زندگی نمونه در تفسیر نمونه جلد 1

مشخصات کتاب

مکارم شیرازی، ناصر، 1305 -

عنوان قراردادی: تفسیر نمونه. برگزیده

عنوان و پدیدآور: زندگی نمونه در تفسیر نمونه / تألیف [ناصر] مکارم شیرازی؛ گردآوری حسن مشکاتی

مشخصات نشر: قم: امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1399.

مشخصات ظاهری: 335ص.

شابک: ISBN: 978-964-533-145-8

وضعیت فهرست نویسی: فیپا.

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع: راه و رسم زندگی (اسلام - جنبه های قرآنی)

موضوع: قرآن - اخلاق

موضوع: تفاسیر شیعه - قرن 14

موضوع: اخلاق اسلامی

شناسه افزدوه (شخص): مشکاتی، حسن گردآورنده.

رده بندی کنگره: 7018ت7م/98 BP

رده بندی دیویی: 297/179

ص: 1

اشاره

فهرستنویسی پیش از انتشار: توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام.

------------------------------------------

مکارم شیرازی، ناصر، 1305 -

عنوان قراردادی: تفسیر نمونه. برگزیده

عنوان و پدیدآور: زندگی نمونه در تفسیر نمونه / تألیف [ناصر] مکارم شیرازی؛ گردآوری حسن مشکاتی

مشخصات نشر: قم: امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1399.

مشخصات ظاهری: 335ص.

شابک: ISBN: 978-964-533-145-8

وضعیت فهرست نویسی: فیپا.

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع: راه و رسم زندگی (اسلام - جنبه های قرآنی)

موضوع: قرآن - اخلاق

موضوع: تفاسیر شیعه - قرن 14

موضوع: اخلاق اسلامی

شناسه افزدوه (شخص): مشکاتی، حسن گردآورنده.

رده بندی کنگره: 7018ت7م/98 BP

رده بندی دیویی: 297/179

------------------------------------------

ناشر برتر

نوزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

زندگی نمونه در تفسیر نمونه

تألیف: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

گردآوری: حسن مشکاتی

تیراژ: 2000 نسخه

نوبت چاپ: اوّل

صفحه و قطع: 335 صفحه / رقعی

تاریخ انتشار: 1399

چاپخانه: سلیمانزاده

ناشر: انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)

شابک: 978-964-533-145-8

قم _ ابتداى خیابان شهدا _ کوی آمار (22) - پلاک 15

تلفن: 37732478

دورنگار: 37840099

www.imamalipub.ir

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدّمه------------13

فصل 1: آیات با شرح------------15

برترین سرآغاز------------17

بالاترین ستایش------------21

مهربان ترین مهربانان------------24

آیا روز قیامت مالک دارد؟------------26

انسان در پیشگاه خدا------------28

مهم ترین دعا------------31

تشخیص راه راست از راه هاى انحرافى------------34

ویژگى کافران------------38

ویژگى هاى دورویان------------39

پرزیان ترین تجارت------------41

دعوت با عمل مؤثرتر است یا با زبان------------42

چگونه مى توان بر مشکلات پیروز شد------------44

عدم پذیرش مجازات دیگرى در قیامت------------46

سرانجام گناه و گناهکاران------------48

شدیدترین مجازات------------50

ص: 5

تفکّر در نشانه هاى روشن------------52

ارتباط با خدا و جامعه------------53

آیا نتیجه اعمال خیر از بین مى رود؟------------54

آیا خدا مى داند؟------------55

تسلیم در برابر فرمان خدا------------56

مساجد چگونه ویران مى شوند؟------------58

هستى بخش آسمان ها و زمین------------60

کدام هدایت به مقصد مى رسد؟------------62

بهترین رنگ------------63

اسلام دین میانه رو------------65

سبقت در نیکى ها------------69

آماده حسابرسى شوید------------70

از خدا بترسید!------------73

تأثیر یاد خدا در زندگى------------74

صبر و نماز، سلاح مومنان------------78

کسانى که زنده اند و ما نمى دانیم------------81

جهان صحنه آزمایش الهى------------84

در برابر مصیبت ها چه باید کرد؟------------90

مجازات کتمان حقیقت------------92

خداوند توبه چه کسانى را مى پذیرد؟------------96

لعنت خداوند بر چه کسانى است؟------------98

معبودها و معشوق هاى دروغین------------100

به چه کسى عشق بورزیم؟------------101

خوردنى هاى مجاز------------103

ص: 6

نفوذ گام به گام شیطان یا دشمن آشکار انسان کیست؟------------105

شیطان به چه چیزهایى فرمان مى دهد؟------------107

چشم و گوش بسته از نیاکان تقلید نکنیم------------111

نعمت هاى پاک------------113

شکرگزار باشید------------114

خوردنى هاى غیرمجاز------------115

مبادله گران گمراهى و عذاب------------120

قصاص زندگى بخش است------------121

آثار تربیتى روزه------------125

چگونه با خدا ارتباط برقرار کنیم؟------------130

شرایط اجابت دعا------------135

روابط همسران با یکدیگر------------138

تصرّف در اموال دیگران ممنوع------------140

رشوه، بزرگ ترین مانع اجراى عدالت------------142

جهاد یکى از نشانه هاى موجود زنده------------145

فلسفه جهاد در اسلام؟------------149

خدا با پرهیزگاران است------------153

خدا کارهاى نیک را مى داند------------154

تقاضاى خردمندان از خدا------------155

سرانجام لجاجت------------157

معامله با خدا------------159

اسلام آیین صلح و صفا------------163

افق دید کافران------------165

امتحان، رمز تکامل و ترقّى انسان------------167

ص: 7

او مى داند------------169

امور ناخوشایندى که به نفع انسان است------------170

چه کسى به خیر و شر آگاه است------------173

آثار شوم شراب و قِمار------------175

زیباترین انفاق------------177

ازدواج با مشرکان ممنوع------------180

هدف ازدواج------------182

براى کارهاى نیک هم سوگند نخورید------------184

حق و وظیفه دو اصل جدا------------186

مساوات یا عدالت؟------------188

سرانجام تجاوز از مرزهاى الهى------------192

زیباترین رابطه انسان------------194

تعقّل مبدأ حرکت به سوى عمل------------197

انفاق چیست؟------------199

آیا انفاق اموال را کم مى کند؟------------201

کیفیّت مهم است یا کمّیّت؟------------202

پیروزى در گرو صبر و استقامت------------203

تدبیر خداوند براى دفع فساد------------205

رابطه ایمان و انفاق------------207

تا فرصت باقى است انفاق کنید------------208

شفاعت بهانه اى براى تکامل------------211

سرچشمه علوم از اوست------------214

اى برتر از همه چیز------------216

آیا قبول دین اجبارى است؟------------217

ص: 8

حرکت از ظلمت به سوى نور------------219

حرکت از نور به سوى ظلمت------------221

گمراهى در سایه ظلم------------223

رشد در پرتو انفاق------------224

از مهم ترین شرایط انفاق------------227

بهترین انفاق------------229

بدترین انفاق------------231

راهکار شیطان براى مبارزه با انفاق؟------------233

امیدبخشى از جانب او------------236

دانش و حکمت شایسته چه کسانى است؟------------237

برکت فراوان از نگاه قرآن------------239

سود انفاق از آنِ کیست؟------------241

تجارت سالم و تجارت آلوده------------243

ایمان با ربا سازگار نیست------------245

روز بازگشت اعمال و رسیدگى به آنها------------248

سفارش به مکتوب کردن اسناد------------249

نور علم در سایه تقوا------------250

کسانى که شهادت را کتمان مى کنند؟------------252

آیا مى توان چیزى را از خدا پنهان کرد؟------------254

رابطه تکلیف و توان------------256

دعا براى بخشش خطاها------------258

درخواست برداشتن تکلیف سنگین------------260

درخواست برداشتن تکالیف غیرقابل تحمّل------------262

وسیله سنجش حق------------264

ص: 9

تهدیدى جدّى براى کافران------------265

حاضر و ناظر در همه جا------------267

صورتگرى در مخفیگاه رحم------------268

رابطه امدادهاى الهى و شایستگى هاى افراد------------270

آزمایش و تربیت از طریق جاذبه هاى دنیا------------271

برترین لذّت ها براى چه کسانى است؟------------274

دعاى اهل ایمان------------276

دین حقیقى چیست؟------------277

روز نجات یا بدبختى در سایه اعمال------------280

مالک واقعى------------282

روزى انسان به دست کیست؟------------285

شرایط دوست یابى مومنان------------287

آگاه به اسرار درونى------------289

مشاهده اعمال در دادگاه الهى------------290

نشانه دوستى خدا------------291

اراده خداوند در آفرینش------------293

مکر الهى چگونه است؟------------295

عاقبت انکار حق در دنیا و آخرت------------297

هدایت فقط از ناحیه اوست------------298

آیا مواهب الهى منحصر به گروه خاصّى است؟------------299

رابطه بخشش هاى الهى با شایستگى هاى افراد------------300

معیار برترى انسان------------301

عواقب شوم پیمان شکنى و سوگند دروغ------------302

توصیه قرآن به خدایى شدن------------304

ص: 10

آیین خدا در آسمان و زمین------------306

آیین پذیرفته در نزد خدا------------309

کسانى که هدایت نمى شوند------------311

چگونگى راه بازگشت به سمت خدا------------313

توبه بى فایده------------315

گناهى که بخشوده نمى شود------------316

فصل :2 آیات بدون شرح------------319

چه کسى از همه چیز آگاه است؟------------321

وعده هاى تخلّف ناپذیر خدا------------321

زیبا سخن گویید------------322

از نشانه هاى گمراهى------------322

او ضامن ایمان شماست------------323

با مردم مهربان است------------323

بازگشت شما به سوى اوست------------324

از بهترین ها انفاق کنید------------324

گناه بدتر از قتل------------325

امیدواران به رحمت الهى------------326

شناسایى مفسدان------------326

محبوبان درگاه الهى------------327

خداوند آگاه------------327

خداوند بینا------------328

آگاه به نیّات------------328

پیکار در راه خدا------------329

خداوند شنوا------------329

ص: 11

رهاگشتگان------------330

بى نیاز مطلق------------330

هدف از انفاق------------331

آگاه به انفاق------------331

قدرت خدا------------332

درخواست استقامت در راه حق------------332

همایش معاد وعده اى حتمى------------333

هیزم هاى جهنّم------------334

تسبیح او در همه حال------------334

سرانجام مومنان------------335

ص: 12

مقدّمه

وَ قُرآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً

ما قرآنى برتر نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم مى باشد تا با آرامش و به طور تدریجى بر مردم بخوانى (اسرى/106) و به خوبى جذب دل ها و فکرها گردد و در عمل نیز کاملاً پیاده شود. (تفسیر نمونه/ج12/ص384)

اگر دقت کنیم مى یابیم که از ابتداى خلقت انسان تاکنون، زندگى با سعادت، خوب، برتر و نمونه، خواسته تمامى انسان هابوده و مى باشد. ما انسان ها (آگاهانه یا ناآگاهانه) در زیست روزانه خود بدنبال زندگى آرام، با لذت و خوش مى باشیم و عموم انتخاب ها، تلاش ها و اقدامات ما در این راستا است و همواره این سوال براى بشر مطرح بوده که: بهترین نوع زندگى کدام است؟ و راه رسیدن به آن چیست؟

و همه انسان ها، دانشمندان، صاحب نظران، مکاتب و عقاید مادى و الهى در صدد پاسخ به این سوال سرنوشت ساز و حیاتى که

ص: 13

زندگى نمونه و برتر کدام است و راهش چیست؟ برآمده اند و هر کدام هم پاسخى و راهى را ارائه نموده اند. در این راستا قرآن هم به این مهم پرداخته و زندگى نمونه و راه رسیدن به آن را در جاى جاى آیاتش براى همه انسان ها و اقشار جامعه بیان مى دارد.

کتاب حاضر که از تفسیر نمونه اثر مرجع عالیقدر آیت الله العظمى مکارم شیرازى (و جمعى از نویسندگان) اقتباس شده، به این موضوع زندگى ساز پرداخته و در آن براى زندگى نمونه، آیات نمونه اى انتخاب و از تفسیر نمونه توضیحاتى براى آن ها گزینش شده است. باشد که با عمل به آیات نمونه همه ما از نعمت زندگى نمونه بهرمند شده به هدف خلقت و سعادت دو سرا نائل آییم.

در اینجا از دو نفر فارغ التحصیلان مقطع کارشناسى ارشد دانشکده معارف قرآنى اصفهان(پوراصفهانى _ برزو) که در تدوین آن همکارى نمودند، تشکر مى نمایم.

نیمه شعبان - 1389

حسن مشکاتى

ص: 14

فصل اوّل: آیات با شرح

اشاره

در این فصل تعدادى از آیات قرآن که کاربرد

بیشترى در زندگى دارد انتخاب شده و سپس به بیان

ترجمه و گزیده اى از تفسیر آیه پرداخته ایم.

ص: 15

ص: 16

برترین سرآغاز

اشاره

1. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده و مهربان.

تفسیر

میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى کنند و نخستین کلنگ هر موسّسه ارزنده اى را به نام کسى که به او علاقه دارند بر زمین مى زنند. یعنى آن کار خود را با آن شخصیّت از آغاز ارتباط مى دهند.

ولى آیا بهتر نیست براى پاینده ماندن یک برنامه وجاویدان ماندن یک تشکیلات آن را به وجودى پایدار و جاودان ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، چرا که همه موجودات این جهان به سوى کهنگى و زوال مى روند و تنها چیزى باقى مى ماند که به آن ذات لایزال بستگى دارد.

از میان تمام وجودها آن که ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خداست و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد

ص: 17

و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود.

این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلکه باید از نظر واقعیّت و معنى با او پیوند داشته باشد، زیرا این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هرگونه انحراف بازمى دارد بدین رو چنین کارى حتماً به انجام مى رسد و پربرکت است.

بدین علّت در حدیث معروفى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم که فرمود: کُلُّ اَمرٍ ذی بالٍ لَم یُذکَرْ فِیهِ اسْمُ اللّهِ فَهُوَ اَبتَرُ: «هر کار مهمّى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است».

و در حدیثى امام باقر (علیه السلام) فرمود: «سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم، چه بزرگ باشد چه کوچک، بسم اللّه بگوییم تا پربرکت و خجسته باشد».

کوتاه سخن اینکه پایدارى و بقاءِ عمل بسته به ارتباطى است که با خدا دارد. به همین مناسبت خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) وحى شد دستور مى دهد که براى شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا آغاز کند: إِقْرَأْ بِاِسْمِ رَبِّکَ.(1)

گفتن «بسم اللّه» در آغاز هر کار هم به معناى استعانت جستن به نام خداست و هم شروع کردن به نام او و این دو یعنى استعانت و شروع کردن لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم.

ص: 18


1- ج 1، ص 14.

به هر حال هنگامى که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز مى کنیم خداوندى که قدرتش مافوق همه قدرت هاست، سبب مى شود که از نظر روانى نیرو و توان بیشترى در خود احساس کنیم، مطمئن تر باشیم، بیشتر بکوشیم، از عظمت مشکلات نهراسیم، مأیوس نشویم و در ضمن نیّت و عمل خود را پاک تر و خالص تر کنیم.

و این است رمز دیگر پیروزى هنگام شروع کارها به نام خدا.(1)

در جمله بسم اللّه بعد از کلمه «اسم» به کلمه «اللّه» برخورد مى کنیم که جامع ترین نام هاى خداست، زیرا تنها نامى که اشاره به تمام صفات و کمالات الهى و به تعبیر دیگر، جامع صفات جلال و جمال است همان «الله» است.(2)

بنابراین در مورد آغاز کارها هنگامى که مى خواهیم با نام خدا شروع کنیم باید دست به دامن رحمت واسعه او بزنیم؛ هم رحمت عام و هم رحمت خاصّش.

آیا براى پیشرفت در کارها و پیروزى بر مشکلات صفتى مناسب تر از این صفات است.

جالب اینکه نیرویى که همچون نیروى جاذبه، جنبه عمومى دارد و دل ها را به هم پیوند مى دهد همین صفت رحمت است. باید

ص: 19


1- ج 1، ص 16.
2- ج 1، ص 20.

براى پیوند خلق با خالق نیز از این صفت رحمت استفاده کرد.

مومنان راستین با گفتن «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» در آغاز کارها دل از همه جا برمى کنند و تنها به خدا دل مى بندند و از او استمداد و یارى مى طلبند؛ خداوندى که رحمتش فراگیر است و هیچ موجودى از آن بى نصیب نیست.

این درس را نیز از «بسم اللّه» به خوبى مى توان آموخت که اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنایى دارد و تا عوامل قاطعى براى آن پیدا نشود تحقّق نخواهد یافت.

انسان ها نیز باید در برنامه زندگى چنین باشند که اساس و پایه کار را بر رحمت و محبّت قرار دهند و توسّل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.

قرآن 114 سوره دارد که 113 سوره از آن با رحمت آغاز مى شود و تنها سوره توبه با اعلان جنگ و خشونت شروع مى گردد و بدون بسم اللّه است.(1)

***

ص: 20


1- ج 1، ص 36.

بالاترین ستایش

اشاره

2. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَ_لَمِینَ

ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

تفسیر

بعد از بسم اللّه نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبدأ بزرگ عالم هستى و نعمت هاى بى پایانش بیفتند. «حمد» در لغت عرب به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى است. یعنى هنگامى که کسى آگاهانه کار خوبى انجام دهد یا صفتى را براى خود برگزیند که سرچشمه اعمال نیک اختیارى است، ما او را حمد و ستایش مى گوییم.

و هرگونه حمد وستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

حتّى هر انسانى که سرچشمه خیر و برکتى است و هر پیامبر و رهبر الهى که نور هدایت در دل ها مى پاشد، هر معلّمى که تعلیم مى دهد، هر شخص سخاوتمندى که بخشش مى کند، هر طبیبى که

ص: 21

مرهم بر زخمى جانکاه مى نهد، ستایش آنها از خدا سرچشمه مى گیرد زیرا همه این مواهب در اصل از ناحیه ذات پاک اوست. به تعبیر دیگر، حمد اینها حمد خدا و ستایش اینها ستایش براى اوست.

و نیز اگر خورشید نورافشانى مى کند، ابرها باران مى بارند، و زمین برکاتش را به ما تحویل مى دهد، اینها نیز همه از ناحیه اوست. بنابراین تمام حمدها به او برمى گردد. به تعبیر دیگر، جمله «الحمدللّه ربّ العالمین» اشاره است هم به توحید ذات و هم صفات و هم افعال.

جالب اینکه «حمد» تنها در آغاز کار نیست، بلکه پایان کارها چنانکه قرآن به ما تعلیم مى دهد با حمد خدا خواهد بود.(1)

لذا همه ستایش ها مخصوص اوست، چرا که هر کمالى و هر نعمتى و هر موهبتى که در جهان وجود دارد مالک و صاحب و پروردگارش اوست.(2)

همه مسلمانان موظّف اند در نمازهاى روزانه لااقل ده بار این جمله را بخوانند وبه سایه «اللّه» خداوند یگانه اى که مالک ورب وسرپرست وپرورش دهنده همه موجودات است پناه برند، تا هرگز توحید را فراموش نکنند ودر بیراهه هاى شرک سرگردان نشوند.

ص: 22


1- ج 1، ص 27.
2- ج 1، ص 32.

کلمه «ربّ» در اصل به معناى مالک و صاحب است، ولى نه هر صاحبى، بلکه صاحبى که عهده دار تربیت و پرورش است و به همین جهت در فارسى به عنوان پروردگار ترجمه مى شود.(1)

***

ص: 23


1- ج 1، ص 34.

مهربان ترین مهربانان

اشاره

3. الرَّحْمَ_نِ الرَّحِیمِ

بخشنده و بخشایشگر است.

تفسیر

«رحمان» اشاره به رحمت عام خداست که شامل دوست و دشمن، مومن و کافر و نیکوکار و بدکار است، ولى «رحیم» اشاره به رحمت خاصّ پروردگار است که ویژه بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار است، زیرا آنها به حکم ایمان و عمل صالح، این شایستگى را یافته اند که از رحمت و بخشش و احسان خاصّى که آلودگان و تبهکاران از آن سهمى ندارند بهره مند شوند.(1)

این دو صفت که از مهم ترین اوصاف الهى است در نمازهاى روزانه ما حداقل سى بار تکرار مى شوند.

این در حقیقت درسى است براى همه انسان ها که خود را در زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلّق کنند.

ص: 24


1- ج 1، ص 22.

ذکر رحمان و رحیم بعد از جمله «ربّ العالمین» اشاره به این نکته است که خدا در عین قدرت نسبت به بندگان خویش با مهربانى و لطف با آنها رفتار مى کند. این بنده نوازى و لطف خدا بندگان را شیفته او مى سازد که با یک دنیا علاقه بگویند: «الرّحمن الرّحیم».(1)

***

ص: 25


1- ج 1، ص 36.

آیا روز قیامت مالک دارد؟

اشاره

4. مَ_لِکِ یَوْمِ الدِّینِ

(خداوندى که) مالک روز جزاست.

تفسیر

در این آیه به دومین اصل مهمّ اسلام، یعنى قیامت و رستاخیز توجّه مى کند و به این ترتیب، محور مبدأ و معاد که پایه هر گونه اصلاح اخلاقى و اجتماعى است در وجود انسان تکمیل مى شود.

بدون شک مالکیّت خداوند در آن روز مالکیّت اعتبارى نظیر مالکیّت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ماست نمى باشد، چرا که این مالکیّت قراردادى است با تشریفات و اسنادى مى آید و با تشریفات و اسناد دیگرى از میان مى رود، ولى مالکیّت خداوند نسبت به جهان هستى مالکیّت حقیقى است و آن پیوند و ارتباط خاصّ موجودات با خداست که اگر یک لحظه از او بریده شوند نابود مى شوند، چنانکه اگر ارتباط لامپ با کارخانه برق قطع شود روشنایى در همان لحظه محو و نابود خواهد شد.

ص: 26

نمونه ضعیفى از مالکیّت حقیقى را در خودمان نسبت به اعضاى پیکرمان مى توانیم پیدا کنیم. ما مالک چشم و گوش و قلب و اعصاب خود هستیم، نه به معنى مالکیّت اعتبارى، بلکه نوعى مالکیّت حقیقى که از ارتباط و پیوند سرچشمه مى گیرد.(1)

اعتقاد به روز رستاخیز و ایمان به آن دادگاه بزرگ که همه چیز در آن دقیقاً محاسبه مى شود، اثر فوق العاده نیرومندى در کنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد و یکى از علل جلوگیرى کردن نماز از فحشا و منکرات همین است که نماز، انسان را هم به یاد مبدئى مى اندازد که از همه کار او باخبر است و هم به یاد دادگاه بزرگ عدل خدا.

امّا کلمه «یوم الدّین» در قرآن به معنى قیامت آمده و اینکه آن روز روز دین معرّفى شده، براى این است که آن روز روز جزاست و «دین» در لغت به معنى جزاست. و روشن ترین برنامه اى که در قیامت اجرا مى شود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است. در آن روز پرده از روى کارها کنار مى رود و اعمال همه دقیقاً محاسبه مى شود و هر کس جزاى اعمال خود را اعمّ از خوب و بد مى بیند.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «یوم الدّین روز حساب است».(2)

***

ص: 27


1- ج 1، ص 38.
2- ج 1، ص 40.

انسان در پیشگاه خدا

اشاره

5. إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

(پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.

تفسیر

این آیه سرآغاز نیازهاى بنده و تقاضاهاى او از خداست. در حقیقت لحن سخن از اینجا عوض مى شود، زیرا آیات قبل حمد و ثناى پروردگار و اظهار ایمان به ذات پاک او و اعتراف به روز قیامت بود، امّا از اینجا گویى بنده با این پایه محکم عقیدتى و معرفت و شناخت پروردگار، خود را در حضور او و در برابر ذات پاکش مى بیند، او را مخاطب ساخته، نخست از عبودیّت خویش در برابر او و سپس از امدادها و کمک هاى او سخن مى گوید: «تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم».

به تعبیر دیگر هنگامى که مفاهیم آیات گذشته در جان انسان جاى گیرد و اعماق وجودش به نور اللّه، پرورش دهنده جهانیان روشن مى شود و رحمت عام و خاصّ او و مالکیّتش در روز جزا را

ص: 28

درک مى کند. انسان به صورت یک فرد کامل از نظر عقیده در مى آید. این عقیده عمیق توحیدى، نخستین ثمره اش از یک سو بنده خالص خدا بودن و از بندگى بت ها و جبّاران و شهوات درآمدن و از سوى دیگر، دست استمداد به ذات پاک او دراز کردن است.

در واقع آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات مى گفت و در اینجا سخن از توحید عبادت و توحید افعال است.

توحید عبادت آن است که هیچ کس و هیچ چیز را شایسته پرستش جز ذات پاک خدا ندانیم، تنها به فرمان او گردن نهیم، تنها قوانین او را به رسمیّت بشناسیم و از هر نوع بندگى و تسلیم در برابر غیر ذات پاک او بپرهیزیم.

توحید افعال آن است که تنها موثّر حقیقى را در عالم او بدانیم، نه اینکه عالم اسباب را انکار کنیم و به دنبال سبب نرویم، بلکه معتقد باشیم هر سببى هر تأثیرى دارد آن هم به فرمان خداست. اوست که به آتش سوزندگى و به خورشید روشنایى و به آب حیات بخشى داده.

ثمره این عقیده آن است که انسان تنها متّکى به «اللّه» خواهد بود، تنها قدرت و عظمت را مربوط به او مى داند و غیر او در نظرش فانى، زوال پذیر و فاقد قدرت است.

این تفکّر و اعتقاد انسان را از همه کس و همه موجودات بریده

ص: 29

و تنها به خدا پیوند مى دهد.

این عقیده آن قدر روح انسان را وسیع و افق فکر او را بالا مى بَرد که به بى نهایت و ابدیّت مى پیوندد و از محیط هاى محدود آزاد و رها مى سازد.(1)

ذکر صیغه جمع در «نعبد» و«نستعین» و نیز آیات بعد که همه به صورت جمع است نشان مى دهد که اساس عبادت مخصوصاً نماز بر پایه جمع و جماعت است، حتّى هنگامى که بنده در برابر خدا به راز و نیاز برمى خیزد باید خود را میان جمع و جماعت ببیند، تا چه رسد به کارهاى زندگى اش.

به این ترتیب هرگونه فردگرایى و تک روى، انزواطلبى و مانند اینها مفاهیمى مردود از نظر قرآن و اسلام شناخته مى شود.(2)

***

ص: 30


1- ج 1، ص 42.
2- ج 1، ص 44.

مهم ترین دعا

اشاره

6. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

ما را به راه راست هدایت کن!

تفسیر

پس از اظهار تسلیم در برابر پروردگار و وصول به مرحله عبودیّت و استعانت و استمداد از ذات پاک او، نخستین تقاضاى بنده این است که او را به راه راست، راه پاکى و نیکى، راه عدل و داد و راه ایمان و عمل صالح هدایت فرماید، تا خدایى که همه نعمت ها را به او ارزانى داشته، نعمت هدایت را نیز بر آنها بیفزاید.

ولى امکان دارد که هر لحظه این نعمت به خاطر عواملى از او سلب و از صراط مستقیم منحرف و گمراه شود. پس باید هر شبانه روز لااقل ده بار از خداى خود بخواهد که لغزش و انحرافى براى او پیش نیاید.

انسان در مسیر هدایت هر لحظه بیم لغزش و انحراف درباره او مى رود، به همین دلیل باید خود را در اختیار پروردگار بگذارد

ص: 31

و تقاضا کند که او را در راه راست ثابت نگاه دارد.

اگر موانعى در سیم هاى معنوى ارتباطى ما با خدا ایجاد شود، کژى ها، ظلم ها، ناپاکى ها و... پیوند ما را از آن منبع هدایت قطع مى کند و همان لحظه از صراط مستقیم منحرف خواهیم شد.

هدایت همان پیمودن طریق تکامل است که انسان تدریجاً مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد.(1)

صراط مستقیم چیست؟

«صراط مستقیم» همان آیین خداپرستى ودین حق پرستى و دین حق و پایبند بودن به دستورهاى خدا و نفى هرگونه کار شیطانى و عمل انحرافى است.

گفتنى است که راه مستقیم همیشه یک راه بیش نیست، زیرا میان دو نقطه تنها یک خطّ مستقیم وجود دارد که نزدیک ترین راه را تشکیل مى دهد؛ بنابراین، اگر قرآن مى گوید صراط مستقیم همان دین و آیین الهى در جنبه هاى عقیدتى و عملى است، از آن روست که نزدیک ترین راه ارتباط با خدا همان است.

و نیز به همین دلیل است که دین واقعى یک دین بیشتر نیست «إِنَّ الدِّینَ عِندَاللّهِ الإسلاَمُ؛ دین در نزد خدا اسلام است» (آل عمران/19).

ص: 32


1- ج 1، ص 45.

از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر آیه «إهدنا الصِّراطَ المُستَقیم» فرمود: الطَّریق ومَعرِفَةُ الإمام: «منظور راه و شناخت امام است».(1)

***

ص: 33


1- ج 1، ص 48.

تشخیص راه راست از راه هاى انحرافى

اشاره

7. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ

راه کسانى که آنها را مشمول نعمت خود ساختى؛ نه کسانى که بر ایشان غضب کرده اى؛ نه گمراهان.

تفسیر

خداوند در این آیه به ما دستور مى دهد که طریق و خطّ پیامبران و نیکوکاران و آنها که مشمول نعمت و الطاف او شده اند، را بخواهیم.

و نیز به ما هشدار مى دهد که در برابر شما همیشه دو خطّ انحرافى قرار دارد: خطّ «مغضوب علیهم» و خطّ «ضالّین».

در آیه 69 سوره نساء افراد مورد نعمت خدا را چهار گروه معرّفى مى کند: پیامبران، صدّیقین، شهدا، صالحین.

بنابراین ما در سوره حمد در هر شبانه روز پى درپى از خدا مى خواهیم که در خطّ این چهار گروه قرار گیریم: خطّ انبیا، خطّ

ص: 34

صدّیقین، خطّ شهدا و صالحین. و روشن است که در هر مقطع زمانى باید در یکى از این خطوط انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نماییم.(1)

«مغضوب علیهم» و «ضالّین» کیانند؟

از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید چنین استفاده مى شود که «مغضوب علیهم» مرحله اى سخت تر و بدتر از «ضالّین» است. به تعبیر دیگر، «ضالّین» گمراهان عادى اند که اصرارى بر گمراه کردن دیگران ندارند و مغضوب علیهم گمراهان لجوج و منافق اندکه هم گمراهند و هم گمراهگر و با تمام قوا مى کوشند دیگران را همرنگ خود سازند؛ به همین دلیل، در بسیارى از موارد غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده است.(2)

حدیثى از پیامبر در مورد سوره حمد

در حدیثى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم که فرمود: خداوند متعال چنین فرموده: «من سوره حمد را میان خود و بنده ام تقسیم کردم نیمى از آن براى من و نیمى دیگر براى بنده من است و بنده من حق دارد هر چه را مى خواهد از من بخواهد:

ص: 35


1- ج 1، ص 52.
2- ج 1، ص 54.

هنگامى که بنده مى گوید: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» خداوند بزرگ مى فرماید: بنده ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پربرکت کنم.

و هنگامى که مى گوید: «الحمدللّه ربّ العالمین» خداوند بزرگ مى گوید: بنده ام مرا حمد و ستایش کرد و دانست نعمت هایى را که دارد از ناحیه من است و بلاها را نیز من از او دور کردم. گواه باشید که من نعمت هاى سراى آخرت را بر نعمت هاى دنیاى او مى افزایم و بلاهاى آن جهان را نیز از او دفع مى کنم همان گونه که بلاهاى دنیا را دفع کردم.

و هنگامى که مى گوید: «الرّحمن الرّحیم» خداوند مى گوید: بنده ام گواهى داد که من رحمان و رحیمم، گواه باشید، بهره او را از رحمتم فراوان مى کنم و سهم او را از عطایم مى افزایم.

و هنگامى که مى گوید: «مالک یوم الدّین» او مى فرماید: گواه باشید همان گونه که او حاکمیّت و مالکیّت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب حسابش را آسان مى کنم، حسناتش را مى پذیرم و از سیّئاتش صرف نظر مى کنم.

و هنگامى که مى گوید: «ایّاک نعبد» خداوند بزرگ مى گوید: بنده ام راست مى گوید، تنها مرا پرستش مى کند، من شما را گواه گیرم بر این عبادت خالص ثوابى به او مى دهم که همه کسانى که مخالف این بودند به حال او غبطه خورند.

ص: 36

و هنگامى که مى گوید: «ایّاک نستعین» خدا مى گوید: بنده ام از من یارى جسته و تنها به من پناه آورده، گواه باشید من او را در کارهایش کمک مى کنم، در سختى ها به فریادش مى رسم و در روز پریشانى دستش را مى گیرم.

و هنگامى که مى گوید: «اهدنا الصّراط المستقیم» (تا آخر سوره) خداوند مى گوید این خواست بنده ام برآورده است و او هر چه مى خواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد، آنچه امید دارد به او مى بخشم و از آنچه بیم دارد، ایمنش مى سازم».(1)

***

ص: 37


1- عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 7.

ویژگى کافران

اشاره

8. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَآءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ

کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمى کند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى؛ ایمان نخواهند آورد. (بقره/6)

تفسیر

کافران چنان در گمراهى خود سرسخت اند که هرچند حق براى آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند. قرآنى که راهنما و هادى متّقین است براى اینها به کلّى بى اثر است. بگویى یا نگویى، انذارکنى یا نکنى، بشارت دهى یا ندهى اثر ندارد. اصولاً آنها آمادگى روحى براى پیروى از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.(1)

***

ص: 38


1- ج 1، ص 82.

ویژگى هاى دورویان

اشاره

9. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللهِ وَبِالْیَوْمِ الْأَخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ

گروهى از مردم کسانى اند که مى گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم» در حالى که ایمان ندارند. (بقره/8)

تفسیر

نفاق معناى وسیعى دارد که هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى شود هر چند در افراد مومن باشد که ما از آن به عنوان «رگه هاى نفاق» نام مى بریم.

بروز نفاق در یک اجتماع معمولاً معلول یکى از دو چیز است:

نخست پیروزى و قدرت آیین موجود و تسلّط آن بر اجتماع و دیگر ضعف روحیّه و فقدان شخصیّت و شهامت کافى براى رویارویى با حوادث سخت.

در هر جامعه اى برنامه و گروه نفاق وجود دارد، منتها باید بر اساس معیارهاى حساب شده اى که قرآن براى آنها به دست مى دهد شناسایى شوند، تا نتوانند زیان یا خطرى ایجاد کنند.

ص: 39

نشانه هاى منافقان

1. هیاهوى بسیار و ادّعاهاى بزرگ و خلاصه گفتار زیاد و عمل کم و ناهماهنگ.

2. در هر محیطى رنگ آن محیط را گرفتن و با هر جمعیّتى مطابق مذاق آنها حرف زدن.

3. حساب خود را از مردم جدا کردن و تشکیل دادن انجمن هاى سرّى و مرموز با نقشه هاى حساب شده.

4. خدعه و نیرنگ و فریب و دروغ و تملّق و چاپلوسى و پیمان شکنى و خیانت.

5. خودبرتربینى و مردم را ناآگاه، سفیه و ابله قلمداد کردن و خود را عاقل و هوشیار دانستن.

خلاصه دوگانگى شخصیّت و تضادّ برون و درون که ضعف بارز منافقان است، پدیده هاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى توان آن را شناخت.(1)

***

ص: 40


1- ج 1، ص 99.

پرزیان ترین تجارت

اشاره

10. أُوْلَ_ئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى

آنان کسانى اند که هدایت را به گمراهى فروخته اند. (بقره/16)

تفسیر

در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانى هستیم که با سرمایه هاى فراوان خداداد، سرمایه عقل، فطرت، عواطف، نیروهاى مختلف جسمانى، مواهب عالم طبیعت و رهبرى انبیا گام در این تجارتخانه بزرگ مى گذاریم. گروهى سود مى برند و پیروز مى شوند و سعادتمند، گروهى نه تنها سودى نمى برند، بلکه اصل سرمایه را از دست داده و به تمام معنى ورشکست مى شوند نمونه کامل گروه اوّل مجاهدان راه خدا هستند.(1)

***

ص: 41


1- ج 1، ص 105.

دعوت با عمل مؤثرتر است یا با زبان

اشاره

11. أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ

آیا مردم را به نیکى (وایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مى کنید، امّا خودتان را فراموش مى نمایید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانى) را مى خوانید آیا نمى اندیشید؟ (بقره/44)

تفسیر

انسان ها در برابر گفتار افراد گاهى گوش جان خویش را باز مى کنند و گاهى گوش جسم خود را، در صورت دوم گفتار گوینده از مرز جسم تجاوز نمى کند ولى در قسم اوّل از جسم مى گذرد و بر جان اثر مى گذارد، زیرا اگر مشاهده کردند گوینده اعمالش با گفتارش مطابقت دارد گوش جان خود را براى شنیدن گفته هاى او باز مى کنند، ولى اگر دانستند او طبق گفتار خود عمل ندارد فقط همین گوش ظاهر را در اختیار او مى گذارند.(1)

ص: 42


1- ج 1، ص 152.

اصولاً یک برنامه اساسى مخصوصاً براى علما و مبلّغان و داعیان راه حق این است که بیش از سخن، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِاَعمالِکُم وَلا تَکُونُوا دُعاةً بِاَلسِنَتِکُم: «مردم را با عمل خود به نیکى ها دعوت کنید نه با زبان خود».

تأثیر عمیق دعوت عملى از اینجا سرچشمه مى گیرد که هرگاه شنونده بداند گوینده از دل سخن مى گوید و به گفته خویش صددرصد ایمان دارد گوش جان خود را به روى سخنانش مى گشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مى نشیند و در جان اثر مى گذارد و بهترین نشانه ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل مى کند.(1)

***

ص: 43


1- ج 1، ص 21.

چگونه مى توان بر مشکلات پیروز شد

اشاره

12. وَاسْتَع_ِینُوا بِالصَّب_ْرِ وَالصَّلَ_وةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ

از صبر و نماز یارى جویید (و با استقامت و کنترل هوس هاى درونى و توجّه به پروردگار نیرو بگیرید) و این کار جز براى خاشعان گران است. (بقره/45)

تفسیر

براى پیشرفت و پیروزى بر مشکلات دو رکن اساسى لازم است: یکى پایگاه نیرومند درونى و دیگر تکیه گاه محکم برونى. در آیه فوق به این دو رکن اساسى با تعبیر «صبر» و «صلوة» اشاره شده است: صبر آن حالت استقامت و شکیبایى و ایستادگى در جبهه مشکلات است و نماز پیوندى است با خدا و وسیله ارتباط با این تکیه گاه محکم.

در حدیثى امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامى که با غمى از غم هاى دنیا روبه رو مى شوید وضو گرفته، به مسجد بروید، نماز بخوانید

ص: 44

و دعا کنید، زیرا خداوند دستور داده وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ».(1)

توجّه به نماز و راز و نیاز با پروردگار نیروى تازه اى در انسان ایجاد مى کند و او را براى رویارویى با مشکلات نیرو مى بخشد.

آرى نماز انسان را به قدرت لایزالى پیوند مى دهد که همه مشکلات براى او سهل و آسان است و همین احساس سبب مى شود که انسان در برابر حوادث، نیرومند و خرسند باشد.(2)

همچنین استعانت از نماز و صبر براى پیروزى بر خواست ها و امیال و شهوات براى کسانى ممکن است که از پروردگار مى ترسند و مى دانند به ازاى از دست دادن مقام هاى ظاهرى مقامى بالاتر در انتظار آنان است. آنها که مى دانند پس از مرگ به لقاى پروردگار بزرگ مى رسند و از نعمت هاى بى پایان او بهره مند مى شوند، پیروزى بر امیال و خواست ها با تکیه بر نماز و صبر براى آنها آسان است، ولى براى کسانى که چنین عقیده اى ندارند بسیار دشوار خواهد بود.(3)

***

ص: 45


1- ج 1، ص 219 به نقل از مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
2- ج 1، ص 218.
3- ج 1، ص 155.

عدم پذیرش مجازات دیگرى در قیامت

اشاره

13. وَاتَّقُوا یَوْمًا لاَ تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا

و از آن روز بترسید که کسى مجازات کسى را نمى پذیرد. (بقره/48)

تفسیر

در این دنیا چنین معمول است که براى نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفى وارد مى شوند: گاه یک نفر جریمه دیگرى را مى پذیرد و آن را ادا مى کند.

اگر این معنى ممکن نشد متوسّل به شفاعت مى شود و کسانى را برمى انگیزد که از او شفاعت کنند.

باز اگر این هم نشد سعى مى کنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند و اگر دسترسى به این کار هم نداشت از دوستان و یاران کمک مى گیرند تا از او دفاع کنند تا گرفتار چنگال مجازات نشود.

اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیاست، ولى قرآن مى گوید: اصول حاکم بر مجازات ها در قیامت به کلّى از این امور

ص: 46

جداست و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمى آید، تنها راه نجات پناه بردن به سایه ایمان و تقواست و استمداد از لطف پروردگار.

بدون شک مجازات هاى الهى چه در این جهان وچه در قیامت جنبه انتقامى ندارد، بلکه همه آنها در حقیقت ضامن اجرا براى اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسان هاست. بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.(1)

***

ص: 47


1- ج 1، ص 222 و 223.

سرانجام گناه و گناهکاران

اشاره

14. بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَ_ئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

آرى، کسانى که مرتکب گناه شوند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود. (بقره/81)

تفسیر

این آیه یک قانون کلّى و عمومى را که از هر نظر منطقى است بیان مى کند. این یک قانون کلّى درباره گناهکاران از هر قوم و ملّت و گروه و جماعت است.

«کسب» و«اکتساب» به معنى تحصیل کردن چیزى از روى اراده و اختیار است. بنابراین جمله «بلى من کسب سیّئة» اشاره به کسانى است که با علم و اختیار مرتکب گناهان مى شوند. تعبیر «کسب» شاید از این نظر باشد که گناهکار در یک محاسبه کوته بینانه ارتکاب گناه رابه سود خویش و ترک آن را به زیان خود مى پندارند.

ص: 48

مفهوم احاطه گناه این است که انسان آنقدر در گناهان فرو رود که زندانى براى خود بسازد، زندانى که منافذ آن بسته باشد.

توضیح اینکه: گناهان کوچک و بزرگ در آغاز یک «عمل» است، سپس تبدیل به «حالت» مى شود و با ادامه و اصرار شکل «ملکه» به خود مى گیرد، هنگامى که به اوج شدّت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه درمى آورد و عین وجود انسان مى شود. در این هنگام هیچ پند و موعظه و راهنمایى راهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد و در حقیقت با دست خود قلب ماهیّت خویش کرده است.

از یک نظر چنین کسانى به کرم هایى مى مانند که اطراف خود پیله اى مى تنند، پیله اى که آنان را زندانى و سرانجام خفه مى کند و روشن است سرنوشتى جز خلود در آتش براى آنها نخواهد بود.(1)

***

ص: 49


1- ج 1، ص 323.

شدیدترین مجازات

اشاره

15. أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ...

آیا به بعضى از دستورهاى کتاب آسمانى ایمان مى آورید وبه بعضى کافر مى شوید؟ (بقره/85)

تفسیر

یکى از عوامل سقوط ملّت ها همانا تبعیض در اجراى قوانین است که هر قانونى حافظ منافع شخصى شان باشد اجرا و آنچه به سود جامعه است فراموش کنند.

اثر ایمان و تسلیم آنجا ظاهر مى شود که قانونى بر ضدّ منافع شخصى انسان باشد و آن را محترم بشمرد، وگرنه عمل به دستورهاى الهى در آنجا که حافظ منافع انسان است نه افتخار است و نه نشانه ایمان و لذا همیشه از این طریق مى توان مومنان را از منافقان شناخت. مومنان در برابر همه قوانین الهى تسلیم اند و منافقان طرفدار تبعیض.

نتیجه این عمل، رسوایى و ذلّت و بدبختى است. ملّتى که جز

ص: 50

به جنبه هاى مادّى دین، آن هم فقط از دریچه منافع شخصى و خصوصى نمى اندیشد دیر یا زود در چنگال ملّتى قوى پنجه اسیر مى شود، از اوج عزّت به زیر مى آید و در جوامع انسانى رسوا مى گردد.

این از نظر دنیا و امّا از نظر آخرت همان گونه که قرآن مى گوید شدیدترین مجازات در انتظار این گونه تبعیض گران است.(1)

***

ص: 51


1- ج 1، ص 332.

تفکّر در نشانه هاى روشن

اشاره

16. وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ

ما نشانه هاى روشنى براى تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمى ورزد. (بقره /99)

تفسیر

تفکّر در آیات قرآن براى هر انسان پاکدل و حق جویى روشن کننده راه هاست و با مطالعه این آیات مى توان به صدق دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و عظمت قرآن پى برد.

ولى این حقیقت را تنها کسانى درک مى کنند که قلبشان بر اثر گناه تاریک نشده باشد. بنابراین جاى تعجّب نیست که فاسقان و آلودگان به گناه و آنها که از اطاعت فرمان خدا سر باز زده اند هرگز به آن ایمان نیاورند.(1)

***

ص: 52


1- ج 1، ص 336.

ارتباط با خدا و جامعه

اشاره

17. وَأَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَآتُوا الزَّکَوةَ

و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید. (بقره/110)

تفسیر

در این آیه دو دستور به مومنان داده مى شود: یکى «نماز» که با انجام دادن آن ارتباط محکمى بین آنان و خداوند ایجاد مى شود و دیگرى «زکات» که با اداى آن همبستگى هاى اجتماعى محکمى به وجود مى آید و این هر دو براى پیروزى بر دشمن لازم است، چه اینکه پیروزى در پرتو اراده هاى نیرومند و ایمان قوى و اتّحاد و همبستگى هاى ملّت ها صورت مى پذیرد.(1)

***

ص: 53


1- ج 1، ص 285.

آیا نتیجه اعمال خیر از بین مى رود؟

اشاره

18. وَمَا تُقَدِّمُوا لِاَنفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَاللهِ

هر کار خیرى براى خود از پیش مى فرستید، آن را نزد خدا (در سراى دیگر) خواهید یافت. (بقره /110)

تفسیر

تصوّر نکنید کارهاى نیکى را که انجام مى دهید و اموالى را که در راه خدا انفاق مى کنید از بین مى رود، نه آنچه از نیکى ها از پیش مى فرستید آنها را نزد خدا در سراى دیگر خواهید یافت.(1)

***

ص: 54


1- ج 1، ص 400.

آیا خدا مى داند؟

اشاره

19. إِنَّ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

خداوند به اعمال ما بیناست. (بقره/110)

تفسیر

او به طور دقیق مى داند کدام عمل را به خاطر او انجام داده اید وکدام یک را براى غیر او.(1)

***

ص: 55


1- ج 1، ص 400.

تسلیم در برابر فرمان خدا

اشاره

20. بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ للهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ

آرى، کسى که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است. (بقره/112)

تفسیر

بهشت و پاداش خداوند ونیل به سعادت جاودان در انحصار هیچ طایفه نیست، بلکه از آن کسانى است که واجد دو شرط باشند:

در مرحله اوّل تسلیم محض در مقابل فرمان حق و ترک تبعیض در احکام الهى. چنان نباشد که هر دستورى موافق منافعشان است بپذیرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور کامل تسلیم حقّاند.

در مرحله بعد آثار این اعمال در عمل آنها به صورت انجام دادن کار نیک منعکس شود. آنها نیکوکارند نسبت به همگان و در تمام برنامه ها.

در حقیقت قرآن با این بیان مسأله نژادپرستى و تعصّب هاى

ص: 56

نابه جا را به طور کلّى نفى مى کند و سعادت و خوشبختى را از انحصار طایفه خاصّى بیرون مى آورد. ضمناً معیار رستگارى را که ایمان و عمل صالح است مشخّص مى سازد.

ذکر جمله «و هو محسن» بعد از بیان مسأله تسلیم اشاره به این است که تا ایمان راسخ وجود نداشته باشد، نیکوکارى به معنى وسیع کلمه حاصل نخواهد شد.

ضمناً این جمله نشان مى دهد که نیکوکارى براى این افراد باایمان جنبه یک فعل زودگذر ندارد، بلکه وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است.(1)

***

ص: 57


1- ج 1، ص 403.

مساجد چگونه ویران مى شوند؟

اشاره

21. وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِى خَرَابِهَا

کیست ستمکارتر از آن که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیرى کرد و سعى در ویرانى آنها نمود. (بقره/ 114)

تفسیر

قرآن جلوگیرى از نام خدا در مساجد را ستمى بزرگ و عاملان آن را ستمکارترین مردم معرّفى مى کند. به راستى چه ستمى از این بالاتر که در تخریب پایگاه هاى توحید بکوشند و مردم را از یاد حق باز دارند و شرک و فساد را در جامعه بگسترند.

هر کس و هرگروه به نوعى در تخریب مساجد الهى بکوشد و یا مانع از آن شود که نام خدا و عبادت او در آنجا انجام گیرد مشمول رسوایى و عذاب عظیم است.

جلوگیرى از ورود به مسجد و ذکر نام پروردگار و کوشش در تخریب آن تنها به این نیست که مثلاً با بیل و کلنگ ساختمان آن را

ص: 58

ویران سازد، بلکه هر عملى که نتیجه آن تخریب مساجد و از رونق افتادن آن باشد مشمول همین حکم است.

آنچه باعث مى شود که مردم از یاد خدا غافل شوند و از مساجد باز مانند، ظلمى است بسیار بزرگ.

عجب اینکه در روزگار ما گروهى از متعصّبان نادان و خشک و دور از منطق از وهّابیان به بهانه احیاى توحید سعى در تخریب پاره اى از مساجد و ساختمان هایى که بر قبور بزرگان اسلام و صلحا که همیشه مرکز یاد خداست دارند.

و عجیب تر اینکه این ستمگران بى منطق، اعمال خود را تحت عنوان مبارزه با شرک انجام مى دهند و در این راه مرتکب انواع گناهان و کبائر مى شوند.

در حالى که اگر فرضاً کار خلافى در یکى از این مراکز مقدّس انجام شود باید جلوى آن را گرفت، نه اینکه این خانه هاى توحید را به تخریب کشاند که این کار همانند کار مشرکان جاهلیّت است.

خداوند این چنین اشخاص را ظالم ترین افراد شمرده و در واقع هم چنین است، زیرا تعطیل و تخریب مساجد و جلوگیرى از مراکز توحید نتیجه اى جز سوق مردم به بى دینى نخواهد داشت. و مى دانیم زیان این کار از هر عملى بیشتر و عواقب شوم آن دردناک تر است.(1)

***

ص: 59


1- ج 1، ص 410.

هستى بخش آسمان ها و زمین

اشاره

22. بَدِیعُ السَّمَ_وَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

هستى بخش آسمان ها و زمین اوست و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند تنها مى گوید: «موجود باش!» و آن فوراً موجود مى شود. (بقره/117)

تفسیر

کلمه «بدیع» از مادّه «بدع» به معنى به وجود آوردن چیزى بدون سابقه است و این مى رساند که خداوند آسمان ها و زمین را بدون هیچ مادّه و نمونه قبلى به وجود آورده است.

منظور از جمله «کن فیکون» (موجود باش) این نیست که خداوند یک فرمان لفظى با معنى «موجود باش» صادر مى کند، بلکه منظور این است هنگامى که اراده او به چیزى تعلّق گیرد، خواه بزرگ باشد یا کوچک، پیچیده باشد یا ساده، به اندازه یک اتم باشد یا مجموع آسمان ها یا زمین، بدون نیاز به هیچ علّت دیگرى تحقّق

ص: 60

مى یابد و در میان این اراده و پیدایش آن موجود حتّى یک لحظه فاصله نیست.

اصولاً زمانى در این وسط قرار نمى گیرد. اشتباه نشود منظور این نیست که هر چه خدا اراده کند در همان لحظه موجود مى شود، بلکه منظور این است هر طور اراده کند همان گونه موجود مى شود. فى المثل اگر اراده کند که آسمان ها و زمین در شش دوران به وجود آیند مسلّماً بى کم و کاست در همین مدّت موجود خواهند شد. این تابع آن است که او چگونه اراده کند و چگونه مصلحت بداند.

یا مثلاً هنگامى که خداوند اراده کند جنینى در شکم مادر نه ماه و نه روز دوران تکامل خود را طى کند، بدون یک لحظه کم و زیاد انجام مى یابد. و اگر اراده کند این دوران تکاملى در کمتر از یک هزارم ثانیه صورت گیرد، مسلّماً همان خواهد شد.(1)

***

ص: 61


1- ج 1، ص 419 و 420.

کدام هدایت به مقصد مى رسد؟

اشاره

23. قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدَى

بگو: هدایت، تنها هدایت الهى است. (بقره/120)

تفسیر

هدایتى که با خرافات وافکار منحط افراد نادان آمیخته نشده است. آرى از چنین هدایت خالصى باید پیروى کرد.(1)

تنها قانونى که مى تواند مایه نجات انسان ها شود قانون وهدایت الهى است، چرا که علم بشر هر قدر تکامل یابد باز آمیخته به جهل وشک ونارسایى در جهات مختلف است وهدایتى که در پرتو چنین علم ناقصى پیدا شود هدایت مطلق نخواهد بود، تنها کسى مى تواند برنامه «هدایت مطلق» را رهبرى کند که داراى «علم مطلق» وخالى از جهل ونارسایى باشد و او تنها خداست.(2)

***

ص: 62


1- ج 1، ص 429.
2- ج 1، ص 431.

بهترین رنگ

اشاره

24. صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ

رنگ خدایى (بپذیرید: رنگ ایمان و توحید و اسلام) چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟ و تنها او را عبادت مى کنیم. (بقره/138)

تفسیر

قرآن فرمان مى دهد همه رنگ هاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگ هاى تفرقه انداز را از میان بردارید و همگى به رنگ الهى درآیید.

بهتر این است که به جاى رنگ ظاهر و رنگ هاى خرافاتى و تفرقه انداز، رنگ حقیقت و خدایى را بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگى پاک شود.

راستى چه تعبیر زیبا و لطیفى است! اگر مردم رنگ خدایى بپذیرند، یعنى رنگ وحدت و عظمت و پاکى و پرهیزگارى.

رنگ بى رنگى و عدالت و مساوات و برادرى و برابرى.

ص: 63

و رنگ توحید و اخلاص.

در این صورت مى توانند در پرتو آن به همه نزاع ها و کشمکش ها که «هرگاه بى رنگى اسیر رنگ شود» به وجود مى آید، از میان بردارند و ریشه هاى شرک و نفاق و تفرقه را برکنند.

در حقیقت این همان بى رنگى و حذف همه رنگ هاست.

در احادیث از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه نقل شده که مقصود از «صبغة اللّه» آیین پاک اسلام است.(1)

***

ص: 64


1- ج 1، ص 473.

اسلام دین میانه رو

اشاره

25. وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ

همان گونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز امّت میانه اى قرار دادیم (در حدّ اعتدال) تا بر مردم گواه باشید. (بقره/143)

تفسیر

تعبیر به «گواه بودن» امّت اسلامى بر مردم جهان و نیز «گواه بودن» پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به مسلمانان ممکن است اشاره به اسوه و الگو بودن بوده باشد، چرا که گواهان و شاهدان را همیشه از میان افراد نمونه انتخاب مى کنند.

یعنى شما با داشتن این عقاید و تعلیمات امّتى نمونه اید، همان طور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.

شما با عمل و برنامه خود گواهى مى دهید که یک انسان مى تواند هم مرد دین باشد و هم مرد دنیا. در عین اجتماعى بودن، جنبه هاى معنوى و روحانى خود را کاملاً حفظ کند. شما با این عقاید

ص: 65

و برنامه ها گواهى مى دهید که دین و علم، دنیا و آخرت، نه تنها تضادّى ندارند، بلکه یکى در خدمت دیگرى است.

امّتى که از هر نظر در حدّ اعتدال باشد، نه کندرو و نه تندرو، نه در حدّ افراط نه تفریط، الگو و نمونه.(1)

امّت اسلامى یک امّت میانه

کلمه «وسط» در لغت هم به معناى حدّ متوسّط در میان دو چیز آمده و هم به معنى جالب و زیبا و عالى و شریف و این دو ظاهراً به یک حقیقت بازمى گردد، زیرا معمولاً شرافت و زیبایى در آن است که چیزى از افراط و تفریط دور باشد و در حدّ اعتدال قرار گیرد.

چه تعبیر جالبى در اینجا قرآن درباره امّت اسلامى کرده که آنها را یک امّت میانه و معتدل نامیده است.

معتدل از نظر عقیده که نه راه غلو مى پیمایند و نه راه تقصیر و شرک، نه طرفدار جبرند و نه تفویض، نه درباره صفات خدا معتقد به تشبیه اند و نه تعطیل.

معتدل از نظر ارزش هاى معنوى و مادّى، نه به کلّى در جهان فرو مى روند که معنویّت به فراموشى سپرده شود، نه آنچنان در عالم معنا فرو مى روند که از جهان مادّه به کلّى بى خبر شوند، نه همچون گروه عظیمى از یهود جز گرایش مادّى چیزى را نشناسند و نه

ص: 66


1- ج 1، ص 483.

همچون راهبان مسیحى به کلّى ترک دنیا گویند.

معتدل از نظر علم ودانش، و نه آن چنان بر دانسته هاى خود جمود دارند که علوم دیگر را پذیرا شوند و نه آن گونه خود باخته اند که به دنبال هر صدایى برخیزند.

معتدل از نظر روابط اجتماعى، نه اطراف خود حصارى مى کشند که از جهانیان به کلّى جدا شوند و نه اصالت و استقلال خود را از دست مى دهند که همچون غرب زدگان وشرق زدگان در این ملّت وآن امّت ذوب شوند.

معتدل از نظر شیوه هاى اخلاقى، از نظر عبادت، از نظر تفکّر و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگى و حیات.

یک مسلمان واقعى هرگز نمى تواند انسان یک بعدى باشد، بلکه انسانى است داراى ابعاد مختلف، متفکّر، باایمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان، فعّال، آگاه و با گذشت.

تعبیر به حدّ وسط تعبیرى است که از یک سو مسأله شاهد و گواه بودن امّت اسلامى را مشخّص مى سازد، زیرا کسانى که در خطّ میانه قرار دارند مى توانند تمام خطوط انحرافى را در چپ و راست ببیند.

واز سوى دیگر تعبیرى است که دلیل مطلب نیز در آن نهفته است و مى گوید اگر شما گواهان خلق جهان هستید به دلیل همین اعتدال و امّت وسط بودنتان است.

ص: 67

امّتى که مى تواند از هر نظر الگو باشد

اگر آنچه را در معنى امّت وسط در بالا گفتیم در ملّتى جمع باشد بدون شک طلایه داران حقّاند و شاهدان حقیقت، چرا که برنامه هاى آنها میزان و معیارى است براى بازشناسى حق از باطل.

جالب اینکه از روایات متعدّدى که از ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) براى ما نقل شده مى خوانیم: «ماییم امّت میانه و ماییم گواهان خدا بر خلق و حجّت هاى او در زمین و ماییم گواهان بر مردم، غلوکنندگان باید به سوى ما بازگردند و مقصّران باید کوتاهى را رها کرده و به ما ملحق شوند».

بدون شک این روایات مفهوم وسیع آیه را محدود نمى کند، بلکه بیان مصداق هاى کامل این امّت نمونه است.(1)

***

ص: 68


1- ج 1، ص 487.

سبقت در نیکى ها

اشاره

26. فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ

در نیکى ها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت جویید. (بقره/148)

تفسیر

به جاى اینکه تمام وقت خود را صرف گفت و گو در مسائل فرعى کنید به سراغ خوبى ها و پاکى ها بروید که میدان وسیعى دارد و در آن از یکدیگر پیشى گیرید، زیرا معیار ارزش وجودى شما عمل پاک و نیک است.(1)

***

ص: 69


1- ج 1، ص 501.

آماده حسابرسى شوید

اشاره

27. فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمْ اللهُ جَمِیعًا إِنَّ اللهَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ

در نیکى ها واعمال خیر بر یکدیگر سبقت جویید. هر جا باشید خداوند همه شما را (روز رستاخیز) حاضر مى کند، زیرا او توانا بر هر کارى است. (بقره/148)

تفسیر

این آیه یک هشدار به خرده گیران و تشویق نیکوکاران است. در آن دادگاه بزرگ رستاخیز که صحنه نهایى پاداش و کیفر است چنین نیست که عدّه اى مشغول انجام دادن بهترین کارها باشند و گروهى دیگر جز سمپاشى و تخریب و اخلال کار دیگرى نکنند و با هم یکسان باشند و حساب و کتاب و جزایى در کار نباشد. مسلّم بدانید چنان روزى در پیش است و به همه حساب ها رسیدگى مى شود.

و از آنجا که ممکن است براى بعضى این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرّات خاک هاى پراکنده انسان ها را هر جا که باشند

ص: 70

جمع آورى مى کند و لباس حیات نو بر آنها مى پوشاند، بلافاصله مى گوید: «و خداوند بر هر کارى قدرت دارد» (إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ).

در حقیقت این جمله در پایان آیه به منزله دلیل است براى جمله قبل از آن (أَیْنَمَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعًا).

آن روز که یاران مهدى (علیه السلام) جمع مى شوند

در روایات متعدّدى که از اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده جمله (أَیْنَمَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعًا) به اصحاب مهدى (علیه السلام) تفسیر شده است.

از جمله در کتاب روضه کافى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم که بعد از ذکر این جمله فرمود: «منظور اصحاب امام قائم (علیه السلام) است که 313 نفرند. به خدا سوگند منظور از «امّة معدوده» آنها هستند. به خدا سوگند در یک ساعت همگى جمع مى شوند همچون پاره هاى ابر پاییزى که بر اثر تندباد، جمع و متراکم مى گردد».

از امام علىّ بن موسى الرّضا (علیه السلام) نیز نقل شده است: به خدا سوگند هنگامى که مهدى (علیه السلام) قیام کند تمام پیروان ما را از تمام شهرها گرد او جمع مى کند.

بدون شک این تفسیر از مفاهیم «بطون» آیه است، چرا که مى دانیم طبق روایات، آیات قرآن گاه معانى متعدّدى دارد که یک معنى ظاهر و همگانى و عمومى است و دیگرى معناى درونى

ص: 71

و به اصطلاح بطن آیه است که جز پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان و کسانى که خدا بخواهد از آن آگاه نیستند.

در حقیقت این روایات اشاره به آن است خدایى که قدرت دارد ذرّات پراکنده خاک انسان ها را در قیامت از نقاط مختلف جهان جمع آورى کند، به آسانى مى تواند یاران مهدى را در یک روز و یک ساعت براى افروختن نخستین جرقه هاى انقلاب به منظور تأسیس حکومت عدل الهى و پایان دادن به ظلم و ستم جمع نماید.(1)

***

ص: 72


1- ج 1، ص 502.

از خدا بترسید!

اشاره

28. فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِى

از آنها نترسید و از من بترسید. (بقره/150)

تفسیر

این یکى از اصول کلّى واساس تربیت توحیدى اسلامى است که از هیچ چیزى و هیچ کس جز خدا نباید ترس داشت. تنها ترس از خدا _ یا صریح تر _ ترس از نافرمانى هاى او شعار هر مسلمان باایمان است که اگر این اصل بر روح وجان آنها پرتوافکن شود هرگز شکست نخواهند خورد.

امّا مسلمان نماهایى که به عکس دستور بالا گاه از شرق مى ترسند و گاه از قدرت غرب، گاه از منافقین داخلى و گاه از دشمنان خارجى، خلاصه از همه چیز و همه کس جز خدا وحشت دارند آنها همیشه زبون و حقیر و شکست خورده اند.(1)

***

ص: 73


1- ج 1، ص 508.

تأثیر یاد خدا در زندگى

اشاره

29. فَاذْکُرُونِى أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِى وَلاَ تَکْفُرُونِ

به یاد من باشید تا به یاد شما باشم! وشکر مرا گویید و(در برابر نعمت هایم) کفران نکنید. (بقره/152)

تفسیر

بدیهى است جمله «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» اشاره به یک معنى عاطفى میان خدا و بندگان نیست آن گونه که در میان انسان هاست که به هم مى گویند به یاد ما باش تا به یاد شما باشم، بلکه اشاره به یک اصل تربیتى و تکوینى است. یعنى به یاد من باشید، به یاد ذات پاکى که سرچشمه تمام خوبى ها و نیکى هاست و به این وسیله روح و جان خود را پاک و روشن سازید و آماده پذیرش رحمت پروردگار.

توجّه به این ذات پاک، شما را در فعّالیّت ها مخلص تر، مصمّم تر، نیرومندتر و متّحدتر مى سازد.

همان گونه که منظور از شکرگزارى و عدم کفران، تنها یک مسأله

ص: 74

تشریفاتى و گفتن با زبان نیست، بلکه منظور آن است که هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف کنید و در همان هدفى که براى آن آفریده شده به کار گیرید تا مایه فزونى رحمت و نعمت خدا شود.

تفسیر جمله «فاذکرونى أذکرکم»

مفسّران در شرح این جمله و اینکه منظور از یادآورى بندگان چیست و یادآورى خداوند چگونه است تفسیرهاى مختلفى ذکر کرده اند که فخررازى در تفسیر کبیر آن را در ده موضوع خلاصه کرده است:

1. مرا به «اطاعت» یاد کنید، تا شما را به رحمتم یاد کنم.

2. مرا به «دعا» یاد کنید، تا شما را به «اجابت» یاد کنم.

3. مرا به «ثنا و اطاعت» یاد کنید، تا شما را به «ثنا و نعمت» یاد کنم.

4. مرا در «دنیا» یاد کنید، تا شما را در «جهان دیگر» یاد کنم.

5. مرا در «خلوتگاه ها» یاد کنید، تا شما را در «جمع» یاد کنم.

6. مرا هنگام «وفور نعمت» یاد کنید، تا شما را در «سختى ها» یاد کنم.

7. مرا به «عبادت» یاد کنید، تا شما را به «کمک» یاد کنم.

8. مرا به «مجاهدت» یاد کنید، تا شما را به «هدایت» یاد کنم.

9. مرا به «صدق و اخلاص» یاد کنید، تا شما را به «خلاص

ص: 75

و مزید اختصاص» یاد مى کنم.

10. مرا به «ربوبیّت» یاد کنید، تا شما را به «رحمت» یاد کنم.

بدون شک توجّه به خداوند یک اثر تربیتى دارد که در پرتو یاد خدا در وجود انسان پرتوافکن مى شود وروح بر اثر این توجّه آمادگى نزول برکات جدیدى که متناسب با نحوه یاد اوست پیدا مى کند.

ذکر خدا چیست؟

مسلّم است منظور از ذکر خدا تنها یادآورى به زبان نیست که زبان ترجمان قلب است. هدف این است که با تمام قلب و جان به ذات پاک خداوند توجّه داشته باشید، همان توجّهى که انسان را از گناه بازمى دارد و به اطاعت از فرمان او دعوت مى کند. به همین دلیل در احادیث متعدّدى از پیشوایان اسلام نقل شده است که منظور از ذکر خدا یادآورى عملى است. در حدیثى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم که به على (علیه السلام) وصیّت فرمود و از جمله وصایایش این بود: «سه کار است که این امّت توانایى انجام دادن آن را (به طور کامل) ندارند: مواسات و برابرى با برادر دینى در مال و اداى حقّ مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران و خدا را در هر حال یاد کردن، و منظور سبحان اللّه والحمدللّه ولا إله إلّا اللّه واللّه اکبر نیست، بلکه منظور این است هنگامى که کار حرامى در مقابل

ص: 76

او قرار گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».

ولى به هر حال چه جالب است که خداوند با آن عظمت، ذکر بندگان را در کنار ذکر خود قرار مى دهد. بندگان در آن عالم محدود و کوچکشان و خداوند بزرگ در آن عالم نامحدود و بى انتها با آن همه رحمت ها و برکات.(1)

***

ص: 77


1- ج 1، ص 513.

صبر و نماز، سلاح مومنان

اشاره

30. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَوةِ إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ

اى کسانى که ایمان آورده اید از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید (زیرا) خداوند با صابران است. (بقره/153)

تفسیر

در این آیه سخن از صبر و پایدارى به میان مى آورد که بدون آن مفاهیم گذشته هرگز تحقّق نخواهد یافت.

نخست مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید از صبر و نماز کمک بگیرید» (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَوةِ).

و با این دو نیرو (استقامت و توجّه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث سخت بروید که پیروزى از آن شماست «زیرا خداوند با صابران است» (إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).

به عکس آنچه بعضى تصوّر مى کنند «صبر» هرگز به معنى تحمّل بدبختى ها و تن دادن به ذلّت و تسلیم در برابر عوامل شکست

ص: 78

نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معناى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و حادثه است.

لذا بسیارى از علماى اخلاق براى «صبر» سه شاخه ذکر کرده اند:

1. صبر بر اطاعت (مقاومت در برابر مشکلاتى که در راه طاعت وجود دارد).

2. صبر بر معصیت (ایستادگى در برابر انگیزه هاى گناه و شهوات سرکش و طغیانگر).

3. صبر بر مصیبت (پایدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خودباختگى و شکست روحى و ترک جزع و فزع).

کمتر موضوعى را در قرآن مى توان یافت که مانند «صبر» تکرار و تأکید شده باشد. در قرآن مجید در حدود هفتاد مورد از «صبر» سخن به میان آمده است.

تاریخ مردان بزرگ گواهى مى دهد که یکى از عوامل مهم یا مهم ترین عامل پیروزى آنان استقامت و شکیبایى بوده است. افرادى که از این صفت بى بهره اند در گرفتارى ها بسیار زود از پا در مى آیند و مى توان گفت نقشى را که این عامل در پیشرفت افراد و جامعه ها ایفا مى کند، نه فراهم بودن امکانات دارد و نه استعداد و هوش و مانند آن.

اصولاً ویژگى استقامت این است که فضایل دیگر بدون آن ارج و بهایى نخواهد داشت که پشتوانه همه آنها صبر است و لذا در نهج البلاغه مى خوانیم: «بر شما باد به صبر و استقامت که صبر در

ص: 79

برابر ایمان همچون سر است در برابر تن؛ تن بى سر فایده اى ندارد، همچنین ایمان بدون صبر ناپایدار و بى نتیجه است».(1)

در روایات اسلامى عالى ترین درجه صبر را آن دانسته اند که هنگام فراهم آمدن وسایل عصیان و گناه انسان مقاومت کند و از لذّت گناه چشم بپوشد.

در این آیه موضوع دیگرى که به عنوان یک تکیه گاه مهم در کنار صبر معرّفى شده «صلوة» (نماز) است. لذا در احادیث مى خوانیم: هنگامى که على (علیه السلام) با مشکلى روبه رو مى شد به نماز برمى خاست و سپس به دنبال حلّ مشکل مى رفت و این آیه را تلاوت مى فرمود.

از این موضوع هرگز نباید تعجّب کرد، زیرا هنگامى که انسان در برابر حوادث سخت و مشکلات طاقت فرسا قرار مى گیرد و نیروى خود را براى مقابله با آنها ناچیز مى بیند نیاز به تکیه گاهى دارد که از هر جهت نامحدود و بى انتها باشد. نماز او را با چنین مبدئى مربوط مى سازد و با اتّکا بر او مى تواند با روحى مطمئن و آرام امواج سهمگین مشکلات را در هم بشکند.

بنابراین آیه فوق در حقیقت به دو اصل تکیه مى کند: یکى اتّکاى به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگرى مسأله خودیارى و اتّکاى به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.(2)

***

ص: 80


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 82.
2- ج 1، ص 518.

کسانى که زنده اند و ما نمى دانیم

اشاره

31. وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَ_کِنْ لاَ تَشْعُرُونَ

وبه آنها که در راه خدا کشته مى شوند مرده نگویید، بلکه آنها زنده اند، ولى شما نمى فهمید. (بقره/154)

تفسیر

در این آیه نخست مى گوید: هرگز به آنها که در راه خدا کشته مى شوند و شربت شهادت مى نوشند مرده مگویید.

سپس براى تأکید بیشتر اضافه مى کند: بلکه آنها زندگانند، امّا شما درک نمى کنید.

اصولاً در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را کنار مى کشند و علاوه بر اینکه خودشان کارى انجام نمى دهند، سعى در دلسرد کردن دیگران دارند. همین که حادثه ناگوارى رخ مى دهد اظهار تأسّف مى کنند و آن را دلیل بر بى نتیجه بودن آن قیام مى پندارند، غافل از اینکه هیچ هدف مقدّس و گرانبهایى بدون

ص: 81

دادن قربانى یا قربانى ها به دست نیامده و این یکى از سنن این جهان است.

خداوند از روى یک حقیقت بزرگ پرده برمى دارد و باصراحت مى گوید: شما حق ندارید کسانى را که در راه خدا جان مى دهند مرده بخوانید، آنها زنده اند، زنده جاودان و از روزى هاى معنوى در پیشگاه خدا بهره مى گیرند، با یکدیگر سخن مى گویند و از سرنوشت پربارشان کاملاً خشنودند، امّا شما که در چاردیوار عالم مادّه محبوس و زندانى هستید این حقایق را نمى توانید درک کنید.

مکتبى که به شهادت افتخار مى کند

اسلام با ترسیمى که از مسأله شهادت در این آیه و آیات دیگر قرآن کرده، عامل بسیار مهمّ تازه اى را در مبارزه حق در برابر باطل وارد میدان ساخته است. عاملى که کاربرد آن از هر سلاحى بیشتر و تأثیر آن از همه برتر است. عاملى که مى تواند خطرناک ترین و وحشتناک ترین اسلحه زمان ما را در هم بشکند. چنانکه در تاریخ انقلاب اسلامى کشور ما ایران با کمال وضوح این حقیقت را با چشم دیدیم که عشق به شهادت على رغم تمام کمبودهاى ظاهرى عامل پیروزى سربازان اسلام در برابر قدرت هاى بزرگ شد.

و اگر در تاریخ اسلام و حماسه هاى جاویدان جهادهاى اسلامى و شرح ایثارگرى هاى کسانى را که با تمام وجودشان در راه پیشبرد

ص: 82

این آیین پاک جانفشانى کردند دقّت کنیم مى بینیم یک دلیل مهمّ همه آن پیروزى ها همین بود که اسلام در تعلیمات خود این درس بزرگ را به آنها آموخته بود که شهادت در راه خدا و در طریق حق و عدالت به معنى فنا و نابودى و مرگ نیست، بلکه سعادت است و زندگى جاویدان و افتخار ابدى.

سربازانى که چنین درسى را در این مکتب بزرگ آموخته اند هرگز قابل مقایسه با سربازان عادى نیستند. سرباز عادى به حفظ جان خود مى اندیشد، امّا آنها براى حفظ مکتب پیکار مى کنند و پروانه وار مى سوزند و قربانى مى شوند و افتخار مى کنند.(1)

***

ص: 83


1- ج 1، ص 520.

جهان صحنه آزمایش الهى

اشاره

32. وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى وکاهش در مال ها وجان ها ومیوه ها مى آزماییم؛ وبشارت ده به استقامت کنندگان. (بقره/155)

تفسیر

در این آیه به مسأله آزمایش به طور کلّى و چهره هاى گوناگون آن اشاره مى کند و از آنجا که رمز پیروزى در این امتحانات جز در سایه مقاومت و پایدارى ممکن نیست در پایان آیه مى فرماید: «و بشارت ده صابران و پایداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).

آنها از عهده این آزمایش هاى سخت به خوبى برمى آیند و بشارت پیروزى متعلّق به آنهاست، امّا سست عهدان بى استقامت از بوته این آزمایش ها سیه روى درمى آیند.(1)

ص: 84


1- ج 1، ص 525.

این یک قانون کلّى و سنّت دائم پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته (و از قوّه به فعل رساندن آنها) و در نتیجه پرورش دادن بندگان آنان را مى آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت مى پرورند تا مقاوم شود.

در واقع امتحان خدا به کار باغبانى پرتجربه شبیه است که دانه هاى مستعد را در سرزمین هاى آماده مى پاشد، این دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به رشد مى کنند، تدریجاً با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند، در برابر طوفان سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخه گلى زیبا، یا درختى تنومند و پرثمر بار آید که بتواند به حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.

امیرمومنان على (علیه السلام) تعریف بسیار پرمعنى در زمینه امتحانات الهى دارد مى فرماید: «گرچه خداوند به روحیّات بندگانش از خودشان آگاه تر است، آنها را مى آزماید تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است از آنها ظاهر شود».(1)

یعنى صفات درونى انسان به تنهایى نمى تواند معیارى براى ثواب و عقاب شود، مگر آن زمانى که در لابه لاى اعمال انسان خودنمایى کند. خداوند بندگان را مى آزماید تا آنچه در درون دارند

ص: 85


1- ج 1، ص 528.

در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوّه به فعل برسانند و مستحقّ پاداش وکیفر او شوند.

اگر آزمایش الهى نبود این استعدادها شکوفا نمى شد و درخت وجود انسان میوه هاى اعمال بر شاخسارش نمایان نمى گشت و این است فلسفه آزمایش الهى در منطق اسلام.

گرچه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهراً نتایج آنها نیز با هم تفاوت دارد، امّا به هر حال آزمایش براى همه هست. همچنین امتحانات الهى جنبه عمومى و همگانى دارد و حتّى پیامبران از آن مستثنا نیستند، بلکه آزمایش آنها با توجّه به سنگینى مسوولیّتشان به درجات سخت تر از آزمایش دیگران است.

طرق آزمایش

در این آیه نمونه هایى از امورى که انسان با آن ها امتحان مى شود بیان شده، ازقبیل: ترس، گرسنگى، زیان هاى مالى، و مرگ... ولى وسائل آزمایش خداوند منحصر به این ها نیست بلکه امور دیگرى نیز در قرآن به عنوان وسیله امتحان آمده است که گروهى از عهده امتحانات الهى برآمده و گروهى مردود مى شوند.(1)

ص: 86


1- ج 1، ص 524-530.

رمز پیروزى در امتحان

1. نخستین و مهم ترین رمز پیروزى در این راه صبر و پایدارى است. به همین دلیل بشارت پیروزى را تنها به صابران و افراد بااستقامت مى دهد.

2. توجّه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختى ها و مشکلاتش و اینکه این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مى شود.

3. استمداد از نیروى ایمان و الطاف الهى عامل مهمّ دیگرى است. برخى هر وقت دستخوش حوادث مى شوند اعتدال خود را از دست داده، گرفتار اضطراب مى شوند، امّا دوستان خدا چون برنامه و هدف روشنى دارند بدون حیرت و سرگردانى، مطمئن و آرام به راه خود ادامه مى دهند. خداوند نیز روشن بینى بیشترى به آنها مى دهد که در انتخاب راه صحیح دچار اشتباه نشوند.

4. توجّه به این حقیقت که مشکلات طاقت فرسا و آزمایش هاى سخت الهى براى همه اقوام و ملّت ها در طول تاریخ وجود داشته سبب افزایش نیروى پایدارى انسان مى شود، به همین دلیل قرآن مجید براى دلدارى پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تقویت او و مومنان بارها اشاره به تاریخ گذشتگان و حوادث دردناک زندگى آنها مى کند.

5. توجّه به این حقیقت که همه این حوادث در پیشگاه خداوند رخ مى دهد و او از همه چیز آگاه است عامل دیگرى براى

ص: 87

پایدارى است.

این حقیقت که خداوند مجاهدت هاى ما را در صحنه هاى آزمایش مى بیند، چه عشق و شورى به ادامه جهاد در ما ایجاد خواهد کرد.

از سالار شهیدان و مجاهدان راه خدا امام حسین (علیه السلام) همین معنى نقل شده که در صحنه کربلا هنگامى که بعضى از عزیزانش با فجیع ترین وجهى شربت شهادت نوشیدند فرمود: «همین که مى دانم این امور در برابر دیدگان علم پروردگار انجام مى گیرد تحمّل آن بر من آسان است».(1)

آزمایش با نعمت و بلا

امتحانات الهى همیشه با حوادث ناگوار نیست، بلکه گاه خدا بندگانش را با وفور نعمت و کامیابى ها مى آزماید. لازم نیست همه مردم با همه وسایل آزمایش شوند، بلکه ممکن است امتحان هر گروهى به چیزى باشد، چرا که تناسب با روحیّه ها و وضع فردى واجتماعى مردم در اینجا شرط است.

دیگر اینکه ممکن است یک انسان از عهده پاره اى از امتحانات به خوبى برآید در حالى که در برابر امتحانات دیگر سخت مردود شود.

ص: 88


1- ج 1، ص 530.

و نیز ممکن است امتحان فردى وسیله امتحان دیگرى باشد. مثلاً خداوند کسى را با مصیبت فرزند دلبندش مى آزماید. این آزمایش پاى دیگران را هم به میدان امتحان مى کشد که آیا آنها در مقام همدردى برمى آیند و در تخفیف آلام مصیبت زده مى کوشند؟(1)

***

ص: 89


1- ج 1، ص 533.

در برابر مصیبت ها چه باید کرد؟

اشاره

33. الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

کسانى که هرگاه مصیبتى به ایشان رسد مى گویند: ما از آنِ خداییم؛ و به سوى او بازمى گردیم. (بقره/156)

تفسیر

توجّه به این واقعیّت که همه از او هستیم این درس را به ما مى دهد که از زوال نعمت ها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلّق به او داریم. یک روز مى بخشد وروز دیگر مصلحت مى بیند و از ما بازمى گیرد و هر دو صلاح ماست.

توجّه به این واقعیّت که همه ما به سوى او بازمى گردیم به ما اعلام مى کند که اینجا سراى جاویدان نیست، زوال نعمت ها و کمبود مواهب یا وفور آنها همه زودگذر است و همه اینها وسیله اى است براى پیمودن مراحل تکامل. توجّه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.

بدیهى است منظور از گفتن جمله «إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون» تنها

ص: 90

ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجّه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته.(1)

اصولاً این جمله که از آن به کلمه «استرجاع» یاد مى شود، عصاره اى است از عالى ترین درس هاى توحید و انقطاع إلى اللّه و تکیه بر ذات پاک او در همه چیز و در هر زمان. واگر مى بینیم بزرگان اسلام هنگام بروز مصائب سخت این جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجید تکرار مى کردند، براى این بوده است که شدّت مصیبت آنها را تکان ندهد و در پرتو ایمان به مالکیّت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او این حوادث را در خود هضم کنند.

امیرمومنان على (علیه السلام) در تفسیر این جمله مى فرماید: «اینکه مى گوییم إنّا للّه، اعتراف به این حقیقت است که ما مملوک اوییم و اینکه مى گوییم «إنّا إلیه راجعون» اقرار به این است که ما از این جهان خواهیم رفت وجایگاه ما جاى دیگر است».(2)

***

ص: 91


1- ج 1، ص 525.
2- ج 1، ص 531.

مجازات کتمان حقیقت

اشاره

34. إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْکِتَابِ أُوْلَ_ئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ

کسانى که دلایل روشن ووسیله هدایتى را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى کند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن مى کنند. (بقره/159)

تفسیر

از این آیه به خوبى استفاده مى شود که هم خدا و هم تمامى بندگان خدا و فرشتگان او از این کار بیزارند. به تعبیر دیگر «کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را برمى انگیزد. چه خیانتى از این بالاتر که دانشمندان، آیات خدا را که امانت هاى اوست براى منافع شخصى خود کتمان کنند و مردم را به گمراهى بکشانند.

ص: 92

این گونه افراد زحمات پیامبران و فداکارى مردان خدا را در نشر آیات پروردگار با این عمل خود بر باد مى دهند و این گناهى است بزرگ و غیر قابل اغماض.

بنابراین معنى آیه چنین مى شود: لعن و نفرین خدا و تمام لعن کنندگان براى همیشه و به طور دائم متوجّه کسانى است که حقایق را کتمان مى کنند. و این شدیدترین مجازاتى است که ممکن است براى انسان تعیین شود.(1)

مفاسد کتمان حق

موضوعى که از دیر زمان باعث حق کشى هاى فراوان در جوامع انسانى شده و آثار مرگبار آن تا امروز هم ادامه دارد مسأله کتمان حق است.

تهدید و مذمّتى که در آیه مورد بحث نسبت به کتمان کنندگان حق آمده در قرآن منحصر به فرد است، چرا چنین نباشد مگر نه این است که این عمل زشت مى تواند امّت ها و نسل هایى را در گمراهى نگاه دارد همان گونه که اظهار حق مى تواند مایه نجات امّت ها شود. انسان فطرتاً خواهان حق است و آنها که حق را کتمان کنند در واقع جامعه انسانى را از سیر تکامل فطرى بازمى دارند.

اگر هنگام ظهور اسلام و بعد از آن دانشمندان یهود و نصارى در

ص: 93


1- ج 1، ص 547.

مورد بشارت هاى عهدین افشاگرى کامل کرده بودند و آنچه را در این زمینه مى دانستند در اختیار سایر مردم مى گذاردند ممکن بود در مدّت کوتاهى هر سه ملّت زیر یک پرچم گرد آیند و از برکات این وحدت برخوردار شوند.

کتمان حق مسلّماً منحصر به کتمان آیات خدا و نشانه هاى نبوّت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مى تواند به واقعیّتى برساند در مفهوم وسیع این کلمه درج است.

حتّى سکوت در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد مصداق کتمان حق مى شود و این در موردى است که مردم نیاز شدیدى به درک واقعیّتى دارند و دانشمندان آگاه مى توانند با بیان این حقیقت این نیاز مبرم را برطرف سازند. به تعبیر دیگر افشا کردن حقایق در مسائل مورد ابتلاى مردم مشروط به سوال نیست.

این نکته نیز قابل توجّه است که گاه سرگرم ساختن خلق خدا به مسائل جزئى و فرعى که سبب شود مسائل اصلى و حیاتى را فراموش کنند نیز نوعى کتمان حق است و اگر فرضاً تعبیر «کتمان حق» شامل آن نشود بدون شک ملاک و فلسفه تحریم کتمان حق در آن وجود دارد.(1)

در احادیث اسلامى نیز شدیدترین حملات متوجّه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده، از جمله پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى فرماید:

ص: 94


1- ج 1، ص 549.

«هرگاه از دانشمندى چیزى را که مى داند بپرسند و او کتمان کند روز قیامت افسارى از آتش بر دهانش مى زنند».

باز تکرار مى کنیم که گاه همان حالت نیاز و ابتلاى مردم به یک مسأله جانشین سوال آنها مى شود و افشاگرى واجب است.

***

ص: 95

خداوند توبه چه کسانى را مى پذیرد؟

اشاره

35. إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُوْلَ_ئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

مگر آنها که توبه و بازگشت کردند، و (اعمال بد خود را با اعمال نیک) اصلاح نمودند، (و آنچه را کتمان کرده بودند) آشکار ساختند، من توبه آنها را مى پذیرم که من توبه پذیر و مهربانم. (بقره/160)

تفسیر

از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت روزنه امید و راه بازگشت را به روى مردم نمى بندد و آنها را هرقدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمى کند در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را بیان مى کند و مى گوید: اگر آنها بازگردند من هم بازمى گردم. آنها بازگشت به اطاعت و بندگى کنند و حق را افشا نمایند، من نیز بازگشت به رحمت مى کنم و مواهبى را که قطع کرده بودم مجدّداً به آنها مى بخشم.

ص: 96

جالب اینکه نمى گوید شما توبه کنید تا توبه شما را بپذیرم، بلکه مى گوید: «شما بازگردید من نیز بازمى گردم» وتفاوت میان این دو تعبیر روشن است.

به علاوه هریک از کلمات جمله «وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» چنان مهرافشانى مى کند که حسابى براى آن نیست.

توضیح اینکه: تعبیر «أنا» که ضمیر متکلّم وحده است در مواردى به کار مى رود که گوینده در مقام بیان رابطه مستقیم خود با شنونده باشد. مخصوصاً اگر شخص بزرگى بگوید من خودم این کار را براى شما مى کنم بسیار تفاوت دارد تا بگوید ما چنین خواهیم کرد. لطفى که در تعبیر اوّل نهفته است بر هیچ کس پوشیده نیست.

کلمه «توّاب» صیغه مبالغه و به معنى کسى است که بسیار بازگشت کننده است. این تعبیر چنان روح امید در انسان مى دمد که پرده هاى یأس و ناامیدى را از آسمان جان او به کلّى کنار مى زند، به خصوص اینکه با کلمه «رحیم» که اشاره به رحمت ویژه پروردگار است همراه شده. همچنین واژه «توّاب» اشاره به این حقیت دارد که اگر وسوسه هاى شیطانى انسان را فریب داد و توبه خودراشکست باز هم درهاى توبه به روى او بسته نخواهد شد، مجدّداً باید توبه کند و به سوى خدا بازگردد و حق را افشا نماید، زیرا خدا بسیار بازگشت کننده است و هرگز نباید از عفو و رحمت او مأیوس گشت.(1)

***

ص: 97


1- ج 1، ص 548.

لعنت خداوند بر چه کسانى است؟

اشاره

36. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَ_ئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ

کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود. (بقره/161)

تفسیر

آیه مورد بحث اشاره به افراد کافرى مى کند که به لجاجت و کتمان کفر و تکذیب حق تا هنگام مرگ ادامه مى دهند.

آیات متعدّدى از قرآن این نکته را روشن مى سازد که هرکس در حال کفر و دشمنى با حق از دنیا برود هیچ گونه راه نجاتى براى او نیست و باید هم چنین باشد، زیرا با توجّه به اینکه سعادت و بدبختى جهان دیگر نتیجه مستقیم اندوخته هایى است که از این جهان با خود مى بریم این حقیقت آشکار مى شود، زیرا کسى که بال و پرش با آتش کفر و دشمنى با حق سوخته، مسلّماً در آن جهان قدرت پرواز ندارد و سقوطش در درکات دوزخ حتمى است

ص: 98

وچون عالم دیگر براى تحصیل وسیله نیست براى همیشه در چنین وضعى خواهد ماند.

این موضوع درست به آن مى ماند که انسان بر اثر شهوت رانى ها و هوس بازى ها از روى علم و عمد چشمان خود را از دست بدهد و تا پایان عمر مجبور شود نابینا بماند.

بدیهى است این سرنوشت مخصوص کافرانى است که از روى علم و عمد راه کفر و دشمنى با حق را بپیمایند.(1)

***

ص: 99


1- ج 1، ص 554.

معبودها و معشوق هاى دروغین

اشاره

37. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ...

برخى مردم معبودانى غیر از خداوند براى خود برمى گزینند و آنها را همچون خدا دوست مى دارند. (بقره/165)

تفسیر

در آیه مورد بحث روى سخن متوجّه کسانى است که از دلایل روشن و قاطع وجود خدا و یگانگى او چشم پوشیده و در راه شرک و بت پرستى و تعدّد خدایان گام نهاده اند. سخن از کسانى است که در مقابل این معبودان پوشالى سر تعظیم فرود آورده و به آنها عشق مى ورزند، عشقى که تنها شایسته خداوند است که منبع همه کمالات و بخشنده همه نعمت هاست.(1)

***

ص: 100


1- ج 1، ص 564.

به چه کسى عشق بورزیم؟

اشاره

38. ...وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا للهِ...

امّا آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا شدیدتر است. (بقره/165)

تفسیر

افراد با ایمان مردمى اندیشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاک او را که منبع همه کمالات است رها نمى کنند. هر میل و محبّتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچیز است. اصولاً آنها غیر او را شایسته عشق و محبّت نمى بینند، جز به خاطر او و در راه او کار نمى کنند، در دریاى بیکران عشق خدا آن چنان غوطه ورند که على وار مى گویند: فَهَبنِى صَبَرتُ عَلى عَذابِکَ فَکَیفَ اَصبِرُ عَلى فِراقِکَ: «گیرم که بر عذاب تو صبر کنم امّا با فراق و دورى تو چه کنم».

اساساً عشق حقیقى همیشه متوجّه نوعى از کمال است. انسان هرگز عاشق عدم و کمبودها نمى شود، بلکه همواره دنبال هستى و کمال مى گردد و به همین دلیل آن که هستى و کمالش از همه برتر

ص: 101

است از همه به عشق ورزیدن سزاوارتر است.

کوتاه سخن اینکه همان طور که آیه فوق مى گوید عشق و علاقه افراد باایمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودان پنداریشان ریشه دارتر و عمیق تر و شدیدتر است.

چرا چنین نباشد آیا کسى که واقعیّتى را دریافته و به آن عشق ورزد با کسى که گرفتار خرافه و تخیّل است مى تواند یکسان باشد؟ عشق مومنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گیرد امّا عشق کافران از جهل و خرافه و خیال.

و باز به همین دلیل عشق نخست به هیچ وجه متزلزل نمى گردد ولى عشق مشرکان ثبات و دوامى ندارد.(1)

***

ص: 102


1- ج 1، ص 564.

خوردنى هاى مجاز

اشاره

39. یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّبًا...

اى مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه بخورید. (بقره/168)

تفسیر

قابل توجّه اینکه خطاب هایى که در قرآن مربوط به استفاده از غذاهاست کم نیست و معمولاً با دو قید «حلال» و «طیّب» همراه است.

«حلال» چیزى است که ممنوعیتى نداشته باشد و «طیّب» به چیزهاى پاکیزه گفته مى شود که موافق طبع سالم انسانى است؛ نقطه مقابل «خبیث» که طبع آدمى از آن تنفّر دارد.(1)

اصل حلّیّت

این آیه دلیل بر این است که اصل اوّلى در همه غذاهاى روى

ص: 103


1- ج 1، ص 569.

زمین حلّیّت است و غذاهاى حرام جنبه استثنایى دارد. بنابراین حرام بودن چیزى دلیل مى خواهد، نه حلال بودن آن.

و از آنجا که قوانین تشریعى باید با قوانین تکوینى هماهنگ باشد طبع آفرینش چنین اقتضا مى کند. به عبارت روشن آنچه خدا آفریده حتماً فایده اى داشته و براى استفاده بندگان بوده، بنابراین معنى ندارد که اصل اوّلى تحریم باشد. نتیجه اینکه هر غذایى که ممنوعیت آن با دلیل صحیح ثابت نشده، مادام که منشأ فساد و زیان و ضرر براى فرد و اجتماع نباشد طبق آیه شریفه حلال است.(1)

***

ص: 104


1- ج 1، ص 571.

نفوذ گام به گام شیطان؛ یا: دشمن آشکار انسان کیست؟

اشاره

40. ...وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ

و از گام هاى شیطان پیروى نکنید؛ چه اینکه او دشمن آشکار شماست. (بقره/168)

تفسیر

جمله «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» که متجاوز از ده بار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده براى این است که تمام نیروهاى انسان را براى مبارزه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.(1)

انحرافات تدریجى

جمله «خطوات شیطان» (گام هاى شیطان) گویا اشاره به یک مسأله تربیتى دارد و آن اینکه انحرافات و تبهکارى ها غالباً به طور تدریج در انسان نفوذ مى کند، نه به صورت دفعى و فورى، مثلاً براى آلوده شدن یک جوان به موادّ مخدّر و قمار و شراب معمولاً

ص: 105


1- ج 1، ص 570.

مراحلى وجود دارد: نخست به صورت تماشاچى در این جلسات شرکت مى کند و انجام دادن این کار را ساده مى شمرد.

گام دوم شرکت تفریحى در قمار (بدون برد یا باخت) و یا با استفاده از موادّ مخدّر به عنوان رفع خستگى یا درمان بیمارى و مانند آن است.

گام سوم استفاده از این مواد به صورت کم وبه قصد اینکه در مدّت کوتاهى از آن صرف نظر کند.

سرانجام گام ها یکى پس از دیگرى برداشته مى شود و شخص به صورت یک قمارباز حرفه اى خطرناک یا یک معتاد سخت و بینوا درمى آید.

وسوسه هاى شیطان معمولاً به همین صورت است. انسان را قدم به قدم و تدریجاً در پشت سر خود به سوى پرتگاه مى کشاند. این موضوع منحصر به شیطان اصلى نیست، تمام دستگاه هاى شیطانى و آلوده براى اجراى نقشه هاى شوم خود از همین روش «خطوات» (گام به گام) استفاده مى کنند. لذا قرآن مى گوید: از همان گام اوّل باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد.(1)

***

ص: 106


1- ج 1، ص 572.

شیطان به چه چیزهایى فرمان مى دهد؟

اشاره

41. إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ

او شما را فقط به بدى و کار زشت فرمان مى دهد؛ (و نیز دستور مى دهد) آنچه را که نمى دانید، به خدا نسبت دهید. (بقره/169)

تفسیر

برنامه هاى شیطانى در این سه امر خلاصه مى شود: «بدى» و «زشتى» و «گفتن سخنان ناروا و بى مدرک در برابر ذات پاک پروردگار».

«فحشاء» از مادّه «فحش» به معنى هر کارى است که از حدّ اعتدال خارج شود و صورت «فاحش» به خود بگیرد؛ بنابراین شامل تمامى منکرات و قبائح واضح و آشکار مى گردد.

امّا اینکه مى بینیم این لفظ امروز در مورد اعمال منافى عفّت یا در مورد گناهانى که حدّ شرعى دارد به کار مى رود در واقع از قبیل استعمال لفظ «کلّى» در بعضى از مصادیق آن است.

ص: 107

جمله «تَقُولُوا عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» ممکن است اشاره به تحریم پاره اى از غذاهاى حلال باشد که اعراب در جاهلیّت به خدا نسبت دادند. حتّى به گفته برخى مفسّران بزرگ رسوبات این طرز تفکّر در میان جمعى از تازه مسلمانان باقى مانده بود.

یا معناى وسیع ترى دارد که نسبت دادن شریک و شبیه به خدا را شامل مى شود.

به هر حال این جمله اشاره به آن است که این گونه کارها حدّاقل قول بدون علم است آن هم در برابر خداوند بزرگ، و این کارى است که با هیچ منطق و عقل و خردى سازگار نمى باشد.

اصولاً اگر مردم مقیّد باشند که هر سخنى را که مى گویند متّکى به یک مدرک قطعى بوده باشد، بسیارى از نابسامانى ها و بدبختى ها از جامعه بشرى برچیده مى شود.

در واقع تمام خرافات در ادیان و مذاهب الهى از همین رهگذر به وسیله افراد بى منطق نفوذ کرده است و قسمت مهمّى از انحرافات عقیدتى و عملى به خاطر عدم رعایت همین اصل اساسى است و لذا این کار در برابر بدى ها و زشتى ها یک عنوان مستقل از خطوات شیطانى را در آیه فوق به خود اختصاص مى دهد.(1)

ص: 108


1- ج 1، ص 570.

چگونگى وسوسه شیطان

مسلّماً مراد از «امر» همان وسوسه هاى شیطان است در حالى که ما هنگام انجام بدى ها هیچ گونه احساس امر و تحریک از بیرون وجودمان نمى کنیم و کوشش شیطان براى گمراه ساختن خود هرگز قابل لمس نیست.

همان طور که از واژه «وسوسه» هم استفاده مى شود تأثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تأثیر خفى و ناآگاه است. در آیه 121 سوره انعام مى خوانیم: وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَولِیَائِهِم: «شیاطین به دوستان خود و کسانى که آماده پذیرش دستورهاى آنها هستند وحى مى کنند». همان طور که مى دانیم «وحى» در اصل همان صداى مخفى و مرموز و احیاناً تأثیرهاى ناآگاهانه است. منتهى انسان به خوبى مى تواند «الهامات الهى» را از «وسوسه هاى شیطانى» تشخیص دهد، زیرا علامت روشنى براى تشخیص آن وجود دارد و آن اینکه الهامات الهى چون با فطرت پاک انسان و ساختمان جسم و روح او آشناست، هنگامى که در قلب پیدا شود یک حالت انبساط و نشاط به او دست مى دهد.

در حالى که وسوسه هاى شیطان چون هماهنگ با فطرت وساختمان او نیست هنگام ایجاد در قلبش احساس تاریکى، ناراحتى و سنگینى در خود مى کند و اگر تمایلات او طورى تحریک شود که هنگام ارتکاب گناه این احساس براى او پیدا نشود

ص: 109

بعد از انجام دادن عمل براى او دست مى دهد. این است تفاوت الهامات شیطانى و الهامات الهى.(1)

***

ص: 110


1- ج 1، ص 574.

چشم و گوش بسته از نیاکان تقلید نکنیم

اشاره

42. وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا...

وهنگامى که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید» مى گویند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مى نماییم». (بقره/170)

تفسیر

مسأله قومیّت و تعصّب هاى قومى مخصوصاً آنجا که به نیاکان مربوط مى شود از روز نخست در میان مشرکان عموماً و در میان غیر آنها غالباً وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.

ولى خداپرستان باایمان این منطق را رد مى کنند و قرآن مجید در موارد بسیارى پیروى و تعصّب کورکورانه از نیاکان را شدیداً مذمّت کرده است و این منطق را که انسان چشم و گوش بسته از پدران خود پیروى کند کاملاً مردود مى شناسد.

اصولاً پیروى از پیشینیان اگر به این صورت باشد که انسان عقل

ص: 111

و فکر خود را دربست در اختیار آنها بگذارد این کار نتیجه اى جز عقبگرد و ارتجاع نخواهد داشت، چرا که معمولاً نسل هاى بعد از نسل هاى پیشین با تجربه تر و آگاه ترند.

ولى متأسّفانه این طرز فکر جاهلى هنوز در میان بسیارى از افراد و ملّت ها حکومت مى کند که نیاکان خود را همچون بت مى پرستند، یک مشت آداب و سنن خرافى را به عنوان اینکه آثار پیشینیان است بدون چون و چرا مى پذیرند و لفافه هاى فریبنده اى همچون حفظ ملّیّت و اسناد تاریخى یک ملّت بر آن مى پوشانند.

این طرز فکر یکى از عوامل بسیار موثّر انتقال خرافات از نسلى به نسل دیگر است.

البتّه هیچ مانعى ندارد که نسل هاى آینده آداب و سنن گذشتگان را مورد تحلیل و بررسى قرار دهند، آنچه با عقل و منطق سازگار است با نهایت احترام حفظ کنند و آنچه خرافه و موهوم و بى اساس است دور بریزند؛ چه کارى از این بهتر. و این گونه نقّادى در آداب و سخن پیشین شایسته نام حفظ اصالت ملّى و تاریخى است، امّا تسلیم همه جانبه و کورکورانه در برابر آنها چیزى جز خرافه پرستى و ارتجاع و حماقت نیست.(1)

***

ص: 112


1- ج 1، ص 576.

نعمت هاى پاک

اشاره

43. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ...

اى کسانى که ایمان آورده اید، از نعمت هاى پاکیزه که به شما روزى داده ایم بخورید. (بقره/172)

تفسیر

این نعمت هاى پاک و حلال که ممنوعیتى ندارد و موافق طبع و فطرت سالم انسانى است براى شما آفریده شده، چرا از آن استفاده نکنید.

اینها به شما نیرو مى بخشد تا بتوانید وظایف خود را انجام دهید به علاوه شما را به یاد شکر پروردگار و پرستش او مى اندازد.

نعمت هاى پاکیزه در اصل براى افراد باایمان آفریده شده است و افراد بى ایمان به برکت آنها روزى مى خورند، همانند آبى که باغبان براى گل ها در جوى ها جارى مى سازد ولى خارها و علف هرزها نیز از آن بهره مى گیرند.(1)

***

ص: 113


1- ج 1، ص 581.

شکرگزار باشید

اشاره

44. ...وَاشْکُرُوا للهِ إِنْ کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ

و شکر خداى را به جا آورید اگر او را پرستش مى کنید. (بقره/172)

تفسیر

این آیه به مومنان مى گوید بخورید و شکر خدا را به جا آورید.(1)

***

ص: 114


1- ج 1، ص 581.

خوردنى هاى غیر مجاز

اشاره

45. إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللهِ...

خداوند تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیر خدا هنگام ذبح بر آن گفته شود حرام کرده است. (بقره/173)

تفسیر

بدون شک غذاهایى که در این آیه تحریم شده همچون سایر محرّمات الهى فلسفه خاصّى دارد و با توجّه کامل به وضع جسم و جان انسان با تمام ویژگى هایش تشریع شده است.

در کتاب کافى درباره گوشت مردار از امام صادق (علیه السلام) چنین مى خوانیم: «امّا مردار هیچ کس از آن نمى خورد مگر اینکه بدنش ضعیف و رنجور مى شود، نیروى او را مى کاهد، و نسل را قطع مى کند و آن که به این کار ادامه دهد با مرگ ناگهانى از دنیا مى رود».

این مفاسد ممکن است به خاطر آن باشد که دستگاه گوارش

ص: 115

نمى تواند از مردار خون سالم و زنده بسازد. به علاوه مردار کانونى است از انواع میکروب ها. اسلام علاوه بر اینکه خوردن گوشت مردار را تحریم کرده، آن را نجس دانسته تا مسلمانان کاملاً از آن دورى کنند.

دومین چیزى که در آیه تحریم شده خون است (وَالدَّمَ).

خونخوارى هم زیان جسمى دارد و هم اثر سوءِ اخلاقى، چرا که خون از یک سو مادّه کاملاً آماده اى است براى پرورش انواع میکروب ها.

تمام میکروب هایى که وارد بدن انسان مى شوند به خون حمله کرده، آن را مرکز فعّالیّت خود قرار مى دهند؛ به همین دلیل، گلبول هاى سفید که پاسداران و سربازان کشور تن انسانند همواره در منطقه خون پاسدارى مى کنند تا میکروب ها به این سنگر حسّاس که با تمام مناطق بدن ارتباط نزدیک دارد راه پیدا نکنند.

مخصوصاً هنگامى که خون از جریان مى افتد و به اصطلاح مى میرد، گلبول هاى سفید از بین مى روند و به همین دلیل میکروب ها که میدان را خالى از حریف مى بینند به سرعت زاد و ولد کرده گسترش مى یابند؛ بنابراین اگر گفته شود خون هنگامى که از جریان مى افتد آلوده ترین اجزاءِ بدن انسان و حیوان است گزاف گفته نشده.

از سوى دیگر امروز در علم غذاشناسى ثابت شده که غذاها از

ص: 116

طریق تأثیر در غدّه ها و ایجاد هورمون ها در روحیّات و اخلاق انسان اثر مى گذارند. از قدیم نیز تأثیر خونخوارى در قساوت و سنگدلى به اثبات رسیده و حتّى ضرب المثل شده است.

شاید نیاز به توضیح نداشته باشد که منظور از تحریم خون در این آیه تحریم خوردن آن است، پس استفاده هاى معقول دیگر مانند تزریق خون براى نجات جان مجروحان و بیماران هیچ اشکالى ندارد، حتّى دلیلى بر تحریم خرید و فروش خون در این موارد در دست نیست، چرا که استفاده اى است عقلانى و مشروع و مورد نیاز عمومى.

سومین چیزى که در آیه تحریم شده خوردن گوشت خوک است (وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ).

خوک حتّى نزد اروپاییان که بیشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غیرتى است و حیوانى است کثیف. خوک در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت و لاابالى است و علاوه بر تأثیر غذا بر روحیّات که از نظر علم ثابت است، تأثیر این غذا در خصوص لاابالی گرى در مسائل جنسى مشهود است.

جاى تعجّب است که بعضى با چشم خود مى بینند از یک سو خوراک خوک نوعاً از کثافات و گاهى از فضولات خودش است و از سوى دیگر براى همه روشن شده که گوشت این حیوان پلید داراى دو نوع انگل خطرناک به نام کرم تریشین و یک نوع کرم کدو

ص: 117

است و باز در استفاده از گوشت آن اصرار مى ورزند.

تنها کرم تریشین کافى است که در یک ماه پانزده هزار تخم ریزى کند و در انسان سبب پیدایش امراض گوناگونى مانند کم خونى، سرگیجه، تب هاى مخصوص، اسهال، دردهاى روماتیسمى، کشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراکم پیه ها، کوفتگى وخستگى، سختى عمل جویدن و بلعیدن غذا و تنفّس و غیره شود.

در یک کیلو گوشت خوک ممکن است چهارصد میلیون نوزاد کرم تریشین باشد و شاید همین امور سبب شد که چند سال قبل در قسمتى از کشور روسیه خوردن گوشت خوک ممنوع اعلام گردد.

آرى آیینى که دستورهایش به مرور زمان جلوه تازه اى پیدا مى کند آیین خدا، آیین اسلام است.

بعضى مى گویند با وسایل امروز مى توان تمام این انگل ها را کشت و گوشت خوک را از آن پاک کرد، ولى به فرض که با وسایل بهداشتى با پختن گوشت خوک در حرارت زیاد انگل هاى مزبور به کلّى از میان بروند باز زیان گوشت خوک قابل انکار نیست، زیرا طبق اصل مسلّمى که اشاره شد گوشت هر حیوانى حاوى صفات آن حیوان است و از طریق غدّه ها و تراوش آنها (هورمون ها) در اخلاق کسانى که از آن تغذیه مى کنند، اثر مى گذارد و به این ترتیب خوردن گوشت خوک مى تواند صفت بى بند و بارى جنسى و بى اعتنایى به مسائل ناموسى را که از خصایص بارز نر این حیوان

ص: 118

است به خورنده آن منتقل کند.

شاید یکى از علل بى بند و بارى شدید جنسى که در کشورهاى غربى حکومت مى کند همان تغذیه از گوشت این حیوان آلوده باشد.

چهارمین چیزى که تحریم شده، گوشت هایى است که نام غیر خدا هنگام ذبح بر آنها برده شود (وَمَا اُهِلَّ بِهِ لِغَیرِاللَّهِ).

از جمله گوشت هایى که در این آیه از خوردن آنها نهى شده گوشت حیواناتى است که مثل زمان جاهلیّت به نام غیر خدا (بت ها) ذبح شود.

نباید فراموش کرد که لازم نیست نام خدا و غیرخدا در ماهیّت گوشت از نظر بهداشتى اثرى بگذارد، زیرا محرّمات در اسلام روى جهات مختلفى است: گاهى تحریم چیزى به خاطر بهداشت و حفظ جسم است و گاهى به خاطر تهذیب روح و زمانى به خاطر حفظ نظام اجتماع و تحریم گوشت هایى که به نام بت ها ذبح شود در حقیقت جنبه معنوى و اخلاقى و تربیتى دارد. آنها انسان را از خدا دور مى کند و اثر روانى و تربیتى نامطلوبى دارد، چرا که از سنّت هاى شرک و بت پرستى است و تجدیدکننده خاطره آنها.(1)

***

ص: 119


1- ج 1، ص 584.

مبادله گران گمراهى و عذاب

اشاره

46. أُوْلَ_ئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ...

اینان همانانى اند که گمراهى را با هدایت وعذاب را با آمرزش مبادله کرده اند، راستى چقدر در برابر عذاب خداوند شکیبا هستند. (بقره/175)

تفسیر

کسانى که کتمان حق کنند از دو سو گرفتار عذاب خسران شده اند: از یک سو رها کردن هدایت و برگزیدن ضلالت در برابر آن و از سوى دیگر از دست دادن رحمت و آمرزش خدا و جایگزین ساختن عذاب دردناک الهى به جاى آن و این معامله اى است که هیچ انسان عاقلى به سراغ آن نمى رود.

لذا در پایان آیه اضافه مى کند راستى عجیب است که «چقدر در برابر آتش خشم و غضب خدا جسور و خونسردند».(1)

***

ص: 120


1- ج 1، ص 594.

قصاص زندگى بخش است

اشاره

47. ...وَلَکُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَا أُوْلِى الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است اى صاحبان خرد، شاید شما تقوا پیشه کنید. (بقره/179)

تفسیر

این آیه با یک عبارت کوتاه و بسیار پرمعنى پاسخ بسیارى از پرسش ها را در زمینه قصاص بازگو مى کند.

این آیه آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته و به خوبى نشان مى دهد که قصاص اسلامى به هیچ وجه جنبه انتقامجویى ندارد، بلکه دریچه اى است به سوى حیات و زندگى انسان ها.

از یک سو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیّت مى کردند جان مردم بیگناه به خطر مى افتاد همان گونه که در کشورهایى که حکم قصاص به کلّى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.

ص: 121

و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است، چرا که او را از فکر آدمکشى تا حدّ زیادى بازمى دارد و کنترل مى کند.

و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلوى قتل هاى پى درپى را مى گیرد و به سنّت هاى جاهلى که گاه یک قتل مایه چند قتل و آن نیز به نوبه خود مایه قتل هاى بیشترى مى شد پایان دهد و از این راه نیز مایه حیات جامعه است.

جمله «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» که هشدارى است براى پرهیز از هرگونه تعدّى و تجاوز، این حکم حکیمانه اسلامى را تکمیل مى کند.(1)

نکته ها:

1. قصاص و عفو یک مجموعه عادلانه

اسلام که در هر مورد مسائل را با واقع بینى و بررسى همه جانبه دنبال مى کند در مسأله خون بیگناهان نیز حقّ مطلب را دور از هرگونه تندروى و کندروى بیان داشته است.

2. آیا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟

گروهى که بدون تأمّل بعضى از مسائل جزایى اسلام را مورد انتقاد قرار داده اند به خصوص درباره مسأله قصاص سر و صدا راه انداخته اند که در پاسخ آنها باید گفت:

ص: 122


1- ج 1، ص 606.

الف. از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است و چون در این گونه موارد مسأله قصاص ضامن حیات و بقاست شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است.

نظام طب، کشاورزى، دامدارى همه وهمه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده، زیرا مى بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى کنند یا به خاطر نموّ گیاه شاخه هاى مضر و مزاحم را مى بُرند. کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مى دانند تنها دید انفرادى دارند. اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدیدنظر مى کنند. از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد.

ب. باید توجّه داشت که تشریح قصاص هیچ گونه ارتباطى با مسأله انتقامجویى ندارد، زیرا انتقام به معنى فرو نشاندن آتش غضب به خاطر یک مسأله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهى و حمایت از سایر افراد بیگناه است.

ج. در مورد این ایراد که قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است

ص: 123

و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورت هایى براى قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، امّا نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جرأتى که به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچ کس قابل تردید نیست و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدّى مى کنند نیز باید صحیح باشد.(1)

***

ص: 124


1- ج 1، ص 607 _ 612.

آثار تربیتى روزه

اشاره

48. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

اى افرادى که ایمان آورده اید، روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد، تا پرهیزگار شوید. (بقره/183)

تفسیر

در آیه مورد بحث به بیان یکى از احکام که از مهم ترین عبادات محسوب مى شود، مى پردازد و آن روزه است و بلافاصله فلسفه این عبادت انسان ساز و تربیت آفرین را در یک جمله کوتاه امّا بسیار پرمحتوا چنین بیان مى کند: «شاید پرهیزگار شوید» (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

آرى روزه چنان که شرح آن خواهد آمد عامل موثّرى است براى پرورش روح تقوا و پرهیزگارى در تمام زمینه ها و همه ابعاد.

از آنجا که انجام دادن این عبادت با محرومیّت از لذایذ مادّى و مشکلاتى مخصوصاً در فصل تابستان همراه است تعبیرات

ص: 125

مختلفى در آیه فوق به کار رفته که روح انسان را براى پذیرش این حکم آماده سازد.

نخست با خطاب «یا ایها الذین آمنوا» (اى مومنان).

سپس بیان این حقیقت که روزه اختصاص به شما ندارد، بلکه در امّت هاى پیشین نیز بوده است.

و سرانجام بیان فلسفه آن و اینکه آثار پربار این فریضه الهى صددرصد عاید خود شما مى شود، آن را یک موضوع دوست داشتنى و گوارا مى سازد.

این عبادت همانند سایر عبادات چیزى بر جاه و جلال خدا نمى افزاید، بلکه تمام سود و فایده آن عاید عبادت کنندگان مى شود.(1)

نکته ها:

1. آثار تربیتى، اجتماعى و بهداشتى روزه

روزه ابعاد گوناگونى دارد و آثار فراوانى از نظر مادّى و معنوى در وجود انسان مى گذارد که از همه مهم تر بعد اخلاقى و فلسفه تربیتى آن است.

از فواید مهمّ روزه این است که روح انسان را «تلطیف» و اراده انسان را «قوى» و غرایز او را «تعدیل» مى کند.

روزه دار باید در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا

ص: 126


1- ج 1، ص 623.

و آب و همچنین لذّت جنسى چشم بپوشد و عملاً ثابت کند همچون حیوان در بند اصطبل و علف نیست، او مى تواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد و بر هوس ها و شهوات خود مسلّط گردد.

در حقیقت بزرگ ترین اثر روزه همین اثر روحانى و معنوى آن است.

روزه با محدودیّت هاى موقّت به انسان مقاومت و قدرت اراده و توان مبارزه با حوادث سخت مى بخشد و چون غرایز سرکش را کنترل مى کند، بر قلب انسان نور و صفا مى پاشد.

خلاصه روزه انسان را از عالم حیوانیّت ترقّى داده و به جهان فرشتگان صعود مى دهد.

2. اثر اجتماعى روزه

روزه یک درس مساوات در میان افراد اجتماع است. با انجام دادن این دستور مذهبى، افراد متمکّن هم وضع گرسنگان و محرومان اجتماع را به طور محسوس درمى یابند و هم با صرفه جویى در غذاى شبانه روزى خود مى توانند به کمک آنها بشتابند.

البتّه ممکن است با توصیف حال گرسنگان و محرومان، سیران را متوجّه حال گرسنگان ساخت، ولى اگر این مسأله جنبه حسّى و عینى به خود بگیرد اثر دیگرى دارد. روزه به این موضوع مهمّ اجتماعى جنبه حسّى مى دهد.

ص: 127

راستى اگر کشورهاى ثروتمند جهان چند روز در سال روزه بدارند و طعم گرسنگى را بچشند باز هم این همه گرسنه در جهان وجود خواهد داشت؟

3. اثر بهداشتى و درمانى روزه

در طبّ امروز و همچنین طبّ قدیم اثر معجزه آساى «امساک» در درمان انواع بیمارى ها به اثبات رسیده و قابل انکار نیست. کمتر طبیبى است که در نوشته هاى خود اشاره اى به این حقیقت نکرده باشد، زیرا مى دانیم عامل بسیارى از بیمارى ها زیاده روى در خوردن غذاهاى مختلف است.

روزه زباله ها و موادّ اضافى و جذب نشده بدن را مى سوزاند و در واقع بدن را خانه تکانى مى کند.

به علاوه یک نوع استراحت قابل ملاحظه براى دستگاه هاى گوارشى و عامل موثّرى براى سرویس کردن آنهاست و با توجّه به اینکه این دستگاه از حسّاس ترین دستگاه هاى بدن است و در تمام سال به طور دائم مشغول کار است این استراحت براى آنها نهایت لزوم را دارد.

الکسى سوفورین، دانشمند روسى، در کتاب خود مى نویسد: درمان از طریق روزه فایده ویژه اى براى درمان کم خونى، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن، دمل هاى خارجى و داخلى، سل،

ص: 128

اسکلیروز، روماتیسم، نقرس، استسقا، نوراستنى، عرق النسا، خراز (ریختگى پوست)، بیمارى هاى چشم، مرض قند، بیمارى هاى جلدى، بیمارى هاى کلیه، کبد و بیمارى هاى دیگر دارد.

معالجه از طریق امساک اختصاص به بیمارى هاى فوق ندارد، بلکه بیمارى هایى که مربوط به اصول جسم انسان است و با سلول هاى جسم آمیخته شده همانند، سرطان، سفلیس، سل و طاعون را شفا مى بخشد.(1)

***

ص: 129


1- ج 1، ص 628.

چگونه با خدا ارتباط برقرار کنیم؟

اشاره

49. وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...

و هنگامى که بندگان من از تو درباره من سوال کنند (بگو) من نزدیکم دعاى دعاکننده را هنگامى که مرا مى خواند پاسخ گویم. (بقره/186)

تفسیر

از آنجا که یکى از وسایل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نیایش است آیه مورد بحث از آن سخن مى گوید.

عبداللّه بن سنان مى گوید، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «زیاد دعا کنید زیرا دعا کلید بخشش خداوند و وسیله رسیدن به هر حاجت است، نعمت ها و رحمت هایى نزد پروردگار است که جز با دعا نمى توان به آن رسید و بدان هر در را که بکوبى عاقبت گشوده خواهد شد».

آرى او به ما نزدیک است، چگونه ممکن است از ما دور باشد در حالى که میان ما و قلب ما جاى اوست.(1)

ص: 130


1- ج 1، ص 638.

فلسفه دعا و نیایش

دعا چراغ امید را در انسان روشن مى سازد مردمى که دعا و نیایش را فراموش کنند، با عکس العمل هاى نامطلوب روانى و اجتماعى مواجه خواهند شد.

به تعبیر یکى از روانشناسان معروف، فقدان نیایش در میان ملّتى برابر با سقوط آن ملّت است اجتماعى که احتیاج به نیایش را در خود کشته است معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهد بود.(1)

آنان که براى دعا اثر تخدیرى قائلند معنى دعا را نفهمیده اند، زیرا معنى دعا این نیست که از وسایل و علل طبیعى دست بکشیم و به جاى آن دست به دعا برداریم، بلکه مقصود این است بعد از آنکه نهایت کوشش خود را در استفاده از همه وسایل موجود به کار بستیم، آنجا که دست ما کوتاه شد و به بن بست رسیدیم به سراغ دعا برویم و با توجّه و تکیه بر خداوند روح امید وحرکت را در خود زنده کنیم و از کمک هاى بى دریغ آن مبدأ بزرگ مدد گیریم. بنابراین دعا مخصوص به نارسایى ها و بن بست هاست، نه عاملى به جاى عوامل طبیعى.

نیایش در همین حال که آرامش را پدید آورده است، در فعّالیّت هاى مغزى انسان یک نوع شگفتى و انبساط باطنى و گاهى روح قهرمانى و دلاورى را تحریک مى کند. نیایش خصایص

ص: 131


1- نیایش، نوشته طبیب و روانشناس مشهور، الکسیس کارل.

خویش را با علامات بسیار مشخّص و منحصر به فرد نشان مى دهد، صفاى نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادى درونى، چهره پر از یقین، استعداد هدایت و نیز استقبال از حوادث. اینهاست که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق روح ما حکایت مى کند و تحت این قدرت، حتّى مردم عقب مانده و کم استعداد مى توانند نیروى عقلى و اخلاقى خویش را بهتر به کار ببندند و از آن بیشتر بهره گیرند، امّا متأسّفانه در دنیاى ما کسانى که نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند، بسیار کم اند.(1)

از آنچه گفتیم پاسخ این ایراد که مى گویند دعا بر خلاف رضا و تسلیم است نیز روشن شد، زیرا دعا یک نوع کسب قابلیّت براى تحصیل سهم زیادتر از فیض بى پایان پروردگار است. به عبارت دیگر انسان با دعا توجّه وشایستگى بیشترى براى درک فیض خداوند پیدا مى کند. بدیهى است کوشش براى تکامل و کسب شایستگى بیشتر عین تسلیم در برابر قوانین آفرینش است، نه چیزى بر خلاف آن.

از همه گذشته، «دعا» یک نوع عبادت و خضوع و بندگى است وانسان با دعا توجّه تازه اى به ذات خداوند پیدا مى کند و چنانکه همه عبادات اثر تربیتى دارد دعا هم داراى چنین اثرى خواهد بود.

و اینکه مى گویند دعا فضولى در کار خداست و خدا هر چه

ص: 132


1- نیایش، الکسیس کارل.

مصلحت باشد انجام مى دهد، توجّه ندارند که مواهب الهى بر حسب استعدادها و لیاقت ها تقسیم مى شود. هر قدر استعداد و هماهنگى بیشتر باشد سهم بیشترى از آن مواهب نصیب انسان مى گردد.

دانشمندى مى گوید: امروز جدیدترین علم یعنى روانپزشکى نیز همان چیزهایى را تعلیم مى دهد که پیامبران تعلیم مى دادند، زیرا پزشکان روانى دریافته اند که دعا و نماز و داشتن ایمان محکم به دین، نگرانى و تشویش و هیجان و ترس را که موجب نیم بیشترى از ناراحتى هاى ماست برطرف مى سازد.(1)

مفهوم واقعى دعا

مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است که از دایره قدرت انسان بیرون باشد آن هم از کسى که قدرتش بى پایان و هر امرى براى او آسان است.

ولى این درخواست نباید تنها از زبان انسان صادر شود، بلکه از تمام وجود او برخیزد و زبان در این قسمت نماینده و ترجمان تمام ذرّات وجود انسان و اعضا و جوارح او باشد.

قلب و روح از طریق دعا پیوند نزدیک با خدا پیدا کند و همانند قطره اى که به اقیانوس بى پایان بپیوندد اتّصال معنوى با آن مبدأ

ص: 133


1- ج 1، ص 639.

بزرگ قدرت مى یابد.

البتّه باید توجّه داشت که یک نوع دیگر دعا داریم که حتّى در موارد قدرت و توانایى انجام مى گیرد و آن دعایى است که نشان دهنده عدم استقلال قدرت ما در برابر قدرت پروردگار است. به عبارت روشن مفهوم آن توجّه به این حقیقت است که اسباب و عوامل طبیعى هرچه دارند از ناحیه او دارند و به فرمان او هستند. اگر به دنبال دارو مى رویم و شفا از آن مى طلبیم به خاطر آن است که او آن اثر را به دارو بخشیده است.

کوتاه سخن اینکه دعا یک نوع خودآگاهى و بیدارى دل و اندیشه وپیوند باطنى با مبدأ همه نیکى ها و خوبى هاست.(1)

***

ص: 134


1- ج 1، ص 624.

شرایط اجابت دعا

اشاره

50. ...فَلْیَسْتَجِیبُوا لِى وَلْیُؤْمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند). (بقره/186)

تفسیر

1. براى اجابت دعا باید قبل از هر چیز در پاکى قلب و روح کوشید و از گناه توبه کرد و خودسازى نمود و از زندگى رهبران الهى الهام گرفت.

2. در پاکى زندگى از اموال غصب و ظلم بکوشد و تغذیه او از حرام نباشد.

3. از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق خوددارى نکند، زیرا آنها که امر به معروف و نهى از منکر را ترک گویند، دعاى مستجابى ندارند.

در حقیقت ترک این وظیفه بزرگ «نظارت ملّى» نابسامانى هایى در اجتماع به وجود مى آورد که نتیجه آن خالى ماندن صحنه اجتماع براى بدکاران است و دعا براى برطرف شدن نتایج آن بى اثر است،

ص: 135

زیرا این وضع نتیجه قطعى اعمال خود انسان است.

4. عمل به پیمان هاى الهى، ایمان و عمل صالح و امانت و درستکارى یکى دیگر از شرایط استجابت دعاست، زیرا آن که به عهد خویش در برابر پروردگارش وفا نکند نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعده اجابت از ناحیه پروردگار باشد.

کسى نزد امیرمومنان على (علیه السلام) از عدم اجابت دعا شکایت کرد و گفت با اینکه خداوند فرموده دعا کنید من اجابت مى کنم، چرا ما دعا مى کنیم و به اجابت نمى رسد.

امام در پاسخ فرمود: «قلب و فکر شما در هشت چیز خیانت کرده (لذا دعایتان مستجاب نمى شود):

_ شما خدا را شناخته اید امّا حقّ او را ادا نکرده اید، به همین دلیل شناخت شما سودى به حالتان نداشته است.

_ شما به فرستاده او ایمان آورده اید سپس با سنّتش به مخالفت برخواسته اید، ثمره ایمانتان کجاست؟

_ کتاب او را خوانده اید، ولى به آن عمل نکرده اید. گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم، سپس به مخالفت برخاستید.

_ شما مى گویید از مجازات و کیفر خدا مى ترسید، امّا همواره کارهایى مى کنید که شما را به آن نزدیک مى سازد.

_ مى گویید به پاداش الهى علاقه دارید، امّا همواره کارى انجام مى دهید که شما را از آن دور مى سازد.

ص: 136

_ نعمت خدا را مى خورید و حقّ شکر او را ادا نمى کنید.

_ به شما دستور داده دشمن شیطان باشید (و شما طرح دوستى با او مى ریزید) ادّعاى دشمنى با شیطان دارید، امّا عملاً با او مخالفت نمى کنید.

_ شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افکنده اید با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد، در حالى که خودتان درهاى آن را بسته اید. تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمایید، امر به معروف و نهى از منکر کنید تا دعاى شما به اجابت برسد».

این حدیث پرمعنى با صراحت مى گوید وعده خداوند به اجابت دعا یک وعده مشروط است نه مطلق، مشروط به آنکه شما به وعده ها و پیمان هاى خود عمل کنید.

5. از دیگر شرایط استجابت دعا توأم شدن آن با عمل و تلاش و کوشش است.

مجموع شرایط پنجگانه فوق روشنگر این واقعیّت است که دعا نه تنها باید جانشین اسباب طبیعى و وسایل عادى براى وصول به هدف گردد، بلکه براى اجابت آن باید در برنامه هاى زندگى دعاکننده دگرگونى کلّى به عمل آید، روحیّات شخص نوسازى شود و در اعمال پیشین تجدیدنظر گردد.(1)

***

ص: 137


1- ج 1، ص 634.

روابط همسران با یکدیگر

اشاره

51. هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ...

آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید). (بقره/187)

تفسیر

لباس از یک سو انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیا به بدن حفظ مى کند و از سوى دیگر، عیوب او را مى پوشاند و از سوى سوم، زینتى است براى تن آدمى. این تشبیه که در آیه فوق آمده اشاره به همه این نکات است.

دو همسر یکدیگر را از انحرافات حفظ مى کنند، عیوب هم را مى پوشانند، وسیله راحت و آرامش یکدیگرند و هر یک زینت دیگرى محسوب مى شود.

این تعبیر نهایت ارتباط معنوى مرد و زن و نزدیکى آنها را به یکدیگر و نیز مساوات آنها را در این زمینه کاملاً روشن مى سازد،

ص: 138

زیرا همان تعبیر که درباره مردان آمده درباره زنان هم آمده است بدون هیچ تغییر.(1)

***

ص: 139


1- ج 1، ص 650.

تصرّف در اموال دیگران ممنوع

اشاره

52. وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ...

و اموال یکدیگر را به باطل و ناحق در میان خود نخورید. (بقره/188)

تفسیر

این آیه اشاره به یک اصل کلّى و مهمّ اسلامى مى کند که در تمام مسائل اقتصادى حاکم است و به یک معنى مى شود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد زیر پوشش آن قرار داد.

منظور از «باطل» اموالى است که از روى غصب و ظلم به دست مى آید و اموالى که از طریق قِمار و مانند آن فراهم مى شود.

بعضى آن را اشاره به اموالى مى دانند که از طریق سوگند دروغ (و انواع پرونده سازى هاى دروغین) به دست مى آید.

ظاهر این است که مفهوم آیه عمومیّت دارد و همه این مسائل و غیر اینها را شامل مى شود.

بنابراین هرگونه تصرّف در اموال دیگران از غیر طریق صحیح

ص: 140

و به ناحق مشمول این نهى الهى است.

تمام معاملاتى که هدف صحیحى را تعقیب نمى کند و پایه و اساس عقلانى ندارد مشمول این آیه است.

ذکر این نکته نیز لازم است که تعبیر «اکل» (خوردن) معناى وسیعى دارد که هرگونه تصرّفى را شامل مى شود و در واقع این تعبیر کنایه است از انواع تصرّفات.(1)

***

ص: 141


1- ج 2، ص 3.

رشوه، بزرگ ترین مانع اجراى عدالت

اشاره

53. وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالى که مى دانید گناه است. (بقره/188)

تفسیر

یکى از بلاهاى بزرگى که که از قدیم ترین زمان ها دامنگیر بشر شده و امروز با شدّت بیشتر ادامه دارد بلاى رشوه خوارى است که یکى از بزرگ ترین موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست و سبب مى شود قوانین که قائدتاً باید حافظ منافع طبقات ضعیف باشد به سود مظالم طبقات نیرومند که باید قانون آنها را محدود کند به کار بیفتد.

بدیهى است اگر باب رشوه گشوده شود قوانین درست نتیجه معکوس خواهد داد، زیرا اقویا قدرت بر پرداختن رشوه دارند و در

ص: 142

نتیجه قوانین بازیچه تازه اى در دست آنها براى ادامه ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد.

به همین دلیل در هر اجتماعى رشوه نفوذ کند شیرازه زندگى آنها از هم مى پاشد و ظلم و فساد و بى عدالتى و تبعیض در همه سازمان هاى آنها نفوذ مى کند و از قانون عدالت جز نامى باقى نخواهد ماند لذا در اسلام مسأله رشوه خوارى با شدّت هرچه تمام تر تقبیح و محکوم شده است و یکى از گناهان کبیره محسوب مى شود.

قابل توجّه اینکه زشتى رشوه سبب مى شود که این هدف شوم در لابه لاى عبارات و عناوین فریبنده دیگر انجام گیرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نام هایى مانند هدیه، تعارف، حقّ و حساب، حقّ الزحمه و انعام استفاده کنند، ولى روشن است این تغییر نام ها به هیچ وجه تغییرى در ماهیّت آن نمى دهد و در هر صورت پولى که از این طریق گرفته مى شود حرام و نامشروع است.

در نهج البلاغه در داستان اشعث بن قیس مى خوانیم که او براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على (علیه السلام) متوسّل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه آن حضرت آورد و نام آن را هدیه گذاشت. على (علیه السلام) برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان آمده اى که مرا فریب دهى و از آیین حق بازدارى؟... به خدا سوگند اگر هفت

ص: 143

اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاى آنهاست به من بدهند که پوست جوى را از دهان مورچه اى به ظلم بگیرم هرگز نخواهم کرد. دنیاى شما از برگ جویده اى در دهاى ملخ براى من کم ارزش تر است. على را با نعمت هاى فانى و زودگذر دنیا چه کار؟».

اسلام رشوه را در هر شکل و قیافه اى محکوم کرده است. اسلام حتّى براى اینکه قاضى گرفتار رشوه هاى مخفى و ناپیدا نشود دستور مى دهد قاضى نباید شخصاً به بازار برود مبادا تخفیف قیمت ها به طور ناخودآگاه بر قاضى اثر بگذارد و در قضاوت جانبدارى تخفیف دهنده را بکند. چه خوب است مسلمانان از کتاب آسمانى خود الهام بگیرند و همه چیز خود را در پاى بت رشوه خوارى قربانى نکنند.

در حدیث معروفى که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است چنین مى خوانیم: «خداوند گیرنده و دهنده رشوه و آن که واسطه میان آن دو است را از رحمت خود دورگرداند».(1)

***

ص: 144


1- ج 2، ص 6.

جهاد یکى از نشانه هاى موجود زنده

اشاره

54. وَقَاتِلُوا فِى سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ

و در راه خدا با کسانى که با شما مى جگند نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدّى کنندگان را دوست ندارد. (بقره/190)

تفسیر

در بسیارى از مذاهب انحرافى جهاد به هیچ وجه وجود ندارد و همه چیز بر محور توصیه ها و نصایح و اندرزها دور مى زند، حتّى بعضى هنگامى که مى شنوند جهاد مسلّحانه یکى از ارکان و برنامه هاى اسلامى است در تعجّب فرو مى روند که مگر دین مى تواند توأم با جنگ باشد.

با توجّه به اینکه همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعون ها و نمرودها و قارون ها که اهداف انبیا را مزاحم خویش مى دیده اند در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضى نبودند روشن مى شود که دینداران راستین در عین تکیه بر عقل و منطق

ص: 145

و اخلاق باید در مقابل این گردنکشان ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوى جلو باز کنند.

اصولاً جهاد یکى از نشانه هاى موجود زنده و یک قانون عمومى در عالم حیات است. تمام موجودات زنده اعمّ از انسان و حیوان و گیاه براى بقاى خود با عوامل نابودى در حال مبارزه اند.

از افتخارات ما مسلمانان آمیختن دین با مسأله حکومت و داشتن دستور جهاد در برنامه هاى دینى است.(1)

در این آیه قرآن دستور مقاتله و مبارزه با کسانى که شمشیر به روى مسلمانان مى کشند صادر کرده و به آنان اجازه داده است که براى خاموش ساختن دشمنان دست به سلاح ببرند.

جمله «فى سبیل اللّه» هدف اصلى جنگ هاى اسلامى را روشن مى سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز براى انتقامجویى یا جاه طلبى یا کشورگشایى یا به دست آوردن غنائم و اشغال سرزمین دیگران نیست. اسلام همه اینها را محکوم مى کند و مى گوید: سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط باید در راه خدا و براى گسستن قوانین الهى و بسط توحید و عدالت و دفاع از حق و ریشه کن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد.

همین نکته است که جنگ هاى اسلامى را از تمام جنگ هایى که در جهان روى مى دهد جدا مى سازد و نیز همین هدف در تمام ابعاد

ص: 146


1- ج 2، ص 2.

جنگ اثر مى گذارد و کمّیّت و کیفیّت جنگ، نوع سلاح، چگونگى رفتار با اسیران را به رنگ «فى سبیل اللّه» درمى آورَد.

بى شک پیمودن راه خدا (سبیل اللّه) و به تعبیر دیگر راه دین و آیین او، با تمام مشکلاتى که دارد، چون موافق روح و جان افراد باایمان است، کارى است آسان و گوارا، به همین دلیل مومنان داوطلبانه و آشکارا از آن استقبال مى کنند، هرچند سرانجامش شهادت باشد.

جمله «الّذین یقاتلونکم» نیز صراحت دارد که این دستور مخصوص مقابله با کسانى است که دست به سلاح مى برند و تا دشمن به مقاتله و مقابله برنخیزد مسلمانان نباید حمله کنند.

ضمناً از این آیه استفاده مى شود که هرگز غیر نظامیان (مخصوصاً زنان و کودکان) نباید مورد تهاجم واقع شوند، زیرا آنان به مقاتله برنخواسته اند، بنابراین مصونیت دارند.

هنگامى که جنگ براى خدا و در راه خدا باشد هیچ گونه تعدّى و تجاوز نباید در آن باشد و درست به همین دلیل است که در جنگ هاى اسلامى برخلاف جنگ هاى عصر ما رعایت اصول اخلاقى فراوانى توصیه شده است. مثلاً افرادى که سلاح بر زمین بگذارند و کسانى که توانایى جنگ را از دست داده اند، یا اصولاً قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدّى قرار گیرند. باغستان ها و گیاهان

ص: 147

و زراعت ها را نباید از بین ببرند و از موادّ سمّى براى زهرآلود کردن آب هاى آشامیدنى دشمن (جنگ شیمیایى و میکروبى) نباید استفاده کنند.(1)

***

ص: 148


1- ج 2، ص 18.

فلسفه جهاد در اسلام؟

اشاره

55. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ للهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ

و با آنها پیکار کنید تا فتنه (وبت پرستى وسلب آزادى از مردم) باقى نماند و دین مخصوص خدا گردد، پس اگر (از روش نادرست خود) دست بر داشتند (مزاحم آنها نشوید! زیرا) تعدّى جز بر ستمکاران روا نیست. (بقره/193)

تفسیر

جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است که عبارتند از:

1. جهاد براى خاموش کردن فتنه ها

و به تعبیر دیگر جهاد ابتدایى آزادى بخش.

مردم در همه اجتماعات این حق را دارند که نداى منادیان راه حق را بشنوند و در قبول دعوت آنها آزاد باشند حال اگر کسانى

ص: 149

بخواهند آنها را از حقّ مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداى منادیان حق به گوش جانشان برسد و از قید اسارت و بردگى فکرى و اجتماعى آزاد شوند؛ طرفداران این برنامه حق دارند براى فراهم ساختن این آزادى از هر وسیله اى استفاده کنند. و از اینجا ضرورت «جهاد ابتدایى» در اسلام و سایر ادیان آسمانى روشن مى شود.

همچنین اگر کسانى مومنان را تحت فشار قرار دهند که به آیین سابق بازگردند، براى رفع این فشار نیز از هر وسیله اى مى توان استفاده کرد.

2. جهاد دفاعى

آیا صحیح است کسى به انسان حمله کند و او از خود دفاع نکند؟ یا ملّتى متجاوز و سلطه گر بر ملّت دیگر هجوم ببرند و آنها دست روى دست گذارده، نابودى کشور و ملّت خویش را تماشا کنند.

در اینجا تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیّتى که مورد هجوم واقع شده، حق مى دهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار بَرد و از هرگونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیّت خویش فروگذار نکند. این نوع جهاد را جهاد دفاعى مى نامند.

ص: 150

3. جهاد براى حمایت از مظلومان

دفاع از مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان باشد نزدیک یا دور، داخل و خارج کشور تفاوت نمى کند.

حمایت از مظلومان در برابر ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتّى اگر به جهاد منتهى گردد. اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهان وارد مى شود بى تفاوت باشند و این دستور یکى از ارزشمندترین دستورهاى اسلامى است که از حقّانیّت این آیین خبر مى دهد.

4. جهاد براى محو شرک وبت پرستى

اسلام در عین اینکه آزادى عقیده را محترم مى شمرد و هیچ کس را با اجبار دعوت به این آیین نمى کند، در عین حال نسبت به شرک و بت پرستى سختگیر است، زیرا شرک و بت پرستى نه دین است و نه آیین و نه محترم شمرده مى شود، بلکه یک نوع خرافه و انحراف و حماقت ودر واقع نوعى بیمارى فکرى و اخلاقى است.

کلمه آزادى و احترام به فکر دیگران در مواردى به کار برده مى شود که فکر و عقیده لااقل یک ریشه صحیح داشته باشد، امّا انحراف و خرافه و گمراهى و بیمارى چیزى نیست که محترم شمرده شود؛ به همین دلیل اسلام دستور مى دهد که بت پرستى به

ص: 151

هر قیمتى که شده، حتّى به قیمت جنگ، از جامعه بشرى ریشه کن شود.

آرى اسلام مى گوید باید صفحه زمین از آلودگى به شرک و بت پرستى پاک گردد و به همه مسلمین نوید مى دهد که سر انجام توحید و یکتاپرستى بر تمام جهان حاکم و شرک و بت پرستى ریشه کن خواهد شد.

به این ترتیب جهاد اسلامى نه براى فرمانروایى در زمین و کشورگشایى، نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیّه بازارهاى فروش یا تملّک منابع حیاتى کشورهاى دیگر، یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است.

اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته، هرگز آن را وسیله سلطه جویى و کشورگشایى و غصب حقوق دیگران و تحمیل عقیده و استعمار و استثمار قرار نداده است.(1)

***

ص: 152


1- ج 2، ص 26.

خدا با پرهیزگاران است

اشاره

56. وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَالْمُتَّقِینَ

و از خدا بپرهیزید و بدانید خدا با پرهیزگاران است. (بقره/194)

تفسیر

خدا با پرهیزگاران است، آنها را در مشکلات تنها نمى گذارد و یارى مى دهد، زیرا کسى که با دیگرى است در مشکلات به او کمک مى کند و در برابر دشمن از او حمایت مى نماید.(1)

***

ص: 153


1- ج 2، ص 34.

خدا کارهاى نیک را مى داند

اشاره

57. وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللهُ

و آنچه از کارهاى نیک انجام دهید خدا مى داند. (بقره/197)

تفسیر

چه پاداشى براى نیکوکاران باایمان از این بالاتر که بدانند هر کار نیکى را انجام مى دهند خدا از آن باخبر است و مولا و معبود آنان حاضر و ناظر است.

و این بسیار لذّت بخش است که اعمال خیر در محضر او انجام مى شود. و این پاداشى است قبل از پاداش هاى معنوى و مادّى دیگر که خداوند عالم و آگاه به آنها مى دهد.(1)

***

ص: 154


1- ج 2، ص 55.

تقاضاى خردمندان از خدا

اشاره

58. رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

خداوندا، در دنیا به ما نیکى عطا کن و در آخرت نیز (نیکى) مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاه دار. (بقره/201)

تفسیر

در حقیقت این قسمت از آیات اشاره به خواست هاى مردم دارد بعضى جز به مواهب مادّى نظر ندارند و چیزى غیر از آن از خدا نمى خواهند بدیهى است آنها در آخرت از همه چیز بى بهره اند.

ولى گروهى هم مواهب مادّى دنیا را مى خواهند و هم مواهب معنوى، بلکه زندگى دنیا را به عنوان مقدّمه تکامل معنوى مى طلبند و این است منطق اسلام که هم نظر به جسم و مادّه دارد و هم جان و معنا و اوّلى را زمینه ساز دومى مى شمرد و هرگز با انسان هاى یک بعدى، یعنى آنها که در مادّیات غوطه ورند و براى آن اصالت قائلند، یا به کسانى که به کلّى از زندگانى دنیا بیگانه اند سازگار نیست.

ص: 155

بدیهى است حسنه به معنى هرگونه خیر و خوبى است و مفهومى وسیع و گسترده دارد که تمام مواهب مادّى و معنوى را شامل مى شود و به گفته برخى مفسّران افراد باایمان اصل حسنه را از خدا مى خواهند بى آنکه نوعى از آن را انتخاب کنند و همه را واگذار به مشیّت و اراده و انعام الهى مى نمایند.(1)

***

ص: 156


1- ج 2، ص 65.

سرانجام لجاجت

اشاره

59. وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ

وهنگامى که به آنها گفته شود: (از خدا بترسید!) لجاجت و تعصّب، آنها را به گناه مى کشاند. آتش دوزخ براى آنان کافى است؛ و چه بد جایگاهى است! (بقره/206)

تفسیر

منافق نه به اندرز ناصحان گوش فرا مى دهد و نه به هشدارهاى الهى، بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود بر خلافکارى هایش مى افزاید. چنین کسى را جز آتش دوزخ رام نمى کند.

در حقیقت این یکى از صفات زشت و ناپسند منافقان است که بر اثر تعصّب و لجاجت خشک و خشونت آمیز در برابر هیچ حقیقتى تسلیم نمى شوند و همین تعصّب و غرور آنها را به بدترین گناهان مى کشانَد. بدیهى است این چوب هاى کج، جز با آتش

ص: 157

دوزخ راست نمى شوند!

به گفته برخى مفسّران، خداوند در آیات فوق براى این گونه اشخاص پنج وصف ذکر کرده است:

نخست اینکه سخنانى فریبنده دارند.

دیگر اینکه درون قلب آنها آلوده و تاریک است.

سوم اینکه سرسخت ترین دشمنان اند.

چهارم اینکه چون زمینه اى پیش آید نه بر انسان ها رحم مى کنند و نه بر حیوان و زراعت.

پنجم اینکه بر اثر غرور و نخوت، اندرز هیچ ناصحى را پذیرا نیستند.(1)

***

ص: 158


1- ج 2، ص 75.

معامله با خدا

اشاره

60. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ

برخى مردم [باایمان و فداکار، (همچون على (علیه السلام) در لیلة المبیت) هنگام خفتن در جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله)]، جان خود را براى خشنودى خدا مى فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. (بقره/207)

شأن نزول:

مفسّر معروف اهل تسنّن، ثعلبى مى گوید: هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت مهاجرت کند براى اداى دین هاى خود و تحویل دادن امانت هایى که نزد او بود على (علیه السلام) را به جاى خویش قرار داد و شب هنگام که مى خواست به سوى غار «ثور» برود و مشرکان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره کرده بودند دستور داد على (علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى) که مخصوص خود پیامبر بود روى خود بکشد. در این هنگام خداوند

ص: 159

به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى تر قرار دادم کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگى دیگرى را بر خود مقدّم دارد؟ هیچ کدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اکنون على (علیه السلام) در بستر پیامبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگاهبان او باشید.

هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على (علیه السلام) نشسته بودند جبرئیل مى گفت: «به به آفرین بر تو اى على، خداوند به تو بر فرشتگان مباهات مى کند».

در این هنگام آیه فوق نازل شد و به همین دلیل آن شب تاریخى «لیلة المبیت» نام گرفت.(1)

تفسیر

گرچه آیه فوق مربوط به ماجراى هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و فداکارى على (علیه السلام) و خوابیدن او در بستر آن حضرت نازل شده، ولى همچون سایر آیات قرآن، مفهوم و محتواى کلّى و عمومى دارد.

افرادى که تنها با خدا معامله مى کنند و هر چه دارند حتّى جان خود را به او مى فروشند و جز رضا و خشنودى او چیزى خریدار

ص: 160


1- ج 2، ص 77.

نیستند و با فداکارى و ایثار آنهاست که امر دین و دنیا اصلاح و حق زنده و پایدار مى شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى گردد.

جمله «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در عین اینکه بخشنده جان به انسان است همان را خریدارى مى کند و بالاترین بها را که همان خشنودى خویش است به انسان مى پردازد.

قابل توجّه اینکه فروشنده «انسان» و خریدار «خدا» و متاع «جان» و بهاى معامله «خشنودى ذات پاک» اوست، در حالى که در مواردى دیگر بهاى این گونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر کرده است.

و تنها برخى مردم اند که قادرند به این کار فوق العاده دست زنند و تنها بهایى را که براى ایثار جان طالب باشند همان خشنودى خدا بوده باشد.

این احتمال نیز در تفسیر جمله «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» و تناسب آن با آغاز آیه وجود دارد که مى خواهد این حقیقت را روشن سازد که وجود این چنین افراد وفادار و ایثارگر در میان مردم از رأفت و مهربانى خدا نسبت به بندگانش سرچشمه گرفته، زیرا اگر چنین انسان هاى ازخودگذشته در جوامع انسانى وجود نداشته باشند ارکان دین و اجتماع فرو مى ریزد، ولى خداوند مهربان با این

ص: 161

دوستان ایثارگر خود جلوى خرابکارى دشمنان را مى گیرد.

به هر حال این آیه یکى از بزرگ ترین فضایل على (علیه السلام) است که در بیشتر منابع اسلامى آمده و به قدرى چشمگیر است که معاویه به خاطر دشمنى خاصّى که با على (علیه السلام) داشت، طبق روایتى، چنان از این فضیلت ناراحت بود که سمرة بن جندب را با چهارصد هزار درهم تطمیع کرد که بگوید این آیه درباره عبدالرّحمن بن ملجم، قاتل على (علیه السلام)، (طبق حدیث مجعولى) نازل شده و آن منافق جنایت پیشه نیز چنین کرد، ولى همان طور که انتظار مى رفت حتّى یک نفر این حدیث مجعول را نپذیرفت.(1)

***

ص: 162


1- ج 2، ص 78.

اسلام آیین صلح و صفا

اشاره

61. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ کَافَّةً...

اى کسانى که ایمان آورده اید، همگى در صلح و آشتى درآیید. (بقره/208)

تفسیر

«سلم» و «سلام» در لغت به معنى صلح و آرامش است. بعضى آن را به معناى اطاعت تفسیر کرده اند. این آیه همه افراد باایمان را به صلح و سلام و تسلیم بودن در برابر فرمان خدا دعوت مى کند.

از مفهوم این آیه استفاده مى شود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان امکان پذیر است و تنها به اتّکاءِ قوانین مادّى هرگز جنگ و ناامنى و اضطراب از دنیا برچیده نخواهد شد، زیرا عالم مادّه و علاقه به آن همواره سرچشمه کشمکش ها و تصادم هاست و اگر نیروى معنوى ایمان، آدمى را کنترل نکند صلح غیر ممکن است.

بلکه مى توان گفت از دعوت عمومى این آیه که همه مومنان را بدون استثنا از هر زبان و نژاد و منطقه جغرافیایى و قشر اجتماعى به

ص: 163

صلح و صفا دعوت مى کند استفاده مى شود که در پرتو ایمان به خدا، تشکیل حکومت واحد جهانى که صلح در سایه آن همه جا آشکار گردد امکان پذیر است.

اصولاً در مقابل عوامل پراکندگى (زبان و نژاد و...) یک حلقه محکم اتّصال در میان قلوب بشر لازم است و این حلقه اتّصال تنها ایمان به خداست که مافوق این اختلافات است.

ایمان به خدا و تسلیم در برابر فرمان او نقطه وحدت جامعه انسانیّت و رمز ارتباط اقوام و ملّت هاست و نمونه جالبى از آن را در مراسم حج مى توان مشاهده کرد که چگونه انسان هایى با رنگ هاى مختلف، از نژادهاى متفاوت و داراى زبان و قومیّت و منطقه جغرافیایى ناهماهنگ همگى برادروار در کنار هم قرار گرفته، در آن مراسم بزرگ روحانى شرکت دارند و در نهایت صلح و صفا به هم مى نگرند.(1)

***

ص: 164


1- ج 2، ص 81.

افق دید کافران

اشاره

62. زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَوةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا

زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را [که گاهى دستشان تهى است] مسخره مى کنند. (بقره/212)

تفسیر

همیشه افراد بى ایمان و دنیاپرست که سخت فریفته زرق و برق دنیا مى باشند و افق دیدشان از چهار دیوارى مادّه فراتر نمى رود امکانات مادّى را مقیاس ارزیابى همه ارزش ها مى دانند و به همین دلیل در فکر کوتاه و علیل آنها کسانى که دستشان از ثروت تهى است فاقد شخصیّت اند و لذا آنها را به باد مسخره مى گیرند در حالى که صاحبنظران باایمان که به این مشت خاک نظرى ندارند ارزش هاى مادّى را در برابر ارزش هاى معنوى بى رنگ مى بینند و به آنها همچون بازیچه کودکان مى نگرند.

ص: 165

و اگر طالب مواهب مادّى دنیا هستند براى این است که آخرت را در لابه لاى آن جست و جو مى کنند.(1)

***

ص: 166


1- ج 2، ص 92.

امتحان، رمز تکامل و ترقّى انسان

اشاره

63. أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ

آیا گمان کردید داخل بهشت مى شوید، بى آنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد! (بقره/214)

تفسیر

از این آیه چنین برمى آید که جمعى از مومنان مى پنداشتند عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خداست و به دنبال آن نباید ناراحتى و رنجى را متحمّل شوند و بى آنکه تلاش وکوشش به خرج دهند خداوند همه کارها را روبه راه خواهد کرد و دشمنان را نابود خواهد ساخت.

قرآن در برابر این تفکّر نادرست به سنّت همیشگى خداوند اشاره کرده است.

این آیه به یکى از سنّن الهى که در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى کند و به مومنان در همه قرون و اعصار هشدار مى دهد که

ص: 167

براى پيروزى و موفّقيّت و نايل شدن به مواهب بهشتى بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و در حقيقت، اين مشكلات آزمونى است كه مومنان را پرورش مى دهد و صاحبان ايمان راستين را از متظاهران به ايمان آشكار مى سازد.

جمله «الَّذِينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم» (كسانى كه پيش از شما بودند) به مسلمانان مى گويد: اين تنها شما نيستيد كه گرفتار انواع مشكلات از سوى دشمنان در تنگناهاى زندگى شده ايد، بلكه اقوام پيشين گرفتار همين مشكلات و شدايد بوده اند تا آنجا كه گاهى كارد به استخوانشان مى رسيد و فرياد استغاثه آنها بلند مى شد.

اصولاً رمز تكامل و ترقّى انسان ها همين است. افراد و امّت ها بايد در كوره هاى سخت حوادث قرار بگيرند و همچون فولاد آبديده شوند، استعدادهاى درونى آنها شكوفا گردد و ايمانشان به خدا قوى تر شود. ضمناً افراد لايق و مقاوم و باايمان از افراد نالايق شناخته شوند و صفوفشان از هم جدا گردد.(1)

***

ص: 168


1- ج 2، ص 100.

او مى داند

اشاره

64. وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ

و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است. (لازم نیست تظاهر کنید، او مى داند). (بقره/215)

تفسیر

جمله «وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ» معناى وسیعى دارد که تمام اعمال خیر را شامل مى شود که هر کار نیکى را خداوند مى داند، مى بیند و پاداش خیر مى دهد.(1)

***

ص: 169


1- ج 2، ص 104.

امور ناخوشایندى که به نفع انسان است

اشاره

65. کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ

جهاد در راه خدا بر شما مقرّر شد؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. (بقره/216)

تفسیر

ناخوشایند بودن جنگ اگرچه با دشمن و در راه خدا بوده باشد براى انسان هاى معمولى یک امر طبیعى است، زیرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم انواع جراحت ها و مشقّت هاست. البتّه براى عاشقان شهادت در راه حق و کسانى که در سطح بالایى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارایى است که همچون تشنه کامان به دنبال آن مى روند و مسلّماً حساب آنها از حساب توده مردم مخصوصا در آغاز اسلام جداست.(1)

ص: 170


1- ج 2، ص 106.

چرا جهاد ناخوشایند است

انسان فطرتاً طالب سود و مخالف زیان است و این در صورتى است که مصداق سود و زیان را بشناسد، ولى اگر در تشخیص آن گرفتار اشتباه شد و موضوع سودمندى را زیان آور پنداشت مسلّماً بر اثر این اشتباه، فطرت او گمراه خواهد شد و از آن امر مفید بیزار مى شود. عکس این مسأله نیز صادق است.

در مورد جهاد افراد سطحى نگر که تنها ضرب و جرح و مشکلات جهاد را مى نگرند ممکن است آن را ناخوش بدارند، ولى افراد دورنگر که مى دانند شرف و عظمت و افتخار و آزادى انسان در ایثار و جهاد است با آغوش باز از آن استقبال مى کنند. چنانکه افراد ناآگاه از داروهاى تلخ و بدطعم بر اثر سطحى نگرى متنفّرند، امّا وقتى بدانند که سلامت و نجات آنها در آن است آن را به جان و دل مى پذیرند.

یک قانون کلّى

آنچه در این آیه آمده منحصر به مسأله جهاد و جنگ با دشمنان نیست، بلکه از روى یک قانون کلّى و عمومى پرده برمى دارد و تمام مرارت ها و سختى هاى اطاعت فرمان خدا را براى انسان سهل و گوارا مى سازد، زیرا به مقتضاى «وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» مى داند که خداوند آگاه از همه چیز و رحمان و رحیم نسبت به بندگانش در

ص: 171

هر یک از دستورهایش مصالحى دیده که مایه نجات و سعادت بندگان است و به این ترتیب، بندگان مومن همه این دستورها را مانند داروهاى شفابخش مى نگرند و با جان و دل آن را پذیرا مى باشند.(1)

***

ص: 172


1- ج 2، ص 108.

چه کسى به خیر و شر آگاه است

اشاره

66. وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ

بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است. یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است. و خدا مى داند و شما نمى دانید. (بقره/216)

تفسیر

پروردگار جهان با این لحن قاطع مى گوید که افراد بشر نباید تشخیص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند، چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطره اى در برابر دریاست، همان گونه که در قوانین تکوینى خداوند از اسرار آفرینش همه اشیا باخبر نیستند و گاه چیزى را بى خاصیّت مى شمرند در حالى که پیشرفت علوم فواید مهمّ آن را آشکار مى سازد همچنین در قوانین تشریعى بسیارى از مصالح و مفاسد را

ص: 173

نمى دانند لذا ممکن است چیزى را ناخوش دارند، در حالى که سعادت آنها در آن است، یا از چیزى خشنود باشند در حالى که بدبختى آنها در آن است.

آنها با توجّه به علم محدود خود در برابر علم بى پایان خداوند نباید در برابر احکام الهى روى درهم کشند باید به طور قطع بدانند که خداوند رحمان و رحیم اگر جهاد و زکات و روزه و حج را تشریع کرده همه به سود آنهاست.

توجّه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهى را در انسان پرورش مى دهد و درک و دید او را از محیط هاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود یعنى علم بى پایان خدا پیوند مى دهد.(1)

***

ص: 174


1- ج 2، ص 107.

آثار شوم شراب و قِمار

اشاره

67. یَسْئَلُونَکَ عَنِالْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...

درباره شراب و قمار از تو مى پرسند، بگو: (در آنها گناه و زیان بزرگى است؛ و منافعى (از نظر مادّى) براى مردم در بردارد؛ (ولى) گناه آنها از نفعشان بیشتر است. (بقره/219)

تفسیر

«خمر» در لغت به معنى پوشانیدن چیزى است و چون شراب عقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته شده، زیرا سبب مستى است و مستى پرده اى بر روى عقل مى افکند و نمى گذارد انسان خوب و بد را تشخیص دهد.

«خمر» در اصطلاح شرع به معنى شراب انگور نیست، بلکه به معنى هر مایع مست کننده است خواه از انگور گرفته شده باشد یا از کشمش یا خرما و یا هر چیز دیگر، هر چند در لغت براى هر یک از انواع مشروبات الکلى اسمى قرار داده شده است.

ص: 175

«میسر» از مادّه «یسر» گرفته شده که به معنى سهل و آسان است و چون قمار در نظر برخى مردم وسیله آسانى براى نیل به مال و ثروت است به آن «میسر» گفته شده است.

در این آیه منافع و زیان هاى این دو با هم مقایسه و برترى زیان ها و گناه سنگین آن بر منافع آنها تصریح شده است. مسلّماً منافع مادّى که احیاناً از طریق فروش شراب یا انجام دادن قمار حاصل مى شود، یا منافع خیالى که به خاطر تخدیر حاصل از مستى شراب و غفلت از هموم و غموم و اندوه ها به دست مى آید در برابر زیان هاى فوق العاده اخلاقى و اجتماعى و بهداشتى این دو بسیار ناچیز است؛ بنابراین، هیچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمى دهد.

«اثم» به هر کار و هر چیزى گفته مى شود که حالتى در روح و عقل به وجود مى آورد و انسان را از رسیدن به نیکى ها و کمالات بازدارد؛ بنابراین وجود «اثم کبیر» در شراب و قمار دلیل بر تأثیر منفى این دو در رسیدن به تقوا و کمالات معنوى و انسانى است.(1)

***

ص: 176


1- ج 2، ص 118.

زیباترین انفاق

اشاره

68. وَیَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...

و از تو مى پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندى خود. (بقره/219)

تفسیر

«عفو» به معنى قصد برگرفتن چیزى است، یا به معنى چیزى که برگرفتن آن آسان است و چون این معنى بسیار گسترده است بر مصادیق گوناگونى اطلاق شده، از جمله بخشش و آمرزش، از بین بردن اثر، حدّ وسط و میانه هر چیز و مقدار اضافى چیزى و بهترین قسمت مال.

ظاهراً دو معنى اوّل متناسب با مفهوم آیه نیست و به نظر مى رسد مراد یکى از سه معناى اخیر باشد. یعنى در انفاق حدّ وسط را رعایت کنید، یا مقدار اضافى از نیازمندى هاى خود را انفاق نمایید و یا هنگام انفاق به سراغ قسمت هاى بى ارزش مال نروید، از بهترین ها که برگرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبیت سهل

ص: 177

و آسان است در راه خدا از همان انفاق کنید.

در روایات اسلامى نیز آیه فوق به همین معنى تفسیر شده است.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: العَفو الوَسَط: «منظور از عفو (در آیه فوق) حدّ وسط است».

و در تفسیر علىّ بن ابراهیم قمّى مى خوانیم لا إقتارَ وَلا إسرافَ: «نه سختگیرى باشد و نه اسراف».

و در مجمع البیان از امام باقر (علیه السلام) آمده است: عفو، مازاد خوراک سال است.

احتمال دیگرى که در تفسیر این آیه مى توان گفت این است که «عفو» به معنى مغفرت و گذشت از لغزش دیگران است. مطابق این معنى تفسیر آیه چنین مى شود: «بگو: بهترین انفاق، انفاق عفو و گذشت است».

با توجّه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محلّ نزول قرآن، مخصوصاً مکّه و مدینه که از نظر دشمنى و کینه توزى و عدم گذشت در حدّ اعلا بودند این احتمال چندان دور نیست.(1)

با اینکه انفاق از مهم ترین مسائلى است که اسلام و قرآن روى آن تکیه کرده، ولى با این حال اجازه نمى دهد بى حساب و افراطى باشد، آن چنان که زندگى انفاق کننده را دچار نابسامانى کند. آیه فوق بنابر بعضى از تفاسیر ناظر به همین معنى است و نیز مى تواند اشاره

ص: 178


1- ج 2، ص 120.

به اين حقيقت باشد كه برخى افراد براى شانه خالى كردن از زير بار اين دستور مهمّ اسلامى غالباً نيازهاى خودشان را مطرح مى كنند، قرآن مى گويد: بسيارى از شما اضافات و زوايدى از زندگى خود داريد حدّاقل از آنها انتخاب كنيد و انفاق نماييد.(1)

***

ص: 179


1- ج 2، ص 129.

ازدواج با مشرکان ممنوع

اشاره

69. وَلاَ تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ

و با زنان مشرک و بت پرست تا ایمان نیاورده اند ازدواج نکنید. (بقره/221)

تفسیر

ازدواج پایه اصلى تکثیر نسل و پرورش و تربیت فرزندان و گسترش جامعه است و محیط تربیتى خانواده در سرنوشت فرزندان فوق العاده موثّر است. از یک سو آثار قطعى وراثت و از سوى دیگر، آثار قطعى تربیت در طفولیت، زیرا نوزادان بعد از تولّد غالباً در دامان پدر و مادر پرورش مى یابند و در سال هایى که سخت شکل پذیرند زیر نظر آنها هستند.

از سوى سوم، شرک خمیرمایه انواع انحرافات و در واقع آتش سوزانى است، هم در دنیا و هم در آخرت لذا قرآن اجازه نمى دهد که مسلمانان خود یا فرزندانشان را در این آتش بیفکنند. از این گذشته مشرکان که افراد بیگانه از اسلامند اگر با ازدواج به خانه هاى

ص: 180

مسلمانان راه یابند جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود.

البتّه این تا زمانى است که آنها بر مشرک بودن پافشارى مى کنند، امّا راه به روى آنها باز است مى توانند ایمان بیاورند و در صفوف مسلمین قرار گیرند و به اصطلاح کفو آنها در مسأله ازدواج شوند.(1)

***

ص: 181


1- ج 2، ص 133.

هدف ازدواج

اشاره

70. ... وَقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُمْ...

و (سعى کنید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکى براى خود از پیش بفرستید. (بقره/223)

تفسیر

این قسمت از آیه اشاره است به اینکه هدف نهایى از آمیزش جنسى، لذّت و کامجویى نیست، بلکه باید از این موضوع براى ایجاد و پرورش فرزندان شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیره معنوى براى فرداى قیامت از پیش بفرستید. این سخن هشدار مى دهد که باید اصولى را در انتخاب همسر رعایت کنید که به این نتیجه مهم یعنى تربیت فرزندان صالح و نسل شایسته انسانى منتهى شود.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: لَیسَ یَتبَعُ الرَّجُلُ بَعدَ مَوتِهِ مِن الأجرِ إلّا ثَلاثُ خِصالٍ: صَدَقَةٌ اَجراها فی حَیاتِهِ فَهِىَ تَجری بَعدَ مَوتِهِ وَسُنَّةٌ هَدى سَنَّها فَهِىَ تعمَلُ بها بَعدَ مَوتِهِ وَوَلَدٌ صالِح

ص: 182

یَستَغفِرُ لَهُ: «هیچ گونه پاداشى بعد از مرگ به دنبال انسان نمى آید مگر سه چیز: صدقه جاریه اى که در حیات خود فراهم ساخته و بعد از مرگش ادامه دارد (مانند بناهاى خیر) و سنّت هدایتگرى که آن را برقرار کرده و بعد از مرگ او به آن عمل مى کنند و فرزند صالحى که براى او استغفار کند».

همین مضمون در روایات متعدّد دیگرى نیز وارد شده و در برخى روایات شش موضوع ذکر شده که اوّلین آنها فرزند صالح است.

به این ترتیب فرزندان صالح در کنار آثار علمى و تألیف کتاب هاى هدایت کننده و تأسیس بناهاى خیر همچون مسجد و بیمارستان و کتابخانه قرار گرفته اند.

از آنجا که مسأله آمیزش جنسى مسأله اى است مهم و با پرجاذبه ترین غرایز انسان سر و کار دارد، خداوند در این جمله هاى آخر مومنان را به دقّت در این امر و پرهیز از هر گونه گناه و انحراف دعوت فرموده و به آنها هشدار مى دهد که بدانید همگى به ملاقات پروردگار خواهید شتافت و تنها راه نجات، ایمان و تقواى در سایه ایمان است.(1)

***

ص: 183


1- ج 2، ص 142.

براى کارهاى نیک هم سوگند نخورید

اشاره

71. وَلاَ تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لِأَیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهید! و براى اینکه نیکى کنید و تقوا پیشه سازید و در میان مردم اصلاح کنید (سوگند یاد ننمایید) و خداوند شنوا و داناست. (بقره/224)

تفسیر

این آیه ناظر به سوءِ استفاده از مسأله سوگند است.

سوگند یاد کردن جز در مواردى که هدف مهمّى در کار باشد عمل نامطلوب است. این موضوع در احادیث زیادى به چشم مى خورد، از جمله در حدیثى امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: وَلا تَحلِفوا بِاللّهِ صادِقینَ وَلا کاذِبینَ فإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ یَقولُ وَلاَ تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمَانِکُمْ: «هیچ گاه سوگند به خدا یاد نکنید چه راستگو باشید چه دروغگو، زیرا خداوند سبحان مى فرماید: خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهید».

ص: 184

احادیث متعدّد دیگرى نیز در این زمینه نقل شده است. بنابراین مى توان گفت که سوگند یاد کردن در کارهاى خوب عملى پسندیده نیست تا چه رسد به اینکه کسى سوگند یاد کند کارهاى خوب را ترک کند.(1)

***

ص: 185


1- ج 2، ص 145.

حق و وظیفه دو اصل جدا

اشاره

72. وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ

و براى آنان همانند وظایفى که بر دوش آنهاست حقوق شایسته اى قرار داده شده است. (بقره/228)

تفسیر

این جمله از کلمات عجیب و جالب و جامعى است که فواید بسیارى دربر دارد و به مجموعه حقوق زناشویى اشاره کرده مى گوید: همان طور که براى مردان حقوقى بر عهده زنان گذارده شده، زنان حقوقى بر مردان دارند که آنها موظّف به رعایت آنند، زیرا در اسلام هرگز حق یک طرفه نیست و همیشه به صورت متقابل است.(1)

در اینجا قرآن به یک اصل اساسى اشاره کرده و آن این است که هرجا وظیفه اى وجود دارد در کنار آن «حقّى» هم ثابت است. یعنى هرگز وظیفه از حق جدا نیست؛ مثلاً پدر و مادر وظایفى در برابر فرزندان خود دارند، همین سبب مى شود که حقوقى نیز به گردن آنها داشته باشند.

در آیه مورد بحث اشاره به این حقیقت شد

ص: 186


1- ج 2، ص 156.

فرزندان خود دارند، همین سبب مى شود که حقوقى نیز به گردن آنها داشته باشند.

در آیه مورد بحث اشاره به این حقیقت شده و مى فرماید: به همان اندازه که زنان وظایفى دارند حقوقى هم براى آنها قرار داده شده است و از تساوى این «حقوق» با آن «وظایف» «اجراى عدالت» در حقّ آنان عملى مى شود.

عکس این معنى نیز ثابت است که اگر براى کسى حقّى قرار داده شده در مقابل وظایفى هم بر عهده او خواهد بود و لذا نمى توانیم کسى را پیدا کنیم که حقّى در موردى داشته باشد بى آنکه وظیفه اى بر دوش او قرار گیرد.(1)

***

ص: 187


1- ج 2، ص 160.

مساوات یا عدالت؟

اشاره

73. وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

و مردان بر آنان برترى دارند؛ و خداوند توانا و حکیم است. (بقره/228)

تفسیر

مسأله عدالت میان زن و مرد به این معنى نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه یکدیگر گام بردارند. آیا راستى لازم است آن دو در همه چیز مساوى باشند؟

با توجّه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد پاسخ این پرسش روشن مى شود. جنس زن براى انجام دادن وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرینش وظیفه حسّاس مادرى و پرورش نسل هاى نیرومند را برعهده او گذارده، به همین علّت سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است، در حالى که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگین تر اجتماعى

ص: 188

برعهده جنس مرد گذارده شده و سهم بیشترى از تفکّر به او اختصاص یافته؛ بنابراین اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پاره اى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمّل شداید دارد برعهده مردان گذارده شود و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را مى طلبد بر عهده زنان و به همین دلیل مدیریت خانواده برعهده مرد و معاونت آن برعهده زن گذارده شده است.

به هر حال این مانع از آن نخواهد بود که زنان در اجتماع کارها و وظایفى را که با ساختمان جسم و جان آنها سازگار است عهده دار شوند و در کنار اداى وظیفه مادرى وظایف حسّاس دیگرى را نیز انجام دهند.

و نیز این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفته تر باشند.

اینکه برخى روشنفکران اصرار دارند که این دو جنس را مساوى در همه چیز قلمداد کنند اصرارى است که با واقعیّت ها هرگز نمى سازد و مطالعات مختلف علمى آن را انکار مى کند، حتّى در جوامعى که شعار مساوات و برابرى در تمام جهات همه جا را پر کرده، عملاً غیر آن دیده مى شود. مثلاً مدیریت سیاسى و نظامى تمام جوامع بشرى جز در موارد استثنایى همه در دست مردان

ص: 189

است. حتّى در جوامع غربى که شعار اصلى شعار مساوات است این معنى به وضوح دیده مى شود.(1)

مطلبى که باید به آن توجّه داشت و در اسلام به آن توجّه خاصّى شده ولى بعضى روى یک سلسله احساسات افراطى و حساب نشده آن را انکار مى کنند، مسأله تفاوت هاى روحى و جسمى زن و مرد و تفاوت وظایف آنهاست.

ما هر چه را انکار کنیم این حقیقت را نمى توانیم انکار نماییم که بین این دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زیادى است، چون زن پایگاه وجود و پیدایى انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام مى پذیرد همان طور که جسماً متناسب با حمل و پرورش و تربیت نسل هاى بعد آفریده شده از نظر روحى هم سهم بیشترى از عواطف و احساسات دارد.

با وجود این اختلافات دامنه دار آیا مى توان گفت زن و مرد باید در تمام شوون همراه یکدیگر گام بردارند ودر تمام کارها صددرصد مساوى باشند.

مگر نه این است که باید طرفدار عدالت در اجتماع بود؟ آیا عدالت غیر از این است که هر کس به وظیفه خود بپردازد و از مواهب و مزایاى وجودى خویش بهره مند گردد؟

بنابراین آیا دخالت دادن زن در کارهایى که خارج از تناسب

ص: 190


1- ج 2، ص 157.

روحى و جسمى اوست بر خلاف عدالت نمى باشد؟

یک «خانه» و یک «اجتماع» هر کدام احتیاج به مدیر دارند و مسأله مدیریت در آخرین مرحله خود باید در یک شخص منتهى گردد، وگرنه کشمکش و هرج و مرج برقرار خواهد شد.

همه محاسبات دور از تعصّب مى گوید وضع ساختمانى مرد ایجاب مى کند که مدیریت خانواده به عهده او نهاده شود وزن «معاون» او گردد.

گرچه جمعى اصرار دارند این واقعیّت ها را نادیده بگیرند، وضع زندگى در جهان امروز و حتّى در کشورهایى که به زنان آزادى و مساوات کامل داده اند نشان مى دهد که عملاً مطلب همان است که در بالا گفته شد اگرچه در سخن خلاف آن گفته شود.(1)

قسمت پایانى آیه در واقع پاسخى است براى آنها که در این زمینه ایراد مى گیرند.

همچنین اشاره است به اینکه حکمت و تدبیر الهى ایجاب مى کند هر کس در جامعه به وظایفى بپردازد که قانون آفرینش براى او تعیین کرده و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حکمت خداوند ایجاب مى کند که در برابر وظایفى که برعهده زنان گذارده، حقوق مسلّمى قرار گیرد تا تعادلى میان وظیفه و حق برقرار شود.(2)

***

ص: 191


1- ج 2، ص 163.
2- ج 2، ص 158.

سرانجام تجاوز از مرزهاى الهى

اشاره

74. تِلْکَ حُدُودُ اللهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُوْلَ_ئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید. و هر کس از آن تجاوز کند ستمگر است. (بقره/229)

تفسیر

در این آیه و آیات فراوان دیگرى از قرآن مجید تعبیر لطیفى درباره قوانین الهى به چشم مى خورد و آن تعبیر «حد» و «مرز» است. به این ترتیب معصیت و مخالفت با این قوانین تجاوز از حد و مرز محسوب مى شود. در حقیقت در میان کارهایى که انسان انجام مى دهد یک سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد که ورود در آن فوق العاده خطرناک است. قوانین و احکام الهى این مناطق را مشخّص مى کند و بسان علائمى است که در این گونه مناطق قرار مى دهند و لذا در آیه 187 از سوره بقره مى بینیم که حتّى از نزدیک شدن به این مرزها نهى شده است. «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا»،

ص: 192

زیرا نزدیکى به این مرزها انسان را بر لب پرتگاه قرار مى دهد و نیز در روایات وارده از طرق اهل بیت (علیهم السلام) مى خوانیم که از موارد شبهه ناک نهى فرموده و گفته اند: «این کار در حکم نزدیک شدن به مرز است و بسا با یک غفلت انسانى که به مرز نزدیک شده گام در آن طرف بگذارد و گرفتار هلاکت و نابودى شود.»(1)

***

ص: 193


1- ج 2، ص 171.

زیباترین رابطه انسان

اشاره

75. حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا للهِ قَانِتِینَ

در برپایى همه نمازها (خصوصاً) نماز وسطى [= نماز ظهر] کوشا باشید و از روى خضوع و اطاعت براى خدا به پاخیزید. (بقره/238)

تفسیر

از آنجا که نماز موثّرترین رابطه انسان با خداست و در صورتى که با شرایط صحیح انجام گیرد دل را لبریز از عشق و محبّت خدا مى کند و در پرتو آن انسان بهتر مى تواند خود را از آلودگى به گناه پاک سازد، در آیات قرآن تأکید فراوانى روى آن شده است.

مبادا گرما و سرما و گرفتارى هاى دنیا و پرداختن به مال و همسر و فرزندان شما را از این امر مهم بازدارد.

در اینکه منظور از «صلوة وسطى» (نماز میانه) چیست مفسّران تفسیرهاى زیادى ذکر کرده اند، ولى با قرائن مختلفى که در دست

ص: 194

است روشن است که منظور همان نماز ظهر است، زیرا علاوه بر اینکه نماز ظهر در وسط روز انجام مى شود و شأن نزول آیه گواهى مى دهد و روایات متعدّدى که از معصومین (علیهم السلام) نقل شده بر آن تأکید دارند.

تأکید روى این نماز به خاطر این بوده که بر اثر گرمى هواى نیمروز تابستان، یا گرفتارى هاى شدید کسب و کار نسبت به آن کمتر اهمّیّت مى دادند. آیه فوق اهمّیّت نماز وسطى و لزوم محافظت بر آن را مورد تأکید قرار داده است.

«قانتین» از مادّه «قنوت» به دو معنى آمده است: 1. پیروى و اطاعت کردن. 2. خضوع و خشوع و تواضع. ولى بعید نیست که در آیه فوق به هر دو معنى باشد چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر جمله «وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ» فرمود: منظور این است که نماز را با خضوع و توجّه به خداوند به جا آورید.

و در حدیث دیگرى فرمود: «یعنى از روى اطاعت به پا خیزید».(1)

نقش نماز در تقویت روحیّه

معمولاً انسان در حالات حسّاس بیش از هر چیز نیاز به تقویت روحیّه دارد و اگر ترس و وحشت و ضعف روحیّه بر او غلبه کند

ص: 195


1- ج 2، ص 206.

شکست او تقریباً قطعى خواهد بود. چه عملى بهتر از نماز و پیوند با خدایى که فرمانش در تمام جهان هستى نافذ است و همه چیز در برابر اراده او سهل و آسان است مى تواند روحیّه سربازان مجاهد یا کسانى که مواجه با خطرى شده اند را تقویت کند.

به هر حال اهمّیّت و تأثیر نماز بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. بى شک نماز اگر با همه آداب به خصوص با حضور قلب که روح آن است انجام شود، تأثیر فوق العاده مثبتى در فرد و جامعه دارد و مى تواند بسیارى از مشکلات را حل کند و جامعه را از بسیارى از مفاسد برهاند و در حوادث سخت و پیچیده یار و یاور انسان باشد.(1)

***

ص: 196


1- ج 2، ص 209.

تعقّل مبدأ حرکت به سوى عمل

اشاره

76. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

این چنین خداوند آیات خود را براى شما شرح مى دهد؛ شاید اندیشه کنید. (بقره/242)

تفسیر

منظور از اندیشه کردن و تعقّل آن است که مبدأ حرکت به سوى عمل باشد، وگرنه اندیشه تنها درباره احکام نتیجه اى نخواهد داشت.

از مطالعه در آیات و روایات اسلامى به دست مى آید که غالباً «عقل» در مواردى به کار مى رود که ادراک و فهم با عواطف و احساسات آمیخته گردد و به دنبال آن عمل باشد. مثلاً اگر قرآن در بسیارى از بحث هاى خداشناسى نمونه هایى از نظام شگفت انگیز این جهان را بیان کرده و سپس مى گوید ما این آیات را بیان مى کنیم «لعلّکم تعقلون» (تا شما بیندیشید) منظور این نیست که تنها اطّلاعاتى از نظام طبیعت در مغز خود جاى دهید، زیرا علوم طبیعى

ص: 197

اگر کانون دل و عواطف را تحت تأثیر قرار ندهد و هیچ گونه تأثیرى در ایجاد محبّت و دوستى و آشنایى با آفریدگار جهان نداشته باشد ارتباطى با مسائل توحیدى و خداشناسى نخواهد داشت.

و همچنین است اطّلاعاتى که جنبه عملى دارد. در صورتى «تعقّل» به آنها گفته مى شود که عمل هم داشته باشد.

اگر مجرمین روز قیامت آرزوى تعقّل در دنیا را مى کنند منظور تعقلى است که آمیخته با عمل باشد و یا اگر خدا مى گوید مردم سیر و سیاحت کنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چیزهایى بفهمند مقصود درک و فهمى است که به دنبال آن مسیر خود را عوض کرده و به راه راست گام نهند.

به تعبیر دیگر اگر فکر و اندیشه ریشه دار باشد ممکن نیست آثار آن در عمل ظاهر نشود. چگونه ممکن است انسانى به طور قطع اعتقاد به مسموم بودن غذایى داشته باشد و آن را بخورد. یا عقیده قاطع به تأثیر دارویى براى درمان یک بیمارى خطرناک داشته باشد و اقدام به خوردن آن نکند.(1)

***

ص: 198


1- ج 2، ص 216.

انفاق چیست؟

اشاره

77. مَنْ ذَاالَّذِى یُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً

کیست که به خدا (قرض الحسنه اى) دهد، (و از اموالى که خدا به او بخشیده انفاق کند،) تا آن را براى او چندین برابر کند؟ (بقره/245)

تفسیر

در چندین آیه از قرآن مجید (و از جمله آیه بالا) در مورد انفاق در راه خدا تعبیر به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است و این نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یک سو و کمال اهمّیّت مسأله انفاق را از سوى دیگر مى رساند، با اینکه مالک حقیقى سراسر هستى اوست و انسان ها تنها به عنوان نماینده خداوند در بخش کوچکى از آن تصرّف مى کنند.

در نهج البلاغه آمده است که مى فرماید: واستقرضکم وله خزائن السّموات والأرض وهو الغنىّ الحمید وإنّما أراد أن یبلوکم أیّکم أحسن

ص: 199

عملاً: «خداوند از شما درخواست قرض کرده، در حالى که گنج هاى آسمان و زمین از آنِ اوست و بى نیاز و ستوده، (آرى اینها نه از جهت نیاز اوست) بلکه مى خواهد شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید».

انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان و حمایت از محرومان همان کار جهاد را مى کند، زیرا هر دو مایه استقلال و سربلندى جامعه اسلامى است.

باید توجّه داشت که خداوند براى انفاق کنندگان پاداش بسیار فراوانى قرار داده و انفاق در راه خدا همچون بذر مستعدى است که در زمین آماده اى افشانده شود و به وسیله باران هاى پى درپى آبیارى گردد و ده ها و گاه صدها برابر نتیجه دهد.(1)

***

ص: 200


1- ج 2، ص 225.

آیا انفاق اموال را کم مى کند؟

اشاره

78. وَاللهُ یَقْبِضُ وَیَبْصُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

و خداوند است (که روزى بندگان را) محدود یا گسترده مى سازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزى آنها نمى شود). و به سوى او بازمى گردید. (بقره/245)

تفسیر

این قسمت از آیه اشاره است به اینکه تصوّر نکنید انفاق و بخشش، اموال شما را کم مى کند زیرا گسترش و محدودیّت روزى شما به دست خداست و او توانایى دارد در عوض اموال انفاق شده به مراتب بیش از آن را در اختیار شما قرار دهد، بلکه با توجّه به ارتباط و به هم پیوستگى افراد اجتماع با یکدیگر همان اموال انفاق شده در واقع به شما بازمى گردد.

این از نظر دنیا و از نظر آخرت فراموش نکنید همه به سوى او بازمى گردید و پاداش هاى بزرگ شما آنجاست.(1)

***

ص: 201


1- ج 2، ص 225.

کیفیّت مهم است یا کمّیّت؟

اشاره

79. کَمْ مِّنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللهِ

بسا گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند. (بقره/249)

تفسیر

این جمله به خوبى نشان مى دهد کسانى که ایمان راسخ به روز رستاخیز دارند به بقیّه هشدار مى دهند که نباید به کمّیّت جمعیّت نگاه کرد، بلکه باید کیفیّت را در نظر گرفت، زیرا بسیار شده که جمعیّت کم از نظر نفرات، امّا با کیفیّتى بالا از جهت ایمان و اراده و تصمیم و متّکى به عنایات الهى به إذن اللّه بر جمعیّت هاى انبوه پیروز شدند که نمونه آن در داستان طالوت اتّفاق افتاد.(1)

***

ص: 202


1- ج 2، ص 244.

پیروزى در گرو صبر و استقامت

اشاره

80. رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

پروردگارا، پیمانه شکیبایى و استقامت بر ما ریز و قدم هاى ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیّت کافران پیروز کن. (بقره/250)

تفسیر

این آیه مى گوید هنگامى که طالوت و سپاه او به جایى رسیدند که لشکر نیرومند جالوت نمایان و ظاهر شد و در برابر آن قدرت عظیم صف کشیدند، دست به دعا برداشتند و از خداوند سه چیز طلب کردند: نخست صبر و شکیبایى و استقامت در آخرین حدّ آن، لذا گفتند «أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا».

تکیه بر ربوبیّت پروردگار (ربّنا) و تعبیر «افراغ» که به معناى خالى کردن پیمانه است و تعبیر «على» که بیانگر نزول از طرف بالاست و تعبیر به «صبرآ» که در این گونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر کدام نکته اى در بر دارد که مفهوم این دعا را کاملاً عمیق

ص: 203

و پرمایه مى سازد.

دومین تقاضاى آنها از خدا این بود که گام هاى ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم. در حقیقت دعاى اوّل جنبه باطنى و درونى داشت و این دعا جنبه ظاهرى و برونى دارد و مسلّماً ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است.

سومین تقاضاى آنها این بود که ما را بر این قوم کافر یارى فرما و پیروز کن که در واقع هدف اصلى را تشکیل مى دهد و نتیجه نهایى صبر و استقامت و ثبات قدم است.(1)

***

ص: 204


1- ج 2، ص 245.

تدبیر خداوند براى دفع فساد

اشاره

81. وَلَوْلاَ دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَ_کِنَّ اللهَ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ

واگر خداوند بعضى مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمى کرد زمین را فساد فرا مى گرفت، ولى خداوند بر جهانیان لطف و احسان دارد. (بقره/252)

تفسیر

خداوند نسبت به جهانیان لطف و مرحمت دارد که جلوى فراگیر شدن و همگانى شدن فساد را در روى زمین مى گیرد.

درست است که سنّت پروردگار بر این قرار گرفته که در این دنیا اصل آزادى اراده و اختیار حکومت کند و انسان ها در انتخاب راه خیر و شر آزاد باشند، ولى هنگامى که طغیان ستمگران جهان را در معرض فساد و تباهى عمومى قرار دهد خداوند جمعى از بندگان خود را برمى انگیزد و یارى مى کند که جلوى طغیان آنها را بگیرند و حالت اهریمنى آنها را در هم بکوبند و این یکى از الطاف

ص: 205

پروردگار بر بندگان است.

شبیه همین معنى در آیه 40 سوره حج نیز آمده است. مى فرماید: وَلَولاَ دَفعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ: «اگر خداوند به وسیله بعضى از بندگان خود بعض دیگر را دفع نکند، صومعه ها و کلیساها و معابد یهود و مساجد مسلمین ویران مى شود».

واین آیات بشارت است براى مومنان که وقتى در فشار شدید از سوى طاغوت ها و جبّاران قرار مى گیرند در انتظار پیروزى الهى باشید.(1)

***

ص: 206


1- ج 2، ص 247.

رابطه ایمان و انفاق

اشاره

82. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ

اى کسانى که ایمان آورده اید، از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید. (بقره/254)

تفسیر

در این آیه روى سخن را به مسلمانان کرده و به یکى از وظایفى که سبب وحدت جامعه و تقویت حکومت و بنیه دفاعى و جهاد مى شود اشاره مى کند.

جمله «مِمَّا رَزَقنَاکُم» (از آنچه به شما روزى داده ایم)، مفهوم وسیعى دارد که هم انفاق هاى مالى واجب و مستحب را شامل مى شود و هم انفاق هاى معنوى مانند علم و دانش و امور دیگر.(1)

***

ص: 207


1- ج 2، ص 257.

تا فرصت باقى است انفاق کنید

اشاره

83. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِىَ یَوْمٌ لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ

اى کسانى که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه خرید و فروش است و نه دوستى و نه شفاعت و کافران خود ستمگرند. (بقره/254)

تفسیر

آیه مى فرماید امروز که توانایى دارید انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که نه خرید و فروش در آن است و نه رابطه دوستى و نه شفاعت (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِىَ یَوْمٌ لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ).

اشاره به اینکه راه هاى نجاتى که در دنیا از طرق مادّى وجود دارد هیچ کدام در آنجا نیست، نه بیع و معامله اى مى توانید انجام دهید که سعادت و نجات از عذاب را براى خود بخرید و نه

ص: 208

دوستى هاى مادّى این جهان که با سرمایه هاى خود کسب مى کنید در آنجا نفعى به حال شما دارد، زیرا آنها نیز به نوبه خود گرفتار اعمال خویش اند و از خود به دیگرى نمى پردازند و نه شفاعت در آنجا به حال شما سودى دارد، زیرا شفاعت الهى در سایه کارهاى الهى انجام مى گیرد که انسان را شایسته شفاعت مى کند و شما آن را انجام نداده اید و امّا شفاعت هاى مادّى که با مال و ثروت در این دنیا قابل به دست آوردن است در آنجا وجود نخواهد داشت.

بنابراین شما با ترک انفاق و انباشتن اموال و بخل نسبت به دیگران تمام درهاى نجات را به روى خود بسته اید.

و در پایان آیه مى فرماید: کافران همان ظالمان اند (وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

یعنى آنها که انفاق و زکات را ترک مى کنند هم به خویشتن ستم روا مى دارند و هم به دیگران.

قرآن در این جمله مى خواهد این حقیقت را روشن سازد که اوّلاً کافران به خود ستم مى کنند، زیرا با ترک انفاق واجب و سایر وظایف دینى و انسانى، خود را از بزرگ ترین سعادت ها محروم مى سازند و این اعمال آنهاست که در آن جهان دامانشان را مى گیرد و خداوند درباره آنها ستمى نکرده است.

ثانیاً افراد کافر به اجتماعشان نیز ستم مى کنند و اصولاً کفر سرچشمه قساوت، سنگدلى، مادّیگرى و دنیاپرستى است و اینها

ص: 209

همه سرچشمه هاى اصلى ظلم هستند.

یادآورى این نکته نیز لازم است که کفر در این آیه به قرینه اینکه بعد از دستور انفاق واقع شده به معنى سرپیچى و گناه و تخلّف از دستور خداست و استعمال کفر به این معنى در قرآن و احادیث اسلامى نظایر بسیار دارد.(1)

***

ص: 210


1- ج 2، ص 258.

شفاعت بهانه اى براى تکامل

اشاره

84. مَنْ ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ

کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟ (بقره/255)

تفسیر

شفاعت عبارت است از کمک کردن یک موجود قوى به موجود ضعیف تر تا بتواند به آسانى مراحل رشد خود را با موفّقیّت طى کند.

البتّه معمولاً این کلمه (شفاعت) در مورد شفاعت از گناهکاران به کار مى رود، امّا مفهوم شفاعت به معناى وسیع تر تمام عوامل و انگیزه ها و اسباب عالم هستى را شامل مى شود؛ مثلاً زمین و آب و هوا و نور آفتاب چهار عامل اند که دانه گیاه را در رسیدن به مرحله یک درخت یا گیاه کامل شفاعت و هدایت مى کند. اگر شفاعت را در این آیه به معناى وسیع بگیریم نتیجه این مى شود که وجود عوامل و اسباب مختلف عالم هستى هرگز مالکیّت مطلقه خداوند را محدود نمى کند و چیزى از آن نمى کاهد، زیرا تأثیر همه این اسباب به فرمان اوست و در حقیقت نشانه اى از قیّومیّت و مالکیّت اوست.

ص: 211

امّا بعضى چنین مى پندارند که عنوان شفاعت در مفاهیم مذهبى شبیه یک نوع توصیه هاى بى دلیل اجتماعى و به اصطلاح پارتى بازى است و مفهوم آن این است که افراد آنچه مى توانند گناه کنند، هنگامى که از فرق تا قدم آلوده شدند دست به دامن شفیعى زنند و بگویند:

آن دم که مردمان به شفیعى زنند دست *** ماییم و دست و دامن اولاد فاطمه

ولى نه این ایرادکنندگان منطق دین را در مسأله شفاعت دریافته اند و نه آن دسته از گناهکاران جسور و بى پروا، زیرا همان طور که در بالا اشاره شد شفاعت که به وسیله بندگان خاص خدا انجام مى گیرد همانند شفاعت تکوینى است که به وسیله عوامل طبیعى صورت مى گیرد. یعنى همان طور که اگر در درون یک دانه گیاه عامل حیات و سلول زنده وجود نداشته باشد تابش هزاران سال آفتاب یا وزش نسیم و ریزش قطره هاى حیاتبخش باران هیچ تأثیرى در رشد آن نخواهد کرد، شفاعت اولیاى خدا نیز براى افراد نالایق بى اثر است. یعنى اصولاً آنها براى این گونه اشخاص شفاعتى نخواهند داشت.

شفاعت نیازمند یک نوع ارتباط معنوى میان شفاعت کننده و شفاعت شونده است و به این ترتیب کسى که امید شفاعت را دارد موظّف است در این جهان ارتباط معنوى با شخصى که انتظار دارد

ص: 212

از او شفاعت کند برقرار سازد و این ارتباط در حقیقت یک نوع وسیله تربیت براى شفاعت شونده خواهد بود که او را به افکار و اعمال و مکتب شخص شفاعت کننده نزدیک مى کند و در نتیجه شایسته شفاعت مى شود و به این ترتیب شفاعت یک عامل تربیت است نه وسیله پارتى بازى و فرار از زیر بار مسؤولیّت. و از اینجا روشن مى شود که شفاعت تغییرى در اراده پروردگار نسبت به گناهکار نمى دهد، بلکه این گناهکار است که با ارتباط معنوى با شفاعت کننده نوعى تکامل و پرورش مى یابد وبه جایى مى رسد که شایسته عفو خدا مى شود.(1)

***

ص: 213


1- ج 2، ص 267.

سرچشمه علوم از اوست

اشاره

85. یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَىْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ

آنچه را در پیش روى آنها [= بندگان] و پشت سرشان است مى داند؛ و کسى از علم او آگاه نمى گردد؛ جز به مقدارى که او بخواهد. (بقره/255)

تفسیر

خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست و همچنین آنچه در پیش روى مردم قرار دارد و از آن آگاه است و آنچه در پشت سر آنهاست و از آنان پوشیده و پنهان است همه را مى داند و از همه آگاه است. و به این ترتیب پهنه زمان و مکان همه در پیشگاه علم او روشن است، پس هر کار _ حتّى شفاعت _ باید به اذن او باشد.

از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده مى شود: نخست اینکه هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانش هاى بشرى از ناحیه خداست. اوست که تدریجاً پرده از اسرار حیرت انگیز جهان

ص: 214

آفرینش برمى دارد و حقایق جدیدى را در اختیار انسان ها مى گذارد و معلومات آنان را گسترش مى بخشد.

دیگر اینکه خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مى خواهد قرار دهد و بنابراین پاسخى است به آنها که تصوّر مى کنند علم غیب براى بشر غیر ممکن است و نیز تفسیرى است براى آیاتى که علم غیب را از بشر نفى مى کند. یعنى انسان ذاتاً چیزى از اسرار غیب نمى داند مگر به مقدارى که خدا بخواهد و به او تعلیم دهد.(1)

***

ص: 215


1- ج 2، ص 271.

اى برتر از همه چیز

اشاره

86. وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ

بلندى مقام و عظمت مخصوص اوست. (بقره/255)

تفسیر

خداوندى که برتر و بالاتر از شبیه و شریک و هرگونه کمبود و عیب و نقصان است و خداوندى که عظیم و بزرگ و بى نهایت است هیچ کارى براى او مشکل نیست و هیچ گاه از اداره و تدبیر جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بى خبر نمى شود و علم او به همه چیز احاطه دارد.(1)

***

ص: 216

آیا قبول دین اجبارى است؟

اشاره

87. لاَ إِکْرَاهَ فِى الدِّینِ

در قبول دین اکراهى نیست. (بقره/256)

تفسیر

از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده اش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمى تواند داشته باشد و جمله لاَ إِکْرَاهَ فِى الدِّینِ در واقع اشاره به همین است.

این آیه پاسخ دندان شکنى است به آنها که تصوّر مى کنند اسلام در برخى موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.(1)

آیه در حقیقت دلیلى است براى جمله هاى سابق که در دین و مذهب نیازى به اکراه نیست، زیرا دین دعوت به سوى خدا که منبع هر خیر و برکت و هر سعادتى است مى کند، در حالى که

ص: 217


1- ج 2، ص 279.

دیگران دعوت به ویرانگرى و انحراف و فساد مى نمایند. به هر حال دست زدن به دامن ایمان به خدا همانند دست زدن به دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان گسستن ندارد.

مذهب نمى تواند تحمیلى باشد

اصولاً اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمى تواند جنبه تحمیلى داشته باشد:

الف. بعد از آن همه دلایل روشن و استدلال منطقى و معجزات آشکار نیازى به این موضوع نیست. کسانى به زور و تحمیل متوسّل مى شوند که فاقد منطق باشند، نه اسلام با آن منطق روشن و استدلال هاى نیرومند.

ب. اصولاً دین که از یک سلسله اعتقادات قلبى ریشه و مایه مى گیرد ممکن نیست تحمیلى باشد. زور و شمشیر و قدرت نظامى در اعمال و حرکات جسمانى ما مى تواند اثر بگذارد، نه در افکار و اعتقادات ما.(1)

***

ص: 218


1- ج 2، ص 281.

حرکت از ظلمت به سوى نور

اشاره

88. اللهُ وَلِىُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

خداوند ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند؛ آنها را از ظلمت ها به سوى نور بیرون مى برد. (بقره/257)

تفسیر

واژه «ولىّ» در اصل به معناى نزدیکى و عدم جدایى است. به همین جهت به سرپرست و مربّى و راهبر «ولىّ» گفته مى شود. به دوستان و رفقاى صمیمى نیز این واژه اطلاق مى گردد، امّا روشن است که در آیه مورد بحث به معنى اوّل است.

ممکن است گفته شود که هدایت مومنان از ظلمت ها به نور تحصیل حاصل است، ولى با توجّه به سلسله مراتب هدایت و ایمان روشن مى شود که چنین نیست، زیرا مومنان در مسیر هدایت و قرب إلى اللّه شدیداً محتاج راهنمایى هاى الهى در هر مرحله هستند و نیازمند هدایت هاى او در هر قدم و در هر کار و برنامه اند، درست شبیه آنچه شبانه روز در نمازها مى گوییم: إهدنا

ص: 219

الصّراط المستقیم: «خدایا پیوسته ما را به راه راست هدایت فرما».

تشبیه «ایمان» و «کفر» به «نور» و «ظلمت» رساترین تشبیهى است که در این مورد به نظر مى رسد. نور منبع حیات و همه برکات و آثار حیاتى و سرچشمه رشد و نمو و تکامل و جنبش و تحرّک است. نور آرامبخش و مطمئن کننده و آگاه کننده و نشان دهنده است، در حالى که ظلمت رمز سکوت و مرگ، خواب و نادانى، ظلالت و وحشت است. ایمان و کفر نیز چنین هستند.(1)

***

ص: 220


1- ج 2، ص 284.

حرکت از نور به سوى ظلمت

اشاره

89. وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمْ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْل_َئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

(امّا) کسانى که کافر شدند اولیاى آنها طاغوت ها هستند که آنها را از نور به ظلمت ها بیرون مى برند. آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/257)

تفسیر

در این آیه و آیات مشابه آن در قرآن مجید ظلمت به صیغه جمع آورده شده (ظلمات) و نور به صیغه «مفرد» و این اشاره به آن است که در راه حق هیچ گونه پراکندگى و دوگانگى وجود ندارد، بلکه سراسر وحدت و یگانگى است.

مسیر حق مانند خطّ مستقیمى است که میان دو نقطه کشیده شود که همیشه یکى است و تعدّد در آن ممکن نیست.

ولى باطل و کفر مرکز انواع اختلاف ها و پراکندگى ها است، حتّى اهل باطل در باطل خود هماهنگ نیستند و وحدت هدف ندارند.

ص: 221

ممکن است گفته شود کافران نورى ندارند که از آن خارج شوند، ولى با توجّه به اینکه نور ایمان در فطرت همه وجود دارد این تعبیر کاملاً صحیح به نظر مى رسد.

ناگفته پیداست که خداوند نه به اجبار مومنان را از ظلمات (گناه وج هل و صفات رذیله و دورى از حق) به نور خارج مى کند و نه کافران را به اجبار از فطرت توحیدى بیرون مى برد، بلکه اعمال آنهاست که ایجاب چنین سرنوشتى را از سوى پروردگار مى کند.(1)

***

ص: 222


1- ج 2، ص 285.

گمراهى در سایه ظلم

اشاره

90. وَاللهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ

و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند. (بقره/258)

تفسیر

از این جمله معلوم مى شود که گرچه هدایت و ضلالت به دست خداست، مقدّمات آن از سوى بندگان فراهم مى گردد. ظلم و گناه همچون ابرهاى تیره و تارى بر آیینه قلب سایه مى افکند و اجازه درک حقایق به او نمى دهد.(1)

***

ص: 223


1- ج 2، ص 289.

رشد در پرتو انفاق

اشاره

91. مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ

کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد. (بقره/261)

تفسیر

مسأله انفاق یکى از مهم ترین مسائلى است که اسلام روى آن تأکید دارد و قرآن مجید تأکید فراوان روى آن کرده است که آیه فوق نخستین آیه از مجموعه آیات است.

تشبیه افراد انفاق کننده به دانه هاى پربرکت تشبیه جالب و عمیقى است. گویا قرآن مى خواهد بگوید عمل هر انسانى پرتوى از وجود اوست و هر قدر عمل گسترش یابد وجود انسان در حقیقت توسعه یافته است.

به تعبیر دیگر قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمى داند و هر

ص: 224

دو را اشکال مختلفى از یک حقیقت مى شمرد و اشاره به این مطلب دارد که انسان هاى نیکوکار در پرتو نیکى هایشان رشد معنوى پیدا مى کنند و این افراد همچون بذرهاى پرثمرى اند که به هر طرف ریشه و شاخه مى گستراند و همه جا را زیر بال و پر خود مى گیرد.

انفاق مهم ترین طریق حلّ مشکل فاصله طبقاتى

یکى از مشکلات بزرگ اجتماعى که همواره انسان دچار آن بوده و هم اکنون با تمام پیشرفت هاى صنعتى و مادّى که نصیب بشر شده نیز با آن مواجه است مشکل فاصله طبقاتى است به این معنى که فقر و بیچارگى و تهیدستى در یک طرف و تراکم اموال در طرف دیگر قرار گیرد.

عدّه اى آنقدر ثروت بیندوزند که حساب اموالشان را نتوانند داشته باشند و عدّه دیگرى از فقر و تهیدستى رنج برند به طورى که تهیّه لوازم ضرورى زندگى از قبیل غذا و مسکن و لباس ساده براى آنان ممکن نباشد.

بدیهى است جامعه اى که قسمتى از آن بر پایه غنا و ثروت و بخش مهمّ دیگر آن بر فقر و گرسنگى بنا شود قابل دوام نبوده و هرگز به سعادت واقعى نخواهد رسید. در چنین جامعه اى دلهره و اضطراب و نگرانى و بدبینى و بالأخره دشمنى و جنگ اجتناب ناپذیر است.

ص: 225

با دقّت در آیات قرآن مجید آشکار مى شود که یکى از اهداف اسلام این است که اختلافات غیر عادلانه اى که براثر بى عدالتى هاى اجتماعى در میان طبقه غنى و ضعیف پیدا مى شود از بین برود و سطح زندگى کسانى که نمى توانند نیازمندى هاى زندگیشان را بدون کمک دیگران رفع کنند بالا بیاید و حدّاقل لوازم زندگى را داشته باشند. اسلام براى رسیدن به این هدف برنامه وسیعى در نظر گرفته است. تحریم رباخوارى به طور مطلق و وجوب پرداخت مالیات هاى اسلامى از قبیل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق، وقف، قرض الحسنه و کمک هاى مختلف مالى قسمتى از این برنامه را تشکیل مى دهد و از همه مهم تر زنده کردن روح ایمان و برادرى انسانى در میان مسلمانان است.(1)

***

ص: 226


1- ج 2، ص 312.

از مهم ترین شرایط انفاق

اشاره

92. الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِیلِ اللهِ ثُمَّ لاَ یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَلاَ أَذًى

کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، سپس به دنبال انفاقى که کرده اند منّت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند. (بقره/262)

تفسیر

از این آیه به خوبى استفاده مى شود که انفاق در راه خدا در صورتى در پیشگاه پروردگار قبول مى شود که به دنبال آن منّت و چیزى که موجب آزار و رنجش نیازمندان است نباشد.

آنچه در این آیه بیشتر جلب توجّه مى کند این است که قرآن در واقع سرمایه زندگى انسان را منحصر به سرمایه هاى مادّى نمى داند، بلکه سرمایه هاى روانى و اجتماعى را به حساب آورده است.

کسى که چیزى به دیگرى مى دهد و منّتى بر او مى گذارد یا با

ص: 227

آزار خود او را شکسته دل مى سازد در حقیقت چیزى به او نداده است، زیرا اگر سرمایه اى به او داده سرمایه اى هم از او گرفته است و بسا آن تحقیرها و شکست هاى روحى به مراتب بیش از مالى باشد که به او بخشیده است.

بنابراین اگر چنین اشخاصى پاداش نداشته باشند کاملاً طبیعى و عادلانه خواهد بود، بلکه مى توان گفت چنین کسانى در بسیارى از موارد بدهکارند نه طلبکار، زیرا آبروى انسان به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است.

منظور قرآن تنها این نیست که پرداخت انفاق مودّبانه و محترمانه و خالى از منّت باشد، بلکه در زمان هاى بعد نباید با یادآورى آن منّتى بر گیرنده انفاق گذارده شود. و این نهایت دقّت اسلام را در خدمات خالص انسانى مى رساند.

باید توجّه داشت که منّت و آزارى که موجب عدم قبول انفاق مى شود اختصاص به مستمندان ندارد، بلکه در کارهاى عمومى و اجتماعى از قبیل جهاد در راه خدا و کارهاى عام المنفعه که احتیاج به بذل مال دارد رعایت این موضوع لازم است.(1)

***

ص: 228


1- ج 2، ص 317.

بهترین انفاق

اشاره

93. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ

اى کسانى که ایمان آورده اید! از قسمت هاى پاکیزه اموالى که به دست آورده اید و از آنچه از زمین براى شما خارج ساخته ایم [= از منابع و معادن و درختان و گیاهان] انفاق کنید. (بقره/267)

تفسیر

جمله «ما کسبتم» (آنچه کسب کرده اید)، اشاره به درآمدهاى تجارى است و جمله «ممّا أخرجنا لکم من الارض» (از آنچه از زمین براى شما خارج ساخته ایم) اشاره به انواع درآمدهاى زراعى و کشاورزى و همچنین معادن زیرزمینى است. بنابراین تمام انواع درآمدها را شامل مى شود، زیرا سرچشمه تمام اموالى که انسان دارد زمین و منابع گوناگون آن است، حتّى صنایع و دامدارى و مانند آن همه از زمین مایه مى گیرد.

ص: 229

این تعبیر ضمناً اشاره اى به این حقیقت است که ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم، بنابراین نباید از انفاق کردن بخشى از طیّبات و پاکیزه ها و سرگل آن در راه خدا دریغ کنید.(1)

تعبیر «طیّبات» (پاکیزه ها) هم پاکیزگى ظاهرى را شامل مى شود و ارزش داشتن براى مصرف و هم پاکیزگى معنوى، یعنى اموال شبهه ناک وحرام؛ زیرا افراد باایمان از پذیرش همه اینها کراهت دارند.

بى شک انفاق در راه خدا براى تقرّب به ذات پاک اوست و مردم هنگامى که مى خواهند به سلاطین و شخصیّت هاى بزرگ تقرّب جویند بهترین اموال خود را به عنوان تحفه و هدیه براى آنها مى برند، در حالى که انسان هاى ضعیفى همچون خودشانند. چگونه ممکن است انسان به خداوند بزرگى که تمام عالم هستى از اوست به وسیله اموال بى ارزش و از مصرف افتاده تقرّب جوید. اینکه مى بینیم در زکات واجب و حتّى در قربانى نباید از نوع نامرغوب استفاده کرد در همین راستاست. به هر حال باید این فرهنگ قرآنى در میان همه مسلمین زنده شود که براى انفاق، بهترین را انتخاب نمایند.(2)

***

ص: 230


1- ج 2، ص 332.
2- ج 2، ص 334.

بدترین انفاق

اشاره

94. وَلاَ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِ_َاخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ

وبراى انفاق به سراغ قسمت هاى ناپاک نروید، در حالى که خود شما (هنگام پذیرش اموال) حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روى اغماض و کراهت. (بقره/267)

تفسیر

از آنجا که بعضى از مردم عادت دارند همیشه از اموال بى ارزش و آنچه تقریباً ازمصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند و این گونه انفاق ها علاوه بر اینکه سود چندانى به حال نیازمندان ندارد یک نوع اهانت و تحقیر نسبت به آنهاست و موجب تربیت معنوى و پرورش روح انسانى نیز نمى باشد. این جمله صریحاً مردم را از این کار نهى مى کند و آن را با دلیل لطیفى همراه مى سازد و آن اینکه شما خودتان حاضر نیستید این گونه اموال را بپذیرید مگر از روى کراهت و ناچارى چرا درباره برادران مسلمان

ص: 231

و از آن بالاتر خدایى که در راه او انفاق مى کنید و همه چیز شما از اوست راضى به این کار مى شوید.

در حقیقت آیه به نکته لطیفى اشاره مى کند که انفاق در راه خدا یک طرفش مومنان نیازمندند و طرف دیگر خدا و با این حال اگر اموال پست و بى ارزش انتخاب شود از یک سو تحقیرى است نسبت به نیازمندان که ممکن است على رغم تهیدستى مقام بلندى از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود واز سوى دیگر سوءِ ادبى است نسبت به مقام شامخ پروردگار.

جمله «لا تتیمّموا» (قصد نکنید) ممکن است اشاره به این باشد که اگر در لابه لاى اموالى که انفاق مى کنید بدون توجّه چیز نامرغوبى باشد، مشمول این سخن نیست. سخن این است که از روى عمد اقدام به چنین کارى نکنید.(1)

***

ص: 232


1- ج 2، ص 333.

راهکار شیطان براى مبارزه با انفاق؟

اشاره

95. الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

شیطان شما را (هنگام انفاق)، وعده فقر و تهیدستى مى دهد و به فحشا (و زشتى ها) امر مى کند. (بقره/268)

تفسیر

در این آیه به یکى از موانع مهمّ انفاق پرداخته و آن وسوسه هاى شیطانى است که انسان را از فقر و تنگدستى مى ترساند، به خصوص اگر اموال خوب و قابل استفاده را انفاق کند. و بسا این وسوسه هاى شیطانى مانع از انفاق هاى مستحبى در راه خدا و حتّى انفاق هاى واجب مانند زکات و خمس شود.

تعبیر به امر کردن شیطان، اشاره به همان وسوسه هاى اوست. اصولاً هر نوع فکر منفى و بازدارنده و کوتاه بیننده سرچشمه اش تسلیم در برابر وسوسه هاى شیطانى است و در مقابل هرگونه فکر مثبت و سازنده و آمیخته با بلندنظرى، سرچشمه اش الهامات الهى

ص: 233

و فطرت پاک خدادادى است.

در توضیح این سخن باید گفت: در نظر ابتدایى انفاق و بذل مال چیزى جز «کم کردن» مال نیست و این همان نظر کوته بینانه شیطانى است، ولى با دقّت و دید وسیع مى بینیم که انفاق ضامن بقاى اجتماع و تحکیم عدالت اجتماعى و سبب کم کردن فاصله طبقاتى و پیشرفت عمومى است و مسلّماً با پیشرفت اجتماع کسانى که در آن اجتماع زندگى مى کنند نیز در رفاه و آسایش خواهند بود و این همان نظر واقع بینانه الهى است.

قرآن به این وسیله به مسلمانان توجّه مى دهد که انفاق اگر به ظاهر چیزى از شما کم مى کند در واقع چیزهایى بر سرمایه شما مى افزاید، هم از نظر معنوى و هم از نظر مادّى.

در دنیاى امروز که نتیجه واثر اختلافات طبقاتى و پایمال شدن ثروت ها به خاطر به هم خوردن تعادل تقسیم ثروت به روشنى به چشم مى خورد درک معناى آیه فوق چندان مشکل نیست.

در تفسیر مجمع البیان از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که هنگام انفاق دو چیز از طرف خداست و دو چیز از ناحیه شیطان: آنچه از جانب خداست یکى آمرزش گناهان و دیگرى وسعت و افزونى اموال و آنچه از طرف شیطان است یکى وعده فقر و تهیدستى و دیگرى امر به فحشاست.

جالب توجّه اینکه از امیرمومنان على (علیه السلام) نقل شده که فرمود:

ص: 234

هنگامى که در سختى و تنگدستى افتادید با انفاق کردن با خدا معامله کنید (انفاق کنید تا از تهیدستى نجات یابید).(1)

***

ص: 235


1- ج 2، ص 336.

امیدبخشى از جانب او

اشاره

96. وَاللهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

ولى خداوند وعده (آمرزش) و(فزونى) به شما مى دهد؛ و خداوند قدرتش وسیع و داناست. (بقره/268)

تفسیر

این قسمت از آیه اشاره به این حقیقت است که چون خداوند قدرتى وسیع و علمى بى پایان دارد مى تواند به وعده خویش عمل کند. بنابراین باید به وعده او دلگرم بود نه وعده شیطان فریبکار و ناتوان که انسان را به گناه مى کشاند و چون از آینده آگاه نیست و قدرتى ندارد وعده او جز گمراهى و تشویق به نادانى نخواهد بود.(1)

***

ص: 236


1- ج 2، ص 339.

دانش و حکمت شایسته چه کسانى است؟

اشاره

97. یُؤْتِى الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ

(خداوند) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى دهد. (بقره/269)

تفسیر

خداوند به بعضى از افراد براثر پاکى و جهاد با نفس نوعى علم و بینش مى دهد که آثار و فواید اطاعت الهى را درک کند و میان آن و وساوس شیطانى فرق بگذارد.

«حکمت» معناى وسیعى دارد که آن نوعى از علم و آگاهى است و در اصل از مادّه حکم (بر وزن حرف) به معنى منع گرفته شده و چون علم و دانش و تدبیر انسان را از کارهاى خلاف بازمى دارد به آن حکمت گفته اند.

بدیهى است منظور از جمله «من یشاء» (هر کس را که بخواهد) این نیست که خداوند بدون هیچ علّتى حکمت و دانش را به این وآن مى دهد، بلکه اراده و مشیّت خداوند همه جا آمیخته است با

ص: 237

شایستگى هاى افراد، یعنى هر کس را شایسته بداند از این سرچشمه زلال حیاتبخش سیراب مى نماید.(1)

***

ص: 238


1- ج 2، ص 340.

برکت فراوان از نگاه قرآن

اشاره

98. وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَیْراً کَثِیراً وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ

و به هر کس دانش داده شود خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق رادرک نمى کنند، و) متذکّر نمى شوند. (بقره/269)

تفسیر

این تعبیر گویا اشاره به این است که دانش و حکمت ذاتاً خوب است از هر جا و از ناحیه هر کس باشد تفاوتى در نیکى آن نیست.

قابل توجّه اینکه در این جمله مى فرماید به هر کس دانش و حکمت داده شد خیر و برکت فراوان داده شده، نه «خیر مطلق» زیرا خیر و سعادت مطلق تنها در دانش نیست، بلکه دانش تنها یکى از عوامل مهمّ آن است.

در پایان آیه مى فرماید: «تنها خردمندان متذکّر مى شوند» (وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ).

ص: 239

«تذکّر» به معنى یادآورى و نگهدارى علوم و دانش ها در درون روح است.

«الباب» جمع «لب» به معنى مغز است. از آنجا که مغز هر چیز بهترین و اساسى ترین قسمت آن چیز است به عقل و خرد «لب» گفته مى شود.

این جمله مى گوید تنها صاحبان عقل و خرد این حقایق را حفظ مى کنند و به یاد مى آورند و از آن بهره مند مى شوند اگرچه همه افراد (جز مجانین و دیوانگان) صاحب عقل اند، امّا اولوا الالباب به همه آنها گفته نمى شود، بلکه منظور کسانى اند که عقل و خرد خود را به کار مى گیرند و در پرتو این چراغ پرفروغ، راه زندگى و سعادت را مى یابند.(1)

***

ص: 240


1- ج 2، ص 341.

سود انفاق از آنِ کیست؟

اشاره

99. وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنفُسِکُمْ

و آنچه را از خوبى ها و اموال انفاق مى کنید براى خودتان است. (بقره/272)

تفسیر

این جمله مى گوید منافع انفاق به خود شما بازگشت مى کند و به این وسیله انفاق کنندگان را تشویق به این عمل انسانى مى نماید. مسلّماً انسان هنگامى که بداند نتیجه کار او به خود او بازمى گردد بیشتر به آن کار علاقه مند خواهد شد.

ممکن است در ابتدا چنین به نظر رسد که منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق کننده همان پاداش و نتایج اخروى آن باشد.

البتّه این معنى صحیح است، ولى نباید تصوّر کرد که سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد، بلکه از نظر این دنیا به سود آنهاست، هم از جنبه معنوى و هم از جنبه مادّى. از نظر معنوى، روح گذشت و بخشش و فداکارى و نوع دوستى و برادرى را در انفاق کننده

ص: 241

پرورش مى دهد و در حقیقت وسیله موثّرى براى تکامل روحى و پرورش شخصیّت اوست.

و از نظر مادّى، افراد محروم و بینوا در یک اجتماع موجب انفجارهاى خطرناک مى شود، همان انفجارهایى که گاهى تمام اصل مالکیّت را در خود فرو مى برد و تمام ثروت ها را مى بلعد و نابود مى سازد.

انفاق فاصله طبقاتى را کم مى کند و خطرهایى را که از این رهگذر متوجّه افراد اجتماع مى شود از میان مى برد، انفاق آتش خشم و شعله هاى سوزان طبقات محروم را فرو مى نشاند و روح انتقام و کینه توزى را از آنها مى گیرد.

بنابراین انفاق از نظر امنیّت اجتماعى و سلامت اقتصادى و جهات مختلف مادّى و معنوى به سود انفاق کنندگان نیز هست.(1)

***

ص: 242


1- ج 2، ص 352.

تجارت سالم و تجارت آلوده

اشاره

100. وَأَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا

و خدا بیع را حلال کرده و ربا را حرام (زیرا تفاوت میان این دو بسیار است). (بقره/272)

تفسیر

مسلّماً تفاوت بین ربا و بیع دلیل و فلسفه اى داشته که خداوند حکیم به خاطر آن چنین حکمى را صادر کرده است.

اوّلاً در خرید و فروش معمولى هر دو طرف به طور یکسان در معرض سود و زیان هستند. گاهى هر دو سود مى کنند و گاهى هر دو زیان، گاهى یکى سود و دیگرى زیان مى کند در حالى که در معاملات ربوى رباخوار هیچ گاه زیان نمى بیند و تمام زیان هاى احتمالى بر دوش طرف مقابل سنگینى خواهد کرد و به همین دلیل است که موسّسات ربوى روزبه روز وسیع تر و سرمایه دارتر مى شوند و در برابر تحلیل رفتن طبقات ضعیف بر حجم ثروت آنها دائماً افزوده مى شود.

ص: 243

ثانیاً در تجارت و خرید و فروش معمولى طرفین در مسیر تولید و مصرف گام برمى دارند در صورتى که رباخوار هیچ عمل مثبتى در این زمینه ندارد.

ثالثاً با شیوع رباخوارى سرمایه ها در مسیرهاى ناسالم مى افتد و پایه هاى اقتصاد که اساس اجتماع است متزلزل مى گردد، در حالى که تجارت صحیح موجب گردش سالم ثروت است.

رابعاً رباخوارى منشأ دشمنى ها و جنگ هاى طبقاتى است، در حالى که تجارت صحیح چنین نیست و هرگز جامعه را به زندگى طبقاتى و جنگ هاى ناشى از آن سوق نمى دهد.(1)

***

ص: 244


1- ج 2، ص 368.

ایمان با ربا سازگار نیست

اشاره

101. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَذَرُوا مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَا إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ

اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده رها کنید اگر ایمان دارید. (بقره/278)

تفسیر

این آیه هم با ایمان به خدا شروع شده و هم با ایمان ختم شده و در واقع تأکیدى است بر این معنى که رباخوارى با روح ایمان سازگار نیست.

بنابراین هنگامى ایمان براى آنها حاصل مى شود که تقوا را پیشه کنند و باقى مانده ربا یعنى مطالباتى که در این زمینه دارند رها سازند.(1)

ص: 245


1- ج 2، ص 375.

زیان هاى رباخوارى

الف. رباخوارى تعادل اقتصادى را در جامعه ها به هم مى زند و ثروت ها را در یک قطب اجتماع جمع مى کند.

ب. رباخوارى یک نوع تبادل اقتصادى ناسالم است که عواطف و پیوندها را سست مى کند و بذر کینه و دشمنى را در دل ها مى پاشد.

ج. درست است که ربادهنده براثر احتیاج تن به ربا مى دهد، امّا هرگز این بى عدالتى را فراموش نخواهد کرد و حتّى کار به جایى مى رسد که فشار پنجه رباخوار را هر چه تمام تر بر گلوى خود احساس مى کند. این موقع است که سراسر وجود بدهکار بیچاره به رباخوار لعن و نفرین مى فرستد، تشنه خون او مى شود. در این شرایط بحرانى است که ده ها جنایت وحشتناک رخ مى دهد.

این گسستگى پیوند تعاون و همکارى در میان ملّت ها و کشورهاى ربادهنده و رباگیرنده نیز آشکارا به چشم مى خورد. ملّت هایى که مى بینند ثروتشان به عنوان ربا به جیب ملّت دیگرى ریخته مى شود با بغض و کینه و نفرتى خاص به آن ملّت مى نگرند و در عین اینکه نیاز به قرض داشته اند منتظرند روزى عکس العمل مناسبى از خود نشان دهند.

این است که مى گوییم رباخوارى از نظر اخلاقى اثر فوق العاده بدى در روحیّه وام گیرنده به جا مى گذارد و کینه او را در دل خودش مى یابد و پیوند تعاون و همکارى اجتماعى را بین افراد و ملّت ها

ص: 246

سست مى کند.

د. در روایات اسلامى در ضمن جمله کوتاه و پرمعنایى به اثر سوءِ اخلاقى ربا اشاره شده است.

هشام بن سالم مى گوید امام صادق (علیه السلام) فرمودند: إنّما حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ الرِّبا لِکَیلا یَمتَنِعَ النّاسُ مِن اصطِناعِ المَعرُوفِ: «خداوند ربا را حرام کرده تا مردم از کار نیک امتناع نورزند».(1)

***

ص: 247


1- ج 2، ص 379.

روز بازگشت اعمال و رسیدگى به آنها

اشاره

102. وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ

و از روزى بپرهیزید (و بترسید) که در آن روز شما را به سوى خدا بازمى گردانند، سپس به هر کس آنچه انجام داده به طور کامل بازپس داده مى شود، و به آنها ستم نخواهد شد. (بقره/281)

تفسیر

در این آیه مردم را متوجّه رستاخیز و کیفر اعمال بدکاران ساخته و به آنها هشدار مى دهد که توجّه داشته باشند روزى در پیش است که همه اعمال انسان بى کم و کاست به او داده مى شود و تمام آنچه را که در بایگانى عالم هستى نگهدارى شده یک جا به دست وى مى سپارند. آن گاه است که از نتایج شوم آنها وحشت مى کند، امّا این محصول چیزى است که خود او کشته و کسى به او ستم نکرده، بلکه این خود اوست که به خویش ستم روا داشته.(1)

***

ص: 248


1- ج 2، ص 378.

سفارش به مکتوب کردن اسناد

اشاره

103. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ

اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که بدهى مدّت دارى (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید. (بقره/282)

تفسیر

قابل توجّه اینکه در آیه کلمه «دین» به کار برده شده نه قرض، زیرا قرض تنها در مبادله دو چیز که مانند یکدیگرند به کار مى رود، مثل اینکه چیزى را وام مى گیرد که بعداً همانند آن را برگرداند ولى دین هر گونه بدهکارى را شامل مى شود، خواه از طریق قرض گرفتن باشد یا معاملات دیگر مانند اجاره و صلح و خرید و فروش که یکى از طرفین چیزى را به ذمّه بگیرد. بنابراین آیه مورد بحث شامل عموم بدهى هایى مى شود که در معاملات وجود دارد، مانند سلف و نسیه، در عین اینکه قرض را هم شامل مى شود.(1)

***

ص: 249


1- ج 2، ص 383.

نور علم در سایه تقوا

اشاره

104. وَاتَّقُوا اللهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَاللهُ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ

از خدا بپرهیزید و خداوند به شما تعلیم مى دهد؛ خداوند به همه چیز داناست. (بقره/282)

تفسیر

پرهیزگارى و خداپرستى اثر عمیقى در آگاهى و روشن بینى و فزونى علم و دانش دارد. آرى هنگامى که قلب انسان به وسیله تقوا صیقل یابد همچون آیینه حقایق را روشن مى سازد. این معنى کاملاً جنبه منطقى دارد، زیرا صفات زشت و اعمال ناپاک حجاب هایى بر فکر انسان مى اندازد و به او اجازه نمى دهد چهره حقیقت را آن چنان که هست ببیند، هنگامى که به وسیله تقوا حجاب ها کنار رفت چهره حق آشکار مى شود.

حقیقت سرایى است آراسته******هوى و هوس گرد برخاسته

نبینى که جایى که برخاست گرد******نبیند نظر گرچه بیناست مرد حق

این است که قسمتى از علوم را از طریق تعلیم و تعلم رسمى

ص: 250

باید فرا گرفت و بخش دیگرى از علوم الهى را از طریق صفاى دل و شست و شوى آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت و این همان نورى است که خداوند در دل هر کس که بخواهد و لایق ببیند مى اندازد «العلم نور یقذفه اللّه فى قلب مَن یشاء».(1)

***

ص: 251


1- ج 2، ص 390.

کسانى که شهادت را کتمان مى کنند؟

اشاره

105. وَلاَ تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ

و شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است. و خداوند به آنچه انجام مى دهید داناست. (بقره/283)

تفسیر

در این آیه همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان مى کند.

بنابراین کسانى که از حقوق دیگران آگاهند موظّف اند هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را کتمان نکنند. البتّه بسیارى معتقدند در مورد حقوق مردم بدون دعوت نیز باید اداى شهادت کرد.

روشن است که اداى شهادت واجب کفایى است. یعنى اگر بعضى اقدام بر آن کنند به گونه اى که حق با آن ثابت شود از گردن دیگران ساقط خواهد شد.

ص: 252

و چون کتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن با دل و روح انجام مى شود آن را یک گناه قلبى معرّفى کرده است.

ممکن است مردم ندانند چه کسى قادر بر اداى شهادت است و چه کسى نیست و نیز ممکن است مردم ندانند در آنجا که اسناد و گروگانى وجود ندارد چه کسى طلبکار و چه کسى بدهکار است، خداوند همه اینها را مى داند و هر کس را طبق اعمالش جزا مى دهد.(1)

***

ص: 253


1- ج 2، ص 394.

آیا مى توان چیزى را از خدا پنهان کرد؟

اشاره

106. وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِى أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللهُ

اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه مى کند. (بقره/284)

تفسیر

کسى که حاکم بر جهان هستى و زمین و آسمان است هیچ چیز بر او مخفى نخواهد بود. بنابراین تعجّب نکنید اگر گفته شود خداوند گناهان پنهانى را نیز محاسبه مى کند و کیفر مى دهد.

گاه تصوّر مى شود که این آیه با احادیث فراوانى که مى گوید نیّت گناه کردن گناه نیست مخالفت دارد، ولى پاسخ آن روشن است زیرا آن احادیث مربوط به گناهانى است که عمل خارجى دارد و نیّت مقدّمه آن است، مانند ظلم و دروغ و غصب حقوق، نه گناهانى که ذاتاً جنبه درونى دارند و عمل قلبى محسوب مى شود (مانند شرک و ریا و کتمان شهادت).

تفسیر دیگرى نیز براى این آیه وجود دارد و آن اینکه یک عمل

ص: 254

ممکن است به صورت هاى مختلف انجام شود. مثلاً انفاق گاه براى خداست و گاه براى ریا و شهرت طلبى. آیه مى گوید اگر نیّت خود را آشکار سازید یا پنهان کنید خداوند از آن باخبر است و بر طبق آن به شما جزا مى دهد.(1)

***

ص: 255


1- ج 2، ص 395.

رابطه تکلیف و توان

اشاره

107. لاَ یُکَلِّفُ اللهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ

خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمى کند. (انسان) هر کار (نیکى) کند براى خود کرده؛ و هر کار (بدى) کند به زیان خود کرده است. (بقره/286)

تفسیر

«وسع» از نظر لغت به معنى گشایش و قدرت است. بنابراین آیه این حقیقت عقلى را تأیید مى کند که وظایف و تکالیف الهى هیچ گاه بالاتر از میزان قدرت و توانایى افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مى گردد و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مى یابد. بدیهى است یک قانون گزار حکیم و دادگر نمى تواند غیر از این قانون وضع کند. ضمناً جمله فوق بار دیگر این حقیقت را تأیید مى کند که هیچ گاه احکام شرعى از احکام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى گردد

ص: 256

و این دو در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش مى روند.

آرى هر کسى محصول عمل نیک و بد خود را مى چیند و در این جهان و جهان دیگر با نتایج و عواقب آن روبه رو خواهد شد.

آیه فوق با این بیان مردم را به مسؤولیّت خود و عواقب کار خویش متوجّه مى سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگرى از این قبیل که افرادى براى تبرئه خویش دست و پا کرده اند خطّ بطلان مى کشد.(1)

از این آیه به خوبى استفاده مى شود که «تکلیف ما لا یطاق» وجود ندارد، نه در اسلام و نه در ادیان دیگر واصل آزادى اراده است، زیرا مى گوید هر کس در گرو اعمال نیک و بد خویش است. هر کار نیکى انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار بدى انجام دهد به زیان خود کرده است. تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نیز شاهد این مدّعاست.

و این امر هماهنگ با منطق عقل و مسأله حسن و قبح است، چرا که خداوند حکیم هرگز چنین کارى نمى کند و این خود دلیلى است بر نفى مسأله جبر.

ولى تکالیف شاق و مشکل امر محالى نیست همانند تکالیف شاقى که در مورد بنى اسرائیل وجود داشته و آن هم مولود اعمال خودشان و کیفر خیره سرى هاى آنها بوده است.(2)

***

ص: 257


1- ج 2، ص 401.
2- ج 2، ص 405.

دعا براى بخشش خطاها

اشاره

108. رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا

(مومنان مى گویند:) پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مواخذه مکن. (بقره/286)

تفسیر

مومنان چون مى دانند مسوول اعمال خویش اند، با تضرّعى مخصوص، خدا را به عنوان ربّ و کسى که لطف ویژه اى در پرورششان داشته و دارد مى خوانند و مى گویند: زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا واشتباه نیست، ما مى کوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، امّا خطاها و لغزش ها را تو بر ما ببخش!

بحثى که در اینجا مطرح مى شود این است که مگر امکان دارد پروردگار کسى را در برابر لغزشى که از فراموشى یا عدم توجّه سرچشمه گرفته مجازات کند، تا زمینه اى براى این درخواست بماند؟

در پاسخ باید گفت: گاهى فراموشى نتیجه سهل انگارى خود

ص: 258

انسان است. مسلّماً این گونه فراموشى ها از انسان سلب مسوولیّت نمى کند. بنابراین فراموشکارى هایى که زاییده سهل انگارى است مجازات دارد.

موضوع دیگرى که باید به آن توجّه داشت این است که «نسیان» و «خطا» با یکدیگر تفاوت روشنى دارد.

«خطا» معمولاً به کارهایى گفته مى شود که از روى غفلت و عدم توجّه از انسان سر مى زند مثل اینکه کسى هنگام شکار تیرى را مى زند و بدون قصد به انسانى اصابت و او را مجروح مى کند، ولى «نسیان» در جایى گفته مى شود که انسان با توجّه دنبال کار مى رود ولى مشخّصات حادثه را فراموش کرده، مثل اینکه بیگناهى را مجازات کند به گمان اینکه گناهکار است، زیرا مشخّصات گناهکار واقعى را فراموش نموده است.(1)

***

ص: 259


1- ج 2، ص 402.

درخواست برداشتن تکلیف سنگین

اشاره

109. رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا

پروردگارا! تکلیف سنگینى بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه وطغیان) بر کسانى که پیش از ما بودند قرار دادى. (بقره/286)

تفسیر

در این جمله مومنان از خداوند تقاضا دارند از تکالیف سنگین که گاه موجب تخلّف افراد از اطاعت پروردگار مى گردد آنها را معاف دارد. و این همان چیزى است که درباره دستورهاى اسلام از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده: بُعِثتُ بِالحَنیفِیَّةِ السَّمحَةِ السَّهلَةِ: «به آیینى مبعوث شده ام که عمل به آن براى همه آسان است».

در اینجا ممکن است سؤال شود اگر آسان بودن شریعت و آیین خوب است پس چرا در اقوام پیشین نبوده؟ در پاسخ باید گفت: همان طور که از آیات قرآن استفاده مى شود تکالیف شاق براى امم

ص: 260

پیشین در اصل شریعت نبوده، بلکه پس از نافرمانى ها به عنوان عقوبت و کیفر قرار داده شده است.(1)

***

ص: 261


1- ج 2، ص 403.

درخواست برداشتن تکالیف غیرقابل تحمّل

اشاره

110. رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَینَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

پروردگارا! آنچه طاقت تحمّل آن را نداریم بر ما مقرّر مدار و آثار گناه را از ما بشوى! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایى، پس ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان! (بقره/286)

تفسیر

این جمله ممکن است اشاره به آزمایش هاى طاقت فرسا یا مجازات هاى سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.

«عفو» در لغت به معناى محو کردن آثار چیزى است و غالباً به معنى محو آثار گناه مى آید که هم شامل آثار طبیعى آن مى شود و هم شامل مجازات آن.

در حالى که مغفرت تنها به معنى پوشاندن گناه است. بنابراین مومنان هم از خدا مى خواهند گناهانشان را بپوشاند و هم آثار

ص: 262

وضعى و تکوینى آن را از روح و روانشان بزداید و هم کیفر آن را از آنان بردارد و سپس از او مى خواهند رحمت واسعه اش که همه چیز را در بر مى گیرد شامل حال آنان شود. و به این ترتیب تقاضاهاى مومنان شامل دنیا و آخرت و پیروزى هاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى گردد و این تقاضایى است بسیار جامع.(1)

***

ص: 263


1- ج 2، ص 404.

وسیله سنجش حق

اشاره

111. لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ

و (نیز) کتابى که حق را از باطل مشخّص مى سازد نازل کرد. (آل عمران/4)

تفسیر

اینکه چرا قرآن «فرقان» نامیده شده، به خاطر این است که «فرقان» در لغت به معنى وسیله تمیز حق از باطل است و به طور کلّى هر چیزى که حق را از باطل مشخّص سازد «فرقان» نام دارد.(1)

***

ص: 264


1- ج 2، ص 425.

تهدیدى جدّى براى کافران

اشاره

112. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِ_َایَاتِ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقَامٍ

کسانى که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدى دارند؛ و خداوند (براى کیفرِ بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است. (آل عمران/4)

تفسیر

«عزیز» در لغت به معنى هر چیز مشکل غیرقابل نفوذ و غالب است. و هر کجا کلمه «عزیز» بر خدا اطلاق مى شود به همین معنى است. یعنى هیچ کس قادر بر غلبه بر او و شکست او نیست و همه در برابر اراده و مشیّت او محکوم اند.

در این جمله براى اینکه کافران بدانند این تهدید کاملاً جدّى است مى فرماید: خداوند قادر است و به همین دلیل کسى نمى تواند در برابر تحقّق یافتن تهدیدهاى او مقاومت کند، زیرا همان طور که او در جاى خود فوق العاده مهربان است در برابر آنها

ص: 265

که شایسته رحمت نیستند عذاب شدید و انتقام دردناک دارد.

البتّه «انتقام» در اصطلاح امروز بیشتر در مواردى به کار مى رود که اشخاص بر اثر عدم گذشت در برابر خلافکارى ها یا اشتباهات دیگران دست به عمل متقابل مى زنند و حتّى مصلحت خود را در عفو و گذشت در نظر نمى گیرند این صفت مسلّماً پسندیده نیست، زیرا انسان در بسیارى از موارد باید عفو و گذشت را بر مقابله به مثل مقدّم بدارد، ولى «انتقام» در اصل لغت به این معنى نیست، بلکه به معنى کیفر دادن گناهکار است و مسلّماً مجازات گناهکاران گردنکش و ستمگر نه تنها کار پسندیده اى است که صرف نظر کردن از آنها مخالف عدالت و حکمت است.(1)

***

ص: 266


1- ج 2، ص 420.

حاضر و ناظر در همه جا

اشاره

113. إِنَّ اللهَ لاَ یَخْفَى عَلَیْهِ شَىْءٌ فِى الْأَرْضِ وَلاَ فِى السَّمَاءِ

هیچ چیز در آسمان و زمین بر خدا مخفى نمى ماند (بنابراین تدبیر آنها بر او مشکل نیست). (آل عمران/5)

تفسیر

چگونه ممکن است چیزى بر او مخفى بماند در حالى که او در همه جا حاضر و ناظر است و به حکم اینکه وجودش از هر نظر بى پایان و نامحدود است جایى از او خالى نیست و به ما از خود ما نزدیک تر است. بنابراین در عین اینکه محل و مکانى ندارد به همه چیز احاطه دارد. این احاطه و حضور او نسبت به همه چیز و در همه جا به معناى علم و آگاهى او بر همه چیز است.(1)

***

ص: 267


1- ج 2، ص 426.

صورتگرى در مخفیگاه رحم

اشاره

114. هُوَ الَّذِى یُصَوِّرُکُمْ فِى الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ

اوست که شما را در رحم (مادران) آن گونه که مى خواهد تصویر مى کند. (آل عمران/6)

تفسیر

صورت بندى انسان در شکم مادر و نقش بر آب زدن در آن محیط تاریک آن هم نقشه اى بدیع و عجیب و پى درپى، راستى شگفت آور است مخصوصاً با آن همه تنوّعى که از نظر شکل و صورت و جنسیت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات و غرایز مختلف وجود دارد.(1)

امروز عظمت مفهوم این آیه با توجّه به پیشرفت هاى علم جنین شناسى از هر زمانى آشکارتر است چه اینکه «جنین» که در آغاز به صورت یک موجود تک سلولى است هیچ گونه شکل و اندام و اعضا و دستگاه مخصوصى در آن دیده نمى شود و با

ص: 268


1- ج 2، ص 427.

سرعت عجیبى در مخفیگاه رحم هر روز شکل و نقش تازه اى به خود مى گیرد. گویا جمعى نقّاش ماهر و چیره دست در کنار آن نشسته، شب و روز روى آن کار مى کنند و از این ذرّه ناچیز در مدّت بسیار کوتاهى انسانى مى سازند که ظاهرش بسیار آراسته و در درون وجودش دستگاه هایى بسیار ظریف و پیچیده و دقیق و حیرت انگیز دیده مى شود. اگر از مراحل جنین عکس بردارى شود (همان طور که شده است) و از مقابل چشم انسان این عکس ها یکى بعد از دیگرى عبور کند انسان به عظمت آفرینش و قدرت آفریدگار آشنایى تازه اى پیدا مى کند و بى اختیار این شعر معروف را زمزمه خواهد کرد:

زیبنده ستایش آن آفریدگارى است******کارد چنین دل آویز نقشى زماء و طین

و عجب اینکه تمام این نقش ها بر روى آب که معروف است که نقشى به خود نمى گیرد مى شود «که کرده است در آب صورتگرى»!(1)

***

ص: 269


1- ج 2، ص 428.

رابطه امدادهاى الهى و شایستگى هاى افراد

اشاره

115. وَاللهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ

و خداوند هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) با یارى خود تأیید مى کند. (آل عمران/13)

تفسیر

خواست و مشیّت خدا بى حساب نیست و همواره آمیخته با حکمت اوست و تا شایستگى در افراد نباشد آنها را تأیید و تقویت نمى کند.(1)

***

ص: 270


1- ج 2، ص 455.

آزمایش و تربیت از طریق جاذبه هاى دنیا

اشاره

116. زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَالنِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَ_َابِ

محبّت امور مادّى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن آزمایش و تربیت شوند، ولى) اینها (در صورتى که هدف نهایى آدمى را تشکیل دهند) سرمایه زندگى پست (مادّى) است و سرانجام نیک (و زندگى والا و جاویدان) نزد خداست. (آل عمران/14)

تفسیر

در آیه مورد بحث نخستین موضوعى که ذکر شده است همسران و زنان مى باشند و این همان است که روان کاوان امروز مى گویند: غریزه جنسى از نیرومندترین غرایز انسان است. تاریخ

ص: 271

معاصر و گذشته نیز تأیید مى کند که سرچشمه بسیارى از حوادث اجتماعى طوفان هاى ناشى از این غریزه بوده است.

ذکر این نکته نیز لازم است که آیه مورد بحث و سایر آیات مشابه آن هیچ گاه علاقه معتدل به زن و فرزندان و اموال و ثروت را نکوهش نمى کند، زیرا پیشبرد اهداف معنوى بدون وسایل مادّى ممکن نیست. به علاوه قانون شریعت هرگز بر ضدّ قانون خلقت و آفرینش نمى تواند باشد. آنچه نکوهش شده عشق و علاقه افراطى و به عبارت دیگر «پرستش» این موضوعات است.

واژه «قناطیر» جمع «قنطار» به معنى چیز محکم است، سپس به مال زیاد گفته شده و «مقنطره» اسم مفعول از همان مادّه به معنى مضاعف و مکرّر آن است و ذکر این دو کلمه پشت سر هم براى تأکید است.

واژه «خیل» اسم جمع و به معنى اسب ها یا اسب سواران هر دو است.

کلمه «مسوّمه» در اصل به معنى نشاندار است و نشان داشتن آن یا به سبب برازندگى اندام و مشخّص بودن چهره، یا به سبب تعلیم و تربیت آنها و آمادگى براى سوارى در میدان جنگ است.

بنابراین آیه مورد بحث به شش چیز از سرمایه هاى مهمّ زندگى که عبارتند از زن، فرزند، پول نقد، مرکب ممتاز، چارپایانى که در دامدارى استفاده مى شوند (انعام) و زراعت ها (حرث) اشاره

ص: 272

مى کند که ارکان زندگى مادّى انسان را تشکیل مى دهند.

«متاع» به چیزى مى گویند که انسان از آن بهره مند مى شود و حیات دنیا به معنى زندگى پایین و پست است. بنابراین معناى جمله «ذلِکَ مَتاعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا» چنین مى شود که اگر کسى تنها به این امور ششگانه به عنوان هدف نهایى عشق ورزد و از آنها به صورت نردبانى در مسیر زندگى انسانى بهره نگیرد چنین کسى تن به زندگى پستى داده.

در حقیقت جمله «الحَیوةِ الدُّنیا» (زندگى پایین) اشاره به سیر تکاملى حیات و زندگى است که زندگى این جهان نخستین مرحله آن محسوب مى شود. لذا در پایان آیه به آن زندگى عالى تر که در انتظار بشر است اشاره کرده و مى فرماید: «وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَ_َابِ»، یعنى سرانجام نیک در نزد خداوند است.(1)

***

ص: 273


1- ج 2، ص 458.

برترین لذّت ها براى چه کسانى است؟

اشاره

117. قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللهِ وَاللهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

بگو: «آیا شما را از چیزى آگاه کنم که از این (سرمایه هاى مادّى) بهتر است؟» براى کسانى که پرهیزگارى پیشه کرده اند، (و از این سرمایه ها در راه مشروع و حق و عدالت استفاده مى کنند،) در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر) باغ هایى است که نهرها از پاى درختانش مى گذرد، همیشه در آن خوا1هند بود و همسرانى پاکیزه و خشنودى خداوند (نصیب آنهاست). و خدا به (امور) بندگان بیناست. (آل عمران/15)

تفسیر

در واقع قرآن مجید در این آیه به افراد باایمان اعلام مى کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذّات نامشروع و هوس هاى سرکش و ظلم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذّاتى برتر

ص: 274

و بالاتر در جهت مادّى و معنوى که از هرگونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است نصیب آنها خواهد کرد.(1)

***

ص: 275


1- ج 2، ص 462.

دعاى اهل ایمان

اشاره

118. رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

پروردگارا! ما ایمان آورده ایم، پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگاهدار. (آل عمران/16)

تفسیر

بندگان پرهیزگار با تمام دل و جان متوجّه پروردگار خویش اند و ایمان قلب آنها را روشن ساخته و به همین دلیل در برابر اعمال خویش به شدّت احساس مسؤولیّت مى کنند.(1)

***

ص: 276


1- ج 2، ص 463.

دین حقیقى چیست؟

اشاره

119. إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلاَمُ

دین در نزد خدا اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. (آل عمران/19)

تفسیر

واژه «دین» عبارت از مجموعه قواعد و قوانین و آدابى است که انسان در سایه آنها مى تواند به خدا نزدیک شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقى و تربیتى در مسیر صحیح گام بردارد.

واژه «اسلام» به معنى تسلیم است. بنابراین معنى جمله «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَاللَّهِ الاِْسْلاَمُ» این است که آیین حقیقى در پیشگاه خدا همانا تسلیم در برابر فرمان اوست. در واقع روح دین در هر عصر و زمان چیزى جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود، منتها از آنجا که آیین پیامبر اسلام آخرین و برترین آیین هاست نام اسلام براى آن انتخاب شده وگرنه از یک نظر روح همه ادیان الهى اسلام است و اصول ادیان آسمانى نیز یکى است، هر چند با تکامل جامعه

ص: 277

بشرى خداوند ادیان کامل ترى را براى آنها فرستاده تا به مرحله نهایى تکامل که دین خاتم پیامبران پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است رسیده.

امیرمومنان على (علیه السلام) در گفتارى که در کلمات قصار نهج البلاغه از او نقل شده این حقیقت را ضمن بیان عمیقى روشن فرموده است:

لاَنسُبَنَّ الإسلامَ نِسبَةً لَم یَنسُبها أَحَدٌ قَبلی: الإسلامُ هُوَ التَّسلیمُ، وَالتَّسلیمُ هُوَ الیَقینُ، وَالیَقینُ هُوَ التَّصدیقُ، وَالتَّصدیقُ هُوَ الإقرارُ، وَالإقرارُ هُوَ الأداءُ وَالأداءُ هُوَ العَمَلُ: در این عبارت امام مى فرماید: «اسلام را چنان تفسیر مى کنم که هیچ کس پیش از من آن را چنین تفسیرى نکرده باشد. (سپس شش مرحله براى اسلام بیان فرمود) اسلام همان تسلیم است (تسلیم در برابر فرمان خدا) و تسلیم همان یقین است (زیرا تسلیم بدون ایمان و یقین ممکن نیست) و یقین همان تصدیق است (چرا که تصدیق در درون قلب کافى نیست و باید آن را افشا کرد) و اقرار همان احساس مسؤولیّت است (چرا که بدون آن لفظى است بى معنا) و احساس مسؤولیّت همان عمل است (چرا که نتیجه احساس مسؤولیّت عمل است)».(1)

این روشن ترین تفسیرى است که براى اسلام در تمام جنبه ها مى توان بیان کرد.

موضوع جالبى که از آیه استفاده مى شود این است که سرچشمه اختلاف ها و کشمکش هاى مذهبى معمولاً از جهل و بى خبرى

ص: 278


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 125.

نیست، بلکه بیشتر به خاطر بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى است. اگر مردم، به خصوص دانشمندان، تعصّب و کینه توزى و تنگ نظرى ها و منافع شخصى و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقع بینى و روح عدالتخواهى احکام خدا را بررسى کنند جادّه حق بسیار روشن خواهد بود و اختلافات به سرعت حل مى شود.

هنگامى که دستورهاى مذاهب را بررسى کنیم مى بینیم همه یک هدف را تعقیب مى کنند و همه براى سعادت انسان آمده اند اگرچه با گذشت زمان تکامل یافته اند. در واقع ادیان آسمانى همچون دانه هاى باران هستند که از آسمان نازل مى شود. دانه هاى باران همه حیاتبخش هستند ولى هنگامى که روى زمین هاى آلوده مى ریزند که یکى شور است و دیگرى تلخ، به رنگ ها و طعم هاى مختلف درمى آیند. این اختلافات مربوط به باران نیست، بلکه مربوط به زمین هاى آلوده است منتها روى اصل تکامل آخرین آنها کامل ترین آنهاست.(1)

***

ص: 279


1- ج 2، ص 470.

روز نجات یا بدبختى در سایه اعمال

اشاره

120. فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ

پس چگونه خواهد بود هنگامى که آنها را براى روزى (رستاخیز) که شکّى در آن نیست جمع کنیم و به هرکس آنچه (از اعمال براى خود) فراهم کرده به طور کامل داده شود و به آنها ستم نخواهد شد. (آل عمران/25)

تفسیر

آرى در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد و هر کس نتیجه کشته خود را درو مى کند و اعمال هر کس به او تسلیم مى شود و مجازات آنها هر چه باشد هرگز ظالمانه نیست، زیرا محصول اعمال خودشان است. آن روز مى فهمند هیچ امتیازى بر دیگران ندارند و عدل الهى همه را شامل مى شود.

ضمناً از جمله «ما کَسَبَت» به روشنى این معنى به دست مى آید که پاداش و کیفر قیامت و نجات و بدبختى در جهان دیگر،

ص: 280

تنها بستگى به اعمال خود انسان دارد نه به پندارهاى واهى و خیالات باطل.(1)

***

ص: 281


1- ج 2، ص 486.

مالک واقعى

اشاره

121. قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِى الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ

بگو: بارالها! اى مالک حکومت ها، به هر کس بخواهى حکومت مى بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را مى گیرى، هر کس را بخواهى عزّت مى دهى و هر که را بخواهى خوار مى کنى. تمام خوبى ها به دست تو است، تو بر هر چیزى قادرى. (آل عمران/26)

تفسیر

منظور از اراده و مشیّت الهى در این آیه این نیست که بدون حساب و بى دلیل چیزى را به کسى مى بخشد یا از او مى گیرد، بلکه مشیّت او از روى حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیّت است و گاه این حکومت ها به خاطر شایستگى هاست و گاه حکومت ظالمان

ص: 282

هماهنگ ناشایستگى امّت هاست.

جمله «بِیَدِکَ الخَیرُ» نشان مى دهد که تمام خیرها و برکات و نیک ها و خوبى ها در دست خداست.

در ضمن از این جمله استفاده مى شود که هم عزّت خیر است و هم ذلّت و هم بخشیدن حکومت و هم گرفتن آن هر کدام در جاى خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، شرّى وجود ندارد. جانیان و بدکاران خیرشان در آن است که در زندان باشند و نیکوکاران باایمان خیرشان در آزادى است.

به تعبیر دیگر در جهان هستى شرّى وجود ندارد این ما هستیم که خیرات را مبدّل به شرّ مى کنیم.

و اگر مى گوید خیر تنها به دست تو است و از شر سخنى نمى گوید به خاطر آن است که شرّى از ذات پاک او صادر نمى شود.

آیه یک مفهوم کلّى و عمومى دارد که طبق آن تمام حکومت هاى خوب و بد بر طبق مشیّت خداست، ولى با این توضیح که خداوند یک سلسله عوامل و اسباب براى پیشرفت و پیروزى در این جهان آفریده و استفاده از آثار این اسباب همان مشیّت خداست.

بنابراین خواست خدا یعنى آثارى که در آن اسباب و عوامل آفریده شده است. حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى (همچون چنگیز و یزید و فرعون و جز اینها) از آن وسایل استفاده کردند و ملّت هایى ضعیف و زبون و ترسو به آن تن در دادند و حکومت

ص: 283

ننگین آنها را تحمّل کردند این نتیجه اعمال خود آنهاست که گفته اند: «هر ملّتى لایق همان حکومتى است که دارد». ولى اگر ملّت ها آگاه بودند و آن عوامل و اسباب را از دست جبّاران گرفته و به دست صالحان دادند و حکومت هاى عادلانه اى به وجود آوردند باز نتیجه اعمال آنهاست که بستگى به طرز استفاده از عوامل و اسباب الهى دارد.

در حقیقت آیه بیدارباشى براى همه افراد و جوامع انسانى است که به هوش باشند و از وسایل پیروزى بهره گیرند و پیش از آنکه افراد ناصالح بر آنها چیره شوند و مقامات حسّاس اجتماع را از دست آنها بگیرند آنها بکوشند و سنگرها را اشغال کنند.

کوتاه سخن اینکه خواست خداوند همان است که در عالم اسباب آفریده تا چگونه ما از آنها استفاده کنیم.(1)

***

ص: 284


1- ج 2، ص 490.

روزى انسان به دست کیست؟

اشاره

122. وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ

و به هر کس اراده کنى بدون حساب روزى مى بخشى. (آل عمران/27).

و در جاى دیگر آمده است:

إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ

خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد. (آل عمران/37).

تفسیر

جمله «وَتَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ» یعنى نه تنها عزّت و حکومت و حیات و مرگ به دست خداست، بلکه هر نوع روزى و موهبتى از ناحیه اوست.

جمله «بِغَیرِ حِساب» (بدون حساب) اشاره به این است که دریاى مواهب الهى آن قدر وسیع و پهناور است که هرقدر به هر کس ببخشد کمترین تأثیرى براى او نمى کند و نیاز به نگاه داشتن

ص: 285

حساب ندارد، زیرا حساب را آنها نگه مى دارند که سرمایه محدودى دارند و بیم تمام شدن یا کمبود سرمایه درباره آنها مى رود چنین اشخاصى دائم در عطایاى خود حسابگرند تا مبادا سرمایه آنها از دست برود، امّا خداوندى که دریاى بى پایان هستى و کمالات است، نه بیم کمبود دارد و نه کسى از او حساب مى گیرد و نه نیازى به حساب دارد.

سوالى در اینجا مطرح است و آن اینکه از نظر قانون آفرینش و حکم عقل و دعوت انبیا هر کسى در کسب سعادت و خوشبختى و عزّت و ذلّت و تلاش و کوشش براى کسب روزى خویش مختار و آزاد است، پس چگونه در آیه فوق همه اینها به خداوند نسبت داده شده است؟

پاسخ این است که سرچشمه اصلى عالم آفرینش و تمام مواهب و قدرت هایى که افراد دارند خداست. اوست که همه امکانات را براى تحصیل عزّت و خوشبختى در اختیار بندگان قرار داده و اوست که قوانینى در این عالم وضع کرده که اگر پشت پا به آن بزنند نتیجه آن ذلّت است و به همین دلیل همه اینها را مى توان به او نسبت داد، ولى این نسبت هرگز منافات با آزادى اراده بشر ندارد، زیرا انسان است که از این قوانین و مواهب، از این قدرت ها و نیروها حسن استفاده، یا سوءِ استفاده مى کند.(1)

***

ص: 286


1- ج 2، ص 496.

شرایط دوست یابى مومنان

اشاره

123. لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ

افراد باایمان نباید به جاى مومنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند. (آل عمران/28)

تفسیر

این آیه در واقع یک درس مهمّ سیاسى - اجتماعى به مسلمانان مى دهد که بیگانگان را به دوستى و حامى و یار و یاور نپذیرند و فریب سخنان جذّاب و اظهار محبّت هاى به ظاهر صمیمانه آنها را نخورند، زیرا ضربه هاى سنگینى که در طول تاریخ بر افراد باایمان و با هدف واقع شده در بسیارى از موارد از این رهگذر بوده است.

تاریخچه استعمار مى گوید: همیشه ظالمان استثمارگر در لباس دوستى و دلسوزى و عمران و آبادى ظاهر شده اند.

فراموش نباید کرد (واژه استعمار که به معنى اقدام به عمران و آبادى است نیز از همین جا گرفته شده) آنها به نام عمران و آبادى وارد مى شدند و هنگامى که جاى پاى خود را محکم مى کردند

ص: 287

بى رحمانه بر آن جامعه مى تاختند و همه چیز آنها را به یغما مى بردند.

جمله «مِن دُونِ المُومِنِینَ» اشاره به این است که هر کس در زندگى اجتماعى نیاز به دوستان و یاورانى دارد، ولى افراد باایمان باید اولیاى خود را از میان افراد باایمان انتخاب کنند و با وجود آنان چه نیازى به کفّار بى رحم و ستمگر است. تکیه بر وصف ایمان و کفر اشاره به این است که این دو از یکدیگر بیگانه و آشتى ناپذیرند.(1)

***

ص: 288


1- ج 2، ص 499.

آگاه به اسرار درونى

اشاره

124. قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِى صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللهُ

بگو: اگر آنچه را در سینه هاى شماست پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را مى داند. (آل عمران/29)

تفسیر

او با علم بى پایانش که پهنه زمین و آسمان را فرا گرفته از نیّات همه شما باخبر است و نیز قدرت بر کیفر دادن گناهکاران را دارد.(1)

***

ص: 289


1- ج 2، ص 503.

مشاهده اعمال در دادگاه الهى

اشاره

125. یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا

روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده حاضر مى بیند. (آل عمران/30)

تفسیر

آرى گناهکاران و نیکوکاران همگى اعمال خود را در آن روز حاضر مى بینند با این تفاوت که نیکوکاران از مشاهده اعمال خویش خوشحال و مسرور مى شوند و بدکاران از مشاهده اعمال خود چنان در وحشت فرو مى روند که آرزو مى کنند از آن فاصله بگیرند.(1)

***

ص: 290


1- ج 2، ص 505.

نشانه دوستى خدا

اشاره

126. قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

بگو: «اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است». (آل عمران/31)

تفسیر

قرآن در جمله «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» مى گوید: اگر محبّت خدا داشتید و آثار آن در عمل و زندگى شما آشکار شد خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال این دوستى، آثارش در مناسبات او با شما آشکار مى شود. گناهانتان را مى بخشد و شما را مشمول رحمتش مى کند.

دلیل دوستى متقابل خداوند نیز روشن است، زیرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پایان و به هر موجودى که در مسیر تکامل گام بردارد بر اثر سنخیت، پیوند محبّت خواهد داشت.

ص: 291

از این آیه ضمناً روشن مى شود که محبّت یک طرفه نمى تواند باشد، زیرا هر محبّتى دارنده آن را دعوت مى کند که عملاً در راه خواست هاى واقعى محبوب گام بردارد و در چنین حالى به طور قطع، «محبوب» نیز به او علاقه پیدا مى کند.

روح و حقیقت دین همان ایمان و عشق به خداست. ایمان و عشقى که شعاع آن تمام وجود انسان را روشن مى کند و همه اعضا و دستگاه هاى تن تحت تأثیر آن قرار مى گیرند و اثر بارز و روشن آن پیروى از فرمان خداست.(1)

***

ص: 292


1- ج 2، ص 514.

اراده خداوند در آفرینش

اشاره

127. کَذلِکِ اللهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

خداوند این گونه هر چه را بخواهد مى آفریند. هنگامى که چیزى را مقرّر دارد (و فرمان هستى آن را صادر کند)، فقط به آن مى گوید: «موجود باش!» آن نیز فوراً موجود مى شود. (آل عمران/47)

تفسیر

مى دانیم که این جهان جهان اسباب است و خداوند آفرینش را چنان قرار داده که هر موجودى به دنبال یک سلسله عوامل و اسباب پا به دایره وجود مى گذارد. مثلاً براى تولّد یک فرزند، آمیزش جنسى و ازدواج و ترکیب اسپرم و اوول لازم است.

نظام عالم طبیعت مخلوق خداست و محکوم فرمان اوست و هرگاه بخواهد مى تواند این نظام را دگرگون سازد و به وسیله اسباب و عوامل غیر عادى موجوداتى را بیافریند.

ص: 293

بدیهى است که تعبیر «کُن» (باش) در حقیقت بیان اراده قطعى خداست، وگرنه نیاز به سخنى نیست، یعنى به مجرّد اینکه اراده او بر چیزى تعلّق گرفت و فرمان آفرینش صادر شد فوراً لباس هستى بر آن پوشانده مى شود.(1)

***

ص: 294


1- ج 2، ص 551.

مکر الهى چگونه است؟

اشاره

128. وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ

و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آیینش) نقشه کشیدند و خداوند (بر حفظ او و آیینش) چاره جویى کرد و خداوند بهترین چاره جویان است. (آل عمران/54)

تفسیر

«مکر» در لغت عرب با آنچه در فارسى امروز از آن مى فهمیم تفاوت بسیار دارد. در فارسى امروز «مکر» به نقشه هاى شیطانى و زیان بخش گفته مى شود، در حالى که در لغت عرب هرنوع چاره اندیشى را «مکر» مى گویند که گاهى خوب و گاهى زیان آور است.(1)

بدیهى است نقشه هاى خدا بر نقشه هاى همه پیشى مى گیرد، چرا که دشمنان اسلام معلوماتى اندک و محدود دارند و علم

ص: 295


1- ج 2، ص 566.

خداوند بى پایان است. آنها براى اجراى طرح هاى خود قدرت ناچیزى دارند، در حالى که قدرت او بى پایان است.(1)

***

ص: 296


1- ج 2، ص 564.

عاقبت انکار حق در دنیا و آخرت

اشاره

129. فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فِى الدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِن نَاصِرِینَ

امّا آنها که کافر شدند (و پس از شناختن حق آن را انکار کردند،) در دنیا و آخرت آنان را مجازاتى دردناک خواهم کرد و براى آنها یاورانى نیست. (آل عمران/56)

تفسیر

در این آیه علاوه بر عذاب آخرت که نتیجه داورى پروردگار در قیامت است، به مجازات شدید دنیا اشاره شده که دامنگیر کافران و مخالفان حق و عدالت خواهد شد، در حالى که هیچ کس توانایى حمایت از آنها را نخواهد داشت.

ضمناً از اینکه در این آیه اشاره به عذاب دنیا نیز شده به خوبى استفاده مى شود که کافران گرفتار مجازات هاى دردناکى در همین جهان خواهند شد.(1)

***

ص: 297


1- ج 2، ص 572.

هدایت فقط از ناحیه اوست

اشاره

130. قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللهِ

بگو: هدایت، هدایت الهى است. (آل عمران/73)

تفسیر

در این جمله به اصطلاح معترضه آمده است که خداوند پاسخ پرمعنى و کوتاهى به یهود مى دهد که اوّلاً هدایت از ناحیه خداست و در انحصار نژاد و قوم خاصّى نیست و هیچ لزومى ندارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنها از یهود باشد و ثانیاً آنها که مشمول هدایت الهى شده اند با این توطئه ها متزلزل نخواهند شد.(1)

***

ص: 298


1- ج 2، ص 616.

آیا مواهب الهى منحصر به گروه خاصّى است؟

اشاره

131. إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

«فضل (و موهبت نبوّت و عقل و منطق در انحصار کسى نیست، بلکه) به دست خداست و به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى دهد و خداوند، واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شایسته آن) است. (آل عمران/73)

تفسیر

بگو مواهب الهى اعمّ از مقام والاى نبوّت و همچنین موهبت عقل و منطق و افتخارات دیگر همه از ناحیه اوست و به شایستگان مى بخشد. هیچ کس پیمانى از او نگرفته و هیچ کس قرابت و خویشاوندى با او ندارد و هرگز مواهب خویش را در انحصار گروهى قرار نداده است.(1)

***

ص: 299


1- ج 2، ص 616.

رابطه بخشش هاى الهى با شایستگى هاى افراد

اشاره

132. یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ

هر کس را بخواهد ویژه رحمت خود مى کند و خداوند داراى مواهب عظیم است. (آل عمران/74)

تفسیر

از این جمله استفاده مى شود که اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مى شود نه بعضى دیگر به خاطر محدود بودن آن نیست، بلکه به خاطر تفاوت شایستگى هاست.(1)

***

ص: 300


1- ج 2، ص 617.

معیار برترى انسان

اشاره

133. بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ

آرى، کسى که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگارى پیشه نماید، (خدا او را دوست مى دارد، زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. (آل عمران/76)

تفسیر

یعنى معیار برترى انسان و مقیاس شخصیّت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خیانت در امانت و تقوا و پرهیزگارى به طور عام است. آرى خداوند چنین کسانى را دوست دارد، نه دروغگویان خائنى که هر گونه غصب حقوق دیگران را براى خود مجاز مى دانند، بلکه آن را به خدا نسبت مى دهند.(1)

***

ص: 301


1- ج 2، ص 622.

عواقب شوم پیمان شکنى و سوگند دروغ

اشاره

134. إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَ_ئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ

کسانى که پیمان الهى و سوگندهاى خود (به نام مقدّس او) را به بهاى ناچیزى مى فروشند، آنها بهره اى در آخرت نخواهند داشت. (آل عمران/77)

تفسیر

این آیه به صورت کلّى ذکر شده که پیمان هاى الهى و سوگندهاى خود را با درآمد مادّى ناچیزى مبادله نکنید.

نکته اى که در اینجا باید به آن توجّه داشت این است که عواقب شومى که در برابر پیمان شکنى و سوگندهاى دروغ در این آیه ذکر شده گویا اشاره به مراحل تدریجى قرب و بُعد از خداست.

کسى که به خداوند نزدیک مى شود و بر بساط قرب او گام مى نهد نخست مشمول یک سلسله مواهب معنوى مى گردد و هنگامى که نزدیک تر شد خدا با او سخن مى گوید، باز نزدیک تر

ص: 302

مى شود خدا بر او نظر رحمت مى افکند و هنگامى که از آن هم نزدیک تر شد او را از آثار لغزش هاى گناه پاک مى سازد و در نتیجه از عذاب دردناک نجات مى یابد و غرق در نعمت هاى او مى شود، ولى کسانى که در مسیر پیمان شکنى و استفاده هاى نادرست از نام پروردگار قرار گرفتند از همه این مواهب و برکات محروم مى شوند و مرحله به مرحله عقب نشینى مى کنند.(1)

***

ص: 303


1- ج 2، ص 627.

توصیه قرآن به خدایى شدن

اشاره

135. وَلَ_کِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ

مردمى الهى باشید آن گونه که کتاب خدا را مى آموختید و درس مى خواندید (و غیر خدا را نپرستید). (آل عمران/79)

تفسیر

«ربّانیّین» جمع «ربّانى» به کسى گفته مى شود که ارتباط او با «ربّ» (پروردگار) قوى باشد و چون واژه «ربّ» به کسى گفته مى شود که به اصلاح و تربیت دیگران پردازد مفهوم این واژه در آیه بالا آن است که هرگز سزاوار پیامبران نیست که مردم را به پرستش خویش دعوت کنند، آنچه براى آنها سزاوار است این است که مردم را در پرتو تعلیم آیات الهى و تدریس حقایق دینى به صورت دانشمندان الهى و ربّانى درآورند، افرادى که جز خدا نپرستند و جز به علم و دانش دعوت نکنند.

از جمله مزبور استفاده مى شود که هدف انبیا تنها پرورش افراد

ص: 304

نبوده، بلکه هدف تربیت معلّمان و مربّیان و رهبران مردم بوده است. یعنى کسانى که بتوانند محیطى را با علم و ایمان خود روشن سازند.

در آیه فوق نخست به مسأله تعلیم (یاد دادن) و سپس به مسأله «تعلّم» و درس خواندن اشاره شده است. تفاوت این دو کلمه از این نظر است که «تعلیم» معناى وسیع و گسترده اى دارد که هرگونه یاد دادن از طریق گفتار و کردار نسبت به افراد باسواد و بى سواد را شامل مى شود، ولى درس خواندن به فراگیرى هایى گفته مى شود که از روى کتاب و دفتر باشد و به اصطلاح نسبت میان این دو عموم و خصوص مطلق است.

به این ترتیب هدف انبیا پرورش عالمان ربّانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند و آگاه و مدیر و مدبّر بوده است.(1)

***

ص: 305


1- ج 2، ص 633.

آیین خدا در آسمان و زمین

اشاره

136. أَفَغَیْرَ دِینِ اللهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَ_وَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

آیا آنها غیر از آیین خدا مى طلبند؟ (آیین او همین اسلام است) و تمام کسانى که در آسمان ها و زمین اند، از روى اختیار یا اجبار، در برابر (فرمان) او تسلیم اند، و همه به سوى او بازگردانده مى شوند. (آل عمران/83)

تفسیر

در اینجا قرآن مجید اسلام را به معناى وسیعى تفسیر کرده و مى گوید: تمام کسانى که در آسمان ها و زمین اند و تمام موجوداتى که در آنها وجود دارند مسلمانند. یعنى در برابر فرمان او تسلیم اند، زیرا روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است منتها گروهى از روى اختیار (طوعًا) در برابر قوانین تشریعى او تسلیم اند و گروهى بى اختیار (کرهًا) در برابر قوانین تکوینى او.

خداوند دو گونه فرمان در عالم هستى دارد: یک سلسله از

ص: 306

فرمان هاى او به صورت قوانین طبیعى و مافوق طبیعى است که بر موجودات مختلف این جهان حکومت مى کند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو بزنند و لحظه اى از این قوانین سرپیچى نکنند و اگر فرضاً سرپیچى کنند ممکن است محو و نابود شوند. این یک نوع اسلام و تسلیم در برابر فرمان خداست. بنابراین، اشعه آفتاب که به دریاها مى تابد و بخار آب که از آن برمى خیزد و قطعات ابر که به هم مى پیوندند، دانه هاى باران که از آسمان فرو مى ریزد، درختانى که بر اثر آن نمو مى کنند و گل ها که در پرتو آن شکفته مى شوند، همه مسلمانند، زیرا هر کدام در برابر قانونى که آفرینش براى او تعیین کرده است تسلیم اند.

نوع دیگر فرمان خدا فرمان تشریعى نامیده مى شود. یعنى قوانینى که در تشریع آسمانى و تعلیمات انبیا وجود داشته است. تسلیم در برابر آنها جنبه اختیارى دارد و تنها افراد باایمان هستند که به خاطر تسلیم در مقابل آنها شایسته نام مسلمان مى باشند. البتّه سرپیچى از این قوانین نیز بالمآل دست کمى از سرپیچى از قوانین آفرینش ندارد که این هم باعث انحطاط و عقب ماندگى یا نابودى است.

بنابراین کافران با اینکه از قبول اسلام در برابر بخشى از فرمان هاى خدا سرباز زده اند ناچار به قبول بخش دیگر شده اند، پس چرا آنها در برابر همه قوانین الهى و دین و آیین حق یک باره

ص: 307

تسلیم نمى شوند.

احتمال دیگر در تفسیر آیه این است که افراد باایمان در حال رفاه و آرامش از روى رغبت و اختیار به سوى خدا مى روند، امّا افراد بى ایمان تنها هنگام گرفتارى و مشکلات طاقت فرسا به سوى او مى شتابند و او را مى خوانند.(1)

***

ص: 308


1- ج 2، ص 643.

آیین پذیرفته در نزد خدا

اشاره

137. وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ

و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق،) آیینى براى خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است. (آل عمران/85)

تفسیر

مفهوم عام اسلام به عنوان یک اصل کلّى همان تسلیم در مقابل حق است و به مفهوم خاصّ آن یعنى آیین اسلام. قرآن مى گوید: امروز جز آیین اسلام از هیچ کس پذیرفته نیست و در عین احترام به همه ادیان الهى برنامه امروز اسلام است.

همان گونه که دانشجویان دوره دکترا در عین احترام به تمام دروسى که در مقاطع مختلف تحصیلى مانند ابتدایى، راهنمایى و دبیرستان و دوره لیسانس خوانده اند تنها درسى را که باید دنبال کنند همان دروس سطح بالاى مقطع نهایى خودشان است

ص: 309

و پرداختن به غیر از آن جز زیان چیزى در پى نخواهد داشت.

و آنها که با تقلید نابه جا و تعصّب جاهلى و مسائل نژادى و خرافات خود ساخته پشت به این آیین کنند بدون شک گرفتار خسران خواهند شد و جز تأسّف و ندامت از سرمایه هاى عمر و حیات که بر باد داده اند نتیجه اى نخواهند گرفت.

در حدیثى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم که فرمود: «روز قیامت اعمال را یک به یک (در دادگاه الهى) مى آورند هر کدام خود را معرّفى مى کند یکى مى گوید من نمازم، دیگرى مى گوید من روزه ام و... سپس اسلام را مى آورند و مى گوید: پروردگارا! تو سلامى و من اسلام، خداوند مى فرماید: امروز به واسطه (مخالفت با) تو مواخذه مى کنم و به تو پاداش مى دهم. خداوند در کتابش مى فرماید: وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ».(1)

***

ص: 310


1- ج 2، ص 645.

کسانى که هدایت نمى شوند

اشاره

138. کَیْفَ یَهْدِى اللهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَاللهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * أُوْلَ_ئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ

چگونه خداوند جمعیّتى را هدایت مى کند که بعد از ایمان و گواهى به حقّانیّت رسول و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها کافر شدند؟ و خدا جمعیّت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد! کیفرشان این است که لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگى بر آنهاست. (آل عمران/86 و87)

تفسیر

چرا خداوند آنها را هدایت نمى کند، دلیل آن روشن است. آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله) را با نشانه هاى روشن شناخته اند و به رسالت او گواهى داده اند، بنابراین در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و کسى که آگاهانه ظلم مى کند لایق هدایت الهى نیست.

ص: 311

او زمینه هاى هدایت را در وجود خود از میان برده است.

«لعن» در اصل به معنى طرد و دور ساختن آمیخته با خشم و غضب است و در مورد خداوند به معنى دور ساختن از رحمت خویش است. امّا در مورد فرشتگان و مردم به معنى خشم و تنفّر و طرد معنوى یا تقاضا از خداوند درباره دور ساختن افراد مورد لعن از رحمت است.(1)

***

ص: 312


1- ج 2، ص 649.

چگونگى راه بازگشت به سمت خدا

اشاره

139. إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

مگر کسانى که پس از آن توبه کنند و اصلاح نمایند (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند، که توبه آنها پذیرفته خواهد شد)، زیرا خداوند آمرزنده و بخشنده است. (آل عمران/89)

تفسیر

در این آیه راه بازگشت را به روى این افراد مى گشاید و به آنان اجازه توبه مى دهد، چرا که هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربیت است و یکى از مهم ترین اسباب اصلاح و تربیت گشودن راه بازگشت به روى بدکاران و آلودگان است.

این آیه مانند بسیارى از آیات دیگر قرآن پس از طرح مسأله توبه با جمله «واصلحوا» این حقیقت را مى فهماند که توبه تنها ندامت از گذشته و تصمیم بر ترک گناه در آینده نیست، بلکه شرط قبولى توبه آن است که با اعمال نیک خود در آینده اعمال زشت

ص: 313

پیشین را جبران کند وگناه نقصى در ایمان انسان ایجاد مى کند که بعد از توبه باید تجدید ایمان کند تا این نقص برطرف شود.(1)

***

ص: 314


1- ج 2، ص 650.

توبه بى فایده

اشاره

140. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَ_ئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ

کسانى که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند،) هیچ گاه توبه آنان (که از روى ناچارى یا در آستانه مرگ صورت مى گیرد،) قبول نمى شود و آنها گمراهان (واقعى)اند (چرا که هم راه خدا را گم کرده اند و هم راه توبه را). (آل عمران/90)

تفسیر

در این آیه سخن از کسانى است که توبه آنها پذیرفته نیست. اینان کسانى اند که نخست ایمان آورده، سپس کافر شده و در کفر پافشارى و اصرار دارند، به همین دلیل هیچ گاه حاضر به پیروى از دستورهاى حق نیستند مگر اینکه کار بر آنها مشکل شود و راهى جز اطاعت و توبه و تسلیم نبینند. به یقین خداوند توبه اینان را مى پذیرد.

***

ص: 315

گناهى که بخشوده نمى شود

اشاره

141. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِافْتَدَى بِهِ أُوْلَ_ئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ

کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگرچه روى زمین پر از طلا باشد و آن را به عنوان فدیه (و کفّاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ یک آنها قبول نخواهد شد و براى آنان مجازاتى دردناک است و یاورانى ندارند. (آل عمران/91)

تفسیر

روشن است که کفر تمام اعمال نیک انسان را بر باد مى دهد و اگر تمام روى زمین پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق کنند پذیرفته نخواهد شد و صد البتّه اگر چنین چیزى در قیامت در اختیارشان باشد و بدهند پذیرفته نیست.

بدیهى است منظور از این تعبیر (تمام روى زمین پر از طلا باشد

ص: 316

و انفاق کنند) این است که انفاق آنها هر قدر زیاد باشد با وجود آلودگى روح و جان و دشمنى با حق بى فایده است وگرنه معلوم است که اگر مجموع زمین پر از طلا شود در آن موقع ارزش طلا با خاک یکسان خواهد بود. بنابراین جمله بالا کنایه اى براى بیان وسعت دایره انفاق و بخشش است.

در پایان آیه به نکته دیگرى اشاره دارد و آن اینکه نه تنها فدیه و انفاق به حال آنها سودى ندارد، بلکه شفاعت شفاعت کنندگان شامل حال آنها نمى شود، زیرا شفاعت شرایطى دارد که یکى از مهم ترین آنها ایمان به خداست و به همین دلیل اگر تمام شافعان روز قیامت جمع شوند تا براى فرد بى ایمانى شفاعت کنند پذیرفته نخواهد شد.

و اصولاً چون شفاعت به اذن خداست آنها هرگز از چنین افراد نالایقى شفاعت نمى کنند که شفاعت نیز لیاقتى لازم دارد، چرا که اذن الهى شامل افراد نالایق نمى شود.(1)

***

ص: 317


1- ج 2، ص 654.

ص: 318

فصل دوم: آیات بدون شرح

اشاره

در این فصل تعدادى از آیات کاربردى قرآن انتخاب شده که به صورت گویا و واضح براى همه افراد قابل فهم است. لذا فقط به بیان آیه و ترجمه آن اکتفا شده، بیائید به تفکّر در این بخش پرداخته، بر روى یک یک آیات تأمّل نموده و حتّى بارها هرکدام از این آیات را خوانده و بیندیشیم تا از این بخش بهره بیشترى ببریم

ص: 319

ص: 320

چه کسى از همه چیز آگاه است؟

142. أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ

آیا اینان نمى دانند که خداوند آنچه را پنهان مى دارند یا آشکار مى کنند مى داند؟

***

وعده هاى تخلّف ناپذیر خدا

143. فَلَنْ یُخْلِفَ اللهُ عَهْدَهُ

و خداوند هرگز از پیمانش تخلّف نمى ورزد.

***

ص: 321

زیبا سخن گویید

144. وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا

و به مردم نیک بگویید. (بقره/83)

***

از نشانه هاى گمراهى

145. وَمَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ

کسى که کفر را به جاى ایمان بپذیرد، از راه مستقیم (عقل و فطرت) گمراه شده است. (بقره/108)

***

ص: 322

او ضامن ایمان شماست

146. وَمَا کَانَ اللهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ

و خدا هرگز ایمان (نماز) شما را ضایع نمى گرداند. (بقره/143)

***

با مردم مهربان است

147. إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ

زیرا خداوند نسبت به مردم مهربان است. (بقره/143)

***

ص: 323

بازگشت شما به سوى اوست

148. وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

و از خدا بپرهیزید و بدانید شما به سوى او محشور خواهید شد. (بقره/203)

***

از بهترین ها انفاق کنید

149. یَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ

از تو مى پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: (هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادّى و معنوى) که انفاق مى کنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد). (بقره/215)

***

ص: 324

گناه بدتر از قتل

150. وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ

و ایجاد فتنه (و محیط نامساعد که مردم را به کفر تشویق و از ایمان بازمى دارد) حتّى از قتل بالاتر است. (بقره/217)

و در جاى دیگر آمده است:

وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ

وفتنه از کشتار هم بدتر است. (بقره/191)

***

ص: 325

امیدواران به رحمت الهى

151. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِیلِ اللهِ أُوْلَ_ئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللهِ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

کسانى که ایمان آورده و کسانى که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است. (بقره/218)

***

شناسایى مفسدان

152. وَاللهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ

خداوند مفسدان را از مصلحان بازمى شناسد. (بقره/220)

***

ص: 326

محبوبان درگاه الهى

153. إِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ

خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد. (بقره/222)

***

خداوند آگاه

154. وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ

و از خدا بپرهیزید و بدانید خداوند از هر چیزى آگاه است (و از نیّات کسانى که از قوانین او سوءِ استفاده مى کنند باخبر است. (بقره/231)

***

ص: 327

خداوند بینا

155. وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و بدانید خدا به آنچه انجام مى دهید بیناست. (بقره/233)

***

آگاه به نیّات

156. وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا فِى أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ

و بدانید خداوند آنچه را در دل دارید مى داند. از مخالفت او بپرهیزید و بدانید خداوند آمرزنده و بردبار است (و در مجازات بندگان عجله نمى کند). (بقره/235)

***

ص: 328

پيكار در راه خدا

157. وَقَاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

و در راه خدا پيكار كنيد و بدانيد خداوند شنوا و داناست. (بقره/244)

***

خداوند شنوا

158. وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

و خداوند شنوا و داناست. (بقره/256)

***

ص: 329

رهاگشتگان

159. وَاللهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ

وخداوند جمعیّت کافران را هدایت نمى کند. (بقره/264)

***

بى نیاز مطلق

160. وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِىٌّ حَمِیدٌ

و بدانید خداوند بى نیاز و شایسته ستایش است. (بقره/267)

***

ص: 330

هدف از انفاق

161. وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ

(ولى) جز براى رضاى خدا انفاق نکنید. (بقره/272)

***

آگاه به انفاق

162. وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ

و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید خداوند از آن آگاه است. (بقره/273)

***

ص: 331

قدرت خدا

163. وَاللهُ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ

و خداوند به همه چیز قدرت دارد. (بقره/284)

***

درخواست استقامت در راه حق

164. رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

راسخان در علم مى گویند:) پروردگارا! دل هایمان را بعد از آنکه ما را هدایت کردى (از راه حق) منحرف مگردان و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده اى. (آل عمران/8)

***

ص: 332

همایش معاد وعده اى حتمى

165. رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ

پروردگارا! تو مردم را براى روزى که تردیدى در آن نیست جمع خواهى کرد، زیرا خداوند از وعده خود تخلّف نمى کند. (ما به تو و رحمت بى پایانت و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم). (آل عمران/9)

***

ص: 333

هیزم هاى جهنّم

166. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ مِنْ اللهِ شَیْئًا وَأُوْلَ_ئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ

ثروت ها و فرزندان کسانى که کافر شدند نمى تواند آنان را از (عذاب) خداوند بازدارد، (و از کیفر رهایى بخشد) و آنان خود آتشگیره دوزخند. (آل عمران/10)

***

تسبیح او در همه حال

167. وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِىِّ وَالاِْبْکَارِ

پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ) بسیار یاد کن! و هنگام صبح و شام او را تسبیح گوى! (آل عمران/41)

***

ص: 334

سرانجام مومنان

168. وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ

امّا آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد و خداوند ستمکاران را دوست نمى دارد. (آل عمران/57)

***

ص: 335

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109