شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و شهر رى جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : زمانی نژاد، علی اکبر، 1342 - ، گردآورنده

عنوان و نام پديدآور : شناخت نامه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و شهر ری: مجموعه گفتارهای پراکنده پیرامون حضرت عبدالعظیم علیه السلام و امامزادگان ری/ به کوشش علی اکبر زمانی نژاد، ابوالفضل حافظیان.

مشخصات نشر : قم: دار الحدیث، 1382.

مشخصات ظاهری : 392ص.

فروست : مجموعه آثار کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم علیه السلام؛ 13.

شابک : 18000 ریال 964-7489-26-9 :

يادداشت : این کتاب از مجموعه آثاری است که به مناسبت برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم علیه السلام منتشر شده است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : مجموعه گفتارهای پراکنده پیرامون حضرت عبدالعظیم علیه السلام و امامزادگان ری.

موضوع : عبدالعظیم بن عبدالله(ع)، 173 - 250؟ق.

موضوع : عبدالعظیم بن عبدالله (ع)، 173 - 250؟ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : امامزاده ها -- ایران -- ری

شناسه افزوده : حافظیان، ابوالفضل، 1349 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره : BP53/5 /ع2 م27 1382

رده بندی دیویی : 297/984

شماره کتابشناسی ملی : 3918121

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

ص: 1

اشاره

زمانى نژاد ، على اكبر ، 1342 - .

شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و شهر رى (مجموعه گفتارهاى پراكنده پيرامون حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و امامزادگان رى) به كوشش على اكبر زمانى نژاد و ابوالفضل حافظيان 1348 -قم : دارالحديث ، 1382 .

392 ص. - (مجموعه آثار كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام ؛ 13)

... ريال ... - ... - 964 ISBN

1 . عبدالعظيم بن عبداللّه عليه السلام ، - 250؟ق.

2 . شهر رى - امامزادگان. الف. كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام . ب. حافظيان، ابوالفضل، گردآورنده همكار. ج . عنوان.

1382 8 ش 6 ع / 5 / 53 BP212/297

شابِك :

سازمان چاپ و نشر

شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و شهر رى

(مجموعه گفتارهاى پراكنده پيرامون حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و امامزادگان رى)

به كوشش : على اكبر زمانى نژاد و ابوالفضل حافظيان

از مجموعه آثار كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام - 13

ناشر : سازمان چاپ و نشر دار الحديث

چاپ : اوّل ، بهار 1382

چاپخانه :

شمارگان : 1000

قيمت :

تلفن : 7741650 0251 - 7740523 0251 ص . پ : 4468 / 37185

ص: 2

پیشگفتار

تاريخ بشر را هماره ستارگانِ فروزانى مشعلدار بوده اند، تا آدمى بر جهالت و تاريكى فائق آيد و بتواند وديعه خداوندىِ نهفته در درونش را بپرورَد و خويشتن را از نادانى، درنده خويى و پستى برهاند.

طلايه داران اين منظومه فروزان، پيامبران الهى و جانشينان پاك نهاد و معصوم آنان اند و در صف بعد، دست پروردگان آنها، يعنى عالمان دين، محدّثان، مفسّران و... كه در دانش و سلوك، پاى در جاى پاى آنان نهادند.

شهر رى به عنوان يكى از پايگاههاى كهن تشيع، مَهْد رشد و بالندگى عالمانى از اين تبار (چون ثقه الاسلام كلينى، شيخ صدوق، ابوالفتوح رازى و...) بوده است، و حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام را مى توان پايه گذار اين مَهْد و حركت علمى و فرهنگى دانست.

آستان حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث (دانشكده، پژوهشكده، انتشارات)، طرحى را با عنوان «گراميداشت بزرگان و عالمان رى» در دست گرفت تا در پرتو شناساندن اين چهره هاى ماندگار، برخى فعاليتهاى پژوهشى و فرهنگى نيز سامان يابد.

در اين طرح، نخستْ چهار تن از بزرگان و عالمان رى انتخاب شدند كه در صدر آنان حضرت عبدالعظيم عليه السلام جاى مى گيرد.

حضرت عبدالعظيم عليه السلام مشعل فروزانى است كه از دوران حيات خويشتن تاكنون برتاريخ تشيع و ايران، پرتو افكنده و بر معنويت، دانش و فرهنگ شيعه در اين مرز و بوم، تأثيرگذار بوده است. از اين رو، نخستين گام در اجراى طرح، كنگره بزرگداشت ايشان خواهد بود.

اهدافى كه برگزارى اين كنگره دنبال مى كند، عبارت است از:

1 . معرفى و بزرگداشت شخصيت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم عليه السلام ؛

2 . ترويج معارف حديثى اهل بيت عليه السلام ؛

3 . تحقيق و پژوهش در ميراث حديثى حضرت عبدالعظيم عليه السلام ؛

4 . شناخت جايگاه آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و تأثيرآن برتحولات تاريخ تشيّع در ايران.

ص: 3

اين طرح، در آبان ماه 1380 در نخستين جلسه شوراى سياستگذارى - كه از عالمان و فرزانگان و نخبگان فرهنگى اند - به تصويب رسيد و كميته علمى كنگره از خرداد 1381 كار خود را آغاز كرد.

كميته علمى با فرصت اندكى كه در اختيار داشت، برنامه هاى خود را در پنج حوزه ساماندهى كرد:

1 . تأليف، تصحيح و گردآورى آثار مربوط به حضرت عبدالعظيم و شهر رى (كتاب و مقاله).

2 . سفارش و فراخوان نگارش مقاله.

3 . سفارش انتشار ويژه نامه هايى از سوى نشريات، همزمان با برگزارى كنگره.

4 . انتشار لوح فشرده (CD)توليدات علمى كنگره.

5 . انتشار خبرنامه.

با يارى خداوند و مدد قدسى روح حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، در حوزه نخست، بيش از بيست و دو جلد كتاب آماده شد كه همزمان با برگزارى كنگره، توزيع مى گردد. همچنين مقالات منتخب و تأييد شده علمى در سه جلد، عرضه خواهند شد.

دو ويژه نامه از سوى مجلات علمى و نيز خبرنامه كنگره در پنج شماره عرضه خواهد شد.

همه اين آثار، علاوه بر نشر مكتوب، بر روى يك لوح فشرده (CD)تا هنگام برپايى كنگره در اختيار علاقه مندان قرار مى گيرد.

گفتنى است با فرصت اندك و حجم گسترده برنامه هاى علمى، وجود نقايص، امرى طبيعى است كه اهل فضل و دانش آن را بر ما خواهند بخشيد و ما را از نصايح عالمانه خويش بهره مند خواهند ساخت.

اميد است اين مجموعه، مقبول درگاه الهى و مورد عنايت روح بزرگ و قدسى حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام قرار گيرد و در گسترش و بالندگى فرهنگ و معارف تشيع، سودمند افتد.

در پايان از همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين برنامه ها سهم وافر داشتند؛ توليت محترم آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و رياست محترم مؤسسه فرهنگى دارالحديث، شوراى عالى سياستگذارى، مديران محترم آستان حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث و به ويژه فاضل گرانقدر جناب آقاى على اكبر زمانى نژاد - كه بار عمده بر دوش ايشان بود - سپاسگزارى مى شود.

مهدى مهريزى

دبير كميته علمى

بهار 1382

ص: 4

پيشگفتار

درباره شخصيّت حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و تاريخ رى در طول قرنهاى گذشته و عصر حاضر، صدها جلد كتاب و مقاله و جزوه و مطالب پراكنده و سودمند در كتابهاى علما ، دانشمندان و محققان به رشته تحرير درآمده است كه با وجود تكرارى بودن بعضى از آنها، هر كدام با نگرش خاص خود توانسته اند گوشه اى از جلوه ملكوتى و معنوى حضرت عبدالعظيم عليه السلام را به نمايش بگذارد و جنبه اى از رمز و راز رى را بگشايد. با اين حال، تاكنون سال دقيق تولد و وفات حضرت عبدالعظيم عليه السلام روشن نيست؛ چنان كه درباره شهر رى هم، ناگفته هاى فراوانى وجود دارد.

بارى، ستايشهاى امامان عليهم السلام از حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، نشان دهنده شخصيت علمى و مورد اعتماد ايشان است ؛ به طورى كه در برخى روايات، براى زيارت قبر حضرت عبدالعظيم عليه السلام ثوابى به مثابه زيارت قبر امام حسين عليه السلام ياد شده است.

شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و شهر رى با گردآورى و تأليف مجموعه رساله هاى خطى و كتابها و مقالاتِ منتشر شده، و نيز مجموعه جزوه ها و گفتارهاى پراكنده درباره حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و امامزادگان و تاريخ شهر رى، در صدد شناساندن و معرفى مقام علمى و معنوى اين كريم اهل بيت عليهم السلام و ساير امامزادگان و معرفى تاريخ شهر رى است.

ص: 5

نتيجه طرح مأخذشناسى حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و شهر رى، معرفى و شناسايى نزديك به هزار عنوان از كتابهاى خطى و چاپى و مجلات و نشريات و مقالات و دائرة المعارفها و سفرنامه ها و پايان نامه ها و اسناد و فرامين و وقف نامه ها

و... بود كه در يك جلد به زيور طبع آراسته شد.

نزديك به صد عنوان از ميان انبوه كتابها و اسناد و... كه درباره حضرت عبدالعظيم عليه السلام و امامزادگان شهر رى از جنبه هاى مختلف برخوردار بود انتخاب و برگزيده و به ترتيب سال وفات مؤلفين يا سال تأليف و چاپ كتابها و با تفكيك كتابهاى عربى و فارسى در اين مجموعه جمع آورى شد.

از آنجايى كه سعى بر اين بود كه تمام موضوعات پيرامون حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و آستانه آن حضرت و امامزادگان رى در معرض ديد فضلا و دانشمندان و نويسندگان قرار گيرد، ابتدا مجموعه رساله هاى خطى در يك جلد به زيور طبع آراسته شد، سپس مجموعه رساله هاى خطى و سنگى پيرامون امامزادگان رى، و بعد مجموعه كتابها و رسائل و مقالات چاپ شده پيرامون حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام ، و اينك مجموعه گفتارهاى پراكنده پيرامون حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و امامزادگان شهر رى، در اين جلد جمع آورى و مطالب گوناگونى از بيش از صد و پنجاه مأخذ - از قرن سوم تا عصر حاضر - استفاده شده است، كه هر كدام در نوع خود (با وجود تكرارى بودن بعضى مطالب) سودمند و مفيد است.

حتى الامكان سعى شده كه تصرفى در متن گفتارهاى پراكنده صورت نگيرد گرچه برخى از آنها ويرايش ابتدايى شده است.

در نقلِ مطالب از منابعِ مختلف، توضيحات و پاورقى هاى مصحّحين آن آثار را عينا درج كرديم و توضيحات خود را با علامت شماره در پايان گفتار هر عنوان مشخص نموده ايم.

ص: 6

فهرست اجمالى

1 - كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، يحيى بن حسن مدنى علوى عقيقى............... 11

2 - المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى............... 12

3 - سرّ السلسلة العلوية، سهل بن عبداللّه بخاري............... 13

4 - رجال نجاشى، ابوالعباس احمد بن علي نجاشي............... 14

5 - من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمى............... 16

6 - تهذيب الانساب و نهاية الاعقاب، محمدعبيدلى............... 16

7 - الفهرست، محمد بن حسن طوسي............... 17

8 - رجال طوسى، محمد بن حسن طوسى............... 17

9 - تاريخ بغداد، احمد بن علي خطيب بغدادي ............... 18

10 - المجدى، علي بن محمد علوي عمري............... 19

11 - لباب الانساب، علي بن أبيالقاسم بيهقى، ابن فندق............... 19

12 - الشجرة المباركة، امام فخر رازى............... 22

13 - الفخرى فى النسب، اسماعيل بن حسين مروزى ازورقانى............... 23

14 - رجال العلامة الحلى، حسن بن يوسف بن مطهّر حلّى............... 24

15 - رجال ابن داود، ابن داود............... 25

16 - عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، احمد بن على ابن عنبه............... 25

17 - حاشية خلاصة الاقوال، زين الدين بن على عاملى............... 25

18 - حاشيه رجال ابن داود (نسخه خطى)، عبداللّه بن حسين تسترى............... 26

ص: 7

19 - منهج المقال، محمد بن على استرآبادى............... 26

20 - الرواشح السماوية، محمدباقر حسينى، ميرداماد............... 28

21 - شرعة التسمية، محمدباقر حسينى استرآبادى، ميرداماد............... 30

22 - نقد الرجال، مصطفى حسينى تفرشى............... 35

23 - روضة المتقين، محمدتقى مجلسى............... 37

24 - فائق المقال، احمد بن عبدالرضا البصرى............... 40

25 - مجمع الرجال، عنايت اللّه قهپايى............... 41

26 - جامع الرواة، محمد اردبيلى............... 42

27 - وسائل الشيعة، خاتمه، حسن بن محمد شيخ حر عاملى............... 44

28 - بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى ............... 45

29 - منتهى المقال، ابوعلى محمد بن اسماعيل حائرى............... 46

30 - طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، سيدعلى اصغر جاپلقى بروجردى............... 48

31 - روضات الجنات، محمدباقر خوانسارى............... 48

32 - بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ملاعلى عليارى تبريزى............... 54

33 - شعب المقال فى درجات الرجال، ميرزا ابوالقاسم نراقى............... 61

34 - مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى............... 61

35 - اتقان المقال فى احوال الرجال، محمد طه نجف............... 66

36 - تنقيح المقال، عبداللّه مامقانى............... 66

37 - سفينة البحار، شيخ عباس قمى............... 69

38 - مراقد المعارف، محمد حرزالدين............... 74

39 - قاموس الرجال، محمدتقى تسترى............... 77

40 - معجم رجال الحديث، سيد أبوالقاسم خويى............... 80

41 - مستدركات علم رجال الحديث، شيخ على نمازى شاهرودى............... 86

42 - دائرة المعارف الشيعية العامة، اعلمى............... 89

43 - مشاهد العترة الطاهرة، السيّد عبدالرزّاق كمونة الحسيني............... 91

44 - سُبُل الرّشاد الى اَصحابَ الاِمام الجواد، عبدالحسين الشبستري............... 96

45 - النّور الهادى الى اصحاب الامام الهادي، عبدالحسين الشبستري............... 97

ص: 8

46 - الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ، محمد مهدى نجف............... 100

47 - موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى............... 103

48 - الموسوعة الرجاليه الميسرة، جعفر سبحانى............... 105

49 - الكواكب المشرقة، سيد مهدى رجايى............... 105

50 - مزارات اهل البيت و تأريخها، سيد محمّد حسين جلالي............... 107

51 - أعلام الهداية............... 115

كتابهاى فارسى

52 - الفصول الفخرية، جمال الدين احمد بن على بن عنبه............... 117

53 - اختيارات و وقايع ايام............... 117

54 - رساله اسديه، محمدقاسم حسينى عبيدلى............... 118

55 - سراج الانساب، سيد احمد بن محمد كياء گيلانى............... 119

56 - لوامع صاحبقرانى (شرح فقيه)، محمدتقى مجلسى............... 121

57 - تحفة الزائر، علامه محمدباقر مجلسى............... 122

58 - مزار، آقا جمال خوانسارى............... 125

59 - ناسخ التواريخ، ميرزا محمدتقى سپهر لسان الملك............... 137

60 - منتخب التواريخ، حاج محمدهاشم بن محمدعلى خراسانى............... 139

61 - تحية الزائر، ميرزا حسين نورى و محدث قمى............... 152

62 - هدية الزائرين، محدث قمى............... 156

63 - تحفة الاحباب فى نوادر آثار الاصحاب، شيخ عباس محدث قمى............... 161

64 - منتهى الآمال، شيخ عباس قمى............... 161

65 - مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى............... 170

66 - قهرمانان اسلام، على اكبر تشيّد............... 176

67 - يادداشتهاى قزوينى، محمد قزوينى............... 185

68 - تاريخچه وقف در اسلام، دكتر على اكبر شهابى............... 187

69 - مجموعه زندگانى چهارده معصوم، حسين عمادزاده............... 210

70 - لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا............... 220

ص: 9

71 - بدر فروزان، عباس فيض ............... 221

72 - امامزادگان معتبر ايران، سيد عزيزاللّه امامت كاشانى............... 246

73 - اختران تابناك، ذبيح اللّه محلاتى............... 260

74 - شاگردان مكتب ائمه، محمدعلى عالمى............... 264

75 - كرامات صالحين، محمدشريف رازى............... 275

76 - رى باستان، حسين كريمان............... 278

77 - جامع الانساب در تاريخچه امامزاده ها، سيدابراهيم احمدى ابهرى............... 288

78 - در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و بى بى شهربانو، حيدر تهرانى............... 290

79 - راويان امام رضا عليه السلام در مسند الرضا، عزيزاللّه عطاردى............... 306

80 - دائره المعارف بزرگ اسلامى، مؤلف مدخل صادق سجادى............... 321

81 - انجاز العدات فى احوال السّادات، محمد رحمتى............... 339

82 - دائرة المعارف تشيع، مؤلف مدخل عبدالحسين صالحى شهيدى............... 346

83 - زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى............... 357

84 - با كتابخانه مركزى آستان

حضرت عبدالعظيم عليه السلام آشنا شويم، حسين مؤذنى............... 361

85 - نغمه هاى ولايت، محمدعلى شهاب............... 373

86 - آينه يادها، هادى ربّانى............... 378

87 - صحيفه امام، حكم حضرت امام خمينى............... 382

ص: 10

بخش اول

كتابهاى عربى

1- كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، يحيى بن حسن مدنى علوى عقيقى

88 - كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، يحيى بن حسن مدنى علوى عقيقى (277ق)

و العقب أيضا من ولد القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهم السلام من:

حمزة بن القاسم و أمه أم ولد. و العقب من ولد حمزة بن القاسم من الحسين و محمد ابني حمزة و هما لأم ولد.

و الحسين(1) بن القاسم بن الحسن بن زيد و أمه أم ولد.

و العقب من ولد علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب من عبداللّه بن علي و أمه أم ولد، و العقب من ولد عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب من عبدالعظيم و أحمد و الحسن و هم لأم ولد.

و العقب من ولد ابراهيم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهماالسلام من إبراهيم بن إبراهيم و أمه أم القاسم، بنت جعفر بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبيطالب. و العقب من ولد إبراهيم بن إبراهيم من محمد بن إبراهيم بن إبراهيم بن الحسن بن زيد.

و العقب من محمد بن إبراهيم بن إبراهيم [بن الحسن] من الحسن بن محمد و أمه أم سلمة(2) بنت عبدالعظيم بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب.

ص: 11


1- و مثله في المجدي، و في لباب الأنساب، و الحسن.
2- . و هي أيضا أم محمد بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد الشهيد كما سيأتي في محله.

و العقب من ولد زيد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب من طاهر بن زيد، و أمه أسماء بنت إبراهيم بن موسى بن عبدالرحمان بن عبداللّه بن أبيربيعة بن المغيرة المخزومى.

و العقب من ولد طاهر بن زيد بن محمد بن طاهر، و أمه عبيدة بنت القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب، و علي بن طاهر و أمه أم ولد.

و العقب من ولد عبداللّه بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي زيد(1) بن عبداللّه و أمه أم ولد.

و العقب من ولد زيد بن عبداللّه من محمد و عبداللّه و علي بني زيد و أمهم أم الحسن(2) بنت عبدالعظيم بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب.

و العقب من ولد إسحاق بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب من هارون بن إسحاق بن الحسن بن زيد و أمه أم ولد.(3)

2 - المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى

89 - المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، (274 يا 280ق)

[273] 56 - عنه، عن عبدالعظيم بن عبداللّه، وكان مرضيّا، عن محمّد بن عمر، عن حمّاد بن عثمان، عن عيسى بن السري أبي اليسع، قال: قلت لأبي عبداللّه عليه السلام : قال(4) رسول اللّه صلى الله عليه و آله : من مات لا يعرف إمامه مات ميتة جاهليّة؟ قال أبو عبداللّه عليه السلام : أحوج ما يكون العبد إلى معرفته إذا بلغ نفسه هذه، و أشاره إلى صدره يقول: لقد كنت على أمر حسن.(5) (6)

ص: 12


1- و هو ممن قتل مع أبي السرايا فى السوس كما سيأتى في آخر الكتاب.
2- قد تقدم ذكر أختها أم سلمة قبل قليل، و قد نص البيهقي في اللباب ص 447 على أن عبدالعظيم لم يعقب. أي من المذكور، و أم الحسن هذه أيضا هي أم أحمد بن عمر بن يحيى الزيدي كما سيأتي.
3- . كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، تصحيح: محمدكاظم، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى، 1422ق، ص 73 و 74.
4- في أوس و ص و ض: أقال.
5- . عنه البحار 23:85 ذيل ح 26. و رواه في عقاب الأعمال: 244 - 245، ح 1.
6- . المحاسن، ج 1، ص 176، تحقيق سيد مهدى رجايى، المجمع العالمي لأهل البيت، اول، قم، 1413ق.

3 - سرّ السلسلة العلوية، سهل بن عبداللّه بخاري

90 - سرّ السلسلة العلوية، سهل بن عبداللّه بخاري (بعد از 341ق)

(قال): الحسن بن القاسم بن الحسن بن على بن عبدالرحمان بن القاسم ابن الحسن بن زيد بن الحسن عليه السلام هو الداعى الصغير، ورد الرى مع كياكى بن ماهان قتل بآمل سنة ست و عشر و ثلاثمائة فى رمضان.

(سر) قال: كان له أخ يلقب بزاده(1) و كان أبوه القاسم بن الحسن ينفيه و اللّه أعلم.

ذكر ذلك أبوالحسن ابن الحسن ابن الناصر الكبير، و له نسب و عقب كثير فى سائر البلاد، و من ولده(2) بهمدان أبوعبداللّه الحسين بن على بن الحسن بن الحسن بن القاسم بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على عليه السلام ، و ابن عمه أبوالحسن ابن الصوفى بخراسان.

(قال): و زيد بن الحسن بن زيد بن الحسن عليه السلام ، ولد طاهر ابن زيد، أمه اسماء بنت ابراهيم المخزومية.

(يقال): أنه أعقب و هو محمد بن طاهر بن زيد من أم ولد. و بالحجاز منهم خلق و بالبصرة.

(سر) قال: لا يصح لطاهر بن زيد ولد ذكر.

و ذكر احمد بن عيسى بن الحسين بن على بن الحسن - و هو أحد العلماء العلوية بالنسب - أنه سمع طاهر بن زيد عند موته يقول لا عقب لى.

(قال): و على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على عليه السلام ، ولد عبدالعظيم بن على، أمه أمينة بنت اسماعيل الثقفية لا عقب له. انما العقب لعبدالعظيم بن عبداللّه بن على (على ما يقال) و اللّه أعلم.

ص: 13


1- فى عمدة الطالب ص 69 قال: يلقب (ثروان) بالثاء المثلثة ثم الراء بعدها الواو ثم الألف و النون.
2- . لو رجع الضمير فى عبارة و من ولده الى الحسن بن القاسم بن الحسن ابن على بن عبدالرحمان بن القاسم بن الحسن بن زيد، المذكور قريبا (كما هو الظاهر) لا تستقيم العبارة إذ ليس أبوعبداللّه الحسين بن على الساكن بهمدان من ولد الحسن ابن القاسم بن الحسن المذكور فلابد أن يكون فى العبارة سقط و تحريف، أما لو رجع الضمير المذكور الى القاسم بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زيد المذكور قبل أسطر لاستقامت العبارة، فلاحظ ذلك.

(قال): و عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد أمه أم ولد؛ و عبدالعظيم ابن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد أبوالقاسم الزاهد العالم المدفون بالرى فى مسجد الشجرة و الحسن بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد.

(قال): العمرى النسابة أعقب، و قال أبواليقظان ما أعقب.

(سر) و بالحجاز من ولد احمد بن عبداللّه (إن صح) الحسن بن على ابن القاسم بن احمد بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد.

(قال): أبوعلى محمد بن همام: حدثنى عقبة بن عبيداللّه بن على عن الحسن ابن على العسكرى عليه السلام انه سأل عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى. فقال لولاه لقلنا ما أعقب على بن الحسن بن زيد بن الحسن السبط بن على عليه السلام .

(سر) قال: ولد عبدالعظيم بن عبداللّه - محمد بن عبدالعظيم بن عبداللّه و كان زاهدا كبيرا.

(سر) يقال: ان عبداللّه بن على استلحقه الحسن بن زيد جده بعد موت أبيه على بالقافة و ذلك أن أباه عليا هلك فى حياة أبيه الحسن بن زيد و أم ابنه عبداللّه بن على بن الحسن جارية بيعت و لم يعلم أنها حامل، فلما توفى على ابن الحسن بن زيد ردها المشترى الى أبيه الحسن بن زيد فولدت عبداللّه أباعبدالعظيم فشك فيه فدعى بالقافة فالحقوه به، و أسم الجارية هيفاء، ذكر ذلك أبوالحسن الموسوى صاحب أبى الساج فى كتابه، و كان عالما بالانساب.(1)

4 - رجال نجاشى، ابوالعباس احمد بن علي نجاشي

91 - رجال نجاشى، ابوالعباس احمد بن علي نجاشي (450 ق)

عبدالعظيم بن عبداللّه

بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علىّ بن أبيطالب عليهم السلام ، أبوالقاسم.

له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه: حدّثنا

ص: 14


1- سر السلسلة العلوية، مقدمه و تحقيق: سيد محمدصادق بحرالعلوم، اول، نجف، منشورات مكتبة الحيدرية، 1382ق، صص 23 - 24.

جعفر بن محمّد أبوالقاسم قال: حدّثنا عليّ بن الحسين السعدآبادى قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن خالد البرقيّ قال: كان عبدالعظيم ورد الريّ هاربا من السلطان، وسكن سَرَبا في دار رجل من الشيعة في سكّة الموالي، و كان (فكان) يعبد اللّه في ذلك السَرَب، و يصوم نَهاره، و يقوم ليله، و كان (فكان) يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره، و بينهما الطريق، و يقول: «هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام ».

فلم يزل يأوى إلى ذلك السَرَب، و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمّد عليهم السلام حتّى عرفه أكثرهم. فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله قال له: «إنّ رجلاً من ولدى يحمل من سِكّة الموالي، و يدفن عند شجرة التفّاح، في باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب» - و أشار الى المكان الذى دفن فيه - فذهب الرّجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها فقال له: لأيّ شيء تطلب الشجرة و مكانها. فأخبر بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنّه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشِيَع يدفنون فيه.

فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه، فلمّا جُرِّد ليغسل وُجِدَ في جيبه رقعة، فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: «أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن أبى طالب عليهم السلام ».

أخبرنا أحمد بن عليّ بن نوح قال: حدّثنا الحسن بن حمزة بن عليّ قال: حدّثنا علي بن الفضل قال: حدثنا عبيداللّه بن موسى الروياني أبوتراب قال: حدثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته.(1)

ص: 15


1- . رجال نجاشى، تحقيق: سيد موسى شبيرى زنجانى، چهارم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين بقم، 1413ق، صص 247 - 248؛ و ج 2، ص 65 - 67، دار الأضواء بيروت.

5 - من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمى

92 - من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمى (381ق)

1929 - وروى عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، عن سهل بن سعد قال: «سمعت الرّضا عليه السلام يقول: الصوم للرّؤية، والفطر للرّؤية، و ليس منّا من صام قبل الرّؤية للرّؤية و أفطر قبل الرّؤية للرّؤية،(1) قال: قلت له: يا ابن رسول اللّه فماترى في صوم يوم الشكِّ؟ فقال: حدَّ ثني أبي عن جدِّي عن آبائه عليهم السلام قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام : لئن أصوم يوما

من شهر شعبان أحبُّ إلىَّ من أن افطر يوما من شهر رمضان».

قال مصنّف هذا الكتاب رحمه الله: وهذا حديث غريب لا أعرفه إلاّ من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحَسَنى المدفون بالرَّي في مقابر الشجرة و كان مرضيّا - رضى اللّه عنه - .(2)

وما كان فيه عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى فقد رويته عن محمّد بن موسى بن المتوكّل - رضى اللّه عنه - عن على بن الحسين السّعد آباديِّ، عن أحمد بن أبى عبداللّه

البرقى، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و كان مرضيّا. ورويته عن علىِّ بن أحمد بن

موسى رحمه الله، عن محمّد بن أبى عبداللّه الكوفي، عن سهل بن زياد الآدمي، عن عبدالعظيم.(3) (4)

6 - تهذيب الانساب و نهاية الاعقاب، محمدعبيدلى

93 - تهذيب الانساب و نهاية الاعقاب، محمدعبيدلى (435 ق)

أولاد علي بن الحسن الأمير بن زيد بن الحسن عليه السلام

و أما علي بن الحسن الأمير بن زيد بن الحسن السبط بن أمير المؤمنين (صلوات اللّه عليه) فله عقب، من ولده أبومحمد القاسم به الحسين بن القاسم بن احمد بن

ص: 16


1- أى لرؤية من لم يثبت الهلال برؤيته مراد و قوله: «للرؤية» فى الموضعين ليس فى بعض النسخ.
2- من لا يحضره الفقيه، تصحيح: على اكبر غفارى، دوم، قم، جامعة المدرسين فى الحوزة العلمية فى قم المقدسة، 1404ق، ج 2، ص 128.
3- . عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى رضوان اللّه تعالى عليه أشهر من أن يوصف، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام والطريق اليه قوى فى الاول و ضيعف فى الثانى لمكان سهل.
4- . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 468.

عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد و يعرف بالسبيعي، كان يشهد بالكوفة مقبول القول، و له أولاد و عيال و نساء.

هذا ما ذكره صاحب الكتاب في هذا البيت.

و قال الحسين: علي بن الحسن بن زيد عقب جميعهم! من عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد.

و كان له عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد لا عقب له و قبره بالري له مشهد، يزار و يعظم [و الى يومنا هذا].(1)

7 - الفهرست، محمد بن حسن طوسي

94 - الفهرست، محمد بن حسن طوسي (460ق)

[548] 6- عبدالعظيم بن عبدالله العلوي الحسني.

له كتاب، اخبرنا به جماعة، عن ابي المفضل محمد بن عبدالله الشيباني، عن ابي جعفر ابن بطة، عن احمد بن ابي عبدالله البرقي، عنه.

وفات عبدالعظيم بالري، و قبره هناك.(2)

8 - رجال طوسى، محمد بن حسن طوسى

95 - رجال طوسى، محمد بن حسن طوسى (460ق)

باب العين

(عبدالعظيم) بن عبداللّه الحسني(3) رضى اللّه عنه.(4)

ص: 17


1- تهذيب الأنساب و نهاية الأعقاب، استدراك و تعليق: عبداللّه شريف حسين بن محمد ابن طباطبا حسينى 449ق، تصحيح: محمدكاظم محمودى، اول، قم، مكتبة آيه اللّه المرعشى النجفى، 1413ق، ص 139.
2- . الفهرست، تحقيق: جواد قيومى، اول، قم، نشر الفقاهة، 1417ق، ص 193.
3- . هو عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على ابن أبيطالب عليه السلام ، له قبر معروف في الري يقصده الزائرون، يأنى له ذكر في باب اصحاب العسكري عليه السلام ، و ذكره ايضا فى الفهرست «ص 147 - رقم 549، و قال: له كتاب ثم رواه عنه طرقه و لعبدالعظيم هذا ترجمة مفصلة فى رجال النجاشي، فراجعها، و قد الف بعض الأعلام رسالة في حياته رحمه الله.
4- . رجال طوسى، تحقيق: سيد محمدصادق بحرالعلوم، اول، نجف، المكتبة الحيدرية، 1381ق، ص 417.

«عبدالعظيم» بن عبداللّه الحسني(1) رضى اللّه عنه.(2)

9 - تاريخ بغداد، احمد بن علي خطيب بغدادي

96 - تاريخ بغداد، احمد بن علي خطيب بغدادي (463ق)

ذكر من اسمه محمد و اسم أبيه على

997 - محمد بن على الرضا احد الائمة الاثنى عشر

محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب، أبوجعفر بن الرضا. قدم من مدينة رسول اللّه صلى الله عليه و آله الى بغداد وافدا على أبى اسحاق المعتصم و معه امرأته أم الفضل بنت المأمون فتوفى فى بغداد و دفن فى مقابر قريش عند جده موسى بن جعفر، و حملت امرأته أم الفضل بنت المأمون الى قصر المعتصم فجعلت مع الحرم. و قد أسند محمد بن على الحديث عن أبيه. أخبرنا الحسن بن أبى طالب، حدثنا محمد بن عبداللّه الشيبانى، حدثنا محمد بن صالح بن الفيض بن فياض، حدثنا أبى، حدثنا عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، حدثنا أبوجعفر محمد بن على بن موسى عن أبيه على عن أبيه موسى عن آبائه عن على. قال: بعثنى النبى صلى الله عليه و آله الى اليمن فقال لى و هو يوصينى: «يا على ما خاب من استخار، و لا ندم من استشار، يا على عليك بالدُّلجة فإن الارض تطوى بالليل ما لا تطوى بالنهار، يا على اغد بسم اللّه فإن اللّه بارك لأمتى فى بكورها». أخبرنا أبونعيم الحافظ، حدثنا احمد بن اسحاق، حدثنا ابراهيم بن نايلة، حدثنا جعفر بن محمد بن يزيد. قال: كنت ببغداد فقال لى محمد بن منذر بن مهزر(3). هل لك أن أدخلك على ابن الرضا؟ قلت نعم. قال

ص: 18


1- . هو ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن ابن علي بن أبى طالب عليه السلام . و قد مات رحمه الله بالري و قبره هناك حتى اليوم مزار معروف، و فى بعض النسخ لا يوجد هذا الاسم، و روى ابن بابويه في كتاب ثواب الأعمال «مطبوع» رواية تدل على أن عبدالعظيم هذا كان ميتا في زمان الامام الهادى عليه السلام فضلاً عن زمان الامام العسكري عليه السلام ، و لكن ذكره الشيخ رحمه الله فى الفهرست «147 - رقم 549» و انظر تعليقنا هناك، وانظر ايضا أخباره في رجال النجاشي و غيره من المعاجم.
2- . رجال طوسى، ص 433 - 434، منشورات رضى.
3- . كذا بالاصل مهملة من النقط غير الزاى.

فأدخلنى فسلمنا عليه و جلسنا. فقال له حديث النبى صلى الله عليه و آله : «إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم اللّه ذريتها على النار». قال: خاص للحسن و الحسين.(1)

10 - المجدى، علي بن محمد علوي عمري

97 - المجدى، علي بن محمد علوي عمري (قرن 5)

... أن عليا بن الحسن بن زيد بن الحسن السبط عليه السلام الملقب بالسديد كان يتظاهر بالنصب، و يصلي واضعا يمينه على شماله، بنتا اسمها فاطمة، و ابنا اسمه عبداللّه.

فولد عبداللّه بن علي السديد جعفرا و قاسما، و حسنا و عبدالعظيم، و أحمد، فعقبه من رجلين أحمد و عبدالعظيم في قول ابن خداع المصري.

فأما عبدالعظيم، فكان رجلاً عظيما، قبره بالري يزار.

و أما أحمد، فمن ولده السبيعي، و هو أبومحمد القاسم و أمه أم ولد يقال لها مونس، و أبوه الحسين نقيب الكوفة ابن القاسم بن أحمد بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهماالسلام . و لأحمد ذيل طويل.

و الابهريون منهم الشريف الفاضل أبوالفتح ناصر بن أميركا الظاهر باليمن اليوم.

آخر بنيزيد بن الحسن عليه السلام .(2)

11 -لباب الانساب، علي بن أبيالقاسم بيهقى، ابن فندق

اشاره

98 - لباب الانساب، علي بن أبيالقاسم بيهقى، ابن فندق (565ق)

... عبدالعظيم بن علي بن الحسن بن زيد، لا عقب له.(3) الحسن و الحسين

و اسماعيل و ابراهيم و عيسى و أحمد بنو علي بن الحسن بن زيد، درجوا ... .(4)

ص: 19


1- تاريخ بغداد، اول، قاهره و بغداد، مكتبة الخانجى و مكتبة العربية، 1349ق، ج 3، ص 54.
2- . المجدى، تحقيق: احمد مهدوى دامغانى، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى العامة، 1409ق، ص 35.
3- . هو عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد، كان رجلاً عظيما قبره بالري يزار. قال في الفخري: 157: و عبدالعظيم أبوالقاسم الزاهد المدفون بالري في مشهد الشجرة لا عقب له. هذا و لكن في المجدي: 35 و الشجرة المباركة: 64 عده من المعقبين.
4- لباب الانساب، تحقيق: سيد مهدى رجائى، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى العامة، 1410ق، ج 2، ص 447.
نسّابة الري

أبوالعبّاس أحمد بن مانكديم(1) بن علي بن محمّد ششديو بن الحسين بن عيسى بن محمّد البطحاني.

و أبوالحسين يحيى بن الحسين بن اسماعيل بن زيد بن الحسن بن جعفر بن الحسين بن محمّد بن جعفر بن عبدالرحمن الشجري.

و السيد القاضي الصابر الونكي أبوالقاسم علي بن محمّد بن نصر بن مهدي بن محمّد بن علي بن عبداللّه بن عيسى بن أحمد بن عيسى بن علي بن الحسين الاصغر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب عليهم السلام .

و قد رأيته و كان جاري في الري، و استفدت منه هذا العلم.(2)

نسّابة الري

السيّد الامام مجدالدين أبوهاشم المجتبى بن حمزة بن زيد بن مهدي بن حمزة بن محمّد بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن الحسين بن الحسن الأفطس بن علي بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب عليهم السلام .

و قد رأيته بالري، و حضرت مجلسه، و كان يدخل عليّ و يجري بيننا مذاكرة في علم الانساب في شهور سنة ستّ و عشرين و خمسمائة، و من منظومه:

يحقق انّا لا نسر اذا سرى *** خيان و لايشكو اذا انحل أدبرا

و لكنّا بالسيف يحمى حريمنا *** و يحدر ممّا كان ظلما و منكرا

و بيتي رواق العزّ و المجد و العلى *** و يعقل للقبلى اذا الدم أهذرا

و ينظم بين النّاس علما و حكمة *** و من أكثر الأقوال لا شك أهجرا

و هذه قصيدة طويلة مدح بها السيّد الاجلّ العالم شرف الدين محمّد بن المرتضى.(3)

ص: 20


1- . ذكره المروزي في الفخري ص 139 و قال: منهم أبوالعبّاس يعرف بمانكديم بالري و عقبه بها.
2- . لباب الانساب، ج 2، ص 631.
3- لباب الانساب، ج 2، ص 635.

يحيى(1) بن علي بن عبدالرحمن بن القاسم بن الحسن بن زيد، أمه بنت عبداللّه بن ابراهيم من أولاد جعفر(2)، قتله أصحاب عبداللّه بن عزيز، قتل بقرية من قرى الري و قبره بها(3)، و ما صلّى عليه أحد، و كان يوم قتل ابن خمس و أربعين سنة.(4)

محمّد(5) بن عبداللّه بن اسماعيل بن ابراهيم من أولاد جعفر، قتله عبداللّه بن العزيز الامير، قتل بالريّ و قبره بها، و كان يوم قتل ابن ثلاث و ستّين سنة.

عيسى(6) بن اسماعيل بن جعفر من أولاد جعفر الطيّار، أخذه عبدالرحمن خليفة أبيالساج، حبس في محبس الكوفة فمات في الحبس، و كان يوم قتل ابن أربع و خمسين سنة.

محمّد(7) بن عبداللّه بن اسماعيل بن موسى بن جعفر، قتله عبداللّه بن العزيز الامير، قبره بين الري و قزوين، و كان يوم قتل ابن خمس و خمسين سنة.(8)

جعفر(9) بن محمّد بن جعفر، من أولاد عمر بن علي(10)

عليه السلام ، قتله عبداللّه بن عمر

ص: 21


1- . ذكره في مقاتل الطالبيين، ص 437، و المجدي ص 32.
2- و هي بنت عبداللّه بن ابراهيم بن محمّد بن عبداللّه بن محمّد بن علي بن عبداللّه بن جعفر بن أبيطالب.
3- . قال الشريف العمري: و يحيى المقتول مع الكوكبي بقزوين أيام المهتدي و قبره بسواد الري.
4- . لباب الانساب، ج 1، ص 418.
5- . ذكره في مقاتل الطالبيين: 438، و هو محمّد بن عبداللّه بن اسماعيل بن ابراهيم بن محمّد بن عبداللّه بن محمّد بن علي بن عبداللّه بن جعفر عليه السلام .
6- . وقع تكرار في جميع النسخ.
7- . وقع تكرار في جميع النسخ.
8- لباب الانساب، ج 1، ص 426.
9- . ذكره في مقاتل الطالبيين، ص 434 و الرازي في الشجرة المباركة، ص 125. ذكر أن الخارج بالري هو والده محمّد بن جعفر قال: أما جعفر الديباجة ابن الحسن الشجري، فعقبه من رجل واحد و هو محمّد ابوجعفر الذي خرج بالري و غلب عليها. فأخذ أسيرا و حمل الى محمّد بن طاهر بنيسابور، فحبسه و قيده فمات في حبسه فدفن مقيدا بمقبرة الامراء، و كان خروجه في أيام المستعين. أقول: و لعل خرج ولده جعفر بعد قتل والده بالري.
10- . بل هو من أولاد عمر بن علي زين العابدين عليه السلام و هو جعفر بن محمّد بن جعفر الديباجة بن الحسن الشجري ابن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب عليهم السلام .

عامل محمّد بن طاهر، قتل بالري بسربالاى سناردك و قبره بها، و صلى عليه القاضي بالري، و كان يوم قتل ابن سبع و أربعين سنة.(1)

12 - الشجرة المباركة، امام فخر رازى

99 - الشجرة المباركة، امام فخر رازى، (606ق)

... و أما الحسن بن محمد بن جعفر بن عبدالرحمن الشجري، فله ثلاثة معقبون: محمد أبوالحسن بسمرقند يلقب «الفرع» و عقبه بطبرستان، و جعفر عقبه بالري(2) و أحمد(3).

وأعقب(4) من رجلين: عبدالعظيم بطبرستان، و قتل بالري و مشهده بها معروف و مشهور. وأحمد له عقب كثير أجمع على صحتهم العلماء الا البخاري.(5)

أما عبدالعظيم فلا أعرف من عقبه الا ابنه محمد.

أما أحمد بن عبداللّه بن علي، فله ثلاثة معقبون: القاسم، و عبداللّه المعروف ب «دردار» و محمد أبوعبداللّه ساطورة، ولهم أعقاب كثيرة.

أما القاسم بن أحمد، فله ابنان معقبان: محمد أبوعبداللّه عقبه بالكوفة، والحسين أبوعبداللّه نقيب الحسنيين بالكوفة، وله أعقاب بها.

أما عبداللّه دردار ابن أحمد بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن، فله

ص: 22


1- . لباب الانساب، ج 1، ص 417، چاپ مرعشى.
2- . من عقبه أبوالحسن الملقب بالمرشد باللّه استاد صاحب المنتقلة المعروف ب «كيا» يحيى بن الموفق باللّه أبى عبداللّه الحسين الجرجانى المقيم بالرى الفقيه العفيف ابن أبى حرب اسماعيل الخوارزمى ابن أبى القاسم زيد العالم بشالوس ابن أبى محمد الحسن بن جعفر الدلسى. و كان عالما فاضلاً شاعرا عظيم الشأن، بويع له بالديلم سنة ست و أربعين و أربعمائة، و هو أحد الائمة الزيدية، و من نبلاء أهل البيت، المجود فى عدة من العلوم الاصول و الفروع و الحديث و الشعر، و كان معاصرى المرتضى المطهر النقيب بالرى.
3- الشجرة المباركة في انساب الطالبية، تحقيق: سيد مهدى رجائى، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى العامة، 1409ق، ص 62.
4- . أى: عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن عليه السلام .
5- سر السلسلة العلوية لابى نصر البخارى، ص 24.

ابن واحد معقب: محمد أبوعلي بأبهر، لم يذكر السيد أبوالعز الحسني الهمداني من ولد علي بن الحسن بن زيد غيره، وله أعقاب كثيرة منهم رؤساء أبهر.(1)

أما محمد ساطوره، فعقبه من رجل واحد: عبداللّه أبوعلي الساطوره، و عقبه من رجل واحد محمد أبوعبداللّه، له أعقاب كثيرة بأبهر و زنجان و طبرستان و همدان.

وهم الذين جعلهم السيد أبوالعز بني محمد بن عبداللّه دردار ابن أحمد بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد.

والاصح المعتمد أنهم من أولاد ساطورة، لا من أولاد دردار.(2)

13- الفخرى فى النسب، اسماعيل بن حسين مروزى ازورقانى

اشاره

100 - الفخرى فى النسب، اسماعيل بن حسين مروزى ازورقانى (بعداز 614ق)

[اعقاب زيد بن الحسن عليه السلام ]

و أما علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهماالسلام فانتهى عقبه الى القاسم الشبيه بالنبي صلى الله عليه و آله بالكوفة و يقال له السبيعي.(3)

و عبداللّه المعروف ب-«دردار» أمه أشترية.

و أبوعبداللّه محمد ساطورة(4)، له أبوعلي عبداللّه الملقب ب-«ساطورة» و له ابنان و هم بنوأحمد بن عبداللّه بن علي بن الحسن الامير و عمهم عبدالعظيم أبوالقاسم الزاهد المدفون بالري في مشهد(5) الشجرة لا عقب له.

و للقاسم الشبيه خمسة بنين، أعقب منهم أربعة:

أبوالقاسم الحسين النقيب بالكوفة لبنيالحسن، له أولاد أحدهم: أبومحمد القاسم السبيعي الشاهد بالكوفة، و كان من أعيان السادة، له عقب بالكوفة و مصر.

ص: 23


1- . راجع الكلام عن حول أعقابهم، الفخرى، ص 157.
2- الشجرة المباركة، ص 64.
3- نسبة الى محلة بالكوفة يقال لها السبيعية.
4- فى العمدة: شاطورة.
5- . فى العمدة: مسجد.

و أبوعبداللّه محمد بن القاسم الشبيه، له عقب بالكوفة و بغداد، لا أعرف منهم غير أحمد الأسود ابن علي بن أحمد الازرق الاسود ابن أحمد بن محمد هذا.

و قال أبوعبداللّه بن طباطبا: و قيل محمد بن أحمد الازرق الاسود كان بالكوفة و ينسب الى النصب و شدة الفتن(1)، و له ابن أسود اليهم(2) في مقابر قريش.

و أما عبداللّه الدردار، فله أبوعلي محمد وحده بأبهر، أمه زيدية حسينية، و له ستة أولاد، منهم: زيد الزمن عند أبيعبداللّه بن طباطبا.

و قال أبوالغنائم: زيد الزمن هو ابن محمد بن عبداللّه بن محمد ساطورة ابن علي بن الحسن الامير و الاصح هو الاول و له ابن.

و علي بن أبيعلي محمد بن عبداللّه الدردار له عقب و أبوعلي عبداللّه هو أكثر اخوته عقبا و أبوزيد جد الابهريين عند أبيعبداللّه بن طباطبا.

و قال أبوالغنائم: ان الابهريين من ولد عيسى بن محمد بن عبداللّه بن محمد ابن عبداللّه بن الحسن الامير.(3)

14- رجال العلامة الحلى، حسن بن يوسف بن مطهّر حلّى

101 - رجال العلامة الحلى، حسن بن يوسف بن مطهّر حلّى (726ق)

12 «عبدالعظيم» بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبى طالب عليه السلام أبوالاسقم؛ له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، كان عابدا ورعا، له حكاية تدل على حسن حاله؛ ذكر ناها في كتابنا الكبير.

قال محمد بن بابويه انه كان مرضيا.(4)

ص: 24


1- الكلمة غير مقروة و غير منقوطة في النسختين.
2- . الكلمة غير منقوطة في النسختين.
3- . الفخرى فى انساب الطالبيين، تصحيح: سيد مهدى رجائى، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى العامة، 1409ق، ص 156 - 157.
4- رجال العلامة الحلّى، تصحيح: سيد محمدصادق بحرالعلوم، ويرايش دوم، چاپ دوم، قم، منشورات الرضى، 1402ق، ص 130.

15-رجال ابن داود

102 - رجال ابن داود

963- عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ابوالقاسم [حش] عابد ورع كان مرضيّا.(1)

16-عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، احمد بن على ابن عنبه

103 - عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، احمد بن على ابن عنبه (828 ق)

و أما على بن اسماعيل بن الحسن بن زيد و يعرف بالنازوكى فله عقب كثير منهم بن طير خوار و هو أبوالعباس الحسن بن على بن أحمد الافقه بن على النازوكى، و منهم محمد المعروف(2) بابن علية النازوكى؛ من ولده على بن الحسين أميركا القمى الملقب بشكنبة بن على بن محمد المذكور، له عقب بالشام و طرابلس و دمشق، و أما على السديد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ويكنى أباالحسن و أمه أم ولد و عقبه من ابنه عبداللّه على. أمه ام ولد، قال ابونصر سهل بن داود البخارى:

يقال إن عبداللّه بن على استلحقه الحسن بن زيد وهو جده بعد موت ابنه على بالقيافة، ذلك أن أباه عليا هلك فى حياة أبيه الحسن بن زيد، و أم عبداللّه جارية بيعت و لم يعلم أنها حامل، فلما توفى على بن الحسن بن زيد ردها المشترى الى أبيه الحسن بن زيد فولدت عبداللّه فشك فيه فدعا بالقافة فألحقوه به، و اسم الجارية هيفاء. فولد عبداللّه بن على السديد عبدالعظيم السيد الزاهد المدفون فى مسجد الشجرة بالرى و قبره يزار، و أولد عبدالعظيم محمد بن عبدالعظيم، كان زاهدا كبيرا و انقرض محمد بن عبدالعظيم ولا عقب له.(3)

17-حاشية خلاصة الاقوال، زين الدين بن على عاملى

104 - حاشية خلاصة الاقوال، زين الدين بن على عاملى (965ق)

292 - عبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ

قوله رحمه الله: «عبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن

ص: 25


1- . رجال ابن داود، القسم الاول، ص 130.
2- . قال البيهقى: و أبوشجاع من أولاد محمد بن علية بن على، ورد من الرى الى بيهق فى شهور سنة 488ه. وله أعقاب كثيرة ببيهق واللّه أعلم. عن هامش المخطوطة
3- عمدة الطالب في انساب آل أبى طالب، اول، نجف، مطبعه حيدريه، 1380ق، صص 93 - 94.

أبي طالب عليه السلام ». [ص 130، باب الآحاد (25)، الرقم 12].

قلت: هذا هو عبدالعظيم المدفون في مسجد الشجرة في الري، و قبره يُزار، و قد نَصَّ على زيارته الإمام عليّ بن موسى الرضا عليه السلام قال: «مَن زار قبره وَجَبَتْ له الجنّة»(1) ذكر ذلك بعض النسّابين(2).(3)

18-حاشيه رجال ابن داود (نسخه خطى)، عبداللّه بن حسين تسترى

105 - حاشيه رجال ابن داود (نسخه خطى)، عبداللّه بن حسين تسترى (1021ق)

«فى عبدالعظيم بن عبداللّه، ابوالقاسم. لم أجد في «جش» شيئا، نعم ذكر حكاية تدلّ على حسن حاله و جلالته و اشتغاله بالعبادة، و الظاهر انّ هذا الرجل هو المشهور

الآن في بلاد الري و حكى العلاّمة فى «صه» عن ابن بابويه انّه كان مرضيّا بعد ان قال هو انّه كان عابدا ورعا».(4)

19- منهج المقال، محمد بن على استرآبادى

106 - منهج المقال، محمد بن على استرآبادى (1028ق)

عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ابوالقاسم له كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام ، كان عابدا ورعا له حكاية تدل على حسن حاله ذكرناها فى كتابنا الاكسير. قال محمد بن بابويه انه كان مرضياً.

ص: 26


1- . لم نعثر عليه فيما لدينا من المصادر، و قد اشكل العلاّمة المامقاني على كون الإمام الرضا عليه السلام قد نصّ على زيارته بقوله: «هو اشتباه غريب، ضرورة أنّ عبدالعظيم لم يكن متوفّى في زمان الرضا عليه السلام حتّى ينصّ على زيارته، و ظنّي أنّ الراوي روى تنصيص أبيالحسن عليه السلام على زيارته مريدا بأبيالحسن الثالث، و هو الهادي عليه السلام فاشتبه على الشهيد و زعمه الرضا عليه السلام فابدله به، فتدبّر جدّا». تنقيح المقال»، ج 3، ص 157، الرقم 6651 و انظر «معجم رجال الحديث» ج 10، ص 49 - 50، الرقم 6580؛ «قاموس الرجال» ج 6، ص 193، الرقم 4136.
2- «المجدي» ص 35.
3- . رسائل الشهيد الثانى، تصحيح: رضا مختارى، تحقيق و اعداد: مركز الابحاث و الدراسات الاسلامية قسم احياء التراث الاسلامى، اول، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1380ش، ج 2، صص 1045 - 1046.
4- . نسخه عكسى كتابخانه مرعشى، ش 1054، به خط محمدعلى معلم حبيب آبادى م 1396 ق.

و فى «جش» عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ابوالقاسم، له كتاب خطبة اميرالمؤمنين عليه السلام ، قال ابوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه، حدثنا جعفر بن محمد ابوالقاسم قال: حدثنا على بن الحسين السعدآبادى، قال: حدثنا احمد بن محمد بن خالد البرقى، قال: كان عبدالعظيم ورد الرىّ هاربا من السلطان و سكن سربا في دار الرجل من الشيعة في سكة الموالي و كان يعبداللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر الرجل من ولد موسى عليه السلام ، فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب، و يقع خبره إلى واحد بعد الواحد من شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله حتى عرفه أكثرهم فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: أن رجلاً من ولدي يحمل من سكة الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب، و أشار إلى المكان الذي دفن فيه فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له لأي شيء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنه كان رأى مثل هذا الرؤيا، و أنه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم و مات رحمه الله، فلما جرد ليغسل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه فإذا فيها: انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، اخبرنا احمد بن على بن نوح، قال: حدثنا الحسن بن حمزة بن على، قال: حدثنا على بن الفضل، قال: حدثنا عبيداللّه بن موسى الرؤيانى ابوتراب، قال: حدثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته فى «ج»، فى بعض النسخ عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام .

و فى «دمى» عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام يرويها عنهما، روى عنه سهل بن زيادالآدمى و ابوتراب عبيداللّه الحارثى و فى «ست»، عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى العلوى، له كتاب اخبرنا

ص: 27

جماعة عن ابى المفضل محمد بن عبداللّه الشيبانى، عن ابى جعفر محمد بن جعفر بن بطه، عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى، عن عبدالعظيم. و مات عبدالعظيم بالرى و قبره هناك، انتهى. و فى ثواب الاعمال لابن بابويه، حدثنى حمزة بن القاسم بن العلوى، قال حدثنى محمد بن يحيى العطار، عمن دخل على ابى الحسن على بن محمد الهادى من اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى عليه السلام ، فقال لى: اين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن على عليهماالسلام .(1)

20-الرواشح السماوية، ميرداماد

اشاره

107 - الرواشح السماوية، ميرداماد

الراشحة الخامسة

[في صحّة أحاديث عبدالعظيم الحسني]

من الذّائع الشّائع انّ طريق الرّواية من جهة ابى القسم عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني - المدفون بمشهد الشجرة بالرّى رضى اللّه تعالى عنه و ارضاه - من الحسن؛ لانه ممدوح غير منصوص على توثيقه.

و عندى ان الناقد البصير و المتبصر الخبير يستهجنان ذلك و يستقبحانه جدّاً، و لو لم يكن له الاّ حديث عرض الدّين(2)، و ما فيه من حقيقة المعرفة، و قول سيّدنا الهادى ابى الحسن الثالث عليه السلام له: يا اباالقاسم انت وليّنا حقاً(3) - مع ماله من النسب الطاهر و الشّرف الباهر - لكفاه اذ ليس سلالة(4) النبوّة و الطّهارة كاحد من الناس(5)

ص: 28


1- . منهج المقال، چاپ سنگى، تهران، 1306ق، ص 196.
2- وسائل الشيعة 16:240/21461، كتاب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، الباب 33، ح 9.
3- . التوحيد للصدوق: 81، ح 37؛ و عنه في بحارالأنوار 3:268، ح 3.
4- . في حاشية النسخ: «السليل: الولد، و سلالة الشيء: ما استلٌ منه، و النطفة: سلالة الإنسان، و انسلّ من بينهم أي خرج». راجع لسان العرب 11: 338-389، س. ل. ل..
5- في حاشية «أ» و «ج»: «روى الكشّي حديثاً عن مولانا أبيالحسن الرضا عليه السلام في عليّ بن عبيداللّه بن عليّ بن الحسين الحسن الزوج الصالح فيما له من الحكاية المعروفة أنّه عليه السلام قال: «إنّ وُلد عليّ و فاطمة إذا عرّفهم اللّه هذا الأمر لم يكونوا كالناس، منه دام ظلّه».

اذا ما آمن و اتّقى، و كان عند آبائه الطّاهرين مرضيّا مشكورا، فكيف و هو صاحب الحكاية المعروفة الّتي قد أوردها النجاشي في ترجمته(1)، و هى ناطقة بجلالة قدره و علوّ درجته.

و فى فضل زيارته روايات متظافرة و قد ورد «من زار قبره وجبت له الجنّة»(2).

و روى الصّدوق ابوجعفر بن بابويه في كتاب ثواب الاعمال مسنداً فقال حدّثنى علىّ بن احمد قال: حدّثنا حمزة بن القسم العلوى(ره)، قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عمن دخل على ابى الحسن علىّ بن محمّد الهادى عليه السلام من اهل الرّى، قال دخل على ابى الحسن العسكرى عليه السلام فقال «اين كنت؟» قلت: زرت الحسين عليه السلام فقال: «اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم، لكنت كمن زار قبرالحسين عليه السلام .(3)

و لابى جعفر بن بابويه كتاب اخبار عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى ذكره النجاشى في عدّ كتبه.(4)

و بالجملة: قول ابن بابويه(5) و النجاشي(6) و غيرهما فيه: «كان عابداً ورعاً مرضيّاً»،(7) يكفي في استصحاح حديثه، فضلاً عمّا أوردناه، فاذن الاصحّ الارجح، و الاصواب الاقوم ان يعدّ الطّريق من جهته صحيحا، و في الدّرجه العُليا من الصحّة، و اللّه سبحانه اعلم.(8)

ص: 29


1- رجال النجاشي: 247 - 248/653.
2- حاشية خلاصة الأقوال: 161 - 162 ضمن رسائل الشهيد الثاني ج 2، حكاه عن بعض النسّابين، و لم نعثر عليه في غيره.
3- . ثواب الأعمال: 124، باب ثواب زيارة قبر عبدالعظيم الحسني بالريّ، ح 1.
4- رجال النجاشي: 392/1049.
5- من لا يحضره الفقيه 4:66، في شرح المشيخة.
6- . انظر رجال النجاشي: 247 - 248/653.
7- . خلاصة الأقوال: 226/755.
8- . الرواشح السماوية، ص 86 و 87 چاپ مؤسسه دارالحديث؛ و نيز ص 50 و 51 چاپ سنگى.

21-شرعة التسمية، محمدباقر حسينى استرآبادى، ميرداماد

108 - شرعة التسمية، محمدباقر حسينى استرآبادى، ميرداماد (1040ق)

[الحديث الثانى]

و منها الحكاية المعروفة للسيّد الورع العالم الزاهد، الرفيع المرتبة، العظيم المنزلة، أبى القاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام ، المدفون(1) بمشهد الشجرة بالرّى، فى قبّته المعمورة المعروفة، المشهور أنّها محلّ استجابة الدعاء رضى اللّه تعالى عنه و أرضاه، و قد ورد فى زيارته ما ورد من الروايات المشهورة(2) و قد أدرك من الائمة الجواد و الهادى و العسكرى عليهم السلام ، و استفادت الإماميّة من أحاديثه و رواياته إلى الآن.

ص: 30


1- قوله: المدفون بمشهد الشجرة و له فى ذلك حكاية حكاها الاصحاب رضوان اللّه تعالى عليهم فى كتبهم. قال شيخنا أبوالعباس النجاشى رحمه اللّه تعالى فى كتابه الرجال [ص 247] عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب. أبوالقاسم له كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام . قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه حدثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم قال حدثنا على بن الحسين السعد آبادى قال حدثنا أحمد بن محمد بن خالد البرقى قال: كان عبدالعظيم و رد الرّى هاربا من السلطان، و سكن سربا فى دار رجل من الشيعة فى سكّة الموالى و كان يعبداللّه فى ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل لقبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام . فلم يزل يأوى إلى ذلك السرب و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد عليهم السلام حتّى عرفه أكثرهم فرأى رجل من الشيعة فى المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له انّ رجلاً من ولدى يحمل من سكّة الموالى و يدفن عند شجرة التفّاح فى باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب و أشار إلى المكان الذى دفن فيه فيذهب الرجل ليشترى الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأىّ شى ءٍ تطلب الشجرة و مكانها فأخبره بالرؤيا فذكر صاحب الشجرة انّه كان رأى مثل هذه الرؤيا و انّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه. فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه فلما جرّد ليغسل و جد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه فاذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب عليهماالسلام . ثمّ قال شيخنا النجاشى رحمه الله: أخبرنا أحمد بن على بن نوح قال حدّثنا الحسن بن حمزة بن على قال: حدّثنا على بن الفضل قال: حدّثنا عبيداللّه بن موسى الرويانى أبوتراب قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته. منه ره.
2- . راجع كامل الزيارات ص 324 و ثواب الاعمال للصدوق،ص 124، طبع الغفارى و مستدرك الوسائل 2/227.

ذكر شيخنا أبوالعبّاس النجاشى رحمه اللّه فى كتاب الرجال فيما ذكر من كتب الصدوق أبى جعفر بن بابويه، كتاب أخبار عبدالعظيم بن عبداللّه.(1)

و حكايته هذه(2) هى حديثه المعروف بحديث عرض الدين و حديث الاعتقاد المعروض و الحديث المعروض. و للاصحاب رضى اللّه تعالى عنهم فى روايته طرق و أسانيد(3)فلنروه بحقّ روايتنا إيّاه من طريق الصدوق عروة الاسلام أبى جعفر بن بابويه القمّى، فإنّه جليل القدر، عميق الغور، حافظ للاحاديث، بصير بالرجال، ناقد للاخبار، بالغ فى حفظه و ضبطه و نقده و كثرة علمه الامد الاقصى. و هو وجه الطائفة و رأسها و فقيه الاصحاب و شيخهم. قال رضوان اللّه تعالى عليه فى آخر الباب الثانى من كتاب التوحيد فى التوحيد و نفى التشبيه: حدّثنا على بن احمد بن محمد بن عمران الدقّاق رحمه اللّه تعالى و على بن عبداللّه الورّاق، قالا: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى،(4)

ص: 31


1- رجال النجاشى، ص 227، طبع جماعة المدرسين.
2- . اشار بذلك الى انّ حكايته المعروفة هذه ليست التى عناها شيخنا العلاّمة فى الخلاصة بقوله: له حكاية تدل على حسن حاله ذكرناها فى كتابنا الكبير، بل انّه انّما عنى بها الحكاية التى نحن اوردناها فى الحاشية منه ره.
3- اذا كانت لحديث طرق كثيرة و أسانيد عديدة فسنّة الاصحاب انّهم لا يهتمون بتصحيح السند و التعمّق فى حال رجاله فانّ ذلك ملحق عندهم بالمتواترات، و لذلك كثيرا ما يقول شيخنا شيخ الطائفة فى مثل ذلك من الحديث المتعدّد الاسناد انّ ذلك قد أخرجه من الاحاد إلى التواتر. منه ره.
4- . محمد [بن] هارون أبو عيسى الورّاق لم يروعن أحد من الأئمّة، و لا لقى أحدا منهم عليهم السلام . ذكره الشيخ تقى الدين الحسن بن على بن داوود فى قسم الممدوحين من كتابه [رجال ابن داوود/185] كما ذكره شيخه السيّد ابن طاووس و هو صاحب الكتب و التصانيف، ذكر شيخنا النجاشى فى كتابه [رجال النجاشى/372]: من كتبه كتاب الإمامة و كتاب السقيفة و كتاب الحكم على سورة لم يكن و كتاب اختلاف الشيعة و المقالات. و محمد بن هارون من آل أبى طالب فى طرق الأخبار و أسانيد الأحاديث ثلاثة: حسينى و حسنى و علوى. فالأول هو ابو عيسى محمد بن هارون المحدّث الصالح الزاهد الصوفى من ولد عمر الأشرف بن سيد العابدين على بن الحسين عليهماالسلام ؛ و الثانى محمد بن هارون بن محمد البطحانى بالضم نسبة إلى بطحان موضع بالمدينة و بالفتح نسبة الى البطحاء من ولد زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام . و الثالث من المعروفين ببنى الصوفى أولاد يحيى الصالح بن عبداللّه بن محمد بن عمر الاطرف بن أميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام . منه ره.

قال: حدّثنا أبوتراب عبداللّه(1) بن موسى الروايانى عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى(2)قال: دخلت على سيّدى على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهماالسلام فلما بصربى قال لى مرحبا بك يا اباالقاسم أنت وليّنا حقّا قال: فقلت له: يابن رسول اللّه إنّى اريد أن أعرض عليك دينى فان كان مرضيّا ثبّتّ عليه حتّى ألقى اللّه عزّ و جلّ، فقال: هات يا اباالقاسم فقلت:

إنّى أقول: إنّ اللّه تبارك و تعالى و احد ليس كمثله شيى ء، خارج من الحدّين حدّ الابطال و حد التشبيه، و أنّه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر، بل هو مجسِّم الاجسام و مصوِّر الصور، و خالق الاعراض و الجواهر، و ربّ كلّ شيى ء و مالكه و جاعله و محدثه، و أنّ محمدا عبده و رسوله خاتم النبييّن، فلا نبى بعده إلى يوم القيامة و أقول: إنّ الامام و الخليفة و ولى الامر بعده أميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام ، ثمّ من بعده ولده الحسن ثمّ الحسين ثمّ على بن الحسين ثمّ محمّد بن على ثمّ جعفر بن محمّد ثمّ موسى بن جعفر ثم على بن موسى ثم محمّد بن على ثم أنت يا مولاى، فقال عليه السلام : و من بعدى الحسن ابنى، فكيف للناس بالخلف من بعده، قال: فقلت: و كيف ذاك يا مولاى؟ قال: لأنّه لا يرى شخصه، و لا يحلّ ذكره باسمه حتّى يخرج فيملأ الارض قسطا و عدلاً كما ملئت جورا و ظلما، قال: فقلت: أقررت، و أقول: انّ وليّهم ولىّ اللّه و عدوّهم عدوّ اللّه، و طاعتهم طاعة اللّه و معصيتهم معصية اللّه عزّ و جلّ، و أقول: إنّ المعراج حقّ و المسألة فى القبر حقّ، و إنّ الجنّة حقّ و النار حقّ، و الصراط حقّ و الميزان حقّ و إنّ الساعة آتية لا ريب فيها، و إنّ اللّه يبعث من فى

ص: 32


1- هو عبداللّه و من الاصحاب من يضبطه عبيداللّه بالتصغير - بن موسى الثانى - الدراج بناحية زبّالة بالتشديد موضع من العراق مسموما - بن الشيخ الصالح عبداللّه - صاحب الرسالة المعروفة إلى المأمون و جوابها منه إليه - بن موسى الجون بن عبداللّه المحض بن الحسن المثنّى بن الحسن بن على بن أبى طالب عليهماالسلام منه ره.
2- . الشايع عند الاصحاب عدّ طريق الحديث من جهة عبدالعظيم الحسنى حسنا ممدوحا و الصحيح عندى عدّه صحيحا عاليا فأمر عبدالعظيم أجل من ذلك و اعظم. منه ره. و فى هامش النسخة هذا السند حسن ممدوح عال.

القبور، و أقول: إنّ الفرائض الواجبة بعد الولاية الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الجهاد و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر.

فقال على بن محمّد عليه السلام : يا أباالقاسم هذا و اللّه دين اللّه الذى ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الآخرة.(1)

و قال رضوان اللّه تعالى عليه فى كتاب كمال الدين و تمام النعمة فى أول الباب السابع و الثلاثين منه، و هو باب ما روى عن أبى الحسن على بن محمّد العسكرىّ الهادى عليه السلام فى القائم و غيبته، و أنّه الثانى عشر من الائمة صلى اللّه عليهم.

حدّثنا على بن احمد بن محمد الدقاق رضى اللّه تعالى عنه و على بن عبداللّه الورّاق قالاً: حدّثنا محمد بن هارون الصوفى(2)، قال: حدثنا أبوتراب عبداللّه بن موسى الروايانى، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى(3)، قال: دخلت على سيّدى على بن

ص: 33


1- . توحيد الصدوق 81 - 82.
2- . محمد بن هارون الصوفى المحدّث هو من الشيوخ الذين لم يرووا عن أحد من الأئمة و لا لقوا أحدا منهم عليهم السلام و ليس هو محمد بن هارون الكندى الكوفى الذى هو من رجال مولانا العسكرى عليه السلام و روى عنه محمد بن أحمد بن يحيى و أورده الشيخ تقى الدين الحسن بن داوود فى قسم المحروجين من كتابه [رجال ابن داوود/276] و قال فيه: جخ [رجال الشيخ] ضعيف. و لا هو محمد بن هارون بن العمران الهمدانى الوكيل الذى روى عنه ابوجعفر الكلينى فى كتاب الحجة من كتابه الكافى [1/524 ]بسنده: على بن محمد عن محمد بن هارون بن عمران الهمدانى، قال: كان للناحية على خمسائة دينار فضقت بها ذرعا ثم قلت فى نفسى لى حوانيت اشتريتها بخمسمائة و ثلاثين دينارا قد جعلتها للناحية بخمسمائة دينارٍ و لم أنطق بها فكتب إلى العلوى محمد بن جعفر: اقبض الحوانيت من محمد بن هارون بخمسمائة دينار التي لنا عليه. و روى أبوجعفر الصدوق أيضا عنه فى كتاب كمال الدين و تمام النعمة فى باب ذكر التوقيعات [ج 2/492] بسنده: حدّثنى أبى رحمه اللّه قال حدثنى سعد بن عبداللّه عن محمد بن هارون قال كان للغريم على خمسمائة دينار فأنا ليلة ببغداد و قد كان لها ريح و ظلّة و قد فزعت فزعا شديدا و فكّرت فيما على ولى و قلت فى نفسى لى حوانيت اشتريتها بخمسمائة و ثلاثين دينارا فقد جعلتها للغريم عليه السلام بخمسمائة دينار، قال فجاء نى من تسلم منى الحوانيت و ما كتبت إليه فى شى ء من ذلك من قبل ان انطلق به لسانى و لا اخبرت به احدا. منه ره.
3- [سند هذا الحديث] حسن ممدوح عال.

محمّد عليهماالسلام ، فلما بصر بى قال لى: مرحبا بك يا أباالقاسم أنت وليّنا حقّا، قال: فقلت له: يابن رسول اللّه إنّى اُريد أن أعرض عليك دينى فإن كان مرضيا ثبتّ عليه حتّى ألقى اللّه عزّ و جلّ، فقال: هات يا أباالقاسم، فقلت: إنّى أقول: إنّ اللّه تبارك و تعالى و احد ليس كمثله شيى ء، خارج عن الحدّين حدّ التشبيه و حدّ الابطال و إنّه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر، بل هو مجسِّم الاجسام و مصوِّر الصور، و خالق الاعراض و الجواهر، و ربّ كلّ شيى ء و مالكه و جاعله و محدثه، و إنّ محمّدا عبده و رسوله خاتم النبييّن، و لا نبى بعده إلى يوم القيامة، و إنّ شريعته خاتمة الشرائع فلا شريعة بعدها إلى يوم القيامة، و إنّ الامام و الخليفة و ولى الامر بعده أميرالمؤمنين على بن أبى طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ على بن الحسين، ثمّ محمّد بن على، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ على بن موسى، ثمّ محمّد بن على، ثمّ أنت يا مولاى، فقال عليه السلام : و من بعدى الحسن ابنى، فكيف للناس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: و كيف ذاك يا مولاى؟ قال: لأنّه لا يرى شخصه و لا يحلّ ذكره باسمه حتّى(1) يخرج فيملأ الارض قسطا و عدلاً كما ملئت جورا و ظلما، قال: فقلت: أقررت، و أقول إنّ وليّهم ولى اللّه و عدوّهم عدوّاللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصيتهم معصية اللّه عزّ و جلّ، و أقول: إنّ المعراج حقّ و إنّ المسألة فى القبر حقّ و إنّ الجنّة حقّ و إنّ النار حقّ و إنّ الصراط حقّ و الميزان حقّ و إنّ الساعة آتية لا ريب فيها و إنّ اللّه يبعث من فى القبور، و أقول: إنّ الفرائض الواجبة بعد الولاية: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحجّ

ص: 34


1- . قال الغزى [الشافعى المتوفى 822 راجع كشف الظنون 1879] فى شرح منهاج الاصول: و التحقيق فى ان تقييد العام بالغاية هل يقتضى ان يكون حكم ما بعدها خلاف ما قبلها ام لا يستدعى تفصيلاً و هو ان الغاية اما ان تكون منفصلة عن ذى الغاية حسّا كالليل فى قوله تعالى: «و اتموا الصيام الى الليل» فإنه غاية لزمان الصوم و هو منفصل عن ذلك الزمان حسّا أو لا يكون كذلك كالمرفق فى قوله تعالى: «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق» فانه غاية لليد غير منفصل عنها حسّا. و القسم الاول يقتضى ان يكون حكم ما بعد الغاية خلاف ما قبلها، لأن انفصال احدهما عن الآخر معلوم حسا، و القسم الثانى لا يقتضى ذلك، لان المرفق لما لم يكن منفصلاً عن اليد حسّا لم يكن تعيينه لكونه غاية اولى من سائر مفاصل اليد فلا يجب خروجه عن ما قبله. منه ره.

و الجهاد و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر.

فقال على بن محمد عليه السلام : يا أبا القاسم هذا و اللّه دين اللّه الذى ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الآخرة.(1) (2)

22-نقد الرجال، مصطفى حسينى تفرشى

109 - نقد الرجال، مصطفى حسينى تفرشى (1044ق)

2944/1 - عبدالعظيم بن عبداللّه بن على

ابن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهم السلام أبوالقاسم، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه: حدّثنا جعفر بن محمّد أبوالقاسم قال: حدّثنا علي بن الحسين السعد آبادي قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن خالد البرقي قال: كان عبدالعظيم ورد الري هاربا من السلطان، وسكن سَرْبا في دار رجل من الشيعة في سكّة الموالي، فكان يعبد اللّه في ذلك السرب، و يصوم نهاره و يقوم ليله، و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره - و بينهما الطريق - و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام .

فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب، ويقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمّد صلى الله عليه و آله حتّى عرفه أكثرهم. فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: إنّ رجلاً من ولدي يحمل من سكّة الموالي، و يدفن عنه شجرة التفّاح في باغ(3) عبدالجبّار بن عبدالوهاب - و أشاره إلى المكان الّذي دفن فيه - فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال: لأي شيء تطلب الشجرة و مكانها، فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنّه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف، والشِيَع يدفنون فيه.

ص: 35


1- كمال الدين 2/379 - 380؛ أمالى الصدوق الطبع الحجرى 204 و طبع بيروت 278؛ صفات الشيعة للصدوق 48 - 50؛ كفاية الاثر 282؛ إعلام الورى للطبرسى 409 طبع الغفارى و 436 طبع النجف؛ المستدرك للنورى نقلاً عن كتاب فضل بن شاذان.
2- شرعة التسمية، ص 45 - 50.
3- باغ كلمة أعجميّة تعني بستان.

فمرض عبدالعظيم و مات رحمه الله، فلمّا جُرّد ليغسّل وُجِدَ في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا بها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهم السلام . روى عنه: عبيداللّه بن موسى الروياني أبوتراب، رجال النجاشي(1). عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني العلوي، له كتاب،(2) روى عنه: أحمد بن أبيعبداللّه البرقي، ومات عبدالعظيم بالري، وقبره هناك، الفهرست.(3)

روى عنه: سهل بن زياد الآدمي و أبوتراب عبيداللّه الحارثي، من أصحاب الجواد(4) والهادي عليهماالسلام (5)، رجال الشيخ. و قال محمّد بن علي بن بابويه في مشيخة الفقيه(6): إنّه كان مرضيّا.(7) وقال العلاّمة في الخلاصة: كان عابدا ورعا.(8)

وقال محمّد بن علي بن بابويه في الفقيه: حدّثني علي بن أحمد، عن حمزة بن القاسم العلوي رحمه الله، عن محمّد بن يحيى العطّار، عن من دخل على أبيالحسن الهادي عليه السلام من أهل الري، قال:(9) فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: أما إنّك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن علي عليه السلام .(10) (11)

ص: 36


1- . رجال النجاشي: 247/653.
2- . أخبرنا به جماعة، عن أبي المفضّل، عن ابن بطّة، عن أحمد بن أبي عبداللّه، عنه، ست؛ م ت.
3- . الفهرست: 121/548.
4- لم يرد له ذكر في نسخنا من رجال الشيخ في أصحاب الإمام الجواد عليه السلام ؛ و ورد في مجمع الرجال 4: 97 نقلاً عنه.
5- . رجال الشيخ: 387/1. و ذكره الشيخ أيضا في أصحاب الإمام العسكري عليه السلام : 401/20 قائلاً: عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى رضى الله عنه.
6- . سهو ليس فيها؛ بل هو مذكور في ثواب الأعمال والعيون، م ت، ثواب الأعمال: 124/1 ثواب زيارة قبر عبدالعظيم الحسني؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام 1: 285/33.
7- . مشيخة الفقيه 4/66.
8- . الخلاصة: 130/12.
9- . في المصدر زيادة: دخلت على أبي الحسن العسكري عليه السلام .
10- لم نعثر عليه في الفقيه؛ وورد نصّ هذا الحديث في كتاب ثواب الأعمال: 124/1 ثواب زيارة قبر عبدالعظيم الحسني بالري.
11- . نقد الرجال، اول، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، ج 3، صص 68 - 70.

23- روضة المتقين، محمدتقى مجلسى

110 - روضة المتقين، محمدتقى مجلسى (1070ق)

[الشيخ الصدوق رحمه الله]: و ما كان فيه عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى فقد رويته عن محمد بن موسى بن المتوكل - رضى اللّه عنه - عن على بن الحسين السعدآبادى، عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى.

[العلامه المجلسى الاول]: «و ما كان فيه، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى» بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب عليهم السلام ، عظيم الشأن جليل القدر، و يظهر جلالة قدره من رواياته.

و فى النجاشى بعد ذكر النسب، ابوالقاسم، له كتاب خطب امير المؤمنين عليه السلام قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه، قال: حدثنا جعفر بن محمد ابوالقاسم، قال: حدثنا على بن الحسين السعدآبادى، قال: حدثنا احمد بن محمد بن خالد البرقى، قال: كان عبدالعظيم ورد الرى هاربا من السلطان و سكن سربا فى دار رجل من الشيعة فى سكة الموالى و كان يعبداللّه فى ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام فلم يزل يأوى الى ذلك السرب و يقع خبره الى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد عليهم السلام حتى عرفه اكثرهم فرآى رجل من الشيعة فى المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: ان رجلا من ولدى يحمل من سكة الموالى و يدفن عند شجرة التفاح فى باغ عبدالجبار بن عبدالواهاب و اشار الى المكان الذى دفن فيه فذهب الرجل ليشترى الشجرة ومكانها من صاحبها فقال: لاى شيى ء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة انّه كان رآى مثل هذه الرؤيا و انه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف، و الشيعة يدفنون فيه.

فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه، فلما جرد ليغسل و جد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا بها انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام روى عنه عبداللّه بن موسى الرؤيانى

ص: 37

ابوتراب (النجاشى)(1)الحسنى العلوى له كتاب روى عنه احمد بن ابى عبداللّه البرقى و مات عبدالعظيم و قبره هناك (الفهرست) روى عنه سهل بن زياد و ابوتراب الحارثى من اصحاب الجواد و الهادى عليهماالسلام (رجال الشيخ) كان عابدا و رعا (الخلاصة).

و روى المصنف عن على بن احمد رضى اللّه عنه، عن حمزة بن القسم العلوى رحمه اللّه الثقة، عن محمد بن يحيى العطار الثقة عمن دخل على ابن الحسن الهادى عليه السلام من اهل الرى، قال: فقال: اين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام قال: اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن على عليهماالسلام .

[الشيخ الصدوق رحمه الله] و كان مرضيا، و رويته عن على بن احمد بن موسى - رحمه اللّه - عن محمد بن ابيعداللّه الكوفى، عن سهل بن زياد الادمى، عن عبدالعظيم.

[العلامة المجلسى الأول]: «و كان مرضيا» اى كان فى دينه صحيحا و الاصحاب يرضون حديثه و يعملون به، و الطريقان قويان كالصحيح و كان طرق المصنف الى كتابه كثيرة كما يظهر من كتبه.

ففى الامالى: حدثنا على بن احمد بن موسى رضى اللّه عنه قال: حدثنا محمد بن هارون الصوفى قال: حدثنا ابوتراب عبيداللّه بن موسى الرؤيانى، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى قال: قلت لأبى جعفر محمد بن على الرضا عليهماالسلام : يابن رسول اللّه حدثنى بحديث، عن آبائك عليهم السلام فقال: حدثنى أبي عن جدى، عن آبائه صلوات اللّه عليهم، قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا.

قال: قلت له زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى ابى عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام لو تكاشفتم ما تدافنتم.

قال: فقلت له: زدنى بابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى عن جدى عن آبائه عليهم السلام قال:

ص: 38


1- . رجال النجاشى قى باب العين، ص 173، طبع بمبئى.

قال اميرالمؤمنين عليه السلام انكم لن تسعوا الناس بأموالكم، فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقاء، فإنى سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول: انكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم.

قال: فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى ابى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : من عتب على الزمان طال معتبته (اى شدته).

قال: فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى ابى عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال: اميرالمؤمنين عليه السلام : مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه، فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : بئس الزاد الى المعاد العدوان على العباد.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه، فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين؟ قيمة كل امرى ء ما يحسنه (اى يعلمه).

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : المرء مخبوء (اى مستور) تحت لسانه.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : ما هلك امرء عرف قدره.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى ابى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : التدبير قبل العمل يؤمنك من الندم.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى ابى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : من وثق بالزمان صرع، قال: فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام خاطر بنفسه من استغنى برأيه.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : قلة العيال احد اليسارين.

قال فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال:

ص: 39

قال اميرالمؤمنين عليه السلام من دخله العجب هلك.

قال: فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه، فقال: حدثنى أبى، عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : من ايقن بالخلف جاد بالعطية.

قال: فقلت له: زدنى يابن رسول اللّه فقال: حدثنى أبى عن جدى، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام : من رضى بالعافية ممن دونه رزق السلامة ممن فوقه: قال: فقلت له: حسبى(1) فتفكر فى هذه الكلمات الوجيزة حتى ينكشف لك العلوم الالهية.(2)

[الشيخ الصدوق] رحمه اللّه: و هذا حديث غريب لا اعرفه إلا من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى المدفون بالرى فى مقابر الشجرة و كان مرضياً - رضى اللّه عنه - .

[قال العلامة المجلسى الاوّل] «و كان مرضيا» اى مقبولا عند الائمة الهداة عليهم السلام او عند اصحابهم او الاعم كما يظهر من الاخبار و روى الصدوق، عن محمد بن يحيى العطار عمن دخل على ابى الحسن العسكرى عليه السلام قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى عليه السلام فقال: اين كنت؟ فقلت: زرت الحسين عليه السلام ، فقال عليه السلام : اما انك لوزرت

قبر عبدالعظيم لكنت كمن زار الحسين بن على صلوات اللّه عليه(3).(4)

24- فائق المقال، احمد بن عبدالرضا البصرى

111 - فائق المقال، احمد بن عبدالرضا البصرى (1020 - 1085ق)

[551] عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، و كان صالحا ورعا تقيّا عابدا زاهدا حتّى أنّه روى الفقيه: «أنّ زيارته تعدل زيارة الحسين عليه السلام »(5).(6)

ص: 40


1- الامالى للصدوق - المجلس الثامن و الستون، خبر 8، ص 267، طبع قم.
2- . روضة المتقين، تحقيق: سيد حسين موسوى كرمانى و على پناه اشتهاردى، قم، بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمدحسين كوشان پور، 1399ق، ج 14، ص 163 - 167.
3- ثواب الاعمال باب زيارة قبر عبدالعظيم الحسنى بالرى خبر 1.
4- . روضة المتقين، ج 3، ص 357.
5- لم أجده في الفقيه، و رواه المجلسي في بحار الأنوار 99:268 عن ثواب الأعمال.
6- . فائق المقال، تصحيح: غلامحسين قيصريه ها، اول، قم، دارالحديث، 1422ق، ص 122.

25- مجمع الرجال، عنايت اللّه قهپايى

112 - مجمع الرجال، عنايت اللّه قهپايى، (قرن 11)

(د) عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهما السّلم.

دى - عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبى طالب عليهماالسّلام، يروى عنهما عليهما السّلام، روى عنه سهل بن زياد الآدمى و أبوتراب عبيداللّه(1) الحارثى.

ست - عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى العلوى، له كتاب أخبرنا به جماعة عن أبى المفضّل محمّد بن عبداللّه الشيبانى عن أبى جعفر محمد بن جعفر بن بطّة عن أحمد بن أبى عبداللّه البرقى عن عبدالعظيم، و باب عبدالعظيم بالرّى و قبره هناك.

جش - عبدالعظيم(2) بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب عليهما السلام أبوالقاسم، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السّلام، قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه قال حدّثنا جعفر بن محمّد أبوالقاسم، قال حدّثنا علي بن الحسين السّعد آبادى، قال حدّثنا أحمد بن محمد بن خالد البرقى، قال كان عبدالعظيم ورد الرّىّ ها ربا من السلطان و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكّة الموالى و كان يعبد اللّه في ذلك السّرب و يصوم نهاره و يقوم ليله و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطّريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهما السّلم، فلم يزل يأوى الى ذلك السّرب، ويقع خبره إلى الواحد بعدالواحد من شيعة آل محمّد عليه و عليهم السلام حتّى عرفه أكثرهم، فرآى رجل من الشيعة في

ص: 41


1- موسى.
2- قال محمد بن بابويه انه كام مرضيا، حدثنى على بن احمد عن حمزة بن القاسم العلوى رحمه اللّه عن محمد بن يحيى العطار عمن دخل على أبى الحسن الهادى عليه السلام من اهل الرى قال فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام قال: أما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار قبر الحسين بن على عليهما السلام و قال فى مشيخة الفقيه انه كان مرضيا - و كذا فى آخر باب الصوم من يوم الشك - من الفقيه انتهى - ع.

المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال له: إنّ رجلاً من ولدى يحمل من سكّة الموالى و يدفن عند شجرة التفّاح في باغ عبدالجبار بن عبد الوهاب و أشار إلى المكان الذي دفن فيه، فذهب الرجل ليشترى الشجرة و مكانها من صاحبها فقال له لأى ّ شيى ء تطلب الشّجرة و مكانها؟ فأخبره بالرّؤيا، فذكر صاحب الشّجرة أنه كان رأى مثل هذه الرؤيا و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشّريف والشيعة(1) يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه، فلمّا جرد ليغسّل و جد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه فإذا فيها أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب عليهما السّلم. أخبرنا أحمد بن على بن نوح، قال حدثنا الحسن بن حمزة بن علي، قال حدّثنا على بن الفضل، قال حدّثنا عبيداللّه بن موسى الرويانى أبوتراب، قال حدّثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته(2) و سيذكر انشاءاللّه تعالى في مشيخة الفقيه.(3)(4)

26- جامع الرواة، محمد اردبيلى

113 - جامع الرواة، محمد اردبيلى، (1101ق)

3793 عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى العلوى [ست] بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب عليهم السلام [ج. دى. جش. صه] كان عابدا ورعا له حكاية تدل على حسن حاله. قال محمد بن بابويه انه كان مرضيا [صه] حدثنى على بن احمد عن حمزة بن القاسم العلوى رحمه اللّه عن محمد بن يحيى العطار عمن دخلى على ابى الحسن الهادى عليه السلام من اهل الرى قال: فقال: اين كنت؟ قلت زرت الحسين عليه السلام . قال اما انك لوزرت قبر عبدالعظيم عند كم لكنت كمن زار الحسين بن على بن

ص: 42


1- . والشيع - خ ل
2- قال فى باب الصوم من يوم الشك من (يب) هكذا: هذا حديث غريب لا أعرفه إلا من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى المدفون بالرى فى مقابر الشجرة و كان مرضيا رضى اللّه عنه - كذا نقل - ع
3- . فيها انه كان مرضيا - ع
4- . مجمع الرجال، تصحيح و تعليقه: سيد ضياءالدين علامه اصفهانى، اول، اصفهان، كتابفروشى ثقفى، 1387ق، ج 4، صص 97 - 98.

ابى طالب عليهم السلام [يه] ابوالقاسم له كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام [صه. جش ]الحسين بن عبيداللّه عن حفص بن احمد (محمد خ) ابى القاسم عن على بن الحسين السعدآبادى عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى قال: كان عبدالعظيم ورد الرى هاربّا من السلطان و سكن سربا فى دار رجل من الشيعة فى سكة الموالى و كان يعبدالله فى ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى عليه السلام . فلم يزل ياوى الى ذلك السرب و يقع خبره الى واحد بعد واحد (الواحد خ) من شيعة آل محمد عليهم السلام حتى عرفه اكثرهم فرأى رجل من الشيعة فى المنام رسول الله صلى اللّه عليه و آله قال له ان رجلاً من ولدى يحمل من سكة الموالى و يدفن عند شجرة التفاح فى باغ عبدالجبار بن عبد الوهاب و اشار الى المكان الذى دفن فيه فذهب الرجل ليشترى الشجرة والمكان من صاحبها فقال لأى شى ء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره الرؤيا فذكر صاحب الشجرة انه كان رأى مثل هذه الرؤيا و انه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ و قفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه فلما جرد ليغسل وجد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه. عنه ابوتراب عبيداللّه بن موسى الرويانى بجميع رواياته [جش] احمد بن ابى عبداللّه بكتابه [ست] عنه سهل بن زياد الآدمى و ابوتراب عبيداللّه الحارثى [لم] «مح».

عنه احمد بن مهران عشر مرات فى [فى] فى باب فيه نكت و نتف من التنزيل عنه احمد بن ابى عبداللّه البرقى فى مشيخة [يه] فى طريقه و فى [ست] فى ترجمته و فى [فى] فى باب الكبائر و فى باب من تحل له الزكوة فيمتنع من اخذها. عنه سهل بن جمهور فى باب صفة التيمم و فى باب من عرف امامه و فى باب بناء المساجد و مايؤخذ منها و فى [يب] فى باب التيمم. عنه ابن جمهور فى باب فضل المساجد. احمد بن محمد بن خالد عن النوفلى عنه فى [فى] فى باب الجلوس فى كتاب العشره. (1)

ص: 43


1- جامع الرواة، بيروت، دار الاضواء، 1403ق، ج 1، ص 460 - 461.

27- وسائل الشيعة، خاتمه، حسن بن محمد (1104ق) شيخ حر عاملى

114 - وسائل الشيعة، خاتمه، حسن بن محمد (1104ق) شيخ حر عاملى

[174] وما كان فيه عن عَبد العَظيم بن عبداللّه؛ الحَسَني:

فقد رويته عن محمّد بن مُوسى بن المُتَوكِّل، عن علي بن الحُسين؛ السَعد آبادي؛ عن أَحمد بن أبي عبداللّه؛ البَرقى، عن عَبدالعَظيم بن عبدالله، الحَسَني.

و كان مرضيّا

و رويته عن علي بن أحمد بن مُوسى، رضي اللّه عنه، عن محمّد بن أبي عبداللّه، عن سهل بن زياد الآدمي، عن عبدالعظيم. (1)

عَبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زَيد بن الحسن بن عليّ بن أَبي طالب؛ أبوالقاسم:

كان عابدا، ورعا، وله حكاية تدلّ على حُسن حاله، و قال ابن بابَوَيه: إِنّه كانَ مرضيّا؛ قاله العلاّمة، و نحوه النجاشيّ. وروى الصدوق في (ثواب الأَعمال): أنَّ زيارته كزيارة الحسين عليه السلام .(2)

651 - عبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ ابن ابى طالب عليهم السلام أبوالقاسم(3)، كان عابدا ورعا، و له حكاية تدلّ على حسن حاله و قال

ص: 44


1- خاتمة وسائل الشيعة، تحقيق: سيد محمدرضا حسينى جلالى، اول، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1412ق، ج 30، ص 65 - 66.
2- . همان، ص 403.
3- النجاشى، 173؛ خلاصة الرجال، 64؛ الفهرست، 147؛ الشيخ، 417 و 433؛ جامع الرواة، ج 1، ص 460. أقول، قد عدّه الشيخ من أصحاب الهادى و العسكرى عليهماالسلام و لم يذكره فى أصحاب الجواد عليه السلام مع أنه عليه السلام كان من خواص أصحابه عليه السلام و روى عنه كثيرا و كذا روى عليه السلام عن الرضا عليه السلام كما ذكره المفيد ره فى الاختصاص فى ص 247. قال: و روى عن عبدالعظيم عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: يا عبدالعظيم ابلغ عنى أوليائى السلام و قل لهم ان لا يجعلوا للشيطان على أنفسهم سبيلا و مرهم بالصدق فى الحديث و أداء الامانة و مرهم بالسكوت و ترك الجدال فيما لا يعنيهم و اقبال بعضهم على بعض و المزاورة فان ذلك قربة الى و لا يشتغلوا أنفسهم بتمزيق بعضهم بعضا فانى آليت على نفسى، أنه من فعل ذلك و اسخط وليا من أوليائى دعوت اللّه ليعذبه فى الدنيا أشد العذاب و كان فى الاخرة من الخاسرين، و عرفهم ان اللّه قد غفر لمحسنهم و تجاوز عن مسيئهم الا من اشرك أو آذى وليا من أوليائى أو اضمر له سوءا فان اللّه لا يغفر له حتى يرجع عنه فان رجع و الا نزع روح الايمان عن قلبه و خرج عن ولايتى و لم يكن له نصيبا فى ولايتنا، و أعوذ باللّه من ذلك. و احتمل بعض أن يكون هذا الحديث من أبى الحسن الثالث على بن محمد بن الرضا الهادى عليهم السلام لا على بن موسى الرضا عليهماالسلام و لا يبعد و قال الشهيد الثانى ره فى حاشيته على رجال العلامة، و قد نص الامام على بن موسى الرضا عليهماالسلام لزيارته و قال: من زاره وجبت له الجنة و نزل الامام أبوالحسن الهادى عليه السلام زيارته منزلة زيارة الحسين عليه السلام ، و شرح أحواله و رواياته عليه السلام فى حد كتاب مستقل، و قد ألف بعض المتأخرين فى ذلك كتاب روح و ريحان و جنة النعيم و ألف صاحب بن عباد الوزير فى عصر ديالمة رسالة فيه، و ألفت أنا الراجى كتاب زندگانى حضرت عبدالعظيم فى سنة 1367 من الهجرة بالفارسى و آخر كتاب حياة عبدالعظيم و مسنده، و قد مر ذكره الشريف فى شرح مشيخة الفقيه.

ابن بابويه: إنّه كان مرضيّا. قاله العلاّمة و نحوه النّجاشى، و روى الصّدوق في ثواب الأعمال أنّ زيارته كزيارة الحسين عليه السلام و قد تقدّم.(1)

28- بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى

اشاره

115 - بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى (1110ق)

فضل زيارة عبدالعظيم

*«(فضل زيارة عبدالعظيم بن عبداللّه)»* *«(الحسنى رضى الله عنه)»*

1- ثو: علي بن أحمد عن حمزة بن القاسم عن محمّد العطّار عن رجل عن أبي الحسن العسكري عليه السلام ، قال: دخلت عليه فقال: أين كنت؟ فقلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: أما لوأنك زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن علي صلوات اللّه عليهما.(2)

2- مل: علي بن بابويه عن محمّد العطّار عن بعض أهل الري عن أبي الحسن العسكرى عليه السلام ، مثله.(3)

3- جش: الحسين بن عبداللّه عن جعفر بن محمّد عن علي بن الحسين السعد آبادي عن البرقى قال: كان عبدالعظيم ورد الري هاربا من السلطان و سكن سربا

ص: 45


1- . وسائل الشيعه، ج 20، ص 228 و 229.
2- ثواب الاعمال، ص 89.
3- . كامل الزيارات، ص 324.

في دار رجل من الشّيعة في سكة الموالي، و كان يعبداللّه في ذلك السّرب، و يصوم نهاره و يقوم ليله، و كان يخرج مستترا يزور القبر المقابل قبره، و بينهما الطّريق، و يقول: هو رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام ، فلم يزل يأوى إلى ذلك السرب و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمّد عليه و عليهم السّلام، حتّى عرفه أكثرهم.

فرأى رجل من الشّيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال له: إنَّ رجلاً من ولدي يحمل من سكّة الموالي و يدفن عند شجرة التفّاح فى باب(1) عبدالجبّار بن عبدالوهاب - و أشار إلى المكان الّذي دفن فيه - فذهب الرّجل ليشترى شجرة الرّجل و مكانها من صاحبها، فقال له: لأىّ شيء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنه كان رأى مثل هذه الرّؤيا، و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشّريف والشّيعة، يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه. فلما جرّد ليغسّل و جد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليه السلام (2).(3)

29-منتهى المقال، ابوعلى محمد بن اسماعيل حائرى

116 - منتهى المقال، ابوعلى محمد بن اسماعيل حائرى (1216ق)

1643- عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي:

ابن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليه السلام ، أبوالقاسم، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، كان عابدا ورعا، له حكاية تدلّ على حسن حاله ذكرناها في كتابنا الكبير. قال محمّد بن بابويه: إنّه كان مرضيّا، صه.(4)

ص: 46


1- فى المصدر: باغ عبدالجبار.
2- . رجال النجاشى، ص 173، طبع بمبئى.
3- . بحارالأنوار، تصحيح: سيد ابراهيم ميانجى و محمّدباقر بهبودى، سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق، ج 99، ص 268 - 269.
4- الخلاصة: 130/12.

«جش» إلى قوله: خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، ثمّ ذكر الحكاية.(1)

وفي «ج» إلى علي بن أبيطالب عليه السلام .(2) وكذا «دي»، وزاد: يروي عنهما.(3)

و في ثواب الأعمال: حدّثني علي بن أحمد قال: حدّثني حمزة بن القاسم العلوي رحمه اللّه قال: حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عمّن دخل على أبي الحسن علي بن محمّد الهادي عليه السلام من أهل الري، قال: دخلت على أبي الحسن العسكرى عليه السلام فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: أما إنّك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم كنت كمن زار الحسين بن علي عليه السلام .(4)

وفي «تعق»: ذكره في كتاب الصوم من الفقيه و قال: كان مرضيا رضي اللّه عنه.(5) (6)

أقول: هذا ما سبق إليه الاشارة من العلاّمة رحمه اللّه، و ذكره في مشيخة الفقيه أيضا و قال: كان مرضيا،(7) و نبّه عليه في النقد أيضا،(8) (وكذا الفاضل عبدالنبي الجزائري)؛(9) والعجب من المقدّس التقي رحمه اللّه حيث قال: إنّه سهو ليس فيها بل هو مذكور في ثواب الأعمال والعيون، انتهى فلاحظ.(10)

ص: 47


1- . رجال النجاشي: 247/653.
2- لم يرد في نسختنا المطبوعة من رجال الشيخ في أصحاب الإمام الجواد عليه السلام ، وورد في مجمع الرجال: 4/97 نقلاً عنه.
3- . رجال الشيخ: 417/1، و فيه: عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني رضي اللّه عنه. و في مجمع الرجال نقلاً عنه: 4/97:... ابن علي بن أبيطالب عليه السلام يروي عنهما عليهماالسلام . كما و ذكره أيضا في أصحاب الإمام العسكري عليه السلام : 433/20 بقوله: عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني رضي اللّه عنه.
4- ثواب الأعمال: 124/1.
5- . الفقيه 2: 80/355.
6- . تعليقة الوحيد البهبهاني: 196.
7- الفقيه - المشيخة -: 4/66.
8- . نقد الرجال: 190/1.
9- . حاوي الأقوال، لم نجده في نسختنا. وما بين القوسين لم يرد في نسخة «م».
10- . منتهى المقال، اول، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1406ق، ج 4، ص 140 - 142.

30-طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، سيدعلى اصغر جابلقى بروجردى

117 - طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، سيدعلى اصغر جابلقى بروجردى، (1313 ق)

2289- عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد(1) بن الحسن بن علي بن ابيطالب عليهم السلام و فضله و جلالته أشهر من أن يذكر، و قبره الآن مزار للشيعة و قد برز منه الكرامات الباهرة، عنه البرقي أحمد و سهل و ابوتراب، وقد روى عنه أحمد بن مهران.(2)

31- روضات الجنات، محمدباقر خوانسارى

118 - روضات الجنات، محمدباقر خوانسارى (1313ق)

380

السيد الشاه عبدالعظيم بن السيد عبداللّه بن السيد على بن السيد حسن بن زيد بن الامام الهمام المجتبى أبى محمد الحسن بن على بن أبيطالب(3)

كنيته الشّريفة، أبوالقاسم، و كان من أصحاب أبى جعفر الجواد، و أبى الحسن الهادى عليهماالسلام ، و محترما عندهما فى الغاية؛ و كانا يحبّانه حبّا شديدا، و يبالغ هو أيضا فى تعظيمهما كثيرا، و قد عرض دينه الحقّ على سيّدنا أبى الحسن الثّالث، على بن محمّد النّقى الهادى عليه السلام ، فيما نقله عنه شيخنا الصّدوق و غيره، بالاسناد المتصل انّه قال: دخلت على سيّدى على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام ، فلمّا بصربى قال لى: مرحبا بك يا أبوالقاسم أنت وليّنا حقّا، قال: فقلت له: يابن رسول اللّه إنّى أريد أن أعرض عليك دينى، فإن كان مرضيا اثبت عليه حتّى ألقى اللّه، فقال: هات يا أباالقاسم، فقلت: إنّى أقول: إن اللّه تبارك

ص: 48


1- . وقد نسب نسبه كذلك في رقعة في حبيبه بعد موته «منه».
2- طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، تحقيق: سيد مهدى رجائى، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى العامة، 1410ق، ج 1، ص 317.
3- له ترجمة فى: تنقيح المقال 2: 157؛ جامع الرواة 460؛ جنة النعيم فى احوال عبدالعظيم؛ خلاصة الاقوال 71، مستدرك الوسائل 3؛ منتقلة الطالبية 72؛ منتهى المقال 281.

و تعالى واحد، ليس كمثله شى ء، خارج من الحدَّين، حدَّالإبطال و حدّ التشبيه، و إنّه ليس بجسم ولا صورة ولا عرض ولا جوهر بل مجسّم الأجسام، و مصوّر الصور، و خالق الأعراض والجواهر، و ربّ كلّ شى ء و مالكه و جاعله و محدثه، و إنّ محمّدا صلى الله عليه و آله عبده و رسوله خاتم النبيّين فلا نبى بعده إلى يوم القيامة و انّ شريعته خاتم الشّرايع فلا شريعة بعده إلى يوم القيامة و أقول: إن الامام والخليفة و ولىّ الأمر من بعده أميرالمؤمنين على بن أبيطالب عليه السلام ثم الحسن، ثم الحسين، ثم على بن الحسين، ثم محمّد بن على، ثم جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثم على بن موسى، ثمّ محمد بن علىّ، ثمّ أنت [يا مولاى ]فقال عليه السلام : و من بعدى الحسن ابنى فكيف للنّاس بالخلف من بعده؟ قال، فقلت: وكيف ذاك يا مولاى؟ قال لانّه لايرى شخصه، ولا يحلّ ذكره باسمه، حتّى يخرج، فيملأ الأرض قسطا وعدلاً، كما ملئت جورا و ظلما، قال: فقلت: أقررت، و أقول انّ وليّهم ولىّ اللّه، و عدوّهم عدوّاللّه و طاعتهم طاعة اللّه، و معصيتهم معصيه اللّه، و أقول: انّ المعراج حقّ والمسألة فى القبر حقّ و ان الجنّة حقّ، و انّ النّار حقّ، والصّراط حقّ، و الميزان حق، و انّ الساعة آتية لاريبَ فِيها، و انَّ اللّه يبعَث من فى القبور، و أقول: انّ الفرائض الواجبة بعد الولاية، الصلاة، و الزكاة، و الصوم، و الحج، و الجهاد، و الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر، فقال على بن محمّد عليهماالسلام : يا أباالقاسم هذاواللّه دين اللّه الّذى ارتضاه لعباده فاثبت عليه، ثبّتك اللّه بالقول الثّابت فى الحياة الدّنيا والآخرة.(1)

ثمّ انّ من جملة من ذكره بالتّفصيل، هوالصّاحب بن عبّاد الوزير العادل الكامل فى مقالة على حدّة، حيث يقول بعد ذكر اسمه و نسبه الشّريف: هو ذو ورعٍ و دين، عابد معروف بالأمانة، و صدق اللّهجة، عالم بامور الدّين، قائل بالتّوحيد والعدل، كثير الحديث والرّواية، و يروى عن أبى جعفر محمّد بن على بن موسى، و عن أبيه أبى الحسن صاحب العسكر عليهماالسلام ، ولهما إليه الرّسائل.

ص: 49


1- التوحيد 81 - 82.

إلى أن قال فى صفة علمه: روى أبوتراب الرّويانى: قال سمعت أباحمّاد الرّازى يقول: دخلت على علىّ بن محمد بسرّ من رأى، فسألته عن أشياء من الحلال والحرام، فأجابنى فيها، فلمّا ودّعته قال لى: يا حمّاد إذا أشكل عليك شى ء من أمر دينك بناحيتك

فسئل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرءه منّى السّلام. هذا، و فى كتب الرّجال رواية عبيداللّه بن موسى الرّوايانى، و سهل بن زياد الآدمى، و أبى تراب عبيداللّه بن الحارثى، و أحمد بن أبى عبداللّه البرقى، صاحب «المحاسن» رضى اللّه عنه و انّ له كتاب «خطب أميرالمؤمنين» و كتاب يسمّيه «كتاب يوم و ليلة» و كتب ترجمتها روايات عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى.

و قد ذكره أيضا السيّد العماد والأمير الدّاماد - قدّس سرّه العزيز - فى كتابه «الرّواشح السّماوية فى الفوائد الرّجالية» فقال فى جملة كلام له: من الذّايع الشّايع، انّ الطريق الرّواية من جهة أبى القاسم عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، المدفون بمشهد الشجرة بالرّى(1) رضى اللّه تعالى عنه و أرضاه - من الحسن، لانّه ممدوح غيرمنصوص على توثيقه. و عندى انّ الناقد البصير، والمتبصر الخبير، يتهجنان ذلك و يستقبحانه جدّا، ولو لم يكن له إلاّ حديث عرض الدّين، و مافيه من حقيقة المعرفة، و قول سيّدنا الهادى أبى الحسن الثّالث عليه السلام : يا أباالقاسم أنت وليّنا حقاً، مع ماله من النسب الطاهر و الشرف

ص: 50


1- قال صاحب «عمدة الطالب» فى طى ذكره لعقب السيد أبى الحسين زيد بن الحسن المجتبى عليه السلام بعدما نقل فى وصف زيد المذكور عن الموضح النسابة انه كان يتولى صدقات رسول اللّه صلى الله عليه و آله و تخلف عن عمه الحسين، فلم يخرج معه الى العراق، و بايع بعد قتل عمه الحسين عليه السلام عبداللّه بن الزبير، لان اخته لامه و أبيه كانت تحت عبداللّه بن الزبير. قاله ابونصر البخارى. ثم انه ذكر عقبه من الحسن ابنه، و قال بعد ذلك و اما على الشهيد ابن الحسن بن زيد و يكنى ابى الحسن و امه ام ولد؛ و عقبه من ابنه عبداللّه بن على و امه ام ولد، قال ابونصر سهل بن داود البخارى، يقال: ان عبداللّه بن على استخلصه الحسن بن زيد جده بعد فوت أبيه على بالقافة، و ذلك ان اباه عليا ملك فى حياة ابيه الحسن بن زيد و ام ابنه عبداللّه جارية بيعت و لم يعلم انها حامل، و لما توفى على بن الحسن بن زيد ردها المشترى الى ابيه الحسن بن زيد فو لدت عبداللّه فشك فيه فدعى بالقافة فالحقوه فولد عبداللّه بن على عبدالعظيم، السيد الزاهد المدفون فى مسجد الشجرة بالرى و قبره يزار و اولد عبدالعظيم محمد بن عبدالعظيم و كان زاهدا كبيرا، وانقرض عبدالعظيم فلا عقب «منه».

الباهر، لكفاه، إذ ليس سلالة النبوة والطّهارة، كأحد من النّاس إذا ما أمن واتّقى، و كان عند آبائه الطّاهرين مرضيا مشكورا.(1)

فكيف وهو صاحب الحكاية المعروفة التى أوردها النّجاشى فى ترجمته، وهى ناطقة بجلالة قدره، و علوّ درجته، و فى فضل زيارته روايات متظافرة.

فقد ورد: من زار قبره وجبت له الجنّة، و ثمّ ذكر - رحمه اللّه - حديث ثواب الأعمال الّتى يأتى ذكره، و قال: ولأبى جعفر بن بابويه كتاب «اخبار عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى» ذكره النّجاشي فى عدّ كتبه، و بالجملة قول ابن بابويه، والنّجاشى، و غيرهما

فيه: كان عابدا، ورعا، مرضيّا، يكفى فى استصحاح حديثه فضلاً عمّا أوردناه، فإذن الأصح الأرجح، والأصوب الأقوم، أن يعد الطّريق من جهته صحيحا و فى الدرجة العليا من الصّحة، واللّه سبحانه أعلم «انتهى». و ذكره العلاّمة أيضا فى خلاصته، فقال:

كان عالما، عابدا، ورعا، له حكاية تدلّ على حسن حاله، ذكرناها فى كتابنا الكبير، قال محمد بن بابويه انّه كان مرضيّا.

قلت: ولعلّ هذه الحكاية ما أسلفناه لك من عرضه الدّين على إمام زمانه - صلوات اللّه عليه، أوالمراد بها سنشير إليه من عاقبة أمره، و ظهور كراماته. و أمّا المراد بمحمد بن بابويه المذكور، فهو شيخنا الصّدوق القمى المبرور، حيث انّه قال فى باب صوم يوم الشكّ، بعد ذكر حديثه ما لفظه: و هذا حديث غريب لا أعرفه إلاّ من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، المدفون بالرّى، فى مقابر الشّجرة، و كان مرضيّا.(2)

و قال شيخنا الشّهيد الثّانى، فى تعليقته على الخلاصة: عبدالعظيم هذا هو عبدالعظيم المدفون بمسجد الشّجرة، و قبره يزار، و قد نصّ على زيارته الإمام على بن موسى الرّضا عليه السلام ، قال: من زار قبره و جبت له على اللّه الجنة، ذكر ذلك بعض النسّابين.

ص: 51


1- روى الكشى حديثا عن سيدنا و مولانا أبى الحسن الرضا عليه السلام فى على بن عبيداللّه ابن على بن الحسين ... فيما له من الحكاية المعروفة انه عليه السلام قال: ان ولد على و فاطمة اذا عرفهم اللّه هذا الامر لم يكونوا كالناس. «منه»
2- . من لا يحضره الفقيه 2:80.

و فى «ثواب الأعمال» لشيخنا الصّدوق رحمه اللّه: حدثني على بن أحمد قال: حدثنى حمزة بن القاسم العلوى، قال حدّ ثنى محمد بن يحيى العطّار، عمّن دخل على أبى الحسن على بن محمد الهادى عليه السلام ، من أهل الرّى، قال: دخلت على أبى الحسن العسكرى، فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: امّا انّك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار قبر الحسين.(1)

و عن النّجاشى صاحب الرّجال انّه قال: قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه قال: حدثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدثنا على بن الحسين السّعد آبادى، قال: حدّثنا أحمد بن محمد بن خالد البرقى، قال: كان عبدالعظيم ورد الرّى هاربا من السّلطان، و سكن سربا فى دار رجلٍ من الشّيعة فى سكّة الموالى، و كان يعبداللّه فى ذلك السّرب، و يصوم نهاره و يقوم ليله، و كان يخرج مستترا، فيزور القبر المقابل قبره، و بينهما الطريق، و يقول: هو قبر رجلٍ من ولد موسى عليه السلام ، فلم يزل يأوى إلى ذلك السرب، و يقع خبره إلى واحد بعدالواحد، من شيعة آل محمّد حتّى عرفه أكثرهم، فرأى رجل من الشيعة فى المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله ؛ و قال له: انّ رجلاً من ولدى يحمل من سكّة الموالى، و يدفن عند شجرة التفّاح فى باغ عبدالجبّار، بن عبدالوهّاب و أشار إلى المكان الذّى دفن فيه، فذهب الرّجل ليشترى الشّجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأى شى ء تطلب الشّجرة و مكانها، فأخبره الرّؤيا، فذكر صاحب الشّجرة انّه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و انّه قد جعل موضع الشّجرة مع جميع الباغ وقفا على الشّريف، والشيعة يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم و مات، فلمّا جرد ليغسل وجد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب عليه السلام ، أخبرنا أحمد بن على بن نوح قال: حدّثنا الحسن بن حمزة بن على قال: حدّثنا على بن الفضل، قال: حدثنا عبيداللّه بن موسى الرؤيانى أبوتراب قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته «انتهى».

ص: 52


1- ثواب الاعمال.

و كان ذلك القبر المقابل قبره المطهّر، هو قبر الإمامزاده حمزة بن موسى بن جعفر، المدفون بالرى، و هو أيضا هنالك مزار معروف إلى زماننا هذا.

و أمّا مرقد الشّاه عبدالعظيم المذكور، فهو الآن خارج عن محو طة طهران التى هى قاعدة بلاد الرى فى هذا الزّمان، و ذلك لان المدينة القديمة المسمّاة بالرى قد انهدمت

بتمامها، ولم يبق منها إلاّ أثر من ذلك القبر المطهّر؛ وما تحوم حوله، فبقى هو بمنزلة

قرية كبيرة، أو قصبة واقعة على رأس فرسخ من طهران المذكورة، و طهران المذكورة أيضا قد كانت فى قديم الزّمان قرية كبيرة من قرى الرّى، كثير الاشجار والبساتين، مونقة الثمّار، لهم بيوت تحت الأرض من خوف العدوّ، بها رمّان جيّدة، لايوجد مثلها فى جميع البلاد، و ضبط هذه التسمية بالتّاء المثنّاة الفوقانية كما فى «تلخيص الآثار».

ثمّ ان بأرض الرّى و جبالها العالية من مقابر أولاد الائمة عليهم السلام جمّ غفير، يطلب خصوص مواضعها من كتب النّسب والتّواريخ، و كذا بقعة قم المعصومة المباركة، فإنّ فيها أيضا سوى مرقد فاطمة ابنة موسى المرضيّة المجللة الّتى ورد: أن من زارها وجبت له الجنّة، مرقد على بن جعفر الصّادق الّذى هو من أكابر أولاد الائمة و أجلاّئهم، صاحب كتاب «المسائل» إلى أخيه موسى الكاظم عليه السلام .

و أما غير ذلك الموضعين من ديار العجم، فلم يثبت به قبر أحد من أولاد الائمّة والأنبياء، إلاّ قبر أحمد بن موسى المعروف بشاه چراغ فى شيراز المحروسة، كما تقدم فى ترجمته.

و كذلك قبر السيّد على بن محمّد الباقر الواقع فى حوالى بلدة كاشان المعروف بامام زاده مشهد باركرس، و قبر ولده الامامزاده أحمد بن علىّ المذكور باصبهان، فى محلّة باغاتها الّتى هى على جادّة محلّة خاجو، كما ذكره صاحب «رياض العلماء».

و كذلك قبر السيّد أبى الحسن الملقّب بزين العابدين، على بن نظام الدّين أحمد الابج ابن شمس الدّين عيسى الملقّب بالرّومى ابن جمال الدين محمّد بن على العريضى ابن جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام ، و هو جدّ سادات الامامية المعروفة باصبهان، و لمرقده المطهّر قبّة عالية، و صحن وسيع، فى مزارها العتيق، المعروف

ص: 53

بقبرستان چملان و أصله شنبلان.

و إلى هذاالسيّد المكرّم، ينتهى نسب السّيد الفاضل المعظّم، على بن السيد محمد بن السيد اسد اللّه الامامى الاصفهانى الّذى هو من تلامذة استاد الكلّ الخوانسارى.

وله من المؤلفات كتاب كبير فى الفقه سمّاه «التّراجيح» مجلّدات ضخام يقرب من ثلاثمأة ألف بيت، و ذكر فيه أقوال جميع الفقهاء، و عبارات كتبهم، و كتاب «ترجمة الشّفاء» للشّيخ الرئيس بالفارسيّة و كتاب «ترجمة الإشارات» أيضا كذلك، و كتاب «هشت بهشت» وهى ترجمة ثمانية كتب من كتب أخبار أصحابنا بالفارسيّة، ك «الخصال» و «إكمال الدّين» و «عيون أخبار الرّضا» و «الأمالى للصّدوق» و نحو ذلك، و كان من جملتها أيضا كتاب «مهج الدّعوات» للسيّد علىّ بن طاوس الحسنى الحلّى، و كتاب «المصباح» للفاضل الكفعمى، و سوف يأتى فى ترجمة على بن حسن الزّوارى المفسّر ان له أيضا ترجمة كثير من الحديث بالفارسية فليلاحظ.(1)

32- بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ملاعلى عليارى تبريزى

119 - بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ملاعلى عليارى تبريزى (1317ق)

الفصل السادس عشر

فى: عبدالعظيم، وفيه: رجل.

عبدالعظيم الحسنى زاهد *** طق ضف جليل ثقة و عابد

عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى العلوى، له كتاب اخبرنا به جماعة عن ابى المفضل عن محمد بن عبداللّه الشيبانى عن أبى جعفر بن بطة عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى عن عبدالعظيم، مات عبدالعظيم بالرى و قبره هناك «ست».

وفى: «جش» عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب عليه السلام أبوالقاسم، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، قال ابوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه:

ص: 54


1- . روضات الجنات، تحقيق: اسداللّه اسماعيليان، قم، مكتبة اسماعيليان، 1391ق، ج 4، ص 207 - 213.

حدثنا جعفر بن محمد ابوالقاسم قال حدثنا على بن الحسين السعدآبادى قال حدثنا احمد بن محمد بن خالد البرقى قال كان عبدالعظيم ورد الرى هاربا من السلطان و سكن سربا فى دار رجل من الشيعة فى سكة الموالى، و كان يعبداللّه فى ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام فلم يزل يأوى الى ذلك السرب حتى وصل خبره الى واحد بعد الواحد من شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله حتى عرفه اكثرهم.

فرأى رجل من الشيعة فى المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له ان رجلاً من ولدى يحمل من سكة الموالى، و يدفن عند شجرة التفاح فى باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب، و اشار الى المكان الذى دفن فيه فذهب الرجل ليشترى الشجرة و مكانها من صاحبها فقال له لاى شى ء تطلب الشجرة و مكانها فاخبره بالرؤيا فذكر صاحب الشجرة انه كان رأى مثل هذا الرؤيا و انه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف، والشيعة يدفنون فيه.

فمرض عبدالعظيم مات، فلما جرد ليغسل و جد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه فاذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب عليهم السلام .

اخبرنا احمد بن على بن نوح قال حدثنا الحسن بن حمزة بن على قال حدثنا على بن الفضل قال حدثنا عبيداللّه بن موسى الرويانى ابوتراب قال حدثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته، انتهى.

وفى: «ج» فى بعض النسخ عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب عليهم السلام .

وفى: «دى» عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام يرويها عنهما، روى عنه سهل بن زياد الآدمى و ابوتراب عبيداللّه الحارثى.

ص: 55

وفى ثواب الاعمال لابن بابويه: حدثنى على بن احمد قال حدثنى حمزة بن القاسم العلوى رحمه اللّه قال حدثنى محمد بن يحيى العطار عمن دخل على أبى الحسن على بن محمد الهادى من أهل الرى قال دخلت على أبى الحسن العسكرى عليه السلام فقال: لى اين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: اما انك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن على عليهماالسلام .

وقال محمد بن على بن بابويه فى مشيخة الفقيه انه كان مرضيا، و ذكره فى كتاب الصوم من الفقيه مترضيا.

وفى: «صه» عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، أبوالقاسم، له كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام ، كان عابدا ورعا، له حكاية تدل على حسن حاله ذكر ناهافى كتابنا الكبير، قال محمد بن بابويه انه كان مرضيا، انتهى.

وفى: «د» عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، أبوالقاسم (جش) عابد ورع كان مرضيا، انتهى.

وفى: «الوجيزة» عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى جليل الشأن معروف المزار.

و فى: «منتهى المقال» أقول: هذا ما سبق إليه الإشارة من العلامه رحمه اللّه و ذكره فى مشيخة الفقيه ايضا و قال كان مرضيا و نبه عليه فى النقد ايضاً و كذا (ع - ب) و العجب من المقدس التقى رحمه اللّه حيث قال: انه سهو ليس فيها بل مذكور فى ثواب الاعمال والعيون، انتهى فلاحظ.

وفى: «روضات الجنات» السيد عبدالعظيم بن السيد عبداللّه بن السيد على بن السيد حسن بن زيد بن الامام الهمام المجتبى أبى محمد الحسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام ، كنيته أبوالقاسم و كان من اصحاب ابى جعفر الجواد و ابى الحسن الهادى عليهماالسلام ، و محترما عند هما فى الغاية، و كانا يحبانه حبا شديدا، و يبالغ هو ايضا فى تعظيمهما كثيراً.

و قد عرض دينه الحق على سيدنا أبى الحسن الثالث على بن محمد النقى

ص: 56

الهادى عليهماالسلام فيما نقله عنه شيخنا الصدوق و غيره بالاسناد المتصل، انه قال: دخلت على سيدى على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهم السلام ، و لما بصر بى قال: مرحبا بك يا أباالقاسم، أنت ولينا حقا، قال: فقلت له يابن رسول اللّه صلى الله عليه و آله انى اريد أن أعرض عليك دينى، فإن كان مرضيا ثبتّ عليه حتى القى اللّه عزوجل؟ فقال: هات يا أباالقاسم فقلت فإنى اقول:

ان اللّه تبارك و تعالى واحد ليس كمثله شى ء، خارج من الحدين حد الابطال و حدالتشبيه، و انه ليس بجسم ولاصورة ولاعرض ولاجوهر، بل هو مجسم الاجسام و مصور الصور و خالق الاعراض والجواهر، و رب كل شى ء و مالكه و جاعله و محدثه.

و ان محمدا عبده و رسوله خاتم النبيين، فلانبى بعده الى يوم القيمة، و ان شريعته خاتم الشرايع فلا شريعة بعده الى يوم القيمة.

واقول: ان الإمام والخليفة و ولى الامر بعده اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام ثم الحسن عليه السلام ثم الحسين عليه السلام ثم على بن الحسين عليهماالسلام ثم محمد بن على عليه السلام ثم جعفر بن محمد عليهماالسلام ثم موسى بن جعفر عليهماالسلام ثم على بن موسى عليهماالسلام ثم محمد بن على عليهماالسلام ثم انت، فقال: و من بعدى الحسن ابنى فكيف للناس بالخلف من بعده؟ قال فقلت: كيف ذاك يا مولاى؟ قال: لانه لايرى شخصه و لايحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملاء الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما.

قال فقلت: اقررت و اقول ان وليهم ولى اللّه وعدوهم عدواللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصيتهم معصية اللّه.

و اقول ان المعراج حق والمسائلة فى القبر حق، و ان الجنة حق، والنار حق، والصراط حق والميزان حق و ان الساعة آتية لاريب فيها، و ان اللّه يبعث من فى القبور.

واقول: ان الفرائض الواجبة بعد الولاية، الصلوة، والصوم، والحج والجهاد، والامر بالمعروف، والنهى عن المنكر.

فقال على بن محمد: يا أباالقاسم هذا واللّه دين اللّه الذى ارتضاه لعباده، فأثبت عليه ثبتك اللّه بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة.

ص: 57

ثم ان من جملة من ذكره بالتفصيل هوالصاحب بن عباد الوزير العادل الكامل فى مقالة له عليحدة فقال بعد ذكر اسمه و نسبه الشريف، هوذو ورع و دين عابد معروف بالامانة و صدق اللهجة، عالم بامور الدين، قائل بالتوحيد والعدل، كثيرالحديث والروية يروى عن جعفر بن محمد بن على بن موسى و عن ابنه أبى الحسن صاحب العسكر، ولهما اليه الرسائل - الى ان قال فى صفة علمه: روى ابوتراب الرؤيا فى قال سمعت اباحماد الرازى يقول دخلت على على بن محمد عليهماالسلام بسر من رأى فسئلته عن اشياء من الحلال والحرام. فأجابنى فيها، فلما ودعته قال لى يا حماد اذا اشكل عليك شى ء من أمر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرئه منى السلام، هذا.

وفى كتب الرجال رواية عبيداللّه بن موسى الرويانى، و سهل بن زياد الآدمى، و أبى تراب عبيداللّه الحارثى، و أحمد بن أبى عبداللّه البرقى صاحب كتاب المحاسن عنه رضى اللّه.

و ان له كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام ، و كتاب يسميه كتاب يوم وليلة، و كتب ترجمتها روايات عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى.

وقد ذكره أيضا السيد العماد والامير الداماد قدس سره العزيز فى كتابه الرواشح السماوية فى الفوائد الرجالية، فقال فى جملة كلام له من الذايع الشايع، ان طريق الرواية من جهة أبى القاسم عبدالعظيم بن عبيداللّه الحسنى المدفون به مشهد الشجرة بالرى رضى اللّه عنه و أرضاه من الحسن، لأنه ممدوح غير منصوص على توثيقه.

و عندى ان الناقد البصير و المتبصر الخبير يستهجنان ذلك و يستقبحانه جدا ولولم يكن له الاحديث عرض الدين و مافيه من حقيقة المعرفة، وقول سيدنا الهادى أبى الحسن الثالث عليه السلام : يا أباالقاسم أنت ولينا حقا، مع ماله من النسب الطاهر والشرف الباهر لكفاه، اذليس سلالة النبوة والطهارة كأحد من الناس، اذا ما آمن واتقى و كان عند آبائه الطاهرين مرضيا مشكورا فكيف و هو صاحب الحكاية المعروفة التى قد أوردها النجاشى فى ترجمته، و هى ناطقة بجلالة قدره و علو درجته.

ص: 58

و فى فضل زيارته روايات متظافرة، و قد ورد: من زار قبره و جبت له الجنة، ثم ذكر رحمه اللّه حديث ثواب الاعمال الذى مر، وقال: و لأبى جعفر بن بابويه كتاب أخبار عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى رحمه اللّه ذكره النجاشى فى عد كتبه.

و بالجملة: قول ابن بابويه والنجاشى و غيرهما فيه، كان عابدا ورعا مرضياً يكفى فى استصحاح حديثه فضلاً عما اوردناه، فإذن الأصح الارجح والاصوب الاقوم أن يعد الطريق من جهته صحيحا و فى الدرجة العليا من الصحة، واللّه سبحانه اعلم.

أقول: وكان المراد من الحكاية فى قول العلامة رحمه اللّه فى الخلاصة له حكاية تدل على حسن حاله هى الحكاية التى أسلفنا من عرض الدين على امام زمانه صلوات اللّه و سلامه عليه أوالمراد بها ماسنشير اليه من عاقبة أمره و ظهور كراماته.

ثم المراد بمحمد بن بابويه فى قوله (أى العلامة) فيها (أى الخلاصة) هو شيخنا الصدوق القمى رضى اللّه عنه قال فى باب صوم يوم الشك بعد ذكر حديثه مالفظه:

وهذا حديث غريب لا أعرفه الا من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى المدفون بالرى فى مقابر الشجرة و كان مرضيا.

و قال شيخنا الشهيد الثانى رحمه اللّه فى تعليقه على الخلاصة: عبدالعظيم هذا هو عبدالعظيم المدفون بمسجد الشجرة، و قبره يزار، وقد نص على زيارته الامام على بن موسى الرضا عليهماالسلام ، قال، من زار قبره و جبت له على اللّه الجنة، ذكر ذلك بعض النسابين.

والمراد بالقبر فى قول النجاشى: وكان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره، هو: قبر حمزة بن موسى بن جعفر عليهماالسلام المدفون هناك، و هو أيضا مزار معروف فى زماننا هذا، والحقير قد تشرفت فى عامنا هذا سنة: 1311 به زيارتهما حين قصدت زيارة على بن موسى الرضا عليهماالسلام والحمدللّه على اتمام هذه النعمة علىّ.

ثم ان المدينة القديمة المسماة بالرى كأنها قد انهدمت، و لم يبق منها أثرالا ذلك القبر الشريف. و ما يحوى حوله من قصبة واقعة على رأس فرسخ من طهران (بالطاء المؤلفة المشالة) على ما هوالمشهور فى زماننا، ولكن ضبط صاحب تلخيص الآثار:

ص: 59

بالتاء المثناة الفوقانية، وهكذا ضبط أيضا صاحب مرءآت البلدان، و كأنه أخذ منه، ثم ان بأرض الرى وجبالها العالية من مقابر أولاد الائمة عليهم السلام جم غفير يطلب خصوص مواضعها من كتب النسب والتواريخ.

وكذا فى بقعة قم المباركة، فإن فيها ايضا سوى مرقد فاطمة المعصومة ابنة موسى عليهماالسلام التى ورد فى خصوص ثواب زيارتها: من زارها وجبت له الجنة، مرقد على بن جعفرالصادق عليه السلام الذى هو صاحب كتاب المسائل الى اخيه موسى الكاظم عليه السلام ، و هو من أكابر أولاد الائمة عليهم السلام و اجلائهم.

و اما غير ذينك الموضعين من ديار العجم فلم يثبت به قبر أحد من أولاد الائمة عليهم السلام والانبياء (على نبينا و آله و عليهم السلام) الا قبر احمد بن موسى عليه السلام المعروف بشاه چراغ فى شيراز المحروسة كما تقدم فى ترجمته رحمه اللّه.

و كذلك قبر السيد على بن محمد الباقر عليه السلام الواقع فى حوالى بلدة قاسان المعروف به امامزاده مشهد باركرس، و قبر ولده الامامزاده أحمد بن على المذكور باصبهان فى محلة باغاتها هى على جادة محلة خاجو كما ذكره صاحب رياض العلماء.

و كذلك قبر السيد ابى الحسن الملقب بزين العابدين على بن نظام الدين احمد الابج بن شمس الدين عيسى الملقب بالرومى ابن جمال الدين محمد بن على العريضى ابن جعفر بن محمدالصادق عليهماالسلام و هو جد السادات الامامية المعروفة باصفهان، ولمرقده المطهر قبة عالية و صحن وسيع فى مزارها العتيق المعروف بقبرستان چمبلان، و اصله شنبلان.

و الى هذا السيد ينتهى نسب السيد الفاضل المعظم على بن السيد محمد بن السيد اسداللّه الامامى الاصبهانى الذى هو من تلامذة استاد الكل فى الكل آقا حسين الخوانسارى وله من المؤلفات كتاب كبير فى الفقه، سماه: التراجيح، له مجلدات ضخام يقرب من ثلثمأة ألف بيت، و ذكر فيه أقوال جميع الفقهاء و عبارات كتبهم، و كتاب ترجمة الشفا للشيخ الرئيس بالفارسية، و كتاب ترجمة الإشارات أيضا كذلك، و كتاب هشت بهشت و هى ترجمة ثمانية كتب من كتب أخبار أصحابنا بالفارسية

ص: 60

كالخصال، و كمال الدين، و عيون اخبار الرضا عليه السلام ، والامالى للصدوق، و نحوها، و كأن، من جملتها أيضا كتاب مهج الدعوات للسيد على بن طاووس الحسنى الحلى، و كتاب المصباح للفاضل الكفعمى رحمهم اللّه.(1)

33- شعب المقال فى درجات الرجال، ميرزا ابوالقاسم نراقى

120 - شعب المقال فى درجات الرجال، ميرزا ابوالقاسم نراقى (1319ق)

الشعبة الثانيه

392 - عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ابوالقاسم، ثقة جليل القدر، و رد الرى هاربا من السلطان و مات بها و دفن بها و قال الهادى عليه السلام لبعض اصحابه: «اما انك لو رزت قبر عبدالعظيم كنت كمن زار الحسين بن على عليهم السلام »(2) روى عن عبيداللّه بن موسى الرويانى و سهل بن زياد الآدمى و أحمد بن ابى عبداللّه البرقي.(3)

34- مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى

121 - مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى (1320ق)

[173] قعج - و إلى عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني: محمّد بن موسى ابن المتوكل، عن علي بن الحسين السعدآبادي، عن أحمد بن أبي عبداللّه البرقي، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، وكان مرضيا.

و عن علي بن أحمد بن موسى، عن محمّة بن أبي عبداللّه، عن سهل بن زياد الآدمي، عنه.(4) تقدم رجال السند الْأَول.

و علي بن أحمد هو: الدقاق الذي يروي عنه الصدوق كثيراً مترضيّاً، وهو من

ص: 61


1- بهجة الآمال، تصحيح: سيد هداية اللّه مسترحمى جزقوئى اصبهانى، قم، بنياد فرهنگ اسلامى، حاج محمدحسين كوشان پور، 1406ق، ج 5، ص 176 - 182.
2- ثواب الأعمال، ص 124؛ كامل الزيارات، ص 324.
3- . شعب المقال، ص 93، تصحيح: شيخ محسن احمدى، اول، قم، كنگره فاضلين نراقيين، 1380ش، و چاپ قديم، ص 70 - 71.
4- . الفقيه 4: 66 من المشيخة.

مشايخ الإِجازة.(1)

وقد صرّح السيد المحقق الكاظمي في العدة: أن ترضّي الأجلاّء عن أحد و ترحمهم عليه ما كان ليكون إلاّ عن ثقة يرجع إليه الأَجلاّء.(2)

و محمّد بن أبي عبداللّه هو: محمّد بن جعفر الأسدي، و قد مرّ في (لو).(3)

وأما سهل بن زياد: فيأتي في (شه).(4)

وأمّا عبدالعظيم: فهو من أجلاّء السادات، و سادة الأجلاّء، نقتصر في ذكر حاله على نقل رسالة من الصاحب بن عبّاد وصلت إلينا بخطّ بعض بني بابويه، تاريخ الخطّ: سنة ستّ عشرة و خمسمائة، صورتها: قال الصاحب رحمه اللّه عليه: سألت عن نسبت عبدالعظيم الحسني - المدفون بالشجرة، صاحب المشهد قدّس اللّه روحه - و حاله و اعتقاده و قدر علمه و زهده، و أنا ذاكر ذلك على اختصار و باللّه التوفيق:

هو: أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليه و على آبائه السلام، ذو ورع و دين، عابد معروف بالأمانة، و صدق اللهجة، عالم باُمور الدين، قائل بالتوحيد والعدل، كثير الحديث والرواية.

يروي عن أبي جعفر محمّد بن علي بن موسى، و عن ابنه أبي الحسن صاحب العسكر عليهم السلام و لهما إليه الرسائل.

و يروي عن جماعة من أصحاب موسى بن جعفر، و علي بن موسى عليهماالسلام .

وله كتاب يسمّيه كتاب يوم و ليلة، و كتب ترجمتها روايات عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني.

وقد روى عنه من رجالات الشيعة خلق، كأحمد بن أبي عبداللّه البرقي،(5) و أحمد

ص: 62


1- . امالي الصدوق 36/4 و 99/2.
2- عدة الكاظمي 1: 134 و 135.
3- . تقدم برقم: 36.
4- ياتي برقم: 305.
5- اصول الكافى، 2: 38/3.

بن محمّد بن خالد،(1) و أبوتراب الروياني.(2)

و خاف من السلطان فطاف البلدان على أنه قيج،(3) ثم ورد الري، و سكن بساربانان، في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي، و كان يعبداللّه عزّ و جل في ذلك السرب،(4)

يصوم النهار و يقوم الليل، و يخرج مستترا فيزور القبر الذي يقابل الآن قبره، و بينهما الطريق، ويقول: هو قبر رجل من ولد موسى ابن جعفر عليهماالسلام و كان يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من الشيعة حتى عرفه أكثرهم.

فرأى رجل من الشيعة في المنام كأن رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: إنّ رجلاً من ولدي يحمل غدا من سكة الموالي، فيدفن عند شجرة التفاح، في باغ(5) عبدالجبار بن عبدالوهاب، فذهب الرجل ليشتري الشجرة، وكان صاحب الباغ رأى أيضا رؤيا في ذلك، فجعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على أهل الشرف والتشيع يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم رحمه اللّه عليه و مات،(6) فحمل في ذلك اليوم إلى حيث المشهد.

فضل زيارته: دخل بعض أهل الري على أبي الحسن صاحب العسكر عليه السلام فقال: أين كنت؟ فقال: زرت الحسين صلوات اللّه عليه، فقال: أما انّك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين صلوات اللّه عليه.

وصف علمه: روى أبوتراب الروياني، قال: سمعت أباحمّاد الرازي يقول: دخلت على علي بن محمّد عليه السلام بسرّ من رأى فسألته عن أشياء من الحلال والحرام، فأجابني فيها، فلمّا ودّعته قال لي: يا أباحمّاد إذا أشكل عليك شيء من أمر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، و اقرأه منّي السلام.

ما روى عنه في التوحيد: روى علي بن الحسين السعد آبادي، عن أحمد ابن أبي

ص: 63


1- . كذا في النسخة و هما واحد هامش الحجرية.
2- . رجال النجاشي، 248/653.
3- . قيج: معرب بيك منه قدس سره.
4- السرب: حفير تحت الارض و قيل: بيت تحت الارض، انظر: لسان العرب: سرب.
5- الباغ: كلمة فارسية معناها: البستان.
6- . الى هنا ورد في رجال النجاشي مع بعض الاختلاف.

عبداللّه البرقي، قال: حدثني عبدالعظيم الحسني - في خبر طويل - يقول: إنّ اللّه تبارك و تعالى واحد، ليس كمثله شيء، و ليس بجسم ولا صورة، ولا عرض ولا جوهر، بل هو مجسّم الْأَجسام و مصوّر الصور، خالق الأعراض والجواهر.(1)

عبيداللّه بن موسى الروياني، عن عبدالعظيم، عن إبراهيم بن أبي محمود، قال: قلت للرضا عليه السلام : ما تقول في الحديث الذي يروي الناس [عن رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) انه قال:] بأن اللّه ينزل [كل ليلة] إلى السماء الدنيا؟(2) فقال: لعن اللّه المحرفين الكلم عن مواضعه، واللّه ما قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) ذلك، إنّما قال: إنّ اللّه عزّوجلّ ينزّل ملكا إلى سماء الدنيا ليلة الجمعة، فينادي: هل من سائل فاُعطيه، و ذكر الحديث.(3)

و بهذا الإسناد عن الرضا عليه السلام في قوله «وُجوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إلَى رَبِّها نَاظِرَةٌ»(4) قال: مشرقة، منتظرة ثواب ربّها عزّوجلّ.(5)

ما روي عنه في العدل: روى علي بن الحسين السعدآبادي، عن أحمد ابن أبي عبداللّه، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، عن علي بن محمد، عن أبيه محمّد بن على، عن أبيه علي بن موسى الرضا عليهم السلام قال: خرج أبوحنيفة من عند الصادق جعفر بن محمد عليهماالسلام فاستقبله موسى عليه السلام فقال: يا غلام ممّن المعصيّة؟

فقال: لاتخلو من ثلاثٍ: إمّا أن تكون من اللّه عزّوحلّ وليست منه، فلا ينبغي للكريم أن يعذّب عبده بما لم يكتسبه، و إمّا أن تكون من اللّه و من العبد [وليس كذلك] فلا ينبغي للشريك القوي أن يظلم الشريك الضعيف، و إمّا أن تكون من العبد وهي

ص: 64


1- . انظر توحيد الصدوق 81/37.
2- اخرجه احمد في مسنده عن ابي هريرة 2: 264، 267، 419، 487، 504. و البخارى في صحيحه، باب الدعاء من التهجد 2: 66، و مسلم فى صحيحه في كتاب صلاة المسافرين و قصرها 1/522 و 169 و كلاهما عن أبيهريرة ايضاً.
3- . انظر توحيد الصدوق 176/7 باختلاف يسير، ومابين المعقوفين منه.
4- . القيامة 75: 22 - 23.
5- . انظر توحيد الصدوق 116/19 والاحتجاج 2:409.

منه، فإن عاقبه [اللّه] فبذنبه، و إن عفا عنه فبكرمه وجوده.(1)

وروى عبيداللّه بن موسى، عن عبدالعظيم، عن إبراهيم بن أبي محمود، قال: قال الرضا عليه السلام : ثمانية(2) أشياء لاتكون إلاّ بقضاء اللّه و قدره: النوم، واليقظة، والقوّة، والضعف، والصحّة، والمرض، والموت، والحياة.(3)

ثبّتنا اللّه بالقول الثابت من موالاة محمّد و آله و صلّى اللّه على سيّدنا رسوله محمّد و آله أجمعين،(4) هذا آخر الرساله أ

وقول الصدوق هنا و في كتاب الصوم من الفقيه: و كان مرضيّا،(5) أي كان دينه صحيحا، والْأَصحاب يرضون حديثه و يعملون به، كذا في شرح المجلسي،(6) والظاهر أنّ هذا الوصف مأخوذ من الآية الشريفة و هي قوله: «مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ»(7) ولذا استعمل في باب الشهادات. ففي الباقري المروي في التهذيب: شهادة الأَخ لأخيه تجوز إذا كان مرضيّا و معه شاهد آخر.(8)

و في تفسير الامام عليه السلام : عن أميرالمؤمنين عليه السلام في قوله تعالى: «مِمَّن تَرْضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ» قال: ممّن ترضون دينه و أمانته و صلاحه و عفّته، و تيقّظه فيما يشهد به، و تحصيله و تمييزه، فما كل صالح مميّز ولا محصّلٍ، ولا كلّ محصّل مميّز صالح،(9)

فانقدح أنّ هذه الكلمة تدل على الوثاقة الكاملة.(10)

ص: 65


1- انظر توحيد الصدوق 96/2 و مابين المعقوفين منه، و عيون اخبار الرضا عليه السلام 1: 138/37.
2- . في الأصل: ثلاثة، وهناك استظهار من الناسخ صورته: كذا ثمانية ظاهرا.
3- حكاه في بحارالانوار 5: 95/17.
4- . رسالة الصاحب بن عباد.
5- الفقيه 2: 80/335 و4: 66 من المشيخة.
6- . روضة المتقين، 14:165.
7- . البقرة 2: 282.
8- . تهذيب الاحكام 6: 286/790.
9- التفسير المنسوب الى الامام العسكرى عليه السلام : 672/375.
10- . مستدرك الوسائل، اول، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1416ق، ج 22 خاتمة ج 4، ص 403 - 408.

35-اتقان المقال فى احوال الرجال، محمد طه نجف

122 - اتقان المقال فى احوال الرجال، محمد طه نجف (1323ق)

(عبدالعظيم) بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على ابن ابى طالب «ج» «دى» «جخ» قلت هو قطعى الوثاقة عظيم و فى «صه» كان عابدا ورعا وله حكاية تدل على حسن حاله، قال محمد بن بابويه انه كان مرضيا قلت روى الصدوق فى كتاب ثواب الاعمال عن محمد بن احمد عن حمزة بن القاسم العلوى ره عن محمد بن يحيى العطار عمن دخل على ابى الحسن على بن محمد الهادى عليه السلام من اهل الرى قال: فقال لى: اين كنت؟ قلت كنت زرت الحسين عليه السلام ، فقال: اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن على ابن ابى طالب عليه السلام . و فى «ست» ابن عبداللّه العلوى الحسنى (رض) له كتاب السند كما فى اسمعيل بن محمد عن البرقى احمد عنه.(1)

36-تنقيح المقال، عبداللّه مامقانى

123 - تنقيح المقال، عبداللّه مامقانى (1355ق)

عبدالعظيم بن عبداللّه بن علىّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب عليه السلام ، حكى عن الشيخ (ره) فى رجاله عدة آثاره من اصحاب الهادى عليه السلام و اخرى من اصحاب العسكرى عليه السلام مترضّيا عليه قائلاً فيهما عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى رضى الله عنهانتهى و نسب اليه بعضهم عدّة من اصحاب الجواد عليه السلام ايضا و لم اقف فى نسختين معتمدتين من رجال الشيخ (ره) عندى على شى ء ممّا نسب اليه كما انّا لم نجد فى النسختين العبارة الّتى نسبها الميرزا الى باب اصحاب الهادى عليه السلام ، من رجال الشيخ و هى قوله: عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب عليه السلام ، يروى عنهما، روى عنه سهل بن زياد الآدمى و ابوتراب عبيداللّه الحارثى، انتهى.

و نقل الميرزا، قوله فى باب اصحاب الجواد عليه السلام : عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن

ص: 66


1- اتقان المقال فى احوال الرجال، ص 79، چاپ مطبعه علويه نجف 1340ق.

الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، انتهى. و عليه فيكون ضمير عنهما فى عبارة الرجال المزبورة راجعا الى الجواد و الهادى عليهماالسلام . و اللّه العالم.

و قال النجاشى (ره): عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، ابوالقاسم، له كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام ، قال ابوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه حدثنا جعفر بن محمّد ابوالقاسم، قال: حدثنا علىّ بن الحسين السعدآبادى، قال: حدثنا احمد بن محمد بن خالد البرقى، قال: كان عبدالعظيم ورد الرىّ هاربا من السلطان سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي، فكان يعبداللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، فكان يخرج مستترا، فيزور القبر المقابل قبره، و بينهما الطريق و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام ، فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب، و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله حتى عرفه أكثرهم، فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال له: إن رجلاً من ولدي يحمل من سكة الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب و أشار إلى المكان الذي دفن فيه، فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأي شيء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنه كان رأى مثل هذا الرؤيا، و أنه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم و مات رحمة اللّه عليه، فلما جرد ليغسل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على ابى طالب عليه السلام . اخبرنا احمد بن على بن نوح، قال: حدثنا الحسن بن حمزة بن على، قال: حدثنا على بن فضل، قال: حدثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته، انتهى.

و قال فى الفهرست: عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى العلوى، له كتاب اخبرنا به جماعة، عن ابى المفضّل محمد بن عبداللّه الشيبانى، عن ابى جعفر محمد بن جعفر بن بطّة، عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى، عن عبدالعظيم، و مات عبدالعظيم رحمه الله بالرى و قبره هناك، انتهى.

ص: 67

و اقول لعلّ جلالته فى الغاية اغنته عن التصريح بوثاقته و الاكتفاء بقول و كان مرضيّا كما صدر من الصّدوق (ره) فى المشيخة، او بقول: كان عابدا ورعا كما صدر من العلاّمة (ره) فى الخلاصة. و لقد اجاد المحقّق الداماد (ره) حيث قال انّ قول ابن بابويه

و النّجاشى و غيرهما انّه كان عابدا ورعا مرضيّا، يكفى فى استصحاح حديثه، فإذن الأصحّ الأرجح و الأصوب الأقوم ان يعدّ الطريق من جهته صحيحا فى الدرجة العليا من الصحّة، انتهى.

و كفاك فى ذلك انّ الفاضل الجزائرى مع كون عادته الجمود على لفظ الثقة و عدم عدّ من لم يرد فى حقّه هذه اللفظة فى الثّقات، عدّ عبدالعظيم هذا فى قسم الثّقات و عدّ بعضهم ايّاه حسنا ممّا يضحك الثكلى.

ثمّ انّه روى ابن بابويه فى ثواب الأعمال عن علىّ بن احمد، قال: حدّثنى حمزة بن القاسم العلوى، قال: حدثّنا محمد بن يحيى العطار، عمّن دخل على ابى الحسن علىّ بن محمد الهادى عليه السلام ، من اهل الرّى، قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى عليه السلام ، فقال: اين كنت؟ قلت زرت الحسين عليه السلام ،قال: اما أنّك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن على عليهماالسلام . و فيه دلالة على فضل زيارته و على كونه فى زمان الهادى عليه السلام ميتا، فعدّ الشيخ (ره) ايّاه من اصحاب ابى محمّد الحسن العسكرى عليه السلام ، لا معنى له كما لا معنى لما حكى عن ثانى الشهيدين، من نقله عن بعض النسّابين نسبته الى الرّضا عليه السلام ، التنصيص على زيارته. و بيان ذلك: انّ الشهيد الثاني علّق فيما حكى عنه على عنوان الخلاصه ايّاه قوله هذا هو عبدالعظيم المدفون في مسجد الشجرة في الريّ و قبره يزار و قد نصّ على زيارته الامام علىّ بن موسى الرضا عليه السلام . قال: من زار قبره وجبت له الجنّة. روى ذلك بعض النسّابين، انتهى.

و هو اشتباه غريب ضرورة انّ عبدالعظيم لم يكن متوفّيا فى زمان الرّضا عليه السلام حتى ينصّ على زيارته، و ظنّى انّ الرّاوى روى تنصيص ابى الحسن عليه السلام على زيارته مريدا بأبى الحسن عليه السلام الثالث و هو الهادى عليه السلام ، فاشتبه الشهيد الثانى و زعمه الرّضا عليه السلام ، فابدله به فتدبّر جيّدا التميّز.

ص: 68

قد سمعت من الشّيخ فى الفهرست رواية احمد بن ابى عبداللّه البرقى. و سمعت من النّجاشى رواية ابى تراب عبيداللّه بن موسى الحارثى الرويانى عنه، و سمعت من عبارة رجال الشيخ المحكية رواية سهل بن زياد الآدمى عنه، و نقل فى جامع الرّواة رواية احمد بن مهران فى الكافى فى عشر مرّات عنه، و رواية سهل بن جمهور و النوفلى عنه.(1)

37-سفينة البحار، شيخ عباس قمى

اشاره

124 - سفينة البحار، شيخ عباس قمى (1359ق)

عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنيّ، هو الذي عرض دينه على أبيالحسن الهادي عليه السلام ؛ ب 2، ى 10: 84 [3/268] وط 9، مز 47: 169 [36/412] و يمن 15/1، كح 28: 212 [69/1].

روايته عنه عليه السلام بعض خطابات اللّه مع موسى عليه السلام في فضل بعض الأعمال؛ خلق 15/2، ا 1: 16 [69/383].

الاختصاص(2): عن عبدالعظيم الحسنيّ، عن أبيالحسن الرضا عليه السلام قال: يا عبدالعظيم، أبلغ عنّي أوليائي السلام و قل لهم أن لا يجعلوا للشيطان على أنفسهم سبيلاً و مرهم بالصدق في الحديث و أداء الأمانة، و مرهم بالسكوت و ترك الجدال فيما لا يعنيهم، و إقبال بعضهم على بعض و المزاورة، فإنّ ذلك قربة إليّ، و لا يشغلوا أنفسهم بتمزيق بعضهم بعضا، فإنّي آليت على نفسي أنّه من فعل ذلك و أسخط وليّا من أوليائي، دعوت اللّه ليعذّبه في الدنيا أشدّ العذاب و كان في الآخرة من الخاسرين ... إلى آخره؛ عشر 16، يه 15: 63 [74/230].

أمالي الصدوق(3): عن عبدالعظيم الحسنيّ قال: قلت لأبيجعفر محمّد بن عليّ الرضا عليه السلام : يابن رسول اللّه، حدّثني بحديثٍ عن آبائك، فقال: حدّثني أبي عن جدّي،

ص: 69


1- تنقيح المقال، سنگى، نجف، مطبعة المرتضوية، 1352 - 1350ق، ج 2، ص 157 - 158.
2- الاختصاص، 247.
3- أمالي الصدوق 362/9.

عن آبائه عليهم السلام قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام : لا يزال الناس بخيرٍ ما تفاوتوا، فإذا استوَوا هلكوا. قال، قلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السلام قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام : لو تكاشفتم(1) ما تدافنتم. قال، فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فقال: حدّثني أبي عن جدّي، عن آبائه عليهم السلام قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام : إنّكم لن تسَعُوا الناس بأموالكم فسَعوهم بطلاقة الوجه و حُسن اللّقاء، فإنّي سمعتُ رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول: إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم. قال، فقلت له: زدني يابن رسول اللّه، فلا يزال يستزيده و يحدّثه الإمام عليه السلام إلى أن حدّثه بستّة عشر حديثا عن آبائه، عن أميرالمؤمنين عليهم السلام ، فقال له عبدالعظيم عند ذلك: حسبي، ضه 17، يه 15: 101 [77/383].

أقول: كتب الصاحب بن عبّاد، رسالة مختصرة في أحوال عبدالعظيم، أوردها شيخنا المحدّث المتبحّر صاحب «المستدرك» في خاتمة المستدرك. قال رحمه الله: و أمّا عبدالعظيم، فهو من أجلاّء السادات و سادة الأجلاّء، نقتصر في ذكر حاله على نقل رسالةٍ من الصاحب بن عبّاد وصلت إلينا بخطِّ بعض بني بابويه، تأريخ الخطِّ سنة ستّ عشرة و خمسمائة، صورتها: قال الصاحب رحمة اللّه عليه: سألت عن نسب عبدالعظيم الحسنيّ، المدفون بالشجرة، صاحب المشهد قدّس اللّه روحه و حاله و اعتقاده و قدّر علمه و زهده، و أنا ذاكرٌ ذلك على اختصارٍ، و باللّه التوفيق:

هو أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن أبيطالب عليه السلام ، ذو ورعٍ و دينٍ، عابدٌ معروف بالأمانة و صدق اللّهجة، عالمٌ بأمور الدين، قائلٌ بالتوحيد و العدل، كثير الحديث و الرواية. يروي عن أبيجعفر محمّد بن عليّ بن موسى، و عن ابنه أبيالحسن صاحب العسكر عليهماالسلام ، و لهما إليه الرسائل، و يروي عن جماعةٍ من أصحاب موسى بن جعفر و عليّ بن موسى عليهماالسلام . له

ص: 70


1- أي إذا انكشف عيب بعضكم لبعض، تكاشف: آشكارا شدن عيب بر يكديگر؛ [منتهى الأرب 2/1100]. الهامش.

كتاب يسمّيه كتاب «يوم و ليلة» و كتب ترجمتها(1) روايات عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنيّ، و قد روى عنه من رجالات الشيعة خلقٌ، كأحمد بن أبي عبداللّه البرقيّ و أبيتراب الرويانيّ.

- أقول: قد تقدّم عن «الاختصاص» رواية عبدالعظيم عن أبيالحسن الرضا عليه السلام .(2)

و في «أمالي الطوسيّ» بإسناده عن البرقيّ، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنيّ، عن أبيه،عن أبان مولى زيد بن عليّ، عن عاصم بن بَهدَلة، عن شُريح القاضي قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام لأصحابه يوما و هو يَعِظُهم: ترصّدوا مواعيد الآجال ... الخطبة.(3)فظهر من هذا السند أنّ عبدالعظيم يروي عن أبيه عبداللّه أيضا، و له كتاب «خطب أميرالمؤمنين».و لأبيجعفربن بابويه كتاب «أخبارعبدالعظيم بن عبداللّه الحسنيّ».

رجعنا إلى كلام الصاحب بن عبّاد رحمه الله في الرسالة قال:

و خاف(4) من السلطان فطاف البلدان على أنّه فَيج(5)، ثمّ ورد الريّ و سكن بساربانان في دار رجلٍ من الشيعة في سكّة الموالي، و كان يعبداللّه عزّ و جلّ في ذلك السَّرَب، يصوم النهار و يقوم اللّيل، و يخرج مستترا فيزور القبر الذي يقابل الآن قبره و بينهما الطريق، و يقول: هو قبر رجلٍ من ولد موسى بن جعفر عليه السلام . و كان يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من الشيعة حتّى عرفه أكثرهم، فرأى رجلٌ من الشيعة في المنام كأنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: إنّ رجلاً من ولدي يُحمل غدا من سكّة الموالي فيُدفَن عند شجرة التفّاح في باغ(6) عبدالجبّار بن عبدالوهّاب. فذهب الرجل ليشتري الشجرة، و كان صاحب الباغ رأى أيضا رؤيا في ذلك، فجعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على

ص: 71


1- كذا في الأصل و المصدر.
2- الاختصاص، 247.
3- . أمالي الطوسيّ، 2/266.
4- أي عبدالعظيم الهامش.
5- . معرّب پيك (الهامش). في لسان العرب 2/350: الفَيْج رسول السلطان على رِجْله، فارسيّ معرّب. و قيل: هو الذي يسعى بالكتب.
6- باغ كلمة فارسيّة، بمعنى: بستان.

أهل الشرف و التشيّع(1) يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم رحمة اللّه عليه و مات، فحُمِل في ذلك اليوم إلى حيث المشهد.

- أقول: و ذكر مثله باختلافٍ النجاشيّ، و زاد بعد قوله «و مات رحمه الله» قوله: فلمّا جُرِّد ليُغسَّل وُجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم ابن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن أبيطالب عليه السلام (2)؛ انتهى - ثمّ قال الصاحب: فضل زيارته: دخل بعض أهل الريّ على أبيالحسن صاحب العسكر عليه السلام ، فقال: أين كنت؟ فقال: زرتُ الحسين صلوات اللّه عليه، فقال: أما إنّك لو زرتَ قبر عبدالعظيم عندكم لكنتَ كمن زار الحسين عليه السلام . وصف علمه: روى أبوتراب الرويانيّ قال: سمعتُ أباحمّاد الرازيّ يقول: دخلتُ على عليّ بن محمّد عليه السلام ب-«سُرّمن رأى» فسألته عن أشياء من الحلال و الحرام فأجابني فيها. فلمّا ودّعته قال لي: يا حمّاد، إذا أشكل عليك شيء من أمر دينك بناحيتك، فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنيّ و أقْرِئه منّي السلام. ثمّ ذكر الصاحب ما رُوي عنه في التوحيد و العدل(3)؛ انتهى.

و قال المحقّق الداماد في «الرواشح»، الراشحة الخامسة: من الذائع الشائع أنّ طريق الرواية من جهة أبيالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنيّ - المدفون بمسجد(4) الشجرة بالريّ رضي اللّه تعالى عنه و أرضاه - من الحَسَن، لأنّه ممدوح غير منصوص على توثيقه و عندي أنّ الناقد البصير و المتبصِّر الخبير يستهجنان ذلك و يستقبحانه جدّا ولو لم يكن له إلاّ حديث عرض الدِّين و ما فيه من حقيقة المعرفة، و قول سيّدنا الهادي أبيالحسن الثالث عليه السلام له: يا أباالقاسم، أنت وليّنا حقّا، مع ما لَهُ من النسب الظاهر و الشرف الباهر لكفاه، إذ ليس سلالة النبوّة و الطهارة كأحدٍ من الناس إذا ما آمن و اتّقى،

ص: 72


1- الشريف و الشيعة: كذا في «رجال النجاشيّ»، الهامش، و في ص 248 تحقيق السيّد موسى الشبيريّ الزنجانيّ: الشريف و الشِّيَع.
2- رجال النجاشيّ، 248.
3- . مستدرك الوسائل، 3/614.
4- في المصدر: بمشهد.

و كان عند آبائه الطاهرين مرضيّا مشكورا، فكيف و هو صاحب الحكاية المعروفة التي قد أوردها النجاشيّ(1) في ترجمته، و هي ناطقة بجلالة قدره و علوّ درجته؟! و في فضل زيارته روايات متظافرة، و قد ورد: من زار قبره وجبت له الجنّة - إلى أن قال - فإذن الأصحّ الأرجح، و الأصوب الأقوم، أن يُعدّ الطريق من جهته صحيحا، و في الدرجة العليا من الصحّة، و اللّه سبحانه أعلم(2)؛ انتهى. و عن بعض الكتب: إنّ لعبد العظيم ولدا اسمه محمّد، كان جليل القدر معروفا بالزهد و كثرة العبادة.(3)

و في كتاب «المجدي»: إنّ خديجة بنت القاسم الزاهد ابن الحسن بن زيد بن الحسن بن أميرالمؤمنين عليه السلام كانت زوجة عبدالعظيم الحسنيّ رضي اللّه تعالى عنهما(4).(5)

ريي

معجم البلدان(6): قال: رُوي أنّه في التوراة مكتوب: الريّ باب من أبواب الأرض و إليها متّجر الخلق. و قال الأصمعيّ: الريّ عروس الدنيا، و إليها متّجر الناس، قال: و رُوي عن جعفر الصادق عليه السلام أنّه قال: الريّ و قزوين و ساوة ملعونات مشؤومات؛ يد 14، لز 37: 343 [60/228].

ذمّ أهل مدينة الريّ؛ 336 [60/206] و مع 3، يا 11: 77 [5/276].

أقول: تقدَّم في (ثلث) أنَّ ممّن يحارب القائم عليه السلام أهل الريّ، و تقدَّم في (روى) ذكر ريّان بن شبيب و ريّان بن الصلت.(7)

ص: 73


1- رجال النجاشيّ، 247/ رقم 653.
2- . الرواشح السماويّة، 50 (الراشحة الخامسة).
3- . كما في الشجرة المباركة في أنساب الطالبيّة، 64.
4- . المجدي في أنساب الطالبيّين، 21.
5- . سفينة البحار، تصحيح: مجمع البحوث الاسلامية، اول، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1418ق، ج 3، ص 305 - 308.
6- معجم البلدان، 3/118.
7- . سفينة البحار، ج 2، ص 428 و 429.

38-مراقد المعارف، محمد حرزالدين

125 - مراقد المعارف، محمد حرزالدين (قرن 14)

161 - عبدالعظيم الحسني

أبوالقاسم عبدالعظيم [المعروف بشاه عبدالعظيم] ابن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن السبط بن علي بن أبيطالب أميرالمؤمنين عليه السلام المتوفى في الري بين سنة 252 و 255 ه.

مرقده بالري(1) في ايران، و يعرّف موضع دفنه قديما انه دفن عند شجرة التفاح في بستان عبدالجبار بن عبدالوهاب، و اليوم مرقده غني عن التعريف بشى ء، و له مشهد مجلل مشيّد بانواع العمارات و الزخرف، و صحن عامر فيه الغرف و الايوانات، تدفن الوجوه العلمية و الادبية و السياسية و بعض الشاهات موتاهم فيها.

يهوى مرقده الزائرون و الوفود من مختلف الأقطار الاسلامية، و يعدّ مشهده بالدرجة الثالثة من المشاهد المشرفة في ايران.

و السيد عبدالعظيم الحسنى هو الفقيه الورع الزاهد العابد، المرتضى عند أئمة الحق المعصومين عليه السلام و كان من رواة الحديث و المحدّثين، و قد اشتهر بصدق اللهجة و حسن الأمانة و التثبت في الرواية و القول، و كان يقول بامامة أبيجعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام ، و يروى الحديث عنه و عن ابنه الامام ابي الحسن الهادى عليه السلام و عن

ص: 74


1- . في «منتقلة الطالبين» ص 135 من مخطوطات مكتبة الامام أميرالمؤمنين العامة في النجف الاشرف ورد الري من اولاد علي بن الحسن ابن زيد بن الحسن ثم قال: بالري أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي ابن الحسن بن زيد بن الحسن من ناقلة طبرستان، و هو المحدث الزاهد صاحب المشهد في الشجرة بالري و قبره يزار و امه امّ ولد. و عن أبي عبداللّه بن طباطبا - عبدالعظيم بن عبداللّه لا عقب له، و عن أبي القاسم الحسني اعقب عبدالعظيم بن عبداللّه محمدا، امه فاطمة بنت عقبة بن قيس الحميري، و رقية و خديجة. و عن أبى الحسين محمد بن القاسم التميمي النسابة: و اما عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن - اعقب محمدا درج، و خديجة و رقية. و قال: شيخى الكيا السيد الامام النسابة زين الشرف أبوالحسين يحيى بن الحسين - العقب منه من محمد وحده درج.

عدة من اصحاب الامام موسى بن جعفر و علي بن موسى عليهماالسلام و روى عنه من رواة الشيعة الامامية جماعة منهم احمد بن ابي عبداللّه البرقي و ابوتراب الروياني و غيرهم و له كتب منها كتاب «يوم و ليلة».

فمن رواياته عن ابيجعفر الجواد عليه السلام ما اورده الشيخ الصدوق في «الأمالي» قائلاً: قال عبدالعظيم الحسني: قلت لأبي جعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام يابن رسول اللّه حدثنى بحديث عن آبائك فقال:

حدثني أبي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال: قال أميرالمؤمنين عليه السلام : «لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فإذا استووا هلكوا».

قلت له زدني يابن رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقال:

حدثني أبي عن جدي عن آبائه عليهم السلام قال قال أميرالمؤمنين عليه السلام : «لو تكاشفتم ما تدافنتم».

فقلت له زدني يابن رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقال:

حدثني أبي عن جدّي عن آبائه عليهم السلام قال قال أميرالمؤمنين عليه السلام : «انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقاء، سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول: انكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم».

فلا يزال يستزيده و يحدثه الى ان حدثه بستة عشر حديثا عن آبائه عن أميرالمؤمنين عليه السلام فقال: له عبدالعظيم عند ذلك حسبى» و رواه ابوعلى محمد بن الحسن الفتال النيسابورى في «روضة الواعظين».

عرض دينه على الامام أبي الحسن الهادى عليه السلام و قول الامام الهادي له «انت و لينا حقا» كما عن كتاب «جنة النعيم» انه روى الشيخ الصدوق محمد بن بابويه القمى عن الدقّاق و الورّاق معا عن الصوفي عن الروياني عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، قال: دخلت على علي بن محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب عليهم السلام فلما بَصَرني قال: مرحبا بك يا أباالقاسم أنت ولينا حقا قال: فقلت له: يابن رسول اللّه اني اريد ان اعرض عليك ديني فإن كان مرضياً اثبت

ص: 75

عليه حتى القى اللّه تعالى عزّ و جلّ، فقال عليه السلام : هات يا أباالقاسم، الحديث.

هاجر من المدينة إلى العراق، و ذهب إلى سر من رأى قاصد المثول عند الامام علي بن محمد الهادي عليه السلام ، و كان دخوله عليه حدود سنة 250 ه .

«شهادة الامام الهادى عليه السلام بعلمه و تفقهه في الدين».

روى أبو تراب عبيداللّه بن موسى الروياني قال: سمعت أبا حماد الرازي يقول دخلت على علي بن محمد عليه السلام بسر من رأى فسألته عن اشياء عن الحلال و الحرام فأجابنى عنها فلما ودّ عته قال لي: «يا حماد إذا اشكل عليك شى ء من امر دينك بناحتيك فسئل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرأه مني السلام» كذا في «جنة النعيم».

«فضل زيارة مرقده».

روى الشيخ الصدوق في «ثواب الاعمال» مسندا قال: حدثني علي بن احمد قال: حدثنا حمزة بن القاسم العلوي قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار عمن دخل على أبي الحسن علي بن محمد الهادي عليه السلام من بعض الشيعة من اهل الري، فقال عليه السلام له: «اين كنت؟» قال: زرت الحسين عليه السلام ، فقال: «أما أنك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين عليه السلام ».

اقول: و هذا الحديث يدل بصراحة على علوّ درجته و منزلته و جلالته و علمه و تبحّره في الدين، حيث ان الامام عليه السلام نزّل زيارة قبره بمنزلة زيارة قبر الحسين عليه السلام فى الفضل، مضافا إلى نسبه الوضاح المشرق من سيد شباب اهل الجنة الحسن بن علي عليهماالسلام ، و قد الف الصاحب بن عبّاد - اسماعيل بن ابيالحسن عباد بن عباس الطالقاني وزير مؤيد الدولة البويهي - رسالة و جيزة في ترجمة ابيالقاسم عبدالعظيم الحسني، و قد رأيتها في النجف الاشرف مخطوطة بخط جيد قديم.

و جاء في «الاختصاص» ان له الرواية عن الامام ابيالحسن الرضا عليه السلام قال له الامام: «يا عبدالعظيم ابلغ عني اوليائي السلام و قل لهم ان لا يجعلوا للشيطان على انفسهم سبيلا، و مرهم بالصدق في الحديث و أداء الامانة، و مُرهم بالسكوت و ترك الجدال

ص: 76

فيما لا يعنيهم، و اقبال بعضهم على بعض و المزاورة فإن ذلك قربة الىّ، و لا يشغلوا انفسهم بتمزيق بعضهم بعضا، فإني آليت على نفسي أنه من فعل ذلك و اسخط وليا من اوليائي دعوت اللّه ليعذبه في الدنيا اشد العذاب» و كان في الآخرة من الخاسرين».

و في كتاب «المجدي في النسب» ان السيد عبدالعظيم تزوج ببنت عم أبيه خديجة بنت القاسم الزاهد بن الحسن بن زيد بن الحسن السبط بن أميرالمؤمنين عليه السلام .

و كان عبدالعظيم خائفا مطاردا من خلفاء بني العباس، و خصوصا من المعتز باللّه و اصبح مختفيا عن السلطات الجائرة ينتقل من بلد الى بلد فارا بدينه و عمره حتى وصل إلى الري، و اقام عند بعض الشيعة هناك في سكة الموالي بخفاء من الناس و السلطان، و قد عرفه بعض رجال الشيعة تدريجا، و كان يشغل نفسه بعبادة اللّه تعالى في الخفاء، إلى ان مرض و توفي هناك و اقبر.

و مما يزيد الأسى و الحزن ان غصنا من شجرة النبوة و معدن الرسالة يموت خائفا غريبا عن أوطانه لا تعرفه الناس الا الخواص من الشيعة و لذا انه لما جرّد عن ثيابه على المغتسل و جدت رقعة في ثيابه مكتوب فيها: «انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن ابن علي بن ابيطالب عليه السلام »، كل ذلك خوفا من ان يغتال بالقتل أو يموت فجأة في اختفائه فلا يعرفه الناس، فيعرّف نفسه بهذه الرقعة من نسبه الوضاح.(1)

39- قاموس الرجال، محمدتقى تسترى

126 - قاموس الرجال، محمدتقى تسترى (معاصر)

[4136] عبدالعظيم بن عبداللّه

قال: عنونه الشيخ في الفهرست، قائلاً: الحسني العلوي (إلى أن قال) عن أحمد بن أبيعبداللّه البرقي، عن عبدالعظيم؛ ومات عبدالعظيم - رحمه اللّه - بالريّ و قبره هناك.

والنجاشي، قائلاً: بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن أبي طالب،

ص: 77


1- . مراقد المعارف، تعليقه و تحقيق: محمدحسين حرزالدين، اول، قم، منشورات سعيد بن جبير، 1371ش، ج 2، ص 52 - 57.

أبوالقاسم، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام (إلى أن قال) أحمد بن محمّد بن خالد البرقي، قال: كان عبدالعظيم ورد الريّ هاربا من السلطان و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكّة الموالي، فكان يعبداللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، فكان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره، و بينهما الطريق، و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام ، فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمّد عليهم السلام حتّى عرفه أكثرهم؛ فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: إنّ رجلاً من ولدي يحمل من سكّة الموالي و يدفن عند شجرة التفّاح في باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب - و أشار إلى المكان الّذي دفن فيه - فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأيّ شيء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا؛ فذكر صاحب الشجرة أنّه كان رأى مثل هذه الرؤيا و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف والشيعة، يدفنون فيه. فمرض عبدالعظيم و مات - رحمه اللّه عليه - فلمّا جُرّد ليغسّل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها «أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن عليّ بن الحسن بن زيد بن على بن الحسن بن عليّ بن أبيطالب» إلى أن قال: حدّثنا عبيداللّه بن موسى الروياني أبوتراب، قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته.

و روى ثواب الأعمال: عن عليّ بن أحمد، عن حمزة بن القاسم العلوي، عن محمّد بن يحيى العطّار، عمّن دخل على أبي الحسن عليّ بن محمّد الهادي عليه السلام من أهل الريّ، قال: دخلت على أبي الحسن العسكري عليه السلام فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام قال: أما إنّك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم كنت كمن زار الحسين بن عليّ عليه السلام .(1) أقول: ورواه ابن قولويه في كامله.(2)

و روى الإكمال بإسناده، عنه، عن جدّه، عن عبداللّه بن محمّد بن جعفر عليه السلام ، عن

ص: 78


1- . ثواب الأعمال: 124.
2- كامل الزيارة: 324.

أبيه، عن جدّه، حديث لوح فاطمة عليهاالسلام المتضمّن لأسماء الائمّة الإثني عشر عليهم السلام ، ثمّ قال: قال عبدالعظيم: العجب كلّ العجب لمحمّد بن جعفر و خروجه! وقد سمع أباه عليه السلام يقول هذا و يحكيه.(1)

وفي عمدة الطالب: وأمّا عليّ الشديد(2) بن الحسن بن زيد بن الحسن عليه السلام و يكنّى أباالحسن، و امّه امّ ولد؛ و عقبه من ابنه عبداللّه بن عليّ، امّه امّ ولد. قال: أبونصر سهل بن داود البخاري: يقال: إنّ عبداللّه بن عليّ استلحقه الحسن بن زيد - و هو جدّه - بعد موت أبيه عليّ بالقيافة، و ذلك أنّ أباه عليّا هلك في حياة أبيه، و امّ عبداللّه جارية بيعت ولم يعلم أنّها حامل؛ فلمّا توفّي عليّ بن الحسن بن زيد ردّها المشتري إلى أبيه الحسن، فولدت عبداللّه، فشكّ فيه فدعا بالقافة فألحقوه به؛ فولد عبداللّه عبدالعظيم السيّد الزاهد المدفون في مسجد الشجرة بالريّ و قبره يزار؛ و أولد عبدالعظيم محمّد بن عبدالعظيم، كان زاهدا كبيرا، وانقرض ولا عقب له.(3)

وفي المشيخة: وما كان فيه عن عبدالعظيم (إلى أن قال) عن أحمد بن أبي عبداللّه البرقي عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني؛ وكان مرضيا.(4)

قال: نسب الوسيط إلى رجال الشيخ عدّه في أصحاب الجواد والهادي عليهماالسلام وليس في نسخته.

قلت: وكذا نسب إليه عدّه في من لم يروعن الائمة عليهم السلام وليس، إلاّ أنّه كان عليه عنوانه.

قال: حكي عن الزين قال: قال الرضا عليه السلام : «من زار قبره وجبت له الجنّة» روى ذلك بعض النسّابين.(5) و هو اشتباه، لأنّه لم يكن متوفّيا في زمانه، و ظنّي أنّ الخبر كان بلفظ

ص: 79


1- إكمال الدين: 312.
2- . في المصدر: السديد.
3- عمدة الطالب: 93.
4- . الفقيه: 4/468.
5- الشهيد الثاني في تعليقته على الخلاصة.

«عن أبي الحسن عليه السلام » مريدا به الهادي عليه السلام فزعمه الرضا عليه السلام .

قلت: بل الظاهر أنّه رأى رواية عن الرضا عليه السلام في وجوب الجنّة لزائر فاطمة بنت موسى عليه السلام في قمّ، فخلط، و إلاّ فالرواية بوجوب الجنّة إنّما هي في فاطمة عن الرضا عليه السلام .(1)

هذا، وما نقله عن النجاشي(2) في نسبه «بن زيد بن عليّ بن الحسن» وجدناه كما نقل، لكن «عليّ» من زيادة النسّاخ، والصحيح عنوانه بدونه.

هذا، وفي الاختصاص: روي عن عبدالعظيم عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال: يا عبدالعظيم أبلغ عنّي أوليائي السلام؛ الخبر.(3)

لكنّ الظاهر كون «الرضا» عليه السلام فيه من زيادات النسّاخ.(4)

40-معجم رجال الحديث، سيد أبوالقاسم خويى

اشاره

127 - معجم رجال الحديث، سيد أبوالقاسم خويى (معاصر)

6591- عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي:

قال النجاشى: «عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب أبوالقاسم. له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه، حدّثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدّثنا علي بن الحسين السعدآبادي، قال: حدّثنا أحمد بن محمد ابن خالد البرقي، قال: كان عبدالعظيم ورد الريّ هاربا من السلطان، و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكّة الموالي، فكان يعبد اللّه في ذلك السرب، و يصوم نهاره، و يقوم ليله، فكان يخرج مستترا فيزور القبر

المقابل قبره و بينهما الطريق، و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام . فلم

ص: 80


1- رواها الصدوق - قدّس سره - في عيون أخبار الرضا عليه السلام : 2/267.
2- . في آخر كلامه بعد قوله: فلمّا جرّد ليغسّل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه الخ.
3- . اختصاص المفيد: 247.
4- قاموس الرجال، دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين بقم، 1415ق، ج 6، ص 190 - 193.

يزل يأوي إلى ذلك السرب و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله حتى عرفه أكثرهم. فرأى رجل من الشيعة فيالمنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله . قال له: إنّ رجلاً من ولدي يحمل من سكّة الموالي و يدفن عند شجرة التفّاح في باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب، و أشار إلى المكان الذي دفن فيه، فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأيّ شيء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف والشيعة يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه عليه، فلما جرّد ليغسل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد (ابن علي) بن الحسن بن علي ابن أبيطالب عليه السلام .

أخبرنا أحمد بن علي بن نوح، قال: حدّثنا الحسن ابن حمزة بن علي، قال: حدثنا علي بن فضل، قال: حدثنا عبيداللّه بن موسى الرويانى أبوتراب، قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته».

أقول: كذا في جملة من نسخ النجاشي، ولكن في نسخة السيد التفريشي، والميرزا، والمولى القهبائي في ذكر نسبه: سقوط كلمة (بن علي) بين كلمة (زيد) و كلمة (بن الحسن)، و هو الصحيح، كما في العنوان.

و قال الشيخ (549): «عبدالعظيم بن عبداللّه العلوي الحسني، له كتاب أخبرنا به جماعة، عن أبي المفضّل محمد بن عبداللّه الشيباني، عن أبيجعفر ابن بطّة، عن أحمد بن أبيعبداللّه البرقي، عنه. و مات عبدالعظيم بالريّ و قبره هناك».

وعدّه في رجاله في أصحاب الهادي(1) والعسكري(20) عليهماالسلام ، قائلاً: «عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني رضي اللّه عنه».

كذا في الرجال المطبوع، وأما رجال السيد التفريشي والميرزا والمولى القهبائي فهي متفقة على عدّه في أصحاب الجواد والهادي عليهماالسلام .

لكنّ الميرزا نسب عدّه في أصحاب الجواد عليه السلام إلى نسخة، وقال الميرزا والمولى القهبائي عند عدّه في أصحاب الجواد عليه السلام : «عبدالعظيم ابن عبداللّه بن علي بن الحسن

ص: 81

بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهم السلام »، و عند عدّه في أصحاب الهادي عليه السلام : «عبدالعظيم بن عبداللّه ابن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهماالسلام ، يروي عنهما عليهماالسلام ، وروى عنه سهل بن زياد الآدمي و أبوتراب عبيد اللّه الحارثي».

وقال السيد التفريشي: «روى عنه سهل بن زياد الآدمي، و أبوتراب عبيد اللّه الحارثي(د) (دي)، (جخ)».

قال الصدوق: الفقيه: الجزء 2، باب صوم يوم الشكّ، في ذيل الحديث 355، و هذا حديث غريب لا اعرفه إلاّ من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني المدفون بالرّي في مقابر الشجرة و كان مرضيا - رضي اللّه عنه - .

وسيجيء مثل ذلك عن المشيخة.

روى (عبدالعظيم الحسني) عن الحسن بن الحسين العمري، و روى عنه محمد بن خالد البرقي. كامل الزيارات: الباب 25، في ما جاء في قاتل الحسين و قاتل يحيى بن زكريا عليهماالسلام ، الحديث 10.

روى عن عمر بن رشيد، وروى عنه عبيداللّه بن موسى. تفسير القمّي: سورة الجاثية، في تفسير قوله تعالى: (قل للّذين آمنوا يغفروا للّذين لا يرجون أيّام اللّه).

ثمّ إنّ الصدوق روى عن علي بن أحمد، قال: حدّثنا حمزة بن القاسم العلوي - رحمه اللّه -، قال: حدّثنا محمد بن يحيى العطّار، عمّن دخل على أبيالحسن علي بن محمد الهادي عليه السلام ، من أهل الريّ، قال: دخلت على أبي الحسن العسكري عليه السلام ، فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: أما إنّك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين عليه السلام .

ثواب الأعمال: في ثواب زيارة قبر عبدالعظيم الحسني بالريّ.

ورواه جعفر بن قولويه، عن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه، عن محمد بن يحيى العطّار، عن بعض أهل الريّ. كامل الزيارات: الباب 107، في فضل زيارة قبر عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، الحديث 1.

ص: 82

أقول: هذه الرواية تنافي ما تقدّم عن الشيخ في رجاله، من عدّ عبدالعظيم، من أصحاب أبي محمد عليه السلام ، لكن الرواية ضعيفة لجهالة الراوي عن الامام عليه السلام ، وقد تقدّم عدم ثبوت ذلك عن الشيخ.

ثمّ إنّ المحدّث النوري - قدّس سرّه - ذكر في شرح المشيخة، في الفائدة الخامسة من الخاتمة، في ترجمة عبدالعظيم من طريق الصدوق، من مستدركه، رسالة عن الصاحب بن عبّاد في ترجمة عبدالعظيم، وفيها: روى أبوتراب الروياني، قال: سمعت أباحمّاد الرازي، يقول: دخلت على علي بن محمد عليهماالسلام ، بسرّ من رأى فسألته عن أشياء من الحلال والحرام فأجابني فيها فلما ودّعته قال لي: يا حمّاد إذا أشكل عليك شيء من أمر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني و اقرأه مني السلام (وانتهى).

أقول: هذه الرواية أيضا ضعيفة ولا أقلّ من جهة الارسال.

ثمّ إنه حكي عن الشهيد الثاني - قدّس سرّه - أنه قال في تعليقته على الخلاصة: هذا هو عبدالعظيم المدفون في مسجد الشجرة في الريّ و قبره يزار، وقد نصّ على زيارته الامام علي بن موسى الرضا عليه السلام ، قال: من زار قبره وجبت له الجنّة، روى ذلك بعض النسّابين.

أقول: المتحصّل من كلمات أصحابنا أنّ عبدالعظيم لم يدرك الرضا عليه السلام ، فضلاً عن أن يكون متوفّى في حياته، فما ذكره بعض النسّابين وهم جزما، فهذه المرسلات غير قابلة للتصديق.

نعم في كتاب الاختصاص، في موعظة نافعة رواها عن عبدالعظيم، قال: وروى عن عبدالعظيم، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام ، قال: يا عبدالعظيم أبلغ عني أوليائي السلام ... الحديث.

فإن مقتضى هذه الرواية ادراك عبدالعظيم الرضا عليه السلام ، إلاّ أنه لا اعتماد عليها، ولا أقلّ من جهة الارسال. والذي يهوّن الخطب أنّ جلالة مقام عبدالعظيم و إيمانه و ورعه غنية عن التشبّث في إثباتها بأمثال هذه الروايات الضعاف.

ص: 83

و طريق الصدوق إليه: محمد بن موسى بن المتوكّل - رضي اللّه عنه - ، عن علي بن الحسين السعدآبادي، عن أحمد بن أبي عبداللّه البرقي، عن عبدالعظيم ابن عبداللّه الحسني و كان مرضيا.

و أيضا: علي بن أحمد بن موسى - رحمه اللّه - ، عن محمد بن أبي عبداللّه الكوفي، عن سهل بن زياد الآدمي، عن عبدالعظيم.

والطريق الأوّل صحيح و إن كان فيه علي بن الحسين السعدآبادي، لأنّه ثقة على الأظهر، ولكن طريق الشيخ ضعيف بأبي المفضّل و بابن بطّة.

طبقته في الحديث

روى بعنوان عبدالعظيم بن عبداللّه، عن أبي الحسن عليه السلام ، وروى عنه أحمد بن محمد بن خالد. الكافي: الجزء 5، كتاب النكاح 3، باب خطب النكاح 44، الحديث 6.

و روى عن محمد بن الفضيل، و روى عنه أحمد بن مهران. الكافي: الجزء 1، كتاب الحجة 4، باب فيه نكت ونتف من التنزيل في الولاية 108، الحديث 58.

و روى عن يحيى بن سالم، وروى عنه أحمد بن مهران، الحديث 57، من الباب المتقدّم. و وقع بعنوان عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني في إسناد جملة من الروايات تبلغ اثنين و عشرين موردا.

فقد روى عن أبي جعفر، و أبي جعفر الثاني، و أبي جعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام ،و عن ابن أبي عمير، و إبراهيم بن أبي محمود، والحسن بن الحسين العرني، والحسن بن محبوب، و سهل بن سعد، و علي بن أسباط، و مالك بن عامر، و محمد بن الفضيل، و موسى بن محمد، و موسى بن محمد العجلي.

و روى عنه أحمد بن محمد، و أحمد بن محمد بن خالد، و أحمد بن مهران، و سهل بن جمهور، و سهل بن زياد.

و روى بعنوان عبدالعظيم بن عبداللّه بن الحسن العلوي، مرفوعا عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله، وروى عنه النوفلي. الكافي: الجزء 2، كتاب العشرة 4، باب

ص: 84

الجلوس 21، الحديث 1.

و روى بعنوان عبدالعظيم بن عبداللّه العلوي، عن الحسن بن الحسين العرني، وروى عنه سهل بن جمهور. الكافي: الجزء 3، كتاب الصلاة 4، باب بناء المساجد 48، الحديث 6، والتهذيب: الجزء 3، باب فضل المساجد والصلاة فيها، الحديث 726.

و روى عن الحسين بن علي، وروى عنه أحمد بن أبي عبداللّه. الكافي: الجزء 3، كتاب الزكاة 5، باب من تحلّ له الزكاة فيمتنع من أخذها 44، الحديث 2.

وروى بعنوان عبدالعظيم الحسني، عن علي بن أسباط، وروى عنه أحمد ابن مهران، الكافي: الجزء 1، كتاب الحجّة 4، باب التسليم و فضل المسلمين 95، الحديث 8 .(1)

عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني

* روى عن أبيجعفر عليه السلام و روى عنه أحمد بن محمد بن خالد. الكافي: ج 2، ك 1، ب 112، ح 24.

* و روى عن أبيجعفر الثاني عليه السلام ، وروى عن أحمد بن محمد. الكافي: ج 2، ك 1، ب 22، ح 3.

* و روى عن أبيجعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام . الفقيه: ج 3، ح 1007 و 1746.

و روى عنه سهل بن زياد. الفقيه: ج 3، ذيل ح 1007. والتهذيب: ج 9، ح 354.

* و روى عن ابن أبيعمير، وروى عنه أحمد بن مهران. الكافي: ج 1، ك 4، ب 28، ح 1.

* و روى عن إبراهيم بن أبيمحمود. الفقيه: ج 1، ح 1238.

* و روى عن الحسن بن الحسين العرني، وروى عنه سهل بن جمهور. الكافي: ج 1، ك 4، ب 83، ح 6، و ج 3، ك 1، ب 40، ح 6. والتهذيب: ج 1، ح 538.

ص: 85


1- معجم رجال الحديث، سوم، بيروت، دارالزهراء، 1403ق، ج 11، ص 50 - 55.

* و روى عن الحسن بن محبوب، وروى عنه أحمد بن مهران. الكافي: ج 1، ك 4، ب 13، ح 4.

* و روى عن سهل بن سعد. الفقيه: ج 2، ح 355.

* و روى عن علي بن أسباط، وروى عنه أحمد بن مهران. الكافي: ج 1، ك 3، ب 16، ح 11، و ب 24، ح 5، و ك 4، ب 13، ح 4، و ب 107، ح 56.

* و روى عن مالك بن عامر، وروى عنه بعض أصحابنا. الكافي: ج 1، ك 4، ب 86، ح 4.

* و روى عن محمد بن الفضيل، وروى عنه أحمد بن مهران. الكافي: ج 1، ك 4، ب 107، ح 59.

* و روى عن موسى بن محمد. الكافي: ج 1، ك 4، ب 30، ح 1، و ب 107، ح 39.

* و روى عن موسى بن محمد العجلي، وروى عنه أحمد بن مهران. الكافي: ج 1، ك 4، ب 18، ح 2.(1)

41-مستدركات علم رجال الحديث، على نمازى شاهرودى

128 - مستدركات علم رجال الحديث، على نمازى شاهرودى (معاصر)

7927 - عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن المجتبى بن أميرالمؤمنين عليهماالسلام :

عدّه الشيخ في رجاله من أصحاب الهادي و العسكري صلوات اللّه عليهما. و هو ذو ورع و دين، عابد معروف بالأمانة و الوثاقة و الجلالة و له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام .

روى المفيد في ختص ص 247 عن عبدالعظيم، عن أبيالحسن الرّضا عليه السلام ، قال: يا عبدالعظيم أبلغ عنّى أوليائي السلام و قل لهم أن لا يجعلوا للشيطان على أنفسهم سبيلاً، و مرهم بالصدق في الحديث و أداء الامانة، و مرهم بالسكوت و ترك الجدال

ص: 86


1- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 430 و 431.

فيما لا يعنيهم، و إقبال بعضهم على بعض و المزاورة، فإنّ ذلك قربة إليّ، و لا يشتغلوا أنفسهم بتمزيق بعضهم بعضا، فإنّي آليت على نفسي أنّه من فعل ذلك و اسخط وليّا من أوليائي دعوت اللّه ليعذّبه في الدنيا أشدّ العذاب، و كان في الآخرة من الخاسرين - الخبر، و كتاب العشرة، ص 63، و جد، ج 74/230.

الكراجكي عن ابن بابويه بإسناده أنّ عبدالعظيم بن عبداللّه العلوي كان مريضا، فكتب إلى أبيالحسن الرضا عليه السلام : عرّفني يا ابن رسول اللّه - الخ. كمبا، ج 9/23، و جد، ج 35/111.

أخواه أحمد و إبراهيم و جدّه الحسن تقدّموا، و ذكره مع نسبه في التوحيد، ص 70، و تفسير العيّاشي، ج 1/190 مثل ما عنونّا.

و أمّا رواياته عن مولانا الجواد عليه السلام . روى الصدوق في العيون، ج 1/285 بإسناده عن أحمد البرقي، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، قال: حدّثني أبوجعفر محمّد بن علي الرّضا عليه السلام - الخ. و هذا حديث شريف مفصّل في شرح الكبائر.

و فيه، ص 292 عن أحمد البرقي، عنه، عن محمّد بن علي بن موسى عليهم السلام .

ني: عن سهل بن زياد، عنه، عن أبيجعفر محمّد بن علي الرضا عليه السلام . كمبا، ج 13/39، و جد، ج 51/157 و ك، باب 26، ح 14، ص 303.

و سائر رواياته عن مولانا الجواد عليه السلام في أمالي الشيخ، ج 2/95 و 108 و 202 و 215 و كمبا، ج 17/101 و جد، ج 77/383.

و امّا روايات عبدالعظيم عن مولانا علي الهادي عليه السلام . منها في العيون، ج 1/288 بإسناده عن سهل بن زياد، عنه، قال: حدّثني علي بن محمّد العسكري عليه السلام .

و فيه ج 2/260 عن سهل، عنه، قال: سمعت علي بن محمّد العسكري عليه السلام يقول: أهل قم و أهل آبة مغفورلهم،لزيارتهم لجدّي عليبن موسى الرضا عليه السلام بطوس - الخبر.

ك، لي: عن عبدالعظيم الحسني قال: دخلت على سيّدي علي بن محمّد عليه السلام . فلمّا بصر بي قال لي: مرحبا بك يا أباالقاسم، أنت وليّنا حقّا. قال: فقلت له: يا ابن رسول اللّه إنّي أريد أن أعرض عليك ديني. فإن كان مرضيّا ثبتّ عليه حتى ألقى اللّه عزّ و جلّ - إلى

ص: 87

أن قال: - فقال عليه السلام : يا أباالقاسم، هذا و اللّه دين اللّه الذي ارتضاه لعباده، فاثبت عليه، ثبّتك اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة. كتاب الايمان، ص 213 و كمبا، ج 9/169 و ج 2/84 و جد، ج 3/268 و ج 36/412 و ج 69/1 و المستدرك، ج 3/189.

أحواله في المنتهى، ص 179.

ولد في 4 ع2 سنة 173 على ما قيل. و قيل: ولد سنة 200 تقريبا. و هذا غلط واضح لمنافاته مع رواياته و مكاتبته لمولانا الرّضا عليه السلام .

و للصدوق كتاب أخبار عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني.

جملة من أحواله في كتاب «إمام زادگان معتبر» تأليف كاشاني، ص 13.

باب فضل زيارة عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني في كمبا ج 22/297 و جد ج 102/268، و فيه: من زاره كمن زار الحسين عليه السلام .

أمّا روايات عبدالعظيم عن أبيه في أمالي الشيخ، ج 2/265 و أمالي الصدوق، ص 187. رواياته عن جدّه تقدّم في جدّه علي.

و توفّي 15 شوّال سنة 252 أو 255 أو 250.

جملة من أحواله و قضاياه في سفينة البحار و ابنه محمّد جليل القدر معروف بالزهد و كثرة العبادة.

و عن كتاب المجدي أنّ خديجة بنت القاسم الزاهد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن أميرالمؤمنين عليه السلام كانت زوجة عبدالعظيم الحسني.

و في المستدرك ج 3/189 من رسالة الصاحب بخطّه قال: في وصف علمه: روى أبوتراب الروياني قال: سمعت أباحمّاد الرازي يقول: دخلت على علي بن محمّد الهادي عليه السلام بسرّ من رأى فسألته عن أشياء من الحلال و الحرام فأجابني فيها. فلمّا ودّعته قال لي: يا حمّاد إذا أشكل عليك شيء من أمر دينك فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني. و أقرئه منّي السلام.(1)

ص: 88


1- . مستدركات علم رجال الحديث، اول، تهران، نشر الادب، 1414ق، ج 4، ص 449 - 451.

42 - دائرة المعارف الشيعية العامة، اعلمى (معاصر)

عبدالعظيم: الحسني بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي عليه السلام : أبوالقاسم قال: الخونساري رحمه الله في الروضات، ط 1، ص 356 كان من أصحاب أبيجعفر الجواد و أبيالحسن الهادي عليهماالسلام و محترما عندهما في الغاية و كانا يحبانه حبا شديدا و يبالغ هو أيضا في تعظيمهما كثيرا و قد عرض دينه الحق على أبيالحسن الهادي علي بن محمد عليه السلام فيما نقله عنه الصدوق رحمه الله في كمال الدين، ص 214.

و قال: الصاحب بن عباد في مقالته بعد ذكر إسمه و نسبه الشريف: هو ذو ورع و دين، عابد معروف بالأمانة و صدق اللهجة عالم بأمور الدين قائل بالتوحيد و العدل كثير الحديث و الرواية يروي عن أبيجعفر الجواد و إبنه أبيالحسن الهادي عليهماالسلام و قال عليه السلام لحماد الرازي إذا أشكل عليك شيء في أمر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم الحسني و أقرأه مني السلام و له كتاب خطب علي عليه السلام و كتاب اليوم و الليلة. روى أحمد البرقي كان عبدالعظيم ورد الري هاربا من السلطان سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي فكان يعبداللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، فكان يخرج مستترا فيزار القبر المقابل قبره و بينهما طريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى الكاظم عليه السلام فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب، و يقع خبره إلى الواحد بعد واحد من شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله حتى عرفه أكثرهم فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له أن رجلاً من ولدي يحمل من سكة الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب و أشار إلى المكان الذي دفن فيه فذهب الرجل ليشتري الشجرة، و مكانها من صاحبها فقال له لأي شيء تطلب الشجرة و مكانها فأخبره بالرؤيا فذكر صاحب الشجرة أنه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و أنه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه فمرض عبدالعظيم و مات (ره) فلما جرد ليغسل وجد في جيبه

ص: 89

رقعة فيها ذكر نسبه (الخ)(1)،و نقله المجلسي في البحار، ج 22، بعينه،

و قال إبن المهنّا في عمدة الطالب، نجف ص 80، فولد عبداللّه بن علي السديد عبدالعظيم السيد الزاهد المدفون في مسجد الشجرة بالري و قبره يزار، و أولد عبدالعظيم محمدا الذي كان زاهدا كبيرا و أنقرض محمد بن عبدالعظيم و لا عقب له.

أقول و لم أظفر إلى الآن على سنة وفاته في أي سنة كانت. نعم يظهر من رواية أبيالحسن الهادي عليه السلام أنه قال لرجل من أهل الري الذي زار قبر الحسين عليه السلام ، أما انك لو زرت قبر عبدالعظيم الحسنى عندكم لكنت كمن زار الحسين عليه السلام كانت وفاته قبل وفاة الهادي عليه السلام و اشتبه على من نسب الرواية إلى أبيالحسن الرضا عليه السلام

الذي قال من زار قبر فاطمة بقم فله الجنة فتخيّل بأنها وردت في زيارة عبدالعظيم، هذا كما نقله بعض الأصحاب و أشار بذلك العلامة المامقاني ( رحمه الله) في رجاله، ج 2، ص 157.

و أشكل على من نسب رواية الرضا عليه السلام من زار عبدالعظيم و له الجنة و صرّح الصدوق ( رحمه الله) في ثواب الاعمال ط جديد، ص 95 بأنها وردت رواية الرضا عليه السلام في زيارة فاطمة بقم و ما ورد في زيارة عبدالعظيم عن أبيالحسن الهادي عليه السلام ، قال: من زاره كمن زار الحسين عليه السلام ، كما مرّ هنا و ليست عن الرضا عليه السلام رواية في زيارة عبدالعظيم. ثم أقول على فرض كون عبدالعظيم عليه السلام توفي قبل وفاة أبيالحسن الهادي عليه السلام ، لا معنى لمن عنونه في أصحاب أبيمحمد العسكري عليه السلام ، فلا تغفل. نعم يمكن أن يقال لا منافاة بأنه كان يدرك العسكريين و توفي قبلهما و كان من أصحابهما و أصحاب الجواد عليهم السلام .(2)

ص: 90


1- . النجاشي في فهرسه، ط 1، ص 173 و في ط 2، ص 186.
2- . دائره المعارف الشيعية العامة، دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1413ق، ج 12، ص 219 - 221.

43-مشاهد العترة الطاهرة، السيّد عبدالرزّاق كمونة الحسيني

130 - مشاهد العترة الطاهرة، السيّد عبدالرزّاق كمونة الحسيني

(الرى)

بفتح أوّله و تشديد ثانيه، و هي مدينة مشهورة من أمهات المدن قاله الحموي(1) دفن بها جماعة من آل أبى طالب، منهم أحمد بن القاسم بن محمد بن الإمام جعفر الصادق عليه السلام ، قال: أبو الفرج الأصبهاني في المقاتل قتله الصعاليك على ثلاثة مراحل من الري، و كان متوجها الى فساوا بيورد، و كان أهلها دعوه إلى أنفسهم فصار اليهم، و قال أبوطالب المروزي كان أميرا بخراسان.

و مات في الري و دفن بها العالم الورع السيد عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الامام الحسن بن علي بن أبى طالب عليهماالسلام ، قال أبو نصر البخارى في سر الأنساب أبو القاسم الزاهد العالم المدفون بالري في مسجد الشجرة، و قاله أبوالحسن العمري، و ابن عنبة، و ذكر الخنساري في روضات الجنات، مرقده الآن خارج عن محوطة التي هي قاعة بلاد الري لأن المدينة القديمة المسماة بالري قد انهدمت بتمامها و لم يبق منها إلا أثر من ذلك القبر المطهر و ما يحوم حوله، فبقي هو بمنزلة قرية كبيرة أو قصبة واقعة على رأس فرسخ من طهران، و ذكر السيد جعفر بحر العلوم(2)، وصفه و قال: و له مشهد عظيم من آثار مجد الملك، أبوالفضل أسعد بن محمد بن موسى البراوستانى، قرية من قرى مدينة قم، و كان من وزراء السلطان بركيا رق بن السلطان ملك شاه، و في سنة 1270 أمر السلطان ناصرالدين شاه القاجاري بتذهيب قبته و تبليط إيوانه بالقوارير، و كان السيد عبدالعظيم الحسني عالما عابدا و رعا ورد الري هاربا من السلطان، و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي و كان يعبد اللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى عليه السلام فمرض بها

ص: 91


1- معجم البلدان 4: 355.
2- تحفة العالم 1: 298.

و مات و دفن عند شجرة التفاح في ضيعة عبدالجبار بن عبدالوهاب، ثم اشتريت الضيعة و أوقفها أحد الموالي من الشيعة يدفنون بها موتاهم.

و بالري مشهد حمزة بن الامام موسى الكاظم عليهما السلام، قاله السيد مهدي القزويني في فلك النجاة و الخنساري في روضات الجنات، قال: و قبره بقرب السيد عبدالعظيم الحسني و هو مزار معروف إلى زماننا كان حمزة بن الكاظم عالما فاضلاً دينا سافر مع أخيه الرضا إلى خراسان، و كان مطيعا له طالبا لرضائه ممنثلاً لأمره.

و في الري ضريح الحسين بن الإمام علي الرضا بن موسى الكاظم عليهم السلام ، ذكره المستوفي في تاريخه عند وصفه للسيد عبدالعظيم الحسني و مرقده، قال: و فيه ضريح الحسين المذكور قلت ان لعلي بن موسى الرضا عليهما السلام من جملة أولاده الحسين، قاله أبوطالب اسمعيل المروزي في أنساب الطالبيّة.

و فيها قبر عبداللّه الأبيض بن العباس بن عبداللّه بن الحسن الأفطس بن علي الاصغر بن الامام علي زين العابدين عليه السلام ، ذكر قاضي نور اللّه المرعشي في مجالس المؤمنين، إنه من مشاهد الري، و قال الشيخ هاشم الخراسانى(1) قبره بالري و له أولاد لهم الرياسة بها.

و فيها قبر طاهر بن محمد بن حسن و حسين بن عيسى بن يحيى بن الحسين بن زيد بن الامام علي زين العابدين عليه السلام ، و قبره ظاهر بقرب السيد عبدالعظيم الحسنى، قاله الشيخ محمد هاشم الخراسانى(2).

و في الري كان محمد بن الحسين بن زيد بن الامام علي بن الحسين بن علي بن أبى طالب، قال: أبوالحسن العمري في المجدي فروى الحديث. و كان بالري و أولد بها الحسين و محمد و عليا و خديجة.

و فيها قبر علي بن محمد بن الحسين بن زيد الشهيد قال العمرى فولد عليا زيداً.

ص: 92


1- . منتخب التواريخ، ص 735.
2- . منتخب التواريخ، ص 735.

و فيها قبر زيد بن علي بن محمد بن الحسين بن زيد بن الامام علي زين العابدين عليه السلام ، قال: أبوالحسن العمرى، كان من أصحاب الحديث، قلت: ان هذا البيت كان في الري و لهم قبور ظاهرة، و قال الشيخ هاشم في منتخب التواريخ، و قبر زيد في طهران من الري.

و في الري في شمرانات: قبر القاسم بن الحسين بن زيد بن الامام علي بن الحسين عليهم السلام ، ذكره أبوالحسن العمري في المجدي، هو و أولاده و احفاده في الرى، و هذا القبر ظاهر يزار.

و قتل بالرى، علي بن محمد بن عيسى بن زيد بن الامام علي زين العابدين عليه السلام ، قال أبو الفرج في مقاتل الطالبية عن محمد بن علي بن حمزة ذكر ان عمرو بن منيع قتل علي بن محمد بن عيسى بن زيد في الواقعة التي كانت بين محمد بن ميكال، و محمد بن جعفر هذا بالرى، و كان آل أبيطالب مجتمعين بسر من رأى في أيامه يدور الأرزاق عليهم حتى تفرقوا في أيام المتوكل، و قال: أبو نصر البخاري في سر الأنساب قتله مره بن عطفان في أيام المعتصم.

و في الري قبر أبو عبداللّه الحسين بن عبداللّه الأبيض بن العباس بن عبداللّه بن الحسن الافطس بن علي الأصغر بن الامام علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن أبيطالب، قال: أبو نصر البخاري في سر الانساب مات بالري سنة تسع عشرة و ثلثمائة، و مشهده ظاهر يزار، و قاله الشيخ هاشم الخراسانى(1).

و بها قتل: جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن بن علي بن عمر الأشرف بن الامام علي زين العابدين عليه السلام ، قال: أبوالفرج الأصبهاني في المقاتل، إنه قتل بالري في وقعة كانت بين أحمد بن عيسى بن علي بن الحسين بن الإمام علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب عليهم السلام ، و بين عبداللّه بن عزيز عامل محمد بن طاهر بالري.

و توفي بها: عبيداللّه بن محمد بن يحيى الصالح بن عبداللّه بن عمر الاطرف

ص: 93


1- منتخب التواريخ، ص 735.

بن علي بن أبيطالب، قال أبو الحسن العمري في المجدي توفي بالري و خلف بنتا تدعى فاطمة.

و قتل بالري. محمد بن القاسم المصرى بن الحسين بن محمد بن الحسن بن يحيى بن عبداللّه بن محمد بن عمر الأطراف بن علي بن أبيطالب، قال: أبو الحسن العمري في المجدي استولى على الري هو و الحسين بن زيد بن الحسين بن عيسى بن زيد بن على بن الحسين بن علي بن أبيطالب فقتلاً بالري.

و مات بها أبو علي محمد بن هاشم بن جعفر الملك بن محمد بن عبداللّه بن محمد ابن عمر الاطراف بن علي بن أبيطالب، قال: أبوالحسن العمري في المجدي، مات بالري.

و قتل بها محمد الجور بن الحسين بن علي الخارصي بن محمد الديباج بن الامام جعفر الصادق عليه السلام ، قال: ابن عنبة في العمدة قتله المعتضد بالري، و قاله أبو الحسن العبيدلي في التهذيب و قال أبو نصر البخاري في سر الانساب قتل في بعض الوقائع بجرجان، و انما سمي بالجور لأنه كان يسكن البراري و يطوف في الصحاري خوفا من السلطان فشبه لأجل سكناه في البرية بالوحش و حمار الوحش، و يقال له بالفارسية كور فعرّب جور فسمي بذلك فجأة لما ظهر اولاده بعد استخفائه، و قالت الجارية امهم ان هذا ابن هذا الكور تعني القبر و أشارت الى قبره.

و قتل بها. جعفر الملقب بالوحش بن محمد الجمال بن جعفر بن الحسين بن علي الخارصي بن محمد الديباج بن جعفر الصادق، ذكر في بحر الانساب المشجر قتله المعتصم بالري، و قال: أبو الحسن العبيدلي في التهذيب يعرف بالوحشي، له ببغداد جماعة أولاد و أخوة بمقابر قريش.

و في الري قبر محمد بن داود بن موسى بن ابراهيم المرتضى بن موسى ابن جعفر عليهم السلام ، قال أبو نصر البخاري في سرالانساب هو نزيل الري مضى و لا عقب له، و أما المشهد المعروف بامام زاده داود هو قبر داود بن موسى بن ابراهيم المرتضى الذي يبعد عن طهران فرسخين.

ص: 94

و في الري قبر علي بن أبي جعفر محمد بن أحمد الأبح بن عيسى بن محمد بن علي العريضي بن جعفر الصادق عليه السلام ، و هو المعروف بقبر علي العريضى، و قال أبوطالب المروزي أن أبي جعفر محمد بن أحمد الأبح عقبه بالري.

و في الري أبوالقاسم الحسين بن علي بن محمد المذكور انتقل الى بعض قرى الري و بقي هناك و عاش مائة سنة قاله أبوطالب اسمعيل المروزي في أنساب الطالبية.

و في الري أبو عبداللّه الحسين بن الحسن البصري بن القاسم بن محمد البطحاني بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الامام الحسن بن علي بن أبيطالب، قال أبوطالب المروزي مات بالري.

و توفى بها أبو الحسين زيد بن الحسن بن محمد الصدري بن حمزة بن اسحق بن علي الزينبي بن عبداللّه بن جعفر بن أبيطالب، قال أبوطالب المروزى توفى بالري.

و في الري قبر يحيى بن علي بن عبدالرحمن الشجري بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب ذكر في بحر الأنساب المشجر ان قبره بالري يزار.

و قتل بها محمد المأمون بن علي بن الحسين بن محمد الديباج بن جعفر الصادق، قال: السيد ضامن بن شدقم المدنى في تحفة الأزهار كان بقزوين ثمّ انتقل منها إلى الري فقتل بها.

و توفي بها أبو زيد عيسى بن محمد بن أحمد بن عيسى بن يحيى بن الحسين ذي الدمعة بن زيد بن الامام علي زين العابدين، ذكر في بحر الانساب المشجر إنه توفي بالري سنة ست و عشرين و ثلثمائة.

و قتل في الري أبو عبداللّه الحسين بن ابراهيم بن محمد اليمامي بن عبيداللّه بن الامام موسى الكاظم عليه السلام ، قال: أبوالحسن العمري في المجدي، قال شيخنا أبوالحسن في كتاب المبسوط قتل الحسين في الري و اعقب بها.

و فى الري قبر النسابة القاضي السيد صابر هو علي بن محمد بن نصر بن مهدي بن محمد بن علي بن عبداللّه بن عيسى بن علي بن الحسين الأصغر بن الامام علي زين

ص: 95

العابدين عليه السلام ، ذكره الشيخ هاشم الخراساني(1).

و في الري أيضا قبور جماعة من الطالبيين لم اعرف عنهم شى ء.

و في الري قبر الشيخ الصدوق المعروف بابن بابويه و هو محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي توفى سنة الثلثمائة واحدى و ثلاثين و مرقده ظاهر مزار(2).

44-سُبُل الرّشاد الى اَصحابَ الاِمام الجواد، عبدالحسين الشبستري

131 - سُبُل الرّشاد الى اَصحابَ الاِمام الجواد، عبدالحسين الشبستري (معاصر)

91- عبدالعظيم الحسني

عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد ابن الامام الحسن المجتبى الهاشمي، الحسني، العلوي، المعروف بالشاه عبدالعظيم، أبوالقاسم.

من مشاهير علماء، و مجتهدي الشيعة الامامية، و من ثقات و فضلاء المحدثين، و من أجلاء السادة من بنيهاشم، عرف بالعبادة والزهد والورع والتقى.

روى عن الامامين الجواد والهادى عليهماالسلام .

دخل الري مستترا، و أقام بها بساربانان في دار رجل من الشيعة، ولم يزل متخفيا بها من السلطة العباسية حتى توفي بها في النصف من شهر شوال سنة 252ه . و دفن فيها، فأصبح قبره من المشاهد المتبركه و المزارات المقدسة لدى المسلمين.

روى عنه عبيداللّه بن موسى الروياني، و سهل بن زياد الآدمي، و أحمد ابن أبيعبداللّه البرقي و غيرهم.

من آثاره كتاب «خطب أميرالمؤمنين عليه السلام »، و كتاب «اليوم والليلة».

المراجع:

الكافي، ج 1، ص 92 و ص 114 و ص 151 و ص 161 و ص 169 و ص 171 و

ص: 96


1- . منتخب التواريخ، ص 357.
2- . مشاهده العترة الطاهرة و اعيان الصحابة و التابعين، [اول]، نجف، مطبعة العلوية، 1387ق، ص 102 - 108.

ص 303 و 308 و ص 347 و ص 350 و ص 351، و ج 2، ص 38 و فيه يروي عن الامام الجواد عليه السلام ، و ص 217، و ج 3، ص 62. تنقيح المقال، ج 2، ص 157. كنز الفوائد، ص 80. رجال النجاشي، ص 173. التوحيد، ص 81 و ص 96 و ص 116 و ص 176 و ص 312. معالم العلماء، ص 81. جامع الرواة، ج 1، ص 460. كامل الزيارات، ص 79. الاختصاص، ص 96 و ص 247. وسائل الشيعة، ج 20، ص 228. مجمع الرجال، ج 4، ص 97 و ص 98. منتقلة الطالبية ص 72. رجال الطوسي في أصحاب الهادي عليه السلام ص 417، و في أصحاب العسكري عليه السلام ، ص 433. معجم الثقات، ص 307. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 271، و ج 2، ص 80، و ج 3، ص 216 و ص 367 و فيه حديث له مع الامام الجواد عليه السلام . الذريعة، ج 7، ص 190، و ج 25، ص 304. نقد الرجال، ص 190. ثواب الأعمال، ص 99. روضات الجنات، ج 4، ص 207. بهجة الآمال، ج 5، ص 176. خلاصة الأقوال، ص 71. فهرست الطوسي، ص 121. رجال الحلي (قسم الثقات) ص 130. رجال ابن داود (قسم الثقات) ص 130. الكنى والألقاب، ج 3، ص 120. خاتمة المستدرك، ص 614. التهذيب، ج 1، ص 187، و ج 9، ص 83. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 46 - ص 51. منتهى المقال، ص 281. طرائف المقال، ج 1، ص 317. رجال الأنصاري، ص 102. الوجيزة، ص 29. اتقان المقال، ص 79. منهج المقال، ص 196. ثقات الرواة للشهرستاني، ص 45.(1)

45- النّور الهادى الى اصحاب الامام الهادي، عبدالحسين الشبستري

132 - النّور الهادى الى اصحاب الامام الهادي، عبدالحسين الشبستري (معاصر)

85 - عبدالعظيم الحسني

عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد ابن الامام الحسن المجتبى ابن الامام أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب القرشي، الهاشمي، الحسني، أبوالقاسم، المعروف بالشاه عبدالعظيم.

ص: 97


1- سبل الرشاد إلى اصحاب الإمام الجواد، اول، قم، المكتبة التاريخية المختصة، 1421ق، ص 157 و 158.

من كبار علماء الشيعة الامامية، و من فضلاء، مجتهديهم، و أحد ثقات المحدثين، و من أجلاء السادة من بنيهاشم، وكان مؤمنا، عابدا، زاهدا، تقيا، ورعا.

صحب الامامين الجواد والهادي عليهماالسلام ، وروى عنهما.

هرب من ظلم و جور السلطة العباسية الى بلاد فارس، فدخل الري مستترا، و أقام بها في دار أحد الشيعة بساربانان، ولم يزل بها مدة طويلة من دون أن يعرّف الناس بنفسه و سلالته الشريفة حتى توفي بها في النصف من شهر شوال سنة 252 ه و دفن بها، و أصبح ضريحه من المشاهد المتبركة و من المزارات المقدسة لدى المسلمين عامة والشيعة خاصة.

روى عنه سهل بن زياد الآدمي، و أحمد بن أبيعبداللّه البرقي، و عبيداللّه بن موسى الروياني و غيرهم.

من آثاره كتاب «خطب أميرالمؤمنين عليه السلام »، و كتاب «اليوم والليلة».

المراجع

رجال الطوسي في أصحاب الهادي عليه السلام ص 417، و في أصحاب العسكري عليه السلام ص 433. نقد الرجال ص 190. عمدة الطالب ص 97. فهرست الطوسي ص 121 و فيه: و مات عبدالعظيم بالري و قبره هناك. كامل الزيارات ص 79.اكمال الدين ج 1، ص 312، خلاصة الأقوال ص 71. المجدي في أنساب الطالبيين ص 35. كنز الفوائد ص 80. الكافي ج 1، ص 92 و ص 114 و ص 151 و ص 161 و ص 169 و ص 171 و ص 303 و ص 308 و ص 347 و ص 350 و ص 351، و ج 2، ص 38، و ص 217، و ج 3، ص 62. مجمع الرجال ج 4، ص 97 و ص 98. الفخري في أنساب الطالبيين ص 157. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 271، و ج 2، ص 80، و ج 3، ص 216 و ص 367. منتهى المقال ص 281. سراج الأنساب (فارسي) ص 42. معالم العلماء ص 81 و فيه: عبدالعظيم الحسني نزيل الري له كتاب. رجال الحلي (قسم الثقات) ص 130 و فيه: له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، كان عابدا ورعا، له حكاية تدل على

ص: 98

حسن حاله ذكرناها في كتابنا الكبير، قال محمد بن بابويه: انه كان مرضيا. منتقلة الطالبية ص 72. رجال النجاشي ص 173 و فيه ينقل عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي قوله: كان عبدالعظيم ورد الري هاربا من السلطان و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي، فكان يعبداللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، فكان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام ، فلم يزل يأوي الى ذلك السرب و يقع خبره الى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله حتى عرفه اكثرهم. فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: ان رجلاً من ولدي يحمل من سكة الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في باغ عبد الجبار بن عبدالوهاب - و أشار الى المكان الذي دفن فيه - فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأي شيء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة انه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و انه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف والشيعة يدفنون فيه. فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه عليه، فلما جرد ليغسل و جد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه فإذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهم السلام . تهذيب الأنساب ص 139. اتقان المقال، ص 79. الذريعة، ج 7، ص 190، و ج 25، ص 304. وسائل الشيعة، ج 20، ص 228. التوحيد ص 81 و ص 96 و ص 116 و ص 176 و ص 312. لباب الأنساب، ج 2، ص 447. رجال ابن داود (قسم الثقات) ص 130 و فيه: عابد ورع كان مرضيا. تنقيح المقال، ج 2، ص 157. معجم الثقات، ص 307. ثواب الأعمال، ص 99 و فيه: عن محمد بن يحيى العطار عمن دخل على أبيالحسن علي بن محمد الهادي عليهماالسلام من أهل الري قال: دخلت على أبيالحسن العسكري (الهادي عليه السلام ) فقال عليه السلام : اين كنت؟ فقلت: زرت الحسين عليه السلام ، فقال عليه السلام : أما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كما زار الحسين بن علي عليهماالسلام . الوجيزة ص 29. روضات الجنات، ج 4، ص 207. جامع الرواة، ج 1، ص 460. بهجة الآمال،

ص: 99

ج 5، ص 176. قاموس الرجال، ج 6، ص 190 - 193. خاتمة المستدرك ص 614. الكنى والألقاب، ج 3، ص 120. التهذيب، ج 1، ص 187، و ج 9، ص 83. طرائف المقال، ج 1، ص 317. منهج المقال ص 196. الاختصاص ص 96 و ص 247. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 46، ص 51. رجال الأنصاري، ص 102. ثقات الرواة للشهرستاني، ص 45.(1)

46-الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ، محمد مهدى نجف

133 - الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ، محمد مهدى نجف (معاصر)

365

عبدالعظيم الحسني

أبوالقاسم، عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الامام الحسن بن الامام علي بن ابيطالب عليهم السلام .

من أكابر المحدثين و أعاظم العلماء والزهاد والعبّاد و ذوي الورع والتقوى. صنّف كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام و كتاب اليوم والليلة.

ترجم له النجاشي و قال: قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه، حدثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدثنا علي بن الحسين السعدآبادي قال: حدثنا أحمد بن محمد بن خالد البرقي قال: كان عبدالعظيم وردالري هاربا من السلطان، و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي، فكان يعبداللّه في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله، فكان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام ، فلم يزل يأوى الى ذلك السرب و يقع خبره الى الواحد بعدالواحد من شيعة آل محمد عليه السلام حتى عرفه أكثرهم.

فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: ان رجلاً من ولدي يحمل من سكة الموالي و يدفن عن شجرة التفاح في باغ عبدالجبّار بن عبدالوهاب و أشار الى

ص: 100


1- النور الهادي الى اصحاب الإمام الهادى، اول، قم، المكتبة التاريخية المختصة، 1421ق، ص 154 - 157.

المكان الذي دفن فيه، فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها فقال له: لأي شيء تطلب الشجرة و مكانها، فأخبره بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة انه كان رأى مثل هذه الرؤيا و انّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف والشيعة يدفنون فيه.

فمرض عبدالعظيم و مات رحمه اللّه عليه، فلمّا جرّد ليغسّل و جد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليه السلام .

وعدّه الشيخ الطوسي في أصحاب الامام الهادي والعسكري عليهماالسلام .

والذي يظهر من الروايات أنّه أدرك الامام الرضا و الجواد و الهادي عليهم السلام و روى عنهم.

و ذكر العلامة البحاثة السيد عبدالعزيز الطباطبائى انّه توفى سنة 245 ه.

أقول: كيف يمكن الجمع بين ما ذكره الشيخ الطوسي انه من أصحاب الامام العسكري والسيد الطباطبائي انه توفى رحمه اللّه سنة 245 ه ، و بين الحديث الذي رواه الشيخ الصدوق في ثواب الاعمال حيث قال:

علي بن أحمد قال: حدثني حمزة بن القاسم العلوي قال: حدثنا محمد بن يحيى العطّار عمّن دخل على أبي الحسن علي بن محمد الهادي عليه السلام من أهل الري قال: دخلت على أبيالحسن العسكري عليه السلام فقال: أين كنت؟ قلت: زرت الحسين عليه السلام ، قال: أما إنّك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين بن علي عليه السلام .

و رواه ابن قوليه، عن ابن بابويه، عن محمد بن يحيى العطار عن بعض أهل الري.

فدلّ هذا الحديث على انّه مات في حياة الامام العسكري عليه السلام و انّه دفن بالري، وليس من قبيل الأخبار بالمغيبات كما هوالحال فى إخبار النبي والأئمة عليهم السلام عن فضل زيارة الحسين عليه السلام أو غيره من الأئمة عليهم السلام (1).

ص: 101


1- . رجال الشيخ الطوسي: 417 و 433، الفهرست: 121، رجال النجاشي، 173، معالم العلماء: 81، الخلاصة: 130، رجال ابن داود: 130، نقد الرجال، 190، تنقيح المقال 2:157، مجمع الرجال 4:97، معجم رجال الحديث 10:49، نشرة تراثنا تصدرها مؤسسة آل البيت عليه السلام في قم، السنة الأولى، العدد الخامس: 31.

وقد وردت بعض الاحاديث مرسلة و مسندة عن السيد عبدالعظيم الحسني العلوي عن الرضا عليه السلام مباشرة منها:

مارواه الكراجكي عن عبدالحميد بن عبداللّه، عن عمر بن الحسين بن عبداللّه بن محمد، عن محمد بن علي بن بابويه باسناد له ان عبدالعظيم بن عبداللّه العلوي كان مريضا، فكتب الى أبي الحسن الرضا عليه السلام : عرّفني يا ابن رسول اللّه عن الخبر المروي انّ أباطالب في ضحضاح من نار يغلي منه دماغه، فكتب اليه الرضا عليه السلام :

«بسم اللّه الرحمن الرحيم، أمّا بعد: فإنّك إن شككت في ايمان أبيطالب، كان مصيرك الى النار»(1). و مارواه الشيخ المفيد في الاختصاص مرسلاً قال:

وروي عبدالعظيم الحسني عن أبيالحسن الرضا عليه السلام قال: يا عبدالعظيم أبلغ عنّي أوليائي السلام و قل لهم: أن لايجعلوا للشيطان على أنفسهم سبيلاً، و مرهم بالصدق فيالحديث و أداء الامانة و مرهم بالسكوت و ترك الجدال فيما لا يعنيهم و إقبال بعضهم على بعض والمزاورة فانّ ذلك قربه إليَّ.

ولايشغلوا أنفسهم بتمزيق بعضهم بعضا فإنّي آليت على نفسي أنه من فعل ذلك و اسخط وليّا من أوليائى دعوت اللّه ليعذّبه في الدينا أشدّ العذاب و كان في الآخرة من الخاسرين و عرّفهم أنّ اللّه قد غفر لمحسنهم و تجاوز عن مسيئهم إلاّ من أشرك بي أو آذى وليّا من أوليائي أو أضمر له سوءا فانّ اللّه لايغفر له حتى يرجع عنه فإن رجع و إلاّ نزع روح الإيمان عن قلبه و خرج عن ولايتى ولم يكن له تصيبا في ولايتنا و أعوذ باللّه من ذلك.(2) (3)

ص: 102


1- كنز الفوائد: 80، و حكاه العلامة المجلسي في البحار، 35: 110، حديث 41.
2- الاختصاص: 247.
3- . الجامع الرواة و اصحاب الإمام الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 383 - 386، المؤتمر العالمي الثاني للإمام الرضا عليه السلام ، مشهد، 1407ق.

47-موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى

134 - موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى (معاصر)

969

عبدالعظيم الحسني(1) (... - 252 ه) عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن المجتبى بن علي أميرالمؤمنين، العالم الربّاني السيد أبوالقاسم العلوي الحسني.

اختص بالإمام أبيجعفر الجواد عليه السلام ، و أخذ عنه الفقه و الحديث، كما صحب الإمام أباالحسن الهادي عليه السلام و روى عنه يسيرا.

و روى أيضا عن: إبراهيم بن أبيمحمود الخراساني، و الحسن بن محبوب السرّاد، و علي بن أسباط بن سالم الكندي، و محمد بن الفضيل، و موسى بن محمد العجلي، و آخرين.

روى عنه: أحمد بن محمد بن خالد البرقي، و أحمد بن مهران شيخ الكليني، و سهل بن زياد الآدمي، و أبوتراب عبيداللّه بن موسى الروياني، و غيرهم.

و كان محدثا، فقيها، صوّاما قوّاما، زاهدا، جليل القدر، ذا منزلة رفيعة عند الإمامين عليهماالسلام .

روى له الكليني في «الكافي» و الصدوق في «من لا يحضره الفقيه» و الطوسي في «تهذيب الأحكام» جملة من الروايات بلغت خمسة و ثلاثين موردا.(2)

و قد عرض عبدالعظيم الحسني أُصول عقيدته و ما يدين به على الإمام الهادي عليه السلام ، فبارك له الإمام عليه السلام عقيدته، قائلاً:

«يا أباالقاسم هذا و اللّه دين اللّه الذي ارتضاه لعباده، فاثبت عليه، ثبّتك اللّه بالقول

ص: 103


1- . رجال النجاشي 2/65 برقم 651، فهرست الطوسي 147 برقم 549، رجال الطوسي 417 برقم 1 و 433 برقم 20، رجال ابن داود 226، رجال العلامة الحلي 130 برقم 12، نقد الرجال 190، مجمع الرجال 4/97، جامع الرواة 1/460، روضات الجنات 4/207، بهجة الآمال 5/176، تنقيح المقال 2/157 برقم 6651، طبقات أعلام الشيعة 3/159، معجم رجال الحديث 10/46 برقم 6580.
2- معجم رجال الحديث.

الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة».

و لمّا جهدت الحكومة العباسية في ظلم العلويين و مطاردتهم، هرب عبدالعظيم إلى الري، و سكن في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي، منصرفا إلى العبادة و التهجد.

و كان يخرج مستترا فيزور قبرا كان قريبا منه، و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام ، فلما توفّي المترجَم دُفن في موضع مقابل لذلك القبر.

رُوي أنّ أباحماد الرازي قصد الإمام الهادي عليه السلام إلى سامراء مستفتيا، فلما أجابه عليه السلام ، أشار عليه بالرجوع إلى عبدالعظيم الحسني إن أشكل عليه شيء و هو بالري.

صنّف المترجم كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام .

و له عدّة روايات في «أمالي» الصدوق، و «عيون أخبار الرضا» و «أمالي» الطوسي.

روى عبدالعظيم الحسني عن أبيجعفر الجواد عن أبيه علي الرضا عن أبيه موسى الكاظم عليهم السلام أنّه دخل عمرو بن عبيد البصري على أبيعبداللّه (الصادق) عليه السلام ، فسأله أن يعرفه بالكبائر من كتاب اللّه عزّ و جلّ، فقال عليه السلام : نعم يا عمرو، أكبر الكبائر الشرك باللّه، يقول اللّه تبارك و تعالى: «إنّ اللّه لا يَغْفِرُ أنْ يُشْرَكَ بِهِ»(1) و بعده اليأس من رَوْح اللّه لأنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: «إنّه لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّه إلاّ القومُ الكافرون»(2)، ثم الأمن من مكر اللّه ... الحديث.(3)

قال: فخرج عمرو بن عبيد، و له صراخ من بكائه، و هو يقول: هلك من قال برأيه، و نازعكم في الفضل و العلم.

و مِن حِكَم أميرالمؤمنين عليه السلام التي رواها المترجَم عن الجواد عليه السلام :

بئس الزاد إلى المعاد العدوان على العباد.

قيمة كلِّ امرى ءٍ ما يحسنه.

ص: 104


1- النساء: 48 و 116.
2- . يوسف: 87.
3- . من لا يحضره الفقيه: ج 3، باب معرفة الكبائر 179، الحديث 1746.

مَن أيقن بالخَلف جاد بالعطية.

مَن دخله العُجبُ هلك.

توفي عبدالعظيم الحسني - كما ذكر بعضهم - في سنة اثنتين و خمسين و مائتين، و قيل في وفاته غير ذلك، و قبره بالري مشهور يزار.

و قال الفخر الرازي: قُتل بالري.(1) و للشيخ الصدوق (المتوفى 381 ه) كتاب في أخبار عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني.(2)

48-الموسوعة الرجاليه الميسرة

135 - الموسوعة الرجاليه الميسرة

[3111] عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي الحسني:

قال النجاشي: أبوالقاسم، له كتاب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام .

و قال الطوسي: العلوي الحسني، له كتاب، و مات بالري و قبره هناك، و ذكره في رجال الهادي و العسكري عليهماالسلام مترضّيا.

و قال الصدوق: كان مرضيا، و روى عنه في كامل الزيارات و تفسير القمي، له أكثر من 33 رواية في الكتب الأربعة.(3)

49-الكواكب المشرقة، سيد مهدى رجايى

136 - الكواكب المشرقة، سيد مهدى رجايى (معاصر)

2307 - عبدالعظيم أبوالقاسم بن عبداللّه بن علي بن الحسن الأمير بن زيد ابن الحسن بن علي بن أبيطالب.

قال النجاشي: له كتب خطب أميرالمؤمنين عليه السلام ، قال أبوعبداللّه الحسين بن عبيداللّه: حدّثنا جعفر بن محمّد أبوالقاسم، قال: حدّثنا علي بن الحسين السعدآبادي، قال: حدّثنا أحمد بن محمد بن خالد البرقي، قال: كان عبدالعظيم ورد الري هاربا من

ص: 105


1- الشجرة المباركة.
2- . موسوعة طبقات الفقهاء، اول، قم، مؤسسة الامام الصادق عليه السلام ، 1418ق، ج 3، ص 319 - 321.
3- الموسوعة الرجالية الميسرة، چاپ مؤسسة الإمام الصادق عليه السلام ، اول، قم، 1419ق، ج 1، ص 484.

السلطان، و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكّة الموالي، و كان يعبداللّه في ذلك السرب، و يصوم نهاره، و يقوم ليله، و كان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق، و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام . فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب، و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد عليهم السلام حتّى عرفه أكثرهم.

فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: إنّ رجلاً من ولدي يحمل من سكّة الموالي، و يدفن عند شجرة التفّاح، في باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب، و أشار إلى المكان الذي دفن فيه، فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها، فقال له: لأيّ شيء تطلب الشجرة و مكانها، فأخبر بالرؤيا، فذكر صاحب الشجرة أنّه كان رأى مثل هذه الرؤيا، و أنّه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه.

فمرض عبدالعظيم رحمه الله، فلمّا جرّد ليغسل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه، فإذا فيها: أنا أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب.

أخبرنا أحمد بن علي بن نوح، قال: حدّثنا الحسن بن حمزة بن علي، قال: حدّثنا علي بن الفضل، قال: حدّثنا عبيداللّه بن موسى الروياني أبوتراب، قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبداللّه بجميع رواياته.(1)

و قال الطوسي: له كتاب. أخبرنا به جماعة عن أبيالمفضّل محمّد بن عبداللّه الشيباني، عن أبيجعفر ابن بطّة، عن أحمد بن أبيعبداللّه البرقي عنه. و مات عبدالعظيم بالري و قبره هناك.(2)

و ذكره أيضاً في أصحاب الإمام الحسن العسكري عليه السلام .(3)

ص: 106


1- . رجال النجاشي ص 247 - 248 برقم: 653.
2- الفهرست ص 121 برقم: 537.
3- . رجال الشيخ الطوسي ص 401 برقم: 5875.

و ذكره أبوإسماعيل طباطبا ممّن ورد الري من ناقلة طبرستان، و قال: و هو المحدّث الزاهد، صاحب المشهد في الشجرة بالري و قبره يزار، و اُمّه اُمّ ولد. و عن أبي عبداللّه ابن طباطبا: عبدالعظيم بن عبداللّه لا عقب له، و عن أبيالغنائم: فولد عبدالعظيم بن عبداللّه محمّدا، اُمّه فاطمة بنت عقبة بن قيس الحميري، و رقيّة، و خديجة.

و عن أبيالحسين محمّد بن القاسم التميمي النسّابة: و أمّا عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن أعقب محمّدا درج، و خديجة، و رقيّة.

و قال شيخي الكيا الأجلّ الإمام النسّابة المرشد باللّه زين الشرف أبوالحسين يحيى بن الحسين أدام اللّه نعمته: العقب منه من محمّد وحده درج.(1)

و قال البيهقي: لا عقب له.(2)

و قال ابن شهر آشوب: نزيل الري، له كتاب.(3)(4)

50-مزارات اهل البيت و تأريخها، سيد محمّد حسين جلالي

اشاره

137 - مزارات اهل البيت و تأريخها، سيد محمّد حسين جلالي (معاصر)

الريّ

صاحب المزار:

الري هي المدينة التاريخية التي استولى عليها المسلمون في 23 ه. و كان لسعد بن أبيوقاص دور بارز في أحداثها و كانت مطمحا لأنظار الولاة من بعده و لهذا السبب أقدم عمر بن سعد المذكور على قتل الامام الحسين عليه السلام ، و قال قولته المحكية:

أأترك ملك الري و الري منيتي *** أم أرجع مذموما بقتل حسين

و قد نزل السيد عبدالعظيم الحسني المكنى - قافة - هذه المدينة عام 200 ه. لغرض

ص: 107


1- منتقلة الطالبيّة ص 156 - 157.
2- . لباب الأنساب 2:447.
3- معالم العلماء ص 81 برقم: 551.
4- . الكواكب المشرقة، اول، قم، مكتبة آيه اللّه العظمى المرعشى النجفى العامة، 1380ش، ج 2، ص 250-252.

نشر الفكر الإسلامي و استمر في دعوته بكل صلابة، حتى وافته المنية و لم يعرف تاريخ وفاته بالضبط، و يمكننا أن نستنتج من مهاجرته في خلافة المعتز باللّه المتوفى 255 ه. ان وفاته في هذه الحدود.

السيد حمزة بن الإمام الكاظم عليه السلام

كان من الأسباب الداعية لأن ينزل السيد عبدالعظيم مدينة ري زيارة قبر حمزة بن الإمام موسى بن جعفر الكاظم عليه السلام .

و هذا المعنى موجود في زيارة السيد عبدالعظيم بما لفظه:

(يا زائرا قبر خير رجل من ولد موسى بن جعفر) و على بعض الروايات كان السيد حمزة (ره) قد سافر مع أخيه الإمام الرضا عليه السلام إلى خراسان و كان قائما بخدمته في الطريق ساعيا في ماربه طالبا الرضا و ممتثلاً لأوامره، خرج عليه قوم من أتباع المأمون فقتلوه و قبره في بستان و في مرقده خلاف بين الري و سبزوار و تستر و يظهر أن الذي أوجب اللبس أن حمزة له ولد اسمه أيضا حمزة و احدهما في الري و الآخر في اصطخر شيراز و الاختلاف في محل دفنهما، قال في عمدة الطالب (حمزة بن الإمام موسى المكنى بأبي القاسم مدفون في اصطخر شيراز و له ثلاثة أولاد: علي و هو بلاد عقب و القاسم و حمزة) و جاء في تاريخ قم ما نصه:

إن حمزة بن موسى مدفون في قم في محلة (شاه زاده حمزة) و بقعته واسعة و عليه قبة أمام مرقده صحن ... و في سنة 1316 ه. جاء الميرزا على أصغرخان أتابك أعظم و عمر صحنه بأحسن عمارة كما عمر في شكل عالٍ مرتفع.

و في المراقد 1/262 (مرقده في الري بارز معنون متصل برواق مرقد السيد عبدالعظيم الحسني جنوبا، عليه قبة شاهقة البناء سميكة الدعائم و له ضريح و شباك ثمين). و قال: (و لا يخفى أنه يؤثر لحمزة بن الإمام موسى بن جعفر مراقد في مدن متعددة منها ما مر عليك في الري و هو أشهرها ورودا، و منها في قم عامر مشيد قديم البناء عليه قبة بديعة الصنع، و منها في ميدان شيراز أيضا عامر مجلل و منها في كرمان

ص: 108

و هو أضعف الأقوال).

و قال في ص 267 (كان من العلماء و الأجلاء و الفقهاء الورعين و كان يقول بإمامة أخيه علي بن موسى الرضا و في خدمته ملبيا لامتثال أوامره و من أصحابه عليه السلام كان يتولى خدمة أخيه في السفر و الحضر).

و في بعض الأحاديث أن عبدالعظيم كان يخرج عند إقامته بالري متسترا يزور قبرا يقول: إنه قبر رجل من ولد موسى بن جعفر.

قال المحدث القمي: (و نجد هناك في عصرنا قبرا ينسب إلى حمزة بن الإمام موسى و الظاهر انه القبر الذي كان يزوره عبدالعظيم و ينبغي زيارته أيضا).

و يكفي في عظمة عبدالعظيم عليه السلام ما ورد عن الأئمة عليهم السلام فيه:

قال الإمام الهادي لحماد:(يا حماد إذا أشكل عليك شيء من امور دينك بناحيتك «أي في بلدة الري» فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرأه مني السلام).

قال المحقق الداماد (إن الروايات في فضل زيارة عبدالعظيم متضافرة).

و روي أن من زار قبره وجبت له الجنة، و هذا الخبر رواه أيضا الشهيد في حواشي الخلاصة.

قال المحدث القمي: (علو مقامه و جلالة شأنه أظهر من الشمس فإنه من سلالة خاتم النبيين و هو من أكابر المحدثين و أعاظم العلماء و الزهاد و العباد و ذوي الورع و التقوى و هو من أصحاب الجواد و الهادي و كان متوسلاً بهما أقصى درجات التوسل و منقطعا إليهما غاية الانقطاع).

و كان من شدة ورعه أن عرض دينه على الإمام علي بن محمد الهادي عليه السلام قائلاً: (إنّى أقول أن اللّه واحد - إلى أن قال - إن الفرائض بعد الولاية الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، فقال عليه السلام : «هذا و اللّه ذين اللّه الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبتك اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا و الآخرة»).

رواه الصدوق مفصلاً في صفات الشيعة و التوحيد، ص 46 و المجالس، 204 و الإكمال، 214 و من وصايا الإمام الرضا عليه السلام له:

ص: 109

(يا عبدالعظيم أبلغ عنّى أوليائي السلام و قل لهم أن لا يجعلوا للشيطان على أنفسهم سبيلاً و مرهم بالصدق في الحديث و أداء الامانة و مرهم بالسكوت و ترك الجدال فيما لا يعنيهم و إقبال بعضهم على بعض و المزاورة. فإنّ ذلك قربة إليّ و لا يشغلوا أنفسهم بتمزيق بعضهم بعضا، فإنّي آليت على نفسي أنّه من فعل ذلك و أسخط وليّا من أوليائي دعوت اللّه ليعذّبه في الدنيا أشدّ العذاب و كان في الآخرة من الخاسرين).

و كان قائما بالدعوة إلى الحق في البلاد الإسلامية و لما خاف السلطان طاف بالبلدان على أنه فيج أي رسول.

ثم ورد الري و سكن برستاق دار رجل من الشيعة في سكة الموالى و كان يعبد اللّه في ذلك السرب يصوم نهاره و يقيم ليله و كان يخرج مستترا يزور قبرا و يقول: هو رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب و يقع خبره إلى أفراد الشيعة حتى عرفه أكثرهم، فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال له: إن رجلاً من ولدي يحمل في سكة الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في بستان عبدالجبار بن عبدالوهاب، و أشار إلى المكان فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها فقال: لأي شيء يطلب الشجرة و مكانها فأخبره بالرؤيا فذكر صاحب الشجرة أنه رأى مثل هذه الرؤيا، و أنه جعل البستان وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه فمرض عبدالعظيم و مات (ره) فلما جرد عن ثيابه على المغتسل وجدت ورقة في ثيابه مكتوب فيها ما نصه: أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب.

و الإمام عليه السلام كان يوصي بزيارته إذ دخل عليه بعض الشيعة من أهل الري فقال عليه السلام : أين كنت؟ قال: زرت الحسين عليه السلام فقال: أما إنك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين عليه السلام لذلك تعظم الشيعة حتى اليوم مزاره لأنه رمز التضحية و العمل الإسلامي الهادف.

و للصاحب بن عباد المتوفى 385 ه. رسالة في أحوال عبدالعظيم الحسني أوردها

ص: 110

المحدث النوري نقلاً عن نسخة بخط بعضٍ بنيبويه بتاريخ سنة 516 ه في كتابه خاتمة المستدرك 3/614 ننقلها هنا تتميما للفائدة:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

سألت عن نسب عبدالعظيم الحسني المدفون بالشجرة، صاحب المشهد - قدس اللّه روحه - و حاله و اعتقاده، و قدر علمه و زهده و أنا ذاكر ذلك على اختصار و باللّه التوفيق:

هو أبوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليه و على آبائه السلام ذوورع و دين عابد معروف بالأمانة و صدق اللهجة عالم بأمور الدين قائل بالتوحيد و العدل كثير الحديث و الرواية.

يروي عن أبيجعفر محمد بن علي بن موسى و عن ابنه أبيالحسن صاحب العسكر عليهم السلام ، و لهما إليه رسائل و يروى عن جماعة من أصحاب موسى بن جعفر و علي بن موسى عليهماالسلام ، و له كتاب يسميه: «كتاب يوم و ليلة» و كتب ترجمتها روايات عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني.

و قد روى عنه من رجالات الشيعة خلق: كأحمد بن أبيعبداللّه البرقي - أحمد بن محمد بن خالد - و أبوتراب الروياني، و خاف من السلطان فطاف البلدان على أنه فيج، ثم ورد الري و سكن بسربان في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي، و كان يعبداللّه عزّ و جلّ في ذلك السربان يصوم النهار و يقوم الليل، و يخرج مستترا فيزور القبر الذي يقابل الآن قبره و بينهما الطريق و يقول: هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام و كان يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من الشيعة حتى عرفه أكثرهم فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: إن رجلاً من ولدي يحمل غدا من سكة الموالى ليدفن عند شجرة التفاح في بستان عبدالجبار بن عبدالوهاب فذهب الرجل يشتري الشجرة، و كان صاحب البستان رأى أيضا رؤيا في ذلك، فجعل موضع الشجرة و البستان وقفا على أهل الشرف و التشيع يدفنون فيه، فمرض عبدالعظيم - رحمة اللّه عليه - و مات، فحمل في ذلك اليوم إلى حيث المشهد.

ص: 111

فضل زيارته

دخل بعض أهل الري على أبيالحسن صاحب العسكر عليه السلام فقال: أين كنت؟ فقال: زرت الحسين صلوات اللّه عليه فقال: أما إنك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين صلوات اللّه عليه.

روى أبوتراب الروياني قال: سمعت أباحماد الرازي يقول: دخلت على علي بن محمد عليه السلام بسر من رأى فسألته عن أشياء من الحلال و الحرام فأجابني فيها، فلمّا ودّعته قال لي: يا حمّاد إذا أشكل عليك شيء من أمر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، و أقرأه منّي السلام.

روى علي بن الحسين السعدآبادي عن أحمد بن أبيعبداللّه البرقي قال: حدثني عبدالعظيم الحسني في خبر طويل يقول: إن اللّه تبارك و تعالى واحد ليس كمثله شيء، و ليس بجسم و لا صورة، خالق الأعراض و الجواهر.

عبيداللّه بن موسى الروياني، عن عبدالعظيم، عن ابراهيم بن أبيمحمود، قال: قلت للرضا عليه السلام : ما تقول في الحديث الذي يروي الناس بأن اللّه ينزل إلى السماء الدنيا؟ فقال: لعن اللّه المحرفين الكلم عن مواضعه، و اللّه ما قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله ذلك إنما قال إن اللّه عزّ و جلّ ينزل ملكا إلى السماء الدنيا ليلة الجمعة فينادي هل من سائل فأُعطيه؟

و ذكر الحديث و بهذا الإسناد عن الرضا عليه السلام في قوله وجوه يومئذٍ ناضرة إلى ربها ناظرة قال: مشرقة منتظرة ثواب ربها عزّ و جلّ.

روى علي بن الحسين السعدآبادي، عن أحمد بن أبيعبداللّه، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، عن علي بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن موسى الرضا عليهم السلام قال: خرج أبوحنيفة من عند الصادق جعفر بن محمد عليهماالسلام فاستقبله موسى عليه السلام فقال: يا غلام ممن المعصية؟ فقال: لا تخلو من ثلاثة:

إما أن تكون من اللّه عزّ و جلّ و ليس منه، فلا ينبغي للكريم أن يعذب عبده بما لم يكتسبه. و إما أن تكون من اللّه و من العبد، فلا ينبغي للشريك القوي أن يظلم الشريك الضعيف.

ص: 112

و إما أن تكون من العبد و هي منه، فإن عاقبه فبذنبه، و إن عفا عنه فبكرمه و جوده.

و روى عبداللّه بن موسى، عن عبدالعظيم، عن إبراهيم بن أبيمحمود، قال: قال الرضا عليه السلام ثمانية أشياء لا تكون إلا بقضاء اللّه و قدره: النوم و اليقظة، و القوة و الضعف، و الصحة و المرض، و الموت و الحياة.

ثبتنا اللّه بالقول الثابت من موالاة محمد و آله، و صلّى اللّه على سيدنا رسوله محمد و آله أجمعين، انتهت الرسالة.

من تاريخ المزار

يعتبر تاريخ تجديد مزاره في العهد السلجوقي على ما يقوله القاضي نور اللّه الشوشتري: أول من جدد هو مسجد الملك أبوالفضل أسعد بن محمد بن موسى الرادستاني القمي وزير السلطان السلجوقي بركيارق بن ملكشاه بن الب أرسلان فقد كان هذا الوزير قد جدد عدة مزارات أهل البيت راجع (مجالس المؤمنين، 2/460).

و توالت العناية من مختلف الزوار حتى العهد الصفوي فقام الشاه طهماسب في سنة 944 ه. بتوسعة البناء و التعمير. و يوجد على القبر صندوق عتيق مؤرخ سنة 725 ه عليه آيات قرآنية و منها هذا النص:

(بسم اللّه الرحمن الرحيم أمر بترتيب هذه التربة الشريفة و الروضة المنيفة، و المشهد المقدس و المرقد المنور السيد الأعظم الأجل المعظم جلال آل طه و يس حبل اللّه في الأرضين، سراج الملة و الدين عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن حسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهم السلام ، بإشارة المولى الصاحب الأعظم و مفتخر الحاج الحرمين دستور العهد خواجة نجم الحق و الدين محمد بن المولى الصاحب الأعظم سلطان منصور الفومدي أعز اللّه أنصاره و طاب مثوى آياته العظام و أجداده الكرام، تحريرا في سنة خمس و عشرين و سبعمائة) و الخواجة المذكور كان وزير المغول في (716 - 736ه .).

و يوجد باب عتيق كتب عليه ما نصه:

(بسم اللّه الرحمن الرحيم: و به نستعين سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين ...

ص: 113

تمت (كذا) هذا الباب لمشهد الإمام المقدس سيد عبدالعظيم عليه السلام سنة ثمان و أربعين و ثمان مائة، و العام سنة 848ه . يعتبر في حكومة السلطان شاهرخ الذي حكم (807 - 850ه .).

أما الضريح الفضي الذي يقوم فوق القبر فقد قدمه الشاه القاجاري فتح علي كهدية للحرم، كما أهدى أيضا في عام 1219ه . المرايا المنصوبة في أعلى الإيوان و جوانب الأروقة. و أما التذهيب فقد تم سنة 1270ه . بأمر المرك ناصرالدين شاه و ظهر في بعض الحفريات حول المرقد كتابة كوفية يقرأ منها ما يأتي:

(بسم اللّه الرحمن الرحيم أمر بناء هذه القبة المطهرة على ساكنها السلام صاحب ... سيد شمس الدين مجدالملك مشيد الدولة أبوالفضل أسعد بن محمد بن موسى، ثقة أميرالمؤمنين أطال اللّه بقاءه وكيل مظالم على يدي عبدا ... إلى رحمة اللّه زرينكفش

إلى الفوا ...).

و هذا السيد هو مجدالملك أسعد براوستاني القمي و يعرف بالسيد شمس الدين مشيدالدولة أبوالفضل أسعد بن محمد بن موسى، ثقة أميرالمؤمنين وكيل المظالم و كان من سادات قم المدينة المعروفة بالتشيع في العصر السلجوقي، و له آثار كثيرة منها هذه و قد أدرج في البناء اليوم كتابة مفادها (إن جهود المتخصصين أسفرت عن أن العمارة الأولى لهذه الروضة المطهرة كانت في النصف الثاني من القرن الثالث بواسطة محمد بن زيد الداعي العلوي، و البوابة صنعت بأمر الملوك البويهيين ثم باهتمام مجدالملك القمي وزير بركيارق فيما بين 480 - 490 هجرية).

و في هذه البلدة من مشاهد العلماء و السادات كثير منها:

1 - مقبرة الشيخ جمال الدين أبيالفتوح الخزاعي في صحن حمزة عليه السلام .

2 - مقبرة الصدوق المتوفى 380 ه على بعد ميلين.

3 - مقبرة الشيخ يعقوب بن إسحق الكليني - والد الشيخ الكليني - بعد 7 كم في قرية فشافويه.(1)

ص: 114


1- مزارات اهل البيت و تاريخها، سوم، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1415ق، ص 203 - 210.

51-أعلام الهداية

138 - أعلام الهداية

12 - عبدالعظيم الحسني:

هو السيد الشريف الحسيب النسيب من مفاخر الاُسرة النبوية علما و تقى و تحرجا في الدين و نلمح إلى بعض شؤونه.

أ - نسبه الوضاح: يرجع نسبه الشريف إلى الإمام الزكي أبيمحمد الحسن بن علي سيد شباب أهل الجنة و ريحانة رسول اللّه صلى الله عليه و آله فهو ابن عبداللّه بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليه السلام .

ب - وثاقته و علمه: كان ثقة عدلاً، متحرجا في دينه كأشد ما يكون التحرج، كما كان عالما و فاضلاً و فقيها فقد روى أبوتراب الروياني، قال: سمعت أباحماد الرازي، يقول:

دخلت على علي بن محمد عليه السلام ب-(سرمن رأى) فسألته عن اشياء من الحلال و الحرام فأجابني عنها، فلما ودعته قال لي: يا حماد إذا اشكل عليك شيء من امر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم الحسني و اقرئه مني السلام.(1)

و دلّت هذه الرواية على فقهه و علمه.

ج - عرض عقيدته على الهادي عليه السلام : و تشرف السيد الجليل عبدالعظيم بمقابلة الإمام الهادي عليه السلام فعرض على الإمام اصول عقيدته و ما يدين به قائلاً: «يابن رسول اللّه اني أريد ان اعرض عليك ديني فإن كان مرضيا ثبتُّ عليه ...».

فقابله الإمام مبتسما و قال له: «هات يا أباالقاسم».

و انبرى عبدالعظيم يعرض على الإمام المبادى ء التي آمن بها قائلاً: «إني أقول: ان اللّه تبارك و تعالى ليس كمثله شيء، خارج عن الحدين، حد الإبطال و حد التشبيه، و انه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر بل هو مجسم الاجسام و مصور الصور و خالق الاعراض و الجواهر و رب كل شيء و مالكه و جاعله و محدثه.

و ان محمداً عبده و رسوله خاتم النبيين، فلا نبي بعده إلى يوم القيامة، و إن شريعته

ص: 115


1- . معجم الرجال الحديث، 11/53.

خاتمة الشرايع فلا شريعة بعدها إلى يوم القيامة، و اقول: ان الإمام و الخليفة، و ولي الامر بعده أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب عليه السلام ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي ثم جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علي بن موسى ثم محمد بن علي ثم انت يا مولاي».

و التفت إليه الإمام فقال: «و من بعدي الحسن ابني، فكيف للناس بالخلف من بعده؟»

و استفسر عبدالعظيم عن الحجة من بعده قائلاً: و كيف ذاك يا مولاي؟

قال الإمام عليه السلام :«لأنه لا يرى شخصه، و لا يحل ذكره باسمه، حتى يخرج فيملأ الارض قسطا و عدلاً، كما ملئت ظلما و جورا».

و انبرى عبدالعظيم يعلن ايمانه بما قال الإمام عليه السلام قائلاً:«اقررت، و اقول: ان وليهم ولي اللّه، و عدوهم عدو اللّه، و طاعتهم طاعة اللّه، و معصيتهم معصية اللّه ... و اقول: ان المعراج حق و المساءلة في القبر حق و ان الجنة حق و النار حق و الصراط حق و الميزان حق و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من في القبور.

و أقول: ان الفرائض الواجبة بعد الولاية - اي الولاية لأئمة أهل البيت عليهم السلام - الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر ...».

و بارك له الإمام عقيدته قائلاً: «يا أباالقاسم هذا و اللّه دين اللّه الذي ارتضاه لعباده، فاثبت عليه ثبتك اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا و الآخرة»(1).(2)

ص: 116


1- . كمال الدين، 379، ح 1 و عنه في اعلام الورى، 2/244، 245.
2- . اعلام الهداية، ص 210 - 212.

بخش دوم

كتابهاى فارسى

52-الفصول الفخرية، جمال الدين احمد بن على ابن عنبه

139 - الفصول الفخرية، جمال الدين احمد بن على ابن عنبه (828ق)

و نسل على الشديد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبيطالب عليه السلام از عبداللّه بن على است، و نسل عبداللّه از احمد بن عبداللّه و عبدالعظيم و الحسن.

از نسل احمد: عبداللّه دردار پسر احمد، و نسل او در أبهر و غير آن اند و عبدالعظيم زاهدى بزرگ بود و پسر او محمد نيز، و نسل الحسن بن عبداللّه فى «صحّ».

و اين لفظ چنان چه نصّ شيخ الشرف العُبيدلى و ابن طباطبا و ابوالحسن العمرى و غيرهم است عبارت از آن كه دعوى نسب كه ممكن الصحّه باشد كردند و گواه بر آن نگذرانيدند. و بعضى از متأخّران نسّابان كه نمى دانند گفتند كه «عبارت از عدم امكان صحّت است» و نصّ مشايخ مكذّب ايشان است.(1)

53- اختيارات و وقايع ايام

140 - اختيارات و وقايع ايام (قرن 10)

... باب شانزدهم در شب و روز شانزدهم از ماه:

در كتاب دروع الواقعيه ... و آورده اند كه در رى پيش از دفن امام زاده واجب التعظيم سيد عبدالعظيم الحسينى زلزله بسيار مى شد و چون مكان مدفن آن

ص: 117


1- الفصول الفخريه، چاپ اول، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، 1346ش، ص 107.

حضرت شد، زلزله تخفيف يافت.

و يحيى معاذ رازى قدس سره همين معنى را ذكر فرموده در خطبه اى كه وعظ مى فرموده كه در ولايت رى چند سال پى درپى زلزله مى شد تا آن كه وقت سحرگاه در شب يكشنبه شانزدهم ذى الحجه در سال دويست و چهل از هجرت زلزله اى حادث شد كه شصت هزار آدم مرده از زير خاك بيرون آوردند و دفن كردند. و آن شصت هزار آدم سواى مرده اى بودند كه در زير خاك مانده بودند كه بيرون آوردن ايشان ممكن نبود.

اميد به كرم الهى آن است كه جميع مؤمنان از مثل اين حادثه عظمى و واقعه كبرى محفوظ دارد. ان شاءاللّه تعالى.(1)

54- رساله اسديه، محمدقاسم حسينى عبيدلى

141 - رساله اسديه، محمدقاسم حسينى عبيدلى (قرن 10)

... و نسل على الشديد بن حسن بن زيد بن امام حسن عليه السلام از اولاد او عبداللّه تنها.

و نسل عبداللّه از سه پسرند، السيد العابد الزّاهد عبدالعظيم عليه التعظيم كه در رى مدفون است، و نسل آن حضرت منقرض شده.

و احمد و حسن اولاد علىّ الشديد را نسل است، از ايشان سيّد قاضى سمنان شمس الدين محمد المتخلّص به امير ضياء ابن زين العابدين بن باقر بن زين العابدين بن محمد بن جعفر بن اسمعيل بن حسن بن ابى محمّد حسن بن محمد الأبهرى و ساير سادات حسنيه ابهر به احمد بن عبداللّه بن على الشديد المذكور(2).

ص: 118


1- اختيارات و وقايع ايام، مؤلف ناشناخته، نسخه خطى كتابخانه حضرت آيت اللّه مرعشى نجفى ره به شماره 11529، رجوع شود به فهرست نسخ خطى كتابخانه حضرت آيت اللّه مرعشى نجفى (ره)، ج 29/186 و 187، برگ بيستم آن نسخه خطى. و نيز نسخه ديگر از اين كتاب مجهول المؤلف در همان كتابخانه ضمن مجموعه خطى به شماره 8/9021 موجود است. اين رساله در 30 باب در اختيارات ايام است از لحاظ سعد و نحس و برپايه روايات، هم چنين ذكر وقايع مهمّ تاريخى از قبيل مواليد و وفيات ائمه عليهم السلام و رخدادهاى مهم ديگر از تاريخ صدر اسلام. درباره يحيى معاذ نگاه كنيد به تعليقات محدّث ارموى بر ديوان قوامى رازى.
2- . رساله اسديه، سنگى، تبريز، كتابفروشى صابرى، 1352ش، ص 29.

55-سراج الانساب، سيد احمد بن محمد كياء گيلانى

اشاره

142 - سراج الانساب، سيد احمد بن محمد كياء گيلانى (قرن 10)

امام زاده حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام

... و نسل على الشديد بن حسن بن زيد بن امام حسن عليه السلام از ولد او عبداللّه تنها.

و نسل عبداللّه از سه پسرند: عبدالعظيم كه در رى مدفون است، و مزار بزرگوارش حاجت رواى خلق است، و فضائل و كمالات او بسيار است، و نسل او منقرض شده. و أحمد، و حسن. و نسب معزالدين عزيزاللّه ابهرى و ساير سادات حسنيه(1) ابهر به أحمد مذكور منتهى مى شود.

و از ايشان سيد الفاضل المرحوم القاضي به سمنان شمس الدين محمد المتخلص نصابى [ابن(2)] زين العابدين بن باقر بن يحيى بن السيد الفاضل باقر بن زين العابدين ابن محمد بن تاج الدين بن حسين بن علي بن مرتضى بن سراهنك بن علي بن اسماعيل ابن محمد بن اسماعيل بن حسن بن محمد الابهرى [بن أحمد(3)] بن عبداللّه الدردار المذكور.

و نسل حسن بن عبداللّه بن علي الشديد المذكور في «صح» و اين لفظ به قول شيخ الشرف العبيدلى عليه الرحمة و ابن طباطبا و أبوالحسن العمري و بعضى از متقدمان عبارت از آن است كه دعوى نسب ممكن الصحه كنند و گواه بر آن نتوانند ... .(4)

امامزاده عبداللّه

... نسب شريف مزارى كه در شهر كهنه رى عمارت كرده اند و مشهور است به عبداللّه أبيض: أبوالحسين عبداللّه الابيض الشاعر ابن عبداللّه بن العباس بن عبداللّه

ص: 119


1- . در نسخه «م» حسينيه.
2- . اين زياده در حاشيه نسخه «ن» است.
3- زياده از عمده است.
4- سراج الأنساب، تصحيح: سيد مهدى رجائى، اول، قم، كتابخانه آيه اللّه العظمى مرعشى نجفى، 1409ق، ص 42.

الشهيد بن حسن الافطس بن علي الاصغر بن امام زين العابدين عليه السلام .

نسب شريف امام زاده اى كه در خسروجرد مدفون است: حسن بن علي بن محمد بن محمد بن يحيى بن محمد بن أحمد بن محمد زبارة بن عبداللّه المفقود بن حسن المكفوف بن حسن الافطس بن علي الاصغر بن امام زين العابدين عليه السلام .

نسب شريف أمير عرب شاه مشهدى عليه الرحمة: عرب شاه بن حسن بن عمادالدين محمود بن غياث الدين محمد بن عمادالدين مسعود بن جلال الدين عرب شاه ابن فخرالدين أبوالقاسم علي بن محمد بن أبوالمعالي حسين بن أبوالعلاء زيد ابن فخرالدين أبوالقاسم علي بن أبوالعلاء زيد بن أبوالقاسم علي بن أبوالحسين محمد بن أبيجعفر أحمد بن سيد العالم المحدث محمد زبارة بن عبداللّه المفقود ابن حسن المكفوف بن حسن الافطس بن علي الاصغر بن امام زين العابدين عليه السلام (1)

نسب سادات شميران رى

... نسب شريف سادات شميران رى: عزيزاللّه بن نوراللّه بن حسن بن علي ابن حسين بن محمد بن اسماعيل بن يعقوب بن سليمان بن عبداللّه بن أحمد بن معالي بن أحمد بن علي بن ابراهيم بن عبداللّه بن جعفر بن محمد بن ابراهيم ابن محمد بن موسى بن علي الخوارى بن اسحاق بن جعفر بن امام موسى الكاظم عليه السلام .

نسب شريف سادات بنيمعاد: قاسم بن ولي بن عمادالدين حسين بن شمس الدين محمد بن ركن الدين بن غياث الدين علي بن طاهر بن حسين بن عزالدين طاهر بن يحيى بن علي بن معاد بن أبوعلي محمد الدلال بن أبوطالب بن حمزة ابن محمد بن طاهر بن جعفر بن امام على النقي عليه السلام .

نسب شريف شاه مير بن مظفر بن جمشيد بن روح اللّه بن سيد مير علي بن عبدالعباد بن عبدالحي بن علي بن روح اللّه بن مرتضى بن نعمت اللّه بن هبه اللّه ابن

ص: 120


1- . سراج الانساب، ص 169.

محمودشاه بن روح اللّه بن أمير كا بن عزالدين محمد المشهور ب «أبي حرب» ابن هبه اللّه بن حسن بن رضا ابن عيسى دورانداج بن علي بن زيد بن علي بن عبدالرحمن الشجري بن شمس بن امام موسى الكاظم عليه السلام .

نسب شريف سادات فيروزكوه: أبوطالب بن سليم بن مطهر بن عليكيا ابن محمد بن علي بن نورالدين عليكيا ابن سابق الدين محمد بن شمس الدين ابن عليكيا ابن أبيطالب بن سليم بن أردشير بن يحيى بن شمس الدين بن أمير حمزة بن محمد بن أبيطالب بن مطهر بن أبينعمت بن أبيطالب بن عبداللّه بن الامام الكاظم عليه السلام .

نسب شريف مير شريف نزلابادى سبزوارى: شريف بن مير بزرگ بن حسين بن علي بن محمد بن يحيى بن أميرشاه بن شمس الدين محمد بن زيد بن ...(1).

56-لوامع صاحبقرانى (شرح فقيه)، محمدتقى مجلسى

143 - لوامع صاحبقرانى (شرح فقيه)، محمدتقى مجلسى (1070ق)

و رَوى عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنىُّ عن سهلِ بن سعدٍ قال: سمعت الرضا صلوات اللّه عليه يقولُ الصّوم للرُّؤية و الفطر للرؤية و ليس منّا من صام قبل الرّؤية للرّؤية و افطر قبل الرّؤية للرؤية، قال: قلت له: يابن رسول اللّه فماترى فى صوم يوم الشّك؟ فقال: حدّثنى ابى عن جدّى عن ابائه صلوات اللّه عليهم، قال: قال اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه: لان اصوم

يوما من شعبان احبُّ الىَّ من ان افطر يوما من شهر رمضان، قال مصنّف هذا الكتاب رضى اللّه عنه: و هذا حديثٌ غريبٌ لا اعرفهُ الاّ من طريق عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنىّ المدفون بالرّى فى مقابر الشّجرة و كان مرضيّا رضى اللّه عنه.

و كالصحيح منقول است از عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب صلوات اللّه عليهم از سهل بن سعد ثقه كه گفت: شنيدم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه روزه گرفتن در وقت ديدن ماه است و افطار كردن در وقت ديدن ماه است و نيست از ما كسى كه روزه گيرد پيش از

ص: 121


1- سراج الانساب، ص 90.

ديدن خودش يا ديدن جمعى كه شرعا ثابت شود بلكه از جهت ديدن دو سه مجهولى و همچنين افطار كند پيش از ديدن شايعه از جهت ديدن جمعى كه ثابت نشود از ديدن ايشان، يا آن كه نديده باشد و گويد ديدم يا نديده باشد و به قراين عمل كند يا قراين را به منزله رؤيت داند و اين احتمالات بنا بر نسخه للرؤية است و از اين جهت غرابت دارد. سهل مى گويد كه عرض نمودم كه يابن رسول اللّه چه مى فرماييد در روزه يوم الشك؟ حضرت فرمودند كه خبر داد مرا پدرم از جدم از پدرانش صلوات اللّه عليهم كه حضرت اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليهم مى فرمودند كه و اللّه كه اگر يك روز شعبان را روزه دارم محبوب تر است نزد من از آن كه افطار كنم روزى از ماه رمضان را. چنين گويد مصنف اين كتاب رضى اللّه عنه كه اين حديث غريبى است كه از قبيل اين حديث ديگرى نقل نكرده است، خواه للرؤيه داشته باشد و خواه نداشته باشد. چون احاديث بسيار در اين باب منقول است و به اين عبارت وارده نشده است و يا آن كه به اين عبارت غير سهل روايت نكرده است و از سهل غير عبدالعظيم حسنى روايت نكرده است و او مدفون است در جايى كه مشهور است به مقابر شجره در رى و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم از او خوشنود بودند و به خدمت حضرت امام محمد تقى و حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليهما رسيده بود و از ايشان بسيار روايت كرده است. و كالصحيح منقولست از حضرت امام على تقى صلوات اللّه عليه كه زيارت او ثواب زيارت حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه دارد.(1)

57-تحفة الزائر، علامه محمدباقر مجلسى

144 - تحفة الزائر، علامه محمدباقر مجلسى (1110ق)

فصل سيّم در بيان زيارت ساير اولاد ائمّه عليهم السلام و انبياء صلوات اللّه عليهم و اصحاب بنى مرضيه و ائمّه عليهم السلام است.

بدانكه از مزارات مشهوره معلومه، مرقد منوّر امام زاده واجب التعظيم عبدالعظيم

ص: 122


1- . لوامع صاحبقرانى، ج 6، ص 451 و 452.

بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب عليهم السلام است و نسب آن حضرت به چهار پشت به حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام منتهى مى شود و از اكابر محدّثين و اعاظم علما و عبّاد و زهّاد بوده است و از اصحاب امام محمد تقى و امام على نقى عليهماالسلام و نهايت توسّل و انقطاع به خدمت ايشان داشته باشد و احاديث بسيار از ايشان روايت كرده است. و قبر شريف او در رى معلوم و مشهور است و شيخ نجاشى به سند معتبر از احمد بن محمد ابن خالد برقى روايت كرده است كه حضرت عبدالعظيم از خليفه گريخت و به رى آمد و مخفى شد در سردابى در خانه مردى از شيعيان در سكّة الموالى و در آنجا عبادت مى كرد و روزها روزه مى داشت و شب ها به نماز مى ايستاد و پنهان بيرون مى آمد و زيارت مى كرد قبرى را كه در مقابل قبر اوست و راه در ميان است و مى گفت اين قبر مردى از فرزندان حضرت امام موسى عليه السلام است و پيوسته در آنجا مى بود و يك و دو از شيعه خبر مى شدند از احوال او تا آن كه اكثر مردم رى او را شناختند، پس شخصى از شيعه حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه آن حضرت فرمود كه مردى از فرزندان مرا از سكّة الموالى برخواهند داشت و مدفون خواهند كرد در نزد درخت سيب در باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب و اشاره فرمود به همان مكان كه در آنجا مدفون شد. پس آن شخص رفت كه آن درخت و مكان آن را از صاحب باغ بخرد، صاحب باغ گفت كه از براى چه مى خرى اين درخت و جاى درخت را؟ آن شخص خواب خود را نقل كرد. صاحب باغ گفت كه من نيز چنين خواب ديده ام و موضع اين درخت را با جميع باغ وقف كرده ام بر آن سيد و ساير شيعيان كه در آنجا مرده هاى خود را دفن كنند. پس عبدالعظيم بيمار شد و به رحمت ايزدى واصل شد. چون او را برهنه كردند كه غسل بدهند، در جيبش رقعه اى يافتند كه در آن جا نسب شريف خود را نوشته بود كه من ابوالقاسم عبدالعظيم پسر عبداللّه پسر على پسر حسن پسر زيد پسر امام حسن پسر على بن ابى طالب عليهم السلام . و ابن بابويه و ابن قولويه رضى اللّه عنهما روايت كرده اند كه مردى از اهل رى به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام رفت. حضرت از او پرسيد كه

ص: 123

كجا بودى؟ گفت به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم. فرمود كه اگر زيارت مى كردى عبدالعظيم را كه نزد شماست قبر او، هر آينه مثل كسى بودى كه زيارت حضرت امام حسين عليه السلام كرده باشد.

مؤلّف گويد كه قبر شريف امام زاده حمزه فرزند حضرت امام موسى عليه السلام نزديك قبر حضرت عبدالعظيم هست و ظاهرا همان امام زاده باشد كه عبدالعظيم زيارت او مى كرده است آن مرقد منوّر را هم زيارت بايد كرد. و از جمله امام زاده هاى مشهور امام زاده قاسم فرزند امام موسى عليه السلام است كه در حوالى نجف اشرف مدفون است وقبرش معروف است، و سيّد بن طاوس ره ترغيب زيارت او نموده است. و در هر بلدى از بلادْ قبور منسوبه به اولاد ائمّه عليهم السلام بسيار است. اما ايشان مدفون بودنشان در آن مكان معلوم نيست، و بعضى حالشان معلوم نيست، و زيارت هر يك از ايشان كه بدى ايشان معلوم نباشد، خوب است، و تعظيم ايشان متضمّن تعظيم ائمّه عليهم السلام است، و از براى ايشان زيارتى بخصوص منقول نيست، اگر به كيفيّت زيارت ساير مؤمنان ايشان را زيارت كنند خوب است، و اگر ايشان را امتياز دهند به مخاطبه به سلام مثل ائمّه عليهم السلام به هر لفظى كه بر زبان جارى شود و متضمّن تعظيم ايشان باشد، خوب است. و اگر آنچه علما تأليف كرده اند و در كتب زيارات مذكور است بخوانند، خوب است. و همچنين مستحب است زيارت مراقدى كه منسوب است به انبياء عليهم السلام ، و هم چنين هر يك از اصحاب نبى و ائمّه عليهم السلام كه خوبى ايشان معلوم باشد، مثل سلمان، و ابوذر، و مقداد، و عمّار، و حذيفه، و جابر انصارى، رضى اللّه عنهم، و ميثم تمار، و رشيد هجرى، و قنبر، و حجر بن عدى، و ساير أفاضل محدّثين اصحاب أئمّه عليهم السلام ،هر يك كه قبرشان معلوم باشد.

و همچنين اكابر علماى شيعه مثل شيخ مفيد، و سيّد مرتضى، و سيّد رضى، و شيخ طوسى، و علاّمه حلّى، و هر كه از افاضل علماى شيعه كه قبرش معلوم باشد، زيارت ايشان مرغوب است. و سيّد ابن طاوس رضى الله عنه ذكر كرده است زيارت نواب حضرت صاحب الامر عليه السلام را و نسبت داده است اين زيارت را به شيخ ابوالقاسم حسين بن

ص: 124

روح كه يكى از سفراى آن حضرت است.

گفته است سلام مى كنى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين و خديجه كبرى و فاطمه زهرا و حسن و حسين و ساير ائمّه طاهرين، تا حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليهم اجمعين، پس مى گويى:

السَّلامُ عَلَيكَ يا فُلانُ بنُ فُلانٍ اَشْهَدُ اَنَّكَ بابُ الوَلِىِّ اَدَّيْتَ عَنْهُ و اَدَّيْتَ اِلَيْهِ ما خالَفْتَهُ و لا خالَفْتَ عَلَيْهِ قُمْتَ خاصّا و انْصَرَفْتَ سابِقا جِئْتُكَ عارِفا بِالحَقِّ الّذي اَنتَ عَلَيْهِ وَ اَنَّكَ ما خُنْتَ فِى التَّأدِيَةِ و السَّفارَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ مِنْ بابٍ ما اَوْسَعَكَ و مِنْ سَفيرٍ ما اَمَنَكَ، اَشْهَدُ انَّ اللّهَ اخْتَصَّكَ بِنُورِهِ حَتّى عايَنْتَ الشَّخْصَ فَاَدَّيْتَ عَنْهُ و اَدَّيْتَ اِلَيْهِ.

پس مى گردى و باز سلام مى كنى بر حضرت رسول و ائمّه عليهم السلام تا صاحب الامر صلوات اللّه عليهم و مى گويى:

جِئْتُكَ مُخْلِصا بِتَوحيدِ اللّهِ وَ مُوالاةِ اَولِيائِهِ و البَراءَةِ مِنْ اَعْدائِهِم و مِنَ الَّذينَ خالَفُوكَ، يا حُجَّةَ الْمَوْلى و بِكَ اِلَيْهِمْ تَوَجُّهى اِلَى اللّهِ و تَوَسُّلى.

پس دعا مى كنى و هر حاجت كه خواهى از خدا مى طلبى.(1)

58-مزار، آقا جمال خوانسارى

145 - مزار، آقا جمال خوانسارى (1125ق)

خاتمة در بيان زيارت امامزاده ها

بدانكه سنّت است زيارت قبور مؤمنين و مؤمنات مطلقا خصوصا جمعى كه منسوب به حضرت سيّد المرسلين و ائمّه طاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين بوده باشند كه تعظيم و تكريم ايشان، تعظيم و تكريم آباء طاهرين ايشان است و على الخصوص جمعى از ايشان كه به شرف فضل و صلاح آراستگى داشته اند و از ائمّه عليهم السلام در حق ايشان مدايح نقل نموده اند و مدفن هاى ايشان معلوم است، مانند

ص: 125


1- . تحفة الزائر، چاپ سنگى، بدون شماره صفحه 4 برگ مانده به آخر كتاب.

معصومه دارالمؤمنين قم كه نام او فاطمه و دختر امام موسى كاظم عليه السلام است، و احاديث در ثواب زيارت او وارد شده، و عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى مدفون در رى، كه نسب شريف او به چهار واسطه به سبط جليل حضرت خيرالورى امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد و فضيلت زيارت او نيز در احاديث وارد شده.

و كلام خاصّى در باب زيارت امامزاده ها كه از معصومين منقول باشد، به نظر نرسيده، مگر بعضى زيارات متعلقه به شهداء كربلا كه در كتابهاى مزار مذكور و بعضى از آنها منقول و بيشتر عباراتش مشتمل بر فضائل مختصّه به ايشان است.

و زيارت متعلقه به حضرت معصومه قم كه احتمال دارد كه منقول باشد و اكثر عبارات آن زيارت در همه روضات خوانده مى تواند شد.

پس هرگاه در زيارت بعضى ديگر از امامزاده ها، بعضى فقرات كه اختصاص به آن حضرت دارد بيندازد و فقره اى چند كه مناسب بوده باشد اضافه نمايند فضيلت زيارت به عمل مى آيد.

و چون در اين سفر خير اثر انشاءاللّه تعالى آن معصومه مطهّره و امامزاده جليل الشأن زيارت مى شود، مناسبت دانسته كه: اولاً احاديث دالّه بر فضيلت زيارت آن سيّده طاهره سلام الله عليها و على آبائها الطاهرين، و كيفيّت زيارت او را بر وجهى

كه نقل نموده اند. و بعد از آن فضل زيارت آن سيّد عالى نسب و زيارت آن را نيز به نحوى كه مذكور شد به جهت آسانى قرائت على حده ايراد نمايد.

بدانكه احاديث منقوله در باب زيارت معصومه، يكى آن است كه به سند معتبر روايت شده، كه سعد بن سعد كه راوى حديث است از حضرت امام رضا عليه السلام سؤال نمود از فاطمه دختر موسى بن جعفر عليهم السلام ، فرمود كه: هركه او را زيارت كند از براى اوست بهشت.(1)

ص: 126


1- . ثواب الاعمال، ص 95، چاپ مصطفوى.

و به سند معتبر ديگر از حضرت امام محمّدتقى عليه السلام منقول است كه هر كه عمّه مرا در قم زيارت كند پس از براى او است بهشت.(1)

و در روايت معتبر ديگر نقل نموده اند كه حضرت امام رضا عليه السلام به سعد اشعرى فرمود كه: اى سعد، نزد شما قبرى از ما هست. سعد گفت: فداى تو شوم، قبر فاطمه دختر امام موسى را مى فرمائى؟ فرمود كه: بلى، هر كه او را زيارت كند و حق او را شناسد از براى اوست بهشت.(2)

پس چون نزد قبر آن حضرت برسى، نزد سرش رو به قبله بايست و سى و چهار مرتبه اللّه اكبر و سى و سه مرتبه سبحان اللّه و سى و سه مرتبه الحمدللّه بگو، پس بگو:

السَّلامُ عَلى آدَمَ صِفْوَةِ اللّهِ السَّلامُ عَلى نُوحٍ نَبِّىِ اللّهِ السَّلامُ عَلى اِبْراهيمَ خَليلِ اللّهِ السَّلاُم عَلى مُوسى كَليمِ اللّهِ السَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللّهِ السَّلامُ عَلَيْك يا رَسُولَ اللّه السَّلامُ عَلَيْك يا خَيْر خَلْقِ اللّهِ السَّلامُ عَلَيْك يا صَفِىَّ اللّهِ السَّلامُ عَلَيْك يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّهِ خاتَمَ النَبِيَّينَ السَّلامُ عَلَيْك يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ عَلِىَّ بْنَ اَبىطالِبٍ وَصِىَّ رُسُولِ اللّهِ السَّلامُ عَلَيْك يا فاطِمَةُ سَيِدَةُ نِساءِ العالَمينَ السَّلامُ عَلَيْكُما يا سِبْطَىِ الرحمة(3) وَ سَيِدَىْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَىَّ بْنَ الحُسَيْنِ سَيِّدَ العابِدينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ الناظِرينَ(4) السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَبِىِّ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ البارَّ الاَمينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطّاهِرَ الطُّهْرَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسَى الرِّضا(5)

ص: 127


1- كامل الزيارات، ص 324.
2- . بحارالانوار، 99/265.
3- ظاهر آن است كه مراد به رحمت حضرت سيدالمرسلين باشد كه رحمةً للعالمين است و از آن حضرت تعبير به نبى الرحمة مى نمايند و ممكن است كه معنى چنين باشد كه اى دو سبط يعنى اى دو نبيره پيغمبر كه خود عين رحمتيد. منه رحمه الله.
4- . يعنى باعث سرور ايشان و خوشحالى. منه رحمه الله.
5- . لقب رضا به معنى پسنديدگى يا رضامندى او به قضاى الهى يا رضامندى خدا و خلق از او همه مى تواند بود. منه رحمه الله.

المُرْتَضى السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ التَقِىَّ السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَقِىَّ النّاصِحَ الاَْمينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَى الوَصِىِّ مِنْ بَعْدِه اللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِكَ وَ سِراجِكَ وَ وَلِىِّ(1) وَلِيِّكَ وَ وَصِىِّ وَصِيّك وَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ. السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّه ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَديجَةَ(2) السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَميرَ المُؤمِنينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الحَسَنِ(3) وَ الحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِيِّاللّه ِ(4) السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِيِّ اللّه السَّلامُ عَلَيْكِ يا عَمَّةَ وَلِيِّاللّه ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بَنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَهُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُه السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّف اللّه ُ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم فِي الجَنَّةِ وَ حَشَرَنا في زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ وَ سَقانا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ(5) مِنْ يَدِ عَلِىِّ بْن أَبيطالِبٍ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيْكُمْ أَسْأَلُ اللّه َ أَنْ يُريَنا فيكُمُ السُّرُورَ وَ الفَرَجَ(6) وَ أَنْ يَجْمَعَنا وَ إِيّاكُمْ في زُمْرَةِ(7) جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلى اللّه عليه و آله و أَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ(8) إِنَّهُ وَلِىٌّ قَديرٌ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّه ِ بِحُبِّكُمْ وَ البَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ وَ

ص: 128


1- . مراد حضرت صاحب الامر است. منه رحمه الله.
2- يعنى خديجه كبرى كه مادر حضرت فاطمه زهرا است. عليهماالسلام . منه رحمه اللّه.
3- . هر كه منسوب به حضرت امام محمّدباقر است نسب او به حضرت امام حسن عليه السلام مى رسد از طرف مادر، زيرا كه مادر آن حضرت دختر امام حسن عليه السلام بود. و ممكن است كه نسب مادر حضرت معصومه نيز به حضرت امام حسن منتهى شود به اين جهت نيز از اولاد حضرت امام حسن عليه السلام بوده باشد. منه رحمه اللّه.
4- . مخفى نيست كه در اين زيارت نامه السلام عليك يا اخت ولى اللّه نيز مناسب است و در چند نسخه ملاحظه شد موجود بود و بعيد نيست كه از قلم ناسخين افتاده باشد. منه رحمه اللّه
5- . يعنى پيغمبر كه از سلسله شماست. منه رحمه اللّه
6- . يعنى گشايش عقده كار يا گشايش دل و اين كنايه از رفع غم و اندوه است و مى تواند بود كه فرح به حاء بى نقطه باشد به معنى خوشحالى. منه رحمه اللّه
7- يعنى گروهى كه اختصاص به آن حضرت دارند. منه رحمه اللّه
8- . يعنى چنان نكند كه دلهاى ما از مذهب حق ميل نمايد به باطل و معرفت كه به حال شما يا به امامت شما داريم زايل شود نعوذ باللّه منه. يا معرفت بمعنى آشنائى ما با شما يا آشنائى شما با ما بسبب تغيير اعتقاد يا بدى اعمال ما برطرف شود. منه رحمه اللّه

التَّسْليمِ إِلى اللّه راضِياً بِه غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلى يَقينِ ما أَتى بِه مُحَمَّدٌ نَطْلُبُ(1) بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيِّدي اللّهُمَّ وَ رِضاكَ وَ الدارَ الآخِرَةَ يا فاطِمَةُ اِشْفَعي لي فِى الجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللّه ِ شَأْنٌ(2) مِنَ الشَّأْنِ اَللّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لي بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ(3) مِنّي ما أَنَا فيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ العَلِيِّ العَظيمِ اَللّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ وَ عافِيَتِكَ وَ صَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِه أَجْمَعينَ وَ سَلَّمْ تَسْليماً يا أَرْحَمَ الرّاحمين.(4)

[ترجمه:] سلام بر حضرت آدم برگزيده خدا سلام بر حضرت نوح پيغمبر خدا سلام بر حضرت ابراهيم دوست خدا سلام بر حضرت موسى هم سخن خدا سلام بر حضرت عيسى روح منسوب به خدا سلام بر تو اى رسول خدا سلام بر تو اى بهترين آفريدگان خدا سلام بر تو اى انتخاب كرده شده خدا، سلام بر تو اى محمّد بن عبداللّه آخر پيغمبران. سلام بر تو اى امير مؤمنان على بن ابى طالب وصى رسول خدا سلام بر تو اى فاطمه زهرا بزرگ ترين زنان عالميان سلام بر شما اى دو نبيره رحمت و دو سيّد جوانان اهل بهشت سلام بر تو اى على بن الحسين سيّد عبادت كنندگان و خنك كننده ديده بينندگان، سلام بر تو اى محمّد بن على شكافنده علم بعد از پيغمبر، سلام بر تو اى جعفر بن محمّد راست گوى نكوكار، امانت دار، سلام بر تو اى موسى بن جعفر پاك محض پاكى، سلام بر تو اى على بن موسى ملقّب به رضاى پسنديده شده سلام بر تو اى محمّد بن على پرهيزكار سلام بر تو اى على بن محمّد پاكيزه سرشت خيرخواه معتمد سلام بر تو اى حسن بن على سلام بر وصى

ص: 129


1- . در هنگاميكه «نطلب بذلك وجهك تا و الدار الاخرة» مى گويد بايد روى سخن و خطاب كلام را با خداى تعالى داشته باشد و هم چنين هر كلامى كه مشتمل بر خطاب الهى است هر چند به حسب معنى امتياز از خطاب مخلوق ظاهر است امّا اگر در ظاهر حال نيز به اشاره و ايماء يا توجّه باطنى فصلى و امتيازى ظاهر شود دليل فهم معنى و به ادب اقرب است. منه رحمه اللّه
2- يعنى تو را قدر و منزلتى هست كه مى توانى شفاعت كرد. منه رحمه اللّه
3- . يعنى اعتقاد حقى كه دارم يا نعمت و عافيتى كه به من كرامت نموده. منه رحمه اللّه
4- بحارالانوار: 99/266.

بعد از او.(1) خداوندا رحمت بفرست بر آنكه نور تو و چراغ تو و ولىّ ولىّ تو و وصىّ وصىّ تو و حجّت توست بر خلق تو. سلام بر تو اى دختر رسول خدا، سلام بر تو اى دختر فاطمه زهرا و خديجه سلام بر تو اى دختر اميرالمؤمنين سلام بر تو اى دختر حسن و حسين سلام بر تو اى دختر ولى خدا، سلام بر تو اى خواهر ولى خدا سلام بر تو اى عمه ولى خدا سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر و رحمت خدا و بركت هاى او. سلام بر تو آشنائى دهد خدا ميانه ما و ميانه شما در بهشت و محشور گرداند ما را در گروه شما و وارد سازد ما را بر حوض پيغمبر شما و آب دهد ما را به جام جدّ شما از دست على بن ابى طالب. رحمت هاى خدا بر شما باد سؤال مى كنم از خدا اينكه بنمايد به ما درباره شما خوشحالى و گشايش را و اينكه جمع كند ما را با شما در گروه جدّ شما محمّد - رحمت كند خدا بر او و آل او - و اينكه برطرف نكند از ما شناخت شما را به درستى كه خدا كارگزار به غايت تواناست. تقرّب مى جويم به سوى خدا به دوستى شما و بيزارى از دشمنان شما و واگذاشتن كار به سوى خدا در حالتى كه خشنود باشم به او نه انكار كننده. و نه گردن كشى كننده و در حالتى كه بر يقينم به آنچه آورده آن را محمّد طلب مى كنيم به آنچه مذكور شد ذات تو را اى مولاى من اى خداوند من و خوشنودى تو را و سراى آخرت را.

اى فاطمه شفاعت كن از براى من در بهشت به درستى كه مر تو را نزد خدا شأنى است از شأنها. خداوندا بدرستى كه من سؤال مى كنم از تو اينكه ختم نمائى براى من به نيك بختى پس زائل مكن از من آنچه را من در آنم و نيست قدرتى و نه قوّتى مگر به يارى خداى بلند مرتبه بزرگوار. خداوندا مستجاب كن از براى ما و قبول فرما به كرم خود و عزّت خود و رحمت خود و عافيت خود. و رحمت فرستد خدا بر محمّد و آل او همگى و سلام فرستد سلام فرستادنى اى رحم كننده ترين رحم كنندگان.

ص: 130


1- . مراد حضرت صاحب الامر است. منه رحمه اللّه

و در باب زيارت امام زاده عبدالعظيم سلام اللّه عليه روايت شده از شخصى كه اهل رى كه او نقل نموده كه به خدمت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام رسيدم آن حضرت فرمود كه كجا بودى؟ گفتم كه به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام رفته بودم فرمود كه آگاه باش به درستى كه اگر زيارت كرده بودى عبدالعظيم را كه نزد شما است هر آينه بودى مثل كسى كه زيارت نموده باشد حسين بن على را صلوات اللّه عليهما. تمام شد روايت مذكوره.(1)

و زيارت آن حضرت چنانكه مذكور شد به اين نحو مناسب است:

السَّلامُ عَلى آدَمَ صِفْوَهِ اللّه ِ السَّلامُ عَلى نُوحٍ نَبِىِّ اللّه ِ السَّلامُ عَلى إِبْراهيمَ خَليلِ اللّه ِ السَّلامُ عَلى مُوسى كَليمِ اللّه ِ السَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللّه ِ السَّلامُ عَلَيْك يا رَسُولَ اللّه السَّلامُ عَلَيْك يا خَيْر خَلْقِ اللّه ِ السَّلامُ عَلَيْك يا صَفِىَّ اللّه ِ السَّلامُ عَلَيْك يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّه ِ خاتَمَ النَّبِيّينَ السَّلامُ عَلَيْك يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ عَلِىَّ بْنَ أَبيطالِبٍ وَصِىَّ رَسُولِ اللّه ِ السَّلامُ عَلَيْك يا فاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ السَّلامُ عَلَيْكُما يا سِبْطَىِ الرّحمَة وَ سَيِّدَىْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ السَّلامُ عَلَيْك يا عَلَىَّ بْنَ الحُسَيْنِ سَيِّدَ العابِدينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ الناظِرينَ السَّلامُ عَلَيْك يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِىِّ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ البارَّ الأَمينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطّاهِرَ الطُّهْرَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسَى الرِّضا المُرْتَضى السَّلامُ عَلَيْك يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ التَّقِىَّ السَّلامُ عَلَيْك يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِىَّ النّاصِحَ الأَمينَ السَّلامُ عَلَيْك يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ السَّلامُ عَلَى الوَصِىِّ مِنْ بَعْدِه اللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِكَ وَ سِراجِكَ وَ وَلِىِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِىِّ وَصِيّك وَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَكِىُّ وَ الطاهِرُ الصَّفِىُّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ السادَةِ الأطْهارِ السَّلامُ عَلَيْكَ يابْنَ المُصْطَفَيْنَ الأخْيارِ السَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّه ِ وَ عَلى ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللّه وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُهُ السَّلامُ عَلَى العَبْدِ الصالِحِ

ص: 131


1- . ثواب الاعمال، ص 95.

المُطيعِ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَميرِ المُؤْمِنينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَاالقاسِمِ(1) بنَ السِبْطِ(2) المُنْتَجَبِ المُجْتَبى السَّلامُ عَلَيْك يا مَنْ بِزِيارَتِه ثَوابُ زِيارَةِ سَيِّدِ الشُّهَداءِ يُرتَجى السَّلامُ عَلَيْكَ عَرَّفَ اللّه ُ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِى الجَنَّةِ وَ حَشَرْنا في زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ(3) وَ سَقَانا بِكَأس جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِىَ بْنَ أَبيطالِبٍ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيْكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ أَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِىٌّ قَديرٌ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّه بِحُبِّكُمْ وَ البَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ وَ التَّسْليمِ إِلَى اللّه ِ راضِياً بِه غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلى يَقينِ ما أَتى بِهِ مُحَمَّدٌ صَلّى اللّه عليه و آله نَطْلُبُ بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيِّدي اللّهُمَّ وَ رِضاكَ وَ الدَّارَ الآخِرَةَ يا سَيِّدي وَابْنَ سَيِّدي إِشْفَعْ لي فِى الجَنَّةِ فَإِنَّ لَكَ عِنْدَاللّه َ شَأْناً(4) مِنَ الشَأْنِ اَللّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لي بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنّي ما أَنَا فيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه ِ العَلِىِّ العَظيمِ. اللّهمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ وَ عافِيَتِكَ وَ صَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِه أَجْمَعينَ وَ سَلَّم تَسْليماً يا أَرْحَمَ الرّاحِمين.

[ترجمه:] سلام بر حضرت آدم برگزيده خدا سلام بر حضرت نوح پيغمبر خدا سلام بر حضرت ابراهيم دوست خدا سلام بر حضرت موسى هم سخن خدا سلام بر حضرت عيسى روح منسوب به خدا سلام بر تو اى رسول خدا سلام بر تو اى بهترين آفريدگان خدا سلام بر تو اى انتخاب كرده شده خدا، سلام بر تو اى محمّد بن عبداللّه آخر پيغمبران سلام بر تو اى امير مؤمنان على بن ابى طالب وصى رسول خدا سلام بر تو اى فاطمه زهرا بزرگ ترين زنان عالميان سلام بر شما اى دو نبيره رحمت و دو سيّد جوانان اهل بهشت سلام بر تو اى على بن الحسين سيّد عبادت كنندگان و خنك

ص: 132


1- . كنيت عبدالعظيم است. منه رحمه اللّه
2- . يعنى حضرت امام حسن عليه السلام . منه رحمه اللّه
3- . يعنى نَبِيّى كه در سلسله شماست. منه رحمه اللّه
4- يعنى با وجود آن شفاعت كردن تو دشوار نيست. منه رحمه اللّه

كننده(1) ديده بينندگان، سلام بر تو اى محمّد بن على شكافنده علم بعد از پيغمبر، سلام بر تو اى جعفر بن محمّد راستگوى نكوكار امانت دار، سلام بر تو اى موسى بن جعفر پاك محض پاكى، سلام بر تو اى على بن موسى ملقّب رضاى پسنديده، سلام بر تو اى محمّد بن على پرهيزكار سلام بر تو اى على بن محمّد پاكيزه خيرخواه معتمد، سلام بر تو اى حسن بن على سلام بر وصى بعد از آن. خداوندا رحمت بفرست بر نور تو و چراغ تو و ولىّ ولىّ تو و وصىّ وصىّ تو و حجّت تو بر آفريدگان تو. سلام بر تو اى سيّد پاكيزه سرشت و پاك برگزيده سلام بر تو اى پسر بزرگان پاكان، سلام بر تو اى پسر برگزيدگان نيكان سلام بر رسول خدا و بر فرزندان رسول خدا و رحمت خدا و بركت هاى او سلام بر بنده شايسته فرمان بردار خداوند پروردگار عالميان و فرمان بردار رسول او و امير مؤمنان سلام بر تو اى اباالقاسم فرزند نبيره پسنديده برگزيده، سلام بر تو اى آن كسى كه به زيارت او ثواب زيارت سيدالشهداء اميد داشته شده سلام بر تو آشنائى دهد خداى تعالى ميان ما و ميان شما در بهشت و محشور گرداند در گروه شما و وارد سازد ما را بر حوض پيغمبر شما و آب دهد ما را به جام جدّ شما از دست على بن ابى طالب - رحمت هاى خدا بر شما باد - سؤال مى كنم از خدا اينكه بنمايد بما درباره شما خوشحالى و گشايش را و اينكه جمع كند ما را با شما در گروه جدّ شما حضرت محمّد رحمت كند خدا بر او و بر آل او و اينكه برطرف نكند خدا از ما شناخت شما را به درستى كه خدا كارگزار بغايت تواناست تقرّب مى جويم به سوى خدا به دوستى شما و بى زارى از دشمنان شما و واگذاشتن كار به سوى خدا در حالتى كه خوشنودم به او نه انكار كننده و نه گردن كشى نماينده. و در حالتى كه بر يقينم به آنچه آورده آن را محمّد طلب مى كنم به آنچه مذكور شد ذات تو را اى مولاى من اى خداوند و خوشنودى تو را و سراى آخرت را اى آقاى من و پسر آقاى من شفاعت كن

ص: 133


1- . يعنى باعث سرور ايشان و خوشحالى. منه رحمه اللّه

از براى من در بهشت پس بدرستى كه من سؤال مى كنم از تو اينكه ختم نمائى از براى من به نيك بختى پس زائل مكن از من آنچه را من در آنم و نيست قدرتى و توانائى مگر به يارى خداى بلند مرتبه بزرگوار. خداوندا مستجاب كن از براى ما و قبول فرما آن را به كرم خود و عزّت خود و به رحمت خود و عافيت خود. و رحمت فرستد خدا بر محمّد و آل او همگى و سلام فرستد سلام فرستادنى اى رحم كننده ترين رحم كنندگان.

و در بعضى اخبار(1) مذكور است كه امام زاده عبدالعظيم در اوقات توقّف در رى از منزل خود پنهان بيرون مى آيد و قبرى كه در مقابل اوست و راه در ميان است زيارت مى كرد و مى فرمود كه اين قبر مردى از اولاد موسى بن جعفر عليهماالسلام است و الحال قبرى در آنجا هست كه به امام زاده حمزه فرزند حضرت امام موسى عليه السلام منسوب است و ظاهر آن است كه همان قبرى باشد كه امام زاده عبدالعظيم زيارت آن مى نموده ان شاءاللّه آن را نيز زيارت مى توان نمود و همين زيارت را مى توان خواند و فقره «السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَباالقاسِم» و فقره بعد از آن را نبايد خواند.

و خواندن آنچه در زيارت مؤمنين وارد شده در هنگام زيارت امام زاده ها نيز مناسب است از آن جمله خواندن سوره قدر است هفت مرتبه كه در حديث معتبر(2) منقول است از حضرت امام رضا عليه السلام كه هر كه بيايد نزد قبر برادر مؤمن خود و رو به قبله كند و دست بر قبر گذارد و هفت مرتبه سوره انّا انزلنا بخواند ايمن گردد از فزع اكبر يعنى ترسناكى كه بزرگترين ترسناكى ها است كه ترس روز قيامت باشد و اين ايمن بودن كه حديث دلالت بر آن دارد ممكن است كه از براى خواننده باشد يا از

ص: 134


1- بحارالانوار، ج 99/268 به نقل از رجال نجاشي.
2- كامل الزيارات، ص 319.

براى صاحب قبر و اگر چه معنى اوّل ظاهرتر است(1) امّا مؤيّد معنى دوّم است آنچه در حديث وارد شده كه هر كه هفت بار سوره انّا انزلناه نزد قبر مؤمنى بخواند برانگيزد خداى تعالى ملكى را به سوى او كه عبادت خداى تعالى نمايد نزد قبر او و بنويسد از براى ميّت ثواب عمل آن ملك را پس چون مبعوث نمايد آن را از قبرش يعنى در قيامت نگذرد به هيچ هولى از اهوال قيامت مگر اينكه خداى تعالى دور كند آن هول را از او به آن ملك يعنى به سبب آن و به وساطت او تا آنكه خداى تعالى او را به آن سبب داخل بهشت كند.

و يا هفت مرتبه سوره انّا انزلناه، و سوره حمد و سوره قل اعوذ بربّ الفلق و قل اعوذ بربّ الناس و آيه الكرسىّ هر يك را سه مرتبه بخواند(2) و اين حديث نيز اگر چه آن دو احتمال را دارد، امّا احتمال دوم در اينجا ظاهرتر است.

و در حديث صحيح منقول است كه راوى حديث به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كرد كه چگونه سلام كنيم بر اهل قبور آن حضرت فرمود كه مى گوئى: السّلام عَلى أَهْلِ الدِيارِ(3) مِنَ المُؤمِنينَ وَ المُسْلِمينَ أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ إِنْ شاءَ اللّه ِ(4) بِكُمْ لاحِقُونَ.(5)

[ترجمه:] سلام بر اهل سراها از مؤمنان و مسلمانان. شما از براى ما پيش روانيد و ما اگر خدا خواهد به شما خواهيم پيوست.

ص: 135


1- در حديث معتبر ديگر روايت شده از حضرت امام رضا عليه السلام كه هر كه زيارت كند قبر مؤمنى را پس بخواند نزد او انا انزلناه هفت مرتبه مى آمرزد خداى تعالى او را و صاحب قبر را. منه رحمه اللّه
2- كامل الزيارات، ص 322.
3- . ممكن است كه مراد به سراها قبرهاى ايشان باشد يا سراهاى دنيا يعنى اى جماعتى كه در دار دنيا صاحب سراها و منزل ها بوديد اكنون بى خان و مان شده در اين قبرهائيد. منه رحمه اللّه
4- . يعنى اگر خدا خواسته باشد كه ختم كارها به خير شود و به شما ملحق شويم ادراك اين مرتبه خواهيم نمود و رفيق شما خواهيم شد و ممكن است كه ان شاءاللّه براى تيمّن و تبرّك و مراعات ادب باشد و معنى چنين باشد كه ما نيز به آن عالم خواهيم آمد و بعضى گفته اند كه ان شاءاللّه در اين مقام به معنى وقتى كه خدا خواهد، است. منه رحمه اللّه
5- كامل الزيارات، ص 322.

و خواندن اين دعا نيز در بعضى روايات واقع شده است:

اللّهُمَّ جافِ الأَرْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صاعِدْ إِلَيْكَ(1) أَرْواحَهُمْ وَ لَقِّهِمْ مِنْكَ رِضْواناً وَ أَسْكِنْ إِلَيْهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تَصِلُ بِه وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ(2) وَحْشَتَهُمْ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.(3)

[ترجمه:] خداوندا دور كن زمين را از پهلوى ايشان و بالا بر به سوى خود ارواح ايشان را و به استقبال ايشان فرست از جانب خود خوشنودى را و ساكن گردان به سوى ايشان از رحمت خودت آن قدرى(4) كه بپيوندى به او تنهائى ايشان را و انس دهى به آن وحشت ايشان را به درستى كه تو بر همه چيز بغايت توانائى.

و در بعضى كتب مزار زيارتى از براى امام زاده ها نوشته شده اگر چه ظاهر است كه تأليف علماء بوده باشد امّا چون زيارتى است جامع و مختصر، آن نيز نوشته مى شود.

السَّلامُ عَلى جَدِّكَ المُصْطَفى السَّلامُ عَلى أَبيكَ المُرْتَضى السَّلامُ عَلى السَّيِّدَيْنِ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ السَّلامُ عَلى خَديجَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ السَّلامُ عَلى فاطِمَةَ اُمِّ الأَئّمَّةِ الطاهِرِينَ السَّلامُ عَلى النُفُوسِ الفاخِرَةِ بُحُورِ العُلُومِ الذاخِرَةِ شُفَعائي فِى الآخِرَةِ وَ أَوْلِيائي عِنْدَ عَوْدِ الرُوحِ إِلَى العِظامِ الناخِرَةِ أَئِمَّةِ الخَلْقِ وَ وُلاةِ الحَقِّ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَخْصُ الشَريفُ الطاهِرُ الكَريمُ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ مُصْطَفاهُ وَ أَنَّ عَلَيّاً وَلِيُّهُ وَ مُجْتَباهُ وَ أَنَّ الأَئِمَّةَ في وُلْدِه إِلى يَوْمِ الدّينِ نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ اليَقينِ وَ نَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ وَ في نَصْرِهِمْ مجتهدون.(5)

ص: 136


1- . يعنى به مقام قرب خود. منه رحمه اللّه
2- يعنى تنهائى و وحشت را از ايشان زائل كن و رحمت خود را قرين و مونس ايشان گردان. منه
3- . بحارالانوار، ج 99/300 به نقل از مصباح الزائر ط ص 264.
4- . يا آن رحمت را و ممكن است كه معنى چنين باشد كه ساكن گردان به ايشان به سبب رحمت خودت آن چيزى را كه ايشان را به سبب آن از تنهائى بر آرى و وحشت ايشان را به انس بدل كنى و مراد به آن چيز ملائكه يا ارواح مقدسه يا امثال آنها بوده باشد. منه رحمه اللّه
5- . بحارالانوار: ج 99/272 به نقل از مصباح الزائر، ص 261.

[ترجمه:] سلام بر جدّ تو حضرت محمّد مصطفى سلام بر پدر تو على مرتضى سلام بر دو بزرگوار حسن و حسين سلام بر خديجه بزرگ زنان عالميان سلام بر فاطمه مادر امامان پاكان سلام بر نفسهاى نفيس درياهاى علم هاى بى پايان شفيعان من در آخرت و دوستان(1) من نزد بازگشت روح به سوى استخوانهاى پوسيده كه ايشان پيشوايان خلقند و واليان(2) حق اند، سلام بر تو اى شخص شريف پاك ارجمند گواهى مى دهم كه نيست معبودى به جز خدا و اينكه محمّد بنده او و برگزيده اوست و اينكه على ولى او و پسنديده اوست و اينكه امامان در ميان اولاد اويند تا روز جزا. مى دانم اين را به علم اليقين و ما به آن اعتقاد داريم و در يارى ايشان سعى مى نمائيم.

اكنون هنگام آن است كه رساله را به دعاى دوام دولت روز افزون اعلام حضرت شاهنشاهى ظلّ اللّهى ختم نمايد اميد كه همواره جنود حفظ كردگار اين خسرو گيتى نگهبان را از حوادث زمان نگهدارد و سايه مرحمتش كه چون ابر نوبهار نضارت بخش رياض روزگار است بر مفارق عالميان پاينده و برقرار بوده مهجه رايت ظفر آيتش به اقتباس انوار قاهره آفتاب مشرق (شرق) خراسان يعنى قبّه پر نور امام انس و جان غيرت ماه آسمان، و اصابع يد طولاى همّتش از رياض مثوبات زيارت آن روضه فردوس نشان گل چين سعادت جاودان باد. بالنبِىّ و آله الامجاد.(3)

59-ناسخ التواريخ، ميرزا محمدتقى سپهر لسان الملك

146 - ناسخ التواريخ، ميرزا محمدتقى سپهر لسان الملك

ذكر اولاد على الشديد بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب عليه السلام

على الشديد پسر حسن بن زيد را دخترى بود بنام فاطمه و او را كنيزكى بود كه هيفاء نام داشت، از وى حامل گشت و از آن پيش كه حمل فرو گذارد، على شديد

ص: 137


1- . يا مددكاران من يا كارگزاران من و امامان من. منه رحمه اللّه
2- يعنى واليان حق تعالى يا واليانى كه ولايت ايشان حق است. منه رحمه اللّه
3- مزار آقا جمال خوانسارى، ص 103 - 116، چاپ كنگره محقق خوانسارى ره.

وفات كرد، حسن بن زيد بعد از فوت پسر، هيفاء را بفروخت، خريدار چون او را به خانه برد معلوم داشت كه حامل است، لاجرم او را بسراى حسن باز فرستاد، چون مدت حمل بكران رفت، پسرى آورد، حسن بن زيد او را عبداللّه نام نهاد و فرزندزاده را عظيم دوست همى داشت و خليفه خويش همى خواند.

و چون بحد رشد رسيد، از دخترزاده اسماعيل بن ابراهيم بن محمد بن طلحه از جانب دختر پسرى آورد بنام عبدالعظيم مكنى به ابوالقاسم المدفون بالرى، بدين گونه ابوالحسن موسى [موسوى] صاحب بن ابى الساج كه عالم بانساب است در كتاب خود رقم كرده.

اما عبداللّه بن على الشديد فرزندان آورد: اول احمد، دوم قاسم، سيم حسن، چهارم عبدالعظيم، كه مرقوم شد، و به روايتى پنجم محمد، ششم ابراهيم، هفتم على الاكبر، هشتم على الاصغر، نهم زيد، اما احمد بن عبداللّه بن على الشديد به روايت عمرى فرزند آورد و نامش قاسم ملقب به ابومحمد، در كوفه منصب نقابت داشت، و او معروف است به سبيعى و آن نام محله ايست در كوفه و اولاد او را سبيعيه گويند.

و هم از اولاد احمد است الشريف الفاضل ابوالفتح ناصر بن اميركا، و او ساكن يمن گشت، و ابونصر بخارى گويد: از فرزند زادگان احمد است در حجاز، هو احمد بن عبداللّه بن حسن بن على بن قاسم بن احمد بن عبداللّه بن على الشديد.

اما عبدالعظيم بن عبداللّه بن على الشديد بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب عليهم السلام المكنى به ابوالقاسم، مناعت مقام و جلالت قدر او از آن افزون است كه كسى در طى تحرير آرد. مضجع مباركش در ارض رى در مسجد شجره است. و قبرش زيارتگاه قاصى و دانى است و در ثواب زيارت او از ائمه معصومين حديث كرده اند.

أبوعلى محمد بن همام سند به حسن بن على العسكرى عليهم السلام مى رساند، كه

ص: 138

از جلالت قدر عبدالعظيم از وى سؤال كردند «فقال لولاه لقلنا ما اعقب على بن الحسن ابن زيد» فرمود: اگر عبدالعظيم نبود مى گفتيم على الشديد بن حسن بن زيد فرزند نياورد.

أما عبدالعظيم را پسرى بود بنام محمد، او نيز مردى بزرگ و به زهادت و كثرت عبادت معروف بود، اما محمد بن عبداللّه بن على الشديد معروف بود به مهفهف، و از براى او فرزندى رقم نكرده اند. اما حسن بن عبداللّه بن على الشديد صاحب فرزند بود. اين جمله فرزندان على الشديد بودند كه نگارش يافت.(1)

60-منتخب التواريخ، حاج محمدهاشم بن محمدعلى خراسانى

147 - منتخب التواريخ، حاج محمدهاشم بن محمدعلى خراسانى (1352ق)

امر پنجم - در ذكر قبور بعضى از امامزادگان مدفون در طهران

اول - السيد الجليل ابوالقاسم عبدالعظيم ابن سيد عبداللّه بن سيد على بن السيد حسن الامير ابن زيد بن الحسن المجتبى عليه السلام و ايشان از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادى سلام اللّه عليهما بودند و خيلى محترم بودند خدمت اين دو بزرگوار و او را خيلى دوست مى داشتند، و دينش را به حضرت هادى عرضه داشت، چنانچه شيخ صدوق به اسانيد معتبره نقل فرموده كه حضرت عبدالعظيم عليه السلام فرمود: داخل شدم بر حضرت هادى عليه السلام ، چون چشم حضرت هادى به من افتاد فرمود: «مرحباً بك يا اباالقاسم، انت ولينا حقا» بعد من گفتم: يابن رسول اللّه مى خواهم دينم را عرضه دارم به شما، اگر خوب است ثابت بمانم تا وقتى كه ملاقات نمايم خداوند عزوجل را.

حضرت فرمود: بگو يا اباالقاسم، عرض كردم: من اعتقادم اين است «ان اللّه تبارك و تعالى واحد ليس كمثله شيى ء، خارج من الحدين، حدالابطال و حد التشبيه و انه

ص: 139


1- ناسخ التواريخ، تصحيح و حواشى: محمدباقر بهبودى، سوم، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1366ق، ج 2، ص 308 و 309.

ليس بجسم ولاصورة ولاعرض ولا جوهر، بل هو مجسم الاجسام و مصور الصور و خالق الاعراض و الجواهر و رب كل شيى ء و مالكه و جاعله و محدثه، و ان محمدا عبده و رسوله خاتم النبيين فلا نبى بعده الى يوم القيمة، و ان شريعته خاتم الشرايع، فلا شريعة بعده الى يوم القيمة، و اقول ان الامام والخليفة و ولى الامر بعده اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام ، ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسين ثم محمد بن على ثم جعفر بن محمد ثم على بن موسى ثم محمد بن على ثم انت» فقال عليه السلام : و من بعدى الحسن ابنى فكيف للناس بالخلف من بعده؟ «قال: فقلت: فكيف ذاك يا مولاى؟» قال عليه السلام :لانه لايرى شخصه ولا يحل ذكره باسمه حتى يخرج و يملاء الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا «قال: فقلت: اقررت و اقول ان وليهم ولى اللّه وعدوهم عدواللّه و طاعتهم طاعه اللّه و معصيتهم معصية اللّه، و أقول ان المعراج حق والمسئلة فى القبر حق و ان الجنة حق و النار حق والصراط حق والميزان حق و ان الساعة آتية لاريب فيها و ان اللّه يبعث من فى القبور، و اقول الفرائض الواجبة بعد الولاية: الصلوة والزكوة والصوم والحج والجهاد والامر بالمعروف والنهى عن المنكر».

فقال على بن محمد عليه السلام : يا اباالقاسم هذا واللّه دين اللّه الذى ارتضيه لعباده، فاثبت عليه ثبتك اللّه بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة، انتهى.

يعنى خداوند تبارك و تعالى واحد و يگانه است ذاتا و صفاتا و مثل و شبيهى ندارد و خداوند خارج است از حد ابطال و حد تشبيه، چون گويا جماعتى صفاتى را كه لايق است از براى حضرت احديث از او نفى كردند و جماعتى صفاتى را كه لايق امكان است از براى خداوند اثبات نمودند، و خداوند جسم نيست و صورت هم نيست و عرض و جوهر نيست، بلكه خداوند خالق اجسام و صور و اعراض و جواهر است، و مربى و مالك و جاعل و خالق و احداث كننده هرچيزى هست، و محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول خدا و خاتم پيغمبران است و پيغمبرى بعد از او نيست تا روز قيامت، و

ص: 140

شريعتش خاتم شرايع است و شريعتى بعد شريعت او نيست تا روز قيامت، و امام و خليفه و ولى امر بعد از خاتم النبيين صلى الله عليه و آله حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است، و بعد از آن حضرت امام حسن و بعد آن حضرت امام حسين و بعد آن حضرت امام زين العابدين و بعد آن حضرت باقر و بعد آن حضرت صادق و بعد آن حضرت موسى بن جعفر و بعد آن حضرت على بن موسى و بعد آن حضرت امام محمدتقى و بعد آن بزرگوار شما كه حضرت هادى هستيد امام و خليفه پيغمبر صلى الله عليه و آله مى باشيد.

بعد حضرت هادى عليه السلام فرمودند: امام و خليفه بعد از من حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند من است و اما مردم چه خواهند گفت از براى خليفه بعد او؟

عرض كردم چگونه است اين مطلب اى مولاى من؟ فرمود چون شخص او ديده نمى شود و جايز نيست كه كسى اسم او را ببرد تا وقتى كه خارج شود و زمين را پر از عدل و داد بنمايد بعد از اين كه پر از جور و ظلم شده باشد.

حضرت عبدالعظيم عرض كرد: اقرار دارم به تمام اينها و مى گويم دوست اينها دوست خدا و دشمن اينها دشمن خدا و طاعت اينها طاعت خدا و معصيت اينها معصيت خداست. و مى گويم معراج حق است و سؤال در قبر حق است و بهشت و جهنم و صراط و ميزان بر حق است، و خداوند بر مى انگيزاند تمام اموات را از قبورشان در روز قيامت، و مى گويم فرائض واجبه بعد از دوستى اهل البيت: نماز و زكوة و صوم و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر است. پس حضرت هادى عليه السلام فرمودند: يا اباالقاسم اين است واللّه دين خداوند كه پسنديده است از براى بندگانش، پس ثابت بمان به اين دين، خداوند ترا ثابت بدارد به اين اعتقادات در حيوة دنيا و آخرت، انتهى.

در منتخب شيخ طريحى است: قيل ممن دفن من الطالبيين حيا، عبدالعظيم الحسنى بالرى و محمد بن عبداللّه بن الحسن المجتبى عليه السلام .

ص: 141

از روح و ريحان چنين استفاده مى شود كه ايشان در حدود سنه دويست و پنجاه از دنيا رحلت فرمودند.

پس اين روايت كه شيخ شهيد از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمودند: من زار قبره و جبت له على اللّه الجنة. اخبار از مستقبل مى باشد، چون حضرت عبدالعظيم بنابر اين تقريبا چهل و هفت سال بعد از رحلت حضرت رضا بوده. جهت ورود حضرت عبدالعظيم به رى و فضيلت زيارت و بعضى از فضائلشان و معلوميت محل دفنشان اجمالاً در خاتمه باب چهارم گفته شد، فراجع.

بدانكه بنيان حرم مطهر و مشهد مقدس حضرت عبدالعظيم از مرحوم مجدالملك قمى است، چنانچه در مجالس المؤمنين فرموده كه از آثار مجدالملك است مشهد مقدس حضرت عبدالعظيم حسنى در شهر رى، انتهى.

از جمله آثار خيريه مجدالملك: بقعه مباركه ائمه بقيع سلام اللّه عليهم است.

ايضا از آثار خيريه اوست رواق و مشهد مطهر امامين همامين حضرت موسى بن جعفر و حضرت جواد الأئمه سلام اللّه عليهما، پس معلوم شد كه ايشان حق عظيمى بر قاطبه مسلمين دارند، و او مستولى بر مملكت سلطان بر كيارق بن ملكشاه بن الب ارسلان بن طغرل بيك بن ميكائيل سلجوقى بوده، و مجدالملك را در سنه چهارصد و نود و دو لشكريان به عداوت مذهبى از نزد سلطان كشيدند و اعضايش را قطعه قطعه نمودند و اعضاى قطعه قطعه را ميان تابوت گذارده بودند در جوار حضرت سيدالشهداء عليه السلام دفن كردند، و اين رباعى را شخص ملعونى از دشمنان گفته:

روزى دو سه سر دفتر تزوير شدى *** جوينده ملك و مال و توفير شدى

اعضاء تو هريكى گرفت اقليمى *** فى الجمله به يك هفته جهان گير شدى

بنيان ايوان و رواق حضرت عبدالعظيم از شاه طهماسب بن شاه اسمعيل صفوى است در سنه نهصد و چهل و چهار و ضريح نقره آن بزرگوار از آثار خيريه مرحوم

ص: 142

فتحعلى شاه قاجار است در سنه هزار و دويست و بيست و دو، و طلاكارى گنبد مبارك از آثار خيريه مرحوم ناصرالدين شاه قاجار است، و آئينه بندى و نقاشى ايوان مطهر حضرت عبدالعظيم از آثار خيريه ميرزا آقاخان نورى صدراعظم است.

دوم - جناب حمزة بن موسى الكاظم عليه السلام است كه بسيار محترم بود و از احفاد آن بزرگوارند سلاطين صفويه، و ايضا از احفاد اوست خاتم الفقهاء والمجتهدين جناب حاج سيد محمدباقر حجة الاسلام الرشتى الاصفهانى - علامه مجلسى در تحفة الزائرين فرموده: قبر شريف امامزاده حمزه فرزند حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نزديك قبر حضرت عبدالعظيم است، ظاهرا همان باشد كه حضرت عبدالعظيم به زيارت او مى رفت، چنانچه در خاتمه باب چهارم از مزار بحار نقل شده كه حضرت عبدالعظيم در سردابى منزل فرمود و در آنجا عبادت مى كرد، روزها روزه مى گرفت و شبها مشغول عبادت بود و گاهى مستترا مى رفت به زيارت قبرى كه مقابل قبر شريفش هست، و مى فرمود: اين قبر يكى از اولادهاى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام است.

ايضا در خاتمه باب چهارم گفته شد كه قبر جناب حمزه در چهار موضع محتمل است، لكن اصح چنانچه علامه مجلسى در تحفه و ثقة الاسلام نورى در تحية الزائرين فرموده آن است كه قبر جناب حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام همان است كه در رى هست، انتهى.

حرم حضرت حمزه وصل است به حرم حضرت عبدالعظيم عليه السلام .

سوم - جناب امامزاده عبدالله ابيض ابن عباس بن محمد بن عبداللّه الشهيد بن حسن الافطس ابن على بن الامام على بن الحسين زين العابدين عليه السلام . و جهت ناميدن جناب ايشان را به عبداللّه ابيض آن است كه: هريك از امامزاده هائى كه اسمشان عبداللّه است ملقب به لقب خاصى شدند كه از يكديگر ممتاز شوند، ايشان را عبداللّه

ص: 143

ابيض ناميدند، چون بدن و رخسارش سفيد بود. و پدر حضرت عبدالعظيم را عبداللّه قانه ناميدند، چون حاكم قانه بود. و پسر جناب حسن ابن حسن المجتبى عليه السلام را عبداللّه محض ناميدند، چون از طرفين منتسب بود به صديقه طاهره سلام اللّه عليها، چون والده ماجده اش فاطمه دختر حضرت سيدالشهداء عليه السلام بود. و عبداللّه بن على بن الحسين را عبداللّه الباهر ناميدند، به جهت حسن جمالش، چنانچه عمر بن على بن ابيطالب عليه السلام را عمر الاطرف ناميدند، چون از يك طرف نسبش شرافت داشت. و عمر بن على بن الحسين را عمر الاشرف ناميدند، چون والده اش دختر حضرت مجتبى عليه السلام بوده و از دو طرف شرافت داشته.

الحاصل مرقد شريف جناب عبداللّه ابيض نزديك قبر حضرت عبدالعظيم است.

چهارم - جناب حسين بن عبداللّه الابيض است كه از بخارى نسابه نقل شده كه در رى هست مزار كثيرالانوار جناب حسين بن عبداللّه ابيض، كه در سال سيصد و نوزده به رحمت ايزدى پيوست.

پنجم - جناب طاهر بن محمد بن حسن بن حسين بن عيسى بن يحيى بن حسين بن زيد بن على بن الحسين عليه السلام ، و مزار شريفش در يك طرف صحن مقدس حضرت عبدالعظيم معلوم است.

ششم - جناب امامزاده قاضى صابر على بن محمد بن نصر بن مهدى بن محمد بن على بن عبداللّه بن عيسى بن على بن حسين الأصغر بن على بن الحسين عليه السلام . و اين بزرگوار در علم نسب كمال امتياز داشته و نسابه رى بوده، و ايشان در حدود سنه پانصد و پنجاه و پنج هجرى از دنيا رحلت فرموده و قبر شريفشان در ونك است و ونك از قراى رى است.

هفتم - جناب امامزاده زيد كه قبر شريفش در وسط شهر تهران است در بازار بزازها، و بر احقر معلوم نيست كه نسب شريف ايشان منتهى به كدام يك از ائمه اطهار

ص: 144

مى شود، و اين بزرگوار بقعه و حرم و صحن بسيار قابلى دارد، و در جوار ايشان مقبره اى است مشهور به سيد ولى، و احوالات ايشان را هم حقير در جائى نديدم.

الحاصل در طهران و اطراف و دهات آن مقبره هائى منسوب به اولاد ائمه اطهار عليهم السلام زياد است لكن چون حقير مدرك صحيحى از براى آنها نديده ام ذكر نكردم.

امر ششم در ذكر قبور بعضى از علماء و بزرگانى كه در طهران و اطراف آن مدفونند.

اول - رئيس المحدثين جناب ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه القمى المشهور بالشيخ الصدوق.

از نجاشى نقل شده كه جناب على بن حسين پدر شيخ صدوق به توسط جناب حسين بن روح رضوان اللّه عليه كه از نواب اربعه حضرت امام عصر ارواحنا له الفداء بود، عريضه به حضرت بقية اللّه نوشت و استدعا نمود كه خداوند به وى فرزندى عطا فرمايد، پس حضرت در جواب مرقوم فرمودند: دعانا اللّه لك بذلك و سترزق ولدين ذكرين خيرين، لهذا غالبا شيخ صدوق فخريه مى فرمود كه من به دعاء امام عصر عليه السلام تولد يافته ام، و جناب على بن حسين پدر شيخ صدوق رئيس فقهاء و علماء قم بود، و در سنه تناثر نجوم سيصد و بيست و نه از دنيا رحلت فرمود. جمعى خدمت جناب على بن محمد السيمرى كه نايب چهارم حضرت بقية اللّه بود مشرف بودند، فرمود: رحم اللّه على بن بابويه، كسى عرض كرد: على بن بابويه زنده است، فرمود: امروز وفات يافت، بعد خبر رسيد كه در همان روز مرحوم شده بود در قم و قبر او در قم معروف است.

شيخ صدوق در اوائل سفارت جناب حسين بن روح متولد شد، و كافى است در فضيلت جناب شيخ صدوق و برادرش جناب حسين بن على بابويه، كه اين دو به دعاى حضرت حجه اللّه متولد شدند، و حضرت درباره ايشان فرمود ولدين خيرين.

شيخ صدوق سيصد كتاب تصنيف فرمودند از قبيل: كتاب من لا يحضره الفقيه كه

ص: 145

از كتب اربعه شيعه است، و كتب خصال و عيون و غير اينها، و رحلت ايشان در سنه سيصد و هشتاد و يك بوده در رى، و قبرشان در نيم فرسخى طهران نزديك حضرت عبدالعظيم است.

در روضات است، ما ملخصه كه از جمله كرامات مرحوم شيخ صدوق آن است كه: در حدود هزار و دويست و سى و هشت در مقبره مرحوم شيخ صدوق رخنه يافت شد، خواستند اصلاح كنند، رسيدند به سرداب قبر مقدس ايشان، وارد سرداب شدند ديدند جثه شريفش ميان قبر صحيح و سالم خوابيده، در حالتى كه خيلى جسيم و وسيم بود و در اظفار و ناخنهايش اثر خضاب بود، و اين خبر در طهران منتشر شد و به سمع مرحوم فتحعلى شاه رسيد، خود سلطان با جمعى از علماء و اركان دولت رفتند به جهت تحقيق و به عين قضيه را همان قسم كه شنيده بودند ديدند.

پس سلطان امر فرمود به سد آن ثلمه و رخنه و تجديد مرقد مطهر و تزيين او را با حسن تزيين، و من بعضى از اشخاصى كه برأى العين خود قضيه را ديده بودند ملاقات كردم و به همين قسم براى من نقل كردند، انتهى.

نظير اين حكايت را ايضا نقل فرموده از كتاب روضة الواعظين سيد هاشم بحرانى، كه يكى از حكّام بغداد بناء قبر مرحوم كلينى را ديد، سؤال كرد كه اين قبر كيست؟ گفتند: قبر يك نفر از علماء شيعه است، از عداوتى كه آن حاكم داشت با شيعه، امر كرد قبر مطهر را نبش كنند، چون نبش كردند ديدند بدن مطهر با كفن صحيح و سالم است، نه بدن مبارك تغيير كرده و نه كفن، يك طفل صغيرى هم پهلوى ايشان مدفون است كه گويا پسر خود ايشان باشد ايضا با بدن و كفن سالم، پس امر كرد به پوشيدن قبر شريف و بقعه هم بر روى قبر مقدس نصب كردند، انتهى.

دوم مرحوم شيخ يعقوب بن اسحق الكلينى والد ماجد ثقة الاسلام ابوجعفر محمد بن يعقوب الكلينى، و ايشان در حدود سنه سيصد از دنيا رحلت فرمود. قبر شريف

ص: 146

ايشان در كلين است، على وزن زبير و آن قريه اى است موجود در وادى كرج بين طهران و قم. و قبر مرحوم شيخ يعقوب در دست چپ است وقت رفتن اهل طهران به بلده طيبه قم. و على بن محمد رازى المعروف بعلان كلينى، كه از مشايخ حديث و ثقات اهل علم بوده، خالوى جناب ثقة الاسلام محمد بن يعقوب بود. كذا نقل عن النجاشى، و مرحوم ثقة الاسلام در كافى از ايشان روايت مى كند و كمال اعتماد به اخبار مرويه از ايشان داشته.

و اما كلين بر وزن امير از دهات و رامين است، و مدفن مرحوم شيخ يعقوب در آنجا نيست، و در قاموس كه نوشته كلين بر وزن امير مرقد شيخ يعقوب است، نسبت به اشتباه داده شده چنانچه بعضى از معتمدين تصريح به اين فرموده اند.

سوم الشيخ جمال الملة والحق والدين حسين بن على الخزاعى النيشابورى الاصل المعروف بالشيخ ابى الفتوح الرازى، المفسر بالفارسى المسمى بروض الجنان. و ايشان از اعاظم علماء تفسير بودند، و بعضى نقل فرمودند كه ايشان تفسير عربى و مفصلى هم دارند كه در بيست مجلد است. در روضات است ما حاصله كه، از تفسيرشان ظاهر مى شود كه ايشان معاصر بودند با محمود بن عمر زمخشرى، صاحب كشاف، بنابراين گويا ايشان در حدود پانصد بوده اند، و مى فرمايد تفسير فارسى ايشان در وثاقه تحرير و تقرير و دقت نظر نظير ندارد. و تفسير امام فخر رازى مقتبس از تفسير ايشان است.

در مستدرك الوسائل است كه: تفسير مجمع البيان مختصرى است از او. و قبر شريفشان در حضرت عبدالعظيم در يكى از حجرات صحن حضرت حمزة بن موسى الكاظم است. و بعضى مرقد ايشان را در اصفهان نوشته اند، و اين اشتباه است به قبر شيخ ابوالفتوح اسعد بن ابى الفضائل العجلى.

چهارم الفقيه ابوعلى محمد بن احمد بن جنيد البغدادى الملقب بالكاتب المشتهر بالاسكافى، صاحب كتاب تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه، كه مشتمل است بر عده از

ص: 147

كتب فقهيه. و اسكاف از نواحى نهروان است، و بين نهروان و بصره واقع است. و او اول كسى است كه اساس اجتهاد را تأسيس نمود در احكام شرعيه، و جناب حسن بن ابى عقيل العمانى هم متابعت كرد ايشان را. و از اسكافى و عمانى، فقهاء تعبير مى كنند به قديمين.

در روضات از شيخ طوسى نقل كرد: قال عند ذكره انه كان جيد التصنيف: الا انه كان يرى القول بالقياس، فترك لذلك كتبه ولم يعول عليها، بعد مى فرمايد: اختلاف الفقهاء فى مبانى الاحكام لا يوجب عدم الاعتبار بقولهم، لأنهم قديما و حديثا كانوا مختلفين فى الاصول التى تبنى عليها الفروع، مثل اختلافهم فى خبر الواحد والاستصحاب فى المفاهيم و غيرها من مسائل اصول الفقه. و مى فرمايد: گويا ابن جنيد از علماء زمان غيبت صغرى بوده، و از صاحب فوائد نقل كرده و نسبت به قيل داده، كه وفات ابن جنيد در رى بوده در سنه سيصد و هشتاد و يك، سنه رحلت شيخ صدوق. انتهى، لكن محل دفنشان معين نيست.

پنجم ابومحمد عبداللّه بن جعفر بن محمد بن موسى بن جعفر بن محمد الدوربستى، در مجالس است كه او از فقهاء شيعه اماميه است، و در سال پانصد و شصت و شش به بغداد آمد و مدتى در آنجا به ذكر احاديث مشغول بود، و بعد به وطن خود مراجعت نمود، و بعد از سنه ششصد از دنيا رحلت فرمود. و نسب خود را منتهى مى كرد به جناب حذيفة بن يمان كه از اصحاب خاص حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بود، انتهى.

قبر ايشان در دوربست است، و جناب حسن بن جعفر دوربستى برادر عبداللّه بن جعفر به فنون فضل و كمال متحلى بود، و اين اشعار از او است:

بغض الوصى علامة معروفة *** كتبت على جبهات اولاد الزنا

من لم يوال من الانام وصيه *** سيان عنداللّه صلى ام زنا

دوربست يك فرسخى طهران است، و حال آن قريه را طرشت مى نامند، بالشين

ص: 148

المعجمه. مخفى نماناد كه بيت ايشان بيت با شرافت و فضلى است، و جد اعلاى ايشان جعفر بن محمد از اجله علماء بوده و تصنيفات زيادى دارد، و معاصر بوده با مرحوم شيخ طوسى. و حالاتش را در روضات مفصلاً ذكر كرده.

ششم - ابوالحسن على بن حمزة بن عبداللّه الاسدى الكوفى المقرى النحوى المشهور بالكسائى. و ايشان را كسائى گفتند چون وقتى كه به مجلس درس حمزة بن زيات مى رفت خود را به عبا مى پيچيد، و او معلم محمد امين و عبداللّه مأمون پسران هرون الرشيد بود. از حمداللّه مستوفى نقل شده كه كسائى آمد نزد مأمون تا او را درس نحو بدهد، مأمون مشغول شرب خمر بود، پس ببرك گل مأمون اين شعر را نوشت و براى او فرستاد:

للنحو وقت و هذا الوقت للكاسى *** و ان لى رغبة فى الورد والاس

يعنى از براى تعليم نحو وقتى است و اين وقت براى شراب خوردن است و من ميل دارم به بوئيدن گل و آس. پس كسائى در پشت آن در جواب نوشت:

لوكنت تعلم ما فى النحو من حسن *** الهتك لذته من لذت الكاس

لوكنت تعلم من فى الباب قمت له *** سحبا على الوجه بل مشيا على الرأس

يعنى اگر بدانى لذتى را كه در علم نحو است، مانع مى شود تو را از لذت شرب خمر. و اگر بدانى كه كيست درِ خانه تو، صورت به زمين مى كشيدى بلكه با سر به سوى وى مى رفتى. ايشان با هارون الرشيد آمد به رى و در رى وفات كرد در سنه صد و هفتاد و نه. در همان روز فوت كسائى، محمد بن حسن شيبانى قاضى هم در رى وفات نمود، كه رشيد گفت دفنت الفقه والنحو بر سنوية، و او قريه اى است از قراء رى، و فعلاً معلوم نيست كه آن قريه كجا هست، يا اسمش را تغيير دادند يا خراب و ويران شده. بدان كه كسائى يكى از قراء سبعه است كه اجماع است بر حجيت قرائتشان و صحت روايتشان، و اتفاق اهل اين صناعت است كه از آن هفت نفر

ص: 149

اصوب رأيا و احسن استنباطا و اكثر استيناسا به جواهر كلمات الهى، جناب ابوبكر عاصم بن بهدلة الكوفى است. و او اول است شأنا و جلالة، و لذا رسم جميع مصاحف به قرائت عاصم كوفى است، و عاصم در سنه صد و بيست و هشت در كوفه از دنيا رفت - دوم از قراء سبعه كسائى است كه گفته شد.

سوم از قراء سبعه ابوعمارة حمزة بن حبيب كوفى است، و او در سنه صد و پنجاه و شش در حلوان از دنيا رفت - چهارم نافع بن عبدالرحمن المدنى است، و در مدينه از دنيا رفت در سنه صد و شصت و نه.

پنجم عبداللّه بن كثير المكى است، و او در مكه معظمه از دنيا رفت سنه صد و بيست.

ششم ريان المكنى بابى عمرو بن علاء النحوى البصرى است، و او در كوفه از دنيا رفت سنه صد و پنجاه و چهار.

هفتم عبداللّه بن عامر الشامى است، و او در شام از دنيا رفت سنه صد و هيجده، و بعضى ائمه قراءات را ده نفر شمردند و اضافه نمودند به اين هفت نفر ابوجعفر مدنى و يعقوب بصرى و خلف را.

هفتم العالم العلام جناب حاجى ملاعلى كنى مصنف توضيح المقال فى علم الرجال و غير آن. ولادتش سنه هزار و دويست و بيست بود در قريه كن كه دو فرسخى طهران است، و ايشان مدتى در نجف اشرف، خدمت صاحب جواهر تلمذ فرمودند، بعد آمدند به طهران و رياست روحانى عامه مملكت ايران با ايشان شد، و در صبح پنجشنبه بيست و هفتم ماه صفر سنه هزار و سيصد و شش از دنيا رحلت فرمود در سن هشتاد و شش تقريبا، و جنازه شان را در كمال احترام و اجلال بردند به زاويه مقدسه حضرت عبدالعظيم دفن نمودند.

نقل كردند وقتى نائب السلطنه پسر مرحوم ناصرالدين شاه وارد شد به منزل

ص: 150

حاجى كنى، مرحوم حاجى چون درد پائى داشتند، بعد از عذرخواهى نمودن پايشان را دراز كردند، به نايب السلطنه برخورد، عرض كرد: آقا من هم پايم درد مى كند، اذن بدهيد دراز كنم. فرمود: نايب السلطنه، من كه پايم را دراز كردم دستم را جمع كردم توهم دستت را جمع كن و پايت را دراز كن.

هشتم ابوالحسن جلوه ابن محمد الطباطبائى الاصفهانى الحكيم المتأله. و ايشان از احفاد آقاميرزا رفيع الدين نائينى، استاد علامه مجلسى هستند و در سنه هزار و دويست و سى و هشت در احمدآباد كجرات متولد شد، و در اصفهان تحصيل كرد، پس از تكميل در معقول به تهران انتقال فرمود و در دارالشفاء توقف نمود و مشغول به تعليم علوم حكميه شد، و در آنجا از دنيا رحلت فرمود و در جوار ابن بابويه به خاك رفت و قبرش در ميان يكى از حجرات باغ آنجا معروف است.

نهم نظام الدين ساوجى محمد بن حسين القرشى پدرش دوست شيخ بهائى بود، چون وفات كرد شيخ بهائى او را تربيت نمود، چون شيخ بهائى وفات نمود شاه عباس او را معظم داشت، و به امر شاه عباس كتاب جامع عباسى را تمام كرد. و به اين بزرگوار بعد از عزل ملاخليل قزوينى از تدريس در حضرت عبدالعظيم منصب مدرسى دادند و در همانجا رحلت فرمود و ظاهرا قبرش هم همانجا باشد.

دهم مرحوم آقاسيد صادق طباطبائى تهرانى وفاتشان روز شانزدهم ربيع الثانى سنه هزار و سيصد بود، و قبرشان ظاهرا در حضرت عبدالعظيم است.

يازدهم مرحوم آقاميرزا ابوالفضل صاحب كتاب شفاء الصدور روز هشتم صفر سنه هزار و سيصد و شانزده در طهران فوت شد و شايد مدفون در حضرت عبدالعظيم باشند.

دوازدهم در طهران فوت كرد اول عاشق حضرت سيدالشهداء عليه السلام جناب آخوند ملا آقا ابن عابدين رمضان الدربندى صاحب كتاب خزائن و كتاب اسرار الشهاده و غير

ص: 151

اين دو، اخلاصش به حدى بود كه بالاى منبر هنگام مصيبت خواندن بى اختيار عمامه اش را به زمين مى زد و لباسش را پاره مى كرد. و روز عاشوراء لباسهايش را از بدن خود مى كند و لنگ به كمر مى بست و گل به صورت و محاسن مى ماليد و خاك به سر مى ريخت، به همين هيئت ميان كوچه و بازار و بالاى منبر مى رفت و از كتب احاديث خيلى احترام مى كرد و مانند كلام اللّه مى بوسيد و بالاى سر خود مى گذاشت، و بسيار تندخو و شديد الغضب بود، كسى از آن مرحوم سؤال كرد آيا فضله امام پاك است يا نجس؟ جناب آخوند سكوت كرد. ثانيا سؤال كرد، به غضب فرمود: چه سؤالى است، فضله امام به ريش من، فضله من به ريش تو. و در سنه هزار و دويست و هشتاد و شش در طهران از دنيا رفت. جنازه اش را حمل نمودند و به كربلاى معلى دفن كردند.

مخفى نماناد كه در طهران و رى قبور خيلى اعلام از علماء و روات است، و خيلى از بزرگان هم از خاك رى بودند و در غير رى مدفونند و ما اختصارا ذكر نكرديم.

بدان كه در طهران فوت كرد حسن بن بويه ديلمى المقلب به ركن الدوله، والد عضدالدوله و مؤيد الدوله و فخرالدوله و برادر وسطى على عمادالدوله و احمد معزالدوله.و در تاريخ ابن خلكان است كه ايشان در دوازدهم محرم الحرام سنه سيصد و شصت و شش، در سن هشتاد سالگى در رى از دنيا رفتند، و مدفن ايشان معلوم نيست. و در حضرت عبدالعظيم است قبر مرحوم ناصرالدين شاه قاجار كه در سنه هزار و سيصد و سيزده از دنيا رحلت فرمود.(1)

61-تحية الزائر، ميرزا حسين نورى و محدث قمى

148 - تحية الزائر، ميرزا حسين نورى و محدث قمى(ره)

و مثل امام زاده لازم التعظيم جناب عبدالعظيم، كه نسب شريفش به چهار واسطه منتهى مى شود به امام حسن مجتبى عليه السلام . و قبر شريفش در رى معلوم و مشهور است

ص: 152


1- منتخب التواريخ، ص 771 - 778، انتشارات علميه اسلاميه تهران، بازار شيرازيها، 1352ش.

و به علو مقام و جلالت شأن معروف، و از اكابر محدّثين و اعاظم علماء و زهاد و عباد و صاحب ورع و تقوى و قائل به توحيد و عدل بوده، و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادى عليه السلام است، و نهايت توسل و انقطاع به خدمت ايشان داشته، و احاديث بسيار از ايشان روايت كرده، و او است صاحب كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام . و فقير يافتم نسخه از نهايه شيخ طوسى(ره) به خط بعضى علماء، كه تاريخ كتابت او روز سه شنبه پانزدهم ربيع الاول از سنه پانصد و هفده هجرى بود، در آخر جزء اوّل آن نوشته بود بسيارى از فضايل و علو مقام و رتبه علم و زهد و نسب جناب عبدالعظيم را. از آن جمله در وصف علم او نوشته بود كه روايت كرد ابوتراب رويانى، گفت: شنيدم از ابوحماد رازى، كه مى گفت: وارد شدم بر حضرت امام على نقى عليه السلام در سرّمن رأى، پس سؤال كردم از آن حضرت پاره جمله اى از مسائل حلال و حرام، پس جواب داد مسائل مرا تا آن كه زمانى كه خواستم بيرون آيم به وداع آن حضرت رفتم، همين كه وداع كردم، آن حضرت را فرمودند: اى حماد وقتى كه مشكل شد چيزى از امور دينت در ناحيه خود، پس سؤال كن آنها را از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى و سلام مرا به او برسان، الخ.

و محقق داماد در رواشح گفته كه: احاديث بسيار در فضيلت و زيارت عبدالعظيم روايت شده و وارد شده، هركه زيارت كند قبر او را بهشت بر او واجب شود. و شيخ شهيد ثانى(ره) در حواشى خلاصه، همين روايت را از بعض نسابين نقل فرموده.

و ابن بابويه و ابن قولويه به سند معتبر روايت كرده اند كه مردى از اهل رى به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام رفت، حضرت از او پرسيد كه كجا بودى؟ عرض كرد: به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم، فرمود: اگر زيارت مى كردى قبر عبدالعظيم را كه نزد شما است هر آينه مثل كسى بودى كه زيارت امام حسين عليه السلام كرده باشد.

و شيخ نجاشى در رجال به سند معتبر از احمدبن محمد بن خالد برقى روايت

ص: 153

كرده، كه جناب عبدالعظيم از خليفه گريخت و به شهر رى آمد در خانه مردى از شيعيان در سكة الموالى، و در آنجا عبادت خدا مى كرد و پيوسته روزها روزه مى داشت و شب ها به نماز مى ايستاد، و پنهان مى آمد و زيارت مى كرد قبرى را كه در مقابل قبر او است، و راه كمى در بين است و مى گفت اين قبر مردى از فرزندان امام موسى عليه السلام است، و پيوسته در آنجا مى بود و يك و دو از شيعه خبر مى شدند از احوال او تا آن كه اكثر مردم رى او را شناختند، پس شخصى از شيعه حضرت رسالت صلى الله عليه و آله را در خواب ديد، كه آن حضرت فرمود: مردى از فرزندان مرا از سكة الموالى برخواهند داشت و مدفون خواهند كرد نزد درخت سيب در باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب، و اشاره فرمود به همان مكان كه در آن جا مدفون است، پس آن شخص رفت كه آن درخت و مكان را از صاحب باغ بخرد، صاحب باغ گفت: از براى چه مى خرى اين درخت و جاى آن را؟ آن شخص خواب خود را نقل كرد، صاحب باغ گفت: كه من نيز چنين خواب ديده ام و موضع اين درخت را با جميع باغ وقف كرده ام بر آن سيد و ساير شيعيان كه در آن جا مرده هاى خود را دفن كنند، پس عبدالعظيم بيمار شد و به رحمت ايزدى واصل گشت، چون او را برهنه كردند كه غسل دهند در جيبش رقعه يافتند كه در آنجا نسب شريف خود را نوشته بود كه: منم ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام .

مؤلف گويد در زاويه كه طرف شمالى صحن جناب عبدالعظيم است، مزار ديگرى است صاحب بقعه و قبه رفيعه، و پيوسته محل زيارت مردم است و معروف است به امام زاده طاهر، و از براى او زيارتى تأليف كرده اند كه بعض فقراتش مشعر است به آن كه اين امام زاده در سابق معلوم نبوده و تازه ظاهر شده.

و اما الفاظى كه امام زادگان به آن زيارت كرده مى شوند، پس چنان است كه سيد اجلّ على بن طاوس رضى الله عنه در مصباح الزائر ذكر نموده، فرموده: وقتى كه قصد كردى زيارت كنى يكى از اولاد ائمه را مثل قاسم فرزند حضرت كاظم عليه السلام يا عباس فرزند

ص: 154

اميرالمؤمنين يا على بن الحسين عليه السلام كه مقتول به طف است، و هركدام كه جارى مجرى ايشان هستند در حكم پس بايست نزد قبر ايشان و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ الطّاهِرُ الْوَلِىُّ وَ الدّاعِىَ الْخفِىُّ اَشْهَدُ اَنَّكَ قُلْتَ حَقّا وَ نَطَقْتَ حَقّا وَ صِدْقا وَ دَعَوْتَ اِلى مَوْلاىَ وَ مَوْلاكَ عَلانِيَةً و سراً فازَ مُصْعِدُكَ مُتبِعُكَ وَ نَجا مُصَدِّقُكَ وَ خابَ وَ خَسِرَ مُكَذِّبُكَ وَ المُتَخَلِّفُ عَنْكَ اشْهِدُ لى بِهذِهِ الشَّهادَةِ عندك لِأَكُونَ مِنَ الْفائِزينَ بِمَعْرِفَتِكَ وَ طاعَتِكَ وَ تَصْديقِكَ وَ اتَّباعِكَ وَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدى وَ ابْنَ سَيِّدى اَنْتَ بابِ اللّهِ الْمُؤتى مِنْهُ وَ الْمَأخُوذ عَنْهُ اَتَيْتُكَ زائِرا وَ حاجاتى لَكَ مُسْتَوْدِعا وَ ها اَنَا اَسْتَوْدِعُكَ دينى و أَمانَتى وَ خَواتيمَ عَمَلى وَ جَوامِعِ اَمَلى اِلى مُنْتَهى اَجَلى وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ.

مؤلف گويد كه قاسم بن كاظم عليه السلام كه سيد بن طاوس ذكر نموده همان سيّد جليل القدر كه مذكور شد، و اين عبارت سيّد نيز دلالت تامّ دارد بر بزرگى شأن آن جناب. و نيز سيّد رضى الله عنه فرموده: زيارت ديگر است كه زيارت كرده مى شوند اولاد ائمه عليهم السلام به آن و آن چنان است كه مى گويى:

اَلسَّلامُ عَلى جَدِّكَ الْمُصْطَفى اَلسَّلامُ عَلى اَبيكَ الْمُرْتَضى الرِّضا اَلسَّلامُ عَلَى السَّيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلى خَديجَةَ اُمِّ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ السَّلامُ عَلى فاطِمَةَ أمّ الأئِمَّة الطاهِرينَ اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ و بُحُورِ العُلُوم الزاخِرَةِ شُفَعائى في الآخِرَةِ وَ اَوْلِيائى عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ اِلَى الْعِظامِ النّاخِرَةِ اَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَ وُلاةِ الْحَقِّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا الشَّخْصُ الشَّريفُ الطّاهِرُ الْكَريمُ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ مُصْطَفاهُ وَ اَنَّ عَلِيّا وَلِيُّهُ وَ مُجْتَباهُ وَ اَنَّ الاِْمامَةَ فى وُلْدِهِ اِلى يَوْمِ الدِّينِ نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقينِ وَ نَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ وَ فى نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ.(1)

ص: 155


1- تحية الزائر، ص 213 - 215، چاپ سنگى.

62-هدية الزائرين، محدث قمى

149 - هدية الزائرين، محدث قمى (1359ق)

امام زاده لازم التعظيم جناب شاهزاده عبدالعظيم، كه نسب شريفش به چهار واسطه به سبط جليل حضرت خيرالورى امام حسن مجتبى عليه السلام منتهى مى شود، و قبر شريفش در رى معلوم و مشهور و ملاذ و معاذ عامه مخلوق است، و علوّ مقام و جلالت شأن آن حضرت اظهر من الشمس است، چه آن جناب به علاوه آن كه از دودمان حضرت خاتم النبييّن صلى الله عليه و آله است، از اكابر محدّثين و اعاظم علما و زهّاد و عبّاد و صاحب ورع و تقوى است، و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادى عليهماالسلام است، و نهايت توسّل و انقطاع به خدمت ايشان داشته و احاديث بسيار از ايشان روايت كرده. و او است صاحب كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام . و او است كه دين خود را بر امام زمانش حضرت هادى عليه السلام عرض كرد، و حضرت تصديق او نمود و فرمود: يا اباالقاسم هذا و اللّه دين اللّه الّذى ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فى الحيوة الدّنيا و الآخرة.

و بالجمله فضايل و مناقب آن جناب بسيار است، و شيخ نجاشى در رجال حكايت آمدن او به رى و مدفون شدن او را در آنجا نقل فرموده و قضيه مشهور است.

و علامه مجلسى در تحفه نيز ذكر فرموده، و لكن فقير يافتم نسخه اى از نهايه شيخ طوسى رحمه اللهبه خط شيخ ابى المحاسن ابراهيم بن الحسين بن بابويه، كه به زياده از هشتصد سال قبل نوشته شده بود. در آخر جزء اوّل آن نوشته بود، بسيارى از فضايل و علوّ مقام و رتبه و علم و زهد و ورع و نسب جناب عبدالعظيم را، از آن جمله در وصف علم او نوشته بود كه: روايت كرده ابوتراب رويانى كه گفت: شنيدم از ابوحمّاد رازى، كه مى گفت: وارد شدم بر حضرت امام على نقى عليه السلام در سرّمن رأى، پس سؤال كردم از آن حضرت جمله اى از مسائل حلال و حرام، خود پس جواب فرمود مسائل مرا تا آن كه زمانى كه خواستم بيرون آيم به وداع آن حضرت رفتم، همين كه آن

ص: 156

حضرت را وداع كردم فرمود به من: اى حمّاد، وقتى كه مشكل شد چيزى از امور دينت در ناحيه خود، يعنى در بلد رى، پس سؤال كن آنها را از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى و سلام مرا به او برسان، الخ.

و محقّق داماد در كتاب رواشح گفته: كه احاديث بسيار در فضيلت و زيارت عبدالعظيم روايت شده و وارد شده، كه هر كه زيارت كند قبر او را بهشت بر او واجب شود. و شيخ شهيد ثانى رحمه الله در حواشى خلاصه همين روايت را از بعض نسّابين نقل فرموده.

و ابن بابويه و ابن قولويه به سند معتبر روايت كرده اند كه: مردى از اهل رى به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام رفت، حضرت از او پرسيد كه كجا بودى؟ عرض كرد كه: به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم، فرمود كه: اگر زيارت مى كردى قبر عبدالعظيم را كه نزد شما است، هر آينه مثل كسى بودى كه زيارت امام حسين عليه السلام كرده باشد.

فقير گويد كه علما از براى آن بزرگوار زيارتى نقل نكردند، مگر آن كه فخر المحقّقين آقا جمال الدين در مزار خود فرموده كه: زيارت آن حضرت به اين نحو مناسب است:

اَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى نُوحٍ نَبِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى اِبْراهيمَ خَليلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى مُوسى كَليمِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا رَسوُلَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا خَيْرَ خَلْقِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا صَفِىَّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّهِ خاتَمِ النَّبِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنَ اَبيطالِبِ وَصِىَّ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ سَيِّدَةِ نِساءَ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا سِبْطَىِ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنِ الْحُسَيْنَ سَيِّدَ الْعابِدينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ النّاظِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعدَ النَّبِىِّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ الْبارِّ الاْمينِ

ص: 157

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الطّاهِرَ الطُّهْرَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا المُرْتَضى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدِ بْنَ عَلِىٍّ التَّقِىِّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّقِىّ النّاصِحَ الاَْمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ اَلسَّلامُ عَلَى الوَصِىِّ مِنْ بَعْدِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِكَ وَ سِراجِكَ وَ وَلِىِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِىِّ وَصِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ و الطّاهِرُ الصَّفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ السّادَةِ الْأَطهارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ المُصْطَفَيْنَ الْأخيارِ اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ وَ عَلى ذُرِّيَةِ رَسُولِ اللّهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَى الْعَبْدِ الصّالِحِ المُطيعُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِاَميرِالمُؤمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَاالقاسِمِ ابْنَ السِّبْطِ المُنتَجَبِ المُجْتَبى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ بِزِيارَتِهِ ثَوابُ زِيارَةِ سَيِّدِالشُّهَداءِ يُرْتَجى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَنا و بَْينَكُم فِى الجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فى زُمْرَتِكُم وَ اَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ و سَقانا بِكَأسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيكُم اَسْئَلُ اللّهَ اَنْ يُرِيَنا فيكُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ وَ اَنْ يَجْمَعَنا وَ اِيّاكُمْ فى زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ و الِهِ وَ اَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ اِنَّهُ وَلَىٌّ قَديرٌ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ بِحُبِّكُمْ و الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِكُمْ وَ التَّسْليمِ اِلَى اللّهِ راضِيا بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ على يَقينِ ما اَتى بِهِ مُحَمَّدٌ نَطْلُبُ بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيِّدى اَللّهُمَّ وَ رِضاكَ و الدّارَ الاْخِرَةَ يا سَيِّدى وَ ابْنَ سَيِّدى اِشْفَعْ لى فِى الجَنَّةِ فَاِنَّ لَكَ عِنْدَ اللّهِ شَأنا مِنَ الشَّأن اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ اَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنّى ما اَنَا فيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ اَللّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا و تَقَبَّلْهُ بِرَحْمَتِكَ و عافِيَتِكَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجْمَعينَ وَ سَلَّمَ تَسْليما يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

پس سيّد مذكور فرموده كه: در بعضى اخبار مذكور است كه امام زاده عبدالعظيم در اوقات توقّف در رى از منزل پنهان بيرون مى آمد و قبرى كه در مقابل قبر او است و راه در ميان است زيارت مى كرد و مى فرمود كه: اين قبر مردى از اولاد موسى بن جعفر عليه السلام است، و الحال قبرى در آن جا است كه به امام زاده حمزه فرزند حضرت امام

ص: 158

موسى عليه السلام منسوب است، و ظاهر آن است كه همان قبرى باشد كه امام زاده عبدالعظيم زيارت آن مى نموده، انشاء اللّه او را نيز زيارت بايد نمود و همين زيارت را مى توان خواند و فقره اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَاالقاسِمِ و فقره بعد از آن را نبايد خواند. انتهى.

مخفى نماند كه در صحن امام زاده حمزه قبر شيخ جليل سعيد، قدوة المفسّرين جمال الدّين ابوالفتوح حسين بن على خزاعى صاحب تفسير معروف است، و بر روى قبر آن جناب اسم و نسب او به خط قديم نوشته شده، و فرمايش قاضى نوراللّه در مجالس كه قبرش در اصفهان است بعيد است. بايد آن جناب را زيارت نمود. و هم چنين از زيارت جناب شيخ صدوق، رئيس المحدثين كه معروف به ابن بابويه در نزديكى بلد شاهزاده عبدالعظيم است غفلت نبايد نمود.

بدانكه سيد جليل و عالم نبيل سيد عبداللطيف بن ابوطالب الموسوى الشوشترى كه از دودمان جليله است، سيد نعمت اللّه جزايرى رحمه الله است. در كتاب تحفة العالم كه از مؤلّفات او است، در تاريخ شوشتر و ذكر حال مرحوم سيّد نعمت اللّه و اولاد و احفاد و اقارب او و غيره است، در فصل فرستادن خليفه ثانى لشكر اسلام را به جهت تسخير ملك عجم و تسلّط ايشان بر شوشتر و محاربه ايشان با هرمزان گفته كه: در محاربه شوشتر محمّد بن جعفرالطيّار نيز زخمهاى منكر برداشته، در مراجعت به دزفول داعى حق را لبيك اجابت گفته، در آنجا در خارج شهر مدفون شد، رضى اللّه عنه. و الحال بارگاه آن شهيد مجاهد در دزفول مطاف انام و زيارتگاه خاصّ و عام است. عمارتى عالى و باغچه با فضايى دارد كه در آن شهر نزهتگاهى از آن بهتر نيست، و اكثر مردم در فصل بهار به سير و تفرّج به آن بقعه شريفه روند، و خالى از كيفيّتى نيست. و امّا ارباب سير مدفن محمد بن جعفر را در شوشتر نوشته اند، و محتمل است كه چون شوشتر اعظم بلاد خوزستان و دزفول از توابع آن است، به اين سبب مورّخين شوشتر نوشته باشند. و هم در آن كتاب مسطور است كه از جمله بقاع مشهوره، بقعۀ

ص: 159

امام زاده عبداللّه است كه در قبلى شهر يعنى شهر شوشتر واقع است. و نسب آن جناب به سه واسطه به سيّد الساجدين عليه السلام مى پيوندد، بدين وجه عبداللّه بن الحسن الدكّة بن الحسين الاصغر بن زين العابدين عليه السلام ، روزهاى پنجشنبه و جمعه عموما و روز بيست و يكم ماه رمضان خصوصا كه روز وفات اميرالمؤمنين عليه السلام است، مردم به زيارت آن حضرت روند و ازدحامى عظيم شود. و گفته كه بانى عمارت امام زاده عبداللّه، المستنصر باللّه خليفه عبّاسى است. و سادات كرام مرعشى شوشتر كه در نسب برادرزادگان آن جناب اند بر عمارت آن افزودند، و توليت آن بقعه مباركه الى الآن با آن

سلسله عليّه است. و گويند پسر آن حضرت است كه در شوشتر مدفون است. انتهى.

و قاضى نوراللّه شوشترى نيز در مجالس المؤمنين، احوال اين امام زاده را ذكر فرموده مجملاً و گفته كه: او از اكابر ذريّه سيّد المرسلين، و در فضل و طهارت مشابه جدّ خود امام زين العابدين عليه السلام بود، لهذا در دست اعادى دين شهيد گرديده.

مؤلف گويد كه چون بناى ما بر اختصار است، لهذا در مقام ذكر امام زادگان به همين قدر قناعت مى كنيم، چه آن كه استقصاء آنها منافى با قصد ما است.

و امّا در باب زيارت آنها، پس مخفى نماند كه كلام خاصّى كه از معصومين عليهم السلام نقل شده باشد به جهت زيارت آنها به نظر نرسيده، مگر بعضى از زيارات متعلّقه به شهداء كربلا كه در كتاب هاى مزار مذكور و بعضى از آنها منقول و بيشتر عباراتش مشتمل بر فضايل مختصّه به ايشان است. و مثل زيارت متعلّقه به حضرت معصومه قم كه ظاهرش آن است كه منقول از معصوم عليه السلام است، پس اگر كسى همان زيارت را در زيارت ساير امام زادگان بخواند به اين طريق كه بعضى فقرات كه اختصاص به آن حضرت دارد بيندازد و فقره چند كه مناسب بوده باشد اضافه نمايد، فضيلت زيارت به عمل مى آيد، چنان چه سيد اجل آقا جمال الدين فرموده و خود در باب زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام چنين نموده، چنان كه دانستى و ... .(1)

ص: 160


1- . هدية الزائرين، ص 347 - 352، چاپ سنگى، تبريز، مطبعه علميه، 1343ق.

63-تحفة الاحباب فى نوادر آثار الاصحاب، شيخ عباس قمى

150 - تحفة الاحباب فى نوادر آثار الاصحاب، شيخ عباس قمى (1359ق)

(336) عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيدبن الحسن بن على بن ابيطالب

مكنى به ابوالقاسم است و قبر شريفش در رى معروف و مشهور است، و بعلو مقام و جلالت شأن معروف و از أكابر محدثين و اعاظم علماء و زهاد و عباد و صاحب كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام بوده، و از اصحاب جواد و حضرت هادى عليهماالسلام است. و بس است در فضيلت او كه هركه زيارت او كند بهشت بر او واجب شود، و مثل آن باشد كه زيارت كرده باشد امام حسين عليه السلام را. و من به برخى از جلالت او در كتاب مزار اشاره كردم. و جناب عبدالعظيم را پسرى بوده بنام محمّد، او نيز مردى بزرگ قدر و به زهادت و كثرت عبادت معروف بوده.(1) (2)

64-منتهى الآمال، شيخ عباس قمى

اشاره

151 - منتهى الآمال، شيخ عباس قمى (1359ق)

[شرح حال حضرت عبدالعظيم حسنى]

عبدالعظيم مُكَنّى به ابوالقاسم است، و قبر شريفش در رى معروف و مشهور است، و به عُلّو مقام و جلالت شأن معروف و از اكابر محدّثين و اعاظم عُلما و زُهّاد و عُبّاد بوده و از اصحاب حضرت جواد و هادى عليهماالسلام است. و محقّق داماد در «رواشح» فرموده كه: احاديث بسيار در فضيلت و زيارت حضرت عبدالعظيم روايت شده و وارد شده كه: هركه زيارت كند قبر او را بهشت بر او واجب مى شود(3)ابن بابويه و ابن قولويه روايت كرده اند كه مردى از اهل رى به خدمت حضرت على نقى عليه السلام رفت، حضرت از او پرسيد كه كجا بودى؟ عرض كرد كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم، فرمود كه اگر زيارت مى كردى قبر عبدالعظيم را كه نزد شما

ص: 161


1- رجال النجاشى، ص 247- 248 شماره 653 و تنقيح المقال، ج 2، ص 157، شماره (6651).
2- . تحفة الأحباب في نوادر آثار الأصحاب، ص 251، چاپ دارالكتب الاسلاميه تهران، 1370ش.
3- . «الرواشح السماويّة» ص 51.

است هر آينه مثل كسى بودى كه زيارت امام حسين عليه السلام كرده باشد(1)بالجمله؛احاديث در فضيلت او بسياراست و حقير در «تحيّة الزّائر» و «هديّة الزّائرين» به برخى از آن اشاره كردم و صاحب بن عبّاد رساله مختصره در احوال آن حضرت نوشته و شيخ مرحوم محدّث متبحّر نورى - نَوَّرَاللّهُ مَرْقَدَه - آن رساله را در خاتمه «مستدرك» نقل فرموده، و من حاصل آن را در «مفاتيح» ذكر كردم. و جناب عبدالعظيم را پسرى بود به نام محمّد، او نيز مردى بزرگ قدر و به زهادت و كثرت عبادت معروف بود(2).

مكشوف باد كه احقر در ايّام مجاورت ارض اقدس غرىّ و اوان استفاده از شيخ جليل علاّمة عصره و فريد دهره جناب آقاميرزا فتح اللّه مشهور به شريعت اصفهانى - دام ظله العالى - از جناب ايشان شنيدم كه فرمودند: يكى از علماى نسّابه كتابى تأليف نموده موسوم به «منتقله» و در آن كتاب شرح داده احوال هر يك از سادات را كه از جايى به جايى منتقل شدند. از جمله نوشته كه: محمّد بن عبدالعظيم منتقل شد به جانب سامره و در اراضى بلد و دُجَيل وفات يافت، و چون درست عبارت كلام ايشان را مستحضر نيستم به حاصل آن پرداختم. و بالجمله؛ جناب ايشان از نقل اين قضيّه در «منتقله» استظهار فرمودند كه اين قبر معروف به امامزاده سيّد محمّد كه در نزديكى «بلد» يك منزلى سامره واقع است، و به جلالت شأن و بروز كرامات معروف است، همان قبر محمّد بن عبدالعظيم حسنى باشد. لكن مشهور آن است كه آن قبر محمّد بن على الهادى عليه السلام است كه به جلالت شأن ممتاز است، و اوست كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به جهت مرگ او گريبان چاك زد، و همين بود معتقد شيخ مرحوم علاّمه نورى - طابَ ثَراه - و عامّه علما بلكه علماء عصر سابق چنان كه حَمَوى در «معجم

ص: 162


1- . «ثواب الاعمال» ص 209، «كامل الزيارات» ص 338، باب 107.
2- . «تحيّة الزّائر» ص 331، «هدية الزّائرين» ص 347، «مفاتيح الجنان» باب سوم، خاتمه.

البلدان» در «بلد» گفته: وَ قال عبدالكريم بن طاوس: بها قبر ابى جعفر محمّد بن على الهادى عليه السلام باتّفاق(1)سوم: از پسران حسن بن زيد بن الحسن عليه السلام ، ابوطاهر زيد است، و زيد را سه فرزند است: 1 - طاهر، مادرش اسماء دختر ابراهيم مخزوميّه است، و او را دو فرزند است به نام محمّد و على، و محمّد را سه دختر بود: خديجه و نفيسه و حسناء و اولاد ذكور نداشت، و مادر اين سه دختر از اهل صنعاء بوده و ايشان در صنعاء ساكن شدند. 2 - على بن زيد، 3 - امّ عبداللّه.

چهارم: از اولاد حسن بن زيد بن الحسن عليه السلام ، اسحاق است و اسحاق معروف بود به كوكبى، و او را سه پسر بوده: حسن و حسين و هارون، و هارون را پسرى بود جعفر نام، و جعفر را پسرى بود محمّد نام داشت، و او را در شهر آمل مازندران رافع بن ليث شهيد كرد، و قبرش گويند زيارتگاه است.

پنجم: از اولاد حسن بن زيد بن الحسن عليه السلام ، ابراهيم است، ابراهيم زنى از سادات حسينى گرفت و از وى پسرى آورد مسمّى به نام خود ابراهيم و پسرى ديگر آورد مسمّى به على، و از امة الحميد كه امّ ولدى بود و نسبش به عمر منتهى... .(2)

همسر حضرت عبدالعظيم عليه السلام

... سوم حمزه، چهارم حسن و بعضى حسن نامى را از اولاد قاسم شمار نكرده اند بلكه از براى او سه پسر قائل شده اند، و امّا دو دختر او يكى خديجه است و آن زوجه ابن عم خود جناب عبدالعظيم حسنى مدفون به رى است و ديگر عبيده زوجه پسر عم خود طاهر بن زيد بن حسن بن زيد بن حسن است.(3)

ص: 163


1- . «معجم البلدان» 1/481، ذيل كلمه «بَلَد».
2- . منتهى الآمال، ج 1، ص 522 - 523.
3- منتهى الآمال، ج 1، ص 521.

ذِكر عبداللّه بن حسن بن علىّ اصغر بن الإمام زين العابدين عليه السلام و بعض اعقاب او كه از جمله «ابيض» است كه در رى مدفون است:

صاحب «عمدة الطالب» گفته كه عبداللّه الشّهيد بن افطس در واقعه فَخّ حضور داشت و دو شمشير حمايل كرده و كوششى به سزا نموده، و بعضى گفته اند كه حسين صاحب فَخّ او را وصىّ خود قرار داده و گفت كه: اگر من كشته گشتم اين امر بعد از من براى تو است(1)فقير گويد: كه من در احوال بنى الحسن در مجلّد اوّل در قصّه فخّ نقل كردم كه در ابتداء خروج صاحب فخ كه علوّيين اجتماع كردند، چون وقت نماز صبح مؤذّن بالاى مناره رفت كه اذان گويد، عبداللّه افطس با شمشير كشيده بالاى مناره رفت و مؤذّن را گفت در اذان حَىَّ عَلى خَير العَمَل بگويد، مؤذّن از ترس شمشير حَىَّ عَلى خَيْر الْعَمَل گفت، عبدالعزيز عمرى كه نايب الأياله مدينه معظّمه بود، از شنيدن «حَيَّعَله» اِحساس شرّ كرد و دهشت زده فرياد برداشت كه استر مرا در خانه حاضر كنيد و مرا به دو حبّه آب طعام دهيد، اين بگفت و فرار كرد و از ترس ضرطه مى داد تا خود را از ترس علوّيين نجات داد.

و بالجمله: عبداللّه همان است، هارون الرّشيد او را بگرفت و نزد جعفر بن يحيى حبس كرد، عبداللّه از زحمت زندان سينه اش تنگى گرفت، رقعه اى به سوى رشيد نوشت و در آن نوشته دشنام هاى زشت براى او نوشت. رشيد به آن رقعه اعتنايى نكرد و فرمان داد تا بر وى وسعت گشايش دهند، و گفته بود روزى به حضور جعفر كه: خدايا كفايت كن امر او را بر دست دوستى از دوستان من و دوستان خودت. جعفر پس از شنيدن اين سخن امر كرد در شب نوروزى او را بكشتند و سرش را از تن برگرفتند، پس آن سر را در جمله هداياى نوروزى به نزد رشيد فرستاد، چون سرپوش

ص: 164


1- . «عمدة الطالب» ص 348.

از روى سر برگرفتند و نظر رشيد بر آن سر افتاد و آن شقاوت را از جعفر نگران شد، اين امر بر وى عظيم و گران آمد، جعفر گفت هرچه بينديشيدم هيچ چيزى را براى هديه پيشگاه تو در اين جشن نوروز و روز دلفروز بهتر از اين نيافتم كه سر دشمن تو و دشمن پدران تو را به حضور تو بفرستم، و اين بود تا وقتى كه هارون الرشيد اراده كشتن جعفر كرد. جعفر با مسرور كبير گفت كه اميرالمؤمنين به كدام جرم خون مرا روا شمرده؟ گفت: به كشتن پسر عمّش عبداللّه بن حسن بن على بدون اذن او.

عمرى نسّابه گفته كه قبر عبداللّه در بغداد در سوق الطّعام است و مشهدى [= مزارى ]دارد(1). و اعقاب او در مدائن جماعت بسيارند، و او را عقب از دو فرزند است: عبّاس و محمّد امير جليل شهيد كه معتصم خليفه او را به زهر كشته، اما عبّاس بن عبداللّه شهيد عقبش قليل است، و در «تاريخ قم» است كه پسرش عبداللّه بن عبّاس با على بن محمّد علوى صاحب زَنْج در بصره بوده، چون على بن محمّد را بكشتند عبداللّه و برادرش حسن بن عبّاس گريختند و به قم آمدند و در قم متوطّن شدند. و از عبداللّه بن عبّاس در قم ابوالفضل العبّاس و ابوعبداللّه الحسين مُلقّب به «ابيض» و سه دختر به وجود آمدند، و از عبّاس، ابوعلى احمد متولّد شد و ابوعبداللّه الأبيض به رى رفت و اعقاب او در رى اند. انتهى.

ابونصر بخارى گفته كه حسين بن عبداللّه بن عبّاس ابيض در سنه سيصد و نوزده در رى وفات كرد و قبرش ظاهر است و در قُرب مزار حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، و زيارت كرده مى شود، و عقبش منقرض شد و نسل محمّد بن عبداللّه به جاى ماند(2).

مؤلف گويد: كه از نسل محمّد بن عبداللّه است ابومحمد يحيى بن محمّد بن احمد بن محمّد بن عبداللّه بن الحسن بن علىّ بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب عليهم السلام

ص: 165


1- «المجدي» ص 220.
2- «سرّ السلسلة العلويّه» ص 80.

كه از عباداللّه الصّالحين و از فقها و علما و متكلّمين است. ساكن نيشابور بوده و كتبى تصنيف كرده در امامت و فرائض و غيره، و شيخ نجاشى و علاّمه و ديگران در كتب خود او را ذكر كرده اند(1)

امام زاده يحيى

و بالجمله؛ معلوم گشت كه اولاد و اعقاب حمزة القمّى نقباء و اشراف مى باشند، و نيز از جمله ايشان است ابوالحسن على الزّكى نقيب رى، و او پسر ابوالفضل محمد شريف است كه اينك به او اشاره مى رود:

ذِكْر امامزاده جليل سلطان محمّد شريف كه قبرش در قم است

بدان كه اين بزرگوار سيّدى است جليل القدر و رفيع المنزلة و فاضل مُكَنّى به ابوالفضل، ابن سيّد جليل ابوالقاسم على نقيب قم، ابن ابى جعفر محمّد بن حمزة القمّى ابن احمد بن محمّد بن اسماعيل بن محمّد بن عبداللّه الباهر بن امام زين العابدين عليه السلام و اين سيّد شريف در قم بقعه و مزارى دارد معروف در محلّه سلطان محمّد شريف كه به نام او مشهور گشته كه پدر و دو جدّش على و محمّد و حمزة نيز در قبرستان بابلان كه حضرت معصومه عليهاالسلام در آن مدفون است به خاك رفته اند.

و اين سيّد جليل را اعقاب است كه جمله اى از ايشان نقباء و ملوك رى بودند، از آن جمله سيّد اجلّ عزّالدّين ابوالقاسم يحيى بن شرف الدين ابوالفضل محمّد بن ابوالقاسم على بن عزّ الإسلام و المسلمين محمّد بن السيّد الأجلّ نقيب النّقباء اَعْلَم

اَزْهَد ابوالحسن المطهّر ابن ذى الحَسَبَيْن على الزّكىّ ابن السلطان محمّد شريف مذكور است كه نقيب رى و قم و جاى ديگر بود. و او را خوارزم شاه به قتل رسانيد و اولاد او به جانب بغداد منتقل شدند، و اين سيّد شريف بسيار جليل الشّأن و بزرگ

ص: 166


1- . «رجال النجاشى» ص 443، شماره 1194.

مرتبه بوده. و كافى است در اين باب آن كه عالم جليل و محدّث نبيل و فقيه نبيه و ثقه ثبت معتمد حافظ صدوق شيخ منتجب الدين كه شيخ اصحاب و يگانه عصر خود بوده و وفاتش در سنه پانصد و هشتاد و پنج واقع شده، «كتاب فهرست» خود را با «كتاب الاربعين عن الاربعين من الأربعين فى فضائل امير المؤمنين عليه السلام » به جهت آن جناب تصنيف كرده و در «فهرست» در باب ياء فرموده: سيّد اجلّ مرتضى عزّالدين يحيى بن محمّد بن على بن المطهّر ابوالقاسم نقيب طالبييّن است و در عراق عالم فاضل كبير است، رحاى تشيّع براى او دور مى زند مَتَّعَ اللّهُ المُسْلِمينَ وَ الإسلامَ بِطولِ بَقائِهِ روايت مى كند احاديث را از ولد سعيدش شرف الدين محمّد و از مشايخش قَدَّسَ اللّهُ اَرواحَهُمْ؛(1) و در اوّل «فهرست»، مدح بسيار از آن جناب نموده از جمله... .(2)

امامزاده عبداللّه و عبيداللّه

و امّا عبداللّه و عبيداللّه پسران حضرت امام موسى عليه السلام ، پس هر دو صاحب اَعقاب مى باشند و چنان كه از بعضى كتب انساب نقل شده جماعتى از اولادهاى او در رى بودند كه از جمله مجدالدّولة و الدين ذو الطّرفين ابوالفتح محمّد بن حسين بن محمّد بن علىّ بن قاسم بن عبداللّه بن الإمام موسى الكاظم عليه السلام بوده كه خواهرش ستى سكينه بنت حسين بن محمّد مادر سيّد اجلّ مرتضى ذو الفخرين ابوالحسن المطهّر ابن ابى القاسم علىّ بن ابى الفضل محمّد است كه شيخ منتجب الدين در وصف او فرموده از بزرگان سادات عراق و صدور اشراف است و منتهى شده منصب نقابت و رياست در زمان او به سوى او، و عَلَم و نشانه بوده در فنون از علم، از براى او است خُطَب و رسائلى قرائت كرده بر شيخ ابوجعفر طوسى در سفر حج، روايت نموده از

ص: 167


1- . «الفهرست منتجب الدين» تحقيق: علاّمه محدّث اُرْموى، ص 131.
2- منتهى الآمال، ج 2، ص 97 - 98.

براى ما از او سيّد نجيب ابومحمّد حسن موسوى،(1) انتهى(2)و از بعضى كتب انساب نقل است كه در حقّ او گفته كه سيّد مطهّر يگانه دنيا بوده در فضل و بزرگوارى و كرامت نفس، كثير المحاسن و حسن الأخلاق بوده و سفره اش پيوسته پهن و مبذول بوده و متكلّم و اهل نظر و مترسّل و شاعر بوده و نقابت طالبيّين در رى با او بوده و پدرش ابوالحسن علىّ الزّكى نقيب رى پسر سلطان محمّد شريف ... .(3)

امام زاده قاضى صابر

و از جمله ايشان است سيّد شريف نسّابه امام زاده قاضى صابر كه در «وَنك» كه يكى از قُراء طهران است، مدفون است و نسب شريفش چنان چه در «روح و ريحان» است چنين است: ابوالقاسم على بن محمّد بن نصر بن مهدى بن محمّد بن على بن عبداللّه بن عيسى بن على بن حسين الأصغر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام . و نقل كرده از «نهاية الأعقاب» كه تولّد اين امام زاده در همان قريه بوده و در علم نسب كمال امتياز داشته و در زمان هاى گذشته هر بلدى را نسّابه اى بوده و نسّابه رى او بوده و نسّابين به خدمتش مى رسيدند و از او استفاده مى نمودند.

و از مجدالدّين كه يكى از نسّابين رى بوده نقل كرده كه گفته:

وَقَدْ رَأَيتُهُ بِالرَّى وَ حَضَرْتُ مَجْلِسَهُ وَ كانَ يَدْخُلُ عَلَىَّ وَ يَجْرى بَيْنَنا مُذاكَرَةٌ فى عِلْمِ الاَْنسابِ فى شُهُورِ سَنَةِ سِتَّ وَ عِشْرينَ وَ خَمْسَمأَةِ.(4)

ص: 168


1- . اين سيّد جليل نجيب الدّين ابومحمّد حسن بن محمّد بن حسن بن على بن محمّد بن علىّ بن قاسم بن موسى بن عبداللّه بن الإمام موسى الكاظم عليه السلام است كه شيخ منتجب الدّين از او روايت مى كند در حقّ او گفته الخ، ابن مطهّر قرائت كرده بر سيّد اجلّ ذو الفخرين سيّد مطهّر رفع اللّه تعالى درجاته.
2- . «الفهرست» شيخ طوسى، ص 100.
3- . منتهى الآمال، ج 2، ص 443.
4- «روح و ريحان» ص 493 - 495.

و از جملۀ ايشان است محمّد السّليق و علىّ المرعش پسران عبيداللّه بن محمّد بن حسن بن حسين الأصغر، امّا اين كلمه مأخوذ است از قوله تعالى: «سَلَقُوكُمْ بِاَلْسِنَةٍ حِدادٍ».(1)و (2)

شهر رى در آخر الزمان

هفتم - در اخبار آن حضرت است از مَلاحِم

فِى «البِحارِ» عَن «مَجالِسِ المُفيد» مُسنَدا عن سُدَيرِ الصَّيرَفى قالَ: كُنتُ عِنْدَ ابى عَبداللّه عليه السلام وَ عِنْدَهُ جَماعةٌ مِن اَهْلِ الكُوفَةِ فَاَقْبَلَ عَلَيْهِم وَ قالَ لَهُم حَجُّوا قَبلَ اَنْ لا تَحُجُّوا؛

يعنى در «بحار» از «مجالس» شيخ مفيد رحمه الله با سند از سُدير صيرفى منقول است كه گفت: بودم نزد حضرت صادق عليه السلام و نزد آن جناب بود جماعتى از اهل كوفه پس رو كرد به ايشان و فرمود: حج برويد پيش از آن كه حج نتوانيد برويد، قَبْلَ اَنْ يَمْنَعَ الْبَرجانِيَّةُ؛ علاّمه مجلسى در بيان اين كلمه فرموده: يعنى حجّ كنيد پيش از آن كه بيابان مخوف شود و ممكن نشود سير كردن در آن و گويا «البرجانيه» كه آخرش ياء با دو نقطه است غلط دانسته اند و صحيحش را با باء يك نقطه دانسته اند و آن را دو كلمه دانسته «اَلْبَرّ» يعنى بيابان و «جانبه» و لكن از بعضى از اهل تحقيق نقل شده كه «بِرْجانيه» مُعَرَّب بريطانيه است كه بريطانيا باشد، يعنى حجّ كنيد پيش از آن كه دولت بريطانيا مردم را منع كند. بعد از آن، حضرت فرمود: حج كنيد پيش از آن كه خراب شود مسجدى در عراق مابين درخت خرما و نهرها، حجّ كنيد پيش از آن كه بريده شود درخت سدرى در زوراء كه واقع است بر ريشه هاى نخله اى كه حضرت مريم چيده

ص: 169


1- سوره احزاب 33، آيه 19.
2- . منتهى الآمال، ج 2، ص 142.

است از آن رُطب تازه. پس وقتى كه اينها واقع شد از حج كردن ممنوع مى شويد و ميوه ها كم مى شود و خشكسالى در شهرها پديد آيد و مبتلا مى شويد به گرانى نرخ ها و ستم كردن سلطان، و فاش شود در ميان شما ظلم و ستم يا بلا و وَبا و گرسنگى و رو آورد به شما فتنه ها از جميع آفاق، پس واى بر شما! اى اهل عراق! هنگامى كه بيايد به سوى شما رايت ها و علَم ها از خراسان و واى بر اهل رى از ترك و واى بر اهل عراق از اهل رى و واى بر ايشان از ثط! سدير گفت: گفتم اى مولاى من «ثط» كيست؟ فرمود: قومى هستند كه گوش هاى ايشان مانند گوش هاى موش است از كوچكى، لباس ايشان آهن است، كلام ايشان مانند كلام شياطين است، كوچك حدقه هستند، اَمْرَد و بى مو هستند. پناه ببريد به خدا از شرّ ايشان، ايشانند كه گشوده مى شود بر دستشان دين و مى باشند سبب امر ما، به اين معنى كه ايشان مقدّمه ظهور مى باشند.(1) (2)

65-مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى

152 - مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى (1359ق)

دويّم امام زاده لازم التّعظيم جناب شاهزاده عبدالعظيم كه نسب شريفش به چهار واسطه به سبط جليل حضرت خير الورى امام حسن مجتبى عليه السلام منتهى مى شود بدين طريق: عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن ابى طالب عليهم السلام ، و قبر شريفش در رى معلوم و مشهور و ملاذ و معاذ عامه مخلوق است و علوّ مقام و جلالت شأن آن حضرت اظهر من الشّمس است، چه آن جناب به علاوه آن كه از دودمان حضرت خاتم النّبيّين صلى الله عليه و آله است از اكابر محدّثين و اعاظم علماء و زهّاد و عبّاد و صاحب ورع و تقوى است و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادى عليهما السلام است و نهايت توسّل و انقطاع به خدمت ايشان داشته و أحاديث بسيار از

ص: 170


1- . «بحار الانوار» 47/122.
2- . منتهى الآمال، ج 2، ص 273 - 274، چاپ انتشارات مؤمنين، تصحيح صادق حسن زاده مراغه اى.

ايشان روايت كرده و اوست صاحب كتاب «خطب أميرالمؤمنين عليه السلام » و كتاب «يوم و ليله» و اوست كه دين خود را بر امام زمانش حضرت هادى عليه السلام عرض كرد و حضرت تصديق او نمود و فرمود:

يا أبَاالقاسِم، هذا وَ اللّهِ دينُ اللّهَ الَّذي ارْتَضاهُ لِعِبادِهِ. فَاَثْبِتْ عَلَيهِ، ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَولِ الثّابِتِ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ. اى اباالقاسم، اين به خدا قسم دين خدا است كه براى بندگانش پسنديده، پس بر آن ثابت باش. خدا تو را ثابت بدارد به گفتار ثابت در دنيا و آخرت.

و صاحب بن عبّاد رساله مختصر در احوال آن جناب نوشته كه شيخ ما مرحوم ثقه الاسلام نورى در خاتمه مستدرك آن را نقل فرموده و در آنجا و در رجال شيخ نجاشى است كه حضرت عبدالعظيم از سلطان زمان خويش ترسيد و گريخت و در شهرها گردش مى كرد به عنوان آن كه قاصد و پيك است تا به رى آمد و مخفى شد در ساربانان. و به روايت نجاشى در سردابى در خانه مردى از شيعيان در سكّة الموالى و در آنجا عبادت خدا مى كرد و روزها رُوزه مى داشت و شب ها به نماز مى ايستاد و پنهان بيرون مى آمد و زيارت مى كرد قبرى را كه در مقابل قبر اوست و راه در ميان است و مى گفت اين قبر مردى از فرزندان حضرت امام موسى عليه السلام است و پيوسته در آنجا مى بود و يك و دو از شيعه خبر مى شدند از احوال او تا آن كه اكثر مردم رى او را شناختند، پس شخصى از شيعه حضرت رسالت پناه را در خواب ديد كه فرمود مردى از فرزندان مرا از سكّة الموالى برخواهند داشت و مدفون خواهند كرد نزد درخت سيب در باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب و اشاره فرمود به همان مكان كه در آنجا مدفون شد، پس آن شخص رفت كه آن درخت و مكان را از صاحب باغ بخرد، صاحب باغ گفت كه از براى چه مى خرى اين درخت و جاى آن را؟ آن شخص خواب خود را نقل كرد. صاحب باغ گفت من نيز چنين خواب ديده ام و موضع اين درخت را با جميع باغ

ص: 171

وقف كرده ام بر آن سيّد و ساير شيعيان كه در آنجا مرده هاى خود را دفن كنند. پس عبدالعظيم بيمار شد و به رحمت ايزدى واصل گشت چون او را برهنه كردند كه غسل بدهند در جيبش رقعه اى يافتند كه در آنجا نسب شريف خود را نوشته بود كه: منم ابوالقاسم عبدالعظيم پسر عبداللّه پسر على پسر حسن پسر زيد پسر امام حسن پسر على بن ابى طالب عليهم السلام . و نيز صاحب بن عبّاد در وصف علم عبدالعظيم گفته كه روايت كرده ابوتراب رويانى كه گفت: شنيدم از ابوحمّاد رازى كه مى گفت: وارد شدم بر حضرت امام على نقى عليه السلام در سرّ من رأى، پس سؤال كردم از آن حضرت جمله از مسائل حلال و حرام خود، و جواب فرمود مسائل مرا پس زمانى كه وداع كردم با آن حضرت براى بيرون آمدن از آنجا حضرت با من فرمود: اى حمّاد، هرگاه مشكل شد بر تو چيزى از امور دينت در ناحيه خود يعنى در بَلَد رى، پس سؤال كن آن را از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى و سلام مرا به او برسان.

و محقّق داماد در كتاب رواشح گفته كه احاديث بسيار در فضيلت زيارت عبدالعظيم روايت شده و وارد شده، كه هر كه زيارت كند قبر او را بهشت بر او واجب شود.

و شيخ شهيد ثانى(ره) در حواشى خلاصه همين روايت را از بعض نسّابين نقل فرموده.

و ابن بابويه و ابن قولويه به سند معتبر روايت كرده اند كه مردى از اهل رى به خدمت حضرت امام علىّ نقى عليه السلام رفت. حضرت از او پرسيد كه كجا بودى؟ عرض كرد كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم. فرمود كه اگر زيارت مى كردى قبر عبدالعظيم را كه نزد شما است هر آينه مثل كسى بودى كه زيارت امام حسين عليه السلام كرده باشد.

فقير گويد كه علماء از براى آن بزرگوار زيارتى نقل نكرده اند مگر آن كه

ص: 172

فخرالمحققين آقا جمال الدّين در مزار خود فرموده كه زيارت آن حضرت به اين نحو مناسب است:

اَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى نُوحٍ نَبِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى اِبْراهيمَ خَليلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى مُوسى كَليمِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا رَسوُلَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا خَيْرَ خَلْقِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا صَفِىَّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْك يا مُحَمَّدِ بْنَ عَبْدِ اللّهِ خاتَمِ النَّبِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنَ اَبيطالِبِ وَصِىَّ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا سِبْطَىِ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَ الْعابِدينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ النّاظِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنِ عَلِىٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعدَ النَّبِىِّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ الْبارَّ الاَْمينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الطّاهِرَ الطُّهْرَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا المُرْتَضى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ التَّقِىِّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّقِىّ النّاصِحَ الاَْمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ اَلسَّلامُ عَلَى الوَصِىِّ مِنْ بَعْدِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِكَ وَ سِراجِكَ وَ وَلِىِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِىِّ وَصِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ و الطّاهِرُ الصَّفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ السّادَةِ الْأَطهارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ المُصْطَفَيْنَ الْأخيارِ اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ وَ عَلى ذُرِّيَةِ رَسُولِ اللّهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَى الْعَبْدِ الصّالِحِ المُطيعُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَميرِالمُؤمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَاالقاسِمِ ابْنَ السِّبْطِ المُنتَجَبِ المُجْتَبى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ بِزِيارَتِهِ ثَوابُ زِيارَةِ سَيِّدِالشُّهَداءِ يُرْتَجى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَنا و بَْينَكُم فِى الجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فى زُمْرَتِكُم وَ اَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ و سَقانا بِكَأسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيكُم اَسْئَلُ اللّهَ اَنْ يُرِيَنا فيكُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ وَ اَنْ يَجْمَعَنا وَ اِيّاكُمْ فى زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ و الِهِ وَ اَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ اِنَّهُ وَلَىٌّ قَديرٌ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ بِحُبِّكُمْ و الْبَرائَةِ مِنْ

ص: 173

اَعْدائِكُمْ وَ التَّسْليمِ اِلَى اللّهِ راضِيا بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ على يَقينِ ما اَتى بِهِ مُحَمَّدٌ نَطْلُبُ بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيِّدى اَللّهُمَّ وَ رِضاكَ و الدّارَ الاْخِرَةَ يا سَيِّدى وَ ابْنَ سَيِّدى اِشْفَعْ لى فِى الجَنَّةِ فَاِنَّ لَكَ عِنْدَ اللّهِ شَأنا مِنَ الشَّأن اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ اَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنّى ما اَنَا فيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ اَللّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا و تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ و عافِيَتِكَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجْمَعينَ وَ سَلَّمَ تَسْليما يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

سلام بر آدم برگزيده خدا، سلام بر نوح پيغمبر خدا، سلام بر ابراهيم خليل خدا، سلام بر موسى سخن گوى با خدا، سلام بر عيسى روح خدا، سلام بر تو اى فرستاده خدا، سلام بر تو اى بهترين خلق خدا، سلام بر تو اى برگزيده خدا، سلام بر تو اى محمّد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله خاتم پيغمبران، سلام بر تو اى اميرمؤمنان علىّ بن ابى طالب عليه السلام وصىّ و جانشين رسول خدا، سلام بر تو اى فاطمه زهراء عليهاالسلام سيّده زنان اهل عالم، سلام بر شما (حضرت حسن و حسين عليهماالسلام ) دو سبط پيغمبر رحمت و دو آقاى جوانان اهل بهشت، سلام بر تو اى علىّ بن الحسين عليه السلام سيّد عبادت كنندگان و روشنى چشم بينندگان، سلام بر تو اى محمّد بن على عليه السلام باقر (شكافنده) علم بعد از پيغمبر، سلام بر تو اى جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام اى نيكوكار باامانت، سلام بر تو اى موسى بن جعفر عليه السلام اى پاك و پاكيزه، سلام بر تو اى علىّ بن موسى الرضا عليه السلام اى پسنديده، سلام بر تو اى محمّد بن على عليه السلام التقى، سلام بر تو اى علىّ بن محمّد النقى عليه السلام اى خيرخواه و امين خدا، سلام بر تو اى حسن بن على عليه السلام (اى امام عسكرى)، سلام بر وصىّ بعد از آن حضرت. خدايا درود فرست بر نور و چراغ فروزان خود و ولىّ ولىّ خود و وصىّ وصىّ خود و حجّت تو بر خلق تو، سلام بر تو اى آقاى صاحب نفس پاكيزه و پاك و باصفا، سلام بر تو اى فرزند بزرگان پاك، سلام بر تو اى فرزند برگزيدگان حق و نيكويان، سلام بر رسول خدا و بر ذريّه رسول خدا

ص: 174

و رحمت و بركات حق بر آنان باد، سلام بر بنده صالح مطيع خداى پروردگار عالميان و رسول او و اميرمؤمنان، سلام بر تو اى اباالقاسم (حضرت عبدالعظيم عليه السلام ) فرزند سبط برگزيده امام حسن مجتبى عليه السلام ، سلام بر تو اى كسى كه به زيارت او ثواب زيارت سيدالشهداء عليه السلام اميد مى رود، سلام بر تو، خدا ميان ما و ميان شما در بهشت (خلد) شناسايى برقرار سازد و ما را در زمره شما محشور و بر حوض (كوثر) پيغمبر شما وارد سازد و به كاسه جدّ شما از دست علىّ بن ابى طالب عليه السلام سيراب فرمايد. درودهاى خدا بر شما. از خدا درخواست مى كنم كه درباره شما سرور و فرج را به ما بنماياند و ما و شما را در زمره جدّ شما حضرت محمّد صلى الله عليه و آله جمع نمايد و معرفت شما را از ما سلب نكند زيرا او باسلطنت و اقتدار است. به دوستى شما و بيزارى از دشمنان شما به سوى خدا تقرّب مى جويم و تسليم امر خدا هستم و به آن راضى و خوشنودم بدون انكار و تكبّر و بر يقين هستم به آنچه كه آن را محمّد صلى الله عليه و آله آورد و به اين ديدار تو را مشتاقم اى سيّد و مولاى من، خدايا رضايت و خوشنودى تو و سراى آخرت را مى طلبم. اى سيّد من و فرزند سيّد من برايم در دخول بهشت شفاعت كن زيرا براى تو نزد خدا شأن و مقامى بزرگ است. خدايا از تو درخواست دارم كه كار مرا به سعادت ختم كنى و آنچه را كه من در آن هستم از من مگيرى و هيچ قوه و نيرويى نيست مگر به خداى بلندمرتبه و بزرگ. خدايا دعاى ما را مستجاب فرما و به كرم و عزّت و به رحمت و عافيت خود قبول فرما و درود فرستد خدا بر محمّد صلى الله عليه و آله و آل او جميعا و تحيّت فراوان فرستد. اى مهربان ترين مهربانان.

پس محقّق مذكور فرموده كه در بعضى اخبار مذكور است كه امام زاده عبدالعظيم در اوقات توقّف در رى از منزل پنهان بيرون مى آمد و قبرى كه در مقابل قبر اوست و راه در ميان است، زيارت مى كرد و مى فرمود كه اين قبر مردى از اولاد موسى بن جعفر عليهماالسلام است و الحال قبرى در آنجا است كه به امام زاده حمزه فرزند امام

ص: 175

موسى عليه السلام منسوب است و ظاهر آن است كه همان قبرى باشد كه امام زاده عبدالعظيم زيارت آن مى نمود، انشاء اللّه او را نيز زيارت بايد نمود و همين زيارت را مى توان خواند و فقره اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَاالقاسِم و فقره بعد از آن را نبايد خواند. انتهى.

مخفى نماند كه در صحن امام زاده حمزه، قبر شيخ جليل سعيد قدوة المفسّرين جمال الدّين ابوالفتوح حسين بن على خزاعى(ره) صاحب تفسير معروف است، بايد آن جناب را زيارت نمود و همچنين از زيارت شيخ صدوق رئيس المحدّثين معروف به ابن بابويه كه در نزديكى بلد شاهزاده عبدالعظيم است، غفلت نبايد نمود.(1)

66-قهرمانان اسلام، على اكبر تشيّد

153 - قهرمانان اسلام، على اكبر تشيّد (معاصر)

104 - حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى

حضرت عبدالعظيم مكنى به ابوالقاسم حسنى كه نسبش بدين شرح است: عبدالعظيم بن عبداللّه بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام ، از بزرگان محدثين و اجله علماء شيعه اماميه به شمار مى رود و براى ترويج آثار شيعه اهل بيت طهارت زحمات طاقت فرسايى كشيده و به يك روايت با طرز جانفرسايى هم شهيد شده است كه بنده از بيان آن شرم دارم.

حضرت عبدالعظيم و محمد بن جعفر كه معاصر چند امام بوده اند در هدايت فرقه اماميه به امامت حضرت امام محمد تقى عليه السلام كوشش فراوان به كار برده اند چه در ميان ائمه اسلام تا آن زمان سابقه نداشت كه جوانى نه ساله امام عصر معرفى شده باشد، و بدين جهت مردم در بدو امر به امامت آن حضرت تسليم نبودند و شايد رجال بزرگ بنى فاطمه نيز قدرى مردد بودند ولى چون آنان بيشتر از مردم عادى به علايم امامت آشنا بودند (اهل البيت ادرى بما فى البيت) زودتر سر به خط فرمان لازم الاذعان

ص: 176


1- مفاتيح الجنان، ص 965 - 970.

امامت و پيشوايى آن قدوه انام گذارده اند و با وسائل تبليغى فوق العاده عامه مردم را به حقيقت آشنا نمودند.

چنان كه محمد بن جعفر و برادرش على بن جعفر در تشريف فرمايى حضرت جواد عليه السلام به مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله در كفشدارى آن حضرت بر يكديگر سبقت مى جستند و مردم در زمانى كه هنوز امر روشن نشده بود بر آنان اعتراض مى كردند كه شما مشايخ بزرگ بنى هاشم چگونه خود را در مقابل اين طفل خردسال كوچك مى نماييد؟ جواب مى دادند كه اعتراض شما بر خداوند قادر متعال است كه اين طفل را امام لازم الاطاعه قرار داده و ما و همه امت اسلام را مكلّف به متابعت او نموده است و اين اعمال به تدريج مردم را به سرچشمه هدايت سوق داد و حق در مركز خود قرار گرفت.

حضرت عبدالعظيم معاصر با چهار امام بوده كه نقل رواياتش از حضرت امام رضا عليه السلام به طور مستقيم و بلافاصله به نظر نگارنده نرسيده و اخبار زياد و مفصلى از امامين همامين امام محمد تقى و امام على النقى عليهماالسلام روايت نموده كه تماما مورد استناد و قبول علماى اماميه است و مخصوصا متابعتش از ائمه اسلام فوق العاده مستحسن و موجب تجليل و تعظيم او شده است.

سابقه امر چنين بوده كه سادات حسنى به عنوان اين كه اولاد بزرگترين فرزند حضرت اميرالمؤمنين و حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام هستند كاملاً متابعت از ائمه اسلام كه فرزندان پسرى حضرت امام حسين و دخترى حضرت امام حسن عليهماالسلام بودند در حكم تقيه نمى نمودند و هميشه داعيه خلافت و خروج بر خلفاء غاصب را داشتند و مدعى بودند كه امام كسى است كه با شمشير براى قلع و قمع ظلم قيام نمايد و او هم زيد بن على بن الحسين عليهم السلام بوده و بعد از يحيى فرزند خود، محمد نفس زكيه و ابراهيم پسران عبداللّه المحض بن حسن المثنى بن حسن بن على بن

ص: 177

ابى طالب عليهم السلام را به جانشينى خود تعيين نموده است و در اثر اين عقيده خود را صاحبان امر دانسته و هر يك از هر گوشه و كنار كشورهاى اسلامى طلوع و كر و فرى كرده و بالأخره جان شيرين خود را از دست مى دادند و به امر امام عصر كه آنان را امر به صبر و تقيه مى فرمودند توجهى نداشتند و درنتيجه رويه آنان موجب قتل و اسارت و حبس و زجر ساير سادات مى شد، زيرا بنى عباس كه كاملاً مسلط بر اوضاع و قوى شده بودند براى فرار از مخالفت احتمالى تمام فاطميين را مورد غضب خود قرار مى دادند و مختصر نتيجه اى از خروج و شهادت آنان كه به نام امر به معروف و نهى از منكر قيام كرده بودند حاصل نمى شد و هرچه به طور مخفى و علنى ائمه عصر به آنان مى فرمودند كه خود پيغمبر اسلام از تسلط اين جباران خبر داده و اولاد خود را امر به صبر و شكيبايى فرموده و تصريح نموده كه تا زمان ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه و آله اهل بيت طهارت به خلافت ظاهرى نخواهند رسيد و رؤياى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را بر صعود(1) و نزول بوزينه گان به منبر خود حكايت مى كردند در آنان مؤثر واقع نمى شد.

اما حضرت عبدالعظيم با اين كه از شعبه حسنى بود ازائمه عصرخود كاملاً اطاعت مى كرد و به تقيه متمسك بود و به همين جهت از زبان آنان مورد مدح و تجليل زياد واقع شده است تا حدى كه توقف آن سيد جليل را در رى برحسب مأموريت از طرف امام حسن عسكرى عليه السلام مى دانند و باز حضرت عبدالعظيم كسى است كه دين خود را بر امام زمان خود عرضه داشته و مورد تأييد واقع شده است، چنان كه نه نفر ديگر از بزرگان محدثين و روات به نقل كتاب جنت النعيم همين عمل را چه قبل و چه بعد پيروى كرده و مفتخر به گرفتن گواهى از امام زمان خود بر صحت معتقدات خود شده اند.

ص: 178


1- پيغمبر اسلام را روزى در منبر به قدر چند ثانيه خواب گرفت و در عالم رؤيا ديد كه 85 سال بوزينه گان بر منبر او صعود و نزول مى نمايند و جبرئيل وحى آورد كه تعبير اين خواب 85 سال حكومت بنى اميه است. تنقيح المقال،روضة الاحباب

اللهم اجعلنا منهم و من اتباعهم رحمهم اللّه تعالى.

به روايتى حضرت عبدالعظيم در شهر رى به هدايت و بيان حلال و حرام مردم اشتغال داشته و در محله سكة الشافعيه مرجعيت تام داشته است.

و به روايت ديگر آن بزرگوار مخفى زندگانى مى كرده و در شب هاى تاريك از مخفى گاه خود كه مى گويند سردابى بوده خارج مى شده و قبر امام زاده حمزه را زيارت مى كرده است. در خبر مذكور نام امام زاده حمزه ذكر نشده و مقيد به يكى از اولاد حضرت امام موسى كاظم عليه السلام است ولى در قضيه تشرف مرحوم سيد مهدى قزوينى در شهر حله كه معاصر و نزديك به دوره علامه بحرالعلوم زندگانى مى كرده در مذاكره و عرايض سيد مهدى با امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه، نام امام زاده ذكر شده و امام ترديد نفرموده اند.

بدين ترتيب كه قبر امام زاده حمزه بن قاسم كه از اولاد حضرت ابوالفضل العباس است در نواحى حله واقع شده و سيد مهدى براى تبليغ مذهب شيعه اماميه به عشاير رفته و مردم صحرانشين به او گفته اند كه قبر حمزة بن كاظم عليه السلام در اين قريه است و از سيد مهدى خواسته اند كه امام زاده را زيارت نمايد ولى سيد مى گويد كه قبر امام زاده حمزة بن كاظم در شهر رى است و من از زيارت اين قبر كه نمى دانم متعلق به كى است خوددارى دارم، و همان شب بعد از فراغ از تهجد كه انتظار طلوع صبح صادق را داشته تا نماز صبح را بخواند سيدى كه تصور شده از زارعين و ملاكين آنجاست وارد و بعد از سلام مؤاخذه مى كند كه چرا قبر امام زاده را زيارت نكردى.

سيد مهدى مى گويد براى اين كه به من گفتند اين قبر مرقد امام زاده حمزة بن كاظم است و من مى دانم كه قبر امام زاده مزبور در شهر رى است.

سيد ناشناس كه غير از امام عصر كس ديگرى نبوده مى فرمايد: اين قبر مرقد حمزة بن قاسم است كه از محدثين بنام و فرزند چهارم حضرت ابوالفضل بن اميرالمؤمنين عليه السلام است كه شما در همين سفر كتب او را همراه داريد.

سيد مهدى متوجه نشده كه به چه دليل اين سيد ملاك و زارع از محفظۀ كتب

ص: 179

او خبر مى دهد و متوجه آسمان مى شود كه وقت را تشخيص دهد كه سيد مزبور از نظر او غائب مى شود، و سيد مهدى بعد از نماز فكر مى كند كه اين سيد عوام است و بايد تحقيق بيشترى در موضوع نمايد و از طرفى فكر مى كند كه چگونه از غيب خبر داده است.

در همين اوان جمعى از عشاير به ديدن او مى آيند كه همان سيد هم همراه آنان بوده است، مرحوم سيد مهدى از او سؤال مى كند كه اطلاعات نيمه شب شما از چه مأخذ است آيا كتابى دارد و يا از كسى شنيده است؟

سيد تعجب كرده و مى گويد سيدنا من الساعه از باغ خود كه در خارج قريه است فقط براى زيارت شما آمده ام و از جريان شب اطلاعى ندارم. براى سيد مهدى قطع حاصل مى شود كه امام عصر او را به حقايق شناسايى امام زاده ها هدايت فرموده است و فورا با تمام مردم عشاير براى زيارت قبر فرزند گرامى حضرت ابوالفضل عزيمت مى نمايد.

از اين جريان مى توان استفاده كرد كه امام عصر وجود قبر امام زاده حمزه را در شهر رى با سكوت تصديق كرده است.

حضرت عبدالعظيم حسنى طبق حكايت صاحب كتاب جنة النعيم، اولين شخصى است كه دين خود را بر امام زمان خود حضرت امام على النقى عليه السلام عرض كرده و مورد تأييد و ابرام واقع شده است.

بايد توجه نمود كه در عمل آن سيد جليل دستور كافى و شافى به مسلمانان داده كه از ابراز و اظهار دين خود حيا نكرده و به ائمه اسلامى و فقهاء مذهب اماميه رجوع و به طور صريح معتقدات خود را معروض دارند تا مورد امضاء و يا اصلاح واقع گردد چه اگر فرض شود كه حضرت عبدالعظيم در دوره امامت حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام دوره شباب خود را مى گذرانيده و در دوره حضرت امام على النقى عليه السلام با معاشرت قبلى هفده ساله با حضرت امام محمد تقى عليه السلام خود مرد كامل و محدث متبحر و طرف حل و عقد اشكالات و مراجعات شيعيان آل محمد عليهم السلام بوده است، با

ص: 180

اين حال مانند يك نفر متعلم مبتدى به امام زمان خود حضرت امام على النقى عليه السلام رجوع و عرض مى كند كه اى مقتداى اسلام، دين من آن است كه خدا را يگانه و مستحق منحصر پرستش دانسته و احدى را در معبوديت شريك خدا نمى دانم و رسول خداوند محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله مى باشد و گواهى دارم كه مأموريت و سفارت الهى خود را به حد كامل انجام داده و آنچه از كتب و اخبار و سنت به مسلمانان آموخته حق و حقيقت دين اسلام است و بعد از خودش براى نگهبانى دين خدا امام و خليفه برگزيده او حضرت على بن ابى طالب عليه السلام است كه او نيز فرزند ارشد خود امام حسن عليه السلام و او حضرت امام حسين عليه السلام و سپس اولاد آن حضرت نسلاً بعد نسل امام مفترض الطاعة و امروز پيشواى لازم الاتباع مسلمانان تو خواهى بود، و نيز مُقِرَّم كه معاد و سؤال ملكين در قبر و نشور و حساب معاصى و حسنات بر حق بوده و قطعا واقع خواهد شد.

بر مفكرين از مسلمين پوشيده نيست كه اين گونه مطالب بدوى است كه هر مسلمان قطعا آنها را مى داند و از طرف مرد عالم و محدث هاشمى عظيم الشأنى مانند حضرت عبدالعظيم به نام عرض دين بر امام عصر شايد تعجب آور باشد ولى تعجبى ندارد زيرا عرض و استماع آن دستور به عموم مسلمين است نه اين كه واقعا آن حضرت در قسمت دين خود ترديد داشته و مى خواسته به وسيله امام زمان خود اصلاح نمايد و اين عرض و استماع عينا مثل امر به معروف حضرات حسنين عليهماالسلام است كه بر مردى مهمان شده و ديدند كه ميزبان آنان در اعمال وضو بى اطلاع و آن را ناقص انجام مى دهد.

بدون اين كه به روى او بياورند خطاب به او مى گويند ما هر يك مدعى هستيم كه بهتر از ديگرى وضو مى سازيم و مى خواهيم شما در بين ما قضاوت كنيد، و هر يك با كمال دقت وضوى خود را در منظر آن پيرمرد جاهل انجام مى دهند.

ميزبان متوجه شده و عرض مى كند كه خدا مى داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد، مرا ارشاد كرديد و الا در وضوى شما فرقى مشاهده نمى شود.

ص: 181

نسب حضرت عبدالعظيم به اين طريق است: عبدالعظيم بن عبداللّه بن على الشديد بن حسن الامير بن زيد بن حسن السبط بن على بن ابى طالب اميرالمؤمنين عليهماالسلام .

مرحوم اعتضادالسلطنه قاجار در وجيزه خود قيد كرده كه زيد پسر حضرت امام حسن عليه السلام به واسطه فرزند چهارم خود عبدالعظيم در تاريخ بزرگ شد چنان كه عدنان پدر هيجدهم حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به واسطه آن حضرت در تواريخ فرق مختلفه موقعيت و مقامى يافت كه نظير نداشت و حال آن كه قبل از تولد آن حضرت مردى عادى از قريش بود.

و نيز على شديد كه پيشانى او از كثرت سجده پينه بسته و به همين جهت ذوالثفناتش مى گفتند و معروفيت به شديد به واسطه شدت تمسك او به دين بوده است و هم چنين معروفيت حسن الامير هم به سبب قبول عامليت منصور دوانقى در مدينه بوده است كه بعد از قتل سادات حسنى در واقعه باخمرى در زندان منصور و يا با حال انزواء دار فانى را وداع گفته است و عبداللّه پدرش نيز معروف به قافه بوده زيرا از مادرى كنيز بعد از فوت على پدرش به دنيا آمده و بعضى از معاندين سخنان نامتناسب درباره او مى گفتند بدين جهت جدش حسن او را نزد قيافه شناسان فرستاد و اقوال علماء قيافه شناس كه در بين عرب متبع بود متفقا بر شباهت تام عبداللّه به على مشهور گرديد بدين جهت او را قافه ناميدند.

حضرت عبدالعظيم در سال 200 هجرى در مدينه طيبه قدم به عرصه وجود گذارده و در بين اولاد و احفاد ائمه اسلام افضل و اعلم از تمام آنان كه با او معاصر بودند معرفى گرديد و شيخ بزرگوار صدوق و ساير دانشمندان و بزرگان شيعه اماميه مانند صاحب بن عباد و سيد شريف صاحب عمدة الطالب و سيد مرتضى و شيخ حر عاملى و ميرداماد در كتب تأليفه خود او را توصيف و تجليل كرده اند و دعبل خزاعى درقصيده ميميه خود كه شهرت جهانى دارد خطاب به حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام

ص: 182

اشاره به سادات شهداء(1) در ايران هم كرده است كه فرد كامل آن همين حضرت و حضرت معصومه در قم و امام زاده احمد در شيراز است، و عده ديگر از بزرگان كه روش عرض دين بر امام را براى دستور به ما معمول داشته اند، خالد بن جرير بجلى و حسن بن زياد و نصر بن حريث و اعين و عمران و زرارة پسران اعين و اباجارود و اسماعيل بن جابر جعفى و صفوان بوده اند.

جهت مسافرت به ايران گويند خلفاء عباسى كه دائما ائمه اسلامى را در زندان ها مقيد و يا در پايتخت خود تحت نظر نگاه مى داشتند و يا شهيد مى نمودند از معاشرين مشهور و باشخصيت آنان نيز خائف بوده و در موقع فرصت به حبس و تبعيد و قتل آنان مى كوشيدند و به همين جهت معتز عباسى ملعون در مقام تعقيب حضرت عبدالعظيم حسنى برآمد و آن حضرت خائفا يترقب در سال 250 هجرى از بلاد عرب به ايران آمده و هويت خود را اظهار نمى فرمود تا در شهر رى نزول اجلال كرده و متوقف گرديد. احتمال داده اند كه قاصد زيارت قبر پسر عم خود حضرت امام رضا عليه السلام بوده كه بعيد به نظر نمى رسد و يا وكيل حضرت امام على النقى بوده و براى تبليغ مذهب شيعه و رسانيدن پيام آن حضرت به شيعيان و وكلاء و نواب آن حضرت بدين مرز و بوم قدم گذارده كه به عقيده نگارنده مانعى ندارد كه مجموع اين امور موردنظر آن حضرت بوده باشد.

نسبت به احاديث و اخبار منقوله از آن حضرت چون از حوصله اين ذريعه كه فهرست وار نوشته شده خارج است و نگارنده نيز صلاحيت تشخيص صحيح از سقيم اخبار را ندارد عذر خواسته و اساسا وارد نمى شوم.

ولى نسبت به رحلت و يا شهادت آن حضرت در سال 252 هجرى حكايت شده

ص: 183


1- . بعد از ولايت عهد حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام سادات نقاط مختلفه عربستان و يمن و عراق به ايران مهاجرت كردند و غالبا به وسيله مأمورين دولت عباسى كشته شدند تا مجددا نزديك شدن حضرت جواد عليه السلام به دربار عباسى اين فشار و شكنجه را رفع كرد. مؤلف

كه به موت خدايى رحلت نموده است و قول ديگر كه از طرف صاحب مجمع البحرين و طريحى نجفى و شيخ محمد كوفى و بعضى ديگر نقل و جگر شيعه آل على را تا روز قيامت مى سوزاند آن است كه فرقه حنفى و شافعى رى همدست شده و با كثرت عده خود بر شيعه شهر رى حمله نمود و عده اى را مقتول و مجروح نموده و من جمله آن حضرت را زنده زنده دفن نمودند و محمد رازى كه زندگانى آن حضرت را با استفاده از حضرت آيت اللّه مرعشى نوشته تقريبا اين قول را ضعيف دانسته است و طريق سوم آن است كه آن حضرت را با زهر شهيد كرده اند كه با نقل كتاب اخير، غير از ابن معيه ديگرى اين قول را نقل ننموده است. ولى او با رويه دائمى مخالفين اهل بيت مانند خلفاء غاصبه عباسى اين قول را نزديكتر به واقع تشخيص داده و گفته است كه دور نيست كه امراء عباسى به تبعيت از خلفاء مرتكب اين امر فجيع شده باشند.

به هرحال به طور قطع نمى توان آن حضرت را شهيد دانست و قطعا فوت در غربت و حال تقيه كمتر از شهادت نيست. و در اين باب احاديثى رسيده كه فضل چنين مرگى را مى رساند كه از سياق بحث ما خارج است، و آنچه معروف است يك روز جمعى از دوستان براى زيارت آن حضرت رفتند و مشاهده كردند كه مقابل قبله خوابيده و از دنيا رفته و ورقه اى به خط شريف خودش در لباس او يافتند كه نام و نسب خود را معرفى فرموده بود: انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن حسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام . و شايد تا آن روز مردم رى عموما او را نشناخته بوده و فقط خواص شيعه با آن حضرت سر و سرّى داشتند، و در همين روز يكى از شيعيان در خواب ديده بود كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به او فرموده كه يكى از فرزندان او را فردا در باغ عبدالجبار رازى در پاى درخت سيب دفن مى كنند، او فوراً نزد صاحب باغ رفته و طالب خريد آن محل گرديد. صاحب باغ جواب داد كه من

ص: 184

خودم اين خواب را كه تو ديده اى ديده ام و باغ را بر آن حضرت و مواليان اهل بيت وقف كردم.

عقيدۀ نگارنده - به طورى كه در تواريخ مشاهده مى شود با كمتر از فسق و فجورى كه در اين سرزمين شيوع دارد مكرر در مكرر عذاب نازل شده و حتى در قرون اخيره زلزله و صواعق و طوفان بعضى نقاط را زير و زبر كرده است و در طهران امروزى كه معاصى ما حد نصاب و فوق آن را درهم شكسته تا به حال اين بلده در امان باقى مانده است، لذا به طور قطع نگارنده عقيده دارد كه طهران امروزى در پناه اين سيد جليل و امام زاده واجب التعظيم از مصاعب مترتبه بر اعمال مردم مصون و محفوظ مانده و الى الابد خواهند ماند. و اللّه اعلم بحقايق الامور.(1)

67-يادداشتهاى قزوينى، محمد قزوينى

اشاره

154 - يادداشتهاى قزوينى، محمد قزوينى (معاصر)

عبدالعظيم [شاهزاده]:

مقبره او در عهد سلطنت حسام الدوله شاه اردشير بن علاءالدوله حسن بن رستم ابن علاءالدوله على بن حسام الدوله شهريار اولين ملوك اين طبقه از ملوك طبقه دوم آل باوند مازندران (سنه 567- 601 يا 602) مزار بوده است و پادشاه مزبور هر ساله دويست دينار براى مزار او به رى مى فرستاد (ترجمه ابن اسفنديار 70).

روايات از او، اصول كافى 96b, 65a, 64b, 60a, 57b, 56b, 31b, 31a, 30a, 28a,f 21a: Ar. 717، (بلاواسطه از امام محمدتقى نقل مى كند). معاصر امام محمدتقى بوده است و از او بلاواسطه روايت مى كند و نسبت او اين طور است: عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسين بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب (كمال الدين Ar, 1231, 105b).(2)

ص: 185


1- . قهرمانان اسلام، اول، تهران، مجله تاريخ اسلام، 1342ش، ج 2، ص 134 - 142.
2- يادداشتهاى قزوينى، به كوشش ايرج افشار، سوم، تهران، انتشارات علمى، 1363ش، ج 6، ص 26.
حمزه [امامزاده -]

مزار او در جنب رى قديمى است و در حدود 550 به نحو قدر متيقن موجود بوده است، چه شيخ عبدالجليل رازى كه در سنه مذكور در حيات بوده است (رجوع به وريقه عبدالجليل) در كتاب نقض (يعنى بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض) به نقل صاحب مجالس المؤمنين ازو در عنوان رى گويد (ص a23): «و از مشاهد متبركه رى مشهد سيدعبدالعظيم حسنى و مشهد سيدابوعبداللّه ابيض و مشهد سيد حمزه موسوى است كه شرف و نسب و جزالت فضل و كمال عفت ايشان ظاهر است».(1)

جنة النعيم فى احوال عبدالعظيم

جنة النعيم فى احوال عبدالعظيم(2)

معروف به كتاب روح و ريحان زيرا كه كتاب به بيست و چهار «روح و ريحان» (به جاى باب يا فصل) مرتب است. تأليف مرحوم حاجى ملاباقر واعظ بن ملامحمد اسمعيل بن عبدالعظيم بن محمدباقر المازندرانى الكجورى اصلاً و الطهرانى مولدا و مسكنا (ص 2). تولد مؤلف در 9 صفر سنه هزار و دويست و پنجاه و پنج بوده است در طهران ص 520، و وفات او در بيست و يكم ربيع الاول سنه هزار و سيصد و سيزده هجرى قمرى در مشهد مقدس،(3) و تاريخ اتمام تأليف كتاب سنه 1295 است

ص: 186


1- يادداشتهاى قزوينى، ج 4، ص 163.
2- ص 10، ولى در ص 3 مسطور است كه «سميتها بجنه النعيم والعيش السليم فى احوال مولينا عبدالعظيم؛ و مراد از عبدالعظيم شاهزاده عبدالعظيم حسنى از اعقاب حضرت امام حسن و يكى از امامزادگان بسيار معروف حوالى طهران است و مزار او بر يك فرسخى جنوب آن شهر واقع و روزهاى جمعه و در اعياد متبركه جمعيّت فوق العاده زيادى از طهران بدانجا جمع مى شود.
3- . رجوع كنيد به تاريخ بيدارى ايرانيان از مرحوم ناظم الاسلام كرمانى، ج 1، ص 156 - 248 كه ترجمه حال آن مرحوم در ضمن ترجمه احوال برادرش حاج شيخ محمد واعظ ملقب به سلطان المحققين كه هنوز 1349 در حيات است به قلم شيخ محمدعلى پسر اين اخير مبسوطا و مفصلاً مرقوم است و ترجمه حال مرحوم حاج ملاباقر صاحب ترجمه در ص 161-162 از جلد اول از آن كتاب واقع است، و نيز رجوع به دفتر وفيات معاصرين، ج 1، باب باء.

(ص 547).(1) طبع طهران، 1296 - 1298.(2)

باقر واعظ (حاجى ملا)

[صاحب كتاب روح و ريحان] مطابق تحقيق از آقاى حاجى شيخ محمد سلطان المحققين اخوى آن مرحوم طلوع فجر روز جمعه بيست [و] يكم ربيع المولد و هزار و سيصد و سيزده هجرى، (نقل از خط آقاى حاجى نصراللّه اخوى در جواب سؤال من وارده در 14 رجب 1349) در مشهد مقدس (رجوع به تاريخ بيدارى ايرانيان ص 161 - 162 از جزو 28).(3)

68-تاريخچه وقف در اسلام، دكتر على اكبر شهابى

اشاره

155 - تاريخچه وقف در اسلام، دكتر على اكبر شهابى (معاصر)

3 - آستانه شاه عبدالعظيم عليه السلام (4)

بنابر نوشته يعقوبى در كتاب «البلدان 2» شهر رى در سال 23 هجرى در زمان خلافت عمر بن الخطاب به دست قرظة بن كعب انصارى به تصرف مسلمين درآمد و شورش بزرگ آن شهر در سال 25 هجرى به دست سعد وقاص فرو نشست. در ادوار تاريخ اسلام شهر رى كه در گذشته از شهرهاى بزرگ عالم به شمار مى رفت، آبادانى خود را دوباره از سر گرفت و تدريجا بر اعتبار و عمران آن افزوده گشت.

ص: 187


1- ولى در ص 98 از سنه 1296 به لفظ «درين اوقات» تعبير نموده است، و در هر صورت تأليف كتاب گويا تا سنه 1298 [كه] بعضى اصلاحات در آن به عمل مى آمده [به طول انجاميده] است، كما يظهر من ص 548.
2- . يادداشتهاى قزوينى، ج 8، ص 44.
3- يادداشتهاى قزوينى، ج 8، ص 157.
4- اين فصل به قلم آقاى دكتر محمدعلى هدايتى متولى كنونى آستانه حضرت عبدالعظيم نگارش يافته است.

المقدسى مى نويسد كه عمر بن سعد به طمع حكومت رى در زمان يزيد اموى به كربلا به مقابله با امام سوم حضرت امام حسين عليه السلام رفت و اين دو بيت را از او مى داند:

أأتركُ مُلك الرّيّ و الرّيّ رَغبَةً *** أم ارجعُ مذموما بقتل حُسَيْن

و فيقتله النار ليس دونَها *** حجابٌ و ملكُ الرّيّ قُرّةُ عَيْن

اسماعيل بن احمد سامانى در 17 رجب سال 289 هجرى رى را بگرفت و خليفه عباسى آن زمان المكتفى به ناچار حكومت اسماعيل را در آن سامان شناخته و براى او عهد و لواء فرستاد.(1) از اين تاريخ به بعد رى دوباره به دست سلاطين مستقل ايران درآمد و پادشاهان آل زيار و آل بويه و بعد از آن سلجوقيان مدت ها بر آن سرزمين حكومت كردند.

بنابر آنچه از نوشتجات تذكره نويسان اسلامى برمى آيد حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در حدود سنه 250 هجرى برحسب امر مبارك امام على النقى الهادى عليه السلام براى ترويج و تبليغ احكام دين مبين اسلام و پيشوايى جماعت شيعيان از عراق مأمور رى گرديد. صاحب كتاب «منتقلة الطالبيين» مى نويسد: «ذكر من ورد الرى من اولاد على بن الحسن بن زيد بن الحسن بالرى، ابوالقاسم عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد من ناقله طبرستان ...».

از جمله پانزده نفر اولاد حضرت امام حسن مجتبى، زيد بن الحسن است كه اسن از همه بوده و در حدود نود سال عمر كرده و معروف به شريف بنى هاشم بود و بنابر مشهور ستى نفيسه كه از بانوان مشهوره و اعاظم هاشميات بوده و بقعه و بارگاه او در مصر مزار عامه و خاصه است، دختر زيد بن الحسن بوده است.

پسر زيد، حسن الامير جد دوم حضرت عبدالعظيم عليه السلام است كه در حدود سنه 168 در حوالى مدينه وفات كرده و هشتاد و پنج سال عمر كرده است و زمان خلافت

ص: 188


1- . كرديزى: زين الاخبار، صفحه 21، چاپ برلن، 1928.

منصور و مهدى و هادى عباسى را درك نموده است.

حسن الامير اولاد متعدد داشته كه از آن جمله است على معروف به شديد كه ظاهرا در زمان حيات پدر فوت كرده و دو پسر براى او ذكر كرده اند: يكى عبدالعظيم كه بلاعقب بوده و عموى حضرت عبدالعظيم مدفون در رى به شمار مى رود و ديگرى عبداللّه قافه.

عبداللّه بن على شديد پدر حضرت عبدالعظيم عليه السلام مى باشد. وقتى پدرش فوت شد او هنوز متولد نشده بود و بعد از تولد تحت كفالت جدش حسن الامير به عرصه رسيد.

عبدالعظيم بن عبداللّه قافه مكنى به «ابوالقاسم» است و درك خدمت سه امام يعنى امام محمد تقى (الجواد) و امام على النقى (الهادى) و امام حسن العسكرى را فرموده.

حضرت عبدالعظيم گذشته از قرابتى كه با حضرت جواد و حضرت هادى داشت، دائما اوقات خود را صرف خدمت آنان و استفاده علم و معرفت از محضر آن دو بزرگوار مى كرد، در مسافرت هايى كه به بغداد و سامره مى نمودند ملتزم خدمت و محرم اسرار ايشان بوده تا آنجا كه در زمان خلافت المعتز باللّه عباسى بنابر امر حضرت على النقى الهادى خانواده خود را در مدينه گذارده و به شهر رى مهاجرت فرمود تا در آنجا به تعليم مسائل دين و ارشاد و تبليغ مسلمين اشتغال ورزد.

مؤلف كتاب «جنة النعيم» مى نويسد با تجسس در تواريخ، تاريخ فوت آن حضرت را به دست نياوردم ولى چون از اخبار به دست مى آيد كه در زمان المعتز باللّه عباسى مهاجرت فرموده و شهادت حضرت امام على النقى (الهادى) 254 و فوت المعتز باللّه در سال 255 و توقف آن بزرگوار در رى زياد طولانى نبوده، لذا مى توان نتيجه گرفت كه وفات حضرت عبدالعظيم عليه السلام در حدود سنه 254 و 255 هجرى واقع شده است.

ص: 189

بقعه مباركه

مجدالملك ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى رادستانى قمى وزير سلطان بركيارق بن ملكشاه بن الب ارسلان سلجوقى بوده و اولين كسى است كه به امر سلطان بقعه اى بر فراز قبر حضرت عبدالعظيم حسنى در رى بنا كرده است.

قاضى نوراللّه شوشترى در حالات مجدالملك مى نويسد(1): «و از آثار مجدالملك قبه حسن بن على عليه السلام است در بقيع كه على زين العابدين و محمد باقر و جعفر صادق و عباس بن عبدالمطلب عليهم السلام در آنجا آسوده اند و چهار طاق عثمان بن مظعون كه اهل سنت چنان مى پندارند كه مقام عثمان بن عفان است او بنا كرده و مشهد امام موسى كاظم و امام محمد تقى در مقابر قريش در بغداد هم او فرموده است و مشهد سيد عبدالعظيم حسنى در شهر رى و غير آن از مشاهد سادات علوى و اشراف فاطمى عليهم السلام از آثار اوست.»

به نظر صاحب «جنة النعيم» بنيان گنبد حضرت عبدالعظيم از مجدالملك رادستانى است ولى بنيان رواق و ايوان را شاه طهماسب فرزند شماه اسماعيل صفوى در سال 944 هجرى گذارده است و ضريح نقره از فتحعليشاه قاجار و آيينه كارى و نقاشى ايوان جنوبى از آثار حسنه و ابنيه خيريه ميرزا آقاخان نورى صدر اعظم ايران ملقب به (اعتماد الدوله) مى باشد.

آثار مهمه تاريخى

از تاريخ ساختمان بقعه و بنيان گنبد به بعد تدريجا به همّت اشخاص خيّر مسلمان آثار ديگرى در آستانه بنا شده و مهمترين آنها كه تاكنون بجا مانده، آثار ذيل است كه تاريخچه آستانه را روشن مى سازد:

ص: 190


1- مجالس المؤمنين، جلد دوم، صفحه 460.

1 - صندوق عتيق:

اين صندوق يكى از باارزش ترين و نفيس ترين آثار تاريخى و صنعتى ايران است. چوب آن از عود و فوفل و گردو است و كتيبه هايى به خط نسخ و ثلث به طور برجسته در آن بكار رفته كه همگى مربوط به سال ساختمان آن يعنى 725 هجرى است.

بر روى حاشيه چهار طرف سطح فوقانى زيارت نامه اى به خط ثلث به اين شرح مرقوم گرديده است: «السلام عليك يا نبى اللّه، السلام عليك يا ولى اللّه، السلام عليك يا خليفة رسول اللّه، السلام عليك يافلذة كبد رسول اللّه، السلام عليك با حجّة اللّه على خير خلقه، السلام عليك يا امام المتقين، السلام عليك يا امام المسلمين، السلام عليك ايها الغايب الحاضر، السلام عليك ايها الشاب المعمر - ادركنى و خذ بيد ولاى».

بر حاشيه باريك ترى آيات 26 و 27 و 28 «سوره آل عمران» از قرآن كريم از «قل اللهم مالك الملك.... تا و الى اللّه المصير» به خط ثلث برجسته و در قسمت آخر آن هم دو آيه ديگر نوشته شده است.

بر بدنه هاى چهار طرف صندوق روى حاشيه دو كتيبه به خط عالى نسخ كه مخصوص زمان مغول است نوشته شده و بر يكى از آنها اين عبارت خوانده مى شود:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم - امر به ترتيب هذا التربة الشريفه و الروضة المنيفة و المشهد المقدس و المرقد المنور لسيد الاعظم الاجل المعظم جلال آل طه و يس حبل اللّه فى الارضين سراج الملة و الدين عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب عليهم الصلوة و السلام باشارة المولى الصاحب الاعظم و مفخر الحاج الحرمين دستور العهد خواجه نجم الحق و الدين محمد بن المولى الصاحب الاعظم سلطان الوزراء كهف الحرمين دستور الخافقين خواجه عز الحق و الدنيا و الدين محمد بن منصور الفومدى اعزاللّه انصاره و طاب مثوى آبائه العظام و اجداده الكرام و رزقه ايانا شفاعة اميرالمؤمنين و اولاده المعصومين الطيبين.»

ص: 191

كتيبۀ ديگر تمام شامل آيه الكرسى يعنى آيات 255 و 256 و 257 «سوره البقره» مى باشد و پس از كلمات «هم فيها خالدون» كه آخر آيه شريفه است اين عبارت مرقوم گرديده: تحريرا فى شهور سنة خمس و عشرين و سبعمائة، عمل يحيى بن محمد اصفهانى و از اين عبارات معلوم مى شود كه خواجه نجم الدين محمد كه از وزراء عهد خود به شمار مى رفته است در سال 725 هجرى مقارن پادشاهى سلطان ابوسعيد بهادر (716 - 736) پادشاه سلسله ايلخانيان مغول بانى صندوق مطهر بوده است.

اين صندوق كه فعلاً قديمى ترين اثر آستانه حضرت است مدت ها تعمير نيافته بود و به طورى كه خود نويسنده مشاهده كرده بود قسمت هاى پايين آن به كلى پوسيده و خاك شده بود تا اين كه در سال 1329 هجرى شمسى از طرف مرحوم احمد هدايتى توليت وقت آستانه به دست استاد خاتم ساز معاصر حاج محمد صنيع خاتم كه صندوق بعضى ديگر از بقاع متبركه را نيز از خاتم ساخته و يا مرمت كرده است، مرمت يافت.

2 - ضريح:

ضريح قديمى آستانه مقدسه به مرور ايام قفل هاى شبكه آن ساييده شده و بر اثر فشار دست زايرين به كلى لق گرديده بود تا اين كه در سال 1330 برحسب تصميم و دستور توليت آستانه آن هم به دست استاد هنرمند اين زمان حاج صنيع خاتم تجديد و تعويض گرديد. طبق كتيبه اى كه بر بالاى ضريح نوشته شده، بانى اولى آن فتحعلى شاه قاجار بوده و بعد از آن اولين مرتبه در عهد ناصرالدين شاه صورت تعمير يافته است.

3 - درب عتيقه آهنى و كتيبه كوفى آن:

قديمى ترين اثر موجود در آستانه دو قطعه كتيبه كوفى آهنى است كه بر روى يكى جمله «امر العبد الضعيف المذنب المرجى الى» و بر روى ديگر جملۀ «رحمة اللّه

ص: 192

تعالى، عبدالصمد بن فخر آود» نوشته شده. اين دو كتيبه متعلق به يك درب آهنى است كه ظاهرا متعلق به قرن دهم هجرى مى باشد و تاريخ آن به شرح عبارت زير كه متعلق به سر در مى باشد، 945 هجرى معاصر سلطنت شاه طهماسب صفوى است:

«خلافة معموره ما تقى الضواء و الغمام و خلع زمان اقباله ببقاء الانام و ايد ميامن جلاله على صفحات الايام فى شعبان 945 و سعى فى اتمامها القاضى مسعود الحسنى - كتبه نظام الدين ابراهيم عبدالعظيمى.»

و به طورى كه در فرمان شاه طهماسب اول متعلق به سنه 961 هجرى كه موجود است، ملاحظه مى شود نظام الدين ابراهيم از متوليان آستانه بوده، اينك عبارت فرمان:

«لاجرم در اين زمان كه مجددا خاطر خيريت مآثر به ازدياد ضبط و ربط آن سركار تعلق گرفته بود در دارالقضاء معسكر ظفر اثر ثابت شد كه توليت شعرى موقوفات قديمى آن سركار حسب الشرع الاقدس به سيادت پناهى امير خليل اللّه و امير عنايت اللّه رسيده و اكثر رقبات مزبور به سعى و اهتمام اجداد كرام سادات آستانه منوره صورت تعمير يافته و به عرض رسيد سيد خليل اللّه و سيد عنايت اللّه متوفى شده اند و نوبت توليت شرعى به خلف صدق ايشان امير نظام الدين على شاه و امير حسام الدين ابراهيم رسيده، بنابر ظهور رشد و صلاح مشاراليهما منصب عالى توليت و رتق و فتق مهمات سركار آستانه مذكور را به دستورى كه به والد هر يك متعلق بود به سيادت پناهان مشاراليهما شفقت فرموديم.»

4 - درب مسجد هلاكو:

در محل فعلى مقبره ناصرالدين شاه سابقا مسجدى وجود داشت كه آن را مسجد هلاكو مى خوانده اند و دربى در آن به كار رفته بود كه بعدها آن را برداشته و در گوشه جنوب شرقى «مسجد بالاسر» نصب نمودند و فعلاً اين درب كه منبت كارى بسيار زيبايى دارد در شمال ايوان شرقى جنب امام زاده حمزه عليه السلام منصوب است.

ص: 193

بر روى اين درب منبت دو كتيبه به خط ثلث وجود دارد كه ظاهرا در قديم الايام بر روى درب ديگرى نصب بوده.

بر روى يكى از درها اين عبارت خوانده مى شود: «بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين، سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين.» و بر روى لنگه ديگر عبارت زير: «تمت هذا الباب المشهد الامام المقدس سيد عبدالعظيم عليه السلام سنة ثمان و اربعين و ثمانمائة.» سال 848 مقارن است با سلطنت شاهرخ (807 - 850) پسر امير تيمور.

5 - درب هاى عتيقه منبت عصر صفوى:

در خزانه آستانه دو جفت درب عتيقه منبت بسيار عالى وجود دارد كه بر روى يكى از آنها كتيبه اى به خط ثلث به شرح زير مرقوم يافته:

گر نه باب الجنه است اين در چرا *** گشت تاريخش در جنت سرا

ز در درآ و شبستان ما منور كن *** دماغ مجلس روحانيان معطر كن

به طورى كه از مصرع دوم بيت اول معلوم مى گردد تاريخ آن 918 هجرى يعنى به هنگام سلطنت شاه اسماعيل اول بوده است. بر روى در ديگر اين اشعار نوشته شده:

بر در دولت سراى تو بزر بنوشته اند *** هذه جنات عدن فادخلوها خالدين

هيچ نگشايد ز درهاى دگر ور زان تست *** ربنا افتح بيننا اذ انت خير الفاتحين

اين دو درب سابقاً در رواق منصوب بوده ولى بعد از تعميرات به لحاظ نفاست و جلوگيرى از فرسودگى بيشتر فعلاً در خزانه آستانه نگاه دارى مى شود.

6 - قرآن هاى خطى:

در آستانه قرآن هاى خطى بسيار نفيسى وجود دارد كه يكى از آنها در موقع ترتيب گنجينه قرآن در موزه ايران باستان بدانجا ارسال و در فهرست راهنماى گنجينه مزبور به شماره 82 ثبت گرديده و مشخصات قرآن مذكور را چنين نوشته اند:

خط متن نسخ كتابت و سه سطر اول و وسط و آخر هر صفحه ثلث خيلى عالى

ص: 194

بدون رقم و تاريخ تحرير 940، به كاغذ سمرقندى جدول زرين دار، جلد سوخته معرق طلاپوش لولادار عالى (قرن يازدهم) شماره صفحه ها 1004، هر صفحه 11 سطر، قطع وزيرى بزرگ به اندازه 20×31 سانتيمتر.

تاريخ تحرير اين قرآن سال 940 مصادف است با يازدهمين سال سلطنت شاه طهماسب اول صفوى.

مجموعه اسناد و فرامين

مرحوم احمد هدايتى والد نويسنده اين فصل در حدود ده سال پيش مجموعه اى از اسناد و فرامين مختلفه قديمى راجع به آستانه مباركه را جمع آورى و در دفتر آستانه مضبوط نمودند كه محتوى در حدود بيست فقره فرامين سلطنتى و وقف نامه ها مى باشد.

قديم ترين اين فرامين به امضاء شاه طهماسب اول صفوى است كه در آن صورت موقوفات آستانه در آن عصر با مشخصات كامل ذكر شده و به طور اجمال عبارتند از:

1 - مزرعه ايرين واقع در بلوك غار (رى) كه يك ربع آن را سيد شرف الدين حسين وقف نموده و توليت آن را براى خود قرار داده و سه ربع ديگر آن را كيا ابوالقاسم بن كيا جمال الدين تهرانى وقف بر آستانه كرده و توليت آن را به سيد شرف الدين مرقوم داده است.

2 - مزرعه سيد عبداللّه ابيض (كه ظاهرا محل امام زاده عبداللّه فعلى واقع در قسمت جنوبى زاويه مقدسه است كه نصف آن را مير غياث الدين محمود نور كمال وقف نموده و توليت آن را به امير سيد خليل اللّه و امير سيد عنايت اللّه داده است.

3 - مزرعه عين آباد (رى) كه پيرعلى نامى وقف كرده و توليت آن را به سيد على شاه بن سيد شرف الدين حسين داده است.

4 - مزرعه سينك و ده «واريز» از توابع شهريار.

ص: 195

5 - مزرعه مافتان بلوك غار (رى) كه نصف آن را ولد امير قباد وقف بر آستانه نموده و نصف ديگر را امير فولاد قبا بيك و هر دو نفر توليت آن را به سيد على شاه فرزند سيد شرف الدين حسين واگذار كرده اند.

6 - مزرعه استروحه از بلوك «سيور قرج» كه نواب خليفه شاه قلى (مهردار) وقف بر آستانه نموده و توليت آن را به سيد خليل اللّه و سيد عنايت اللّه داده است.

7 - يك قطعه باغچه در قريه «وسفنارد» از بلوك غار رى كه نواب حسين خان سلطان روملو وقف كرده و توليت آن را به دو سيد سابق الذكر سپرده است.

8 - چهار هرز (چاله هرز امروزى) و بالغ آباد واقعه در شميران.

9 - مزرعه «آبه غار» مشهور به «ده خير» كه ايضا سيد شرف الدين حسين وقف آستانه كرده و توليت آن را به اولاد ذكور خود سپرده است.

10 - مزرعه «بند گردان» شهريار كه فولاد قبا وقف بر آستانه نموده و توليت آن را به سيد شرف الدين واگذار كرده است.

11 - مزرعه شرقى مشهور به مزرعه «شاهى» كه ايضا سيد شرف الدين حسين وقف نموده است.

12 - مزرعه «هوسنه بهنام» كه آن نيز از موقوفات سيد مذكور است.

13 - مزرعه «مبارك آباد» معروف به «خيرآباد» بلوك غار كه طغرل نامى وقف آستانه نموده است.

14 - مزرعه «ايلمان» (اليمان امروزى) و «جلال آباد» غار رى كه غازى خان تكلو وقف نموده و توليت آن را به سيد عنايت اللّه و سيد خليل اللّه داده.

15 - مزرعه «دز» واقعه در بلوك غار رى كه خود سيد شرف الدين حسين داير نموده و وقف آستانه كرده و توليت آن را بعد از خود براى اولاد ذكور گذارده است.

البته بعد از سنه 960 هجرى كه تاريخ اين فرمان است تا امروز قراء و رقبات

ص: 196

و مستغلات ديگرى وقف آستانه گرديده است ولى از موقوفات مذكور در فوق امروز فقط پنج رقبه در دست آستانه باقى است كه عبارت مى باشند از مافتون، علائين، ده خير، هوسنه و سينك كه معمورترين آنها مزرعه علائين واقع در حومه شهر رى امروزى است و از آب چشمه على(1) معروف مشروب مى شود و بيش از سه كيلومتر تا صحن فاصله ندارد.

مطلب ديگرى كه موضوع فرمان سنه 960 شاه طهماسب صفوى است، امر توليت موقوفات آستانه مى باشد. تا آنجا كه نويسنده استنباط مى كند امر توليت چون بر وفق مقررات شرع بسته به نظر واقف است و خود او متولى وقف را تعيين مى نمايد، اساسا احتياج به صدور فرمان و تأييد ندارد ولى چون پاره اى اوقات رقبات موقوفه مورد تجاوزات واقع مى شده و هم از آن جهت كه بايستى متوليان روابط معنوى سلاطين شيعه ايران را با آستانه هاى مقدسه حفظ نمايند بر طبق وقفنامه ها درخواست صدور فرمان از سلاطين مى كرده اند و اين سيره هميشه جارى بوده است و مخصوصا اين امر در تمام دوران حكومت صفويه بسيار رايج بوده ولى بعد از انقراض صفويه و تسلط افاغنه و بعد افشاريه و ضمن انقلابات ديگر متوليان كمتر درصدد مراجعه به دربار و گرفتن فرمان بوده اند، فقط از زمان فتحعلى شاه به بعد ارتباطات آستانه هاى مقدسه با سلاطين وقت تجديد شده است.

در فرمان مرقوم شاه طهماسب هم علاوه بر تعيين و تشريح رقبات موقوفه اين عبارت درمورد تأييد متولى وقت ديده مى شود: «و چون به ثبوت مضمون صدق

ص: 197


1- چشمه على: چشمه بزرگى است كه از زير يك تل سنگى چند سنگ آب بيرون مى آيد و تا آستانه افزون از سه ميل فاصله دارد و در شمال شرقى آستانه واقع است. در دوره آبادى شهر رى قديم قلعه ارگ شهر را در آنجا بنا كرده بودند. آثار خرابه هاى قديم حتى از ادوار باستانى قبل از اسلام در آنجا يافت شده است، اكنون بر آن تل روى يك صفحه سنگى مرتفعى تصوير صف سلام فتحعلى شاه و مجلس او را با وزراء و شاهزادگان به امر او حجارى كرده اند. اين محل از آثار تاريخى است.

مشحون اين مجله جليله به سبق ايادى و تصرف و تصدى سادات مشار اليهم و تلقى ايشان به وقفيت و تعيين مصارف و استفاضه معينه به عرض بعضى مجلات مسجلات قديم مؤكد و مؤيد گرديد، وقفيت و تصدى و توليت مذكوره به تنفيذ و امضاء مقرون شد.»

علاوه بر اين فرمان فرامين ديگرى درمورد موقوفات آستانه و متوليان وقت از طرف سلاطين ديگر از قبيل: شاه عباس كبير، شاه طهماسب دوم، شاه سليمان، شاه صفى، كريم خان زند، فتحعلى شاه قاجار، محمد شاه و ناصرالدين شاه و غيره صادر شده است كه ذكر آنها در اين مقاله موجب طول كلام خواهد شد.

توليت آستانه

راجع به متوليان آستانه آنچه مربوط به قبل از زمان صفويه مى باشد غير از شجره نامه موجود مدركى در دست نيست ولى اسامى متوليان از زمان شاه طهماسب به بعد هر يك به طور جداگانه در فرامين سلطنتى و وقف نامه ها و ساير اسناد و تذكره ها غالبا ذكر شده كه يكى بعد از ديگرى نسلاً بعد نسل مباشر امر توليت بوده و به طورى كه از جمع اين اسناد استنباط مى گردد بعضى از رقبات و مستغلات موقوفه را خود آنها از مايملك شخصى وقف كرده اند چنان چه درمورد سيد شرف الدين حسين در فرمان شاه طهماسب به تفصيل توضيح داده شده است.

به طور خلاصه توضيحاتى كه ضمن مطالعه به آنها برخورد شده به شرح زير مى باشد:

1 - در كتاب «انجم فروزان» در صفحه 143 در باب متوليان قم اين طور نوشته شده است:

«جد اعلاى اين دودمان جليل مير سيد حسين «خاتم المجتهدين» از اماجد و اعاظم علماى جبل عامل بوده كه در زمان سلطنت شاه اسماعيل صفوى به منظور

ص: 198

زيارت حضرت ثامن الائمه به طرف ايران مسافرت نموده، پادشاه در اعزاز و اكرام وى كوشيده او را به توقف در ايران الزام و متصدى امور شرعى «اردوى شاهانه» گردانيد و در زمان سلطنت شاه طهماسب صبيه علامه ربانى محقق ثانى (شيخ على كركى) را كه در آن عصر پيشواى مسلمين و مفتى اعظم شيعه و مرجع تقليد ايران بوده است به حباله نكاح خويش درآورده و از او پنج پسر و يك دختر به دنيا مى آيند.

ارشد اولاد او ميرزا حبيب اللّه شخصى است كه از طرف شاه طهماسب صفوى به توليت اين آستانه منصوب و اين منصب خطير همچنان در احفاد ايشان باقى و از طرف پادشاهان هر عصر هم تأييد و تحكيم مى يابد.

فرزند دوم خاتم المجتهدين، مير سيد محمد پس از درگذشت پدر به قضاوت عسكر و تصدى امور شرعيه اردوى شاهانه منصوب و در اصفهان متوطن مى شود و او را سه پسر بود يكى مير سيد مرتضى كه به توليت مزار شاه نعمت اللّه در ماهان (كرمان) منصوب و اين توليت را تا به امروز در سلسله او باقى است و ديگرى ميرزا آقا كه او را پسرى نبوده ولى دخترزادگانش در شيراز متولى مزار شاه چراغ بوده اند و آخرى ميرزا نظام الدين على است كه او را چهار پسر بوده و از جمله آنها ميرزا ابراهيم شيخ الاسلام رى و متولى بقعه منوره حضرت عبدالعظيم است كه تاكنون هم توليت در سلسله آنها باقى مى باشد.

فرزند ديگر خاتم المجتهدين، مير سيد احمد است كه به توليت مزار شيخ صفى الدين در اردبيل منصوب و اعقاب ايشان هم تا به امروز متولى آن محل مى باشند.

2 - «ريحانة الادب فى تراجم المعروفين بالكنية او اللقب» در صفحه 44 رديف 708 مى نويسد: سيد حسين بن حسن بن محمد كركى عاملى معروف به مجتهد كركى (مير سيد حسين مجتهد) از متبحرين علماى اماميه عهد شاه طهماسب و شاه عباس

ص: 199

صفوى و خاله زاده ميرداماد و نوه دخترى محقق كركى است. وى بعد از وفات محقق در نزد تمامى علما و سلاطين وقت داراى اعتبار تمام بوده و چندى در اردبيل سكونت داشته سپس به امر شاه عباس اول به سمت شيخ الاسلامى به اردبيل رفته و تأليفات زير از او است:

1 - الاشراف على سيادة الاشراف. 2 - الاقتصاد فى ايضاح الاعتقاد. 3 - التبصرة فى العقايد الحقه. 4 - تذكرة المؤمنين فى تبصرة الموقنين. 5 - تفسير «احل لكم الطيبات».

6 - شرح روضه كافى. 7 - النفخات الصمديه و غير اينها. وفات او در يك هزار و يك هجرى است.

3 - اسكندربيك تركمان در كتاب «عالم آراى عباسى» صفحه 157 اين طور مى نويسد:

حسين حسينى جبل عاملى دخترزاده خاتم المجتهدين شيخ عبدالعال در زمان حضرت شاه جنت مكان مدتى در دارالانشاء اردبيل به تدريس و شيخ الاسلامى و قطع و فصل مهام شرعيه قيام داشت. بعد از آن به درگاه معلى آمده منظور نظر حضرت شاه جنت مكان گرديده صاحب نفس و فطرت عالى و طبع كامل و حافظه عظيم بوده و اساتيد شرعيه و كتاب نويسان عنوان او را سيد المحققين و سند المدققين وارث علوم الانبياء و المرسلين خاتم المجتهدين مرقوم مى ساختند.

4 - سام ميرزا فرزند بلافصل شاه اسماعيل صفوى كه ذوق شاعرى داشته در تذكره خود كه به نام «تحفه سامى» شهرت دارد و در تهران هم به طبع رسيده صفحه 41 مى نويسد: امير عنايت اللّه متولى مزار امام زاده عالى قدر سيد عبدالعظيم است كه در

شهر رى است و پيش از توليت شعر مى گفت، اين اشعار از اوست:

اى دل طلب وصال جانان نكنى *** تا محنت هجر بر خود آسان نكنى

تا پا ننهى ز ورطه عقل برون *** سرمنزل خويش كوى جانان نكنى

ص: 200

5 - در سال 1330 هجرى قمرى شش سال بعد از تأسيس مشروطيت و ابتداى تشكيلات جديد وزارت معارف و اوقاف و تصويب قانون اساسى معارف كه آن وزارت را ناظر قانونى كليه موقوفات كشور قرار مى داد، از طرف آن وزارت در باب موقوفات آستانه مثل ساير موقوفات قرار شد رسيدگى و نظارت به عمل آيد و بالنتيجه مقرر گرديد، تصدى اين كار به سه نفر از آقايان علما و مجتهدين درجه اول تهران واگذار گردد. براى اين كار مرحومان حاج امام جمعه خوئى و حاج شيخ محمد تقى گرگانى و ميرزا سيد حسن مدرس اصفهانى انتخاب شدند. اين آقايان بعد از رسيدگى هاى مفصل نظريه خود را به اين شرح نوشتند:

اسناد و وقفنامه جات علماى ربانيين رضوان اللّه عليهم و فرامين صادر از سلاطين ماضين انار اللّه براهينهم را ... ملاحظه كرده خلاصه چنين است:

«سلطان خلد مقام شاه طهماسب صفوى رفع اللّه درجته در فرمان همايون خود مورخ ذيحجه 960 هجرى مرقوم داشته اند: «لاجرم در اين زمان كه مجددا اراده ما به ازدياد ضبط و ربط آن سركار تعلق گرفته بود در دارالقضاء معسكر ظفر اثر ثابت شده كه توليت شرعى موقوفات قديمى آن سركار به سيادت پناهين امير خليل اللّه و امير عنايت اللّه رسيده و اكثر رقبات مذكوره به حسن سعى و اهتمام اجداد كرام سادات آستانه منوره صورت تعمير يافته و به عرض رسيد كه سيد خليل اللّه و سيد عنايت اللّه متوفى شده اند و نوبت توليت شرعى به خلف صدق ايشان امير نظام الدين على شاه و امير ابراهيم رسيده به دستورى كه به والد هر يك متعلق بود به سيادت پناهين مشاراليهم شفقت فرموديم ... انتهى.»

و نواب عاليه متعاليه جليله زينت بيگم طيب اللّه مضجعها صبيه مرضيه سلطان جنت مكان شاه طهماسب انار اللّه برهانه در وقف نامه خود كه مورخ به تاريخ ذيقعده الحرام سنه 997 هجرى است و توشيح و خاتم مبارك مجتهدين آن عصر

ص: 201

و خود آن سيده جليله است مرقوم داشته: «... و بعد وقف نمود نواب مستطاب خورشيد احتجاب الخ ... زينت بيگم خلد اللّه ظلال سيادتها تمامت همگى سه دانگ و ربع مشاع از مزرعه موسومه به «خوار ذيل» واقعه در بلوك غار الخ ... به مشهد منور و مرقد مطهر امام زاده واجب التعظيم و التكريم عبدالعظيم عليه السلام و شرط نمود نواب واقف حين الوقف توليت مزرعه مذكوره به عالى حضرت سيادت مرتبت امير مجدالدين بن امير ابراهيم الحسينى و بعد از او بر اولاد و امجاد او نسلاً بعد نسل و عقبا بعد عقب ... انتهى».

«سلطان خلد مقام شاه طهماسب صفوى در فرمان ديگر خود مروخ شهر ربيع الثانى 1130 مرقوم داشته اند: «چون جناب سيادت پناه ميرزا على الحسينى متولى شرعى آستانه مقدسه امام زاده واجب التعظيم امام زاده عبدالعظيم به عرض رسانيد كه به موجب مجله معتبره و مسجله به سجلات علماء اعلام كه شرح وقف نامه جات و محال موقوفات در آن قلمى شده و مكرر به امضاء سلاطين جنت مكين رسيده توليت شرعى قديمى موقوفات سركار آستانه بطنا بعد بطن مختص اولاد ذكور اجداد سيادت پناه مشاراليه است و اولاد اناث را در آن مدخليتى نيست و در اين وقت نوبت توليت شرعيه با مشاراليه است و استدعا نمود كه در باب توليت مزبوره رقم مطاع صادر گردد و حسب الفرمان قضا جريان علامى فهامى مجتهد العصر و الزمانى مير سيد محمد ملاحظه ارقام و احكام و سجلات مزبوره تصديق بر توليت شرعى مومى اليه نموده لذا توليت شرعى موقوفات قديمى سركار مزبور را به سيادت و فضيلت پناه مكرمت فرمود ...

«و سلطان جنت مكان شاه عباس صفوى در فرمان همايون مورخه شهر صفر 1133 خود مرقوم داشته است: در اين وقت كه جناب ميرزا محمد على الحسينى متولى شرعى آستانه مقدسه امام زاده عبدالعظيم به عرض رسانيد توليت قديمى

ص: 202

موقوفات سركار آستانه مزبور به آباء و اجداد امير على شاه و امير نوراللّه كه از اولاد ذكور واقفين اند متعلق بوده و اكنون به همان دستور به سيادت پناه مومى اليه مقرر فرموديم ... انتهى.»

«اشرف افغان در فرمان مورخه ذيقعده 1140 هجرى خود مرقوم داشته است در اين وقت كه سيادت پناه ميرزا محمد الحسينى متولى سركار فيض آثار امام زاده عبدالعظيم به درگاه آمده رقم امضاء توليت شرعى قديمى آستانه منوره به دستور اجداد به مشاراليه مرحمت و عنايت گرديد ... انتهى.

«امير سليمان خان قاجار طاب ثراه در وقف نامه شهر ذيقعدة الحرام 1214 خود مرقوم داشته اند كه وقف صحيح شرعى فرمودند امير سليمان خان قوانلو همگى و تمامت يك بنگاه آب از جمله چهارده بنگاه آب قنات «مقصودآباد» مشهور به «فيروزآباد» به سركار فيض آثار و توليت آن را مفوض فرمودند به عالى جناب آقا سيد ابوالحسن متولى ... انتهى.

نظر به مداليل اين اسناد شرعيه معتبره محفوفه به قرائن صدق و فرامين سلاطين جنت مكين صفويه انار اللّه براهينهم و وقف نامه جات مرقومه و مداليل فرامين و نوشته جات سايره كه ذكر آنها را در اين مقام لزومى نديد و به ملاحظه استفاضه تامه

و شياعى كه در بين اهالى و محترمين از سكنه زاويه مقدسه ثابت و محقق گرديد كه توليت كليه و جل موقوفه آستانه مقدسه حضرت عبدالعظيم از طرف واقفين به اجداد جناب مستطاب حاج ميرزا هدايت اللّه متولى فعلى و اولاد آن مرحومين نسلاً بعد نسل تفويض شده ... الخ.

مقابر بزرگان در جوار حضرت عبدالعظيم

1 - در دو ميلى شمال شرقى حرم حضرت عبدالعظيم مقبره شيخ صدوق معروف به ابن بابويه واقع است. حضرت صدوق نام مباركش محمد و پدر بزرگوارش على بن

ص: 203

حسين بن موسى بن بابويه القمى مى باشد، كنيه وى «ابوجعفر» است، ولادتش در شهر قم و به سال 380 ه . در شهر رى وفات نموده و او را «ثقة المحدثين» مى خوانند چه آنچه در كتب و تصنيفات خود از ائمه اطهار نقل و روايت نموده به صدق و صواب مقرون است.

شيخ صدوق از محدثين ثلاث و ارباب كتب اربعه(1) كه مدار شيعه در اعصار بر آنها است، مى باشد. وى استاد شيخ مفيد و والد نجاشى و ابن غضايرى است كه همه از اجله علماء شيعه اماميه اند. صيت مآثر و فضل و اجتهاد اين عالم نحرير مشهور است و به التماس شيعه رى در آن شهر اقامت فرموده و چون شيعه خراسان را نيز به فتاوى خود مستفيد مى فرمود علماى رجال او را «وجه شيعه رى» ذكر نموده اند.

شيخ نجاشى در رجال خود مى نويسد كه ابوجعفر در سال 355 در عنفوان جوانى به بغداد رفت و شيوخ طايفه از او استماع حديث مى نمودند و توقيعى از طرف حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام براى وى صادر گرديده كه امام درباره اش فرموده اند: «شيخ و معتمدى و فقيهى».

شيخ صدوق را تأليفات عديده و مهمه بوده كه قريب سيصد تصنيف احصاء كرده اند و ما براى نمونه از دو كتاب: «من لا يحضره الفقيه» كه قرون متواليه منظور نظر اساتيد و علماى اسلام بوده و يكى از كتب اربعه تشيع مى باشد كه در احاديث و روايات اهل بيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله تأليف گرديده و كتاب «اكمال الدين و اتمام النعمة» در امر غيبت، نام مى بريم.

بقعه شيخ صدوق كه در اثر باران و قدمت ساختمان منهدم شده بود (بنابر نقل صاحب روضات الجنات) در سنه 1238 به عهد فتحعلى شاه قاجار تعمير و مرمت يافته است.

ص: 204


1- رجوع شود به فصل مذهب تشيع در جلد اول همين كتاب.

اين چهار بيت در سر در ورود به محوطه ابن بابويه كه قبرستان عظيمى است و مدفن گروهى بى شمار از رجال و اعيان و علماى تهران مى باشد، كتيبه شده و اثر طبع فتوحى يكى از شعراى معاصر مى باشد:

اين بقعه شريف كه با غرفه بهشت *** اندر مقام و رتبه سزاوار همسرى است

بيت محمد بن على بن بابويه *** كز مرتبت به خلد برينش برابرى است

با اين علو مرتبه شيخ صدوق را *** تنها مفاخرت به تولاى حيدرى است

باقى است زانكه ناشر شرع محمد است *** زنده است زانكه محيى آئين جعفرى است

2 - مقبره شيخ يعقوب بن اسحاق الكلينى كه از اجله علماى شيعه است در حدود شهر رى (هفت كيلومترى شرقى حسن آباد فشافويه) واقع شده است و ايشان پدر محمد بن يعقوب كلينى از اجله علماى حديث در قرن سوم هجرى و صاحب كتاب «الكافى فى الاصول و الفروع» و ملقب به «ثقه الاسلام» است كه اصلاً اهل قريه كلين (ورامين) بوده و در سال 328 در بغداد وفات يافته است. كتاب كافى از موثق ترين كتب احاديث و آثار شيعه اماميه و يكى از كتب اربعه است.

3 - در جوار شرقى حرم جنب مقبره امام زاده حمزة بن موسى در زاويه مقبره خاص شيخ جمال الدين ابوالفتوح رازى قرار دارد كه از اجله علماى شيعه در قرن ششم هجرى مى باشد (متوفى 538 ه). وى مؤلف كتاب تفسير عظيمى است كه از منابع موثق و معتبر شيعه اثنى عشريه مى باشد و اين تفسير به نام «روض الجنان و دوح الجنان» معروف به تفسير ابوالفتوح در تهران به سال 1315 شمسى طبع شده. مقبره شيخ نيز در همان تاريخ به همت وزارت معارف از محل موقوفات عامه مرمت و تعمير يافت و در جوار آن كتابخانه مخصوصى به نام حضرت عبدالعظيم تأسيس شده است كه هم اكنون داير و شامل مقدار كثيرى كتب فارسى و عربى است.

ميرزا ابوالقاسم قائم مقام صاحب «منشآت» و اشعار معروف كه از رجال بزرگ

ص: 205

دولت قاجاريه و وزير اعظم عباس ميرزا وليعهد و محمد شاه بوده است در اين حجره مدفون است. قبر دو نفر ديگر از احفاد او نيز ميرزا على و حاجى ميرزا على اكبر خان قائم مقام در همان حجره قرار دارد.

نظر به اين كه زاويه مقبره شيخ ابوالفتوح از ديرزمان آرامگاه بعضى از دانشمندان بوده كه داراى آثار جليل مى بودند براى جلوگيرى از نسيان تاريخ برحسب دستور آقاى على اصغر حكمت وزير معارف وقت لوحه سنگى به عنوان تذكار تهيه و در آن حجره نصب شده است و نام آن دانشمندان به شرح زير در آن سنگ نوشته مضبوط است:

1 - مرحوم حاج ميرزا ابوالقاسم نورى رازى صاحب كتاب «مطارح الانظار»، متولد 1236 قمرى و متوفى به سال 1292.

2 - مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل تهرانى صاحب كتاب «شفاء الصدور»، متولد 1273 و متوفى به سال 1316 قمرى.

3 - مرحوم ميرزا محمدعلى شوشترى متوفى به سال 1306 قمرى.

4 - مرحوم شيخ محمد آقا بوذرى طالقانى، متولد 1248 و متوفى 1313 شمسى.

5 - مرحوم آقا سيد على آقا يزدى طباطبائى، متوفى به سال 1350، از تأليفات به طبع رسيده آن مرحوم كتاب «وسائل مظفرى» است.

6 - مرحوم ميرزا محمد على شاه آبادى، متوفى به سال 1369.

ديگر از قبور بزرگان كه در اين حجره واقع است، قبر ميرزا حبيب اللّه قاآنى شيرازى شاعر قصيده سرا و استاد شعر در قرن سيزدهم هجرى است كه در سال 1322 ه . در شيراز متولد گرديد و چون مداح اكتاى قاآن فرزند حسن على ميرزا (شجاع السلطنه) والى خراسان بود، «قاآنى» تخلص كرد. وى در آخر عمر در تهران اقامت نموده و در دربار ناصرالدين شاه منزلت و مقام حاصل نمود، در سال 1270 ه .

ص: 206

وفات يافت و در اينجا مدفون گرديد.

ديگر از بزرگان و اساتيد ادب، علامه محمد بن عبدالوهاب قزوينى صاحب آثار ادبى مشهور است كه در (1368 ه.ق / 1328 ش) در تهران بدرود زندگى نمود و در اين حجره مدفون گرديد. و نيز قبر مرحوم عباس اقبال آشتيانى استاد دانشگاه متوفى در 1334 شمسى در اينجا است.

قبور سلاطين

1 - از آثار قبور سلاطين كه در جوار حضرت عبدالعظيم واقع است، قديمى تر از همه مقبره سلطان طغرل سلجوقى است كه درشهر رى در قرن پنجم هجرى مدفون گرديده است، مقبره قديم او كه در زمان ناصرالدين شاه مرمت يافته هم اكنون موجود و به نام «برج طغرل» معروف است.

2 - قبر ناصرالدين شاه چهارمين پادشاه از سلاله قاجار مقتول در ذى القعدة الحرام سال 1313 ه.ق كه چون خود منشأ تعميرات و ساختن صحن و ايوان حرم مطهر حضرت عبدالعظيم بود، در همان جا در زاويه غربى در محلى كه معروف به «مسجد هلاكو» بود، مدفون گرديد و آثار قبر او باقى است، در حاشيه سنگ قبر او اشعارى مرقوم و مسطور است از آن جمله اين ابيات ذكر مى شود:

ناصرالدين شاه ذوالقرنين كاو را آفريد *** بيهمال از جمله شاهان كردگار بيهمال

هفدهم روز از مه ذى القعده با آدينه جفت *** يافت هنگام زوال شمس، شمس شه زوال

بود سال عمرشاه اندر شمار شصت و هفت *** برده در شاهى بپايان زين شمر پنجاه سال

الغرض كلك بقا تاريخ شه را زد رقم *** آفتابى چهره پنهان كرد در گاه زوال

مقبره عليرضاخان قاجار (عضدالملك) كه در 1327 نايب السلطنه ايران شد و در 1328 وفات يافت در جوار قبر ناصرالدين شاه واقع است.

ص: 207

3 - آرامگاه رضا شاه پهلوى. چون آباء آن در جوار حضرت عبدالعظيم مدفون هستند، جسد ايشان را نيز برحسب امر شاهنشاهى در همان مكان به خاك سپردند و در تاريخ ارديبهشت 1329 شمسى بعد از آن كه جنازه شاه از «مسجد قاهره» به مدينه طيبه و سپس به ايران نقل شد و در آرامگاهى در جنوب غربى حرم مطهر مدفون گرديد.

قبور علماى بزرگ كه در مقبره ناصرالدين شاه مدفون هستند:

1 - مرحوم حاج ملا على كنى متوفى سنه 1306 از اجله فقهاء زمان خود در شهر تهران.

2 - مرحوم حاج شيخ محمد حسين تنكابنى، وفات 24 مرداد 1327.

3 - مرحوم حاج شيخ على مدرس تهرانى، وفات 3 دى ماه 1333.

4 - مرحوم شيخ ابوالحسن مرندى، وفات محرم الحرام 1349.

5 - مرحوح حاج سيد ابوالقاسم كاشانى، وفات 1340 شمسى.

6 - مرحوم حاج شيخ عبدالنبى نورى، وفات 20 محرم الحرام 1344 قمرى.

7 - مرحوم شاهزاده ابوالحسن ميرزا قاجار (شيخ الرئيس خراسانى) كه از مشاهير ادبا و فصحا و علماى قرن اخير ايران است، متوفى در 1337 شمسى در تهران، صاحب كتاب «منتخب نفيس».

مقابر امام زادگان

آثار مقابر و مدافن امام زادگان و بزرگان در اطراف و نواحى مقبره شاه عبدالعظيم تا مسافتى بعيد فراوان است كه بايد به تفصيل مورد بحث و مطالعه و تحقيق اهل فن

ص: 208

و مورخان قرار گيرد. از آن جمله سه قبر شريف معروفيت بسيار دارند كه در پيرامون آنها قبور مسلمانان و مدفن اموات اهالى تهران زياد مى باشد.

1 - امام زاده حمزة بن موسى عليه السلام :

در ضلع جنوب شرقى حرم شاه عبدالعظيم قرار دارد، نسب اين بزرگوار در كتب انساب به اختلاف ذكر شده و سلاطين صفويه نسب خود را به اين امام زاده متصل كرده اند.(1)

گويند شاه عبدالعظيم خود به قصد زيارت حمزة بن موسى از عراق به رى مهاجرت كرد و مورخان و علماى شيعه زيارت قبر او را كه در جوار عبدالعظيم است لازم دانسته اند(2) و در زيارت نامه عبدالعظيم اين عبارت مذكور است: يا زائر قبر «خير رجل من ولد موسى بن جعفر» و اين عبارت بر جلالت قدر او دلالت مى كند.

شاه طهماسب صفوى غالبا براى زيارت صاحب اين قبر كه جد او بوده است، از تخت گاه قزوين به رى مسافرت مى كرده و در اثناء همين مسافرت ها بوده است كه قريه تهران كه شكارگاه خوبى در شمال رى بوده است، مورد توجه او شده و حصار و باروئى بر آن ساخته كه بعدها به صورت شهر بزرگ فعلى درآمده است.

مدفن امام زاده على بن حمزه فرزند اين بزرگوار در شيراز است.

2 - امام زاده طاهر و امام زاده مطهر:

در جوار مرقد عبدالعظيم قرار دارد. نسب او را به زيد بن على بن حسين عليه السلام

مى رسانند. «مطهر» نام فرزند اوست.(3)

3 - امام زاده عبداللّه:

ص: 209


1- . نظر كنيد به تاريخ «عالم آرا» تأليف اسكندربيك منشى.
2- رجوع شود به «تحفة الزائر» تأليف مرحوم مجلسى و «مجالس المؤمنين» تأليف قاضى نوراللّه شوشترى.
3- . رجوع شود به كتاب «الروح و الريحان و جنة النعيم» طبع تهران.

اين قبر شريف نزديك مزار حضرت عبدالعظيم است و در كتب انساب نسب او را به پنج پشت به على بن حسين عليه السلام مى رسانند و او را ابوعبداللّه حسين بن عبداللّه الابيض مى گويند و منقول است كه در سال 319 ه . وفات يافته است.

4 - بقعه منسوب به بى بى شهربانو:

در دامنه كوه شرقى رى كه به نام همان بانو موسوم است آثار بقعه اى موجود مى باشد كه برحسب روايات موجوده محل اختفاء شهربانو دختر يزدگرد ساسانى مادر امام همام على زين العابدين بوده و زيارتگاه عظيم است و زنان و بانوان شيعه از

قديم الايام به آن مكان اعتقاد دارند و به زيارت مى آيند و نذور و هدايا مى گذارند.

در اطراف شهر قديم رى و در جلگه دامنه «كوه بى بى شهربانو» آثار قديمه دهات و قلاع قبل از اسلام هنوز يافت مى شود.(1)

69-مجموعه زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، حسين عمادزاده

اشاره

156 - مجموعه زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، حسين عمادزاده (معاصر)

تاريخ جغرافيايى آرامگاه حضرت حمزة بن موسى بن جعفر و حضرت عبدالعظيم الحسنى

يكى از اولاد حضرت موسى بن جعفر عليه السلام حمزه مى باشد كه به اتفاق علماى انساب قبرش در رى واقع شده و حضرت عبدالعظيم حسنى براى زيارت او آمده و آنجا مقام گرفته و درگذشته و صاحب قبه و بارگاهى مى باشد و در قرب جوار آن حضرت عبداللّه طاهر بن محمد كه به هفت واسطه به حضرت زين العابدين مى رسد، مدفون است - و چون نگارنده در اين موضوع كتابى جداگانه دارد، اينجا مى كوشد كه يك كتاب مفصل را در يك صفحه كوچك كرده و خوانندگان را بى اطلاع نگذارد.

عبدالعظيم حسنى ابن عبداللّه قافه است و مادرش دختر اسماعيل بن ابراهيم

ص: 210


1- . تاريخچه وقف در اسلام، اول، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، 1343ش، ص 65 - 80.

و شهرتش ابوالقاسم و ابوالفتح بود. تولدش در مدينه اوايل سال 200 هجرى و صدوق درباره او نوشته:

كان عبدالعظيم الحسنى عابدا ورعا مرضيا. اين سيد بزرگوار پس از تربيت در مهد سيادت و علم داراى فضايل نفسانى شده و شخصيتى ممتاز يافت. مردى عابد، پرهيزگار و پارسا و مورد رضايت خلق و خالق گرديد.

حضرت عبدالعظيم از مدينه به بغداد و سامرا مهاجرت كرد و با روش تقيه به تعليم و تعلم مكتب جعفرى همت گماشت و بذل سعى كافى در اين راه نشان داد و در مقام علمى به جايى رسيد كه حضرت هادى عليه السلام مسائل حلال و حرام را به او مراجعه مى داد و او سه شخصيت بزرگ ولايت را درك كرد: حضرت امام محمد تقى، امام على النقى و امام حسن عسكرى عليهم السلام و عقايد خود را به عرض رسانيد و آنها تأييد فرمودند. حضرت عبدالعظيم در سال 250 هجرى از سامرا به ايران مهاجرت و سبب هجرت او بيم از خلفاى عباسى بود كه به عنوان زيارت مزار امام رضا عليه السلام حركت كرد و به شهر رى اقامت گرفت. در اين شهر روزها روزه و شب ها به نماز اشتغال داشت و به تعليم و تعلم فقه جعفرى مى پرداخت و براى اولين بار قبرى كه در جوار منزل مسكونى او بود، زيارت مى كرد و مى گفت من براى زيارت او به اينجا آمده ام و چون علماء به محضرش آمدند، فرمود قبر پاك حضرت حمزه فرزند موسى بن جعفر عليه السلام اينجا مى باشند و لذا در زيارتش مى خوانيم يا من زاره سيدنا عبدالعظيم، و اين سيد بزرگوار جد سادات صفويه است و حمزه و عبدالعظيم به عقيده شيخ صدوق در اين محل شهيد شده اند سال 252 و عبدالعظيم در كاغذى به خط خود نوشته بود:

انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب، و او را در همان مسجد شجره رى كه اكنون آستانه مقدسه اوست، دفن كردند و از حضرت هادى روايت مى كند كه فرمود: لو زرت عبدالعظيم برى كنت

ص: 211

كمن زار الحسين بكربلاء و اكنون مزار او مطاف ميليون ها مردم ايران است - اولاد و اعقاب عبدالعظيم در رى و قم و مازندران بسيار بوده اند.(1)

اين حمزة بن موسى بن جعفر غير از حمزة بن جعفر مدفون به خراسان است و غير از حمزه اطروش است كه نسبش به حضرت سجاد عليه السلام مى رسد و غير از حمزة بن موسى مضئى است كه در شيراز مدفون است و اين حمزه داراى سه پسر بود به نام على و قاسم و حمزه و تحقيقا سلاطين صفويه نسب به او مى رسانند و آبادى قصبه رى به بركت وجود حمزه بوده است و پس از ويرانى رى بزرگ باز هم رى بوجود اين امام زادگان آباد و مزار عمومى مردم ايران بوده است.

و از برادران مسلم و امام زاده احمد شاه چراغ مدفون در شيراز است كه با برادر ديگرش به نام سيد ميرمحمد و چند نفر ديگر به نام علاءالدين حسين - سيد عبداللّه - سيد ابراهيم از قريه زمان آباد نرمى سه فرسنگى اصفهان و سيد حاجى غريب هم در بقعه شاه چراغ مدفون هستند و مزار عمومى مردم فارس و مورد احترام و تكريم و مركز تجمع عبادت كنندگان و محل تشكيل مجالس وعظ و مجد و عظمت و داراى قبه و بارگاه و رواق و ابنيه مهمى مى باشد كه در محل خود از آن بحث كرده ايم.(2)

عقايد حضرت عبدالعظيم

حضرت عبدالعظيم از اصحاب خاص حضرت امام محمد تقى و امام على النقى عليهماالسلام بود و در خدمت آنها مى زيست و چنان چه در ضمن زيارت او مى خوانيم:

اشهد انك قد عرضت دينك على امام زمانك فصدقك و دعا لك. عقايد خود را به عرض دو امام همام رسانيد و او را تصديق كرده دعا فرمودند و اين عقايد ملاك عمل

ص: 212


1- . به نقل تاريخ زندگانى حضرت عبدالعظيم عليه السلام و گفتار علامه نجفى مرعشى قمى معاصر ص 114.
2- . رجال بزرگ اسلام، ص 159، ج 1، تأليف نگارنده كه شامل شرح حال بيش از سى هزار نفر از علماى اسلام است در سى جلد نوشته شده است.

شيعه و معتقدات فرقيه اماميه است و اكنون متن آن را براى اطلاع خوانندگان نقل مى كنيم. شيخ صدوق در اكمال الدين روايت مى كند(1):

حدّثنا علىّ بن موسى الدقاق رضى الله عنه و على بن عبداللّه ورّاق، قالا حدثنا محمّد بن هارون الصوفى قال: حدّثنا ابوتراب الرّويانى عن عبدالعظيم عبداللّه الحسنى، قال: دخلت على سيّدى علىّ بن محمّد عليه السلام فلمّا بصّرنى قال: مرحبا بك يا اباالقاسم انت وليّنا حقّا قال: فقلت: له يابن رسول اللّه انّى اريد ان اعرض عليك دينى فإن كان مرضيّا اثبت عليه حتّى

القى اللّه عزّ و جلّ فقال: هات يااباالقاسم. فقلت: انّى اقول انّ اللّه تبارك و تعالى واحد ليسَ كمثلِهِ شى ء خارج من الحدّين حدّ الابطال و حدّ التشبيه و انّه ليس بجسم و لا صُورة و لا عرض و لا جوهر بل هو مجسّم الأجسام و مصوّر الصوّر و خالق الاعراض و الجواهر و ربّ كلّ شى ء و مالكه و جاعله و مُحدثه و انّ محمّدا صلى الله عليه و آله عبده و رسوله و خاتم النّبيين و لا نبىّ بعده الى يوم القيمة و ان شريعته خاتمة الشرايع فلا شريعة بعده الى يوم القيمة و اقول انّ الامام و الخليفة و ولىّ الامر بعده اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام ثمّ الحسن ثمّ الحسين ثمّ على بن الحسين ثمّ محمد بن على ثمّ جعفر بن محمد ثمّ موسى بن جعفر ثمّ علىّ بن موسى ثمّ محمّد بن على عليهم السلام ثمّ انت يا مولاى فقال عليه السلام : و من بعدى الحسن ابنى فكيف الناس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: فكيف ذلك يا مولاى؟ قال: لأنه لا يرى شخصه و لا يحلّ ذكره باسمه حتى يخرج و يملاء الارض قسطا و عدلاً كما ملئت جورا و ظلما، فقلت: اقررت و اقول انّ وليّهم ولىّ اللّه و عدوّهم عدوّ اللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصيتهم معصية اللّه. اقول ان المعراج حقّ و المسئلة فى القبر حقّ و انّ الجنّة حقّ و النار حقّ و الصراط حقّ و الميزان حقّ و انّ السّاعة آتية لا ريب فيها و انّ اللّه يبعث من فى القبور و اقول ان الفرايض الواجبة بعد الولاية: الصّلوة و الزّكوة و الصّوم و الحجّ و الجهاد و الامر بالمعروف و النهّى عن المنكر.

ص: 213


1- . اكمال الدين، نسخه خطى تحرير 1037 متعلق به كتابخانه نگارنده رجال اسلام، ص 156 - فهرست شيخ صدوق، ص 184.

فقال علىّ بن محمّد عليه السلام : يا ابالقاسم هذا و اللّه دينى و دين [اللّه]الذى ارتضاه بعباده فاثبت عليه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فى الحيوة الدّنيا و الاخرة.

پس از بيان طرق روايت و مذاكرات عرض كرد: من اين طور عقيده دارم كه پروردگار تبارك و تعالى يكى است بى نظير و از حدود ابطال و تشبيه خارج است او جوهر و جسم و صورت و عرض نيست بلكه آفريننده جواهر و اعراض و ايجادكننده اجسام و صور، پديدآورنده هر موجود و مربى هر مخلوقى است، او است مالك و جاعل و آفريننده و خلق كننده. محمد صلى الله عليه و آله بنده برگزيده اوست كه نبوت به او ختم شد و تا روز قيامت پيغمبرى ديگر نخواهد آمد، شريعت احمدى خاتم تمام شرايع آسمانى است. امام و خليفه و اولى به تصرف پس از او على بن ابى طالب عليه السلام است و پس از او حسن و پس از حسن، حسين، على بن الحسين، سجاد، محمد بن على الباقر، جعفر بن محمد الصادق، موسى بن جعفر الكاظم، على بن موسى الرضا، محمد على التقى الجواد، پس از او شما اى على بن محمد التقى، امام پرسيد: پس از من كيست؟ گفتم: شما بفرماييد. فرمود: پس از من حسن العسكرى پسرم و پس از او شخصى است كه از ميان مردم غايب مى شود و روزى خروج مى كند كه زمين را از عدل و داد پر كند پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد.

عرض كردم بدانهم اقرار مى كنم و اعتراف مى نمايم و معتقدم كسى كه دوست اينها باشد دوست خدا و دشمن ايشان، دشمن خداست اطاعت و پيروى آنها، اطاعت پروردگار و دورى و معصيت آنها، معصيت پروردگار است. من عقيده دارم معراج حق است، سؤال قبر حق است، بهشت و جهنم حق است، صراط و ميزان حق است، روز قيامت، روز ابدى است و شكى در آن نيست، پروردگار بندگان را از قبور برمى انگيزد تا به حساب آنها رسيدگى كند، من عقيده دارم واجبات و فرايض پس از ولايت، نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر است.

آن گاه امام عليه السلام فرمود: يا اباالقاسم سوگند به خداى يگانه دين تو و عقيده تو موجب رضاى خداى و سرمشق بندگان است. خداوند ترا بدين عقيده پايدار و در دنيا

ص: 214

و آخرت رستگار بنمايد. اين بود عقيده حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام كه ملاك عمل شيعه است.

زهى سعادت كز لطف كردگار عظيم *** در اين مقام رسيدم رسم به فيض عظيم

هزار بار به توفيق حى لم يزلى *** يگانه اى كه بود قادر و سميع و عليم

سزا بود كه به سر تاج افتخار نهم *** من از ثناگرى شاهزاده عبدالعظيم

تو آن شهى كه شهان بر در تو رخ سايند *** ز افتخار بر اين آستان شوند مقيم

دهم امام به حق حضرت على نقى *** به عصر خويش به ترويج دين و شرع قويم

نيابتا به سوى رى روانه كرد تو را *** كه بر هدايت مخلوق رو نهى ز صميم

نسب تو را بود از مجتبى حسب ز على *** سليل ختم رسل سيد الكريم حليم

به جسم مرده ببخشد شميم كوى تو روح *** چنان مسيح به دم زنده كرد عظم رميم

بر آستان تو آيند فوج فوج ملك *** ز چرخ بهر طواف درِ تو با تكريم

تو را مفاخرت اين بس كه انبياى عظام *** خليل و آدم و نوح و مسيح و همچو كليم

پى زيارتت اى مظهر جمال و جلال *** در اين رواق مشرف شوند از تسليم

بطرف كوى تو آيد اگر مَلَك چه عجب *** در آستان تو جُسته مقام ابراهيم

سليل سيد لولاك اى سپهر جلال *** شهنشهى به تو داده است كردگار كريم

سلام ما به تو اى سيد شريف نسب *** تويى پناه به درماندگان ز لطف عميم

اثر طبع مرحوم ميرزا عبداللّه شكوهى، نقل از تاريخ زندگانى حضرت عبدالعظيم

بناء و ساختمان رى

بناء مشهد مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام در مسجد شجره رى از تاريخ 252 آغاز شده و بقعه و بارگاهى داشته تا سال 480 هجرى مجدالملك ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى رادستانى قمى مستوفى مملكت بركيارق شاه فرزند ملكشاه سلجوقى اين گنبد و بارگاه را بنا مى كند و از آن تاريخ تاكنون هر يك از سلاطين و وزراء ايران بر آن افزايش كرده و هديه اى داده و آبادانى نموده اند تا دوره صفويه شاه

ص: 215

اسماعيل در سال 944 كه به زيارت جد خود و عبدالعظيم مى آمد، ايوان و رواق بنا كرد و فتحعلى شاه ضريح نقره داد و ناصرالدين شاه ضريح عالى ترى داد و گنبد را طلا گرفت و تاريخش را چنين دور كتيبه نوشته اند:

تبارك اللّه در عهد دولت سلطان *** فراشته است سر و بن به گنبد گردان

قويم دولت اسلام ناصرالدين شاه *** ابوالمظفر خورشيد خسروان جهان

عظيم همت خسرو به زر ناب اندود *** خجسته قبه شهزاده عظيم الشأن

به خشت هاى زراندود او چو تابد مهر *** هزار چشمه خور اندر او شود تابان

در اين حريم خداوند اين حريم بود *** ملك ستايش گوى و فلك ستاره فشان

نگاشت كلك سروش از براى تاريخش *** به حكم شاه كه حكمش هميشه باد روان

هزار و دو صد و هفتاد رفته از هجرت *** فزوده گشته از اين قبه قيمت زر و كان

پس از او ميرزا آقاخان نورى صدراعظم دولت ايران ايوان را آئينه بندى كرده و صحن را كاشى كارى نمود و از دوران قاجاريه اين بارگاه با عظمت رو به اهميت عمرانى و تزيين نهاد و بالاخص كه قبر ناصرالدين شاه در جوار او قرار گرفت و اخيرا هم كه آرامگاه رضا شاه در آن نزديك واقع شده عمران و آبادى شهر روزافزون گشته است.

بقعه امام زاده عبداللّه طاهر الحسينى نيز در طرف شرقى صحن كه در قرن چهارم در گذشته نيز آباد و تزيين گرديده و ظل السلطان مسعود ميرزا قاجار بناى گنبد و بارگاه آنها را نهاده است و اكنون اين آستانه مباركه مزار عمومى مردم ايران و مسافرينى هستند كه به ايران مى آيند و شرح مفصل تاريخ و جغرافيايى آن را با تزيين رواق و صحن و روضه و گنبد و بارگاه در كتاب مستقلى نگاشته ام كه اكنون محل شرح آن نيست.(1)

ص: 216


1- زندگانى حضرت عبدالعظيم و شخصيت دو امام زاده مجاور آن به تأليف محمد رازى و كتاب روح و ريحان مراجعه شود.
روضه حضرت عبدالعظيم عليه السلام

روضه حضرت عبدالعظيم

عليه السلام در محور مسجد و طرفين و رواقين واقع است. بالاى سر و پايين پا دو مسجد مردانه و زنانه است و پشت سر رواق و ايوان بسيار مجلل آينه و در پيش رو رواقى كه به روضه حضرت حمزه متصل مى گردد و در اين رواق به آرامگاه ناصرالدين شاه مى رود - گنبد طلا و مناره هاى طلا مانند خورشيد افق پايتخت را روشن كرده و داخل آن روضه رضوان است. قبر در سرداب و زيرزمين است. روى آن صندوق خاتمى كه از قديم ترين صندوق هاى خاتم بقاع متبركه و از شاهكار صنايع ايرانى است و اخيرا به دست هنرمند معروف صنيع خاتم تعمير و روغن كارى شده در آينه و شيشه قرار داده اند كه با برق تمام ريزه كارى هاى آن صنعت نمودار است. اين صندوق در ميان ضريحى است از نقره بسيار مجلل كه 4 دهنه شبكه دارد و هر شبكه ده حلقه دارد به عرض سه دهنه و دو حاشيه نقره زمينه مينائى كه حاشيه هاى گلكارى از نقره و مينا به خطوط مختلف احاديث نبوى و آيات كريمه را نقش بسته - قناديل و شمعدان هاى طلا و نقره و برنج روى سقف ضريح است كه از آهن پوشيده شده و روپوشى پارچه اى دارد. داخل سقف خاتم منبت كارى است و پاى مرمر و كف روضه مرمر سفيد است و إزار آن تا دو متر سنگ مرمر بسيار عالى در همين سال گذشته نصب كردند. از بالاى سنگ تمام سقف درونى آينه كارى زيبايى بخشود و يك كتيبه به رنگ طلا و زمينه مينائى گلى داخل گنبد را از ديوارها جدا مى سازد، در كتيبه هاى داخلى گنبد قصيده سروش اصفهانى را به خط نستعليق نوشته اند كه مطلعش اين است:

سروش گفت به تاريخ اين خجسته حرم *** ز بهر مزد گرفتن ز ايزد متعال

ص: 217

چو اين حريم شه از ابر آمد سه بود *** هزار و دو صد و هفتاد و سه ز اول سال (1273)

عرض و طول روضه 8×8 متر تقريبى است و چهار درب خاتم دارد كه به طرفين مسجدين و رواقين مى رود، درب پيش رو را فتحعلى شاه داد و از خاتم هاى بسيار عالى است و اشعارى در مدح حضرت عبدالعظيم در آن نوشته شده.

و درب پائين پا از آثار ناصرالدين شاه است كه خاتم بسيار مرغوبى مى باشد و درب ورودى پشت سر از مآثر محمد شاه قاجار و كاتب آن محمد حسين تهرانى كه در سال 1260 نوشته و منبت كارى كرده.

درب بالاى سر مسجد مال صدراعظم است و كاتب آن ميرزا محمد شيرازى بوده كه تاريخ آن سال 1271 مى باشد، دالان بين الحرمين نقاشى و گچ برى است به طول 15 متر و درب آن از چوب قاقم است و درب خاتم نقاشى بسيار قديمى است كه تاريخ آن حك شده يا نداشته. اين روضه به انواع چراغ هاى برق و جارهاى بسيار زيبا و قيمتى مزين شده است.

روضۀ حضرت حمزه

روضه حضرت حمزه 6×6 متر كوچكتر از روضه حضرت عبدالعظيم است كه درب ورودى آن مورخه 1273 به امر قائم مقام مى باشد و ضريح نقره در رو و ضريح فولاد در زير دارد به عرض 3 متر و طول 4 متر و صندوق چوبى روى قبر است و مسجدى بالاى سر دارد كه درب خاتم عالى آن قديم ترين آثار صنعت و هنر است. كف روضه از مرمر و إزاره آن به ارتفاع 5/1 متر و بقيه تا بالاى گنبد همه آينه كارى است. دو كتيبه طلاى بسيار عالى با خط نستعليق مشكى روى آينه نوشته و ايوان آينه و سنگ مرمر و از شاهكارهاى هندسى است و گنبد آن سبز و از بناهاى عصر اول صفويه مى باشد و هر يك از وزراء و سلاطين هدايا و تحفى تقديم آنجا كرده اند. طبق

ص: 218

تحقيقات و تبليغاتى كه نويسنده نموده است به ظن قوى اين حضرت حمزه فرزند عبيداللّه بن عباس بن على بن ابى طالب عليهم السلام و داراى مقام علمى و سيادت و روحانيت بوده و حمزه فرزند حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در حوالى جوين و بيهق و سبزوار مدفون است، و اللّه اعلم.

روضه امام زاده عبداللّه طاهرى عليه السلام

گنبد و بارگاه حضرت عبداللّه طاهر در مشرق صحن كاشى و ضريح فولادى روى قبر است و از گچ كارى و آينه بندى زينت بخشوده و درب روضه از كاشى ايوان است و كتيبه هاى عالى به خط نستعليق نوشته و مسجد مفصلى روبه روى حضرت عبدالعظيم است كه جامع رى مى گفتند يا مسجد شجره و در مقابل ايوان آينه سقاخانه اى است كه پشت آن حوض آب واقع شده و از طرف غرب به شرق مجراى آبى هست - اطراف اين صحن اكثر باغ بوده كه فعلاً آرامگاه ها قرار گرفته و بقعه شيخ ابوالفتوح رازى و بسيارى از علماء آنجا مى باشد و در قسمت جنوب غربى بارگاه حضرت حمزه آرامگاه رضا شاه فقيد است كه بر آبادى و عمران آنجا افزوده است و در اين تاريخ 1371 قمرى عمران و آبادى بسيار در اين آستانه به وقوع پيوسته است كه در كتاب مفصلى بايد نوشت.(1)

شرح حال علماء و رجال دانشمند در تمام طبقات علوم و فنون اسلامى را كه در رى و حوالى قبر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در ده قرن اخير دفن شده اند در كتاب دائره المعارف رجال اسلام كه مشحون بر سى هزار ترجمه و شرح حال مى باشد و قريب پنج هزار عكس از علماى دوره اخير جمع آورى نموده و نگاشته ام و بدين جهت در اين كتب از رجال جز به ضرورت نامى برده نشده است.(2)

ص: 219


1- شرح حال حضرت امام موسى الكاظم عليه السلام را در دو جلد مفصل نگاشته ايم كه زير چاپ است.
2- . مجموعه زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، هفتم، تهران، نشر طلوع، بهار 1373، ج 2، ص 1043 - 1050.

70-لغت نامه دهخدا

157 - لغت نامه دهخدا

عبدالعظيم. [عَ دُ لْ عَ] (اِخ) ابن عبداللّه بن حسن بن زيد بن الامام حسن مكنى به ابوالقاسم از اصحاب امام جواد و ابوالحسن الهادى عليه السلام بود. وى مردى متقى و پرهيزگار و از راويان و ثقات مورد اعتماد على بن محمد النقى بود. اخبار و رواياتى درباره اعتماد به دو از ائمه روايت شده است. مرقد او در يك فرسنگى تهران به شهر رى (معروف به شاهزاده عبدالعظيم) واقع است و زيارتگاه مسلمانان شيعى است.(1)

شهربانو. [شَ] (اِخ) شهربانويه. مشهور آن است كه وى دختر يزدگرد پادشاه ايران بوده است و در خلافت عمر اسير شد و به نكاح امام حسين عليه السلام درآمد و امام زين العابدين عليه السلام از او متولد شد. نام هايى ديگر نيز بدو داده اند از جمله شاه زنان. رجوع شود به بحثى درباره شهربانو (فصلى از كتاب چراغ روشن در دنياى تاريك):

نالش بكر خاطرم ز قضاست *** گله شهربانو از عمر است.

خاقانى

يعنى كه نقاب شهربانو *** فاروق عجم ستان گشايد

خاقانى

ليكن تتبعات اخير نشان داده است كه اين شهرت را اصلى نيست و يزدگرد را دخترى به نام شهربانو نبوده است. براى اطلاع بر مآخذ داستان شهربانو رجوع به ربيع الابرار زمخشرى و قابوس نامه و مجمل التواريخ شود.

شهربانو ارم. [شَ اِ رَ] (اِخ) خواهر گيو دختر گودرز زن رستم. (ناظم الاطباء):

سپردم برستم همى خواهرم *** شه بانوان شهربانو ارم

فردوسى

شهربانويه.] شَ ىَ [(اِخ) نامى از نام هاى زنان ايرانى. (يادداشت مؤلف). دختر

ص: 220


1- لغت نامه دهخدا، اول، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373ش، ج 9، ص 13858.

يزدگرد و مادر حضرت زين العابدين عليه السلام . (انجمن آرا) (آنندراج): و مادرش ]زين العابدين

عليه السلام ] شهربانويه بنت يزدجرد الفارسى و فخر حسينيان بر حسنيان از اين است كه جده ايشان شهربانويه بوده است. (فارس نامه ابن البلخى، ص 4). و مادر او [زين العابدين عليه السلام ] شهربانويه بنت يزدجرد بن ملك. (تاريخ قم، ص 196). رجوع به شهربانو و مزديسنا، ص 294 شود.(1)

71-بدر فروزان، آقا عباس فيض

اشاره

158 - بدر فروزان، آقا عباس فيض (معاصر)

حالات امام زاده عبداللّه

بخش نهم: در ذكر حالات امام زاده جليل عبداللّه و عبيداللّه و اسحاق فرزندان حضرت امام موسى الكاظم عليه السلام

حالات عبداللّه بن امام موسى عليه السلام

اما عبداللّه بن امام موسى الكاظم عليه السلام سيدى شريف و جليل شمرده شده، براى او اعقاب بسيارى ذكر كرده اند كه جماعتى از آنها هم در شهر رى سكونت داشته اند و از آن جمله مى باشد: مجدالدوله و الدين ابوالفتح محمد بن الحسين بن محمد بن على بن قاسم بن عبداللّه مزبور كه در سلطنت سلاطين سلجوقى در رى داراى مرتبه وزارت بوده است.

و خواهر ابى الفتح محمد مذكور هم (ستى سكينه بنت الحسين) عروس سلطان محمد شريف است كه در محله سلطان محمد شريف يكى از محلات شهر قم مدفون و به جلالت قدر و عظمت شأن موصوف و بر سر تربتش قبه و بارگاهى مجلل است و در جلد اول اين كتاب حالاتش مذكور افتاد.

و ستى سكينه نامبرده عروس سلطان محمد شريف يعنى زوجه فرزند او ابى القاسم على و مادر سيد اجل ابوالحسن مطهر است كه شيخ جليل منتجب الدين بن

ص: 221


1- . لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12876.

بابويه او را بسيار ستايش نمود است. در وصف او فرموده است كه او داراى علوم و فنون بوده نشانه و عَلَم خوانده شده، از بزرگان سادات عراق و صدور اشراف و عهده دارمنصب رفيع نقابت و سمت رياست در شهر رى بوده است و از براى او خطبه ها و رساله هايى ذكر كرده است.

حالات اولاد سيد جليل مطهر

و سيد مطهر را از بطن اين مكرمه دو پسر به نام محمد و على و محمد را فرزندى است به نام فخرالدين على كه نقيب طالبيين در قم بوده و او را هم پسرى است محمد نام كه از اهل علم و فضل شمرده شده داراى رياست و جلالت بوده است، و اين محمد بن على را هم فرزند ارجمندى است به نام امام زاده يحيى كه بسيار عظيم الشأن و جليل القدر بوده است و شمه از حالات او را در مجلد اول اين كتاب نگاشته ايم، شمه اى هم ذيلاً مى نگاريم.

و امام زاده يحيى را هم دو فرزند جليل القدرى بوده است يكى به نام شرف الدين ابوالفضل محمد بن يحيى كه در خلافت الناصر لدين اللّه خليفه بنى عباس به سال 600 نقيب النقباء طالبيين در عراق عرب و عجم (بغداد و رى) گرديد و ديگرى علاءالدين ابوالقاسم على بن يحيى كه او هم داراى رياست و شخصيت بوده است و اين على را هم فرزندى به نام ابوالفضل محمد است كه بسيار جليل القدر و عظيم الشأن بوده، شيخ جليل منتجب الدين قمى او را بسيار مدح و توصيف نموده درباره وى مى نويسد:

حالات محمد بن على بن امام زاده يحيى

حاضر شدم عالى مجلس سيدنا و مولانا الكبير الامير الامام السيد الاجل الرئيس الانور الاطهر الاشرف المرتضى المعظم، عز الدولة و الدين، شرف الاسلام و المسلمين، رضى الملوك و السلاطين، ملك النقباء فى العالمين، اختيار الايام،

ص: 222

افتخار الانام، قطب الدوله، ركن المله، عماد الامه، عمدة الملك، سلطان العترة الطاهرة، عمدة الشريعه، رئيس الرؤساء الشيعه و صدر علماء العراق، قدوة الاكابر، معين الحق، حجة اللّه على الخلق، ذى الشرفين، كريم الطرفين، نظام الحضرتين ابى الفضل محمد:

ابن الصدر السعيد، المرتضى الكبير، شرف الدولة و الدين، عز الاسلام و المسلمين، جل الاشراف، سيد الامراء السادات شرقا و غربا، قوام آل رسول اللّه ابى القاسم يحيى (امام زاده يحيى مدفون در رى منظور است):

ابن الصدر السعيد، المرتضى الكبير، شرف الدولة و الدين، عز الاسلام و المسلمين، سيد الاجل، الامام المرتضى، الكبير الاعلم الازهد ذى الفخرين، نقيب النقباء، سيد السادات، مطهر ابن السيد الاجل الزكى، ذى الحسبين ابى القاسم على بن ابى الفضل محمد الى آخره.

و موقعى كه شيخ منتجب الدين از ابوالفضل محمد و پدر او ابوالقاسم على و جدش امام زاده يحيى و جد اعلايش سيد مطهر بدين پايه تمجيد و تجليل نمايد، موقعيت و عظمت او در آن عصر به دست مى آيد.

شرح حالات امام زاده يحيى

و ناگفته نماند كه محمد بن على بن السلطان محمد شريف يعنى والد ماجد امام زاده يحيى(1) داماد نظام الملك وزير شهير سلطان ملكشاه گرديد، كريمه او را به عقد خويش درآورد و او را از بطن وى فرزندى به وجود آمد كه او را يحيى ناميدند.

و در جهت ناميدن او به اين نام در كتاب انوار المشعشعين چنين مسطور است كه شرف الدين محمد را دخترانى چند بود و پسرى نداشت، موقعى كه زوجه او حمل

ص: 223


1- انوار المشعشعين، خط مؤلف، ص 86.

برداشت شبى در عالم رؤيا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را زيارت نموده عرض كرد: يا رسول اللّه زوجه ام حمل دارد نام جنين او را چه بگذارم. آن حضرت فرمودند: اسم او يحيى است و چون بيدار شد، دانست كه نوزاد او پسر خواهد بود، از اين رو بسيار خرسند گشت و پس از وضع حمل آن فرزند را يحيى ناميد و پس از آن كه امام زاده يحيى را به قتل رسانيدند سرّ ناميدن آن حضرت اين فرزند را به يحيى ظاهر شد و دانستند كه منظور حضرت رسالت پناهى از اين تسميه اشاره به اين بوده است كه اين مولود چون يحيى پيغمبر شهيد خواهد شد.

ولى اين رؤيا و سر تسميه و جهت اشاره به شهادت هيچ يك را ارزش تاريخى نخواهد بود چنان چه بر هيچ دانشمند بصيرى پوشيده نيست.

بالجمله اين مولود سعيد چون به حد رشد و كمال رسيد به نقابت سادات رى برگزيده گشت و تدريجا نقابت سادات قم و آمل (مازندران) هم بر آن مزيد گشت و كار او روز به روز رونق مى يافت تا آن گاه كه نوه دخترى سلطان الب ارسلان يعنى دختر خواهر سلطان ملكشاه سلجوقى و عمه زاده سلطان سنجر بن ملكشاه را هم به حباله نكاح درآورد و در حريم پادشاهان سلجوقى درآمده جزء ملوك رى گشت.

بالجمله امام زاده يحيى در رى با مقام نقابتى كه دارا بود، به رياست و عزت مى گذرانيد و به واسطه ازدواج با شاهزادگان سلجوقى از يك طرف و انتساب با فاميل نظام الملك و فرزندان او كه هركدام داراى موقعيت بزرگى بودند، از طرف ديگر و به جهت مراتب علم و فضل و سياستى كه دارا بود و هم مقام نقابتى كه برعهده داشت، روز به روز عظمتش افزوده مى گشت تا آن گاه كه سلطان تكش خان خوارزم شاه به عراق آمده با سلطان طغرل سلجوقى در محرم 590 بجنگيد و بر سپاه خوارزم شاه غلبه جست ولى ديگرباره خوارزم شاه به حدود عراق آمده، در ربيع الآخر 590 با سلطان طغرل به جنگ پرداخت و طغرل از روى مستى با گرز گرانى كه در دست

ص: 224

داشت بر دست اسب خويش كوفت و آن حيوان به روى درآمد و طغرل را بر زمين افكند و قتلق اينانج كه تخم كين طغرل را در دل كشته سال ها آبيارى كرده بود در اين حال بر وى گذشته سر او را از تن جدا ساخت و تن او را بر شترى افكنده به نزديك خوارزم شاه برد و خوارزم شاه هم سر او را كه با خليفه وقت الناصر لدين اللّه سر يك دلى نداشت به بغداد نزد وى فرستاده، تن او را در بازار رى بردار بياويخت و نسبت به امام زاده يحيى هم از لحاظ همان قرابت با سلجوقيان بدبين شده آن سيد جليل را هم احضار نموده به قتل رسانيد و در همان جا به خاك سپرده شد كه تربتش مزار مردم و محل نذورات است.

حالات سيد جليل نعمت اللّه جزائرى

بارى و از جمله احفاد عبداللّه بن امام موسى عليه السلام است، عالم جليل و محدث نبيل سيد سنو و ركن معتمد سيد نعمت اللّه جزائرى فرزند سيد عبداللّه كه با دوازده واسطه نسبش به امام منتهى مى گردد و او از تلامذه بزرگ علامه مجلسى عليه الرحمه و آقا سيد هاشم احسايى و محقق سبزوارى و محقق خونسارى و عارف ربانى و حكيم صمدانى مولانا محسن فيض كاشانى بوده، كتب بسيارى هم تأليف نموده است و در ليله جمعه 23 شوال 1112 در قريه جايدر وفات نموده است.

حالات سيد نورالدين بن سيد نعمت اللّه

و فرزند جليل او سيد نورالدين نيز از اهل علم و فضل و صلاح شمرده شده رسائل متعددى هم دارا بوده است و در ذى الحجه 1148 وفات كرده است. و فرزند سيد نورالدين هم سيد اجل آقا سيد عبداللّه از اجلاء اين سلسله خوانده شده بجودت فهم و ذكاء و حسن سليقه و كثرت اطلاع و استقامت طريقه متصف بوده است چنان چه تأليفات گرانبهاى او كه از آن جمله است: شرح نخبه و شرح مفاتيح الاحكام

ص: 225

و ذخيره، بر مراتب نامبرده گواه است.

و نامبرده از عده اى از مشايخ روايت كرده است كه از آنها است سيد اجل السيد صدرالدين الرضوى القمى(1)

حالات عبيداللّه بن امام موسى عليه السلام

و اما عبيداللّه بن امام موسى الكاظم عليه السلام چنان چه در كتب اسباب نقل گرديده داراى جلالت قدر و اعقابى را داراست كه اكثر آنها در قم مى باشند:

و از جمله اعقاب ايشان است سيد شريف صالح و پرهيزكار ابوالقاسم جعفر علوى موسوى مصرى فرزند محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبيداللّه المذكور كه از محدّثين بزرگ شمرده شده، از مشايخ شيخ اجل تلعكبرى مى باشد و شيخ مزبور از آن سيد شريف احاديثى اخذ و روايت كرده است و در سال 340 در مصر از آن جناب اجازه گرفته است:

حالات اسحق بن امام موسى

و اما اسحق بن امام موسى الكاظم عليه السلام : در كتب انساب مسطور است كه وى ملقب به امين و داراى جلالت قدر بوده است و در سال 240 هم در مدينه طيبه رحلت كرده است.

و صبيه مرضيه او ستى رقيه بنت اسحق از جمله زنانى است كه زندگانى طبيعى را

ص: 226


1- . عالم جليل سيد صدرالدين رضوى قمى فرزند آقا سيد محمد باقر و از دانشمندان بزرگ جامع معقول و منقول و شيوخ علماء و اكابر محدثين شمرده شده در سال 1160 وفات نموده است و از تأليفات اوست شرح وافيه، و اين سيد جليل از منسوبين مير محمد مهدى بن سيد محسن رضوى قمى است كه در بقعه محمديه واقعه در شمال شرقى تكيه كوچه حرم متصل به خيابان ارم قم مدفون است و محقق ثانى شيخ على كركى موقعى كه از قم به طرف كاشان عبور مى كرد به سال 916 به او اجازه داده است و ناگفته نماند كه بقعه نامبرده را هم موقوفات چندى است.

به سر حد كمال رسانيد و طويل العمر گرديد و در سال 316 در بغداد وفات يافت و در همان جا (مقابر قريش) هم به خاك سپرده شد. و اعقاب اسحق از سه فرزندش عباس و محمد و حسين مى باشند.

و اعقاب عباس بن اسحق است شيخ زاهد صالح ابوطالب محمد ملهوس بن على بن اسحق بن عباس مزبور كه در بغداد مى زيست و داراى قدر و منزلت، حشمت و جلالت بود.

و از اعقاب حسين بن اسحق است، او جعفر محمد صورانى كه در شيراز به قتل رسيد تربتش به باب اسطخر واقع و مزار مردم است.

و ابوالفرج در مقاتل الطالبيين مى نگارد كه سعيد حاجب خليفه در خلافت المهتدى باللّه عباسى، جعفر بن اسحق بن موسى الكاظم عليه السلام را به قتل رسانيد(1)و چون بين فرزندان اسحق بن موسى الكاظم فرزندى به نام جعفر سراغ نداريم، تصور مى رود كه منظور وى همان جعفر صورانى بوده باشد.

در پايان ناگفته نماند كه سلطان سيد اسحق مدفون در ساوه از فرزندان مع الواسطه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام است و كسانى كه عقيده دارند بر اين كه او همين اسحق و فرزند بلاواسطه آن حضرت است به خطا رفته اند زيرا به اتفاق علماى نسابه آن جناب به سال 240 در مدينه رحلت كرده است و همانجا هم مدفون گشته و نوه او جعفر بن حسين بن اسحق هم به سال 255 و يا 256 به دست سعيد حاجب مقتول گرديده است.

در صورتى كه سلطان سيد اسحق در حدود سال 350 يا اندكى جلوتر در حدود ساوه وفات نموده است و فرزند زاده او ابو عبداللّه حسين بن احمد بن اسحق

ص: 227


1- المهتدى باللّه فقط از ماه شعبان سال 255 تا ماه رجب سال 256 يك سال و اندى خلافت كرد و بنابراين قتل جعفر در ظرف همين مدت واقع شده است.

با مؤلف تاريخ قم حسن بن محمد قمى معاصر بوده است و حتى در تاريخ خود كه به سال 378 تأليف شده حالات اسحق را از او نقل كرده است كه با اختلاف در تاريخ رحلت و تفاوت محل وفات، به عقيده نگارنده ترديدى در اين موضوع باقى نمى ماند.(1)

حالات امام زاده حمزة بن امام موسى عليه السلام

بخش سيزدهم: در ذكر حالات شاهزاده حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام و اعقاب آن جناب از پادشاهان صفويه و غير آنها

و اين بخش مشتمل بر سه قسمت است

قسمت نخست حالات شاهزاده حمزه و تعيين مدفن آن جناب

شاهزاده حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام به جلالت قدر و منزلت و عظمت شأن موصوف و احدى را در اين باب ترديد نيست. اما نسبت به مدفن آن جناب آراء و عقايد گوناگونى را ابراز و علماى انساب در تبيين مزار آن امام زاده بين شيراز و ترشيز و رى و قم و سيرجان اختلافاتى اظهار داشته اند كه ذيلاً نقل و در پايان امر

عقيده خود را هم مى نگارد.

تعيين مدفن حمزة بن امام موسى عليه السلام

مدفون بودن حمزة بن موسى عليه السلام در رى اما كسانى كه مدفن حمزه را در شهر رى مى دانند از جمله يكى مؤلف جنة النعيم است كه بدوا قول اسكندربيك منشى را در جلد اول كتاب عالم آراء عباسى در ذيل نسب پادشاهان صفوى كه مى نگارد (نسب اين سلسله جليله به جناب حمزة بن موسى عليه السلام منتهى و مدفن وى در قريه اى از قراء شيراز است و سلاطين صفويه بر روى تربت او بقعه رفيعى بنا نهاده، موقوفات

ص: 228


1- بدر فروزان، اول، قم، انتشارات بنگاه، 1324ش، ص 47 - 52.

بسيارى هم براى آن قرار داده اند) نقل مى نمايد و سپس مى نويسد در ترشيز هم مقبره اى است كه جمعى معتقدند بر اين كه از حمزة بن امام موسى عليه السلام است و در آخر اظهار عقيده نموده، مى نگارد (ولى آنچه معروف و مشهور بوده، جمعى از اهل فضل و اطلاع طهران هم بدان معتقدند و جز آن عقيده ديگرى هم ندارند اين است كه حمزة بن موسى عليه السلام در رى مدفون و او همان كسى است كه حضرت عبدالعظيم حسنى به زيارتش مى رفته است و از جمله (خير رجل) كه در زيارت نامه آن حضرت خوانده مى شود «يا نور المشرق المضيئ الانور يا زائرا قبر خير رجل من ولد موسى بن جعفر» منظور همان امام زاده حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام است، زيرا بهترين فرزندان حضرت موسى بن جعفر عليه السلام همان فرزندان بلاواسطه او هستند كه (خير رجل من ولد موسى عليه السلام بر آنها اطلاق و منطبق مى گردد.

و دلائل داعى بر طبق اين مدعى يكى كتاب تحفة الزائر علامه مجلسى عليه الرحمه است كه در آنجا مسطور است: قبر شريف امام زاده حمزه فرزند حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نزديك قبر حضرت عبدالعظيم در رى واقع و اين امام زاده ظاهرا همان كسى است كه حضرت عبدالعظيم هم به زيارت او مى رفته است.

و ديگرى كتاب مجالس المؤمنين قاضى نوراللّه ششترى است كه در آنجا هم مى نگارد كه شهر رى مدفن سيد حمزه موسوى و سيد عبداللّه ابيض و امام زاده عبدالعظيم حسنى است.

و ظاهر اين عبارت بر آن دلالت مى كند كه واسطه اى در ميان حمزه با امام نباشد.(1)

و جمعى گمان كرده اند كه آن امامزاده اى كه در رى مدفون است حمزة بن حمزة بن امام موسى عليه السلام است كه در طى حالاتش نوشته اند كه او به خراسان رفت ولى باوجود علماى انساب و محدثينى كه در زمان ايشان بوده اند نمى توان گفت حال اين بزرگوار

ص: 229


1- در صورتى كه كلمه موسوى مؤيد وجود واسطه است و مخصوصا باقرين افتادن او با كلمه حسنى پس از نام حضرت عبدالعظيمى كه به طور مسلم تا حضرت امام حسن مجتبى چندين واسطه دارد ترديدى در وجود واسطه بين حمزه با امام باقى نمى ماند.

مشتبه باشد و يكى از علماى آن زمان قاضى نوراللّه شوشترى است كه از نسب آن سيد جليل و احتراماتى كه حضرت عبدالعظيم نسبت به مزار شريفش مرعى مى داشته خبر مى دهد و همين معنى بر صحت مراد دلالت مى كند زيرا كه جلالت قدر امام زاده حمزه از اعقاب و احفاد او بيشتر بوده است و البته كسى كه بدون واسطه به امام منتسب باشد با قدس و زهد فطرى از طبقه لاحقين محترم تر است و زيارت نامه حضرت عبدالعظيم هم كه از قدماء علماء نقل شده و در آنجا خوانده مى شود «يا زائرا قبر خير رجل من ولد موسى بن جعفر عليه السلام هم نيز دلالت مى كند بر اين كه منظور از (خير رجل من ولد موسى) فرزند بلاواسطه آن حضرت مى باشد چه كه فرزندان مع الواسطه را نمى توان بهتر از فرزندان بلاواسطه دانست الى آخر ما قال.

مدفون بودن حمزة بن موسى عليه السلام در شيراز

اما كسانى كه به مدفون بودن حمزه در شيراز تصريح كرده اند يكى اسكندربيك منشى در كتاب عالم آراء عباسى در ذيل نسب سلاطين صفويه است كه سابقا مذكور افتاد.

و ديگرى صاحب كتاب بدايع الانوار است كه به مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در شيراز تصريح نموده و بر طبق مدعاى خود هم دليلى ذكر كرده است و مى نگارد كه در مدفن حمزة بن موسى خلاف است. صاحب كتاب مجدى كه سيد ابوالحسن على بن محمد علوى است در كتاب خود آورده است كه حمزة بن امام موسى عليه السلام مكنى به ابى القاسم قبرش در اسطخر شيراز معروف و مشهور و زيارتگاه مردم نزديك و دور است و آن جناب را سه پسر و هشت دختر مى باشد اما پسران او يكى حمزة ثانى است كه به خراسان رفت و وفات نمود و اعقاب او اندك بوده اند كه در بلخ مى باشند و ديگرى قاسم مكنى به ابى محمد است كه از او اعقاب بسيارى در رى و طبرستان و دامغان هستند و پادشاهان صفويه هم از اولاد او مى باشند و همين قاسم را دو فرزند به نام احمد و محمد بوده كه احمد جد پادشاهان مزبور است

ص: 230

و فرزند سوم هم حمزه على است كه در اسطخر به خارج شيراز مدفون است.

مؤلف گويد كه در كتاب مجدى به هيچ وجه از مدفون بودن حمزه در شيراز حكايتى ندارد و انتساب اين قول از طرف صاحب بدايع به مؤلف كتاب مجدى بر خلاف حقيقت مى باشد چه كه اين نگارنده به چندين نسخه از كتاب مجدى مراجعه نموده چنين موضوعى را نيافتم و از جمله در معتبرترين كتاب مجدى كه با بهترين خط در زمان صفويه نوشته شده و تصحيح هم گرديده است و در كتابخانه علامه نسابه آقاى سيد شهاب الدين نجفى مرعشى نزيل قم موجود است، در اين مقام عبارات آن را عينا در ذيل نقل مى نمايد:

«و ولد حمزة بن موسى الكاظم و كان كوفيا و ينجل و هو لأم ولد ثلثة ذكور و ثمانى اناث، فالذكور على درج و قبره بباب اسطخر من شيراز و حمزة بن حمزه كان متقدما مات بخراسان و له عقب قليل بعضهم ببلخ و القاسم بن حمزه منه عقب يدعى القاسم بالاعرابى الى آخره».

و با نقل عين عبارت از مجدى به خوبى عدم صحت انتساب اين امر به صاحب مجدى روشن و چون مؤلف كتاب بدايع الانوار را هم نمى توان تا اين حد تخطئه نمود كه موضوعى را برخلاف حقيقت به شخصى نسبت دهد و نقل هم نمايد، ناچار بايد گفت نسخه كتاب مجدى كه در دسترس صاحب بدايع بوده يا مغلوط و يا اسقاطى داشته است چنان چه بر هيچ نقاد بصيرى پوشيده نخواهد بود.

مدفون بودن حمزة بن موسى عليه السلام در ترشيز

و نسبت به مدفون بودن حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام در ترشيز سند و مدرك و حتى قول صريحى هم از علماى انساب و رجال ديده نمى شود جز آن كه در طى حالات حمزه و تعيين مدفن آن جناب ضمن نقل اختلافاتى كه در محل دفن آن امام زاده بين علماى انساب راه يافته بدين قول هم اشاره گرديده مى نويسند و برخى

ص: 231

هم مدفن آن جناب را در ترشيز دانسته اند، ولى اين عده كيانند و مدركشان چيست؟ معلوم نيست و ما منكر نيستيم كه در ترشيز هم امامزاده اى به نام حمزه وجود دارد ولى اين حمزه كيست و نسبش چيست جاى تأمل است و به گفته و عقيده عوام هم كه ناشى از وجود يك بقعه منتسب به حمزه در ترشيز باشد و يا مثلاً مولود از اظهارات خدام آن بقعه دائر بر اين كه اين حمزه همان حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام است گردد نمى توان اعتماد و اتكاء نمود و على هذا اين عقيدت به كلى بى اصل و اصولاً بدان توجهى نشايد.

و اما مدفن حمزه در سيرجان

و اما نسبت به مدفون بودن حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام در سيرجان كرمان در كتاب انوار المشعشعين از كتاب لب الانساب نقل نموده است كه حمزة بن موسى عليه السلام مادرش ام ولد و مدفنش در سيرجان كرمان و او را سه پسر به نام حمزه و على و قاسم بوده كه هر سه تن هم اعقابى را دارا مى باشند.

و سپس بيانات اسكندربيك منشى را از كتاب عالم آراى عباسى دائر به مدفون بودن حمزه در قريه اى از قراء شيراز و حاكى از توجه پادشاهان صفويه به مزار او و تعميراتى كه كرده اند و موقوفاتى كه براى آن قرار داده اند نقل و بعدا مى نويسد كه

بعضى هم گمان كرده اند كه حمزة بن امام موسى عليه السلام در ترشيز مدفون است ولى اين بنده در هر مقام و موردى آنچه لازمه دقت است به عمل مى آورد و اين كه اهل طهران گفته اند كه امام زاده حمزة بن امام موسى عليه السلام در رى مدفون و قبر او به قبر امام زاده عبدالعظيم بن عبداللّه بن حسن بن زيد بن امام حسن عليه السلام متصل و داراى گنبد و حرم هم مى باشد كه مردم به زيارت او مى روند، مدرك درستى براى آن پيدا نكرده ام و معلوم نيست كه مدفون در آن بقعه كيست و نام مباركش چيست، زيرا مأخذ

ص: 232

اين گونه موضوعات كتب انساب است و در كتب نامبرده تصريح نشده است بر اين كه امام زاده حمزة بن امام موسى عليه السلام در رى مدفون است.

ولى بعضى از ارباب تاريخ و خبر از معاصرين و غير معاصرين از كثرت شهرت جرئت نكرده اند كه مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام را در رى رد كنند، علاوه براى تأييد مدفون بودن او در رى دست آويزى هم تحصيل كرده اند و به آنچه در مدفون بودن حمزه در رى تمسك جسته اند دو چيز است: يكى آن كه شيخ نجاشى به سند معتبر از احمد بن خالد برقى قمى روايت كرده است كه حضرت عبدالعظيم از خليفه وقت گريخت و به رى درآمد و در خانه يكى از شيعيان پنهان گشت و گاهى زيارت مى كرد قبرى را كه نزديك عمارت او بود و مى فرمود اين قبر يكى از فرزندان امام موسى عليه السلام مى باشد.

و محدث مجلسى عليه الرحمه در كتاب تحفة الزائر مى فرمايد قبرى كه حضرت عبدالعظيم زيارت مى كرده است، محتمل است كه از امام زاده حمزة بن امام موسى عليه السلام بوده باشد.

با اين كه اولاً شيخ نجاشى نام مدفون در آن قبر را نبرده و خود حضرت عبدالعظيم هم اسم او را ذكر نكرده است و اگر با ذكر احتمالات كار درست مى شود، احتمال مى رود كه آن قبر از امام زاده اسماعيل بن امام موسى عليه السلام بوده باشد، چه كه اگر حمزه را ننوشته اند كه در كجا مدفون است اسماعيل را هم تعيين نكرده اند بلكه اين احتمال درباره اسماعيل بيشتر نزديك به قبول است، زيرا نسبت به مدفن حمزه در چند مورد ديگر اقوالى ذكر گرديده است ولى نسبت به مدفن اسماعيل هيچ گونه مكانى تعيين نشده، هيچ قول مخالفى هم ديده نمى شود.

و دوم چيزى كه مورد تمسك قرار داده اند: گفته زبدة الحكماء و المتكلمين قاضى نوراللّه شوشترى در كتاب مجالس المؤمنين است كه در آنجا مى نويسد: در رى مدفن

ص: 233

عبدالعظيم حسنى و سيد عبداللّه ابيض و سيد حمزه موسوى است. به تقريب و توجيه به اين كه ظاهر عبارت (سيد حمزه موسوى) دلالت دارد بر اين كه بين او و امام واسطه اى نباشد.

در صورتى كه اين عبارت هيچ گونه ظهور و دلالتى بر مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در رى ندارد و نمى رساند كه آن حمزه فرزند بلاواسطه امام باشد، و جاى تعجب است كه امثال اين محدثين در چنين مواردى انديشه نمى فرمايند و اين عبارت را بر مدعاى خود سند مى دانند با اين كه عبارت موسوى و حسنى كاملاً دلالت دارد بر اين كه بين آنها با امام واسطه وجود دارد چنان چه مسلم است بين عبدالعظيم با حضرت امام حسن مجتبى چهار واسطه موجود است و همچنين به طور قطع بين عبداللّه ابيض با حضرت امام زين العابدين وسائطى است كه عبداللّه بن محمد بن عبداللّه بن حسن افطس بن على بن امام زين العابدين بوده باشد و چه عيب دارد كه اين حمزه هم فرزند محمد بن على بن عبيداللّه بن امام موسى عليه السلام بوده باشد و يا حمزة بن حمزة بن امام موسى عليه السلام باشد، و اگر به عبارت كتاب مجالس المؤمنين توجه بشود وجود فاصله و واسطه را اثبات مى كند چه كه لفظ حسنى و موسوى را با يكديگر ذكر كرده است و همانطورى كه عبدالعظيم با امام واسطه دارد، حمزه هم بايد داراى واسطه باشد چنان چه در عرف هم لفظ حسينى و رضوى و موسوى وجود واسطه را مى رساند و در السنه و افواه مردم هم معمول و ملفوظ است. و ديگر آن كه چگونه مى توان ادعا كرد كه سلاطين صفويه پادشاهانى كه قريب سيصد سال در اين مملكت باعظمت هر چه بيشتر سلطنت كرده اند و با جمعى از محققين اخباريين و محدثين هم معاصر بوده با آنها خلطه و آميزش هم داشته اند به دست نياورده باشند كه جد ايشان (حمزه) در شيراز مدفون نيست بلكه در رى مدفون است و يا بى جهت آن بقعه و گنبد را در شيراز ساخته موقوفات بسيارى هم براى آن قرار داده اند.

ص: 234

علاوه بر اين كه مدرك علما در تعيين صاحبان اين قبور فقط كتب انساب است و در هيچ يك از كتب نامبرده ديده نمى شود كه مدفن حمزة بن امام موسى عليه السلام در رى بوده باشد.

پس بايد گفت آن بزرگوارى كه در نزديكى بقعه حضرت عبدالعظيم عليه السلام (1) مدفون است، يكى از اولاد حضرت امام موسى عليه السلام است كه ما اسم و نسب مباركش را نمى دانيم.

و يا فرضا آن كه بگوييم نام او حمزه است ولى حمزة بن حمزة بن امام موسى عليه السلام است كه در رفتن به طرف خراسان در آنجا وفات كرده است.

و چگونه مى توان مدفن حمزة بن امام موسى عليه السلام را در شيراز با اين كه بيش از پانصد سال است كه مزار تمام علما و دانشمندان است و در كتب متعددى هم تصريح دارد انكار كرد و مدفن او را در رى با فقد دليل تصديق و تأييد نمود چنان چه در قريه تجريش شميران هم بقعه اى است كه آن را مدفن امام زاده صالح فرزند حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى دانند و جناب آقاى ميرزا سعيد خان مؤتمن الملك وزير امور

ص: 235


1- حضرت عبدالعظيم حسنى از اكابر محدثين و اعاظم علماء شيعه اماميه و از امام زادگان جليل القدر و اجلاء صحابه حضرت امام محمد تقى عليه السلام و حضرت امام على النقى عليه السلام بوده، احاديث بسيارى از آنان روايت نموده در كتاب عمدة الطالب او را به سيد زاهد ستوده مى نگارد كه در مسجد شجره در شهر رى مدفون و قبر او زيارتگاه مردم است و او را فرزندى است به نام محمد كه او هم زاهد و بزرگ بوده است و از براى او عقبى ذكر نكرده مى نويسد كه اعقابشان منقرض شد. و در ناسخ التواريخ مسطور است كه مناعت مقام و جلالت قدر حضرت عبدالعظيم زياده بر آن است كه كسى به تحرير درآورد و مضجع مباركش در مسجد شجره به شهر رى واقع و قبرش زيارتگاه عالى و دالى و در ثواب زيارت او از ائمه معصومين عليهم السلام رواياتى نقل شده است مانند آن كه زيارت قبر او در رى مانند زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السلام است و يا هر كس زيارت كند، عبدالعظيم را در رى، بهشت مر او را واجب مى شود. بالجمله مشهدش داراى بقعه رفيع و گنبدى مجلل از طلا و گلدسته هايى مرتفع و صحن هايى متعدد و زيبا و موسع و باشكوه و عظمت هرچه بيشتر مى باشد. مؤلف

خارجه هم آن بقعه عاليه را تعمير نموده مقدارى از ضريح او را هم نقره كرده است با اين كه در بين فرزندان آن حضرت اصولاً صالح نامى وجود ندارد مگر آن كه بگوييم او يكى از فرزندان آن حضرت است كه به صالح ملقب بوده و به همان لقب هم مشهور شده است و يا يكى از اعقاب باواسطه آن حضرت بوده باشد و اين هر دو تقدير نيز فرضى و بلادليل مى باشد.

مدفن شاهزاده حمزه در قم

و نسبت به مدفون بودن آن امام زاده در قم هم دلايلى اقامه گشته، شهرت هم اين قول را تأييد مى كند، و از مؤلفين اخير فاضل خبير آقاى آقا شيخ محمد على ارجستانى قمى مؤلف كتاب انوار المشعشعين هم بر اين عقيدت استوار بوده در كتاب مزبور پس از نقل اختلافاتى كه نسبت به مدفن حمزة بن امام موسى عليه السلام جريان دارد، شخصا عقيده خود را هم اظهار نموده مى نويسد: كه از تاريخ قم چنين مستفاد مى شود كه حمزه مزبور در قم مدفون است زيرا در آنجايى كه از ورود يحيى صوفى به قم براى اخذ ميراث خود از تركه خواهر خويش بريهه زوجه محمد بن موسى المبرقع حكايت كرده مى نگارد كه يحيى صوفى به قم اقامت گزيد و در ميدان زكريا بن آدم نزديك مشهد حمزة بن امام موسى عليه السلام مقام و منزلت گرفت.(1)

و اين بيان مؤلف تاريخ قم كاملاً دلالت مى كند بر اين كه حمزة بن موسى عليه السلام همان حمزه اى است كه در قم مدفون است و در صحت و اتقان تاريخ مزبور هم بين علما و محدثين هيچ گونه ترديدى نيست.

ص: 236


1- . يحيى صوفى فرزند جعفر كذاب ابن امام على النقى عليه السلام است كه براى بردن ميراث خود از تركه خواهرش بريهه بنت جعفر و زوجه محمد بن موسى المبرقع كه بلاعقب وفات كرده بود به اتفاق برادر خود ابراهيم به قم آمد و در ميدان زكريا بن آدم كه اكنون به ميدان كهنه مشهور است، منزل گرفت.
عقيده مؤلف روضة الصفا در اين مقام

و مؤلف كتاب روضة الصفا هم بر مدفون بودن حمزه مزبور در قم عقيده مند بوده، در تاريخ خود آنجايى كه از وفات خواهر شاه طهماسب صفوى در قزوين سخن مى راند مى نگارد كه: جسد آن مجلله را از قزوين به قم حمل نموده در جوار معصومه عظمى و محجوبه كبرى و سيد حمزه موسوى كه از آباء و اجداد سادات امجاد صفويه است، به خاك سپردند.(1)

و بيان روضة الصفا هم از آنجا مؤيد اين موضوع است كه ظاهرا عموم مورخين مسلم مى دانند كه در بين سلسله نسب سلاطين صفويه تا امام، جز يك حمزه نام وجود ندارد و آن هم حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام است.

تحقيق در مقام و تعيين مدفن شاهزاده حمزه

و به عقيده مؤلف اولاً در كتاب روضة الصفا بر مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در قم تصريح ندارد بلكه كلمه موسوى پس از نام حمزه چنان چه بعدا ذكر خواهد شد مشعر بر آن است كه حمزه از اولاد مع الواسطه امام موسى عليه السلام است و معلوم هم نيست كه عقيده مؤلف كتاب مزبور چنان باشد كه در بين سلسله نسب پادشاهان صفويه تا امام جز يك حمزه وجود ندارد.

در ثانى على فرض كه در روضة الصفا هم به مدفون بودن حمزه مزبور در قم تصريح كرده باشد ولى چون مؤلف آن آقاى رضا قلى خان هدايت در علم انساب و رجال بصيرتى نداشته و از اهل اين فن شمرده نشده، بيان او در اين قسمت حجيت نخواهد داشت.

ص: 237


1- مشهد فاطمه معصومه در مقبره بابلان و با مدفن شاهزاده حمزه قرب ميدان كهنه فاصله زيادى دارد و مدفن خواهر شاه طهماسب اگر در جوار اين مشهد است دور از مشهد ديگرى است و ظاهر عبارت هم نمى رساند كه در جوار بى بى است يا در جوار شاهزاده حمزه.

در ثالث چون خود سلاطين صفويه هم به مدفون بودن جد خود شاهزاده حمزه در شيراز معتقد بوده اند و بدين جهت بر روى تربت او هم بقعه مجلل و قبه مرتفع بنا نهاده موقوفات چندى هم براى آن قرار داده اند.

در رابع اسكندربيك منشى هم در كتاب تاريخ عالم آراى عباسى كه در عصر صفويه و براى آنها تأليف كرده است بر مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در شيراز تصريح نموده است، بنابراين به گفته روضة الصفا در اين باب نمى توان ترتيب اثر داد.

و از طرفى بيان مؤلف تاريخ قم هم با اعتراف نگارنده بر اين كه آن تاريخ در كمال اتقان و اعتبار است و در سنديت آن هم ترديدى راه ندارد بر مراد و مقصود ايشان دلالتى نداشته نسبت به مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در قم صراحتى ندارد و اگر حقيقتا حمزة بن امام موسى عليه السلام به قم آمده بود و در اين شهر هم وفات كرده بود با تمام جلالت قدر و منزلتى كه دارا بوده و با اين كه فرزند بلاواسطه امام هم مى باشد چگونه ممكن است كه در تاريخ قم از ورود و وفات او اثرى نباشد و با اين كه مؤلف تاريخ مزبور (مولانا حسن بن محمد بن الحسن الشيبانى القمى) از قدماء علماء اصحاب شمرده شده بر حالات سلسله جليله طالبيه مخصوصا كسانى كه بدين شهر درآمده، توقف نموده يا هجرت كرده اند كاملاً احاطه داشته و تا سال 378 قمرى هم كه مشغول تأليف آن كتاب بوده است از تمام سادات حتى آنهايى كه تا امام چندين واسطه هم دارند از ممدوحين و يا كسانى كه درباره آنها قدح شده از مدفونين به قم و يا غير آنها به طور كلى و بدون استثناء نام برده حالات هر يك را جدا جدا ذكر كرده است چگونه تصور مى شود كه از حمزة بن امام موسى عليه السلام با آن موقعيت و با اتصال به امام اسم نبرده باشد و از ورود و توقف و وفات او در باب سوم از كتاب تاريخ خود كه مخصوص حالات طالبيه است، خبر نداده باشد ولى در موقعى كه منزل يحيى صوفى

ص: 238

را مى خواهد، تعيين كند از مشهد او بدون هيچ گونه سابقه اسم ببرد.

و با توجه به مراتب بالا محرز مى شود كه اولاً حمزة بن امام موسى عليه السلام به قم نيامده است و از اين جهت در تاريخ قم هم از او اسمى برده نشده است. در ثانى شاهزاده حمزه هم كه در قم مدفون است و از مشهد او هم در تاريخ قم اسم برده شده است به طور قطع فرزند مع الواسطه امام است و به طور مسلم در طى حالات سادات هم از ورود و وفات او خبر داده شده است.

و اگر سؤال بشود كه حالات اين شاهزاده حمزه در كجاى تاريخ مزبور ذكر شده، از ورود و وفات او در كجا خبر داده است و بالاخره او كيست؟

نسب شاهزاده حمزه مدفون به قم

جواب مى دهيم كه در همان باب سوم از كتاب تاريخ مزبور در طى حالات ابراهيم بن موسى الكاظم عليه السلام و احفاد او و اسحاق و فرزندان او مى نويسد كه ابوعبداللّه حسين بن احمد بن اسحاق بن ابراهيم از دختر ابوالقاسم حمزة بن على او را چهار پسر به نام حمزه و ابوالحسن على و ابوالفضل محمد و ابومحمد حسين و چهار دختر بوجود آمدند چنان چه در قسمت دوم از بخش سوم همين فصل هم حالات او نگارش يافت و مسطور افتاد كه حمزة بن حسين نيز در اين شهر داراى موقعيت بزرگى بوده در همين شهر هم وفات يافته، در مجاورت جد خود احمد بن اسحاق به خاك سپرده شده، داراى بقعه مجلل و گنبدى نوظهور و رواقى مسقف و صحنى موسع بوده به شاهزاده حمزه معروف و مشهور است و مردم قم هم درباره او اخلاصى تام و عقيدتى تمام ابراز داشته متداعيين و اصحاب ترافع نام شريف وى را در حلف و احتلاف قاطع دعاوى دانسته چنين عقيده دارند كه هر كس به نام او قسمى برخلاف واقع و سوگندى دروغ ياد كند، طولى نخواهدكشيد كه به كيفر آن مى رسد.

ص: 239

و برخى از معاصرين علماى انساب معتقدند كه پدر بزرگوار شاهزاده حمزه يعنى حسين بن احمد بن اسحاق هم در جوار پدر و فرزند خود كه در همان بقعه مدفون است، علاوه در نزديكى تربت آنها عده اى از سادات موسويه كه از احفاد ابراهيم بن امام موسى عليه السلام مى باشند نيز به خاك سپرده شده اند.

بالجمله معلوم شد كه شاهزاده حمزه مدفون در اين بقعه كيست و نسب او چيست ولى چون براى عبارت تاريخ قم در اين مقام كه مى نويسد (و يحيى صوفى به ميدان زكريا بن آدم به نزديك مشهد حمزة بن امام موسى عليه السلام وطن و مقام گرفت) باتوجه به اين كه حمزه را فرزند امام موسى عليه السلام قرار داده است، محملى تعيين و راه حلى به عمل نيايد تا با حمزة بن حسين منطبق گردد. على هذا براى توجيه اين عبارت و اثبات اين حقيقت و روشن شدن اين كه مؤلف تاريخ مزبور هم مرادش از حمزة بن امام موسى عليه السلام همين حمزة بن حسين است، مى نگارد كه بديهى است اين معنى از روى مسامحه و موافق با بيانات عرفى علماى انساب و رجال و مطابق با مكالمات معمولى مردم است كه براى معرفى اشخاص نام طرف را با اسم جد اعلاى او كه واجد مقام و موقعيت بزرگ بوده يا داراى شهرت و شاخصيت و امتياز بسزاء و يا مثلاً خود اسم ممتاز و منحصر به فرد و غير مشترك با ديگرى است قرين ساخته و توأما ذكر نموده نام پدر و جد او را اسقاط مى نمايند.

چنان چه شيخ صدوق يعنى حسين بن على بن حسين بن موسى بن بابويه را حسين بن بابويه و يا پدر بزرگوار او را على بن بابويه و يا هر دو را ابن بابويه مى خوانند و همچنين على بن الحسين العلوى ابن عيسى بن محمد بن على بن جعفر عريضى را كه در قم مدفون است با اسقاط وسائط على بن جعفر العلوى العريضى مى نامند چنان چه در جلد اول مرقوم افتاد و يا مثلاً تمام ائمه هداة پس از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام و همچنين كليه احفاد و اعقاب آنها را ابن الرضا مى گويند و از اين قبيل اطلاقات و مسامحات در عرف بسيار است.

و بنابر مقدمات مسلم شد كه امام زاده حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام در قم

ص: 240

مدفون نيست.

اكنون بايد دانست كه شاهزاده حمزه مدفون در قم كيست و نسب مباركش چيست و به عقيده نگارنده مدفون در قم هم همان حمزة بن حسين بن احمد بن اسحاق است كه با اندك تأمل و تفكرى اين معنى نيز روشن مى گردد زيرا حمزة بن حمزة بن امام موسى عليه السلام چنان چه در عمدة الطالب(1) و سايركتب انساب مسطور است به طرف خراسان رفته است و از فرزندش على بن حمزه اعقاب اندكى هم باقى است كه بعضى از آنها در بلخ مى باشند و بعضى از متأخرين چنين معتقدند كه مدفون در رى همين حمزة بن حمزه است و او همان امام زاده جليلى است كه حضرت عبدالعظيم تربتش را زيارت مى كرده است و (يا زائرا قبر خير رجل من ولد موسى عليه السلام ) اشاره به همين حمزة بن حمزه است.

داستان قتل حمزة بن على

و در هر حال مسلم است كه او در قم مدفون نيست مضافا بر اين كه حمزه نام ديگرى هم كه از احفاد حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در قم آمده باشد، سراغ نداريم جز حمزة بن على بن حمزه كه در كتاب انوار المشعشعين از بعض كتب انساب نقل كرده است كه حمزة بن على بن حمزة بن امام موسى عليه السلام با عم خود قاسم بن حمزه درعصر خلافت المستعين باللّه عباسى از عراق خارج شده به ايران آمدند و مى خواستند كه به اصفهان بروند و در يكى از منازل بين راه در زير سايه درختى استراحت نموده به خواب رفتند و در نزديكى آنجا قريه اى بود به نام اشترجان(2) و قومى از خوارج كه در آن قريه مى زيستند، بر سر آن دو بزرگوار هجوم آورده آنها را به قتل رسانيدند و اين واقعه در سال 255 و روز شنبه اتفاق افتاد. انتهى.

ص: 241


1- در عمدة الطالب مسطور است: و اما حمزة بن حمزه كان متقدما بخراسان و له عقب قليل بعضهم ببلخ الى آخره.
2- اشترجان همان اشتجان است كه يكى از مزارع حومه شهر قم مى باشد.

كه اولاً براى اين نقل سندى به دست نداده و جهل به سند بى اعتبارى موضوع را مى رساند. در ثانى خلافت المستعين باللّه از سال 248 شروع و در سال 252 كه به دست سعيد حاجب به قتل رسيد، خاتمه يافت و در سال 255 المهتدى باللّه خليفه بود. و در ثالث اشترجان معلوم نيست كه از توابع كجاست. بالجمله به هيچ وجه قابل اعتماد نمى باشد.

طرد قول لب الانساب

و نسبت به مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در سيرجان كرمان هم با اعتراف به اين كه در آنجا بقعه اى به نام حمزه وجود دارد، منتها مى گوييم كه نسبت به مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در آنجا كسى اظهار عقيده نكرده است جز مؤلف.

كتاب لب الانساب كه مى نويسد: حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام در سيرجان كرمان مدفون است و بيان ايشان را هم در اين مورد نمى توان مورد اعتماد و اتكا دانست، زيرا بيانش غير مستند به دليل و غير متكى به برهان است و از اين جهت قهرا مطرود و غير قابل بحث است، مخصوصا با توجه به اين كه اصولاً هيچ يك از علماى انساب و رجال در كتب متداوله خود بر اين موضوع تفوه نكرده اند. علاوه بر خلاف آن هم اقوالى ديده مى شود.

مدفون بودن حمزه در ترشيز

و نسبت به مدفون بودن حمزه در ترشيز هم علاوه بر اين كه هيچ گونه سند و دليلى اقامه نشده، اصولاً معلوم نيست قائل به آن قول كيست و همين قدر در شمار اقوال گوناگونى كه در باب معرفى حمزه ديده مى شود بعضى از مؤلفين و مورخين اين قول را هم نقل و بلافاصله هم طرد مى كنند. حال گوينده آن كيست و مدرك او چيست؟ هيچكدام معلوم نيست و بنابراين به هيچ وجه شايان توجه و بحث هم نخواهد بود.

ص: 242

مدفن حمزه در شيراز است

و بنابر مقدمات چون: اولاً، نسبت به مدفون بودن حمزة بن امام موسى عليه السلام در قم و رى و سيرجان و ترشيز به شرح سابق دليل صحيح و قانع كننده اى كه قابل اعتماد باشد اقامه نشده. در ثانى نسبت به مدفون بودن او هم در شيراز دلايل و مدارك متقنى وجود دارد كه ذيلاً ذكر خواهد شد، به عقيده نگارنده به طور مسلم اين امام زاده جليل در شيراز مدفون است.

زيرا اولاً، توجه پادشاهان صفويه به مشهد شريف او و تعميراتى كه از بقعه عاليه او به عمل آورده، رقباتى كه براى آن وقف كرده اند. و ثانيا، تصريح اسكندربيك منشى در تاريخ عالم آرا بر اين كه او جد پادشاهان صفوى است مخصوصا در عصر علماى بزرگى كه خود دليل محكمى بر مراد است. و ثالثا، تصريح مؤلف كتاب سراج الانساب بر مدفون بودن او در شيراز. و رابعا، تصريح علامه نسابه ميرمحمد قاسم سبزوارى در حواشى خود بر كتاب سر النسب تأليف ابى نصر بخارى به مدفون بودن حمزه در خارج شيراز. و خامسا، تصريح مؤلف كتاب بدايع الانوار مبنى بر مدفون بودن حمزه در خارج شيراز مخصوصا با كمال دقتى كه ادعا كرده است، منتها استناد او به اظهارات مجدى چنان چه سابقا نقل شد، منطق ندارد زيرا در آن كتاب اصولاً از مدفن حمزه خبر نداده است. و سادسا، وجود قبور بسيارى از احفاد و اعقاب حمزة بن امام موسى عليه السلام در مجاور مشهد او در شيراز و از جمله فرزندش على بن حمزه و ديگران و عدم وجود يكى از اين قبور در قم و رى و ترشيز و سيرجان. و سابعا، وجود سفرنامه هاى بسيار از قديم و جديد كه بر مدفون بودن حمزه در شيراز تصريح دارد، مجموعا يك سلسله مدارك و شواهدى است كه نمى توان طرد نمود.

و حضرت حجه الاسلام آقاى آقا سيد شهاب الدين مرعشى نجفى(1) نزيل قم كه

ص: 243


1- حجه الاسلام آقاى آقا نجفى از مراجع و پيشوايان بزرگ قم مورد اعتقاد و اعتماد عامه بوده در فقه و اصول و درايه و حديث و نحو و منطق و معانى بيان و تجويد و انساب و رجال و شرح حديث كسا، تأليفات جامع و مفيدى كه تا سى جلد بالغ است و كتابى در مشجرات سادات و غيرسادات دارد مضافا در عدم تحريف قرآن و در عدم حرمت عكس و مرجحات وجود آن نيز رساله هايى نگاشته است، و ولادتش در پنجشنبه 20 صفر 1318 در نجف اشرف اتفاق افتاده قرب بيست سال است كه در اين شهر اقامت گزيده، داراى مرجعيت عامه و شاخصيت تامه است.

امروزه سرور علماى انساب عصر شمرده مى شود همين عقيده را تأييد و بر صحت آن هم شواهد و دلايلى اقامه مى نمايند.

در پايان ناگفته نماند كه در قم چند حمزه نام مدفون مى باشد كه برخى از احفاد همين حمزه و بعضى از اعقاب امام زادگان ديگرند كه برخى قبرشان معلوم و برخى هم مجهول است، از جمله يكى حمزة بن عبداللّه بن حسين بن محمد بن عبداللّه بن امام زين العابدين عليه السلام . و ديگر حمزة بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبداللّه بن امام زين العابدين عليه السلام كه با پسرش محمد بن حمزه و نوه اش على بن محمد بن حمزه در قبرستان بابلان مدفونند و به حمزه قمى مشهور و ضمن مدفونين در بابلان نامبرده شدند. و سومى حمزة الاصم ابن عبداللّه بن حسين بن اسماعيل بن محمد بن عبداللّه بن امام زين العابدين عليه السلام (1). و حمزة بن على بن حمزة بن امام موسى عليه السلام بنابر قولى كه در اشته جان به قتل رسيد، چنان چه نگاشته شد.

اعقاب حمزة بن امام موسى عليه السلام

و حمزة بن حسين بن احمد بن اسحاق بن ابراهيم بن موسى بن ابراهيم بن امام موسى عليه السلام كه منظور همين شاهزاده حمزه مشهور است.

قسمت دوم در حالات اعقاب حمزة بن امام موسى عليه السلام

حمزة بن امام موسى عليه السلام را سه پسر است(2): حمزة بن حمزه و قاسم بن حمزه و على بن حمزه كه على بن حمزه بلاعقب درگذشت و در شيراز به باب اسطخر

ص: 244


1- نقل از بدايع الانساب فى مدفن الاطياب.
2- . عمدة الطالب.

مدفون گرديد و قبرش مزار مردم است و بنابراين اعقاب حمزه كه در بلاد عجم بسيارند از نسل قاسم و حمزه مى باشد.

و اعقاب حمزة بن امام موسى عليه السلام فقط از دو فرزندش حمزه و قاسم مى باشد. اما حمزة بن حمزه مادرش ام ولد و در خراسان پيشوا و مقدم بوده، اعقاب كمى را داراست كه بعضى از آنها در بلخ مى باشند و اعقاب او از يك فرزندش على بن حمزة بن حمزه است.

و اما قاسم بن حمزة بن امام موسى عليه السلام مادرش نيز ام ولد و او را قاسم اعرابى مى نامند و اعقابش از سه فرزندش محمد و على و احمد مى باشد.

و از جمله پسران محمد بن قاسم اعرابى فرزند حمزه است، ابوجعفر محمد بن موسى بن محمد بن القاسم بن حمزة بن امام موسى عليه السلام كه در خدمت پادشاهان آل ساسان به سر مى برده و با كتّاب و وزراى آنها معاشرت مى نمود و اشعارى هم داراست.

و از آن جمله است احمد مجدور بن محمد بن قاسم بن حمزه كه اولادى دارد و از آنها است اسماعيل و محمد مجدور كه نيز اعقابى دارند كه نقباء طوس و سادات آنجا از آنها مى باشد.

و هم از ايشان است سيد جليل شاعر ممدوح ابوجعفر محمد بن موسى بن احمد المجدور كه نقيب طبس بوده اعقابى هم دارد.

و از جمله فرزندان محمد بن قاسم اعرابى ابن حمزة بن امام موسى الكاظم عليه السلام است احمد بن زيد ملقب به سياه ابن جعفر بن عباس بن محمد بن قاسم اعرابى كه در بغداد اقامت داشته در آنجا اعقابى دارد كه از آنهاست محمد زنجار.(1)

ص: 245


1- . بدر فروزان، اول، قم، انتشارات بنگاه، 1324ش، ص 59 - 74.

72-امامزادگان معتبر ايران، سيد عزيزاللّه امامت كاشانى

اشاره

159 - امامزادگان معتبر ايران، سيد عزيزاللّه امامت كاشانى (معاصر)

در بيان حالات امامزاده لازم التعظيم شاهزاده عبدالعظيم عليه السلام

يكى از ستارگان درخشان خاندان رسالت و ولايت كه علوّ مقام و جلالت شأنش (اظهر من الشّمس است) حضرت شاهزاده ابوالقاسم عبدالعظيم كه نسب شريفش به چهارده واسطه به سبط اكبر حضرت سيّدالمرسلين صلى الله عليه و آله حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام منتهى مى شود به طورى كه فرموده اند آن جناب در مدينه طيّبه اوائل سنه دويست هجرى تقريبا متولد شده و در ميان فرزندان ائمه هدى از چند تن گذشته از همه افضل و اعلا بلكه از اجلاّء السّادات و ساده الأجلاّء بوده و شيخ بزرگوار صدوق او را چنين ستوده: كانَ عَبدالعظيم الحسنى عابدا ورعا مرضيّا. مى گويد حضرت عبدالعظيم شخصى خداپرست و زاهد و پسنديده خدا و رسول و مردم بوده است. و اكثر علماء و بزرگان دين او را ستايش فرموده اند و زمانى كه در مدينه طيّبه وطن اصلى خود بسر مى برد و همچنين در بغداد و سامره و محضر حضرات ائمه هدى مشرّف مى شد به مضمون فرمايش حضرت صادق عليه السلام : «التّقيّة دينى و دين آبائى» تقيّه كردن دين من و دين پدران من است و همچنين: «من لا تقيّة له لا دينَ له» كسى كه تقيّه نداشته باشد دين ندارد، از تقيّه كردن عقائد خود ذرّه ئى كوتاهى نمى فرمود و اين خود يكى از علائم جلالت و بزرگوارى آن سيّد عالى مقام است و از عبادت و سخاوت آن جناب نقل شده كه در مدّت عمر شريفش اغلب روزها را به روزه و شبها را به عبادت و مناجات با حضرت قاضى الحاجات مى گذرانيد و چندين مرتبه تمامى اموال خود را انفاق در راه خدا و چند مرتبه هم با ضعفاء و بيچارگان نصف نمود و از مقامات علم و دانش آن بزرگوار همين اندازه كافى است كه حضرت هادى عليه السلام (امام على النّقى) امر به سؤال كردن از آن جناب مى فرمايد.

در كتاب جنّة النّعيم است: روى ابوتراب الرّويانى قال سمعت اَبا حمّاد الرّازى يقول: دَخَلتُ عَلى علىَّ بن محمّد بسر بن رأى فَسَأَلْتهُ عَنْ اَشياء عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ فَاَجاَبنى فلمّا وَدَّعتُهُ قالَ لى: يا

ص: 246

حَمّادَ اِذا اَشكَلَ عَلَيكَ شى ء مِن اَمرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ فاسئَل عَنهُ عَن عَبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى وَاقرأهُ مِنّى السّلام. يعنى ابوتراب عبيداللّه بن موسى رويانى گفت اباحمّاد رازى مى گفت در سامره بر حضرت امام علىّ النقى عليه السلام وارد شدم و بعضى از مسائل حلال و حرام سؤال كردم و جواب شنيدم، چون خواستم وداع نمايم، آن بزرگوار فرمود: اى اباحمّاد، اگر بر تو چيزى مشكل شود از امر دين تو در آن حدود سؤال كن از عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و سلام مرا به او برسان.

اين روايت كاملاً مقام علمى و دانش آن بزرگوار را مى رساند و برهانى قاطع است بر اين كه اقوالش لازم الاتباع است و در دوران زندگى خود خدمت و صحبت سه نفر از ائمه هدى ادراك فرمود، اول - حضرت ابوجعفر ثانى امام محمّدتقى عليه السلام ، دوّم - حضرت ابوالحسن الثّالث امام على النقى عليه السلام ، سوم - حضرت ابامحمّد امام حسن عسگرى عليه السلام و از اين منابع فيض قدسى در مدينه منوّره و سامره استفاده بى پايان فرموده و خدمت اين نفر سيّما حضرت جواد و حضرت هادى نهايت توسّل و تمسّك را دارا بوده و عادتش چنان بوده كه هرگاه وارد مجلس امام عليه السلام مى شد با نهايت

ادب و كمال خضوع و تواضع پائين مجلس ايستاده، دستها از عبا بيرون آورده مى گفت: اَلسَّلامُ عَلَيك يَابْنَ رَسولُ اللّه وَرَحمة اللّه و بركاته: امام دهم عليه السلام او را بدين طريق جواب مى فرمود: وعليك السّلام يا اباالقاسم وَرَحمة اللّه و بركاته مرحبا بك الىّ الىّ: يعنى آفرين بر تو باد پيش من آى، پيش من آى. امام عليه السلام او را نزديك خود خوانده و در كنار و پهلوى خود مى نشانده و از احوال او استفسار مى فرموده و مورد نوازش و لطف خود قرار مى داده تا آنجا كه محلّ غبطه و حسد ديگران مى شده.

در بيان كيفيت عرض دين آن حضرت محضر امام دهم در سامره

يكى از بزرگترين چيزهايى كه باعث بزرگوارى و جلالت قدر حضرت عبدالعظيم عليه السلام شده، حديث عرض دين آن حضرت است نزد امام دهم حضرت

ص: 247

هادى عليه السلام به طورى كه بزرگان فرموده اند: لولا له فضلٌ الاّ حديث عرض دينه لكفى بِهِ فضلاً؛ و اين حديث عرض دين آن حضرت است و در بسيارى از كتب معتبره مسندا مذكور و ما محض تيمّن و تبرّك آن را نقل مى نمائيم.

در كتاب جنّة النعيم - عَنِ الصّدوق طاب ثراه عن الدّقاق والورّاق معا عن الصّوفى عن الرويانى عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى - قال دخلت على علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابيطالب عليهم السلام فَلَمّا بَصَرنى، قال: مرحَبا بِكَ يا ابَاالقاسم اَنتَ وَلِيُّنا حقّا، قالَ: فقلتُ له يَابنَ رَسولِ اللّهِ اِنّى اريدُ اَن اَعرِضَ عَلَيكَ دينى فَاِن كانَ مرضيّا اَثبِتُ عليه حَتّى القى اللّهَ تَعالى عَزَّوَجلّ فقالَ: هاتَ يا ابَاالقاسم اِلى آخر الحديث:

شيخ جليل محمّد بن بابويه قمى معروف به صدوق با چند واسطه روايت مى كند از حضرت عبدالعظيم كه فرمود وارد شدم بر آقاى خودم حضرت امام على النقى عليه السلام چون آن حضرت مرا ديد، فرمود: (مرحبا بك) آفرين بر تو باد اى ابوالقاسم - اَنتَ وليُّنا حقّا - تو ولى و دوست حقيقى ما هستى، پس عرض كردم خدمت آن حضرت كه اى فرزند رسول خدا من مى خواهم كه دين خود را بر شما عرضه دارم، پس هرگاه مرضى و پسنديده است بر آن ثابت بمانم تا خداوند عزّوجلّ را ملاقات كنم، فرمود بياور اى ابوالقاسم يعنى عرض نما دينت را، گفتم مى گويم كه خداوند تبارك و تعالى يكى است بى نظير و مثلى براى او نيست و از حدود ابطال و تشبيه خارج است و جسم و صورت و عرض و جوهر نيست بلكه پديد آورنده اجسام و صورتها و خلق كننده عرضها و جوهرهاست و پروردگار و مالك هرچيزى است و هر چيزى را جعل و احداث كرده، و مى گويم من كه: محمّد صلى الله عليه و آله بنده و رسول او و خاتم پيغمبران است و بعد از وى پيغمبرى نخواهد بود تا روز قيامت و شريعت آن حضرت آخر همه شرايع است و شريعتى نيست بعد از آن تا روز قيامت و مى گويم من كه امام و خليفه و ولىّ امر بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله اميرللمؤمنين علىّ بن ابيطالب عليه السلام است و بعد از آن

ص: 248

حضرت حسن، بعد از آن حسين، بعد علىّ بن الحسين، بعد محمّد بن على، بعد جعفر بن محمّد، بعد موسى بن جعفر، بعد علىّ بن موسى، بعد محمّد بن على، بعد از اين بزرگواران توئى اى مولاى من، پس امام علىّ النقى عليه السلام به جناب عبدالعظيم فرمود: بعد از من حسن پسر من است، پس چگونه باشند مردم در زمان خلف بعد از او؟ گفتم و چگونه است اين اى مولاى من؟ فرمود: براى اين كه ديده نمى شود شخص او و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا آن كه خروج كند و پر كند زمين را از عدل و داد همچنانكه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم اقرار كردم يعنى به امامت حضرت حسن عسگرى، و خلف آن حضرت قائل شدم، پس گفتم و مى گويم كه دوست اين بزرگواران دوست خدا است، و دشمن ايشان دشمن خدا است و اطاعت ايشان اطاعت خدا است و معصيت ايشان معصيت خدا است و مى گويم كه معراج حقّ است و سؤال در قبر حق و بهشت و دوزخ وصراط و ميزان حقّ است و آن كه قيامت آمدنيست شكّى نيست و خداوند زنده مى كند و برمى انگيزاند كسانى را كه در قبرها جا دارند و مى گويم كه فرائض واجبه بعد از ولايت يعنى دوستى رسول و ائمه عليهم السلام نماز است و زكوة و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر: پس حضرت امام على النّقى فرمود اى ابوالقاسم اين است به خدا سوگند دين خدا كه پسنديده است آن را براى بندگانش ثابت بمان بر همين اعتقاد خداوند ثابت دارد بقول ثابت در حيات دنيا و آخرت.

هجرت حضرت عبدالعظيم از حجاز به عراق و از عراق تا به ايران

حضرت عبدالعظيم در حدود سنه 250، از مدينه طيّبه به سامره خدمت حضرت هادى مشرف شده پس از مدّتى از آنجا نهضت و هجرت نموده به جانب ايران و به خطّه رى نزول اجلال فرمودند.

علاّمه مجلسى در تحفة الزوائد فرمايد از مزارات مشهوره معلومه مرقد منوّر

ص: 249

امام زاده واجب التّعظيم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسين بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب است و نسب آن حضرت به چهار پشت به حضرت امام حسن مجتبى منتهى مى شود و از اكابر محدثين و اعاظم علماء و زهّاد و عبّاد بوده است و از اصحاب امام محمّدتقى و امام على النقى بوده است و نهايت توسّل و انقطاع به خدمت ايشان داشته است و احاديث بسيار از ايشان روايت كرده است. قبر شريف او در رى معلوم و مشهور است و شيخ نجاشى به سند معتبر از احمد بن محمّد بن خالد برقى روايت كرده است كه حضرت عبدالعظيم از خليفه گريخت و به رى آمد و مخفى شد در سردابى در خانه مردى از شيعيان در سكّة الموالى و در آنجا عبادت خدا مى كرد و روزها روزه مى داشت و شبها به نماز مى ايستاد و پنهان بيرون مى آمد و زيارت مى كرد قبرى را كه در مقابل قبر اوست و راه در ميان است و مى گفت اين قبر مردى از فرزندان حضرت امام موسى كاظم است و پيوسته در آنجا مى بود، يك و دو شيعه خبردار مى شدند از احوال او تا آن كه اكثر مردم رى او را شناختند، پس شخصى از شيعه حضرت رسالت پناه را در خواب ديد كه آن حضرت فرمود مردى از فرزندان مرا از سكة الموالى بر خواهند داشت و مدفون خواهند كرد نزد درخت سيب در باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب و اشاره فرمود به همان مكان كه در آنجا مدفون شده، پس آن شخص رفت كه آن درخت و آن مكان را از صاحب باغ بخرد، صاحب باغ گفت براى چه مى خواهى اين درخت و اين جاى درخت را؟ آن شخص خواب خود را نقل كرد صاحب باغ گفت كه من نيز چنين خواب ديده ام و موضع اين درخت را با جميع باغ وقف كرده ام بر آن سيّد و ساير شيعيان كه در آنجا مرده هاى خود را دفن كنند، پس عبدالعظيم بيمار شد و به رحمت ايزدى واصل گشت. چون او را برهنه كردند كه غسل بدهند در جيبش رقعه ئى يافتند كه در آنجا نسب شريف خود را نوشته بود كه: منم ابوالقاسم عبدالعظيم پسر عبداللّه پسر على پسر حسن بن زيد بن امام حسن بن

ص: 250

علىّ بن ابيطالب. (مؤلف گويد) بدانكه مورّخين را در سبب حركت و مهاجرت شاهزاده عبدالعظيم اختلاف است: بعضى: كه چون از خواصّ اصحاب و كبار محبّين و متقرّبين امام عليه السلام بوده. لذا خليفه وقت (معتز باللّه عبّاسى) نهايت خوف از آن بزرگوار داشته درصدد قتل آن حضرت برآمد و او را تعقيب نمود ناچار به اجازه امام عليه السلام به صوب ايران حركت فرمود به طورى كه هركس از آن حضرت سؤال مى كرد كيستى و از كجا مى آئى؟ اظهار مى داشت نامه رسانم. بعضى ديگر گويند: كه به عزم زيارت مرقد منوّر حضرت رضا عليه السلام از سامره بيرون آمده و متوجّه بلاد خراسان گرديد چون به شهر رى وارد شد مدتى به جهت زيارت مرقد مطهّر حضرت شاهزاده حمزة بن موسى بن جعفر عليهماالسلام توقّف فرمود، در اوّل امر آن جناب مخفى بود و كسى او را نمى شناخت تا آن كه دوستان و شيعيان در خفاء به محضرش مشرّف شده از مقامات آن بزرگوار اطّلاع يافتند. مسائل حرام و حلال را از او سؤال كردند سپس درصدد نگاهدارى آن حضرت برآمدند پس نگذاردند حركت نمايد. جماعتى ديگر گويند: حضرت عبدالعظيم عليه السلام از طرف امام عليه السلام عنوان نيابت وكالت را داشته در تبليغ احكام دين و قوانين سيّدالمرسلين صلى الله عليه و آله و شايد كه هر سه امر سبب و داعى شده باشد به حركت و مهاجرت آن حضرت به ايران.

در بيان وفات حضرت عبدالعظيم عليه السلام و سبب آن

وفات حضرت شاهزاده عبدالعظيم عليه السلام تقريبا بين سنوات (252) الى (255) در رى واقع گرديد و سبب وفات آن حضرت مورد خلاف است، مشهور آن كه مريض شده و از دنيا رحلت فرمود و از شيخ فخرالدّين بن شيخ محمّد على طريحى نجفى صاحب مجمع البحرين نقل شده كه گفته: وَقيلَ ممَّن دفنَ حيّا منَ الطّالبيين عبدالعظيم الحسنى بالرّى و محمّد بن عبداللّه بن الحسن.

و بعضى ديگر برآنند كه آن حضرت را زهر خورانيده و شهيد نموده اند.

ص: 251

در بيان ثواب آن حضرت عليه السلام

در كتاب جنة النعيم: روى الصّدوق طاب ثراه فى ثواب الاعمال مسنداً حدثنى فقال: حدثنى على بن احمد قال حدّثنا حمزة بن القاسم العلوى رحمه الله عليه قال: حدثنا محمّد بن يحيى العطار عمن دخل على ابى الحسن علىّ بن محمّد الهادى من اهل الرّى قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى - فَقال اَينَ كُنتَ؟ قلتُ زُرتُ الحسين فقال: اَما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار قبر الحسين عليه السلام . يعنى ابوجعفر محمد بن على بن بابويه معروف به صدوق در كتاب ثواب الاعمال مسنداً روايت كرده است كه مرا علىّ بن احمد خبر داد كه او گفت حمزة بن قاسم علوى خبر داد كه او گفت محمد بن يحيى عطّار خبر داد از كسى كه بر حضرت امام على النقى عليه السلام وارد شد از اهل رى، پس آن شخص گفت وارد شدم بر آن جناب فرمودند كجا بودى؟ عرض كردم به زيارت جناب سيّد الشهداء مشرّف شدم، فرمود اما تو اگر زيارت مى كردى قبر حضرت عبدالعظيم را كه نزد شماست هر آينه بودى مثل كسى كه زيارت كرده است قبر حسين عليه السلام را. وَفى لئالى الاخبار عن تعليقة الشهيد الثانى(ره) على خلاصة للعلاّمة(ره) قال و قد نص على زيارته يعنى عبدالعظيم، الامام علىّ بن موسى الرضا عليه السلام ، قال: من زار قبره و جبت له على اللّه الجنة: حضرت رضا فرمود كسى كه زيارت كند قبر عبدالعظيم را واجب مى شود بر خداى متعال كه او را بهشت برد: ايضا قال الرضا - من زارنى بعد موتى ضمنت له الجنّة و من لم يقدر على زيارتى فليزر اخى عبدالعظيم الحسنى بالرّى: يعنى فرمود حضرت امام رضا عليه السلام كسى كه زيارت كند مرا بعد از وفات من ضامن مى شوم براى او بهشت را و كسى نمى تواند زيارت كند مرا، پس زيارت كند برادرم عبدالعظيم الحسنى را به رى عنه عليه السلام ايضا فى لئالى الأخبار قال: اذا عَجَزتَ عن زيارة جدّى الحسين فزر السيّد الزاهد العابد عبدالعظيم بالرّى فإنّه اجزئَكَ وكفاك اى اعمالك فى زيارته من عظم الثواب الوارد فيه

ص: 252

- و فيه عنه ايضا قال من زار عبدالعظيم الحسنى بالرى كمن زار اباعبداللّه الحسين بكربلا: و اين إخبار وارد از حضرت رضا صلوات اللّه عليه درباره زيارت حضرت عبدالعظيم اخبار از آينده است زيرا كه زندگانى و وفات شاهزاده عبدالعظيم عليه السلام بعد از حضرت امام رضا عليه السلام بوده، و اين خود از خصوصيّاتى است كه بر جلالت و منزلت آن جناب مى فزايد.

(فصل) بدانكه حضرت شاهزاده عبدالعظيم از اجلاّء علماء و اكابر محدّثين بلكه سيد محدّثين اماميّه به شمار مى رود و او را روايات و احاديثى است كه علماء اعلام در كتب خود نقل فرموده اند و ما از باب تيمّن و تبرّك به ذكر دو حديث از آنها مى پردازيم - در كتاب جنّه النعيم فى الامالى بحذف الاسناد عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، قال: سمعت محمّد بن على الرضا يقول - ما زار ابى احدٌ فأصابه اَذىً من مطَرٍ او بردٍ او حرٍّ الاّ حرم اللّهُ جسدهُ على النّار. يعنى حضرت عبدالعظيم فرمودند، من شنيدم از حضرت امام محمّدتقى عليه السلام كه مى فرمود زيارت نمى كند پدرم را احدى، پس بوى اذيّتى از باران يا سرما و گرما برسد مگر آن كه خداوند جسد او را به آتش حرام مى كند.

ايضا فى الكتاب المذكور - و عن المجلسى از حضرت عبدالعظيم روايت است فرمودند كه حضرت جواد عليه السلام از آباء مكرّمين خودش روايت كرده كه حضرت امير فرمودند بافاطمه زهرا بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شديم، يافتيم جناب ختمى مآب را كه گريه مى كند، عرض كردم پدر و مادرم فداى شما باد يا رسول اللّه چه چيز شما را گريانيد؟ فرمود يا على در شبى كه به معراج رفتم، زنهاى چند از امّت خود ديدم كه به عذاب سخت معذّب بودند و اكنون تفكّر از حال ايشان كردم گريستم به واسطه آنچه را كه ديدم از عذابهاى ايشان. از آن جمله زنى را ديدم كه به موى سرش آويخته بود دماغش مى جوشيد، و زنى را ديدم كه به پستانهاى خودش آويخته بود: و زنى را ديدم گوشت بدن خود را مى خورد و آتش از زيرش مشتعل بود و ديدم زنى را كه به زبانش

ص: 253

آويخته بود و حميم جهنّم به حلق وى مى ريختند، و ديدم زنى را كه پاهايش به دستهايش بسته بودند و مارها و عقربها بر وى مسلّط بودند، و زنى را ديدم كور و كر و لال در تابوتى از آتش دماغ سرش از منخر آن بيرون مى آيد و بدن آن از جذام و برص قطعه قطعه شده بود، و زنى را ديدم به پايش آويخته بود در تنورى از آتش، و زنى را ديدم كه گوشت بدنش را از جلو و عقب به مقراضهاى آتشين جدا مى كردند، و زنى را ديدم كه صورت و دست او را به آتش مى سوزانيدند و امعاء خودش را مى خورد، و زنى را ديدم كه سرش مانند سر خوك و بدنش مانند بدن خر و بروى هزار هزار قسم از عذاب ديده مى شد، و زنى را ديدم به صورت سگ كه آتش از دُبرش وارد مى شد و از دهانش بيرون مى آمد و ملائكه به گرزهاى از آتش بر سر و بدنش مى زدند. پس فاطمه زهرا عليهاالسلام عرض كرد: اى حبيب من و نور چشم من خبر بدهيد كه اعمال آن زنها در دنيا چه بوده است تا اين كه مستحقّ اين عذاب شدند، فرمودند: اى دختر من، اما آن زنى كه به موى سرش آويخته بود در دنيا موى سرش را از مردها نمى پوشانيد، امّا آن كه به زبانش آويخته بود شوهرش را اذيّت مى كرد، امّا: آن كه به پستانهايش آويخته

بود شوهرش را از بستر خود منع مى نمود، امّا: آن كه به پاهايش آويخته بود از خانه اش بدون اذن شوهرش بيرون مى رفت، امّا: آن كه گوشت بدنش را مى خورد بدنش را از براى مردم زينت مى نمود، امّا: آن كه دستهايش به پاهايش بسته بود ومارها و عقربها بر وى مسلّط بود از نجاست جامه و غير آن پرهيز نداشت و غسل جنابت و حيض و نظافت و به نمازها اهانت مى نمود، امّا: آن كه كور و كر و لال بود از زنا مى زائيد و نسبت به شوهرش مى داد، امّا: آن كه گوشت بدنش را به مقراضها مى چيدند خودش را به مردهاى ديگر عرضه مى داشت، امّا: آن كه امعاء و روده هاى خودش را مى خورد و صورت و بدنش از آتش مى سوخت زنها براى مردها مى برد، امّا: آن كه سرش مانند سرخوك بود و بدنش مانند بدن خر، سخن چين و دروغگو بود، و امّا: آن كه به صورت

ص: 254

سگ بود و آتش از دبرش داخل مى شد و از دهانش بيرون مى آيد جاريه نوحه گر بود و اظهار حسد مى كرد. پس فرمود: اى واى بر آن زنى كه به غضب آورد شوهرش را و خوشا به حال زنى كه شوهرش از وى راضى باشد.

بدانكه در جوار حضرت عبدالعظيم جمعى از امامزادگان مدفونند از آن جمله حضرت شاهزاده حمزة بن موسى الكاظم است كه راهش از ميان حرم مطهّر حضرت عبدالعظيم است. و از احفاد اوست حضرت خاتم المجتهدين آيت اللّه العظمى فى الأرضين جناب حاج سيد محمّدباقر حجه الاسلام رشتى اصفهانى.

علاّمه مجلسى فرموده قبر شريف امامزاده حمزه فرزند حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نزديك قبر حضرت عبدالعظيم است، ظاهرا همان باشد كه حضرت عبدالعظيم به زيارت او مى رفت - آن مرقد منوّر را هم بايد زيارت كرد.

فاضل معاصر آقاى عمادزاده گويد: اين حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام غير از حمزة بن جعفر مدفون به خراسان است و غير از حمزه اطروش است كه نسبش به حضرت سجّاد عليه السلام مى رسد و غير از حمزة بن موسى مضيئ است كه در شيراز مدفون است و اين حمزه داراى سه پسر بوده على و قاسم و حمزه. و تحقيقا سلاطين صفويه نسب به او مى رسانند و آبادى قصبه به بركت وجود حمزه بوده است و پس از ويرانى رى بزرگ باز هم رى به وجود اين امامزادگان آباد و مزار عمومى مردم ايران بوده است. از جمله امامزادگان كه در جوار حضرت عبدالعظيم است جناب امامزاده طاهر عليه السلام است كه در جانب شرقى صحن واقع است و به طورى كه از شيخ ابونصر بخارى نقل شده، اين بزرگوار از كسانى است كه در شهر رى وارد شد و او را پسرى مطهّر نام بود و نسب را به حضرت علىّ بن الحسين مى رساند بدين گونه: طاهر بن محمّد بن محمّد بن حسن بن حسين بن زيد بن علىّ بن الحسين عليه السلام .

ص: 255

حضرت امامزاده عبداللّه ابيض

از جمله امامزادگان مجاور حضرت عبدالعظيم جناب امامزاده عبداللّه ابيض است كه نسب شريفش را چنين فرموده اند: عبداللّه ابيض بن عبّاس بن محمّد بن عبداللّه شهيد بن حسن افطس بن على بن على بن حسين بن على بن ابيطالب. از بخارى نسّابه كه در رى مزار كثيرالأنوار ابوعبداللّه حسين بن عبداللّه ابيض است كه در سال سيصد و نوزده به رحمت ايزدى پيوست و پسرى نيز از حسين بن عبداللّه ابيض در كتب انساب مذكور است موسوم به عبداللّه. در حوالى قبّه و بارگاه حضرت شاهزاده عبدالعظيم عليه السلام مى باشد: قبور بعضى از علماء و دانشمندان نامى از آن جمله: حضرت قدوة المفسرين جمال الملّة والحق والدين - ابوالفتوح حسين بن على الخزاعى الرّازى صاحب تفسير فارسى المسّمى بروض الجنان و بعضى نقل فرموده اند كه ايشان تفسير عربى مفصّلى هم دارند در بيست مجلّد، مقبره آنجناب در صحن شاهزاده حمزه واقع است از آن جمله: رئيس المحدّثين جناب ابوجعفر محمّد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه القمى مشهور به شيخ صدوق صاحب كتاب: من لا يحضره الفقيه: و كتب كثيره، ديگر مقبره آن جناب در نزديكى شهر رى فعلى واقع است.

در منتخب التواريخ از نجاشى نقل شده كه جناب على بن حسين پدر شيخ صدوق به توسّط جناب حسين بن روح رضوان اللّه عليه كه از نواب اربعه حضرت امام عصر ازواحنا له الفداء بود، عريضه به حضرت بقيّة اللّه نوشت و استدعا نمود كه خداوند فرزندى بوى عطا فرمايد، پس حضرت در جواب مرقوم فرمودند: دعانا اللّه لك بذالك و سترزق ولدين ذكرين خيّرين: ولهذا غالبا شيخ صدوق فخريّه مى فرمود كه من به دعاى ولى عصر عليه السلام تولّد يافته ام، و جناب علىّ بن الحسين پدر شيخ صدوق رئيس فقهاء و علماء قم بود و در سنه تناثر نجوم سيصد و بيست و نه از دنيا رحلت

ص: 256

فرمود، جمعى خدمت جناب علىّ بن محمد السّيمرى كه نايب چهارم حضرت بقيّه اللّه بود مشرّف بودند فرمود: رحم اللّه على بن بابويه: كسى عرض كرد علىّ بن بابويه زنده است، فرمود امروز وفات يافت، بعد خبر رسيد كه در همان روز مرحوم شده بود در قم و قبر او در قم معروف است.

از آن جمله مرحوم علاّمه جليل جناب حاج ملاّعلى كنى طهرانى: قال جدّى الامجد فى لباب الألقاب، كانَ عالما فاضلا فقيها مسلّما مشهورا رئيسا معروفا باالفضل والثروة و قد لقيته فى سالف الأيام وكان من تلامذة صاحب الضّوابط و صاحب الجواهر ومِن مصنّفاتِه كتاب توضيح المقال فى علم الرجال، الخ. در سنه هزار و سيصد و شش هجرى قمرى تقريبا در سن هشتاد و شش سالگى از دنيا رحلت فرمود، جنازه اش را در كمال اجلال و احترام بردند در زاويه مقدّسه حضرت عبدالعظيم در مقبره ئى كه منسوب به مرحوم ناصرالدّين شاه قاجار است دفن كردند. از آن جمله: علاّمه جليل القدر مجاهد آيت اللّه العظمى مرحوم حاج سيد ابوالقاسم معروف به آيت اللّه كاشانى نجل جليل آيت اللّه آقاى حاج سيدمصطفى كاشانى ابن آيت اللّه على الانام - الحاج السيّد حسين بن الحاج ميرمحمدعلى بن الحاج السيّد رضا الكاشانى رحمه اللّه عليهم. مرحوم آيت اللّه آقاى حاج سيد ابوالقاسم كاشانى طاب ثراه پيشواى مسلمين جهان و از نوابغ روزگار در عصر خود به شمار مى آيد. در حدود سال يكهزار و سيصد هجرى قمرى متولّد و نزد والد بزرگوارش مرحوم آيت اللّه حاج سيدمصطفى كاشانى كه از جمله مراجع تقليد شيعه اثناعشرى و مجاهدين حقيقى اسلام و همچنين نزد مرحوم آيت اللّه آخوند ملاّكاظم خراسانى و مرحوم آيت اللّه آقاى حاج ميرزاحسين حاج ميرزا خليل و جمعى ديگر از فحول علماء تلمذّ فرموده و در دوران زندگى خود از مجاهده با اجانب و دشمنان دين فروگذار نفرمود تا در شوال المكرم سنه يكهزار و سيصد و هشتاد و يك هجرى قمرى در محلّ اقامت

ص: 257

خود تهران بدرود حيات فرمود، جنازه او را با تشكيلات بسيار و تشييعى كه بى نظير بود حمل به شهر رى در جوار حضرت شاهزاده عبدالعظيم عليه السلام در مقبره ئى كه ناصرالدّين شاه قاجار مدفون است به خاك سپردند. مخفى نماند: كه در تهران و رى و حوالى آن قبور بسيارى از امامزادگان و علماء و روات ديده مى شود كه اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.

از جمله امامزادگان در تهران، امامزاده زيد است كه مرقد منوّر آن جناب وسط تهران در بازار بزّازها است و داراى بقعه و حرم و صحن قديمى است كه مورد توجّه است.

از آن جمله حضرت امامزاده يحيى عليه السلام است كه نزديك خيابان رى در محلّى كه به نام نامى خود امامزاده است واقع است داراى بقعه و ساختمانى زيبا و متولى و خدمه و نذورات فراوان و مورد توجّه عامّه خلق و ارباب حاجت و نياز و اين امامزاده عالى مقام از اجداد حقير و بسيارى از سادات حسينى است به طورى كه در شجره نامه ثبت است و حضرت آيت اللّه العظمى آقاى آقا سيّد شهاب الدين مرعشى نجفى ادام اللّه ظلّه العالى على رؤس المسلمين كه از مراجع تقليد و در انساب آل رسول مى توان گفت كه منحصر به فرد هستند رساله ئى به درخواست متولّى آن بقعه مباركه بنام رساله العزّيه فى ترجمة الجليل عزّالدين يحيى الشهيد قدس سرّه مرقوم فرموده اند و جناب حجه الاسلام آقاى شيخ زين العابدين سرخه ئى كه از علماء مجاورين آن حدود است مطالبى راجع به امامزاده در ذيل رساله مذكوره مرقوم فرموده اند.

حضرت آيت اللّه مرعشى نجفى در رساله مزبوره چنين مى فرمايد كه بس است در مقام شامخ او عباراتى كه شيخ جليل منتجب الدّين على بن عبيداللّه بن حسن بن حسين بن بابويه قمى در اول كتاب فهرس خود فرموده به اين نسق حضرت عالى مجلس سيّدنا و مولانا الكبير الامير الامام السيّد الاجل الرّئيس الأنور الأطهر الأشرف

ص: 258

المرتضى المعظّم عزّالدّولة والدّين شرف الاسلام والمسلمين رضى الملوك والسّلاطين ملك النقبآء فى العالمين اختيار الامام، افتخار الأنام قطب الدّولة ركن الملّة عماد الامّة عمدة الملك سلطان العترة الطاهره عمدة الشّريعة رئيس رؤساء الشيعه و صدر علماء العراق قدوة الاكابر معين الحق حجّة الله على الخلق ذوالشرفين كريم الطرفين نظام الحضرتين اجل الأشراف سيّدالامراء السّادات شرقا و غربا قوام آل رسول اللّه ابوالقاسم يحيى: الخ. و ايضا در آخر فهرست در وصف او گويد: السيد الاجلّ المرتضى عزّالدّين يحيى بن محمّد بن علىّ بن المطهّر ابوالقاسم نقيب الطالبيّة

بالعراق عالم علم فاضل كبير عليه تدور وحى الشّيعه متّع اللّه الاسلام والمسلمين بطول بقائه - له رواية الاحاديث عن والده المرتضى السيّد شرف الدّين محمّد و عن مشايخه قدس اللّه ارواحهم.

(حليله آن بزرگوار)

در انساب بيهقى مذكور است كه زوجه آن بزرگوار دختر عمّه سلطان سنجر بن ملكشاه بوده مى فرمايد و شنيدم كه سلطان سنجر وارد شد بر عمّه خود و از او خواهش نمود كه حاجتى از من بخواه، گفت حاجتم آن است كه فرزندان دختر من كه از عزّالدّين علوى است احترام نمائيد و تعظيم ايشان كنيد، از اين جهت سلطان سنجر اولاد عزّالدّين يحيى را مقدّم مى داشت بر بزرگترين اولاد سلجوقيّه.

شهادت امامزاده يحيى (جدّ مؤلفّ)

در انساب بيهقى نسخه مخطوطه چنين مسطور است كه شنيدم از ثقات كه شرف الدّين پدر عزّالدّين يحيى... (1)

ص: 259


1- . امام زادگان معتبر ايران و رجال مدفونين كاشان، سنگى، كتابخانه گلزار، 1344ش، ص 13 - 25.

73-اختران تابناك، ذبيح اللّه محلاتى

اشاره

160 - اختران تابناك، ذبيح اللّه محلاتى (معاصر)

بسم اللّه الرحمن الرحيم

183- شاه عبدالعظيم حسنى عليه السلام

حسب و نسب حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام منتهى مى شود بدين طريق:

عبدالعظيم بن عبداللّه بن حسن بن زيد بن امام حسن مجتبى بن على بن ابى طالب عليهم السلام .

كنيه حضرت عبدالعظيم ابوالقاسم و ابوالفتح است. وى داراى لقب هاى بسيارى است از قبيل: المحدث العليم والسيد الكريم والشخص الشريف كه در زيارتنامه آن بزرگوار مرقوم است. اهل ايران از آن حضرت به شاه عبدالعظيم تعبير مى نمايند.

جد حضرت عبدالعظيم نامش: على و لقبش شديد و كنيه اش: ابوالحسن بود. جد حضرت عبدالعظيم در زندان منصور از دنيا رفت. وى مرد بزرگوار و شريفى بود.

شرح حال پدر حضرت عبدالعظيم را كه عبداللّه نام داشت قبل از اين در حرف عين خوانديم. مادر اين بزرگوار ام ولد بوده.

زوجه حضرت عبدالعظيم خديجه دختر همان امامزاده قاسمى است كه قبرش در تجريش تهران است.

حضرت عبدالعظيم عليه السلام مردى عالم، فاضل، جليل القدر، پرهيزگار و عابد بود. حضرت عبدالعظيم زمان حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت امام على النقى عليهم السلام را درك كرد و روايات زيادى از اين سه نفر امام نقل نموده. كتاب جنة النعيم كه در شرح حال حضرت عبدالعظيم حسنى نگاشته شده داراى پانصد و چهل و هفت صفحه است.

حضرت عبدالعظيم در زمان حضرت امام على النقى در شهر رى از دنيا رفت و در

ص: 260

همين مكانى كه فعلاً مزار او مى باشد دفن گرديد. حضرت امام على النقى مردم را براى زيارت حضرت عبدالعظيم ترغيب و تحريص مى فرمود.

صدوق در كتاب ثواب الاعمال روايت مى كند كه مردى از اهل رى نزد حضرت امام على النقى عليه السلام مشرف شد. حضرت از او پرسيد كجا بودى؟ وى گفت: به زيارت جدت حضرت امام حسين عليه السلام رفته بودم.

حضرت امام على النقى به او فرمود: اگر حضرت عبدالعظيم حسنى را در شهر رى زيارت مى كردى مثل اين بود كه جدم امام حسين را زيارت كرده باشى.(1)

محدث نورى در خاتمه كتاب مستدرك، صفحه (614) از رساله صاحب بن عباد از عبيداللّه بن موسى رويانى از ابوحماد رازى نقل مى كند كه گفت: من به حضور حضرت امام على النقى عليه السلام مشرف شدم و بعضى از مسائل حلال و حرام را از آن حضرت پرسش نمودم و جواب گرفتم.

موقعى كه خواستم از حضور آن حضرت مرخص شوم آن بزرگوار به من فرمود: اى ابوحماد! هرگاه درباره امور مذهبى كار بر تو مشكل شود از حضرت عبدالعظيم حسنى پرسش كن و سلام مرا هم به او برسان.

نجاشى مى نگارد: حضرت عبدالعظيم كتابى دارد كه حاوى خطبه هاى حضرت

ص: 261


1- . علماء و نويسندگان درباره اين كه ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى مثل ثواب زيارت امام حسين عليه السلام باشد قيل و قال هائى دارند. مى توان گفت: جواب آن افرادى كه درباره اين موضوع ترديد دارند اين است كه علامه مجلسى در جلد دهم بحار از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: كسى كه بعد از وفات من مرا زيارت كند مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده باشد. كسى كه دخترم فاطمه را زيارت كند نظير اين است كه مرا زيارت كرده باشد. كسى كه على بن ابيطالب را زيارت كند مثل اين است كه فاطمه را زيارت كرده باشد. كسى كه حسن و حسين عليهماالسلام را زيارت نمايد نظير اين است كه على را زيارت كرده باشد. كسى كه ذريه و فرزندان ايشان را زيارت كند مثل اين است كه خود آنان را زيادت كرده باشد. پس از اين روايت اين طور به دست مى آيد كه هر شخص مؤمنى امام زادگان مخصوصا حضرت عبدالعظيم را زيارت كند مثل اين است كه امامان عليهم السلام را زيارت كرده باشد. نجفى.

على ابن ابيطالب عليه السلام است و كتاب ديگرى دارد به نام: يوم و ليله.

شيخ در كتاب فهرست، علامه در كتاب خلاصه، ميرزا در رجال كبير، محقق داماد در كتاب رواشح، مامقاناى در كتاب رجال و ديگران عموما روايات حضرت عبدالعظيم را در درجه اعلاى صحت و اعتبار مى دانند.

سبب هجرت حضرت عبدالعظيم به سوى شهر رى

در كتاب جنه النعيم مى نگارد: حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در زمان خلافت معتز باللّه عباسى كه با حضرت امام على النقى عليه السلام معاصر بوده از سامراء وارد سرزمين شهر رى گرديد.

حركت حضرت عبدالعظيم به سوى شهر رى به دستور حضرت امام على النقى عليه السلام بوده. چون حضرت عبدالعظيم از اصحاب خصوصى حضرت جواد و حضرت هادى بود لذا معتز باللّه عباسى كه خليفه بود در صدد اذيّت و آزار آن بزرگوار برآمد و تصميم به قتل وى گرفت. حضرت عبدالعظيم به دستور حضرت هادى از اهل و عيال خود مفارقت و به سوى شهر رى هجرت نمود.

شيخ نجاشى مى نگارد: حضرت عبدالعظيم از پادشاه فرار كرد و داخل شهر رى گرديد و در خانه يكى از شيعيان كه در سكة الموالى بود در ميان سردابى منزل گزيد.(1)

حضرت عبدالعظيم روزها را روزه مى گرفت و شبها را مشغول عبادت و اطاعت پروردگار خود بود. فقط گاه گاهى براى زيارت آن قبرى كه از فرزندان موسى بن جعفر نزديك او بود خارج مى شد.

چندى نگذشت كه شيعيان از حال حضرت عبدالعظيم آگاه شدند و به حضور آن

ص: 262


1- . سكه بضم سين و فتح كاف مشدد يعنى كوچه. موالى جمع مولى به معناى دوست است. چون شهر رى در آن زمان سنى نشين بوده و فقط همان كوچه اى كه حضرت عبدالعظيم سكنا گرفت مسكن و محل شيعيان و دوستان آل محمد صلى الله عليه و آله بوده لذا آن را سكة الموالى يعنى كوچه دوستان گفته اند. نجفى.

حضرت اياب و ذهاب مى كردند و احكام حلال و حرام را از آن بزرگوار مى پرسيدند. بدين كيفيت بود كه شيعيان آن حضرت را شناختند.

شخصى حضرت رسول صلى الله عليه و آله را در عالم خواب ديد كه به وى فرمود: جنازه يكى از فرزندان من از سكة الموالى حمل مى شود و نزد آن درخت سيبى كه در خانه عبدالجبار بن عبدالوهاب است دفن خواهد شد، آنگاه به دست مبارك خود به آن مكان اشاره فرمود.

همين كه آن شخص از خواب بيدار شد نزد صاحب آن باغ رفت تا شايد آن باغ را خريدارى نمايد. صاحب باغ گفت: منظور تو از خريدن اين باغ چيست؟ وى آن خوابى را كه ديده بود نقل كرد. صاحب باغ گفت: من نيز يك چنين خوابى ديده ام.

پس از اين جريان بود كه صاحب آن باغ زمين آن باغ را براى مدفن حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و عموم شيعيان وقف نمود.

موقعى كه حضرت عبدالعظيم از دنيا رفت و بدن مباركش را براى غسل دادن برهنه كردند رقعه اى به دست آوردند كه آن بزرگوار حسب و نسب خود را بدين شرح در آن نوشته بود:

عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب عليه السلام .

اين موضوعى كه در كتاب منتخب طريحى مى گويد: حضرت عبدالعظيم حسنى را زنده به گور كردند دليلى ندارد زيرا آن خبرى كه اين موضوع را مى گويد مجهول است و خبر مجهول با روايات صحيحه قابل معارضه نيست.

موضوع ديگر اين كه مى گويند: حضرت عبدالعظيم به حضور حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام مشرف شده و زمان آن بزرگوار را درك كرده معلوم نيست صحيح باشد، اولاً اينكه در كتاب جنة النعيم مى نگارد: حضرت عبدالعظيم به حضور حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى عليهم السلام مشرف شده و نامى از حضرت رضا نمى برد.

ص: 263

پس بنابراين آنچه را كه شهيد مى فرمايد: على بن موسى الرضا راجع به زيارت حضرت عبدالعظيم دستور داده شايد منظور على بن محمد يعنى امام على النقى باشد و راوى اشتباها گفته باشد: على بن موسى الرضا. يا اين كه اگر حضرت رضا يك چنين دستورى را براى زيارت حضرت عبدالعظيم داده باشد منظور آن حضرت زمان آينده اى بوده كه حضرت عبدالعظيم به دنيا بيايد و در شهر رى دفن گردد. نه اين كه حضرت عبدالعظيم در زمان حضرت رضا در دنيا آمده باشد - العلم عنداللّه، لانه اعلم بحقايق الامور.

بعضى از رواياتى كه حضرت عبدالعظيم از حضرت رضا نقل نموده با واسطه بوده و آن دستورى كه امام رضا درباره زيارت حضرت عبدالعظيم فرموده براى زمان آينده بوده، نه زمان خود حضرت رضا.

آن رواياتى كه حضرت عبدالعظيم بدون واسطه نقل نموده از حضرت جواد و حضرت هادى عليهماالسلام است. تاكنون حديثى را نديده ام كه آن بزرگوار بلاواسطه از حضرت رضا نقل كرده باشد و ... .(1) (2)

74-شاگردان مكتب ائمه عليهم السلام ، محمدعلى عالمى

اشاره

161 - شاگردان مكتب ائمه عليهم السلام ، محمدعلى عالمى (معاصر)

218 - عبدالعظيم حسنى

عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على عليهم السلام مكنى به ابوالقاسم و معروف به عبدالعظيم حسنى كه با چهار واسطه نسب شريفش به امام

ص: 264


1- . ما شرح حال حضرت عبدالعظيم حسنى را به صورت كتابى ضميمه جلد چهارم ستارگان درخشان كه حاوى شرح حال امام حسن است نوشته ايم. اميد است كه مطالعه آن براى خوانندگان بى نتيجه نباشد. نجفى.
2- . اختران تابناك، تحرير و تصحيح: محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1349ش، ص 311-316.

حسن مجتبى عليه السلام مى رسد، يكى از اعاظم علماء و زهاد و عباد و از اكابر محدثين است كه به عظمت مقام و بزرگى و جلالت قدر مشهود است.

وى به نقل شيخ در رجال از اصحاب امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام بوده اما از برخى روايات برمى آيد كه حضرت رضا و امام جواد عليهماالسلام را درك كرده است.

تاريخ وفات حضرت عبدالعظيم به درستى معلوم نيست، در شهرى مزارش معروف و مشهور و مورد احترام مؤمنين است.

حضرت عبدالعظيم داراى كتابى است كه خطبات و سخنرانيهاى امير مؤمنان عليه السلام را در آن گرد آورده است.(1)

عبدالعظيم و عرضه اعتقادات

در ميان اصحاب ائمه عليهم السلام رسم بود كه عقايد خود را خدمت امام عرضه مى داشتند تا اگر خللى داشته باشد اصلاح نمايند، ليكن تاكنون به موردى برخورد نكرده ايم كه در بيان اعتقادات، همچون اظهارات حضرت عبدالعظيم عميق باشد لذا هرچند مفصل است به همين دليل آن را ذكر مى كنيم:

مى گويد: بر حضرت امام هادى عليه السلام وارد شدم، فرمود: مَرْحَبا بِكَ يا اَباالقاسِم اَنْتَ وَلِيُّنا حقّاً. خوش آمدى كه تو حقا ولىّ و دوست دار مائى.

گفتم: يا ابن رسول اللّه مى خواهم دينم را بر شما عرضه كنم تا اگر صحيح است بر آن استوار بمانم تا خدا را ملاقات كنم. فرمود: ابوالقاسم، بيان كن.

فقلتُ انّى اَقولُ انّ اللّه تَعالى واحدٌ ليس كمثله شى ء، خارجٌ عَن الحدَّينِ: حدّ الابطال وحدِّ التّشبيه، و انَّهُ ليس بجِسْمِ وَلا صورَه ولا عَرَضٍ ولا جوهر، بَل هُوَ مُجَسِّم الاَجسامِ و

ص: 265


1- عمدة الطالب 94؛ معجم رجال الحديث 10/49؛ سفينه (عبد؛ قاموس الرجال 5/345؛ رجال شيخ 417 و 433؛ جامع الرواة 1/460.

مصوِّر الصُّوَرِ وخالقُ الاعراضِ والجواهر وَ ربُّ كلّ شى ء و مالكه و جاعله و مُحْدِثُهُ و اِنّ مُحمّدا عبدُهُ و رسولُهُ خاتمُ النّبيّينَ فلا نَبىَّ بَعدُهُ الى يَوم القيامةِ، و اقول اِن الامام والخليفةَ و ولىَّ الاَمرِ بعده اميرالمُؤمنين على بن أبى طالبٍ ثمّ الحسن ثمّ الحسين ثمّ على بن الحسين ثمّ محمد بن على ثمّ جعفر بن محمد ثمّ موسى بن جعفر ثمّ علىّ بن موسى ثمّ محمد بن علىّ

ثمّ انت يا مولاى.

گفتم من معتقدم كه خداى متعال فردى است يگانه كه مثل و مانند ندارد، وجود دارد ليكن از مرحله تشبيه خارج است، جسم نيست، صورت نيست، نه عرض است و نه جوهر بلكه او است كه به اجسام جسميت مى بخشد و به صورتها شكل، او است خالق اعراض و جواهر و او است پرورش دهنده و مالك و ايجاد كننده و پديد آورنده هرچيز كه هست.

و معتقدم كه محمد بنده و فرستاده او است، و پايان دهنده پيامبران كه پس از او تا روز قيامت پيامبرى نخواهد آمد.

و معتقدم كه امام و خليفه و ولى امر پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله اميرمؤمنان على بن ابى طالب است و پس از او حسن سپس حسين سپس على بن حسين سپس محمد بن على سپس جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر سپس على بن موسى سپس محمد بن على سپس شما آقا و مولايم.

آنگاه امام فرمود: بعد از من فرزندم حسن امام است، اما چگونه خواهد بود وضع مردم پس از او؟ عرض كردم: مگر چگونه خواهد بود؟

فرمود: زيرا شخص او ديده نمى شود و نامش را نمى توان بر زبان راند تا آن كه خروج كند فَيَمْلأ الارْضَ قِسطا وَعَدُلاً كما مُلِئَت ظُلما وَجورا. و زمين را از عدل و داد پر كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

سپس گفتم: كه معتقدم و اقرار دارم كه ولى امامان ولى خدا، و دشمنانشان دشمنان

ص: 266

خدايند، اطاعتشان اطاعت خدا و نافرمانى آنها معصيت خدا است.

و مى گويم: معراج حق است، و سؤال در قبر حق، بهشت و جهنم حق، صراط و ميزان حق است، قيامت برپا خواهد شد و در آن شكى نيست و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد.

و معتقدم كه واجبات پس از ولايت: نماز و زكاة و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر مى باشد.

در اين موقع حضرت هادى عليه السلام فرمود: يا اباالقاسم هذا واللّه دين اللّه الذى ارتضاهُ لعباده فأثبت عليه ثبّتك اللّه بالقول الثّابت فى الحياة الدنيا و الاخرة.

ابوالقاسم، به خدا قسم اين است دينى كه خدا براى بندگانش پسنديده، پس بر آن استوار باش كه خدا تو را بر گفتار و اعتقاد حق ثابت و استوار بدارد.(1)

علم و دانش عبدالعظيم

چنانكه اشاره شد حضرت عبدالعظيم از علماء و عباد و زهاد است چنانكه ابوحماد رازى گويد: در سرّ من راى خدمت حضرت هادى عليه السلام رسيدم. مسائلى از حرام و حلال پرسيدم و حضرت پاسخ فرمود، چون خواستم خداحافظى كنم فرمود: حماد هرگاه مشكلى برايت پيش آمد و مسائل دينى داشتى در همان جا كه هستيد از عبدالعظيم حسنى سؤال كن، و سلام مرا به او برسان.

و اين بزرگوار به اين درجه از دانش نرسيد مگر با كوشش و جديت در تحصيل دانش از سرچشمه صاف و زلال آن كه ائمه اطهار هستند. چنانكه مى گويد: به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم: پسر پيامبر حديثى از پدران طاهرينت برايم نقل كنيد؟

ص: 267


1- . بحار، 3/268 و 36/412.

امام جواد فرمود: حديث كرد پدرم از جدم از پدرانش از اميرالمؤمنين كه فرمود:

لايزالُ النّاس بخير ما تفاوتوا فاذااستووا هلكوا. يعنى مردم در خير و خوشى هستند تا وقتى كه با هم متفاوتند، اگر روزى همه هم طراز شوند هلاك مى شوند.

گفتم: بيشتر بفرمائيد؟

فرمود: روايت كرد پدرم از جدم از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود: انّكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللّقاء. فإنّى سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول: انكم لن تسعوا النّاس بأموالكم فسعوهم باَخْلاقِكُم، يعنى شما آن قدرت را نداريد كه بتوانيد مردم را با اموالتان راضى كنيد، پس آنها را با خوشروئى و برخورد خوب راضى كنيد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود: اموالتان وسعت ندارد تا مردم را به وسيله آن خوشنود نمائيد پس با اخلاق خوب آنها را خوشنود سازيد.

گفتم: بيشتر بفرمائيد. و مرتب تقاضا كرد تا در يك جلسه شانزده حديث از امام جواد عليه السلام و او از پدرانش روايت كرد.(1)

پيام مهم به شيعيان به وسيله عبدالعظيم

امام هشتم عليه السلام بوسيله حضرت عبدالعظيم پيامى مهم به شيعيانش مى فرستد كه از آن وثوق و اعتماد ائمه عليهم السلام به جناب عبدالعظيم روشن مى شود.

عبدالعظيم حسنى گويد: كه حضرت رضا عليه السلام فرمود: يا عبدالعظيم ابلغ عنّى أوليائى السّلام و قل لهم ان لا تجعلوا للشّيطان على انفُسهم سبيلا و مُرهُم بالصّدق فى الحديث و اداء الامانة و مرهم بالسّكوت و ترك الجدال فيما لا يعنيهم و اقبال بعضهم على بعض والمراودة فان ذلك قربة الى ولا يشغلوا انفسهم بتمزيق بعضم بعضا فإنّى آليتُ على نفسى انّه من فعل ذلك و اسخط وليّا من اوليائى دعوتَ اللّه ليعذّبه فى الدّنيا اشد العذاب و كان فى

ص: 268


1- سفينه عبد

الآخرة من الخاسرين.

يعنى عبدالعظيم، سلام مرا به دوستانم ابلاغ كن، و به آنان بگو شيطان را بر خودشان مسلط نكنند، آنان را به راستگوئى و اداء امانت فرمان ده، و آنها را بگو:

با يكديگر جدال نكنند و اختلافات بى ثمر را كنار گذارند، با يكديگر نزديك شوند و با هم مهربان باشند كه اين كار آنان را به ما نزديك مى كند، يكديگر را طرد نكنند و جمعيت را متلاشى نسازند كه من قسم خورده ام هركه چنين كند و يكى از دوستانم را برنجاند، از خدا بخواهم تا او را در دنيا سخت عذاب كند و در آخرت از زيانكاران باشد.(1)

چرا عبدالعظيم به رى منتقل شد؟

عبدالعظيم حسنى از ترس خليفه وقت ناگزير به ترك مُوطن خود گشته و از شهر و ديار خود فرار كرده و وارد رى شد و در خانه يكى از شيعيان واقع در سكّة الموالى(2) به طور پنهانى مى زيست و در زيرزمينى به عبادت خدا مشغول بود و پيوسته روزها را روزه مى داشت و شبها به عبادت مشغول بود، گاهى به طور مخفيانه از خانه خارج مى شد و به زيارت قبر حمزه بن موسى بن جعفر عليهماالسلام مى رفت و به دوستان مى گفت اين قبر يكى از فرزندان امام كاظم عليه السلام است.

خبر ورود عبدالعظيم به رى به تدريج به گوش شيعيان رسيد تا آن كه اكثر شيعيان او را شناختند و مقدمش را گرامى شمردند و از وجود شريفش استفاده و استفاضه مى نمودند.(3)

ص: 269


1- . سفينه البحار عبد.
2- . سكة = كوچه، موالى = دوستان، يعنى كوچه و محله اى كه شيعيان و دوستان در آن زندگى مى كردند.
3- . سفينه عبد؛ قاموس الرجال 5/345؛ معجم 10/50؛ فهرست شيخ 121؛ جامع الرواه 1/461.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مدفن عبدالعظيم را تعيين فرمودند

يكى از شيعيان، پيامبر خدا را در خواب ديد كه به وى فرمود: يكى از فرزندانم از سكة الموالى به باغ عبدالجبار فرزند عبدالوهاب حمل مى شود و در كنار درخت سيب دفن مى گردد و اشاره فرمود به محلى كه هم اكنون مرقد آن جناب است. آن مرد به صاحب باغ مراجعه كرد و تقاضاى خريد باغ را نمود، صاحب باغ گفت: براى چه مى خواهى باغ را بخرى؟ آن شخص خواب خود را براى عبدالجبار تعريف كرد، عبدالجبار گفت اتفاقا من هم چنين خوابى ديده ام و لذا تمامى باغ را براى دفن آن جناب و شيعيان وقف كرد و چون عبدالعظيم در گذشت هنگام غسل دادن نامه اى از جيبش بيرون آوردند كه هويت و نسب خود را در آن بيان كرده بود.(1)

ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم

محمد بن يحيى عطار از مردى از اهل رى روايت مى كند: خدمت ابى الحسن على بن محمد الهادى عليهماالسلام رسيدم، امام فرمود: كجا بودى؟ عرض كردم: زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم. امام عليه السلام فرمود: اَما انَّكَ لَو زُرتَ قبر عبدِالعظيمِ عندكم لكنتَ كمَن زار الحُسينَ بن على عليهماالسلام . يعنى اگر قبر عبدالعظيم را كه نزد شما است زيارت مى كردى چنان بود كه امام حسين عليه السلام را زيارت كرده اى.

و همچنين از حاشيه شهيد ثانى رضوان اللّه تعالى عليه بر خلاصه نقل شده كه حضرت ابى الحسن الرضا عليه السلام درباره عبدالعظيم مدفون در مسجد شجره رى فرموده:

مَنْ زارَ قَبرَهُ وَجَبَ لهُ الجنّة هركه قبر او را زيارت كند بهشت بر او واجب مى شود.(2)

توضيح: حضرت عبدالعظيم در زمان حضرت رضا عليه السلام در حياة بوده، ظاهرا مراد از ابى الحسن امام هادى عليه السلام است نه حضرت رضا عليه السلام و سهو قلم شده است.

ص: 270


1- معجم رجال الحديث 10/50؛ قاموس الرجال 5/345.
2- . معجم رجال الحديث 10/52؛ قاموس الرجال 5/346؛ جامع الرواة 1/460.
عبدالعظيم و نقل روايت (گناهان كبيره)

چنانكه متذكر شديم حضرت عبدالعظيم در نقل و حفظ روايات كوشا بود و ما يك روايت از آنها را هرچند مفصل است نقل مى كنيم چون براى اهل فضل جالب است كه گناهان كبيره را با استناد به آيات قرآنى بيان مى كند.

لازم به تذكر است كه چون در روايت آيات كامل ذكر نشده لذا قسمتى از آيات را كه زائد بر روايت آورده ايم با ترجمه همان قسمت داخل پرانتز قرار داديم تا مشخص باشد.

عبدالعظيم حسنى گويد: ابوجعفر دوم حضرت جواد برايم حديث كرد كه پدرم گفت از پدرم موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم فرمود: عَمروبْن عُبيد بر امام صادق وارد شد و اين آيه را خواند و سكوت كرد: «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ»(شورى 37) و آنها كه از گناهان كبيره و گناهان زشت اجتناب مى كنند.

امام صادق عليه السلام فرمود: چرا سكوت كردى؟ گفت: مى خواهم گناهان كبيره را از قرآن برايم بيان كنى.

فرمود: بلى، اكبر الكبائر الإشراك باللّه، يقول اللّه«إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّه ِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّه َُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ»(مائده 72) آرى بزرگترين گناهان كبيره شريك قرار دادن براى خداست كه خدا مى فرمايد: هركه به خدا مشرك شود خدا بهشت را بر او حرام مى كند و جايگاهش آتش است.

و بعدُ الأياس من روح اللّه لأن اللّه عزوجل يقول: «يَا بَنِىَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْئَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّه ِ إِنَّهُ لاَ يَيْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللّه ِ إِلاَّ الْقَوْمُ الكَافِرُونَ» (يوسف 87) (فرزندانم برويد از يوسف و برادرش تحقيق كنيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد) همانا از روح و رحمت خدا مأيوس نمى شود مگر كافران.

ثُمّ الامن من مكْراللّهِ لأن اللّه عَزّوجلّ يقولُ: «أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّه ِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّه ِ إِلاَّ الْقَوْمُ

ص: 271

الْخَاسِرُونَ» (اعراف 99) سپس از مكر خدا ايمن بودن كه خداى عزوجل مى فرمايد: (آيا از مكر خدا ايمن شدند؟) كه هيچ كس خود را از مكر خدا ايمن نمى داند مگر زيانكاران.

ومِنها عُقُوقُ الوالِدَينِ لاَِنَ اللّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ العاقَّ جَبّاراً شَقِيّا «وَبَرّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارا شَقِيّا» (مريم 32) و از گناهان كبيره است عاق والدين كه خداوند سبحان عاق والدين را جبار و شقى خوانده است (خدا مرا به نيكى به مادرم سفارش كرده و مرا ستمكار و بد عاقبت قرار نداده است).

وَقَتْلُ النَّفس الّتى حرّم اللّهُ الاّ بِالحَق لانَّ اللّه عزّوجلّ يقولُ «وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزَاؤهُ جَهَنَّمُ خَالِدا فِيهَا وَغَضِبَ اللّه َُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابا عَظِيما»(نساء 93).

و كشتن انسانى كه خداوند كشتن او را جز به حق تحريم كرده زيرا مى فرمايد: (هركه مومنى را عمدا بكشد) كيفر او جهنم است كه هميشه در آن بايد باشد (و خدا بر او خشم كرده و او را لعنت نموده و براى او عذاب بزرگى آماده كرده است).

وقَذْفُ المُحصناتِ لاَنَّ اللّه يقولُ: «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (نور 23) از گناهان كبيره زنان مؤمنه را نسبت دادن به زنا است كه خدا مى فرمايد: (كسانى كه زنان مؤمنه را در حالى كه غافلند نسبت به زنا مى دهند) در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آنها است عذابى بزرگ.

وَاكلُ مالِ اليتيمِ لانَّ اللّهَ عزّوجلّ يقولُ: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرا» (نساء 10) و خوردن مال يتيم كه خداوند مى فرمايد: (آنها كه اموال يتيم را به ظلم مى خورند) همانا درون خود را از آتش پر مى كنند و به زودى در آتش جهنم قرار مى گيرند.

وَالفَرار من الزحف لاَنَّ اللّه عزّوجلّ يقولُ: «وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنْ اللّه ِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»(انفال 16) فرار از

ص: 272

جنگ كه خداى عزوجل مى فرمايد: هركه در آن روز پشت به جنگ كند مگر به منظور تغيير موضع يا به جهت ملحق شدن به ياران، با غضب و خشم خدا روبرو گشته و جايگاهش جهنم است و بد جايگاهى است.

واَكلُ الرّبا لاَنَّ اللّه عزّوجلّ يقولُ: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنْ الْمَسِّ» (بقره 275) خوردن ربا كه خداوند مى فرمايد: آنها كه ربا مى خورند از جاى خود برنمى خيزند مگر مانند كسى كه در اثر تماس شيطان با آنها ديوانه شده اند.

والسّحر لاِنّ اللّه عزّوجلّ يَقولُ: «ولقد عَلِموا لَمَن اشتَراهُ مالَه فى الاخرة من خَلاقٍ» (بقره 102) به تحقيق دانستند كسى كه مرتكب سحر شده در آخرت بهره اى ندارد.

والزّنا لاِنّ اللّه عزوجل يقولُ: «(... وَلاَ يَزْنُونَ) وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَاما * يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانا» (فرقان 68) زنا از گناهان كبيره است كه خدا مى فرمايد: (عِبادُ الرّحمان ... زنا نمى كنند) و هركه چنين كند با گناه بزرگى برخورد كرده و در روز قيامت عذابش دو چندان مى شود و با خوارى در جهنم جاودان خواهد بود.

وَاليَمينُ الغَمُوسُ الفاجرة لاَِنَّ اللّهَ عزّوجلّ يقولُ: «الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّه ِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنا قَلِيلاً أُوْلَئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمْ اللّه ُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (آل عمران 77) قسم دروغ عمدى كه خدا مى فرمايد: آنها كه در برابر عهد خدا و قسمهايشان بهاء اندكى مى گيرند آنها در آخرت بهره اى ندارند (و خدا با آنان سخن نمى گويد و با نظر رحمت بر آنها نمى نگرد و آنان را از گناهان پاك نمى سازد و براى آنها است عذابى دردناك).

وَالغَلولَ لاِنّ اللّهَ عزّوجلّ يقول: «وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (آل عمران 161) خيانت يكى از گناهان كبيره است كه خدا فرموده: هركه خيانت كند

ص: 273

در روز قيامت با خيانتش وارد محشر مى شود.

وَمَنْعُ الزّكاةِ المفروضة لانَّ اللّه عزّوجلّ يقول: «فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ»(توبه 35) ندادن زكات واجب كه خدا فرموده: پس به وسيله آن نقدينه ها پشت و پهلو و چهره هاشان را مى گدازند.

شَهادَةُ الزُور وَكتْمانُ الشَهادةِ لاِنّ اللّه عزوجل يقولُ: «وَلاَ تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ) وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (بقره 283) شهادت نادرست و كتمان شهادت زيرا خداى متعال فرموده: (شهادت را كتمان نكنيد) و هركه آن را كتمان كند و نديده انگارد دل او گناهكار است.

وشَرْبَ الخَمْرِ لانّ اللّه عزّوجلّ نَهى عَنها كَما نهى عَن عِبادةُ الاَوثانِ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» (مائده 90) شرب خمر زيرا خداوند از آن در رديف بت پرستى نهى فرموده است (همانا شراب و قمار و بت پليدند و از اعمال شيطانى است از آنها پرهيز كنيد).

وَتَرْكُ الصّلوةِ متعَمِّداً أَوْ شيئا مِمّا فَرضَ اللّه عزّوجلّ لانَّ رسُول اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ متَعمّدا فَقَدْ بَرى مِنْ ذمّة اللّهِ و ذِمّةِ رَسَوله.

و ترك عمدى نماز يا ترك چيزى از آنچه كه خداى عزوجل واجب گردانيده از كبائر است زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركه نماز را عمدا ترك كند از پيمان خود و پيمان رسول خدا خارج شده است.

وَقَقْضُ الْعَهْدِ وَ قَطيعَةِ الرّحم لاَنَّ اللّهَ عزّوجلّ يقولُ: «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّه ِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّه َُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد 25) نقض عهد و قطع رحم از گناهان كبيره اند زيرا خدا فرموده (آنها كه عهد خدا را پس از استحكام مى شكنند، و آنچه را كه خدا امر به وصل آن نموده قطع مى كنند و فساد در زمين مى نمايند) لعنت خدا بر آنها است و آخرت براى ايشان خانه بدى است.

ص: 274

امام موسى عليه السلام فرمود: عَمْرُوبن عُبَيْد از خانه امام صادق عليه السلام خارج شد در حالى كه فريادش به گريه بلند بود و مى گفت: هَلَك مَنْ قالَ برايه وَنازَعكُمْ فى الفَضْلِ وَالعِلْمِ. هلاك شد كسى كه در احكام خدا به نظر خود عمل مى كند و با شما در علم و فضل به نزاع مى پردازد.(1) (2)

75-كرامات صالحين، محمدشريف رازى

اشاره

162 - كرامات صالحين، محمدشريف رازى (معاصر)

1 - كرامت حضرت عبدالعظيم عليه السلام

پنج بهار از عمر خويش را پشت سر نهاده بودم كه يك بار به همراه برادر بزرگم به بام خانه رفتم و خواستم از گذرگاه باريك و تند ميان حياط خلوت و حياط بزرگ، بگذرم كه در ميانه راه دچار سرگيجه شدم و با از دست دادن تعادل خويش بى اختيار از ارتفاع هفت مترى سقوط نموده و با صورت به كف حياط آمدم و بخشى از آجرها و مصالح ساختمانى نيز پس از سقوط من به رويم ريخت.

بر اثر سقوط از ديوار و ريختن مصالح ساختمانى بر روى من، صداى مهيبى در خانه طنين مى افكند به گونه اى كه همه خانواده سراسيمه از درون منزل بيرون ريخته و به ناگاه با پيكر درهم شكسته و بى روح و آغشته به خون من روبرو مى گردند.

از ديدن آن منظره وحشتناك فرياد سردادند و بر اثر شيون و فرياد آنان همسايگان آگاه مى گردند و منزل مملوّ از زن و مرد و پير و جوان مى شود و در اين ميان گريه مادر و بستگانم صحنه غمبار و رقّت انگيزى پديد مى آورد.

برخى از بستگان به سرعت خود را به حرم مطهر امام زاده حمزه، فرزند گرامى امام كاظم عليه السلام مى رسانند و مرحوم پدرم را از آنجا به منزل آورده و از جريان آگاهش

ص: 275


1- . وسائل الشيعه، 11/252.
2- . شاگردان مكتب أئمة عليهم السلام ، اول، قم، چاپ مؤلف، 1371ش، ج 2، ص 4 - 13.

مى سازند و برخى به سراغ پزشك مى روند.

به طورى كه به من گفته اند پيكر بى حسّ و حركت مرا در ملافه اى قرار داده و چند نفرى آن را به مطبّ مرحوم دكتر تقى خان سالارى پزشك معروف شهر رى مى برند و ايشان پس از معاينه دقيق و كنترل علايم حياتى اظهار مى دارد كه: «متأسفانه اين كودك مرده است، او را ببريد و پس از تيمّم دادن، به خاك بسپاريد.»

و اين بدان دليل بود كه گويى شكستگى پيشانى و صورت و گردن و ديگر قسمت هاى بدن و خونريزى شديد و بسيار زياد، جايى براى غسل دادن نگذاشته بود.

بستگان و آشنايان پس از شنيدن اظهار نظر پزشك سرشناس شهر، از حيات و زندگى من نااميد گشته و با شيون و گريه بسيار، پيكر مرا به دوش مى كشند و براى مراسم دفن و كفن آماده مى شوند اما مرحوم پدرم كه خداى او را غريق رحمت و احسان خويش سازد و در جوار اولياى خود او را جاى دهد، خطاب به بستگان و همسايگان مى گويد: «در اين مورد شتاب نكنيد، شمار او را به خانه انتقال دهيد، اجازه و فرصت دهيد تا من به حرم مطهر «سيد الكريم حضرت عبدالعظيم حسنى» عليه السلام شرفياب گردم شايد بتوانم زندگى مجدّد و شفاى فرزندم را بگيرم در غير اين صورت به خانه باز نخواهم گشت.»

با اين بيان، بستگانم پيكر درهم شكسته و بى جان مرا به خانه مى آورند و در درون پلاسى در گوشه اطاق قرار داده و برگرد آن حلقه عزا و سوگوارى زده و مردم نيز براى عرض تسليت و دلدارى به مادر و خانواده و بستگانم شروع به رفت و آمد مى كنند.

از آن سو پدرم بى درنگ به حرم مطهر تشرّف يافته و به حضرت سيد الكريم توسّل جسته و شفا و زندگى و حيات من و بينايى چشم خود را تقاضا مى كند و با همه وجود به عرض مى رساند كه: «مولاى من! سرورم! آقايم! تا زندگى و شفاى پسرم را برايم از خدا نگيريد من به خانه باز نمى گردم».

ص: 276

شرايط عجيب

شرايط عجيب و رقّت بارى پديد مى آيد، از يك سو پدرم در حرم به دعا نشسته و زندگى مرا مى طلبيده است و از دگر سو بستگانم در كنار پيكرم سوگوار و بلا تكليف و از طرف سوّم پيكر بى جان من در پلاسى در كنار اطاق.

كم كم مردم شهر رى زبان به نكوهش و ملامت پدر و بستگانم گشوده و مى گويند: «آخر اين چه اصرار بى جايى است كه شما داريد؟ شما مرده را روى زمين نهاده و انتظار زنده شدن او را مى كشيد؟ بجاست كه او را برداريد و به خاك بسپاريد و آن گاه از خداى بنده نواز فرزند ديگرى به جاى او بخواهيد.»

اما پدرم به طورى كه به من نقل شده است به نظرات مردم توجه نكرده و به توسّل خالصانه و جدّى خويش ادامه داده و تا شب سوّم همچنان مصرّانه خواسته خويش را مى خواهد.

شب سوم بوده است كه در عالم خواب متوجه مى گردد كه شخصيت گرانقدر و فرزانه اى به او مى گويد: «.... اما بينايى چشم خودت ديگر باز نمى گردد چرا كه مقدّرات اين است و اما فرزندت را به اذن آفريدگار توانا و مهر و لطف او شفا بخشيديم، بپاخيز و به خانه ات بازگرد!»

پدرم به ناگاه از خواب بيدار مى شود و بى اختيار از شادمانى فرياد مى كشد و خدمتگزاران حرم مطهّر حضرت عبدالعظيم را بيدار مى نمايد كه: «پسرم به طور قطع زنده شده است، چرا كه الآن در خواب ديدم كه حضرت او را شفا بخشيده است.»

او در همان ساعت از شب از حرم مطهّر به خانه باز مى گردد و هنگامى كه پشت دروازه خانه مى رسد صداى شادمانى مادرم را مى شنود كه مى گويد: «يكى به حرم برود و به پدرش اطّلاع دهد كه فرزندت به لطف خدا زنده شده است.»

پدرم درب منزل را مى كوبد و مى گويد: «باز كنيد خودم آدم و خود خوب مى دانم كه حضرت عبدالعظيم عليه السلام پسرم را به من بازگردانيده و او را شفا بخشيده است.»

ص: 277

معاينه مجدّد

سه روز پس از اعلان مرگ من از سوى پزشك، بار ديگر مرا به مطبّ او مى برند و از او تقاضا مى كنند كه مرا معاينه نموده و زخم هاى پيكرم را پانسمان و شكستگى هاى مرا درمان كند.

پزشك ياد شده نخست عصبانى مى شود كه: «شما مرده را سه روز نگاه داشته ايد؟ چرا دفن نكرده ايد؟ و براى چه باز نزد من آورده ايد؟»

امّا پس از اصرار بستگانم مرا مى پذيرد و پس از معاينه شگفت زده مى بيند كه بدن گرم است و قلب كار مى كند و ساير علايم حياتى موجود و وضعيّت رو به بهبود است. با ديدن اين شرايط بى اختيار فرياد مى كشد كه: «اين معجزه حضرت مسيح عليه السلام است.»

امّا پدرم ضمن اداى احترام به عيسى بن مريم عليهماالسلام مى گويد: «نه! اين كرامت و عنايت حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام است.»

سرانجام پزشك ياد شده، زخم ها را پانسمان مى كند و شكستگى ها را مى بندد و داروى لازم را براى بهبودى و بازيافتن صحّت كامل مى دهد و بدين سان من به زندگى ديگرى باز مى گردم.

خداى به حضرت سيّدالكريم عليه السلام و پدرم پاداش نيكو دهد.(1)

76-رى باستان، حسين كريمان

163 - رى باستان، حسين كريمان (معاصر)

2 - حضرت عبدالعظيم (ه-3): حضرت عبدالعظيم فرزند عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب است؛(2) و ظاهرا به فرمان حضرت امام على

ص: 278


1- كرامات صالحين، صص 16 - 19، قم، انتشارات حاذق، 1374ش.
2- . جنة النعيم، ص 399، س 18، به نقل از خود آن حضرت.

النقى در دوره خلافت المعتز باللّه از سامره از راه طبرستان(1) به رى هجرت كردند،(2) و در حدود سال دويست و پنجاه، چند سالى پيش از شهادت حضرت امام على النقى، روى در نقاب خاك كشيدند، شهادت آن امام به سال دويست و پنجاه و چهار بوده است.(3) گويا درست ترين ترجمه احوالى كه از وى به دست است همان است كه به صاحب ابن عباد منسوب است. وى در رسالتى مختصر نبذى از احوال آن حضرت را به رشته كتابت درآورده، و تتميم فايدت را به تمامى در ذيل نقل مى افتد كه:

سرگذشت عهد گل را از نظيرى بشنويد *** عندليب آشفته تر مى گويد اين افسانه را

«قال الصاحب رحمه اللّه عليه سألت عن نسب عبدالعظيم الحسنى المدفون بالشجرة صاحب المشهد قدس اللّه روحه و حاله و اعقتاده و قدر علمه و زهده، و انا ذاكر ذلك على اختصار و باللّه التوفيق.

هو ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه و على آبائه السلام، ذوورع و دين عابد معروف بالامانة و صدق اللهجة عالم به امورالدين قائل بالتوحيد والعدل كثيرالحديث والرواية يروى عن ابى جعفر محمد بن على بن موسى و عن ابنه ابى الحسن صاحب العسكر عليهم السلام و لهما اليه الرسائل، و يروى عن جماعة من اصحاب مويس بن جعفر و على بن موسى عليهماالسلام ، و له كتاب يسميّه كتاب يوم و ليلة و كتب(4) ترجمتها روايات عبدالعظيم ابن عبداللّه الحسنى؛ و قد روى عنه من رجالات الشيعة خلق كاحمد بن ابى عبداللّه البرقى و احمد بن(5) محمد بن خالد و ابوتراب الرّويانى؛ و خاف من السلطان فطاف البلدان

ص: 279


1- منتقلة الطالبيه، ص 75، س 2.
2- . جنة النعيم، ص 328، س 24.
3- جنة النعيم، ص 402، س 25.
4- جنة النعيم، ص 478، س ما قبل آخر: و كنت ترجمتها.
5- . در ذيل آمده: كذا فى النسخة و هما واحد. سفينه اين را ندارد.

على انه فيج،(1) ثم ورد الرّى و سكن بساربانان فى دار رجل من الشيعة فى سكّة الموالى، و كان يعبداللّه عزّوجلّ فى ذلك السرب يصوم النهار و يقوم اللّيل و يخرج مستترا فيزور القبر الذى يقابل الان قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر عليهماالسلام ؛ و كان يقع خبره الى الواحد بعد الواحد من الشيعة حتّى عرفه اكثرهم. فراى رجل من الشيعة فى المنام كان رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: انّ رجلاً من ولدى يحمل غداً من سكّة الموالى فيدفن عند شجرة التفّاح فى باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب؛ فذهب الرجل ليشترى الشجرة و كان صاحب الباغ رأى ايضا رؤيا فى ذلك فجعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على اهل الشرف والتشيّع يدفنون فيه. فمرض عبدالعظيم رحمه اللّه عليه و مات فحمل فى ذلك اليوم الى حيث المشهد.

فضل زيارته: دخل بعض اهل الرّى على ابى الحسن صاحب العسكر عليه السلام فقال اين كنت؟ فقال زرت الحسين صلوات اللّه عليه فقال اما انك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين صلوات اللّه عليه.

وصف علمه: روى ابوتراب الرّويانى قال سمعت اباحمّاد الرازى يقول دخلت على علىّ بن محمّد عليه السلام بسرّ من راى فسئلته عن اشياء من الحلال والحرام فاجابنى فيها فلمّا ودّعته قال لى يا حمّاد اذا اشكل عليك شى ء من امر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرأه منّى السّلام.

ماروى عنه فى التوحيد: روى على بن الحسين السعد آبادى عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى، قال حدّثنى عبدالعظيم الحسنى فى خبر طويل يقول انّ اللّه تبارك و تعالى واحدٌ ليس كمثله شى ء وليس بجسم ولاصورة ولاعرض و لاجوهر بل هو مجسّم الاجسام و مصوّر الصوّر خالق الاعراض والجواهر.

عبيداللّه بن موسى الرّويانى عن عبدالعظيم عن ابراهيم بن ابى محمود قال قلت

ص: 280


1- الفيج معرب پيك: قاموس.

للرضا عليه السلام ما تقول فى الحديث الذى يروى الناس بان اللّه ينزل الى السّماء الدنيا؛ فقال لعن اللّه المحرفين الكلم عن مواضعه واللّه ما قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله ذلك؛ انّما قال انّ اللّه عزّوجلّ ينزّل ملكا الى سماء الدنيا ليلة الجمعة فينادى هل من سائل فاعطيته، و ذكر الحديث.

و بهذا الاسناد عن الرّضا عليه السلام فى قوله: وجوهٌ يومئذٍ ناضرة الى ربّها ناظرة، قال مشرقة منتظرة ثواب ربّها عزّوجلّ.

ماروى عنه فى العدل: روى علىّ بن الحسين السعدآبادى عن احمد بن ابى عبداللّه عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى عن علىّ بن محمّد عن ابيه محمد بن علىّ عن ابيه على بن موسى الرضا عليهم السلام قال: خرج ابوحنيفة من عندالصادق جعفر بن محمد عليهماالسلام فاستقبله موسى عليه السلام فقال يا غلام ممن المعصية؟ فقال لا تخلو من ثلاثة: امّا ان يكون [كذا] من اللّه عزوجل و ليس منه فلا ينبغى لكريم أن يعذب عبده بما لم يكتسبه و إما أن يكون [كذا] من اللّه و من العبد فلا ينبغى للشريك القوى ان يظلم الشريك الضعيف، و امّا ان تكون من العبد و هى منه فإن عاقبه فبذنبه و ان عفا فبكرمه وجوده.

و روى عبيداللّه بن موسى عن عبدالعظيم عن ابراهيم بن ابى محمود قال قال الرضا عليه السلام : ثلثة اشياء لايكون الاّ بقضاءاللّه و قدرة النوم واليقظة والقوّة والضعف والصحّة والمرض والموت والحيوة. ثبّتنااللّه بالقول الثابت من موالاة محمّد و آله و

صلى اللّه على سيّدنا رسوله محمد و آله اجمعين.(1)

اين بود رساله صاحب عباد در احوال حضرت عبدالعظيم.

بنا به قول صاحب، حضرت عبدالعظيم دو تن از امامان را ملاقات كرده، لكن در جنة النعيم است كه سيدمرتضى علم الهدى گفته:

ص: 281


1- . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 614، س 16؛ نيز ر.ك: ترجمه فارسى اين رساله در كتاب زندگانى حضرت عبدالعظيم، ص 31، س 6، به بعد؛ سفينة البحار، ج 2، ص 120؛ جنة النعيم، ص 478.

«قد ادرك من الائمة الطاهرة الجواد والهادى والعسكرى ...(1)»

علامه مجلسى نيز وى را از اصحاب امام محمدتقى و امام على النقى عليهماالسلام دانسته است.(2)

قول ملاقات دو تن به حكم قرائن، از جمله حديث منقول از امام على النقى عليه السلام در فضيلت زيارت وى و حديث اباحماد(3) قوّت بيشترى دارد.

در اين باب كه مكان واقعى مزار حضرت عبدالعظيم همين محل مشهور فعلى است، هيچ يك از دانشمندان از قديم تا حال ترديد نكرده اند،(4) و اين محل را كه باغى در خارج شهر رى از سوى مغرب،(5) از آن عبدالجبار بن عبدالوهاب بوده،(6) به مناسبت درخت سيبى كه آن حضرت را در كنار آن دفن كرده اند الشجرة ناميده اند. اين باغ، چنانكه در نقشه رى باستان توان ديد در محلّت باطان افتاده بوده، و عبدالجبار بن عبدالوهاب، صاحب آن گويا طريقه سنّت و جماعت داشت، دليل اين گفته نخست آن كه نام وى را ظاهرا در رديف رجال شيعه ذكر نكرده اند،(7) دو ديگر آن كه عبدالجليل رازى به تعريض و تلميح در كتاب النقض در باب صاحب مشهد باطان چنين گفته:

«... در بيشتر بقاع كه تربتهاى سادات است سنّيان خواب ديده اند، چنانكه به بار كرقب و ساوه و بناهق و باطان رى و برزقا و فارس و بصره و خوزستان».(8)

ص: 282


1- . جنة النعيم، ص 479.
2- جنة النعيم، ص 483، س 22 به بعد.
3- . اين دو حديث در ضمن رساله صاحب گذشت، و نيز براى حديث نخستين ر.ك: جنة النعيم، ص 403، س آخر و ص 484، س 8.
4- جنة النعيم، ص 403، س 3.
5- . شرح آن بيابد.
6- . ر.ك: رساله صاحب عباد، ص 386 كتاب حاضر.
7- . نگارنده نام وى را در كتب رجال شيعه از جمله تنقيح المقال مامقانى نيافت، و نيز صاحب كتاب زندگانى حضرت عبدالعظيم گفته: از اين شخص در رجال شيعه اسم برده نشده، و در مصادرى كه اكنون دست نگارنده مى باشد از او ذكرى به ميان نيامده است: زندگانى حضرت عبدالعظيم، ص 27 ذيل 1.
8- . النقض، ص 629، س 2.

در منتقلة الطالبيّه آمده:

«ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد من ناقلة طبرستان و هوالمحدث الزاهد صاحب المشهد فى الشجرة بالرّى و قبره يزار ...»(1)

ابونصر بخارى در سرّ الانساب آنجا كه از آن حضرت ياد كرده چنين گفته:

«... الزاهد العالم مدفون [كذا] بالرّى فى مشهد الشجرة...»(2)

در رياض الانساب است:

«.. مضجع مباركش در ارض رى در مسجد شجره است...»(3)

در روضة الشهدا مذكور است:

«.. امام عبدالعظيم كه در مسجد الشجرة به نواحى رى آسوده...»(4)

ذكر منابع ديگر در اين باب، در بحث از مسجد شجره در ص 328 گذشت.

بقعه حضرت عبدالعظيم در اعصار مختلف مورد بنا و مرمت و تعمير نيكوكاران و علاقه مندان قرار مى گرفته است. در عهد سلجوقيان مجدالملك محمد براوستانى از وزيران شيعى مذهب(5) بارگاهى نيكو براى آن بساخت، عبدالجليل رازى در كتاب النقض در اين معنى چنين گفته:

«وزير سعيد شهيد مجدالملك اسعد محمّد بن موسى البراوستانى القمى قدس اللّه روحه با بزرگى رفعت و قبول و حرمت، و خيرات بسيار فرمود چون قبّه امام حسن ابن على ... و مشهد موسى كاظم و محمد تقى عليهماالسلام به مقابر قريش هم او فرموده است

ص: 283


1- . منتقلة الطالبية، ص 75، س 2.
2- . سرالانساب، ص 10، س 17.
3- . رياض الانساب = بحرالانساب، ج 1، ص 121، س 20.
4- . روضة الشهدا، ص 253، ص 20.
5- . ر.ك: طبرسى و مجمع البيان تأليف نگارنده، ج 1، ص 21، س 1؛ در ايران شهر، ج 2، ص 1330 آمده: «مجدالملك قمى اولين كسى است كه گنبد آن را ساخت».

به بغداد، و مشهد سيّد عبدالعظيم حسنى به شهر رى؟(1)...»

در جنة النعيم در ضمن بيان آثار حسنه مجدالملك چنين آمده:

«بناء چهارم مرحوم مجدالملك قبّه مباركه حضرت عبدالعظيم لازم التكريم است كه در زمانى كه متوقف در رى بود و كمال استيلاء در استيفاء وزارت خود داشت امر به بناء قبّه عظيمه اين بزرگوار نمود(2)...»

حسام الدوله شاه اردشير بن علاءالدوله حسن بن رستم بن علاءالدوله على بن حسام الدوله شهريار از ملوك طبقه دوم آل باوند مازندران (سنه 567-601 يا 602)(3)

همه ساله دويست دينار براى اين مزار مى فرستاد، در تاريخ ابن اسفنديار در اين معنى چنين آمده:

«... هرسال موسم حجّ كه به مكّه شوند اين جمله خيرات و تصدقات به عتبات عاليات و مشاهد مشرفه و اماكن متبركه مى فرستاد بدين موجب ... به مشهد عبدالعظيم دويست دينار»(4).

شاه طهماسب صفوى را كه به رواج امر و رونق و آبادى مشاهد و مراقد خاندان نبوت اهتمامى بود، اين بقعه را نيز مورد مرمت و تعمير قرار داد. در فرمانى از وى كه به سال 961 هجرى نوشته شده اين معنى چنين مذكور افتاده:

«همواره لوازم همّت گردون ارتقاء ... مصروف و معطوف است به رواج و رونق و ضبط و نسق ضرايح مقدسه و حضاير مؤسسه خاندان بلند ايوان نبوّت و دودمان عالى اركان ولايت ... نفايس اموال و شرائف املاك حلال خود را صرف مصالح مشاهد و مراقد اعلى المراصد اين طايفه عليّه مى گردانند تا به مرتبه اى كه در هيچ قطرى از

ص: 284


1- النقض، ص 220، س 6.
2- جنه النعيم، ص 450، س 25.
3- . يادداشتهاى قزوينى، جلد ششم، س 26، س 15.
4- . تاريخ طبرستان، ابن اسفنديار، ج 1، ص 120، س 7.

اقطار آباد معموره و ممالك محروسه آستان با انوار منسوب به هيچ يك از اين فرقه ابرار نماند الاّ كه مروج به انواع الطاف و محفوف به اصناف عطاف گشت و از آن جمله مرقد مزكى و مشهد معلى حضرت ... عبدالعظيم ... است»(1).

وى خود به زيارت آن آستانه مى رفت، چنانكه در تاريخ جهان آرا مذكور است:

«[به سال 952] چون در تبريز طاعون بود از آنجا به طواف امامزاده عبدالعظيم عليه السلام

تشريف برده(2)...».

به سال 944 به امر وى ايوان حضرت عبدالعظيم را پى افكندند، در كراسه المعى فراهم آورده غلامحسين افضل الملك المعى، نسخه خطى متعلق به كتابخانه مجلس شوراى ملّى چنين ثبت افتاده: «تاريخ بناى ايوان حضرت عبدالعظيم محرّم سنه 944 در زمان شاه طهماسب اول»(3).

هم به فرمان وى، به سال 950 هجرى محجّر مضبوطى به دور صندوق حضرت ساخته شده، و در فرمانى كه در سنه مذكور صادر كرد چنين نوشت:

«در دور صندوق مبارك تهيّه محجّر مضبوطى كه نشكند نمايد كه اصلاً زوّار دست به صندوق نرسانند و تكيه بر صندوق مبارك نكنند از چوب شمشاد كه در غايت استحكام است»(4).

ناصرالدين شاه قاجار نيز به سال 1270 فرمان داد تا گنبد مرقد را تذهيب و ايوان را آيينه كارى كنند، اين معنى در جام جم فرهاد ميرزا چنين نقل افتاده:

«... در رى مزار فايض الانوار حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى است به تاريخ 1270 هجرى حسب الامر شاهنشاه آسمان جاه ناصرالدين شاه قاجار گنبد

ص: 285


1- آستانه رى، فرمان شاه طهماسب، ص 85، س 1.
2- تاريخ جهان آرا، تأليف احمد غفارى، ص 296، س 3، به بعد.
3- . كراسه المعى، ج 1، ص 232، نيز ر.ك: تاريخچه وقف در اسلام، ص 68.
4- . آستانه رى، فرمان شاه طهماسب، ص 79، س 14.

مرقد آن بزرگوار را تذهيب كرده و ايوان را آيينه كرده اند(1)...».

در كتاب «تاريخچه وقف در اسلام» درج است:

«ضريح نقره از فتحعليشاه قاجار و آيينه كارى و نقاشى ايوان جنوبى از آثار حسنه و ابنيه خيريه ميرزا آقاجان نورى صدراعظم ايران ملقب به اعتمادالدوله مى باشد»(2).

قديم ترين اثر تاريخ دار اين بقعه صندوق عتيق آن است، كه از نفائس آثار تاريخى و صنعتى ايران به شمار تواند بود، در تاريخچه وقف در اسلام مذكور است:

«چوب آن از عود و فوفل و گردو است و كتيبه هايى به خطّ نسخ و ثلث به طور برجسته در آن به كار رفته كه همگى مربوط به سال ساختمان آن يعنى 725 هجرى است... كتيبه ديگر تمام شامل آيه الكرسى يعنى آيات 255 و 256 و 257 سوره البقره مى باشد، و پس از كلمات «هم فيها خالدون» كه آخر آيه شريفه است اين عبارت مرقوم گرديده: تحريرا فى شهور سنة خمس و عشرين و سبعمائه، عمل يحيى بن محمد اصفهانى».

به دنبال اين عبارت مؤلف با توجّه به فقره اى از كتيبه كه قبلاً نقل كرده بوده چنين نتيجه مى گيرد: «معلوم مى شود كه خواجه نجم الدين محمد كه از وزراء عهد خود به شمار مى رفته است در سال 725 هجرى مقارن پادشاهى سلطان ابوسعيد بهادر (716 - 736) پادشاه سلسله ايلخانيان مغول بانى صندوق مطهّر بوده است»(3).

مدفن حضرت عبدالعظيم (و حضرت حمزة بن موسى الكاظم، و امامزاده طاهر و ابوالفتوح رازى و ديگر بزرگان مدفون بدان بقعت) در خارج رى قديم و نزديك به آن قرار داشته، و با روى عظيم شهر از سوى مشرق از كنار آن مى گذشته است، بدين دلائل:

1- مولانا حسين واعظ كاشفى در روضة الشهدا اين مدفن را در نواحى رى دانسته

ص: 286


1- جام جم، تأليف فرها ميرزا، ص 202، حاشيه سمت راست.
2- تاريخچه وقف در اسلام، ص 68، س ماقبل آخر ستون راست.
3- . تاريخچه وقف در اسلام، ص 68، 69.

نه در شهر، وى چنانكه گذشت، در احوال آن حضرت گفته: «... در مسجد الشجرة به نواحى رى آسوده(1)...».

2- در نقشه اى كه كرپرتر سيّاح انگليسى به زمان فتحعلى شاه از باروى موجود شهر رى در آن تاريخ فراهم آورده، اين مدفن در خارج شهر افتاده است.(2)

3- در ترجمه فارسى كتاب سرزمينهاى خلافت شرقى مذكور است: «شاهراه خراسان مستقيما از مدفن حضرت عبدالعظيم به رى، و از آنجا بورامين مى رفت»(3).

مفهوم اين گفته آن است كه مدفن در داخل شهر نبوده است.

4- در همين كتاب آمده: «حمداللّه مستوفى به حرم حضرت عبدالعظيم اشاره نموده گويد: نزديك رى است»(4).

مزار حضرت عبدالعظيم پيوسته مطاف معتقدان و علاقه مندان بوده است، و پس از خرابى رى اطراف حرم مقدّس آن حضرت و حضرت حمزه همچنان آباد بماند، و روز به روز اهميت بيشتر يافت.

ناصرالدين شاه قاجار مقتول در ذى القعدة الحرام سال 1313 هجرى قمرى نيز در زاويه غربى در محلّى كه به مسجد هلاكو(5) معروف بوده مدفون شده است، و در مقبره وى عالمانى همانند حاج ملاعلى كنى، حاج شيخ محمدحسين تنكابنى، حاج شيخ على مدرس طهرانى، شيخ ابوالحسن مرندى، حاج شيخ عبدالنبى نورى، حاج سيد ابوالقاسم كاشانى و غيره به خاك سپرده شده اند.(6) (7)

ص: 287


1- روضة الشهدا، ص 253، س 20.
2- . ر.ك: كتاب حاضر، مقابل ص 15.
3- سرزمينهاى خلافت شرقى، ص 247، س 19.
4- سرزمينهاى خلافت شرقى، ص 234، س 9.
5- تاريخچه وقف در اسلام، ص 78.
6- . تاريخچه وقف در اسلام، ص 78، 79.
7- . رى باستان، اول، تهران، انجمن آثار ملى، 1345ش، ج 1، ص 384 - 394.

164 - جامع الانساب در تاريخچه امامزاده ها، سيدابراهيم احمدى ابهرى (معاصر)

(صنف دوم)

جلالت قدر و محل دفنشان معلوم است و استحباب زيارتشان هم بالخصوص مأثور است لكن زيارت مخصوصى از ائمه اطهار به جهت ايشان وارد نشده مثل جناب شاه عبدالعظيم بن عبداللّه بن على الشديد بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب در رى مدفون است و از اكابر محدثين و علماء و زهاد و عباد و از اصحاب حضرت جواد الائمه و حضرت هادى بوده.

و در تحفة الزائرين از ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده كه مردى از اهل رى خدمت حضرت امام على النقى عليه السلام مشرف شد حضرت از او پرسيد كجا بودى؟ عرض كرد به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بودم، فرمود اگر زيارت مى كردى حضرت عبدالعظيم را هر آينه مثل كسى بودى كه زيارت امام حسين عليه السلام كرده باشيد.

در مزار بحار از نجاشى از احمد بن محمد بن خالد برقى روايت كرده كه حضرت عبدالعظيم وارد رى شد در حالتى كه گريخته بود از سلطان و در خانه يكى از شيعيان در سردابى منزل فرمود و در آنجا عبادت خدا را مى كرد روزها روزه مى گرفت و شبها مشغول عبادت بود و گاهى مستترا مى رفت به زيارت قبرى كه مقابل قبر شريف خودش هست و مى فرمود اين قبر يكى از اولادهاى موسى بن جعفر است و ظاهرا مراد قبر حضرت حمزة بن موسى بن جعفر باشد و به مرور ايام خبر به شيعيان رى رسيد تا اين كه آن بزرگوار را شناختند پس يكى از شيعيان پيغمبر را در خواب ديد و فرمود مردى از اولاد من جنازه اش از سكة الموالى حمل مى شود و دفن مى شود در نزديكى درخت سيب در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب پس از خواب بيدار شد و رفت نزد عبدالجبار كه آن درخت و آن مكان را بخرد عبدالجبار گفت به جهت چه مى خواهى خوابش را نقل كرد عبدالجبار گفت من هم آن خواب را ديده ام

ص: 288

و من آن درخت و آن باغ را وقف كرده ام به حضرت عبدالعظيم و به شيعيان كه اينجا دفن بشوند.

پس حضرت عبدالعظيم مريض شد و از دنيا رفت. وقتى كه برهنه شان كردند كه غسل بدهند در جيبش كاغذى ديدند و در آن نسب خود را نوشته بود انا ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن الامير بن زيد بن الحسن المجتبى عليه السلام ابن على بن ابيطالب عليه السلام .

و از منتخب طريحى نقل شده كه گفته شده از كسانى كه از طالبيين زنده دفن شده جناب عبدالعظيم حسنى است در رى، ظاهرا مراد اين است كه يعنى به اجل خودش مرد او را نكشته اند نه اين است كه واقعا زنده دفن كرده باشند. واللّه اعلم

و مرحوم ثقة الاسلام حاج ميرزا حسين نورى مازندرانى در خاتمه مستدرك رساله صاحب بنى عباد طالقانى را كه در احوال حضرت عبدالعظيم نوشته نقل فرموده و در اوست كه ايشان پسرى داشتند مسمى به محمد كه در زهادت و كثرت عبادت معروف بود و از كتاب منتقله الطالبيين نقل شده كه ايشان منتقل شدند به سامرى و در اراضى بلد و دجيل وفات نمود و مرحوم علامه ميرزا فتح اللّه شريعت اصفهانى از نقل اين قضيه در منتقله احتمال مى دادند كه قبر منسوب به امامزاده سيدمحمّد در نزديك بلد منسوب باشد به جناب محمّد بن عبدالعظيم، لكن مشهور آن است كه او قبر سيدمحمّد بن على الهادى است چنانچه حموى در معجم البلدان ذكر كرده كه جناب سيد عبدالكريم بن احمد بن طاوس مى فرمايد در بلد است قبر جناب محمّد بن على الهادى و اوست كه به جهت فوتش حضرت گريبان چاك زد.

و در روح و ريحان است كه بايد رحلت حضرت عبدالعظيم در اوائل سنه دويست و پنجاه باشد چهار سال قبل از رحلت حضرت هادى عليه السلام و مثل جناب قاسم بن

ص: 289

موسى الكاظم كه در هشت فرسخى حله مدفون است.

مرحوم ثقه الاسلام نورى در تحفة الزائرين فرموده حديثى در ألسنة معروف است قريب به اين مضمون كه حضرت رضا عليه السلام فرمود كه هركس قادر به زيارت من نيست زيارت كند قاسم برادر مرا بعد حاجى فرموده اين روايت جائى رسيده نشده و تاكنون كسى از اصل آن نشان نداده ولكن جلالت قدر و علو مرتبه قاسم معلوم است چنانچه محل دفنشان در هشت فرسخى حله معلوم است.

ثقه الاسلام كلينى در اصول كافى از يزيد بن سليط از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام

روايت كرده كه آن حضرت در راه مكه بود فرمود خبر دهم تو را اى اباعماره بيرون آمدم از منزلم پس وصى قرار دادم پسرم حضرت رضا عليه السلام و شريك گردانيدم با او پسران خود را در ظاهر و وصيت كردم به او در باطن و اگر امر راجع به من بود هر آينه قرار مى دادم امامت را در پسرم قاسم به جهت محب من او را ولكن اين امر راجع به خداوند است قرار مى دهد او را هركجا مى خواهد. الخ ...(1).

165 - در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و بى بى شهربانو عليهاالسلام

78-در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و بى بى شهربانو

اشاره

شمّه اى از اشعار آقاى حيدر تهرانى متخلّص به معجزه

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين

مقدّمه

فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.

پس به بندگان من كه گفتار را استماع مى كنند و نيكوترين آن را پيروى مى كنند، بشارت بده.

ص: 290


1- . جامع الأنساب در تاريخچه امامزاده ها، تهران، چاپخانه مصطفوى، 1378ق، ص 23 - 26.
در شرح حال حضرت بى بى شهربانو

پس از آن كه دين مقدّس اسلام سراسر عربستان را فرا گرفت و نوبت خلافت به خليفه دوّم رسيد، نخستين لشكرى كه عازم ايران شد، به فرمان خليفه و به سردارى ابوعبيده بود و آن گاه كه نوبت سلطنت به يزدجرد رسيد، لشكرى به سردارى سعد وقّاص به ايران حمله كرد و رستم فرّخ زاد كشته شده و بر اثر حمله به نهاوند يزدجرد فرار كرد و گروهى از ايران از جمله دختران يزدجرد به اسيرى عرب ها درآمدند و يكى از آنها به حباله نكاح حضرت سيّدالشهداء عليه السلام درآمد، اينك درباره اين مخدّره از جهاتى اختلاف است.

1 - نام و نسب:

غزاله، شاه زنان، سلامه، حوله، بَره، شهربانو، جهان شاه، جهان بانو، مريم، فاطمه. بديهى است نظر به اين كه مشارٌ اليها پارسى است از اسامى ياد شده يكى ازاسم هايى كه پارسى است، نام وى بوده و نام هاى ديگر ممكن است پس از ازدواج با حضرت سيّدالشهداء به مناسبت هايى بر او گذارشده شده باشد. راجع به نسب او نيز به اختلاف مى رسيم به اين خلاصه دختر پادشاه كاشان دختر شيرويّه دختر نوشجان ليكن معروف آن است كه وى دختر يزدجرد (يزدگرد)بوده و نسب او را چنين ياد كرده اند: شهربانو دختر يزدگرد بن شهريار بن شيرويّه بن پرويز بن نوشيروان. و ممكن است آنها كه وى را دختر نوشجان گفته اند با توجّه به روايتى بوده كه در يكى از اوقات حضرت رضا عليه السلام در خراسان خطاب به سهل بن قاسم نوشجانى فرموده: ما و شما انتساب و ارتباطى داريم. پرسيد از چه راه؟ فرمود: آن گاه كه عبداللّه بن عامر خراسان را فتح كرد دو دختر از يزدجرد به اسارت گرفت و آنها را نزد عثمان فرستاد و يكى را به حسن عليه السلام و ديگرى را به حسين عليه السلام بخشيد. ممكن است از اين روايت استفاده كرده اند كه پدر او نوشجان بوده و بدين مناسبت نواده يزدجرد به شمار آمده

ص: 291

و بر اثر اهميّتى كه داشته به نام يزدجرد شهرت پيدا كرده و يا بَره دختر نوشجان ايرانى بوده كه به ازدواج حضرت سيّدالشهداء عليه السلام درآمده و نام اين بَره را به شهربانو داده اند.

2 - چگونگى اسارت او:

از حديث فوق به دست آمد به وسيله عبداللّه اسير شده. از روايت ديگر استفاده مى شود به وسيله حُريث بن جابر اسير شده و حُريث كسى بوده كه از حضرت امير عليه السلام ولايت مشرق زمين را به عهده داشته و دو دختر يزدگرد را اسير كرد و به نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاده و حضرت يكى را (شهربانو) در اختيار حضرت سيّدالشهداء عليه السلام درآورده و حضرت سجّاد عليه السلام از وى به ظهور رسيد و ديگر را كه به نام مرواريد بوده در اختيار محمّد بن ابى بكر درآورده و قاسم از وى به ظهور رسيده.

از روايت عيون اخبار رضا به دست مى آيد دختر ديگر را به ازدواج حضرت امام حسن عليه السلام درآورده، آرى در اسيرى او شكى نيست ليكن در زمان عمر اين اسارت اتّفاق يا در زمان عثمان و يا در خلافت خود اميرالمؤمنين عليه السلام بوده اختلاف است. از روايت حضرت رضا عليه السلام به دست آمد در زمان عثمان اسير شده. از روايت ديگر به دست مى آيد اسيرى وى در زمان عمر بوده، بدين توضيح از حضرت باقر عليه السلام روايت شده آن گاه كه دختر يزگرد وارد مدينه شد، دختران مدينه به تماشاى او آمدند و موقعى كه وارد مسجد شد، نور صورتش مسجد را درخشان ساخت و هنگامى كه چشمش به عمر افتاد چهره اش را پوشانيد و گفت: «آه روز هرمز تاريك باد» خليفه خشمناك شده گفت اين اسير به من دشنام مى دهد و اراده كرد او را به قتل برساند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: حق كشتن او را ندارى و از اين تصميم خوددارى كن و از او بخواه تا هر مردى را كه بخواهد اختيار كند و او را در وجه غنيمتى كه آن مرد را اختيار حساب نما. خليفه وى را مخيّر ساخته شهربانو حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را اختيار كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام از وى پرسيد: نام تو چيست؟ پاسخ داد: جهاه شاه. فرمود بلكه نام تو

ص: 292

شهربانو است. سپس اميرالمؤمنين عليه السلام توجّهى به حضرت امام حسين عليه السلام كرده فرمود به زودى فرزندى از وى روزى تو خواهد شد كه بهترينِ روى زمين است. مجلسى(ره) در ذيل دو حديث فوق كه يكى از حضرت رضا عليه السلام و ديگرى از حضرت باقر عليه السلام است اظهار داشته حديث حضرت رضا عليه السلام اقرب به صحّت است زيرا اسيرى فرزندان يزدگرد پس از قتل وى يا بعد از بيچارگى وى بوده و اين موضوع هم در روزگار عثمان اتفاق افتاده گذشته از اين ميلاد باسعادت حضرت سجّاد عليه السلام در روزگار خلافت حضرت مولى عليه السلام و دو سال پيش از شهادت آن حضرت به وقوع پيوسته و جز آن حضرت هم فرزند ديگرى از شهربانو به ظهور نيامده و بعيد است بگوييم حضرت سيّدالشهداء عليه السلام در روزگار عمر با وى ازدواج كرده و پس از بيشتر از بيست سال امام سجّاد عليه السلام از وى متولد شد و مى توان جمع بين دو روايت را بدين ترتيب كرد كه كلمه عمر در روايت امام باقر عليه السلام به جاى عثمان به كار رفته باشد و يا در روزگار عمر اسرايى به دست عرب گرفتار شده كه دختران يزدگرد از آنها نبوده شاه زنان از زنان باشخصيت بوده و او را سيّده زنان كه عربى شاه زنان باشد، مى ناميدند و حضرت سجّاد عليه السلام به وى مى باليده و مى فرموده (انا بن الخيرتين) من فرزند دو تن برگزيده ام، چه آن كه جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله و مادرش دختر يزدجرد شهريار است و ابوالاسود در مدح آن حضرت گفته:

و ان غلاما بين كسرى و هاشم *** لا كرم من نيطت عليه التّمائم

همانا فرزند ارجمندى كه از كسرى و هاشم به وجود آمده بزرگوارترين كسى است كه تعويذهاى چشم زخم بر او آويخته شده است تا از گزند محفوظ بماند.

و حضرت مولى عليه السلام هم گاه گاهى از او سخنانى مى پرسيده و از اين راه وى را مورد توجّه قرار مى داده. شيخ مفيد نقل كرده در يكى از اوقات حضرت مولى عليه السلام از وى پرسيد: آيا از پدرت سخنى به خاطر دارى؟ عرض كرد: آرى، پدرم مى گفت هرگاه

ص: 293

اراده خدا بر چيزى چيره شود، هرگونه طمعى از كار مى افتد و هرگاه عمر سپرى شود، مرگ آدمى حتمى است. حضرت مولى عليه السلام هم تصديق كرد.

3 - درگذشت:

از روايت عيون به دست مى آيد آن گاه كه دختران يزدگرد به ازدواج حسنين درآمدند هر دو آنها در هنگام زايمان فرزندشان درگذشتند، بنابراين محلّ درگذشت شهربانو مدينه منوّره بوده و درهنگام شهادت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام هم جزء بانوان حرم نبوده. در عين حال مزارى از شهربانو در رى مشهور است چنان چه در روح و ريحان از رياض الابرار سيّد نعمت اللّه جزايرى نقل كرده (مزارها مشهور فى الرىّ) آنچه در اين باره ذكر شد اكثرا در كتاب منتهى الآمال مذكور است و بخش ديگرى از كتاب مزبور در اينجا آورده مى شود.

و روايت شده است كه پيش از آن كه لشكر مسلمانان بر سر ايشان بروند، شهربانو در خواب ديد كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله داخل خانه او شد با حضرت امام حسين عليه السلام و او را براى آن حضرت خواستگارى نمود و به او تزويج كرد. شهربانو گفت كه چون صبح شد محبّت آن خورشيد فلك امامت در دل من جا كرد و پيوسته در خيال آن حضرت بودم چون شب ديگر به خواب رفتم حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها را در خواب ديدم كه به نزد من آمد و اسلام را بر من عرضه داشت و من به دست مبارك آن حضرت در خواب مسلمان شدم، پس فرمود كه در اين زودى لشكر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسير خواهند كرد و به زودى به فرزند من حسين عليه السلام خواهى رسيد و خدا نخواهد گذارد كه كسى دستى به تو برساند تا آن كه به فرزند من برسى و حق تعالى مرا حفظ كرد كه هيچ كس به من دستى نرسانيد تا آن كه مرا به مدينه آوردند و چون حضرت امام حسين عليه السلام را ديدم دانستم كه همان است كه در خواب با حضرت رسول صلى الله عليه و آله به نزد من آمده بود و حضرت رسول صلى الله عليه و آله مرا به عقد او درآورده

ص: 294

بود و به اين سبب او را اختيار كردم.

و از جمله رواياتى كه درباره آن بانوى مكرّمه است، مرحوم حجّة الاسلام نيّر تبريزى كه يكى از علماى جليل القدر است درباره حضرت بى بى شهربانو در ديوان كم نظير خود نظما متذكّر شده است كه حاصل مطلب مزبور از اين قرار است: بعد از شهادت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام ذوالجناح درب خيام حرم آمد و بى بى شهربانو بر

آن سوار شد، در طىّ راه بود كه نقابدارى از هر سو پيش مركبش روان بود و از هر سو عنان مركب خود را مى گرداند. باز آن سوار در مقابل او بود ... تا آنجا كه گويد حضرت

اباعبداللّه عليه السلام برقع از رخ برگرفت و آن بانو حضرت را پس از شهادت به آن صورت زيارت نمود، سپس غيب گرديد تا اين كه گويد:

نى شگفت از وجه خلاّق صور *** با هزاران صورت آيد جلوه گر

پس به امر خازن اسرار غيب *** شد به غيب آن بانوى پاكيزه جيب

گذشته از اخبارى كه ذكر شد:

چنين هم ذكر گرديده در اين باب *** كه كردم نظم آن را نكته درياب

پس از قتل حسين و نوجوانان *** ز ميدان مركب سلطان خوبان

بيامد درب خيمه آه و زارى *** ز نسوان شد به پا از بى قرارى

به تفصيلى كه دانى آل طاها *** روان در شام گرديدند زانجا

وليكن شهربانو را ز حضرت عليه السلام *** چنين دستور بوده در وصيّت

كه بعد از من سوار مركبم شو *** بهر سو شد روان با آن فرس رو

چو او با ذوالجناحش كرد ره طى *** بيامد از عراق آن اسب در رى

در اين كوهى كه نامى دارد از او *** نهان گرديده بى بى شهربانو

خدا قدرت چو بر هر چيز دارد *** ز كوهى ناقه صالح برآرد

عجب نبود كند در كوه پنهان *** چو راكب مركبش خلاّق سبحان

تو گر آزاد دانى روح پاكان *** نظر بر هر مكان دارند ايشان

ص: 295

در مدح حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام

نمى از درياى شگرف و روزنه اى از دشت پهناى مناقب و مدائح مصداق كامل خليفة اللّه كه به نصّ معصوم مَنْ زارَ عَبدالعظيم بِالرّىِ كانَ كَمَنْ زار الحسَينْ بِكربلا مَنَزّل منزله خليفه كامل شده است.

سلام و تهنيت از كردگار حىّ قديم *** بروح پاك تو اى سيّد الكريم عليم

به علم و فضل تو شرع رسول صلى الله عليه و آله مينازد *** كه خود حكيم و خبير و محدّثى و عظيم

سلام بر تو ز كرّ و بيان عالم قدس *** از آن كه كرده عطايت خداى قلب سليم

ولايت تو و اجداد تو كسى دارد *** كه غرق بحر اميد است و ايمن از هر بيم

از اين شرف كه تو فرزند شاه دين حسنى *** دهند دل به ولايت دو صد مسيح و كليم

به مدحت تو مرا ميرسد سروش از غيب *** ز راه دل سخنم روز و شب كنى تعليم

تو را ز علم تسلّط بود بدين مبين *** كه نيست چون تو فقيهى به حكم شرع عليم

به شهر رى تو و در كربلا حسين شهيد عليه السلام *** پناه و ملجأ خلقيد ز امر ربّ قديم

به مهر تو شده ام بى نياز از دو جهان *** كه دوستى تو ما راست بهترين نعيم

ز حبّ و بغض شما اهلبيت مى باشد *** سخن ز هشت بهشت و بيان ز هفت جحيم

فقير از كرمت گر شود غنى نه عجب *** كه باشدت ز خداوندگار طبع كريم

به شهر رى نه همين نام تو بود مشهور *** به حق كه نام تو باشد سَمَر به هفت اقليم

به ظاهر ارچه حريم تو در زمين اينجاست *** ولى به باطن هفت آسمان تراست حريم

كسى ز قدر و مقام تو مى شود آگاه *** كه همچو ما به رهت جان و سر كند تقديم

چنان به روى تو مشتاق گشته ام كه به دل *** مدام نقش جمال تو مى كنم ترسيم

زمانه گر دهدم مهلت اى عزيز خدا *** هزار نظم به مدح تو مى كنم تنظيم

مشام اهل ولا را كند عبيرآميز *** هواى صبح چو آرد ز گلشن تو نسيم

عبير روضه تو مى رود به جانب عرش *** سپس به عالم فرشش صبا كند تقسيم

ص: 296

تراست سلطنت ملك دل كه روز جزا *** گداى تو بود از قدر صاحب ديهيم

توانگرى به جهان حبّ اهل بيت بود *** وگرنه سود ندارد براى كس زر و سيم

به ذات خويش تويى قدر و شأن و معدن علم *** به پيش عارف سالك به نزد شخص حكيم

طليعه اى ز جمال على است مهر رخت *** به نور روى تو حيران بود مسيح و كليم

بگو به مهر دل افروز پاى گنبد او *** چرا دراز كنى پاى خود ز حدّ گليم

ببوس معجزه آسا تو خاك درگه آن *** امام زاده والاى واجب التعظيم

قصيده ديگر در وصف حضرت عبدالعظيم

قصيده ديگر در وصف حضرت عبدالعظيم(1)

اى قبله حاجات به ما روح روان بخش *** روحى كه شناسند ترا پير و جوان بخش

يا رب تو به اين زاده آزاده زهرا *** از راه كرم جرم همه خلق جهان بخش

بخشيده اى از لطف همه جرم خلايق *** ما را ز ره لطف و كرم چون دگران بخش

تو (عبدعظيمى) عظمت در خور چون تست *** آگاهيم از قدر خود اى روح روان بخش

تا آن كه دو صد بار كنم جان به فدايت *** بر من ز ره لطف دو صد بار تو جان بخش

هر پير و جوانى كه چون من بى خبر از تست *** از مهر خود ادراك بر آن پير و جوان بخش

ص: 297


1- . دو قصيده مذكور در ديوان لمعات عشق كه در وصف حضرت معصومه عليهاالسلام است، از سراينده به طبع رسيده است.

امروز در اين ملك تو خضر ره مائى *** پس توشه ره بر همه راهروان بخش

ويرانه رى را تو يكى گنج نهانى *** بر ذات خود آگاهيم اى گنج نهان بخش

از حق چو زند بحر عطايت همه دم موج ***رحمت به روان همه ياران جهان بخش

چون ساقى كوثر به جزا جدّ تو باشد *** ما را تو در آن روز يكى رطل گران بخش

ما دستخوش خواهش نفسيم خدا را *** از وسوسه نفس به ما خطّ امان بخش

تا آينه دل شود از مهر تو روشن *** نورى به دل ما به نهان و به عيان بخش

از زشتى كردار مرا شرم حضور است *** حُسنى به من اى سبط حسن بر دل و جان بخش

بى تاب و توان گشته ام اى زاده زهرا عليهاالسلام *** كن لطف بر اين دلشده ات تاب و توان بخش

بر خوان عطاى تو مرا چشم اميد است *** بر من تو از آن سفره احسان لب نان بخش

اى آن كه تويى ساقىّ اسرار الهى *** ما را دو سه جام از مى اسرار نهان بخش

تا از دل و جان مدح و ثناى تو بگويم *** از بهر خدا «معجزه» را نطق و بيان بخش

ص: 298

در وصف حضرت بى بى شهربانو عليهاالسلام

اين اشعار براى نقش روى لوحه در حرم مطهّر آن بانو سروده شده است.

حريم شهربانو باشد اينجا *** كه از قدر است قبرش معجزآسا

امام سوّمين را بوده همسر *** حسين بن على فرزند زهرا عليهاالسلام

بود بر حضرت سجّاد عليه السلام مادر *** كه چارم حجّت است از حق تعالى

ترا ترديد اگر در اين مزار است *** كه از بانو بود يا نيست اينجا

بود آزاد چون ارواح طيّب *** بصير است و به نور اللّه بينا

مقيّد جان قدسى بر مكان نيست *** خصوصا اين چنين روح مذكّى

همه ارواح طيّب را بصيرت *** خدا داده است بينند اهل دنيا

مشو غافل ز بى بى شهربانو *** كه پيوندش بود با آل طاها

از اين اختر يكى ماه ولايت *** نموده چهره گشته عالم آرا

ندارد اين حرم گر كه تجمّل *** تجلّى خود كند در چشم بينا

ز فرزندش دم عيسى است جان بخش *** اگر بوده است مريم ام عيسى

پدر او را حسين عليه السلام و همچو فرزند *** بود برتر ز عيسى و ز موسى عليهماالسلام

ز ارواح مقدّس مى برد فيض *** اگر جان شد به نور حق مصفّا

وگرنه در زمان آل عصمت : *** بسا كس بوده اند از تيره دل ها

نه از فيض زيارت بهره بردند *** نه راهى يافتند آنان به معنا

گرت ايمان به پاكان الهى است *** دم رحمان ترا مى سازد احيا

شود پيدا فرازى باز هرچند *** گشايد مرغ جان پر سوى بالا

توسّل جو به بى بى شهربانو *** كه تابد پرتو مهرش به دل ها

به شهر رى مزار او و در قم *** ببين صحن و حريم بنت موسى عليه السلام

بود آن دختر موسى بن جعفر عليه السلام *** از اين مادر امام آمد به دنيا

ص: 299

به معنا نور معصومه عليهاالسلام هماره *** رود از شهر قم تا عرش اعلا

بود او دختر خاتون محشر *** خدا را هست زهرا عليهاالسلام شرح اسما

ولىّ هشتمين او را برادر *** چهارم حجّت از اين شد هويدا

چو فرزندش علىّ بن الحسين عليه السلام است *** خود اين بانوى ايرانيست والا

بسر برده است چون در كاخ عصمت *** بود صاحب مقام از آل طاها

شده با زينب و كلثوم همدم *** عيان ديده از ايشان نور زهرا

ز نجمه قاسم آن ماه ولايت *** عيان شد ظاهر از او گشت بيضا

توسّل جو كه از اين ره قبول است *** به نزد حق عمل در دار عقبى

شهيد كربلا از اهل بيتش *** يكى را تربت پاك است اينجا

بود اين چشمه از بحر ولايت *** كه بر لب تشنگان مهر شد ماء

به كوه طور شد موسى خداجو *** مرا اين كوه باشد طور سينا

به هر شهر و ديارى در زيارت *** شود قلبت ز آل اللّه احيا

ز نور روضه عبدالعظيم است *** منوّر شهر رى در چشم بينا

به خاك آستانه چهره بگذار *** كه اين باشد ره و رسم تولاّ

دلت گر آب شد از آتش عشق *** شود عكس نكويان در تو پيدا

ببين از جلوه نور ولايت *** منوّر اين جهان تا عرش اعلا

بجو راهى به خاصان خداوند *** اگر قرب خدا دارى تمنّا

گرت انكار اين گفتار باشد *** به نور دل نبردى ره به معنا

نهان گرديده در اين كوه بانو *** به چشم جان فروغش هست پيدا

قسم بر قدر خاصان الهى *** بود آگه ز حال ما و دانا

رهى از دل به ارواح مقدّس *** به عمرى خواستم از حق تعالى

بر اين درگه چو ره بردم زمانى *** زيارت كردم اين بانو به رؤيا

ص: 300

شدم حاجت روا اين نظم گفتم *** به جان بر زائرينش كردم اهدا

مشو غافل تو از اين بانوى قدس *** كه از حقّ است فيضش معجزآسا

الهى حاجت ما زين توسّل *** برآور جرم ما را هم ببخشا

ارواح موحّدين اهل عالم را مشاهده مى نمايند: و درباره اهل قبور در كتاب مفاتيح الجنان و كتب ديگر از قبيل كامل الزّياره از معصوم عليه السلام براى زيارت مزار ايشان ذكر گرديده كه فوائد عظيمه بر آن مترتّب است و آنها به بستگان و اماكن خود نظر دارند ثواب فاتحه و خيرات به ارواح مى رسد تا چگونه باشد مشاهده آن مخدّره عليّه جليله حضرت بى بى شهربانو عليهاالسلام. اين اشعار براى نصب در حرم آن بانو سروده شده است.

اگر صاحب مزار از ماست پنهان *** به چشم او بود زائر نمايان

بصرت دارد و قدسى صفات است *** بود بينا ز حق ارواح پاكان

بخوانى چون تو با اخلاص الحمد *** نثارش مى كنى، خلاّق سبحان

دهد بر زائرينش اجر و باشد *** ترا از بخشش حق فيض و احسان

بود صاحب مقام از فيض بارى *** اثر كرده در او نور امامان :

به بى بى شهربانو اى خردمند *** توان شد آشنا با نور ايمان

اگر كشف و شهودى دارى از حق *** تجلّى مى كند پيدا و پنهان

بود در هر مكانى جسم پاكش *** نظر بر ما كند با ديده جا ن

كند جلوه در آن دل روح پاكان *** كه روشن گشته از انوار يزدان

دلى قابل ندارم من ولى او *** ز راه لطف جلوه كرده در آن

چنان مجذوب آن گشتم كه جانم *** به ياد اوست غرق روح و ريحان

حديث مهر او تا دل سپارى *** يكى حرف از كتابى كردم عنوان

ببيند زائرينش را كه از حق *** بود آزاد روح جمله پاكان

كسى پويد ره عشق و محبّت *** كه جان و دل نموده وقف خوبان

ص: 301

پى آگاهيت از شهربانو *** اشارت كردم از وصف فراوان

به نظمم قافيه گر شايگان است *** كمال او ببين بگذر ز نقصان

سزد بى پرده گويم در اسيرى *** ز يزدگرد اين دختر ز ايران

سپاه مسلمين اندر مدينه *** ورا بردند با جمع اسيران

در آن مسجد كه جاى مصطفى صلى الله عليه و آله بود *** عُمَر بوده است و جمعى اهل ايمان

بنابرآن شود كز بهر همسر *** هر آن كس او بخواهد از جوانان

گزيند دختر ايرانى، آنگاه *** يكايك بنگرد آن سروقدّان

ببيند گلبن شاداب زهرا عليهاالسلام *** چو افتد ديده اش بر چهره آن

فروغ جان ببين و انتخابش *** كه خواهد مظهر ختم رسولان صلى الله عليه و آله

به روى شانه او مى نهد دست *** چو با وى داشته پيوند از جان

رسول اللّه صلى الله عليه و آله را ديده است در خواب *** گراييده است بر اسلام و قرآن

نظر كن بر جلال شهربانو *** فرشته خصلتى گشته ز نسوان

چنان كه مادر مهدى (عج) موعود *** كه پرورد آن ولىّ خلق دوران

در اوّل خود مسيحى بود و آخر *** به رؤيا نزد زهرا شد مسلمان

صدف(1) گرديد در بحر ولايت *** در او پرورده شد خورشيد ايمان

چو مغناطيس مى باشد حقيقت *** كه طيّب مى برد ره سوى پاكان

در اينجا بيتى از ملاّى رومى است *** كه كردم مطلبش را ثبت ديوان(2)

چه خلق نيك هر كس داشت نيكوست *** بود نسل على عليه السلام يا از عمر آن

نه تخصيصى در اين نظم است از او *** ميان مرد نيكو يا ز نسوان

چگونه اين روا باشد كه زهرا عليهاالسلام *** شود آزرده جان و ز درد نالان

ص: 302


1- . رجوع شود به كتاب منتهى الآمال در احوالات والده ماجده حضرت حجت عج جناب نرجس خاتون.
2- هر كه را خلقش نكو نيكش شمر خواه از نسل على عليه السلام يا از عمر

چه باشد كيفر از بهر ستمگر *** كز او آزده شد امّ امامان عليهم السلام

اشارت شد بر آن و اين سخن باز *** به وصف شهربانو سازم عنوان

گر او را مقنعه بهر حفاظت *** به سر بوده است يا نه بين به پايان

بر او گرديده مهرى سايه افكن *** كه باشد پست نزدش تاج سلطان

نصيبش اين سعادت گشت از حق *** كه بر آل على عليه السلام باشد ز خويشان

ز خويشان پيمبر صلى الله عليه و آله بود هارون *** ز راه دشمنى شد اهل نيران

اگر او ميمنت را داد از دست *** بدست آورد اين شد اهل رضوان

امام عصر (عج) هنگام ظهورش *** كند اصلاح حال خلق دوران

خود اين بانو نموده خويش اصلاح *** تو فيض حق ببين و نيكى آن

خدا بر اهل ايمان وعده داده است *** كه اجر صابرين بخشد فراوان

همانا دست حق او را به همراه *** هماره بوده گرديده بدينسان

حسين بن على عليهماالسلام در روشنايى *** بديده اين مهين بانوى ايران

چو بوده يار در امر نكاحش *** امام چارمين باشد از آنان

شده آئينه دار روى زهرا *** كه نورش شد ز فرزندش نمايان

شده هم خانه با آل محمّد صلى الله عليه و آله *** زمانى گر جدا بوده از ايشان

به بانو تافت خورشيد امامت *** وجودش گشت از آن نورباران

از اين وصلت فلك عقد ثريّا *** نثار بزمشان كرده ز كيهان

بزد زهره چنان چنگى كز آن عقد *** به جنّت شاد گرديدند حوران

مه و خورشيد شد با هم مقابل *** تجلّى كرد نور ملك امكان

چو اجراى امور از روى حكمت *** شود جارى ز فيض حىّ سبحان

دل دردآشناى شهربانو *** به مهرى گشت در آن دم فروزان

ز صنع حضرت بارى تعالى *** مصوّر گشت نقش صورت جان

ص: 303

ز ابر رحمتش ربّ پروراند *** گهر را در صدف از قطره باران

عجب نبود ز روى مهرورزى *** اميران را عطوفت بر ضعيفان

منوّر شد جهان از ماه و مهرى *** كه روشن شد از آن چشم محبّان

چو مولودش عيان گرديد از قدر *** به عهد خويش از حق شد جهانبان

عَلَم در انقلاب از بهر اسلام *** بود، باشند خاصانش نگهبان

تو سهم شهربانو بين در اين كار *** چو خود بوده يكى از دستياران

كه در امر ولايت دست او نيز *** ز حق بوده است و شد مشهور دوران

در اوّل خود شناسد با نگاهى *** حسين بن على عليهماالسلام بين جوانان

شده دلباخته بر مشرق نور *** كز آن خورشيد گرديده است تابان

امام چارمين عليه السلام را مادر قدس *** بود اين بانو از فرّ فراوان

ز فخر اين چنين فرزند زيبد *** گذارد پاى اگر بر تاج كيوان

سزد روحانيان گردند خاضع *** به پاس حرمت اين صاحب عنوان

ز حوران بهشتى هست برتر *** كه دارد حسن و نيكويى بدينسان

به فرداى قيامت گردى آگاه *** كه چون باشد نصيبش فيض يزدان

ترا علم و عمل روشن كند دل *** به شرط آن كه باشى از محبّان

طريق آل عصمت عليهم السلام گر بپويى *** ز ايمان ره برى بر اوج عرفان

نماز مؤمنين معراج زين روست *** كه جان ها ره برد در عرش رحمان

هدايت در صلاة خويش خواهى *** كه بخشايد خدايت راه خاصان

توسّل باشدت بر آل عصمت عليهم السلام *** كه قرب حق كنى حاصل در ايمان

جدا نبود از ايشان شهربانو *** كه بر قدر و مقامش بايد اذعان

امام باقر عليه السلام از وصفش بيان كرد *** روايت نقل گرديده بدينسان

كه دخت پادشاهى از عجم بود *** چو آمد در مدينه با اسيران

ص: 304

به گردش جمله دوشيزگان جمع *** شدند و ناظرش بودند ايشان

چو داخل گشت در مسجد ز رويش *** منوّر شد فضا زان ماه تابان

تو روى آور به گلزار محبّت *** كه جان با ياد او گردد گلستان

محبّ با خرد نظمم پذيرد *** كند انكار اين اشعار نادان

چه جاى گفته من قول حق را *** بسى انكار كردند از رسولان

ز قدر خاندان آل عصمت عليهم السلام *** به درگاهست جبرائيل دربان

چو اذن بار در دربار يابى *** به معنى رهبرى با طاير جان

يكى غرفه ز درگاه ولايت *** بود اين روضه و اين صحن و ايوان

جمال حق نمايان گر ببينى *** به عشق حق شوى چون من غزل خوان

الا اى بانوى قدسى شب دوش *** به رؤيا چون شدى بر من نمايان

تو مى دانى كه امروز از محبّت *** به كويت چون شدم گريان و حيران

اگر رفتم ز كويت دل در اينجاست *** كه نزد اهل بيتم از غلامان

ز حق خواهم كه با پاى پياده *** بپويم وادى طور تو از جان

نهم سر پيش پاى زائرينت *** بورزم مهر با فرّاش و دربان

الهى بر مقام آل عصمت عليهم السلام *** به ما بخشا يقين و نور ايمان

قبول از زائرين فرما زيارت *** كه دارى بحر جود او لطف و احسان

بخواهد معجزه يا رب ز لطفت *** دل بيدار و آگاهى در عرفان

چنانم محو خوبان كن كز اين بعد *** به خاموشى شدم حيران خوبان

تبصره

به دشت كربلا شورى بپا شد *** قيام خامس آل عبا شد

پس از قتل حسين عليه السلام آن حجّت حق *** كه خونش حافظ دين خدا شد

علىّ بن الحسين عليهماالسلام بر خلق عالم *** امام و مقتدا و پيشوا شد

ص: 305

امامانند از آن گوهر پاك *** كز ايشان رايت ايمان بپا شد

به فرزندان آن روح مقدّس *** بقاى دين ختم انبيا صلى الله عليه و آله شد

چو باشد مادر او را شهربانو *** كه فرزندش به عالم مقتدا شد

درود اهل ايمان باد بر وى *** كه خود يك مشرق نور هدا شد

سزد گر او كند فخر و مباهات *** وجودش چونكه پيوند بقا شد

كسى آگه شد از قدر و مقامش *** كه از حق با حقيقت آشنا شد

ز ارواح مقدّس بود غافل *** در انكار آن كه بر گفتار ما شد

ز خود چون (معجزه) پوشيده ام چشم *** كه آن بانو مرا معجزنما شد

ببخشد نور جان بر زائرينش *** كه جزو اهل بيت مصطفى شد(1)

79-راويان امام رضا عليه السلام در مسند الرضا، عزيزاللّه عطاردى

اشاره

166 - راويان امام رضا عليه السلام در مسند الرضا، عزيزاللّه عطاردى (معاصر)

183 - عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى

او محدثى بزرگوار و جليل القدر بود، او شرافت نسب را با پاكى و صداقت و علم و تقوا درهم آميخت، او در ميان سادات بنى حسن همچون ستاره اى تابناك مى درخشيد و مقامى عظيم و جايگاهى بلند داشت، او عالمى مجاهد و محدثى زاهد باورع و پارسا بود، او با جباران روزگار و خلفاى نابكار عصر خود در ستيز بود و با معاندان و مخالفان حق مبارزه مى كرد.

او عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام بود كه روضه مباركه اش در شهررى نزديك تهران مشهور و معروف مى باشد، روزى هزاران زائر از اطراف و اكناف به زيارت قبر شريفش مى روند و مرقد پاكش را زيارت مى كنند و هزاران عالم، فقيه، محدث، خطيب، اديب، شاعر و رجال سياست در طول هزار و يكصد و پنجاه سال در جوارش آرميده اند.

ص: 306


1- . در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى و بى بى شهربانو، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1401ق، ص 2-26.
عبدالعظيم در حضور امامان عليهم السلام

از حالات او معلوم مى شود كه وى به حضور سه تن از ائمه اطهار عليهم السلام رسيده و از آنها روايت مى كند، او از امام رضا و امام جواد و امام هادى عليهم السلام نقل حديث مى نمايد و در زمان امام هادى در گذشته است. عبدالعظيم در رى و نواحى آن از طرف آن حضرت وكيل بوده و از شيعيان سرپرستى مى كرده است، او در نزد ائمه اطهار سلام اللّه عليهم بسيار محترم و معزز و موثق بوده است.

او در عصر خود از بزرگان سادات اهل بيت و اعاظم مشايخ حديث بود، او روايت هاى متعددى از ائمه اطهار به واسطه و يا بلاواسطه نقل مى كند، علماى رجال و انساب در كتب خود از وى تجليل و تكريم مى كنند و فضايل و مناقب و محاسن او را مى ستايند و از شخصيت علمى و معنويش سخن مى گويند و از عبادت و زهد و پارسايى وى تعريف مى نمايند.

مقام او در نزد ائمه عليهم السلام

صاحب بن عباد در رساله خودگويد:ابوحماد رازى مى گفت: خدمت امام هادى رسيدم و از او مسائلى را كه نياز داشتم سؤال كردم، هنگامى كه خواستم از حضورش مرخص گردم، فرمودند: هر گاه برايت مشكلى پيش آمد و احتياج پيدا كردى از عبدالعظيم حسنى كه در نزد شما مى باشد، سؤال كن و سلام مرا هم به او برسان.

شيخ صدوق در امالى خود نقل مى كند، حضرت عبدالعظيم بر امام هادى عليه السلام وارد شد و عقايد خود را بر وى عرضه كرد، امام سلام اللّه عليه به او فرمودند: اى ابوالقاسم به خداوند سوگند اينهايى كه گفتى دين من و دين پدران من مى باشد، خداوند اين عقايد را براى بندگانش پذيرفته و راضى مى باشد، بر همان عقايد ثابت باش كه خداوند در دنيا و آخرت شما را ثابت بدارد.

ابونصر بخارى در انساب خود از عقبة بن عبيداللّه روايت مى كند كه شخصى از

ص: 307

امام حسن عسكرى سلام اللّه عليه از عبدالعظيم سؤال كرد، امام عليه السلام فرمودند: اگر عبدالعظيم نبود، مى گفتيم على بن حسن بن زيد بن حسن فرزندى از خود باقى نگذاشت و روايتى نيز در فضيلت زيارت او واردشده كه آن را در فصل خودش در همين كتاب نقل خواهيم كرد، به آن باب مراجعه شود.

عبدالعظيم و رجال حديث

شيخ طوسى در رجال خود گويد: عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى از اصحاب امام هادى عليه السلام مى باشد، و در فهرست گويد: عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى علوى كتابى تأليف كرده كه احمد بن ابى عبداللّه برقى از وى روايت مى كند، عبدالعظيم در رى جهان را وداع گفت و قبرش در همان جا مى باشد، شيخ در كتب خود بيش از اين درباره عبدالعظيم چيزى نگفته و با اختصار گذشته است.

نجاشى در رجال خود گويد: عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب ابوالقاسم مؤلف كتاب خطبه هاى اميرالؤمنين عليه السلام است و آن را احمد بن محمد بن خالد برقى از او روايت مى كند، عبدالعظيم در حال فرار از سلطان وقت وارد رى شد و در خانه يكى از شيعيان مخفى و در سكة الموالى ساكن شد.

عبدالعظيم در آن مخفى گاه كه يك زيرزمين دور از انظار بود به عبادت مشغول شد، او روزها را روزه داشت و شب ها را به عبادت مى گذرانيد، گاهى مخفيانه از منزل خارج مى شد و به زيارت قبرى كه هم اكنون مقابل قبرش قرار دارد، مى رفت و آنجا را زيارت مى كرد و مى گفت: اين قبر يكى از فرزندان امام كاظم عليه السلام مى باشد و بعد بار ديگر به جاى خود در همان منزل برمى گشت.

بعد از مدتى كه از اقامت او در آن زيرزمين مى گذشت شيعيان متوجه شدند كه عبدالعظيم در آنجا اقامت دارد، آنها يكى بعد از ديگرى به آن خانه مراجعه مى كردند

ص: 308

و با وى ملاقات مى نمودند، تا آن گاه كه همه شيعيان متوجه شدند او در رى اقامت دارد، در اين ايام مردى از شيعيان حضرت رسول صلى الله عليه و آله را در خواب ديد، رسول خدا به او فرمودند:

مردى از فرزندان من از سكة الموالى حمل خواهد شد و در باغ عبدالجبار نزديك درخت سيب دفن خواهد گرديد و به محل دفن او هم اشاره كردند، آن مرد رفت تا آن محل را بخرد، صاحب باغ از او سؤال كرد: براى چه مى خواهد آن باغ را بخرد، او هم جريان خواب را براى وى نقل كرد، صاحب باغ گفت: من هم چنين خوابى ديده ام و اينك آن باغ را وقف مى كنم.

آن مرد باغ خود را وقف كرد تا حضرت عبدالعظيم را در آنجا دفن كنند و بعد هم شيعيان رى مردگان خود را در آن دفن نمايند، عبدالعظيم در همان ايام بيمار شد و درگذشت، هنگامى كه خواستند او را لخت كنند و غسلش دهند در گريبان او كاغذى يافتند كه در آن نسب خود را نوشته بود، عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام .

علامه حلّى در بخش اول خلاصه گويد: عبدالعظيم بن عبداللّه ابوالقاسم صاحب كتاب خطبه هاى اميرالمؤمنين عليه السلام از عابدان و پارسايان زمان خود بودند، او داستانى دارد كه دلالت بر حسن حال او مى كند، ما آن داستان را در كتاب بزرگ خود نقل كرده ايم، ظاهرا مقصود علامه حلى از اين داستان همان حديث عرض دين و عقايد به امام هادى عليه السلام باشد.

احمد بن ابى عبداللّه برقى در محاسن در كتاب عقاب الاعمال حديثى از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند و در پايان مى گويد: او در نزد اهل حديث مقبول و مورد رضايت مى باشد، شيخ صدوق نيز در من لا يحضره الفقيه ذيل حديث يوم الشك گويد: من اين حديث را فقط در طريق عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى كه در مقابر شجره رى مدفون مى باشد ديده ام و او نيز مرضى اهل حديث است.

ص: 309

عبدالعظيم و صاحب بن عباد

محدث جليل القدر حاج ميرزا حسين نورى در خاتمه مستدرك گويد: عبدالعظيم از بزرگان سادات است و ما اكنون در اينجا حالات او را از رساله اى كه صاحب بن عباد درباره او نوشته و به خط بعضى از بنى بويه كه تاريخ آن 516 مى باشد نقل مى كنيم، صاحب بن عباد رحمة اللّه عليه گويد: تو از من نسب عبدالعظيم را كه در مقبره شجره مدفون است سؤال كردى و خواستى از حالات و خصوصيات او تو را مطلع سازم، اينك به طور اختصار مى گويم:

او عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام مى باشد، كه بر او و پدرانش سلام باد، او مردى عابد و پارسا و معروف به امانت و صدق لهجه و آشنا به امور دين بود، او به عدل و توحيد معتقد و حديث و روايات زيادى نقل كرده است، وى از ابوجعفر محمد بن على و ابوالحسن عسكرى روايت مى كند و آن دو بزرگوار نامه هايى براى او نوشته اند.

عبدالعظيم راوى گروهى از اصحاب موسى بن جعفر و على بن موسى عليهماالسلام مى باشد، او كتاب يوم و ليله را تأليف كرده است. گروهى از رجال شيعه مانند احمد بن ابى عبداللّه برقى و ابوتراب رويانى از او روايت مى كنند. عبدالعظيم از دست حاكم وقت فرارى بود و از شهرى به شهرى مى رفت و خود را پيك سلطان معرفى مى كرد تا آن گاه كه به رى رسيد و در محله ساربانان در منزل يكى از شيعيان در سكة الموالى فرود آمد.

صاحب بن عباد رحمة اللّه عليه سپس از آنچه در رى بر او گذشت گفتگو مى كند كه ما آنها را قبلاً از رجال نجاشى نقل كرديم و بعد درباره اخبار و روايات او مطالبى آورده و در باب زيارت او حديثى نقل مى كند كه ما آن را در جاى خود نقل مى كنيم، و بعد درباره توحيد و عدل كه در اخبار عبدالعظيم آمده و چند حديث را نقل كرده است، جويندگان به كتاب زندگانى عبدالعظيم مراجعه كنند.

ص: 310

روايت عبدالعظيم از امام رضا عليه السلام

علماى رجال او را از اصحاب امام جواد و امام هادى عليهماالسلام نوشته اند و كسى او را از راويان امام رضا عليه السلام نشمرده است، ولى او از امام رضا هم حديثى نقل كرده و شيخ مفيد حديث او را از آن حضرت در كتاب اختصاص آورده است، ممكن است گفته شود كه در آنجا ابوالحسن هادى به ابوالحسن الرضا تغيير پيدا كرده باشد و ناسخى در هنگام كتابت اشتباه كند.

اما اين كه از امام رضا عليه السلام حديث نقل كرده باشد و بدون واسطه از آن جناب حديث نقل كند بعيد نيست، زيرا عبدالعظيم حتى از هشام بن حكم روايت مى كند و هشام در سال 198 در گذشته است. يعنى پنج سال قبل از شهادت امام رضا عليه السلام ، پس او در حال حيات امام رضا مردى جا افتاده بوده كه از هشام روايت كرده و همچنين او راوى حسن بن محبوب و محمد بن ابى عمير هم مى باشد.

هجرت عبدالعظيم از مدينه

در ايام خلافت متوكل عباسى اوضاع و احوال بر آل ابى طالب بسيار سخت شد و عمال و حكام بر آنها تعدى و نجاوز نمودند، از طرف خليفه بخشنامه هايى صادر شد كه در شهرها و ولايات بر آنان سختگيرى كنند، دستور داده شد كه اموال آنان را مصادره نمايند، كارى به آنها ندهند، شهادت آنها را در محاكم قبول نكنند، از ازدواج با آنها خوددارى نمايند، هيچ گونه كمك و مساعدتى به آنها انجام ندهند.

در اين هنگام دنيا بر آنها تنگ شد و سياهى و ظلم و ستم به طرف آنها حمله آورد. حقوق حقه آنها پايمال گرديد، منازل آنان ويران شد و خانه ها غارت گرديد، باغ و مزارع خاندان پيغمبر از آنها گرفته شد، علويان گروه گروه توقيف شدند و به زندان ها افكنده گرديدند، گروهى هم خانه هاى خود را رها كردند و در كوه و بيابان و كويرها آواره شدند و در شكاف كوه ها و دره ها مخفى گرديدند.

ص: 311

يكى از اين آواره ها حضرت محدث عليم و سيد جليل و محدث نبيل عبدالعظيم حسنى بود، او از جور و ستم متوكل از منزل خود در مدينه بيرون شد و از شهرى به شهر ديگر و از ولايتى به ولايت ديگر مى رفت، او خود را از جامعه مخفى مى داشت تا آن گاه كه به طور ناشناس وارد شهر رى شد و در كوى بردگان در محله ساربانان در منزل يك نفر از شيعيان مخفى شد و سرانجام در همين شهر درگذشت.

نيابت عبدالعظيم از امام هادى عليه السلام

عبدالعظيم در شهر رى اقامت گزيد و معلوم نيست وى در چه سالى به رى وارد شد و در چه سالى جهان را وداع گفت و چند سال در آنجا زندگى كرد، ولى ورود او مصادف با ايام امامت حضرت هادى عليه السلام بوده است و در حيات امام هادى هم در گذشته است، و وفات حضرت عبدالعظيم بايد در حدود سال هاى 250 باشد، زيرا امام هادى در سال 254 در گذشته است.

عبدالعظيم حسنى در شهر رى مورد متوجه شيعيان شد و مردم متوجه او شدند. او در اوايل مخفيانه با مردم ملاقات مى كرد و نمى خواست كسى از بودن او در شهر رى آگاهى پيدا كند، ولى با مرور زمان همه شيعيان از وجود او در شهر رى مطلع شدند، آنها نزد او مى آمدند و مسائل شرعى خود را از وى سؤال مى كردند و مشكلات خود را با او در ميان مى گذاشتند، او گاهى مخفيانه از خانه بيرون مى شده و براى زيارت قبر يكى از فرزندان امام كاظم مى رفته است.

در روايتى كه در مسند عبدالعظيم حسنى نقل شده او از طرف امام هادى عليه السلام نيابت و وكالت داشته است و در شهر رى سرپرست شيعيان بوده، ابوتراب رويانى گويد: از ابوحماد رازى شنيدم مى گفت: من بر امام هادى عليه السلام در سر من رأى وارد شدم و چند مسأله از او سؤال كردم كه پاسخ مرا دادند، بعد كه خواستم با او وداع نمايم فرمود: هرگاه برايت مشكلى پيش آمد از عبدالعظيم حسنى سؤال كن و سلام مرا هم به او برسان.

ص: 312

عرض دين به امام هادى عليه السلام

ابوتراب رويانى گويد: حضرت عبدالعظيم حسنى گفت: بر امام هادى عليه السلام وارد شدم، هنگامى كه نظرش بر من افتاد، به من خوشامد گفت و فرمود: اى ابوالقاسم تو حقا دوست ما هستى، گفتم: يابن رسول اللّه آمده ام تا دين خود را بر شما عرضه كنم، اگر عقايد من درست است بر آن ثابت باشم تا هنگامى كه به لقاى رحمت خداوند برسم، امام عليه السلام فرمودند: عقايد خود را بگوييد.

گفتم: من عقيده دارم كه خداوند متعال يكى است و مانند ندارد، خداوند جسم نيست و به چيزى هم شباهت ندارد، در او جسم، صورت، عرض و جوهر نيست، او جسم ها را پديد آورده و صورت ها را به تصوير كشيده است، محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول او مى باشد، او خاتم پيامبران است و پيغمبرى بعد از وى نخواهد بود تا آن گاه كه قيامت بيايد و شريعت او خاتم همه شرايع است و تا قيامت شريعت ديگرى نخواهد آمد. امام و خليفه و ولى امر بعد از او اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام است، پس از وى فرزندش حسن، بعد حسين، على بن حسين، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على و بعد شما امام و مولاى من هستيد، امام هادى فرمودند: بعد فرزندم حسن، ولى بعد از وى مردم چگونه خواهند بود. گفتم: مولاى من او چگونه مى باشد؟

امام هادى فرمودند: امام بعد از فرزندم شخصش ديده نمى شود و نامش برده نمى گردد تا آن گاه كه از غيبت بيرون گردد و جهان را پر از عدل و داد كند، بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد، عبدالعظيم گويد: به امام بعد از شما هم اقرار مى كنم و عقيده دارم، ولىّ آنها ولى خداست و دشمن آنان دشمن خداوند مى باشد، هر كس از آنها اطاعت كند، خداوند را اطاعت كرده است و معصيت آنان، معصيت خداوند خواهد بود.

عقيده دارم معراج حق است، سؤال در قبر، بهشت، دوزخ، صراط، ميزان همه حق

ص: 313

هستند، روز قيامت فرا خواهد رسيد و خداوند همه را از گورها بيرون خواهد كرد و معتقد هستم واجبات خداوند بعد از ولايت، نماز، روزه، زكات، حج، جهاد و امر به معروف و نهى از منكر مى باشند، امام هادى عليه السلام فرمودند: اى ابوالقاسم به خداوند سوگند اين همان دينى است كه خدا آن را براى بندگان خود پسنديده، بر آن ثابت باش كه خداوند تو را در دنيا و آخرت ثابت بدارد.

وفات و مدفن عبدالعظيم حسنى

محدث عليم حضرت سيد عبدالعظيم در شهر رى در همان كوى بردگان در محله ساربانان درگذشت و در باغى كه مردى از شيعيان رى به نام عبدالجبار وقف كرده بود به خاك سپرده شد و در كنار درخت سيب آرميد و لذا آن قبرستان را مقبره شجره نام نهادند و در تاريخ و تذكره ها به همين نام معروف شد و ما قبلاً درباره اين باغ و خوابى كه صاحب آن ديده بود گفتگو كرده ايم و موضوع را از رجال نجاشى نقل كرديم.

مزار عبدالعظيم امروز در شهر رى معروف است، بر قبر مبارك او قبه بلند طلايى سايه افكنده است، مناره هاى سر به آسمان كشيده و رواق هاى مجلل و ايوان ها و صحن هاى وسيع، پيرامون آن ساخته شده است، روزى هزاران زائر از سراسر ايران بلكه جهان اسلام براى زيارت آن مرقد پاك به شهر رى مى روند و آن سيد مظلوم را زيارت مى كنند و از بركات قبر او بهره مى برند و در آن بارگاه به راز و نياز و تضرع به درگاه خداوند مشغول مى گردند.

قبه پاك عبدالعظيم حسنى و روضه منوره او در قرن پنجم ساخته شده و اكنون هزار سال از عمر آن مى گذرد، ساختمان آن مقارن با ساختن گنبد مطهر امام رضا عليه السلام بوده و شرف الدين قمى اساس آن را ريخته است، و در فتنه مغول كه شهرها و ابنيه و اماكن و مساجد و مدارس را خراب مى كردند، گنبد امام رضا عليه السلام در طوس و گنبد عبدالعظيم در رى از تخريب مصون ماندند و يادگارى از عهد كهن مى باشند.

ص: 314

در طول يك هزار و يك صد و پنجاه سال كه از وفات عبدالعظيم مى گذرد، قبرش همواره مورد توجه شيعيان و مردمان ايران بوده است، در كنار مرقد او در اين مدت طولانى هزاران نفر از ملوك و سلاطين و اميران و حاكمان ناحيه رى و علما و رجال دين و شخصيت هاى بزرگ در آنجا به خاك سپرده شدند، ا مفسّر بزرگ قرآن مجيد مى باشد.

فضيلت زيارت عبدالعظيم

شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال حديثى در فضيلت زيارت عبدالعظيم حسنى نقل كرده و گويد: محمد بن يحيى عطار قمى روايت مى كند: شخصى به خدمت حضرت هادى عليه السلام رفت، امام عليه السلام از وى سؤال كردند: شما كجا بوديد؟ عرض كرد: به زيارت حسين بن على عليهماالسلام رفته بودم، امام به آن شخص كه از اهل رى بود، فرمودند: اگر قبر عبدالعظيم را كه نزديك شما هست زيارت كنى مانند اين است كه حسين عليه السلام را زيارت كرده باشى.

جعفر بن محمد بن قولويه نيز در كتاب كامل الزيارات اين حديث را از حسين بن موسى بن بابويه از محمد بن يحيى عطار نقل مى كند، و صاحب بن عباد نيز در رساله خود كه در حالات عبدالعظيم نوشته است آن را ذكر نموده است. علامه محقق مرحوم شيخ عبدالحسين امينى قدس سره در تعليقات كامل الزيارات مى فرمايند: اين حديث به خصوصيات اين راوى بستگى دارد.

ظاهر امر چنين حكايت مى كند كه اين مرد رازى به زيارت عبدالعظيم نمى رفته است و يا از مقام و فضل او آگاه نبوده، و وى را آنطور كه بايد بشناسد، نمى شناخته است، لذا امام هادى عليه السلام به اين وسيله خواسته است مقام و منزلت عبدالعظيم را به وى بشناساند، و شخصيت معنوى او را به وى معرفى نمايد، تا او و ديگران متوجه موقعيت و شخصيت آن محدث بزرگوار بشوند و به زيارت قبر او بروند.

ص: 315

فرزندان عبدالعظيم

ابونصر بخارى در كتاب خود گويد: حضرت عبدالعظيم يك پسر و يك دختر داشتند، پسرش محمد بن عبدالعظيم از زاهدان بزرگ عصر خود بود، و در كتاب منتقلة الطالبية گويد: زيارتگاه موسوم به سيد محمد در نزديك بلد كه در حومه شهر سامراء قرار دارد، فرزند عبدالعظيم مى باشد ولى مشهور در ميان مردم آن زيارتگاه متعلّق به محمد بن على هادى عليه السلام است، و اللّه اعلم.

از او دخترى هم به نام ام سلمه باقى مانده كه زوجه محمد بن ابراهيم بن حسن بوده و از وى سه پسر به نام هاى حسن، عبداللّه و احمد متولد شدند، مرحوم محدث قمى در سفينة البحار از مجدى نقل مى كند كه خديجه دختر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن مجتبى عليه السلام همسر او بوده بنابر اين عبدالعظيم با دختر عموى پدرش ازدواج كرده است، ما در كتب انساب جز اين دختر و پسر فرزند ديگرى از وى نديديم.

پدران و اجداد عبدالعظيم

پدرش عبداللّه در زمان حيات جدش حسن بن زيد متولد شد و پدرش على قبل از اين كه فرزندش متولد گردد در زندان ابوجعفر منصور دوانيقى خليفه جابر عباسى درگذشت، كفالت او را جدش حسن بن زيد به عهده گرفت، مادرش كنيزى بود كه او را حيفا مى گفتند، حسن بن زيد او را بر فرزندانش مقدم مى داشت و به او بسيار محبت مى كرد و در تعليم و تربيت او كوشش مى نمود.

على جد عبدالعظيم

ابونصر بخارى در كتاب سر السلسلة العلوية گفته: ابوالحسن على بن حسن بن زيد مادرش كنيز بود و در زندان ابوجعفر منصور درگذشت و در كتاب عمدة الطالب گويد: على بن حسن بن زيد ملقب به سديد و مكنّى به ابوالحسن مى باشد، اولاد او از

ص: 316

فرزندش عبداللّه هستند و مادرش ام ولد بوده است.

ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل آل ابوطالب گويد: منصور خليفه عباسى دستور داد گروهى از سادات بنى حسن عليه السلام را دستگير كنند، يكى از آنها على ابن حسن بن زيد جد عبدالعظيم بوده است، آنها را از مدينه به بغداد آوردند و به زندان انداختند و مورد شكنجه قرار دادند، على بن حسن در زندان درگذشت و اخبار و حوادث اين جريان در كتب تاريخ و سير مشروحا ذكر شده است.

حسن بن زيد

حسن بن زيد بن حسن عليه السلام جد پدر حضرت عبدالعظيم مادرش ام ولد بود و زجاجه نام داشت و او را رقراق هم مى گفتند. در عمدة الطالب گويد: حسن از طرف منصور دوانيقى حاكم مدينه بود و در غير مدينه هم حكومت مى كرد، او در مبارزات عموزاده هاى خود با بنى عباس از خلفاى عباسى حمايت مى كرد، و او نخستين علوى مى باشد كه لباس سياه پوشيد و به شعار عباسيان عمل كرد، وى در سن هشتاد سالگى در سال 168 درگذشت.

خطيب بغدادى در تاريخ بغداد شرح حال او را مفصل آورده و گويد: حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب هاشمى مدنى از پدرش و عكرمه و عبداللّه بن ابى بكر بن محمد بن عمرو بن حزم روايت مى كند و از وى محمد بن اسحاق بن يسار و مالك بن انس و ابن ابى ذئب و عبدالرحمان بن ابى زياد روايت مى كنند، حسن بن زيد يكى از مردان دستباز و باسخاوت بود و به همه احسان مى كرد.

ابوجعفر منصور او را والى مدينه كرد و او پنج سال در آنجا حكومت نمود، پس از آن حسن مورد غضب او قرار گرفت و از مقامش عزل شد، منصور تمام اموال او را مصادره كرد و وى را در بغداد به زندان افكند، او همچنان در زندان بود تا منصور

ص: 317

درگذشت، بعد از منصور مهدى خليفه شد و او بار ديگر حسن را از زندان آزاد نمود و همه اموالش را به او برگردانيد، وى در سفر حج در حاجر درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد.

زيد بن حسن مجتبى عليه السلام

نسب عبدالعظيم حسنى از طريق زيد به امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد. شيخ مفيد گويد: زيد بن حسن متولى صدقات رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، او مسن ترين فرد بنى هاشم در عصر خود به شمار مى رفت، او طبعى بلند و اخلاقى نيكو داشت و به همگان نيكى مى كرد. مورخان نوشته اند او امور صدقات رسول خدا را در دست داشت، ولى هنگامى كه سليمان بن عبدالملك خليفه شد به فرماندار مدينه نوشت زيد را از توليت صدقات كنار بگذار.

در اين هنگام توليت صدقات را از وى گرفتند و به شخص ديگرى از همان خاندان دادند، ولى بعد عمر بن عبدالعزيز بر اريكه خلافت استقرار پيدا كرد نامه اى براى والى مدينه نوشت كه زيد بن حسن امروز بزرگترين و مسن ترين فرد در بنى هاشم است، هنگامى كه نامه ام به تو رسيد صدقات رسول خدا را به او تحويل دهيد، زيد بن حسن در سن نود سالگى درگذشت.

ابن حجر گويد: زيد بن حسن بن على بن ابى طالب هاشمى مدنى از پدرش و جابر و ابن عباس روايت مى كند، و از وى فرزندش حسن و عبدالرحمان بن ابى موالى و عبداللّه بن عمرو بن خراش و عبدالملك بن زكريا انصارى و ابومعشر روايت مى كنند، او از سادات بنى هاشم بود و توليت صدقات رسول خدا صلى الله عليه و آله را در دست داشت. او در حدود سال 120 درگذشت و نود سال عمر كرد.

ص: 318

برادران عبدالعظيم

ما در كتب انساب و تذكره هاى خاندان عصمت و طهارت در اين باره جستجو كرديم، و بعد از تفحص و تحقيق نام چند نفر از برادران او را به دست آورديم كه اكنون به نظر خوانندگان محترم مى رسد:

1 - احمد بن عبداللّه كه گفته اند: اعقاب او در مصر و كوفه بوده اند.

2 - حسن بن عبداللّه معروف به مهفهف كه در هنگام خلافت معتضد متولى فدك بوده است.

3 - محمد بن عبداللّه كه او را نيز مهفهف مى گفتند. اعقاب او در زنجان و ابهر زندگى مى كرده اند.

تأليفات عبدالعظيم

عبدالعظيم حسنى در ايام زندگى خود تأليفاتى هم داشته كه نام دو كتاب او براى ما حفظ شده است. يكى از آنها كتابى به نام خطب اميرالمؤمنين عليه السلام است كه نجاشى در رجال خود آن را ذكر مى كند و دوم كتاب يوم و ليلة مى باشد كه در رساله صاحب بن عباد ذكر شده است و اين كتاب بايد در اوراد و اذكار و ادعيه و اعمال عبادى شب و روز باشد، همان گونه كه از نامش پيداست.

در اخبار و روايات عبدالعظيم چند حديث و خطبه هست كه از على عليه السلام روايت شده و آن خطبه ها و روايات در نهج البلاغه سيد رضى هم ذكر شده اند و عبدالعظيم اين روايات را با سند از مشايخ خود نقل مى كند. از آن جمله حديث مفصلى است كه از امام جواد عليه السلام نقل مى كند و در آن تعدادى از كلمات قصار اميرالمؤمنين كه در نهج البلاغه هم آمده ذكر شده اند و جويندگان به مسند عبدالعظيم تأليف نگارنده مراجعه كنند.

ص: 319

روايت او در مسند الرضا

عبدالعظيم حسنى از امام رضا عليه السلام يك حديث روايت كرده و ما آن را در كتاب آداب حديث 12 نقل كرده ايم. او مى گويد: امام رضا عليه السلام فرمودند: اى عبدالعظيم دوستان مرا از طرف من سلام برسان و به آنها بگو شيطان را به دل هاى خود راه ندهند و به آنان بگو در گفتار راستگو باشند و امانت ها را ادا نمايند و با همديگر منازعه و جدال ننمايند و سكوت را مراعات نمايند و به كارهاى بيهوده خود را مشغول نكنند.

به دوستان من بگو با يكديگر رفت و آمد نمايند و اين كارها موجب نزديكى من با آنها مى گردد، دوستان من نبايد اوقات خود را به مخالفت و دشمنى با يكديگر بگذرانند، من با خود عهد كرده ام كه از خداوند طلب نمايم تا كسانى را كه مرتكب اين گونه كارها مى شوند، عذاب كند و آنان را مورد خشم و غضب خود قرار دهد و اينها در آخرت زيانكار خواهند شد و سودى نخواهند برد.

به دوستان من بگو كه خداوند نيكوكاران آنها را آمرزيده و از بدكاران درگذشته است، مگر كسانى كه شرك آورده و يا يكى از دوستان مرا رنجانيده باشند و يا در دل خود نسبت به آنان كينه اى داشته باشند، خداوند از اين گونه افراد نخواهد گذشت، اگر او از اين كار زشت خود دست كشيد مورد رحمت و آمرزش خدا قرار خواهد گرفت و اگر در اين عمل باقى ماند، خداوند روح ايمان را از وى مى گيرد.

اين گونه جماعت با اين خصوصيات از دوستان ما هم محسوب نمى گردند و از ولايت ما خارج مى باشند، آنها از خاندان ما سودى و بهره اى نخواهند برد و من به خداوند از اين لغزش ها پناه مى برم. عبدالعظيم حسنى روايات ديگرى نيز از امام رضا عليه السلام نقل مى كند و ليكن آنها از طرق راويان ديگرى نقل شده كه ما آن روايات را در حالات همان راويان آورده ايم و روايت مستقيم همين تنها مى باشد.

ص: 320

مؤلف گويد: حضرت عبدالعظيم حسنى در ميان خاندان علوى شايد تنها فردى باشد كه اخبار و احاديث مدوّن دارد و حتى احاديث او از احاديث على بن جعفر هم بيشتر مى باشد، شيخ كلينى و صدوق در كافى و من لا يحضره الفقيه به احاديث او استناد كرده اند، و شيخ طوسى هم اخبار او را در كتب خود نقل مى كند و در كتب قدما اكثر روايات او مورد استناد قرار گرفته است.

ما درمورد عبدالعظيم حسنى تحقيق و بررسى جامعى كرده ايم و تمام كتب حديثى شيعه را مورد مطالعه قرار داديم و از آن بزرگوار در حدود هفتاد حديث مسند جمع كرديم و در يك مجموعه به نام عبدالعظيم حسنى حياته و مسنده چاپ نموديم و كتاب در چهار بخش تدوين شده: بخش اول حالات عبدالعظيم، بخش دوم مسند عبدالعظيم، بخش سوم آباء و اجداد عبدالعظيم و بخش چهارم مشيخه عبدالعظيم.(1)

80-دائره المعارف بزرگ اسلامى، مؤلف مدخل صادق سجادى

اشاره

167 - دائره المعارف بزرگ اسلامى، مؤلف مدخل صادق سجادى (معاصر)

آستانه حضرت عبدالعظيم، عنوانى كه بر مرقد حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام و بناهاى وابسته و پيوسته به آن در شهر رى اطلاق مى شود.

زمينه تاريخى: ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام در روزگار امام هادى عليه السلام به قصد زيارت مرقد امام رضا عليه السلام و به قولى به دستور امام هادى، خانواده خود را در مدينه گذارد (هدايتى، 17) و از سامرا وارد رى شد (بهبهانى، 196) و در محله ساربانان و كوى موالى، محل برخورد سه محله ويژه حنفيان و شافعيان و شيعيان (كريمان، 1/229) در خانه يكى از شيعيان

ص: 321


1- . راويان امام رضا عليه السلام در مسند الرضا عليه السلام ، ص 240 - 254، چاپ كنگره جهانى حضرت رضا عليه السلام ، 1367، مشهد.

جاى گرفت (نورى، 3/614). عبدالعظيم در همان شهر بيمار شد و چندى بعد درگذشت. تاريخ دقيق درگذشت او دانسته نيست. اما چون امام هادى ميان سال هاى 250 - 254 ق / 864 - 768 م در سامرا بود و از همانجا عبدالعظيم را به رى فرستاد، نيز چون عبدالعظيم پس از امام هادى درگذشت، تاريخ فوت او مى بايست پس از 254 ق / 868 م باشد. چندى پيش از مرگ عبدالعظيم، مردى به نام عبدالجبار بن عبدالوهاب رازى، كه از گفته قزوينى رازى (ص 577) مى توان دريافت كه مذهب تسنن داشته است (كريمان، 1/388) در پى خوابى كه ديده بود باغ خود را براى دفن عبدالعظيم و شيعيان ديگر وقف كرد. پس از درگذشت عبدالعظيم جنازه او را در آن باغ نزديك درخت سيبى به خاك سپردند (بهبهانى، 196). به همين سبب آرامگاه عبدالعظيم به مشهد الشجرة معروف گشت (مرعشى، 50). حضرت عبدالعظيم مردى پرهيزكار و دانشمند و از جمله محدثان «مرضى» بود (نورى، 3/614). او رواياتى از امام معاصر خود بى واسطه نقل كرده است. نيز محدثان بزرگى چون احمد بن ابى عبداللّه برقى و ابوتراب رويانى از او سماع حديث كرده اند. كتاب هايى هم چون خُطَب اميرالمؤمنين (حلى، 64؛ نجاشى 173) و يوم و ليلة (نورى، 3/614) به او نسبت داده شده است.

بخش يكم - ساختمان ها

باغى كه پيكر حضرت عبدالعظيم را در آن به خاك سپردند، در دروازه باطان يا باب طاق (اصطخرى، 170) يا ماطاق، بيرون از باروى رىِ عهد اسلامى واقع بود و اين وضع تا حدود يك سده پيش دوام داشت، چنان كه ملا حسين كاشفى (د 906 ق / 1500 م) به اين معنى تصريح كرده است (ص 401). نيز نقشه اى كه

ص: 322

كرپورتر(1) جهانگرد انگليسى در روزگار فتحعلى شاه از رى كشيده، مرقد عبدالعظيمرا در بيرون شهر نشان داده است (كريمان، 1/394). اما شگفت است كه بيش تر منابع جغرافياى كهن تر به اين مرقد اشاره اى نكرده اند. حتى مستوفى با آن كه از مقبره امام زاده حسن و ابراهيم خواص و يكى از نوادگان امام موسى كه ظاهرا همان حضرت حمزه است، در رى ياد كرده (ص 54)، نامى از عبدالعظيم نبرده است.

مرقد حضرت عبدالعظيم همانند ديگر زيارتگاه هاى بزرگ در آغاز شامل بناى حرم يعنى هسته مركزى و اصلى آستانه بود كه به تدريج بناهاى ديگرى پيرامون آن احداث شد و به شكل مجموعه اى شامل ايوان ها و صحن ها و رواق ها درآمد. بقعه امام زاده حمزه و امام زاده طاهر در جنب حرم عبدالعظيم نيز جزو بناهاى آستانه به شمار مى رود.

از نخستين بناى بقعه آگاهى دقيقى در دست نيست. كهن ترين مأخذ مستندى كه در باب بناى حرم تاكنون ديده شده است، سردر آجرى درگاه اصلى حرم است كه در آن به بانى سردر مذكور يعنى مجدالملك قمى براوستانى وزير بركيارق سلجوقى (اواخر سده 5 ق / 11 م) اشاره شده است. اما در كتيبه اى كه در سال هاى اخير در ديوار سمت چپ همان درگاه تعبيه كرده اند، يادآور شده اند كه در نيمه دوم قرن سوم هجرى بناى بقعه توسط محمد بن زيد داعى علوى (د 287 ق / 900 م) تعمير اساسى شده است. اگر اين مطلب درست باشد، بايد گفت كه داعى زيدى اندكى پس از درگذشت عبدالعظيم، بقعه وى را كه قبلاً بنا شده بود، تعمير كرد و شايد هم بناى اصلى آن را ساخت. گذشته از اين، متخصصان پس از پژوهش دراطراف ديوار آجرى درگاه اصلى حرم كه داراى كتيبه سابق الذكر روزگار سلجوقى است، يادآور شده اند كه پاره هايى از زير و كنار ديوارهاى آن كتيبه در اطراف درگاه ورودى، از آثار روزگار

ص: 323


1- 1. Ker Porter.

آل بويه است (كريمان، 2/419، حاشيه). از اين رو مى توان گمان كرد كه دست كم همه اين بخش از حرم ساخته آل بويه بوده و سپس در روزگار سلجوقيان به دست مجدالملك قمى نوسازى شده است. با اين همه، برخى گفته اند كه همه اين سردر از آثار مجدالملك قمى و متعلّق به 495 - 498 ق است (مصطفوى، 1/146) كه اين تاريخ نادرست به نظر مى آيد.

از روزگار سلجوقيان تا صفويان آگاهى درست و چندانى در باب تعمير يا توسعه و احداث بناهاى تازه در آستانه در دست نيست، ولى آشكار است كه اين بقعه در طى روزگار مورد توجه اميران و سلاطين ايران، خاصه حاكمان شيعى مذهب بوده است، چنان كه حسام الدوله اردشير، امير آل باوند در طبرستان سالانه 200 دينار به آن بقعه اختصاص داده بود (ابن اسفنديار، 120). اين بقعه در روزگار تيموريان نيز مورد توجه بوده و آثارى از آن دوره برجاى است. شاهرخ تيمورى خود به زيارت آنجا رفته است. (عبدالرزاق سمرقندى، 2/321).

آستانه حضرت عبدالعظيم در روزگار صفويان كه نسب خويش را به امام زاده حمزه فرزند امام موسى كاظم مى رساندند، بسيار مورد توجه واقع شد و آثار و ابنيه اى در اطراف حرم بنياد گرديد و اهميت اين بقعه همواره فزونى يافت تا در روزگار قاجار كه به سبب نزديكى شهر رى به پايتخت، سخت مورد توجه واقع شد و بيش تر بناهاى وابسته به حرم عبدالعظيم و امام زاده حمزه در همين روزگار ساخته يا تكميل و تزيين گشت. در نيم سده اخير نيز آستانه حضرت عبدالعظيم، مانند ديگر بقاع متبركه و معروف ايران، رو به توسعه نهاد و با كشف آثار كهن و بسيار گرانبهايى از روزگار بويهيان به اين سوى، بر اهميت تاريخى آن بسى افزوده گشت و متوليان وقت به توسعه و تكميل و تزيين هرچه بيش تر آستانه و تعميرات بنيادى بخش هاى كهن و پرارزش آن چون ضريح و صندوق همت گماشتند.

ص: 324

ابنيه آستانه حضرت عبدالعظيم به شرح زير است:

1. حرم:

همان طور كه اشاره شد حرم هسته مركزى و اصلى آستانه است و كهن ترين آثار تاريخى آستانه در همين بخش مشاهده مى شود. حرم متشكل از چند بخش است:

ساختمان اصلى حرم: در باب ساختمان حرم، پيش از روزگار سلجوقيان، آگاهى مستندى در دست نيست. براساس كهن ترين مأخذى كه به نظر رسيد، مجدالملك ابوالفضل اسعد بن محمد براوستانى (مق 492 ق / 1099 م) وزير شيعى مذهب بركيارق سلجوقى، «مشهد سيد عبدالعظيم حسنى به شهر رى و بسى از مَشاهد سادات علوى و اشراف فاطمى عليهم السلام فرموده با آلت و عدّت و شمع و اوقاف» (قزوينى رازى، 220). در 1347 ش كه تغييراتى در مجموعه آستانه پديد آمد مطلب فوق به اثبات رسيد، بدين گونه كه در تعمير مسجد بالاسر كه در سمت غربى حرم واقع است، پس از برداشتن بخشى از اندودِ ديوار، رگ چين آجرى آراسته اى هويدا شد. كارشناسان با آشكار شدن اين ديوار براى دستيابى به مدارك قطعى در باب تاريخ ساختمان حرم، در پيرامون درگاه اصلى حرم نيز به كاوش پرداختند. پس از برداشتن اندود آن قسمت نيز، خشت هاى پخته زيبا و سفال هاى عالى با نقش هاى دلپذير و ستون هاى كوچكى روى ديوار، با حاشيه اى در پيرامون درگاه حاوى كتيبه اى زيبا نمايان شد كه نام مجدالملك براوستانى را آشكارا به عنوان بانى حرم ياد كرده بود (پيرنيا، 5؛ مشاهدات نگارنده، زمستان 1365 ش). از سوى ديگر بر روىِ درِ آهنى كهنِ حرم، تاريخ 945 ق / 1538 م يعنى روزگار شاه طهماسب اول نقش شده است، ولى به نظر كارشناسان، اين در و كتيبه هاى كوفى آن بايد مربوط به روزگار سلجوقيان باشد كه سپس در روزگار صفويان بازسازى شده است (هدايتى، 24). بناى كنونى حرم، غير از بخش هاى كهن ترى كه به آن اشاره شد، بيش تر

ص: 325

از آثار روزگار صفويان است.

حرم، بنايى 4 ضلعى است و مانند بيش تر بناهاى روزگار سلجوقيان بر فراز 4 گوشه آن، 4 فيل گوش پديد آورده اند كه در بالا شكل 8 ضلعى به خود مى گيرد. بالاتر از آن نيز به سبب طاق بندى هاى كوچك، 16 ضلعى به نظر مى رسد (مصطفوى، 1/291). حرم در هر ضلع به وسيله درى به رواق هاى مجاور گشوده مى شود. درگاه اصلى حرم در شمال آن و رو به سوى ايوان بزرگ شمالى واقع است. اما تصور مى رود كه پيش از احداث صحن بزرگ و ايوان شمالى، مدخل اصلى حرم در سوى مشرق بوده است (هدايتى، 27). دو مصراع (لنگه) در اصلى حرم زرّين است و احاديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله و امام رضا عليه السلام و امام هادى عليه السلام بر آن نقش شده است. سطح دو لنگه در را براى محافظت خطوط و نقش و نگارهاى آن و نيز ديوار آجرى كهن كنار درگاه را از زمين به ارتفاع 2 متر با حفاظى از شيشه پوشانيده اند.

درِ جنوبى حرم كه از چوب است و بسيار زيبا منبت كارى شده و اشعارى بر آن حك گشته، به راهروِ جنوبى حرم در شرق امام زاده حمزه گشوده مى شود. درب شرقى نيز به راهروِ شرقى حرم و درِ غربى به مسجد بالاسر راه مى يابد.

گرداگرد ديوارهاى درون حرم، از پايين با ازاره اى ازسنگ مرمر سياه و سفيد به ارتفاع 65/1 متر پوشيده شده است. از بالاى ازاره تا سقف و خود سقف به گونه زيبايى آينه كارى شده است. اين آينه كارى در 1273 ق / 1857 م به فرمان ناصرالدين شاه انجام يافته است (مصطفوى، 1/161). زير سقف، فيل گوش هاى زيبايى پوشيده از آينه ديده مى شود. برفراز اين طاق ها و گرداگرد حرم، بر كتيبه اى احاديثى نقش شده است.

ظاهراً دو بقعه امام زاده حمزه و حضرت عبدالعظيم درقديم از يكديگر جدا بوده است. درسده 9 ق / 15 م همراه با ساختمان هاى اطراف، اين دو بقعه به صورت يك

ص: 326

مجموعه درآمده است. اين معنى از 2 كتيبه چوبى مورخ 848 ق / 1444 م بر روى درِ منبت كارى كهنى كه پيش تر ميان مسجد بالاسر و مقبره ناصرالدين شاه بوده و سپس آن را در دهانه راهروى كه به شمال ايوان امام زاده حمزه منتهى مى گردد، كار گذاردند، هويدا است (مصطفوى، 1/373، 374). در ديوار جنوبى حرم به سمت غرب، به احتمال قوى محرابى بوده كه مبدل به دالانى شده كه اكنون به ايوان بقعه امام زاده حمزه مربوط شده است (پيرنيا، 6).

ضريح: كهن ترين مأخذ درباب ضريح مرقد حضرت عبدالعظيم، فرمان مورخ 950 ق / 1543 م شاه طهماسب صفوى درباره متولى و موقوفات آستانه است. از فرمان ياد شده برمى آيد كه تا آن زمان بر گرد مزار، ضريحى نبوده است. طهماسب صفوى در اين فرمان، براى جلوگيرى از دست رساندن زايران به صندوق مزار، دستور داد كه ضريحى چوبى بر گرد مزار نصب شود (هدايتى، 79). چنين مى نمايد كه اين ضريح تا روزگار فتحعلى شاه برجاى بوده است زيرا هيچ اطلاعى در باب مرمت يا تغيير ضريح طهماسبى تا روزگار قاجار، به دست نيامده است. فتحعلى شاه قاجار آن ضريح را با ضريحى از نقره تعويض كرده است (ميرخواند، 10/106). اين ضريح در روزگار ناصرالدين شاه تعمير شد (ايرانشهر، 2/1332؛ مصطفوى، 1/151). با اين همه در 1328 ش به سبب لرزش سخت و سستىِ بنِ آن، پاره اى از بخش هاى ضريح را تعويض كردند (همو، 1/150، 151) و آن را بر پايه اى از سنگ مرمر به ارتفاع 35 سانتى متر برپاى داشتند. اما بخش بالاى ضريح شامل كتيبه ها و اشعار برجاى ماند. درازاى ضريح 87/3 و پهناى آن 95/2 و ارتفاعش 40/2 است. در گرداگرد ضريح جمعا 14 دهانه مشبك ديده مى شود. در پشت اين دهانه ها به استثناى دهانه ميانى جبهه شرقى ضريح كه درب ورودى آن به شمار مى رود، صفحات شيشه اى بزرگى براى جلوگيرى از دست رساندن زايران به صندوق تعبيه كرده اند. بر حاشيه بالاى

ص: 327

ضريح و گرداگرد آن كتيبه اى است كه سوره الرحمن به خط ثلث بر آن نقش شده و در زير، بر كتيبه ديگرى اشعارى به فارسى رقم خورده است. در اين اشعار، نام فتحعلى شاه، بانى ضريح نقره و امين السلطان، مجرى تعمير آن در روزگار ناصرالدين شاه خوانده مى شود. بر فراز و گرداگرد ضريح، جمعا 64 گلدان زرين زيبا - در هر طول 20 عدد و در هر عرض 12 عدد - و افزون بر اين، در 4 گوشه ضريح، 4 گلدان زرين بزرگ تر نصب شده است.

صندوق مزار: يكى از نفيس ترين آثار تاريخى آستانه عبدالعظيم، صندوق چوبى روى مزار است كه در 4 سوى آن، زيارت نامه و آيات قرآنى به خط نسخ و ثلث برجسته، توسط يحيى بن محمد اصفهانى (مصطفوى، 1/149) حكاكى شده است و تاريخ 725 ق/ 1325 م بر روى آن قابل خواندن است. اين صندوق به تصريح كتيبه روى آن، به دستور خواجه نجم الدين محمد، مقارن روزگار ابوسعيد ايلخانِ مغول ساخته شده است. به تصريح كتيبه مذكور، بناى مرقد نيز از هموست (هدايتى، 23). اما خواجه نجم الدين مى بايست مرقد را تعمير كرده باشد، زيرا چنان كه اشاره شد، تجديد بناى اصلى حرم در روزگار سلجوقيان و به فرمان مجدالملك انجام يافت. صندوق ياد شده كه در اثر مرور زمان فرسوده شده بود، در 1329 ش توسط حاج محمد صنيع خاتم، هنرمند مشهور عصر، به گونه زيبايى مرمت شد (مصطفوى، 1/150؛ هدايتى، 24) و اكنون به درازاى 58/2 و پهناى يك و ارتفاع 20/1 متر برجاى است.

2. گنبد و گلدسته ها:

گنبد زراندود حضرت عبدالعظيم، خود از جمله آثار كهن آستانه است. اين گنبد نيز نخستين بار توسط مجدالملك براوستانى، آن گاه كه بقعه را تجديد بنا مى كرد، ساخته شد. گنبد مانند ديگر گنبدهاى بقاع متبركه درجه اول داراى 2 جدار است.

ص: 328

پوشش درونى، شامل طاق ضربى مدور و پوشش بيرونى مخروطى شكل بود كه در روزگار شاه طهماسب تغيير شكل يافت (مصطفوى، 1/291) و در 1270 ق / 1854 م به فرمان ناصرالدين شاه طلاكارى شد (كريمان، 1/391). ارتفاع گنبد از رأس تا سطح بام به صورت عمودى حدود 12 متر و به صورت محدب حدود 18 متر است. بر گرداگرد گنبد، 2 رديف كتيبه نصب شده است. بر كتيبه هاى بالايى، اشعارى با خطوط زرين بر متن لاجوردى رنگ حاكى از طلاكارى گنبد به فرمان ناصرالدين شاه است. بر كتيبه زيرين كه عريض تر از كتيبه بالايى است، آيه «انا فَتَحنا لكَ فَتْحا مُبينا» نقش بسته است. پوشش درونى گنبد، همراه با ديوارهاى حرم آينه كارى شده است. گلدسته هاى حرم برخلاف گنبد، از آثار نيمه دوم سده 13 ق / 19 م است و به فرمان ناصرالدين شاه، همراه با طلاكارى گنبد، بنا گشت (مصطفوى، 1/161). ارتفاع مناره ها از رأس تا سطح بام حدود 24 متر و قطر ميله گلدسته ها يا بخش استوانه اى آن 2 متر است. از هر مناره به وسيله 2 پلكان داخلى به بالاى آن مى توان رفت. اين مناره ها بر پايه هاى مربع شكل آجرى به درازاى هر ضلع 20/4 متر استوار شده است.

3. صحن ها و ايوان ها:

در اطراف حرم، صحن ها و ايوان هايى است كه بيش تر در روزگار صفويان و قاجاريان ساخته يا تعمير و تزيين شده است. مهم ترين صحن و ايوان فعلى، صحن و ايوان بزرگ آستانه در شمال حرم است. اين بنا در روزگار ناصرالدين شاه ساخته شد. ساختمان ايوان بزرگ آينه در اين صحن كه اكنون در دو سوى آن كفش كن ها واقع است، به دستور ميرزا ابراهيم خان امين السلطان آغاز شد و در زمان فرزندش ميرزا على اصغر خان در 1309 ق / 1891 م به پايان رسيد (مصطفوى، 1/151). اين ايوان داراى 10 ستون سنگى بلند و بسيار زيباست. ازاره ايوان از سنگ مرمر سياه و سفيد است. در بالاى مدخل ايوان به سوى حرم، كتيبه اى بر كاشى نقش گشته كه از نام بانى

ص: 329

آن حكايت دارد. برخى حدس زده اند كه سابقا به جاى رواق و ايوان شمالى، مسجدى بوده كه بخش دنباله آستانه محسوب مى شده است. كتيبه هاى 2 جفت درِ منبت كارى كه در خزانه است، نام جنت سرا را ياد مى كند و اين احتمال هست كه مسجدى در بخش شمالى حرم به نام جنت سرا وجود داشته است (همو، 1/157). در سال هاى اخير اين صحن سنگفرش شد و آينه كارى ايوان آن تجديد گشت. در شرق صحن بزرگ، بناى امام زاده طاهرجاى دارد. ايوان جنوبى حرم در 944 ق / 1537 م به فرمان شاه طهماسب اول ساخته شد (ايرانشهر، 2/1331؛ هدايتى، 26) و در 1270 ق / 1854 م به فرمان ناصرالدين شاه توسط ميرزا آقا خان نورى آينه كارى و تزيين شد (كريمان، 1/391). صحن هاى ديگر آستانه در گرداگرد حرم عبارتند از: 1. صحن باغ طوطى يا مدرسه امين السلطان در شمال غربى حرم، 2. صحن ناصرالدين شاه، يا صحن وليعهدى كه اكنون به صحن كاشانى معروف است، در غرب حرم، 3. صحن باغ على جان در شرق حرم، 4. صحن جنوبى كه به صحن امام زاده حمزه معروف است.

4. رواق ها و مسجدها:

مسجد و رواق بالاسر، در غرب حرم، از ساخته هاى روزگار صفويان، محوطه اى بزرگ است كه به وسيله راهرو و پنجره هايى در غرب آن به صحن ناصرالدين شاه مربوط مى شود. ازاره اين مسجد از سنگ مرمر سياه و سفيد است. از بالاى ازاره تا سبقف و خود سقف آينه كارى است. اين رواق داراى محرابى بسيار زيبا از كاشى هاى معرق رنگارنگ است كه بر روى آنها و گرداگرد محراب آيات قرآنى نقش شده است.

ميان مسجد بالاسر و حرم عبدالعظيم از سوى شرق، درى زيبا و منبت كارى است كه به شهادت كتيبه روى آن، در 1271 ق / 1855 م به دستور اعتمادالدوله و توسط ميرزا محمدحسين شيرازى ساخته شده است. بر بالاى اين در، پنجره هاى مشبك

ص: 330

واقع است كه گرداگرد آن مانند ساير بخش هاى ديوار رواق آينه كارى است.

در جنوب مسجد بالاسر رواق ديگرى است كه از جنوب به حرم امام زاده حمزه و از شرق به حرم عبدالعظيم مى پيوندد. اين رواق نيز داراى ازاره اى از سنگ مرمر سياه و سفيد و ازبالاى آن تا سقف و خود سقف آينه كارى است (مشاهدات نگارنده).

در شرق حرم عبدالعظيم، مسجد زنانه يا پايين پا، از ساخته هاى روزگار صفويان (مصطفوى، 1/293)، واقع است كه پيش از احداث صحن و ايوان شمالى، مدخل اصلى حرم بود. ولى سپس آن مدخل را مسدود و دهليز آن را به مسجد زنانه تبديل كردند (هدايتى، 272). همان سان كه اشاره شد، از كتيبه هاى درهاى منبت كارى كه اكنون در خزانه آستانه است، مى توان حدس زد كه مسجدى به نام مسجد جنت سرا در بخش شمالى حرم بوده است (مصطفوى، 1/157؛ هدايتى، 27). دور نيست كه آن مسجد، همان رواق كوچكى باشد كه اكنون ميان ايوان بزرگ شمالى و حرم عبدالعظيم واقع است. اين رواق از سوى جنوب به وسيله 2 در زرين بزرگ به حرم مى پيوندد. ازاره رواق از كاشى معرق و رنگارنگ است و از بالاى آن تا سقف و همه سقف آينه كارى است. ميان اين رواق و مسجد زنانه يا مسجد پايين پا در شرق حرم، درِ بزرگ چوبى زيبايى جاى دارد كه كتيبه اى حاوى آيات قرآن مجيد بر حاشيه آن حكاكى شده و بر بالاى آن تاريخ 904 ق / 1499 م - روزگار تيموريان - قابل مشاهده است.

5. امام زاده ها:

الف - بقعه امام زاده حمزه (ه م)، فرزند امام موسى كاظم عليه السلام ، از بقاع متبركه معروف و در طرف جنوب غربى حرم عبدالعظيم واقع است. امام زاده حمزه از 4 سوى به بيوتات اطراف مى پيوندد. درِ شمالى به رواق ميان مسجد بالاسر و حرم امام زاده حمزه، درِ جنوبى به مسجد زنانه و درِ شرقى به راهروِ جنوبى حرم

ص: 331

عبدالعظيم متصل است. درِ غربى را اكنون با ديوار مسدود ساخته اند؛ ب - بقعه امام زاده طاهر (ه م) از فرزندان امام زين العابدين عليه السلام ، نيز از بقاع متبركه جنب آستانه عبدالعظيم و در سوى شرقى صحن بزرگ، ميان اين صحن و باغ على جان واقع است.

6. موزه و خزانه:

چنان كه اشاره شد، حرم حضرت عبدالعظيم از ديرباز مورد توجه بوده است و از همان روزگارى كه نخستين بناى بقعه پى افكنده شد، به تدريج آثارى در اطراف حرم پديد آمده و اشيايى از سوى اميران و وزيران و مردم به حرم اهدا شده كه هر يك نسبت به قدمت و نفاست خود از جمله ارزشمندترين آثار هنرى اسلامى به شمار مى روند. پاره اى از اين آثار براى جلوگيرى از فرسودگى و ويرانى، در تعميرات متعدد آستانه، به خزانه منتقل گشته، و برخى هم مانند كاشى ها و رگ چين هاى آجرى اطراف حرم، در جاى خود با پوشش هاى شيشه اى محافظت شده اند. كهن ترين خبر مستند در باب خزانه آستانه عبدالعظيم را در فرمان مورخ 950 ق / 1543 م شاه طهماسب صفوى مى توان يافت كه وى طى آن دستور داده در ميان منازل اطراف آستانه، محلى مناسب براى خزانه جديد بيابند (هدايتى، 79). از اين فرمان آشكارا برمى آيد كه پيش از آن هم در آستانه عبدالعظيم محلى براى خزانه بوده كه لابد اشياى نفيس و هداياى زايران و احيانا نقدينه ها را در آنجا نگاه مى داشته اند. در سال هاى اخير نيز تعدادى از آثار نفيس آستانه را به خزانه منتقل ساخته اند كه از آن ميان مى توان به اشياء زير اشاره كرد:

الف - دو در آهنى با كتيبه هايى به خط كوفى به ابعاد 70 و 120 سانتى متر كه به نظر مى رسد از جمله كهن ترين آثار اين بنا و متعلق به روزگار سلجوقيان باشد. با آن كه بر روى كتيبه ها تاريخ 945 ق / 1538 م دوره سلطنت شاه طهماسب اول صفوى ديده مى شود، به عقيده كارشناسان اين خط كوفى مربوط به خطوط دوره سلاجقه (سده

ص: 332

5 و 6 ق / 11 و 12 م) است و حتى نمى تواند مربوط به سده 7 ق / 13 م باشد چه رسد به سده هاى 9 و 10 ق / 15 و 16 م (مصطفوى، 1/154، 155). اگر قدمت اين كتيبه ها به ثبوت رسد، مى توان حدس زد كه اين 2 كتيبه بر درهايى مربوط به روزگار سلاجقه نصب بوده و در روزگار صفويه آن درها را به سبب فرسودگى تعويض يا مرمت و همان كتيبه هاى قديم را با تغييراتى بر درهاى جديد نصب كرده اند. اين 2 در بعدها در انتهاى معبر جنوب غربى امام زاده حمزه نصب شده است (همانجا) و سپس به سبب نفاست، آنها را به خزانه منتقل ساخته اند.

ب - دو درِ منبت كارى بسيار كهن و زيبا به ابعاد 77/1 و 94/0 متر مربوط به روزگار شاه اسماعيل اول صفوى كه اشعارى به خط ثلث برجسته بر آن نقش بسته است (هدايتى، 26 و 27). از اين اشعار تاريخ 918 ق / 1512 م به دست مى آيد كه مربوط به روزگار حكومت شاه اسماعيل اول صفوى است. حدس زده اند كه اين درها پيش از احداث صحن بزرگ و ايوان شمالى، مدخل اصلى حرم از سوى مشرق، يعنى مسجد زنانه فعلى بوده است. (مصطفوى، 1/156 و 157).

ج - يك در منبت كارى نفيس كه مدت ها پيش آن را از گوشه جنوب شرقى مسجد بالاسر حرم برداشتند و در شمال ايوان امام زاده حمزه نصب كردند و سپس به خزانه آستانه منتقل ساختند.

گفته اند كه اين در قبلاً در مسجد هلاكو كه بعدا به آرامگاه ناصرالدين شاه تبديل شد، جاى داشته است. بر روى اين در 2 كتيبه به خط ثلث برجسته هست كه مى گويند بر روى درى كهن تر بوده و پس از تعويض آن، كتيبه هاى مذكور را بر روى در جديد نصب كرده اند. بر اين كتيبه ها تاريخ 848 ق / 1444 م ديده مى شود. از اين رو اين كتيبه ها و احتمالاً درِ اصلى، از ساخته هاى روزگار شاهرخ تيمورى است (مصطفوى، 1/156).

ص: 333

د - يك پنجره از كاشى مشبك بسيار نفيس به ابعاد 58/1 و 56/1 متر، مركب از 12 خشت كاشى. اين پنجره بر فراز در ميانى ايوان بزرگ شمالى نصب بوده و به استناد كتيبه اى كه مربوط به آخرين آينه كارى عصر قاجار در ايوان مذكور است، در عهد ناصرالدين شاه به دستور امين السلطان در 1309 ق / 1891 م ساخته شده است (همو، 1/160).

ه - چيزهايى از قبيل پرده هاى بسيار نفيس، قرآن هاى خطى، فرش هاى متعدد، شمعدان هاى قديمى و پرارزش و تابلوهاى نقاشى و روپوش زرى و كهن صندوق مزار مربوط به روزگار صفويه.

هم اكنون براى گردآورى و طبقه بندى اين اشياء نفيس به گونه اى كه در معرض بازديد علاقه مندان قرار گيرد، ساختمانى ويژه موزه آستانه در غرب صحن ناصرالدين شاه در دست ساختمان است. درِ غربى اين موزه متشكل از سردر كاشى بسيار كهن و زيباى حرم است كه قبلاً براى جلوگيرى از فرسودگى و انهدام به خزانه منتقل گشته بود. با آغاز بناى موزه، اين سردر و كتيبه هاى بسيار كهن و زيباى آن توسط استادان فن، در غرب موزه نصب شده است.

7. كتابخانه:

همراه با اشياى گرانبهايى كه در طى روزگار به آستانه حضرت عبدالعظيم اهدا يا وقف شده، كتاب ها و قرآن هاى خطى نفيسى هم بوده است، چنان كه شاه عباس صفوى در 1037 ق / 1627 م تعداد 119 جلد كتاب وقف آستانه كرده كه 3 جلد از آنها هنوز باقى است (كتابخانه مركزى، 3/64).

لابد كتابخانه اى در آستانه بوده است كه ميرزا محمدتقى نورى در حدود 1230 ق / 1814 م از آن استفاده كرده است. اما از محل و چگونگى آن اطلاعى در دست نيست. كتابخانه معتبر و مفصلى كه گفته اند در محل فعلى كفش كن ايوان بزرگ

ص: 334

بوده (مصطفوى، 1/158)، ظاهرا مى بايست مربوط به روزگار قاجار باشد كه طى آن ابنيه و بيوتات آستانه توسعه يافته است. در 1324 ش كتابخانه اى در شرق امام زاده حمزه تأسيس شده كه تا 1339 ش داير بوده است. در ارديبهشت آن سال در جنوب امام زاده حمزه، كتابخانه اى در 2 طبقه ساخته شده كه تاكنون نيز برجاى است. كهن ترين قرآن خطى آستانه كه در فهرست راهنماى گنجينه قرآن موزه ايران باستان ثبت شده، قرآنى است بسيار نفيس به خط نسخ و ثلث كه در 940 ق / 1533 م به روزگار شاه طهماسب اول نگاشته شده است (هدايتى، 28؛ مصطفوى، 1/159). نيز مجموعه اسناد و فرامين و وقف نامه هاى آستانه كه به همت احمد هدايتى گردآورى شده، در كتابخانه نگاهدارى مى شود. كهن ترين سند رسمى، فرمان شاه طهماسب درباره اوقاف و توليت آستانه عبدالعظيم است. كتابخانه آستانه هم اكنون نزديك به 6000 جلد كتاب چاپى و خطى دارد.

بخش دوم - توليت

توليت بقاع متبركه و املاك و رقبات وابسته به آنها، اساسا برطبق شرع، وابسته به نظر واقف است و از همين روى متوليان مختلف از سوى واقفان املاك و رقبات عهده دار اداره امور مربوط به توليت خود بوده اند. ولى براى جلوگيرى از تصرفات نامشروع و هماهنگ كردن امور مربوط به موقوفات، از روزگاران گذشته چنين مرسوم شده كه توليت واحدى با تأييد سلطان وقت تعيين گردد كه كارگزاران دولت نيز در امور مربوط به آن از دستورهاى او پيروى كنند.

درباره متوليان آستانه عبدالعظيم پيش از روزگار صفويه، سندى مكتوب ديده نشده است. كهن ترين اثرى كه در اين باب به دست آمده، فرمان شاه طهماسب صفوى است كه طى آن توليت مزرعه اى به نام مبارك آباد در خوار رى را كه طغرل سلجوقى

ص: 335

وقف آستانه كرده بود، به سيد شرف الدين واگذاشته است (هدايتى، 90). از روى فرمان هاى دولتى كه از عهد صفويّه تاكنون به جاى مانده است مى توان سلسله متوليان آستانه را كه نوادگان آن ها تا چند سال پيش عهده دار توليت اين آستانه بودند شناخت.

در روزگار شاه طهماسب، ميرزا حبيب اللّه، فرزند بزرگ ميرسيد حسين خاتم المجتهدين و نواده دخترى محقق ثانى، به توليت آستانه گمارده شد. سپس جاى او را ميرزا ابراهيم شيخ الاسلام نواده خاتم المجتهدين گرفت و توليت آستانه در خانواده او ادامه يافت (ايرانشهر، 2/1337). در 1330 ق/ 1912 م چندى پس از تشكيل وزارت معارف و اوقاف، توليت ميرزا هدايت اللّه از همان سلسله، از سوى كسانى كه مأمور نظارت و رسيدگى به موقوفات آستانه شده بودند، تأييد شد (همانجا) و فرزندان او نيز تا چند سال پيش اداره آستانه را به عهده داشتند. نام اين متوليان در فرامين شاهان صفوى و كتاب تحفه سامى اثر سام ميرزا فرزند شاه اسماعيل صفوى آمده است. از شاه عباس و شاه طهماسب دوم و اشرف افغان و كريم خان زند و شاهان قاجار نيز فرامينى درباره توليت در دست است.

بخش سوم - موقوفات

همگام با افزايش اهميت و توسعه آستانه حضرت عبدالعظيم، از ديرباز كسانى مزارع و املاك و رقبات و اشيايى غالبا با تعيين مورد مصرف آنها، وقف آستانه كرده اند و فرمان هايى نيز از سوى حاكمان وقت درباره موقوفات صادر شده كه هم اكنون پاره اى از آنها در دست است. كهن ترين خبرى كه درباره اوقاف آستانه ديده شد، روايت قزوينى رازى (ص 220) است كه مى گويد مجدالملك براوستانى اوقافى براى حضرت عبدالعظيم مقرر داشته است. كهن ترين فرمان دولتى در اين باره، فرمان مورخ 960 ق / 1553 م شاه طهماسب است كه صورت موقوفات غيرمنقول آستانه با

ص: 336

مشخصات كامل در آن ذكر شده است.

براساس اين فرمان، 16 رقبه مزرعه و باغچه در رى و شميران و شهريار، از جمله املاك وقفى آستانه بوده كه امروزه 5 رقبه از آن باقى و در تصرف آستانه است (ايرانشهر، 2/1335) و بقيه در طى روزگار به علت نابسامانى هاى سياسى و سوء اداره آستانه، توسط كسانى تصرف شده است و كهن ترين رقبه وقفى مشخص، مزرعه مبارك آباد معروف به خيرآباد واقع در ناحيه خوار شهر رى بوده كه طغرل سلجوقى وقف آستانه كرده است (هدايتى، 90، «فرمان شاه طهماسب»). به جز فرمان شاه طهماسب، فرامين ديگرى از سلاطين صفويه و زنديه و قاجاريه در دست است. موقوفات آستانه شامل زمين هاى كشاورزى، روستا، قنات آب، ساختمان و اشياى گوناگون است (براى ساير موقوفات، نك: كتابخانه مركزى و مركز اسناد، فهرست ميكروفيلم ها، 1/10 - 12).

مآخذ:

ابن اسفنديار، محمد بن حسن، تاريخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال، تهران، كلاله خاور، 1320 ش، ص 120؛ اصطخرى، ابواسحاق ابراهيم، مسالك و ممالك، به كوشش ايرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347 ش، ص 170؛ اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، مرآت البلدان، به كوشش پرتو نورى علاء و محمدعلى سپانلو، تهران، اسفار، 1364 ش، 1/513؛ ايرانشهر (ذيل اوقاف)، 2/1331 - 1332؛ بهبهانى، محمدباقر، تعليقات على منهج المقال، تهران، 1306 ق، ص 196؛ پيرنيا، محمد كريم، «درگاه و كتيبه آستانه حضرت عبدالعظيم»، مجله باستان شناسى و هنر ايران، س 2، شم 2 (بهار 1348 ش)، صص 4 - 6؛ جواهر كلام، عبدالعزيز، تاريخ تهران، تهران، منوچهرى، 1357 ش، صص 18، 30؛ حلى، حسن بن يوسف، خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، تهران، 1310 ق، ص 64؛ شوشترى، قاضى

ص: 337

نوراللّه، مجالس المؤمنين، تهران، اسلامية، 1375 ق، 2/458، 460؛ عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدين، به كوشش محمد شفيع، لاهور، 1365 ق، 2(1) / 321، 322؛ عطاردى قوچانى، عزيزاللّه، عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده، تهران، 1343 ش، صص 295، 296؛ فصيحى خوافى، احمد بن محمد، مجمل، به كوشش محمود فرخ، مشهد، باستان، 1339 ش، 3/264؛ قزوينى رازى، عبدالجليل، النقض، به كوشش جلال الدين محدث، تهران: انجمن آثار ملى، 1358 ش، صص 220، 577؛ كاشفى، ملا حسين واعظ، روضة الشهداء، به كوشش ابوالحسن شعرانى، تهران، اسلاميه، 1349 ش، صص 253، 401؛ كتابخانه مركزى، فهرست خطى، 3/64؛ كتابخانه مركزى و مركز اسناد، فهرست ميكروفيلم ها، 1/10 - 12؛ كجورى، محمدباقر، جنة النعيم، تهران، 1296 ق، صص 444، 450؛ كربلايى تبريزى، حافظ حسين، روضات الجنات، به كوشش جعفر سلطان قرايى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349 ش، 2/660 حاشيه؛ كريمان، حسين، رى باستان، تهران، انجمن آثار ملى، 1345 ش، 1، 2، جم؛ مرعشى، محمد باقر، الرواشح السماوية، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، 1405 ق، ص 50؛ مستوفى، حمداللّه، نزهة القلوب، به كوشش گاى لسترنج، ليدن، 1331 ق، ص 54؛ مصطفوى، محمدتقى، آثار تاريخى تهران، تهران، انجمن آثار ملى، 1361 ش، جم؛ نجاشى، احمد، رجال، بمبئى، 1317 ق، ص 173؛ نورى طبرسى، حسين، مستدرك الوسائل، تهران، اسلامية، 1382 ق، 3/614؛ هدايت، رضا قلى خان، روضة الصفاى ناصرى، تهران، خيام، 1339 ش، 10/106، 811؛ هدايتى، محمدعلى، آستانه رى، مجموعه اسناد و فرامين، تهران، 1344 ش، جم؛ نيز: تحقيقات محلى نگارنده مقاله، زمستان 1365 ش.(1)

ص: 338


1- . دائره المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر: كاظم موسوى بجنوردى، دوم، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1369ش، ج 1، ص 353 - 358.

81-انجاز العدات فى احوال السّادات، محمد رحمتى

اشاره

168 - انجاز العدات فى احوال السّادات، محمد رحمتى (معاصر)

دهمين فرزند حضرت حمزة بن موسى بن جعفر عليهماالسلام است

در تحفة الازهار(1) تأليف ضامن بن شد قم از گفته سيّد در شجره، ابوالقاسم حمزة پسر امام موسى عليه السلام را عالم، فاضل، كامل، خويشتن دار، ديندار، با جلالت و منزلتى والا، بلند مرتبه، بزرگ بهره و جاه. اهل عزّت و ابتهال، محبوب خاصّ و عامّ، وصف كرده، و با برادرش امام على الرضا عليه السلام به خراسان مسافرت كرد. و در خدمت آن بزرگوار تلاش در مقاصد آن حضرت داشته خرسندى آن سرور را طالب، فرمان آن جناب را اطاعت مى كرد. چون به سوسعر (يكى از دهات شز) رسيد. گروهى از رؤساى مأمون بر وى حمله كرده كشتند. و قبرش همانجا در بستانى است.

حمزة بن موسى، به اتّفاق داراى نسل بوده. فخرى(2)، شجره مباركه(3)، المجدى(4)، تهذيب الانساب(5)، عمدة الطالب(6)، فصول فخريّه(7)، و در 2 كتاب اخير و المجدى قبر وى را در شيراز، خارج باب اصطخر ذكر كرده. لكن عبارت المجدى و عمدة به مدفن على فرزند حمزه بهتر مى سازد. لذا آنچه در پاورقى بحار از مجدى نقل كرده كه قبر حمزة در اصطخر شيراز معروف و مزار است، اشتباه مى باشد.

مدفن آن بزرگوار:

در مدفن آن بزرگوار 6 قول است. 1 - شاهزاه عبدالعظيم. كه خود وى در زمان حيات، حمزه را زيارت مى كرده. در قبله قبر شاهزاده عبدالعظيم قرار گرفته و اين

ص: 339


1- تحفة الازهار 2 القسم الثّانى 222/223.
2- فخرى 20.
3- . شجره مباركه 95/98.
4- . المجدى 117/118.
5- . تهذيب الانساب 169.
6- . عمدة الطالب 217.
7- الفصول الفخريّه 141/142.

گفته صاحب تحفة العالم(1) است. و آنچه در ناسخ(2) از ثقه الرّجال ميرمصطفى آورده، كه قبر حمزة بن قاسم بن على بن حمزة بن الحسن بن عبيداللّه بن عباس، قبرش برابر قبر مولانا عبدالعظيم حسنى است، منافاتى با اين قول ندارد، گرچه با توجّه به قول چهارم اشتباه است. 2 - تبريز، كه صاحب تحفه براى او ذكر كرده. 3 - قم. صاحب تاريخ قم قبر حمزة فرزند امام موسى عليه السلام را در قم دانسته، و داراى ضريحى است.

4 - نزديك حلّه (كه به نام خود وى محلّ معروف است. در اصيلى(3) قبر وى را در مشهد غربات در صدرين (دهى از بلاد حلّه مزيديّه) ذكر كرده.) لكن على التحقيق اين قبر مدفن حمزة بن قاسم بن على بن حمزة ابن حسن بن عبيداللّه بن العباس بن امير المؤمنين عليه السلام معروف به ابى يعلى(4) و از ثقات روات جليل القدر، و داراى تأليفاتى ارزنده بوده است. و مرحوم مامقانى نيز در تنقيح المقال(5) متذكّر شده و مرحوم محدّث نورى قدّس سرّه در حكايت 45 جنّة المأوى(6) درباره كسانى كه تشرّف خدمت ولىّ عصر ارواحنا له الفداء يافته اند، از گفته آن حضرت ذكر نموده.

5 - ناسخ(7) از تاريخ عالم آراى عبّاسى آورده كه اين امام زاده والانژاد در قريه اى از قراى شيراز مدفون است و سلاطين صفويّه براى او بقعه اى بس عالى بنيان نهاده اند (چون اين بزرگوار جدّ سلاطين صفوى است).

6 - سيرجان. صاحب لباب الانساب(8) ذكر نموده. و بايد همان قبرى باشد كه در

ص: 340


1- . تحفه العالم 2/33.
2- . ناسخ التواريخ 3/24.
3- الاصيلى 180.
4- . ملحق بحار 48/315.
5- تنقيح المقال 1/376/377 - 3384.
6- . بحار الانوار 53/286/287.
7- . ناسخ التّواريخ 3/23.
8- . لباب الانساب 2/594.

چهار گنبد سيرجان به اين نام معروف است.

فرزندان(1) حمزة (ابوالقاسم):

در تحفة الازهار دارد: 2 پسر به نام على و ابو محمّد قاسم بعد از خود باقى گذارد، از علىّ، حمزة و از حمزة، علىّ باقى ماند. از گفته ابوالغنائم عبداللّه دارد كه با عموى خود قاسم در سال 355 روزگار حكومت مستعين باللّه عبّاسى به سمت اصفهان بيرون آمد. در قريّه اشترجان زير سايه درختى پياده شدند. جماعتى از خوارج بر ايشان هجوم آورده هر دو را در حال خواب كشتند. و بيرون دروازه اصطخر در شيراز به خاك سپرده شده، و قبرش مشهور و مورد زيارت است.

و ابو محمّد قاسم را سيّدى با جلالت، عظيم الشّأن، داراى منزلتى والا، متمسّك، به روش پدران بزرگوار، وصف كرده. آشكارا، مذهب اجدادش را با برهان و بيان آنچه از پيغمبر صلى الله عليه و آله وارد شده تبليغ مى كرد. خبر به احمد بن محمّد بن معتصم عبّاسى رسيد. دستور قتلش را دارد. فرار كرده ترسان به سمت اصفهان رفت. دنبالش كرده تا با پسر برادرش حمزه او را به نحو مذكور كشتند.

دودمان ابومحمد القاسم

بعد از خود محمّد معروف به اعرابى را گذارد. (چون بسيار با اعراب آميزش داشته نزد آنان ساكن بود) وى را در نهايت كرم و سخاوت و مروّت و صفاتى از اين نمونه ستوده و دودمان وى را از 6 پسر ذكر كرده. و بعد از چند واسطه، نام صفىّ الدّين(2) اسحاق را كه در سال 651 متولّد شده، مى برد. كه به اين محمّد اعرابى مى رسد.

ص: 341


1- تحفة الازهار 2، القسم الثّانى، 323 تا 326.
2- . وى را جدّ سلاطين صفوى گفته اند.

يادآورى: در ناسخ التّواريخ(1) با ذكر چندين واسطه نسب سلاطين صفويّه را به اين امام زاده والاتبار منتهى مى داند كه درباره شاه عبّاس ثالث، پسر شاه طهماسب ثانى، پسر شاه سلطان حسين حسينى موسوى، پسر شاه سليمان، پسر شاه عبّاس ثانى متعرّض شده.

على بن حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام .

در عمدة الطالب(2) و فصول فخريّه(3) تصريح دارد كه على بن حمزة بيرون دروازه اصطخر شيراز مدفون است، و نسل ندارد. و در شدّالازار(4) روايت كرده، بعد از قتل ابراهيم و محمّد فرزندان زيد بن الحسن(5) و تصميم بنى عباس بر برانداختن علويّين در شهرها. سيد على بن حمزة بن موسى عليه السلام با تنى چند از نزديكان خود به صورت ناشناس در سال 220 به شيراز آمده، در غارى از كوه هاى آنجا اقامت گزيده. روزها به گردآورى هيزم مشغول بوده، در روزى در دروازه اصطخر آن را فروخته، زندگى خود را مى گذراندند. لكن عبّاسيين جاسوسانى براى اطلاع از احوال اينان فرستاده. تا روزى با دسته اى هيزم بر كول خود از كوه پايين آمد. وى را بعضى جاسوسها شناسايى كرده، با مردى اخته كه از ناحيه آنان اجازه داشت در ميان گذارد. آن اخته با سواران خود سوار تا بر سر اين سيد بزرگوار ايستاده (چون خالى در جبين داشت)، گمان قوى برد. نامش را پرسيد. گفت: علىّ. فرزند كى؟ گفت: حمزة. پسر كى؟ گفت موسى. در اين حال ستمگر از اسب پياده شد گردن او را زد و گذشت. (شدّ الازار)

ص: 342


1- ناسخ التّواريخ 3/80/81.
2- . عمدة الطالب 217.
3- . فصول فخريّه 141.
4- . شدّ الازار 366/377/368.
5- يكى از اشتباهات بزرگ مؤلف را در پاورقى اين ذكر كرده كه از اغلاط فاحش تاريخى است و در اين كتاب شدّ الازار به قول پاورقى نويس. امثال آن زياد است. زيرا به اجماع مورّخين و علماء انساب بدون هيچ اختلافى اينان (ابراهيم و محمّد) پسران عبداللّه بن حسن مثنّى فرزند على بن ابى طالب عليهماالسلام بوده اند.

مى گويد: به ما رسيده در آنچه گفته شده كه سيد ايستاد و سر خود را با دست گرفته، تا جاى تربت پاكش آمده و در آنجا به پهلو افتاد، و تا چند روز كه باقى بود از وى لااله الااللّه مى شنيدند. سپس وى را دفن كرده. و گفته شد كه سر وى را به دمشق فرستادند، و لاشه آن بزرگوار در اينجا دفن شد. و در آخر گفته كه زيارتگاه مباركى است. اميد نزول رحمت و اجابت دعا مى رود.

به ديوار بيرون صحن مطهّرش اين شعر نقش بسته:

سر آن كشته بنازم كه پس از كشته شدن *** سر خود گيرد و اندر پى قاتل برود

يازدهمين فرزند موسى بن جعفر عليه السلام زيد بن موسى است كه به زيدالنّار معروف است. در عمدة الطالب(1) و مجدى(2) آمده كه محمّد بن محمّد بن زيد بن علىّ بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام در ايام ابى السّرايا وى را در اهواز فرمان داد (عقدله) چون وارد بصره شد، و بر آنجا غلبه يافت، خانه هاى بنى عبّاس (بنى هاشم مجدى) را آتش زد و عمده دارد كه نخلستان ها و جميع اسباب ها را به آتش كشيد. بدين جهت وى را زيد النّار گفتند. حسن بن سهل با وى جنگيد. پيروز شد. او را در قيد كرده به سوى مأمون فرستاد. مأمون او را نزد برادرش امام رضا عليه السلام فرستاد و جرم وى را بخشيد. امام عليه السلام قسم خورد كه با او سخن نگويد و دستور داد او را آزاد كردند.

سپس مأمون وى را زهر خورانيد و مرد. و در شجره(3) از قول بخارى دارد كه در مرو مرد. و هم چنين اصيلى(4) (از حاشيه ن) و قبر وى را در مرو دانسته. ولى صاحب شجره آن را صحيح نمى داند. و تحفة(5) از عيون نقل كرده تا آخر خلافت متوكّل زنده بود و در

ص: 343


1- . عمدة الطالب 210/211.
2- . المجدى 119.
3- . شجره مباركه 99 - الاصيلى 181.
4- شجره مباركه 99 - الاصيلى 181.
5- . تحفة العالم 2/35.

سرّ من رأى مرد.

و در تحفة الازهار(1)، سمّ دادن مأمون به زيد را ذكر كرده و قبر وى را در اصلهد يكى از نواحى اصفهان دانسته و قبّه شيشه اى دارد.

از عمدة الطالب گذشت كه در باقى ماندن نسل از زيد اختلاف است. و فصول فخريّه(2) و عمدة(3) از ابى نصر بخارى آورده كه عقبى از زيد نماند و جماعتى كه در ارجان خود را به وى منتسب مى دارند درست نيست.

ولى ديگران چون شيخ عمرى و شيخ الشّرف(4) عبيدلى و ابو عبداللّه طباطبا بنا به نقل عمدة(5) و فصول(6) گفته اند نسل زيد از چهار پسر باقى ماند. و در مجدى(7) نامى از فرزند چهارم (حسن) نياورده. و فخرى(8) و شجره مباركه(9) و تهذيب(10) چهار نفر را به اضافه پنجمى ذكر كرده، كه وى (ابوجعفر محمّد اكبر) است و در تهذيب(11) نسل او را منقرض دانسته و در شجرة،(12) فرزندان جعفر ابن زيد را در سيرجان دانسته و از بين آنان افرادى نقابت داشته اند.

نام فرزندان زيد بن موسى عليه السلام .

در شجره و تهذيب آنان را 1 - موسى اطروش 2 - حسين در قيروان (ارجان.

ص: 344


1- . تحفة الازهار 2، قسم ثانى 373.
2- . الفصول فخريّه 140.
3- . عمدة الطالب 211/212.
4- عمدة الطالب 211/212.
5- . عمدة الطالب 211/212.
6- . الفصول الفخريّه 140.
7- . المجدى 119.
8- فخرى 21.
9- . شجره مباركه 100.
10- . تهذيب الانساب 163/164.
11- . تهذيب الانساب 163/164.
12- شجره مباركه 100.

تهذيب) 3 - حسن كه وى و موسى را در ارجان (حسن در قيروان - تهذيب). گفته 4 - محمّد اكبر در نيشابور 5 - جعفر ابو عبداللّه. و فخرى نيز اين 5 نفر را نام برده.

نكته اى ظريف.

مأمون(1) زيد را خطاب كرده. گفت در بصره خروج كردى. و خانه دشمنان ما را از بنى اميّه و ثقيف و غنى و باهله و آل زياد را واگذاشته، به خانه هاى بنى اعمام خود (بنى العبّاس) حمله كردى. زيد (مزّاح) بود گفت: يا اميرالمؤمنين! از هر جهت اشتباه كردم و اين بار اگر شورش كردم ابتداء به دشمنان مى كنم. مأمون را خنده گرفت و وى را سوى امام هشتم فرستاد و گفت جرمش را به تو بخشيدم. و در روايتى(2) دارد كه آن حضرت وى را ملامت فرمود، رهايش كرد. و در جاى(3) ديگرى دارد كه آن حضرت وى را خطاب فرمود: اى زيد! آيا گفته مردمان پست كوفه تو را گول زده كه (ان فاطمه احصنت فرجها فحرّم اللّه ذريّتها على النّار) اين مخصوص حسن و حسين عليهماالسلام است. اگر تو مى دانى خدا را نافرمانى (معصيت كنى) و بهشت وارد شوى و موسى بن جعفر عليهماالسلام خداى را اطاعت كرده بهشت داخل شود. پس بنابراين تو كريم تر نزد خدا از موسى بن جعفر عليهماالسلام هستى و اللّه آنچه نزد خداست و هيچ كس به آن دست رسى ندارد مگر به اطاعت خدا. و تو گمان دارى كه به معصيت وى به آن برسى. بدگمان كردى.

و در ذيل روايتى(4) ديگر: هر كس از خدا اطاعت نكند پس از ما نيست و تو هر آن گاه خداى را اطاعت نمودى از ما اهل بيت هستى.

شخص 12 از فرزندان امام هفتم عليه السلام . سليمان بن موسى بن جعفر عليه السلام است.

ص: 345


1- بحار الانوار 49/216/217.
2- . بحارالانوار 49/216/217.
3- بحارالانوار 49/216/217.
4- بحار الانوار 49/218.

صاحب عمدة الطالب(1) وى را داراى دختر خوانده و پسر نداشته و شجره مباركه(2) به اتّفاق، و المجدى(3) او را جزء كسانى كه داراى عقب نبوده اند آورده. و از تهذيب(4)

و فخرى(5) نيز استفاده مى شود. لكن در لباب(6)، خود وى يا نسلش را مورد شكّ قرار داده. در مجالس المؤمنين(7) سيد شهيد قاضى نور اللّه اعلى اللّه مقامه مدفن فضل و سليمان بن موسى را در (آبه) ذكر كرده.(8)

82-دائرة المعارف تشيع، عبدالحسين صالحى شهيدى

169 - دائرة المعارف تشيع، عبدالحسين صالحى شهيدى (معاصر)

آستانه حضرت عبدالعظيم، مدفن عبدالعظيم بن عبداللّه، از نوادگان زيد بن حسن بن على عليهم السلام در شهر رى. پهنه اى كه اكنون زيارتگاه مقدس حضرت عبدالعظيم در آنجا واقع است و به نام شهر رى شهرت يافته است، در قديم محله اى كوچك در خارج شهر عظيم رى عهد باستان بوده است كه در مغرب شهر و در جنوب دروازه همدان (دروازه باطان) قرار داشته است. رى در عهد باستان با وسعتى برابر يك فرسخ و نيم در يك فرسخ و نيم در جنوب كوه بى بى شهربانوى فعلى قرار داشته و از مشرق تا اراضى امين آباد و فيروز آباد كنونى و دورتر مى رسيده است ( رى). نسب حضرت عبدالعظيم در منابع و كتب انساب معتبر درج شده است. در كتاب جنه النعيم در اين باب چنين ذكر گرديده: «... چون آن بزرگوار را برهنه كردند كه غسل دهند در

ص: 346


1- . عمدة الطالب 186.
2- . شجره مباركه 77.
3- . المجدى 107.
4- . تهذيب الانساب 147.
5- . فخرى 9.
6- . لباب الانساب 1/394.
7- . مجالس المؤمنين 1/89.
8- انجاز العلات في احوال السادات، ص 66 - 74، قم، مطبعه علميه، 1420ق.

گريبان آن جناب رقعه اى يافتند كه ذكر نسب خود را فرموده بود به گونه: انا عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن ابى طالب». ظاهرا كامل ترين شرح حالى كه از حضرت عبدالعظيم در دست است رساله صاحب عباد در اين باب است كه استاد محدث حاج ميرزا حسين نورى در مجلد سوم مستدرك الوسائل آن را نقل كرده است. در ضمن اين رساله آمده است كه: «او صاحب ورع و دين و عابد و معروف به امانت و راستى گفتار و دانا به امور دين و قائل به توحيد و عدل و بسيار حديث و كثير الرواية بود و از ابوجعفر محمد بن على بن موسى عليه السلام و پسر وى ابوالحسن صاحب عسكر عليه السلام روايت حديث كند و از ايشان به سوى وى تعليقه ها و رساله هايى است و از گروهى از ياران موسى بن جعفر عليه السلام و على بن موسى الرضا عليه السلام روايت مى كند. او را كتابى است كه آن را يوم و ليله نام نهاد. گروهى از رجال شيعه از جمله برقى و رويانى از وى روايات كرده اند. وى نسبت به خليفه وقت (ظاهرا متوكل) انديشه مند بود، از اين رو به عنوان اين كه پيك (فيج) و قاصد است به سياحت شهرها پرداخت، سپس به شهر رى رسيد و در ساربانان در محله سكة الموالى، در سراى مردى شيعى مسكن گزيد و در اين مأمن خداى عزوجل را عبادت مى كرد، روزها روزه مى داشت و شبها به نماز مى ايستاد و پوشيده بيرون مى آمد و قبرى را كه اكنون مقابل قبر اوست، زيارت مى كرد و مى گفت: اين قبر مردى از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است. خبر وى به شيعيان رى يكى پس از ديگرى رسيد، تا آن كه بيشتر ايشان وى را بشناختند. پس از چندى يكى از شيعيان در خواب ديد رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمودند كه فردا مردى از فرزند زادگان من از سكة الموالى حمل و در كنار درخت سيب در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب به خاك سپرده مى شود. اين مرد رفت تا آن باغ را بخرد و صاحب باغ نيز خود چنين خوابى ديده بود، پس محل درخت و تمامى باغ را بر اهل شرف و سادات و تشيع وقف كرد تا پس از مگر در آنجا مدفون شوند.

ص: 347

حضرت عبدالعظيم رحمه اللّه عليه بيمار شد و درگذشت و تابوتش در همان روز به محلى كه بقعه اش آنجاست حمل گرديد» [ح 250 ق]. باغ عبدالجبار همانجاست كه اكنون بقعه مطهر حضرت عبدالعظيم و ضمائم آن در آنجا واقع است و آن حضرت در كنار درخت سيبى در آنجا به خاك سپرده شده است و بدين مناسبت است كه آنجا را مقابر الشجره (من لا يحضره الفقيه، 2/80) خوانده اند.

بناى بقعه حضرت عبدالعظيم: به حكم قرائن، گويا ظاهرا بناى نخستين مزار حضرت عبدالعظيم قبر ساده اى بيش نبوده است. دليل آن اين كه آن حضرت از خوف خليفه (متوكل و گماشتگان او) در رى چنانكه در احوالش گذشت، پنهان مى زيست و پوشيده بيرون مى آمد تا كسى او را نشناسد، چون سنيان در آنجا غلبه داشتند، پس از دفن نيز بى گمان كسى را ياراى آن نبود كه آرامگاه او را ظاهر كند و بنايى بر روى آن بسازد، چون به امر خليفه متوكل همه مشاهد طالبيه حتى مشهد حضرت امام حسين عليه السلام را خراب كرده بودند، تا آن كه محمد بن زيد، داعى علوى، در طبرستان به حكومت رسيد و مشاهد را از نو بساخت. اين مهم را ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان و اولياء اللّه آملى در تاريخ رويان ذكر كرده اند. در تاريخ

طبرستان آمده است كه: «در اين تاريخ (232 - 247 ق) خلافت بغداد با جعفر المتوكل بن المعتصم افتاد و او وزيرى داشت عبداللّه بن يحيى خاقان، ناصبى مذهب بود، هميشه بر سفك دماء آل رسول عليهم السلام او را تحريض كردى و بديهاى او را نهايت نيست، تا به حدى كه مقابر شهداى كربلا را خراب كرد و آب فرمود بست و به كشتزار كرد و جهودان را آنجا فرستاد و برگماشت تا اگر مسلمانى به زيارت شود بگيرند و هلاك كنند ... و تا به عهد داعى محمد بن زيد (270 ق) مشهد اميرالمؤمنين عليه السلام و مشهد امام حسين عليه السلام و ساير مشاهد طالبيه خراب بود ... محمد بن زيد مشاهد را عمارت مختصر فرمود و به هر موضع به تخمين دخمه و مقبره پديد آورد، تا به عهد عضدالدوله فنا خسرو بن ركن الدولة الحسن بويه

ص: 348

مشاهد را چندان عمارت فرمود كه اين ساعت (613 سال تأليف كتاب) هنوز بسيار از آن خراب نبود». بدين موجب ظاهرا توان گفت مرقد حضرت عبدالعظيم نيز تا حدود بيست سال پس از دفن بنايى نداشت و نخستين بنا بر روى آن تربت به عهد محمد بن زيد از علويان طبرستان به وجود آمد و به زمان آل بويه به تدريج بر آن افزوده گرديد و از آن پس در اعصار مختلف آن بقعه مقدس مورد بنا و مرمت و تعمير نيكوكاران و ارادتمندان به خاندان نبوت و ذرارى رسول اكرم صلى الله عليه و آله قرار مى گرفت، اما از كم و كيف آن اطلاعى به دست نيست، تا آن كه به عهد سلجوقيان مجدالملك محمد براوستانى اهل براوستان از توابع قم از وزراى شيعى مذهب سلجوقيان، كه مردى ديندار و معتقد و مستبصر و عالم و عادل بود و در مشاهد متبركه بناهاى بسيار بساخت، بارگاهى مجلل و رفيع و نيكو براى حضرت عبدالعظيم پى افكند. شرح اين فهم در كتاب النقص چنين آمده: «وزير سعيد شهيد مجدالملك اسعد محمد بن موسى البراوستانى القمى قدس اللّه روحه با بزرگى رفعت و قبول و حرمت، خيرات بسيار فرمود چون قبه امام حسن بن على، و على زين العابدين و محمدالباقر و جعفر صادق عليهم السلام به بقيع، كه هر چهار معصوم در يك حظيره مدفونند و عباس عبدالمطلب آنجا مدفون است به مدينه رسول اللّه صلى الله عليه و آله به گورستان بقيع و مشهد موسى كاظم عليه السلام و محمدتقى عليه السلام به مقابر قريش هم او فرموده است به بغداد و مشهد سيد عبدالعظيم حسنى به شهر رى و بسى از مشاهد سادات علوى و اشراف فاطمى با آلت و عدت و شمع و اوقاف كه همه را دلالت است بر صفاى اعتقاد او و در مقابل تربت حسين بن على عليه السلام در كربلا مدفون است». در كتاب جنت النعيم در همين موضع ذكر شده: «بناء چهارم مرحوم مجدالملك، قبه مباركه حضرت عبدالعظيم لازم التكريم است كه در زمانى كه متوقف در رى بود و كمال استيلاء در استيفاء وزارت خود داشت امر به بناء قبه عظيمه اين بزرگوار نمود و معلوم است در آن زمان هم كه نزديك به غيبت صغرى

ص: 349

بود و علما هم بسيار بودند از عامه و خاصه، مزار آن بزرگوار اشتهارى داشت، وليكن بقعه و بارگاهى (نداشت)، پس همتى گماشت و منتى بر عجم گذاشت و اين قبه ساميه را بنا كرد». و مرحوم سيداجل قاضى نوراللّه در كتاب مجالس المؤمنين فرموده است: «از آثار مجدالملك مشهد سيد عبدالعظيم حسنى است در شهر رى و غير آن از مشاهد سادات علوى و اشراف فاطمى نيز از آثار اوست». به تازگى كتيبه اى تاريخى به خط كوفى از دوران سلجوقى به نام مجدالملك وزير بر كيارق، مربوط به حدود سالهاى 480 - 490 ق به دور در ورودى بقعه حضرت عبدالعظيم كشف گرديد كه خود سندى است ارزنده و مهم براى بناى اصلى اين آستانه و سر در آن در اين دوران. متن كتيبه مزبور كه در چهار مورد دو سه حرف آن لطمه ديده است چنين است: [بسم]اللّه الرحمن الرحيم. امر ببناء هذه القبة المطهرة على ساكنها السلام صاحب ... سيد شمس الدين مجدالملك مشيدالدوله ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى ثقة اميرالمؤمنين اطال اللّه بقيه وكيل مظالم على يدى عبداللّه [محتاج يا راجى؟] الى رحمه اللّه زرينكفش ابى الفوا ... [رس؟]. امكان شناسائى اين كه تمام بقعه و سر در يك زمان بنا شده يا نه ميسر نگرديد زيرا به نظر كارشناسان قسمتهائى در زير و كنار كتيبه عهد سلجوقى از دوره آل بويه است. بعدها حسام الدوله اردشير بن علاءالدوله از ملوك طبقه دوم آل باوند مازندران (547 - 601 يا 602 ق) در هر سال دويست دينار جهت اين زيارتگاه مقدس ارسال مى داشت. شاه طهماسب صفوى نيز اين بقعه شريف را مورد تعمير و مرمت قرار داد، در فرمانى از وى كه به سال 961 ق صادر گرديده و متن آن در مقاله امامزاده درج آمده بدين مهم اشارت رفته ( امامزاده). وى خود به زيارت آن آستانه تشرف حاصل مى كرد، در تاريخ جهان آرا مذكور است: «(به سال 952 ق) چون در تبريز طاعون بود، از آنجا به طواف امامزاده عبدالعظيم عليه السلام تشريف برده». هم به فرمان شاه طهماسب به سال 944 ق ايوان حضرت عبدالعظيم را

ص: 350

پى افكندند، اين مطلب در كراسه المعى متعلق به كتابخانه مجلس شوراى اسلامى بدين صورت ضبط افتاده: «تاريخ بناى ايوان حضرت عبدالعظيم محرم سنه 944 در زمان شاه طهماسب اول». در كتاب تاريخچه وقف در اسلام نيز آمده: «بنيان رواق و ايوان را شاه طهماسب فرزند شاه اسماعيل صفوى در سال 944 ق گذارده است». هم به فرمان وى، به سال 950 ق محجر مضبوطى به دور صندوق حضرت ساخته شد. وى در فرمانى كه در اين سال صادر كرد چنين نوشت: «در دور صندوق مباركه تهيه محجر مضبوطى كه نشكند نمود كه اصلاً زوار دست به صندوق نرسانند و تكيه بر صندوق مبارك نكنند از چوب شمشاد كه در غايت استحكام است». از ميانه دوران صفوى تا دوران قاجار از تعميرات و واحدهاى افزوده شده آستانه اطلاع روشنى در دست نيست. در كتاب تاريخچه وقف در اسلام همچنين آمده است كه: «ضريح نقره از فتحعليشاه قاجار آيينه كارى و نقاشى ايوان جنوبى از آثار حسنه و ابنيه خيريه ميرزا آقاخان نورى صدراعظم ايران ملقب به اعتمادالدوله مى باشد». ناصرالدين شاه قاجار نيز به سال 1270 ق فرمان داد تا گنبد مرقد را تذهيب و ايوان را آيينه كارى كنند. فرهاد ميرزا در جام جم در اين معنى چنين نوشته: «در رى مزار فايض الانوار حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى است به تاريخ 1270 ق حسب الامر شاهنشاه آسمان جاه ناصرالدين شاه قاجار گنبد مرقد آن بزرگوار را تذهيب كرده و ايوان را آيينه كرده اند».

آثار مهم تاريخى: پس از بناى بقعه شريف و گنبد آن متدرجا افراد خير آثار ديگرى در آن مكان مقدس از خويش به جاى گذاشته اند، كه تاريخچه آنجا را روشن مى سازد: 1) صندوق عتيق: با اندازه هاى 20/1 × 50/1 × 58/2 متر پايه ها و قبه ها از چوب عود، آلت و لقط و شمسه ها و نيم شمسه ها از چوب عود و گردو و فوفل و كتيبه هايى به خط نسخ و ثلث به طور برجسته در چهار بدنه آن به كار رفته است كه در متن آنها چنين آمده: «بسم اللّه الرحمن الرحيم امر بترتيب هذه البرئة الشريفة والروضة المنيفة

ص: 351

والمشهد المقدس والمرقد المنور للسيد الاعظم الاجل المعظم جلال آل طه و ياسين حبل اللّه بن على بن الحسين بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليهم الصلوة والسلام باشارة المولى الصاحب الاعظم و مفخر الحاج الحرمين دستور العهد خواجه نجم الحق والدين محمد بن المولى الصحاب الاعظم سلطان الوزرا كهف الحرمين دستور الخافقين خواجه عزالحق والدنيا والدين محمد بن محمد بن منصور القوهدى اعزاللّه انصاره و طاب مثوى آبائه العظام و اجداده الكرام و رزقه اياما شفاعة اميرالمؤمنين و اولاده المعصومين الطيبين». همگى مربوط به سال ساختمان آن يعنى 725 ق است. كتيبه ديگر تمام شامل آيه الكرسى، يعنى آيات 255، 256، 257 سوره بقره مى باشد و پس از كلمات «هم فيها خالدون» كه آخر آيه شريفه است اين عبارت مرقوم گرديده: تحريرا فى شهور سنه خمس و عشرين و سبعمائه عمل يحيى بن محمد اصفهانى از اين عبارت معلوم مى شود كه خواجه نجم الدين محمد كه از وزراى عهد خود به شمار مى رفته است در سال 725 ق مقارن پادشاهى سلطان ابوسعيد بهادر (716 - 736 ق) پادشاه سلسله ايلخانان مغول بانى صندوق بوده است. اين صندوق در حدود سال 1330 ش توسط هنرمند نامى حاج محمدصنيع حاشيه خاتم و روى بوته ها با گلهاى ستاره شكل تزيين گرديد. 2) ضريح: ضريح نقره اى حرم به اندازه هاى 40/2 × 95/2 × 87/3 متر از آثار دوران فتحعليشاه قاجار است كه به مرور ايام قفلهاى شبكه آن ساييده و بر اثر فشار دست زائرين به كلى لق گرديده بود، همزمان با مرمت صندوق بر حسب تصميم و دستور متولى آستانه به دست استاد هنرمند مرحوم صنيع خاتم تجديد و تعويض گرديد. طبق كتيبه اى كه بر بالاى ضريح نوشته شده بانى اولى آن فتحعليشاه قاجار و مرمت كننده آن ميرزا ابراهيم خان امين السلطان در عهد ناصرالدين شاه بوده است. كتيبه ضريح به خط ثلث حاوى سوره الرحمن و حاشيه زير آن اشعار تاريخى به خط نستعليق است و نام مرمت كننده در

ص: 352

چهار گوشه تعبيه شده است. در تجديد و تعمير ضريح 472 كيلوگرم نقره به كار برده شده است. 3) در عتيقه آهنى و كتيبه كوفى آن: از قديمى ترين آثار موجود در آستانه دو قطعه كتيبه كوفى آهنى است كه بر روى يكى جمله: رحمه اللّه تعالى عبدالصمد بن فخر آور نوشته شده. اين دو كتيبه متعلق به يك در آهنى است كه با توجه به سبك نوشته آن به قرن پنجم يا ششم هجرى مربوط مى گردد و كاشى معرق اين سر در به خط ثلث بر زمينه لاجوردى داراى تاريخ 945 ق است كه مربوط به مرمتهاى دوران شاه طهماسب صفوى است. 4) در مسجد هلاكو: در محل فعلى مقبره ناصرالدين شاه سابقا مسجدى وجود داشته كه آن را مسجد هلاكو مى خوانده اند و درى در آن به كار رفته بود كه بعدها آن را برداشته اند و در گوشه جنوب شرقى مسجد بالاسر نصب نمودند و فعلاً اين در كه منبت كارى بسيار زيبائى دارد در شمال ايوان شرقى جنب امامزاده حمزه عليه السلام منصوب است. بر روى اين در منبت دو كتيبه به خط ثلث با اين متن: «بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين تمت هذا الباب المشهد الامام المقدس سيدعبدالعظيم عليه السلام سنه ثمانه و اربعين و ثمانمائه» (848 ق زمان سلطنت شاهرخ تيمورى) وجود دارد كه ظاهرا در قديم الايام بر روى در ديگرى نصب بوده است. و نيز بر روى دماغه بزرگ چوبى واقع ميان رواق شمالى حرم و مسجد زنانه تاريخ 904 ق خوانده مى شود. 5) درهاى عتيقه منبت عصر صفوى: در خزانه آستانه دو جفت در عتيقه منبت بسيار عالى وجود دارد كه بر روى يكى از آنها كتيبه اى به خط ثلث به شرح زير مرقوم يافته:

گر نه باب الجنة است اين در چرا *** گشت تاريخش در جنت سرا

زدر درآ و شبستان ما منور كن *** دماغ مجلس روحانيون معطر كن

به طورى كه از مصرع دوم بيت اول معلوم مى گردد تاريخ آن 918 ق يعنى به هنگام سلطنت شاه اسماعيل اول بوده است. 6) قرآنهاى خطى و اسناد تاريخى: در خزانه آستانه

ص: 353

قرآنهاى خطى بسيار نفيس و اسناد تاريخى قابل توجهى محفوظ است كه قديمى ترين آن اسناد مربوط به شاه طهماسب و سال 960 ق است كه در آن صورت كامل موقوفات آستانه ذكر شده است. همچنين فرمان شاه طهماسب مربوط به تعيين توليت آستانه در سال 961 ق مى باشد.

وضع كنونى مجموعه: ورودى اصلى آستانه در جانب شمال و سمت بازار قرار دارد. ورودى كهن مجموعه در جنوب مجموعه واقع است و روشنگر اين امر است كه پيش از انتخاب تهران به عنوان پايتخت و هجوم زوار از اين شهر به حضرت عبدالعظيم، ارتباط حرم با خارج، از جانبى صورت مى گرفته كه رى در آن جهت گسترش داشته است. پس از ورودى، هشتى صحن قرار دارد و از آنجا به صحن بزرگ و اصلى وارد مى شويم. نماسازى مقبره هاى دو ضلع شرقى و غربى صحن، مربوط به دوران قاجار است. در شمال صحن، جنب هشتى ورودى، مسجد جامع عتيق و در پشت آن مدرسه طلاب واقع است. جنوب صحن نماى اصلى آستانه را تشكيل مى دهد كه عبارت است از پيش ايوان ستوندار سنگى با پوشش مسطح چوبى و طره سازى و روكش شيروانى از آثار دوران ناصرى. پشت آن ايوان اصلى آيينه قرار دارد كه در سال 1270 ق دو مناره بلند و باشكوه در دو جانب آن بر پا شده است. گلدسته ها از سطح بام از چهار بخش تشكيل شده اند: پايه استوانه اى، گلدانى روى آن، قلمه كشيده و سپس مأذنه زيباى فراز آن. روى گلدسته ها با كاشيهاى خوش نقش قاجار زينت شده است. طرح پيچ كاشيهاى روى بدنه استوانه اى گلدسته با توجه به كاسته شدن تدريجى از قطر قلمه، از جلوه خاصى برخوردار است. بلندى آنها از كف بنا 33 متر است. اين دو گلدسته را از نظر تناسبها و تزيين از جمله زيباترين گلدسته هاى دوران قاجار به شمار مى آورند. با گذشتن از ايوان به رواق وارد مى شويم كه در غرب آن خزانه و در شرق آن كشيكخانه قرار دارد. با عبور از رواق به هسته

ص: 354

اصلى مجموعه، يعنى حرم مطهر وارد مى شويم.

حرم مطهر: طول هر ضلع حرم كه به شكل مربع است 55/7 متر و ازاره حرم به ارتفاع 56/1 متر با دو حاشيه سنگ سياه در پايين و بالا و يك متر سنگ مرمر قديمى در وسط، تزيين شده است. كار آيينه كارى حرم و ايوان به دستور ناصرالدين شاه در سال 1273 ق انجام گرديده است. در سال 1291 ق نيز دوست محمد خان معيرالممالك به كار تكميل آن پرداخته و آخرين مرحله آيينه كارى عهد قاجار در ايوان آيينه به حكايت كتيبه آن در عهد «ابوالمظفر ناصرالدين شاه» به دستور امين السلطان توسط مختار خان حكمران زاويه مقدسه در سال 1309 ق انجام گرفته است. گنبد طلائى فراز حرم كه در مايه شلجمى بر روى گريو يا گردنى بلندى استوار شده است در سال 1270 ق به دستور ناصرالدين شاه با خشتهاى مسى زراندود پوشش شده است. روى گريو آن در پايين كتيبه پهنى به گونه معقلى و در مايه خط بنائى و در بالا يك نوار كاشى كم عرض مركب از ترنجهاى بزرگ و كوچك كه در داخل هريك بخشى از كتيبه با خط نستعليق زيبا بر روى متن لاجوردى نوشته شده، نقش بسته است.

واحدهاى ديگر: در جانب شرقى حرم مسجد زنانه و در سمت غرب مسجد مردانه يا بالا سر واقع است. در جنوب مسجد مردانه مقبره ناصرالدين شاه قرار دارد كه در جانب غرب آن ايوان مسطح ستوندارى بنا شده است. از جنوب مقبره ناصرالدين شاه به وسيله يك در كوچك اختصاصى با حرم امامزاده حمزه ارتباط برقرار مى گردد. به احتمال قوى اين در محل سر در اصلى حرم امامزاده حمزه قرار دارد؛ زيرا كه پيش از تغييرات دوران قاجار هريك از دو حرم شاهزاده عبدالعظيم و امامزاده حمزه به صورت دو بقعه جداگانه و با فاصله از هم قرار مى داشتند و ارتباط ميان دو حرم بعد از ايجاد مقبره ناصرالدين شاه به وسيله راهروى «بين الحرمين» كه از جنوب حرم مطهر تا برابر ايوان آيينه حرم امامزاده حمزه امتداد دارد، برقرار گرديد. ايوان آيينه حرم

ص: 355

امامزاده حمزه در شرق آن قرار دارد كه در برابر آن نيز پيش ايوان ستوندار اتابكى قرار دارد. در سمت غرب حرم، مسجد زنانه و در جنوب، مسجد مردانه واقع است.

صحنها: از صحن اصلى واقع در برابر ايوان آيينه مقابل حرم، چهار صحن ديگر در مجموعه آستانه وجود دارد كه عبارتند از: باغ طوطى در غرب صحن مطهر، با راهروى ارتباطى با اندازه هاى 4555 متر. صحن ناصرى واقع در غرب مقبره ناصرالدين شاه و مقابل ايوان آن به طول و عرض 6030 متر. صحن امامزاده حمزه واقع در شرق ايوان آيينه حرم امامزاده حمزه و بالاخره صحن باغچه عليجان در شرق امامزاده طاهر، با راهروى سرپوشيده ارتباطى با صحن مطهر. بقعه امامزاده طاهر در مجموعه آستانه، در ضلع شرقى صحن مطهر واقع شده است.

مقبره ها: مقبره هاى عمده مجموعه آستانه عبارتند از: مقبره ابوالفتوح رازى واقع در شرق مجموعه، مقبره معروف به دراويش در مجاورت مقبره قبلى، مقبره ميرزا ابوالحسن متولى باشى و آرامگاه ناصرالدين شاه. پيش از قتل ناصرالدين شاه در محل آرامگاه كنونى او چند اتاق و مسجد كوچكى قرار داشت كه از آن به نام «مسجد هلاكو» و «مسجد تيمورى» هر دو ياد شده است. در اين محل نخست «جيران» همسر سوگلى شاه را دفن مى كنند و پس از كشته شدن ناصرالدين شاه مجموعه مزبور را به آرامگاه او تبديل مى كنند. در اين آرامگاه قبر شخصيت هاى زير وجود دارد: عليرضا خان قاجار (عضدالملك) نايب السلطنة؛ حاج ملاعلى كنى، از فقهاى معروف قرن سيزدهم؛ حاج شيخ محمدحسين تنكابنى؛ حاج شيخ على مدرس تهرانى؛ شيخ ابوالحسن مرندى؛ حاج سيدابوالقاسم كاشانى؛ ابوالحسن ميرزا قاجار (شيخ الرئيس خراسانى) صاحب منتخب نفيس.

مزار حضرت عبدالعظيم پيوسته مطاف معتقدان و علاقه مندان از طبقات مختلف بوده است. فى المثل ميرزا شاهرخ فرزند تيمور به سال 832 ق توفيق زيارت آن مرقد

ص: 356

مطهر را بيافت و مراسم آن به جاى آورد. شاه عباس به سال 996 ق به قصد تنبيه عبدالمؤمن خان از بك، كه در خراسان شورش برپا كرده بود، از قزوين به عزم خراسان به تهران آمد و در اين شهر بيمار شد و پنجاه روز در بستر بماند، و سپاهيانش بپراكندند و چون از معالجه اطبا طرفى بر نبست، به آستان مقدس حضرت عبدالعظيم التجا برد و بهبود يافت. در فضل زيارت حضرت عبدالعظيم در رساله ياد شده از صاحب بن عباد آمده است كه: يك تن از مردم رى بر ابى الحسن صاحب عسكر [امام على النقى عليه السلام ] وارد شد، آن حضرت فرمود: كجا بودى؟ گفت: حسين صلوات اللّه عليه را زيارت مى كردم، فرمود: اگر قبر عبدالعظيم را كه نزد شماست زيارت مى كردى، همانند آن كس بودى كه حسين صلوات اللّه عليه را زيارت كند. مجموعه آستانه حضرت عبدالعظيم به شماره 406 در فهرست بناهاى تاريخى ايران به ثبت رسيده ساخت.

منابع: آستانه رى، 79: تاريخچه وقف در اسلام، 68-71؛ تاريخ طبرستان، 1/120، 224؛ جنه النعيم، 399 به بعد؛ رى باستان، 1/23، 2/225؛ كراسه المعى، نسخه خطى، 1/232، مستدرك الوسائل، 2/227، 3/614؛ النقض، 220، 629، 643؛ وسائل الشيعة، 10/451، 19/375، 20/228؛ آثار تاريخى تهران، 1361.(1)

83-زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى

170 - زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى، (معاصر)

79- «عبدالعظيم حسنى»: او سيد بزرگوار و حسب و نسب دار از مفاخر علمى خاندان نبوت و از نمونه هاى والاى تقوا و پرهيزگارى و تقيّد به اصول و مبانى ديانت به شمار مى رود و ما در اينجا به گوشه هايى از شخصيت اين بزرگ مرد اشاره مى كنيم:

ص: 357


1- دايرة المعارف تشيع، زير نظر: احمد صدر حاج سيد جوادى، كامران فانى، بهاءالدين خرمشاهى، دوم، تهران، مؤسسه دائرة المعارف تشيع، 1372ش، ج 1، ص 78 - 81.

الف - دودمان درخشان: نسب شريف ايشان به ريحانه رسول خدا و سرور جوانان بهشت امام مجتبى حسن بن على بن ابى طالب مى رسد. عبدالعظيم حسنى فرزند عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب اميرالمؤمنين عليه السلام (1) مى باشد و در دنياى حسب و نسب، دودمان و نژادى از اين والاتر و جليل تر كه خداوند بدانان عرب و مسلمين را سرافراز ساخت وجود ندارد.

ب - دانش و اعتبار ايشان: عبدالعظيم حسنى مردى ثقه، عادل، متعهد، عالم، فقيه و فاضل بود. ابوتراب رويانى مى گويد: شنيدم كه ابوحماد رازى مى گفت: خدمت امام هادى عليه السلام در سامرا رسيدم و سؤالاتى از احكام شرعى كردم و پاسخ گرفتم هنگامى كه خواستم با حضرت وداع كنم ايشان گفتند:

اى حماد! اگر در شهر و ناحيه خودت دچار مشكلى درباره احكام دين شدى درباره آن از عبدالعظيم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان.(2) اين روايت فقاهت و دانش ايشان را بيان مى كند.

ج - عرضه عقيده خود بر امام هادى: سيد بزرگوار و جليل القدر عبدالعظيم حسنى خدمت امام هادى عليه السلام مشرّف شد و اعتقادات خود را بر ايشان عرضه كرد. در اينجا اين گفتگو را نقل مى كنيم:

يابن رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى خواهم عقيده ام را بر تو عرضه كنم تا آنچه را درست مى دانى تأييد و تقويت كنى تا آن را همچنان حفظ كنم.

امام با تبسم فرمود: «اى ابوالقاسم بگو...» (عرضه كن).

و عبدالعظيم به بيان يكايك معتقدات خود پرداخته چنين گفت: «من مى گويم: خداوند متعال هيچ مانندى و شبيهى ندارد و فراتر از حد تعطيل (سكوت و توقف درباره صفات خدا به طور كامل) و تشبيه (تشبيه خداوند به ماديات و دادن

ص: 358


1- رجال نجاشى.
2- . معجم رجال الحديث، ج 10، ص 52.

صفات موجودات محدود به خداوند) است، نه جسم است و نه صورت مى باشد، نه عرض است و نه جوهر بلكه او آفريننده و جسم دهنده اجسام و صورتگر صورتهاست و خالق عرضها و جواهر مى باشد. او پروردگار، ايجاد كننده و پديد آورنده همه چيز است.

و مى گويم: محمد بنده و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و تا روز قيامت پس از او پيامبرى نخواهد آمد و شريعت او را خاتم شرايع و اديان سابقه مى دانم و پس از اسلام تا روز قيامت شريعت جديدى نخواهد آمد.

و معتقدم: امام، جانشين و ولى امر پس از پيامبر، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب است و پس از او به ترتيب: حسن، حسين، على بن الحسين، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على امام هستند و پس از آنها امام ما تو هستى اى مولاى من.

حضرت متوجه او شده و فرمود: «و پس از من فرزندم حسن امام است پس چه جانشينى مردم پس از او خواهند داشت!».

و عبدالعظيم از امام پس از امام حسن عسگرى پرسش كرد و گفت: مولاى من مگر اين امام چگونه خواهد بود؟

امام پاسخ داد: «امام دوازدهم در خفا بسر مى برد و ديده نمى شود نامش را نيز نمى توان به تصريح به زبان آورد تا آن كه خروج كند و زمين را پس از آن كه از ستم و حق كشى و ظلم پر شده باشد، از داد و عدالت پر كند...».

فروا عبدالعظيم حسنى ايمان و اعتقاد خود را به گفته هاى حضرت چنين بيان كرد: «اقرار مى كنم و مى گويم: دوستدار آنان دوستدار خداست و دشمن آنان دشمن خدا، اطاعت از آنان اطاعت از خدا و معصيت كردن آنان معصيت خدا به شمار مى رود... و معتقدم: معراج حق است، سؤال در قبر حق است، بهشت حق است، دوزخ حق است، صراط حق است و ميزان حق است و ساعت (جزا) بدون ترديد فرا خواهد رسيد و

ص: 359

خداوند همۀ مردگان را از گورها بر خواهد انگيخت. و معتقدم: پس از ولايت اهل بيت عليهم السلام واجبات عبارتند از: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، نهى از منكر و ...».

امام هادى عليه السلام اعتقادات او را تأكيد كرده بر او آفرين گفت و فرمود: «اى اباالقاسم! به خدا سوگند اين همان دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده و خواسته است پس همين عقيده را حفظ كن خداوند در دنيا و آخرت تو را با قول و عقيده ثابت استوار بدارد ...»(1)گريز عبدالعظيم به رى: هنگامى كه حكومت جنايتكار عباسى عرصه را بر علويان تنگ كرد و به تعقيب آنان پرداخت سيد شريف عبدالعظيم حسنى براى رهايى از چنگال خونين بنى عباس به رى رفت و در خانه مردى شريف از شيعيان اهل بيت اقامت گزيد.

مورخان درباره ايشان مى گويند: وى مانند پدران شب زنده دار خود، تن را با عبادات شبانه و با روزه گرفتن روزانه رنجه مى ساخت و تيرگى شب را با نيايش هاى عارفانه روشن مى نمود.

در اثناى اقامت در رى به قصد زيارت يكى از فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام (2) تا آنجا كه مى دانيم او سيد بزرگوار سيد احمد بن موسى كاظم معروف به شاه چراغ است. مخفيانه به راه افتاد شيعيان، ايشان را شناختند و پس از آن با احتياط و ترس از حكومت در خفا به زيارت و ملاقات عبدالعظيم حسنى مى رفتند.

وفات ايشان: ايشان مدتى را ترسان و هراسان در رى زيست و شاهد دردمند مصائب و شكنجه هايى بود كه پسران عموهايش سادات علوى، از دست حكومت ستمگر عباسى مى كشيدند آنان كه تمام كينه هاى فرو كوفته خود را با قتل و حبس ابناء

ص: 360


1- . امالى صدوق و خلاصه آن در وسائل الشيعه، ج 1، ص 13.
2- رجال نجاشى.

صديقه زهرا آرام مى كردند و انواع فشارها را درباره سلاله پيامبر اعمال مى نمودند.

حضرت عبدالعظيم در غربت و دور از خانواده بيمار گشت و درد و رنج جسمى بر اندوه غربت افزوده شد و ايشان به سختى بسترى گشتند ليكن در همه حال به ياد خدا بودند و ذكر حق بر لب داشتند تا آن كه دست اجل در غربت ايشان را فرا گرفت و حضرت به رفيق اعلى پيوست.

با مرگ ايشان يكى از صفحات درخشان پيكار و جهاد اسلامى ورق خورد و چراغ تابناكى كه در تيرگيها راه عزت و سربلندى را به مردم نشان مى داد خاموش گشت. خبر مرگ حضرت، شهر را در ماتم فرو برد و همه مردم از طبقات مختلف براى تشييع اين علوى غريب گرد آمدند و او را در آرامگاهش به خاك سپردند و در حقيقت پاره جگر پيامبر و ميوه اى از درخت رسالت را در آنجا به امانت گذاشتند و مقبرهاى مجلل در آنجا ساختند كه روزانه هزاران تن بدانجا رفته و از آن مرقد مقدس تبرك مى جويند.(1)

84-با كتابخانه مركزى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام آشنا شويم

اشاره

171 - با كتابخانه مركزى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام آشنا شويم

تهيه و تنظيم: حسين مؤذنى رئيس كتابخانه مركزى آستان (معاصر)

بسم اللّه الرحمن الرحيم

آشنايى با كتابخانه آستان مقدس حضرت عبدالعظيم

عليه السلام و تاريخ مختصر آن

مدفن حضرت عبدالعظيم عليه السلام ازابتدا مورد توجه شيعيان بوده و تقريبا نيم قرن پس از وفات آن حضرت، علاقمندان و حتى بعضى از حكام و سلاطين، نسبت به ساخت بقعه توجه خاص مبذول داشته، قسمتى از سردر آذين شده بقعه (متعلق به زمان آل بويه) و حوزه علميه آستانه (متعلق به زمان سلجوقيان) بيانگر آن است كه

ص: 361


1- . زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، ترجمه: سيد حسن اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1371ش، ص 227 - 231.

آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام از همان ابتداء پايگاه علمى و فرهنگى بوده و يقينا اين پايگاه علمى از وجود كتابخانه بى بهره نبوده است.

متأسفانه از چگونگى تأسيس اولين كتابخانه اطلاع دقيقى در دست نيست ولى تا آنجا كه شواهد نشان مى دهد، در سال 942 قمرى كه شاه طهماسب صفوى اقدام به توسعه آستان حضرت عبدالعظيم و امام زاده حمزه عليهماالسلام نمود، پس از ساخت رواق و شبستان هاى شرقى و غربى، توليت آستان را به يكى از فرزندان خاتم المجتهدين (داماد محقق كركى) كه از جايگاه علمى والايى برخوردار بود، سپرد.

در همان عصر، حوزه علميه و كتابخانه كه با حمله مغول و تيمور تقريبا منهدم گرديده بود، حيات مجدد پيدا نمود و كتابخانه معظم و معتبرى با مجموعه اى از كتب نفيس و كم نظير دائر گرديد. نمونه اى از نفائس آن كتابخانه، 120 جلد كتاب خطى است كه شاه عباس صفوى در ذى القعدة الحرام 1037 قمرى، به خط و مهر خود وقف بر كتابخانه آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام نموده و در وقف نامه آن ذكر كرده است: «هر كس اين كتاب را از كتابخانه خارج نمايد، در خون حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام شريك و سهيم باشد.» متأسفانه با از بين رفتن كتابخانه، كتب وقفى او نيز، با اينكه خارج كننده كتاب از كتابخانه را در خون حضرت اباعبداللّه عليه السلام شريك دانسته آن كتب نيز به تاراج رفت. تنها پس از تأسيس كتابخانه جديد، 6 جلد از آنها به كتابخانه بازگشته و اكنون موجود است. يك جلد آن نفحات اللاهوت محقق كركى است. «نامبرده در بازگشت از سفر مازندران، با رسيدن به تهران سخت بيمار مى گردد و براى بهبود خويش به حضرت عبدالعظيم عليه السلام متوسل شده و نذر مى كند، درصورت بهبود هديه اى تقديم آستان نمايد كه پس از بهبودى، جهت اداء نذر، قريه مردآباد كرج، به انضمام 120 جلد كتاب فوق الذكر را وقف بر آستان مى نمايد.»

ص: 362

تأسيس كتابخانه جديد

در سال 1323 شمسى آقاى جواد مؤذنى (موذن آستان) به وجود كتابخانه قبلى پى برده و موجوديت آن را با توليت وقت، آقاى حاج سيد احمد هدايتى كه فردى فاضل، متدين و علاقمند به علم و ادب بود، در ميان گذاشته و احياى مجدد كتابخانه آستان مقدس را خواستار گرديد. بنابراين ايشان او را همراه با فرزند خود آقاى دكتر محمدعلى هدايتى كه آن روز استاد دانشكده حقوق بود، مأمور تأسيس كتابخانه فعلى نمودند.

ابتدا با خريد حدود ششصد جلد كتاب از كتب مرحوم نظرپاك (يكى از اساتيد مدرسه سپهسالار) كتابخانه اى در ضلع شرقى صحن حضرت امام زاده حمزه عليه السلام دائر و در تاريخ 1/4/1324 مورد بهره بردارى قرار گرفت و طى حكمى، آقاى جواد مؤذنى به عنوان امين، به مديريت كتابخانه منصوب گرديد. وى ضمن تماس با افراد علاقمند به كتاب، با علما و مؤلفين نجف اشرف و الازهر مصر نيز مكاتبه و از آنان درخواست همكارى نمود. خوشبختانه آنها نيز به احترام وجود مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام كتبى را تقديم نمودند.

با گذشت زمان علاقمندان به آستان مقدس، با اهداء كتب خويش بر تعداد آنها افزودند، تا آنجا كه در سال 1339 شمسى كتابخانه با كمبود جا مواجه گرديد.

خوشبختانه همزمان با كمبود جاى كتابخانه، سرتيپ محمد ميمند (يكى از افسران ارتش ايران) جنب راهرو جنوبى صحن حضرت امام زاده حمزه عليه السلام ساختمانى دو طبقه به مساحت 400 متر مربع جهت مدرسه بنا نمود. مدير كتابخانه عدم تناسب محل را براى مدرسه به وى گوشزد و از او خواست ساختمان را در اختيار كتابخانه قرار داده و از تأسيس مدرسه صرف نظر نمايد.

نامبرده هم پيشنهاد او را پذيرفته و ساختمان را به عنوان كتابخانه وقف آستان

ص: 363

نمود. سال 1340 كتابخانه به محل جديد منتقل و در آذر 1340 برابر با 13 رجب 1381 ق طى جشن باشكوهى بازگشايى گرديد، تا اين كه در سال 1366 به علت فرسودگى ساختمان و كمبود ظرفيت، كتابخانه تعطيل شد.

در سال 1369 با تقاضاهاى مكرر مراجعين جهت بازگشايى كتابخانه، هيأت امناى وقت آستان، ساختمانى را كه جهت موزه بنيان نهاده بود، به كتابخانه اختصاص داده و كتب به محل جديد منتقل گرديد ولى دائر نبود.

همزمان با انتقال كتابخانه، رهبر معظم انقلاب طى حكمى حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ محمد محمدى رى شهرى را به سمت توليت آستان منصوب نمودند.

مشاراليه در بدو تصدى دستور شروع به كار مجدد را صادر نمودند و كتابخانه در تاريخ 1/7/1370 مورد بهره بردارى قرار گرفت. ايشان جهت توسعه كتابخانه ابتدا 10 هزار جلد كتاب خريدارى و به كتب كتابخانه افزودند. هم چنين در برنامه طرح توسعه آستان، احداث ساختمانى را با وسعت 5 هزار متر مربع در 3 طبقه با كليه تجهيزات و امكانات مدرن مدنظر قرار دادند كه اين پروژه پس از تكميل در تاريخ 30/7/1381 مصادف با 15 شعبان 1423 ق مورد بهره بردارى قرار گرفت.

تعداد كتب خطى، چاپى و نشريات

جمع كتب و نشريات ادوارى قريب به 40 هزار جلد مى باشد. (به زبان هاى فارسى، عربى، انگليسى، فرانسه، آلمانى، روسى و ...).

موضوع كتب

چون اغلب واقفين كتب از علماء و مدرسين حوزه و اساتيد دانشگاه مى باشند، لذا اكثر آنها، مرجع بوده و متشكل از موضوعات مشروحه ذيل مى باشد:

ص: 364

قرآن و ساير كتب آسمانى، كليات، دائره المعارف، فرهنگ، لغت نامه، ادبيات، تاريخ ادبيات و شعرا، رجال، تذكره، شرح حال، طب قديم، تفسير، فقه، اصول فقه، اخبار فقه، كلام و بلاغت، اخبار و احاديث، مقتل، ادعيه، عرفان، تاريخ، جغرافيا، جغرافياى تاريخى، سفرنامه و خاطرات، فلسفه و منطق، اخلاق و معارف اسلامى، تعليم و تربيت، جامعه شناسى، علوم اجتماعى، زبان شناسى، علوم پايه شامل: رياضيات، هيئت و نجوم، علوم كامپيوتر، فيزيك، مكانيك، شيمى، بيوشيمى، علوم پزشكى، علوم طبيعى، هنر و ساير موضوعات متفرقه و گوناگون ديگر.

به طور كلى مى توان گفت كه كتابخانه آستان مجموعه اى نفيس و كامل از كتب كم نظير و بعضا بى نظير مى باشد. خداوند به واقفين، اهداكنندگان و خيرين، جزاى خير عنايت فرمايد، راهشان پررهرو باد.

كتب خطى

كتابخانه داراى مجموعه خطى نفيس در حدود 720 جلد كتاب با بيش از هزار عنوان، شامل قرآن ها و ساير موضوعات مى باشد كه كليه اين آثار توسط اشخاص خير و علاقمند به آستان، وقف كتابخانه گرديده است. در ميان آنها مى توان ذيلاً به ذكر نمونه اى از نفايس آن پرداخت.

1 - قرآن خطى:

خط متن نسخ و كتابت، سه سطر اول و وسط و آخر هر صفحه ثلث جلى، عالى، بدون رقم - تاريخ تحرير 940 ق - كاغذ سمرقندى، جدول زرين دار، جلد سوخته معرق طلاپوش لولادار عالى (قرن 11) شماره صفحات 1004، هر صفحه 11 سطر، قطع وزيرى بزرگ به اندازه 200×310 ميلى متر.

دو صفحه افتتاح متن و حاشيه مذهب مرصع عالى و در ميانه ترنجى روى متن لاجورد به قلم زر و خط ثلث سوره فاتحه نوشته شده، آغاز سوره بقره يك سرلوح

ص: 365

مذهب مرصع دارد. علائم و سرسوره ها مذهب و مرصع و اسامى سوره ها به قلم سفيداب تحريردار روى متن زر به خط رقاع خوش نوشته شده سطور اول و وسط و آخر هر صفحه به قلم زر تحريردار و لاجورد نگاشته شده است. (استاد بيانى).

2 - كتاب تحرير الاحكام علامه حلى:

نسخ احمد بن حسن بن يحيى فراهانى در روز آدينه 23ع1 / 721 ق، نشان شنگرف جلد ميشى مشكى مقوائى، ربعى، با اجازه پسر علامه محلى مورخ 10 ذى القعده 759 به خط خود او، با امضاى محمد بن مطهر، در پايان چند برگ نونويس سده 12 هست، خط محمد بن يحيى بن ابراهيم بن محمد بن حسن بن ابراهيم بابلى مورخ روز دوشنبه 5 ذى القعده، 760، با يادداشت خريد كتاب در شعبان 982، به عنوان مزد حج، نسخه از آغاز كتاب است تا پاياء جزء دوم. (اين اثر قديمى ترين مكتوب خطى كتابخانه مى باشد.) (واقفى: آيت اللّه مرعشى نجفى)

3 - مجموعه اى در فقه:

مربوط به سال 956 قمرى، نسخ سده دهم، به گواهى مكتوب عده اى از اساتيد دانشگاه نوشته شهيد ثانى، متعلق به على بن محمود تبريزى، به خط و مهر او مورخ 1047، رقعى، جلد تيماج سرخ زركوب مقوايى لولادار شامل: 1 - المسائل: از ابن طى به ترتيب كتابهاى فقهى. 2 - مقاله فى الحث على صلوة الجمعة. 3 - جواب المسائل الثلاث در فقه. 4 ¨ رساله فى الحيات از شهيد ثانى، در انتهاى مجموعه: و فرق منها مؤلفها الفقير الى اللّه تعالى و جوده و كرمه زين الدين بن على بن احمد الشامى العاملى تاريخ كتابت، 25 ذى الحجه 956 (وقفى: استاد سيد محمد مشكوه)

به طور كلى كتب خطى كتابخانه از نفائس مكتوب مى باشد كه فهرست 430 جلد آن در سال 1342 توسط استاد محمد تقى دانش پژوه تهيه و در نشريه شماره 3، نسخ خطى دانشگاه تهران چاپ و منتشر گرديده است.

ص: 366

در ابتداى سال 1381 به دستور توليت محترم، به منظور فهرست نويسى مجدد كليه كتب خطى و قريب به 3 هزار جلد كتاب چاپ سنگى و سربى كمياب موجود، گروهى از كارشناسان مجرب به كتابخانه اعزام گرديدند تا پس از فهرست نويسى همزمان با كنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظيم عليه السلام كه در اوائل سال 1382 برگزار مى گردد چاپ و در دسترس علاقمندان قرار گيرد. لازم به ذكر است كه فهرست كليه كتب چاپ سربى در قاهره، بغداد، قسطنطنيه، ليدن (هلند)، كراچى، دهلى، بمبئى، انگلستان به چاپ رسيده است.

نشريات

هم اكنون علاوه بر نشريات قبلى و قديمى موجود، با مكاتباتى كه كتابخانه - جهت ارسال نشريات - با 25 نشريه نموده، تعداد 16 نشريه (اعم از هفته نامه، ماهنامه، فصل نامه) انتشارات خود را به طور رايگان جهت استفاده مراجعين به كتابخانه آستان ارسال مى دارند.

واقفين و خيّرين

واقفين و خيّرينى كه بيش از 10 تا 1500 جلد كتاب اعم از خطى و چاپى به كتابخانه تقديم نموده اند، عبارتند از: آيت اللّه آقاى حاج سيد محسن حكيم، آيت اللّه آقاى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، آيت اللّه حاج شيخ هادى مجتهد تبريزى، آيت اللّه حاج سيد حسين اثنى عشرى، علامه حاج شيخ عبدالحسين امينى، آيت اللّه حاج شيخ محمدرضا خاتمى بروجردى، حجه الاسلام آقاى حاج سيد على غيورى، آيت اللّه حاج شيخ محمد محمدى رى شهرى، آيت اللّه حاج سيد محمدرضا مصطفوى تفرشى، آيت اللّه حاج مير سيد حسن معينى، حجة الاسلام حاج سيد على قاضى عسگر، حجه الاسلام حاج شيخ محمدتقى فلسفى واعظ، حجة الاسلام حاج

ص: 367

شيخ عزيزاللّه عطاردى، حجه الاسلام شيخ حسن صالحيان، حجة الاسلام شيخ محمدرضا ممقانى، آقاى سيد على رفيعى علويجه، آقاى حاج ملا جعفر دربندى، دكتر سيد محمدعلى هدايتى، استاد محيط طباطبائى، دكتر سيد عنايت اللّه هدايتى، استاد سيد محمد مشكوه، آقاى حسن على شاهرخى، آقاى حاج سيد على اكبر تشيد، آقاى حاج سيد ابوالفتوح علوى خلخالى، آقاى احمد طاهرى، حاج مختار آقا معينى تبريزى، استاد سيد عبداللّه عقيلى، دكتر سيد تقى اعتمادى، استاد دكتر محمد خوانسارى، استاد سيد حسين عمادزاده، استاد محمدرضا صياد، آقاى شيخ رضا مؤذنى، آقاى حسين كى استوان، آقاى مير فرخ، آقاى حاج محمد صادق نورى، آقاى پدرام، آقاى خواجه نورى، آقاى شيخ على حميدى، آقاى سيد حسن جزايرى، آقاى شمس الدين پرويزى، آقاى سيد عباس شمس نيا، حاج آقاى امانى، حاج آقا ايلخانى، آقاى حمداللّه جعفرى، آقاى حاج باقر صنوبرى، آقاى حاج جواد مؤذنى، شيخ ابراهيم مشهدى ابراهيم، آقاى شهاب الدين اكبرى، آقاى ذاكرى، آقاى انصارى، آقاى محمدتقى صديقين اصفهانى، آقاى ميرزانژاد، امير محمد مهاجر، آقاى حاج محمدتقى عطارنژاد، آقاى امين ميرهادى، آقاى سيد اسماعيل موسوى، آقاى حاج على اصغر يمين، آقاى حاج على قانع، آقاى عارف زاده، آقاى عظيم زاده، آقاى منزوى، آقاى سيد محمد كاظم طباطبائى، آقاى حاج سيد محمدعلى مرتضوى، آقاى سيد جعفر معينى، آقاى حاج عباس سليمى، آقاى سرهنگ عباسى، آقاى پور صفوى، آقاى ابوالقاسم سالك، آقاى حاج جواد زند، آقاى احمد راد، آقاى حجت اللّه ميرزائى، آقاى منصور شيخ جنتى، آقاى مهدى گلجان، آقاى حسين عليمحمدى، آقاى محمدرضا مؤذنى، آقاى رادمنش، ورثه ميرشفيع جهانشاه، آقاى محمدرضا كاشفى، حاج آقا آقاى عليرضا صنيعى، آقاى راحل، دكتر حسين احمدى، دكتر فتح اللهى، خانم آرياپور، خانم طاهره اسلامى، خانم افسانه فخار منفرد، خانم فروزنده درى، خانم فاطمه علائى و مؤسساتى از قبيل كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى،

ص: 368

دائره المعارف بزرگ اسلامى، مؤسسه دارالحديث قم، وزارت ارشاد، حجه الاسلام حسنى از طرف آستان امام زادگان عيسى، عقيل، ابراهيم عليهم السلام شهرك واوان و اسلامشهر، انجمن اسلامى مسجد امين آباد.

لازم به ذكر است اكثر كتب موجود داراى امضاء مؤلفين مى باشد، به عبارتى كتابخانه آستان داراى كلكسيونى از امضاء مؤلفين است.

مديران كتابخانه

مرحوم حاج جواد مؤذنى از بدو تأسيس كتابخانه تا پايان عمر، قريب به نيم قرن مديريت كتابخانه را عهده دار بوده و تا آخرين روز عمر خود از جمع آورى و دقت در نگهدارى اين مجموعه نفيس لحظه اى غفلت ننمودند. تا در بهمن ماه 1371 بدرود حيات گفت. روانش شاد و يادش گرامى باد. پس از فوت ايشان، به دستور، توليت محترم، آقاى حسين مؤذنى فرزند آن مرحوم كه از سال 1339 شمسى در كنار پدر مشغول به خدمت بوده، عهده دار اداره امور كتابخانه گرديد.

تعمير كتاب

به منظور تأمين نظر بعضى از واقفين كه تأكيد بر عدم خروج كتاب از كتابخانه نموده اند و جلوگيرى از سوءاستفاده احتمالى از كتب تك نسخه (زيراكس، تكثير) كليه تعميرات موردنياز در محل كتابخانه، زير نظر استادكار آزموده، مجرب و آشنا به تعمير كتب قديمى انجام مى پذيرد.

نرم افزار كتابخانه و نحوه ثبت كتب در رايانه

نرم افزار كتابخانه آستان برنامه كاوش مى باشد كه توسط شركت پويش كاوش، در راستاى مكانيزه نمودن كتابخانه ها طراحى و بيش از 900 كتابخانه در سراسر كشور از آن استفاده مى نمايند. از شهريور ماه 1373 كتابخانه به سيستم رايانه و نرم افزار فوق

ص: 369

مجهز گرديده و تاكنون قريب به 30 هزار جلد با مشخصاتى به شرح ذيل ثبت در رايانه گرديده است: مؤلف يا مؤلفين، نام كتاب، مترجم يا مترجمين، موضوع اصلى، ناشر، تاريخ نشر، محل نشر، شماره چاپ، قطع، تعداد صفحات يا تصاوير، تاريخ ورود به كتابخانه، نحوه تهيه (وقف، خريدارى، اهدايى) زبان، نوع جلد، خطى يا چاپى، بهاء، شماره ثبت، كد عنوان و ...

تعداد اعضاء و مراجعين

اعضاء كتابخانه از سال 1372 تا ابتداى سال 1381، 8600 نفر مى باشند. مراجعين كتابخانه در طول يك سال گذشته به طور متوسط روزانه 800 نفر بوده كه اين تعداد به جز اعضاء كتابخانه، زائرين و واردين به آستان را نيز دربرمى گيرد. البته در آينده با وسعت كتابخانه جديد اين تعداد افزايش خواهد يافت. توضيح اين كه طى يك سال 1380 مراجعين فوق، جمعا 85566 جلد كتاب و نشريه استفاده نموده اند.

مدارك مورد نياز جهت عضويت

مدارك موردنياز جهت عضويت عبارتند از:

1 - يك برگ گواهى (از محل تحصيل، محل كار، محل سكونت)

2 - يك قطعه عكس

3 - 2000 ريال وجه نقد

توضيح: زائرين و ساير واردين به آستان نياز به كارت عضويت نداشته و تنها با ارائه كارت شناسايى معتبر مى توانند مدت 10 روز از كتابخانه استفاده نمايند.

ساعات كار كتابخانه

كتابخانه همه روزه حتى ايام تعطيل از ساعت 8 صبح تا 20 بعد از ظهر، يكسره دائر مى باشد.

ص: 370

ويژگى منحصر به فرد كتابخانه آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام

در سال 1373 با مجهز شدن كتابخانه به سيستم رايانه اى و ثبت مشخصات كتب، با انگيزه پاسخگويى به نياز تحقيقاتى محققين و اطلاع رسانى در كوتاه ترين زمان ممكن، جمع آورى و ثبت ريز مطالب مندرج در كتب و نشريات، به صورتى كه راهگشاى مراجعين در اسرع وقت باشد، آغاز گرديد. باتوجه به تعداد كتب كتابخانه، انجام اين مهم به طور شايسته، بار مالى سنگينى براى آستان داشت. لذا با كسب اجازه از مقام توليت محترم و موافقت مشاراليه انجام آن آغاز گرديد. به طورى كه تا ابتداى سال 1381 از مجموع 16000 جلد كتاب و نشريه (فارسى و عربى) 380 هزار ريز مطلب كه هر يك شامل حداقل 10 و حداكثر 27 حرف مى باشد، ثبت و آماده استفاده مراجعين گرديده و هنوز ادامه دارد. (لازم به ذكر است ريز مطالب مندرج در كتب عربى ابتدا به فارسى ترجمه و بعد در رايانه ثبت گرديده است.)

دقت در جمع آورى مطالب تا آنجا است كه اگر در حاشيه يا پاورقى و تعليقات كتاب، مطلب مفيدى مندرج بوده، آنها نيز ثبت گرديده است.

اين عمل دسترسى به مطالب مندرج در لابلاى كتب را بسيار آسان نموده و كتابى كه طى مدت 40 سال حتى يك بار از آن استفاده نشده در گردش مستمر قرار داده است.

البته نمونه مشابه اين اقدام، در مؤسساتى از قبيل پژوهشكده باقرالعلوم عليه السلام قم در موضوع رجال حديث و مركز اسناد تاريخ معاصر ايران با نمايه سازى اسناد و فرامين تاريخى انجام گرفته ولى گستردگى اين عمل در كتابخانه آستان به حدى است كه در برگيرنده كليه موضوعات مندرج در مجموعه مكتوبات كتابخانه آستان مى باشد. اين وسعت عمل، باعث گرديده كه آن را ويژگى منحصر به فرد كتابخانه بناميم. اكنون

ص: 371

براى روشن شدن اذهان، نمونه اى از آن را ذيلاً ذكر مى نماييم. در كتابخانه كتابى با نام و يا موضوع اصلى تاريخ هنر مينياتور وجود ندارد ولى براى دسترسى به اين مطلب زمانى كه به بانك ريز مطالب مراجعه مى نماييم، رايانه مطلبى بدين گونه «تاريخ هنر مينياتور و مراحل ارتقاء و تكميل آن در ايران (226 - 1736 م)» در كتاب سفرنامه از خراسان تا بختيارى نوشته (هانرى رنه دالمانى) از صفحه 469 تا 477 را نشان مى دهد. با مراجعه به كتاب پاسخ خود را دريافت مى داريم، البته در كتابى به نام سفرنامه كه هيچ گونه رابطه اى با نام كتاب يا موضوع موردنظر ما (هنر مينياتور) ندارد.

براى آشنايى بيشتر چند موضوع مختلف از رايانه خواسته شده، تنها 5 پاسخ آن، عينا درج مى گردد.

كتب رسيده (وقفى، اهدايى، خريدارى)

از سال 1373 تا پايان سال 1380 با مكاتبات و تماس هاى گرفته شده با صاحبان كتاب و مؤلفين و اشخاص علاقمند به اهداء كتاب، جمعا قريب به 11500 جلد كتاب و نشريه جذب كتابخانه گرديده است. طى اين مدت حدود 2600 جلد كتاب خريدارى گرديده است.

علاقمندان به آستان مقدس محدث عليم حضرت عبدالعظيم عليه السلام مى توانند براى كسب اطلاعات بيشتر و اهداى كتاب به كتابخانه و ثبت نام خويش، در زمره دوستداران آن حضرت، با شماره تلفن 8 - 5657921 داخلى 399 - 396 - 547 تماس حاصل نمايند.(1)

كتابخانه مركزى آستان قدس

ص: 372


1- با كتابخانه مركزى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام آشنا شويم، بدون شماره صفحه، هفت برگ 1/9/1381ش.

85-نغمه هاى ولايت، محمدعلى شهاب

172 - نغمه هاى ولايت، محمدعلى شهاب

حضرت عبدالعظيم معروف به سيد الكريم، فرزند عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب عليه السلام مى باشد. نسب آن حضرت با چهار واسطه به امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد. از آن جايى كه ايشان نايب امام در زمان خويش و داراى ارج و قرب فراوان در پيشگاه امامان بوده است و نيز با توجه به اين كه در بخش هايى از كشور به خصوص در شهر رى رحلت آن حضرت مورد توجه قرار دارد، مطالب و نوحه هايى درباره اين مناسبت عرضه مى گردد، باشد كه دوستداران اهل بيت عليهم السلام به احياء چنين مناسبت ها و بزرگداشت چنين شخصيت هاى بزرگوارى، توجه بيشترى نشان دهند. مطابق نقل كتاب «الخصايص العظيميه» ولادت آن حضرت به سال 173 هجرى در مدينه و رحلت ايشان در پانزدهم شوال سال 252 هجرى، در شهر رى واقع شده است.

بدين ترتيب حضرت عبدالعظيم، ده سال آخر عمر امام كاظم عليه السلام و تمام دوران امامت امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام را درك نموده و دو سال قبل از شهادت امام هادى عليه السلام از دنيا رفته است. وى در 79 سال عمر خود، حداقل از محضر سه امام بزرگوار كسب فيض كرده و احاديثى از آنان (امام رضا عليه السلام ، امام جواد عليه السلام و امام هادى عليه السلام نقل نموده است و از اصحاب خاص آنان به شمار مى رفته است. حضرت عبدالعظيم از طرف حكومت عباسى، مورد تهديد قرار داشت و به همين دليل وطن خود را ترك و به طور ناشناس از شهرى به شهرى ديگر سفر كرد تا اين كه وارد شهر رى شد. او در خانه يكى از شيعيان در محله ساربانان ساكن گرديد و به عبادت پروردگار مشغول شد. وى روزها در سرداب خانه به سر مى برد و روزه مى گرفت و شب ها را به نماز و مناجات مى گذرانيد. گاهى هم به صورت ناشناس از خانه بيرون مى آمد و قبرى را كه اكنون مقابل قبر اوست زيارت مى كرد. [يعنى قبر حضرت حمزة

ص: 373

بن موسى بن جعفر عليه السلام ]. طولى نكشيد كه خبر آمدن حضرت عبدالعظيم به شهر رى به گوش شيعيان رسيد و دوستداران اهل بيت عليهم السلام بيشتر با او ارتباط برقرار كردند و از علم و دانش او بهره مند شدند.

با توجه به نظر برخى مورخان از آنجايى كه حضرت عبدالعظيم عليه السلام متوارى و تحت تعقيب دشمن بوده و نيز مخفيانه از دنيا رفته است، احتمال مى رود كه جاسوس هاى دشمن او را پنهانى به شهادت رسانده باشند.

حضرت سيد الكريم حقيقتا از شيعيان خاص و مورد عنايت ائمه عليهم السلام بود تا جايى كه گفته اند وقتى به حضور امام هادى عليه السلام رسيد، آن حضرت از او به گرمى استقبال كرد و فرمود: «مرحبا بِكَ يا اباالقاسم، انت وليُّنا حقّا» اى ابوالقاسم، خوش آمدى، به راستى تو از ياران واقعى ما مى باشى. آن گاه سيدالكريم عقايد و آراء دينى خود را بيان نمود

و امام عليه السلام ضمن تأييد آنها فرمود: «هذا و اللّه دينُ اللّهِ الَّذى ارتضاهُ، فاثبت عليه» به خدا سوگند آن چه بيان كردى، همان دينى است كه خداوند آن را براى بندگان خود معين كرده و از چنين پندارى هم خداوند متعال، راضى و خرسند خواهد بود. در دين خود ثابت و استوار باش. حديثى ظاهرا از امام هادى عليه السلام درباره زيارت حضرت عبدالعظيم نقل شده است، «من زار وجبت له الجنّة» هر كس قبر او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مى گردد.

در بعضى احاديث نيز، زيارت ايشان هم چون زيارت كربلا شمرده شده است.

اى بهترين رؤياى شب هاى خيالم *** اى لحظه وصل رُخت تنها سؤالم

در آرزوى تو سراپا اشتياقم *** چون مجمرى آتش گرفته از فراقم

ص: 374

مى سوزم و شعله ور از اندوه و دردم *** بر شمع يادت همچنان پروانه گردم

سوزان و بى تابم ز داغت بى قرارم *** من كوچه گرد كوچه هاى هجر يارم

آيينه قلب من از هجران شكسته *** گرد فراقت بر سراپايم نشسته

كى بر دل بشكسته ام مرهم بگيرى *** كى از رخ عالم غبار غم بگيرى

شب تا سحر در آرزوى روشنايى *** هر لحظه گويم يوسف زهرا كجايى

السلام اى يادگار دودمان مجتبى *** امتداد غرق نور نسل آل مرتضى

از تبار فاطمه، طه و ياسين، حاء و ميم *** نوگل باغ حسن هستى تو اى عبدالعظيم

در عبادت بنده و عبد خداوند جهان *** در ولايت نايب خاص امام شيعيان

بر مزار تو ملائك از سما ره كرده طى *** مرقد تو كربلايى در حريم پاك رى

زائرت چون بهر تو عرض ارادت مى كند *** از حسين فاطمه گويا زيارت مى كند

بوده اى آيينه دارى از حسن و در عالمين *** تو تجلى گاه نور مجتبايى و حسين

ص: 375

خامه از سوى امام دهمين اين را نوشت *** زائر قبر تو را واجب شود اجر بهشت

اى تجلى گاه نور رب رحمان و رحيم *** كهكشان پرفروغ آسمان حاء و ميم

از تبار عشقى و از دودمان عاشقان *** جلوه زيبا و مرآت خداوند رحيم

چشمه سارى جارى از نهر طهور كوثرى *** عالم آل رسولى، مظهر ذات عليم

از ديار دلربايانى كه جمله دلبرند *** از مدينه آمدى، در كوى رى گشتى مقيم

غنچه ناز على و فاطمه از نسل گل *** بوى ياس آيد ز كويت سوى ما با هر نسيم

از شعاع مرقدت دلها همه روشن شده *** بر جهان كردى كَرَم، هم چون حسن هستى كريم

شاهراهى كز مزارت مى رود تا آسمان *** جاده نور است و پايانش به جنات النعيم

در مقام تو همين بس، تربت دلجوى تو *** كربلاى دوم عشق است از عهد قديم

زائران عارف تو زائر قبر حسين *** بوى بهشت نينوا آيد از اين خاك و شميم

گفته پيغمبر ز فضل عالمان امتش *** شايد اين گونه تويى بالاتر از خضر و كليم؟

ص: 376

هر شب جمعه اميد كربلايى ها به توست *** تا گشايند از دل خود عقده ها در اين حريم

با وجود زائران خود غريبى چون حسن *** يا اباالقاسم عزيز مجتبى عبدالعظيم

***********

(اى عزيز مجتبى *** قبله گاه اولى)(2)

(در عزايت يابن حيدر *** مى زنم بر سينه و سر)(2)

يا مظلوم يا مولا *** يا مظلوم يا مولا

قبله محبوب من *** ميوه جان حسن

جان فدايت يا حبيبى *** همچو جد خود غريبى

يا مظلوم يا مولا *** يا مظلوم يا مولا

سيدى و هم كريم *** سرورم عبدالعظيم

كوى تو كرببلايم *** مروه و سعى و صفايم

يا مظلوم يا مولا *** يا مظلوم يا مولا

بس ستم بر تو رسيد *** گوييا گشتى شهيد

با شرار و سوز سينه *** جان دهى دور از مدينه

يا مظلوم يا مولا *** يا مظلوم يا مولا

**********

غمت آيينه (عزاى مجتباست)(2)

به قلب عاشقان، (خيام غم به پاست)(2)

به جمع اوليا، ميان انبيا، عزا گشته به پا

عزيز مجتبى(3)

ص: 377

حريم تو مرا، (بُود كرببلا) (2)

رسد از مرقدت، (شميم نينوا)(2)

ببوسم تربتت، به ياد محنت، امان از غربتت

عزيز مجتبى(3)

مزارت اطهرت، (بهشت اولياست)(2)

زيارتگاه تو، (هميشه باصفاست)(2)

بود خاكت چنان، كه گويا زائران، نشسته در جنان

عزيز مجتبى(3)(1)

86-آينه يادها، هادى ربّانى (معاصر)

اشاره

173 - آينه يادها، هادى ربّانى (معاصر)

15 شوّال درگذشت حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام

1. شخصيّت عبدالعظيم حسنى عليه السلام

929. امام هادى عليه السلام به حمّاد رازى فرمودند:

إذا اَشْكَلَ عَلَيْكَ شَىْ ءٌ مِنْ اَمْرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ فَاسْئَلْهُ عَنْ عَبْدُالْعَظيمِ الْحَسَنى عليه السلام ؛(2)

هرگاه در قلمرو خود در كار دين به مشكلى دچار شدى، آن را با عبدالعظيم حسنى در ميان بگذار.

930. امام هادى عليه السلام : مَرْحَبا بِكَ يا اَبَاالْقاسِمِ اَنْتَ وَلِيّنا حَقّا؛(3)

اى ابوالقاسم! خوش آمدى، تو حقيقتا دوستدار ما هستى.

931. امام هادى عليه السلام به مردى از اهالى رى كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود فرمودند:

ص: 378


1- . نغمه هاى ولايت، اول، تهران، نشر نذير، 1380ش، ج 20، ص 22 - 30.
2- مستدرك الوسائل، ج 17، ص 321.
3- . بحار الانوار، ج 69، ص 2.

اَما اَنَّكَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدَالْعَظيمَ عَنْدَكُمْ لَكُنْتَ كَمَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السلام ؛(1)

اگر قبر عبدالعظيم را در شهر خود زيارت كنى، چنان است كه گويى امام حسين عليه السلام را زيارت كرده اى.

2. مقام محدّثان

932. پيامبر صلى الله عليه و آله : مَن أدّى إلى أمَّتي حَديثا يُقامُ بِهِ سُنَّةٌ يُثلَمُ بِهِ بِدعَةٌ فَلَهُ الجَنَّةَ؛(2)

هر كس به امّت من حديثى برساند كه به سبب آن سنّتى برپا شود يا بدعتى آسيب ببيند، پاداشش بهشت است.

933. پيامبر صلى الله عليه و آله : مَن تَعَلَّمَ حَدِيثَينِ اثَنينِ يَنفَعُ بِهِما نَفسُهُ و يُعَلِّمُهُما غَيرَهُ فَيَنتَفِعُ بِهِما كانَ خَيرا مِن عِبادَةِ سِتّينَ سَنَةً؛(3)

هر كس دو حديث بياموزد كه هم خود از آنها بهره برد و هم به ديگرى آموزش دهد كه او نيز از آنها سود برد، عمل او از شصت سال عبادت بهتر است.

934. امام صادق عليه السلام : الرِّوايَةُ لِلحَديثِ المُتَفَقَّهُ فِى الدِّينِ أفضَلُ مِن ألفِ عابِدٍ لا فِقهَ لَهُ و لا رِوايَةَ؛(4)

آن كه حديث روايت كند و دين شناس باشد، از هزار عابد كه دين شناس و راوى حديث نباشد، بهتر است.

935. امام صادق عليه السلام : إعرِفُوا مَنازِلَ النّاسِ مِنّا على قَدرِ رِوايَتِهم عَنّا؛(5)

جايگاه مردم را نزد ما از شمار رواياتى كه از ما نقل مى كنند، بشناسيد.

ص: 379


1- . كامل الزيارات، ص 324.
2- بحار الانوار، ج 2، ص 152.
3- . همان، ص 152.
4- همان، ص 145.
5- . ميزان الحكمه، ح 3339.

936. امام باقر عليه السلام : إنَّ حَديثَنا يُحيِى القُلُوبَ؛(1)

سخن ما دلها را زنده مى كند.

937. امام باقر عليه السلام : لَحَديثٌ واحِدٌ تأخُذُهُ عَن صادِقٍ خَيرٌ لَكَ مِنَ الدُّنيا وَ ما فِيها؛(2)

يك حديث كه آن را از فردى راستگو فرا مى گيرى، براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در آن است.

3. گزيده احاديث

938. حضرت عبدالعظيم عليه السلام روايت مى كند: مولايم امام رضا عليه السلام براى من پيامى فرستاد و فرمود: سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو:

... و إقبالُ بِعضِهِم عَلى بَعضٍ و المُزاوَرَةُ فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةً إلَى اللّهِ؛(3)

[به آنان دستور بده] به هم روى آورند و با يكديگر ديدار كنند كه موجب نزديكى به خداوند است.

939. حضرت عبدالعظيم عليه السلام از امام رضا چنين روايت مى كند:

المُسلِمُ الَّذي يَسلَمُ المُسلِمُونَ مِن لِسانِهِ وَ يَدِهِ و لَيسَ مِنّا مَن لَم يَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ؛(4)

مسلمان كسى است كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند و از ما نيست آن كه همسايه اش از شرّ او درامان نباشد.

940. حضرت عبدالعظيم عليه السلام از امام جواد عليه السلام چنين روايت مى كند:

مَن رَضِىَ بِالعافِيَةِ مِمَّن دُونَهُ رُزِقَ السَّلامَةَ مِمَّن فَوقَهُ؛(5)

ص: 380


1- . بحار الانوار، ج 2، ص 144.
2- الأمالى، مفيد، ص 42.
3- الاختصاص، ص 247.
4- . عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 24.
5- . همان، ص 54.

هر كس از عافيت زيردستانش خشنود باشد، از بالادستش در امان مى ماند.

941. حضرت عبدالعظيم عليه السلام از امام جواد عليه السلام چنين روايت مى كند:

أفضَلُ أعمالِ شيعَتِنا انتِظارُ الفَرَجِ؛(1)

برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج [ظهور امام زمان عليه السلام ] است.

942. حضرت عبدالعظيم عليه السلام از امام هادى عليه السلام چنين روايت مى كند:

إنَّمَا اتَّخَذَ اللّهُ عَزَّ و جَلَّ إبراهيمَ خَليلاً لِكَثرَةِ صَلاتِهِ عَلى مُحَمَّدٍ و أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام ؛(2)

خداوند متعال، ابراهيم عليه السلام را دوست خود برگرفت؛ زيرا او بر محمّد و اهل بيت او بسيار درود مى فرستاد.(3)

ص: 381


1- . كمال الدين، ص 377.
2- . علل الشرائع، ج 1، ص 34.
3- آينه يادها، اول، قم، انتشارات دارالحديث، 1381ش، ص 223 - 226.

ختامه مسك

87-صحيفه امام، حكم حضرت امام خمينى

اشاره

174 - صحيفه امام، حكم حضرت امام خمينى(ره)

زمان: 23 آبان 1358 / 23 ذى الحجه 1399

مكان: قم

موضوع: انتصاب امام جمعه شهر رى

مخاطب: رفيعى، محمدباقر

بسمه تعالى

23 ذى الحجه 99

جناب مستطاب آقاى حاج شيخ محمدباقر رفيعى - دامت افاضاته

طومار مفصلى از اهالى محترم شهر رى - ايّدهم اللّه تعالى - واصل گرديد كه در آن تقاضاى اقامه نماز جمعه در آن شهر نموده بودند و باتوجه به وضع زمان و احتياج مسلمانان به اجتماع بيشتر، مقتضى است جنابعالى انجام اين فريضه بزرگ الهى را به عهده گرفته، و بدين وسيله به امامت نماز جمعه منصوب مى شويد. اميد است اهالى محترم نيز فرصت را غنيمت شمرده، هرچه باشكوه تر و با اجتماع بيشتر، فريضه جمعه را انجام دهند. از خداى تعالى موفقيت همگان را خواستارم. و السلام عليكم و رحمة اللّه.(1)

روح اللّه الموسوى الخمينى

ص: 382


1- . صحيفه امام، اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ره، 1379ش، ج 11، ص 48.
حكم حضرت امام خمينى(ره)

زمان: 4 آبان 1358 / 4 ذى الحجه 1399

مكان: قم

موضوع: انتصاب آقاى محمدباقر رفيعى به امام جماعت مسجد جامع صحن حضرت عبدالعظيم

مخاطب: اهالى و بازاريان شهر رى

بسمه تعالى

اهالى محترم منطقه بازار شهر رى - ايّدهم اللّه تعالى

طومارى به امضاى جمع زيادى از آقايان محترم واصل گرديد كه عده اى از علماى اعلام تهران نيز تأييد كرده بودند و در آن طومار درخواست شده بود جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمدباقر رفيعى جهت اقامه نماز جماعت در مسجد جامع صحن حضرت عبدالعظيم - عليه السلام - بدانجا بيايند و پس از مذاكره با ايشان قرار شد، دعوت آقايان را بپذيرند. اميد است اهالى محترم فرصت را مغتنم شمرده از وجود ايشان قدردانى نموده و بهره مند شوند. از خداى تعالى موفقيت همگان را خواستارم. و السلام عليكم و رحمه اللّه.(1)

به تاريخ 4 ذى الحجه 99

روح اللّه الموسوى الخمينى

ص: 383


1- . صحيفه امام، ج 10، ص 355.

فهرست تفصيلى

كتابهاى عربى

1 - كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، يحيى بن حسن مدنى علوى عقيقى............... 11

2 - المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى............... 12

3 - سرّ السلسلة العلوية، سهل بن عبداللّه بخاري............... 13

4 - رجال نجاشى، ابوالعباس احمد بن علي نجاشي............... 14

5 - من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمى............... 16

6 - تهذيب الانساب و نهاية الاعقاب، محمدعبيدلى............... 16

7 - الفهرست، محمد بن حسن طوسي............... 17

8 - رجال طوسى، محمد بن حسن طوسى............... 17

9 - تاريخ بغداد، احمد بن علي خطيب بغدادي ............... 18

10 - المجدى، علي بن محمد علوي عمري............... 19

11 - لباب الانساب، علي بن أبيالقاسم بيهقى، ابن فندق............... 19

نسّابة الري............... 20

12 - الشجرة المباركة، امام فخر رازى............... 22

13 - الفخرى فى النسب، اسماعيل بن حسين مروزى ازورقانى............... 23

اعقاب زيد بن الحسن عليه السلام ............... 23

14 - رجال العلامة الحلى، حسن بن يوسف بن مطهّر حلّى............... 24

ص: 384

15 - رجال ابن داود، ابن داود............... 25

16 - عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، احمد بن على ابن عنبه............... 25

17 - حاشية خلاصة الاقوال، زين الدين بن على عاملى............... 25

18 - حاشيه رجال ابن داود (نسخه خطى)، عبداللّه بن حسين تسترى............... 26

19 - منهج المقال، محمد بن على استرآبادى............... 26

20 - الرواشح السماوية، ميرداماد............... 28

في صحّة أحاديث عبدالعظيم الحسني............... 28

21 - شرعة التسمية، محمدباقر حسينى استرآبادى، ميرداماد............... 30

22 - نقد الرجال، مصطفى حسينى تفرشى............... 35

23 - روضة المتقين، محمدتقى مجلسى............... 37

24 - فائق المقال، احمد بن عبدالرضا البصرى............... 40

25 - مجمع الرجال، عنايت اللّه قهپايى............... 41

26 - جامع الرواة، محمد اردبيلى............... 42

27 - وسائل الشيعة، خاتمه، حسن بن محمد شيخ حر عاملى............... 44

28 - بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى ............... 45

(فضل زيارة عبدالعظيم بن عبداللّه)............... 45

29 - منتهى المقال، ابوعلى محمد بن اسماعيل حائرى............... 46

30 - طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، سيدعلى اصغر جابلقى بروجردى............... 48

31 - روضات الجنات، محمدباقر خوانسارى............... 48

32 - بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ملاعلى عليارى تبريزى............... 54

33 - شعب المقال فى درجات الرجال، ميرزا ابوالقاسم نراقى............... 61

34 - مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى............... 61

35 - اتقان المقال فى احوال الرجال، محمد طه نجف............... 66

36 - تنقيح المقال، عبداللّه مامقانى............... 66

37 - سفينة البحار، شيخ عباس قمى............... 69

ريي............... 73

38 - مراقد المعارف، محمد حرزالدين............... 74

ص: 385

39 - قاموس الرجال، محمدتقى تسترى............... 77

40 - معجم رجال الحديث، سيد أبوالقاسم خويى............... 80

طبقته في الحديث............... 84

عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني............... 85

41 - مستدركات علم رجال الحديث، على نمازى شاهرودى............... 86

42 - دائرة المعارف الشيعية العامة، اعلمى............... 89

43 - مشاهد العترة الطاهرة، السيّد عبدالرزّاق كمونة الحسيني............... 91

44 - سُبُل الرّشاد الى اَصحابَ الاِمام الجواد، عبدالحسين الشبستري............... 96

45 - النّور الهادى الى اصحاب الامام الهادي، عبدالحسين الشبستري............... 97

46 - الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا عليه السلام ، محمد مهدى نجف............... 100

47 - موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى............... 103

48 - الموسوعة الرجاليه الميسرة............... 105

49 - الكواكب المشرقة، سيد مهدى رجايى............... 105

50 - مزارات اهل البيت و تأريخها، سيد محمّد حسين جلالي............... 107

السيد حمزة بن الإمام الكاظم عليه السلام ............... 108

فضل زيارته............... 112

من تاريخ المزار............... 113

51 - أعلام الهداية............... 115

كتابهاى فارسى

52 - الفصول الفخرية، جمال الدين احمد بن على ابن عنبه............... 117

53 - اختيارات و وقايع ايام، ناشناس............... 117

54 - رساله اسديه، محمدقاسم حسينى عبيدلى............... 118

55 - سراج الانساب، سيد احمد بن محمد كياء گيلانى............... 119

امامزاده عبداللّه............... 119

نسب سادات شميران رى............... 120

56 - لوامع صاحبقرانى (شرح فقيه)، محمدتقى مجلسى............... 121

ص: 386

57 - تحفة الزائر، علامه محمدباقر مجلسى............... 122

58 - مزار، آقا جمال خوانسارى............... 125

59 - ناسخ التواريخ، ميرزا محمدتقى سپهر لسان الملك............... 137

60 - منتخب التواريخ، حاج محمدهاشم بن محمدعلى خراسانى............... 139

61 - تحية الزائر، ميرزا حسين نورى و محدث قمى............... 152

62 - هدية الزائرين، محدث قمى............... 156

63 - تحفة الاحباب فى نوادر آثار الاصحاب، شيخ عباس قمى............... 161

64 - منتهى الآمال، شيخ عباس قمى............... 161

امام زاده يحيى............... 166

امامزاده عبداللّه و عبيداللّه............... 167

امام زاده قاضى صابر............... 168

شهر رى در آخر الزمان............... 169

65 - مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى............... 170

66 - قهرمانان اسلام، على اكبر تشيّد............... 176

67 - يادداشتهاى قزوينى، محمد قزوينى............... 185

حمزه [امامزاده]............... 186

جنة النعيم فى احوال عبدالعظيم............... 186

باقر واعظ (حاجى ملا)............... 187

68 - تاريخچه وقف در اسلام، دكتر على اكبر شهابى............... 187

بقعه مباركه............... 190

آثار مهمه تاريخى............... 190

مجموعه اسناد و فرامين............... 195

توليت آستانه............... 198

مقابر بزرگان در جوار حضرت عبدالعظيم............... 203

قبور سلاطين............... 207

مقابر امام زادگان............... 208

69 - مجموعه زندگانى چهارده معصوم، حسين عمادزاده............... 210

ص: 387

عقايد حضرت عبدالعظيم............... 212

بناء و ساختمان رى............... 215

روضه حضرت عبدالعظيم عليه السلام ............... 217

روضه حضرت حمزه............... 218

روضه امام زاده عبداللّه عليه السلام ............... 219

70 - لغت نامه دهخدا، على اكبر دخدا............... 220

71 - بدر فروزان، عباس فيض ............... 221

حالات امام زاده عبداللّه............... 221

حالات عبداللّه بن امام موسى عليه السلام ............... 221

حالات اولاد سيد جليل مطهر............... 222

حالات محمد بن على بن امام زاده يحيى............... 222

شرح حالات امام زاده يحيى............... 223

حالات عبيداللّه بن امام موسى عليه السلام ............... 226

حالات اسحق بن امام موسى............... 226

حالات امام زاده حمزة بن امام موسى عليه السلام ............... 228

تعيين مدفن حمزة بن امام موسى عليه السلام ............... 228

مدفون بودن حمزة بن موسى عليه السلام در شيراز............... 230

مدفون بودن حمزة بن موسى عليه السلام در ترشيز............... 231

مدفن حمزه در سيرجان............... 232

مدفن شاهزاده حمزه در قم............... 236

عقيده مؤلف روضة الصفا در اين مقام............... 237

تحقيق در مقام و تعيين مدفن شاهزاده حمزه............... 237

نسب شاهزاده حمزه مدفون در قم............... 239

داستان قتل حمزة بن على............... 241

مدفون بودن حمزه در ترشيز............... 242

مدفن حمزه در شيراز............... 243

اعقاب حمزة بن امام موسى عليه السلام ............... 244

ص: 388

قسمت دوم در حالات اعقاب حمزة بن امام موسى عليه السلام ............... 244

72 - امامزادگان معتبر ايران، سيد عزيزاللّه امامت كاشانى............... 246

در بيان حالات امامزاده لازم التعظيم شاهزاده عبدالعظيم عليه السلام ............... 246

در بيان كيفيت عرض دين آن حضرت محضر امام دهم در سامره............... 247

هجرت حضرت عبدالعظيم از حجاز به عراق و از عراق تا به ايران............... 249

در بيان وفات حضرت عبدالعظيم عليه السلام و سبب آن............... 251

در بيان ثواب آن حضرت عليه السلام ............... 252

حضرت امامزاده عبداللّه ابيض............... 256

حليله آن بزرگوار............... 259

شهادت امامزاده يحيى (جدّ مؤلفّ)............... 259

73 - اختران تابناك، ذبيح اللّه محلاتى............... 260

سبب هجرت حضرت عبدالعظيم به سوى شهر رى............... 262

74 - شاگردان مكتب ائمه، محمدعلى عالمى............... 264

عبدالعظيم و عرضه اعتقادات............... 265

علم و دانش عبدالعظيم............... 267

پيام مهم به شيعيان به وسيله عبدالعظيم............... 268

چرا عبدالعظيم به رى منتقل شد؟............... 269

رسول خدا صلى الله عليه و آله مدفن عبدالعظيم را تعيين فرمودند............... 270

ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم............... 270

عبدالعظيم و نقل روايت (گناهان كبيره)............... 271

75 - كرامات صالحين، محمدشريف رازى............... 275

شرايط عجيب............... 277

معاينه مجدّد............... 278

76 - رى باستان، حسين كريمان............... 278

77 - جامع الانساب در تاريخچه امامزاده ها، سيدابراهيم احمدى ابهرى............... 288

78 - در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و بى بى شهربانو ، حيدر تهرانى............... 290

مقدّمه............... 290

ص: 389

در شرح حال حضرت بى بى شهربانو............... 291

در مدح حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام ............... 296

قصيده ديگر در وصف حضرت عبدالعظيم عليه السلام ............... 297

در وصف حضرت بى بى شهربانو............... 299

79 - راويان امام رضا عليه السلام در مسند الرضا، عزيزاللّه عطاردى............... 306

عبدالعظيم در حضور امامان ............... 307

مقام او در نزد ائمه............... 307

عبدالعظيم و رجال حديث............... 308

عبدالعظيم و صاحب بن عباد............... 310

روايت عبدالعظيم از امام رضا عليه السلام ............... 311

هجرت عبدالعظيم از مدينه............... 311

نيابت عبدالعظيم از امام هادى عليه السلام ............... 312

عرض دين به امام هادى عليه السلام ............... 313

وفات و مدفن عبدالعظيم حسنى............... 314

فضيلت زيارت عبدالعظيم............... 315

فرزندان عبدالعظيم............... 316

پدران و اجداد عبدالعظيم............... 316

على جد عبدالعظيم............... 316

حسن بن زيد............... 317

زيد بن حسن مجتبى عليه السلام ............... 318

برادران عبدالعظيم............... 319

تأليفات عبدالعظيم............... 319

روايت او در مسند الرضا............... 320

80 - دائره المعارف بزرگ اسلامى، مؤلف مدخل صادق سجادى............... 321

بخش يكم - ساختمان ها............... 322

بخش دوم - توليت............... 335

ص: 390

بخش سوم - موقوفات............... 336

81 - انجاز العدات فى احوال السّادات، محمد رحمتى............... 339

دودمان ابومحمد القاسم............... 341

82 - دائرة المعارف تشيع، مؤلف مدخل عبدالحسين صالحى شهيدى............... 346

83 - زندگانى امام على الهادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى............... 357

84 - با كتابخانه مركزى آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام آشنا شويم، حسين مؤذنى............... 361

تأسيس كتابخانه جديد............... 363

تعداد كتب خطى، چاپى و نشريات............... 364

موضوع كتب............... 364

كتب خطى............... 365

نشريات............... 367

واقفين و خيّرين............... 367

مديران كتابخانه............... 369

تعمير كتاب............... 369

نرم افزار كتابخانه و نحوه ثبت كتب در رايانه............... 369

تعداد اعضاء و مراجعين............... 370

مدارك مورد نياز جهت عضويت............... 370

ساعات كار كتابخانه............... 370

ويژگى منحصر به فرد كتابخانه آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام ............... 371

كتب رسيده (وقفى، اهدايى، خريدارى)............... 372

85 - نغمه هاى ولايت، محمدعلى شهاب............... 373

86 - آينه يادها، هادى ربّانى............... 378

1. شخصيّت عبدالعظيم حسنى

عليه السلام ............... 378

2. مقام محدّثان............... 379

3. گزيده احاديث............... 380

87 - صحيفه امام، حكم حضرت امام خمينى............... 382

حكم حضرت امام خمينى............... 383

ص: 391

كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين7،

يحيى بن حسن مدنى علوى عقيقى (277ق)

المحاسن

احمد بن محمد بن خالد برقى، (274 يا 280ق)

سرّ السلسلة العلوية

سهل بن عبداللّه بخاري (بعد از 341ق)

رجال نجاشى

ابوالعباس احمد بن علي نجاشي (450 ق)

ص: 392

من لا يحضره الفقيه

محمد بن علي بن بابويه قمى (381ق)

تهذيب الانساب و نهاية الاعقاب

محمدعبيدلى (435 ق)

الفهرست

محمد بن حسن طوسي (460ق)

رجال طوسى

محمد بن حسن طوسى (460ق)

ص: 393

تاريخ بغداد

احمد بن علي خطيب بغدادي (463ق)

المجدى

علي بن محمد علوي عمري (قرن 5)

لباب الانساب

علي بن أبيالقاسم بيهقى، ابن فندق (565ق)

الشجرة المباركة

امام فخر رازى، (606ق)

ص: 394

الفخرى فى النسب

اسماعيل بن حسين مروزى ازورقانى (بعداز 614ق)

رجال العلامة الحلى

حسن بن يوسف بن مطهّر حلّى (726ق)

رجال ابن داود

ابن داود

عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب

احمد بن على ابن عنبه (828 ق)

ص: 395

حاشية خلاصة الاقوال

زين الدين بن على عاملى (965ق)

حاشيه رجال ابن داود (نسخه خطى)

عبداللّه بن حسين تسترى (1021ق)

منهج المقال

محمد بن على استرآبادى (1028ق)

الرواشح السماوية

ميرداماد

ص: 396

شرعة التسمية

محمدباقر حسينى استرآبادى، ميرداماد (1040ق)

نقد الرجال

مصطفى حسينى تفرشى (1044ق)

روضة المتقين

محمدتقى مجلسى (1070ق)

فائق المقال

احمد بن عبدالرضا البصرى (1020 - 1085ق)

ص: 397

مجمع الرجال

عنايت اللّه قهپايى، (قرن 11)

جامع الرواة

محمد اردبيلى، (1101ق)

وسائل الشيعة

حسن بن محمد (1104ق) شيخ حر عاملى

بحارالانوار

علامه محمدباقر مجلسى (1110ق)

ص: 398

منتهى المقال

ابوعلى محمد بن اسماعيل حائرى (1216ق)

طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال

سيدعلى اصغر جابلقى بروجردى، (1313 ق)

روضات الجنات

محمدباقر خوانسارى (1313ق)

بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال

ملاعلى عليارى تبريزى (1317ق)

ص: 399

شعب المقال فى درجات الرجال

ميرزا ابوالقاسم نراقى (1319ق)

مستدرك الوسائل

ميرزا حسين نورى (1320ق)

اتقان المقال فى احوال الرجال

محمد طه نجف (1323ق)

تنقيح المقال

عبداللّه مامقانى (1355ق)

ص: 400

سفينة البحار

شيخ عباس قمى (1359ق)

مراقد المعارف

محمد حرزالدين (قرن 14)

قاموس الرجال

محمدتقى تسترى (معاصر)

معجم رجال الحديث

سيد أبوالقاسم خويى (معاصر)

ص: 401

مستدركات علم رجال الحديث

على نمازى شاهرودى (معاصر)

دائرة المعارف الشيعية العامة

اعلمى (معاصر)

مشاهد العترة الطاهرة

السيّد عبدالرزّاق كمونة الحسيني

سُبُل الرّشاد الى اَصحابَ الاِمام الجواد

عبدالحسين الشبستري (معاصر)

ص: 402

النّور الهادى الى اصحاب الامام الهادي

عبدالحسين الشبستري (معاصر)

الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا7

محمد مهدى نجف (معاصر)365

موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى (معاصر)

الموسوعة الرجاليه الميسرة

الكواكب المشرقة

سيد مهدى رجايى (معاصر)

مزارات اهل البيت و تأريخها

سيد محمّد حسين جلالي (معاصر)

أعلام الهداية

ص: 403

الفصول الفخرية، جمال الدين احمد بن على ابن عنبه (828ق)

اختيارات و وقايع ايام (قرن 10)

رساله اسديه، محمدقاسم حسينى عبيدلى (قرن 10)

سراج الانساب، سيد احمد بن محمد كياء گيلانى (قرن 10)

لوامع صاحبقرانى (شرح فقيه)، محمدتقى مجلسى (1070ق)

تحفة الزائر، علامه محمدباقر مجلسى (1110ق)

مزار، آقا جمال خوانسارى (1125ق)

ناسخ التواريخ، ميرزا محمدتقى سپهر لسان الملك

منتخب التواريخ، حاج محمدهاشم بن محمدعلى خراسانى (1352ق)

تحية الزائر، ميرزا حسين نورى و محدث قمى(ره)

هدية الزائرين، محدث قمى (1359ق)

تحفة الاحباب فى نوادر آثار الاصحاب، شيخ عباس قمى (1359ق)

منتهى الآمال، شيخ عباس قمى (1359ق)

مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى (1359ق)

قهرمانان اسلام، على اكبر تشيّد (معاصر)

عقيده نگارنده - به طورى كه در تواريخ مشاهده مى شود با كمتر از فسق

ص: 404

يادداشتهاى قزوينى، محمد قزوينى (معاصر)

تاريخچه وقف در اسلام، دكتر على اكبر شهابى (معاصر)

6 - قرآن هاى خطى:

مجموعه زندگانى چهارده معصوم:، حسين عمادزاده (معاصر)

لغت نامه دهخدا

بدر فروزان، آقا عباس فيض (معاصر)

حالات امام زاده حمزة بن امام موسى 7

امامزادگان معتبر ايران، سيد عزيزاللّه امامت كاشانى (معاصر)

اختران تابناك، ذبيح اللّه محلاتى (معاصر)

شاگردان مكتب ائمه:، محمدعلى عالمى (معاصر)

كرامات صالحين، محمدشريف رازى (معاصر)

رى باستان، حسين كريمان (معاصر)

جامع الانساب در تاريخچه امامزاده ها، سيدابراهيم احمدى ابهرى (معاصر)

در وصف حضرت عبدالعظيم حسنى 7 و بى بى شهربانو 3

راويان امام رضا7 در مسند الرضا، عزيزاللّه عطاردى (معاصر)

ص: 405

دائره المعارف بزرگ اسلامى، مؤلف مدخل صادق سجادى (معاصر)

انجاز العدات فى احوال السّادات، محمد رحمتى (معاصر)

دائرة المعارف تشيع، عبدالحسين صالحى شهيدى (معاصر)

زندگانى امام على الهادى7 ، باقر شريف قرشى، ترجمه سيد حسن

اسلامى، (معاصر)

با كتابخانه مركزى آستان مقدس حضرت عبدالعظيم 7 آشنا شويم

نغمه هاى ولايت، محمدعلى شهاب

آينه يادها، هادى ربّانى (معاصر)

صحيفه امام، حكم حضرت امام خمينى(ره)

حكم حضرت امام خمينى(ره)

ص: 406

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109