش کنیز باشد - و مردی که سازنده دروغ باشد بر اهل خود - و مردی که از دین بیرون رونده باشد به علت دروغ و کفر و شرک به خدا و مجلس سرود و خوانندگی و بت پرستی _ و مردی که دارای مرض برص و رخنه کننده باشد _ و مردی که بنا کننده قصر ها باشد - و مردی که در دست گیرنده مهار کار ها باشد _ و مردی که سال خورده و بر انگیزنده فتنه و شرّ باشد _ و مردی که از شهری به شهر دیگر منتقل شود _ و کافری که بر گردن های مسلمانان سوار شود _ و مردی که دید چشمش ضعیف باشد _ و مردی که عمر او کوتاه باشد _ آگاه باشید که بعد از ان مصیبت هائی رو اورد گویا می بینم که فتنه هائی رو اورد از هر مکانی مانند مانند پار های شب تاریک کننده

مُؤَلفِ فقیر گويد

که ان حضرت علیه السّلام در این قسمت از خطبه سی و سه نفر از پادشاهان را به اوصافی که دارند یاد فرموده و نام های ان ها را ذکر نکرده و ان چه به نظر می اید این است که این ملوک غیر از خلفاء بنی عبّاس می باشند که عدد ان ها سی و هفت نفر بوده اند اوّل ان ها ابو العبّاس سفّاح است که نام و نسب او از این قرار است عبد الله بن محمّد بن علی بن عبدالله

ص: 80

بن عبّاس بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف - و اخر ان ها ابو احمد عبد الله بن مُستنصر مستعصم عبّاسی است که در حدود سال شش صد و پنجاه و پنج هجری هلاکو خان به مشورت خواجه نصیر الدین طوسی در بغداد او را کشت و دولت بنى عبّاس به قتل او منقرض شد - اجمالا ملوك غير از خلفاء هستند و ظاهر کلام ان حضرت در این خطبه تعبیر به ملوک فرموده نه خلفاء و مؤید این است خبر نبوی كه به طرق مختلفه خاصه و عامه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده اند که ان حضرت دوره را بعد از رحلت خود تا زمان قیام قائم به چهار قسم تقسیم فرموده اوّل دوره خلفاء دوّم دوره ملوك سوّم دوره امراء چَهارُم دوره جبابرة و دوره جبابره متصل به ظهور مهدی علیه السّلام است و امتداد دوره خلفاء از ملوک بیش تر و دوره ملوك از امراء بیش تر و امراء از جبابره بیش تر است و امراء کسانی هستند که حکومت ان ها به عنوان سلطنت و پادشاهی نیست بلکه به عنوان جمهوریّت و رئیس جمهوریست چنان چه در عصر حاضر در اغلب ممالک روی زمین متداوّلست خلاصه کلام آن که حضرت امیر المؤمنين عليه السّلام نام بعضی از ملوک را به طور لُغَزور من دراین خطبه و بعضی را تلویحا! اشاره فرموده و در غیر این خطبه نیز به بعضی از آن ها اشاره فرمود چنان چه در محل خود به قدر میسور و مقتضی اشاره خواهم کرد ان شاء الله تعالى شانه العزیز

ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَشُكُّوا فِي قَوْلِي هَذَا فَإِنِّي مَا ادَّعَيْتُ وَ لَا تَكَلَّمْتَ زُوراً

ص: 81

لَا أُنَبِّئُكُمْ إِلَّا بِمَا عَلَّمَنِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ لَقَدْ أَ وَدَّعَنِي أَلْفَ مَسْأَلَةٍ يَتَفَرَّعُ مِنْ كُلِّ مَسْأَلَةٍ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ ، وَ يَتَفَرَّعُ مِنْ كُلِّ بَابٍ مِائَةُ أَلْفِ بَابٍ ، وَ إِنَّمَا أَحْصَيْتُ لَكُمْ هَذِهِ لتعرفوا مَوَاقِيتِهَا إِذَا وقعتم فِي الْفِتَنِ مَعَ قِلَّةِ اعتصابكم ، فَيَا كَثْرَةِ فتنكم وَ خُبْثُ زَمَانُكُمْ وَ خِيَانَةً حكّامكم وَ ظَلَمَ قُضَاتُكُمْ وَ كلابة تجّاركم وَ شَحَّتْ ملوككم وَ فشي أَسْرَارَكُمْ وَ مَا تَنْحَلُّ أَجْسَامُكُمْ وَ تُطَوِّلُ آمَالَكُمْ وَ كَثْرَةِ شكواكم ، وَ يا قُلْتُ مَعْرِفَتُكُمْ وَ ذِلَّةُ فَقِيرِكُمْ وَ تُكَبِّرُ أَغْنِيَائِكُمْ وَ قُلْتُ وَقَاكُمْ ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ ، تَحِلُّ فِيهِمْ الْمَصَائِبِ وَ لَا يتّعظون بِالنَّوَائِبِ وَ لَقَدْ خَالَطَ الشَّيْطَانِ أَبْدَانُهُمْ وَ رَبِحَ فِي أَبْدَانُهُمْ وَ وَلَجَ فِي دِمَائِهِمْ وَ يُوَسْوِسُ لَهُمْ بِالْإِفْكِ حَتَّى تَرْكَبَ الْفِتَنِ الْأَمْصَارِ وَ يَقُولُ الْمُؤْمِنُ الْمِسْكِينِ الْمُحِبُّ لَنَا إِنِّي مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ ، وَ خَيْرُ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ مَنْ يَلْزَمُ نَفْسِهِ وَ يختفي فِي بَيْتِهِ عَنْ مُخَالَطَةِ النَّاسُ وَ الَّذِي يَسْكُنُ قَرِيباً مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ طَالِباً لثأر الْأَنْبِيَاءِ)

یعنی پس فرمود ان حضرت علیه السّلام - ای گروه مردم در گفتار من شک نکنید این سخنانی را که می گویم زیرا که من ادّعائی نکرده ام و سخن دروغ نگفتم و خبر نمی دَهُم شما را مگر به ان چه تعلیم فرموده است مرا رسول خدا صلى الله عليه و اله و هر اينه از روی تحقیق به امانت به من سپرد هزار مسئله ای را که متفرع است از هر مسئله ای هزار باب از علم که از هر بابی از ان صد هزار باب از علم و جز این نیست که شمردم برای شما این علامات را تا بشناسید اوقات ان ها را زمانی که در فتنه ها واقع شوید با كَمی

ص: 82

صبر شما پس چه قدر شگفت او راست فتنه های شما و پلیدی زمان شما و خیانت کردن حكّام شما و ظلم کردن داد ستان های شما و سگ صفتی بازرگانان شما و بخل و حرص پادشاهان شما و اشکار شدن اسرار شما و لاغر و نزار شدن جسم هایشان و دراز شدن ارزو های شما و زیاد شدن شکایت های شما و عجب است از کَمی معرفت شما و خوار شدن فقیر شما و تكبّر و بزرگی کردن ثروت مندان شما و کمی وفای شما به درستی که ما برای خدا هستیم و به درستی که ما به سوی او بازگشت کننده ایم و این استرجاع برای مصائب و فتنه هائیست که از اهل ان زمان رخ دهد وارد شود در حق ایشان مصيبت ها و اندوه ها و بزرگ نمی دانند مصیبت ها و کار های دشوار را و هر اینه به تحقیق آمیخته شود شیطان در بدن های ایشان و در اینده شود در بدن های ایشان و وارد شود در خون های ایشان و وسوسه کند بر ایشان به دروغ گفتن تا این که فتنه ها بر شهر ها سوار شود و بگوید مؤمن بی نوای دوست دارنده ما که من از نا توانان هستم و بهترین مردم در ان زمان کسی است که ملازم نفس خود باشد و پنهان شود در خانه خود و اجتناب کند نفس او از امیزش با مردمان و ان کسی که نزدیک بيت المقدس ساکن شود در حالتی که طلب کننده آثار پیغمبران باشد

﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا يَسْتَوِي الظَّالِمِ وَ الْمَظْلُومَ وَ لَا الْجَاهِلُ وَ الْعَالِمُ وَ لَا الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ لَا الْعَدْلَ وَ الْجَوْرِ أَلَا وَ إِنَّ لَهُ شَرَائِعِ مَعْلُومَةٍ غَيْرِ مَجْهُولَةً وَ لَا يَكُونُ نَبِيٍّ إِلَّا وَ لَهُ أَهْلَ بَيْتٍ وَ لَا يَعِيشُ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيٍّ إِلَّا وَ لَهُمْ أَضْدَادُ يُرِيدُونَ اطفاء نُورُهُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ نَبِيِّكُمْ أَلَا وَ إِنّ

ص: 83

دعوكم إِلَى سبّنا فسبّونا وَ إِنْ دعوكم إِلَى شتمنا فاشتمونا وَ إِنْ دعوكم إِلَى لعننا فالعنونا وَ إِنْ دعوكم إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنَّا فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنَّا وَ مُدُّوا أَعْنَاقِكُمْ لِلسَّيْفِ وَ احْفَظُوا يَقِينَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَبْرَأْ مِنَّا بِقَلْبِهِ تَبْرَأُ اللَّهُ مِنْهُ وَ رَسُولَهُ ، أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يلحقنا سَبَّ وَ لَا شُتِمَ وَ لَا لَعْناً ثُمَّ قَالَ : فَيَا وَيْلُ مَسَاكِينَ هَذِهِ الُامَّةِ وَ هُمْ شِيعَتُنَا وَ محبّونا وَ هُمْ عِنْدَ النَّاسِ كُفَّارُ وَ عِنْدَ اللَّهِ أَبْرَارُ وَ عِنْدَ النَّاسِ كاذِبُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ صَادِقُونَ وَ عِنْدَ النَّاسِ ظالِمُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَظْلُومُونَ وَ عِنْدَ النَّاسِ جَائِرُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ عادلون وَ عِنْدَ النَّاسِ خاسرون وَ عِنْدَ اللَّهِ رابحون فَازُوا وَ اللَّهِ بالايمان وَ خَسِرَ الْمُنَافِقُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ، مَعَاشِرَ النَّاسِ كَأَنِّي بِطَائِفَةٍ مِنْهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ يَعْلَمُ الْغَيْبِ وَ هُوَ الرَّبُّ الَّذِي يُحْيِي الْمَوْتَى وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شي ء قَدِيرُ كَذَبُوا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ، أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ اجعلونا مربوبين)

یعنی ای گروه مردمان یک سان و برابر نیست ستم کار با ستم دیده و نه نادان با دانا و نه حق با باطل و نه عادل با جور کننده آگاه باشید که برای خدا راه ها و شریعت هائیست دانسته شده که ندانسته نیست و نمی باشد پیغمبری مگر این که ایشان را ضدّ هائی هستند که می خواهند نور ان ها را خواموش کنند و ما اهل بیت پیغمبر شمائیم

ص: 84

آگاه باشید و اگر خواندند شما را که ما را دشنام دهید پس دشنام بدهید ما را و اگر خواندند شما را که به ما نا سزا گوئید پس نا سزا گوئید ما را و اگر خواندند شما را که لعنت کنید ما را پس لعنت کنید ما را و اگر خواندند شما را به بیزاری از ما پس بیزاری بجوئید از ما و بکشید گردن های خود را برای شمیشر (یعنی کشته شوید) و از ما بیزاری نجوئید و نگاه دارید یقین خود را زیرا که هر که قلبا! از ما بیزار شود بیزار می شود خدا و پیغمبر از او آگاه باشید که دشنام و نا سزا و لعن به ما نمی رسد - پس فرمود ان حضرت علیه السّلام پس ای وای بر بی نوایان این امّت که شیعیان و پیروان ما هستند و دوستان مایند و ایشان نزد مردم کافر ها هستند و نزد خدا از نیکان اند و نزد مردم دروغ گویان اند و نزد خدا از راست گویان اند و نزد مردم ستم کارانند و نزد خدا ستم دیدگان اند و نزد مردم جور کنندگان اند و نزد خدا عدل و داد کنندگان اند و نزد مردم زیان کاران اند و نزد خدا سود برندگان اند رستگاران اند قسم به ذات خدا و منافقان زیان کاران اند گروه مردمان - جز این نیست که سزاوار تر به تصرف کردن در کار های شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده اند به خدا و رسول او و آن ها کسانی هستند که به پا می دارد نماز را و می دهند و زکوة را در حالتی که ایشان در حال رکوعند - گروه مردمان - گویا می بینم طایفه ای از ایشان را که می گویند علی بن ابی طالب غیب می داند و اوست ان پروردگاری که زنده می کند مردگان را و می میراند زندگان را و او بر هر چیزی توانا است دروغ می گویند قسم به پروردگار کعبه ای مردمان در شان ما هر چه

ص: 85

می خواهید بگوئید یعنی از فضائل و مناقب و کمالات و قرار دهید ما را تربیت شدگان و بندگان خدا یعنی ما خدا نیستیم بلکه بندگان آفریده شده ایم

﴿أَلَا وَ إِنَّكُمْ ستختلفون وَ تتفرّقون أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلَ السِّنِينَ إِذَا انْقَضَتْ سَنَةً مِائَةُ وَ ثَلَاثَةُ وَ سِتِّينَ سَنَةً توقّعوا أَوَّلِ الْفِتَنِ فَإِنَّهَا نَازِلَةُ عَلَيْكُمْ ثُمَّ يَأْتِيكُمْ فِي عقبها الدَهُماء تدَهُم الْفِتَنَ فِيهَا وَ الْغَزْوِ تَغْزُو بِأَهْلِهَا وَ السقطاء تَسْقُطُ الْأَوْلَادِ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتُهُمْ وَ الكسحاء تكسح فِيهَا النَّاسِ مَنِ الْقَحْطَ وَ الْمِحَنِ وَ الفتناء تَفْتِنْ بِهَا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ ثُمَّ الْعَنَاءُ عَنَتِ الْخَيْلِ بأعنتها وَ الطحناء الْأَقْوَاتِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ الفاتنة تَفْتِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ المرحاء تمرح النَّاسِ إِلَى الْيَمَنِ وَ السكتاء تَسْكُتْ الْفِتَنِ بِالشَّامِ وَ الحدراء انْحَدَرَتْ الْفِتَنِ إِلَى الْجَزِيرَةِ الْمَعْرُوفَةِ أَ وَالِ قِبَالَ الْبَحْرَيْنِ وَ الطموح تُطْمِحَ الْفِتَنِ فِي خُرَاسَانَ وَ الجوراء جَارَةُ الْفِتَنِ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ الهوجاء هَاجَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الْخَطِّ وَ الطولاء طَالَتِ الْخَيْلُ عَلَى الشَّامِ ثُمَّ الْعَنَاءُ عَنَتِ الْخَيْلِ بأعنتها وَ الطحناء الْأَقْوَاتِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ الفاتنة تَفْتِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ المرحاء تمرح النَّاسِ إِلَى الْيَمَنِ وَ السكتاء تَسْكُتْ الْفِتَنِ بِالشَّامِ وَ الحدراء انْحَدَرَتْ الْفِتَنِ إِلَى الْجَزِيرَةِ الْمَعْرُوفَةِ أَ وَالِ قِبَالَ الْبَحْرَيْنِ وَ الطموح تُطْمِحَ الْفِتَنِ فِي خُرَاسَانَ وَ الجوراء جَارَةُ الْفِتَنِ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ الهوجاء هَاجَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الْخَطِّ وَ الطولاء طَالَتِ الْخَيْلُ عَلَى الشَّامِ وَ الْمَنْزِلَةَ نَزَلَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وَ الْمُتَّصِلَةِ اتَّصَلَتْ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الرُّومِ

ص: 86

وَ الطائرة تَطَايَرَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الرُّومِ) وَ المحربة (المهیجه) هَاجَتِ الْأَكْرَادِ مِنْ شهرزور وَ الْمُرْمِلَةِ أَرَمْلَت النِّسَاءِ بالْعِرَاقِ وَ الكاسرة تَكَسَّرَتْ الْخَيْلُ عَلَى أَهْلُ الْجَزِيرَةِ وَ الناحرة نَحَرْتَ النَّاسِ بِالشَّامِ وَ الطامحة طمحت الْفِتْنَةِ بِالْبَصْرَةِ وَ القتالة قَتَلَتِ النَّاسَ عَلَى الْقَنْطَرَةِ بِرَأْسِ الْعَيْنِ)

لُغات دَهُماء هجوم اورنده غزواء جنگ كردن با دشمن و غارت گری سقطا افتادن بچه از شکم مادر کسحاء رندیدن و ربودن و درمانده شدن فتناء فتنه خیزی و فتنه گری کننده نازحه دور و اواره شونده و تعدیه ان به باء حرف جرّ شده یعنی دور و اواره کننده غمراء فرو گیرنده و بی باکانه در سختی و زحمت اندازنده منفیه نیست و نابود کننده کرّاء او حمله کردن ها بر شاء نماینده برَصَ شولاء حمله کردن در جنگ به انواع اسلحه عنّاء در اینده به قهر و چیرگی طَحناء نرم کننده فاتنة به فتنه اندازنده مارحة آزمند شونده سکتاء ساکت شونده حدراء سرازیر شدن اُوال جزیره ایست از جزائر بحرین طامحه سخت شونده جوراء ستم گری هوجاء باد سخت تند که ریشه کن کند و ویران کند خانه ها را طولاء نبرد کردن به درازی منزله فرو فرستنده طائره پرواز کننده مُجرته داخل در جنگ کننده مهیجه به هیجان اورنده مُرملِه بیوه کننده زنان کاسِرَه شکننده و رساننده چیزی که طاقت ان نباشد ناحِرَه نحر شونده قتاله کشنده رؤس العين شهریست بزرگ و مشهور از شهر های جزیره واقع در میان حرّان و نصیبين و دُنیسر مسافت ان تا نصیبین پانزده فرسخ است تقریباً

ص: 87

و تا حرّان هم همین مقدار فاصله است و تا دُنَیسر ده فرسخ است قنطره یعنی پل یعنی آگاه باشید که زود باشد که شما با یک دیگر مختلف شوید و از هم دیگر جدا شوید آگاه باشید که اوّل سال ها زمانی که سال صد و شصت و سوّم از هجرت بگذرد ان وقت منتظر باشید که اوّل زمان فتنه است که ان بر شما نازل شود پس در دنبال آن سال هجوم اورنده فتنه ها است در ان و سال جنگی که با اهل خود بجنگد و سال اندازنده ای که مادر ها جنین های خود را سقط کنند و سال رَندیدَن و ربودن و درمانده شدن که مردم در ان از قحطی و محنت ها رندیده و ربوده و درمانده شوند و سال فتنه خیزی که به فتنه بیندازد اهل زمین را و سال دور و اواره کننده که از ظلم و ستم اهل خود را اواره کند و سال فرو گیرنده یا فریبنده ای که بی باکانه اهل خود را به ظلم و ستم فرو گیرد و سال نیست و نابود کننده ای که ایمان را از دل های اهلش ببَرَد و نابود کند و سال حمله اورنده ای که سواران جنگی بر ایشان در ان حمله اورند از هر طرف و سال بَرَص اورنده ای که در ان شخص اَبرصَی که دارای بَرَص است از سمت خراسان خروج کند و سال به کار بردن اسلحه که در ان انواع سلاح های جنگی به کار برده شود که در ان پادشاه جبل خروج کند و به جزیره های دریا قهر و غلبه کند و پس از آن خدا اهل ان جریزه ها را تایید کند به یاری کردن به ان ها و غالب شدن پس عرب در ان زمان خروج کنند و خروج کند صاحب پرچم سیاه بر بصره پس به طرف او قصد کنند و او را تا شام تعقیب کنند جوانانی پس از ان در ایند به قهر و چیرگی سوارانی با عنان های خود در خانه های بصره و سال

ص: 88

نرم کننده ای که نرم کند روزی های اهل خود را یعنی در اثر نبودن خوار و بار به سختی افتند و نرم و کوبیده شوند در همه جا و سال به فتنه اندازنده ای که به فتنه اندازد اهل عراق را و سال به احتیاج و آزمندی اندازنده ای که که اهل ان از فرط احتیاج و آزمندى به جانب یمن روند و سال ساکت و ارامی که در شام فتنه ها ساکت و ارام شود و سال سرازیر شونده که فتنه ها در ان به طرف جزیره ای که معروف به اُوال است از جزیره های بحرین سرازیر شود و سال سخت شونده ای که سخت شود فتنه ها در زمین خراسان و سال جور و ستم گری که فتنه های جور و ستم در زمین فارس رخ دهد و سال وزیدن باد سخت تند که باد شدید ریشه کن کننده و ویران کننده خانه ها در زمین خطّ بوزد (مراد خطّ عمّان یا خط قطيف و عُقَير و قَطَر که نزديك بحرین است می باشد) و سال نَبَرد و جنگ دنباله دار که در شام جنك و نبرد لشکریان دنباله دار و دراز شود و سال فرو فرستنده ای که فرود اید فتنه ها در زمین عراق و سال اتّصال یابنده که فتنه ها در زمین روم متّصل شود یا بنا بر نسخه ای پرواز کننده که فتنه ها در زمین روم پرواز کند و سال داخل در جنگ کننده یا هیجان اورنده ای که داخل در جنگ کند یا به هیجان آورد کرد ها را از شهر دور که جلگه ایست و کوهستانی است در میان اِربِل و همدان واقع و اهالی ان همه کُردند و سال بیوه کننده زن ها که در عراق زن ها بیوه شوند و سال شکننده ای که لشکریان اهل جزیره را در هم شکسته و خورد کنند و سال نحر کننده ای که مردم در شام نحر شوند و سال سخت شونده ای که فتنه در بصره

ص: 89

سخت شود و سال کشنده ای که کشته شوند مردم بالای حبسر در رأس العين که شهری است بزرگ از شهر های جزیره در پانزده فرسخی نصیبين و پانزده فرسخی حرّان و ده فرسخی دُنیسر که هر سه از شهر های جزیره اند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ الْمُقْبِلَةِ أَقْبَلَتِ الْفِتْنَةِ إِلَى أَرْضِ الْيَمَنِ وَ الْحِجَازِ وَ الصروخ مصرخة أَهْلِ الْعِرَاقِ فَلَا تَأْمَنُ لَهُمْ وَ الْمُسْتَمِعَةَ أَسْمَعْتَ أَهْلَ الْإِيمَانِ فِي منامهم وَ السابحة سُبْحَةً الْخَيْلِ فِي الْقَتْلَ إِلَى أَرْضِ الْجَزِيرَةِ وَ الْأَكْرَادِ يُقْتَلُ فِيهَا رَجُلُ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ عَلَى فِرَاشِهِ ، وَ الكرباء أَمَاتَتِ الْمُؤْمِنِينَ بكربهم وَ حسراتهم وَ الْغَامِرَةِ غَمْرَةَ النَّاسِ بِالْقَحْطِ وَ السَّائِلَةِ سَالَ النِّفَاقُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ الغرقاء تغرقت أَهْلِ الْخَطِّ وَ الْحِرْبَاءُ نَزَلَ الْقَحْطَ بِأَرْضِ الْخَطِّ وَ هَجَرَ كُلِّ نَاحِيَةٍ حَتَّى إِنَّ السَّائِلَ يَدُورُ وَ يُسْأَلَ فَلَا أَحَدَ يُعْطِيهِ وَ لَا يَرْحَمْهُ أَحَدُ وَ الْغَالِيَةِ تغلوّ طَائِفَةً مِنْ شِيعَتِي حَتَّى يتّخذوني رِبًا وَ إِنِّي بَرْيِ ء مِمَّا يَقُولُونَ وَ المكثاء تَمْكُثُ النَّاسِ فَرُبَّمَا يُنَادِي فِيهَا الصارخ مَرَّتَيْنِ أَلَا وَ إِنَّ الْمَلِكِ فِي آلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَيَكُونُ ذَلِكَ الصَّوْتِ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ يصرخ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ : أَلَا وَ إِنَّ الْمَلِكُ فِي آلِ أَبِي سُفْيَانَ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فَتَتَبَّعْهُ مِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ ثُمَّ يَنْزِلُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فَيَقْطَعُ مَا بَيْنَ جلولاء وَ خانقين فَيُقْتَلُ فِيهَا الفجفاج فَيَذْبَحُ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ ثُمَّ يَخْرُجُ شُعَيْبِ بْنِ صَالِحُ مِنْ بَيْنِ قَصَبُ

ص: 90

وَ آجام فَهُوَ أَعْوَرَ الْمُخَلَّدِ فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مَا بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبُ مِمَّا يَحِلُّ بِأَرْضِ الجزائر وَ عِنْدَهَا يَظْهَرُ الْمَفْقُودِ مِنْ بَيْنِ التَّلِّ يَكُونَ صَاحِبُ النَّصْرَ فيواقعه فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ ثُمَّ يَظْهَرُ بِرَأْسِ الْعَيْنِ رَجُلُ أَصْفَرُ اللَّوْنَ عَلَى رَأْسِ الْقَنْطَرَةِ فَيُقْتَلُ عَلَيْهَا سَبْعِينَ أَلْفاً صَاحِبُ سیف مُحِلًّا وَ تَرْجِعُ الْفِتْنَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ تَظْهَرُ فِتْنَةُ شَهْرِ زُورٍ وَ هِيَ الْفِتْنَةِ الطلامه الدَهُما (الصمّا وَ الدّاهیة العُظمی) الْمُسَمَّاةَ بالهلهم﴾

لُغات مقبله رو اورنده صروخ فریاد کشنده مسعمه شنواننده سابحه شناور اکراد جمع کُرد کرباء غم و اندوه پدید اورنده غامرة فرو گیرنده سائله جاری و روان شونده غرقاء غرق کننده حرباء رباینده مال غاليه غلوّ كننده مكثاء درنگ کننده جلولا شهریست از شهر های عراق فجفاج مرد سخن ارای و به سخن خود نازنده جهجاه نام مردیست که تمام روی زمین را بگیرد کبش قوچ جنگی اعور یک چشم مخلد مرد سیاه چرده پیر محلا اسلحه های پیراسته الطامة بلای بزرگ دَهُماء تاریک کننده صمّاء کر کننده داهیه بلای سخت هلیم لاصق و چسبنده بسیار

یعنی فرمود - و سال رو اورندہ ای که رو اورد فتنه به زمین یمن و حجاز و سال فریاد کننده که فریاد کند فریاد کننده اهل عراق پس ایمنی برای ایشان نباشد و سال شنواننده ای که بشنواند اهل ایمان را صدا در حالی که خواب باشند و سال شناوری که کشتی های جنگی لشکر در روی دریا به شنا در اید برای کشتن اهل جزیره

ص: 91

و کرد ها می کشند در ان سال مردی از بنی عبّاس را در خوابگاه او و سال غم و اندوه پدیدار اورنده که بمیرند مؤمنان به غم واندوه و حسرت های خود و سال فرو گیرنده ای که قحطی مردم را فرو گیرد و سال جاری و روان شونده ای که جاری و روان شود نفاق در دل های ایشان و سال غرق شدن که در ان سال اهل خطّ غرق شوند و سالی رباینده که مال های مردم در اثر قحطی ربوده شود در زمین خطّ و هجر و هر ناحیه ای تا اندازه ای که سائل دور بگردد و احدی چیزی به او ندهد و کسی به او رحم نکند و سال غُلُوّ کننده که جمعی از شعبان من غلوّ کننده و مرا به پروردگاری یعنی خدائی بگیرند و به درستی که من بیزارم از ان چه می گویند و سالی درنگ کننده که درنگ کنند مردم پس بسا ندا کند منادیئی فریاد کننده در ان سال دو مرتبه که آگاه باشید که ملک در ال علیّ بن ابی طالب است پس این صدای جبرئیل است و فریاد می کند شیطان لعنت کند خدا او را که اگاه باشید که ملک در آل ابی سفیان است در ان حال بیرون اید سفیانی و پیروی کنند او را صد هزار مرد پس فرود اید در زمین عراق پس قطع می کند میان جلولا که دهی است در شش فرسخی بغداد و خانقین پس می کشد در ان جا مرد سخن آرائی که نازنده است به سخن خود پس سر بریده شود آن مرد هم چنانی که قوچ جنگی سر بریده شود پس بیرون آید شعیب بن صالح از میانه خانه های نِیی و نی زار ها و او مردیست یک چشم و پیری سیاه چرده پس عجب اورنده است هر گونه عجبی را در میان ماه جمادی و ماه رجب از ان چه وارد شود به زمین

ص: 92

جزائر از فتنه ها و بلا ها در ان حال ظاهر می شود گمشده ای از میان تلّ که صاحب نصر و غلبه است پس در ان وقت به آن مرد یک چشم جنگ کند پس ظاهر می شود به رأس العین که شهریست از شهر های جزیره میانه حران و نصیبين مردی زرد رنگ بر سر حبیر پس می کشد در ان جا هفتاد هزار نفر که صاحب اسلحه های پیراسته اند و فتنه برگشت به عراق می کند و ظاهر می شود فتنه شهر زور که محل کرد های کوهستانی همدان است و ان فتنه بلای بزرگی است تاریک کننده یا کَر کننده و بلای سختی که ان فتنه یا بلا را هلیم نامند یعنی چسبنده که ان ها را رها نکند

﴿قَالَ الرَّاوِي : فَقَامَتْ جَمَاعَةٍ وَ قَالُوا : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيِّنْ لَنَا مِنْ أَيْنَ يَخْرُجُ هَذَا الْأَصْفَرَ وَصَفَ لَنَا صِفَتُهُ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَصِفُهُ لَكُمْ : مديد الظُّهْرِ قَصِيرُ السَّاقَيْنِ سَرِيعُ الْغَضَبِ يُوَاقِعَ اثْنَتَيْنِ وَ عِشْرِينَ وَقَعَتْ وَ هُوَ شَيْخُ كردي بَهِيَّ طَوِيلَ الْعُمُرِ تَدِينُ لَهُ مُلُوكِ الرُّومِ وَ يَجْعَلُونَ خُدُودِهِمْ و طاءهم عَلَى سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِهِ وَ حَسُنَ يَقِينِهِ ، وَ عَلَامَةُ خُرُوجِهِ بُنْيَانُ مَدِينَةِ الرُّومِ عَلَى ثَلَاثَةٍ مِنَ الثُّغُورِ تَجَدُّدِ عَلَى يَدَهُ ثُمَّ يَخْرَبُ ذَلِكَ الْوَادِي الشَّيْخُ صَاحِبُ السُّرَّاقِ الْمُسْتَوْلِي عَلَى الثُّغُورِ ثُمَّ يَمْلِكُ رِقَابِ الْمُسْلِمِينَ وَ تنضاف إِلَيْهِ رِجَالِ الزَّوْرَاءُ وَ تَقَعَ الْوَاقِعَةِ بِبَابِلَ فَيَهْلِكُ فِيهَا خَلْقُ كَثِيرُ وَ يَكُونُ خَسَفَ كَثِيرُ وَ تَقَعَ الْفِتْنَةِ بِالزَّوْرَاءِ وَ يَصِيحُ صَائِحُ : الْحَقُوا بِإِخْوَانِكُمْ بشاطئ الْفُرَاتِ وَ تُخْرِجُ أَهْلِ الزَّوْرَاءُ كَدَبِيبِ النَّمْلِ فَيُقْتَلُ بَيْنَهُمْ خَمْسُونَ أَلْفَ قَتِيلُ وَ تَقَعْ

ص: 93

الْهَزِيمَةَ عَلَيْهِمْ فَيَلْحَقُونَ الْجِبَالِ وَ يَرْجِعُ باقيهم إِلَى الزَّوْرَاءُ ثُمَّ يَصِيحُ صَيْحَةً ثَانِيَةً فَيَخْرُجُونَ فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ كَذَلِكَ فَيَصِلُ الْخَبَرَ إِلَى أَرْضٍ الجزائر فَيَقُولُونَ الْحَقُوا بِإِخْوَانِكُمْ فَيَخْرُجُ مِنْهُمْ رَجُلُ أَصْفَرُ اللَّوْنَ وَ يَسِيرُ فِي عَصَائِبُ إِلَى أَرْضِ الْخَطِّ وَ تَلْحَقُهُ أَهْلِ هَجَرَ وَ أَهْلِ نَجِدُ ثُمَّ يَدْخُلُونَ الْبَصْرَةِ فَتَعَلَّقَ بِهِ رجالها وَ لَمْ يَزَلْ يَدْخُلُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ حَتَّى يَدْخُلَ مَدِينَةٍ حَلْبَ وَ تَكُونُ بِهَا وَقْعَةُ عَظِيمَةٍ فَيَمْكُثُونَ فِيهَا مِائَةِ يَوْمٍ ثُمَّ إِنَّهُ يَدْخُلُ الْأَصْفَرَ الْجَزِيرَةِ وَ يَطْلُبُ الشَّامِ فيواقعه وَقَعَتْ عَظِيمَةُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً وَ يُقْتَلُ فِيمَا بَيْنَهُمْ خَلْقُ كَثِيرُ وَ يَصْعَدُ جَيْشُ الْعِرَاقِ إِلَى بِلَادِ الْجَبَلِ وَ يَنْحَدِرُ الْأَصْفَرَ إِلَى الْكُوفَةِ فَيَبْقَى فِيهَا فَيَأْتِي خَبَرُ مِنَ الشَّامِ أَنَّهُ قَدْ قَطْعَ عَلَى الْحَاجِّ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُمْنَعَ الْحَاجُّ جَانِبِهِ فَلَا يَحُجُّ أَحَدُ مِنْ الشَّامُ وَ لَا مِنَ الْعِرَاقِ وَ يَكُونُ الْحَجُّ مِنْ مِصْرَ ثُمَّ يَنْقَطِعْ بَعْدَ ذَلِكَ وَ يصرخ صَارِخُ مِنْ بَلَدِ الرُّومِ أَنَّهُ قَدْ قَتَلَ الْأَصْفَرَ فَيَخْرُجُ إِلَى الْجَيْشِ بِالرُّومِ فِي أَلْفِ سُلْطَانٍ وَ تَحْتَ كُلِّ سُلْطَانٍ مِائَةَ أَلْفِ مُقَاتِلٍ صَاحِبُ سَيْفٍ مَحَلِّى وَ يَنْزِلُونَ بِأَرْضِ أرجون قَرِيبُ مَدِينَةِ السَّوْدَاءِ ثُمَّ يَنْتَهِيَ إِلَى جَيْشُ الْمَدِينَةِ الهالكة الْمَعْرُوفَةِ بامّ الثُّغُورِ الَّذِي نَزَلَهَا سَامُ بْنُ نُوحٍ فَتَقَعُ الْوَاقِعَةِ عَلَى بَابَهَا فَلَا يَرْحَلَ جَيْشُ الرُّومِ عَنْهَا حَتَّى يَخْرُجُ عَلَيْهِمْ رَجُلُ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَ مَعَهُ جَيْشُ فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ مَقْتَلَةً عَظِيمَةُ وَ تَرْجِعُ الْفِتْنَةِ إِلَى الزَّوْرَاءُ فَيُقْتَلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ثُمَّ تَنْتَهِيَ الْفِتْنَةِ فَلَا يَبْقَى غَيْرِ خَلِيفَتَيْنِ يَهْلِكَانِ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ فَيَقْتُلُ أَحَدُهُمَا فِي الْجَانِبِ الْغَرْبِيِّ وَ الْآخَرُ فِي

ص: 94

الْجَانِبِ الشَّرْقِيِّ فَيَكُونُ ذَلِكَ فِيمَا يُسْمِعُونَهُ أَهْلِ الطَّبَقَةِ السَّابِعَةِ فَيَكُونَ فِي ذَلِكَ خَسَفَ كَثِيرُ وَ كُسُوفِ وَاضِحُ فَلَا يَنْهَاهُمْ ذَلِكَ عَمَّا يَفْعَلُونَ مِنَ الْمَعَاصِي﴾

لُغات مديد الظهر كشده پشت قصیر الساقین دو ساق پای او کوتاه بهیّ خوب رو ثغور جمع ثغر در این جا به معنای قلعه شیخ صاحب سرّاق نام شخصی است و سُرّاق به تشدید نام یا لقب او است زوراء بغداد بابل به كسر باء دوّم ناحیه است نزديك حلّه و كوفه عصائب جمعیّت ها خطّ ناحیه ایست از عمّان یا قطیف و عُقیر و قَطَر که از نواحی بحرین است هَجَر نیز از نواحی بحرین است نجد اسم است برای زمین پهناوری كه بالای ان زمین تهامه است و پائین ان عراق و شام است و گفته شده است که همه نجد از توابع یمامه است و ان در پائین های حجاز واقع است سیف محلاّ شمشیر صیقلی و زیور شده ارجون و ارجونه نام شهریست از اطراف جَیّان که نزدیک مدینة السوداء كه اندلس باشد واقع است امّ ثغور مراد شام است که از بنا های سام بن نوح بوده

یعنی گفت راوی پس به پا خواستند گروهی و گفتند یا امیرالمؤمنین بیان کن برای ما که از کجا بیرون می اید این اصفر یعنی زرد پوست پس وصف کن برای ما صفت او را - پس ان حضرت علیه السّلام فرمود که وصف می کنم برای شما او را پشت او کشیده است یعنی پهن است و دو ساق پا های او کوتاه است و زود غضب یعنی زود خشم است دوازده یا بیست و دو جنگ می کند و او پیر مردیست

ص: 95

کُرد صفت خوب صورت دراز عمر پادشاه روم به ائین او در اید و زن های خود را در زیر پا های خود قرار دهند و ان مردیست که دین او سالم است و یقین او نیکو است و نشانه بیرون آمدن او بنا گذاردن شهر روم است بر سه قلعه یا سه سر حد یا سه پایگاه که به دست او تجدید شود پس ان وادی را شیخ صاحب سّراق خراب کند و او کسی است که مستولی بر قلعه ها یا سر حدّات یا پایگاه ها است پس مالک رقاب مسلمانان شود یعنی بر گردن مسلمانان سوار شود و مردانی از اهل بغداد بر او اضافه شود و جنگی در بابل که نزدیک حلّه است واقع شود که در ان جنگ خلق بسیاری کشته شوند و بسیاری به زمین فرو روند و فتنه ای در بغداد واقع شود و فریاد کننده ای فریاد کند که ملحق شوید به برادر های خود در کنار فرات پس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه های خود بیرون ریزند و میانه ایشان پنجاه هزار نفر کشته شوند و فرار کنند و ملحق به کوه ها شوند و باقی مانده ان ها به بغداد روند پس فریاد کننده ای فریاد دوّم را بلند کند باز بیرون ایند مردم مانند مورچگان از خانه های خود پس از ایشان هم چنان کشته شود پس خبر به زمین جزائر می رسد پس اهل جزائر گویند ملحق شوید به برادر های خود پس بیرون اید از میان ایشان مردی زرد رنگ و با گروهی چند می ایند به طرف زمین خط که طرف عمان باشد یا طرف قطیف که از توابع بحرین است و اهل هجر و اهل نجد نيز به ان ها ملحق می شوند پس داخل بصره شوند و مردم بصره به ان ها بپیوندند و از شهری به شهر دیگری وارد شوند تا این که داخل شهر حلب

ص: 96

شوند و در ان جا جنگ شدیدی واقع شود و یک صد روز در ان جا بمانند پس از ان ان مرد زرد رنگ داخل جزیره شود و در طلب گرفتن شام در اید پس جنگ بزرگی در ان جا بر پا کند که بیست و پنج روز طول کشد و در میان دو طرف خلق بسیاری کشته شوند و لشکر عراق به سمت بلاد جبل که محل کرد ها است بالا روند و مرد زرد رنگ با لشکرش به طرف کوفه سرازیر شوند و در ان جا می ماند تا این که خبر از شام می رسد که راه را بر حاجیان بریدند در ان وقت حاجیان از رفتن به جانب مکّه منع کرده شوند پس احدی از طرف شام و عراق به مکّه نرود و فقط از راه مصر به حج روند پس از ان راه حج قطع کرده شود و فریاد کننده ای از سمت دوّم فریاده کند که ان مرد زرد رنگ کشته شد پس بیرون اید به سوی لشکری که در روم هستند با هزار نفر رئیس مسلّط بر لشکر که هر رئیسی صد هزار مقاتل جنگی در تخت فرمان او باشد همه با سلاح های اراسته و پیراسته و فرود ایند در زمین ارجُون که نام شهریست از اطراف جیّان نزديك ام السّوداء و مدينة السّوداء که دمشق باشد و ان شهریست که سام بن نوح در ان فرود آمده پس جنگی بر دروازه آن واقع شود و لشکر روم از ان جا کوچ نکند تا این که خروج کند مردی بر ضرر ایشان از جائی که نمی دانند و با او لشکری باشد پس می کشد گروه عظیمی را از لشکر رومیان و فتنه به بغداد بر می گردد پس می کشند بعضی از ایشان بعض دیگر را پس فتنه به انتهاء می رسد و باقی نمی ماند مگر دو خلیفه که هر دو در یک روز کشته می شوند

ص: 97

یکی از آن ها در طرف غربی بغداد و دیگری در طرف شرقی آن و این خبر را اهل طبقه هفتم می شنوند پس در ان وقت خسف بسیاری واقع می شود و افتاب به طور واضح و روشنی می گیرد و می بینند این آیات را و دست از معصیت ها و گناهانی که می کنند بر نمی دارند و اگر نهیشان کنند منتهی نمی شوند

﴿فَقَامَ إِلَيْهِ ابْنِ يَقْطِينٍ وَ جَمَاعَةُ مِنْ وُجُوهِ أَصْحَابِهِ﴾

﴿وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ ذَكَرْتَ لَنَا السُّفْيَانِيُّ الشَّامِيِّ وَ نُرِيدُ أَنْ تُبَيِّنَ لَنَا أَمْرِهِ ﴾

﴿قَالَ : قَدْ ذَكَرْتَ خُرُوجِهِ لَكُمْ آخَرَ السُّنَّةِ الكائنة فَقالُوا اشرحه لَنَا فَانٍ قُلُوبَنَا قَدْ ارتاعت حَتَّى نَكُونَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنِ الْبَيَانِ﴾

﴿قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : عَلَامَةُ خُرُوجِهِ ، تَخْتَلِفُ ثَلَاثَ رَايَاتُ : رَايَةُ مِنَ الْعَرَبِ فَيَا وَيْلُ لِمِصْرٍ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنْهُمْ وَ رَايَةِ مِنَ الْبَحْرَيْنِ مِنْ جَزِيرَةِ أَ وَالِ مِنْ أَرْضِ فَارِسَ وَ رَايَةِ مِنَ الشَّامِ فتدوّم الْفِتْنَةِ بَيْنَهُمْ سَنَةً ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ فَيَقُولُ أَهْلِ الْعِرَاقِ قَدْ جاءَكُمْ قَوْمٍ حُفَاةً أَصْحَابِ أَهْوَاءُ مُخْتَلِفَةٍ فَتَضْطَرِبُ أَهْلِ الشَّامِ وَ فلسطين وَ يَرْجِعُونَ إِلَى رُؤَسَاءَ الشَّامِ وَ مِصْرَ فَيَقُولُونَ اطْلُبُوا وَلَدُ الْمَلِكِ فيطلبوه ثُمَّ يوافقوه بغوطة دِمَشْقَ بِمَوْضِعِ يُقَالُ لَهُ صرتا فَإِذَا حَلَّ بِهِمْ أَخْرَجَ أَخْوَالُهُ بَنِي كِلَابٍ وَ بَنِي دهانة وَ يَكُونُ لَهُ بِالْوادِ الْيَابِسِ عِدَّةٍ عَدِيدَةٍ فَيَقُولُونَ لَهُ : يَا هَذَا مَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تُضَيِّعَ الْإِسْلَامِ ، أَ مَا تَرَى إِلَى النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْأَهْوَالِ وَ الْفِتَنَ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ اخْرُجْ لِنَصْرِ دِينُكَ فَيَقُولُ : أَنَا لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ

ص: 98

فَيَقُولُونَ لَهُ : أَ لَسْتُ مِنْ قُرَيْشٍ وَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ الْمَلِكِ الْقَائِمِ ؟ أَ مَا تتعصّب لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ وَ مَا قَدْ نَزَلَ بِهِمْ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانُ مُنْذُ زَمَانُ طَوِيلُ ؟ فَإِنَّكَ مَا تَخْرُجُ رَاغِباً بِالْأَمْوَالِ وَ رغيد الْعَيْشِ ، بَلْ مُحَامِياً لِدِينِكَ فَلَا يَزَالُ الْقَوْمِ یختلفون الیه وَاحِداً بَعْدَ واخد فَعِنْدَهَا یقول اذْهَبُوا الی خلفائکم الذین کنتم لَهُمْ هَذِهِ الْمُدَّةِ ثُمَّ انْهَ یجیبهم وَ یخرج مَعَهُمْ فی یوم الجمعه یصعد مِنْبَرِ دِمَشْقُ وَ هُوَ أَوَّلُ مِنْبَرِ يصعده ، ثُمَّ يَخْطُبُ وَ يَأْمُرُهُمْ بِالْجِهَادِ وَ يبايعهم عَلَى أَنَّهُمْ لَا يُخَالِفُونَ أَمَرَهُ رضوه أَمْ كرهوه ، ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى الْغُوطَةِ وَ لَا يَلِجُ بِهَا حَتَّى تَجْتَمِعَ النَّاسِ عَلَيْهِ وَ يتلاحقون أَهْلِ الصقائر فَيَكُونُ فِي خَمْسِينَ أَلْفَ مُقَاتِلٍ فَيَبْعَثُ أَخْوَالُهُ بَنِي كِلَابُ فيأتونه مِثْلَ السَّيْلِ السَّائِلِ فَيَأْبَوْنَ عَنْ ذَلِكَ رِجَالٍ البّرِیین يُقاتَلُونَ رِجَالِ الْمَلِكِ ابْنَ الْعَبَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فِي عَصَائِبُ أَهْلِ الشَّامِ فَتَخْتَلِفَ ثَلَاثَ رَايَاتُ فراية لِلتَّرْكِ وَ الْعَجَمِ وَ هِيَ سَوْدَاءُ وَ رَايَةِ للبرّيين لِابْنِ الْعَبَّاسِ أَوَّلِ صَفْرَاءُ وَ رَايَةِ للسفياني فيقتتلون بِبَطْنِ الأزرقي قِتَالًا شَدِيداً فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ سِتِّينَ أَلْفاً ثُمَّ يَغْلِبُهُمُ السُّفْيَانِيُّ فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ خَلْقُ كَثِيرُ وَ يَمْلِكُ بُطُونِهِمْ وَ يَعْدِلَ فِيهِمْ حَتَّى يُقَالُ فِيهِ : وَ اللَّهِ مَا كَانَ يُقَالَ عَلَيْهِ إِلاَّ كَذِباً ، وَ اللَّهُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ وَ لَا یعلمون مَا تلقی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ لَوْ عَلِمُوا لِما قالُوا ذلک وَ لَا زَالَ یعدل فیهم حَتَّى يَسِيرَ فَأَوَّلُ سَيْرِهِ إِلَى حِمَّصٍ وَ إِنَّ أَهْلَها بِأَسْوَإِ حَالٍ ثُمَّ يُعَبَّرُ الْفُرَاتِ مِنْ بَابِ مِصْرَ وَ يَنْزِعُ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ الرَّحْمَةِ وَ يَسِيرُ إِلَى مَوْضِعِ يُقَالُ لَهُ قَرْيَةٍ

ص: 99

سَبَأَ فَيَكُونُ لَهُ بِهَا وَقْعَةُ عَظِيمَةُ فَلَا تَبْقَى بَلَدٍ إِلَّا وَ بَلَغَهُمْ خَبَرُهُ فَيُدْخِلُهُمْ مِنْ ذَلِكَ خَوْفٍ وَ جَزِعَ فَلَا يَزَالُ يَدْخُلُ بَلَداً بَعْدَ بَلَدٍ إِلَّا وَاقَعَ أَهْلِهَا فَأَوَّلُ وَقَعَتْ تَكُونُ بِحِمْصٍ ثُمَّ بِالرِّقَّةِ ثُمَّ بِقَرْيَةٍ سَبَأُ وَ هِيَ أَعْظَمُ وَقَعَتْ يُوَاقِعُهَا بِحِمْصٍ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى دِمَشْقَ وَقَدْ دَانَتْ لَهُ الْخَلْقُ فيجيش جَيْشاً إِلَى الْمَدِينَةِ وَ جَيْشاً إِلَى الْمَشْرِقِ فَيُقْتَلُ بِالزَّوْرَاءِ سَبْعِينَ أَلْفاً ويبقر بُطُونِ ثَلَاثُمِائَةٍ إمرأة حَامِلُ وَ يَخْرُجُ الْجَيْشُ إِلَى كوفانكم هَذِهِ فَكَمْ مِنْ باک وَ بَاكِيَةُ فَيُقْتَلُ بِهَا خَلْقُ كَثِيرُ ، وَ أَمَّا جَيْشُ الْمَدِينَةِ فَإِنَّهُ إِذَا تَوَسَّطَ الْبَيْدَاءِ صَاحَ بِهِ جبرائیل صَيْحَةً عَظِيمَةُ فَلَا يَبْقَى مِنْهُمْ أَحَدُ إِلَّا وَ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ وَ يَكُونُ فِي أَثَرِ الْجَيْشِ رَجُلَانِ أَحَدُهُمَا بشیر وَ الْآخَرُ نَذِيرُ فَيَنْظُرُونَ إِلَى مَا نَزَلَ بِهِمْ فَلا يَرَوْنَ إِلَّا رؤوسا خَارِجَةُ مِنَ الْأَرض فَيَقُولَانِ بِمَا أَصَابَ الْجَيْشِ فَيَصِيحُ بِهِمَا جَبْرَائِيلُ فَيَحُولُ اللَّهِ وُجُوهِهِمَا إِلَى قهقرى فَيَمْضِي أَحَدُهُمَا إِلَى الْمَدِينَةِ وَ هُوَ الْبَشِيرُ فيبشرهم بِمَا سَلَمَهُمْ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْآخَرُ نذیر فَيَرْجِعُ إِلَى السُّفْيَانِيُّ وَ يُخْبِرُهُ بِمَا أَصَابَ الْجَيْشِ قَالَ : وَ عِنْدَ جُهَيْنَةَ الْخَبَرَ الصَّحِيحِ لِأَنَّهُمَا مِنْ جُهَيْنَةَ بَشِيرُ وَ نَذِيرُ فَيَهْرُبُ قَوْمُ مِنْ أَوْلَادِ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ واله وَ سَلَّمَ وَهْمُ أَشْرَافُ إِلَى بَلَدِ الرُّومِ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ لِمَلِكِ الرُّومِ تَرُدَّ عَلَيَّ عَبِيدِي فيردَهُم إِلَيْهِ فَيَضْرِبُ أَعْنَاقَهُمْ عَلَى الدَّرَجِ الشَّرْقِيِّ لجامع بِدِمَشْقَ فَلَا يُنْكِرْ ذَلِكَ عَلَيْهِ أَحَدُ﴾

لُغات روع ترسیدن جزیره اوال جزیره منفرده ایست از بحرین حَرَستاء به فتح حاوراء و سكون سین و تاء دو نقطه قریه بزرگی است معموره واقعه در میان بستان های

ص: 100

دمشق در راه حمص فاصله ان تا دمشق یک فرسخ است و چیزی زیاد تر بنی کلاب قبیله سفیانی هستند بنی دهانه قبیله ایست از عرب وادی الیابس بیابانی است در شام که سفیانی از ان جا بیرون اید بطن الارزق قريب به حدود شامات است حمص به كسر حا و سكون میم شهریست بزرگ از شهر های شام در طرف قبلی قلعه حصینه بالای تلّ بلندی واقع است و در میان دمشق و حلب واقع است در نیمه راه سبا زمینی است از بنی سلیم در شامات و قریه ایست در همان حدود رقه از بلاد بنی عامر است جُهَینَه نام قبیله ایست از قضاعة

یعنی پس به پا خواست ابن یقطین و گروهی از موجّهين اصحاب ان حضرت و گفتند یا امیر المؤمنين به درستی که تو یاد فرمودی برای ما سفیانی شامی را و ما می خواهیم که بیان کنی برای ما امر او را پس فرمود که به تحقیق ذکر کردم بیرون آمدن او را برای شما که در اخر سال خواهد بود یعنی آخر سالی که به قیام قائم متصّل است پس عرض کرد شرح ده ان را برای ما زیرا که دل های ما ترسانست تا این که از بیان شما بینا شویم پس ان حضرت علیه السّلام فرمود نشانه خروج او اختلاف سه پرچم است یکی پرچم عربست که بلند شود پس وای بر مصر و ان چه که وارد شود بر ان از ایشان و پرچمی از بحرین از جزیره آوال بلند شود از زمین فارس و پرچمی از شام بلند شود پس ادامه دارد فتنه در میان ایشان تا یک سال پس خروج کند مردی از اولاد عبّاس پس اهل عراق گویند که

ص: 101

امدند شما را گروهی پای برهنگان صاحبان هوا های مختلف پس مضطرب شوند اهل شام و فلسطین از خبر امدن ان ها و رجوع می کنند به رؤسای شام و مصر پس به ایشان گویند که بطلبید شاهزاده را پس به طلب او می روند تا این که توافق می کنند و او را در غوطه دمشق می یابند در موضعی که ان را حَرَستا گویند و موضعی است در راه حِمص که تا دمشق یک فرسخ زیاد تری فاصله دارد پس چون بر ایشان در اید خلوت می کند با ایشان و بیرون می کند از مجلس دائی های خود را که از قبیله بنی کلاب و بنی دهانه می باشند و از برای او عدّه معدوده ایست در وادی یابس پس واردین به او می گویند ای ان شخصی که سزاوار و شایستگی این کار را داری حلال نیست برای تو که اسلام را ضایع کنی یعنی ساکت بنشینی و قیام نکنی تا اسلام ضایع شود و از بین برود ایا می بینی که چه هول ها و فتنه ها در مردم ظاهر شده پس بپرهیز از خدا و بیرون بیا برای یاری کردن دینت پس می گوید من رفیق و صاحب شما نیستم پس به او گویند که ایا از قریش نیستی و از اهل بیت پادشاه قیام کننده نیستی ایا غیرت و تعصب نمی کشی از اهل بیت پیغمبرت و می بینی ان چه را که به ایشان وارد شده از ذلت و خواری در این مدت های دراز زیرا که هر گاه قیام کنی برای رغبت در جمع اوری مال و خوش گذرانی نیست بلکه در این حال حمایت کشنده از دین خود می باشی پس پیوسته یکی بعد از دیگری در نزد او رفت و امد می کنند و او در ان وقت در جواب ایشان می گوید بروید نزد ان خلیفه هائی که

ص: 102

با ایشان بودید در این مدت پس از ان ایشان را اجابت می کند و بیرون اید با ایشان در روز جمعه ای پس بالای منبر دمشق می رود و ان اوّل دفعه ایست که منبر می رود و خطبه می خواند و ان ها را امر به جهاد می کند و بیعت می گیرد از ایشان به این که مخالفت نکنند با او در کار هائی که می کند چه رضایت به ان ها داشته باشند یا کراهت پس از ان بیرون می اید به سوی غوطه و وارد نمی شود در ان تا این که جمع شوند مردمان با او - و ملحق شوند به او مردمان لعن کننده و سخن چین و کافر پس عدّه او پنجاه هزار نفر می شوند پس می فرستد دائی های خود را در قبیله بنی کلاب پس مانند سیل جاری به نزد او می ایند از ان قبیله مرد های بیابانی و با مردان پادشاهی که از ابن عبّاس است مقاتله می کنند پس در ان وقت بیرون می اید سفیانی با گروه هائی از شامیان پس اهل سه پرچم با هم دیگر مختلف شود پرچم ترک و عجم که پرده آن سیاهست و پرچم عرب های بیابانی که تابعین ابن عبّاسند که پرده آن زرد است و پرچم سفیانی پس در بطن الازرق جنگ و قتال می كنند جنگ و قتال سختی پس کشته می شود از ایشان شصت هزار نفر پس از ان سفیانی بر ایشان غالب شود و بکُشد از ان ها جمعیّت زیادی را و مالک شود مرکز های حسّاس ایشان را و بنای خود را در میان ایشان به عدل و داد گذارد تا اندازه ای که در حق او گفته شود به ذات خدا قسم این حرف هائی که درباره او می گفتند (یعنی می گفتند ظالم و ستم کار است) دروغ بوده به ذات خدا

ص: 103

هر اینه ایشان دروغ گویانند و نمی دانند که چه خواهد کرد با امّت پیغمبر صلى الله علیه و اله و اگر می دانستند این سخن را نمی گفتند و پیوسته به عدالت در میان ایشان رفتار می کند تا این که به حرکت در اید و سیر کند و اوّل سیر او به حمص است و به درستی که اهل حمص در بد ترین حالند پس عبور می کند از فرات از باب بیعه مصر و می کَنَد خدا از دل او رحم را و می رود به موضعی که ان را قریه سبا گویند و در ان جا جنگ بزرگی واقع می شود پس باقی نمی ماند شهری مگر این که خبر او به اهل ان می رسد و ترس و جزع از این خبر ان ها را فرو می گیرد پس پیوسته داخل می شود به شهری بعد از شهر دیگری و با ان ها جنگ می کند اوّل جنگ او در حمص واقع می شود و بعد از ان در رقّه و پس از آن در قریه سَبا و این بزرگ تر جنگی است که در حمص واقع شود پس بر می گردد به دمشق و مردمان به او نزدیک شوند پس لشکری تجهیز می کند و به مدینه می فرستد و لشکری به سمت مشرق (یعنی عراق) می فرستد پس در بغداد هفتاد هزار نفر را می کشد و سی صد زن حامل را شکم پاره می کند و لشکر او به كوفه شما بیرون رود چه بسیار مرد و زن که به گریه در ایند پس می کشد در ان جا خلق بسیاری را و امّا لشکری که به مدینه فرستاده چون به زمین بیدار سند جبرئیل صحیحه عظیمی بر ان ها می زند پس باقی می ماند از ایشان اَحَدی مگر این که به زمین فرو می روند و دو مرد در عقب لشکر می ماند که یکی از ان ها بشارت دهنده باشد و دیگری بیم دهنده و این دو نفر می بینند

ص: 104

ان چه را که بر ان ها وارد می شود پس نمی بینند از آن ها مگر سر های ایشان را که از زمین بیرون است پس می گویند آن چه را که می بینند پس جبرئیل بر ان دو نفر صیحه ای زند که صورت های ان ها به عقب بر گردد و خدا رو های ان ها را به عقب برگرداند پس یک نفر از ان ها به مدينه می رود و ان بشارت دهنده است پس بشارت می دهد ایشان را که خدا ان ها را از شرّ ان لشکر سالم گردانید و دیگری بیم دهنده است و او بر می گردد به سوی سفیانی و خبر می دهد او را به آن چه که به لشکر او وارد شده - فرمود - و خبر صحیح نزد جهینه است که قبیله ای هستند از عرب زیرا که این دو نفر که بشیر و نذیر هستند از جهینه اند پس فرار می کنند گروهی از اولاد پیغمبر صلى الله عليه و اله که از شریف ها هستند به شهر روم پس سفیانی به پادشاه روم گوید بندگان مرا به من بر گردان پس بر می گرداند ایشان را به سوی او پس بالای درجه شرقی مسجد جامع دمشق ان ها را گردن می زند و کسی او را بر این کارا انکار نمی کند

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿أَلَا وَ إِنَّ عَلَامَةَ ذَلِكَ تَجْدِيدِ الأسوار بِالْمَدَائِنِ فَقِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَذْكُرُ لَنَا الأسوار فَقَالَ تَجَدُّدِ سُوَرٍ بِالشَّامِ وَ الْعَجُوزِ وَ الْحُرَّانِ يُبْنَى عَلَيْهِمَا سوران وَ عَلَى وَاسِطٍ سُوَرٍ وَ الْبَيْضَاءَ يُبْنَى عَلَيْهَا سُوَرٍ وَ الْكُوفَةِ يُبْنَى عَلَيْهَا سوران وَ عَلَى شوشتر سُوَرٍ وَ عَلَى أرمنية سُوَرٍ وَ عَلَى مُوصِلَ

ص: 105

سُوَرٍ و علی هَمْدَانَ سُوَرٍ وَ عَلَى وَرَقَةَ سُوَرٍ وَ عَلَى دیار یونس سُوَرٍ وَ عَلَى حِمَّصٍ سُوَرٍ وَ عَلَى مطردين سُوَرٍ وَ عَلَى الرَّقْطَاءِ سُوَرٍ وَ عَلَى الرَّهْبَةُ سُوَرٍ وَ عَلَى دِيرَ هِنْدٍ سُوَرٍ وَ عَلَى القلعة سُوَرٍ﴾ سخن مؤلف در شرح و لُغات سور به معنای باره است بر وزن چاره در کتاب برهان جامع که لغت پارسی است ده معنی برای آن ذکر کرده ان چه که در این جا مناسب استان آن معنای دوّم از ده معنی است که مراد دیوار و قلعه شهر و غیره است یعنی چیزی که نازل منزله دیوار و قلعه شهر باشد و ان برای محفوظ ماندن شهر است از حمله و استیلاء دشمن و در هر عصری سود هر شهری برای جلوگیری از دشمن به مقتضای الات و ادوات و قوای جنگی ایست که در ان عصر متداول است و استعمال می شود مثلا در ازمنه سابقه به حصار های بلند قطور محکم و برج و بارو و یا کندن خندق به دور شهر و بستن دروازه ها و امثال آن بوده چنان چه هنوز در بعضی از شهر های قدیمی از ان آثار باقی ماند ولی در عصر حاضر این گونه سور ها برای حفظ شهر و سر حدّات مملکتی به هیچ وجه جلو گیر از راه یافتن بیگانگان با مخترعات جديده عصری که به کار برده می شود نیست و لذا سور در این عصر باید به تناسب زمان و مقتضیات آن باشد تا به حكم ایه شریفه ﴿وَ أَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَيلِ﴾ تا اخر آیه از دشمن بتوان جلوگیری کرد و با در کار بودن انواع اسلحه گرم و سرد فعلی برج و بارو و حصار و خندق های

ص: 106

قدیمی نتیجه ای ندارد پس سور هائی که حضرت امیر المؤمنين عليه السلام در این خطبه خبر داده که بنا گذارده می شود و یا تجدید می شود قطعاً غیر از برج و بارو ها و حصار ها و خندق های متداوله در قرن های گذشته است با در نظر گرفتن فرمایشات حضرت که راجع به وقایع مهمّه و پیش امد کردن فتنه های بزرگ و جنگ های خونین جهانی است و امور خارق عادتی که در اخر زمان در دنیا رخ می دهد اگر گفته شود که مراد حضرت از بناء و تجدید سور ها ساختن یا تجديد کردن حصار های سابق قرون صدر اسلام بوده سخن بسیار سست بی مغزی است پس باید گفت مراد حضرت بنا و تجدید سور در شهر ها و اماکن به خصوصی که نام برده و یاد فرموده پایگاه های جنگی و فرودگاه های فعلی است که در بیش تر از نقاطی که حضرت خبر داده در عصر حاضر ساخته و دائر شده که قبلا این نحوه ساختمان ها سابقه ای نداشته می باشد یا بنا های اهمیّت دار تری که بعد از این ساخته شود

العجوز اسم جمهوریت از جماهیر دهناء که ان را خزوی گویند (معجم البلدان) حُرّان به ضم حاد تشدید راء دو وادی است به نجد و دو وادی است به جزیره یا در زمین شام (معجم) واسط شهریست میان بصره و کوفه واقع است و فاصله ان به هر یک از ایند و پنجاه فرسخ است بیضاء شهریست بزرگ در فارس و نام شهری است در مغرب چه نام گردنه ایست در جبل المناقب که در حدود طائف است و نام حَلَب

ص: 107

و نام محلی است میان موصل و یَعفَر و نام محلّی است در بصره و نام چهار قریه است در مصر و نام قریه ایست نزدیک اسکندریّه و نام شهریست در بلاد مرز پشت باب الابواب ارمنیّه کبری و صغری اوّل در روم دوّم تفلیس و نواحی ان است رقّه شهریست مشهور در کنار فرات از شهر های جزیره از ان جا تا حرّان سه روز راه است دیار یونس در حوالی موصل است مَطَریّه از قریه های مصر است رقطا از نواحی خط یا بحرین است رُحبَه وادی ایست نزديك صنعا و ناحیه ایست میان مدینه و شام و قریه ایست در عراق دیر هند کبری در حیره است و دیر هند صغری نزديك نجف است قلعه محلی است نزدیک حلوان عراق یا قلعه ایست که معدن قلع است که ان کوهی است در شام در راه چین

یعنی آگاه باشید که نشانه ان (یعنی خروج سفیانی) تازه شدن پایگاه هائیست در شهر ها پس گفته شد که یا امیر المؤمنین ذکر کن برای ما ان پایگاه ها را پس فرمود که تجدید می شود پایگاهی در شام و دو پایگاه در عجوز که نام جمهوریست از جماهیر دهناء وحُرّان که دو وادی است در نجد یا در شام و پایگاهی در واسط که شهریست در میان کوفه و بصره و بنا می شود پایگاهی در بیضاء که شهریست بزرگ در فارس یا در مغرب یا نام گردنه ایست در جبل المناقب که در حدود طائف است یا در حلب یا محلی که میان موصل و یغفر است یا محلّی در بصره یا در فراء مصر یا قریه ای نزدیک

ص: 108

اسکندریّه یا شهری که در بلاد خِزِر است و بنا گذارده می شود دو پای گاه در کوفه و پایگاهی در شوشتر و پای گاهی در ارمنیّه کبری یا صغری . و پایگاهی در موصل و پایگاهی در همدان . و پایگاهی در رقّه که شهریست در کنار فرات، و پایگاهی در دیار یونس و پایگاهی در حمص و پایگاهی در مَطَریّه که از قریه های مصر است ، و پایگاهی در رقطاء که از نواحی خطّ یا بحرین است. و پایگاهی در رحبه که وادی ایست نزدیک صنعاى یمن یا ناحیه ایست میان مدینه و شام یا قریه است در عراق و پایگاهی در دیر هند کبری در حیره یا در دیر هند صغری نزدیک به نجف و پایگاهی در قلعه نزدیک حلوان عراق یا قلعه ای که معدن قلعه ای است که ان کوهی است در شام

﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنَّهُ إِذَا ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ تَكُونُ لَهُ وقائع عِظَامِ فَأَوَّلُ وَقَعَتْ بِحِمْصٍ ثُمَّ بِحَلْبِ ثُمَّ بِالرِّقَّةِ ثُمَّ بِقَرْيَةٍ سَبَأَ ثُمَّ بِرَأْسِ الْعِينِ ثُمَّ بنصیبین ثُمَّ بالموصل وَ هِيَ وَقَعَتْ عَظِيمَةُ ثُمَّ تَجْتَمِعُ إِلَى الْمَوْصِلِ رِجَالِ الزَّوْرَاءُ وَ مَنْ دیار یونس إِلَى اللخمة وَ تَكُونُ وَقَعَتْ عَظِيمَةُ يُقْتَلُ فِيهَا سَبْعِينَ أَلْفاً وَ يَجْرِي عَلَى الْمَوْصِلِ قِتَالِ شَدِيدُ يَحِلُّ بِهَا ثُمَّ يَنْزِلُ إِلَى السُّفْيَانِيُّ وَ يُقْتَلُ مِنْهُمْ سِتِّينَ أَلْفاً وَ إِنْ فِيهَا كُنُوزِ قَارُونَ وَلِّهَا أَحْوَالِ عَظِيمَةُ بَعْدَ الْخَسْفُ وَ الْقَذْفِ وَ الْمَسْخِ وَ تَكُونُ أَسْرَعُ ذَهَاباً فِي الْأَرْضِ مِنِ الْوَتِدِ الْحَدِيدِ فِي أَرْضٍ الرجف

ص: 109

قَالَ وَ لا يَزالُ السُّفْيَانِيُّ يُقْتَلُ كُلُّ مَنِ اسْمُهُ مُحَمَّدُ وَ عَلِيٍّ وَ حَسَنِ وحسین وَ فَاطِمَةَ وَ جَعْفَرِ و موسی وَ زَيْنَبُ وَ خَدِيجَةَ وَ رُقْيَةِ بغضأ وحنقأ لآِلِ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ واله وَ سَلِّمْ ثُمَّ يَبْعَثُ فِي جَمِيعِ الْبُلْدَانِ فَيَجْمَعَ لَهُ الْأَطْفَالِ وَ يَغْلِي لَهُمْ الزَّيْتَ فَيَقُولُ لَهُ الْأَطْفَالِ : إِنْ كَانَ آبَاؤُنَا عَصَوْكَ نَحْنُ فَمَا ذَنْبُنَا ؟ فَيَأْخُذُ كُلُّ مَنِ اسْمُهُ عَلَى مَا ذَكَرْتُ فيغليهم فِي الزَّيْتِ ثُمَّ يَسِيرُ إِلَى كوفانکم هَذِهِ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الدوامة فَيَفْعَلُ بِالرِّجَالِ كَمَا يَفْعَلُ بِالْأَطْفَالِ وَ يُصْلَبُ عَلَى بَابِهَا كُلُّ مَنِ اسْمُهُ حُسْنِ وحسین ثُمَّ يَسِيرُ إِلَى الْمَدِينَةِ فينهبها فِي ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ يُقْتَلُ فِيهَا خَلْقُ كَثِيرُ وَ يُصْلَبُ عَلَى مَسْجِدِهَا كُلُّ مَنِ اسْمُهُ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَعِنْدَ ذلِكَ يَغْلِيَ دِمَاؤُهُمْ كَمَا غَلَى دَمُ يحیی بْنِ زکریا فَإِذَا رَأَى ذَلِكَ الْأَمْرُ أَيْقَنَ بِالْهَلَاكِ فَيُوَلِّيَ هَارِباً وَ يَرْجِعُ منهزما إِلَى الشَّامِ فَلَا يَرَى فِي طَرِيقِهِ أَحَدُ يُخَالِفُ عَلَيْهِ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ ، فَإِذَا دَخَلَ إِلَى بَلَدِهِ اعْتَكَفَ عَلَى شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْمَعَاصِي وَ يَأْمُرُ أَصْحَابِهِ بِذَلِكَ فَيَخْرُجُ السُّفْيَانِيُّ وَ بِيَدِهِ حَرْبَةُ وَ يَأْمُرُ بالإمرأة فَيَدْفَعُهَا إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ فَيَقُولُ لَهُ : أَ فُجِرَ بِهَا فِي وَسَطِ الطَّرِيقِ ، فَيَفْعَلُ بِهَا ثُمَّ يبقر بِبَطْنِهَا وَ يَسْقُطُ الْجَنِينِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَلَا يَقْدِرُ أَحَدُ أَنْ ینکر عَلَيْهِ ذَلِكَ﴾

یعنی گروه مردم اگاه باشید که چون سفیانی ظاهر شود برای او وقایع و جنگ های بزرگی خواهد بود اوّل وقعه و جنگ او به شهر حمص واقع خواهد شد پس از ان به حلب پس از آن به رقّه پس از ان به قریه سبا پس از آن به راس العین که شهریست از شهر های جزیره در پانزده فرسخی نصیبین پس از ان نصیبین پس از ان به موصل و وقعه موصل وقعه بزرگی خواهد بود پس از ان جمع می شوند در موصل مردان بغداد و از دیار یونس تا لجمه که نام موضعی است و در ان جا جنگ عظیمی واقع شود که هفتاد هزار نفر در ان جنگ کشته شوند و

ص: 110

جریان پیدا می کند جنگ تا موصل و در ان جا قتال سختی رو خواهد داد پس فرود می اید سفیانی در ان جا و شصت هزار نفر از ایشان را می کشد و به درستی که در ان جا است گنج های قارونی و از برای ان جا است هول های بزرگی بعد از فرو رفتن به زمین و سنگ باریدن و مسخ شدن و زود تر از جا های دیگر در زمین فرو رفتن از میخ آهنی که که به زمین سست لرزان فرو رود فرمود و پیوسته سفیانی می کشد هر کسی را که نام او محمّد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسى و زينب و خديجه و رقيّه است از روی بغض و کینه ای که با ال محمّد دارد پس می فرستد در جمیع شهر ها و جمع می کنند برای او بچه ها را و می جوشاند برای ایشان روغن زیت را پس بچّه ها می گویند به او که اگر پدران ما نا فرمانی تو را کردند پس ما چه گناهی کرده ایم پس می گیرد هر که را اسم او مانند یکی از ان اسم هائی است که ذکر کردم و می جوشاند او را در روغن ریت پس می رود به جانب کوفه شما این شهر پس دور می زند در کوچه های کوفه مانند دوّامه ها و با مردان همان معامله را می کند که با اطفال کرده و بر دار می کشد بر دروازه کوفه هر که را نام او حسن و حسین است پس در این هنگام می جوشد خون های ایشان هم چنان که به جوش آمد خون یحی بن زکریّا پس چون این امر را می بیند یقین به هلاکت خود پیدا می کنند و و پشت می کند از ترس و بر می گردد فرارًا به سوی شام پس نمی بیند در راه خود کسی را که با او مخالفت کند تا وقتی که داخل شام شود و چون داخل شهر خود بشود در ان جا معتکف به شرب خمر و انواع معصیت ها می شود و اصحاب خود را به این کار ها امر می کند

ص: 111

پس بیرون می اید سفیانی در حالتی که حربه ای در دست او است امر می کند زیرا در نزد او می اورند او را به بعضی از اصحاب خود می دهد که در میان راه با او فجور کند به او می گوید که با او فجور کن در میان راه پس با او فجور می کند پس از ان شکم او را پاره می کند و بچه ای که در شکم دارد سقط می کند و کسی قدرت ندارد که بر او انکار کند

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿فَعِنْدَهَا تَضْطَرِبُ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّماواتِ وَ يَأْذَنَ اللَّهُ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ مِنْ ذُرِّيَّتِي وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ ثُمَّ يُشَيِّعُ خَبَرُهُ فِي كُلِّ مَكَانٍ فَيَنْزِلُ حِينَئِذٍ جبرائیل عَلَى صَخْرَةٍ بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَيَصِيحُ فِي أَهْلِ الدُّنْيَا : قَدْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ، ثُمَّ إِنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ فَأَنْ كمدأ وَ جَعَلَ يَقُولُ﴾

بُنَيَّ إِذا ما جَاشَتْ التَّرْكِ فَانْتَظَرَ *** وَلَايَةُ مهدئ يَقُومُ و يعدل

و ذل مُلُوكِ الظُّلَمُ مِنْ آلِ هَاشِمٍ *** وَ بُويِعَ مِنْهُمْ مَنْ يُذَلُّ ويهزل

صبي مِنَ الصِّبْيَانِ لَا رَأْيَ عِنْدَهُ *** وَ لَا عِنْدَهُ حَدٍّ وَ لَا هُوَ يعقل

و ثم يَقُومَ الْقَائِمُ الْحَقِّ مِنْكُمْ *** وَ بِالْحَقِّ يَأْتِيكُمْ وَ بِالْحَقِّ يعمل

سمي رَسُولُ اللَّهِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ *** فَلَا تخذلوه يَا بُنَيَّ وَ عَجِّلُوا

﴿قَالَ : فَيَقُولُ جَبْرَائِيلُ فِي صيحته : يا عِبادِ اللَّهِ اسْمَعُوا مَا أَقُولُ : إِنَّ هذا مَهْدِيٍّ آلِ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ واله وَ سَلَّمَ خَارِجُ مِنْ أَرْضَ مَكَّةَ فَأَجِيبُوهُ﴾

يعنى فرمود ان حضرت عليه السلام پس در ان وقت مضطرب می شوند فرشتگان

ص: 112

در اسمان ها و اذن می دهد خدا به خروج قائم از ذرّیه من و او است صاحب زمان پس شایع می شود خبر او در همه جا ها پس در ان هنگام جبرئیل فرود می اید بالای صخره بیت المقدس و در میان اهل جهان ندا می کند که امد حقّ و رفت باطل به درستی که باطل از بین رونده است پس ان حضرت علیه السّلام اه سردی از دل کشیده ناله حزن اوری زد و فرمود پسرک من زمانی که لشکر ارائی کرد طائفه ترک پس منتظر باش ولایت مهدی را که قیام می کند و به عدالت داوری می کند و ذلیل می شوند پادشاهان روی زمین که از ال هاشمند و بیعت کرده شوند از ایشان کسانی که لذّت طلب و اهل هزل و بیهوده گوئی هستند و ان کودکیست از کودک ها که هیچ رأیی از خود ندارد و هیچ جدیّتی بكند و صاحب عقل و تدبیر نباشد و پس از ان قائم به حق و راستی که از خود شما ها است قیام می کند و به حقیقت و راستی می اید شما را و به حق عمل می کند و او هم نام رسول خدا می باشد جان من فدای او پس خوار نکنید او را ای پسران من و بشتابید به سوی او گفت پس جبرئیل در صیحه می گوید خود که ای بندگان خدا بشنوید ان چه را که می گویم به درستی که اينست مهدى ال محمّد صلى الله عليه و اله بيرون اینده است از زمین مکّه پس اجابت کنید او را

﴿قَالَ فَقَامَتْ الیه الْفُضَلَاءِ وَ العلماء وَ وُجُوهِ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا یا أمیر المؤمنین صِفْ لَنَا هَذَا المهدی ؛ فَإِنْ قُلُوبَنَا اشْتَاقَتْ إلی ذکره . فَقَالَ علیه السَّلَامُ : هُوَ صَاحِبُ الْوَجْهِ الْأَقْمَرِ ، وَ الجبین الْأَزْهَرِ، وَ صَاحِبُ العلّامه

ص: 113

الشّامه الْعَالِمُ غیر مُعَلَّمُ الْمُخْبِرِ بالکائنات قَبْلَ أَنْ یعلم مَعَاشِرَ النَّاسِ الَّا وَ انَّ الدین فینا قَدْ قَامَتِ حُدُودَهُ وَ اخُذَ علینا عُهُودِهِ أَلَا وَ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَطْلُبُ الْقِصَاصِ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ حَقُّنَا وَ هُوَ الشَّاهِدُ بِالْحَقِّ وَ خَلِيفَةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إسمه كإسم جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ) ابْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ مِنْ ذُرِّيَّةِ الْحُسَيْنِ وُلْدِي ، فَنَحْنُ الْكُرْسِيِّ وَ أَصْلُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فمحبّونا هُمْ الْأَخْيَارِ وَ وَلَايَتَنَا فَصْلِ الْخِطَابِ وَ نَحْنُ حَجَبَتِ الْحِجَابِ ، أَلَا وَ إِنَّ الْمَهْدِيِّ أَحْسَنِ النَّاسِ خُلُقاً وَ خَلَقْتُ ثُمَّ إِذَا قَامَ تَجْتَمِعُ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ عَلَى عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ أَصْحَابِ طَالُوتَ وَ هُمْ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا كُلُّهُمْ ليوث قَدْ خَرَجُوا مِنْ غاباتهم مِثْلَ زُبَرَ الْحَدِيدِ ، لَوْ أَنَّهُمْ هَمُّوا بإزالة الْجِبَالِ الرَّوَاسِي لأزالوها عَنْ مَوَاضِعِهَا فَهُمُ الَّذِينَ وَحَّدُوا اللَّهُ تَعَالَى حَقَّ تَوْحِيدِهِ ، لَهُمْ بِاللَّيْلِ أَصْوَاتُ كأصوات الثَّوَاكِلُ حُزْناً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ تَعَالَى ، قِوَامَ اللَّيْلِ صُوَّامِ النَّهَارِ كَأَنَّمَا ربّاهم أَبٍ وَاحِدٍ وَ أُمٍّ وَاحِدَةً ، قُلُوبُهُمْ مُجْتَمِعَةً بِالْمَحَبَّةِ وَ النَّصِيحَةُ ، أَلَا وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ أَسْمَاءَهُمْ وَ أَمْصَارِهِمْ﴾

یعنی راوی گفت پس به پا خواستند به سوی او صاحبان فضل و علم و موجّهین یاران ان حضرت و گفتند یا امیر المؤمنين و طف کن برای ما این مهدی را زیرا که دل های ما مشتاق ذكر او است پس فرمود ان حضرت عليه السلام كه او است صاحب روئی مانند ماه و نور پیشانی او درخشندگی دارد و صاحب نشانه و خالی است دانا است در حالتی که کسی از بشر او را تعلیم نداده و خبر دهنده است به ان چه خواهد بود و خواهد

ص: 114

شد پیش از ان که تعلیم داده شود گروه مردم آگاه باشید به درستی که حدود دین در میان ما بر پا شد و عهد ان از ما گرفته شد آگاه باشید به درستی که مهدی طلب قصاص می کند از کسی که نمی شناسد حقّ ما را و او گواه بر حقی است و خلیفه ی خدا است بر خلق او نام او مانند نام جدّ او رسول خدا صلى الله عليه و اله است پسر حسن بن علی از اولاد فاطمه از ذرّیه فرزندم حسین است پس مائیم ریشه علم و دانائی و عَمَل پس دوست دارندگان ما از نیکانند و ولایت ما فصل خطابست و مائیم بهترین دربانان خدا در میان دربانان او آگاه باشید که مهدی نیکو ترین مردم است از حيث افرینش و خلق و خوی پس چون قیام کند جمع می شوند به سوی او یارانش که به شماره اصحاب بدر و اصحاب طالوتند و ایشان سی صد و سیزده نفرند که همه ان ها به شیرانی هستند که از کمین گاه های خود بیرون ایند مانند پاره های اهن اگر ایشان اراده کنند که کوه های سخت را از جا بکنند هر اینه می کَنند ان ها را از جا های خود پس ایشانند کسانی که بیگانگی پوشش می کنند خدا را به سبب ان مهدی حق یگانه دانستن او از برای ایشانست در شب ها صدا هائی مانند صدا های زن های جوان مرده از ترس خدا و خشیت او نماز گذارندگان اند در شب ها و روزه دارانند در روز که یا یک پدر و یک مادر ان ها را تربیت کرده اند دل هاشان با هم جمع و یکی است در دوستی کردن با هم دیگر و پند دادن به یک دیگر آگاه باشید که من هر اینه می شناسم نام های ایشان و شهر های ایشان را

ص: 115

﴿فَقَامَ إِلَيْهِ جَمَاعَةُ مِنَ الْأَصْحَابِ وَ قَالُوا : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَسْأَلُكَ بِاللَّهِ وَ بِابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْ تُسَمِّيَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَمْصَارِهِمْ فَلَقَدْ ذَابَتْ قُلُوبَنَا مِنْ كَلَامُكَ فَقَالَ : اسْمَعُوا أَبْيَنُ لَكُمْ أَسْمَاءِ أَنْصَارِ الْقَائِمِ إِنْ أَوَّلُهُمْ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ آخِرُهُمْ مِنَ الْأَبْدَالِ فَالَّذِينَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ رَجُلَانِ اسْمُ أَحَدِهِمَا عَلِيٍّ وَ الْآخَرُ مُحَارِبُ وَ رَجُلَانِ مِنْ قاشان عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالُ مِنَ المهجمة : مُحَمَّدُ وَ عُمَرَ وَ مَالِكَ وَ رَجُلُ مِنِ السَّنَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ حَجَرَ مُوسَى وَ عَبَّاسٍ وَ رَجُلُ مِنِ الْكُورَةِ إِبْرَاهِيمَ وَ رَجُلُ مِنْ شِيرَازُ عَبْدِ الْوَهَّابُ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ سعداوة : أَحْمَدُ وَ يَحْيى وَ فَلَاحِ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مَنْ زَيَّنَ : مُحَمَّدُ وَ حَسَنٍ وَ فَهْدٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ حِمْيَرٍ مَالِكَ وَ نَاصِرُ وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ شيران وَ هُمْ عَبْدِ اللَّهِ وَ صَالِحٍ وَ جَعْفَرٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ - رَجُلُ مَنْ عُقِرَ أَحْمَدَ وَ رَجُلَانِ مِنْ المنصورية عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ ملاعب وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ سيراف : خَالِدُ وَ مَالِكُ وَ حَوْقَلَ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ رَجُلَانِ مِنْ خونخ : محروز وَ نُوحٍ وَ رَجُلُ مِنْ المثقة هَارُونَ وَ رَجُلَانِ مِنِ الصِّينَ مِقْدَادَ وَ هُودٍ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الهويقين : عَبْدُ السَّلَامِ وَ فَارِسَ وَ كُلَيْبٍ وَ رَجُلُ مِنْ الزناط جَعْفَرٍ وَ سِتَّةُ رِجَالُ مِنَ عمّان﴾

لُغات قاشان معرّب کاشان است مَهجَم و لایتی است از اعمال زبید در یمن سند شهر هائی است میان شهر های هند و کرمان و سیستان و نام شهریست در اندُلُس و نام قریه است از قریه های بلده نَسا در خراسان (معجم) هجری نام بلدی است در نجران و نیز

ص: 116

نام محلی است از بحرین کور از اعمال بصر است میانه مَیسان و دریا شیزر شهریست از شهر های شامات که نهر لودُن از میان ان عبور می کند سعداوه نام قریه و محلی است در زمین حجاز زید موضعی است نزدیک مَرج خَساف از اعمال شام است و نیز نام محلی است در لَحسا از شهر های جزیره عقر در زمین عراق است نزدیک کربلا منصوریّه نام چند موضع است سیراف شهریست از شهر های فارس تا شیراز شصت فرسخ راه است خونج شهریست در اذربایجان میان مراغه و زنجان از طریق رَیّ که ان را کاغذ کنان نیز گویند و ان شهر خزابیست کوچک (معجم) ثقب از دهات یمامه است سنّ شهریست کنار دجله بالای تَکریت هونین شهریست در نواحی مصر رُهاط موضعی است در سه منزلی مکّه و نام محلّی است از توابع یَنبُع یا یَنبوع

یعنی پس به پا خواستند به سوی ان حضرت جماعتی از یاران و گفتند یا امیر المؤمنین خواهش می کنم از تو به حق خدا قسم و به حق پسر عمّت رسول خدا صلى الله علیه و اله که نام ببری ان ها را به نام هایشان و شهر ها شان پس هر اینه به تحقیق اب شد دل های ما از سخنان تو - پس فرمود بشنوید بیان می کنم برای شما نام های یاران قائم علیه السّلام را به درستی که اوّل ایشان از اهل بصره است و اخر ایشان از ابدال است و ان هائی که از اهل بصره اند دو نفرند یکی از ان ها نامش علیّ است و دیگری محارب و دو مرد از کاشانند عبد الله و عبید الله و سه مرد از مهجم اند که در حدود یمن است محمّد و عُمَر و مالك و یك مرد از سند است عبد الرحمن و دو مرد از هجرند موسى و عبّاس و مردی

ص: 117

از کور که از توابع بصره است ابراهیم و مردی از شیزر عبد الوهّاب و سه مرد از سعداوه که نام قریه ایست در زمین حجاز احمد و یحیی و فلّاح و سه نفر از زَید که از توابع شام یا محلی است از لحسا محمّد و حسن و فهد و دو نفر از قبيله حمير مالك و ناصر و چهار نفر از شیراز ایشان عبد الله و صالح و جعفر و ابراهیم و مردی از عقر که نزدیک کربلا است احمد و دو مرد از منصوریّه عبد الرحمن و ملاعب و چهار مرد از سیراف خالد و مالك و حوقل و ابراهيم و دو مرد از خونج که قریه ایست میان مراغه و زنجان محروز و نوح و مردی از ثقب هرون و دو مرد از سِنّ مقداد و هود و سه مرد از هونین عبد السلام و فارس و كليب و مردی از رهاط جعفر و شش مرد از عمّان محمّد و صالح و داود و هواشب و کوش و یونس

﴿وَ رَجُلُ مِنِ الْعِمَارَةِ مَالِكَ- وَ رَجُلَانِ مِنْ جعارة يَحْيَى وَ أَحْمَدَ -وَ رَجُلُ مِنْ كِرْمَانَ عَبْدِ اللَّهِ- وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ صُنْعاً : جَبْرَئِيلُ وَ حَمْزَةَ وَ يَحْيى وَ سَمِيعُ وَ رَجُلَانِ مِنْ عَدْنٍ : عَوْنُ وَ مُوسَى- وَ رَجُلُ مِنْ لنجویه كوثر- وَ رَجُلَانِ مِنْ هَمْدَانَ : عَلِيُّ وَ صَالِحٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الطَّائِفِ : عَلِيُّ وَ سَبَا وَ زَكَرِيَّا -وَ رَجُلُ مِنْ هَجَرَ عَبْدِ الْقُدُّوسِ - وَ رَجُلَانِ مِنَ الْخَطِّ : عَزِيزُ وَ مُبَارَكُ - وَ خَمْسَةُ رِجَالُ مِنْ جَزِيرَةِ أَ والٍ وَ هی الْبَحْرَيْنُ : عَامِرُ وَ جَعْفَرٍ وَ نَصِيرُ وَ بُكَيْرٍ وَ لَيْثٍ- وَ رَجُلُ مِنِ الْكَبْشُ مُحَمَّدٍ (فَهْدٍ) وَ رَجُلُ مِنِ الْجَدَّةَ إِبْرَاهِيمَ - و أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ مَكَّةَ : عُمَرَ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ - وَ عَشَرَةُ مِنَ الْمَدِينَةِ عَلَى أَسْمَاءَ أَهْلَ الْبَيْتِ : عَلِيُّ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ عَبَّاسٍ وَ طَاهِرُ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ

ص: 118

وَ قَاسِمٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُحَمَّدٍ - وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنَ الْكُوفَةِ : مُحَمَّدُ وَ غِيَاثٍ وَ هُودٍ وَ عَتَّابٍ - وَ رَجُلُ مِنْ مَرْوَ حُذَيْفَةَ - وَ رَجُلَانِ مِنْ نَيْشَابُورَ : عَلِيُّ وَ مُهَاجِرُ- وَ رَجُلَانِ مِنْ سمرقند : عَلِيُّ وَ مُجَاهِدٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ كازرون : عُمَرَ وَ مَعْمَرُ وَ يُونُسَ وَ رَجُلَانِ مِنْ الأسوس شَيْبَانَ وَ عَبْدِ الْوَهَّابُ - وَ رَجُلَانِ مِنْ دستر : أَحْمَدُ وَ هِلَالٍ وَ رَجُلَانِ مِنِ الضَّيْفِ : عَالِمُ وَ سُهَيْلُ وَ رَجُلُ مِنْ طَائِفِ الْيَمَنِ هِلَالٍ - وَ رَجُلَانِ مِنْ مرقون : بَشَرٍ وَ شُعَيْبٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ بِرَوْعَةٍ : يُوسُفَ وَ داوُدَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ رَجُلَانِ مِنْ عَسْكَرٍ : مُكْرَمِ الطِّيبِ وَ مَيْمُونٍ - وَ رَجُلُ مِنْ وَاسِطٍ عَقِيلٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الزَّوْرَاءُ : عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ أَحْمَدَ وَ عَبْدُ اللَّهِ -وَ رَجُلَانِ مِنْ سُرَّ مَنْ رَأَى : مُرَائِي وَ عَامِرٍ - وَ رَجُلُ مِنِ السَّهْمُ جَعْفَرٍ- وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ سَيَلَانَ نُوحُ وَ حَسَنٍ وَ جَعْفَرٍ -وَ رَجُلُ مِنْ كرخ بَغْدَادَ قَاسِمٍ - وَ رَجُلَانِ مِنْ نَوْبَةُ : وَاصِلُ وَ فَاضِلُ - وَ ثَمَانِيَةَ رِجَالُ مِنَ قَزْوِينُ : هَارُونَ وَ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعْفَرٍ وَ صَالِحٍ وَ عُمَرَ وَ لَيْثٍ وَ عَلِيُّ وَ مُحَمَّدُ وَ رَجُلُ مِنْ البلخ حَسَنٍ - وَ رَجُلُ مِنْ المداغة صَدَّقَهُ - وَ رَجُلُ مِنْ قُمَّ يَعْقُوبَ - وَ أَرْبَعَةُ وَ عِشْرُونَ مِنَ الطالقان وَ هُمُ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنِّي أَجِدُ بالطالقان كَنْزاً لَيْسَ مِنَ الذَّهَبِ وَ لَا فِضَّةٍ فَهُمْ هَؤُلَاءِ كنزهم اللَّهِ فِيهَا وَ هُمْ : صَالِحُ وَ جَعْفَرُ وَ يَحْيى وَ هُودٍ وَ فالح وَ داوُدَ وَ جَمِيلٍ وَ فُضَيْلٍ وَ عِيسَى وَ جَابِرُ وَ خَالِدُ وَ عُلْوَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَيُّوبَ وَ ملاعب وَ عُمَرَ وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَ لُقْمَانَ وَ سَعْدُ وَ قَبَضْتُ وَ مُهَاجِرُ وَ عُبْدُونٍ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ عَلِيٍّ- وَ رَجُلَانِ مِنْ سَحَّارٍ : أَبَانُ وَ عَلِيٍّ- وَ

ص: 119

وَ رجلین مِنْ سَرَخْسَ نَاحِيَةٍ وَ حَفْصٍ وَ رَجُلُ مِنِ الْأَنْبَارَ عُلْوَانَ وَ رَجُلُ مِنِ الْقَادِسِيَّةِ حَصِينٍ وَ رَجُلُ مِنِ الدَّوْرَقِ عَبْدِ الْغَفُورُ وَ سِتَّةُ رِجَالُ مِنَ الْحَبَشَةِ : إِبْرَاهِيمَ وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ وَ حَمْدَانَ وَ أَحْمَدَ وَ سَالِمُ وَ رَجُلَانِ مِنَ الْمَوْصِلِ : هَارُونَ وَ فَهْدٍ وَ رَجُلُ مِنْ بَلَقاً صَادِقُ وَ رَجُلَانِ مِنْ نَصِيبِينَ : أَحْمَدُ وَ عَلِيٍّ وَ رَجُلُ مِنْ سِنْجَارٍ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ خُرَاسَانَ : تكیة وَ مَسْنُونُ وَ رَجُلَانِ مِنْ أرمنية أَحْمَدُ وَ حُسَيْنٍ وَ رَجُلُ مِنْ أَصْفَهَانَ يُونُسَ وَ رَجُلُ مِنْ وَ هَانَ حُسَيْنٍ وَ رَجُلُ مِنِ الرَّيِّ مُجْمِعُ وَ رَجُلُ مِنْ دُنْيَا شُعَيْبٍ وَ رَجُلُ مِنْ هِرَاشُ نهروش وَ رَجُلُ مِنْ سلماس هَارُونَ وَ رَجُلُ مِنْ بِلْقِيسَ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلُ مِنْ الكرد عَوْنُ وَ رَجُلُ مِنِ الْحَبَشِ كَثِيرُ وَ رَجُلَانِ مِنِ الْخِلَاطُ مُحَمَّدُ وَ جَعْفَرٍ وَ رَجُلُ مِنْ الشوبا عُمَيْرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ البيضا سَعْدُ وَ سَعِيدُ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الضَّيْعَةِ زَيْدُ وَ عَلَيَّ وَ مُوسَى وَ رَجُلُ مِنْ أَوْسٍ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلُ مِنْ الانطاكية عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ حَلْبَ : صَبِيحٍ وَ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلُ مِنْ حِمَّصٍ جَعْفَرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ دِمَشْقَ : دَاوُدَ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ الرملية طَلِيقُ وَ مُوسَى وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ : بَشَرٍ وَ دَاوُدُ وَ عِمْرَانَ وَ خَمْسَةُ رِجَالُ مِنَ عَسْقَلَانَ : مُحَمَّدُ وَ يُوسُفَ وَ عُمَرَ وَ فَهْدٍ وَ هَارُونَ وَ رَجُلُ مِنْ عَنَزَةُ عُمَيْرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ عُكَّةً : مَرْوَانَ وَ سَعْدُ وَ رَجُلُ مِنْ عَرَفَةَ فَرْخٍ وَ رَجُلُ مِنْ الطبرية فُلَيْحِ وَ رَجُلُ مِنِ الْبَلَسَانِ عَبْدِ الْوَارِثِ وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنِ الْفُسْطَاطِ مِنْ مَدِينَةِ فِرْعَوْنُ لَعَنَهُ اللَّهُ : أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ يُونُسَ وَ ظَاهِرٍ وَ رَجُلُ مِنْ بالس

ص: 120

نَصِيرُ وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ الإسكندرية : حَسَنُ وَ مُحْسِنُ وَ شُبَيْلٍ وَ شَيْبَانَ وَ خَمْسَةُ رِجَالُ مِنْ جَبَلٍ اللكام : عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ وَ قَادِمُ وَ بَحْرٍ وَ طالُوتَ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ السَّادَةِ : صَلِيبُ وَ سَعْدَانَ وَ شَبِيبٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ الإفرنج : عَلِيُّ وَ أَحْمَدَ وَ رَجُلَانِ مِنِ الْيَمَامَةِ : ظَافِرٍ وَ جَمِيلٍ وَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ المعادة : سُوَيْدُ وَ أَحْمَدَ وَ مُحَمَّدٍ وَ حَسَنٍ وَ يَعْقُوبَ وَ حُسَيْنٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَبْدِ الْقَدِيمِ وَ نُعَيْمٍ وَ عَلِيٍّ وَ خيان وَ ظَاهِرٍ وَ تَغْلِبَ وَ كَثِيرُ وَ رَجُلٍ مِنْ الومة مَعْشَرَ وَ عَشَرَةِ رِجَالُ مِنَ عَبَّادَانُ : حَمْزَةَ وَ شَيْبَانَ وَ قَاسِمٍ وَ جَعْفَرٍ وَ عُمَرَ وَ عَامِرٍ وَ عَبْدِ الْمُهَيْمِنُ وَ عَبْدِ الْوَارِثِ وَ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ وَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ مِنَ الْيُمْنَ : جُبَيْرٍ وَ حويش وَ مَالِكَ وَ كَعْبٍ وَ أَحْمَدَ وَ شَيْبَانَ وَ عَامِرٍ وَ عَمَّارُ وَ فَهْدٍ وَ عَاصِمٍ وَ حجرش وَ كُلْثُومٍ وَ جَابِرُ وَ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ بُدُوِّ مِصْرَ : عَجْلَانُ وَ دَرَّاجٍ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ بُدُوِّ أَ عَقِيلٍ : مَنْبِتِ وَ ضابط وَ عُرْيَانُ وَ رَجُلُ مِنْ بُدُوِّ أَغْيَرُ عُمَرَ وَ رَجُلُ مِنْ بُدُوِّ شَيْبَانَ نهراش وَ رَجُلُ مِنْ تَمِيمٍ رَيَّانَ وَ رَجُلٍ مِنْ بُدُوِّ قسين جَابِرٍ وَ رَجُلُ مِنْ بُدُوِّ كِلَابُ مَطَرٍ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنْ مَوَالِي أَهْلَ الْبَيْتِ : عَبْدُ اللَّهِ وَ مِخْنَفٍ وَ براك وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ مَوَالِي الْأَنْبِيَاءِ : صَبَاحٍ وَ صِيَاحِ وَ مَيْمُونٍ وَ هُودٍ وَ رَجُلَانِ مَمْلُوكَانِ عَبْدِ اللَّهِ وَ نَاصِحٍ وَ رَجُلَانِ مِنِ الْحُلَّةَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنْ كَرْبَلَاءُ : حُسَيْنُ وَ حُسَيْنٍ وَ حَسَنٍ وَ رَجُلَانِ مِنِ النَّجَفِ : جَعْفَرُ وَ مُحَمَّدٍ وَ سِتَّةُ رِجَالُ مِنَ الْأَبْدَالِ كُلِّهِمْ أَسْمَاءَهُمْ عَبْدِ اللَّهِ﴾

یعنی و مردی از عماره که یکی از شهر های عراق است به نام مالک و دو مردی از جعاره که نیز از شهر های عراقست محیی و احمد - و مردی از کرمان عبد الله - و چهار

ص: 121

مردی از صنعای یمن جبرئیل و حمره و یحیی و سمیع - و دو مرد از عَدَن عَون و موسی - و مردی از لَنجویَه که جزیره ایست بزرگ که در ان است پادشاه زنکبار) کوثر - و دو مرد از همدان علی و صالح - و سه مرد انطائف علىّ و سبا و زكریّا - و مردی از هجر عبد القدّوس - و دو مرد از خطّ علی و مبارك - و پنج مرد از جزیره اوال که از بحرین است عامر و جعفر و نصير و بكَیر و لیث - و مردی از كبش (جانب غرب بغداد) محمّد يا فهد - و مردی از جدّه ابراهیم - و چهار مرد از مكّه عمرو و ابراهيم و محمّد و عبد الله - و ده مرد از مدینه به نام های اهل بیت على و حمزه و جعفر و عبّاس و طاهر و حسن و حسين و قاسم و ابراهيم و محمّد - و چهار مرد از کوفه محمّد و غیاث و هود و عتاب - و مردی از مرو حذيفة و دو مرد از نیشابور علی و مهاجر - و دو مرد از سمرقند على و مجاهد - و سه مرد از کازرون عمر و معمّر و یونس - و دو مرد از شوش شیبان و عبد الوهّاب - و دو مرد از شوشتر احمد و هلال - و دو مرد از ضیق (از دهات یمامه است) عالم و سهيل - و مردی از طائف یمن هلال - دو مرد از مرقیّه (قلعه ایست در سال حمص) بشر و شعیب - سر مرد از برعه (در نزدیکی های طائف است) یوسف و داود و عبد الله - دو مرد از عسکر مکرّم (شهری است از نواحی خوزستان) طیّب و ميمون - و مردی از واسط عقیل - سه مرد از بغداد عبد المطلب و احمد و عبد الله - دو مرد از سرّ من رای مرائی وعامر - و مردی از سهم (از قراء

ص: 122

اندلس است) جعفر - و سه مرد از سیلان (جزیره است بزرگ میان هند و چین) نوح و حسن و جعفر - و مردی از کرخ بغداد و قاسم - و دو مرد از نوبه واصل و فاضل - و هشت مرد از قزوین هرون و عبد الله و جعفر و صالح و عمرو و ليث و علی و محمّد _ و مردی از بلخ حسن - و مردی از مراغه صدقه - و مردی از هم يعقوب - و بیست و چهار مرد از طالقان ایشان کسانی هستند که یاد کرده است ایشان را رسول خدا صلى الله علیه و اله پس فرموده است که من می یابم در طالقان گنجی را که نه از طلا است و نه از نقره و ان این جماعتند که ذخیره کرده است خدایشان را در ان جا و ایشان صالح و جعفر و یحیى و هود و فالح و داود و جميل و فضيل و عيسى و جابر و خالد و علوان و عبد الله و ایّوب و ملاعب و عُمر و عبد العزيز و لقمان و سعد و قبضه و مهاجر و عبدون و عبد الرحمن و علىّ - و دو مرد از سجار (و ان دهی است از دهات نور بیست فرسخی بخارا) اَبان و عَلَىّ - و دو مرد از سرخس ناجيه وحفص - . و مردی از انبار (که از شهر های عراق است) علوان - و مردی از قادسیّه حصین - و مردی از دَورَق (از شهر های خوزستان نزدیک رامهرمز است) عبد الغفور - و شش مرد از حبشه ابراهيم و عیسى و محمّد و حمدان و احمد و سالم - و دو مرد از موصل هرون و فهد - و یک مرد از بلقاء (جلگه ایست از جلگه های دمشق میان شام و وادی القری) صادق _ و دو مرد از نصیبین احمد و علی - و مردی از سنجار (بکرسین شهریست مشهور

ص: 123

از نواحی جزیره سه روز راه فاصله ان است تا موصل) صادق - محمّد - و دو مرد از خرشان (به کسر خا موضعیست در بیضاء) تکیّه و مسنُون - و دو مرد از اَرمَنیّه احمد و حسين - و مردی از اصفهان یونس - و مردی از ذهاب حسین - و مردی از ریّ مجمع - و مردی از دیار شعیب - و مردی از هرات نهروش - و مردی از سلماس هرون - و مردی از تفلیس محمّد - و مردی از کرد عون - و مردی از حبش کثیر - دو مردی از خلاط محمّد و جعفر - و مردی از شوبک (قلعه ایست نزدیک کرک از بلاد شام) عُمیر - و دو مرد از بیضاء سعد و سعید - و سه مرد از ضیعه زید و على و موسى - و مردی از قبیله اوس محمّد - و مردی از انطاکیه عبد الرّحمن - و دو مرد از حَلب صبیح و محمّد - و مردی از حمص جعفر - و دو مرد از دمشق داود - و عبد الرحمن - و دو مرد از رمله طلیق و موسى - و سه مرد از بیت المقدس بُشر و داود و عمران - و پنج مرد از عسقلان محمّد و يوسف و عمر و فهد و هرون - و مردی از عرب عنیزه عمر - و دو مرد از عکّا مروان و سعد - و مردی از عرفه (نام بلادی چند است) فرّخ - و مردی از طبریّه فَلیح - و مردی از بُلسُت (از دهات اسکندریّه است) عبد الوارث - و چهار مرد از فسطاط (و ان نزدیک مصر است که در زمان خلافت عمر فتح شد) و ان از شهر های فرعون لعنه الله است احمد و عبد الله و یونس و طاهر - و مردی از بالس (و ان شهریست در شام میانه حَلَب و رقّه) نصیر - و چهار مرد از اسکندریّه حسن و محسن و شبیل و شیبان - و پنج مرد

ص: 124

رجبل الكلام (محلی است مشرف بر انطاکیه در لبنان) عبد الله و عبيد الله و بحر (لوط) و طالوت - و سه مرد از ساده (محلی است در يمامه) صلیب و سُعدان شبیب - و دو نفر از افرنج یعنی فرانسه علیّ و احمد - و دو نفر از یمامه ظافر و جميل -و چهار ده نفر از معاذه (محلی است نزدیک کوه های ادقیه از بنی قشيَّر) سَوَيْدِ و احمد و محمّد و حسن و يعقوب و حسين و عبد الله و عبد القديم و نعیم و علىّ و حیّان و ظاهر و تغلب و کثیر - و مردی از الومه (بر وزن اَکولَه شهریست از دیار هذیل) معشر - و ده مرد از عبّادان حمزه و شیبان و قاسم و جعفر و عمرو و عامر و عبد المهيمن و عبد الوارث و محمّد و احمد - و چهار ده نفراز یمَن جُبير و حویش و مالك و كعب و احمد و شيبان و عامر و عمار و فهد و عَاصِمَ و حَجْرش و كلثوم و جابر و محمّد - و دو مرد از بادیه نشین های مصر عجّلان و درّاج - و سه مرد از بادیه نشین های اعقیل منبه و ضابط و غربان - و مردی از بادیه نشین های اغیر عمر و - مردی از بادیه نشین های نهراش - و مردی از قبیله تیمم ریّان- و مردی از بادیه نشین های قُسَّین (ناحیه ایست از نواحی کوفه) جابر - و مردی از بادیه نشین های قبیله کلاب مطر - و سه مرد از موالی اهل بیت عبد الله و مخنف و براك - و چهار مرد از موالی ابنیاء صباح و صیاح و ميمون و هود - و دو مرد غلام عبد الله و ناصح - و دو مرد از حلّه محمّد و على - و سه مرد از كربلا حسين و حسين و حسن - و دو مرد از نجف جعفر و محمّد - و شش نفر از ابدال نام همه ان ها عبد الله

ص: 125

﴿فَقَالَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنَّهُمْ هَؤُلَاءِ يَجْتَمِعُونَ كُلُّهُمْ مِنْ مَطْلَعِ الشَّمْسِ وَ مَغْرِبِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ تَعَالَى فِي أَقَلَّ مِنْ نِصْفِ لَيْلَةٍ فَيَأْتُونَ إِلَى مَكَّةَ فَلَا يَعْرِفُونَهُمْ أَهْلِ مَكَّةَ فَيَقُولُونَ كبستنا أَصْحَابِ السُّفْيَانِيُّ فَإِذَا تَجَلَّى لَهُمْ الصُّبْحِ يَرَوْنَهُمْ طائفين وَ قَائِمَيْنِ وَ مُصَلِّينَ فينكرونُهُم أَهْلِ مَكَّةَ ثُمَّ إِنَّهُمْ يَمْضُونَ إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ هُوَ مُخْتَفٍ تَحْتَ الْمَنَارَةِ فَيَقُولُونَ لَهُ أَنْتَ الْمَهْدِيِّ ؟ فَيَقُولُ لَهُمْ نَعَمْ يَا أَنْصَارِيُّ ثُمَّ إِنَّهُ يُخْفِي نَفْسِهِ عَنْهُمْ لينظرهم كَيْفَ هُمْ فِي طَاعَتِهِ فَيَمْضِي إِلَى الْمَدِينَةِ فيخبرونُهُم أَنَّهُ لَاحِقُ بِقَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فيلحقونه بِالْمَدِينَةِ فَإِذَا أَحَسَّ بِهِمْ يَرْجِعُ إِلَى مَكَّةَ فَلَا يَزَالُونَ عَلَى ذَلِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ يَتَرَاءَى لَهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيَقُولُ : إِنِّي لَسْتُ قَاطِعاً أَمْراً حَتَّى تُبَايِعُونِّي عَلَى ثَلَاثِينَ خَصْلَةً تلزمكم لَا تُغِيرُونَ مِنْهَا شَيْئاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ ثَمَانِي خِصَالٍ ، فَقالُوا : سَمِعْنا وَ أَطَعْنا فَاذْكُرْ لَنَا مَا أَنْتَ ذَاكِر﴾

یعنی پس فرمود علی علیه السّلام به درستی که ایشان گروهی هستند که جمع می شوند همه ایشان از محلّ بیرون آمدن افتاب یعنی از مشرق و مغرب آن و زمین های هموار ان و کوه های آن جمع می کند خدای تعالی ایشان را در کم تر از نصف شبی پس می ایند به سوی مکّه پس نمی شناسند ایشان را اهل مکّه پس می گویند ناگهانی رو آوردند و فرو گرفتند ما را لشکر سفیانی و یارانش پس چون صبح روشن شود می بینند ایشان را در حالی که طواف کنندگان و بر پا ایستند گان و نماز گذارانند پس

ص: 126

یعنی نمی شناسند منکر می شوند ایشان را اهل مکّه پس ایشان می روند به نزد مهدی علیه السّلام در حالتی که او در زیر مناره ای پنهان شده است پس به او می گویند توئی مهَدِیّ- پس می فرماید مر ایشان را ارى اى ياوران من پس به درستی که او پنهان می کند نفس خود را از ایشان تا ببیند ایشان را که چگونه اند در فرمان برداری از او پس می رود به سوی مدینه پس خبر به ایشان می دهند که او ملحق شد به قبر جدّش یعنی به مدینه رفت نزد قبر جدّش رسول خدا صلى الله عليه و اله پس ملحق می شوند به ان حضرت در مدینه پس چون ان حضرت احساس کند که ایشان به مدینه امدند برمی گردد به مکّه پس پیوسته این کار را می کنند تا سه مرتبه یعنی هر مرتبه ای حضرت از ان ها مخفی می شود از مکّه به مدينه و از مدينه به مكّه و ان ها هم به ان حضرت ملحق می شوند پس از سه مرتبه حضرت خود را به ایشان می نمایاند در میان صفا و مروه پس به ایشان می فرماید که من نیستم که قطع پیدا کنم کاری را تا این که با من بیعت کنید بر سی خصلت که ملازم ان باشید و تغییر ندهید از ان چیزی را و برای شما بر زمه من است هشت خصلت پس می گویند که می شنویم و فرمان برداری می کنیم پس ذکر فرما برای ما ان چه را که ذکر ذکر فرماینده ای

﴿فَيَقُولُ أُبَايِعُكُمْ عَلَى أَنْ لَا تَوَلَّوْا دُبُراً وَ لَا تسرقوا وَ لَا تَزْنُوا وَ لَا تَفْعَلُوا مُحْرِماً وَ لَا تَأْتُوا فَاحِشَة وَ لَا تَضْرِبُوا أَحَداً إِلَّا بِحَقٍّ وَ لَا تكنزوا ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ لَا بَرّاً وَ لَا شَعِيراً وَ لَا تخرّبوا مَسْجِداً وَ لَا تَشْهَدُوا زُوراً

ص: 127

وَ لَا تُقَبِّحُوا عَلَى مُؤْمِنٍ وَ لا تَأْكُلُوا رِبًا وَ أَنْ تَصْبِرُوا عَلَى الضَّرَّاءِ وَ لَا تلعنون مُوَحِّداً وَ لَا تَشْرَبُونَ مُسْكِراً وَ لَا تَلْبَسُونَ الذَّهَبِ وَ لَا الْحَرِيرَ وَ لَا الدِّيبَاجَ وَ لَا تَتَّبِعُونَ هزيما وَ لا تَسْفِكُونَ دَماً حَرَاماً وَ لَا تغدرون بِمُسْلِمٍ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَى كَافِرُ وَ لَا مُنَافِقُ وَ لَا تَلْبَسُونَ الْخَزُّ مِنَ الثِّيَابِ وَ تتوسّدون التُّرَابِ وَ تَكْرَهُونَ الْفَاحِشَةِ وَ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَإِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِكَ فَلَكُمْ عَلَيَّ أَنْ لَا أَتَّخِذُ صَاحِباً سِوَاكُمْ وَ لَا أَلْبَسُ إِلَّا مِثْلَ مَا تَلْبَسُونَ وَ لَا آكُلَ إِلَّا مِثْلَ مَا تَأْكُلُونَ وَ لَا أَرْكَبُ إِلَّا كَمَا تَرْكَبُونَ وَ لَا أَكُونُ إِلَّا حَيْثُ تَكُونُونَ وَ أَمْشِيَ حَيْثُ مَا تَمْشُونَ وَ أَرْضَى بِالْقَلِيلِ وَ أَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ نَعْبُدُ اللَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ وَ أُوفِي لَكُمْ أَوْفُوا إِلَيَّ فَقَالُوا : رَضِينَا وَ بَايَعْنَاكَ عَلَى ذَلِكَ فيصافحهم رَجُلًا رَجُلًا﴾

یعنی پس می گوید بیعت می کنم با شما بر این که پشت نکنید و دزدی نکنید و زنا نکنید و کار حرامی نکنید و فحشاء و منافی عفتی به جا نیاوريد و احدی را نزنید مگر به حق و طلا و نقره و گندم و جو را گنج و ذخیره نکنید و مسجدی را خراب نکنید و شهادت دروغ ندهید و بر مؤمن زشت نگوئید و ربا نخورید و در سختی ها صبر کنید و موحدی را لعنت نكنید و نیاشامید مست کننده ای را و نپوشید طلا را و نه ابریشم و دیبا را و دنبال فرار کننده ای نروید و نریزید خون حرامی را و با مسلمان غدر نکنید و میل به کافر و منافق نکنید و از جامه ها جامه خز نپوشید و برخاک سر بگذارید و تکیه کنید و مکروه بدانید بی عفتی و کار زشت نا روا و امر کنید به کار های

ص: 128

خوب و نيكو و نهی کنید از کار های زشت نا پسند پس چون این کار ها را بکنید برای شما بر ذمّه من است که رفیقی جز شما نگیرم و نپوشم مگر آن چه را که شما می پوشید و نخورم مگر آن چه را که شما می خورید و سوار نشوم مگر بران چه که شما سوار می شوید و نباشم مگر ان جائی که شما می باشید و نروم مگر ان جائی که شما می روید و خوشنود شوم به کم از مال دنیا و پر کنم زمین را از عدل و داد هم چنان که پر شده باشد از ظلم و جور و بندگی کنیم خدا را حق بندگی کردن او و وفا می کنم با شما و وفا کنید با من پس گویند که خشنودیم ما و با تو بیعت می کنیم بر این ها پس مصافحه می کند با ایشان یکی یکی

﴿ثُمَّ إِنَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ يَظْهَرُ بَيْنَ النَّاسِ فتخضع لَهُ الْعِبَادُ وَ تَنْقَادُ لَهُ الْبِلَادُ وَ يَكُونُ الْخَضِرِ رَبِيبَ دَوْلَتَهُ وَ أَهْلِ هَمَدَانَ وزراءه وَ خولان جُنُودِهِ وَ حِمْيَرَ أَعْوَانِهِ وَ مُضَرَ قُوَّادِهِ ، وَ يُكْثِرُ اللَّهُ جَمَعَهُ وَ يَشْتَدُّ ظَهْرِهِ ثُمَّ يَسِيرُ بِالْجُيُوشِ حَتَّى يَصِيرَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ خَلْفَهُ وَ أَمَامُهُ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ رَجُلُ اسْمُهُ عَقِيلٍ وَ عَلَى ساقته رَجُلُ اسْمُهُ الْحَارِثِ فَيُلْحِقَهُ رَجُلُ مِنْ أَوْلَادِ الْحَسَنِ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ فَارِسَ وَ يَقُولُ يَا ابْنَ الْعَمِّ أَنَا أَحَقُّ مِنْكَ بِهَذَا الْأَمْرِ لِأَنِّي مِنْ وُلْدِ الْحَسَنُ وَ هُوَ أَكْبَرُ مِنِ الْحُسَيْنِ فَيَقُولُ الْمَهْدِيِّ إِنِّي أَنَا الْمَهْدِيِّ فَيَقُولُ لَهُ هَلْ عِنْدَكَ آيَةٍ أَوْ مُعْجِزَةُ أَوْ عَلَامَةُ فَيَنْظُرُ الْمَهْدِيِّ إِلَى طَيْرٍ فِي الْهَوَاءِ فيومي إِلَيْهِ فَيَسْقُطُ فِي كَفِّهِ فينطق بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يَشْهَدُ لَهُ بِالْإِمَامَةِ ثُمَّ

ص: 129

يَغْرِسُ قَضِيباً يَابِساً فِي بُقْعَةٍ مِنَ الْأَرْضِ لَيْسَ فِيهَا مَاءُ فيخضرّ وَ يُورِقُ وَ يَأْخُذُ جلمودا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنِ الصَّخْرِ فيفركه بِيَدِهِ وَ يعجنه مِثْلَ الشمع فَيَقُولُ الْحَسَنِيِّ : الْأَمْرُ لَكَ فَيَسْلَمَ وَ تُسَلِّمُ جُنُودِهِ وَ يَكُونُ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ رَجُلُ اسْمُهُ كَاسْمِهِ ثُمَّ يَسِيرُ حَتَّى يَفْتَحَ خُرَاسَانَ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى مَدِينَةٍ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَيَسْمَعُ بِخَبَرِهِ جَمِيعُ النَّاسِ فتطيعه أَهْلِ الْيَمَنِ وَ أَهْلَ الْحِجَازِ وَ تُخَالِفُهُ ثَقِيفٍ . ثُمَّ إِنَّهُ يَسِيرُ إِلَى الشَّامُ إِلَى حَرْبِ السُّفْيَانِيُّ فَتَقَعُ صَيْحَةً بِالشَّامِ : أَلَا وَ إِنَّ الْأَعْرَابِ أَعْرَابِ الْحِجَازِ قَدْ خَرَجَتْ إِلَيْكُمْ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ لِأَصْحَابِهِ : مَا تَقُولُونَ فِي هَؤُلَاءِ فَيَقُولُونَ نَحْنُ أَصْحَابَ حَرْبٍ وَ نَبُلَ وَ عُدَّةُ وَ سِلَاحُ ثُمَّ إِنَّهُمْ يشجعونه وَ هُوَ عَالِمُ بِمَا يُرَادُ بِهِ﴾

یعنی پس به درستی که ان حضرت بعد از ان ظاهر می شود در میان مردم پس فروتنی کنند از برای او بندگان و اهل شهر ها مطیع و منقاد او شوند و خضر پرورده عهد و پیمان دولت او شود و اهل همدان که نام قبیله ایست از عرب و زیر های او شود و خولان که نیز طایفه ای از عربند لشکر او شوند و حمیر که قبیله ای از عربند یاران او شوند و مضر که قبیله ای از عربند پیشرو های لشکر او شوند و خدا جمعیّت او را بسیار کند و پشت او را محکم کند پس می رود با لشكر تا وارد عراق شود و مردمان در عقب او پیش روی او روانه شوند و پیشرو لشکر او مردیست که نام او عقیل است و بر ساق و دنباله لشکر او مردیست که نام او حارث است پس به او ملحق شود مردی از اولاد حسن با دوازده هزار سوار و می گوید ای پسر عمّ من سزاوار ترم

ص: 130

از تو به این امر یعنی امامت زیرا که من از فرزندان حسن می باشم و او بزرگ تر از حسین است پس مهدیّ می گوید منم مهدیّ پس به او می گوید که ایا برای تو نشانه یا معجزه یا علامتی هست پس نظر می کند مهدی به مرغی که در هوا نمایانست و به ان اشاره می کند پس می افتد در کف ان حضرت و به قدرت خدای تعالی به سخن در اید و گواهی دهد برای ان حضرت به امامت پس می کارد چوب خشکی را در بقعه ای از زمین که در ان ابی نیست پس سبز می شود و برگ می اورد و می گیرد قطعه سنگ سختی را از زمین و به دست خود نرم و خمیر می کند مانند موم پس حسنی می گوید امر امامت با تست پس تسلیم ان حضرت می شود و لشکر او هم تسلیم می شوند و در جلو لشکر او مردی است که هم نام با او است پس سیر می کند و فتح می نماید خراسان را پس از ان بر می گردد به جانب مدینه رسول الله صلى الله علیه و اله پس همه مردم خبر او را می شنوند پس اطاعت کنند او را اهل یمن و اهل حجاز و مخالفت کند او را قبیله ثقیف پس ان حضرت به شام می رود به جنگ سفیانی پس صدائی در شام بلند می شود که اگاه باشید این عرب ها عرب های حجازی هستند که بیرون آمده اند به سوی شما پس سفیانی به اصحاب خود گوید چه می گوئید در حق این جماعت پس می گویند ما یاران جنگ و تیر اندازی و عدّه و الات جنگی هستیم پس ان ها سفیانی را تشجیع به جنگ کنند و او می داند که ان ها اراده ایشان چیست

فَقَامَتْ إِلَيْهِ جَمَاعَةُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ قَالُوا

ص: 131

﴿مَا اسْمُ هَذَا السُّفْيَانِيُّ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اسْمُهُ حَرْبِ بْنِ عَنْبَسَةَ بْنِ مُرَّةَ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ ساهمة بْنِ زَيْدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ خَالِدٍ وَ هُوَ مِنَ نَسْلِ يَزِيدَ بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ ، مَلْعُونُ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ، أَشَرُّ خَلْقِ اللَّهُ تَعَالَى وَ أَلْعَنَهُمْ جِدّاً وَ أَكْثَرُهُمْ ظُلْماً ثُمَّ إِنَّهُ يَخْرُجُ بِجَيْشِهِ وَ رِجَالِهِ وَ خَيْلِهِ فِي مِائَتَيْ أَلْفِ مُقَاتِلٍ فَيَسِيرُ حَتَّى يَنْزِلَ الْحِيرَةَ ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ ( علیه السَّلَامُ ) يَقْدُمُ بِخَيْلِهِ وَ رِجَالِهِ وَ جَيْشُهُ وَ كتائبه وَ جَبْرَائِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ النَّصْرِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النَّاسُ يلحقونه فِي جَمِيعِ الْآفَاقِ حَتَّى يَأْتِيَ أَوَّلِ الْحِيرَةِ قَرِيباً مِنَ السُّفْيَانِيُّ وَ يُغْضَبُ لِغَضَبِ اللَّهِ سَائِراً مِنْ خَلْقِهِ حَتَّى الطُّيُورِ فِي السَّمَاءِ تَرْمِيهِمْ بِأَجْنِحَتِهَا وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَرْمِيهِمْ بصخورها وَ يَجْرِي بَيْنَ السُّفْيَانِيُّ وَ بَيْنَ الْمَهْدِيِّ ( علیه السَّلَامُ ) حَرْبُ عَظِيمُ حَتَّى يَهْلِكُ جَمِيعِ عَسْكَرِ السُّفْيَانِيُّ فينهزم وَ مَعَهُ شِرْذِمَةُ قَلِيلَةُ مِنْ أَصْحَابِهِ فَيُلْحِقَهُ رَجُلُ مِنْ أَنْصارِ الْقَائِمِ اسْمُهُ صِيَاحِ وَ مَعَهُ جَيْشُ فيستأسره فَيَأْتِي بِهِ إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ هُوَ يُصَلِّي الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فَيُخَفِّفُ صَلَاتِهِ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ : يَا ابْنَ الْعَمِّ استبقني أَكُونَ لَكَ عَوْناً فَيَقُولُ لِأَصْحَابِهِ : مَا تَقُولُونَ فِيمَا يَقُولُ فَإِنِّي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي لَا أَفْعَلُ شَيْئاً حَتَّى ترضوه ، فَيَقُولُونَ : وَ اللَّهِ مَا نَرْضَى حَتَّى تَقْتُلْهُ لِأَنَّهُ سَفْكِ الدِّمَاءِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ ، سَفْكَهَا وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تَمُنَّ عَلَيْهِ بِالْحَياةِ ، فَيَقُولُ لَهُمْ الْمَهْدِيِّ : شَأْنِكُمْ وَ إِيَّاهُ فَيَأْخُذُهُ جَمَاعَةُ مِنْهُمْ فيضجعونه عَلَى شَاطِئِ الْهِجِّيرُ تَحْتَ شَجَرَةٍ مدلاة بأغصانها فيذبحونه كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ بِرُوحِهِ إِلَى النَّارِ﴾

یعنی پس به پا خواستند به سوی او گروهی از اهل کوفه و گفتند یا امیرالموؤمنین

ص: 132

چیست نام این سفیانی پس فرمود علیه السّلام نام او حرب است پسر عنبسه پسر مرّة پسر کلیب پسر ساهمه پسر زید پسر عثمان پسر خالد و او از نسل یزید پسر معاویه پسر ابی سفیان است که لعنت کرده شده در اسمان و زمین است بد ترین خلق خدای تعالی و ملعون ترین است از حيث جدّ و بسیار تر است از حيث ستمگری پس به درستی که او بیرون اید با لشکر خود و مردان خود و سواران خود با دویست هزار نفر قتال کننده پس می رود تا فرود می اید به حیره که یکی از شهر های عراقست پس به درستی که مهدی علیه السّلام پیشی می گیرد با سواران خود و مردان خود و لشکر خود و گروه اسبان گرد آمده خود در حالتی که جبرئیل از طرف راست او است و میکائیل از طرف چپ او ملائكه نصر رو به روی او و مردمان به او ملحق شوند از همه کَران های زمین تا ان که می اید در اوّل حیره نزدیکی سفیانی و غضب می کند برای غضب کردن خدا با سایر ان خلق خدا حتّی مرغان از جهت بالا می اندازند ایشان را با بال های خود و به درستی که کوه ها می اندازد ایشان را به سنگ های خود و در میان سفیانی و مهدی جنگ بزرگی واقع شود تا این که همه لشکر سفیانی هلاک شوند پس او فرار می کند با عدّه خیلی کمی از اصحاب خود پس به او می رساند خود را مردی از یاران قائم که نام او صیاح است و با او است لشکری پس اسیر می کند سفیانی را و می اورد او را به نزد مهدی در حالی که ان حضرت نماز مغرب را خوانده و به نماز عشا مشغول است پس ان حضرت سَبك می كند نماز خود را پس سفیانی می گوید ای پسر عمّ مرا باقی گذار تا این که برای تو یار و همراه باشم

ص: 133

پس حضرت به اصحاب خود فرماید که شما چه می گوئید در باب ان چه که می گوید زیرا که من به عهده خود گرفته ام که کاری را نکنم تا این که شما راضی باشید پس می گویند به ذات خدا قسم ما راضی نمی شویم مگر این که او را بکشی زیرا که او ریخته است خون هائی را که خدا حرام کرده و تو می خواهی منّت بر او گذاری به زنده گذاردن او پس مهدی به ایشان گوید درباره او ان چه می خواهید بکنید پس می گیرند او را گروهی از ایشان و می خوابانند او را کنار شط هجیر که میانه بصره و کوفه است زیر درختی در حالی که آویخته است به شاخ های ان درخت پس سر می برند او را مانند سر بریدن قوچ و شتاب کند خدا به انداختن روح او در اتش

﴿قَالَ : فيتّصل خَبَرُهُ إِلَى بَنِي كِلَابُ أَنْ حَرْبِ بْنِ عَنْبَسَةَ قُتِلَ ، قَتَلَهُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَيَرْجِعُونَ بَنُو كِلَابُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَوْلَادِ مَلِكُ الرُّومِ يُبَايِعُونَهُ عَلَى قِتَالِ الْمَهْدِيِّ وَ الْأَخْذِ بِثَأْرِ حَرْبِ بْنِ عَنْبَسَةَ فَتَضُمُّ إِلَيْهِ بَنُو ثَقِيفٍ فَيَخْرُجُ مَلِكُ الرُّومُ فِي أَلْفِ سُلْطَانٍ وَ تَحْتَ كُلِّ سُلْطَانٍ أَلْفَ مُقَاتِلٍ فَيَنْزِلُ عَلَى بَلَدٍ مِنَ بَلَدَانِ الْقَائِمِ تُسَمَّى طرشوس فينهب أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْعامُهُمْ وَ حريمهم وَ يُقْتَلُونَ رِجَالِهِمْ وَ يَنْقُضُ حجارها حَجَراً عَلَى حَجَرٍ وَ كَأَنِّي بِالنِّسَاءِ وَهَنٍ مردفات عَلَى ظُهُورِ الْخَيْلِ خَلْفَ الْعُلُوجَ خيلهن تلوح فِي الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ فَيَنْتَهِيَ الْخَبَرَ إِلَى الْقَائِمِ فَيَسِيرُ إِلَى مَلِكِ الرُّومِ فِي جيوشه فيواقعه فِي أَسْفَلِ الرِّقَّةَ بِعَشَرَةِ فَرَاسِخَ فَتُصْبِحُ بِهَا الْوَقْعَةِ حَتَّى يَتَغَيَّرَ مَاءِ الشَّطِّ بِالدَّمِ وَ يُنَتِّنُ جَانِبِهَا بِالْجِيَفِ الشَّدِيدَةُ فَيَهْزِمُ مَلِكِ الرُّومِ إِلَى الانطاكية

ص: 134

فَيَتَّبِعَهُ الْمَهْدِيِّ إِلى فِئَةِ الْعَبَّاسُ تَحْتَ القطوار فَيَبْعَثُ مَلِكِ الرُّومِ إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ يُؤَدِّي لَهُ الْخَرَاجُ فَيُجِيبُهُ إِلَى ذَلِكَ حَتَّى عَلَى أَنْ لَا يَرُوحُ مِنْ بَلَدِ الرُّومِ وَ لَا يَبْقَى أَسِيرٍ عِنْدَهُ إِلَّا أَخْرَجَهُ إِلَى أَهْلِهِ فَيَفْعَلُ ذَلِكَ وَ يَبْقَى تَحْتَ الطَّاعَةِ﴾

یعنی گفت پس خبر او به بنی کلاب می رسد که حرب بن عنبسته کشته شد کشت او را مردی از فرزندان علیّ بن ابی طالب پس بر می گردند بنو کلاب به سوی مردی از اولاد پادشاه روم و با او بیعت می کنند بر قتال مهدی و گرفتن خون حرب بن عنبسته و بر عدّه آن ها پیوسته می شوند قبیله بنی ثقیف پس بیرون می اید پادشاه روم با هزار سرهنگ که در زیر فرمان هر سرهنگی هزار مرد قتال کننده باشد پس فرود می ایند در شهری از شهر های قائم که ان را طرسوس نامند (و ان شهری است در سر حدات شام میان انطاکیّه و حلب و شهر های روم) پس غارت کرده شود اموال و چهار پایان و زنان ایشان و می کشند مردان ایشان را و می کَنند سنگ های ان شهر را هر سنگی که بالای سنگی بنا شده گویا می بینم زن ها را که در ردیف مرد ها بر پشت های اسبان بر عقب مردمان بی دین سوارند و اسب های آنان در شعاع افتاب و ماه نمایانست پس خبر به قائم علیه السّلام می رسد پس می رود به طرف پادشاه روم با لشکر های خود و با او جنگ می کند در پائین رَقَه بِه ده فرسخ فاصله شب را تا به صبح جنگ می کنند تا این که اب شط از خون متغیّر شود و طرف شط را گند و عفونت شدید بدن های مردار کشتگان فرو گیرد پس پادشاه روم فرار می کند و با نطاکیّه

ص: 135

می رود و مهدی عليه السّلام به دنبال او می رود تا قبه عبّاس که نزدیک مصر است زیر قطوار که نام محلی است در همان حدود پس پادشاه روم به نزد مهدی می فرستند و به او خراج می دهد پس اجابت می کند او را به شرطی که از روم بیرون نرود و اسیری در نزد او باقی نماند مگر آن که او را به اهل خود برگرداند پس پادشاه روم قبول می کند و در تحت ان حضرت می ماند

﴿ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَسِيرُ إِلَى حَيٍّ بَنِي كِلَابُ مِنْ جَانِبِ الْبَحِيرَةَ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى دِمَشْقُ وَ يُرْسِلُ جَيْشاً إِلَى أَحْيَاءُ بَنِي كِلَابٍ وَ يَسْبِيَ نِسَاءَهُمْ وَ يُقْتَلُ أَغْلَبُ رِجَالِهِمْ فَيَأْتُونَ بالأسارى فيؤمنون بِهِ فيبايعونه عَلَى دَرَجِ دِمَشْقَ بمسمومات الْبَخْسُ وَ النَّقْضِ ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَسِيرُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدَ قَتْلِ السُّفْيَانِيُّ فَيَنْزِلُونَ عَلَى بَلَدٍ مِنْ بِلَادِ الرُّومِ فَيَقُولُونَ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ فتتساقط حِيطَانُهَا ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی وَ فَرْجُهُ الشریف) يَسِيرُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ فَيَنْزِلُ قسطنطنية فِي مَحَلِّ مَلِكُ الرُّومِ فَيَخْرُجُ مِنْهَا ثَلَاثَةُ كُنُوزُ : كَنْزُ مِنَ الْجَوَاهِرِ وَ كَنْزُ مِنَ الذَّهَبِ وَ كَنْزُ مِنِ الْفِضَّةِ ثُمَّ يُقْسَمُ الْمَالُ عَلَى عساكره بالقفافيز ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی وَ فَرْجُهُ الشریف) يَسِيرُ حَتَّى يَنْزِلَ أرمينية الْكُبْرَى فَإِذَا رَأَوْهُ أَهْلِ أرمينية أُنْزِلُوا لَهُ رَاهِباً مِنْ رُهْبانَهُمْ كَثِيرِ الْعِلْمِ فَيَقُولُونَ : انْظُرْ مَا ذَا يُرِيدُونَ هَؤُلَاءِ فَإِذَا أَشْرَفَ الرَّاهِبُ عَلَى الْمَهْدِيِّ (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی وَ فَرْجُهُ الشریف) فَيَقُولُ الرَّاهِبِ : أَ أَنْتَ الْمَهْدِيِّ ؟ فَيَقُولُ : نَعَمْ أَنَا الْمَذْكُورِ فِي إنجيلكم أَنَا أَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ ، فَيَسْأَلُهُ الرَّاهِبُ عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةً فَيُجِيبُهُ عَنْهَا فَيُسْلِمَ

ص: 136

الرَّاهِبُ وَ يَمْتَنِعُ أَهْلِ أرمنيّة﴾

یعنی پس به درستی که مهدی می رود به سوی طایفه بنی کلاب از طرف دریاچه تا ان که می رسد به دمشق و می فرستد لشکری را به سوی طایفه های بنی کلاب و اسیر می کند زن های ایشان را و می کشد بیش تر از مردان ایشان را پس اسیران را می اورند پس ایمان می اورند و به ان حضرت پس بیعت می کنند به ان حضرت ببوئیدن های نا چیز و کمی پس مهدی می رود او با کسانی که با او هستند از مؤمنین بعد از کشتن سفیانی پس فرود می ایند در شهری از شهر های روم پس می گویند «لا اله الَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه و اله» پس می افتد دیوار های ان پس به درستی که مهدی می رود با کسانی که با او هستند و فرود می اید در قسطنطنیّه در محلّ پادشاه روم پس بیرون می اورد از ان جا سه گنج را گنجی از جواهر و گنجی از طلا و گنجی از نقره پس تقسیم می کند ان مال را بر لشکر خود با پیمانه ها که هر پیمانه هشت مکوک و هر مکوکی پیمانه ای باشد که تقریباً نه من جنس گیرد پس مهدی علیه السّلام می رود تا این که فرود اید در ارمنیّه کبری چون اهل ارمنیه ان حضرت می بینند فرود می اورند به نزد او راهبی از راهب های خود را که دارای علم بسیار است پس اهل ارمنیّه به او گویند بیین این جماعت چه می خواهند پس راهب نزد مهدی اید و گوید ایا تو مهدی هستی پس می فرماید بلی منم یاد کرده شده در انجیل شما که بیرون می آیم در اخر الزمان پس می پرسد از او راهب مسئله های بسیاری را پس جواب می گوید او را از آن ها پس مسلمان

ص: 137

می شود راهب و اهل ارمنیّه از ان حضرت و اصحابش ممانعت می کنند

﴿فيَدخُلونَها أَصْحَابِ الْمَهْدِيِّ فَيَقْتُلُونَ فِيهَا خَمْسُمِائَةٍ مُقَاتِلٍ مِنَ النَّصَارَى ثُمَّ يُعَلَّقُ مدينتهم بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى فَيَنْظُرُ الْمُلْكِ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى مدينتهم وَ هِيَ مُعَلَّقَةُ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ خَارِجُ عَنْهَا بِجَمِيعِ جُنُودِهِ إِلَى قِتَالِ الْمَهْدِيِّ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى ذَلِكَ يَنْهَزِمُ وَ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ خُذُوا لَكُمْ مَهْرَباً فَيَهْرُبُ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ فَيَخْرُجُ عَلَيْهِمْ أَسَدٍ عَظِيمُ فيزعق فِي وُجُوهِهِمْ فَيُلْقُونَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنِ السِّلَاحِ وَ الْمَالِ وَ تتبعهم جُنُودُ الْمَهْدِيُّ فَيَأْخُذُونَ أَمْوَالِهِمْ وَ يَقْسِمُونَهَا فَيَكُونُ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنَ تِلْكَ الْأُلُوفَ مِائَةِ أَلْفِ دِينَارٍ وَ مِائَةَ جَارِيَةً وَ مِائَةَ غُلَامُ ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ سَارَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ اسْتَخْرَجَ تَابُوتِ السَّكِينَةَ وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ وَ الْأَلْوَاحَ الَّتِي نَزَلَتْ عَلَى مُوسى ، ثُمَّ يَسِيرُ الْمَهْدِيِّ إِلَى مَدِينَةِ الزِّنْجِ الْكُبْرَى وَ فِيهَا أَلْفُ سُوقُ وَ فِي كُلِّ سُوقٍ أَلْفِ دُكَّانٍ فَيَفْتَحَهَا ، ثُمَّ يَأْتِي إِلَى مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا قَاطِعُ وَ هِيَ عَلَى الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ الْمُحِيطِ بِالدُّنْيَا وَ طُولِ الْمَدِينَةِ أَلْفَ مِيلٍ وَ عَرْضُهَا أَلْفَ مِيلٍ فَيُكَبِّرُونَ عَلَيْهَا ثَلَاثَ تَكْبِيرَاتٍ فتتساقط حِيطَانُهَا وَ تَنْقَطِعَ جُدْرَانِهَا فَيَقْتُلُونَ فِيهَا مِائَةُ أَلْفِ مُقَاتِلٍ﴾

یعنی پس اصحاب مهدی داخل ارمنیّه می شوند و می کشند در ان جا پانصد نفر قتال کننده از نصاری را پس معلّق می گرداند شهر ایشان را میان اسمان و زمین به قدرت خدای تعالی پس پادشاه ارمنيّه و کسانی که با او هستند می بینند شهر خود را معلّق بالای سرشان و در ان روز از شهر خود خارج است با همه لشکریانش

ص: 138

برای قتال با مهدی پس وقتی که این منظره را می بیند فرار می کند و به اصحاب خود می گوید برای خود فرار گاهی بگیرید پس اوّل و اخر ان ها همه فرار کنند پس شیری بزرگ بر سر راه ان ها اید و بر روی ان ها صیحه ای زند به نحوی که ان چه از الات جنگ و اموال در دست های خود دارند می اندازند و لشکر مهدی به دنبال ان ها می روند و مال های ایشان را می گیرند و تقسیم می کنند به هر یک از آن ها که هزار ها هستند صد هزار دینار طلا و صد کنیز و صد غلام می رسد پس مهدی می رود به طرف بيت المقدس و بیرون می اورد تابوت سکینه را با مهر سلیمان بن داود و الواحیکه بر موسی نازل شده پس می رود مهدی به شهر زنگیان شهر بزرگ ان ها که در ان هزار بازار است و در هر بازاری هزار دکّان پس فتح می کند ان جا را پس می اید به شهری که ان را قاطع گویند و ان کنار دریای سبز است که محیط بر دنیا است و درازی آن شهر به قدر هزار میل راه است پس سه تکبیر بر ان ها می گویند که دیوار های آن می افتد و بریده شود دیوار های آن پس در ان جا صد هزار نفر را می کشند که همه ایشان قتال کننده اند

﴿فَيُقِيمُ الْمَهْدِيِّ فِيهَا سَبْعَ سِنِينَ فَيَبْلُغُ سَهْمُ الرَّجُلُ مِنْ تِلْكَ الْمَدِينَةِ مِثْلَ مَا أَخَذُوهُ مِنَ الرُّومِ عَشْرَ مَرَّاتٍ ، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَعَهُ مِائَةُ أَلْفٍ مَوْكِبِ وَ كُلُّ مَوْكِبِ يَزِيدُ عَلَى خَمْسِينَ مقاتلا فَيَنْزِلُ عَلَى سَاحِلِ فلسطين بَيْنَ عُكَّةً وَ سُوَرٍ غَزَتْ وَ عَسْقَلَانَ فَيَأْتِيهِ خَبَرِ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ بِأَنَّهُ قَدْ أَهْلَكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلِ ؛ وَ ذَلِكَ

ص: 139

أَنَّ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ يَخْرُجُ مِنْ بَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا يهوداء ، وَ هِيَ قَرْيَةُ مِنْ قُرَى أَصْفَهَانَ وَ هِيَ بَلْدَةٍ مِنْ بَلَدَانِ الْأَكَاسِرَةِ ، لَهُ عَيْنُ وَاحِدَةً فِي جَبْهَتِهِ كَأَنَّهَا الْكَوْكَبَ الزَّاهِرَ ، رَاكِبُ عَلَى حِمَارٍ خطوته مَدَّ الْبَصَرِ وَ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ مِثْلَ مَا يَمْشِي عَلَى الْأَرْضِ ، ثُمَّ يُنَادِي بِصَوْتِهِ يَبْلُغُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ : إِلَيَّ إِلَيَّ يَا مَعَاشِرَ أَوْلِيَائِي فَأَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَتَتَبَّعْهُ يَوْمَئِذٍ أَوْلَادُ الزِّنَا وَ أَسْوَأُ النَّاسِ مِنْ أَوْلَادِ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى ثُمَّ يَسِيرُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ جَبَلَانِ : جَبَلُ مِنَ اللَّحْمِ وَ جَبَلٍ مِنَ الْخُبْزِ الثَّرِيدِ فَيَكُونُ خُرُوجِهِ فِي زَمَانِ قَحْطُ شَدِيدُ ، ثُمَّ يَسِيرُ الجبلان بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا يَنْقُصَ مِنْهُ شي ء فَيُعْطِي كُلُّ مَنْ أَقَرَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنَّهُ كَذَّابُ مَلْعُونُ أَلَا فَاعْلَمُوا أَنَّ رَبِّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَ لَا يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ لَا يَشْرَبُ الشَّرَابَ وَ هُوَ حَيُّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شي ء قَدِيرُ﴾

یعنی پس می ماند مهدی در مدینه الزنج هفت سال پس می رسد سهم هر مردی از این شهر مثل ان چه که از روم گرفته ده برابر پس بیرون می اید از ان جا با اوست صد هزار موكب و هر موکبی زیاده بر پنجاه هزار مقاتل است پس می اید کنار ساحل فلسطین میان عكّا و حصار غزه و عسقلان پس خبر خروج دجّال به او می رسد که ان ملعون یک چشم نابود کرده است زراعت ها و نسل ها را و آن چنانست که یک چشم دجّال بیرون می اید از شهری که ان را یهودا گویند که ان قریه ایست از قریه های اصفهان و ان شهری است از شهر های اکاسره و از برای دجّال یک چشم است در پیشانی او که مانند ستاره

ص: 140

درخشنده است سوار شده باشد بر خری که هر گام او به قدر مدّ بصر است یعنی تا اخر جائی که چشم می بیند و درازی ان خر هفتاد ذراع است و بر روی اب راه رود هم چنان که روی زمین راه رود پس ندا می کند دجّال به صدای خود و ان صدا می رسد تا جائی که خدا بخواهد و می گوید بیائید به سوی من بیائید به سوی من ای گروه دوستان من پس منم پروردگار شما که بلند تر است شأن او ان که افرید و درست کرد و ان که اندازه گیری کرده پس راه نمود و ان که بیرون اورد گیاه ها را پس در ان روز متابعت کنند او را از زنا زادگان و بد ترین مردمان که از فرزندان یهود و نصاری باشند و جمع می شود با او هزار ها بی حد و اندازه که عدد ان ها را کسی شماره نکند مگر خدای تعالی پس سیر می کند و در پیش روی او دو کوه باشد کوهی از گوشت و کوهی از نان یرتد شده و خروج او در زمان قحطی شدید باشد پس ان دو کوه در مقابل او می روند و هر چه خورده شود چیزی از آن کم نمی شود پس عطا می کند از ان به کسی که اقرار به پروردگاری او کند پس فرمود امام علیه السّلام آگاه باشید که او بسیار دروغ گو و ملعون است آگاه باشید پس بدانید که پروردگار یک چشم نیست و طعام نمی خورد وشراب نمی اشامد و او زنده ایست که نمی میرد به دست او است خیر و نیکی و او بر هر چیزی توانا است

﴿قَالَ الرَّاوِي : فَقَامَتْ إِلَيْهِ أَشْرَافُ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ قَالُوا : يا مَوْلَانَا وَ مَا بَعْدَ ذَلِكَ ؟ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَرْجِعَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَيُصَلِّي بِالنَّاسِ امّاما (أَيَّاماً)

ص: 141

فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ قَدْ أُقِيمَتِ الصَّلَاةُ فَيَنْزِلُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فِي تِلْكَ السَّاعَةُ مِنِ السَّمَاءِ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ أَ حُمْرَانَ وَ كَأَنَّمَا يَقْطُرُ مِنْ رَأْسِهِ الدُّهْنِ وَ هُوَ رَجُلُ صَبِيحِ الْمَنْظَرِ وَ الْوَجْهُ أَشْبَهَ الْخَلْقِ بأبيكم إِبْرَاهِيمَ فَيَأْتِي إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ يُصَافِحُهُ وَ يُبَشِّرُهُ بِالنَّصْرِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ الْمَهْدِيُّ : تَقَدَّمْ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ صَلِّ بِالنَّاسِ ، فَيَقُولُ عِيسَى : بَلِ الصَّلَاةُ لَكَ يَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤَذِّنَ عِيسَى وَ يُصَلِّي خَلْفَ الْمَهْدِيِّ علیه السّلام فَعِنْدَ ذَلِكَ يَجْعَلُ عِيسَى خَلِيفَةَ عَلَى قِتَالِ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ ثُمَّ يَخْرُجُ أَمِيراً عَلَى جَيْشُ الْمَهْدِيِّ وَ إِنِ الدَّجَّالِ قَدْ أَهْلَكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ صَاحَ عَلَى أَغْلَبِ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ يَدْعُو النَّاسُ لِنَفْسِهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ فَمَنْ أَطَاعَهُ أَنْعَمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ أَبَى قَتَلَهُ وَ قَدْ وَطِئَ الْأَرْضِ كُلِّهَا إِلَّا مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةُ وَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ قَدْ أَطَاعَتْهُ جَمِيعِ أَوْلَادُ الزِّنَا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا ثُمَّ يَتَوَجَّهُ إِلَى أَرْضِ الْحِجَازِ فَيُلْحِقَهُ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى عَقَبَةِ هرشا فيزعق عَلَيْهِ عِيسَى زعقة وَ يَتْبَعُهَا بِضَرْبَةٍ فَيَذُوبُ الدَّجَّالِ كَمَا يَذُوبُ الرَّصَاصُ وَ النُّحَاسُ فِي النَّارِ . ثُمَّ إِنَّ جَيْشُ الْمَهْدِيِّ يَقْتُلُونَ جَيْشُ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ فِي مُدَّةَ أَرْبَعِينَ يَوْماً مِنْ طُلُوعِ الشَّمْسِ إِلَى غُرُوبِهَا ثُمَّ يطهرون الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ بَعْدَ ذَلِكَ يَمْلِكُ الْمَهْدِيِّ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يُفَتِّحَهَا مِنْ جابرقا إِلَى جابرصا وَ يُسْتَتَمَّ أَمْرِهِ﴾

یعنی گفت راوی پس به پا خواستند به سوی و اشراف اهل کوفه و گفتند چه می شود ای مولای ما بعد از ان فرمود ان حضرت علیه السّلام پس مهدی بر می گردد بیت المقدّس و نماز می گذارد با مردمان به امامت تا چند روزی پس چون روز جمعه شود و به پا داشته شود نماز فرود می اید عیسی بن مريم علیه السّلام در ان ساعت از اسمان بر او است دو جامه سرخ و گویا می بینیم روغن

ص: 142

از سر او می چکد و او مردیست خوش رو و زیبا شبیه ترین خلق است به پدر شما ابراهیم پس می اید به نزد مهدی و با او مصافحه می کند و مژده نصر به او می دهد پس در ان وقت مهدی به او گوید یا روح الله پیش بایست و با مردم نماز گذار یعنی امامت کن پس عیسی گوید بلکه نماز گزاردن به امامت مخصوص تست ای پسر رسول خدا پس در ان وقت عیسی اذان می گوید و در عقب مهدی نماز می گذارد پس ان حضرت عیسی را خلیفه خود قرار دهد بر قتال کردن با دجّال یک چشم پس بیرون رود عیسی در حالی که امیر باشد بر لشکر مهدی و به درستی که دجّال نابود کرده باشد زراعت و نسل مردم را و صیحه زند بر بیش تر از اهل زمین و ان ها را دعوت به خود کند به خدائی پس کسی که فرمان بردار او شود بر او نعمت دهد و کسی که سر پیچی از فرمان او کند او را بکشد و در همه جای روی زمین قدم می زند مگر مکّه و مدینه و بیت المقدس را و جمیع زنا زادگان او را اطاعت کنند در مشارق و مغارب زمین پس می رود به زمین حجاز و عیسی به او ملحق شود در گردنه هرشا و ان جا جائیست که راه مدینه و شام یکی شود پس عیسی بر او نعره ای زند نعره سختی و بر او ضربتی زند پس دجّال اب شود هم چنانی که قلعی و مس در اتش اب شود پس لشکر مهدی می کشند لشکر دجّال را در مدّت چِهِل روز از طلوع افتاب تا غروب ان پس پاک می کنند زمین را از ایشان و بعد ازان مهدی مالک می شود مشارق و مغارب زمین را و فتح می کند از جابُرقا تا جابُرسا را و تمام می شود امر او

ص: 143

﴿وَ يَعْدِلَ بَيْنَ النَّاسِ حَتَّى تَرْعَى الشَّاةِ مَعَ الذِّئْبُ فِي مَوْضِعٍ وَاحِدٍ وَ تَلْعَبُ الصِّبْيَانِ بِالْحَيَّةِ وَ الْعَقْرَبِ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ يَذْهَبُ الشَّرِّ وَ يَبْقَى الْخَيْرِ وَ يَزْرَعِ الرَّجُلُ الشَّعِيرِ وَ الْحِنْطَةِ فَيَخْرُجُ مِنْ كُلِّ مَنْ مِائَةُ مِنْ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى : فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْتَفِعُ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الْغِنَاءِ وَ لَا يَعْمَلُهُ أَحَدٍ إِلَّا وَ قَتْلِهِ الْمَهْدِيِّ علیه السّلام وَ كَذَا تَارِكُ الصَّلَاةِ وَ يعتكفون النَّاسَ عَلَى الْعِبَادَةِ وَ الطَّاعَةَ وَ الْخُشُوعِ وَ الدِّيَانَةِ وَ كَذَا تَطُولُ الْأَعْمَارِ وَ تَحْمِلُ الْأَشْجَارِ الْأَثْمَارِ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَرَّتَيْنِ وَ لَا يَبْقَى أَحَدُ مِنْ أَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدِ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ وَ هَلَكَ ثُمَّ إِنَّهُ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى : شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ قَالَ : ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يُفَرَّقُ أَصْحَابَهُ وَ هُمُ الَّذِينَ عاهدوه فِي أَوَّلِ خُرُوجِهِ فيوجّههم إِلَى جَمِيعِ الْبُلْدَانِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ يَحْكُمُ عَلَى إِقْلِيمٍ مِنَ الْأَرْضِ وَ يَعْمُرُونَ جَمِيعِ مَدَائِنَ الدُّنْيَا بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَعِيشُ أَرْبَعِينَ سُنَّةُ فِي الْحُكْمِ حَتَّى يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الدَّنَسِ﴾

یعنی و به عدالت رفتار کند در میان مردم تا حدّی که گوسفند با گرگ در یک موضع با هم چرا کنند و بازی کنند کودکان با مار و عقرب و ضرر برسانند ایشان را و بدی از میان برود و نیکی باقی ماند و زراعت کند مرد جو و گندم را پس بیرون اید از هر یک من که می کارد صد من چنان چه خدای تعالی فرموده در هر خوشه ای صد دانه و خدا دو چندان می کند برای هر که بخواهد و برداشته می شود زنا و ربا و اشامیدن

ص: 144

مسكرات و غناء ها و خوانندگی های به طرز غناء و ساز و نواز ها و نکند احدی این کار ها را مگر ان که مهدی علیه السّلام او را می کشد و هم چنین ترک کننده نماز را و مردمان معتكف بر عبادت و طاعت و خشوع و دین داری شوند و هم چنین عمر ها طولانی و دراز شود و درختان از میوه ها بارور شوند در هر سالی دو مرتبه و باقی مانده نشود احدی از دشمنان ال محمّد مصطفى صلى الله عليه و اله الّا این که هلاك و نابود شود پس ان حضرت تلاوت فرمود گفته خدای تعالی را که فرموده پیدا و اشکار کرد راه را برای شما از دین ان چه را که عهد گرفت نوح را به ان و ان چه را که وحی فرستادیم به سوی تو و ان چه را که عهد گرفتیم به ان از ابراهیم و موسی و عیسی این که به پای دارید دین را و متفرق نشوید در ان که بزرگ اید بر مشرکین - فرمود پس مهدی متفرق می کند یاران خود را و ایشان کسانی هستند که از ان ها عهد گرفته و معاهده کردند با او در ابتدای خروج ان حضرت پس می فرستد ایشان را به جمیع شهر ها و امر می کند ایشان را به داد خواهی و عدالت و نیکوئی کردن و هر مردی از ایشان بر اقلیمی از زمین حکومت کنند و اباد می کنند همه شهر های دنیا را به عدالت و نیکی کردن پس مهدی در حکومت خود تا چِهِل سال می ماند تا این که پاک کند زمین را از چرکی ها و کثافات

قَالَ : فَقَامَتْ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿السَّادَاتِ مِنْ أَوْلَادِ الْأَكَابِرِ وَ قَالُوا : وَ مَا بَعْدَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ؟ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ

ص: 145

يَمُوتُ الْمَهْدِيِّ وَ يَدْفِنَّهُ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ فِي الْمَدِينَةِ بِقُرْبِ قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَقْبِضُ الْمَلِكِ رُوحُهُ مِنَ الْحَرَمَيْنِ وَ كَذَلِكَ يَمُوتُ عِيسَى وَ يَمُوتُ أَبُو مُحَمَّدِ الْخُضَرِ وَ يَمُوتُ جَمِيعِ أَنْصَارِ الْمَهْدِيِّ وَ وزراؤه وَ تَبْقَى الدُّنْيَا إِلَى حَيْثُ مَا كَانُوا عَلَيْهِ مِنَ الْجَهَالَاتِ وَ الضلالات وَ تَرْجِعُ النَّاسِ إِلَى الْكُفْرِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَبْدَأُ اللَّهِ بِخَرَابِ الْمُدُنِ وَ الْبُلْدَانِ ، فَأَمَّا الْمُؤْتَفِكَةَ فيطمى عَلَيْهَا الْفُرَاتِ وَ أَمَّا الزَّوْرَاءُ فتخرب مِنْ الوقائع وَ الْفِتَنُ وَ أَمَّا وَاسِطٍ فيطمى عَلَيْهَا الْمَاءَ وَ أذربيجان يَهْلِكُ أَهْلُهَا بِالطَّاعُونِ وَ أَمَّا مُوصِلَ فَتَهْلِكُ أَهْلِهَا مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ وَ أَمَّا الهرات يخرّبها الْمِصْرِيِّ وَ أَمَّا الْقَرْيَةِ تَخْرَبُ مِنَ الرِّيَاحُ وَ أَمَّا حَلْبَ تَخْرَبُ مِنَ الصَّوَاعِقِ وَ تَخْرَبُ الإنطاكية مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ تَخْرَبُ الصَّقَالِبَةِ مِنَ الْحَوَادِثِ وَ تَخْرَبُ الْخَطِّ مِنَ الْقَتْلِ وَ النَّهْبِ وَ تَخْرَبُ دِمَشْقَ مِنْ شِدَّةِ الْقَتْلِ وَ تَخْرَبُ حِمَّصٍ مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ ، وَ أَمَّا بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَإِنَّهُ مَحْفُوظُ إِلَى يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ لِأَنَّ بَيْتِ الْمَقْدِسِ فِيهِ آثَارَ الْأَنْبِيَاءِ ، وَ تَخْرَبُ مَدِينَةٍ رَسُولَ اللَّهِ مَنْ كَثْرَةِ الْحَرْبِ وَ تَخْرَبُ الْهَجْرِ بِالرِّيَاحِ وَ الرَّمْلِ وَ تَخْرَبُ جَزِيرَةٍ أَ وَالِ مِنَ الْبَحْرَيْنِ وَ تَخْرَبُ قَيْسٍ بِالسَّيْفِ وَ تَخْرَبُ كَبْشُ بِالْجُوعِ﴾

یعنی گفت راوی - پس به پا خواستند به سوی امیر المؤمنین علیه السّلام بزرگانی از اولاد بزرگان و عرض کردند که بعد از ان چه می شود یا امیر المؤمنین فرمود بعد از ان می میرد مهدی و می میرند وزیران او و باقی می ماند دنیا به حالتی که پیش از پیش بود از نادانی ها و گمراهی ها و مردمان به کفر بر گردند پس در ان وقت ابتدا می کند خدا به خراب و ویران کردن شهر ها و بلاد پس امّا

ص: 146

مؤتفکه یعنی بصره ان را اب فرات فرو گیرد یعنی در اب غرق شود و امّا بغداد پس خراب می شود از جنگ ها و فتنه ها و امّا و واسط را اب می گیرد یعنی غرق می شود و اذربایجان اهل ان به طاعون هلاک شوند و امّا موصل هلاک می شود اهل ان از گرسنگی و گرانی و ترس و امّا هرات را مصری خراب کند و امّا قریه که ان شهریست در زیر واسط که پنج فرسخ تا واسط فاصله دارد و دارای بازار ها و مسجد بزرگی است از باد ها خراب شود و امّا حلب را صاعقه ها خراب کند و خراب شود انطاکیه از گرسنگی و گرانی و ترس و بلاد صقالبه از حادثه ها خراب شود و بلاد خطّ از کشتن و غارت گری خراب شود و دمشق از شدت کشتن خراب شود و حمص از گرسنگی و گرانی خراب شود و امّا بيت المقدس محفوظ می ماند تا زمان خروج یاجوج و مأجوج زیرا كه بيت المقدس در ان است اثار انبیاء و خراب می شود مدینه رسول الله از زيادتى جنگ و خراب می شود هجر به باد ها و رمل و خراب می شود جزیره اوال از بحرین - و خراب می شود جزیره قيس به شمشیر و خراب شود کبش که مراد از ان یا شهریست جانب غربی بغداد که ان را كبش الاسد گویند نزدیک سماوه و یا جای دیگر است به گرسنگی

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ ثُمَّ يَخْرُجُ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ صِنْفَانِ : الصِّنْفُ الْأَوَّلِ طُولِ أَحَدُهُمْ مِائَةِ ذِرَاعٍ وَ عَرْضُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً ، وَ الصِّنْفُ الثَّانِي

ص: 147

طُولُ أَحَدُهُمْ ذِرَاعٍ وَ عَرْضُهُ ذِرَاعٍ يُفْتَرَشُ أَحَدُهُمْ أُذُنَيْهِ وَ يَلْتَحِفُ بالاخرى وَ هُمْ أَكْثَرُ عَدَداً مِنِ النُّجُومِ فيسيحون فِي الْأَرْضِ فَلَا يَمُرُّونَ بِنَهْرٍ إِلَّا وَ شَرِبُوهُ وَ لَا جَبَلٍ إِلَّا لَحَسَوْهُ وَ لَا وَرَدُوا عَلَى شَطِّ إِلَّا نشفوه ، ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ تَخْرُجُ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ لَهَا رَأْسِ كَرَأْسِ الْفِيلِ وَ لَهَا وَبَرٍ وَ صُوفٍ وَ شَعْرٍ وَ رِيشُ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ وَ مَعَهَا عَصَا مُوسى و خَاتَمُ سُلَيْمَانَ فتنكت وَجْهِ الْمُؤْمِنِ بِالْعَصَا فَتَجْعَلَهُ أَبْيَضَ وَ تَنْكُتُ وَجْهِ الْكَافِرَ بِالْخَاتَمِ فَتَجْعَلَهُ أَسْوَدُ وَ يَبْقَى الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً وَ الْكَافِرُ كَافِراً ثُمَّ تَرْفَعُ بَعْدَ ذَلِكَ التَّوْبَةِ فَلَا تَنْفَعُ نَفْسٍ إِيمانُها إِنْ لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً

قَالَ الرَّاوِي : فَقَامَتْ إِلَيْهِ أَشْرَافُ الْعِرَاقِ وَ قَالُوا لَهُ : يا مَوْلَانَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نفديك بِالْآبَاءِ وَ الامهات بَيِّنْ لَنَا كَيْفَ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أَخْبَرَنَا بدلالاتها وَ عَلَامَاتِهِا ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنْ عَلَامَاتِ السَّاعَةِ يَظْهَرُ صَائِحُ فِي السَّمَاءِ وَ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ لَهُ ذَنْبُ فِي نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ وَ يَظْهَرُ كوكبان فِي السَّمَاءِ فِي الْمَشْرِقِ ثُمَّ يَظْهَرُ خِيطَ أَبْيَضَ فِي وَسَطُ السَّمَاءُ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ عَمُودٍ مِنْ نُورٍ ثُمَّ يَنْخَسِفُ الْقَمَرِ ثَمَّ تَطْلُعُ الشَّمْسُ مِنِ الْمَغْرِبِ فَيُحْرَقُ حَرَّهَا شَجَرِ الْبَرَارِي وَ الْجِبَالِ ثُمَّ تَظْهَرُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُحْرَقَ أَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ حَتَّى تُشْوِي وُجُوهِهِمْ وَ أَبْدَانُهُمْ﴾

یعنی پس بیرون می اید یاجوج و مأجوج و ایشان دو صنفند صنف اوّل طول قامت هر یک از ایشان صد ذراع است و عرض او هفتاد ذراع و صنف دوّم طول قامت هر یک از ایشان یک ذراع است و عرض او هفتاد ذراع فرش می کند یکی

ص: 148

از دو گوش خود را و لحاف خود می کند گوش دیگر را و شماره ایشان از ستاره ها بیش تر است پس سیاحت می کنند در روی زمین و نمی گذرند به نهری الّا این که تمام اب ان را می اشامند و نه به کوهی الّا این که ان را می لیسند یعنی گیاهی و درختی بر ان باقی نمی گذارند و بر شطّی وارد نمی شوند مگر ان که اب ان را خشک می کنند پس از ان بیرون می اید جنبنده زمین که سری دارد مانند سر فیل و كرک و پشم و مو و پَز دارد از هر رنگی و با او است عصای موسی و انگشتری سلیمان پس خط می کشد بر روی مؤمن با عصا پس روی او را سفید می کند و خط می کشد بر روی کافر با انگشتری پس روی او را سیاه می کند و مؤمن به حالت مؤمنی باقی ماند و کافر به حالت کافری پس بعد از ان توبه برداشته می شود یعنی دیگر توبه قبول نمی شود و نفع نمی دهد نفسی را ایمان اوردن او در ان وقت که از پیش ایمان نیاورده بود یا کسب نکرده بود در ایمان خود نیکی را - راوی گفت پس به پا خواستند به سوی ان حضرت اشراف عراق و عرض کردند به ان حضرت که یا امیر المؤمنین پدر ها و مادر های ما فدای تو باد بیان فرما برای ما که چگونه بر پا می شود قیامت کبری و خبر ده ما را به نشان ها و علامت های آن پس فرمود علیه السّلام ظاهر می شود فریاد کننده ای در اسمان و ستاره ای در اسمان که از برای او دنباله است در هر ناحیه ای از مغرب و ظاهر می شود در اسمان دو ستاره در مشرق پس ظاهر می شود مانند ریسمان سفیدی در میان اسمان و فرود می اید عمودی از نور از اسمان پس از ان ماه می گیرد پس از ان افتاب از مغرب طلوع می کند پس می سوزاند

ص: 149

گرمی ان درخت های بیابان ها و کوه ها را پس ظاهر می شود اتشی از اسمان و می سوزاند دشمنان ال محمّد را به نحوی که پخته و بریان می شود رو ها و بدن های ایشان

﴿ثُمَّ يَظْهَرُ كَفَّ بِلَا زَنْدُ وَ فِيهَا قَلَّمَ يُكْتَبُ فِي الْهَوَاءِ وَ النَّاسُ يَسْمَعُونَ صَرِيرَ الْقَلَمُ وَ هُوَ يَقُولُ : وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةُ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا ، فَتَخْرُجُ يَوْمَئِذِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ هُمَا منكسفتا النُّورِ فَتَأْخُذُ النَّاسِ الصَّيْحَةِ ، التَّاجِرُ فِي بَيْعِهِ وَ الْمُسَافِرِ فِي مَتَاعُهُ وَ الثَّوْبِ فِي مسداته وَ الْمَرْأَةُ فِي غَزْلَها وَ إِذَا كَانَ الرَّجُلُ بِيَدِهِ طَعَامٍ فَلَا يَقْدِرُ يَأْكُلُهُ ، وَ يَطَّلِعُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ هُمَا أَ سُوداً اللَّوْنَ وَ قَدْ وَقَعَا فِي زَوَالِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ هُمَا يَقُولَانِ : إِلَهُنَا وَ خَالِقُنَا وَ سَيِّدَنَا لَا تُعَذِّبْنَا بِعَذَابٍ عِبَادِكَ الْمُشْرِكِينَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ طَاعَتِنَا وَ الْجَهْدَ فِينَا وَ سرعتنا لمضي أَمْرِكَ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى : صَدَقْتُمَا وَ لَكِنِّي قَضَيْتَ فِي نَفْسِي أَنِّي أُبْدِأُ وَ أُعِيدُ وَ أَنِّي خلقتكما مِنْ نُورٍ عِزَّتِي فيرجعان إِلَيْهِ فيبرق كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بَرَقَتْ تَكَادُ تَخْطَفُ الْأَبْصَارُ وَ يختلطان بِنُورِ الْعَرْشِ فَيَنْفُخُ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى ، ثُمَّ يُنْفَخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامُ يَنْظُرُونَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾

یعنی پس ظاهر می شود کف دستی بدون مُچ و در ان قلمی است که می نویسد در هواء و مردم می شنوند صدای نوشتن ان را در حالتی که می گوید نزدیک شد ان وعده حقّ راست خدا یعنی قیامت پس در ان وقت راست می ایستد چشم های انان

ص: 150

که کافر شدند پس بیرون می ایند در ان روز افتاب و ماه در حالتی که نور ان ها گرفته شده باشد پس صیحه ای مردم را فرو گیرد در حالی که تاجر مشغول خرید و فروش است و مسافر در میان متاع خود باشد و جامه در جایگاه خود باشد و زن بر ریسیدن یا نسّاجی خود مشغول باشد و زمانی که مرد لقمه به دست او باشد و توانائی خوردن ان را نداشته باشد و افتاب و ماه در ایند در حالتی که رنگ ان ها سیاه باشد و در حالت زوال واقع شده باشند یا متزلزل و لرزان باشند از ترس خدای تعالیٰ و ایشان در ان حالت می گویند خدای ما و افریننده ما و اقای ما عذاب نکن ما را به عذاب بندگان مشرك خود و تو می دانی فرمان برداری ما را و کوشش که در ما است و شتاب کردن برای گذرانیدن امر تو و تو بسیار داننده ای امر های نهانی را خدای تعالی به ان ها فرماید راست می گوئید شما و لكن من در نفس خود حکم کرده ام که ابتداء کنم به خلقت و بر گردانم و عود دَهُم به درستی که من شما را افریده ام از نور عزّت و غلبه خود پس بر می گردند افتاب و ماه به سوی او پس از هر یک از آن ها برقی جستن کند که نزدیک باشد نور چشم ها را ببرد و مخلوط شوند به نور عرش پس دمیده شود در صور پس بی هوش شود هر که در اسمان ها و هر که در زمین است مگر آن چه را که خدای تعالی می خواهد پس دمیده شود در صور نفخه دیگری پس نا گاه همه مردگان بر پا خواسته نگاه می کنند پس ما مخصوص خدائیم و به درستی که ما به سوی او باز گردنده ایم

ص: 151

﴿قَالَ الرَّاوِي : فَبَكَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بُكَاءً شَدِيداً حَتَّى بُلَّ لِحْيَتُهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ انْحَدِرْ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ قَدْ أَشْرَفَتِ النَّاسَ عَلَى الْهَلَاكِ مِنْ هَوْلَ مَا سَمِعُوهُ . قَالَ الرَّاوِي : فَتَفَرَّقَتْ إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ أَوْطَانَهُمْ وَ هُمْ متعجّبون مِنْ كَثْرَةُ فَهْمُهُ وَ غزارة عِلْمِهِ وَ قَدِ اخْتَلَفُوا فِي مَعْنَاهُ اخْتِلَافاً عَظِيماً﴾

یعنی گفت راوی پس گریه کرد علی علیه السّلام گریه کردن سختی تا این که تر شد محاسن او به اشک ها پس از منبر فرود امد در حالتی که مشرف بر هلاکت بودند مردمان از هول ان چه که شنیدند ان را - گفت راوی پس متفرق شدند مردم به منزل های خود و شهر های خود و وطن های خود در حالتی که متعجّب بودند از بسیاری فهم ان حضرت و فراوانی علم او و مختلف شدند در معنای کلام ان حضرت مختلف شدن بزرگی مؤلّف فقیر گوید

تا این جا به اتمام رسید خطبه مباركه منسوبه به امير مؤمنان عليه السلام و عُلاه برعلائمی که راجع به قيام حضرت بقیة الله عجّل الله تعالى فرجه در ان بیان فرموده نكات بسیاری از ان استفاده می شود خصوصاً در تفکیک بعضی از علامات مشترکه بین قیامت صغری و قیامت کبری که نگارنده در تشریح بعضی از ان ها در این جزء از کتاب مبادرت می نمایم

اوّل ان که تجدید و بنای سوره ها و پایگاه ها را که قبلا شرح داده شد در شهر ها از علامات خروج سفیانی شمرده و مربوط به طبقات قبل از طبقه هفتم نیست بلکه

ص: 152

از علامات قریبه به خروج ان ملعون است که در طبقه هفتم واقع می شود

دُوّم این که حضرت مهدىّ علیه السّلام بعد از ظهور هفت سال در مدينة الزنج اقامت می کند سِوُّم ان که خروج دجّال پس از هفت سال از ظهور ان حضرت خواهد بود چَهارُم ان که نزول حضرت عيسى على نبيّنا و اله و عليه السلام پس از چِهِل روز از خروج دجّال خواهد بود پَنجُم ان که ان حضرت تا چِهِل روز از اوّل افتاب تا وقت غروب ان با لشكر دجّال جنگ می كند تا زمین را از لوث وجود ان ها پاک کند شِشُم ان که ان حضرت بعد از ان تا چِهِل سال در روی زمین می ماند و حکومت می کند تا روی زمین را از کثافات کفر و شرک و نفاق و جود ظلم پاک کند هفتم ان كه خرابی شهر ها از علامّات قیامت کبری است نه صفری هَشتُم ان که خروج یاجوج و ماجوج بعد از خرابی شهر ها است و ان از علامات قیامت کبری است نه صغرى نُهُم خروج دابّة الارض بعد از خروج یاجوج و ماجوج است و آن از علامات قیامت کبری است و مربوط به قبل از ظهور نیست دَهُم خروج افتاب از مغرب از علامّات قیامت کبری است یازدَهُم ظهور اتش از اسمان از علامّات قیامت کبری است

تنبيه و تشريح

دانسته باد که راجع به ظهور اتش اخبار بسیاری از طریق فریقتین روایت شده که در بعضی تصریح شده که آن اتش از وادی حضر موت و یا از زمین برهوت و یا از قعر

ص: 153

عدن یا در جوّ هوا ظاهر شود و در بعضی مدّت مکث ان را سه روز و در بعضی هفت روز تصریح شده ممکن است گفته شود که ظهور بعضی از آن ها قبل از قیامت صغری است و بعضی قبل از قیامت کبری خواهد بود هر چند اظهر چنان می نماید که همه ان ها از علامّات قیامت کبری است نه صغری خصوصاً با قرینه ای از مطویّات بیش تر از اخبار ان مستفاد می شود به قيد یسوق النَّاسِ الَىَّ الْمَحْشَرِ و امثال ان و الله العالم دوازدَهُم ظاهر شدن کفّ بدون زند یعنی مُچ در هوا ان نیز از علائم قیامت کبری است نه صغری و اخبار ان هم به طرق فريقين مختلف روایت شده بعضی به كفّ تنها اقتصار كرده و بعضى تعبیر به دست شده و بعضی کفّ و وجه وارد شده و بعضی سر و صورت و دست و سینه دارد و در بعضی مطلق و در بعضی مقابل افتاب و در بعضی وارد است که مردم او را بشناسند و در بعضی تصریح شده که ان امیر المؤمنين عليه السلام است به هر تقدیر این نیز ظاهراً از علامت قیامت کبری است

در پیرامون دجّال

مزید بر ان چه در جزو اوّل این کتاب شرح داده شد چنان چه در کتاب گجینه سرور در علامات ظهور هم شرح دادم غالب اخباری که از طریق خاصه و عامّه در شرح حالات او و خَرِ او و سیر و سلوک او روایت شده بر حسب ظاهر قابل قبول نیست و عقول عامّه و خاصه متداوله از تحملّ ان ابا دارد و بیش تر حمل به افسانه می کنند و مورد اعتماد نیست ولی به طور کلپّی اصل قضیه را نباید انکار کرد زیرا که بیهوده سخن بایند رازی نبود بلی به طور مسلّم

ص: 154

امر دجّال امری است خارق عادت و سرّی است از اسرار الهیّه و از ایات قدرت خدای متعال و به قدری مهم است که به مقتضای اخبار بسیار از زمان نوح پیغمبر علیه السّلام هر پیغمبری قوم خود را از فتنه دجال ترساینده و از ظهور و خروج چنین فتنه ای خبر داده و اهل كتاب از يهود و نصاری و مجوس در آمدن دجّال و اشکار شدن فتنه او تردیدی ندارند و در کتب ان ها به ان تصریح شده و از جمله کسانی که از متقدمین به ان نیز تصریح کرده جاماسب حکیم است که او را کوموسب و جوموسب هم گفته اند در کتاب خود که اسرار عجم نام دارد و ان عبارتست از گذشته ها و اینده هائی که در دنیا واقع شده تا زمان او و ان چه واقع شود بعد از او تا قیامت از حالات و زایجه های طالع های بعضی از ملوک پیشینیان از عصر خود و اشخاص مهمّ نامی و ملوک و پادشاهان و انبیاء و اوصیائی که در دوره زمان پس از او به وجود ایند و او به زعم بعضی پیغمبر بوده و بعضی او را حكیم دانسته اند و در فن نجوم و ستاره شناسی مهارتی به سزا داشته در همان کتاب از روی علم نجوم از زمان خود تا زمان آدم ابو البشر را به طور قهقری حساب کرده و زایج های طوالع اشخاص نامی جهان را استخراج کرده و به طور کلی گوئی شرح حالات ان ها را بیان نموده و هم چنین از زمان خود تا قیام قیامت نیز طوالع اشخاص نامی را استخراج کرده و حالات ان ها را کلی گوئی کرده و از جمله استخراجات او است زایجه طالع دجّال ملعون و ان چه از او به ظهور می رسد و اوصاف او و اوصاف خر او که نگارنده ترسیم زایجه طالع او را با عین عبارات کتاب جاماسب نامه با اسرار عجم که در موضوع او شرح

ص: 155

داده و رسم نموده می نگارم تا مزید بر اگاهی مطالعه کنندگان گردد

گفتار جاماسب راجع به دجّال

بعد از ان مردی یک چشم از اصفهان بیرون آید که بر خری نشسته که بالای خر او هفت گز بود و بالای ان مرد ده گز بود و بر پیشانی ان خَر اهنى بسته بُوَد و اَبَر ان جا نبشته که این خر خدا است و این مرد عجائب ها نماید چنان که مردم را از ان خوش اید و هفتاد هزار ادمی جمله بر ملّت سرخ شبان با هودار (یعنی ملّت یهود) باشد و به طالع عقرب باشند بعضی از دراز گوش پیاده باشند و چماقی از چوب بید ساخته و سخن می گوید و بر ان چوب اشاره می کند و از گردن حزنان فروی افتد و مردمان بر می گیرند و می خورند و ندانند که جادوئیست و مردم او را سجده کنند و به هر شهری و ولایتی برسد خراب کند و می گوید دنیا را خراب می کنم تا بهشت و دوزخ من باقی ماند تا به یک سال عالم را خراب کند و خلق را گمراه کند تا به مکّه رسد چون کعبه را

عکس

ص: 156

ویران خواهد کند در های مکّه بسته گردد و دَرِ مدینه هم چنین پس بیت المقدس اید و ان جا مقام کند و خواهد که قبله انبیا را تا خراب کند و عالم همه دین وی قبول کرده باشند الا سه شهر ان که بر سر کوه طور رود و در ان جا خیمه زند و فرماید زدن

طالع ان که صفت عیسی دارد

پس اختران را قرآن افتد در حمل و خورشید در خانه خود بود و عطارد نیز در خانه خود و بهرام به دَلو بود و دست دم موش کیوان سوی مشتری بود و دست کتاب مشتری سوی مریخ بود و دست شمشیر بهرام سوی خورشید بود و دست و قلم خورشید سوی ناهید دارد و دست و جامه زنان ناهید سوی تیر دارد و عطارد روی به خورشید دارد به مقابله ماه دارد و ماه با زهره بود دلیل کند که مردی بیرون اید از قبیله انبیاء از فرزندان هاشم دول کشی بر شكل دراز گوش پیاده و گرد روی و کوسه بود و پشمینه پوش و کمر بر میان

عکس

ص: 157

بسته و عصا در دست گرفته و مردم چنان پندارند که دراز گوش پیاده است و قوّت گیرد و مدد او کنند و چنین پندارند که دعوت به دین دراز گوش کند و از دنبال او روند و گویند که ببینیم که چه خواهد کردن پس پسر هاشم نا گاه به در خیمه ان مدعیّ برسد و او را به قفا باز خفته بیند عصا برشكم ان مدّعی زند و شکم او را بشکافد و آن مردم از دنبال او دویدن گیرند و با وی یاری کنند تا خدای تعالی باران فرستد و چِهِل فرسنگ خون از کوه طور روانه شود و همان ساعت او را سجده کنند و خدای خود خوانند و چون او را ببینند که از اسمان بیرون آمده بر تخت شاهی بنشیند و مردم را به راه راست خواند و گوید من بنده ام از ان خدای تعالی تا هم چنین شما سجده خدای را کنید و وعده دیدار او خواهید که همه عالم مرده کند و باز زنده کند و هر یکی از دیگری داد خود را بستاند ان گاه او را هر که به سزا پرستید جاوید بهشت ماوای او بود و ان که عاصی شده باشد و بی فرمانی خدای عزّ و جل کرده به عذاب دوزخ گرفتار گردد و او دعوت به دین مهر ازمای کند و همه قبول کنند و به شام قرار گیرد و مردم که در کنج عالم باز مانده باشند همه روی بدان طرف نهند و او شهری بنا فرماید و پانصد فرسنگ جهان معمور شودکه از غلبه مردم و چهار پای کشت و زرع نتوان کرد و شام همه ابادان شود و از عراق شهری ابادان شود و بهری داد کنند و از داد گری گرگ و میش به هم اب خورند و مردم بسیار شوند و عمر

ص: 158

دیگر باره تازه شود و بد رازی چنان که مرد باشد که او را پنجاه فرزند باشد خاصه در ان وقت که اختران دور برج جوزا و خورشید با بهرام و زحل و تیر در طالع به هم ساخته بود و قمر در ساخته با ناهید از مقابله راس منصرف شده و راس در ترازو دلیل کند از پسر انبیاء یکی بنشیند به رسم او پادشاهی کند و کوه و دَر و دشت پر از مردم و حیوان شوند و کتاب های مردم کهن همه جمع گشته از مکّه جهان از نوشتن و خواندن خالی شود و کتاب های تاريخ طلب کنند و نیابند تاریخ نو فرمایند و تاريخ های که نه همه بیفتد و جهان همه چون چشم خروس و روی عروس شود و همه بدین مهر ازمای باز ایند و اشوب از جهان بر خیزد چنان که صلح را فراموش کنند که چگونه باید داشتن و اگر وصف ان روزگار کنم ما را زندگی خویش تلخ گردد

پایان کلمات جاماسب در این موضوع

و این کتاب در نزد نگارنده موجود است و تاریخ کتابت ان دوازدَهُم جمادی الثانية سال هزار و صد و هشت هجری در اصفهان نوشته شده از روی نسخه اصلی که در کتاب خانه شاه سلطان حسین صفوی رحمت الله علیه بوده و بعد از این هم به مناسبت بعضی از قسمت هائی که به نظر لازم شود در ضمن این کتاب به محل خود نوشته می شود

خلاصه سخن

ان چه از اخبار و اثار فريقين و غيره مستفاد می شود دجّال خبیث پلید جادو گر غریب و عجیبی است و ممکن است از روی جادو به اشكال مختلفه عجیبه خود و

ص: 159

و خر خود را به مردم نشان دهد چنان چه متن بسیاری از اخبار راجعه به او حاکی است که دو کوه در پیش رو و عقب سر او از آب و نان به نظر بیننده می اید و به سحر و جادو چنین نموده می شود و یا ساز زدن هر بن موئی از مو های خر او یا کوچک و بزرگ شدن و متشکل شدن او به اشکال مختلفه ساعت به ساعت و هم چنین بزرگی گام و میان دو گوش خر او يا محمول بر شدت بزرگی خر او باشد یا ان که در حقیقت خود و خر او کوچک و متعارف باشند ولی در بیابان ها و شهر ها و قریه ها به سحر او بزرگ و کوچک شوند زیرا که سحر عبارتست از نشان دادن غیر واقع به صورت واقع و دور نیست که بزرگی هیکل او و خر او از روی حقیقت و واقع باشد و خدای متعال به قدرت کامله نمود برای و مصالح و امتحان بندگان خود بر وفق حکمت آن ها را چنین خلق فرموده باشد چنان چه در دو زمان و قرون متمادیه در هر عصری با مخلوقات غربیه و عجیبه خلق فرموده کما این که در تواریخ و سیر و اخبار ملل و نحل جهان از آن ها خبر داده شده از قبیل بزرگی جثه خود ادم ابو البشر و حوّا و اولاد ان ها خاصه عناق دختر ادم و عوج پسر عناق چنان چه نقل شده که جثه عناق به قدرى بزرگ بوده که به قدر یک جریب زمین جای نشستن او بوده و فرزند او عوج تحديد قامت او یک صد و هفتاد گز بوده و نظائر این ها

پس به مجرد دیدن یا شنیدن خبری در کتابی یا از گوینده ای فورا نباید مبادرت در ان کار کرد و این جمله از کلام بعضی از بزرگان را باید در نظر گرفت که گفته اند «کلمّا قُرِعَ سَمِعْتُ فذره فِى بُقْعَةٍ الامكان» یعنی هر چیزی که به گوشت شنیدی ان را در بقعه

ص: 160

امکان بگذار زیرا که وقوع و یا وجود ان از حیّز امکان بیرون نیست و خدا قادر و توانا است

264حَديثِ چِهَلُ و دوّم

نسخه ديگر خطبة البیان منسوبه به حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام است که در کتاب الزام النّاصب در صفحه 203 نقل کرده و مؤلف در همان صفحه در حاشیه ان شرح داده است مدرک ان را با این کیفیت که گفته است مقابله کردم این نسخه خطبة البیان را با نسخه عتیقه ای که اثار صحت در آن ظاهر بود و تاریخ کتابت آن در سال یک هزار و هفتاد و پنج بوده که ان نسخه در خزانه ذرّیه شهید اوّل رحمت الله علیه بوده و در پشت ان نسخه نوشته بود ان چه را که ترجمه ان این است به تحقيق وقف کردم ان را بر فرزندم محمّد بهاء الدین و بر ان که زود باشد از او به وجود اید از فرزندان ان شاء الله تعالی به منّت گذاردن او و کرامت فرمودن او و نوشت کوچک ترین طالب علم شرف الدین محمّد مکّی پسر محمّد ضیاء الدّین پسر شمس الدین پسر حسن پسر زین الدّین از ذرّیه شريف ابى عبد الله الشهيد شمس الدین محمّد پسر جمال الدین مکّى مطلبّی حارثی عاملی جزینی در سال یک هزار و صد و نود و سه

مؤلف نا چیز گوید

ظاهرا چنین می نماید که این خطبه با خطبه ای که قبل از این ذکر کرده یکی بوده و در یک جا و یک مجلس انشاء شده چنان چه از حمد و ثنا و تحیت و درود و جملاتی که در ان ذکر شده در کثیری از عبارات آن با یک دیگر مطابقند و به علاوه داستان سوید ابن نوفل و اعتراض او به حضرت

ص: 161

و نظر غضب فرمودن آن بزرگوار بر او و هلاک شدنش و بیرون بردن جسد او از مسجد و بیان سخنانی که بعد از ان فرموده و قسمتی از اوصاف خود حضرت و مقداری از علائم که به طرز رمز و لغز یاد فرموده و در خطبه قبل گذشت در این نیز موجود است بلی فرقی که با خطبه قبل دارد از جمله ان كه حمد و ثنا و تحیت و درود ان طولانی تر و دیگر ان که در این خطبه بالغ بر سی صد و نود و کسری از اوصاف خود را حضرت در ان ذکر فرموده به تعبیر اَنا اَنَا و دیگر ان که قسمت علائم مرموزه ان مفصل تر است از خطبه قبل و لغز و مرموزات ان بیش تر است و دیگر ان که بعضی از علامات که در این خطبه ذکر شده در خطبه قبل نیست و بالعکس و دیگر ان که حضرت در ضمن بیان علامات تعیین قرن فرموده و در خطبه قبل چنین نیست بلکه از زمان خود تا زمان ظهور را هفت طبقه فرموده و دیگر ان که در این خطبه ان حضرت اسامی ولات و حکّام خود را که در زمان ظهور در شهر ها می فرستد یا اسامی پدرانشان ذکر فرموده ولکن عده سی صد و سیزده نفر اصحاب خاص خود را ذکر نفرموده و در خطبه قبل به عکس است اسامی اصحاب خود را در شهر ها بدون نام های پدرانشان ذکر فرموده ولی نام های ولات و حکام و پدرانشان را ذکر نفرموده و دیگر ان که بسیاری از علامات و عبارات در این خطبه هست که در خطبه قبل نیست و بالعكس به هر تقدیر ان چه که به نظر می رسد این ست که دو خطبه هر دو یکی بوده است و این اختلاف و تعدّد ناشی از حافظ و ضابط نبودن و عدم تحمل ضبط رواة انست و هم چنین است راجع به مکان صدور ان که در بصره انشاء و صادر شده از ان حضرت یا در کوفه و الله العالم

ص: 162

نگارنده ان چه از ان را که در این کتاب اقتضاء ذکر ان را دارد می نگارم و قبلا نکته جالب توجهی را که تذکر ان در این مقام لازم به نظر قاصر می اید به عرض می رسانم تا ارباب نظر در اطراف ان جولان نظر داده و از نتیجه نظریات خود بهره مند گردند غرض نقشی است کز ما باز ماند.

نكته جالب توجّه

پوشیده نماناد که در موضوع حوادث و ملاحمی که در این دو خطبه به ان اشعار شده بعضی از علائم به طور تصریح و بعضی در پرده تلویح و بعضی علائم بعيده و بعضی علائم قریبه و بعضی مشروطه و بعضى محتومه و بعضى خاصه و بعضی عامّه و بعضی مشترکه بین قیامت صغری و کبری می باشد و بسیاری از آن ها صورت وقوع پیدا کرده و معدودی از ان هنوز باقی مانده که بعضی از آن ها در شرف وقوع و بعضی از ان ها هنوز مدّت دارد و بعضی از آن ها چون مشروطه و معلّقه و بدائیه است ممکن است صورت وقوع پیدا کند و ممکن است نکند در تشخیص بعضی از این قسمت ها پس از استقراء و تبتع و کاوش می توان اجمالا زمینه ای به دست اورد برای تنبّه و بیدار شدن و خود را مهیا کردن و امید وار به نزدیکی فرج بودن مثلا در بعضی از فرمایشات امیر المؤمنين عليه السّلام تا زمان ظهور حضرت مهدی علیه السّلام را طبقه بندی فرموده است به هفت طبقه شش طبقه از ان را اوّل و اخر ان ها را به سال های هجری معین فرموده و برای طبقه هفتم اخر مدّت ان را معین نفرموده و در پرده خفا گذارده چنان چه در خطبه قبل که حَدیثِ چِهِلُ و یکم باشد عین فرمایش حضرت با ترجمه ان شرح داده شد و در بعضی اوّل تغییر را از زمان مخلوع بنی عبّاس یعنی مقتدر به الله گرفته

ص: 163

و فرموده ﴿لا تَفْرَحُوا بالمخلوع مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ (يعْنَى الْمُقْتَدِرِ) فانه أَوَّلِ عَلَامَاتٍ التغیير الَّاوانى اعْرِفْ مُلُوكُهُمْ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ الَىَّ ذَلِكَ الزَّمَانِ﴾ چنان چه در خطبه قبل گذشت یعنی شاد نشوید به خلع شده از فرزندان عبّاس از خلافت یعنی مقتدر زیرا که آن اوّل علامّات تغییر است و من می شناسم پادشاهان ایشان را از این وقت تا ان زمان - و در این خطبه دور فتنه را تا قرن یازدَهُم ذکر فرموده چنان چه عن قریب ذکر خواهم کرد و خواهید دانست و ظاهرا قرنی که حضرت در این خطبه بیان فرموده قرن هجری نباشد زیرا که هم اکنون که مشغول نوشتن این کتابم از قرن چهار دَهُم هجری تقریبا هفده سال زیاد تر باقی مانده نیست که بگذرد و تعبیر ان حضرت به قرن یازدَهُم هجری سازش ندارد پس ممکن است گفته شود که شاید مراد حضرت از قرن یازدَهُم قرن یازدَهُم از اوّل زمان تغییر یعنی از زمان خلع مقتدر با الله عبّاسی باشد زیرا که خلع مقتدر تقریبا در سال سی صد و شانزده هجری بوده و اکنون سال یک هزار و سی صد و هشتاد و سه هجریست چون سی صد و شانزده را از آن کم کنیم باقی می ماند یک هزار و شصت و هفت سال و بنا بر این که قرن صد ساله مراد باشد تا کنون که زمان تالیف و تصنیف این رساله است تقریبا ده قرن و شصت و هفت سال از زمان خلع مقتدر می گذرد و هم اکنون سال شصت و هفتم از قرن یازدَهُم از زمان خلع مقتدر است در این صورت با فرمایش حضرت راست و درست می اید و بعد از این خواهی دانست که ان حضرت در کلام خود از شدّت و عظمت شدائد و مصائب و بلا های این قرن کلمه استرجاع بر زبان جاری فرموده و اگر

ص: 164

روی دقّت فکر کنیم و به دیده عبرت در اوضاع بنگریم از ابتدای این قرن تا کنون که تقریبا شصت و هفت سال می گذرد چه حوادث و انقلاباتی در کلیه ممالک اسلامی بلکه در تمام روی زمین از شرق و غرب و جنوب و شمال حادث شده و چه فتنه ها روی داده می توانیم فی الجمله مقیاسی برای صحت صدور این خطبه از حضرت امير المؤمنين علیه السّلام به دست اریم بر نزدیک بودن زمان ظهور طبق علائمی که بیان فرموده اند نه این که مراد این باشد که برای ظهور وقت مصرّحی بیان کنیم و به طور قطع و جزم در این موضوع اظهار نظر کنیم زیرا که با جمله ﴿كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هلک الْمُسْتَعْجِلُونَ﴾ درست نمی اید بلکه از روی رجا و حدس و تخمین است نه بر وجه حکومت و تسجیل عجّل الله تعالى فرجه و سهّل الله مخرجه اكنون شروع می کنم به بیان ان چه از این خطبه که مربوط به علائم است و نوشتن آن در این کتاب سزاوار است

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿أَلَا إِنَّ فی المقادیر مِنَ الْقَرْنِ الْعَاشِرُ سَيُحْیطُ عِلْجُ بِالزَّوْرَاءِ مِنْ بَنِي قَنْطُورَ بأشرار وَ أَيُّ أَشْرَارُ وَ كُفَّارُ وَ أَيُّ كُفَّارُ وَ قَدْ سَلَبَتْ الرَّحْمَةِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ كَلَّفَهُمْ (کفّلهم) الْأَمَلُ إِلَى مَطلُوبِهِم فَيَقْتُلُونَ الْأَبْلَهِ وَ يَأْسِرُونَ الْأَكْمَهَ وَ يُذَبِّحُونَ الْأَبْنَاءِ وَ يُستَحیوُنَ النِّسَاءِ وَ يَطْلُبُونَ شَذادٍ وَ بَنِي هَاشِمٍ ليَساقُوا مَعَهُمْ بِالْغَنَائِمِ وَ یُستَضعَف فِتْنَتَهُمْ الْإِسْلَامِ وَ تُحْرَقُ نارَهُم الشَّامِ ، فاهاً لِحَلب بَعدَ حصادَهُم وَاهاً لِخَرَابِهَا بَعْدَ دَمَارَهُمْ وَ ستروى الظَّمَاءِ مِنْ دِمَائِهِمْ أَيَّاماً وَ تُسَاقُ سباياهم فَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ عصامّا ، ثُمَّ تَسِيرُ مِنْهُمْ جَبَابِرَةِ مارقين وَ تَحِلُّ الْبَلَاءِ بِقَرْيَةٍ قارِقينَ وَ سَتَهدِمُ

ص: 165

حُصُونُ الشَّامَاتِ وَ تَطُوفُ بِبِلادِهَا الْآفَاتِ فَلَا يُسْلِمْ إِلَّا دِمَشْقُ وَ نَوَاحِيهَا وَ يراق الدِّمَاءِ بمَشارِقَها وَ أَ عالِيَها ثُمَّ يَدْخُلُونَ بعلبك بِالْأَمَانِ وَ تَحِلُّ االْبَلِایا فِي نَوَاحِي لُبْنَانٍ فَكَمْ مِنْ قَتِيلٍ يَقْطُرُ الأغوار وَ كَمْ مِنْ أَسِيرٍ ذَلِيلُ مِنْ قُرَى الطومار فَهُنَالِكَ تُسَمِّحُ الأعوال وَ تَصْحَبِ الْأَهْوَالِ فَإِذاً لَا تُطَوِّلْ لَهُمْ المُدَّةحَتَّى تَخْلُقُ مِنْ أَمْرِهِمْ الْجَدَّةَ فَإِذَا أَتَاهُمْ الْحِينَ الأوجَرَ وَ ثَبَتَ عَلَيْهِمْ العَدُّوَّ الأقطرَ بِجَيْشِهِ الململم المكرّر وَ هُوَ رَابِعُ الْعُلُوجَ الْمُنفرِّ بِکَتیبَتَه الْمُظَفَّرِ وَ نَوَائِبِ الْغدّرِ بِجَيش يلملمه الطَّمَعِ وَ يُلهِبَه الهَلع فَيَسوقَهُم سُوقِ الهيجان وَ يَمْكُثُ شَياطِينِهِمْ بِأَرْضِ كنعان وَ يُقْتَلُ جُيُوشَهُم العَفَف وَ يَحِلُّ بِجَمْعِهِمْ التَّلَفَ فَيَتَلایِمُ مِنْهُمْ عَقِيبَ الشَّتَاتِ مَنْ فلْكٍ الَى الْفُرَاتِ فَيَسيرون الْوَاقِعَةِ إِذْ لَا مَناصٍ وَ هِيَ الفاصِلَة المَهولَةُ قَبْلَ المغاص فَيُعَدّبُهُمْ عَلَى الْإِسْلَامِ الْكَثْرَةِ فَهُنَالِكَ تَحِلُّ بِهِمْ الْكِرَّةِ ( الکسرة ) فَيَقصُدونَ الْجَزِيرَةِ وَ الخصباء وَ يُحرِبُونَ بَعْدَ عَوْدِهِمْ الْحِرْبَاءُ﴾

لُغات علج وحشى و کسی را گویند که هیچ دینی ندارد اُبُلّه موضعی است در بصره که یکی از بهشت های دنیا به شمار می رفته شُذاذ عده کمی از مردم و مردمان بیگانه که از آن قیبله نباشند یا خانه ای در ان قبیله نداشته باشند قنطوراء كنیز امّ ولد حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام بوده که شش پسر اورده برای ابراهیم که ابراهیم ان ها را در زمان حیات خود از اسحق جدا کرده و به جانب مشرق زمین فرستاد

ص: 166

و در ان جا ساکن شدند و نسل ان ها زیاد شد و از نژاد ان ها است ترک و حبشه و نیز گفته شده که بنی قنطورا از اولاد یافث بن نوحند زوراء مراد بغداد است خطیب بغدادی در تاریخ خود گفته که وجه تسمیه بغداد بزوراء برای اینست که از حضرت امیر المومنین علیه السّلام پرسیدند که چرا بغداد را زوراء گویند و حضرت رسول ان را زوراء گفته فرمود «لَانَ الْحَرْبِ یَزورُ فِي جَوَانِبِهَا حَتَّى یَطبُقُها» یعنی برای این که جنگ اطراف ان را زیارت کند تا ان که فرو گیرد ان را و در منتهی الارب گفته که برای ان زوراء گویند که ابواب داخل ان از خارج دیده می شود اکمه پشته یا پشته بلند از یک سنگ یا جای بسیار بلند را گویند كه خاك ان غلیظ باشد و به حجریّت نرسیده باشد یعنی تپّه های بلند ظماء به كسر ظاء و به ضم ان نادِرا جمع ظمان است بر وزن سکران یعنی تشنه دمار هلاکت مارق از دین بیرون رونده مارقین شهر های دیار بکر است که در میان جزیره و ارمنیّه واقع است یقطَرّا قطیراً یعنی خشم می گیرد خشم گرفتنی و خشمگین می کند خشم کین کردنی اغوار گروه ها الطومار انواع شدت ها و سختي ها الجدة خشم گرفتن در منتهی الارب است وَجَد علیه یجد جدةً و وجداً و مُوجِدة كَمَجلِسة خشم گرفت الحيَن هلاكت الآوجَر ترسان و ترسناك وثوب جستن کردن اقطر کسی است که شرارت از او می بارد الملَملَم بسیار و در هم پیوسته کتیبه بر وزن سفینه گروه لشکر یا گروه اسبان گرد آمده یا گروه اسبان غارت کننده از صد تا هزار نوائب جمع نائبه یعنی مصیبت و کار دشوار غُدَّر بر وزن قُصَّر جمع غادر ست بر غیر قیاس گفته می شود غدر اللیل یعنی تاریک شد شب لملمه گرد گردانیدن و دور دادن و به چرخ در آوردن

ص: 167

الهاب بر افروختن اتش و نیک دویدن اسب و پیابی درخشیدن برق هَلَغ خروشیدن از نا شکیبائی هیجان بر انگیختن و خشم گرفتن و وارد کار و زار شدن قفف جماعت را گویند و بنا بر نسخه ای عفف است به معنای بازداشت شده مغاص جایگاه فرو شدن در آب و به معنای دانستن نیز آمده کّرّة باز گشت کردن کسرة شکست خوردن خصباء زمین های پر گیاه حاصل خیز حرباء خشمگین شوندگان غارت گر جنگ جو

معنی آگاه باشید که در مقدار هائی از قرن دَهُم زود باشد که احاطه کند کسی که هیچ دینی ندارد در بغداد از اوّلاد قنطورا کنیز ابراهیم خلیل یا اولاد ترك بن یافث که ترک ها یا حبشی ها باشند و ان ها شریر هائی هستند و چه شریر هائی و کافر هائی هستند چه کافر هائی رحم از دل های ایشان کَندِه و برداشته شده باشد و به مشقت اندازد ایشان را درازی آرزو های ایشان تا بان چه که می خواهند برسند پس می کشند اهل اُبُلَّه یعنی اهل بصره را و اسیر می کنند ان هائی را از ایشان که در پشته ها و تپّه های بلند متواری و پنهان شده اند و می کشند پسر ها را و زنده می گذارند زن ها را و می طلبند عدّه کمی از بنی هاشم را که از ایشان نیستند و پا در میان ایشانند ولی خانه ای از خود ندارند و ان ها را با خود سوق دهند مانند سوق دادن غنیمت ها و ضعف و ناتوان کند فتنه ایشان اسلام را و بسوزاند اتش ایشان شام را پس وای بر اهالی حلب که پس از درویدن ایشان به قتل عام کردن خانه هائی را که در ان ها ساکن بودند خراب کنند و اه از جهت خراب کردن و خراب شدن ان شهر و ریختن خون ها و زود باشد که سیراب شوند از خون های ایشان تشنگان چند روزی و رانده

ص: 168

می شود اسیران ایشان پس نمی یابند برای خودشان حافظی و نگاه داری و رو می آورد بلا در قریه قارقین که از شهر های دیار بکر است پس سیر می دهند بعضی از ایشان را گردن کشان از دین بیرون رونده و زود باشد که خراب کنند حصار های شامّات را و دور زند در شهر های آن بلا ها و فتنه ها و افت ها پس سالم بماند مگر دمشق و اطراف آن و ریخته شود خون ها در مکان های بلند و مرتفع آن پس از ان داخل بعلبک شوند با دادن امان و وارد شود بلا ها در اطراف لبنان پس چه بسیار کشته شده ای که کشته شدن ایشان خشمگین کند گروه هائی پس در ان وقت شنیده شود صدا های ناله ها و فریاد ها و یاور ان ها شود هول ها و ترس ها پس به درازی نکشد از برای ایشان مدت استیلاء شان که از عمل ایشان خشمی در دل ها ایجاد شود پس در ان وقت هلاکتی ترساننده و بیمناک در میان ایشان رخ دهد و قیام کند بر ضرر ایشان کسی که شرارت از او می ریزد با لشکر خود که عدد ان ها بسیار و پیوسته است و پی در پی خواهد بود حمله ان ها و او چَهارُمین بی دینی است نفرت داشته شده و حمله می کند با لشکر انبوهی که گرد اورده و سواران جنگی و غارت گر خود که ظفر یافته گانند با کار های دشوار تیره و تار کننده ای و دور می دهد و به چرخ یعنی به گردش در اورد او را طمع و به شعله در اید وبر افروخته شود اتش خروش و نا شکیبائی او پس به جنگ کردن و کار و زار نمودن کشاند او را خشم برانگیخته شده ایشان و درنگ کنند شیطان های ایشان در زمین کنعان و گروهی بر ایشان بتازند و بکشند لشکر ایشان را و به جمعیت ایشان رو اورد تلف شدن پس به همواری بعضی از ایشان بعد از پراکنده

ص: 169

شدن با کشتی نجات به سوی فرات می روند و سیر می دهند جنگ را زیرا که راه چاره ای جز جنگ کردن ندارند و این جنگ کردن فاصله ایست به هَول اندازه پیش از غرق شدن و فرو رفتن در اب و كثرة جمعیت ایشان ان ها را آماده می کند که بر ضرر اسلام قیام کنند در این حال حلال کرده می شود برای ایشان حمله کردن پس قصد می کنند به سمت جزیره و زمین های حاصل خیز پر گیاه و جنگ می کنند بعد از برگشتن در حالتی که خشمگین و جنگ کننده و غارت کنندگان اند

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ ثُمَّ يَظْهَرُ الْجِرِّيِّ ء الْهَالِكَ مِنَ الْبَصْرَةِ فِي شِرْذِمَةٍ مِنْ بَنِي غَمْرَةَ يَقْدّمُهُمْ إِلَى الشَّامِ وَ هُوَ مدحَش فَيَتابِعَهُ عَلَى الْخَدِيعَةَ الأرعشَ ثُمَّ يَصْحَبُهُ بِالْجَيْشِ العَرمَرم إِلَى عَرَصتِه ، فَمَا أَسْرَعُ مَا يُسْلِمُهُ بَعْدَ فِتْنَتِهِ فَيَرومُ الْجرِّيَّ إِلَى الْعِرَاقِ لِيَتَبَدّل غَليلَه مِنِ الْإِشْراقِ فَيُهْلِكُهُ الْهَلَاكُ بالأنبار قَبْلَ مرامه ، وَ يَغِيضُ عَلَى أَهْلِهَا السِّقَامَ مِنْ فُضُولِ سقامه وَ ستنظر الْعُيُونِ إِلَى الْغُلَامِ الْأَسْمَرِ الدّعّاب (اللغاب) حِينَ تَجَنَّحْ بِهِ جُنُوح الِارْتِيَابِ ، يُلَقَّبُ بالحاكِمِ وَ يُسْجَنُ بالعَلائِمِ بَعْدَ أَلَّفِه الْعَرَبِ وَ إِرْسَالِ حَثِيثِ الطَّلَبِ مُقَارَنَةِ الدَّمَارَ مِنْ بَيْنِ صَحارِي الْأَنْبَارَ ، وَ كَأَنِّي اشاهِدَ الأرعَش وَ قَدْ قَلَّدَهُ الْأَمْرِ وَ أَطَالَ حَجَّتُهُ لَيْلَةَ الدَّهْرُ بَعْدَ اخْتِلَافِ أَرْبَابِ الوعُودِ وَ ذَلِكَ خَلْفَ مُوَافِقُ الْمَقْصُودِ وَ عَلِّقْ عَلَائِقُ ناكثات ليشوبها الْكَدِرَ وَ يؤاتيها الْقَدْرِ فَيَا شِرّاهُ مِنْ بَلِيَّةٍ فِي برهته وَ زَهْوُ أَمَانِيِّهِ بِزُهُو نُزهَتَه ، فَهُنَالِكَ يُوصِمَهُ عظامِهُ وَ يَقحمه نُعاسِه وَ يَشْغَلُهُ شِدَّةِ رُعَافُهُ وَ ذَلِكَ عَقِيبَ الاتِّصالاتی الظَّوَاهِرِ﴾

ص: 170

الجرىّ بروزن صبّى به معنای وکیل است و وکیل را جری می گویند به مناسبت این که جاری مجرای موکّل است و مذکّر و مؤنث این لفظ یکسان است شرذمه گروه کمی از مردم را گویند بنی غمره قبیله از قبایل عربند مُدهَش متحیّر کند و سرگردان شده ارعش بد دل تر و شتاب کننده تر و چالاک تر در جنگ عَرَمرَم یعنی بسیار غُلّه تشنگی و سوزش و سختی دعّاب مَزّاح و شوخی کننده لعاب بازیگر و در بعضی از نسخ غلّاب است یعنی بسیار چیره اسمر گندم گون اشراق اندوهگین و غضبناک کردن دشمن العلائم بزرگان الفه دوستى حثیث سريع و شتاب ضدّ بطیئی است دمار هلاك و تاء گران بار شدن زهوراندن و نیکوئی و خوبی نزهه دوری و پرهیز کاری وَصم شکاف و ایصام شکافتن قَحم نزدیک رسیدن و قحوم خود را بی اندیشه به ناگاه در کار انداختن نعاس خواب بایستی حواس رعاف شتاب و عجله

معنی پس ظاهر می شود مردی که بی باک است و با جرئت یا وکیل و جاری مجرای موکل خود است از بصره با عدّه کمی از قبیله بنی غمره که رئیس و پیشرو ایشان است به طرف شام در حالتی که حیرت زده و ترسناک است پس از روی خدعه و فریب با او بیعت می کند مردی بد دل و شتاب کننده و چالاك تر در جنگ پس با او همراه شود با لشکر بسیار تا عرصه شام و چه بسیار به سرعت تسلیم او می شود بعد از ازمودن او پس ان شخص جرّی بی باک قصد کند به سوی عراق تا سوزش خود را فرو نشاند از اندوهگین و غضب ناک کردن دشمن پس هلاک و نابود شود در انبار که یکی از شهر های عراقست پیش از این که به مقصود خود برسد

ص: 171

و گم می کند بر کسان خودش نا خوشی ها را که زیادتی نا خوشی های او است و زود باشد که چشم ها بنگرند جوان گندم گون بسیار شوخی کننده یا بازیگر یا بسیار چیره را که در ان هنگام باز می کنند به سبب او بال های شک و ریب را و ان جوان ملقّب به حاکم است و زندانی می شود با بزرگان اتباع خود بعد از دوست بودن با عرب و به سرعت و شتاب خواستن در نزدیکی هلاک شدن در میان صحرا های انبار و گویا می بینم ان مرد بد دل شتاب کننده چالاک تر در جنگ را كه كار جنگ را به گردن او انداخته و به درازی کشانیده است حجت او را در ان روزگار چون شام تار بعد از مخالفت کردن با کسانی که هم وعده بودند و این مخالفت موافق با مقصود او بوده و آویخته کند علاقه های شکننده عهد و پیمان را تا بیامیزد ان ها را به کدورت و تیرگی و گران بار کند ان ها را به تنگی پس چقدر شر و بدی روی دهد از بلائی که در روزگار و زمان او پیش امد کند و چه ارزو رانی ها که رانده شود به سبب دوری و دور شدن او پس در ان وقت شکاف دهد او را استخوان های او و به نا گاه از کار بیندازد او را سستی کردن و سست شدن او و باز دارد او را از شدت شتاب کردن و عجّله نمودن او در پیشرفت او و این ها در دنباله اتصالاتی که ظاهر و اشکار شود رخ خواهد داد در اخر های قرن دَهُم (بعید نیست که مراد قرن دَهُم از سال اوّل تغیر باشد که ان سال خلع مقتدر بالله عبّاسی باشد چنان چه از پیش گفته شد

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿اذ هَامُ بِنُورِ قَنْطُورَ كُلِّ الهيام وَ جَمَعَهُمْ فِي الْمَرَّةِ الثَّالِثَةِ شَهْرُ الصِّيَامَ فَإِذَا قَاتَلَهُمُ أَبُو النّواس

ص: 172

(أَبُو النوامس) وَ هُوَ أَبُو الْفَوَارِسِ فَظَهَرَ مَا بَيْنَهُمْ الْحابِسُ انْتَقَلَ مَلَكِ الْهِنْدِ مِنْ بَيْتٍ إِلَى بَيْتٍ ، وَ قَالَ الْبَيْتِ فِي حَيَاتِهِ أَلَالَيْتَ ، وَ قُلّ أَمَرَ الدَّوْلَةِ وَ شَمْلت من أَهْلِ الجزورات الذِّلَّةَ وَ لُعْبَت السُّيُوفِ فِي سحروت وَ سَاحَت الدِّمَاءَ فِي أقاليم صيصَموتُ وَ اخْتَلَفَتِ عَلَى الْمُلْكِ الْجُيُوشِ وِصَالَ عَلَيْهِمْ بحوزة الشوش وَ لُجَّت النَّارِ الولجة وَ اشْتَدَّتْ الْحُرُوبِ بَيْنَ الذبحة وَ وَافَقَ الْكَمَدُ الصُّقوبَةَ وَ خَرِبَتْ طُرُقِ النُّوبَةَ وَ لَمَسَ الّرائد اللَّمْسِ وَ اخْتَلَفَ مَلَكٍ أَنْدُلُسَ وَ دهش الْعَرَبِ الدّاهش وَ اقْتَتَلَ أَهْلِ مراكش وَ وَقَعَتْ الوقائع فِي القفحات وَ قَامَ الْحَرْبِ لَهُمْ عَلَى سَاقٍ وَ صارَت الطَّلَایعِ للسیراف وَ عَصَفَتْ بالسفن الرِّيَاحُ وَ أُشْرِعَتِ بالجزائر الرِّمَاحَ فَظَهَرَتْ ازخارخ المدفية وَ هَلَكَ رَبِّ قسطنطنيّة وَ هَدَمَ سَوَاحِلِ الرُّومِ البرح وَ سَالَ عَلَى الأفاطيس الترح وَ اشْتَدَّتْ الْفِتَنِ فِي خُرَاسَانَ وَ كَانَ الظُّفُرِ لآِلِ حَسَّانَ﴾

لُغات هيام عاشق شدن الجزورات و الجزائر جمع جزيره است سحروت و صیصموت هر دو لغت عبریست و اطلاق بر بعض حدود شامّات و مصر می شود شوش موضعی است نزدیک جزیره ابن عمرو و نام شهریست از شهر های خوزستان غربی و لجت النار الولوحة الولوج در امدن الكمد اندوه سخت الصقوبة مصیبت دهش حیران و سرگردان شدن القفحات گرد و غبار ها سیراف شهریست در فارس و ان بزرگ ترین ساحل های ایشان است لمسَ لمساً طلبه (المنجد) الرائد جاسوس و قاصدیست که قومی او را می فرستند که نگران مکانی باشد که دشمن در ان فرود ایند اندلس از شهر های مغرب زمین است و نام جزیره ایست که طول خاک ان به قدر یک ماه راه است مراکش نام شهر و بلادی است در مغرب دور عصف

ص: 173

سخت و زیدن طلایع جمع طلیعه یعنی پیش روان لشکر برای اطلاع یافتن از دشمن اشراع الرّماح راست كردن نیزها الزخازج المدفية کنند توزی های خسته کننده البرح مشقت و گزند و سختی و شدّت افاطیس جمع افطس یعنی بینی پهن ها که استخوان های بینی ان ها پست باشد ترح ضدّ فرح است به معنای اندوهگین شدن ال حسّان شاید مراد حسّان بن نعمان غسّانی باشد که بریتانیائی ها و بربری ها با آن ها جنگ کردند و غلبه با ال حسّان شد

معنی وقتی که عاشق شدند و بی طاقت گردیدند اوّلاد قنطوراء که چینی ها یا ترک ها یا حبشی ها باشند برای جنگ کردن و جمع شدند در دفعه سوّم در ماه رمضان و قتال کند با ایشان ابوالنواس یا ابوالنوامیس که صاحب سواران باشد پس اشکار شود میان ایشان باز دارنده ای از جنگ و منتقل شود ملک هند خانواده ای به خانواده دیگری و ان خانواده ای که ملک از او منتقل شده افسوس خورد و ارزو کند که ای کاش ملک از دست من بیرون نشده بود و گم شود اهل دولت و شامل شود ذلت از اهل جزیره ها و شمشیر ها به حرکت در اید در اراضی شامات و مصر و ریخته شود خون ها در بعضی از اقالیم روم و اختلاف افتد در میان لشکریان برای ملک و حمله کنند بر ضرر ایشان به حوزه شوش که نزدیک جزیره ایست که ان را جزیره ابن عمرو گویند که ان منطقه ایست یا شهریست از خوزستان غربی و در اید اتش در اینده ای و جنگ ها شدید شود و خون ها ریخته گردد و اندوه سخت با مصیبتی توافق کند و راه های نو به

ص: 174

و زنگ بار خراب شود و روابط اخبار قطع شود و مملکت اندلس اختلاف افتد و عرب حیران و سرگردان شود و اهل مراکش کشته شوند و از شدّت واقعه جنگ گرد و غبار قطعه قطعه بلند شود و بر پا ایستد جنگ بر ساق های خود و طلایع لشکر به طرف بزرگ ترین ساحل های فارس که شهر سیرافست رود و باد های سخت بر کشتی ها بوزد و در جزائر نیزه ها راست گردد پس ظاهر شود کینه توزی های خسته کننده و هلاک شود صاحب و مالك قسطنطنیّه و خراب کند ساحل های روم را سختی و گزند و روان شود بر گروهی که بینی های ان ها پهن باشد و استخوان های بینی های ان ها پست باشد یعنی بربری ها یا بعضی از چینی ها و ترک ها بد حالی و فتنه ها در خراسان شدید شود و ال حسّان بر ان ها ظفر یابند

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ وَ افْتَرَقَ بَنُو قنطوراء عَلَى اخْتِلَافُ وَ آلِ بِهِمُ الرَّجُلُ إِلَى المصاف ، امتحق فِي الزَّحْفِ أَكْثَرِهِمْ وَ انْكَشَفَ الأیام مَظهَرَهُم وَ خَسَفَت الْمَدِينَةِ بالخطّ وَ خَرِبَتْ متاجِر الْعقیانَ ( متاحر القیعان ) الْوُسْطَى وَ أَكْثَرْتُ الزَّلَازِلُ بالشّجرات وَ طَالَتْ بأقاليم الجاوة المُشاجِرات وَ ظَهَرَ الْعِلْجِ بَيْنَ الدّسایِس وَ تَلَاحُمِ الْقِتَالِ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ تَلَهَّبُ الضَّرام الْمَشْرِقِ فَالْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنِ الْمُشْفِقِ إِذَا ظَهَرَتِ بِخُرَاسَانَ الزَّلَازِلُ وَ نَزَلَتْ بِهَمَدَانَ النَّوَازِلِ فَرَجَفتَ الأراجف بِالْعِرَاقِ وَ تاحم الْكُفْرُ عِنْدَ الْعَنَاقِ وَ شَمِلَ الشَّامِ الْخِلَافِ وَ حَجَبَ عَنْ أَهْلِهِ الْإِنْصَافِ و صَالَ دحداح السّواحِل عَلَى الثُّغُورِ وَ ضَعُفَ عَنِ دَحْصهِ أَهْلُ الْغُرُورِ وَ اشْتَهَرَ

ص: 175

الْكَذِبَ بِمِصْرَ وَ وَقَعَ بَيْنَ أَهْلِهَا الْكَرْبِ وَ الْهَرْبُ وَ اخْتَلَفَ الْعَسَاكِرِ عَلَى الْعِلْجِ وَ كَثُرَ بَيْنَهُمَا الشُّحَّ وَ تمادت المبنيّات بِالْحِجَازِ وَ خِيفَ عَلَى الْحَرَمَ مِنَ المكذاد وَ اخْتَلَفَ الْعَسَاكِرِ وَ أَهْلُ الْيَمَنِ عَلَى الْمُلْكِ وَ نَجَا مِنْهُمْ أُنَاسُ إِلَى الْفُلْكِ وَ سَارَ التلاطم وَ الْحَرْبُ وَ أُزْعِجَ هَجَرَ الْعَرَبِ وَ تَأَجَّجُ كَرْبُ الجزائر وَ مَلَأَ نَوَاحِي الْبِرِّ وَ وَقَعَ الْخَلَفِ بَيْنَ عَسَاكِرَ الرُّومِ وَ شَاعَ مَا كَانَ مَكْتُومٍ وَ ارْتَحَلَ الْأَفَاضِلِ مِنَ الْعَالَمِ وَ وَلِيَ الأسافل الْمَظَالِمُ وَ غَلَبَ عَلَى النَّاسِ الْفُجُورِ وَ مَلَكَتْهُمُ بَغيَّةَ الْغُرُورِ وَ أَثِمَ باللصّ الْآثِمُ وَ نَبَذَ بِذَنْبِهِمْ الْعَالَمِ وَ مَنَعَ أَصْحَابِ الْحَقِيقَةِ الْحُقُوقِ وَ أَصَابَ لِبَعْضِهِمْ البروق (الْبُرُوجِ)﴾

لُغات الرّجل مراد قائد ال حسّان است مصاف محل جبهه بندی دو لشکر محق به معنای محو و نابود شدن زحف لشکر رونده به سوی دشمن و جهاد و لشکر گران خطّ ساحل بحرین و هر ساحلی و نام موضعی است در خلیج بحرین که نیزه های خطّی از هند به ان جا وارد می شود عقیان به معنای طلا قیعان زمین های پست هموار دور از کوه شجرات منازعت ها و کشمکش ها دسائس جمع دسیسه به معنای پوشیده داشتن مکر و حیله تلاحم شدّت یافتن فتنه جنگ تَلَهُّب بر افروخته شدن ضرام بر وزن کتاب هیزم زیزه یا سست مشفق نصیحت گر ترسان و مرد بیم ناك رجفت الاراجف يعنى به جنك در پیوندند خوض کنندگان در خبر های فتنه و مانند ان تا خم الكفر عند العناق یعنی متصل شود کفر نزد بلا و سختی و کار های سخت و نومیدی شمول فرا گرفتن خلاف مخالفت صولة حمله کردن دحداح کوتاه بالا دَحص جنبیدن اکذاذ به سنگستان نرم در امدن و مکذاذ چیزیست که سبب جمع شدن سنگ های نرم و سست شود

ص: 176

تلاطم زد و خوردّ کردن از عاج از جای برکندن و بی ارام ساختن تاجّج زبانه زدن اتش و بر افروخته شدن ان بغية و بغیة یعنی مطلوب لصّ به معنی دزد و کار های در پرده بروق جمع برق به معنای صاعقه و گلوله

معنى فرمود عليه السلام . و فرقه فرقه می شوند پسران قنطورا یعنی ترک ها و چینی ها و يا حبشی ها و ان مردی که از ال حسّان است ایشان را به جبهه بندی و جنگ کشاند به نحوی که بیش تر از ایشان در جنگ نابود شوند و روشن سازد روز ها زمان ظهور ان ها را و شهری در ساحل بحرین یا ساحل خلیج فارس یا ساحل دیگری به زمین فرو رود و محل تجارت طلا خراب شود و یا آن که لشکر گرانی به جنگ ان ها رود و بیش تر از آن ها را محو و نابود کند و زلزله ها یا تزلزل ها به واسطه مشاجرات و نزاع ها و کشمکش ها زیاد شود و مشاجر ها و کشمکش ها در قلمرو و منطقه های جاوه به درازی کشد و بی دینی با مکر ها و حیله ها ظاهر شود و جنگ و خون ریزی در زمین فارس شدّت کند و اتش جنگ در مشرق زبانه زند پس جای حذر و ترس است همه گونه ترسی از مرد نصیحت گر ترسان و بیم ناکی در ان وقت به خراسان زلزله ها یا تزلزل هائی رخ دهد و در همدان نازله هائی فرود اید و به جنگ در پیوندند خوض کنندگان در خبر های فتنه و غیر ان در عراق و متصّل شود کفر نزد بلا و سختی و نا امیدی و کار های سخت و فرا گیرد شام را هر گونه مخالفتی و انصاف از اهل ان پوشیده شود و حمله کند شخص کوتاه بالای در ساحل های ان به ضرر سر حدّات و ناتوان شوند از جنبش ان اهل فریب و گول

ص: 177

و مشهور شود دروغ گفتن در مصر و واقع شود در میان اهل ان کرب و اندوه و ترس و فرار کردن و رفت و امد کنند لشکریان به ضرر ان مرد بی دین و بسیار شود در میانشان حرص بر جنگ میان هر دو دسته ایشان و کشیده شود حدود دو بنا های جنگی در حجاز و ترسیده شود بر حرم از چیزی که سبب شود که سنگ های نرم و سست ان را فرو گیرد و اختلاف در میان لشكریان حاصل شود با اهل یمن بر سر مُلك و عِدّه ای از ایشان به واسطه کشتی از هلاکت نجاة یابند و زد و خورد و جنگ در گردش باشد و از جا بِکند و بی ارام کند اهل هجر عرب را و زبانه زند اتش کرب و اندوه در جزائر و پر کُند نواحی بیابان را و مخالفت در میان لشکر های رو به فتح شود و شایع شود ان چه که کتمان کرده شده و صاحبان فضلی از این جهان بروند و پست ترین مردم والی جور و ستم ها شوند و فجور و کار های نا روا بر مردم غالب شود و مالک ایشان شود مطلوب فریب و گول یعنی طلب غرور و فریب کردن ایشان و گناه کار شود به سبب دزدی کردن و یا در پرده کار ها کردن گناه کار و از دست افتاده شود به گناه ایشان مرد دانشمند و حقوق صاحبان حقیقت و راستی منع کرده شود و اصابت کند به بعضی از ایشان صاعقه ها یا گلوله ها

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿فَإِذَا أَقْبَلَ الْقَرْنِ الْحَادِي عَشَرَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ عَمِّ الْبَلَاءِ وَ قُلِ الرَّجَاءِ وَ مَنَعَ الدُّعَاءِ وَ نَزَلَ الْبَلَاءِ وَ عَدَمِ الدَّوَاءِ وَ ضَاقَ دِينِ الْإِسْلَامِ وَ هلكه عِلْجُ

ص: 178

بِالشَّامِ فَإِذَا قَامَ الْعِلْجِ الأصهب وَ عَصْرُ عَلَيْهِ الْقَلْبُ لَمْ يَلْبَثُ حَتَّى يُقْتَلَ وَ يَطْلُبُ بِدَمِهِ الْأَكْحَلَ فَهُنَالِكَ يُرَدُّ الْمَلِكُ إِلَى الشِّرْكِ وَ يُقْتَلُ السَّابِعِ مِنِ التَّرْكِ وَ تفترق فِي الْبَيْدَاءِ الْأَعْرَابِ وَ يَقْطَعُ الْمَسَالِكِ وَ الْأَسْبَابِ وَ يَحْجُبُ الْقَصْرِ وَ يَسْعَدَ الْعُسْرِ وَ يَلِجُ الهالع وَ تَحِلُّ الْبَلِيَّاتِ بِأَرْضِ بَابِلَ وَ تَشْتَدُّ وَ تَفْتَرِشْ الْمِحَنِ وَ يُكَدِّرُ الصَّفَاءِ وَ يدحض الْجَوْر وَ تَرْجُفُ مِنَ الْبُؤْسِ الْأَقَالِيمِ وَ تُظْلِمُ بالشقاق الأظاليم وَ يَمْلِكُ الْخَيْرِ الْقَهْرِ وَ تَنْشُرُ رَايَةً الشَّرِّ وَ يَشْمَلُ النَّاسِ الْبَلَاءِ وَ يَحِلُّ الشَّامِ الْغَلَاءِ وَ تُكْثِرُ الوقائع فِي الْآفاقِ وَ تَقُومَ الْحَرْبِ عَلَى سَاقٍ وَ يذعن لِخَرَابِهَا الْأَغمَالِ وَ تَأْذَنَ بِعِمَارَتِهَا الْجِبَالُ ، فَيَا لَهَا مِنْ قُتلَة ، وَ كُوزُ لِأَبِي الْمَكَارِمِ الْحَبِيبِ المستغني ثُمَّ يُقْتَلُ بِالْغمْدِ بِسَيْفٍ مَوْلِدِ أَبِي سَنَدَ ثُمَّ خَاتَمِ الْأَرْبَعِينَ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ المكين فَلَمْ يَلْبَثْ حَتَّى يُدْرِكَ بجيش يُقَدِّمَهُ لِشِرْكٍ وَ فِيهِ سَعِيرِ فَيَقْتُلُهُ وَ يَدْمَعُ الْهَارِبُ فيعجّله﴾

لُغات اصهَب مرد سرخ و سفید و این همان کسی است که سفیانی با او جنگ می کند اکحل مرد سرمه گون چشم را گویند قصر کسانی را گویند که دست ان ها از کار کوتاه باشد یلج الهالع یعنی در اید خروشنده و نا شکیبا بابل موضعی است در عراق نزدیک شهر حلّه سیفیّه افتراش گستردن یدحض الجور یعنی بلغزاند ستمکاری ترجف من البؤس یعنی بلرزد از سختی و بلاء اظالیم کسانی که به ان ها ظلم شده حیر بر وزن عِنب مال بسیار یدعن بی باکی کند اعمال مردمان گم نام

یعنی پس چون رو اورد قرن یازدَهُم پس باید از بزرگی مصیبت این قرن در استرجاع

ص: 179

کرد و گفت ﴿أَنَا لِلَّهِ وانا اليه راجِعُونَ﴾ عمومیّت پیدا می کند بلا در میان مردم و امید راحتّی کم شود و دعا منع کرده شود یعنی بالا نرود و اجابت کرده نشود و بلاء و نازل گردد و دوای درد ها معدوم شود و دین اسلام به مضیقه و تنگی افتد و نا چیز و ضایع گرداند ان را مرد بی دینی که در شام ظاهر شود پس وقتی که قیام کند بی دینی که گونه او سرخ و سفید باشد و دل او به سختی فشرده گردد و درنگی نکند که کشته شود و مرد سرمه گون چشمی مطالبه خون او کند در ان زمان مملکت به اهل شرک رد کرده شود و هفتمین از اولاد ترک کشته شود و عرب ها در زمین بیداء فرقه فرقه شوند و راه ها و اسباب ها بریده شود و قصر سلطنتی محجوب شود یا این که ان هائی که دستشان از کار کوتاه شده محجوب مانند و مشکلات مساعد شود و در اید یعنی قیام کند مردی نا شکیبا و خروشنده و فرا گیرد بلاء زمین بابل را که موضعی است در عراق نزدیک شهر حلّه و فرش محنت ها و اندوه ها گسترده شود و صفا و روشنی مبدّل به کدورت و تیرگی گردد و ستم کاری مردم را بلغراند و همه قلمرو های روی زمین از شدت بلا و سختی به لرزه در اید و مظلومان به واسطه و علت مخالفت ظلم و ستم ببینند و خیر و خوبی مقهور شد یا مال های بسیار به قهر و غلبه گرفته شود و پرچم های شر و بدی در اطراف منتشر و برافراشته شود و مردمان را بلاء و فتنه فرو گیرد و گرانی در اطراف شام روی دهد و در افاق و کران های زمین جنگ ها زیاد شود و جنگ بر روی دو پا های خود بایستد و برای خرابی در همه روی زمین بی باکانه کار ها کنند که در اثر خرابی کوه ها معمور گردد یعنی مردم

ص: 180

در کوه ها منزل گیرند ای وای از کشته شدن صاحب کرامت ها ان دوست داشته شده ای که بی نیاز است که او به ضرب لكد و شمشیر غلام ابی سند به عمد کشته شود و چون او کشته شود اخر خلیفه بنی عبّاسی که به او خلافت بنی عبّاس پایان یابد و عدد ایشان که به چِهِل می رسد تمام می کند و نام او عبد الله مكين است به خلافت قیام کند پس چندان طول نمی کشد تا این که درک می کند و می یابد لشکری را که پیشرو ان ها اهل شرك است و اتش فتنه او سوزاننده است پس عبد الله را می کشد به این نحو که زخمی بر سر او می زند که به دماغ او می رسد و فرار می کند و آن زخمم به شتاب او را هلاک کند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ يَهْدِمُ الْجَوَامِعِ وَ أَعْلَامِهَا يكثكث الزها وَ أَغصانهَا وَ يُسْتَصْغَرُ الْكَبَائِرِ وَ يَبِيدُ الْعَشَائِرِ وَ يَرْفَعُ الْفَاجِرِ وَ يَضَعُ الْأَخْيَارِ وَ يستعبد الْمَالِكِ وَ يُهْلِكَ السَّالِكِ وَ يحتفل بالأراذل وَ نَفِدَ الْأَفَاضِلِ وَ يَذْهَبُ العوارف وَ يُحْرِقُ الْمَصَاحِفِ وَ يُثِيرُ الشِّقَاقِ وَ يُجَالِسُ الْفُسَّاقِ فَلَنْ يَخَفِّ الْفَسَقَةِ وَ لَنْ يُصِيبُ السَّفِلَةَ حَتَّى يُدْرِكُهَا فَلَبِسَهُ ابْنِ حَرْبٍ فِي ذَلِكَ الْعَامِ حَتَّى يُثِبُ مِنَ الشَّامِ وَ مَعَهُ جُهَيْنَةَ بْنِ وَهْبِ الْمُتَفَرِّدِ بحماره المهدد بِخُرُوجِهِ مِنْ جَزِيرَةِ القشمير وَ مَعَهُ شَيَاطِينِ الْغَيْرِ فَيُقْتَلُ أَحَدِهِمَا سَعِيدٍ وَ يَسْتَأْثِرْ ابْنَتَهَا وَلِيدَةٍ ثُمَّ يَرُومُ قَصَدَ الْحِجَازِ وَ قَتَلَ بيدَهُم بُيُوتَاتِ الأحراز ، فآهاً لكوفة وَ جَامَعَهَا وَ آهاً لِذَوِي الْحَقَائِقِ وَ آهاً للمستضعفين فِي المضائق﴾

لُغات کثکثه به معنی اکثاث است یعنی بسیار و انبوه زها زینت و آرایش و خوش نمائی

ص: 181

يستعبد المالک یعنی مالک به بندگی گرفته شود يحتفل بالاراذل یعنی مجلس گیرند و گِرد هم جمع شوند مردمان رذل و پست عوارف شناخته ها و نيکوئی ها يثير الشقاق یعنی بر می انگیزاند مخالفت و دشمنی و ضرر رساندن به مردم و به مشقت انداختن ایشان را یبيد العشائر هلاک شوند قبیله ها قشمیر معرّب کشمیر است غیر سر سخت سعید شاید مراد سعید سوسی باشد که از خوزستان قیام کند چنان چه از بعضی از اخبار فهمیده شود معنی خراب شود مسجد های جامع و نشانه های ان و بسیار و انبوه شود زینت و خوبی و خوش نمائی دنیا و شاخه های ان و کوچک کردد گناهان بزرگ و هلاک شوند عشیره ها و قبيله ها و بالا رود رتبه ها و مقام های ان هائی که اهل فسق و فجورند و نیکان پست و خوار شوند و مالک به بندگی گرفته شود و سالک راه حق هلاک شود و مردمان رذل و پست مجلس گیرند و گرد هم دیگر جمع شوند و صاحبان فضل و نیکان نابود شوند سر شناس ها و معروفين به خیر و خوبی بروند و قران ها سوخته شود و انگیزش مخالفت و نفاق و دشمنی و ضرر رسانیدن در میان مردم ظاهر شود و فساق با یک دیگر هم نشینی کنند و هرگز از مرتکب شدن فسق و فجور نترسند و هرگز مردمان پست اهل صواب نشوند تا این که درک كند ان ها را حرب پسر عنبسه (یعنی سفیانی) در همان سال یا عنبسته پسر چرب و ارخابی خود بر جهد و حمله کند در شام و با او است جُهَینَه پسر و هب که به تنهائی بر خر خود سوار شود و مصادف با قیام سفیانی خونش هدر شود به سبب خروج او از جزیره کشمیر در حالتی که با او باشند شیاطین سر سختی

ص: 182

پس یکی از این دو که سفیانی یا جهینه باشد سعید را می کشد و دختراو ولیده را برای خود می گیرد بعد از ان قصد حجاز کند و خانواده های آزاد مردان به دست ان ها کشته شوند اه از برای کوفه و مسجد ان اه برای صاحبان حقایق اه بر ناتوانان شیعه در تنگی ها

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ وَ أَيْنَ الْمُقِرُّ (المفرّه) عِنْدَ ظُهُورِ الْعِلْجِ سلعين الْمِيلَ الكالح الزيح بجيش لَا يُرَامُ عَدِّهِمْ وَ لَا يُحْصِى سَبِيلَهُمْ وَ لَا يُعدَّى عدّتهم وَ لَا يَنْصُرُ أَسِيرُهُمْ وَ مَعَهُمْ الكرگدن وَ الْفِيلُ وَ يثبطون الظُّهُورِ وَ يَفْزَعُونَ الثُّغُورِ الْجَزِيلَ ، وَ يُسیحُونَ وَ يكسحون السَّعِيدَ وَ سَيُحْیطُ بِبِلَادِ الأرم فِي أَحَدِ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ أَشَدَّ الْعَذابُ مِنْ بَنِي حَامٍ و كَمْ مِنْ دَمٍ يراق بِأَرْضِ العلائم وَ أَسِيرَ يُسَاقُ مِنَ الْغَنَائِمِ حَتَّى يُقَالَ أَزوَى بِمِصْرَ الْفَسَادِ وَ افترست الضَّبُعِ الآساد فَيَا لِلَّهِ مِنْ تِلْكَ الْآفَاتِ وَ التجلب بالبليّات وَ أَحْصَنَتْ الرُّبُعُ المساحل حَتَّى يصمّم السَّاحِلِ فَهُنَالِكَ يَأْمُرُ الْعِلْجِ الكسكس انَّ يَخْرَبُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَإِذَا أَذْعَنَ لِأَوَامِرِهِ وَ سَارَ بمعسكره وَ أَهَالَ بِهِمُ الزَّمَانُ بِالرَّمْلَةِ وَ شَمِلَهُمْ الشِّمَالِ بالذلّة (الذلّة) فيهلكون عَنْ آخِرِهِمْ هلعاً فَيُدْرِكُ اسارهم طَمَعاً﴾

لُغات سلعين و در بعضی از نسخ شلغین به شین و غین معجمتین و در اوّل مهملتین پس از تتبّع و استقراء در کتب متداوله از قبیل قاموس و صراح و مجمع البحرين و صحاح و منتهى الارب و المنجد هیچ یک از این دو لغت دیده نشد و احتمال می رود که از باب «سلعن عُدوَا وْ فَى عَدُوُّهُ» باشد چنان چه در منتهی الارب اورده یعنی سخت دوید در دشمنی کردن پس این کلمه صفت باشد برای علج یعنی سخت دونده و دشمنی کننده و اگر شلغین به شین و غین

ص: 183

نقطه دار باشد می توان احتمالی داد که شاید ان حضرت سال ظهور ان علج را به حساب جمل به طور لغز فرموده باشد که عبارت باشد از سال یک هزار و سی صد و نود هجری چه که مجموع عدد حروف شلغین همین می شود ش 300 و ل 30 و غ 1000 و ی 10 و ن 50 جمع این اعداد 1390 بنا بر این احتمال این کلمه تاریخ ظهور ان علج است و صفت نیست و ذكر ان بدون الف و لام شاید برای همین باشد

الميل محركّه كجی در خلفت الكالح به معنای ترش رو و زشت و کسی را گویند که لب های او اویزان و بد نما باشد و دندان هایش نمایان باشد الزيّخ بر وزن سیّد جور و ستم کننده لا یرام یعنی قصد کرده نشود شماره ایشان ثبط به معنی گران بار شدن و اثباط گران بار کردن فزع ترس و بیم و فریاد رسیدن و کمک کردن از لُغات اضداد است و افزاع یاری کردن و فریاد رسیدن و ترسانیدن و اگاه گرداندن و بی بیم کردن جزیل بسیار سیاحت گردش کردن سباحت شنا کردن کسح به فتح کاف به معنای عجز و درماندگی و روفتن خانه و نحوان ارم بعضی گفته اند اسکندریّه است و بعضی گفته اند منطقه ایست که اسکندریه یکی از شهر های انست و بیش تر گفته اند که مراد دمشق است و ارم ذات العماد در یمن میانه حضر موت و صنعا مخفی است و نیز گفته شده که منطقه ایست میان بصره و مکّه بنی حام نژاد و ذریّه حام بن نوح اند که از ایشانند حبشی ها و زنگی ها ارض علائم حدود فلسطين و بيت المقدس است و ان را ارض علائم گویند به مناسبت ان که آثار و علائم انبیاء در ان جا است ازواء فراهم

ص: 184

و جمع شدن احصان در این جا به معنای استوار کردن است ربَع فرمانده هان مساحل گرانه های دریا . و تابع گمراهی خود شدن چنان که عرب گوید الغىّ ركب مسحَلَه یعنی گمراه تابع گمراهی خود شد صَمَم کری ساحل کنار دریا کَسَکَس سخت کوبنده رمله شهریست نزدیک فلسطین شمال مراد باد شمال است یا ساکنین شمال هلع خروشیدن از نا شکیبائی

معنی و کجا می توانند فرار کنند یا قرار گیرند هنگام ظاهر شدن آن بی دین سخت دونده در دشمنی یا بنا بر احتمال مرجوعی ظهور ان در سال هزار و سی صد و نود هجری واقع شود و ان کسی است که در خلفت او کحجی باشد و ان ترش رو و زشت است با این که لب های او اویزان و بد نما است و دندان هایش نمایان است و جور و ستم کننده است با لشکری که از کثرت عدد ان ها شماره ایشان قصد کرده نشود و راهی که پیش گرفته اند به شماره در نیاید و باز گردانیده نشود عدّه ایشان و یاری کرده نشود اسیران ایشان و با ایشانست فیل و کرگدن و گران بار می کنند پشت ها را و می ترسانند اهل سر حدّات را و می گردند در روی زمین یا شناوری می کنند در دریا یا روی هواء و رفت و رو می کنند خاک ها را در زیر پا های خود یا مال های مردم را و زود باشد که احاطه کند به شهر های ارم که اطراف دمشق یا اسکندریّه و اطراف آن باشد در یکی از ماه های حرام به سخت تر عذاب از پسران حام بن نوح که زنگیان و حبشیان یا چینیان یا ترک ها باشند و چه بسیار خونی که ریخته شود در زمینی که اثار و علائم انبیاء در ان باشد یعنی فلسطین و بيت المقدس و اسیری که رانده

ص: 185

شود با غنیمت ها تا این که گفته شود که فراهم و جمع شده است هر گونه فسادی در مصر و کفتار ها شیر ها را دریدند و پاره کردند پس استغاثه به خدا باید برد از این افت ها و به خود گرفتن و جلب کردن این بلا ها و محکم و استوار کنند فرماندهان کران ها و کنار های دریا را و صدا های ساحل ها کم و کسر شود پس در ان وقت آن بی دین سخت سرکوبی کننده فرمان به خراب کردن بیت المقدس دهد پس چون اطاعت کرده شود فرمان های او و برود در لشکر گاه خود و به ترس بیندازد ایشان را زمان در رمله که شهریست نزدیک فلسطین فرو گیرد ایشان را باد شمال به مذلّت و خواری یا لشکری از سمت شمال و تا اخر ان ها را هلاک کند از روی خروش و نا شکیبائی پس در یابد اسیران ایشان را از روی طمع

﴿قَالَ علیه السَّلَامُ فَيَا لِلَّهِ مِنْ تِلْكَ الْأَيَّامَ وَ تَوَاتُرِ شَرَّ ذَلِكَ الْعَامِ وَ هُوَ الْعَامَ الْمُظْلِمِ المقهر وَ يستعمك هُوَ لَهُ فِي تِسْعَةِ أَشْهُرٍ ، أَلَا وَ إِنَّهُ لِيُمْنَعَ الْبِرِّجَانِبِهِ وَ الْبَحْرِ رَاكِبُهُ وَ يُنْكِرُ الْأَخِ أَخَاهُ وَ يُعَقُّ الْوَلَدُ أَبَاهُ وَ يذمّمن النِّسَاءِ بُعُولَتِهِنَّ وَ تستحسن الامهات فُجُورُ بَنَاتِهِنَّ وَ تَمِيلُ الْفُقَهَاءِ إِلَى الْكَذِبِ وَ تَمِيلُ الْعُلَمَاءِ إِلَى الرَّيْبُ فَهُنَالِكَ يَنْكَشِفَ الْغِطَاءَ مِنِ الْحُجُبِ وَ تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنِ الْغَرْبِ فَيَظْهَرُ قَائِمُنَا المتغيّب يَتَلَأْلَؤ نُورِهِ يُقَدِّمَهُ الرُّوحُ الْأَمِينُ وَ بِيَدِهِ الْكِتابَ مُسْتَبِينَ ثُمَّ مَوَارِيثَ النَّبِيِّينَ وَ الشُّهَدَاءِ الصَّالِحِينَ يَقْدّمُهُمْ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ فيبايعونه فِي الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ لَهُ أَصْحَابُ مَشُورَتِهِ فَيَتَّفِقُونَ عَلَى بَيْعَتِهِ ، تَأْتِيهِمْ

ص: 186

الْمَلَائِكَةُ وَ لِوَاءُ الْأَطْرَافِ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةً وَ إِنْ كَانُوا فِي مُفَارِقِ الْأَطْرَافِ فَيَحُولُ وَجْهَهُ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ يُبَيِّنُ لِلنَّاسِ الامور الْعِظَامِ وَ يُخْبِرُ عَنِ الذَّاتِ وَ يبرهن عَلَى الصِّفَاتِ﴾

معنی پس باید استغاثه برد به خدا از آن روز ها و پی در پی بودن شرّ ان سال تاریک کننده قهر و غلبه کننده که ترس و بیم ناکی ان تا نه ماه مردم را به خاک می غلطاند و به درستی که منع می کند بیابان جانب خود را و دریا راکب خود را و منکر می شود مرد برادر خود را و نا فرمانی کند پسر پدر خود را و مذمّت کنند زنان شوهران خود را و تحسین کنند مادر ها فجور و بی عفّتی دختران خود را و فقهاء میل به دروغ کنند و دانایان میل به شك و ریب کنند در ان وقت پرده برداشته شود از اسرار نهانی و افتاب از مغرب طلوع کند پس ظاهر شود قائم ما که از دیده ها پنهان است در حالتی که می درخشد نور او و جبرئیل در پیش روی او است و به دست او کتابیست واضح و روشن و با او است میراث های پیغمبران و شهیدان و شایستگان و در پیش روی ایشان است عیسی بن مریم پس با او بیعت کنند در خانه خدا و جمع می کنند خدا صاحبان مشورت او را و انفاق کنند بر بیعت کردن با او می اید ایشان را فرشتگان و پرچم ها اطراف در یک شب و هر چند در اطراف زمین متفرق باشند پس می گرداند روی خود را به طرف مسجد الحرام و واضح و بیان می کند برای مردم کار های بزرگ را و خبر می دهد از ذات خدا و واضح و اشکار می گرداند و پرده بر می دارد از صفات حق

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

ص: 187

(ثُمَّ يُوَلِّيَ بِمَكَّةَ جَابِرِ بْنِ الْأَصْلَحُ وَ يُقَتلَهُ الْعَوَّامِ بِالْأَبْطَحِ فَيَرْجِعُ مِنْ العينم وَ يُقْتَلُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فِي الْحُرُمِ ثُمَّ يُوَلِّيَ رماع بْنُ مُصْعَبٍ وَ يَقْصِدُ الْمَسِيرِ نَحْوَ يَثْرِبَ فيعقد لزعماء جيوشه رَايَتُهُ وَ يُقَلَّدُ أَصْفِيَاءِ أَصْحَابِهِ مَقَالِيدُ وَلَايَتِهِ وَ يُوَلِّيَ شَبَابَةَ بْنِ وَافِرُ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ ثميلة وَ غَيْلَانَ بْنِ أَحْمَدَ وَ سَلَامَةَ بْنِ زَيْدٍ أَعْمَالِ الْحِجَازِ وَ أَرْضٍ نَجْدٍ وَ هُمْ مِنَ الْمَدِينَةِ ، وَ يُوَلِّيَ حَبِيبِ بْنِ تَغْلِبَ وَ عُمَارَةَ بْنِ قَاسِمٍ وَ خَلِيلِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَصْرٍ وَ جَابِرُ بْنُ فَلَاحِ أقاليم الْيَمِنِ وَ الأكاحل وَ هُمْ مِنْ أَعْرَابِ الْعِرَاقِ ، وَ يُوَلِّيَ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مَطْلُوبٍ وَ حَمْزَةُ بْنُ صَفْوَانَ وَ رَاشِدِ بْنِ عَقِيلٍ وَ مَسْعُودِ بْنِ مَنْصُورٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ حِسّانَ أَعْمَالِ الْبَحْرَيْنِ وَ سواحلها وَ عمّان وَ جزائرها وَ هُمْ مِنْ جزائرهنّ ، وَ يُوَلِّيَ رَاشِدِ بْنِ رُشَيْدٍ وَ حزيمة بْنِ عَوَّامٍ وَ هِلَالِ بْنِ هَمَّامٍ وَ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ يَحْيَى و الفضل بن رضوان و الصّلاح بْنِ جَعْفَرٍ وَ الحُسَيْنِ بن مالک الحبشة وَ جَزَائِرِ الْكَرَادِيسَ وَ هُمْ مِنْ مَشَارِقِ الْعِرَاقِ ، وَ يُوَلِّيَ أَحْمَدَ بْنِ سَعِيدٍ وَ طَاهِرِ بْنِ يَحْيَى وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَعْفَرٍ وَ يَعْقُوبَ بْنِ مُشْرِفُ وَ غَيْلَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ حبشة وَ أقاليم المراقش وَ هُمْ مِنَ الْكُوفَةِ﴾

یعنی پس والی و حاکم می گرداند در مکّه جابر بن اصلح را و می کشند او را عامّه مردمان در ابطح پس بر می گردد ان حضرت از موضعی در جهان که ان را عینم گویند و می کُشد جماعتی از مشرکین را در حرم پس والی و حاکم می گرداند رماع پسر مَصعَب را و قصد می کند برای رفتن به مدینه پس می بندد برای بزرگان از

ص: 188

لشکر خود پرچم او را و به گردن برگزیدگان از اصحاب خود می اندازد قلاد های حکومت را از جانب خود و والی و حاکم می گرداند شبابه پسر وافر و حُسین پسر ثمیله و غیلان پسر احمد و سلامته پسر زید را در را اطراف حجاز و زمین نجد و ایشان از اهل مدیند هستند و والی و حاکم می گرداند حبیب پسر تغلب و عمّاره پسر قاسم و خلیل پسر احمد و عبد الله پسر نصر و جابر پسر فلاح را بر قلمرو های یمن و اکاحل که از شهر های مزینه است و ایشان از عرب های عراقند و والی و حاکم می گرداند محمّد پسر عاصم و جعفر پسر مطلوب و حمزه پسر صفوان و راشد پسر عقیل و مسعود پسر منصور و احمد پسر حسّان را بر شهر ها و دهات بحرین و کناره های دریای ان و عمّان و جزیره های آن و ایشان از اهل همان جزیره ها هستند و والی و حاکم می گرداند راشد پسر رشید و حزیمه پسر عوّام و هِلال پسر همام و عبد الواحد پس یحیی و فضل پسر رضوان و صلاح پسر جعفر و حسين پسر مالك را بر حبشه و جزیره های کرادیس و ایشان از اهل مشرق های عراقند و والى و حاكم می گرداند احمد بن سعيد و طاهر پسر یحیی و اسمعیل پسر جعفر و يعقوب پسر مشرف و غیلان پسر حسین را بر حبشه و قلمرو های مراکش و ایشان از اهل کوفه اند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ يُوَلِّيَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَعْطَى وَ الْحُسَيْنِ بْنِ طلاب وَ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى وَ مُوسَى بْنِ رميح وَ يَمِيزُ ابْنِ صَالِحٍ وَ يَحْيَى بْنِ غَانِمٍ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ قَيْسٍ مصادر الجذلان وَ أَعْمَالُ الدفولة و

ص: 189

هُمْ مِنْ أَرْضِ قوشان ، وَ يُوَلِّيَ طَالِبِ بْنِ الْعَالِي وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ سهلب بْنِ مَرَّةً وَ هِشَامِ بْنِ خولان وَ عَمْرِو بْنِ شِهَابُ وَ جبار بْنِ أَعْبنَ وَ صَبِيحِ بْنِ مُسْلِمٍ أقاليم الْأَدْنَى وَ جَزَائِرِ الْكَتَائِبَ وَ هُمْ مِنْ نَوَاحِي شِيرَازُ ، وَ يُوَلِّيَ أَحْمَدَ بْنِ سَعْدَانَ وَ يُوسُفَ بْنِ مَغانِمَ وَ عَلِيِّ بْنِ مُفَضَّلُ وَ زَيْدُ بْنُ نَصْرٍ وَ الْجَرَادِ بْنِ أَبِي الْعَلَا وَ كَرِيمُ بْنِ لَيْثٍ وَ حَامِدِ بْنِ مَنْصُورُ أقاليم الْحَمِيرِ وَ جَزَائِرِ الرّسلات وَ هُمْ مِنْ بِلَادِ فَارِسَ ، وَ يُوَلِّيَ الْعُمَّارِ بْنَ الْحَارِثِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عطاف وَ جُمُعَةَ بْنِ سَعْدٍ وَ هِلَالِ بْنِ دَاوُدُ وَ عُمَرَ بْنِ الْأَسْعَدِ جَزَایرِ مليبار وَ أَعْمَالُ العمائر وَ هُمْ مِنْ قرِيَ الْعِرَاقِ الْأَعْلَى ، وَ يُوَلِّيَ الْحَسَنِ بْنِ هِشَامٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ غَامِرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الرِّضْوَانِ وَ سَمَاحَةُ بْنِ بَهِيجٍ الأشام الأردن وَ هُمْ مِنْ مَشَارِقِ لُبْنَانٍ ، وَ يُوَلِّيَ الْجَيْشِ بْنِ أَحْمَدَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ وَ عَزِيزُ بْنِ يَحْيَى وَ الْفَضْلِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الشَّامُ الْأَقْصَى وَ السواحل مِنْ قُرَى الشَّامِ الْأَوْسَطُ ، وَ يُوَلِّيَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْفَضْلِ وَ تَمِيمِ بْنِ حَمْزَةَ وَ الْمُرْتَضَى بْنِ عِمَادٍ وَ عَلِيِّ بْنِ طَاهِرٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ شَعْبَانَ بأقاليم مِصْرَ ، وَ جَزَائِرِ النُّوبَةَ وَ هُمْ مِنْ أَرْضِ مِصْرَ وَ يُوَلِّيَ الْحَسَنِ بْنِ فاخر وَ فَاضِلِ بْنِ حَامِدٍ وَ مَنْصُورِ بْنِ خَلِيلٍ وَ حَمْزَةُ بْنُ حَرِيمُ وَ عَطَاءِ اللَّهِ بْنِ حَیاة وَ وَاهِبَ بْنِ حيار وَ وَهْبٍ بْنُ نَصْرٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ وَثَّابُ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ ثغورُ وسائط النُّوبَةَ وَ أَعْمَالُ الكرد وَ هُمْ مِنْ بِلَادِ حُلْوَانَ﴾

يعنى و والی و حاکم می گرداند ابراهیم بن اعطا و حسين بن علاب و احمد بن موسی و موسى بن رهيج و یمیز بن سالم و يحيی بن غانم و سلیمان پسر قیس را در مصادر جذلان

ص: 190

و اطراف دفوله و ایشان از زمین قوسانند (جدلان و جدیله ناحیه و نام قبیله ایست از طیّ و قبیله است از انصار و از قیس و قوسان جلگه ایست بزرگ که دارای شهر ها و قریه هائیست در میان نعمانيّه و واسط) و والی و حاکم می گرداند طالب پسر عالی و عبد العزيز پسر سهلب پسر مُرّه و هشام پسر خولان و عمرو پسر شهاب و جبّار پسر اعین و صبیح پسر مسلم را در جزیره های کتائب که در نواحی بحرین است و ایشان از نواحی شیرازند و والی و حاکم می گرداند احمد پسر سعدان و یوسف پسر مغانم و علی پسر مفضّل و زید پسر نصر و جراد پسر ابی العلا و کریم پسر لیث و حامد پسر منصور را در قلمرو های قبیله حمیر و رسلات و ایشان از شهر های فارس اند و والی و حاکم می گرداند عمّار پسر حارث و محمّد پسر عطّاف و جمعه پسر سعد و هلال پسر داود و عمر پسر اسعد را بر جزیره های میلیار که در اقصی بلاد افریقیه است و ایشان از دهات عراق بالا هستند و والی و حاکم می گرداند حسن پسر هشام و حسین پسر غامر و علی پسر رضوان و سماحه پسر بهیج را در شام نزدیک تر و ایشان از شرقی های لبنانند و والی و حاکم می گرداند جیش پسر احمد و محمّد پسر صالح و عزیز پسر یحیی و فضل پسر اسمعیل را بر شام دور تر و کنار های دریا که از دهات شام متوسط است و والی و حاکم می گرداند محمّد پسر ابی الفضل و تمیم پسر حمزة و مرتضی پسر عمّاد و علی پسر طاهر و احمد پسر شعبان را بر قلمرو های مِصر و جزیره های نوبه و ایشان از زمین مصرند و والی و حاکم که می گرداند حسن پسر فاخر و فاضل پسر حامد و منصور پسر خلیل و حمزه پسر حریم و عطاء الله پسر حیات و واهب پسر حیار

ص: 191

و وهب پسر نصر و جعفر پسر وثّاب و محمّد پسر عیسی را بر سر حدّات میانه نوبه و اعمال کُرد و ایشان از بلاد حلوان هستند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ يُوَلِّيَ أَحْمَدَ بْنُ سَلَّامٍ وَ عِيسَى بْنُ جَمِيلٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَلْمَانَ وَ عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ أَعْمَالِ نَوَاحِي جابلقا وَ سواحلها وَ أَعْمَالُ مَفَاوِزِ ، وَ هُمْ مِنِ الْأَزْدُ ، وَ يُوَلِّيَ وَثَّابُ بْنُ حَبِيبٍ وَ مُوسَى بْنِ نُعْمَانُ وَ عَبَّاسِ بْنِ مَحْفُوظٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ شَعْبَانَ جَزَائِرِ الْأَنْدُلُسِ وَ افريقية وَ هُمْ مِنْ نَوَاحِي الْمَوْصِلِ ، وَ يُوَلِّيَ يَحْيَى بْنِ حَامِدٍ وَ بنهان بْنِ عُبَيْدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مَحْمُودُ وَ سَلْمَانُ ابْنَ عَلِيٍّ وَ أَحْمَدَ بْنِ سامر وَ عَلِيِّ بْنِ ترخان نَوَاحِي المراكش وَ ثُغُورِ المصاعد وَ مروجة النَّخِيلِ وَ هُمْ مِنْ أَرْضِ خُرَاسَانَ ، وَ يُوَلِّيَ دَاوُدَ بْنِ الْمُخَبرِ وَ يَعِيشُ بْنِ أَحْمَدَ وَ أَبَا طَالِبٍ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنُ سَهْلِ دِيَارِ بَكْرٍ وَ مَشَارِقِ الرُّومِ وَ هُمْ مِنْ نَصِيبِينَ وَ فارقين ، وَ يُوَلِّيَ حَمَامُ بْنِ جَرِيرٍ وَ شَعْبَانُ بْنِ قَيْسٍ وَ سَهْلِ بْنِ نَافِعُ وَ حَمْزَةُ بْنُ جَعْفَرٍ أقاليم الرُّومِ وَ سواحلها وَ هُمْ مِنْ فَارِسَ ، وَ يُوَلِّيَ عَلْقَمَةَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ عِمْرَانَ بْنِ شَبِيبٍ وَ الْفَتْحِ بْنِ مُعَلًّا وَ سِنْدِ بْنِ الْمُبَارَكِ وَ قَائِدِ بْنِ الْوَفَاءُ وَ مصفون بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُفَارِقٍ قسطنطنیّة وَ سَوَاحِلِ القفجاق وَ هُمْ مِنْ أَصْفَهَانَ وَ يُوَلِّيَ الْأَخَوَيْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ ابْنَيِ مَيْمُونِ الْعِرَاقِ الْأَيْمَنِ وَ هُمَا مِنَ المكّين ، وَ يُوَلِّيَ عُرْوَةَ بْنِ مَطْلُوبٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَعْرُوفِ الْعِرَاقِ الْأَيْسَرِ وَ هُمَا مِنَ أهواز ، وَ يُوَلِّيَ سَعِدِ ابْنِ نزار وَ نِزَارِ بْنِ سَلْمَانَ وَ مَعَدَّ بْنِ كَامِلٍ بِلَادِ فَارِسَ وَ سَوَاحِلِ هُرْمُزُ وَ هُمْ مِنْ هَمْدَانَ﴾

ص: 192

و والی و حاکم گرداند احمد بن سلام و عیسی پسر جمیل و ابراهیم پسر سلمان و علی پسر یوسف را بر کار فرمائی های نواحی جابلقا که شهریست در اقصی بلاد مغرب و ساحل های آن و کار فرمائی های پناهگاه ها و ایشان از قبیله ازدند و والی و حاکم می گرداند وثّاب پسر حبيب و موسی پسر نعمان و عبّاس پسر محفوظ و محمّد پسر حسّان و حسین پسر شعبان را بر جزیرهای اندلس و افریقا و ایشان از نواحی موصل اند و والی و حاکم می گرداند یحیی پسر حامد و نهان پسر عبید و علی پسر محمود و سلمان پسر علی و احمد پسر سامر و علی پسر ترخان را بر نواحی مراکش و سر حدّات بلندی ها و زمین های وسیع و نخلستان ها و ایشان از زمین خراسانند و والی و حاکم می گرداند داود پسر مخبر و یعیش پسر احمد و ابی طالب پسر اسمعیل و ابراهیم پسر سهل را بر دیار بکر و قسمت های شرقی روم و ایشان از اهل نصبين و فارقین اند و والی و حاکم می گرداند حمام پسر جریر و شعبان پسر قیس و سهل پسر نافع و حمزه پسر جعفر را بر قلمرو های روم و کنار های دریای آن و ایشان از اهل فارس اند و والی و حاکم می گرداند علقه پسر ابراهیم و عمران پسر شبیب و فتح پسر مُعَلا و سند پسر مبارك و قائد پسر وفا و مصفون پسر عبد اللهپسر مفارق را بر قسطنطنیه و سواحل قفچاق و ایشان از اصفهانند و والی و حاکم می گرداند دو برادر محمّد و احمد پسران میمون را بر سمت راست عراق و ایند و از مکّه اند و والی و حاکم می گرداند عروة پسر مطلوب و ابراهیم پسر معروف را بر سمت چپ عراق و ایشان از اهل اهوازند و والی و حاکم می گرداند سعد پسر نزار و نزار پسر سلمان و معد پسر کامل را بر بلاد فارس و سواحل هرمز و ایشان از همدانند

ص: 193

﴿وَ يُوَلِّيَ عِيسَى بْنِ عطّاف وَ الْحُسَيْنِ بْنِ فَضَّالٍ عِرَاقُ الرَّيِّ وَ الْجِبَالِ وَ هُمَا مِنَ قُمَّ ، وَ يُوَلِّيَ نُصَيْرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَبَّاسِ بْنِ نُفَيْلٍ وَ طَایعٍ بْنُ مَسْعُودٍ أَعْمَالِ الْمَوْصِلِ وَ مصادر الأرض وَ هم مِنْ قُرَى فَرِهانُ ، وَ يُوَلِّيَ الأمجد بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ أُسَامَةُ بْنُ أَبِي تُرَابٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حَامِدٍ وَ سُفْيَانَ بْنِ عِمْرَانَ وَ الضَّحَّاكِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ الْمَنِيعِ بْنِ الْمُكْرّمُ بِلَادِ خُرَاسَانَ وَ أَعْمَالُ النَّهْرَيْنِ وَ هُمْ مِنْ مازندران ، وَ يُوَلِّيَ الْمُفِيدُ بْنِ أَرْقَمَ وَ عَوْنِ بْنِ الضَّحَّاكِ وَ يَحْيَى بْنِ يُرْجَمُ وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ ظَلُومٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ كثار بْنِ مُوسَى جِبَالِ الكرخ وَ أقاليم العلّان وَ الرّوس وَ هُمْ مِنْ بخارا ، وَ يُوَلِّيَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَاتِمٍ وَ وَ بَرَكَةً بْنِ الأصيل وَ أَبا جَعْفَرِ بْنُ الزرارة وَ هَارُونَ بْنِ سُلْطَانٍ وَ سامر بْنِ مُعَلَّا المالق وَ نَوَاحِي الصّین وَ الصَّحَارِي وَ هُمْ مِنْ مَرْوَ ، وَ يُوَلِّيَ رُهْبَانِ بْنِ صَالِحٍ وَ عُمَارَةَ بْنِ حَازِمٍ وَ عطاف بْنِ صَفْوَانَ وَ البطّال بْنِ حُمْدُونٍ وَ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ عيشام وَ حَامِدِ بْنِ عِبَادَةُ وَ يُوسُفَ بْنِ دَاوُدَ وَ عَبَّاسِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ أقاليم الدَّيْلَمِ وَ القماقم وَ ثُغُورِ القشاقش وَ الْغِيلَانُ وَ هُمْ مِنْ سمرقند ، وَ يُوَلِّيَ مُطَاعُ بْنِ حَابِسٍ وَ مَحْمُودِ بْنِ قُدَامَةَ وَ عَلِيِّ بْنِ قنين وَ ضَيْفٍ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ الْفَصِيحُ بْنِ غَيْثَ بْنِ النَّفِيسِ وَ مَاجِدُ بْنُ حَبِيبٍ وَ الْفَضْلِ بْنِ ظَهَرَ وَ غِيَاثِ بْنِ كَامِلُ وَ عَلِيِّ بْنِ زَيْدٍ مَدَائِنَ الْخُطَا وَ جِبَالُ الزوابق وَ أَعْمَالُ الشجارات وَ هُمْ مِنْ قُمَّ﴾

یعنی و والی و حاکم گرداند عیسی پسر عطّاف و حسین پسر فضّال را بر عراق ریّ و کوهستان ها و ایشان از اهل قمّ باشند و والی و حاکم گرداند نصیر بن احمد

ص: 194

و عبّاس پسر نفیل وطایع پسر مسعود را بر شهر های موصل و محلّهای صادرات ان سرزمین و ایشان از دهات فرهانند و والی و حاکم گرداند امجد پسر عبد الله و أسامة پسر ابی تراب و محمّد پسر حامد و سفیان پسر عمّران و ضحاک پسر عبد الجبّار و منیع پسر مکرّم را بر شهر های خراسان و اطراف نهرین و ایشان از مازندرانند و والی و حاکم گرداند مفید پسر ارقم و عون پسر ضحّاک و یحیی پسر یرجم و اسمعیل پسر ظلوم و عبد الرّحمن پسر محمّد و كثار موسی را بر کوه های کرخ و اقلیم های علّان و روس و ایشان از بخارا هستند و والی و حاکم می گرداند عبد الله پسر حاتم و برکة پسر اصیل و أبا جعفر پسر زرارة و هارود پسر سلطان و سامر پسر معلّا را بر المالق و نواحی چین و صحرا ها و ایشان از اهل مروند و والی و حاکم می گرداند رهبان پسر صالح و عمارة پسر حازم و عطّاف پسر صفوان و بَطّال پسر حمدون وعَبْدُ الرزّاق پسر عیشام و حامد پسر عبادة و يوسف پسر داود و عبّاس پسر ابى الحسن را بر اقلیم های دیلم و قماقم و سر حد های شقاقش و غیلان و ایشان از اهل سمرقند می باشند و والی و حاکم می گرداند مطاع پسر حابس و محمود پسر قدامة و علیّ پسر قنین و ضیف پسر اسمعیل و فصیح پسر غیث پسر نفیسو ماجد پسر حَبَب و فضل پسر ظهر و غیاث پسر کامل و علی پسر زید را بر شهر های خطا و کوه های زوابق و اطراف شجارات و ایشان از اهل قمّ می باشند

قَالَ علیه السَّلَامَ

ص: 195

﴿وَ يُوَلِّيَ يَعْقُوبَ بْنِ حَمْزَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ ثَابِتِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ مَوْهُوبٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ وَ أَبَا إِسْحَقَ بْنِ نُضِيعُ مَغَالِيقِ الضّوب وَ قِرَى القواريق وَ هُمْ مِنْ نَيْشَابُورَ وَ يُوَلِّيَّ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ مُرِيدِ بْنِ قَحْطَانَ وَ مُعَلَّى بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ سَلَامَةَ بْنِ دَاوُدَ وَ مُفَرِّجِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ مَعَدَّ بْنِ كَامِلٍ بِلَادِ الْكَلْبِ وَ نَوَاحِي الظُّلُمَاتِ وَ هُمْ مِنَ الْقُرَى ، وَ يُوَلِّيَ فُضَيْلِ بْنِ أَحْمَدَ وَ قدوس بْنِ أَبِي الْخَيْرِ وَ أَسَدِ بْنِ مراحات وَ بَاقِي بْنِ رُشَيْدٍ وَ رِضَىّ بْنُ فَهْدٍ وَ عَبَّاسِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِي الْمُحْسِنُ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَتِيقٍ السّدور وَ حيالها وَ هُمْ مِنْ نَوَاحِي خوارزم وَ يُوَلِّيَ فضلان بْنِ عَقِيلٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غِيَاثٍ وَ بَشَّارِ بْنِ حَبِيبُ وَ سَعْدِ اللَّهِ بْنِ وَاثِقٍ وَ فَصِيحٍ بْنِ أَبِي عَفِيفُ وَ المرقد بْنِ مَرْزُوقُ وَ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْفَتْحِ وَ عِيسَى بْنُ الْمُثَنَّى أقاليم الضحاضح وَ مناخر الْقِيعَانَ وَ هُمْ مِنْ قُلِعَة النَّهَرِ ، وَ يُوَلِّيَ الزَّاهِدُ بْنِ يُونُسَ وَ عِصَامٍ بْنِ أَبِي الْفَتْحِ وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ هِلَالٍ وَ مُؤَيِّدِ بْنِ الْقَاسِمِ وَ مُوسَى بْنِ مَعْصُومٍ وَ الْمُبَارَكِ بْنِ سَعِيدٍ وَ غزوان بْنِ شَفِيعُ وَ عَلَامَةُ بْنِ جَوَادُ أقاليم الغزنين وَ أَعْمَالُ العراعر وَ هُمْ مِنِ الْجَبَلِ وَ يُوَلِّيَ مُحَمَّدِ بْنِ قِوَامَ وَ جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ وَ عَلِيِّ بْنِ ثَابِتٍ وَ عَطَاءِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِشَامٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شَرِيفُ وَ نَاصِرِ بْنِ سُلَيْمَانَ وَ يَحْيَى بْنِ دَاوُدَ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ أقاليم المعابد وَ جِبَالُ الْمَلَابِسِ وَ هُمْ مِنْ قُرَى الْعَجَمِ﴾

یعنی و والی و حاکم می گرداند یعقوب پسرحَمَزَة و محمّد پسر مسلم و ثابت پسر عبد العزیز و حسین پسر موهوب و احمد پسر جعفر و ابا اسحق پسر نضیع را بر معالیق جنوب

ص: 196

و دهات قواریق و ایشان از نیشابورند و والی و حاکم می گرداند حسن پسر عبّاس و مرید پسر قحطان و مُعَلّی پسر ابراهیم و سلامت پسر داود و مفرّج پسر مسلم و معد پسر کامل را بر شهر های کلب و نواحی ظلمات و ایشان از دهکده ها هستند و والی و حاکم می گرداند فضیل پسر احمد و قدس پسر ابی الخیر و اسد پسر سراحات و باقی پسر رشید و رضّی پسر فهد و عبّاس پسر حسین و قاسم پسرابى المحسن و حسین پسر عتیق را بر سدور و اطراف آن و ایشان از نواحِی خوارزمند و والی و حاکم می گرداند فضلان پسر عقیل و عبد الله پسر غیاث و بشار پسر حبیب و سعد الله پسر واثق و فصیح پسر ایی عَفيف و مُرقدِ پسر مرزوق و سالم پسر ابی الفتح و عیسی پسر مثنّی را بر اقلیم های ضحاضِح و مَناخِر قیعان و ایشان از قلعه نهرند و والى و حاكم می گرداند زاهد پسر یونس و عصام پسر ابى الفتح و عبد الكريم پسر هلال و مویّد پسر قاسم و موسی پسر معصوم و مبارک پسر سعید و غزوان پسر شفیع و علامة پسر جواد را بر اقلیم های غزنین و اطراف عراعر و ایشان از اهل جَبَلَند و والی و حاکم می گرداند محمّد پسر قوام و جعفر پسر عبد الحميد و علیّ پسر ثابت و عطاء الله پسر احمد و عبد الله پسر هاشم و ابراهیم پسر شریف و ناصر پسر سلیمان و یحیی پسر داود و علی پسر ابی الحسین را براقلیم های معابد و کوه های ملابس و ایشان از دهکده های عجمند

قَالَ علیه السَّلَامَ

ص: 197

( وَ يَخْتارُ الْأَكَابِرِ مِنَ السَّادَاتِ الْأَعْمَالِ الْعَارِفِينَ لِإِقَامَةِ الدَّعَائِمِ مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا وَ هُمْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْفَضْلِ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عابِرُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ دَاوُدَ ابْنِ الْمُرْتَضَى وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ حَنِيفَةَ وَ يُوسُفَ بْنِ حَمْزَةَ وَ عَقِيلُ بْنِ حَمْزَةَ وَ عَقِيلُ بْنِ عَلِيٍّ وَ زَيْدُ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَابِرُ بْنُ المصاعد وَ يولّيهم جابرسا وَ إِقْلِيمِ الْمَشْرِقِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِإِقَامَةِ الْحُدُودِ وَ مُرَاعَاةِ الْعُهُودُ ، ثُمَّ يَخْتَارُ رِجَالًا كِراماً أَحْرَاراً أَتْقِيَاءً أَبْرَاراً وَ هُمْ مَعْصُومُ بْنِ عَلِيٍّ وَ طَالِبِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ إِدْرِيسَ بْنِ عُبَيْدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُسْلِمٍ وَ حَمْزَةُ بْنِ تَمَّامٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ نِزَارِ بْنَ حَسَنٍ وَ الأشرف بْنِ قَاسِمٍ وَ مَنْصُورِ بْنِ تَقِيٍّ وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ فَاضِلُ وَ إِسْحَاقَ بْنِ الْمُؤَيَّدِ وَ ثَوَابُ بْنِ أَحْمَدَ وَ يولّيهم جابرقا وَ بِلَادِ الْمَغْرِبِ يَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ بِهِ أَصْحَابِهِمْ ، ثُمَّ يَخْتَارُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا وَ هُمْ طَاهِرِ بْنِ أَبِي الْفَرّ وِ وَ معد بْنِ الْكَامِلِ وَ لُويِّ بْنِ حَرْثُ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَاجِدُ وَ رَضِيّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ ظَهِيرُ بْنِ أَبِي الْفَجْرِ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ وَ الرُّكْنَ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ يوليهم الشِّمَالِ وَ أَعْمَالُ الرُّومِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِمَا أُمِرَ بِهِ مِنْ يَقْدُمُهُمْ مِنَ الصِّدِّيقِينَ ، ثُمَّ يَخْتَارُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا نَقِيّاً مِنَ الْعُيُوبِ وَ هُمْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ وَ يُوسُفُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ فيروز بْنِ مُوسَى وَ الْحُسَيْنُ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عَقِيلُ بْنِ مَنْصُورٍ وَ عَبْدِ الْقَادِرِ بْنُ حَبِيبٍ وَ سَعْدِ اللَّهِ سَعِيدٍ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ مَرْزُوقُ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ الْمُنْذِرِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ وَ يولّيهم جِهَةِ الْجَنُوبِ وَ أقاليمها وَ يَأْمُرُهُمْ بِمَا أُمِرَ بِهِ مِنْ يَقْدُمُهُمْ﴾

یعنی و اختیار می کند اکابر از بزرگان کار گزار این که عارفانند برای بر پاداشتن ارکان که از ایشانند دوازده مرد و ایشانند محمّد پسر ابی الفضل و علی پسر ابی عابر

ص: 198

و حسین پسر علیّ و داود پسر مرتضی و اسمعیل پسر حنیفه و یوسف پسر حمزه و عقیل پسر علیّ و عقیل پسر حمزه وزید پسر علیّ و جابر پسر مصاعد و ولایت و حکومت می دهد ایشان را بر جابُرسا و اقلیم های مشرق و فرمان می دهد ایشان را به برپا داشتن حدود و رعایت کردن عهد ها پس اختیار می کند مردانی را که بزرگواران و ازاد مردان و پرهیز کاران و نیکانند و ایشان معصوم پسر علیّ و طالب پسر محمّد و ادریس پسر عبید و ابراهیم پسر مسلم و حمزه پسر تمام و علیّ پسر حسین و نزار پسر حسن و اشرف پسر قاسم و منصور پسر نقی و عبد الکریم پسر فاضل و اسحق پسر مُویّد و ثواب پسر احمد و حاکم می گرداند ایشان را بر جابرقا و بلاد مغرب و فرمان می دهد ایشان را به ان چه که فرمان داد به ان یاران ایشان را پس اختیار می کند دوازده نفر مرد را و ایشان طاهر پسر ابی الفرّ و معد پسر کامل و لویّ پسر حرث و محمّد پسر ماجد و رَضیّ پسر اسمعیل و ظهیر پسر ابى الفجر و احمد پسر فضل و رکن پسر حسین و والی و حاکم می گرداند ایشان را بر شمال و اطراف روم و فرمان می دهد ایشان را به ان چه فرمان داد به ان کسانی را که پیش از ایشان بودند از راستگویان پس اختیار می کنند دوازده مرد پاکیزه از هر عیبی را و ایشان اسمعیل پسر ابراهیم و محمّد پسر ابی القاسم و یوسف پسر یعقوب و فیروز پسر موسی و حسین پسر محمّد و علی پسر ابی طالب و عقیل پسر منصور و عبد القادر پسر حبیب و سعد الله پسر سعید و سلیمان پسر مرزوق و عبد الرحمن پسر عبد المندز و محمّد پسر عبد الکریم اند و حاکم می گرداند ایشان را بر طرف جنوب و اقلیم های ان و امر می کند

ص: 199

به ان چه که امر کرده است به ان کسانی را که پیش تر بوده اند

﴿ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ يُقِيمُ الرَّايَاتُ وَ يَظْهَرُ الْمُعْجِزَاتِ وَ يَسِيرُ نَحْوَ الْكُوفَةِ وَ يَنْزِلُ عَلَى سَرِيرِ النَّبِيَّ سُلَيْمَانَ بن داود وَ يَعلِّقُ الطَّيْرَ عَلَى رَأْسِهِ وَ يَتَخَتَّمُ بِخَاتَمِهِ الْأَعْظَمِ وَ بِيَمِينِهِ عَصَا مُوسَى وَ جَلِيسُهُ رُوحَ الْأَمِينِ ، وَ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ ، متّثحا بِبُرْدِ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ مُتَقَلِّداً بِذِي الْفَقَارِ وَ وَجْهُهُ كدائرة الْقَمَرُ فِي لَيَالِي كَمَالِهِ ، يَخْرُجُ مِنْ بَنيْنِ ثَنَايَاهُ نُورٍ كَالْبَرْقِ السَّاطِعِ ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ مِنَ نُورٍ رَاكِبُ عَلَى أَسَدٍ مِنْ نُورٍ يَقُولْ للشي ء كُنْ فَيَكُونُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ تُسْفِرَ الْأَرْضِ لَهُ عَنْ كُنُوزَهَا ، حَوَى حِكْمَةِ آدَمَ وَ وَفَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ حُسْنِ يُوسُفَ وَ ملاحة مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ إِسْرَافِيلَ مِنْ وَرَائِهِ وَ الْغَمَامُ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ النَّصْرَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ الْعَدْلُ تَحْتَ اقُدامَهُ وَ يَظْهَرُ لِلنَّاسِ كِتَاباً جَدِيداً وَ هُوَ عَلَى الْكافِرِينَ صَعُبَ شَدِيدُ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى أَمَرَ مَنْ أَقَرَّ بِهِ هُدِيَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ غَوَى ، فَالْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَهُ رَؤفُ بِالْمُؤْمِنِينَ شَدِيدُ الِانْتِقَامِ عَلَى الْكافِرِينَ وَ يستدعي إِلَى بَيْنِ يَدَيْهِ كِبَارُ الْيَهُودِ وَ أَحْبارَهُمْ وَ رُؤَسَاءَ دَيْنُ النَّصَارَى وَ عُلَمَائهُمْ وَ يَحْضُرَ التَّوْرَائة وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانَ وَ يجادلهم عَلَى كُلِّ كِتَابٍ بمفرده يَطْلُبُ مِنْهُمْ تَأْوِيلِهِ وَ يُعَرِّفُهُمْ تَبْدِيلُهُ وَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ كَمَا أَمَرَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾

یعنی پس بعد از ان بر پا می کند پرچم ها را و ظاهر می کند معجزه ها را و می رود بجانب کوفه و فرود می اید بر تخت سلیمان پیغمبر پسر داود و معلّق می زنند مرغ ها

ص: 200

بالای سر او و در انگشت می کند خاتم برزگ تر او را در دست راست او است عصای مُوسى و هم نشین او جبرئیل و عیسی بن مریم است در حالتی که در بردارد برد پیغمبر صلّی الله علیه و آله را در حالتی که به گردن انداخته است ذو الفقار را و روی او مانند دائره قمر است در شب های کمال او یعنی شب های سیزده و چهارده و پانزده و از میان دندان های او مانند برقی که جستن کند نور درخشندگی دارد و بر سر او تاجی است از نور و سوار است بر شیری از نور به هر چیزی که بگوید باش پس می باشد به قدرت خدای تعالی و شفا می دهد کورُ مادَر زاد و صاحب پیسی را و زنده می کند مرده گان را و می میراند زندگان را و می گشاید زمین از برای او گنج های خود را در بر دارد حکمت ادم و وفای ابراهیم وحسن يوسف و با نمكى محمّد صلى الله علی و اله را و جبرئیل از طرف راست او و میکائیل از طرف چپ او و اسرافیل از عقب سر او است و ابر بالای سر او نصر در مقابل روی او و عدل در زیر پا های او است و ظاهر می کند برای مردم کتاب تازه ای را و پذیرفتن آن بر کفّار دشوار و سخت است مردم را دعوت می کند به کاری که هر که به ان اقرار کند هدایت یابد و هر که انکار کند گمراه شود پس کلمه عذاب همه ان کلمه بر کسی است که انکار کند او را مهربانست در حق مؤمنین و انتقام او سخت است بر اشخاص کافر و در پیش خود می خواند بزرگان یهود و دانشمندان ایشان را و سر کرده گان دین نصاری و دانایان ایشان را و حاضر می کند تورات و انجيل و زبور و قرآن را و مجادله می کند با ایشان به هر یک از این کتاب ها به تنهائی آن و می خواهد از ایشان تاویل ان را و می شناساند به ایشان ان چه را که در ان تبدیل شده و حکم می کند در میان ایشان هم چنان که امر

ص: 201

امر فرموده است خدا و رسول او

﴿ثُمَّ يَرْجِعَ بَعْدَ ذَلِكَ شَدِيدَةُ الْخِلَافِ إِلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ قَلِيلَةُ الِائْتِلَافُ وَ سيدعى إِلَيْهِ مِنْ سَائِرِ الْبِلَادِ الَّذِينَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مِنْ عُلَمَاءِ الدِّينِ وَ فُقَهَاءَ الْيَقِينِ وَ الْحُكَمَاءِ وَ الْمُنَجِّمِينَ وَ المتفلسفين وَ الْأَطِبَّاءِ الضَّالِّينَ وَ الشِّيعَةِ المذعنين فَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ وَ يَتْلُو عَلَيْهِمْ بَعْدَ إِقَامَةِ الْعَدْلُ بَيْنِ الْأَنَامِ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ، يتّضح لِلنَّاسِ الْحَقِّ وَ يَنْجَلِيَ الصِّدْقُ وَ يَنْكَشِفَ المستور وَ يَحْصُلَ مَا فِي الصُّدُورِ وَ يَعْلَّمُ الدَّارِ وَ الْمَصِيرُ وَ يَظْهَرُ الْحِكْمَةِ الإلهية بَعْدَ إخفائها وَ يُشْرِقُ شَرِيعَةِ الْمُخْتَارِ بَعْدَ ظلماتها وَ يَظْهَرُ تَأْوِيلِ التَّنْزِيلِ كَمَا أَرَادَ الْأَزَلِ الْقَدِيمُ ، يَهْدِي إِلَى صِراطِ الْمُسْتَقِيمُ وَ تكْشِفُ الْغِطَاءَ عَنْ أَعْيَنَ الأثماء وَ يسّد الْقِيَاسِ وَ يَخْمُدَ نَارِ الْخَنَّاسُ وَ يُقْرِضُ الدَّوْلَةُ الْبَاطِلَةِ وَ يُعَطِّلَ العاطل وَ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْمَفْضُولَ وَ الْفَاضِلَ وَ يُعْرّفُ لِلنَّاسِ الْمَقْتُولِ وَ الْقَاتِلِ وَ يَتَرَحَّمُ عَنِ الذَّبِيحِ وَ يُصِحُّ الصَّحِيحُ وَ يَتَكَلَّمُ عَنِ الْمَسْمُومِ وَ يُنَبِّهُ النَّدَمَ وَ يَظْهَرُ إِلَيْهِ المصون وَ يَفْتَضِحُ الخئون وَ يَنْتَقِمُ مِنْ أَهْلِ الْفَتْوَى فِي الدِّينِ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ فَتَعْساً لَهُمْ وَ لِأَتْبَاعِهِمْ أَكَانَ الدَّيْنُ نَاقِصاً فتمّموه أُمٍّ كَانَ بِهِ عِوَجٍ فَقَوِّمُوهُ أَم النَّاسَ هَمُّوا بِالْخِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ أَمَرَهُمْ بِالصَّوَابِ فَعَصَوْهُ أُمٍّ هُمْ الْمُخْتَارِ فِيمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ فذكروه أَمِ الدِّينِ لَمْ يَكْمُلْ عَلَى عَهْدِهِ فكمّلوه وَ تمّموه أَمْ جَاءَ نَبِيَّ بَعْدَهُ فَاتَّبَعُوهُ أَمِ الْقَوْمَ كَانُوا صَوَامِتَ عَلَى عَهْدِهِ ، فَلَمَّا قَضى نَحْبَهُ قَامُوا تصاغروا بِمَا كَانَ عِنْدَهُمْ فهيهات وَ أَيْمُ اللَّهِ لَمْ يَبْقَ أَمَرَ مُبْهَماً وَ لَا مَفْصِلاً إِلَّا أَوْ ضَحَهُ وَ بَيّنَهُ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةُ لِلَّذِينَ

ص: 202

آمَنُوا إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾

یعنی پس بر می گردد بعد از این به سوی این امت در حالتی که خلاف او سخت است و ایتلاف و دوستی او کم است و زود باشد که دعوت کرده شوند به سوی او از سایر شهر ها ان کسانی که گمان می کنند که ایشان از دانایان و فقهاء یقينى و حكماء و ستاره شناسان و فیلسوف ها و طبيب ها و پزشک های گمراهان و شیعیان با اعتقادند پس حکم می کند در میان ایشان به درستی و راستی در آن چه که در ان اختلاف دارند و می خواند بر ایشان بعد از بر پا داشتن عدل و داد در میان مردم این ایه را که «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» يعنى و ستم نکردیم ایشان را ولکن بودند که ستم می کردند نفس های خود را واضح می شود برای مردم حق و روشن و اشکار می شود راستی و پرده برداشته می شود از چیز های پوشیده و پنهان و حاصل می شود ان چه که در سینه ها است و یاد می دهد خانه و محل گردِش را و ظاهر می کند حکمت الهیّه را پس از پنهان بودن آن و تابان می شود شریعت اختیار شده بعد از تاریکی های آن و ظاهر می کند تاویل قران را همچنانی که خواسته است خداوند قدیم که همیشه بوده است و راهنمائی می کند به سوی راه راست و بر می دارد پرده را از چشم های گناهکاران و مسدود می کند راه قیاس را و خاموش می کند اتش شیطان را و قطع می کند رشته دولت باطل را و خالی می کند زمین را از اشخاص بی کار نا چیز و جدا می کند انه اهل فضل و ان هائی را که فضیلت و برتری ندارند و می شناساند کشته و کشنده او را

ص: 203

و ترحّم می کند از جهت سر بریده شده و صحیح می شود ان چه که بصحّت پیوسته است و سخن می گوید از جانب مسموم و تنبّه می دهد شخص پشیمان را و اشکار می کند ان چه را که محفوظ داشته شده است و رسوا می شود خیانت کار و انتقام می کشد از اهل فتوای در دین به جهت ان چه که نمی دانند و فتوی می دهند پس هلاکت باد برایشان و پیرو های ایشان ایا دین ناقص بوده پس تمام کرده اند ان را یا در ان کجی بوده که راست کرده اند ان را یا همت گماشتند بر خلاف پس اطاعت کردند ان را یا امر کرده است ایشان را به صواب پس نا فرمانی کرده اند ان را یا ایشان را اختیار داده است در ان چه که وحی فرستاده است به سوی او پس یاد کردند ان را یا دین کامل نشده بود در عهد او پس کامل کردند ان را و تمام کردند ان را با پیغمبری بعد از او امد پس پیروی کردند او را یا قوم در عهد او ساکت بودند و چون از دنیا رفت به پا خواستند و خوار و حقیر شدند به ان چه که در برد ایشان بود پس چه قدر دور است و سوگند یاد می کنم خدا را که باقی نماند کاری که نا معلوم و مبهم باشد و نه امری که تفصیل داده شده باشد مگر این که واضح و روشن کردند ان را تا این که فتنه ای نباشد برای ان کسانی كه ايمان آورده و می اورند و جز این نیست که متذکر این معنی هستند صاحبان عقل ها

﴿فَكَمْ مِنْ وَلِيٍّ جَحَدُوهُ وَ كَمْ وَصِيُّ ضيّعوه وَ حَقُّ أَنْكَرُوهُ وَ مُؤْمِنُ شردوه وَ كَمْ مِنْ حَدِيثِ بَاطِلُ عَنِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ نقلوه وَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ مِنَّا جوّزوه وَ خَبَرٍ عَنْ رَأْيِهِمْ تأوّلوه وَ كَمْ مِنْ آيَةٍ وَ مُعْجِزَةُ أَجْرَاهَا اللَّهُ تَعَالَى عَنْ يَدِهِ أنكروها وَ صَدُّوا عَنْ سَمَاعِهَا وَ وَضَعُوهَا ، وَ سنقف وَ يَقِفُونَ وَ نَسْئلُ وَ يُسْئلُونَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظلموا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ . طَلِبَت

ص: 204

دَمُ عُثْمَانَ وَ ظَنُّوا أَنِّي مِنْهُمْ الْآنَ حاربتني عَائِشَةَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ كَأَنِّي بَعْدَ قَلِيلُ وَ هُمْ يَقُولُونَ الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ وَ نَسُوا مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصُ وَ قَوْلِهِ تَعَالَى : مِنْ قَتَلَ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزائهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ كَأَن بَعْدَ قَلِيلٍ يُنْقَلُونَ عَنِّي أَنَّنِي بَايَعْتُ أَبَا بَكْرٍ فِي خِلَافَتِهِ فَقَدْ قَالُوا بُهْتاناً عَظِيماً ، فَيَا لَلَّهِ الْعُجْبِ وَ كُلُّ الْعَجَبِ مِنَ قَوْمُ يَزْعُمُونَ أَنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ يَطْلُبُ مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَ يُمْنِّيَ وَ يُتَدَاوَلُ الْأَمْرِ جَزَعاً وَ يبایعهم هلعاً ، وَ أَيْمُ اللَّهِ إِنَّ عَلِيّاً لآنس بِالْمَوْتِ مِنْ سَنَةِ الْكِرَى ، بَلْ عِنْدَ الصَّبَاحِ تَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى أَلَا إِنَّ فِي قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ كِفَايَةُ للمستبصرين وَ عِبْرَةً لِلْمُعْتَبِرِينَ وَ مِحْنَةَ لِلْمُتَكَبِّرِينَ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ هُوَ ظُهُورِ قَائِمُنَا الْمَغِيبِ لِأَنَّهُ عَذابُ عَلَى الْكافِرِينَ وَ شِفاءُ وَ رَحْمَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ ، يُظْهَرُ وَ لَهُ أَرْبَعینَ عَاماً فَيَمْكُثُ فِي قَوْمِهِ ثَمَانِينَ سَنَةً وَ قِيلَ لَهُمْ سَلَاماً وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ﴾

یعنی پس چه بسیار از ولیی که انکار کردند او را و چه بسیار از وصییّی که ضایع کردند او را و چه بسیار از حقّی که انکار کردند ان را و چه بسیار مؤمنی که راندند و اواره کردند او را و چه بسیار حَدیث باطل و دروغ و نا چیزی که از پیغمبر و اهل بیت او نقل کردند ان را و چه بسیار از زشتی که از قول ما تجویز کردند ان را و چه بسیار خبری که از رأی خود تاویل کردند ان را و چه بسیار از نشانه و معجزه ای که جاری کرد ان را خداي تعالى از دست او

ص: 205

که انکار کردند ان را و مانع شدند از شنیدن آن و نهادند ان را و زود باشد که واقف شویم و واقف شوند و سؤال کرده شویم و سوال کرده شوند و زود باشد که بدانند ان کسانی که ستم کردند که در چه بازگشت گاهی بر خواهند گشت مطالبه کرده شدم به خون عثمان و گمان کردند که من از ایشانم اکنون به محاربه در امد با من عایشه با معاویه و گویا می بینم که پس از کمی ایشان می گویند که کشنده و کشته شده در بهشت بلند مقامند و فراموش کنند ان چه را که خدای تعالی فرموده که نوشتیم و حتم و ثابت کردیم بر ایشان در ان یعنی در تورات که به درستی که هر نفسی عوض نفسی زهر چشمی به عوض چشمی و هر بینی ای به عوض بینی ای و هر گوشی به عوض گوشی و هر دندانی به عوض دندانی و هر زخمی و جراحتی را قصاص است و فرموده خدای تعالی را که فرموده هر کسی که بکشد مؤمنی را از روی عمد پس جزای او جهنّم است در حالتی که جاوید بماند در ان و چنین باشد که پس از اندکی از من نقل کنند که من بیعت کردم با ابابکر در زمان خلافت او پس به تحقیق می گویند دروغ و افتراء بزرگی را پس استغاثه می کنم به خدا عجب دارم همه عجب را از گروهی که گمان می کنند که پسر ابی طالب طلب می کنند چیزی را که حقّ او نیست (یعنی خلافت) و ارزو می کند و فرا می گیرد این امر را نوبت به نوبت از روی نا شکیبائی و بیعت می کند با ایشان از روی حرص و شتاب و سوگند یاد می کنم به ذات خدا كند که على انسش به مرگ بیش تر است از پینکی که مقدّمه خواب است به خواب بلکه در وقت صبح می ستاند قوم شب روی را آگاه باشید به درستی که در قائم ما اهل بیت کفایت

ص: 206

است برای کسانی که طلب بینائی کنند و عبرت است برای عبرت گیرندگان و محنت و رنج است برای تکبّر کنندگان به دلیل گفته خدای تعالی که فرموده و بیم ده و بترسان مردم را از روزی که می اید ایشان را عذاب و شکنجه که ان ظهور قائم ما است که غيبت کننده است زیرا ک عذابست برای کافر ها وشفاء و رحمت است برای مؤمنان ظاهر می شود در حالتی که به سن چِهِل ساله می نماید پی می ماند در میان قوم خود هشتاد سال و گفته شود برای ایشان تحیّت و درود و درود متصّل فرستد خدا بر محمّد و ال او همه ایشان

265حَدِيث چِهِل و سوّم

كمال الدّين و تمام النعمة به سند خود روایت کرده از نزال بن سبرة که گفت خطبه خواند ما را علیّ بن ابی طالب علیه السّلام پس حمد کرد خدا را و ثنا گفت بر او پس فرمود ﴿سَلُونی أَیُّهَا النَّاسِ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی ثَلَاثاً فَقَامَ إِلَیْهِ صَعْصَعَةُ بْنَ صُوحَانَ فَقَالَ یا أَمیرَ الْمؤْمِنین (علیه السّلام) مَتی یَخْرُجُ الدَّجَّالِ فَقَالَ لَهُ عَلیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ اقْعُدْ فَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ کَلامَکَ وَ عَلِمَ مَا أَرَدْتَ وَ اللَّهِ مَا المسؤول عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنْ السَّائِلُ ، وَ لکِنْ لِذلِکَ عَلامّاتٍ وَ هَیَئاتٌ یَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً کَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُکَ بِهَا قَالَ نَعَمْ یا أَمیرَالْمُؤْمِنین فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ احْفَظْ فَإِنَّ عَلَامَةَ ذلِکَ إِذَا أَمَاتَ النَّاسُ الصَّلَوةِ وَ أَضاعُوا الاْمانَةَ، وَ اسْتَحَلُّوا الکِذْبَ، وَ أَکَلُوا الرِّبا، وَ أَخَذُوا الرُّشا، وَ شَیَّدُوا الْبُنْیانَ، وَ باعُوا الدّینَ بِالدُّنْیا، وَ اسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ، وَ شاوَرُوا النِّساءَ، وَ قَطَعُوا الاْرحامَ، وَ اتَّبَعُوا الاْهْواءَ، وَ اسْتَخَفُّوا

ص: 207

بِالدِّماءِ، وَ کانَ الْحِلْمُ ضَعْفًا، وَ الظُّلْمُ فَخْرًا، وَ کانَتِ الاْمَراءُ فَجَرَةً، وَ الْوُزَراءُ ظَلَمَةً، وَ الْعُرَفاءُ خَوَنَةً، وَ الْقُرّاءُ فَسَقَةً، وَ ظَهَرَتْ شَهادةُ الزُّورِ وَ اسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ، وَ قَوْلُ الْبُهتانِ، وَ الإِثْمُ وَ الطُّغْیانُ، وَ حُلِّیَتِ الْمَصاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ و طُوِّلَتِ الْمَناراتُ (المنار) و أُکْرِمَ الاْشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَاخْتُلِفَتِ الْاهواء وَ نُقِضَتِ الْعُهُودُ (العقود) وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَکَ النِّساءُ أَزْواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ حِرْصًا عَلَی الدُّنیا وَ عَلَتْ أَصْواتُ الْفُسّاقِ وَاسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ کانَ زَعیمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ اتُّقِیَ الفاجِرُ مَخافَةَ شَرِّهِ وَ صُدِّقَ الکاذِبُ وَ اوتُمِنَ الخائِنُ، وَ اتُّخِذَتِ القِینانُ وَ الْمَعازِفُ وَ لَعَنَ آخِرُ هذِهِ الامَّةِ أَوَّلَها وَ رَکِبَ ذَواتُ الْفُرْوجِ السُّروجَ وَ تَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ وَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ وَ شَهِدَ الشّاهِدُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُسْتَشْهَد وَ شَهِدَ الاخَرُ قَضاءً لِذِمامٍ بِغَیْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَیْرِ الدِّینِ وَ آثَرُوا عَمَلَ الدُّنیا عَلَی الاْخِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلی قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیَفِ وَ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ. فَعِنْدَ ذلِکَ الْوَحا الْوَحا الْعَجَلُ الْعَجَلُ خَیْرُ الْمَساکِنِ یَوْمَئِذٍ بَیْتُ الْمَقْدِسِ وَ لَیَأْتِیَنَّ عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَتَمَنَّی أَحَدُهُمْ أَنَّهُ مِنْ سُکّانِهِ﴾

یعنی بپرسید از من پیش از ان که مرا گم کنید ای گروه مردمان سه مرتبه این کلام را فرمود پس به پا خواست به سوی او صَعَصَعَه پسر صوحان پس گفت یا امیر المؤمنين چه وقت بیرون می اید دجّال پس فرمود از برای او علی علیه السّلام بنشین پس به تحقیق شنید خدا سخن تو را و دانست ان چه را که اراده کردی و به ذات خدا قسم است که

ص: 208

نیست سؤال کرده شده از او دانا تر از سوال کننده و لیکن از برای آن نشانه هائیست وهیئت هائیست که بعضی از آن ها در پی بعض دیگر است مانند نعلی با نعل دیگر و اگر بخواهی خبر می دَهُم تو را به ان ها گفت اری یا امیر المؤمنین پس فرمود علیه السّلام حفظ کن پس به درستی که نشانه ان است وقتی که بمیرانند مردم نماز را و ضایع کنند امّانت و حلال دانند دروغ گفتن را و بخورند ربا را و بگیرند رشوه را و محکم سازند بنا ها را و بفروشند دین را به دنيا و سفهاء را به ریاست و کار گزاری عامّه گیرند و مشورت کنند با زن ها و قطع کنند رحم ها را و پیروی کنند از شهوت ها و خواهش های دلِ خود و سبک شمارند ریختن خون های نا حق را و حلم و بردباری را ضعف و نا توانی دانند و ستمگری را فخر دانند و اهل فسق و فجور بر ان ها امارت و سلطنت کنند و وزير ها ستمکار شوند و رئیس ها خیانت کار گردند و خوانندگان و سخن وران فاسق باشند و شهادت دادن به دروغ اشکار شود و فجور و تهمت زدن به دروغ اشکارا شود و علانیه گناه و سرکشی کنند و قران ها و کتاب ها زیور کرده شود و مسجد ها زینت کرده شود و منبر ها یا منار ها را طولانی و دراز سازند و مردمان شریر گرامی داشته شوند و جمعیت صف ها زياد شود و هوا ها مختلف شود و عهد و پیمان ها شکسته شود و یا به عقد ها وفا نشود و ان چه وعده داد شده نزدیک شود و زن ها در تجارت با شوهر های خود شریک شوند از جهت حرصی که به دنیا دارند و صدا های مردمان فاسق بلند شود و گوش به سخنان و صدا های ان ها

ص: 209

داده شود و رئیس و فرمان دار قوم رزل و پست ترین ایشان شود و از فاجر و بد زبان تقیّه کرده شود از ترس شرارت او و دروغ گو تصدیق کرده شود و خیانت كننده امين شمرده شود و گرفته شود زن های خواننده و رقّاصه و سازنده و نوازنده و ساز های گوناگون ولعن کند اخر این امّت اوّل خود را و زن ها بر زین ها سوار شوند و شبیه شوند مردان به زنان و زنان به مردان و شاهد نطلبیده شهادت دهد و دیگری شهادت دهد به ناحق برای این که تلافی کرده باشد به جهت قضاء ذمّه خود در صورتی که می داند به نا حق شهادت می دهد و احکام فقه را برای غیر دین یاد گیرند و عمل دنیا را بر اخرت اختیار کنند و پوست های گوسفندان را بر دل های گرگان پوشند یعنی اهل ان زمان گرگانی هستند که در ظاهر به لباس میش ها باشند و دل های ایشان گند و عفونتش از مردار زیاد تر است و از صبر که صمغی است بسیار تلخ و ان را چادروا نیز گویند تلخ تر است پس در ان زمان مبادرت کنید مبادرت کنید بشتابید بشتابید بهترین مسكن ها در ان وقت بيت المقدس است هر اینه می ايد البته البتّه بر مردم زمانی که هر کدام از ایشان ارزو می کنند که کاش در ان جا ساکن بودم و از ساکنین ان جا بودم

﴿فَقامَ إِلَیْهِ الاصْبَغُ بْنَ نُباتَةَ فَقالَ یا أَمیرَالْمُؤمِنینَ مَن الدَّجّالُ فَقالَ إِنَّ الدَّجّالَ صایدُ بْنُ الصَّیْدِ فَالشَّقیُّ مَنْ صَدَّقَهُ وَ السَّعِیدُ مَنْ کَذَّبَهُ یَخْرُجُ مِنْ بَلْدَةٍ یُقالُ لَها اصْبهانُ مِنْ قَرْیَةٍ تُعْرَفُ بِالیَهُودِیَّةِ عَیْنُهُ الْیُمْنی مَمْسُوحَةٌ وَ الاخْری فی جَبْهَتِهِ تُضی ءُ کَأَنَّها کَوْکَبُ الصُّبْحِ

ص: 210

فیها عَلَقَةٌ کَأَنَّها مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَکْتُوبٌ کافر یَقْرَء کُلُّ کاتِبٍ وَ أُمِّیٍّ یَخُوضُ الْبِحارَ وَ تَسیرُ مَعَهُ الشَّمْسُ بَیْنَ یَدَیْهِ جَبَلٌ مِنْ دُخانٍ وَ خَلْفَهُ جَبَلٌ أَبْیضُ یَرَی النّاسُ أَنَّهُ طَعامٌ یَخْرُجُ حِینَ یَخْرُجُ فی قَحْطٍ شَدیدٍ تَحْتَهُ حِمارٌ أَقْمَرُ خُطْوَةُ حِمارِهِ میلٌ تُطْوَی لَهُ الاْءَرضُ مَنْهَلاً مَنْهَلاً لایَمُرُّ بِماءٍ إِلاّ غارَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ یُنادِی بِأَعْلی صَوْتِهِ یَسْمَعُ ما بَیْنَ الْخافِقَیْنِ مِنَ الْجِنِّ الانسِ وَ الشَّیاطِینَ یَقُولُ: «إِلیَّ أَوْلِیائی أَنَا الَّذِی خَلَقَ فَسَوّی وَ قَدَّرَ فَهَدی، أَنَا رَبُّکُمُ الاْءَعْلی» وَ کَذَبَ عَدُوُّ اللّهِ إِنَّهُ أَعْوَرُ یَطْعَمُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الاسْواقِ وَ إِنَّ رَبَّکُمْ عَزَّ وَ جَلّ لَیْسَ بِأَعْوَرَ وَ لا یَطْعَمُ وَ لا یَمْشِی و لا یَزُولُ و إِنَّ أَکْثَرَ أَشباعِهِ یَوْمَئِذٍ أَوْلادُ الزِّنا، وَ أَصْحابُ الطَّیالِسَةِ الْخُضْرِ، یَقْتُلُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلّ بِالشّام عَلی عَقَبَةٍ تُعْرَفُ بِعَقَبَةِ أَفیق لِثَلاثِ ساعاتٍ مِنْ یَوْم الْجُمُعَةِ عَلی یَدِی مَنْ یُصَلِّی الْمَسیحُ عیسی بن مَرْیَمَ خَلْفَهُ أَلا إِنَّ بَعْدَ ذلِکَ الطّامَّةَ الْکُبْری قُلْنا وَ ما ذلِکَ یا أَمیرَالْمُؤْمِنینَ قالَ خُروجُ دابَّةٍ مِنَ الارْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفا مَعَها خاتَمُ سُلَیْمانَ وَ عَصی مُوسی تَضَعُ الْخاتَمَ عَلی وَجْهِ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَیَنْطَبِع فیه هذا مُؤْمِنٌ حَقًّا وَ تَضَعُهُ عَلی وَجْهِ کُلِّ کافِرٍ فَتکَتِبُ فیه هذا کافِرٌ حَقًّا حَتَّی أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُنادِی الْوَیْلُ لَکَ یا کافِرُون الْکافِرَ یُنادِی طُوبی لَکَ یا مُؤْمِنُ وَدَدْتُ أَنِّی الْیَوْمَ مِثْلَکَ فَأَفُوز فَوْزًا ثُمَّ تَرْفَعُ الدّابَّةُ رَأْسَها فَیَراها مَنْ بَیْنَ الْخافِقَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ عزّ وجَلَّ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِن مَغْرِبِها فَعِنْدَ ذلِکَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ فَلا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ وَ لاَ عَمَلٌ یُرْفَعُ وَ «لا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمانُها لَمْ تَکُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إِیمانِها خَیْرًا» ثُمَّ قالَ لاتَسْئلُونی عَمّا یَکُونُ بَعْدَ ذلک فَإِنَّهُ عَهْدٌ إِلَیَّ حَبِیبی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ

ص: 211

وَ آلِه أَن لا أُخْبِرَ بِهِ غَیْرَ عِتْرَتی فَقالَ النَّزّالُ بْنُ سَبْرَةَ لِصَعْصَعَةَ ما عَنی أَمیرُالْمُؤْمِنینَ بِّهذَا القَول فَقالَ صَعْصَعَةُ یَا ابْنَ سَبْرَةَ إِنَّ الَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ هُوَ الثّانی عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیٍّ وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِن مَغْرِبِها یَظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ یُطَهِّرُ الاْءَرْضَ وَ یَضَعُ میزانَ الْعَدْلِ فَلا یَظْلِمُ أَحَدَ أَحَدًا فَأَخْبَرَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلام أَنَّ حَبِیبَهُ رَسُولَ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه عَهِدَ إِلَیْهِ أَنْ لا یُخْبِرَ بِما یَکُونُ بَعْدَ ذلِکَ غَیْرَ عِتْرَتِهِ الاْئِمَّةِ علیهم السَّلام﴾

یعنی پس به پاخواست به سوی او اصبنع بن نبانه پس گفت یا امیر المؤمنین دجّال کیست فرمود به درستی که دجّال صايد بن صید است پس بد بخت کسی است که تصدیق کند او را و خوش بخت کسی است که تکذیب کند او را بیرون می اید از شهری که ان را اصفهان گفته شود از قریه ای که شناخته شده است به یهودیّه چشم راست او مالیده است و چشم دیگرش در پیشانی او است می درخشد به نحوی که گویا ستاره صبح است در ان پاره خون بسته ایست که گویا ممزوج با خون است در میان دو چشم او نوشته شده است کافر که هر نویسنده و بی سوادی می خواند ان را فرو می رود در دریا ها و سیر می کند با او افتاب و در پیش روی او کوهی است از دود تیره و در پشت سر او کوهی است سفید که به نظر مردم خوردنی می اید و در قحطی سخت بیرون می اید زیر پای او خریست سبز رنگ که هر گام خر او یک میل راه است پیچیده می شود زمین از برای او منزل منزل نمی گذرد به ابی الا این که فرو می رود تا روز قیامت صدا می کند به بلند تر

ص: 212

صدای خود که جنّ و انس در میان مشرق و مغرب صدای او را می شنوند تا شیاطین می گوید بیائید به سوی من ای دوستان من منم ان چنان خدائی كه افرید پس درست کرد و اندازه گیری کرد پس راهنمایی کرد منم پروردگار شما که بلند تر است شأن او و دروغ می گوید دشمن خدا به درستی که او یک چشم است و طعام می خورد و در بازار ها راه می رود و به درستی که پروردگار شما عزّ و جّل یک چشم نیست و نمی خورد و راه نمی رود و نابود نمی شود آگاه باشید که بیش تر از پیروان او در ان روز زنا زادگان و صاحبان طیلسان های سبزند می کُشد او را خدای عزّ و جل در شام بالای گردنه ای که ان را گردنه افیق گویند در سه ساعتی روز جمعه بر دست کسی که در پشت سر او عیسی پسر مریم نماز می گذارد اگاه باشد که بعد از آن بلای بزرگ تریست گفتیم چیست ان یا امیر المومنین فرمود بیرون آمدن جنبنده زمین است از نزد کوه صفا که با او است خاتم سلیمان و عصای موسی می گذارد خاتم را بر روی هر مومنی پس نقش می گیرد بر ان که این مومن است از روی حقیقت و راستی و می گذارد ان را بر روی هر کافری پس نوشته می شود بران که این کافر است از روی حقیقت و راستی تا این که مؤمن هر اینه ندا می کند که وای بر تو ای کافر و کافر ندا می کند خوشا به حال تو ای مومن دوست داشتم که امروز مثل تو باشم تا رستگار شوم رستگار شدنی پس آن جنبنده سرخود را بلند می کند به نحوی که تمام اهل مشرق و مغرب او را می بینند به اذن خدای تعالی عزّوجلّ بعد از طلوع افتاب از مغرب آن پس در ان وقت توبه برداشته شود پس نه توبه قبول شود و نه عملی بالا می رود و نفع نمی دهد

ص: 213

نفسی را ایمان اوردن او که از پیش ایمان نیاورده باشد یا کسب کند و کسب کرده باشد در ایمان خود خیری را پس فرمود از من نپرسید از ان چه می باشد بعد از ان پس به درستی که عهد گرفته است از من دوست داشته شده من که درود متّصل خدا بر او است و ال او که خبر ندَهُم به ان غیر از عترت خودم را - پس نزال بن سبره بصعصعه گفته چه چیز را قصد کرد امیر المؤمنین به گفتن این سخن صعصعه گفت ای پسر شبرة به درستی که ان کسی که نماز می گذارد در پشت سر او عیسی پسر مریم ان دوازدَهُمین عترتست نُهُمین از اوّلاد حسين بن على عليهما السلام است و اوست افتابی که از مغرب خود طلوع می کند ظاهر می شود نزد رکن و مقام و پاک می کند زمین را و بر قرار می کند تو را از وی عدل را پس در ان زمان ظلم نکند احدی احدی را پس خبر داد امير المؤمنين عليه السّلام که حبیب او رسول خدا صلى الله عليه و اله از او عهد گرفته است که خبر ندهد به ان چه بعد از ان واقع می شود به غیر از عترة خود که ائمه علیهم السلام اند

بیان در موضوع دجّال در صفحه سی صد و یازده از جزء اوّل این کتاب تا جزء سی صد و بیست و در صفحه صد و پنجاه چهار تا صفحه صد و شصت از این جزو که جزو دوّم کتابست بسط کلام به قدر مقتضی داده شد و راجع به دابّة الارض نیز در هر دو جزوء از پیش گذشت و دیگر این که ظاهر انست که این علامت از علامات قیامت کبری باشد نه صغری و هم چنین قبول نشدن توبه که در این حَدیث و امثال ان ذکر شده و بعضی دیگر از علامات از قبیل بیرون آمدن یاجوج و ماجوج و غیره که برخی از ان ها قبلا تذکّر داده شد

ص: 214

و بعض دیگر نیز بعد از این در محلّ خود ذکر خواهد شد و امّا مراد از طلوع افتاب از مغرب خود اگر بر وجه حقیقت باشد ظهور ان قبل از قیامت کبری خواهد بود چنان چه از بعضی از اخبار دیگر مستفاد می شود و اگر این گونه از اخبار بر خلاف ظاهر خود باشد طلوع افتاب از مغرب خود مؤّل است به افتاب جمال حضرت بقيه الله عجّل الله تعالى فرجه چنان چه در همین حَدیث از صعصعة اشاره و تصریح به ان شده و از بسیاری از اخبار و احادیث دیگر نیز مستفاد می شود - و نزال بن سبرة هلالی از بنی هلال بن عامر بن صعصعه است و سَبْرهَ به فتح سين و سكون باء موحّده و فتح راء است

266حَدیثِ چِهِلُ و چَهارُم

سیزدَهُم بحار الانوار طبع طهران ص 162 به سند خود روایت نموده از انس بن مالك كه گفت ﴿لَمَّا رَجَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ نَزَلَ بَرَاثَا وَ كَانَ بِهَا رَاهِبُ فِي قلايته وَ كَانَ اسْمُهُ الْحِبَابِ فَلَمَّا سَمِعَ الرَّاهِبُ الصَّيْحَةُ وَ الْعَسْكَرِ أَشْرَفُ مِنْ قلايته إِلَى الْأَرْضِ فَنَظَرَ إِلَى عَسْكَرِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فاستفظع ذَلِكَ وَ نَزَلَ مُبَادِراً فقَالَ مِنْ هَذَا وَ مَنْ رَئِيسُ هَذَا الْعَسْكَرِ فَقِيلَ لَهُ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ فَجَاءَ الْحِبَابِ مُبَادِراً يُتَخَطَّى النَّاسِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً فَقَالَ لَهُ وَ مَا عَلِّمُكَ بِأَنِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً قَالَ لَهُ أُخْبِرْنَا بِذَلِكَ عُلَمَاؤُنَا وَ أحبارنا فَقَالَ لَهُ يَا حُبَابٍ فَقَالَ لَهُ الرَّاهِبُ وَ مَا عِلْمُكَ بِاسْمِي فَقَالَ أَعَلِّمْنِي بِذَلِكَ حَبِيبِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ص: 215

فَقَالَ لَهُ حُبَابٍ مُدَّ يَدَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّهِ فَقَالَ لَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَيْنَ تَأْوِي فَقَالَ أَكُونُ فِي قلاية لِي هَاهُنَا فَقَالَ لَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ يَوْمِكَ هَذَا لَا تَسْكُنْ فِيهَا وَ لَكِنْ ابْنِ هَاهُنَا مَسْجِداً وَ سَمِّهِ بِاسْمِ بانيه فَبَنَاهُ رَجُلُ اسْمُهُ بَرَاثَا فَسَمَّى الْمَسْجِدِ بِبَرَاثَا بِاسْمِ الْبَانِيَ لَهُ ثُمَّ قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ تَشْرَبْ يَا حُبَابٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دِجْلَةَ هَا هُنَا قَالَ فَلِمَ لَا تُحْفَرَ هَا هُنَا عَيْناً أَوْ بِئْراً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كُلَّمَا حَفَرْنَا وَجَدْنَاهَا مَالِحَةُ غَيْرِ عُذِّبَة فَقَالَ لَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ احْفِرْ هَا هُنَا بِئْراً فَحَفَرَ فَخَرَجَتْ عَلَيْهِمْ صَخْرَةٍ لَمْ يَسْتَطِيعُوا قَلْعُهَا فَقَلَعَهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فانقلعت عَنْ عَيْنِ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلَذُّ مِنَ الزُّبْدِ فَقَالَ لَهُ يا حُبَابٍ یَکونُ شَریکُ مِن هَذَا العَینُ امَّا انَّهُ یَا حُبَابٍ سِتبنى إِلَى جَنْبِ مَسْجِدِكَ هَذَا مَدِينَةً وَ تُكْثِرُ الْجَبَابِرَةِ فيها و تعظم البلاء، حَتَّى أَنَّهُ لِيَرْكَبَ فِيهَا كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ فَرْجٍ حَرَامُ ، فَإِذَا عَظْمُ بَلَاؤُهُمْ سُدُّوا عَلَى مَسْجِدِكَ بفطوة ، ثُمَّ «وَ ابْنُهُ بَنِينَ ، ثُمَّ وَ ابْنُهُ لَا يَهْدِمُهُ إِلَّا كَافِرُ ثُمَّ بَيْتاً » فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ مَنَعُوا الْحَجِّ ثَلَاثِ سِنِينَ ، وَ احْتَرَقَتْ خضرهم ، وَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ السُّفحَ لَا يَدْخُلُ بَلَداً إِلَّا أَهْلَكَهُ وَ أَهْلَكَ أَهْلِهِ ثُمَّ ليَعُدْ عَلَيْهِمْ مَرَّةً أُخْرَى ثُمَّ يَأْخُذَهُمْ الْقَحْطَ وَ الْغَلَاء ثَلَاثِ سِنِينَ حَتَّى يَبْلُغْ بِهِمُ الْجَهْدُ ثُمَّ يَعُودُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ يَدْخُلُ الْبَصْرَةِ فَلَا يَدَعُ فِيهَا قَائِمَةُ إِلَّا سَخَطَهَا وَ أَهْلَكَهَا وَ أَسخط أَهْلِهَا وَ ذَلِكَ إِذَا عُمِّرَتِ الْحزبةَ وَ بُنِيَ فِيهَا مَسْجِدِ جَامِعٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ هَلَاكُ الْبَصْرَةِ ثُمَّ يَدْخُلُ مَدِينَةٍ بَنَاهَا الْحَجَّاجِ يُقَالُ

ص: 216

لَها وَاسِطٍ فَيَفْعَلُ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ يَتَوَجَّهْ نَحْوَ بَغْدَادَ فَيَدْخُلُهَا عَفَوْا ثُمَّ يلتجئ النَّاسِ إِلَى الْكُوفَةِ وَ لَا يَكُونُ بَلَدا مِنَ الْكُوفَةِ تشوّش (یستوثق) الْأَمْرُ لَهُ ثُمَّ يَخْرُجُ هُوَ وَ الَّذِي أَدْخَلَهُ بَغْدَادَ نَحْوَ قَبْرِي لينبشه فيتلقّا هُمَا السُّفْيَانِيُّ فَيَهزَمُهُمَا ثُمَّ يَقْتُلُهُمَا وَ يَتَوَجَّهُ جَيْشاً نَحْوَ الْكُوفَةِ فيستعبد بَعْضُ أَهْلِهَا وَ يَجِیي ءُ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فيلجئهم إِلَى سُوَرٍ فَمَنْ لَجَأَ إِلَيْهَا أَمْنُ وَ يَدْخُلُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ إِلَى الْكُوفَةِ فَلَا يُدْعَوْنَ أَحَداً إِلَّا قَتَلُوهُ وَ إِنِ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيَمُرُّ بِالدِّرَّةِ المطروحة الْعَظِيمَةِ فَلَا يَتَعَرَّضُ لَهَا وَ يَرَى الصَّبِيَّ الصَّغِيرُ فَيُلْحِقَهُ فَيَقْتُلُهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ يا حُبَابٍ يَتَوَقَّعُ بَعْدَهَا هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ أُمُورِ عِظَامٍ وَ فِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ يا حُبَابٍ﴾

یعنی چون که برگشت امیر المؤمنین علیه السّلام از قتال با اهل نهروان که جنگ با خوارج باشد فرود آمد در براثا و در ان جا راهبی بود در سرکوهی که نام او حباب بود وقتی که صدا و فریاد لشکر را شنید از کوهی که بالای آن بود به زمین آمد و نگاهی کرد به لشکر امیر مؤمنان علیه السّلام و فرود امدن ایشان در ان جا کار زشتی به نظر او آمد پس به شتاب فرود آمد و گفت کیست این و رئیس این لشکر کیست به او گفتند که این امیر مؤمنان است و از قتال با اهل نهروان برگشته پس حباب به عجّله قدم گذارد در میان مردم تا این که در مقابل امیر مؤمنان رسید و توقف کرد پس گفت سلام بر تو باد ای امیر مؤمنان از روی حق و راستی از روی حق و راستی پس حضرت فرمود که از کجا دانستی که من امیر مؤمنانم از روی حق و راستی از روی حق و راستی پس عرض کرد به ان حضرت که دانایان ما و دانش مندان ما خبر

ص: 217

داده اند ما را پس به او فرمود ای حباب پس راهب عرض کرد از کجا نام مرا دانستی فرمود مرا به ان دانا کرد جيب من رسول خدا صلّی الله علیه و اله پس حباب گفت دستت را دراز کن که من گواهی می دَهُم به این که نیست خدائی مگر خدای یگانه و این که محمّد صلى الله علیه و اله رسول خدا است و این که توئی علیّ بن ابی طالب وصیّ او پس امیر المؤمنين عليه السلام بر او فرمود که در کجا جا داری عرض کرد که در بالای کوهی جا دارم در همین جا پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به او فرمود كه بعد از این روز دیگر در این جا ساکن مشو و لیکن در این جا مسجدی بنا کن و ان را به نام سازنده اش نام بگذار پس ان مسجد را مردی ساخت که نام او براثا بود پس ان مسجد براثا نام گذارده شد به نام بنای او پس براهب فرمود از کجا اب می اشامی گفت یا امیر المؤمنین از دجله که در این جا است پس فرمود چرا در این جا چشمه ای یا چاهی نمی کَنی عرض کرد یا امیر المؤمنین هر چه در این جا چاه کنده ایم اب آن شور در امده و گوارا نبوده است پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود بکن در این جا چاهی را پس چاهی حفر کرد که ته آن سنگ سختی در امد که نتوانستند ان را از جا بکنند پس حضرت امیر مؤمنان ان سنگ را از جا کند پس چون کنده شد چشمه ابی ظاهر شد از شهد شیرین تر و از کَره نرم تر پس فرمود ای حباب از آب این چشمه بیاشام امّا به درستی که ای حباب زود باشد که بنا گذارده شود در نزدیکی این مسجد تو شهری و بسیار شوند در ان جبابره و ستمکاران و بزرك شود بلاء تا این که هر اینه سوار کرده

ص: 218

شود در ان در هر شب جمعه ای هفتاد هزار فرج حرام پس وقتی كه بلاء ان ها بزرگ ش مسجد تو را سدّ می کنند به بازاری پس بنا کن در ان جا دو خانه پس بنا کن ان را که (یعنی مسجد را) خراب نمی کند ان را مگر کافری پس بنا کن خانه ای را پس چون این کار را کردند یعنی مسجد را خراب کردند سه سال حج رفتن منع کرده شود و سبزه های ان ها خشک شود و مسلّط گرداند خدا بر ایشان مردی را از اهل زنا که داخل نشود در شهری مگر ان که ان را خراب و اهل ان را نابود کند پس بر می گردد به ضرر ایشان مرتبه دیگری پس قحطی ایشان را فرو گیرد و گرانی تا سه سال تا برسد بر ایشان مشقّت و سختی شدیدی پس باز بر می گردد بر ضرر ایشان پس داخل بصره می شود و چیزی را در ان بر پا نگذارد مگر ان که خشمگین شود بر ان و هلاک و نابود کند ان را و به خشم در اورد اهل ان را و این وقتی روی دهد که خرابه های آن اباد شده باشد و مسجد جامعی در ان بنا شده باشد ان وقت وقت هلاکت و نابود شدن بصره است پس داخل می شود در شهری که حجّاج ان را بنا کرده باشد به نام واسط پس در ان جا هم ان چه در بصره کرده می کند پس متوجّه می شود به طرف بغداد پس در ان جا داخل شود در حالتی که عفو کننده است مردم را پس مردم پناهنده به کوفه شوند پس شهری از شهر های کوفه نباشد مگر ان که هم اهل ان به تشویش افتند پس بیرون می اید او با ان کسی که او را وارد بغداد کرده از بغداد به طرف قبر من یعنی نجف اشرف برای این که نبش کند قبر مرا پس سفیانی با ان دو نفر تلاقی می کند و ان ها را فرار می دهد پس می کشد هر دو را و با لشکر خود متوجه کوفه می شود و بعضی از اهل ان را به بندگی و غلامی

ص: 219

خود می گیرد و می اید مردی از اهل کوفه و پناه می دهد ایشان را در حصاری پس كسی كه به ان جا ملتجی شد ایمن است و داخل می شود لشكر سفيانى به كوفه پس باقی نگذارند احدی را مگر این که او را می کُشند و به درستی که مرد می گذرد به دُرّی که بزگ و قیمتی است و در راه افتاده متعرّض آن نمی شود و می بیند بچه کوچکی را پس به او ملحق می شود و او را می کشد در ان وقت ای حباب انتظار داشته باشد و انتظار کشیده شود ان چه بعد از ان واقع شود چقدر دور است چقدر دور است که کار های بزرگی و فتنه های مانند پاره های شب تاریک کننده پیش امد کند پس حفظ کن از من ان چه را که برای تو می گویم ای حباب

267حَدیثِ چِهِلُ و یکم

من لا يحضره الفقيه جزء دوّم مخطوط سال 1135 هجرى قمرى كتاب النكاح باب المذموم من أخلاق النساء و صفاتهن از اصنع بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که شنیدم از ان حضرت که می فرمود (يَظْهَرُ فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الازمنة النِّسْوَةِ كَاشِفَاتُ عَارِيَاتُ مُتَبَرِّجَاتُ خَارِجَاتُ مِنَ الدِّينِ دَاخِلَاتُ فِى الْفِتَنِ مَائِلَاتُ الَىَّ الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتُ الَىَّ اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتُ للحرمات فی جَهَنَّمَ خَالِدَاتُ)

یعنی ظاهر می شود در اخر زمان و نزدیک قیامت و ان بد ترین زمان ها است زن های گشاده رویان برهنگان ارایش کنندگان بیرون روندگان از دین داخل شوندگان در فتنه ها میل کنندگان به شهوت ها شتاب کنندگان به سوی لذّت ها حلال کنندگان حرام ها

ص: 220

جاوید ماننده گان در جهنّم

مولّف فقیر گوید از این حَدیث شریف نکاتی چند استفاده می شود اوّل ان که اخر زمان بد ترین همه زمان ها است دوّم چند صفت برای زن های اخر الزمان بیان فرموده که مصادیق آن درباره ایشان در زمان حاضر ظاهر و اشکار است و این یکی از معجزات کلامیّه و پیش گوئی های علویّه است یکی بیرون امدن زن های اخرالزمان از حجاب و کشف نمودن صورت های خود بر کسانی که از محارم ان ها نیستند دیگر ان که علاوه بر کشف حجاب نمودن هر چند لباس پوشیده امّا حکم برهنه را دارند کنایه از این که لباس های ان ها ساتر و پوشنده عورت های ان ها نیست زیرا که در شریعت اسلام تمام اعضای زن عورت شمرده شده مگر گردی رو و کف دست های او ان هم در صورتی که نظر کردن بر ان ها از روی شهوت و ربیه نباشد و الّا ان ها هم باید پوشیده شود و دیگر نمودن ان زنانست زینت های خود را به مردان غیر از محارم خود و تبرّج در لغت به معنای نمودن زن است زینت خود را بنا محرم و این عمل در شریعت اسلام و قانون قران حرام شمرده شده و نهی صریح بر ان وارد شده و این صفت امروز و در این زمان در میان زن هائی که به اسم خود را مسلمان می پندارند رواج دارد و نمی دانند که مسلمان نیستند و دیگر آن که این گونه از زن ها بیرون روندگان از دین می باشند و به متّصف شدن به این صفات از راه استخفاف بدین و قران و مخالفت دستور خاتم پیغمبران صلى الله عليه و اله از دین اسلام خارج شده و لباس ارتداد به خود پوشیده اند و دیگر ان که این گونه زن ها وارد و

ص: 221

داخل در فتنه ها می شوند که از شأن ان ها نیست داخل شدن در ان ها و دیگر ان که حلال می دانند چیز هائی را که خدا بر ان ها حرام کرده و میل به شهوت های نفسانیه و شهوت رانی ها می کنند که ان نیز سبب کفر و ارتداد ان ها است و دیگر ان که این گونه زن ها در نشأه اخرت جا هایشان در اتش جهنّم است و همیشه در جهنم خواهند ماند و از آن بیرون نخواهند امد

268حديث چِهِل و شِشُم

مجلد بیستم بحار الانوار طبع امين الضّرب ص 78 باب ما یثبت به الهلال از کتاب فضائل أشهر الثلاثه به سند خود از اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که گفته است ﴿قَالَ أمیرالمؤمنین علی بْنِ أبی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ (يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَرْتَفِعُ فِيهِ الْفَاحِشَةُ وَ الَتُصَنَّعُ وَ ینْتهَكُ فِيهِ الْمَحَارِمُ وَ يُعْلَنُ فِيهِ الزِّنَا وَ يُسْتَحَلُّ فِيهِ أَمْوَالُ الْيَتَامَى وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا وَ يُطَفَّفُ فِي الْمَكَائيلِ وَ الْمَوَازِينِ وَ يُسْتَحَلُّ الْخَمْرُ بِالنَّبِيذِ وَ الرِّشْوَةُ بِالْهَدِيَّةِ وَ الْخِيَانَةُ بِالْأَمَانَةِ وَ يَتشْبِهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ يُسْتَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ وَ يُحَجُّ فِيهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ انْتَفَخَتِ الْأَهِلَّةُ تَارَةً حَتَّى يُرَى الْهِلَالُ لَيْلَتَيْنِ وَ خَفِيَتْ تَارَةً حَتَّى يُفْطَرَ شَهْرُ رَمَضَانَ فِي أَوَّلِهِ وَ يُصَامَ الْعِيدِ فِي آخِرِهِ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ حِينَئِذٍ مِنْ أَخْذِ اللَّهِ عَلَى غَفْلَةٍ فَإِنَّ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ يَخْتَطِفُ النَّاسَ اخْتِطَافاً حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصْبِحُ سَالِماً وَ يُمْسِي دَفِيناً وَ يُمْسِي حَيّاً وَ يُصْبِحُ مَيِّتاً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ

ص: 222

البلیّة وَ وَجَبَ تَقدیمُ الصَّلَوة فِی أَوَّلَ وَقْتِهَا خَشْيَةَ فَوْتِهَا فِي آخِرِ وَقْتِهَا فَمَنْ بَلَغَ مِنْكُمْ ذَلِكَ الزَّمَانَ فَلَا يَبِيتَنَّ لَيْلَةً إِلَّا عَلَى طُهْرٍ وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِلَّا طَاهِراً فَلْيَفْعَلْ فَإِنَّهُ عَلَى وَجَلٍ لَا يَدْرِي مَتَى يَأْتِيهِ رَسُولُ اللَّهِ لِقَبْضِ رُوحِهِ وَ قَدْ حَذَّرْتُكُمْ وَ عَرَّفْتُكُمْ إِنْ عَرَفْتُمْ وَ وَعَظْتُكُمْ إِنِ اتَّعَظْتُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي سَرَائِرِكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ- وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾

لُغات ارتفاع بلند گردیدن و بلند مرتبه شدن و رفع شریف و بلند قدر و بلند مرتبه و اگر ارتفاع به غین نقطه دار باشد به معنای فراخ بودن عیش و به فراخی عیش و خوشی و رفاهیّت زندگی کردنست و ترّفغ میان دو ران زن نشستن است برای جماع کردن وتن اسانی و تن پروری را نیز گویند فاحشه زنا و هر گناه و بدی که از حدّ بگذرد و هر چه که خدای عزّ و جلّ از ان نهی فرموده صنع ساختن و نیکو تربیت کردن و نیکو پرورش دادن و محکم کردن و اموختن کاری و مصانعة رشوه دادن و تصنیع جاریة یعنی تربیت دختر چنان چه گفته شود صنّع الجاریه یعنی تربیت کن دختر را و ان میسّر نمی شود مگر به اسباب و اشياء بسیار و اصطناع اختیار کردن و تصنّع به تكلّف خود را اراستن و ارایش کردن چنان چه در قاموس و منتهی الارب و المنجد گفته شده و در مجمع البحرین است

﴿تَصْنَعُ علی عینى أَىُّ تُرَبِّي وَ تُغَذَّى بمرائى مِنًى أَىُّ لَا أَكَلَک الَىَّ غیرى - وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى اىَّ اتَّخَذتُکَ صُنعى وَ خَالِصَتي وَ اختَصَصتک بِكَرامَتی وَ صَنَعَ﴾ یعنی احسان و تصنّع به معنای تَدَلُس

ص: 223

و اصطناع از صنعة است به معنای تقرّب و تكريم و عطيّة و كرامت و احسان و صنیعه نیز به معنای احسان است انتهاک زشت و الوده کردن ناموس کسی را (منتهی الارب) انتهاک دریده و شکافته شدن پرده منهتک شخص بی پروا که از پرده دری و رسوائی باک ندارد محارم با جمع محرم است یعنی چیز هائی که خدا حرام کرده است ان ها را و یا جمع محرم است که مراد محرم های شخص باشد یعنی کسانی که نکاح آن ها بر شخص حرام است اعلانِ اشكارا و هويدا كردن و عَلَن و علون و علانیّة به فتح و تخفیف یا اشکار و هویدا شدن انتفاخ هلال یعنی بلند در آمدن ماه موت ذریع یعنی سریع اختطاف ربودن قوله عليه السلام «وَ انَّ قَدْرِ انَّ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ الَّا طَاهِراً» الخ دلالت دارد بر استحباب ذاتی داشتن طهارت در هر حالی

معنى فرمود امير المؤمنين علىّ بن ابی طالب عَليه السّلام که می آید بر مردم زمانی که بلند مرتبه می شود در ان زمان زنا و هر گناه و بدی که از حدّ بگذرد و هر چه که خداوند متعال از ان نهی فرموده و حرام کرده و در نزد اهل ان زمان مقرّب گردد و اگر کلمه یرتفع به غین نقطه دار باشد معنی اینست که زن فاحشه به فراخی عیش و خوشی و رفاهیّت زندگی کند و تن پروری و تن اسائی کند و یا در میان دو پای او برای زنا کردن نشسته شود و هر آینه برای زنا دادن تربیت کرده شود یا رشوه به او داده شود برای زنا دادن یا زانیه تقرب پیدا کند در نزد اهل ان زمان و مورد کرامت و عطا و احسان واقع شود یا دختران تربیت کرده شوند برای اقسام فجور و اعمال نا مشروع

ص: 224

از قبیل تعلیم انواع موسیقی و ساز ها و نواز ها و رقص ها و منافيات عفّت و زشت و الوده کرده شود ناموس ها در ان زمان و یا ان که دریده و شکافته شود پرده ها و بی باك شوند در پرده دری و رسوائی کسانی که حرام باشد نکاح ایشان بر ان ها به جمع شدن با ایشان یا وادار کردن ایشان ان ها را به فجور یا ان که بی پروا شوند در ارتکاب چیز هایی که در شریعت اسلام حرام شده است ارتکاب ان ها و اشکار کنند یا اشکار شود در آن زمان زنا کردن و زنا دادن و اشکار شدن آن ممکن است که به تهیّه کردن مکان های مخصوص باشد برای این عمل شنیع و حلال شمرده شود در ان زمان خوردن مال های یتیمان و خورده می شود ربا و در کیل ها و زن ها کم بفروشند و زیاد بگیرند یعنی در ان زمان در خرید و فروش کم فروختن به مشتری و زیاد گرفتن از او را حلال دانند و حلال کرده می شود مسکرات به تغییر دادن اسم ان و رشوه به نام هدُيه وخيانت به نام امّانت و شبیه می شوند مردان به زنان و زنان به مردان و سبک شمرده می شود حدود نماز ها و این کنایه است از ترک کردن نماز ها یا کاهلی کردن یا ضایع کردن آن ها در اثر صحیح به جا نیاوردن یا آداب و مسائل ان را یاد نگرفتن و حج می گذارند در ان زمان برای غیر خدا یعنی مقصود ایشان از حج گزاردن یا تفریح و تماشا است یا تجارت کردن یا برای ریا و نمایش دادن و امثال این ها باشد پس چون چنین زمانی بیاید ماه ها گاهی در افق بلند دیده شود به نحوی که بحالت ماه دو شبه دیده شود و گاهی پنهان شود که دیده نشود تا این که روزه در اوّل ماه رمضان خورده شود و اخر ماه رمضان روز عید واقع شود و روزه گرفته

ص: 225

شود یعنی روز اوّل ماه رمضان روزه گرفته نشود و روز اوّل ماه شوال که روز عید فطر است و روزه گرفتن در ان روز حرام است روزه بگیرند و توفیق عید فطر از ان ها گرفته شود پس باید بترسند باید بترسند در آن زمان از این که خدا به طور ناگهانی آن ها را غافل گیر کند زیرا که بعد از ان مرگ به سرعت ان ها را فرو گیرد و برباید مردم را ربودنی تا این که مرد شب را صبح می کند در حالتی که سالم است و روز را شام می کند در حالتی که دفن کرده شده یعنی مُرده و در زیر خاکست و داخل در شب می شود در حالتی که زنده است و صبح می کند در حالتی که مرده است پس در چنین زمانی واجب است پیشی گرفتن در وصیت کردن پیش از نازل شدن بلاء و واجب است نماز را در اوّل وقت خواندن از ترس این که مبادا عمر او تا اخر وقت وفا نکند و نماز او فوت شود پس کسی که از شما به ان زمان برسد باید نخوابد شب را مگر با طهارت یعنی با غسل یا وضو یا تیمّم و اگر می تواند در همه حالات خود نباشد مگر با طهارت پس بکند این کار را البتّه زیرا که او ترسانست نمی داند که چه وقت فرستاده خدا یعنی عزرائیل برای قبض روح او خواهد آمد و به تحقيق ترسانیدم شما را اگر بترسید و شناسانیدم شما را اگر بشناسیّد و پند دادم شما را اگر پند بگیرید پس بترسید از خشم و غضب خدا در پنهانی و اشکارای خود و نمیرید البتّه البتّه مگر این که شما مسلمان باشید و هر که طلب نماید برای خود غیر از دین اسلام دینی را هرگز از او قبول نخواهد شد و در عالم اخرت از زیان کاران و ورشکسته گان است

ص: 226

269چِهِل و هفتم

غیبت نعمانی - طبع طهران در سال 1318 هجری قمری صفحه 113 از اصبغ بن نباته از امیر المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿کونوا کَالنَّحل فِی اَلطَّیْرِ لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ اَلطَّیْرِ إِلاَّ وَ هُوَ یَسْتَضْعِفُهَا و لَوْ أَنَّ اَلطَّیْرَ مَا فِی أَجْوَافِهَا مِنَ اَلْبَرَکَهِ لَمْ تَفْعَلْ بِهَا ذَلِکَ خَالِطُوا اَلنَّاسَ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ وَ زَایِلُوهُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فَوَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّی تتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّی یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِینَ وَ حَتَّی لاَ یَبْقَی مِنْکُمْ أَوْ قَالَ مِنْ شِیعَتِی کَالْکُحْلِ فِی اَلْعَیْنِ وَ اَلْمِلْحِ فِی اَلطَّعَامِ (فی ذلک أَوْ کالملح فی الطَّعَامِ) وَ سَأَضْرِبُ لَکُمْ مَثَلاً وَ هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ کَانَ لَهُ طَعَامٌ فَنَقَّاهُ وَ طَیَّبَهُ ثُمَّ أَدْخَلَهُ بَیْتاً وَ تَرَکَهُ فِیهِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَهُ اَلسُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَیَّبَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ إِلَی اَلْبَیْتِ فَتَرَکَهُ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَته طَائِفَهً مِنْهُ اَلسُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَیَّبَهُ و أَعَادَهُ وَ لَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی بَقِیَتْ مِنْهُ رِزْمَهٌ کَرِزْمَهِ اَلْأَنْدَرِ لاَ یَضُرُّهُ اَلسُّوسُ شَیْئاً وَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُمَیَّزُونَ حَتَّی لاَ یَبْقَی مِنْکُمْ إِلاَّ عِصَابَهٌ لاَ تَضُرُّهَا اَلْفِتْنَهُ شَیْئاً﴾

لُغات نحل زنبور عسل است تَفل آب دهان انداختن کُحل سُرمه سُوس کِرمک است رَزمة الَاندر چیز کمی در حساب نیاید

یعنی باشید مانند زنبور عسل در میان جنس پرندگان که نباشد چیزی از

ص: 227

از پرندگان مگر ان که او را ضعیف و ناتوان شمارند و اگر می دانستند پرندگان که چه چیز در جوف ان ها است از برکت و زیادتی ان ها را ناتوان نمی کردند امیزش کنید با مردم به زبان ها و بدن های خودتان و کناره گیری کنید از ایشان به دل های خودتان و کار هایتان پس سوگند یاد می کنم به حق ان کسی که جان من در دست او است نخواهید دید ان چه را که دوست می دارید یعنی قیام مهدی و ریشه کن شدن ظلم و جور و بر پا شدن لوای عدل و داد را تا این که اب دهان بیندازد بعضی از شما ها بر روی های بعض دیگر و تا این که بعضی از شما بعض دیگر را دروغ گو نام گذارد و تا این که باقی نماند از شما یا این که فرمود از شیعیان من مانند سرمه ای که در چشم کشند یا مانند نمکی که در طعام ریزند و البته بیان می کنم برای شما مثلی را و ان مانند مردیست که از برای او طعامی باشد و ان را پاک و پاکیزه کند و او را در داخل خانه ای بگذارد تا ان چه قدر که خدا می خواهد پس از ان بر گردد به سوی ان طعام پس ببیند که کرمک در ان افتاده پس ان را بیرون اورد و پاک و پاکیزه کند باز ان را برگرداند و در همان خانه گذارد تا ان قدر که خدا می خواهد پس بر گردد به سوی آن باز ببییند که در ان کرمک افتاده پس ان را بیرون اورد و پاک و پاکیزه کند و هم چنین پیوسته چنین کار را تکرار کند تا این که باقی ماند از ان طعام چیز کمی که در حساب نیاید و دیگر کرمک در ان نیفتد و ضرری از ان نبیند هم چنین هستید شما ها تمیز داده و امتحان کرده می شوید تا این که باقی نماند از شما مگر جماعت کمی که فتنه به ایشان ضرری نرساند

ص: 228

270چِهِل و هَشتُم

غیبت نعمانی ص 111 به سند خو از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿يَا مَالِكَ بْنِ ضَمْرَةَ ، كَيْفَ أَنْتَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الشِّيعَةُ هَكَذَا وَ شَبَّكَ أَصَابِعَهُ وَ أَدْخَلَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عِنْدَ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ قَالَ الْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا مَالِكُ عِنْدَ ذَلِكَ يَقُومَ قَائِمُنَا فَيُقَدَّمُ سَبْعِينَ رَجُلًا (فیقدم علیه سَبْعُونَ رَجُلًا) يَكْذِبُونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فيقتلهم ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ﴾

یعنی ای مالک پسر ضمرة چگونه ای تو و قتی که اختلاف در میان شیعیان بیفتند هم چنین و انگشتان خود را مشبّك نمود و بعضی از آن ها را در بعض دیگر در اورد پس گفتم یا امیر المؤمنين وقتی که این چنین شد یعنی در میان شیعیان اختلاف افتاد خیری نیست فرمود همه خیر و نیکی در ان وقت است ای مالک در ان وقت قیام می کند قائم ما پس پیشی می گیرند در ان وقت هفتاد نفر مرد بر او که دروغ می گویند بر خدا و بر پیغمبر او پس می کشد ایشان را پس جمع می کند همه ایشان یعنی شیعیان را بر یک امر

در این حَدیث اشاره است به این که یکی از علامات نزدیک ظهور اختلاف افتادن در میان شیعیان است و به قیام ان حضرت اختلاف از میان ایشان بر داشته می شود

271چِهِل و نُهُم

غیبت نعمانی ص 114 در باب صفت قائم علیه السّلام مسندا روایت کرده از حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السّلام که فرمود جاء رجل إلى امير المؤمنين عليه السلام

ص: 229

﴿فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَبِّئْنا بمهدّيكم هَذَا فَقَالَ إِذَا دَرَجَ الدّارجون وَ قُلِّ الْمُؤْمِنُونَ وَ ذَهَبَ الْمُجْلِبُونَ فَهُنَاكَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِمَّنِ (فممّن) الرَّجُلِ فَقَالَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ مِنْ ذِرْوَةِ طَوْدِ الْعَرَبِ وَ بَحْرُ مغيضها إِذَا وَرَدَتِ وَ مَجْفُوُّ أَهْلِهَا إِذَا أَتَتْ وَ مَعْدِنَ صَفْوَتِهَا إِذَا اكتدرت ( تکدّرت ) لا يَجْبُنُ إِذَا الْمَنَايَا هلعت وَ لَا يَجُوزُ إِذَا الْمُنُونَ اكتنفت وَ لَا يَنْكُلُ إِذَا الكماة اصطرعت مُشَمِّرٍ مغلولب ظَفِرَ ضرغامة حُصِدَ مخدش ذکر سَيْفُ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ رَأْسُ قُثَمَ (قیّم) یشق رَأْسَهُ فِي باذخ السُّؤْدَدُ و غازر مَجَّدَهُ فِي أَكْرَمَ المحتد فَلَا يصرفنّك من تَبِعَتُهُ صَارِفُ عَارِضُ ينوص إِلَى الْفِتْنَةُ كُلِّ مَناصٍ إِنْ قَالَ فَشَرُّ قَائِلٍ وَ إِنْ سکت فدو دعایر (فَذُو دعائر) ثُمَّ رَجَعَ إِلَى صِفَةِ الْمَهْدِيِّ فَقَالَ أَوْ سَعُكُمْ كَهْفاً وَ أَكْثَرُكُمْ عِلْماً وَ أَوُصَلِكُمْ رَحِماً اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ بَيْعَتِهِ (بَعَثَهُ) خُرُوجاً مِنِ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمِلَ الْأَمَةِ فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فاعزم وَ لَا تنثن عَنْهُ إِنْ وَفَّقْتَ لَهُ وَ لَا تجيزن عَنْهُ (وَ لَا تجوزّن عَنْهُ) إِنَّ هَدِيَّت إِلَيْهِ هَا وَ أومی بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رویته﴾

لُغات دروج رفتن و راه خود را گرفتن و منقرض شدن مجلب (مجلبون جمع شوندگان بر طریق حق و اعانت کنندگان دین یا اعم ازآن) روشن کننده کار ذروة بلندی طود كوه یا کوه بلند بحر دریا مغيض محل فرو رفتن اب مجفوّ جفا کرده شده و به زمین انداخته شده کدورت تیرگی و الودگی جبن ترس مَنيَّة مرگ هلوغ خروش و نا شکیبائی جوز گذشتن اکتناف احاطه کردن انکال دفع کردن ان چه بر او واقع شود گفته می شود «مُضَرَ صَخْرَةِ اللَّهِ الَّتِى لَا تَتَّكِلْ أَىُّ لأندفع عَمَّا وَقَعَتْ عَلَيْهِ كَماة جَمْعٍ کمیّ »

ص: 230

به معنای دلاور و شجاع یا پوشنده سلاح مشمرّ بر وزن محدِث مرد کار ازموده مغلوّب غلبه کننده و فرو گیرنده و در هم پیچنده و چیره ظَفِر ظفر یابنده بر دشمن ضرغامه به كسر ضاد یعنی شیر حَصِد دِرِوَندِه یعنی می درود مردم را به کشتن مُخدش جراحت وارد اورنده به دشمن و كفّار و الذّكر من الرّجال قویّ شجاعی را گویند چنان چه فیروز ابادی در قاموس گفته و راس بلند تر هر چیزیست و بزرگ قوم را گویند و قثم بر وزن زُفَر کسی را گویند که عطا و بخشش او بسیار باشد نَشِق به کسی گویند که چون داخل در اموری شود نزدیک نباشد خلاص شدن او از ان و در بعضی از نسخه ها لبِق بر وزن كَتفَ ضبط شده به معنى حاذق و در بعضی از نسخ شق رأسه ای جانبه است و باذخ عالی مرتفع را گویند غازر یعنی ثابت مجد بزرگواری محتد به كسر تاء یعنی اصل ینوص صفت است برای صارف و مناص به معنای ملجا و پناهگاه است دعایر از دعارة است که کنایه از خباثت و فساد باشد خار الله لك یعنی اگر خیر بخواهد خدا برای تو و در بحار گفته بنا بر نسخه ای فان جازلک یعنی میسر شود برای تو گذشتن و تجاوز کردن و ان ثناء به معنى انعطاف و كج رفتن است و لا تجیزن عنه ای اذا ادرکته فی زمان غیبته و در نسخه سیزدَهُم بحار فرموده که در بعضی از نسخ و لا تحیّزن به جاء بی نقطه است و زاء نقطه دار یعنى لا تتحیّزن عنه از تحیّز به معنای تنحّی یعنی دور شدن و کناره گرفتن است و نسخه ها اكثر الفاظ آن مصحّف و محرّفست

یعنی امد مردی به سوی امیر المؤمنین علیه السّلام پس گفت یا امیر المؤمنين

ص: 231

خبر ده ما را از مهدیّ خودتان این مهدی یعنی مهدیّ موعود پس فرمود وقتی که رفتند روندگان و منقرض شدند کنایه است از انقراض قرن های بسیار و گم شدند اهل ایمان و رفتند جمع شوندگان بر طریق حق و یاری کنندگان دین پس در آن وقت ظاهر می شود پس گفت یا امیر المؤمنین از نسل چه کسی است ان مرد پس فرمود از فرزندان هاشم است از بلند ترین مردی که از عرب است و مانند کوه و دریای علم و دانشی است که همه علوم را در سینه خود فرو برده و دریای علوم وارده را در سینه خود جای دهد و چون کسان او بر او در آیند او را جفا کنند معدن صفوت و بر گزیدگی ان ها است زمانی که کدورت و تیرگی آن ها یعنی عرب را فرو گیرد ترسنده نمی باشد و زمانی که حریص و نا شکیبا باشد برای کشتن مردمان و نمی ترسد زمانی که لشکر های مرگ او را احاطه کند و خسته نمی شود زمانی که شجاعان و دلاوران با او به مصارعت و کشتن و بر خاک افکندن در آیند (این معنی بنا بر این است که لا ینکلّ لفظ حَدیث باشد از انکلال و اگر از نکول به معنای دفع باشد معنی چنین می شود که از خود دفع نمی کند اگر به مصارعت با او در ایند مرد کار آزموده و غلبه کننده و فرو گیرنده و در هم پیچنده ایست ظفر یابنده بر دشمن شیریست درّنده و درو کننده دشمن و جراحت وارد آورنده و قویّ و شجاع شمشریست از شمشیر های خدا رئیس و بزرگی است صاحب عطا و بخشش بسیار در هر امری که وارد شود در نهایت استقامت به خرج دهد و خود را برکنار نکند و بلند مرتبه و رفيع الشان و ثابت در بزرگی و بزرگواری است ثمره شجره کرم و اصالت است پس نگرداند تو را از تابعیّت او

ص: 232

راه گرداننده ای که پناه می برد به سوی فتنه در هر پناه گاهی اگر سخن گوید پس بد گوینده ایست و اگر ساکت باشد پس بد خبیثی است پس حضرت رجوع فرمود به صفت مهدی علیه السّلام پس فرمود که او وسیع تر پناه گاه و مهتر و معتمد شما ها است و بیش تر است علم او از شما ها و چسبنده تر است برحم و خویشاوندان خود از شما ها بار خدایا پس بگردان بیعت با او یا بر انگیخته شدن او را بیرون شدن از هر کار مشتبه و پوشیده ای که موجب اندوه باشد و جمع کن به سبب و یا وجود او تفرقه امّت را پس اگر خیر خواست خدا برای تو پس قصد کن و منحرف و منعطف از او مشو و کج روی مکن اگر توفیق درک کردن او را یافتی و اگر راه یافتی به سوی حضرتش از او دوری مکن و دست از دامن او بر مدار پس حضرت اهی از دل کشید و فرمود و اشاره به سینه خود کرد ان جهت مشتاق بودن به دیدن او

272حَدیث پَنجاهُم

غیبت نعمانی ص 132 در باب علامات ظهور به سند خود از اصبغ بن نباته از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت كرده كه فرمود ﴿يَأْتِيكُمْ بَعْدَ الْخَمْسِينَ وَ المأة أُمَرَاءِ كَفْرَةٍ ، وَ أُمَنَاءُ خَوَنَةُ وَ عُرَفَاءُ فَسَقَةِ . فَتَكْثُرُ التُّجَّارِ ، وَ تَقِلُّ الْأَرْبَاحُ ، وَ يَفْشُو الرِّبَا ، وَ يَكْثُرُ الزِّنَا ، تعمر السّباخ وَ تتناكر الْمَعَارِفِ ، وَ تَعْظُمُ الْأَهِلَّةِ ، وَ تستكفي النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ ، وَ الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ - فَحَدَثَ رَجُلٍ عَنْ علی ابْنِ ابی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ انّهَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ حین یحدّث بِهَذَا الحَدیث فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ نَصْنَعُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَقَالَ الْهَرَبَ الْهَرَبِ فَإِنَّهُ لَا يَزَالُ عَدْلُ اللَّهِ مَبْسُوطاً عَلَى هَذِهِ الُامَّةِ مَا لَمْ يَمِلِ قُرَّائهُمْ

ص: 233

إِلَى أُمَرَائِهِمْ وَ مَا لَمْ يَزَلْ أَبْرَارُهُمْ يَنْهَى فُجَّارِهِمْ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلُوا ثُمَّ استنفروا (اسْتَدْبَرُوا) (استدفروا ) فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ اللَّهُ فِي عَرْشِهِ كَذَّبْتُمْ لَسْتُمْ بِهَا صادِقِينَ﴾

یعنی می اید شما را بعد از صد و پنجاه سال امیرانی کافر و امین هائی خیانت کار و رئیس هائی فاسق پس زیاد می شود تجارت ها و كم می شود سود ها و منفعت ها و ظاهر و فاش می شود ربا دادن و گرفتن و زیاد می شود زنا و بنا بر نسخه ای اوّلاد زنا و کار های خوب بد و زشت شمرده شود و زمین های شوره زار اباد شود و ماه ها بزرگ دیده شود کنایه از این که ماه شب اوّل دو شبه به نظر اید و بزرگ و روشن و بلند نماید و زن ها در فجور به زن ها اکتفاء کنند و مرد ها به مرد ها پس حَدیث کرد مردی از علی بن ابی طالب علیه السلام که به پا خواست به سوی ان حضرت مردی هنگامی که این حَدیث را می فرمود و عرض کرد یا امیر المؤمنین و چه بکنیم در ان زمان فرمود فرار کنید فرار کنید از میان ایشان زیرا که بساط عدل خدا گسترده شده است بر این امّت تا زمانی که خواننده گانشان به طرف امیرانشان میل نکنند و مادامی که نیکانشان به فاجر های خود نهی از فجور کنند پس اگر نکردند این کار ها را و ترسیدند یا بحق پشت کردند و گفتند لا اله الا الله خدا در عرش خود فرماید دروغ گفتید شما راست گو نیستید

مولّف گوید که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در این حَدیث شریف ابتداء فساد و ضعف اسلام را بعد از گذشتن صد و پنجاه سال فرموده و ظاهر انست که گذشتن این مدت بعد از زمان فرمودن ان حضرت این حَدیث را باشد نه بعد از هجرت بلکه در زمان

ص: 234

خلافت ظاهری ان حضرت تقریباً سی سال متجاوز بعد از هجرت بوده بلکه قریب چِهِل سال بعد از هجرت که مصادف با صد و نود سال تقریبا بعد از هجرت باشد که تا این زمان قریب هزار و دویست سال باشد و ان تقریبا موافق با شروع جنگ مسیحیین با مسلمانان بوده که عبارت از جنگ صلیبی باشد که در اواخر قرن دوّم اسلامی واقع شده و تا کنون قریب دوازده قرن از آن می گذرد و به مقتضای ان چه که حضرت در بعضی از احادیث دیگر از علامات آخر الزّمان تا انقضاء قرن دوازدَهُم خبر داده مراد قرن دوازدَهُم بعد از صد و پنجاه سال گذشتن از زمان خلافت ظاهریّه ان حضرت باشد چنان چه قبلا بعض از سخنان ان بزرگوار شرح داده شد و بدین تقریب دور نیست که زمان فرج خیلی نزدیک باشد ﴿وَ اللَّهُ الْعَالِمُ بِحَقَائِقِ الامور (اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَرِنا الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ واجعلنی مِنْ أَنْصَارِهِ واعوانه وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ الِه الطّاهِرین﴾

لمؤلّفه

شود روزی که بوی نافه مشک ختن اید *** شمیم یوسف مصر جلال از پیرهن اید

شود روزی بفیروزی جهان رشک جنان گردد *** بهار اید زمستان بگذرد خرّم چمن آید

شود روزی گل سوری نقاب از چهره بر گیرد *** گل اید سنبل اید سوسن اید نسترن آید

شود روزی که مرغان در گلستان نغمه انگیزند *** نواخان بلبل اید قمری و زاغ و زغن آید

شود روزی که مهر از رخ حجاب غیب بر گیرد *** نوید وصل او یک سر به گوش مرد و زن آید

شود روزی که آثار قیام شه شود ظاهر *** برون سفیانی از شام و یمانی از یمن آید

ص: 235

شود روزی که در بطحا لوای حق شود بر پا *** بِسَر حیران دَوان بهر نثار جان و تن آيد

273حَدیث پنجاه و یکم

غبيت نعمانی در باب علامات ظهور ص 137 بسند خود از حضرت صادق از امیر المؤمنين عليهما السّلام روایت کرده که فرمود در بالای منبر کوفه ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَّل ذَكَرَهُ قَدْرِ فِيمَا قَدَّرَ وَ حَتْمُ بِأَنَّهُ كَائِنُ لَابُدَّ مِنْهُ أَنَّهُ أْخذُ بَنِي أُمَيَّةَ بِالسَّيْفِ جَهْرَةً وَ أَنَّ أْخُذُ بَنِي فُلَانٍ بَغْتَةً (وَ انْهَ یاخذ بنی الْعَبَّاسِ بَغْتَةً) وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَا بُدَّ مِنْ رَحًى تَطْخنُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَ تثَبَّتْ (قَامَت) عَلَى سَاقَهَا بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْداً عسفاً (عَنِيفاً) خَامِلًا أَصْلِهِ يَكُونُ النَّصْرَ مَعَهُ أَصْحَابُهُ الطَّوِيلَةِ شُعُورِهِمْ أَصْحَابِ السِّبَالَ سُودُ ثِيَابُهُمْ أَصْحَابِ رَايَاتُ سُودُ وَيْلُ لِمَنْ نَاوَاهُمْ يقتلونُهُم هرجاً وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَ إِلَى أَفْعَالِهِمْ وَ مَا يَلْقَى الْفُجَّارِ مِنْهُمْ و الاعراب الْحفَاةُ يسلّطهم اللَّهُ عَلَيْهِمْ بِلَا رَحْمَةُ فيقتلونُهُم هرجَا عَلَى مدينتهم بشاطئ الْفُرَاتِ الْبَرِّيَّةِ وَ الْبَحْرِيَّةِ جَزاءً بِما عَمِلُوا وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ)

لُغات رحى اسيا قطب مثلّثه ستونه اهنی اسیا و مهتر و سردار قوم که مدار کار به روی باشد و سپهسالار که او را قطب اسیای حَرب گویند و شیخ یکانه و مدار هر چیز و قوام ان را گویند عسف مرد ستمکار و بیراه روند عنیف مرد درشت خو و سوار کار سخت و سخن درشت و سر سخت را گویند خامل گمنام و بی اصل هرج قتل حفاة

ص: 236

جمع حافی یعنی پا برهنه جفاة جمع جافی یعنی مرد درشت اندام و بد خو

يعنی به درستی که خدائی که غالبست و بزرگست ذکر او مقدّر کرده در ان چه که مقدّر کرده است و حتم کرده به این که شدنی است و هیچ چاره ای از آن نیست گرفتن بنی امیّه را با شمشیر یعنی حتماً ان ها را به شمشیر هلاک خواهد کرد و هیچ چاره ای از ان نیست که بنی عبّاس را ناگهان گلوی ان ها را می گیرد و غافل گیر می کند و فرمود ان حضرت علیه السّلام که ناچار است از این که اسیای جنگ در گردش اید و نرم کند (یعنی مردم را) پس چون بر روی پایه و قطب خود ایستاد و بر روی دو پای خود ثابت و قائم شد بر می انگیزاند خدا بنده ستم کار و دور از راهی یا درشت خو و سوار کار سخت گفتار سر سختی را که اصل و گمنام و بى اسم و ناشناس است و یاری و با غلبه با او است و اصحاب او موهاشان دراز و صاحبان سبيل هایند و جامه هاشان سیاه است و صاحبان پرچم های سیاهند وای بر ان کسی که قصد کند ایشان را که می کشند قصد کنندگان را کشتنی عجیب و به ذات خدا قسم است که هر آینه می نگرم به سوی ایشان و به سوی کار هاشان و ان چه می رسد به فجّار و عرب های پا برهنگان از ایشان مسلّط می گرداند خدا این جماعت را بر ان ها یعنی بر فجّار و عرب ها بدون این که رحم کنند بر ان ها پس می کشتند فجّار و عرب ها را کشتنی عجیب در خانه هایشان در کنار فرات چه در بیابان باشد یا دریا و این نحو کشته شدن جزای عمل ایشانست و پروردگار تو ستم کار در حق بندگان نیست

274حَدیث پنجاه و دوّم

ص: 237

غیبت نعمانی باب علامات ظهور ص 138 به سند خود از عبابة بن ربعی اسدی روایت کرده که گفت داخل شدم بر امیر المؤمنين عليه السّلام و من پَنجُمین نفر بودم و کوچک تر از همه ان ها بودم از حیث سال پس شنیدم از ان حضرت که می فرمود ﴿حَدّثنی أخی رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ إنّی خَاتَمِ أَلْفَ نبیّ وَ إنّک خَاتَمِ أَلْفَ وصیّ وَ کلّفت بِمَا لَمْ تکلّفوا فَقُلْتُ مَا أنصفک الْقَوْمِ یا أمیرالمؤمنین فَقَالَ لیس حیث تَذْهَبُ بک الْمَذَاهِبُ یا ابْنِ أخی إنّی لَأَعْلَمُ أَلْفَ کلمه لَا یعلمها غیری وَ غیر مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ إِنَّهُمْ لیقرؤون مِنْهَا آیه فی کتاب اللَّهِ عزّوجلّ وَ هی «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ القول أَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّهً مِنْ الاءرض تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لَا یُوقِنُونَ» وَ مَا یتدبّرونها حَقُّ تَدَبَّرَهَا أَلَا أخبرکم بِآخَرَ ملک بنی فُلَانٍ قُلْنا بلی یا أمیر المؤمنین قَالَ قَتْلُ نَفْسٍ حَرَامُ فی یوم حَرَامُ فی بَلَدٍ حَرَامٍ عَنْ قَوْمٍ مِنَ قریش و الّذی فَلَقَ الحبه وَ بری النسمةً مَا لَهُمْ ملک بَعْدَهُ غیر خَمْسَةَ عَشْرَهُ لیلة ، قُلْنَا هَلْ قَبْلَ هَذَا مِنْ شیء أَوْ بَعْدَهُ مِنَ شیء فَقَالَ صیحة فی شَهْرِ رَمَضَانَ تَفْزَعُ الیقظان وَ تُوقِظُ النَّائِمِ وَ تُخْرِجُ الفتاه مِنْ خِدْرِهَا﴾

یعنی حَدیث کرد مرا برادرم رسول خدا صلى الله عليه و اله که فرمود من تمام کننده هزار پیغمبرم و تو تمام کننده هزار وصی هستی و مکلّف شدم چیزی را که مکلّف نشدند پس گفتم انصاف نکردند این گروه در حقّ تو یا امیر المؤمنین پس فرمود چنین نیست که هر راهی بخواهی بر وی ای پسر برادر من هر اینه می دانم هزار کلمه را که نمی داند کسی ان را غیر

ص: 238

از من و غير از محمّد صلى الله عليه و اله و به درستی که ایشان می خوانند هر اینه از ان ایه ای را از کتاب خدای عزّ و جلّ و ان اینست که فرموده و چون واقع شود گفته عذاب بر ایشان بیرون می اوردیم برای ایشان جنبنده از زمین را که سخن گوید با ایشان به درستی که مردمان کسانی هستند که به نشانه های ما یقین نمی کنند و تدبّر نمی کنند در ان ها حق تدبّر را در ان ایا خبر ندَهُم شما را به اخر ملک بنی فلان یعنی بنی عبّاس گفتیم چرا یا امیر المومنین فرمود کشتن نفسی حرام یا کشته می شود نفس حرامی در روز حرامی در ماه حرامی از گروه قریش قسم به ان کسی که می شکافد دانه را و خلق کرده و می کند بندگان را که برای ایشان به ملکی نمی ماند بعد از ان غیر از پانزده روز گفتیم ایا پیش از ان یا بعد از ان چیزی یعنی نشانه ای هست پس فرمود صدائی در ماه رمضان بلند شود که هر شخص بیداری بفزع در اید و هر خوابیده ای بیدار شود و دختران جوان از سرا پرده های خود بیرون ایند

مؤلّف نا چیز گوید که جمله ای از ابتدای این حَدیث مخالف با قول مشهور است راجع به عدد و شماره پیغمبران زیرا که عدد ان ها بنا بر مشهور و بسیاری از اخبار و احادیث صحیحه و معتبره و موثقه از متواتره و مستفيضه و غير این ها یک صد و بیست و چهار هزار و بعضی یک صد و بیست هزار روایت شده و با عدد هزار توافق ندارد لذا این حَدیث را یا باید راجع به عدد انبیاء حمل بر سقط و افتاد کی و تصحیف کرد یا بر خواص از انبیاء حمل نمود و هم چنین است نسبت به اوصياء - و مراد از بنی فلان

ص: 239

بنی عبّاس است که انقراض دولت ان ها متّصل به ظهور حضرت بقيه الله عجّل الله تعالی فرجه است و عدد خلفاء بنی عبّاس به مقتضای بعضی از اخبار چِهِل نفرند که سی و هفت نفر از ان ها یکی بعد از دیگری خلافت کردند تا به عبد الله مستعصم و پس از کشته شدن مستعصم مدت ها ملک از ان ها گرفته شد و از امر خلافت بر کنار شدند و فترتی واقع شد و دو نفر دیگر از ایشان بعد از مدت های زیاد بتفرقه حکومت کرده اند و یک نفر دیگر از ان ها که حکومت این سلسله به او خاتمه می یابد عبد الله نامی است که مقارن با زمان خروج سفیانی حکومت خواهد کرد و در ان وقت حکومت مصر هم با عبد الرحمن نامی خواهد بود چنان چه در بخش اخبار صادقیه در این کتاب حَدیث آن ذکر کرده خواهد شد و به این عبد الله عبّاسی قبلا در بعضى از فرمایشات امير المؤمنين عليه السّلام در همین بخش و همین جزو از این کتاب اشاره و نقل کردم - و مراد از نفس حرام در ان حَدیث شریف محمّد بن الحسن نفس زکیّه است که کشته شدن او در میان رکن و مقام در روز بیست و پَنجُم یا بیست و شِشُم ماه ذيحجة الحرام از علائم حتمیّه است و بعد از کشته شدن او پانزده روز زیاد تر نمی شود که قائم ال محمّد عليهم السّلام قيام می فرمايد و صیحه شهر رمضان هم از علائم حتمیه است که بعد از خروج سفیانی قریب چهار ماه پیش از ظهور واقع خواهد شد

275حَدیث پنجاه و سوّم

ص: 240

غیبت نعمانی در باب علامّات ظهور ص 145 به سند خود از ابی الطفيل روایت کرده که سوال کرد بن کوّا از امیر المؤمنین علیه السّلام از غضب یعنی قیام قائم عليه السّلام پس فرمود پس (هَيْهاتَ الْغَضَبِ هَيْهَاتَ مَوْتَاتِ فِيهِنَّ ( بینهنّ ) مَوْتَاتِ وَ رَاكِبَ الذّعلبة وَ مَا راکب الذّعبلة مُخْتَلِطُ جَوْفِهَا بوضینها يُخْبِرُهُمْ بِخَبَرِ فَيَقْتُلُونَهُ ثُمَّ الْغَضَبُ عِنْدَ ذلک)

لُغات ذِعلِبَة شتر ماده تند رو وضين بر وزن اَمیر هر چیزی بر هم چیده و دو تا کرده و نوار و تنگ هودج پهن که از دوال یا موی بافند یا تنگی که از چرم باشد یا تنک پالان شتر را گویند راكب ذِعَلبه مراد محمّد بن الحسن نفس زكیّه است و غضب مراد قیام قائم علیه السّلام است که غضبناک و با شمیشر قیام می فرماید

یعنی دور است قیام قائم علیه السّلام دور است مرگ هائی پیش از آن است که در ان مرگ ها یا در میان ان ها مرگ های دیگری است با آمدن شتر سواری که بر شتر ماده تند روی سوار باشد و چه شتر سواری که تنک شتر او در جوف او آمیخته شده یعنی شکم ان شتر از جای تنک خط گذارده به نحوی که گویا نتک او در شکم شتر آمیخته شده خبر می دهد ایشان را یعنی اهل مکّه را بخبری پس می کُشند او را پس از کشته شدن او در ان وقت قائم که مامور به غضب است قیام می کند

276حَدیث پنجاه و چَهارُم

غیبت نعمانی باب علامات ص 149 به سند خود از حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام

ص: 241

روایت کرده که فرمود ﴿بَيْنَ يَدَىْ الْقَائِمِ احْمَرَّ مَوْتِ ابْيَضَّ وَ جَرَادٍ فِي حینه وَ جَرَادٍ فِي غیر حينه أَحْمَرَ كالدّم فامّا الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فبا السَّيْفِ والابیص فالطّاعون (وَ أَمَّا الْمَوْتِ الابيض فبطاعون)﴾

یعنی در پیش روی قائم یعنی پیش از ظهور او مرگ سرخی خواهد بود و مرگ سفیدی و امدن ملخ در وقت آن و ملخی در غیر وقت آن که مانند خون سرخ باشد پس مراد از مرگ سرخ کشته شدن به شمشیر است و مراد از مرگ سفید مردن به مرض طاعون است

277حَدیث پنجاه و پَنجُم

غیبت نعمانی باب علامات ص 149 به سند خود از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ علیّا عَلَيهِ السَّلَامُ یقول إِنَّ بَيْنَ يَدَيِ الْقَائِمِ سِنِينَ خَدَّاعَةً يُكَذَّبُ فِيهَا الصَّادِقُ وَ يُصَدَّقُ فِيهَا الْكَاذِبُ وَ يُقَرَّبُ فِيهَا الْمَاحِلُ وَ فِي حَدِيثٍ وَ يَنْطِقُ فِيهَا الرُّوَيْبِضَةُ فَقُلْتُ وَ مَا الرُّوَيْبِضَةُ وَ مَا الْمَاحِلُ قَالَ أَوَ مَا تَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ قَوْلَهُ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ قَالَ يُرِيدُ الْمَكْرَ فَقُلْتُ وَ مَا الْمَاحِلُ قَالَ يُرِيدُ الْمَكَّارَ﴾

لغت خدعه به معنای فریب ماحِل مَكّارِ رُویبَضَة يعنى پستْ وَ حَقیر و بى لیاقت

یعنی شنیدم از علی علیه السّلام که می فرمود پیش روی قائم یعنی پیش از ظهور او سال های فریبنده ای خواهد بود که تکذیب کرده شود در ان ها راست گو

ص: 242

و تصدیق کرده شود در ان ها دروغ گو و تقرّب یابد در ان ها شخص مکّار حیله ور و در حَدیث دیگری است که فرموده و سخنرانی کند در ان ها رویبضة پس گفتم رُویبضه چیست و ما حِلٍ كذا مست فرمود آیا قران نمی خوانید قول خدای تعالی را که فرموده و هو شدید المحال فرمود از محال اراده فرموده است مکر را پس گفتم ما حِل چیست فرمود یعنی مکّار

نگارنده گوید ظاهر این است که در حَدیث افتاده کی و سقطی باشد زیرا که راوی دو مطلب را از حضرت سؤال کرده و جواب از یکی از ان دو گفته شده و از رویبضه جوابی نفرموده ابن اثیر در نهایه و صاحب منتهی الارب در منتهی و غیر ایشان در غیر آیند و کتاب گفته اند که در حَدیث اشراط السّاعة که فرموده و آن ينطق الرّويبضة فى امر العامّة از حضرت سؤال شده که رُوَیبَضة چیست یا رسول الله در جواب فرموده است که التّافه الخسيس یعنی حقیر و احمق و پست تافه به فاء یک نقطه دار

278حَدیث پنجاه و شِشُم

غیبت نعمانی باب السفیانی ص 164 به سند خود از حارث همدانی از امیر المومنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿اَلْمَهْدِیُّ أَقْبَلُ جَعْدٌ بِخَدِّهِ خَالٌ یَکُونُ مَبْدَأُهُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ اَلسُّفْیَانِیُّ فَیَمْلِکُ قَدْرَ حَمْلِ اِمْرَئهٍ تِسْعَهَ أَشْهُرٍ یَخْرُجُ بِالشَّامِ فَیَنْقَادُ لَهُ أَهْلُ اَلشَّامِ إِلاَّ طَوَائِفَ مِنَ اَلْمُقِیمِینَ عَلَی اَلْحَقِّ یَعْصِمُهُمُ اَللَّهُ عَنِ اَلْخُرُوجِ مَعَهُ وَ یَأْتِی اَلْمَدِینَهَ بِجَیْشٍ جَرَّارٍ حَتَّی إِذَا اِنْتَهَی إِلَی بَیْدَاءِ اَلْمَدِینَهِ

ص: 243

خَسَفَ اَللَّهُ بِهِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ﴾

لُغات اقبل وصف است برای کسی که سیاهی چشم او به طرف بینی او مایل باشد جعد شخص پیچیده مو را گویند جرّار گران رو جیش حرّا و لشکریست که از کثرت جمعیّت نتوانند تند حرکت کنند بیداء بیابانی است در میان مدینه و مکّه که لشکر سفیانی در ان جا به زمین فرو روند

یعنی مهدی سیاهی چشم او به طرف بینی او مایل است و موهای او در هم پیچیده است و بر رخسار او خالی است ابتداء قيام او از سمت مشرق است یعنی مقدّمه قیام او از طرف مشرق شروع می شود و وقتی که این علامت ظاهر شد یعنی مشرقی قیام کرد سفیانی بیرون می اید و به قدر مدّت حمل يك زن حکومت و پادشاهی کند در شام بیرون اید و اهل شام مطیع و منقاد او شوند مگر طائفه ای چند از قیام کنندگان به حقّ که حفظ می کند خدا ان ها را از بیرون آمدن ایشان با او و می اید سفینانی به مدینه با لشکری که از کثرت جمعیت به گرانی حرکت کنند تا این که می رسند به زمین بَیداء مدینه پس خدا در ان جا لشکر او را به زمین فرو برد و اینست معنای گفته خدای عزّ و جل که فرموده است و اگر ببینی زمانی که بترسند پس گذشتی در ان نیست گرفته خواهند شد به عذاب یعنی به فرو رفتن به زمین از مکان نزدیکی

279حَدیث پنجاه و هفتم

ص: 244

غیبت طوسی چاپ تبریز ص 284 به سند خود از محمّد بن الحنفیّه از ان حضرت روایت كرده كه ﴿قَالَ قُلْتُ لَهُ قَدْ طَالَ هَذَا اَلْأَمْرُ حَتَّی مَتَی فقال (قَالَ) فَحَرَّکَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَعَضَّ اَلزَّمَانُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَجْفُوا اَلْإِخْوَانُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَظْلِمِ اَلسُّلْطَانُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَقُمِ اَلزِّنْدِیقُ مِنْ قَزْوِینَ فَیَهْتِکَ سُتُورَهَا وَ یُکَفِّرَ صُدُورَهَا وَ یُغَیِّرَ سُورَهَا وَ یَذْهَبَ بِبَهْجَتِهَا مَنْ فَرَّ مِنْهُ أَدْرَکَهُ وَ مَنْ حَارَبَهُ قَتَلَهُ وَ مَنِ اِعْتَزَلَهُ اِفْتَقَرَ وَ مَنْ تَابَعَهُ کَفَرَ حَتَّی یَقُومَ بَاکِیَانِ بَاکٍ یَبْکِی عَلَی دِینِهِ وَ بَاکٍ یَبْکِی عَلَی دُنْیَاه﴾

یعنى گفت که گفتم به آن حضرت یعنی امیر المومنین علیه السّلام که این امر یعنی قیام مهدی علیه السّلام تا کی طول می کشد گفت پس حضرت سر خود را جنبانید پس فرمود کجا خواهد بود یعنی کجا به این زودی قیام خواهد کرد و حال ان که هنوز زمان دندان گیر نشده یعنی شدت و فشار زمان اهل خود را به دندان نگرفته کجا خواهد بود ان و حال ان که هنوز برادران یعنی ترک های مشرقی جور و جفائی نکرده اند کجا خواهد بود ان و حال ان که هنوز پادشاه ستم کار نشده کجا خواهد بود و حال آن که هنوز کافر مخصوص از قزوین بر نخواسته که پرده های اهل ان جا را پاره کند و نسبت کفر به بزرگان ان جا بدهد یا آن ها را گرفته و حبس و مخفی کند و حصار های ان جا را تغیر دهد و زیبائی و خوشی ان جا را ببرد کسی که از او فرار کند او را دریابد و کسی که با او جنگ کند ان را بکشد و کسی که از او کناره گیری کند فقیر و محتاج شود و کسی که تابع او شود کافر گردد تا این که به پا خیزند دو دسته از مردم در حالتی که گریان

ص: 245

باشند یک دسته برای دین خود گریه کنند و یک دسته برای دنیای خود گریه کنند

مؤلف گوید که بعضی چنین گمان کرده اند که مصداق این حَدیث ظاهر شده و بعض توجيهاتی کرده اند ولی ان چه به نظر می رسد هنوز مصداقی پیدا نکرده است كه آن چه من متفرع بر آنست ظاهر شده باشد و این قضایا و مراجع ضمیر ها راجع به خود قزوین است و مربوط به جا های دیگر نیست چنان چه از ظاهر حَدیث فهمیده می شود و دور نیست مصداق آن قريب قيام سیّد حسنی از طالقان و قائم گیلانی باشد و ان وقتی است که جنگی ما بین اهل مازندران و گرگان رخ دهد چنان چه به بعض از اخبار ان قبلا اشاره شده و بعد از این هم خواهد شد - و دور نیست که در هنگام وقوع جنگ مروزی خراسانی با اشروسی و جوانان اذربایجان و ارمنّینه و ظهور فتنه ایشان در نزدیکی های قزوین نزدیک کوه سرخ واقع در نزدیکی طالقان صورت گیرد چنان چه از حَدیث علیّ بن مهزیار و تشرف او خدمت امّام زمان و خبر دادن ان حضرت به این وقایع استفاده می شود و نگارنده ان حَدیث را در ردیف اخبار قائمیه در محل خود ذکر خواهم کرد و هم چنین خبر مرویّ از کعب الاحبار را نیز در جای مناسب خود ذکر خواهم نمود که ان نیز اشعار بر همین معنی دارد ان شاء الله تعالى

280حَدیث پنجاه و هَشتُم

غیبت طوسی ص 294 به سند خود از ابی الطفیل روایت کرده که گفت شنیدم از علیّ بن

ص: 246

ابی طالب علیه السّلام که می فرمود ﴿أَظَلَّتْكُمْ فِئَةُ مُظْلِمَةُ عَمْيَاءُ مُنْكَشِفَةُ لَا يَنْجُو مِنْهَا الَّا النُّوَمَةُ قِيلَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ مَا النُّوَمَةُ قَالَ الَّذِى لَا يَعْرِفُ النَّاسُ مَا فِي نَفْسِهِ﴾

یعنی سایه می اندازد بر سر شما فتنه ای تاریک کننده و کور کننده ظاهر اشکاری که نجاة نمی یابد از ان مگر مرد گمنامی که بی قدر باشد در نزد مردمان که کسی او را نشناسد گفته شد که یا ابا لحسن نومه چیست فرمود ان کسی است که مردم نشناسند شخص او را از حیث نفس

281حَدیث پنجاه و نُهُم

نُهُج البلاغة در ضمن كلمات قصار مي فرمايد ﴿يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ لَا یقرّب فِيهِ الَّا الماجل (الماجن) وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ الَّا الْفَاجِرُ وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ الَّا الْمُنْصِفُ يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً وَصَلْتَ الرَّحِمِ مَنّاً وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ الامّاء وَ الْمَادَّةِ الصّبیان وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ﴾

لُغات ماحل به معنای مکّار و سخن چین و سعایت کننده نزد سلطان و خبر بریده (راپورت دهنده) و باج و خراج گیرنده و در بعضی از نسخ ماجن نوشته شده و ان به معنای مرد شوخ چشم بی باک در گفتار و کردار است که باک نداشته باشد از گفتن و کردن هر سخن بد ناروا و کار زشتی ظریف به معنای زیرک فجور کار زشت نا روا و منافی عفّت عزم تاوان دادن و آزمندی استطاله بلندی جستن و تکبّر کردن امّاء کنیزان و دختران خصیان خواجه سرایان و کسانی که مردی ندارند

ص: 247

یعنی می اید بر مردم زمانی که تقرب پیدا نمی کند در ان زمان مگر مرد مکّار حیله ور سخن چین سعایت کننده و خبر برنده نزد پادشاه و باج و خراج گیرنده یا شوخ چشم بی باک در گفتار و کردار و کار های زشت نا روا و زیرک دانسته نشود مگر مرد فاجر بد زبان و بد عمل و به ضعف و نا توانی شناخته نشود مگر مرد با انصاف صدقه را غرامت و تاوان دادن و آزمندی شمارند و اگر وصل رحم کنند برای منّت گذاردن باشد و عبادت و بندگی کردن را برای تکبّر کردن و بلندی بر دیگران جستن به جا اورند پس در چنین زمانی پادشاه به مشورت کنیزان و یا زنان و دختران کار کند و امّارت و ریاست با کودکان گردد و تدبیر کار ها با کسانی که مردی ندارند شود

282حَدیث شَصتُم

نهج البلاغه در ضمن کلمات قصار می فرمايد ﴿یَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ لاَ یَبْقَی فِیهِمْ مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ وَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ اِسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ یَوْمَئِذٍ عَامِرَهٌ مِنَ اَلْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ اَلْهُدَی سُکَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ اَلْأَرْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ اَلْفِتْنَة وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِی اَلْخَطِیئَهُ یَرُدُّونَ مَنْ شَدّ عَنْهَا فِیهَا وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَیْهَا یَقُولُ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَبِی حَلَفْتُ لَأَبْعَثَنَّ عَلَی أُولَئِکَ فِتْنَهً اتْرُکُ اَلْحَلِیمَ فِیهَا حَیْرَانَ وَ قَدْ فَعَلَ وَ نَحْنُ نَسْتَقِیلُ اَللَّهَ عَثْرَة اَلْغَفْلَهِ﴾

یعنی می اید بر مردم زمانی که باقی نمی ماند در میان اهل ان زمان از قران مگر نقشی یا نشانه و نوشتنی و از اسلام مگر اسمی و مساجد ایشان در ان زمان آباد است

ص: 248

از حیث ساختمان و خراب است از جهت هادی و راهنما ساکنین و تعمیر کنندگان ان بد ترین اهل زمین اند فتنه از ایشان بیرون می اید و در ان ها معصیت و گناه جای می گیرد بر می گردانند در ان فتنه هر که را که از ان کناره گرفته و می کشانند به سوی آن هر که را که از آن عقب مانده خدای سبحانه می فرماید پس به حق خودم قسم است که هر اینه بر می انگیزم البتّه البتّه فتنه ای را برایشان که شخص بردبار با شکیبا از ان در حیرت و سرگردان ماند و می کند البته خدا این کار را و ما از خدا گذشت از لغزش و بی خبری را درخواست می نمائیم

از این حَدیث شریف چند نکته استفاده می شود یکی باقی نماندن از قرآن در اخر زمان مگر نوشتن و نقشی کنایه از این که در ان زمان غالبا قران خوانده نشود و اگر به ندرت هم بخوانند در ان تدبّر و تفکّر نکنند و به احکام ان عمل ننمایند دوّم از اسلام به جز اسم تنها باقی نماند و به اسم اقرار به مسلمانی کنند ولی از اداب و رسوّم آن بر کنار و بی اطلاع باشند سوّم ان که در ساختن مسجد و تعمیر ظاهری آن از نظر ساختمانی و فرش و زینت بکوشند ولی هادی و راهنمائی که مردم را به خدا و آداب خدا شناسی و دین داری و روش مسلمانی راهنمائی کند در ان ها نباشد چَهارُم ان که کسانی که در ان مساجد جا می گیرند و در تعمیر ظاهری ان ها می کوشند بد ترین اهل زمین می باشند به علّت این که در اثر هوا های نفسانیّه و شهوت رانی هائی که در خاطر هاشان می باشد ایجاد فتنه می کنند و القاء خلاف

ص: 249

و نفاق می کند و اتش عداوت و دشمنی را در میان هم دیگر می افروزند و انواع گناه و معصیت را در خود جای می دهند و کسانی را که از فتنه و فساد دور و بر کنارند ان ها را از روشی که پیش گرفته اند بر می گردانند و با خود داخل در فتنه و فساد می نمایند و ان هائی را هم که عقب مانده اند از ایشان با خود همراه می کنند پَنجُم آن که چون چنین صفاتی در ایشان ظاهر شد خداوند پاک قسم یاد کرده که فتنه عظیمی بر ایشان انگیزد که هر چند شخص حلیم و برده بار باشد در حیرت و سرگردانی بماند و راه نجاة و رهائی بر ایشان نباشد و حضرت می فرماید که چنین عملی را خدا با ایشان البتّه خواهد کرد

283حَدیث شَصت و یكُم

نهج البلاغه در ضمن کلمات قصار می فرمايد ﴿ياتى عَلَى النَّاسِ زَمَانُ عَضُوضُ یعضّ الْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ لَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بینکم تَنْهَدُ فِيهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ الْأَخْيَارُ وَ یبابع الْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله عَنْ بَيْعِ الْمُضْطَرِّينَ﴾

لُغات عضّ دندان گرفتن موسر توان گر و ثروتمند و بی نیاز نهد بر خواستن و بلند شدن مضطر بیچاره شده بیع خرید و فروش کردن

یعنی می اید بر مردمان زمانی دندان گیرنده که شخص ثروتمند و توان گر بدندان می گیرد ان چه را که به دو دست خود گرفته از مال و دارائی یعنی بخل می ورزد و در راه خدا بر بی نوایان انفاق نمی کند و خیر او به ان ها نمی رسد و حال ان که خدای پاک و منزّه

ص: 250

می فرماید فضل و احسان را در میان خود فراموش نکنید در ان زمان به پا خیزند و بلندی جویند مردمان شریر و بد یعنی ریاست کنند بر اهل ان زمان و ذلیل و خوار می شوند نیکان و خوبان و با یک دیگر خرید و فروش می کنند بیچارگان یا باجبار وادار به خرید و فروش با یک دیگر کرده می شوند بیچارگان و حال ان که از روی تحقیق نهی فرموده است رسول خدا صلّى الله علیه و اله از خرید و فروش کردن بیچارگان

پوشیده نماناد که در معنای فرموده حضرت و یبایع المضطرّون چند وجه به نظر می رسد که بعد از تحقیق در اطراف لفظ بیع و مبایعه و معنای ان در این مقام شرح داده خواهد شد بدان که بیع در لغت به معنای خریدن و فروختن و از لُغات اضداد است و به معنای سعایت و سخن چینی کردن نزد سلطان نیز آمده چنان چه در قاموس و منتهی الارب گفته اند که باعه من السلطان یعنی سعایت وی کرد نزد سلطان و نیز گفته اند که بائع به معنای ساعی و تمام و خریدار و فروشنده است و مبایعه به معنای خریدن و فروختن و بیعت کردن است با یک دیگر قال الله تعالی «اذ يبايعونک تَحْتَ الشَّجَرَةِ» يعنى زمانی که بیعت کردند با تو در زیر درخت پس وجه اوّل از معنای و یبابع المضطرون یعنی مردم را تحت فشار قرار دهند به نحوی که بیچاره شوند و از روی بیچارکی و اضطرار املاک و خانه و ضیاع و عقار خود را بفروشند وجه دوّم آن که مبایعت به معنای سعایت کردن نزد سلطان باشد در این صورت معنی چنین می شود که فشار و بیچارگی مردم به قدری شدّت کند که امرار عاشه ان ها سخت شود که از روی ناچاری خود را به سلطان فروخته یعنی حقوق از

ص: 251

دولت بگیرند و به ضرر مردم در نزد سلطان سعایت و نمّامی کنند وجه سوّم ان که مبایعت به معنای عهد و پیمان گرفتن باشد بنا بر این معنی چنین می شود که در ان زمان بر مردم چنان سخت گیری کنند که از راه اضطرار و بیچارکی عهد و پیمان بندند و یا رای اعتماد دهند این وجوه سه گانه در صورتیست که یبایع بصیغه مَعلوم باشد و امّا اگر بصیغه مجهول خوانده شود نیز در ان چند وجه احتمال می رود و می گوئیم و جه چَهارُم ان که معنی چنین باشد که بیچارگی مردم به حدّی رسد که در ان زمان دندان گیر ان ها را به اشرار و کفّار بفروشند و برای شهوت پرستی و ترضیه خاطر بیگانگان بیچارگان و مضطرّین فروخته شوند و ان ها را ذلیل دشمن های داخلی و خارجی کنند وجه پَنجُم ان که مراد از مضطرّین شیعیان و دوستان آل محمّد و راهنمایان مردم باشند که ان ها را محدود و ملزم کنند و تحت شکنجه و فشار قرار دهند و از ان ها عهد و پیمان گرفته شود که ساکت باشند و بر ضرر عهد و پیمان گیرندگان و بر خلاف خواهش ها و جور و جنايات و ظلم و تعدّيات ایشان سخنی نگویند و قیامی نکنند وجه شِشُم ان که مراد از مضطرّین ال محمّد علیهم السّلام باشند که برای خاطر اشخاص بي دين و معاندين هتك حرمت آن ها را نموده و روش و مسلك و طريقه و منهاج ایشان را به كفر و زندقة و الحاد بفروشند

و جای هیچ گونه تردید و شک و شبهه ای نیست که همه این وجوه مورد نهی صریح حضرت خاتم الانبياء صلى الله علیه و اله و سلّم می باشد

284حَدیث شصت و دوّم

ص: 252

سیزدَهُم بحار الانوار طبع طهران ص 174 مسنداً روایت کرده از کتاب کافی از حضرت امیر المؤمنين عليه السّلام که فرمود ﴿لياتينّ عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يُظْرَّفُ فِيهِ الفاجر و يُقَرَّبُ فِيهِ الْمَاجِنُ وَ يُضَعَّفُ فِيهِ الْمُنْصِفُ قَالَ فَقِيلَ لَهُ مَتَى ذالك يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ اذا تَسَلَّطْنَ النِّسَاءُ وَ سُلِّطْنَ الامّاء وَ أُمِّرَ الصِّبْيَانُ﴾

یعنى هر اینه مي اید البتّه البتّه زماني که بر مردم زيرك و دانا شمرده شود مرد بد زبان و بد عمل بی عفت واهل فجور و تقرب یابد در ان زمان مرد شوخ بی باک در گفتار و کردار و رفتار و ناتوان گردد یا ناتوان شمرده شود در ان مرد با انصاف و تسلّط در امور پیدا کنند زن ها و مسلّط در کار شوند کنیزان یا دختران و ریاست و فرمان فرمائی کنند کودکان

285حَدیث شصت و سوّم

سیزدَهُم بحار ص 176 از کتاب عدد قویّه بسند خود از سلمان فارسی روایت کرده که گفت در خلوت وارد شدم بر امیر المؤمنين عليه السّلام پس عرض کرم ﴿یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَتَی اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِکَ فَتَنَفَّسَ اَلصُّعَدَاءَ وَ قَالَ لاَ یَظْهَرُ حَتَّی یَکُونَ أُمُورُ اَلصِّبْیَانِ وَ تَضِیّعَ حُقُوقُ اَلرَّحْمَنِ وَ یُتَغَنَّی بِالْقُرْآنِ فَإِذَا قُتِلَتْ مُلُوکُ بَنِی اَلْعَبَّاسِ أُولِی اَلْعَمَی وَ اَلاِلْتِبَاسِ أَصْحَابِ اَلرَّمْیِ عَنِ اَلْأَقْوَاسِ بِوُجُوهٍ کَالتِّرَاسِ وَ خَرِبَتِ اَلْبَصْرَة هُنَاکَ یَقُومُ اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ﴾

یعنی چه وقت قیام می کند قائم از فرزندان تو پس ان حضرت نفس عمیق سردی

ص: 253

کشید و فرمود ظاهر نمی شود قائم تا وقتی که کار های عامّه در دست کودکان افتد و حقوق خداوند رحمن ضایع شود و به اواز سرود و خوانندگی بقران تغنّی شود یا بقران سرزنش کرده شود یا مردم از قرآن بی نیاز شوند و اعتنائی به ان نکنند و به احکام ان عمل ننمایند پس وقتی که بِکُشند پادشاهان بنی عبّاس را صاحبان کوری و اشتباه کاری یعنی کور دلان گمراه و اشتباه کار باطل را به صورت حق جلوه می دهند و صاحبان کمان ها و انداختن تیر ها یعنى داراى سلاح ها و قوا های جنگی می باشند بازو های مانند سپر ها یعنی بازو های پهن مانند سپر هستند و وقتی که بصره خراب و ویران شود در ان وقت قیام می کند قائمی که از فرزندان حسین است

توضيح ان كه كلمه تغنّی را معانی چند است ان چه که در این مقام تناسب دارد یکی به معنای سرودن و خوانندگی به لحن غناء است و دیگر معنای نکوهش وَ سَرزنش کردنست و دیگر به معنای بی نیاز شدن است و مراد از صاحبان کوری و التباس ترک های بنی قنطور هستند که شرح حالات ان ها در جزو اوّل این کتاب در بخش سوّم در اخبار نبویّه و در این جزو که جزء دوّم است قبلاً شرح داده شد در همین بخش لذا از تکرار ان صرف نظر شد و امّا خرابی بصره مراد خرابی اخیر انست که اتّصال دارد به خروج سفيانی ملعون

286حَدیث شصت و چَهارُم

ص: 254

منتخب کنز العمّال فی سنن الا قوال و الأفعال تاليف علاء الدّين على بن حسام الدّين الشهير به متّقى الهندى موضوع در حاشیه کتاب مسند احمد بن حنبل طبع مصر جزو شِشُم ص 23 از علیّ علیه السّلام روایت کرده که فرمود (لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يطرى فِيهِ الْفَاجِرُ وَ يُقَرَّبُ فِيهِ الْمَاحِلُ وَ يَعْجِزُ فِيهِ الْمُنْصِفُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ تَكُونُ الْأَمَانَةِ فِيهِ مَغْنَماً وَ الزَّكَاةُ مَغْرَماً وَ الصَّلَاةِ تطاوّلا وَ الصَّدَاقَةِ مِنَّا وَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ اسْتِشَارَةِ الْإِمَاءِ وَ سُلْطانِ النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ السُّفَهَاءِ)

لُغات اطراء نیکو ستودن و پرورش دادن فاجر کار زشت و ناروا کننده ماحل مکّار و حیله ور و سخن چین و سعایت کننده و خبر برنده نزد سلطان مغنم مالی را گویند که از کفّار حربی گرفته شود یا مالی که بی دست رنج به دست اید مغرم تاوان دادن و آزمند چیزی شدن تطاول گردن دراز کردن و گردن کشی کردن و تکبّر و بلند پروازی و فخر کردن بر دیگران مَنّ منّت گذاردن سُلطان حجّت و قدرتِ مُلك و قهرمان سفیه نادان یا ان که قدر مال را نداند یا مسرف تباه کار

یعنی همانند می اید البتّه البتّه بر مردمان زمانی که ستوده یا پرورش داده شود در ان زمان کار زشت و نا روا کننده و تقرّب یابد مکّار حیله ور و سخن چین وسعایت کننده و خبر برنده نزد سلطان و عاجز و ناتوان شود در ان انصاف دارنده در ان زمان امّانت مانند غنیمتی باشد که از کفّار حربی گرفته شود یا مانند مالی باشد که بدون زحمت و دست رنج به دست اید و زکوة تاوان و آزمندی شمرده شود و نماز برای تکبّر و فخر

ص: 255

کردن و سر بلندی به جا آورده شود و صدقه دادن برای منّت گذاردن باشد در ان زمان زنان قدرت و تسلّط بر ملک پیدا کنند و دختران مستشار امور شوند و نادانان و از حدّ تجاوز کنندگان تباه کار بر عامه مردم امّارت و فرمان فرمائی کنند

287حَدیث شصت و پَنجُم

مننتخب كنز العمّال در همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿وَ الَّذی نَفسی بِیَدِهِ لَا يَذْهَبَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارَ حَتَّى تجيى الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ حَتَّى یُوثِقُوا خَیُولَهُم بِنَخلاتِ بَيْسَانَ وَ الْفُرَاتِ﴾

لغت رایات جمع رایت یعنی پرچم ایثاق بستن خيول جمع خَیل یعنی اسب نخلاق جمع نخل درخت خرما بیسان به فتح با و سکون یا و سین بی نقطه شهریست در اردن در میان حوران و فلسطين

یعنی به حقّ ان کسی که جان من در دست او است نمی رود هر شب و روزی تا این که بیاید پرچم های سیاه از طرف خراسان تا این که ببندند اسب های خود را به درخت های خرمای شهر بیسان در منطقه اردن میان حوران و فلسطين و فرات

دانسته باد که این پرچم های سیاه که از طرف خراسان به بیسان می اید غیر از پرچم های سیاه حسنی است که از سمت طالقان به طرف کوفه می اید و بر طریق هدایت است فتنه پرچم های سیاه خراسانی بسیار شدید و خرابی ایشان بسیار است

288حَدیث شصت و شِشُم

ص: 256

منتخب كنز العمّال ص 33 ﴿عَنْ علیّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ لَا يُخْرَجُ المهدىّ حَتَّى يُقْتَلَ ثُلُثُ وَ يَمُوتُ ثلثَ وَ يَبْقَى ثُلُثُ﴾

یعنی فرمود على عليه السّلام که بیرون نمی اید مهدی تا این که ثلث مردم کشته شوند و ثلث مردم هم بمیرند و یک ثلث باقی بمانند

289حَدیث شصت و هفتم

منتخب كنز العمّال ص 33 از علىّ عليه السلام روایت كرده كه فرمود ﴿لَا يَخْرُجُ المهدى حَتَّى یبصَقُ بَعْضُكُمْ فِى وَجَّهَ بَعْضٍ﴾

یعنی بیرون نمی اید مهدی تا وقتی كه اب دَهَن بیندازد بعضی از شما بر روی بعض دیگر

290حَدیث شصت و هَشتُم

منتخب كنز العمّال ص 33 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اذا نَادَى مُنَادٍ مِنَ السماء انَّ الْحَقِّ فِى ال مُحَمَّدِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَظْهَرُ المهدىّ عَلَى أَفْوَاهِ النَّاسِ يَشْرَبُونَ حَبَّةٍ فَلَا يَكُونُ لَهُمْ ذِكْرَ غَيْرِهِ﴾

يعنی وقتی که منادی ندا کند از اسمان که حقّ با ال محمّد است پس در ان وقت ذکر این که مهدیّ ظاهر می شود در دهان مردم می افتد و اب محبّت او را می آشامند پس هیچ ذکری غیر از ذکر مهدىّ دَرَ دَهانِ مَردَم نمی باشد

291حَدیث شصت و نُهُم

منتخب كنز العمّال ص33 نيز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا خَرَجَت خَیلُ

ص: 257

السُّفیانی فی الکوفَة بَعَثَ فی طَلَبِ أَهْلِ خُرَاسَانَ وَ یُخرِجُ أَهْلِ خُرَاسَانَ فی طَلَبِ المهدیّ فَیُلتَقَی هُوَ وَ الهاشمیّ برایات سُودُ علی مُقَدِّمَتِهِ شعیب بْنِ صَالِحٍ فیلتقی هُوَ وَ السُّفیانی بِبَابِ إصطَخرَ فَتَکُونُ بَینَهُم مَلحَمَة عَظیمة فتظهر الرُایات السُّودِ وَ تَهْرُبْ خیل السُّفیانی فَعِنْدَ ذلک یَتَّمَنَّی النَّاسِ المهدیّ فیَطلِبونَه﴾

یعنی زمانی که بیرون اید لشکر سفیانی در کوفه می فرستند در طلب اهل خراسان و بیرون می ایند اهل خراسان در طلب مهدی پس او با هاشمی یعنی سیّد حسنی بهم می رسند با پرچم های سیاه که پیشرو ان ها شعیب بن صالح است پس او و سفیانی با هم تلاقی می کنند نزد دروازه اصطخر و بین ایشان جنگ عظیمی واقع می شود پس ظاهر می شود پرچم های سیاه و لشکر سفیانی فرار می کنند در ان وقت مردم تمنّای ظهور مهدی را دارند و او را می طلبند

292حَدیث هفتادم

متتخب كنز العمّال ص 33 نيز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یُبعَثُ بجَیش إلی المدینة فیأخذون مِنْ قَدَرُوا علیه مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلّی اللَّهِ علیه ( و آله ) وَ سَلِّمْ وَ یَقتُلُ مِنْ بنی هَاشِمٍ رِجَالًا وَ نِسَاءً فَعِنْدَ ذلک یَهرُبُ المَهدی وَ المنتصر مِنْ المدینة إلی مکّة فَیَبعَث فی طلبهما وَ قَدْ لَحَقّاً بِحَرَمِ اللَّهِ وَ أَمْنَهُ﴾

یعنی بر می انگیزاند و می فرستند یعنی سفیانی لشکری را به سوی مدینه پس می گیرند کسانی را که توانائی بر او دارند از ال محمّد صلّى الله عليه و اله و سلّم و مي كشند از بنی

ص: 258

هاشم مرد هائی و زن هائی را پس در ان وقت فرار می کند مهدیّ با منتصر از مدینه به مکّه پس بر می انگیزاند در طلب ایشان لشکری را در حالتی كه ان ها رسیده اند به حرم و امن خدا

293حَدیث هفتاد و یکم

منتخب كنز العمّال ص 33 نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا بَعَثَ السُّفْيَانِيُّ إِلَى الْمَهْدِيِّ جَيْشاً فَخُسِفَ بِهِمْ البِبَيْدَاءِ ، وَ بَلَغَ ذَلِكَ أَهْلِ الشَّامِ قالُوا طلیعتهم قَدْ خَرَجَ الْمَهْدِيِّ فَبَايَعَهُ وَ ادْخُلْ فِي طَاعَتِهِ وَ إِلَّا قتلناك فَيُرْسِلَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ وَ يَسِيرُ الْمَهْدِيِّ حَتَّى يَنْزِلَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ تُنْقَلُ إِلَيْهِ الْخَزَائِنِ وَ تَدْخُلُ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ أَهْلِ الْحَرْبِ وَ الرُّومِ وَ غَيْرِهِمْ فِي طَاعَتُهُ مِنْ غَيْرِ قِتَالٍ حَتَّى یتُبْنَى الْمَسَاجِدُ بالقسطنطيّة وَ مَا دُونَهَا وَ يَخْرُجُ قَبْلَهُ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ بِالْمَشْرِقِ يُحْمَلُ السَّيْفِ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ يُقْتَلُ وَ يُمَثَّلُ وَ يَتَوَجَّهُ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِّسِ فَلَا يَبْلُغُهُ حَتَّى يَمُوتَ﴾

یعنی وقتی که بر می انگیزاند و می فرستد به سوی مهدی لشکری را پس زمین بیداء ان ها را به خود فرو می برد و این خبر به اهل شام می رسد سر لشکر سفیانی می گوید که مهدی خروج کرده از روی تحقیق پس بیعت کن با او و بطاعت او در ای و اگر نه تو را می کشیم پس می فرستد سفیانی به نزد او برای بیعت کردن او با مهدی و مهدی سیر می کند تا وقتی که در بیت المقدس فرود می اید و خزانه های ان به سوی او نقل کرده می شود و عرب و عجم و اهل حرب و روم و غیر ایشان طاعت او را به غیر جنگ می پذیرند تا این که بنا می کند مسجد هائی در قسطنطيّنه و غير ان جا و بیرون می اید پیش از او مردی از اهل بیت او

ص: 259

بیرون می اید از طرف مشرق و حمل می کند شمشیر را بر دوش خود تا هشت ماه می کشد و مثله می کند و به سمت بيت المقدس متوجّه می شود و پیش از رسیدن بیت المقدّس می میرد

294حَدیث هفتاد و دوّم

منتخب كنز العمّال ص 33 نيز از علیّ علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿قَالَ تفرّج الْفِتَنِ بِرَجُلٍ مِنهم یسوّمهم خَمساً لا یعطیهم إِلَّا السّیف یضع السّیف علی عَاتِقِهِ ثمانیه أَشْهُرٍ حتّی یقولوا وَ اللَّهِ مَا هَذَا مِنْ وَلَدَ فاطمة وَ لَوْ کان مِنْ وُلْدِ فاطمه لرحمنا یغزیه اللَّهُ ببنی الْعَبَّاسِ وبنی أمیّه)

یعنی گشایش می دهد و دور می کند فتنه ها را یا گشایش داده و دور کرده می شود فتنه ها به مردی که از ایشان است و خاری و مذلّت می دهد ایشان را تا پنج ماه به ایشان عطائی و بخششی نمی دهد مگر شمشیر می گذارد شمشیر را بر دوش خود تا هشت ماه تا این که مردم می گویند که بذات خدا قسم است که این شخص از اوّلاد فاطمه نیست و اگر از اوّلاد فاطمه بود هر اینه بر ما رحم مي كرد بجنگ می اندازد خدا او را با بنی عبّاس و بنی امیّه

295حَدیث هفتاد و سوّم

منتخب كنز العمّال ص 34 ﴿عن علىّ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ وَیْحاً لِلطَّالَقَانِ فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا کُنُوزاً لَیْسَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّهٍ وَ لَکِنَّ بها رِجَالٌ عَرَفُوا اَللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ هُمْ أَنْصَارُ اَلْمَهْدِیِّ آخِرَ اَلزَّمَانِ﴾

ص: 260

از علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود رحمت و خوشی برای طالقان باد زیرا که از برای خدا در ان گنج ها ایست که نه از طلا باشد و نه از نقره ولیکن در ان جا مردانی هستند که شناخته اند خدا را حتّی شناختن او و ایشان یاران مهدی هستند در اخر الزمان

296حديث هفتاد و چَهارُم

منتخب كنز العمّال ص 34 از سعد اسکاف از اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت ﴿خَطَبَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ انَّ قُرَيْشاً أَئِمَّةِ الْعَرَبِ أَبْرَارُهَا لابرارها وَ فُجَّارُهَا لفجّارها وَ لَا بُدَّ مِنْ رَحًى تَطْحَنُ عَلَى ضَلالَةٍ وَ تَدُورُ فاذا قَامَتْ عَلى قَطبِها طَحَنَتْ بِحِدَّتِهَا الَّا انَّ لطحينها روقاً وَ روقها حِدَّتِهَا وَ فَلّهَا عَلَى اللَّهِ الَّا وَ أَنَّى وَ أَبْرَارُ عترتى وَ أَهْلُ بَيْتِى اعْلَمْ النَّاسِ صِغَاراً وَ احْلُمْ النَّاسُ كِبَاراً مَعَنَا رُكْیّتَهُ الْحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقٍّ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ أَنَّا أَهْلِ الرَّحْمَةِ وَ بِنَا فُتِحَتْ الْحِكْمَةِ وَ بِحکمِ اللَّهِ حکمنا و بعِلْمِ الله وَ مِنْ صَادِقٍ سَمِعْنَا فَانٍ تَتَّبِعُونا تَنْجُوا وَ ان تَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْكُمْ اللَّهِ بايدينا وَ بِنَا فُكَّ رِبَقِ الذُّلِّ عَنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ بِنَا يَخْتِمُ لَا بَكَمٍ وَ بِنَا يَلْحَقُ التَّالِى وَ الينا يَفِى ءُ الْغَالِى فَلَوْ لَا تَسْتَعْجِلُوا تستأخروا الْقَدْرِ لَامَرْ قَدِ سَبَقَ فِى الْبِشْرِ لحدّثتكم بشباب مِنْ الموالى وَ أَبْنَاءِ الْعَرَبِ وَ نَبَذَ مِنَ الشُّيُوخِ كالملح فِى الزَّادِ وَ أَقَلُّ الزَّادِ الْمِلْحِ فِينَا مُعْتَبَرُ وَ لِشِيعَتِنَا مُنْتَظِرُ أَنَا وَ شِيعَتُنَا نمضي الَىَّ اللَّهِ بِالْبَطَنِ وَ الْحُمى وَ السَّيْفُ عَدُوِّنَا يَهْلِكُ بِالدَّاءِ وَ الدّبَيْلَةَ وَ بِمَا شَاءَ اللَّهُ مِنِ الْبَلِيَّةُ وَ النَّقِمَةُ و ايْمُ اللَّهِ الاعزّ الاكرم انَّ لَوْ حَدَّثْتُكُمْ بِكُلِّ مَا

ص: 261

اعْلَمْ لَقَالَتْ طَائِفَةُ مَا أَكْذِبُ وَ ارْجُمِ وَ لَوْ انتقيت مِنْكُمْ مأئة قُلُوبُهُمْ كَالذَّهَبِ ثُمَّ انتخبت مِنْ المأة عَشَرَةً ثُمَّ حَدَّثْتَهُم فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ حدیثا لَيِّناً لَا أَقُولُ فِيهِ الَّا حَقّاً وَ لَا اعْتَمَدَ فِيهِ الَّا صِدْقاً لخرجوا وَ هُمْ يَقُولُونَ عَلَى مَنْ أَكْذِبُ النَّاسِ وَ لَوْ اخْتَرْتُ مِنْ غَيْرِكُمْ عَشْرَةَ فحدّثتهم فِى عَدُوِّنَا وَ أَهْلِ الْبَغْىِ عَلَيْنَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً لخرجوا وَ هُمْ يَقُولُونَ عَلَى مَنْ اصْدُقْ النَّاسِ هَلَكَ حَاطِبِ الْحَطَبَ وَ حَاصِرُ صَاحِبُ الْقَصَبِ وَ بَقِيَتِ الْقُلُوبِ تَقَلُّبَ فَمِنْهَا مَشْعَبٍ وَ مِنْهَا مُجْدّبٍ وَ مَنْصَبٍ وَ مِنْهَا مُسَبّبٍ يَا بُنَىَّ ليبرّ صِغَارَكُمْ كِبَارَكُمْ وَ ليراف كِبَارَكُمْ بصِغَارَكُمْ وَ لَا تَكُونُوا كالغواة الْجُفَاةُ الَّذِينَ لَمْ يَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لَمْ يُعْطَوْا فِى اللَّهِ مَحْضُ الْيَقِينِ كبيض بَيْضٍ فِى اداحى وَيْح لفراخ فِرَاخُ ال مُحَمَّدُ مِنْ خَلِيفَةٍ جَبَّارٍ عطريف مُتْرَفٍ مُسْتَخِفُّ بخلفى وَ خَلَّفَ الْخَلَفِ وَ بِاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتَ تاويل الرِّسَالَاتِ وَ انجاز الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ وَ لَيَكُونُنَّ مَنْ يَخْلُفُنِي فِى أَهْلُ بَيْتِى رَجُلٍ يَأْمُرُ بامر اللَّهِ قُوَىّ يَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ ذَلِكَ بَعْدَ زَمَانُ مكلّح مفصّح يُشْتَدُّ فِيهِ الْبَلَاءِ وَ يَنْقَطِعَ فِيهِ الرَّجَاءِ وَ يُقْبَلْ فِيهِ الرِّشَاءِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَبْعَثُ اللَّهَ رَجُلًا مِنْ شاطىء دِجْلَةَ لَامَر حِزْبُهُ يَحْمِلُهُ الْحِقْدُ عَلَى سَفْكِ الدِّمَاءِ قَدْ كَانَ فِى سِتْرُ وَ غِطَاءً فَيُقْتَلُ قَوْماً وَ هُوَ علیهم غَضْبَانُ شَدِيدُ الْحِقْدُ حُرَّانِ فِى سُنَّةِ بخت نَصْرٍ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ سَوْطَ عَذَابُ وَ سَيْفُ دمار ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَهُ هَنَاتُ وَ أُمُورَ مُشْتَبِهَاتُ الَّا مِنْ شَطِّ الْفُرَاتِ الَىَّ النجفات(کذا فی النسخة) بابا الَىَّ القطقطانيّات فِى آيَاتٍ وَ افات مُتَوَالِيَاتٍ يُخدش شَكَا بَعْدَ يَقِينٍ يَقُومُ بَعْدَ حِينٍ يُبْنَى الْمَدَائِنِ وَ يَفْتَحُ الْخَزَائِنِ وَ يَجْمَعُ الامم بنْفُذُهَا شَخْصُ الْبَصَرَ

ص: 262

وَ طمح النَّظَرِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ وَ كَشَفَ الْبَالِ حَتَّى يَرَى مُقْبِلًا مُدْبِراً فَيَا لُهفی عَلَى مَا اعْلَمْ رَجَبُ شَهْرُ ذَكَرَ رَمَضَانَ تَمَامَ السِّنِينَ شَوَّالٍ شال فِيهِ أَمْرِ الْقَوْمِ ذُو الْقَعْدَةِ يقتعدون فِيهِ ذُو الْحِجَّةِ الْفَتْحَ مِنْ أَوَّلِ الْعَشْرِ الَّا انَّ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ بَعد جُمَادَى وَ الرَّجَبٍ جَمَعَ اشتات وَ بُعِثَ أَمْوَاتُ وَ حديثات هونات هونات بَيْنَهُنَّ مَوْتَاتِ رَافِعَةُ ذَيْلَهَا دَاعِيَةُ عولها مُعْلَنَةُ قَوْلِهَا بدجلة أَوْ حَوْلَهَا الَّا انَّ مِنَّا قَائِماً عَفِيفَةُ احسابه سَادَةُ أَصْحَابِهِ يُنَادَى عِنْدَ اصطلام أَعْدَاءِ اللَّهَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ فِى شَهْرِ رَمَضَانَ ثَلَاثاً بَعْدَ هَرْجٍ وَ قِتَالٍ وَ ضَنْكِ وَ خَیالٍ وَ قِيَامِ مِنَ الْبَلَاءُ عَلَى سَاقٍ وَ أَنَّى لَا عِلْمَ الَىَّ مِنْ تَخْرُجُ الارض ودایعها وَ تُسَلِّمُ اليه خزائنها وَ لَوْ شِئْتَ انَّ اضْرِبْ برجلى فاقول اخرجى مِنْ ههنا بِيضاً وَ دِرْعاً كَيْفَ أَنْتُمْ يابن هَنَاتُ اذا كَانَتْ سُيُوفُكُمْ بايمانكم مصلّتات ثُمَّ رمّلتم مرملات لَيْلَةَ الْبَيَاتَ ليستخلفنّ اللَّهُ خَلِيفَةً يَثْبُتُ عَلَى الْهُدَى وَ لَا يَأْخُذُ عَلَى حُكْمِهِ الرِّشَا اذا دُعِا دَعَوَاتٍ بعيدات الْمُدَّعَى دامغات لِلْمُنَافِقِينَ فارجات عَنِ الْمُؤْمِنِينَ الَّا انَّ ذَلِكَ كَائِنُ عَلَى رَغْمِ الرّاغمين وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ اله وَ أَصْحَابُهُ أَجْمَعِينَ﴾

لُغات

روق شکست اوردن فلّ رخنه یافتن و شکسته شدن ركیة الحق بر پا داشتن حق مرق از دین خارج شدن محق باطل و نا چیز و محو شدن فیئ برگشتن غالی غلوّ کننده بطن درون و حقیقت حمی نگاه داری دبیله داهیه و سختی حاصر بخیل و تنگ دل قصب عیب گفتن و دشنام دادن مشعب راه جدا کردن حق از باطل را یافته مجدب معیوب و

ص: 263

زمینی که حاصل خیز نباشد منصّب بتعب افتاده و الوده به درد شده مسبّب دشنام دهنده بیض بیض سفیده تخم مرغ اداحی جا های تخم نهادن فراخ جوجه ها عتریف بر وزن زنبیل پلید بد کار بی باک دلاور کار گذار و زشت ست مکار سخت مترف وزن مکرم کسی است که اصرار در نافرمانی خدا و رسول دارد و به طور خود سری هر چه می خواهد می کند و به ناز و نعمت پرده شده و ستم کار باشد مکلح ترش رو و ترش روئی کننده مفصح و مفضح روشن و اشکار کننده عول بلند آوازی کردن در حال گریه ارجاء بتاخیر انداختن

یعنی به درستی که قریش پیشوایان عربند نیکان ایشان برای نیکانشان و بدان ایشان برای بدانشان آگاه باشید ناچار اسیای ضلالت و گمراهی به گردش خواهد افتاد وقتی که بر قلب خود پایدار شد نرم می کند به حدّت و تیری خود آگاه باشید که نرم شده آن شکست اورنده است و شکست اوردن ان برای حدّت و تیزی ایست که دارد و رخنه انداختن و شکست اوردن ان برای دشمنی با خدا است آگاه باشید که من و نیکان از عترت من و اهل بیت من کوچک های ما ها دانا تر و بزرگان ما ها بردبار تر از همه مردمانیم با ما است بر پا داشتن حق کسی که خود را بر ما پیش اندازد از دین خارج شده و کسی که مخالفت کند مرا و عترت و اهل بیت مرا باطل و نا چیز و نابود شود و کسی که ملازم ما باشد به ما ملحق شود به درستی که مائیم اهل رحمت و به ما گشوده شود در حکمت و به حکم خدا حکم می کنم و به علم خدا دانائیم و از راستگو یعنی پیغمبر صلّی الله علیه و اله شنیده ایم

ص: 264

پس اگر از ما پیروی کنید نجاة می یابید و اگر از ما رو بگردانید خدا شما را به دست های ما عذاب می کند به سبب ما بند ذلّت و خواری از گردن های شما برداشته می شود و به ما ختم می شود نه به شما و پیروی کنید از ما تا بما ملحق شوید و باز گشت غلوّ کننده به سوی ما است و اگر شتاب نکنید و به تاخیر بیندازید متابعت ما را اندازه گیری کار های شما برای امر سابقه داریست که در بشر بوده است و هر اینه حَدیث کردم شما را با جوانی از دوستان و غلامان و پسران عرب و پاره ای از پیران سال دیده به چیزی که مانند نمکست که در طعامی ریخته شود و ان را لذیذ و خوش طعم کند و کم تر چیزی که در طعام ریخته می شود نمکست در ما است چیزی که بدان عبرت گرفته شود و برای شیعیان ما است انتظار کشیدن به درستی که ما و شیعیان ما می رویم به سوی خدا با درون پر از حقیقت و در حمایت خدا یا با حمایت کردن از دین با شمشیر و به درستی که دشمنان ما هلاک می شوند به درد گمراهی و داهیه و سختی و به ان چه از بلا ها و عذاب ها که خدا خواهد و سوگند یاد می کنم به ذات خدائی که از هر غلبه کننده ای غالب تر و از هر کریمی کریم تر است اگر حَدیث کنم برای شما ان چه را که می دانم هر اینه طایفه ای خواهند گفت چه قدر دروغ می گوید و می پراند حرف را و اگر انتخاب کنم از میان شما صد نفر را که دل های ایشان مانند طلا باشد پس از ان صد نفر ده نفر را انتخاب کنم و برای ایشان حَدیثی بگویم که در حقّ ما اهل بیت باشد حَدیثی که نرم و ملایم باشد که نگفته باشم مگر به حق و اعتماد نکنم مگر به راستی

ص: 265

ان حَدیث هر اینه بیرون می روند ایشان و می گویند علیّ دروغ گو ترین مردم است اگر اختیار کنم از غیر شما ده نفر را پس حَدیث کنم ایشان را در حقّ دشمنان ما و ان هائی که بر ما ظلم و ستم می کنند حَدیث های بسیاری می گویند علیّ از راست گو ترین مردم است هلاك می شود اورنده هیزم و بخیل و دلتنگ می شود عیب گو و دشنام دهنده و باقی می ماند دل ها در تغییر و تغیّر بعضی از آن ها راه جدا کردن حق از باطل را یافته راه و بعضی از ان ها مانند زمین خشک معیوبی است که دانه سبز نکند و بی فائده باشد و به تعب و درد الوده باشد و بعضی از ان ها سبّ کننده و دشنام دهنده و نا سزا گوینده است ای پسران من هر اینه باید نیکی کنید کوچک های شما درباره بزرگ تران شما و مهربان باشید بزرگ تران شما درباره کوچک تران شما و نباشید مانند گمراهان جفا کاری که تفقّه در دین نکردند و اداب دین و دیانت را یاد نگرفتند و یقین خالص به خدا برای ایشان عطا نشده مانند تخم مرغی که در آشیانه مانده باشد و فاسد شده باشد خوشا به حال جوجه ها جوجه های ال محمّد و وای بر ایشان از جبّار ستم کار پلید بد کار بی باک دُرُشت خوئی كه اصرار در نا فرمانی خدا و رسول دارد و به طورِ خود سرانه هر چه می خواهد می کند و در ناز و نعمت پرورده شده و ستم کاری را پیشه خود کرده استخفاف می کند فرزندان مرا و فرزندان فرزندان مرا و به ذات خدا قسم است که هر اینه من دانسته ام تاویل رسالت ها و وعده های منجّز و تمام کلمات را و هر اینه می باشد البته البته کسی که جانشین من است

ص: 266

در خانواده من و ان مردیست که امر می کند به امر خدا و صاحب قوّتی است به حکم خدا حكم می کند و این پس از زمان ترش روئیست که ترش روئی خود را واضح و اشکار کننده است که در ان زمان بلا شدّت کند و امید ها بریده شود و رشوه ها پذیرفته شود در ان هنگام بر می انگیزاند خدا مردی را از کنار دجله که فرمان دهد لشکر خود را و وادار می کند او را کینه ای که در دل دارد به ریختن خون ها هر اینه ان شخص در پوشش و پرده است پس می کُشد گروهی را در حالتی که برایشان سخت خشمگین است و کینه او گرم کننده و اتش جنگ را بر افروزنده است روش او روش بخت نُصَّر است عدِّهِ او به زمين فُرو رونده اند و بکشاند ایشان را زیر شکنجه تازیانه های عذاب و پس از ان واقعات مُهمّه ای رخ دهد و اشتباه کاری ها ظاهر شود آگاه باشید که از شطّ فرات تا نجف و اطراف ان هفت وقعه تا قطقطانه و اطراف ان روی خواهد داد و علامّات و نشانه های پی در پی و افت های بسیار ظاهر خواهد شد به نحوی که خدشه شکّ بعد از یقینی که در دل داشته اند در مردم ایجاد شود - قیام می کند پس از ان که شهر ها بنا شود و خزینه ها گشاده گردد و مردم را به نفوذی که دارد جمع می کند و چشم ها راست می ایستد و به بلندی نگاه می کند و رو ها قصد او کند و حال ها روشن شود تا اقبال کننده و پشت کننده شناخته شوند - پس ای دریغ و حسرت برای ان چه که می دانم در ماه رجب رخ دهد و رمضان ماه یاد اوریست و در شوّال کار ان جماعت بالا گیرد و در ذی قعده متقاعد شود و در ذی حجّه فتح روی دهد از اوّل دهه (شاید اوّل

ص: 267

محرّم باشد) آگاه باشید که عجب و شگفتی تمام عجب و شگفتی بعد از جمادی و رجب است که پراکندگان جمع شوند و مرده ها زنده شوند تازه های رسوا کننده و رسوا کننده و خوار کننده ای که در میان آن ها مرگ هائی واقع شود و جنگ ها و قتل هائی رو دهد که در عقب ان ها صدا های ناله ها و فریاد ها بلند شود و گفتگو ها در دجله و اطراف آن زیاد شود - آگاه باشید که در ان حال قیام کننده ای از ما که دارای حسب های با عفّت است قیام کند و یاران او بزرگانی هستند که بعد از ستمگری بی اندازه دشمنان خدا با او باشند و ندا کرده شود به نام او نام پدرش در ماه رمضان سه مرتبه بعد از خون ریزی و کشتار و تنگی و فشار سواران و لشکریان و بلند شدن بلا بر روی دو پای خود و من می دانم ودایع و امّانت هائی را که در زیر زمین پنهان است برای که بیرون خواهد آمد و زمین خزینه های خود را به چه کسی تسلیم خواهد نمود و اگر بخواهم پای خود را به زمین می زنم و می گویم به ان خزاین که از این جا بیرون بیا که ان ها عبارتست از شمشیر ها و زره ها چگونه است حال شما ها ای پسران صاحبان خصلت های نا پسند و بد زمانی که شمشیر های کشیده شما در دست های راست شما ها باشد و در شب بیتوته در روی رمل های خاک الود باشید در ان حال خدا باقی می گذارد خلیفه خود را که ثابت در هدایت است و در حکم کردن رشوه نمی گیرد برای خلافت که هرگاه دعا کند به دعا هائی که پایان و نهایت ان دور باشد دعا های او هلاک کنند و شکننده

ص: 268

سر های منافقین و گشایش دهنده است برای مؤمنین و دفع شدن از آن هاست برای به خاک مالیدن بینی های ان هائی که بینی هایشان به خاک مالیده شونده است و ستایش مختصّ خدائیست که پروردگار جهانیان است و رحمت بی منتهای خدا بر اقای ما که تمام کننده دائره انبیاء و پیغمبرانست و بر ال واصحاب او باد

297هفتاد و پَنجُم

منتخب كنز العمّال ص 36 مسند از محمّد بن الحنفيه روایت کرده که گفت روزی علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) در مجلس خود فرمود - ﴿وَ اللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُ لتقتلنّنى وَ لتخلفنّنى وَ لتكفئون أَكْفَاءُ الاناء بِمَا فِيهِ مَا يَمْنَعُ أَشْقَاكُمْ انَّ يَخْضِبُ هَذِهِ يُعْنَى لِحْيَتِهِ بِدَمِ مِنْ فَوَدَّ هَذِهِ يُعْنَى هَامَتِهِ فَوَ اللَّهِ انَّ ذَلِكَ لَفِى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ (وَ آلِهِ) وَ سَلَّمَ وليدا و لنّ عَلَيْكُمْ هَؤُلَاءِ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى أَهْلِ بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَلَى أَهْلِ حَقِّكُمْ حَتَّى يملكوا الزَّمَانِ الطَّوِيلِ فيستحلّوا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ الْخَمْرُ الْحَرَامِ وَ الْمَالُ الْحَرَامُ فَلَا يَبْقَى بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ الْمُسْلِمِينَ الَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِمْ مظلمتهم فياويح بَنِى أُمَيَّةُ مِنِ ابْنِ أَمَتُهُمْ يُقْتَلُ زنديقهم وَ يَسِيرُ خَلِيفَتَهُمْ فِى الاسواق فاذا كَانَ ذَلِكَ ضَرَبَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بُرْءُ النَّسَمَةَ لَا يَزَالُ مَلَكُ بَنِى أُمَيَّةَ ثَابِتاً لَهُمْ حَتَّى يَمْلِكَ زنديقهم فاذا قَتَلُوهُ وَ مَلَكُ ابْنِ أَمَتُهُمْ خَمْسَةُ أَشْهُرٍ أَلْقَى اللَّهُ باسهم بَيْنَهُمْ فيخربون بُيُوتِهِمْ بايديهم وَ أَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ وَ تُعَطَّلُ الثُّغُورِ وَ تُهَرَاقُ الدِّمَاءُ وَ تَقَعَ الشَّحْنَاءَ فِى الْعَالَمِ وَ الْهَرْجَ سَبْعَةِ أَشْهُرٍ فاذا قَتَلَ زنديقهم فَالْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِلنَّاسِ

ص: 269

فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ يُسَلِّطُ بَعْضِ بَنَى هَاشِمٍ عَلَى بَعْضٍ حَتَّى مِنَ الْغَيْرَةِ تَغَيَّرَ خَمْسَةُ نَفَرٍ عَلَى الْمِلْكِ كَمَا يَتَغَايَرُ الفتيان عَلَى الْمَرْئةُ الْحَسْنَاءُ فَمِنْهُمْ الْهَارِبِ وَ الْمَشْئُومُ وَ مِنْهُمْ السناط الخليع يُبَايِعُهُ جَلَّ أَهْلِ الشَّامِ ثُمَّ يَسِيرُ اليه حِمَارُ الْجَزِيرَةِ مِنْ مَدِينَةِ الاوثان فيقاتله الخليع وَ يَغْلِبُ عَلَى الْخَزَائِنِ فيقاتله مِنْ دِمَشْقَ الَىَّ حُرَّانِ وَ يَعْمَلُ عَمَلَ الْجَبَابِرَةِ الاوّلى فَيَغْضَبُ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ لِكُلِّ عَمَلِهِ فَيَبْعَثُ عَلَيْهِ فَتًى مِنَ الْمَشْرِقِ يَدْعُو الَىَّ أَهْلُ بَيْتِ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ (وَ اله) وَ سَلَّمَ هُمْ أَصْحابُ الرَّايَاتُ السُّودُ الْمُسْتَضْعَفُونَ فيعزّهم اللَّهِ وَ يَنْزِلُ عَلَيْهِمُ النَّصْرَ فَلَا يُقَاتِلْهُمْ أَحَدُ الَّا هزموه وَ يَسِيرُ الْجَيْشِ القحطانى حَتَّى يستخرجوا وَ هُوَ كَارِهُ خَائِفُ فَيَسِيرُ مَعَهُ تِسْعَةً الاف مِنَ الْمَلَائِكَةُ مَعَهُ رَايَةُ النَّصْرَ وَ فَتَى الْيُمْنَ فِى نَحَرَ حِمَارُ الْجَزِيرَةِ عَلَى شاطىء نَهَرٍ فيلتقى هُوَ وَ سِفَاحٍ بَنَى هَاشِمٍ فيهزمون الْحِمَارِ وَ يهزمون جَيْشُهُ وَ يغرقونُهُم فِى النَّهَرِ فَيَسِيرُ الْحِمَارِ حَتَّى يَبْلُغَ حُرَّانِ فَيَتْبَعُونَهُ فَيَهْزِمُ مِنْهُمْ فياخذ عَلَى الْمَدَائِنِ الَّتِى بِالشَّامِ عَلَى شاطىء الْبَحْرِ حَتَّى يُنْتَهَى الَىَّ الْبَحْرَيْنِ وَ يَسِيرُ السِّفَاحُ وَ فَتَى الْيَمَنِ حَتَّى يَنْزِلُوا دِمَشْقَ فيفتحونها أَسْرَعَ مِنْ التماع الْبَرْقِ وَ يهدمون سُورُهَا ثُمَّ يُبْنَى وَ يُعَمَّرَ وَ يساعدَهُم عَلَيْهَا رَجُلُ مَنْ بَنَى هَاشِمِ اسْمُهُ اسْمُ نَبِىٍّ فيفتحونها مِنَ الْبَابِ الشرقى قَبْلَ انَّ يُمْضَى مِنَ الْيَوْمِ الثَّانِى ارْبِعْ سَاعَاتٍ فَيَدْخُلُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ سَيْفِ مسلول بايدى أَصْحَابِ الرَّايَاتُ السُّودُ شِعَارُهُمْ أَمِتْ أَمِتْ أَكْثَرَ قَتَلَاهَا فِيمَا يَلِي الْمَشْرِقَ وَ الْفَتَى فِى طَلَبِ الْحِمَارِ فيدركانه فيقتلانه مِنْ وَرَاءِ الْبَحْرَيْنِ مِنْ المعرتين وَ الْيَمَنِ وَ يَكْمُلُ اللَّهِ للخليفة سُلْطَانِهِ ثُمَّ يَثُورَ سميّان أَحَدِهِمَا بِالشَّامِ وَ الاخر بِمَكَّةَ فَيَهْلِكُ صَاحِبُ

ص: 270

الْمَسْجِدُ الْحَرَامِ وَ يَقْبَلُ حَتَّى تَلْقَى جموعه جُمُوعِ صَاحِبُ الشَّامِ فَيَهزِمونَه﴾

لُغات

اکفاء خمانیدن و کج کردن اناء به معنای ظرف فود کرانه سر که ان را هامة نیز گويند تداول فرا گرفتن نوبت به نوبت و گردانیدن روزگار در میانه مردم تهراق الدماء و ریختن خون ها شحناء دشمنی هرج کشتن زندیق به کسر زاء گروهی است از مجوس كه قائل بدو خدا هستند یا قائل به نور و ظلمت اند یعنی نور را مبدء خیرات و ظلمت را مبدء شرور دانند يا ان که به اخرت و ربوبیّت ربّ ایمان ندارند یا ان که به ظاهر مؤمن و به باطن کافر باشند یا ان که ان معرَّب زن دین است و ان ماخوذ از زند است که کتابی است به لغت پهلوی از زردشت مجوس و پس از ان استعمال شده برای هر مُلحِدِ در دینی سناط بضم و کسر سین مرد کوسه را گویند که ریش نداشته باشد یا مرد تُنُگ ریش در رخسار یا مردی که زَنَخ او ریش داشته باشد و عارض او مو نداشته باشد حمار الجزيرة خروج کننده ایست از جزیره که حضرت او را نظیر حمار شمرده که او مردی بوده از عاد که پدرش مالک یا مویلع نام داشته که تا مدّت چِهِل سال مسلمان و صاحب کرم و جود بوده و او ده پسر داشته که همه برای شکار کردن بیرون رفتند و صاعقه ان ها را يك مرتبه هلاک كرد پس پدرانشان حمار کافر شد و گفت بندگی نمی کنم خدائی را که به این طور بچه های مرا هلاک کرد و او ضرب المثل به كفر شده حرّان نام شهریست در شام معرّتین دو قریه ثور و ثوران برانگیخته شدن

معنى

ص: 271

بذات خدا قسم است که هر اینه از روی تحقیق دانسته ام که مرا می کشید البته البته و پس از من برای خود خلیفه ای قرار می دهید و کج و سرنگون می شوید مانند ظرفی كه سرنگون شود و ان چه که در انست ریخته گردد و منع کرده نمی شود بد بخت ترین شما از این که رنگ کند این را یعنی ریش ان حضرت را به خون سرش پس به ذات خدا قسم هر آینه این در عهدیست که رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلّم خبر داده است مرا و هر اینه فرا می گیرند شما را نوبت به نوبت یعنی یکی پس از دیگری این گروه با جمعیّت هایشان یعنی بنی امیّه که اهل باطل ایشانند و تفرقه می اندازند در میان اهل حقّ شما تا این که مالک می شوند ملک را زمانی طولانی پس حلال می دانند ریختن خون حرام را و فرج حرام را و هر مست کننده حرام را و مال حرام را پس باقی نمی ماند خانه از خانه های مسلمانان مگر این که ظلم و ستم آن ها در ان خانه داخل می شود پس ای وای بر بنی امیّه از پسر کننیزشان که می کشد کافر بی دین از ایشان را و می گرداند خلیفه ایشان را در بازار ها پس وقتی که چنین شد خدا می اندازد بعضی از ایشان را به جان بعضی دیگر قسم به آن خدائی که شکافته و می شکافد دانه را و افریده و می افریند بندگان را همیشه ملک بنی امیّه ثابت و پا بر جا خواهد بود تا وقتی که مالک شود کافر و بی دین از ایشان پس چون ان زندیق را کشتند و مالك ملك شد پسر کنیز ایشان در مدّت پنج ماه می اندازد خدا بیم و عذاب و سختی و قوّت در حرب و دلیری را در میان خودشان پس خراب و ویران می کنند خانه های خود را به دست های خودشان و دست های

ص: 272

اهل ایمان و معطّل می شود سر حدّات و ریخته می شود خون ها و واقع می شود دشمنی ها در جهان و خون ریزی ها تا هفت ماه پس چون کافر و زندیق ایشان کشته شود وای پس وای بر مردم در ان زمان مسلّط می شود بعضی از بنی هاشم یعنی بنی عبّاسی ها بر بعض دیگر تا این که از روی غیرت پنج نفر از ایشان غیرت می کشند بر ملک مانند غیرت کشیدن جوانان بر زن خوب روی خوش گِل پس بعضی از ایشان فراری و بد بخت می شوند و بعضی از ایشان کوسه و بی ریش و خلع شده از خلافت است که بزرگان و بیش تر از اهل شام با او بیعت می کنند و می رود به سوی حمار جزیره که آن خروج کننده کافر است و ان اهل شهریست که مخصوص برای بت ها و بت خانه است پس ان خلیفه خلع شده و مقاتله و کار و زار می کند و بر خزینه های ان جا غالب می شود و از دمشق تا حرّان که یکی از شهر های شام است با او مقاتله می کند و به روش گردن کشان قرن های پیش از اسلام عمل می کند پس خدا به غضب اسمانی بر او غضب کند پس بر می انگیزاند بر ضرر او جوان مردی را از طرف مشرق که مردم را به طریق اهل بیت دعوت کند و ایشان صاحبان پرچم های سیاه باشند و از ناتوان های شیعیان و دوستان ال محمّد شمرده می شوند پس عزّت و غلبه می دهد خدا ایشان را و لشکر نصر را یاری را برای ایشان فرو فرستد پس با ایشان احدی قتال نمی کند مگر این که او را شکست و فرار می دهند و در ان وقت سیر می کند لشکر قحطانی (مراد امّام زمان علیه السّلام است) تا این که بیرون می آیند در حالتی که کراهت دارد و ترسانست پس با او سیر می کنند نه هزار فرشته با پرچم

ص: 273

نصر و جوان یمنی برای نحر کردن حمار جزیره در کنار نهر پس تلاقی می کند او با سفّاح بنی هاشم (یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود) پس فرار می کند حمار و لشکر او هم فرار می کند و ان ها را در نهر غرق می کنند و حمار می رود بحرّان که یکی از شهر های شام است پس به دنبال او می روند از ان جا هم فرار می کند از ایشان و می رود به طرف شهر های شام در کنار دریا تا منتهی می شود به بحرین و سفّاح و جوان می روند به طرف دمشق و در ان جا فرود می ایند و ان جا را به سرعتی بَرق اسا فتح می کنند و خراب می کنند باره ها و حصار ها و پایگاه های ان را پس از ان بنا و اباد می کنند و مردی از بنی هاشم که نام او نام پیغمبری است با ایشان مساعدت می کند و فتح می کنند ان جا را از سمت دروازه شرقی چهار ساعت قبل از روز دوّم که در ان جا وارد شده اند پس داخل می شوند در ان هفتاد هزار نفر با شمشیر های کشیده ای که به دست های صاحبان پرچم های سیاه است و شعار ایشان گفتن امّت امّت است و بیشتر کشته گان در سمت شرقی دمشق کشته می شوند و جوان یمنی در تعقیب حمار می رود در طلب او پس او را در میان دو قریه در پشت بحرین می یابند و می کشند و ان دو قریه در طرف یمن واقع است و تکمیل می فرماید خدا برای آن خلیفه سلطنت او را پس بر می انگیزاند دو نفر هم نام را یکی از ایشان را در شام و دیگری را به مکّه پس هلاک می کنند یا هلاک مي شود ان كه صاحب مسجد الحرام است و لشكر و جمعیّت های او می روند به طرف لشکر و جمعیّت های صاحب شام پس فرار می دهند او را

298حَدیث هفتاد و شِشُم

ص: 274

الزام النّاصب ص 178 از ان حضرت روایت کرد كه ﴿انَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ اذا وَقَعَتِ النَّارِ فِى حجازكم وَ جَرَى الْمَاءُ بنجفكم فتو قعوا ظُهُورِه﴾

يعنى به درستی كه علىّ عليه السلام فرمود وقتی که واقع شد اتش در حجاز شما و جاری شد اب در نجف شما پس انتظار بکشید ظاهر شدن او یعنی قائم ال محمّد علیه السّلام را

مولف گوید ظهور آتش در حجاز بعض از اخباران در جزو اوّل این کتاب در بخش سوّم شرح داده شد و بعض دیگر از ان بعد از این به محل خود شرح داده می شود ان شاء الله تعالى و امّا جریان آب در نجف نیز یکی از علامات قریب بظهور است و باید دانست که بعضی را گمان اینست که این علامت واقع شده و در این چند سال اخیر اب در نجف جاری شده بوسیله آلات و اسباب متداوله لكن ان چه از بعض دیگر از اخبار مستفاد می شود مراد از جریان آب در نجف نه بوسیله الات و اسباب است بلکه در اثر طغیان فرات فرات منشق و شکافته می شود و بدون آلات و اسباب اب در نجف جاری می شود و این علامت در سال فتح یعنی ظهور واقع خواهد شد چنانچه حَدیث راجع به این موضوع در بخش های بعد به محلّ خود در این کتاب ذکر خواهد شد و از کلمه جرى الماء هم که فعل لازم است می توان این معنی را استدراک کرد که ظهور در جریان به خودی خود دارد نه جاری کردن آن

299حَدیث هفتاد و هفتم

ص: 275

الزام النّاصب ص 188 از كتاب اربعین میر لوحی از علیّ علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿يَقَعُ التَّدَابُرَ وَ الِاخْتِلَافِ بَيْنَ آرَاءَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ فَلَا يَزَالُونَ يَخْتَلِفُونَ إِلَى أَنْ يَصِيرَ الْأَمْرُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ أَبِي سُفْيَانَ يَخْرُجُ مِنْ وَادِي الْيَابِسِ مِنْ دِمَشْقَ فَيَهْرُبُ حَاكَمَهَا مِنْهُ وَ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ قَبَائِلِ الْعَرَبِ وَ يَخْرُجُ الرّبيعي وَ الْجُرْهُمِيُّ وَ الأصهب وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِ الْفِتَنِ وَ الشغب فيغلب السُّفْيَانِيُّ عَلَى كُلِّ مَنْ يُحَارِبُهُ مِنْهُمْ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ ان الَّذِي أَتَى مِنِ الصِّينَ وَ ملتان وَجْهُ السُّفْيَانِيُّ فِي الْجُنُودِ إِلَيْهِ فَلَمْ يَغْلِبُوا عَلَيْهِ ثُمَّ يَقُومُ مِنَّا قَائِمُ بجيلان يُعِينُهُ الْمَشْرِقِيِّ فِي دَفْعِ شِيعَةِ عُثْمَانَ وَ يُجِيبَهُ الأبر وَ الدَّيْلَمِ وَ يَجِدُونَ مِنْهُ النَّوَالِ وَ النِّعَمِ وَ تَرْفَعُ لِوُلْدِي النود وَ الرَّايَاتُ وَ يُفَرِّقَهَا فِي الْأَقْطَارِ وَ الْحُرُماتُ وَ يَأْتِيَ إِلَى الْبَصْرَةِ وَ يخربها وَ يَعْمُرُ الْكُوفَةِ وَ يورثها فَيَعْزِمُ السُّفْيَانِيُّ عَلَى قِتَالِهِ وَ يَهُمُّ مَعَ عساكره باستبصاله فَإِذَا جهّزت الْأُلُوفَ وَ قَتَلَ الْكَبْشُ الخروف و صِفَةِ الصُّفُوفِ فَيَمُوتُ الثَّائِرُ وَ يَقُومُ الْآخَرِ ثُمَّ يَنْهَضُ الْيَمَانِيِّ لمحاربة السُّفْيَانِيُّ وَ يُقْتَلُ النَّصْرَانِيُّ فَإِذَا هَلَكَ الْكَافِرِ وَ ابْنُهُ الْفَاجِرِ وَ مَاتَ الْمَلِكِ الصائب وَ مَضَى لِسَبِيلِهِ النَّائِبِ خَرَجَ الدَّجَّالِ وَ بَالِغْ فِي الْإِغْوَاءِ وَ الإضلال ثُمَّ يَظْهَرُ الأمرة وَ قَاتَلَ الْكَفَرَةُ السُّلْطَانِ الْمَأْمُولُ الَّذِي تَحَيَّرَ فِي غَيْبَتِهِ الْعُقُولِ وَ هُوَ التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ يَظْهَرُ بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ يُظْهِرُ عَلى الثَّقَلَيْنِ وَ لَا يَتْرُكَ فِي الْأَرْضِ الأدنين ، طُوبَى لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَدْرَكُوا زَمَانِهِ وَ لَحِقُوا أَوَانِهِ وَ شَهِدُوا أَيَّامِهِ وَ لَا قُوا اَقوامه﴾

لُغات

ص: 276

تدابر پشت کردن و بریده شدن از هم دیگر شعب و شغب بر انگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع عین چین ملتان به ضمّ میم و سكون لام شهریست از نواحی هند نزدیک غزنه که اهل ان مسلمانند (معجم البلدان) جیلان مراد گیلان است مراد از مشرقی دور نیست شعیب بن صالح باشد که از سمت سمرقند قیام می کند چنان چه از بعض از اخبار دیگر استفاده می شود که بعض از آن ها در جزو اوّل این کتاب گذشت و بعضی در همین جزء و بعضی در جزو های بعد خواهد امد ابر و ابر شهر منطقه ایست از خراسان دیلم در قسمت شمالی قزوین واقع است و از شهر های ان الموت است و نیز گفته شده که ان ها طایفه ای هستند که نسبت آن ها به زمینی است که در ان ساکن اند و ان زمین را ابر گویند و اسم پدران ان ها ذ کر نشده که از چه سلسله و طائفه ای می باشند نوال عطا و بخشش نود جمع نداء یعنی صدا ها تورى خراب کردن و از نو ساختن کبش سر لشکر و سردار و بزرگ قوم خروف نر و دلیر ثائر خون خواه نهوض قیام کردن بر روی دو پا صائب درست کار نقیض خطا کار ادنین مردمان پست فرو مایه

معنی واقع می شود پشت کردن و بریدن از یک دیگر و اختلاف در میان زایهای عرب و عجم پس همیشه با هم دیگر اختلاف کنند تا این که کار به دست مردمی از اولاد ابی سفیان افتد که بیرون اید از وادی یابس یعنی بیابان خشک بی آب و علف از دمشق پس حاکم ان جا از او فرار کند و قبایل عرب در گرد او جمع شوند و بیرون

ص: 277

ایند ربیعی و جر همی واصهب بعنی هر کدام از ان ها پرچم مخالفت را بلند کنند و قیام نمایند و غیر ایشان از اهل فتنه ها و دشمنی ها و نزاع ها پس سفیانی غالب می شود بر هر که با او جنگ کند از ایشان پس ازان قائمی از سمت خراسان قیام کند و او کسی است که از چین و مولتان می اید پس سفیانی لشکر های خود را به سوی او می فرستد و بر او غالب نمی شود پس ازان قائمی از ما از گیلان قیام می کند و مشرقی به كمك او بر می خیزد برای دفع کردن پیروان عثمان یعنی سفیانی و اجابت می کنند او را جمعی از اهل منطقه ای از منطقه های خراسان که ان ها را ابر گویند و طایفه دیلم که ان از مناطق کوهستانی مازندران است و یکی از شهرستان های ان الموت است و می یابند از او عطا ها و بخشش ها و نعمت ها و بلند کرده می شود به نفع فرزند من یعنی قائم ال محمّد عليهم السلام صدا ها و پرچم ها و متفرق می شوند در اطراف جهان و حرم های مشرفه و می اید (قائم گیلانی) به جانب بصره و خراب و ویران می کند ان جا را و معمور و اباد می کند بعد از خرابی کو فه را پس سفیانی عازم قتال با او می شود و همّت می گمارد با لشکر خود برای بیچاره کردن او پس چون تجهیز هزاران لشکر شد و جبهه بندی ها و صف ارائی ها صورت گرفت و سر لشکری که مانند قوچ جنگی است کشته شد پس می میرد شخص خون خواه و به جای او دیگری قیام کند پس به پای خیزد یمانی برای جنگ کردن با سفیانی و می کشد شخص نصرانی را پس چون آن کافر و پسر فاجر او هلاک شدند و پادشاه درست کار مُرد و نایب او راه او را پیش گرفت

ص: 278

بیرون می اید دجّال و مبالغه می کند در گمراه کردن و از راه بیرون بردن پس در ان وقت ظاهر می شود قائم بامر یعنی حضرت بقیه الله علیه السّلام که او است کشنده کافران و سلطانی که ارزوی ظهور او داشته شده و او ان چنان کسی است که عقل ها در غیبت او متحیّر و سر گردانست و او نُهُمین فرزند تست یا حسین که ظاهر می شود در میان دو رکن یعنی رکن و مقام در مسجد الحرام و اشکار می شود بر همه ادمیان و پریان و باقی نمی گذارد در روی زمین مردمان پست و فرومایه و بی دین را خوشا به حال ان مؤمن هائی که درک می کنند زمان او را او به او پیوسته می شوند در اوقات ظهور او و می بینند روز های او را و ملاقات می کنند خویشان و نزدیکان او را

300هفتاد و هَشتُم

ملاحم و فتن ص 151 بسند خود روایت کرده از حسن بن محبوب که گفته است ﴿مِنْ خُطْبَةٍ لمولنا عَلَىّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ فِى أَوَاخِرِهَا مَا هَذَّ الفظه - وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ: یَا عَلِیُّ لَتُقَاتِلَنَّ اَلْفِئَهَ اَلْبَاغِیَهَ وَ اَلْفِئَهَ اَلنَّاکِثَهَ وَ اَلْفِئَهَ اَلْمَارِقَهَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ لتملانّ أَيْدِيَكُمْ مِنَ الاعاجم وَ لتتخذنّ مِنْهُمْ الاعبد وَ أُمَّهَاتُ الاوّلاد وَ ضرائب النِّكَاحِ حتي اذا امتلات أَيْدِيكُمْ مِنْهُ عَطَفُوا عَلَيْكُمْ عَطَفَ الضّراغم الَّتِي لَا تُبْقِي وَ لَا تَذَرُ فضربوا أَعْنَاقِكُمْ وَ أَكَلُوا ما أَفاءَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ورثوكم أَرْضِكُمْ وَ عقاركم وَ لَكِنَّ لَنْ يَكُونُ ذَلِكَ مِنْهُمْ الَّا عِنْدَ تَغَيَّرَ مِنْ دِينِكُمْ وَ فَسَادُ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ استخفاف بِحَقِّ أَئِمَّتِكُمْ وَ تَهَاوَنَ بِالْعُلَمَاءِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ (فَذُوقُوا بِما كَسَبَتْ

ص: 279

أَيْدِيكُمْ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾

لُغات

فئة جمعیّت باغیه گمراه مراد معاوية و صاحبان صفین است ناکثه شکنند گان عهد و پیمان مارقه بیرون روندگان از دین - از دوم مراد اصحاب جمل است و سوّم مراد خوارج نهروانند اعبد جمع عبد است یعنی بنده ضرائب جمع ضرب به معنای قسم ضراغم جمع ضرغام به معنای شیر درّنده و ذر نشتر فرو بردن و پاره کردن فیی غنیمت عمّار به فتح عين بر وزن سحاب زمین و اب و رخت و اسباب خانه و مانند این ها

معنى

بعضی از خطبه مولای ما علیّ علیه السّلام است که در اواخر ان می فرماید ان چه را که لفظ ان نیست . و به تحقق عهد کرد با من رسول خدا صلى الله عليه و اله و به من فرمود یا علیّ هر اینه قتال خواهی کرد با گروه گمراه یعنی معاویه و اصحابش و با گروهی که شکننده عهد و پیمان خود باشند بعد از عهد و پیمان بستن یعنی طلحه و زبیر و اصحاب جمل و گروهی که از دین خارج شونده اند یعنی خوارج نهروان آگاه باشید به ذات خدا جمل قسم است ای گروه عرب هر آینه رو به روی شما پر از عجم خواهد شد و از ایشان بندگان و غلامان و کنیزانی که صاحب فرزندان شوند خواهید گرفت و اقسام نكاح ها با آن ها خواهید کرد تا این که پیش روی خود را پر کنید از ایشان تا اندازه ای که برگردند بر روی شما مانند بر گشتن شیران شکاری که ندریده شمارا باقی نگذارند پس می زنند

ص: 280

گردن های شما را و می خورند ان چه را که خدا غنیمت داده است به شما و وارث می شوند زمین و اب و زراعات و اثاث البيت و خانه های شما را و ليكن این ها وقتی می شود که دین خود را تغیر دهید و نفس های شما فاسد شود و در حق امّام ها و پیشوایان خود استخفاف کنید و علمای خود را که از اهل بیت پیغمبر شمایند خوار و خفیف کنید پس بچشید به سبب آن چه که کسب می کند دست های شما کنایه از ان که سبب می شود که مبتلا به این بلا ها شوید و خدا ستمکار بر بندگان نیست

301هفتاد و نُهُم

ملاحم و فتن ص 145 به سند خود روایت کرده از ابی سالم حیّان که گفته است با علیّ بن ابی طالب علیه السّلام در کوفه بودیم پس روزی از روز ها که در نزد او بودیم فرمود (أَيْ سِبْطٍ مِنْ الاسباط يُقَاتِلُ عَلَيَّ حَقُّ لَيَقُومُ وَ لَنْ يَقُومُ وَ الامر لَهُمْ فاذا كَثُرُوا فَتَنَافَسُوا فَقَتَلُوا قَتِيلِهِمْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ أَقْوَاماً مِنْ أَهْلُ الْمَشْرِقِ فَقَتَلَهُمْ بَدَداً وَ أَحْصَاهُمْ عَدَداً وَ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ سَنَةً الَّا مُلْكِنَا سَنَتَيْنِ وَ لا يَمْلِكُونَ سَنَتَيْنِ الَّا مُلْكِنَا الّا أَرْبَعِينَ يَوْماً مِنْ ثَلَاثِ مِائَةٍ تَخْرُجُ الي يَوْمَ الْقِيَمَةِ الَّا لَوْ شِئْتَ لسمّيت لَكُمْ سَائِقِهَا وَ نَاعِقَهَا)

مَعنى

هر سبطی از سبط ها که به حق قتال می کند هر اینه قیام خواهد کرد و هرگز قیام نمی کند در حالتی که امر برای ایشان یعنی برای دشمنان باشد پس چون بسیار شدند و رغبت و هم نفسی کردند و کشتند کشته خودشان را برانگیزاند خدا به ضرر

ص: 281

ایشان گروه هائی را از طرف مشرق پس می کشند ایشان را در حالتی که متفرق شده باشند و شمرده تر باشند از حيث عدد و شماره به ذات خدا قسم است که مالک نمی شوند سالی را مگر ان که مالک می شویم ما دو سال را و مالک نمی شوند دو سال را مگر این که مالك مي شویم ما سي صد سال الّا چِهِل روز از سی صد سال را که به قیامت باقی مانده یعنی سلطنت ما تا چِهِل روز به قیامت مانده باقی خواهد بود اگاه باشید که اگر بخواهم هر اینه نام می برم برای شما راننده و فریاد کننده ان جمعیّت ها را

302حَدیث هشتادم

ملاحم وفتن - ص 145 نیز به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿يَنْقُصُ الاسلام حَتَّى لَا يُقَالَ لَا اله الَّا اللَّهُ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ بَعَثَ قَوْمٍ يَجْتَمِعُونَ كَمَا تَجْتَمِعُ فَرْعِ الْخَرِيفِ وَ اللَّهِ إِنِّي لَا عَرَفَ اسْمُ أَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخِ رُكَّابَهُمْ﴾

معنی کم می شود عمل به احکام اسلام تا این که لا اله الا الله هم گفته نشود پس وقتی که کار به این جا رسید می زند پادشاه دین با زهر خود وقتی که زهر خود را بزند

بر می انگیزاند خدا گروهی را که با هم جمع و پیوسته شوند هم چنان که پاره های اَبر متفرّق به یک دیگر پوسته می شوند و به ذات خدا قسم است که من هر اینه می شناسم نام امیر و فرمان فرمای ایشان را و خوابگاه مرکب های ایشان را

303حَدیث هشتاد و یکم

ص: 282

ملاحم و فتن ص 101 به سند خود از حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که به ابن عبّاس فرمود ﴿يَا ابْنَ عَبَّاسٍ قَدْ سَمِعْتُ أَشْيَاءَ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَكِنْ حَدَّثَ أَنْتَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَوَّلُ فِتْنَةُ مِنَ الْمِائَتَيْنِ أَمَارَةً الصِّبْيَانِ وَ تِجَارَاتُ كَثِيرَةً وَ رَبِحَ قَلِيلٍ ثُمَّ مَوْتِ الْعُلَمَاءُ وَ الصَّالِحِينَ ثُمَّ قَحْطُ شَدِيدُ ثُمَّ الْجَوْرِ وَ قَتْلَ أَهْلِ بَيْتِي الظَّمَاءِ بِالزَّوْرَاءِ الشِّقَاقِ وَ نِفَاقِ الْمُلُوكِ وَ مَلَكُ الْعَجَمِ فاذا ملّكتكم التَّرْكِ فَعَلَيْكُمْ باطراف الْبِلَادِ وَ سَوَاحِلِ الْبِحَارِ وَ الْهَرَبَ الْهَرَبَ ثُمَّ تَكُونُ فِي سَنَةٍ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ وَ خَمْسُ وَ ثَلَاثُ فِتَنِ الْبِلَادِ فتنه بِمِصْرَ الْوَيْلُ لِمِصْرٍ وَ الثَّانِيَةُ بِالْكُوفَةِ وَ الثَّالِثَةُ بِالْبَصْرَةِ وَ هَلَاكُ الْبَصْرَةِ مِنْ رَجُلٍ ینتدب لَهَا لَا أَصْلَ لَهُ وَ لَا فَرْعَ فَيَصِيرُ النَّاسِ فِرْقَتَيْنِ فِرْقَةً مَعَهُ وَ فِرْقَةُ عَلَيْهِ فَيَمْكُثُ فيدوّم عَلَيْهِمْ سِنِينَ ثُمَّ يُوَلِّيَ عَلَيْكُمْ خَلِيفَةَ فَظٍّ غَلِيظٍ يُسَمِّي فِي السَّمَاءِ الْقِتَالِ وَ فِي الارض الْجَبَّارِ فَيَسْفِكُ الدِّمَاءِ ثُمَّ يَمْزُجُ الدِّمَاءِ بِالْمَاءِ فَلَا يَقْدِرُ عَلِيِّ شُرْبُهُ وَ يَهْجُمُ عَلَيْهِمْ الاعراب يُقْتَلُ الْخَلِيفَةُ فيفشوا الْجَوْرُ وَ الْفُجُورَ بَيْنَ النَّاسِ وَ تجيئكم رَايَاتُ مُتَتَابِعَاتٍ كانهنّ نِظَامُ منظومات انقطعن فتتابعن فاذا قَتَلَ الْخَلِيفَةِ الَّذِي عَلَيْكُمْ فَتَوَقَّعُوا خُرُوجِ آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ أَمَارَتِهِ عِنْدَ هِلَالٍ مِصْرَ وَ عِنْدَ هِلَاک مِصْرَ خَسَفَ بِالْبَصْرَةِ خَسَفَ بكلاها وَ ارجاها و خسفان آخَرانِ بسوقها وَ مَسْجِدُهَا مَعَهَا ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ طوفان الْمَاءِ فَمَنْ نَجَا مِنَ السَّيْفِ لَمْ يَنْجُ مِنَ الْمَاءِ الَّا مَنْ سَكَنَ ضواحيها وَ تَرَكَ بَاطِنَهَا . وَ بِمِصْرَ ثَلَاثَ خُسُوفِ وَ سِتَّ زلازل وَ قَذْفِ مِنَ السَّمَاءِ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ الكوفه وَ يَكُونُ السُّفْيَانِيُّ بِالشَّامِ

ص: 283

فاذا صَارَ جَيْشُهُ بِالْكُوفَةِ تَوَقُّعِ لِخَيْرٍ آلِ مُحَمَّدٍ صُلوات الله علیه و علیهم تَحْتِ الْكَعْبَةِ فيتمنّي الاحياء عِنْدَ ذَلِكَ انَّ أَمْوَاتِهِمْ فِي الْحَياةِ يملاها عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً﴾

معنی

ای ابن عبّاس بتحقیق که شنیده ای چیز های مختلفی را ولیکن حَدیث کن تو خدا از تو خشنود شود گفت اری فرمود اوّل شروع فتنه از سال دویست هجری است و ان فرمان فرمائی کردن کودکان و بسیار شدن تجارت ها و گم شدن منفعت ها و سود ها است پس از ان مردن علماء و دانایان و شایسته گان است و پس از ان قحطی سخت و پس از ان ظلم و جور و كشته شدن اهل بيت من است با لب تشنه در بغداد پس از ان خلاف و دشمنی کردن و ضرر رسانیدن به مردم و در مشقّت انداختن و شکست دادن به یک دیگر و نفاق یعنی دو رو و دو زبان بودن با هم دیگر است که در میان پادشاهان و پادشاه عجم واقع شود پس وقتی که ترک ها مسلّط بر شما و مالک و رقاب شما شوند و بر شما پادشاهی کنند بر شما باد که متفرق شوید در اطراف شهر ها و کناره های دریا ها و فرار کردن از مکان های خود پس از آن در سال دویست و پنجاه و پنج و یا سه فتنه هایی در شهر ها رو می دهد یکی فتنه ای که در مصر واقع می شود ای وای بر فتننه مصر و دوّم فتنه ایست که در کوفه واقع شود سوّم فتنه ای که در بصره واقع می شود و نابود شدن یا هلاک شدن اهل ان از مردی که به سرعت و شتاب اجابت کرده شود برای وقوع آن فتنه و ان مرده بی اصل

ص: 284

و فرعی است که هیچ اصلی و فرعی ندارد پس در ان وقت مردم دو فرقه می شوند یک فرقه با او همراه شوند و فرقه برضرر او قیام کنند پس ان مرد سال هائی در میان ایشان درنگ و دوام پیدا می کند پس از ان والی شود بر شما خلیفه ای که درشت خو و سنگ دل باشد که در اسمان او را قتال یعنی بسیار کشنده خوانند و در زمین او را جبّار یعنی سرکش و ستم کار خوانند پس خون ها را می ریزد و با اب ممزوج می کند که کسی قادر بر اشامیدن آن نباشد و آن ها بر عرب ها هجوم می اورند و خلیفه را می کشند پس اشکارا می شود ستمگری و کار های زشت نا روا در میان مردم و می اید شما را پرچم های پی در پی یعنی خروج کنندگان از هر طرف که گویا ان ها بهم پیوسته و منظّم و با هم یکی بوده اند و از هم بریده شدند و باز بهم پیوسته و یکی شده اند پس چون ان که خلیفه شما است کشته شد منتظر باشید خروج ال ابی سفیان را و خروج فرمان فرمائی کردن او وقتی است که مصر هلاک شود یعنی اهل ان نابود شوند و وقت هلاک و نابود شدن مصر خسفی یعنی به زمین فرو رفتنی در بصره واقع می شود که زمین های حاصل خیز و کرانه های چاه های ایشان به زمین فرو رود و دو خسف دیگر ببازار و مسجد ان ها با همدیگر روی دهد بعد از ان آب طوفان و طغیان کند که ان هائی که از شمشیر نجاة یافته اند از غرق شدن در اب نجاة نیابند مگر کسانی که در اطراف خارج بصره باشند و در داخل آن نباشند و در مصر سه مرتبه زمین فرو رفتن و خسف واقع شود و شش مرتبه زلزله و سنگ باریدن از اسمان واقع گردد پس از ان فتنه کوفه رخ دهد و سفیانی در ان وقت در شام خواهد بود لشکر به کوفه می فرستد زمانی كه لشكر او به كوفه رسید انتظار ظهور بهترین ال محمّد را

ص: 285

صلوات الله علیه و اله از زیر کعبه پس زنده ها ارزو می کنند که ای کاش زنده بودند مرده های ایشان زمین را پر از عدل و داد می کند همچنانی که پر از ظلم و جور شده باشد

مولّف گوید علاماتی که در این حَدیث بیان فرموده همه ان ها واقع شده مگر هلاک مصر و خسف های بصره و غرق شدن آن در اب و خسف ها و زلزله های مصر که ان ها خیلی نزدیک قیام سفیانی واقع خواهد شد و پس از ان فتنه کوفه رو خواهد داد و ان اتصال دارد بظهور حضرت بقية الله عجّل الله تعالى فرجه

304حَدیث هشتاد و دوّم

ملاحم و فتن ص 109 به سند خود از حضرت امیر المؤمنين عليه السلام روایت کرده که فرمود ﴿وَ يَعُودُ دَارَ الْمُلْكُ الي الزّوارء وَ تَصِيرُ الامور شوري مَنْ غَلَبَ عَلَيَّ شَيْ ءُ فَعَلَهُ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجَ السُّفْيَانِيُّ فَيَرْكَبُ فِي الارض تِسْعَةَ أَشْهُرٍ يَسُومُهُمْ سَوء الْعَذَابِ فَوَيْلُ لِمِصْرٍ وَ وَيْلُ للزوراء وَ وَيْلُ للكوفة وَ الْوَيْلُ لواسط كانّي انْظُرْ الي وَاسِطٍ وَ مَا فِيهَا مَخْبَرَ بِخَبَرِ وَ عِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجَ السُّفْيَانِيُّ وَ يُقِلُّ الطَّعَامِ وَ يقحط النَّاسِ وَ يُقِلُّ الْمَطَرِ فَلَا ارْضَ تُنْبِتُ وَ لَا سَمَاءُ تُنْزِلْ ثُمَّ يَخْرُجُ الْمَهْدِيِّ الْهَادِي الْمُهْتَدِي الَّذِي ياخد الرَّايَةِ مِنْ يَدِ عيسي بْنِ مَرْيَمَ ثُمَّ خُرُوجِ الدَّجَّالِ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ يَخْرُجُ الدَّجَّالُ مِنْ ميسان نَوَاحِي الْبَصْرَةِ فياتي سفوان وَ ياتي سَنَامِ فيسحرهما وَ يَسْحَرُ النَّاسِ فَيَكُونَانِ كالثريد وَ مَا هُمَا بِثَرِيدٍ مِنَ الْجُوعِ وَ الْقَحْطَ انَّ ذَلِكَ لَشَدِيدُ ، ثُمَّ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا الي قِيَامَ السَّاعَةِ أَرْبَعِينَ عَاماً﴾

ص: 286

معنی و بر می گردد دار الملك ببغداد یعنی مرکز حکومت بغداد می شود و کار ها بشوری یعنی برای دادن و مشورت کار گذاران انجام گیرد هر که غالب شد بر چیزی همان چیز را انجام می دهد یعنی مدار کار ها بر پایه اکثریّت اراء گذارده می شود پس در ان زمان سفیانی بیرون می اید و سوار کار می شود در روی زمین در مدت نه ماه یعنی مدت استیلاء و ریاست او نه ماه است حکومت و تکلیف می کند ایشان را به عذاب و شکنجه های بد پس وای بر مصر و وای بر بغداد و وای بر کوفه و وای بر واسط گویا می بینم واسطه را در حالتی که خبر دهنده ای نیست که خبری را برساند یعنی روابط ان با جا های دیگر قطع شود و خبر نرسد در ان وقت سُفیانی خروج می کند و خوردن کم می شود و قحطی مردم را فرو می گیرد و باریدن باران کم می شود پس گیاه از زمین نروید و اسمان باران نبارد پس در ان وقت بیرون اید مهدى ال محمّد که راهنمائی کننده و راه یافته است و او ان چنان کسی است که پرچم را از دست عیسی پسر مریم می گیرد پس از ان دجّال خروج می کند از میسان که ناحیه ایست از نواحی بصره پیس می اید به سفوان که یک منزل است تا بصره و می اید سنام که کوهی است نزدیک بصره پس جادو می کند ایشان را و جادو می کند مردم را که دو کوه در نظر ها مانند ترید نماید و حال ان که ترید نیست از جهت گرسنگی و قحطی به درستی که این هر اینه فتنه سختی است پس از ان بیرون آمدن افتاب است از مغرب خود در ان وقت تا قیام قیامت چِهِل سال مانده است

ص: 287

305هشتاد و سوّم

ملاحم و فتن به سند خود در ص 118 روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود ﴿دَخَلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِم السَّلَامُ وَ عِنْدَهُ جلساءه فَقَالَ هَذَا سَيِّدُكُمْ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ سَيِّداً وَ لَيَخْرُجَنَّ رَجُلً مِنْ صُلْبِهِ شبهي شِبْهِهِ فِي الْخَلْقِ وَ الْخُلُقِ يملا الارض عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قِيلَ لَهُ وَ متي ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ هَيْهَاتَ اذا خَرَجْتُمْ عَنْ دِينُكُمْ كَمَا تَخْرُجُ الْمَرَّئة عَنْ وَ رِكَيْهَا لِبَعْلِهَا﴾

معنی داخل شد حسین پسر علیّ بر علی بن ابی طالب علیهم السلام در حالی که نزد او بودند کسانی که در نزد او نشسته بودند پس فرمود اینست اقای شما نام گذارده است او را پیغمبر صلى الله عليه و اله بسیّد و هر اینه بیرون می اید مردی از صلب او که شبیه من است شباهت او در خَلق و خُلق پر می کند زمین را از عدل و داد هم چنانی که پر شده باشد از ظلم و جور گفته شد که او چه وقت ظاهر شود یا امیر المؤمنین پس فرمود دور است هنوز وقتی است که بیرون روید شما از دین خودتان همچنان که بیرون رود زن از اندیشه برای شوهرش

306هشتاد و چَهارُم

ملاحم و فتن ص 110 از سلیلی روایت کرده از ان حضرت علیه السّلام که پانزده روز پیش از بیرون رفتن ان حضرت از بصره خطبه ای انشاء فرمود که در ان یاد کرد پادشاهان

ص: 288

بنی عبّاس و غیر ایشان را که بعد از ایشان می ایند و در ان مهدی علیه السّلام را یاد فرموده پس در ان خطبه فرموده بعد از نام بردن پادشاهان بنی عبّاس که (تَمَّتِ الْفِتْنَةِ الغبراء وَ الْقِلَادَةَ الْحَمْرَاءِ وَ فِي عُنُقِهَا قَائِمُ الْحَقُّ ثُمَّ يسفرعن وَجْهِ بَيْنَ أجنحة الاقاليم كَالْقَمَرِ المضيء بَيْنَ الْكَوَاكِبِ الدّراري الَّا وَ انَّ لِخُرُوجِهِ عَلَامَاتٍ عَشَرَ فاوّلهن طُلُوعِ الْكَوْكَبَ الْمُذْنِبُ وَ يُقَارِبُ مِنِ الْمَجَارِيَ وَ أَيُّ قُرْبٍ وَ يُتْبَعُ بِهِ هَرْجٍ وَ شَغَبَ فَتِلْكَ أَوَّلِ عَلَامَاتِ الْمَغِيّبِ وَ مَنِ الْعَلَّامَةُ الي الْعَلَّامَةُ عَجَبٍ فاذا انْقَضَتْ الْعَلَامَاتُ الْعَشْرِ فِيهَا یظهر الْقَمَرُ الازهر وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ الاخلاص بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)

لُغات

الغبراء غبار الود القلادة الحمراء اشاره بفتنه مسیحیان است که صاحبان گردن بند های (کروات ها) هستند عنق زمان یسفر عن وجهه سفر بمعنای کشف است اجنحه جمع جناح به معنای طرف و جانب است درّی یعنی درخشنده المذنّب دنباله دار مجاری جمع مجرى به معنای مدار هرج قتل شغب بر انگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع مغیّب صفتی است برای مهدی علیه السّلام

معنى

تمام می شود فتنه غبار الود و دوره فتنه کنندگان در ان زمان که مسیحی ها و صاحبان قلاده های سرخ (کروات ها) هستند و در ان زمان است قیام کننده بحق پس پرده بردارد از روی خود در اطراف اقلیم ها مانند ماه نور دهنده در میان ستاره های درخشنده

ص: 289

اگاه باشید به درستی که از برای آن ده نشانه است اوّلِ از ان ها طلوع ستاره دنباله دار است که در نزدیکی مدار ها دیده شود و چه نزدیکی ای که دنباله ان کشتن و کشته شدن زیاد شود و بر انگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع افزون گردد پس این اوّل نشانه ظاهر شدن امّامی است که از دیده ها پنهان شده و از نشانه ای نا نشانه دیگر شگفتی ها روی دهد چون علامات ده گانه بگذرد در ان زمان ظاهر شود ماه درخشنده و تمام شود کلمه اخلاص به خدائی که پروردگار جهانیان است

مخفی نماند که علامت های ده گانه به روایت دیگر در اوایل بخش چَهارُم این کتاب در جزو اوّل شرح داده شد مراجعه شود

307هشتاد و پَنجُم

ملاحم و فتن ص 111 نیز از سلیلی در عقب همین خطبه از خطبه دیگر از خطب ان حضرت روایت کرده و گفته است که ان بزرگ وار این خطبه را در کوفه بالای منبر انشاء فرموده ﴿فَقَالَ علیه السَّلَامُ بَعْدَ التحمید العظیم وَ الثَّنَاءِ علی الرَّسُولِ الکریم - سلونی سلونی فی الْعَشْرِ الاواخر مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تفقدونی ثُمَّ ذکر الْحَوَادِثِ بَعْدَهُ وَ قَتَلَ الحسین صَلَوَاتُ اللَّهِ علیه وَ قَتَلَ زید بْنِ علیّ رِضْوَانُ اللَّهِ علیه وَ احراقه وَ تذریته فی الرّیاح ثُمَّ بکی علیه السَّلَامَ وَ ذکر زَوَالِ ملک بنی امیّه وَ ملک بنی الْعَبَّاسِ ثُمَّ ذکر مَا یحدث بَعْدِهِمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ قَالَ أَوَّلُهَا السفیانی وَ آخِرُهَا السّفیانی فقیل لَهُ وَ مَا السّفیانی وَ السّفیانی فَقَالَ السّفیانی صَاحِبُ هَجَرَ

ص: 290

وَ السُّفْيَانِيُّ صَاحِبُ الشَّامِ - (وَ ذَكَرَ السّليلي انَّ السُّفْيَانِيُّ الاوّل أَبُو طَاهِرٍ سُلَيْمَانَ بْنِ الْحَسَنِ القرمطيّ) وَ ذَكَرَ انَّ الَّذِي يُخْبِرُهُ عَنِ النَّبِيِّ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذَكَرَ شِيعَتَهُ وَ مُحِبِّيهِ وَ مَدَحَهُم وَ قَالَ أَنَّهُمْ عِنْدَ النَّاسِ كُفَّارُ وَ عِنْدَ اللَّهِ أَبْرَارُ وَ عِنْدَ النَّاسِ كاذِبُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ صَادِقُونَ وَ عِنْدَ النَّاسِ أَرْجَاسِ وَ عِنْدَ اللَّهِ نظّاف وَ عِنْدَ النَّاسِ مَلَاعِينُ وَ عِنْدَ اللَّهِ بارّون وَ عِنْدَ النَّاسِ ظالِمُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ عادلون فَازُوا بالايمان وَ خَسِرَ الْمُنَافِقُونَ (وَ هَذَا صَوَّرَهُ مَا جِرِّيٍّ حَالٍ شِيعَتِهِ عَلَيْهِ ﴾

معنى

پس فرمود ان حضرت بر او باد سلام بعد از حمد بر خدای بزرگ و ثنا گفتن بر رسول گرامی بپرسید از من بپرسید از من که در دهه اخر ماه رمضان کُم خواهید کرد مرا . پس یاد فرمود حوادثی را که بعد از ان حضرت واقع می شود و کشته شدن حسين صلوات الله علیه و کشته شدن زيد بن علیّ رضوان الله عليه و سوزانیدن بدن او و بر باد دادن خاکستر او را پس گریه کرد آن حضرت علیه السّلام و یاد کرد زوال دولت بنی اميّه و ملك بن عبّاس را پس یاد فرمود از فتنه هائی که بعد از ان تازه و حادث می شود و فرمود اوّل از آن ها فتنه سفیانی است و اخر ان ها هم فتنه سفیانی است پس از ان حضرت سؤال شد که سفیانی اوّل کدام و سفیانی اخر کدامست پس فرمود سفیانی صاحب هجر و سُفيانی صاحب شام (و یاد کرد

ص: 291

سلیلی که سفیانی اوّل ابو طاهر سليمان بن حسن قرمطی است) و یاد کرد (یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام) که ان که خبر داده است ان حضرت را به ان ها پیغمبر خدا صلّی اله عليه و اله است و یاد کرد شیعیان و دوستان خود را و مدح فرمود ایشان را و فرمود بدرستی که ایشان در نزد مردم کافرانند و در نزد خدا نیکانند و نزد مردم دروغ گویانند و در نزد خدا راست گویانند و نزد مردم پلیدی هایند و نزد خدا پاکیزه هایند و نزد مردم لعنت شده گانند و نزد خدا نیکی کننده گانند نزد مردم ستمکارانند و نزد خدا داد خواهانند رستگار شدند به سبب ایمانی که دارند و زیان کار شدند منافقین و دو رویان و دو زبانان ( واینست ماجرای حال شیعیان او که برانند)

308هشتاد و شِشُم

ملاحم و فتن . ص 119 از ابو صالح سلیلی در کتاب فتن نقل کرده بسند خود از اصبغ بن نباته که گفت خطبه ای خواند امیر المؤمنين عليه السّلام پس یاد کرد مهدی علیه السّلام و بیرون امدن اصحاب او را با او و نام های ایشان را پس ابو خالد حلبی عرض کرد وصف کن او را برای ما یا امیر المومنین پس فرمود علىّ عليه السّلام ﴿أَلَا إِنَّهُ أَشْبَهَ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ حَسَناً بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَلَا أَدُلُّكُمْ عَلَى رِجَالِهِ وَ عَدَدُهُمْ قُلْنَا بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوَّلُهُمْ مِنَ الْبَصْرَةِ وَ آخِرُهُمْ مِنِ الْيَمَامَةِ وَ جَعَلَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يُعَدِّدُ رِجَالِ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامَ وَ النَّاسُ يَكْتُبُونَ فَقَالَ رَجُلَانِ مِنِ الْبَصْرَةِ وَ رَجُلُ مِنِ الْأَهْوَازِ

ص: 292

وَ رَجُلُ مِنْ عَسْكَرٍ مُكْرّمٍ وَ رَجُلُ مِنْ مَدِينَةِ تَسْتُرُ وَ رَجُلُ مِنْ دورق وَ رَجُلُ مِنْ الباستان وَ اسْمُهُ عَلِيٍّ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ قاشان أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعْفَرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ عمّان مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ وَ رَجُلَانِ مِنْ سيراف شَدَّادٍ وَ شَدِيدُ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ شِيرَازُ حَفْصٍ وَ يَعْقُوبَ وَ عَلِيٍّ وَ أَرْبَعَةُ مِنَ أَصْفَهَانَ مُوسَى وَ عَلِيٍّ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ غلفان وَ رَجُلُ مِنْ ابدح وَ اسْمُهُ يَحْيَى وَ رَجُلُ مِنْ المرج الْعَرَجِ وَ اسْمُهُ دَاوُدَ وَ رَجُلُ مِنْ الكرخ وَ اسْمُهُ عَبْدِ اللَّهِ وَ رَجُلُ مِنْ بروجرد اسْمُهُ قَدِيمُ وَ رَجُلُ مِنْ نهاوند وَ اسْمُهُ عَبْدُ الرَّزَّاقِ وَ رَجُلَانِ مِنْ الدينور عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ الصَّمَدِ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ هَمْدَانَ جَعْفَرٍ وَ إِسْحقَ وَ مُوسَى وَ عَشَرَةُ مِنَ قُمَّ أَسْمَائهُمْ عَلَى أَسْمَاءَ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَجُلُ مِنْ خُرَاسَانَ اسْمُهُ دُرَيْدٍ وَ خَمْسَةُ مِنَ الَّدينَ أَسْمَاءهُمْ عَلَى أَسْمَاءَ أَهْلِ الْكَهْفِ وَ رَجُلُ مِنْ آمِلُ وَ رَجُلُ مِنْ جرجان وَ رَجُلُ مِنْ هراة وَ رَجُلُ مِنْ بَلْخٍ وَ رَجُلُ مِنْ فراح وَ رَجُلُ مِنْ عَانَةُ وَ رَجُلُ مِنْ دامغان وَ رَجُلُ مِنْ سَرَخْسَ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ السیّار وَ رَجُلُ مِنْ سَاوَة وَ رَجُلُ مِنْ سمرقند وَ أَرْبَعَةُ وَ عِشْرُونَ مِنَ الطالقان وَ هُمُ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ رَسُولُ اللَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ فِي طالقان كُنُوزِ لَا ذَهَبُ وَ لَا فِضَّةُ وَ لَكِنْ رِجَالٍ يَجْمَعُهُمْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ رَجُلَانِ مِنْ قَزْوِينُ وَ رَجُلُ مِنْ فَارِسَ وَ رَجُلُ مِنْ أَ بُهْرُ وَ رَجُلُ مِنْ برجان مِنْ جُمُوحِ وَ رَجُلُ مِنْ شاخ وَ رَجُلُ مِنْ صَرِيحُ وَ رَجُلُ مِنْ أردبيل وَ رَجُلُ مِنْ مُرَادُ وَ رَجُلُ مِنْ تُدَمِّرُ وَ رَجُلُ مِنْ أرمينيّة وَ ثَلَاثَةُ مِنَ المراغة وَ رَجُلُ مِنْ خوي وَ رَجُلُ مِنْ سلماس وَ رَجُلُ مِنْ تفلیس وَ رَجُلُ مِنْ نسور

ص: 293

وَ رَجُلُ مِنْ بركرى وَ رَجُلُ مِنْ سَرَخْسَ وَ رَجُلُ مِنْ منارجرد وَ رَجُلُ مِنْ قلقیلا وَ ثَلَاثَةُ مِنَ وَاسِطٍ وَ عَشَرَةُ مِنَ الزَّوْرَاءُ وَ أَرْبَعَةُ مِنَ الْكُوفَةِ وَ رَجُلُ مِنِ الْقَادِسِيَّةِ وَ رَجُلُ مِنْ سُرُوراً وَ رَجُلُ مِنْ السراة وَ رَجُلُ مِنِ النِّيلِ وَ رَجُلُ مِنْ صيداء وَ رَجُلُ مِنْ جرجان وَ رَجُلُ مِنِ الْقُصُورَ وَ رَجُلُ مِنِ الْأَنْبَارَ وَ رَجُلُ مِنْ عكبر وَ رَجُلُ مِنْ حنّانه وَ رَجُلُ مِنْ تَبُوكَ وَ رَجُلُ مِنِ الْجَامِدَةِ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ عَبَّادَانُ وَ سِتَّةُ مِنْ حَدِيثَةِ الْمَوْصِلِ وَ رَجُلُ مِنَ الْمَوْصِلِ وَ رَجُلُ مِنْ مغلثايا وَ رَجُلُ مِنْ نَصِيبِينَ وَ رَجُلُ مِنْ أَرَدْنَ وَ رَجُلُ مِنْ فارقين وَ رَجُلُ مِنْ أَمَدَ وَ رَجُلُ مِنْ رَأْسِ عَيْنٍ وَ رَجُلُ مِنِ الرِّقَّةَ وَ رَجُلُ مِنْ حُرَّانِ وَ رَجُلُ مِنْ بالس وَ رَجُلُ مِنْ قبیح وَ ثَلَاثَةُ مِنَ طَرَسُوسَ وَ رَجُلُ مِنَ الْقَصْرِ وَ رَجُلُ مِنْ أَدنه وَ رَجُلُ مِنْ خمرى وَ رَجُلُ مِنْ عَرَارَ وَ رَجُلُ مِنْ قورص وَ رَجُلُ مِنْ أنطاكيّة وَ ثَلَاثَةُ مِنَ حَلْبَ وَ رَجُلَانِ مِنْ حِمَّصٍ وَ أَرْبَعَةُ مِنَ دِمَشْقُ وَ رَجُلُ مِنْ سورية وَ رَجُلَانِ مِنْ قسوان وَ رَجُلُ مِنْ قيموت وَ رَجُلُ مِنْ صور وَ رَجُلُ مِنْ عَرَفَاتٍ ، وَ رَجُلُ مِنْ عَسْقَلَانَ وَ رَجُلُ مِنْ غَزَة وَ أَرْبَعَةُ مِنَ الْفُسْطَاطِ وَ رَجُلُ مِنْ قرمیس وَ رَجُلُ مِنْ دمياط وَ رَجُلُ مِنِ الْحِلَّةُ وَ رَجُلُ مِنْ الإسكندريّة وَ رَجُلُ مِنْ بُرْقَةُ وَ رَجُلُ مِنْ طَنْجَةَ وَ رَجُلُ مِنْ أفرنجة وَ رَجُلُ مِنِ الْقِيرَوَانِ وَ خَمْسَةُ مِنَ السُّوسُ الْأَقْصَى وَ رَجُلَانِ مِنْ قبرس وَ ثَلَاثَةُ مِنْ حَمِيمٍ وَ رَجُلُ مِنْ قومس وَ رَجُلُ مِنْ عَدْنٍ وَ رَجُلُ مِنْ العلالي وَ عَشَرَةُ مِنْ مَدِينَةِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةُ مِنْ مَكَّةَ وَ رَجُلُ مِنَ الطَّائِفِ وَ رَجُلُ مِنْ الدّیر وَ رَجُلُ مِنْ الشيروان وَ رَجُلُ مِنْ زبيد وَ عَشَرَةُ مِنَ صرو

ص: 294

وَ رَجُلُ مِنْ الأحساء وَ رَجُلُ مِنْ القطيف وَ رَجُلُ مِنْ هَجَرَ وَ رَجُلُ مِنِ الْيَمَامَةِ﴾

مؤلّف گوید چون ترجمه عدد یاران ان حضرت چندان مورد اهمیّت نبود لذا از ترجمه آن صرف نظر شد و به نقل بقیّه حَدیث پرداختم

﴿وَ الزِّيِّ وَاحِدٍ وَ الْقِدِّ وَاحِدٍ وَ الْجَمَّالِ وَاحِدَةً وَ لِبَاسِ وَاحِدٍ كانما ميَطْلُبُونَ شَيْئاً أَضَاعَ مِنْهُمْ فَهُمْ متحیّر فِي أَمْرِهِمْ حتّی یخرج الیهم

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿أَحْصاهُمْ لِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا بِعَدَدِ أَصْحَابِ بَدْرٍ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ مِنْ مشرقها إِلَى مَغْرِبِهَا فِي أَقَلَّ مِمَّا يُتِمَّ الرَّجُلُ عیناءه عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ فَبَيْنَا أَهْلُ مَكَّةَ كَذَلِكَ فَيَقُولُونَ أَهْلِ مَكَّةَ قَدْ كبسنا السُّفْيَانِيُّ فيشرفون أَهْلِ مَكَّةَ فَيَنْظُرُونَ إِلَى قَوْمٍ حَوْلَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ قَدِ انْجَلَى عَنْهُمْ الظَّلَامِ وَ لَاحَ لَهُمْ الصُّبْحِ وَ صَاحَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضِ النَّجَاة وَ أَشْرَفُ النَّاسَ يَنْظُرُونَ وَ أُمَرَائِهِمْ يفكّرون قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ مِنْ تَحْتِ ستارة الْكَعْبَةِ فِي آخِرِهَا رَجُلٍ أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَلْقاً وَ خُلُقاً حَسَناً وَ جَمَالًا فَيَقُولُونَ أَنْتَ المهدی فيجیبهم وَ يَقُولُ أَنَا الْمَهْدِيِّ فيقول

بايعوا عَلَى أَرْبَعِينَ حضلَةً وَ اشْتَرَطُوا عَشْرُة خِصَالٍ قَالَ الْأَخنَفِ یا مولای وَ مَا تِلْكَ الْخِصَالُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ الصلوة وَ السَّلَامُ يُبَايِعُونَ عَلَى أَنْ لَا يسرقوا وَ لَا يزنوا وَ لَا يَقْتُلُوا وَ لَا يهتكوا حَرِيماً مُحْرّماً وَ لَا يَسْبُوا مُسْلِماً وَ لَا هجیموا مَنْزِلًا وَ لَا يَضْرِبُوا أَحَداً إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا يَرْكَبُوا الْخَيْلِ الهماليج وَ لَا يتمنطقوا بِالذَّهَبِ وَ لَا يَلْبَسُوا الْخَزِّ وَ لَا يَلْبَسُوا الْحَرِيرَ وَ لَا يَلْبَسُوا النِّعَالُ الصّرارة وَ لَا يُخْرِجوا مَسْجِداً وَ لَا يُقَطَّعُوا طَرِيقاً وَ لَا يَظْلِمُوا يَتِيماً وَ لَا يخيفوا سَبِيلاً

ص: 295

وَ لَا يَحْتَسِبُوا مَكْراً وَ لَا يَأْكُلُوا مَالِ الْيَتِيمِ وَ لَا يفسقوا بِغُلَامٍ وَ لَا يَشْرَبُوا الْخَمْرِ وَ لَا یخونوا أَمَانَةَ وَ لَا يُخْلِفُوا الْعَهْدِ وَ لَا يحبسوا طَعَاماً مِنْ بُرٍّ أَوْ شَعِيرُ وَ لَا يَقْتُلُوا مُسْتَأْمِناً وَ لَا يَتْبَعُوا منهزما وَ لَا يسفكوا دَماً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ يَلْبَسُونَ الْخَشِنَ مِنَ الثِّيَابِ وَ يوسّدون التُّرَابَ عَلَى الْخُدُودُ وَ يَأْكُلُونَ الشَّعِيرِ وَ يَرْضَوْنَ بِالْقَلِيلِ وَ يُجَاهِدُونَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ يَشَمُّونَ الطِّيبَ وَ يَكْرَهُونَ النَّجَاسَةِ وَ يَشْرِطُ لَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ لَا يُتَّخَذَ صَاحِباً وَ يَمْشِي حَيْثُ يَمْشُونَ وَ يَكُونُ مِنْ حَيْثُ يُرِيدُونَ وَ يَرْضَى بِالْقَلِيلِ وَ يملؤ الْأَرْضِ بِعَوْنِ اللَّهِ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً يَعْبُدُ اللَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ يُفْتَحُ لَهُ خُرَاسَانَ وَ يُطِيعُهُ أَهْلِ الْيَمَنِ وَ تَقَبَّلِ الْجُيُوشِ أَمَامَهُ مِنَ الْيَمَنِ فَرَسَانِ هَمْدَانَ وَ خولان وَ جَدَّهُ يَمُدُّهُ بالأوس وَ الْخَزْرَجِ وَ يَشُدُّ عَضُدِهِ بسليمان عَلَى مُقَدِّمَتِهِ عَقِيلٍ وَ عَلَى ساقته الْحَرْثِ وَ يُكْثِرُ اللَّهُ جَمَعَهُ فیهم وَ يَشُدُّ ظَهْرِهِ بمضر يسیرون امامه وَ یخالف بَجِيلَةَ وَ ثَقِيفُ وَ مُجْمِعُ وَ غداف وَ يَسِيرٍ بِالْجُيُوشِ حَتَّى يترک وَادِي الْفِتَنِ وَ يُلْحِقُهُ الْحَسَنِيُّ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً فَيَقُولُ لَهُ أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ منک فَيَقُولُ لَهُ هَاتِ عَلَامَةُ هَاتِ دَلَالَةُ فَيُومِئُ إِلَى الطَّيْرِ فَيَسْقُطُ عَلَى كَتِفِهِ وَ يُغْرَسُ الْقَضِيبُ الَّذِي بِيَدِهِ فيخضر وَ يعشوشب فَيُسَلِّمُ إِلَيْهِ الْحَسَنِيِّ الْجَيْشِ وَ يَكُونُ الْحَسَنِيِّ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ وَ تَقَعَ الصَّيْحَةُ بِدِمَشْقَ إِنْ أَعْرَابِ الْحِجَازِ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ لِأَصْحَابِهِ مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَيُقَالُ لَهُ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ تَرَكَ وَ إِبِلُ وَ نَحْنُ أَصْحَابُ خَيْلٍ وَ سِلَاحُ فَاخْرُجْ بِنَا إِلَيْهِمْ - قَالَ الْأَحْنَفِ وَ مِنْ أَيِّ قَوْمِ السُّفْيَانِيُّ

ص: 296

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ هُوَ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ أَحوَالِهِ كَلْبُ وَ هُوَ عَنْبَسَةُ بْنُ مُرَّةَ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ عَبْدِ الْمُقْتَدِرُ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ بْنِ أُمَيَّةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ أَشَدُّ خَلَقَ اللَّهُ شَرّاً وَ أَلْعَنِ خَلَقَ اللَّهُ حیّاً وَ أَكْثِرْ خَلَقَ اللَّهُ ظُلْماً فَيَخْرُجُ بِخَيْلِهِ وَ قَوْمُهُ وَ رَحْلُهُ وَ جَيْشُهُ وَ مَعَهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ سَبْعُونَ أَلْفاً فَيَنْزِلُ بَحِيرَةٍ طبريّة وَ يُسَيِّرَ إِلَيْهِ الْمَهْدِيِّ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ و جبرئِيلَ أَمَامَهُ فَيَسِيرُ بِهِمْ فِي اللَّيْلِ وَ يكمن بِالنَّهَارِ وَ النَّاسُ يَتَّبِعُونَهُ مِنَ حَتَّى يُوَاقِعَ السُّفْيَانِيُّ عَلَى بَحِيرَةٍ الطبريّة فَيَغْضَبُ اللَّهُ عَلَى السُّفْيَانِيُّ وَ يَغْضَبُ خَلَقَ اللَّهُ لِغَضَبِ اللَّهُ تَعَالَى فترشقهم الطَّيْرُ بِأَجْنِحَتِهَا وَ الْجِبَالِ بصخورها وَ الْمَلَائِكَةِ بأصواتها وَ لَا تَكُونُ سَاعَةً حَتَّى يُهْلِكُ اللَّهُ أَصْحَابَ السُّفْيَانِيُّ كُلِّهِمْ وَ لَا يَبْقَى عَلَى الْأَرْضِ غَيْرِهِ وَحْدَهُ فَيَأْخُذُهُ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامُ فَيَذْبَحُهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ الَّتِي أَغْصَانِهَا مدلاة عَلَى بَحِيرَةٍ الطبريّة وَ يَمْلِكُ مَدِينَةٍ دِمَشْقُ وَ يَخْرُجُ مَلِكُ الرُّومُ فِي مِائَةِ أَلْفِ صَلِيبُ تَحْتَ كُلِّ صَلِيبُ عَشَرَةُ آلَافِ فَيُفْتَحُ طرسوساً بأسنّة الرِّمَاحَ وَ يُنْهَبُ مَا فِيهَا مِنَ الْأَمْوَالِ وَ النَّاسِ وَ يَبْعَثُ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِلَى الْمَصِّيصَةُ وَ مَنَازِلِهَا وَ جَمِيعَ مَا فِيهَا فيطلّقها بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ يَأْتِي مَلِكُ الرُّومِ بِجَيْشِهِ حَتَّى يَنْزِلَ تَحْتَ الْمَصِّيصَةُ فَيَقُولُ أَيْنَ الْمَدِينَةِ الَّتِي كَانَ يَتَخَوَّفُ الرُّومِ مِنْهَا وَ النَّصْرَانِيَّةِ فَيَسْمَعُ فِيهَا صُوت الدُّيُوكُ وَ نُیاحَ الْكِلَابِ وَ صَهِيلَ الْخَيْلِ فَوْقَ رؤسهم - وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ - قَالَ السّيدرة أَقُولُ أَنَا وَ هَذَا لَفْظُهُ مَا ذَكَرَهُ السليلى نَقَلْنَاهُ كَمَا وَجَدْنَاهُ﴾

ص: 297

معنى

فرمود علی علیه السّلام که شماره کرد ایشان را برای من رسول خدا صلّی الله علیه و اله سی صد و سیزده نفر مرد را به عدد اصحاب بدر که جمع می کند خدا ایشان را از مشرق زمین تا مغرب آن در کم تر از ان که مرد چشم های خود را به هم زند در نزد خانه محترم خدا یعنی مسجد الحرام پس در حالی که اهل مکّه می بینند ان ها را می گویند پوشانید ما را سفیانی پس اهل مکّه مشرف بر ان ها می شوند و نظر می کنند می بیند گروهی را در اطراف خانه خدا که محترم است در حالتی که بر طرف شده است تاریکی از ایشان و صبح بر ان ها درخشندگی دارد و بعضی بر بعض دیگر فریاد می زنند به شعار النجاة و مردم مشرف بر ايشانند و نگاه می کنند و فرماندهان ایشان فکر می کنند - فرمود امير المؤمنين علیه السّلام و گویا می بینم ایشان را که همه به یک زیّ و یک قدّ و یک جمال و یک لباس گویا می طلبند چیزی را که از ایشان ضایع شده باشد پس ایشان متحیّر کندند در کار خودشان تا این که بیرون اید به سوی ایشان از زیر پرده کعبه که در طرف اخر آنست مردی که شبیه ترین مردم است به رسول خدا صلى الله عليه و اله از حيث خلق و خلق و حُسن و جمال پس می گویند آیا توئی مهدی پس جواب می دهد ایشان را و می فرماید منم مهدی پس فرماید که بیعت کنید بر چِهِل خصلت و شرط بگیرید ده خصلت را - اخنف گفت ای مولای من این خصلت ها کدام است پس فرمود امیر المؤمنین علیه السّلام با او بیعت کنند بر این که دزدی نکنند و زنا نکنند و کسی را نکشند و هتک حرمت کسی را نکنند و دشنام به مسلمانی

ص: 298

ندهند و بر منزلی هجوم نیاورند و کسی را نزنند مگر به حق و سوار نشوند براسب های تند رو و کمر بند طلا بر کمر نبندند و جامه خزّ نپوشند و جامه حریر و ابریشمی نپوشند و کفش صدا دار نپوشند و از مسجد بیرون نروند و مال یتیم نخورند و با پسر فسق نکنند و مسکرات ننوشند و امّانتی را خیانت نکنند و پیمان شکنی نکنند و خوردنی را از گندم و جو حبس نکنند و کسی را که امان خواسته است نکشند و کسی را که فرار کرده تعقیب او نکنند و خونی را به نا حق نریزند مجروحی را به شتاب نکشند و لباس خشن و زبر بپوشند و خاک را متّکای صورت های خود قرار دهند یعنی روی خاک بخوابند و نان جو بخورند و به کم راضی باشند و در راه خدا جهاد و کوشش کنند حقّ مجاهده و کوشش را و بوی خوش استشمام کنند و از پلیدی و نجاست کراهت داشته باشند - و شرط کرده می شود بر ایشان یعنی شرط می کند مهدی علیه السّلام بر ایشان بر نفس خود که رفیقی غیر از ایشان نگیرد و برود هر کجا که می روند و باشد هر کجا که می خواهند و به اندکی راضی شود و زمین را پر کند از عدل و داد به یاری خدا همچنان که پر شده باشد از جور و ظلم و بندگی کند خدای را حقّ بندگی کردن او - گشوده شود خراسان برای او و اهل یمن از او فرمان برداری کنند و رو اورند لشکر ها در پیش روی او از طرف یمن سواران طایفه همدان و خولان به تنهائی و اوس و خزرج اورا مدد کنند و پشت او محکم شود عقیل در جلو او و بر ساقه لشکر او حرث باشد و خدا جمعیّت او را

ص: 299

کند در میان ایشان و محکم گرداند پشت او را به قبیله مضر که در پیش روی او می روند و با او مخالفت كنند قبیله بجيله و قبیله ثقيف و مجمع و غلاف - و با لشكر ها سير كند تا ترك گويد وادی فتنه ها را و حسنی به او ملحق شود با دوازده هزار نفر پس به مهدی علیه السّلام گوید من سزاوار ترم به این امر از تو پس به ان حضرت گوید که علامت و دلیل مهدویّت خود را بیاور پس اشاره می فرماید به مرغی می افتد

در کف یا کتف ان حضرت و عصائی که در دست دارد در زمین فرو می برد فورا سبز می شود و برگ می اورد بن حسنی با لشکر خود تسیلم ان حضرت می شود و پیش رو لشکر او می شود و فریاد در دمشق بلند شود که عرب های حجاز جمع شده اند برای شما پس سفیانی به اصحاب خود می گوید این گروه چه می گویند پس به او گفته شود که این ها صاحبان ترک و شترند و ما صاحبان اسب و اسلحه ایم پس بیرون بیا با ما تا به سوی ایشان رویم اخنف عرض کرد سفیانی از کدام گروهست امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود او از بنی امیّه است و قبیله کلب خویشاوندان مَادَرِی او هَستند و او عنبسه پسر مرّة پسر كُلیب پسر سلمه پسر عبد الله پسر عبد المقتدر پسر عثمان پسر معاویة پس ابی سفیان پسر حرب پسر امیّه پسر عبد شمس است سخت ترین خلق خدا است از حیث شرارت و ملعون ترین خلق خدا است از حیث حسب و بیش تر ظلم کننده بر خلق خداست از حيث ستم گری پس بیرون اید با لشكر و قوم خود و مردان خود و با او است صد و هفتاد هزار لشکر در کنار دریاچه طبریّه فرود می اید و مهدی از سمت راست

ص: 300

او سیر می کند و از جانب چپ او در حالتی که جبرئیل در پیش روی ان حضرت است پس می رود با ایشان در شب و کمین می کند در روز و مردم هم پیروی از ان حضرت می کنند تا ان که در کنار دریاچه طبریّه با سفیانی جنگ می کند پس خدا غضب می کند بر سفیانی و خلق خدا هم به غضب خدا بر او غضب می کنند مرغ ها با بال های خود و کوه ها با صخره های خود و ملائکه با صدا های خود و یک ساعت نکشد که خدا اصحاب سفیانی را هلاک می کند هم ایشان را و باقی نماند در روی زمین از لشکر او مگر خودش تنها پس مهدی او را می گیرد و در زیر درختی که شاخه های ان آویخته است کنار دریاچه طبریّه سر می برد که و شهر دمشق را مالک می شود و بیرون می اید پادشاه روم با صد هزار صلیب که در زیر هر صلیبی ده هزار لشکر است پس طرسوس را فتح می کند با سر نیزه ها و غارت می کند ان چه که از اموال در ان است با مردم ان و بر می انگیزاند خدا جبرئیل را به سوی مصیصه که شهریست در شام و خانه های ان و ان چه که در ان است پس معلّق می كند ان شهر را در میان اسمان و زمین و پادشاه روم با لشكر او می ایند تا فرود می ایند در زیر مصیصه پس می گوید کو ان شهری که روم از ان ترسان بود و مسیحی ها از ان می ترسیدند پس می شنود در ان جا صدا های خروس ها و فریاد کردن سگ ها و شیهه اسبان را بالای سر ایشان - (و ذکر کرد حَدیث را) سیّد علیه الرحمه می فرماید - می گویم من اینست لفظ ان چه که ذکر کرده است ان را سلیلی نقل کردیم ان را چنان که یافتیم -

ص: 301

309هشتاد و هفتم

نهج البلاغة . جزء اوّل طبع بمبى ص 145 از خطبه ای از خطبه های ان حضرت است ﴿رَايَةُ ضَلَالَةٍ قَدْ قَامَتْ عَلَی قُطْبِهَا وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا قائِدُها خارِجٌ مِنَ المِلَّهِ قائِمٌ عَلَی الضِّلَّهِ فَلا یَبقی یَومَئِذٍ مِنکُم إلاّ ثُفالَهٌ کَثُفالَهِ القِدرِ أو نُفاضَهٌ کَنُفاضَهِ العِکمِ تَعرُکُکُم عَرکَ الأَدیمِ و تَدوسُکُم دَوسَ الحَصیدِ و تَستَخلِصُ المُؤمِنَ مِن بَینِکُمُ استِخلاصَ الطَّیرِ الحَبَّهَ البَطینَهَ مِن بَینِ هَزیلِ الحَبِّ أینَ تَذهَبُ بِکُمُ المَذاهِبُ و تَتیهُ بِکُم الغَیاهِبُ و تَخدَعُکُمُ الکَواذِب وَ مِن أینَ تُؤتَونَ وَ أَنّی تُؤفَکونَ فَلِکُلِّ أجَلٍ کِتاب وَ لِکُلِّ غَیبَةٍ إیابٌ فَاستَمِعوا مِن رَبّانِیِّکُم وَ أَحضِروهُ قُلوبَکُم وَاستَیقِظوا إِن هَتَفَ بِکُم وَ لیَصدُق رائِدٌ أهلَهُ وَ لیَجمَع شَملَهُ وَ لیُحضِر ذِهنَهُ فَلَقَد فَلَقَ لَکُمُ الأَمرَ فَلقَ الخَرَزَهِ وَ قَرَفَهُ قَرفَ الصَّمغَهِ فَعِندَ ذلکَ أخَذَ الباطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الجَهلُ مَراکِبَهُ وَ عَظُمَتِ الطّاغِیَهُ وَ قَلَّتِ الدّاعِیَهُ وَ صالَ الدَّهرُ صِیالَ السَّبُعِ العَقورِ وَ هَدَرَ فَنیقُ الباطِلِ بَعدَ کُظومٍ وَ تَواخَی النّاسُ عَلَی الفُجورِ و تَهاجَروا عَلَی الدّینِ وَ تَحابّوا عَلَی الکَذِبِ و تَباغَضوا عَلَی الصِّدقِ فَإِذا کانَ ذلِکَ کانَ الوَلَدُ غَیظاً وَ المَطَرُ قَیظاً و تَفیضُ اللِّئامُ فَیضاً و تَغیضُ الکِرامُ غَیضاً وَ کانَ أهلُ ذلِکَ الزَّمانِ ذِئاباً و سَلاطینُهُ سِباعاً و أَوساطُهُ اکّالاً و فُقَراؤُهُ أمواتاً وَ غار

ص: 302

الصِّدقُ و فاضَ الکَذِبُ وَ استُعمِلَتِ المَوَدَّهُ بِاللِّسانِ و تَشاجَرَ النّاسُ بِالقُلوبِ و صارَ الفُسوقُ نَسَباً وَ العَفافُ عَجَباً و لُبِسَ الإِسلامُ لُبسَ الفَروِ مَقلوباً﴾

لُغات گیل پبمودن صاع پیمانه ایست که به ان می پیمانید خبط ریختن برگ درخت است با عصا - پاع مقداریست معین از سر انگشت میانه دست راست تا سر انگشت میانه دست چپ چون دست ها را از هم بگشایند ملّة اصول و اعتقاداتیست که در ان تغییر و نسخی راه نداده مثل توحید و معاد و مذهب اعمّ است از اصول و فروع و دین عبارتست از مجموع ما جاء به النبیّ صلى الله عليه و اله در هر زمان و منهاج خصوصیات جزئیه فرعیه است که در دین پیغمبر و وصىّ او تغيير می یابد و ان هم به علم و تعلیم پیغمبر و الهام الهی است ضلّة سراسیمه گی و غیبت بخیر باشد یا شرّ و گمراهی ثقاله دُردِ هر چیز را گویند نفاضه تکانده شده عکم آن چیزیست که بار را به او می بندند و تنگ بار را گویند عرک الأديم مالیدن پوست دوس درو کردن و درویدن حصید درویده و بریده شده بطینه درشت پر مغز هزيل لاغر و ضعیف غیهب تاریکی و سیاهی رائد جوینده و خواهنده و ان که او را به طلب اب و علف فرستاده باشند و پیش رو قوم که عَلَفَ و اب را به ایشان نشان دهد خَرَزَه مُهْرِه و ان چه در رشته کشیده شود قرف پوست کندن صمغه ریش و پاره ای از صمغ صول حمله کردن و کشتن هَدر ردّ کردن صدا دَر حَنجره فنیق اسب نر نجیبی را گویند که به جهت نجابت و كرامت

ص: 303

نرنجانند ان را و سوار نشوند کظوم جری نشدن و نشخوار نکردن ستورتواخی برادری کردن فجور کار زشت نا روا و غیظ خشم یا سخت ترین خشم قیظ گرمای تابستان و بمعنای کثیر و بسیار نیز امده غیض به معنای قلت وَ كَمى فیض به معنای جاری شدن اکؤال خوردنده فرو پوستین را گویند

معنى پرچم گم راهی محقّقا بر روی قطب خود می ایستد و به شعبه های خود متفرق می شود می نماید شما را به پیمانه خود و می ریزد برگ های شما را به درستی خود پیش روان پرچم خارج از ملت است یعنی اعتقاد به توحید و معاد ندارد بر پای خود را بستنده است به گمراهی پس باقی نماند در ان روز از شما مَگرَ ثفاله و دُردی مانند دُردی که در ته دیگ بنشیند یا تکیده شده ای که از ان چه به ان بار را می بندند تکیده شده باشد که بمالد شما را مانند مالیدن پوست و درو کند شما را مانند درو کردن داس ان چه را که بریده شده و مستخلص شود مؤمن از میانه شما ها مانند بر چیدن مرغ دانه های چاق پر مغز را از میان دانه های لاغر بی مغز کجا می برد شما را این راه های باطل و سر گردان می کند شما را تاریکی ها و فتنه های تاریک و سیاه و فریب می دهد شما را این دروغ ها و از کجا آورده شدید و از کجا دروغ گفته شدید پس برای هر مدتی نوشته ایست و برای هر پنهان شدنی باز گشتی است پس بشنوید ان را از مرد خدائی متعبّد عارف بالله دانشمند راسخ در علم و دین خودتان که با علم و عمل خدا را می طلبد و ان چه را می شنوید حاضر در دل های خود نگاه دارید

ص: 304

و اگر شما را صدا کرد بیدار شوید و باید راست بگوید جوینده و خواهنده و پیش رو و راهنما کسان خود را و جمع کند پراکندگی ان ها را و حاضر کند ذهن خود را پس هر اینه شکافت برای شما افراد را مانند شکافتن مُهرِه و پوست کنده را چسبانید مانند چسبانیدن صمغه ریش شده ها و پاره ها را پس در ان زمان می گیرد باطل راه های خود را که در پیش گرفته و سوار می شود جهل و نادانی مرکب های خود را و بزرگ می شود سر کشی کننده و کم می شود داعیه حقّ و حمله می كند و می کشد روزگار مانند حمله کردن و کشتن جانور درنده و صدا در گلوی خود می گرداند باطل بعد از ان که جری و جسور نشده بود و برادری می کنند مردم با یک دیگر در انجام کار های زشت نا روا و منافى عفّت و مهاجرت و دوری می کنند بر ضرر دین و دوست یک دیگر می شوند بر دروغ گفتن و دشمن یک دیگر می شوند بر راست گفتن پس وقتی که چنین زمانی شود پسر بر پدر خود خشمگین شود و باران بسیار ببارد یا این که فصلی که باید باران ببارد و هوا سرد شود مانند فصل تابستان باشد باران نبارد و هوا سرد نشود و سرازیر و به حرکت در آیند مردمان لئیم پست مانند سیل جاری و اشخاص کریم کم شوند کم شدنی و اهل ان زمان گرگ ها باشند و پادشاهانشان درندگان باشند و مردمان میانه حال خورندگان باشد و بی نوایانشان مرده ها باشند و راستی فرو رود و دروغ جوشش کند و دوستی ها زبانی باشد و در دل هایشان تشاجر باشد و کار های زشت کردن نسبشان باشد

ص: 305

و عفت و پاک دامنی عجب اوربا شد و اسلام لباس وارونه بپوشد مانند پوشیدن پوستین وارونه که پشم های آن بیرون باشد

310هشتاد و هَشتُم

نهج البلاغة ص 136 طبع بمبئی از خطبه ای از خطبه های ان حضرتست که فرموده ﴿وَ ذَلِکَ زَمَانٌ لاَ یَنْجُو فِیهِ إِلاَّ کُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ یُعْرَفْ وَ إِنْ غَابَ لَمْ یُفْتَقَدْ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ اَلْهُدَی وَ أَعْلاَمُ اَلسُّرَی لَیْسُوا بِالْمَسَایِیحِ وَ لاَ اَلْمَذَایبیعِ اَلْبُذُرِ أُولَئِکَ یَفْتَحُ اَللَّهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ وَ یَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ. أَیُّهَا اَلنَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ اَلْإِسْلاَمُ کَمَا یُکْفَأُ فیه اَلْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ تعالی قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنّا لَمُبْتَلِینَ﴾

لُغات

نومه اسم مصدر است برای نوم اراده فرموده است از ان مرد گمنامی را که شرّ او اندك باشد اعلام السری نشانه های شب روی و شب بیداری مساییح جمع مِسَیاح است و ان کسی است که در میان مردم فساد و سخن چینی کند مذایيع جمع مذياع است و ان کسی است که هرگاه بشنود عمل زشتی را ان را فاش کند و به ان اشاره کند بذر جمع بَذور است و آن کسی است که بسیار نادان باشد و زبان او لغو گو باشد کفإ به معنای سر نگون شدنست

ص: 306

معنی و ان زمان زمانیست که نجات نمی یابد در ان مگر هر مؤمنی که گمنام و شرّ او اندك باشد اگر حاضر باشد شناخته نشود و اگر غائب باشد جستجو کرده نشود ایشان چراغ های هدایتند و نشانه های شب بیداری و شب روِیند در ميان مردم فساد و سخن چینی نمی کنند و عمل زشت کسی را فاش نمی کنند و به ان اشاره نمی نمایند و نادانان نیستند و زبان هاشان لغو گو نیست خدا می گشاید برای ایشان در های رحمت خود را و برطرف می کند از ایشان سختی و بد حالی عذاب خود را ای گروه مردمان زود باشد که بیاید برای شما زمانی که سر نگون شود در ان اسلام هم چنان که سرنگون شود در ان ظرف و بریزد ان چه که در ان است ای گروه مردمان به درستی که خدای تعالی پناه می دهد شما را از روی حقیقت از این که بر شما ستم کند و پناه نداده است شما را از این که شما را ازمایش و امتحان کند و به تحقیق که فرموده است و صاحب جلال است کسی که گوینده است و یا بزرگست کلام از گوینده به درستی که در انست هر آینه نشانه هائی و به درستی که می باشیم ما هر اینه آزموده و امتحان شده گان

311هشتاد و نُهُم

سیزدَهُم بحار طبع طهران 185 از خصال صَدُوق از اَرَبَع ماه از امير المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرموده ﴿بِنَا یَفْتَحُ اَللَّهُ وَ بِنَا یَخْتِمُ اَللَّهُ وَ بِنَا یَمْحُو مَا یَشَاءُ وَ بِنَا یُثْبِتُ وَ بِنَا یَدْفَعُ اَللَّهُ اَلزَّمَانَ اَلْکَلِبَ وَ بِنَا یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ فَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ اَلْغَرُورُ مَا أَنْزَلَتِ

ص: 307

اَلسَّمَاءُ قَطْرَهً مِنْ مَاءٍ مُنْذُ حَدبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ اَلسَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ لَأَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ لَذَهَبَتِ اَلشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ اَلْعِبَادِ وَ اِصْطَلَحَتِ اَلسِّبَاعُ وَ اَلْبَهَائِمُ حَتَّی تَمْشِی اَلْمَرئهُ بَیْنَ اَلْعِرَاقِ إِلَی اَلشَّامِ لاَ تَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلاَّ عَلَی اَلنَّبَاتِ وَ عَلَی رَأْسِهَا زَینتهَا لاَ یُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لاَ تَخَافُهُ﴾

معنی

به سبب ما گشایش می دهد خدا و به سبب ما تمام می کند خدا و به ما محو می كند ان چه را که می خواهد و به ما ثابت می کند و به ما دفع می کند زمانی را که مانند سگ گیرنده است پس فریب ندهد شما را البته به خدا شیطان فریب دهنده نباریده است اسمان قطره ای از ابی را از زمانی که محدّب افریده است ان را خدای عزّ و جلّ و چون قیام کند قائم ما هر اینه می بارد اسمان باران خود را و هر اینه بیرون می اورد و زمین روئیدنی های خود را و هر اینه دشمنی کردن از دل های بندگان می رود و درنده گان با چهار پایان سازش می کنند تا این که زن در میان عراق و شام که راه می رود نمی گذارد قدم خود را مگر بالای سبزه و روئیدنی و زینت او روی سر او است و درنده ای حمله به او نمی کند و ان زن از درنده نمی ترسد

312حَدیث نودم

سیزدَهُم بحار الانوار . طبع طهران . ص 322 از کتاب مختصر البصائر که گفته است واقف شدم بر كتاب خطب مولای ما امیر مؤمنان علیه السّلام که بر او نوشته شده بود

ص: 308

خطّ سيّد رضىّ الدين علىّ بن موسى بن طاوس ان چه که صورت آن اینست که این کتاب که ذکر شد و کاتب او ذکر کرده است به دو واسطة بعد از صادق عليه السّلام است پس ممکن است که تاریخ کتابت او بعد از سال دویست از هجرت باشد زیرا که روح شریفش بود بعد از سال صد و چِهِل از هجرت انتقال یافته و به تحقیق که روایت شده است بعضی از ان چه در ان است از ابی روح فرج بن فروة از مسعدة بن صدقه از جعفر بن محمّد عليهما السّلام و بعض ان چه در ان است از غیر ایشان ذکر کرده است در ان کتابی که به ان اشاره شد خطبه ایست از امیر المؤمنین علیه السّلام که مخزون نامیده شده و ان اینست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَحَدِ الْمَحْمُودَ الَّذِي تَوَحَّدَ بِمِلْكِهِ ، وَ عَلَا بِقُدْرَتِهِ ، أَحْمَدُهُ عَلَى مَا عُرِفَ مِنَ سَبِيلَهُ ، وَ أُلْهَمَ مِنْ طَاعَتُهُ ، وَ عَلَّمَ مِنْ مَكْنُونِ حِكْمَتِهِ ، فَإِنَّهُ مَحْمُودٍ بِكُلِّ مَا يُوَلِّيَ ، مَشْكُورٍ بِكُلِّ مَا يُبْلِي ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ قَوْلَهُ عَدْلٍ ، وَ حُكْمُهُ فَصَلِّ ، وَ لَمْ يَنْطِقْ فِيهِ نَاطِقُ بكان إِلَّا كَانَ قَبْلُ كَانَ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُ اللَّهِ وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ ، خَيْرُ مِنْ أَهْلِ أَوَّلًا ، وَ خَيْرُ مِنَ أَهْلِ آخِراً ، فَكُلَّمَا نَسْجِ اللَّهُ الْخَلْقَ فَرِيقَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِ الْفَرِيقَيْنِ ، لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عاير وَ لَا نِكَاحُ جَاهِلِيَّةً ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ إِلَيْكُمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزُ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصُ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رؤوف رَحِيمُ فَاتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَبِغوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْخَيْرِ أَهْلًا وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً يَعْصِمُ بِهِمْ وَ تُقِيمَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ عَلَى ارْتِضَاءٍ مِنْ ذَلِكَ وَ جَعَلَ لَهَا رُعَاةُ وَ حَفَظَةً يَحْفَظُونَهَا بِقُوَّةٍ و يعينوا

ص: 309

عَلَيْهَا أَوْلِيَاءِ ذَلِكَ بِمَا وُلُّوا مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِيهَا﴾

توضیح قوله عليه السّلام ﴿لَمْ يَنْطِقْ فِيهِ نَاطِقُ بكان﴾ علّامه مجلسى اعلى الله مقامه فرموده یعنی هر چه از او تعبیر به لفظ کان شده است برای ضرورت است در عبارت زیرا که کلمه کان دلالت بر زمان دارد و خدا معرّی و منزّه از زمانست و پیش از حدوث زمان خدا موجود بوده و قوله عليه السّلام من اهّل یعنی قرار داده است او را اهل برای نبوت و خلافت و قوله عليه السّلام كلّما نسج الله بتعبير به لفظ نسج است به معنی جمع و قوله لم یسهم یعنى لم يشرك فيه و العاير من السّهام الذی لا یدری رامیه که کنایه باشد از زنا و اختاط نسب و گفته است که محتمل است ماخوذ از عار باشد و گویا تصحیف عاهر باشد

معنى

کلّ حمد و ستایش مختص ذات خدائی ست که یکتای ستوده شده است ان چنان خدائیست که متّعف به صفت یکتائیست به سبب افرینش ملک خود و بلند است شان او به سبب قدرت و توانائی خود ستایش می کنم او را بر ان چه که شناسانیده است راه خود را و الهام کرده است طاعت خود را و دانا کرده است از حکمت پنهان داشته خود زیرا که او ستایش کرده شده است به سبب هر چیزی که به گردن انداخته است و ولایت داده است و شکر کرده شده است به سبب هر چیزی که امتحان می کند و گواهی می دَهُم به این که گفتار او عدل و راست است و حکم او قاطع و فاصل است و گوینده ای در حق او به لفظ بود زمانی نطق نکرده است مگر ان که پیش از زمان و زمانیّات وجود داشته و گواهی می دَهُم که محمّد (صلى اله علیه

ص: 310

و اله) بنده خدا است و اقا و بزرگ بندگان او است و بهتر کسی است که در او اهلیت نبوت و خلافت قرار داده شده است در ابتداء خلفت او و بهتر کسی است که در او اهلیّت قرار داده شده در رسالت و خاتمیّت او پس هر چند که جمع اوری کرده و اراسته است خلق را به دو دسته او را در بهترین دو دسته قرار داده و او را در سهم زنا و نکاح اهل جاهلیّت قرار نداده یعنی همه سلسله پدران و مادران او تا آدم ابو البشر پاک و پاكيزه و موحّد و خدا پرست بوده اند و از اصلاب شامخه و ارحام مطهره بیرون آمده پس از ان به درستی که خدا بر انگیخت از روی حقیقت به سوی شما فرستاده ای را از خود شما ها یا از نفیس ترین شما ها که سخت است بر او مادامی که رنج بکشید شما حریص است بر هدایت و راهنمائی شما و به مؤمنان رافت دارندۀ مهربانست پس پیروی کنید آن چه را که فرو فرستاده است خدا به سوی شما که از جانب پروردگار شما است و میل نکنید دوستانی را غیر از او چه قدر کم متذکّر می شوید پس به درستی که خدا قرار داده است برای خیر اهلی را و برای حق ستون هائی را و برای طاعت حفظ کننده هائی را که به سبب ایشان حفظ کرده شوند و بر پا دارند حق خدا را در میان ایشان بر وجهی که باعث خشنود شدن از آن باشد و قرار داده از برای ان والی و امیر و نگاه دارنده هائی که که نگاه داری و حفظ کنند ان را با توانائی که دارند و مُعین و كمک باشند بر ان دوستان ان را به سبب ان چه که ولایت دارند از جهت حقّ خدا در ان

أمَّا بَعد

﴿فَإِنَّ رُوحَ البصیرة رُوحَ الْحَيَاةِ الَّذِي لَا يَنْفَعُ إِيمَانٍ إِلَّا بِهِ مَعَ خبر انّ كَلَّمْة اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِهَا

ص: 311

فالكلمة مِنَ الرُّوحُ وَ الرُّوحُ مِنَ النُّورِ وَ النُّورُ نُورُ السَّمَاوَاتِ فبأيديكم سَبَبُ وَصَلَ إِلَيْكُمْ مِنْهُ إِيثَارِ وَ اخْتِيَارِ نِعْمَة اللَّهِ لا تَبْلُغُوا شُكْرَهَا خصَّصكم بِهَا وَ اخْتَصَّكُمُ لَهَا (وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ) فَابشِروا بِنَصْرِ مِنَ اللَّهِ عَاجِلُ وَ فَتَحَ يَسِيرُ يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ أَعْيُنِكُمْ وَ يَذْهَبُ بحزنكم كُفُّوا مَا تَنَاهِى النَّاسِ عَنْكُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَخْفَى عَلَيْكُمْ إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللَّهِ يَقُولُ عَلَى الْأَلْسُنِ وَ يَثْبُتُ عَلَى الْأَفْئِدَةُ وَ ذَلِكَ عَوْنِ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ يَظْهَرُ فِي خَفِيّ نِعْمَتِهِ لَطِيفاً وَ قَدْ أَثْمَرَتْ لِأَهْلِ التَّقْوَى أَغْصَانُ لَشَجَرَةً الْحَيَاةِ وَ إِنْ فُرْقَاناً مِنَ اللَّهِ بَيَّنَ أَوْلِيَائِهِ وَ أَعْدَائِهِ فِيهِ شِفَاءً لِلصُّدُورِ وَ ظُهُورِ للنّور يَعِزُّ اللَّهُ بِهِ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ يُذِلُّ بِهِ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلْيُعّدْ أَمَرَء لِذَلِكَ عِدّتِهِ وَ لَا عِدَّةَ لَهُ إِلَّا بِسَبَبِ بَصِيرَةُ وَ صِدْقِ نِيَّةٍ وَ تَسْلِيمُ سَلَامَةَ أَهْلِ الْخِفَّةَ فِي الطَّاعَةِ ثِقْلَ الْمِيزَانِ وَ الْمِيزَانَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْحِكْمَةَ فَضَاءٍ لِلْبَصَرِ وَ الشَّك وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ وَ لَيْسَا مِنَّا وَ لَا لَنَا وَ لَا إِلَيْنَا قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مَطْوِيَّةً عَلَى الْإِيمَانِ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِظْهَارَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ فِيهَا الْحِكْمَةُ وَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ إِنَّا يَبْلُغُهُ لَا يُعَجِّلُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ حَتَّى يَبْلُغَ إِناهُ وَ مُنْتَهَاهُ فَاسْتَبْشِرُوا بِبُشرى مَا بشّرتم وَ اعْتَرَفُوا بِقُرْبانٍ مَا قَرُبَ لَكُمْ و تَنَجَزوا مَا وَعَدَكُمْ إِنَّ مِنَّا دَعَوْة خَالِصَةً يُظْهِرَ اللَّهُ بِهَا حُجَّتَهُ الْبَالِغَةِ وَ يُتِمُّ بِهَا النِّعْمَةِ السَّابِغَةِ وَ يُعْطَى بِهَا الْكَرَامَةَ الْفَاضِلَةُ مِنْ اسْتَمْسَكَ بِهَا أَخَذَ بحكمة مِنْهَا اتَاكُمُ اللَّهُ رَحْمَتَهُ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ نُورِ الْقُلُوبِ وَ وُضِعَ عَنْكُمْ أَوْ زَارِ الذُّنُوبِ وَ عَجِّلْ شِفَاءُ صُدُورِكُمْ

ص: 312

وَ صَلَاحِ أُمُورِكُمْ وَ سَلَامُ مِنَّا لَكُمْ دَائِماً عَلَيْكُمْ تَعْلَمُونَ بِهِ فِي دُوَلِ الْأَيَّامِ وَ قَرَارِ الْأَرْحَامِ﴾

توضیح

قال المجلسی رحمت الله علیه قَوْلِهِ ﴿فَإِنَّ رُوحَ البصیرة لَعَلَّ خَبَرٍ أَنَّ مَعَ كَلِمَةُ الله وَ رُوحَ الحیوة بَدَلَ مِنْ رَوْحِ البصیرة أی رُوحَ الإیمان الذی یكون مَعَ الْمُؤْمِنِ وَ بِهِ یكون بصیراً) وَ حیّا حقیقة لَا یكون إِلَّا مَعَ كَلِمَةُ الله أی إِمَامٍ الهدی فالكلمة مِنَ الرُّوحِ أی مَعَهُ أَوْ هُوَ أیضا آخُذُ مِنَ الرُّوحِ أی رُوحَ الْقُدُسِ وَ الرُّوحِ یأخذ مِنَ النُّورِ وَ النُّورُ هُوَ الله تعالی كَمَا قَالَ (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) فبأیدیكم سَبَبٍ مِنْ كَلِمَةٍ الله وَصَلَ إلیكم مِنْ الله ذلِكَ السَّبَبِ آثَرَكُمْ وَ اخْتَارَكُمْ وَ خصّصكم بِهِ وَ هُوَ نِعْمَةً مِنْ الله خصّصكم بِهَا لَا یمكنكم أَنْ تُؤَدُّوا شُكْرَهَا قَوْلُهُ یظهر أی الْعَوْنُ أَوْ هُوَ تعالی قَوْلِهِ وَ إِنْ فُرْقَاناً خَبَرٍ أَنَّ إِمَّا محذوف أی بیّن ظَاهِرٍ أَوْ هُوَ قَوْلُهُ یعزّ الله أَوْ قَوْلِهِ فلیعدّ بتأویل مقول فی حَقَّهُ وَ مُرَادُ بالفرقان الْقُرْآنِ وَ قَوْلُهُ سَلَامَةَ مُبْتَدَأُ وَ ثَقُلَ المیزان خَبَرُهُ أی سَلَامَةٍ مِنَ یخفّ فی الطَّاعَةِ وَ لَا یكسل فیها إِنَّمَا یظهر عِنْدَ ثَقُلَ المیزان فی القیامة أَوْ هُوَ سَبَبُ لثقله وَ یحتمل أَنْ یكون التسلیم مُضَافاً إلی السَّلَامَةِ أی التسلیم الْمُوجِبِ لِلسَّلَامَةِ وَ أَهْلِ مُبْتَدَأُ وَ ثَقّلَ بالتشدید علی صیغة الْجَمْعِ خَبَرُهُ قَوْلُهُ وَ المیزان بِالْحِكْمَةِ أی ثَقُلَ المیزان بِالْعَمَلِ إِنَّمَا یكون إِذَا كَانَ مَقْرُوناً بِالْحِكْمَةِ فَإِنْ عَمِلَ الْجَاهِلِ لَا وَزَنَ لَهُ فتقدیره المیزان یثقل بِالْحِكْمَةِ وَ الْحِكْمَةَ فَضَاءٍ لِلْبَصَرِ أی بَصُرَ الْقَلْبِ یجول فیها قَوْلِهِ أَنَا بالکسر وَ الْقَصْرِ ای وَقْتاً قَوْلِهِ

ص: 313

وَ اعْتَرَفُوا بِقُرْبانٍ مَا قَرُبَ لَكُمْ أی اعْتَرَفُوا وَ صَدَّقُوا بِقُرْبِ مَا أَخْبَرَكُمْ أَنَّهُ قریب مِنْكُمْ﴾

معنی

امّا پس از ستایش و سپاس خدا و درود و تحیّت بر پیغمبر صلّی الله علیه و اله پس به درستی که روح بینائی دل یعنی روح ایمانی که می باشد با مؤمن و به سبب آن چشم دل او بینا می شود و زندگانی حقیقی را می یابد نمی باشد مگر با کلمه الهی یعنی وجود مبارک امّام هدایت کننده و ان كلمة الله از روح است یعنی با او است روح یعنی می گیرد از روح القدس و روح القدس نیز می گیرد از نور و نور خدای تعالی است که روشن کننده اسمان ها و زمین است یا هدایت کننده اهل اسمان ها و زمین است چنان چه در کلام خود فرموده «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الارض» پس به دست های خودتان است سببی که می رسد به سوی شما از او ایثار و اختیار یعنی به دست های شما ها است سببی که ان کلمه خدا یعنی وجود حجّت و امّام است می رسد فیض از جانب خدا به سوی شما به سبب او کرامت می کند و بر می گزیند شما را و این نعمتی است از جانب خدا که مخصوص کرده است شما را به ان چنان نعمتی که نمی توانید از عهده شکر گزاری ان بر آئید و مخصوص گردانیده است شما را برای ان این مثل ها را می زنم برای مردمان و تعقّل نمی کنند و نمی فهمند ان ها را مگر دانایان پس مژده باد شما را به یاری کردنی با شتاب و سرعت از جانب خدا و گشایش اسانی که قرار و ارام دهد و سرد کند چشم های شما را که موجب روشنی چشم هایتان شود ان نصرت و یاری و گشایش با شتاب و ببرد حزن و اندوه

ص: 314

شما را باز دارید خود را زمانی که مردم یک دیگر را باز می دارند از شما زیرا که ان یاری و گشایش بر شما مخفی نخواهد ماند به درستی که برای شما نزد هر طاعتی یاری کردنی است از خدا که به زبان ها می گوید و به دل ها ثابت می دارد اینست یاری کردن خدا دوستان خود را ظاهر می شود این یاری در نعمت پنهان او در حالتی که از لطافت پیدا نیست و به تحقیق که میوه می آورد برای اهل تقوی و پرهیز کاری شاخه های درخت زندگانی و به درستی که قرانی که جدا کننده میان حقّ و باطل است از جانب خدا در میان دوستان او و دشمنان او می باشد که در انست شفاء برای سینه ها و پیدایش نور در دل ها که غلبه می دهد خدا به ان اهل طاعت خود را و ذلیل و خوار می کند به ان اهل معصیت خود را پس باید مهیّا کند هر مردی برای نصرت و فتح امادگی خود را و این اماده گی برای او نیست مگر به سبب بینائی دِل و راستی نیست و تن دادن به طاعت و بندگی و به قضای حقّ راضی بودن و سلامتی کسانی که فرمان برداری کردن برای ایشان سَبُك و اسان است و در طاعت كسل نمی شوند ظاهر می شود در قیامت هنگام سنگینی ترازوی عمل یا این که مراد اینست که نفس سلامتی سبب سنگینی ترازوی عمل است در قیامت (و سنگینی ترازو به عمل است در حالتی که مقرون به حکمت باشد زیرا که عمل جاهل وزنی ندارد) پس سنگین شود ترازوی عمل به حكمت و حكمت جولان گاه چشم است - و شك و نا فرمانی در اتش اند و این هر دو از ما نیست و برای ما نیست و به سوی ما نمی اید دل های مؤمنان پیچیده بایمان است هر گاه اراده کند خدا اشکار کردن ان را می گشاید ان دل ها را به وحی و جا دهد

ص: 315

در ان ها حکمت را و به درستی که برای هر چیزی که به وقت خود می رساند ان را شتاب نمی کند خدا به چیزی تا این که وقت آن برسد و مدّت آن به اخر رسد پس بپذیرید مژده ای را که به شما مژده داده شد و اعتراف و تصدیق کنید به نزدیکی ان چه که خبر می دَهُم شما را زیرا که ان به شما نزدیکست و وفا کرده خواهید شد ان چه را که وعده داده شدید از ما است خواندن از روی خلوص که ظاهر می گرداند خدا به ان حجّت رسای خود را و به ان حجت و خواندن تمام می کند نعمت های تمام خود را و عطا می کند به سبب ان کرامت های برتری دارنده را كسی که چنك بزند به ان حجّت بالغه می گیرد حکمت را از او و می دهد شما را خدا از رحمت خود و از رحمت او دل ها روشن و نورانی می شود و گناهان از شما ها بر داشته می شود و شتاب می کند شفا در سینه های شما و سازش یافتن کار های شما و درود و تحیّت همیشگی ما بر شما باد که به سبب ان خواهید دانست دور زدن روز ها و ان چه را که در قرار رحم ها است

قالَ عَلَیهِ السَّلام

﴿فَانِ اللَّهَ اخْتَارَ لِدِينِهِ أَقْوَاماً انْتَجَبَهُمْ لِلْقِيَامِ عَلَيْهِ وَ النُّصْرَةَ لَهُ بِهِمْ ظَهَرَتْ كَلِمَةُ الاسلام وَ أَوحا مُفْتَرَضُ الْقُرْآنِ وَ الْعَمَلِ بِالطَّاعَةِ فِى مَشَارِقِ الارض وَ مَغَارِبِهَا ثُمَّ انَّ اللَّهُ خصّصكم بالاسلام وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ لانّه اسْمُ سَلَامَةٍ وَ جِمَاعُ كَرَامَةِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ فنهّجه وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ وَ ارفّ ارفه وَ حَدِّهِ وَ وَصْفَهُ وَ جَعَلَهُ رضیً كَمَا وَصْفَهُ وَ وَصَفَ أَخْلَاقِهِ وَ بَيّنَ اطباقه وَ وَكَّدَ مِيثَاقَهُ مِنْ ظَهْرُ وَ بَطْنُ ذِى

ص: 316

حَلَاوَةَ وَ أَمِنَ فَمَنْ ظَفِرَ بِظَاهِرِهِ رَأَى عَجَائِبَ مناظره فِى مَوَارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ وَ مَنْ فَطَنَ لِمَا بَطْنِ رَأَى مَكْنُونِ الْفِطَنِ وَ عَجَائِبِ الامثال وَ السُّنَنِ فَظَاهِرُهُ أَنِيقُ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقُ لَا تَنْقَضِى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ فِيهِ يَنَابِيعُ النِّعَمِ وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ لَا تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ الَّا بمفاتيحه وَ لَا تَنْكَشِفَ الظُّلْمِ الَّا بمصابيحه فِيهِ تَفْصِيلُ وَ توصيل وَ بَيَانُ الاسمين الاعلين الَّذِينَ جَمْعاً فَاجْتَمَعَا لَا يصلحان الَّا مَعاً يسميّان فيعرفان وَ يوصفان فَيَجْتَمِعَانِ قيامهما فِى تَمَامَ أَحَدِهِمَا فِى مَنَازِلِهِمَا جَرَى بِهِمَا وَ لَهُمَا نُجُومِ عَلَى نجومهما نُجُومِ سِوَاهُمَا تُحْمَى حِمَاهُ وَ تَرْعَى مراعيه وَ فِى الْقُرْآنِ بَيَانِهِ وَ حُدُودِهِ وَ أَرْكَانَهُ وَ مواضيع تَقَادِيرِ مَا خُزِنَ بخزاينه وَ وَزْنٍ بميزانه مِيزَانِ الْعَدْلِ وَ حُكْمِ الْفَصْلِ انَّ رُعَاةِ الدِّينِ فَرَّقُوا بَيْنَ الشَّكِّ وَ الْيَقِينِ وَ جَاءُوا بِالْحَقِّ الْمُبِينُ قَدْ بَيَّنُوا الاِسلام تِبْيَاناً وَ أَسَّسُوا لَهُ أَسَاساً وَ أَرْكَاناً وَ جَاءُوا عَلَى ذَلِكَ شُهُوداً وَ بُرْهَاناً مِنْ عَلَامَاتُ وَ أَمَارَاتُ فِيهَا كِفَاءُ المكتف وَ شِفَاءً المشتف يحمون حِمَاهُ وَ يَرْعَوْنَ مَرْعَاهُ وَ يَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ يَهجَرونَ مَهجُورَه وَ يُحِبُّونَ محبوبه بِحُكْمِ اللَّهِ وَ بِرِّهِ وَ بِعَظِيمِ أَمْرِهِ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا يَجِبُ انَّ يُذَكَّرُ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِحُسْنِ اللَهجَة وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَاسِ الرُّؤْيَةِ وَ يَتراعونَ بِِحُسْنِ الرِّعَايَةِ بِصُدُورِ بَرِيَّةُ وَ أَخْلَاقِ سنيّة وَ بِسَلَامٍ رَضِيَة لَا یشرّب فِيهَا الدَّنِيَّةِ وَ لَا تشرع فِيهِ الْغَيْبَةِ فَمَنْ استبطن مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً استَبطن خُلُقاً سَيِّئاً وَ قَطَعَ أَصْلِهِ وَ اسْتَبْدَلَ مَنْزِلِهِ بِنَقْضِهِ مبرَما وَ اِستِحلالِه مُحرِّماً مِنْ عَهْدُ مَعْهُودُ اليه وَ عَقَدَ مَعْقُودٍ عَلَيْهِ بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ ايثار سَبِيلُ

ص: 317

الْهُدَى عَلَى ذَلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ واخا أُلْفَتِهِمْ فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ فَكَانُوا كَالزَّرْعِ وَ تفاضله يَبْقَى فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يَفْنَى بِبَقِيَّةِ التَخَصص وَ يَبْلُغُ مِنْهُ التَّخْلِيصُ فَلْيَنْظُرْ امرء فِى قَصَّرَ أَيَّامِهِ وَ قُلْة مُقَامِهِ فِى مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ مَنْزِلًا فَلْيَضَعْ متحوّله وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ فَطُوبَى لِذِى قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَ تَجَنَّبْ مَا يُرْدِيهِ فَيَدْخُلُ مَدْخَلِ الْكَرَامَةِ فاصاب سَبِيلَ السَّلَامَةِ سیبصر بِبَصَرِهِ وَ أَطَاعَ هادى أَمَرَهُ دَلَّ أَفْضَلُ الدَّلَالَةِ وَ كُشِفَ غِطَاءُ الْجَهَالَةِ الْمَضَلَّةِ الملهية فَمَنْ أَرَادَ تَفَكُّراً وَ تَذَكُّراً فَلْيَذْكُرْ رَأْيِهِ وَ لْيَبْرُزْ بِالْهُدَى مَا لَمْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ وَ تُفَتَّحُ أَسْبَابِهِ وَ قَبْلَ نَصِيحَةً مِنْ نَصَحَ بِخُضُوعٍ وَ حُسْنِ خُشُوعٍ بِسَلَامَةِ الاسلام وَ دُعَاءُ التَّمَامِ وَ سَلَامُ بِسَلَامٍ تَحِيَّةً دَائِمَةً لخاضع مُتَوَاضِعٍ يُتَنَافَسُ بالايمان وَ يتعارف عَدْلِ الْمِيزَانِ فَلْيَقْبَلْ أَمْرِهِ وَ اكرامه بِقَبُولِ وَ لْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا انَّ أَمْرَنَا صَعْبُ مُسْتَصْعَبُ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكُ مُقَرَّبُ أَوْ نَبِىٍّ مُرْسَلٍ أَوْ بَعْدَ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ للايمان لَا يَعِى حَدِيثَنَا الَّا حُصُونٍ حَصِينَةٍ أَوْ صُدُورُ أَمِينَةُ أَوْ أَحْلَامُ رَزِينَةُ﴾

توضيح

﴿قال المجلسی رحمت الله علیه وَ أرف أَرَفِّهْ الْأُرَفُ كصرد جَمَعَ الآرفة وَ هی الْحَدَّ أی حَدَّدَ حُدُودَهُ وَ بینها ثُمَّ الظَّاهِرُ أَنَّهُ قَدْ سَقَطَ كَلَامٍ مُشْتَمِلُ علی ذَكَرَ الْقُرْآنِ قَبْلَ قَوْلِهِ مِنْ ظَهْرُ وَ بَطْنُ فَإِنَّمَا ذَكَرَ بَعْدَهُ أَوْصَافِ الْقُرْآنِ وَ مَا ذَكَرَ قَبْلَهُ أَوْصَافِ الْإِسْلَامِ وَ لکن الظَّاهِرُ

ص: 318

علی هذا السّیاق انَّ یکون جمیع ذلک أَوْصَافِ الاسلام وَ إِنْ أَمْكَنَ أَنْ یستفاد ذَكَرَ الْقُرْآنِ مِنَ الْوَصْفِ وَ التبیین وَ التحدید الْمَذْكُورَةِ فی وَصَفَ الْإِسْلَامِ وَ الْمُرَادُ بالاسمین الأعلین مُحَمَّدٍ وَ علیّ صَلَوَاتُ الله علیهما وَ لَهُمَا نُجُومِ أی سَائِرِ أَئِمَّةِ الهدی وَ علی نجومهما نُجُومِ أی علی كُلُّ مِنْ تِلْكَ النُّجُومِ دَلَائِلِ وَ براهین مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ الْمُعْجِزَاتِ الدَّالَّةِ علی حقیتهم وَ یحتمل أَنْ یكون الْمُرَادُ بالاسمین الْكِتَابِ وَ الْعِتْرَةِ قَوْلِهِ تحمی علی بِنَاءِ الْمَعْلُومِ وَ الْفَاعِلُ النُّجُومِ أَوْ الْمَجْهُولِ وَ علی التقدیرین الضمیر فی حِمَاهُ وَ مراعیه رَاجَعَ إلی الْإِسْلَامِ وَ كَذَا الضَّمَائِرِ بَعْدَ هُمَا وَ كَانَ فی الْأَصْلِ بَعْدَ قَوْلِهِ وَ أَخْلَاقِ سنیة بیَاض وَ الطرفة بِالْفَتْحِ نُقْطَةٍ حَمْرَاءُ مِنَ الدَّمِ تُحَدِّثْ فی العین مِنْ ضَرْبَةٍ وَ نَحْوِهَا ثُمَّ قَالَ اعلی اللَّهِ مَقَامِهِ أَقُولُ : هَكَذَا وَجَدْتُهَا فی الْأَصْلِ سقیمة مُحَرَّفَةً وَ قَدْ صَحَّحْتُ بَعْضُ أَجْزَائِهَا مِنْ بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ بَعْضِ أَصْحَابِنَا وَ مِنَ الْأَخْبَارِ الْأُخَرِ وَ قَدْ اعْتَرَفَ صَاحِبِ الْكِتَابِ بسقمها وَ مَعَ ذَلِكَ یمكن الِانْتِفَاعُ بِأَكْثَرَ فوائدها وَ لِذَا و ردتها مَعَ مَا أَرْجُو مِنْ فَضْلِهِ تعالی أَنْ یتیسّر نُسْخَةٍ یمكن تصحیحها بِهَا وَ قَدْ سَبَقَ كثیر مِنْ فقراتها فی بَابُ عَلَامَاتٍ ظُهُورِهِ انتهی کلامه﴾

معنی

پس به درستی که خدا اختیار کرده است برای دین خود گروه هائی را که بر گزیده است ایشان را برای ایستادگی کردن برای دین و یاری کردن آن که به سبب ایشان ظاهر شود کلمه اسلام و دور زدن واجبات قرآن و عمل به طاعت و فرمان برداری در مشارق

ص: 319

و مغارب زمین پس ازان خدا مخصوص گردانید شما را به دین اسلام و خالص گردانید شما را برای خودش زیرا که ان یعنی اسلام اسم سلامتی است و مجمع کرامت است که بر گزیده است ان را خدا و ان را راه میان خود و بندگان قرار داده و حجت های ان را هویدا و اشکار کرده و محدود کرده است حدود و اطراف ان را و وصف فرموده است ان را و ان را سبب خشنودی خود قرار داده چنان چه وصف کرده است ان را و وصف فرموده است خو ها و طبیعت ها و مروّت های ان را و واضح کرده است پوشیده های ان را و محکم کرده است پیمان ان را از ظاهر و باطن ان که صاحب حلاوت و شیرینی و ایمنی است پس کسی که به ظاهر ان ظفر یابد و برخورد کند می بیند عجایب منظره های ان را در محلّ ورود و صدور ان و کسی که به زیرکی درک کند باطن آن را می فهمد پوشیده و تیزی نکات لطیفه آن را و عجائب مثال ها وحكمت ها و روش هائی که در ان است پس ظاهر ان نیکو عجب او راست و باطن آن دور تك و بی پایان از فهم بشر عادی است که عجایب ان تمام شدن ندارد و غرائب ان فنا پذپر نیست در ان است چشمه سار های هر گونه نعمتی و چراغ هائی برای روشن کردن تاریکی ها و تیره گی ها در های خیر و خوبی باز نمی شود مگر به کلید های ان و تاریکی ها و تیرگی ها روشن نشود مگر به چراغ های آن در ان است جدا کردن هر چیزی و چسبانیدن هر چیزی و بیان دو نام که بلند مرتبه و بلند قدر و مقام ترند از تمام نام ها (یعنی محمّد و علىّ صلوات الله عليهما و الهما) ان دو نامی که با یک دیگر جمع شدند و قبول کردند جمع شدن با یکدیگر را و صلاحیت ندارند مگر این که

ص: 320

هرد و با هم دیگر باشند و با هم دیگر نامبرده می شوند پس شناخته شوند و وصف کرده می شوند پس با هم دیگرند یعنی اوصاف کمالیّه هر دو یکی است

مؤلّف فقیر گوید ﴿جَمَلُهُ قیامها فِى تَمَامَ أَحَدِهِمَا فِى مَنَازِلِهِمَا جَرَى بِهَا﴾ چون سقیم به نظر آمد و نسخه صحیحی هم در دست نبود و به علاوه علّامه مجلسى عليه الرحمة هم برای ان بیانی نفرموده لذا از ترجمه و معنای آن خود داری کردم

و از برای این دو ستاره هائیست و دران ستاره ها ستاره هائیست یعنی برای ایشان ستاره هائیست که ائمه هدى علیهم السّلامند که ستاره های هدایتند که برای هر یک از ایشان ستاره ها یعنی دلائل و براهینی است در کتاب و سنّت و معجزاتیست که دلیل بر حقّانیت ان ها است که ان ستاره های هدایت حمایت می کنند حمایت کرده شدگان و حمایت کنندگان از ایشان را و رعایت می کنند رعایت کنندگان ان را و در قرانست بیان اسلام و حدود ان و ارکان آن و جا های اندازه گیری ان چه که پنهان شده است در گنجینه ان و سنجیده شده است بترازوی ان که ترازوی عدل و راستی و درستی و حکم قطعی است به درستی که رعایت کنندگان دین فرق گذاردند میان شک و يقين و حقّ ثابت واضح و واضح کننده ای اوردند و از روی تحقیق واضح و روشن کردند اسلام را واضح و روشن کردنی و تاسیس کردند برای ان اساس و پایه هائی را و اوردند برای گواهانی و دلیل هائی از علامّات و نشانه هائی که در ان ها کفایت است برای اکتفا کننده به ان و شفاء است برای شفا طلبنده از ان که حمایت

ص: 321

می کنند حمایت کرده او را و رعایت می کنند رعایت کرده او را و حفظ می کنند حفظ کرده او را و دوری می کنند از دور شده او و دوست می دارند دوست داشته او را به حکم خدا و فرمان برداری از او و ببزرگ شمردن فرمان او و یاد کردن او به چیزی که واجب است به ان یاد کرده شود وصل می کنند خود را به ولایت و دوستی و هم دیگر را ملاقات می کنند به نیکوئی و خوش گوئی و هم دیگر را به کاسه دیدار یک دیگر باب محبت و مهربانی سیراب می کنند و رعایت می کنند هم دیگر را به نیکی و حسن رعایت با سینه های بی کینه و بخل و حسد و كبر و نخوت و با خلق های روشن و باز و خوش طبعی و خوش خوئی و با تحیّت و درودی خوش اینده که شربت دِنائت و پستی از ان اشامیده نشود و راه نیابد گول زدن و یا غفلتی در ان پس کسی که در دل بگیرد از این صفات ذمیمه چیزی را در دل گرفته است طبع و خوی بَدی را واصل و ریشه خود را قطع کرده و بدل کرده است رفعت منزلت و مقام خود را به پستی به سبب نقص بهم تابیده شده ای که در او است و به واسطه حلال کردن او حرام را از جهت عهدی که از او گرفته شده و پیمانی که با او بسته شده به نیکی کردن و پرهیز کاری و ایثار راه هدایت بر این ها پیمان گرفته است خالق و افریننده ایشان زمانی که افریده است ایشان را و برادری و الفت را به ایشان یاد داد پس بنا بر این عهد و پیمان هم دیگر را دوست می دارند و بسبب آن یا یک دیگر متصل می شوند مانند زراعتی هستند که در زمین باقی می ماند و از تفاضل و زیادتی آن گرفته شود تا فانی شود و خالص ان باقی بماند غربال کرده و انتظار کشیده شود امر آن در کوتاهی روز های ان و کمی مقام آن در منزل و جای گاه خود تا این که تبدیل شود

ص: 322

منزل آن که غربال شده و بیخته شده آن زرع در ان منزل جای داده شود پس خوشا به حال صاحب قلب سلیم یا بهشت طوبی جای گاه صاحب قلب سلیمی است که اطاعت کند کسی را که او راهنمائی کند و دوری کند از ان چه که او را پست کند پس در اید در جایگاه کرامت و برسد براه سلامت زود باشد که بچشم خود می بیند و بینا می شود و اطاعت می کند هادی امر خود را و دلالت کرده شود به بالا ترین دلالتی و پرده جهالت گمراه کننده بازی دهنده برداشته شود پس کسی که بخواهد متفکّر و متذکّر شود باید یاد اوری کند رای خود را و مبارزه کند به شمشیر هدایت تا زمانی که در های هدایت بسته نشده و در های اسباب ان باز است و بپذیرد پند کسی را که او را پند دهد با كمال فروتنی و نیکوئی خشوع و ترس به سلامتی اسلام و دعوت تمام و درود گفتن در مقابل درود گفتن تحیت همیشکی است برای شخص خاضع فروتنی کننده ای که هم نفسی کند با ایمان و بشناسد میزان عدل را که عبارت از کتاب و سنّت و قران و عترتست پس باید بپذیرد امر او را و گرامی داشتن او را به پذیرفتنی نیکو و باید بترسد از سرکوبی پیش از وارد شدن آن به درستی که امر ما دشوار و مشکل است زیر بار نمی رود و نمی پذیرد ان را مکر ملک مُقَرّب یا پیغبر مرسل یا مؤمنی که قلب او امتحان ایمان خود را داده باشد حفظ نمی کند حَدیث ما را مگر حصار های محکم دل ها با سینه های استوار امانت نگاه دار یا عقل های مُزَرن پا بر جا

قال عَليه السَّلام

﴿یَا عَجَباً كُلَّ الْعَجَبِ بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبُ - فَقَالَ رَجُلُ مِنَ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ مَا هَذَا

ص: 323

الْعُجْبُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ وَ مَالِي لَا أَعْجَبُ وَ قَدْ سَبَقَ الْقَضَاءِ فِيكُمْ وَ مَا تَفْقَهُونَ الْحَدِيثَ أَلَّا صوتات بَيْنَهُنَّ مَوْتَاتِ حُصِدَ نَبَاتِ وَ نَشَرَ أَمْوَاتُ وا عَجَباً كُلَّ الْعَجَبِ بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبُ قَالَ أَيْضاً رَجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الْعُجْبِ الَّذِي لَا تَزَالُ و تَعْجَبُ مِنْهُ قَالَ ثكلت الْآخَرُ أُمِّهِ وَ أَيُّ عَجَبٍ يَكُونُ أَعْجَبُ مِنْهُ أَمْوَاتُ يَضْرِبُونَ هَامُ الْأَحْيَاءِ قَالَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَی النَّسَمَةَ كَأَنِّي أَنْظُرُ قَدْ تَخَلَّلُوا سِكَكِ الْكُوفَةِ وَ قَدْ شَهَرُوا سُيُوفِهِمْ عَلَى مَنَاكِبَهُمْ يَضْرِبُونَ كُلِّ عَدُوُّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ» یا ایها النّاس سلونی قَبْلَ أَنْ تفقدونی إنّی بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنَ الْعَالِمِ بِطُرُقِ الْأَرْضِ أَنَا یعسوب الدّین وَ غایه السّابقین وَ لِسَانُ المُتَّقین ، وَ خَاتَمِ الوَصیِّین وَ وَارِثَ النبییّن وَ خَلیفَه رَبِّ العالمین أَنَا قسیم النَّارِ وَ خَازِنِ الْجِنَانِ وَ صَاحِبُ الْحَوْضِ وَ صَاحِبُ الْأَعْرَافِ ولیس مِنَّا أَهْلَ البیت إِمَامٍ إِلَّا عَارِفُ بِجَمِیعِ أَهْلِ وِلایَته وَ ذلِکَ قَوْلِ اللَّهِ تبارک وَ تَعالی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ أَلَا یا أیّها النَّاسِ سَلونی قَبْلَ أَنْ تشرع بِرِجْلِهَا فتنه شرقیّه وَ تَطَأفی خِطَامُهَا بَعْدَ مَوْتِ و حیؤة أَوْ تشبّ نَارٍ بِالْحَطَبِ الجزل غربیّ الْأَرْضِ و رافعة ذیلها تَدْعُو یا وَیلَهَا بِذَحلة أَوْ مِثْلِهَا فَإِذَا اسْتَدَارَ الفلک قُلْتُ مَاتَ أَوْ هلک بأیّ وَادٍ سلک فیومئذ تأویل هَذِهِ الآیه ثُمَّ رَدَدْنا لکم الکرّة

ص: 324

عَلَیهَم وَ أمدَدنَاکُم بَأَمْوالٍ وَ بَنِین وَ جَعَلنَاکُم أَکثَر نَفیِراً﴾

معنى

ای عجب و تمام عجب است از هر گونه عجب که در میان ماه جمادی و ماه رجب روی خواهد داد پس مردی از شرطة الخميس عرض کرد یا امیرالمؤمنین این چه عجبی است فرمود چرا تعجّب نکنم و چرا عجب نباشد و حال ان که قضای پیشین الهی در حقّ شما جاری شده است و نمی فهمید حَدیث را مگر ان که صدا هائیست که در میان آن ها مرگ هائیست و چیده و بریده شدن روئیدنی هائیست و پراکنده و زنده شدن مرده هائیست چقدر عجب است و هر گونه عجبی در میان ماه جمادی و ماه رجب مرد دیگری عرض کرد یا امیر المؤمنین این چه عجبی است که همیشه از ان تعجّب می کنی فرمود ما دران دیگر بعزای او بنشیند چه عجبی است عجیب تر از این که مرده ها بر فرق های زنده ها زنند عرض کرد چه وقت این طور خواهد شد یا امیر المؤمنين فرمود قسم به ان کسی که دانه را می شکافد و بنده را آفریده و می افریند گویا می بینم که مرده ها در کوچه های کوفه گردش و کاوش می کنند در حالتی که شمشیر های ایشان بالای دوش های ایشانست و می زنند هر کسی را که دشمن خدا و پیغمبر او و اهل ایمان است و این است معنای فرموده خدای تعالی که فرموده است ای کسانی که ایمان آورده اند دوستی نکنید با گروهی که غضب کرده است خدا بر ایشان که مایوس و نا امید از اخرت می باشند هم چنانی که کفّار از صاحبان قبر ها مأیوس و نا امیدند ای گروه مردمان بپرسید از من پیش از آن که از میان شما کم شوم

ص: 325

و مرا نیابید به درستی که من دانا ترم به راه های اسمان و جهت بالا از کسی که دانا به راه های زمین است منم پادشاه دین منم پایان دهنده علوم پیشینیان و زبان پرهیز کاران و تمام کننده جانشینان و وارث علوم و کمالات پیغمبران و خلیفه پروردگار جهانیان منم قسمت کننده اتش دوزخ و خزینه دار بهشت ها و صاحب حوض کوثر و صاحب اعراف و نیست از ما اهل بیت نبوّت امامی مگر این که می شناسد همه اهل ولایت خود را و اینست معنای گفته خدای تعالی که فرموده است ای پیغمبر جز این نیست که تو ترساننده و بیم دهنده ای و از برای هر گروهی امامیست هدایت کننده و راه نماینده آگاه باشید ای گروه مردمان بپرسید از من پیش از این که راه یابد به پای خود فتنه مشرقیّه یعنی فتنه ای که در اخر زمان از سمت مشرق بلند شود و اتش ان مشتعل گردد و پای مال کند اندک اندوخته فنا پذیر خود را بعد از مرگ و زندگی یا بر افروخته شود اتش مغرب زمین به هیزم خشک و سطبر فتنه و فسادی که اتش ان دنباله دار است و دعوت می کند اهل ان زمان را به گفتن ویل و وای به سبب دشمنی و کینه توزی و کشتن و کشته شدن و مانند ان پس چون چرخ فتنه دور زند و صدای کشته شد و مرد بلند شود و راه های بد بینی و اختلاف پیش گرفته شود در ان روز و ان زمان تاویل این ایه ظاهر خواهد شد که خداوند متعال فرموده پس بر می گردانیم برای ایشان باز گشت کردن به دنیا را و مدد می کنم ایشان را به مال ها و فرزندان و قرار می دهیم جمعیت نفرات ایشان را بیش تر

قالَ عَليهِ السَّلام

ص: 326

﴿وَ لِذلِکَ آیات وَ عَلامّاتٍ أَوَّلُهُنَّ إحصار الکوفَة بِالرّصد وَ الْخَنْدَقِ و تَخریق الزَوایَا فِی سِکک الکُوفَة وَ تَعطیل الْمَسَاجِدِ أربَعینَ لَیلَة وَ تَخفق رایات ثَلَاثَ حَوْلَ الْمَسْجِدِ الأکَبَر یَشبِهنَ بِالهدی الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِی النَّارِ وَ قَتَلَ کَثیر وَ مَوْتُ ذَریع وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَکیّة بِظَهْرِ الکوفة فی سَبعینَ وَ الْمَذْبُوحِ بین الرُکن وَ الْمَقَامِ وَ قَتَلَ الأسبع (کذا فی النُّسْخَةِ) الْمُظَفَّرِ صَبْراً فی بیعه الْأَصْنَامُ مَعَ کثیر مِنْ شیاطین الانس وَ خُرُوجَ السّفیانی بِرایَة خَضْرَاءَ وَ صَلیب مِنْ ذَهَبٍ أمیرها رَجُلُ مِنْ کَلب وَ اثنی عَشَرَ أَلْفَ عَنَانِ مِنْ یحمل السّفیانی مُتَوَجِّهاً إلی مَکّة وَ المَدینة أمَیرَها أَحَدُ مِنْ بنی أمُیَّة یُقال لَهُ خَزیمَة أَطَمَسَ العین الشِّمَالِ عَلی عَینَه طَرْفَهُ تمیل بِالدُّنیا فَلَا تُرَدُّ لَهُ رایَة حَتّی یَنزل المَدینَة فَیَجمَعُ رِجَالًا وَ نِسَاءً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَیَحسَبَهُم فِی دَارِ بِالمَدینَة یُقال لَهَا دَارُ أبی الْحَسَنِ الأمویّ وَ یَبعَث خیلا فِی طَلَبِ رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ علیهم قَدِ اجْتَمَعَ علیه رِجَالُ مِنَ المُستُضعَفین بِمَکّة أمیرَهُم رَجُلُ مِنْ غَطَفَانُ حتّی إِذَا توسّطوا الأبیض بِالبیداء ، یَخسف بِهِمْ فَلَا ینجو مِنْهُمْ أَحَدُ إِلَّا رَجُلُ وَاحِدُ یحوّل اللَّهُ وَجْهَهُ فی قَفَاهُ لینذرهم وَ لیَکون آیة لِمَنْ خَلْفَهُ فیومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیه وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مِکان قَریب وَ یَبعَث السُّفیانِی مَائِهِ وَ ثلاثین أَلْفاً إلی الکوفَة فَینزِلونَ بِالرّوحَاء وَ الْفَارُوقُ وَ مَوْضِعُ مَریَم وَ عیسَی عَلیهِما السَّلَامُ بِالقادِسیّة وَ یَسیر مِنْهُمْ ثَمَانُونَ أَلْفاً حَتّی یَنزِلوا الکوفَة مَوْضِعُ قَبْرُ هُودٍ علیه السَّلَامُ بِالنَّخیله فَیَهجَموا عَلیهِ یَوم زِینَة وَ أمیرَ النَّاسِ جَبَّارٍ عَنید یقال لَهُ الکاهِن السَّاحِرِ فیَخرُج مِنْ مَدینَة یقال

ص: 327

لَهُ الزَّوْرَاءُ فی خُمُسَهُ آلَافٍ مِنَ الکهنه وَ یقتل علی جسرها سبعین أَلْفاً حتّی یحتمی النَّاسِ الْفُرَاتِ ثلاثه أیّام مِنَ الدِّمَاءِ وَ نَتُنَ الْأَجْسَامِ وَ یسبی مِنْ الکوفه أبکارا لَا یکشف عَنْهَا کف وَ لَا قِنَاعُ حتّی یوضعن فی الْمَحَامِلِ یزلف بِهِنَّ الثّویه و هی الغریّین ثُمَّ یخرج مِنْ الکوفه مَائِهِ أَلْفَ بین مشرک وَ مُنَافِقُ حتّی یضربون دِمَشْقَ لَا یصدَّهُم عَنْهَا صَادَّ وَ هی إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ وَ تَقَبَّلْ رایات شرقی الْأَرْضِ لیس بِقُطْنٍ وَ لَا کتّان وَ لَا حریر مختّمه فی رؤوس الْقَنَا بِخَاتَمِ السیّد الأکبر یسوقها رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ یوم تطیر بِالْمَشْرِقِ یوجد ریحها بِالْمَغْرِبِ کالمسک الأزفر یسیر الرُّعْبَ أَمَامَهَا شَهْراً وَ یخلف أَبْنَاءِ سَعْدِ السَّقَّاءِ بالکوفه طالبین بِدِمَاءِ آبَائِهِمْ وَ هُمْ أَبْنَاءُ الفسقه حتّی یهجم علیهم خیل الحسنیّ یستبقان کأنُّهُما فَرَساً رِهَانَ شَعَثٍ غیر أَصْحَابِ بواکی وَ فَوَادِحَ إِذْ یضرب أَحَدُهُمْ بِرِجْلِهِ باکیه یقول لَا خیر فی مَجْلِسٍ بَعْدَ یومنا هَذَا اللَّهُمَّ فَإِنَّا التَّائِبُونَ الْخَاشِعُونَ الرّاکعون السَّاجِدُونَ فَهُمْ الابدال الذین وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَجِلَ إِنَّ اللَّهَ یحبّ التّوابین و یحبّ المّتطهّرین وَ الْمُطَهَّرُونَ نُظَرَائهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ یخرج رَجُلُ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ رَاهِبُ مستَجیب الاِمام فَیَکون أَوَّلِ النَّصَاری إجابَة وَ یَهدِم صَوْمَعَتِهِ و یدّق صَلیبها وَ یَخرُج بِالمَوالِی وَ ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَ الخَیل فَیَسیِرونَ إِلَی النَّخیلَة بِأعَلام هُدَی فَیَکونَ مَجْمَعِ النَّاسِ جَمیعَاً مِنَ الْأَرْضِ کُلَّها بِالفَاروق وَ هی مَحجَّه أمیرَ المُؤمِنین وَ هِیَ مَا بَینَ البَرَس وَ الْفُرَاتُ فَیَقتل یَومَئِذ فیما بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ثلاثه آلَافٍ مِنَ الیَهوُد وَ النَّصَاری فَیَقتُل بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَیَومَئِذِ تَأوِیل

ص: 328

هَذِهِ الآیَة فَمَا زَالَتْ تِلک دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصیدَاً خامِدین بِالسِّیف وَ تَحْتَ ظِلِّ السِّیف وَ یَخلِف مِنْ بَنی أَشْهَبَ الزَّاجِرِ اللَّحْظِ فِی أُنَاسُ مِنْ غَیر أَبیهِ هَرابَا حَتّی یَأتونَ سِبطَری عَوذَا بِالشَجَر فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرکُضون لَا تَرکُضوا وَ ارْجِعُوا إلی مَا أُتْرِفْتُمْ فیه وَ مَساکِنُکُم لَعَلَّکُم تُسْئَلُونَ وَ مَساکِنِهُم الکُنُوز التَّی غَلبوا مِنْ أَمْوَالِ المُسلِمین وَ یَأتِیهِم یَومِئذ الْخَسْفُ وَ الْقَذْفِ وَ الْمَسْخُ فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة وَ مَا هِی مِنْ الظَّالِمین بِبَعید﴾

شرح لُغات

رصد محرّکه یعنی گروه چشم دارندگان مفرد و جمع و مذکّر و مونث در ان مساوی است در این جا مراد از بالرّصد یعنی با نقشه کشی و مهندسی کارشناسان صاحب نظر خندق و خندق معّرب کَندِه فارسی است و ان کوئی است که گِرداگِرد حصار و قلعه و لشکرگاه کنَنَد تخریق دریدن و قطعه قطعه کردن و بریدن و شکافتن زوايا جمع زاویه است به معنای کنج و بیغوله و کناره و تحريق الزوايا اشاره است به بریدن و خراب کردن کوشه و کنار ها و سکّو ها و یا شکافتن کوچه های بن بست و صاف و راست کردن کوچه ها و راه دادن به یک دیگر به عبارة اخرى يعنى خیابان کشی کردَن سُكَلِ جمع سکّه و ان به معنای راه بسته و بن بست است چنان چه در منتهی الارب گفته و حفق رایات یعنی جنبیدن پرچم ها مسجد اکبر مراد مسجد جامع كوفه است يشبهن بالهدی يعنی ان پرچم ها شباهت به پرچم هدایت دارند ولی هیچ کدام از آن ها پرچم هدایت نیست

ص: 329

موت ذریع یعنی مرگ بسیار سریع نفس زکیّه ای که با هفتاد نفر در پشت کوفه کشته می شوند از اهل هدایت است و غیر از سیّد حسنی است و نفس زکیّه ای که در میان رکن و مقام کشته می شود محمّد بن الحسن نام دارد و در بیست و پَنجُم ماه ذيجة الحرام در ان جا کشته می شود و بدون تردید پانزده روز بعد از کشته شدن او حضرت بقیه الله در مکّه ظاهر می شود و قتل الاسبع ظاهراً تحريف ابقع است چنان چه در بیشتر از روایات خاصّه و عامّه ابقع روایت شده و در بعضی اشقع است و ان نیز ظاهر اینست که تحریف شده باشد عنان به معنی پرچم و رایت است اطمس العين الشمال یعنی چشم چپ او نابینا است طرفه نقطه سرخی است از خون که در چشم حادث شود از ضربت و نخَوان روحاء نام موضعی است میان مکّه و مدینه سی یا چِهِل میل از مدینه دور است و نام دهی است از مضافات رحبه شام و نام دهی است از مضافات نهر عیسی و نام شهریست در عراق و در این جا مراد معنای اخر است فاروق نام موضعی است در میان بُرس و فرات قادسیّه از مضافات کوفه است زوراً بغداد است يوم زينة مراد روز عید است احتماء پرهیز کردن ثویّه نزدیک نجف است که قبر کمیل بن زیاد رضّی الله عنه در ان جا است رایات شرقی مراد پرچم های سیّد حسنی است سیّد اکبر مراد خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله است رحل من ال محمّد سيّد حسنى است یطير بالمشرق ظاهر اینست که حرکت او از مشرق با هواپیما باشد شقاء یعنی بد بخت و مراد از سعد ظاهرا سعد وقّاص باشد شعث غبر ژوليده مو و غبار الود فوادح بار های گران خمود بی هوشی و مردن اشهب به معنای سرخ و سفید برای علم و وصف هر دو اطلاق

ص: 330

شده زاجر برانگیزنده کاری لحظ نگاه کننده به چشم سبطرى به كسر سین و فتح باء و سكون طاء رفتن بتنجز و تکبر رکض دویدن اتراف اصرار بر نا فرمانی کردن و بی راه گردانیدن خسف فرور فتن به زمین قذف باریدن سنگ مسخ تغییر یافتن و تبدیل شدن صورت انسانیّت به سبعیت و حیوانیّت

معنى

و از برای آن یعنی فتنه مشرقیه و مغربیه و غیر این ها که قبلا در همین خطبه خبر داده علامّت ها و نشانه هائیست که اوّل ان ها حصار بندی کردن کوفه است با نفشه کسی و مهندسی کارشناس و کندن خندق گرداگرد حصار ان یا گرداگرد لشکر گاه ان و بریدن و شکافتن کوچه های بن بست و صاف کردن و راه دادن به یکدیگر کنایه است از خیابان کشی و مستقیم کردن ان ها در کوفه و تعطیل کردن مسجد ها تا چِهِل شب که کسی در ان ها نرود یا نماز و عبادت در ان ها به جا آورده نشود یا جماعت در ان ها بر پا نشود و بجنبش و اهتزاز در امدن سه پرچم در اطراف مسجد بزرگ تر کوفه که شبیه باشد به پرچم هدایت ولی پرچم هدایت نباشد بلکه پرچم های ضلالت و گمراهی باشد که کشنده و کشته شده آن ها اهل اتش جهنم باشند و کشتار و کشته شدن بسیار و مردن زیاد و کشته شدن نفس زکیّه با هفتاد نفر در پست کوفه که همه ان ها بر طریق حق باشند و سر بریده شدن نفس زکیّه ای در مکّه معظّمه درمسجد الحرام در میان ركن حجر الاسود و مقام ابراهیم علیه السّلام (که پانزده روز بعد از آن امام زمان علیه السّلام ظاهر شود . و نام او محمّد و نام پدر او حسن و از ال محمّد است

ص: 331

و کشته شد شخص (اسبع) یا ابقع که صاحب یکی از سه پرچم باطل است پس از ظفر یافتن به قتل صبر در راه بیعت کردن با بت ها یا بسیاری از شیطان های ادم صورت و بیرون امدن سفیانی با پرچم سبز (در بعضی از روایات با پرچم سرخ) و صلیبی از طلا که سر لشکر او مردیست از قبیله کلب با دوازده پرچم که در زیر هر پرچمی دوازده هزار مرد جنگی است که ان ها را سفیانی به مکّه می فرستند و مدینه که سر لشکر آن ها شخصی است از بنی امیّه به نام خزیمه که چشم چپ او نا بینا است و در چشم راست او نقطه ایست از خون و مایل به دنیا است پس ردّ کرده نمی شود از برای او پرچمی یعنی کسی از او جلوگیری نکند تا این که وارد مدینه می شود و در ان جا فرود می اید پسر جمع اوری می کند مردان و زنانی را از ال محمّد علیهم السلام و ان ها را زندانی می کند در خانه ای در مدینه که ان را خانه ابو الحسن اموی می گویند و بر انگیزد مرد ها و سوارانی را در طلب مردی از ال محمّد که در گرد و جمعی از مستضعفین یعنی از شیعیان و دوستان ال محمّد علیهم السلام جمع شده اند در مکّه و امیر این لشکری که می فرستد مردی است از قبیله غطفان تا این که می رسند لشکر او در وسط بیابان که قطعات ان سفید رنگ است و ان بیابان را بیداء می گویند ان زمین آن ها را به خود فرو می برد پس نجاة نمی یابد از ایشان احدی مگر یک نفر که روی او را خدا به عقب بر می گرداند تا بر گردد و بیم دهد سفیانی و تابعین او را و نشانه ای باشد برای کسانی که در پشت سر اویند پس در ان روز تاویل این امر ظاهر می شود که می فرماید و اگر ببینی هنگامی را که بترسند (یعنی لشکر سفیانی) پس نباشد هیچ گذشتی در ان و گرفته می شوند از جائی که نزدیک است

ص: 332

و می فرستد سفیانی یک صد و سی هزار لشکر به جانب كوفه که در روحاء که از مضافات نهر عیسی و نام شهریست در عراق و فاروق که نیز موضعی است در میان شهر برس و فرات فرود می ایند و فاروق موضع مریم و عیسى عليهما السّلام است در قادسیّه . و سیر می دهد هشتاد هزار نفر ان ها را به کوفه در موضع قبر هود پیغمبر علیه السّلام در نخیله فرود می آیند پس در روز عیدیست که هجوم می اورد بر این لشکر گردن کشی که اهل عناد و دشمنی است که او را کاهن و ساحر می گویند پس بیرون می اید از شهر بغداد با پنج هزار نفر از کهنه و می کشد در کنار جبران هفتاد هزار نفر را تا این که مردم تا سه روز از اب فرات پرهیز می کنند از جهت خون هائی که در ان ریخته شده و گند و عفونت جسم های کشته گانی که در ان ریخته و اسیر می کند از کوفه دختر های بکری را که ظاهر نمی شده است نه کف دستی و نه مقنعه ای از فرط حیا و عفت تا این که گذارده می شوند در محمل ها و ان ها را می اورند در نزدیکی ثویّه که محلی است در بیرون نجف اخر وادی از سمت کوفه که قبر کمیل بن زیاد در ان جا است و ان جا را عزّیین گویند پس بیرون می اید از کوفه صد هزار نفر ما بین مشرك و منافق تا این که می روند به طرف دمشق و کسی از ان ها جلوگیری نمی کند و دمشق باغ ارم صاحب ستون ها است - و رو می اورد پرچم هائی از سمت شرقی زمین که ان پرچم ها نه از جنس پنبه است و نه کتّان و نه ابریشم و بر سر نیزه های ان پرچم ها به مهر سیّد اکبر یعنی پیغمبر خاتم صلى الله عليه و اله و سلّم مهر زده شده که می کشد ان پرچم ها را مردی از ال محمّد علیهم السلام (یعنی سیّد حسنی) روزی که از سمت مشرق

ص: 333

پرواز می کند در مغرب به سوی ان پرچم ها مانند مِشک ازفز استشمام می شود سیر می کند ترس در پیش روی او بی گاه یعنی از هر کجا که سیر می کند به قدر یک ماه راه مانده که بمقصد برسد ترس او در دل ها جای گیرد و پسران سعد سقّا یعنی ذریّه سعد وقاص ملعون خلافت می کنند در کوفه در حالتی که طلب کنندگان خون های پدران خود هستند و ایشان پسران فاسقانند تا این که هجوم می اورد بر ایشان لشکر حسنی سبقت می گیرند بر یکدیگر مانند دو سواری که با هم دیگر مسابقه اسب دوانی گذارده باشند و اصحاب حسنی همه با مو های پریشان و غبار الود و گریان و بار های سنگین اندوه یکی از ایشان پای خود را بر زمین می زند در حالتی که گریان است و می گوید دیگر خیری در نشستن نیست پس از این روز که مادرانیم خدایا به درستی که ما توبه کنندگانیم که خاشع و ترسناکیم و رکوع کنندگان و سجده کنندگانم پس ایشانند ان ابدالی که وصف کرده است ایشان را خدای عزّ و جلّ که فرموده به درستی که خدا دوست می دارد توبه کنندگان را و دوست می دارد پاکان و پاکیزگان را و پاکیزگان نظیر های ایشان یعنی ابدالند از ال محمّد علیهم السّلام و بیرون می اید مردی از اهل نجران که ان راهبی است و اجابت می کند امام را پس او اوّل نصرانی است که ان حضرت را اجابت می کند و صومعه خود را خراب می کند و نرم می کند صلیب صومعه را و بیرون می اید با موالی و دوستان و ضعفای مردم و سواران پس می روند بجانب نخیله با پرچم های هدایت پس محلّ اجتماع همه مردم از زمین در فاروق است و

ص: 334

ان جا محل احتجاج امير المؤمنين عليه السّلام است و ان در میانه بُرس و فراتست پس کشته می شود در ان روز در میانه مشرق و مغرب سه هزار نفر از یهود و نصاری پس می کشند بعضی از ایشان در ان روز بعضی دیگر را ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که فرموده است پس همیشه این است دعوایشان تا این که قرار دهیم ایشان را در حالتی که مانند زرع بریده و درویده و مرده باشند با شمشیر و زیر سایه شمشیر و خلافت کند از پسران اشهب بر انگیزنده فتنه و نگرانی در میان مردم که زنا زاده است در حالتی که ترسانند تا این که می ایند به تبختر و تکبّر در حالتی که پناهنده به درخت شوند پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر خواهد شد که می فرماید پس چون احساس کردند عذاب ما را در ان حال ایشان می دوَند نَدَوید و بر گردید به سوی ان چه که اصرار در نافرمانی کردید و دیگران را هم از راه بیرون بُردید و بر گردید به مسکن های خودتان شاید شما سوال کرده شوید و مساکن ایشان کنج هائیست که به غلبه گرفته اند از مال های مسلمانان و می اید ایشان را در ان روز و ان زمان عذاب به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن بر ان ها و از صورت ادمیّت بیرون رفتن و مسخ شدن پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر شود که فرموده و نیست این عذاب ها دور برای ستمکاران

قالَ عَليه السَّلام

﴿وَ ینادی مُنَادٍ فی رَمَضَانَ مِنْ ناحیه الْمَشْرِقِ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ یا أَهْلِ الهدی اجْتَمَعُوا وَ ینادی مِنْ ناحیه الْمَغْرِبَ بَعْدَ مَا تغیب الشَّمْسُ یا أَهْلِ الهدی اجْتَمَعُوا وَ مِنَ الْغَدِ عِنْدَ

ص: 335

الظُّهْرُ بَعْدَ تکوّر الشَّمْسُ فتکون سَوْدَاءُ مَظلَمَة وَ الیَوم الثَّالِثِ یَفرِق بَین الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ بِخُرُوجِ دابَة الْأَرْضِ وَ تَقَبَّلِ الرُّومِ إلی قَریَة بِسَاحِلِ الْبَحْرِ عِنْدَ کَهفِ الفِتیة وَ یَبعَثُ اللَّهِ الفِتیَة مِنْ کَهفِهِم إلَیهِم رَجُلٍ یقال لَهُ مَلیخا وَ الْآخَرُ مُکسلِمینا وَ هْمامِنَ الشَّهداء وَ الْمُسْلِمَینِ لِلْقَائِمِ فَیَبعث أَحَدُ الفِتیَة إلَی الرُّومِ فَیَرجِع بّغَیر حَاجَّهُ وَ یَبعث بِالْآخَرِ فَیَرجِع بِالْفَتْحِ فَیَومِئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وکرهاً ثُمَّ یَبعَث اللَّهُ مِنْ کلّ أُمِّة فَوْجاً لیَریَهُم مَا کانوا یَوعَدون فَیومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة وَ یَوم نَبْعَثُ مِنْ کُل أُمِّة فَوْجاً مِمَّنْ یَکذِّب بِایاتِنا فَهُمْ یوزَعون وَ الوَزع خَفَقَانَ أَفْئِدَتُهُمْ وَ یَسیر الصِّدیق الأکبَر بِرایَة الهُدی وَ السیف ذِو الْفَقَارِ وَ المَحضرة حَتی یَنزِل أَرْضٍ الهِجرَه مَرَّتَین وَ هِی الکَوفَة فَیَهدِم مَسْجِدِهَا وَ یُبَنیه عَلی بِنَائِهِ الْأَوَّلِ وَ یَهدِم مَا دُونَهُ مِنَ دُورِ الجَبابِرَة وَ یَسیرُ إلَی البَصرِة حَتّی یَشرِف عَلی بِحَرِّهَا وَ مَعَهُ التَّابُوتُ وَ عَصَا موسی فَیَعزِم عَلَیهِ فیزفر فِی البَصرة زفرَة فتُصیرُ بَحْراً لجِیّا لَا یَبقی فِیها غَیر مَسْجِدِهَا کَجؤجؤ السَفینَة عَلی ظَهْرِ الْمَاءِ ثُمَّ یَسیر إلَی حرورَا حَتّی یَحرِقَها وَ یَسیر مِنْ بَابِ بَنی أَسَدٍ حتّی یَزفر زفرَة فِی ثَقیف وَ هُمْ زَرْعٍ فِرْعَوْنَ ثُمَّ یَسیر إلَی مِصْرَ فیَصعَد مِنْبَرِهِ فَیخطِب النَّاسِ فَتستَبشِر الْأَرْضِ بِالْعَدْلِ وَ تَعطِی السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ الشَّجَرِ ثَمَرِهَا وَ الْأَرْضِ نَبَاتَهَا وَ تَتزیّن لِأَهْلِهَا وَ تَأْمَنَ الْوُحُوشُ حتَّی تَرتَعی فِی طُرُقِ الْأَرْضِ کأنعامِهُم وَ یَقذِف فِی قُلُوبِ المُؤمِنین الْعِلْمِ فَلَا یَحتاج مُؤْمِنٍ إلی مَا عِنْدَ أخیه مَنْ عَلِمَ فَیَومِئِذ تأویل هَذِهِ الآیَة یُغنی اللَّهِ کُلّا مِنْ سَعَتِهِ وَ تَخْرُجَ

ص: 336

لَهُمُ الْأَرْضُ کنوزها وَ یَقول الْقَائِمِ کُلوا هَنیئا بِِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الأیّام الخَالیِة فَالمُسلمِون یَومِئِذِ أَهْلِ صَوَابٍ للدّین أُذِنَ لَهُمْ فِی الکَلام فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیة وَ جَاءَ رَبُّک وَ المُلک صَفّاً صَفّاً فَلَا یَقبل اللَّهِ یَومَئذ إِلَّا دینَه الْحَقِّ أَلا لِلَّهِ الدین الْخَالِصِ فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة أَوْ لَمْ یَروا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَتخرِخ بِهِ زَرْعاً تأکل مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَفَلا یُبصِرون وَ یَقولون مَتی هذَا الوعد إِنْ کُنتُم صادِقین قُلْ یَوم الْفَتْحِ لا یَنفَع الذَینَ کَفَروا إیمَانَهَم وَ لا هُمْ یُنصَرون فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ فَیَمکِث فیما بَین خُرُوجِهِ إلی یَوم مَوْتِهِ ثلاث مائه سِنِّهِ وَ نیّف وَعّدَهُ أَصْحَابِهِ ثَلاثمائه وَ ثلاثه عَشَرَ مِنْهُمْ تَسَعُهُ مِنْ بَنی إسرائیل وَ سَبْعُونَ مِنَ الْجِنِّ وَ مِأتَانِ وَ أَرُبُعُهُ وَ ثَلَاثُونَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ الذینَ غَضِبُوا لِلنَبیّ صَلَی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ إِذْ هَجمَته مُشرِکوا قُرَیش فَطَلَبُوا إلی نَبیّ اللَّهِ أَنْ یأذن لَهُمْ فی إجابتهم فَأَذِنَ لَهُمْ حَیث نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَة إِلَّا الذَین آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکِروا اللَّهِ کَثیرا وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلم الذَین ظَلَمُوا أی مُنْقَلَبٍ یَنقَلِبون وَ عِشْرُونَ مِنَ أَهْلِ الیَمَن مِنْهُمْ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ مِأتَانِ وَ أَرُبُعَهُ عَشَرَ الذَین کانوا بِسَاحِلِ الْبَحْرِ مِمَّا یلی عَدْنٍ فَبَعَثَ إلَیهِم نَبی اللَّهِ بِرِسالتة فَأَتَوْا مُسلِمین وَ مِنْ أَفْنَاءِ النَّاسِ أَلْفَانِ وَ ثمانمائه وَ سَبعَة عَشَرَ وَ مَنْ المَلائَکة أَرْبَعُونَ أَلْفاً مِنْ ذلک مِنْ المُسوّمِین ثَلاثَه آلَافٍ وَ مَنْ المُردَّفین خُمُسَهُ آلَافِ فَجَمیع أَصْحَابِهِ سبعَة وَ أَرْبَعُونَ أَلْفاً وَ مَاة وَ ثَلَاثُونَ مِنَ ذلک تَسَعُهُ رؤس مَعَ کل رَأْسٍ مِنْ الملائکه أَرُبُعَهُ آلَافٍ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ عَدَّهُ یَوم بَدْرٍ فَبِهم یُقاتِل وَ إیاهُم

ص: 337

یَنصر اللَّهِ وَ بِهِمْ یَنتَصِر وَ بِهِمْ یَقدّم النَّصّرَ وَ مِنْهُمْ نَضرَة الْأَرْضِ (قَالَ المجلسی اعلی اللَّهِ مَقَامُ کتبتها کَما وَجَدْتُها وَ فیها نَقَصَ حُرُوفُ) (انتهی کلامه)﴾

شرح لُغات

ایزاع به معنای بر انگیختن و تحریص نمودن وزع را در ضمن کلام ان حضرت به خفقان قلب معنى فرموده محضرة ظاهرا اسب مخصوص باشد دوُءُور و دور جمع دار است به معنی خانه جَبابَرة جمع جبّار است به معنای گردن کش و ستم پیشه زَفَرَة بانک کردن بحر لجّی دریای بسیار اب جُوجؤ السّفینه بر وزن هُدهُد سینه کشتی حروراء دهی است در پشت کوفه به قدر دو میل راه فاصله و نام شهريست ارض الجرز به ضم جيم و راء و ضم جيم و سکون راء و به فتح هر دو و سکون دوّم به چهار لغت زمین بی نبات را گویند که هیچ نرویاند یا ان که علف وی را چرانیده باشند یا زمین باران نرسیده را گویند نیّف بر وزن کیّس افزونی و زیادتی چیزی و هر چه از ده زیاد تر باشد ان را نیز نیّف گفته اند و نیز گفته شده که هر چه از عقد اوّل بگذرد تا به عقد دوّم رسد و هكذا از دوّم بگذرد تا به سوّم رسد و باقی را بر همین قیاس کن ان را نیّف گویند و از یک تا سه را نیز نیّف گویند انقلاب بر گشتن و منقلب بر گردیدن و جای بر گردیدن افناء جمع فناً است به معنی گروه مسوّمین ملائکه نشان داری هستند که در جنگ شناخته شوند مردفین به کسر دال و فتح دال هر دو امده بنا بر اوّل يعنى ملائکه ای كه که پیروی کننده اند بعضی از آن ها بعض دیگر را یا پیروی کننده برای مؤمنین که حفظ کنند ایشان را - و بنا بر دوّم در حق ان هائیست که چون دیگری سوار شود در عقب ان ها

ص: 338

ان ها را مردفین گویند چنان چه در مجمع البحرین گفته است

معنى

و ندا می کند منادیئی در ماه رمضان از طرف مشرق و ندای او اینست که ای اهل هدایت جمع شوید و این ندا هنگام در امدن و طالع شدن افتاب خواهد بود و ندا می کند ندا کننده دیگری از طرف فرو رفتن و غروب کردن افتاب یعنی مغرب که ای اهل هدایت جمع شوید و این ندا بعد از غروب آفتاب اوّل شب خواهد بود و در فردای ان روز در وقت ظهر بعد از گرفته شدن نور افتاب که رنگ ان سیاه و تاریک کننده باشد خواهد بود یعنی افتاب می گیرد و در روز سوّم حق از باطل جدا می شود بیرون می اید دابّة الارض یعنی جنبنده زمین که مراد خود ان حضرت اعنى امير المؤمنين عليه السّلام خواهد بود چنان چه از اخبار و احادیث صحیحه و معتبره فهمیده می شود و لشکر رومی ها رو می اورند به سوی شهری که در کنار دریا واقع است نزدیك كهف یعنی غار و شکاف کوهی که جوان مردان یعنی اصحاب کهف در ان جایند و بر می انگیزاند خدا آن جوان مرد ها را از کهف خودشان یعنی از ان غار و شکاف کوهی که در ان خوابیده اند و می فرستند به سوی ایشان یعنی به سوی رومی ها مردی را که ان را ملیخا می گویند و مرد دیگری را که ان را مَکسَلمینا می گویند و این ها یعنی این دو نفر از شهیدان و تسلیم شوندگان به قائم (علیه السّلام) اند پس ان حضرت می فرستد یکی از این دو جوان مرد را به سوی رومی ها پس ان جوان بر می گردد بدون این که حاجتی انجام داده باشد یعنی پیشرفتی در مقصد کرده باشد پس حضرت ان دیگر را می فرستد پس ان شخص بر می گردد با گشایش و فیروزی پس در ان روز تاویل

ص: 339

این ایه ظاهر می شود که می فرماید و خالص برای او یعنی برای خدا اسلام می اورند يا بقائم ال محمّد صلوات الله عليهم تسلیم می شوند همه کسانی که در اسمان ها و زمین می باشد از روی رغبت و میل و از روی کراهت پس برانگیزاند خدا از هر گروهی فوجی یعنی دسته ای را یعنی زنده می کند از هر امّتی دسته ای از مردگان ایشان را تا به ان ها بنماید ان چه را که وعده داده شده بودند از ظهور دولت حقّه و پر شدن زمین از عدل و داد و انتقام کشیدن از اهل ظلم و جور و رجعت ال محمّد عليهم السّلام و در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که فرموده و روزی که بر انگیخته شود از هر امّتی دسته ای از کسانی که تکذیب کردند و دروغ پنداشتند ایات و نشانه های قدرت و عظمت ما را پس ایشان به طپش دل گرفته خواهند شد و كلمه وزَع به معنای خفقان و طپشی است که در دل های ایشان می افتد و سیر می کند بسیار راست گوی بزرگ تر یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام با پرچم هدایت و شمشير ذو الفقار و اسب خاصّه تا این که فرود می اید در محل هجرت خود و ان زمینی کی در ان هجرت فرموده است دو مرتبه یعنی کوفه پس خراب می کند مسجد ان را و بنا می کند به بنائی که در اوّل بنا شده و ان چه غیر از بنای اوّل است خراب می کند و نیز خراب می کند غیر از ان خانه هائی که جبّاران و گردن کشان و ستم کاران در ان جا بنا کرده اند و می رود به جانب بصره تا این که مُشرف بر دریای آن می شود و با او است تابوت و عصای موسی پس قصد می کند نابود کردن ان را پس فریاد می کند به بانک بلند فریاد کردن عجیبی در بصره پس ان جا را آب می گیرد و دریای پُر ابی می شود به نحوی که باقی نماند در ان غیر از مسجد او که ان مانند سینه کشی بر روی ابست پس از ان جا می رود به جانب حرورا که موضعی است در

ص: 340

پشت کوفه به دو میل راه فاصله یا نام شهریست تا آن که می سوزاند ان جا را و می رود از دروازه بنی اسد تا این که فریاد می زند ببانک بلند فریاد زدن عجیبی در قبیله ثقیف و حال ان که ایشان می شتابد ببدی و ترسنده است دل های ان ها پس از ان می رود به جانب مصر و بر منبر ان بالا می رود پس به مردم ان جا خطاب می کند و بشارت می دهد ایشان را به عدل و داد در روی زمین و اسمان باران خود را می بارد و درخت ها میوه های خود را ظاهر می کند و زمین روئیدنی های خود را می رویاند و زینت های خود را برای اهل خود ظاهر می کند و نیست هیچ حیوان وحشی مگر این که چرا می کند در طرف زمین مانند چهار پایان بومی ان ها و علم و دانائی در دل های مؤمنین انداخته می شود پس محتاج نمی شود مؤمنی به یاد گرفتن علم از برادر مؤمن خود پس در ان روز تاویل این این ظاهر می شود که فرموده است بی نیاز می گرداند خدا همه مؤمنین را از گشایش فضل خود و بیرون می اورد زمین از برای ایشان گنج های خود را و قائم علیه السّلام می فرماید پس بخورید یعنی نعمت های خدا را گوارا باد شما را به سبب آن چه که پیش فرستادید در روز های گذشته پس مسلمانان در ان روز از اهل صوابند هر اینه ان کسانی هستند که به ان ها اذن داده می شود در سخن گفتن پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود و جاء ربک و الملك صفا صفاً یعنی و می اید صاحب و پادشاه تو یعنی قائم ال محمّد و صفوف ملائکه پشت در پشت یک دیگرند پس در ان روز نمی پذیرد خدا مگر دین حقّ خود را آگاه باشید که دین خالص مخصوص است برای خدا پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر خواهد شد ایا ندانسته اند که ما می کشانیم اب را در زمین بی اب و گیاه که باران به ان نباریده یا گیاهی در ان

ص: 341

روئیده نشده پس بیرون اید به سبب ان زراعتی که بخورند از آن ها چهار پایانتان و خودتان ایا پس نمی بینند و می گویند چه وقت است این فتح و گشایش اگر هستید شما راست گویان بگو روز فتح و گشایش نفع نمی دهد ان کسانی را که کافر شدند ایمان اورد نشان و نیستند ایشان کسانی که یاری کرده شوند پس رو گردان شو از ایشان و منتظر باش به درستی که ایشان هم انتظار کشنده گانند - چی درنگ می نماید یعنی قائم علیه السّلام از زمان بیرون آمدن و ظاهر شدنش تا روزی که می میرد سی صد سال و چیزی زیاد تر که عبارت باشد زیادتی ان میان ده سال تا نود سال و عدد اصحاب و سی صد و سیزده نفرند نه نفر ایشان از بنی اسرائیلند و هفتاد نفر از جنّیانند و دویست و سی و چهار نفر دیگر هفتاد نفر از ایشان کسانی هستند که برای خاطر پیغمبر صلى الله عليه و اله غضب کردند و هجوم آوردند بر مشرکین قریش و از پیغمبر اذن خواستند پس ان حضرت اجابت فرمود و اذن داد ایشان را زمانی که این ایه نازل شد که فرموده مگر ان هائی که ایمان وردند و عمل شایسته کردند و بسیار یاد خدا کردند و بعد از مظلوم واقع شدن یاری کرده شدند و زود باشد که بدانند ان هائی که ستم کردند کدام بازگشتی است بازگشتن و جای برگشتن ایشان که به ان جا بر می گردند - و ده نفر از اهل یمن اند که از ایشان است مقداد پسر اسود و دویست و چهار ده نفر ایشان کسانی هستند که در کنار دریای عدن می باشند که برانگیخته شد به سوی ایشان پیغمبر خدا با رسالت از جانب خدا پس آمدند و همه مسلمان شدند - و از گروه ها و جمعیّت های سایر مردم دو هزار و هشت صد و

ص: 342

هفده نفر و از ملائکه چِهِل هزار نفر که سه هزار نفر از ان ها از ملائکه ای هستند که نشانه های جنگی دارند و به ان نشانه ها شناخته می شوند و پنج هزار نفر از آن ها از ملائکه مُردفین اند که بعضی از ان ها پیروی از بعض دیگر کنند یا آن ها پیروی از مؤمنین و نگاه داری از ایشان کنند و یا این که بعضی از ایشان بعض دیگر را در ردیف خود سوار کنند پس همه اصحاب ان حضرت چِهِل و هفت هزار و یک صد و سی نفرند که نه نفر از ان ها سر کردگان لشکر ان حضرتند که با هر یک از ان ها چهار هزار از جنّ و انس اند به عدد لشكر روز بدر پس ان حضرت به مدد ایشان قتال می کند و به سبب ایشان نصر و یاری در پیش روی ان حضرت است و از ایشان است نعمت و زیست و توان گری زمین و خوبی و تازه روئی ان

(مجلسی علیه الرحمة می فرماید نوشتم این خطبه را هم چنانی که یافتم ان را و درانست نقص حروف)

بخش پَنجُم در اخبار حسنیّه و حسینیّه و سجّادیّه

اشاره

این بخش مشتمل بر سر قسمت است قسمت اوّل در اخباری که از حضرت سبط اکبر امّام حسن مجتبی علیه السّلام روایت شده قسمت دوّم در اخباری كه از سبط دوّم حضرت ابی عبد الله الحسين علیه السّلام روایت شده قسمت سوّم در اخباری که از حضرت امّام چَهارُم علی بن الحسين زين العابدين علیه السّلام روایت شده

313قسمت اوّل از بخش پَنجُم حديث اوّل

سیزدَهُم بحار الانوار . طبع طهران ص 176 به سند خود از حضرت امّام حسن علیه السّلام

ص: 343

بخش پَنجُم قسمت اوّل

اشاره

روایت کرده که فرموده ﴿مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلاَّ وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ إِلاَّ اَلْقَائِمَ اَلَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اَللَّهِ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ علیه السَّلَامُ فَإِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ يُخْفِي وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ شَخْصُهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بِيعَة إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ علیهما السَّلَامُ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلَ اللَّهُ عُمُرُهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذلِكَ بيَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ﴾

یعنی نیست از ما ائمّة احدی مگر این که واقع می شود در گردن او بیعت گردن با طاغیه زمانش یعنی خلیفه جور مگر ان قیام کننده ای که نماز می گذارد در پشت سر او روح خدا عیسی پسر مریم علیه السّلام زیرا که خدای عزّ و جلّ پنهان می کند ولادت او را و پنهان می گرداند شخص او را از دیده های مردم تا این که بیعت احدی در گردن او نباشد هنگامی که بیرون می اید یعنی ظاهر می شود و ان نُهُم از فرزندان برادرم حسین علیه السّلام است پسر سيّده و بزرك كنيزان يعنى عليا جناب نرجس خاتون قیصر زاده روم که دراز می گرداند خدا عمر او را در غیبت و پنهانی او تا این که ظاهر میشود در صورت جوانی چِهِل ساله تا دانسته شود که خدا بر هر چیزی توانا است

مولّف نا چیز گوید از این حَدیث شریف چند چیز مستفاد می شود اوّل ان که چون ظاهر شود بیعت احدی به گردن او نیست بر خلاف سایر ائمّه که در زمان

ص: 344

در احادیث حسینیّه

خلفاء جور بوده اند دوّم آن که چون ظاهر شود حضرت عیسی علیه السّلام به آن حضرت اقتداء کند و پشت سر او نماز بگذارد و این دلیل افضلیّت ان حضرتست بر حضرت عیسی سوّم مخفی بودن ولادت ان حضرت بر مردم نظیر خفاء ولادت حضرت ابراهيم خليل الله و موسى كلیم الله عليهم السّلام چَهارُم غیبت گردن ان حضرت و مخفی بودن او در زمان غیبت از نظر ها پَنجُم طولانی و دراز شدن مدّت غیبت ان بزرگوار شِشُم مصرف نگردن گردش زمان و طول مدّت غیبت در بنیه ان حضرت و ظاهر شدن آن بزرگوار بسنّ جوانی چِهِل سالکی یا کم تر از چِهِل سال چنان که از احادیث بسیار دیگر فهمیده می شود هفتم ان که ان بزرگوار از فرزندان حضرت امّام حسین علیهم السّلام است و مادر بزرگوار و سیّده تمام کنیزانست

314حَدیث دوّم

سیزدَهُم بحار ص 177 به سند خود نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یَبْعَثُ اَللَّهُ رَجُلاً فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ کَلَبٍ مِنَ اَلدَّهْرِ وَ جَهْلٍ مِنَ اَلنَّاسِ یُؤَیِّدُهُ اَللَّهُ بِمَلاَئِکَتِهِ وَ یَعْصِمُ أَنْصَارَهُ وَ یَنْصُرُهُ بِآیَاتِهِ وَ یُظْهِرُهُ عَلَی اَلْأَرْضِ حَتَّی یَدِینُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً وَ نُوراً وَ بُرْهَاناً یَدِینُ لَهُ عَرْضُ اَلْبِلاَدِ وَ طُولُهَا لاَ یَبْقَی کَافِرٌ إِلاَّ آمَنَ وَ لاَ طَالِحٌ إِلاَّ صَلَحَ وَ تَصْطَلِحُ فِی مُلْکِهِ اَلسِّبَاعُ وَ تُخْرِجُ اَلْأَرْضُ نَبْتَهَا وَ تُنْزِلُ اَلسَّمَاءُ بَرَکَتَهَا وَ تَظْهَرُ لَهُ اَلْکُنُوزُ یَمْلِکُ مَا بَیْنَ اَلْخَافِقَیْنِ أَرْبَعِینَ عَاماً فَطُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ أَیَّامَهُ وَ سَمِعَ کَلاَمَهُ﴾ (در جلد هفتم اثبات الهداة ص 49 طبع قم) یعنى بر می انگیزاند خدا در اخر زمان و سگ صفتی و دیوانگی اهل روزگار

ص: 345

و سختی دوران و نادانی مردم مردی را که یاری کند او را به ملائکه خود و حفظ کند یاران او را به وسیله و سبب ایات و نشانه های خود و ظاهر کند او را بر اهل زمین و غلبه کند بر همه ان ها تا خواه و نا خواه به دین حق بگروند و زمین را از عدل و داد و نور و برهان پر کند و درازا و پهنای روی زمین به دین او متدیّن شوند تا ان جا که هیچ کافری بر روی زمین نماند مگر این که ایمان آورد و هیچ ناشایسته ای نماند جز این که شایسته شود و در دولت او درنده گان صلح و سازش کنند و ازار نرسانند و زمین برکات خود را بیرون آورد و اسمان برکت های خود را فرو بارد و گنج ها برای او ظاهر گردد چِهِل سال بر شرق و غرب زمین حکومت کند ای خوشا به حال ان که دوران او را در یابد و سخنش را بشنود

علّامه مجلسی رحمت الله علیه در ذیل این حَدیث بیانی فرمود که مضاد و ترجمه ان انیست اخبار وارده در ایام ملک و سلطنت ان حضرت مختلف وارد شده بعضی از ان ها محمول است بر جمیع مدّت ملك او و بعضی بر زمان استقرار دولت او و بعضی بر حساب سال های متداوّل در میان ما است و بعضی محمول بر سال ها و ماه های طولانی (ربوبیت) و خدا می داند و به حقایق دانا تر است

315حديث سوّم

اثبات الهداة . جزء هفتم طبع قم ص 409 به سند خود از حسن بن علی عليهما السّلام روایت کرده که فرمود ﴿لاَ یَکُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ اَلَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّی یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ

ص: 346

وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتَّی یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ بِالْکُفْرِ عَلَی بَعْضٍ قُلْتُ مَا فِی ذَلِکَ خَیْرٌ قَالَ اَلْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ذَلِکَ یقُومُ قَائِمُنَا و یَرْفَعُ ذَلِکَ﴾

یعنی

نمی باشد این امر یعنی ظهور قائم علیه السّلام که انتظار ان را می کشید تا این که بیزاری جوید بعضی از شما ها از بعضی دیگر و لعن کند بعضی از شما بعض دیگر را و اب دهن بیندازد بعضی از شما بر روی بعض دیگر و تا این که شهادت دهد بعضی از شما به کفر بر ضرر بعضی (راوی گفت) گفتم در ان زمان خیری نیست . فرمود همه خیر در انست قیام می کند قائم ما و بر می دارد ان را

قسمت دوّم از بخش پجم

در بیان ان چه از حضرت سیّد الشهداء ابی عبد الله الحسین علیه السّلام روایت شده

316حَدیث اوّل

سیزدَهُم بحار ص 193 اطبع طهران از غیبت نعمانی به سند خود از بشر بن غالب اسدی از ان حضرت روایت نموده که گفت قال لی الحسين بن علىّ عليهما السلام ﴿يا بِشَرِّ مَا بَقَاءَ قُرَيْشُ إِذَا قَدِمَ الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ مِنْهُمْ خَمْس مِائَةِ رَجُلٍ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ صَبْراً ثُمَّ قَدّمَ خَمْس مِائَةِ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ صَبْراً ثُمَّ قدّم خَمْس مِائَةِ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ صَبْراً فَقُلْتُ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَيَبْلُغُونَ ذَلِكَ فَقَالَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنَّ مَوْلَى الْقَوْمِ مِنْهُمْ قَالَ فَقَالَ لِي بَشِيرِ بْنِ غَالِبٍ أَخُو بِشْرِ بْنِ غَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَدَّسَت عِدَّاة﴾

ص: 347

بخش پَنجُم قسمت دوّم

اشاره

یعنی گفت بشر بن غالب که فرمود برای من حسين بن على عليهما السّلام اى بشرچون قیام کند قائم علیه السّلام از ایشان یعنی از قریش کسی باقی نخواهد ماند پانصد نفر از ایشان زده می شود گردن هاشان و کشته می شوند به قتل صبر پس پیش ایند پانصد نفر دیگر از ایشان و زده می شود گردن هایشان پس پیش آورده شوند پانصد نفر دیگر پس زده شود گردن هایشان گفت پس گفتم اصلحک الله ایا عدد که ایشان به این اندازه می رسد پس حضرت فرمود غلام و دوست این گروه یعنی قریش از ایشان محسوب شود پس بشیر بن غالب برادر بشر بن غالب گفت که گواهی می دَهُم که حسين بن علىّ عليمها السّلام شمرد تا شش مرتبه

مولّف گوید قتل صبر یعنی باز داشتن و زندانی و حبس کردن است کسی را برای کشتن و ظاهر حَدیث انست که کشته شوندگان از قریش در شش مرتبه هر مرتبه پانصد نفر سه هزار نفر خواهند بود و فرمایش ان حضرت که فرموده مولى القوم منُهُم اشاره به انیست که هوا خواهان و موالی و تابعین قریش هر چند از قریش هم نباشند به زور قریش محسوب می شوند

317حديث دوّم

سیزدَهُم بحار ، ص 218 به سند خود از حضرت باقر از حضرت سیّد الشهداء عليهما السلام روایت کرده که فرمود ﴿قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ یُقْتَلَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّکَ سَتُسَاقُ إِلَی الْعِرَاقِ وَ هِی

ص: 348

أَرْضٌ قَدِ الْتَقَی بِهَا النَّبِیُّونَ وَ أَوْصِیَاءُ النَّبِیِّینَ، وَ هِیَ أَرْضٌ تُدْعَی عمورا ، وَ إِنَّکَ تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِکَ، لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ، وَ تَلَی قُلْنا: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» یَکُونُ الْحَرْبُ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ، فَأَبْشِرُوا فَوَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَی نَبِیِّنَا، قَالَ: ثُمَّ أَمْکُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ، فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ، فَأَخْرُجُ خَرْجَهً یُوَافِقُ ذَلِکَ خَرْجَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قِیَامَ قَائِمِنَا علیهما السلام ثُمَّ لَیَنْزِلَنَّ عَلَیَّ وَفْدٌ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَمْ یَنْزِلُوا إِلَی الْأَرْضِ قَطُّ وَ لَیَنْزِلَنَّ إِلَیَّ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ جُنُودٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ وَ لَیَنْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ أَنَا وَ أَخِی وَ جَمِیعُ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی حَمُولَاتٍ مِنْ حَمُولَاتِ الرَّبِّ خَیْلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ یَرْکَبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَیَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ لِوَاءَهُ وَ لَیَدْفَعَنَّهُ إِلَی قَائِمِنَا مَعَ سَیْفِهِ، ثُمَّ إِنَّا نَمْکُثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ یَخْرُجُ مِنْ ارض الْکُوفَهِ عَیْناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَیْناً مِنْ مَاءٍ وَ عَیْناً مِنْ لَبَن ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَدْفَعُ إِلَیَّ سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ وَ یَبْعَثُنِی إِلَی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَلَا آتِی عَلَیّ عَدُوٍّ لِلَّهِ إِلَّا أَهْرَقْ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّی أَقَعَ إِلَی الْهِنْدِ فَأَفْتَحُهَا وَ إِنَّ دَانِیَالَ وَ یُوشَعَ یَخْرُجَانِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ یَقُولَانِ: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یَبْعَثُ اللَّهُ مَعَهُمَا إِلَی الْبَصْرَهِ سَبْعِینَ رَجُلًا فَیَقْتُلُونَ مُقَاتِلِیهِمْ وَ یَبْعَثُ بَعْثاً إِلَی الرُّومِ فَیَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ کُلَّ دَابَّهٍ حَرَّمَ اللَّهُ لَحْمَهَا حَتَّی لَا یَکُونَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطَّیِّبُ وَ أَعْرِضُ عَلَی الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لَأُخَیِّرَنَّهُمْ بَیْنَ الْإِسْلَاموَ السَّیْفِ، فَمَنْ

ص: 349

أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ کَرِهَ الْإِسْلَامَ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ، وَ لَا یَبْقَی رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یَمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابَ، وَ یُعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنْزِلَتَهُ (و منزلته) فِی الْجَنَّهِ وَ لَا یَبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَی وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًی إِلَّا کَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَائهُ بِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَیَنْزِلَنَّ الْبَرَکَة مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ حَتَّی إِنَّ الشَّجَرَهَ لَتَقْصِفُ بِمَا یُرِیدُ اللَّهُ فِیهَا مِنَ الثَّمَرَهِ وَ لَتَأْکُلَنَّ ثَمَرَة الشِّتَاءِ فِی الصَّیْفِ وَ ثَمَرَة الصَّیْفِ فِی الشِّتَاءِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکتاب آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ لَیَهَبُ لِشِیعَتِنَا کَرَامَهً لَا یَخْفَی عَلَیْهِمْ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ مَا کَانَ فِیهَا حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ یُرِیدُ أَنْ یَعْلَمَ عِلْمَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَیُخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا یَعْمَلُونَ﴾

يعنى فرمود حسین علیه السّلام به یاران خود پیش از ان که کشته شود که رسول خدا صلى الله علیه و اله به من فرمود ای پسرک من به درستی که تو زود باشد که رانده شوی به سوی عراق و ان زمینی است که رسیده اند به ان پیغمبران و اوصیا پیغمبران و ان زمینی است که ان را عُمورا گویند و به درستی که شهید می شوی در ان جا و شهید می شوند با تو گروهی از یاران تو که نمی یابند درد و شکنجه مالش اهن را و تلاوت فرمود این ایه را که خدا فرموده گفتیم ما ای اتش سرد و سلامت باش بر ابراهیم می باشد جنگ کردن سرد و سلامت بر ایشان و بر تو پس مژده باد

ص: 350

شما را پس به ذات خدا قسم است که هر اینه اگر ما را کشتند وارد می شویم بر پیغمبر خود فرمود پس درنگ می کنم هر قدر از مدّت که خدا می خواهد و می باشم اوّل کسی که شکافته می شود زمین از او پس بیرون می ایم بیرون آمدنی پس موافق شود بیرون امدن من با بیرون آمدن امیر مؤمنان (علیه السّلام) و قیام کردن قائم ما پس هر اینه فرود می اید نزد من گروهی از اسمان از جانب خدا که فرود نیامده اند به زمین هرگز و هر اینه فرود ایند بر من جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و لشكرهایی از فرشتگان و هر اینه فرود ایند محمّد و علىّ و من و برادرم و جمیع کسانی که منّت گذارده است خدا بر ایشان در محمل هائی از محمل های پروردگار که اسب های مخصوص و سوارانی که حکم ان ها روان و نافذ است که ان اسب ها از نور است و مخلوقی بر ان ها سوار نشده پس هر اینه به جنبش در اورد محمّد (صلّی الله علیه و اله) پرچم خود را و می دهد ان را به دست قائم ما با شمیشر خود پس ما درنگ می کنیم بعد از ان تا هر مقداری که خدا می خواهد پس از ان بیرون می اورد خدا از مسجد کوفه چشمه ای را از روغن و چشمه ای را از آب و چشمه ای را از شیر پس امیر المؤمنين (عليه السلام) شمشیرخود را به من می دهد که شمشیر رسول خدا (صلى الله عليه و اله) است و می فرستد مرا به جانب مشرق و مغرب پس دشمنی از دشمنان خدا به نزد من آورده نشود مگر این که خون او را می ریزم و بتی را نمی گذارم مگر این که ان را می سوزانم تا این که به هند می روم و ان جا را فتح می کنم و دانیال و یوشع بیرون می ایند به سوی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

ص: 351

راست گفت خدا و رسول او و بر می انگیزاند خدا با ایشان هفتاد نفر را که به بصره روند پس می کشند کسانی را که با ایشان مقاتله می کنند و می فرستد لشكری را به جانب روم پس می گشاید خدا روم را به دست ایشان پس از ان هر اینه می کشم هر جنبنده ای را که حرام کرده است خدا گوشت ان را تا نباشد بر روی زمین مگر حلال گوشت پاکیزه و عرضه می دارم بر یهود و نصاری و سایر ملّت ها دین اسلام را و ان ها را مخیّر می کنم با سلام اوردن و با شمشیر زدن به ایشان پس هر که مسلمان شد بر او منّت می گذارم و هر که کراهت از مسلمان شدن دارد خدا خون او را به دست من می ریزد و باقی نماند مردی از شیعیان ما مگر این که نازل گرداند خدا بر او فرشته ای را که پاک کند خاک را از روی او و بشناساند به او زن ها و منزلت و جایگاه او را در بهشت و باقی نماند بر روی زمین کوری و نه زمین گیری و نه مبتلاء به مرضّی مگر این که بر طرف می کند خدا از او بلای او را به سبب ما اهل بیت و هر اینه نازل گرداند خدا برکت را از اسمان به زمین تا این که درخت از زیادتی میوه ای که بر انست بشکند و هر اینه می خورید البتّه میوه های فصل زمستان را در فصل بهار و تابستان و میوه های تابستانی را در فصل زمستان و اینست تاویل قول خدای تعالی که می فرماید و اگر چنین بود که اهل کتاب ایمان می اوردند و پرهیز کار می شدند هر اینه می گشودیم بر ایشان در های برکات را از اسمان و زمین و لیکن دروغ می گویند پس می گیریم ایشان را به سبب آن چه که کسب می کنند یا دست هایشان کسب می کند پس به درستی که خدا هر اینه می بخشد

ص: 352

برای شیعیان ما چنان کرامتی را که بر ایشان مخفی نماند بر روی زمین چیزی و نباشد در روی زمین چیزی تا این که هر مردی از ایشان که اراده کند بداند علم اهل خانه خود را به ایشان خبر می دهد به دانستن ان چه را که می دانند

مؤلّف گوید از ظاهر این حَدیث شریف مطالبی چند مستفاد می شود که بعض از ان ها مربوط به زمان قیام قائم علیه السّلام است و بعضی مربوط به رجعت است و بعضی مشترک بین هر دو است اوّل خبر از پیش گوئی پیغمبر صلّى الله علیه و اله به شهادت حسين عليه السلام و اصحاب او در عمورا که زمین کربلا باشد دوّم ان که انبیاء و اوصیاء در ان زمین عبور کرده اند سوّم ان که اصحاب ان حضرت از فرط شوق و محبّتی که با خدا دارند الم و عذاب مسّ اهن را نمی فهمند چَهارُم پس از شهادت بر پیغمبر وارد شده اند پَنجُم ان که اوّل کسی که زمین بر او شکافته می شود و به دنیا بر می گردد حسین علیه السّلام است شِشُم ان که زمان بیرون آمدن او حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام هم به دینا بر می گردد هفتم آن که خروج ایشان موافق با قیام قائم علیه السّلام است هَشتُم آن که زمان خروج حسین علیه السّلام گروهی از ملائکه که تا ان زمان هرگز به زمین نیامده اند از نزد خدا بر او نازل می شوند نُهُم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لشکر هائی از فرشتگان در نزد او فرود می ایند دَهُم ان که ان حضرت با پیغمبر و علی و برادرش حضرت مجتبی علیهم السلام همگی با هم دیگر فرود می ایند یازدَهُم همه ان ها بر اسب هائی از نور سوارند که بر ان اسب ها احدی از مخلوقات سوار نشده اند دوازدَهُم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله پرچمی در

ص: 353

در دست دارد که در اهتزار و جنبش است ان را به دست قائم عليه السّلام می دهد با شمشیر خود سیزدَهُم در ان زمان در مسجد کوفه سه چشمه ظاهر می شود چشمه ای از روغن و چشمه ای از اب و چشمه ای از شیر چهار دَهُم در ان وقت امیر المؤمنين شمشیر پیغمبر را به دست حسین علیهم السلام می دهد پانزدَهُم رفتن حضرت سیّد الشهداء عليه السّلام به جانب مشرق و مغرب و جنگ کردن و کشتن دشمنان خدا را شانزدَهُم سوزانیدن ان حضرت هر بتی را هفدَهُم رفتن حسين عليه السلام بهند و فتح کردن او ان جا را هجدَهُم زنده شدن دانیال پیغمبر و یوشع و امدن ان ها در خدمت امير المؤمنين عليه السّلام و تصدیق کردن ایشان گفته خدا و رسول را نوزدَهُم بر انگیختن و فرستادن خدا دانیال و یوشع را با هفتاد نفر به جانب بصره و کشتن ایشان مقاتلین خود را بیستُم بر انگیختن لشکری به طرف روم و فتح دادن خدا به دست ایشان روم را بیست و یکم کشتن حضرت سيّد الشهداء علیه السّلام هر جنبنده حرام گوشتی را در روی زمین که غیر از حیوانات حلال گوشت در روی زمین باقی نماند بیست و دوّم عرضه داشتن حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام دین اسلام را بر یهود و نصاری و سایر ملت هائی که در روی زمین اند و مخیّر کردن ایشان را با اختیار کردن دین اسلام یا کشته شدن بیست و سوّم باقی نماندن شیعه ای از شیعیان ال محمّد علیهم السلام مگر این که فرشته ای خدا بر او نازل کند که گرد و غبار و خاک را از روی

ص: 354

او پاک کند بیست و چَهارُم نمودن ان فرشته به ان شیعه زن ها و مقام و منزلتی كه از برای او در بهشت می باشد بیست و پَنجُم باقی نماندن در روی زمین کوری یا زمین گیری یا مبتلائی الّا این که ان بلا ها از او برداشته شود به برکت اهل بيت عليهم السّلام بیست و شِشُم اسمان برکات خود را بر زمین ببارد بیست و هفتم ان که هر درختی به قدری میوه بیاورد که بسا از زیادتی و سنگینی میوه بشکند بیست و هَشتُم ان که این اندازه میوه زیاد باشد که میوه های تابستانی در زمستان مصرف شود و میوه های زمستانی در تابستان خورده شود بیست و نُهُم مخصوص گردانیدن و بخشیدن خدا به شیعیان کرامتی را در روی زمین و ان چه که در ان است سی ام دانا شدن هر مردی به ان چه که در پنهانی خانواده او می دانند و می کنند

این حديث را علّامه مجلسی اعلی الله مقامه در سیزدَهُم بحار الانوار از کتاب خرائج و کتاب مختصر البصائر هر دو نقل فرموده است

قسمت سوّم از بخش پَنجُم

در ذکر احادیث مأثوره از حضرت امام چَهارُم زين العابدین علىّ بن الحسین علیهما السلام

318حَدیث اوّل

سیزدَهُم بحار ص 161 از کتاب مواعظ به سند خود از حضرت علیّ بن الحسين عليهما السلام روایت کرده به روایت جذلم بن بشیر که گفت گفتم به علی بن الحسین علیهما السلام که وصف فرما برای من خروج مهدى (عليه السّلام) را و به من بشناسان دليل های

ص: 355

او و نشانه های او را پس فرمود ﴿یَکُونُ قَبْلَ خُرُوجِهِ خُرُوجُ رَجُلٍ یُقَالُ لَهُ عَوْفٌ اَلسُّلَمِیُّ بِأَرْضِ اَلْجَزِیرَهِ وَ یَکُونُ مَأْوَاهُ بِکْرِیتَ (بکویت) وَ قَتلَهُ بِمَسْجِدِ دِمَشْقَ ثُمَّ یَکُونُ خُرُوجُ شُعَیْبِ بْنِ صَالِحٍ بِسَمَرْقَنْدَ ثُمَّ یَخْرُجُ اَلسُّفْیَانِیُّ اَلْمَلْعُونُ بِالْوَادِی اَلْیَابِسِ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ عُتْبَهَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَإِذَا ظَهَرَ اَلسُّفْیَانِیُّ أَخَتفی اَلْمَهْدِی ثُمَّ یَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِکَ﴾

یعنی می باشد پیش از خروج او یعنی مهدی خروج مردی که عوف سلمی گفته می شود در زمین جزیره و جایگاه او دَرَ کریت یا کویت است و محل کشته شدن او در مسجد دمشق است پس خروج می کند شعیب بن صالح از سمرقند پس از ان بیرون می اید سفیانی ملعون از بیابان خشک بی آب و علف و او از فرزندان عتبه پسر ابی سفیان است پس چون سفیانی ظاهر شود مخفی می شود پس بیرون می آید بعد از آن

نگارنده گوید از این حَدیث نیز چند نکته استفاده می شود اوّل خروج عوف نام سلمی که از زمین جزیره بیرون می اید و مراد از جزیره دور نیست جزیره اَوال که از جزائر بحرین است باشد چنان چه از بعضی از اخبار دیگر مستفاد می شود که بعضی از ان ها قبلا ذکر شده و بعضی بعد از این خواهد آمد و ماوای عوف در کریت یا کویت است و دوّم اقرب و انسب است فلذا بعید نیست کریت محرّف کویت باشد دوّم کشته شدن عوف است در مسجد جامع دمشق سوّم خروج شعیب بن صالح است از سمرقند چَهارُم خروج سفیانی که از علائم حتميّة ظهور مهدی است

ص: 356

پَنجُم ظاهر بودن مهدی است پیش از خروج سفیانی امّا نه ظهور قیامی چنان چه از بعض احادیث دیگر نیز مستفاد می شود و ظاهر ان ها ظهور دارد بر این که زمانی که لشکر سفیانی به مدینه می ایند حضرت با اتباع خود از مدینه به مکّه هجرت می کند و بعد در مکّه ظاهر می شود به ظهور قیامی

319حديث دوّم

كمال الدين و تمام النعمة . و سيزدَهُم بحار نیز از ان کتاب ص 187 به سند خود از ابی خالد کابلی از ان حضرت روایت کرده که فرمود المفقودون عَنْ فُرُشِهِمْ ثلاث ماة وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ فَيُصْبِحُونَ بِمَكَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْنَما تَكُونُوا يات بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً وَ هُمْ أَصْحَابُ الْقَائِمِ﴾

یعنی گمشدگان از جامه های خواب خود سی صد و سیزده نفرند به شماره اهل بدر پس صبح می کنند در حالتی که در مکّه اند و اینست معنای گفته خدای عز و جل که فرموده هر کجا باشید می اورد خدا همه شما ها را و ایشان یاران قائم عليه السلامند

320حديث سوّم

غیبت نعمانی ، ص 172 به سند خود از علی بن الحسين عليهما السّلام روايت كرد که فرمود ﴿اذا قَامَ الْقَائِمُ اذْهَبْ اللَّهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنِ الْعَاهَةُ وَرَدَ اللَّهِ قُوَّتِهِ ﴾

یعنی زمانی که قیام کند قائم (عليه السّلام) می برد خدا از هر مؤمنى كليّه افت ها را و بر می گرداند به او قوّت و توانائی او را

ص: 357

321حَدیث چَهارُم

سیز دَهُم بحار . ص 36 از جامع الاخبار مسند از ابی خالد کابلی روایت کرده که گفت که گفت فرمود برای من علی بن الحسين عليهما السلام (يَا أَبَا خَالِدٍ لَتَأْتِيَنَّ فِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ يُنْجِيَّهُم اللَّهُ مِنْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ كَأَنِّي بِصَاحِبِكُمْ قَدْ عَلَا فَوْقَ نجفكم بِظَهْرِ كُوفَانَ فِي ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ إِسْرَافِيلَ أَمَامَهُ مَعَهُ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ نشرها لَا يَهْوِي بِهَا إِلَى قَوْمٍ إِلَّا أَهْلَكَهُمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ﴾

یعنی ای ابا خالد هر اینه می اید البته فتنه هائی مانند پاره های شب تیره و تاریک کننده که نجات نیابد از ان مگر کسی که پیمان خود را از او گرفته این گروه چراغ های هدایتند و چشمه های دانائی که نجاة می دهد ایشان را خدا از هر فتنه تاریک کننده گویا می بینم صاحب شما (یعنی مهدی علیه السّلام) را که بالا رفته است در بالای نجف شما در پشت کوفه در میان سی صد و سیزده نفر مرد که جبرئیل از طرف راست او و میکائیل از طرف چپ او و اسرافیل در پیش روی او است و با او است پرچم رسول خدا صلّی الله علیه و اله که پهن کرده است ان را که با ان به طرف قومی نمی رود مگر این که هلاک می کند خدای عزّ و جل ایشان را

322حَدیث پَنجُم

الزام النّاصب ص 178 از كتاب صراط المستقيم از حضرت زين العابدين عليه السّلام

ص: 358

روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا مَلَأَ هَذَا نجفكم السَّبيْلُ وَ الْمَطَرِ وَ ظَهَرَتِ النَّارِ فِي الْحِجَاز وَ الْمَدَرِ وَ مَلَكَتْ بَغْدَادَ التتر فَتَوَقَّعُوا ظُهُورِ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرُ﴾

یعنی زمانی که پر کند این نجف شما را سیل و باران و ظاهر شود اتش مخصوص در حجاز وَ مَدَر و مالک شد بغداد را ترک تاتار پس انتظار بکشید ظهور قائم انتظار برده شده را

مؤلف گوید از این حَدیث کوچک سه ایت بزرگ برای ظهور ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه شمرده شده یکی پر شدن نجف است از سیل و باران چنان چه از احایث دیگر نیز ظاهر می شود و این علامت در همان سال است که حضرت علیه السّلام قیام می کند در اثر باریدن بیست و چهار باران پی در پی که زمین را پاک و شسته کند و در همان سال در اثر طغیان سیل و اب فرات شکافته شود و اب به پای خود در نجف جریان پیدا می کند بدون اسباب و الات چنان چه اخبار ان در این کتاب ذکر کرده خواهد شد دوّم ظاهر شدن اتش است در حجاز و مدر که ان قریه ایست از قراء یمن که بیست میل تا شهر صنعاء فاصله دارد و در بخش سوّم این کتاب در جزو اوّل بعض از اخبار ان ذکر شد و بعد از این هم قسمت دیگر از آن ها یاد کرده می شود سوّم گرفتن ترکست بغداد را و هجوم آوردن ایشان به بغداد نیز در سال قبل از ظهور است تقریبا و گرفتن ایشان بغداد را غیر از گرفتن مغول ها است به سر کردگی هلاکو و کشته شدن معتصم عبّاسی است زیرا که ان چه از احادیث و اخبار خاصّه و عامّه استفاده می شود چندین مرتبه ترک باید به عراق حمله اورد از ظاهر بعض از اخبار تا سه مرتبه حمله ایشان اشاره بلکه تنصیص شده که یکی از ان ها داستان هلاکو بوده

ص: 359

بخش شِشُم در اخبار

اشاره

و دیگری هجوم ال عثمان جوق و استیلاء عثمانیه که ان ها نیز از نژاد ترکند بوده و در اخبار نبویه گذشت که برای ترک سه مرتبه خروج است و آخرین خروج ان ها اتصال دارد به خروج سفیانی و قيام قائم ال محمّد عليهم السلام

بخش شِشُم در احادیث باقریّه

در بیان احادیثی که از حضرت باقر العلوم امّام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده

323حديث اوّل

غیبت نعمانی ص 135 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود . ﴿إِذَا رَأَيْتُمُ نَاراً مِنَ الْمَشْرِقِ شِبْهَ الهردىّ الْعَظِيمِ تَطْلُعَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ سَبْعَةَ فَتَوَقَّعُوا فَرَجَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عزّ و جلّ انَّ اللَّهِ عزیز حکیم ثُمَّ قَالَ الصیحه لایکون الَّا فی شَهْرِ رَمَضَانَ لَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ وَ هی صیحه جبرئیل الی هَذَا الْخَلْقَ ثُمَّ قَالَ ینادی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ فیسمع مِنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لایبقی رَاقِدُ الَّا استیقظ وَ لَا قَائِمِ الَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدُ الَّا قَامَ علی رجلیه فَزِعاً مِنَ ذلک الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ اعْتَبَرَ بذلک الصَّوْتَ فاجاب فَانِ الصَّوْتِ صَوْتَ جبرئیل الرُّوحُ الامین وَ قَالَ علیه السَّلَامُ الصَّوْتِ فی شَهْرِ رَمَضَانَ فی لیله جَمَعَهُ لیلة ثَلَاثٍ وَ عشرین فَلَا تشکوا فی ذلک وَ اسْمَعُوا وَ اطیعوا وَ فی آخِرِ النَّهَارِ صَوْتَ ابلیس اللعین ینادی الَّا انَّ فُلَاناً قُتِلَ مَظْلُوماً ليشك النَّاسِ وَ يَفْتِنَهُمْ فَكَمْ ذَلِكَ الْيَوْمِ مِنْ شَاكُّ مُتَحَيِّرُ

ص: 360

قَدْ هوى فِي النَّارِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ الصَّوْتِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَا تَشُكُّوا فِيهِ أَنَّهُ صَوْتَ جبرئیل وَ عَلَامَةَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُنَادِي بِاسْمِ الْقَائِمِ وَ اسْمِ أَبِيهِ علیها السَّلَامُ حتى تَسْمَعَهُ الْعَذْرَاءِ فِي خِدْرِهَا فتحرّض أَبَاهَا وَ أَخَاهَا على الْخُرُوجِ وَ لَا بُدَّ مِنْ هذین الصّوتین قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ صَوْتُ مِنَ السَّمَاءِ وَ هُوَ صَوْتَ جبرئیل بِاسْمِ صَاحِبُ هَذَا الامر وَ اسْمُ ابیه وَ الصَّوْتِ الذی (الثانی) مِنْ الارض وَ هُوَ صَوْتَ ابلیس اللعین ینادی بِاسْمِ فُلَانِ انّهَ قُتِلَ مَظْلُوماً یرید بذلک الفتنه فَاتَّبِعُوا الصَّوْتِ الاوّل وَ ایّاکم والاخیر انَّ تُفْتَنُوا بِهِ وَ قالَ علیه السّلام لا یَقومُ القائِمُ علیه السّلام إِلاّ عَلی خَوفٍ شَدیدٍ مِنَ النّاس وَ زَلازِلَ (زلزال) وَ فِتنَهٍ وَ بَلاءٍ یُصیبُ النّاسَ وَ طاعُون قَبلَ ذلِکَ وَ سَیفٍ قاطعٍ بَینَ العَربِ وَ اختلافٍ شَدیدٍ فی النّاسِ وَ تَشتتٍ فی دینِهِم وَ تَغیّرٍ فی حالِهِمْ حَتّی یَتَمَنَّی المُتَمَنَّی المَوتَ صَباحاً وَ مَساءً مِن عِظَمِ ما یَری مِن کَلَبِ الناسِ وَ أَکلِ بَعضِهِم بَعضاً فَخُروجهُ علیه السّلام إِذا خَرجَ یَکونُ عِندَ الیأسِ وَ القُنوطِ مِن أَن یَرَوا فَرَحاً فیا طوبی لِمَنْ أدرکه وَ کان مِنْ أَنْصَارِهِ وَ الویل کلّ الویل لِمَنْ نَاوَاهُ وَ خَالَفَهُ وَ خَالَفَ أَمْرَهُ وَ کان مِنْ أَعْدَائِهِ وَ قَالَ علیه السَّلَامُ یقوم بِأَمْرِ جدید وَ کتاب جدید وَ سِنُّهُ جدیدة وَ قَضَاءُ جدید علی الْعَرَبِ شدید وَ لیس شَأْنِهِ إِلَّا الْقَتْلُ لَا یستبقی أَحَدُ وَ لَا تَأْخُذُهُ فی اللَّهِ لَوْمِهِ لَائِمٍ ثُمَّ قَالَ علیه السَّلَامُ إِذَا اخْتَلَف بَنُو فُلَانٍ فیما بینُهُم فَعِنْدَ ذلک فَانْتَظِرُوا الْفَرْجِ وَ لیس فرجکم إِلَّا فی إختلاف بنی فُلَانٍ ، فَإِذَا اخْتَلَفُوا فَتَوَقَّعُوا الصّیحه فی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ

ص: 361

إِنَّ اللَّهَ یفعل مَا یشاء ، وَ لَنْ یخرج الْقَائِمِ وَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حتّی یختلف بَنُو فُلَانٍ فیما بینُهُم فَإِذَا کان کذلک طَمِعَ النَّاسُ فیهم وَ اخْتَلَفَتِ الکلمه وَ خَرَجَ السفیانی وَ قَالَ لَا بُدَّ لبنی فُلَانٍ مِنْ أَنْ یملکوا فَإِذَا ملکوا ثُمَّ اخْتَلَفُوا تَفَرَّقَ ملکهم وَ تَشَتُّتَ أَمَرَهُمْ حتّی یخرج علیهم الخراسانی والسفیانیّ هَذَا مِنَ الْمَشْرِقِ وَ هَذَا مِنِ الْمَغْرِبِ یستبقان إلی الکوفه کفرسی رِهَانَ هَذَا مِنْ هُنَا وَ هَذَا مِنْ هُنَا حتّی یکون هلاک بنی فُلَانٍ علی أیدیهما أَمَا إِنَّهُمْ لَا یبقون مِنْهُمْ أَحَداً ثُمَّ قَالَ خُرُوجُ السفیانی وَ الیمانی وَ الخراسانی فی سِنُّهُ وَاحِدَةً فی شَهْرٍ وَاحِدٍ فی یوم وَاحِدٍ نِظَامُ کنظام الْخَرَزِ یتبع بَعْضُهُ بَعْضاً فیکون الْبَأْسِ مِنْ کلّ وَجْهِ ویل لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لیس فی الرّایات رایه أهدی مِنْ رایه الیمانی هی رایه هدی لِأَنَّهُ یدعو إلی صاحبکم فَإِذَا خَرَجَ الیمانی حَرَّمَ بیع السِّلَاحَ علی النَّاسِ وَ کلّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الیمانیّ فانهض إلیه فَإِنّ رایته رایه هدیً وَ لَا یحلّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یلتوی علیه فَمَنْ فَعَلَ ذلک فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یدعو إلی الْحَقِّ وَ إلی طریق مستقیم ثُمَّ قَالَ لی إِنْ ذَهَابِ ملک بنی فُلَانٍ کقصع الْفَخَّارِ وَ کرجل کانت فی یده فخّاره وَ هُوَ یمشی إِذْ سَقَطَتْ مِنْ یده وَ هُوَ سَاهٍ فانکسرت فَقَالَ حین سَقَطَتْ هَاهٍ شِبْهَ الْفَزَعِ فذَهاب ملکهم هکذا أَغْفَلَ مَا کانوا عَنْ ذَهَابَهُ﴾

لُغات هُردیّ منسوب به هرد بضم هاء است به معنای زعفران و گل سرخ و پنج درختی است که به ان رنگ کنند و هردیّ به معنای از هر دو رنگ کرده و هردیّه به ضم هاء و تشدید یاء دسته نی را گویند که گیاه بر ان پیچیده باشد و حضرت تشبیه فرموده اتش را به دسته

ص: 362

نی که بر ان گیاه پیچیده باشند یا رنگ آن زعفرانی رنگ و گلی رنگ باشد را قد به معنای خوابیده و مراد از فلان عثمان است تحریض به معنای تحریض کلب محرّکة دیوانه گردیده و خشمناک شده و فرو مایگی کردن و سخت شدن زمانه یاس و قنوط مترادفند به معنای نا امیدی امر جدید فرمان تازه ایست که به ان حضرت می رسد از طرف خدا به وسیله پیغمبر صلّی الله عليه و اله یا امیر المؤمنین علیه السّلام یا جبرئیل امین چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و کتاب جدید عبارتست از ان صحیفه ای که مخصوص به خود ان حضرت بوده از دوازده صحیفه ای که جبرئیل از جانب رب جلیل در مرض الموت پیغمبر صلى الله عليه و اله به نزد ان حضرت آورد که در هر یک از ان صحیفه ها تکلیف هر یک از ائمه علیهم السلام خصوصاً ثبت بوده و مامور بوده که در انتقال امر امامت به او به مفاد ان عمل نماید نه این که مراد این باشد که ان حضرت کتاب تازه و شریعت و سنّت تازه ای بیاورد بر خلاف قرآن و شریعت و سنّت جدش حضرت خاتم پیغمبران صلّی الله علیه چنان چه بعضی از ضالّین مضلّین و ملحدین گمراه و گمراه کننده بر ان رفته اند زیرا که امام حق تشریع شریعت و تبدیل سنّت را ندارد بلکه او حافظ شریعت و سنّت پیغمبر است و نبض قرآن و سنّت و به حكم عقل و ضرورت ثابت شده که بعد از وجود مقدس خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله و سلّم پیغمبری نیامده و تا قیامت نخواهد امد بنو فلان اشاره به بنی عبّاس است خرز به معنای مهره التواء بلند کردن لواء یعنی پرچم قصع کاسه فخار خزف یعنی گل پخته شده هاه لفظی است که برای وعید و ترسانیدن استعمال می شود

معنى

ص: 363

زمانی که دیدی اتشی را که از سمت مشرق ظاهر شود به شكل دسته نی بزرگی که بر دور ان گیاهی پیچیده باشد سرخ رنگ که سه روز یا هفت روز نمایان باشد پس منتظر باشید فرج ال محمّد علیهم السّلام را اگر بخواهد خدای عزّ و جلّ که غالب و درست کار است پس فرمود که صدای اسمانی نمی باشد مگر در ماه رمضان که ماه خدا است و ان صدای جبرئیل است به سوی این خلق پس فرمود که منادی از اسمان ندا می کند به نام قائم پس می شنود ان ندا را هر که در مشرق باشد و هر که در مغرب باشد نماند خوابیده ای مگر ان که از آن ندا بیدار شود و نه ایستاده ای مگر ان که بنشیند و نه نشسته ای مگر ان که به پا ایستد ترسناک از این نداء پس خدا رحمت کند کسی را که از این ندا عبرت گیرد پس جواب گوید زیرا که صدا صدای جبرئیل است که روح الامین باشد و فرمود علیه السّلام که صدا در ماه رمضان در شب جمعه بیست و سوّم خواهد بود پس شک نکنید در ان و بشنوید و فرمان برداری کنید و در اخر همان روز صدای شیطان لعنت کرده شده بلند شود ندا می کند که اگاه باشید که فلان یعنی عثمان مظلوم کشته شد تا این که مردم را به شک بیندازد و به فتنه بیندازد ایشان را پس چه بسیار در ان روز شک کننده ای که متحیّر و سر گردان شود و به اتش جهنم میل کند پس چون شنیدید صدا را در ماه رمضان شک نکنید در ان صدای اوّل که صدای جبرئیل است و نشانه ان اینست که ندا می کند به نام قائم و نام پدر او عليهما السّلام تا این که می شوند ان ندا را دختران باکره ای که در

ص: 364

سرا پرده های خود هستند پس تحریص می کنند پدران و برادران خود را بر بیرون آمدن و فرمود ناچار است از این که این دو صدا بلند شود پیش از خروج قائم عليه السلام صدائی از اسمان که ان صدای جبرئیل است به اسم صاحب این امر و اسم پدر او و صدای دوّم که از زمین است و آن صدای شیطان لعین است که ندا می کند به اسم فلان یعنی عثمان که مظلوم کشته شد و مراد او از این صدا فتنه انداختن است پس پیروی کنید صدای اوّل را و برشما باد اجتناب و دوری کردن از صدای دوّم که به واسطه ان در فتنه خواهید افتاد و فرمود علیه السّلام که قیام نمی کند قائم مگر با ترس سختی از مردم و لغزش ها یا زلزله ها و فتته و بلائی که به مردم می رسد و واقع شدن طاعونی پیش از ان و شمشیر برّان در میان قبائل عَرَبَ واختلاف شدید در مردم و پراکندگی در دینشان و تغییر یافتن حالاتشان به بدی به نحوی که هر صبح و شامی شخص از روی مردن کند از بزرگی ان چه که می بیند از دیوانگی های مردم و خشمگینی و فرو مایگی ایشان و سختی زمانه و خوردن بعضی از ایشان بعض دیگر را پس خروج ان حضرت علیه السّلام وقتی خواهد بود که مردم مایوس و نا امید شوند از این که فرج را ببینند پس خوشا به حال کسی که درک کند او را و از یاران او باشد و وای بر کسی که قصد بدی به او کند و مخالفت کند او را و فرمان او را و از دشمنان او باشد و فرمود ان حضرت علیه السّلام که چون قائم علیه السّلام بیرون اید قیام می کند به فرمان تازه ای و با کتاب تازه ای که دستور عمل حضرت در آن است

ص: 365

و سنّت و روش تازه و حکم تازه که تحمل ان بر عرب سخت است و کار او نیست مگر کشتن باقی نمی گذارد احدی از کفّار و مشرکین و منافقین را و ملامت و سرزنش ملامت و سرزنش کنندگان او را نخواهد گرفت پس فرمود وقتی که بنی فلان یعنی بنی عبّاس با یک دیگر اختلاف پیدا کردند و در میانشان اختلاف واقع شد منتظر صیحه اسمانی در ماه رمضان و خروج قائم باشید و نمی بینید ان چه را که دوست می دارید یعنی ظهور ان حضرت و خوشی و راحتی را تا وقتی که در میان بنی عبّاس اختلاف واقع شود پس چون در میانشان اختلاف واقع شود مردم در ملک ایشان طمع کنند و اختلاف کلمه در میانشان افتد و سفیانی بیرون اید و فرمود ناچار است از این که بنی عبّاس مالك ملک شود یعنی بعد از خلع شدن ملک از ایشان و انقراض خلفای مشهور از ایشان چنان چه از اخبار و احادیث دیگر مستفاد می شود پس چون اختلاف ملکی پیدا کردند کار مملکت ایشان و سلطنت ایشان به تفرقه و پراکندگی کشد تا این که خراسانی بر ایشان خروج کند و سفیانی این از مشرق و دیگری از مغرب یعنی خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب و مراد از این دو مشرق و مغرب عراق است که سمت شام طرف مغرب انست و سمت خراسان طرف مشرق آن است و گویا این هر دو در خروج با هم مسابقه گذارده اند مانند دو سواری که با یک دیگر در مسابقه گرو بندی کنند هر دو رو به کوفه می ایند تا این که هلاکت بنی عبّاس به دست این دو دسته واقع شود و ایشان باقی نمی گذارند از بنی عبّاس احدی را پس فرمود خروج سفیانی و یمانی و خراسانی هر سه

ص: 366

در یک سال و در یک ماه و در یک روز واقع شود که هر کدام از محل خود خروج کنند مانند نظام مهره ای که در یک رشته فکیده باشد هر کدام دنباله دیگری پس از هر طرفی جنگ واقع شود وای بر کسی که به قصد جنگ کردن با ایشان بیرون اند و در میان این پرچم ها پرچمی هدایت کننده تر از پرچم یمانی نیست که پرچم او پرچم هدایت است زیرا که می خواند مردم را به سوی صاحب شما یعنی قائم ال محمّد عليهم السلام پس چون یمانی خروج کند حرام است فروختن اسلحه بر مردم و هر مسلمانی پس چون یمانی خروج کند قیام کن و برو به سوی او زیرا که پرچم او پرچم هدایتست و حلال نیست برای مسلمانی که در مقابل پرچم او به ضرر و مخالفت با او پرچمی بلند کند پس کسی که این کار را بکند از اهل آتش جهنم خواهد بود زیرا که او یعنی یمانی مردم را به حق دعوت می کند و به راه راست هدایت می نماید پس از ان فرمود که رفتن ملک بنی عبّاس مانند کاسه ای ایست که از گل پخته ساخته شده باشد و مانند مردیست که در دست او کوزه ای که از گل ساخته شده است باشد در حالتی که راه می رود از دست او بیفتد و بشکند و او غفلت داشته باشد پس چون ببیند که کوزه او شکست و از دست او افتاد اندوهگین شود و اهی از دل بیرون کش پس رفتن ملک از دست بنی عبّاس هم چنین خواهد بود که غفلةً ملک از دستشان برود

324حَديث دوّم

غیبت نعمانی ص 141 به سند خود از حضرت صادق از پدر بزرگوارش حضرت باقر عليهما السلام روایت می کرده که فرمود ﴿قَالَ أَبِی یَعْنِی اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ بُدَّ لَنَا مِنْ

ص: 367

آذَرْبِیجَانَ لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْءٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَکُونُوا من أَحْلاَسَ بُیُوتِکُمْ وَ أَلْبِدُوا مَا لبَدْنَا وَ اَلنِّدَاءُ (خَسْفٌ) بِالْبَیْدَاءِ فَإِذَا تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکٌ فَاسْعَوْا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ یُبَایِعُ اَلنَّاسَ عَلَی کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَی اَلْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اِقْتَرَبَ﴾

یعنی فرمود پدرم یعنی حضرت باقر علیه السّلام ناچار است به نفع ما از فتنه آذربایجان که بر پا نمی شود برای آن چیزی یعنی چیزی از ان جلوگیری نمی کند پس چون چنین شد یعنی ان فتنه ظاهر شد باشید از پلاس پاره های خانه های خود و مقیم خانه های خود باشید همچنان که ما مقیم خانه های خود شدیم یعنی ساکت ماندیم و از جای خود حرکت نکردیم و ناچار است برای ما از نداء بَیداء که ان ندای جبرئیل است بر لشکر سفیانی یا به زمین فرو رفتن ایشان پس چون حرکت کرد حرکت کننده یعنی یمانی چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود بروید به سوی او و اگر چه خود را مانند کودکان به زمین بکشید تا راه را طی کنید و نزدیک شوید و قسم است به ذات خدا که هر آینه می بینم او را یعنی قائم علیه السّلام را در میان رکن حجر الاسود و مقام ابراهیم که بیعت می گیرد از مردم بر کتاب تازه ای که در ان است دستور العمل ان حضرت که ان چه در ان است به ان عمل کند که عمل کردن ان حضرت به ان چه در انست بر عرب سخت است فرمود وای بر عرب از شرّی که از روی تحقیق به ان ها نزدیک شود

325حديث سوّم

ص: 368

غیبت نعمانی . ص 141 به سند خود از ناجیه عطّار روایت کرده که گفته است که شنیده از ابى جعفر عليه السّلام که می فرمود ﴿انَّ المنادی يُنَادَى انَّ المهدى فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ فَيُنَادَى الشَّيْطَانِ انَّ فُلَاناً وَ شِيعَتِهِ عَلَى الْحَقِّ يُعْنَى رَحْلًا مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ﴾

يعنى

به درستی که منادی ندا می کند که مهدی فلان پسر فلان است به نام او و نام پدرش پس ندا می کند شیطان که فلان و شیعیان او بر حقند یعنی مردی از بنی امیّه

مولّف گوید مراد ار فلان پسر حضرت بقیّة الله محمّد بن الحسن علیهما السلام و حضرت باقر علیه السّلام از باب تقیّه از طاغیه زمان خود به فلان پسر فلان تعبیر فرموده و رجلا من بنی اميّه مراد سفیانی ملعون است

326حَدیث چَهارُم

غیبت نغمانی ص 145 مسند از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿انَّ بَيْنَ يَدَىْ هَذَا الْأَمْرِ انْكِسَافَ الْقَمَرِ لِخَمْسٍ تَبْقَى وَ الشَّمْسِ لِخَمْسَ عَشْرَةَ وَ ذَلِكَ فی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ عِنْدَهُ يَسْقُطُ حِسَابِ الْمُنَجِّمِينَ﴾

یعنی به درستی که پیش از این امر یعنی پیش از قیام قائم علیه السّلام گرفتن ماه است در پنج روز باقی مانده و گرفتن افتاب است در پانزدَهُم و این هر دو در ماه رمضان واقع شود در ان وقت حساب منجّمین ساقط می شود (این روایت بر خلاف عادتست)

327حديث پَنجُم

ص: 369

غیبت نعمانی ، ص 146 مسند از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿کَیْفَ تَقْرَءُونَ هَذِهِ السّوره قُلْتُ وَ أَیُّ سُورَة قَالَ سُورَةُ سُئِلَ سائِلُ بِعَذابٍ واقِعٍ فَقَالَ لَیْسَ هُوَ سَأَلَ سائِلُ بِعَذابٍ واقِعٍ وَ إِنَّمَا هُوَ سَالَ سَیْلٌ وَ هِیَ نَارٍ تَقَعُ بِالثُّوَیَّهِ ثُمَّ تَمْضِی إِلَی کُنَاسَة بَنِی أَسَدٍ ثُمَّ تَمْضِی إِلَی ثَقِیفٍ فَلَا تَدَعِ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا أَحْرَقَتْهُ﴾

لُغات ثویّة مراد غریّین است و ان در نجف است و قبر کمیل بن زیاد در ان جا است و كناسة نام جائی است در کوفه از اعلام است ثقیف قبیله ایست از هوازن و ترخون کشته و کینه دار

یعنی فرمود چگونه می خوانید این سوره را (جابر که راوی حَدیث است می گوید) گفتم کدام سوره فرمود سوره سئل سائل بعذاب واقع پس فرمود ان سئل سائل بعذاب واقع نیست بلکه ان سال سَيْلٌ است و ان اتشی است که در ثویّه که نام موضعی است در نجف که در ان جا است قبر کمیل بن زیاد ظاهر می شود و می رود به طرف کناسه بنی اسد که محلّی است در کوفه و پس از ان جا می رود در قبیله ثقیف از قبیله هوازن و زنده نمی گذارد احدی از کینه جویان را که با ال محمّد دشمنی دارند برای خاطر ال محمّد علیهم السلام

مؤلّف گوید قرائت حضرت ایه مبارکه را با این کیفیت از باب تاویل است نه تنزیل و این یکی از تاویلات ایه شریفه است

328حديث شِشُم

غیبت نعمانی . ص 146 مسند از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿کأنّی بِقَوْمٍ قَدْ

ص: 370

خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یطلبون الْحَقَّ فَلَا یعطونه ثُمَّ یطلبونه فَلَا یعطونه فَإِذَا رَأَوْا ذلک وَضَعُوا سیوفهم علی عَوَاتِقِهِمْ فیعطون مَا سَئلُوهُ فَلَا یقبلونه حتّی یقوموا وَ لَا یدفعونها إِلَّا إلی صاحبکم قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءَ أَمَّا إنّی لَوْ أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ﴾

یعنی گویا می بینیم گروهی را که بیرون می ایند در مشرق و مطالبه می کنند حق را پس به ایشان نمی دهند پس از ان طلب می کنند ان را پس به ایشان نمی دهند چون چنین دیدند شمشیر های خود را به گردن های ایشان می گذارند یعنی ان ها را می کشند پس می دهند حق را به ایشان پس نمی پذیرند ان را تا این که قیام می کنند و واگذار نمی کنند ان را یعنی ملك را مگر به صاحب شما یعنی امام زمان کشته های ایشان شهیدانند آگاه باش که اگر من درک می کردم ان زمان را هر آینه می خواستم که باقی گذارم نفس خود را برای صاحب این امر

مؤلف حقير گوید

دور نیست که مراد از خروج کنندگان در مشرق سیّد حسنی و یاران او باشند و مراد از حقی که طلب می کنند سلطنت و حکومت باشد بر طريق حقّ و استبقاء ان حضرت نفس خود را برای صاحب الامر یا برای تابعیّت از ان حضرتست یا مراد حمایت و نصرت از ان بزرگوار است و نیز از فرمایش حضرت مستفاد می شود که مشرقی ها قیام می کنند و ملک را می گیرند و پس از گرفتن به قائم علیه السّلام واگذار می کنند

329حَديث هَفتُم

غیبت نعمانی . ص 147 نیز مسنداً از معروف بن خربوز روایت کرده که گفت ﴿مَا دَخَلْنَا

ص: 371

(عَلَى أبي جعفر الْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَطُّ إِلَّا قَالَ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ سِجِسْتَانَ سِجِسْتَانَ كَأَنَّهُ يبشّرنا بِذَلِكَ﴾

یعنی هرگز داخل نشدیم بر ابی جعفر باقر علیه السّلام مگر این که می فرمود خراسان سیستان سیستان گویا بشارت می داد ما را به ان یعنی قیام قائم علیه السّلام

330حديث هَشتُم

غیبت نعمانی . ص 147 به سند خود از ابی الجارود روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿إِذَا ظَهَرَتْ بَیْعَة اَلصَّبِیِّ قَامَ کُلُّ ذِی صِیصِیَة بِصِیصِیَتِهِ﴾

یعنی زمانی که اشکار شد بیعت کردن با کودک قیام می کند هر صاحب قدرتی با قدرت خود (صیصیه و صیصه خار خروس و شاخ گاو و حصار و هر چیزی که بدان باز دارند چیزی را و پناه گیرند به سوی)

331حدیث نُهُم

غیبت نعمانی . ص 150 مسند از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿یَا جَابِرُ لَا یَظْهَرُ الْقَائِمِ حَتَّی یَشْمَلَ (النَّاسُ) شام فِتْنَهٌ یَطْلُبُونَ الْمَخْرَجِ مِنْهَا فَلَا یَجِدُونَهُ فَیَکُونُ قتَلٍّ بالکوفة والحیرة قَتْلَاهُمْ علی سَوَاءُ وَ ینادی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ﴾

یعنی ای جابر ظاهر نمی شود قائم تا وقتی که شامل شود شام یا مردم شام را فتنه ای که راه بیرون رفتن از آن را می طلبند و نمی یابند ان راه را و وقتی که قتلی در کوفه و حیره که یکی از شهر های عراق است واقع شود که قاتل و مقتول اهل باطل باشند و کشته های

ص: 372

هر دو طرف مساوی باشد یعنی اهل اتش باشند زیرا که قیام هر دو دسته بر باطل و خلاف حق خواهد بود

332حديث دَهُم

غیبت نعمانی . ص 150 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿تَوَقَّعوا الصَّوْتِ یاتیكم بَغْتَةً مِنْ قِبَلِ دِمَشْقَ فِيهِ لَكُمْ فَرْجَ عَظِيمُ﴾

یعنی انتظار بکشید صدای مخصوصی را که بیاید شما را به نا گاه از طرف دمشق که در آن است برای شما فرج بزرگی

333حديث يازدَهُم

غیبت نعمانی . ص 150 به سند خود از جابر بن یزید جعفی از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یَا جَابِرُ اِلْزَمِ اَلْأَرْضَ وَ لاَ تُحَرِّکْ یَداً وَ لاَ رِجْلاً حَتَّی تَرَی عَلاَمَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِي عَنِّي وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ ، وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ بِالْفَتْحِ وَ تُخْسَفُ قَرْيَةٍ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الجابية وَ تَسْقُطُ طَائِفَةً مِنْ مَسْجِدَ دِمَشْقَ الْأَيْمَنِ وَ مارقة تَمْرَقُ مِنْ نَاحِيَةِ التَّرْكِ وَ يعقّبها فَوْجُ الرُّومِ وَ سيقبل إِخْوَانُ التَّرْكِ حَتَّى يَنْزِلُوا الْجَزِيرَةِ وَ سیقبل مارقة الرُّومِ حَتَّى تُنْزِلَ الرّملة فَتِلْكَ السَّنَةِ يَا جَابِرُ فِيهَا إختلاف كَثِيرٍ فِي كُلُّ أَرْضٍ مِنْ نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ فَأَوَّلُ أَرْضٍ المغرَبُ (تخرب)أَرْضُ الشَّامِ يَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَاثِ رَايَاتٍ رَايَةِ الْأَصْهَبِ وَ رَايَةِ الْأَبْقَعِ وَ رَايَةِ

ص: 373

السُّفْيَانِيِ فَيَلْتَقِي السُّفْيَانِيُ بِالْأَبْقَعِ فَيَقْتَتِلُونَ فَيَقْتُلُهُ السُّفْيَانِيُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ و (ثُمَّ) يَقْتُلُ الْأَصْهَبَ ثُمَّ لَا يَكُونُ لَهُ هِمَّةُ إِلَّا الْإِقْبَالِ نَحْوَ الْعِرَاقِ وَ يَمُرُّ جَيْشُهُ بقرقيسیا فيقتتلون بِهَا فَيُقْتَلُ بِهَا مِنَ الْجَبَّارِينَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ جَيْشاً الَىَّ الْكُوفَةِ وَ عِدَّتِهِمْ سَبْعُونَ أَلْفاً فَيُصِيبُونَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَتْلًا وَ صُلْباً وَ سَبْياً فبيناهم كَذَلِكَ إِذْأ قبَلَتِ رَايَاتُ مِنْ قُبُلٍ (ناحیة) خُرَاسَانَ تَطْوِي الْمَنَازِلِ طَيّاً حَثِيثاً (عنیفا) وَ مَعَهُمْ نَفَرُ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ مَوَالِي أَهْلِ الْكُوفَةِ فِي ضُعَفَاءَ فَيَقْتُلُهُ أَمِيرُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ بَيْنَ الْحِيرَةِ وَ الْكُوفَةِ وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعَثَا الَىَّ الْمَدِينَةِ فينفر الْمَهْدِيِّ مِنْهَا الَىَّ مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ أَنَّ الْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ الَىَّ مَكَّةَ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلَا يُدْرِكْهُ حَتَّى يَدْخُلَ مَكَّةَ خائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ وَ يُنْزِلُ أَمِيرُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ الْبَيْدَاءِ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَا بَيْدَاءُ أَ بِيَدِي الْقَوْمِ فَيُخْسَفُ بِهِمْ فَلَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلَ اللَّهِ وُجُوهُهُمْ الَىَّ أَقْفِيَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ كَلْبُ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها قَالَ وَ الْقَائِمُ يَوْمَئِذٍ بِمَكَّةَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ الي الْبَيْتِ الْحَرَامِ مُسْتَجِيراً فَيُنَادِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّا نستنصر اللَّهُ وَ مَنْ أجابنا مِنَ النَّاسِ وَ أَنَا (فانا) أَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) وَ نَحْنُ أُولِي النَّاسِ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله فَمَنْ حاجّني فِي آدَمَ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِآدَمَ وَ مَنْ حاجّني فِي نُوحٍ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِنُوحٍ وَ مَنْ حاجّني فِي ابراهيم فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بابراهيم وَ مَنْ حاجني فِي مُحَمَّدٍ

ص: 374

فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ وَ مَنْ حاجّني فِي النَّبِيِّينَ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ أَلَيْسَ اللَّهَ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ انَّ اللَّهِ اصْطُفِيَ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ ابراهيم وَ آلَ عِمْرانَ عَلِيِّ الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ فَأَنَا بَقِيَّةً مِنْ آدَمَ وَ ذَخِيرَةَ مِنْ نُوحٍ وَ مُصْطَفِيَ مِنْ ابراهيم وَ صَفْوَةٍ مِنْ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَلَا و مَنْ حاجّني فِي كِتَابِ اللَّهِ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ حاجّني فِي سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَنَا أُولِي النّاس بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَنْشَدَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ كَلَامِي الْيَوْمِ لَمَّا بَلَغَ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ وَ أَسْئلُكُمْ بِحَقِّ اللَّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ بِحَقِّي فَانٍ لِي عَلَيْكُمْ حَقُّ القربي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ الَّا أعنتمونا وَ منعتمونا مِمَّنْ يَظْلِمَنَا فَقَدْ أَ خِفْنَا وَ ظَلَمَنَا وَ طردنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا وَ بَغْيَ عَلَيْنَا وَ دَفَعْنَا عَنْ حَقَّنَا وَ أَفْتَرِيَ أَهْلِ الْبَاطِلِ عَلَيْنَا فَاللَّهَ اللَّهُ فِينَا لَا تخذلونا وَ انصرونا يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ قَالَ فَيَجْمَعُ اللَّهِ عَلَيْهِ (لَهُ) أَصْحَابِهِ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ لَهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادُ قزعا كَقَزَعِ الْخَرِيفِ وَ هِيَ يَا جَابِرُ الْآيَةَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ أَيْنَما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ فيبايعونه بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ قَدْ توارثته الْأَبْنَاءِ عَنِ الْآبَاءِ وَ الْقَائِمُ يَا جَابِرُ رَجُلُ مِنْ وَلَدُ الْحُسَيْنُ يُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرُهُ فِي لَيْلَةِ فَمَا أَشْكَلَ عَلَى النَّاسِ مِنْ ذَلِكَ يَا جَابِرُ فَلَا يُشْكِلُ ( یشکلنّ ) عَلَيْهِمْ وِلَادَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ و وراثته الْعُلَمَاءِ عَالِماً بَعْدَ عَالِمٍ فَإِنْ أَشْكَلَ هَذَا كُلُّهُ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ الصَّوْتِ مِنَ السَّمَاءِ لَا يُشْكِلُ عَلَيْهِمْ إِذا نُودِيَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ﴾

ص: 375

لُغات و شرح جابيته قریه ایست از قریه های دمشق و باب جابیه در دمشق معروفست مارقه گروه خوارج را به این نام نامیده اند یعنی بیرون روندگان از دین روم در عرف عرب در سابق اطلاق بر بریتانیا می شده و امروز بر مسیحیّن شرقی و کاتولیکی و ارادوذکس اطلاق می شود و روما یا رومیّه مرکز ان ایطالیا است جزیزه شهرهائیست میان دجله و فرات که ان ها را بین النهرین گویند که شمالی غربی ان را جزیره و جنوبی شرقی ان را عراق گویند ترک قبیله هائی هستند که نسب ان ها به اوغوز خان بن قره خان می رسد که عبارت باشند از قره خانی ها و مغول ها و غزنوی ها و سلجوقی ها وغز ها يا اُغز ها كه دسته های مهم ایشان در اسیای وسطی شمال کوه های التائی زندگانی می کردند در میان سیبریا و دریای قزوین و ایران و افغانستان و روسیه و چین و هند و ترکیه هستند رمله شهریست در فلسطين شمال شرقی بيت المقدس و نام قريه ایست در سُوريا اصهب صفت یکی از صاحب پرچم های سه گانه است که از شامات بلند می شود چنان چه ابقع هم صاحب پرچم مصری است قرقیسیا شهریست در کنار فرات نزدیک نهر خا بود که به نام قرقیسا پسر طهورث دیو بند ساخته شده طمس نا پدید شدن قزعَ پاره های ابر تنک خريف فصل پائیز و سه ماه میان تابستان و زمستان را گویند

معنى

ای جابر ملازم زمین باش یعنی از جای خود بر مخیز و حرکت مده دست را و نه پا را تا وقتی که ببینی نشانه هائی را که برای تو ذکر می کنم اگر دریابی ان را اوّل ان ها مخالفت بنی عبّاس

ص: 376

است با یک دیگر و نمی بینم تو را که دوک کنی ان زمان را و لیکن حَدیث کن بعد از من از من و منادی ایست که ندا می کند از اسمان و صدا از ناحیه دمشق به گوش شما می رسد و ان صدای فتح و گشایش است و فرو می رود به زمین دهکده ای از دهکده های شام که ان را جابیه گویند و ان در نزدیکی دمشق واقع است و افتادن قسمتی از دیوار مسجد دمشق است که مسجد اموی باشد از سمت راست ان و بیرون آمدن خارجی های از دین است از طرف ترك ها و در پی ان است خروج رومی ها و برادران ترک زود باشد که رو اورند تا این که در جزیره یعنی جائی که در سمت شمال غربی جزیره است فرود ایند یعنی فرودگاه و پایگاه خود در ان جا قرار دهند و زود باشد که خارجیان روم هم عدّه خود را در رمله که شهریست واقع در فلسطین شمالی که در سمت شرقی بیت المقدس یا قریه ای از سوریا پیاده کنند و ان جا را فرودگاه و پایگاه خود قرار دهند پس در ان سال ای جابر اختلاف بسیار در هر زمینی از ناحیه مغرب واقع خواهد شد پس اوّل زمین مغرب یا اوّل جائی که خراب می شود شام خواهد بود در ان وقت اختلاف در میان اهل شام خواهد افتاد و در ان وقت سه پرچم مخالف یک دیگر بلند می شود پرچم اصَهبَ و پرچم ابقع و پرچم سفیانی پس سفیانی با ابقع که پرچم مصری ها باشد با هم تلاقی کنند و مقاتله نمایند سفیانی بر ابقع غالب شود و او را با تابعین او می کشد پس از ان بر اصهب غالب می شود و او را نیز می کشد در ان وقت سفیانی هیچ همّی و فکری ندارد مگر این که به جانب عراق رو اورد پس لشکر او به قرقیسیا که شهریست در کنار فرات نزدیک نهر خا بور

ص: 377

است پس در ان جا قتال می کنند و لشکر سفیانی صد هزار نفر از جبّاران و گردن کشان را می کشند بعد از ان سفیانی لشکری را به کوفه می فرستد که شماره ان ها هفتاد هزار نفرند پس از اهل کوفه بسیاری را می کشند و بر دار می زنند و اسیر می کنند پس در ان میانه هم چنانی که مشغولند پرچم های خراسانی افراشته شود و از خراسان رو به عراق می اورند و به سرعتی شدید و سخت طیّ منازل و مراحل می کنند طی کردن با شتاب و عجّله تمام و با ایشانند گروهی از اصحاب قائم علیه السّلام پس بیرون می اید مردی از دوستان ال محمّد علیهم السّلام از کوفه با جمعی از ضعفاء و نا توانان پس سر لشکر سفیانی ان ها را می کشد در میان کوفه و سفیانی لشکری به مدینه می فرستد و حضرت مهدی علیه السّلام در ان وقت در مدینه است از ان جا کوچ می کند به طرف مکّه خبر به سر لشکر سفیانی می رسد که مهدی علیه السّلام از مدینه بیرون رفت به جانب مکّه پس ان ملعون لشكرى به دنبال ان حضرت می فرستد ان ها حضرت را نمی یابند و ان جناب وارد مکّه می شود در حالتی که ترسان و منتظر فرمان الهی است بروش موسى بن عمران فرمود و فرود می اید سر لشکر سفیانی با قوم خود در سرزمین بیداء پس ندا کننده ای از اسمان ندا می کند که ای زمین بیداء به خود فرو گیر این گروه را پس زمین آن ها را به خود فرو می برد و باقی نمی گذارد از آن ها مگر سه نفر را که خدا رو های ایشان را به عقب بر می گرداند و ایشان از قبیله کلب اند و این ایه درباره ایشان نازل شده (که خدا می فرماید) ای کسانی که کتاب به ان ها آورده شد ایمان بیاورید به ان چه که فرو فرستادیم در حالتی که تصدیق کننده باشید مر ان چه راکه با شما ها است پیش ازاین که

ص: 378

محو و نابود کنیم رو هائی را و ان ها را به عقب ایشان بر گردانیم فرمود حضرت باقر علیه السّلام قائم علیه السّلام در ان روز در مکّه تکیه می دهد پشت خود را به خانه خدا در حالتی که پناهنده شده است پس ندا می کند که ای گروه مردمان ما طلب یاری می کنیم خدای را و کسانی که اجابت کنند ما را از مردمان و مائیم اهل بیت پیغمر شما محمّد (صلى الله عليه و اله) و مائیم سزاوار ترین مردم به خدا و به محمّد صلى الله عليه و اله پس كسی كه با من محاجّه كند در ادم من سزاوار ترم از مردم به ادم و كسی كه با من محاجّه کند در نوح پس من سزاوار ترم از مردم به نوح و کسی که با من محاجّه کند در ابراهیم پس من سزاوار ترم به ابراهیم از مردم و کسی که با من محاجّه كند به محمّد (صلّی الله علیه و اله) پس من سزاوار ترم از مردم به محمّد (صلى الله عليه و اله) و کسی که با من محاجّه کند در پیغمبران پس من سزاوار ترم از مردم به پیغمبران ایا نمی گوید خدا در محکم کتاب خود به درستی که خدا برگزید ادم و نوح و ال ابراهیم و ال عمران را بر جهانیان ذرّیه هستند که بعضی از آن ها از بعض دیگرند و خدا شنوای دانا است پس باقی مانده ای هستم از ادم و ذخیره ای هستم از نوح و برگزیده شده ای هستم از ابراهیم و مصفّا شده ای هستم از محمّد درود متّصل فرستد خدا بر ایشان همگی اگاه باشید کسی که با من محاجه کند در کتاب خدا پس من سزاوار ترم از مردم به کتاب خدا آگاه باشید کسی که محاجه کند با من به سنّت پیغمبر پس من سزاوار ترم از مردم به سنّت رسول خدا پس شما را قسم می دَهُم به خدا کسی که کلام مرا امروز می شنود باید برساند حاضر از شما بر ان که غائب است و سوال می کنم از شما به حقّ خدا و به حق فرستاده او و به حقّ خودم زیرا

ص: 379

که از برای من بر شما حق خویشاوندی من است از رسول خدا (صلى الله عليه و اله) و مخواستید از شما مگر این که یاری کنید ما را و منع کنید از ما ظلم کسانی را که به ما ظلم می کنند پس از روی تحقیق خفّت داده شدیم ما و ستم کرده شدیم ما و دور شدیم ما از خانه های خودمان و فرزندان خودمان و تعدّی کرده شد بر ما و حق ما از ما دفع کرده شد و اهل باطل بر ما دروغ بستند پس خدا را در نظر داشته باشید خدا را در نظر داشته باشید در حق ما و خوار نکنید ما را و یاری کنید ما را که یاری می کند خدا شما را فرمود یعنی حضرت باقر علیه السّلام پس جمع می کند خدا برای او یارانش را که سی صد و سیزده نفرند بدون این که با هم دیگر وعده کرده باشند مانند پاره های ابر نازک که در فصل پاییز در هوا متفرقند و به یک دیگر می پیوندند و اینست ای جابر معنای ایه ای که ذکر کرده است خدا در کتاب خود (که می فرماید) هر کجا باشید می اورد خدا همه شما ها را به درستی که خدا بر هر چیزی توانا است پس بیعت می کنند با او درمیان رکن و مقام و با او است عهدی از پیغمبر خدا صلّی الله علیه و اله كه وارث شده اند ان را پسر ها از پدر ها پس قائم ای جابر مردیست از فرزندان حسین که اصلاح می کند خدا برای او کار او را در یک شب پس چه قدر مشکل می شود بر مردم از این جهت پس اشکال نمی کنند ای جابر و مشکل نمی شود بر ایشان ولادت او از پیغمبر صلى الله عليه و اله و وارث بودن او علم را از دانایان هر کدام بعد از دیگری پس اگر همه این ها مشکل باشد بر ایشان صدائی که از اسمان شنیده می شود مشکل نمی شود بر ایشان زیرا که ندا کرده می شود به نام او

ص: 380

و نام پدر او و مادر او - (در اختصاص شیخ مفید طبع طهران مكتبه صدوق . ص 255 نيز همین حَدیث را روایت کرده از عمرو بن ابى المقدام از جابر جعفی از ان حضرت)

334حديث دوازدَهُم

سیزدَهُم بحار ص 174 از کتاب امّامت و تبصره تالیف علیّ بن بابویه به سند خود نقل کرده از ابی عبیده حذّاء که گفت ﴿سُئِلْتَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ هَذَا الامر متی يَكُونُ قَالَ انَّ كُنْتُمْ تؤمّلون انَّ يجیئكم مِنْ وَجْهٍ فَلَا تُنْكِرُونَهُ﴾

معنى پرسیدم اذا ابی جعفر یعنی حضرت باقر علیه السّلام از این امر یعنی فرج که چه وقت می باشد فرمود اگر شما کسانی هستید که ارزو دارید که بیاید شما را از جهتی پس انکار نمی کنید او را یعنی انکار وجود او را و یا این که دعوت او را منکر نمی شوید

335حديث سيزدَهُم

سیزدَهُم بحار ص 175 از کتاب سرور اهل الايمان به سند خود از بُرید از ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿یَا بُرَیْدُ اِتَّقِ جَمْعَ اَلْأَصْهَبِ قُلْتُ وَ مَا اَلْأَصْهَبُ قَالَ اَلْأَبْقَعُ قُلْتُ وَ مَا اَلْأَبْقَعُ قَالَ اَلْأَبْرَصُ وَ اِتَّقِ اَلسُّفْیَانِیَّ وَ اِتَّقِ اَلشَّرِیدَ مِنْ وُلْدِ فُلاَنٍ یَأْتِیَانِ مَکَّة یَقْسِمَانِ بِهَا اَلْأَمْوَالَ یَتَشَبَّهَانِ بِالْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اِتَّقِ اَلشُّذَّاذَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ قُلْتُ وَ یُرِیدُ بِالشُّذَّاذِ اَلزَّیْدِیَّهَ لِضَعْفِ مَقَالَتِهِمْ وَ أَمَّا کَوْنُهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فأَنَّهُمْ مِنْ بَنِی فَاطِمَهَ﴾

معنی ای بُرید بپرهیز از جمعیت اصهب گفتم اصَهَب چیست فرموده ابقع گفتم ابقع چیست فرمود ابرص یعنی صاحب لک و پیسه و بپرهیز از سفیانی و بپرهیز از رانده و اواره

ص: 381

شده از پسران فلان یعنی عبّاس که می ایند به مکّه و در ان جا تقسیم اموال می کنند و خود را شبیه قائم می نمایند و پرهیز از شذاذ از ال محمّد گفتم اراده می کند از شذاد فرقه زیدیّه را به جهت ضعف در گفتار شان و امّا بودن ایشان از ال محمّد برای اینست که ایشان از فرزندان فاطمه (عليها السلام) اند

336حَدیث چهار دَهُم

سیزدَهُم بحار . ص 175 از همان کتاب مسندا از ابی حمزه ثمالی روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿إِذَا سَمِعْتُمْ بِاخْتِلاَفِ اَلشَّامِ فِیمَا بَیْنَهُمْ فَالْهَرَبَ مِنَ اَلشَّامِ فَإِنَّ اَلْقَتْلَ بِهَا وَ اَلْفِتْنَهَ قُلْتُ إِلَی أَیِّ اَلْبِلاَدِ فَقَالَ مَکَّهَ فَإِنَّهَا خَیْرُ بِلاَدٍ یَهْرُبُ اَلنَّاسُ إِلَیْهَا قُلْتُ فَالْکُوفَهُ قَالَ اَلْکُوفَة مَا ذَا یَلْقَوْنَ یُقْتَلُ اَلرِّجَالُ إِلاَّ شَامِیٌّ وَ لَکِنَّ اَلْوَیْلَ لِمَنْ کَانَ فِی أَطْرَافِهَا مَا ذَا یَمُرُّ عَلَیْهِمْ مِنْ أَذًی بِهِمْ وَ تُسْبَی بِهَا رِجَالٌ وَ نِسَاءٌ وَ أَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ یَعْبُرُ اَلْفُرَاتَ وَ مَنْ لاَ یَکُونُ شَاهِداً بِهَا قَالَ فَمَا تَرَی فِی سُکَّانِ سَوَادِهَا فَقَالَ بِیَدِهِ یَعْنِی لاَ ثُمَّ قَالَ اَلْخُرُوجُ مِنْهَا خَیْرٌ مِنَ اَلْمُقَامِ فِیهَا قُلْتُ کَمْ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ سَاعَهً وَاحِدَهً مِنْ نَهَارٍ قُلْتُ مَا حَالُ مَنْ یُؤْخَذُ مِنْهُمْ قَالَ لَیْسَ عَلَیْهِمْ بَأْسٌ أَمَّا إِنَّهُمْ سَیُنْقِذُهُمْ أَقْوَامٌ مَا لَهُمْ عِنْدَ أَهْلِ اَلْکُوفَة یَوْمَئِذٍ قَدْرٌ مَا لاَ یَجُوزُونَ بِهِمُ اَلْکُوفَهَ﴾

یعنی وقتی که شنیدید اختلافی را که در شام واقع می شود در میان خود شاهان پس وقت فرار کردن از شام است زیرا کشتن و فتنه در ان جا خواهد بود گفتم به کدام

ص: 382

از شهر ها فرار کنند فرمود به مکّه که ان بهترین شهر ها است که مردم به ان جا فرار می کنند گفتم پس کوفه در چه حال خواهد بود فرمود اهل کوفه چه بلا هائی که خواهند دید کشته می شوند مردان مگر ان کسی که از اهل شام است و لیکن وای برای کسانی که در اطراف کوفه ساکنند که چه می گذرد بران ها از اذیّتی که به ایشان وارد اید و اسیر می شوند در ان جا مردان و زنانی و نیکو ترین حال از ایشان کسی است از فرات عبور کند و کسی که در ان جا حاضر نباشد گفت راوی پس حال ساکنین سواد کوفه را چگونه می بینی به دست اشاره فرمود که نه بیرون رفتن از ان جا ها بهتر است از ماندن در ان جا ها گفتم تا چه قدر طول می کشد فرمود به قدر یک ساعت از روز گفتم حال آن هائی که گرفته شده اند یعنی اسیر شده اند چگونه خواهد بود فرمود برای ان ها باکی نیست یعنی ان ها کشته نمی شوند آگاه باش که زود باشد که ان ها را از کشته شدن نجاة دهند و دستگیری کنند گروه هائی که در ان روز نزد اهل کوفه کوچک تر قدر و منزلتی ندارند و ان ها را به کوفه راه نمی دهند

337حَدیث پانزدَهُم

تفسير قمىّ ص 286 سوره یونس مسندا از فضیل روایت کرده که گفت گفتم به حضرت ابی جعفر علیه السّلام فدایت شوم به ما خبری رسیده که برای ال جعفر پرچمی است و برای ال عبّاس دو پرچم خواهد بود ایا به شما در علم به این موضوع چیزی منتهی شده است فرمود ﴿امّا آلُ جَعْفَرٍ فَلَیْسَ بِشَیْءٍ وَ لاَ إِلَی شَیْءٍ وَ أَمَّا آلُ اَلْعَبَّاسِ فَإِنَّ لَهُمْ مُلْکاً مُبْطِناً یُقَرِّبُونَ فِیهِ اَلْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُونَ فِیهِ اَلْقَرِیبَ وَ سُلْطَانُهُمْ عُسْرٌ لَیْسَ فِیهِ یُسْرٌ حَتَّی إِذَا أَمِنُوا

ص: 383

مَکْرَ اَللَّهِ وَ أَمِنُوا عِقَابَهُ صِیحَ فِیهِمْ صَیْحَهٌ لاَ یَبْقَی لَهُمْ مَنَالٌ یَجْمَعُهُمْ وَ لاَ آذَانٌ یُسْمِعُهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتّی إِذا أَخَذَتِ اَلْأَرْضُ زُخْرُفَها اَلْآیَهَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَمْ یُوَقَّتْ لَنَا فِیهِ وَقْتٌ وَ لَکِنْ إِذَا حَدَّثْنَاکُمْ بِشَیْءٍ فَکَانَ کَمَا نَقُولُ فَقُولُوا صَدَقَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِنْ کَانَ بِخِلاَفِ ذَلِکَ فَقُولُوا صَدَقَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَیْنِ وَ لَکِنْ إِذَا اِشْتَدَّتِ اَلْحَاجَهُ وَ اَلْفَاقَهُ وَ أَنْکَرَ اَلنَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَقَّعُوا هَذَا اَلْأَمْرَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الحاجه وَ الفاقه قَدْ عَرَفْنَاهُمَا فَمَا إِنْکَارُ النَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ یَأْتِی الرَّجُلُ أَخَاهُ فِی حَاجَّهُ فَیَلْقَاهُ بِغَیْرِ الْوَجْهُ الذی کَانَ یَلْقَاهُ فِیهِ وَ یُکَلِّم بِغَیْرِ الکلام الذی کَانَ یُکَلِّمُهُ)

تمام ایه که در حَدیث بعض از آن ذکر شده اینست (إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمّا يَأْكُلُ النّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾

معنای حديث

امّا ال جعفر چیزی نیستند و نه به سوی چیزی راه می یابند یعنی صاحب ریاست و خلافت و سلطنت نمی شوند و امّا ال عبّاس پس برای ایشان است ملك جمع با فراغت بالی که نزدیک می کنند دور را و دور می کنند نزدیک را و پادشاهی ایشان سخت است

ص: 384

و در ان اسانی نیست تا زمانی که ایمن شوند از معامله مکر کردن خدا و ایمن شوند از عقاب او ان وقت در میان ایشان صیحه ای زده می شود که باقی نماند برای ایشان ملکی که جمع اوری کنند و نه گوش هائی که بشنوند و اینست فرموده خدای عزّ و جلّ که فرموده است تا این که به خود گیرد زمین پیرایه و ارایش خود را و زینت خود را ظاهر کند و چنین گمان کنند اهل ان که قدرت بر ان دارند که ناگهان در شب یا روز عذاب ما بر ان ها بیاید پس قرار دهیم ان ها را چیده و درویده شده و نابود به نحوی که گویا در روز گذشته بی نیاز نبوده و هیچ زینتی و پیرایه ای نداشته گفتم فدایت شوم چه وقت این حادثه بر ان ها رو خواهد داد فرمود وقتی برای ما قرار داده نشده در وقوع آن و لیکن هر وقت چیزی را برای شما حَدیث کردیم و واقع شد بر شما هم چنان که گفته ایم بگوئید راست گفت خدا و پیغمبر او و اگر خلاف ان شد باز بگوئید راست گفت خدا و پیغمبر او تا دو مرتبه مزد ببرید و لیکن هر گاه احتیاج و فقر و تنگ دستی سخت شد و بعضی از مردم بعض دیگر را منکر شدند پس در ان وقت هر صبح و شامی انتظار این مرد را بکشید پس گفتم فدایت شوم احتیاج و فقر و تنگ دستی را دانستیم امّا مراد از انکار بعضی از مردم بعض دیگر را چیست فرمود اینست که مرد بیاید نزد برادر خود برای حاجتی که دارد پس ان برادر به چشمی که سابق به او نگاه می کرده نگاه نکند و طوری با او سخن گوید که پیش تر از اظهار احتیاج با او سخن نمی گفته یعنی پیش از اظهار احتیاج به نظر عزت و احترام به او نگاه می کرده و به زبان لطف و مهربانی و دوستی با او سخن می گفتنه و در هنگام اظهار احتیاج به چشم حقارت و خواری و ذلت به او

ص: 385

به او نگاه کند و به بی اعتنائی و تند خوئی و سخنان خشونت آمیز با او سخن گوید

338حَدِيث شانزدَهُم

تفسیر قمیّ ص 288 گفته است وَ فی روایة أَبَى الْجَارُودِ عَنْ ابی جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فی قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ فَهَذَا عَذابُ ینزل فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ عَلَى فَسَقَةِ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ همُ يَجْحَدُونَ نُزُولِ الْعَذَابُ عَلَيْهِمْ﴾

یعنی در روایت ابى الجارود از ابی جعفر عليه السّلام روایت کرده در قول خدای تعالی که فرموده (در سوره یونس) بگو ای پیغمبر ایا دانسته اید که می اید شما را عذاب او یعنی خدا در شب یا روز چیست ان چیزی که تعجیل ازان می کنند گناه کاران پس این عذابیست که نازل می شود در اخر الزمان بر فاسق های اهل قبله و حال ان که انکار می کنند نازل شدن عذاب را بر ایشان

339حديث هفدَهُم

كمال الدین و تمام النعمة . به سند خود از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿الْقَائِمُ مَنْصُورُ بِالرُّعْبِ مؤیّد بِالنَّصْرِ تطوی لَهُ الْأَرْضُ وَ تُظْهِرُ لَهُ الکنوز وَ یبلغ سُلْطَانِهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ یظهر اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دینه وَ لَوْ کره المشرکون فَلَا یبقی مِنَ الْأَرْضِ خَرَابُ إِلَّا عُمَرَ وَ ینزل رُوحَ اللَّهِ عیسی بْنِ مریم علیه السلام فیصلّی خَلْفَهُ فَقُلْتُ یابن رَسُولَ اللَّهِ

ص: 386

مَتَی یَخْرُجُ قَائِمُکُمْ قَالَ إِذَا تَشَبَّهَ اَلرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ اَلنِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اِکْتَفَی اَلرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ اَلنِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ رَکِبَ ذاتُ الفُروجِ السُّروجَ وَ قُبِلَتِ الشَّهادَات الزُّورِ وَ رُدَّتْ شَهادَات الْعُدل وَ اسْتَخَفَّ النّاسُ بِالدِّماءِ وَ ارْتِکابِ الزِّناءِ وَ أَکْلِ الرِّباءِ وَ اتقی الْأَشْرَارِ فَخَافَة أَلْسِنَتِهِمْ وَ خَرَجَ السّفیانی مِنَ الشَّامِ وَ الیمانی مِنْ الیمن وَ خَسَفَ بِالبَیْداءِ وَ قَتْلِ غُلَامُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ بَیْنَ الرّکن وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ النَّفْسِ الزکیّة وَ جائَتْ صَیْحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ بِأَنَّ الْحَقِّ وَ فی شیعَتِه فَعِنْدَ ذلکَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الکعبة وَ اجْتَمَعَ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا ینطق بِهِ هَذِهِ الایة بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُم إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقیّةُ اللَّهُ فِي أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدِ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مَعْبُودٍ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ مِنْ صَنَمٍ وَ غَيْرُهُ إِلَّا وَقَعَتْ فِيهِ نارُ فَاحْتَرَقَ وَ ذَلِكَ بَعْدَ غَيْبَةً طَوِيلَةً لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ بِالْغَيْبِ وَ يُؤْمِنُ بِهِ﴾

یعنی قائم (علیه السّلام) یاری کرده شده است به ترسی که از او در دل ها می افتد و تایید کرده شده است به یاری کردنی مخصوص از جانب خدا یا ملائکه نصر با یارانی خاص یا همه این ها پیچیده می شود از برای او زمین و ظاهر می شود برای او گنج ها پادشاهی و سلطنت او به مشرق و مغرب جهان می رسد و اشکار می گرداند خدا به شخص او دین خود را و اگر چه مکروه خاطر مشرکان باشد پس باقی نمی ماند در زمین جای خرابی مگر این که آباد شود و فرود می اید عیسای روح الله پسر مریم علیه السّلام پس نماز می گذارد در

ص: 387

پشت سر او پس به ان حضرت عرض کردم که ای پسر رسول خدا چه وقت بیرون می اید قائم شما فرمود وقتی که شبیه شدند مرد ها به زن ها و زن ها به مرد ها و اكتفا كردند در فجور مرد ها به مرد ها و زن ها به زن ها و سوار شدند زن ها بر زین ها و پذیرفته شود شهادت های دروغ و ردّ شود شهادت های راست و سبک شمارند مردم ریختن خون های نا حق را و مرتکب شدن زنا را و خوردن ربا را و از مردمان شریر تقیّه کنند از ترس زبان های ایشان و بیرون بیاید سفیانی از شام و یمانی از یمن و فرو روند لشکر سفیانی در بیداء و کشته شود پسری از ال محمّد در میان رکن و مقام که نام او محمّد بن الحسن نفس زکیّه باشد و بیاید صدای اسمانی به این که حقی در او یعنی قائم و شیعیان او است در ان وقت زمان بیرون امدن قائم ما است پس چون بیرون اید پشت خود را به کعبه می دهد و نزد او جمع می شود سی صد و سیزده مرد و اوّل چیزی که به ان سخن گوید این ایه است (که خدا فرموده) باقی مانده خدا نیکو و نیکو تر است برای شما اگر می باشید مؤمنان پس می فرماید منم باقی مانده خدا در زمین او پس چون جمع شود در نزد او یک عقد که عبارت از ده هزار نفر مرد باشد خروج می کند پس باقی نمی ماند پرستیده شده ای غیر از خدای عزّ و جلّ از بت و غیر ان مگر این که اتشی در ان می افتد و می سوزد و این ها بعد از انی است که غیبت طولانی کند تا بداند خدا کی فرمان برداری می کند او را در غیبت او و ایمان می اورد به او

340حديث هجدَهُم

ص: 388

سیزدَهُم بحار ص 170 از غیبت نعمانی به سند خود از زرارة بن اعین از حضرت ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده در تفسیر قول خدای تعالی ﴿فقَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ فرمود إِنَّهُما أَجَلَانِ أَجَلُ مَحْتُومُ وَ أَجَلُ مَوْقُوفُ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ مَا الْمَحْتُومِ قَالَ الذی لَا یکون غیره قَالَ وَ ما الموقوف قَالَ هُوَ الذی لِلَّهِ فِیهِ المشیّه قَالَ حُمْرَانُ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ أَجَلٍ السّفیانی مِنِ الْمَوْقُوفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْمَحْتُومِ﴾

یعنی فرمود این مدّتی که خدا در این ایه فرموده دو مدت است مدتی که حتم شده و مدتی که موقوف است حمران به ان حضرت عرض کرد محتوم کدام است فرمود انست که غیر از ان نیست عرض کرد موقوف کدام است فرمود انست که برای خدا در ان مشیّت است یعنی موقوفست به مشیت خدا اگر بخواهد می شود و اگر نخواهد نمی شود حمران گفت که من هر اینه امیدوارم که مدّت سفیانی از موقوف باشد پس حضرت ابی جعفر علیه السّلام فرمود نه به ذات خدا قسم است که ان مدت محتوم است یعنی حتما باید واقع شود و واقع شدنی است (غیبت نعمانی ص 162)

341حديث نوزدَهُم

غیبت نعمانی ص 161 به سند خود از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ استعینوا عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیهِ بِالْوَرَعِ وَ الجتهاد فِى طاعَهِ اللَّهِ فَانٍ أَشَدَّ مَا یَکونُ احدکم اغتباطا بِمَا هُوَ مِنَ الدین لَوْ قَدْ صَارَ فِى حَدُّ الاخره وَ انْقَطَعَتْ الدنیا عَنْهُ فَاِذا کانَ فِى ذلِکَ الْحَدَّ عَرَفَ انْهَ

ص: 389

قَدْ اسْتَقْبَلَ النّعیم وَ الکرامه مِنَ اللَّهِ وَ الْبُشْرَى بِالجَنَّة وَ أَمِنَ مِمَّا کانَ یَخافُ وَ ایقن انَّ الَّذِى کانَ عَلَیهِ هُوَ الْحَقُّ وَ انَّ مَنْ خَالَفَ دینَهُ عَلَى بَاطِلُ وَ انْهَ هالِکٍ فابشروا ثُمَّ أَبْشِرُوا بالّذی تریدون أَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أعداءکم یقتتلون فی معاصی اللَّهِ وَ یقتل بَعْضُهُمْ بَعْضاً علی الدّنیا دونکم وَ أَنْتُمْ فی بیوتکم آمِنُونَ فی عَزَلَهُ عَنْهُمْ وَ کفی بالسفیانیّ نِقَمِهِ لکم مِنْ عدوّکم وَ هُوَ مِنَ الْعَلَامَاتِ لکم مَعَ أَنَّ الْفَاسِقُ لَوْ خَرَجَ لمکثتم شَهْراً أَوْ شهرین بَعْدَ خُرُوجِهِ لَمْ یکن علیکم بَأْسَ حتّی یقتل خَلْقاً کثیرا دونکم فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ فکیف یصنع بالعیال إِذَا کان ذلک قَالَ یتغیّب الرِّجَلِ مِنکُمْ عَنْهُ فَإِنْ حنقه وَ شرهه فانّما هی علی شیعتنا وَ أَمَّا النِّسَاءُ فلیس علیهنّ بَأْسَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تعالی قیل فإلی أین یخرج ( مَخْرَجَ ) الرِّجَالُ وَ یهربون مِنْهُ مَنْ أَرَادَ مِنْهُمْ أَنْ یخرج یخرج إلی المدینه أَوْ إلی بَعْضِ الْبُلْدَانِ ثُمَّ قَالَ مَا تَصْنَعُونَ بالمدینه وَ إِنَّمَا یقصد جیش الْفَاسِقُ إلیها وَ لکن علیکم بمکّه فَإِنَّهَا مجمعکم وَ إِنَّمَا فِتْنَتِهِ حَمَلَ إمرأه تَسَعُهُ أَشْهُرٍ وَ لَا یجوزها إِنْ شَاءَ اللَّهُ﴾

یعنی بپرهیزید خدای را و یاری بخواهید از او بر ان چه که بر ان هستید یعنی محفوظ ماندن دین و ایمانتان به سبب پرهیز کاری و کوشش کردن در فرمان برداری خدا زیرا که سخت تر چیزی که می باشد یکی از شما را از حیث غبطه خوردن به چیزی است که ان در دین و مربوط به دین است که در دنیا به ان عمل کرده باشد تا به حدّ اخرت رسد و رشته دنیا بریده شود از او یعنی بمیرد پس چون به این حدّ رسید

ص: 390

می داند که نعمت ها و کرامت های خدا روی آورد و مژده بهشت و ایمنی از ان چه که ترسیده شود داده می شود و یقین می کند به این که این راهی که می رفته راه حق بوده و به درستی که کسی که با دین خود مخالفت کرده و راه باطل را پیموده هلاک خواهد بود پس مژده باد شما را و پس از آن مژده باد شما را به ان چه که می خواهید ایا نمی بینید یا نمی دانید که دشمنان شما کشته می شوند یا می کشتند در معصیت های خدا و می کشند بعضی از ایشان بعضی دیگر را بر سر دنیا در پیش روی شما و شما در خانه های خود در گوشه ای ایمن هستید از شرّ ايشان و کفایت می کند که سفیانی عذابی باشد برای شما از دشمنان شما و بیرون امدن او از نشانه ها است برای شما با این که ان فاسق اگر بیرون اید هر اینه بعد از خروج او یک ماه یا دو ماه درنگ خواهید کرد و بر شما باکی نخواهد بود تا این که می کشد خلق بسیاری را غیر از شما پس بعضی از اصحاب عرض کردند که ان ملعون با زن ها چه خواهد کرد وقتی که این طور شد فرمود غائب و پنهان شود هر مردی از شما از او زیرا غیظ و حرص او مخصوص است برای شیعیان ما و امّا زن ها پس برای ایشان باکی نیست اگر خدای تعالی بخواهد به ان حضرت گفته شد پس مرد ها که بیرون روند بکجا فرار کنند از شرّ او کسی که می خواهد از ایشان که فرار کند بیرون رود به جانب مدینه یا مکّه تا به بعض شهر های دیگر پس فرمود به مدینه چکار دارید زیرا که لشکر ان فاسق به ان جا می رود وليكن شما به مکّه بروید زیرا که محلّ جمع شدن شما در ان جا خواهد بود و غیر از این نیست که فتنه او به قدر مدّت حمل یک زن که نه ماه است زیاد تر نمی شود اگر بخواهد خدا

ص: 391

342حديث بيستم

غیبت نعمانی ص 163 به سند خود از جابر بن یزید جعفی روایت کرده که گفت از ابی جعفر عليه السّلام سؤال کردم از سفیانی فرمود کجا می پرسید شما از سفیانی یعنی زود است تا خروج او بیرون می اید پیش از او شيصبانى (وَ أَنَّى لَكُمُ بالسفيانى حَتَّى یخرج قَبْلَهُ الشيصباني يَخْرُجُ مِنْ ارْضَ كُوفَانَ يَنْبُعُ كَمَا يَنْبُعَ الْمَاءِ يُقْتَلُ وَ فدكم فَتَوَقَّعُوا بَعْدَ ذَلِكَ السفیانى وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ)

یعنی شیصبانی (که اخر خلیفه بنی عبّاسی است و نام او عبد الله است طبق بعضی از اخبار دیگر) از کوفه بیرون می اید جوشش می کند هم چنانی که اب جوشش کند می کشد واردین بر شما را پس انتظار بکشید پس از ان سفیانی و خروج قائم علیه السّلام را

343حَدیث بیست و يكم

غیبت نعمانی . ص 162 به سند خود از ابن ابى یعفور روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود ﴿انَّ لِوُلْدِ الْعَبَّاسِ والمرواني لوقعة بقرقيسا یشیب فیها الْغُلَامُ الخرور وَ یرفع اللَّهُ عَنْهُمْ النَّصْرَ وَ يُوحى إِلَى طیر السَّمَاءِ وَ سِبَاعِ الارض اشبعي مِنْ لُحُومِ الْجَبَّارِينَ ثُمَّ يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ﴾

یعنی یعنی برای پسران عبّاس و مروانی هر اینه جنگی است در قرقیسا که پیر شوند در ان پسران تازه به جوانی رسیده با قوّت و توانا بر می دارد خدا از ایشان نصر

ص: 392

و یاری را و الهام می فرماید مرغان هوا و درندگان زمین را که بخورید از گوشت های ستم کاران پس از آن بیرون می اید سفیانی (قرقیسا شهریست در کنار فرات نزدیک خابود)

344حَديث بيست و دوّم

غیبت نعمانی ص 164 به سند خود از مغيرة بن سعید از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا اِخْتَلَفَ الرّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلاَّ عَنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ اَللَّهِ قِیلَ وَ مَا هِیَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ قَالَ رَجْفَهٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا أَکْثَرُ مِنْ مِائَهِ أَلْفٍ یَجْعَلُهُ اَللَّهُ رَحْمَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَاباً عَلَی اَلْکَافِرِینَ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَی أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِینِ اَلشُّهْبِ اَلْمَحْذُوفَهِ وَ اَلرَّایَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّی تَحُلَّ بِالشَّامِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ اَلْجَزَعِ اَلْأَکْبَرِ وَ اَلْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا خَسْفَ قَرْیَهٍ مِنْ قُرَی دِمَشْقَ یُقَالُ لَهَا مرمرسا (خَرَیشا) فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ اِبْنُ آکِلَهِ اَلْأَکْبَادِ مِنَ اَلْوَادِی الیابس حَتَّی یَسْتَوِیَ عَلَی مِنْبَرِ دِمَشْقَ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خُرُوجَ اَلْمَهْدِیِّ﴾

یعنی وقتی که اختلاف افتاد میان دو صاحب سر نیزه در شام این تیره گی و ظلمت و اختلاف روشن و بر داشته نمی شود مگر از نشانه ای از نشانه های خدا گفته شد که چیست ان نشانه یا امیر المؤمنین فرمود زمین لرزه ای رو می دهد در شام که هلاک می شود در ان بیش تر از صد هزار نفر که ان ایت را رحمت قرار می دهد خدا برای مؤمنان و عذاب قرار می دهد برای کفّار پس چون چنین ایت و نشانه ای رخ داد نظر کنید یا منتظر باشید صاحبان اسب های سرختک بومی یا اسب هائی که سفیدی و سیاهی ان ها به هم امیخته باشد یا اسب های لشكری

ص: 393

قویّ که مو های دم ان ها را چیده باشند و پرچم های زرد را که از طرف مغرب رو اورد تا این که وارد شام شود و این وقتی است که نا شکیبائی بزرگ تری رخ دهد و مرگ سرخ در ان ها واقع شود یعنی جنگ خونینی پس چون این طور شد منتظر باشید فرو رفتن قریه ای از قریه های دمشق را که ان را مرمرسا یا خریشا یا بنا بر بعضی از روایات خرشنا گویند پس در ان وقت پسر خورنده جگر ها یعنی سفیانی ملعون که از ذرّیه هند جگر خور و نسل ابی سفیان لعین است خروج می کند از بیابان خشک بی آب و علف تا این که می اید در دمشق و بر منبر می نشیند پس چون این قضایا واقع شد انتظار خروج مهدی را بکشید

345حَدیث بيست و سوّم

غیبت نعمانی ، ص 165 به سند خود از محمّد بن مسلم از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿السُّفْيَانِيُّ احْمَرَّ اصْفَرَّ أَزْرَقُ لَمْ یعبد اللَّهِ قَطُّ وَ لَمْ يرمكّة وَ لَا الْمَدِينَةِ قَطُّ یقول يَا رَبِّ ثاري وَ النَّارِ﴾

یعنی سفیانی سرخ رو و زرد مو و زاق چشم است بندگی نکرده است خدا را هرگز و ندیده است مکّه و مدینه را هرگز می گوید پروردگارا خون خواهی می کنم و در اتش جهنم می روم

346حَدیث بیست و چَهارُم

غیبت نعمانی ص 167 به سند خود از ابی حمزه ثمالی از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یَا ثَابِتُ کَأَنِّی بِقَائِمِ أَهْلِ بَیْتِی قَدْ أَشْرَفَ عَلَی نَجَفِکُمْ هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَهِ

ص: 394

اَلْکُوفَهِ فَإِذَا هُوَ أَشْرَفَ عَلَی نَجَفِکُمْ نَشَرَ رَایَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَإِذَا هُوَ نَشَرَهَا اِنْحَطَّتْ عَلَیْهِ مَلاَئِکَهُ بَدْر فقُلْتُ وَ مَا رَایَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ عُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اَللَّهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ سَایرُهَا مِنْ نَصْرِ اَللَّهِ لاَ یَهْوِی بِهَا إِلَی شَیْءٍ إِلاَّ أَهْلَکَهُ اَللَّهُ قُلْتُ فَمَخْبُوئهٌ هِیَ عِنْدَکُمْ حَتَّی یَقُومَ اَلْقَائِمُ فَیَجِدَهَا أَمْ یُؤْتَی بِهَا قَالَ لاَ بَلْ یُؤْتَی بِهَا قُلْتُ مَنْ یَأْتِیهِ بِهَا قَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾

یعنی ای ثابت گویا می بینم قائم اهل بیتم را که مشرف شده است بر نجف شما این نجف و اشاره فرمود به دست خود به طرف کوفه پس چون مشرف شد بر نجف شما باز می کند پرچم رسول خدا صلى الله عليه و اله را دور ان را می گیرند فرشتگانی که در روز بدر به یاری و مدد پیغمبر صلى الله عليه و اله امدند گفتم چیست پرچم پیغمبر صلى الله علیه و اله فرمود چوب آن از پایه های عرش خدا و رحمت او است و سایر چیز های آن از نصر و یاری خدا است میل نمی کند به آن پرچم به سوی چیزی مگر این که نابود می کند ان را خدا گفتم پس ان پرچم پنهان است نزد شما تا قیام کند قائم و بیابد ان را یا ان که آورده می شود به سوی او فرموده نه بلکه آورده می شود ان پرچم گفتم کی می اورد فرمود جبرئیل عَلیه السلام

347حَديث بيست و پَنجُم

غیبت نعمانی ، ص 171 به سند خود از ابی الجار و دریفی روایت کرده که گفت ابی عبد الله جعفر بن محمّد عليه السّلام فرمود ﴿أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثلاث مائه وَ ثلاثه عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ بَعْضُهُمْ یحمل فی السَّحَابَ نَهَاراً یعرف بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أبیه وَ نَسَبِهِ وَ حلیته وَ بَعْضُهُمْ نَائِمُ

ص: 395

علی فِرَاشِهِ فیوافیه (فیری) فِی مَکة (فیوفونه بِمَکّة) عَلی غَیرِ مِیعَاد﴾

یعنی اصحاب قائم سی صد و سیزده نفرند فرزندان عجم بعضی از ایشان برابر حمل کرده می شوند در روز که شناخته می شود به نام و نسب و شمیشر اراسته خود و بعضی از ایشان خوابیده است بالای فراش خود پس گذارده می شود و می بیند خود را در مکّه بدون این که با هم و عده ای گذارده باشند

348حديث بیست و شِشُم

اربعين مير لوحى . و الزام النّاصب ص 188 مسندا از حضرت باقر عليه السلام روایت کرده که فرمود ﴿كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا مِنْ أَقْصَى بِلَادِ الْمَشْرِقُ مِنْ بَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا شيلا يَطْلُبُونَ حَقَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الصِّينَ فَلَا يُعْطُونَ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطُونَ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفِهِمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَرَضُوا بِإِعْطَاءِ مَا سَئلُوهُ فَلَمْ يَقْبَلُوا وَ قَتَلُوا مِنْهُمْ خَلْقاً كَثِيراً ثُمَّ يَسْخَرُونَ بِلَادِ التَّرْكِ وَ الْهِنْدُ كُلِّهَا وَ يتوجّهون إِلَى خُرَاسَانَ وَ يَطْلُبُونَهَا مِنْ أَهْلِهَا فَلَا يُعْطُونَ فَيَأْخُذُونَهَا قَهْراً وَ يُرِيدُونَ أَنْ لَا يَدْفَعُوا الْمَلَكُ إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ مَعَ الَّذِينَ قَتَلُوهُمْ فانتقموا مِنْهُمْ وَ تَعِيشُوا فِي سُلْطَانِهِ إِلَى آخِرِ الدُّنْيَا﴾ (9 شيلا در بعضی نسخ سیلان نوشته شده و بمناسبت نیست)

یعنی گویا می بینم گروهی را که بیرون می ایند از دور ترین شهر های مشرق از شهری که ان را شیلا گویند و می خواهند حقّ خود را از اهل چین و ان ها حقّشان را نمی دهند پس از ان باز مطالبه می کنند و ان ها نمی دهند پس چون چنین دیدند

ص: 396

شمشیر های خود را به گردن های ایشان می گذارند پس ان ها راضی می شوند به دادن حق ایشان ان چه را که ایشان خواسته اند از آن ها پس ایشان دیگر نمی پذیرند و می کشند از ان ها خلق بسیاری را و مسخّر خود می گردانند شهر های ترک و هند را همه ان ها را و رومی اورند به جانب خراسان و ان جا را از اهلش مطالبه می کنند پس ان ها حاضر به دادن نمی شوند پس به قهر و غلبه ان جا را می گیرند و قصدی از گرفتن ان جا ندارند مگر این که ان جا و ان ملک را به صاحب شما یعنی قائم ال محمّد علیهم السّلام واگذار کنند با کسانی که از ایشان کشته اند تا انتقام بکشند از ایشان و تعیّش و زندگی می کنند در دوره سلطنت ان حضرت تا اخر دنيا

مولّف نا چیز گويد

دور نیست خروج کنندگان از دور ترین بلاد شرق عدّه خراسانی باشند چنان چه حضرت امير المؤمنين عليه السلام هم به ان اشاره فرموده و فرمایش ان حضرت در حَدیث هفتاد و هفتم از احادیث علویّه در همین جزوء از کتاب گذشت در ص 276 که خراسانی از چین و ملتان می اید و خروج ان ها به نفع ال محمّد عليهم السّلام است

349حَديث بیست و هَفتم

غیبت طوسی . ص 289 به سند خود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿تَنَزَّلُ الرَّايَاتُ السُّودِ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ الَىَّ الْكُوفَةِ فاذا ظَهَرَ المهدی عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعَثَ اللَّهُ بِالبّیعَة﴾

یعنی فرود می اید پرچم های سیاهی که از خراسان بیرون می اید در کوفه و چون

ص: 397

ظاهر شد مهدی علیه السّلام می فرستد بنزد او و او را دعوت به بیعت کردن فرماید

350حَدیث بیست و هَشتُم

غیبت طوسی . ص 289 به سند خود از ان حضرت علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿كَانّى بِالْقَائِمِ يَوْمُ السَّبْتِ يَوْمُ عاشورا قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ بَيْنَ یديه جِبْرِيلَ ینادى البیعة اللَّهِ فيملا هَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً﴾

یعنی گویا می بینم قائم (علیه السّلام) را در روز عاشورا یک روز شنبه باشد در میان رکن و مقام ایستاده و جبرئیل در مقابل او ندا می کند که بیعت کنید برای خدا پس پر می کند زمین را از عدل هم چنانی که پر از ظالم و جور شده باشد

351حديث بیست و نُهُم

غیبت طوسی . ص 295 به سند خود از ان حضرت روایت کرده در حَدیث طویلی که فرمود ﴿يُدْخِلُ الْمَهْدِيِّ الْكُوفَةِ وَ بِهَا ثَلَاثَ رَايَاتُ قَدْ اضْطَرَبَتْ بَيْنَهَا فَتُصَفِّقُ لَهُ فَيَدْخُلُ حتّي يَأْتِي الْمِنْبَرَ فَيَخْطُبُ فَلَا يَدْرِي النَّاسُ مَا يَقُولُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ هُوَ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَأَنِّي بالحسنيّ وَ الْحُسَيْنِيِّ وَ قَدْ قاداها فيسلّمها إِلَيَّ الْحُسَيْنِيِّ فيبايعونه فَإِذَا کانت الْجُمُعَةِ الثَّانِيَةِ قَالَ النَّاسِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ الصَّلاةَ خَلْفَكَ تُضَاهِي الصَّلَوةِ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ الْمَسْجِدُ لَا يَسَعُنَا فَيَقُولُ أَنَا مرتاد لَكُمْ فَيَخْرُجُ إِلَيَّ الْغَرِيِّ فيخطّ مَسْجِداً لَهُ أَلْفُ بَابٍ يَسَعُ النَّاسَ علیه اصیص وَ يَبْعَثُ فيحفر مِنْ خَلْفِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام نَهَراً يَجْرِي إِلَيَّ الغربيّن حتّي يُنْبَذُ فِي النَّجَفِ

ص: 398

وَ یعمل عَلِيِّ فوّهته قَنَاطِرَ وَ أَرْحَاءً فِي السَّبِيلِ وَ كَأَنِّي بِالْعَجُوزِ عَلِيِّ رَأْسِهَا مِكْتَلٍ فِيهِ برّحتّی تطحنه بِلَا كِرَاءً﴾ (روضة الواعظین ابن فتّال طبع قم ص 312)

لُغات تصفیق دست بر دست زدن مضاهاة مانند بودن به یک دیگر رود و ارتیاد به معنای طلب کردن و رائد و مرتاد کسی است که پیشروی کند بر گروهی برای طلب کردن منزلی که در ان است یا دنبال آب و علف پیشروی کند اصیص بر وزن امیر بنای حکم فوهه به معنای دهن و دهنه ارحاء جمع رحى به معنای اسیا مکتل بر وزن منبر زنبیلی است که ظرفیت گرفتن پانزده صاع گندم داشته باشد

يعنى مهدی (عليه السّلام) داخل کوفه می شود در حالتی که در ان جا سه پرچم دو جنبش است پس دست به دست زده می شود برای او و ان حضرت وارد می شود تا این که بر منبر می رود و خطبه می خواند و از شدت گریه ان حضرت مردم نمی فهمند که چه می گوید و این گفته رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلّم است گویا می بینم حَسنی وَ حَسینی را که می کشند پرچم ها را پس حسنی پرچم را به حسینی می دهد و عدّه او با ان حضرت بیعت می کنند و چون جمعه دوّم شود مردم عرض می کنند ای پسر پیغمبر نماز گذاردن در پشت سر تو برابر است با نماز گذاردن در پشت سر پیغمبر خدا صلى الله عليه و اله و این مسجد گنجایش جمعیّت ما را ندارد پس می فرماید که من پیشروی می کنم که جائی را فراهم کنم و می رو به طرف غریّ که نجف اشرف باشد و خطّ مسجدی را می کشد که از برای آن هزار در باشد که گنجایش همه مردمان را را داشتند باشد و بنای محکمی بنا می کند و می فرستند که از پشت قبر حسین (علیه السّلام) از

ص: 399

کربلا نهری حفر و جاری می کنند به طرف غریّین که به نجف جاری شود و در دهنه ان نهر پل هائی بنا کنند و در راه اسیا ها ساخته شود و کَاَنَّه می بینم که پیره زن را بر سر خود زنبیل گندم گذارده برای ارد کردن می رود ارد می کند بدون مزد

352حديث سیّ ام

غیبت طوسی ، ص 297 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ القَائِمَ يَمْلِكُ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ تِسْعَ سِنِينَ كَمَا لَبِثَ أَهْلُ الكَهْفِ فِي كَهْفِهِمْ يَمْلَأُ الأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ يَفْتَحُ اَللهُ لَهُ شَرْقَ الأَرْضِ وَ غَرْبَهَا وَ يَقْتُلُ اَلنَّاسَ حَتَّى لَا يَبْقَى إِلَّا دِينُ مُحَمَّدٍ صلّى الله عليه و آله و سلّم يَسِيرُ بِسِيرَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ (تَمَامَ الخَبَرِ)﴾

یعنی

به درستی که قائم سی صد و نه سال پادشاهی می کند هم چنانی که اصحاب کهف در کهف خودشان درنگ کردند و زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که پر از ظلم وجور شده باشد و می گشاید خدا مشرق و مغرب زمین را برای او و می کشد مردمان را تا این که باقی نماند مگر دین محمّد صلى الله عليه و اله و سير می کند به روش سلیمان پسر داود (علیهما السّلام)

353حَدِيثِ سی و يكم

ملاحم و فتن 34 به سند خود از جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿اِذا بَلَغَ الْعَبَّاسِيُّ خُرَاسَانَ طَلَعَ مِنَ الْمَشْرِقِ لِقُرْن ذُو الشِّقا وَ كَانَ

ص: 400

أَوَّلُ مَا طَلَعَ أَمَرَ اللَّهُ بِهَلَاكِ قَوْمُ نُوحٍ حِينَ غرقهم اللَّهِ وَ طَلَعَ فِي زَمَنِ ابراهيم حَيْثُ الْقَوْهُ فِي النَّارِ وَ حِينَ أَهْلَكَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ مَنْ مَعَهُ وَ حِينَ قُتِلَ يُحْيِي بْنِ زَكَرِيَّا فاذا رايتم ذَلِكَ فاستعيذوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ الْفِتَنِ وَ يَكُونُ طُلُوعِهِ بَعْدَ انْكِسَاف الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ ثُمَّ لا يَلْبَثُونَ حتي يَظْهَرُ الابقع بِمِصْرَ﴾

يعنی زمانی که عبّاسی به خراسان رسید از سمت مشرق ستاره ای طالع شود مانند شاخ صاحب روشنی و نمایانی و این ستاره اوّل مرتبه ای که طلوع کرد امر فرمود خدا هلاکت قوم نوح را یعنی وقتی که طالع شد قوم نوح هلاك شدند و طوفان ان ها را غرق کرد و مرتبه دیگر در زمان ابراهیم طالع شد وقتی که او را در اتش انداختند و مرتبه دیگر در زمان فرعون طالع شد و او و قومش هلاک شدند و مرتبه دیگر وقتی طالع شد یحیی بن زکریّا کشته شد پس چون دیدید که ان ستاره طالع شد پناه ببرید به خدا از شرّ فتنه ها و طلوع ان بعد از گرفتن افتاب و ماه است پس چون طالع شود طول نمی کشد که ابقع در مصر ظاهر می شود (و ابقع مردیست ابرص مبتلا به مرض لك و پیسه)

354حديث سی و دوّم

ملاحم و فتن . ص 43 به سند خود از ان حضرت علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿خَرَجَ شَابُّ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ بِكَفِّهِ الْيُمْنَى خَالٍ وَ یاتی مِنْ خُرَاسَانَ برايات سُودُ بَيْنَ يَدَيْهِ شُعَيْبِ بْنِ صَالِحٍ يُقَاتِلُ أَصْحَابِ السُّفْيَانِيُّ فَيَهزِمُهُم﴾

یعنی بیرون می اید جوانی از بنی هاشم که در کف دست راست او خالی است و می اید

ص: 401

از خراسان با پرچم های سیاه و در پیش روی او است شعیب بن صالح که مقاتله می کند با اصحاب سفیانی و ان ها را فرار می دهد

355حديث سی و سوّم

ملاحم وفتن ص 51 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ثُمَّ يَظْهَرُ الْمَهْدِيِّ بِمَكَّةَ عِنْدَ الْعِشَاءِ وَ مَعَهُ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَمِيصِهِ وَ سَيْفَهُ وَ عَلامّاتٍ وَ نُورٍ وَ بَيَانٍ فَإِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ الاخرة نَادَى بأعلا صَوْتَهُ يَقُولُ أَذْكُرْكُمْ اللَّهَ أَيُّهَا النَّاسُ وَ مَقَامِكُمْ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّكُمْ وَ قَدْ اکدّ الْحِجَّةِ وَ بَعَثَ الْأَنْبِيَاءَ وَ أُنْزِلَ الْكِتَابِ وَ یأمركم أَنْ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَنْ تحافظوا عَلَى طَاعَتِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ أَنْ تُحْيُوا مَا أَحْيَا الْقُرْآنِ وَ تُمِيتُوا مَا أَماتَ وَ تَكُونُوا أَعْوَاناً عَلَى الْهُدَى وَ وِزْراً عَلَى التَّقْوَى فَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ دَنَا فَنَاءهَا وَ زَوَالِهَا وَ آذَنَتْ بالوداع و إِنِّي لا دعُوكُمْ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ الْعَمَلُ بِكِتَابِهِ وَ إِمَاتَةِ الْبَاطِلِ وَ إِحْيَاءِ السُنَّة فَيَظْهَرُ فِي ثَلَاثِ مِائَةِ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ عَلَى غَيْرِ مِيعَادُ قزعاً كَقَزَعِ الْخَرِيفِ رُهْبَانُ بِاللَّيْلِ أُسَدَ بِالنَّهَارِ فَيُفْتَحُ اللَّهُ أَرْضِ الْحِجَازِ وَ يتخرج مَنْ كَانَ فِي السِّجْنِ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ تُنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الْكُوفَةِ فیبعث بِالْبَيْعَةِ إِلَى الْمَهْدِيِّ جُنُودُهُ الی الْآفاقِ وَ يُمِيتُ الْجَوْرِ وَ أَهْلِهِ وَ تَسْتَقِيمُ لَهُ الْبُلْدَانِ وَ يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ القسطنطنيّة﴾

یعنی

ص: 402

پس ظاهر می شود مهدی (علیه السّلام) در مکّه در اوّل شب و با او است پرچم رسول خدا صلى الله عليه و اله و پیراهن او و شمشیر او و نشانه ها و نوری و بیانی پس چون نماز عشاء اخر را به جا آورد به بلند ترین صدای خود ندا می کند و می فرماید یاد اوری می کنم به شما خدا را و ایستادن شما را در مقابل پروردگار شما ای گروه مردمان خدا حجّت خود بر شما تاکید فرمود و بر انگیخت پیغمبران را و فرستاد کتاب هائی را و شما را امر می کند به این که چیزی را بر او شریک قرار ندهید و نگاه دارید فرمان برداری او و فرمان برداری پیغمبر فرستاده او صلّى الله علیه و اله را و زنده بدارید چیزی را که قران زنده داشته و بمیراند چیزی را که قران میراینده است و كمك ها باشید قرآن و حجّت را که هادی و راهنمایند و پشتیبان یک دیگر باشید بر تقوی و پرهیز کاری زیرا که نزدیک شده است فانی شدن این جهان و نابود شدن آن و اعلام می کند شما را به وداع کردن با او و من شما را می خوانم که به سوی خدا و رسول او رو اورید و به كتاب خدا عمل کنید و باطل را بمیرانید و سنّت پیغمبر را زنده کنید پس ظاهر می شود با سی صد و سیزده مرد که به شماره اصحاب پیغمبر صلى الله عليه و اله در روز بدرند که بدون وعده و بی خبر از یک دیگر مانند پاره های ابر نازک که در فصل پائیز در اسمان ظاهر می شود و به هم پیوسته می شوند به یک دیگر پیوسته خواهند شد و ان ها کسانی هستند که در شب از خوف خدا ترسانند و در روز مانند شیر خشمناکند پس فتح می کند خدا برای ایشان زمین حجاز را و بیرون می اورند همه زندانیان بنی هاشم را و فرود می اید پرچم های سیاه که پرچم های خراسانی باشد در کوفه و با مهدی بیعت می کنند و لشکر خود را به

ص: 403

به اطراف جهان می فرستد و جور و ستم و اهل ان را می میراند و تمام شهر ها را به تصرف خود در آورد و به دست او خدا قسطنطنیّه را می گشاید

356حديث سى و چَهارُم

اختصاص شیخ مفید . طبع طهران . مكتبه صدوق ص 257 به سند خود از جابر روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام كه می فرمود ﴿وَ اللَّهُ ليمکنّ رَجُلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثُ مِائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادَ تُسْعاً قَالَ فَقُلْتُ فَمَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ بَعْدَ مؤت الْقَائِمِ قُلْتُ لَهُ وَ كَمْ يَقُومَ الْقَائِمِ فِي عَالَمِهِ حَتَّى يموت قال فَقَالَ تِسْعَةَ عَشَرَ سَنَةً مِنْ يَوْمِ قِيَامِهِ إِلَى يَوْمِ مَوْتِهِ . قَالَ قُلْتُ لَهُ فَيَكُونُ بَعْدَ مَوْتِهِ الْهَرْجَ . قالَ نَعَمْ خَمْسِينَ سَنَةً ثُمَّ يَخْرُجُ الْمُنْتَصِرُ إِلَى الدُّنْيَا فَيَطْلُبُ بِدَمِهِ وَ دِمَاءُ أَصْحَابِهِ فَيُقْتَلُ وَ يَسْبِيَ حَتَّى يُقَالَ لَوْ كَانَ هَذَا مِنْ ذُرِّيَّةِ الْأَنْبِيَاءِ مَا قَتَلَ النَّاسِ كُلُّ هَذَا الْقَتْلِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ النَّاسُ أَبْيَضِهِمْ وَ أَسْوَدِهِمْ فيكثرون عَلَيْهِ حَتَّى يلجأوه إِلَى حَرَّمَ اللَّهُ فَإِذَا اشْتَدَّ الْبَلَاءُ عَلَيْهِ وَ قُتِلَ الْمُنْتَصِرُ خَرَجَ السِّفَاحِ إِلَى الدُّنْيَا غَضَباً للمنتصر فَيُقْتَلُ كُلِّ عَدُوٍّ لَنَا وَ هَلْ تُدْرَى مِنِ الْمُنْتَصِرُ وَ مِنَ السِّفَاحِ يَا جَابِرُ الْمُنْتَصِرُ الْحُسَيْنِ بْنُ عَلِيٍّ وَ السِّفَاحِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهما السَّلَامُ﴾

یعنی

به ذات خدا قسم است که هر اینه مالک می شود البتّه مردی از ما اهل بیت بعد از مُردنش سی صد و نه سال جابر گفت پس عرض کردم مالک شدن او چه وقت است فرمود بعد از مردن قائم علیه السّلام عرض کردم به ان حضرت چه قدر وقت است از مدّت قیام قائم

ص: 404

تا وقتی که بمیرد گفت حضرت فرمود نوزده سال از روز قیام او تا روز مردن او است عرض کردم خدمت ان حضرت بعد از مردن او خون ریزی به نا حق هست فرمود اری تا پنجاه سال خون ریزی هست پس از ان بیرون می اید منتصر و بر می گردد به دنیا و خون خود و خون های یاران خود را مطالبه می کند پس می کشد و اسیر می کند به اندازه ای که در حقّ او می گویند که اگر این از ذریّه پیغمبران بود این همه مردم را نمی کشت پس جمع می شوند همه مردم از سفید پوست و سیاه پوست ایشان به طرفیت با ان حضرت و جمعیّت بسیاری بر او حمله می کنند تا این که ان حضرت پناهنده به حرم خدا می شود چون بلاء بر ان حضرت شدّت کرد ان حضرت کشته می شود در ان حال سفّاح بیرون می اید و بر می گردد به دنیا در حالتی که غضب الوده است از جهت کشته شدن منتصر پس می کشد هر دشمنی که از برای ما هست و ایا می دانی منتصر کیست و سفّاح کیست ای جابر منتصر حسین بن علی است و سفّاح علىّ بن ابی طالب عليهما السّلامند

357حَديث سى و پَنجُم

انوار النّعمانيه . تاليف عالم بنيل و محدث جليل سيّد نعمت الله جزائرى اعلى الله مقامه الشريف طبع تبریز مطبعه شرکت چاپ جزوء دوّم ص 73 در نور علامّات ظهور از حضرت باقر روایت کرده در تفسير قول خداى تعالى ﴿إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ قَالَ سیفَعل الله ذلِکَ بِهِم قال فقُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ بَنُو أُمَیَّهَ وَ شِیعَتُهُمْ قُلْتُ وَ مَا اَلْآیَهُ قَالَ رُکُودُ اَلشَّمْسِ ما بینَ اَلزَّوَالِ الشمس إِلَی وقت اَلْعَصْرِ وَ خُرُوجُ صدر رِجْلٍ وَ وَجْهٍه فی عَیْنِ اَلشَّمْسِ

ص: 405

یُعْرَفُ بِحَسَبِهِ وَ نَسَبِهِ وَ ذَلِکَ فِی زَمَانِ اَلسُّفْیَانِیِّ عِنْدَهَا یَکُونُ بَوَارُهُ وَ بَوَارُ قَوْمِهِ﴾

يعنى

خداوند متعال می فرماید اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان نشانه ای را که گردن های ایشان برای ان خاضع و ذلیل شود فرمود زود باشد که بکند خدا با ایشان این کار را (راوی) گفت پس عرض کردم این ها که مشمول این ایه اند کیانند فرمود بنی امیّه و شیعیان ایشانند گفتم ایت و نشانه ای که خدا در این ایه فرموده است کدام است فرمود ایستادن افتاب است از حرکت از وقت زوال افتاب از خط نصف النهار يعنى از اوّل ظهر تا وقت عصر و بیرون امدن سینه مردی و روی او است در چشمه افتاب که شناخته شود به حسب و نسب خود و این نشانه در زمان خروج سفیانی واقع می شود در ان وقت وقت هلاک شدن او و هلاک شدن قوم او است

358حَدیث سی و شِشُم

روضة الواعظين تاليف ابن فتّال نیشابوری ، ص 313 طبع قم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا قَامَ اَلمهدی سَارَ إِلَی اَلْکُوفَهِ یَهَدَمَ بِهَا أَرْبَعَهَ مَسَاجِدَ وَ لَمْ یَبْقَ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ مسجد لَهُ شُرَفٌ إِلاَّ هَدَمَهَا وَ جَعَلَهَا جَمَّاو وَ وَسَّعَ اَلطَّرِیقَ اَلْأَعْظَمَ وَ کَسَّرَ کُلَّ جَنَاحٍ خَارِجٍ فِی اَلطَّرِیقِ وَ أَبْطَلَ اَلْکُنُفَ وَ اَلْمَیَازِیبَ إِلَی اَلطُّرُقَاتِ فَلاَ یَتْرُکُ بِدْعَهً إِلاَّ أَزَالَهَا وَ لاَ سُنَّهً إِلاَّ أَقَامَهَا وَ یفتح القسطنطنیّة وَ الصّین وَ جِبَالُ الدیلم فَیَمکُث عَلی ذلک سَبْعَ سِنینِ مِقْدَارَ کُلّ سَنَةً عَشَرَین سِنین مِنْ سنِیّکُم هَذِهِ

ص: 406

ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ قِيلَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ يَطُولُ السِّنُونَ قَالَ يَأْمُرُ اللَّهُ الْفَلَكِ بِاللبّوث وَ قُلّة الْحَرَكَةِ فَتُطَوِّلُ الْأَيَّامِ لِذَلِكَ وَ السِّنُونَ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ الْفَلَكِ إِنْ تَغَيَّرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الزَّنَادِقَةِ , فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى ذَلِكَ وَ قَدْ شُقَّ اللَّهِ الْقَمَرِ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدِّ الشَّمْسِ﴾ من قبله لیوشع بن نون و اخبر بطول یوم القیمة و قال کالف سنة ممّا تعدّون

یعنی

چون قیام کند مهدی (علیه السّلام) می رود به کوفه و در ان جا خراب می کند چهار مسجد را و باقی نمی گذارد در روی زمین مسجدی را که بنا های بلند و کنگره ای داشته باشد مگر این که خراب می کند ان ها را و صاف و هموار می کند و راه های بزرگ را وسعت و گشایش می دهد و گوشه و کنار ها و اطراف خانه هائی را که بیرون از حدّ ان ها است و در راه واقع شده ان ها را می شکند و راه را صاف می کند و پوشش خانه ها و مستراح ها و ناودان ها را که در راه ها واقع است همه را نابود می کند و بدعتی را باقی نمی گذارد مگر این که زایل نماید و سنّتی را نگذارد مگر این که ان را بر پا می دارد و قسطنطنیه و چین و کوهستان های دیلم را فتح می کند و همین حال تا هفت سال که هر سالی به قدر بیست سال از سال های شما باشد در میان مردم می ماند پس از ان خدا آن چه را که می خواهد می کند به ان حضرت گفته شد که فدایت شوم چگونه سال ها طولانی و دراز می شود فرمود امر می فرماید خدا فلك را تا به کندی حرکت کند و گردش او کم شود پس به این جهت روز ها و سال ها دراز می شود راوی گفت به ان حضرت

ص: 407

عرض کردم که ایشان می گویند یعنی طبعیيّن و فلاسفه که هر گاه فلك تغییر كند فاسد می شود فرمود این سخن زنادقه و بی دین ها است و امّا مسلمانان راهی به این سخنان ندارند و حال ان که خدا ماه را برای پیغمبرش صلّی الله علیه و اله شکافت و بر گردانید افتاب را پیش ازان برای یوشع بن نون و خبر داده به دراز بودن روز قیامت که ان به قدر هزار سال شما ها است که شماره کنید

359حَديث سى و هَفتم

روضة الواعظین ص 314 از ان حضرت روایت کرده که فرمود باقر علیه السّلام در حَدیث طويلی ﴿إِذَا قَامَ الْقَائِمُ سَارَ إلی الکوفة فیخرج مِنْهَا بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ یدعون التبریّة علیهم السَّلَامُ فیقولون لَهُ ارْجِعْ مِنْ حیث جِئْتُ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فی بنی فَاطِمَةَ فیضع فیهم السّیف حتّی یأتی علی آخِرِهِمْ ثُمَّ یدخل الکوفة فیقتل بِهَا کلّ مُنَافِقُ مُرْتابُ وَ یهدم قَصَّرَهَا وَ تقیل مقاتلیها (مقاتلها) حتّی یرضّی اللَّهِ عَزَّ وَجِلَ﴾

یعنی چون قیام کند قائم (علیه السّلام) می رود به کوفه پس از ان جا بیرون می ایند ده هزار و کسری که ان ها را بتریّه گویند (و ان ها گروهی هستند از زیدی مذهب ها که من منسوبند به مغيرة بن ابتر بن سعد) با اسلحه پس به ان حضرت می گویند از جائی که آمده ای بر گرد ما حاجتی به فرزندان فاطمه نداریم پس حضرت شمشیر می گذارد در میانه ایشان و تا اخر ان ها را می کشد پس داخل کوفه می شود و در ان جا هر منافقی که هست که اهل شک ریبند همه را می کشد و خراب می کند قصر حکومتی کوفه را و می کشد کسانی را که با او قتال می کنند تا این که خدای

ص: 408

عزّ و جلّ خشنود شود

360حديث سی و هَشتُم

روضة الواعظین ص 314 از ان حضرت روایت کرده كه فرمود ﴿إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ضَرَبَ فساطيط لِمَنْ يَعْلَمُ النَّاسَ الْقُرْآنِ عَلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فأصعب مَا يَكُونُ عَلَى مَنْ حَفِظَهُ الْيَوْمَ لِأَنَّهُ يُخَالِفَ فِيهِ التَّأْلِيفِ﴾

یعنی

وقتی كه قيام كند قائم از ال محمّد صلى الله عليه و اله خیمه هائی زده می شود برای کسانی که تعلیم می دهند به مردم قرآن را به نحوی که نازل فرموده است خدای عزّ و جلّ پس دشوار تر است حفظ کردن آن در ان روز از هر چیزی زیرا که تالیف و ارتباط عبارات و كلمات أن مخالف با قرانیست که فعلا در دست مردم است

361حَدیث سی و نُهُم

روضة الواعظين . ص 557 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ اَلزَّلاَزِلَ وَ اَلْکُسُوفَیْنِ وَ اَلرِّیَاحَ اَلْهَائِلَهَ مِنْ عَلاَمَاتِ اَلسَّاعَة فَإِذَا رَأَیْتُمْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ فَتَذَکَّرُوا قِیَامَ اَلسَّاعَهِ وَ اِفْزَعُوا إِلَی مَسَاجِدِکُمْ﴾

یعنی به درستی که زلزله ها و گرفتن افتاب و ماه و وزیدن باد های هولناک از علامات ساعت است پس چون دیدید این ها را یاد کنید قیام قیامت را و بترسید و بروید به مسجد های خودتان و به خدا پناهنده شوید

ص: 409

362حَدیثِ چِهِلُم

تفسیر عیّاشی جزو اوّل . طبع قم ص 103 از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود در تفسير قول خداى تعالى ﴿فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قَضَى الْأَمْرِ فرمود ینزل فِى سَبْعَ قِبَابُ مِنْ نُورٍ لَا يَعْلَمُ فِى أَيُّهَا هُوَ حِينَ يَنْزِلُ فِى ظَهْرِ الْكُوفَةِ فَهَذَا حِينَ ینزل﴾

یعنی فرود می اید (یعنی قائم علیه السّلام) در هفت قبّه ای از نور که زمانی که فرود می اید دانسته نمی شود که ان حضرت در کدام یک از آن قبه ها است وقتی که فرود می اید در پشت کوفه (و بنا بر خبر دیگر در همان کتاب و همان جزوء و همان صفحه در فاروق) پس ان وقت این ملائکه نازل می شوند (و ذیل خبر ديگر فرمود (وَ أَمَّا قضىَ الامر فَهُوَ الْوَسْمِ علی الخرطوم يَوْمَ یوسم الْكَافِرِ﴾ يعنى و امّا معنای قضی الامر پس ان داغ گذاردن است بر بینی روزی که بر شخص کافر داغ گذارده شود (که ان ایتی است برای جدا شدن خبیث از طینت

363حديث چِهِل و يكم

تفسیر عیّاشی ، 3 جزوء دوّم ط ق از ابی لبید مخزومی روایت کرده که قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ﴿یَا بَا لَبِیدٍ إِنَّهُ یَمْلِکُ مِنْ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ اِثْنَا عَشَرَ یُقْتَلُ بَعْدَ اَلثَّامِنِ مِنْهُمْ أَرْبَعَهٌ فَتُصِیبُ أَحَدَهُمْ اَلذُّبَحَهُ فَتَذْبَحُهُ هُمْ فِئَهٌ قَصِّیرَهٌ أَعْمَارُهُمْ قَلِیلَهٌ مُدَّتُهُمْ خَبِیثَهٌ سِیرَتُهُمْ مِنْهُمْ اَلْفُوَبْسِقُ اَلْمُلَقَّبُ بِالْهَادِی وَ اَلنَّاطِقُ وَ اَلْغَاوِی یَا ابَا لَبِیدٍ إِنَّ فِی حُرُوفِ اَلْقُرْآنِ اَلْمُقَطَّعَهِ لَعِلْماً جَمّاً إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْزَلَ الم ذلِکَ اَلْکِتابُ فَقَامَ مُحَمَّدٌ حَتَّی ظَهَرَ نُورُهُ وَ ثَبَتَتْ کَلِمَتُهُ وَ وُلِدَ یَوْمَ وُلِدَ وَ قَدْ مَضَی مِنَ اَلْأَلْفِ اَلسَّابِعِ مِائَة سَنَة وَ ثَلاَثُ

ص: 410

سِنِینَ ثُمَّ قَالَ وَ تِبْیَانُهُ فِی کِتَابِ اَللَّهِ فِی اَلْحُرُوفِ اَلْمُقَطَّعَهِ إِذَا عَدَدْتُهَا مِنْ غَیْرِ تَکْرَارٍه وَ لَیْسَ مِنْ حُرُوفٍ مُقَطَّعَهٍ حَرْفٌ یَنْقَضِی أَیَّامٌ (اَلْأَیَّامُ) إِلاَّ وَ قَائِمٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عِنْدَ اِنْقِضَائِهِ قَالَ اَلْأَلْفُ وَاحِدٌ وَ اَللاَّمُ ثَلاَثُونَ وَ اَلْمِیمُ أَرْبَعُونَ وَ اَلصَّادُ تِسْعُونَ فَذَلِکَ مِائَهُ وَ إِحْدَی وَ سِتُّونَ ثُمَّ کَانَ بُدُوُّ خُرُوجِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِما السَّلاَمُ الم اَللَّهِ فَلَمَّا بَلَغَتْ مُدَّتُهُ قَامَ قَائِمُ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ عِنْدَ اَلَمَصَ وَ یَقُومُ قَائِمُنَا عِنْدَ اِنْقِضَائِهَا بِاَلَرَفَافْهَمْ ذَلِکَ وَعِهْ وَ اُکْتُمْهُ﴾

یعنی فرمود ابو جعفر یعنی حضرت باقر علیه السّلام اى ابا لبيد مالك ملك می شوند از اوّلاد عبّاس دوازده نفر که بعد از هَشتُمین آن ها چهار نفر آن ها کشته شوند پس یکی از ایشان مبتلا می شود به گلو درد که قرحه ای در گلوی او عارض شود که از ان خون اید و یا مبتلا به جناق شود (دفتری) که نفس او قطع شود و بمیرد ایشان گروهی هستند که عمر های ایشان کوتاه است و مدّتشان کم است و باطن ایشان خبیث و پلید است از جمله ایشان است فویسق که لقب هادی عبّاسی است و ناطق و گمراه ای ابا لبید در حرف های قرآن یعنی حروف مقطعه قران هر اینه علم های بسیاری است به درستی که خدای تعالی الم ذلك الكتاب را كه فرستاد محمّد صلى الله علیه و اله قیام کرد تا این که فورا و اشکار و کلمه او ثابت شد و زائیده شد در روزی که زائیده شد زمانی که از هزار سال هفتم از هبوط ادم صد و سه سال گذشته بود پس فرمود یعنی حضرت باقر علیه السّلام که توضیح این معنی در حروف مقطّعه ایست که در کتاب خدا است هر گاه ان ها را بشماری و مکرّرات ان ها را بیندازی نیست حرفی از حروف مقطّعه که به عدد ان ایام بگذرد یعنی سال ها

ص: 411

مگر این که عدد انقضاء قیام کننده ای از قیام کنندگان بنی هاشم است پس الف یک و لام سی و میم چِهِل و صاد نود می شود که مجموع ان ها صد و شصت و یک می شود پس ابتداء خروج حسين بن على عليهما السّلام الم الله بوده وقتی که مدّت آن به سر رسید قائمی از پسران عبّاس نزد المص قیام کرده و قائم ما وقت منقضی شدن مدّت به الر قیام می کند پس بفهم این را و حفظ و کتمان کن این را

مؤلف نا چیز گويد

که این حَدیث شریف از اسرار و معضلات احاديث و اخبار اهل بيت اطهار عليهم صلوات الله الملك الجبّار است و از متشابهات اثار به شمار می رود علّامه مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب اربعین و سیزدَهُم بحار الانوار از روی حدث و تخمین وجوهی برای حلّ ان احتمال داده امّا از باب استحسان و تاویل نه بر وجه حکومت و تسجیل و اقتفا به ان جناب فرموده است تلمیذ محقق آن بزرگوار عالم جليل و محدّث نبيل مولى ابو الحسن بن محمّد طاهر عاملى عاملة الله به لطفه الخفىّ و الجلی از باب تقال به خیر چنان چه در پا ورقی عیاشی توجیهاتی از ایشان نقل کرده است ولی چون توجيهات این دو بزرگ وار مسکّن خاطر نبود و غبار حجاب را از چهره دوشیزه حَدیث به نحوی که باید دور نمی نمود لذا از ذکر ان در این کتاب صرف نظر نمودم و به فرموده حِبر نحریر و فاقد بصیر و محدّث خبیر سیّد نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیّه در نور تعیین وقت ظهور که فرموده ان چه را که معنای ان اینست که ما تحقیق نکرده ایم بلکه گمان هم نداریم اراده این معنی را از خبر و حق اینست که

ص: 412

که این خبر از قبیل اخنار متشابهه است که ممکن نیست رسیدن به حقيقت ان و بیان واقع کردن چه که وظیفه شیعیان است که در هر صبح و شام بلکه در هر لحظه و آن انتظار فرج داشتن و ان منافی با این قبیل توجيهات است لذا از شرح و بیان که در خاطر خلجان می نموده خود داری کرده و تاویل ان را به عهده راسخین در علم گذاردم زیرا که توقف در متشابهات مامور به و احتیاط طریق نجاة است نداند خارجی کوچیست در بیت *** که اهل البیت در ایند بالبیت

پایان سخن

المنة لله و له الحمد كه جزوء دوّم کتاب نوائب الدهور فى علائم الظهور پایان یافت و دنباله ان شروع به جزوء سوّم خواهم نمود که از بخش هفتم در اخبار صادقیّه عليه السّلام افتتاح می شود و از خداوند متعال یاری می طلبم و از باطن ولايت كليّه لا سيّما قطب دائره امكان و محور كون و مكان اعلى حضرت خليفة الرّحمن صاحب العصر و الزمان عجّل الله تعالی فرجه مرد می خواهم که به توفیق اتمام ان نائل گردم و این بضاعت مزجاة در پیشگاه اقدسش پذیرفته شود هذی بِضَاعَةً مُزْجاةٍ بِحَضْرَتِهِ *** يَا بْنِ الْحَسَنِ فَتُقَبِّلَهَا مِنَ الْحَسَنِ و چون اعتصام این جزوء به قصیده میلادیّه حضرت مولى الكونین و امّام الخافقين سیّد جوانان اهل بهشت ابی عبد الله الحسین که از نتایج فکر فاتر این بنده قاصر بود افتتاح یافت خوش داشتم که اختتام ان نیز به خمس رائیه ای که از اثر طبع بنده شرمسار است در تولّد قلب عالم امکان حضرت صاحب الزّمان روحی و ارواح العالمين له الفداء انشاء کرده ام از خود در خاتمه این جزوء به یاد گار گذارم وَ مَا تَوْفِيقِى الَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ والیه أُنِيبُ

ص: 413

قصیده تخمیسیّه رائیّه للمولّف المتخلّص بحیران

حق باز تجلی کرد از غیب دیگر بار *** بی پرده برون اورد از پرده رخ یار

تا چند به غم مدغم هان ای دلِ بیمار *** عید است ز جا بر خیز بین جلوه دل دار

دا دار جهانی به جهان داد جهان دار

بنوشت قلم سر خط تقدیش به عشّاق *** بگرفت بفرما نبریش از همه ميثاق

افراشت قضا پرچم توحبد له نُه طاق *** بر چید قدر رایت تثلیث ز افاق

کز غیب عیان کشته زند نار به زنّار

هان نیمه شعبانست در عیش بکوشید *** در جسم جهان جان است خیزید خروشید

کالای غم و غُصّه به شادی بفروشید *** بر قامت دل جامه ای از وجد بپوشید

کامروز بشد مهد زمین مهبط انوار

از مشرق سامرّا خورشید علم زد *** بر صفحه مهر و ماه از نور قلم زد

چون از افقِ غیب دَر این دار قدم زد *** لاهوت برنا سوت خود دم ز عدم زد

شرمنده شد از نور رخش ثابت و سیّار

ميلاد ولىّ عصر فخر بشر امد *** مولود مدارِ کون کان گُهَر امد

گوئی به جهان ظاهِرِ سرّ قدر امَد *** خورشید جلال حق از پرده در امد

تابید به هر بحر و بر و درّه و کُهسار

ص: 414

میلادیّه حضرت بقیة الله

از امدنش خالق جبّار خبر داد *** بر لوح و قلم عالم اسرار خبر داد

جَبريلِ به نه گنبد دَوَار خبر داد *** بر مقدم او سیّد مختار خبر داد

کردند به میلادش مُلك و ملك اقرار

از پرده برون امد و در پرده نهان شد *** در پرده غیب اندر از چشم خسان شد

چون کنز خفی مخفی از خلق جهان شد *** بر غیب خدا مظهر ان ذخر زمان شد

تا وقت معیّن که شود ظاهر اسرار

از فیض دمش گیتی اندر دَوَران است *** منظومه هستی هست ز ان روح روان است

از بهر قیامش کون هر دم نگران است *** املاک در افلاکش از منتظران است

کز قامت زیباش قیامت کند اظهار

خیلِ رُسُلش یک یک از قادر مطلق *** دادند خبر بر خلق کین قائم بر حقّ

از مشرق غیب اید منصور و موّفق *** افاق پر از داد کند بدهد رونق

و ز تیغ عدالت ببرد دست ستم کار

دانا بنیوشید که این ماه دَر اید *** نادان همه کوشید که او رخ ننماید

حَق اَزحقِد بپوشید می گفت که شاید *** خواموش کند این نور کز غیب نیاید

غافل که خدایش بود همراه و نگه دار

قسّیس و سطیح و شق و زرقا همه گفتند *** وین درّ سخن قبسّ و بُجَیراش بسُفتَند

احبار چو رِبیّون این سرّ ننهفتند *** از پا دِریان نیز هزاران بِشِنُفَتند

ص: 415

مخمس میلادیّه حضرت

نا کرده عداس و یشع و باهله انکار

از صُلب حسن عسكرى أن حجّت كبرى *** و از اختر شمعون صَفا دخت يشوعا

خورشید رخ قائم بر حق شده پیدا *** در چرخ چَهارُم به طرب آمده عیسی

در عرش برین ختم رُسُل سیّد ابرار

هندوش به با تنگل از او داد نشانه *** هم ناسُک و جُوك و وید از اهب کهانه

کو موسب و جوموسب و پیمان مهانه *** گفتا به دساتیر چو زردشت یگانه

کین شاه شود ظاهر در اخر ادوار

هم مؤبد اردا گفت در دوره با یک *** دیگر بو سیت که بد مُضحَفِ مَزْدک

در زمزم زردُشت و گهن بار اتابک *** جا ماس به اسرار عجم گفت بلا شک

از دخت پسین و خثور شاهی اید در کار

ان پور پسین و خثور از مکّه در اید *** با داد و دهش باشد هم داد گر اید

با اهرمنان قهرش از حد بدر اید *** پایان شهیّ او دنیا بسر اید

بی داد بر اندازد با داد شود یار

مشحون كتب عهد عتيق از خبر او *** در سفر برا شیت ز تورات اَثر او

هم هوشع و شعیا گفت نام و سیر او *** حبقوق و ملاخیّ بنی راه بر او

دادند خبر را مدنش بی حد و بسیار

داده است نوید قدمش صفحه انجیل *** در چاردَهُم فصل ز يوحَنّا تفضیل

ص: 416

ولیّ عصر عجّل الله فرجه

هُم مُرقس و هَم لوقا گفتند به تسجیل *** متّى به عباراتى اراسته تنزيل

در کشف بیوحنّا ظاهر شده اسرار

امد بر نور از حق اوصاف ظهورش *** داود بنی بر خواند ز ایات زبورش

بنمود خبر دار بمزمار سُرورش *** از مولد و از امدن و غیب و حضورش

كز غیب شود ظاهر با تیغ شرر بار

دادند رسولان هم بر خلق بشارت *** از مقدم پاکش به صراحت و اشارت

مخصوص رسول دو جهان میرِ امارت *** با سلسله ال رسالت و طهارت

کز پرده در اید چو جهان شد چو شب تار

نزدیک شد از اهرمنان باج بگیرد *** هم زندقه و كفر به اماج بگيرد

وز تارک شد جهان تاج بگیرد *** زنّار و چلیپا و بُت و خاج بگیرد

بر ملحد و کافر بدهد کیفر کِردار

افسوس که چشم همه را خواب گرفته *** وز جور و جفا مزوع دین اب گرفته

ظلم و بِدَع و كینه ز دل تاب گرفته *** بیگانه رَه صحبت احباب گرفته

ای کاش از این خواب شدندی همه بیدار

وقت است که عنقا زحجابات در اید *** خورشید جمالش ز افق رُخ بنماید

زنک غم و اندوه ز دل ها بزداید *** ابواب فرح را به روی خلق گشاید

بر گرد جهان دور زند چون خط پرگار

ص: 417

اثار و علامات ظهور ار چه زیاد است *** معیار در ان پر شدن جور و فساد است

هر چند که حق وقت مصرّح ننهاده است *** باری نکشد طول که عالم به مراد است

از غیب شود ظاهر و بنماید دیدار

تعیین ننموده است نبی وقت ظهورش *** تصریح نفرموده است ایّام و شهورش

لكن بنبی مضمر از جلوه نورش *** داده است نشان بسیار ز ایات و زبورش

امّا نشود واقف از سرّ نهان اغیار

ان قدر که شاید به تو ز اسرار بگویم *** و ز آمدن و جلوه دل دار بگویم

فی الجمله از آن مطلع انوار بگویم *** اندک سخنی ز ان همه بسیار بگویم

از ان چه دل از فیضش شد زنده و سر شار

در پرده سخن گفت سخن گوی یکانه *** بی پرده نشاید داد زان گفته نشانه

ترسم که رقیب ارد ذکرش به میانه *** وین دانه به دزدی ببرد دزد شبانه

وز بی خردی دم زند از سخره و انکار

تا باد شمالی سوی مغرب نبرد راه *** و ز مشرق به مغرب نزید خیمه و خر گاه

و ز جای نجنبد دُوَل يك دل همراه *** و ز راست نتازند به چپ یک سره نا گاه

بگشوده نخواهد شدن این عقده دشوار

از خاور دور ان دم خیزد بنی الاصفر *** چین را بشود فاتح و منصور و مظفّر

پس روی نهد ز ان جا بر جانب دیگر *** از راه خراسان او نا گاه کشد سر

ص: 418

ان جا که رسد جلوه گر اید رخ دل دار

دور ان چه که من گفتمت از پيش نباشد *** مهلت دیگر افزون به جفا کیش نباشد

تا فتنه سه و چار دیگر بیش نباشد *** کاسایشی از بهر بد اندیش نباشد

بیدار شو و پاره کن این پرده پندار

تا اخر عشر از تسع دل ها همه خون است *** اوضاع جهان بکسر چون بو قلمون است

ظلم و ستم و جور و جنایات قرون است *** بنیاد روی حیله و نیرنگ و فسون است

ان گاه شود منعکس اثار به یک بار

شاها من حیران که ثنا خوان تو باشم *** دانی که به هر جمع پریشان تو باشم

کن گوشه چشمی که ز یاران تو باشم *** اندر دو جهان ریزه خور خوان تو باشم

مگذار مرا زار و پریشان و گرفتار

وَ قد وَقعَ الفراغ

من تسويد هذه الاوراق بعد الجمع و التاليف و التصنيف و الترصيف بمينای الداثره فی اليوم الثامن من شهر ذی قعدة الحرام سنة 1383 الف و ثلث ماة و ثلاث و ثمانين من الهجرة المقدّسة النبویّه عليه و آله الاف الصّلوات و التّحيات و يتلوه الجز الثالث بحول الله تعالى و قوّته ان شاء الله و إنا العبد الفانی الجانی محمّد حَسَن المير جهانی الطباطبایی البحر قوئى الأصفهانی

ص: 419

فهرس مندرجات جزوء دوّم

صفحه مطالب

ص 2 ... دیباچه کتاب

ص 3 تا 5 ... مولوديّه حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام

ص 6 ... خطبه تطبخیه منسوبه به امیر مومنان و مصادر نقل ان

ص 7 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان

ص 8 تا 9 ... صیحه زدن ناقوس و شایع شدن مرض کابوس و سخن گفتن گاو میش و ظهور آتش در نصیبین و حرکت لشکر خراسان و خروج شعیب بن صالح از سمرقند به طالقان و بیعت کردن با سعید سوسی در خوزستان و قیام عدّه ای از کرد ها و غلبه عرب بر بلاد ارمن و فروتنی پادشاه قسطنطنیه نسبت به لشکر سفیانی و ظهور مکلّم موسی از شجره

ص 10 ... استنباطات مؤلّف از جملات این قسمت از خطبه و اشاره حضرت علیه السّلام به رجعت نمودن در ان و اخبار از خروج مشرقی ها پیش از قیام قائم عليه السّلام و سلطنت نمودن بیست و چهار نفر از خلفاء بنی عبّاسی و بیان اوصاف ایشان و افتادن زمام کار به دست کودکان و زنان و بروز فتنه و فساد و ننگ و عار در مردمان در روی زمین

ص 15 تا 16 ... قسمتی از خطبه و بلند شدن پرچم های بنی عتبه و بنی کنانة و امدن آن ها به جانب اُبُلّه بصره و بروز عجائب و فتنه بنی قنطورا که چینی ها یا شرقی ها باشند و مالك شدن ایشان عراق و اطراف ان را و غیر این ها

ص: 420

ص 16 تا 20 ... قسمتی از خطبه مشعر بر گرفتن بنطی ها بصره را با عرب های ناصبی تا این که بیایند در واسط و اطراف آن تا اهواز و اوّل خرابی عراق و بروز بلا های بزرگ و عجایبی در قرن یازدَهُم و ظهور دیلم و گیلانی و گروهی از خراسان و مالک شدن ایشان تبریز را و نصب امیر کردن بر ایشان و اضطراب عراق و وقوع جنگ ها در میان همدان و حلوان و زوال ملک دیلم به عرب عجمی زبانی و امدن پرچم هائی از شط جیحون به فارس و نصیبین و بلند شدن پرچم های عرب و غیر این ها

ص 20 تا 22 ... بیان مؤلف در نکته هائی که از این قسمت از خطبه استنباط می شود و تحقیقی در باب قرآن

ص 23 تا 24 ... ارشاد و امر فرمودن امير المؤمنين علیه السّلام مردم را به رجوع کردن به ائمة عليهم السلام و احتياجات خود را از ایشان تعلیم گرفتن و توصیه حضرت به ان ها و رفع تهمت غلوّ از خود نمودن و تعلیم دادن ان حضرت دعائی را برای رفع بلا ها

ص 25 تا 27 ... در پیرامون خطبة البیان منسوبه به امير مؤمنان عليه السلام و نقل روایاتی از کتاب اختصاص شیخ مفید و شرح کردن حضرت بعضی از کلمات خود را که شنیدن و تحمل کردن ان بر ان هائی که شنیدند دشوار امد

ص: 421

صفحه 27 تا 29 ... مصادر در نقل خطبه

صفحه 29 تا 33 ... در بیان سند خطبه و این که حضرت بنا به وصیّت پیغمبر صلّی الله عليه و اله این خطبه را انشاء فرمودند و در ان اشاره فرموده به بسیاری علم خود

ص 23 تا 45 ... قسمتی از خطبه و در خواست نمودن مالك اشتر تعیين وقت قیام مهدی علیه السّلام را و بیان ان حضرت جمله ای از علامّات ان را به طور رمز و لغز و بیان شرح لُغات و معنای ان و در ان است بعضی از مطالب و اشارات مهمه

ص 45 ... شطری از خطبه و اظهار اندوه و تاسف کردن آن حضرت

ص 46 تا 47 ... اعتراض سوید بن نوفل که یکی از خوارج بوده و بر حضرت و نظر کردن آن حضرت بر او به نظر غضب و فریاد زدن و مردن او در همان ساعت و بیرون بردن جسد او از مسجد و پاره پاره شدن آن و قسمتی از سخنان حضرت

ص 47 تا 49 ... درخواست نمودن صعصعه و میثم و ابراهیم بن مالِک اَشتَر و عمرو بن صالح که آن حضرت وقایع و علامات ظهور حضرت را در طول زمان تا زمان قیام آن بزرگ وار بیان فرماید و خبر دادن آن جناب به ظهور صد خصلت در مردان اخر الزمان به فرموده پیغمبر صلّی الله علیه و آله و درخواست بزرگان و علماء از آن حضرت بیان خصلت را

ص: 422

ص 49 تا 58 ... در بیان صد خصلت که از علامات عامّه است و در ضمن آن است بعضی از علائم مهمّه از قبیل بنا گذاردن پایگاه ها و فرودگاه ها در شهر ها و غیر آن ها

ص 59 تا 60 ... طبقه بندی حضرت مردم را از بعد هجرت تا زمان ظهور قائم عليه السّلام و اجمال بیان حالات هر طبقه و پایان طبقه هفتم را به خروج هجری و رقطی و سفیانی و ظهور قائم علیه السّلام تمام نموده

ص 60 تا 61 ... اظهار تاسف سادات و اکابر عرب از وقوع این علامات

ص 62 تا 65 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات آن و در ان است فتنه هائی که در بصره و کوفه رخ داده می شود و اخبار ان حضرت از فتنه بنی اميّه و بنی عبّاس و جنگ هائی که در بصره واقع می شود و غير این ها

ص 65 تا 67 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و اخبار از فتنه های بصره و بغداد و دیلم و شاهون که مراد شاهی از اعمال مازندران است و هم دست شدن دیلم با کرد های همدان و دو قبیله حمزه و عدوان که از سمت خراسان به بلاد عجم ایند از سمرقند تا برسند به قزوین و کاشان و کشتن ایشان ذرّیه پیغمبر را از سادات در شیراز و حمله نمودن عرب ها به بلاد جبل

ص: 423

ص 67 تا 76 ... قسمتی از خطبه و لُغات و معنای آن و در ان است اخبار از وقایع و جنگ های مهمّه که در مکان های مختلفه رخ می دهد

ص 76 ... قسمتی از خطبه راجع به این که اوّل علامات تغییر از زمان خلع مقتدر بالله عبّاسی است و این که فرموده است که من می دانم نام های پادشاهان را تا ان زمان یعنی زمان ظهور

ص 77 ... قسمتی از خطبه و لُغات ان و بیان فرمودن حضرت علیه السّلام صفات پادشاهانی که بعد از خلع مقتدر تا زمان ظهور سلطنت می کنند

ص 80 تا 81 ... در بیان تحقیقی از مؤلف

ص 81 تا 83 ... قسمتی از خطبه و بیان آن حضرت زیادتی علم خود را و بيان فرمودن صفاتی چند از اهل اخر الزمان

ص 84 تا 85 ... در بیان قسمتی از خطبه و معنای ان و دستور تقیّه و نهی از بیزاری جستن از ال محمّد علیهم السّلام و مذمّت از کسانی که در حقّ او غلوّ می کنند

ص 86 تا 89 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و فتنه های مختلفه اخر الزمان

ص 90 تا 93 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و معنای خطبه و در ان است بیان فتنه های مختلفه و ندای آسمانی و فتنه سفیانی و شعیب و كرد ها

ص: 424

ص 93 تا 94 ... قسمتی از خطبه

ص 95 تا 98 ... لُغات و معنای خطبه حاکی از بیرون آمدن شخص اصفر با نشانه هائی که در او است و خرابی در روم و فتنه بغداد و جنگ بابل و کشته شدن خلق بسیار و کشته شدن پنجاه هزار نفر در جزائر و شامات و هلاکت دو خلیفه در یک روز و قطع راه مکّه و وقایع دیگر

ص 99 تا 100 ... قسمتی از خطبه

ص 101 تا 105 ... لُغات خطبه و معنای آن و در انست علامات خروج سفیانی و بلند شدن سه پرچم و وقایع مصر و خروج يك نفر از بنی عبّاس و اضطراب اهل شام و فلسطین و در خواست نمودن اهل شام از سفیانی قیام او را و رای اعتماد گرفتن سفیانی از ایشان و قیام او و فتنه گری او در شامات و عراق و مدینه و فرو رفتن لشکر او به زمین در بیداء و فرار کردن گروهی از بنی هاشم به طرف روم و درخواست سفیانی از پادشاه روم رجوع دادن آن ها را به شام و کشتن او او ایشان را در شام

ص 105 ... قسمتی از خطبه

ص 106 ... شرح لُغات و معنای خطبه و بیانی از مؤلف راجع به پایگاه ها که در این خطبه حضرت از ساخته شدن آن ها خبر داده

ص: 425

ص 109 تا 110 ... قسمتی از خطبه

ص 110 تا 111 ... معنای خطبه و خروج سفیانی و جنگ های او در شامات و كوفه و قتل عام کردن او شیعیان را در کوفه و فرار کردن سفیانی از کوفه به شام و فسق و فجور و جور و تعدّی او در دمشق

ص 112 ... قسمتی از خطبه اشعار ان حضرت در علائم ظهور مهدی عليه السلام و اشاره به هجوم اوردن ترك ها و ذلیل شدن ملوک روی زمین که از بنی هاشمند و بیعت با کودک

ص 113 ... مشعر بر اذن دادن خدا به قیام مهدی عليه السلام و ندای جبرئيل در مکّه

ص 114 ... قسمتی از خطبه

ص 115 ... معنای خطبه مشعر بر بعضی از اثار ولایتی و حاضر شدن یاران خاصّ حضرت در مکّه و صفات ایشان

ص 116 تا 125 ... اسامی سی صد و سیزده نفر و شهر های ایشان

ص 126 ... حاضر شدن یاران حضرت در مکّه به مدّت کم تر از نصف شب و امتحان کردن حضرت ایشان را سه مرتبه و بیعت گرفتن از ایشان به سی شرط و عهد بستن حضرت با ایشان به چند امر

ص: 426

ص 129 تا 131 ... قیام حضرت و لشكر ارائی او و ملاقات ان جناب با سيّد حسنى واحتجاج سیّد با ان حضرت و ظاهر کردن قائم معجزاتی را برای او و تسلیم شدن سيّد حسنى با لشكرش و رفتن ایشان به جنگ با سفیانی و بیان نسب سفیانی و جنگ اصحاب ان حضرت با لشكر سفیانی و کشته شدن لشكر سفیانی به دست ایشان و فرار کردن سفیانی و گرفتار شدن او و کشته شدن او

ص 134 تا 136 ... قیام بنی کلاب به خون خواهی سفیانی و حمایت کردن رومیان از ایشان و قیام کردن ان ها به مدد ایشان و فرستادن لشكر به جنگ با حضرت و اصحاب ان جناب و هجوم اوردن ایشان به طرسوس که از شهر های حضرت است و غارت کردن اموال شیعیان و اسیر کردن زنان ایشان و لشکر فرستادن حضرت به جنگ با ان ها و کشتن ایشان بنی کلاب و رومیان را و فرار کردن پادشاه روم و پس از ان تسلیم شدن پادشاه روم به حضرت و خراج دادن او به ان جناب و بر گرداندن او اسیران مسلمانان را به سوی ان حضرت و در تحت فرمان ان حضرت در امدن او

ص 136 تا 137 ... رفتن حضرت در قبیله بنی کلاب و کشتن بیش تر از مردان آن ها را و

ص: 427

اسیر کردن زنان ایشان و ایمان اوردن ایشان و بیعت کردن ان ها با ان جناب و رفتن حضرت به بلاد روم و فتح کردن او ان جا را و بیرون اوردن ان جناب گنج های جواهر و طلا و نقره را و تقسيم فرمودن ان ها را به یاران و لشکریان خود و امدن راهبی از نصاری بخدمت ان جناب و احتجاج کردن او با حضرت و اسلام اوردن او و ممانعت کردن اهل ارمنیّه از آن حضرت و جنگیدن حضرت با آن ها

ص 138 تا 139 ... کشتن اصحاب حضرت پانصد نفر مرد جنگی از مسیحین را و از جا کندن حضرت به قدرت خدا شهر ان ها را و معلّق داشتن شهر را در هوا و فرار کردن ان ها و حمله کردن شیری بر ایشان و غنیمت بسیار به دست مسلمانان امدن و قسمت کردن ان ها را در میان لشکر و رفتن مهدی علیه السّلام به مدينة الزنج و فتح نمودن او ان جا را و رفتن حضرت از ان جا به قاطع در کنار بحر اخضر و کشتن حضرت در ان جا صَد هزار مرد جنگی را و غالب شدن حضرت بر ایشان

ص: 428

ص 139 تا 141 ... قسمتی از خطبه و معنای ان مشعر بر ماندن مهدی علیه السّلام مدّت هفت سال در قاطع کنار بحر اخضر و ده برابر ان چه از رومیان غنیمت برده اند غنیمت برند و بیرون امدن ان حضرت از ان جا با صد هزار مرکب (یا موکب) که هر مرکب یا موکبی زیاده بر نیست هزار مرد جنگی است و فرود امدن آن جناب در ساحل فلسطين در میان عکّا و پای گاه غزّه و عسقلان و رسیدن خبر خروج دجال و فتنه او به آن حضرت علیه السّلام و نابود کردن او حرث و نسل را

ص 141 تا 143 ... بر گشتن حضرت به بیت المقدس و نزول عیسی از اسمان و فرستادن حضرت عیسی را با لشكر به جنگ دجّال و فتنه های دجال و کشتن عیسی دجّال را و طلوع افتاب از مغرب و مالك شدن حضرت مشارق و مغارب زمين را از جابُرقا تا جابُرسا

ص 144 تا 145 ... امن آمن شدن زمین و چریدن گوسفند با گرگ در یک جا و بازی کردن بچّه ها با مار و عقرب و و اذیّت نرسانیدن ان ها به ایشان و ظاهر شدن برکات در زراعات و مرتفع شدن محرّمات و کشتن مهدی علیه السّلام مرتكبين ان ها را و معتکف شدن مردم بر عبادات

ص: 429

و طاعات و دیانت و دراز شدن عمر ها و بسیار شدن میوه درختان و در سالی دو مرتبه میوه دادن و باقی نماندن دشمنان ال محمّد عليهم السّلام و فرستادن حضرت اصحاب خود را در شهر های روی زمین به حکومت کردن و تعمیر شهر های جهان به عدل و باقی ماندن حضرت در دنیا تا چِهِل سال

ص 146 تا 147 ... مُردن مهدى عليه السّلام و وزیران او و بر گشتن اهل دنیا به جهالت و گمراهی و کفر و خراب کردن خدا شهر ها را به انواع بلا ها

ص 148 تا 149 ... بیرون امدن یاجوج و ماجوج و دابة الارض و ظهور صیحه اسمانی و ستاره دنباله داری در مغرب و دو ستاره در سمت مشرق و ظاهر شدن خطّ سفیدی در اسمان که از ان نور به زمین تابد و گرفتن ماه و طلوع افتاب از مغرب و ظاهر شدن اتشی از اسمان و سوزانیدن دشمنان ال محمّد را

ص 150 تا 151 ... ظاهر شدن کف دستی بدون زند که در ان قلمی باشد که در هوا می نویسد و مردم صدای نوشتن قلم ان را می شنوند و این ها از مقدمات قیامت کبری است

ص: 430

و آفتاب و ماه گرفته طلوع می کنند و نور ندارند و ظاهر شدن صیحه ای و مردم و دمیده شدن صور و ایات قیامت

ص 152 تا 154 ... بیانات مؤلف در اطراف این علامات

ص 154 ... در پیرامون دجّال

ص 156 تا 159 ... كلمات جاماسب حکیم در موضوع دجّال و زايجه طالع او از روی علم نجوم و زایجه طالع آن که صفت عیسی دارد

ص 159 تا 160 ... بیان مؤلف و خلاصه سخن در پیرامون حالات دجّال لعين

ص 161 تا 165 ... نسخه دیگر خطبة البیان به روایت دیگر و کلام مولّف در اطراف آن و نکته جالب توجّه از مؤلّف حقیر

ص 165 تا 170 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و در ان است خبر دادن از فتنه بنی قنطورا در بصره و قتل عام کردن ایشان و خرابی حصار شامات غیر از دمشق و وارد شدن ایشان در بعلبک و بلا های ایشان و قیام شخصی بر ضرر بنی قنطورا و وقایع مهمه دیگر

ص 170 تا 172 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات آن و خروج مرد بی باکی در بصره و رفتن او به شام و بیعت کردن مرد بد دلی از روی خدعه با او و رفتن مرد بی باک با عدّه اش

ص: 431

به جانب عراق و كشته شدن او در انبار پیش از رسیدن به مقصود خود و خروج خوابی ملقّب به حاكم و وقایع سخت دیگری

ص 173 تا 175 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و قيام بنی قنطورا در دفعه سوّم در ماه رمضان و قتال ابو الفوارس با ایشان و انتقال ملک هند از خانواده ای به خانواده دیگر و خون ریزی در شامات و خرابی راه های نوبه و حبشه و قطع ارتباطات و اختلاف در مملکت اندلس و جنگ و خون ریزی در مراکش و رفتن لشكريان به طرف بزرگ ترین ساحل های فارس که سیراف باشد و کشته شدن پادشاه قسطنطنیه و خرابی ساحل های روم و ایجاد فتنه در میان چینی ها و بربری ها و ظاهر شدن فتنه های سخت در خراسان و قسمتی از خطبه

ص 176 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان

ص 176 تا 178 ... اختلاف افتادن میان ترک ها و چينی ها و خراب شدن محلّ تجارت طلا و زلزله ها و نزاع ها و زد و خورد هائی در منطقه جاوه و شدّت جنگ و خون ریزی در زمین فارس و وقوع جنگ در مشرق و ظهور زلزله ها در خراسان و فرود آمدن نازله ها در همدان و کار به جنگ کشیدن

ص: 432

و ظهور فتنه در عراق و حمله آوردن شخص کوتاه قدّی به ساحل ها و سر حد های بصره و تجدید و ساخته شدن بنا های جنگی در حجاز و اختلاف لشکریان با اهل یمن در ملك و شدّت فتنه ها در اطراف جهان

ص 179 ... قسمتی از خطبه و لُغات ان

ص 180 تا 181 ... معنای خطبه و در انست اخبار از ظهور فتنه های شدید در قرن یازدَهُم و به مضیقه و تنگی افتادن دین اسلام به واسطه مرد بد بینی که در شام ظاهر می شود و وا گذار شدن شامات به اهل شرک و کشته شدن هفتمین اولاد ترك و تفرقه افتادن در عرب ها و فرقه فرقه شدن ایشان و قطع شدن راه ها و اسباب و محجوب شدن قصر سلطنتی و قیام مردی ناراحت و نا شکیبا و بلند شدن پرچم ها و شدّت بلا در بابل و زیاد شدن بلا ها و فتته ها و جنگ ها و ظاهر شدن گرانی در شام و کشته شدن شخص جلیلی و قیام عبد الله نامی که اخر پادشاهان بنی عبّاسی است و کشته شدن او

ص 182 ... شرح لُغات و معنای خطبه و بیان صفات مذمومه اهل اخر الزمان و بیرون امدن سفيانی

ص: 433

وجهینه پسر وهب از جزیره کشمیر و با او باشند شیاطین سر سختی و کشتن یکی از آن ها سعید نامی را و گرفتن او دختر سعید ولیده را برای خود و وقایع دیگر

ص 183 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات آن و در انست تحقیقی از مؤلف در اطراف لعنت سلعين يا شلغین و این که محتمل است اگر لغت شلغین باشد رمز تاریخی باشد برای خروج شخص علجی که در خطبه خبر داده که مراد سال هزار و سی صد و نود باشد

ص 185 تا 186 ... در معنای خطبه و در ان است خبر از ظهور شخص بی دین سر سختی که در خلقت او کجی باشد با جمعیت زیادی که از زیادتی و بسیارى ان ها عدد ان ها به شماره در نیاید و کسی نتواند آن ها را بر گرداند و با ان ها فیل و کرگدن باشد و ان ها احاطه می کنند دمشق و اطراف ان را یا اسکندریِّه و اطراف ان را و این جماعت از فرزندان حام بن نوح اند که عبارت از سودانی ها و حبشی ها یا چینی ها یا بربری ها یا ترک ها باشند و وقوع خون ریزی شدید در فلسطين و بيت المقدس و فساد در مصر

ص: 434

ص 186 تا 187 ... قسمتی از خطبه و معنای ان و در ان است اخبار از رسیدن فرج و قیام حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه

ص 188 تا 199 ... قسمتی از خطبه که مشتمل است بر ذکر نام های حکّامی که آن حضرت به شهر های روی زمین می فرستد و خبر دادن به مکان های هر یک از ایشان

ص 200 تا 207 ... قسمتی از خطبه مشتمل بر بلند شدن پرچم های حق و هدایت و ظهور حضرت و بعضی از وقایع هنگام ظهور و پس از ان

ص 207 تا 215 ... سؤال صعصعه از حضرات امیر از وقت خروج دجّال و بیان فرمودن ان حضرت علامات خروج او را و صفات و حالات او را و بیان مؤلف در این مقام

ص 215 تا 220 ... داستان مراجعت حضرت امیر علیه السّلام از نهروان و شرف یاب شدن راهب حباب نام به خدمت ان جناب و بروز اعجاز از ان حصرت و دستور دادن حضرت ساختن مسجدی را و به نام بنّای او نام گذاردن و این که خراب شدن آن از علامات ظهور قائم عليه السلام است

ص 220 تا 222 ... راجع به صفات زن هاى اخر الزمان و بیانات مؤلف در شرح حديث

ص 222 تا 226 ... حَدیث بیستم بحار و شرح بیستم و شرح لُغات ان و در ان است اخبار از

ص: 435

صفات ذمیمه مردمان اخر الزمان و بلند دیده شدن ماه ها که ما شب اوّل دو شبه به نظر اید یا ماه در شب اوّل دیده نشود تا این که روزه روز اوّل ماه رمضان گرفته نشود و روز عید در اخر ماه گرفته شود و اخبار به این که در ان زمان بغتة عذاب مردم را فرو گیرد به نحوی كه ان ها را مهلت نداده هلاک کند

ص 227 تا 228 ... ازمایش و امتحان شدن مردمان اخر الزمان

ص 229 تا 233 ... ظهور حضرت در وقتی خواهد بود که در میان شیعیان اختلاف واقع شود و بیان لُغات حديث و معنای ان و در ضمن ان اخبار راجع به زنان

ص 233 تا 235 ... اولِ ضعف اسلام و صفات مردم اخر الزمان و تكلم کردن مردمان پست خسیس در امور عامّه و اشعاری از مؤلف نا چیز

ص 236 تا 237 ... فتنه و فساد صاحبان پرچم های سیاه و زی و لباس و صفات صاحبان ان پرچم ها و امدن ايشان به عراق و فتنه هائی كه از ايشان رخ می دهد و بیان لُغات و معنای حَدیث

ص: 436

ص 238 تا 240 ... انتهای ملک بنی عبّاس به کشته شدن نفس زكيّه و صیحه اسمانیست در ماه رمضان و بیان مولف

ص 241 ... راكب ذِعلبَه یعنی ناقه سوار محمّد بن الحسن نفس زكيّه است

ص 242 تا 243 ... پیش از قیام قائم موت ابیض و موت احمر و امدن ملخ در در وقت و غیر وقت انست به رنگ خون و صفات مردم اخر الزمان و تكلم رُویَبضه یعنی مرد خسیس نیست در امور عامّه

ص 244 تا ... بعضی از صفات قائم عليه السلام و قیام سفیانی و قیام قائم از سمت مشرق

ص 245 تا 246 ... خروج زندیقی از قزوین و فتنه او و بیانی از مولف در این باب

ص 247 ... نجات نیابند در اخر ان زمان مگر مردمان گمنام که کسی ایشان را نشناسد و مستشار امور شدن زن ها و فرمان فَرمائی کردن کودکان و تدبیر امور کردن نا مرد ها

ص 248 تا 250 ... صفات اهل اخر الزمان و بیان مؤلّف در اطراف حَدیث

ص 251 تا 252 ... تحقيق و توجيهات مؤلف در معنای جمله و یبایع المضطرون فرمايش امير عليه السلام و بيان شش وجه در ان

ص: 437

ص 253 و 254 ... تسلط یافتن زن ها و کنیزان و فرمان دادن کودکان و ضایع کردن حقوق رحمان و تغنی کردن به قران و خراب شدن بصره به دست ترك ها

ص 255 ... پرورش دادن صاحبان فسق و فجور و کار های زشت (هنر پیشگی) و مقرّب شدن سخن چینی ها و سعایت کنندگان نزد سلطان و امّارت کردن کنیزان و مسلط شدن زنان و فرمان داری کردن اشخاص نادان

ص 256 ... پرچم های سیاه خراسان غیر از پرچم های سیاه حَسَنی است

ص 257 ... کشته شدن و مُردن دو ثلث مردم و باقی ماندن یك ثلث و چون ندای اسمانی بلند شود محبّت مهدی علیه السّلام در دل های مردم جای گیرد

ص 258 ... فرستادن سفیانی به طلب اهل خراسان و بیرون آمدن اهل خراسان به طلب مهدی عليه السّلام و ملاقات ان ها با حسنی هاشمی صاحبان پرچم های سیاه که پیش رو لشکر او شعیب بن صالح است و تلاقى ایشان با لشکر سفیانی در دروازه اصطخر و وقوع جنگ شدیدی در میانه ایشان و فرار کردن لشکر سفیانی و رفتن مردم به طلب مهدی

ص: 438

ص 258 ... فرار کردن حضرت مهدی علیه السّلام با منتصر از مدینه به مکّه بعد از ورود لشکر سفیانی به مدینه و لشکر فرستادن سر لشکر سفیانی در تعقیب ایشان و نرسیدن لشکر به ایشان

ص 259 ... فرو رفتن لشکر سفیانی در بیداء و خبر ایشان و خبر قیام مهدی به اهل شام رسیدن و گفتن پیشروِ لشکر سفیانی به سفیانی که مهدی خروج کرده یا با او بیعت کن و اگر نه تو را می کشیم و واسطه فرستادن ان لعین برای بیعت کردن با ان حضرت به بیت المقدس می رود و خزاین ان جا را بر می دارد و عرب و عجم و جنگ جویان و رومیان و غیر ایشان مطیع مهدی علیه السلام می شوند بدون جنگ کردن و ان حضرت مسجد هائی در قسطنطنیه و غیر ان بنا می کنند و پیش از قیام ان حضرت خروج می کند مردی از اهل بیت او در مشرق و هشت ماه جنگ می کند تا این که کشته می شود و حضرت را در بیت المقدس درک نمی کند

ص 260 ... تعریف طلقان و گنج های ان که از طلا و نقره نیست بلکه از مردان شجاعی هستند عارف

ص: 439

به خدا که از یاران مهدیند

ص 261 تا 269 ... خطبه امير المؤمنين علیه السّلام در ولایت و علامات قیام و شرح لُغات خطبه و معنای ان که محتوی بسیاری از علائم مهمّه است

ص 269 تا 274 ... فرمايش على عليه السلام راجع به فتن و محن اخر الزمان و فتنه و فساد در تمام روی زمین و جنگ ها و وقایع مهمّه و قیام جمعی از قیام کنندگان و شرح لُغات و معنای حَدیث

ص 275 ... افتادن اتش در حجاز و جاری شدن اب در نجف از علامات ظهور است

ص 276 ... اختلاف میان عرب و عجم ادامه دارد تا خروج سفیانی و چون خروج کند حاکم دمشق فراری شود و ربیعی و جرهمی و اصهب و غیر ایشان قيام کنند و سفیانی بر همه غالب شود و قیام کننده ای از خراسان قیام کند که او از چین و ملتان آمده باشد و بر سفیانی غالب شود پس از ان قائمی از گیلان قیام کند که مشرقی او را یاری کند برای دفاع از شیعیان عثمان و گیلانی را اَبَر و دیلم اجابت کنند و ندا ها و پرچم ها به نفع امام زمان بلند شود و می ایند به بصره و ان جا را خراب کنند و کوفه را آباد می کنند و

ص: 440

سفیانی تجهیز لشکر کند و ان سر لشكر كشته شود ان گاه یمانی قیام کند برای جنگ با سفیانی و می کشد نصرانی را چون او با پسر فاجرش کشته شوند و پادشاه صائب کشته شود و نائب او به جای او بر خیزد دجّال قیام کند و پس از ان قائم علیه السّلام قیام کند

ص 277 تا 279 ... شرح لُغات و معنای حَدیث

ص 281 تا 282 ... قیام مشرقی ها و طولانی شدن ملك ال محمّد عليهم السّلام تا سی صد سال چِهِل روز کم و معنای حَدیث

ص 282 ... کم شدن رونق اسلام تا این که این قدر ضعیف شود که (لَا اِلَه الَّا اللَّهُ) گفته نشود چون چنین شود بر انگیزاند خدا جماعتی را که مانند قطعات ابر در فصل پائیز که در هوا متفرقند و به هم دیگر متصل می شوند ان جماعت نیز در اطراف جهان متفرقند از یک دیگر همه با هم جمع و یکی شوند

ص 283 تا 286 ... واقع شدن وقایع غریبه و عجیبه و ظاهر شدن علامات بعيده و قریبه از حکومت کردن کودکان و زیاد شدن تجارت ها و گم شدن نفع ها و مردان علما و شايستگان و قحطی شدید و زیادتی جور و کشته شدن اهل بیت پیغمبر صلى الله عليه و اله در بغداد با لب های تشنه و نفاق ملوک

ص: 441

با پادشاه عجم و مالك شدن ترك و فتنه مصر و كوفه و بصره و نابود شدن بصره از مرد بی نام و نسب بی اصل و فرعی و دو فرقه شدن مردم و ریخته شدن خون های زیاد که تا سه روز اب فرات خون و متعفن شود که مردم قادر بر اشامیدن ان نباشند و هجوم عرب ها و کشتن خلیفه خود را و بلند شدن پرچم های پی در پی و خروج سفیانی و ان بعد از هلاک شدن اهل مصر و وقوع دو خسف در بصره و دو خسف دیگر در بصره در بازار و مسجد ان و وقوع طوفان اب در بصره و ظاهر شدن سه خسف سه مصر و شش مرتبه زلزله و سنگ باریدن از اسمان و بعد از ان واقعه کوفه و بیرون امدن سفیانی از شام پس از ان قیام مهدی علیه السّلام و بیان مختصری از مولف

ص 286 تا 277 ... دو مرتبه دار الخلافه شدن بغداد بعد از ان که مرکز خلافت از ان جا منتقل شود و کار ها به شورا و رای دادن و رای گرفتن بر قرار شود و به ان چه رای غالب شد عمل شود و ان مقدّمه خروج سفیانی است و وقایع دیگر از خروج سفیانی و قیام قائم

ص: 442

و آمدن عیسى و خروج دجال از میسانِ بصره و امدن او به سِفوان و سنام و طلوع آفتاب از مغرب تا چِهِل سال به قیامت کبری مانده

ص 288 ... بیرون رفتن مردم از دین هم چنان که از اطاعت شوهر خود بیرون رود

ص 289 ... فتنه از سفیانی شروع می شود و به سفیانی دیگر ختم می شود سفیانى اوّل ابو طاهر سليمان بن حسن قرمطی است و سفیانی دوّم عثمان بن عنبسه است و بیان حال شیعیان در نزد مردم و در نزد خدا یاران حضرت بنا به روایت سیّد ابن طاوس در کتاب ملاحم و فتن و بعضی از وقایع زمان ظهور و عهد و بیعت گرفتن امام زمان از اصحاب خود به سی شرط زیاد تر و کیفیت قیام ان حضرت و عدّه لشكريان و اصحاب حضرت از ملائکه و جنّ و انس و وقایع مهمه زمان ظهور امام علیه السّلام و سیره و رفتار و اخلاق حضرت

ص 302 ... خطبه امیر علیه السّلام از نهج البلاغة راجع به صفات اهل اخر الزمان

ص 303 تا 306 ... شرح لُغات خطبه و معنای ان

ص: 443

ص 306 تا 307 ... از خطبه های امیر عليه السلام در بیان اخبار از آمدن زمانی که در آن زمان نجات نباید مگر مؤمنی که گم نام باشد و کسی او را نشناسد و در ان زمان دین سر نگون شود هم چنان که ظرف اب سر نگون شود و بیان شرح لُغات خطبه و معنای آن

ص 308 ... به ظهور قائم عليه السلام بركات اسمان و زمین ظاهر شود و عداوت و دشمنی ها از میان مردم برداشته شود و بهائم با یک دیگر سازش کنند و امنیّت واقعی در روی زمین ظاهر شود

ص 309 تا 311 ... خطبه مخزون امیر المؤمنين علیه السّلام مشتمل بر حمد و ثنای الهی و شهادت و درود بر حضرت رسالت پناهی صلّی الله علیه و آله و بعضى از اوصاف ان حضرت و شرح لُغات و معنای ان

ص 316 تا 326 ... قسمتی از خطبه در ملاحم و وقایع مهمّه اخر الزّمان و زنده شدن بعضی از مرده ها و بیان برخی از شئون ولایتی و ظهور فتنه شرقی ها و غربی ها و بیان معنای خطبه

ص 327 تا 329 .. قسمتی از خطبه در علائم

ص: 444

آخر الزّمان و حصار بندی و خیابان کشی در کوفه و تعطیل مساجد تا چِهِل شب و بلند شدن سه پرچم در اطراف مسجد کوفه و خون ریزی در میان دو دسته که قاتل و مقتول ان هر دو از اهل آتشند و خون ریزی بسیار و موت سریع و کشته شدن نفس زکیّه ای در پشت کوفه با هفتاد نفر از همراهان او و کشته شدن نفس زکیّه ای در میان رکن و مقام و کشته شدن شخصی دارای مرض لك و پیس به قتل صبر در راه بیعت کردن با بت ها با بسیاری از شیاطین انسی و خروج سفیانی با پرچم سبز یا سرخ و صليب طلا و صفات سر لشکر او و فتنه های او در مدینه و زندانی کردن گروهی از بنی هاشم را در مدینه در خانه ابو الحسن اموى و فرستادن او لشکری را در طلب مردی از ال محمّد که با جمعی از مستضعفین از شیعیان به مکّه رفته باشند و فرستادن سفیانی یک صد و سى هزار لشكر به كوفه و فرود امدن ان ها در فاروق و روحا و موضع مریم و عيسی عليهما السلام در قادسیّه و فرستادن هشتاد هزار نفر

ص: 445

از ان ها را به کوفه در نخیله در موضع قبر هود و هجوم اوردن امیر بغداد که جادو گر و کاهن است با پنج هزار کاهن و جادو گر بر ایشان و کشته شدن هفتاد هزار نفر کنار جسر که تا سه روز اب خون و متعفّن نشود و اسیر نمودن بسیاری از دختران با عفّت را که از فرط حيا و عفّت كف دست ها و کنار مقنعه های ان ها را کسی ندیده و اوردن ان ها را بثویّه و غریّين و بیرون آمدن صد هزار منافق و مشرک از کوفه و متوجّه شام شدن ایشان و روی آوردن پرچم های شرقی که نه از پنبه است و نه از کتّان و نه حریر و سر نیزه ان پرچم ها مختوم به مهر خاتم الانبيا صلّى الله و علیه و اله باشد و بکشد ان ها را مردی از ال محمّد عليهم السلام و قیام پسران سعد ملعون و هجوم اوردن حسنی بر ایشان و بیرون آمدن مردی از نصارای نجران و اجابت کردن او امّام علیه السّلام را و اسلام اوردن او و شکستن او صلیب صومعه خود را و خراب کردن صومعه و کشته شدن سه هزار نفر یهودی و

ص: 446

و نصاری و فرار کردن بنی اشهب و واقع شدن خسف و قذف در ان روز و وقایع دیگر

ص 329 تا 331 ... شرح لُغات خطبه

ص 331 تا 335 ... معنای خطبه

ص 335 تا 338 ... قسمتی از خطه مشتمل بر صيحه اسمانی و وقایع مهمّه و قیام حضرت و گرفتن افتاب و خروج دابة الارض و امدن رومی ها در ساحل دریا کنار كهف اصحاب كهف و رجعت امير المؤمنين عليه السلام و قضایای مهمّه عجیبه دیگر

ص 338 ... شرح لُغات خطبه

ص 339 تا 343 ... معنای خطبه

ص 343 ... در بیان بخش پَنجُم کتاب در اخبار حسنیّه و حسینیِّه

ص 344 ... زمان ظهور قائم بيعت احدی به گردن ان حضرت نیست و حضرت عیسی از اسمان بیاید به زمین و با ان حضرت نماز بگذارد و در هنگام ظهور بعد از غیبت طولانی در صورت جوانی ظاهر شود و قیافه ان حضرت از چِهِل سال کم تر نباید

ص 345 تا 346 ... قیام حضرت در سخت ترین زمان ها است و چون قیام کند تایید کند خدا او را به ملائکه و حفظ کند یاران او را و همه روی زمین از روی رغبت و کراهت به او ایمانی اورند

ص: 447

و روی زمین را پر از عدل و داد کند و در زمان ان حضرت در تمام روی زمین عدالت واقعی حکم فرما شود

ص 346 ... تحقیقی از علّامه مجلسی رحمت الله علیه

ص 346 تا 347 ... حضرت وقتی ظاهر شود که مردمان از هم دیگر بیزار باشند و بر یک دیگر لعن کنند و اب دهان به صورت يك ديگر اندازند و شهادت به كفر دهند

ص 347 ... باقی گذاردن حضرت قریش را و کشتن آن حضرت ایشان را در دو دفعه هر دفعه ای پانصد نفر تقبل صبر و معنای قتل صبر

ص 348 تا 353 ... نقل حَدیثی از حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام که در آن خبر از فضیلت اصحاب ان حضرت و شهادت ان بزرگوار و رجعت ان جناب با پدر بزرگوارش مصادف با قيام قائم عليه السّلام و فرود آمدن گروهی از ملائکه که تا ان زمان به زمین نیامده باشند و نزول جبرئيل و ميكائيل و اسرافیل و فرود امدن پيغمبر و امیر المومنین و حضرت مجتبی با حضرت در حالتی که بر اسب های نور سوار باشند که بر ان اسب ها احدی از مخلوقات سوار نشده باشند و بسیاری از وقایع غریبه و عجیبه و قضایای بسیار مهمّه دیگر

ص: 448

ص 353 تا 355 ... تشریح مؤلف حقیر از حَدیث شریف سنی امر را

ص 356 ... خروج عوف سلمی از جزیره که جای او در کویت یا کریت باشد و کشته شدن او در مسجد دمشق و خروج شعیب بن صالح از سمرقند و بیانی از مولف

ص 357 ... گمشدگان از جامه های خواب خود سی صد و سیزده نفرند به شماره اصحاب بدر که صبح می کنند در حالتی که همه ایشان در مکّه حاضرند و در زمان قیام قائم کلیه افات از هر مومنی رفع شود و همه قوی گردند

ص 358 ... از فتنه های اخر الزمان کسی نجات نمی یابد مگر آن که خدا از او پیمان ولایتی گرفته باشد

ص 359 ... سیل جاری شدن در نجف و ظاهر شدن آتش در حجاز و مالک شدن ترک های تاتار بغداد را و بیان مؤلف در ذیل ان

ص 360 تا 362 ... ظاهر شدن اتشی از سمت مشرق به شكل دسته نی بزرگ که تا سه روز یا هفت روز ظاهر باشد و بلند شدن صیحه اسمانی در شب جمعه بیست و سوّم ماه رمضان و ظهور فتنه های سخت و اختلاف در دین و بروز علامات زیاد دیگر

ص 363 تا 367 ... شرح لُغات و معنای حَدیث شریف

ص 367 .. فتنه آذربایجان وقتی ظاهر شود در خانه های خود بنشینید

ص: 449

از جای خود حرکت نکنید و منتظر ندای اسمانی باشید و بعد از ان خسف و ظهور مهدی علیه السّلام است

ص 369 ... گرفتن افتاب در پانزدَهُم ان و ساقط شدن حساب منجّمين

ص 370 ... ظاهر شدن اتشی در ثویّه که برود به کناسه بنی اسد و از ان جا در قبیله ثقيف و باقى نگذارد احدی از دشمنان آل محمّد را مگر این که بسوزاند ایشان را

ص 371 ... قيام مشرقی ها به طلب حق خود و حق ایشان را ندادن و قیام کردن و شمشیر زدن و ملك را متصرف شدن و تحویل امّام زمان علیه السّلام دادن و بیانی از مولف

ص 372 ... فتنه خراسان و سیستان و بیعت کودک و فتنه شامات و غيره

ص 373 تا 375 ... بلند شدن صدا به نا گاه از طرف دمشق و اختلاف بنی عبّاس و ندای اسمانی از طرف دمشق به فتح و فرو رفتن قریه جابیه در شام به زمین و افتادن قسمتی از دیوار مسجد جامع اموی در دمشق از سمت راست مسجد و خروج بی دینی از ناحیه ترك و تعقیب کردن رومیان از ان ها و رو

ص: 450

اوردن ترک در جزیره و بی دینی های رومی در رمله و اختلاف بسیار در هر سه زمینی از زمین های مغرب و خراب شدن شام و بلند شدن سه پرچم اصهب و ابقع و سفیانی و بلند شدن پرچم های خراسانی و وقایع مهمه دیگر و قیام و رفتار و سلوک ان حضرت علیه السّلام

ص 376 تا 380 ... شرح لُغات و معانی حَدیث

ص 381 ... بپرهیزید از فتنه اصهب یعنی ابقع صاحب لک و پیس و فتنه سفیانی و عبّاسی و زیدی مذهب ها

ص 382 تا 383 ... هنگام ظهور اختلاف در شامات و قتل و خون ریزی در ان بروید به مکّه که آن جا بهترین شهر است در آن زمان که به آن جا پناه برند

ص 384 ... فتنه بنی عبّاس

ص 386 ... وارد شدن عذاب در اخر الزمان بر فسقه اهل قبله کسانی که منکر نزول عذابند

ص 387 تا 88 ... فتن و محن و اوصاف مردم اخر الزمان و بعضی از رفتار و سلوک قائم علیه السّلام بعد از ظهور

ص 389 ... خروج سفیانی از محتومات است

ص 390 تا 392 ... در فتنه های سفیانی و بیان این که شیصبانی پیش از سفیانی خروج کند و جنگ شدید مروانی با بنی عبّاس در قرقیسا

ص 393... وقوع زمین لرزه ای در شام

ص: 451

که صد هزار نفر هلاک شوند و فرو رفتن قریه ای از دمشق به زمین

ص 394 ... سفیانی هرگز خدا را نپرستیده و مکّه و مدینه را ندیده

ص 395 ... باز کردن قائم علیه السّلام پرچم رسول الله صلى الله عليه و اله را در نجف و بیان این که اصحاب حضرت برابر سوار شوند

ص 398 تا 99 ... قيام قائم عليه السلام در روز عاشورا و روز شنبه است و در بیان این که وقت دخول مهدی عليه السلام در کوفه پرچم هائی که در کوفه است مضطرب شود و مردم برای حضرت کف زنند و سیّد حسنی با حضرت بیعت کند و حضرت در ان جا مسجد بنا کند که هزار در داشته باشد و نهری از پشت قبر امّام حسین علیه السّلام به نجف کشیده شود که اسیا هائی در راه ان ساخته گردد

ص 400 ... دوره سلطنت قائم سی صد و نه سال است و در بیان ظهور ستاره ای در سمت مشرق مانند شاخی و طلوع ان بعد از گرفتن افتاب و ماه است و از علامات جوان هاشمی خالی است در کف دست او

ص 402 تا 403 ... ظهور حضرت در مکّه وقت

ص: 452

نماز عشاء است و موعظه و نصيحت ان جناب در مجمع اصحاب و بیرون آوردن آن حضرت زندانیان بنی هاشم را و فرود آمدن پرچم های سیاه در کوفه

ص 404 ... رجعت منتصر و سفّاح به دنیا

ص 405 ... رکود افتاب ما بين زوال تا وقت عصر و ظاهر شدن سر و سینه ای در آفتاب که به حسب و نسب شناخته شود و آن در زمان سفیانی است

ص 406 تا 407 ... خراب کردن ان جناب چهار مسجد را و بعضی از کار هائی که انجام می دهد و امر کردن خدا به کُند حرکت کردن فلک و دراز شدن سال ها و ردّ قول از نادقه

ص 406 ... جنگ کردن حضرت با فرقه زیّدیه

ص 409 ... بر پا شدن خیمه هائی در مسجد کوفه برای تعلیم دادن قران به نحوی که نازل شده و وقوع زلزله ها و باد های سخت ترساننده

ص 410 تا 12 ... نازل شدن حضرت با هفت قبّه نور که ندانند ان حضرت در کدام یک از ان ها است و خبر ابی لبید فخرومی

ص 412 تا 13 ... بیان مولف و پایان سخن او

ص 414 تا 19 ... قصیده مولودیّه قائمیّه اثر طبع قاصر مؤلّف و در انست بعضی از اشارات و رموز

تمام شد

فهرس جزوء دوّم

ص: 453

اشعار التجائیّه مولّف

سادتی روحی فداكم *** جُعِلت نفسی وقاكم *** طَالَ مَا اشْتُقَّتْ لقاكم *** طَاشَ لبّی فی هَوَاكُمْ

مِنكُمو جزئى وَ كُلًى *** لَا مِنَ الشُّحِّ الْعُتُلِّ *** فَبِكُمْ يَدْفَعُ ذلّی *** وَ بقائی فی بقاكُم

أَنَّكُمْ عَيْنٍ حیوتى *** فی حياتی وَ مماتی *** وَ بِكُمْ أَرْجُو نَجاتى *** وَ نجاتی فی وِلاکم

خَیر خَلقِ اللهِ انتم *** كنزُ سِرِّ الله انتم *** سِرُّ غَیبِ الله اَنُتم *** قد اذاهُ مَنْ اذاكُم

عندکمُ علم المَنایا *** وَ بِكُم تمحوا الخطایا *** إنَّكُم بحرُ العَطايا *** ربّی اللُه اصطَفاكُم

كَعبَة الأمالِ انتُم *** مَعرضَ الأعمالِ انتم *** معدن الافضال انتم *** لا هدیً الا هُداکُم

عِترةُ الامجادِ انتُم *** عَلة الايجاد انتُم *** شافِعُ المیعادِ انتم *** لَن یَخب مَن قَد اَتاكُم

محور الامكان انتم *** مصدرُ الإيمانِ انتم *** منبع الاحسان انتم *** لطف ربّی اجتباكم

محكم التّنزيل انتم *** عالم التّأويل انتُم *** بَاطِنُ التّهَلیلِ انتم *** ما نجی مَن قَد عَصاکم

انتم اركان البلاد *** اُمناء للعبادِ *** شَفَعَاء فِی المَعَادِ *** و رِضَى اللهِ رِضاکم

حُبُكُم راحة روحی *** وُدُّکم عَینُ فتوحی *** لستم الا فلك نوحٍ *** من ینجّینی عَداکُم

حُبُّكُم زاد مَعادی *** راحتى يوم الثنّادِ *** ذكرُكُم رُوح فُوادی *** لیس فی قلبی سِواکُم

وَ أَنَّا العاصی الذَّلِيلِ *** مِنْ خطایای عَلِيلُ *** إِنَّ رُوحی لكليلٌ *** فَاشفَعُوا لِى فی دعاکم

اثقلت ظَهری ذنوبی *** سَوَّدت وجهی عیوبی *** فاکشفوا عنّی کروبی *** و اجیبوا مَن دَعاكُم

شِقوَتى قَد غَلَبتَنی *** و ذنوبی خَذَلتَنی *** و عيوبی فَضَحتَنى *** قُبح أعمالى جَفاكُم

غشَنى نَفْسِى هَوَاهَا *** ضَاعَ عُمْرَى فی مناها *** وَیلَها تُبّتُ يَدَاهَا *** كَيْفَ لَا أَرْجُو حماكم

انا حَيران ضَعيف *** مُذنبُ عاصٍ لَهیفٌ *** مُستَعینٌ مُستضیفٌ *** مُستجیرٌ بِنِفناكُم

ص: 454

دَر اِنتِظارِ وَلیّ مُنتَظَر عجّل الله تعالی و فرجه الشریف لِلمُؤلّف الفَقیر

منتظر من می نشینم شه بیاید یا نیاید *** بلکه رخسارش ببینم شه بیاید یا نیاید

هجر او اتش به دل زد گر بسوزم یا نسوزم *** روز و شب با غم قرینم شه بیاید یا نیاید

رنج خار از چیندن گل گر ببینم یا نبینم *** می كنم صبر و تحمّل شه بیاید یا نیاید

اشک غم با یاد رویش من بریزم یا نریزم *** می کشم بار فراقش شه بیاید یا نیاید

با جفا و جور دشمن گر بسازم یا نسازم *** دوست خواهد این چنینم شه بیاید یا نیاید

غرقه در غرقاب هجرم او بخواهد یا نخواهد *** بر گذشته از سرابم شه بیاید یا نیاید

کاش می مردم به یادش او بخواند یا نخواند *** می شدم قربان کویش شه بیاید یا نیاید

نه توانم صبر کردن گر بنالم یا ننالم *** نه مرا اب جدائی شه بیاید یا نیاید

خاطرش افسرده حیران کس بداند یا نداند *** سوخت مغز استخوانش شه بیاید یا نیاید

جذبات نار فراق تو به دلم فکنده شراره ای *** نظری شها که غم مرا نکند به غیر تو چاره ای

همه شب ستاره بی شمر ز غمت فشانمی از بصر *** چه کنم که از تو نمی دهد خبرم مهیّ و ستاره ای

ز فراق روی تو خون دل شب و روز گشته نصیب من *** که برای شرح و بیان ان نه حدی بُود نه شماره ای

تو بیا برای خدا شبی بنشان مرا به کنار خود *** بزدای زنگ غم از دلم به اشاره ای و به شاره ای

من و انتظار لقای تو تو و باز جوئی حال من *** بنشسته ام به امید ان که کنی ز لطف اشاره ای

ص: 455

اَثَر طَبعِ مُؤَلّفِ حَقير

به خيال صبح وصال تو به شبان تیره فغان کنم *** که مگر به گوش دلم رسد ز سروش غیب امّاره ای

به جهان چو میر جهان توئی *** بنموده خود به تو منتسب

به امید ان که مرا بی خبر ز کنار خود به کناره ای

در دل کشدم اتش هجر تو زبانه *** آخر کشدم از غمت این اه شبانه

خونم چکد از دیده ز دوری تو تا کی *** تا چند روم در طلبت خانه به خانه

هر سو نگرم مهر دل ارای تو جویم *** هر جا گذرم می طلبم از تو نشانه

دل بر سر ان شد که به پای تو دهد جان *** گر دست دهد وصل تو ای درّ یگانه

ایا رسد ان طالع فیروز که روزی *** روزی شودم دولت دیدار تو یا نه

سخت است بهر جمع پریشان تو ببیند *** یاران همه مشغول و تو غایب ز میانه

بر خیز بساط ستم جور تو بر چین *** برهان همه یاران خود از جور زمانه

حیران به امید است که دیدار تو بیند

روزی که زنی تکیه بر اورنگ شهانه

سلسله پای دل طرّه گیسوی تو *** قائل دل دادگان خنجر ابروی تو

این دل تنهای من نیست گرفتار دام *** فزون دل از صد هزار بسته به يك موى تو

تا یکی از دوریت ساختن و سوختن *** خیز ز رخ پرده گیر تا نگرم روی تو

نیستی از دل برون ز دیده گرغائبی *** می گذرم هر کجا می وزدم بوی تو

قائم بر حق توئی مصدر مشتق توئی *** روی دل عاشقان جمله بود سوی تو

ص: 456

دَر اِشتِیاقِ لِقاءِ وَلّیِ عَصر

منتظران را رسید جان به لب از دوریت *** کاش که بینند ان قامت دل جوی تو

تشنه دیدار تو با غم و محنت قرین *** هست تمنّای او جرعه ای از جوی تو

حاجی اگر در حجاز سعی صفا می کند

كعبه حیران بود خاک سر کوی تو

من که از اتش هجران تو دل سوخته ام *** اتش عشق به كانون دل افروخته ام

به تمنّای وصال تو من ای مهر مثال *** روز و شب دیده امّید به ره دوخته ام

به یکی جلوه رویت همه دادم از دست *** سود و سرمایه یک عمر که اندوخته ام

خسروانیست متاعی دیگرم جز تن و جان *** که به سودای لقایت همه بفروخته ام

دفتر و سبحه و سجّاده بدادم از دست *** تا که در مدرس عشقت ادب اموخته ام

جامه طاعت و تقوی همه را چاک زدم *** تا که پیراهن عشق تو به تن دوخته ام

سر به زانوی غم آورده به کنجی حیران

تا مگر رحم نمائی به دل سوخته ام

این دل داغ دیده را حالت انتظار نی *** بار جفا کشیده را طاقت و اختیار نی

نار فراق روی شه سوخته استخوان من *** صبر و قرار از کفم رفت و دیگر قرار نی

هرچه بگویم از غم هجر چه ها کشیده ام *** شرح نمی توان دَهُم گفته یک از هزار نی

فصل بهار دوستان جمله به طرف بوستان *** من چه کنم که بی رخ یار مرا بهار نی

بوالهوسان به کام دل شادی و عیش کارشان *** چون من مبتلا کسی با غم دل دچار نی

ص: 457

اَثَرِ طَبعُ مؤلّفِ کِتاب

وعده وصل دمیدم می رسیدم به گوش دل *** ليك مرا تحمّل فرقت روی یار نی

اتش شوق تیز تر می شود و نمی شود *** ساخت به سوختن ولی چاره دیگر به کار نی

بهر نثار مقدمت نقد روان مرا به كف

حیران را جز این شها مابه و اعتبار نی

من که روز و شب از شوق می کنم غزل خوانی *** نعمت لقای شه خواهدم شد ارزانی

وعده وصالم داد یار گل عذار من *** چون که کردم از اخلاص بر درش ثنا خوانی

دوش کلبه ما را از کرم منوّر کرد *** از در امدم نا گه با جمال نورانی

پرده بر فکند از رخ مات حسن خویشم کرد *** زد بر اتشم ابی از شراب روحانی

گفتش شها تا کی دیده بر رهت دوزم *** تا که پرده بر گیری وارهی ز پنهانی

گفت گفتمت از پیش مدّتی تحمّل کن *** تا به دست خود گیرم خاتم سلیمانی

گفتمش مگر تا چند صبر بایدم کردن *** تا که افتاب از غیب سر زند به اسانی

گفت چون زحل را شد حال رجعتی حاصل *** در که و بال او یاب فیض رحمانی

رمز دیگری فرمود باز با من حیران

گفت رو برون کن زود حرف های ظلمانی

ز بصر تا چند گهر بارم *** که مگر اید ز سفر یارم *** غم دل تا کی نتوان گفتن *** که ز هجر کیست گرفتارم

نه بهار آمدند به سر شدی *** به فراق شه شده عمرم طیّ *** ز غمش گریم فلکا تا کی *** به کجا گردم به که رو آرم

نظری شاها به گدایت کن *** به گدای خود تو عنایت کن *** سوی خود او را تو هدایت کن *** که ز غم نه روز و نه شب دارم

ص: 458

دَر اِشتِیاقِ لِقاءِ وَلّیِ عَصر

ز نظر هر چند نهانی تو *** شودم کز غم برهانی تو *** به کنار خود بنشانی تو *** بنهى مرهم به دِلِ زارَم

زده نار حجر شرر بر دل *** شده کار دل ز غمت مشکل *** منِ سر گردان شده پا در گل *** بنما درمان دل بیمارم

نه مرا یاری نه مدد کاری *** که ز پای دل کشدم خاری *** بکند احسان به گرفتاری *** نگذارد زار در ازارم

نه مرا یارای غم حرمان *** نه کسی دردم بکند درمان *** نه کند شاهم نظر احسان *** کشد اخر این غم بسیارم

بُری از حیران توش ها گر سر *** نبرد حیران ز تو هرگز دل

سر ان دارم که تو را بینم *** سرو جان ان که به تو بسپارم

من که جان سوز از فراق خسرو دنیا و دینم *** اشک غم در دامن و سوزنده اه اتشینم

از سر شب تا سحر جاری سرشکم از دو دیده *** تا مگر بار دیگر روی دل ارایش ببینم

پیچ و تاب گیسویش افکنده اندر پیچ و تابم *** در خیال خال رویش با غم و محنت قرینم

افتاب اسمان را طعنه زن شد افتابم *** پرتو مهرش ربوده تاب از قلب حزینم

در هوای وصل رویش روز و شب تا کی بنالم *** در پس زانوی غم از هجر او تا کی نشینم

سوزم و سازم به یادش اشک غم از دیده ریزم *** تا مگر از خرمن حسنش توانم خوشه چینم

زد شرر نار فراق او به مغز استخوانم *** برده صبر و تابم از دل وجه رب العالمينم

تابکی شاها من حیران در این اتش بسوزم

خود تو می دانی که من لب تشنه ماء معینم

خیل خیال روی شه در دل من کشیده صف *** ملک دلی که داشتم شد به فراق شه ز کف

بر سر انم ان که من سوزم و ریزم اشک غم *** عمر عزیز خویش را در ره او کنم تلف

ص: 459

اِشتیِاق مولّف بلِقا وَلّی عَصر

قبله گه ملا زمان مشتری ار شود به جان *** جان بلا کشیده را من بفروشمش سلف

پیش که شرح غم برم کز ستم مخالفان *** مهر جمال شاه را پرده غیب شد کلف

خون چکدم ز دیدگان صبح و پسین شب و سحر *** تا که مگر ببینمش با جلوات مختلف

کاید و خاک پای او سرمه دیدگان کنم *** بهر نثار مقدمش جان سپرم من از شعف

بار جفای هجر را سوختگان همی کشند *** بی خبرند ابلهان گاو و خران خوش علف

حیران با خیال شه خوش بنشین به گوشه ای

ناله ز هجر زن که تا دامنش اورى به كف

قربان ماه رویت ای مهر عالم ارا *** شوق لقایت از دل برده شها قرارا

تا کی در انتظارت روز و شبان بنالم *** رحمی به این بلا کش کن از کرم خدا را

در حال بی نوائی از نی کشم نوائی *** گویم شها کجائی دریاب بی نوا را

با یاد خال رویت تا چند اشک ریزم *** حتى متى أنادى یا مطلق الأسارى

دل دادگان عشقت در سوز و ساز تا کی *** مستوحشین هجر را مستوقدين نارا

تا چند پرده داری بی پرده چهره بنما *** دل های عاشقان بر زان چهره دل ارا

تا عکس روی ماهت در شیشه دل افتاد *** در هم شکسته گردید بُد گر چه سنگ خارا

حیران ز نار هجران اتش گرفته جانش

ایا شود که بیند روی تو اشکارا

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لهنتدی لَوْ لَا انَّ هَدَانَا اللَّهُ - تَمَّتِ النُّسْخَةِ التجربية

ص: 460

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109