نوائب الدهور في علائم الظهور جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی – تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعودعلیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حَدیثِ، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهورحضرت مهدی علیه السلام ازقرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آنها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه ونشانه های ذکر شده درکتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تألیف حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین میر جهانی طباطبایی

جلد 1

از انتشارات کتاب خانه صدر

تهران، ناصر خسرو - پاسار مجید تلفن 397696

شناس نامه کتاب :

نام کتاب : نواب الدهور في علائم الظهور

مؤلف : حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین میر جهانی طباطبایی

تیراژ : 3000 دوره

مجلّدات : 1-2 و 3 و 4 در دو جلد

تاریخ چاپ :بهار سال 1369

چاپ از : چاپ خانه خورشید

ناشر : کتاب خانه صدر تلفن 392696

حق طبع برای مؤلف و ناشر محفوظ است.

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس قربانی

ص: 1

اشاره

كتاب نوائب الدهور در آثار و علائم ظهور جزء اول

بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ

بار خدایا ستایش مخصوص ذات پاک یکتای بی همتایی است که هستی تمام جهانیان از هستی تست و توئی هست کننده تمام هستی ها و هر هستی ای بهستی تو قائم و برپا است

خداوند بالا و پستی توئی *** ندانم چه ای ان چه هستی توئی

و دَروَد بی الایش و قیاس مختص گوهر پاك و دُرّه تاب ناك رسالت مخاطب به خطاب لولاک لما خلقت الافلاک ختم رسل و هادی سبل محمّد مصطفى صلى الله علیه و اله و سلم لاسیّما جوهر تاب ناک ولایت باب مدینہ علم و حکمت مدرس مدرس سلونی قبل ان تفقد ولى امير المؤمنين على بن ابی طالب اول وصی بلا فصل نبوی و حضرت خاتم الاوصياء و بقية الكرباء ابى القاسم م ح م د بن الحسن العسكرى عجل الله تعالی فرجه ابد الاباد باد

امَّا بعد

روشن دلان روحانی و برادران ایمانی را مستحضر می دارد نگارنده این اثر بنده

ص: 2

ناتوان شرمنده متمسک که بحبل عترت و قرآن سر سپرده استان ملايک پاسبان حضرت صاحب الزمان ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا محمد حسن مير جهانی طباطبائي محمد ابادى جرقوئى اصفهانی ابن مرحوم میر سیّد على بن مير سيد قاسم غفر الله لى و لهم در این روزگار نا هنجار و دهر غدّاد اتشبار که دود فتنه و فساد ان عالم دین و دیانت را تیره و تار نموده و از گوشه و کنار گرگان خون خوار دندان های خود را برای دریدن قرآن و سنت پیغمر اخر زمان صلی الله و سلم علیه و اله تیز کرده و مصداق فرموده حضرت ولایت مدار امیر مؤمنان علیه السّلام که نسبت بحضرتش داده شد ظاهر گردیده

ليبک على الاسلام من كان باكيا *** فقد تركت اركانه و معالمه

هر اینه باید بر اسلام گریه کنند گریه کنندگان زیرا که از روی تحقیق ارکان و معالم ان متروک شده و از اسلام جز اسمی و از ایمان جز رسمی و از قران جز کهنه شدن چیزی باقی نمانده و درّندگان شیطان صفت هم از هر گوشه و کنار چنگال های خود را برای نابود کردن این اسم و رسم فقط هم تیز کرده و در کمینند که بهر نحو بتوانند اثر ان را محو نمایند غافل از ان که دست قدرت حق ناگهانی برای حفظ آن عنقریب از آستین غیب بیرون خواهد آمد و نقش های انان را نقش بر آب خواهد نمود و حق از باطل جدا و باطل نابود خواهد شد بدلیل عقل و نقل و برهان تدبّر در حالات گذشتگان مماکه صفحات تواریخ حاکی از آن و گذشته آئینه تمام نمای آینده است و بعلاوه تاییدات

ص: 3

غیبیه و اشارات گشفیه بعض از خواص و مربوطين بعالم ماوراء این عالم ماده حاکی از ان است و امیدواریم چند سالی زیاد تر نکشد که حق آثار خود را به تمام معنی نشان دهد

لمؤلف الكتاب

مژده ای دل که صدای جرسی می اید *** عن قریبست تو را داد رسی می اید

منتظر باش کنون تا که وزد باد شمال *** عنکبوتیست به صید مگسی می اید

فجر کاذب بدمید و شب هجران بگذشت *** صبح نا گشته صدای عسسی می اید

باش واقف که پس از وفقه ان طرفه نسیم *** چند روزی به میان بوالهوسی می اید

شاهدی گفت چو رخ تافت شه از خانه قبل *** تا شود مات ز فرزین فرسی می اید

درد از ناله گرا فزون شود اندیشه مکن *** که در آن حال مسیحا نفسی می اید

بار در پرده سخن گفت نمی باید گفت *** کز کجا و و بچه روزی چه کسی می اید

این قدر هست که از دور غباری پیدا است *** در نظر هم چو شهاب قبسی می اید

پرسشی کردم و حیران شدم از جلوه غیب *** گفت خاموش که فریاد رسی می اید

﴿ لَعَلَّ اللَّهَ يُحدِيث بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً ﴾

و جای هیچ گونه تردید و شبهه ای نیست که فساد جهانی را مصلح جهانی اصلاح می کند چنان چه عقل و نقل حاکم به انست و در نزد فرقه ناجیه امامیّه اثنی عشیر به جميعا و جمع بسیاری از اهل سنت و جماعت ان مصلح غیر از وجود مبارک امام دوازدم شیعیان حضرت مهدی ال محمد فرزند صلبی بی واسطه حضرت امام حسن عسكرى علیه السّلام

ص: 4

نمی باشد که پر از غیبت طولانی وقتی که ظلم و جور و حیرت و سرگردانی تمام روی زمین را پر کرده باشد و یأس و نا امیدی قاطبه مردمان را گریبان گیر شده باشد ناگهانی به امر خدا ظاهر می گردد و زمین را پر از عدل و داد می کند و سلسله فخیمه محمّد و ال محمد صلوات الله علیهم اجمعین برای ارشاد و راهنمائی شیعیان و دوستان خود که در دوره غیبت ان حضرت متزلزل نگردند و در ایمان خود ثابت باشند از طریق حق نلغزند نشان ها و علاماتی متنوعه از بعیده و قريبه و خاصّه و عامّه و مشروطه بدائیه و محتومه یقینیّه بیان فرموده اند تا حجت بر ان ها تمام باشد و به علاوه کفار و منافقین و منكرين و منحرفین نیز امتحان کرده شوند تا خبیث از طیّب تمیز داده شود و حق از باطل جدا گردد و حجّت بر همه تمام شود

نگارنده بر حسب تکلیف شرعی بر خود لازم دانستم به قدر استعداد و توانائی خود ان آیات و علامات را که در کتب فریقین متشتت و پراکنده نوشته شده و در دست رس همه کس خصوصا عوام نیست جمع اوری کنم و از خود در صفحه روزگار بیادگار گذارم تا خواص و عوام را تذکره و تبصره باشد بنا بر این با استعانت از خداوند متعال و استمداد از مقام اعلاى ولايت كلیّه الهیّه و استنصار از حضرت بقته الله عجل الله تعالی فرجه از روز پنج شنبه پنجم ماه صفر المظفر سال يك هزار سیصد و هشتاد و سه هجری قمری که همین سال باشد تصمیم بجمع اخبار علائم کردم و ان را در کتابی به نام لوامع النور فى علائم الظهور در سی صد و چهل و یک صفحه

ص: 5

تمام نمودم و تاریخ اتمام آن روز سه شنبه نهم ربیع الاول همین سال بود که مدّت جمع و تالیف ان سی و چهار روز پایان یافت چون ان کتاب عربی بود و عوام از ان بهره مند نمی شدند خواستم ان ها نیز محروم نباشند لذا برای رعایت حق ایشان بلا فاصله از روز چهار شنبه دهم همان ماه شروع کردم بنوشتن کتابی ملفق از پارسی و عربی به نام گنجینه سرور در علائم ظهور و مشغول شدم و تا روز گذشته که روز یک شنبه هفدهم جمادی الاولی سال یک هزار سی صد و هشتاد و سه است چهار صد و چهل و سه صفحه مطابق همین صفحات از ان کتاب را نوشتم که محتوی سیصد و بیست حَدیثِ از خاصه و عامه با تحقيقات و تطبيقات ان چه مقتضى بود متاسفانه در شب گذشته این کتاب لطیف و فرزند شریف در ماشین جا گذارده شد و از دستم رفت و زحمات و بی خوابی های دو سه ماهه برایم باقی ماند چون نحوه ای بود که امیدواری بپیدا شدن ان نداشتم از همین امروز که روز دوشنبه است بنوشتن این کتاب مشغول شدم با طرز شیوا تری که در نظر گرفته ام امید است انشاء الله تعالى با توجهات خاصه ولیّ عصر ارواحنا فداه بر وفق دل خواه تمام شود و در این بار از خطر محفوظ ماند بلکه وسائل طبع آن فراهم شود تا برادران ایمانی از ان

بهره مند شده و مشمول ادعیه صالحه ایشان شوم و توشه ای برای منازل اتیه ام باشد

و این کتاب را مشتمل ساختم بر یک مقدمه و دوازده بخش و یک خاتمه و موسوم ساختم

ص: 6

به نوائب الدُّهور فى علائم الظهور و اتمام ان را از خداوند متعال جلّ جلاله به توجهات حضرت ولیّ ذی الجلال خواهانم ﴿ وَ ما توفيقِى اِلاّ بِا للَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيهِ أُنِیبُ وَ لَاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ باللّهِ العُلَى اَلْعَظِيمِ وَ صَلِّی اللَّه عَلَى محَمدٍ و اله الطّاهِرين ﴾

مُقَدِمَة

پوشیده و پنهان نیست بر قاطبه اهل ایمان و فرقه ناجیه و شیعیان اثنی عشریه که امروز محور عالم امکان و متصرف در کون و مکان و اخرین خلیفه و جانشین خاتم پیغمبران و قطب اسيای زمین و زمان و مربّی جهان و جهانیان به امر و فرمان خدای رحمن هم نام و هم کنیه رحمت عالمیان و صفوت ادمیان محمد مصطفیٰ صلى الله علیه و اله و سلم حضرت حجة ابن الحسن العسكري مهدی منتظر موعود صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه است که بنا بر مشهور در طلیعه فجر روز جمعه پانزدهم ماه شعبان سال دویست و پنجاه و شش هجری قمری در شهر سامّرا از مادر ستوده سیر خود علیا جناب نرجس خواتون سلام الله عليها متولد شده و بعضی در شب جمعه هشتم ماه شعبان سال دویست و نود و هفت گفته اند و هنگام وفات پدر بزرگوار خود پنج ساله بوده و پس از یک سال از وفات پدر عالی مقدار و به قولی چهار سال در سردابه خانه خودش در سرّ من رأی که سامّرا باشد غائب شده و روز غیبت ان حضرت یک شنبه یا جمعه دهم ماه شوال بوده و از بعض از اخبار مستفاد می شود که در همان روز ولادتش غائب شده چنان چه در حَدیثِ حضرت حکیمه خواتون است که فرموده که من فردای روز ولادت رفتم در خدمت حضرت عسكرى عليه السّلام و او را

ص: 7

تهنیت گفتم پس فرمود ای عمّه او در ودایع خدا است تا زمانی که اذن دهد خدا در خروج او و در حَدیثِ دیگر فرمود ﴿ اِسْتَوْدَعْنَاهُ اَلَّذِي اِسْتَوَدَّ عَتُه ام موسی ﴾ یعنی سپردیم او را بآن کسی که سپرد به او مادر موسی موسی را باو و ان حضرت را دو غیبت بوده اول غیبت صغری و این غیبت بعد از ولادت او بود تا وقتی که دوره نائب خاص داشتن ان حضرت تمام شد و مدت این غیبت شصت و چهار یا شصت و هفت یا شصت و نه سال بوده و شاید این اختلاف ناشی از اختلاف در اول غیبت باشد که ایا بعد از ولادت ان حضرت بوده یا بعد از وفات پدر بزرگوارش و در این مدت نوّاب خاص ان جناب به خدمتش می رسیدند و خواص از شیعیان را به خدمتش می رسانیدند و برایش عرائض و مسائل مردم را جواب می گرفتند و ان ها بسیار بودند لکن معروفین از ان ها که مرجع کل بودند چهار نفر بوده اند عثمان بن سعيد عمرى و محمد بن عثمان و حسين بن روح و على بن محمد سيمرى و این ها متناوبا هر یک بعد از دیگری نائب بودند دوّم غیبت کبری و ابتداء ان از وفات علی بن محمّد سیمری بوده و وفات او بنا بر مشهور منصوص در نیمه ماه شعبان سال سی صد و بیست و نه هجری بوده و ان حضرت او را از وفاتش خبر داد در توقیع مبارک خود به این عبارت ﴿ بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ یا عَلِىّ بْنِ مُحَمَّدٍ السّیمرى اَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَكَ وَ اجْر اخِوانَكَ مِنكَ فَاِنَّكَ مِیّتَ مَا بَيْنَك و بَيْنَ سَتة ايَّام و اجْمَعْ اَمْرَكَ و لا تُوصِ الى اَحَد يَقُومُ مُقَامِکٌ بَعْدَ وَفَاتِک فَقَد وَقَعَتِ الغَیبةُ الْعَامَّةُ وَ لا ظُهُورَ الاّ باذنِ اللَّهِ وَ ذلِكَ بَعدَ طُولِ الامدِ و قَسْوَةٍ

ص: 8

القَلبِ و امتِلاءُ الارضِ جَوراً ﴾ یعنی به نام خدای بخشنده مهربان ای علیّ بن محمّد سیمری بزرگ گرداند خدا مزد تو را و مزد برادرانت را از تو بدرستی که تو تا شش روز دیگر می میری جمع کن کار خود را و احدی را وصی و جانشین خود قرار مده بعد از مرگ خود زیرا که وقت غیبت عامّه رسیده و دیگر ظهوری نیست مگر به اذن خدا و این ظهور بعد از مدت طولانی خواهد بود وقتی که دل ها سخت شود و زمین پُر از جور و ستم شود اجمالاً بعد از وفات على بن محمّد سیمری ان حضرت نایب خاصّی نداشته و نخواهد داشت تا زمان خروج سفیانی بلکه علماء شیعه دوازده امامی را مرجع و نایب عام خود قرار داده و اگر چه جمع کثیری در دوره غیبت کبری تا حال خدمت حضرت مشرف شده اند ولی در حین تشرف حضرتش را نشناخته اند و بعد فهمیده اند یا اگر معدودی هم شناخته باشند مانند مرحوم سیّد مهدی بحر العلوم بنا بر مشهور متواتر و امثال ایشان نه به عنوان نیابت خاصّه بوده پس می توانیم حَدیثِ لعن بر مدّعی مشاهده را پیش از خروج سفیانی حمل بر مشاهده با دعوای نیابت خاصّه کنیم چنان چه جمعی از ملحدین در دوره غیبت کبری این ادّعاء را کرده اند و در عصر حاضر هم بعضی هستند که این ادّعاء را دارند

و بعضی گفته اند که ان حضرت را در دوره غیبت صغری یک زن بوده از اولاد ابى لهب و بعضی هم در دوره غیبت کبری از برای حضرتش زن و فرزندانی قائل شده اند که در جزیره خضراء که بلاد ان حضرتست ساکنند چنان چه علامه مجلسی رحمة الله علیه در سیزدهم بحار و قبل از ایشان

ص: 9

و بعد از ایشان جماعتی دیگر که از آن ها است مرحوم محدّث نوری رحمة الله علیه در دو کتاب عربی و فارسی خود جنة المأوى و نجم الثاقب نقل کرده اند و زن و فرزند داشتن حضرت در عصر غبت عقلا و نقلا محل تردید نیست زیرا که حضرتش کوچک تر سنتی از سنن جدّش خاتم الابناء صلى الله علیه و اله و سلم را ترك نخواهد کرد و در بعضی از اخبار وارد است که در زمان ظهور ان جناب هزار نفر از فرزندان ان حضرت ملازم و در رکاب ان جنابند چنان چه در محل خود ذکر کرده خواهد شد ان شاء الله تعالی

و وقت ظهور حضرتش معیّن و معلوم نیست بلکه سّری است از اسرار الهیّه هر چند اخبار بسیار در علامات ظهور ان حضرت وارد شده چنان چه بیشتر از آن ها را با مدارکی که دارد در این کتاب که معدّ بر ذکر که ان ها است خواهید دید

و در بعضی از اخبار ظهور ان حضرت در سال های طاق از یکی تا نه خواهد بود و روز قیام ان جناب شنبه عاشورا خواهد بود و با این عمر طولانی چون ظاهر شود قیافه ان حضرت تقریبا به چهل ساله می نماید و هفت سال که مانند هفتاد سال باشد سلطنت نمایند و شیخ طوسی و دیگران تا سی صد سال هم روایت کرده چنان چه اخبار ان بیاید پس زن ریش داری در بعضی از اخبار به نام سعیده هاونی بر سر حضرت زند و او را شهید نماید و حضرت امام حسين عليه السّلام در تجهيز و تغسیل و كفن و دفن ان حضرت اقدام فرماید و پهلوی قبر رسول خدا صلى الله عليه و اله در مدینه طیبه ان جناب را دفن نماید - و فعلا سن نازنین ان جناب تا این سال یک هزار و صد و بيست و هفت سالست

ص: 10

و كنیه ان حضرت ابو عبدالله و ابوالقاسم و القاب ان جناب بسیار است و وقتی که ظاهر شود زمین را پر از عدل و داد کند بعد از ان که پر از ظلم و جور شده باشد ﴿ الِلَّهم عَجِّل فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَهُ والمُم بهِ شَعْثَنا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا ووَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا، وَ كَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا، وَ أَعْزِزْ بِهِ ذُلَّتنَا وَ اجْعَلْنَا مِن انْصَارِهِ و اعِوَانِه وَ مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار ﴾

للمؤلف الفَقیر

این دل شوریده را جز شور شه بر سر نباشد *** خاطر افسرده را جز وصل در خاطر نباشد

نا خدای فلک دل از پرده بیرون آ خدا را *** کشتی بشکسته دل را دیگر لنگر نباشد

ای ولیّ منتظر در انتظار وصل رویت *** چون من اشفته دل اشفته ای دیگر نباشد

می ندانم جانب رضوی و یا در ذی طوائی *** لیک می دانم در ان جائی کز ان بهتر نباشد

کاش دانستم کجائی تا بیایم من بسویت *** طاقت صبر و تحمّل در غمت دیگر نباشد

گرچه خار هجرت اندر دیده مشکل کرده کارم *** نشتر مژگانت از این خار مشکل تر نباشد

قطب عالم قلب امكان دُرّة التاج وِلایت *** ای که جز تو در مکان و کون کس محور نباشد

گوشه چشمی به جبران کن شها از فرط احسان *** تا که محزون و پریشان در وصف محشر نباشد

در بیان ایراد و جوابِ دو شبهه سخیفه در این مقدمه

اشاره

مخفی نماند که در این مقام تذکر دو مطلب مهم را لازم دانستم که اگر شبهه کننده اعتراض و ایرادی کرد برادران عوام ایمانی بتوانند از ان جواب گویند و راه اعتراضی برای معترض باقی نماند اوّل راجع به طول عمر ان حضرت و تصرف نکردن مرور

ص: 11

و گردش شب و روز و ماه و سال در بنیه مبارك ان حضرت دوم اعتراض بر غیبت طولانی ان جناب ایراد و جواب این دو شبهه را در ضمن دو مبحث خاطر نشان می نمایم

مبحث اوّل

اشاره

چگونه ممکن است که بشری در این عالم ماده و طبیعت این همه سال ها عمر کند و بر فرض امکان مرور زمان و گردش شب و روز و ماه و سال های زیاد در بنیه او تاثیر نکند و به حال جوانی و چهل ساله باقی بماند و زنده باشد

جواب از این سوال به دو طریقه گفته می شود بلکه بسه طریقه عقلی و نقلی و وجدانی و امّا عقلى محتاج است به تمهید مقدمه ای و آن را نمودار زندگی گویند و از ان تعبیر بطبیعت خامسه می شود در اصطلاح حکماء بدان که بعضی از اشخاص که در این باب اطلاعی ندارند چنین گمان می کنند که قلب ماهیّت و حقایق از محالاتست یعنی هر چیزی و صفتی که به صورت و صفتی افریده شده تغییر کردن ان صفت و صورت محالست و متالهین از ایشان به این امر استدلال کرده و می کنند که لا تبدیل لخلق الله و ظاهر ان اینست که تبدیلی در خلق خدا نیست به ظاهر ان اکتفا کرده و از حقیقت معانی بی خبر مانده اند و این مقدار فکر نکرده اند که هزاران صنایع و بدایع گوناگون به صنع و اراده ربّ العالمین از طبع لطیف بنی ادم فریده می شود چنان که هیچ یک از آن ها به دیگری نمی ماند ﴿ وَ اَللَّهِ خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ ﴾ یعنی خدا می افریند و افریده است شما را و ان چه را که عمل می کنید برگ توت است به تدریج که گردد اطلس دیگری گفته

ص: 12

ماه ها باید که تا یک پنبه دانه ز اب و گل *** شاهدی را حُلّه گردد یا شهیدی را کفن

بُلّورِ بان لطافت از علف قلی خاکستر شده و سنک كثيف به عمل می اید و حقیقت اوّلیه خود را از دست می دهد و حقیقت ثانوی پیدا می کند و امثال این ها از اندازه بیرون است که قطعا صورت و صفت اولیه خود را از دست داده و حقیقت ثانویه پیدا کرده و هیچ نشانی از صورت و صفت اولیّه در ان دیده نمی شود و همچنین ارکان چهار گانه مزاج انسانی و غیره که اب و خاک و اتش و باد باشد صورت ابی و خاکی و اتشی و بادی ان به نحوی تبدیل شود کہ حقیقت و اثار و صفات اولیه خود را بالمره از دست می دهد و نسبت به موالید سه گانه از معدن و نبات و حیوان به صورت ها و صفت ها و حقيقت های مختلفه ای تبدیل می شود که از ماهیت و حقیقت اولیّه ان هیچ اثار و نشانی پیدا نیست پس چون اب و اتش و باد و خاک که هر یک از این دو با هم ضدند و جمع نمی شوند یعنی آب با اتش جمع نمی شود و باد با خاک هر گاه به میزان اعتدال با یک دیگر ممتزج گردد و به واسطه مناسبت طبع و تشاكل صورت به لطف تدبیر به تدرج با هم تماس گرفته صبور کردند و سورت اولیّه ان ها شکسته شود حقیقت و طبیعت اولیّه ان بالمّره از بین می رود و هر ان چه متعلق به زمان و مکان است مَلَک صفت شود و شایسته عالم بالا كه ملكوت و جبروتست گردد و چون ارکان با هم الفت گرفتند ضدیّت از بین می رود و مزاج کلّی که یک چیز شوند به نحوی که هیچ یک از مَلَک و بشر نتوانند ان ها را از یک دیگر جدا کنند هیچ نوعی از تدابیر سر و صورت ابی و خاکی و اتشی و بادی از ان ها بر داشته شود ظاهرا و باطنا و طبیعت و قوت پنجمی بر خلاف اول از میان این چهار تولید گردد

ص: 13

که نه گرم باشد نه سرد و نه تر باشد و نه خشک و نه کثیف و نه لطیف و نه ثقیل و نه حفیف و نه نر و نه ماده پس این چنین چیزی بالضروره از حدّ اشیاء مكانی و زمانی بیرون آمده و چون نه مکان باشد و نه زمانی پس او را ضدّیتی نباشد و معتدلی باشد حقیقی چنان چه قطعا فسادی در ان راه نیابد و چنین چیز را نه روحانی مطلق توان گفت و نه جسمانی مطلق زیرا که روحی است مجسم و جسمی است مروّح چون کثافت ترابی از ان بر خواست روحانی شد و چون لطافت سه عنصر دیگر از او بر خواست جسمانی شد اکنون روح او چون جسم او است و جسم او چون روح او هم صفات ملکی دارد و هم صفات بشری پس به قوت روحانی ملکی تصرف در عالم طبع و مادة و اعضاء و اجزاء ان كند و به قوت جسمانی بشری در عالم طبیعت و ماده و اعضاء و اجزاء ان مکان سازد و با اجسام و اجساد قرار گیرد و قائم ماند مادام که بقاء عالم باشد و حکماء چنین طبیعت را طبیعت خامسه خوانند چنان چه سرشت بهشت و مزاج مردم بهشت هم از طبیعت خامسه است هم چنان که در این دنیا امّهات را می بینم که به واسطه مناسبت طبع با یک دیگر اتصال یافته اند و مرکّب شده اند هم چنین موالید را نیز سبب ترکیب و جود همین نسبت طبیعی بیشتر نیست نه ان که از روی صورت مناسبند و جرم مزاج جزئی دارند و اعتدال مزاجی تا از این سبب فناپذیر باشند ولی چون مزاج بهشت و سرشت او مزاج کلّی و اعتدال حقیقی است چنان چه خداوند متعال در صفت ان فرموده ﴿ لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَ لاَ ز مَهْرٌ يُرَا﴾ چون زمانی و مکانی نیست پس از افتاب و گرما و سرما بری باشد از این جهت ابدی است - و اگر مدّعی بگوید که چون اهل بهشت همین زنان و مردان خواهند

ص: 14

بود پس اولاد اوردن ایشان ضروری است و اولاد عالم به عالم کون و فساد تعلق دارد جواب می گوئیم پس از ان که گفته شد که ارکان وجود نه علوی بود و نه سفلی که نر و مادّه باشد مقتضی اولاد اوردن در ان موجود نیست - و هم چنین اگر مدّعی ایراد کند که در بهشت خدا وعده نعیم داده به قول خود که فرموده ﴿ وَ فاكِهَةً مِمَّا يَتَحَيَّرُونَ و لَحمُ طَيْرٌ مِمّٰا يَشْتَهُونَ ﴾ اگر شخص مبتلا به عذاب گرسنگی و تشنگی نگردد از طعام و شراب بهشت هیچ لذت نمی برد و هر کجا دخل بود به ضرورت نیز خرج هست و خرج تابع دخل است و خود همین صفت عذابیست که تعلق به عالم کون و فساد دارد و لازمه ان فنا است و با جاوید بودن در بهشت سازش ندارد -

جواب می گوئیم قوای چهار گانه وجود که عبارت از جاذبه و هاضمه و ماسکه و دافعه باشد تا وقتی که بر قرار خود باشد به قدر قوت خود جاذبه لطیف طعام و شراب را از معده کند جذب می کند و به وجود می رساند و قوه ماسکه در وجود نگاه می دارد و قوه ماسکه به معاونت قوه جاذبه طبخ و تحلیل می دهد و از معده می گذراند و قوه دافعه از او جدا و دفع می کند و تا چنین باشد از بلای دخل و خرجی که گفتید ایمن نباشد و عذاب گرسنگی و تشنگی به وجود او زحمت دهد و چون غذا نیابد حرارت غریزیه به قوّت جذب کند و رطوبت وجود را به کلّی بر چیند و بخورد و در وجود ایجاد فسادی کند که به تلف شدن انجامد و به این سبب طوری شود که قوای چهار گانه وجود هم به فعل و هم به صورت بر ضدّ و خلاف یک دیگر افتند چنان چه مصلح الدین شیرازی هم گفته چار طبع مخالف سرکش *** چند روزی

ص: 15

شوند با هم خوش *** گر یکی زین چهار شد غالب *** جان شیرین در اید از قالب

امّا چون قوای چهار گانه از حدود عنصریّت بیرون آمدند و اتّحاد کلّی پذیرفتند و به صورتی و صفتی دیگر مبدّل شدند و به حقیقت دیگری پیوستند قوت جاذبه از کجا برقرار خود می ماند که بتواند رطوبت های وجود را بخورد و وجود در عذاب گرسنگی و تشنگی مبتلا شود و هم چنان که گفته شد چون وجود چهار عنصرش امتزاج کلّی یافتند و یک چیز دیگر شدند بر خلاف ان چه که بودند هم به صورت و هم به طبیعت پس رطوبت های وجود از کجا باقی مانده که قوّة جاذبه جذب کند و به هلاکت انجامد و چنان چه گفتیم وجود اهل بهشت هم روحانی بود و هم جسدانی یعنی طبیعت خامسه باشد پس از وجود و عدم شراب و طعام چه تفاوتی در وجود صاحب طبیعت خامسه رو می دهد تا سبب تغییر و تبدیل او شود بلى لذت طعام و شراب برای صاحب طبیعت خامسه نظیر لذت بردن از استشمام بوی خوش است به مشام بو کننده که هر گاه ببوید لذت می برد و اگر هم نبوید زحمت و ازاری نمی بیند پس کسی که ارکان وجود او به مرتبه طبیعت خامسه رسید و معتدل حقیقی شد در عالم کون و فساد چیزی نمی تواند با او برابری کند و مغلوب و نا چیزش کند پس به این سبب بر همه چیز ها غالب شود و به همین سبب دوام و بقا دارد

چون این مقدّمه دانسته شد می گوییم اگر مزاج معتدل حقیقی و دارای طبیعت خامسه شد حوادث و عوارض زمانی و مکانی در ان تاثیر نمی کند و بادوام

ص: 16

و جاوید می ماند و عمر او طولانی می شود ولی اعتدال در این نشاه دنیا یا وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد منحصر است در صنع اول یعنی اوّل چیزی که افریده شده و امّا سایر اشیاء اعتدال شان حقیقی نیست بلکه اضافی است و اعتدال اضافی بر هشت قسم است که به اضافه اعتدال حقیقی نه قسم می شود اگر میل های عناصر چهار گانه با یک دیگر متساوی شد به این معنی که به حسب حجم و کمّ و کیف و شدت و ضعف ان معتدل حقیقی است که در خارج وجود ندارد و اگر میل هاشان مساوی نشد به اعتبار نوع در خارج و داخل و به اعتبار صنف در خارج و داخل و به اعتبار شخص در خارج و داخل و به اعتبار عضو در خارج و داخل هشت قسمت می شود اوّل به اعتبار نوع نسبت به انواعی که خارج از انست پس مزاج شخصی که لیاقت دارد برای هر شخصی از اشخاص انسان از حیث انسانیت لیاقت آن بیشتر است از غیر نوع انسان زیرا که عنصران مناسب اثار مطلوبه انست دوّم به اعتبار نوع است قیاس به انچه داخل در آن نوع است در بهتر و نیکو تر بودن کمالات آن از نوع خود زیرا که در نوع انسان ان شخصی که مزاج او تمام تر و به اعتدال حقیقی نزدیک تر است سزاوار تر است به اعتدال نوعی سوّم اعتدال صنفی یعنی صنفی از نوع نسبت به سایر اصناف ان نوع امتیاز داشته باشد به صفتی که عارض او می شود قیاس به ان چه خارج از او است مانند مزاج شخصی از اشخاص هندی الیق باشد از سایر اصناف نوع خود به نوعی که اگر از میان صنف خود بیرون رود در صنف دیگری از نوع خود از صنف خود شمرده نشود چهارم

ص: 17

اعتدال صنفی قیاس به ان که داخل در ان صنف است مثل مزاج شخص هندی که اعتدال هندی در او تمام تر است سزاوارتر است بان صنف از حیث اعتدال مزاج باقی افراد هندی زیرا که حال او نیکوتر است در ان چه برای آن افریده شده و این اعتدال حاصل نمی شود مگر برای کسی که در حاقّ وسط میان دو طرف مزاج صنفی واقع شده پنجم اعتدال شخصی قیاس به ان چه خارج از شخص است و داخل در نوع و صنف خود پس به درستی که حراج این شخص از حيث شخصيّت او الیق است از مزاج سایر اشخاص دیگر از صنف خود ششم اعتدال شخصی نسبت به داخل خود و احوال خود در پیش خودش زیرا که مزاج شخص در بهترین حالش الیق از مزاج های او است در سایر احوالش هفتم اعتدال عضوى قياس بسایر اعضا زیرا که مزاجی که از برای این عضو است لایق تر است به ان از مزاج های سایر اعضاء هشتم اعتدال عضوی قیاس به احوال همان عضو در نفس خود و ان در بهترین حالاتش لایق تر است از مزاج های او در سایر احوالش

پس از تمهید این مقدّمات بدان كه اعدل الامزجه در میان همه مزاج ها مزاج انسانست که ان اقرب باعتدال حقیقی است زیرا که مزاج هر نوعی معتدلست نسبت بخودش لكن نسبت به اعتبار مزاج های انواع اقرب از همه ان ها به اعتدال حقیقی مزاج انسان است زیرا که نفس ناطقه ای که به ان تعلق دارد اشرف و اکمل است که به انسان عطا شده و سایر انواع فاقد آنند نه از باب به بخل در افاضه

ص: 18

مبدء بلكه به حسب استعداد قابلیّات است و همین خود دلیل است که استعداد انسان به حسب مزاج او شدید تر است از مزاج های غیر انسان و به همین جهت است که مزاج او اقرب است به اعتدال حقیقی زیرا که اشرف الامزجه است و در میان نوع بشر على المذکور کسی که اعتدال خراج او از همه نوع خود بیشتر و هم چنین در اصناف و اشخاص و اعضاء خود به اعتدال حقیقی نزدیک تر است و دوام و بقاء او بیشتر و عمر او دراز تر و از هر گونه حادثه و خطری بر کنار تر است لذا حوادث زمانیه و مکانیه با او ضدیت نمی تواند بکند و در دوره خود تا اخر عمر دنیا زنده می ماند تا چه رسد به هزار سال و دو هزار سال و سه هزار سال و هر چه بالا تر و بودن چنین شخصی به چنین صفات ممکن است و محال نیست - باری به تقریر این دلیل عقلی راه تفکر را نشان دادم تدبّر تا بیابی

و امّا دليل نقلى

بدان که قبلا تذکر داده شد که سر نازنین حضرت بقیه الله تا اين سال تقریبا یک هزار و صد و بیست و هفت سال است پس از بیان برهان عقلی برای درازی عمر ان جناب برای رفع استبعاد و جواب اهل شبه به تقریر برهان نقلی می پردازم و خاطر نشان می نمایم که طولانی بودن سن و درازی عمر ان جناب و بقاء ان حضرت نا این زمان امری نیست که از زمان ادم ابو البشر تا این زمان بی نظیر و بی مثل و مانند باشد مّعرمین از جنس بشر در روی زمین از قرن های گذشته تاکنون زیاد بوده اند و در قران مجید

ص: 19

و كتب اخبار و اثار و تواریخ و سیر متداوله در میان ارباب مذاهب و ملل و نحل جهان بسیار است اگر بخواهم اسامی ان ها را احصا کنم کتابی جداگانه لازم دارد لذا برای نمونه به ذکر چند نفر از آن ها اشاره می کنم و باقی را محول می کنم به كتب فریقین از تواریخ و سیر از قبیل کامل ابن اثیر و تاریخ طبری و مروج الذهب مسعودى و روضه الصفا و ناسخ التواریخ و جيب السّير و از كتب اخبار فرقه ناجيه كمال الدين و تمام النعمه ابن بابويه و سیزدهم بحار علامه مجلسی و الزام الناصب حائری یزدی و یاقوت احمر شيخ على اكبر نهاوندى و امثال این ها علاقه مندان به ان ها مراجعه فرمایند و اشخاصی را که از معمرین در این کتاب یاد آوری می کنم از این قرار است

اوّل از معمّرین ادم ابو البشر است که به مقتضای روايات نه صد و سی سال عمر او بوده و بعضی زیاد تر نوشته اند

دوّم شیث هبة الله است که نه صد و دوازده سال سنّ او بوده است

سوّم نوح پیغمبر است که دو هزار و پانصد سال سنّ او بوده است

چهارم ادریس پیغمبر که نه صد و شصت و پنج سال سنّ او را نوشته اند

پنجم سلیمان بن داود است که هفت صد و دوازده سال داشته

ششم عوج بن عناق است که سه هزار و پانصد سال داشته

هفتم ضحّاک است که عمر او یک هزار سال بوده

هشتم عمر و بن عامر مزیقیا است که عمر او هشت صد سال بوده

ص: 20

نهم فریدون عادل که عمر او از هزار سال متجاوز بوده است

دهم پادشاهی که احداث مهرگان را کرده دو هزار و پانصد سال عمر کرده

یازدهم گرشاسب بوده هفت صد و پنج سال در دنیا عمر کرده است

دوازدهم رستم بوده که شش صد سال عمر کرده

سیزدهم زال بوده که شش صد و پنجاه سال عمر کرده است

چهاردهم شّداد بن عاد بوده که هفت صد سال عمر کرده است

پانزدهم لقمان بن عاد بوده که سه هزار و پانصد سال عمر کرده

شانزدهم عزیز مصر بوده معاصر حضرت یوسف هفت صد سال عمر کرده

هفدهم دو مغ پدر ریّان بوده سه هزار سال عمر کرده است

هیجدهم ریّان بن دومغ پدر عزیز مصر یک هزار و هفت صد سال عمر کرده

نوزدهم عبيد بن شريد جرهمی معروف سی صد و پنجاه سال عمر کرده

بیستم رزیث بن ثملا از حواریین حضرت عیسی که تا زمان خلافت عمر بن الخطاب حيات داشته

عدّه معمرین در دنیا زیاد بوده که عمر ان ها طولانی بوده مراجعه به کتاب های نام برده و امثال ان کنید و از معمرین معاصر یکی به نام سیاخان در شیراز بود که مکرو نگارنده او را دیده بودم و با او صحبت کرده بودم وقتی از سن او سؤال کردم گفت نمی دانم ولی من هجده ساله بودم که فتحعلی شاه قاجار بتخت سلطنت قرار گرفت و در زمان سلطنت

ص: 21

رضا شاه پهلوی او را از شیراز انتقال داده به شهرها می گردانیدند و در بازارها از مردم پول می گرفتند بعد نفهمیدم او را کجا بودند و چه شد

و از معمّرين معاصر سید ابو طالب موسوی است که در صفحه دهم روزنامه اطلاعات شنبه نهم شهریور ماه یک هزار و سی صد و چهل و دو خورشیدی شماره یازده هزار و یک صد و هفتاد و نه و صفحه دهم همان روزنامه صادره یک شنبه دهم شهریور ماه همان سال در شماره یازده هزار و یک صد و هشتاد در دو شماره به تفصیل شرح حالات او را نقل کرده هر چند حکایت ان مفصل ولی چون جنبه تاریخی دارد عين عبارات ان را در این کتاب درج می کنم

سر مقاله به قلم درشت نوشته بود -مرد ذو القرنین بعد از سید علی صالح کوتاهی پیرمرد صد و هشتاد ساله مرد ذو القرنین ایران در اعماق جنگل های فارس زندگی می کند احتمال می رود که وی کهن سال ترین مرد قاره اسیا باشد

می نویسد خبرنگار ما در مرودشت می نویسد شنیدم در یکی از دهات اطراف ارسنجان فارس که در اعماق بیشه زارها و جنگل انبوه قرار گرفته است پیر مرد کهن سالی زندگی می کند که در حدود دو قرن از سن و سالش گذشته و ریاست یک ایل چندین صد نفری را به عهده دارد و افراد این ایل همه از فرزندان اویند و نوه و نتیجه های وی می باشند پرسان پرسان سراغ او راگرفتم فهمیدم که محلّ سکونت این پیرمرد دو قرنی قریه (بکعدان) است که راهی بسیار صعب العبور و پر مخاطره دارد چون به جز اتومبیل جیپ

ص: 22

اقای نعمت اللهی شهردار ارسنجان وسیله دیگری برای حرکت به طرف قریه (بکعدان) نبود تا مرا به محل سکونت سید ابو طالب موسوی مرد ذو القرنين برساند از ایشان تقاضای ما همکاری کردم ولی شهر دار ارسنجان لبخندی زد گفت مگر ممکن است با اتوموبیل جیپ راه پر مخاطره و کوهستانی قریه (بکعدان) را که در اعماق بیشه زارها و جنگل های انبوه است طی کرد مگر امکان دارد به این پیرمرد که در حدود دو قرن زندگی کرده و اغلب ساکنین این حدود دو قرن زندگی وی را افسانه می دانند دست یافت تا به حال اگر کسی قادر بود به محل سکونت سید ابو طالب موسوی مرد ذو القرنین راه باید رفته بود و می گفت چندین وقت پیش عدّه ای که از طهران به ارسنجان آمده و از وجود چنین پیر مرد اطلاع حاصل کرده بودند تصمیم گرفتند به قریه بکعدان محل سکونت سيد ابو طالب پیرمردی دو قرنی بروند و از او سر گذشت و خاطرات شیرین و اطلاعاتی کسب کنند هر چند مخاطرات و سختی های راه بکعدان را گوش زد انان کردم توجهی نکردند و عازم ان مقصد شدند ولی نه تنها به مقصود نرسیدند بلکه پس از چندین شبانه روز سرگردانی در انبوه جنگل و اعماق کوهستان در حالی که از فرط خستگی و گرسنگی ناشی از گم شدن در جنگل رمقی

نداشتند دست از پا دراز تر مراجعت کردند شهردار ارسنجان به من توصیه کرد بهتر است این خیال خام را از سر بیرون کنی و از دیدار این پیر مرد کهن سال صرف نظر نمائی ولی به هر ترتیب بود با نیرنگی دوستانه اقای نعمت اللهی شهردار ارسنجان را حاضر به این سفر پر مخاطره کردم و سه ساعت بعد از ظهر بود که باتفاق ایشان و اقای احمد ابراهیمی یکی از دوستانم و اقای سروان فرهاد

ص: 23

نعمت اللهی که گویا برادر آقای نعمت اللهی شهردار ارسنجان بوده و چهار نفر دیگر از ارسنجان به طرف قریه بکعدان حرکت کردیم کاروان ما هشت نفر بود چون معبر ما در منطقه حظرناک و جنگلی و کوهستانی بود دو نفر تفنگ دار نیز کاروان هشت نفری ما را همراهی کرد نمی دانم فاصله ارسنجان تا قریه محل سکونت مرد ذو القرنین چه مسافتی بود ولی پانزده کیلومتر با اتومبیل جیپ در جاده مسطح طی کردیم و وارد قسمت صعب العبور جنگل شدیم از ان ببعد سرعت و حرکت ما در حدود ساعتی ده کیلومتر و حتی کم تر بود رفته رفته هوا تاریک می شد و اتومبیل به سختی پیش می رفت گاهی ناچار بودیم پیاده شویم و اتومبیل را در طی کردن این جاده صعب العبور كمک کنیم و به اصطلاح هل بدهیم پس از این که چندین بار در اعماق جنگل راه را گم کردیم مقارن نیمه شب اتومبیل در میان جنگل کوهستانی از پیش رفتن باز ماند همه پیاده شدیم و ناچار شب را در میان جنگل گذراندیم و دو نفر تفنگ دار به نگهبانی پرداختند وقتی هوا روشن شد به طرف قریه بکعدان به راه افتادیم و پس از طی مسافتی طولانی در حالی که همه افراد کاروان ما نگران و خسته و گرسند و تشنه پیش می رفتم ناگهان پیر مردی که به نظر ما هفتاد یا

هشتاد ساله می رسید با چشمان ریز و صورتی سرخ و موهای انبوه در فاصله ده پانزده متری ما از پشت درختی پیدا شد قیافه ظاهری این پیرمرد قوی هیکل باستثنای لباس هائی که پوشیده بود مانند مردم جنگل نشین عصر حجر بود وقتی از او سراغ سید ابو طالب را گرفتم با لهجه محلّی غلیظی از همان فاصله ده پانزده متری گفت شما بی راهه امده اید و با دست اشاره کرد به سمت راست ما و گفت از ان طرف بروید ان وقت بدون این که دیگر حرفی با ما بزند در اعماق

ص: 24

جنگل ناپدید شد ما هم از همان سمتی که نشان داده بود به راه افتادیم و بعد از ان که تمام عرض جنگل را طی کردیم نزدیک ظهر به دشت وسیعی که اطراف ان را تپه های برزگ و کوچک احاطه کرده بود رسیدیم باز هم مسافتی طولانی طی کردیم و کمی از ظهر گذشته بود که از دور چندین سیاه چادری دیدیم و به ان طرف روانه شدیم وقتی رسیدیم ده پانزده سیاه چادر بزرگ دیدیم که در کنار یک دیگر بر پا شده بود و افراد یک ایل در این چادر ها زندگی می کردند ابتدا تمام ساکنین چادرها بیرون ریخته و ما را بر انداز کردند و ان وقت یک باره همه ان ها به داخل چادر ها رفتند در این موقع که ما مبهوت مانده و به این وضع چادر نشینان می اندیشیدیم پیرمردی کوچک اندام با ریش های حنائی و چشمان ریز در حالتی که عمامه سیاه غبار الودى به سر داشت از بزرگ ترین چادر ها خارج شد و به طرف ما آمد فهمیدیم که افراد چادرنشین در چادرها مخفی شدند و این پیرمرد را به نمایندگی از طرف خود نزد ما فرستاده اند پیر مرد که آثار کهولت از صورت و رویش اشکار بود در حالی که عبارات و کلمات را به سختی ادا می کرد جلو امد و پرسید که شما کیستند و این جا چه می خواهید فهمیدیم که این پیرمرد کهن سال همان سید ابو طالب موسوی مرد ذوالقرنین است جلو رفتم و دست استخوانیش را بوسیدم پیر مرد دستش را پشت گوشش حایل کرد و به لهجه محلّی گفت چی می گی فهمیدم که کهولت بی اندازه قدرت بیان و قوه شنوائی را از او سلب کرده است و به سختی می تواند بشنود مجددّا با صدای بلند سلام کردم جواب سلام را داد و بی مقدمه گفت من سلطان جنگل و شیر صحرا هستم شما این جا چه می خواهید و چه می گوئید گفتم ما به زیارت شما امده ایم سری تکان

ص: 25

داد و گفت منظورتان چست گفتم چون مردان مسن مورد توجه مردم هستند و سرگذشت و خاطرات آن ها برای دیگران جالب است ما امده ایم شرح زندگی شما را که می گویند در حدود دویست سال از سنّ شریف تان گذشته است از زبان خودتان بشنویم و برایمان تعریف کنید که چه چیزی باعث طول عمر شما شده است سیّد ابو طالب مرد ذو القرنين کمی فکر کرد و سری تکان داد و گفت پس بفرمائید پرسیدم پس بچه ها و سایر چادر نشینان کجا رفتند لبخندی زد و گفت ترسیدند و مخفی شدند ان وقت دستش را به طرز مخصوصی بالای سرش برد و با این علامت عدّه زیادی از چادر ها بیرون امدند و در اطراف ما حلقه زدند و کرنش کنان شروع به پذیرائی گردند از داخل یکی از چادر ها فرش نمدی اوردند و در سایه درختی کنار چادر ها گستردند نشستیم و پیر مرد دو قرنی هم در صدر مجلس نشست پس از احوال پرسی معمولی از او خواهش کردم که از سرگذشت زندگی خود و خاطرات گذشته اش برایمان تعریف کند مرد ذو القرنين با همان لهجه محلّی و زبان لکنت دارش گفت گذشته ها گذشته است گفتم البته این درست است ولی همیشه انسان از گذشته ها می تواند برای اینده اش عبرت گیرد اینده که نیامده است سید ابو طالب گفت اگر این طور است من هم برای تان تعریف می کنم ان وقت با لهجه تحکم امیزی رو به یکی از فرزندانش کرد و گفت سیگار من هم سیگار برایش اتش زدم و تعارفش کردم پس از این که چند پک سیگار زد جا به جا گفت حوادث بسیاری در زندگی من اتفاق افتاده است که چون توجهی چندان نداشتم و مورد علاقه ام نبود از خاطرم محو شده است فقط

ص: 26

این قسمت از خاطراتم را که برای تان تعریف می کنم مورد نظرم بود و هیچ گاه فراموشم نمی شود ان وقت به صحبت خود ادامه داد و گفت یادم می اید که جوانی برومند بودم در حدود نوزده یا بیست ساله و به اتفاق پدرم برای زیارت شاه زاده حسین به سعادت آباد رفتیم نزدیک ظهر بود که عدّه سواری به سعادت اباد امده گفتند ما مامور دولت هستیم و امده ایم که به تمام ولایات ابلاغ کنیم که چند روز دیگر اعلی حضرت قدر قدرت فتحعلی شاه قاجار به تخت سلطنت جلوس می کند و همه رعایا بایستی که جشن بگیرند

اجمالا حکایت او مفصل است تا این جا که مربوط به مقام بود شرح داده شد و بقیه چون با مطلبی که محل حاجت بود سازش نداشت لذا از نقل ان صرف نظر شد

و امّا دلیل وجدانی

ان که ما نظر می کنیم در اجناس مواليد ثلاثه جماد و بنات و حیوان می بینم در خلقت و صفات و حالات انواع هر جنسی از ان ها اختلاف بسیار و تفاوت بی حدّ و شمار دیده می شود از هر جهت و به همه جهت که از ان جمله است مدت و بقاء ان ها در دنیا که بعضی از ان ها کم دوام و بعضی متوسط و بعضی مدت های زیاد بسیار طولانی دوام دارد و باقی می ماند پر واضح است که همه با هم دیگر یکسان نیستند بلکه متفاوتند در میان جمادات می نگیریم می بینیم بعضی از سنگ ها دوامش از بعضی دیگر زیاد تر است با این که همه ان ها مولود از زمین اند و تابش افتاب و ماه و گردش شب و روز بر ان ها

ص: 27

به یک نحو است بعضی از ان ها سال های بسیار و قرن های بی شمار به حالت خود باقیست و بعضی به مدت کمی سورت او شکسته و به خاک تبدیل می شود یاقوت سنگ است هزار سال بماند به حالت یاقوتی باقی است الماس پنج هزار سال یا زیاد تر می ماند حالت و صفت و حقیقت یاقوتی و الماسی خود را از دست نمی دهند یا مثلا فلزات هر یک از ان ها برای خود حقیقت و صفت و خاصیتی دارند طلا هزار سال زیر خاک بماند به حالت و صفت با حقیقت طلائی خود باقی است به هر حالی که بوده به همان حال می ماند نقره ماسکه خود را از دست می دهد خاک می شود اهن و مس نابود می شود و هكذا باقی فلزات هیچ کدام یک از ان ها در دوام و بقا و سایر اثار و صفات و خاصیت و طبیعت با یک دیگر مساوی نیستند در صورتی که همه از یک زمین به وجود امده اند چوب مدتی زیر خاک بماند نابود می شود و اگر همان چوب را زقال کنند جنبه جوهری پیدا می کند و باقی می ماند

و بر همین قیاس است نباتات از گیاه ها و گل ها و اشجار مثلا در باغی اقسام گل ها و اقسام اشجار تربیت شده و از یک اب مشروب و تحت تربیت یک با غبان و تابش افتاب و ماه و گردش لیل و نهار بر ان ها یکسان است بعضی از آن ها در چهار فصل سال همیشه سبز و خرم است و طراوت و خضرت و نضرت و بهجت و بهاء خود را از دست نمی دهد و بعضی در فصل زمستان مانند چوب خشک شود و بعضی اصلا اثاری از ان باقی نمی ماند و بعضی از اشجار هزار ها سال دوام دارد و بعضی در مدت کمی خشک و نابود می شود

و هم چنين است حيوانات و طيور و حشرات الارض باقسام ها بعضى عمر هاشان

ص: 28

دراز و طولانی و بعضی متوسط و بعضی کوتاه است مثلا بعضی از کلاغ ها هزار سال و متجاوز عمر می کنند کرکس که به عربی ان را نسر گویند که عبارت از مرغ مردار خوار باشد هزار سال عمر می کنند قوّه شامّه ای دارد که از مسافت چهار صد فرسخ بوی مردار را می بوید و قوه باصره یعنی حدّت و تیزی بینائی چشم او به نحویست که از چهار صد فرسخی مردار را می بیند و سرعت حرکت و پرواز او به قدریست که میان مشرق و مغرب را یک روز طی می کند

و هم چنین است انسان که عمر کردن افراد ان متفاوتست نیز و همه بیک حال نیستند اهل بعضی از مناطق عمر هاشان دراز تر و بعضی کوتاه تر بنیه مزاجی بعضی قوی تر و بعضی ضعیف تر حتی ان که استخوان های مرده های ایشان بعضی هزاران سال در زیر خانه نمی پوسد و بعضی از ایشان در مدت سه سال و چهار سال خاک می شود خلاصه بشر هم مانند معادن است که بعضی از ان ها دوامش بیشتر و بعضی از ان ها متوسط و بعضی کم تر پس طولانی بودن عمر حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه و تصرف نکردن گردش لیل و نهار در بنیه وجود نازنینش امری بی سابقه و غریب و عجیب نیست

مبحثِ دُوّم

اشاره

در بیان جواب شبهه کسی که می گوید اگر امام زمان حیات دارد و زنده است چرا مانند سایر ائمه در میان مردم ظاهر نیست یا این که در ظهور او رفع فساد می شود و مستلزم قطعی شدن احکام واقعیّه الهیه است چرا غائب شده که از غیبت ان جناب اطمینان

ص: 29

از صحت عمل برداشته شود و مستلزم عمل کردن از روی شك و ظن باشد و تکلیف قطعی یقینی خود را ندانند و رفع شبهه از مردم نشود و هر کسی از هر گوشه ای برای خود ادعائی بکند و مردم را در حیرت و سر گردانی بیندازد

در جَواب از این شبهَه

گفته می شود که خدای تعالی خلق را برای هدایت و راهنمائی به سوی خود افرید و اَبا دارد مگر این که حکم خود را ظاهر کند و امر خود را اشکار فرماید و حجت خود را بر بندگان تمام کند و اسرار و حکمت های خود را به ان ها بفهماند چنان چه در کلام مجید خود در ایات چندی به ان اشعار فرموده از ان جمله ایه مبارکه ﴿ وَ مَا كَانَ اَللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ اذ هَذَا هُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ ﴾ یعنی نمی باشد خدا که گم راه کند گروهی را پس از ان که رهنمایی کرده باشد ایشان را تا واضح شود برای ایشان ان چه را پرهیز کنند و در ایه دیگر می فرماید ﴿ وَ عَلَيَّ اَللَّهُ قَصْدُ اَلسَّبِيلِ ﴾ یعنی بر خدا است نمودن داده راست را و در ایه دیگر می فرماید ﴿ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ انَّ عَلَيْنا جَمْعُهُ وَ قِرانَهُ فَاِذا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قِرانَهُ ثُمَّ ان عَلَيْنَا بَيانَه ﴾ یعنی حرکت مده به قران زبانت را تا شتاب کنی در ان به درستی که بر ما است فراهم اوردن آن و خواندنش پس چون خواندیم ان را پیروی کن خواندن ان را پس به درستی که بر ما است بیان کردن آن پس برای همین جهت خدا پیغمبران فرستاد تا حجت هایی باشند بشارت دهنده به ثواب و بیم دهنده از عذاب و اختیار کرد برای خود خلیفه ها و هدایت کنندگانی را که فیض خود را به واسطه ان ها به بندگان خود

ص: 30

برسانند تا حجتی بر مردم باقی نمانده بر خدا و حق را از باطل بشناسند و در کار خود بینا باشند و وظیفه میان خود و خدا را بدانند و کیفیت توجه به خدا را با نیت پاک و باطن صاف آگاه شوند و نخواسته است خدا که احدی از بندگان خود را مجبور کند پس ان ها را ملزم به تكليف و مجبور به ایمان اوردن نکرده تا هر که هلال می شود به حجت و دلیل هلاک شود و هر که زنده می ماند به حجت و دلیل زنده بماند چنان چه فرموده است ﴿ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ ﴾ هیچ اكراهی در دین نیست و هدایت از گمراهی واضح شده و شبهه ای نیست که آن هایی که دعوت الهی را از داعی الى الله می شنوند از سه دسته بیرون نیستند یا کسانی هستند که به صافی و طینت و باطن خود می پذیرند و اطاعت می کنند و ابداً مخالفتی ندارند یا کسانی هستند که نمی پذیرند دعوت را و نافرمانی و مخالفت می کنند و هرگز حاضر به فرمان برداری نیستند در هیچ حالی با کسانی هستند که بعضی از ان ها اطاعت می کنند و اما بعضی مخالفت می کنند و این دسته بر دو قسمند یا بیش تر از ان ها مطیعند و كم تر از ان ها نافرمانی کنند و یا ان که کمتر از ایشان مطیعند و بیش تر از ایشان نافرمانی کنند و امّا ان ها یی که بیش تر مطیعند و کم تر نا فرمانی می کنند ان ها نیز دو دسته اند یک دسته کسانی هستند که همه اوامر را امتثال می کنند و همه نواهی را ترک می کنند و یک دسته بعضی از اوامر را به جا می اورند و بعضی را ترک می کنند و هم چنین بعضی نواهی را ترک می کنند و بعضی را مرتکب می شوند و معصیتی که از ایشان سر می زند یا به واسطه غلبه شهوت نفس است که ان معصیت به نظر او خوب جلوه می کند و یا به واسطه انکار و عناد است یعنی می داند بد و خوب را اما از روی عناد بد را به جا می اورد و خوب را ترک می کند پس این ها حالاتیست که هر یک از ان ها منشاء

ص: 31

حکم وجودی و تشریعی می شود پس از این که دانستی این مقد مه را نیز متوجه باش تا وظیفه داعی الی الله را نسبت به هر یک از این سه دسته که ذکر شده برایت شرح دهم

امّا دسته اوّل

که به پاکی طینت و صافی سریرت از هر جهت و به همه جهت مطیع و منقاد اوامر و نواهی الهیّه هستند و به هیچ وجه کوچک تر مخالفتی از آن ها سر نمی زند پس واجب است بر داعی الی الله و خلیفه الله که ظاهر شود بر ان ها و بیان کند برای ایشان احکام شریعت واقعیّه اولیّه ای را که خدای تعالی برای ان ها اختیار کرده به مقتضای کنیونة و سرشت ایمانی ایشان که اقتضاء ان بندگی کردنست از روی خلوص فقط و فقط برای خدا پس حق محض و صریح حکم را بدون هیچ گونه اختلافی و تعدّدی و تناقضی و تشابهی و تغیّری و نسخی و یقیني و اثباتی به ان ها بفهماند و ایشان را تربیت کند و به منتهى درجه کمالات از تصفیه باطن و تعلیم علوم حقّه الهیهب غیبیّه از معرفت سرّ خلقت و باطن حقيقت و حقايق و بواطن مقامات توحيد و مراتب تجريد تفرید برساند و در تعلیم و تربیتی که مقتضی فطرت و طینت این ها است هیچ وجه فرو گذار نکند

وَ امّا دسته دُوّم

که به مقتضای نا پاکی طینت و پستی و تیرگی سریرت به هیچ وجه مطیع و منقاد اوامر و نواهی الهیه نیستند و نمی شوند و جز مخالفت و عناد و حجود و الحاد از ان ها سر نمي زند بر داعى الى الله است که ان ها را به حال خود وا گذارد تا خدا ان ها را هلاک کند و باطل کنند نظام را

ص: 32

زیرا که این ها شیعه نیستند و بعداً هم نمی شوند و هرگز پیروی از حق نخواهند کرد و امام ناچار است از داشتن شیعه و پیروی که به گفته او عمل کند و به قول او قائل باشد و بپزیرد بود گفتار او را و توجّه امام را به خود جلب کند تا از این راه که شیعه او در این عالم است به واسطه ان شیعه متوجّه به این عالم شود زیرا که ان جناب هم مدتی بالطبع است و لوان که شیعه او در روی زمین منحصر به یک نفر باشد خدا به واسطه وجود ان یک نفر شیعه مؤمن این عالم را نگاه می دارد و باران می باراند و نبات می رویاند و افلاک را می گرداند پس هر گاه نباشد کسی که پیروی امام را کند امام به مرکز خود بر می گردد و به عبادت پروردگار خود مشغول می شود و از غیر خدا اعراض می کند پس نظام مختل می شود و حرکات افلاک فاسد می شود و سماوات باطل و نا چیز گردد این است معنای ﴿ بیمنه رِزْقٍ الوری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَت الارض وَ السَّمَاءِ ﴾ امام قلب عالم امكان است هم چنان که قلب معنوی بشری اگر اعراض از بدن کرده و توجّه خود را از بدن قطع کرد بدن جسمی حتی می میرد و فاسد می شود و بدن که فاسد شد قلب معنوی از آن اعراض می کند و دیگر محل ظهوری از برای او نیست امام علیه السّلام هم که قلب معنوی عالم امکان است چنان چه عقل و نقل بر ان دلالت دارد هرگاه اعراض از عالم کند عالم فاسد و نا چیز می شود و از همین جهت است که چون اراده خدا تعلق گیرد که دنیا خراب شود و قیامت بر پا گردد امر می فرماید محمّد و ال او صلوات الله عليهم اجمعين را که بر اسمان بالا روند والتفات خود را از اهل زمین و اسمان قطع کنند ان وقت است که اسمان ها منفطر و شکافته شود و کائنات می میرند به اندک التفاتی زنده دارد افرینش را *** اگر نازی کند از هم بپاشد جمله قالب ها

ص: 33

وَ اَمّا دَسته سِوّم

ان هائی که بیش تر مطیعند و کم تر نا فرمانی می کنند چنان چه قبلا تذکر دادم این دسته بر دو قسمند

قِسم اوّل

ان هائی که بیش تر از آن ها کسانی هستند که همه اوامر و نواهی الهی را فرمان می برند و اوامر را امتثال می کنند و نواهی را ترک می کنند و کم تر از ان ها معصیت و نافرمانی می کنند پس وظیفه امام و داعی الی الله اینست که بر اطاعت کنندگان خود را ظاهر کند و تعلیم و تربیت نماید و اعتنائی به گناهکاران و نافرمانی کننده از ان ها نکنند زیرا که ان ها عدّہ کمی هستند بلکه ان ها را دعوت به حق کند و حجت را برای شان تمام نماید اگر اطاعت کردند مطلوب به عمل آمده و اگر مخالفت کردند زمین را از لوث وجودشان پاک کند اگر از آن هائی باشند که در اصلاب و ارحام ان ها نطفه مؤمن نباشد و از آن ها مؤمن به وجود نیاید هم چنان که خداوند از قوم نوح حکایت کرده که ﴿ لَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴾ یعنی فرزند نیاورند مگر ان که ان فرزندان اهل فجور و نا سپاس گو باشند وَ اگَر چنین نباشد یعنی در اصلاب و ارحام ان ها نطفه مؤمن باشد ان ها را در ذلت و خواری زنده بگذارد تا فرزندان مؤمن از ان ها متولد شوند پس بر امام علیه السّلام است که نسبت به مؤمنین که عدد ان ها بیش تر است بیان کند بر ایشان احکام قطعیّه واقعیّه را از روی قطع و یقین و ان ها را مهمل و معّّطل باقی نگذار و چنان چه امام علیه السّلام وقتی که ظهور فرماید همین عمل را خواهد کرد در زمان استیلاء و سلطنت خود

ص: 34

ان هائی هستند که بیش تر از ایشان معصیت کار و نا فرمانی کننده اند و اهل فسق فجور و بی اعتناء به اداب دین و احکام انند و کم تر از ایشان فرمان بر دار و پیروند به عكس قسمت اوّل مانند اهل همین زمان که زمان غیبت کبری است تا زمان قیام امام علیه السّلام و حالات شان به قسمی است که خدای تعالی فرموده ﴿ أَمْ تَحْسَبُ انَّ اکثرهم يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ انَّ هُمْ الَّا كالانعام بَلْ هُمْ أَضَلُّ ﴾ یعنی یا گمان می کنی که بیش تر ایشان می شنوند یا تعّقل می کنند نیستند ایشان مگر مانند چهار پایان بلکه ایشان گمراه ترند و نیز فرموده ﴿ وَ لَقَدْ ذَرَّانَا اَلْجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ الاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ بِيَصِرُّونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالاِنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اُولَئِكَ هُمُ اَلْغَافِلُونَ ﴾ یعنی و هر اینه افریدیم برای دوزخ بسیاری از پریان و ادمیان را که از برای ایشانست دل هائی که نمی فهمند بآن و از برای ایشان چشم هائیست که نمی بینند و بآن از برای ایشان گوش هائیست که نمی شنوند بآن این گروه مانند چهار پایان بلکه گمراه ترند این ها گروهی بی خبرانند و فرموده است ﴿ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ اَلشَّكُورُ ﴾ یعنی و کمی از بندگان من از سپاس گذارانند و امثال این ها از ایات وارده در مذمّت بسیاری و مدح کمی و این محسوس است و می بینم و ما می بینم متمسّکین به حق را که در مقابل اهل باطل مانند یک تار موی سفیدی می باشند در جثّه یک گاو سیاه بلکه با کم تر باشند حضرت باقر علیه السّلام مي فرماید ﴿ النَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ اِلاّ اَلْمُومِنُ

ص: 35

وَ اَلْمُؤْمِنُ قَلِيلٌ وَ اَلْمُؤْمِنُ قَلیل﴾ یعنی همه مردم چهار پانند مگر مؤمن و مؤمن كمست و مؤمن کمست و در خبر دیگر است ﴿ الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ وَ هَلْ رای أَحَدُ كُمْ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ ﴾ یعنی زن مؤمنه کم تر و عزیز الوجود تر است از مرد مؤمن و مرد مؤمن عزيز الوجود تر است از گوگرد سرخ و ایا دیده است یکی از شما گوگرد سرخ را پس وقتی که اهل باطل بسیار شد و غلبه کرده بر اهل حق پس شکی نیست که اهل باطل تمام جهد و کوشش خود را به کار می برد در ابطال حق و اهل ان و خاموش کردن نور خدا و محو کردن کلمه الله که نام خدا است پس هرگاه امام ظاهر شود در زمانی که حال اهلش این طور باشد یا باید با کمال قوای جنگی و قهر و غلبه و غضب شدید ظاهر شود یا باید سکوت و اهمال کند بنا بر اوّل دو عمل قبیح لازم می شود یکی اکراه و اجبار کردن منکرین حق یعنی کسانی که می خواهند حق و اهل حق را نابود کنند به حکم عقل و نقل پس اگر امام با قهر و غلبه و قوای قهریّه ظاهر شود و از روی قهر و غلبه مخالفین را ذلیل و مقهور کند در این صورت مخالفین قدرت ندارند بر مخالفت از ترس بر نفس های خودشان از کشته شدن و هلاکت به این جهت ظاهرا متابعت می کنند در حالتی که قلباً کراهت دارند پس در این صورت این ها به همین حال می مانند تا بمیرند و ارزو هایشان بریده شود ایا ایشان در اخرت کجا ساکن می شوند ایا اهل بهشتند یا در اتشند اگر اهل بهشت شوند قبیح است زیرا که دل های ایشان در دنیا مملوّ از بغض و کینه حق و اهل حق بوده

ص: 36

و بهشت خانه ایست پالت و پاکیزه مُصفّا از جمیع کدورت ها و تیرگی ها و شبهه ها و جانی نجاست ها و پلیدی ها یعنی دشمنان خدا و رسول نیست و اگر اهل دوزخ شوند بر حسب ظاهر چیزی از ان ها ظاهر نشده که سبب شود ان ها در اتش روند پس می توانند بر خدا حجت گیرند زیرا که خدای تعالی به علم خود با خلقش معامله نمی فرماید و اگر چنین بود جایز نبود که پیغمبر و کتاب بفرستد زیرا که خود عالم به گناهکار و مطیع بود و هست بدون این که تکلیف ظاهری برای ان ها قرار دهد پس بردن ایشان در دوزخ با این کیفیت نیز قبیح است

وَ بَنا بَر دُوّم که هنگام ظهور سکوت و اهمال کند برای مخلوط بودن نطفه ها است زیرا که نطفه های خبیثه ای در اصلاب مؤمنین و نطفه های طیّبه ای در اصلاب کفّار است و منافقین چنان چه خدای تعالی می فرماید ﴿ يُخْرِجُ اَلْحَى مِنَ اَلْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ ﴾ بعنى بيرون می اورد زنده را از مرده و بیرون می اورد مرده را از زنده پس بنابر این اگر بخواهد همه کفار و منافقین را بکشد قطع فیض از نظفه های طیّبه و ذوات طاهره می شود پس می توانند بر خدا حجت گیرند و هر گاه مؤمنین را باقی گذارد از ان ها باز کفّار به وجود می اید و همین طور بود می کند و اگر مؤمن را برای خاطر نطفه کافری که در پشت او است بکشد جایز نیست زیرا که خدای تعالی مي فرمايد ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ﴾

وَ دَر صورَتي كه ظهور امام علیه السّلام به سکوت و اهمال و مدارا بگذرد خالی از این نیست که یا بعد از او امامی هست که قائم مقام او باشد و حکم و امر او را جاری کند یا این که قائم مقامی ندارد و امر به خود او منتهی شده و حکمت و مصلحت الهى اقتضاء

ص: 37

ندارد که بعد از او امام دیگری باشد پس بنا بر اول که جانشین داشته باشد بر او واجب است که ظاهر شود بدون غلبه و قهر و به قدری که برای او امکان دارد حق را ظاهر کند با مدارا و کلمه حق را اشکار کنند به هر نحوی که باشد تا اندازه ای که با تقیه هم در هر کجا باید تقیه کرد تقیه کند و خود را حتی المقدور از کشته شدن حفظ کند و اگر منجر به قتل شد کشته شود

در اين مقام جای اطاله كلام است

در کیفیت ظهور ائمه علیهم السّلام هر کدام از ایشان یکی بعد از دیگری تا وقتی که کشته شدند و بیان مختصری از سرّ کشته شدن ایشان زیرا که از وضع و اسلوب این کتاب خارج است واقتضاء کتابی جدا گانه دارد لذا از تفصیل ان صرف نظر شد

وَ امّا بنا بَر دُوّم که جانشین و قائم مقامی نداشته باشد مثل همین زمان که ادله قطعه عقلیه و نقلیه بر این دلالت دارد که واجب است ائمه دوازده نفر باشند بدون این که یکی از ایشان کم شود با یکی برایشان زیاد شود و این حکم قطعی است که به قلم صنع الهی جاری شده و دلائل عقلیه و نقلیه آن در کتب کلامیّه واخبار و اثار ائمه علیهم السّلام و كتب علماء امامیّه موجود است مانند حق الیقین مجلسى و كتاب كفلية الموحدين و امثال ان ها برای عوام فارسی زبان و کتب عربیه استدلالیه برای خواص به ان ها مراجعه شود

پس در چنین حالی که بعد از او امام دیگری نیست که جانشین او باشد اگر ظاهر شود هم چنان که پدران او ظاهر شدند کشته می شود هم چنان که پدران او کشته شدند زیرا که جایز نیست بر ان حضرت که به قهر و غلبه ظاهر شود تا ایجاب الجاء و قطع فیض چنان که گفته شد

ص: 38

کند پس در چنین صورت هرگاه ظاهر شود تصمیم به قتل او خواهند گرفت و به نحوی که پدران ان جناب را کشتند حضرتش را خواهند کشت چنان چه اخبار واثار ائمه اطهار صلوات الله علیهم حاکی از انست و هرگاه بخواهد منع از نفس خود کند به این که تاثیر از شمشیر و ستم و سایر الات و چیز هائی که موجب قتل ان حضرتست بر داشته شود که به ان جناب تاثیر نکند در میان مردم اختلاف واقع می شود که در حضرت غلّو کنند و بعضی اقرار به ربوبیت وحدانی او کنند چنان چه بعضی در حق جد بزرگوارش امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفتند و هم چنین نسبت به بعضی از آباء کرامش با این که ان ها منع قتل از نفس خود نکردند پس فساد بیش تر شود به علة ان چه از خوارق عادات و معجزاتی که از حضرتش ظاهر می شود وَ بَعضی حضرتش را ساحر و جادو گر خوانند چنان چه در حق جدّ بزرگوارش و پدران عالی مقدارش گفتند وَ بَعضی چون نمی توانند معجزات ان حضرت را ردّ کنند به کراهت خاطر اقرار بامامت او کنند وَ بَعضی متحیّر و سرگردان کردند و به همان حال توقف کنند و امر برای شان اشتباه شود و این ها سبب ضلالت و گراهی شود برای مردم

وَ اگر گفته شَود

که این اختلافات در زمان پدران ان حضرت هم واقع شد و مانع ظاهر شدن ایشان برای مردم نبود می گویم اری چنین است و لکن چون کشته می شدند شبهه ربوبیت از ایشان مرتفع می شد و گفته می شد که اگر این ها خدا بودند کشته نمی شدند و جلو قتل خود را می گرفتند و می فهمیدند که معجزات و خوارق عاداتی که از ایشان بروز می کرده از جانب خدا

ص: 39

بوده که به دست های ایشان جاری می شده نه این که مستقلاً این اعمال از ایشان بروز کرده باشد و اگر به استقلال خودشان بود بایستی جلو کشته شدن خود را گرفته باشند و هم چنین شبهه سحر و جادو بودن هم به ظهور امامی بعد از امامی به بیانات و اطوار و اخلاق و عادات هر یک از ایشان مرتفع می شد و بطلان ان واضح می گردند

مُلخّص كَلام

ان که ظهور هر یک از ائمه علیهم السّلام به مقتضای کینونت زمان او و اهل ان زمان بوده و اگر شبهه ای در مردم روی می داده در زمان امام قبل به ظهور امام بعد مرتفع می شد مثلا پیغمبر اکرم صلی اللہ علیہ و اله و سلم قیام بسیف کرد که اگر قیام نمی کرد اعلاء کلمه اسلام نمی شد وصیت رسالت او به گوش مردمان جهان نمی رسید و لکن در قیام او بشمشیر و قهر و غلبه و رُعب از ان حضرت پرچم اسلام در جنبش و اهتراز آمد و تحوّلی غریب و عجیب در عالم روی داد با این که جزیه قرار داد و قبول فدیه کرد تا رفع ترس و واهمه مردم شود ان رعب از ایشان مرتفع نشد و بوصى بلا فصل خود امیر المؤمنين عليه السّلام امر به سکوت فرمود و ان حضرت را از قیام منع کرد تا کینه های دیرینه از سینه های پرکینه بیرون رود و اگر او را امر به قیام فرموده بود و قیام می کرد خباثت های امّت بعد از او اشکار نمی شد و اگر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مانند پیغمبر صلى الله عليه و اله عمل می کرد امّت به روش جاهلیّت بر می کشند و زحمات ان بزرگوار هدر می رفت به این جهت ان حضرت سکوت کرد و رخنه هائی را که در اثر جنگ های پیغمبر رخ داده بود بسکوت خود

ص: 40

مسدود کرد تا وقتی که در طول مدّت سکوت ان حضرت طرح نفاق ریخته شد و منافقین پرچم های نفاق و شقاق را بلند کردند و نزدیک شد که دین و اثار ان محو و نابود شود و اسلام از میان برود امیر المؤمنین علیه السّلام قیام کرد و قائمه شمشیر را در دست گرفت و با ناكثين قتال نمود پس واقع شد در رعیّت ان حضرت ان چه که در امّت پسر عمش واقع شد و اگر به سیره سابق خود که سکوت بود باقی می ماند و قتال نمی کرد رعیت ان حضرت که در باطن کافرانی بودند و در ظاهر مسلمانان نقش های خود را بر ضدّ اسلام عملی می کردند و دین مقدس اسلام و کلیّه اثار ان محو می شد از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که لشکر امير المؤمنين عليه السّلام در روز صفین پنجاه هزار نفر بودند ولی پنجاه نفر در میان ایشان نبود که حق حضرتش را بشناسند و حق امامت او را رعایت کند

پَس چُون امير المؤمنين عليه السّلام کشته شد بامر ان بزرگوار وصیش حضرت مجتی علیه السّلام دست از قتال بر داشت تا این که کینه ها از سینه ها خالی شد و ان چه در باطن ها مخفی بود بروز داده شد پس حضرت امام حسن علیه السّلام با معاویه صلح کرد و به واسطه صلح حضرت با معاویه ایجاد شبهه بر حق بودن مخالفین شد و نماند مؤمنی الّا ان که این شک در قلب و خلجان کرد پس وصیت فرمود برادرش حضرت امام حسین علیه السّلام را به قتال کردن و تن به شهادت دادن و اگر حسین علیه السّلام باقی مانده بود تا قیام قیامت این شبهه باقی می ماند و گمراهی از هدایت و بینائی از کوری و حق از باطل جدا نمی شد و این خلاف جریان عادت خدا بود بر قیام و کشته شدن حسین علیه السّلام

ص: 41

و اشکار کردن امر او و ابلاغ حجّت او و اعلاء كلمه او به قيام و شهات ان حضرت پس به همین جهت بود که ان حضرت قیام کرد و به درجه رفیعه شهادت رسید پر علامات حق طاهر شد و بر مردم واضح گردید بر حق بودن ال محمد عليهم السّلام و بر باطل بودن و دشمنان ایشان و روشن بر ایشان که صلح حضرت امام حسن علیه السّلام بر وفق حکمت و مصلحت بوده و قلب های شان نورانی و سینه ها شان شرح داده شد و فهمیدند و شناختند حقیّت ال محمد علیهم السّلام را و پس از واضح شدن حق باز بیش تر از ان ها انکار گردید و عدّه قلیلی ثابت ماندند ولکن از طغیان و غلبه سلطان جور و ظلم به طريق عبادت و بندگی عارف و اشنا نبودند و نمی دانند که چگونه بندگی کنند و طریق خضوع در مقابل خدا و امثال اوامر و نواهی او را عارف نبودند و نمی دانستند که اوّل چیزی که بر بندگان واجب است کمال خضوع و خشوع و انقیاد و اعتراف به گناهان و مداومت بر عمل بازَکان دین است و چون اطهار این معنی به طریق امر و بیان واضح ممکن نبود به واسطه استیلاء ظلم و جور فسقه و ظلمه بنی امیّه و اتباع ایشان لذا حضرت على بن الحسين عليهما السّلام بر حسب امر و فرمان الهی و وصیت جدّ امجد و اباء كرام خود به اظهار عبادت و خضوع و خشوع و مناجاة و توجّه و انقياد و گریستن از خوف خدا و محبت و شوق بلقاء پروردگار عملا علاقه مندان را تعلیم می داد و حقیقت بندگی و توجه به حق را به ایشان اموخت و چون محض خضوع و خشوع کفایت نمی کرد و ناچار بودند به عمل کردن بر وفق خواسته خدای تبارك و تعالی

ص: 42

بعد از ان حضرت حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق عليهما السّلام در اثر مخالفت بنی عبّاس بابني امیّه و ایجاد اختلاف و زد و خوردی که در میانه ایشان روی داد و با هم به منازعه و مجادله مشغول شدند فرصتی به دست شان امد طریقه عبادت و طاعت و کیفیّات اعمال و به جا اوردن ان ها را از واجبات و مستحبات به ان ها تعلیم و انتشار داده اند و چون نور علوم ایشان پرتو افکن و روشنی بخش گردید و کلمه ان ها بالا گرفت حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام بر حسب ماموریت الهیّه و دستورات پیغمبر اکرم و اباء کرام خود سکوت از کلام را پیش گرفت و تحمل محنت زندان ها و سختی ها نمود و منع ذلك علوم بسیاری از حضرتش بروز کرد با این وصف باز تابعين ان حضرت فرقه فرقه شدند از قبل ناوسیّه و فطحیه و اسمعیلیّه و خطابیّه و غیر این ها و مندرس شد اصولی که نوشته بودند که در عصر صادقین علیها السّلام برای مصالح بزرگی که در این جا بیان ان مقتضی نیست پس به سبب اختفاء حضرت کاظم علیه السّلام اموال بسیاری نزد ان حضرت جمع شده بود که متمکن نشد از انفاق آن بر شیعیان خود و ان ها در دست کسانی افتاد تا باطن ان ها که بر خلاف ظاهر ان ها بود رو بیفتند که اگر این اموال در دست ایشان نبود باطن ان ها ظاهر نمی شد مانند علی بن حمزه بطائنی و عثمان بن عیسی و امثال این ها از سگ های مطوره تا این که ان حضرت در زندان شهید شد و امر امامت به حضرت رضا علیه السّلام وا گذار گردید و ان حصرت بر حسب فرمان الهی و وصیت و فرمان جدّ بزرگوار و پدران عالی مقدار خود رفتار فرمود و مطالبه اموال را از ان ها کرد و خبث باطن و سریره ایشان ظاهر شد

حاصِل ان كه هر یک از ائمه که بعد از دیگری قائم بامر امامت می شد زایل

ص: 43

می کرد ان چه از شکوک را که به واسطه ظهور امام قبل در رعیت رخ داده بود بر وجه اکملی که مقتضی بود برای ظهور ان امام در ان زمان تا این که منتهی شد امر به امام زمان ما عجل الله تعالی فرجه چون بعد از ان حضرت امامی نیست که شبهات حاصله در رعیت را که به جهت ظهور زایل می شود مرتفع کنند و احداث شبهات باید به رفع علّت حدوث ان مرتفع شود و همه این اختلافات برای خاطر منع کردن وجود مبارک امام است کشته شدن و مردن را از نفس خود و زایل نمی شود این اختلافات مگر به رفع مانع و ان مستلزم کشته شدن و مردن امام است و بعد از این امام امام دیگری نیست که جانشین او باشد و اگر این امام اخر کشته شود نظام عالم بر هم می خورد و عالم فاسد می شود پیش از این که خلق پخته شوند و بحدّ اعتدال برسند و نفوس كامله ای که مستعدّ كمالند از فیض باز می مانند و بر ناقصين هم حجت تمام نمی شود پس حجت می اورند بر خدا و می گویند اگر امام داشتیم در دنیا و ما را هدایت می کرد ما خدا را بیگانگی می پرستیدیم پس نظام و بقاء عالم و پخته شدن و بحدّ اعتدال رسیدن مردم و منع فیض نشدن از نفوس کامله مستعده برای کمال و تمام شدن حجّت بر ناقصين منوط به حیات داشتن و زنده بودن امام است و برنده بودن و مخفی بودن امام نقصی بر این ها وارد نمی اید و دنیا باقی می ماند و مردم زنده می مانند و پخته و معتدل می شوند تا این که ثمره وجود هر یک از آن ها از سعادت و شقاوت ظاهر گردد در ان وقت قیام می کند و ظاهر می شود

ص: 44

و نظام عادله را بر قرار می کند و حق هر صاحب حقی را به او می دهد و روزی هر روزی خواری را به او می رساند این ها است سرّ غیبت ان حضرت و حکمت در ان

به عبارة دیگَر می گوئیم خدای تعالی برای حق دولتی قرار داده و برای باطل هم دولتی دولت حق رحمانی است و دولت باطل شیطانی و محل این هر دو دولة در دنیا است و دولت حق اصلیه و باقیه و دولت باطل تبعیه و زائله است لذا مقدّم داشت دولت باطل و اهل ان را بر دولت حق و اهل ان و فرمود ﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارض وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ﴾ پس ظلمت و تاریکی را بر نور و روشنی مقدم داشته و هكذا شب را بر روز و نطفه و علقه و مضغه را بر صورت انسانیت و حالت صباوت را بر بلوغ و هم چنین در مرتبه های دیگر و چون این اوان و زمان ها به دولت ظالمین اختصاص دارد پس ناچار اهل حق باید مخفی و مختفی باشند تا اهل باطل جولان خود را تمام کنند و لیکن چون خدای تعالی ابا دارد مگر این که حجت را بر مردم تمام کند از مؤمن و کافر ظاهر می کند اهل حق را به قدر ضرورتی که لازم است تا اسم اسلام و ایمان بر وجه ظاهر متعارف باقی بماند برای اتمام حجّت بر کفار و اکمال نعمت بر مؤمنین پس چون این مُدَّعَا حاصل می شود خدا ان ها را مخفی می گرداند از چشم های مردم برای این که منزه باشند از ملاقات اهل فسق و کفر و ظلم و جور و مباشرت با ای

ان لِلَّهِ تَحْتَ قِبَابُ الارض طَائِفَةُ *** اخفا همو عَنْ عیون النَّاسِ اجلالا

وَ اَمّا جواب سائل که گفته به ظهور امام رفع فساد شود و احکام قطعی می شود این

ص: 45

قول باطل است زیرا که در زمان دولت باطل هر گاه امام ظاهر شود و مامور به سيف نباشد در این صورت یعنی با غلبه مخالفین و دشمنان دین بر مطیعين و مؤمنين فساد زیاد تر می شود و مستلزم کشته شدن امام علیه السّلام است که ان مستلزم فساد و فناء عالم است و خراب و ویران شدن ان و اگر شمشیر بکشد و منافقین و کفار را بکشد ایجاد شبهه ربوبیت و خوارق عادات و معجزاتی که از ان حضرت ظاهر شود حمل به سحر و جادو و سبب الجاء و بیچاره شدن اهل باطل و به جبر و غلبه و قهر تسلیم شدن می شود و حجت به نحوی که خدا خواسته تمام نخواهد شد و با این کیفیت نیز رفع فساد نمی شود و رفع فساد وقتی خواهد شد که امام به طوع و رغبت مطاع باشد و حکم او نافذ باشد و این مخالف با ان چیزیست که فرض شد بلکه اگر امام ظاهر باشد فساد مترتب بر وجود و ظهور حضرت است در ان صورت از هجوم اوردن مخالفین برای کشتن ان حضرت و کشتن شیعیان او و یاران او پس فساد ظهور ان حضرت در زمان دولت باطل به مراتب زیاد تر است ازغیبت و مخفی بودن ان حضرت در ان زمان زیرا که وقتی که امام غائب باشد ظالمین چندان التفاتی به شیعیان او نخواهند داشت چنان چه حضرت سید الشهداء عليه السّلام در شب عاشورا به یاران خود فرمود ﴿ ان اَلْقَوْمَ مَا يُرِيدُونَ غَيْرَى وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍ مِنْ بِیعِتِى فَفَزقُوا فانهم اذا أَصْبَحُوا وَ وَجَدُونِى لا يَلْتَقتُونَ اليكم وَ لا يَتعا قَبُونَكُم ﴾ یعنی به درستی که این گروه كسی را غیر از من نمی خواهند و من عقد بیعت خود را از گردن شما بر داشتم پس متفرق شوید این قوم چون صبح شود و مرا بیابند به شما توجهی ندارند و شما را تعقیب نخواهند کرد و امر همین طور بود

ص: 46

که حضرت فرمود بدیهی است که مخالفین بر ریاست خود می ترسند که از ایشان گرفته شود و چون رئیس اهل حق مخفی باشد اند ایمنند از خروج او بر ایشان پس متوجّه و متعرض شیعیان نمی شوند

وَ امّا فساد واقع در دین و شریعت که در دست شیعیانست هر گاه امام علیه السّلام بخواهد و مصلحت باشد ان را زایل و دفع می کند و غیبت ان حضرت مانع از ان نیست زیرا که هر چند ان حضرت غائب باشد از نظر شیعان خود شیعیان از او غائب نیستند چنان چه از توقیع مبارك ان حضرت که برای شیخ مفید رضوان الله علیه مرقوم داشتند استفاده می شود که فرموده ﴿ أَنَا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لْمُرَاعَاتِكُمْ وَ لاَ نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْلاَ ذَلِكَ لاَ صَطْلَمَتْكُمُ اَللاَّوَاءُ وَ اِحَاطَتْ بِكُمُ اَلْأَعْدَاءُ ﴾ يعنى به درستی که ما به خود وا گذارنده نیستیم مراعات شما را و فراموش کننده نیستیم یاد کردن شما را و اگر این طور نبود ریشه کن می کرد شما را سختی ها و دشمنان احاطه می کردند شما را پس ان بزرگوار در حال غیبت ان چه که صلاح حال شیعانش نیست ان را از ایشان منع می فرماید از ضرر ها و مَفسَدِ ها و ان چه را که صلاح ایشانست به ان ها می رساند و امّا قطعی شدن احکام و ظنّی بودن ان ها مربوط به ظهور و غیبت ان حضرت نیست هر گاه اراده فرماید که شیعیان خود را به مرحله قطع و یقین برساند می رساند چه غائب باشد و چه ظاهر بلکه مبنای امر قطع و ظن سرّ دیگری است که علماء اعلام در محل خود ذکر کرده اند پس کسی که حقیقة طالب حق و صدق است و نیّت او

ص: 47

خالص برای خدا است و طینت و سرشت اوصاف و پاک و باطن او نيكو و بی الايش است حضرت او را به مقام قطع و یقین می رساند هر چند حضرتش را نبیند و کسی که در طلب حق راست گو نباشد یا طالب حق نباشد ظهور و دیدن امام برای او نفعی ندارد هر چند مشافهة و حضورا مورد خطاب ان حضرت واقع شود چنان چه مضمون بعضی از فقرات بعض از دعاهای ان حضرتست که می فرماید ﴿ مَا ضَرَّنِي غَيْبَتِي وَ لاَ نَفْعُهُمْ حُصُوهُمْ ﴾ یعنی ضرر نمی رساند به من غائب بودن و نفع نمی دهد ایشان را حاضر بودن شان و نیز فرموده است ﴿ مَا مِنْ عَبَدٍ اجْنا و أَخْلِصْ فِي مَعْرِفَتِنَا وَ سُئِلَ مَسْئَلُهُ اِلاّ وَ نَفَثْنَا فِي رَوْعَةٍ جَوَاباً لَتِلاَتِ اَلْمَسْئَلِهِ ﴾ یعنی نیست بنده ای که ما را دوست بدارد و در شناسائی ما اخلاص نشان دهد از مسئله ای از او سؤال شود مگر ان که به دل او می اندازیم جوابی را برای ان مسئله و خدای تعالی می فرماید ﴿ وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ﴾

حاصِل ان که امام علیه السّلام به شیعه خود نظر دارد و شیعه در نظر او هست اگر اهلیت در او دید به او عطا می فرماید احکام وجودیّه و تشریعیّه را و از خزائن علوم خود به او عطا می کند از راه جود و کرم خود در حالتی که ان شیعه او را نمی بیند

برادر عزیزم در این مطالب که در این مقدمه برایت نوشتم تدبّر کن و بدیده انصاف در ان بنگر و اعتساف و خود بینی و خود پسند را کنار بگذار و در میان خود و دیگران خدا را حاضر و ناظر بدان و گمان مبرکه حضرت ولی عصر ارواحنا فداه تو را نمی بیند و از سر بره تو خبر ندارد هم قصد مرا می داند که ان چه را در این کتاب نوشته

ص: 48

فیض بشیعیان نَمی باشَد

و می نویسم برای خدا است یا برای هوا و هم مقصد خواننده و مطالعه کننده را می داند که خواندن و مطالعه کردنش برای متذکر و مستبصر شدن است و یا برای دیدن و انتقاد کردن گفته شده که ﴿ مَنْ صَنَّفَ فَقَدِ اسْتَهْدَفَ ﴾ البته کاری کن که از زمره اخوانی نباشی که در حق شان گفته شده اخوان الزمان جواسيس العیوب شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس*** که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

﴿ صَلَّى اللَّهُ علیک یا مولای یا صَاحِبِ الزَّمَانِ أَنَّى تَوَجَّهْتُ وَ اسْتَشْفَعْتَ وَ تَوَسَّلَتْ بک الَىَّ اللَّهِ وَ قَدْ مُتَّكٍ بَيْنَ يَدَيْ حَوَائِجِي لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا وجیها عِنْدَ اللَّهِ فَاشْفَعْ لی عِنْدَهُ ﴾

لمؤلّف الملهُوف

یا درخش به روضه رضوان نمی دهم *** خاک درش به ملک سلیمان نمی دهم

دُرّ ولایتی که نهفتم از او به دل *** تابنده گوهریست من ارزان نمی دهم

در عاریت سرای جهان جان عاریت *** جز در نثار حضرت جانان نمی دهم

یک جلوه ای ز نور جمال عزیزشان *** با صد هزار یوسف کنعان نمی دهم

دست طلب ز دامن شان بر نمی کشم *** دل را به غیر عترت و قرآن نمی دهم

یک قطره از سرشک که ریزم به یاد شان *** ان قطره را به گوهر غلطان نمی دهم

آب ولایتی که گِلم زان سرشته شد *** ان اب را به چشمه حیوان نمی دهم

شد مهرشان ز روز ازل پای بند دل *** انسان که نقش شد خبر از ان نمی دهم

سُرّی به دل نهفته مقفّل به نور عقل *** مفتاح آن به مردم نادان نمی دهم

ص: 49

ال على است جان جهان و جهان جان *** بی مهر شان بقابض جان جان نمی دهم

امروز هر کسی به بُتی سَرسپُرده است *** من سر به غیر قبله ایمان نمی دهم

با کس مرا به غیر ده و چار کار نیست *** دل را بر هروِ رَهِ شيطان نمی دهم

ای غائب از نظر نظری کن به حال من *** جز سر بپای تو من حیران نمی دهم

تا این جا مقدمه کتاب به پایان رسید اینک شروع می کنم به اصل مقصد خود که بیان اخبار و اثار ایات و علامات ظهور ان حضرت و توفیق اتمام ان را از خدای متعال می طلبم و استمداد برای اکمال ان از حضرت ولی ذو الجلال خواهانم

گفتار در بيان علائِم ظُهور ان جناب

ان چه از ايات و اخبار و ماثر و اثار مستفاد می شود علامات ظهور حجت پروردگار امام غائب از ابصار و مخفی از انظار قطب عالم امکان محور كون و مكان حضرت صاحب الزمان هم نام و هم کنیه خاتم پیغمبران حجة ابن الحسن العسكري عجل الله تعالى فرجه بر چند قسم است خاصّه و عامّه و حتميه و مطلقه و معلّقه و بعيده و قريبه و مشروطه و واقعه و غیر واقعه خاصه انست که اختصاص به خود حضرتش دارد و عامّه انست که نسبت به عموم مردم خبر داده شده در ایشان ظاهر شود و حتميّه انست که تا صورت وقوع پیدا نکند ان حضرت ظاهر نمی شود و حتما باید واقع شود و مطلقه ان علاماتی است که مشترکه میان قیامت صغری و قیامت کبری است و معلقه علاماتیست

ص: 50

عَلاماتِ ظُهورِ اجمالاً

که قابل تغییر است ممکن است واقع شود و ممکن است بَداء حاصل شود و واقع نگردد و بعیده علاماتیست که تا ظهور بسیار دور بوده از قبیل جنگ جمل و صفین و خوارج نهروان و قضیّه کربلا و ساخته شدن بغداد و شهر واسط و امثال این ها و قريبه ان علاماتی است که خیلی نزدیک به ظهور واقع شود از قبیل مسخ شدن بعضی و زنده شدن بعضی از مردگان و کشته شدن نفس زکیه و امثال این ها و واقعه ان هائیست که بعد از رحلت پیغمبر صلی اللہ علیہ و اله تا زمان فعلی قرنًا بعد قرنٍ ظاهر شده و غیر واقعه ان هائیست که هنوز واقع نشده و بعد از این به تدریج واقع می شود

نگارنده پیش از ذکر مدارك و ايات و اخبار برای استحضار خاطر خوانندگان به طور اجمال ان چه از مطلق علامات را که استقصا و تتبع کرده ام در یک بخش ذکر می کنم و در یازده بخش بعد به تفضيل با بيان ايات و اخبار و مصاد و مأخذ و مستندات ان ها به ضميمه تحقیقات و تطبيقات لازمه و ترجمه ایه و حَدیثِ به طور وافى شرح خواهم داد ان شاء الله تعالى اميد است مورد قبول و توجّهات حضرت بقیة الله ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا كردد و صلى الله على محمّد و اله

بخش اوّل : دَر بَیان اِجمالِ عَلامات ظُهور و باعدمِ رِعایت ترتیب

1 امدن پرچم های مصری سبز رنگ است در شام

2 کوبیده شدن پرچم های قیس به مصر

ص: 51

3 اختلاف بنی عبّاس

4 ندای اسمانی در روز جمعه نیمه ماه رمضان

5 ندای سمانی در بیست و سوم ماه رمضان

6 کسوف افتاب در نیمه ماه رمضان

7 گرفتن ماه در اخر ماه رمضان بر خلاف عادات

8 فرو رفتن قریه ای از قراء شام که ان را جابیه گویند

9 فرود امدن ترک در جزیره

10 فرود امدن ترک در حیره که از شهر های عراق است

11 فرود آمدن رُوم در رمله که یکی از شهرهای فلسطین است

12 اختلاف بسیار در تمام روی زمین

13 خراب شدن مسجد جامع شام

14 جمع شدن سه پرچم در شام

15 مسخ شدن بعضی از دشمنان حق

16 توقف افتاب از زوال تا عصر

17 بیرون امدن سر سینه و دست در افتاب که مردم او را بشناسند و این علامات در زمان سفیانی است

18 خروج سفیانی از وادی یابی

19 گرفتن سفیانی پنج شهر از شامات را که دمشق و فلسطین و اردن و قنسّرین و حمص باشد

20 لشکر فرستادن سفياني به كوفه و بصره

21 لشکر فرستادن سفیانی به مدينه

22 فرو رفتن شکر سفیانی در بیداء میان مکه و مدینه

23 خروج حسنی از طالقان

24 رفتن سید حسنی به خراسان

25 رفتن سید حسنی به نیشابور

ص: 52

26 رفتن سید حسنی به اصفهان

27 رفتن سید حسنی به قم

28 رفتن سید حسنی به كوفه

29 فرو بردن زمین در مشرق

30 فرو بردن زمین در مغرب

31 کشته شدن نفس زکیّه پشت کوفه با هفتاد نفر

32 رو اوردن پرچم های سیاه از طرف خراسان

33 خروج یمانی از طرف یمن

34 ظهور مغربی ها در مصر

35 مالک شدن مغربی ها شامات را

36 طلوع ستاره ای در مشرق که مانند ماه نور دهد که نزدیک باشد از کجی دو طرف ان بهم رسد

37 ظهور سرخی در اسمان که منتشر شود در افاق

38 ظهور اتشی از طول در مشرق که در جوّ از سه روز تا هفت روز بماند

39 مطلق العنان شدن عرب و مالك شدن او بلاد را

40 بیرون رفتن عرب از اطاعت شاه عجَم

41 کشتن اهل مصر امیر خود را

42 ورود لشکری از طرف مغرب که اسب های خود را به فناء حیره ببندد

43 شکافته شدن فرات به نحوی که اب داخل کوچه های کوفه شود

44 سوزانیدن مرد جلیل القدرى از شیعیان بنی عبّاس در میان جلولا و خانقين

45 وقوع زلزله در بغداد که بسیاری از ان به زمین فرو رود

46 غلبه رعیت بر بلاد اقایان

ص: 53

47 وقوع جنگ دَر میان اهَلِ گرگان و مازندران

48 اختلاف دو صنف از عجم و ریخته شدن خون زیاد در میان شان

49 بیرون رفتن بندگان از طاعت اقایان خود و کشتن ایشان اقایان خود را

50 زنده شدن بعضی از مردگان و برگشتن ایشان به دنیا به نحوی که ان ها را بشناسند و با هم رفت و امد کنند

51 باریدن بیست و چهار باران پی در پی تا زمین را پاک و شسته کند و برکات زمین ظاهر شود

52 قتل عام کردن ترک ها بعضی از بلاد عجم را

53 فتح کردن ترک ها عراق را

54 داخل شدن پرچم های زَرد در مصر به ضَرَرِ اهل شام

55 ساخته شدن فرودگاه ها و پایگاه ها در شهر ها

56 ساخته شدن فرودگاه ها و پایگاهی شام

57 ساخته شدن دو فرودگاه و دو پایگاه در عجور و حرّان

58 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی دَر واسط

59 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در بیضاء

60 ساخته شدن دو فرودگاه و پایگاه در کوفه

61 ساخته شدن فروگاه و پایگاهی در شوشتر و اهواز

62 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در ارمنيه

63 ساخته شان فرودگاه و پایگاهی در موصل

ص: 54

64 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در همدان

65 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در ورقه

66 ساخته شدن فرودگاهی و پایگاهی در رقطاء

67 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در رُحبَه

68 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در دیر هند

69 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در قلعه

70 ظاهر شدن دود تیره ای بالای سر ها که در چشم و گوش و بینی های مردم رود مؤمنین را حالت زکامی رو دهد و كفّار را هلاک کند

71 سوار شدن مرد ها بر چرخ ها

72 سوار شدن زن ها بر چرخ ها

73 کشف حجاب و كشف فروج زن ها

74 حکومت کردن زن ها

75 غالب شدن زن ها بر مُلک

76 مستشار امور شدن زن ها

77 لباس بدن نما پوشیدن زنان

78 زنان گیسوان خود را مانند کوهان شتر بختی کنند

79 مجلس گرفتن زنان

80 سخنرانی کردن زنان

81 شریک شدن زنان در تجارت با شوهران

82 تمکین نکردن زنان از شوهر هاشان

83 بذل کردن زنان خود را به کفّار

84 وادار کردن مردان زنان خود را به زنا دادن

85 نفقه دادن زنان به مردان از کد فرج خود

ص: 55

86 مطالبه نمودن اهل شیلا یا سیلان از اقصی بلاد مشرق حق خود را از اهل چین و ندادن چینی ها حق ان ها را و قیام کردن ان ها بر عليه اهل چین و گرفتن ان ها چین و بلاد ترك و هند را تا برسند به خراسان

87 واقع شدن فتنه در میان شرقي ها و غربي ها

88 خراب شدن رِی

89 حرب جوانان ارمنیّ و اذربایجان

90 اختلاف در میان عرب و عجم و این اختلاف ادامه خواهد داشت تا سفیانی قیام کنند

91 خروج جرهمی و ربیعی و اصهب

92 خروج قیام کننده ای که از طرف چین و ملتان می اید و در خراسان قیام می کند

93 خروج قائمی از ال محمد از گیلان که مشرقی او را کمک کند در دفع پیروان سفیانی

94 خراب گردن قائم گیلانی به اعانت مشرقی که شاید شعیب بن صالح باشد بصره را

95 اباد کردن قائم گیلانی کوفه را

96 وای بَر رَیّ از شمشیر های بغدادی ها و خراسانی ها

97 فرار کردن اهل رَیّ به قم و از ان جا به اردستان اصفهان

98 قیام حسنی از طبرستان

99 کشته شدن هشتاد هزار نفر در

ص: 56

دامنه کوه سیاه رِی که هشتاد نفر از ایشان لیاقت سلطنت کردن داشته باشند

100 ظهور فتنه شدید دو سال پیش از ظهور

101 ممنوع شدن رفتن به حج سه سال قبل از ظهور

102 ظاهر شدن سرخیی در اسمان که در ان عمود هائی باشد مانند نقره که نور از ان بتابد

103 خروج شروسی یا اشروسنی از ارمنیه و اذربایجان و امدن او در پشت ری نزدیک کوه سرخی که متصل به کوه های طالقانست

104 جنگ شدید در میان اشروسنی و مَروزی که از سمت خراسان می اید

105 خروج مروزی به طرف بغداد و ماهان و واسط

106 ماندن مروزی مدت یک سال یا کم تر در واسط

107 رفتن مروزى به کوفه و از نجف تا كوفه و از ان جا تا حیره جنگ شدیدی در میان شان واقع شود

108 کشته شدن هفتاد هزار نفر کنار حبر بغداد که اب دجله از خون سرخ و از گند اجساد متعفّن شود

109 بلند شدن هفتاد پرچم از ممالک مختلفه و جنگ شديد

110 بلند شدن سه نداء در ماه رجب

111 ظاهر شدن بدن امیر المؤمنين علیه السّلام در مقابل چشمه افتاب که در یکی از ندا ها گفته شود هذا امير المؤمن

ص: 57

112 وقوع جنگ های بسیار در روی زمین

113 گرفتن افتاب از وقت طلوع که تا دو ثلث از روز مدت گرفتن طول کشد

114 گرفتن ماه که تا مدت بیست و سه ساعت گرفته باشد

115 فرو گرفتن بلا و فتنه مصر را

116 قطع شدن رود نیل

117 قیام زندیقی در قزوین که هم نام یکی از انبیاء باشد

118 خروج مصری و یمانی پیش از سفیانی و این یمانی غیر از یمانی است که با سفیانی قیام می کند

119 خروج ملحمه

120 فتح قسطنطينه

121 خراب شدن مدینه

122 خروج دجّال

123 پیمان بستن عرب با روم

124 شکست دادن عرب ها رومیان را

125 شکست دادن رومیان عرب ها را

126 کشته شدن صبا ناز بدست رومیان

127 وقوع فتنه ای که نماند در عرب خانه ای مگر این که در ان داخل شود

128 فتح بيت المقدس

129 مصالحه عرب ها با رومیان

130 میراث را از وارث منع کنند

131 حمله اوردن ترک ها به دمشق

132 ظاهر شدن پادشاهان ستم کاری که مردم را بکشند و بترسانند ان هائی را که اطاعت ایشان کنند

133 نزول رومی ها در فلسطین

ص: 58

134 رئیس جمهور شدن عبد الرحمن نامی در مصر

135 خلیفه شدن عبد الله نامی از بنی عباس در دمشق

136 جنگ کردن عبدالله عباسی با رومیان و کشته شدن او

137 تلاقی لشکر رومی ها با عبد الله در قرقیسا و قتال عظیم در کنار نهر

138 قتل عام کردن رومی ها عرب را و اسیر کردن زنان و کودکان

139 خروج دابة الارض در مکه

140 در امدن افتاب از مغرب

141 نزول عیسی از اسمان

142 ظاهر شدن اتشی از ته عدن شاید اتش زدن چاه های نفت باشد

143 بیرون آمدن آتشی از حضر موت

144 ظهور طیارات جنگی

145 خسف قریه خَرَشنا از قراء شام

146 سفیانی مسیحی می شود و با زنار و صلیب از روم می اید و در شام قیام می کند در حالتی که متدین هیچ دینی نیست

147 کشته شدن ابن الشیخ در وسط نجف

148 خراب کردن و سوراخ کردن کوچه های بن بست را در کوفه

149 تعطیل مساجد تا چهل روز یا شب كشف هيكل

150 به جنبش امدن پرچم ها در اطراف مسجد کوفه

151 سر لشکر سفیانی شدن خزمید نامی که چشم چپ او مالیده و در چشم راستش ناخنه غلیظی است

152 فرستادن سفیانی صد و سی هزار نفر

ص: 59

بطرف کوفه در روحا و فاروق

153 کشته شدن هفتاد هزار نفر در کوفه کنار فرات که تا سه روز اب خون و از گند اجساد کشته متعفّن باشد

154 اسیر کردن هفتاد هزار دختر بکر که از فرط عفت کف ها و مقتعه های ایشان دیده نمی شد

155 آمدن پرچم های شرقی به کوفه که عدّه ان ها تعلیمات جنگی و نظام ندیده اند و ان پرچم ها نه از پنبه است و نه از کتّان و نه ابریشم سر نیزه هاشان به مهرو خاتم سیّد اکبر خاتم الانبیاء یا علیّ مرتضی است

156 قیام خراسانی است از خراسان

157 قیام مردی از اهل نجران که مسیحی بوده و مسلمان می شود به حمایت ال محمد عليهم السّلام

158 مالک شدن کفار پنج نهر را دجله و فرات و جیحون و سیحون و رود نیل

159 ظاهر شدن دولت زنان و مردان

160 فرمان دار شدن و ریاست کردن جوانان و کودکان

161 خراب شدن مسجد کوفه از عمران

162 پیمان بستن دولت های هم جوار

163 اتش افتادن در حجاز

164 جاری شدن آب در نجف و ان در سال فتح واقع شود

165 ادامه جنگ از ماه صفر تا ماه صفر دیگر

166 وارد شدن بنی قنطو را در شام و فتنه و فساد و خون ریزی ان ها

ص: 60

167 وقوع جنگ شدید غریب و عجیب در حلب

168 خراب کردن حصار ها و فرود گاه ها و پایگاه های شام

169 داخل شدن لشکریان در بعلبک و امان خواستن ایشان

170 توجه بلا ها به نواحى لبنان

171 توجه لشکر های شیطان به شهر های کنعان

172 هزیمت و فرار ان ها با کشتی نجاة از فرات

173 رفتن لشكريان به جزيرة

174 ظهور شخص بی باکی با عده کمی در بصره و کشته شدن او و عِدّه او عربند

175 کشته شدن شخص ارغش و به جای او نشستن پسرش و بقدر یک ساعت طول نکشد که پسرش کشه شود

176 کشته شدن مرد جلیلی بمجردی که فرستاده های مغربی ها در مقابل او برسند

177 قحطی در مصر و کم شدن اب رود نیل و خشکیدن اشجاران

178 پیاده شدن لشکر مغربی ها با تشریفات در مصر

179 گرفتن مسیحی ها روی زمین را

180 صیحه زدن ناقوس در ممالک اسلامی

181 زیاد شدن مرض صرع و دیوانگی در اثر شدت فتنه و پریشانی

182 تکلم کردن شخص قُلدُرِ نفهم که مانند گاو میش است در امور عامه مردم

183 افتادن اتش در نصببین

184 بیعت گرفتن برای سعید سوسی در خوزستان

ص: 61

185 غلبه عرب بر بلاد اَرمنَ و سقلاب

186 ظهور شدت و سختی برای مردم در دولت سلطان و زنان

187 مشوم و فجیع بودن روز بهلول

188 ریاست کردن مردمان پست بی اصل

189 ظهور قحطانی

190 ظهور سیّد هاشمی که پشت کوفه کشته شود

191 ظهور دیلم و تابع شدن اَبَر و گیلان او را و گرفتن ایشان تبریز را و نصب کردن ایشان امیری را در تبریز

192 مضطرب شدن عراق

193 واقع شدن واقعه عجیبی در میان حلوان و همدان

194 واقع شدن جنگ شدید بین حلوان تا نهروان

195 زایل شدن ملک دیلم و از دست او بیرون رفتن

196 مالك شدن یك نفر اعرابی عجمی زبان بعد از دیلم و کشتن او صلحاء و شایستگان را

197 پیاده شدن لشکر در فارس و نصیبين

198 حمله کردن عرب بر عجم و رو اوردن ایشان به اهواز

199 موت فقهاء پی در پی

200 ضایع کردن نماز ها

201 پیروی کردن شهوت ها

202 کم شدن امانت در مردم

203 زیاد شدن خیانت ها

204 رایج شدن شرب مشروبات محرّمه

205 بلند شدن صدا های خصومت و دشمنی در مسجد ها

206 دشنام دادن اولاد بپدران و مادران

ص: 62

207 متروک ماندن مساجد از نماز خواندن در ان به سبب خصومت ها

208 مساجد را جای خوردن طعامات قرار دادن

209 ندانسته حکم کردن قاضی ها

210 زیاد شدن گناهنان و بدی ها

211 کَم شدن کارهای خیر

212 بر داشته شدن برکت از سال و ماه و هفته و روز ها و ساعت ها

213 حلال دانستن زنا و خوردن مسکرات

214 و گفتگو های نا مشروع و رقص ها

215 و اقتسام ساز و نواز ها

216 بلند شدن صدا های فجّار

217 بد گوئی و ننگ و بستن افتراء و سرزنش کردن به علماء

218 خون ریزی بنا حق بین یک دیگر

219 رشوه گرفتن قضاة در حکم

220 مستولی شدن زن بر شوهر خود در جمیع چیز ها

221 ظهور دوله اشرار

222 حلال بودن ظلم در جمیع شهر ها

223 حکومت کردن هر سلطان جائر

224 ریاست خواستن برای فخر کردن بر دیگران و ظلم و جور کردن

225 کفار را مستشار امور قرار دادن

226 مالک شدن کسی که مالک مال نیست

227 مال دیگری را و ان بی دینی پسر بی دینی است

228 رأس و رئیس قرار دادن کسی را که لیاقت ریاست و مداخله در امور عامه ندارد

229 ظاهر شدن بدعت ها و فتنه ها

230 تدریس و تدرس کردن علوم باطله بر خلاف دستور دین و قرأن

232 ذلیل کردن سادات و بزرگان اصیل

ص: 63

233 ظهور الات لهو بزرك و ساز های حرام و امور مشکلات برای ارتکاب خواهش های نفسانی و شهوت رانی

233 خراب شدن شهر ها و خانه ها و عمارات و قصر ها

234 فتنه و فساد دیلم و اهل شاهون و حزب هائی که به ان ها ملحق می شوند و گُرد های کوهستانی ایرانی و عربی از ان چه به قزوین و کاشان و سمرقند وارد می اورند و بعد ازان به شیراز

235 فتنه و فساد اعراب در کوهستان ها

236 فتنه طراطری مذهب ها نسبت باهل هر موز و قلهات

237 خواری و ذلت اهل عمان از دشمن

238 ظهور واقعه مرگ بار در اَوال و صابون که جزیره ایست از بحرین

239 ذلّت و خواری اهل خراسان

240 ذلت و خواری اهل فرنگ یعنی فرانسه از اعراب

241 قتل و غارت و خون ریزی شدید در سند و هند

242 کشتار عظیم در جزیره قیس

243 وقایع فجیعه در بحرین

244 کشته شدن یکی از اکابر عرب در خانه اش و بعد از ان خروج عجم است بر عَرَب

245 جنگ های عدیده در میان اهل خطّ

246 مبتلا شدن بصره به قحطی شدید

247 وقوع فتنه ای شدید در قزوین و اراک

248 ضعیف شدن سلطان روم و تسلط عرب بر ان ها

249 حمله رِی به بغداد

250 بیعت با کودک

ص: 64

251 وضع شدن جرائم

252 مقابله مسلمین با یهود

253 مشرک شدن قبیله ای از مسلمین

254 کثرت خطباء منابر

255 ركون علماء بولاة

256 تعلم فقه برای غیر خدا

257 تفقه علماء برای حلال کردن دینار و درهم

258 فتوی دادن به غیر از ان چه خدا فرموده

259 تجارت کردن به قران

260 قرار دادن حق برای اشرار امّت

261 کم شدن علماء حقیقی

262 زیاد شدن علماء ضلالت

263 کینه علماء دینی در دل گرفتن

264 سرزنش کردن و بد گوئی کردن به علماء

265 کشتن علما را مانند کشتن دزدان

266 شصت نفر دروغ گو ادعای نبوت کنند

267 دوازده نفر ادعای مهدوّیت کنند

268 سلطان و قران با هم قتال کنند

268 سلطان و قران با هم قتال کنند و از هم جدا شوند

269 تعطیل احکام دین برأی دادن

270 قران را در ساز ها و نواز ها گرفتن

271 خراب شدن جزیره از ترک

272 خراب شدن ترک از صاعقه

273 خراب شدت سند از هند

274 خراب شدن هند از چین

275 خراب شدن چین از رمل

276 خراب شدن حبشه از زمین لرزه

277 خراب شدن عراق از قحط و

278 خراب شدن بصره از عراق

ص: 65

279 خراب شدن مصر از خشک شدن رود نیل

280 خراب شدن مکّه از حبشه

281 خراب شدن مدینه از سیل خراب شدن یَمَن از ملخ

383 خراب شدن اُبُلّهَ از حصار

284 خراب شدن فارس از گدایان دیلم

285 خراب شدن دیلم از اَرمَن

286 خراب شدن ارمن از جرز

287 ایمن بودن مصر از خرابی تا این که

288 بصره خراب شود

289 خراب شدن بغداد از سفیانی

290 ممنوع شدن شام از وارد شدن پول و جنس در ان از طرف روم

291 ممنوع شدن عراق از دینار و حبس از طرف عجم

292 ممنوع شدن حج تا سه سال

293 اوردن چیزی از مشرق و چیزی از مغرب تا امت پیغمبر را متلون کند

294 مردن حق و رفتن اهل ان

295 کهنه شدن قرآن و احداث کردن چیزی که در ان نیست و تاویل برای کردن

296 سرنگون شدن دین هم چنان که ظرف اب سرنگون شود

297 مرد ها به مرد ها اکتفا کنند در فجور و زن ها بر زن ها

298 مرد ها شبیه زنان شوند و زنان شبیه به مردان

299 خوشحال شدن کافر به ان چه در مؤمن از سختی می بیند

300 مردم را امر به ترک حج کنند

301 جوانان خودشان را مانند زنان زینت کند

ص: 66

302 مردان بر سر پسران غیرتت کشند هم چنان که بر سر زنان غیرت کشند

303 مردان گیسوان خود را شانه کنند هم چنان که زنان گیسوان خود را شانه زنند

304 بیش تر مردم بهترین خانه هاشان خانه باشد که در ان فسق و فجور بیش تر شود

305 زن وادار کند شوهر خود را که با مردان لواط کند

306 زنان را به زنا دادن مدح کنند

307 مؤمن حقیر و ذلیل و خوار شود

308 حکام و اولياء امور کفّار را به خود نزدیک کنند و اهل خیر را از خود دور کنند

309 ریاست و ولایت را به کسی دهند که خودشان می خواهند

310 محارم خود را نکاح کنند

311 مرد را به تهمت بکشند

312 مرد زن و دختر خود را کرایه دهد به پست ترین طعام و شراب

313 ایمان های مردم به خدا ربانی و دروغ باشد

314 ساز و نواز و لهویات زیاد شود و کسی منع نکند یا جرئت نکند که منع کند

315 از ترس این که مبادا سادات و شرفاء عزیز شوند ان ها را ذلیل کنند

316 محبوب ترین مردم در نزد ایشان کسی است که بد گوئی از خانواده ال محمد کند

317 کسانی که از دوستان ال محمدند به ان ها دروغ گویند و شهادت ایشان را قبول نکنند

ص: 67

318 شنیدن قرآن به گوش ها سنگین شدن

319 شنیدن باطل به گوش ها اسان شدن

320 اکرام کردن همسایه همسایه خود را از ترس زبانش

321 راست گوترین مردم در نزد مردم ان که دروغگو تر است باشد

322 طلب کردن حج و جهاد برای غیر خدا

323 خرابی از آبادی زیاد تر شدن

324 کم فروشی کردن و زیاد گرفتن در کیل و وزن

325 استخفاف به خون ریزی

326 مشهور کردن مرد خود را به بد زبانی تا ان که از او بترسند و کار ها به او رجوع شود

337 استخفاف به نماز کنند

328 میت را از قبر بیرون اوردن و اذیت کردن و فروختن کفن او

329 زیاد شدن هرج و مرج

330 صبح کردن مرد در حال مستی و داخل شب شدن در حال مستی

331 نکاح کردن به بهائم

332 رفتن مرد به مصّلی و بر گشتن او در حالی که لباس نداشته باشد

333 سخت شدن دل ها و خشک شدن چشم ها

334 سنگین شدن ذکر بر گوش هاشان

335 از طریق باطل و حرام کسب کردن

336 اعمال خیر را برای نمایشی به جا اوردن

337 حج کردن ثروتمند ها برای تماشا و گردش و استراحت

338 حج کردن اوساط برای تجارت کردن

339 حج کردن فقرا برای ریا و سمعه و گدائی کردن

340 میل کردن مردم به هر طرفی که غلبه با او باشد

ص: 68

341 طالب حلال مذمت کرده شود

342 طالب حرام مدح کرده شود و بزرگ باشد

343 در حَرَمین عمل کنند چیزی را که خدا دوست ندارد و کسی ایشان را منع نکند

344 علانیه عمل قبیح کنند و کسی نهی نکند

345 در مکه و مدینه الات لهو و ساز و نواز ظاهر شود و غنا خواندن شایع شود

346 امر به معروف و نهی از منکر کننده را سرزنش و ملامت کنند و او را نصیحت کنند که نکند

347 برای کردن عمل زشت انتظار شب شدن نکشند

348 مردم از روی هم چشمی به اهل شر اقتداء کند

349 راه خیر بسته و راه شر باز شود

350 میّت را به استهزاء بلند کنند و کسی دنبال خبازه او فزع نکنند

351 در هر سال بدعت ها و شرّ زیاد شود

352 مردم در مجالس تابع اغنیاء شوند

353 به محتاج برای خنده کردن عطا دهند

354 غیبت کردن به نظر هاشان ملیح باشد

355 زنا و لواط شایع شود

356 دروغ گوترین مردم را راست گو دانند

357 سعایت پیش ظالم و سخن چینی ظاهر شود

358 مساجد زینت کرده شود

359 قرآن ها و كتاب ها زیور و اب طلا کاري شود

360 مرد به رفتن پیش زن سرزنش شود

ص: 69

361 ایات در اسمان ظاهر شود و مردم نترسند

362 مردم مانند حیوانات روی یک دیگر جستن کنند و کسی منع نکند از ترس مردم

363 مال زیاد در غیر طاعت خدا مصرف کنند

364 مال کم را در طاعت خدا مصرف نکنند

365 فرزندان عاق پدران و مادران شوند

366 فرزندان استخفاف پدران مادران کنند

367 فرزند افتراء به پدر خود بندد

368 و در حق پدر و مادر نفرین کند

369 و به مرگ ایشان شاد شود و ان ها

370 را بیازارد و بزند و دشنام دهد

371 مرد اگر روزی بر او بگذرد که گناهی نکرده باشد در ان از فسق و فجور و کم فروشی در کیل و وزن یا غش در معامله یا خوردن مسکرات محزون و غمناک باشد

372 سلطان احتکار طعام کند

373 خوردنی زیاد و فراوان باشد ولی به دست مردم نیاید مگر به گران ترین بهاء

374 با اموال ذو القربی قمار بازی کنند

375 اموال ذوى القربي را به مصرف ساز و نواز و لهو و لعب رسانند و با ان شراب خورند

376 به شراب مداوا کنند و برای بیمار توصیف کند تا به ان استشفا دهند

ص: 70

377 مردم در امر به معروف و نهی از منکر نکردن همه با هم یکسان شوند

378 وزیدن باد بر پرچم منافقین و غلبه اهل نفاق

379 پرچم اهل حق جنبش نکند

380 قبور ائمه را به گلوله خراب کنند

381 روزنامه های پراکنده مختلف

382 که هر کدام اسمی دارد در میان مردم شایع شود

383 اذان گفتن به اجرت و فرد باشد

384 اجتماعات در مساجد زیاد شود ولی نه از برای خدا و عبادت بلکه برای غیبت کردن و گفتن سخنان دنیوی

385 مست امام جماعت شود

386 هر که مال یتیم خور است به صلاح و درستی معرفی شود

387 امین خیانت کار و خیانت کار امین شود

388 ميراث را ولاة وحكام برای اهل فسق و فجور مقرر کنند

389 طلاق گفتن زیاد شود

390 کسانی که اولاد ندارند از بی اولادی خوشحال شوند

391 یک دسته برای دین گریه کنند و یک دسته برای دنیا از شدت فشار و سختی که می بینند

392 هلاکت مرد به دست زن و بچه و پدر و مادر و خویشان و همسایگان او باشد که او را سرزنش و ملامت کنند به تنگی معیشت تا ناچار وارد علی شود که هلاکت او در ان باشد

393 شهرها به هم نزدیک شود

394 بازار ها به هم نزدیک شود

395 قسم خوردن به ناحق زیاد شود

396 مردم به غیر خدا قسم خورند

ص: 71

397 از مردم رأی ها گرفته شود

398 غلق و اضطراب مردم زیاد شود

399 كسب ها و تجارت ها کساد شود

400 بازار ها تعمیر و زینت کرده شود

401 بنا ها محکم ساخته شود

402 بنا های عمارات و قصر ها طولانی و بلند ساخته شود

403 کودک ها کرسی نشین شوند

404 معاملات اضطراری زیاد شود

405 شهادت ها برای هم دیگر قرض داده شود

406 ربا گرفتن کسب آن ها شود

407 ازدواج ها برای مال و عنوان شود

408 پست ترین مردم بر مردم رئیس شوند

409 نویسندگان دولتی زیاد شوند

410 شُرطي ها و لشكري ها زیاد شود

411 مسلمانان به کفّار فروخته شوند

412 تجار و صنعت گر ها در تجارت و صنعت خود دروغ گویند

413 شریک با شریک خود دروغ گوید و خیانت کند

414 مردمان متقلب و ریا کار زیاد شوند

415 مردمان شرافت مند و نجیب ذلیل و خوار شوند

416 مردم در کار های خود سرگردان شوند

417 مردم نه مسلمان باشند و نه نصرانی

418 حیا و عفت از مردم بر داشته شود

419 اختلاف در دین و مذهب زیاد شود

ص: 72

420 مردم مانند اشخاص تازه مسلمان شوند

421 تغلّب و تزویر زیاد شود

422 دین به دنیا فروخته شود

423 تعارفات دروغی زیاد شود

424 مسلمان به هم دیگر که می رسند سلام نکنند مگر از روی اشنائی و شناسائی یا احتیاج

425 مردم تابع لغزش های علماء شوند

426 از علماء حقه فرار کنند

427 عالم را به لباس خوب شناسند نه به زهد و تقوى و علم

428 زن ها را قبله خود قرار دهند

429 مردم در فکر شکم و فرج خود باشند

430 کوچک ها احترام بزرگ تران را نگاه ندارند

431 بزرگ تر ها بر کوچک ترها رحم نکنند

433 دین را الت دنیای خود قرار دهند

433 به قران تجارت کنند

434 قمار بازی کردن زیاد شود

435 دشنام دادن شعار ایشان شود

436 مردم راغب به دنیا شوند

437 در ذات خدا فکر و تعمق کنند

438 بالای منبر ها امر به تقوی کنند و گوینده به ان عمل نکند

439 ماه ها ناقص شود

440 ماه ها بزرگ نماید و بعضی از

441 ماه ها دیده نشود تا مردم از فيض عید فطر و عرفه محروم شوند

442 رکوع و سجود ها برای جلب نان و پول شود

443 عجب و کبر و خود بینی و خود پسندی در مردم ظاهر و زیاد شود

444 مؤمن در میان شان ذلیل تر از

ص: 73

از هر کسی باشد

445 خروج عوف مسلمی از جزیره کویت یا تکریت و کشته شدن او در مسجد دمشق

446 خروج شعیب بن صالح از سمرقند

447 منکر معروف و معروف منکر گردد

448 زینت کردن مردان به طلا و حریر

449 غلبه هند بر سند

450 غلبه قفص بر سعير

451 غلبه قبط بر اطراف مصر

452 غلبه اندلس بر اطراف افریقا

453 غلبه حبشه بر یمن

454 غلبه ترک بر خراسان

455 غلبه روم بر شام

456 غلبه اهل ارمنیّه به ارمنیه

457 بلند شدن صدا در عراق به هتک حجاب

458 و بر داشتن بکارت دختران

459 قیام مردی از قم که مردم را دعوت به حق و با او باشند جماعتی از مردان که دل هاشان مانند پاره های اهن است در محکمی

460 پادشاه عجم از عجم الترک وزیر و والی گیر

461 انداختن اثار قران در پشت سر

462 استعمال ظرف های طلا و نقره

463 شایع شدن گرفتن ساز ها و نواز ها و خوانندگی ها و رقاصی زنان در همه جا

464 بلند گذاشتن جوانان و مردان گیسوان جلو سر خود را

465 سر برهنه راه رفتن جوانان و مردان

466 ظهور کلاه های ترک دار بند دار و کلاه های اهل شرک در مسلمانان وكلاه ها بين المللي

ص: 74

467 زنار بر کمر بستن مسلمانان

468 بستن قلاد ها بر گردن ها با تکمه طلا

469 مردان صورت های خود را صاف و برّاق کنند

470 جامه های کوتاه و تنگ و نازک پوشیدن مردان

471 پس گرفتن روم ان چه را که از او گرفته شده

472 پس گرفتن روم ان چه را که از او گرفته شده

473 کشتگان و مجروحین را با هم دفن کردن

474 فرو رفتن بصره به زمين

475 پوشیدن جامه های بافته بی دَرز

476 ظاهر شدن معادن بسیار که به دست مردمان رزل پست افتد

477 کندن و تونل زدن بعض از كوه ها

478 ظهور اختراعات بزرگ

479 کنده شدن کوه ها پیش از صیحهء اسمانی

480 ظاهر شدن لباس های مخصوص برای پوشیدن زن ها

481 رواج یافتن سرود هائی که اخرا و از ان مانند صدای خَر کشیده شود

482 رإی گرفتن زن ها از عموم مردم در امور عامّه

483 خروج قومی از سمت مشرق که قاری قران باشند با ریش های تراشیده که مانند خوارج از دین بیرون باشند و قتل ان ها بر مسلمانان واجب باشد

484 زینت کردن دیوار ها و خانه ها را به روغن مالی و نقاشی و رنگ ها

ص: 75

که بیش تر از این علامات که ذکر شد ظاهر شده و بعضی از ان ها مردّد میان قیامت صغری است که ظهور مهدی علیه السّلام باشد و قیامت کبری و معدودی از آن ها هنوز ظاهر نشده و این ها در ظرف سه چهار سال پی در پی پیش از ظهور یا کم تر همه ان ها ظاهر خواهد شد به خصوص در یک سال پیش از ظهور که تمام علامات حتمیّه در ان صورت می گیرد بلکه از ماه رجب سال قبل از ظهور تا ماه محرمی که ظهور واقع می شود در ظرف مدت هشت ماه تماما صورت می گیرد ﴿ وَ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ اِلْهِ اَلطَّيِّبِينَ اَلطَّاهِرِينَ ﴾

بَخش دوُّم : دَر ذکر ایات قرانیه مشعره بر عَلامات ظهور

اشاره

سوره بقره آیه 150 می فرماید ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الاِنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴾

در کتاب اکمال الدّین از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت ﴿ سَمِعْتُ ابا عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ سَلاَمٌ يَقُولُ ان لِقِيَامِ اَلْقَائِمِ علاماتٍ تكون مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ جَعَلَني اَللَّهُ فِدَاك قال قول اللّه عزّ و جلّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يعنى اَلْمُؤْمِنِينَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ بَشِئَ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلاِمْوَالِ وَ اَلاِنْفِسِ

ص: 76

وَ اَلثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ اَلصَّابِرِينَ قَالَ نبلوهمْ بَشِئَ مِنَ اَلْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلاَنٍ فى اَخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَ اَلْجُوعِ بِغَلاَءِ اسْعَارِ هِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلامْوَالِ قَالَ كَسَادُ التِّجَارَاتِ وَ قلَّةِ الْفَضْلِ و نَقْصٍ مِنَ الانَفسِ قالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَ نَقْصٌ مِنَ الثَّمَراتِ قِلَّةِ رَيْعِ ما يُزْرَعُ وَ بَشِّرِ اَلصَّابِرِينَ عِنْدَ ذَلِكَ بِهِ تَعْجِيلَ خُرُوجِ اَلْقَائِمِ ﴾

یَعنی

گفت شنیدم از ابی عبدالله یعنی حضرت صادق علیه السّلام که فرمود برای قیام قائم علاماتی می باشد از جانب خدای عز و جل که می فرماید و هر اینه می ازمائیم شما را یعنی مؤمنین را پیش از بیرون آمدن قائم به چیزی از ترس از پادشاهان بنی فلان در اخر سلطنت ایشان و گرسنگی به علّت گرانی اسعار ایشان و کم شدن مال ها فرمود کسادی تجارت ها و کمی زیادتی نفع بردن و کم شدن نفس ها فرمود یعنی مرگ بسيار با سرعت و كمى میوه ها یعنی کم ریع و برکت شدن ان چه که کشت و کار می کنند و بشارت ده صبر کنندگان در این هنگام را به شتاب کردن قائم بیرون آمدن

تَبصره از این به مباركة و حَدیثِی که حضرت صادق علیه السّلام در تاویل ان بیان فرموده نکات و مطالبی استفاده می شود اوَّل ان که مؤمنین به این پنج بلاء پیش از قیام قائم ازمایش می شوند تا ان هائی از ایشان که صبر می کنند و ثابت در ایمان می مانند شناخته شوند دَوُّم ان که این پنج

ص: 77

بلاء ترس و گرسنگی و کم شدن مال ها و نفس ها و میوه ها و محصولات ایشان است

سِوُّم ان که بروز و ظهور و ابتلاء مؤمنين به اين پنج بلاء پیش از خروج قائم عليه السّلام است چهارم حدوث و ظهور این بلا ها در زمان آخرین سلطان بنی امیّه است که سفیانی باشد یا بنی عباس که عبدالله باشد هر کدام از ایشان که باشند مصادف و مقارن با یکدیگرند چنان که در بخش های بعد شرح داده می شود پَنجُم ان که بلای گرسنگی به واسطه گرانی اسعار است که سطح و بها اجناس گران شود و بالا رود و مؤمنین دست تنگ شوند و راه دخل و انتفاع بر ان ها بسته شود به نحوی که قدرت خریدن نداشته باشند شِشُم ان که صبر کنندگان در این پنج بلاء مورد بشارت خدا هستند به سرعت یافتن در خروج قائم

سُورة ال عمران

ایه 176 ﴿ مَا كَانَ اَللَّهُ لَيَدَا اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا اِنْتم عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ اَلْخَبِيثَ مِنَ اَلطَّيِّبِ ﴾ در تفسیر عیاشی از عجلان بن صالح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود ﴿لاَ تُمْضَی اَلْأَیَّامُ وَ اَللَّیَالِی حَتَّی یُنَادِیَ مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ یَا أَهْلَ اَلْبَاطِلِ اِعْتَزِلُوا فَیُعْزَلُ هَؤُلاَءِ مِنْ هَؤُلاَءِ، وَ یُعْزَلُ هَؤُلاَءِ مِنْ هَؤُلاَءِ قَالَ: قُلْتُ أَصْلَحَکَ اَللَّهُ: یُخَالِطُ هَؤُلاَءِ هَؤُلاَءِ بَعْدَ ذَلِکَ اَلنِّدَاءِ؟ قَالَ کَلاَّ إِنَّهُ یَقُولُ فِی اَلْکِتَابِ : ما کانَ اَللّهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾ ﴿ الایة ﴾

ص: 78

یَعنی نمی گذرد روز ها و شب ها تا این که منادی از اسمان ندا کند که ای اهل حق کنار بروید و ای اهل باطل کنار بروید پس جدا می شوند و کناره می گیرند اهل حق از اهل باطل (راوی گفت گفتم) اصلحات الله بعد از این این دو دسته با هم مخلوط می شوند فرمود حاشا که مخلوط شوند خدا در کتاب خود می فرماید نمی باشد خدا که بگذارد مؤمنین را بر این حالتی که شما بر ان هستند تا ان که تمیز دهد نا پاک را از پاک

تَبصرة از این ایه مبارکه چند نکته استفاده می شود و هم چنین از حَدیثِ اوَّلَ ندای اسمانی و این ندا غیر از صیحه ایست که در بیست و سوم ماه رمضان بلند می شود که از علائم حتمیّه است و نداء منحصر به صیحه اسمانی مخصوص نیست بلکه ان چه از احادیث و اخبار فهمیده می شود چندین مرتبه در نزدیکی صدا ها از آسمان شنیده می شود به عبارات مختلفه چنان چه بعد از این در این کتاب ذکر خواهم کرد

دَوُّم ان که دو دسته حق و باطل از هم جدا می شوند سِوُّم ان که جدا شدن ایشان برای امتحان و ممتاز شدن پاک و نا پاکست از یک دیگر چَهارُم ان که پس از ان که به ندای اسمانی از هم جدا شدند دو مرتبه مخلوط به یک دیگر نخواهند شد

تَکمیل تاویل ایه اوَّل

از سوره بقره که قبل از این ایه ذکر کردم و این ایه ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ شَيْء ﴾ است تا اخر در غیبت نعمانی به سند خود از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده

ص: 79

﴿ لا بُدَّ اَنْ يَكُونَ قُدَّامَ الْقَائِمِ سَنَةٌ يَجُوعُ فِيهَا اَلنَّاسُ وَ يُصِيبُهُمْ خَوْفٌ شَدِيدٌ من الْقَتْلِ وَ نَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الاِنْفُسِ وَ اَلثَّمَرَاتِ وَ انَّ ذَلِكَ فِى كتاب اللّه لَبَّيَّينِ ثُمَّ ملا هَذِهِ الايَة وَ لِيَكُونَكُمْ بِشَى﴾ الى اخر الایة

یَعنی نا چار است از این که بوده باشد پیش از قیام قائم سالی که گرسنه شوند در ان مردم و برسد ایشان را ترس سختی از کشته شدن و کم شدن مال ها و نفس ها و میوه های و این در کتاب خدا است که بیان می فرماید پس حضرت ایه مبارکه و لنبلونکم را تا اخر تلاوت فرمودند

تَبصِرَة از این حَدیثِ نیز استفاده می شود که وقوع این علامت های پنج گانه پیش از قیام قائم است و از کلمه مبارکه لابدّ چنین می نماید که این علامات واقع شدنش اگر حتمی نباشد قریب به حتم است

حَدیث دیگَر

نیز در غیبت نعمانی به سند خود از جابر جعنی روایت کرده که گفت پرسیدم از ابى جعفر محمد بن على عليهما السّلام از فرموده خدای تعالی ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ تا اخر ايه فَقَالَ يَا جَابِرُ ذَلِكَ خَاصُّ وَ عَامٌ فَاِمّا اَلْخَاصُّ مِنَ اَلْجُوعِ بِالْكُوفَةِ یَحُضُ اَللَّهِ بِهِ اَعْدَاءَ اَل مُحَمَّدٍ فَيُهْلِكُهُمْ وَ امّا اَلْعَامُّ فِي اَلشَّامِ يُصِيبُهُمْ خَوْقٌ وَ جُوعٌ مَا اِصَابَ قَطُّ وَ اَمَّا اَلْجُوعُ فَقَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ امّاً اَلْخَوْفَ مُبَعَّدَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ ﴾

یَعنی فرمود این جابر این پنج بلا خاص است و عام است پس امّا خاص از گرسنگی

ص: 80

در کوفه مخصوص می گرداند خدا بأن دشمنان ال محمّد علیهم السّلام را پس هلال گرداند ایشان را و امّا عام از ان در شام رو دهد می رسد ایشان را ترس و گرسنگی که هرگز به ایشان نرسیده باشد اما گرسنگی پیش از قیام قائم علیه السّلام رخ می دهد و امّا ترس بعد از قیام قائم علیه السّلام است

سُوره نِسآء

ایه 47 ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَرَدَّهَا عَلَى ادِّبَارِ هَا ﴾ یعنی ای کسانی که کتاب به ایشان آورده شده ایمان بیاورید به ان چه به تدریج فرو فرستادیم که تصدیق کننده باشد هر ان چه را که با شما است پیش از ان که محو گردانیم رو هائی را پس بر گردانیم ان رو ها را بر پشت های ایشان

دَر تفسیر عيّاشي و اختصاص طبرسی و غیبت نعمانی به سند های خود از جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند در حَدیثِ طویلی که تمام ان را بعد از این در این کتاب ذکر می کنم که جمله از ان مربوط به تاویل این ایه است می فرماید ﴿ فَلاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلاَّ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُم في أَقْفِيَتِهِم وَهُم مِن كَلب وَ فَیهُمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الاية ﴾ یعنی پس رهائی نمی یابد از ایشان مگر سه نفر که بر می گرداند خدا رو های ایشان را به پشت سر هاشان و ان ها از کلبند و ایه در حق ایشان نازل شده

تَبصَرة مراد از ان هائی که کتاب برای ایشان اورده شده عام است شامل یهود و نصاری و مسلمین هر سه می شود و ان جماعتی که این سه نفر از ایشان رهائی می یابند

ص: 81

لشکر سفیانی ملعونند که در زمین بیدا میان مدینه و مکه به زمین فرو می روند الا این سه نفر که از بنی کلب و قبیله سفیانی هستند خدا رو های آن ها را به عقب بر می گرداند تا یکی از ایشان به مکه رود و بشارت به امام زمان دهد به فرو رفتن لشکر سفیانی به زمین و یکی به مدینه بر گردد و یکی به شام رود و به سفیانی خبر دهد و این از علامات حتمیه است که البته تا صورت نگیرد امام زمان ظاهر نگردد

سُوره اَنعام

ایه 2 ﴿ ثُمَّ قُضِيَ اَجِلاً وَ اجَلٌ مُسَمًى عِنْدَهُ ثُمَّ اِنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴾ غیبَةَ نعمانی و الزام الناصب حمران بن اعین از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت در تفسیر این ایه فرمود ﴿ انهمَا اجْلانِ اَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ اجِلٌ مَوْقُوفٌ قَالَ لَهُ حُمْرَانُ مَا الْمَحْتُومُ قَالَ اَلَّذِي لاَ يَكُونُ غَيْرُهُ قَالَ وَ مَا اَلْمَوْقُوفُ قَالَ هُوَ الَّذِى لِلَّهِ فَهْدُ الْمُشِيرِ قَالَ حُمْرَانُ الَّتِى لاَرَجْوَ اَنْ يَكُونَ اجَلُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَوْقُوفِ فَقَالَ ابُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَ وَ اللهِ انه مِنَ اَلْمَحْتُوم ﴾

یَعنی فرمود مراد از دو مدت مدّت محتوم و مدت موقوف است حمران عرض کرده به حضرت که مدّت حتم شده کدام است فرمود انست که غیر از ان نباشید عرض کرد مدّت موقوف کدام است فرمود ان مدتی است که موقوف است به مشیت و خواستن خدا یعنی اگر خدا بخواهد می شود و اگر نخواهد نمی شود حمران عرض کرد به درستی که من امید دارم که مدّت سفیانی از مدت های موقوف به مشیت باشد یعنی حتمی نباشد فرمود

ص: 82

نه به ذات خدا قسم است که آن از مدت حتم شده است یعنی از علامات حتمیه ایست که باید صورت گیرد

سُوره اَنعام

ایه 37 ﴿ قُلِ ان اللَّهَ قادِرٌ عَلَى اَن يُنْزِلَ ايَّةً وَ لَكِن اكثَر هُم لاَ يَعْلَمُونَ ﴾

در تفسیر قمی در روایت ابى الجارود از حضرت باقر علیه السّلام در تفسير این اہر مبارکه گفته است ﴿ سَيُرِيكُمْ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ اِيَّاتِ مِنْهَا دابتُرُ اَلاَرْضُ وَ فِي الدَّجَّالِ و نُزُولِ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ وَ طُلُوعُ اَلشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا﴾ یعنی زود باشد که بنماید شما را در اخر زمان نشان هائی که از آن ها است دابّة الارض و دجّال و فرود آمدن عیسی پسر مریم و در امدن افتاب از مغرب خودش

تَوضیح در این حَدیثِ چهار نشانه که از حتمیاتست حضرت باقر علیه السّلام خبر داده يكى بيرون امدن دابة الارض و يكى خروج دجّال و يكى نزول عیسی و یکی بیرون آمدن افتاب از مغرب خود که هر یک از این چهار ایت بعد از این به تفصیل شرح داده می شود و در بعضی از احادیث وارد شده که مراد از طلوع افتاب از مغرب خود وجود مبارک امام زمانست چنان چه بعد از این نقل می شود و مراد از جمله اکثرهم لا یعلمون در ایه مبارکه چنان چه در تفسیر قمی ذکر شده اینست که یعنی بیش تر از مردم نمی دانند که وقتی این ایت امد و ایمان نیاوردند به ان هلاک خواهند شد

سُوره اَنعام

ایه 65 ﴿ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلَى اَنْ يَبْعَثُ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ اَوْ مَنَّ تَحْتَ

ص: 83

ارجلكم اِوْ يَلِبْسَ كُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم باس بَعْض انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآياتِ لَعَلَّهُم يَفقَهُون ﴾ یعنی بگو ای پیغمبر او است خدائی که توانا است بر این که بر انگیزاند بر ضرر شما شکنجه و عذاب را از بالای سَرهای شما یا از زیر پا های شما یا به جان هم دیگر اندازد شما را و بچشاند بعضی از شما را اسیب بعضی فکر کن که چگونه تغییر می دهیم نشان های خود را که تا شاید ایشان بفهمند

دَر تفسَیر قمیّ است که مراد از عذاب بالای سر سلطان جائر است و مراد به عذاب از زیر پا مردمان پستی هستند که هیچ خیری در ان ها نیست و مراد از یلبسکم شیعاً عصبیّت است و مراد از یذیق بعضکم باس بعض بد همسایه بودنست

وَ نیز در روایت ابی الجارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ هُوَ اَلدُّخَانُ وَ اَلصَّیْحَهُ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ وَ هُوَ اَلْخَسْفُ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ هُوَ اِخْتِلاَفٌ فِی اَلدِّینِ وَ طَعْنُ بَعْضِکُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ وَ هُوَ أَنْ یَقْتُلَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ کُلُّ هَذَا فِی أَهْلِ اَلْقِبْلَه﴾

یَعنی مراد از غذاب بالای سر شما دودی تیره و صیحه اسمانی است و یا عذاب از زیر پای شما فرو رفتن به زمین است و فرقه فرقه شدن شما اختلاف ظاهر شدن در دین شما است و طعن زدن بعضی از شما است بر بعض دیگر و چشیدن بعضی از شما اسیب بعض دیگر را مراد اینست که بکشد بعضی از شما بعض دیگر را و همه این ها در اهل قبله ظاهر می شود

ص: 84

و در جامع الاخبار در ضمن خبری که جابر بن عبدالله انصاری در حجة الوداع از رسول خدا صلى الله علیه واله روایت کرده تاویل شده است عذاب این آیه به ریح حمراء همراه یعنی باد سرخ و به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن چنان چه ان خبر طولانی را در این کتاب خواهی دید

مُؤلفّ نا چیز گوید ممکن است عذابی که در این ایه شریفه ذکر شده عذاب خدائی باشد از قبیل صاعقه و صیحه اسمانی و باد های مخالف و سخت و باریدن باران های خراب کننده و تگرگ و برف های هلاک کننده باشد و ممکن است عذابی باشد که خدای تعالی به دست بشر ایجاد کند از قبیل الات اسلحه های جنگی هوائی از قبیل طیارات جنگی و اِعمالّ گاز های اَتمی و نارِنجک ها و موشک ها و گاز های کهربائی و امثال ان ها و اما عذاب از زیر پا نیز ممکن است خدائی باشد و ممکن است به دست بشر به تقدیر خدای قادر ایجاد شده باشد اما خدائی از قبیل زلزله و به زمین فرو رفتن و اتش فشانی و غرق شدن و اما خلقی از قبیل مین گذاری و طغیان اب ها باشد و الله اعلم

سَوره یَونسُ

ايه 24 ﴿ حَتَّى اِذا اَخَذَتِ الاَرْضَ زُخْرُفَها وَ اَزَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ ﴾

ص: 85

غیبت نعمانی از محمد بن بشیر از محمد حنفیّه رضى الله عند روایت کرده که فرمود ﴿ نَّ قَبْلَ رَایَاتِنَا رَایَهً لِآلِ جَعْفَرٍ وَ أُخْرَی لِآلِ مِرْدَاسٍ فَأَمَّا رَایَهُ آلِ جَعْفَرٍ فَلَیْسَتْ بِشَیْ ءٍ وَ لَا إِلَی شَیْ ءٍ فَغَضِبْتُ وَ کُنْتُ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ قَبْلَ رَایَاتِکُمْ رَایَاتٍ قَالَ ای وَ الله إِنَّ لِبَنِی مِرْدَاسٍ مُلْکاً مُوَطَّداً لَا یَعْرِفُونَ فِی سُلْطَانِهِمْ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ سُلْطَانُهُمْ عِبَرٌ لَيْسَ فِيهِ يُسْرِيدٌ نُونٌ فِيهِ اَلْبَعِيدُ وَ يُقْصُونَ فِيهِ اَلْقَرِيبَ حَتَّى إِذَا أَمِنُوا مَکْرَ الله وَ عِقَابَهُ وَ اِطْمَأَنُّوا وَ ظَنُّوا أَنَّ مُلْکَهُمْ لاَ یَزُولُ صِیحَ فِیهِمْ صَیْحَهٌ فَلَمْ یَبْقَ لَهُمْ رَاعٍ یَجْمَعُهُمْ وَ لاَ دَاعٍ یُسْمِعُهُمْ وَ لاَ جَمَاعَةٌ يَجْتَمِعُونَ اليهَا وَ قَدْ ضَرَبَهم اَللَّهُ مَثَلَهُ (و قد ضرب الله مثلهم) فِى كِتَابِهِ ﴾

﴿ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها اَتَّاها اَمْرُنا لَيْلاً اَوْ نَهاراً (الايه) ثُمَّ حَلَفَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَنَفِیَّهِ بِاللَّهِ أَنَّ هَذِهِ اَلْآیَهَ نَزَلَتْ فِیهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدَّثْتَنِي عَنْ هَؤُلاَءِ وَ بِأَمْرٍ عَظِیمٍ فَتًى يَهْلِكُونَ فَقال وَ بَجَدٍ يَا مُحَمَّدُ اِنَّ اَللَّهَ خَالَفَ عِلْمُهُ وَقْتَ المُوقِنِين انَّ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَدَّ قَوْمَهُ ثَلاَثِينَ يَوْماً وَ كَانَ فِي عِلْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زِيَادَةَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ لَمْ يُجْزِيهَا مُوسَی أفَكفر قَوْمَهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ لَمَّا جَازَ عَنْهُمُ الْوَقْتُ وَ اَنْ يُوكِنَ وَ عَدَّ قَوْمَهُ اَلْعَذَابَ وَ كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ اَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ مِنْ اَمْرِهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ لَكِنْ اذا رَأَيْتَ اَلْحَاجَةَ قَدْ ظَهَرَتْ وَ قَالَ اَلرَّجُلُ بِتُّ اَللَّیْلَهَ بِغَیْرِ عَشَاءٍ وَ حَتَّی یَلْقَاکَ اَلرَّجُلُ بِوَجْهٍ طَلِق فَاِذا جِئْتَ تَسْتَقْرِضُهُ قَرْضاً لَقِیَکَ بِغَیْرِ ذَلِکَ اَلْوَجْهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقَعُ اَلصَّیْحَهُ مِنْ قَرِیبٍ﴾

ص: 86

یَعنی به درستی که پیش از پرچم های ما پرچمی برای ال جعفر هَست و ان چیزی نیست و به چیزی نمی رسد و رایت و پرچم دیگری برای ال مِرداس است پس من خشمگین شدم و من از کسانی بودم که نزدیک ترین مردم بودم به ان جناب پس گفتم فدایت شوم پیش از پرچم های شما پرچم ھائی هست فرمود اری و الله برای ال مِرداس مُلک پا بر جائی هست که نمی شناسند در مدّت سلطنت خود چیزی از خوبی را سلطنت شان مشکل است و اسان نیست در ان دور را نزدیک می کنند و نزدیک را دور تا این که از مکر خدا ایمن می شوند و از عقاب او و چنین اطمینان پیدا می کنند که ملک شان زایل شدنی نیست که ناگاه بر ایشان صیحه ای زده شود که باقی نمی ماند در ایشان رعایت کننده ای که ان ها را جمع کند و نه خواننده ای که بشواند ایشان را و نه جماعتی که دور ان ها جمع شوند و خدا مثل ان ها را در قران بیان کرده حتی اذا اخذت تا اخر ایه تا این که بگیرد زمین زینت خود را و زینت کرده شود و اهل ان گمان کنند که توانائی بر هر چیزی دارند که ناگهان امر و فرمان ما ایشان را می گیرد در شب یا روز و قرار می دهیم ان ها را مانند محصولی که چیده و دِرَو شده باشد به نحوی که گویا در گذشته وجود نداشته پس قسم یاد کرد محمد حنفیه به ذات خدا که این ایه یا محمّد در حق ایشان نازل شده گفتم فدایت شوم حَدیثِ فرمودی از ایشان برای من امر بزرگی را پس کی هلاک می شوند فرمود رحمت خدا بر تو ای محمّد به درستی که خدای تعالی مخالفست علم او با وقت قرار دادن وقت قرار دهندگان به درستی که موسی وعده کرد با قوم خود سی روز را و در علم خدا ده روز زیاد تر بود که موسی خبر نداد

ص: 87

پس کا فر شدند قوم موسیٰ و بعد از ان گوساله را به خدائی گرفتند چون دیدند و قت گذشت و موسی نیامد و به درستی که یونس به قوم خود و عده عذاب داد و در علم خدا گذاشته بود که در گذرد از ایشان و از امر خدا این طور است که دانستی و لکن چون دیدی فقر و احتیاج مردم ظاهر شد به نحوی که مرد بگوید شب را بی شام به سر بردم و تا این که ببینی مرد را که تو را ملاقات کند با گشاده روئی پس اگر رفتی از او قرضی بگیری به روی دیگر به تو نگاه کند (یعنی بی اعتنائی کند) در چنین وقتی نزدیکست صیحه واقع شود

این حَدیثِ شریف را در سیزدهم بحار از کتاب سرور اهل الایمان تالیف سیّد علی بن عبد الحمید نیز روایت کرده

سُوره یُونُس

ايه 35 ﴿ افمَنَ يُهْدَى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾

در غیبت نعمانی و کافی به سند های خود از عبد الله بن مسلمه جریری روایت کرده اند که گفت ﴿قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُوَبِّخُونَّا وَ یُکَذِّبُونَّا أَنَّا نَقُولُ إِنَّ صَیْحَتَیْنِ تَکُونَانِ یَقُولُونَ مِنْ أَیْنَ تُعْرَفُ اَلْمُحِقَّةُ مِنَ المُبْطِلَة اذا كَانَتَا قَالَ فَمَاذَا تَرُدُّونَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ مَا عَلَيْهِمْ شَيْئاً قَالَ قُولُوا يُصَدِّقُ بِهَا إِذَا کَانَتْ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ ببِهَا مِنْ قَبْلُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ اخى يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ﴾ (الى اخر الایه)

یَعنی گفتم با بی عبدالله (یعنی حضرت صادق) عليه السّلام توبیخ و ملامت و سرزنش

ص: 88

می کنند ما را و تکذیب می کنند ما را که می گوئیم دو صیحه می باشد می گویند از کجا حقّ ان از باطل ان شناخته می شود وقتی این دو صیحه می باشد حضرت فرمود چه جوابی به ایشان گفتید گفتم جوابی به ایشان نگفتیم فرمود بگوئید کسی تصدیق به ان می کند وقتی که واقع شود که ایمان اورده باشد به ان از پیش به درستی که خدای عزّ و جل می فرماید آیا پس کسی که راهنمائی می کند به سوی حق سزاوار تر است که پیروی کرده شود یا کسی که راهنمائی نشده مگر این که راهنمائی شود پس چیست شما را چگونه حکم می کنید

سُورة الرَّعد

ایه 14 ﴿ وَ يُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيَصُیبُ بها مَنْ يَشَاء وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ ﴾

غیبت نعمانی به سند خود از حضرت امیر مؤمنان علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿ إِنَّ بَیْنَ یَدَیِ الْقَائِمِ سِنِینَ خَدَّاعَهً یُکَذَّبُ فِیهَا الصَّادِقُ وَ یُصَدَّقُ فِیهَا الْکَاذِبُ، وَ یُقَرَّبُ فِیهَا الْمَاحِلُ، وَ یَنْطِقُ فِیهَا الرُّوَیْبِضَهُ قُلْتُ وَ مَا الرُّوَیْبِضَهُ و ما الْمَاحِلُ قَالَ: اما تقرؤن قوله وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ .فَقُلتُ: و مَا الْمَاحِلُ قالَ یُرِیدُ الْمَکَّارَ ﴾

یَعنی به درستی که پیش روی قائم یعنی پیش از قیام او سال هائیست فریبنده که تکذیب می شود در ان ها راست گو و تصدیق می شود در ان ها دروغ گو و مقرّب می شود در ان ها ماحل و سخنرانی می کند در ان ها رویبضه (اصبغ بن بناته که راوی حَدیثِست گفت) گفتم رویبضة

ص: 89

چیست و ماحل كدامست فرمود ایا قرآن نمی خوانید قول خدا را و هو شديد المحال گفت گفتم ما حل چیست فرمود اراده می کند مکّار را

نگارَنده گوید ظاهرا حَدیثِ خالی از سقط نیست زیرا که سؤال سائل از رویبضه و ماحل هر دو بوده و جواب راجع به ماحل تنها است و در عبارت هم تکرار دارد و امّا رویبضه چنان چه در اخبار متعدده دیگر از طریق خاصّه و عامه روایت شده مراد اشخاص خسیس پست و کسانی هستند که قبلا لیاقت مداخله در امور عامه نداشته و لیاقت ان را نداشته و ندارند بعد از این اخبار ان در بخش اخبار نبویّه ذکر خواهد شد

سُورة رعَد

ایه 31 ﴿ وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ﴾

یَعنی و همیشه ان کسانی که کافر شدند می رسد به ایشان به واسطه و سبب ان چه ساخته اند مصیبتی سخت و سرکوبی شدید یا فرود می اید در نزدیکی خانه ایشان تا این که وعده خدا بیاید به درستی که خدا خلاف نمی کند و عده خود را

ممکن است در این ایه اشاره باشد به الات و قوائی که کفّار به دست های خود ساخته و می سازند و اختراع کرده و می کنند برای فساد کردن در روی زمین از قبیل قوای ناریّه و موشک ها و طیّارات جنگی و بمب های اتمی و نارنجک ها و ناو های جنگی و زیر دریائیی ها و

ص: 90

و مین گذاری ها و امثال این ها باشد که برای نیست و نابود کردن بشر ساخته شده و می شود خداوند متعال ان ها را به همین التهائی که به دست های خود اختراع کرده اند سرکوبی کند و به مصرف نابود کردن خودشان برساند و نزدیک خانه های خودشان و یا خانه های همسایگان شان فرود اورد چنان چه معصوم علیه السّلام فرموده من جفر بئر الآخیه وقع فیه یعنی کسی که چاهی بکند برای برادر خود خودش در ان چاه می افتد و بعد از ان که این آلات و قوی به خودشان و در خانه های خودشان یا همسانگان شان فرود امد و سرکوبی و نابود شدند وعده خدا بیاید یعنی امر قیام قیامت صغری که ظهور مهد ال محمد علیهم السّلام است صورت گیرد

چنان چه در ایه ای هم که قبل از این ایه گذشت که خدا صاعقه ها می فرستد برای کسانی که مجادله با خدا می کنند نیز ممکن است گفته شود که مراد از ان ها صاعقه های اسمانی است و یا صاعقه هائی که به دست خود جدال کنندگان با خدا ساخته و تهیّه شده یا هر دو باشد و الله العالم

سُورة نَحل

ایه 47 ﴿أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَىٰ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴾

یَعنی آیا پس ایمن شدند انان که مکر کردند بدی ها را این که فرو برد ایشان را خدا به زمین یا ان که بیاورد ایشان را عذاب از جایی که نمی دانند یا ان که بگیرد ایشان را بر دست

ص: 91

انداختن ایشان به خواسته های خود و با برگشتن ایشان از طریق حق پس ایشان عاجز کنندگان نیستند یا این که بگیرد ایشان را بر ترسی که به ان ها رو اورد پس به درستی که پروردگار شما هر اینه رءوف و مهربانست

بدان که این آیات مبارکات تاویل شده است به فرو رفتن لشکر سفیانی در بیداء به زمین چنان چه در کتاب عوالم و بحار الانوار و سید هاشم بحريني در کتاب محجة از جابر حجفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند و ان حَدیثِ مفصلی است که در بخش پنجم در احادیث مرویه از ائمه علیهم السّلام تمام ان حديث را نقل خواهم کرد ان شاء الله تعالى

سُورة بَنی اِسرائيل

ايه 6 ﴿ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمْ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَنَفِيرا ﴾

یَعنی پس بر می گردانیم برای شما نصرت را بر ضرر ایشان و مدد می کنم شما را به مال ها و فرزندان و قرار می دهیم شما را که جمعیِت نفرات شما بیش تر باشد

در سیزدهم بحار از کتاب سرور را هل الايمان به سند خود از اصنع بن بناته حَدیثِ طویلي را از حضرت امیر المومنین روایت کرده که از جمله ان که محل شاهد است اینست که فرمود ﴿ سلونی قَبْلَ انَّ تَفَقَّدْوَنی فتَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ شرفية وَ تطاء فِي حُطَامِهَا بَعْدَ مَوْتِها وَ حيلتها وَ تشبّ نار بالخطب الِجَزل مِنْ غَرْبِيَّ الأَرضِ،رافِعَهً ذَیلَها، تَدعو یا وَیلَها لِرَحلِهِ فإِذَا اسْتَدَارَ الْفَلَکُ وَ قُلْتُمْ مَاتَ أَوْ هَلَکَ بِأَیِّ وَادٍ سَلَکَ فَيَوْمَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَهِ ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ

ص: 92

وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنا كَمْ أَكْثَرَ نفیرا ﴾

یَعنی بپرسید از من پیش از ان که مرا نیابید پس وقتی که خالی کرده بلاد را از مردم که نماند کسی که حفظ و حراست ان ها را کند و اهل ان ها را بیرون کرده با پیادگان خود و پامال کرد اموال ان ها را فتنه که از طرف مشرق بلند می شود بعد از ان که ان فتنه ان ها را میراند و قوه آن ها را شکست و بر افروخته شد اتش بسیاری از مغرب زمین که ان اتش دامنه داری است که صدا های ویل و وای را بلند کند پس چون میان اهل دین اختلاف افتاد و فلک بر این اختلاف دور زد. و گفتید کشته شد یا مرد یا در چه وادی ای رفت در ان روز تاویل این ایه ﴿ ثُمَّ رَدَرْنَا لَكُمُ اَلْكَرَّةَ ﴾ تا اخر ایه ظاهر می شود

تمام این حَدیثِ را با تحقیقات لازمه در بخش چهارم این کتاب به طور تفصیل شرح خواهم داد

سُورة نَمل

ايه 84 ﴿وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ ﴾ یعنی و چون واقع شود بر ایشان گفتار بیرون آریم بر ایشان جنبنده ای را از زمین که سخن گوید با ایشان که مردمانی بودند که به نشانه های ما یقین نمی کردند

در غیبت نعمانی از عبایة بن ربعی از حضرت امیر علیه السّلام و ان حضرت از پیغمبر خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده از جمله آن در معنای این ایه است که فرمود ﴿ وَ انهم لَتَمُرُّونَ مِنْهَا آیَهً فِی کِتَابِ اَللَّهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اِلَي اَخِرُ الايَةِ وَ ما بُرُونَها حَقٌ تُدَبّر ها

ص: 93

الاّ اُخْبِرُكُمْ بِأُخَرِ مُلْكِ بَنِي فُلاَنٍ قُلْنَا بَلِيَ يا امير اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ قَتْلُ نَفْسٍ حَرَامٍ فِي يَوْمٍ حَرَامٍ فِي بَلَدٍ حَرَامٍ عَنْ قَوْمِ قُرَيْشٍ وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرِئَ النَّسمَةَ مَا لَهُمْ مُلْكٌ بَعْدَهُ غَيْرُ خَمْسَةَ عَشْرَةَ لَيْلَةً قُلْنَا هَلْ قَبْلَ هَذَا مَن شِئ اَوْ بَعْدَهُ مَنْ شِئْ فَقَالَ صِيحُة فِى شَهْرِ رَمَضانَ تُفرِغُ اليَقطانَ وَ تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُخْرِجُ الْفَتاةَ مِن خِدْرِها ﴾

یَعنی به درستی که ایشان می خوانند از ان ایه ای را در کتاب خدای عزّ و جل و ان این ایه است ﴿وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾ تا اخر ایه و تدبّر نمی کنند در ان حقّ تدبّر را ایا خبر ندهم شما را به اخر ملک پسران فلان گفتیم چرا یا امیر المؤمنین فرمود کشته شدن نفس حرامی در روز محترمی در شهر محرمی از گروه قریش قسم به ان کسی که بشکافد دانه را و افریند بنده را از برای ایشان بعد از کشته شدن او ملکی نخواهد بود غیر از پانزده شب گفتیم ایا پیش از آن هم چیزی هست یعنی علامتی یا بعد از ان فرمود صیحه ایست در ماه رمضان که به فزع اندازد شخص بیدار را و بیدار کند شخص خوابیده را و بیرون آید دختر جوان از سر پرده خود

سُوره عَنكبوت

ایه 1 ﴿ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ ﴾ یعنی منم خدای دانا تر ایا گمان می کنند مردمان که وا گذارده می شوند به حال خود همین قدر که بگویند ایمان اوردیم و ایشان ازمایش نشوند

در ارشاد مفید از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ یَکُونُ مَا تَمُدُّون

ص: 94

إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا، فَلاَ يَبْقَى مِنْكُمُ اَلاِنْدَرْثَمُ قَرَّ قَوْلُهُ الم اَحْسُبِ النَّاسَ (اِلَى اَخِرِ الايْةِ) ثُمَّ قَالَ مِنْ عَلاَمَاتِ اَلْفَرَجِ حَدَثاً یَکُونُ بَیْنَ اَلْمَسْجِدَیْنِ، وَ یَقْتُلُ فُلاَنٌ مِنْ وُلْدِ فُلاَنٍ خَمْسَهَ عَشَرَ کَبْشاً مِنَ اَلْعَرَبِ ﴾

یَعنی نمی باشد ان چه که گردن کشیده اید برای آن (یعنی قیام قائم) یا این که تمیز داده شوید و ازموده شوید پس باقی نمی ماند از شما مگر اندکی پس خواند فرموده خدا را الم احب الناس تا اخر ایه پس فرمود از علامات فرج حادثه ایسیت که واقع می شود در میان دو مسجد و می کشد فلان پسر فلان پانزده نفر از سرکردگان عرب را

سُورَة نُور

ایه 53 ﴿ وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضىٰ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاٰ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ ﴾

یَعنی وعده داده است خدا انانی را که ایمان اوردند و کار های شایسته کردند که هر اینه خلیفه خواهد کرد ایشان را هم چنان که خلیفه قرار داد کسانی را که پیش از ایشان بودند و هر اینه متمکّن خواهد کرد ایشان را

در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿ اذا كَانَ لَيْلُهُ اَلْجَمْعَهُ يُهْبِطُ اَلرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلاَئِكَةً إِلَى سَمَاءِ اَلدُّنْيَا فَاِذا طَلَعَ اَلْفَجْرُ نَصَبَ لِمُحَمَّدٍ وَ على وَ اَلْحَسَن

ص: 95

و الْحُسَيْنُ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ عِنْدَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ فَيَصْعَدُونَ عَلَيْها وَ يَجْمَعُ لَهُمُ اَلْمَلاَئِكَهُ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ تَفْتَحُ ابْوَابَ السَّماءِ فاِذا زَالَتِ اَلشَّمْسُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ اله يا رَبِّ مِيعادَكَ اَلَّذِي وَ عُدْتَ فِي كِتَابِكَ وَ هُوَ هَذِهِ اَلاّيهِ وَ عَدِ اَللَّهُ اَلَّذِينَ اُمْنُوا مِنْكُم وَ يَقُولُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلنَّبِيُّونَ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ یَخِرُّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ سَجَدَ اَللَّهَ ثمَّ يَقُولُونَ يَا رَبِّ اغْضَب فَاِنَّهُ قَدْ هُتِكَ حَرِيمُكَ وَ قُتِلَ اِصْفِيَاءَكَ وَ أُذِلَّ عِبَادُکَ اَلصَّالِحُونَ فَیَفْعَلُ اَللّهُ ما یَشاءُ وَ ذَلِکَ وَقْتٌ مَعْلُومٌ﴾ یَعنی چون شب جمعه شود هر اینه پروردگار تبارك و تعالی ملائکه خود را به اسمان دنیا فرو فرستد پس چون سفیده صبح طالع شود نصب کرده می شود برای محمّد و علی و حسن و حسين عليهم السّلام منبرهائی از نور نزد بیت المعمور پس بالا می روند بر ان ها و جمع می شوند از برای ایشان فرشتگان او و پیغمبران و مؤمنان و گشاده می شود در ه ای اسمان پس چون وقت زوال افتاب شد پیغمبر صلى الله علیه و اله عرض می کند ای پروردگار من به وعده ای که داده ای در کتاب خود وفا کن و ان این ایه است و عد الله الذین آمنو ا منكم تا اخر ایه و می کوبند فرشتگان و پیغمبران مانند این را پس به سجده می افتند محمّد و علی و حسن و حسین پس می گویند ای پروردگارا خشمگین شوید به درستی كه هتك حرمت تو را کرد و کشته شدند بر گزیدگان تو و ذلیل شدند بندگان شایسته تو پس می کند خدا ان چه را خواهد و ان وقت معلوم است

سُورة سَبا

ص: 96

ایه 50 ﴿ وَ لَوْ تَرَى اَذ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَ اُخْذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ وَ قَالُوا اِمْتِنَابُهُ وَ اَلَّتِى لَهُمُ اَلتَّنَاوُشُ مِنْ مَكَانٍ بعيد ﴾ يعنی و اگر ببینی زمانی که بترسند که هیچ گذشتی در ان نیست و گرفته شوند از جایگاهی نزدیک و بگویند ایمان آوردیم و از کجا باشد برای ایشان تناول از جایگاه دور یعنی در قیامت

تفسير على بن ابراهيم قمى از ابى الجارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که در قول خدای تعالی ﴿ وَ لِوَتْرِيَ اِذٍ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ قَالَ مِنَ اَلصَّوْتِ وَ ذَلِكَ اَلصَّوْتُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ قَوْلُهُ وَ اُخْذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ قَالَ مِنْ تَحْتِ اَلْيَهُمْ خُسِفَ بِهِمْ ﴾ یعنی فرمود فزع ایشان از صدا است و این صدا از اسمانست و فرمایش خدای تعالی که فرمود گرفته می شوند از مکان نزدیک فرمود از زیر پاهای شان زمین فرو می برد ایشان را و نیز از ابی حمزه روایت کرده که گفت از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم از قول خداى تعالى ﴿ وَ أَنّی لَهُمُ اَلتَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِيدٍ قَالَ انَّهمْ طَلَبُوا الْمَهْدِى مِنْ حَيْثُ لاَ يَنَالُ وَ قَدْ كَانَ لَهُمْ مِنْدٌ وَ لاَ مِنْ حَيْثُ لاَ يَنَال ﴾ فرمود به درستي كه ایشان طلبیدند مهدی را از جائی که رسیده نمی شد به او و بود که ان حضرت از برای ایشان جا به جا می شد و از جائی که نائل به ان حضرت نمی شدند مجلسی رحمه الله علیه فرموده که من حیث لا ینال یعنی بعد از سقوط تکلیف و ظهور اثار قیامت یا بعد از موت یا نزد فرو رفتن به زمین و احتمال اخیرا ظهر است و نیز درسیزدهم بحار گفته است ﴿ و رُوِيَ اصْحَابُنَا فِي احاديث اَلْمَهْدِيِّ عَنْ اَبَّى عَبْدِ اَللَّهِ وَ اَلْجَعْفَرُ مِثْلَهُ وَ قَالُوا اى وَ يَقُولُونَ فى ذَلِكَ اَلْوَقْتِ وَ هُوَ يَوْم

ص: 97

الْقِيمَةِ اوْ عِنْدَ رُؤْبَةِ الْبَاسِ اَوْ عِنْدَ اَلْخَسْفِ فِي حَدِيثِ السُّفْيانِيِّ اُمْناً بِهِ وَ اَنِّي لَهُمُ التَّناوُشُ اَي وَ مِنْ اينَ لَهُمُ اَلاِنْتِفَاعُ بِهذا الايمان الَّذِى جَوَّا اِليْه بَيْنَ سُبْحانَهُ اَنَّهُمْ لاَ يَنَالُونَ بِهِ نَفْعاً كَمَا لاَ يَنالُ احِدَ اَلتَّنَاوُشَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴾

یَعنی و روایت کرده اند یاران ما در حَدیثِ های مهدی از حضرت صادق و حضرت باقر عليهما السّلام ماننذ ان یعنی حَدیثِ قبل را و گفتند که معنای آن اینست که می گویند در این وقت و ان روز قیامت است یا وقت دیدن عذاب یا وقت فرو رفتن به زمین در حَدیثِ سفیانی ایمان آوردیم به او و انی لهم التناوش یعنی و از کجا از برایشان این ایمان که پیش آمده برای ایشان نفع دارد خدای سبحانه بیان فرموده که به سبب این ایمان نائل به نفعی نخواهند شد هم چنان که نمی رسد احدی این تناول را از جایگاه دور

الزام الناصب از كتاب محجّه تالیف سید هاشم بحرینی اعلی الله مقامه از حضرت باقر علیه السّلام روایت كرده كه فرمود ﴿ يَكُونُ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ غَيبَتُهُ وَ ذَكَرَ حَدِيثاً طَوِيلاً يَتَضَمَّنُ غَيْبَهُ وَ ظُهُورَهُ الى اِن قَالَ فَيَدْعُو اَلنَّاسَ يُعْنِى اَلْقَائِمُ الى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيَّةٍ وَ اَلْوَلاَيَةِ لعلى بْنِ ابي طَالِبٍ وَ اَلْبَرَائَةِ مِنْ عَدُوِّهِ وَ لاَ يُسَمَّى اِحِداً حُتِّي نَيْتَهِي إِلَى اَلْبَيْدَاءِ فَتَخْرُجُ اليه جَيشُ السفيانيِّ فبامَرَ اَللَّهُ فَتَاخَذَهُمْ مِنْ تَحْتِ اِقْدَامِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُو ا فَلاَ فَوْتَ وَ اخْذُ وَ اُمْنِ مَكَانٍ قَرِيبٍ وَ قَالُوا امنا بِهِ يَعْنِي بِقَائِمِ ال مُحَمَّدِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ إِلَى اَخْرِ اَلسُّورَةِ فَلاَ يَبْقَى مِنْهُمُ اَلارْجُلاَنِ يُقَالُ وَ تَرْوَ وَ تِيرُهُ مِنْ وُجُوهِهِمَا فى اقفيمتمَا يَمْشِيَانِ اَلْقَهْقَرَى فَنَجْرَانِ اَلنَّاس

ص: 98

بِمَا فَعَلَ بَا صِحَابِهِم وَ اَلْحَدِيثُ طَوِيلٌ اِكْتَفَيْنَا فِيهِ بِقَدْرِ اَلْحَاجَةُ ﴾

یعنی می باشد از برای صاحب این امر غیبتی و ذکر کرده است حديث طويلي را که در بر دارد غیبت و ظهور ان حضرت را تا این که فرمود پس می خواند مردم را یعنی قائم علیه السّلام به كتاب خدا و سنت پیغمبر صلى الله عليه و اله و ولايت على بن ابي طالب عليه السّلام و بی زاری جستن از دشمنان او و نام نمی برد احدی را تا این که می رسد به بیداء پس بیرون می رود به سوی او لشکر سفیانی پس امر می فرماید خدا از مین را پس می گیرد ایشان را از زیر پاهای شان و اینست گفته خدای تعالی وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا تا امنا به یعنی ایمان اوردیم به قائم ال محمد صلوات الله علیهم (تا اخر سوره) پس باقی نماند از ایشان مگر دو نفر که ان ها را وتر و وتیره گویند که روهای ایشان به عقب بر می گردد و عقب عقب راه می روند و به مردم خبر می دهند ان چه را که به اصحاب ایشان گذشت (و حَدیثِ طولانیست به قدر حاجت اکتفا شد) تا این جا بود كلام صاحب الزام الناصب

سُورة حم سجدَة

ایه 15 ﴿ لَنُذِيقَنَّهُمْ عَذَابَ الْحَرَّى فِى الْحَيوةِ اَلدُّنْيَا وَ لِعَذَابُ اَلْآخِرَةِ اُخْرَى ﴾

یعنی هر اینه می چشانم ایشان را عذاب خواری در زندگانی دنیا و هر اینه عذاب اخرت خوار تر است در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده در قول خدای تعالی عذاب الخزی چست عذاب خواری دنیا ﴿ فَقَالَ اَي خِزْيٍ اخْزِي يَا اَبّا بَصِيرٍ مِنْ اَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ فِي بَيْتِهِ وَ اصْحَابِهِ وَ عَلَى اِخْوَانِهِ وَ سَطَّ عِيَالَهُ اذ شَقَّ اَهْلُهُ اَلْجُيُوبَ عَلَيْهِ

ص: 99

وَ صَرَّحُوا فَيَقُولُ اَلنَّاسُ مَا هَذَا فَيُقَالُ مُسِخَ فُلانٌ اَلسَّاعَةَ فَقُلْتُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ أَوْ بَعْدَهُ قَالَ لَا بَلْ قَبْلَه ﴾ (یعنی) کدام خاری خوار تر است ای ابا بصیر از این که مرد در خانه اش در میان اهل و عیال و برادران و یارانش باشد که نا گاه چاک زنند بر او اهل او گریبان های خود را و فریاد زنند پس مردم بگویند این فریاد برای چیست پس گفته شود فلان در این ساعت مسخ شد پس گفتم پیش از قیام قائم یا بعد از آن فرمودند بلکه پیش از ان

سُورَة حَم سجدة

53 ﴿ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ﴾ یعنی به زودی بنمائیم ایشان را نشانه های خود را در کرانه های جهان و در خود هاشان تا این که اشکار شود برای ایشان که او حق است در غیبت نعمانی به سند خود روایت کرده که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال کرده شد از تفسیر این ایه فرمود ﴿ نُرِيهِمْ فِي اَنْفُسِهِمُ اَلْمَسْخَ وَ نُرِيهِمْ فِى الافاق انْتِقَاصَ اَلْآفَاقِ عَلَيْهِمْ فَيَرَوْنَ قُدْرَةَ اَللَّهِ فى اِنْفُسِهِمْ فِي الافاقِ و قَوْلِهِ حَتَّى يَيتِين لَهُمُ اِنَّهُ اَلْحَقُّ يعنى بذلك خُرُوجُ اَلْقَائِمِ هُوَ اَلْحَقُّ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَرَاهُ هَذَا اغْلقْ لَابُدَّ مِنْهُ ﴾ يعنى می نمائیم به ایشان در نفس هاشان در افاق مسخ را و در افاق کم شدن آفات را برایشان پی می بینند قدرت خدا را در نفس هاشان و در افاق و فرمود او حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ قصد می کند به ان خروج قائم را او حق است از جانب خدای عز و جل می بینند ان را این خلق ناچار است از ان در کافی به سند خود از حضرت صادق

ص: 100

در تفسیر این ایه روایت کرده که فرمود ﴿ خَسْفٌ وَ مَسْخٌ وَ قَذْفٌ قَالَ قُلْتُ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ دَعْ ذَا ذَالَتْ قِيَامُ اَلْقَائِمِ ﴾ گفت گفتم حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ یعنی چه فرمود بگذار این را ان قیام قائم علیهم السّلام است

سُوره شُعَراء

ایه 3 ﴿ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾ یعنی اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان از آسمان نشانه ای پس می گردد گردن هاشان برای ان خضوع کنندگان غیبت نعمانی به سند خود از حضرت زین العابدین و از حضرت صادق عليهما السّلام روایت کرده که ان ایت نداء اول است ﴿ قال اِذا سَمِعُوا اَلصَّوْتَ اِصْبَحُوا وَ كَاتَنَمَا عَلَى رُؤُسِهِمُ اَلطَّيْرُ ﴾ فرمود چون صدا را بشنوند داخل در صبح می شوند به نحوی که گویا مرغ مرگ بالای سر های ایشان ست و نیز در غیبت نعمانی به سند خود روایت کرده از عبدالله بن سنان که گفت نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی از قبیله همدان می گفت که جماعت عامه سرزنش می کنند ما را و به ما می گویند که شما گمان می کنید که منادی از اسمان به نام صاحب این امر ندا می کند و حضرت تکیه فرموده بود غضب ناک از جا بلند شد و نشست پس فرمود از من روایت نکنید و روایت کنند از پدرم و بر شما حرجی نیست در این روایت کردن ﴿ اَشْهَدُ اَنِّي سَمِعْتُ اَبي عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ وَ اَللَّهِ ان ذَلِكَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَبَيِّنٌ حَيْثُ يَقُولُ ان نَشَا تَنْزِلُ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ ايَّةً فطلَتْ اعناقهم لَهَا خَاضِعِين فَلاَ يَبْقَى فِي اَلاَرْضِ يَوْمَئِذٍ اَحِدُ اَلاِخْضَعْ وَ ذَلَّتْ رَقَبَتُهُ لَهَا فَيُو

ص: 101

اَهْلِ الاَرْضِ اِذا سَمِعُوا الصَّوْتَ مِنَ السَّماءِ اِلاّ اَنَّ الْحَقَّ فِي عَلِيِّ بْنِ اَبِي طَالِبٍ وَ شِيعَتُهُ فَاِذا كَانَ اَلْغَد صَعِدَ اِبْلِيسُ فى اَلْهَوَاءِ حَتَّى يَتَوارى عَنْ اَهْلِ الاَرْضِ ثُمَّ يُنادى اِلاّ اَنَّ الحقَّ في عُثْمانَ بْنِ عَفَّانَ وَ شَيَّعَهُ فانه قُتِلَ مَظْلُوماً فَاطْلُبُوا بِدَمِهِ فَيُثَبِّتُ اَللَّهُ اَلَّذِينَ امنُوا با لِقَول الثَّابِتِ عَلَى الْحَقِّ و هوَ النّداءُ الْأُوَّلُ وَ يَرْتَابُ يَوْمَئِذٍ اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمَرَضُ وَ اَللَّهِ عَدَاوَتُنَا فَعِنْدَ ذَلِكَ يَتَبَرَّءُونَ مِنَّا وَ يَتناوَلُونا فَيَقُولُونَ اَنَّ الْمُنَادَى الاولَ سِحْرٌ مِنْ سِحْرِ اهل هَذَا اَلْبَيْتِ ثُمَّ تَلَى ابو عَبْدِ اَللَّهِ قَوْلُ اَللّهِ عزّ و جلّ وَ اَنْ يَرْو اَيهِ يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَم﴾ يعنى شهادت می دهم که من شنیدم از پدرم علیه السّلام که می فرمود و الله به درستی که این صدا در کتاب خدای عز و جل بیان شده ان جائی که می گوید اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان از اسمان نشانه ای پس می گردد گردن های ایشان خضوع کنندگان پس باقی نمی ماند در

زمین در ان روز احدی مگر این که خضوع می کند و ذلیل می شود گردن او برای ان پس ایمان می اورند اهل زمین و قتی که شیندند این صدا را از اسمان که آگاه باشید که حق در علی بن ابی طالب و شیعیان او است و چون فردا شود بالا می رو د شیطان در هواء تا از دید های اهل زمین پنهان شود پس ندا می کند که اگاه باشید که حق در عثمان بن عفان و شیعیان او است زیرا که او مظلوم کشته شد پس بخواهید خون او را پس ثابت می دارد خدا ان کسانی را که ایمان اوردند به گفتار ثابت بر حق و ان ندای اول است و شک می کنند در ان روز ان ها

ئی که در دل هاشان مرض است به ذات خدا قسم است دشمنی ما را پس

ص: 102

در این هنگام بی زاری می جویند از ما پس می گیرند ما را و می گویند صدای اول جادوئی از جادو های این خانواده است پس تلاوت فرمود حضرت صادق علیه السّلام این ایه را ﴿ وَ اَنْ يَرَوْا اَيتِ يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمٍ ﴾ و اگر ببیند نشانه ای را رو می گردانند و می گویند این جادوئیست دنباله دار

و نیز در سیزدهم بحار از کتاب مواعظ به سند خود روایت کرده از حسن بن زیاد بن صیقل که گفت شنیدم از ابی عبدالله جعفر بن محمد كه مي فرمود ﴿ ان اَلْقَائِمَ لاَ يَقُومُ حَتَّى يُنَادَى مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ تَسْمَعُ الْفِتَاءَ فِي خِدْرِهَا وَ يَسْمَعُ أَهْلُ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ فِيهِ نَزَلَتْ هذه الايه ان نَشاء تُنْزِلُ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِين ﴾ یعنی به درستی که قائم قیام نمی کند تا این که منادی از اسمان ندا کند بشنوند دختران جوان هر یک در سرا پرده خود و بشنوند اهل مشرق و مغرب و

در این باب نازل شده است این ایه نشا تنزل عليهم تا اخر معنی ان قبلا گفته شد

غیبت نعمانی به سند خود از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرد كه فرمود ﴿ سُئِلَ امير اَلْمُؤْمِنِينَ فَاخْتَلَفَ اَلاِحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ انْتَظِرُوا الْفَرَجَ مِنْ ثَلاَثٍ فَقُلْتُ يَا اَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَا هِى فَقَالَ اخْتِلافُ اهْلِ الشَّامِ بَيْنَهُمْ والرَّاياتُ السُّودُ مِن خُرَاسَانَ وَ اَلْفَزْعَةُ فى شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَبِلَ وَ مَا الفرْعة فى شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ مَا سَمِعْتُمْ قَوْلَ اَللَّهِ عزّ و جلّ فى القرآنِ آن نَشّاً تَنْزِلُ عَلَيْهِمْ الاية تُخْرِجُ افْتاةً مِنْ خِدْرِهَا وَ تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُفَرِّعُ الْيَقْظَانَ ﴾ یعنی پرسیده شد از امیر المؤمنين علیه السّلام

ص: 103

از ايه ﴿فَاخْتَلَفَ اَلاِحْزَابُ مِنْ بَینَهم ﴾ (که در سوره مریم است) پس فرمود منتظر باشید فرج را از سه چیز پس عرض کردم یا امیر المؤمنین چیست ان ها فرمود اختلاف در میان اهل شام و پرچم های سیاه از خراسان و فزعه در ماه رمضان پس گفته شد که چیست فزعه در ماه رمضان فرمود ایا نشنیده اید گفته خدای عز و جل را در قران ان نشأ تنزل (تا اخر ایه معنای آن از پیش گذشت) نشانه ایست که بیرون اید دختر جوان از سرا پرده خود و بیدار کند شخص خوابیده را و و به فزع بیندازد بیدار را

سُوره ق

ایه 40 و 41 ﴿ وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ اَلصَّيْحَةَ بالحِقَ ذَلِكَ يَوْم الخرُوج ﴾ یعنی و بشنو روزی که ندا می کند ندا کننده از جایگاه نزدیک روزیست که می شنوند ندای به حق را ان روز روز بیرون آمدنست

در تفسیر قمى گفته است ﴿ صَيحَتَةِ القائِمِ مِنَ السَّماءِ وذلِكَ يَوْمُ اَلْخُرُوجِ ﴾ یعنی مراد صیحه قائم است از اسمان و ان روز روز خروج است و به سند خود از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که ان روز رجعة است و در تفسیر صافی از قمی روایت کرده ﴿ يُنَادِي اَلْمُنَادِي بِاسْمِ اَلْقَائِمِ وَ اِسْمِ اَبِيهِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ بِحَيْثُ يَصِيلُ نِدَاءَهُ فِي الْكُلِّ عَلَى السَّواء ﴾ یعنی ندا می کند ندا کننده به نام قائم و نام پدر او از جایگاه نزدیک به نحوی که برسد صدای او در همه روی زمین یکسان و برابر است

ص: 104

سُوره مَعارج

ایه 1 ﴿ سُئِلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴾ در تفسیر قمی ست كه گفته سؤال شد از حضرت باقر علیه السلام از معنای ان فرمود ﴿ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ وَ مَلَكٌ مِنْ خَلْفِهَا حَتَّى ثاتي دَارَ بَنِي سَعْدِ بْنِ هَمَّامٍ عِنْدَ مَسْجِدِ هُمْ فَلاَ نَدَعُ دارَ النَّبِيِّ اُمْيةَ اِلاّ اَحْرَقْتَها وَ أَهْلَهَا، وَ لاَ تَدَعُ دَاراً فِیهَا وَتْرٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ إِلاَّ أَحْرَقَتْهَا وَ ذَلِکَ اَلْمَهْدِیُّ ﴾ یعنی بیرون می اید اتشی از مغرب و فرشته ای از عقب انست تا این که می اید خانه در پسران سعد بن همام نزد مسجد ایشان پس نمی گذارد خانه ای از بنی امیه را الا این که می سوزاند ان را با اهلش و نمی گذارد خانه ای را که در ان کینه و رو کشنده ای از ال محمد باشد مگر این که اتش زند ان را و بسوزاند و ان مهَدى عليه السّلام است

مخفی نماند

که علاوه بر این آیات آیات زیاد دیگری است که بعد از این در ضمن اجارات اینده ذکر کرده خواهد شد در این بخش به بیست و دو ایه اکتفا کردم و در بخش سوم به اخبار منصوبه خاتم الانبیاء صلى الله عليه به طرق فریقین از عامه و خاصه می پردازم و در ان چه از آن ها که محتاج به شرح و بسط است از ضبط لغات و شرح كلمات مبادرت خواهم نمود و توفیق اتمام ان را از ذات پاک خداوند متعال با استمداد از دربار عظمت مدار حضرت بقیه الله عج الله تعالی فرجه شریف خواهانم

ص: 105

در اخبار ما ثوده از پیغمبر خدا صلى الله عليه و اله از طرق خاصه و عامة

حَدیثِ اَوّل

ملاحم و فتن سيد ابن طاوس رضی الله عنه در باب اوّل از ان چه از کتاب فتن نعیم بن حماد ذکر کرده در بیان این که پیغمبر صلی الله عليه و اله عالم به ما كان و ما يكون بوده تا روز قیامت (گفته است)

نعیم به سند خود از ابن عباس روایت کرده که فرمود ﴿ انَّ اَللَّهَ رَفَعَ لِى اَلدِّنیا فَاِنَّا اَنْظُرْ اِلَيْها و الى مَا هُوَ كَائِنٌ فِيهَا الى يَوْمِ الْقِيمَةِ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي ﴾

یعنی پس به درستی که خدا بلند کرد برای من دنیا را پس من نظر می کردم به سوی ان و به ان چه خوتهد بود تا رو قیامت هم چنان که بر کف دست خود نگاه می کنم

حَدیثِ دوم

ملاحم و فتن نعیم بن حماد به سند خود از حدیقه بن الیمان روایت کرده که گفت ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَلَّهِ تَكُونُ فِتنَةٌ ثُمَّ تَكونُ جِماعُهُ ثُمَّ تَكونُ فِتْنَةٌ ثُمَّ تَكُونُ جَمَاعَةً ثُمَّ فِتْنَةٌ تَعْوَجُ فِيهَا عُقُولُ اَلرِّجَال ﴾

یعنی فرمود پیغمبر خدا صلی اللہ علیہ و اله فتنه ای می باشد پس از ان جماعتی باشد پس از ان فتنه ای باشد پس از ان جماعتی باشد پس از ان فتنه ای باشد که

ص: 106

بیان محتمل است مراد حضرت از فتنه اول فتنه امر خلافت باشد و راد از جماعت اجتماع عامه باشد برای نصب اول و مراد از فتنه دوم فتنه بنی امیه و مراد از جماعت دوم جماعت بنی عباس و فتنه سوم فتنه سفیانی باشد

حديث سوم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از عبد الله بن مسعود روایت کرده که گفت ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ اِحْذَرْ كُمْ سَبْعَ فِتَنٍ تَكُونُ بَعْدَى فِنْتَةٌ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَدِينَةِ وَ وَ فِتنَةٌ بِمَكَّةَ وَ فِتْنَةٌ تُقبَلُ مِنَ الْيَمَنِ وَ فِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ الشَّامِ وَ فِتْنَةٌ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ فِتنَةٌ تُقْبِلُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَغْرِبِ وَ فِتْنَةٌ مِنْ بَطْنِ اَلشَّامِ وَ هى فِتْنَةُ اَلسُّفْيَانِيِّ قَالَ اِبْنُ مَسْعُودٍ مِنْكُمْ مِن یدرك اولها وَ مِن هذه الامَّةِ من يُدرك اَخَرِّها ﴾

یعنی فرمود رسول خدا صلى الله علیه و اله می ترسانم شما را از هفت فتنه که بعد از من می باشد فتنه ای که رو می اورد از مدینه و فتنه ای به مکه و فتنه ای رو اورد از یمن و فتنه ای که رو اورد از شام و فتنه ای که رو اورد از مشرق و فتنه ای که رو اورد ان طرف مغرب و فتنه ای که رو اورد از وسط شام که ان فتنه سفیانی است ابن مسعود گفت بعضی از شما ها کسی است که درک می کند اول ان را و از این امت کسی است که درک می کند اخر ان را

بیان فتنه مدینه بعد از رحلت پیغمبر بوده و فتنه مکه از عبد الله بن زبیر بوده و فتنه یمن از قبل نجده و فتنه شام از قبل بني اميه و فتنه مشرق از قبل بني عباس

ص: 107

و ممکن است گفته شود که از قبل نژاد ترک سوفیاتی یعنی روسی های اشتراکی و خراسانی باشد چنان چه از اخبار و علائم نزدیک به ظهور استفاده می شود و بعد از این مشروحا و مفصلا بیان خواهد شد ان شاء الله تعالى

حَدیثِ چَهارُم

ملاحم و فتن نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لَنَاتِيكُمْ بَعْدِي اِرْبَعْ فِتَن الاولى يُسْتَحَلُّ فِيهَا اَلدِّمَاءُ وَ اَلثَّانِيَةُ يُسْتَحَلُّ فِيهَا الدِّمَاءُ وَ الامْوالُ وَ الثَّالِثَةُ يُسْتَحَلُّ فِيهَا اَلدِّمَاءُ وَ الاموال وَ اَلْفُرُوجِ وَ اَلرَّابِعَةُ حَتْمَاءُ عَمْيَاءُ مُطْبِقَةٌ تمُورُ مَوْرَ اَلسَّفِينَةِ في البحر حتي لا يجد احد مِنَ اَلنَّاسِ مَلْجَاءٌ مِنْهَا تَطِيرُ با لِشَامٍ وَ تَغْشَى الْعِرَاقَ وَ تُحِيطُ اَلْجَزِيرَةُ بِيَدِهَا وَ رِجَالِهَا يَعْرُكُ الانَامُ فِيهَا الْبَلاءُ عَرْكَ الادِيمِ لاَ يَسْتَطِيعُ اَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ يَقُولُ فِيهَا مه...مَهْ لاَ تَرْفَعُونَهَا مِنْ نَاحِيهِ اِلاّ اِنْفَتَقَتْ مِنْ نَاحِيَةٍ اُخْرَى ﴾

یعنی هر اینه می اید شما را بعد از من چهار فتنه اول فتنه ابست که حلال می شود دران خون ها و دوم فتنه ایست که حلال می شود در ان خون ها و مال ها و سوم فتنه ایست که حلال می شود در ان خون ها و مال ها و فرج ها و چهارم فتنه ایست کرکننده و کور کننده دیوانه کننده دور می زند مانند دور زدن کشتی در دریا حتی این که نیابند احدی از مردم برای نجات از ان فتنه پناه گاهی پرواز می کند به شام و فرو می گیرد عراق را و احاطه می کند به جزیره دست و پای ان فتنه مالش می دهد مردم را مانند مالش

ص: 108

دادن پوست هنگام دباغی کردن احدی از مردم توانائی ندارد که بگوید مکن مکن بلند نمی کنند ان فتنه را از ناحیه ای مگر این که شکافته می شود از ناچه دیگری

حَدیثِ پَنجُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي امَّتِى ارْبَعْ فِتَنٍ فَا لَاوَلًى يُصِيبُهُمْ فِيهَا بَلاَءٌ حَتَّى يَقُولَ اَلْمُؤْمِنُ هَذِهِ مهلكتى وَ اَلثَّانِيه حَتَّى يَقُولَ اَلْمُؤْمِنُ هَذِهِ مهْلِكَتِى وَ اَلثَّالِثَةُ كُلَّمَا قِيلَ انْقَطَعَتْ تَمَادَتِ الْفِتْنَةُ وَ اَلرَّابِعَةُ تُصِيبُهمْ إذا كَانَتِ الامةُ مَعَ هَذَا مَرَّةً وَ مَعَ هَذَا مُره بِلاَ امام و بِلاَ جَامِعٍ ﴾

یعنی می باشد در امت من چهار فتنه فتنه اولی در ان بلائی به مردم می رسد تا این که مومن می گوید اینست سبب هلاك شدن من و فتنه دوم را که ببیند می گوید که این است هلاک کننده من فتنه سوم فتنه ایست که هر چه گفته می شود بریده می شود کشید شود فتنه چهارم وقتی بر ان ها می رسد که امت گاهی این طرفی باشند و گاهی ان طرفی و پیش وا و گرد اورنده ای نداشته باشند

حَدیثِ شِشُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَتَكُونُ بَعْدِي فِتَنٌ مِنْهَا فِتْنَةُ اَلاجِلاَءِ يَكُونُ فِيهَا حَرْبٌ وَ هَرَبٌ ثُمَّ فِتِنَ بعد هن اشد مِنْهَا ثُمَّ تَكُونُ فِتْنَةٌ كُلَّمَا قِيلَ اِنْقَطَعَتْ تمادت حَتَّى لاَ يَبْقَى بَيْتُ

ص: 109

اَلْأَدْخَلَتِهِ وَ لاَ مُسْلِمٌ الأمكته حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ عِترَتى ﴾

یعنی زود باشد که بوده باشد بعد از من فتنه هائی بعضی از ان ها فتنه اواره کردن از وطن و جنگ کردن و فرار کردنست پس بعد از این ها فتنه هائیست سخت تر پس بعد از ان فتنه ایست که هر چه بریده شود کشیده شود تا این که نماند خانه ای مگر این که در ان داخل شود و نباشد مسلمانی مگر این که بکوبد او را تا این که بیرون اید مردی از عترت من

حَدیثِ هَفتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ تَكُونُ فِتْنَةٌ تَعوجُ فِيهَا عُقُولُ اَلرِّجالِ حَقٌ لاَ يَكَاد يَرَى رَجُلاً عاقِلاً وَ ذَكَرَ ذَلِكَ فِي اَلْفَتنةِ اَلثَّالِثَهِ ﴾

یعنی می باشد فتنه ای که کج شود در ان فتنه عقل های مردان تا این که نزدیک شود که دیده نشود مرد عقل داری و یاد کرد ان حضرت که این حال در فتنه سوم باشد

حَدیثِ هَشتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود روایت کرده که ﴿ذَكَرَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ هَرْجاً بَيْنَ يَدَيِ اَلسَّاعَةِ حَتَّى يَقْتُلَ اَلرَّجُلُ جَارَهُ وَ أَخَاهُ وَ اِبْنَ عَمِّهِ، قَالُوا: وَ مَعَنَا عُقُولُنَا؟ قَالَ: «تُنْزَعُ عُقُولُ أَكْثَرِ أَهْلِ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ، وَ يُخَلَّفُ لَهُمْ هَبَاءٌ مِنَ اَلنَّاسِ يَحْسَبُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ عَلَى شَيْءٍ وَ لَيْسَ عَلَى شَيْءٍ﴾

یعنی یاد فرمود رسول خدا کشت و کشتاری را در میان مردم که بکشد مرد همسایه

ص: 110

خود و برادر خود و پسر غم خود را گفتند و با ایشان ست عقل هاشان فرمود کنده می شود عقل های اکثر اهل ان زمان و خلیفه شوند برای ایشان بی عقل و یا کم عقل های از مردمان که چنین گمان کند یکی از ایشان که چیزیست یعنی آدم دانائی است

حَدیثِ نهم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ بِعْدَى خُلَفَاءَ وَ بَعْدَ الْخُلَفاءِ اِمْراءُ وَ بَعْدَ اَلاِمْرَاءِ مُلُوكٌ وَ بَعْدَ اَلْمُلُوكِ جَبَابِرَةٌ وَ بَعْدَ اَلْجَبَابِرَةِ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بيتى يملاء اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ مِنْ بَعْدِهِ اَلْقَحْطَانِيُّ وَ اَلَّذِي بَعَثَنِي با لَحَقَ مَا هُوَ دُونَه ﴾

یعنی بعد از من می باشد دوره خلفا و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان و بعد از پادشاهان بی رحم ها و کشندگان مردم به نا حق و ان ها کسانی هستند که مجبور می کنند مردم را به قهر و غلبه تنا ایشان را اطاعت کنند و سرکش و دل سختند و بعد از این ها مردیست از اهل بیت من که پر می کند زمین را از عدل و داد و از بغداد است قحطانی و سوگند به ان کسی که بر انگیخت مرا به حق که او یعنی قحطانی نیست غیر از مردی که از اهل بیت منست

حَدیثِ دَهُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرموده ﴿ اِذا خَرَجَتِ اَلرَّايَاتُ اَلسُّودُ فَانٍ أَوَّلَهَا فِتْنَةٌ وَ اَوْسَطَهَا ضَلالُهُ وَ اَخْرَ هَا كُفْر ﴾ یعنی وقتی که بیرون امد پرچم های سیاه پس به درستی که اول ان فتنه و میان ان گم راهی و

ص: 111

اخر ان کفراست

حَدیثِ یازدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اذا سَمِعْتُمْ بناس یاتُونَ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ اولى دَهاءٍ يُعْجِبُ النَّاسُ مِن ذُبّهمْ فَقَد اظَّلَّتْكُمُ السَّاعَةُ ﴾

یعنی وقتی که شنیدید که مردمانی از جانب مشرق می ایند که صاحبان بلا ها و کار های سختند و از زی ایشان مردم تعجب کنند پس به تحقیق سایه می اندارد بر سر شما قیامت صغری

حَدیثِ دَوازدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اَعُوذُ بِا للَّهِ مِنْ فِتْنَةِ اَلْمَشْرِقِ ثُمَّ مِنْ فَتَنَهُ اَلْمَغْرِبُ ﴾ یعنی پناه می برم به خدا از فتنه مشرق پس از فتنه مغرب

حَدیثِ سیزدَهُم

ملاحم و فتن به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ مَا مِنْ اَهْلِ ذِمَّتِكُمْ قَوْمٌ اشد عَلَيْكُمْ فِي تِلْكَ الْبَلايا مِنْ اَهْلِ الشَّرْقِيَّةِ اَصْحابِ الْمِلْحِ وَ الْعُسُولِ انَّ الْمَرِئَةَ مِن نِسَائِهِم لِتُطْعَنَ بَاصْبَعِهَا فِى بَطْنِ اَلْمَرِئَةِ مِنْ نِسَاءِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ تَقُولُ حِزْباً باسَمائه بِها تَقُولُ اعْطُوا الْجِزْيَه ﴾

یعنی نیست از اهل ذمه شما گروهی سخت گیر تر بر شما در این بلا ها از اهل مشرق که صاحبان خشم و سر نیز ها هستند به درستی که زنی از زن های ایشان هر اینه با انگشت

ص: 112

خود طعنه می زند در شکم زنی از زن های مسلمانان و می گوید خریا بنام های آن یعنی می گوید جزیه بدهید (متح یعنی خشم) (عسول به معنی رماح یعنی نیزه ها)

حَدیثِ چهاردَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اذا اقْبَلَتْ فِتْنَةٌ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ فِئتنَةٌ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ التَقَوْا فَبَطْنُ اَلْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مِنْ ظَهْرِهَا ﴾ یعنی وقتی که رو اورد فتنه ای از سمت مشرق و فتنه ای از سمت مغرب و به هم دیگر رسیدند پس در ان وقت زیر زمین رفتن یعنی مردن بهتر است از روی زمین ماندن یعنی زنده ماندن (کنایه از سختی و شدت فتته است )

حَدیثِ پانزدهم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله رو ایت کرد که فرمود ﴿ اذا مات اَلْخَامِسُ مِنْ اَهْلِ بَيْتِي فالهرجَ اَلْهَرْجُ حَتَّى يَمُوتَ السَّابعُ ثُمَّ كَذَلِكَ حتي يَقُومُ اَلْمَهْدِي ﴾ یعنی وقتی که بمیرد پنجم از اهل بیت من پس خون ریزی و کشتن است تا وقتی که بمیرد هفتم پس باز همین طور هست تا این که قیام کند مهدی

بیان سید فرموده نعیم گفت از شریک به من خبر رسیده که هفتم ابن العفر یعنی هارونست و حال ان که هرون پنجمی است از خلفاء عباسی . و من می گویم که او هفتم بعد از سی ام است این ترجمه کلام سید است در ملاحم و فتن که مراد او سی هفتمین خلیفه بنی عباسی است و این خلاف ظاهر خبر است بلکه مراد از هفتم ظاهرا مامون باشد

ص: 113

حَدیثِ شانزدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ لِلتُّرْكِ خَرَجَاتٌ خَرْجَةٌ يَخْرُجُونَ مِنْ اذربايجانَ وَ اَلثَّانِيهِ يَرْبِطُون جِنْوٌ لَهُمْ بَا لِفُرَاتٍ لاَ تَرْكَ بَعْدَ هَا ﴾

یعنی از برای ترک خروج هائیست یک خروج اینست که بیرون می ایند از اذربایجان و دفعه دوم می بندند اسب های خود را کنار فرات و ترکی بعد ازان نیست

بیان

سید بن طاوس ره در ذیل این خبر فرموده می گویم شاید معنای این که فرمود ترکی بعد از ان نیست که داخل فرات شود بلکه ایشان کسانی هستند که ملک به دست ایشان می افتد مولف نا چيز گويد ظاهر متن حَدیثِ و ظاهرکلام سید خالی از سقط به نظر نمی اید چون سخر منحصر بود لذا عین عبادت حَدیثِ را به نحوی که نوشته شده بود نوشتم امید است بعد از این در کتب دیگر بر ان ظفر یابم

حَدیثِ هِفدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روايت كرده که فرمود ﴿ لِلتُّرْكِ خَرْجَتَانِ اُحِدٌ هُمَا يَحْزُبُونَ وَ اَلثَّانِيهِ يُسْرِعُونَ عَلَى نَهَرِ اَلْفُرَاتِ قَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ فِي حَدِيثِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ فَيَكُونُ فِيهِمْ ذِبْحُ اَللَّهِ الاَعْظَمُ لاَ تَرْكَ بَعْدَ هَا ﴾

ص: 114

یعنی از برای ترک دو خروج است یکی از ان ها خراب می کنند و دوم شتاب کنند بر نهر فرات . عبد الرحمن که راوی حَدیثِ است در حَدیثِ خود از پیغمبر صلی الله علیه و اله گفت . پس می باشد در ایشان ذبح الله اعظم یعنی ذبح بزرگ تری از جانب خدا که ترکی نماند بعد ازان

سَید رضى الله عنه بعد از نقل این حَدیثِ فرموده که شاید مراد ان حضرت طایفه ترک بنی عباس که مسلمانند باشند و ان ها کسانی هستند که ترکی مانند ایشان بعد از ایشان نسبت و در میان ایشان ذبح اعظم است بر دست این دولت قاهره انتهی ترجمه کلام او اعلى الله مقامه

مؤلف حقیر گوید شاید اخر خلیفه بنی عباسی باشد به نام عبدالله که مقارن خروج سفیانی با پرچم های سیاه قیام می کند و با سفیانی جنگ می کند و در زمان او خون ریزی عظیمی واقع می شود و سفیانی بر او غالب می شود چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و بعد از این عجل خود اخباران ذکر کرده می شود و این پرچم های سیاه غیر از پرچم های سیاهی است که از سمت خراسان بلند می شود چنان چه ذکر می کنم

حَدیثِ هِجدَهُم

ملاحم و فتن ، نعیم به سند خود از رسول خدا روایت کرده که فرمود ﴿ اذَا كَانَتْ صَيْحَةٌ فِي رَمَضَانَ فَإِنَّهُ تَكُونُ مَعْمَعَةٌ فِي شَوَّالٍ وَ تُمَيَّزُ الْقَبَائِلُ فِي ذَى الْقَعْدَةِ وَ تُسْفَكُ الدِّمَاءُ فِي ذِي اَلْحَجِّه وَ اَلْمُحَرَّمِ وَ مَا الْمُحَرَّمُ بقولهَا ثَلاَثاً هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ يُقْتُلُ

ص: 115

اَلنَّاسُ فِيهَا هرْجا هر جَا قَالَ قُلْنَا وَ مَا اَلصَّيْحَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله قَالَ هَذِهِ فِي اَلنِّصْفِ مِنْ رَمَضَانَ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ ضُحًى و ذلك اذا وَ افقَ شَهْرَ رَمَضَانَ لَيْلَةَ اَلْجُمُعَةِ فَتَكُونُ هَذِهِ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُقعِدُ القائِمَ وَ تُخْرِجُ الْعَوَائِكَ مِنْ خُدُورِهِنَّ فى لَيْلَةِ جُمُعَةٍ فَاِذا صَلَّيْتُمُ اَلْفَجْرَ مِنْ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَادْخُلُوا بُيُوتَكُمْ وَ اِغْلِقُوا اِبْوَابَ کُمْ وَ سُدُّوا كُوا كَمْ وَ دَثِّرُوا اَنْفُسَكُمْ وَ سُدُّوا اذانَكُم فَاِذا اُحِسْتُمْ بِا لصَّيْحَةِ فَحُرُّوا اَللَّهَ سُجَّداً وَ قُولُوا سُبْحانَ الْقُدُّوسِ رَبُّنَا القُدُّوسُ فَانٍ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ هَلاَكَ ﴾ ( مغمعه او از دلیران در معرکه و کار و زار کردن )

یعنی زمانی که واقع شود صدائی در ماه رمضان پس به درستی که ان نشانه است که در ماه شوال او از دلیران در معرکه و کار و زار کردن بلند شود و در ماه ذی القعده فتنه و خون ریزی واقع شود و خون ها در ماه ذی الحجه ریخته شود و محرم چه محرمی سه مرتبه تکرار فرمود و فرمود چقدر دور است چقدر دور است کشته می شوند در ان فتنه چه کشته شدنی چه کشته شدن راوی گفت گفتیم صیحه کدامست یا رسول الله فرمود ان صدا در نیمه ماه رمضانست در روز جمعه وقت چاشت گاه و این واقع می شود در ماه رمضانی که موافق باشد شب جمعه با اول ان پس این صدا واقع می شود بیدار می کند خوابیده را و می نشاند ایستاده را و بیرون می اورد دختران را از سرا پرده های خود در شب جمعه پس چون نماز فجر را خواندی از روز جمعه پس داخل شوید خانه های خودتان را و ببندید در های خود را و مسدود کند روزنه ها و پنجره های خود را و

ص: 116

بیچید و حفظ کنند نفس های خود را و بگیرید گوشت های خود را پس چون احساس صیحه کردید به سجده بیفتید برای خدا و بگوئید سبحان القدوس ربنا القدوس پس کسی که این کار ها را كند نجاة یابد و کسی که نکند این ها را هلاک می شود

مولف حقیر گوید این علامت در ماه رمضان سال قبل از سال قیام رخ می دهد تقریبا چهار ماه پیش از ظهور صورت می گیرد

حَدیثِ نوزدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از عبد الوهاب بن بحث از رسول خدا صلى ال علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ فِي رَمَضَانَ ايه فِي السَّمَاءِ كَعَمُودٍ سَاطِعٍ وَ فِي شَوَّالٍ اَلْبَلاَءُ وَ فِي ذِي الْقَعْدَةِ المَعْمَعَةِ وَ فى ذِى اَلْحِجَّةِ يُنْتَهَبُ اَلْحَاجُّ وَ اَلْمُحَرَّمُ وَ مَا اَلْمُحَرَّمُ ﴾ یعنی در ماه رمضان آیتیست در اسمان مانند عمودی درخشنده و در شوال بلاء است و در ذیقعده او از دلیران در معرکه و کار و زار کردن و در دیحجه غارت کرده می شوند حاجیان و محرم چه محرمیست

حَدیثِ بيستُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿تَكُونُ آيَةٌ فِي رَمَضَانَ، ثُمَّ تَظْهَرُ عِصَابَةٌ فى شَوَّالٍ ثُمَّ تَكُونُ مَعْمَعَةٌ فِى ذى القَعدَةِ ثُمَّ يُسلَبُ الْحَاجُّ فِي ذى الحِجَّةِ ثُمَّ تُنْتَهَكُ الْمَحَارِمُ فِي الْمُحَرَّمِ ثُمَّ يَكُونُ اَلضَّرْبُ فِي صَفَرٍ ثُمَّ تَنَازَعَ اَلقَبَائِلُ فِي شهرَى رَبِيعٍ ثُمَّ اَلْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبٍ ثُمَّ نَاقَة

ص: 117

خَفِيفَةٌ خَيْرٌ مِنْ دَسْكَرَةٍ تَغُلُّ مَاةُ اَلْفَ ﴾

یعنی نشانه ای می باشد در رمضان پس ظاهر می شوند گروهی در شوال پس می باشد او از دلیران در معرکه و کار و زار کردنی در ذی القعده پس تاراج کرده می شوند حاجیان در ذیحجه پس هتک می شود حرمت ها در محرم پس زد و خوردی می شود در صفر پس نزاع کردن قبیله ها است در دو ماه ربیع و عجب شگفتی او است همه عجب ها و شگفتنی ها میان جمادی و رجب پس ناقة سبک سریع الستر بهتر است از قصر با شکوهی که اطراف ان خانه ها باشد که ارزش ان صد هزار دینار طلا باشد

حَدیثِ بیست و یِکُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حمّاد به سند خود از شهر بن حوشب روایت کرده که گفت به من رسید از پیغمبر خدا صلى الله عليه و اله كه فرمود ﴿ يَكُونُ فى رَمَضَانَ صَوْتٌ وَ فى شَوَّالٍ مُهْمَهَةٌ وَ فى ذَى اَلْقَعْدَةِ تَتَحَارَبُ اَلقَبَائِلُ وَ فى ذى اَلْحَجْهِ تُنْتَهَبُ اَلْحَاجُّ وَ فِي اَلْمُحَرَّمِ يُنَادى اَلْمُنَادَى مِنَ اَلسَّمَاءِ اَنَّ صَفْوَةَ اَللَّهِ مِنْ خَلْفِهِ فَلاَتٌ فَاسْمَعُو اُلَّهَ وَ اِطِّيعُوا ﴾ ( مهمهه مه مه گفتن و باز داشت کردن )

یعنی می باشد در ماه رمضان صدائی و در شوال مه مه گفتن و باز داشت کردنی و در ذی القعده قبیله ها با هم جنک کنند و در ذیجه حاجیان تاراج شوند و در محرم صدای صدا کننده ای از اسمان بلند شود که بر گزیده خدا از خلقش فلان است پس بشنوید و اطاعت کنید ( مراد از فلان مهدی ال محمّد علیه السّلام)

ص: 118

ملاحم و فتن ، نعیم بن حمّاد به سند خود از پیغمبر صلى الله عليه و اله روایت کرده فرمود ﴿ لاَ يَزَالُ اَلنَّاسُ فِي مُدَّةٍ حَتَّى يَقْرَعَ اَلرَّاسُ يُعْنِى اَلشَّامَ هَلَكَ اَلنَّاسُ ﴾ یعنی همیشه مردم در کش مکشند تا خراب شود شام یعنی هلاک شوند مردم از کعب پرسیدند که قرع راس چیست گفت خراب شدن شام است

حَدیثِ بیست و سِوّم

ملاحم و فتن ، نعیم به سند خود از عبدالله روایت کرده که گفت نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله بودیم که جوانانی از بنی هاشم آمدند پس رنگ پیغمبر تغییر کرد پس عرض کردند یا رسول الله چه رو داد بر تو می بینیم در روی تغییری پیدا شد که مکروه خاطر ما شد فرمود ﴿ اَنَا اَهْلُ بَيْتٍ اخْتارَ اَللَّهُ لَنَا اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا وَ اَنَّ اَهْلَ بَيْتِى هَؤُلاَءِ يَلْقَوْنَ بعدَى بَلاَءً وَ تَطْرِيداً وَ تَشْرِيداً حَتَّى يَاتِيَ قَوْمٌ مِنْ هَمِّهِنَا نَحْوَ اَلْمَشْرِقِ اصحاب رايات سُود يَسْئَلُونَ اَلْحَقَّ فَلاَ يُعْطَوْنَهُ مَرَّتَيْنِ او ثَلاَثاً فَيُقَاتِلُونَ فَيَنْتَصِرُونَ فَيُعْطُونَ مَا سُئِلُوا فَلاَ يَقْبَلُو نَهَا حَتَّى يد فُعَونِهَا الى رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتِي فَيَمِلاَّ ؤا الارْضَ عَدْلاً كَمَا مَلَؤُهَا ظُلْماً فَمَنِ اِدْرَكَتْ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلَيَاتُهُمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى اَلثَّلْجِ فانّه المهدى ﴾

یعنی ما خانواده ای هستیم که اختیار کرده است خدا برای ما آخرت را بر دنیا و به درستی که اهل بیت من این گروه می بینند بعد از من بلائی و دور شدنی و رانده شدنی

ص: 119

تا ان که بیاید قومی از ان جا سمت مشرق صاحبان پرچم های سیاه می خواهند حق را پس به ان ها داده نمی شود دو مرتبه مطالبه می کنند یا سه مرتبه پس مقاتله کنند پس یاری کرده شوند پس به ان ها داده می شود ان چه را که خواسته اند و ان ها دیگر قبول نکنند ان را تا این که وا گذار کنند به مردی از اهل بیت من پس پر کند زمین را از عدل هم چنان که پر شده باشد از ظلم پس کسی که درك كند ان زمان را از شما باید بیاید به سوی ایشان و نزدیک شود نزدیک شدنی اگر چه بر روی برف برود زیرا که او است مهدی

حَدیثِ بیست و چَهارُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از حسن روایت کرده که گفت ﴿ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَلْهُ و اله ذِكْرُ بَلاَءٍ یَلقاهُ أهلُ بَیتِهِ حَتّی یَبعَثَ اللّهُ رایَهً مِنَ المَشرِقِ سَوداءَ مَنْ نَصَرَهَا نَصَرَهُ اَللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهَا حَذَلَهُ اَللَّهُ حَتَّى يَا توار جَلاَّ اِسْمُهُ كَاسْمِي فَيُوَلُّوهُ اَمْرَهُم فَيُؤَيِّدُهُ اللَّهُ وَ بِضَرَّة ﴾

یعنی به درستی که رسول خدا صلى الله علیه و اله یاد کرد بلائی را که اهل بیت او می بینند تا این که بر انگیزاند خدا پرچمی را از مشرق که رنگ آن سیاه باشد کسی که یاری کند ان را یاری کرده است او را خدا و کسی که خوار کند ان را خوار کرده است او را خدا تا این که می ایند مردی را که نام او مانند نام من است پس او را ولی امر خود قرار دهند پس تائید می کند او را خدا و ياري مي كند او را

حَدیثِ بیست و پَنجُم

ص: 120

ملاحم و فتن . به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرد که فرمود ﴿ تَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ رَایَاتٌ سُودٌ لِبَنِي الْعَبَّاسِ ثُمَّ يَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ تَخْرُجُ رَايَاتٌ سُودُ صِغَارٌ يُقَاتِلُ رَجُلًا مِنْ آلِ أَبِي سُفیانٍ وَ أَصْحَابِهِ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ وَ يُؤَدُّونَ اَلطَّاعَةَ للمهدى ﴾

یعنی بیرون می اید از مشرق پرچم های سیاهی که مخصوص بنی عبّاس است پس مکث می کنند ان چقدر که خدا می خواهد پس بیرون می اید پرچم های سیاه که کوچک باشند مقاتله کنند با مردی از اولاد ابی سفیان و یاران او از طرف مشرق و ادا می کنند و می کشانند فرمان بر داری را برای مهدی ( علیه السّلام )

حَدیثِ بیست و شِشُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله كه فرمود ﴿ لَيَهْبِطَنَّ اَلدَّجَّالُ حَوْلَ كِرْمَانَ فِي ثَمَانِينَ اَلْفاً کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ اَلْمجَان اَلْمُطْرَقَةُ يَلِسُّونَ اَلطَّيَالِسَهُ وَ يَنْعَلُونَ اَلشَّعْرَ ﴾

یعنی هر اینه فرود می اید البته البته دجّال در اطراف کرمان با هشتاد هزار نفر که گویا رو های شان مانند سپر های تو بر تو ساخته شده می پوشند لباس های مخصوصی و نعلین می کنند از مو

حَدیثِ بیست و هَفتُم

ملاحم و فتن . نعم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه واله که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی تُقَاتِلُوا اَلترک حُمْرَ اَلْوُجُوهِ صِغَارَ الاعين فُطْسَ اَلْأُنُوفِ كَانَ وُجُوهُهُمْ اَلْمَجان اَلمُطْرِقَة ﴾

ص: 121

یعنی قیام نمی کند ساعت یعنی قیامت صغری تا این که مقاتله کنید با ترك که صورت های شان سرخ چشم هاشان کوچک بینی های شان پهن و استخوان ان پست شده که گویا صورت هاشان مانند سپر های تو بر تو ستاخته شده است

حَدیثِ بیست و هَشتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله که فرمود ﴿ وَ تَحْشُرُهُمْ نَارٌ مِنْ عَدَنٍ مَعَ اَلْقِرَدَةِ وَ اَلْخَنَازِيرِ تَبِيتُ مَعَهُمْ اينمَا بَا تَقُوا وَ تَقْبَّلْ مَعَهُمْ يَنَمْ قَالُوا وَ لَهَا مَا سَقَطَ مِنْهُم ﴾

یعنی محشور می شود ایشان را اتشی از عدن با میمون ها و خوک ها که بخوابند با ایشان هر کجا که بخوابند و گرد ایند و برای آن بوزنیه ها و خوک ها است ان چه از ایشان می افتد

حَدیث بیست و نُهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از پیغمبر صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لِلتُّرْكِ خَرْجَتَانِ خَرْجَةٌ مِنْهَا احزاب اِذْرِبَايجَانَ وَ خَرْجَةَ يُجَرِّجُونَ فِي اَلْجَزِيرَةِ يُخْفُونَ دَوَابَّ اَلْحِجَازِ (ذَوَاتِ احجال) فَيَضُرُّ اَللَّهُ اَلْمُسْلِمِينَ فِيهِمْ ذِبْحُ اَللَّهِ الاعظمُ لاَ تَرْكَ بَعْدَهَا ﴾

یعنی برای ترک دو بیرون امدنی است یکی از ان ها خراب کردن اذربایجانست و بیرون آمدن دیگر بیرون ایند در جزیره که مخفی کرده شوند اسب ها حجاز یا بنا بر نسخه ای

ص: 122

دختران و عروسک هائی که در حجله ها هستند پس یاری می کند خدا مسلمانان را در ایشان است سر بریدن بزرگ تر خدا به نحوی که ترکی باقی نماند

حَدیثِ سیّ ام

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِرْضَ يُقَالُ لَهَا اَلْبَصْرَةُ او اَلْبَصِيرَةُ يَاتِيهِمْ بَنُو قنْطُورَا حَتَّى يَتْلُوا بِنَهْرٍ يُقَالُ لَهُ دجله ذِي نَخْلٍ فَيُفَرَّقُ بَاصِلُهَا فَهَلَكُوا وَ فَرَّقَهُ تَاخِذٌ عَلَى نَفْسِهَا فَكَفَرُوا وَ فَرَّقه تَجْعَلُ عِيَالاَتِهَا خَلْفَ ظُهُورِهَا فَيُقَاتِلُو نَهَم يَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَى نفسهم ﴾

یَعنی زمینی است که ابرا بصره یا بصیره گویند می اید ایشان را پسران قنطور را یعنی ترك تا این که فرود ایند نزد نهری که ان را دجله گویند نخلستانیست پس فرقه فرقه شوند به سه فرقه فرقه ای به اصل خود ملحق شوند پس هلاک شوند و فرقه ای به خواهش نفس خود است پس کافر می شود و فرقه ای عیالات خود را پشت سر خود قرار می دهند پس قتال می کند با ایشان خدا گشایش می دهد بر نفس هاشان

حَدیثِ سی و یکُم

ملاحم و فتن ، نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ فَيُفَرِّقُونَ ثَلاَثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ تَمْكُثُ وَ فِرْقَةٌ تَلْحَقُ ابا بال ها مَنَابِتُ اَلشِّيحِ وَ اَلْقَيْصُومِ وَ فِرْقَةٌ تَلْحَقُ با لِشَامٍ و هى خَيْرُ اَلْفِرَق ﴾

یعنی پس فرقه فرقه می شوند فرقه می مانند و فرقه ای به شتران خود ملحق شوند در جاهائی

ص: 123

که محلّ روئیدن در منه ترکی و بر نجاسف است و فرقه ای که ملحق به شام می شوند و این فرقه بهترین ان ها است

حَدیثِ سی و دُوّم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿يَسُوقُ أُمَّتِي قَوْمٌ عِرَاضُ اَلْوُجُوهِ، صِغَارُ اَلْأَعْيُنِ كَانَ وَ جَوْهُهُمُ اَلْمُجْحِفَ حَتَّى اِلْحَقُوهُمْ بِجَزِيرَةِ اَلْعَرَبِ ثَلاَثَ قرَّاتٍ اما الشَّاقةُ اَلْأُولَى فَتَنْجُو مِنَ اَلْهَرَبِ وَ اَلثَّانِيَةِ يَهْلِكُ بَعْضٌ وَ يَنْجُو بِبَض وَ تَصْطَلِمُ اَلثَّالِلُهُ وَ هُمُ اَلشِّرْكُ وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيْرَ بَطْنَ خيو لَهُمْ الى سوارى مَسْجِدُ اَلْمُسْلِمِين ﴾

یعنی سوق می دهد و میراند امّت مرا گروهی که رو های شان پهن و چشم هاشان کوچک است گویا رو های ایشان پوستش رفته تا این که ملحق کنند ایشان را به جزيرة العرب سه مرتبه امّا راندن اوّل پس نجاة یابند از جهت فرار کردن و دوّم هلاک شود بعضی و نجاة باید بعضی و سوم ریشه کن شوند و ایشان ترک ها هستند قسم به ان کسی که جان من در دست او است هر اینه می بندند اسب های خود را بر دیوار های مسجد مسلمانان

حَدیث سی و سِوّم

ملاحم و فتن به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لِلدَّابَّةِ ثَلاَثُ خَرَجَاتٍ مِنَ اَلدَّهْرِ يَخْرُجُ خَرْجَةً مِنِ اِمَّتَى البَنَى فتو ذِكْرَهَا زما نَا طَوِيلاً مِنْ اَهلِ البادِيَةِ فَلا يَدخُلُ ذِكْرُها القَريَةَ (يَعِنی مِكة)

ص: 124

ثُمَّ تَمْكُثُ زَمَاناً طَوِيلاً بَعْدَ ذَلِكَ ثُمَّ تَخْرُجُ خرجة اخرى قَرِيباً مِنْ مَكْة فیفشو ذَكْرَهَا بِالْبَادِيَةِ ثُمَّ تَمْكُثُ زَمانَا طَوِيلاً ثُمَّ بَيْنَمَا اَلنَّاسُ ذَاتَ يَوْمٍ فِى اَعْظَمِ اَلْمَسَاجِدِ عِنْدَ اَللَّهِ حُرْمَةً وَ خيرها وَ اِكْرَمْهَا عَلَى اَللَّهِ مَسْجِداً مَسْجِدَ اَلْحَرَامِ لَمْ يَرِقْهُمُ الا نَاحِيَةَ اَلْمَسْجِدِ تَرْسُو بَيْنَ اَلرُّكْنِ اَلاِسْوَدِ الى بَابِ بَنِي مَخْزُومٍ عَنْ يَمِينِ اَلْخَارِجِ الى اَلْمَسْجِدِ فَانْفَضَّ اَلنَّاسُ لَهَا شَتَّى دَفْعاً وَ بَيْتٌ لَهَا عِصَابَةٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ حَتَّى اذا عرَفُوا اَنَّهمْ لَنْ يُعْجِزُوا اَللَّهَ خَرَجَتْ عَلَيْهِمْ تنفض عَنْ رَاسِهَا اَلترَّاب و مدت لَهُمْ فَجَلَّتْ وجَوَّهِهِمْ حَتَّى تَترَكَهَا کَأَنَّهَا اَلْکَوَاکِبُ اَلدُّرِّیَّهُ ثُمَّ وَلَّتْ فِی اَلْأَرْضِ لاَ یُدْرِکُهَا طَالِبٌ وَ لاَ يَجُرُّهَا هارِبٌ حَتَّى أَنَّ اَلرَّجُلَ لَيَتَعَوَّذُ مِنْهَا بِالصَّلَوةِ مِنْ خَلْفِهِ فَتَقُولُ یَا فُلاَنُ اَلْآنَ تُصَلِّی فَیُقْبِلُ عَلَیْهَا بِوَجْهٍ فَتَسِمُهُ فِی وَجْهِهِ فَیَتَجَاوَرُ اَلنَّاسُ فِی دِیَارِهِمْ و يصْطَحِبُونَ فِى أَسْفَارِ هِمْ و بَشَرَةِ رُهْمٍ وَ تَشْتَرِكُونَ فِی اَلْأَمْوَالِ یُعْرَفُ اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلْکَافِرِ فَیُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ یَا مُؤْمِنُ وَ لِلْکَافِرِ یَا کَافِرُ كَيَقُول لِلْمُؤْمِنِ لِلْكَافِرِ يَا كَافِراً قَضَى حقى ﴾

یعنی از برای دابّه سه خروج هست در روزگار یک خروج آن وقتی است که بیرون اید از دور ترین خاک یَمَن و اشکار و فاش شود ذکر او زمانی دراز و فاش می کنند ان را بادیه نشینان امّا ذکر ان به مکّه نمی رسد پس زمانی دراز مکث خواهد کرد بعد از ان پس از ان بیرون می اید یک مرتبه دیگر در نزدیکی مکّه و فاش می شود ذکر او در بادیه باز زمان درازی مکث می کند پس در این میان روزی

ص: 125

که مردم جمعند در مسجدی که اعظم مساجد است از حیث حرمت در نزد خدا و بهتر و گرامی تر مسجدیست مسجد الحرام نمی ترساند ایشان را مگر ناحیه مسجد که می ایستد میان ركن حجر الاسود و باب بني محروم از طرف راست آن که از مسجد بیرون می روند پس دفعه همه مردمان که در مسجد الحرامند او را می بینند و خود را به همه ان ها می نماید عده ای از مسلمانان بر جای خود ثابت می مانند که او را بشناسند و می شناسند و می فهمند که هرگز نمی توانند خدا را عاجز کنند بیرو می اید دابّه بر ایشان در حالتی که می تکاند خاک ها را که بر سر او است پس دست می کشد بر رو های ایشان تا این که وا گذارد ان ها را گویا ستاره های درخشنده ای باشند پس رو می گرداند در زمین که خواهانی او را درک نکند و عاجز نکند او را فرار کننده ای تا این که مرد هر اینه پناهنده می شود از او به نماز پس می اید از عقب او و می گوید ای فلان حال نماز می گذاری چون روی خود را بر گرداند به سوی او نشانی بر روی ان مرد می گذارد و می رود پس مردمان در خانه های خود مجاور شوند و رفقاء یک دیگر می شوند در سفر هاشان و شرکت می کنند با هم دیگر در مال هاشان و کافر می شناسد که کی مؤمن است تا اندازه ای که کافر به مؤمن می گوید ای مؤمن حقم را می گیرم و مؤمن به کافر گوید ای کافر حق خود را می گیرم

حَدیثِ سی و چَهارُم

ملاحم و فتن ، نعیم بن حمّاد به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت

ص: 126

کرده که فرمود ﴿ خُرُوجِ اَلدَّابِّهِ بَعْدَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ فاِذا خَرَجت قَتَلَتِ الدابة ابلیس هُوَ سَاجِدٌ وَ يَتَمَتَّعُ اَلْمُؤْمِنُونَ فِي الارضِ بَعْدَ ذَلِكَ اَرْبَعِينَ سَنَةً لا يَتَمَنَّوْنَ شیئا الّا اِعْطُوهُ وَ وَجَدُوهُ فَلاجُورَ وَ لا ظُلْمَ و قَدْ اسلَمَتِ الاشياءَ لِرَب العالمین طَوْعاً وَ كَرْهاً والْمُؤْمِنُونَ طَوْعاً وَ الكُفّارُ كُرْهاً وَالسَّبُعُ وَ الطَّيْرُ كَرِهَا الشِّبَعِ لاَ يُؤْدَى دَابَّةً وَ لاَ طَيْراً وَ يَلِدَا مُؤْمِنٌ فَلاَ يَمُوتُ حَتَّى يُتِمَّ ارْبَع بَعْدَ خُرُوجِ دابَّةِ الارضِ ثُمَّ يَعُودُ فِيهِمُ اَلْمَوْتُ فَيُمْكُنُونَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ يُسْرِعُ اَلْمَوْتَ فِي اَلْمُؤْمِنِينَ فَلاَ يَبْقَى مُؤْمِنٌ فَيَقُولُ اَلْكَافِرُ قَدْ كُنَّا مَرْعُوبَةً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَيْسَ يُفْقِدُ مُنَاصَبَتُ فَمَا كَالاِنْتَهَارِجِ نَهَا رُجُونَ فِى الطَّرِيقِيِّ تَخَارُجُ اَلْبَهَائِمِ ثُمَّ يَقُومُ احِدُهُمْ بِامِّهِ وَ اخْتِهِ وَ ابْنِهِ فَيَنْكِحُهَا فى وَ سَطِّ اَلطَّرِيقِ يَقُومُ عَنْهَا وَ احد وَ بَتْرٌ وَاعليها اخر لاَ يُنْكَرُ وَ لاَ بِغَيْرِ فافضلْهمْ يَوْمَئِذٍ مَنْ يَقُولُ لَوْ عَنِ اَلطَّرِيقِ كَانَ أَحْسَنَ فَيَكُونُ بِذَلِكَ لاَ يَبْقَى اَحَدٌ مِنْ أَوْلادِ اَلنِّكَاحِ وَ يَكُونُ جَمِيعُ اَهْلِ الارض اولاد اَلسِّفَاحِ فَمَكَنُونَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ بَحهمُ اَللَّهُ ارحام اَلنِّسَاءِ ثَلاَثِينَ سَنَةً فَلاَ نَلُدُّ اِمْرَاةً وَ لاَ يَكُونُ فِي اَلاَرْضِ طِفْلٌ يَكُونُونَ كُلُّهُمْ اولاد الترنَا شِرَارَ اَلنَّاسِ وَ عَلَيْهِمُ اَلسَّاعَة ﴾

يعنى خروج دابّه بعد از در امدن افتابست پس وقتی بیرون امد شیطان را می کشد در حالتی که به حال سجده است و بهره می برند مؤمنین در زمین بعد از ان

ص: 127

چهل سال ارزوی چیزی نمی کنند مگر ان که عطا کرده خواهند شد و می یابند ان را پس هیچ ظلم و جوری نخواهد بود و به تحقیق اسلام می اورند و منقاد می شوند همه چیز ها برای پروردگار جهانیان از روی میل و کراهت و مؤمنین از روی میل و رغبت و کفّار از روی کراهت و مرغان و درندگان از روی کراهت تا این که درندگان اذیت نمی کنند چارپائی و نه مرغی را و می زاید مؤمن پس نمی میرد تا چهل سال تمام شود بعد از بیرون آمدن دابّة الارض پس بر می گردد در ایشان مرگ پس به همین حال می مانند تا ان چه خدا خواهد پس شتاب می کند مرگ در میان مؤمنین پس باقی نمی ماند مؤمنی پس کافر می گوید بودیم ما که می ترسیدیم از مؤمنین پس باقی نمانده است از ایشان احدی و از ماکسی نابود نشده و نمرده پس ما دست از کشت و کشتار بر نمی داریم پس هم دیگر را در وسط راه می کشند مانند کشتن بهائم پس بر می خیزد یکی از آن ها و با مادر و خواهر و دختر خود زنا می کند در میان راه یکی از روی ان ها بر می خیزید و دیگری روی ان ها جستن می کند و کسی هم انکار این کار را نمی کند و غیرت نمی کشد پس صاحب فضيلت ترين ايشان کسی است که می گوید در ان روز اگر از میان راه دور می شدید بهتر بود پس به این جهت

باقی نماند یکی از اولادی که از نکاح به وجود آمده و همه روی زمین زنا زاده شوند پس می مانند به همین حال ان چه که خدا می خواهد پس عقیم و نازاد می گرداند خدا رحم های زن ها را تا سی سال پس نمی زاید هیچ زنی و نمی باشد در زمین کودکی همه اولاد

ص: 128

زنا هستند و بد ترین مردم و برایشان قیامت قائم می شود

حَدیثِ سی و پنجُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرده كه فرمود ﴿ سِنّاً خُذا مَتَى اخذا الاهمَ قَبْلَهَا بَيْراً كَبِيرٌ فَقَالَ رَجُلٌ كَمَا فَعَلَتْ فَارِسُ وَ اَلرُّومُ لُطْفاً رَسُولِ اَللَّهِ وَ هَلِ النَّاسُ اِلاّ اولَك ﴾

یعنی زود باشد که امّت من روشی را پیش گیرند که امّت های پیش گرفته اند وجب به وجب پس مردی عرض کرد هم چنان که فارسیان و رومیان می کنند پس فرمود رسول خدا و ایا مردمان کسانی هستند غیر از این ها

حَدیثِ سی و شِشُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ إذا نَزَلَ عیسَی بنُ مَریَمَ وقَتَلَ الدَّجّالَ،تَمَتَّعوا يُحِبُّوا لَيْلَةَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا و حتّي تَمَتَّعُوا بَعْدَ خُرُوجِ الدَّجَّالِ ارْبَعِينَ سُنَّةً لايَمُوتُ اَحِدٌ وَ لا يَمرض اَحد احْدُ و یقول لِغَمِّهِ وَلَدٌ وَ ابة اذهَبُوا فَارْعَوْا فِي مَكَانِ كَذَا وَ كَذَا وَ تَعَالَوْا فِي سَاعَةِ كَذَا وَ كَذَا وَ بُرَى اَلْمَاشِيَةَ بَيْنَ اَلزَّرْعَيْنِ لاَ نَاكِلٌ مِنْهُ سُنْبُلَةً وَ لَا تَكْبُرُ بِظِلْفِهَا عُودٌ وَ اَلْحَيَّاتُ وَ اَلْعَقَارِبَ ظَاهِرَةٌ لا نُؤَدّى احِداً وَ لا يُؤْذِيهَا احِدٌ والسَّبْعُ عَلَى اَبْوَابِ الدُّورِ يَسْتَطْعِمُ لاَ يُؤدى اَحِداً وَ بِإِخْذَا الرَّجُلِ الصُّنَّاعُ او الْمُدْمِنُ الْقَمْحِ اَو الشَّعْرُ مُنْذِرُهُ عَلَى وَجْهِ اَلاِرْضِ بِلاهِرَاتٍ وَ لاَ كِرابٍ فَيَدْخُلُ الْمُدُّ الْوَاحِدُ سُبْحَاةَ مَد﴾

ص: 129

یعنی چون فرود اید عیسی بن مریم و کشته شود دجّال بهره می برید زنده می مانند شبی را که طلوع می کند افتاب از مغرب خود و تا این که بهره ببرید بعد از خروج دجّال چهل سال که نمی میرد احدی و بیمار نمی شود و می گوید مرد به گوسفند ها و حیواناتش که بروید چرا کنید در چنین مکان و چنان مکان و در چنین ساعة و چنان ساعة بیائید و دیده می شود حیوانات در میان دو زراعت می روند و از آن خوشه ای نمی خورند و به اسم های خود شاخه چوبی را نمی شکند و مار ها و عقرب ها ظاهر می شوند و احدی را اذیّت نمی کنند و درّندگان درب خانه ها می ایند و خوردنی می خواهند و به احَدَی ازار نمی رسانند و مرد یك صاع یا یک مدّ خوردنی (گندم یا جو یا حبوبات) را می گیرد و می افشاند در زمین بدون ان که ان را شخم و شیار کند و رنج ببرد پس دخل می اورد هر دانه ای یا مُدّی هفت صد دانه یا هفت صد مُدّ

حَدیثِ سی و هَفتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ تَخْرُجُ اَلدَّابَّةُ وَ مَعَهَا عَصَى موسى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ فَتَجَّلوا وَجه اَلْمُؤْمِنُ بِالْعَصَا وَ تَخْتِمُ أَنْفَ اَلْکَافِرِ بِالْخَاتَمِ﴾

یعنی بیرون می اید دابّة و با او است عصای موسی و خاتم سلیمان پس روشن کند روی مؤمن را با عصا و مهر زند بینی کافر را با مهر سلیمانی

حَدیثِ سی و هَشتم

ص: 130

ملاحم و فتن . از كتاب الفتن تاليف سليلى ابن احمد بن عيسى بن شيخ الحسائي به سند خود از عبد الله بن عمر روایت کرده که گفت منافقین شبی در مدینه مسجدی را خراب کردند این عمل به نظر اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و اله بزرگ آمد پس پیغمبر صلى الله عليه و اله فرمود ﴿ لاَ تُنْكِرُوا ذَلِكَ فَاِنَّ هَذَا اَلْمَسْجِدَ يعمَّرُ وَ لَكِنْ اذا هَدَّم مسجد بَرَاثَا بَطَلَ الحج قيل له : وأين مَسْجِدِ بَرَاثَا هذا؟ قال : في غربي الزوراء من ارض العراق صَلَّی فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً و وَصِیّاً و آخر من يصلّي فِيهِ هَذَا وَ اشَارَ بِيَدِهِ الى مَوْلاَنَا عَلَى بْنِ اَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ﴾

یعنی منکر نشوید این را زیرا که این مسجد تعمیر می شود و لیکن وقتی مسجد براثا خراب د حج کردن باطل می شود (یعنی رفتن مکه منع می شود) به ان حضرت عرض کرده شد که مسجد براثا کجا است فرمود رسمت غربی بغداد واقع شده از زمین عراق هفتاد نفر پیغمبر و وصی پیغمبر در ان جا نماز گزارده اند اخر کسی که نماز می گذارد در ان اینست و اشاره فرمود به دست خود به سوی مولای ما على بن ابي طالب عليه السّلام

حَدیثِ سی و نُهُم

ملاحم و فتن . سلیلی به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿لَتَتَّبِعُنَّ سُنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ؛ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَتَبِعْتُمُوهُ! قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللهِ! بِآبَائِنَا وَ اُمَّهَاتِنَا، الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى﴾

ص: 131

هر اینه متابعت خواهید کرد البته البته روش های کسانی را که پیش از شما بوده اند وجب به وجب و ذراع به ذراع تا این که اگر داخل شدند در سوراخ سوسماری شما هم متابعت ان ها را خواهید کرد راوی گفت عرض کردم یا رسول الله از یهود و نصاری فرمود پس کیست مگر یهود و نصاری (به چندین طریق این حَدیثِ روایت شده)

حَدیث چِهلُم

ملاحم و فتن . سلیلی به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود پس از ذکر کردن ملاحم در اخر ان فرمود ﴿ وَ یباعَ الاحْرارَ لِلجُهْدِ الَّذِى يَحُلُّ بِهِم بَقرُونُ بِالْعُبُودِيَّةِ الرِّجَالِ وَ النَّسَاءِ وَ يَسْتَخْدِمُ الْمُشْرِكُونَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ يَبِيعُوهُمْ فى اَلاِمْصَارَةِ لا یِتَحَاشَى لذَلِكَ برَ و لا فَاجِرٍ یا حُذَیفَهُ،لا یَزالُ ذلِکَ البَلاءُ اَلْبَلاَءُ عَلَى اهل ذلک الزَّمَانِ حَتَّى اذا ايسوا و قَنَطُوا وِسَاءً والظنّ اَلاّ يُفَرَّجُ عَنْهُمْ إذ بَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِن أطائِبِ عِترَتی وأَبرارِ ذُرِّیَّتی،عَدلاً مُبارَکاً زَکِیّاً،لا یُغادِرُ مِثقالَ ذَرَّهٍ،یُعِزُّ اللّهُ بِهِ الدّینَ وَالقُرآنَ وَالإِسلامَ وأَهلَهُ،ویُذِلُّ بِهِ الشِّرکَ وأَهلَهُ،یَکونُ مِنَ اللّهِ عَلی حَذَرٍ،لا یَغتَرُّ بِقَرابَتِهِ،لا یَضَعُ حَجَراً عَلی حَجَرٍ،ولا یَقرَعُ أحَداً فی وِلایَتِهِ بِسَوطٍ إلّافی حَدٍّ،یَمحُو اللّهُ بِهِ البِدَعَ کُلَّها،ویُمیتُ بِهِ الفِتَنَ کُلَّها،یَفتَحُ اللّهُ بِهِ کُلَّ بابِ حَقٍّ،ویُغلِقُ بِهِ کُلَّ بابِ باطِلٍ،یَرُدُّ اللّهُ بِهِ سَبیَ المُسلِمینَ حَیثُ کانوا. قُلتُ فَسَمِّ لَنَا هَذَا العَبدَ الّذِی قَد اِخْتَارَهُ اللّه لِاُمَّتِکَ وَ ذُرِّیَتِکَ؟ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَوْ لَم یَبْقَ مِنَ الدّنیاَ إِلّا یَومٌ وَاحِدٌ لَجَعلَ اللّه مِقدَارَ مَا یَکُونُ فِیهِ جَمِیعَ مَا ذَکَرْتُ﴾

ص: 132

یَعنی فروخته می شوند ازاد ها به جهة سختی ای که بر ان ها وارد می شود اقرار به بندگی کنند مرد ها و زن ها و استخدام می کنند مشرکین مسلمان ها را و می فروشند ایشان را در شهر ها و ننگ نمی دانند و بی کس نمی شوند این غم را نیکو کار و نه بد کار ای حذیفه همیشه این بلا هست بر اهل ان زمان تا این که مایوس و نا امید می شوند و بد گمان می شوند که فرجی از ایشان نمی شود که ناگاه بر می انگیزاند خدا مردی از پاکیزگان عترت مرا و نیکان ذریّه مرا که دادخواه و برکت داده شده و پاکست فرو گذار نمی کند هم سنگ ذرّه ای را غلبه می دهد خدا بر او دین را و قرآن و اسلام و اهل ان را و ذلیل و خوار می گرداند به او شرکت و اهل شرک را از خدا می ترسد و به خویشاوندی خود با پیغمبر مغرور نمی شود و سنگی بالای سنگی نمی گذارد و در زمان ولایت و سلطنت خود احدی را تا زبانه ای نمی زند مگر برای حدّ شرعی محو و نابود می کند بدعت ها را و می میراند همه فتنه ها را خدا به سبب او در حق را می گشاید و به سبب او در هر باطلی را می بندد خدا به سبب او اسیران مسلمان را بر می گرداند هر کجا باشند (حذیفه) می گوید . پس عرض کردم این بنده ای که اختیار کرده است خدا او را برای امت تو و ذریّه تو نامش چیست بیان فرما فرمود نام او مانند نام من است و نام پدر او نام پدر من است اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز هر اینه قرار می دهد خدا ان روز را به قدر ان چه که ذکر کردم و در ان می باشد

مؤلفّ حقیر گوید بدان که در بعضی از اخبار اهل سنّت و جماعت نسبت به حضرت رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم داده اند که ان حضرت درباره ولیّ عصر

ص: 133

ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء فرموده اسمه كاسمی و اسم ابیه كاسم ابى يا به عبارة دیگر یواطى اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی این خبر ظاهرا مخالف است با اخبار بسیاری که از جمیع اهل بیت عصمت و طهارت روایت شده و از احادیث متواتره نزد شیعه دوازده امامی است و به علاوه بسیاری از علماء و محدثین عامّه هم با خاصّه موافقت دارند که ان جناب فرزند ارجمند حضرت امام حسن عسکری عليهما السّلام است و علّامه مجلسى اعلى الله مقامه در جلد سیزدهم بحار الانوار از ابی عبد الله محمد بن يوسف شافعی نقل نموده است که این خبری که در این فقره روایت شده (یعنی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی) حافظ ابو الحسن محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم در کتاب مناقب شافعی ذکر نموده و گفته است که زائد که نام یکی از راوی ها است این جمله را در روایت خودش زیاد کرده که ﴿ لَوَلَمَ يَبْقَ مِنَ اَلدِّينَا اِلاّ یوم ﴾ باشد تا ﴿ اِسْمُهُ اِسْمِي وَ اِسْمُ اَبَّيهِ اِسْمُ اَبِّي ﴾ پس محمد بن یوسف گنجی شافعی نوشته که ترمدی این حَدیثِ را ذکر نموده و این فقره را که اسم ابیه اسم ابی باشد ذکر نکرده و نیز نوشته است که ابی داود این حَدیثِ را از معظم روایات حفاظ و ناقلین اخبار ذکر کرده که گفته اند ان کسی که اسم ابیه اسم ابی را ذکر کرده زائده است و زائده در حَدیثِ زیاد می کرده اجمالا بسیاری از علماء عامّه ذکر کرده اند که جمله اسم ابیه اسم ابی کلام زائده است که زیاد کرده و علامّه محدّث خبیر و متبحّر بی نظیر حاج میرزا حسین نوری رضوان الله علیه در کتاب نجم الثاقب تقريبا به چهل طريق این حديث را از اهل سنت اهل سنت و جماعت روایت کرده که این کلمه اسم ابیه در هیچ یک از ان ها نیست مگر طریق عبدالله

ص: 134

بن موسی از زائده از عاصم که متضمن این فقره است پس ضعف و بی اعتباری کلمه اسم ابیه اسم ابی یا کاسم ابی واضح و ظاهر است و بر فرض صدور چنین کلمه برابری با همه اخباری که خالی از انست نمی کند و ممکن است بر فرض تخقق صدور بگوئیم اسم ابی تصحیف اسم ابنی است که اب مصحف لفظ ابن باشد در این صورت مراد از ابن حسن بن علی اوّل است

حَدیثِ چهل و یکُم

ملاحم و فتن . به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ ان تَمَلاّ اَيدِيكُم مّنَ اَلعجمِ ثُمَّ يَجْعَلُهُمُ اَللَّهُ اسداً لاَ يَفِرُّونَ فَيَقْتُلُونَ مَقَالتكُمْ وَ لاَ يَاكِلُونَ فَيْئَكُمْ ﴾

یعنی نزدیکست که پر شود در مقابل شما از عجم پس قرار می دهد خدا ایشان را شیر هائی که فرار نمی کند پس قتال می کنند با شما قتال کردنی و نمی خورند غنیمت های شمار

حَدیث چِهل و دوُّم

ملاحم و فتن . به سند خود از معاذ بن جبل روایت کرده که گفت من و ابو عبیده جراح و سلمان در انتظار امدن پیغمبر صلی الله عليه و اله نشسته بودیم که نا گاه ان لحضرت بر ما وارد شد در هجیر در حالتی که مرعوب بود و رنگ او متغیّر بود پس فرمود کیست این جا ابو عبیدہ معاذ سلمان گفتیم اری یا رسول الله پس یاد کرد فتنه ها را و فرمود ﴿ تَدخُلُ مَدِينَةَ الزَّوْرَاءِ فَكَمْ مِن قَتیلُ و قتيلة و مال منتهب و فرج مستحل، رحم الله من آوي نساء بني هاشم يومئذ و هن حرمتي ثم ينتهي الي ذكر

ص: 135

السلطان بذي الغريين فيخرج اليهم فتيان من مجالسهم عليهم رجل يقال له صالح فتكون اَلدَّائِرَةُ عَلَى اَهْلِ اَلْكُوفَةِ ثُمَّ تنتهَى إِلَى اَلْمَدِينَةِ فَتَقْتُلُ اَلرِّجَالَ وَ تَبْقُرُ بُطُونَ اَلنَّسا مِنْ بنی هَاشِمٍ فَاِذا اُحْضُرْ ذَلِكَ فَعَلَيْكُمْ بَالِشَوَاهِقَ وَ خَلْفِ اَلدُّرُوبِ وَ انما ذَلِكَ حَمْلٌ امرئة ثُمّ یُقبِلُ الرّجُلُ التّمِیمِی شُعَیبِ بنِ صَالِح سَقَی اللّه بِلادَ شُعَیب بِالرّایَهِ السّوداء المَهْدِیّه بِنَصْرِ اللّه وَ کلِمَته حَتّی يُبَايِعَ اَلمهْدَى یُبایَعُ الْمَهْدِیُّ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ﴾

یعنی داخل می شود در شهر بغداد پس چه بسیار از مرد کشته و زن کشته و مال غارت شده و فرح حرامی که حلال شده رحمت خدا کسی را که مأوی دهد زنان بنی هاشم را در ان روز و ان ها حرم منند پس منتهی می شود به سوی جایگاه سلطانی که صاحب عزییّن است پس بیرون می ایند به طرف ایشان جوانانی که در نشیمن گاه خود باشند بر ضرر و قتل آن ها پس می کشند مردان را و پاره می کنند شکم های زنان را از بنی هاشم پس وقتی که این طور پیش آمد بر شما باد به رفتن بر قلّه های کوه و دنبال حیوانات و مدت این استیلاء به قدر مدّت حمل یک زن است (یعنی نه ماه است) پس بیرون می اید مرد تمیمی شعیب بن صالح که سیراب کند خدا بلاد شعیب را با پرچم سیاه هدایت یافته به یاری خدا و کلمه او تا این که بیعت می کند با مهدی در میان رکن و مقام

حَدیث چهل و سِوّم

ملاحم و فتن . زکریّا در کتاب فتن به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ أَنْ تَخْرُجَ نَارٌ حِسیلَ تُضِيءُ بِهَا أَعْنَاقُ اَلْإِبِلِ بِبُصْرَى

ص: 136

وَ تَسِيرُ سَيْرَ بُطْیءِ اَلْإِبِلِ، تُقِيمُ بِاللَّيْلِ وَ تَسِيرُ بِالنَّهَارِ حَتَّى يَقُولَ اَلنَّاسُ: غَدَتِ اَلنَّارُ فَاغْدُوا، وَ رَاحَتِ اَلنَّارُ فَرَوِّحُوا، مَنْ أَدْرَكَتْهُ أَكَلَتْهُ ﴾

یعنی نزدیکست که بیرون اید اتشی شکار کننده که روشن شود بر ان گردن های شتر در بُصری که شهریست در شام و سیر کند مانند سیر کردن شتر کند رو می ایستد در شب و سیر می کند در روز تا این که مردم گویند اتش رفت پس بروید و اتش امد بیائید کسی را که درک کند می خورد او را

حَدیث چِهل و چَهارُم

ملاحم و فتن . و نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى یسِيلَ وَ اُدٌ مِنْ أَوْدِيَةِ اَلْحِجَازِ بَالِنَارٍ تضیء لَهَا اِعْنَاقُ الابلِ بِبِصْرِي ﴾

یعنی قیام نمی کند قیامت تا این که جاری شود وادی ای از وادی های حجار به سبب اتش که روشنی بیندازد بر ان گردن های شتر در بصری

حَدیثِ چِهِل و پَنجُم

ملاحم و فتن و نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى تُبْعَثَ نَارٌ مِنْ رُومَانَ فَتَضىء مِنْهَا اعناقُ اَلابْلِ بِبَصَرِي ﴾

یَعنی بر پا نشود قیامت تا این که بر انگیخته شود اتشی از رومان پس روشنی بیندازد از ان گردن های شهر در بُصرای شام

حَدیث چهل و شِشُم

ص: 137

ملاحم و فتن . و نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ مِنِ اِشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ اِنْتِفَاخُ اَلاَهْلِهْ ﴾ یعنی از شرط های قیامت یاد کردن ماه ها است (معنای ان از حَدیثِ بعد معلوم می شود )

حَدیثِ چِهلُ و هَفتم

ملاحم و فتن ، فرمود رسول خدا صلى الله عليه و اله ﴿ اَنَّ مِنِ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ انْ یرَى اَلْهِلالَ لیلته فيقال لليلتين، و أن يمر الرجل المسجد فلا يصلي فيه ركعتين﴾

یَعنى به درستی که از علامات نزدیک شدن قیامت که ماه در شب خود یعنی در شب اوّل دیده شود می گفته شود که این ماه دو شبه است و این که بگذرد مرد در مسجد و در ان دو رکعت نماز نگذارد

حَدیث چهل و هَشتُم

ملاحم و فتن . ذکریّا به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يوشك اَن يُطْوَى مُلْكُ اَلْعَرَبِ قَالَهَا ثَلاَثاً فَقَیلْ وَ مَنْ يَطَوِّبُه قَالَ بَنُو قنْطُورٍ اقَوْمٌ عِرَاضُ اَلْوُجُوهِ فِطْسُ اَلاُنُوفِ صِغَارَ اَلْأَعْیُنِ کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ اَلْمَجَانُّ اَلْمُطْرَقَهُ حَتَّى ينزلوا قَرْيَةً قَرِيبَةً مِنْ ارْضِ اَلْعَرَبِ بَلْ هِيَ مِنِ ارْضِ اَلْعَرَبِ يُقَالُ لَهَا جَبَّانَةُ اَلْلون فَيقاتلهم اَلْعَرَبِ قِتالا شَدِيداً فَيَقُولُ الترك ادفعوا الينا اخواننا من العجم و لا نقاتلكم فيقول العرب للموالي الحقوا باخوانكم فيقول الموالي و يحكم الي الكفر بعد الاسلام

ص: 138

قال: فتقاتلهم الموالي قتالا شديدا فيهزمهم الله حتي لا يبقي منهم مخبر و يجيء الموالي بالغنائم فيقول العرب للموالي: احذونا مما غنمتم فيقولون: و الله لانحذيكم و قد خذلتمونا﴾

یعنی نزدیکست پیچیده شود ملک عرب سه مرتبه این کلام را فرمود پس گفته شد که کی می پیچد ان را فرمود فرزندان قنطو را یعنی ترک هاگروه هائی هستند که رو هاشان پهن است و بینی هاشان پهن است و چشم هاشان کوچکست گویا رو های ایشان مانند سپر های دو طبقه است تا این که فرود ایند در دهی نزدیک زمین عرب بلکه ان ده از زمین عربست که ان را جبانة اللون گویند پس عرب با ایشان قتال کنند قتال سختی پس ترک ها به ایشان گویند برادر های ما را به ما ردّ کنید تا ما با شما قتال نکنیم پس عرب به موالی گویند ملحق شوید به برادر هاتان پس موالی به ایشان گویند رحمت خدا بر شما بعد از اسلام اوردن بر گردیم کافرشویم (راوی گفت) که ان حضرت فرمود پس موالی با ترك ها مقابله می کنند قتال سختی پس ان ها را فرار می دهد خدا تا این که باقی نمی ماند از ایشان خبر دهنده ای و موالی غنیمت هائی از ایشان به دست می اورند پس عرب ها به موالی گویند از این غنیمت هائی که به دست اورده اید سهم ما را بدهید موالی گویند نه به خدا قسم است که ما سهم به شما نمی دهیم شما ما را خوار کردید

حَدیث چِهل و نُهُم

جزؤ پنجم مجمع الزوائد و منبع الفوائد حافظ نور الدین علی بن ابی بکر هیتمی متوفای سال هشت صد و هفت هجری به تحریر حافظين جليلین عراقى و ابن حجر مطبوع سال

ص: 139

یک هزار و سی صد و پنجاه و سه طبع مصر در مکتبه قدسی در باب كسوة النساء از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ سَیَکونُ فی آخِرِ امَّتی رِجالٌ یَرکَبونَ عَلی سُروجٍ کَأَشباهِ الرِّجالِ،یَنزِلونَ عَلی أبوابِ المَساجِدِ،نِساؤُهُم کاسِیاتٌ عارِیاتٌ،عَلی رُؤوسِهِنَّ کَأَسنِمَة اَلْبَخت فِالعَنوهُنَّ فَإنَّهُنَّ مَلعوناتٌ، لَو کانَت وَراءَکُم اُمَّهٌ مِنَ الاُمَم خَدَمَهُنَّ نِساؤُکُم کَما خَدَمَکُم نِساءُ الاُمُمِ قَبلَکُم ﴾

یعنی زود باشد که بوده باشد در اخر امت من مردانی که سوار شوند بر زین ها که ان ها شبیه های مردانند زن های ایشان گر چه لباس پوشندگانند برهنگانند بالای سر هاشان مانند کوهان های شتران خراسانی است پس ان ها را لعنت کنید که ایشان لعنت شدگانند اگر بعد از شما امّتی از امت ها بود هر اینه خدمت می کردند و زن های شما زن های ایشان را هم چنان که خدمت می کنند شما را زن های امت هائی که پیش از شما بودند

حَديث پَنجاهُم

مجمع الزّوائد . در همان باب و همان صفحه به سند طبرانی از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود . ﴿ سَيَكُونُ فِي اِمَّتِى رِجَالٍ يَرْكَبَ نسائِهِمْ عَلَى سُرُوجٍ كَا شِبَاهِ اَلرِّجَالُ ﴾

یَعنی زود باشد که در امت من مردانی باشند که سوار شوند زنان شان بر زین ها مانند شبیه های مردان

ص: 140

مجمع الزواید در همان جزؤ و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿إِذا رَأَیْتُمُ اللاّتِی أَلْقَیْنَ عَلی رُؤُوسِهِنَّ مِثْلَ اسْنَمَه الْبَعْر فَاعْلَمُوهُنَّ أَنَّهُ لا یُقْبَلُ لَهُنَّ الصَّلاهُ﴾

یَعنی زمانی که دیدید زنانی را که انداختند بالای سر هاشان را مانند کوهان های شتران پس ان ها را اعلام کنید که نمازشان قبول و پذیرفته نمی شود

حَدیث پنجاهُ و دُوّم

مجمع الزوائد همان جزؤ و همان باب و همان صفحه از اسماء بنت عمیس رو ایت کرده که داخل شد رسول خدا صلى الله علیه و اله بر عایشه در روزی که خواهر او اسماء نزد او بود و جامه های گشادی پوشیده بود که استین های آن گشاد بود چون پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله به او نظر کرد بر خواست و بیرون رفت پس عایشه به خواهر خود گفت دور شو پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله از تو چیزی دید که مکروه خاطر او شد پس دور شد و پیغمبر تشریف آورد پس عایشه از ان جناب علت بر خواستن و بیرون رفتن را پرسید ﴿ فَقَالَ أَلَمْ تَری إِلی هنَاتِهَا، إِنَّهُ لَیْسَ لِلْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ أَنْ یَبْدُوَ مِنْهَا إِلاّ هکَذَا وأخذ کمّیه، فغطّی بهما ظهر کفّیه حتّی لم یبد من کفّیه إلاّ أصابعه،ثمّ نصب کفّیه علی صدغیه حتّی لم یبد إلاّ وجهه﴾

یَعنی پس فرمود ایا ندیدی جا های او را به درستی که برای زن مسلمان جایز

ص: 141

که ظاهر کند از اعضایش مگر این چنین و گرفت دو استین خود را و با آن پوشید پشت دست های خود را تا اندازه ای که پیدا نبود از دو کف او مگر انگشتانش پس گذارد دو کف خود را برد و شقیقه خود تا این که پیدا نبود از ان مگر رُوی او

حَديثِ پنجاه و سوّم

مجمع الزوائد جزؤ پنجم باب عمال السوء ص 233 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرد که فرمود ﴿ یكُونُ فِي اَخْرِ اَلزَّمَانِ اِمْرَاءَ ظُلمِهِ وَ وُزَرَاءَ فِسقْهٍ وَ قضَاهُ خُونِدَ وَ فُقَهَاءُ كُزِبة فمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ اَلزَّمَانَ مِنْكُمْ فَلاَ يَكُونَنَّ جَابِياً وَ لاَ عَرِيضاً وَ لاَ شرطيا ﴾

یعنی می باشد در اخر زمان فرمان روایان ستم کار و وزیران فاسقان و قاضی های خیانت کار و دانشمندان دروغ گو پس کسی که درک کند ان زمان را از شما پس نباشد خراج گیرنده و نه کار گذار و نه سرهنگ لشکری

حَديث پَنجاه وَ چَهارُم

مجمع الزوائد همان جزء و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لا تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ امْرَاءَ كَذَبَة و وُزَرَاءَ فَجَرَةٌ و امِنَاءُ خَوَنَةٌ وَ قُرَّاءُ فَسَقَةٍ سمتهُم سِمَّة الرُّهبانِ و لَيْسَ لَهُمْ رَغْبَةٌ اذ قال رعِيَّة أو قَالَ رعَةً فَيُلْبِسُهُمُ اَللَّهُ فِتْنَةً غَبْرَاءَ مُظْلِمَةً یتَهَوّكُونَ فِيهَا تَهُوک اَلْيَهُودُ فِي اَلظُّلُمَ ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که بر انگیزاند خدا فرمان روایان دروغ گو

ص: 142

و وزیران فاجر بد کار و امین های خیانت کار و خوانندگان فاسق نشانه ایشان نشانه اهل زهد و تارکین دنیا است و حال ان که رغبت و میلی به زهد ندارند یا رعیّتی ندارد یا دست از روش خود بر نمی دارند پس می پوشاند ایشان را خدا لباس فتنه غبار الود تاریک کننده ای را که متهورانه و بی باکانه در ان فتنه داخل شوند مانند تهوّر و بی باکی یهودیان در ستم گری و ستم پیشه ای

حَدیث پَنجاهُ و پَنجُم

مجمع الزوائد در همان جزو و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت كرده كه فرمود ﴿ يَكُونُ فِي هَذِهِ اَلاَمَّةِ فِي اخر اَلزَّمَانِ اَوْقَال يَخْرُجُ رِجَالٌ مِنْ هذِهِ الاُمَّهِ اُناسٌ مَعَهُم سِیاطٌ کَأنَّها أذنابُ البَقَرِ ، یَغْدونَ فی سَخَطِ اللّهِ و یَروحونَ فی غَضَبِهِ .﴾

یَعنی می باشد در این امت در اخر زمان یا فرمود بیرون می ایند مردانی از این امّت در اخر زمان که با ایشانست تازیانه هائی مانند دم های گاو صبح می کنند در خشم خدا و شام می کنند در غضب خدا

حَدیث پَنجاه و ششُم

مجمع الزوائد . همان جزؤ در باب ائمه ظلم و جور و ائمه ضلال صفحه 336 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود در خطبه ای آگاه باشید به درستی که نزدیکست دعوت کرده شوم پس اجابت می کنم ﴿ اِلاّ اِنِّي اوشک فَادَّعى فَاجِیبٌ فَيَلِيَكُمْ عُمَّالٌ

ص: 143

مِن بَعْدِى يَعْمَلُونَ بِمَا تَعْلَمُونَ وَ يَعمَلونَ ما تَعْرِفُونَ وَ طَاعَةِ اولَئِكَ طَاعَةٌ فَتَلْبثونَ كَذَلِكَ زَمَاناً فَيَلِيكُمْ عُمَّالٌ مِنْ بَعْدِهِمْ يَعْمَلُونَ بِمَا لا تعلمون وَ يَعْمَلُونَ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ فمَنْ قَادَهُمْ وَ نَاصحهُمْ فَاولئک قَدَّ هلکوا و اِهْلِكُوا وَ خَالِطُوهُمْ بِاجْسَادِ كُمْ وَ زایلُوهُمْ بِاعْمالِكُمْ وَ اَشْهَدُ وَ اعْلَى الْمُحْسِنُ اِنَّهَ مُحْسِنٌ ﴾

یَعنی پس والی می شود شما را کار گذارانی بعد از من به ان چه که می دانند و شما هم می دانید و عمل می کنند به ان چه که شما می شناسید و فرمان بر داری از ایشان فرمان بر داریست پس به همین حال می ماند زمانی را پس از ان والی می شوند شما را کار گذارانی بعد از ایشان که عمل می کنند به ان چه که نمی دانید و عمل می کنند به ان چه که نمی شناسید پس کسی که قائد ایشان شود و نصیحت کند ایشان را هلاک می شوند و هلاک کرده می شوند با ان ها خلطه و امیزش کنید به جسد های خود و کناره گیرید از ایشان به عمل های خود و درباره نیکو کار گواهی دهید به نیکو کاری او که نیکوکار است

حَدیث پَنجاه و هَفتم

مجمع الزوائد . در همان جزؤ و همان باب صفحه 238 به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَكُونُ بِعْدَى ائمةٍ يُعْطُونَ اَلْحِكْمَةَ عَلَى مَنَابِرِهِمْ فَاِذا نَزَلُوا نُزِعَتْ مِنْهُمْ وَ اِجْسَادَ هَمْ شِتْرٌ مِنَ اَلْجِيَفَ ﴾

یعنی زود باشد بعد از من پیشوایانی باشند که عطا کنند حکمت را بالای منبر هاشان

ص: 144

و چون فرود ایند حکمت از آن ها کنده می شود و بدن هاشان بدتر است از مردار

حَدیثِ پَنجاه و هَشتُم

مجمع الزوائد . در همان جزء و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ خُذُوا اَلْعَطَاءَ مَا دَامَ عَطَاءٌ فَاِذا صَارَ رِشْوَةً عَلَى اَللَّهِ لاَ تأخذوه ولستم بتاركيه یمَنْعِكُمُ الْفَقْرَ وَ الْحاجَةَ اِلاّ اِنَّ رحْيَ الاِسْلامِ دائِرَةُ قُدُورٌ وَ اَمْعُ الْكِتابَ حَيْثُ دارَ اِلا انَّ الْكِتابَ وَ اَلسُّلْطَانَ سَيَفِترٌ قاِنٍ فَلا تُفَارِقُوا الكِتابَ اِلاّ ان سَیَکونُ عَلَیکُم امَراءُ یَقضونَ لِأَنفُسِهِم ما لا یَقضونَ لَکُم، إن عَصَیتُموهُم قَتَلوکُم وإن أطَعتُموهُم أضَلّوکُم قالوا:یا رَسولَ اللّهِ ، کَیفَ نَصنَعُ ؟ قالَ :کَما صَنَعَ أصحابُ عیسَی بنِ مَریَمَ نُشِروا بِالمَناشیرِ وحُمِلوا عَلَی الخَشَبِ ، مَوتٌ فی طاعَهِ اللّهِ خَیرٌ مِن حَیاهٍ فی مَعصِیَهِ اللّهِ ﴾ (و نیز روایت کرده در صفحه 228 همان جزء در باب اطاعت در معصیت )

یَعنی بگیرید عطا را مادامی که بخشش است پس زمانی که رشوه باشد برای دادن دین نگیرید ان را و نیستید شما که ترک گرفتن آن کنید فقر و احتیاج شما مانع شد می شود شما را از این که نگیرید آگاه باشید که اسیای اسلام دور می زند پس دور بزنید با قران هر کجا که دور می زند آگاه باشید که قران و سلطان زود باشد که از هم دیگر جدا شوند پس جدا نشوید از قرآن آگاه باشید که زود باشد فرمان فرمایانی برای شما باشند که حکم کنند بر خود هاشان ان چه را که برای شما ها حکم نکنند پس اگر نافرمانی کنید ایشان را می کشند شما را و اگر فرمان بر داری کنید ایشان را گمراه می کنند شما را گفتند

ص: 145

یا رسول الله چکار کنیم فرمو هم چنان که یاران عیسی بن مریم کردند با اره ها برده شدند و بالای دار ها رفتند مردن در فرمان برداری خدا بهتر است از زند بودن در نافرمانی خدا (این خبر در محتصر تذکر نیز روایت شده)

حَدیثِ پَنجاه و نُهُم

مجمع الزّوائد . در همان جزؤ و همان باب صفحه 239 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اتِّي اِخَافُ عَلَى اِمَّتِى مِنْ بَعْدُ مِنِ اِعْمَالَ ثَلاَلِثِهِ قَالُوا مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ زَلَّةُ اَلْعَالِمِ وَ حُكْمُ اَلْجَائِرِ وَ هویً مُتَّبع ﴾

یعنی به درستی که می ترسم بر امتم بعد از من از سه چیز و سه کار گفتند چیست ان ها یا رسول الله فرمود لغزش عالم وحکم کردن ستم گر و خواهش های پیروی شده

حَدیثِ شَصتُم

مجمع الزوائد . جزء هفتم. باب النهي عن المنكر عند مناد الناس صفحه 270 از معاذ بن جبل از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ انَّكُم على بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكُمْ مالِمٌ تَظْهَرُ فِيكُم سكرتانِ سَكْرَةُ اَلْجَهْلِ وَ سُكَّرَةُ حُبِّ اَلْعَيْشِ و انتم تامرون با لِمَعْرُوفٍ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ تُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اَللَّهِ فَاِذَا ظَهَرَ فِيکم حبّ اَلدُّنْيَا فَلاَ تامِرُونَ بِالِمَعْرُوفٍ وَ لاَ تُهَوِّنْ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ لاَ تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ اَلْقَائِلُونَ يَوْمَئِذٍ بالِكِتَابٍ وَ اَلسُّنَّةُ كالسَّابِقِين اَلْأَوَّلِينَ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ الاِنْصار ﴾

ص: 146

یَعنی به درستی که شما حجت هستید و بر طریق واضح از جانب پروردگار تان مادامی که نشده باشد در میان شما دو مستی یکی مستی جهل و نادانی یکی مستی محبّت زندگانی و شما ها امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا می کنید تا وقتی که طاهر نشده باشد در شما محبّت دنیا در ان وقت امر به معروف و نهی از منکر و مجاهده در راه خدا نمی کنید کسانی که در ان روز قائل به کتاب و سنت باشند مانند پیشینان و مسلمان صدر اول اسلامند از مهاجرین و انصار

حَدیث شَصت و یِکُم

مجمع الزوائد . همان جزء و همان باب صفحه 271 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ان لِهَذَا اَلدِّينِ اقْبالاً وَ ادبارّاً اِلاّ وَ انّ مِنْ اقْبالِ هذا الدِّينِ اَنْ نَفْقَهَ اَلْقَبِيلَةِ بَاسِرَهَا حَتَّى لاَ يبْقى فيها اِلاّ الْفاسِقُ اَوْ الْفاسِقانِ ذَلِيلانِ فَمَهْما اَنْ تُكَلَّمَا قَهْراً وَ اضْطهِدَا و ان مِنْ ادبار هَذَا اَلدَّيْن انِ تجفوُا اَلْقَبِيلَةَ بَاسِرَهَا حَتَّى لاَ يَبْقَى فِيهَا اِلاَّ الْفَقِيدُ أوِ الْفَقِيهَانِ فَهُمَا ذَلِيلَانِ اَنْ تَكَلَّمَا قَهِرَا وَ اِضْطَهِدَا وَ يَلْعَنُ آخِرُ هَذِهِ اَلْآمَةِ أَوَّلهَا اِلا وَ عَلَيهِم حَلَّتِ اللعنَةُ حتّى يشرَبوا الخمْرَ علانِيَةً حتّى تَمُرَّ المَرْأَةُ بالقومِ فيقومُ اليهَا بَعْضُهُمْ فَرُفِعَ كَمَا يَرْفَعُ بِذَنَبِ النَّعْجَةِ﴾ (الخبر)

یعنی به درستی که از برای این دین رو ا اوردنی است و پشت کردنی آگاه باشید که از اقبال و رو اوردن این دین وقتی است که همه قبیله تماماً فقیه و دانا شوند تا این که نماند در

ص: 147

میان شان مگر یک نفر فاسق یا دو نفر فاسق در حالتی که ذلیل و خوار باشند و به درستی که از ادبار و پشت کردن این دین وقتی است که همه قبیله جفا کار شوند تا این که نماند در میان ایشان مگر یک نفر فقیه یا دو نفر فقیه پس ایشان در حالت ذلت و خواری باشند اگر سخنی گویند قهر کرده و ستم کرده شوند و لعن می کند اخر این امت اوّل خود را آگاه باشید که لعنت بر خودشان وارد شود تا این که می اشامند شراب ها و مسکرات را اشکارا تا این که می گذرد زن بر گروهی پس بعضی از آن ها بر می خیزد دامن جامه او را بالا می برد هم چنان که دست بر دنبه گوسفند می زند و ان را بلند می کنند (تا اخر خبر)

حَديثِ شَصت و دَوُّم

مجمع الزوائد . در همان جزؤ باب امارات الساعة صفحه 325 از ابی ذر غفاری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم روایت کرده که فرمود

﴿ إِذَا اقْتَرَبَ الزَّمَانُ كَثُرَ لُبْسُ الطَّيَالِسَةِ، وَ كَثُرَتِ التِّجَارَةُ، وَ كَثُرَ الْمَالُ، وَ عَظُمَ رَبُّ الْمَالِ بِمَالِهِ، وَ كَثُرَتِ الْفَاحِشَةُ، وَ كَانَتْ إِمَرَةُ الصِّبْيَانِ، وَ كَثُرَ النِّسَاءُ، وَجَارَ السُّلْطَانُ، وَ طُفِّفَ فِي الْمِكْيَالِ وَالْمِيزَانِ، وَ يُرَبِّي الرَّجُلُ جِرْوَ كَلْبٍ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يُرَبِّيَ وَ لَدًا لَهُ، وَلَا يُوَقَّرُ كَبِيرٌ، وَلَا يُرْحَمُ صَغِيرٌ، وَ يَكْثُرُ أَوْلَادُ الزِّنَا، حَتَّى أَنَّ الرَّجُلَ لَيَغْشَى الْمَرْأَةَ عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِيقِ، فَيَقُولُ أَمْثَلُهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ: لَوِ اعْتَزَلْتُمَا عَنِ الطَّرِيقِ، وَ يَلْبَسُونَ جُلُودَ الضَّأْنِ عَلَى قُلُوبِ الذِّئَابِ، أَمْثَلُهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ الْمَدَاهِنُ﴾

یَعنی چون زمان نزدیک شد یعنی زمان قیامت صغری بسیار می شود پوشیدن

ص: 148

طيلسان ها (طيلسان جامه ایست که بافته می شود و در رو فصلی ندارد و ان محیط ببدن یعنی چسبیده به بدن است و از لباس های عجم است و لفظ طیلسان معرّب طالشان است. یا تالشان و در عصر ما در این زمان بسیار متداولست به اندازه که در ممالک عربی هم پوشدن ان متداول شده ) و بسیار می شود تجارت و بازرگانی و بسیار می شود مال و بزرگ شناخته می شود صاحب مال و بسیار می شود فاحشه ها یعنی عمل های زشت منافی عفت و فرمان روایی با کودکان شود و زن ها زیاد شوند و سلطان جائر و ستمکار شود و کم فروختن و زیاد گرفتن در کیل و وزن ظاهر شود در چنین زمانی مرد بچّه سگ را تربیت کند بهتر است از این که پسر را تربیت کند به بزرگ تر احترام گذارده نمی شود و به کوچک تر رحم کرده نمی شود و زیاد می شوند فرزندان زنا تا این که بیش تری به جائی رسد که با زن در وسط راه جمع شوند پس نیکو ترین آن ها در ان زمان می گوید در وسط راه اگر این عمل را نکنی و گوشه بروی بهتر است لباس گوسفندان را بر دل های گرگ خود می پوشند نیکو ترین ایشان در ان زمان کسی است که خلاف ان چه در باطن دارد ظاهر کند

حَدیثِ شَصت و سِوُّم

مجمع الزّوائد . در همان جزء و در همان باب صفحه 331 از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى تَظْهَرَ مَعَادِنُ كَثِيرَةٌ لاَ يَسْكُنُهَا اِلاّ اَرَازِلِ اَلنَّاسَ ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که ظاهر شود معدن های بسیاری که جای نگیرد در ان جاها مگر رذل تر و پست ترین مردمان

ص: 149

حَدیثِ شَصت و چَهارُم

مجمع الزّوائد . در همان جزؤ و همان باب در صفحه 326 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود﴿ سَيَجْئِي فِي اَخْرِ اَلزَّمَانِ اِقْوَام تَكُونُ وَ جُوهُهُمْ وُجُوهَ اَلاِدْمَیيْنِ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ اَلشَّيَاطِينِ کَأَمْثَالِ اَلذِّئَابِ اَلضَّوَارِی لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ شَيْءٌ مِنَ الرَّحْمَةِ ، سفَّاكُونَ لِلدِّمَاءِ ، لَا يَرْعَوُونَ عَنْ قَبِيحٍ إِنْ تَابَعْتَهُمُ اِرْتَابُوکَ وَ إِنْ تَوَارَيْتَ عَنْهُمُ اغتابوک وَ اِنْ حدثُوک كَذَّبُوكَ وَ أَنَّ الْمُتَّهَم خانُوک صِبَّتُهُمْ غَارِمٌ وَ شَابُّهُمْ شَاطِرٌ وَ شَيْخُهُمْ لاَ بامَر بِمَعْرُوفٍ وَ لاَ بِنَهَى عَنْ مُنْكَرِ اَلاِعْتِزَازِ بِهِمْ ذُلٌ وَ طَلَبَ مافي اَيْدِيهِمْ فَقَرَّ اَلْحَلِيمُ مِنْهُمْ غَاءٍ وَ الامْرِ فِيهِمْ بِا لْمَعْرُوفِ مِنْهُمُ المُؤمِنُ فِيهِمْ مُستَضْعَفٌ وَ الْفَاسِقُ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَ اَلْبِدْعَةُ فِيهِم سُنَّةٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَسْلِيطٌ فِيهِمْ مُشْرِفٌ اَللَّ عَلَيْهِمْ شِرَارُ هُمْ وَ بِدْعُو چنارهم فَلاَ يُسْتَجَابُ لَهُمْ ﴾

یَعنی زود باشد بیاید در اخر زمان گروه هائی که رو های شان رو های ادمیان است و دل هاشان دل های شیاطین است مانند گرگ های درّنده در دل هاشان چیزی از رحمت نیست ریزندگان خون هایند رعایت نمی کنند تجاوز از کارهای زشت را اگر تابع ایشان شوی تو را دور کنند و اگر دور شدی از ایشان عیب گوئی از تو کنند و اگر تو را حَدیثِ کنند دروغ گویند و اگر امین دانستی ایشان را با تو خیانت کنند کودکشان با ناز و نخوت

ص: 150

باشند و جوان هاشان شوخ و بی باك به نحوی که از خبائث خود مردمان را عاجز کنند و پیران شان امر به معروف و نهی از منکر نکنند مؤمن در میان شان ضعیف و ناتوان باشد و فاسق در میان شان با شرافت شمرده شود سنّت در میان شان بدعت و بدعت در میان شان سنّت باشد پس در ان زمان مسلّط می گرداند خدا بر ایشان بدان و شریران ایشان را و دعا می کنند نیکان شان و مستجاب نمی شود برای ایشان

حَدیثِ شَصت و پَنجُم

مجمع الزوائد، در همان جزء و همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ مِن اقْتِرَابِ السَّاعَةِ انْ تُرْفَعَ الاشْرَارُ وَ تُوضَعُ الاخْیارُ ويفتح القول و يحبس العمل وَ تَفْرَّى فِى الْقَوْمِ الْمُسْاءَةِ قُلْكَ و مَا اَلْمُسْاءَةُ قَالَ مَاكِتب سَوَّی كِتَابُ اَللَّهِ ﴾

یَعنی از علامات نزدیک قیامت صغری اینست شریر ها و بد کنندگان بلند مرتبه شوند و نیکان پست و خوار شوند و گفتار ها زشت شود و کار نیکو شود و به سرگردانی و حیرت اندازد در میان قوم مساءت (راوی گفت) گفتم مساءت چیست فرمود چیز هائیست که نوشته می شود غیر از کتاب خدا

حَدیثِ شصت و شِشُم

مجمع الزّوائد . در همان جزو و در همان باب و در همان صفحه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى نُزُولَ اَلْجِبَالُ عَنْ اماكِنِهَا وَ

ص: 151

وَ تَرَوْنَ اَلاُمُورَ اَلْعِظَامَ اَلَّتِي لَمْ تَكُونُوا تَرَوْنَهَا ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که زایل شود کوه ها از جاهای خود و ببینید کار های بزرگی را که نیستید ببیند ان ها را

حَدیثِ شصت و هَفتُم

مجمع الزوائد. در همان جزو و در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرد که فرمود ﴿ سَتَرَوْنَ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ اشْياءَ سَتُنْكِرُونَهَا عِظَاماً تَقُولُونَ هَلْ كُنَّا حَدَّثنَا بِهَذَا فاذا رَايَتُمْ ذَلِكَ فَاذَكَرُوا اَللَّهَ تَعَالَى وَ اِعْلَمُوا اِنَّهَا اَوَائِلُ السَّاعَةِ حَقٌ فال سَوْفَ تَرَوْنَ جِبِالا تَزُولُ قَبْلَ حَقِّ الصِّحَّةِ وَ كَانَ يَقُولُ لَنَا لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَدُلَّ المَجرُ على اليهودِيِّ مختبئا كَانَ يَطْرُدُهُ رَجُلٌ مُسْلِمٌ فَاطَّلَعَ قُدَّامَهُ فَاخْتِيَاءٌ فَيَقُولُ اَلْحَجَرُ بَا عَبْدِاللَّهِ هَذَا مَا تَبْعِي ﴾

یَعنی زود باشد که ببینید پیش از بر پا شدن قیامت صغری چیز هائی را که زود باشد انکار کنید ان را از حیث عظمت و بزرگی می گوئید ایا باشم از کسانی که حَدیثِ کنیم ان را پس هرگاه دیدید این آیات را یاد کنید خدای تعالی را و بدانید که این علامت ها در اوائل قیامت صغری واقع می شود تا این که فرمود بسیار زود باشد که ببیند کوه هائی را که کنده می شود پیش از صدای اسمانی و بود که می فرمود برای ما که بر پا نمی شود قیامت تا این که راهنمائی کند سنگ بر یهودی که از ترس مرد مسلمان فرار کرده و پشت او پنهان شده پیش از ان که مسلمان بیاید در مقابلش پس سنگ می گوید ای بنده خدا اینست ان که تو او را می خواهی و در طلب او ای

مؤلّف حقیر گوید دور نیست این دو حَدیثِ اشعار داشته باشد بر کندن

ص: 152

تنل ها در کوه ها و راه خطّ اهن در ان ها احداث کردن و یا کندن و پای ها و التهای جنگی و غیره در ان ها بنا کردن و امثال این ها و مراد از چیز ها و کار های بزرگ اشاره به اختراعات مهمه جديده از قبل سیّارات و طیّارات و موشک ها و زیر دریائی ها و مانند این ها باشد و تصریح نکردن حضرت به اسامی ان ها برای حفظ عقاید شنوندگان و جلوگیری از انکار و تکذیب ان ها بوده زیرا پایه استعدادات ان ها ضعیف بوده و گوش ها و ادراکاتشان طاقت تحمل ان ها را نداشته و بساحل به دروغ می کردند فرمایشات ان حضرت و به سیر قهقرائی به جاهلی بر می گشتند

حَدیثِ شَصت و هَشتُم

مجمع الزوائد. در همان جزء و همان باب صفحه 327 از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ مِنِ اشْراطِ السَّاعَةِ اِنْ بِظَهْرِ الشُّحِّ وَ اَلْفُحْشِ وَ يُؤْتَمَنُ اَلْخَائِنُ وَ يُجَوَّنُ الامين وَ تظْهَرَ ثیابٌ تلَبِسَهَا نِسَاءً كَاسِيَاتٍ عَارِيَاتٍ وَ يعلو التَحُوتُ اَلْوُعُول ﴾

یَعنی از شرط های قیامت صغری است این که ظاهر شود بخل کردن و فحش و امین گرفته شود خیانت کار و خیانت کار شمرده شود امین و اشکار شود جامه هائی که بپوشند ان را زن های لباس پوشیده ای که برهنگان باشد و اشخاص پست مقام شان بالا رود و اشخاص شریف و نجیب مرتبه هاشان پست شود

حَدیثِ شَصت و نُهُم

مجمع الزوائد . در همان جزؤ و همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه

ص: 153

و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى ینِشَاءٍ تُمَدُّ فی اَلطَّرُوبُ مدِّ اَلْحَمِيَر ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت تا وقتی که بلند و کشیده شود در طرب ها یعنی اوازه و سرود خوانی ها صدا ها مانند کشیده شدن صدای خرها

حَدیثِ هَفتادم

مجمع الزوائد در همان جزو و همان باب صفحه 329 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَكُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمَعْرِفَةِ و اَنَّ هَذَا عرْفِني مِنْ بَيْنِكُمْ فَسَلِّم على وَ حَتَّى تَتخُذِ اَلْمَسَاجِدَ طَرَقا فَلاَ يَسْجُدْ لِلَّهِ فِيهَا وَ حَتَّى یبعِثُ اَلْغُلاَم اَلشَّيْخِ بريداً بَيْنَ اَلاِفِقَيْنِ وَ حَتَّى يَبْلُغَ اَلنتاجِرُ بَيْنَ اَلافْقَيْنِ فَلاَ يَجِدُ رَبَّجَاً ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت تا این که سلام کردن به یک دیگر از روی شناسائی باشد و به درستی که این شخص در میان شما مرا شناخت پس سلام کرد بر من و تا این که مساجد راه رفت و امد مردم شود و برای خدا در ان سجده کرده نشود و تا این که بچه بهر پیر مرد حکم کند که مسافرت میان مشرق و مغرب کند و تا این که تاجر برای تجارت میان مشرق و مغرب را طی کند و سود و منفعتی نبرد

حَدیثِ هَفتاد و یِکُم

مجمع الزوائد . جزو پنجم باب ملك النسا صفحه 209 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ یمُلْكِ رَأْيِهِمْ امراه ﴾

یَعنی هرگز رستگار نمی شوند گروهی که زن مالک رای ایشان شود یعنی از ایشان

ص: 154

زن رأی بگیرد و زمام دار امور شان شود

حَدیثِ هَفتاد و دُوّم

مجمع الزوائد . در همان جزء و همان باب و همان صفحه از عبد الله بن هجنع روایت کرده که گفت چون وارد شدم بر پیغمبر صلى الله علیه و اله ابا بكره هم با ما امد پس به او گفتیم اینست عایشه هی می گوئی عایشه عایشه اینست ان عایشه امد پس بیرون امد با ما پس گفت به درستی که من ذکر کردم حَدیثِی را که شنیدم ان را از پیغمبر صلی الله علیه و اله شنیدم که ذکر بلقیس ملکه سبا را بیان کرد و فرمود لا یقدّس اللّه أمّة قادتهم امرأة یعنی تقدیس نمی کند خدا امتی را که پیشرو ایشان زن باشد

حَدیثِ هَفتاد و سوُّم

مجمع الزوائد . در همان جزء باب الطاعة في المعصية ص 228 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَیَکونُ عَلَیْکُمْ أئمَّهٌ یَمْلِکونَ أرْزاقَکُمْ یُحَدِّثونَکُمْ فیَکْذِبونَکُمْ ، و یَعْملونَ فیُسیئُونَ العَمَلَ ، لا یَرْضَونَ مِنْکُمْ حتّی تُحَسِّنوا قَبیحَهُمْ ، و تُصَدِّقوا کِذْبَهُمْ ، فأعْطُوهُمُ الحَقَّ ما رضُوا بِهِ ، فإذا تَجاوَزوا فمَنْ قُتِلَ علی ذلکَ فَهُوَ شهیدٌ﴾

یَعنی زود باشد که بر شما پیشوایانی باشند که مالک روزی های شما شوند حَدیثِ می گویند شما را پس دروغ می گویند و عمل می کنند و بد عمل می کنند خشنود

ص: 155

نمی شوند از شما تا کار های زشت ایشان را تحسین کنید و دروغ ایشان را تصدیق و حق به ان ها داده شود تا راضی شوند پس اگر تجاوز کردند پس به این سبب کشته شود شهید خواهد بود

حَدیثِ هَفتاد و چَهارُم

مجمع الزوائد . همان جزء باب امارة السفهاء والصبيان و 245 از رسول خدا صلى الله علیه واله روایت کرده که فرمود ﴿ بَادِرُوا بِالْمَوْتِ سِتا امْرَّةِ السُّفَهَاءِ وَ بَيْعِ الْحُكْمِ و اسْتِخْفَافِ بِالدّم وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ نشو يَتَّخِذُونَ القرآنَ مَزَامِيَرًا ، يُقَدِّمُونَ الرجلَ یغینیهّم وَ اَنْ كَانَ اَقَلَّ مِنْهُمْ فِقْهاً ﴾

یَعنی شتاب کند بمردن از شش چیزی فرمان فرما شدن مردمان سفیه یعنی نادان و فروختن حكم و سبات شمردن خونریزی و قطع رحم کردن و این که مردمان مست قران را با ساز و نوار بگیرند و مقدّم بدارند مردی را که برای ایشان غنا و خوانندگی کند هر چند از حيث دانش کم تر از ان ها باشد

حَدیثِ هَفتاد و پَنجُم

مجمع الزوائد. در همان جزؤ و همان باب و همان صفحه از عابس غفاری روایت کرده که گفت ﴿ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَلْهَ يُخَوَّفُ عَلَى امته سِتُّ خِصالٍ امْرَةُ الصِّبْيانِ و کثرة الشَّرْطُ وَ الرِّشْوَةُ فِي الْحُكْمِ وَ قَطِيعَةِ الرَّحِمِ وَ اِسْتِخْفَافٌ بِا لدَّمِ وَ نَشوْ تُجْزَوْنَ اَلْقُرْآنَ مَزَّامير يقدّمُونَ اَلرَّجُلَ لَيْسَ بِافْقهِمْ وَ لاَ بافَضلهم یغنیهم غناءا ﴾

ص: 156

یَعنی شندم از رسول خدا صلی الله علیه و اله که می ترسید بر امّت خود از شستن خصلت فرمان فرمائی کودکان و زیاد شدن سرهنگان و لشکریان و رشوه گرفتن در حكم و قطع رحم کردن و خون ناحق ریختن را سبک شمردن و در حال مستی قران را با ساز و نواز ها گرفتن و مقدّم داشتن مردی که از ایشان دانا تر و برتر نیست تغنّی و اوازه خوانی کند بر ایشان

حَدیثِ هَفتاد و شِشُم

مجمع الزّوائحد . در همان جزو در باب فیمن يؤيدّ بهم الاسلام من الاشرار صفحه 302 چند حَدیثِ روایت کرده که مضامین ان ها قریب به یک دیگر است از رسول خدا صلی الله علیه و اله که از جمله ان ها است که فرمود ﴿ سَيؤيدُ هَذَا اَلدِّينُ وَ اَنَّ اَللَّهُ سُيُونَ هَذَا اَلدِّينِ بَا قِوَامُ اَلاِخْلاَقِ لَهُمْ﴾ یعنی رود باشد که تائید کند خدا این دین را به گروه ھائی که هیچ بهره ای از دین ندارند

حَدیث هَفتاد و هَفتُم

مجمع الزوائد، جزو هشتم در باب متشهین از رجال بنساء و مشتبهات از نساء بر حال صفحه 103 از ابن عباس روایت کرده که زنی گذشت بر رسول خدا صلى الله علیه و اله کمانی حایل انداخته بود پس پیغمبر صلى الله عليه و اله و سلم فرمود ﴿ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بالِرِّجالٍ وَ الْمُتشَبهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بالِنِساء ﴾ يعنى خدا لعنت كند زن هائی را که خود را شبیه بمردان می کنند و مردانی که خود را شبیه به زنان می کنند

ص: 157

منتخب كنز العمال ، تاليف شيخ علاء الدین علی بن حسام الدین شهیر به متقى هندی در حدود سال نه صد و چهل هجری قمری مطبوع در حاشیه کتاب مسند احمد بن حنبل در سال یک هزار و سی صد و سیزده هجری قمری در مطبعه میمینه در مصر صفحه 11 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ سَیئَاتِي عَلِي امَّتِي زَمَانٌ يَكُثرُّ فیه القُرَّاءِ وَ يَقِلُّ اَلْفَقهَاءُ وَ يَقْبِضُ اَلْعُلَمَاءُ و یَکثُرُ الهرجُ، ثُّمَ یَأتی من بَعدَ ذلِکَ زَمانٌ یَقرَاءُ القُرآنَ رِجالٌ من أمتی لاَ يُجَاوِزُ تراقیهم ثُمَّ يَاتَى مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ زمان يُجَادِلُ اَلْمُشْرِكُ بِا للَّهِ اَلْمُؤْمِنُ فى مِثْلِ مَا يَقُولُ ﴾

یَعنی زود باشد بیاید بر امت من زمانی که قرّاء و خوانندگان زیاد شوند و فقها کم شوند و علماء گرفته شوند و کشتن و خون ریزی زیاد شود پس بیاید بعد از ان زمانی که مردانی از امّت من قرائت کنند قران را ولی از گلوی آن ها تجاوز نکند پس بعد از ان بیاید زمانی که مشرکین به خدا مجادله کنند با مؤمن در مانند ان چه که می گوید

حَدیثِ هَفتاد و نهُم

مجمع الزوائد . جزء ششم كتاب قتال اهل البغى . باب ماجاء في الخوارج . ص329 از ابی برزه از رسول خدا صلی الله علیه و اله حَدیثِ طویلی نقل کرده که از ان جمله فرمود ﴿ يَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ رِجَالٌ كَانَّ هَذا مِنْهُمْ هَدْيَهُمْ هَكَذَا يُقِرُّونَ اَلْقُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقیهُمْ یمُرُقَونٍ مِنَ اَلدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ اَلسّهَمُ مِنَ اَلرَّمِيَّةِ لاَ يَرْجِعُونَ اليه وَ وَضَعَ يَدَه

ص: 158

عَلَى صَدْرِهِ سِيمَاهُمُ اَلتَّحْلِيقُ لاَ يَزَالُونَ حتی یخرج آخرهم فإذا رأیتموهم فاقتلوهم قَالَهَا ثلاثاً شَرُّ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِيقَةِ قَالَهَا ثَلاَثا﴾

یَعنی بیرون می ایند از سمت مشرق مردانی که گویا این از ایشان ست

( مشار الیه حضرت مرد سیاهی است که در صدر خبر ذکر شده که دو جامه سفید پوشیده بود و دو اثر سجده در پیشانی داشت و به پیغمبر صلى الله عليه و اله تعرّض می کرد و از حضرت چیزی می خواست امد مقابل روی حضرت ان بزرگ وار چیزی به او نداد امد به طرف راست حضرت ان جناب چیزی به او نداد باز امد عقب سر حضرت باز حضرت چیزی به او نداد پس گفت و الله یا محمّد امروز در تقسیم به عدالت رفتار نکردی حضرت غضب ناک شد غضب شدیدی بعد از ان حَدیثِی که ذکر شد نقل فرمود تا ان جائی که به او اشاره کرد و فرمود که گویا این از ایشانست پس فرمود ) هدایت شان این چنین است می خوانند قران را در حالتی که از استخوان های گردن ان ها بالا نمی رود از دین خارج می شوند هم چنانی که تیر از کمان خارج شود بازگشت به دین نمی کنند و دست خود را گذارد بر سینه او و فرمود سیمای ایشان تراشیدن ریش است همیشه از دین بیرون می روند تا این که بیرون اید اخر ایشان پس چون ببینید ان ها را بکشید ایشان را (سه مرتبه فرمود) بد ترین خلق و مخلوقانند (سه مرتبه فرمود )

حَدیثِ هَشتادُم

مجمع الزّوائد. در همان جزء و همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى اله علیه

ص: 159

روایت کرده که فرمود ﴿ يَخْرُجُ مِنْ اِمَّتِى قَوْمٌ يَسیئونَ الاِعْمالَ یِقُرُونِ اَلْقُرْآنِ لاَ يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ (قَالَ يَزِيدُ لاَ اِعْلَمْهُ اَلاّ قَالَ) یحَقّرِ احدكُم عَمَلَهُ مَعَ عَمَلِهِمْ یقتُلُونَ الاسلام فَاِذا اخَرَّجَوَا فاقَتَلُوهُمْ اذ اُخْرُجُوا فَاقَتَلُوهُمْ ثُمَّ اذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ فَطُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ كُلَّمَا قُطِعَ مِنْهُمْ قرْنٌ قَطَعَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَدَّد ذَلِكَ عِشْرِينَ مرِّه وَ أنا اَسمَع ﴾

یَعنی بیرون می اید از امّت من گروهی که کارهای شان بد است قران می خوانند و از حنجره های ایشان بالا نمی رود (راوی که یزید نام داشت گفت نمی دانم ان را مگر این که فرمود کوچکست عمل یکی از شما یعنی کوچک می شمارد یکی از شما عمل خود را با عمل های ایشان می کشند اهل اسلام را پس چون بیرون آمدند بکشید ایشان را پس چون بیرون آمدند بکشید ایشان را پس چون بیرون آمدند بکشید ایشان را بهشت طوبی مخصوص کسی است که ان ها را بکشد و مخصوص کسی است که آن ها بکشند او را پس هر شاخی که از ایشان بریده شوده خدای عزّ و جل ان را بریده است (راوی گفت) پس بیست مرتبه حضرت این جمله را تکرار کرد و من می شنیدم

حَدیثِ هَشتاد و یِکُم

مختصر تذكرة ابى عبد الله قرطبى تاليف شيخ عبد الوهاب شعرانی که فراغ از تالیف ان روز شنبه هفدهم ربیع الاول سال نه صد و هشت هجری قمری بوده در مصر و در مکتنه سعیدیّه به جوار الازهر مصر طبع شده به ضمیمه قرة العيون ابی ليث سمرقندی

در باب كيف التثبت ايام الفتنة و ذهاب الصالحين صفحه 201 به سند خود از رسول خدا

ص: 160

صلى الله علیه و اله روایت کرده که ﴿ كَيْفَ بِكُمْ وَ بزْمَانُ يُوشِكُ ان يَاتِي فَيُغَرْبَلَ النَّاسُ فِيهِ غَرْبَلَةً يَبْقَى حَثالَةٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَدْ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ و اما نَاقهْتَمُّ وَ اِخْتَلَفُوا فَكَانُوا هَكَذَا وَ شبَّكٌ بَيْنَ اصنابَعْه صَلِّی اَللَّهِ عَلَيْهِ (وَ اله) وَ سَلَّمَ فَقَالُوا كَيْفَ بِنَا یا رَسُولِ اَللَّهِ اِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ قَالَ تَأْخُذُونَ بِمَا تَعْرِفُونَ، وَتَدَعُونَ مَا تُنْكِرُونَ وَ تُقْبِلُونَ عَلَى خَاصَّتِكُمْ، وَ تَذَرُونَ أَمْرَ عَوَامِّكُمْ﴾

یَعنی چگونه اید شما با زمانی که نزدیکست بیاید پس غربال کند مردم را در ان زمان غربال کردنی که باقی می مانند نخاله هائی از مردم که مشتبه و مختلط و فاسد شود پیمان ها و امانت های شان و مختلف شوند پس این چنین شوند (و مشبک فرمود حضرت میان انگشت های خود را) پس اصحاب عرض کردند چه کنیم در ان زمان فرمود بگیرید ان چه را که می شناسید و وا گذارید ان چه را که نمی شناسید و رو بیاورید به خاص های خودتان و بگذارید عامّه مردمان را

حَدیثِ هَشتاد و دَوُّم

مختصر تذكرة . در همان باب و همان صفحه به روایت نسائی از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که ان حضرت به عبد الله بن عمرو بن العاص فرمود ﴿ إِذَا رَأَیْتَ اَلنَّاسَ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ وَ خُفِرَتْ أَمَانَتُهُمْ فالزم بَيْتكَ وَ امْلِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ وَ خُذْ مَا تَعْرِفُ وَ دَعْ مَا تُنْكِرُ وَ عَلِيک بَامر خاصّة نَفِساتٍ وَ دَعْ عَنْكَ أَمْرَ الْعَامَّةِ﴾

یَعنی وقتی که دیدی مردم عهد و پیمان هاشان درهم برهم و مختلط شد و سبک

ص: 161

شمرده شد امانت های شان پس ملازم خانه خود باش و مالک زبان خود باش و بگیر ان چه را که می شناسی و واگذار ان چه را که نمی شناسی و به کار مخصوص شخصی خود بپرداز و در امر عامّه دخالت مكن

حَدیثِ هَشتاد و سِوُّم

مختصر تذکره قرطبی، در همان جزء و باب و صفحه در حَدیثِ تِرمِذی از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ انَّكُمْ فِي زَمَانٍ مَنْ تَرَكَ مِنْكُمْ عُشْرَ ما امْرٌ بِهِ هَلاَّتٌ وَ سُیاتُی زَمَانٍ عَلَى اَلنَّاسِ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ بِعُشْرِ مَا أُمِرَ بِهِ نَجَا﴾

یَعنی به درستی که شما در زمانی هستند که کسی که ترک کند از شما ده یا یک ان چه که به ان امر شده هلاک می شود و زود باشد که بیاید بر مردم زمانی که هر که از ایشان عمل كند بدَه یک ان چه كه به ان امرشده به نجاة می اید

حَدیثِ هَشتاد و چَهارُم

مختصر تذكره قرطبی، در همان باب ص 204 به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرموده ﴿ زَوَی لِیَ اَلْأَرْضَ فَرَأَیْتُ مَشَارِقَهَا وَ مَغَارِبَهَا، وَ إِنَّ مُلْکَ أُمَّتِی سَیَبْلُغُ مَا زُوِیَ لِی مِنْهَا واعْطَيْتُ الْكَنزينِ الاحِمرِينَ یعَنی اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ كَما قاله اِبْنُ مَاجِهٍ وَ اِنى سَئلت رَبِّي لامّتى اَن لاَ يُهْلِكَهَا بسِنَةً عامَّةً وَ اَنْ لا تُسَلِّطْ عَلَیْهِمْ عَدُوّاً مِنْ سِوَی أَنْفُسِهِمْ؛ فَیَسْتَبِیحَ بَیْضَتَهُمْ وَ اَنْ ربی قالَ يَا مُحَمَّدُ اُنَّى اِذا قَضَيْتَ قَضاءً فَاِنَّهُ لا یرْدّ وَ اِنّى قَدْ اَعْطَيْتُكَ لاِمِتک اَنْ لا اَمْلِكُمْ بِسُنَّةٍ عامَّةٍ وَ اَنْ لا اَسَلّطَ عَلَيْهِم

ص: 162

عَدُوّاً مَنْ سِوَى اِنْفِسهِمْ فَيَسْتَبِيحُ بَيْضَتَهُمْ وَ لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَاقِطَارَ مَا او قال مِنْ بَيْنِ اِقطَارِهَا حَتَّی یَکُونَ بَعْضُهُمْ یُهْلِکُ بَعْضًا وَ يَسْبَى بَعْضُهُمْ بَعْضاً زَاد فی روایة اَبِي داوُدَ وَ انِما اَخَافْ عَلَيَّ اَمْتِى الائمة الْمُضِلِّينَ و اذا وَضَعَ السَّيْفُ فی اِمَّتى لَمْ يُرْفَعْ عَنْهَا الى يَوْمِ اَلْقیمَةِ وَ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى تَلْحَقَ قَبَائِلُ مَنْ امتّی بِالْمُشْرِكِينَ و انّه سيكون فى امتى ثَلاثُونَ کَذّابونَ ثَلاثونَ کُلُّهُم یَزعُمُ أنّهُ نَبیٌّ، و أنا خاتَمُ النَّبیِّینَ لا نَبیَّ بَعدی وَ لاَ تَزَالُ طَائِفَهٌ مِنْ أُمَّتِی عَلَی اَلْحَقِّ ظَاهِرِینَ حَتَّی یَأْتِیَ أَمْرُ اَللَّهِ﴾

یَعنی بلند کرده شد برای من زمین پس دیدم مشرق ها و مغرب های ان را و به درستی که امّت من زود باشد مالک شود زمین را ان چه را که من دیدم از ان و عطا کرده شدم دو کنج سرخ را یعنی طلا و نقره را (چنان چه ابن ماجه گفته است )

و من خواستم از پروردگار خود برای امّتم که ان ها را به روش عامّه هلاک نکند و این که مسّلط نکند بر ایشان دشمن را غیر از نفس های خودشان که منتقلب کند جماعت ایشان را و به درستی که پروردگار من فرمود ای محمّد به درستی که من وقتی که حکم کردم حکمی را ردّ کرده نمی شود و من عطا کردم تو را برای اُمّتت این که بگیرم ان ها را به روش عامّه و مسلط نکنم بر ایشان دشمنی را به غیر از نفس های خودشان که منقلب کند جماعت ایشان را و هر چند جمع شوند همه کسانی که در اقطار زمینند یا فرمود میان اقطار زمینند تا این که بعضی از ایشان هلاک کند بعضی را و اسیر کند بعضی از ایشان

ص: 163

بعضی را (و زیاد کرده است در روایت ابی داود) و جز این نیست که می ترسم بر امّت خود از پیشوایانی گمراه کنندگان و چون شمشیر در امت من گذارده شود بر داشته نشود از میان شان تا روز قیامت (یعنی ظهور مهدی علیه السّلام) و قیامت برپا نشود تا این که قبله هائی از امّت من به مشرکین ملحق شوند و زود باشد که در امّت من سی نفر بدروغ ادعای پیغمبری کنند و چنین گمان کنند که پیغمبرند و حال ان که من خاتم پیغمبرانم و بعد از من پیغمبری نیست و همیشه طایفه ای از امت من متظاهر بر حقند و ضرری به ان ها نمی رساند کسی که مخالف ایشان باشد تا این که امر خدا بیاید

حَدیثِ هَشتاد و پَنجُم

مختصر تذکره قرطبی در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ انى صُلِیتَ صَلَوةُ رَغْبَةٍ وَ رَهْبَةٍ سَئلت اَللَّهُ فِيهَا لاَ مَتَى ثَلاَثاً فَاعْطَانِى اِثنتیِنُ وَ رَدَ عَلَى وَاحِدَةٍ سُئِلته اَنْ لاَ یسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً مِنْ غَيْرِهِمْ فَاعْطَاینَهَا وَ سَئَلْتُهُ اَنْ لاَ يُهْلِكَهُمْ غُرَفاً فِاعَطانِيهَا وَ سُئَلْتُهُ اَنْ لاَ يُجْعَلَ بِاسْمِهِمْ بَيْنَهُمْ فَرَدَّها عَلى ظاهِرِها ﴾

یَعنی به درستی که نماز گزاردم نماز رغبت و رهبت را و از خدا خواستم در ان برای امّتم سه چیز را پس عطا فرمود مراد و چیز از ان را و یکی را ردّ فرمود خواستم از او که مسلّط نکند بر ایشان دشمنی را غیر از خودشان پس عطا فرمود به من و

ص: 164

خواستم از او که به غرق شدن ان ها را هلاك نكند به من عطا فرمود ان را و خواستم از او که قرار ندهد عذاب و سختی ایشان را در میان خودشان پس ردّ فرمود ان را بر ظاهرش

حَدیثِ هَشتاد و شِشُم

مختصر تذکره قرطبی . در باب جواز دعا به مردن نزد فتنه ها صفحه 210 در حَدیثِ تِرِمیذی از رسول خدا صلى الله عليه واله روایت کرده که فرمود ﴿ إِذا کانَ أُمَرائُکُمْ خِیْارَکُمْ وأغْنِیاؤکُم سُمَحائَکُم و أمْرُکُم شُوری بَینَکُم فَظَهْرُ الأرْضِ خَیرٌ لَکُم مِن بَطْنِها، وإذا کَانَ أُمَرائکُم شِرارَکُم و أغْنِیائکُم بُخَلائَکُم وَ أُمُورُكمْ إِلَى نِسَائِكمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَيرٌ لَكمْ مِنْ ظَهْرِهَا ﴾

یَعنی وقتی که فرمان فرمایان شما نیکان تان باشند و ثروت مندان شما صاحبان بخشش از شما باشند و کار شما به مشورت هم دیگرتان باشد پس ماندن روی زمین بر ایشان بهتر است و وقتی که فرمان فرمایان شما بد ترین شما باشند و ثروت مندان شما از بخیلان شما باشند و کار شما با زنان تان باشد زیر زمین رفتن برای شما بهتر است از ماندن تان به روی زمین

حَدیثِ هَشتاد و هَفتُم

مختصر تذکره قرطبی، در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لَيَاتِينٍ عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ يَاتَى اَلرَّجُلُ اَلْقُبر فَيَقُولُ

ص: 165

يَا لَيْتَنِي مَكَانَ هَذَا لَيْسَ بِه حُبِّ اَللَّهِ تَعَالَى وَ لَكِنْ مِنْ شِدَّةِ مَا يَرَى مِنَ اَلْبَلاَء ﴾

یَعنى هر اینه می آید البته البته زمانی که می اید مرد کنار قبر پس می گوید کاش من به جای این مرده بودم این حرف را نه از باب دوستی با خدا می گوید بلکه از شدّت بلائی است که می بیند

حَدیثِ هَشتاد و هَشتُم

مختصر تذکره قرطبی . در باب اسباب فتن و محن و بلاء صفحه 220 حافظ ابو نعیم روایت کرده که ﴿ انَّ جَبْرَئِيلَ الى اَلنَّبِيِّ صلى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ فَقَالَ اَنَا لِلَّهِ وَ اناً اليه رَاجِعُونَ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِه وَ سَلم اَنَا لِلَّهِ و اناً اليْهِ راجعُون فممّ ذلک فَقال ان امّتَک سَتُفتَنُ بَعْدَكَ بِقَلِيلِ زمَانٍ من دهرک غیر كَثُیرَ فَقُلْتُ فِتنةً كُفْراً و فتنة ضِلال فَقَالَ: کُلُّ سَیَکُونُ، فَقُلْتُ: وَ مِنْ أَیْنَ ذَلِکَ وَ أَنَما فِیهِمْ کِتَابَ اَللَّهِ تعالی فقَالَ: بِکِتَابِ اَللَّهِ تعالی یفتنون، وَ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِ أُمَرَائِهِمْ وَ قُرَّائِهِمْ، یَمْنَعُ الْأُمَرَاءُ القّراء الْحُقُوقَ فَیَیظلمون حُقُوقَهُمْ فَلَا یُعْیطُونَهَا فَیَقتَتِلون وَ یَقْتَتنون، وَ یَتَّبِعُ الْقُرَّان اهَوَاء الْأُمَرَاءِ فَیَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یَقْصُرُونَ. فَقُلْتُ: یَا جَبْرَئِیلُ! فَبِمَ یَسْلَمُ مَنْ یَسْلَمُ فقَالَ بِالْکَفِّ وَ الصَّبْرِ، إِنْ أُعْطُوا الَّذِی لَهُمْ أَخَذُوهُ وَ إِنْ مَنَعُوهُ تَرَکُوهُ﴾

یَعني به درستی که جبرئیل امد خدمت پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم پس گفت انا لله و انا اليه راجعون پس پیغمبر اکرم متابعت او را کرد در گفتن این

ص: 166

ایه و فرمود این استرجاع برای چیست پس عرض کرد به درستی که امّت تو زود باشد که امتحان کرده می شوند بعد از تو به زمان کمی از روزگار تو که زیاده نیست پس گفتم فتنه و امتحان کافر شدن یا گمراه شدن گفت به همه این ها می باشد پس گفتم و از کجا و حال ان که جز این نیست که در میان ایشانست کتاب خدای تعالی پس عرض کرد به کتاب خدای تعالی ازموده می شوند و این از جانب امراء و قرّاء ایشان خواهد شد امراء منع می کنند حقوق ایشان را پس به واسطه منع حقوق شان از ایشان ظلم کرده می شوند و حقوقشان را نمی دهند پس مقابله می کنند با هم و ازمایش و امتحان کرده می شوند و امراء قران را تابع هوا ها و خواهش های نفسانی خود قرار می دهند پس می کشانند قرّاء را در گمراهی پس کوتاهی نمی کنند پس گفتم ای جبرئیل پس چگونه سالم می مانند کسانی که سالم می مانند گفت به گرفتن جلو نفس خود و دست بر داشتن از حق خود و صبر کردن اگر حقوقشان را به ایشان دادند بگیرند و اگر منعشان کردند ترک کنند (ظاهرا فيظلمون حقوقهم غلط است)

حَدیثِ هَشتاد و نُهُم

و صحيح فيطلبون حقوقهم است

مختصر تذکره قرطبی . در همان باب و در همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِذا مَشت اِمَّتِى اَلْمُطَيْطَا وَ خَدَمَتْهُمُ اِبْنَاءُ فَارِسَ وَ اَلرُّومِ سَلَّطَ شِرَارَهُمْ عَلَى خِيَارِهِمْ وَ المطْبِطا اَلتَّبختر فِى اَلمُشْی ﴾

یَعنی وقتی که امّت متکبّرانه و با تبختر راه رفتند و فارسی ها و رومی ها خدمت گذار

ص: 167

ایشان شدند و مسلّط شدند بدان و شریران ایشان بزهیکان شان (دره ابحار صفحه 125)

حَدیثِ نَودُم

عقد الدرر فى اخبار المنتظر تاليف يوسف بن علی مقدسی شافعی این کتاب در کتاب خانه مقدّسه استان قدس رضوی شماره ردیف عمومی ان در مکتبه مبارکه 1752 و شماره آن در ردیف کتب اخبار 185 اعدد اوراق کتاب 53 اوان کتابی است خطی مختلفة السّطور . در فصل اول از باب چهارم فیما یظهر من الفتن . از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اِذاً هَتَكُوا عِبَادِي حُرْمَتِي وَ اسْتَحلُو محارمی وَ خالَفُوا امرىً سَلَّطْتَ عَلَيْهِم جیشا مِنَ اَلْمَشْرِقِ يُقَالُ لَهُمْ اَلْترَكُ هُمْ فرْسَانى اِنْتَقم بِهِمْ ممَنْ عَصَانِي نُزِعَتِ اَلرَّحْمَةُ مِنْ قُلُوبِهِمْ لاَ یرحمون من بکی، و لا یجیبون من شکا يَقتُلُونَ الاِبَاءَ والامَّهَاتِ وَالْبَنِينَ وَالْبَنَاتِ يَهلِكُونَ بِلاداً العجم و یفتحون الْعِرَاقَ فَيَفِترق جیش الْعِرَاقِ بِثَلَاثِ فِرَقٍ فِرْقَةٌ یلحِمُونَ بِاذْنَابِ اَلابْلِ وَ فُرْقَةٌیتْرُكُونَ عِيَالَهُمْ وَ رَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ فَرَقِهِ يُقَاتِلُونَ فَيُقْتَلُونَ اُولَئِكَ هُمُ اَلشُّهَدَاءُ وَ تُغَبطُّهُمُ اَلْمَلاَئِكَةُ فاذا رایتم ذَلِكَ فَاسْتَعِدُّوا لِلْقِيَامَةِ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ اِذَا اِدْرَكْنَا ذَلِكَ اَلزَّمَانَ اين تَامُرْنَا نستكن فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ) عَلَيْكُمْ بِا لْغُوطَةِ بِالشَّام الى جَانِبِ بَلَدٍ يُقَالُ لَهُ دِمَشْق خیرُ بِلاَدِ اَلشَّامِ طُوبَى لِمَنْ كَانَ لِه فیِهَا مَسْكَنٌ وَ لَوْ مَرْبِطُ شَاهٍ فَانٍ اَللَّهَ تَعَالَى تَكَفَّلَ بِالشَّامِ وَ اهِلَهُ ﴾

ص: 168

یَعنی فرمود خدای تعالی زمانی که بندگان من هتک حرمت مرا نمودند و حلال کردند حرام مرا و مخالفت کردند فرمان مرا مسلط گردانم بر ایشان لشکری را از سمت مشرق که به ان ها ترك گفته شود ایشان سواران منند انتقام می کشم به ایشان از کسانی که نا فرمانی کنند مرا کنده ام رحمت خود را از دل های ایشان رحم نمی کنند بر کسی که گریه کند و اجابت نمی کنند کسی را که شکایت کند می کشند پدران و مادران و پسران و دختران را نابود می کنند بلاد عجم را و فتح می کنند عراق را پس لشکر عراق سه فرقه شوند فرقه دنبال شتران ملحق شوند و فرقه اهل و عیال خود را ترک کنند و پشت به ایشان کنند و فرقه قتال می کنند تا کشته شوند این گروه شهیدانند و ملائکه غبطه ان ها را می خورند وقتی که این فتنه به شما رو اورد مستعد باشید قیامت را گفتند یا رسول الله اگر ان زمان را درک کنیم کجا را امر می فرمائی ساکن شویم فرمود بر شما باد که به غوطه دمشق روید که بهترین بلاد شام است خوشا به حال کسی که در این جا ساکن شود و منزل داشته باشد و لو به قدر جایگاه گوسفندی باشد زیرا که خدای تعالى كفیل شام و اهل ان است

حَديث نَوَد و يِكُم

محاضرة الابرار و مسامرة الاخيار. تاليف محيى الدين عرب جزء دوم صفحه 155 الطبع مصر به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَاتِي عَلِيٍ امّتِي زَمانٌ تَكْثُرُ فِيهِ الآراءُ وَ تُتْبَعُ فِيهِ الْأَهْوَاءُ وَ يُتَّخَذُ اَلْقِرَانُ فَرَامِيرَ وَ يُوضَعُ عَلَى الحان اَلاَغانی یقرء بِغَيْرِ خَشْيَةٍ لاَ يَاجُرْهم الله عَلَى قرائتة بَلْ يَلْعَنُهُمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ تهش اَلنُّفُوس

ص: 169

إِلَى طَبِيبِ اَلالْحَانِ فَتَذْهَبَ حَلاَوَةُ الْقُرْآنِ اولَئِكَ لاَ تُصِيبُ لَهُمْ فِي اَلْآخِرَةِ وَ یكَثْرِ الْهَرْجُ وَ اَلْمَرَج وَ تَخْلَعُ اَلْعَرَبُ اعْنُتهَا وَ تُكْفَى الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النَّسا بِالنَّساءِ وَ يَتَّخِذُونَ ضرْبَ اَلْقَصِيبِ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَلاَ يُنْكِرُهُ مُنْكِرٌ بَل بتَراضون بِهِ وَ هُوَ مِنْ احْدَى اَلْكَبَائِرِ الخفية فَوَيْلٌ هُمْ مِنْ ديَّانِ يَوْمِ الدِّينِ لاَ تَنَالُهُمْ شَفَاعَتِي فَمَنْ رَضَى بِذَلِكَ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَنْهَهُمْ نَدِمَ بِذَلِكَ يَوْمَ اَلْقِيمَةِ وَ اَنَا مِنْهُ برئ وَ عِندَها تَتَّخِذُ اَلنِّسَاءُ مَجَالِسَ وَ تَكون الجُمُوعُ الکثیرةً حَتَّى ان المرئة لَتَتَکلَّم فِيهَا مِثْلُ اَلرِّجَالِ وَ يَكُونُ جُمُوعُهنَّ لَهْوا و لَعِباً وَ فى غَيْرِ مَرْضَاةِ اَللَّهِ وَ هِى مِنْ عَجَائِبِ ذَلِكَ الزمَّانِ فَاذَا رَأِیتُمُوهُمْ فَبایَنُوهُمْ وَ اِحْذَرُو هُمْ فِي اَللَّهِ فَاِنَّهُمْ حَرْبُ اَللَّهِ وَ لِرَسُولُهُ وَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُمْ بَرَئ ﴾

یَعنی می اید بر امّت من زمانی که بسیار می شود در ان رأی ها و پیروی کرده می شود در ان رأی ها و خواهش های نفسانیه و گرفته می شود قران با ساز ها و نواز ها و گذارده می شود بالای آواز های سرود و خوانندگی های غناء خوانده می شود بدون ترس داشتن مزد نمی دهند خدا ایشان را بر خواندن ان بلکه لعنت می کند ایشان را پس نزد چنین زمانی به وجد و طرب این نفس ها به خوبی اواز ها پس می رود شیرینی قران این جماعت هیچ بهره ای از ثواب برای ایشان نیست در عالم اخرت و بسیار می شود ادم کشتن بی گناه و غلق و اضطراب و سر خود و مطلق العنان می شود عرب و مرد ها به مرد ها اکتفا کنند در فجور و زن ها به زن ها و می گیرند زدن ساز ها و نواز ها

ص: 170

را در میان شان پس انکار کننده ای انکار نکند ایشان را بلکه خشنود می شوند به این گرفتن ساز ها و نواز ها و حال ان که یکی از گناهان کبیره پنهان است پس کلمه عذاب مخصوص ایشان است از جزا د هنده روز جزا نمی رسد ایشان را شفاعت من پس کسی که خشنود شد به این کار ها و کردار ها پشیمان شود در روز قیامت و بازم نداشت ایشان را از ان و من از او بی زارم و نزد چنین زمان و ظهور چنین خصالی می گیرند زن ها مجلس هائی و جمعيت ها و دسته بندی ها زیاد شود تا این اندازه که زن در مجالس سخنرانی کند مانند مرد ها و اجتماعات شان برای سرگرمی و بازی است در غیر ان چه خشنودی خدا درانست و این از عجایب ان زمانست پس چون دیدید ایشان را از آن ها جدائی گیرید و بترسید از ایشان یا بترسانید ایشان را در راه خدا زیرا که ایشان جنگ کنندگان با خدا و پیغمبر اویند و خدا و رسول او از ایشان بی زارند

مُولّف حَقير گويد از این خبر عینی که از معجزات كلامیّه حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله است علامات چندی از علائم اخر زمان استفاده می شود که در عصر حاضر صورت وقوع به خود گرفته و خود دلیل واضح و برهان ساطعی است بر اثبات حقانیت و نبوت ان جناب اول زیاد شدن رأی ها که ان کاشف از پشت پا زدن و بی اعتنائی به احکام قرآن و سنت خاتم پیغمبران صلى الله علیه و اله و سلم و عمل کردن به رای های خود است دُوُّم تابع شدن و پیروی کردن از هوا ها و خواهش های نفسانیه و شهوت رانی های مردم و لا ابالی شدن مردم است از پیروی کردن از دستورات اسلامی

ص: 171

سِوّم گرفتن قران در ساز و نواز ها و ان را بازی چه خود قرار دادن چنان چه در این زمان متداول شده و مرامیر جمع مزما راست به معنای نای و زمر در لغت به معنای دمیدن در نای و مانند انست و مزمار ان التی است که در ان دمیده می شود اعم از این که نای متعارف باشد یا نخوان از قبل بلند گو و امثال آن که گیرنده صدا باشد و فرستنده آن از قبیل مرکز پخش صدا که رادیو و جعبه حبس الصوت (گرمافون) و نوار گيرنده و فرستنده و امثال این ها پس مزمار منحصر در نای تنها نیست. در المنجد گفته زَمَرَ زَمراً . غنیّ فی القصب بالنفخ و نحوه و نیز گفته المزمار الالة التي یزمّر فيها در منتهی الارب گفتند مزمار بالکسر نای مزامیر جمع و دف یا هر الة سرود و او از نيكو و از کلمه یتخذ القرآن مزامير گرفتن صوت خواننده قرآن مراد است در هر یک از این آلات باشد و از لطائف کلمه یُتّخذ اینست که در عرف اهل رادیو و نوار و امثال این ها گفته می شود قران را بگیر یا اخبار را بگیر یا فلان شهر یا فلان مملکت را بگیر که به همان لفظ گرفتن که معنای اخذ است گفته می شود و این نیز اعجاز دیگری از اعجاز کلامی ان حضرتست که از ان می توان تعبیر به اعجاز در اعجاز کرد چَهاُرم علاوه از گرفتن قرآن در ساز ها و نواز ها ان که خواننده ان نیز بر لحن های غنا و ترجیع صوت به انواع اواز های غناء بخواند که خود خواندن غناء یکی از گناهان کبیره شمرده شده و به خصوص قران را به اواز غناء خواندن گناهش بزرگ تر است و عذاب آن شدید تر است پنجُم خواندن قرآن به نحوی باید باشد که در خواننده و شنونده آن چنان تاثیر کند که در قلب ان ها ایجاد ترس از

ص: 172

خدا شود حضرت می فرماید در ان زمان خوانده می شود بدون ترس از خدا شِشُم ان که قاری قران را خداوند اجر بسیار می دهد و در اخرت و اخبار بسیار و احادیث بی شمار در مدح قاری قرآن واقع و وارد شده با چنین وصفی نسبت به این نحو اتخاذ و خواندن قران می فرماید به قاری آن فرد داده نخواهد شد بلکه خدا لعنت می کند چنین قاری قرانی را هَفتُم به وجد و طرب امدن نفس های مردم ان زمان به خوشی اواز ها و خود را مشغول کردن به شنیدن صداهای غناء و لذت بردن روح حیوانی ایشان از این گونه اواز ها است که نتیجه ان محروم شدن نفس ناطقه انسانی از لذت بردن از کلام رحمانی است به طوری که چنان مستغرق خواندن اواز های تغنّی و شنیدن آن می شوند که از لذّت شیرینی کلمات الهیه محروم می مانند و این محرومی سبب می شود که از افاضاتی که به قاری قرآن می شود و ثواب های زیادی که در ان جهان به قاری قرآن داده می شود به هیچ وجه بهره مند نگردد هَشتُم زیاد شدن ریختن خون نا حق و ادم کشی و ایجاد غلق و اظطراب در مردم ان زمان نُهُم مطلق العنان و افسار گسیخته شدن عرب است کنایه از این که خود سر و خود مختار شوند و از قید دین و دیانت و تابعیت شرع و قرآن بیرون روند و بجان هم دیگر بیفتند و برادر کشی و جنایات و افساد در میان شان رایج و شایع شود یا این که پس از ان که به قید استعمار و استثمار کفار و خارجین از دین اسلام در امده باشند خود را از قید و بند ان ها خارج کنند و بر ان ها حمله نمایند چنان چه از بعضی از اخبار علائم مستفاد می شود و در این کتاب ذکر کرده خواهد شد دَهُم زیاد شدن

ص: 173

فسق و فجور به نحوی که روش حیوان صفتی و خون طبیعتی و وحشی گری پیش گیرند به طوری که مرد ها بمرد ها اکتفا کنند در فسق و فجور و زن ها به زن ها يازدهُم گرفتن ساز ها و نواز ها را در میان خود و از ان لذت بردن و کسی که می تواند ایشان را منع کند منع نکنند بلکه به عمل ایشان راضی و خشنود باشد دوازدهُم ان که این گرفتن ساز ها و اواز ها از گناهان کبیره خفیّه ایست که خدا وعده عذاب به مرتکبین ان ها داده سیزدَهُم ان که کسانی که می داند شیوع این عمل را در میان شان و می توانند ممانعت و جلوگیری کنند و نمی کنند ان ها هم در روز قیامت پشیمان خواهند شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله از ایشان بی زار خواهد بود و مرتکبین هم به شفاعت پیغمبر نائل نخواهند شد چَهاردَهُم ان که در ان زمان زن ها برای خودشان اجتماع می کنند و مجلس ها می گیرند هم چنان که مرد ها برای خود مجلس ها گیرند پانزدَهُم مجلس ها و دسته بندی و حزب بازی در میان شان اراسته و زیاد خواهد شد شانزدَهُم زن های ان زمان مانند مرد ها در مجالسین سخنرانی کنند هِفدهم اجتماعات زن ها برای لهو و لعب و شهوت رانی ها باشد هجدَهُم ان که بروز و شیوع این اعمال در زن ها او از ایشان از عجائب ان زمان است نوزدَهُم وظیفه اهل ایمان است در ان زمان که از ایشان دوری کنند و با ایشان خلطه و امیزش نکنند و بترسند از فتنه ایشان یا بترسانند ایشان را اگر می توانند برای خدا بیستم آن که مرتکبین این اعمال جنگ کنندگان با

ص: 174

خدا و رسولند و خدا و رسول خدا از ایشان بی زارند

دانسته باد تمام علاماتی که ان حَدیثِ متضمّن آن ها است ظاهر شده است چیزی از آن ها نمانده است که ظاهر نشده باشد الّا مطلق العنان شدن عرب ها و حمله ان ها به غربی ها و شکست دادن ایشان را و این علامت در سال قبل از ظهور و مقارن با ظهور واقع خواهد شد و امید است بهمین نزدیکی ها این علامت هم ظاهر و اشکار گردد

حَدیثِ نَوَد و دُوُّم

تفسیر علی بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه ، طبع حاج میرزا محمود وزیر ، صفحه 627 . سوره محمد صلى الله عليه و اله در تفسير فقد جاء اشراطها به سند خود از ابن عبّاس روایت کرده که گفت حج گذاردیم با پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله در سفر حجة الوداع پس حضرت حلقه در کعبه را گرفته و رو کرد به جانب ما و فرمود ﴿ اِلاّ اُخْبِرُكُمْ بِا شِرَاطَ اَلسَّاعَةِ وَ كَانَ اَدنى اَلنَّاسِ یومئذ منه سَلْمَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ فَقَالَ بَلَى یا رْسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ اَنْ مِنِ اشْرَاطِ الْقِيمَةِ اِضَاعَةَ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَيلَ مَعَ اَلاَهْوَاءِ وَ تَعْظِيمِ اصِحَابِ الْمِال وَ بَيْعُ الدِّينِ بَالِدُنْيَا فَعِنْدَهَا يُذَابُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ كَمَا فِي جَوْفِه یذَابِ اَلْمَلح فِي اَلْمَاءِ مِمَّا يَرَى مِنَ الْمُنْکَرِ فَلَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُغَیِّرَهُ ثُمَّ قَالَ سَلْمَانُ وَ انَ هذا الکائن يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ اي وَ اَلَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ یا سَلْمانَ ان عِنْدَهَا یلِيهِم اِمْرَاءُ جَوَرَةٌ وَ وُزَراء قَسقَةٌ وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَةٌ وَ أُمَنَاءُ خَوْنُهِ فَقَالَ سَلْمَانُ وَ ان هَذَا اَلكَائِنَ یا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ آيٌ وَ اَلَّذِي نَفْسَى بيْدَهُ يَا سَلْمَانُ اَنَّ عِنْدَهَا

ص: 175

یَکُونُ الْمُنْکَرُ مَعْرُوفاً وَ الْمَعْرُوفُ مُنْکَراً وَ یُؤْتَمَنُ الْخَائِنُ وَ یُخَوَّنُ الْأَمِینُ وَ یُصَدَّقُ الْکَاذِبُ وَ یُکَذَّبُ الصَّادِقُ قَالَ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِی وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یَا سَلْمَانُ فَعِنْدَهَا إِمَارَهُ النِّسَاءِ وَ مُشَاوَرَهُ الْإِمَاءِ وَ قُعُودُ الصِّبْیَانِ عَلَی الْمَنَابِرِ وَ یَکُونُ الْکَذِبُ طَرَفاً وَ الزَّکَاهُ مَغْرَماً وَ الْفَیْءُ مَغْنَماً وَ یَجْفُو الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ وَ یَبَرُّ صَدِیقَهُ وَ یَطْلُعُ الْکَوْکَبُ الْمُذْنِبُ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِی وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ وَ عِنْدَهَا تُشَارِکُ الْمَرْأَهُ زَوْجَهَا فِی التِّجَارَهِ وَ یَکُونُ الْمَطَرُ قَیْظاً وَ یَغِیظُ الْکِرَامَ غَیْظاً وَ یُحْتَقَرُ الرَّجُلُ الْمُعْسِرُ فَعِنْدَهَا تقَارِبُ الْأَسْوَاقُ إِذَا قَالَ هَذَا لَمْ أَبِعْ شَیْئاً وَ قَالَ هَذَا لَمْ أَرْبَحْ شَیْئاً فَلَا تَرَی إِلَّا ذَامّاً لِلَّهِ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ قال: إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ، فَعِنْدَها یَلِیهِمْ اقوام إِنْ تَکَلَّمُوا قَتَلُوهُمْ وَ إِنْ سَکَتُوا اسْتَبَاحُوهُمْ لِیَسْتَأْثِرُوا بِفَیْئِهِمْ وَ لَیَطَؤنَّ حُرمَتَهُم، وَ لَیَسفِکُنَّ دِماءَهُم، وَ لَتملأنَّ قُلُوبَهُم رُعباً، فَلاتَراهُم إِلّا وَجِلینَ خائفین مَرعُوبینَ مرهوبین قال سلمان ان هذا الکائن یا یا رسول الله قال ای و الذی نفسی بیده یا سلمان عِنْدَها یُؤْتی بِشَیْ ءٍ مِنَ الْمَشْرِقِ وَشَیْ ءٍ مِنَ الْمَغْرِبِ یَلُونَ أُمَّتِی، فَالْوَیْلُ لِضُعَفآءِ أُمَّتِی مِنْهُمْ وَالْوَیْلُ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ لا یَرْحَمُونَ صَغِیراً وَلا یُوَقِّرُونَ کَبِیراً وَلا یَتَجاوَزُونَ مِنْ مُسِی ءٍ، جُثَّتُهُمْ جُثَّةُ الْآدَمِیِّینَ وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ قال سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا

ص: 176

لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ! وَ عِنْدَها یَکْتَفِی الرِّجالُ بِالرِّجالِ وَالنِّسآءُ بِالنِّسآءِ، وَ یُغارُ عَلَی الْغِلْمانِ کَما یُغارُ عَلَی الْجارِیَةِ فِی وَ تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّسآءِ وَالنِّسآءُ بِالرِّجالِ وَ لَتَرْکَبُنَّ ذَواتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ فَعَلَیْهِنَّ مِنْ أُمَّتِی لَعْنَةُ اللَّهِ قال سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! فَقالَ صلی الله علیه وآله وسلم: إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ إِنَّ عِنْدَها تُزَخْرَفُ اَلْمَسَاجِدُ كَمَا تُزَخْرَفُ الْبِیَعُ وَالْکَنآئِسُ وَتُحَلَّی الْمَصاحِفُ، وَتَطُولُ الْمَناراتُ وَتَکْثُرُ الصُّفُوفُ بِقُلُوبٍ مُتَباغِضَةٍ وَأَلْسُنٍ مُخْتَلِفَةٍ. قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قالَ صلی الله علیه وآله وسلم: إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ وَ عِنْدَها تُحَلِّی ذُکُورُ أُمَّتِِی بِالذَّهَبِ وَ یَلْبَسُونَ الْحَرِیرَ وَالدِّیباجَ وَ یَتَّخِذُونَ جُلُودَ النُّمُورِ صَفافاً. قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ إِی وَالّذِی نَفسي بيده یا سَلْمَانَ وَ عِنْدَها یَظْهَرُ الرِّبا وَ یَتَعامَلُونَ بِالْعَیْنَةِ وَالرِّشی وَ یُوضَعُ الدِّینُ وَ تُرْفَعُ الدُّنْیا قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قال إِی وَالّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ وَ عِنْدَها یَکْثُرُ الطَّلاقُ، فَلا یُقامُ للَّهِ ِ حَدٌّ وَلَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً قالَ سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قال إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ وَعِنْدَها تَظْهَرُ الْقَیْناتُ وَالْمَعازِفُ وَیَلِیهِمْ أَشْرارُ أُمَّتِی. قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! ی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ وَ عِنْدَها تَحِجُّ أَغْنِیآءُ أُمَّتِی لِلنُّزْهَةِ وَتَحِجُّ أَوْساطُها لِلتَّجارَةِ وَتَحِجُّ فُقَرآؤُهُمْ لِلرِّیآءِ وَالسُّمْعَةِ فَعِنْدَها یَکُونُ أَقْوامٌ یَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَیَتَّخِذُونَهُ مَزامِیرَ

ص: 177

وَیَکُونُ أَقْوامٌ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَتَکْثُرُ أَوْلادُ الزِّنا، وَیَتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْآنِ وَیَتَهافَتُونَ بِالدُّنْیا. قَالَ سَلْمَانُ اَنَّ هَذِ اَلْكَائِنُ یا رَسُولِ اَللَّهِ قَال إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ! ذاکَ إِذَا انْتَهَکَتِ الْمَحارِمُ وَاکْتَسَبَتِ الْمَآثِمُ، وَتَسَلَّطَ الْأَشْرارُ عَلَی الْأخْیارِ، وَیَفْشُو الْکَذِبُ وَتَظْهَرُ اللَّجاجَةُ وَتَغْشُو الْفاقَةُ، وَیَتَباهُونَ فِی اللِّباسِ وَیَمْطَرُونَ فِی غَیْرِ أَوانِ الْمَطَرِ، وَیَسْتَحْسِنُونَ الْکُوبَةَ وَالْمَعازِفَ وَیَنْکَرُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ حَتّی یَکُونَ الْمُؤْمِنُ فِی ذلِکَ الزَّمانِ أَذَلُّ مِنَ الْأَمَةِ وَیَظْهَرُ قُرآؤُهُمْ وَعِبادُهُمْ فِیما بَیْنَهُمُ التَّلاوُمَ، فَأُولئِکَ یُدْعَوْنَ فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ الْأَرْجاسُ وَالْأَنْجاسُ. قالَ سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ، فَعِنْدَها چلاَ یَحُضُّ الْغَنِیُّ عَلَی الْفَقِیرِ حَتّی أَنَّ السّآئِلَ یَسْأَلُ فِیما بَیْنَ الْجَمْعَتَیْنِ لا یَصِیبُ أَحَداً یَضَعُ فِی کَفِّهِ شَیْئاً. قال سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ عِنْدَها یَتَکَلَّمُ الرُّوَیْبَضَةُ. قَالَ سَلْمَانُ وَ مَا اَلرُّوبِيضَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَداکَ أَبِی وَ أَمِّی! قَالَ یَتَکَلَّمُ فِی أَمْرِ الْعامَّةِ مَنْ لَمْ یَکُنْ یَتَکَلَّمُ فَلَمْ یَلْبَثُوا إِلّا قَلِیلاً حَتّی تَخُورَ الْأَرْضُ خَوْرَةً فَلا یَظُنُّ کُلُّ قَوْمٍ إِلّا أَنَّها خارَتْ فِی ناحِیَتِهِمْ فَیَمْکُثُونَ ما شآءَ اللَّهُ، ثُمَّ یَنْکُتُونَ فِی مَکْثِهِمْ فَتَلْقی لَهُمُ الْأَرْضُ أَفْلاذَ کَبَدِها ذَهَباً وَ فِضَّةً. ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی الْأَساطِینِ فَقالَ مِثْلُ هذا فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ ذَهَبٌ وَلا فِضَّةٌ. فَهذا مَعْنی قَوْلِهِ: فَقَدْ

ص: 178

جَاءَ اِشْرَاطُهَا ﴾

يَعنى ایا خبر ندهم شما را به شرط های قیامت صغری و نزدیک ترین مردم در ان روز به حضرتش مسلمان بود که رحمت کند خدا او را عرض کرد چرا یا رسول الله پس فرمود از شرط های قیامت ضایع کردن نماز ها و پیروی کردن از شهوت ها و ميل ها و خواهش های نفسانی و بزرك شمردن صاحبان مال و فروختن دین به دنیا است پس در ان وقت اب کرده می شود دل مؤمن در درون او هم چنان که کرده شود نمک در اب از جهت ان چه که از منکرات و زشتی ها می بیند و نمی تواند تغییر دهد سلمان گفت این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان کسی که جان من در دست قدرت او است ای سلمان به درستی که در ان وقت والی و حاکم می شوند بر امّت من فرمان فرمایان جور و وزیران فاسق و رئیس ها و کار گذار های ستم کار و امین های خیانت کار پس سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان وقت منكر معروف و معروف منکر و خیانت کار امین و امین خیانت کار و راست گو دروغ گو و دروغ گو راست گو شوند عرض کرد این ها شدنی است يا رسول الله فرمود بلي به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان وقت امارت و فرماندهی با زنان می شود و طرف مشورت در کار ها کنیزان شوند و کودکان بر منابر و کرسی ها نشینند و دروغ گفتن خوش کلامی و زکوة دادن ضرر و حقوق خدا و رسول و امام

ص: 179

و سادات را غنیمت خود شمرند و مرد به پدر و مادر خود جفا کند و با رفیقش نیکوئی كند و ستاره دنباله دار ظاهر شود سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان وقت مرد با زن خود شریک در تجارت شود و باران باریده نشود و صاحبان کرامت مغضوب اهل ان زمان واقع شوند مغضوب شدنی و مردمان تنگ دست کوچک شمرده شوند در ان زمان بازار ها به هم دیگر نزدیک شود یکی به دیگری گوید که چیزی نفروختم و دیگری گوید منفعت و سودی نبرده ام پس نبینی ان ها را مگر این که از خدا مذمت کند سلمان عرض کرد که این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان زمان حکومت کنند بر ان ها کسانی که اگر سخن گویند بکشند ایشان را و اگر ساکت باشند ریشه ان ها را بکنند و هر چه دارند از ان ها بگیرند و مستاثر و بیچاره شوند و حرمت ان ها را پامال کنند و خون های ان ها را بریزند و دل های ایشان را پر از اضطراب و ترس کنند پس نبینی ایشان را مگر هراسان و ترس ناک و دهشت و وحشت زدگان سلمان عرض کرد یا رسول الله این ها شدنیست فرمود بلي به حق ان خدائی که جان من به دست او است ای سلمان به درستی که در ان زمان اورده می شود چیزی از مشرق و چیزی از مغرب که الوده و متلوّن کند امّت مرا پس وای بر ضعیفان امّت من از ایشان پس وای برای ایشان از خدا رحم نمی کنند کوچک را و احترام نمی کنند بزرگان را و شانه تهی نمی کنند از هر گونه ستم و ظلمی جثه های ایشان جثّه های ادمی است

ص: 180

و دل های شان دل های شیاطین است سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان اکتفا می کنند مرد ها به مرد ها در فجور و زن ها به زن ها و غیرت کشیده شود بر سر پسران هم چنان که غیرت کشیده شود بر دختر در خانه کسانش و شبیه گردنند مردان به زنان و زنان به مردان و سوار شوند زن ها بر زین ها پس بر ایشانست از امّت من لعنت خدا سلمان گفت این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان زمان مسجد ها زینت کرده شود هم چنان که بیع و کلیسا های یهود و نصاری زینت کرده شود و قران ها و کتاب ها زینت کرده شود و منار ها طولانی شود و یا منبر ها بنا بر نسخه دیگر و صف های جماعات زیاد شود با دل هائی که بغض و کینه یک دیگر را دارد و با زبان های مختلف سلمان عرض كرد ایا این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان وقت زیور می کنند مردان امّت من به طلا و می پوشند حریر و دیبا را و می گیرند پوست ها پلنگ دباغی کرده نازک را سلمان عرض کرد ایا شدنی است این ها یا رسول الله فرمود بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان وقت ظاهر می شود ربا و معامله می کنند به سلف یعنی پیش فروش و پیش فروش و رشوه دادن و دین پست و خوار شود و دنیا بالا رود سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود

ص: 181

بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان طلاق بسیار می شود و حدود خدا بر پا نمی شود و هرگز ضرر نمی رساند خدا را چیزی سلمان گفت ایا این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان وقت ظاهر می شود زن های مغنیّه یعنی خواننده و نوازنده و رقاصه و ساز و نواز های کوچک و بزرگ گوناگون و الات لهو و حکومت می کنند و والی می شوند بر ایشان شریر ترین امّت من سلمان عرض کرد و این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان حج می کنند ثروتمند های امت من برای گردش و تماشا و استراحت و میانه حال ها برای بازرگانی و تجارت و حج می کنند فقراء ایشان برای نمایش دادن و گوش زد کردن و یاد می گیرند گروهی قران را و ان را با ساز ها می گیرند و گروهی فقه و احکام را یاد می گیرند برای غیر خدا و زنا زادگان بسیار می شوند و مردم به روی دنیا می افتند یعنی همت شان مصروف دنیا و دنیا داری می شود سلمان عرض کرد یا رسول الله ایا این ها شدنیست فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و این ها وقتی است که حرمت ها هتک شود و گناهان کسب کرده شود و اشرار بر اخیار مسلّط شوند و دروغ گفتن اشکار شود و خیانت ظاهر گردد و لجاجت در مردم زیاد شود و فقر و پریشانی در میان مردم فاش شود و مردم به لباس ها فخر کنند

ص: 182

و باران در غیر وقت ببارد و نیکو یاد گیرند طبل و ساز زدن و نواختن را و انکار کنند امر به معروف و نهی از منکر را تا این که مؤمن در ان زمان ذلیل تر و خوار تر کس باشد در میان امّت و در میان خوانندگان و عبادت کنندگان توبیخ و سرزنش زیاد شود پس این جماعت در ملکوت اسمان ها نجاست ها و پلیدی ها خوانده شوند سلمان عرض کرد و این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در چنین زمانی ثروتمند نترسد مگر از فقر تا این اندازه که سائل در میان دو جمعه سؤال می کند و احدی چیزی در دست او نمی گذارد سلمان عرض کرد و این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان سخن رویبضه سلمان عرض کرد رُوَیبضهَ چیست یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد فرمود سخن می گوید در امر عامه مردم کسی که سابقه سخن گفتن نداشته یعنی شخص پست خسیس نا لایق زمام دار امور عامه شود پس بعد از ان درنگ نکنند مگر مدت کمی تا این که زمین فریاد کند فریاد کردنی که یا مراد صدای خود زمین باشد یا صدای به کار بردن اسلحه های جنگی در روی زمین و صدای خود زمین اقربست به قرنیه ان که می فرماید پس گمان نمی کند هر گروهی مگر این که چنان پندارد که صدا از ناحیه ایشان بلند شده پس مکث می کنند در درنگ کردنشان پرس زمین پاره های جگر خود را که طلا و نقره است بیرون می اندازد پس حضرت به دست خود اشاره فرمود به ستون ها

ص: 183

و فرمود مثل این ها یعنی در اثر صدای زمین و زلزله ستون های طلا و نقره ظاهر شود پس در ان وقت نفع نمی دهد نه طلا و نه نقره پس اینست معنای گفته خدای تعالی فقد جاء اشراطها

مؤلّف حقیر گویَد تمام این علاماتی که حضرت فرموده تا این زمان همه ان ها ظاهر شده مگر صدای زمین و ظاهر شدن ستون های طلا و نقره و امید است به زودی آن هم ظاهر گردد انشاء الله تعالی

حَدیثِ نَوَد و سِوُّم

هفدهم بحار الانوار طبع امين الضرب صفحه 29 در باب وصایای پیغمبر صلی الله علیه و اله از کتاب مکارم الاخلاق طبرسی نقل فرموده محل حاجت از ان ان چه مربوط به علائم اخر الزمان است اینست که فرمود

﴿ يَابْنَ مَسْعُودٍ سیئاتِى مِنْ بَعْدِي اِقْوَام یَأْکُلُونَ طَیِّبَ اَلطَّعَامِ وَ أَلْوَانَهَا وَ یَرْکَبُونَ اَلدَّوَابَّ وَ یَتَزَیَّنُونَ بِزِینَهِ اَلْمَرْأَهِ لِزَوْجِهَا وَ یَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ اَلنِّسَاءِ وَ زِینَتَهُنَّ مِثْلَ زِیِّ اَلْمُلُوکِ اَلْجَبَابِرَهِ هُمْ مُنَافِقُو هَذِهِ اَلْأُمَّهِ فِي اخر اَلزَّمَانِ شَارِبُونَ اَلْقَهَوَاتِ لاَعِبُونَ بِالْکِعَابِ رَاکِبُونَ لِلشَّهَوَاتِ تَارِکُونَ اَلْجَمَاعَاتِ رَاقِدُونَ عَنِ اَلْعَتَمَاتِ مُفَرِّطُونَ فِی اَلْغَدَوَاتِ یَقُولُ اَللَّهُ فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا اَلصَّلاهَ وَ اِتَّبَعُوا اَلشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا یَابنَ مَسعودٍ ، مَثَلُهُم مَثَلُ الدِّفلی ؛ زَهرَتُها حَسَنَهٌ وطَعمُها مُرٌّ ، کَلامُهُمُ الحِکمَهُ وَ اعمالهُمْ الدَّاءُ لا يَقْبَلُ اَلدَّوَاءَ اَفَلاً يَتَدَبَّرُونَ اَلْقِرانَ اِمْ عَلَى قُلُوبِ

ص: 184

اِقْفَالِهَا یَابنَ مَسعودٍ ، ما یَنفَعُ مَن یَتَنَعَّمُ فِی الدُّنیا إذا اُخلِدَ فِی النّارِ ؟! يیَعْلَمُونَ ظَهِرًا مِّنَ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ بَيْنُونَ اَلدُّورِ وَ يُشَيِّدُونَ اَلْقُصُورَ و یُزَخرِفونَ المَساجِدَ ، لَیسَت هِمَّتُهُم إلاَّ الدُّنیا ، عاکِفونَ عَلَیها ، مُعتَمِدونَ فِيهَا قَالَ اَللَّهُ تعالى وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ وَ إِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى أَ فَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ الى قَوْلِهِ افْلا تَذَكَّرُونَ وَ مَا هُوَ الاّ مُنَافِقٌ ججَعَلَ دینَهُ هَواهُ ، وإلهَهُ بَطنَهُ ، کُلُّ مَا اشتَهی مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِِ یَمتَنِع مِنهُ ؛ قالَ اللّهُ تَعالی وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فِی الْأَخِرَهِ إِلاَّ مَتَعٌ یَابنَ مَسعودٍ ، مَحاریبُهُم نِساؤُهُم ، و شَرَفُهُمُ الدَّراهِمُ وَالدَّنانیرُ وهِمَّتُهُم بُطونُهُم ، اُولئِکَ هُم شَرُّ الأَشرارِ مِنْهُمْ (مَعَهُمْ) وَ اليهم تَعُودُ يَا ابنَ مَسْعُودٍ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى اِفْرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَ هُمْ سِنِینَ ثُمَّ جَآءَهُم مَّا کَانُواْ یُوعَدُونَ مَآ أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُواْ یُمَتَّعُونَ یَابنَ مَسعودٍ ، أجسادُهُم لا تَشبَعُ ، وقُلوبُهُم لا تَخشَعُ یَابنَ مَسعودٍ ، الإِسلامُ بَدَأَ غَریبا وسَیَعودُ غَریبا کَما بَدَأَ ، فَطوبی لِلغُرَباءِ فَمَن أدرَکَ ذلِکَ الزَّمانَ مِن أعقابِکُم فَلا تُسَلِّموا عَلَیهِم فی نادیهِم ولا تُشَیِّعوا جَنائِزَهُم ، ولا تَعودوا مَرضاهُم ؛ فَإِنَّهُم یَستَنّونَ بِسُنَّتِکُم و یَظهَرونَ بِدَعواکُم ، و یُخالِفونَ أفعالَکُم ؛ فَیَموتونَ عَلی غَیرِ مِلَّتِکُم ، اُولئِکَ لَیسوا مِنِّي وَ لَا أَنَا مِنْهُمْ فَلَا تَخَافَنَّ أَحَداً غَيْرَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ يَقُولُ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ

ص: 185

لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا إِلَى قَوْلِهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ مِنِّي وَ مِنْ جَمِيعِ الْمُرْسَلِينَ وَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ سُوءُ الْحِسَابِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِلَى قَوْلِهِ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ أُولَئِكَ يُظْهِرُونَ الْحِرْصَ الْفَاحِشَ وَ الْحَسَدَ الظَّاهِرَ وَ يَقْطَعُونَ الْأَرْحَامَ وَ يَزْهَدُونَ فِي الْخَيْرِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً يَا ابْنَ مَسْعُودٍ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ عَلَى دِينِهِ مِثْلُ الْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِكَفِّهِ يُقَالُ لِذَلِكَ الزَّمَانِ إِنْ كَانَ ذِئْباً وَ إِلَّا أَكَلَتْهُ الذِّئَابُ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ عُلَمَاؤُهُمْ وَ فُقَهَاؤُهُمْ خَوَنَةٌ أَلَا إِنَّهُمْ فَجَرَةٌ أَشْرَارُ خَلْقِ اللَّهِ وَ كَذَلِكَ أَتْبَاعُهُمْ وَ مَنْ يَأْتِيهِمْ وَ يَأْخُذُ مِنْهُمْ وَ يُحِبُّهُمْ وَ يُجَالِسُهُمْ وَ يُشَاوِرُهُمْ أَشْرَارُ خَلْقِ اللَّهِ يُدْخِلُهُمْ نَارَ جَهَنَّمَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ الْآيَةَ كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ الْآيَةَ وَ إِذا أُلْقُوا فِيها الْآيَةَ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍ الْآيَةَ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ عَلَى دِينِي وَ سُنَّتِي وَ مِنْهَاجِي وَ شَرَائِعِي إِنَّهُمْ مِنِّي بِرَاءٌ وَ أَنَا مِنْهُمْ بَرِي ءٌ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُجَالِسُوهُمْ فِي الْمَلَإِ وَ لَا تُبَايِعُوهُمْ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا تَهْدُوهُمُ الطَّرِيقَ وَ لَا تَسْقُوهُمُ الْمَاءَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا و

ص: 186

زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ الْآیَهَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ یَابْنَ مَسْعُودٍ مَا بَلْوَی أُمَّتِی بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهُ وَ الْبَغْضَاءُ وَ الْجِدَالُ أُولَئِکَ أَدِلَّاءُ هَذِهِ الْأُمَّهِ فِی دُنْیَاهُمْ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَیَخْسِفَنَّ اللَّهُ بِهِمْ وَ يمْسَخُهُمْ قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ قَالَ فَبَكى رَسُولُ اللَّهِ ووَ بَكينَا لِبُكائِهِ وَ قُلْنَا يا رَسُولَ اللَّهِ مَا يبْكيك قَالَ رَحْمَةً لِلْأَشْقِياءِ يقُولُ اللَّهُ تَعَالَوَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيب یَعْنِی الْعُلَمَاءَ وَ الْفُقَهَاءَ یَابْنَ مَسْعُودٍ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ یُرِیدُ بِهِ الدُّنْیَا وَ آثَرَ عَلَیْهِ حُبَّ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا اسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ کَانَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ مَعَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی الَّذِینَ نَبَذُوا کِتَابَ اللَّهِ تَعَالَی فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهفَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ یَابْنَ مَسْعُودٍ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ لَمْ یَعْمَلْ بِمَا فِیهِ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَی وَ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ رِیَاءً وَ سُمْعَهً یُرِیدُ بِهِ الدُّنْیَا نَزَعَ اللَّهُ بَرَکَتَهُ وَ ضَیَّقَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَ کَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ وَ کَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا یَابْنَ مَسْعُودٍ فَلْیَکُنْ جُلَسَاؤُکَ الْأَبْرَارَ وَ إِخْوَانُکَ الْأَتْقِیَاءَ وَ الزُّهَّادَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ فِی کِتَابِهِ الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ یَابْنَ مَسْعُودٍ اعْلَمْ أَنَّهُمْ یَرَوْنَ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً فَفِی ذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ

ص: 187

فَلَا یَکُونُ فِیهِمُ الشَّاهِدُ بِالْحَقِّ وَ لَا الْقَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ یَتَفَاضَلُونَ بِأَحْسَانهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزی إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْل وَ لَسَوْفَ یَرْضی الخبر ﴾

یَعنی زود باشد بیایند بعد از من گروه هائی که بخورند خوردنی های پاکیزه را با رنگ های گوناگون ان و سوار شوند مراکب جنبندگان را و زینت کنند به نحو زینت کردن زن ها و زینت خود را به مردم بنمایانند و زن ها هم زینت خود را به مردان بنمایند و زىّ ان ها مانند زیّ پادشاهان ستم کار باشد و ایشان منافقین و دو رویان و دو زبانان امّت منند در اخر زمان می اشامند مشروبات مست کننده را بازی می کند با تخته های نرد و شطرنج و امثال ان ها ترک کنندگانند جماعت ها را و از ثلث اول شب تجاوز کرده می خوابند و زیاده روی می کنند در خوابیدن صبح ها خدای تعالی می فرماید پس باقی می ماند بعد از ایشان باقی ماندگانی که ضایع می کنند نماز ها را و پیروی می کنند شهوات نفسانیه و خواهش های دل خود را پس زود باشد که در گمراهی بیفتند ای پسر مسعود مثل ایشان مانند خر زهره است که برگ های آن سبز و خرّم و گل های آن خوش منظره است و طعم ان تلخ است سخنان شان حکمت است و کار هاشان در دست که دوائی برای آن نیست آیا نمی فهمند قرآن را یا بر دل های ایشان قفل ها زده شده

ص: 188

ای پسر مسعود بی نیاز نمی شود کسی که متنعّم در دنیا است وقتی که جاویدان بماند در اتش می دانند ظاهری از زندگانی دنیا را و ایشان از اخرت غافلانند خانه ها بنا می کنند قصر ها را محکم می سازند و مسجد ها را زینت می کنند و نیست همّی ایشان را مگر دنیا خود را باز می دارند در دنیا یعنی فقط دنیا را جای زندگانی می دانند و بس و اعتماد و تکیه گاه ایشان در دنیا است خدایان آن ها شکم های ایشان است خدای تعالی می فرماید برای خود می گیرید ساختمان هائی را که گویا همیشه در ان ها جاوید می مانید پس چون سخت گیری کنید سخت گیری می کنید جبّارانه در حالتی که جبر و ستم کنندگانید پس بترسید از خدا و فرمان بر داری کنید مرا خدا می فرماید ایا پس دیده ای کسی خدای خود را هوا و خواهش خود گیرد و خداوند هلاک کند او را بنا بر علمی که به حال او دارد و مهر می زند بر گوش و دل او تا ان جائی که می فرماید ایا متذکّر نمی شوند و چنین کسی که خدای خود را هوای خود گیرد نیست مگر منافق قرار می دهد دین خود را هوای خود و خدای خود را شکم خود هر چه را می خواهد و میل دارد از حلال یا حرام مانع او نمی شود فرمود خدای تعالی شاد می شوند به زندگانی دنیا و نیست زندگانی دنیا در مقابل اخرت مگر چیز کمی ای پسر مسعود حَدیثِ کردنشان با زن هایشانست و شرافت شان نقره ها و طلا های شان است و همّت شان شکم های شان است این گروه شیریر ترین شریرانند فتنه از ایشان یا با ایشان است و برگشت فتنه هم به خود ایشان است ای پسر مسعود فرموده خدای تعالی است ایا دانسته ای سال هائی ان ها را بهره مند می کنیم پس می اید ایشان را ان چه که وعده داده می شوند و بی نیار نمی كند ایشان را ان متاع هائی که دارند ای پسر مسعود جسدهاشان سیر نمی شود

ص: 189

و دل هاشان نمی ترسد ای پسر مسعود اسلام در اول غریب بود و زود باشد که بر گردد به حالت غربت پس بهشت طوبی مخصوص غریبانست پس کسی که درک کند ان زمان را از پسینیان شما پس سلام نکند در مجلس هاشان و تشیع نکنید جنازه هاشان را و عیادت نکنید مریض هاشان را زيرا كه ان ها به سنّت من عمل می کنند و اظهار می کنند دعوای شما را یعنی اظهار مسلمانی می کنند و مخالفت می کنند کار های شما را پس می میرند بر غیر ملّت شما این گروه از من نیستند و من هم از ایشان نیستم پس نترسید البتّه از کسی غیر از خدا زیرا که خدای تعالی می فرماید هر کجا باشید می باید شما را مرگ هر چند در قلعه های محکم باشید و می فرماید روزی که می گویند منافقین مرد ها و زن هاشان به ان کسانی که ایمان آورده اند ببیند ما را تا ان جائی که فرماید و فریب داد شما را به مخالفت امر خدا فریب دهنده پس امروز از فدیه گرفته نمی شود و نه از ان کسانی که کافر شدند جایگاه شما در اتش است که آن مولای شما است و بد جایگاهی است ای پسر مسعود بر ایشانست لعنت خدا از من و از همه پیغمبران و فرستادگان خدا و فرشتگان مقرب ها و بر ایشان است غضب خدا و بدی حساب در دنیا و اخرت و فرمود خدای تعالی لعنت کرده

شدند کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل تا قول خداي تعالى و لكن بسیاری از ایشان فاسقانند ای پسر مسعود اشکار می کنند حرص زیاد و حسد اشکار را و قطع می کنند رَحم ها را و از خوبی کناره گیری کنند خدای تعالی می فرماید ان کسانی که می شکنند پیمان خدا را بعد از ان که

ص: 190

پیمان بستند و قطع می کند ان چه را که خدا امر فرموده است به وصل آن و فساد می کنند در روی زمین این گروه مرا ایشان را است لعنت خدا و از برای ایشانست بد خانه ای در اخرت می فرماید خدای تعالی مثل ان کسانی که حمل کرده شده اند توراة را مانند خری است که بار او کتاب ها باشد ای پسر مسعود می اید بر مردم زمانی که صبر و شکیبانی کننده بر دینش مانند گیرنده اتش سرخ شده است در دست خود می گوید یا قویّ است در ان زمان شخص اگر صفت گرگی در او باشد و اگر نه اهل ان زمان که مانند گرگانند او را می خورند ای پسر مسعود علماء و فقهاء ایشان در ان زمان خیانت کارانند اگاه باش که ایشان فاجر هائی هستند که بد ترین خلق خدایند و کسی هم که به نزد ان ها اید و از ایشان فرا گیرد و ان ها را دوست بدارد و با آن ها بنشیند و با آن ها مشورت کند بد ترین خلق خدایند داخل می کند خدا ایشان را در اتش جهنّم کران و گنگان و کورانند جای ایشان در جهنّم است هر چه ان اتش فرو نشیند زیاد می کنیم اتش ایشان را هر چند پخته شود پوست های ایشان تبدیل می کنم ایشان را پوست هائی غیر از ان ها تا بچشند عذاب را و چون در اتش انداخته شدند می شوند از برای ان صدائی مهیب و ان می جوشد و نزدیکست بریده شود از خشم هر چه می خواهند بیرون روند از اتش بر گردانده می شوند در ان و گفته می شود به ایشان که بچشید عذاب سوزاننده را از برای ایشانست فریاد ها در اتش و حال ان که ایشان نمی شنوند در ان این ها ادّعا می کنند که ان ها بر دين من و سنت من و روش من وشريعت های

ص: 191

منند آن ها از من بی زارند و من هم از ان ها بی زارم ای پسر مسعود مجالست مکن با ایشان در اشکارا و خرید و فروش با ایشان مکن در بازار ها و راه را به ایشان نشان مده و اب به ان ها نده خدای تعالی می فرماید کسی که می خواهد زندگانی دنیا و زینت ان را تمام می دهیم به ایشان مزد اعمال شان را کم داده نمی شوند در ان تا اخر ایه و می فرماید خدای تعالی کسی که می خواهد متاع دنیا را می دهیم او را از آن و نیست برای او در اخرت بهره ای ای پسر مسعود علماء امّت من در میان شان دشمنی و کینه توزی و جدال واقع شود این گروه راهنمایان امتند در دنیاشان قسم به ان خدائی که بر انگیخت مرا به حق و راستی هر اینه خدا ایشان را به زمین فرو برد و مسخ کند ایشان را به صورت بوزینه ها و خوك ها گفت پس گریه کرد رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و ما هم به گریه او گریه کردیم و عرض کردیم یا رسول الله چه چیز تو را به گریه در اورد فرمود ترحّم بر اشقیاء پس می فرماید خدای تعالی و اگر ببینی زمانی که به فزع در ایند که هیچ گذشتی در ان نیست و گرفته می شوند از جائی نزدبک یعنی علماء و فقهاء ای پسر مسعود کسی که یاد بگیرد علم را و از ان اراده کند دنیا را و میل به ان کند برای محبت دنیا و زینت ان مستوجب خشم و غضب خدا می شود بر او و می باشد در درکه پایین تر از اتش با یهود و نصاری آن هائی که کتاب خدا را انداخته اند فرمود خدای تعالی پس چون امد ایشان را چیزی که شناختند ان را کافر شدند به ان پس لعنت خدا بر کافران باد ای پسر مسعود کسی که یاد بگیرد علم را و عمل نکنند به ان چه در انست خدا در روز قیامت او را کور محشور فرماید و تعلیم نمی کرد

ص: 192

علم را برای نمایش دادن و گوش زد کردن که از آن اراده دنیا کند مگر این که خدا برکت را از او می گیرد و تنگ می گیرد بر او زندگانی او را و او را به خود وا می گذارد پس هلاک می شود فرمود خدای تعالی پس کسی که امیدوار است ملاقات رحمت خدا را که پروردگار او است باید عمل شایسته کند و شریک و انباز بر خدای خود قرار ندهد احدی را ای پسر مسعود پس باید هم نشین های تو نیکان باشند و برادران تو پرهیزکاران و زهّار باشند زیرا که خدای تعالی فرموده در کتاب خود که دوستان در ان روز یعنی روز قیامت بعضی از آن ها دشمن بعض دیگرند مگر پرهیز کاران ای پیسر مسعود بدان که ایشان می بینند معروف را منکر و منکر را معروف پس در ان وقت مهر می زند خدا بر دل های شان پس در میان ایشان گواهی دهنده به حق نیست و نیستند کسانی که به عدالت قیام کنند خدا می فرماید. باشید قیام کنندگان به عدالت گواهی دهندگان برای خدا هر چند به ضرر خودتان یا پدر و مادر و خویشان تان باشد ای پسر مسعود فضیلت و برتری می خواهند به نیكی ها و مال هاشان خداى تعالى می فرماید نیست برای احدی نعمتی که جزا داده شود مگر این که خالص برای

پروردگار خود بدهد که بلند تر است شأن او از هر صاحب شانی و هر اینه زود باشد که خشنود شود خدا

مؤلّف ناچیز گوید که این حَدیثِ شریف را تماماً مرحوم فیض کاشانی رحمة الله هم در کتاب وافی در مجلد سوّم در کتاب روضه در باب مواعظ النبی صفحه 59 نقل فرمود

ص: 193

علاماتی که در این خبر شریف ذکر شده همه ان ها واقع شده الّا مسخ شدن به صورت بوزینه ها و خوک ها که ان در زمان خیلی نزدیک ظهور واقع خواهد شد

حَدیثِ نَوَد و چَهارُم

مجمع الزوائد، جزء هفتم . باب امارات الساعة، ص 313 از ابن مسعود روایت کرده که گفت گفتم به پیغمبر صلی الله عليه و اله که یا رسول الله ایا برای ساعت یعنی قیامت صغری علمی هست که به ان شناخته شود ﴿ قَالَ نَعَمْ یابْنِ مَسْعُودٍ اَنَّ للساعة اَعْلاماً وَ اِنَّ لِلسَّاعَةِ اِشْراطاً اِلاّ وَ اَنَّ مِنْ اَعْلاَمِ اَلسَّاعَةِ وَ اِشْرَاطِهَا أَنْ يَكُونَ الْوَلَدُ غَيْظاً وَ اَنْ يَكُونَ الْمَطَرُ قَيْظاً وَ اَنْ تُفِيضَ الاِشْرَارُ فَيْضاً یابْنِ مَسْعُودٍ اَنْ مِنَ اِعْلامَ السَّاعَةِ وَ اشْراطِها اَنْ يُؤْمِنَ الْخائِنُ وَ أَنْ يَخونَ الاِمِينُ يَابْنَ مَسْعُودٍ اِنْ مِنْ اِعْلامَ السَّاعَةِ وَ اِشْراطِها اَنْ تُواصِلَ الاِطْباقِ وَ اَنْ تقْطَعَ الاِرْحام بِابْنِ مَسْعُودَ انَ مِنَ اعلام اَلسَّاعَةِ وَ اشْراطِها ان یسود كلَ قَبِيلَةً مِنَّا فُقُوهَا وَ كُلُّ سُوقِ فجَّارِها یابْنَ مَسْعُودٍ ان مِن اِعْلامَ السَّاعَةِ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ تُزَخْرَفَ الْمَحارِيبُ وَ اَنْ تُخرَبَ الْقُلُوبُ یا ابْنِ مَسْعُودٍ اِنْ مِنْ اَعْلاَمِ اَلسَّاعَةِ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُ فِي الْقَبِيلَةِ اَذَلَّ من النَقْدِ يابن مَسْعُود اِنَّ مِنْ اَعْلامِ السَّاعَةِ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ يُكَتفی اَلرِّجَالُ بِالرِّجالِ وَ اَلنَّسَا بِالنِّسَاءِ يَابن مَسْعُودٍ ان مَن اعْلاَمِ اَلسَّاعَةِ وَ اِشْرَاطِهَا مُلْكُ الصِّبْيَانِ وَ إِمَارَةُ اَلنِّسَاءِ (وَ مُؤَامَرةِ النِّسَاءِ) يَابْنَ مَسْعُودَ انَ مِنِ اِشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ وَ اعلامها

ص: 194

ان یعمر خَرَابَ الدُّنْيَا وَ يُخرِّبُ عِمْرَانَهَا يَابْنَ مَسْعُودَ انَ مِنِ اعلام اَلسَّاعَةِ اِشْرَاطُهَا اَنْ تَظْهَرَ الْمَعارفُ وَ الْكِبْرُ وَ شُرْبِ الْخمُور يَابْنَ مَسْعُودٍ اِنْ مَنْ اَعْلاَّم السّاعَةَ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ يَكْثُرَ اَوِلاَدُ اَلزِّنَا قُلْتُ يَا ابا عَبْدِاَلرَّحْمَنِ وَ هُمْ مُسْلِمُون قَالَ نَعَمْ قُلْتُ ابا عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ وَ اَلْقُرْآنُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ قالَ نَعَمْ قُلْتُ ابَا عَبْدٍ تَرحَمنَ وَالقُرآنُ بَينَ إِنَّ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ اِبَا عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ وَ انى ذَلِكَ قَالَ يَاتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ يُطَلِّقُ اَلرَّجُلُ المرئةَ طَلاَقُهَا فَتقِيمُ عَلَى طَلاَقَتِهَا فَهُمْا از اينان ﴾

یَعنی فرمود بلی ای پسر مسعود برای ساعت علامات و شروطی است از علائم و شروط ان اینست که پسر خشمناک بر پدر و مادر شود و زمستان باران نبارد مانند تابستان باشد و بسیار شوند اشرار بسیار شدنی ای پسر مسعود از علامات و اشراط ساعت است که امین خیانت کار و خیانت کار امین شود ای پسر مسعود از علامات و اشراط ساعت است که بیگانگان و دوران وصل به مسلمانان شوند با بیگانگان و دوران که نسبتی و خویشاوندی ندارند نزدیک شوند و رحم ها قطع شود ای پسر مسعود از نشانه ها و شرط های ساعت است که منافقین هر قبیله ای سیادت و ریاست و بزرگی کنند و فجّار بازاری بر اهل بازار ریاست کنند ای پسر مسعود از نشانه های ساعت و شرط های انست که محراب هاشان زینت کرده شود و دل هاشان خراب باشد ای پسر مسعود از نشانه های ساعت و شرایط آن است که مؤمن در هر قبیله پست تر و خوار تر از هر پست و حقیری شود ای پسر مسعود از نشانه های ساعت و شرایط انست که مرد ها به مرد ها اکتفا کنند در فجور و زنان به زنان ای پسر مسعود

ص: 195

از نشانه های اخر الزمان و شرط های انست سلطنت بچه ها و فرمان فرمائی زنان ای پسر مسعود از علائم و اشراط اخر الزّمانست معمود و اباد شدن خرابه های جهان و خراب شدن آبادی های ان ای پسر مسعود و از علائم و اشراط ساعت است ظاهر شدن ساز ها و نواز های کوچک و بزرگ و اشامیدن مسکرات ای پسر مسعود از نشانه ها و شرط های ساعت است که زیاد شوند زنا زادگان (عتی سعدی که راوی حَدیثِ است از ابن مسعود گوید) گفتم ابا عبد الرحمن و ایشان مسلمانانند گفت آری گفتم ابا عبد الرحمن با این که قرآن در میان شان است گفت اری گفتم ابا عبد الرحمن کی خواهد بود گفت می اید بر مردم زمانی که مرد طلاق می دهد زن خود را و پس از طلاق گفتن با او می ایستد و تا زمانی که با هم اند زنا می کنند

مولف نا چیز گوید این علامات و شروط تماما واقع شده و خصوصاً در این زمان شدت دارد و خواهد داشت تا قیام قائم عجل الله تعالی فرجه

حَدیثِ نَوَد و پَنجُم

جامع الاخبار، باب چهار دهم فضل سی و چهارم در ملاحم جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که گفت حج کردم با پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله در حجة الوداع پس چون به جا اورد ان چه واجب شده بود بر او از حج آمد که وداع کند کعبه را پس گرفت حلقه در را و به اواز بلند ندا کرد که ای گروه مردمان پس اهل مسجد و اهل بازار جمع شدند پس فرمود ﴿ اِسْمَعُوا اِنِّي قَائِلٌ مَا هُوَ بعدی

ص: 196

كائِنٌ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدٌ كَمْ غَائِبُكُمْ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله حَتَّى بَكَى لِبُكَائِهِ النَّاسُ أَجْمَعُونَ (اِجْمَعِينَ) فَلَمَّا سَكَتَ مِنْ بُکَائِهِ قَال اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّ مَثَلَکُمْ في هَذَا اَلْيَوْمِ كَمَثَلِ وَرَقِ لاَشُوكَ فیه الى اِرْبَعِينَ وَ مَاءَ سَنَةٍ ثُمَّ يَاتَى مِنْ بِعَدَ ذلک شوک وَ وَرَقُ الی مأتي سَنَةً ثُمَّ يَاتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ شوک لاَ وَرَقَ فِيهِ حَتَّى لاَ يُرَى فَيُه اِلاَّ سُلْطَانٌ جابر اَوْ غِنى بَخِيلٌ اَوْ عالِمٌ راغِبٌ فِي الْمِال اَوْ فَقِيرٌ كَذّابٌ او شیخِ فاجِرٍ اوصَبتي وَ قح اوامْرَاةٍ رعَنَاءَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ فَقَامَ اليه سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اُخْبرَنى مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ فَقَال یا سَلْمَانَ اِذا قُلّتُ عَلَماًءَ كُمْ و ذَهَبَت قُرَّاءكُمْ وَ قَطَعْتُ زَكُوتُمْ وَ أَظْهَرْتُمْ مُنْكِرَاتِكُمْ وَ عَلَتْ أَصْوَاتُکُمْ فِی مَسَاجِدِکُمْ وَ جَعَلْتُمُ الدُّنْیَا فَوْقَ رُءُوسِکُمْ وَ الْعِلْمَ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ وَ الْکَذِبَ حَدِیثَکُمْ وَ الْغِیبَهَ فَاکِهَتَکُمْ وَ الْحَرَامَ غَنِیمَتَکُمْ وَ لَا یَرْحَمُ کَبِیرُکُمْ صَغِیرَکُمْ وَ لَا یُوَقِّرُ صَغِیرُکُمْ کَبِیرَکُمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَنْزِلُ اللَّعْنَهُ عَلَیْکُمْ وَ یُجْعَلُ بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ بَقِیَ الدِّینُ بَیْنَکُمْ لَفْظاً بِأَلْسِنَتِکُمْ فَإِذَا أُوتِیتُمْ هَذِهِ الْخِصَالَ تَوَقَّعُوا الرِّیحَ الْحَمْرَاءَ أَوْ مَسْخاً أَوْ قَذْفاً بِالْحِجَارَهِ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ فَقَامَ إِلَیْهِ جَمَاعَهٌ مِنَ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنَا مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله عِنْدَ تَأْخِیرِ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعِ الشَّهَوَاتِ وَ شُرْبِ الْقَهَوَاتِ

ص: 197

وَ شَتْمِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ حَتَّی تَرَوْنَ الْحَرَامَ مَغْنَماً وَ الزَّکَاهَ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ الرَّجُلُ زَوْجَتَهُ وَ جَفَا جَارَهُ وَ قَطَعَ رَحِمَهُ وَ ذَهَبَ رَحْمَهُ َالْأَکَابِرِ وَ قَلَّ حَیَاءُ الْأَصَاغِرِ وَ شَیَّدُوا الْبُنْیَانَ وَ ظَلَمُوا الْعَبِیدَ وَ الْإِمَاءَ وَ شَهِدُوا بِالْهَوَی وَ حَکَمُوا بِالْجَوْرِ وَ یَسُبُّ الرَّجُلُ أَبَاهُ وَ یَحْسُدُ الرَّجُلُ أَخَاهُ وَ یُعَامِلُ الشُّرَکَاءُ بِالْخِیَانَهِ وَ قَلَّ الْوَفَاءُ وَ شَاعَ الزِّنَا وَ تَزَیَّنَ لرِّجَالُ بِثِیَابِ النِّسَاءِ وَ سُلِبَ عَنْهُنَّ قِنَاعُ الْحَیَاءِ وَ دَبَّ الْکِبْرُ فِی الْقُلُوبِ کَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَانِ وَ قَلَّ الْمَعْرُوفُ وَ ظَهَرَتِ الْجَرَائِمُ وَ هُوِّنَتِ الْعَظَائِمُ وَ طَلَبُوا الْمَدْحَ بِالْمَالِ وَ أَنْفَقُوا الْمَالَ لِلْغِنَاءِ وَ شُغِلُوا بِالدُّنْیَا عَنِ الْآخِرَهِ وَ قَلَّ الْوَرَعُ وَ کَثُرَ الطَّمَعُ وَ الْهَرْجُ وَ الْمَرْجُ وَ أَصْبَحَ الْمُؤْمِنُ ذَلِیلًا وَ الْمُنَافِقُ عَزِیزاً مَسَاجِدُهُمْ مَعْمُورَهٌ بِالْأَذَانِ وَ قُلُوبُهُمْ خَالِیَهٌ مِنَ الْإِیمَانِ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْقُرْآنِ وَ بَلَغَ الْمُؤْمِنُ عَنْهُمْ کُلَّ هَوَانٍ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَرَی وُجُوهَهُمْ وُجُوهَ الْآدَمِیِّینَ وَ قُلُوبَهُمْ قُلُوبَ الشَّیَاطِینِ کَلَامُهُمْ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ قُلُوبُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ فَهُمْ ذِئَابٌ وَ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَ فَبِی تَغْتَرُّونَ أَمْ عَلَیَّ تَجْتَرِءُونَ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ لَا مَنْ یَعْبُدُنِی مُخْلِصاً مَا أَمْهَلْتُ مَنْ یَعْصِینِی طَرْفَهَ عَیْنٍ وَ لَوْ لَا وَرَعُ الْوَرِعِینَ مِنْ عِبَادِی لَمَا أَنْزَلْتُ مِنَ السَّمَاءِ قَطْرَهً وَ لَا أَنْبَتُّ وَرَقَهً خَضْرَاءَ فَوَا عَجَبَاهْ لِقَوْمٍ آلِهَتُهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ طَالَتْ آمَالُهُمْ وَ قَصُرَتْ آجَالُهُمْ وَ هُمْ یَطْمَعُونَ فِی مُجَاوَرَهِ مَوْلَاهُمْ وَ لَا یَصِلُونَ إِلَی ذَلِکَ إِلَّا بِالْعَمَلِ (وَلَایَتِمُّ الْعَمَلُ إِلَّا

ص: 198

بِالْعَقْلِ﴾ یَعنی بشنوید من گوينده ام ان چه را که بعد از من واقع شود پس باید حاضر شما به غائب شما برساند پس گریه کرد رسول خدا صلی الله علیه و اله تا این که همه حاضرین به گریه حضرت گریستند پس چون از گریه خود ساکت شد فرمود بدانید رحمت کند خدا شما را به درستی که مثل شما در این روز مانند برگی است که خاری نداشته باشد تا صد و چهل سال پس بعد ازان خار و برگ با هم است تا دویست سال پس می اید بعد از ان خار تنها که هیچ برگی در ان نباشد تا دیده نشود در ان مگر پادشاه جابر یا جور کننده یا ثروتمند بخیل یا عالمی که راغب در مال باشد یا محتاج بسیار دروغگو یا پیرمرد فجور کننده یا کودک بی شرم یا زن ناز و غمزه دار پس گریه کرد رسول خدا صلى الله علیه و اله پس بر خواست به سوی او سلمان فارسی پس عرض کرد یا رسول الله خبر ده مرا که چه وقت می باشد این ها فرمود ای سلمان وقتی که کم شدند دانشمندان شما و رفتند خوانندگان شما و بریده شد زکوه دادن شما و اشکار گردید کار های زشت را و صدا های شما در مسجد هاتان بلند شد و دنیا را بالای سر های خود قرار دادید و علم را زیر پا های خود گذاردید و دروغ گفتن تازه شما شد و عیب گوئی در عقب سر هم دیگر کردن سبب لذت بردن و خوش طبعی شما شد و حرام خوردن غنیمت شما شد و رحم نکرد بزرگ شما بر کوچک شما و احترام نکرد کوچک شما بزرگ شما را در ان وقت نازل می شود بر شما لعنت و شدت و سختی شما در خود شما قرار داده خواهد شد و از دین لفظی در میان شما باقی خواهد ماند به زبان هاتان پس چون دیدید این خصلت ها را انتظار بکشید باد سرخ یا مسخ شدن یا باریدن سنگ را و تصدیق

ص: 199

ان ها در کتاب خدای عزّ و جّل است که فرموده بگو او است توانا بر این که بر انگیزاند بر شما عذابی را از بالای سر های شما یا از زیر پا های شما یا بپوشاند شما را لباس تفرقه و دسته دسته و حزب حزب شدن و بچشاند بعضی از شما را سختی از بعض دیگر شما نظر و فکر کن که چگونه می گردانیم نشانه ها را امید است که ایشان بفهمند پس بر خواستند به سوی او جمعی از اصحاب و عرض کردند یا رسول الله خبر ده ما را کی می باشد این ها پس فرمود وقت عقب انداختن نماز ها از وقت ان و پیروی کردن شهوت ها و اشامیدن مسکرات و دشنام دادن به پدران و مادران تا این که حرام را برای خود غنیمت دانند و زکوة دادن را ضرر پندار و اطاعت کند مرد زن خود را و با همسایه خود جفا کند و رحم خود را قطع کند و رحم از دل بزرگان برود و حیای کوچک ها کَم شود و بنا ها را محکم بسازند و ظلم در حق غلامان و کنیزان کنند و به خواهش دل ها گواهی دهند و از روی جور و ستم حکم کنند و دشنام دهد مرد پدر خود را و حسد برد مرد از برادر خود و شریک ها در معامله به هم دیگر خیانت کنند و وفا کم شود و زنا شایع شود و مرد ها به لباس زن ها زینت کنند و زن ها لباس مرد ها پوشند و از زن ها مقنعه حیا بر داشته و

کنده شود و به جنبش اید تکبّر در دل ها مانند به جنبش آمدن سمّ در بدن ها و کار های خوب کم شود و جریمه ها گرفتن اشکار شود و کار های بزرگ اسان شود و طلب مدح به دادن مال کنند و مال را برای غنا و اوازه خوانی

ص: 200

صرف کنند و به مشغول شدن به دنیا از اخرت باز مانند و پرهیز کاری کم شود و طمع زیاد شود و ادم کشتن بنا حق و غلق و اضطراب در مردم زیاد شود و مؤمن صبح کند در حالتی که ذلیل و خوار باشد و منافق عزیز و غالب باشد مسجد هاشان به اذان آباد باشد و دل هاشان از ایمان خالی باشد به واسطه استخفاف کردنشان به قران و مؤمن از ایشان همه جور خواری بیند در چنین زمانی رو هاشان روی ادمیان است و دل هاشان دل های شیاطین سخنانشان از عسل شیرین تر و دل هاشان از حنظل تلخ تر است پس ایشان گرگ هائی باشند در لباس آدمی نمی گذرد روزی مگر این که خدای تبارك و تعالی می فرماید ایا پس به من دروغ می بندید یا بر من جرئت می کنید ایا پس گمان کرده اید که ما شما را برای بازی گری افریده ایم و به درستی که شما به سوی ما بازگشت نمی کنید قسم به عزّت و جلال خودم که اگر نبودند کسانی که مرا از روی خلوص بندگی کنند مهلت نمی دادم به کسانی که نا فرمانی مرا کنند به قدر یک چشم به هم زدنی و اگر نبود پرهیز کاری پرهیز کاران از بندگان من هر اینه قطره بارانی از جهت بالا برایشان نمی بارانیدم و برگ سبزی بر ایشان نمی رویانیدم پس چقدر عجب است بر گروهی که خدا های شان مال های شان است و ارزو های شان دراز و عمر هاشان کوتاه است و با این حال ها طمع دارند که در جوار مولای شان باشند و حال ان که به این نمی رسند مگر به کار کردن و کار کردن هم تمام نمی شود مگر به خردمندی و عاقل بودن

مُؤلّف ناچیز گوید تمام این علامات ظاهر شده مگر باد سرخ هلاک کننده و مسخ و قذف

ص: 201

حَدیثِ نود و ششم

جامع الاخبار. در همان باب و همان فصل از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرده كه فرمود ﴿ ان في العَشَرَةِ بَعدَ سِتَّمِأَةِ الخُرُوجِ وَ اَلْقَتْلِ وَ تَمْتَلِئُ اَلْأَرْضُ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ فِی اَلْعِشْرِینَ بَعْدَهَا یَقَعُ مَوْتُ اَلْعُلَمَاءِ وَ لاَ یَبْقَی اَلرَّجُلُ بَعْدَ اَلرَّجُلِ وَ فِی اَلثَّلاَثِینَ یَنْقُصُ اَلنِّیلُ وَ اَلْفُرَاتُ حَتَّی تَزْرَعَ اَلنَّاسُ شَطَّهُمَا وَ فِی اَلْأَرْبَعِینَ بَعْدَهَا تُمْطِرُ اَلسَّمَاءُ اَلْحَجَرَ کَأَمْثَالِ اَلْبِیضِ فَیَهْلِکُ فِیهَا اَلْبَهَائِمُ وَ فِی اَلْخَمْسِینَ بَعْدَهَا یُسَلَّطُ عَلَیْهِمُ اَلسِّبَاعُ وَ فِی اَلسِّتِّینَ بَعْدَهَا یَنْکَسِفُ اَلشَّمْسُ فَیَمُوتُ نِصْفُ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَ فِی اَلسَّبْعِینَ بَعْدَهَا لاَ یُولَدُ اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلْمُؤْمِنِ وَ فِی اَلثَّمَانِینَ بَعْدَهَا تَصِیرُ اَلنِّسَاءُ کَالْبُهْمِ وَ فِی اَلتِّسْعِینَ بَعْدَهَا تَخْرُجُ دَابَّهُ اَلْأَرْضِ وَ مَعَهَا عَصَا آدَمَ وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ وَ فِی اَلسَّبْعِمِائَهٍ تَطْلُعُ اَلشَّمْسُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَهً وَ لاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا وَرَاءَهَا﴾

یَعنی به درستی که در ده سال بعد از شش صد بیرون آمدنی و کشتنی است که زمین پر شود از ظلم و جور و در بیست سال بعد از ان واقع می شود مرگ در علماء که باقی می ماند مردی (بعد از مردی ) و دوستی کم می شود اب رود نیل و فرات تا این که زراعت نشود بر شطّ ان دو نهر و در چهل بعد از آن سنگ از اسمان بارد مانند تخم مرغ پس هلاک می شوند حیوانات در ان و در پنجاه بعد از ان مسلّط شود بر ایشان جانور های درنده و در شصت بعد از ان می گیرد افتاب پس نصف جنّ و انس می میرند

ص: 202

و در هفتاد بعد از ان زائیده نشود مؤمنی از مؤمنی و در هشتاد بعد از ان زن ها مانند چهار پایان شوند و در نود بعد از ان دابة الارض بیرون اید که با او است عصای موسی و خاتم سلیمان و در نه صد افتاب طالع شود سیاه و تاریک کننده و از بعد از ان نپرسید

حَدیثِ نَوَد و هَفتُم

جامع الاخبار . در همان باب و همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ فِي سَنَهَ ثَمَانِینَ وَ سِتِّمِائَهٍ تَظْهَرُ اِمْرَأَهٌ یُقَالُ لَهَا سَعِیدَهُ مَعَ لِحْیَهٍ وَ سِبَالٍ مِثْلَ اَلرِّجَالِ تَأْتِی مِنَ اَلصَّعِیدِ فِی مِائَتَیْ أَلْفِ عِنَانٍ وَ تَسِیرُ إِلَی اَلْعِرَاقِ وَ هَذِهِ اَلْقِصَّهُ طَوِیلَهٌ عَظِیمَهٌ مَا ذَکَرْتُهَا وَ فِی سَنَهِ سَبْعٍ وَ ثَمَانِینَ وَ سِتِّمِائَهٍ یَظْهَرُ مِنَ اَلرُّومِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ اَلْمُرِیدُ فِی سَبْعِمِائَهِ قِنْطَارِیَّهٍ عَلَی کُلِّ قِنْطَارِیَّهٍ صَلِیبٌ تَحْتَ کُلِّ صَلِیبٍ أَلْفُ فَارِسٍ إِفْرَنْجِیٍّ وَ نَصْرَانِیٍّ وَ هَذِهِ قِصَّهٌ عَظِیمَهٌ طَوِیلَهٌ وَ فِی زَمَانِهِ یَخْرُجُ إِلَیْهِمْ رَجُلٌ مِنْ مَکَّهَ یُقَالُ لَهُ سُفْیَانُ بْنُ حَرْبٍ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: مِنْ وَقْتِ خُرُوجِهِ إِلَی ظُهُورِ قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثَمَانُ أَشْهُرٍ لاَ یَکُونُ زِیَادَهُ یَوْمٍ وَ لاَ نُقْصَانٌ﴾

مؤلّف حَقیر گوید چون متن حَدیثِ تزلزل داشت و خالی از استیحاش نبود و به علاوه نسخه ان مخلوط بود و نسخه دیگری که با این لبخند موافق باشد و این خبر در او باشد در دست رس داعی نبود لذا از ترجمه ان صرف نظر نمودم. چون نسخه های کتاب جامع الاخبار مختلف به نظر رسیده و نگارنده سه نسخه این کتاب را دارم که استنساخ یکی از ان در تاریخ سوم ربیع الثانی سال یک هزار و هفتاده و یک

ص: 203

هجری قمری نوشته شده و ان را مبوب بر هفده باب و هر بابی را دارای فصولی نموده و مفتح ان بعد از بسم الله چنین نوشته ﴿الحَمدُللهِ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النّورِ وَ خَلَقَ الانسان مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نَارٍ﴾ است تا اخر خطبه که تفاوت زیادی دارد با نسخه دیگر تا می رساند کلام را به این جمله که ﴿ سَميتهُ بِضِياءِ القُلوبِ وَ رُتَبُة عَلَى مُقَدِّمَةٍ وَ سَبْعَةَ عَشَرَ بَابا و خاتمة﴾

و نسخه دیگر تاریخ کتابت ان شعبان یک هزار و صد و هفتاد هجری بوده و ان را مشتمل نموده بر چهار ده باب و هر بابی دارای فصولی است و مفتتح آن بعد از بسم الله اینست ﴿ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ بِلاَ أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ وَ اَلاِخْرِ بِلاَ اُخِر يَكُونُ بَعْدَهُ ﴾ است و دیباچه ان مغایرت زیادی دارد و در ضمن آن گفته است که ﴿ سَمِيتهُ بِهِ كِتَابُ جَامِعِ اَلاِخْبَارِ ﴾

و نسخه دیگر چاپی طبع تبریز توام با کتاب مصباح الشریعه منسوب به حضرت صادق علیه السّلام که در سال یک هزار و سیصد و شانزده قمری طبع شده و ان کتاب مبوت نیست و مشتمل بر یک صد و چهل و دو فصل است و در دیباچه اسم کتاب را ذکر نکرده

بهر تقدیر هر سه نسخه با هم در موارد عدیده مخالفت و بعضی بر بعض دیگر اضافات دارد و بعضی در ترتیب ابواب و فصول مخالف یک دیگر است ولی قدر مسلم انست که مؤلف هر سه نسخه نیز یک نفر بوده و در نسخه اوّل بعضی از ابواب اضافاتی دارد و نسخه دوم باب ملاحم را اضافه دارد که دو حَدیثِ قبل از ان نقل شد

و اطاله کلام در این مقام برای اینست که اگر این دو حَدیثِ در بعضی از نسخ جامع

ص: 204

الاخبار دیده نشد حمل بر جعل نکنند و در مقام تخطئه و انکار بر نیایند ﴿ وَ اَللَّهُ الهادى الى طَرِيقِ اَلصَّوَابِ عَصَمَنَا اللّهُ وَ اِيَّاكُمْ عَنِ الْخَطاءِ وَ الزَّلَلِ بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَ ال مُحَمَّد ﴾

حَدیثِ نود و هَشتُم

جامع الاخبار، در فصل ذکر زمان سوء . از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت كرده که فرمود ﴿یَاتِی عَلَی النّاسِ زَمانُ وُجُوهُهُم وُجُوهُ الآدِمِییّنِ و قلوبُهُم قُلوبُ الشَّیاطینَ کَأمثالِ الذّئابِ الضَواریِ سَفاکونَ لِلدِّماِء لا یَتَناهونَ عَنِ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ إِنْ تَابَعْتَهُمُ ارْتَابُوك وَ إِنْ حَدَّثْتَهُمْ كذَّبُوك وَ إِنْ تَوَارَيتَ عَنْهُمُ اغْتَابُوك وَ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَ الْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ وَ الْحَلِيمُ بَينَهُمْ غَادِرٌ وَ الْغَادِرُ بَينَهُمْ حَلِيمٌ وَ الْمُومِنُ بَينَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ وَ الْفَاسِقُ فِيمَا بَينَهُمْ مُشْرِفٌ صِبْيانُهُمْ عَارِمٌ وَ نِسَاوهُمْ شَاطِرٌ وَ شَيخُهُمْ لَا يأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا ينْهَى عَنِ الْمُنْكرِ الِالْتِجَاءُ إِلَيهِمْ خِزْي وَ الِاعْتِذَارُ بِهِمْ ذُلٌّ وَ طَلَبُ مَا فِي أَيدِيهِمْ فَقْرٌ فَعِنْدَ ذَلِك يحْرِمُهُمُ اللَّهُ قَطْرَ السَّمَاءِ فِي أَوَانِهِ وَ ينْزِلُهُ فِي غَيرِ أَوَانِهِ وَ يُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَسُومُونَهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ [نِسَاءَهُمْ](1) فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که رو های شان رو های ادمیانست و دل هاشان دل های شیاطین است مانند گرگ های ضرر زننده و درنده پرندگان خون هایند باز داشته نمی شوند از کار های زشتی که می کنند اگر متابعت کنی ایشان را بشک

ص: 205

می افتند از تو و اگر حَدیثِ کنی ایشان را تکذیب کنند تو را و اگر پنهان شوی ایشان عیب گوئی کنند تو را سنّت در میان شان بدعت و بدعت در میان شان سنّت باشد و برد بار در میان شان فریبنده و فریبنده در میان شان برد بار باشد مؤمن در میان شان ضعیف و ناتوان و فاسق در میان شان شرافتمند باشد کودکان شان با ناز و غمزه و زنان شان شوخ و بی باک و از خبائث خود مردم را عاجز کنند و پیر مرد هاشان امر بمعروف و نهی از منکر نکنند پناهنده شدن به ایشان ذلّت و خواری و عزت خواستن از ایشان ذلّت است و چیزی از ایشان خواستن گدائی و مذلّت است پس در چنین زمانی محروم می کنند ایشان را از بارانیدن باران به وقت خود از برایشان و می باراند در غیر وقت خود و مسلط می گرداند بر ایشان بد ترین ایشان را و تکلیف می کنند ایشان را به شکنجه های بد سر می برند پسران ایشان را و زنده می گذارند زن های شان را پس نیکان شان دعا کنند و بر ایشان اجابت نشود (بیشتر این علامات ظاهر شده)

حَدیثِ نَوَد و نُهُم

جامع الاخبار . در همان فضل از رسول خدا صلی الله علیه و اله که فرمود ﴿ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ وَ نِسَاؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ وَ دَنَانِيرُهُمْ دِينُهُمْ وَ شَرَفُهُمْ مَتَاعُهُمْ وَ لَا يَبْقَى مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا دَرْسُهُ مَسَاجِدُهُمْ مَعْمُورَةٌ مِنَ الْبَنَاءِ وَ قُلُوبُهُمْ خَرَابٌ عَنِ الْهُدَى

ص: 206

عُلَمَاؤُهُمْ أَشَرُّ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ حِينَئِذٍ زَمَانٌ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ جَوْرٍ مِنَ السُّلْطَانِ وَ قَحْطٍ مِنَ الزَّمَانِ وَ ظُلْمٍ مِنَ الْوُلَاةِ وَ الْحُكَّامِ فَتَعَجَّبَ الصَّحَابَةُ وَ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ قَالَ نَعَمْ كُلُّ دِرْهَمٍ عِنْدَهُمْ صَنَمٌ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که شکم های شان خدایان نشانست یعنی شکم پرستند و زن هاشان محلّ توجه و قبله ایشان است (در توجیه ان احتمالاتیست یکی ان که همّشان مصروف شهوت رانی با زنان شان باشد دوّم ان که طرف مشورت شان زن های ایشان باشد و بدون مشورت و امر و دستور زنان شان کاری نکنند و مطیع و منقاد ایشان باشند سوّم آن که هر کجا می روند زن ها را پیش روی خود قرار دهند یعنی زن ها از جلو و مرد ها به دنبال سر ایشان باشند چهارم ان که برای پیش روی در کار هاشان و زمام کاری به دست گرفتن زن هاشان را واسطه بین خود و طرف قرار دهند) و دینار ها یعنی طلا و نقره هاشان دین شان باشد یعنی برای تحصیل طلا و نقره از دین و احکام دین صرف نظر کنند و شرف خود را به متاع دنیوی که دارند بدانند نه به ایمان و علم و کمال و فضل و هنر شال پشمین اگر ملک پوشد پیش چشم جهانیان خوار است جل سرخی اگر خری پوشد *** السّلام السّلام در کار است باقی نماند از ایمان مگر اسمی و نه از اسلام مگر رسمی و نه از قرآن مگر درسی یا کهنه شدنی مسجد هاشان اباد باشد ولی دل هاشان از هدایت خراب باشد دانش مندان و علماء شان بد ترین خلق خدا باشند در روی زمین در این حال مبتلا می کند خدا ایشان را

ص: 207

به چهار خصلت ستم گری و جور سلطان و قحط و تنگ شدن زمان و ظلم اولياء امور و حكّام جور پس اصحاب تعجب کردند و عرض کردند یا رسول الله ایا می پرسند بت ها را فرمود اری هر درهمی در نزد ایشان بتی است

حَديثِ صَدُم

جامع الاخبار، در همان فصل از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرد که فرمود ﴿یَأْتِی فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ أُنَاسٌ مِنْ أُمَّتِی یَأْتُونَ اَلْمَسَاجِدَ یَقْعُدُونَ فِیهَا حَلَقاً ذِکْرُهُمُ اَلدُّنْیَا وَ حُبُّهُمُ اَلدُّنْیَا لاَ تُجَالِسُوهُمْ فَلَیْسَ لِلَّهِ بِهِمْ حَاجَهٌ﴾

یَعنی می ایند در اخر الزمان که مردمانی از امت من می ایند در مسجد ها می نشینند حلقه حلقه و ذکر ایشان دنیا و محبّت دنیا است با ایشان ننشینید از برای خدا به ایشان حاجتی نیست

حَدیثِ صَد و یِکُم

جامع الاخبار، در همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ بِثَلاَثَهِ أَشْیَاءَ اَلْأَوَّلُ یَرْفَعُ اَلْبَرَکَهَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِی یسَلَّطَ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْیَا بِلاَ إِیمَانٍ ﴾

یَعنی زود باشد زمانی بر امت من بیاید که فرار کند اهل ان زمان از علماء و هم چنان که گوسفند از گرگ فرار کند مبتلا می گرداند خدا ایشان را به هر چیز اول برکت را از مال شان بر می دارد دوّم مسلّط می کند بر ایشان پادشاه ستم کاری را سوّم بیرون روند از دنیا بی ایمان

ص: 208

جامع الاخبار. در همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ اَلصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ كَالْقَابِضِ عَلَى اَلْجَمْرِ ﴾ یعنی می اید بر مردمان زمانی که صبر کننده بر دین خود مانند کسی است که اتش سرخ شده را در دست خود گیرد کنایه از سختی زمانست

حَدیثِ صَد و سِوّم

جامع الاخبار . در همان فصل از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی أُمَرَاؤُهُمْ یَکُونُونَ عَلَی اَلْجَوْرِ وَ عُلَمَاؤُهُمْ عَلَی اَلطَّمَعِ وَ عُبَّادُهُمْ عَلَی اَلرِّیَاءِ وَ تُجَّارُهُمْ عَلَی أَکْلِ اَلرِّبَا وَ نِسَاؤُهُمْ عَلَی زِینَهِ اَلدُّنْیَا وَ غِلْمَانُهُمْ فِی اَلتَّزْوِیجِ فَعِنْدَ ذَلِکَ کَسَادُ أُمَّتِی کَکَسَادِ اَلْأَسْوَاقِ وَ لَیْسَ فِیهَا مُسْتَامٌ أَمْوَاتُهُمْ آئِسُونَ فِی قُبُورِهِمْ مِنْ خَیْرِهِمْ وَ لاَ یَعِیشُونَ اَلْأَخْیَارُ فِیهِمْ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ اَلْهَرَبَ خَیْرٌ مِنَ اَلْقِیَامِ﴾

یَعنی می اید زمانی بر امّت من که فرمان فرمایانشان قیام بر جور و ستم کنند و علماء و ايشان طمع کار باشند و عبادت کنندگان شان به ریا و نمایش دادن بندگی کنند و بازرگانانشان به خوردن ربا کسب کند و زن هاشان به زینت دنیا مشغول باشند و پسران شان تزویج را پیشه کند پس در چنین زمانی کسادی امّت من مانند کسادی بازار هاشان باشد که در بازار ها مستقیم نیستند مرده های ایشان در قبر هاشان از خیر ایشان نا امید شوند و زندگان بر نیکان خود اعانت و كمك نمی کنند پس در چنین زمانی فرار کردن از ایشان بهتر است از ایستادن در میان شان

ص: 209

حَديث صَد و چَهارُم

جامع الاخبار . در همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَّانِي دُنْيَا عَلَى اِمَّتِى لاَ يَعْرِفُونَ الْعُلَمَاءَ الابْتُوبُ حَسَنٌ وَ لاَ يَعْرِفُونَ اَلْقُرْآنَ اِلاّ بِصَوَّرَتَ مَن وَ لاَ يُعِيدُونَ اَللَّهَ اِلاّ شَهْرَ رَمَضَانَ فاِذا كَانَ كَذَلِكَ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً لاَ عِلْمَ لَهُ وَ لاَ خَيْلِيمَ لَهُ وَ لاَ رَحِمَ لَه ﴾

یَعنی زود باشد بیاید بر امّت من زمانی که نشناسند علماء را مگر به جامه خوب و نشناسند قران را مگر به اواز خوش و بندگی نکند خدا را مگر در ماه رمضان پس چون این خصلت ها در ان زمان ظاهر شود مسلّط می گرداند خدا بر ایشان پادشاه بی دانش و حلم و رحمی را

حَدیثِ صَد و پَنجُم

مختصر تذکرہ قرطبی، باب آیات عشری که پیش از ساعت است صفحه 248 از خذیفة روایت کرده که گفت نشسته بودیم در مدینه در سایه دیواری و رسول خدا صلی الله علیه و اله در غرفه بود که مشرف بر ما بود و فرمود چه گمان می کنید شما پس گفتیم حَدیثِ می کنیم پس فرمود در چه چیز گفتم از ساعت فرمود ﴿ اَنَّكُمْ لاَ تَرَوْنَ اَلسَّاعَةَ حَتَّى تَرَوْا قَبْلَهَا عَشْرَ ایات اَوْلُهَا طُلُوعُ اَلشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا ثُمَّ الدُّخَانُإِنَّکُمْ لاَ تَرَوْنَ اَلسَّاعَهَ حَتَّی تَرَوْا قَبْلَهَا عَشْرَ آیَاتٍ: طُلُوعُ اَلشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا ، وَ اَلدَّجَّالُ وَ دَابَّهُ اَلْأَرْضِ ، وَ ثَلاَثَهُ خُسُوفٍ تَکُونُ فِی اَلْأَرْضِ ، خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ، وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ، وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ اَلْعَرَبِ وَ خُرُوجِ عَيْنَى وَ خُرُوجِ مَاجُوجَ وَ مَا جَوْجٍ وَ يَكُونُ اَخَرُ ذَلِكَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ اَلْيَمَنِ

ص: 210

مِنْ قَعْرِ اَلْأَرْضِ لاَ تَدَعُ خَلْفَهَا أَحَداً، تَسُوقُ اَلنَّاسَ إِلَی اَلْمَحْشَرِ﴾

یَعنی به درستی که شما نمی بینید ساعت را تا ان که ببینید پیش از ان ده نشانه اوّل آن طلوع افتابست از سمت مغرب خودش پس از ان دود تیره پس از ان خروج دجال پس از ان دابّة پس از ان سه فرو رفتن فرو رفتنی در مشرق و فرو رفتنی در مغرب و فرو رفتني در جزيرة العرب و خروج عیسی و خروج یاجوج و ماجوح و می باشد در اخر ان اتشی که بیرون اید از طرف یمن از ته عدن که نمی گذارد از پشت خود احدی را مگر این که می کشاند ان را به سوی محشر

حَدیثِ صَد و شِشُم

مختصر تذکره قرطبی، در همان باب صفحه 250 از حذیفه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ مِنِ اشْراطِ اَلسَّاعَةِ دُخاناً يملاء مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغرب يَمْكُثُ فِي الارْضِ اِرْبَعِينَ يَوْماً فَامّا اَلْمُؤْمِنُ فیصِيبُهُ مِنْهُ شِبْه الزُّكامِ وَ اما الكَافِرُ فَيَكُونُ بِمَرْكَزِ السكْرَانِ يَخْرُجُ اَلدُّخانُ مِنْ اِنْفِهِ وَ مَنْخِرِهِ وَ عَنِّيهِ وَ اُذَينِهِ وَ دَبِّرِهِ ﴾

یَعنی به درستی که از شرط های قیامت ظاهر شدن دودی است که پر کند میانه مشرق و مغرب را و تا چهل روز در زمین درنگ کند پس به مؤمن می رسد ازان عارضه ای مانند زکام و امّا کافر به منزله ادم مست می افتد و بیرون اید ان دود از بینی و سوراخ های بینی و دو چشم و دو گوش و سوراخ مقعد او

حَدیثِ صَد و هَفتُم

ص: 211

مختصر تذکرہ قرطبی . در باب اذا فعلت امتی خمسه عشر صفحه 247 از رسول خدا صلى لله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي اِمْتِى فَزعَةٌ فَتَصِيرُ اَلنَّاسُ إِلَى عِلْمائهُمُّ فَاِذا قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ قَالَ اَلْعُلَمَاءُ وَ انما مُسَخ اَللَّهِ هَؤُلاَءِ اَلْعُلَمَاءُ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ لَانَ الْمَسِخُ تَعْیيرُ اَلْخلْقَةِ عَنْ جِهَتِهَا فعوقبوا بنَظِرَ مَا فَعَلُوا مِن تَغَيُّیرِ الحَقِّ عز جِهَتِهِ وَ تَحْرِيفِ اَلْكَلِمِ عَنْ مَواضِعِهِ فَكَما مَسَخوا اعَيْنَ اَلْخلقَّ وَ قُلُوبُهُمْ عَنْ رُؤْيَةِ الَّحق كَذَلكَ مسخ اَللَّهُ صُوَرَهُمْ وَ غَير خِلْقْتِهِمْ كَمَا بَدَّلُوا اَلْحَقَّ بَاطِلاً ﴾

یَعنی در امّت من فزعی رخ می دهد پس می روند به نزد علماءشان در ان هنگام ایشان بوزینه ها و خوک ها شده اند گفته اند علماء و جز این نیست که مسخ می کند خدا این جماعت علماء را به صورت بوزینه ها و خوک ها زیرا که مسخ تغیر خلقت است از جهت خود پس به این عقوبت گرفتار شوند هم چنان که حق را تغییر دادند از جهت خود و تحریف کردند کلمات حق را از موضع خود هم چنین خدا مسخ می کند ایشان را مقابل چشم های مردم چنان که چشم های مردم و دل های ایشان را از رؤیت حق مسخ کردند و حق را به باطل تبدیل کردند

حَدیثِ صَد و هَشتُم

مختصر تذکره . در باب ذهاب علم و رفع ان صفحه 247 از زیاد بن لبید روایت کرده که گفت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله ذکر کرد چیزی را پس فرمود ﴿ ذَاكَ عِنْدَ و آن زهاب اَلْعِلْمِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ كَيْفَ يَذْهَبُ اَلْعِلْمُ وَ نَحْنُ نقرء اَلْقِرَانِ وَ نقربه ابناء نِا

ص: 212

وَ تَقْرِيهِ اِبْنَاؤُنَا لاِبْنَائِهِمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ فَقَالَ ثَکَلَتْکَ امّکَ یا زِيَادٍ اَنْ كُنْتُ لاَ اُراک افِقْهَ رَجُلٍ بالمدینة او لیس هَؤُلاَءِ اَلْيَهُودُ وَ اَلنَّصَارَى يَقْرَءُونَ اَلتَّوْرَتَه وَ اَلاِنْجِيلَ لایعلمون بِشِئٍ مِنْهُمَا ﴾

یَعنی فرمود این وقت رفتن علم است گفتم یا رسول الله چگونه علم می رود و حال ان که ما قران می خوانیم و به فرزندان خود یاد می دهیم و فرزندان ما هم به فرزندانشان یاد می دهند تا روز قیامت پس فرمود مادرت به عزایت بنشیند ای زیاد که تو دانا ترین اهل مدینه باشی ایا نه اینست که این گروه یهود و نصاری توراته و انجیل می خوانند و به ان عمل نمی کنند به چیزی از ان

حَدیثِ صَد و نُهُم

مختصر تذكره . در باب ما جاء في اندراس الاسلام ص 248 از حذيفه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ یدرْس الاِسْلاَمَ كَمَا یدرس و شی الثَّوْبِ حَتَّى لا یدَرَى مَا صِيامٌ وَلا صَلوةٌ وَ لا نُسَّكٌ و لا صَدَقَةَ و َيُسرَى عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى فِى لَيْلَةٍ فَلاَ يَبْقَى مَن فِى الاَرْضِ اَيَّةٌ وَ تَبقى طَوائِفُ مِنَ النَّاسِ اَلشَّيْخُ اَلْكِبْیرُ وَ اَلْعَجُوزُ فَيَقُولُونَ ادر كُنَّا أَبَاءَنَا عَلَى هَذِهِ اَلْكَلِمَةِ لاَ اله الا اَللَّهُ فَنَحْنُ نَقْرّبُهَا فَقَالَ لَهُ صِلَةٌ فَمَا تَغْنَى عَنْهُمْ لاَ الدالة اَللَّهُ وَ هُمْ لاَ يَدْرُونَ مَا صَلَوةٌ وَ مَا صيَامٌ وَ مَا صَدَقَةٌ و لاَنَسكَ فاعرِض عنه حُذَيْفَةَ ثُمَّ رَدَّدَها عَلَيْهِ ثَلاَثاً كُلَّ ذلِكَ يُعرِضُ عَن حُذَيْفَةَ ثُمَّ اِقْبَلْ حَذيَقْه عَلَیه فَقَالٍ يَا صَله تَجَهَّمْ مِنَ اَلنَّارِ ﴾

ص: 213

کهنه می شود اسلام هم چنانی که مندرس و کهنه شود رنگ های جامه تا این که دانسته نشود نه روزه ای و نه نمازی و نه مناسك حجّی و نه صدقه ای از زکوة و خمس و غير این ها و برده شود کتاب خدا در یک شب پس باقی نماند از ان ایه ای در زمین و باقی بمانند طائفه هایی از مردم از پیر مرد سال خورده و پیر زن پس می گویند که ما درک کردیم پدران خود را که می گفتند این کلمه لا اله الا الله را پس ما هم به ان اقرار داریم

این خبر را حذیفه از پیغمبر صلی الله علیه و اله نقل کرد پس مردی که ان را صِله می گفتند گفت که بی نیاز نمی کند ایشان را گفتن لا اله الا الله تنها در حالتی که ندانند نماز و روزه و صدقه و نسکی را پس رو گرداند حذیفه از او باز تکرار کرد بر حذیفه این سخن را سه مرتبه و در هر مرتبه ای حذیفه اعراض کرد پس از ان حذیفه رو کرد به او و گفت ای صله گفتن این كلمه تنها نجاة مي دهد ایشان را از اتش تا سه مرتبه این سخن را تکرار کرد

حَدیثِ صَد و دَهُم

مختصر تذکره در باب آیات عشره صفحه 249 روایت کرده از صحیح مسلم مرفوعا از رسول خدا صلى الله علیه و اله که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ رِيحٌ يَلْقَى اَلنَّاسَ فى اِلاّ البحر ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت تا ان که بیرون اید بادی که بیفکند مردم را در دریا

حديث صَد و يازدَهُم

مختصر تذكره . باب ذكر امور تكون بين يدى الساعة ص 340 روایت کرده از ترمدی در کتاب نوادر الاصول از پیغمبر اکرم صلى الله عليه و اله که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ

ص: 214

ديدانِ القُرَّاءِ مَن ادرَك ذلِكَ اَلزَّمَانَ فَلْيُتعَوذْ بِاللَّهِ مِنْ شِرَّةٍ وَ هُمْ الاَنْتنونَ ثم تَظْهَرُ قلَانسُ اَلْبَرْدَ فَلاَ يُسْتَحَیى يَوْمَئِذٍ مِنَ اَلرِّيَاءِ وَ اَلْمُسْتَمِسَّک يَوْمَئِذٍ بدینه اجره كَاجِرٌ خَمْسِينَ قَالُومْنَا اَوْ مِنْهُمْ فَقَالَ بَلْ مِنْكُم﴾ (دیدان جمع دود به معنای کرم و قَراء بفتح اوازه خوان)

یَعنی می باشد در اخر زمان کسانی که کرم های اوازه خوانی هستند پس کسی که درک کند ان زمان را باید پناه ببرد از شرّ ان و این خوانندگان گند و عفونتشان زیاد تر از هر گند و تعفّنی است پس ظاهر می شود کلاه های خط دار و در ان زمان حیا کرده نمی شود از نمایش دادن اعمال یا کار های زشت یا از خوردن رباء یا از زنا کردن و نگاه دارنده دین خود در ان روز اجر و مزد ان مانند پنجاه نفر است گفتند از ما یا از ایشان فرمود بلکه از شما

حَدیثِ صَد و دَوازدَهُم

مختصر تذکره در همان باب ص 242 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لِتَقْصِدَ نكُمْ نار هى اَلْيَوْمِ خَامِدَةً فِي وَادٍ يُقَالُ لَهُ بَرَهُوتُ نَغشى النَّاسِ فِيهَا عَذَابَ الیم تاکل الانفُسُ والاموالُ تَدُورُ الدُّنْيَا كُلُّهَا فِي ثَمَانِيَةِ أَيَّامٍ نَظِيرُ طَيرِ الرَّيح والسحابُ حرها باللَّيْلُ اشَدٌ مِنْ حَرِّهَا بِالنَّهَارِ وَ لَها بَينَ السَّمَاءِ والارْضِ دُوی كَدٍوَى اَلرَّعْدِ اَلْقَاصِفِ هی من رؤس اَلخلاَيقِ اُدَّنَى مِنَ اَلْعَرْشِ فَقَالَ حُذَيْفَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّلِيمَهْ هِيَ لَمُؤْمِنِينَ (عَلَى اَلْمُؤْمِنَيْنِ) وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ قَالَ و اینُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ وَ اَلنَّاسُ عِنْدَ ذَلِكَ (يَوْمَئذ) شرّ من الحمر يُتسَافدُونَ كَمَا تَتَسافدُ الْبَهَائِمُ وَ لَيْسَ هُنَاك رَجُلٌ يَقولُ لاحِدُّهُم مَة مُه ﴾

یَعنی هر ایینه قصد می کند شما را اتشی که امروز خاموش است در وادی ای که ان را

ص: 215

برهوت گویند فرو می گیرد مردم را در ان شکنجه ای درد ناک می خورد نفس ها و مال ها را دور می زند همه دنیا را در مدّت هشت روز پرواز می کند مانند پرواز کردن باد و ابر گرمی آن در شب زیاد تر و سخت تر است از روز و برای آن میان اسمان و زمین صدائیست مانند رعد پر صدا و ان اتش از بالای سر های مردم نزدیک تر است از سقف پس حذیفه عرض کرد که ایا سالم است ان اتش برای مرد های مؤمن و زن های مؤمنه فرمود و کو مؤمن و مؤمنه مردمان در ان روز بد ترند از خر ها روی یک دیگر بالا می روند مانند بر یک دیگر سوار شدن چار پایان و نیست در ان روز مردی که بگوید به یکی از آن ها مکن این کار را مکن این کار را

حَدیثِ صَد و سیزدَهُم

مختصر تذكرة . در همان باب ص 241 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت كرده که فرمود ﴿ وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى تَقْتُلُوا امَامَّكُمْ وَ تجتلدوا بأسيافكم و يرث دنياكم شراركم﴾ یعنی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است بر پا نشود ساعت تا این که قتال کنید در پیش روی خود و بکشید شمشیر های خود را و والی امور شما شوند شریر های شما

حَدیثِ صَد وچهاردَهُم

مختصر تذکره. در همان باب و همان صفحه نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لا تقوم السّاعة حتّى تكلّم السّباع الإنس و حتى يكلم اَلرَّجلِ سَوْطُهُ وَ نَعلُهُ وَ يَخیره بِحدیث اَهْلَهُ ﴾

ص: 216

یَعنی بر پا نمی شود ساعت تا این که تکلّم کنند درندگان و سخن در اید تازیانه مرد و کفش او و خبر دهد او را به حَدیثِ کسانش

حَدیثِ صَد و پانزدَهُم

مختصر تذكره. باب ظهور الفتن ص 199 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت کرده که فرمود ﴿ یتَقَارِبِ الزمان وَ يَنْقُصُ الْعَمَلُ وَ يَلْقَى الشِّحَ و تَظْهَرُ اَلْفِتَنُ وَ يَكْثُرُ اَلْهَرْجَ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا اَلْهَرْجُ قال القَتل ﴾

یَعنی نزدیک می شود زمان و کم می شود عمل و دیده می شود حرص و بخل و ظاهر می شود فتنه ها و بسیار می شود هرج گفتند یا رسول الله چیست هرج فرمود کشتن یعنی كشتن به نا حق

شَرح تقارب زمان مراد کم شدن عمر ها است و کم شدن برکت در عمر و گفته شده که مراد کوتاه شدن روز ها است چنان چه در حَدیثِ از طریق فریقین روایت شده که ﴿ تكُونُ السُّنَّةُ كَالشَّهْرِ وَالشَّهْرِ كَالْجَمْعِهِ او الاسُبوعِ وَالْجِمعةِ اَوْ الاسبوعِ كالْيَوْمِ وَ الْيَوْمَ كالِساًعة وَ السَّاعَةَ كَاحْتِرَاقِ السَّعَفَةِ اَولاً قِيمَةً لَهَا ﴾ یعنی می باشد سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند ساعت و ساعت مانند سوختن سعف خرمائی یا این که هیچ قیمتی ندارد یا ان که مراد از تقارب زمان شدت عیش و لذت بردن از زندگانی است که ان در زمان قیام مهدی علیه السّلام خواهد بود و مراد از القاء شحّ توصیه مردم است است به یک دیگر به بخل ورزیدن و حرص در دنیا و این از باب فتلقی آدم من ربه كلماتست

ص: 217

به معنای تَعَلُّم یعنی تعلیم گرفته می شود بخل و حرص یعنی حرص و بخل زیاد می شود

حَدیثِ صَد و شانزدَهُم

مختصر تذکره. در همان باب ص 200 نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّهَا سَتَكُونُ فِتنٌ ثُمَّ فُتِنَ ثُمَّ فُتِنَ الْقَاعِدُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْمَاشي وَالْمَاشِي فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الساعی فَاِذا نَزَلَت او قالَ وَقعتَ فمَن كانَ لَهُ ابلٌ فَليَلسلحق بَا بَلَهٍ و مَن كانَت لَهُ غَنَمٌ فَلْيَلْحَقْ بِغَنِّمهِ وَ مَنْ كَانَتْ لِه ارِضٍ فَلْيَسلْحَقْ بارِضِهِ فَقَالَ رَجُلٌ یا رَسُولِ اَللَّه رَأَيْتُ مَنْ لَمْ يَكُنْ له ابل وَ لاَ غَنَمٍ وَ لاَ اِرْضَ قَالَ یعْمدَ الى سیفة فَیكّسِرْه بِحجر ثم لينج ان اسْتَطَاعَ اَلنَّجَاةَ اَللَّهُمَّ هل بلّغث فالهَا ثَلاَثاً فَقَالَ رَجُل ٌیا رْسُولِ اَللَّهِ اِن اكْرَهْتَ حَتَّى ینْطَلِقَ بى إِلَى اَحَدِ اَلصَّفَّيْنِ او احْدَى اَلْفِئتینَ فَیضْرَ بَنِي رَجُلٍ بسیفه اَوْ بَچِئی بسهمْ فَیقَتَلْنِى قال یبوء بإثمه و إثمک فيَكُونُ مِنِ اِصْحَابِ اَلنَّارِ ﴾

یَعنی زود باشد که بعد از این فتنه هائی رخ دهد پس از ان فتنه هائی پس از ان فتنه هائی که نشسته در ان بهتر از رونده و رونده در ان بهتر از کوشش کننده است پس وقتی که نازل شد یا واقع شد ان فتنه ها کسی که شتر دارد برای نجات از آن ملحق به شتر خود شود و کسی که گوسفند دارد ملحق به گوسفند خود شود و کسی که زمینی دارد ملحق بر زمین خود شود پس مردی عرض کرد یا رسول الله اگر هیچ یک از این ها را ندارد چه کند فرمود تکیه به شمشیر خود کند و ان را با سنگ بشکند پس نجات بیابد اگر می تواند خود را نجات دهند پس سه مرتبه فرمود بار خدایا ایا رسانیدم پس مردی گفت

ص: 218

اگر مجبور شدم تا این که مرا بردند به یکی از این دو صف با یکی از این دو فرقه و یکی مرا با شمشیر زد یا تیری به جانب من امد و مرا کشت فرمود غضب کرده شود به گناه تو و بگناه خودش پس از اصحاب اتش خواهد بود

حَدیثِ صَد و هِفدَهُم

مختصر تذكره. در باب كيف التثبت ایام الفتنه ص 201 از ان حضرت روایت كرد که فرمود ﴿ ان بَيْنَ اَيْدِيكُمْ فِتَناً كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ الى ان قَالَ فَكِّسرُوا قَسیكُمْ وَ قَطَعُوا اَوْ تارَكُمْ وَ اِضْرِبُوا بِسيُوْفِكُمُ الحِجَارَةَ فَان دَخَلَ عَلَى اَحَدٍ مِنْكُمْ فَلْيَكُنْ بَنِي اَدْمٍ يُعْنَى هَا بَيْلٌ وَ تَلاَ هَذِهِ الاية لَئِنْ بَسَطْتَ اِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما اَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ اِلَیْکَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ﴾

یَعنی به درستی که در پیش روی شما فتنه هائی است مانند پاره های شب تاریک کننده پس ذکر فرمود حَدیثِ را تا این که گفت بشکنید کمان های خود را و پاره کنید زه های خود را و به سنگ زنید شمشیر های خود را پس اگر داخل شد کسی برای کشتن شما باید بهترین دو پسر ادم باشید یعنی هابیل پس این ایه را تلاوت فرمود که ظاهر ترجمه اش اینست که هابیل برادر خود قابیل گفت اگر باز کنی دست خود را که مرا بکشی من باز نمی کنم دست خود را به سوی تو که تو را بکشم من می ترسم از خدائی که پروردگار جهانیان است

حَدیثِ صَد و هِجدَهُم

ص: 219

مختصر تذكره . باب الامر به تعلم القرآن ص 202 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ حذَيْفَةُ تعْلَمُ كِتَابَ اَللَّهِ وَ اِتَّبِعْ مَا فِيهِ قَالَهَا ثَلاَثاً قَالَ ثُمَّ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ابعد هَذَا اَلْخَيْرَ مِنْ شِرٍ فَقَالَ یَا حُذَيْفَةَ تَعْلَمُ كِتَابَ اَللَّهِ وَاتَّبِعَ مَا فِيهِ قَالَهَا ثلاثا فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ اُبْعُدْ هَذَا الْخَبَرَ مِن شَرّ فَقالَ فِتنةٌ و شَرّ فَقلَت يَا رسُولَ الله فبعد هَذَا اَلشِّرْ خِيرَ فَقَالَ یا حُذَيْفَةَ تَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ اِبْتَعْ مَا فِيهِ فَلابُدَّ مِنْ وُقُوعِ فِتَنٍ لاَ تَرْجِعُ قُلُوبُ أَهْلِهَا الى مَا كَانَتْ عَلَيْهِ قَبْلَ ذَلِكَ وَ فى روایة فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اُبْعُدْ هَذَا اَلْخَبَرَ شِرّ قَالَ فِتنة عَمْيَاءُ صَمَّاءُ عَلَيْهَا دُعَاهُ عَلَى ابواب النَارٍ خَانَ متّ يَا حُذَيْفَهُ وَ انْتَ عَاضٌ علَى جِذْلِ حیزلِكَ مِن ان تَبِع اَحِداً مِنهم﴾

یَعنی ای حذیفه یاد گیر کتاب خدا را و پیروی کن از ان چه که در ان است سه مرتبه فرمود حذیفه گفت پس گفتم یا رسول الله ایا بعد از این خیری که در ان هستیم شَرّی هست پس فرمود ای حذیفه یادگیر کتاب خدا را و پیروی کن ان چه که در ان است سه مرتبه فرمود پس گفتم یا رسول الله ایا بعد از این خیر شرّی هست فرمود فتنه و شرّی هست پس عرض کردم یا رسول الله پس بعد از این شرّ خیری هست پس فرمود ای حذیفه یادگیر کتاب خدا را و پیروی کن آن چه را که در انست پس ناچار است از واقع شدن فتنه هائی که بر نمی گردد دل های اهل ان زمان به سوی ان چه که پیش از زمان فتنه بر ان بوده اند و در روایت دیگر پس گفتم یا رسول الله ایا بعد از این خیر شرّی هست فرمود فتنه ای کور کننده و کر کننده ایست که بالای آن دعوت کنندگانی هستند مردم

ص: 220

را بر در های اتش پس اگر بمیری ای حذیفه در حالتی که به دندان گرفته باشی ریشه درختی را بهتر است برای تو از این که پیروی کنی احدی از ایشان را

حَدیثِ صَد و نوزدَهُم

مختصر تذکره. در همان باب ص 203 از حذیفه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لا تقُومُ السَّاعَةَ حَتَّى يَقَعَ اَلْفَسَادُ فِى اَلْقُلُوبِ فَيَقُولُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یظْهِرُون اَلصَّلحِ وَ اَلاِتِّفَاقِ وَ فِي بَاطِنِهِمْ خِلاَفُ ذِلَّتِ ﴾ یعنی بر پا نمی شود ساعت تا این که واقع شود فساد در دل ها پس گفت گو می کنند بعضی از ایشان با بعضی دیگر و اظهار صلح و سازش می کنند و با هم متفّق بودن و در باطن هاشان خلاف اظهارات خود در نظر دارند

حَدیثِ صَد و بیستُم

مختصر تذكره . ﴿ بابٍ ماجاءُ انَّ اللِّسانَ فِى اَلْفِتنَّةِ اَشِدُّ مِنْ وَقْعِ اَلسَّيْفِ ﴾ ص 207 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَتَكُونُ فِتْنَةٌ تُستنَظِّفُ اَلْعَرَبَ قتلا هَا في اَلنَّارَ اى تَرْمِيهِمْ وَ اَلاِسْتِنْطَافُ الرُّقَى اَللِّسَانُ فِيهَا اشد مِنْ قَتْلِ اَلسَّيْفِ ﴾

یعنی زود باشد که فتنه ای واقع شود که عرب کشته های خود را در اتش اندازند و زبان در ان فته سخت تر است از کشتن به شمشیر

حَدیثِ صَد و بیست و یِکُم

مختصر تذکره . در همان باب و همان صفحه به روایت ابن ماجه از ان حضرت روایت کرده

ص: 221

که فرمود . ﴿ اِيَّاكُمْ وَ الْفِتَنُ فَاِنَّ اللِّسانَ فِيها مِثْلٌ وَقَعِ السيْف اى من حَيْثُ اَلْكَذِبِ عِنْدَ اَهْلِ اَلْجَوْرِ وَ نَقَلَ اخبار اَلنَّاسِ اَلْیهِمَّ فربما نَشَأَ مِنْ ذَلِكَ اَلنَّهبِ وَ الْقَتْلَ وَ الْجَلَاءَ وَ الْمَفاسِدِ الْعَظِيمِهِ اَكْثَرُ مِنْ وُقُوعِ الْفِشَّةِ نَفْسَها ﴾

یَعنی بر شما باد حذر کردن از فتنه ها زیرا که زبان در ان مانند شمشیر در میان واقع شدن است یعنی از جهت دروغ گفتن نزد اهل جور و نقل کردن خبرهای مردمان به سوی ایشان که از این دروغ گفتن ایجاد غارت گری و كشتن و اواره کردن و فساد های بزرگ شود بیشتر از فسادی که ازفتنه واقع شود

حَدیثِ صَد و بیست و دُوُّم

مختصر تذکره، ابواب الملاحم ص 221 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ عِمرانَ بَیتِ المُقدِسِ خَرابُ یثرِبَ وَ خَرابُ یثرِبَ خُروُجُ المَلحَمَهِ وَ خُروُجُ المَلحَمَهِ فَتحُ القُسطَنطَنِیهِ وَ فَتحُ القُسطَنطَنِیهِ خُروُجُ الدَّجّالِ﴾

یعنی به درستی که اباد شدن بیت المقدس دلیل خراب شدن یثربست و خراب شدن یثرب دلیل خروج ملحمه است یعنی قتال سخت و خروج ملحمه دلیل فتح قسطنطنیه است و فتح قسطنطنيه دليل خروج دجّال است

حَدیثِ صَد و بیست و سِوُّم

مختصر تذکره. در همان باب و همان صفحه از عوف بن مالک روایت کرده که

ص: 222

گفت آمدم در نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله در غزوه بتوك و او در قبّه ادم عليه السلام بود پس فرمود ﴿ اعْدُدْ سِتًّا بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَة مَوْتِی،ثمّ فَتْحُ بَیْتِ المَقْدِس،ثُمَّ مُوتَانٌ یأْخُذُ فِیکُم کقُعَاصِ الغَنَمِ ،ثمّ استِفَاضَةُ المَالِ حَتَّی یُعْطَی الرّجلُ منه دِینَاراً فیَظَلُّ سَاخِطاً، ثم فِتْنَةٌ لا یَبْقَی بَیْتٌ من بُیوتِ العَرَب إِلاّ دَخَلَتْه،ثم هُدْنَةٌ تکونُ بَیْنَکُمْ و بَیْنَ بَنِی الأَصْفَرِ فیَغْدِرُون فَیَأْتُونَکُم تَحْت ثَمَانِینَ غَایَةً تَحْت کُلّ غایَةٍ ،اثْنَا عَشَرَ أَلْفاً ﴾ - (غایت به معنای پرچم است)

یَعنی به شمارشش حادثه را که پیش از ساعت واقع می شود مردن کثیری بعد از ان فتح بيت المقدس بعد از ان دو مرگی که واقع می شود و می گیرد شما را مانند بیماری ای که در گوسفندان می افتد و فورا ان ها را می کشد پس از ان زیاد شدن مال تا اندازه ای که به هر مردی صد دینار طلا داده شود پس تمام روز را خشمناکست پس وقوع قتنه ای که باقی نماند خانه ای از عرب الّا ان که ان فتنه در ان داخل شود پس از ان صلح و سازشی که در میان شما و بنی الاصفر یعنی رومی ها و غربی ها واقع می شود پی حیله می کنند و فریب می دهند شما را و می ایند به طرف شما عدّه ان ها در زیر هشتاد پرچم که در زیر هر پرچمی دوازده هزار باشند

حَدیثِ صَد و بیست و چَهارُم

مختصر تذکره - در باب ملاحم روم ص 222 نیز از ان حضرت صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ستصاً لِحُكْمِ اَلرُّومِ صُلْحاً امناً ثُمَّ تَغْزَوْنَ اِنْتُمْ وَ هُمْ عدواً

ص: 223

فَتضرون وَ تَعْنمُنونَ وَ تُسْلِمُونَ ثُمَّ تضَرَّفُونَ حَتَّى تَنْزِلُوا بِمَرَج ذى تلُولٍ فُیرفع الرَّجُلِ بَيْنَ اهْلِ الصّليب الصّليب فَيَقُولُ غَلَبَ الصّلیب فَيَغْضَبُ رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَيَقُومُ اليه فَيَدْفَعُهُ فَعِتدَ ذَلِكَ بغَزوُا اَلرُّومَ وَ يَجْتمَعُونَ اَلْمُلِحمة فَیاتُونَ تحت ثَمَانِينَ رايَة تَحتَ كُلِّ رَایة اِثْنَيْ عَشَرَ الفا (زاد اِبْوَ دَاوُدَ) وَ تثورُ اَلْمُسْلِمِينَ اَلی اسلحتهم فیقتتلون فَيُكْرِمُ اَللَّهُ تَعَالَى تِلكَ اَلْعِصَابَةَ بِالشَّهَادَة ﴾

یَعنی رود باشد که مصالحه کند روم با شما صلحی که در ان امان باشد پس جنگ می کنید شما با ایشان از روی تجاوز ناگهانی پس یاری کرده می شوید و غنیمت می برید و سالم می مانید پس بر می گردید تا این که فرود می ائید به مرج ذی تلول پس مردی از میان اهل صلیب صلیب را بلند می کند و می گوید صلیب غالب شد پس به غضب در اید مردی از مسلمانان و قیام می کند به سوی او و او را دفع می کند در ان حال رومی ها جنگ می کنند و اجتماع می کنند به جنگ کردن پس می ایند در زیر هشتاد پرچم و زیر هر پرچمی دوازده هزار (و ابی داود این جمله را زیاد کرده) و شورش و قیام می کنند مسلمانان با اسلحه های خود پس قتال می کنند پس گرامی می دارد خدای تعالی این جماعت مسلمین را به شهید شدن

حَدیثِ صَد و بیست و پَنجُم

مختصر تذکره. در همان باب ص 222 از حضرت رسول صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ الملحمة الْكُبْرَى وَ فَتَحَ القسطنِّطنيه و خروج الدّجّال فی سبعة أشهر﴾ یعنی وقعه جنگ بزرگ تر و فتح مسلمين قسطنطينه را و بیرون آمدن دجّال در هفت ماه است

ص: 224

حَدیثِ صَد و بیست و شِشُم

سنن ابی داود، كتاب الملاحم ، باب تداعى الام على الاسلام . جزو چهارم طبع مطبعه سعادت مصر هر 158 حَدیثِ 4297 به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ یُوشَکُ الاُمَمُ أن تَداعی عَلَيْكُمْ كَما تَداعَی الأَکَلَهُ إلی قَصعَتِها.فَقالَ قائِلٌ مِنْ قِلّهٍ نَحْن یَوْمئذٍ قَالَ بَلْ انتم يَوْمُئذُ كَثِيرٍ وَ لَكِنَّكُمْ غثاء كَغثا السَّيْلِ وَ لیَنْزِعَنَّ اللّهُ مِنْ عَدُوِّکُمُ المَهابهَ منهم ، و لَیَقْذِفَنَّ فی قُلوبِکُمُ الوَهْنَ فَقَالَ قَائِلٌ بِا رْسُولِ اَللَّهِ وَ مَا اَلْوَهْنُ قَالَ حُبُّ الدُّنیا و کَراهِیَهُ المَوتِ﴾

یَعنی نزدیکست که امّت ها پیش ایند و جمع شوند بر ضرر شما هم چنان که خورندگان پیش ایند و جمع شوند در گرد کاسه خود پس گوینده عرض کرد این برای کمی جمعیت ما است در ان روز فرمود نه بلکه ان روز جمعیت شما زیاد است و لیکن (شما چون بی نیاز نیستید) مانند خار و خس هائی هستید که سیل ان ها را ببرد و هر اینه می گیرد خدا البته البته از سینه های دشمنان شما مهابت از شما را و می اندازد در دل های شما ضعف و سستی را پس گوینده ای عرض کرد که چیست این ضعف و سستی فرمود دوست داشتن دنیا و کراهت داشتن از مردن

حَدیثِ صَد و بیست و هَفتُم

سنن ابی داود. در باب معقل از ملاحم همان جزء ص 159 حَدیثِ 4298 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ انَّ فُسطَاطَ اَلْمُسْلِمِينَ يَوْمَ الْمِلْحِمةِ اَلْغوطه الى جَانِبِ مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا دِمَشْقُ مِنْ خَيْرِ مَدَائِنِ اَلشَّامِ ﴾

ص: 225

يَعنی به درستی که خیمه مسلمانان در روز ملحمه غوطه است طرف شهری که دمشق گفته می شود از بهترین شهر های شام

حَدیثِ صَد و بیست و هَشتُم

سنن ابی داود، در همان جزء و همان کتاب و همان باب و همان صفحه حديث 4299 به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ اَلْمُسْلِمُونَ اَنْ يُحَاضِرُوا إِلَى اَلْمَدِينَةِ حَتَّى يَكُونَ اُبْعَدَهُ مِنَ مسالحهِمِّ سِلاَحَ ﴾

یَعنی نزدیکست مسلمانان محاصره شوند در مدینه تا این که دور ترین جای اسلحهء ان ها سلاح باشد که ان محلی است نزدیک خیبر

حَدیثِ صَد و بیست و نُهُم

سنن ابی داود، جزو چهارم کتاب اللباس، باب لباس النساء ص 86 در حَدیثِ ابن عباس 4097 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرموده ﴿ انه لعن المتشبهات من النِّسَاءَ بِالرِّجَالِ وَ اَلْمُشْتَبِهِينَ مِنَ اَلرِّجَالِ بِالنِّسَاء ﴾

یعنی به درستی که پیغمبر اکرم لعنت کرد زن هائی را که خود را شبیه مردان می کنند و مرد هائی را که خود را شبیه به زنان می کنند

حَدیثِ صَد و سی اُم

سنن ابی داود . در همان جزء و همان کتاب و همان باب و همان صفحه حَدیثِ 4099 به سند خود از ابن ابی ملیکه روایت کرده که ﴿ قَبِلَ لِعَايِشِهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا

ص: 226

انَّ امراة تَلْبَسُ اَلنعلَ فَقَالَتْ لَعَنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سَلِمَ اَلرَّجُلُهُ مِنَ اَلنِّسَاء ﴾ يعنى به عایشه گفته شد که زنی نعل پوشیده پس گفت لعنت فرمود پیغمبر صلى الله علیه (و اله) و سلم زنی را که خود را شبیه به مرد ها کند

حَدیثِ صَد سى و يِكُم

مجمع الزوائد هیستمی - جزو دهم ص 250 باب ما جاء في المتنعمين والمتنطعّين به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَكُونُ رِجَالٌ مِنِ اِمَّتِى يَاكِلُونَ الوان اَلطَّعَامَ وَ يَشْرَبُونَ اَلْوَانَ اَلشَّرَابَ وَ يُلَبُّسونَ الوان اَلثیابَ وَ يَتَشَدَّقُونَ فِى اَلْكَلاَمِ فَاولَئِكَ شِرَارُ اِمَّتِى الَّذِينَ غُذُّوا بِالنَّعيمِ و نَبَتتَ عَلَيْهِ اجْسامُهُم ﴾

یعنی زود باشد که مردانی از امّت من می خورند رنگ های خوردنی را و می اشامند مشروبات رنگارنگ را و می پوشند جامه های رنگارنگ را و خود را برای فصاحت کلام به تکلّف می اندازند پس این ها بد ترین امّت من هستند تغذی می کنند به نعمت های خدا داد و روئیده می شود بر ان جسم هاشان

حَدیثِ صَد و سی و دُوُّم

سنن ابی داود . جزو چهارم کتاب فتن و ملاحم ص 144 باب ما يرخص فیه من البداوة فى الفتنة ، حَدیثِ 4267 به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت كرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ اَنْ يَكُونَ خَيْرُ مالِ اَلْمُسْلِمُ غنْمَا يَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ اَلْجِبَالِ وَ مَوَاقِعُ

ص: 227

اَلْقَطْرِ يَفِرُّ بِدِينِهِ مِنَ اَلْفِتَنِ ﴾

یعنی نزدیکست این که بوده باشد بهترین مال مسلمان گوسفندی که دنبال آن رود در شکاف های کوه ها و جا های باریدن باران فرار کند برای حفظ دین خود از فتنه ها

حَدیثِ صَد و سی و سِوُّم

منتخب كنز العمال شعرانی تالیف شیخ علی هندی نزیل مکه مطبوع در حاشیه جزو ششم مسند احمد بن حنبل در مصر در مطبعه میمینه قریب جامعه الازهر در سال هزار و سی صد و سیزده هجری قمری در فصل سوّم فی اشراط الصغرى للقيامة ص 20 از عبد الله بن بشر صاحب النبي صلى الله عليه و اله از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اذا كُنْتَ فِي قَوْمٍ عِشْرِينَ رَجُلًا اوْ اقل و اكْثَرْ فَتَصَفَّحَتُ فِي وَجُوْهِهِمْ فَلَمْ تُرْفِيهم رَجُلاً يَهَابُ فِى اَللَّهِ فَاعْلَمْ اَنَّ الاَمْرَ قَدْ قَرُب ﴾

يعنى زمانی که دو گروهی باشی که عدد ان ها بیست نفر مرد یا کم تر باشد یا زیاد تر و بر انداز کردی در رو های ایشان پس ندیدی مردی را که بترسد در میان شان در راه خدا پس بدان که امر قیام از روی تحقیق نزدیک شده

حَدیثِ صَد و سی و چَهارُم

منتخب کنز العمال. در همان جزو از مسند و همان فصل ص 21 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي اِمَّتَى رَجْفَةٍ يَمْلِكُ فِيهَا عَشَرَةُ الافِّ عِشْرُونَ اَلْفاً

ص: 228

ثَلاَثُونَ اَلْفا يَجْعَلُهَا اَللَّهُ مَوْعِظَةً لِلْمُتِقين (لِلْمُومِنِينَ) وَ عَذَابَ باَللَّكَافِرِينَ ﴾

یعنی می باشد در امّة من زمین لرزه ای که هلاک شود در ان ده هزار بیست هزار سی هزار قرار می دهد ان را خدا موعظه و پندی برای مؤمنین و عذاب و شکنجه ای برای کفّار

حَدیثِ صَد و سی و پَنجُم

منتخب کنز العمال . در همان جزو از مسند و در همان فصل ص 10 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى یلحق قَبَائِلِ مَنِ اِمَّتَى بِالْمُشْرِكِينَ وَ حَتَّى يُعِيدونَ اَلاوْثَانَ وَ اَنَّهَ سَيَكُونُ فِي امَّتى تِلاوَتُ كَذَا بَا كُلِّهِ يَزْعُمُ اِنْه نبی وَ انا خاتمُ الْبَنِينَ لاَ نَبِيَّ بَعدي ﴾

یعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که ملحق شوند قبیله هائی از امّت من به مشرکین و تا این که بپرستند بت ها را و به درستی که زود باشد که در امت من سی نفر دروغ گو ادّعای نبوّت کنند به گمان خود و حال ان که من خاتم انبیاء هستم و نبیّی بعد از من نیست

حَدیثِ صَد و سی و شِشُم

منتخب کنز العمّال. در همان جزء از مسند و در همان فصل و در همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَكُونَ أَدْنَى مَسَالِحِ اَلْمُسْلِمِينَ بَتُولاَّنِ یا عَلَى اَنَّكُمْ سَتقَاتِلُونَ بَنَى الاصْفر وَ يُقَاتِلُونَهُمْ اَلَّذِينَ مِنْ بَعْدِكُمْ حَتَّى تَخْرُجَ اِلَيْهُمْ روَقْة الاِسْلامِ اَهْلِ الْحِجَازِ الَّذِينَ لاَيَخَافُونَ فِى اللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ و یفتتحون القسطنطنية بِالتسبیح و التکبیر فیصَیبُونَ غَنَائِمُ لَمْ يُصِیبوا مِثْلَهَا حَتَّى يَقتسموا بالأترسه وَ یاتی انتَ فَيَقُولُ اَنَّ الْمسیح قد خَرَجَ مِن بِلادِكُم اِلاّ وَ هِيَ كَذَبِة فَالاَخِذُ نَادِمٌ وَ اَلتارک نَادِمٌ ﴾

ص: 229

یعنی بر پا نشود ساعت تا این که بوده باشد نزدیک ترین جای اسلحه مؤمنین به تولان (و ان موضعی است نزدیک خیبر و قام قاعده بحریه ایست در فرانسه بر کنار دریای سفید جای ساختن کشتی های دریائی) یا علی زود باشد که شما با بنی الاصفر مقاتله کنید و مقاتله کنند با ایشان کسانی که بعد از شما بیایند تا این که بیرون رود به سوی ایشان دلیران نیکو روی اسلام که اهل حجازند و نمی ترسند در راه خدا از ملامت ملامت کننده ای و فتح می کنند قسطنطنیه را با تکبیر و تسیح و غنیمت های بسیاری به ایشان می رسد و می رسند به ان که کسی مثل این غنیمت ها نرسیده به قدری است که با سپر ها بدون کیل و وزن قسمت می کنند در ان حال می اید نزد ان ها اینده ای و می گوید دجّال مسخ شده بیرون آمد در بلاد شما و این خبر دروغ است پس ان هائی که غنیمت گرفته اند پشیمان و ان هائی که نگرفته اند نیز پشیمان شوند

حَدیثِ صَد و سی و هَفتُم

منتخب کنز العمّال. در همان جزء و همان فصل ص 11 روایت کرده که فرمود یابن حواله ﴿ اَذ ارَاَیتِ الْخِلافَةَ فذَنْزِلَتَ الاَرْضِ اَلْمُقَدَّسَةِ فَقَدْ دَنَتِ اَلزَّلاَزِلُ وَ اَلْبِلاَیا وَ الاموَر اَلْعِظَامَ وَ السَّاعَةَ يُومئذ اقَرُبٌ مِنَ اَلنَّاسِ مَن یَدَى هَذِهِ مِنْ رَاسِك﴾

یَعنی ای پسر حواله وقتی که دیدی خلافت فرود آمد در شام یا بیت المقدس پس به تحقیق که نزدیک شده است زلزله ها و بلا ها و کار های بزرگ و قیامت صغری در ان روز نزدیک تر است به مردم از دست من به سر تو

ص: 230

حَدیثِ صَد و سی و هَشتُم

منتخب کنز العمّال، در همان جزء و همان فصل ص 15 روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَرْجِعَ اَلْقُرْآنُ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَيَكُونُ لَهُ دَوًى حَوْلَ اَلْعَرْشِ كَدوى اَلنَّحلِ فَيَقُولُ اَلرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ مَالِكٌ فَيَقُولُ مِنْكَ خَرَجْتَ وَ الباتُ اعود، اتلي فَلا يعمل بي فعند ذلك يرفع القرآن ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که بر گردد قران به ان جائی که از ان جا امده پس می باشد برای او صدائی در طرف عرش مانند صدای زنبور عسل پس می فرماید خدای پروردگار عزّ و جّل چه می شود تو را پس می گوید از تو بیرون آمدم و به سوی تو بر می گردم خوانده می شوم پس به من عمل کرده نمی شود پس در ان وقت بالا می رود قران

حَدیثِ صَد و سی و نُهُم

منتخب كنز العمّال. در همان جزء و همان فصل و همان صفحه است که فرمود ﴿ يُوشِكُ الْعِلْمَ انْ يَرْفَعَ قَالَهَا ثَلاثاً قَالَ زِيَادُ بْنُ لَبِيدٍ وَ كَيْفَ يُرْفَعُ اَلْعِلْمُ مِنَّا وَ هَذَا كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِنَا قَدْ قَرَانَاهُ وَ یقَرْئه ابنائنا ابناء هُمْ فَقَالَ ثكَلْتُكَ اَمک یا زياد بنَ لَبِيدٍ اَنْ كُنْتَ لاَ عَدَک منَّ فُقَهَاءُ اهل اَلْمَدِينَةِ اوليس هَؤُلاَءِ اَلْيَهُودُ وَ اَلنَّصَارَى عِنْدَهُمُ اَلتَّوْرِتَةُ وَ الاِنْجِيلُ فَاِذا اغِنى عَنْهُمْ انَّ اللَّهِ لَيْسَ يَذْهَبُ بِالْعِلْمِ يُرقِعُ وَ لَكِنْ يَذْهَبُ بجملته لاَ قُلَّ مَا قَبَضَ اَللَّهُ عَالَماً من هَذِهِ اَلامَةِ اِلاّ كَانَ ثَغْرَةً في الاسْلامِ لاَ تُسَدَّ بِمِثْلِهِ إلَى يَوْمِ اَلْقِيمَةِ ﴾

یعنی نزدیکست که علم بالا رود سه مرتبه این کلام را در فرمود گفت زیاد بن لبید که

ص: 231

چگونه علم از میان ما بالا می رود و این کتاب خدا است در میان پشته ای ما که ما می خوانیم ان را و به پسر های خود یاد می دهیم و ان ها هم به پسر هاشان یاد می دهند پس فرمود مادرت به عزای تو بنشیند ای زیاد بن لبید اگر تو را از فقهاء مدینه بشمارم آیا این جماعت یهود و نصاری نیستند که در نزد ایشان است تورات و انجیل پس بی نیاز شدند از ان چنین نیست که خدا علم را بالا برود و لكن بالا می رود به واسطه حاملین علم هر اینه کم تر چیزی که می گیرد خدا عالمی را از این امّت اینست که رخنه ای در اسلام پیدا شود که هیچ چیز مانند ان را مسدود نمی کند تا روز قیامت

حَدیثِ صَد و چِهلُم

منتخب كنز العمال. در همان جزء و همان فصل و همان صفحه است که فرمود ﴿ يَسْرِي عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى لَيْلاً فیصْبح اَلنَّاسِ لَیس مِنْه ايَةً وَ لاَ حَرْفٌ فِي جَوْفِ مُسْلِمٍ اِلاّ نَسَخَتْ ﴾

یعنی برده می شود کتاب خدا در شبی پس صبح می کنند مردم در حالتی که نیست از کتاب خدا ایه ای و نه حرفی یعنی جمله ای از ایه درد دل مسلمان مگر این که نسخ شود

حَدیثِ صَد و چِهِل و یِکُم

مختصر تذکره قرطبی، باب ذكر امور تكون بين یدى الساعة ص 243 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ اَللَّهَ تَعالى لاَ يَنْزِعُ اَلْعِلْمَ بَعْدَ اَنْ اِعْطَاكُوهُ انتزاعاً وَ انما يَنزعه یقبض اَلْعُلَمَاءِ فَتَبْقَى نَاسٌ جُهَّالٌ فيستفتون فَيُفْتُونَ بِرَأيَهُمْ فَيَضِلُّونَ وَ يُضلون ﴾

یعنی به درستی که خدای تعالی نمی کنَدَ علم را بعد از ان که عطا کرده است شما را کَندَنی

ص: 232

و جز این نیست که می گیرد علم را به گرفتن علماء پس مردم در جهالت و نادانی باقی می مانند پس از آن ها استفتاء کرده می شود پس فتوی می دهند برأی خودشان و گم راه می شوند خودشان و گم راه می کنند دیگران را

حَدیثِ صَد و چِهِل و دُوُّم

مختصر تذکره . در همان باب ص 242 از ان حضرت صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَكُونَ اَلتَّسْلِيمُ عَلَى اَلْخَاصَّةِ دُونَ اَلْعَامَّةِ وَ حَتَّى تفْشُوا اَلتِّجَارَةَ وَ تعيبُ اَلْمِرْئة زَوْجُهَا عَلَى اَلتِّجَارَةِ وَ حَتَّى تقْطَعَ الارحام وَ بَنْتُوَ الظُّلْمُ وَ نُظْهِرُ شَهَادَةَ اَلزُّورِ وَ تَكْتُمُ شَهَادَةَ اَلْحَقِّ ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که سلام کردن مخصوص خواص باشد نه عوام و تا این که تجارت زیاد شود و عیب گوئی کند زن بر تجارت کردن شوهر خود و تا این که رحِم ها بریده شود و ظلم زیاد شود و گواهی به دروغ اشکارا شود و گواهی به حق کتمان کرده شود

حَدیثِ صَد چِهِل و سِوُّم

مختصر تذكره. در همان باب و همان صفحه 324 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ مِنِ اشراطِ السَّاعَةِ اَن يُقِلَّ العِلمُ وَ يَظهَرَ الجَهلُ وَ يَظْهَرَ الزِّنَا وَ تَكْثُرُ اَلنِّسَاءُ وَ تَقل اَلرِّجَالِ حَتَّى يَكونَ لخَمْسِينَ اِمرَأَةٌ القَيِّمِ الواحِد ﴾

یعنی . به درستی که از شرط های قیامت صغری اینست که عِلم کم شود و جهل زیاد شود

ص: 233

و زنا اشکار شود و زن ها زیاد شوند و مرد ها کم شوند به اندازه ای که برای هر پنجاه نفر زن یک مرد سرپرست باشد

حَدیثِ صَد و چِهِل و چَهارُم

مختصر تذکره. در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِنْ مِنِ اشْراطِ السَّاعِة یتَدافُعِ اَهْلِ اَلْمَسْجِدِ الامامة فَلاَ یجدون امامًا يُصَلِّي بِهِمْ ﴾ یعنی از شرط های قیامت صغری اینست که اهل مسجد امامت را از خود دفع کنند پس بیابند مردم امامی را که با او نماز گزارند

حَدیثِ صَد و چِهِل و پَنجُم

مختصر تذکره . در باب ما جاء ان الارض تخرج ما في جوفها من الكنوز و الاموال ص 243 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ الفُراتُ اَن يَخسَرَ عَن كَنز مَن ذَهَبَ فمَنْ حَضَرَ فَلاَ یأَخْذٍ مِنْهُ شَيْئاً وَ فى رِوَايَةٍ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ ﴾ یعنی نزدیکست که شطّ فرات خشک شود به قدری که گنجی از طلا یا به روایتی کوهی از طلا ظاهر شود پس کسی که در ان جا حاضر است نمی گیرد از ان چیزی را

دور نیست که نگرفتن آن به واسطه دست اندازی کردن اصل جور باشد که نگذارند دیگران از ان استفاده کند چنان چه از بعض از اخبار دیگر استفاده می شود

حَدیثِ صَد و چِهِل و شِشُم

مختصر تذکره . در همان باب و همان صفحه روایت کرده که فرمود ﴿یحَسْرِ اَلْفُرَاتِ عَنْ جَبَلٍ

ص: 234

مِنْ ذَهَبٍ فَيَقتُلُ النَّاسَ عَلَيْهِ فَيُقْتُلُ مِنْ كُلِّ مَاةٍ تسَعَةٌ وَ تَسعُونَ وَ يَقُولُ کل واَحِدٌ لَعَلَى اُكُونَ اَنَا اَلَّذِى انْجو وَ فِي رِوَايَةٍ لاِبنِ ماجِه فَيَقتُلُ النَّاسَ عَلَيهِ فَيَقتُلُ مِن كُلِّ عَشَرَةٍ تِسعَة ﴾

یعنی خشک می شود فرات از کوهی از طلا پس کشته می شوند مردم بر سر ان پس کشته می شود از هر صد نفر نود و نه نفر و هر یک می گویند امید است من از کسانی باشم که نجات می یابد . و در روایتی از ابن ماجه است که پس کشته می شوند مردم بر سر ان پس کشته می شود از هر ده نفری نه نفر

حَدیثِ صَد و چِهِل و هَفتُم

محتصر تذکره. در همان باب و همان صفحه نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تَقیءُ الأَرضُ أفلاذَ کَبِدِها أمثالَ الاُسطُوانِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّهِ ، فَیَجیءُ القاتِلُ فَیَقولُ :فی هذا قَتَلتُ ، ویَجیءُ القاطِعُ فَیَقولُ :فی هذا قَطَعتُ رَحِمی ، ویَجیءُ السّارِقُ فَیَقولُ :فی هذا قُطِعَت یَدی.ثُمَّ یَدَعونَهُ فَلا یَأخُذونَ مِنهُ شَیئا﴾

یعنی بیرون می اندازد زمین پاره های جگر خود را مانند ستون ها از طلا و نقره پس می اید قاتل و می گوید در راه این ها کشته می شوم و می اید قطع کننده رحم و می گوید در راه این ها رحم من قطع کرده می شود و می اید دزد و می گوید در راه این ها دستم قطع کرده می شود پس می گذارند ان را به حال خود و نمی گیرند از آن چیزی

بَیان چند احتمال در شرج و توجیه این خبر داده شده اوّل ان که در فرمایش حضرت

ص: 235

است که از علائم قیامت زیاد شدن مالست به اندازه ای که کسی ان را قبول نکند مثل انست که این نحوه باشد . این احتمال به نظر نگارنده این کتاب بسیار بعید است زیرا که از ظاهر خبر نبوی مستفاد چنین می شود این معنی در زمان ظهور صورت می گیرد و در ان وقت همه مردم ثروتمند می شوند و در اثر بی نیازی قبول نمی کنند دُوّم ان که شاید کوهی که از این فیض عظیم حاصل می شود از اموال مشرکین است که به دست مسلمانان می افتد . می گویم این نیز خلاف ظاهر متن حَدیثِ است سوّم ان که تصرف نکردن در ان شاید به علت نهی پیغمبر صلى الله عليه و اله و سلم است به علّت نزدیک بودن امر و ظهور اشراط ساعت . می گویم این احتمال نیز سخیف و بارد است به جهاتی چهارُم احتمال داده شده که شاید تصرف نکردن در ان به جهت خوف تدافع و تقاتل باشد. و این اصح احتمالاتی است که داده شده و از متن حَدیثِ کاملاً ظهور دارد

حَدیثِ صَد و چِهِل و هَشتُم

منتخب كنز العمال . فصل سوم در اشراط قیامت صغری حاشیه جزو ششم مسند احمد بن حنیل ص 16 روایت کرده که فرمود ﴿ اذا اُكْثَرُ خُطَبَاءَ اَلْمَنَابِرِ وَ رُكْنُ عُلَمَاءِ كَمْ إِلَى وَ لاَتكُمْ فَاحَلُّوا لَهُمُ الْحَرَامَ وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمُ الْحَلالَ فَافْوِهُمْ بِمَا يَشْتَهُونَ وَ تَعْلَمُ عَلَماًئكُمْ لِيُحِلُّوا به دنانيركم ودراهمكم، واتخذتم اَلْقُرْآنُ تِجَارَةٌ ﴾ (اَلْحَدِيثَ)

یعنی زمانی که خطباء منابر زیاد شدند و میل کردند علماء شما به سوی حکام شما

ص: 236

پس حلال می کنند برای ایشان حرام را و حرام می کنند بر ایشان حرام را و فتوی می دهند به ان چه می خواهند و علم یاد گیرند علماء شما تا به ان حلال کنند پول های طلا و نقره های شما را و به قران تجارت کردید (تا اخر حَدیثِ)

حَدیثِ صَد و چِهِل و نُهُم

منتخب کنز العمال. در همان جزء و همان فصل و همان صفحه روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَجعلَ كِتَابَ اَللَّهِ عَاراً وَ يَكُونُ الاسْلاَمُ غَرِيباً حَتَّى تُبْدُوُا اَلشَّحْنَاءَ بَيْنَ اَلنَّاسِ وَ حَتَّى يَقْتَضِى الْعِلْمُ وَ يَهْرَمَ اَلزَّمَانُ وَ يَنْقُصُ عُمُرُ اَلْبَشَرِ وَ ینْقْصِ اَلسِّنُونَ وَ الثَّمَرَاتِ وَ يُؤْتَمَنُ الْتِهماءَ وَ يُتَّهَمُ الاِمْناءَ وَ یصِدْقِ اَلْكَاذبِ وَ یكذبِ اَلصَّادِقِ وَ یكْثْرِ اَلهَرْجُ وَ هُوَ اَلْقَتْلُ وَ حَتَّى تَبنَى اَلْغُرَفُ فَتَطاوَلُ و حَتَّى تَحْزَنَ ذَوَاتِ اَلْأَوْلاَدِ وَ تَفْرَحُ الْعَوَاقِرُ و يُظْهِرُ الْبَغْيَ و الْحَسَدُ و الشَّيْخُ وَ يُهلِكُ النَّاسُ وَ یكثرَ اَلْكَذِبُ وَ يَقِلُّ الصِّدقُ وَ حَتَّى تَخْتَلِفَ اَلْأُمُورُ بَيْنَ النَّاسِ وَ يَتَّبِعُ اَلْهَوَى وَ يُقْضَى بِالظَّنِّ وَ یكْثرِ المَطَرُ وَ يقل اَلثَّمَرُ وَ یعْضُ الْعِلْمِ غَيْظٌا و يُفِيضُ الْجَهْلُ فَيْضاً وَ يَكونُ اَلْوَلَدُ غَيْظاً وَ اَلشِّتَاءُ قِیظاً وَ حَتَّى يَجْهَرَ بالفحشا وَ تَزْوَى اَلْأَرْضُ زِیًاً وَ تَقُومُ اَلْخُطَبَاءُ بِالكذب فیجَعلُونَ حَقى لشرار امتى مِنْ صَدَّقِهمْ بِذَلِكَ وَ رَضَى بِهِ لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ اَلْجَنَّةِ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که قران ننگ قرار داده شود و اسلام غریب شود تا این که ظاهر شود کینه ورزیدن در میان مردم و تا این که گرفته شود

ص: 237

علم و پیر شود زمان و کم شود عمر بشر و كم شود سال ها و ميوه ها و اشخاص متّهم امین شوند و اشخاص امین تهمت زده شوند و تصدیق شود دروغ گو تکذیب شود راست گو و زیاد شود کشتن به نا حق و ساخته شود بالا خانه ها و فخر کرده شود به ان ها و تا وقتی که اندوه گین شوند صاحبان اولاد و خوشی و فرح ناک شوند کسانی که اولاد ندارند و اشکار شود گم راهی و حسد بردن به یک دیگر و بخل کردن و هلاك شوند مردم و بسیار شود دروغ گفتن و کم شود راست گفتن و تا این که مختلف شود در میان مردم کار ها و پیروی کرده شود هوا ها و خواهش ها و حکم کرده شود به مظنّه و گمان و باران بسیار بارد و ميوه کم شود و علم گرفته شود گرفته شدنی و جهل زیاد شود زیاد شدنی و فرزند به پدر و مادر خشم ناك شود و فصل زمستان مانند فصل بهار شود و فاحشه ها اشکار شود و جمع کرده شود زمین جمع شدنى وخطيبه ها واهل منابر به دروغ گفتن قیام کنند و حق مرا برای بد ترین امّت من قرار دهند پس کسی که تصدیق کند ایشان را به این کار و خشنود باشد بر ان بوی بهشت را نخواهد استشمام کند بیان ننگ دانستن قران به واسطه بی اعتنا شدن و باور نداشتن واستخفاف کردن به ان و عمل نکردن به احکام آن و سنگین امدن خواندن

است بر گوش ها و غریب شدن اسلام به واسطه غریب شدن مسلمانان و ذلت و خواری ان ها است در اثر غلبه جور و فساد و زیاد شدن کفر و زندقه و الحاد و کم شدن و گرفته

ص: 238

شدن علم به واسطه گرفته شدن حاملین علم یعنی علماء حقیقی است و پیر شدن زمان کنایه از کثرت فشار و طغیان اهل زمان و بی برکتی آن است چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و کم شدن عمر بشر در اثر فشار روزگار و تشتت افکار و ظلم و جور و قطع رحم و کار های نا شایسته است که موجب کوتاهی عمر می شود و کم شدن سال ها عبارت از بی برکتی اوقات سال است چنان چه از طریق خاصّه و عامه روایت شده از پیغمبر اکرم و امیر المؤمنين على عالى صلى الله عليها و على الهما که فرموده اند سالى به قدر يك ماه و ماهي به قدر یک هفته و هفته ای به قدر یک روز و روزی به قدر يک ساعت و ان ساعت قیمت و بهائی برای آن نباشد و جمع شدن زمین کنایه است از ارتباط و اختلاط اهل زمین با یک دیگر به وسیله وسائل مخترعه زمینی و دریائی و هوائی که شهر های جهان و ممالک آن را به هم نزدیک کرده چنان چه مشاهد و محسوس است اجمالا این علامات تا به حال تمامًا واقع شده است خداوند متعال فرج حضرت بقیّه ذو الجلال را برساند و دید های رمد دیده علاقه مندان را به نور جمال بی مثالش روشن گرداند

لِلمؤلف العاصِی

شکست شیشه قلبم در انتظار وصال *** بیا بیا که فراقت ز دل گرفته مجال

بیاد روی توام بالعشي و الاشراق *** به ذكر وصل توام في الغدوّ و الأصال

بهشت روی تو طوبي لهم و حسن ماب *** شکنج موی تو دل را سلاسل و اغلال

ص: 239

بتاب طرّه مشكين گرفتی از دل تاب *** به دام خویش هزاران فکندی از خط و خال

سیاهی شب هجرت ز دیده برده فروغ *** بیا و پرده بر افکن ز افتاب جمال

ز ظلم و جور رقیبان جهان شده لب ریز *** به عدل و داد بیا كوكبش رهان ز وبال

شده است رونق بی عفّتی فریضه دهر *** به طبع جانوری شد زمانه مالامال

نه غیرت و نه عطوفت نه رحم و رأفت و دین *** گرفته زین همه کفر و جفا و جور مجال

حیات بخش جهانى و قطب كون و مكان *** شود فدای تو حیران شها تعال تعال

حَدیثِ صَد و پَنجاهُم

مجمع الزوائد، جزء هفتم باب ما يكون من الفتن ص 310 از رسول خدا صلى الله علیه و اله به سند خود روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي رمضَانَ صَوْتٌ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فِي أَوَّلِهِ أَوْ فِي وَسَطِهِ او فى اخِرهِ قَالَ لَابَلَّ فِي النِّصفِ مِن رَمَضانَ اذا كانَت لَيلةُ النِّصفُ لَيلَةَ الْجُمُعَهِ ، یَکُونُ صَوْتٌ مِنَ السَّمَاءِ ، یَصْعَقُ لَهُ سَبْعُونَ اَلْفا وَ یَصُمُّ سَبْعُونَ اَلْفا قالوا یا رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلسَّالِمُ مِنِ اِمْتک قَالَ مَنْ لَزِمَ بَيْتهُ وَ تعُوذُ بالسجود و جهر بِالتَّكَبُّیرِ اَللَّهُ ثُمَّ یتبَعْه صَوْتٍ اُخْرٍ فَالصَّوْتُ اَلاَوْلُ صَوْتُ جَبْرئیلْ وَ اَلثَّانَى صُوت الشَيْطَانٍ فَالصَّوْتُ فِي رَمَضَانَ وَ اَلْمُعَمعةُ فِى شَوَّالٍ وَ یمز اَلقَبَائِلِ فِي ذَى القعدة وَ یغَارٍ عَلَى الْحَاجِّ في ذى الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمِ وَ مَا اَلْمُحَرَّمُ اولُهُ بَلاَءً عَلَى امَّتِى وَ اَخْرَهُ فَرَج لاَ مَتَى اَلرَّاحِلَةُ بقبتها يَنْجُو عَلَيْهَا اَلْمُؤْمِنُ خیر له مِن دسكرةِ تغل مِأَة اَلْف ﴾

یعنی می باشد در ماه رمضان اوازی عرض کردند یا رسول الله در اوّل آن یا

ص: 240

یا وسط ان یا اخر ان فرمود نه بلکه در نیمه ان ماه زمانی که شب نیمه شب جمعه باشد صدائی از اسمان بلند می شود که هفتاد هزار نفر از هیبت و سختی آن بهوش می شوند و هفتاد هزار نفر کَر می شوند عرض کردند یا رسول الله پس کی سالم می ماند از امّت تو فرمود کسی که ملازم خانه اش باشد و پناه ببرد به خدا به سجده کردن و صدای خود را به تکبیر بلند کند برای خدا پس صدای اوّل صدای جبرئیل است و دوّم صدای شیطان است پس صدا در ماه رمضان بلند شود و در ماه شوال صدای اسلحه و گیر و دار سخت است و در ماه ذی قعده قبیله ها از یک دیگر تمیز داده شود و در ماه ذی حجه حاجیان غارت زده شوند و در ماه محرم چه محرّمی در اوّل آن بلا بر امّت من روی دهد و در اخر ان فرج است برای امّت من در ان وقت مرکب سواری پالان کرده که مؤمن بر ان سوار شود و نجات یابد بهتر است از برای او از قصری که صد هزار دینار طلا قیمت آن باشد

حَدیثِ صَد و پَنجاه و یِکُم

منتخب کنز العمال . فصل سوّم. موضوع در جزو ششم مسند احمد بن حنبل در حاشیه ص 22 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اَنْ اَوْلَ ما تَفْقِدُونَ مِنْ دِينِكُمُ اَلاَمَانَةَ وَ اَخْرُ مَا يَبْقَى اَلصَّلَوةُ وَ سَيُصْلَى قَوْمٌ لاَ دِينَ لَهُمْ وَ اَنَّ هَذَا اَلْقِرَانَ اَلَّذِي بَيْنَ اَظْهُرِ كَمْ یوشک ان یرَفْعٍ قَالُوا وَ كَيْفَ يَرْفَعُ و قد اثبته اَللَّهُ فِي قُلُوبِنَا وَ اثبتاه فِي مَصَاحِفِنَا قالَّ یسرى عَلَيْهِ فِى لَيْلَةٍ فَيَذْهب

ص: 241

مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَ ِيَذْهَبُ مَا فِى مَصَاحِفِكُمْ تم قُرْءُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ لئن شئنا لَنَذْهَبَنَّ يالذِى أَوْحَيْنَا اَلْيَك ﴾ (الایة)

یَعنی به درستی که اول چیزی که گُم می شود از دین شما امانت است و اخر چیزی که باقی می ماند نماز است و زود باشد نماز بگذارند گروهی که دینی برای ایشان نیست و به درستی که این قران که در میانه شما است نزدیک است که بالا رود عرض کردند چگونه بالا می رود و حال ان که ثابت نموده است ان را خدا در دل های ما و ثبت کردیم ان را در مصحف های خود فرمود در یک شب بالا برده می شود پس ان چه در دل های شما ثبت است می رود و می رود ان چه در مصحف های شما است پس عبدالله بن مسعود که راوی حَدیثِ است این ایه را قرائت کرد که معنای آن اینست که اگر بخواهیم هر اینه می بریم البته ان چه را که وحی فرستادیم به سوی تو (تا اخر ایه)

حَدیثِ صَد و پَنجاه و دُوُّم

منتخب كنز العمال، همان فصل در همان جزو ص 22 نيز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ مِنِ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ اذَا رَاِیتَمِ اَلنَّاسَ اِضَاعُوا اَلصَّلَوةَ وَ أَضَاعُوا الْأَمَانَةَ وَ اسْتَحَلُّوا الْكَذِبَ، وَ أَكَلُوا الرِّبَا، وَ أَخَذُوا الرِّشَا، وَ شَيَّدُوا الْبُنْباء وَاتبعوا اَلْهَوَى وَ بَاعُوا اَلدِّينَ بِالدُّنْيَا وَ اتَّخَذُوا اَلْقِرَانَ مزامیِرَ وَ اتَّخَذُوا الْقِرَانَ مرَامِیرَ وَ اتَّخَذُوا جُلُودَ السبَاعِ صِفَافاً وَ الْمَسَاجِدَ طَرِقاً وَ الْحَرِير

ص: 242

لِبَاساً وَ كَثَّرَ اَلْجورُ وَ فْشاً اَلزِّنَا وَ تَهَاوَنوا بِالطَّلاَقِ وَ اَئتمنِّ اَلْخَائِنِ وَ خونَ الامين وَ صَارَ اَلْمُطَرْقَیظا وَ الْوَلَدُ غَيْظاً وَ امْرَاءَ فَجَرَةٍ وَ وُزَرَاءُ كَذِبَةٌ وَ امناءُ خَوْنُة وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَةٌ وَ قَلَّتِ الْعُلَمَاءُ وَ كَثُرَتِ القُرَّاءُ وَ قَلَّتِ الفُقَهاءُ وَ حِلْيَةُ الْمَصاحِفِ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طُوِّلَتِ اَلْمَنَابِرَ وَ فَسَدَت اَلْقُلُوبِ وَ اَتخُذُوا الْقَيْنَاتِ وَ اسْتُحِلَّتِ الْمَعازِفُ وَ شُرِبَتِ الْخُمُورُ وَ عُطلَتِ الْحُدُودُ وَ نُقِصَتِ اَلشُّهُورُ وَ نُقِضَتِ الْمَوَاثِيقُ وَ شَارَكْتُ اَلْمُرئة زوجِهَا فی اَلتِّجَارَةَ وَ رَكِبَ النِّسَاءُ الْبَرَازِينُ وَ تَشَبَّهَتِ اَلنِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اَلرِّجَالُ بالنساء وَ اَلرِّجَالِ بِالْنساءِ وَ يُحْلَفُ بِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَشْهَدُ اَلرَّجُلُ مِنْ غیرَانَ يُسْتَشْهَدُ وَ كانَتِ الزَّكْوَةُ مَغْرَماً وَ الامَانَةُ مَغْنَماً وَ اِطَّاعَ اَلرَّجُلُ اِمْرَائَهِ وَ عِقَ امّهُ وَ اِقْصِيَ ابَاةٍ وَ صَارَتِ الامارَاتُ مَوَارِيثَ وَ سبّ اخر هَذِهِ الأَمّة اَوْلُها و اَكْرَم لرَّجُلَ اتقَاءَ شِرَةً وَ كَثُرَتِ اَلشَّرْطُ وَ صَعِدَتِ اَلْجَهال الْمَنَابِرُ و لَبِسَ الرِّجَالُ التِّيجَانَ وَ ضَیقتِ اَلطُّرُقَاتُ وَ شَیّدَ الْبِناءُ وَ اسْتَغْنَى باَلرِّجالُ وَ اَلنَّساءِ بِالنَّساءِ وَ كَثُرَتْ خُطَبَاءُ مَنَابِرِكُمْ وَ رُكْنُ عُلَمَاءِ كَمْ الى وَ لاَ تَكُم فَاحَلُّوا لَهُمُ اَلْحَرَامَ وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمُ الْحَلالَ وَ افْتُوهُمْ بِمَا يَشْتَهُونَ وَ تَعَلِّمُ عُلَمَاءَكُمُ اَلْعِلْمَ لِيَجْلِبُوا بِهِ دَنَانیز كم وَ دَرَّ اَهَمَّكُمْ وَ اتخذتم اَلْقِرَانُ تِجَارَةً وَ ضَیعتُمْ حَقَّ اللَّهِ وَ صارَتْ أَمْوالُكُمْ عِنْدَ شِرَارِكُمْ وَ قَطَعْتُمْ أَرْحَامَكُمْ وَ شَرِبَتِ اَلْخمور فى نَادِيكُمْ وَ لعبتمُ بِالمسیر وَ ضَرَبْتُمْ بِا لْكِبَرِ وَ الْمَعْزفَةِ وَ الْمَزامِيرِ وَ مُنِعْتُمْ مُحَاوَ يَجكُمُ زَكَوتَكُمْ وَ رَايتُمُوهَا

ص: 243

مَغْرَماً وَ قُتِلَ البرئُ لِبغيْظِ الْعَامَّةِ بِقَتْلِهِ وَ اخْتَلَفَتِ اهَوَاءُكُمْ وَ صَارَ اَلْعَطَا فِى الْعَبيدِ وَ السِّقَاطِ وَ طُفِّفَ اَلْمُكَائیلَ وَ اَلْمَوَازِينَ وَ وَلتْ اُمُورُكُمُ اَلسُّفَهَاءَ ﴾

یَعنی از علامات نزدیک قیامت صغری وقتی که دیدید مردمان ضایع کردند نماز را و ضایع کردند امانت را و حلال کردند گناهان بزرگ را و خوردند ربا را و گرفتند رشوه را و محکم ساختند بنا را و پیروی کردند هوا را و دین را به دنیا فروختند و قران را در ساز و نواز ها گرفتند و گرفتند برای لباس خود پوست های دباغی شده نازک درندگان را و مسجد ها را راه رفت و امد کردند و لباس حریر و ابریشمی پوشیدند یعنی مرد ها و جور و ستم بسیار شد و زنا در میان شان اشکار شد و طلاق گفتن زنان بر ایشان اسان شد و امین خیانت کار و خیانت کار امین شمرده شد و در فصل باریدن باران یعنی در زمستان هوا گرم شد و فرزند در حق پدر و مادر خشمگین شد و فرمان فرمایان فاجر و بد کار شدند و وزراء دروغ گو شدند و امناء دولت خیانت کار شدند و رؤسا ستم کار شدند و علماء حقيقی كم شدند و قرّاء و خوانندگان زیاد شدند و فقهاء دینی کم شدند و قرآن و کتاب ها زیور و زینت

کرده شد و مسجد ها زینت کرده شد و منبر های بلند ساخته شد و دل ها فاسد شد و زن های رقاصه و خواننده و نوازنده به هنر پیشگی گرفته شد و اقسام نواختن و زدن ساز های مختلف حلال دانسته شد و مسکرات اشامیده شد و حدود معطل و متروک

ص: 244

ماند و ماه ها كم و ناقص شد و پیمان ها شکسته شد و زن ها با شوهر های خود در تجارت شریک شدند و زن ها بر مركوبات بزرگ سوار شدند و شبیه شدند زن ها به مرد ها و مرد ها به زن ها و به غیر خدا سوگند یاد کردند و مرد نطلبیده شهادت دهد و زکوة دادن را ضرر خود دانستند و امانت ها که به ایشان سپرده شود غنیمت برای خود دانند و مرد اطاعت کند زن خود را و جفا کند به مادر خود و دور کند پدر خود را و حکومت و امارت ها میراثی شود و دشنام دهند پیشینان این امّت پیشینان خود را و مرد را اکرام کنند برای محفوظ ماندن از بد زبانی او و سرهنگان و لشکریان زیاد شوند و نادان ها بر منبر بالا روند و مرد ها کلاه های افسری و یا فلزی یا نشان دار بر سر نهند و راه ها تنگ شود (یا از کثرت جمعیت و وسائل نقلیّه یا گرفتن آن ها برای کسب و تجارت) و بنا ها را محکم بسازند و مرد ها به مرد ها بی نیاز شوند برای فجور و زنان به زنان و سخنران ها و خطیبه های منبری زیاد شوند و علماء رکون و میل شان به حکام و اولیاء امور شود پس حرام را برای خاطر ایشان حلال و حلال را بر ایشان حرام کنند و فتوی دهند به ان چه ان ها می خواهند و علم را یاد گیرند برای این که به ان جلب دینار و درهم کنند از شما و به قران تجارت کنند و ضایع کنید حق خدا را و مال ها در پیش اشرار جمع شود و قطع کنند رَحِم ها را و در مجالس مسکرات اشامیده شود و قمار بازی کنید و ساز ها و نواز های بزرگ و کوچک را بنوازید و محتاجان خود را از دادن زکوت های خود منع کنید و ندادن زکوة را برای خود منفعت بدانید و

ص: 245

دادن ان را ضرر خود پندارید و بی گناه کشته شود برای این که عامّه مردم ان را به غیظ و خشم در اورند و هوا های شما مختلف شود و عطا و بخشش را در بندگان و مردمان پست قرار دهند و در کیل ها و وزن ها در خرید و فروش زیاد بگیرند و کم بدهند و ولایت و حکومت در امور شما با مردمان نادان و سفیه شود

حدیث صَد و پَنجاه و سِوُّم

فرة العيون و مفرح القلوب . تاليف امام ابی لیث سمرقندی طبع شده در اخر کتاب مختصر تذکره قرطبی در باب عاشر در نهی از مزامیر و اغانی ص 306 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ بُعِثْتُ بابطال اَلْمَزَامِيرَ وَ ان اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يُنْظَرُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ الى اصحاب الْمَزامِير ﴾ یعنی بر انگیخته شدم برای باطل کردن انواع ساز و نواز ها و به درستی که خدای عز و جل نظر نمی کند در شب قدر به سوی صاحب ساز ها و نواز ها

حَدیثِ صد و پَنجاه و چَهارُم

مسند احمد بن حنبل، جزو ششم در حَدیثِ عوف بن مالك ص 25 از عوف روایت کرده که امدم به نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله سلام کردم بر او پس فرمود ای عوف عرض کردم اری فرمود داخل شو گفتم همه من یا بعض من فرمود بلكه همه تو فرمود ای عوف به شمار شش چیز را پیش از قیامت صغری ﴿ اُعْدُدْ بِا غَوْفٍ ستابِّينَ یدَى اَلسَّاعِدِ اوْ لهن موتى قَالَ فاستبكيت حَتَّى جَعَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (وَ الْه) وَ سَلَّمَ یسكْتني قَالَ قُلْتُ

ص: 246

احدى وَ اَلثَّانِيَه فَتْحَ بَيْتَ الْمَقْدِسِ قُلْتُ اِثْنَيْنِ وَ اَلثَّالِثَةُ مُوتانُ يَكُونُ فى اُمَّتِي یاخْذِهِمْ مِثلَ قِعاصِ اَلْغَنَمِ قَالَ ثَلَاثاً وَ اَلرَّابِعَةُ فتنةً تَكُونُ فِي اِمتِى وَ عِظَمِهَا قُلَّ اِرْبَعاً وَ اَلْخَامِسَةُ یفیض الْمالِ فِيكُمْ حَتَّى انَّ الرَّجُلَ لْمُعْطَى اَلْمَاةَ وَ اَنَا فیسَتخِطَهَا قل خَمْساً وَ اَلسَّادسة هُدْنَةٍ تَكُونُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ بنی الاصفر فَيَسیرَوْنَ اِلْيَكُمْ عَلَى ثَمانِينَ غَايَةً قُلْتُ وَ مَا الْغایة قَالَ اَلرایتَةُ تَحْتَ كُلِّ زایة اِثني عَشَرَ اَلفَاً فسطَاطُ اَلْمُسْلِمِينَ يَوْمئذ فِي ارض يُقَالُ لَهِما اَلْغُوطَةُ فِي مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا دِمَشْق ﴾

یَعنی اول مردگان گفت پس گریه کردم تا این که رسول خدا صلی الله علیه (و اله) و سلم مرا ساکت می کرد گفت گفتم یکی و دوُم فتح بيت المقدس گفتم دو تا و سوّم دو مرگست در امت من که می گیرد ایشان را مانند مرگی که در گوسفندان می افتد و فورا می میرند گفت گفتم سه تا و چهارم فتنه بزرگی در امت من رخ دهد بگو چهار و پنجم زیاد شدن مال در میان شما تا این که مرد عطا کرده می شود صد دینار کم به نظر او اید و به غضب در اورد او را یا این که به غضب در اید که چرا به او عطا شده بگو پنج و ششم صلح و سازشی است که میان شما و بنی الاصفر یعنی رومی ها و مغربی ها واقع می شود پس سیر می دهند به سوی شما هشاد غایت گفتم غایت چیست فرمود رایت یعنی پرچم که در زیر هر پرچمی دوازده هزار مرد باشد در ان وقت خیمه مسلمانان در زمینی است که ان را غوطه گویند در شهری که ان را دمشق گویند

حَدیثِ صَد و پَنجاه و پَنجُم

ارشاد مفید . مطبوع. سال 1325 قمرى به خط عبد الرحیم افشار ص 338 به سند خود از

ص: 247

حضرت رسول صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی یَخْرُجَ اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی وَ لاَ یَخْرُجُ اَلْمَهْدِیُّ حَتَّی یَخْرُجَ سِتُّونَ کَذَّاباً کُلُّهُمْ یَقُولُ أَنَا نَبِیٌّ﴾

یَعنی بر پا نشود قیامت کبری تا ان که بیرون اید مهدی از فرزندان من و بیرون نیاید مهدی تا این که بیرون اید شصت نفر، دُرُوغ گو که همه ان ها هر کدام بگوید من پیغمبرم

حَدیثِ صَد و پَنجاه و شِشُم

غیبت نعمانی معاصر شیخ کلینی صاحب کافی . طبع طهران در سال 1317 قمری ص 131 به سند خود که فرمود به امير المؤمنين عليه السّلام ﴿أَلا أُبَشِّرُکَ اَلا اُخْبِرُکَ؟ قالَ: بَلی یا رَسُولَ اللَّه. فَقالَ: کانَ جَبْرَئیلُ عِنْدی آنِفاً وَ أُخْبَرَنی أَنَّ الْقائِمَ الَّذی یَخْرُجُ فی آخِرِالزَّمانِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً مِنْ ذُرّیَّتِکَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ عَلَى یا رِسُول الله مَا اصابنَا خَيْرٌ قَطُّ مِنَ اَللَّهِ الا على یدِيک ثُمَّ اِلْتَفَتَ رَسُولُ اَللَّهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ اِبْی طَالِبٍ فَقَالَیا جَعْفَرٍ ، أَلَا أُبَشِّرُكَ ، قَالَ : بلی یا رَسُولَ اللَّهِ ، فَقَالَ : كَانَ جَبْرَئِيلَ عِنْدِي آنِفاً ، فَأَخْبَرَنِي أَنَّ الَّذِي يَدْفَعُهَا إِلَى الْقَائِمِ هُوَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ ، أَتَدْرِي مَنْ هُوَ ؟ قَالَ : لَا قَالَ : ذالك الَّذِي وَجَّهَهُ كالدينار ، وَ أَسْنَانِهِ کالمنشار ، وَ سَيْفَهُ كحريق النَّارِ يُدْخِلُ الْجَبَلِ ذَلِيلًا ، وَ يَخْرُجُ مِنْهُ عزیزا ، يكتنفه جبرئیل وَ میکائیلثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْعَبَّاس فَقَالَ: يَا عَمَّ النَّبِيّ ألاَ اُخْبِرُكَ بِمَا أخْبَرَني جَبْرَئِيلُ؟ فَقَالَ: بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: قَالَ لِي: وَيْلٌ لِذُرَّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاس، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ أفَلاَ أجْتَنِبُ النّسَاءَ؟ قَالَ لَهُ: قَدْ فَرَغَ اللهُ مِمَّا هُوَ كَائِنٌ ﴾

ص: 248

یعنی ایا مژده ندهم تو را ایا خبرند هم تو را پس عرض کرد چرا یا رسول الله پس فرمود جبرئیل نزد من بود در همین نزدیکی و خبر داد مرا که قائمی که بیرون می اید در اخر زمان و زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که پر از ظلم و جور شده باشد از ذریّه تست از اولاد حسین پس عرض کرد علی علیه السّلام یا رسول الله هرگز چیزی به ما نمی رسد از جانب خدا مگر بر دست های تو پس توجه فرمود رسول خدا به سوی جعفر بن ابی طالب پس فرمود ای جعفر ایا مژده ندهم تو را ایا خبر ندهم تو را عرض کرد چرا یا رسول الله پس فرمود جبرئیل نزد من بود در همین نزدیکی پس خبر داد مرا که ان کسی که ملت را وا گذار می کند به قائم از ذریّه تو است ایا می دانی کیست او عرض کرد نه فرمود ان کسی است که روی او مانند دینار یعنی طلای احمر است یا مانند ماه شب چهارده و دندان های او مانند اَرِّه و شمشیر او مانند اتش سوزنده است که داخل می شود در میان گروهی در حالتی که ذلیل است و بیرون می اید از ایشان در حالتی که عزیز است دو طرف او را جبرئیل و میکائیل می گیرند پس توجه فرمود به سوی عبّاس پس فرموده ای عموی پیغمبر ایا خبر ندهم تو را به ان چه خبر داد مرا به ان جبرئیل پس عرض کرد چرا یا رسول الله گفت حضرت صلّی الله علیه و اله گفت برای من وای بر ذریّه تو از فرزندان عبّاس پس عرض کرد یا رسول الله ایا دوری نکنم از زن ها پس فرمود برای او قضای خدا جاری شده بر ان چه واقع خواهد شد

حَدیثِ صَد و پَنجاه و هَفتُم

ص: 249

غیبت نعمانی ص132 در باب علامات ظهور به سند خود نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یا عَبّاسُ ، وَیلٌ لِذُرِّیَّتی مِن وُلدِکَ ، ووَیلٌ لِوُلدِکَ مِن وُلدی ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أفَلا أجتَنِبُ النِّساءَ ، أو قالَ : أفَلا أجُبُّ نَفسی؟ قالَ : إنَّ عِلمَ اللّهِ عز و جل قَد مَضی ، وَالاُمورُ بِیَدِهِ ، وإنَّ الأَمرَ سَیَکونُ فی وُلدی﴾

یَعنی ای عبّاس وای برای فرزندان من از فرزندان تو و وای برای فرزندان تو از فرزندان من پس عرض کرد یا رسول الله آیا پس دوری نکنم از زن ها یا ان که گفت ایا بَزم حضیه خود را فرمود به درستی که به علم خدا گذشته و کار ها به دست او است و به درستی که زود باشد که در فرزندان من باشد

حَدیثِ صَد و پَنجاه و هَشتُم

ارشاد دیلمی طبع نجف سال 1344 هجری قمری در باب اشراط ساعة ص 81 ﴿خَطَبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : فَقَالَ أَصْدَقُ اَلْحَدِیثِ کِتَابُ اَللَّهِ وَ أَفْضَلُ اَلْهَدْیِ هَدْیُ اَللَّهِ وَ شَرُّ اَلْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَ کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلاَلَهٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَتَی اَلسَّاعَهُ فَقَالَ مَا اَلْمَسْئُولُ بِأَعْلَمَ بِهَا مِنَ اَلسَّائِلِ لاٰ تَأْتِیکُمْ إِلاّٰ بَغْتَهً فَقَالَ فَأَعْلِمْنَا أَشْرَاطَهَا فَقَالَ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی یُقْبَضَ اَلْعِلْمُ وَ تَکْثُرَ اَلزَّلاَزِلُ وَ تَکْثُرَ اَلْفِتَنُ وَ یَظْهَرَ اَلْهَرْجُ وَ اَلْمَرْجُ وَ تَکْثُرَ فِیکُمُ اَلْأَهْوَاءُ وَ یُخَرَّبَ اَلْعَامِرُ وَ یُعْمَرَ اَلْخَرَابُ وَ یَکُونَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ اَلْعَرَبِ وَ تَطْلُعَ اَلشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ تَخْرُجَ اَلدَّابَّهُ وَ یَظْهَرَ اَلدَّجَّالُ وَ یَنْتَشِرَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ یَنْزِلَ

ص: 250

عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ فَهُنَاکَ تَأْتِی رِیحٌ مِنَ جِهَهِ اَلْیَمَنِ أَلْیَنُ مِنَ اَلْحَرِیرِ فَلاَ تَدَعُ أَحَداً فِیهِ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ مِنَ اَلْإِیمَانِ إِلاَّ قَبَضَتْهُ وَ أَنَّهُ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ عَلَی اَلْأَشْرَارِ ثُمَّ تَأْتِی نَارٌ مِنْ قِبَلِ عَدَنٍ تَسُوقُ سَائِرَ مَنْ عَلَی اَلْأَرْضِ تَحْشُرُهُمْ فَقَالُوا فَمَتَی یَکُونُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ إِذَا دَاهَنَ قُرَّاؤُکُمْ أُمَرَاءَکُمْ وَ عَظَّمْتُمْ أَغْنِیَاءَکُمْ وَ أَهَنْتُمْ فُقَرَاءَکُمْ وَ ظَهَرَ فِیکُمُ اَلْغِنَاءُ وَ فَشَا اَلزِّنَاءُ وَ عَلاَ اَلْبِنَاءُ وَ تَغَنَّیْتُمْ بِالْقُرْآنِ وَ ظَهَرَ أَهْلُ اَلْبَاطِلِ عَلَی أَهْلِ اَلْحَقِّ وَ قَلَّ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیُ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أُضِیعَتِ اَلصَّلَوَاتُ وَ اُتُّبِعَتِ اَلشَّهَوَاتُ وَ مِیلَ مَعَ اَلْهَوَی وَ قُدِّمَ أُمَرَاءُ اَلْجَوْرِ فَکَانُوا خَوَنَهً وَ اَلْوُزَرَاءُ فَسَقَهً وَ ظَهَرَ اَلْحِرْصُ فِی اَلْقُرَّاءِ وَ اَلنِّفَاقُ فِی اَلْعُلَمَاءِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَنْزِلُ بِهِمُ اَلْبَلاَءُ مَعَ أَنَّهُ مَا تَقَدَّسَتْ أُمَّهٌ لاَ یُنْتَصَرُ لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیِّهَا تُزَخْرَفُ اَلْمَسَاجِدُ وَ تُذَهَّبُ بِالْمَصَاحِفِ وَ تُعْلَی اَلْمَنَابِرُ وَ تَکْثُرُ اَلصُّفُوفُ وَ تَرْتَفِعُ اَلضَّجَّاتُ فِی اَلْمَسَاجِدِ وَ تَجْتَمِعُ اَلْأَجْسَادُ وَ اَلْأَلْسُنُ مُخْتَلِفَهٌ وَ دِیْنُ أَحَدِهِمْ لُعْقَهٌ عَلَی لِسَانِهِ إِنْ أُعْطِیَ شَکَرَ وَ إِنْ مُنِعَ کَفَرَ لاَ یَرْحَمُونَ صَغِیراً وَ لاَ یُوَقِّرُونَ کَبِیراً یَسْتَأْثِرُونَ أَنْفُسَهُمْ تُوطَأُ حَرِیمُهُمْ وَ یَجُورُونَ فِی حُکْمِهِمْ یَحْکُمُ عَلَیْهِمُ اَلْعَبِیدُ وَ تَمْلِکُهُمُ اَلصِّبْیَانُ وَ تُدَبِّرُ أُمُورَهُمُ اَلنِّسَاءُ تَتَحَلَّی اَلذُّکُورُ بِالذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ وَ یَلْبَسُونَ اَلْحَرِیرَ وَ اَلدِّیبَاجَ وَ یَسْبُونَ اَلْجَوَارِیَ وَ یَقْطَعُونَ اَلْأَرْحَامَ وَ یُخِیفُونَ اَلسَّبِیلَ وَ یَنْصِبُونَ اَلْعَشَّارِینَ وَ یُجَاهِدُونَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ یُسَالِمُونَ اَلْکَافِرِینَ فَهُنَاکَ یَکْثُرُ اَلْمَطَرُ وَ یَقِلُّ اَلنَّبَاتُ وَ تَکْثُرُ اَلْهَزَّاتُ وَ یَقِلُّ اَلْعُلَمَاءُ وَ یَکْثُرُ اَلْأُمَرَاءُ وَ یَقِلُّ اَلْأُمَنَاءُ فَعِنْدَ ذَلِکَ

ص: 251

یَنْحَسِرُ اَلْفُرَاتُ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ فَیَقْتَتِلُ اَلنَّاسُ عَلَیْهِ فَیُقْتَلُ مِنَ اَلْمِائَهِ تِسْعَهٌ وَ تِسْعُونَ وَ یَسْلَمُ وَاحِدٌ . ﴾

یَعنی خطبه خواند رسول خدا صلى الله علیه و اله پس فرمود راست ترین حَدیثِ کتاب خدا است و برتر و بالا ترین راهنمائی راهنمائی خدا است و بد ترین کار ها کار هائیست احداث شده و هر بدعتی گم راهیست پس بر خواست مردی و عرض کرد یا رسول الله ساعت چه وقت خواهد شد پس فرمود نیست سؤال کرده شده دانا تر به ان از سؤال کننده نمی اید شما را مگر ناگهان پس عرض کرد دانا کن ما را به شرط های آن پس فرمود بر پا نمی شود ساعت تا ان که گرفته شود علم و بسیار شود زلزله ها یا لغزش ها و زیاد شود فتنه ها و ظاهر شود کشتن به نا حق و غلق و اضطراب و بسیار شود در میان شما هوا ها و خراب شود ابادانی ها و اباد شود خرابی ها و واقع شود فرو رفتنی در مشرق و فرو رفتنی در مغرب و فرو رفتنی در جزيرة العرب و در اید افتاب از مغرب خود و بیرون بیاید دابة الارض و ظاهر شود دجّال و پراکنده شوند یاجوج و ماجوج و فرود بیاید عیسی بن مریم پس در ان وقت بادی می وزد از سمت یمن که نرم تر از حریر باشد پس باقی نگذارد احدی را در ان هم وزن یک ذرّه ای از ایمان مگر ان که می گیرد ان را و به درستی که بر پا نمی شود ساعت مگر بر استیلاء شریران پس می اید اتشی از طرف عَدَن می کشاند سایر کسانی را که بر روی زمینند و محشور کند

ص: 252

ایشان را عرض کردند پس چه وقت می باشد یا رسول الله فرمود مداهنه کنند خوانندگان شما با فرمان فرمایان شما یعنى ظاهر کنند خلاف باطن خود را و تعظیم کنید و بزرگ شمارید ثروت مندان خود را و خوار کنید فقراء خود را و اشکار کنید و یا اشکار شود در میان شما غناء و خوانندگی های به باطل و زیاد شود زنا و بلند شود ساختمان ها و تغنّی کنید به قران و غلبه کنند اهل باطل بر اهل حق و کم شود امر به معروف و نهی از منکر و ضایع شد نماز ها و پیروی کرده شد شهوت ها و میل کرده شد به هوا های نفسانی و مقدّم داشته شدند فرمان فرمایان جور و ستم که خیانت کار باشند و وزیر های فاسق و اشکار شود حرص در خوانندگان و نفاق در میان علماء پس در چنین زمانی بلا نازل می شود به ایشان پاکیزه نیست امّتی که یاری نکنند ناتوان خود را برای نجاة دادن از چنگ توانایان ستم کار و زینت کرده شود مسجد ها و طلا کاری و تذهیب شود قران ها و کتاب ها و بلند کرده شود میز ها و زیاد شود صف های جماعات و بلند شود فریاد ها در مسجد ها و جمع شود جسد ها و زبانه های مختلفه و دین هر یک از ایشان یک بار لیسیدن باشد به زبان خود که اثری از ان نماند اگر بخشش داده شدند شکر گذاری کنند و اگر منع کرده شوند کفر ورزیدن گیرند یعنی یا کافر شوند یا تکفیر کنند منع کننده را رحم نمی کنند کوچک را و احترام نمی کنند بزرگ را چیز های خوب را برای خود خواهند با حریم شان و طی کرده شود و در حکم کردن جور و ستم کنند بندگان بر

ص: 253

ان ها حکومت کنند و مالك وقّاب عموم مردم کودکان شوند و تدبیر امور عامه با زن ها شود مردان به طلا و نقره زیور کنند و لباس ابریشمی و حریر پوشند و دختر ها را اسیر کنند و رَحِم ها را قطع کنند و راه ها را نا امن کنند و عشار ها و گمرک گیر ها و باج گیر ها نصب کنند و با مسلمانان جهاد کنند و با کفّار سازش کنند در ان وقت باران بسیار بارد و نباتات کم شود و جنبش ها زیاد شود و علماء کم شوند و فرمان فرمایان زیاد شوند و اشخاص امین کم شوند در چنین وقتی اب فرات کم شود و در ان کوهی از طلا ظاهر شود پس مردمان بر سر ان کشته شوند پس کشته می شوند از صد نفر نود و نه نفر و یک نفر سالم می ماند

حَدیثِ صَد و پَنجاه و نُهُم

ارشاد دیلمی . باب اشراط ساعت ص 82 نیز ان حضرت در جواب سائل دیگر از ساعت می فرماید ﴿أَیُّهَا اَلسَّائِلُ عَنِ اَلسَّاعَهِ تَکُونُ عِنْدَ خُبْثِ اَلْأُمَرَاءِ وَ مُدَاهَنَهِ اَلْقُرَّاءِ وَ نِفَاقِ اَلْعُلَمَاءِ وَ إِذَا صَدَّقَتْ أُمَّتِی بِالنُّجُومِ وَ کَذَّبَتْ بِالْقَدَرِ ذَلِکَ حِینَ یَتَّخِذُونَ اَلْأَمَانَهَ مَغْنَماً وَ اَلصَّدَقَهَ مَغْرَماً وَ اَلْفَاحِشَهَ إِبَاحَهً وَ اَلْعِبَادَهَ تَکَبُّراً وَ اِسْتِطَالَهً عَلَی اَلنَّاسِ﴾

یعنی ای سؤال کننده از قیامت می باشد زمان خباثت فرمان دهان و مداهنه خوانندگان یعنی ظاهر کردن خلاف باطن خود و نفاق علماء و وقتی كه امت تصدیق کنند نجوم را و تکذیب کنند قدر را و ان وقتیست که امانت را هم غنیمت دانند

ص: 254

و صدقه و زکوة دادن را ضرر خود پندارند و عمل های زشت و بی عفتی را مباح دانند و عبادت از روی تکبر و برای خود را بلند مرتبه دانستن به جا اورند قد که در میان مردم بزرگ شمرده شوند

حَدیثِ صَد و شَصتُم

ارشاد دیلمی ص 82 نیز از ان حضرتست که فرمود ﴿وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی یَکُونَ عَلَیْکُمْ أُمَرَاءُ فَجَرَهٌ وَ وُزَرَاءُ خَوَنَهٌ وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَهٌ وَ قُرَّاءُ فَسَدَهٌ وَ عُبَّادٌ جُهَّالٌ یَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ فِتْنَهً غَبْرَاءَ مُظْلِمَهً فَیَتِیهُونَ فِیهَا کَمَا تَاهَتِ اَلْیَهُودُ فَحِینَئِذٍ یُنْقَضُ اَلْإِسْلاَمُ عُرْوَهً عُرْوَهً یُقَالُ اَللَّهُ اَللَّهُ.﴾

يعنى قسم به ان کسی که جان من در دست او است بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که بوده باشند بر شما فرمان فرمایان فاجر بد کار و وزیرهای خیانت کار و رئیس های ستم کار پس سر گردان شوند در ان زمان هم چنان که یهودی ها سر گردان شدند پس در ان هنگام و اتاب می شود رشته های اسلام تا اندازه ای که گفته می شود خدا خدا کنایه است از غربت اسلام

حَدیثِ صَد و شَصت و یِکُم

ارشاد دیلمی ص 84 نیز از ان حضرت است که فرمود ﴿کَیْفَ أنْتُم إذا ظَهَرَ فیکُمُ البِدَعُ حَتَّی یَرْبُوَا فِیها الصَّغیرُ وَ یَهْرَمُ الکَبیرُ وَ یَسْلَمَ عَلَیهَا الأعاجِمُ وَ إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ قِیلَ سُنَّهٌ وَ إذَا عَمِلَ بِالسُّنَّهِ قِیلَ بِدْعَهٌ قُبْلُ وَ مِنًى بِا رْسُولِ اَللَّهِ يَكُونُ ذَلِكَ قَال

ص: 255

إِذَا اِبْتَعْتُمُ اَلدُّنْیَا بِعَمَلِ اَلْآخِرَةِ﴾

یَعنی چگونه اید شما وقتی که اشکار شد در میان شما بدعت ها تا این که پرورش یابد در ان کوچک و سخت پیر شود در ان بزرگ و بپذیرانند و تحمیل کنند بر عمل کردن به ان بدعت ها عجم ها و چون بدعت ظاهر شد گفته شود که سنّت است و چون عمل به سنت شود گویند که بدعت است گفته شد که چه وقت می باشد این ها یا رسول الله فرمود زمانی که خریدید دنیا را به عمل اخرت

حَدیثِ صَد و شَصت و دُوُّم

ارشاد دیلمی ص 85 ﴿ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله لِيَكُونَ عَلَيْكُمْ امْرَاءَ سُورَةٍ فمِنْ صَدقهِمْ فِي قَوْلِهِمْ وَ اَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ غَشِى ابوا ابوابِهِم فَلَيس مِنّى وَلَسَت منِهُ وَ لَن يَرِدَ على الحَوضِ ﴾

یعنی فرمود پیغمبر صلی الله علیه و اله هر اینه می باشد بر شما فرمان فرمایان بدنی پس کسی که تصدیق کند ایشان را در گفتارشان و کمک کند ایشان را بر ستم گریشان و نزدیک در های ایشان رود پس نیست از من و من هم از او نیستم و نزد حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد

حَدیثِ شَصت و سِوُّم

ارشاد دیلمی ص 85 ان حضرت صلى الله عليه و اله به حذیفه فرمود ﴿ كَيْفَ اَنْتَ يا حَذِيفة اِذا كانَتْ اِمْراءَ ان اطَعْتُمُو هُمْ اُكْفُرْ وَ كَمْ وَ اَنْ عَصَّیتُمُوهُمْ قَتَلُوكُمْ فَقَالَ

ص: 256

حذيفه كَيْفَ اِصْنَعْ یِا رسولِ اَللَّهِ قالَ جاهِدْ هَمَّانٌ ان مُوَقَّتٌ وَ اُهْرُبْ عَنْهُمْ اَنْ ضَعفت﴾

یَعنی چگونه ای تو اي حذیفه وقتی که امرائی باشند که اگر اطاعت کنید ایشان را داخل در کفر کنند شما را و اگر نا فرمانی کند ایشان را بکشند شما را پس گفت حذیفه چه کنم یا رسول الله فرمود جهاد کن با ایشان اگر صاحب قوه باشی و فرار کن از ایشان اگر ناتوان باشی

حَدیثِ صَد و شَصت و چَهارُم

ارشاد دیلمی در باب عقاب زنا و ربا ص 87 فرمود رسول خدا صلى الله عليه و اله ﴿إذا کانَت فیکُم خَمسٌ رُمیتُم بِخَمسٍ : إذا أکَلتُمُ الرِّبا رُمیتُم بِالخَسفِ ، و إذا ظَهَرَ فیکُمُ الزِّنا اُخِذتُم بِالمَوتِ ، وإذا جارَتِ الحُکّامُ ماتَتِ البَهائِمُ ، و إذا ظُلِمَ أهلُ المِلَّهِ ذَهَبَتِ الدَّولَهُ ، و إذا تَرَکتُمُ السُّنَّهَ ظَهَرَتِ البِدعَهُ ﴾

یَعنی زمانی که پنج خصلت در میان شما موجود شد به پنج بلا مبتلا خواهید شد وقتی که خوردید ربا را مبتلا می شوید به فرو رفتن به زمین و وقتی که زنا در میان شما اشکار شد مرگ شما را می گیرد و وقتی که حکّام جور و ستم کنند حیوانات می میرند و وقتی که اهل ملت مظلوم شدند دولت می رود و وقتی که سنت پیغمبر را ترک کردید بدعت ظاهر می شود

حَدیثِ صَد و شَصت و پَنجُم

ارشاد دیلمی در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه و اله

ص: 257

روایت کرده که فرمود ﴿ إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِی خَمْسَ عَشْرَهَ خَصْلَهً حَلَّ بِهِمُ اَلْبَلاَءُ إِذَا کَانَ اَلْفَیْءُ دُوَلاً وَ اَلْأَمَانَهُ مَغْنَماً وَ اَلصَّدَقَهُ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ اَلرَّجُلُ اِمْرَأَتَهُ وَ عَصَی أُمَّهُ وَ بَرَّ صَدِیقَهُ وَ جَفَا أَبَاهُ وَ اِرْتَفَعَتِ اَلْأَصْوَاتُ فِی اَلْمَسَاجِدِ وَ أُکْرِمَ اَلرَّجُلُ مَخَافَهَ شَرِّهِ وَ کَانَ زَعِیمُ اَلْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ لَبِسُوا اَلْحَرِیرَ وَ اِتَّخَذُوا اَلْقَیْنَاتِ وَ اَلْمَعَازِفَ وَ شَرِبُوا اَلْخُمُورَ وَ کَثُرَ اَلزِّنَا فَارْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِکَ رِیحاً حَمْرَاءَ وَ خَسْفاً أَوْ مَسْخاً وَ ظُهُورَ اَلْعَدُوِّ عَلَیْکُمْ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ﴾

یَعنی وقتی که عمل کرد امت من پانزده خصلت را وارد می شود به ایشان بلاء وقتی که خاصه های خدا و رسول و ائمه و ذوی القربی را دولت خود شمردند و امانت را غنیمت دانستند و دادن زکوة و صدقات را ضرر خود دانستند و اطاعت کرد مرد زن خود را و نا فرمانی کرد مادر خود را و نیکی کرد با رفیق خود و جفا کرد پدر خود را و بلند شد صدا ها در مسجد ها و اکرام کرده شد مرد از شرّ زبانش و بزرك قوم پست ترین قوم شد و مرد ها لباس حریر پوشیدند و گرفتند زن های خواننده و نوازنده و رقاصه و ساز ها و نواز های گوناگون را و اشامیدند مسکرات را و بسیار کردند زنا را پس انتظار بکشید در ان وقت باد سرخ را یا به زمین فرو رفتن را یا مسخ شدن را یا ظاهر شدن دشمن را برای خودتان پس یاری کرده نخواهید شد - این حَدیثِ در روضه الواعظین ص 558 روایت شده

حَدیثِ صَد و شَصت و شِشُم

ص: 258

روضة الواعظين ابن قتال شهید سال پانصد و هشت هجری مطبوع در قم در باب اشراط ساعت ص 558 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ یاتي عَلَى النَّاسِ زمانٌ یخجيرُ اَلْمَرْءُ مِنَ الْعَجْز والِفُجُورِ فمنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ اَلزِمان فَليخیر اَلْعَجْزِ عَلَى اَلْفُجُور ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که مخیر می شود مرد در میان اظهار عجز و نا توانی کردن یا مرتکب فجور و کار های زشت شدن پس کسی که درك كند ان زمان را باید اختیار کند نا توانی را بر مرتکب فجور شدن

حَدیثِ صَد و شَصت و هَفتُم

روضة الواعظين . در همان باب و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یاتی عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ بِقَتْلِ فِيهِ الْعُلَمَاءُ كَمَا یقَتْلِ اَللُّصُوصِ فَيَا لَيْتَ اَلعلمَا تحامقْوَا فى ذَلِكَ اَلزَّمَان ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که کشته می شوند در ان زمان علماء هم چنان که کشته می شوند دُزد ها پس ای کاش علماء در ان زمان خود را به تحامق و نادانی می زدند

حَدیثِ صَد و شَصت و هَشتُم

روضة الواعظين. در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اَنَّ مِنْ أَشْرَاطِ اَلسَّاعَهِ أَنْ یُرْفَعَ اَلْعِلْمُ وَ یَظْهَرَ اَلْجَهْلُ وَ یُشْرَبَ اَلْخَمْرُ وَ یَفْشُو اَلزِّنَا وَ تَقِلُّ اَلرِّجَالُ وَ تَکْثُرُ اَلنِّسَاءُ حَتَّی إِنَّ اَلْخَمْسِینَ

ص: 259

اِمْرَأَهً فِیهِنَّ وَاحِدٌ مِنَ اَلرِّجَالِ﴾

یَعنی و از شرایط قیامت صغری اینست که علم بر داشته شود و جهل اشکار شود و مسکرات اشامیده شود و زنا زیاد شود و مرد ها کم شوند و زن ها زیاد شوند تا این که در میان پنجاه زن یک مرد باشد

حَدیثِ صَد و شَصت و نُهُم

روضة الواعظين . در همان باب ص 559 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا فَشَا فِیکُمْ خَمْسٌ حَلَّ بِکُمْ خَمْسٌ إِذَا فَشَا فِیکُمُ اَلزِّنَا کَانَتِ اَلزَّلْزَلَهُ وَ إِذَا فَشَا فِیکُمُ اَلرِّبَا کَانَ اَلْخَسْفُ وَ إِذَا مُنِعَتِ اَلزَّکَاهُ هَلَکَتِ اَلْبَهَائِمُ وَ إِذَا جَارَ اَلسُّلْطَانُ قُحِطَ اَلْمَطَرُ وَ إِذَا حُقِرَتِ اَلذِّمَّهُ کَانَتِ اَلدَّوْلَهُ لِلْمُشْرِکِینَ عَلَی اَلْمُسْلِمِینَ﴾

یعنی وقتی که زیاد شده در شما پنج چیز وارد می شود به شما پنج چیز وقتی که زیاد شد در میان شما زنا زلزله واقع شود و وقتی که زیاد شد در میان شما ربا واقع می شود به زمین فرو رفتن و وقتی که زکوة دادن منع کرده شد حیوانات هلاک شوند و وقتی که پادشاه ستم کار شد باریدن باران قحط شود و وقتی که کوچک شمرده شد امان و عهد و زینهار دولت خاصه مشرکین شود بر ضرر مسلمانان

حَدیثِ صَد و هَفتادُم

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق رحمة الله علیه طبع طهران سال 1375 قمری چاپ چاپ خانه بورز جمهوری مصطفوی ص 244 به سند خود از رسول صلى الله علیه و اله روایت کرده

ص: 260

كه فرمود ﴿ سَیَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلاَنِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی اَلدُّنْیَا لاَ یُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ فَیَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لاَ یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اَللَّهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ اَلْغَرِیقِ فَلاَ یَسْتَجِیبُ لَهُمْ﴾

یَعنی زود باشد بیاید در امّت من زمانی که باطن های اهل ان زمان پلید و خبیث باشد و ظاهر هاشان نیکو باشد برای طمع در دنیا ظاهر سازی ایشان و برای ثواب هائی که نزد خدا است نباشد بلکه عبادات و کار های خیرشان برای ریا و نمایش دادن باشد و خوف خدا در دل هاشان نباشد خداوند عز و جل عمومیت دهد ایشان را به عقوبتی که می خوانند او را مانند خواندن شخص غرق شده که از همه جا امیدش بریده است پس دعا های ایشان بر ایشان اجابت کرده نشود

حَدیثِ صَد و هَفتاد و یِکُم

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال . در باب عقاب معاصی در همان صفحه به سند خود نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَیَأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَانٌ لاَ یَبْقَی مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ وَ لاَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ اِسْمُهُ یُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ اَلنَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَهٌ مِنَ اَلْبِنَاءِ وَ هِیَ خَرَابٌ مِنَ اَلْهُدَی فُقَهَاءُ ذَلِکَ اَلزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ اَلسَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ اَلْفِتْنَهُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ ﴾

یَعنی زود باشد که بیاید بر امّت من زمانی که باقی نماند از قرآن مگر نقشی از ان و نه از اسلام مگر اسمی از ان مسلمان نامیده می شوند ولی دور ترین مردمند

ص: 261

ازان مسجد هاشان اباد است و آن از هدایت خرابست فقهاء ان زمان بد ترین فقهاء زیر سایه اسمانند فتنه از ایشان خارج می شود و به سوی ایشان برمی گردد

حَدیثِ هَفتاد و دُوُّم

قرب الاسناد تالیف عبد الله بن جعفر حمیری از اکابر علماء نصف اخر قرن سوم هجری . مطبوع سال 1370 هجری در طهران ، جزو اول ص 26 به سند خود از صادقین عليها السّلام از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ كَيْفَ بِكُمْ اذا فَسُقَ (فسد) نِسَائِكُمْ وَ نشق (فسقَ) شَبَابِكُمْ (شُبَّانُكُمْ)وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ اَلْمَعْرُوفِ قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ اَلْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ اَلْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً ﴾

یَعنی چگونه اید شما وقتی که فاسق یا فاسد شوند زن های شما و گردن بند به گردن بندند یا فاسق شوند جوانان شما و امر به معروف نکردید و نهی از منکر ننمودید پس گفته شد یا رسول الله این ها شدنی است فرمود اری و بد تر از این هم خواهد شد چگونه اید شما وقتی که امر به منکر کنید و نهی از معروف یا ان که امر کرده شوید به منکر و نهی کرده شوید از معروف پس گفته شد که این ها شدنی است یا رسول الله فرمود اری و بد تر هم خواهد شد چگونه اید شما وقتی که می بیند معروف منکر شده باشد و منکر معروف

ص: 262

قرب الاسناد . در همان جزء و به همان سند ص 41 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِذَا ظَهَرَتِ اَلْقلاَنِيسُ اَلْمُشْتَرَكَةُ ظَهَرَ الزنا﴾ یعنی زمانی که ظاهر شد کلاه های مشترکه که شاید کلاه های متداولهدر این عصر باشد که از آن ها تعبیر به کلاه های بین الملی می شود زنا اشکار شود

حَدیثِ صَد و هَفتاد و چَهارُم

تیس الوصول ، تاليف علامه محدث عبد الرحمن بن علی معروف بابن دبیع شیبانی متوفای سال 944 طبع مطبعه سلفیه مصر سال 1346 جزو چهارم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ يَنْزِلُ انَاسٌ مِن اُمَّتى بِغَائِطٍ یُسَمُّی الْبَصْرَةََ عِنْدَهُ نَهَرٌ یُقَالُ لَهُ دِجْلَة يَكُونُ عَلَيْهِ جسر یکثر اهلها وَ تَكُونَ مَنِ اِمْصار وَ اَلْمُهَاجِرِينَ فَاِذا كَانَ فِى اَخَر اَلزَّمَانِ جَاءَ بَنِي قَنْطُورَاءَ عِرَاضُ اَلْوُجُوهِ صِغَارَ اَلاِعِينِ حَتَّى ینَزَلُوا عَلَى شَطِّ النَّهرَ فیتفرق اهلها ثَلاَثُ فِرَقٍ فَرَقه یاخُذون اِذْ نَابَ اَلْبَقَرِ وَ اَلْبَرِيَّةِ وَ هَلَكُوا وَ فَرَّقَهُ یاخِذِون لا نَفسَهُمْ وَ كَفَرُوا وَ فِرْقَةٌ يجعَلُونَ ذَرَارِيَّهُمْ خَلْفَ ظُهُورِهِمْ وَ يُقَاتِلُونَهُمْ يُقَاتِلُوهُمْ وَ هُمُ اَلشُّهَدَاءُ﴾

لغات غائط جای مطمئن از زمین را گویند و بصره لغةً سنگ های سفید سست را گویند و بصره را به همین مناسبت بصره گویند و بنی قطورا، از نژاد ترک بن یافث بن

ص: 263

نوح اند و بعضی گفته اند از نژاد قنطوره کنیز حضرت ابراهیم خلیل الله عليه السلامند

يَعنى فرود می ایند مردمانی از امّت من به زمین پست مطمئنی که ان را بصره گویند نزد نهری که ان را دجله نامند می باشد بر ان نهر جسری اهل ان بسیار شوند و می باشد از شهرهای مهاجرین پس چون اخر زمان شود می ایند پسران قنظوراء که صورت های آن ها پهن و چشم های ایشان کوچکست فرود می ایند بر کنار نهر پس اهل ان جا فرقه فرقه می شوند به سه فرقه فرقه ای دنبال گاو ها می روند در بیابان و هلاک می شوند و فرقه ای برای خود از بنی قنطور امان می گیرند و کافر می شوند و فرقه قرار می دهند ذریّه خود را در پشت سر خود و جنگ می کنند با ایشان و کشته می شوند و ان ها شهیدانند

حَدیثِ صَد و هَفتاد و پَنجُم

جلد چهارم بیان الحق . تاليف فخر الاسلام مؤلف كتاب انیس الاعلام طبع طهران در سال 1324 در ردیف اخبار غیبیّه به نویه ص 205 از طریق احمد بن حنبل روایت کرده که فرمود رسول خدا صلى الله علیه و اله ﴿ يَكُونُ قَوْمٌ فى اخر اَلزَّمَانِ يَخْضِبُونَ بِهَذَا اَلسَّوَادِ كُحْو اِصْلِ اَلطُّیورِ لاَیریحون ریح اَلْجَنَّةُ ﴾ (شاید در عبارت منطقی باشد)

یَعنی می باشند گروهی در اخر زمان که خضاب می کنند باین سواد مانند چینه دانه های مرغان استشمام نمی کنند بوی بهشت را

حَدیثِ صَد و هَفتاد و شِشُم

ص: 264

بيان الحق. در همان جلد ص 206 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یاتِي عَلِيٍ اُمَّتِي زَمَانٌ يَقُومُونَ سَاعَةً لاَ يَجِدُونَ إِمَاماً یُصَلِّی بِهِمْ﴾ یعنی می اید بر امت من زمانی که می ایستند ساعتی و نمی یایند امام جماعتی را که با او نماز گذارند

حَدیثِ صَد و هَفتاد و هَفتُم

بیان الحق. در همان جلد و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِذا الْبَغضُ الْمُسْلِمُونَ عُلَمَاءُ هُمْ و اَظْهَرَو اعِمَارَةُ أَسْوَاقَهُمْ وَ تَنَاكَحوا عَلَى جَمْعِ اَلدَّرَاهِمِ رمَا هُمُ اَللَّهُ بَارْبَعِ خِصَالٍ بِالْقَحْطِ مِنَ اَلزَّمَانِ وُ جُور اَلسُّلْطَانِ وَ اَلْخِيَانَةِ مِنْ و لاَةِ اَلاَحِكَام وَ اَلصَّوْلَةُ مِنَ اَلْعُدُو﴾

یَعنی وقتی که مسلمانان کینه علماء خود را در دل گیرند و اشکار کنند آباد کردن بازار های خود را و ازدواج کردند برای جمع کردن پول ها مبتلا می گرداند خدا ایشان را بر چهار خصلت به تنگ گرفتن زمان و ظلم و ستم کردن پادشاه و خیانت دیدن از کار گزاران حکومت ها وحكم ها و صولت از دشمن

حَدیثِ صَد و هَفتاد و هَشتُم

بیان الحق . در همان جلد ص 207 از احمد و طبرانی و حاکم از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِى آخِرِ هَذِهِ اَلاَّمَّةِ رِجَالٌ يَرْكَبُونَ عَلَى المياثر حتی یاتوا اِبْوَابُ اَلْمَسَاجِدِ نسائِهِمْ كاسياتٍ عارياتٍ عَلَى رُؤُسِهِنَّ كَأَسْنِمَةِ اَلْبُخْتِ العجاف (اَلْمَيَاثِرِ سُرُوجُ عِظَامٍ ﴾

ص: 265

یَعنی می باشد در اخر این امّت مردانی که سوار شوند بر زین های بزرگ یا مرکب های دور زننده تا ان که می ایند بر در های مسجد ها و زن هاشان هر چند لباس پوشیده اند ولی برهنگانند یعنی لباس هاشان ساتر ابدان ان ها از نا محرمان نیست و بالای سر های شان مانند کوهان های شترانی خراسانی لاغر است

شرح میاثر یعنی زین های بزرگ و بعید نیست وصف کردن زین را به بزرگی ظاهر انست که بر خلاف زین های متعارف ان زمان باشد و ممکن است که میاثر تصحیف میائر باشد مشتق از مَور به معنای دور زدن و از همین با بست کریمه مبارکه ﴿ يَوْمَ تَمُورُ اَلسَّمَاءُ مَوْراً ﴾ چنان چه در مجمع البحرین گفته اى تدور السّما دورًا و در قاموس گفته ﴿ اَلمَوْرِ اَلْمَوْجُ وَ اَلاِضْطِرَابُ وَ اَلْجَرَيَّانُ عَلَى وَجْهِ اَلاَرْضِ ﴾ تا ان جائي كه گفته ﴿ وَ نَاقَةٍ مَوَارِهُ سَهْلَةَ اَلسَّيْرِ ﴾ و بنا بر این تقدیر می توان گفت که شاید مراد از میائر چرخ های دور زننده و ماشین ها و سیّارات سریعة السیر باشد که در عصر حاضر متداول است که حتی تا درب مساجد هم که می خواهند حرکت کنند با همین چرخ ها و ماشین ها حرکت می کنند و این خود معجزه ایست روشن از ان حضرت صلی الله علیه و اله و هم چنین درباره زن های اخر امّت سه صفت بیان فرموده اول کاسیات و ان نیز دور نیست مشتق از کسوة یا کسیة باشد بناء بر اول به معنای پوشندگان لباس یا فخر کنندگان به لباسند در قاموس

ص: 266

است کاساه ای فاخره که از باب مفاعله و بین اثنین باشد یعنی به یک دیگر فخر کنندگانند و بنا بر دوم که مشتق از کسی و کسیت باشد که به معنای مؤخر و پایین سُرین است چنان چه در منتهی الارب گفته و در قاموس است الكسی با الضم مؤخر العجر عاریات صفت از برای کاسیات می شود یعنی ان زن ها پایین سرین های شان برهنه است و علی رؤسهّن کاسنمة العجاف اشاره است شاید به مو های سر های ان زن ها که ان را بالای سر های خود مانند کوهان های شتر خراسانی که دو کوهانه است دو طبقه کنند و این نحوه زینتی باشد برای ایشان چنان چه در این زمان نیز این صفت در انان مشاهد و محسوس است بر این تقدیر نیز به هر کدام از این دو معنی باشد صدق فرمایش ان حضرت در ان زمان ظاهر و اشکار است و ممکن است که توجیه سوّمی هم گفته شود که مراد از کاسیات عاریات این باشد که هر چند ان زن ها لباس پوشیده اند ولی لباس های آن ها از فرط لطافت و نازکی ساتر بدن و عورت های آن ها نباشد به نحوی که از زیر لباس های شان نمایان باشد و الله العالم

حَدیثِ صَد و هَفتاد و نُهُم

كتاب تحصین تألیف احمد بن فهد هلی رحمة الله علیه مطبوع در حاشیه کتاب مکارم الاخلاق ص و كتاب منتخب كنز العمال جزو - ص طبع مصر و كتاب بيان الحق فخر السلام باب اخبار غیبیه پیغمبر صلى الله عليه و اله ص 210 از ان حضرت روایت کرده اند که فرمود ﴿ يَاتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لا يُسْلَمُ لِذى دِينِ دِينِهِ الاّ مِنْ هرْبِ بدِينَةٍ

ص: 267

مِنْ شَاهَقَ الى شَاهِق وَ مَنْ حجر إِلَى حَجَرٍ (کَالثَّعْلَبِ بِأَشْبَالِهِ) قَالُوا وَ مَتَی ذَلِکَ اَلزَّمَانُ قَالَ إِذَا لَمْ یَنَلِ اَلْمَعِیشَهَ إِلاَّ بِمَعَاصِی اَللَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ حَلَّتِ اَلْعُزُوبَهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَرْتَنَا بِالتَّزْوِیجِ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ ذَلِکَ اَلزَّمَانُ فَهَلاَکُ اَلرَّجُلِ عَلَی یَدَیْ أَبَوَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ فَعَلَی یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ زَوْجَهٌ وَ لاَ وَلَدٌ فَعَلَی یَدَیْ قَرَابَتِهِ وَ جِیرَانِهِ قَالُوا وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ یُعَیِّرُونَهُ لِضِیقِ اَلْمَعِیشَهِ فعند ذلک یورد نفسه المارد التی تعلک فیها نفسه﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که سالم نماند برای هر صاحب دینی دین او مگر کسی که فرار کند به سبب دین خود از بالای قلّّه کوهی به قلّه کوه دیگر یا از سوراخ جانوری به سوراخ جانور دیگر (مانند روباه با بچه هایش) پس چون چنین زمانی شد نائل به زندگانی نشوند مگر به خشم اوردن خدا پس چون زمان را چنین حالی پیش آمد می باشد هلاکت مرد به دست های زن و فرزند او پس اگر نباشد برای او زنی و فرزندی می باشد هلاکت او به دست های پدر و مادر او و اگر پدر و مادر نداشته باشد می باشد هلاکت او به دست های خویشان و همسایگان او عرض کردند یا رسول الله این چگونه خواهد بود فرمود سرزنش کنند او را به سبب تنگی معیشت پس در این هنگام وارد می کند خود را در مواردی که هلاک می شود در ان نفس او

بدان که در بعضی از نسخ این خبر اندک اختلافی دارد در این جا نقل از بیان الحق شد

حَدیثِ صَد و هَشتادُم

ص: 268

مجمع الزوائد و منتخب كنز العمال . و صحيح مسلم ، و صحيح تِرمِددى . و جزو چهارم تیسیر الوصول در کتاب فتن ص 25 نقل عبارت از تیسیر است

﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (وَ اِلْهِ) وَ سْلِمٌ یُوَشک أَهْلُ الْعَراق أَنْ لَا یَجیُ ء إِلَیْهِمْ قَفِیزٌ وَ لَا دِرْهُمٌ، قِیْلَ مِنْ أَیْنَ؟ قَالَ: مِنْ قَبِلِ الْعَجَمِ یَمْنَعُونَ ذَلِک، ثُمَّ قَالَ: یُوشَک أَهْلُ الشَّام أَنْ لَا یِجیُء إِلَیْهم دِیْنارٌ وَ لَا مذی قِیْلَ مِنْ أَیْنَ ذَلِک قَالَ: مِنْ قِبَلِ الرُّوم ثمّ سكت هينهة ﴾ ( مكيال عراق هشت مكوك است و مُدی مكيال اهل شام است )

مَکّوک بر وزن تنّور پیمانه ایست که در ان یک صاع و نیم جای گیرد . یا نصف و طل تا هشت اوقيه . یا نیم ویَبه و هر ویَبه ای بیست و دو یا بیست و چهار مُدّ است بمُدّ پیغمبر صلى الله علیه و اله و سلم . یا سه کیله که هر کیله یک من و هفت ثمن من و هر منی دو رطل است و هر رطلی دوازده اوقیه و هر اوقیه ای یک استار و دو ثلث استار است و هر استاری چهار مثتقال و نیم و هر مثقالی یک درم و سه سبع درم و هر درمی شش دانگ و هر دانگی دو قیراط و هر قیراطی دو طسوج و هر طسوجی دو حبّه و هر حبّه ای شش یک از هشت یک درهم است و ان یک جزو از چهل و هشت جزو درهم است مُدی چهل و پنج رطل است قفیز هشت مکوّک است

یَعنی فرمود پیغمبر صلى الله عليه و اله و سلم نزدیکست که اهل عراق نیاید ایشان را قفیزی و نه درهمی گفته شد از طرف کی فرمود از طرف عجم منع می کنند ان را پس گفت نزدیک است که اهل شام نیاید به سوی ایشان دیناری و نه مُدیی گفته

ص: 269

شد از کجا فرمود از طرف روم پس سکوت کمی کرد ان حضرت

حَدیثِ صَد و هَشتاد و یِکُم

نیز در همان كتب عبارت از تیسیر الوصول جزو چهارم ص 25 کتاب فتن از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ صَنَعَتِ الْعِرَاقَ قَفَزَهَا و دَرَّ هَمُّهَا وَ مُنِعَتْ مِصْرُ اَرْدَبهَا وَ دَینَارُهَا وَ عُدْتُمْ مِنْ حَيْثُ بِدَائِم ﴾

اِردَب بكسر همزه و فتح دال پیمانه مصر است که بیست و چهار من یا بیست چهار صاع وزن است و هر صاعی پنج رطل و ثلث رطل است

یَعنی منع کرده می شود عراق قفیزان و درهم ان و منع کرده می شود مصر اِردَب و دیناران و بر می گردید شما از جائی که اول امدید یعنی به شرک و جاهلیت و این خبر از صنعت اسلام است در اخر زمان

حَدیثِ صَد و هَشتاد و دُوُّم

پانزدهم بحار، جزء سوم کتاب ايمان و كفر . طبع امين الضرب . ص 15 از نهج البلاغه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت فرموده که فرمود ﴿ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنونَ بَعْدي بِأمْوالِهِمْ، وَ يَمُنُّونَ بِدينِهِمْ عَلي رَبِّهِمْ، وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ يَأمَنونَ سُطْوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرامَهُ بِالشُّبَهاتِ الْكاذِبَةِ، وَ الْأهْواءِ السّاهِيَةِ؛ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبيذِ، وَ السُّحْتَ بِالْهِبَةِ، وَ الرِّبا بِالْبَيْعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَیَّ اَلْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِکَ بِمَنْزِلَهِ رِدَّهٍ أَمْ بِمَنْزِلَهِ فِتْنَهٍ فَقَالَ بِمَنْزِلَهِ فِتْنَهٍ ﴾

ص: 270

یَعنی یا علی به درستی که این قوم زود باشد که ازمایش شوند به مال های شان و منّت گذارند به دین شان بر پروردگار شان و ارزو کنند رحمت او را و ایمن باشند از خشم او و غضب او و حلال کنند حرام او را به شبهات دروغ و هوا های سهو کننده پس حلال می کنند مسکرات را به تغییر دادن نام او به نام نبیذ و حرام را به نام هدیه و ربا را به نام خرید و فروش پس گفتم یا رسول اللہ پس ان ها را به کدام منزلت وارد کنیم در چنین حالی ایا منزلت ردّه یعنی مرتد شدن یا به منزلت فتنه و ازمایش پس فرمود به منزلت فتنه و ازمایش

حَدیثِ صَد و هَشتاد و سِوُّم

پانزدهم بحار الانوار ، از کانی ص 51 به سند خود از حضرت صادق از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَیَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلاَنِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی اَلدُّنْیَا لاَ یُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ فَیَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لاَ یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اَللَّهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ اَلْغَرِیقِ فَلاَ یَسْتَجِیبُ لَهُمْ ﴾

يَعنی زود باشد بیاید بر مردم زمانی که پلید باشد در را ان زمان باطن های ایشان و نیکو باشد ظاهرشان در ان برای طمع در دنیا نمی خواهند به این نیکی ان چه را که نزد پروردگار ایشانست از رضایت او و ثواب آخرت دین شان برای نمایش دادن است ترسی در دل های شان نیست عقاب خدا عموم ان ها را می گیرد پس دعا می کنند

ص: 271

نحوه دعا کردن شخص غرق شده که امیدش از همه جا بریده شده باشد و اجابت نمی کند برای ایشان

حَدیثِ صَد و هَشتاد و چَهارُم

پانزدهم بحار الانوار جزو سی ام کتاب کفر و ایمان . ص 160 از کافی به سند خود از حضرت باقر از كتاب رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرموده ﴿وَ إِذَا طُفِّفَ اَلْمِکْیَالُ وَ اَلْمِیزَانُ أَخَذَهُمُ اَللَّهُ بِالسِّنِینَ وَ اَلنَّقْصِ وَ إِذَا مَنَعُوا اَلزَّکَاهَ مَنَعَتِ اَلْأَرْضُ بَرَکَتَهَا مِنَ اَلزَّرْعِ وَ اَلثِّمَارِ وَ اَلْمَعَادِنِ کُلِّهَا وَ إِذَا جَارُوا فِی اَلْأَحْکَامِ تَعَاوَنُوا عَلَی اَلظُّلْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ وَ إِذَا نَقَضُوا اَلْعَهْدَ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ وَ إِذَا قَطَّعُوا اَلْأَرْحَامَ جُعِلَتِ اَلْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی اَلْأَشْرَارِ وَ إِذَا لَمْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ یَنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعُوا اَلْأَخْیَارَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ شِرَارَهُمْ فَیَدْعُو خِیَارُهُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ .﴾ ( در کتاب نکاح کافی است)

یَعنی زمانی که زنا اشکار شد مرگ ناگهانی یعنی سکته زیاد می شود و وقتی که در کیل و ترازو کم داده شد و زیاد گرفته شد می گیرد خدا ایشان را به گرفتن نباتات زمین و کم شدن محصولات زمینی و میوه ها و معدن ها همه این ها و وقتی که در احکام به ستم و جور حکم کردند کمک حال یک دیگر می شوند در ستم گری و دشمنی و وقتی که عهد و پیمان شکنی کردند مسلّط می کند خدا بر ایشان دشمن را و وقتی که رَحِم ها را قطع کردند اموال شان به دست بد ترین ان ها می افتد و وقتی که امر به معروف و نهی از

ص: 272

منکر نکردند و پیروی از نیکان اهل بیت من نکردند مسلّط می گرداند. خدا بر ایشان شریران و بدان ایشان را پس نیکان شان دعا می کنند و برای ایشان مستجاب نمی شود

حَدیثِ صَد و هَشتاد و پَنجُم

مجمع الزوائد . جزو پنجم باب ملك جهجاه ص 246 از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ اَلنَّاسِ رَجُلٌ مِنَ اَلْمَوَالَى يُقَالُ له جهجاه ﴾ یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که مالک مردم شود مردی از دوستان یا غلامان که به او جهجاه گفته شود

حَدیثِ صَد و هَشتاد و شِشُم

مجمع الزوائد، در همان جرو و همان صفحه در باب ابواب سلطان از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَكُونُ بَعْدِي سُلْطَانُ اَلْفِتَنِ عَلَى ابْوَابِهِمْ كَمَبَارِكِ اَلِابْلِ لاَ يُعْطونَ احِداً شَيئاً اِلاّ اَخِذُ مِنْ دِينِهِ مِثْلَهُ﴾

یعنی زود باشد که بعد از من سلطانی باشد که فتنه ها بر درباریان شان مانند خواب گاه شتران باشد چیزی به کسی نمی دهند مگر این که بگیرند از دین او مثل ان را

حَدیثِ صِد و هَشتاد و هَفتُم

مجمع الزوائد، همان جزء باب فيمن يصدّق الامراء ص 624 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ اِمْرَاءَ تَغشَا هُمْ عَوَّاشٌ وَ حَوَّاشٍ مِنَ اَلنَّاسِ يَكْذِبُونَ و

ص: 273

يَظْلِمُونَ فمَنْ دَخَلَ عَلَيْهِم فصدّقهَمَّ بِكَذِبِهِمْ وَ أَعَانَ عَلَى ظُلْمِهِمْ فلیس مَنی لست منَهُ وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ عَلَيهِم وَ لم يُصَدِّقُهُم یکذبهُمْ وَ لم يَعنمُهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَهُوَ مِنًى وَ انا مِنْهُمْ ﴾

یَعنی فرمانده هانی می باشند که اطراف آن ها را می گیرند اطرافی ها و حاشیه نشین هائی از مردم که دروغ می گویند و ستم می کنند پس کسی که وارد شد برا ایشان پس تصدیق کرد دروغ ایشان را و کمک کرد بر ستم گری ایشان پس از من نیست و من از او نیستم و کسی که بر ایشان وارد نشد و تصدیق دروغ ان ها را ننمود و كمک به ستم گری ایشان نکرد او از من است و من هم از ایشانم

حَدیثِ صَد و هَشتاد و هَشتُم

مجمع الزوائد. در همان جزو و همان باب ص 247 از ان حضرت روایت کرده که به کغب بن عجره فرمود ﴿ اَعَاذک اَللَّهُ مِنْ اَمَارَةِ اَلسُّفَهَاءِ قَالَ وَ مَا امَارةُ اَلستفْهَاء قال اِمْرَاءُ يَكُونُونَ بِعْدَى لاَ يَهْتَدُونَ بِهُدَیى وَ لا يستنّون بسنّتي فمن صَدَّقَهُمْ بِکِذْبِهِمْ وَ أَعَانَهُمْ عَلَی ظُلْمِهِمْ فَاولَئِكَ لَيْسُوا مَنى وَ لَسْتُ مِنْهُمْ وَ لاَ يَرِدُونَ عَلَى حَوْضَى یا كعب بْنِ عُجْرَةَ الصِّيامُ جُنَّةٌ وَ الصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِيئَةَ وَ اَلصِّلْوة قُربان اَوْ قَالَ برْهانُ يَا كَعْبَ بْنَ عُجْرَةَ اَلنَّاسُ غادبان فمُبْتَاعٌ نَفْسَهُ وَ فَمُعْتِقُها او بائِعٌ نَفسِهِ فمُوبِقُها﴾

یَعنی پناه دهد خدا تو را از فرمان فرمائی نادانان گفتم چیست فرمان فرمائی

ص: 274

نادانان فرمود فرمان فرمایانی می باشند بعد از من که به راهنمائی من راه نیافته اند و به سنّت من عمل نمی کنند و بر حوض من وارد نمی شوند پس کسی که تصدیق کند ایشان را به دروغی که می گویند و کمک کند ایشان را بر ستمی که می کنند پس این جماعت از من نیستند و من هم از ایشان نیستم و بر حوض من وارد نمی شوند ای كعب بن عجرة روزه سپر است و صدقه دادن خاموش می کند اتش گناه را نماز نزدیک کننده و سبب تقربست یا ان که فرمود برهان است ای کعب بن عجرة مردم صبح کننده اند در حالتی که دو دسته اند یک دسته می خرند نفس خود را و ازاد می کنند ان را و یک دسته فروشنده اند نفس خود را و هلاک کننده اند ان را

حَدیثِ صَد و هَشتاد و نُهُم

مجمع الزوائد . در همان جزو ص 161 در باب ما جاء فى الشیب و الخضاب از ان خضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فى اخر اَلزَّمَانِ قَوْمٌ يُسوَدُّونَ اِشعَارمَ لاَ ینَظَرَ اَللَّهُ الیهم ﴾ یعنی می باشد در اخر زمان گروهی که سیاه می کنند مو های خود را نظر نمی کند خدا به سوی ایشان

حَدیثِ صَد و نَوَدُم

مجمع الزوائد . جزء هشتم ص 9 باب ماجاء في الحسف و المسخ و القذف و ارسال الشياطين و الصواعق از ان حضرت روایت کرده در جواب سائلی که علامات فرج و رجا را سؤال مي كند مي فرمايد ﴿ نِعْمَ اَلْخسَفُ وَ اَلرَّحِيفُ وَ اِرْسَالُ اَلشَّيَاطِينِ

ص: 275

اَلْمُخْلَبَةُ عَلَى اَلنَّاسِ ﴾ اری علامات ان فرو رفتن به زمین و زمین لرزه و فرستادن شیاطين است صاعقه مخلبّه را بر ضرر مردمان یا مردمان فریبنده را به نزد انان

مُؤلّف ناچیز گوید دور نیست مراد از ارسال شیاطین مخلبّه را بر ضرر مردم استعمال قوای ناریّه باشد اعم از این که زمینی باشد یا هوائی در المنجد است ﴿ خَلَبَهُ خَلْباً خَدَشَهُ وَ جُرْحُهُ وَ اَلْبَرْقُ اَلْخَلَبُ اَلَّذِي يَكُونُ فی السحاب ﴾ و اعم از این که شیاطین انسیّه باشند يا جنیّه يا مرسل خالق باشد یا مخلوق یا ان که مخلبّه صفت شیاطین باشد و دور نیست که این خبر اشاره باشد به معنی ایه شریفه ای که در سوره رحمن است یرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلاتنتظران یا ان که مراد از شیاطین مخلبه مردمان فریبنده باشند که از روی خدعه و فریب به ضرر و هلاکت مردمان قیام کنند چنان که در قاموس است ﴿ خَلَبَهُ خَلْباً وَ خِلاَباً وَ خِلاَتَهُ يُكَبِّرُ هَمّاً خَدَعَهُ كَا خَلَبُهُ وَ خَالِبُهُ ﴾ و الله و رسوله اعلم

حَدیثِ صَد و نَوَد و یِکُم

مجمع الزوائد. در همان جزو ص 13 در باب فیمن تقوم به السّاعه از ان حصرت روایت کرده که فرمود ﴿ لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتَّی یَأْخُذَ اللّه شَرِیطَتَه من أَهْلِ الأَرْضِ ،فیَبْقَی عَجَاجٌ لا یَعْرِفُونَ مَعْرُوفاً،و لا یُنْکِرُون مُنْکَراًاَلشَّرِيطَةَ اَلْخَیارِ وَ هَى مِنَ اَلاِضدَاد وَ اَلعجاج الى اَلغوْغَاءِ وَ اَلارَازِلَ و مَنْ لاَ خَيْرَ فِيهِ وَ فِي اَلاِصْلِ عَجَاجَةٌ وَ هى و احد اَلحجاج ﴾

یَعنی بر پا نمی شود ساعت تا این که بگیرد خدا نیکان را از اهل زمین و

ص: 276

باقی گذارد و مردمان رذل و پست را که نشناسند کار های خوب را و انکار نکنند کار های زشت را

حَدیثِ صَد و نَوَد و دُوُّم

مجمع الزوائد . در همان جزو ص 12 باب خروج النار از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یوشك ان تَخْرُجَ نَارٌ مِنْ حَبْسِ سُیلِ تسیر بسیر بطِيئَةِ الابلِ تُسيرُ اَلنَّهَارَ وَ تُقِيمُ اللَّيْلَ تَغْدُو وَ تَرُوحُ يُقَالُ غَدَّتِ اَلنَّارُ اَيُّهَا اَلنَّاسُ فَاغذُوا قَالَتِ اَلنَّارَ ایهَا اَلنَّاسُ قَیلُوا رَاحَتِ اَلنَّارُ اَيُّهَا اَلنَّاسُ رُوحُوا مَنِ اِدْرَكَتْهُ اکلته﴾

یعنی نزدیکست که بیرون اید اتشی از حبس سیل که نام موضعی است یا کوهی که سیر کنند بسیری کند و هموار مانند سیر شتر روز سیر می کند و شب می ایستد صبح می کند و شب می کند گفته می شود دور گرد اتش ای مردم پس بروید خوابید اتش ايها الناس بخوابید رفت ایها الناس بروید کسی که دریابد اتش او را آن اتش میخورد او را

حَدیثِ صَد و نَوَد و سِوُّم

مجمع الزوائد . همان جرؤ و همان صفحه و همان باب از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تبعَث ناد عَلَى أَهْلِ اَلْمَشْرِقِ فَتحشرَّهُم إِلَى اَلْمَغْرِبِ تَبِيتُ مَعَهُمْ حَيْثُ بَاتُو اوْ تُقْبِلَ مَعَهُمْ حَيْثُ قَالُوا يَكُونُ لَهَا ما سَقَطَ مِنهُم وَ تَخلِفُ وَ تَسوَقَّهُم سُوقَ الجَمَلِ الكَسِير ﴾

ص: 277

بر انگیخته می شود اتشی بر اهل مشرق پس جمع می کند ایشان را به سوی مغرب بیتونه می کند با ایشان هر کجا که بیتوته کنند و نیم روز کند با ایشان هر کجا که نیم روز کنند می باشد برای او ان چه که از ایشان ساقط شد و عقب ماند و می کشاند ایشان را مانند کشانیدن شتر شکسته اندام

حَدیثِ صَد و نَود و چَهارُم

مجمع الزوائد، جزو هشتم کتاب ادب باب ستكون الناس ذئاب ص 89 از ان حضرت صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ياتي عَليٍ النَّاس زَمَانٌ هُمْ ذِئَابٌ فمَنْ لَمْ يَكُنْ ذِئْباً اَكْلُتهُ اَلذِّئَابُ ﴾ یعنی می اید بر مردم زمانی که که اگر کسی گرگ نباشد گرگ ها او را می خورند زیرا که اهل ان زمان همه گرگانند

حَدیثِ صَد و نَوَد و پَنجُم

جمع الزوائد ، در همان جزء و همان کتاب ص 116 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ قَوْمٌ يَأْكُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، كَمَا تَأْكُلُ الْبَقَرُ بِأَلْسِنَتِهَا ﴾ یعنی بر پا نمی شود قیامت تا این که بیرون بیاید گروهی که می خورند به زبان های خود هم چنان که می خورد گاو به زبان خود

حَدیثِ صَد و نَوَد و شِشُم

مجمع الزوائد . همان جزء باب ما جاء فى المسخ ص 9 از ان حضرت روایت كرده که فرمود ﴿ تَكْثُرُ اَلصَّوَاعِقُ عِنْدَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ حَتَّى يَاتَى اَلرَّجُلُ فَيَقُولَ مَنْ

ص: 278

صَعِقَ قِبْلَكُمُ اَلْعُذَاةُ فَيَقُولُونَ صَعِقَ فلان و فلان﴾

یعنی بسیار می شود صاعقه ها نزدیک قیامت صغری تا این که می اید مرد و می گوید کی را از شما ها صبح صاعقه هلاک کرده پس می گویند فلان و فلان صاعقه زده شدند

حَدیثِ صَد و نَوَد و هَفتُم

مجمع الزوائد، همان جزء و همان باب و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ وَ اَلَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَق لاَ تُنقْضَى اَلدُّنْيَا حَتَّى يَقَعَ بهُمُ اَلْخسفُ وَ اَلْقَذْفُ وَ اَلْمَسِيحِ قَالُوا وَ مَتَى ذَالِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ اذا رایت اَلنَّساءَ رَكِبْنَ السرَوُّجَ و كَثُرَتِ الْقَيْنَاتُ و فِبشتَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ اِسْتَغْنَى اَلرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النساء بِالنَّساءِ وَ رَوَاهُ اَلطَّبَرَانِيُّ فِي اَلْأَوْسَطِ و زادَ وَ شُرِبَ اَلْمُصَلُّوبَ فِي انیة الشِّرْكِ الذَّهَبُ وَالْفِضَّةُ قَالَ وَ اِسْتَغْنَی اَلرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ اَلنِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ اِسْتَفِدُّوا وَ اِسْتَعِدُّوا وَ اومَا بِيَدِهِ فَوَضَعَهَا عَلَى جبهة فَسَتَرَ وَجْهه ﴾

یعنی قسم به ان کسی که بر انگیخت مرا به حق نمی گذرد دنیا تا این که واقع شود در میان ایشان به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن و مسخ شدن عرض کردند چه وقت واقع می شود این ها فرمود وقتی که دیدید زن ها بر زین ها سوار شدند و زن های خواننده و نوازنده و سازنده و رقاصه زیاده شد و شهادت دادن به دروغ بسیار شد و بی نیاز شدند در فجور مرد ها به مردها و زن ها به زن ها

ص: 279

و این روایت را بزاز و طبرانی در اوسط روایت کرده اند و زیاد کرده و اشامیده شد مشروب در ظرف شرک یعنی طلا و نقره که استعمال آن در شرع اسلام حرام است و اما مشرکین ان را استعمال می کنند گفته است و بی نیاز شدند مردان به مردان و زنان به زنان و یاری می خواهند و مهیّا می شوند و اشاره فرمود به دست خود پس گذارد ان را بر پیشانی خود پس پوشید روی خود را ( مصلوب آب گوشت پخته و مایعات و نحو ان است )

حَدیثِ صَد و نَوَد و هَشتُم

مجمع الزواند . همان جزء و همان باب ص 10 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لَيَبِيِنَّ يَوْمٍ مِنْ هَذِهِ اَلاَّمَّةِ عَلَى طَعَامٍ وَ شَرَابٍ وَ لَهْوٍ فيصبحوا قد مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِير ﴾ یعنی هر اینه بیتوته می کنند گروهی از این امّت بر خوردنی و اشامیدنی و بازی کردن پس صبح می کنند در حالی که مسخ شده باشد به صورت بوزینه ها و خوک ها

حَدیثِ صَد و نَوَد و نُهُم

مجمع الزوائد. همان جزو و همان باب ص 11 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي هَذِهِ اَلامَّةِ خسفٌ وَ مسخ وَ قَذْفٌ فِي مُتَخذى اَلْقَيْنَانِ وَ شَارَبِي الخمر ﴾ یعنی می باشد در این امّت به زمین فرو رفتنی و مسخ شده و سنگ باریدنی در کسانی که می گیرند و زن های غنا خواننده و نوارنده و سازنده و رقاصه را و کسانی که می اشامند شراب ها و مسکرات را

حَدیثِ دویستُم

ص: 280

مجمع الزوائد - همان جزو و همان باب و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونَ فِي هَذِهِ الامة قَوْمٍ بینَاهُمْ فِي شُرْبِ اَلْخَمْرِ وَ ضَرْبِ اَلْمَعَارِفَ حَتَّى الله عليهِم فَيَغودُو اَ قِرَدَةً وَ خَنَازِير ﴾

یعنی می باشند در این امّت گروهی که ایشان در حال اشامیدن مسکرات و زدن ساز ها و نواز ها هستند تا این که خدا بر ایشان پس صبح می کنند در حالتی که بوزینه ها و خوک ها شده باشند (نسخه چنین بود)

حَدیثِ دِویست و یِکُم

مجمع الزوائد در همان جزء و همان باب و همان صفحه از انس بن مالک روایت کرده که گفت زنی به نام ام سلیم در لشکر رسول خدا صلی الله علیه و اله بود که مجروحین را مداوا می کرد پس عرض کرد یا رسول الله در حق پسر من دعا کنید فرمود انیس را می گوئی عرض کرد اری گفت انیس پس نشانید ان حضرت مرا مقابل روی خود و دست بر سر من کشید و فرموده ای انیس به درستی که مسلمانان بعد از من شهر هائی بنا می کنند ﴿ مِمَّا یمِصْرُونِ مِصْرَ يُقَالُ لَهَا اَلْبَصِرَةُ فان اِنتَ وَرَدَتْهَا فَایاكَ وَ مَقْصَفُهَا وَ سُوقُهَا وَ بَابُ سُلْطانِها فَاِنَّهَا سیکون فِيهَا خُسفٌ وَ مَسْخٌ وَ قذف اية ذَلِكَ انْ يَمُوتَ اَلْعَدْلُ وَ يَفْشُوا فِيهَا اَلْجَوْرَ و یکثر فِيهَا اَلزِّنَا وَ نَفشُو فیهَا شَهَادَةُ اَلزُّورِ ﴾

یعنی از جمله شهر هائی که بنا می کنند شهریست که ان را بصره می گویند پس اگر تو وارد

ص: 281

ان شهر شدی بر تو باد که دوری کنی از محل ازدحام و جمعیّت آن و بازاران و دربار سلطان ان پس به درستی که زود باشد که به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن و مسخ در ان واقع شود و نشانه اش اینست و قتی که عدالت و داد خواهی بمیرد و جور و ظلم زیاد شود و زنا در ان بسیار شود و شهادت دروغ دادن در ان زیاد شود ان ها واقع می شود

حَدیثِ دِویست و دُوُّم

مجمع الزوائد، در همان جزو در باب خروج النّار ص 13 از عاصم بن عدى انصاری روایت کرده که گفت سؤال کرد از ما رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم از دو حادثه ای که پیش نیامده بود پس فرمود حبس سیل کجا است گفتیم نمی دانیم پس مردی از بنی سلیم به ما گذشت به او گفتیم از کجا آمدی گفت از حبس سیل پس نعلین خود را خواستم و سرازیر شدم رسیدم به خدمت پیغمبر صلى الله علیه (و اله) و سلّم پس گفتم یا رسول الله سؤال کردی از ما از حبس سیل پس گفتیم ما علمی به ان نداریم و اکنون این مرد بر ما گذشت پس از او پرسیدم گفت از اهل حبس سیلم پس رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و سلم از او پرسید که اهل تو در کجا هستند گفت در حبس سیلند فرمود ﴿ اخرُجْ اِهْلِكْ مِنْهَا فانه یوشك اَنْ يَخْرُجَ منها نار تضیء لها أعناق الإبل ببصری﴾ یعنی بیرون کن اهل خود را از ان جا که نزدیکست بیرون اید از ان جا اتشی که روشنی دهند گردن های شتران را در بصری

ص: 282

حَدیثِ دِویست و سِوّم

مجمع الزوائد، جز و هفتم باب ظهور الرغبه و الرهبه ص 330 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ كَيف انتم اذا مَرَجَ اَلدِّينُ وَ ظَهَرَتِ اَلرَّغْبَةُ وَ اَلرَّهْبَةُ وَ حَرَّق اَلْبَيْتَ اَلْعِشْقَ (رَوَاهُ احمد وَ اَلطَّبَرَانِيُّ وَ زَاد) وَ شَرَفُ اَلْبُنْيَانِ وَ اِخْتَلَفَ اَلاِخْوَان ﴾ یعنی چگونه اید شما و قیت که مختلط و مضطرب گردید و فاسد شد دین سؤال کردن به مذلت و خواری و ترس و خوف در مردم و اتش گرفت خانه خدا که ازاد شده از طوفان زمان نوح است (این حَدیثِ را احمد بن حنبل و طبرانی هر دو روایت کرده اند و زیاد کرده است طبرانی این جمله را) و بلند ساخته شد بنا ها و اختلاف افتاد در برادر ها (شاید مراد اختلاف بین شرقین و غربین باشد )

حَدیثِ دِویست و چَهارُم

اشاره

مختصر تذكره قرطبى . باب آيات العشر التي تكون قبل الساعة ص 250 از حذیفه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ان مِن اشراطِ اَلسَّاعَةِ دُخاناً يمَلَاءَ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ بِمَكْثٍ فِى الارْضِ ارْبَعِينَ يَوْماً فاما اَلْمُؤْمِنُ فَيُصِيبُهُ مَنْه شَبه الزُّكَامَ وَ امَّا الكافِرُ فَيَكُونُ بِمَزَالَةِ الشُّكْرانِ يُخْرِجُ اَلدَّخان مِنْ اِنْفِهِ وَ مَنْحَرِهِ وَ عِبَّيْنَ وَ اِذينَه وَ دَبَّرَهُ﴾ (این حَدیثِ مکرر شده در ص 211)

تَفسیر صافي

طبع طهران تاريخ كتابت سال 1266 هجری به خط محمد حسن بن محمد علی گل گلپایگانی

ص: 283

ص 476 سوره دخان ذیل ایه مبارکه ﴿ فَارْتَعَبَ يَوْمَ يَاتَى اَلسَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ گفته رُوِيَ فِي حَدِيثِ اِشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ اُوَلَ الايات اَلدُّخَانُ وَ نُزُولُ عَيْسي وَ نارٌ تَخْرُجُ مِنْ قعر عُدَّن اِبْينَ تسوقَ اَلنَّاسِ الى الْمحَشْرِ قَیلُ وَ مَا اَلدُّخَانُ قَیلُ وَ مَا اَلدُّخَانُ فَتَلاَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ) هذِهِ الاية قَالَ يمْلأ مَا بَيْنَ المُشرِّق وَ اَلْمَغْرِبِ یمَكْثِ اِرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَيْلَةً اما اَلْمُؤْمِنُ فیصيبه كَهَيْئَةِ اَلزُّكَامِ وَ امّا اَلْكَامِنُ فَهُوَ كَالسَّكْرَانِ يَخْرُجُ مِنْ مُنْخَوی وَ اِذِينِهُ وَ دَبَّرَه ﴾

یعنی . روایت شده در حَدیثِ اشراط ساعت اول نشانه ها دُخان یعنی دود است و فرود امدن عیسی و اتشی که بیرون می اید از ته عدن اَبیَن (و ابین اسم کسی است که عدن به نام او بنا شده) می کشاند مردم را به سوی محشر گفته شد که ان دود چیست پس حضرت ایه مذکوره را تلاوت فرمود و فرمود پُر می کند ان دود میان مشرق و مغرب را و می ماند تا چهل روز و شب امّا مؤمن پس می رسد به او مرضی به هیئت زکام و امّا کافر پس او مانند شخص مست بیرون می رود از دو سوراخ بینی و دو گوش و سوراخ دُبُرِ او

حَدیثِ دِویست و پَنجُم

مسامرة الابرار و محاضرة الاخيار. تاليف محیی الدین عربی طبع مصر در مطبعه عثمانية سال 1305 جزو ال ص 23 و 24 از ابن عباس روایت کرده که در حجة الوداع حضرت رسول صلی اللہ علیه (و اله) و سلم گرفت حلقه دَرِ کعبه را پس رو کرد به طرف مردم پس

ص: 284

فرمود ﴿ يا مَعاشِرَ الْمُسْلِمِينَ اِنْ مِنِ اشْراطِ الْقِيامَةِ اَمَانَةُ الْصلْوَةِ وَ اتِّبَاعُ الْشهوات وَ تَكُونُ اِمْرَاءَ خونة وَ وزرَاء فسقَة فَوْثب سَلْمَانَ اَلْفَارِسِيِّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْه فَقَالَ بَابِي انْتَ وَ امي یا رْسُولِ اَللَّهِ ان هَذَا لِيَكُونَ قَالَ نَعٌم یا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا وَ یكَوْنِ الْمُنْكَرِ مَعْرُوفٌ وَ اَلْمَعْرُوفُ مُنْكَراً قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانَ وَ عندها یذُوبُ قَلْبِ اَلْمُؤْمِنِ فِي جَوْفه كَمَا يَذُوبُ اَلْمِسلْح فِي اَلْمَاءِ ممَا يَرَى وَ لاَ يستطِيعُ اَنْ يُغَيِّرَهُ قَالَ او يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلمَانِ وَ یؤْتمِنُ الْخائِنَ وَ يَجُونُ الامينُ وَ یصدق اَلْكَاذِبُ وَ يُكْذَّبُ اَلصَّادِقُ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سَلْمَانَ اَنَّ اَوْلَى النَّاسِ قَوْمٌ اَلْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ یمشى بِالْمَخَافَةِ فَاِنٍ تَحکلم اُكْلُوهُ وَ انٍ سَكَتَ مَاتَ بِغَيْظِهِ یا سَلْمَانَ مَا قَدِستْ اُمَّةً لانتقم مِنْ قُوتِهَا الضعيفها قَالَ اَيْكُونَ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سَلْمَانُ عِنْدَهَا يَكُونُ الْمَطَرُ قَيْظًا وَالْوَلَدُ غَيْظًا ، وَتَفِيضُ اللِّئَامُ فَيْضًا ، وَ يَغِيضُ الْكِرَامُ غَيْضًا قَالَ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانَ عِنْدَهَا يُعَظِّمُ رَبُّ الْمَالِ الدِّينَ بالِدُنْيَا وَ تَلْتَمِسَ الدُّنْيا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ اكْتفى اَلرِّجَالَ بَا لِرِجَالٍ وَ اَلنِّسَاءُ بَالبسا وَ تَرْكَبُ ذَوَاتُ اَلْفُرُوجِ السروج فعلُیهم مَن امتى لعنة الله یا سلمان عندها یکی امتی قَوْمٌ جثثهم جُثَّةِ اَلنَّاسِ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ اَلشَّيَاطِينُ اَنْ تكُلُموا قَتَلُوهُمْ وَ اَنَّ سكَتوْا اِسْتَبَا حُوهُمْ لاَ يَرْحَمُونَ صَغِيراً وَ لاَ صَغِيراً وَ لاَ يُوَقرُونَ كبيْراً اَنَاءِ مَا يَذَرُونَ وَ تُوِّ ظَاهِرٍ مُتَّهَمٍ وَ يُجَارُ فِي حُكْمِهِمْ عِنْدَ ذَلِكَ تَكُونُاماره اَلنَّساءُ وَ مُشَاوَرَةُ اَلاَمَاءِ وَ نُفُوذِ الصِّبْيَانِ عَلَى اَلنَّاسِ وَ تَكْثُرَ اَلشَّرْطُ وَ تتحلَّى ذُكُورٌ اِمتَى باَلذَّهَبُ وَ يَتَهَاوَنُ بِالزَنَا

ص: 285

وَ تَظْهَرُ اَلْقینَاتُ وَ يُتَغَنَّى بِكِتَابِ اَللَّهِ وَ تَتَكَلَّمُ اَلرُّوبِيضُ قلْتَّ بابى انت يَا رسُول اَللَّهِ وَ امي وَ مَا الرُّوَيْبِضُهْ قالَ انْ تَتَكَلَّمَ فِى اَمْرِ الْعَامَّةِ مَنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ قَبْلُ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ بَا رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ یا سْلُمَانَ عِنْدَهَا تُزَخْرَفُ اَلْمَسَاجِدُ كَمَا یزخرف الكَاش وَ اَلْبَيْعُ وَ تُحَلَّى المَصاحِفُ بِا لذَّهَبِ وَ تَطُولُ اَلْمَنَابِرُ وَ تَكْثُرُ الصُّفُوفُ وَ القُلوب متَبَاغَضَةً وَ اَلالْسُنُ مُخْتَلِفَةٌ وَ نوَالُهُم لَعِقةٍ مَن اعْطى عَلَى لِسَانِ مَنِ اِعْطَى شُكْرَ مَنْ مَنَعَ كُفْرٍ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلُمَانَ عِنْدَ ذَلِك یوتى سَبَايَا مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ تَكُونُ من امتى فَوَيْلٌ لِلضُّعَفَاءِ مِنْهُمْ وَ وَبَلَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ انْ تَكَلَّمُوا قَتَلُوا وَ انْ سكنوا قَتَلُوا مَوْتٌ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ خَيْرٌ مِنْ حیوَّةٍ عَلَى معصیة الله قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلمَانَ عِنْدَهَا تشَارِكُ اَلْمَرْأَةَ زَوْجَهَا فى امره و یحَقِّ اَلرَّجُل وَاَلدَّهُ وَ یبِرَّ صَدِيقُهُ یلبسونِ جُلُودِ اَلْضئان عَلَى قُلُوبِ اَلذِّئَابِ عُلَمَائِهِمْ شَرٌ مِنَ اَلْجِيفَةِ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ با رسول اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانَ عِنْدَهَا تَكُونُ عِبَادَتُهُمْ فِيهَا فِيمَا بَيْنَهُمْ اَلسَّلاَوِمُ لَهَا فِيمَا وَ لاَ بُدَّ تَسمُونُ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَوَاتِ وَ الارض اَلاِنْجَاسِ الارجاس قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانِ عِنْدَ ذلک یتخذ كِتَابَ اَللَّهِ مزامیر وَ ینبذ كِتَابِ اَللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ يُعَطِّلُونَ اَلْحُدُودَ و یمیتون سَنتى وَ يُحِبُّونَ اَلْبِدْعَةَ وَ لاَ يُقَامُ يَوْمَئِذٍ تبصر اَللَّهِ لاَ يَامُرُونَ بِالِمَعْرُوفٍ و لا يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ عِندَهَا یغار عَلَى الْغُلَامِ كَما يُغَارُ عَلَى اَلْجَارِيَةِ وَ يَخْطُبُ كَمَا تَخْطُبُ اَلنِّسَاءُ وَ یهیئ كَمَا یهیئ اَلْمَئة عِنْدَهَا تَقَارَبَ اَلاِسْوَاقُ قلَتَّ بَابِي اَنْتَ و

ص: 286

امَّي یا رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَا تَقَارَبَ اَلاِسْوَاقُ قَالَ كُلٌ يَقُولُ لاَ اَبِيعُ وَ لاَ اِشْتَرَى وَ لاَ رَازِقَ غَيْرُ اَللَّهِ يَا سَلْمَانُ عِنْدَهَا ثلَيهِمُ الجَبابِرَةُ وَ یمَیعُونَ حُقُوقَهُمْ وَ يَمْلَؤُنَ قُلُوبَهُمْ و رُعْباً فَلاَ تَرَى اِلاّ خَائِفاً مَرْعُوباً عِنْدَ ذَلِكَ یرَفْعِ اَلْحج فلاحجٌ یحیج كِبارُ النَّاسِ لِلَّهْوِی وَ اَوْساطُ اَلنَّاسِ لِلتِّجَارَةِ وَ فُقَرَاءِ اَلنَّاسِ للریاء وَ اَلسمِعَته قَالَ اوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ يَا سَلْمَانُ ﴾ (اَلْحَدِيث)

یَعنی ای گروه مسلمانان از شرایط قیامت می رانیدن نماز و پیروی کردن از شهوت ها و خواهش های دل است و می باشند فرمان فرمایان خیانت کار و وزیران فاسق پس از جا بر خواست سلمان فارسی رضی الله عنه و عرض کرد پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا این ها هر اینه می باشند فرمود اری ای سلمان در ان زمان معروف منکر و منکر معروف گردد سلمان عرض کرد این ها می باشد فرمود اری ای سلمان در ان وقت آب می شود دل مؤمن در داخل او هم چنان که نمک در اب اب شود از ان چه که می بیند از منکرات و نمی تواند ان را تغییر دهد عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان امین دانسته شود خیانت کار و خیانت کار شمرده شود امین و تصدیق کرده شود دروغ گو و تکذیب کرده شود راست گو عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان در ان وقت سزاوار ترین مردم گروهی هستند که مؤمن در میان شان راه رود در حالتی که ترس ناک باشد اگر سخن گوید می خورند او را و اگر ساکت باشد می میرد به خشم خود ای سلمان مقدّس نیست امّتی که انتقام نکشد توانای

ص: 287

ان برای نا توان آن عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان در ان وقت باران باریده نشود و فرزند بر پدر خود خشمگین باشد و بسیار شوند اشخاص پست و لئیم بسیار شدنی و دست های اشخاص کریم در احسان و انفاق کردن بسته شود عرض کرد ایا این ها شدنی است فرمود اری ای سلمان در ان وقت صاحبان مال بزرگ و محترم شمرده شوند و دین به دنیا فروخته شود و به عمل اخرت دنیا را بطلبند و مرد ها در فجور به مرد ها اکتفا کنند و زن ها به زن ها و زن ها سوار زین ها شوند پس بر ایشانست از امت من لعنت خدا ای سلمان در ان وقت والی و زمام دار امّت من شوند کسانی که جُثّه های ایشان جُثّه ادمی است و دل های ایشان دل های شیاطین است اگر تکلّم کنند می کشند ایشان را و اگر ساکت شوند ریشه کن کنند ایشان را رحم بکوچک نمی کنند و احترام نمی کنند بزرگ را هر اینه بد است ان چه بد می کنند پامال می کنند احترام ایشان را و جور کرده می شود در حکم های ایشان در ان زمان امارت با زنان خواهد شد و کنیزان طرف مشورت شوند و کودکان بر مردم حکم شان نافذ شود و سرهنگان و لشکریان زیاد شوند و مردان امت من به طلا زیور کنند و به زنا اهمیّت ندهند و زن های خواننده و نوازنده و سازنده و رقاصه ظاهر شوند و به به قران تغنّی کنند و رویبضه سخن گوید (ابن عبّاس گفت) گفتم یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد چیست رویبضه فرمود سخن گو در امور عامه مردم کسی که سخن گو نبوده یعنی مردمان رذل پست گفت سلمان

ص: 288

ایا می باشد این ها یا رسول الله فرمود اری ای سلمان در ان وقت زینت کنند مسجد ها را هم چنان که زینت کرده شود کلیسا های نصاری و عبادت گاه های یهود و زیور کنند قران ها و کتاب ها را به طلا و طولانی کنند منبر ها را و بسیار شود صف های جماعت در حالی که دل هاشان کینه یک دیگر را داشته باشد و با هم دیگر مختلف باشد و عطا هاشان به قدر لیسیدن انگشت باشد کسی که عطائی به او داده شود از عطا دهنده شکر گذاری کند و اگر به او عطائی نشود نا سپاس گوید گفت ایا می باشد این ها یا رسول الله فرمود اری ای سلمان اورده شوند در ان وقت اسیرانی از مشرق و مغرب از مسلمانان از امّت من پس وای بر ناتوانان ایشان و وای بر اسیر کنندگانشان از خدا اگر سخن گویند می کشند ایشان را و اگر هم ساکت باشند می کشند مردن بر طاعت خدا بهتر است از زندگانی با معصیت خدا گفت ایا می باشد این ها فر مود اری ای سلمان در ان وقت شریک می شود مرد با زن خود در کاری که می کند و ازار می کند مرد پدر خود را و نیکوئی کند با رفیق خود می پوشند لباس میش را بر دل های چون گرگ خود علماءشان بد ترند از مردار گفت ایا این ها می باشد یا رسول الله فرمود اری ای سلمان در ان وقت عبادت در میان ایشان همان خواندن تنها است آن هم ناچار نام گذارده می شوند در ملکوت اسمان ها به نجاسات و پلیدی ها عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان در ان وقت قران را با ساز ها می گیرند و پشت سر می اندازند قران را و معطل می کند حدود را

ص: 289

و می میرانند سنّت مرا و زنده می کنند بدعت را و کسی به یاری خدا قیام نمی کند امر به معروف نمی کنند و نهی از منکر ننمایند در ان وقت غیرت کشیده می شود بر سر پسران برای فجور هم چنان که غیرت کشیده می شود بر سر دختران و خواستگاری می شوند هم چنان که دختران خواستگاری می شوند و مهیّا می کنند خود را هم چنان که زنان مهیّا می کنند خود را در ان وقت بازار ها به هم دیگر نزدیک شود گفتم پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله مراد از نزدیک شدن بازار ها چیست فرمود هر کدام یکی می گوید نفروختم و نخریدم و حال ان که روزی دهنده ای غیر از خدا نیست ای سلمان در ان وقت جبّاران و ستم گران بر ایشان سلطنت و حکومت کنند و حقوق ایشان را از ایشان منع کنند و دل های ایشان را پر از ترس و بیم کنند پس نبینی ان ها را مگر خائف و ترس ناک در ان وقت حج رفتن بر داشته پس حجی در کار نباشد حج می کنند بزرگان مردم برای بازیگری و به تماشا و گردش و میانه حال های مردم برای تجارت و بارزگانی و فقراء مردم برای نمایش دادن و گوش زد کردن عرض کرد ایا این ها می باشد یا رسول الله فرمود اری

حَدیثِ دِویست و شِشُم

مسامرة الابرار و محاضرة الاخبار، جزء دوّم ص 14 در اشراط ساعت از حذیفه بن الیمان روایت کرده که گفت دیدم رسول خدا صلى الله عليه (و اله) و سلم را که اویخته است به پرده های کعبه و چشم هایش اشک می ریزد پس عرض کردم چه چیز

ص: 290

تو را به گریه در اورده خدا چشم های تو را نگریاند فرمود ﴿ یا حُذَيْفَةَ قَدْ ذَهَبَتِ الدُّنْيا اَوْ كانَكَ بِالدُّنْيا لَمْ تَكُنْ قُلْتُ فِدَاكَ ابى وَ اُمي یا رْسُولِ اَللَّهِ فَهَلْ مِنْ عَلاَمَةٍ یستدک بِهَا عَلَى ذَلِكَ قال نعم یا حُذَيْفَةَ احْفَظْ بِقَلْبک وَ انْظُرْ بِعِيْنک وَ اعْقِدْ بِيَدَيْكَ اِذا ضَيَّعْتَ امَّتِى الصَّلوةِ وَ اتبَعَتِ الشَّهَوَاتُ وَ كَثُرَتِ اَلْخِيَانَاتُ وَ قَلَّتِ اَلْأَمَانَاتُ وَ شَرِبُوا اَلْقَهَوَاتِ وَ اظْلِمَ اَلْهَوَى وَ غارِ اَلْمَاءِ وَ اِغْبَرْتَ اَلاَفِقَ وَ خَیفَّتُ اَلطُّرُقَ وَ تشَاتمُ النَّاسِ و فَسَدُوا وَ فجَرتِ اَلْبَاعَةُ وَ رَفَضَتِ القِنَاعَةُ وَ سَاءَتِ الظُّنُونُ وَ تَلَاشَتِ السِّنُونَ وَ كَثُرَتِ الاشجَارُ و قَلَّتِ الثِّمَارُ وَ غَلَت الاسْعَارُ وَ كَثُرَتِ اَلرِّيَاجُ وَ تَبِینتِ الاشْرَاطَ وَ ظَهَرَ اللِّوَاطُ وَ اسْتَحْسَنُوا الْخَلَفَ وَ ضَافَتِ اَلْمَكَاستُ وَ قَلَّتِ اَلْمَطَالِبُ وَ اِسْتَمَرُّوا بِالْهَوَى وَ تَفاكَهوَاَ بَيْنَهُمْ بِشتيمَةِ الاِباءِ وَ الاُمَّهاتِ وَ اَكْلِ اَلرِّبَا وَ فشَا الزنا وَ قَلَّ الرّضَا وَ اسْتَعْمَلُوا السُّفَهَاءَ وَ كَثُرَتِ الخیانَةُ وَ قُلت الامانَةَ وَ ذَكِيّ كُلَّ اَمرِ نَفْسَهُ وَ عَمَلِهُ وَ اشْتَهَرَ كُلُّ جَاهِلٍ بتجْهلَهُ وَ زَخْرِفَتْ جُدْرَانُ الدُّورِ وَ رُفِعَ بِنَاءُ الْقصُورِ وَ صارَ الْبَاطِلُ حَقّاً وَ الْكَذِبُ صِدْقاً وَ الصِّحَّةَ عَجْزاً وَ اَللَّوْمَ عَقْلاً وَ الضلالة هدى وَ الْبَيَانُ عَمًى وَ الصَّمْتُ بَلاَهَةٌ وَ الْعِلْمُ جَهَالَةٌ وَ كَثُرَتِ الَايَاتُ وَ تَتَابَعَتِ الْعَلَامَاتُ وَ تَرَاجَمُوا بِالظُّنُونِ وَ دَارَتْ عَلَى اَلنَّاسِ وَ رحی الْمُنونِ وَ عَمِيَتِ الْقُلُوبُ وَ غَلَبَ الْمُنْكَرُ اَلْمَعْرُوفُ وَ ذَهَبَ التَّوَاصُلُ وَ كَثُرَتِ التِّجَارَاتُ وَ اسْتَحْسبوا الْبِطَالاَتِ وَ تَهَادَوا أَنْفُسُهُمْ بِالشَّهَوَاتِ وَ تهَاوَنوَّا بالْمُعْضِلاَتِ وَ رَكِبُوا جُلُوَّ اَلنُّمُو وَ اكلُوا الْمَأْثُورَ وَ لَبُّسوا اَلْحُبورَ وَ اِثْرُوا اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْآخِرَةِ وَ ذَهَبَتِ اَلرَّحْمَةُ مِنَ اَلْقُلُوبِ

ص: 291

و عمّ الفساد و اِتَّخَذَوَاِ كْتَابَ اَللَّهُ لَعِباً وَ مَالَ اَللَّهِ دُوَلاً وَ اِسْتَحَلُوا الخمر بِالنَّبِيِّذ وَ اَلنَّجْشِ با لِزَكْوَةِ وَ اَلْبُرْبَا بالِبَيْعٍ وَ اَلْحُكْمَ بَا لِرْشَّا وَ تَكَافَا اَلرِّجَالُ بَالِرِجَالٍ وَ اَلنِّسَاءُ بالَنَساءُ وَ صَارَتِ الْمَباهاة فِي اَلْمَعْصِيَةِ وَ الْكِبْرَ فِى اَلْقُلُوبِ وَ الْجَوْرِ فِى اَلسَّلاَطِينِ وَ اَلسفَاهَةِ فى سَائِرِ اَلنَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ لاَ یسلم لذَى دِينُ دِينِهِ الاِمْنُ فَرِّ بدٌینُهُ مِنْ شَاهِقِ الى شَاهِقٍ وَ مَنْ وَاد الى واد وَ ذَهَبَ اَلاِسْلاَمُ حَتَّى لا یبقی الاّ اِسْمه وَ اِنْدَرَسَ اَلْقُرْآنُ مِنَ الْقُلُوبِ حَتی لا يَبْقَى الأرسمَةُ یقُرُونِ اَلْقُرْآنِ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ بِما فِيَّةَ مَن وَ عُدْرَتِبهِم وَ وَعيدِهِ وَ تَحْذِيرِهِ وَ تَنذیرِهِ وَ نَاسِخٍه وَ مَنسوخَةٍ فَعِندَ ذَلِكَ تَكُونُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ خَارِبةٌ مِنْ اَلاِيْمَانِ عِلْماًئهمُّ شرّ خَلْقِ اَللَّهِ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ مِنْهُمْ بَدَتِ الْفِتْنَةُ وَ اليْهِمْ تَعودُ وَ يَذْهَبُ الْخیر وَ اهْلَهُ وَ يَبْقَى الشَّرُّ وَ اَهْلَهُ وَ يَصِيرُ اَلنَّاسُ بِحَيْثُ لاَ يَعِبئا اَللَّهُ بَشِئ مِنَ اعمالهم قَد جبب اليْهم اَلدِّينارُ وَ الَدِرْهَمٍ حَتَّى ان اَلْغنَى لْیحَدَثَ نَفْسَةٌ بِالْفَقْر ﴾

یعنی دنیا رفت یا مثل این که دنیا گویا نبوده است گفتم پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله پس آیا نشانه ای هست که دلالت بر ان داشته باشید فرمود اری ای حذیفه نگاه دار به قلبت و به چشمت ببین و به دستت بشمار وقتی که ضایع کرد امّت من نماز را و پیروی کردند شهوت ها را و بسیار شد خيانت ها و كم شد امانت ها و اشامیدند مسکرات را و تاریک شد هوا و

ص: 292

فرو رفت اب و غبار الود شد کرانه اسمان و راه ها خوف ناک شد و شئامت و بدی مردم را فرو گرفت و فاسد شدند و خانواده ها اهل فجور شدند و قناعت کردن متروک شد و گمان ها به یک دیگر بد شد و سال ها خوار و پست شد و اشجار زیاد شد و میوه ها کم شد و اسعار گران شد و باد ها زیاد شد و پیدا و اشکار گردیدند مردمان پست و اشکار شد لواط و نیکو دانستند دروغ گفتن و دروغ وعده داد و یا سخن زشت و تباه گفتن را و تنگ شد کسب ها و طلب حق کننده کم شد و استوار و محکم شدند در هوا و خواهش دل خود و خوش طبعی کردند به دشنام دادن به پدران و مادران و خورده شد ربا و زیاده شد زنا و کم شد خشنودی و بر سر کار آمدند اشخاص سفیه و نادان و بسیار و بی اندازه شد خیانت و كم و نا چیز شد امانت و هر کسی تزکیه نفس و تعریف از خود و کار خود کند و هر نادانی به نادانی خود مشهور شود و دیوار های خانه ها را رنگین و زینت کنند و قصرها و ساختان ها بلند ساخته شود و و باطل حق گردد و دروغ راست و صحت عمل را عجز و نا توانی شمارند و لئامت و نکوهش و سرزنش کردن به یک دیگر را عقل دانند و گم راهی را هدایت شناسند و بیان را کوری و سکوت کردن را نا دانی دانند و علم را جهالت شمارند و نشانه ها بسیار شود و علامات پی در پی ظاهر گردد و از روی گمان سخن های بی حقیقت گویند و اسیای مرگ بر سر مردم دورزند و چشم های دل ها کورشود و کار های زشت بر خوب غالب اید دوستی و مواصلت با یک دیگر از میان برود و تجارت ها و بارزگانی زیاده شود و کار های باطل و نا چیز را نیکو دانند و

ص: 293

و مستحسن شمارند و هدیه می دهند نفس های خود را به یک دیگر به سبب شهوت هائی که دارند و اسان می شمارند کار های مشکل را و سوار می شوند بر پوست های پلنگ و می خورند و اعاشه می کنند به سبب نقل شری که از ایشان شده و می پوشند جامه های نرم و نازک را و راغب به دنیا شوند و ان را بر اخرت ترجیح دهند و رحم از دل ها بیرون رود و فساد عمومیت پیدا کند و ان ها را فرو گیرد و قرآن را به بازی گیرند و مال خدا را برای خود دولت دانند یعنی حق الله را از مال خود بیرون نکنند و مسکرات را به تغییر نام ببیند حلال دانند و در زکوة دادن خیانت کنند و ربا را به نام بیع بگیرند و به رشوه گرفتن حکم کرد و برابری کنند مرد ها در فجور با یک دیگر و زن ها با زن ها و به معصیت کردن مردم به یک دیگر فخر و مباهات کنند و کبر در دل ها راه باید و ظلم و جور در پادشاهان و سفاهت و نادانی در سائر مردم ظاهر شود پس در ان وقت سالم نمی ماند برای هیچ صاحب دینی دین او مگر کسی که فرار کند به سبب دین خود از قلّه کوهی به قلّه کوهی و از درّه ای به درّه ای و برود اسلام تا این که باقی نماند از ان مگر اسمی از ان و کهنه شود قران در دل ها تا این که باقی نماند از ان مگر نقشی قرآن می خواند و از استخوان ترقوه و حَنجَره های ایشان نمی گذرد و از وعده های خدا که در ان است و وعید های او و ترسانیدن و بیم دادن او و ناسخ او و منسوخ او دانا نیستند پس در چنین وقتی مسجد های ایشان آباد است و دل هاشان از ایمان خرابست علماء ایشان بد ترین خلق خدا هستند بر روی زمین از ایشان شروع فتنه می شود و به سوی ایشان بر می گردد

ص: 294

خیر و اهل خیر می روند و شرّ و اهل شرّ باقی می مانند مردم می گردند به حالتی که اعتناء نکند خدا به چیزی از اعمال ایشان از روی تحقیق محبوب ایشان دینار و درهم خواهد بود تا اندازه ای که ثروتمند با خود حَدیثِ نفس از فقر کند

مؤلّف نا چیز گوید ان حضرت صلى الله عليه و اله هشتاد و کسری از علامات عامه را در این خبر شریف بیان فرموده که همه ان ها تا کنون واقع شده و از معجزات کلامی و پیش گویی های ان حضرت است که از چهار ده قرن پیش تقریبا اخبار به ان ها فرموده و یکا یک مصداق پیدا کرده اوَّل ضایع کردن نماز ها است که یکی از رکن های رکین و پایه های دین مقدس اسلام است به ترک کردن آن یا استخفاف کردن ان متعمّدا و یا واجب ندانستن که سبب ارتداد و بیرون رفتن از دین و خارج شدن از زمره مسلمین است و یا باطل به جای اوردن و رعایت شرایط صحت ان را نکردن از مقدمات و واجبات و منافيات و شكيات و سهویات ان و یا کاهلی کردن و یک وقت خواندن و یک وقت نخواندن یا از روی تقلید صحیح از مجتهدی که باید تقلید ان را کند به جا نیاوردن که همه این ها سبب فسق است دُوُّم پیروی کردن از میل ها و خواهش های نفسانی و شهوت رانی به اقسام مختلفه که مخالف با دستور شریعت اسلام باشد سِوُّم زیاد شدن خیانت که عبارتست از دغلی و نا راستی و نا درستی و تغلب در نفس یا عرض یا مال یا قول یا فعل یا ناموس غیر هر چندان غیر مسلمان نباشد چَهارُم کم شدن امانت ها و ان ضدّ خیانت ها است که عبارتست از پاکی و راستی و درستی و تغلب نکردن در نفس یا

ص: 295

یا عرض یا مال یا قول یا فعل یا ناموس مردم هر چند مسلمان نباشند پنجُم اشامیدن مسکرات. قهوات جمع قهوه است و قهوه به معناى مِی و مسکر است و تعبیر تلفظ جمع به اعتبار تعداد افراد انست به نام های مختلف شِشُم تیره و تار شدن هوا است که آن نیز در اثر ارتکاب معاصی است و بیش تر در اثر ریختن خون نا حق است چنان چه از ادم ابوا البشیر علیه السلام نقل شده که پس از کشته شدن هابیل گفت تغيرت البلاد و من عليها فوجه الارض مغبّر فبیح و هم چنین مستفاد از بعض از اخبار است که روز عاشورا پس از قتل حضرت سیّد الشهداء عليه السّلام هواء تيره و تار شد و غیر این ها که در مرور دهور و اعصار این حادثه پیش امد کرده و واقع شده و ممکن است گفته شود که این علامت مراد دود تیره ایست که خبر داده شده که تا چهل روز در بالای سرها در هوا ظاهر می شود که در تفسیر ایه شریفه فارتقب يوم یاتى السماء بدخان مبین از عامّه و خاصّه روایت شده و بعضی از ان ها از پیش گذشت و بعض دیگر بعد از این در این کتاب ذکر خواهد شد و این علامت زمان خیلی نزدیک به ظهور صورت می گیرد هَفتُم فرو رفتن اب ها است به زمین چنان چه در این چند ساله به خصوص اثر ان ظاهر شده و چه بسیار از قنات ها خشک شده و شاید بعد از این هم شدت پیدا کند و حضرت امير المؤمنين عليه السلام هم در بعضی از خطب ملاحم در فرمایشات خود تصریح به ان فرموده به فرموده خود که می فرماید عمت القنوات یعنی کور شود قنات ها چنان چه در جلد دوّم این کتاب ضمن اخبار علویّه در بخش چهارم ذکر خواهم کرد ان شاء الله تعالى- و ممکن است مراد فرو رفتن اب های بعضی

ص: 296

از نهر های بزرگ جهان باشد از قبیل رود نیل و فرات چنان چه بعض اخبار ان از پیش گذشت و بعضی از ان هم در بخش متعلق به خود ذکر خواهد شد - و ممکن است که این علامت در زمان خروج دجال که مقارن با زمان ظهور است صورت گیرد چنان چه ان بسیاری از اخبار عامه و خاصه مستفاد می شود که ان ملعون بهر نهر یا دریائی عبور كند اب ان خشک می شود هَشتُم غبار الود شدن افق و ظهور این علامت نیز یا به واسطه کثرت معاصی است حضوصاً ریختن خون های نا حق چنان چه در علامت ششم از کلام ادم علیه السّلام فهمیده می شود و هم چنین فرمایش حضرت سید الشهاد علیه السّلام در بالین نعش حضرت علی اکبر عليه السّلام كه فرموده على الدّنيا بعدک العفا و سایر اخبار وارده یا به واسطه استعمال کردن بعضی از آلات جنگی در روی زمین از قبیل بمب های اتمی و یا به واسطه خسف های مهمی که از وقوع ان پیش از ظهور خبر داده شده از قبیل خسف مشرق و مغرب و جزيرة العرب و غير این ها یا ان که استعاره و کنایه است از قحطی و غبار گرسنگی یا غبار جنگ های خونین و مانند این ها نُهُم ترس ناک شدن را و ان در اثر هرج و مرج و فتنه و فساد و انقلاب است که قبل از ظهور در روی زمین رخ می دهد چنان چه از آیه شریفه طفر الفساد فى البّر و البحر بما كسبت ابدى الناس و بسیاری از اخبار مستفاد می شود دَهُم دشنام دادن و شماتت کردن و فساد کردن مردم است که کاملا در زمان حاضر شیوع دارد به انواع مختلفه از زبان و قلم و دستگاه های تبلیغاتی

ص: 297

یازدَهُم فجور کردن باعه یعنی سعایت کنندگان نزد سلطان در قاموس است ﴿ وَ بَاعَةٍ مِنَ اَلسُّلْطَانِ شَعَرَ بِهِ اَللَّهُ وَ هُوَ بَائِعٌ جَمْعٌ بَاعهُ ﴾ و در منتهى الارب و باعه من السلطان سعایت وی کرد نزد سلطان - یا فجور کردن خرید و فروش کنندگان در المسجد است باع بسیار مبیعا ﴿ فُلاَناً كَتَابَا اَوْ مِنْ فُلاَنٍ كِتَاباً اعْطَاهُ الْكِتابُ وَ احْ تابا وَ اخْدُ مِنْهُ اَلْعَيْنَ اَوِ الْعَكْسَ فَهُوَ بَائِعٌ وَ هُمْ نَابِعَةٌ وَ ذَالَتْ مَبْعَ ﴾ پس بنا بر اول باعَه به معنای سعایت کنندگان یعنی سخن چینان نزد سلطان و باج و خراج گیران و والیان بر هر کار و هر قوم باشند و بنا بر دوم به معنای کَسَبه و خرید و فروش کنندگان است چنان چه در معنای ساعی گفته شده و بر متولیّان صدقات نیز اطلاق شده دوازدَهُم بر داشته شدن ملکه قناعت است از میان مردم چه در خوراک و چه در لباس و غیره سیزدهم بد گمان شدن مردم است در حق یک دیگر و بدبین شدن به هم دیگر چهاردهم متلاشی شدن سال ها شاید کنایه از مرتب نبودن فصول ان ها است یا بی برکتی آن ها چنان چه از بعضی از اخبار مستفاد می شود پانزدهم و شانزدَهم زیاد شدن درخت ها و کم شدن میوه ها است یعنی با کثرت درختان میوه کم به وجود اید و برکت از اشجار و اثمار بر داشته شود چنان چه از بعضی از ایات قرانیه و بسیاری از اخبار و احادیث مستفاد می شود هِفدَهُم گران شدن نرخ ها چنان چه از اخبار دیگر فهمیده می شود و اخبار ان بعض قبلا ذکر شده و بعض دیگر هم خواهد امد و از ان جمله است اذا اكثر طعامكم و لا ترونها الا با غلى اسعار كم و نسخه دیگر لم تروها

ص: 298

یعنی وقتی که بسیار شد خوردنی های شما و ندید ان را مگر به گران ترین نرخ های خود هجدَهُم وزیدن باد ها چنان چه از اخبار دیگر نیز فهمیده می شود وزیدن باد های سخت در اخر الزمان که بسیاری از ان هلاک شوند و جمع کثیری را به دریا ریزد نوزدَهُم واضح و برقرار شدن شرط ها است که شاید کنایه از مشروطه شدن ممالک اسلامی باشد و یا بسته شدن شرط ها و پیمان ها باشد در میان مسلمین و کفّار بیستم اشکار شدن عمل شنیع لواط است در مردم بيست و يكم نیکو دانستن مخالفت کردن با یک دیکر و تحسین کردن ان را یا مخالفت کردن در عهد ها و وعده ها بيست و دُوّم به مضیقه و تنگی افتادن و تنگ شدن كسب ها به بسته شدن راه های آن و کم شدن محل های طلب کشب بیست و سوّم ادامه و استمرار داشتن هوا ها و میل ها و خواهش های نفسانیه مردم در مشتهیات خود بیست و چهارُم فحش دادن به پدران و مادران یک دیگر خوش طبعی ایشان شود بیست و پنجُم ربا دادن و خوردن و معاملات ربوی در میان شان رواج گرد و شایع شود بیست و ششم اشکار و زیاد شدن زنا بیست و هَفتُم ناراضی بودن مردم بیست و هشتم مصدر کار شدن و حکومت کردن مردمان نادان و سفیه بیست و نُهُم زیاد شدن خیانت و نادرستی در مردم و کم شدن امانت و درستی سی اُم خود پسند شدن و تعریف کردن مردم از نفس خود و کار خود سی و دوُّم مشهور شدن جاهل و نادان به جهل و نادانی خود

ص: 299

سی و سوُّم زینت کردن دیوار های خانه ها به نقش و روغن مالی و الوان گوناگون چنان چه کاملا در این زمان رواج دارد حتّی ان که به دهکده ها هم سرایت کرده سی و چهارم بلند کردن ساختمان های کاخ ها و قصر ها چنان چه در این زمان متعارف و مرسوم شده سی و پنجُم باطل را حق دانستن و حق را باطل سی و ششم دروغ را راست دانستن و راست را دروغ سی و هَفتُم صحیح العمل را عاجز و ناتوان دانستن سی و هشتم ملامت و نکوهش را عقل دانند سی و نُهُم گم راهی را هدایت و هدایت را گم راهی دانند چِهِلُم دلیل آوردن را کوری و سکوت کردن را نادانی و علم را جهالت دانند چِهِل و یکم بسیار شدن آیات یعنی زیاد ظاهر شدن ایت های زمینی و اسمانی از صاعقه ها و باد های سخت و باران و برف و تگرگ های هلاک کننده و سیل های خراب کننده و زلزله ها و زمين لرزه ها و اتش فشانی ها و أمثال این ها چهل و دوّم پی در پی ظاهر شدن علامات و آثار چهل و سوّم گمان های بی حقیقت به هم دیگر بردن و به پندار سخن گفتن چهل و چهارم دور زدن اسیای مرگ بر سر مردم یعنی زیاد شدن مرگ های عمومی به واسطه امراض یا گرسنگی و نحو این ها چهل و پنجُم کور شدن چشم های دل از دیدن حقایق یعنی مردم ظاهر بین شوند و حقیقت بین نباشند چهل و ششم غالب شدن کار های زشت بر کار های خوب چهل و هفتم

ص: 300

زیاد شدن تجارت ها چهل و هشتُم نیکو دانستن و تحسین کردن کار های باطل چهل و نهم هدیه دادن نفس های خود را به یک دیگر برای شهوت و فجور پنجاهم سست و اسان گرفتن کار های و مشکل پنجاه و یکُم سوار شدن بر پوست های پلنگان شاید اشاره باشد به زین های بعضی از اتومبیل ها و سیارات که از پوست های پلنگان ساخته شده و در میان بعضی از مترفین رجال و اعیان متداول شده پنجاه و دوّم خوردن خوردنی های خوبی که مخصوص برای خود تهیّه می کنند که در دست رس عامّه نیست و دیگران از آن محرومند پنجاه و سوّم اختیار کردن و دنیا را بر اخرت پنجاه و چهارُم رفتن رحم از دل ها پنجاه و پَنجُم عمومیت پیدا کردن فساد در میان مردم پنجاه و ششم قرآن را ملعبه و بازی چه خود قرار دادن پنجاه و هفتم مال خدا را ندادن و برای خود دولت دانستن پنجاه و هشتم اسم شراب و مسكرات را تغییر دادن و به نام نبیذ و غیره حلال دانستن و خوردن پنجاه و نهم حلال دانستن موافقت کردن فروشنده را به ان چه که می فروشد در مدح کردن وقت فروختن ان یا در حالی که مشتری نیست قیمت ان چیز را زیاد کند تا سبب شود که دیگری به بهای زیاد تر از بهای ان بخرد یا برای این که خریدار از خرید چیزی میل کند بخرید چیز دیگری به صدقه دادن شصتم حلال کردن ربا را به نام خرید و فروش شصت و یکم گرفتن رشوه برای حکم کردن شصت و دوم اکتفا کردن مرد ها به مرد ها و زن ها به زن ها

ص: 301

فجور شصت و سوّم فخر و مباهات کردن به یکدیگر به معصیت و تکبّر کردن و دل ها را کبر گرفتن شصت و چهارم جور و ستم کردن پادشاهان شصت و پنجم سفیه و نادان شدن مردمان شصت و ششم سالم نماندن دینی برای اهل هر دین مگر به فرار کردن از میان مردم از کوهی به کوهی و درّه ای به درّه ای شصت و هفتم باقی نماندن از اسلام مگر اسمی شصت و هشتم مندوس و کهنه شدن قرآن در دل ها تا این که جز نقش و رسمی از آن باقی نماند می خوانند ان را ولی از استخوان های گردن هاشان تجاوز نکند و ندانند احکامی را که در ان است و نه ایات وعده های ثواب و بیم های عقاب و خوف و رجا و ناسخ و منسوخ ان را شصت و نهم اباد شدن مسجد ها و خراب شدن دل ها از ايمان هفتادم بد ترین خلق خدا بودن علماء و دانشمندان شان و شروع شدن فتنه از ایشان و بر گشت آن به خود ایشان هفتاد و یکم رفتن خیر و اهل خیر از میان مردم هفتاد و دوّم باقی ماندن شرّ و اهل شرّ در میان مردم هفتاد و سوّم تغییر کردن حال های مردم به طوری که خدا اعتنائی به کار های ایشان نکند هفتاد و چهارُم محبت دینار و درهم در دل گرفتن مردمان تا اندازه ای که ثروتمند در پیش خود و در دل خود حَدیثِ از فقر کند

حَدیثِ دِویست و هَفتُم

ص: 302

مسامرة الأبرار . جزو اوّل ص 143 در ذکر خراب شدن شهر هائی که در اخر الزمان است از حذیفه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ان مِصْرَ امنتَ مِنَ الخَرَابِ حَتَّى تخرب اَلْبصرَةُ ثُمَّ ذَكَرَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (و اله) و سلم اَنَّ خَرَابَ الْبَصْرَةِ مِنَ اَلْعِرَاقِ وَ خَرَابُ مِصْرَ مِنْ جَفَافِ اَلنیل وَ خَرَابُ مَكَّةَ مِنَ اَلْحبشه وَ خَرَابِ اَلْمَدِينِه اَلْمَدِينَةِ مِنَ السیلِ وَ خَرابِ الْيَمَنِ مِنَ اَلْجَرَادِ وَ خَرَابِ الْأُبُلَّةِ مِنَ الْحِصَارِ وَ خَرابُ فَارِسٍ مِنَّ اَلْمُصعالیک مِنَ اَلدِّيلمِ وَ خَرابِ الدِّيلمِ مِنَ اَلاِرْمَنِ وَ خَرَابُ الْآرِمَنِ مِنَ الجَزُرِ وَ خَرابُ الجُزُرِ مِنَ الترْكَ وَ خَرَابُ الترک مِنَ الصَّواعِقِ وَ خَرابِ السِّنْدِ من الْهِنْدِ وَ خَرَابُ الْهِنْدِ مِنَ الصِّينِ وَ خَرَابُ الصِّينِ مِنَ الرَّملِ وَ خَرَابِ الْحبشة من الَرَجْفَةٌ وَ خَرَابُ الزَّوْراءِ مِنَ السفيَّاتِ وَ خَرابُ الرَّوْحَاءِ مِنَ الْخسفِ وَ خَرَابُ الْعِرَاقِ مِنَ الْقَحط ﴾

یَعنی به درستی که مصر ایمن است از خراب شدن تا این که بصره خراب شود پس یاد فرمود ان حضرت صلى الله عليه و اله که خراب شدن بصره از عراقست و خراب شدن مصر از خشک شدن رود نیل است و خراب شدن مکه از حبشه است و خراب شدن مدینه از سیل است و خراب شدن یمن از ملخ است و خراب شدن اُبلّه که موضعی است نزدیک بصره از حصار است که این مرکز ناحیه ایست از بخارا که ساکنین آن ترک های مغول هستند و ازبکستان که در اخر الزمان به بصره خواهند آمد و فتنه ایشان شدید خواهد شد و خراب شدن فارس از فقرا و گدایان و بی نوایان دیلم است که ساکنین جبال گیلان و مازندران در سمت

ص: 303

شمال قزوین واقع است و یا بنا بر قولی ان طایفه بختیاری باشند و خراب دیلم از ارمن است و خراب ارمن از جزر است که ان جزیزه ایست بین دجله و فرات و جزر به ان منسوبت و خراب جَزَر از ترک خواهد بود و خراب ترک از صواعق است که مراد یا صاعقه های اسمانی است یا صاعقه های ناشیه از الاتیست که به دست بشر ساخته شده باشد از قبيل بمب ها و الات منفجرة و خرابي سند از هند است و خرابی هند از چین و خرابی چین از رمل و خرابی حبشه از زمین لرزه و خرابی بغداد از سفیانی و خرابی روحا بفرو رفتن به زمین و ان موضعی است میان مکّه و مدینه که سی یا چهل میل به مدینه فاصله دارد یا محلی است از مضافات رحبه یا نام شهریست و خرابی عراق از قحطی خواهد بود

حَدیثِ دِویست و هَشتُم

صحیح ترمذی ، جرو نهم طبع اول در مطبعه صاوی مصر کتاب ابواب الفتن ص 45 ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (وَ اَلْهِ) وَ سلم اذا هند اهْل اَلشَّامِ فَلاَ خَيْرَ فِيكُمْ لاَتزال طَائِفَةٌ مِن امتى منصور بْن لاَ يَضُرُّهُم مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى تَقُومَ اَلسَّاعَة ﴾

يَعنى فرمود رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم زمانی که فاسد شدند اهل شام پس هیچ خیری در شما نیست همیشه طایفه ای از امّت من یاری شدگانند ضرر نمی رسانند ایشان را کسی که خوار کند ایشان را تا وقتی که بر پا شود قیامت صغری

حَدیثِ دِویست و نُهُم

ص: 304

صحیح ترمذی . همان جزو و همان کتاب باب ما جاء ستكون فتن ص 50 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ تَكُونُ بَيْنَ يَدَى اَلسَّاعَةِ فِتَنٌ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ المُظلِمِ ، یُصبِحُ الرجُلُ فیها مؤمِناً ویُمسِی کافِراً و یُمسِی مؤمِناً و یُصبِحُ کافِراً ، یَبیعُ أقوامٌ دِینَهُم بعَرَضٍ مِن اَلدُّنْيَا ﴾

یَعنی می باشد در پیش روی قیامت صغری فتنه هائی مانند پاره های شب تیره کننده ای که صبح می کند مرد در ان در حالتی که مؤمن است و شب می کند در حالتی که کافر است و شب می کند در حالتی که مؤمن است و صبح می کند در حالتی که کافر است می فروشند گروه هائی دین خود را به چیزی از متاع دنیا

حَدیثِ دِویست و دَهُم

صحیح ترمذی. همان جرو و همان کتاب باب ما جاء فی الهرج ص 54 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ إِذَا وُضِعَ اَلسَّیْفُ فِی أُمَّتِی لَمْ یُرْفَعْ عَنْهَا إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ ﴾ یعنی وقتی که شمشیر در امت من گذارده شد بر داشته نخواهد شد تا روز قیامت (مراد قیامت صغری است)

حَدیثِ دِویست و یازدَهُم

صحیح ترمذی همان جزو و همان کتاب و همان باب ص 57 از ان حضرت که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى لاَ يُقَالُ فِى الارْضِ اَللَّهَ اَللَّهَ ﴾ یعنی بر پا نشود قیامت تا این که گفته نشود در روی زمین الله الله (کنایه از غربت اسلام و ذلّت مسلمین است )

حَدیثِ دِویست و دوازدَهُم

ص: 305

صحیح ترمذی. در همان جزء و همان کتاب ص 57 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تُقَى الارْضُ افْلاذ كَبِدُهَا امثال اَلاِسْطِوَانِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ قَالَ فیجئ اَلسارِقِ فیقُولٌ فى مِثْلِ هَذَا قُطِعَتْ يَدًى وَ يُجئ اَلْقَائِلُ فَيَقُولُ فِي هَذَا قَتَلْتُ و یجیء اَلْقَاطِعِ فَيَقُولُ فِي هَذَا قَطَعْتُ رَحِمِي ثُمَّ یدَعُونَهُ فَلاَ یاخُذُونٍ مِنْ شَيْئاً ﴾

یَعنی بالا می اورد زمین پاره های جگر خود را مانند ستون ها از طلا و نقره فرمود پس می اید دزد و می گوید در مانند این ها بریده می شد دست منو می اید فاتل و می گوید برای مانند این ها کشته می شدم و می اید قطع کننده رحم و می گوید برای مانند این ها قطع رحم می کردم پس ان ها را می گذارند و چیزی از ان را نمی گیرند (شاید اشاره به زمان قیام حضرت که زمین برکات خود را ظاهر می کند و مردم بی نیاز می شوند و طلا و نقره پیش آن ها قیمتی ندارد )

حَدیثِ دِویست و سیزدَهُم

صحیح ترمذی . در همان صفحه از ان حضرت است که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى یَکُونُ أَسْعَدَ اَلنَّاسِ بِالدُّنْیَا لُکَعُ بْنُ لُکَعَ ﴾ یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که بوده باشد خوش بخت ترین مردم به سبب مال و ریاست دنیا بی دین پسر بی دین ( لكع بر وزن صرد نا کس و فر و مایه و دروغ گو و فریبنده و بی دین)

حَدیثِ دِویست و چَهاردَهُم

ص: 306

صحیح ترمذی. در همان جزو و همان كتاب در باب ما جاء فى علامة حلول المسخ الخسف ص 59 از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِذا اِتَّخَذَ اَلْفَى دُوَلاً وَ اَلاِمانة مغنما وَ الزَّكْوَةُ مَغْرَماً وَ تَعْلَّمُ لِغَيْرِ الدِّينِ وَ اطَّاعَ اَلرَّجُلُ امرَاتهُ وَ عَق اُمّهِ وَ أَدْنَى صَدِيقِهُ و اقصی اباً وَ ظَهَرَتِ الَاصْوَاتُ فِي الْمَسَاجِدِ وَ سَادُ الْقِبْلَةِ فَاسِقِهِمْ وَ كَانَ رِغیمُ اَلْقَوْمِ اُرْذُلْهُمْ وَ اكرمُ الرَّجُلُ مَخافَةَ شرّه و ظَهَرَتِ الْقَيْنَاتُ وَ اَلْمَعَازِفُ وَ شَرِبَتِ اَلْخموْرُ وَ لَعَنَ أُخَّرَ هَذِهِ الامة أَوَّلَهَا فَارْتَقَبوْا عِنْدَ ذَلِكَ رِيحاً حَمْرَاءَ وَ زلزلة وَ فخسفَا وَ مسخا وَ قَذْفاً وَ ایاتٍ تتايَعَ كَنْظَامٍ بال قَطَعَ سَلْكُمْ فِتَتابَع ﴾

یَعنی وقتی که خاصِه خدا و رسول دولت گرفته شد و امانت مردم غنیمت شمرده شد و زکوة دادن ضرر دانسته شد و علم برای غیر دین یاد گرفته شد و اطاعت کرد مرد زن خود را و نافرمانی کرد مادر خود را و نزدیک به خود کرد رفیق خود را و از خود دور کرد پدر خود را و صدا ها در مسجد ها بلند شد و فاسق قبیله بزرگ و رئيس قبیله شد و ریاست قوم با پست و رذل ترین قوم شد و مرد از ترس شرّ او اکرام کرده شد و زن های خواننده و سازنده و نوازنده و اقسام ساز و نواز ها اشکارا شد و شراب ها اشامیده شد و پسینان امّت پیشنیان خود را لعنت کردند پس انتظار بکشید در ان وقت باد سرخی را و زلزله و به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن و نشانه های پی در پی را که مانند مهره های فکیده در ریسمانی که ریسمانش گسیخته شود پس

ص: 307

پی در پی بریزد

حَدیثِ دِویست و پانزدَهُم

صحیح ترمذی . در همان جزو و همان کتاب باب ما جاء فى المهدی ص 74 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تذْهَبُ اَلدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ اَلْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ يكْتَى یوَاطِئ اِسْمُهُ اِسْمِي ﴾ یعنی نرود دنیا تا این که مالک عرب شود مردی از خانواده من که موافق است اسم او با اسم من

حَدیثِ دِویست و شانزدَهُم

صحیح ترمذی. در همان جزء و همان کتاب باب ما جاء في الدجال ص 80 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لَمْ يَكُنْ نِبي بَعْدَ نوحٍ اَلاِقَدُ اِنْذَرَ اَلدَّجَّالُ قَوْمَهُ وَ انی أَنْذَرَكُوهُ ﴾ یعنی نبود پیغمبری بعد از نوح مگر ان که ترسانید قوم خود را از دجال و من هم می ترسانم شما را از او

حَدیثِ دِویست و هِفدَهُم

صحیح ترمذی همان جزء و همان کتاب ص 90 از ان حضرت که فرمود ﴿ اَلدَّجَّالُ يَخْرُجُ مِنْ ارض بِالْمَشْرِقِ يُقَالُ لَهَا خُرَاسَانُ بِتَبَعِهِ اِقْوَامٌ كَانَ وجَوْهُهُمُ اَلْمُجَا اَلْمُطْرِقَةُ ﴾ . يعنى دجّال بیرون می اید از زمینی در مشرق که ان را خراسان گویند و پیروی کنند او را گروه هائی که گویا رو های ایشان مانند سپر های دو طبقه است -مجانّ جمع مَجَن است و ان به معنی سپر است و مُطَرَقة بر وزن

ص: 308

مُفعَلَه است از باب افعال به ضم میم و سکون فا و فتح عين و لام از مُعَرّی نقل شده که ان مخفّفه است گفته می شود طارقت النعل إذا جعلت جلدا على جلد اشاره است بر علم رو های ان ها

حَدیثِ دِویست و هِجدَهُم

صحیح ترمذى. همان جزء و همان کتاب ص 92 از نواس بن سَمعان کلابی روایت کرده که گفت رسول خدا صلى الله عليه (و اله) و سلّم ذكر کرد دجّال را یک روز صبح گاه پس صدای خود را اهسته و بلند می کرد به نحوی که ما گمان کردیم که او یعنی دجّال در میان نخل های خرما است پس از نزد پیغمبر منصرف شدیم و باز بر گشتیم به خدمت او پس ان جناب دانست که ما برای چه بر گشته ایم فرمود چه کار دارید گفتیم یا رسول الله دجّال را یاد فرمودی در وقت صبح گاه و وقت ذکر کردن صدای خود را اهسته و بلند می کردی به نحوی که ما گمان کردیم در میان درخت های خرما است فرمود غیر دجّال بود و از او می ترسم بر شما اگر بیرون آید و من در میان شما باشم من با او محاجّه می کنم غیر از شما ﴿ وَ اَنْ بَخْرَجَ وَ لَسْتُ فِيكُمْ فامرٌ وَ حجیج نَفْسِهِ وَ اَللَّهُ خليفتى عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ انه شابٌ قَطَطٌ عَيْنُهُ طافئة شَبِيهٌ بِعَبْدِ العزی بن قطن فمن رَاهُ مِنْكُمْ فليقرأ فَوَاتِحَ سُورَةِ اِصْحَابِ اَلْكَهْفِ قَالَ یخرَجُ مَا بَيْنَ اَلشَّامِ وَ اَلْعِرَاقِ فَعَاتَ يَمِيناً وَ شِمَالاً یا عْبَادِ اَللَّهِ اَلْبَثُوا قَالَ قُلْنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا لَبثهِ فِى الْأَرْضِ قالَ ارْبَعِينَ يَوماً يَومٌ كَسِنَةٍ وَ يَومٌ كَشَهْرٍ وَ يَوْمِ کجُمُعَةٍ وَ

ص: 309

سَائِرَ اَيَّامٍ كايّامكم قَالَ قلَنَا یا رَسُولِ اللَّهِ ارَأَيْتُ الْيَوْمَ اَلَّذِي كالسَّنَةِ اِتَّكَفَيْنَا فیه صَلَوةَ يَوْمٍ قَالَ لاَ وَ لَكِنِ اِقْدِرْ و اله فَلَنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَمَا سُرَّعَتهُ فِي الاَرْضِ قال کالِغَيْثٍ اِسْتَدْبَرَتْهُ الرِّيحُ فَيَاتَى اَلْقَوْمُ فَيَدْعُوهُم فيُكَذِّبونَهُ وَ يَرُدُّونَ عَلَيْهِ قَولَهُ فَيَصْرِفُ عَنْهُمْ فَتَتبِعَهُ اَمْوَالُهُمْ یصحون ليس بايدیهم شئ ثُمَّ بَاتِي اَلْقَوْمِ فیدعوهم فیستجیبون لَهُ وَ یصدقَوْنِهِ فَیامرُ لسّماء أن تمطر فتمطر و يأمر الأرض أن تنبت فتنبت فتروح عليهم سارحتهم كأطول ما كانت ذرا و أمدّه خواصر و أدرّه ضروعا قال ثمّ يأتي الخربة فيقول لها أخرجي كنوزك فينصرف منها فيتبعه كيعاسيب النّحل ثمّ يدعو رجلا شابّا ممتلئا شبابا فيضربه بالسّيف فيقطعه جزلتين ثمّ يدعوه فيقبل يتهلّل وجهه يضحك فبينما هو كذلك إذ هبط عيسى ابن مريم عليه السّلام بشرقيّ دمشق عند المنارة البيضاء بين مهرودتين واضعا يديه على أجنحة ملكين إذا طأطأ رأسه قطر و إذا رفعه تحدّر منه جمّان كاللّؤلؤ قال و لا يجد ريح نفسه يعني أحدا إلاّ مات و ريح نفسه منتهى بصره قال فيطلبه حتّى يدركه بباب لدّ فيقتله قال فيلبث كذلك ما شاء اللّه قال ثمّ يوحي اللّه إليه أن حوّز عبادي إلى الطّور فإنّي قد أنزلت عبادا لي لا يدان لأحد بقتالهم قال و يبعث اللّه يأجوج و مأجوج و هم كَمَا قَالَ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ ققال فيمرّ أوّلهم ببحيرة الطّبريّة فيشرب ما فيها ثمّ يمرّ بها آخرهم فيقول لقد كان بهذه مرّة ماء ثمّ يسيرون حتّى ينتهوا إلى جبل بيت مقدس فيقولون لقد قتلنا من في الأرض فهلمّ فلنقتل من في

ص: 310

السّماء فيرمون بنشّابهم إلى السّماء فيردّ اللّه عليهم نشّابهم محمرّا دما و يحاصر عيسى ابن مريم قسيّهم و نشّابهم و جعابهم سبع سنين قال و يرسل اللّه عليهم مطرا لا يكنّ منه بيت وبر و لا مدر قال فيغسل الأرض فيتركها كالزّلفة قال ثمّ يقال للأرض أخرجي ثمرتك و ردّي بركتك فيومئذ تأكل العصابة من الرّمّانة و يستظلّون بقحفها و يبارك في الرّسل حتّى إنّ الفئام من النّاس ليكتفون باللّقحة من الإبل و إنّ القبيلة ليكتفون باللّقحة من البقر و إنّ الفخذ ليكتفون باللّقحة من الغنم فبينما هم كذلك إذ بعث اللّه ريحا فقبضت روح كلّ مؤمن و يبقى سائر النّاس يتهارجون كما تتهارج الحمر فعليهم تقوم السّاعة﴾

مؤلّف ناچيز گويد

پیش از این که شروع در ترجمه این خبر شود لازم دانستم در موضوع دجّال مقداری عنان قلم را سست کنم و به قدری که در این جا مقتضی است بسط كلام دهم و غبار بعض از شبهات را مرتفع نمایم و از خداوند متعال شرح صدر می طلبم و از باطن ولایت کلیّه برای تشریح مطلب مدد می طلبم

ص: 311

بدان که داستان دجّال داستان بسیار بزرگی است و اصل قضیه او مسلّم و مستفيض بلکه از متواترات نزد مسلمانان است نزد خاصّه و عامّه و خروج ان در اخر زمان از علامات حتمیّه شمرده شده الّا این که مردّد و بین قیامت صغری است که عبارت از ظهور حضرت بقیة الله ارواح العالمين له الفداء باشد و قیامت کبرى و به مفاد اخبار و احادیث بسیار که از فریقین روایت شده از زمان نوح پیغمبر على نبيّنا و اله و علیه السّلام هر پیغمبری قوم خود را از فتنه دجّال ترسانیده تا زمان خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و ان حضرت بیش تر از انبیاء سلف در تشریح حالات و صفات او بسط کلام داده و فتنه ان ملعون فتنه بسيار بزرگ و خارق عادت غریب و عجیبی است و به این جهت جمع بسیاری از تحمل دیدن و شنیدن اخبار و اوصاف ان گریزان و حمل بر افسانه و دروغ می کنند غافل از ان که بیهوده سخن به این درازی نیست و اگر ایت بزرگ و خارق عادت نبود این قدر ها در شرح حالات و اوصاف و اطوار و حرکات او تاکید نمی شد و به طور عادی مانند سایر امور عادیه تلقّی می شد پس به مجرّد این که عقول جزئیه نتواند تحمل کند کیفیت و چگونگی حالات و اوصاف او را نباید مبادرت در انکار کند خصوصاً وقتی كه صادق مَصدَّق خبر داد باشد چنان چه بسیار بسیار از امور مادیه و معنویه است که حقیقت ان ها مجهول مانده ولی طوری است که انکار هم نمی توان کرد و بسا از حقایقی هم که بر پیشینان مجهول بوده و به مرور زمان متدرجاً فهمیده و ظاهر شده بزرگان گفته اند

ص: 312

﴿کلّما قرع سمعک فذره فی بقعة الإمکان﴾ یعنی هر چه به گوش تو خورد ان را در بقعه امکان گذار باشد که روزی بیاید که حقیقت ان ظاهر گردد و انکار کننده مورد مللامت واقع شود و امّا لَفظ دَجّال مشتق از دَجَل است به معنای دروغ گفتن و فریب دادن و سوزانیدن و گرد هم آوردن و بریدن و پیمودن قطعات زمین و یا ان که از دَجَّلَ تَدجيلاً به معنای پوشانیدن و تذهیب کردن و تمویه کردن به باطل است یا از دَجالَه است به معنای رِفقه عظیمه یا از دَجال است بر وزن سَحاب به معنای سرگين و دُجَّلُ النّاس به معنای مردمان فرومایه و همه این معانی و اطلاقات به اعباراتی در حق دجّال لعین راست و دجّال مبالغه است در حق کسی که این ممانی در حق او صادق اید و ان دجّال اکبر است که وعده خروج او در اخر الزمان داده شد و او است بسیار فریبنده و تلبیس کننده و دروغ گوینده و باطلی است لباس حق بر خود پوشاننده و او است مسیبح كذّاب و مسیخ مرتاب و دجّال لقب او است

وَ امَا نامِ او و نام پدر او صاید پسر صید است یا به عکس چنان چه از بسیاری از اخبار خاصّه و عامّه مستفاد می شود و در صحیح ترمزی در کتاب فتن ص 102 از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و سلم روایتی کرده که ترجمه ان اینست که پدر و مادر دجّال سی سال بود که فرزندی نداشتند و فرزند نمی آوردند تا ان که پس از سی سال پسری اوردند دارای یک چشم و او ضرر زننده ترین همه چیز ها بود و منفعت او کم تر از هر چیز و از صفات او این بود که چشمش به خواب می رفت امّا دلش بیدار بود پدر او مرد دراز

ص: 313

بالا و سبک گوشت بود و بینی او مانند منقار مرغ و مادرش دراز بالا جثّه بزرگ پهن و پستان های بزرگ داشت و دست های او دراز بود ابو بکره می گوید شنیدیم مولودی در یهود در مدینه متولّد شده من با زبیر بن العّوام رفتیم و بر پدر و مادر او وارد شدیم همان صفاتی که پیغمبر صلی الله عليه و اله در پدر و مادر او فرمود به همان صفات پدر و مادر او را دیدیم پس از ایشان سؤال کردیم که ایا فرزندی دارید گفتند سی سال بود که فرزندی برای ما نمی شد و اکنون فرزندی آورده ایم که ضرر ان از هر چیزی زیاد تر و نفعش کم تر است وقتی که می خوابد چشم هایش خواب می رود ولی دلش بیدار است پس بیرون آمدیم از نزد ایشان دیدیم ان پسر در افتاب افتاده در قطیفه ای که از برای او بود و با خود هم همه ای داشت پس قطیفه را از روی خود عقب کرد و گفت چه می گوئید گفتیم ایا شنیدی که ما چه گفتیم گفت اری چشم های من خواب می رود امّا دل من نمی خوابد

وَ نیز در صحیح ترمذی در همان جزء در ابواب فتن ص 99 از ابی سعید روایت کرده ان چه را که ترجمه ان اینست می گوید با من همراه شد ابن صائد یعنی دجّال یا حج می گذاردیم یا عُمره پس مردم رفتند و من و ابن صائد با هم باقی ماندیم چون خود را تنها با او دیدم از ترس او می لرزیدم و وحشت داشتم از او از جهة آن چه که مردم در حق او می گفتند پس وقتی که وارد شدیم به او گفتم متاع خود را بگذار در نزد این درخت گفت پس چشم انداخت به گوسفندی و قدحی بر داشت و رفت که

ص: 314

شیر بدوشد پس شیر اورد در نزد من و گفت ای ابا سعید بیاشام و من کراهت داشتم که بیاشامم از دست او چیزی را به جهت ان چه که مردم در حق او می گفتند پس به او گفتم این روز گرم است و من کراهت دارم در ان اشامیدن شیر را گفت ای ابا سعید هَمَّم بر اینست که ریسمانی بگیرم و ان را به درختی ببندم و خود را خفه کنم به واسطه ان چه که مردم در حق من می گویند ایا دیده ای کسی را که امر من بر او مخفی باشد پس هرگز بر شما مخفی نیست ایا شما دانا تر به اخبار رسول الله نیستید ای گروه انصار ایا نفرمود رسول خدا صلی الله علیه و اله که او یعنی این صاید کافر است و حال ان که من مسلمانم ایا نگفت رسول خدا صلى الله عليه و اله که او عقیم است اولادی برای او نمی شود و حال ان که من پسری در مدینه باقی گذارده ام ایا نگفت رسول خدا صلى الله عليه و اله که داخل نمی شود یا حلال نیست از برای او مکّه و مدينة ايا من اهل مدینه نیستم و ان اینست که من اکنون با تو به مکّه امدم این قدر دلیل اورد که من گفتم درروغ بر او بسته شده پس گفت ای ابا سعید به ذات خدا قسم است که هر اینه خبر می دهم تو را خبر دادنی از روی حق و راستی به ذات خدا قسم من هر اینه می شناسم او را و می شناسم پدر او را و می شناسم که الان در کجا است از زمین پس گفتم هلاکت باد سایر روز ها وَ نیز در صحیح ترمذی در همان جزو و همان کتاب ص 101 از ابی سعید روایت کرده که ملاقات کرد رسول خدا صلى الله علیه و اله ابن صائد یعنی دجّال را در بعضی از کوچه های مدینه پس او را نگاه داشت و او پسری بود یهودی

ص: 315

و گیسو داشت و با او بود ابو بکر و عمر پس رسول خدا صلى الله عليه (و اله) و سلّم به او فرمود گواهی می دهی که من رسول خدایم گفت تو شهادت می دهی که من رسول خدایم پس رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود ایمان اوردم به خدا و ملائکه او و كتاب های او و پیغمبر های او و روز قیامت فرمود پیغمبر صلى الله عليه و اله به او که چه می بینی گفت عرشی می بینم بالای اب فرمود این عرش شیطان است روی دریا فرمود دیگر چه می بینی گفت می بینم یک راست گو و دو دروغ گو یا یک دروغ گو و دو راست گو را فرمود پیغمبر صلّی الله عليه و اله که اشتباه شده است بر او پس دعوت کرد او را و نیز در صحیح ترمذی در همان جزو و همان کتاب ص 104 روایت کرده از ابن عمر که رسول خدا صلّی الله علیه و اله گذشت به ابن صیّاد با جمعی از اصحاب خود که در میان ایشان بود عمر بن الخطّاب و او بازی می کرد با بچّه ها در نزد اُطِم بنی مغاله یعنی کوشک بیا قلعه سنگی یا چهار طاق مسطّح بنی مغاله و او پسری بود بی شعور پس حضرت به دست خود به پشت او زد و به او فرمود شهادت می دهی که من فرستاده خدایم پس ابن صیّاد به ان خضرت نگاهی کرد و گفت شهادت می دهم که تو رسول اُمیّین هستی پس ابن صیّاد به ان حضرت گفت که تو شهادت می دهی که من فرستاده خدایم حضرت فرمود من ایمان اورده ام به خدا و پیغمبران او پس پیغمبر فرمود به او که چه می اید تو را ابن صیّاد گفت می اید مرا راست گوئی و دروغ گوئی پس پیغمبر فرمود خَلط شده برای تو امر پس فرمود من چیزی مخفی کردم برای تو

ص: 316

و حضرت در خاطر گرفته بود ایه شریفه ﴿ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ﴾ را برای او پس ابن صیّاد گفت ان دُخ است یعنی دخان پس حضرت به او کلامی فرمود که سگ را به ان دور می کنند که ان کلمه اخسا است یعنی چخِ هرگز از این حال که داری بر نمی گردی عمر عرض کرد یا رسول الله اذن می دهی گردن او را بزنم حضرت فرمود اگر بر حق باشد تو بر او تسلّط نداری و اگر هم بر حق نباشد چیزی در کشتن آن برای تو نیست

و در صحیح مُسلِم طبع مصر در مطبعه محمد علی صبیح و اولاد او در جزو هشتم در کتاب فتن باب ابن صیّاد ص 192 بعد از ذکر این خبر از سالم بن عبد الله روایت کرده که گفت شنیدم از عبد الله بن عمر که گفت بعد از ان رسول خدا صلی الله علیه و اله با ابّی بن کعب انصاری رفتند به طرف نخلستانی که ابن صیّاد در ان جا بود تا این که داخل شد رسول خدا صلى الله عليه و اله در ان نخلستان پس حضرت چسبید به شاخه های نخل و گوش می داد که از ابن صیّاد چیزی بشنود پیش از ان که ان حضرت را ببیند و ابن صیّاد بر فراش خود تکیه داده بود در قطیفه که از برای او بود و با خود زمزمه می کرد مادرش ان حضرت را دید که پشت شاخه های درخت پنهان شده پس به ابن صیّاد گفت ای صاف و صاف اسم او بود این محمّد است پسر عبد الله پس باد در بینی خود انداخت و صدائی کرد و ساکت شد پس رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و سلم فرمود اگر مادرش او را به حال خود وا گذارده بود حقیقت حال خودش را بیان می کرد كَمال الدّين و تمام النعمة تألیف محمد بن الحسین بن بایویه الصّدوق رحمة الله علیه در باب معمر بن به سند خود

ص: 317

از ابن عمر روایت کرده ان چه را که مضمونش اینست که گفت روزی رسول خدا صلی الله علیه و اله با اصحاب خود نماز صبح را به جا آورد پس با اصحاب خود بر خواست تا این که امد درب خانه ای در مدینه در را کوبید پس زنی بیرون امد گفت چه می خواهی ای ابو القاسم پس رسول خدا فرمود ای مادر عبد الله اذن بده برای من بر عبد الله وارد شوم گفت یا ابا القاسم با عبد الله چه کار داری به خدا قسم او مخبّط و دیوانه است و لباس های خود را نجس می کند و مراوده می کند امر بزرگی را یعنی ادّعای خدائی می کند پس فرمود اذن بده بر او وارد شوم گفت هر چه شنیدی بر ذمّه خودت باشد فرمود اری عرض کرد وارد شو پس حضرت وارد شد در ان حال او در قطیفه با خود هم همه می کرد یعنی اهسته با خود حرف می زد پس مادرش به او گفت ساکت باش و بنشین این محمّد است آمده است به نزد تو پس ساکت شد و نشست پس به پیغمبر عرض کرد چیست او را لعنت کند خدا او را یعنی مادرش را اگر مرا به حال خود گذارده بود هر اینه خبر می دادم شما را که ایا او است پس پیغمبر صلی الله علیه و اله فرمود چه می بینی گفت حقی را می بینم و باطلی را و عرشی را می بینم بالای آب پس فرمود شهادت ده به یگانگی خدا و پیغمبری من گفت تو شهادت ده به یگانگی خدا و پیغمبری من خدا قرار نداده است تو را سزاوار تر به پیغمبری از من پس چون روز دوم شد باز پیغمبر صلی الله علیه و اله بعد از نماز صبح از جا بلند شد و اصحاب هم با او بر خواستند تا این که در را کوبید پس مادرش گفت داخل شو پس حضرت داخل شده در ان حال او در نخله ای

ص: 318

صدای خود را بلند کرده بود مادر او بانک زد ساکت باش و پائین بیا این محمّد است امده به نزد تو پس ساکت شد پس پیغمبر صلى الله علیه و اله عرض کرد چه می شود او را لعنت کند خدا او را یعنی مادرش را اگر گذارده بود مرا به حال خود را هر اینه خبر می دادم شما را که ایا او است پس چون روز سوّم شد باز حضرت با اصحاب خود نماز صبح را به جا آورد پس بر خواست و اصحاب هم با او بر خواستند تا این که آمد بهمان مکان در حالتی که او در میان گوسفند ها فریاد می کرد پس مادرش به او گفت ساکت باش و بنشین این محمّد است به نزد تو آمده و در ان روز ایاتی از سوره دخان بر ان حضرت نازل شده بود و حضرت با اصحاب در نماز صبح قرائت فرموده بود پس حضرت به او گفت شهادت ده به یگانی خدا و رسالت من پس گفت تو شهادت ده به یگانگی خدا و رسالت من خدا تو را سزاوار تر قرار نداده به این کار از من پس حضرت فرمود که من در خاطر گرفته ام برای تو چیزی را به من خبر ده که ان چیست پس گفت الدّخ الدّخ گفت در رواق خانه فرا گرفته است دودی تفسیر شده به این که اراده کرد به ان ایه یوم یاتی السماء بدخان مبین را پس حضرت او را راند مانند راندن سگ فرمود اخِشا یعنی چخ تو از مدت و حدّ خودت تجاوز نمی توانی بکنی و به ارزوی خود نمی رسی و نمی رسی مگر به ان چه خدا برای تو مقدّر کرده پس فرمود به اصحاب خود ایّها الناس بر نینگیخت خدا هیچ پیغمبری را مگر این که ترسانید قوم خود را از دجّال و خدا او را عقب انداخته تا این روز پس هر وقت امر او بر شما مشتبه شد بدانید که خدای شما یک چشم نیست او بیرون اید با خری که پهنی ما بین دو گوش او یک میل

ص: 319

فاصله دارد بیرون می اید و با او است بهشتی و دوزخی و کوهی از نان و کوهی از اب اکثر پیروان او یهودانند و زن ها و عرب ها داخل می شود در همه کرانه های زمین الّا مكّه و مدینه و بین دو شکاف ان

باز گشت به مطلب در شرح لغات حَدیثِ دویست و هجدهم ص 309 این كتاب - قطط موی مجعّد خَلَّه راه میان شام و عراق فعاث از عیث است به معنای فساد شدید یا عباد الله اثبتوا کلام پیغمبر است خطاب به مردم برای ثابت بودن ایشان در اسلام و ترسانیدن ایشان از فتنه تروح یعنی بر می گردد در اخر روز سارحتهم یعنی روندگان ایشان ذُری جمع ذروه و ان بلندی کوهان شتر است و اسبغه ضروعاً یعنی دراز تر ان به واسطه زیادی شیر و امدّه خواصر یعنی کشیده تر ان به علت زیادی پر شدن از سیری فیرّدون علیه یعنی پس تکذیب می کنند او را الخرية يعنی زمین های خراب جز لیتن یعنی دو قطعه مهر و دتین یعنی دو جامه رنگ شده بورس و زعفران الجان دانه هائیست از نفره که به شکل مروارید ساخته شده باب لُدّ شهریست نزدیک بيت المقدّس لا يدان لاحد يعني قدرت و قوّت و طاقت نمی ماند برای احدی حرّز یعنی جمع کن و به هم متصل کن حَدَب جای بلند از زمین ینسلون یعنی شتاب می کنند النعف کرمیست که در بینی شتر و گوسفند می باشد فرسنی بر وزن قتلى الفظا و معنیً ز همتهم بوئیست که به گوشت می افتند لا یکن یعنی نمی پوشد و حفظ نمی کند قحفها یعنی معقّر قشر ها الرّسل لين و نرمي لقحه ناقه ایست که نزدیک زائیدن او باشد فئام جماعت بسیار

ص: 320

الفخد جمعی از خویشان یتهار جون یعنی مجامعت می کنند مردان با زنان در حضور مردم یَعنی اگر بیرون بیاید یعنی دجّال و من در میان شما نباشم مردیست که با نفس خود احتجاج می کند و خدا خلیفه من است بر هر مسلمانی به درستی که او جوانیست که مو های او مجعد است چشم هایش ایستاده گویا شبیه است به عبد العزّی پسر قطن پس کسی که ببیند او را از شما باید بخواند ایات اوایل سوره کهف را او بیرون می اید از راه میان شام و عراق و از طرف راست و چپ فساد می کند ای بندگان خدا درنگ کنید یا بنا بر نسخه ای ثابت باشید گفتم یا رسول الله چه قدر می ماند در روی زمین فرمود چهل روز یک روز ان به قدر سالی و یک روز ان به قدر ماهی و يك روز ان به قدر هفته ای و باقی روز های آن مانند روز های شما است. گفتیم یا رسول الله پس در ان روزی که به قدر یک سال است نماز یک روز ما را کفایت می کند فرمود اندازه گیری کنید در ان روز یعنی نماز های خود را به تقدیر روز ها و شب های متعارفی به جا بیاورید گفت گفتیم چه قدر است شتاب کردن او در زمین فرمود مانند بارانی است که باد در پشت آن باشد گفت پس می اید به نزد ان قوم پس دعوت می کند ایشان را پس او را اجابت کنند و ایمان به او بیاورند پس امر می کند اسمان را که باران ببارد پس باران می بارد و زمین را امر می کند که نبات برویاند پس می رویاند و بر می گردد در اخر روز حیوانات رونده ایشان دراز تر از ان چه که بود کوهان هاشان و سیر شدن شان از روی بسیار شیر دادن شان و کثرت پر شدن شکم هاشان

ص: 321

از سیری پس می اید به جانب قوم و دعوت می کند ایشان را به خود پس تکذیب می کنند گفتار او را پس منصرف می شود از ایشان پس صبح می کنند در حالتی که چیزی برای ایشان باقی نمانده از اموالی که داشته اند پس می گذرد به خرابه های زمین و به ان ها می گوید بیرون بیاورید گنج های خود را پس به راه میفتد و گنج ها از عقب او روانه می شوند مانند زنبور های عَسَل پس دعوت می کند جوان پر قدرتی را و با شمشیر بر سر او فرود می اورد و ان را دو قسمت می کند و به قدر فاصله تیری که از نشانه جدا باشد میان ان دو قطعه جدائی می اندازد پس ان ها را می خواند پس ان جوان می اید با روی گشاده و خندان در ان حال بر می انگیزاند خدا عیسی بن مریم عليه السلام را پس فرود می اید بر مناره سفیدی که در سمت شرقی دمشق است در حالی که دو جامه رنگ شده بورس و زعفران پوشیده دو دست او بر بال دو فرشته باشد وقتی که سر خود را می جنباند عرق از او می چکد و وقتی که سر را بلند می کند از او عرق مانند دانه های نقره درشت مانند مروارید از او سرازیر می شود و حلال نیست برای کافری که بوی نفس او را بشنود مگر این که می میرد و نَفَس او می رسد تا ان جا که منتهای دیدن چشم او است پس دنبال دجّال می رود و او را نزد باب لد که شهری است نزدیک بیت المقدس او را می کشد بعد می اید پیغمبر خدا عیسی در نزد گروهی که حفظ کرده است خدا ایشان را و رو های ایشان را مسح می کند و بر ایشان حَدیثِ می گوید از درجات ایشان در بهشت پس در این حال خدا به او وحی فرستد

ص: 322

که ای عیسی به تحقیق که بیرون اوردم برای خود بندگانی را که کسی قوّت و قدرت و طاقت قتال ایشان را ندارد و جمع کن بندگان مرا به سوی کوه طور و بر می انگیزاند خدا یأجوج و مأجوج را و ایشان هم چنان که خدا فرموده از هر بلندی های زمین به شتاب حرکت می کنند پس می گذرد دسته اول ایشان به دریاچه طبریه تمام اب های ان را می اشامند پس می گذرند دسته اخر ایشان به همان دریاچه و با هم دیگر می گویند در این جا اب بوده است در وقتی و حاضر می شود عیسی و اصحاب او تا این که به واسطه قحطی در ان زمان یک سر گاوی برای ان ها بهتر است از صد دینار طلا برای یکی از شما ها پس عیسی و اصحابش رو به خدا می روند و تضرع و زاری کنند پس می فرستند خدا بر ایشان یعنی یاجوج و مأجوج كِرم هائی را مانند کرم هائی که در بینی شتر و گوسفند است در گردن هاشان پس صبح می کنند در حالتی که همه ان به یک دفعه هلاک و کشته شده باشند و فرود می اید عیسی و اصحاب او پس نمی یابند به قدر یک وجب از زمین را مگر این که می گیرد ان ها را بوی گند و عفونت و خون های آن ها پس رو به خدا اورند به تضرع و زاری پس می فرستد خدا بر ایشان مرغی را مانند گردن های شتران دراز گردن جثّه های ان ها را بلند می کنند و می اندازند ان ها را به جائی که خدا می خواهد پس بارانی بر ان ها می باراند خدا که پوشیده نشود از ان خانه ای و کلوخی و کرکی پس می شوید همه ان کثافات را و زمین را مانند ائینه پاک می کند و به زمین گفته شود که میوه خود را به رویاند و برکت خود را بر گرداند در ان روز مردم از انار های ان

ص: 323

می خوردند از یک دانه انار جمعی می خورند و سیر می شوند و به قدری انار بزرگست که به معقّر پوست ان استظلال می کنند و برکت می دهد خدا در شیر به نحوی که شتر تازه نتیجه آورده شیر ان جمع بسیاری از مردم را کفایت می کنند و گاو تازه زائیده شیر ان قبیله ای را کفایت کند و از شیر یک گوسفند جماعتی از خانواده و خویشاوندان بهره مند کافی شوند پس در حالی که این طور برکات زمین ظاهر شده بر انگیزاند خدا بر ایشان نسیم پاکیزه ای را پس می گیرد زیر بغل های ایشان را پس می گیرد روح هر مسلمانی را و می مانند باقی مردمان که علانیه زن ها با مرد ها با یک دیگر در حضور مردم جمع می شوند و مجامعت می کنند مانند مجامعت کردن خر ها پس در ان وقت قیامت بر پا می شود

تشریح بعضی از نکات خبر

بدان که بعضی از نکات موحشی در این خبر اشاره و تصریح به ان شده که فضلا از مادیین و طبیعین کثیری از منتحلین به دین هم اعم از مسلمان و غیره مؤمن به ان نیستند و نمی پذیرند و ان را جزو اکاذيب و افسانه به شمار می اورند و از ان جمله است زیاد شدن سیر فلاک و فلکیات از طریق خود یا نقصان در شتاب یا کندی یا تقدم یا تاخّر از قبیل جمله از این خبر که از رسول خدا صلى الله عليه و اله سؤال شده که چقدر می ماند در روی زمین یعنی دجّال و حضرت در جواب فرموده که چهل روز که یک روز ان به قدر سالی و یک روز ان به قدر هفته ای و یک روز ان به قدر ماهی و باقی روز های ان مانند سایر روز های شما پس ایراد می کنند به مثل این خبر و امثال آن که چنین خبری اگر

ص: 324

راست باشد ایجاب می کند ابطال هیئت و افساد نظام فلكيات و تغییر تکوینی را که قوام و قیام خلقت و خلق و ارزاق و اقوات و روئیدن نباتات و پیدایش مخلوقات مكونات و امثال این ها بر انست هر گاه ایراد کننده معتقد به مبدء و متدین به دین و نوامیس دینی باشد در جواب او گفته می شود که شما نظر می کنید به جریان روز در مخلوقات و مصنوعات الهیّه و غفلت دارید از نظر کردن در قدرت خالق و صانعی علیم حکیم از حکم و مصالحی که در مصنوعات و اشکال و اطوار ان ها قرار داده و اگر به نظر دقت چند معنی را در نظر بگیرید و به نظر انصاف در ان نظر کنید و از اعتساف بر کنار شوید رفع غبار شبه از شما خواهد شد اوَّل ان که به دلیل عقل و شرع ثابت شده که خدای تعالی خالق هر چیزیست هر چند دفعةً به اراده خود بدون ماده و مدّت ایجاد کنند و یا به ترتیب و مدت متدرّجاً یکی را بعد از دیگری به وجود اورد از مصنوعات خود از سبب بیا مسبب یا علّت یا معلول که همه ان ها انشاء و ایجاد او است که همه ان ها را به علم خود و قدرت خود از عدم به وجود آورده از عالم جبروت و لاهوت و ملک و ملکوت و همه ان ها ممکن است و واجب نیست که تغییر پذیر نباشد و لازمه امکان حدوث و تغییر است به اراده خالق و صانع آن و هر موجودی که متصل شد به موجودی از موجودات و مخلوقی از مخلوقات جایز است حذف و انفرادی یکی از آن ها و باقی گذاردن دیگری در وجود از چیز هائی که معتقد به ان اعتقاد دارد خواه مجاور باشد یا مسبّب و این قاعده ایست ممهده به مقتضای ادله ای که وضع شده

ص: 325

وَ اَمّا مَعنای دُوّم پس از تقریر معنای اول می گوئیم چون ان قاعده دانسته شد اکنون نیز بدان که عاقبت افتاب و ماه گرفته شدن نور ان ها و خارج شدن آن ها است از مرکز تدویر خود و اخر اسمان ها و زمین انفطار و شکافته شدن و نابود شدن ان ها است پس هم چنان که خالق آن ها قادر است به نابود کردن آن ها به اراده و قدرت خود قادر است بر کند کردن حرکت آن ها از سرعتی که دارند و کم کردن از سرعت حرکت ان ها به نحوی که ان چه از مدار و مسافت خود را در یک روز طی می کنند در ظرف یک هفته طی کنند و ان چه را که در یک ماه طی می کنند در مدت یک سال طی کنند چنان چه عکس ان هم جایز است

در صفحه 344 ارشاد شیخ مفید که در سال 1325 هجری به خط عبد الرحيم افشار نوشته و طبع شده در ضمن حَدیثِی که از ابی بصیر از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت کرده و ان ماخوذ از حَدیثِ طویلی است راجع به بعض از خصوصیات حضرت قائم علیه السّلام در موضوع مدت مكث ان حضرت مي فرمايد ﴿فَيَمْكُثُ عَلَى ذَلِكَ سَبْعَ سِنِينَ مقدار كُلِّ سَنَةٍ عَشْرُ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ، ثُمَّ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ تَطُولُ اَلسِّنُونَ؟ قَالَ: یَأْمُرُ اَللَّهُ تَعَالَی اَلْفَلَکَ بِاللُّبُوثِ وَ قِلَّهِ اَلْحَرَکَهِ فَتَطُولُ اَلْأَیَّامُ لِذَلِکَ وَ اَلسِّنُونَ، قَالَ لَهُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ اَلْفَلَکَ إِنْ تَغَیَّرَ فَسَدَ؟ قَالَ: ذَاکَ قَوْلُ اَلزَّنَادِقَهِ فَأَمَّا اَلْمُسْلِمُونَ فَلاَ سَبِیلَ لَهُمْ إِلَی ذَلِکَ وَ قَدْ شَقَّ اَلْقَمَرَ لِنَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ رَدَّ اَلشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِیُوشَعَ بْنِ نُونٍ علیه السلام وَ أَخْبَرَنَا

ص: 326

يَوْمَ اَلْقِيمَةِ وَ اِنَّه كَالفَ سُنَّةٌ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴾

یعنی کی مکث می کند بر این حال هفت سال که هر سالی ازان به قدر ده سال از سال های شما باشد پس می کند خدا ان چه که می خواهد گفت گفتم فدایت شوم پس چگونه سال ها طولانی می شود فرمود امر می کند خدا فلک را به درنگ کردن و کمی حرکت پس دراز می شود روز ها و سال ها به این جهت گفت به ان حضرت عرض کردم می گویند که اگر فلک تغییر کنند فاسد می شود فرمود این گفته زنادقه و کفّار است امّا مسلمانان راهی برای گفتن این سخن ندارند و حال ان که خدا ماه را برای پیغمبر خود صلی الله علیه و اله شکافت و بر گرداند افتاب را برای یوشع بن نون علیه السّلام و خبر داد به درازی روز قیامت گرکه ان به قدر هزار سال از سال هائی که شما می شمارید می شود

و از ان چه که گفته شد شبه طلوع افتاب از مغرب و گرفتن آفتاب در نیمه ماه رمضان و گرفتن ماه در اخر ان ماه بر خلاف عادت بر خلاف گفته منجّمین و بی نیاز شدن مردم در زمان ظهور از روشنی افتاب مرتفع می شود و امّا معنای سوّم می گوئیم جریان عادت از تکوین مكونات و تدبیر در ان که دائر میان حرارت و برودت و از ظهور رطوبت و یبوست است آن هم به طور کلّی مربوطه به فلک و فلکیات نیز جایز است نباشد و جایز است بر قرار خود باشد با استمرار حرارت و چیزی بر ان اضافه نشود و بعضی از ان ها تعلق به افتاب و ماه نداشته باشند بر خلاف گفته های فلاسفه که می گویند از برای افتاب و ماه تاثیر در عالم کون و فساد

ص: 327

در زیر کره ماه به گمان ایشان این امر لازم حتمی نیست که تصوّر نشود و جایز نباشد اندازه گیری غیر ان بلکه ان امری است ممکن نفياً واثباتا و وجودًا و عدماً تا زماني كه اراده خدا تعلق گیرد دوام دارد و هر گاه اراده او بر تغییر و تکویر ان تعلق گیرد تغییر می کند و بی نور می شود چنان چه محبر صادق به ان خبر داده

حَدیثِ دِویست و نوزدَهُم

سیزدهم بحارا الانوار، طبع طهران در سال 1332 از کتاب مواعظ از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿یَخْرُجُ بِقَزْوِینَ رَجُلٌ اِسْمُهُ اِسْمُ نَبِیٍّ یُسْرِعُ اَلنَّاسَ إِلَی طَاعَتِهِ اَلْمُشْرِکَ وَ اَلْمُؤْمِنَ یَمْلَأُ اَلْجِبَالَ خَوْفاً﴾ -یعنی- بیرون می اید به قزوین مردی که نام او نام پیغمبرست شتاب می کنند مردم به فرمان بر داری او از مشرک و مؤمن پر می کند کوه ها را از ترس

حَدیثِ دِویست و بیستُم

سیزدهم بحار - باب علامات ظهور همان طبع ص 174 از كتاب نصوص المعجزات از جابر بن عبد الله انصاری از پیغمبر کرم صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ نَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ إِذَا صَارَتِ اَلدُّنْیَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ اَلْفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ اَلسُّبُلُ وَ أَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلاَ کَبِیرٌ یَرْحَمُ صَغِیراً وَ لاَ صَغِیرٌ یُوَقِّرُ کَبِیراً فَیَبْعَثُ اَللَّهُ عِنْدَ ذَلِکَ مَهْدِیَّنَا اَلتَّاسِعَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ یَفْتَحُ حُصُونَ اَلضَّلاَلَهِ وَ قُلُوباً غُفْلاً یَقُومُ فِی اَلدِّینِ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ بِهِ فِی أَوَّلِ اَلزَّمَانِ وَ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً ﴾

ص: 328

یَعنی از ما است مهدی این امّت وقتی که دنیا هرج و مرج شد یعنی خون ریزی و غلق و اضطراب در مردم زیاد شد و تظاهر در فتنه ها شد و راه ها بریده شد و بعضی بر بعضی غیرت کشیدند پس کبیر به صغیر رحم نکرد و صغیر احترام کبیر را نگاه نداشت پس بر می انگیزاند خدا در چنین زمانی مهدی ما را که نهمین فرزند است از صلب حسین می گشاید حصار های گم راهی را و دل های غفلت زده را قیام می کند در راه دین در اخر زمان هم چنان که قیام کردم من به ان در اوّل زمان و زمین را پر می کند از عدل پس از این که پر شده باشد از جور و ستم

حَدیثِ دِویست و بیست و یِکُم

سیزدهم بحار- در همان باب و همان صفحه از كتاب الامامة و التبصره تاليف ابن بابویه رحمه الل علیه به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ظُهُورُ اَلْبَوَاسِیرِ وَ مَوْتُ اَلْفُجَاءَهِ وَ اَلْجُذَامِ مِنَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَهِ ﴾ یعنی ظاهر شدن مرض بواسیر و مرگ مفاجات یعنی سکته و مرض خوره از علامات نزدیک قیام ساعت یعنی ظهور است

حَدیثِ دِویست و بیست و دُوُّم

سیزدهم بحار -در همان باب ص 176 از کتاب مختصر حسن بن سلیمان به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه در ضمن حَدیثِی که از معراج خود نقل فرموده که خدای تعالى فرمود ﴿وَ أَعْطَيْتُكَ أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً كُلُّهُمْ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنَ الْبِكْرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ

ص: 329

مِنْهُمْ ظُلْماً وَ جَوْراً أُنْجِی بِهِ مِنَ الْهَلَکَهِ وَ أُهْدِی بِهِ مِنَ الضَّلَالَهِ وَ أُبْرِئُ بِهِ الْأَعْمَی وَ أَشْفِی بِهِ الْمَرِیضَ فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ فَأَوْحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ وَ کَثُرَ الْقُرَّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ وَ کَثُرَ الْقَتْلُ وَ قَلَّ الْفُقَهَاءُ الْهَادُونَ وَ کَثُرَ فُقَهَاءُ الضَّلَالَهِ وَ الْخَوَنَهِ وَ کَثُرَ الشُّعَرَاءُ وَ اتَّخَذَ أُمَّتُکَ قُبُورَهُمْ مَسَاجِدَ وَ حُلِّیَتِ الْمَصَاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَسَاجِدُ وَ کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَرُ وَ أَمَرَ أُمَّتُکَ بِهِ وَ نَهَی عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ صَارَ الْأُمَرَاءُ کَفَرَهً وَ أَوْلِیَاؤُهُمْ فَجَرَهً وَ أَعْوَانُهُمْ ظَلَمَهً وَ ذَوُو الرَّأْیِ مِنْهُمْ فَسَقَهً وَ عِنْدَ ذَلِکَ ثَلَاثَهُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ وَ خَرَابُ الْبَصْرَهِ عَلَی یَدِ رَجُلٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ یَتْبَعُهُ الزُّنُوجُ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ظُهُورُ الدَّجَّالِ یَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ سِجِسْتَانَ وَ ظُهُورُ السُّفْیَانِیِّ فَقُلْتُ إِلَهِی مَا یَكُونُ بَعْدِی مِنَ الْفِتَنِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی بِبَلَاءِ بَنِی أُمَیَّةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مِنْ فِتْنَةِ وُلْدِ عَمِّی وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَأَوْصَیْتُ بِذَلِكَ ابْنَ عَمِّی حِینَ هَبَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ وَ أَدَّیْتُ الرِّسَالَةَ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ عَلَی ذَلِكَ كَمَا حَمِدَهُ النَّبِیُّونَ وَ كَمَا حَمِدَهُ كُلُّ شَیْ ءٍ قَبْلِی وَ مَا هُوَ خَالِقُهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾

یَعنی و عطا می کنم تو را برای کسانی که بیرون می ایند از صلب او یعنی از صلب امیر المؤمنين على عليه السّلام یازده نفر مهدی که همه ان ها از ذریّه تو هستند از بکر بتول يعنى فاطمه سلام الله عليها كه اخرین مرد از ایشان نماز می گذارد در پشت سر او عیسی بن مریم علیها السّلام که پر می کند زمین را از عدل و داد هم چنان که پر شده باشد از ظلم و جور نجاة می دهم به او از هلاکت و راهنمائی می کنم به او از گم راهی و صحّت

ص: 330

می دهم به او کور را و شفا می دهم به او مریض را گفتم خدای من پس چه وقت می باشد ان پس وحی کرد مرا خدای عزّ و جل که این وقتی باشد که علم بر داشته شود و نادانی اشکار شود و خوانندگان زیاد شوند و علماء کم شوند و ادم کشی نا گهانی زیاد شود و فقهای هدایت کننده کم شوند و فقها و گم راه کننده زیاد شوند که خیانت کار باشند و شعراء بسیار شوند و امّت تو قبر ها را مسجد خود کنند و قران ها و کتاب ها زیور داده شود و مسجد ها زینت کرده شود و جور و ستم بسیار شود و فساد زیاد گردد و کفار فرماندهان ایشان شوند و منکر و کار های بد ظاهره شود و امّت تو بر ان امر کرده شوند یا به ان امر کنند و نهی کنند یا نهی کرده شوند از کار های خوب و مرد ها در فجور به مرد ها اکتفا کنند و زن ها به زن ها و کفار امیران فرماندهان ایشان شوند و کار گذاران و زمام داران کار ها فاجر شوند و یاران ایشان ستم کار شوند و صاحبان رأی از ان ها فاسق باشند و ان زمان سه فرو رفتن به زمین ظاهر شود فرو رفتنی در مشرق و فرو رفتنی در مغرب و فرو رفتی در جزیرة العرب و خراب شدن بصره بر دست های مردی از ذریّه تو و دجال از سمت مشرقی از سیستان بیرون اید و اتش سفیانی بر افروخته شود پس گفتم الهی و چه می باشد بعد از من از فتنه ها پس وحی کرد مرا و خبر داد مرا به بلاء بنی امیّه و فتنه فرزندان عمویم و ان چه خواهد شد تا روز قیامت پس عهد گرفتم به این ها از پسر عمم زمانی که فرود امدم به زمین و اداء رسالت کردم پس ستایش مخصوص خدا است بر این ها هم چنان که ستایش کردند

ص: 331

او را پیغمبران و هم چنان که ستایش کرده و می کند او را هر چیزی و او افریننده ستایش است تا روز قیامت

بَخش سِوُّم تا به این جا منتهی شد و اکنون شروع می کنم در بخش چهارم این کتاب در بیان احادیث ما ثوره از حضرت امیر المومنین علّی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه

حَدیثِ دِویست و بیست و سِوُّم

ملاحم و فتن . ص 16 نعیم بن حماد از زرین بن حبیش روایت کرده که گفت شنیدم از على علیه السّلام که می فرمود ﴿ سَلُونِي فَوَاللَّهِ لاَ تسئلونِي عَنْ فِئَةٍ جَرَّجْتَ تَقابُلُ ماةٍ أَوْ تُهْدَى مَاهُ اِلاّ انبأتَكُمْ بسائِقها وَ قائِدَها وَ ناعَقها مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلسَّاعَة ﴾ یعنی بپرسید از من پس قسم به ذات خدا نمی پرسید از من از گروهی که بیرون اید و قتال کند با صد نفر یا راهنمائی کند صد نفر را مگر این که خبر می دهم شما را به راننده ان گروه و پیش روان و فریاد کننده آن از میان شما تا قیام قیامت

ص: 332

حَدیثِ دِویست و بیست و چَهارُم

ملاحم و فتن . ص 16 نعیم به سند خود از عاصم بن ضمه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ جَعَلَ اَللَّهُ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ خمس فتنٍ فتنة عَامِّهِ ثُمَّ فِتنَةً خَاصَّةً ثُمَّ فتنة عامَّةً ثُمَّ فِتْنَةً خَاصَّةً ثُمَّ فتنة خَامَسته تَصِيرُ اَلنَّاسُ فِيهَا كَالْبَهَائِم ﴾

یعنی قرار داد خدا در این امّت پنج فتنه را فتنه ای که مخصوص عموم امّت است و فتنه ای مخصوص خواص ان ها است پس از ان فتنه عمومی دیگر پس از آن فتنه خصوصی دیگر پس از ان فتنه پنجم است که مردم در ان فتنه مانند چهار پایان خواهند شد

حَدیثِ دِویست و بیست و پَنجُم

ملاحم و فتن . ص 17 نعیم به سند خود از ابن رزین غافغی روایت کرده که گفت شنیدم از علی علیه السّلام که می فرمود ﴿ الْفِتنِ ارْبَعْ فِتنة السرَاءِ وَ فتنة كَذا وَ ذَكَرَ مَعْدِنَ اَلذَّهَبِ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ عُترَةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَله یصْلِيحِ اَللَّهُ على یدیه امرهم ﴾- یعنی فتنه ها چهار است فتنه پنهانی و فتنه این چنین و ذکر کرد معدن طلا را یعنی معدنی که در اخر الزمان ظاهر می شود تا این که بیرون اید مردی از عترت پیغمبر صلی الله علیه و اله که اصلاح کند خدا بر دست او کار ایشان را - مراد از این مرد حضرت قائم علیه السّلام است

حَدیثِ دِویست و بیست و شِشُم

ملاحم و فتن . ص 18 از عاصم بن ضمره از علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود

ص: 333

﴿ فِي اَلْفِتْنَةِ اَلْخَامِسَةِ اَلْعَمْيَاءِ الصمَاءِ الْمُطْبِقُهُ تصیر النَّاسِ فِيهَا كَالْبَهَائِم ﴾ یعنی در فتنه پنجم که کور کننده و کر کننده و جنون اورنده است مردم در ان مانند چهار پایانند

حَدیثِ دِویست و بیست و هَفتُم

ملاحم و فتن . ص 28 نعیم به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا رأیتم الرایات السود فالزموا اَلاَرْضَ وَ لاَ تَحرُكُوا اَيْدِيَكُمْ وَ لاَ أَرْجُلَكُمْ ثُمَّ يَظْهَرُ قَوْمٌ صغار لاَ يُؤبَهُ لَهُمْ قُلُوبُهُمْ كَزُبَرِ اَلْحَدِيدِ اِصْحَابُ اَلدَّوْلَةِ لاَ يَفُونَ بِعَهْدٍ وَ لاَ مِيثَاقَ یدَعْونِ الى اَلْحَقِّ وَ لَيْسُوا مِنْ أَهْلِهِ اِسْمَاءَ هُمُ اَلْكُنَى وَ نسبهُمُ الغرى شُعُورُهُمْ مَرْضَاةٌ كَشُعُورِ النساءِ حَتَّى يَخْتَلِفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ ثُمَّ یؤتی اَللَّهُ اَلْحَقَّ مَنْ يَشَاءُ ﴾

یعنی وقتی که دیدید پرچم های سیاه را پس ملازم باشید زمین را و حرکت ندهید دست ها و پا های خود را یعنی شما به ان ها ملحق نشوید و با ایشان قیام نکنید پس ظاهر می شوند گروهی کوتاه قد که از پستی ان ها کسی به شأن شان اعتنائی نمی کنند برای ایشانست دل هائی مانند پاره های آهن ان ها از یاران دولتند وفا به عهد و پیمان خود نمی کنند دعوت به حق می کنند و حال ان که از اهل حق نیستند نامه های ایشان نامه های حقیقی ایشان نیست و بر خلاف حقیقت است و نسب شان پست و گدا یا ستیزه گری است موهای شان مانند مو های زنان ریخته تا این که میان خودشان اختلاف افتد پس می دهد خدا حق را به کسی که می خواهد و ممکن است که نسبهم الفری باشد

حَدیثِ دِویست و بیست و هَشتُم

ص: 334

ملاحم و فتن . ص 45 نعیم بسند خود از امیر المؤمنين على عليه السّلام روايت كرده که فرمود ﴿ یكتب السُّفیانِیُّ إلَی الَّذی دَخَلَ الکوفَهَ بِخَیلِهِ بَعدَما یَعرُکُها عَرکَ اَلْأَدِيمِ یامرُهُ بِالِمَسِيرِ الى الْحِجَازِ فَیَسیرُ إلَی المَدینَهِ فَیَضَعُ السَّیفَ فی قُرَیشٍ،فَیَقتُلُ مِنهُم ومِنَ الأَنصارِ أربَعَمِئَهِ رَجُلٍ،و یَبقُرُ البُطونَ،و یَقتُلُ الوِلدانَ،و یَقتُلُ أخَوَینِ مِن قُرَیشٍ جُلٌ واُختُهُ یُقالُ لَهُما: مُحَمَّدٌ وفاطِمَهُ،و یَصلِبُهُما عَلی بابِ المَسجِدِ بِالمَدینَهِ﴾

یعنی می نویسد سفیانی به ان کسی که داخل کوفه شده با لشکرش بعد از ان که ان جا را مانند پوست بر هم مالیده فرمان می دهد به رفتن به سمت حجاز پس می رود به جانب مدینه و شمشیر در قریش می گذارد و از آن ها و از انصار چهار صد نفر را می کشد و شکم پاره می کند و می کشد دو برادر و خواهر را از قریش که برادر نامش محمّد و خواهر فاطمه است و ان هر دو را بر در مسجد مدینه بر دار می اویزد

حَدیثِ دِویست و بیست و نُهُم

ملاحم و فتن. در همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یبعثِ السُّفْيَانِي بجیش إِلَى اَلْمَدِينَةِ فَيَاخِذُونَ مَنْ قَدَرُوا عَلَيْهِ مِنَ ال مُحَمَّد صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيَّه وَ عَلِيّهم وَ یقْتُلُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ رِجَالاً وَ نِسَاءً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَهْرُبُ اَلْمَهدی وَ اَلْمُسْتَنْصرُ مِنَ اَلْمَدِينَه كَيْ مکة منْبَعِثٍ فِي طَلَبِهِما وَ قُد لحقا بحرم اَللَّهُ وَ اِمْنَةٌ ﴾

یعنی بر می انگیزاند سفیانی لشکری را به سوی مدینه پس می گیرند هر قدر بتوانند از ال محمد علیهم السّلام را و می کشند از بنی هاشم مردان و زنانی را در ان حال فرار می کند

ص: 335

مهدی و مستنصر از مدیند به مکه پس لشکر می فرستند به طلب ایشان در حالتی که ان ها رسیده اند به حرم امن خدا

حَدیثِ دِویست و سی اُم

ملاحم و فتن، نعیم از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ يُخْرَجُ اَلْمَهْدُ حَتَّى یقْبَلَ ثَلاَثاً وَ یمَوْتٍ ثَلاَثاً وَ یبقِي ثَلاَثاً ﴾ یعنی بیرون نمی اید مهدی تا یک ثلث از مردم کشته شوند و یک ثلث از آن ها بمیرند و یک ثلث از آن ها باقی می مانند

حَدیثِ صُد و سی و یِکُم

ملاحم و فتن ، ص47 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اذا نادي مُنَادِي مِنَ اَلسَّمَا انَّ الْحَقَّ فى ال مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله فَعِنْدَ ذَلِكَ يَظْهَرُ اَلْمَهْدِى عَلَى أَفْوَاهِ النَّاس وَ یسرون فَلاَ يَكُونُ لَهُمْ ذِكْرُ غَيْرِه ﴾

یعنی چون منادی ندا کند از اسمان که حق در ال محمّد صلى الله عليه و اله است پس در ان هنگام ظاهر می شود مهدی بر دهن های مردم و می روند پس نباشد در زبان ایشان ذکری غیر از ذکر ان حضرت

حَدیثِ دِویست و سی و دُوُّم

ملاحم و فتن ص 49 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ بَعْدَ الْخَسْفِ ینادي مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اَنِ الْحَقَّ فِي ال مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ فِي اَوْلِ النَّهارِ ثم ینادى مِنَّاد فِي اخر اَلنَّهَارِ اَنِ اَلْحَقَّ فِي ولْدِ عَيْسى وَ ذَلِكَ نَخوَةٌ مِنَ اَلشَّيْطَانِ ﴾

ص: 336

یعنی بعد از خسف یعنی فرو رفتن به زمین منادی ندا می کند از اسمان که حق با ال محمّد صلى الله علیه و اله است در اوّل روز پس منادیئی ندا می کند در اخر روز که حق در اولاد عیسی است و این از نازیدن و تکبّر شیطان است

مؤلف گوید یک مراد از خسف ممکن است که قبل از صیحه اسمانی در ماه رمضان و بعد از قیام سفیانی باشد و ممکن است مراد فرو رفتن لشکر سفیانی به زمین بیدا باشد بنا بر اول اشاره است به خسف مشرق یا خسف مغرب یا خسف جزیرة العرب و مراد از دو ندا ندای بیست و سوم ماه رمضان است بعد از قیام سفیانی در ماه رجب و بنا بر دوّم دو ندا غیر از صیحه اسمانی در ماه رمضان است چنان چه چند ندای اسمانی از اخبار و احادیث مستفاده می شود که بعضی از آن ها در بخش سوّم این کتاب در ضمن اخبار نبویّه گذشت و بعضی از ان ها هم بعد از این ذکر خواهد شد و امّا مفاد ندای دومی که در ان حَدیثِ تصریح کرده به وُلد عیسی احتمال می رود تصحیف شده باشد لفظ عثمان به عیسی و این اشتباه از ناسخ باشد زیرا که عیسی فرزندی نداشته و به علاوه سایر احادیث در این باب هم در هیچ کدام چنین عبارتی ذکر نشده مگر حَدیثِی که نیز در ملاحم و فتن در ص 48 از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده به تردید به عنوان ال عیسی یا ال عبّاس چنان چه در قسمت احادیث ما ثوره از ان حضرت نقل خواهم کرد

حَدیثِ دِویست و سی و سِوُّم

ص: 337

ملاحم و فتن ، ص 51 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اذا هَزِمَتْ الرایات اَلسُّودُ حَيَاةَ اَلسُّفْيَانِيِّ اَلَّتِي فِيهَا شَعْبُ بْنُ صَالِحٍ تمنّى التمَیمى اَلنَّاسُ المهدى فيطلِبُونَه فيَخْرُجُ مِنْ مَكَّةَ وَ مَعَهُ رایة رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله فَيُصَلَّى رَكْعَتَيْنِ بَعْدَ اَنْ ییاسَ النَّاسُ مِنْ خُرُوجِه لمَاطَالِ عَلَيْهِم مِنَ الْبَلاَء وَ فَاذا فَرَغَ مِنْ صُلوتهِ اَنصَرُّفَ فَقَالَ اَيُّهَا اَلنَّاسُ الح البلاء بِامَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى عَلَيْهِ وَ الهِ وَ بِأَهْلٍ بَيْته خَاصَّةِ قهْرِنَا وَ بغَى عَلَيْنَا ﴾

یَعنی وقتی که فرار داد پرچم های سیاه لشکر سفیانی را ان چنان پرچم هائی که در میان آن ها است شعیب بن صالح ارزو کنند مهدی را پس بطلبند او را پس بیرون می اید از مکه و با اراست پرچم رسول الله صلى الله علیه و اله پس دو رکعت نماز می گذارد بعد از این که مایوس شده باشند مردم از خروج او برای آن بلا های طولانی که متوجه ایشان شده پس چون از نماز فراغت یافت می رود و می گوید ای گروه مردم پیوسته بارید بلا ها ب امّت محمد صلى الله عليه و اله و به اهل بيت او به خصوص مقهور واقع شدیم و جور و ستم بر ما رفت

حَدیثِ دِویست و سی و چَهارُم

ملاحم و فتن ، ص 52 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یخْرِجُ اَلْمُهْدی فِي اثني عُشْرَ اَلْفا اِنْ قَلُّوا خَمْسَةَ عَشَرَ الْفا اِنْ كَثُرُوا وَ یسِيرِ اَلرُّعْبِ بَيْنَ يَدَيْهِ لاَ يَلْقَاه

ص: 338

عِدَّةَ اَلاِهْز مُهِمٌ بِاذْنِ اَللَّهِ شِعَارَ هم امت امت لاَ يُبَالُونَ فِي اَللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ فیخْرُجُ الِيهِمْ سَبُعٌ و رابَات مِنَ اَلشَّامِ فَيَهُزَّمهم وَ یمَلَكٌ فَیرَجَعَ إِلَى النَّاسِ بحبهم و نعيمهم وَ قَاصَّتُهُمْ وَ بَرُوَاتُهُمْ لاَ يَكُونُ بَعْدَهُمْ اِلاَّ الاِجْمالَ قُلْنَا وَ مَا الْقاصَّةُ وَ الرُّواةُ قَالَ يَقتَصِ الامرَحِتی یتَكَلُّمِ الرَّجُلِ بِما شاءَ لا يَنسى شَيئاً ﴾

یعنی . بیرون می اید مهدی با دوازده هزار نفر اگر کم باشند و با پانزده هزار اگر زیاد باشند و رعب و ترس در پیش روی او است به او نرسد دشمنی مگر ان که او را فرار دهد به اذن خدا شعارشان گفتن امّت امّت است باکی ندارند در راه خدا از ملامت ملامت کننده پس بیرون اید به طرف ایشان هفت پرچم از شام پس فرار می دهد ایشان را و مالک می شود پس بر می گردد به سوی مردم با حبوبات و نعمت های ایشان و قصّه کنندگان و روایت کنندگان ایشان نباشد بعد از ایشان مگر شتران. گفتیم قاصّه و رواة چیست فرمود قصّه می کند کار را تا تکلم کند مرد به ان چه که می خواهد و فراموش نکند چیزی را

حَدیثِ دِویست و سی و پَنجُم

ملاحم و فتن ، ص 52 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يُرْسِلُ اَللَّهُ عَلی أَهْلِ الشّامِ مَنْ يُفَرِّقُ جَماعَتَهُمْ حَتّی لَوْ قاتَلَهُمُ الثَّعالبُ غَلَبَتْهُمْ وَ عِنْدَ ذلِكَ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ بَيْتِي فی ثَلاثِ راياتٍ، المُكْثِرُ يَقُولُ: «خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفاً، وَ الْمُقِلُّ يَقُولُ: اثْنا عَشَرَ ألفاَ، أَمارَتُهُمْ: أَمِتْ أَمِتْ، عَلی رايَةٍ مِنْها رَجُلٌ يَطْلُبُ الْمُلْكَ، أَوْ يَبتَغی له المُلْك، فَيَقْتُلُهُمُ اللهُ جَميعاً،

ص: 339

وَ يَرُدُّ اللهُ عَلَی الْمُسْلِمينَ اُلْفَتَهُمْ وَ قاصِيَهُمْ وَ يزاربهم ﴾

یَعنی می فرستد خدا بر اهل شام کسی را که متفرق کند جماعت ایشان را تا این که اگر روباه ها با ایشان مقاتله کنند غالب شوند بر ایشان در ان هنگام مردی بیرون اید از اهل بیت من در سه پرچم ان که عده او را بسیار دانسته پانزده هزار می گوید و ان که کم دانسته دوازده هزار می گوید شعار ایشان امّت امّت است پرچم ان ها مردیست که پادشاه است یا ان که اقتضا دارد که پادشاه باشد پس می کشند همه ان ها را پس ردّ می کند خدا بر مسلمانان جمعیت ایشان را و قصه کنندگان ایشان و راهنمایان ایشان را

حَدیثِ دِویست و سی و شِشُم

ملاحم و فتن س 53 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا بَعَثَ السُّفیانِیُّ إلَی المَهدِیِّ جَیشاً فَخُسِفَ بِهِم بِالبَیداءِ،وبَلَغَ ذلِکَ أهلَ الشّامِ، قالوا لِخَلیفَتِهِم:قَد خَرَجَ المَهدِیُّ فَبایِعهُ وَادخُل فی طاعَتِهِ وإلّا قَتَلناکَ،فَیُرسِلُ إلَیهِ بِالبَیعَهِ ویَسیرُ المَهدِیُّ حَتّی یَنزِلَ بَیتَ المَقدِسِ،وتُنقَلُ إلَیهِ الخَزائِنُ،وتَدخُلُ العَرَبُ وَالعَجَمُ وأَهلُ الحَربِ وَالرُّومُ وغَیرُهُم فی طاعَتِهِ مِن غَیرِ قِتالٍ،حَتّی تُبنَی المَساجِدُ بِالقُسطَنطینِیَّهِ و ما دونَها،و یَخرُجُ قَبلَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتِهِ بِأَهلِ الشرِقِ و یَحمِلُ السیف علی عاتقه ثمانيه اشهر يقتل و يمثل و يتوجه الي بيت المقدس فلا يبلغه حتي یموت ﴾- (قال السیّد هکذا رایت الحدیث و فیه نظر)

ص: 340

مُؤلف گوید چون متن حَدیثِ مضطرب و متزلزل بود لذا از ترجمه ان صرف نظر شد

حَدیثِ دِویست و سی و هَفتُم

ملاحم و فتن . ص 60 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا نَزَلَ جَیشٌ فی طَلَبِ الَّذینَ خَرَجوا إلی مَکَّهَ فَنَزَلُوا البَیداءَ،خُسِفُ بِهِم ویُبادُ بِهِم،وهُوَ قَولُهُ عز و جل: (وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ) مِن تَحتِ أقدامِهِم،و یَخرُجُ رَجُلٌ مِنَ الجَیشِ فی طَلَبِ ناقَهٍ لَهُ،ثُمَّ یَرجِعُ إلَی النّاسِ فَلا یَجِدُ مِنهُم أحَداً،ولا یُحِسُّ بِهِم،و هُوَ الَّذی یُحَدِّثُ النّاسَ بِخَبَرِهِم. ﴾

یَعنی وقتی که فرود امد لشکر سفیانی در طلب ان هائی که از مدینه بیرون رفتند به طرف مکه در زمین به یداء زمین فرو می گیرد ان ها را و ندا می کند و انست معنای گفته خدا (و اگر ببینی زمانی که بترسند پس هیچ گذشتی در آن نیست و گرفته شوند از مکانی نزدیک یعنی از زیر پا های خود) و بیرون می رود مردی از آن لشکر در جست جوی ناقه خود پس چون بر می گردد به سوی مردم نمی اید یکی از ان ها را و احساس نمی کند ایشان را و او است ان کسی که حَدیثِ می کند مردم را به خبر ایشان که به زمین فرو رفتند

حَدیثِ دِویست و سی و هَشتُم

ملاحم و فتن به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تَنْقُضُ اَلْفِنَتن حَتَّى لاَ يَقُولَ احدٌ لاَ اله الاّ اَللَّهُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ الاّ يُقَالُ اَللَّهُ اَللَّهُ ثُمَّ يُضْرَبُ یعوب اَلدِّينِ بْذنبه

ص: 341

ثُمَّ يَبْعَثُ اَللَّهُ قَوْماً قَزعاً کقزعِ الْخَرِيفِ وَ انى لَاعُرْفَ اِسْمُ اَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخٌ وَ ركَابهُم ﴾

یعنی و اتاب می شود فتنه ها تا این که کسی لا اله الا الله نگوید و بعضی گفته اند الله الله نگوید پس پادشاه دین در دنبال ان می زند پس بر می انگیزاند خدا قومی را دسته دسته مانند پاره های ابر که بیایند به هم متصل شوند و من هر اینه می شناسم نام امیر و فرمانده ایشان را و می دانم جایگاه خوابیدن مرکب های ایشان را

حَدیثِ دِویست و سی و نُهُم

غیبت نعمانی در باب علائم ظهور ص 137 . در ضمن حَدیثِ طویلی از حضرت باقر علیه السّلام از امیر المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرمود بالای منبر مسجد كوفه ﴿ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِکْرُهُ قَدَّرَ فِیمَا قَدَّرَ وَ قَضَی وَ حَتَمَ بِأَنَّهُ کَائِنٌ لاَ بُدَّ مِنْهُ أَنَّهُ یَأْخُذُ بَنِی أُمَیَّهَ بِالسَّیْفِ جَهْرَهً وَ أَنَّهُ یَأْخُذُ بَنِی فُلاَنٍ بَغْتَهً وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ بُدَّ مِنْ رَحًی تَطْحَنُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَی قُطْبِهَا وَ ثَبَتَتْ عَلَی سَاقِهَا بَعَثَ اَللَّهُ عَلَیْهَا عَبْداً عَنِیفاً خَامِلاً أَصْلُهُ یَکُونُ اَلنَّصْرُ مَعَهُ أَصْحَابُهُ اَلطَّوِیلَهُ شُعُورُهُمْ أَصْحَابُ اَلسِّبَالِ سُودٌ ثِیَابُهُمْ أَصْحَابُ رَایَاتٍ سُودٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ یَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ إِلَی أَفْعَالِهِمْ وَ مَا یَلْقَی اَلْفُجَّارُ مِنْهُمْ وَ اَلْأَعْرَابُ اَلْجُفَاهُ یُسَلِّطُهُمُ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ بِلاَ رَحْمَهٍ فَیَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً عَلَی مَدِینَتِهِمْ بِشَاطِئِ اَلْفُرَاتِ اَلْبَرِّیَّهِ وَ اَلْبَحْرِیَّهِ جَزَاءً بِمَا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾

یعنی به درستی که خدای عزّ و جل ذكره مقدّر کرده است در ان چه که مقدّر

ص: 342

و حتم کرده به ان که ان خواهد شد و چاره از ان نیست گرفتن بنی امیّه است با شمشیر اشکارا و به درستی که گرفتن پسران فلان یا پسران عبّاس ناگهانیست و فرمود علیه السّلام نا چار است از اسیائی که نرم کند پس چون بر قطب خود ایستاد و ثابت یا قائم شد بر ساق ان خود بر می انگیزاند خدا بر ایشان بنده ای را که مزدور یا درشت خو و سوار کار و سر سخت سخن درشت که گم نام و بی قدر است اصل ان و او کسی است که نضر با او است و اصحاب او موهای دراز و صاحب سبیل ها و جامه های ان ها سیاهست و پرچم های سیاه دارند وای بر کسی که قصد ایشان را کند می کشند ان ها را کشتنی به ذات خدا قسم گویا می بینم ایشان را و کار های ایشان را و ان چه رو می دهد به فجّار از ایشان و عرب های پا برهنه یا جفا کار مسلّط می گرداند ایشان را بر ان ها بدون این که رحم داشته باشند پس می کشند ان ها را کشتنی در شهرشان در شط فرات چه در بیابان و خشکی باشند یا در دریا و این کشته شدن مزد اعمال ان ها است و پروردگار تو ستم کار در حق بندگان نیست

حَدیثِ دِویست و چِهِلُم

غیبت نعمانی. در همان باب ص 147 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که حضرت ابی عبد الله الحسين عليه السّلام از ان حضرت پرسید که چه وقت پاک می گرداند خدا زمین را از ستم کاران فرمود ﴿لاَ یُطَهِّرُ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ مِنَ اَلظَّالِمِینَ حَتَّی یُسْفَکَ اَلدَّمُ اَلْحَرَامُ ثُمَّ ذَکَرَ أَمْرَ بَنِی أُمَیَّهَ وَ بَنِی اَلْعَبَّاسِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ وَ قَالَ إِذَا قَامَ

ص: 343

اَلْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ وَ غَلَبَ عَلَی أَرْضِ کرمان (کُوفَانَ) وَ اَلْمُلْتَانِ وَ جَازَ جَزِیرَهَ بَنِی کَاوَانَ وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِیلاَنَ وَ أَجَابَتْهُ اَلْآبُرُ وَ اَلدَّیْلَمُ وَ ظَهَرَتْ لِوَلَدِی رَایَاتُ اَلتُّرْکِ (الاتراک) مُتَفَرِّقَاتٍ فِی اَلْأَقْطَارِ وَ اَلْحَرَامَاتِ وَ کَانُوا بَیْنَ هَنَاتٍ وَ هَنَاتٍ إِذَا خَرِبَتِ اَلْبَصْرَهُ وَ قَامَ أَمِیرُ اَلْإِمْرَهِ فَحَکَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ حِکَایَهً طَوِیلَهً ثُمَّ قَالَ إِذَا جُهِّزَتِ اَلْأُلُوفُ وَ صَفَّتِ اَلصُّفُوفُ وَ قُتِلَ اَلْکَبْشُ اَلْخَرُوفُ هُنَاکَ یَقُومُ اَلْآخِرُ وَ یَثُورُ اَلثَّائِرُ وَ یَهْلِکُ اَلْکَافِرُ ثُمَّ یَقُومُ اَلْقَائِمُ اَلْمَأْمُولُ وَ اَلْإِمَامُ اَلْمَجْهُولُ لَهُ اَلشَّرَفُ وَ اَلْفَضْلُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِکَ یَا حُسَیْنُ لاَ اِبْنٌ مِثْلُهُ یَظْهَرُ بَیْنَ اَلرُّکْنَیْنِ فِی دَرِیسَیْنِ بَالِیَیْنِ - یَظْهَرُ عَلَی اَلثَّقَلَیْنِ وَ لاَ یَتْرُکُ فِی اَلْأَرْضِ اَلْأَدْنَیْنَ طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ زَمَانَهُ وَ لَحِقَ أَوَانَهُ وَ شَهِدَ أَیَّامَهُ ﴾

يعنى طاهر نمی کند خدا زمین را از ستم کاران تا این که ریخته شود خون حرام پس یاد کرد امر بنی امیه را و بنی عبّاس را در حَدیثِی طولانی پس فرمود زمانی که به پا خیزد قیام کننده مخصوص به خراسان و غلبه کند بر زمین کرمان یا کوفه و ملت ان و حیازت کند جزیره بنی کاران را و بر پا خیزد قیام کننده ای از ما به گیلان و اجابت کند او را ابز و دیلم و ظاهر شود برای فرزند من پرچم های ترک در حالتی که متفرق باشند در اقطار جهان و جا های مخفی و می باشند در میان خصلت های بد و خصلت های بد در ان هنگام خراب می شود بصره و قیام می کند امیر الامراء در مصر اس حکایت کرد ان حضرت علیه السّلام حکایتی

ص: 344

طولانیئی را پس فرمود زمانی که هزار ها نفر مجهّز شدند به تجهیزات جنگى و صف های لشکریان اراسته شد و سر لشکر جنگی کشته شد در ان وقت دیگری قیام کند و خون خواهی نماید و هلاک شود ان کافر پس از ان قیام می کند قائمی که ارزوی قیام او برده شده و ان امامی ست که قدر او مجهول است و برای او است شرافت و فضلی مخصوص و او است از فرزندان تو یا حسین هیچ پسری مانند او نیست ظاهر می شود در میان رکن و مقام در حالتی که دو جامه مندرس کهنه پوشیده ظاهر می شود بر جنّ و انس و نمی گذارد در روی زمین دو خون را یا شرّ و بدی را خوشا به حال کسی که درک کند زمان او را و ملحق شود در اوقات او و حاضر باشد در روز های او

شرح لغات و نکات حَديث

مراد از قائم به خراسان شاید همان کسی است که با پرچم های سیاه قیام می کند و به سمت کوفه می روند و کوفه و بصره را می گیرند در صورتی که اهل حق نیستند مردم را از روی حیله به حق دعوت می کنند و نام و نسب های خود را مخفی می کنند و خود را به غیر ان نام و نسبی که دارند شهرت می دهند و از اصحاب دولتند از دولت های شرقیه غیر ایران و ترکیه و مراد از خراسان خراسان مشهور فعلی ایران نیست بلکه از قسمت هائی است که به تصرف غیر در امده و اکنون در قلمرو مملکت آنان به شمار می رود و هیچ رحمی در دل های آنان نیست و بازیّ

ص: 345

مخصوصی قیام می کنند از لباس های سیاه و پرچم های سیاه و گیسو های دراز مانند گیسو های زنان سابق و سبیل های مخصوص و بنا بر نسخه ای بر زمین کرمان غالب می شوند ممکن است بنا بر این نسخه از جانب سیستان که از شهر های خراسانست به سمت کرمان ایند و بر ان جا غالب شوند و ممکن است که عبارت کوفان باشد به معنای کوفه بنا بر نسخه دیگر و این صحیح به نظر می اید به مقتضای ان چه از اخبار و احادیث دیگر مستفاد می شود از ظهور فتنه این پرچم های سیاه در کوفه و این علامت مقارن زمان قیام سفیانی و لشکر فرستادن او به کوفه خواهد بود و این صاحبان پرچم های سیاه ملتان را که یکی از شهر های پاکستان است خواهند گرفت و از ان جا به ایران و عراق خواهند آمد و جزیره بنی کاوان که بین بصر و خرمشهر است به تصرف خود خواهند در اورد و پس از آمدن ایشان به کوفه و بصره قائمی از ال محمد از گیلان قیام کند حضرت علیه السّلام این قائم را نسبت به خودشان داده و دور نیست که مراد از این قائم سیّد حسنی نباشد که از طالقان و حدود گیلان قیام می کند و با او است گنج هایی که نه از طلا هستند و نه از نقره بلکه مردانی هستند قوى القلب و ثابت الايمان و دل های ایشان مانند پاره های اهن است که او را اجابت می کنند و از اُبُر و دیلم او را یاری کنند و اُبُر محلی است در سیستان که محمد بن الحسین حافظ از اهل ان جا بوده و دیلم کوهستان های تابعه گیلان است که در سمت شمالی قزوین واقع است و ملحق می شود به ایشان شعیب بن صالح

ص: 346

تمیمی که از سمرقند که از شهر هائیست در سابق جزو ایران و در قلمر و شهر های خراسان بوده و فعلا از تصرف ایران خارج است و شعیب پرچم دار لشکر حسنی خواهد بود چنان چه مستند و اخبار این ها تماماً در این کتاب نقل خواهد شد و این ها شکست دهنده و فرار دهنده لشکر سفیانی ملعون از کوفه و عراق خواهند بود و درک کنندگان زمان حضرت قائم علیه السّلامند و ملحق به لشكر ان حضرت خواهند شد و مراد از پرچم های ترک در این حَدیثِ شریف و سایر احادیث دیگر گرجی های سوفياتي و اشتراكی ها و یا بربری ها و تبّتی ها و یا چینی ها هستند زیرا که همه این ها از اولاد ترک و اولاد قنطورائی که در اخبار مکرر به ان ها اشاره شده می باشند وَ عدّه و پرچم های ایشان در اقطار جهان و جا های مخفی بی گمان متفرق خواهد شد و استیلا و فتنه ایشان مقرّب ظهور امام زمان و به نفع ان حضرت خواهد بود و این ترک ها را می فرماید صاحبان خصلت های بدو نا پسند می باشند و متفرق شدن ان ها وقتی خواهد بود که بصره خراب شود و امیر الامراء یعنی رئیس جمهوری در مصر پس از خرابی بصره قیام کند در ان وقت است که اختلاف میان شرق و غرب و تمام روی زمین واقع خواهد شد و تجهیز هزاران لشکر ها شود و صف ارائی و جبهه بندی ها شود و به اصطلاح ابناء زمان ما جنگ جهانی سوم بر پا شود و یکی از جنگ جویان مهّم در دنیا کشته شود که پس از کشته شدن او حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه قیام خواهد کرد در مکه معظّمه و بنیاد جور و ستم را خواهد کند

ص: 347

ناچار است از این که بعضی از نکات در این کتاب تذکر داده شود تا خواننده اخبار مندرجه در ان در حیرت نیفتد و بعضی از اسامی شهر هائی که در ضمن احادیث و اخبار ذکر شده و نام های از اماکن و طوائف و جغرافیای بعضی از اقطاع زمین که فهم رموز بعضی از اخبار منوط به دانستن ان ها است شرح داده شود تا سبب مزید اگاهی خوانندگان گردد از جمله ان ها در بسیاری از اخبار گذشته و اینده در این کتاب لفظ ترک وارد شده فلذا مقتضی است مقداری در این موضوع که ترک کیست و ترکستان که محل ان ها است کجا است بسط کلام دهم و اكتفا مي كنم به شرح و بسط ان در کتاب المنجد شرح داده شده

تُرک قبیله هائی هستند که نسبت داده می شوند به او غوز خان و قره خان (از اولاد منتسبه نسلا بعد نسل به ترک بن یافث بن نوح عليه السّلام) که متفرق شدند بعضی از ان ها شرقی هستند که در قسمت منغولیا ساکنند که با این مناسبت ان ها را مُغُل و مُغُول گویند که در قرن ششم و هفتم میلادی بدست مرسلین نصاری مسیحی شده اند. و امّا قسمت اهمّ از ان ها چادر نشین در اسیای وسطی شمالی کوه های التائی در قرن ششم زندگانی می کردند و این قسمت دولت های کوچکی تشکیل داده شدند 1- دولت قره خانی در شمال ایران 2- دولت غزنوین در افغانستان و پنجاب ، و این دو دولت در نیمه قرن دهم میلادی مسلمان شدند و در شمالی

ص: 348

دریاچه بَلَخش در روسیه جنوبی ساکنند

دولت غُزّ یا اوغوز که ان ها در ترکستان فعلی و در ایران و اسیای صغری ساکنند و دولت سلاجقه از این قبیله بوده اند در قرن یازدهم میلادی و دولت عثمانیه از این سلسله اند. ترکمان و سلاجقه و عثمانیه از یک سلسله اند

وَ اَمّا ترکستان منطقه ایست در اسیای وسطی میان سیبریا و دریای قزوین و ایران و افغانستان و هند و مغولستان و ان ها به چند قسمت منقسم اند

1- اتحاد جمهوری های شوروی سوفیاتی که در سال 751 میلادی ابتداء دخول اسلام بوده در میان آن ها

2- چین یا صین که اکثریت ان ها مسلمانند ( بنا بر نقل المنجد ) و این نقل سخیف بر عکس است

3- سوفیاتی که مملکت شوروی بالشویکی و اشتراکی می باشد

4- ترکمنستان که عاصمه ان اشخباد یا عشق آباد است

5- ازبکستان که عاصمه ان تا شکنت و از شهر های انست سمرقند و بخارا

6- تدجيكیا و عاصمه ان ستالینا باد است (استالین گراد)

7- کبر خیز یا و عاصمه ان فرو نیزه است

8- کازخستان و عاصمه ان الما أنا است

تُرکَمان قبیله از ترکیه هستند که خاضع ترین ان ها را تَتَر و تاتار می گویند و در این زمان مسکن ان ها در ترکستان عربی و ایران و ماوراء قفقاز است

ص: 349

غیبت نعمانی در باب غیبت امام ص 74 از امير المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿لَا یَقُومُ الْقَائِمُ حَتَّی تُفْقَأَ عَیْنُ الدُّنْیَا وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَهًُْ فِی السَّمَاءِ وَ تِلْکَ دُمُوعُ حَمَلَهًِْ الْعَرْشِ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ حَتَّی یَظْهَرَ فِیهِمْ اقَوْامٌ لا خَلاقَ لَهُمْ یَدْعُونَ لِوَلَدِی وَ هُمْ بِرَاءٌ مِنْ وَلَدِی، تلك عصابة ردية، عَلَى الْأَشْرَارِ مُسَلَّطَةٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ مُفَتِّنَةٌ وَ لِلْمُلُوكِ مُبِيرَةٌ، تَظْهَرُ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ اللَّوْنِ وَ الْقَلْبِ رَثُّ الدِّينِ لَا خَلَاقَ لَهُ، مُهَجَّنٌ زَنِيمٌ تَدَاوَلَتْهُ أَيْدِي الْعَوَاهِرِ مِنَ الْأُمَّهَاتِ مِنْ شَرِّ نَسْلٍ لَا سَقَاهَا اللَّهُ الْمَطَرَ من سَنَةِ إِظْهَارِ غَيْبَةِ الْمُتَغَيِّبِ مِنْ وَلَدِي صَاحِبِ الرَّايَةِ الْحَمْرَاءِ (الخضراء) وَ الْعَلَمِ الْأَخْضَرِ أَيُّ يَوْمٍ لِلْمُخَيَّبِينَ بَيْنَ الْأَنْبَارِ وَ هِيتَ ذَلِكَ يَوْمٌ فِيهِ صَيْلَمُ الْأَكْرَادِ وَ خَرَابُ دَارِ الْفَرَاعِنَةِ وَ مَسْكَنِ الْجَبَابِرَةِ وَ مَأْوَى الْوُلَاةِ الظَّلَمَةِ وَ أُمَّ الْبِلَادِ وَ أُخْتِ الْعَادِ تِلْكَ وَ رَبِّ عَلِيٍّ يَا عَمْرَو بن سَعْدٍ بَغْدَادُ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْعُصَابةِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ بَنِي الْعَبَّاسِ الْخَوَنَةِ الَّذِينَ يَقْتُلُونَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي وَ لَا يُرَاقِبُونَ (لا یرقبون) فِيهِمْ ذِمَّتِي وَ لَا يَخَافُونَ اللَّهَ فِيمَا يَفْعَلُونَهُ بِحُرْمَتِي إِنَّ لِبَنِي الْعَبَّاسِ يَوْماً كَيَوْمِ الطَّمُوحِ وَ لَهُمْ فِيهِ صَرْخَةٌ كَصَرْخَةِ الْحُبْلَى الْوَيْلُ الِشِيعَةِ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مِنَ اَلْحَرْبِ اَلَّتِی سَنَحَ بَیْنَ نَهَاوَنْدَ وَ اَلدِّینَوَرِ (یفتح بَيْنَ نَهَاوَنْدَ وَ الدِّينَوَرِ) تِلْكَ صَعَالِيكِ

ص: 350

الشِيعَةِ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ اسْمُهُ عَلَى اسْمِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْعُوتٌ مَوْصُوفٌ بِاعْتِدَالِ الْخَلْقِ وَ نَضَارَةِ اللَّوْنِ لَهُ فِي صَوْتِهِ ضِحک وَ فِي أَشْفَارِهِ وَطَفٌ وَ فِي عُنُقِهِ سَطَح فْرَقُ الشَّعْرِ مُفَلَّجُ الثَّنَايَا عَلَى فَرَسِهِ كَبَدْرٍ التَمَامٍ تَجَلَّى عِنْدَ الغمَامِ يَسِيرُ بِعِصَابَةٍ خَيْرِ عِصَابَةٍ أَوَتْ وَ تَقَرَّبَتْ وَ دَانَتْ لِلَّهِ بِدِينِ تِلْكَ الْأَبْطَالِ مِنَ الْعَرَبِ الَّذِينَ يَلْحَقُونَ (یلقحون) حَرْبَ الْكَرِيهَةِ وَ الدَّبْرَةُ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْأَعْداءِ إِنَّ لِلْعَدُوِّ يَوْمَ ذلكَ الصَّيْلَمَ وَ الِاسْتِئْصَالَ﴾

یعنی قیام نمی کند قائم تا این که کور شود چشم دنیا و اشکار شود سرخی در اسمان و ان سرخی اشک های بر دوش گیرندگان عرش است بر اهل زمین تا این که ظاهر شوند در میان ایشان گروه هائی که بهره ای از خیر برای ایشان نیست دعوت می کنند برای فرزندم و حال ان که بی زارند ایشان از فرزند من این ها جماعتی هستند پست که هیچ بهره ای از خیر برای ایشان نیست تسلّط دارنده است بر اشرار و به فتنه اندازنده اند متکبّران و سر کشان را و هلاک کننده اند پادشاهان را ظاهر می شوند در سواد کوفه و پیش رو ان ها است مردی سیاه چرده و سیاه دل و بد دین هیچ بهره ای از خیر در او نیست فرو مایه و بی اصل پسر خوانده و نا کس و بد خوی بسیار خوار و سخت گوی و سخت ازار که به نوبت فرو گرفته اند او را زن های زنا کار از مادر ها از بد ترین نسل که سیراب نکند او را باران رحمت خدا از سال ظاهر کردن غیبت غیبت کننده از فرزند من صاحب پرچم سرخ (یا سبز) و علم سبز چه روزی است برای نا امید

ص: 351

شوندگان در میان انبار و روز پستی است ان روز روزیست که بلای بزرگست برای کرد ها و شریران و خراب شدن خانه فرعون ها یعنی سر کش ها و ستم کار ها و مسکن متکبران و سر کشان و جایگاه وُلاة و حكّام ستم کار و مادر بلا ها و خواهر عار و ننگ ها این است قسم به پروردگار علیّ ای عمر بن سعد بغداد اگاه باش خدا لعنت کند جماعتی از بنی امیّه و بنی فلان یعنی بنی عباس را که خیانت کارانند کسانی هستند که می کشند پاکیزگان از فرزندان مرا و مراقبت نمی کنند در حق ایشان عهد مرا و نمی ترسند از خدا در ان چه که می کنند ان را به حَرَم من به درستی که از برای بنی عبّاس روزیست مانند روزی بسیار بسیار سخت و برای ایشان در ان روز فریادی است مانند فریاد زن حامل ای وای از برای شیعیان اولاد عبّاس از جنگی که رخ داده شود میان نهاوند و دینور یا فتح کرده شود از نهاوند و دینور این جنگ گدایان شیعیان علی است که مقدم و رئیس ان ها مردیست از همدان که هم نام پیغمبر صلی الله علیه و اله است منعوت و موصوف است به اعتدال خلقت و نیکوئی خلق و خوش صورت و خنده رو صاحب مژگان انبوه دراز پهن گردن موی او متفرق یعنی موی رو و پیشانیش از هم جدا بر اسب خود سوار است مانند ماه شب چهار ده روشن شود ابزار روی او یا روشن کند تاریکی را سپر می کند با جماعتی که بهتر جماعتند که جای گزین و نزدیک شود خدا را و متدین باشد به دین ان شجاعان عرب انانی که ملحق شوند به ایشان با شمشیر های تیز برّان برای جنگ با دشمنان و فرار

ص: 352

دادن دشمن در را ان روز که روزیست سخت و بیچاره کننده دشمنان

دانسته باد

که این حَدیثِ شریف نیز عبارة اخرای حَدیثِ ما قبل انست که دو لفظ مختلف ولی در معنی موافق است و بعض از علائم در ان اضافه شد مانند سرخی که در اسمان ظاهر شود که ان به واسطه فتنه شدید خونینی است که بر ذراری پیغمبر و شیعیان ایشان وارد می شود که از افزونی ظلم و جور و ریختن خون های شان و هتك حرمت شان حاملین عرش به گریه در ایند که در ان هنگام صاحبان پرچم های سیاه از طرف خراسان ایند به سمت کوفه و همان ها هستند که هیچ بهره ای از دین و خیر ندارند و برای ولی عصر دعوت می کنند در حالتی که بی زارند از او و ان حضرت بی زار است از ایشان و در ان حَدیثِ نیز خبر می دهد از تسلّط ایشان بر اشرار و کشتن ایشان گردن کشان متکبر جبّار و هلاک کردن ایشان پادشاهان خون خوار را و وصف می فرماید رئیس و مقدم این جماعت کفّار را به پستی خلق و خلق و پستی حَسَب و نسب و ولد الزنا بودن و بی بهره بودن از خیر و دین که سلسله اباء و امهات او نسلا بعد نسل از اول غیبت امام عصر تا ان زمان همه ان ها فرومایه و بی اصل و زنا زاده بوده اند و این جنگ بزرك وحشت ناک در انبار که یکی از شهر های نزدیک کوفه است واقع می شود در میان کرد ها و اشرار عرب و ایشان و در اثر این حادثه بزرگ بغداد خراب می شود و جنگ شدیدی هم در میان نهاوند و دینور واقع شود

ص: 353

شاید مراد این جنگ جنگ سیّد حسنی باشد چنان چه از بعض اخبار دیگر مستفاد می شود و اوصافی هم که در حق پیش رو ایشان بیان فرموده بر همین اشعار دارد چنان چه حضرت صادق هم در حق او فرموده که ان جناب صبيح الوجه می باشد

حَدیثِ دِویست و چِهِل و دُوُّم

غیبت نعمانی ص 133 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿مُلْکُ بَنِی اَلْعَبَّاسِ عُسْرٌ عُسْرٌ لَیْسَ فِیهِ یُسْرٌ، تَمْتَدُّ فِیهِ دَوْلَتُهُمْ ، لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَیْهِمُ اَلتُّرْکُ وَ اَلدَّیْلَمُ وَ اَلسِّنْدُ وَ اَلْهِنْدُ لَمْ یُزِیلُوهُمْ ، وَ لاَ یَزَالُونَ یَتَمَرَّغُونَ وَ یَتَنَعَّمُونَ فِی غَضَارَهٍ مِنْ مُلْکِهِمْ حَتَّی یَشِذَّ عَنْهُمْ مَوَالِیهِمْ وَ أَصْحَابُ أَلْوِیَتِهِمْ ، وَ یُسَلِّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عِلْجاً یَخْرُجُ مِنْ حَیْثُ بَدَأَ مُلْکُهُمْ، لاَ یَمُرُّ بِمَدِینَهٍ إِلاَّ فَتَحَهَا، وَ لاَ تُرْفَعُ لَهُ رَایَهٌ إِلاَّ هَدَّهَا، وَ لاَ نِعْمَهٌ إِلاَّ أَزَالَهَا، اَلْوَیْلُ لِمَنْ نَاوَاهُ، فَلاَ یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّی یَظْفَرَ وَ یُدْفَعَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ عِتْرَتِی یَقُولُ بِالْحَقِّ وَ یَعْمَلُ بِهِ.﴾

لغات معنای ترک قبلا ذکر شد دیلم قسمت کوهستانی گیلان و در شمال قزوین واقع است سِند قسمتی است از پاکستان غربی و اطلاق می شود بر اراضی نهر هندوس هند شبه جزیره ایست در اسیای جنوبی که فاصل آن تبّت و سلسله ای از کوه های حملانا است بربر در قسمت افریقای شمالی واقع و مردمان آن سفید پوست ها و قسمتی از آن ها نژاد جَرمن و قسمتی از نژاد ترکند طیلسان اقلیمی است وسیع در نواحی دیلم تمرغ به معنای درنگ کردن غضارة فراخی نعمت و خوشی زندگان عَلج

ص: 354

اطلاق می شود بر كافر و جنایت كار و ناقص الخلقه و لئیم و چابک سخت در کار

یَعنی ملک بنی عباس مشکل است اسانی در ان نیست اگر جمع شوند بر ضرر ایشان ترک و دیلم و سند و هند و بربر و طیلسان نمی توانند ملک ایشان را زایل کنند و زایل نمی شوند و بر جا هستند و در نعمت و خوشی زندگانی می کند تا زمانی که دوستان و غلامان و پرچم داران آن ها کم شوند و مسلط گرداند خدا بر ایشان کافری یا جنایت کاری یا ناقص الخلفه ای یا لئیم پستی و چابکی سر سخت را که او بیرون می اید از جائی که ابتداء ملک ان ها از ان جا شد یعنی از سمت خراسان و نمی گذرد به شهری مگر ان که ان جا را فتح می کند و پرچم و رایتی بر علیه او بلند نمی شود مگر ان که ان را سرنگون کند و نیایبد نعمتی را مگر ان که ان را زایل کند وای بر کسی که ان علج قصد او را کند پس همیشه بر همین روش هست تا این که بر ملک ظفر یابد و پس از ظفر یافتن وا گذار شود به مردی از عترت من که حق بگوید و به حق عمل كند

مراد از ان جمله من حيث بدء ملكهم اشاره است به این که ابتداء استیلاء بنی عباس از طرف خراسان به وسیله ابو مسلم خراسانی شد و انقراض ملک آن ها از طرف خراسان خواهد بود به وسیله علجی که از خراسان قیام کنند در اخر زمان با پرچم ها سیاه چنان چه از اخبار بسیار مستفاد می شود و مراد از مردی از عترت ان حضرت وجود مبارک امام زمان علیه السّلام است و ممکن است سیّد حسنی باشد که ان جناب ان ها را در کوفه قلع و قمع می کند و فرار می دهد و الله العالم

ص: 355

حَدیثِ دِویست و چِهِل و سِوُّم

السماء و العالم . ص 339 طبع امين الضرب از خطبه مَلاحم امير المؤمنين عليه السّلام در باب بلدان ممدوحه و مذمومه روایت کرده که فرمود ﴿یَخْرُجُ اَلْحَسَنِیُّ صَاحِبُ طَبَرِسْتَانَ مَعَ جَمٍّ کَثِیرٍ مِنْ خَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ حَتَّی یَأْتِیَ نَیْسَابُورَ فَیَفْتَحُهَا وَ یَقْسِمُ أَبْوَابَهَا ثُمَّ یَأْتِی أَصْبَهَانَ ثُمَّ إِلَی قُمَّ فَیَقَعُ بَیْنَهُ وَ بَیْنِ أَهْلِ قُمَّ وَقْعَهٌ عَظِیمَهٌ یُقْتَلُ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ فَیَنْهَزِمُ أَهْلُ قُمَّ فَیَنْهَبُ اَلْحَسَنِیُّ أَمْوَالَهُمْ وَ یَسْبِی ذَرَارِیَّهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ یُخَرِّبُ دُورَهُمْ فَیَفْزَعُ أَهْلُ قُمَّ إِلَی جَبَلٍ یُقَالُ لَهَا وراردهار فَیُقِیمُ اَلْحَسَنِیُّ بِبَلَدِهِمْ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ یَقْتُلُ مِنْهُمْ عِشْرِینَ رَجُلاً وَ یَصْلِبُ مِنْهُمْ رَجُلَیْنِ ثُمَّ یَرْحَلُ عَنْهُمْ﴾

یَعنی بیرون می اید حسنی صاحب طبرستان با جمعیّت بسیاری از سواران و پیادگان خود تا این که می اید به نیشابور پس فتح مي كند ان جا را و تقسیم می کند درب های ان را پس می اید به اصفهان پس از ان جا به قم و در میان او و اهل قم جنگ سختی واقع می شود که کشته می شوند در ان جا خلق بسیاری پس فرار می کنند اهل قم به سوی کوهی که ان را وراردهار گویند پس غارت می کند حسنی مال های ایشان را و اسیر می کند اولاد ها و زنان ایشان را و خراب می کند خانه های ایشان را پس می نماید حسنی در شهر ایشان تا چهل روز و بیست نفر مرد از ان ها می کشد و دو نفر بر دار می زند پس از ان جا کوچ می کند

حَدیثِ دِویست و چِهِل و چَهارُم

اشاره

ص: 356

السماء و العالم . ص 439 در همان باب از ان حضرت روایت کرده که فرمود در جواب سائلی که سؤال كرد از حضرت که در زمان نزول فتنه کدام یک از شهر ها سالم تر و بهترین شهر ها است فرمود ﴿أَسْلَمُ اَلْمَوَاضِعِ یَوْمَئِذٍ أَرْضُ اَلْجَبَلِ فَإِذَا اِضْطَرَبَتْ خُرَاسَانُ وَ وَقَعَتِ اَلْحَرْبُ بَیْنَ أَهْلِ جُرْجَانَ وَ طَبَرِسْتَانَ وَ خَرِبَتْ سِجِسْتَانُ فَأَسْلَمُ اَلْمَوَاضِعِ یَوْمَئِذٍ قَصَبَهُ قُمَّ تِلْکَ اَلْبَلْدَهُ اَلَّتِی یَخْرُجُ مِنْهَا أَنْصَارُ خَیْرِ اَلنَّاسِ أَباً وَ أُمّاً وَ جَدّاً وَ جَدَّهً وَ عَمّاً وَ عَمَّهً تِلْکَ اَلَّتِی تُسَمَّی اَلزَّهْرَاءَ بِهَا مَوْضِعُ قَدَمِ جَبْرَئِیلَ وَ هُوَ اَلْمَوْضِعُ اَلَّذِی نَبَعَ مِنْهُ اَلْمَاءُ اَلَّذِی مَنْ شَرِبَ مِنْهُ أَمِنَ مِنَ اَلدَّاءِ وَ مِنْ ذَلِکَ اَلْمَاءِ عُجِنَ اَلطِّینُ اَلَّذِی عَمِلَ مِنْهُ کَهَیْئَهِ اَلطَّیْرِ وَ مِنْهُ یَغْتَسِلُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مِنْ ذَلِکَ اَلْمَوْضِعُ یَخْرُجُ کَبْشُ إِبْرَاهِیمَ وَ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ﴾

یَعنی سالم ترین جا ها در ان روز زمین جَبَل است پس چون مضطرب شد خراسان و واقع شد جنگ در میان اهل گرگان و طبرستان و خراب شد سیستان پس سالم ترین جا ها در ان روز قصبه قم است و ان شهریست که بیرون می اید از ان یاران کسی که بهترین مردم است از جهت پدر و مادر و جدّ و جدّه و عمو و عمّه و ان شهریست که زهراء نامیده شده و در ان جا است جای پای جبرئیل و ان جا است جائی که می جوشد از آن ابی که هر که بنوشد از آن ایمن می شود از هر دردی و از ان اب سرشته شد گِلی که از ان ساخته شد مانند مرغ و از ان غسل کند رضا علیه السّلام و از ان جا بیرون می اید قوچ ابراهیم و عصای موسیٰ و خاتم سليمان (علیهم السّلام)

ص: 357

السماء و العالم ص 341 در همان باب از شرح نهج البلاغه تالیف ابن میثم روایت کرده گفت که چون فارغ شد امیر المؤمنين عليه السّلام از جنگ جمل خطبه ای خواند برای مردم در بصره پس حمد و ثنای الهی را به جا آورد و صلوات و درود بر پیغمبر صلی الله علیه و اله فرستاد پس از ان فرمود ﴿یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِكَةِ ائْتَفَكَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَی اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ بِلَادُكُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ كَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قَرْیَتِكُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّی مَا یُرَی مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ كَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَی قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَكُمْ یَوْمَئِذٍ ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ كَمْ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صلی اللّٰه علیه و آله وَ أَكْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَی الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ كَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّی الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّی الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ وَ سَیَكُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّی الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِكَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ

ص: 358

فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ كَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ كَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَی لِمَنْ قَتَلُوهُ یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِكَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْكِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُكَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُكَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُكَاءِ ثُمَّ قَالَ وَیْحَكَ یَا بَصْرَةُ مِنْ جَیْشٍ لَا رَهَجَ لَهُ وَ لَا حِسَّ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا الَّذِی یُصِیبُهُمْ مِنْ قَبْلِ الْغَرَقِ مِمَّا ذَكَرْتَ وَ مَا الْوَیْحُ فَقَالَ هُمَا بَابَانِ فَالْوَیْحُ بَابُ رَحْمَةٍ وَ الْوَیْلُ بَابُ عَذَابٍ یَا ابْنَ الْجَارُودِ نَعَمْ تَارَاتٌ عَظِیمَةٌ مِنْهَا عُصْبَةٌ یَقْتُلُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ مِنْهَا فِتْنَةٌ یَكُونُ بِهَا إِخْرَابُ مَنَازِلَ وَ خَرَابُ دِیَارٍ وَ انْتِهَاكُ أَمْوَالٍ وَ سِبَاءُ نِسَاءٍ یُذْبَحْنَ ذَبْحاً یَا وَیْلُ أَمْرُهُنَّ حَدِیثٌ عَجِیبٌ وَ مِنْهَا أَنْ یَسْتَحِلَّ بِهَا الدَّجَّالُ الْأَكْبَرُ الْأَعْوَرُ الْمَمْسُوحُ الْعَیْنُ الْیُمْنَی وَ الْأُخْرَی كَأَنَّهَا مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ لَكَأَنَّهَا فِی الْحُمْرَةِ عَلَقَةٌ نَاتِئُ الْحَدَقَةِ كَهَیْئَةِ حَبَّةِ الْعِنَبِ الطَّافِیَةِ عَلَی الْمَاءِ فَیَتَّبِعُهُ مِنْ أَهْلِهَا عِدَّةُ مَنْ قُتِلَ بِالْأُبُلَّةِ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنَاجِیلُهُمْ فِی صُدُورِهِمْ یُقْتَلُ مَنْ یُقْتَلُ وَ یَهْرُبُ مَنْ یَهْرُبُ ثُمَّ رَجْفٌ ثُمَّ قَذْفٌ ثُمَّ خَسْفٌ ثُمَّ مَسْخٌ ثُمَّ الْجُوعُ الْأَغْبَرُ ثُمَّ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ وَ هُوَ الْغَرَقُ یَا مُنْذِرُ إِنَّ لِلْبَصْرَةِ ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ سِوَی الْبَصْرَةِ فِی الزُّبُرِ الْأَوَّلِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا الْعُلَمَاءُ مِنْهَا الْخَرِیبَةُ وَ مِنْهَا تَدْمُرُ وَ مِنْهَا الْمُؤْتَفِكَةُ وَ سَاقَ إِلَی أَنْ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ إِنَّ اللَّهَ

ص: 359

لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنْ أَمْصَارِ الْمُسْلِمِینَ خُطَّةَ شَرَفٍ وَ لَا كَرَمٍ إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ فِیكُمْ أَفْضَلَ ذَلِكَ وَ زَادَكُمْ مِنْ فَضْلِهِ بِمَنِّهِ مَا لَیْسَ لَهُمْ أَنْتُمْ أَقُومُ النَّاسِ قِبْلَةً قِبْلَتُكُمْ عَلَی الْمَقَامِ حَیْثُ یَقُومُ الْإِمَامُ بِ مَكَّةَ وَ قَارِئُكُمْ أَقْرَأُ النَّاسِ وَ زَاهِدُكُمْ أَزْهَدُ النَّاسِ وَ عَابِدُكُمْ أَعْبَدُ النَّاسِ وَ تَاجِرُكُمْ أَتْجَرُ النَّاسِ وَ أَصْدَقُهُمْ فِی تِجَارَتِهِ وَ مُتَصَدِّقُكُمْ أَكْرَمُ النَّاسِ صَدَقَةً وَ غَنِیُّكُمْ أَشَدُّ النَّاسِ بَذْلًا وَ تَوَاضُعاً وَ شَرِیفُكُمْ أَحْسَنُ النَّاسِ خُلُقاً وَ أَنْتُمْ أَكْثَرُ النَّاسِ جِوَاراً وَ أَقَلُّهُمْ تَكَلُّفاً لِمَا لَا یَعْنِیهِ وَ أَحْرَصُهُمْ عَلَی الصَّلَاةِ فِی جَمَاعَةٍ ثَمَرَتُكُمْ أَكْثَرُ الثِّمَارِ وَ أَمْوَالُكُمْ أَكْثَرُ الْأَمْوَالِ وَ صِغَارُكُمْ أَكْیَسُ الْأَوْلَادِ وَ نِسَاؤُكُمْ أَمْنَعُ النِّسَاءِ وَ أَحْسَنُهُنَّ تَبَعُّلًا سَخَّرَ لَكُمُ الْمَاءَ یَغْدُو عَلَیْكُمْ وَ یَرُوحُ صَلَاحاً لِمَعَاشِكُمْ وَ الْبَحْرَ سَبَباً لِكَثْرَةِ أَمْوَالِكُمْ فَلَوْ صَبَرْتُمْ وَ اسْتَقَمْتُمْ لَكَانَتْ شَجَرَةُ طُوبَی لَكُمْ مَقِیلًا وَ ظِلًّا ظَلِیلًا غَیْرَ أَنَّ حُكْمَ اللَّهِ مَاضٍ وَ قَضَاءَهُ نَافِذٌ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ یَقُولُ اللَّهُ وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً كانَ ذلِكَ فِی الْكِتابِ مَسْطُوراً ثُمَّ سَاقَ الْخُطْبَةَ إِلَی قَوْلِهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللّٰه علیه و آله قَالَ لِی یَوْماً وَ لَیْسَ مَعَهُ غَیْرِی إِنَّ جَبْرَئِیلَ الرُّوحَ الْأَمِینَ حَمَلَنِی عَلَی مَنْكِبِهِ الْأَیْمَنِ حَتَّی أَرَانِیَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ أَعْطَانِی أَقَالِیدَهَا وَ عَلَّمَنِی مَا فِیهَا وَ مَا قَدْ كَانَ عَلَی ظَهْرِهَا وَ مَا یَكُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ یَكْبُرْ ذَلِكَ عَلَیَّ كَمَا لَمْ یَكْبُرْ عَلَی أَبِی آدَمَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا وَ لَمْ تَعْلَمْهَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ إِنِّی رَأَیْتُ بُقْعَةً عَلَی شَاطِئِ الْبَحْرِ تُسَمَّی الْبَصْرَةَ فَإِذَا هِیَ أَبْعَدُ الْأَرْضِ مِنَ السَّمَاءِ

ص: 360

وَ أَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ وَ إِنَّهَا لَأَسْرَعُ الْأَرْضِ خَرَاباً وَ أَخْشَنُهَا تُرَاباً وَ أَشَدُّهَا عَذَاباً وَ لَقَدْ خُسِفَ بِهَا فِی الْقُرُونِ الْخَالِیَةِ مِرَاراً وَ لَیَأْتِیَنَّ عَلَیْهَا زَمَانٌ وَ إِنَّ لَكُمْ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَی مِنَ الْمَاءِ لَیَوْماً عَظِیماً بَلَاؤُهُ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَوْضِعَ مُنْفَجَرِهِ مِنْ قَرْیَتِكُمْ هَذِهِ ثُمَّ أُمُورٌ قَبْلَ ذَلِكَ تَدْهَمُكُمْ عَظِیمَةٌ أُخْفِیَتْ عَنْكُمْ وَ عَلِمْنَاهَا فَمَنْ خَرَجَ عَنْهَا عِنْدَ دُنُوِّ غَرْقِهَا فَبِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ سَبَقَتْ لَهُ وَ مَنْ بَقِیَ فِیهَا غَیْرَ مُرَابِطٍ بِهَا فَبِذَنْبِهِ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ﴾

لُغات الموتفكة یعنى منقلبه یعنی زیر و رو شونده یا حقیقهً مانند شهر های قوم لوط یا به واسطه غرق شدن در اب طبّقهاً الماء به تشدید یعنی زیراب رفت و فر و گرفت او را اب الاخصاص جمع خُصّ به ضم خا یعنی خانه های چوبی و ینیئی الاجام جمع اَجَمَة محل روئیدن نی یعنی نی زار با درخت های پر برگ به هم پیچیده اُبُلّهَ به ضم همزه و باء و تشدید لام همان موضعی است که امروز بصره گفته می شود و این جا در سابق از دهات بصحره بوده و باغ های بصره و در سابق یکی از بهشت های چهار گانه شمرده می شد و اُبُلّه امروز همان موضع کمُرُک است بر حسب ان چه پیغمبر صلی الله عليه و اله خبر داده به أن الجنيل به كسر حيم صنفی از مردم را گویند و گفته که هر قومی که زبان مخصوص و لغت مخصوص دارند ان را جیل گویند الارواح جمع ریح به معدنی رایحه است الكَلَب به فتح كاف و لام به معنای شرّ و اذیّت و شبه جنون است که غارض شود کسی را که سگ دیوانه او را دندان گرفته باشد السَلَب به فتح سين و لام ان چیزیست که

ص: 361

گرفته می شود از یکی از دو قرین از قرین خود در هنگام جنگ که با او است از اسلحه و اسب و جامه و مانند این ها ینفر لجهاد هم یعنی بیرون می رود برای جنگ کردن با ایشان هملت عینه یعنی اشک چشم او را گرفت و جاری شد الرَهَج بفتح را و ها به معنی غبار است الحسّ به كسر حاء صدای اهسته التّارات به معنی دفعات یعنی چند مرتبه مرتبه ای بعد از دیگری العُصبَة به ضم عين و سكون سناد به معنى جماعت و گروهست و به فتح عين و صاد به معنى اقرباء و خویشان انتهاک الاموال یعنی گرفتن اموال از راهی که حلال نیست سباء النساء یعنی اسیر کردن زنان و یستحل بها الدجّال یعنی منزل بگیرد در ان جا و مسکن کند و دجّال از دجل است به معنای خلط کردن و شیطنت کردن و به اشتباه انداختن و دوغ گفتن و وصف نمودن او به اکبر دلالت دارد بر تعدّد کسی که به باطل ادّعا كند و اعَوَد کسی که یک چشم داشته باشد و ممسوح صفتی است مخصوص به اعور النّائي مرتفع و بالا امده را گویند و طفى على الماء یعنى بالا امد روى اب و ته ننشت رجفة به معنای زلزله و زمین لرزه و اضطراب القذف به معنى سنگ انداختن یا باریدن و خسف به معنای فرو رفتن به زمین و پنهان شدن در زیر زمین و مسخ تغییر پیدا کردن صورت انسانیت به صورت بوزینه یا خوک یا غير ان ها از سباع و حیوانات و قبیح شدن انست و وصف کردن جوع با غَیرَ برای اینست که گرسنگی در سال های خشک سالی رخ می دهد در اثر نیامدن باران زمین غبار الود می شود

ص: 362

یا به اعتبار این که روی شخص گرسنه غبار الود می نماید و موت احمر بیش تر دلالت بر قتل دارد و در این جا تفسیر به غرق شده و الخُریَبَة به ضم خاء نقطه دار نام محله ایست از محلات بصره که ان را بصره کوچک گویند و تَدمُر از دمار است به معنی هلاك وخطه به ضمّ به معنای امر و قصّه است و اقالید جمع اقلید است به معنی کلید لم يكبر علىّ ذلك یعنی بزرگ نبود بر من یعنی قادر و توانا هستم بر ان مرابطه یعنی رصد بندی کردن برای حفظ سر حدّات از هجوم و حمله دشمن

مَعنای حَدیثِ

ای اهل بصره ای اهل شهری که سه مرتبه زیر و رو و سرنگون شد و بر خداست که دفعه چهارم هم ان را زیر و رو کند (اشاره به زیر و رو شدن انست در اخر زمان) ای لشکر زن یعنی عایشه اشاره به جنگ جمل است ای یاران چهار پا یعنی شتر عایشه صدا بلند کرد پس اجابت کردید و چون شتر پی شد فرار کردید خلق و خو های شما پست و فرو مایه است و دین شما دو روئی و نفاق کردنست و اب شما تلخ است و قابل شرب نیست شهر های شما با گند و تعفّن ترین شهر ها است از جهته خاک و دور ترین بلاد است از اسمان نُه عشر شرّ و بدی در آن ها است محبوس است ان که در ان محبوس است به گناه خود و بیرون رونده است از ان جا ان که بیرون رود به عفو و بخشش خدا گویا می بینم این شهر شما را که فرو گرفته است ان را آب به اندازه ای که دیده نشود از ان چیزی مگر کنگر های مسجدان که مانند سینه مرغ بر روی

ص: 363

دریا نمایانست پس کشانید کلام خود را تا ان جائی که فرمود در ان هنگام می بینند ایشان بصره را که جا به جا شده است خانه های چوبی و خانه هائی که از نی ساخته شده و نی زار های آن و مبدّل گردیده به قصر ها ان وقت دیگر بصره برای شما نیست در ان وقت باید فرار کنید پس ان حضرت رو را به جانب راست خود گردانید و فرمود چقدر فاصله است در میان شما و اُبُلّه منذر بن جارود عرض کرده پدر و مادرم فدای تو باد چهار فرسخ فرمود به او که راست گفتی قسم به ان خدائی که بر انگیخت پیغمبر خود محمّد را به رسالت و او را گرامی داشت به پیغمبری و مخصوص گردانید او را به ان و روح او را به شتاب به بهشت برد هر اینه شنیدم از او هم چنان که شما از من می شنوید که فرمود یا علی ایا دانسته ای که میان ان شهری که ان را بصره گویند و ان جائی که ان را اُبّلهَ گویند چهار فرسخ است و زود باشد ان جائی که ان را اُبُلّه گویند جای کمرک گیرندگان شود در این موضع از امت من هفتاد هزار نفر کشته می شوند که شهید ایشان در ان روز به منزله شهداء بدر است پس منذر عرض کرد یا امیر المؤمنین پیش از غرق شدن چه بلائی بر ان ها خواهد رسید و که ان ها را خواهد کشت پدر و مادرم فدای تو باد فرمود می کشند ایشان را برادرانی که می باشند صنفی از مردم یا قومی که لغت مخصوصی دارند گویا شیطان هائی هستند که رو ها و رنگ هاشان سیاه و خون هاشان گندیده و یا بو های ان ها متعفن و شرّ و اذیت و شبه جنون ان ها استوار و اسلحه و جامه های جنگی و اسب ها ایشان کم است خوشا به حال ان کسی که

ص: 364

این ها او را بکشند کوچ می کنند برای جهاد کردن با ایشان در ان زمان گروهی که ان ها در نزد متکبّرین و گردن کشان اهل ان زمان قدرشان مجهولست در روی زمین و در نزد اهل اسمان معروف و شناخته شدگانند گریه می کنند بر ایشان اسمان و ساکنین آن و زمین و ساکنین ان پس چشم های حضرت پر از اشک شد پس فرمود در رحمت بر روی تو باز شود ای بصره از لشکری که غباری برای ایشان نیست یعنی به نحوی روی زمین راه می روند که از زیر پا های ان ها گرد و غباری بلند نمی شود و صدای اهسته ان ها شنده نمی شود پس مندز عرض کرد یا امیر المؤمنین چیست ان بلائی که بر ایشان وارد می شود پیش از غرق شدن از ان چه ذکر فرمودی و مراد از کلمه وَیح چیست فرمود این هر دو دو بابند ویح باب رحمت است و ویل باب عذاب ای پسر جا رود اری چند مرتبه بلا های بزرگ به ایشان اصابت می کند از جمله ان ها جماعتی یا خویشاوندانی هستند که بعضی از ایشان بعض دیگر ایشان را می کشند و از ان جمله فتنه ایست که منزل ها و خانه های ایشان خراب شود و مال های ایشان به حرام گرفته شود و زن های ایشان اسیر شود و ان زن ها را سر می برند سر بریدنی ای وای که امر زنان ان ها امری ست عجب و از ان جمله است که ساکن می شود در میان ایشان دجّال اکبر که یک چشم است و چشم راست او مالیده است و چشم چپ او گویا ممزوج با خون است که گویا در سرخی آن پاره خون بسته است و حدقه چشم او بر امدگی دارد مانند دانه انگوری که روی آب بایستد و فرو نرود در زیر اب پس اهل بصره متابعت او را کنند به عدد کسانی که در اُبلّه کشته و شهید

ص: 365

شدند انجیل هاشان در سینه های شان است کشته شود کسی که کشته شود و فرار کند کسی که فرار کند پس در ان جا زلزله ای واقع شود و به زمین فرو رفتی روی دهد پس سنگ بر ان ها ببارد پس از ان مسخ شوند پس گرسنگی غبار الودی ایشان را فرو گیرد بعد از ان به مرگ سرخ مبتلا شوند که ان غرق شدنست ای مندز برای بصره سه اسم دیگر است در کتاب های نخست که نمی داند ان را مگر دانایان یکی خُزَیبه و دیگری تَدمُر و سوم مؤتفكه و کلام را کشانید تا ان جائی که فرمود ای اهل بصره به درستی که خدا قرار نداده است برای هیچ یک از شهر های مسلمانان قصه شرافتی و نه کرامتی مگر ان که قرار داده است در شما زیاد تر و برتر از آن و زیاد کرده است از فضل خود به سبب عطای خود برای شما ان چه را که نیست برای ایشان مستقیم ترین قبله های مردم قبله شما است که بر جانب مقام ابراهیم است در ان جائی که امام در مکّه می ایستند و قاری شما قاری ترین قُرّاء است و زاهد شما زاهد ترین مردم است و عبادت کننده شما عبادت کننده ترین مردم است و تاجر شما بهترین تجارت کنندگان از مردم است و راست گو ترین ایشان است در تجارت خود و صدقه دهنده شما کریم ترین مردم است در صدقه دادن و ثروت مند شما سخت ترین مردم است از حیث بذل کردن یعنی بخشنده تر است و تواضع و فروتنی او بیش تر است و شریف شما نیکو ترین مردم است از حیث خُلق و خو و شما گرامی ترین مردم هستید از حیث همسایه داری و کم ترین ایشان از حیث تکلفّات به معنی و حریص ترین ایشان هستید بر نماز خواندن به جاعت و میوه های شما بیش ترین میوه ها است

ص: 366

و مال هایشان بیش ترین مال ها است و کوچک های شما زیرک ترین اولادند و زن های شما قانع ترین زن هایند و نیکو شوهر دارترند از سایر زن ها مسخّر کرده است خدا یا مسخر شده است برای شما ابی که صبح و شام بر شما جاری است برای ساختن امر معیشت شما و دریا را سبب قرار داده برای زیاد شدن مال شما پس اگر صبر کردید و استقامت ورزیدید هر اینه درخت طوبی هم در عوض داده خواهد شد که سایه اندازد بر سر های شما سایه انداختنی جز این که حکم خدا در حق شما جاری است و قضای او در شما نافذ است و تعقیب کننده ای برای حکم او نیست و حساب او سرعت و شتاب دارد می فرماید خدا که نیست هیچ قریه و شهری مگر این که ما نابود کننده ایم ان را پیش از روز قیامت یا شکنجه دهنده ایم ان را شکنجه دادن سختی می باشد این در لوح محفوظ نوشته شده پس کشانید حضرت خطبه را تا ان جا که فرمود به درستی که رسول خدا صلى الله علیه و اله روزی که غیر از من و او کسی نبود به من فرمود جبرئیل روح الامین روزی مرا بر منکب راست خود بلند کرد تا این که همه زمین و ان چه بر روی ان است به من نشان داد و عطا کرد به من کلید های ان ها را و یاد داد به من ان چه را که در ان است و ان چه را که بر پشت آن

است و ان چه را که می باشد تا روز قیامت و بزرگ نیامد بر من این ها هم چنان که بزرگ نیامد بر پدرم ادم دانستن همه اسماء و او حال ان که ملائکه مقربین نمی دانستند و من دیدم بقعه ای را در کنار دریا که ان بصره نامیده می شود در حالی که دور ترین زمین بود از اسمان و نزدیک ترین آن بود به اب و سریع ترین محلی بود به خراب

ص: 367

شدن و خاک ان زُبر ترین خاک ها است و عذاب آن سخت ترین عذاب ها است و هر اینه چند مرتبه زمین او را فرو برده است در قرن های گذشته و هر اینه می اید بر ان زمانی عظیم و به درستی که برای شما ای اهل بصره و برای اطراف شما از سایر دهات هر اینه روز بزرگی پیش خواهد امد که بلای ان روز بزرگست و من می دانم جائی را که منفجر و شکافته می شود از شهر شما این شهر و چیز هائی را که بزرگست و به فشار اورد شما را در ان پیش از منفجر شدن آن که ان ها را از شما پنهان می کنم و می دانم ان ها را پس کسی که بیرون رود از آن نزدیک غرق شدن آن به رحمتی از جانب خدا نجاة یافته و کسی که بماند در ان و رصد بندی نکند حدود ان را تا غرق شود پس به سبب گناه او است و نیست خدا ستم کار برای بندگان

حَدیثِ دِویست و چِهِل و شِشُم

اشاره

سیزدهم بحار الانوار . طبع طهران . ص 175 از كتاب نصوص المعجزات به سند خود از امير المؤمنين علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود برای مردم ﴿سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي لِأَنِّي بِطُرُقِ اَلسَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنَ العُلَمَاءِ، وَبِطُرُقِ الأَرْضِ أَعْلَمُ مِنَ العَالِمِ، أَنَا يَعْسُوبُ اَلدِّينِ، أَنَا يَعْسُوبُ اَلمُؤْمِنِينَ وَإِمَامُ اَلمُتَّقِينَ وَدَيَّانُ اَلنَّاسِ يَوْمَ اَلدِّينِ، أَنَا قَاسِمُ اَلنَّارِ وَخَازِنُ الجِنَانِ وَصَاحِبُ الحَوْضِ وَالمِيزَانِ وَ صَاحِبُ الأَعْرَافِ، فَلَيْسَ مِنَّا إِمَامٌ إِلَّا وَهُوَ عَارِفٌ بِجَمِيعِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ أَلَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ جَوَانِحِي عِلْماً جَمًّا، فَسَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ شَرْقِيَّةٌ

ص: 368

وَتَطَأَ فِي خِطَامِهَا بَعْدَ مَوْتِهَا وَحَيَاتِهَا وَتُشَبَّ نَارٌ بِالحَطَبِ الجَزْلِ مِنْ غَرْبِيِّ الأَرْضِ، رَافِعَةً ذَيْلَهَا، تَدْعُو يَا وَيْلَهَا لِرَحْلِهِ وَمِثْلِهَا، فَإِذَا اِسْتَدَارَ الفَلَكُ، قُلْتُمْ: مَاتَ أَوْ هَلَكَ، بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ؟ فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الآيَةِ: ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً وَ لِذَلِكَ آيَاتٌ وَ عَلَامَاتٌ: أَوَّلُهُنَّ إِحْصَارُ الكُوفَةِ بِالرَّصَدِ وَالخَنْدَقِ، وَ تَخْرِيقُ اَلرَّوَايَا فِي سِكَكِ الكُوفَةِ، وَتَعْطِيلُ اَلمَسَاجِدِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً، وَكَشْفُ الهَيْكَلِ، وَخَفْقُ رَايَاتٍ حَوْلَ اَلمَسْجِدِ الأَكْبَرِ تَهْتَزُّ، القَاتِلُ وَاَلمَقْتُولُ فِي اَلنَّارِ، وَقَتْلٌ سَرِيعٌ، وَمَوْتٌ ذَرِيعٌ، وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّكِيَّةِ بِظَهْرِ الكُوفَةِ فِي سَبْعِينَ، وَاَلمَذْبُوحُ بَيْنَ اَلرُّكْنِ وَاَلمَقَامِ، وَقَتْلُ الأَسْقَعِ صَبْراً فِي بَيْعَةِ الأَصْنَامِ. وَخُرُوجُ اَلسُّفْيَانِيِّ بِرَايَةٍ حَمْرَاءَ أَمِيرُهَا رَجُلٌ مِنْ بَنِي كَلْبٍ، وَاِثْنَا عَشَرَ ألفَ عَنَانٍ مِنْ خَيْلِ اَلسُّفْيَانِيِّ يَتَوَجَّهُ إِلَى مَكَّةَ وَاَلمَدِينَةِ أَمِيرُهَا رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ يُقَالُ لَهُ: خُزَيْمَةُ، أَطْمَسُ العَيْنِ اَلشِّمَالِ، عَلَى عَيْنِهِ ظَفَرَةٌ غَلِيظَةٌ، يَتَمَثَّلُ بِالرِّجَالِ لَا تُرَدُّ لَهُ رَايَةٌ حَتَّى يَنْزِلَ اَلمَدِينَةَ فِي دَارٍ يُقَالُ لَهَا: دَارُ أَبِي الحَسَنِ الأُمَوِيِّ، وَيَبْعَثُ خَيْلاً فِي طَلَبِ رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَقَدِ اِجْتَمَعَ إِلَيْهِ نَاسٌ مِنَ اَلشِّيعَةِ يَعُودُ إِلَى مَكَّةَ، أَمِيرُهَا رَجُلٌ مِنْ غَطَفَانَ إِذَا تَوَسَّطَ القَاعَ الأَبْيَضَ خُسِفَ بِهِمْ فَلَا يَنْجُو إِلَّا رَجُلٌ يُحَوِّلُ اَللهُ وَجْهَهُ إِلَى قَفَاهُ لِيُنْذِرَهُمْ، وَيَكُونَ آيَةً لِمَنْ خَلْفَهُمْ، وَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الآيَةِ: وَلَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ وَيَبْعَثُ مِائَةً وَثَلَاثِينَ ألفاً إِلَى الكُوفَةِ، وَيَنْزِلُونَ اَلرَّوْحَاءَ وَالفَارِقَ، فَيَسِيرُ مِنْهَا سِتُّونَ ألفاً حَتَّى يَنْزِلُوا الكُوفَةَ مَوْضِعَ قَبْرِ هُودٍ (عليه السلام) بِالنُّخَيْلَةِ، فَيَهْجُمُونَ إِلَيْهِمْ يَوْمَ اَلزِّينَةِ، وَ أَمِيرُ اَلنَّاسِ جَبَّارٌ عَنِيدٌ يُقَالُ

ص: 369

لَهُ: الكَاهِنُ اَلسَّاحِرُ، فَيَخْرُجُ مِنْ مَدِينَةِ اَلزَّوْرَاءِ إِلَيْهِمْ أَمِيرٌ فِي خَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الكَهَنَةِ، وَيَقْتُلُ عَلَى جِسْرِهَا سَبْعِينَ ألفاً حَتَّى تَحَمَّى اَلنَّاسُ مِنَ الفُرَاتِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنَ اَلدِّمَاءِ وَنَتْنِ الأَجْسَادِ، وَيُسْبَى مِنَ الكُوفَةِ سَبْعُونَ ألفَ بِكْرٍ لَا يُكْشَفُ عَنْهَا كَفٌّ وَلَا قِنَاعٌ حَتَّى يُوضَعْنَ فِي اَلمَحَامِلِ، وَ يَذْهَبَ بِهِنَّ إِلَى اَلثُّوَيَّةِ، وَ هِيَ الغَرِيُّ. ثُمَّ يَخْرُجُ مِنَ الكُوفَةِ مِائَةُ ألفٍ مَا بَيْنَ مُشْرِكٍ وَمُنَافِقٍ، حَتَّى يَقْدَمُوا دِمَشْقَ لَا يَصُدُّهُمْ عَنْهَا صَادٌّ، وَهِيَ إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ، وَتُقْبِلُ رَايَاتٌ مِنْ شَرْقِيِّ الأَرْضِ غَيْرَ مُعْلَمَةٍ، لَيْسَتْ بِقُطْنٍ وَلَا كَتَّانٍ وَلَا حَرِيرٍ، مَخْتُومٌ فِي رَأْسِ القَنَاةِ بِخَاتَمِ اَلسَّيِّدِ الأَكْبَرِ يَسُوقُهَا رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ تَظْهَرُ بِالمَشْرِقِ، وَ تُوجَدُ رِيحُهَا بِالمَغْرِبِ كَالمِسْكِ الأَذْفَرِ يَسِيرُ اَلرُّعْبُ أَمَامَهَا بِشَهْرٍ حَتَّى يَنْزِلُوا الكُوفَةَ طَالِبِينَ بِدِمَاءِ آبَائِهِمْ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَتْ خَيْلُ اليَمَانِيِّ وَالخُرَاسَانِيِّ يَسْتَبِقَانِ كَأَنَّهُمَا فَرَسَي رِهَانٍ شُعْثٌ غُبْرٌ جُرْدٌ أَصْلَابُ نَوَاطِي وَأَقْدَاحٍ، إِذَا نَظَرْتَ أَحَدَهُمْ بِرِجُلِهِ بَاطِنَهُ فَيَقُولُ: لَا خَيْرَ فِي مَجْلِسِنَا بَعْدَ يَوْمِنَا هَذَا، اَللَّهُمَّ فَإِنَّا اَلتَّائِبُونَ، وَهُمُ الأَبْدَالُ اَلَّذِينَ وَصَفَهُمُ اَللهُ فِي كِتَابِهِ العَزِيزِ: إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ وَ نُظَرَاؤَهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ.وَيَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ يَسْتَجِيبُ لِلْإِمَامِ، فَيَكُونُ أَوَّلَ اَلنَّصَارَى إِجَابَةً، فَيَهْدِمُ بِيعَتَهُ، وَيَدُقُّ صَلِيبَهُ، فَيَخْرُجُ بِالمَوَالِي وَضُعَفَاءِ اَلنَّاسِ، فَيَسِيرُونَ إِلَى اَلنُّخَيْلَةِ بِأَعْلَامِ هُدًى، فَيَكُونُ مَجْمَعُ اَلنَّاسِ جَمِيعاً فِي الأَرْضِ كُلِّهَا بِالفَارُوقِ، فَيُقْتَلُ يَوْمَئِذٍ مَا بَيْنَ اَلمَشْرِقِ وَاَلمَغْرِبِ ثَلَاثَةُ آلَافِ ألفٍ يَقْتُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الآيَةِ: فَما زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيداً خَامِدِينَ بِالسَّيْفِ. وَيُنَادِي مُنَادٍ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ نَاحِيَةِ اَلمَشْرِقِ عِنْدَ الفَجْرِ:

ص: 370

يَا أَهْلَ الهُدَى اِجْتَمِعُوا، وَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ اَلمَغْرِبِ بَعْدَ مَا يَغِيبُ اَلشَّفَقُ: يَا أَهْلَ البَاطِلِ اِجْتَمِعُوا، وَمِنَ الغَدِ عِنْدَ اَلظُّهْرِ تَتَلَوَّنُ اَلشَّمْسُ وَتَصْفَرُّ فَتَصِيِرُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً، وَيَوْمَ اَلثَّالِثِ يُفَرِّقُ اَللهُ بَيْنَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ، وَتَخْرُجُ دَابَّةُ الأَرْضِ، وَتُقْبِلُ اَلرُّومُ إِلَى سَاحِلِ البَحْرِ عِنْدَ كَهْفِ الفِتْيَةِ، فَيَبْعَثُ اَللهُ الفِتْيَةَ مِنْ كَهْفِهِمْ، مَعَ كَلْبِهِمْ، مِنْهُمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: مَلِيخَا، وَآخَرُ: خَمْلَاهَا، وَهُمَا اَلشَّاهِدَانِ اَلمُسْلِمَانِ لِلْقَائِمِ﴾

لُغاتِ حَديث

فَتُشغِر بِرجِلها یعنی توسعه می دهد جنگ را به پای خود و تطاحطامها و پا کوب و نرم می کند متاع دنیوی فناپذیر خود را و تُشَبُ نَارُ يعنى بر افروخته مي شود اتشى با لخطب الجزل به امر عظیم و غلیظ استداره فلک اشاره است به تند شدن اتش فتنه الكّرة الرجعة تخريق الروايا خراب کردن و سوراخ کردن و راه دادن کوچه های بن بست را به یک دیگر هیکل بنا های مرتفع بلند و صورت و شخص و تمثال را گویند. و در منتهی الارب گفته هیکل کَحَیدَر و سطبر و درشت از هر چیزی و اسب دراز ضخم و گیاه دراز تمام بالیده و شکوه و کالبد پیکر و بنای بلند و خانه ترسایان که در ان پیکر مريم عليها السّلام باشد و کلیسای ایشان خفق رایات یعنی جنبیدن پرچم ها مسجد الاكبر مسجد کوفه قتل سریع کشتن به شتاب موت ذریع مرگ فوری به شتاب و سرعت اشقع افعل و صفی است در مذمّت کسی را گویند که به دهان از میان ظرف چیزی را بر دارد و بخورد عنان به معنی پرچم و رایت اَطمَس کسی که چشم او نا پدید شده ظفره ناخنه سفید است که در چشم ظاهر شود

ص: 371

القاع بیابان الروّحاء به فتح و مدّ موضعی است میان مکّه و مدینه سی یا چهل میل فاصله دارد تا مدینه و نام دهیست از مضافات رحبه شام و نام دهیست از مضافات نهر عیسی و شهریست در قاموس و منتهى الارب از فراء نقل شده الفاروق نام موضعی است یوم الزینه یعنی روز عید مدينة الزوراء بغداد تحمى الناس يعنى پرهیز می کنند مردم الثويّة اخر وادی السّلام است از طرف كوفه كه قبّة كمیل بن زیاده در ان جا است و ان زمين نجف است غیر معلّمه یعنی تعلیم مشق جنگی نگرفته اند السیّد الاکبر رسول اکرم صلى الله عليه و اله شعُت ژولید مویان غبر عباد الودگان جرد صُورت ها پوست انداخته اصلاب استخوان ها از لاغری بالا آمده نواطی جمع ناطی یعنی کوله بار ها بر پشت کشنده اقداح چشم ها به گودی فرو رفته حصد درویده شده خامد خاموش

معنای حَدیثِ

بپرسید از من پیش از ان که کُم کنید مرا زیرا که من به راه های اسمان دانا ترم از دانایان و به راه های زمین دانا ترم از هر داننده ای من پادشاه دینم من پادشاه مؤمنانم و پیشوای پرهیز کارانم و جزا دهنده مردمانم در روز جزا من قسمت کننده اتشم من خزينه دار بهشت هایم و صاحب حوض کوثر و میزان و صاحب اعرافم پس نیست از ما امامی مگر این که او شناسا است به همه ان کسانی که بر ان ها ولایت دارد و این است گفته خدای عزّ و جلّ که فرموده ای پیغمبر جز این نیست که تو بیم دهنده و ترساننده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ایست آگاه باشید ای گروه مردمان بپرسپید از من

ص: 372

پیش از ان که مرا گم کنید پس توسعه می دهد جنگ را به پای خود فتنه ای که از سمت مشرق رو می دهد (یعنی از جمهور شوروی ها و یا چینی ها و یا فتنه خراسانی) و پا کوب و نرم می کند متاع ناچیز دنیوی فناپذیر خود را بعد از مرگ و زندگانی ان و بر افروخته می شود اتش جنگ عظیم و تیره ای از طرف مغرب زمین که دامنه ان بلند است و صدای ویل و وای ان بلند شود از صدا و بانك و او از آن و مانند ان پس چون دور بردار و چرخ و مردم مختلف شوند و دین و امانت از میان شان بر داشته شود و قتل و خون ریزی زیاد شود که بگوئید مُرد یا هلاک شد یا در چه و ادیئی رفت پس در ان روز تا ویل این ایه ظاهر خواهد شد که می فرماید پس بر می گردانیم برای شما نصرت و یاری را بر ضرر ایشان و مدد می کنیم شما را بمال ها و فرزندان و قرار می دهیم شما را که نفرات شما بیش تر از اول شود و برای ان علامت ها و نشانه هائیست اوّل از ان ها حصار بندی کردن کوفه است به کمین گاه قرار دادن و کندن خندق و سوراخ کردن گوش ها و کوچه های بن بست که کنایه است ظاهرا از اتصال دادن کوچه ها به یک دیگر و خیابان کشی کردن و تعطیل کردن مسجد ھا تا چهل شب و ظاهر شدن هیکل یعنی بلند ساختن عمارات و قصر ها یا نصب کردن صورت ها و مجسّمه های اشخاص و یا خانه های مسیحی ها و ترسایان که در ان ها مجسمه مریم را در ان ها نصب کنند یا بنا کردن کلیسا ها و بلند کردن پرچم ها و به جنبش در اوردن ان ها در اطراف مسجد کوفه و کشتن و کشته شدن دو دسته که قاتل و مقتول ان ها هر دو دسته در اتش باشند و مرگ و قتل بسیار با سرعت و شتاب و کشته شدن نفس زکیه ای با هفتاد نفر

ص: 373

در پشت کوفه و بریده شدن سر نفس زکیّه ای در میان رکن و مقام و کشته شدن کسی که خوردنی را با دهن از میان ظرف بر می دارد یا این که مراد اَبقع باشد و ان مرد سیاه چرده صاحب پرچمی است که با سفیانی جنگ می کند و کشته می شود چنان چه از اخبار و احادیث بسیار مستفاد می شود بنا بر این اشقع در نسخه غلط است و ابقع صحیح است و کشته شدن ابقع به قتل صبر است که برای بیعت گرفتن برای بت ها کشته می شود و بیرون امدن سفیانی است با پرچم سرخ و سر لشکر او مردیست از طایفه بنی کلب با دوازده هزار پرچم از لشکر سفیانی متوجه می شود بمکه و مدینه و امیران لشکر مردیست از بنی امیّه به نام خریمه که یک چشم ان ناپدید و مالیده شده و ان چشم چپ او است و بر چشم دیگر او ناخنه غلیظی است که مُمَثّل می شود با مردان و پرچم اورد کرده نمی شود تا ان که در مدینه فرود می اید در خانه ای که ان را خانه ابو الحسن اموی گویند و می فرستد لشکری را در طلب مردی از ال محمّد که به دور او جمع شده اند مردمانی از شیعیان که بر می گردد به جانب مکّه و امیران لشکر مردیست از قبیله غطفان وقتی که می رسند در بیابان سفید که مراد زمین بیدا باشد زمین ان ها را فرو می برد مگر یک نفر را که می گرداند خدا روی او را به طرف پس سر او برای این که بترساند ایشان را و نشانه ای باشد برای کسانی که در عقب ایشانند و در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که می فرماید و اگر بدانی زمانی را که فزع می کنند و گذشتی از عذاب برای ایشان نیست و گرفته می شوند از جایی نزدیک یعنی از زیر پا های خود و سفیانی صد و سی هزار لشکر به كوفه می فرستاد تا این که فرود می ایند

ص: 374

در روحا که (موضعی است میان مکه و مدینه که سی یا چهل میل به مدینه فاصله دارد و یا نام دهیست از دهات رحبه شام و نام دهیست از مضافات نهر عیسی یا ان که نام شهریست دیگر) و فاروق که نام موضعی است پس شصت هزار نفر از ان لشکر به كوفه فرود می ایند در موضع قبر هود علیه السّلام در نُخَلیه پس هجوم می اوردند بر اهل کوفه در روز عیدی و سر لشکر ایشان مرد متکبّر سرکشی است اهل عناد و دشمنی که او را کاهن جادوگر گویند پس بیرون می اید از شهر بغداد امیری به سوی ایشان با پنج هزار نفر از کاهنان و کشته می شود نزد جسر بغداد بیا کوفه هفتاد هزار نفر تا این که سه روز از اب فرات پرهیز کرده شود از خون هائی که در ان ریخته شده و گند و عفونتی که از اجساد کشتگان در ان پیدا شده و اسیر کرده می شود از کوفه هفتاد هزار دختر بکر که کف دست ان ها و مقنعه های آن ها باز نشده آن ها را در مَحمل ها می گذارند و می برند به سوی ثویّه که زمین غری یعنی نجف اشرف باشد و ان محل نزدیک قبر کمیل بن زیاد است در قسمت اخر وادی السلام بین کوفه و نجف که در سمت چپ کسانی که از نجف به کوفه می روند واقع است پس بیرون می اید از کوفه صد هزار نفر میان مشرک و منافق تا این که پیش روی می کنند به طرف دمشق و جلو گیری نمی کند از آن ها جلو گیری کننده ای و بهشت باغ ارم صاحب ستون ها است و رو می اورند در ان وقت پرچم هائی از سمت مشرق زمین که عده لشکری که در زیر ان پرچم ها است تعلیم جنگی داده نشده اند و ان پرچم ها نه از پنبه است و نه از کتان

ص: 375

و نه ابریشم است و دو سر بر نیزه ان پرچم مُهر زده شده است به مهر خاتم الانبیاء صلى لله عليه و اله مي كشد ان را مردی از ال محمّد علیهم السلام که ظاهر می شود در مشرق و بوی ان پرچم یافته می شود به مغرب مانند بوی مِشک از فرو سیر می کند رعب و ترس در پیش رُوي ان به قدر يك ماه فاصله تا این که وارد کوفه می شوند در حالی که طلب کننده اند خون های پدران خود را پس در بین این که ان ها وارد کوفه شده اند رو می اورد لشکر یمانی و خراسانی به نحوی که گویا این دو لشکر با هم مسابقه گذارده و گرو بندی کرده اند در حالتی که ژولیده است مو های ایشان و غبار الودند و صورت های ایشان پوست انداخته و استخوان های پشت هاشان از لاغری بر امدگی دارد و کوله بار های خود را بر پشت های خود گرفته و چشم های ان ها به گودی سر هاشان فرو رفته هر گاه که یکی از آن ها به کف پای خود نگاه می کند می گوید دیگر چیزی در نشستن ما نیست بعد ان این روز بار خدایا پس به درستی که ما توبه کنندگانیم و ایشانند ابدالی که خدا وصف کرده است ایشان را در کتاب خود که عزیز و غالبست به درستی که خدا دوست می دارد توبه کنندگان را و دوست می دارد پاکیزه و پاک شدگان را و نظیر های ایشان را از ال محمد علیهم السّلام و بیرون می اید فردی از اهل نجران و اجابت می کند امام علیه السّلام را پس می باشد اول نصرانی که اجابت می کند ان حضرت را پس صومعه خود را خراب می کند و صلیب خود را می شکند و نرم می کند پس با دوستان ال محمّد بیرون می اید با ضعفا از دوستان پس می روند بجانب نخلیه با پرچم های هدایت پس محل اجتماع همه مردم

ص: 376

در ان روز در فاروقست پس در ان روز در میان مشرق و مغرب سه ملیون جمعیّت کشته می شوند که می کشند بعض از ان ها بعض دیگر را و در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که می فرماید همیشه اینست دعوای شان تا این که می گردانیم آن ها را مانند زرع چیده شده و دِرَو شده در حالی که همه فرو نشسته و نابود شوند به شمشیر و ندا کننده ای ندا می کند در ماه رمضان از ناحیه مشرق وقت طلوع فجر که ای اهل هدایت جمع شوید و ندا کننده ای هم از طرف مغرب ندا می کند بعد از پنهان شدن سفیدی اوّل شب که ای اهل باطل جمع شوید و از فردای ان روز تا اوّل ظهر افتاب رنگ به رنگ می شود رنگ ان رزد می شود پس از ان می گردد سیاه می شود و روز سیّم جدا می کند خدا میان حق و باطل را و بیرون می اید دابّة الارض و رومی ها رو می اورند به ساحل دریا نزد کَهف جوانان اصحاب کهف پس خدا ان ها را بر می انگیزاند از همت خود و با ایشانست سگ ان ها و از ایشان است مردی که او را مَلیخا گویند و دیگری به نام حملاها و این دو نفر گواهان و سلام کنندگان و یا مطیع و منقاد شوندگان و یا اسلام اورندگان و یا تسلیم شوندگان بر حضرت قائم علیه السّلامند

حَدیثِ دِویست و چِهِل و هَفتُم

اشاره

مشارق الانوار ، تالیف شیخ رجب برسی روایت كرده از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود ﴿ آلاَوَانِ لِلْبَاطِلِ جَوْلَةٌ وَ لِلْحَقِّ دَولَة أَلَا وَ إِنِّي ظَاعِنٌ عَنْ قَرِيبٍ فَارْتَقِبُوا الْفِتْنَةَ الْأُمَوِيَّةَ وَ اَلدَّوْلَةُ اَلْكَسرَوِيَّةُ ثُمَّ تقبل دولة بَنِي اَلْعَبَّاسِ

ص: 377

بِالرَّوْعِ وَ اَلْیَأْسِ وَ تُبْنَی لَهُمْ مَدِینَهٌ یُقَالُ لَهَا اَلزَّوْرَاءُ بَیْنَ دِجْلَهَ وَ دُجَیْلٍ ثُمَّ وَصَفَهَا ثُمَّ قَالَ فَتَوَالَتْ فِیهَا مُلُوکُ شَیْصَبَانَ أَرْبَعَهُ وَ عِشْرُونَ مَلِکاً عَلَی عَدَدِ سِنِی اَلْکَدِیْدِ فَأَوَّلُهُمْ اَلسَّفَّاحُ وَ اَلْمِقْلاَصُ وَ اَلْجَمُوحُ وَ اَلْمَجْرُوحُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمَخْدُوعُ وَ اَلْمُظَفَّرُ وَ اَلْمُؤَنَّثُ وَ اَلنَّظَّارُ وَ اَلْکَبْشُ وَ اَلْمُطَوِّرُ وَ اَلْمُسْتَظْلِمُ وَ اَلْمُسْتَصْعَبُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمُسْتَضْعَفُ وَ اَلْعَلاَّمِ وَ اَلْمُخْتَطِفُ وَ اَلْغُلاَمُ وَ اَلْمُتْرَفُ وَ اَلْکَدِیدُ وَ اَلْأَکْدَرُ وَ فِی رِوَایَهٍ وَ اَلْأَکْتَبُ وَ اَلْأَکْلَبُ وَ اَلْمُشْرِفُ وَ اَلْوَشْمُ وَ اَلصَّلِمُ وَ اَلْعَنُونُ وَ اَلرَّکَّازُ وَ اَلْعَیْنُوقُ ثُمَّ اَلْفِتْنَهُ اَلْحَمْرَاءُ وَ اَلْعَلاَدَهُ اَلْغَبْرَاءُ فِی عَقِبَهَا قَائِمُ اَلْحَقِّ ثُمَّ اسْفر عَنْ وَجَهَى بَيْنَ الأَقَالِيمِ، كَالقَمَرِ اَلمُضِيءِ بَيْنَ الكَوَاكِبِ وَ انَّ لحُروجيَّ عَلاماتٍ عَشَرَةٌ أَوَّلُهَا تَحْرِيقُ الرايات (تَحْرِيقُ الرَوَايَا) فِي أَزِقَّة (سِكَكِ) الْكُوفَةِ وَ تَعْطِيلُ اَلْمَسَاجِدِ وَ بِخُراسانَ وَ طُلوُعُ الکَوکَبِ الْمُذَنَّبِ وَ اقتِرانُ النُّجوُمِ وَ هَرَجٌ وَ مَرَجٌ وَ قَتلٌ وَ نَهبٌ قتلک عَلاَمَاتٌ عَشَرَةٍ وَ مِنَ اَلْعَلاَمَةِ الى اَلْعَلامَةِ عَجَبٌ فَاِذا تَمَّتِ الْعَلَامَاتُ قَامَ قَائِمُنَا قَائِمُ الْحَقِّ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ نَزْهُوا رْبكَمَ وَ لاَ تشَیرُوا الَيْهِ فمِنْ حَدِّ اَلْخَالِقِ فَقَدْ كَفَرَ بَا اَلْكِتَابِ النَّاطِقِ ثُمَّ قَالَ طُوبِي لاَهِلَ وَلايَتِي الَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِيَّ وَ يُطْرَدُونَ مِنِ اِجْلَى هُمْ خُزَّانُ اَللَّهِ فِي ارضِهِ لاَ يُفْرَعُونَ يَوْمَ اَلْفَرْعِ اَلْأَكْبَرِ اَنَّا نُوراللَّهِ الَّذي لاَ يُطْفَى اَنَا اَلسرُ اَلَّذِي لاَ يَخْفَى ﴾

لغات حَدیثِ

ظاعن به معنای کوچ کننده و رونده او تقبوا یعنی انتظار بکشید دولت کسرویّه یعنی دولت ایران به مناسبت اسم کِسری ان را کسرویّه گویند فزع ترس و بیم بأس بیم و عذاب و

ص: 378

سختی و قوّت و دلیری در جنگ زَوراء در این جا به معنی بغداد است و در بعضی از اخبار دیگر بر ری اطلاق شده چنان چه بمجل خود یاد کرده می شود دجله مراد نهریست که در بغداد و سامرّا عبور می کند دُجیَل شهریست واقع در میان بغداد و سامرّا جبار به معنای سر كش و متكبّر تسبل الیسّتور یعنی اویخه شود پرده ها غبراء تیره و تاریک کننده و اگر غرّاء باشد به معنای ازمند و بیچاره کننده القلادة الحمراء یعنی غرق شدن خونین استعاره است از جنگ خونینی که کشتار ان بسیار باشد فى عنقها قائم الحق يعنى در انتظار انست قیام کننده به حق و اگر فی عقبها باشد چنان چه در بعضی از نسخه ها است یعنی در دنبال ان قیام کننده به حق است اسفر عن وجهی یعنی اَکشِفُ مراد انست که ظاهر می شوم من اخجته الاقاليم یعنی قطعات زمین تحريق الرایات یعنی سوزاندن و اتش زدن پرچم ها و اگر تخريق الزّوايا باشد چنان چه در حَدیثِ قبل گذشت به معنای سوراخ کردن و راه دادن است و معنای آن گذشت اَزِقّه و سُکَک هر دو به معنای کوچه ها است خسف و قذف فرو رفتن به زمین و باریدن سنگ كوكب مُذنّب ستاره دنباله دار اقران نجوم نزدیک شدن ستاره ها به یک دیگر هرج کشتن مرج غَلَق و اضطراب

مَعناى حَديث

اگاه باشید که برای باطل و ناچیز تاخت و تازی است و برای حقُ و ثابت دولت با دوامی است آگاه باشید که من کوچ کننده و رونده ام همین نزدیکی ها پس منتظر باشید

ص: 379

فتنه بنی امیّه و دولت کِسرویّه را پس پیش می اید دولت بنی عبّاس با ترس و بیم و شکنجه سخت و قوت و دلیری و بنا گذارده می شود شهری که آن را از وراء یعنی بغداد گویند در میان دجله و دجیل که شهریست در میان بغداد و سامرّا و فرات لعنت کرده شد این که در ان جا سکنی کند مراد از ملمون منصور دوانقی است ظاهراً و از ان جا بیرون می اید طینت و سرشت متکبّران و گردن کشان اشکار شود در ان جا قصر ها و اویخته شود در ان قصر ها پرده هائی و با مکر و فریب و کار های زشت معامله کنند و چهل و دو نفر متداولا در ان ملک سال ها به عدد ملک پادشاهی کنند پس از ان فتنه ای تیره و تار کننده یا ازمند و بیچاره کننده در ان جا رخ دهد و غرق شدن خونینی که در انتظار انست قائم به حق یا در دنبال ان قیام کننده به حق قیام کند پس من پرده از روی خود بر می دارم و ظاهر می شوم در میان قطعات قلمرو زمین مانند ماه نور دهنده و روشن کننده ای در میان ستارگان و برای بیرون آمدن من ده نشانه است سوزانیدن پرچم ها در کوچه های کوفه یا راه دادن و سوراخ کردن کوچه های بن بست را در یک دیگر شاید اشاره به خیابان کشی در کوفه است دیگر تعطیل شدن مسجد ها دیگر قطع شدن راه حج برای حاجیان و به زمین فرو رفتن و سنگ باریدنی در خراسان و در آمدن ستاره دنباله دار و مقارن و نزدیک شدن ستارگان به یک دیگر در یک برج و کشتن به نا حق و غلق و اضطراب در مردم و خون ریختن و غارت گری اینست نشانه های

ص: 380

ده گانه و از نشانه ای تا نشانه ای چیز های شگفت آورنده ایست پس چون این نشانه ها تمام شد قیام مي كند قائم ما که قیام کننده به حق است پس فرمود گروه مردم تنزیه و پاک از نقائص بدانید پروردگارتان را و او را مورد اشاره قرار ندهید یعنی حواسّ ظاهره شما او را درک نمی کند که بتوانید به او اشاره کنید کسی که حَدّ و اندازه ای برای خدا قرار دهد کافر است به کتاب ناطق خدا پس فرمود بهشت طوبی برای اهل ولایت من است ان کسانی که در راه دوستی من کشته می شوند و دور کرده و تبعید می شوند برای خاطر دوستی من ایشانند خزینه دار های خدا در روی زمین او نمی ترسند از روز ترس بزرگ تر منم نور خدا که هر که خاموش کرده نشوم منم آن چنان سرّی که پنهان نمی شود

حَدیثِ دِویست و چِهِل و هَشتُم

اشاره

نهج البلاغة ، خطبه صد و بیست و هشتم از مختار در باب خُطَب در بیان ان چه به ان خبر داده از ملاحم در بصره می فرماید

﴿يَا أَحْنَفُ! كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَايَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَالَجَبٌ وَ لَاقَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَاحَمْحَمَةُ خَيْلٍ، يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ (يُومَى بِذَلِكَ الى صَاحِبِ اَلزِّنْجِ ثُمَّ قَالَ) وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ، وَالدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ، وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ الْفِيَلَةِ، مِنْ أُولئِكَ الَّذِينَ لَايُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ، وَ لَايُفْتَقَدُ

ص: 381

غَائِبُهُمْ. أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا، وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا، وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا﴾

وَ منه یومِي بِهِ الى وَ صَفِّ اَلاَّ ترَّاتٍ *** کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الَْمجَانُّ اَلْمُطَرَّقَةُ یَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّیبَاجَ وَ یَعْتَقِبُونَ الْخَیْلَ الْعِتَاقَ وَ یَکُونُ هُنَاکَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّی یَمْشِیَ الْمَجْرُوحُ عَلَی الْمَقْتُولِ وَ یَکُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ (فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ ع وَ قَالَ لِلرَّجُلِ) (وَ کَانَ کَلْبِیّاً) یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی الْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الآْیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُون فِی اَلنَّارِ حَطَباً أَوْ فِی اَلْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لاَ یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلاَّ اللَّهُ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی .

لُغات حَديث

ملحمه به معنای واقعه بزرگست در فتنه و قتال و خون ریزی لَجَب به معنای صدا و فریاد قَعقَعَ صدای اسلحه و مانند انست حمحمه صدای باد در بینی انداختن اسب است غیر شیهه کشیدن يثيرون الارض یعنی شیار می کنند زمین را و این به واسطه انست که قدم های آن ها در خشونت و زبری مانند سم های اسبان است و مراد از اثاره ارمن

ص: 382

شدّت پا زدن آن ها است به زمین و این کنایه است از پیمودن ایشان زمین را به پا های خود و معنای اوّل ملایمت ندارد با ظاهر فرموده ان حضرت که فرموده است حرکت کردن آن ها هیچ گرد و غباری برای ایشان نیست و نعام جنس شتر مرغ را گویند و تشبیه فرمودن قدم های ان ها را به شتر مرغ به جهة انست كه اغلب قدم ها ایشان کوتاه است و پهن و انگشتان ان ها گشاده است مانند پا های شتر مرغ و سُکَک جمع سِکّه است به کسر سین به معنای کوچه و راه راست و خیابان مستقیم و راه شوسه و خیابانی که به ردیف در حاشیه دو طرف آن درخت غرس شده باشد مُزَخرَفهَ به معنای مُمَوَّهه به معنی رنگ امیزی شده و زَراندود و روغن زده و امثال ان اجنجة به معنی اطراف تشبیه فرموده اطراف خانه ها را به اجنحه نُسُور یعنی بال های کرکس که مراد از ان ها طارمی ها و زیادیت هائی است که از هوا های اطراف خانه ها می گیرند و با چوب یا اهن و امثال آن ها و اضافه بر خانه ها می کنند مانند بال های کرکس ها که در اطراف پیکر کرکس وقت پرواز کردن باز شده نمودار است و مانند ان ها مانند سقف های زائد بر اصل فضای زمین خانه ها و طرهّ ها و طارمي ها و ناودان ها و حصیر ها و امثال این ها برای حفظ کردن دیوار ها و غیر ان از باران و افتاب خراطيم جمع خرطوم است تشبیه فرموده ان حضرت ناودان های خانه ها را به خرطوم های فیل ها که تقریبا دو زرع یا سه یا چهار یا پنج ذرع یا کم تر یا زیاد تر به تناسب خانه ها طول ان ها است که از اهن یا غیر ان ها از سیمان و غیره ساخته شده و از بام های خانه ها

ص: 383

به طرف پائین نصب شده و فیله جمع فیل است و قول ان حضرت که فرموده لا یندب قتیلهم گفته شده است که ان حضرت وصف فرموده است ایشان را به این وصف برای شدّت بأس و حریص بودن ایشان برای کشتن به نحوی که هیچ باکی از مردن ندارند و گفته شده است برای این که ایشان بندگان و غلامانی هستند دور افتادگان از وطن که اهل و اولاد و کسانی در ان جا ندارند که بر ایشان گریه و ندبه کنند و فرمایش حضرت که فرموده لا بفتقد غائبهم شاید برای زیادتی جمعیّت ایشانست که اگر یکی از ان ها کشته شد فوراَ دیگری از ایشان به جای او می ایستد و جای او خالی نمی ماند که کسی متوجه شود یا برای غریب بودن و دور بودن او است از کسان خود که از شان ایشان است دنبال گم شده خود بروند و از او تفحص کنند و قول ان حضرت که فرموده انا كتابّ الدنیا گفته می شود کببت فلانا علی وجهه یعنی برو در انداختم او را و وا گذاردم و به او التفاتی نکردم و گفته شده است که این کنایه است از علم داشتن به باطن های دنیا و اسرار ان و بی ثباتی ان و فرمایش ان حضرت و قادر ها به قدر ها يعنى من معاملة کننده ام با دنیا به مقدار لیاقت و قابلیت ان و ناظر ها به عين ها یعنی به دیده عبرت نظر کننده ام به ان کنایه از این که به نظر حقارت و ذلّت بر او می نگرم و دل بستگی به ان ندارم المجاّن به فتح میم و تشديد نون جمع مِجَنّ به كسر میم و فتح جیم است به معنای سپری که در مقابل می گیرند که تیر و شمشیر و امثال ان اصابت نکند و مُطُرَّقه بر وزن مُكَرَّمَة

ص: 384

به معنای پوست بر پوست دوخته شده یا مانند کف نعل که چند طبقه پوست روی یک دیگر دوخته شده و سرق محرکه شُقّهای حریر سفید یا مطلق حریر را گویند و فرمایش حضرت که فرموده يعتقون الخیل العتاق یعنی می بندند و نگاه می دارند اسب های بر گزیده انتخاب شده گرامی را و فرموده ان حضرت و تضطّم علیه جوانحی یعنی و ضبط و جمع می کند او را قلب جوانح در این جا به معنای قلب است

معنای حَدیثِ

گویا می بینم ای اخنف ان شخص را در حالتی که سیر کند با لشکری که نباشد آن را گرد و غباری و نه صدا و اواز هول اندازنده ای و نه صدای حرکت لجام ها و سلاح ها و نه صدای همهمه اسب ها بسایند و برو بند خاک را به قدم های خود که گویا مانند قدم های شتر مرغ ها است در پهنائی و کوتاهی و گشادگی انگشتان اشاره می فرماید بان حضرت به این کلام به علی بن محمّد رئیس لشکر زنگیان بعد از ان فرمود وای در ان زمان به راه ها و خیابان های آبادان شما و به خانه ای زر اندود و رنگ و روغن زده ای که برای ان ها است بال هائی مانند بال های کرکس ها و خرطوم هائي از ناودان ها مانند خرطوم های فیل ها از این لشکری که بر کشتگان آن ها گریسته نشود و از گم شدگان ایشان جست جو نشود منم بر رو در افکننده دنیا و الثفات نکننده به ان و وا گذارنده آن و معامله کننده با ان به قدر لیاقت ان و نگرنده بر ان به دیده عبرت و نظر حقارت و ذلّت و بی اعتنائی به ان و در بعض دیگر از این خطبه اشاره می فرماید

ص: 385

به ان در وصف ترکان و بیان حال ایشان گویا می بینم ایشان را گروهی که رو های ایشان گویا سپر هائیست که پوست بر پوست دوخته شده باشد در مدوّر بودن و کلفتی و غلظت در حالتی که می پوشند جامه های حریر و دیبا و نگاه می دارند و یدک می کشتند اسب های نجیب خوب را در ان مکان از شدت کشت و کشتار تا این اندازه که راه می روده مرد زخم دار بر روی مرد کشته شده و نجاة یابنده ان ها کم تر از اسیری و دست گیر ان ها باشد پس بعضی از اصحاب به ان حضرت عرض کرد که از روی تحقیق این علم غیب است که به تو عطا شده یا امیر المؤمنين پس تبسّم فرمود ان حضرت بروی او و ان مرد از قبیله کلب بود و فرمود ای برادر در کلب ان چه را که خبر دادم ازان علم غیب نیست بلکه اموخته شده است از صاحب علم یعنی رسول خدا صلى الله علیه و اله و جز این نیست که علم غیب علم به وقت قیامت است و به ان چه که خدای تبارک و تعالی شمرده است ان را در کلام معجز نظام خود که فرموده ﴿ آنَ اَللَّهُ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ اَلْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي اَلاِرْحَامِ ﴾ يعنی به درستی که خداوند عالم در نزد او است علم قیامت و فرو می فرستد باران را و می داند ان چه را که در رحم مادر

است پس می داند حق تعالی ان چه را که در رحم ها است از پسر یا دختر و زشت یا زیبا و با سخاوت یا بخیل و بدبخت یا خوش بخت و ان که در اتش می رود یا در بهشت می رود و رفیق پیغمبران می شود پس این ها است علم غیب که نمی داند کسی ان ها را جز خدا و ان چه که غیر از این ها است علمی است که تعلیم فرموده است ان را خدا به پیغمبر خود پس تعلیم فرمود پیغمبر به من ان را و دعا کرد در حق من به این که نگه دارد

ص: 386

ان علم را سينه من و ضبط و جمع كند ان را قلب من

مُؤلّف ناچیز گوید سیّد رضی رضی الله عنه فرموده که مشار اليه فرموده امير المؤمنين عليه السّلام صاحب الزیخ است که نام او علیّ بوده و نسب خود را به حضرت زين العابدین علیه السّلام می رسانیده به این نحو علیّ بن محمد بن احمد بن عيسى بن زيد بن على بن الحسين بن علی بن ابی طالب عليهم السّلام و لكن بسياری از مردم نسب او را قدح کرده اند حضوصا طالبیّون و جمهور علماء نسب او را از عبد القیس دانسته اند و سلسله نسب او را چنین گفته اند علی بن محمد بن عبد الرحیم و مادر او از بنی اسد بوده از اولاد اسد بن حزیمه که از اهل کوفه بوده و ظهور علی بن محمد در بصره در سال دویست و پنجاه و پنج هجری بوده که سود این ها و زنگی ها او را متابعت کردند و جمعیت بسیاری هم از غیر ان ها به ایشان ملحق شدند و کردند به اهل بصره و غیر ان ان چه را که کردند به نحوی که در کتب تواریخ و سیر فریفتین مسطور است - و جمعی از بزرگان هم در مصداق فرمایش امام علیه السّلام متابعت سیّد رحمة الله علیه را نموده و عقیده های ایشان بر این رفته که مصداق فرموده ان حضرت همان خروج صاحب الزنج بوده در بصره و این علامت واقع شده ولی نگارنده این کتاب را در این قام مجال بسط کلام است و آن اینست که در اخبار علائم در مواضع عدیده در کتب خود از عامّه و خاصه در موضوع فتنه اتراک و خروج آن ها اخبار و احادیثی روایت کرده اند که دلالت دارد بر تعدّد

ص: 387

خروج اتراک بر مسلمانان در بعضی دو خروج و در بعضی سه خروج و در بعضی از آن ها تصریح دارد اتّصال اخر خروج ان ها به قيام سُفیانی و مقارن با ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه كه ان اخر خروج اتراک است پس بر وجه حکومت و تسجیل نمی توان این خبر شریف و امثال ان را به صاحب الزنج تطبيق نمود خصوصاً با ذكر بعض از علامات دیگری که راجع به بصره در همین خطبه شریفه ذکر فرموده که مصداق کاملا ان بیش تر در این زمان و بصره فعلی بروز و ظهور دارد از قبیل ساختمان های عمارات و قصور ان و خیابان ها و ساختن و قرار دادن اجنحه مانند اجنحه کرکس ها و رنگ اميزى و نقاشی ها و روغن مالی و تزئینات متداوله عصری و خیابان كشی ها بانحاء و انواع مخصوصه به این زمان که بدون تردید می توان حکم کرد که در زمان صاحب الزنج که اقرب به زمان طلوع دولت اسلام بوده تا این زمان هرگز این تزئینات و ترتیبات مستحدثه وجود نداشته چنان چه هر گاه سیّد رضی اعلی الله مقامه و سایر بزرگان از علماء رضوان الله علیهم در این عصر و این زمان زنده بودند و اوضاع فعلی بصره را می دیدند تصدیق می کردند که فرمایش حضرت در این زمان در موضوع ساختمان ها و عمارات و قصور و خیابان ها بیش تر

موافقت دارد تا زمان صاحب الزنج و اتباع ان بنا بر اين ظنّ مُتاخِم به علم اینست که این جماعت اَتراکی که حضرت

ص: 388

وصف فرموده هنوز خروج نکرده اند و خروج ایشان مقارن با خروج سفیانی خواهد بود و الله العالم به حقایق الامور

دانسته باد که در ذیل حَدیثِ دویست و چهلم راجع به ترک و قبائل ان و مکان های ایشان فی الجمله شرح دادم در این جا نیز برای فریدا گاهی عطف به ماسبق تذکر می دهم که از قبائل ترک امّتی هستند که ان ها را تَتار و تَتَر می گویند و مسکن های ایشان در اقصی بلاد مشرقست در کوه های مغولستان و ماوراء النهر و جمعیّت ایشان از حدّ احصا متجاوز است و استقامت و صبرشان در کشتن و جنگ کردن از سایر مردمان بیشتر است هنگام جنگ کردن ثابتند و فرار نمی کنند و اسلحه های جنگی ایشان به دست خودشان ساخته می شود و احتیاج به اسلحه های غیر ندارند و در گرسنگی و تشنگی بی نهایت صابرند و نظیر ندارند و در شقاوت و بی رحمی بی شبیه و بدیلند می خورند گوشت مردار و سگ و خوک و اقسام درندگان و حشرات الارض را و جامه های زبر و سخت و پوست های سگ ها و حیوانات مرده می پوشند و شبیه ترین مرد مانند به وحشی ها و جانور های درّنده و نه از کشته شدن می ترسند و نه از کشتن کشتن و کشته شدن در میان ایشان امری ست ساده و طبیعی هیچ پروائی ندارند و از هیچ گونه ظلم و جوری فرو گذار نمی کنند

حَدیثِ دِویست و چِهِل و نُهُم

اشاره

نهج البلاغة ، خطبه صد و سی و هشت در ذکر ملاحم می فرماید ﴿ يَعْطِفُ اَلْهَوِيَّ

ص: 389

عَلَى اَلْهُدَى اِذَا عَطَفُوا اَلْهُدَى عَلَى اَلْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْى عَلَى اَلْقِرَانِ اِذا عَطَفُوا اَلْقِرَانَ عَلَى الرَّأْى مِنْهَا حَتَّى تَقُومَ اَلْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ بَادِياً نَوَاجِدُهَا مَمْلُوَّةٌ اِخْلاَفُهَا حلُّوَا رَضَاعَهَا عَلْقَماً عَاقِبَتها اَلْأَوْفَى غَدٍ وَ سَیَأْتِی غَدٌ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ یَأْخُذُ اَلْوَالِی مِنْ غَیْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَی مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ اَلْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ اَلسِّیرَهِ وَ یُحْیِی مَیِّتَ اَلْکِتَابِ وَ اَلسُّنَّهِ﴾

لُغات حَدیثِ

ساق میان زانو و قدم را گویند و جمع ان سُوق است چنان چه خدا فرمود ده فطفق مسحا بالسّوق و الاعناق و ساق به معنی شدّت و سختی هم آمده مانند التفت الساق بالساق يعنى پیچیده شد اخر شدت و سختی دنیا به اول شدّت و سختى اخرت نواجد دندان های عقب را گویند اخلاف جمع خِلف به كسر خاء مانند حِمل و احمال به منزله پستان است برای انسان عَلقم به معنای خنظل یا هر چیز تلخی است افالیذ جمع افلاذ و افلاذ جمع فلذ و ان پاره ای از جگر را گویند و افلاذ ارض یعنی گنج های زمین مقالید جمع مقلاد به معنای کلید است

مَعناى حَديث

از جمله خطب شریفه ان حضرتست در ذکر واقعات عظیمه و فتنه های بسیار که در اخر زمان واقع می شود در وقت ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه می فرماید

ص: 390

که بر می گرداند صاحب الزمان علیه السّلام هوای نفس و خواهش های دل مردمان را بر هدایت وقتی که بر گردانند هدایت را بر هوی یعنی پیرو هوای نفس خود شوند و هدایت را تابع هوای خود بدانند و بر می گرداند رأی را بر قران پس از ان که بر گردانند قران را بر رأی یعنی رأی های مردم را تابع قران قرار دهد پس از ان که مردم قران را تابع رأی های خود قرار دهند (چنان چه امروز این معنی ) به خوبی مشاهد و محسوس است و به رأی ها عمل می شود نه به قران

و بعضی از این خطبه اشاره است به شدّت ایام ظهور ان بزرگ وار- می فرماید تا این که بر پا شود جنگ با شما و بایستد بر روی ساق خود در حالتی که دندان های خود را چون شیر غضب ناک در شما فرو برد زمانی که دندان های خود را ظاهر کند و در حالتی که پر شده باشد پستان های آن از شیر و شیرین باشد شیر دادن آن و تلخ باشد عاقبت آن آگاه باشید در فردا و زود باشد که بیاید فردا ان چیز هائی که شما نشناسید و بر سر کار می کرد والی و زمام دار کسانی را از غیر شما یعنی از مردمان خوب کار گذاران و عمّالی را که ایشان از غیر طائفه ای هستند که در روی زمین سلطنت می نمایند عمال و امراء ایشان بر بدی های کار هاشان و خارج می کند و بیرون می اورد برای آن والی برزگوار زمین پاره های جگر خود را از خزائن و دفائن از طلا و نقره و جواهرات و از غیر ان ها از مردانی که دل های شان سخت و قوی است مانند پاره های اهن (چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود) و بیندازد

ص: 391

به سوی او در حالتی که اطاعت کننده است کلید های خود را پس بنماید به شما که چگونه است عدالت و روش مملکت داری و رعیت پروری و زنده کنند مرده کتاب خدا و سنّت خاتم الانبیاء را یعنی احکامی که از قران و سنّت ترک شده و به ان عمل نمی شده همه ان ها را زنده می کند و رواج می دهد

حَدیثِ دِویست و پَنجاهُم

اشاره

نهج البلاغه، خطبه صد و پنجاهم. می فرماید . ﴿وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالًا ظَعْناً فِی مَسَالِکِ الْغَیِّ وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْد فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِی ءُ بِهِ الْغَدُ فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ وَ مَا أَقْرَبَ الْیَوْمَ مِنْ تَبَاشِیرِ غَدٍ یَا قَوْمُ هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ کُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٌّ مِنْ طَلْعَهِ مَا لَا تَعْرِفُونَ أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا یَسْرِی فِیهَا بِسِرَاجٍ مُنِیرٍ وَ یَحْذُو فِیهَا عَلَی مِثَالِ الصَّالِحِینَ لِیَحُلَّ فِیهَا رِبْقاً وَ یُعْتِقَ رِقّاً وَ یَصْدَعَ شَعْباً وَ یَشْعَبَ صَدْعاً فِی سُتْرَهٍ عَنِ النَّاسِ لَا یُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ ثُمَّ لَیُشْحَذَنَّ فِیهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَیْنِ النَّصْلَ تُجْلَی بِالتَّنْزِیلِ أَبْصَارُهُمْ وَ یُرْمَی بِالتَّفْسِیرِ فِی مَسَامِعِهِمْ وَ یُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَهِ بَعْدَ الصَّبُوحِ. مِنهَا وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ، وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ، حَتّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ، وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ، وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ. لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ، وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِى الْحَقِّ، حَتّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ

ص: 392

الْبَلاءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلى أَسْيَافِهِمْ، وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتّي إِذَا قَبَضَ اللّهُ رَسُولَهُص رَجَعَ قَومٌ عَلَي الأَعقَابِ وَ غَالَتهُمُ السّبُلُ وَ اتّكَلُوا عَلَي الوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيرَ الرّحِمِ وَ هَجَرُوا السّبَبَ ألّذِي أُمِرُوا بِمَوَدّتِهِ وَ نَقَلُوا البِنَاءَ عَن رَصّ أَسَاسِهِ فَبَنَوهُ فِي غَيرِ مَوضِعِهِ مَعَادِنُ كُلّ خَطِيئَةٍ وَ أَبوَابُ كُلّ ضَارِبٍ فِي غَمرَةٍ قَد مَارُوا فِي الحَيرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السّكرَةِ عَلَي سُنّةٍ مِن آلِ فِرعَونَ مِن مُنقَطِعٍ إِلَي الدّنيَا رَاكِنٍ أَو مُفَارِقٍ لِلدّينِ مُبَايِنٍ ﴾

لُغات حَدیثِ

ظَعَنَ ظَعَناً وَ ضَعَناً به معنی سار یعنی سیر کرد و کوچ کرد کوچ کردنی و در این جا یعنی در حالتی که رونده و کوچ کننده اند تبا شیر غد یعنی اوّل صبح اوّل هر چیز را بتاشیر گوند اِبّان به کسر همزه و تشدید با معنی وقت و زمان رِبق به کسر را و سکون با ریسمانیست که دارای چند رشته باشد که به ان حیوان را ببندند و هر رشته ای را رِبقه گویند و لیُشحَذُنَّ به صیغه مجهول یعنی تحدید کرده شوند قین اهن گر بضَل اهنی است که بر سر نیزه زنند و تیر و شمشیر را نیز گویند مادامی که دست گیر نداشته باشد یغبقون ارغبوق است بر وزن صبور به معنی اشامیدن در شب و صَبوح به معنای اشامیدن در صبح غير به معنای تغیّر حال و منقلب شدن از صلاح به فساد اخلیلاق به معنی برابر شدن اشتالوا یعنی دُم های خود را عَلَم کردند لَقاحیعنی نطفه اسم است برای اب یز غالتهم السُبل یعنی هلاک کرد ایشان را سُبُل رَصَّ یعنی چسبانید بعضی را بر بعضی مارُوا از

ص: 393

از مَور است به معنای به سرعت حرکت کردن

مَعناى حَديث

می فرماید. گرفتند گم راهان امُت راه راست و چپ را و راه افراط و تفریط را در حالتی که کوچ کنندگانند در راه نادانی و گم راهی و ترک کنندگانند راه رشد و سعادت را پس به عجله و سرعت طلب نمی کنند ان چه که واقع خواهد شد و دیر نشمارید ان چه را که فردا می اورد بسا طلب کننده اند به شتاب و عجله چیزی را که اگر درک نمایند ان را دوست می دارند که درک نکرده باشند و چه نزدیکست امروز بر اوایل فردا ای گروه این زمان وقت وارد شدن هر وعده ایست که داده شده و نزدیکست طلوع و ظهور ان چه که نمی شناسید ان را در فتنه هائی که حادث می شود و علامات هولناکی که ظاهر می گردد قسم به خدا کسی که درک نماید ان فتنه ها را از ما سیر می کند در تاریکی های ان فتن ها به چراغی که نور دهنده است و رفتار می کند در ان به رفتار شایستگان تا این که بگشاید در ان فتن ها ریسمان ها را از گردن اسیران و ازاد نماید بندگانی از بندگی و پراکنده سازد ان چه را که به هم پیوند شده از منکرات و به هم بندد ان چه را که از هم پاشیده شده از نیکی ها ان شخص در پرده است از انتظار مردمان نمی بیند صاحب قیافه اَثَر و نشان ان را اگر چه به دقت نظر کند پس از ان البتّه نیز شناخته شود در ان فتنه ها طایفه ای به جهت قتال کردن با اهل گم راهی

ص: 394

یا به جهة كسب معارف و كمالات مانند تیز ساختن شمشیر ساز شمشیر را در حالی که جلا داده شود به نور قرآن دیده های بصیرت ان طائفه و انداخته شود تفسیر ان در گوش های ایشان و می اشامند کاسه های حکمت را در شبان گاه پس پس از اشامیدن ایشان در صبح گاه - (از جمله این خطبه است که می فرماید)و طول مدّت داد به اهل ضلال تا این که کامل کنند ذلّت و خواری را و مستحق شوند به تغییر نعمت پروردگار تا زمانی که نزدیک شود گذشتن ان عهد میل کنند طائفه ای از اهل بصیرت به ان فتنه ها و بلند کنند دم را از ابستنی جنگ ایشان در حالتی که منّت نگذارند به پروردگار به صبر نمودن در کار و زار و بزرگ نشمارند بخش کردن جان های خودشان را در راه حق تا زمانی که موافقت کند قضائی که از جانب خدا فرود اید با بریده شدن مدّت بلاء و بر دارند اهل بصیرت و معرفت بصیرت های خودشان را با شمشیر های خود و تقرّب جویند به سوی پروردگار به فرمان پند دهنده خودشان زمانی که قبض فرمود خدای تبارك و تعالی روح رسول خود را بر گشتند گروهی بر پاشنه های خود بارتداد و هلاک ساخت ایشان را راه های گم راهی واعتماد کردند بر خواص و یاران خود و پیوستند به غیر خویشاوندان پیغمبر و دوری کردند از سببی که مامور شده بودند از جانب خدا به محبّت او و نقل کردند بنای خلافت را از استواری بنیاد خود پس بنا کردند ان را در غیر محلّ و مکان خود

ص: 395

ایشان معدن های هر خطا و گم راهیند و در های هر در اینده در باطل و نادانید از روی تحقیق متردد شده اند در حیرت و غفلت ورزیده اند در مستی نادانی و به روش ال فرعون و اتباع ان ملعونند بعضی از اخرت بریده اند و به دنیا رو اورده اند و بعضی از ان ها جدا شوندگان از دین خدا و بر کنار از انند

حَدیثِ دِویست و پَنجاه یِکُم

اشاره

نهج البلاغه، خطبه صد و هشتاد و ششم مختص به ذكر ملاهم مي فرمايد ﴿ أَلَا بأِبَيِ وَ أمُيّ هُم مِن عِدّةٍ أَسمَاؤُهُم فِي السّمَاءِ مَعرُوفَةٌ وَ فِي الأَرضِ مَجهُولَةٌ أَلَا فَتَوَقّعُوا مَا يَكُونُ مِن إِدبَارِ أُمُورِكُم وَ انقِطَاعِ وُصَلِكُم وَ استِعمَالِ صِغَارِكُم ذَاكَ حَيثُ تَكُونُ ضَربَةُ السّيفِ عَلَي المُؤمِنِ أَهوَنَ مِنَ الدّرهَمِ مِن حِلّهِ ذَاكَ حَيثُ يَكُونُ المُعطَي أَعظَمَ أَجراً مِنَ المعُطيِ ذَاكَ حَيثُ تَسكَرُونَ مِن غَيرِ شَرَابٍ بَل مِنَ النّعمَةِ وَ النّعِيمِ وَ تَحلِفُونَ مِن غَيرِ اضطِرَارٍ وَ تَكذِبُونَ مِن غَيرِ إِحرَاجٍ ذَاكَ إِذَا عَضّكُمُ البَلَاءُ كَمَا يَعَضّ القَتَبُ غَارِبَ البَعِيرِ مَا أَطوَلَ هَذَا العَنَاءَ وَ أَبعَدَ هَذَا الرّجَاءَ أَيّهَا النّاسُ أَلقُوا هَذِهِ الأَزِمّةَ التّيِ تَحمِلُ ظُهُورُهَا الأَثقَالَ مِن أَيدِيكُم وَ لَا تَصَدّعُوا عَلَي سُلطَانِكُم فَتَذُمّوا غِبّ فِعَالِكُم وَ لَا تَقتَحِمُوا مَا استَقبَلتُم مِن فَورِ نَارِ الفِتنَةِ وَ أَمِيطُوا عَن سَنَنِهَا وَ خَلّوا قَصدَ السّبِيلِ لَهَا فَقَد لعَمَريِ يَهلِكُ فِي لَهَبِهَا المُؤمِنُ وَ يَسلَمُ فِيهَا غَيرُ المُسلِمِ إِنّمَا مثَلَيِ بَينَكُم كَمَثَلِ السّرَاجِ فِي الظّلمَةِ يسَتضَيِ ءُ بِهِ مَن وَلَجَهَا فَاسمَعُوا أَيّهَا النّاسُ وَ عُوا وَ أَحضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُم تَفهَمُوا ﴾

لُغات حَدیثِ

ص: 396

ملاحم جمع ملحمه بعنی وقعه بزرگ وصل جمع وُصلَة بر وزن غرفه یعنی اتّصال مُعطى اول به صیغه مفعول و دوم به صیغه فاعل نِعمة در بعضی از نسخه ها به فتح نون و ان به معنی تر و تازه بودن زندگانی و در بعضی از نسخه ها به کسر نون به معنی راحت و تن اسائی و مال و نعیم به معنای دوّم است احراج به معنی الجاء و بیچاره کردن و در مضیفه و تنگی انداختن و در بعضی از نسخه ها احواج نوشته شده به معنی محتاج کردن عَضَ به معنای به دندان گرفتن غارب میان گردن و کوهان شتر قَتَب پالان و جهاز شتر صدع شکافتن و جدا کردن اقتحام داخل در چیزی شدن بدون فکر و عایة حفظ کردن

مَعنای حَديث

می فرماید آگاه باشید پدر و مادرم فدای ایشان باد یعنی ائمه هدی صلوات الله علیهم ایشان جماعت معدوده ای هستند که نام های شان در اسمان معروف و قدرشان در روی زمین مجهول است آگاه باشید پس انتظار کشید چیزی را که خواهد شد از پشت کردن کار های خودتان و بریده شدن پیوند های شما و بر سر کار آوردن کوچک های خود برای کار های بزرگ یعنی ریاست در امور عامه کردن کودک ها وقوع این حوادث در ان زمان خواهد شد در ان زمان تحمل ضربت شمشیر بر مؤمن اسان تر است از کسب پول کردن از راه حلال در ان زمان اجر و مزد عطا کرده شده بزرگ تر است از عطا کننده در ان زمان مست می شوید بدون این که شراب اشامیده باشید بلکه مستی شما از خوش گذرانی و نعمت فراوان است و مال

ص: 397

بسیار قسم می خورید بدون اضطرار و دروغ می گوئید بدون ضرورت این ها در زمانی خواهد بود بُگَزد شما را بلا ها و فتنه ها چنان که می گزد پالان کوهان شتر را چقدر دور است این مشقّت و چقدر دور است این امیدواری ای مردمان بیندازید این مهار هائی را که بر داشته است پشت های آن ها گرانی ها را از دست های خودتان و مصدّع سلطان خود نباشید پس مذمّت کنید نفس های خود را در دنباله کار های خود و بی فکر داخل نشوید چیزی را که استقبال از ان کرده اید از جوشیدن اتش فتنه و ان فتنه ایست که مؤمن در ان سالم نمی ماند و وا گذارید راه فتنه را که رو می اورد و متعرض ان نباشید که هر اینه از روی تحقيق قسم به جان من كه هلاک می کند شراره ان مؤمن را و غیر مسلمان در ان سالم می ماند و جز این نیست که مَثَل من در جهان شما مانند چراغی است که در تاریکی از ان استضائه کنند و روشن شوند کسانی که در نور ان در ایند پس بشنوید و حفظ کنید و حاضر سازید گوش های خود و قلب های خود را تا بفهمید

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و دُوُّم

اشاره

مناقب محمد بن علی بن شهر آشوب سروی مازندرانی متوفای سال پانصد و هشتاد و هشت هجری . طبع قديم طهران مجلد اوّل . جزو سوّم . باب اول . فصل ششم ص 429 چنین نقل كرده ﴿ وَ ذَکَرَ فِی خُطْبَهِ اَللُّؤْلُؤِیَّهِ: أَلاَ وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ لِلْمَغِیبِ فَارْهَبُوا اَلْفِتَنَ اَلْأُمَوِیَّهَ وَ اَلْمَمْلَکَهَ اَلْکِسْرَوِیَّهَ- وَ مِنْهَا - فَکَمْ مِنْ

ص: 398

مَلاَحِمَ وَ بَلاَءٍ مُتَرَاکِمٍ تَفْتُلُ مَمْلَکَهَ بَنِی اَلْعَبَّاسِ بِالرَّوْعِ وَ اَلْیَأْسِ وَ تُبْنَی لَهُمْ مَدِینَهٌ یُقَالُ لَهَا اَلزَّوْرَاءُ بَیْنَ دِجْلَهَ وَ دُجَیْلٍ ثُمَّ وَصَفَهَا ثُمَّ قَالَ فَتَوَالَتْ فِیهَا مُلُوکُ شَیْصَبَانَ أَرْبَعَهُ وَ عِشْرُونَ مَلِکاً عَلَی عَدَدِ سِنِی اَلْکَدِیْدِ فَأَوَّلُهُمْ اَلسَّفَّاحُ وَ اَلْمِقْلاَصُ وَ اَلْجَمُوحُ وَ اَلْمَجْرُوحُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمَخْدُوعُ وَ اَلْمُظَفَّرُ وَ اَلْمُؤَنَّثُ وَ اَلنَّظَّارُ وَ اَلْکَبْشُ وَ اَلْمُطَوِّرُ وَ اَلْمُسْتَظْلِمُ وَ اَلْمُسْتَصْعَبُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمُسْتَضْعَفُ وَ اَلْعَلاَّمِ وَ اَلْمُخْتَطِفُ وَ اَلْغُلاَمُ وَ اَلْمُتْرَفُ وَ اَلْکَدِیدُ وَ اَلْأَکْدَرُ وَ فِی رِوَایَهٍ وَ اَلْأَکْتَبُ وَ اَلْأَکْلَبُ وَ اَلْمُشْرِفُ وَ اَلْوَشْمُ وَ اَلصَّلِمُ وَ اَلْعَنُونُ وَ اَلرَّکَّازُ وَ اَلْعَیْنُوقُ ثُمَّ اَلْفِتْنَهُ اَلْحَمْرَاءُ وَ اَلْعَلاَدَهُ اَلْغَبْرَاءُ فِی عَقِبَهَا قَائِمُ اَلْحَقِّ﴾.

لُغات حَديث

ظاعن کوچ کننده منطلق رونده رهب ترسیدن امویّه بنی امیّه مملکت کِسرَویه ایران است مَلاحم واقعات بزرك مُتَراکم پی در پی رَوع ترس تَفتِل یعنی به خدعه دور می زند باس باك زوراء بغداد شیصان در کتب لغت چنین لفظی نیافتم ممکن است مشتق از شَوَص باشد محرّکه به معنای نگریستن به گوشه چشم از تکبّر یا غضب و ان از باب سَمِعَ یَسمَع است - و ممكن است از شیاص باشد به معنای بد خوئی کردن و مُشایَصَه به معنای نفرت داشتن از یک دیگر و در بعضی از روایات در بعضی دیگر از نسخ شَیصَبان نوشته شده بباء موحده بعد از صاد که نام دیو و شیطان باشد علی عدد سنی الکد ظاهرا اشاره به مدت سلطنت این بیست و چهار نفر باشد از روی حساب جمل که مراد صد و هفتاد و پنج سال باشد سفاح بر وزن شدّاد

ص: 399

مرد بسیار عطا کنده و بخشنده و در این جا مراد لقب عبد اللد بن محمد بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب است که اولین قیام کننده از بنی العباس است مقلاص بر وزن مفتاح ناقه فربه شده و در این جا مراد منصور دوانقی است جَموح بر وزن صَبور اسب سر کش تیز رو را گویند و در این جا لقب است برای مهدی عبّاسی و او ابو عبد الله محمد بن منصور نبود که مدت خلافت او ده سال و چهل نه روز بوده وفاتش پنج شنبه بیست و دوم محرّم سال نود و نه هجری بوده المجروح ابو محمد موسی بن مهدی است که مدت خلافتش چهار ده ماه و بیست و یک روز یا یک سال یک ماه یا چهار ماه بوده تولدش سال صد و چهل و نه هجری بوده و در بعضی از نسخ لقب او را مجذوع و در بعضی مخدوع نوشته شده المظفّر مراد هارون الرشید است که کنیه او ابی جعفر بوده بیست و سه سال حکومت کرده سال تولدش صد و پنجاه یا چهل و نه هجری بوده و در سال صد و نود و سه وفات کرده المؤنث محمّد امین ابن هارون الرشید است از زبیده چهار سال و هشت ماه و بیست و چهار روز خلافت کرد و در سال صد و نود و هشت کشته شد النظّار صفت عبد الله مامون الرشيد است مدت خلافش بیست سال و پنج ماه و سیزده روز و در سال دویست و هجده هشتم ماه رجب وفات كرد الكبش صفت محمّد بن هارون الرشيد ملقب به معتصم است مدت خلافتش هشت ماه و دو روز یا هشت روز بوده در روز پنج شنبه هفدهم ماه ربیع الاوّل در سال دویست بیست و هفت وفات کرد المُتهوّر مرد متكبّر بی باک و ان صفت الواثق با لله هارون بن معتصم است که پنج سال و یازده روز خلافت کرده و در بیست و چهارم ذی الحجة

ص: 400

سال دویست و سی و هشت وفات کرده المستظلم صفت متوکل عباسی است نام او جعفر بوده چهارده سال و نه ماه و ده روز خلافت کرد و شب چهارشنبه چهارم شوال سال دویست و چهل و هفت هجری کشته شد المستصعب یا مستضعف محمد بن معتصم المستعين با لله عباسی است سه سال و نه ماه خلافت کرد و در شوال سال دویست و پنجاه و دو غرق شد الغلام ابو عبدالله محمد بن متوکل بن معتصم است سه سال و شش ماه و بیست و سه روز خلافت کرد در شعبان یا رمضان دویست پنجاه و پنج کشته المختطف صفت معتمد بالله عبّاسی است که بعد از خلع مستعین منصوب به خلافت شد از دوّم رمضان یا شعبان دویست و پنجاه و پنج تا بیست و سه سال و شش روز خلافت کرد و به مرگ مفاجاة در ماه رجب سال دویست و هفتاد و نه در گذشت الغلام صفت مقضد بالله احمد بن موفق بن متوکل است که نه سال یا ده سال و چند روز خلافت کرد و در بیست و دوّم ربیع الاخر سال دویست و هشتاد و نه وفات یافت المترف مقتدر بالله عباسی است مدت خلافش بیست و چهار سال و چهارده روز بوده که سه مرتبه در این میانه عزل و نصب شد و در روز چهار شنبه سال سی صد و بیست او را کشتند الکدیر مکتفی بالله عباسی است که شش سال و شش ماه و به قولی پنج سال سه ماه

خلافت کرد الاکدر قاهر بالله است که بعد از یک سال و سه ماه و هشت روز خلافت او را خلع کردند و میل کشیدند و روز ششم جمادی الاولی سال سی صد و شصت و نه فوت شد الاكلب متقی بالله است پسر مقتدر سال سی صد و پنجاه و هفت وفات کرد المشرف الراضی بالله است شش سال و دو ماه و ده روز خلافت کرد فوتش شانزدهم ربیع الاول

ص: 401

الوشم او الوشم به معنای بدی و دشمنی کننده المكتفى بالله على بن معتضد است مدت خلافتش شش سال و شش ماه و به قولی پنج سال و سه ماه بعد از فوت برادرش مقتدر بوده الصّلم او الصّلام بعنی سخت و استوار القاهر بالله محمد بن مقتدر است که بعد از معتضد به خلافت قیام نمود و بعد از یک سال و شش ماه و هشت روز او را خلع نموده و میل کشیدند و در روز چهار شنبه ششم جمادی الاولی سنه سی صد و شصت و نه وفات کرد العنون او العثون او العیوق عنون پیش آینده و پیش گیرنده و عثون مرد سبطر ريش عیوق بلند قد و او ابوالعباس الراضى با لله محمد بن جعفر المقتدر است که بعد از خلع عم خود قاهر خلافت به او رسید تا روز فوتش که شانزدهم ربیع الاول سال سی صد و بیست و نه مدت خلافتش شش سال و دو ماه و دو روز بوده الفتنه الحمراء مراد فتنه خونين است القلادة الغَبراء غرق شدن به ازمندی و بی چارگی

مَعنای حَديث

آگاه باشید به درستی که من کوچ کننده ام همین نزدیکی ها و رونده ام به عالمی که از دید های شما پنهانست پس بترسید از فتنه های بنی امیّه و مملکت کسری یعنی ایران و بعض از ان خطبه است که می فرمایند چقدر از وَقَع ها و جنگ های بزرگی که واقع شونده است و بلا های متراکم پی در پی که در دوره مملکت بنی عباس به هم تابیده می شود با ترس و باک و بنا کرده شود برای ایشان شهری که ان را زوراء یعنی بغداد گویند در میانه دجله و دجیل پس توصیف فرمودا ان را پس فرمود متوالیا ، خلافت

ص: 402

کنند در ان پادشاهانی که از فرزندان شیطانند که شاید به معنای شخص متکبری باشد که از فرط تکبّر با غضب به گوشه چشم نگاه کند یا به معنای شخص بد خو باشد یا ان که صا شیطنت و تلبیس باشد و مراد از ان ها بنی عبّاسند که بیست و چهار نفر ایشان به عدد سِنِیّ کَد که صد و هفتاد و پنج سال باشد سلطنت کنند که اوّل ان ها ابو العباس عبد الله سفاح است و منصور دوانقی و هارون الرشيد و مهدى عبّاسى و هادى عبّاسي و مامون الرشيد و محمد امين و عبد الله مامون و معتصم عباسی و الواثق بالله و متوكل عباسي و مستعين بالله و معتزّ بالله و معتمد بالله و معتضد بالله و مكتفى بالله و مقتدر بالله و الراضى بالله و القاهر بالله و المتقى بالله و المهتدى بالله و المطیع بالله و المستكفى بالله و الطائع لله باشد پس بعد از این ها است فتنه خونین و غرق شدن و به ازمندی و بیچارگی افتادن مؤلف نا چیز گوید بعضی از اسامی سهوا! بی ترتیب نوشته شده مطالعه کننده با رجوع به تاريخ اصلاح کننده این اسامی اقتباس از حاشیه مناقب است که مصحح کتاب شیخ محمود بن ملا صالح بروجردی نوشته

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و سِوُّم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب . ص 429 گفته است ﴿ وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ إِنَّ مِنْهُمُ الْغُلَامَ الْأَصْفَرَ السَّاقَیْنِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ یُنَادِی مُنَادِی الْجَرْحَی عَلَی الْقَتْلَی وَ دَفْنِ الرِّجَالِ وَ غَلَبَةِ الْهِنْدِ عَلَی السِّنْدِ وَ غَلَبَةِ الْقُفْصِ عَلَی السَّعِیرِ وَ غَلَبَةِ الْقِبْطِ عَلَی أَطْرَافِ مِصْرَ

ص: 403

وَ غَلَبَةِ أَنْدُلُسَ عَلَی أَطْرَافِ إِفْرِیقِیَةَ وَ غَلَبَةِ الْحَبَشَةِ عَلَی الْیَمَنِ وَ غَلَبَةِ التُّرْكِ عَلَی خُرَاسَانَ وَ غَلَبَةِ الرُّومِ عَلَی الشَّامِ وَ غَلَبَةِ أَهْلِ إِرْمِینِیَّةَ عَلَی إِرْمِینِیَّةَ وَ صَرَخَ الصَّارِخُ بِالْعِرَاقِ هُتِكَ الْحِجَابُ وَ افْتُضَّتِ الْعَذْرَاءُ وَ ظَهَرَ عَلَمُ اللَّعِینِ الدَّجَّالُ ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَ الْقَائِم﴾

شَرح و لُغات حَديث

فیروزابادی گفته است قفصه شهریست به طرف افریفیه و موضعی است به دیار عرب و قُفُص به ضم قاف کوهی است به کرمان و قریه ایست میان بغداد و عكبر و علامه مجلسی در نهم بحار الانوار دو شرح این حَدیثِ گفته که سعیر شاید اسم موضعی باشد که در لغت ذکر نشده است یا این که تصحیف سَعد است که ان موضعی است نزدیک مدینه و کوهی است در حجاز و شهریست که در ان زره می سازند و سعد بالضم موضعی است نزدیک یمامه و نام کوهیست و سغد به غین معجمه موضعی است که در سمرقند معروفست و محشی ضاخب گفته چون که ظفر نیافتم به معنای سعیر بیاء تحتانی در لغت به چیزی که مناسب مقام و ملایم با آن باشد با اتفاق نسخه ها بر این لفظ یاء مثناة را بباء موحّده تبدیل کردم که سَعیر باشد و ان عبارت از اب بسیار و مع ذلك خالى از تعسف نیست برای توجیه مراد و فهم ان

مُؤلف حقیر گوید دور نیست مراد از سعیر ساعر باشد که گفته شده که این شهری بوده نزدیک بیت المقدس که در این جا مدفن عیص بن اسحق برادر حضرت یعقوب پیغمبر است و گفته شده که ناحیه ایست از کوه های شامات و یا قریه است

ص: 404

که عیسی علیه السّلام در ان ساکن بوده که ان را نصوریّه یا ناصره می گفتند و نام های دیگر و معانی دیگری هم بر ان گفته شده که با توجه مراد در این جا سازش ندارد و حقیر در کتاب روائح النسمات در شرح دعای سمات که تالیف حقیر و به خط خود نوشته ام و کلیشه و طبع شده دو احتمال اوّل که شرح دادم اصحّ احتمالات و دیگر دانسته و مناسب با موضوع حَدیثِ هم دارد و الله العالم

القبط مصری های قدیم را قبط گویند که لغت قومیت خود را حفظ کردند با اختلاف لهجه و ان ها به این اسم نامیده شدند برای امتیاز ان ها از بیگانگانی که در ان جا ساکن شدند و ان جا را وطن خود گرفتند و لغت یونانی را در ان جا استعمال کردند و ان ها عبارتند از مسیحین ابناء كنیسه مصریّه قومیّه و به این نام نامیده شدند برای امتیاز آن ها از اساقفه بریتانیا و ان ها یونانی هائی بودند که در مصر ساکن شدند در قسمت شمال ان

اَندُلُس امروز عبارت از اسپانیای جنوبی که دارای چند دولت کوچک است

افریقیه اسمی است که عرب اطلاق بر بلاد بربر کرده قسمت شرقی ان را و امّا قسمت غربی ان را مغرب گویند و اتصال داده اند به مغرب دور

حَبَشه از قسمت افریقیّه شرقی است که حدّ شمالی آن منتهی به سودان می شود

یَمَن از دولت های جزیره عربیّه است میان دریای سرخ و مملکت عربیّه و عَدَن که بعضی از جزیره های دریای سرخ ملحق به ان است

ترک ترجمه ان در صفحه سی صد و چهل و هشت از پیش گذشت به ان جا مراجعه شود

ص: 405

خراسان از مناطق ایران شمالی و از بلاد اسیا به شمار می رود و حدّ ان شمالا و شرقا نهرا مو داریا و حد جنوبي ان كوه های هند و کوش و حد غربی ان منطقه های فارس که بعضی از قسمت های ان امتداد دارد به بلاد سعد و ماوراء النهر و حد جنوبي ان به سجستان می رسد

دوم اسمی است که عرب ان را اطلاق بر بریتانیا می کند. و امروز اطلاق بر مسیحی های شرقی ملکی از کاتلیک و ارئوذکس می شود

شام در سابق عبارت بوده از عموم سوریا که به هفت لشکر قسمت می شد فلسطین و حمص و اردن و دمشق و قنسرین و عواصم و ثغور و در قرون اخیره به چند مملکت تقسیم شده

ارمنیّه امروز اطلاق بر دو منطقه می شود ترکیه و روسیه و ان بر دو قسم است ارمنیّه كبرى و ارمنیه صغری

مََعنای حَديث و به درستی که از ایشان است غلامی که دو ساق پای او زرد است و نام او احمد است و فرموده ان حضرتست که ندا می کند ندا کننده که مجروحین در بالای کشتگان راه روند یا زنده دفن کرده شوند با مردان و اهل هند بر اهل سند غالب شوند و اهل بعض از نواحی افریقیّه بر سعیر یا ساعیر که بلده ایست در ندیک بیت المقدس یا بعض از نواحی کوهستانی شامات غالب شوند و قبطی ها بر مصری ها غلبه کنند و و اندلس بر اطراف افریقیه غالب شوند و حبشه بر یمن غلبه کنند و ترك بر خراسان غالب شود و روم بر شام غالب شود و اهل ارمنیّه غالب شوند

در این حَدیثِ طرف ارمنیّه که مغلوب شوند تصریح نشده ولی از بعض احادیث دیگر

ص: 406

مستفاد می شود که ان ها بر اذربایجان غلبه کنند

و فریاد زننده در عراق که پرده حجاب پاره شد و بکارت دختران برداشته شد و پرچم دجّال لعنت شده اشکار شود پس ذکر فرمود بیرون امدن قائم علیه السّلام را

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و چَهار

اشاره

مناقب ابن شهر شوب ص 430 در همان جزو گفته است از گفته های ان حضرتست در خطبه ملاحم ﴿وَ یَتَّخِذُ اَلْعَجَمَ عَجَمَ اَلتُّرْکِ أَوْلِیَاءَ وُزَرَاءَ وَ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یُبْطِلُ حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ فِی کِتَابِهِ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ یُقَالُ رَأَی فُلاَنٌ وَ زَعَمَ فُلاَنٌ یَعْنِی أَبَا حَنِیفَهَ وَ اَلشَّافِعِیَّ وَ غَیْرَهُمَا وَ یُتَّخَذُ اَلْآرَاءُ وَ اَلْقِیَاسُ وَ یُنْبَذُ اَلْآثَارُ وَ اَلْقُرْآنُ وَرَاءَ اَلظُّهُورِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تُشْرَبُ اَلْخُمُورُ وَ تُسَمَّی بِغَیْرِ اِسْمِهَا وَ یُضْرَبُ عَلَیْهَا بِالْعَرْطَبَهِ وَ اَلْکُوبَهِ وَ اَلْقَیْنَاتِ (و القینات) وَ اَلْمَعَازِفِ وَ یُتَّخَذُ آنِیَهُ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ- وَ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُشَیِّدُونَ اَلْقُصُورَ وَ اَلدُّورَ وَ یُلْبَسُ اَلدِّیبَاجُ وَ اَلْحَرِیرُ وَ یُسْفَرُ اَلْغِلْمَانُ فیشفونهم (فَیُشَنِّفُونَهُمْ) وَ یُقَرْطِقُونَهُمْ وَ یُمَنْطِقُونَهُم ﴾

شرح و لُغات حَدیثِ

عجم مقابل عربست و عجم الترک دور نیست مراد جمهور اتّحاد شوروی سوفیاتی باشد و اولیاء جمع والی است و وزراء جمع وزیر است و رأی فلان مراد گرفتن رأی ها و رأی دادن مردم است در اخر الزمان و تاویل صاحب مناقب به ابی حنیفه و شافعی و غیر این نسبت به زمان او مستحسن بوده ولی حقیقت مصداق آن در این زمان به منصّه ظهور رسیده به قرینه جملات

ص: 407

بعد و علائمي كه من حيث المجموع مصداقش در این زمان بروز و ظهور کامل دارد چنان چه بر متنبّع پوشیده نیست و انداختن اثار و اخبار محمّد و ال محمّد و احکام قرآن در پشت سر و عمل کردن به قوانین مبتدعه و گرفتن رأی های عمومی و معطل ماندن حدود الهیّه در این عصر در سر تا سر ممالک اسلامیّه مشهود و واضح و اشکار است

عَرطبَهَ رود و طنبور و چنگ و طبل کوچک و بزرك و طبل حبشی را گویند کوبة نَرد و شطرنج و صَنج كوچك باریک میان و به ربط و چنگ است قینات یا قنینات اوّل زن های مشاطه و سرود خان و زن های مغنیّه را گویند و دوّم قنّین بر وزن سِکّین به معنای طنبور و بازی است که رومیان به ان قمار کنند و ان عاص بازی و پاسور بازی و مانند انست معازف از الت های لهو است مانند نِي وصُرنا و شیپور و چغانه و تار و کمان چه و ویالون و مانند اين ها و یسفر الغلمان سفار معانی عدیده دارد. از جمله معانی ان که مناسبت با این مقام دارد یکی سر برهنه کردن دوم مو را از بیخ بر کندن چنان چه در منتهی الارب گفته و در المنجد است . اَسفَرَ كشف عن وجهه . - الصبح : اضاء. الوجة حسن و اشرق . مقدم راسه النحسر عنه الشعر ، و النسفر شعره عن راسه النحسر .

السفيرة . قلادة لها عرى من ذهب او فضّة - و در مجمع البحرين است در قول خدا که می فرماید وجوه یومئذ مسفرة ای مضیئة و در قاموس است السفيرة قلادة بعرى من ذهب و فضة - شف به فتح و به کسر جامه های تنگ جمع ان شفوف است شفّ الثور شقعا و شفونا و شفیفا تنگ گردید جامه چنان که اشکار شد ان چه در زیر وی است و در مجمع

ص: 408

البحرين است الشفيف الرقیق يستشف ماورائه و شفّ عليه ثوبه يشفّ شفوفاً و شفیفاً ای رقّ حتى يرى ما خلفه القرطق الكُرتَه نطاق و منطقه کمر بندی است که مسیحیان بر کمر بندند

مَعنای حَدیثِ

و می گیرند عجم های غیر ترک را متصرفین در کار های عامه یعنی به سمت حکومت بر مردم و وزیر های خود و فرموده ان حضرت است و باطل و نا چیز یا باطل کرده می شود حدّ های ان چه که فرو فرستاده است خدا در کتاب خود بر پیغمبر خود محمّد صلی الله و اله و گفته شود که رؤی داد فلان یعنی عمل به رأی شود و رأی ها از مردم گرفته شود و قیاس به روش های دیگران شود و پس سر و دور انداخته شود اخبار و احادیث و قرآن یعنی به ان ها عمل نشود پس در ان زمان شراب های مست کننده اشامیده شود و به نام های غیر ان نامیده شود از قبیل عرق و اب جو و كنیاک و ایکسی و غیر ان و اشامیده شود با ساز و نواز های گوناگون مانند رود و طنبور و چنگ و نای و طبل های کوچک و بزرك و تار و كمان چه و صرنا و سنتور و شیپور و خوانندگی زن های خواننده سرود ها و نوازنده و رقّاصه و ویالون و انواع ساز ها و به استعمال گرفته شود ظرف های طلا و نقره و فرموده ان حضرتست محکم به سازند قصر ها و خانه ها را و مردان لباس حیر و ابریشمی پوشند و جوانان سر برهنه راه روند و مو های جلو سر را ظاهر کنند و صورت ها را صاف و صیقلی کنند و مو ها را از بیخ بر کنند و قلاده ها که تکمه ان ها طلا یا نقره باشد بر گردن بندند

ص: 409

و ان ها جامه های تنگ بپوشند یا جامه های تنگ بر ان ها پوشانند و کمر بند بر روی ان بندند یا آن ها را امر و الزام به بستن کمر بند کنند و جامه های نازک پوشند که زیر ان نمایان باشد و قرطق یعنی کرته که جامه های کوتاه نیم تن باشد که به زبان متعارف این زمان ان را کت گویند پوشند یا بر ان ها پوشانند

تمام این معانی را حضرت در طیّ جمله كوتاه و يسفر الغلمان لیشفونهم و يقرطقونهم و یمنطقونهم بیان فرموده در کمال فصاحت که همه معانی که در حق جوانان ذکر شد از این جمله بیرون می اید و این از معجزات کلامی ان حضرت است صلوات الله عليه

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و پَنجُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب ، جزو سوم ص 430 و قوله عليه السلام ﴿ یَأْخُذُ اَلرُّومُ مَا أُخِذَ مِنْهَا وَ تَزْدَادُ (یَعْنِی اَلسَّاحِلَ وَ نَحْوَهَا) وَ تَأْخُذُ اَلتُّرْکُ مَا أُخِذَ مِنْهَا (یَعْنِی کَاشْغَرَ وَ مَا وَرَاءَ اَلنَّهَرِ) كَاشُغْرُو مَا وَرَاءَ اَلنَّهَرِ وَ یَأْخُذُ اَلْقَفَصُ مَا أُخِذَ مِنْهَا (یَعْنِی تَفْلِیسَ وَ نَحْوَهَا) وَ یَأْخُذُ اَلْقَلْقَلُ مَا أُخِذَ مِنْهَا (ثُمَّ یُورَدُ فِیهَا مِنَ اَلْعَجَائِبِ وَ یُسَمَّی مَدِینَهٌ مَدِینَهً وَ یُلْغَزُ بِبَعْضٍ وَ یُصَرَّحُ بِبَعْضٍ حَتَّی یَقُولَ ) اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْبَصْرَهِ إِذَا کَانَ کَذَا وَ کَذَا اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْجِبَالِ إِذَا کَانَ کَذَا وَ کَذَا وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلدِّینَوَرَ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ أَصْفَهَانَ مِنْ جَالُوتَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَجَّامِ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْعِرَاقِ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلشَّامِ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْمِصْرِ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ فُلاَنَهَ ثُمَّ یَقُولُ مِنْ فَرَاعِنَهِ اَلْجِبَالِ فُلاَنٌ فَإِذَا أُلْغِزَ قَالَ فِی اِسْمِهِ حَرْفُ کَذَا حَتَّی ذَکَرَ اَلْعَسَاکِرَ اَلَّتِی تُقْتَلُ بَیْنَ حُلْوَانَ وَ اَلدِّینَوَرِ وَ اَلْعَسَاکِرِ اَلَّتِی تُقْتَلُ بَیْنَ أَبْهَرَ وَ زَنْجَانَ وَ یَذْکُرُ اَلثَّائِرَ مِنْ اَلدَّیْلَمِ وَ طَبَرِسْتَانَ﴾

ص: 410

الروّم در المجند گفته روم اسمی است که اطلاق می شود در نزد عرب بر ینیطین و نیز اسمی است که امروز اطلاق می شود بر مسیحین شرقتین ملکین از کاتولیت و ارئوذکس و روما یا رومیّه عاصمه ایطالیا و در سال 1870 میلادی ایطالیائی ها روم را غصب کردند و ان را عاصمه دولت خود قرار دادند و دانش مندان بزرگ با آن ها احتجاج کردند پس ایشان را گرفته حبس کردند در قصر رسولی پس شاید مراد از کلام امام علیه السلام که فرموده و تاخذ الروم ما اخذ منها اشاره به همین باشد

و مراد از فرموده حضرت و تاخذ الترك ما اخذ منها بنا بر ان چه صاحب مناقب بران رفته کاشغر و ماوراء النهر است و كاشغر شهریست در ترکستان چینی ها که ساکنین از حوالی هفتاد هزار نفرند که ان ها را در کبت چینی های قدیم سولو می گویند که در قرن دهم میلادی اسلام در ان ها راه یافته - و ماوراء النهر قسمت شمال ايرانست

و فرموده ان حضرت عليه السّلام و بأخذ القفص ما اخذ منها صاحب مناقب گفته که ان تفلیس است و نحو ان قفص قسمتی از ترک های افریقایی هستند که در اثر خشونت و غلیظ القلب ان ها را قفص گفته اند و ان ها مسلمانانی هستند که ترک های گرجی حق ایشان را غصب کردند مانند تفلیس و غیران و تفلیس اکنون عاصمه گرجیّه از اتراک است که ان ها از جمهوری شوروی سوفیاتی گویند

و فرموده حضرت عليه السلام و باخذ القلقل ما اخذ منها الفلفل و القلاقل با لفتم خوان السريع الفلفل و این از باب ذكر سبب است که از ان اراده مسبب شد نظیر

ص: 411

و اسئل القریه گفته می شود تقلقل اذا تحركة و اسرع في البلاد و ممكن است مراد از قلقل شرقی های دور باشند که چینی ها حق ان ها را غصب کردند و در اخر زمان ان ها مطالبه حق خود را تا چند مرتبه از اهل چین می کنند و به ایشان نمی دهند پس قیام می کنند بر ضرر چینی ها و با ان ها جنگ می کنند تا این که ان ها حاضر می شوند که حق ایشان را بدهند و ایشان دیگر قبول نمی کنند و با ایشان می جنگند تا ان مملکت ان ها را متصرف می شوند و تا خراسان پیش روی می کند و مملکت را تسلیم صاحب امر عليه السلام می نمایند چنان چه از بعضی از اخبار نبویه که قبلا گذشت استفاده می شود و بعضی از احادیث حضرت صادرق علیه السّلام که انشاء الله در محل خود ذکر کرده خواهد شد

مَعناي حَديث

پس می گیرد روم ان چه را که از ان گرفته شده است و زیاد تر از ان را یعنی از ساحل دریا و نحوان و می گیرد ترک ان چه را که از او گرفته شده یعنی کاشغر و ماوراء النهر را و می گیرد ترک افریقائی ان چه را که از او گرفته شده یعنی از تفلیس و مانند ان و می گیرند شرقی ها دور ان چه را که چینی ها از ایشان گرفته اند

پس وارد می فرماید در ان خطبه عجائبی را و نام می برد شهری را و بعضی را بلُغَزد معما و بعضی را تصریحا می فرماید تا ان که می فرماید وای بر بصره از چنین و چنان هر گاه واقع شود و وای بر اهل کوهستان ها هر گاه چنین و چنان واقع شود و وای بر اهل دینور ( اشاره است به جنگی که بین نهاوند و دینور واقع می شود و ان جنگی است بسیار شدید) و وای

ص: 412

بر اهل اصفهان از عبد الله جالوت حجام و وای بر اهل عراق و وای بر اهل شام و وای بر اهل مصر و وای بر اهل فلانه پس می فرماید از فرعون های کوهستان ها فلان و فلان و هر گاه حضرت لغز می اورد می فرماید که در نام او فلان حرف است هم چنین تا ان که یاد می فرماید لشکر هائی را که کشته می شوند بین ابهر و زنجان و یاد می فرماید خون خواهی را از دیلم و طبرستان که مراد سیّد حسنی باشد و طبرستان از بلاد مازندران است و دیلم در قسمت کوهستان های شمالی قزوین است

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و شِشُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب ، در همان جزو ص 431 گفته و از ان خطبه است ﴿سَیُخَرَّبُ اَلْعِرَاقُ بَیْنَ رَجُلَیْنِ یَکْثُرُ بَیْنَهُمَا اَلْجَرِیحُ وَ اَلْقَتِیلُ یَعْنِی طَرْلِیکَ وَ اَلدَّیْلَمَ لَکَأَنِّی أُشَاهِدُ بِهِ دِمَاءَ ذَوَاتِ اَلْفُرُوجِ بِدِمَاءِ أَصْحَابِ اَلسُّرُوجِ وَیْلٌ لِأَهْلِ اَلزَّوْرَاءِ مِنْ بَنِی قَنْطُورَهَ﴾

مَعنای حَديث

زود باشد که خراب شود عراق میان دو مردی که زیاد شود در میان ایشان مجروح و کشته یعنی طول یک و دُوَیلم هر اینه گویا می بینم به عراق که خون های زن ها را با خون های صاحبان زين ها وای بر اهل بغداد از بنی قنطوره یعنی ترک ها با سیاه های افریقائی و اوّل اولی است

طرلیک در نسخه چنان نوشته بود و معنائی در کتب لغت و بلدان برای آن نیافتم و دو یلم تصفیر دیلم است و در کتاب معجم البلدان گفته که دیلم گروهی هستند که به نام زمین شان خوانده

ص: 413

شده اند و اسمی از برای پدرشان نیست و منجمین گفته اند دیلم در اقلیم چهارم واقع است طول ان پنجاه و هفت درجه و عرض ان سی و شش درجه است و بیست دقیقه شرح دیلم و مکانیت و جغرافیای ان بعد از این مفصلا ذکر خواهد شد

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و هَفتُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب ، جرو سوّم ص 431 گفته و از همان خطبه است که فرموده ﴿ لَکَأَنِّی أَرَی مَنِیَّهَ اَلشَّیْخِ عَلَی ظَاهِرِ أَهْلِ اَلْحِصَّهِ قَدْ وَقَعَتْ بِهِ وَقْعَتَانِ یَخْسَرُ فِیهَا اَلْفَرِیقَانِ یَعْنِی وَقْعَهَ اَلْمَوْصِلِ حَتَّی سَمَّی بَابَ اَلْأَذَانِ وَ وَیْلٌ لِلطِّینِ مِنْ مُلاَبَسَهِ اَلْإِشْرَاکِ وَ وَیْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ مُخَالَطَهِ اَلْأَتْرَاکِ- وَیْلٌ لِأُمَّهِ مُحَمَّدٍ إِذَا لَمْ تَحْمِلْ أَهْلَهَا اَلْبُلْدَانُ وَ عَبَرَ بَنُو قَنْطُورَهَ نَهَرَ جَیْحَانَ وَ شَرِبُوا مَاءَ دِجْلَهَ- وَ هَمُّوا بِقَصْدِ اَلْبَصْرَهِ وَ اَلْأُبُلَّهِ وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی جَامِعِهَا کَجُؤْجُؤِ سَفِینَهٍ أَوْ نَعَامَهٍ جَاثِمَهٍ﴾

لُغات حَديث

مَنبتَ الشّيخ زمینی است منان تکریت و موصل که در ان روئیده می شود درمنه ترکی و بنا بر بعض اخبار دیگر و قیصوم که علف بو مادران و یا بر نجاسف باشد و ان بیابانی است میان موصل و فرات در مقابل اهل قلعه نزدیک موصل صین یعنی چین اشراک اشتراکی ها یعنی کمونيست ها اتراک ترک ها هستند بنی قنطوره معنای آن از پیش گذشت سیحان غیر از نهر سیحون است و ان نهریست در بصره که ان را سیحان می گویند چنان چه در معجم البلدان متعرض است جو جؤ سفینه یعنی سینه کشی نعامه جاثمه یعنی شتر مرغی که روی دو پای خود

ص: 414

نشسته باشد

معنای حَدیثِ هر اینه گویا می بینم بیابانی را که محل روئیدن نبات درمنه ترکی است در مقابل اهل قلعه ای که میان موصل و فراتست که دو جنگ در ان واقع شود که هر دو طرف جنگ زیان کنند (صاحب مناقب گوید یعنی جنگ موصل را تا این که باب الاذان نامیده شود ) و وای بر اهل چین از غلبه کمونیست ها بر ایشان و وای بر عرب از مخلوط شدن ترک ها به ایشان و وای بر امّت محمّد صلی الله علیه و اله زمانی که حمل نکند اهل ان را شهر ها و عبور کند بنی قنطوره از نهر سیحان که در بصره است و بیاشامند از اب دجله و همت گمارند به قصد گرفتن بصره و اُبُلّه که مرکز گمرک و ادارات دولتی بصره است و قسم به خدا که هر اینه غرق شود این شهر شما یعنی بصره که گویا می بینم مسجد جامع ان را مانند سینه کشتی با شتر مرغ که بر روی دو پای خود نشسته باشد بر روی آب نمایان باشد

حَدیثِ دویست و پَنجاه و هَشتُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب . در همان جزو و همان صفحه روایت کرده است از ان حضرت علیه السلام از قول خدای تعالی که فرموده ﴿وَ إِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَمَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا﴾ پس فرمود ان حضرت علیه السّلام در خبر طولانی که انتخاب کردیم از ان این قسمت را که فرمود ﴿تَخْرُبُ سَمَرْقَنْدُ وَ جاح وَ خُوَارِزْمُ وَ أَصْفَهَانُ وَ اَلْکُوفَهُ مِنَ اَلتُّرْکِ وَ هَمْدَانُ وَ اَلرَّیُّ مِنَ اَلدَّیْلَمِ وَ اَلطَّبَرِیَّهُ وَ اَلْمَدِینَهُ وَ فَارِسُ بِالْقَحْطِ وَ اَلْجُوعِ وَ مَکَّهُ مِنَ اَلْحَبَشَهِ وَ اَلْبَصْرَهِ وَ بَلْخٌ مِنَ اَلْغَرَقِ وَ اَلسِّنْدُ مِنَ اَلْهِنْدِ وَ اَلْهِنْدُ مِنْ تَبَّتْ وَ تَبَّتْ

ص: 415

منَ اَلصِّینِ وَ بَذَشْجَانُ وَ صَاغَانِیُّ وَ کِرْمَانُ وَ بَعْضُ اَلشَّامِ بِسَنَابِکِ اَلْخَیْلِ وَ اَلْقَتْلِ وَ اَلْیَمَنُ مِنَ اَلْجَرَادِ وَ اَلسُّلْطَانِ وَ سِجِسْتَانُ وَ بَعْضُ اَلشَّامِ بِالزِّنْجِ وَ (شَامَانُ) بِالطَّاعُونِ وَ مَرْوُ بِالرَّمْلِ وَ هَرَاهُ بِالْحَیَّاتِ وَ نَیْسَابُورُ مِنْ قِبَلِ اِنْقِطَاعِ اَلنِّیلِ وَ آذَرْبِیجَانُ بِسَنَابِکِ اَلْخَیْلِ وَ اَلصَّوَاعِقِ وَ بُخَارَا بِالْغَرَقِ وَ اَلْجُوعِ وَ اَلْحَلَمِ (الخلم) وَ بَغْدَادُ یَصِیرُ عَالِیهَا سَافِلَهَا ﴾

شرح وَ لغات حَدیث سمرقند شهریست معروف واقع در ماوراءه النهر گفته شده است که از بنا های ذو القرنین است در اقلیم چهارم طول از هشتاد و نه درجه و نصف عرض ان سی و شش درجه و نصف است جاح بر نخوردم به نسخه ای که محلّی باین نام باشد الا این که در منتهی و قاموس و معجم البلدان گفته اند خاخ هر دو خاء معجمه موضعی است میان مکّه و مدینه که ان را روضه خاخ گویند نزدیک حمراء الاسد چنان چه در معجم گفته و نیز گفته چند موضع است که ان را خاخ گویند ممکن است که خاخ تصحیف به جاح شده باشد و ممکن مراد جاجن باشد که آن قریه ایست از قراء بخارا ، خوارزم در معجم گفته نام محالی است از اقلیم ششم که از جمله قراء انست جرجانیّه و ان منطقه ایست هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ و بین بخارا و خوارزم از روی اب پنجاه فرسخ فاصله است دیلم و طبریّه مراد مازندران و اهل کوهستان شمالی قزوین است بذشجان تصحیف به دخشان است صغانی و صاغانی بلادیست در ماوراء النهر که ان را جافان و جَفان و ژاپن گویند که از شهر های هیاطله است شومان از

ص: 416

بلاد ژاپن و ماوراء النهر هم چون است و آن از سر حّدات اسلامیّه است و اهل ان صاحب قوّتند سجستان مراد سیستان است از مناطق خراسان حُلم کنه های بزرگ که بر شتر می افتد

مَعنای حَدیثِ

خراب می شود و خاخ و خوارزم و اصفهان و كوفه از ترک و همدان و ری از دیلم یعنی کوهستان های مازندران و طبرستان و مدینه و فارس به قحطی و گرسنگی و مکه از زنگ بار و حبشه و بصره و بلخ ازغرق شدن و سند و هند از تبّت و تبت از چین و بدخشان و ژاپونی و کرمان و بعض از شامات به سم های اسبان و قتل و خون ریزی و یمن از ملخ و پادشاه و سیستان و بعضی از شامات از زنگیان و شومان به طاعون و مرو به رمل و هرات به مار ها و بنیشابور از قبل بریده شدن نیل و اذربایجان به سم های اسبان و صاعقه های خدائی یا خلقی و بخارا به غرق شدن و گرسنگی و کنه های شتری و بغداد به زیر و رو شدن

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و نُهُم

غیبت طوسی طبع تبریز سال 1324 قمری ص 283 ﴿ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَیْنَ یَدَیِ اَلْقَائِمِ مَوْتٌ أَحْمَرُ وَ مَوْتٌ أَبْیَضُ وَ جَرَادٌ فِی حِینِهِ وَ جَرَادٌ فِی غَیْرِ حِینِهِ أَحْمَرُ کَأَلْوَانِ اَلدَّمِ فَأَمَّا اَلْمَوْتُ اَلْأَحْمَرُ فَالسَّیْفُ وَ أَمَّا اَلْمَوْتُ اَلْأَبْیَضُ فَالطَّاعُونُ﴾

یعنی فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در مقابل دو دست قائم یعنی پیش از ظهور او مرگ سرخ است و مرگ سفید و آمدن صلح در وقت ان و امدن ملخ

ص: 417

در غیر وقت آن به رنگ های خون پس امّا مرگ سرخ شمشیر است یعنی قتل و خون ریزی و مرگ سفيد مرض طاعون است

حَدیثِ دِویست و شَصتُم

اشاره

غیبت طوسی ، ص 282 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ إِذَا اِخْتَلَفَ رُمْحَانِ فِی اَلشَّامِ فَهُوَ آیَهٌ مِنْ آیَاتِ اَللَّهِ قِیلَ ثُمَّ مَهْ قَالَ ثُمَّ رَجْفَهٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا مِائَهُ أَلْفٍ یَجْعَلُهَا اَللَّهُ رَحْمَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَاباً عَلَی اَلْکَافِرِینَ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَی أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِینِ اَلشُّهُبِ وَ اَلرَّایَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّی تَحُلَّ بِالشَّامِ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خَسْفاً بِقَرْیَهٍ مِنْ قُرَی اَلشَّامِ یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْتَظِرُوا اِبْنَ آکِلَهِ اَلْأَکْبَادِ بِالْوَادِی اَلْیَابِسِ ﴾

معنای حَدیثِ

وقتی که ردّ و بدل شد دو دسته اسلحه از دو طرف در شام پس ان نشانه ایست از نشانه های خدای تعالی گفته شد پس از آن چیست فرمود پس از ان زمین لرزه ای می شود در شام که هلالک شود در ان صد هزار نفر که قرار می دهد خدا ان را رحمت برای مؤمنان و عذاب بر کافران پس چون چنین شد منتظر باشید و بنگرید به سوی اسب های اشهب و پرچم های زرد که از سمت مغرب اید تا وارد شام شود پس چون چنین شد منتظر باشند فرو رفتن دهی را از دهات شام که ان را خَرَشا یا خرشنا گویند پس چون چنین شد منتظر باشید پسر خورنده جگر ها بعی سفیانی که از واردی

ص: 418

یا بس قیام کند (لقب ابن اكلة الاكباد برای اینست که جدّه علیای او هند جگر خوار جگر حمزه سید الشهداء علیه السّلام را در روز اُحُد در دهان خود گذارد و خائید

حَدیثِ دِویست و شَصت و یِکُم

اشاره

الزام الناصب . ص 209 تاليف حاج شيخ علی یزدی حائری نقل کرده از کتاب در المنتظم (المنظم) في السر الاعظم تاليف محمد بن طلحه شافعی از اکابر علماء سنت و جماعت خطبه درازی را از امیر المؤمنین علیه السّلام که بالای منبر مسجد کوفه انشاء فرمود و تمام ان خطبه و اصاحب الزام در ان کتاب از او نقل کرده نگارنده ان چه را از ان که در این کتاب اقتضای ذکر انست نقل می کنم از ان خطبه است که فرموده ﴿ سَیحِيطٌ بَالِزَوْرَاءَ عَلَج مَنْ بنی قَنطُورَاءَ بَاشِرَارٍ وَ ايّ اشرار وَ كُفَّارٌ وَ اَيْ كُفَّارٍ قَدْ سُلِبَتِ الرَّحْمَةُ مِن قُلُوبِهِمْ وَ کلفّهم اَلْأَمَلَ الى مَطْلُوبِهِمْ فَيَقْتُلُونَ اَلْأَبْلَهَ وَ يُشْرِفُونَ الاكمة وَ یذيجون اَلابْنَاءِ وَ يستحَّيُونَ اَلنِّسَاءَ وَ يَطْلُبُونَ شُذَاذَ بَنِي هَاشِمٍ لیسُّوقوا مَعَهُمْ سُوقُ الْغَنَائِمِ وَ يُستضْعُفُ قِتلَّتُهُمُ الاسْلامَ وَ تَحرُّقَ نَارِهِمُ اَلشَّامَ فَوَاماً لحُبَّ مِنْ حَصَادِهِمْ وَ وَاهاً اَلْخَرَابِهَا بَعْدَ دیارِهمَ و ستَرْوِي اَلْعُلَمَاءُ مِنْ دِمَائِهِمْ اَيَّامَا وَ تُساقُ سَبّاًیا هُمْ فَلَنْ يَجِدَوَا ِلهنِ عِصَاماً وَ سَیهَدونَ حُصُونَ اَلشَّاماتِ وَ یطِيفُونَ بِبلاَدَهَا اَلاِفاتِ فَلَمَّ يبقَ اَلاِدْمَشْقُ و نَوَاحِيهَا وَ تُرَاقُ اَلدِّمَاءُ بِمَشَارِقهَا و أَعَالِيهَا ثُمَّ يَدْخُلُونَهَا وَ بَعْلَبُكَ بالامان وَ تحُلُّ اَلْبَلاَيَا بنواحى لُبْنَانٍ فَكَمْ مِنْ قَتیلُ بَالَقَفْرٍ وَ اسْیرِ بجانِبَ النَّهَرِ فَهُنَاكَ تسمع اَلاِعْوَالُ وَ تَصحبُ الاَهْوالَ فاِذا لا تطولُ لَهُمُ المُدَّةُ حَتَّى يَخْلُقَ مِن امْرِهِمُ الجدة

ص: 419

فاِذا هزمهم الْحينُ اَلاَوْجرُ وَثَبَّ عَلَيْهِمُ الْعَدُوُّ الاقطر وَ هُوَ رَابِعُ اَلْعُلُوج المنقّر علیه كِتَابَةَ اَلمُظَفَّرِ تحسُّ بالهّمَةِ الطَّمَعِ وَ يُغْلِقُهُ الْهَلَعُ فَيَسُوقُهُمْ سُوقُ اَلْعِجَانِ وَ ینکّص شَيَاطِينُهُمْ بِارِضِ كَنعانَ وَ يَقْتُلُ جيوشهُمُ اَلعصَّفُّ وَ يحل يَجمَعُهُم اَلتَّلَفُ فَیجَتمَعُوا عَقِیبَ اَلشِّتاةِ مِنْ فلک اَلنَّجَاةِ الى اَلْفُرَاتِ فَيَسرَوْنَ اَلْوَاقِعَةَ اَلثَّانِيَةَ اذ لاَ مَنَاصَ وَ هِيَ اَلْفَاصِلَةُ الْمَهُولَةُ قَبْلَ الْغاصِّ فَيَغْوَّیهِم عَلَى الاسْلامِ الكثرة فهنالک یحل لَهُمُ الْكِسْرَةُ فَيَقْصِدُونَ الْجَزِيرَةَ وَ اَلْحِصباءَ وَ يُخَرِّبُونَ بَعْدُ فَتكَتهمْ الجدياء ثم یظهر اَلْجَرَى اَلْهَالِک مِنَ اَلْبَصْرَةِ بشر ذمة عَرَبٍ مِنْ بَنَى عَمْرَةَ يَقْدُمُهُمْ الى اَلشَّامِ وَ هُوَ مدهش فیبَايِعهُ عَلَى الخديعة الأرعش وسيصحبه في المسير الى غوطته فما أسرع ما يسلمه بعد ورطته ثم يأمر الجري أنه يروم إلى العراق مراما ليبدل غلیله بها أواما فیدرکه الهلاك بلانبار دون مرامه و يحل بأهله التلف دون مقامه و ستنظر العيون الى الغلام الاسمر اللعاب حين يجنح به جنوح الارتياب يلقب بالحكم سيجئيء بالعلم بعد الفة العرب و حثيث الطلب فكأني أنظر إلى الأرغش وقد هلك و ولده الحدث الأبرص و قد ملك فلا تطول مدته أكثر من ساعة فما هذه الشناعة و يقتل المدّرب الجميل الاحمر بعد أن يسجن الاسمر عند وصول رسل المغاربة اليه و مثولهم بين يديه ثم يخرج الهمام فيصلي بالناس امام ثم يقتل بعد برهة من الزمان بين الخدّام والخلان فعندها يخرج من المغرب اناس على شهب الخيول بالمزامير والاعلام والطبول فيملكون البلاد و يقتلون العباد ثم يخرج من السجن غلام يفني عددهم و يأسر عددهم و يهزمهم الى البيت المقدس و يرجع منصورا مؤيّدا محبورا

ص: 420

فيوافي مصر وقد نقص نيلها و قلّ نيلها و يبست اشجارها و عدمت ثمارها و يَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِكَ صَاحِبُ اَلرَّايِهِ اَلْمُحَمَّدِيَّةِ وَ اَلدَّوْلَةِ الأحمَدَيِهَ اَلْقَائِمِ بِالسَّيْفِ اَلْجالِ اَلصَّادِقِ فِی الْمَقَالِ يُمَهِّدُ الأَرْضَ وَ يَحْيَى السِّتَّهُ﴾

شرح لُغات حَدیثِ

عِلج به كسر عين و سكون لام و جیم مرد درشت خواز کفار عجم را گویند و بعضی مطلق کفار را گویند و جمع ان عُلوج و اعلاج است مانند حُمول و احمال و در حَدیثِ از امير المؤمنين عليه السّلام روایت شده که فرمود ﴿ النَّاسُ ثَلاثَةٌ عَرَبِيٌ وَ مَوْلًى و عِلْمٍ فَنَحْنُ الْعَرَبُ وَ شِيعَتُنَا اَلْمُوَالَى وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى مِثْلِ مَا نَحْنُ عَلَيْهِ فَهُوَ عَلَى اَى كَافِر﴾ یعنی مردم سه دسته اند عربّی و دوست دار و کافر پس ما عربیم و شیعیان ما موالی و کسی که نباشد مثل ان چه ما برانیم پس او عِلج یعنی کافر است زوراء در این جا مراد بغداد است اُبُلهَّ در ان زمان مركز عُشور و گمرك و حكام یعنی بصره فعلی است اَکَمة جمع اکم بر وزن قَصَبَه و قصب به معنای نی زار ها است شُذاذ بر وزن رُمّان عدد کمی از مردم و مردمان بیگانه ای که از ان قبیله نباشند و یا خانه ایشان در ان قبیله نباشد عصام چنگ اویزی که به ان چنگ زنند مشارف بلندی ها اعالى جاهائی که بلند تر است الجَده به معنای غنا و منفعت الحين هلاك شدن الاوجَر ترس ناک تَروثَب جستن مي كند الاقطَر اماده تر المنفّر کوچ داده شده یُغلقه به اضطراب می اندازد او را هَلَع نا شكيبائى و ترس و حرص الهجان زشتی و پلیدی و خبیثی ینکُصُ بر می گردند ارض کنعان از اراضی شام است العصف باد سخت شديد المهوله وحشتناک و بیمناک

ص: 421

الغاص فرو رفتن در اب الخصباء زمین پر اب و سبزه و غلّه و نعمت و حاصل خیز الجدباء زمين بي اب و علف و نعمت الجرئ دلاور و بی باک الارغش فتنه انگیز اوام كغراب تشنگی یا گرمی انبار شهریست از شهر های عراق الاسمر گندم گون لَعّاب بازیگر و در نسخه دیگر دعّاب یعنی مزّاج یخبح به جنوح الاریتاب پیش روی و میل می کند پیش رفتن و میل کردن با شک و ریب المُدَرَّبُ بر وزن معظّم ازمایش دیده و شدّت رسیده و سختی کشیده

مُعنای حَدیثِ

زود باشد که احاطه کند به بغداد مرد درشت خوئی از کفار عجم یا مطلق کفار که از ترک ها یا زنگیان باشد از پسران قنطوراء با جمعیت شریران چه شریرانی و کفّار چه کفّاری که رحم از دل های ایشان بر داشته شده و به کلغت و مشقت انداخته است ایشان را ارزو داشتن به ان چه مطلوب ایشانست پس می کُشند اهل اُبُلّه مصر را و استیلا می یابند بر نی زار های ان سر می برند پسران را و زنده می گذارند زنان را و طلب می کنند عده ای از بنی هاشم را که از قبیله مصریان بنشیند در ان جا خانه ندارند تا سوق دهند با ایشان مانند سوق دادن غنيمت ها و ضعیف می کند فتنه ایشان اسلام را و می سوزاند اتش ایشان شام را پس وای بر حلب از دِرِویدن ایشان و وای بر خرابی ان بعد از خانه گرفتن ایشان و زود باشد که سیراب شوند تشنگان از خون های ایشان چند روزی و سوق داده شود کنیزان و اسیران ایشان پس دست اویز و نگاه دارنده ای هرگز نیابند و زود باشد که خراب کنند حصار های شامات را و دور می دهند به شهر های ان افت ها را پس باقی نماند مگر دمشق و نواحی ان و ریخته می شود خون ها

ص: 422

در جا های برتر و بلند تر ان پس داخل می شوند در دمشق و بعلبک با امان دادن و وارد می شود بلا ها به نواحی لبنان چه بسیار کشته ها که در بیابان ریخته شود و چه بسیار اسیری که به طرف نهر سوق داده شود در ان جا شنیده می شود صدا های فریاد ها و همراه ایشان شود ترس ها و هول ها در ان هنگام طولی نمی کشد برای ایشان مدتی تا این که پدید شود برای ایشان غنا و منفعت پس به نا گاه فرار خواهد داد ایشان را هلاکتی ترسناك تر و قیام خواهد کرد و جستن کند بر ایشان دشمنی آماده تر و ان چهارمین مرد درشت خوئی است از کفار عجم یا مطلق کفار که کوچ داده شده و بر او است منشور ظفر یافته شده یا این که به مقتضای ظاهر بعضی از نسخ كنیه او ابو المظفر است که حِسّ کرده می شود که همّت او طمع داشتن است و به غَلَق و اضطراب می اندازد او را ان چه که می خواهد به ان برسد پس می کشاند ایشان را نَحوِهِ کشانیدن به زشتی و پلیدی و خباثت و بر می گردند شیطان های ایشان به زمین کنعان که از اراضی شام است و می کشد لشکر ایشان را باد سخت بسیار شدید و همه ایشان را تلف می کند پس از پراکندگی باز جمع می شوند و با کشتی نجات به طرف فرات می روند و جنگ را سیر می دهند زیرا که چاره ای جز ان ندارند و جنگ کردن فاصله هولناکی است میان ان ها و غرق شدن و فرو رفتن در اب پس نگمراهی می اندازد ایشان را به ضرر اسلام زیادتی جمعیت ایشان پس در ان حال شکست بر ایشان وارد می اید پس می روند به سمت جزیره ای که زمین ان پر اب و سبزه و غلّه و نعمت و حاصل خیز است و پس از ان که به ناگهانی اهالی ان جزیره را می کشند

ص: 423

و بعد از کشتن ان زمین را بی گیاه و خشک می کنند پس در ان حال ظاهر می شود دلاوری بی باک و هلاک شونده از سمت بصره با عدّه کمی از عرب از بنی عمره که آن مرد دلاور بی باک پیش رو و رئیس ایشانست و می فرستد ایشان را به طرف شام و حال ان که او به دشت و حیرت اندازنده است پس با فتنه انگیزی از روی خدعه و فریب و نیرنگ بیعت کند و همراهی کند با او به رفتن به غوطه شام و چه به شتاب تسلیم او شود پس از آن که به کار دشوار وارد شده باشد پس ان مرد بی باک دلاور او را امر کند برفتن به جانب عراق در حال گرما و تشنگی تا این که در انبار که یکی از شهر های عراقست هلاک می شود پیش از ان که به مقصد خود رسد و اهل او تلف شوند بدون ان که در ان جا قیام کنند و زود باشد که ببیند جوانی را که گندم گون و بازیگر یا مزّاح و شوخی کننده است که پیش رَوی و میل کند به پیش رَوی و میل کردنی مخصوص که ان جوان به حَکَم ملقّب باشد که به زودی با پرچم بیاید بعد از ایجاد الفت و دوستی در عرب با کمال سرعت و شتاب در طلب و گویا می بینم آن فتنه انگیز را که هلاک شده باشد و پسر نو خواسته اَبرصِ او به جای او مالک امر شود در حالتی که بیش تر از یک ساعت مدّت مالکیّت او نشود و این چه سبکی و زشتی است و می کُشد مرد ازمایش دیده و سختی کشیده و شدت رسیده پاکیزه سرخ روئی را بعد از ان که زندانی کند ان جوان گندم گون را وقت رسیدن فرستاده شدگان از مغرب به سوی او و ممثّل شدن ان ها در مقابل او و پس از کشته شدن او بیرون ابد سیّد بزرگ واری که امام

ص: 424

باشد و با مردم نماز گذارد که بعد از مدتی از زمان در میان خدمت گذاران و دوستان کشته شود در ان حال از طرف مغرب جمعی از مردمان با اسب های قوی با ساز ها و پرچم ها و طبل ها بیایند و مالک شهر ها شوند و بکشند بندگان را در ان وقت جوانی از زندان بیرون اید و عدّه ان ها را نابود کند و تازه کاران ان ها را اسیر كند و فرار دهد ایشان ار به جانب بيت المقدس و بر گردد یاری کرده شده باشد و تایید شده با شادی و نشاط تا ان که به مصر رود وقتی که اب رود نیل کم شده باشد و از نعمت های آن کاسته شده باشد و درخت های آن خشک شده باشد و میوه های ان نابود شده باشد در ان حال ظاهر می شود پرچم محمّدی و دولت احمدی قیام کننده با شمشیر کشیده در حالی که راست گوی در گفتار است و نیکو بر قرار می کند کار های زمین را

تا این جا جزو أوّل كتاب نوائب الدُّهو در علائم ظهور را پایان می دهم و بقیّه بخش چهارم از اخبار علویّه راجعه به علائم اخر الزمان را که محتوی مغیبات و پیش گوی های غريب و عجيب و از مهمّات علائم ظهور حضرت بقته الله عجل الله تعالى و فرجه است و حاوی وقایع مهمّه جهانی است که بعض آن در عصر حاضر واقع شده و بعضی در شُرُف وقوع است و سایر واقعات مهمِه تا زمان ظهور از فرمایشات ان حضرت و سائر ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين را در جزو دوّم به طور تفصيل

ص: 425

با تائیدات خداوند متعال و استمداد از وجود باهر الجود اعلى حضرت ولیّ عصر ارواحنا و الاواح العالمين له الفداء شرح خواهم داد به نحوی که خواصّ و عوام از ان بهره مند شوند و این رو سیاه را در ادعیه خالصه خود شرکت داده و به طلب امر زشتی یاد و شاد فرمایند امید است که این هدیه ناقابل مورد قبول پیش گاه ال محمّد صلوات الله علیهم اجمعین گردد و ثواب ان نثار ارواح والدین مرحومین این جانب و اقاربم شود و اختتارم ان را به چند بیتی که از آثار طبع قاصر است بر گذار می کنم

للمؤلّف العاصی

به فدای جسم و جانت که شه جهانیانی *** به مدیح تو چه گویم که تو محیی جهانی

به خیال خال رویت شده طى بساط عُمرم *** نظری به حال زارم که تو خود جهان جانی

ز چه رو شبی به سویم نظری نمی نمائی *** به بَرَم نمی نشینی به بَرَت نمی نشانی

تو که واقفی ز حال دل زار نا توانم *** چه شود اگر نمائی نظری به ناتوانی

نه زبان ان که گویم غم و ماجرای دل را *** نه تحمّلی که سازم به فشار زندگانی

شب و روز در فراقت زد و دیده اشک ریزم *** که مگر کنی عنایت به ضعیف خسته جانی

همه شب پیام وصل تو رسد به گوش جانم *** همه روز حاضرم من ز برای جان فشانی

به رهت دو دیده بر دَر که مگر ز در درائی *** رخ خوب خود نمائی و کنی هر ان چه دانی

تو ذخیره خدائی که برای داد خواهی *** به تو جلوه ها نماید که کنی جهان ستانی

مَن بي نواي (حیران) بنشسته ام مُهیّا *** که رسد به گوشم از غیب صدای اسمانی

ص: 426

تا این جا پایان یافت جزو اول کتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور به جمع و تاليف و خطّ بنده شرمنده محمّد حسن میر جهانی طباطبائی محمّد آبادى جرقویی اصفهاني مقيم تهران ابن على بن قاسم بن على بن جعفر بن زين العابدين بن مير مقیم بن میر جهان بن میر افضل بن مير كاظم بن مير فاضل بن العّلامة مير قاسم بن مير محمّد بن مير قاسم بن مير جلال الدین امیر بن میر سیّد حسن اصفهانی ابن میر مجد الدين بن مير قوام الدّين بن مير اسماعیل بن میر ابى المكارم عبّادين مير ابى المجد على بن میر ابي الفضل عبّاد بن میر ابى هاشم على بن مير حمزة بن میر ابى المجد اسحق بن مير ابي هاشم طاهر بن مير شهاب الدّين على بن مير فتوح الدّین احمد بن میر ابی جعفر محمّد بن ابى العبّاد احمد الرّئيس ابن ابراهیم الطّباطبا ابن اسمعيل الدّیباج ابن ابراهيم الغمر ابن الحسن المثنّى ابن الامام الثاني السبط الاوّل و الاكبر ابى محمّد الحسن المجتبى ابن امام المشارِقِ و المغَارِب امير المؤمنين على بن ابی طالب علیهم السّلام در صبیحه روز پنج شنبه بیست و پنجم شهر رجب المرجّب مصادف با روز شهادت حضرت عالم ال محمّد امام هفتم موسى بن جعفر عليهم السّلام در سال یک هزار و سی صد و هشتاد و سه هجری قمری نبوی صلى الله عليه و اله حامدًا مصليا سنه 1383

ز علائم ظهورش طلبی اگر نشاني *** ز نوائب الدّهورم تو بی نای ار نجوانی

ص: 427

فهرست مندرجات کتاب

1...پیش نوشت کتاب

2...پیش نوشت کتاب

3...پیش نوشت کاب

4...پیش نوشت کتاب

5...پیش نوشت کتاب

6...پیش نوشت کتاب

7...مقدّمه

8...غیبت صغری و نواب خاصّ و غیبت کبری

9...وفات علی بن محمد سیمری و غیبت کبری و نوّاب عام

10...عدم تعیین ظهور و وقت قیام حضرت و بیان شهادت و مدفن ان جناب

11...اشعار مؤلّف فقير و اشعار به دو شبهه

12 تا 14...دلیل عقلی بر طول و دوام عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

15...علت طول عمر و دوام و بقاء بشر

16...طبیعت بهشت و اهل ان

17 تا 18...اقسام اعتدالات به اعتقاد علماء طبّ قدیم

19...دلیل عقلی بر طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ص: 428

20 تا21 ...اسامی عده ای از معمرین سابق

22...یکی از معمّرین معاصر به نام سیاه خان

22...از معمرین عصر حاضر سید ابو طالب موسوی

27...دلیل وجدانی بر دوام عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

28...برهان وجدانی برای اثبات طول عمر

29...تقریر شبهه راجع به غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

30...تمهید مقدمه برای جواب دو شبهه

31...مکلّفین مورد خطاب به حسب زمان سه دسته اند

32...دسته اول و دسته دوّم

34...دسته سوم و ان ها دو قسمتند قسم اول

35...قسم دوم از دسته سوم

36...علت غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

38...بعضی از حکمت های غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

39...بیان شبهه ای در این مقام

40...بعضی از حكم و مصالح بعض از اعمال ائمه علیه السلام

42...بعضی از اسرار غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ص: 429

43...سرّ غیبت ان حضرت به عبارة دیگر

44...چرا امام زمان عجل الله تعالی فرجه غائب است

45...امام زمان شیعیان را به حال خود نمی گذارد

46...غیبت امام زمان مانع از افاضه فیض نیست

47...بیان و اشعاری از مؤلف فقیر

بخَش اوّل

51...تعداد اجمال علامات ظهور تا صفحه 75

بَخش دُوُّم

76...ایه 150 سوره بقره . و لنبلونكم بشي الخ و تفسیر ایه از حضرت صادق علیه السّلام به روایت صدوق و ترجمه و تبصره

78...ایه 176 از سوره ال عمران ما كان الله ليذر الخ و تاویل ایه به روایت عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام

79...معنای حديث و تبصره مؤلف و تكميل تاويل ایه اوُلى

80...حَدیثِ دیگر از غیبت نعمانی از حضرت باقر در تاویل ایه

81...ایه 47 از سوره نساء و تاول ان از حضرت باقر علیه السلام به روایت عیاشی و ترجمه ان و تبصره ای از مؤلف

ص: 430

82...ایه دوم از سوره انعام ثم قضی اجلا الخ و تاويل ان به روایت نعمانی از حضرت باقر علیه السّلام

83...ایه 37 از سوره انعام قل ان الله قادر الخ و تاویل ان از تفسیر قمی به روایت حضرت باقر و توضیح مؤلف و ایه 56 از سوره انعام قل هو القادر تا اخر ایه

84...از تفسیر قمیّ حَدیثِی از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ایه

85...خبر نبوی از جامع الاخبار در تاویل ایه و بیان مؤلّف و ایه 24 از سوره یونس حتى اذا اخذت الأرض الخ

86...حَدیثِ شریفی از محمد حنفیه در تاویل ایه شریفه به روایت نعمانی

87...ترجمه ایه و حَدیثِ

88...ایه 35 از سوره یونس افمن یهدی الى الحق الخ و حَدیثِ شریفی از حضرت در تاویل ان به روایت کافی و نعمانی

89...ترجمه حَدیثِ و ایه 14 از سوره رعد و یرسل الصواعق تا اخرایه و تاویل ان از حضرت امیر به روایت نعمانی

90...تحقیقی از مؤلف و ایه 31 از سوره رعد و بیان مؤلف

ص: 431

91...ایه 37 از سوره نحل افا من الذين تا آخر و ترجمه ان

92...ایه 6 از سوره بنی اسرائیل و حَدیثِ امير المؤمنين عليه السّلام در تاویل ان به روایت سیزدهم بحار

93...ترجمه حَدیثِ و ایه 84 از سوره نمل و اذا وقع القول الخ و خبری از رسول خدا صلى الله عليه و اله در تاويل ان به روایت نعمانی

94...ترجمه حَدیثِ و ایه اوّل از سوره عنکبوت و حَدیثِ حضرت رضا علیه السّلام در تاویل ان به روایت ارشاد مفید

95...معنای حَدیثِ و ایه 53 از سوره نور وعد الله الذین امنوا

96...حَدیثِ شریفی از حضرت صادق علیه السّلام در تاویل ایه به روایت نعمانی

97...ایه 50 از سوره سبا و لو تری اذ فزعوا تا اخر و دو حَدیثِ از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان به روایت قمی و یک حَدیثِ از سیزدهم بحار

98...معنای حَدیثِ و روایتی از الزام الناصب از بحرینی از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان

99...ترجمه حَدیثِ و ایه 15 از سوره حم سجده لنذیقنهم عذاب الخ و دو حَدیثِ از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان و به روایت نعمانی از صادق علیه السّلام

100...معنای حَدیثِ و ایه 53 از سوره حم سجده و دو حَدیثِ از باقرین علیه السّلام

ص: 432

101...ایه سوم از سوره شعراء ان نشأ نزل تا اخر و دو حَدیثِ از حضرت سجاد علیه السّلام و حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان به روایت نعمانی

102...معنای حَدیثِ

103...دو حَدیثِ از صادقین علیهما السّلام به روایت نعمانی در تاویل ایه

104...ایه 40 و41 از سوره ق و استمع يوم ینادی تا اخر و دو حَدیثِ از تفسیر قمی و صافی در تاویل ان

105...ایه اوّل از سوره معارج سئل سائل و حَدیثِی در تاویل ان به روایت قمی از حضرت باقر علیه السّلام و بیانی از مؤلف

بَخش سوِم در اخبار نَبَویّه

106...دیدن پیغمبر صل الله علیه و اله تمام دنیا را و ان چه که در انست تا روز قیامت و بیان سه فتنه و دو جماعت که فتنه اخر ان عقل ها را کج کند

107...بعد از رحلت پیغبر صل الله علیه و اله تا زمان ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه هفت فتنه رخ خواهد داد فتنه مدینه و فتنه مکه و فتنه یمن و فتنه شام و فتنه مشرق و فتنه مغرب و فتنه وسط شام که فتنه سفیانی است

ص: 433

108...ظهور چهار فتنه که در اوّل خون ها حلال شود و در دوّم خون ها و مال ها حلال شود و در سوّم خون ها و مال ها و فرج ها حلال شود و چهارم فتنه کر کننده و کور کننده و جنون آورند باشد

110...ظهور هرج و مرجی که عقل های بیش تر از مردم گرفته شود و مرد بکشد همسایه و برادر و پسر عمّ خود را

111...بیرون آمدن پرچم های سیاهی که اوّل آن فتنه و وسط ان گمراهی و اخر ان کفر باشد

112...ظهور فتنه ای از مشرق و فتنه ای از مغرب و شدت فتنه شرقی ها

114...خروج ترك در اذربایجان و عراق

115...صیحه در نیمه ماه رمضانی که اول آن شب جمعه باشد و دستور برای حفظ از خطر ان و بلند شدن صدا ها در شوال و فتنه و خون ریزی در ذیقعده و ذي حجة و خطر و فرج در محرم

119...مطالبه کردن پرچم های مشرقی حق خود را و گرفتن او ملک را و به تصرف ولی عصر دادن او

120...یاری پرچم های سیاه مشرقی یاری خدا است و خوار کردن ان خوار کردن خدا است و ان ها ملحق می شوند به عدّه امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ص: 434

121...بیرون آمدن پرچم های سیاه بنی عباسی از مشرق و پس از ان پرچم های سیاه کوچک که با سفیانی قتال کند و به طاعت ولیّ عصر در ایند

121...فرود امدن دجّال اطراف کرمان با هشتاد هزار نفر از ترك ها و صفات تركان

122...بیرون آمدن اتشى از عدن با میمون ها و خوک ها و خروج ترک ها در اذربایجان و جزیره

123...آمدن ترک ها در بصره و سه فرقه شدن مردم

124...آمدن ترك ها به جزيرة العرب سه مرتبه و بيرون آمدن دابّة الارض سه مرتبه و تفصیل بیرون آمدن او

127...خروج دابّه بعد از طلوع افتاب و کشتن او شیطان را و مرتفع شدن ظلم و جور

129...نزول عیسی و قتل دجّال و منظّم شدن جهان

130...خروج دابّه با عصای موسی و خاتم سلیمان و نشان کردن کافر و مؤمن را

131...خراب شدن مسجد بر اثار و پیروی کردن مسلمین از روش پیشینیان

ص: 435

132...فروخته شدن مسلمانان ازاد و استخدام کردن کفار ایشان را و تحقیقی از مؤلف فقیر در اطراف جمله اسم ابیه اسم ابی

135...داخل شدن گروهی از عجم در ممالک عرب و فتنه و فساد و خون ریزی و بی عفّتی ان ها در غزنین

136...خروج جوانانی از عراق به سر کردگی مردی به نام صالح و فساد و خون ریزی و بی عفتی ایشان در کوفه و مدینه و بیرون آمدن شعیب بن صالح تمیمی به یاری دین اسلام و مهدی علیه السّلام

137...ظاهر شدن اتشی که شب بایستد و روز سیر کند و هر که را بیابد بخورد و ظاهر شدن اتش از حجاز و رومان

140...سوار شدن زن ها به چرخ ها و زين ها مانند مرد نما ها و لباس بدن نما پوشیدن زن ها و سر های خود را مانند کوهان شتر بختی کردن و مستحق لعن شدن آن ها

138...بزرگ نمودن ماه ها به نحوی که مثلا ماه یک شبه دوشنبه یا بیشتر نماید و مقاتله نمودن ترک ها با موالی در زمین عرب

141...قبول نشدن نماز زن هائی که سر خود را مانند کوهان شتر تربیت کنند و زن نباید از اعضا خود جز سر انگشتان و مقداری از روی خود را ظاهر کند

ص: 436

143...در اخر الزمان امراء ستم كار و وزراء فاسق و قاضی ها خیانت کار و فقهاء دروغ گو ظاهر شوند

143...در اخر الزمان مردانی تازیانه دست گیرند مانند دم گاو

144...و عمّال نادان زمام دار امور عامّه شوند و وظیفه اهل ان زمان با ایشان و موعظه نمودن و حکمت گفتن بالای منابر و عمل نکردن گویندگان به ان

145...قرآن و سلطان از هم جدا شوند و حکم به میل و خواهش خود به نفع خود کنند و هر که ایشان را مخالفت کنند بکشند و تكليف اهل ان زمان

146...کلام نبوی که فرموده می ترسم بر امّت خود از سه چیز لغزش عالم و حکومت جائر و پیروی از هوا و خواهش دل

147...اقبال و ادبار دین

149...پوشیدن مردم لباس های بافته بی درز را و زیاد شدن تجارت ها و مال و فاحشه و ریاست کردن بچه ها و زیاد شدن زنان و جور و تعدی سلطان و بسیاری کار های زشت دیگر

ص: 437

149...ظاهر شدن معادن بسیار که در نزد ان ساکن نشوند مگر مردمان پست

150...رذالت و پستی مردمان اخر الزمان

151...نوشتن چیز هائی غیر از کتاب خدا و کنده شدن ز کوه ها از مکان های خود و ظاهر شدن صنعت های بزرگی که از پیش دیده نشده

152...ظاهر شدن اختراعات بزرگ که مقدمه قیام ساعتست و كندن کوه ها پیش از قیام و بیان مؤلف

153...ظهور خیانت و فحش در مردم و ظاهر شدن لباس هائی که زن ها بپوشند و هر چند لباس پوشیده اند حکم برهنه دارند

154...سلام کردن به یک دیگر از روی شناسائی و مساجد را راه عبور قرار دادن و برای خدا در ان سجده نکردن و حکومت کردن کودکان بر پیران و غیر این ها

155...مقدس نشمارد خدا امتی را که پیش رو ایشان زن باشد و مالک روزی مردم شدن حکّام

156...امارت کودکان و زیاد شدن سرهنگان و لشکریان و رشوه

ص: 438

گرفتن و قطع رحم کردن و ادم کشی را سبک شمردن و گرفتن قران را با ساز ها و غيره

157...تایید کردن خدا دین خود را به دشمنان خود و ملعون بودن زن ها و مرد هائی که شبیه یک دیگر می شوند

158...خروج گروهی از طرف مشرق که قاری قرآن باشند با ریش های تراشیده و ان ها از دین خارجند

160...خروج گروهی که قاری قرآن باشند و کشتن ایشان مسلمانان را و امر پیغمبر صلى الله عليه و اله به كشن ان ها

161...امر به ملازم خانه بودن در زمان فتنه و شخصا به خود پراختن

162...بیاید زمانی که هر که به عشر ان چه مامور شده عمل کند نجاة یابد

163...زمانی که شمشیر کشیده شود در میان این امت ادامه دارد تا قیام قائم

164...به جان یک دیگر افتادن مسلمانان در اخر الزمان

165...زمانی که حکومت به دست زن ها افتد مرگ بهتر است از زندگی

166...خبر دادن جبرئیل به پیغمبر از فتنه های اخر الزمان

167...زمانی که مسلمانان متکبّر شدند بدان بر خوبان مسلّط شوند

ص: 439

168...مسلّط شدن ترک بر بلاد عجم و قتل عام کردن ایشان فسقه اهل قبله را و فتح کردن ایشان عراق را

169...گرفتن رأی ها از مردم و پیروی هوا ها و گرفتن قران را با ساز و نواز ها و خواندن قرآن بدون ترس از خدا و قران را با ساز ها در یک جا قرار دادن و ملعون شدن ایشان و رغبت مردم به اواز های غناء و خود سر شدن عرب و اکتفا کردن مرد ها به مرد ها و زن ها به زنها در فجور و گرفتن ساز ها و اواز ها و مجلس گرفتن زنان و سخنرانی کردن زنان در مجالس و بیان مفصّلی از مؤلف در شرح این خبر

175...خبر نبوی صلی الله علیه و آله در حجة الوداع در اشراط ساعت و صفات مردمان اخر الزمان

184...وصایای پیغمبر راجع به حالات اهل اخر الزمان

194...خبر ابن مسعود از پیغمبر در علامات اخر الزمان

196...خبر نبوی از جامع الاخبار در علامات اخر الزمان

202...خبر دیگر از جامع الاخبار

ص: 440

203...خبر نبوی دیگر از جامع الاخبار

205...خبر دیگر از جامع الاخبار

206...خبر دیگر از جامع الاخبار

208...خبر دیگر از جامع الاخبار

209...خبر دیگر از جامع الاخبار

210...ظاهر شدن ده علامت پیش از ظهور

211...ظاهر شدن دودی بین مشرق و مغرب که به مؤمنین حالت زِکامی دست دهد و کفّار هلاک شوند

214...مسخ شدن بعضی از علماء به صورت میمون و خوک و بر داشته شدن عِلم از میان مردم

213... کهنه شدن اسلام که مردم از آن جز کلمه لا اله الا الله چیزی ندانند

214...وزیدن باد سختی که مردم را به دریا ریزد

215...ظهور اتشی که نفوس و اموال مردم را بخورد

216...سخن گفتن درندگان با بشر و سخن گفتن تازیانه و کفش مرد با مرد

ص: 441

217...هرج و مرج و خون ریزی و بی برکت شدن سال و ماه و هفته و روز و ساعت

218...ظهور فتنه های پی در پی

219...ثابت ماندن در ایام فتنه

220...امر به تعلُم قران

221...فتنه ای واقع شود که عرب کشته های خود را در اتش اندازد

222...اباداني بيت المقدس و خرابي یثرب و خروج ملحمه و فتح قسطنطنيه و خروج دجّال

223...نماند خانه ای در عرب مگر این که فتنه در ان داخل شود و وقوع صلح در میان عرب و بنی الاصفر

224...جنك عرب با اهل صليب

225...بروز سستی در مسلمانان و خیمه زدن مسلمانان روز ملحمه در غوطه شام

226...محاصره مسلمین در مدینه و ملعون بود مردانی که شبیه به زنان و زنانی که شبیه به مردان شوند

227...در اخر الزمان بهتر مال مسلم گوسفند است

ص: 442

228...واقع شدن زمین لرزه ای در مسلمین که ده هزار یا هزار یا سی هزار نفر کشته شوند

229...ملحق شدن قبائلی از مسلمانان به مشرکین و ادّعای سی نفر دروغ گو به پیغمبری و جنگ کردن مسلمانان با بني الاصفر و فتح قسطنطنیه به تکبیر

230...ظهور خلافت در ارض مقدسه نشانه نزدیک شدن زلزله ها و بلا ها و امر های بزرگ و قیام ساعت است

231...بالا رفتن قران از میان مسلمانان و رفتن علم از میان مردم

232...رفتن قران از میان مردم و انتزاع علم به قبض علماء

233...ظهور جهل و کم شدن علم و ظهور زنا و زیاد شدن زنان و کم شدن مردان به حدی که هر یک مرد قیّم پنجاه زن شود

ص: 443

234...نیافتن مردم امامی را که بر ایشان امامت کند و کم شدن اب فرات به قدری که گنجی یا کوهی از طلا در ان ظاهر شود و نتوانند از ان بهره برند

235...ظاهر شدن ستون های طلا و نقره در زمین و مردم نتوانند از ان فائده برند

236...تحقیقی از مؤلف و زیاد شدن خطباء منابر و ركون علماء به حكام و اولياء امور و حرام کردن حلال و حلال کردن حرام برای ایشان تا دینار و درهم ها را برای ایشان حلال کنند و تجارت کردن به قران

237...ظهور علاماتی چند که از ان جمله است دروغ گفتن خطبا و حق پیغمبر را برای بدان قرار دادن

238...بیانی از مؤلف

239...اشعاری از مؤلف

240...بلند شدن صدا در ماه رمضان که هفتاد هزار نفر

ص: 444

بی هوش و هفتاد هزار نفر کر شوند

241...بر داشته شدن قران از میان مردم در یک شب

242...ذکر بسیاری از علامات که ظاهر شود

246...بعثت پیغمبر برای با طل کردن ساز و نواز ها

247...در بیان فتنه هائی که در اخر الزمان ظاهر شود

248...خبر دادن پیغمبر از ظهور قائم و فتنه بنی عباس

250...علامات ساعت از ارشاد دیلمی

254...خبث امراء و مداهنه قراء و نفاق علماء و تصديق نجوم و تكذيب قدر و ظهور بدعت ها

255...امراء سوء که هر که مطیع ایشان شود کافر شود و هر که مخالفت ایشان کند کشته شود

258...ظهور پانزده خصلت

259...تسخیر مرد میان عجز و فجور و كشته شدن علماء

260...ظهور پنج خصلت که سبب ظهور پیج بلا شود

261...ضعف اسلام و ایمان و قرآن و خروج فتنه از علماء و باز گشت آن به ایشان

ص: 445

264...استعمال خضاب جمالی

265...ظهور سه خصلت سبب تولید چهار بلا شود

266...شرح خبر شریف از مؤلف

267...سالم نماندن دین هیچ صاحب دینی

269...ممنوع شدن پول و جنس عراق از طرف عجم و ممنوع شدن پول و جنس شام از طرف روم

263...ظهور کلام های بین المللی و ورود ترک ها در بصره

270...ممنوع شدن دینار و درهم از عراق و اردبّ و دینار از مصر

271...خبث سريره مردمان اخر الزمان

272...زیاده شدن سکته در اخر الزمان و فساد اخلاق مردم

273...مالک شدن مردی به نام جهجاه و سلطانی که فتنه ها بر دربار او مانند خواب گاه شتران باشد چیزی به کسی ندهند مگر ان که دین او را یگیرند

274...وصف حواشی و اطرافی های سلطان در اخر الزمان و امارَةِ سُفهاء و عمل نکردن به سنت پیغمبر صل الله علیه و اله

ص: 446

275...سیاه کردن مردم مو های خود را در اخر الزمان و فساد اخلاق مردم و وقوع خسف و زمین لرزه و فرستادن شیاطین قوای ناریه خود را بر ضرر مردم

276...مردن نیكان و باقی ماندن بدان قوم

277...بيرون آمدن اتشی که روز سیر کند و شب واقف باشد و هر که را بیابد بخورد

278...کسی که گرگ نباشد گرگان او را می خورند و قومی مانند گاو بازبان های خود غذا خورند و زیاد شدن صاعقه ها

279...خسف و قذف و مسخ و سوار شدن زن ها بر زین ها و زیاد شدن زن ها بر زین ها و زیاد شدن زنان خواننده و سازنده و نوازنده و رقاصه و شهادت دروغ و بی نیاز شدن مردان به مردان و زنان به زنان در فجور و مسخ شدن به صورت بوزینه ها و خوک ها و مسخ شدن شراب خوار ها

281...مسخ شدن اهل لهو و غناء و شاربين مسكرات

283...اختلاف و اضطراب در دین و سوختن خانه خدا

ص: 447

283...ظهور خوف و ترس در مردم و ظاهر شدن دودی در میان مشرق و مغرب که تا چهل روز بماند و مومن از آن زکام شود و کافر مبتلا شود

285...علامات اخر الزمان به روايت محيى الدين عربى مسامرات

295...بیانی مفصل از مؤلف در شرح خبر نبوی صل الله علیه و اله

303...خراب شدن شهر ها در اخر الزمان

304...ظهور فساد در شام

305...صبح مؤمن بودن و شام کافر شدن و بر داشته نشدن شمشیر از میان امت پیغمبر تا زمان قیامت صغری و قیامت قائم نشود تا وقتی که مردم از دین فقط الله الله گویند

306...ظاهر شدن ستون های طلا و نقره در زمین

307...ظاهر شدن علامات پی درپی و عذاب ها

308...ترسانیدن هر پیغمبری قوم خود را از فتنه دجّال

309...هر که دجال را ببیند برای دفع شرا و ایات اول سوره کهف را بخواند - و فتنه های دجّال

ص: 448

312...داستان دجّال

313...لفظ و نام دجّال و شمه ای از حالات او

323...قضایای عیسی و دجّال

324...تشریح بعضی از نکات خبر از مؤلّف راجع به طولانی شدن سال ها و بطوء فلكیّات و غيره و هر یک سال به قدر ده سال شدن در زمان ظهور امام زمان

328...خروج شخصی از قزوین به نام یکی از پیغمبران

329...ظهور بواسیر و سکته و جذام در مردم

331...علامات عامّه

بَخش چَهارم در احادیث عَلویّه

333...اقسام فتنه ها و ظهور معدن طلا در اخر الزمان

334...خروج ترك ها و بعضی از صفات ان ها

335...رفتن لشكر سفيانی به كونه و مدينینه و فتنه ان ها

336...مردن دو ثلث از مردم و ندای اسمانی بعد خسف

ص: 449

337...بیانی از مؤلف

338...فرار دادن شعيب بن صالح لشكر سفیانی را از کوفه و قیام مهدی علیه السّلام با دوازده یا پانزده هزار

339...متفرق ساختن خدا جماعت اهل شام را به فرستادن متفرق کننده ای

340...فرو رفتن لشکر سفیانی به زمين و ظهور مهدی و درخواست اهل شام از خلیفه خود که با انحصرت بیعت کنند و قضایای دیگر

341...فتنه ها زیاد شود تا برسد به جائی که مردم لا اله الله نگویند

342...گرفتار شدن بنی عباس به طور ناگهانی و وصف ترک ها

344... قیام قائمی از خراسان و غلبه او بر اهل کوفه یا کرمان و ملتان و تصرف کردن جزیره بنی کاران را و قیام قائمی از ال محمد به گیلان و ظهور پرچم های ترک و خراب شدن بصره و قیام رئیس جمهوری در مصر و جبهه بندی لشکر ها و قتل يكی از رؤسا مهم جهان و قیام دیگری به خون خواهی و هلاکت کفار

ص: 450

345...شرح لغات و نکات حَدیثِ از مؤلف

348...ترجمه ترك

349...مناطق ترکستان و ترکمان

350...ظهور سرخی در اسمان و قیام قیام کنند گان

351...تحقیق و بیانی از مؤلف

358...انقراض دولت بنی عبّاس از طرف خراسان

360...خروج حسنی از طبرستان و رفتن او به نیشابور و اصفهان و قم و سلوك او با اهل قم

361...وقوع اضطراب در خراسان و جنگ میان اهل گرگان و طبرستان و خراب شدن سیستان و محل امن بودن قم در را ان زمان و بیرون آمدن بعضی از یاران امام زمان از قم و قضایای دیگر

362...بروز و ظهور وقایع مهمه و حوادث و فتن در بصره

365...لغات حَدیثِ

367...معنای حَدیثِ

372...فتنه های شرق و غرب و حوادث مهمه در عراق و حجاز و غیره

ص: 451

375...لغات حَدیثِ

376...معنای حَدیثِ

381...جولان باطل و دولت حق و فتنه امویّه و مملکت کسرویّه و حوادث و فتن مهمّه

382...لغات حَدیثِ

383...معنای حَدیثِ

385...خطبه 128 نهج البلاغة در ملاحم و وقایع بصره

388...لغات و تحقیقاتی از مؤلّف

389...ترجمه خطبه

391...تحقیقاتی از مؤلّف

393...خطبه 138 نهج البلاغه در ملاحم

397...لغات خطبه

398...معنای خطبه

400...خطبه 186 در ملاحم

401...لغات و معنای خطبه

402...قسمتی از خطبه لؤلؤه به روایت ابن شهر اشوب

ص: 452

403...لغات خطبه و شرح ان

406...معنای خطبه

407...از سخنان علی علیه السّلام در ملاحم

408...لغات خطبه و تحقیقاتی از مؤلّف

410...معنای خطبه

411...خطبه ملاحم و در انست خبر دادن از گرفتن رأی ها از مردم و بر سر کار های عامه اوردن ترک ها و وزیر گرفتن از آن ها و پشت سر انداختن احکام کتاب شد سنت پیغمبر و وضع جوانان اخر الزمان در پوشیدن لباس ها و زینت کردن و مو های پیش سر را دراز گذاردن و سر برهنه راه رفتن و صاف کردن صورت ها و بستن قلاده ها به گردن با تکمه طلا یا نقره و کت پوشیدن و كمر بستن وغير این ها و شرح و لغات خطبه

413...معنای خطبه

414...وقایعی که در ممالک و شهر ها رخ دهند

415...لغات خطبه

ص: 453

417...معنای خطبه و خرابی عراق و فتنه و خون ریزی شدید

418...وقوع فتنه در بعضی از ممالك و بلاد و لغات خطبه

419...معنای خطبه و خرابی بُلدان

420...شرح و لغات خطبه

421...معنای خطبه و این که پیش از قیام قائم مگ سرخ و سفید و آمدن ملخ در وقت و غیر وقت ان بیاید

422...اختلاف شام و امدن پرچم های زرد از طرف مغرب در شامات و خروج سفیانی

423...خطبه از امیر المؤمنين به روایت محمد بن طلحه شافعی در ملاحم و وقایع مهمّه

425...شرح لغات خطبه

426...ترجمه خطبه

429...پایان جزء اول کتاب

430...اشعار مؤلّف

431...نسبت مؤلف و تاريخ اتمام جزء اوّل

ص: 454

1 ارشاد محمد بن محمّد بن نعمان مفید متوفای سال سی صد و سی و شش یا هشت هجری قمریّ

2 ارشاد دیلمی حسن بن محمّد

3 الزام النّاصب شیخ علی اکبر دار جینی یزدی حائری

4 المنجد تالیف اب لويس معلوف اليسورعى طبع مصر 1927

5 نهم بحار الأنوار ملا محمد باقر (علامه مجلسی رحمة الله علیه)

6 سیزدهم بحار الانوار ملّا محمّد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

7 چهار دهم بحار الانوار ملّا محمد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

8 پانزدهم بحار الانوار ملّا محمد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

9 هفدهم بحار الانوار ملّا محمد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

10 چهارم بیان الحق محمد صادق فخر الاسلام مؤلف انیس الاعلام

11 التحصّين تاليف احمد بن فهد حلى رحمة الله علیه

12 تفسير صافي ملا محسن فیض کاشانی

13 وافی ملا محسن فیض کاشانی

14 تفسیر قمیّ على بن ابراهيم بنی هاشم قمىّ

ص: 455

15 تفسیر عیّاشی

16 ثواب الأعمال و عقاب الاعمال لمحمد بن الحسين بن بابويه الصّدوق رحمة الله علیه

17 كمال الدّين و تمام النعمة لمحمد بن الحسين بن بابويه الصدوق رحمة الله علیه

18 جامع الأخبار منسوب به صدوق و لكن از صدوق نیست

19 كافى محمّد بن يعقوب كلينى رحمة الله علیه

20 غیبت نعمانی

21 روضة الواعظين ابن قتال

22 قرب الاسناد

23 نهج البلاغة

24 شرح نهج البلاغة تاليف ابن میثم

25 مشارق الانوار شیخ رجب برسی

26 مناقب ابن شهر اشوب مازندرانی

27 غیبت طوسي شيخ الطائفة محمّد بن الحسن الطّوسي

28 ملاحم و فتن سیّد ابن طاوس

29 مجمع البحرين طریحی

30 جنّات الخلود محمّد رضای امامی

ص: 456

31 صحیح مسلم

32 صحیح ترمذی

33 سنن ابی داود

34 مسند احمد بن حنبل

35 منتخب كنز العمّال

36 مسامرة الاختیار و محاضرة الابرار تاليف محيى الدين عربيّ

37 عقد الدّرر فى اخبار المنتظر تاليف يوسف بن على مقدسى شافعی

38 مجمع الزّوائد تاليف حافظ نور الدين علّى بن ابى بكر هیتمی به تحریر عراقي و ابن احجر

39 مختصر تذكرة قرطبى تاليف شيخ عبد الوهّاب شعرانى

40 قرّة العيون تاليف ابى لیث سمر قندی

41 قاموس اللغة تاليف فيروز ابادی

42 منتهى الارب

43 معجم البلدان

44 تيسير الوصول تاليف محدّث عبد الرحمن على معروف به ابن ربيع شیبانی

ص: 457

منّت خدای را که پس از پایان یافتن تاليف جزو اوّل كتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور در اثر توجهات اعلی حضرت وليّ عصر ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا توفیق ربّانی شامل حال سعادت اشتمال صديق معظم و دانش مند محترم و استاد زاد مکرّم جناب اقای حاج محمّد حسن (مدرّس فتحی) دام تائیده نجل جليل خلد مقام بحر طمطام و خبر قمقام عالم ربّانى و فقيه صَمَدانى و عارف روحاني جامع المعقول و المنقول حاوى الفروع و الاصول مجموعة العلم و العمل زين الفقهاء و المجتهدين حجة الاسلام و محجّة المسلمين المحقق المدّقق الجلّى الملّى المؤیّد الولىّ الشيخ محمّد علّى المدرّس الفتحىّ الدزفولىّ الاصفهاني طاب رَمَسه الشريف که گوی سبقت را از دیگران ربوده و در پیش گاه اعلی جاه اعلی حضرت ولیّ عصر ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء به عرض اخلاص قدم خلوص را مقدّم داشته و در طبع و نشر این کتاب به نفقه و هزینه چاپ مسارعت و مبادرت نموده فلله دَرّهُ و جزاه الله خير ما جزى منتظر الظهوره عجل الله تعالى فرجَهَ و جَعَلني الله و ايّاه ممّن ينتظر لقائه و لنصرته به و یحي امره و يقتص اثاره و اثار ابائه به لطفه و عنايه - نگارنده به منظور قدر دانی و حق شناسی زحمات ایشان را سپاس گذار و دوام سعادت دو جهانی مومى الیه را از خداوند متعال مسئلت می نمایم و پایان این جزو از کتاب را که تحفه الحباب است به شرطی از اشعار ایشان که متناسب با این باب است زینت داده و برسم یادگار می نگارم

از رشحات روحی مدرّس فتحی

دهید مژده که جان جهانیان اید *** برای یاری دین صاحب زمان اید

ص: 458

عزیز دین که ز دونان نمود چهره نهان *** برون ز پرده و با نصرهم عنان اید

به امر خالق منّان خدای کون و مکان *** به جسم عالم امکان عیان چو جان اید

ولیّ حضرت یزدان سلیل ختم رسل *** حیات بخش محبّان و شیعیان اید

رَوَد چُو دَوره هجران رسد زمان وصال *** هُمای اوج شرف دَر جهان عبان اید

شود چو روضه رضوان جهان ز مقدم او *** به خلق رحمت یزدان به رایگان اید

چو سطح خاک ز بی داد و جور شد لب ریز *** به عدل و داد جهانی جهان ستان اید

به جای داد چو بنشست در جهان بی داد *** بدون ریب و گمان مُحیى جَهان اید

اگر ز جور و جفا دین به حال نزع رسد *** غمین مباش که در جسم او روان اید

اگر که در غم شه شد سفید دیده دهر *** مشو ملول که نا گاه بی گمان اید

در انتظار نشین با خیال خال رخش *** که تا ز غیب ندائی ز اسمان اید

چو مَروَزی زخراسان رَوَد به سوی عِراق *** نوید تیرگی روزنا کسان اید

بهوش باش و نشین منتظر به هر شب و روز *** عنقریب شهنشاه انس و جان اید

خوش ان زمان که ندائی از اسمان شنوی *** که ان به گوش خلایق بسی گران اید

به روز سوّم ثُلث سوُم ز ماه صیام *** به سمع جمع هم از پیرو هم جوان اید

خوش اندامی که جوانِ صبیح مه رخسار *** دلیل حجّت یزدان طالقان اید

زهی سعادت و اقبا ل كرد يار يمن *** یمانی از پی سر کوبی خسان اید

به پای خواست چو غوغای سخت سفیانی *** ز جور و فتنه او چرخ در فغان اید

ز سید حسنی لشکرش کنند فرار *** ز کوفه چون که جنابش در ان مکان اید

سوی مدینه چو شد جایگزین سپاه لعین *** ز ظلم و جور بسی خون ز دیدگان اید

ص: 459

ز دود فتنه و بی داد ان جنود پلید *** فغان زلزله بر خیل قدسیان اید

در ان زمان که فرو لشکرش به بیدا شد *** سروش و جد به گوش از گرو بیان اید

کشند نفس زکی را چوبین رکن مقاوم *** بزرگ ماتم او نزد عرشیان اید

ز بعد قتلش چون روز پانزده گذرد *** قیام حق شود و حجت و بیان اید

لوای فتح و فرج بر فراز کعبه زنند *** که پیش وای زمین محور زمان اید

کند بلند به امر خدا ندا جبرئیل *** که نام نامی شه ذکر هر زبان اید

ز جن و انس و ملایک به دور شمع بتن رخش *** شوند جمع چو ان کعبه الامان اید

کند بساط زمین را ز عدل مهد امان *** چو تیغ قهرش بنیان کن خسان اید

بهار عیش زمانی بود که حجت عصر *** لوای نصر به کف تیغ در میان اید

خزان دھر گلستان کند به قدرت حق *** جهان چو رشک جنان جمله گلستاناید

به زیر ظل همایش جهانیان خوشحال *** که لطف او بر خلق سایبان اید

جهان پیر جوان گردد و شود آباد *** چو فیض بخش شهن شاه خسروان اید

بساط جور و ستم را از دهر بر چیند *** که گرگ و میش به هم یارد و مهربان آید

عقول خلق چو ایمان شان شود کامل *** به لطف و حکمت هم دست داستان ابید

درخت علم و عمل با رور شود ان گاه *** که خار از آن دو رو بی نشان اید

حجاب و بعد نماند دیگر میانه خلق *** یقین و علم هم اغوش این و ان اید

شها مدرس فتحی غلام در گه تست *** روا مدار که او زار و نا توان اید

ز بند غم برهانش به سوی خویش بخوان *** که تا زمان ظهورت به سر دوان اید

بکن شفاعت در نزد خالق دو جهان *** که با سعادت دارین تو آمان اید

ص: 460

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109