جز اول
ناسخ التواریخ
حضرت سجاد علیه السلام
يا مشكوة الادب ناصری
چاپ دوم
تأليف
مورخ شیر دانشمند محترم عباسقلیخان سپهر
طاب ثراه
بتصحيح وحواشی دانشمند محترم
آقای محمد باقر بهبودی
*( حق چاپ محفوظ )*
از انتشارات :
مطبوعات دينی
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله(1)الذي هو ساطح(2) المهاد(3) و فاطر(4) البلاد ، و مشيد(5) ألارضين بالاوتاد(6) و جاعل العبادة زينة للعباد ، والصلوة و السلام على محمد وآله الامجاد(7)
سپس همی گوید کمتر بنده خداوند مهر و ماه و کهتر پرستنده پیشگاه جهانیان پناه ابن مرحوم میرزامحمدتقی لسان الملك طاب ثراه عباسقلی نایب اول وزارت جليلة امورخارجه دولت علیه ایران ، ومؤلف كتاب مشكوة ألادب ناصرى ، وتذكره مباركه ناصری ،که بتأييديزدان ، وفرمان قضا نشان خداوندتاج و نگين ، قهرمان ماء وطين غیاث(8)اسلام ومسلمين آية الله في الارضين مفخر مرزبانان ایران زمین ، یادگار سلاطين معدلت آئين ،ملك الملوك اعظم فرمانگذار عالم ،صاحب قرآن افخم السلطان بن السلطان بن السلطان والخاقان بن الخاقان بن الخاقان السلطان (ناصر الدين شاه قاجار) لا زالت البلاد معمورة(9) بعدالته و العباد مأمورة(10) بامارته ربع ثانی از کتاب
ص: 2
مشكوة ألادب ناصری را از معرض استنساخ در آورده ، شاهنشاه کامکار کامیاب این بنده آستان و چاکر پیشگاه کیوان نشانرا بسده(1) سنيه و عتبه(2) عليه احضار و تفقدات والطاف خاصه ، و مخاطب بخطاب عنایت آیت ملوکانه و شرحی بلفظ درربار مبارك تمجيد و تحسين ، وبانجام بقیه کتاب امر فرمودند
و این بنده با کمال مباهات و مفاخرت از آنروضه منور باین کلبه محقر معاودت(3) و بانجام امر و فرمان مقاومت ، و مبادرت جست. هم اکنون عرضه میدارد که چون تا اینوقت که بترجمه و نگارش احوال محمدين مشغول است ، قریب یکصدو بیست هزار بیت در ترجمه و شرح کتاب (وفیات الاعیان) به حيز تحریر و تسوید رسانیده و اگر خداوند متعال و قادر ذو الجمال والجلال عمر و توفیق عطا فرماید : و باین روش و شیمت(4) این نامه را از بیاض بسواد برد، ببایستی مدتی دیگر نیز عمر گرانمایه بپای رود ، و موی از سواد به بیاض(5)رسد.
لهذا چنانکه در خاتمه کتاب و پایان شرح حال سعادت منوال حضرت سیدالعابدین والساجدين على بن الحسين عليهما السلام والصلوة اشارت رفت ، یکی شب اندیشه ام بر سرچیره و ستاره ام بچشم اندر خیره همی گردید که تا این چند روزی بغفلت خوردن و روز به بیهوده سپردن ، و بنگارش حال کسان و گذارش مآل(6) خسان زمانه گذاشتن را ، باری در پیشگاه عتاب و خطاب ایزد وهاب(7) پاسخ و بهانه چیست ؟ و در آن روز که «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُوْنَ»(8) سابقه مؤالفت و رابطه مخالطت ، واميد شفاعت با کیست؟ از گذارش احوال نفطويه در طی بوادی حیرت ، وسير برازخ ظلمت کدام چراغی روشن ؟ و از نگارش خصال سیبویه تصاريف(9) انحاء بطالت و سپردن شوامخ(10) ضلالت را استشمام ریاحین کدام روضه گلشن میسر خواهد گشت ؟ از
ص: 3
محمود سبكتكين سود و تمكين چيست ؟ و از خلیل بن احمدخلت و مودت چه «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(1) امالی بسادریغ که با اینحال و اینگونه فعال و خصال قلب سليم مسدد(2)کجا ؟ بلکه مانند سلیم مسهد(3)ببایستی روزان وشبان باتعب و الم انيس و بانصب(4) و نقم نديم وجليس بود ، «وَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ»(5) زیرا هماره با این رنج بباید همراز بود و از این شکنج باهیچکس نشایدر از گشود
بالجمله چون بر اینحال مدتی در ورطه پندار دچار شدم و در گرداب اندیشه غوطه و پاغوش خوردم و باطلايه(6) خيال همدوش وهمال رفتم ، بناگاه از تفضلات یزدانی و نقاءلات ناگهانی ، شاهد سعادت واقبال بآغوش آوردم ، و از سروش(7) رحمت مژده سرور وسلوت(8) نجات و بهجت يافتم ، وازفروغ انوار سبحانی ضمیر را نور فیروزی پدیدار ، و روزگار ناخجسته را آثار میمنت و بهروزی نمودار شد و در کشت زار اندیشه و بوستان خیال نهال سعادت برومند و در گلستان خاطر گلبن رشادت ارجمند گشت ،که تلافی روزگار بر سپرده وتدارك عمر عمر هدررفته را پیمان بر آن بندم و میعاد چنان نهم ، که از این پس نامه عمر وطومار(9) زندگانی و منشور کامرانیرا بنگارش شرح احوال سعادت خصال آن چندتن ائمه هدى سلام الله عليهم اجمعين ،كه فاتحه ابواب فلاح و خاتمه کتاب نجاح(10) میباشند ، طغرا(11)و زيور نهم ،تا از برکت توجهات مکارم آیات ائمه اطهار علیهم السلام الملاك الغفار بر ميمنت روزو اقبال روزگار شهریار
ص: 4
ستاره چشم افزوده ، و نیز اسباب آمرزش والدین و اجر جمیل نشأتين گردد ، و چون هنگامیکه ربع دوم كتاب مشكوة الادب ناصرى حسب الامر الاقدس الا على معجلا بمعرض استنساخ میرسید و در این ضمن نیز نظر بآن عهد و پیمان بنگارش احوال حضرت سید سجاد سلام الله عليه تصنيف وتأليف ميرفت ، و در پایان آنجلد اندراج همی یافت ، بعضی کتب احادیث و اخبار موجود نبود و بوجه امکان نوشته و منظم و بحضور لامع النور اقدس اعلى مقدم میگشت ، پس از آنکه مجال و فراغتی حاصل و بعضی کتب مفیده تحصیل شد ، دیگر باره پارۀ احادیث و اخبار صحيحه از متون صحايف، اخذ و با شرح حال اولاد امجاد و نبایر(1) و نتایج و اعقاب شرافت مآب آنحضرت ضمیمه و اضافه گشت. و این اشاره از آنرفت که اگر وقتی با آن مجلد که در کتابخانه مبارکه دولت محفوظ است برابر افتد و پارۀ اختلافات یا کسر و نقصان پدید گردد ، علت معلوم باشد ، و خیالات مطالعه کنندگان مشوش و مشوب نماند ، وبالله التوفيق وعليه التوكل والتكلان ومنه الاعانة والنصرة
ص: 5
بسم الله الرحمن الرحم
از نخست بمناسبت ترتیبی که در دست است ، و مأخذ كتاب مشكوة الأدب ناصری بر آنست در ذکر احوال آنحضرت به ترجمه شرحی که ابن خلكان(1) مسطور نموده مبادرت میرود .
سيد الساجدين والعابدين علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم الصلوة والسلام کنیت مبارکش ابوالحسن ومعروف بزين العابدین میباشد ، وهم على اصغرش میخواندند ، یکی از ائمه اثناعشر عليهم السلام و از بزرگان تابعین است، زهری گوید که قرشی افضل از آنحضرت ندیدم ، مادر آنحضرت سلافه دختر يزدجرد واپسين شهریاران ایران است ، وي عمه مادر يزيدبن ولیدالاموي معروف بناقص است، و چنان بودکه چون قتيبة بن مسلم امير خراسان مملکت عجم را در پی در سپرده ، فيروزبن يزدجرد مذکور را بکشت ، دو دختر فیروز بن يزدجرد را بسوی حجاج بن یوسف ثقفی که از این پیش مذکور گردید بفرستاد ، و در آن ایام امارت عراق و خراسان بعهده حجاج بود ، و قتیبه از جانب حجاج به نیابت امارت خراسان روز میگذاشت ، پس حجاج یکدختر از بهر خویش بداشت ، و آن يك رانزد وليد بن عبدالملك فرستاد ، و
ص: 6
يزيدالناقص را ازوی بزاد و نام نخست او شاه فرید بود ، و از این روی او را ناقص گفتند که از عطایای لشکریان و مردمان بكاست ، و حضرت زین العابدین علیه السلام را ابن الخيرتين ميخواندند ، چه رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم فرموده است :
«للّهِ تعالى مِنْ عِبادِهِ خِیَرَتانِ، فَخِیَرَتُهُ مِنَ الْعَرَبِ قُرَیْشٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فارْسٌ»(1)
و آنحضرت از سوی پدر بقريش و از طرف مادر باهل فارس می پیوندد، وابوالقاسم ز مخشری در کتاب ربیع الابرار حدیث کند : که آنگاه که در زمان خلافت عمر بن الخطاب اسيران فارس را صحابه در مدینه در آوردند ، در جمله اسیران سه دختر از یزدجرد بودو ایشان اسیرانرا بفروختند ، عمر امر کرد : که دختر یزجرد را بفروشند علی بن ابی طالب علیه السلام باعمر فرمود :
«انَّ بَنَاتِ الْمُلُوكِ لَا يعاملن مُعَامَلَةُ غَيْرُهُنَّ مِنْ بَنَاتِ السوقة»
دختران پادشاهان را چون دختران بازاریان بفروش نمیرسانند : عمر عرض کرد با ایشان بر چگونه معمول بباید داشت ؟ فرمود :
«يَقُومَنَّ وَ مَهْمَا بَلَغَ مِنْ ثَمَنَهُنَّ قَامَ بِهِ مِنَ يختارهن»
یعنی برایشان قیمتی می نهند و چون بهار ثمن ایشان بآنمقدار که در خور ایشان است معین گردید، هر کس که ایشانرا اختیار نماید بخریداری ایشان قیام نماید
بالجمله : قیمتی مشخص گرديد وعلی علیه السلام هر سه تن را باز خرید ، یکی را «عبدالله بن عمر» و دیگریرا بفرزندش «حسين» و آن يك را بمحمد بن ابی بکر بداد که ربیب(2)او بود ، پس عبدالله بن عمر را از دختر یزدجرد سالم وحسين علیه السلام را از آندختر دیگر زین العابدین سلام الله عليه و محمد بن ابی بکر را از دختر دیگر قاسم پدید گشت. و این سه تن پسر خاله های یکدیگر باشند ، و مادرهای ایشان دخترهای یزدجردند
ص: 7
مبرد در کتاب کامل بدینگونه که مذکور میشود روایتی آورده ، و ازمردی از قریش که اسمش را باز ننموده است نقل مینماید که گفت . من باسعيد بن المسيب مجالست میکردم روزی با من گفت : «من اخوالك» براداران مادر توکیستند گفتم : مادر من فتاة(1) است ، چون این سخن بگفتم گوئی منزلت ومكانت من در چشم او ساقط شد پس خاموش شدم تاگاهی که سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب از در داخل شده وچون از خدمت وی بازگشت گفتم : ياعم اینمردکیست ؟ سعید گفت : سبحان الله العظيم آیا چنين كسيرا نشناسی ؟ همانا این شخص از طایفه تو است ، وسالم بن عبدالله بن عمر است گفتم مادرش کیست ؟گفت : فتاة است بعد از آن قاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق در آمد وساعتی نزد وی بنشسته بازشد ، گفتم : يا عم اینمرد کیست ؟گفت : آیا چنین کسی را ازطایفه خویش مجهوله میداری ! همانا بسیار عجیب است ، این مرد قاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق میباشد ، گفتم : مادرش کیست ؟ گفت فتاة است ، پس درنگی اندك نمودم تاحضرت علی بن الحسين بن علی بن ابیطالب علیهم السلام در آمد و بروی سلام فرستاده برگشت گفتم : ياعم این شخص کیست ؟ گفت این کسی است که هیچ مسلمانیرا نرسد که او را نشاسد ! همانا این شخص جليل على بن الحسين بن علی بن ابیطالب عليهم السلام است ، گفتم: مادرش کیست ؟ گفت : فتاة است گفتم ، باعم آن هنگام که گفتم مادر من فتاه است نگران همی شدم که از چشم توفر و افتادم وخفيف بشمار آمدم ، آيامرا باينجماعت تأسی نباید جست ؟ چون این تفصیل بگذشت در چشم او سخت عظیم افتادم، اوسپس بچشم کنیز زادگان در من نظر نکرد ؛ و چنان بود که مردم مدینه را عيب و عار بودی که از کنیزان فرزند آورند ، وفرزندان ایشان اسیرزاده باشد ، تا گاهی که علی بن الحسين عليهما السلام وقاسم بن محمد وسالم بن عبدالله درمیان ایشان ببالیدند ، و در فقه وورع بر تمامت مردمان برتری یافتند ، پس از آن مردمانرا در گرفتن کنیز گان رغبت افتاد ، وحضرت امام زین العابدین علیه السلام بامادر خویش بسی بنکوئی میرفت ؛ چندانکه بآنحضرت عرض میکردند : تو از تمامت کسان بامادر خود نیکتر سلوك فرمائی و با این چگونه باشد که با وي در يك كاسه شريك در اكل شوى ؟!
ص: 8
«فَقَالَ أَخَافُ انَّ تَسْبِقُ يَدِى الَىَّ مَا سَبَقَتْ اليه عَيْنَهَا فَاَكوَنَ قَدْ عَقَقْتُهَا»
فرمود : از اینکه بیم همی بیم همی دارم دست من بلقمه رود که چشمش از آن پیش بآنگرائيده ، وميلش بدان تاخته باشدو من او را آزار کرده باشم وعاق(1)شوم.
ابن خلکان میگوید : اینحکایت ضدداستان ابوالحسن است بادختری که او را بودچه ابوالحسن حدیث کرده است که مرا دختری بودکه بامن بر خوان مائده می نشست ، و پنجه خویش را مانند طلعه و نخستين شكوفه خرما ، باذراعی مانند مغز و پیه خرما بن ظاهر میساخت ، و هر لقمه نفیس و لذبدبدیدی نزدمن نهادي ، ومرابخوردنش مخصوص داشتی ، تاچندی بر آمد و او را بامردی تزویج کردم ، و کودکی مرابودکه بامن بر سماط(2) طعام می نشست ، و پنجه چون ریشه خشکیده وذراعی چون چوب سخت و خشك نمودار میکرد ، سوگند با خدای که چشم من بهيچ لقمه گرائیدن نگرفتی جز اینکه بازمیر بود
بالجمله : ابن قتیبه در کتاب المعارف گوید :که مادر حضرت زین العابدين علیه السلام سندیه بودکه سلام نام داشت ، و بعضی غزاله میگفتند و از آن پس که پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام در گذشت ، زین العابدین اورابمولای پدرش تزویج کرد ، وجارية نیز از جواری(3)خود را آزاد کرده تزویج فرمود ، چون عبدالملك بن مروان اين خبر بدانست مکتوبی نکوهش آمیز بآنحضرت کرد ، امام علیه السلام در جواب رقم فرمود :
«لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(4)
همانا که پیروان رسول خدای صلی الله علیه و آله هستیم ، باید بطريقت ورفتار آنحضرت ا تأسى جوئيم ، و آنحضرت صفیه دختر (حی بن اخطب) را آزاد فرموده در رشته نکاح کشید ، وزيد بن حارثه را آزاد فرموده دختر عمه خويش زينب بنت جحش را بدو
ص: 9
تزویج فرمود.
مع الحديث : فضایل و مناقب زين العابدين سلام الله علیه از آن برتر است که هیچ آفریده تواند حد و حصر باز شناسد ، ولادت باسعادت آنحضرت در روزجمعه در پاره از شهور سال سی و هشتم هجری ، وفاتش در سال نود و چهارم و بروایتی نودونهم ، و بقولى نودو دوم هجری در مدینه طیبه رویداد ، و در بقیع پهلوی قبر منورعمش حسن بن علی علیهماالسلام در قبه که قبر عباس نیز در آنجاست مدفون گردید صلوة الله وسلامه عليهم اجمعين .
اکنون که از ترجمه مسطورات ابن خلكان رعاية للترتيب فراغت افتاد ، بیاری یزدان ودود شروع به مقصود میشود و از خداوند محمود توفيق اتمام میجوید و بالله التوفيق
عبدالله بن محمد رضای حسینی در کتاب جلاء العيون عربی در ذیل شرح حال سعادت منوال حضرت امام زین العابدين علیه السلام میگوید : شیخ در مصباح «وابن طاوس» در «اقبال» گفته اند : میلاد آنحضرت سلام الله علیه در نیمه جمادی الاولی بسال سی و ششم هجری رویداد ، از شیخ (مفيد) عليه الرحمه نیز بدینگونه روایت رسیده است(کلینی) رحمة الله علیه در (کافی) ولادت آنحضرت را در سی و هشتم دانسته ، و (طبرسی) در (اعلام الورى) ولادت باسعادتش را در مدینه طیبه در روز آدینه میداند ، و بعضی روز پنجشنبه نیمه جمادى الآخرة ، وبقولى نهم شعبان سال سی و هشتم هجری ، و بروایت علی بن عیسی در کتاب(کشف الغمه) از حضرت صادق علیه السلام در سال سی و هشتم هجری دو سال قبل ازوفات على علیه السلام روی نمود ، در زمان علی علیه السلام دو سال و با حضرت ابی محمد حسن بن علی علیهماالسلام ده سال وباپدر ستوده سيرش امام حسين سلام الله عليه ده سال زیست وعمر شریفش پنجاه و هفت سال، و بروایتی در نهم شعبان سال سی و ششم،و بحدیثی سی و هفتم و بروایت(شهید)عليه الرحمةدر كتاب (الدروس) ولادت آنحضرت در
ص: 10
مدینه در روز یکشنبه پنجم شهر شعبان سال سی وهشتم ، ودرروایت دیگر بسال سی و هفتم متولدشد ، ومختار صاحب(فصول المهمه) روز پنجشنبه پانزدهم شهر شعبان المعظم بسال سی و هشتم هجری دو سال قبل از وفات جدش امير المؤمنين علیه السلام بود ، صاحب(جنات الخلود) ميگويد : ولادت آنحضرت بقولی روز جمعه و بقولی روز سه شنبه هنگام چاشتگاه و بقولی روز یکشنبه وقت ظهر در مدینه طیبه در زمان خلافت امير المؤمنين علیه السلام در پانزدهم شهر جمادى الاولى ، و بقولی پانزدهم جمادى الآخرة ، و بقولی یازدهم شهر رجب المرجب ، وبحديثي پنجم ، وبروایتی هفتم شهر شعبان المعظم و بقولی هشتم ربيع الاول بود . و در تذكرة الائمه روزیکشنبه پنجم ماه مبارك رمضان نیز مسطور شده است
بالجمله : اختلاف اخبار در میلاد آنحضرت بسیار است ، واصح روايات مختار صاحب فصول المهمه است ، در کتاب جنات الخلود مسطور است : که در حین تولد آنحضرت نوری عظیم و در خشی بزرگ آشکارا گردید، و آنحضرت از اول بسجده در آمد ، و در آنحال مسمى بسجاد گردید ، و هم در آن کتاب از امير المؤمنين علیه السلام باز نموده اند : که آنحضرت کام حضرت امام زین العابدین را بخرما برداشت ، وفرمود:
«حَکُوا أَوْلَادَکُمْ بِالتَّمْرِ فَکَذَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ»
یعنی بردارید کام فرزندان خودتانرا بخرها ، همانارسول خدا صلی الله علیه و آله حسنين سلام الله علیهما را با خرما كام برداشت ، ومراد از کام برداشتن آنست که خرما را بجایند تانيك نرم شود و با انگشت بدهن كودك داخل کرده و در کام طفل با انگشت بسیار بسایند تا آب شود و بحلق وی رود ، و با آب فرات و تربت مطهر حضرت امام حسین علیه السلام نیز وارد است .
در کافی از صادق آل محمد صلی الله علیه و آله مرویست : که چون خدای تعالی خواهد امامی خلق فرمايد فرشته رافرمان دهد تا شربتی از آبیکه در زیر عرش است بر گرفته پدر آن امام راسقایت(1)کند ، و امام را از آن آب بیافریند، پس چهل شبانه روز در شکم مادرش
ص: 11
بماند که استماع صوت نفرماید، از پس این مدت استماع فرماید و هر کلمتی را بشنود و چون متولد گردد خدای همان فرشته را بفرستد تا در میان دو چشمش این آیت رقم کند
«وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ»(1)
و بروایتی دیگر این آیت را بر بازوی راستش مکتوب نماید ، و چون بامر امامت قیام نماید خدایتعالی در هر بلده مناری بر کشد تا بفروغ آن از اعمال بندگان مطلع گردد .
حالات مادر حضرت امام زین العابدين علیه السلام
علامه مجلسى عليه الرحمه در كتاب تذكرة الائمة ميفرمايد : هرمز حکیم در كتاب (دادنك) میگوید : دولت عجم به یزدجرد پایان گرفت ، و دختر او شاه زنان در بندگی تازیان در آمد و او را دستگیر ساختند. اما بزرگی دو جهان او راست ، گاهی که بلیلا یعنی امیرالمؤمنین او را به پسر خود داد ، و دولت مرده فارسیان بدوزنده شود، و از فرزندان او بهرام خواهد بود ، یعنی مهدی صاحب الامر صلوات الله علیه که آشکار شود و دولت عجم بدو بازگردد ، چنانکه در آغاز جهان با ایشان بود ، لکن وی پیشوای آفریدگان باشد ، و فرشتگان با او و بفرمان او باشند و بهمه جا بگردند و مردم مجوس بتمامت اتفاق دارند که حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه از جانب مادر بشهر با نومنتهی میشود اینست که اسم مادرش شهربانو دختر یزدجرد بن شهريار است كه ملك فارس و مشهود بود ، و بعضی اسمش را شاه زنان دانسته اند
صدوق عليه الرحمه در عیون میفرماید : عبدالله بن عامر بن کر بز در آنهگام که خراسان را بگشود ، دو دختر يزجرد بن شهريار ملك عجم بگرفت ، و بسوى عثمان بن عفان فرستاد ، عثمان يكيرا بحسن و دیگریرا بحسين عليهما السلام هبه کرد، و هر دو تن در حال نفاس بمردند ، وصاحبه حسين سلام الله علیه زین العابدین علیه السلام را بزاده بود و آنحضرت راتنی از زوجات حضرت سیدالشهداء پرورش میداد ، و چون آنحضرت در
ص: 12
کودکی بدست او تربیت میدید جزوی مادر نمیشناخت ، و از آن پس دانست که وی مولاة اوست و مردمانش مادرش میدانستند. با اینکه مادرش شهر بانوست .
قطب راوندی در کتاب خرايج وجرايح از جابر و او از حضرت ابی جعفر باقر علیه السلام حدیث کرده است : که آنهنگام که دختر یزدجردبن شهریار را که واپسين ملوك عجم بود ، وانقراض ملوك عجم بعهد او شد ، واردمدينه و نزدعمر آوردند ، دوشیزگان مدینه گردش انجمن شده مجلس بفروغ دیدارش فروز گرفت ، عمر خواست بر دیده اش نظاره کند شهربانو مانع شد و گفت : سیاه باد روز هرمز که تو بفرزند او دست دراز میکنی ، عمر در خشم شدو گفت : این علجه یعنی گبرزاده مرا دشنام وزشت گوید ، و بآن اندیشه رفت تا مگر آسیبی بدو رساند . علی علیه السلام فرمود : تو چه دانی مقصود او چیست ؟ آنگاه عمر فرمان داد : تاجارچی اورااز هر سوی بگردش در آورده بفروش رساند ، علی علیه السلام فرمود . دختران ملوك هر چند کافر هم باشند نشاید بفروش آورند لكن ببایدش اختیار داد تا یکی از مسلمانانرا اختیار کند ، و اورا باوی تزویج کن و مهر او را از عطای بیت المال او حساب نمای ، عمر پذیرفتار شد ، پس اهل مجلس رابشهر بانو عرض دادند ، شهر بانو بیامد و دست خویشرا بر شانه مبارك حضرت امام حسين علیه السلام نهاد . امير المؤمنين علیه السلام بزبان فارسی فرموده چه نام داری ايكنيزك ؟ يعنى تكلم امير المؤمنين بزبان (ما اسمك ياصبيه) عرض کرد جهانشاه فرمود ، فارسی باشهربانو بلکه شهر بانويه عرض کرد خواهر من است ؛ بزبان فارسی فرمود راست گفتی یعنی صدقت ، پس از آن بافرزندش امام حسین علیه السلام روی کرد فرمود : این دختر را نيك بدارو باوی نیکی کن ، زود باشد پسری از تو بزاید که پس از تو در زمان خود بهترین مردم زمین باشد .
«وَ هِیَ أُمُّ اَلْأَوْصِیَاءِ اَلذُّرِّیَّهِ اَلطَّیِّبَهِ»
پس علی بن الحسين علیهماالسلام را بزاد
و بعضی بر آنند که در حالت نفاس بمرد ، و با آنروایت که ابن خلکان در باب
ص: 13
احسان آنحضرت با ما در خویش نمود چنانکه مذکور شد ، معلوم میشود که مدتها حیات داشته است
در جلاء العیون و دیگر کتب اخبار مسطور است که اینکه شهربانو از میانه حسین علیه السلام را برگزید ، از اینروی بود که گفت : از آن پیش که لشکر مسلمانان وارد مملکت عجم بشود ، حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله را در خواب بدیدم که بسرای مادر آمد و باحسين بنشست و مرا از بهر حسین علیه السلام خطبه کرده با وی تزویج فرمود ، چون بامداد سر از خواب برگرفتم سخت در قلبم اثر کرده بهیچوجه از خاطرم زدوده. نمیگشت
چون شب دوم رسید فاطمه عليها السلام دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله را در خواب بدیدم که بنزد من آمد و اسلام بر من فرو خواند و من مسلمانی گرفتم ، آنگاه با من فرمود زود است که مسلمانان را بر این مملکت چیرگی افتد ، و تو بسلامت بفرزندم حسين عليه السلام بازرسی ، و هیچکس با تو بیدی دست نیازد ، هم اکنون که روزگاری بپایان رفته مرا بمدینه در آوردند و هیچ دستی با من نرسید .
اختلاف اقوال در اسم مجلسی علیه الرحمه در بحار الانوار میفرماید : بعضی نام مادر مادر آنجناب آنحضرت راجهان بانویه و بعضی نامش را بره دختر نو شبحان دانسته اند ، وصحیح روایت اول است و امير المؤمنين سلام الله عليه او را مريم وبقولى فاطمه نامید ، و چون او را خطاب میکردند سیدة النساء میگفتند ، و برخی او را دختر شيرويه و بعضی یزدجرد دانسته اند، و بعضی را عقیدت چنانست که نامش شاه زنان و دختر ملك قاشان بود ، طبری میگوید، چون اسیران فارس را بمدینه در آوردند، پسر خطاب فرمان داد ، تا زنان ایشانرا بکنیزی بفروشند و مردانشانرا به بندگی بدارند ، امير المؤمنين علیه السلام فرمود
«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ أَکْرِمُوا کَرِیمَ کُلِّ قَوْمٍ»
بزرگان هر قومیرا گرامی بدارید ، عمر عرض کرد . من نیز این سخن از آن حضرت بشنیدم که فرمود. چون بزرگ قومی بسوی شما آیدا کرامش نمائید هر چند باشما مخالف باشد ، امير المؤمنين سلام الله عليه فرمود . این مردم جماعتی هستند که
ص: 14
برای امان و سلامت بچنگ شما در آمده اند ، بدین اسلام راغب هستند ، و بناچار برای ایشان در میان آنها ذریتی است ، ومن خدای را و شما را شاهد میگیرم که محض خدایتعالی بهره ونصيبه خودرا از ایشان برگرفتم و آزاد ساختم : یعنی آنچه حق من باشد در میان مسلمانان از بهای ایشان بازگذاشتم ، اینوقت تمامت بنی هاشم گفتند : ما نيز محض تو حقوق خود را بخشیدیم وباتو گذاشتیم ، آنحضرت عرض کرد . ایخدای گواه باش که من نيز لوجه الله آنچه ایشان بامن هبه کردند باز نهادم ، مہاجر و انصار گفتند ؛ مانیز حق خودرا باتو گذاشتیم ای برادر رسول خدای ، امير المؤمنين عرض کرد ، ایخدای گواه باش که ایشان حق خودرا با من گذاشتند ومن قبول کردم ، وتورا بشهادت گیرم که من برای وجه کریم تو آنحق را باز گذاشتم ، عمر گفت : از چه روی عزیمت مرا در باره مردم عجم بشکنی و کدام چيز تورا از اندیشه بگردانید ؟ آنحضرت دیگر باره فرمایش پیغمبر را در باب اکرام بزرگان اعادت فرمود ، عمر عرض کرد . من نیز برای خدا و برای تو از حق خود بگذشتم ، و آنچه بهره من بود و آنچه موهوب نگشته یعنی حق دیگران را باز گذاشتم ، پس امير المؤمنين علیه السلام فرمودايخدای بر این جمله گواه باش ، این هنگا م جماعتی از قریش بنکاح آن زنان گرایان(1) شدند: امير المؤمنين علیه السلام فرمود نمیتوان اينجماعت را ناچار ساخت و باکراه مقصود حاصل کرد، لكن بہر طور خودشان اختیار نمایند ببایست معمول نمود ، پس جماعتی بشهر بانو یه دختر کسری اشارت کردند و او را از پس پرده بنشاندند و باختيار او خطبه راندندو باوی گفتنداز این جماعت که تو را خطبه کردند کدام يك را اختیار کنی ، و آیاتو از آن کسان باشی که بآهنگ شوی باشی؟ چون این سخن بشنید خاموش شد،امیر المومنین علیه السلام فرمود ، اراده شوی دار د و اختیار نمودن بجای است،عرض کردند: از کجادانستی اراده شوی دارد؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله چون زنی از بزرگان قوم را بخدمتش آوردند ، تاولی از بهر او مشخص شود و بعضی او را خطبه کرده بودند . باوی گفته میشد : آیا بشوی رفتن رضادهی اگر آنزن آزرم میکردو خاموش میشد همان سکوت را دلیل اذن میدانستند ، و اگر میگفت
ص: 15
نخواهم او را لاعلاج نمیساختند
بالجمله:چون شهر بانويه رااختیار دادند، بادست خویش اشارت کرد وحسين علیه السلام را اختیار نمود ، ودیگر باره اور ادراختیار سخن کردند و او دیگر باره اشارت کرد و گفت : اگر اختیار مر است ویرا میخواهم ، وامير المومنين علیه السلام را در امر خویش ولایت داد ، وحذيفه بخطبه تكلم كرد اميرالمومنين فرمود : (مااسمك) نام تو چیست؟عرض کرد شاه زنان دختر کسری ، فرمود ، تو شهر بانوهستی و خواهرت مروارید دختر کسری است ؟ عرض کرد آری
روایت امام باقر (علیه السلام) از حضرت امام محمد باقر سلام الله عليه مرويست ، که چون شہر بانو در باب شهر بانو را اسیر کرده نزد عمر آوردند ، دست خودرا بر روی داشت ؛ عمر خواست دستش را باز دارد ورویشرا باز بیند وی دست عمر را از خود بگردانید و گفت ،اف بپيروز باد هرمز که مارا باین روز انداخت ، راقم حروف گوید . صحیح پرویز است ، چه او نامه پیغمبر صلی الله علیه و آله را بدريد ، وبسبب آنکر دار ناهنجار مملکت چندین هزار ساله عجم را بیاد زوال داد
بالجمله : عمر چنان فهم کرد که بدو دشنام گوید ، خواست اورا مضروب دارد اميرالمومنين علیه السلام فرمود : چیزیراکه بفهم نیاوردی از چه انکار کنی و خشم گیری !
کلینی علیه الرحمه در اصول ميفرمايد : آنحضرت در سال سی و هشتم متولدشد ، و در سال نودو پنجم متوفی گردید و این روایت مختار اوست ، و نام مادر آنحضرت را سلامه بنت يزدجرد بن شهریار واپسین پادشاهان فارس دانسته و این بعید مینماید ، زیرا در فارس چنین اسمی نبوده است مگر آنکه در اسلام این نام یافته باشد
بالجمله میفرماید : که چون عمر او را بدید و بدو نگران شد ، وی آزرده خاطر گردیده گفت اف پیروز باد هرمز، عمر چنان دانست که او را دشنام میدهد و خواست بدو زحمتی رساند ، حضرت اميرالمومنين علیه السلام فرمود : ترا نرسد که او را چون دیگر اسیران بفروش آوری ! بلکه باختيار او بایستی بود چنانکه مذکور شد ، پس از آن باوی فرمود : نام تو چیست ؟ عرض کرد : جهان شاه، فرمودند : بلکه نام تو شهر بانویه است
ص: 16
صاحب حبيب السير از کتاب ربیع الابرار زمخشری حدیث میکند که چون درزمان عمر بن الخطاب اسیران فارس را بمدينه آوردند ، سه دختران يزدجرد بن شہریار در آنجمله جای داشت،عمر فرمان داد تا ایشانرا چون دیگر سبا يا بمعرض بيع در آوردند، اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود : قیمت ایشانرا باید مقرر داشت تا مردمان بادختران ملوك چون دیگر اسیران معاملت رواندارند، چنانکه در اول ترجمه مذکور شد بپای رفت، و بروایتی نام مادر آنحضرت شهریان و بقولی سلافه و بروایتی غزاله، وصاحب کشف الغمه نام او را خوله نگاشته است ،و در بحارالا نوار مسطور است که بعضی نام او را خوله د ختر یزد جرد شهر یار دانسته اند،و و همان است که امير المؤمنين علیه السلام شاه زنانش نامید .
صاحب روضةالصفا نوشته است :علی علیه السلام جابر حنفی رابحکومت بعضی از بلاد مشرق مامور فرمود،و او دو دختر یزد جرد را بدست آورده بخدمت آنحضرت فرستاد و آنحضرت یکی راکه (شهر بانو)نام داشت، بامام حسین و آندیگر را که نامش (کیهان بانو)بود بمحمد بن ابی بکر باز گذاشت
صاحب فصول المهمه در ذیل احوال اولادحضرت امام حسين علیه السلام ميگويد: على بن الحسين الاصغر ، كنيتش ابومحمد و لقبش زين العابدين ومادرش شاه زنان دختر کسری انوشیروان پادشاه پارس است .
راقم حروف میگوید : در اینباب دو نظر است ، یکی آنکه مادر آنحضرت دختر انوشیروان نیست، زیراکه از زمان انوشیروان تا آن هنگام افزون از هفتادسال است، و اگر اولاد بلافاصله از انوشیروان در آنوقت در جهان باشد، از این عنوانات خارج میشد، تواند بود که بسبب لفظ کسری مشتبه شده باشد، بااینکه اولاد او را کاسره(1)گفتند، و چون انوشيروان اعدل و اعظم این ملوك است، هر وقت کسری میگویند او متبادر بذهن میشود
دوم علی اصغر همان على بن الحسين مقتولست نه امام زین العابدين علیه السلام زیراکه علی شهید سلام الله علیه در هنگام شهادت هیجده ساله بود ،و امام زین العابدین علیه السلام کمتر
ص: 17
از بیست و سه سال نداشت و علی اکبر را از اینروی اکبر گفتند که باعلى بن الحسين الاصغر که شهید شد مشبته نشود، چنانکه علامه مجلسی و دیگران اشارت فرموده اند .
محمد بن يعقوب کلینی در اصول کافی میگوید: آنحضرت راابن الخيرتين ميخواندند چه در میان عرب بهترین آنها هاشم است و در عجم اهل فارس، ونسب شریف آنحضرت باین دو منتهی میشود ،در خبر است :
انَّ لِلَّهِ خيرتين مِنْ خَلْقِهِ مِنِ الْعَرَبِ قُرَيْشٍ وَ مَنِ الْعَجَمِ فَارِسَ
و هم در خبر است
لَوْ كانَ الْعِلْمُ بالثريا لناله رِجَالُ مِنَ فَارِسَ (1)
ورسول خدای صلی الله علیه و آله در این کلام معجز نظام بجناب سلمان فارسی رضی الله عنه اشارت فرموده است ،و ابوالاسود دئلی در مدح علی بن الحسين علیه السلام باين مطلب اشارت کرده و گفته است :
وَ انَّ غُلَاماً بَيْنَ كِسْرَى وَ هَاشِمٍ *** لَا كَرَمَ مِنْ ینطت عَلَيْهِ التَّمَائِمِ (2)
بیان حا ل هاشم ابن عبدمناف جلالت قدر و نبالت(3)مرتبت وعلور تبت هاشم بن عبد مناف که عمر و نام داشت، و از کمال بلندى جاه و رتبت او را عمر والعلى میخواندند، وابوفضله کنیت مینهادند و از نهایت جمال او و برادرش مطلب را البدران میگفتند ، از آنجا توان دانست که مردم مکه را در ظل حمایت در آوردی، و در قحطها و غلاها و سختیها و بلاها يا رو ياور و میزبان شدی، وشترها بکشتی وثريدها(4) بساختی،و
ص: 18
بساطها بگستردی و مردم جوعانرا(1) بر آن خوان یغما دعوت فرمودی،چندانکه او را هاشم لقب کردندی ، چه هشم بمعنی شکستن باشد و از آن پس برای آسودن کسان از سلاطین زمان خواستار شدی تا قریش را کار ییلاق و غشلاق ساخته گشته، و در قرآن کریم سوره مبارکه قریش نازل گشت، و شعرای زمان در مدح و ثنایش شعرها انشاد کردند، و کار او همی بالا گرفت تا بمنصب سقایت و رفادت(2) خانه خدای نایل گشت، واز وی تا پایان خلفای بنی عباس بمیراث ،رفت و چون برگزیده ایزد دادار محمد مختار که خلاصه آفرینش و شافع روز بر انگیزش است از آن نسل محمود بوجود پیوست و با این فضل و فضیلت توان دانست که هاشم را در عرب چگونه شرف و شرافت است ، واهل فا رسرا که نیز خدای تعالی در قرآن مجید در اخبار از شوکت و قدرت ایشان میفرماید:
بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداًأ َلَنَّا أَوْلَى بَأْسٍ شَدِيدُ (3)
تمجید اهل فارس و نیز از رسول خدای پارۀ اخبار مذکوره ثابت است، و اکنون نیز در میان تمامت عجم برتبت اسلام، وحفظ شریعت خیر الانام و آل و عترت برره کرام او بر ابنای روزگار افتخار دارند، معلوم است چه مزیت جلالت و منزلت است ، وحضرت امام زین العابدین علیه السلام را که رشته نسب بدو سلطان بزرگ و دو پیوندسترگ این دو شعبه جلیل منتهی میشود بدیهی است ابن خیر تین میخوانند و مردم فارس را تا قیام قیامت بر خلق جهان چه مفاخر تهاست که از پیشگاه یزدان بچنین نعمتی بزرگ و عنایتی جاوید مختارو منتخب گردیده اند و بنجات و فلاح کونین امیدوار هستند
صاحب جنات الخلود میگوید : مادر آنحضرت مسماة بشاه زنان ، و مكنات بام ولد میباشد ، در کتاب بحار الانوار از سهل بن القاسم النوشبحان مرويست : که حضرت امام رضا علیه السلام در خراسان باوی فرمود :
«ان بيننا وبينكم نسب قلت وما هو ايها الاميران عبدالله بن عامر بن کر بز لما افتتح خراسان اصاب ابنتين ليزدجرد بن شهريار ملك الاعاجم ، فبعث بهما الى عثمان ابن عفان فوهب احدايهما للحسن و الأخرى للحسين عليهما السلام ، فماتنا عند هما
ص: 19
نفساوين وكانت صاحبة الحسين علیه السلام نفست بعلی بن الحسين عليهما السلام ، فتكفل عليا علیه السلام بعض امهات ولد ابيه ، فنشأ و هو لا يعرف اما غيرها ثم علم انها مولاته ، و كان الناس يسمونها امه وزعموا انه زوج امه ومعاذ الله انما زوج هذه ، على ما ذكرناه وكان سبب ذلك انه واقع بعض نسائه ثم خرج يغتسل فلقيته امد هذه ، فقال لها انكان فى نفسك في هذا الامر شیء فاتقى الله و اعلمینی؟ فقالت نعم فزوجها فقال ناس زوج على بن الحسين امه »
یعنی همانا در میان ما و شما نسبتی است ، عرض کردم ایها الامير آن نسبت کدام است؟ و این خطاب چنین مینماید که بسبب ولایت عهد آنحضرت بود ، بالجمله فرمود : همانا عبدالله بن عامر بن کر بزگاهی که خراسان را باز گشود ، دودختر از یزدجرد بن شهریار سلطان عجم را بدست آورده بعثمان بن عفان روان داشت ، عثمان یکتن را بحسن و آندیگر را بحسین علیهما السلام موهوب داشت ، و هر دو تن در حال نفاس وفات کردند و از صاحبه حسین سلام الله عليه على بن الحسین پدید گشت و آنحضرت را ام ولدی از امهات ولد و کنیزگان پدرش پرستاری و کفالت همیکرد ، و آنحضرت بالیدن همی گرفت و جزوی مادری شناخته نداشت و چون چندی بر آمد در حضرتش مکشوف افتاد که وی مولاة(1) آنحضرت است، لیکن مردمان چنان همی دانستند که آنکنیز مادر آنحضرت میباشد ، و مادرش مینامیدند و گمان همی بردند که آنحضرت مادرش را بشوی داده است و معاذ الله که چنین شده باشد ؛ بلکه همین جاریه را بنهج وطریقی که یاد کردیم بشوی داد، و سبب این کردار این بود که آنحضرت شبی با یکی از زنهای خود مباشرت فرمود ، و چون کار غسل بساخت این کنیز که پرستار آنحضرت بود او را بدید ، آنحضرت باوی فرمود: اگر در نفس تو در این مسئله چیزیست از خدای بپرهیز و مرا بیاگاهان ؟ یعنی اگر نفس تو بزناشوئی مایل و راغب است از کتمان آن بپرهیز و با من خبر گوی آنكنيزك عرض كرد آری پس آنحضرات اور ابشوی آورد وجماعتی همی گفتند : علی بن الحسين علیه السلام مادر خود را بزوج داد ، عون بن محمد که راوی اینحدیث است میگوید : سهل بن قاسم با من گفت هیچکس از طالبین نزدما بر جای
ص: 20
نماند جز اینکه این حدیث را از حضرت امام رضا سلام الله عليه مسطور نمود ، و هم در بحار الانوار مسطور است که حضرت امير المؤمنين علیه السلام با شاه زنان دختر گاهی که اسیر و دستگیر شده بود فرمودند از پدرت بعد از وقعة الفیل چه محفوظ نمودی ؟ یعنی بعد از آنکه روزگار بر وی تنك گشت و دولت از وی روی برتافت چه سخن بر زبان آورد ؟ عرض کرد میگفت
كلمات یزدجرد بن شهریار «اذاغلب الله على امر ذلت المطامع دونه و اذا انقضت المدة كان الحنف في الحيلة فقال علیه السلام مااحسن ماقال ابوك تذل الامور للمقادير حتى يكون الحتف في التقدير » یعنی چون خدای تعالی بر امری غالب گردید یعنی مشیت خدای بر چیزی علاقه پذیرفت ، بر هر چه بیرون از آن طمع وطلب بندند خوارو بیهوده گردد و چون زمان پایان گرفت و مدت و نوبت اقبال سپری کردید ، مرگ و تباهی در حیلت و تدبیر است، یعنی بہر حیلت ومكيدتی برای سلامت و آسایش و بقا و آرامش خویش چنگ در افکند آنحیلت خود اسباب تباهی و هلاکت خواهد بود امير المؤمنين علیه السلام فرمودچه خوب گفته است پدرت ، همانا امور در پنجه تقدیر آنگونه ذلیل و رنجور است ، كه مرك در چیزیست که برای خوداندازه وتدبير گيرند .
روشن باد که در زمان ولادت و مدت زندگی آنحضرت اختلاف بسیار کرده اند لكن نمی شاید که شهر بانو را در زمان عمر بن الخطاب اسیر کرده باشند ، واگر گویند چه زبان دارد در عهد عمر اسیر شده باشد ، و از آن پس با حضرت سیدالشهدا سلام الله عليه پیوسته باشد ،با آنمجلس و مکالمه امير المؤمنين و اختيار نمودن او سيد الشهدا را بازمان عمر درست نمیاید ، زیراکه ولادت آنحضرت چنانکه نگارش یافت ، در سال سی و هشتم هجری بود ، واينوقت سالیان دراز ازمرك عمر بپایان رفته بود ،و همچنین در روایتی که از طبری مرقوم گردید بیرون از تأمل نشاید بود ، چه در آنجا که مذکور افتاد ، عمر عرض کرد : من نیز از بهره خود که در دختر یزدجرد داشتم بگذشتم ، ، و همچنین حق و بهره آن کسانرا هم که دروی دارند وموهوب(1) نگشته
ص: 21
به بخشیدم ، با عقیدت مردم شیعی منافی است، چه این بخشایش منحصر بولی پروردگار و خليفه محمد مختار است، چگونه دیگری آنکار تواند و دیگران پذیرفتار خواهند شد .
اسم مبارك آنحضرت علی است که مأخوذ از علو و بمعنى تفوق و برتری در مدایح ومناقب و فزونی در رفعت و ستایش است چنانکه در اینباب
مديح عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَرِيضَةُ *** عَلَى لانى مَنْ أَقَلَّ عَبِيدِهِ
أَمَامَ الْهُدَى فَاقَ الْبَرِيَّةِ كُلِّهَا *** بابنائه خَيْرُ الْوَرَى وجدوده
لَهُ شُرَفُ فَوْقَ النُّجُومِ مَحَلِّهِ *** أَقَرَّ بِهِ حَتَّى لِسَانِ حسوده
و اما نام مبارک آن حضرت در صحیفه آسمانی (فارط) و بروايتي (خاشع) و در تورية (عراويل) ودر انجيل (عابد) و در کتاب زند (خوشنودزاده و در کتاب هندوان (جراكه) و در کتاب با تکل (عالی) و در کتاب یونانیان (امین) و در کتاب کلوبین (سید القوم) و در مصحف هرمس (اتقن) یعنی اصلح و در کتاب خنکال (اشرف) است ، و آنحضرت را القاب بسیار است ، اشهر القاب (زین العابدین) و (زين الصالحين) و ( آدم آل عبا) و (البكاء) و (امام الامة) و (ابوالائمة) و (وارث علم النبيين) و (وصى الوصيين) و (خازن وصايا المرسلين) و (امام المؤمنين) و (منار القانتين) و (خاشع) و (خالص) و ( رهبانی ) و (متهجد) و (زاهد) و (عابد) و (سید العابدين) و (الزکی) و (الامين) و (ذو الثفنات) و (عدل ) و ( حبيب ) و ( عباد ) و ( سيد الساجدين ) و ( ابن الخيرتين) و (سجاد)
سبب ملقب شدن بسجاد (علیه السلام) و چون اثر سجود در تمامت مواضع سجود آنحضرت موجود بود از این روی سجاد نام یافت ، وسببی دیگر هم در ذیل ولادت
ص: 22
آنحضرت مسطور گردید .
وهم از حضرت امام محمد باقر سلام الله علیه مردی است که در موضع سجده پدرم اثر های آشکارا و پینها بودکه بهر سال دو مره(1) قطع میکردند ،و در هر مره پنج ثفنه(2)میبریدند، از اینروی آنحضرت را(ذو الثفنات)میخواند . (ثفته)واحده ثفنات البعير است ، یعنی آنچه برزمین برسد از شتر چون بخسبد اززانو وسینه و جز آن وازاین معلوم میشود که پیشانی و دو کف دست و زانوهای مبارك آنحضرت از کثرت سجده پینه می بسته و مثل ثفنه شتر نمود از میگشته است ، و بهر سال دومره میبریدند ، و دیگر باره میروئیده است
عمران ابن سلیم گفته است که هر وقت زهری از علی بن الحسين علیه السلام حديث میکرد میگفت : حدثني زين العابدین علی بن الحسين ، سفيان بن عيينه بدو گفت : از چه روی زین العابدین گوئی گفت : از اینکه از سعید بن المسيب شنیدم از رسول خدا صل الله علیه و آله حدیث میکرد
اذا كَانَ يَوْمَ الْقِيمَةِ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ فكاني انْظُرِ الَىَّ وَ لَدِى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ يَخْطُو بَيْنَ الصُّفُوفَ
رسول خداى صلی الله علیه و آله فرمود بروزگار رستاخیز فریادکننده آواز کند ، کجاست زینت عبادت کنندگان گویا می بینم که فرزندم على بن الحسین در آنهنگام در میان صفوف اهل محشر با تمام وقار و سکون گام همی سازد .
در کتاب کشف الغمه مسطور است : که سبب ملقب شدن آنحضرت بامام زين العابدین اینست که شبی در نماز گاه خویش برای تهجد قيام داشت، پس شیطان بصورت اژدهایی بآنحضرت نمودار گشت، تاخاطر مبارکش را از عبادت مشغول دارد و آنحضرت همچنان بعبادت خود مشغول بود و بآن ملعون التفاتی نمیفرمود شيطان نزديك شده انگشت ابهام امام علیه السلام را در دهان بگزید ،امام علیه السلام که از کماهی(3) آگاهی داشت ، برای اتمام ورد خويش قیام فرمود ، اینوقت صدایی بشنید و قائل
ص: 23
راندید که سه کرت گفت :زين العابدين واين کلمه را دیگران بشنیدند
در بحار الانوار مسطور است: که آنحضرت را از اینروی سیدالعابدین خواندند که زهری در خواب چنان دید که دستش در خضاب رنگین است، چون از خواب خویش تعبیر جست، باوی گفتند :بخونی از روی خطا مبتلا ميشوى ، واو از طرف بنی امیه در جائی عامل بود، ومرديرا عقوبت کرده آنمرد در آنرنجه وشکنجه بمرد زهرى بيمناك فرار کرد و آنحضرت چنانکه از این پس مذکور میشود ویرا نجات داد و زهری از آن بعد میگفت: در روز قیامت منادی ندا میکند، هر آینه بپای شود سیدالعابدین، پس علی بن الحسين علیه السلام قيام خواهد فرمود.
در بحارالانوار از جابر جعفی مرویست که حضرت امام محمدباقر علیه السلام میفرمود: (انَّ ابی عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ مَا ذَكَرَ اللَّهِ عزوجل نِعْمَةِ الَّا سجدو لَا قَرَأَ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ فیها سُجُودُ الَّا سَجَدَ وَ لَا رَفَعَ اللَّهُ عزو جَلَّ عَنْهُ سُوءاً يَخْشَاهُ اوكيد كَائِدٍ الاسجد وَ لَا فَزَعُ مِنْ صلوة مَفْرُوضَةُ الاسجد وَ لَا وُفِّقَ لَا صَلَاحَ بَيْنَ اثْنَيْنِ الاسجدو كَانَ أَثَرُ السُّجُودِ فِي جَمِيعِ مَوَاضِعِ سُجُودِهِ فَسَمَّى السَّجَّادَ لِذَلِكَ ) يعنى پدرم علی بن الحسین علیهماالسلام هرگز نعمتی از خدای عزوجل را بیاد نیاوردی جز آنکه شکر نعمت را سر بسجده نهادی، و هیچوقت آیتی از کتاب خدای که در آن فرود شدی قرائت نفرمودی، جز آنکه آنسجده بجای گذاشتی، و هرگز زیانیرا که از آن بیمناک بودی، خدا ازوی بر نگرفت مگر اینکه سپاس و سجده شکر بپای آوردی، و هر وقت کید(1) کایدی را خدای از وی برداشتی خدای را سجده شکر نهادی وهرگز ازادای نماز واجب فراغت نیافتی مگر اینکه سجده شکر بگذاشتی و هرگز از اصلاح مابين دو نفر که توفیق یافتی کناری نیافتی جز اینکه بسجده شکر شدی و نشان سجود درجميع مواضع سجود آنحضرت آشکار بود، از انیروی سجاد نام یافت، و کنیت مشهور آنحضرت ابوالحسن و بعضی ابو محمد و برخی ابوبکر دانسته اند
کنای مبارکه نحضرت مجلسى عليه الرحمه میفرماید :کنیت مشهور آنحضرت ابو محمد است، و آنحضرت را ابوالحسن ثانی نیز میگفتند، و بروایت
ص: 24
صاحب حبيب السير ابو القاسم در شما رکنای حضرت امام زین العابدین علیه السلام است و شیعیان بعید میشمارند که ابو بکر از کنای آنحضرت باشد لکن در روایت رسیده است که در ایام تقیه اهل تسنن شیعیان را بتولای(1) ابوبکر وعمر وعثمان مجبووو بزیارت آنها ناچار مینمایند و چون این مسئله در خدمت ائمه هدی صلوات الله وسلامه عليهم مشهود ومكشوف بود، لهذا بعضی از فرزندان خود را بنام آنها مینامیدند تا کار بر شیعیان دشوار نگردد و در حين زیارت ایشانرا قصد نمایند صاحب جنات الخلود نوشته است: امیرالمؤمنین علی علیه السلام یکی از پسران خود را عثمان نام کرد و فرمود من او را باسم فلان نام نکردم بلکه باسم عثمان بن مطعون(2) نامیدم و بعضی که امیر المؤمنين عليه السلام را ابوالحسن مطلق میامند، حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه را ابوالحسن اول مینامند
همانا از تمامت مردم جهان بحضرت امیر المؤمنين صلوات الله وسلامه عليه شبیه تر بود؛ در موزونی قامت و سرخی موی و بیاض کردن و روی و انزع(3) بودن و بزرگی سینه و شکم و شمایل دیگر صاحب فصول المهمه نوشته است : آنحضرت اسمر(4) وقصير ودقيق یعنی گندم گون و کوتاه قامت و باريك اندام بود
نقش خانم مبارك حضرت على بن الحسين عليهما السلام
در کتاب کافی از حضرت صادق علیه السلام روایت است كه نقش خاتم مبارك على بن الحسين سلام الله عليهما «الحمد الله العلی»(5) بوده است، و بروایتی (خزى وشقي) قاتل الحسین بن علی(6) است و بروایت حضرت امام محمد باقر عليه السلام «العزة لله (7) وبقولى» الله مبشر(8) و بحديثي تقتى بالله(9) وبقول زید پسر آنحضرت
ص: 25
حسبى الله لكل غم(1) و بروایتی دیگر « ما توفیقی الا بالله(2) وبروايتي «ان الله بالغ امره(3) و بقول دیگر نقش نگین عیسی بن مریم علیهما السلام بوده ، و آن این است «طوبى لعبد ذكر الله لاجله والويل لعبد نسى الله من اجله(4) ودرخبرى بخاتم مبارك پدرش عليهما السلام تختم میفرموده است، در امالی صدوق عليه الرحمه سند با مام صادق علیه السلام پیوسته میشود، «قال كان للحسين بن على عليهما السلام خاتمان نقش احدهما لا اله الا الله عدة للقاء الله ونقش الآخر ان الله بالغ امره وكان نقش خاتم على بن الحسين خزى و شقى قاتل الحسين بن على عليهما السلام »
مکشوف باد که هم اکنون که سالیان هجرت بريك هزار وسیصد ويكسال مدار یافته نگینی از حدید که بر فراز حلقه از فضه بر نشانده و بخط كوفى على بن الحسين نقش کرده اند و این خاتم میمنت توأم را از حضرت سید العابدين والساجدين سلام الله علیه میدانند و در اغلب بلاد خارجه چنانکه در تمامت ممالک ایران مشهور و معروف ،میباشد در خانواده مرحوم مبرور قائم مقام اعلی الله مقامه، که رشته نسب و سلسله حسب بحضرت علی بن الحسين عليهما الصلوة والسلام میکشانند، حاضر وموجود و دارای نام و نشانی مسعود و محمود است و چون خاتمه کلام باین مقام ارتسام یافت شایسته همی چنان نماید که اسامی اجداد امجاد(5) ایشان را چنانکه در کتاب مستطاب منشات بلاغت آیات مرحوم خلد مقام میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی ، که مخزن لالی و معدن معالی و میزان فصاحت و مقیاس ملاحت است ثبت و ضبط شده و با مختصری از بیان حالات و اسامی چندتن از ایشان که بگذارش و نمایش اینخاتم مبارك راجع است باز نمائیم و بر صدق و ایضاح این آیت سعادت رايت ، وتصريح
ص: 26
وتقويم اين عنوان شرافت، دلالت علامتی از این اعلام جلالت مقام و آیات سیادت نظام بر گشانیم، تاچون شنونده نگرنده یا خواننده گرونده گردد، بدرستی خبير آيد
انْهَ نِعْمَ الْمَوْلَى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ وَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمُ وَ خَبِيرُ .
ميرزا ابوالقاسم قائم مقام بن ميرزا عيسى معروف بميرزا بزرگ قائم مقام بن میرزامحمدحسن بن میرزاعیسی بن ميرزا ابوالفتح بن میرزاابوالفخر بن ميرزاابوالخير بن سیدرضا بن سید روح الله بن سيد قطب الدین بن سید بایزید بن سید جلال الدین بن سید باباء بن سید حسن بن سید حسین بن سید محمود بن سید نجم الدین بن سید امجدالدین، بن سيد فتح الله ، بن سید روح الله بن سید نیک الله، بن سیدعبدالله بن سید صمد، بن سید عبدالمجيد، بن سید شرف الدین، بن سید عبدالفتاح، بن سیدمیر علی بن سیدعلی، بن سید میر علی بن سلطان ، سید احمد، بن سید محمد بن سیدحسن،بن سيد حسين ؛ بن سید حسن ،بن الافطس ،بن علی، اصغر، بن زين العابدين ، بن الامام الهمام ابی عبدالله ، حسين بن امير المؤمنين على بن ابی طالب صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين
و این سادات رفيع الدرجات درسی و شش پشت بحضرت علی بن الحسين سلام الله عليهما پیوسته میشوند ، و چنانکه از این پس انشاءالله تعالی در ذیل اسامی اولاد على اصغر بن زين العابدين سلام الله عليه مسطور آید ،علی اصغر مکنی بابی الحسين بود و اورااز پسرش حسين افطس نسل و اعقاب بجای ماند، وحسن را از پنج تن پسر که از آنجمله يك تن زرچین نام است فرزند بیادگار بماند ، واینکه در این شجره نامه مذکوره سید حسن بن الا فطس نگارش یافته ، با آنچه در کتاب عمدة الطالب مسطور است موافق نیست ،زیرا که حسن بن علی اصغرر الفطس گویند، وحسن بن افطس معلوم نیست چیست ،مگر اینکه لفظ ابن در قلم کتاب سهواً زیادشده باشد .
بالجمله :این سادات غطام ،ازمردم فراهان که از اماکن عراق عجم است بشمار هستند، و چون در (هزاوه) فراهان روزگاری فراوان بپایان آوردند، بسادات هزاوه
ص: 27
مشهور باشند و تاکنون سالیان بس دراز است که جماعتی از ایشان در مملکت ایران دارای نام و نشان و متصدی امر وفرمان وصاحب فضایل و مدارج عاليه، وغالبا پشت در پشت زمام امور وزارت ،ومفتاح ابواب صدارت وامارت در مشت، و در معارج قدس وزهدو فضل وعلم ارتقاداشته اند و چون خازن این مهر مبارك و گنجور این خاتم شریف بوده اند، بمیر مهر دار نامدار شده و بر هر نام ولقبی ترجیح داده اند چنانکه در زمان سلاطین صفوت آئین صفويه انار الله براهينهم که پای تخت ایشان شهر اصفهان بود ، ميرزاابوالفتح وميرزا ابوالفخر که دارای مقام امارت ووزارت وصاحب طغرای ریاست و صدارت شدند، بمير مهرداد مخاطب و مفتخر بودند، و چون سلطنت صفویه وزندیه پایان گرفت، واختر ملك ومملکت خسروان عظيم الشان قاجار بر سپهر جلالت واقتدار تابنده و نمایان شد،و بفرمان شاهنشاه افراسیاب عزم آقا محمد شاه شهید سعید حاجی میرزاحسین که از این دودمان سیادت نشان در دولت کریمخان زند بوزارت و مقامی ارجمند نایل بود،از شهر شیراز بدارا لسلطنه قزوين سا کن و مکین گردیدو تاپایان روزگار در آنشهر معززاً(1)استقرار داشت و هم در آنزمین باعلى عليين راهسپار گردید .
میرزابزرگ قائم مقام اول موسوم بميرزا عیسی که برادرزاده وداماد آنمرحوم بود بحسب وراثت و لیاقت بگنجوری وتولیت این مهر مبارك مفاخرت يافت و همواره اصحاب حاجات واستقام(2)و ارباب مسئلت و آلام از نقش شریف این خاتم کریم چاره ودرمان همی جستند ، و بر این منوال مدتی برگذشت ، تاگاهی که خاقان شهید آقا محمد شاه بتحريك پاره مواد اصل آنخاتم را طلب کرده ، بخا زن خاصه و کنجینه مخصوص بازسپردند، و چون خاقان سعیدرخت بدیگر سرای کشید، وخاقان مبرور مغفور فتحعلی شاه قاجار بر كرسى ملك استوار نشست ، وميرزا بزرگ قائم مقام که وزارت نواب گردون جناب نایب السلطنه مبرورعباس ميرزا و نیابت دیوان بودش،بسال یکهزارودویست و بیست و چهارم هجری بلقب قائم مقامی ملقب و بلند آوازه و پسر ارشدش میرزاحسن بوزارت نایب السلطنه اعلی الله مقامه مفتخر گردید و از بس چندی
ص: 28
محض مزيد مفاخرت و اعتبار این دودمان بفرمان شهریار تاجدار و اشاره خدیو نامدار یکی از دوشیزگان کاخ سلطنت را که از صدف درج خلافت، واختر برج جلالت گوهری رخشان و کوکبی درخشان بود،باحاجی میرزاموسی خان فرزند کهتر ميرزا بزرگ قائم مقام تزویج کردند، و آن نگين مبارك وخاتم شريف را بر تارك افتخار آندختر ستوده اختر تاج گردانید و در بیان این مسئله روایتی اصح واتقن مشهود افتاد، همانا سيدعا ليمقام ذو المحاسن والفضايل والافتخار،جناب میرزاابوالحسن خان بن ميرزاابوالقاسم قائم مقام که اکنون سايس سلسله و جماعت وحارس قبيله عشيرت، وشبان رمه و نگاهبان همه و بارویی گشاده و خوئی آزاده و نشانی محمود وخصائی مسعود ، ازمیان اقران ممتاز ودرديوان اعلى بمنصب استیفای خاص در انسلاك(1)در رشته وزرای دولت، و حضور در حوزه اجزای شورای مملکت سرافراز است ،از این پیش بدو روز بدیدار این چاکر دربار،سپهر آثار بدین سرای تشریف ورود ارزانی ،واز صحبتش نعمت جاودانی همی عطافرمود، باحضور نتیجه خا ندان سيادت ووزارت میرزا فتح الله مستوفى ديوان ومحاسب .منال ایالت همدان،فرزند ارشد مرحوم آقامیرزا علی قائم مقام ثالث و میرزای سلمان نشان میرزاسلمان فراهانی سررشته دار دیوان اعلی که همیشه پشت در پشت باین خاندان متصل ومصاحب است،مرا حدیث همی فرمود ،و آقامیرزا سلمان نیز از دفتر خويش صفحه که از تقریر مرحوم قائم مقام ثالث بسواد آورده بر گشود، و هم اکنون نتایج اینصورت که مطابق یکدیگر است در این مقام بیان میشود ،هماناخان معظم در آن اوقات که در عتبات عرش درجات مشرف و به تلثيم(2) آنمقا مات آسمان سمات موفق بودند،اززوجه محترمه مرحوم حاجی میرزا موسی خان صبیه خاقان جنت مكان فتحعلی شاه که در میان زنهای روزگار براستی گفتار و درستی کردار نامبردار بود، استماع همی فرمود : که چون در آغاز دولت شهریار تاجدار فتحعلی شاه قاجار حاجی ابراهیم خان شیرازی اعتماد الدوله که منصب وزارت عظيم بكفايت و کفالت آنخواجه معظم موكول و مسلم بود ، چنان افتاد که
ص: 29
دخترش در بستر رنجوری دچار و از جامه صحت وعافیت مهجور و برکنار افتاد، اعتماد الدوله برای استشفا در طلب این خاتم مبارك بر آمد و چون نقش آنرا ببردند بعین آن چشم در افکند و بهر تدبیر بگرفت، و چون دریافت از دست نگذاشت، و این امر بر اینحال نبود تا آخر اقبالش تیره و روز گارش بر سر خیره، و تمامت اموالش مأخوذ گردید، این مهر مبارک نیز در میان آن اموال بود، بفرمان خاقان جهان حقه از طلا بساختند و آنگوهر نفیسرا در میان آن در مخزن خاص بگذاشتند و روزگاری بر اینحال بگذشت تا گاهی که میرزا بزرگ قائم مقام کارش بالا گرفت و پسرش حاجی میرزا موسی خان بوزارت حضرت نایب السلطنة العليه و مصاهرت(1) خاقان سکندر نشان مباهی گشت ؛ و خاقان جهان سفر سلطانیه فرمود و شاهزاده خانم معزى اليها يكتوب جبه ترمه که با مروارید غلطان آراسته آراسته بود از حضور پادشاه کامکار بگذرانید، و چون قائم مقام بحضور اقدس تشرف جست ، فرمود: عروس تو از بهر من جبه دور مروارید بدوخته در عوض چه خواهی عرض کرد خاتم مبارك حضرت امام زین العا بدین علیه السلام که نسلا بعد نسل در خانواده ما اسباب برکت و شرافت بوده و حاجی ابرا هیمخان اعتماد الدوله گرفت و باز نداد، هم اکنون در گنجینه دولت مخزون است اگر بشاهزاده خانم مرحمت شود تا گنجور آن باشد، موجب مفاخرت ایشان و آسایش این خاندان خواهد بود خاقان مغفور بعد از چند کلمه صحبت و مطایبت(2) آن مهر مبارك را با همان حقه طلا بقائم مقام عطا فرمود ، و شاهزاده خانم بهمان صورت بر بازوی خویش بست، و این مهر مبارك دومره مفقود ومسروق گردید و بهر دو دفعه بوضعی غریب پدید گشت، نخستین چون در سال یکهزار و دویست و چهل وسیم حاجی میرزا موسی خان از پی اقامت حج عزیمت نهاد، و شاهزاده خانم معظمه با همشیره حاجی خان صبیه مرحوم قائم مقام که از زنهای مقدسه محترمه نامدار روزگار وزوجه مرحوم ملك قاسم میرزا پسر شهريار تاجدار فتحعلی شاه قاجار در آن سفر همراه بودند و چون بعقبه اکین که نام موضعی است فرود گشتند، شاهزاده خانم محلی و زیوری که بر خویش داشت برگرفته در صندوقی نهفته ساخت و از آن بعد هیچ فراخاطر نیاورد تا منزلی چند نوشته آمد و شخصی عرب برای
ص: 30
استشفا نقش آنخاتم مبارك را از حاجی میرزا موسی خان خواستار گردید، این وقت از فقدان آنخانم مکرمت توام خبر یافتند ،
و هر چه تفحص و تجسس رفتند اثری مشهود نگردید، چندانکه از حزن وملال بر تجوری و کلال(1) دچار گردیدند ، و پس از طواف واكمال مناسك حج، وبیرون شدن از مکه معظمه در آنحال که مردم حاج در خارج شهر در مکانی فرود شده بودند بناگاه شخصی عرب در میان قافله از منزلگاه حاج میرزاموسی خان پرسش همیکرد و بخدمت وی راه گرفته آن مهر مبارك بدو سپرده عرض کرد: این خاتم بیافتم و سه شب از بی یکدیگر است که بخواب اندر همی دیدم که با تو بایدم ،سپردن حاجی میرزا موسی خان آنمهر را باز گرفته ، حقه طلا را با یکصد عدد ا شر فى بمرد عرب عطا فرمود و شاد خوار و مسرور مراجعت نموده سپس بنفس خويشتن حافظ و خازن آنگو هر جلیل گردید .
و بدفعه ثانی چنان بود که در آن اوان که حاج میرزا موسی خان بتولیت آستانه مقدسه رضویه صلوات الله وسلامه علیه منصوب ، و در شهر مشهد مقدس جای داشت يك تن از کنیزکان اندرون سرای این مهر مبارك را بسرقت باز ربوده، هر چند جستجو و تفتیش نمودند بچنگ نیاوردند و حاجی خان از آن بیم که اگر سا رق از شرافت و و جلالت مسروق مستحضر گردد یکباره دست طمع بر گشاید واینجو هر نفیس را پوشیده بدارد و اینراز را با هیچکس همساز نگشت و این سوز و گداز را جز از زوجه معظمه شريك و انباز نجست، چندان مغموم و مهموم گردیدند که از خوردن وخفتن و بآسایش رفتن و بارامش نشستن مهجور ماندند تا چنان شد که یکتن از سادات عظام كه در سلك خدام عرش بنيان رضوی سلام الله علیه ارتسام(2) داشت سخت پریشان و تنگ روزی و روزگار گردیده انجاح(3) مقصود وطلب نجات و فلاح را در کمال ضراعت و نیاز از آن آستان سرافراز خواستار شد ، و چون بشب اندر بستر راحت تن در افکند، در عالم رؤیا بدو فرمان شد که ادای دین و فرمان کار خویش را از حاجی میرزا
ص: 31
موسی خان بخواهد،عرض کرد:اگر ازمن باور نیاورد چه علامت از پی اطمینان خاطرش بر کشانم ؟فرمود: بدو بازگوی آن گمشده تو در آنمنزل که خوابگاه تو باشد در میان فلان دیوار است ،سیدسر از خواب برگرفته در همان وقت که همی بیش از شب رفته روی بسرای خان معظم نهاده در اندرون سرای رابکوفت وحاجی خان از خواب بیدار شد،سید بدو فرستاد و پیام کرد مرا بلزوم باتومطلبی است ، پس همچنان باجامه خواب در پس در آمده سید آنداستان تا بپایان بعرض رسانید، آنمرحوم در ساعت باز شده و آنمهر مبارك راازهمان نقطه بازجسته شادان بجانب سيدتازان گردیده،اوراازدام دام باز رهانید قروضش را ادا و مبلغی نیز بصيغه استمراری در حق او مقررفرمود،که تاکنون که سال یکهزار و سیصد و یکم هجری است عاید میگردد .
مع الحكايه : از آن پس همچنان حاجی میرزا موسی خان بتوليت و گنجوری آنمهر مبارك روز میگذاشت تاروز بگذاشت، پس از وی خواهرش زوجه شاهزاده ملك قاسم میرزا که رابعه روزگار و ازمقامات زهد و امانت وقدس وديانت بر خوردار بود، بگنجوری آن گوهر نفیس تاج مباهات بر اوج سموات میکشید، و بیشتر ایام زندگانی در بلدة قم بمجاورت وزیارت آستان فرشته پاسبان حضرت معصومه سلام الله علیها تشرف میجست ،تاگاهی که در سال یکهزار و دویست و هشتاد و دوم هجری بآهنگ زیارت مرقد منور حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام از قم کوچ بر کوچ نهاده ،چون در حضرت كثير التعظيم شاهزاده عبدالعظيم عليه التحية والتسليم که در یکفرسنگى دار الخلافه قاهره طهران است مشرف گردید،روزگاش بپایان و نشان مرگ در وی نمایان گشت و این هنگام مرحوم مغفور ميرزاعلی قائم مقام نیز از پی دیدار عمه عصمت شعار از طهران بآنمکان قدس نشان تشرف و تقرب جست، و برادر کهتر ایشان میرزا ابوالحسن خان نیز که باعمه محترمه همسفر بودند، از پی انتظام پاره مهمات و امورات عرض راه در آنهنگام حضور نداشتند، و آنمرحومه در آنمکان عرش بنيان بجنان جاویدان شتافت .
مخلفات(1) ومتروکات آنمرحومه بر حسب وصیت بآقا میرزاعلی قائم مقام ثالث انتقال یافته، این مهر مبارك نيز بايشان باز رسید، و بحفاظت و صیانت(2) آنمفاخرت یافت
ص: 32
و شيخ اديب المعى عبدالعزيز نجفی در این شعر گوید.
ذانقش خاتم سيد السجاد *** زين العبادو مفخر العباد
وتوارثته ا طائب(1)من معشر *** ساد الامام بنعمة الارفاد(2)
و اتى على و راثة من جده *** طوبى لهم من وارث الاجداد
فطن تعود بالفتوة طبعه *** وكذاك طبع افاضل الامجاد
بالجمله: آنمرحوم تاگاهی که در شب بیست وسیم شهر رمضان المبارك ،سال یکهزار و سیصدم هجری جامه زندگی فرو گذاشت باین مفاخرت روز میسپرد ، ونقش اين نگين مبارك برای رفع آلام واسقام وقضاى حوایج و آمال مجرب ومشهور و زینت تاج وتارك(3)غالب مردم ایرانست ،وهم اکنون نزد این بنده حقیر موجود و مایه برکت وميمنت روزگار و شرافت وسعادت هر دو سرای است
مع الحديث:خان سعادت اركان ميرزا ابوالحسن خان حدیث همیفرمود : که در سفر عتبات عالیات چون بنجف اشرف تشرف جست، بتوسط سیدجلیل سیدصفی الدین که مدتی در خدمتش بتعلم روزگار میگذاشت ،در حضرت شیخ بزرگوار آیت رحمت پروردگار، واقعه قرون و اعصار،باقعه سنون وادوار شمس آسمان زهد و فقاهت كوكب فلك قدس وفضيلت عالم سبحانی فاضل صمدانی الرضى المرضى شيخ مرتضى الانصاری اعلی الله مقامه ودرجاته ،شرف حضور یافته ، بعداز آنکه جناب مستطاب شیخ اظہار رأفت و مرحمت فرمودند، واز خدمات مرحوم قائم مقام در مصالح دولت روس و ایران وتقرير ولایت عهد و وضع سپاهیان ، بر طریق نظام در این مملکت جاویدار تسام تمجيد وتحسين نمود ودرحق حاجی میرزا موسی خان و آنمرحوم طلب مغفرت فرمود ،از مهر مبارک پرسش نمود ،و از گمشدن و چگونگی آن استفسار کرد، وخان معظم تفصیل را بعرض رسانید، آنجناب فرمود: من از این مهر کرامتهای بزرگ دیده ام، و در حقیقت اینفرمايش جناب شیخ اعلی الله مقامه ،در شرافت وجلالت این مهر شا هدی بس بزرگ و گواهی بس کافی است ،عليهم الرحمة والغفران .
ص: 33
مع الحديث: قريب يكصد سال است که این خانواده بزرگ با پدرم لسان الملك وجدم فتحعلی خان ملك الشعر اطاب ثراهما و دودمان ایشان یکسره بملاطفت ومؤالفت ومؤانست روزگار سپرده ،واين عادت مرضیه(1) پشت در پشت وصغيراً عن كبير بوراثت داير وساير بوده است ، و چون در آغاز سلطنت شهریار کامکار شد محمد شاه قاجار البسه الله تعالى من حلل النور ميرزاابوالقاسم قائم مقام ثانی که از وزراى عالیمقدار روزگار است ، بوزارت اعظم نایل و پس از اندك مدتي برحمت حضرت احدیت واصل گردید فرزندان سعادت ارکان آنمرحوم میرزا محمد وزیر که اکنون قلیل مدتیست در طهران وفات کرده ، ودرجوار بقعه متبرکه حضرت عبدالعظيم عليه التحية وا لتسليم پهلوی پدر سعادت اثر ، و برادر حمیده سیر خویش میرزاعلی قائم مقام ثالث مدفون گردید، ومیرزاعلی قائم مقام وميرزا ابوالحسن خان و جماعتی از اقوام وعشایر ایشان سالها در فراهان که وطن اصلی ایشانست بگذرانیدند ،و چون شهریار تاجدار محمد شاه قاجار برحمت پرورد گار پیوست ، و خطبه دولت و سکه مملکت بنام خسرو خسرو نشان زینت بخش تاج وتخت کیان ،مایه امن وامان ،سایه یزدان خديو زمین و زمان ملك الملوك عجم، يادگار کاوس وجم، شاهنشاه صاحبقران،السلطان ناصرالدین شاه قاجار که اخترش تابنده و گوهرش نماینده ، ولشكرش فيروز و کشورش دلفروز باد : مزين گردید بصوا بديد مرحوم میرزا آقاخان صدر اعظم دولت علیه رفع الله درجته بشمول الطاف خدیوانه(2) برخور دار ، و ميرزا على قائم مقام ثالث را . ميرزا محمد وزیر کهتر و از میرزا ابوالحسن خان مستوفی خاصه مهتر بود ، بدار الخلافه مباركه احضار و باستیفای محاسبات جمع و خرج مملکت خراسان برخور دار فرمودند و آنمرحوم سالهای دراز با پدرم مرحوم لسان الملك آنگونه مؤالفت و معاشرت داشتند ، که هیچ آنی متارکت و مهاجرت نمیزیستند ، و در این حیثیت و آن موانست در السنه وافواه مشهور بودند ، وهمچنین فرزندان و برادران و برادر زادگان و بنی اعمام ایشان با این خانواده بر آن نسق هستند ، و همه دارای فضایل ومآثر(3) و
ص: 34
مناصب جلیله اند ، بعد از فوت مرحوم لسان الملك نيز قائم مقام ثالث را با بازماندگان آنمرحوم همان معاشرت وملاطفت در تزايد وتكاثر بود ، و بیشتر اوقات لیالی و ایام را از صحبت ومجالست خویش بهره ور و شادکام میفرمود ، و چون نظر بكمال لیاقت و استحقاق ازطرف كثير الشرف خسرو گردون رواق بلقب جليل قائم مقامی که حق موروثی ایشان بود ، سر افراز و در مجلس وزرای شورای کبری منسلك ومفتخر گردید ، این بنده در گاه بی توانی(1) شرحی در تبریک و تهنیت آنمقام عالی بایشان نگارش ، و اینچند شعر را بديهة انشاء ودرضمن آنم شروحه مندرج نمود :
زقائم مقام بن قائم مقام *** بیفزود ملك شهنشه قوام
على بن بوالقاسم بن بزرك *** کز و دیده رسم بزرگی قیام
ز آئین او یافت ملت فروغ *** زتدبير اوجست دولت نظام
نياكان او تا بآدم جليل *** هم آباء او تا بخاتم کرام
گهر در گهر سید محتشم *** پدر در پدر صدر با احتشام
كريم السجايا جميل النسب *** عمیم العطایا جلیل المقام
معر است شخصش زعيب عوار *** مبراست ذاتش زنقص ملام
شرافت بدويافته عز وفخر *** جلالت بدو خواسته احتشام
سعادت ندیده از او انقطاع *** سيادت نجسته از او انفصام
ستودنش بسیار و باید ولی *** مرا هست در کوش خير الكلام
بود تا جهان و جهانبان در او * ملك ناصر الدين فخر الانام
هماره بزی خرم و بهره مند *** ز اعوام و ایام وز نام و کام
پس از فوت ایشان و برادر مهترش آقا میرزا مهد وزير تقدم و مهتری این طبقه با شخص جليل ميرزا ابوالحسن خان میباشد ، که دارای مناصب و مراتب عالیه است اغلب اوقات همان گونه معاشرت ومجالست برقرار و از صحبت و حضور ایشان و بنی اعمام برخورداریم .
هم اکنون عرضه همیدارد ، اگر چند این عنوان نه چندان در اینجا مناسب
ص: 35
مینمود لیکن چون این سادات عالی درجات را نسب بحضرت امام زین العابدين علیه السلام اختتام میجوید ، چنان همی ماند که از اولاد امجاد آنحضرت یکرشته در اینجا تسلسل یافته باشد، و نیز پاس حقوق ملاطفت ، و رعایت مراتب دوستی و سوابق و لواحق و موالفت را که برگردن حملی گران ، و ادای این وام را پایند آن بود ، در اینجا اندکی بیادگار فرو گذاشت؛ همه رفتند و ميرويم و بردند و میبریم بردند و میبریم . و گذاشتند و میگذاریم ، کاش آنچه میبریم ثواب دهد ، و آنچه میگذاریم عقاب نیاورد و از گردش لیالی و ایام عمر جز نام نيك وفرجام نيكو برصحفات شهور و ایام نگارش ، و بر السنه وافواه انام به تراوش و گذارش نگذاریم ، و آداب رعایت حقوق محبت و مودت را که اقصی درجه مقامات آدمیت و انسانیت است ، از دست ندهیم که قیمتی بس بزرك و بهائی بس عمده دارد، و برطریق ناسپاسی و بیحقوقی قدم ننهیم و قلم بکشیم که جزایش عاقبتی و خیم و خسارتی عظیم بکار آید و یکسره آن بنای عالی بنیان ' جاوید نشان ، حقوق و آدمیت را محکم و استوار و برافراخته و پایدار بداریم
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی *** مگر بنای محبت که خالی از خلل است
اللهم اجعل عواقب امور ناخيراً بحق نبيك الصادق و اوليائه صلواتك عليهم اجمعين ابد الابدين و دهر الداهرين ، اکنون بآن رشته که در دست داریم باز شویم و بآن مقصد که مقصود است آهنگ جوئیم که این مسائل را پایانی و اینمراتب راانجامی نیست.
(حجت ولایت و امامت حضرت علی بن الحسين عليهما الصلوة والسلام)
در بحار الانوار و دیگر کتب اخبار مسطور است ، چون یکه سوار عرصه محنت و بلا جناب سید الشهداء سلام الله علیه در زمین کربلا خواست بشهادت جوید دختر مهتر خوبش فاطمه علیها سلام را طلب فرمود ، و نوشته ملفوف(1) و مختوم که ودیعت امامت ، و امانت ولایت بود بدوسپرد و وصیت بگذاشت ، که
ص: 36
از آن پس که حضرت سید سجاد علیه السلام از آنمرض که از دردشکم داشت آسایش گیرد آن نوشته و وصیت نامه با وی گذارد ، و فاطمه آن نوشته بآنحضرت رسانید و وصیت بجای گذاشت
در حدیث جابر جعفی مذکور است که آن نوشته شامل علوم اولين و آخرين . و بجمله آنچه بنی آدم را نیاز افتد ، تاگاهی که جهان بپای رود و تمامت حدود حتی ارش(1) خدش را شامل و ناقل بود ، و بروایتی دیگر حضرت امام حسین علیه السلام این نوشته و وصیت نامه را در مدینه طیبه ، بجناب ام السلمه(2) سلام الله علیها بسپرد تاچون حضرت امام زین العابدين و اهل بیت علیهم السلام از سفر شام بازشوند با وی بسپارند ، و برترین آثار و اعلام آنحضرت همایون(3)سیر حمیده و ادعیه مبارکه مأثوره آنحضرت است ، خصوصاً صحيفه كامله مبارکه سجادیه ، که در مراتب فصاحت و بلاغت فرودتر از کلام خالق ، وفراتر از کلام مخلوق ، ومصحف اهل بیت است و هیچکس را مجال تنفس و گفتار نیست ، چنانکه خود فرموده : (اِنَّ آثارَنا تَدُلُّ عَلَینا(4)
در بحارالانوار از محمدبن مسلم مرویست : که از امام جعفر صادق از خاتم حسين بن علی علیهماالسلام پرسش کردم تا که را بدست افتاد : چه من شنیدم آن انگشتری را از انگشت مبارکش بدر کردند پس از که گرفته شد؟ «قال عليه السلام ليس كما
در باب خاتم امام حسین علیه السلام قالوا ان الحسين عليه السلام اوصى الى ابنه على بن الحسين عليهما السلام و جعل خاتمه في اصبعه ، وفوض اليه امره ، كما فعل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم باميرالمومنين وفعل اميرالمومنين بالحسن علیهماالسلام و فعله الحسن بالحسين عليهما السلم ، ثم صار ذلك الخاتم الى ابي عليه السلام بعدابيه ، ومنه صارالی فهو عندی و انی لالبسه كل جمعة واصلى فيه»
فرمود چنان نیست که گفته اند ، همانا حسين علیه السلام باپسرش علی بن الحسين
ص: 37
سلام الله عليهما وصیت نهاد و خاتم مبارکش را در انگشت شریفش کرد ، وامر امامت باوی تفویض فرمود ، چنانکه رسول خدای صلی الله علیه و آله باامیر المومنين وامير المومنين با حضرت امام حسن ، و امام حسن با امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین این معاملت بپای گذاشتند ، و بعداز آنحضرت آن انگشتری باپدرم امام محمد باقر ، واز وى بمن رسید و اکنون نزدمن باشد ، وبهر جمعه در دست کرده بآن نماز بپای برم .
بالجمله محمدبن مسلم میگوید : درروز جمعه بخدمت آنحضرت شدم آنحضرت مشغول نماز بود ، چون از کار نماز پرداخت ، دست مبارك بسوى من دراز کرد ، در انگشت مبارکش بر خاتمی نگران شدم که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ»(1) بر آن نقش بود ، آنگاه فرمود : آن انگشتری که آن ملعون از انگشت مبارك آنحضرت بیرون کردنه آن بود که از ودایع و مواریث امامت است ، بیگمان هم جز این نتواند بود ، چه آن انگشتری را جز انگشت امامت احتمال نتواند نمود نه آسمان ، ونه کوه ، ونه فرشتگان مقرب ، ونه انبیاء عظام را تاب وطاقت نگاهداری و استعمال آن نیست قرعه ایست که بنام رسول مختار وفرزندان حیدر کرار افتاد
و نیز در کتاب بحار مسطور است : که عبیدالله بن عبدالله بن عتبه گفت: در خدمت حسین بن علی علیهما السلام بودم، ناگاه علی بن الحسين الاصغر در آمد، امام حسین اورا بخواند و با خودمضموم(2) ساخت، و میان هر دو چشمش ببوسید، پس از آن فرمود:
بِأَبِی أَنْتَ مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ وَ أَحْسَنَ خَلْقَک(3)
مرا از این کردار خبری بخاطر افتاد و عرض کردم : ایفرزند رسولخدای پدر ومادرم فدای تو باد اگر آنچیزیرا که از آن بخدای پناهنده ام در تو نگران شوم یعنی مرک ، مرک تورا فرارسد امامت با کیست ؟
قَالَ عَلِیٍّ ابْنِی هَذَا هُوَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّةِ
فرمود : همین پسرم علی امام و پدر ائمه علیهم السلام است، عرض کردم:ایمولای من وی خورد سال است
ص: 38
قَالَ: نَعَمْ إِنَّ اِبْنَهُ مُحَمَّدٌ یُؤْتَمُّ بِهِ وَ هُوَ اِبْنُ تِسْعَ سَنَهً
فرمود: آری همانا پسرش امام محمد باقر در نه سالگی بی پدر میشود یعنی امام میشود و حال اینکه از وی خورد سالتر است ، آنگاه سرمبارك بزيرافكنده و فرمود «یَبقَرُ العِلمَ بَقْراً» یعنی امام محمد باقر میشکافد علم را شکافتنی .
راقم حروف گوید: در این حدیث جای تامل است، زیرا که حضرت امام محمد باقر سلام الله علیه در سال پنجاه و هفتم هجری متولد گردید و هنگامیکه پدرش بدیگر سرای خرامید چهل سال از روزگارش بر گذشته بود چگونه با اینحدیث توافق خواهد داشت که آنحضرت در نه سالگی یتیم شده باشد مگر اینکه تحریفی در قلم کتاب شده باشد، و نیز چنین مینماید که لفظ خمسین از حدیث ساقط شده چه اگر چنین بوده تميز تسع ببایست سنین بیاید چه در اعداد تا بده نرسد باید جمع بیاید، و این وقت معنی چنین میشود که اینحضرت که حالا بنظرت صغیر مینماید ، پنجاه و نه سال در جهان می پاید والله اعلم بالصواب
و نیز در کتاب مزبور از احمد بن ابراهیم مسطور است که گفت در خدمت حکیمه دختر حضرت امام محمد تقی سلام الله عليه ، خواهر امام علی النقی شدم و گفتم شیعیان بکدامکس فزع جویند و پناهنده گردند: گفت: بحضرت جده ام ابی محمد سلام الله علیه گفتم: آیا اقتدا بکنم بآنکس که واسطه وصیت او بیرون از زنی نیست؟ گفت این اقتدا ئیست که بحسین بن علی علیهما السلام شده است، چه حسين بن علی وصیت کرد با خواهرش حضرت زینب خواتون دختر امیرالمومنین عليهم السلام در ظاهر
وَ کَانَ مَا یَخْرُجُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عليه السلام مِنْ عِلْمٍ ينْسَبُ إِلَى زَينَبَ سَتْراً عَلَى عَلِي بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ
یعنی چنان بود که پاره اسرار و علومی که از حضرت علي بن الحسين عليهما السلام خارج ،میگردید محض تقيه بحضرت زینب سلام الله علیها نسبت میکرده اند یعنی شیعیان و خواص از بیم مخالفان بآنحضرت منسوب نمی داشتند بلکه بحضرت
ص: 39
زینب خاتون سلام الله علیها نسبت میدادند ، تا مبادا از مخالفان گزندی بآنحضرت فرود آید .
و دیگر از بحار الانوار از امام ابوجعفر باقر سلام الله عليه مرویست که چون امام حسین سلام الله علیه را فرارسید آنچه فرارسید، دخترش فاطمه کبری را بخواند و کتابی ملفوف ووصیتی آشکارا بدوافكند، وعلى بن الحسين مريض بود، و کسی را گمان نرفت که بعداز پدرش زنده بماند، چون امام حسین علیه السلام شهید گردید واهلبیت آنحضرت بمدينه باز شدند، فاطمه آنوشته را بعلی بن الحسین باز داد، و از آن پس سوگند باخدای آن نوشته بما رسید.
و هم در آن کتاب ازابو بكر حضرمی از حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست که چون امام حسين سلام الله عليه بسوی عراق رهسپار شد نوشتها ووصیت نامه را بام السلمه سلام الله علیها بودیعت نهاد، وچون علی بن الحسين مراجعت فرمودام سلمه بدو سپرد، وهم بهمين تقريب در کتاب بحارالانوار از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایتی مسطور است
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب ميفرمايد: دلیل بر امامت علی بن الحسين سلام الله عليهما همان است که ثابت ومحقق گردیده است، که امام برحسب وجوب بایدمنصوص عليه باشد یعنی امام دیگر بر امامت او تصریح و تنصيص فرموده باشد، پس هر کس منصوص عليه شد باید بر امر امامت او قطع کرد و چون ثابت گردید که امام بلابد و ناچار باید معصوم باشد، قطعاً میدانیم که امام بعداز حضرت امام حسین پسرش علی است، چه آنانکه از امام حسین از جماعت بنی امیه و خوارج ادعای امامت کرده اند، اتفاق نموده اند، که معصوم نبوده اند، و اما جماعت کیسانیه(1)اگر چه سخن از نص و تصریح
ص: 40
مينمايند، لكن صريحاً نمی گویند، یعنی درباره محمد حنفیه، و از آنسوی می بینیم فرزندان علی بن الحسين عليهما السلام را در این روز با اینکه عصرش تازه و میلادش نزديك ميباشد، از حیثیت شماره بیشتر از جماعت جاهليت وجماعت و طبقات قديمه هستند، چندانکه در روی زمین پراکنده و شهر هارا آکنده نموده اند، و اطراف جهانرا فرو گرفته اند، پس میدانیم که این مسئله نیز از دلایل امامت آنحضرت است .
راقم حروف گوید: اگر بتامل روند میداننداین دلیل اخیر بسیار لطیف وعمده است، چه تاکنون که یکهزارو سیصدو کسری از زمان هجرت میگذرد، از نسل وطبقه این گونه آثار بیادگار نماند ، وحمد خدایرا که این سلسله جليله زینت بخش هر نقطه و هر عرصه هستند، وصدق احادیث مأثوره را میرسانند، و از آن طاغیان وظالمان آنروزگاران با آنجمله عظمت واحتشام، وكثرت واحترام که خود را تاقیامت باقی وحاكم حاضر وبادی میدانستند، سپاس خدایرا که باندك مدتي نه اثری بر پای و نه خبری برجای ماند وصدق آيه وافی هدایه «فَقُطِعَ دابِرُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا»(1) آشکار و بر صحايف(2)روز گار پدیدار ماند، و همچنین دلیلی بزرگ وقوی همان بقای حضرت امام زین العابدین علیه السلام است ،که پس از اینگونه زحمات و مشقات ومصائب، ونوائب(3) ورنج سفر، ورنجوری بدن، ومقاسات(4)ان بليات عظيمه،(5)ودواهی بزرگ ومحنتهای خطیر، که هر يك افزون از طاقت بشر وجبال راسيات(6) از احتمال آنگونه بلیات عاجز و بیچاره است بجای ماند، پس معلوم میشود که چنین کس امام انام و نگاهبان ودایع یزدان، ودارای نیروئی برتر
ص: 41
تمامت آفریدگانست، وگرنه آنمردم شقی هیچ از مراتب شقاوت فرو نگذاشتند، و آنچه در حیز تصور بگنجد از هیچگونه زحمت وصدمت فرو گذار ننمودند، و اگر نه حفظ وصیانت خداوند جهان و نگاهبان کهان(1) ومهان(2) بودی،هريك از آن بلاهای ناگهان را نیروی هيچيك از افراد بشر بلکه انواع آفریدگان بر تافتن نتوانست ، وهم اگر نه آن بودی که این وجود مبارك ببایستی کار گذار عوالم امکان باشدى، وائمه هدی که شموس معالم هدايت ودلالت هستند، از نسل او پدیدار آیدی آنمشرکان زشت نهاد که بر طفل شیر خوار، وكودك چهار ساله بخشایش نیاوردند، چگونه آنحضرت را بر جای میگذاشتند، چنانکه شمر اراده کرد وعمر سعد نگذاشت، وابن زياد ويزيد كفر نهاد خواستند و نتوانستند، و نیز چنانکه مذکور گردد در ایام رنجوری آنحضرت در زمین کربلا فرشتگان پاسبان بودند وچون در اینمراتب بنظر بصیرت نگران شویم، معلوم میگردد که تااین وجود مسعود را در کارگاه آفرینش مناصب عالیه در عهده همت نباشد، اینگونه صیانت(3) وحفاظت مالکا وطول مدت چگونه چگونه بهره میافتاد
مكشوف باد که حجت ولایت و برهان امامت وخلافت ائمه هدی باخلقت وجود مبارك ايشان انباز است، چه ایشان بر تمامت آفریدگان تقدم دارند، و بطفيل وجود ایشان خاك وافلاك پديدار وتدبير وتدوير آنها بدست اقتدار و اختيار ايشان محول ومسلم گردید، و این ادله و براهین برای عوالم ظاهریه ما مردمان کوتاه نظر است. والا «آفتاب آمد دلیل آفتاب» در چه بنگریم که از ایشان اثرها نیست؟ و در کجا رویم که از آنها خبر هانه همان وجود موجود ات حجت ولايت وسند امامت ایشانست، وصلى الله على نبينا و آله
در اصول کافی مذکور است که علی بن الحسين علیہماالسلام در شبان تاروتاريك بیرون شدی،و انبان دينار ودرهم بر خویشتن حمل فرمودی، وبدر هر خانه بیامدی و در بکوفتی و هر کس بیرو نشدی بهره بدو باز رسانیدی
ص: 42
و چون آنحضرت وفات کرد و مردمان از آن نصیبه محروم ماندند، بدانستند که این بهره از امام علیه السلام داشتند
صاحب جنات الخلود نوشته است که آنحضرت يكصد خانوار وبقولی سیصد خانوار از مردمان بینوا و مستحق را در شمار عیال خویشتن در آورد و بهره شب تمامت ما يحتاج ايشانرا بر دوش مبارك حمل فرموده بایشان میرسانید، بطوریکه آنجماعت آورنده را نمیدانستند کیست و کدامکس باشد و چون آنحضرت شهید گردید و آن وظیفه مقطوع شد و آن پینها وزخمها بر شانه و دوش مبارکش بدیدند بدانستند که حامل آنجمله آن حضرت بوده است و یکصد خانواده دیگر را بهر روز آشکارا وظیفه عطا فرمودی
تفصیل ناقه آنحضرت در اصول کافی از ابی جعفر علیه السلام مرویست: که امام زین العابدین سلام الله علیه را ناقه بود که بیست و دو حج بر وی گذاشته و در جمله این مدت و این اسفار هرگز آن ناقه را بضرب تازیانه نیازرده بود ، میفرمود: بعد از وفات آنحضرت آن ناقه بیامد و ما بآن التفات نداشتیم مگر گاهی که پارۀ از خدام آنحضرت بیامدند و بازنمودند که آن ناقه بیرون شد و بر فراز قبر مطهر آن حضرت بخفت ، وحلقوم خود را بر آن قبر بمالید و همى بنالید من گفتم آن ناقه را دریابید و نزد من بیاورید و آن ناقه هیچوقت آن قبر را ندیده بود
و هم در خبر است که آن ناقه دیگر باره برفت و چندان بر آن قبر خود را بمالید و بنالید تا بهلاکت رسید، در خبر است که آنحضرت را وقتی ناقه در زیر پای مبارکش در گام نهادن کندی مینمود آنحضرت چوب بر گرفت و به آن حیوان اشارت کرد آنگاه فرمود: اگر نه بیم قصاص بودی این کار بکردمی و در روایتی فرمود: آه از قصاص و دست خویش باز کشید
در فصول المهمه مسطور است که ابراهیم بن علی از پدرش روایت کرده است که گفت: در خدمت علی بن الحسين عليهما السلام حج نهادیم و ناقه آنحضرت در طی راه کندی همی نمود پس با چوب بآن ناقه اشارت فرمود ، آنگاه دست بازکشید و گفت آه از قصاص و هم مرۀ دیگر در میان جبال رضوی کندی کرد ، پس آنحضرت
ص: 43
شتر را بخوابانید و آنچوب را بدونمود و فرمود: «لتطلقن اولا فعلن» راه بر گیرو راه بسپار یاترا میزنم پس از آن سوار شد و ناقه راه گرفت، و از آن پس ابدا در طی راه توقف و کندی نگرفت
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مرویست که چون هنگام وفات امام زین العابدین علیه السلام فرار رسید با پسرش امام محمد باقر عليهما السلام فرمود:
إِنَّنِی قَدْ حَجَجْتُ عَلَی نَاقَتِی هَذِهِ عِشْرِینَ حِجَّةً فَلَمْ أَقْرَعْهَا بِسَوْطٍ قَرْعَةً فَإِذَا نَفَقَتْ فَادْفِنْهَا لَا یَأْکُلْ السِّبَعُ لَحْمَهَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَا مِنْ بَعِیرٍ یُوقَفُ عَلَیْهِ مَوْقِفَ عَرَفَةَ سَبْعَ حِجَجٍ إِلَّا جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ نَعَمِ الْجَنَّةِ وَ بَارَکَ فِی نَسْلِهِ
یعنی : من حج نهاده ام بر این ناقه بیست ،کرت و هر گزيك تازیانه بروی فرود نیاورده ام چون هلاك شود بخاکش مدفون ،کن تا گوشتش خوراك درندگان نشود چه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ شتری نیست که در موقف عرفه ایستاده شود گاهی که هفت حج بر آن نهاده باشند ، جز آنکه خدای تعالی آن ناقه را از دابهای(1) بهشت میگرداند ، و در نسلش برکت میدهد، بالجمله : چون آن شتر هلاك شد ، حضرت ابی جعفر سلام الله علیه مدفونش ساخت و حفره از بهر آن بکند.
سلو که مع عبيده در کتاب ارشاد القلوب دیلمی مسطور است که چنان شد که علی بن الحسين سلام الله علیهما یکی از بندگان خود را مکرد بخواند و او پاسخ نراند، آنحضرت فرمود: چه کار ترا از جواب من باز داشت؟ عرض کرد: از عقوبت توایمن بودم
فَقَالَ اِمْضِ فَأَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اَللَّهِ تَعَالَی
فرمود براه خویش باش چه تو در راه خدا آزاد ، باشی
در جلد سماء عالم از بحار الانوار از علی بن الحسين عليهما السلام مرویست که بسوی مخرج یعنی کنیف در آمد و در آنجا یکدانه خرما بدید ، بغلام خود فرمود: نگاه بدار تابتو باز شوم غلام باز گرفت و تناول نمود و چون آنحضرت از کار توضوء
ص: 44
بپرداخت و باز گشت باغلام بفرمود: آنخرما کجاست؟
عرض کرد: فدای تو شوم خرما را بخوردم فرمود: برو تو که در راه خدا آزاد باشی بان حضرت عرض کردند: در خوردن این یکدانه خر ما چه چیز بود که موجب عتیق(1) غلام گردد؟
قال إِنَّهُ لَمَّا أَكَلَهَا وَ جَبَتْ لَهُ الجَنَّةَ فَكَر هَتُ أَن أَسْتَمْلِکَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ
فرمود: چون غلام آنخرما را بخورد، بهشت بر او واجب گردید یعنی بسبب احترامیکه بر نعمت خدای نهاد بهشت او را واجب افتاد و من مكروه داشتم که مردیرا که در خود بهشت است استملاك نمایم.
در کتاب بحار الانوار در ذیل حالات مکارم آیات آنحضرت مرویست که وقتی آنحضرت سلام الله علیه دومره مملوك خود را بخواند و او جواب نداد ، و چون در دفعه سیم جواب داد با او فرمود: ای پسرك من آیا صدای مرا نشنیدی؟ عرض کرد: شنیدم فرمود: پس ترا چه بود که مرا پاسخ ندادی ؟ عرض کرد از آن که بعفوو کرم تو ایمن بودم فرمود:
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنُنِی
سپاس خداوندی را که مملوك مرا از من ایمن گردانید .
و دیگر از حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست که یکی از غلامان حضرت سید سجاد علیه السلام در شبی سردر دی بآنحضرت نهاد و نگران شد که جبه از خز و مطرفی(2) ازخز ، و آنردائی از خز و مربع و دارای اعلام است و نیز عمامه از خز بر تن مبارك داشت ، و خویشتنرا در غالیه(3) اندوده و خوشبوی ساخته بود آنغلام عرض کر دفدای تو شوم در مثل اینساعت و با چنین آراستگی و هیبت بکجا اراده فرموده باشی فرمود همی خواهم بسوی مسجدجدم رسول خدای شوم ، و از خدای حور العین خطبه کنم
ص: 45
ازابوجعفر مرویست که وقتی پدرم یکتن از غلامانش را يك تازیانه بزد چه آنغلام را از پی حاجتی فرمان داده بود، وی کار بدرنگ و کندی افکنده دیر بازشد ، پس غلام بگریست و گفت یاعلی بن الحسين خدایرا بنگر همانا مرا از پی حاجت خودامر میفرمایی آنگاه مرا مضروب میداری؟ پدرم بگریست و با من فرمرد یابنی بسوی قبر رسول خداراه برگير ، و در آنجا دورکعت نماز بگذار ، وعرض كن ایخدا بیامرز على بن الحسين را و از خطای او در روز بازپرس بگذر ، پس از آن باغلام فرمود بروچه تو آزادی لوجه الله ، ابو بصير كه حضور داشت ، در حضرت ابی جعفر عرض کرد آن ضرب را آن آزاد کردن کفاره بود ، و آنحضرت خاموش شدو جوابی نفرمودند
ودیگر از حضرت ابی الحسن علیه السلام مرویست که علی بن الحسين عليهما السلام تنى از مملکوکانش را بزد ، پس از آن بمنزل خوددر آمد و تازیانه را بیرون آورد و خویشتن برهنه شد ، وبآن مملوك و بنده زر خرید خود که در کیفر جريرت(1) مغضوب و مضروب شده بود فرمود بزن باين تازيانه على بن الحسين راوی امتناع نمود پس آنحضرت پنجاه دينار باو به بخشید
حدیث کرده اند که وقتی جاریه آنحضرت ابریقی(2) در دست داشت و بالای سر آنحضرت ایستاده آب بر دست مبارکش میریخت ، ناگاه ابریق بیفتاد و سر آنحضرت را شکست ، امام علیه السلام سرمبارك بر افراشت، جاريه عرض كرد والكاظمين الغيظ(3) فرمود خشم خود رافرو بردم، گفت و العافين عن الناس(4) فرمودخدای ترامعفو داشت ، عرض کرد والله يحب المحسنين(5)فرمود برو تو را در راه خدای آزاد کردم .
و نیز وقتی کنیز کی از آنحضرت قدحی بزرگ چوبین اطعامی در آن بود بشکست و از آنکر دار چهره اش زردی گرفت آنحضرت فرمود براه خویش برو چه تو در راه خدا آزادی
ص: 46
در بحار الانوار مسطور است که یکی از غلامان آنحضرت متولی عمارت ضيعت(1) آنحضرت بود ، وامام زین العابدين سلام الله علیه روزی برای دیدن آن مکان تشریف قدوم ارزانی داد ، و چون نگران شد فساد و تضییعی در آن بازیافت ، وخرابی فراوان نگران گشت ، از آنحال در خشم وملال شد و با تازیانه که در دست مبارك داشت آنغلام را بزد ، و بر آن کار پشیمانی گرفت ، و چون منزل خود باز شد، آنغلام را احضار فرمود ، غلام بیامدو نگران شد که آنحضرت برهنه است و تازیانه در دست ، غلام را گمان افتاد که آنحضرت همی خواهد او را عقوبت فرماید سخت بيمناك شد، آنحضرت دست مبارك بسويش دراز کرد و فرمود :همانااز من نسبت باتو کرداری پدیدار گشت که هرگز از چون منی پدیدار نگشته ، واین کار لغزش وهفوتی(2)بود اکنون این تازیانه نزدتست، قصاص خودازمن بازجوی ،غلام عرض کرد:ایمولای من سوگند با خدای هیچ گمان نمیکردم ،جز آنکه تو همی مرا عقوبت فرمائی،ومن مستحق عقوبت هستم، پس چگونه از تو در طلب قصاص شوم. حضرت فرمود:ويحك قصاص خود بنمای،عرض کرد پناه میبرم بخدای،همانا تو درحل وسعت باشی ،و آنحضرت این سخن مکرر همی کرد و آن غلام اینکار همی بزرگ شمرد و آنحضرت را بحل(3)داشت، و چون امام علیه السلام بدانست که آنغلام در قصاص اقدام نمیکند ، باوی فرمود:اکنون که این کار پذیرفتار نباشی، پس آن ضیعه بر تو بصدقه باشدو بدوعطا فرمود
(آد! به مع الخدم) عبدالله بن عطا حدیث کرده است که وقتی یکتن از غلامان آنحضرت گناهی کردو مستحق عقوبت شد، آنحضرت تازیانه بر گرفت و بااو فرمود
قُل للذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا للذِینَ لا یَرْجُون أَیَّامَ اللهِ(4)
ظاهر معنی آیه مبارکه چنین مینماید که بگو مر آنکسانرا که ایمان آوردند مغفرت ورحمت آورند مر آنانکه برحمت خدای امیدوار نیستند ، آنغلام عرض کرد من چنين نيستم همانامن برحمت خدا امیدوار ، وازعذاب او بيمناك هستم ، امام علیه السلام
ص: 47
تازیانه را بیفکند و فرمود تو آزاد باشی
عبدالله بن مسکان روایت کرده است که حضرت علی بن الحسين سلام الله عليهما در هر ماهی خدمتگذاران خویش را میخواند ومیفرمود همانا من بكبرسن هستم و بر آوردن حاجت زنان را نیرومند نیستم ، هر يك ازشما خواستار باشد او را بشوی دهم ، واگر خواهد بفروش آورم ، واگر خواهد آزادش فرمایم ، چون یکی از ایشان عرض کرد نخواهم آنحضرت ناسه دفعه عرض میکردخداوندا گواه باش ، واگر یکی خاموش بماند ، بازنان خویش میفرمود از وی پرسش گیرید تاچه خواهد ، پس بهرچه مراد او بود رفتار میفرمود .
در بحار الانوار مسطور است که آنحضرت هیچ خادميرا افزون از یکسال خدمت نفرمودی ،و چنان بود که اگر عبدی را در اول سال یا نیمه سال مالك شدي ، چون شب عید فطر فرارسیدی آزاد فرمودی ، ودرسال دوم طبقه ديگر تملك نمودى ، وبراين نسق در شهر رمضان آزاد ساختی،تا گاهی که بر حمت حق پیوست
و نیز مسطور است که آنحضرت سیاهانرا خریداری فرمودی ، بدون اینکه با ایشانش حاجتی باشد ، و آنجماعت را بعرفات می آورد وخلل(1) فرج پست و بلند آنجارابدست یاری آنها پر وهموار میفرمود ، وچون از آن کار و از آن افاضت فراغت میجست ، ایشانرا آزادمیفرمود و از اموال خود ایشانرا اعطای جایزه مینمود .
در کتاب بحار وكتب اخبار مسطور است که حضرت امام زین العابدين علیه السلام میفرمود :
إِنَّ عَدُوِّی یَأْتِینِی بِالْحَاجَهِ فَأُبَادِرُ إِلَی قَضَائِهَا خَوْفاً أَنْ یَسْبِقَنِی أَحَدٌ إِلَیْهَا وَ أَنْ یَسْتَغْنِیَ عَنِّیفَیَفُوتَنِی فَضِیلَتُهَا
فرموددشمن من در حضرت من بعرض حاجتي ميآيد ومن برای قضای حاجتش سبقت و مبادرت میجویم از آن بیم که دیگری در بر آوردن حاجتش بر من پیشی بجوید
ص: 48
یا آنکه ازمن مستغنی گردد ، و آن فضیلت ازمن فوت شود
در کتاب اصول کافی ازابو حمزه از حضرت ابيجعفر وامام زين العا بدين علیه السلام مرویست: که فرمودند.
«إِنَّ أَسْرَعَ اَلْخَیْرِ ثَوَاباً اَلْبِرُّ، وَ أَسْرَعَ اَلشَّرِّ عُقُوبَهً اَلْبَغْیُ، وَ کَفَی بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یُبْظر فی عُیُوبِ غَیْرِهِ مَا یَعْمَی علیه مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ أَوْ یُؤْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لاَ یَعْنِیهِ أَوْ یَنْهَی اَلنَّاسَ عَمَّا لاَ یَسْتَطِیعُ تَرْکَهُ».
یعنی نکوئی با بندگان خدای از هر چه نوابش زودتر عاید میگردد ،و بغی و سر کشی از هر شری عقوبتش زودتر دامن گیر میگردد، و برای مرد همين عيب بس که در عیوب کسان نگران باشد، لیکن همان معایب را در نفس خویش ننگرد ، یاهمنشین خودرا از آنچه مقصود ومعنی در آن متصور نیست آرزرده کند، یامردمانرا از آنچه خود بر ترکش مستطیع نیست بازداشتن خواهد .
ثواب طلب مومنی برای مومن دیگر چیزیرا و نیز در آن کتاب از ثویر بن ابی فاخته مرویست : که از حضرت امام زین العابدين علیه السلام شنيدم ،فرمود :
فریشتگان هر وقت از مؤمنی بشنوند ، که در حق برادر مؤمن خود درغیاب یادر حضور دعای خیر مینماید،یااورابخیر یادمیکند ،میگویند : خوب برادری هستی برای برادر خودت که از بهرش دعا بخیر میکنی ،و بااینکه از توغایب است او را بخير یاد مینمائی، خدای عزوجل مثل همانکه خواستار از بهر او شدی باتوعطاميفرمايد، و تو را ثنا میفرستد چنانکه بروی نمودی ، و ترا بروي فضل وفزونیست وچون بشنوند که برادر مؤمن خویش را ببدی یاد میکند و بر زبان او دعا مینماید ، باوی میگویند تو بد برادری هستی برای برادر خود
«کُفَّ أَیُّهَا اَلْمُسَتَّرُ عَلَی ذُنُوبِهِ وَ عَوْرَتِهِ وَ اِرْبَعْ عَلَی نَفْسِکَ وَ اِحْمَدِ اَللَّهَ اَلَّذِی سَتَّرَ عَلَیْکَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْلَمُ بِعَبْدِهِ مِنْکَ»
یعنی ایکسیکه ذنوب ومعايب ترا پوشید داشته اند ، و در پیش همگنان خجل
ص: 49
و شرمسار نخواسته اند ، برناموس وذنوب برادر مومن دهن مزن و او را در زبانها میفکن و بر نفس خویش از معایب کسان نگاهبان باش ، و خداوندیرا سپاس و ستایش بگذار که ترا در پرده محافظت مستور داشت و بر معایب تو پرده برافکند ، و از نکوهش آفریدگانت محفوظ بداشت و دانسته باش خدای عزو جل برظاهر و پوشیده و احوال و اطوار بنده خود از تو داناتر است.
در کتاب سماء و عالم بحار الانوار از حضرت امام محمد باقر از امام زین العابدين علیه السلام مرویست که امیرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود :
در صدقه برای رفع مرض «دَاوُوا مَرْضَاكُمْ بِالصَّدَقَةِ».
بیماران و رنجوران خود را بدادن صدقه درمان کنید، و آنحضرت را قانون چنان بود که چون سائلی را صدقه عطا ، فرمودی از نخست او را ببوسیدی بعد از آن اعطای صدقه فرمودی ، تاسائل شکسته دل یا خجل نشود، یا آن نعمت را بمنتی محفوف(1) نشمارد .
در خبر در خبر است که چون سائلی بآستان جود و احسانش روی آوردی امام علیه السلام میفرمود:
«مَرْحَباً بِمَنْ يَحْمِلُ زادى الَىَّ الاخرة».
یعنی مرحبا بآنکس که زادو توشه مرابسوی سرای جاوید حمل میکند، یعنی اسباب آن میشود که من دست بعطا بر گشایم و باین جهة زادو توشه قبل از وقت برای سفر آخرت حمل نمایم و آنحضرت را عادت بود که در شبی انبان نان برپشت مبارك حمل میداد و بفقرا و مساکین صدقه میداد و آنحضرت میفرمود:
«صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ»
یعنی : صدقه پنهانی آتش خشم حضرت سبحانی را فرو میکشاند ، اهل مدینه تا گاهی که علی بن الحسين عليهما السلام فوت نشده بود، ما از صدقه نهانی بی بهره نبودیم
ص: 50
وقتی آنحضرت از مردی استماع فرمود که در غیبت کبری سخن بزشتی میسپارد، فرمود
«إیّاکَ والغِیبَهَ فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ»
یعنی دور باش و پرهیز گیر از غیبت راندن چه این صفت خورش و خوراک سگهای جهنم است و ممکن است که معنی این باشد که در جهنم سگهائی باشد که غیبت خوراك آنها است، یا آنکسیکه این کار کند با سگ جهنم مساویست
در کشف الغمه از زهری مأثور است : که در خدمت علی بن الحسین في المجالسة بحدیثی داستان کردم و چون از بیانش فراغت یافتم فرمود:
«بَارَكَ اللَّهِ هَكَذَا سَمِعْنَا» خدایت فزونی دهد و برکت عنایت فرماید، هماناما بر همین گونه این حدیث را شنیده ایم زهری میگوید : عرض کردم :
« لَا أَرَانِي حَدَّثْتَ حَدِيثاً أَنْتَ اعْلَمْ بِهِ مِنًى قَالَ لَا تَقُلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ الْعِلْمِ مالم يَعْرِفُ أَنَّما مَعْنَى الْعِلْمِ مَا عَرَفَ»
یعنی بهیچ حدیثی لب بر نگشودم ، جز آنکه تو بآن از من اعلم هستی ، پس در این صورت که بر معلومات من واقف باشند از این علم چه سود و فخری مرا با شد، فرمود اینسخن مکن و آزرده و نادم ،مباش چه علم آن نیست که دیگری بشناس آن بهره نیابد ، بلکه معنی علم آنست که دانسته شده باشد ، یعنی دانستن من زیانی بگذارش تو نمیرساند یا اینکه اگر من اشارتی فرمودم برای آن بود که علم من نیز بر تو مجهول نماند.
وقتی امام زین العابدین علیه السلام با مردی فرمود:
«هَلْ يَدْخُلُ أَحَدُكُمْ يَدَهُ فِي كَمْ أَخِيهِ أَوْ كِيسِهِ فياخذ مِنْهُ مَا یرید مِنْ غَيْرِ أَذَّنَ»
یعنی آيا هيچك از شما چنان باشد که دست در آستین یاکیسه برا در دینی خود کند؟ پس بر گیرد هر چه بخواهد بدون اینکه اذن و اجازت طلبد، عرض کردند: چنین نباشد
ص: 51
فرمود پس شما برادران همدیگر نیستید.
معلوم باد که از دیگری نیز این کلام دیده شده ،لیکن تمام آفرینش از انوار علم و هدایت این انوار مقدسه و اعلام ساطعه(1) علم و هدایت جویند.
در کتاب خصال از ابو حمزه ثمالی مرویست که امام زین العابدين علیه السلام میفرمود
مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ خُطْوَتَیْنِ خُطْوَةٍ یَسُدُّ بِهَا الْمُؤْمِنُ صَفّاً فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ إِلَی ذِی رَحِمٍ قَاطِعٍ و مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جُرْعَتَیْنِ جُرْعَةِ غَیْظٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِحِلْمٍ وَ جُرْعَةُ مُصِیبَةٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِصَبْرٍ و مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَتَیْنِ قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَطْرَةِ دَمْعَةٍ فِی سَوَادِ اللَّیْلِ لَا یُرِیدُ بِهَا عَبْدٌ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
یعنی هیچ بر گرفتن قدمی و برداشتن گامی نیست که در پیشگاه باشد از دو خطوه(2) یکی آن خطوه است که مرد مؤمن بآن سبب صف ورده را که دراه خدای یزدان پسندیده تر بسته شده سخت و استوار گرداند و خطوه دیگر آنست که بسوی خویشاوندی که قطع رشته خویشاوندی کرده باشد برداشته شود و هیچ جرعه نوشیدنی نیست که محبوب تر باشد، در حضرت خدای عز و جل از دو جرعه یکی فرو بردن خشم و غیظ است که مرد مؤمن بدستیاری نیروی حلم و بردباری بازگردانیده باشد و جرعه دیگر جرعه ماتم و مصیبتی است که بقوت صبوری و شکیبائی بر تافته باشد و هیچ قطره نیست که در حضرت ایزد متعال از دو قطره پسندیده تر باشد، یکقطره خونی است که در جهاد فی سبیل الله ریخته شود و یکی قطره اشك چشمی است که در تاریکی شب ریزان شود و آن اشک از بیم خدای و یا دایزد دو سرای باشد و مقصودی دیگر در آن نباشد .
و هم از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مرویست : که رسول خدای صلى الله علیه و آله فرمود:
ص: 52
«مَنْ سَرَّهُ أنْ یَمُدَّ اللهُ فِی عُمُرِهِ وَ أنْ یَبْسُطَ لَهُ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ، فَإنَّ الرَّحِمَ لَهَا لِسَانٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَلْقٌ یقُولُ. یَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَ صَلَنِی وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِی، فَالرَّجُلُ لَیُسرَی بِسَبِیلِ خَیْرٍ إذَا أتَتْهُ الرَّحِمُ الَّتِی قَطَعَهَا فَتَهْوِی بِهِ إلَی أسْفَلِ قَعْرٍ فِی النَّارِ»
یعنی هر کس راخوش آید و قصدش این باشد که خدای روز او را در از و روزی او را گشاده و بساز گرداند، پس ببایستی با خویش خود پیوند و پیوستگی نمایدوخویشاوندانرادر یابد چه رحم و خویشی را بروز رستاخیز زبانی شیوا و گویاست که همی گوید: ایخدای در یاب آنکه مرا دریافت و جداکن و بریده دار هر کس را که از من جدائی و بریدگی خواست، پس مرد براهي نيك وخوش درون و روان است، بناگاه آن خویشاوندی که در اینسرای از وی بریده و جدائی یافته بود او را باز آید و در فرودترين تك(1) ومغاك آتش فرو افكند
حکایت آنحضرت با پسر عمی در خبر است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام را با پسر عمش بود که شب آنحضرت پوشیده(2) بدو میشد و بدون اینکه خود را باوی شناخته دارد چندی دینار باو عطا میفرمود و او ميگفت: لكن على بن الحسين مرا هیچ عطا نمیکند وصله نمیرساند، خدای او را از من جزای خیر نرساند و آنحضرت این سخنان می شنید و هیچ متحمل و متعرض نمیشد و بر این کردار شکیبائی میفرمود و خویشتن باوی شناسا نمیداشت و چون امام زین العابدین سلام الله علیه از این سرای بدیگر جهان خرامید، پسر عمش آنوظیفه را مقطوع یافت این هنگام باز دانست که آن اکرام و احسان از آنحضرت باوی مرعی میگشت پس بسوی قبر مطهرش بیامد و در آنجا زار همی بگریست
از حضرت امام زین العابدین مرویست که رسولخدای صلی الله علیه و آله فرمود:
«ما یُوضَعُ فی میزانِ یَوْمَ الْقِیمَهِ افْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ»
یعنی در ترازوی روز قیامت هیچ چیز بهتر و سنگین تر از خوی نیکونهاده نمیشود از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه مرویست که حضرت علی بن الحسين عليهما السلام فرمود:
ص: 53
«مَا عَرَضَ لِی قَطُّ أَمْرَانِ أَحَدُهُمَا لِلدُّنْیَا وَ اَلْآخَرُ لِلْآخِرَهِ فَآثَرْتُ اَلدُّنْیَا إِلاَّ رَأَیْتُ مَا أَکْرَهُ قَبْلَ أَنْ أُمْسِی»
یعنی هیچوقت دو کار مرا پیش نیفتاد که یکی متعلق بدنیا و آندیگری راجع بآخرت باشد، ومن امر دنیارا بر آخرت برگزیده باشم، جز آنکه دیدار کرده ام مكر وهيرا پیش از آنکه روز بشام برده باشم ، یعنی همانروز بتلافی آنکردار مکروهی مرا دچار افتاد. در اصول کافی از حضرت امام زین العابدين سلام الله عليه مرويست: که رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود.
کَفَی بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یُبْصِرَ مِنَ اَلنَّاسِ مَا یَعْمَی عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْ یُؤْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لاَ یَعْنِیهِ
یعنی برای نکوهش مردهمین قدر کافیست که بر کار کسان نگران و بر کردار خویشتن نابینا باشد، یعنی بر معایب خلق بينا و از عیوب خویشتن بیخبر باشد ،و نیز بچیزی که قصد و اراده و فايدتی در آنمرتبت نباشد، جلیس خودرا بیازارد
وهم حضرت امام زین العابدین ازرسولخدا صلى الله عليه وآله و سلم روایت میفرماید:
«ان أَحَبَّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُومِنِ»
بهترین کردارها در پیشگاه خداوندمهر وماه، در آوردن شادی و سرور است در دل بنده گرونده
ابوحمزه:مالی از حضرت امام زین العابدین علیه السلام روایت کند که فرمود:
«مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِناً مِنْ جُوع أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ، وَ مَنْ سَقی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَاء سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ»
یعنی هر کس بخوراند و از رنج گرسنگی برهاند بندۂ مؤمن، را خدایش از میوهای بهشت بخوراند، وهر کس سیراب گرداند و بیاشاماند و از صدمت تشنگی برهاند بنده گرونده را خدای اورا از شراب خالص و ویژه آب که شیشه وظرفشرا از مشك مختوم کرده باشند بیاشاماند، یعنی از شرابی که بوی مشك دهد، و نیز فرمود:
ص: 54
« مَنْ کَسَی مُؤْمِناً کَسَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلثِّیَابِ اَلْخُضْرِ»
هر کس بندۂ مؤمن را بجامه بپوشاند خدابش از جامهای سبز بهشت بپوشاند، و در حدیث دیگر فرمود:
«لایَزالُ فِی ضَمانِ اللهِ مادامَ عَلَیْه سِلْکٌ»
یعنی هر کس مؤمنی را بپوشاند همیشه در حفظ ضمان خدای است، مادامیکه سلك(1) و خیطی بر تن داشته باشد.
در کتاب روضة الانوار از حضرت سید الساجد علیه السلام منقولست که فرمود: حق همسایه تو آنست که چون ناپدید باشدازوی نگهبانی کنی و چون آشکار است باوی بنیکی و خوبی گرائی و او را بزرگ بداری واگر ستمی بروی فرود آید او را یاری کنی و پژوهش و جستجوی نکوهش وی نکنی و اگر دروی نکوهیدگی و بدی ،بازبینی از وی پوشیده داری و بازنرانی و بروی پنهان کنی و اگر بدینگونه پذیرای پند و اندرز ،تو میشود در میان خود و او پند او بجای آری و هنگام سختی او را باز نگذاری و لغزش او را فروسپاری و گناه او را بروی بخشائی و باوی بنیکی و نیکوئی زندگانی و رفتار کنی
و دیگر میفرماید که سزاوار زن آنست که بدانی خدای بزرگ او را اسباب آسایش و مجالست تو گردانیده پس بدانی که نعمت و نیکی و ناز خواسته ایست از سوی خدای جهان ،باتو پس گرامی داری و نرمی کنی با او و اگر چند حق تو بروی بایسته تر است، اما او راست بر تو که بروی بخشایش آوری چه دستگیریست ، مر ترا و او را بخورانی و بپوشانی و هر گاه نادانی کند از وی در گذری ، وخدای عزوجل در قرآن مجید فرموده است :
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً»(2)
یعنی ایمردمیکه بخدا و رسول گرویده اید و بدین خدای ایمان آورده اید نگاه دارید خود و کسان خود را از رنج و شکنج آتش
ص: 55
پس گروندگان را ببایست که زنان خود را از کیش و دین آموزگار باشند، و ایشانرا از عذاب روز بازپسين بيمناك ،نمایند و تمامت آداب و فرایض وسنن بایشان باز نمایند و در این مقام بحسب مناسبت چنان است که با ایشان به نرمی و ملایمت روند ، ، تا مبادا براه کج و عصیان ،روند و سرانجام بآتش نیران دچار شوند، و درحقیقت این عاقبت و خیم و پایان ناستوده از شما خواهند داشت
آداب امام زین العابدین علیه السلام در بعضی امورات
بباید دانست که ارتکاب تمامت محسنات و اجتناب از تمامت سیئات وحفظ دین و آئین حضرت ذى المنن ورسول مؤتمن، دأب وديدن ائمه هدى سلام الله عليهم اجمعین است، پس اختصاصی ندارد و شرح و بیانی نشاید، لکن از آنجا که نظر بمصالح وقت واستعداد زمان ، هريك از این شموع(1) محفل آفرینش بپاره صفات و ظهور پاره آداب متظاهر میشدند، ناقلین آثار و گذارندگان اخبار، بحسب وسع وطاقت عنوان و اشارتی مینمایند و گرنه هر چه هست همه دارند و بیرون ایشان هر که را هرچه ،راست، بطفیل(2)وجود مبارك ايشان است و این انوار مقدسه جامع تمامت صفات حسنه و آداب ستوده اند ، نه آنست که يکيرا صفتى ممدوح باشد که در آندیگری نباشد، و اگر در دیگری بروز نکند محض اقتضای وقت و زمان است
کلمات آنحضرت وقت خروج از منزل از ابو حمزه ثمالی مرویست: که روزی بر در سرای حضرت امام زین العابدین علیه السلام بودم چون آنحضرت خواست از باب سرای بیرون شود فرمود :
«بِسْمِ اَللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ تَوَکَّلْتُ عَلَی الله»
فرمود: ای ابوحمزه چون بنده خواهد از سرای بیرون شود ، شیطان باوی دچار میگردد و چون گوید: «بسم الله» آندو فرشته که بروی موکل هستند، میگویند: «گفت» یعنی از شر شیطان بر آسودی و محفوظ ماندی و چون گوید «آمنت بالله» گویند هدایت شدی و چون گوید «توکلت على الله» گویند: «وقیت یعنی : «وقیت یعنی از آفات و بلیات
ص: 56
نگاهداشته شدی، واینوقت شیطان دوری میگیرد، و اینها با هم میگویند مارا چه کار است با کسی که کفایت کرده شده و نگاهداشته شده باشد. آنگاه حضرت فرمود:
«اللّهُمَّ إِنَّ عِرْضِی لَکَ»
یعنی :ایخدای عرض خویش را بانو سپارم، بعد از آن بامن فرمود :
یَا أَبَا حَمْزَهَ ، إِنْ تَرَکْتَ اَلنَّاسَ لَمْ یَتْرُکُوکَ وَ إِنْ رَفَضْتَهُمْ لَمْ یَرْفُضُوکَ
یعنی: ای ابوحمزه همانا اگر تو از مردمان کناری جوئی و از ایشان دست باز کشی، ایشان دست از تو باز ندارند، واگر توایشانرا دورداری ایشان تو را رها نکنند واز عرض تو چشم نپوشند.
عرض کردم پس تدبیر کار من چیست ؟فرمود :
«اَعطِهِم عِرضَکَ لِیَومِ فَقرِکَ و فاقَتِکَ»
یعنی باز گذار عرض خود را بایشان برای روز نیازمندی و بینوایی خودت ، یعنی برای روز قیامت، ذخيره كن و در مقام مكافات ومجازات مباش، و از آن معایب و نکوهشی که بر تو فرود میآورند چشم بپوش.
و باین تقریب در حدیث ابی درداء در کتاب مجمع البحرين شيخ طبرسى عليه الرحمه وارداست:
أَقْرِضْ من عِرْضِکَ لیومِ فَقْرِکَ
یعنی هر کس تراعيب و نکوهش کند، در صدد كيفر مباش و این کردار را برذمت او بعرض بگذار، تاروز قيامت ترا بکار افتد.
در جلد چهاردهم کتاب بحارالانوار مسطور است، که حضرت امام زین العابدین علیه السلام هنگام تناول طعام ايندعا قرائت فرمود:
اَلْحَمْدُ للّه ِِ الَّذى اَطْعَمَنا، وَ سَقانا، وَ كَفانا، وَ اَيَّدَنا، وَ اوانا، وَ اَنْعَمَ عَلَيْنا، وَ اَفْضَلَ، اَلْحَمْدُللّه ِِ الَّذى يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ
یعنی: سپاس خداوندیرا که مارا بخورانید و بیاشامانید و بهرچه مارا بیاید
ص: 57
کفایت فرمود، ومارا بهمه حال پناه داده، و بر ما انعام وتفضل فرمود،سپاس مر خداوندیرا که میخوراند لكن هیچکس اورا اطعام نکند ، وچون خوان طعام در حضور مبارکش مینهادند، عرض میکرد:
«اللَّهُمَّ هَذَا مِنْ مَنِّک وَ فَضْلِک وَ عَطَائِک فَبَارِک لَنَا فِیهِ وَ سَوِّغْنَاهُ وَ ارْزُقْنَا خَلَفاً إِذَا أَکلْنَاهُ وَ رُبَّ مُحْتَاجٍ إِلَیهِ رَزَقْتَ فَأَحْسَنْتَ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکرِینَ»
خداوندا این نعمت از من تو و احسان تو وفضل وعطاء تو است، پس برکت و فزونی در آن عطافرمای، و بر ما گوارا بدار و بر شکر آن و شکر طعامی از پس طعامی دیگر موفق گردان، وچون خوان طعامرا بر میداشتند قرائت میفرمود :
«الحمدللَّهِ ِ الِّذِی حَمَلَنا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقَنا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ مَّنْ خَلَقَ تَفْضیِلاً»
سپاس خداوندیراکه مارادر صحرا ودریا ازجای بجای برد، و از طیبات زمين برخوردار فرمود، و بر بیشتری از آفریدگانش فضل وفزونی داد ، وایندعای مذکور باختلاف عبارت بامير علیه السلام منسوب است والله اعلم.
وهم در آنکتاب مسطور است: که امام زین العابدين علیه السلام ميفرمود:
«لاَ تَنْهَکُوا اَلْعِظَامَ فَإِنَّ لِلْجِنِّ فِیهَا نَصِیباً فَإِنْ فَعَلْتُمْ ذَهَبَ مِنَ اَلْبَیْتِ مَا هُوَ خَیْرٌ مِنْ ذَلِکَ»
يعني در تناول گوشت استخوان زیاده مبالغه نکنید ، چه جنیانرا در استخوانها نصیبه(1) ایست ، و اگر چنین کنید، و بهره در آن بجای نگذارید، چیزیکه از آن بهتر باشد ازخانه میرود.
در کافی مذکور است: که حضرت امام زین العابدین علیه السلام مردیرا که تمری یعنی خرما فروش باشد دوست داشتی، چه رسولخدای تمررا دوست میداشت،چنانکه از ابوعبدالله مرویست: که هرگز طعامی در حضرت رسول الله پیش نداشتند که در آنخرما باشد، جز آنکه آنحضرت ابتدا با كل تمر فرمودی
ص: 58
در بحار الانوار از هشام بن سالم مرویست که حضرت امام زین العابدین علیه السلام انگور را خوش ،میداشت و در روزیکه روزه داشت : چون هنگام افطار بازرسیدی نخست چیزی که ام الولد در حضرتش پیش گذرانیدی خوشه انگور بود و چون صدای سائلی بلند شدی آنحضرت آن انگور بدو گذاشت، پس ام والد پوشیده آن انگور را از سائل بخریدی، و در حضور امام علیه السلام میگذاشت و هم سائلی دیگر آمد و باو عطا فرمود و ام ولد بهمان طریق دیگر باره ،بستد و اینکار سه مره بدانگونه گذاشت و در دفعه چهارم به تناول آنحضرت نایل گشت .
در کتاب از حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست: که چون علی بن الحسين عليهما السلام در اقامت حج خواستی قربانی پیش گذرانیدی ، دشنه و کار در ابدست کودکی میداد، و آنوقت مردی دست كودك را نيرو ميداد و ذبح مینمود، از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه از تقسیم گوشتی از گوسفند که در عید اضحی میکشتند سئوال کردند، فرمود: علی بن الحسين و ابو جعفر علیهم السلام را قانون آن بود كه يك ثلث قربانيرا بهمسایگان بصدقه میدادند و يك ثلث را بسائلين، ويك ثلث آخر را برای اهلبیت نگاه میداشتند.
و دیگر در کافی از حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست که علی بن الحسین سلام الله علیهما چون در اقامت حج به حجر میرسید قبل از آنکه بمیزاب و ناودان برسد سر مبارك بلند میکرد و عرض مینمود :
«اللَّهُمَّ أدخِلنِی الجَنَّهَ بِرَحمَتِکَ وَ هُوَ یَنظُرُ إِلَی المِیزابِ وَ أجِرنِی مِنَ النّارِ بِرَحمَتِکَ وَ عافِنِی مِنَ السُّقمِ وَ أَوسِع عَلَیَّ مِنَ الرِّزقِ الحَلالِ وَ ادرَأ عَنِّی شَرَّ فَسَقَهِ الجِنِّ وَالإِنسِ وَ شَرَّ فَسَقَهِ العَرَبِ وَالعَجَمِ»
ثواب فضیلت حج و دیگر در کتاب مذکور مسطور است: که مردی در خدمت علی بن الحسين علیه السلام شد فرمود از سفر حج مراجعت کرده باشی؟
ص: 59
عرض کرد آری فرمود: هیچ میدانی برای مردمی که حج نهاده باشند چه مقام وفضیلت میباشد؟ عرض کرد ندانم.
قال من قدم حاجاً وطاف بالبيت وصلى ركعتين كتب الله له سبعين الف حسنة و محی عنه سبعين الف سيئة ورفع له سبعين الف درجة وشفعه في سبعين اهل بيت وقضى له سبعين الف حاجة وكتب له عتق سبعين الف رقبة قيمة كل رقبة عشرة آلاف درهم فرمود هر کس بحج شود و در خانه کعبه طواف دهد و دو رکعت نماز بگذارد، خداوند در نامه عمل او هفتاد هزار حسنه ،بنویسند و هفتاد هزار سینه از نامه کردارش محو نماید و برای او هفتاد هزار درجه بر کشد و در هفتاد اهل خانه شفاعتش را بپزیرد و هفتاد هزار حاجت او را بر آورد و هم برای او ثواب آزاد کردن هفتاد هزار بنده بنویسد، كه قيمت هر يك ده هزار در هم باشد(1)
در تبا در سلام کردن بحاج و هم در کتاب کافی از حضرت ابی عبدالله از علی بن الحسین سلام الله عليهم مرویست که میفرمود:
بَادِرُوا بِالسَّلَامِ عَلَى الْحَاجِّ وَ الْمُعْتَمِرِ وَ مُصَافَحَتِهِمْ قَبْلَ انَّ يُخَالِطُهُمْ الذُّنُوبِ
یعنی پیشی گیرید و مبادرب جوئید بسلام و مصافحه آنانکه اقامت حج و عمره نموده اند پیش از آنکه بگرد معاصی و غبار ذنوب آلایش گیرند و از این خبر معلوم میگردد که مردم حاج تا بگناهی مجدد مخلوط نشوند گناهان گذشته ایشان بتمامت آمرزیده و معفو است، چنانکه در حدیث حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست: که حاجیان برسه حالت هستند يك صنف از آتش نجات مییابند و صنفی از گناهان خود بیرون مثل حالتی که در روز تولد از مادر داشت، وصنف سیم حاصل و بهره ایشان از اقامت همانست که در اهل و مال خود محفوظ میماند، و این پست ترین حالتی است که شخص حاج باخود میآورد
در مصباح کفعمی مسطور است که هر وقت حضرت سجاد سلام الله عليه بسفر حج
ص: 60
بیرون شدی از بهترین و پسندیده ترین زاد و توشه ازلوز وشكر وسويق(1)محمص(2) و محلی باخود بر میداشت و هم در کافی از حسن بن على بن عمر بن على بن الحسين بن علی بن ابی طالب علیهم السلام از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مرویست. که فرمود: پدرم علی بن الحسين عليهما الصلوة راقانون آن بود که بر قبر مبارك پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وقوف مینمود، و بر آنحضرت سلام میفرستاد و شهادت میداد که تبلیغ رسالت فرمود، و بآنچه و آنکه اورا حاضر بود دعا میفرمود و میخواند «ثُمَّ يُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى الْمَرْوَةِ الْخَضْرَاءِ الدَّقِيقَةِ الْعَرْضِ مِمَّا يَلِي الارض» و از این عبارت چنان باز نموده میشود که در آن اوقات که برفراز قبر مطهر بنیان عمارت وکنید و بارگاهی ،بنوده سنگ و ستونی مختصر بوده که آنحضرت بآن متکی میشد و آنوقت بآن قبر مبارك تشبث ميجست، و پشت خود را بقبر تکیه میداد و روی بقبله میکرد و این کلمات بزبان مبارك ميراند «اللهم اليك الجأت ظهرى والى قبر محمد عبدك ورسولك اسندت ظهري، والى القبلة التي رضيت لمحمد صلی الله علیه و آله استقبلت اللهم انى اصبحت لا املك لنفسى خير ما ارجو، ولا ادفع عنها شرما احذر عليها، واصبحت الامور بيدك فلا فقیر افقر مني، اني لما انزلت الى من خير فقير اللهم ارددنى منك بخير فانه لاراد لفضلك، اللهم اعوذ بك ان تبدل اسمي او تغير جسمى اوتزيل نعمتك ، اللهم كرمنى بالتقوى وجملني بالنعم واغمرني بالعافية وارزقنى شكر العافية .
یعنی ایخدای : همانا پشت من برحمت تو پناهنده و بقبر محمد بنده تو و رسول تو اتکال و اتکا(3) جوینده است و بآن قبله که تو برای محمد صلی الله علیه و آله مرضی(4)داشته روی ،میکنم ایخدای همانا من با مداد کرده ام در آنحالت كه مالك وقادر نیستم برای نفس خویش آنخیر و خوبی که امیدوارم، و آن نیرو ندارم که دفع نمایم از نفس خویش آشر و گزندیرا که بر نفس خود از آن بیمناکم همانا از مه(5) امور
ص: 61
و مهار کارها همه بجمله در دست قدرت و توانائی تو است، پس هیچ فقیری و نیازمندی ازمن فقیرتر نیست، همانا آنچه نازل فرمائی بسوی من ازخیر وخوبی فقیر و نياز مندم ، ایخدای مرا بخیر و خوبی از پیشگاه رحمت خود باز گردان، چه هیچ چیز باز دارنده فضل تو نیست ، ایخدای پناه میجویم بتو از اینکه نام من دیگر گون یاجسم من دیگر سان نمائی ، یا نعمت خویش را از من زایل گردانی، ایخدای مرابتقوى و پرهیز کاری مکرم و گرامی بدار ، و نعمتهای خود جمیل فرمای ، و در عافیت محفوف(1) وبشكر عافيت مرزوق بگردان
تحقیق در کلام امام(علیه السلام) راقم حروف گوید: در موقعی از این کتاب بمعنى فقر اشارت رفت ، و این کلام معجز ارتسام دلیلی استوار است بر آن مذکورات ، چه اینکه امام علیه السلام میفرماید هیچکس از من فقير تر نیست ، البته نه از روی گزاف و مبالغه است، چه كلام ائمه علیهم السلام از این شوائب(2) مصون است ، و اگر معنی فقر را موافق ظاهر حمل کنیم ، هرگز درست نمیآید ، چه اولا این فقر وفاقت ابدا در این انوار مقدسه راه نمیکند زيرا كه مالك دنياو آخرت و تمامت مخلوق هستند و استغنای جمله آفریدگان بوجود ایشان ، واشارت و ارادت ایشان است ، وتقسيم ارزاق وارواح وانوار وقبض و بسط تمامت اشیاء باجازت ایشان باشد ، وميكائيل واسرافيل وجبرائيل وعزرائيل عليهم السلام که در حقیقت هريك راتق(3) وفاتق رکنی از ارکان مدار عوالم خداوندی هستند همه تابع اوامر و نواهی این انوار ساطعه(4) مقدسه اند ، بلکه وجود آنهاوزندگانی آنها باشارت ایشان است ، وافتقار واستغناء وتوانگری و نیازمندی وانتصار وانكسار همه از ایشان میباشد ، و اگر بخواهیم بر صورت ظاهر تأويل نمائیم درست نمیاید چه در در آنزمان آنحضرت بیشتر فقرا را رعایت میفرمود ، و بسیار کسانرا با اهل وعیال چنانکه اشارت رفت ، از خویشتن رزق و روزی میرسانید.
وبالجمله: وظیفه خوار خوان انعام و احسان آنحضرت بودند ، وهم آنحضرت
ص: 62
را زنهای متعدد در سرای بود ، ولباسهای خز بر تن مبارك ميآراست ، واصحاب خود رابذل احسان و انعام میفرمود ، پس چگونه میتواند مصداق این معنی باشد ،بلکه این فقر اشارت بآنمرتبه فقر است که پیغمبر خدایرا ز بنت و فخر است ، و اینکه میفرماید از من فقير ترى نیست اشارت باینست که در اینزمان که من حجت خداوند زمین و آسمان هستم ، و بر تمامت مخلوق مقتدا وامام ميباشم این فقر و این مقام مفاخرت بجمله بهره من است، زیرا که هیچکس شایسته اینمقام جز من نیست، چه اجزای وجودمن بجمله از روی بصیرت تامه مفتخر ومفتقر بادراك اينمراتب اند و من ازهمه جهة وحيثيت فنای في الله هستم و دارای هیچ نیستم ، و هر چه هست از اوست ،ومن آنچه خواهم از او طلبم ، آنچنان وجودی هستم ، و خدای آنچنان ظرفیت در من نهاده که هر نوع افاضتی در من شود طاقت استفاضه دارم ، لكن ديگران را این توانایی و این ظرفیت واستعداد وقابلیت نباشد ، واينمسئله چنانست که مثلا بحر محیط را هر چند ابرها فرو گيرد و بارانها ببارد ، و رودخانها در آنجاری گردد : وهمچنان فریاد العطش از آن بر عنان آسمان میرسد ، لكن در ناموری یا امعاء كرم شيكور يكقطره اگر فرود شود منبع نمود و وجودش بر جوش و خروش گردد و چنان از استسقاء استغناءگیرد که هرگز در طلب افاضت مبادرت نجويد ، وهرگز از فقر وفاقت یاد ننماید . با اینکه عین افتقار وانكسار و دستخوش هزاران نیازمندی و دریوزگی(1) و بیچارگیست .
آدابه في السفر از حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه مرویست : که حضرت امام زین العابدین علی بن الحسين عليهما السلام بھیج سفری روی نمیگذاشت ، مگر با جماعتی از رفقا که آنحضرت را بمقام و منزلت نشناسند ،و چون با ایشان راه بر میگرفت پیمان استوار میفرمود ، که در خدمت رفقا در هر امری که بآن محتاج باشند بآنحضرت حوالت باشد ، وچنان افتاد که در هنگامیکه باقومی سفر کرد ، و از میانه مردی که آنحضرت را از نخست شناخته میداشت، آنجمال مبارك رابديدو بآنجماعت گفت هیچ میدانید با کدام کس همسفر هستید ؟ گفتند ندانیم . گفت همانا این بزرگوار على بن الحسين سلام الله عليهما ست ، چون شنیدند بیکدفعه از جای بر خواستند و در خدمتش هجوم آوردند ، وهمی دست و پای مبارکش ببوسیدند ، وعرض کردند
ص: 63
ای پسر رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم اراده فرمودی ،که ما ندانسته در این حضرت ازدست وزبان جسارتی بوزريم ، وبآتش دوزخ در افتيم وابدالدهر تباه شویم ،چه چیز ترا بر اینکار بداشت ؟فرمود:از آنکه من وقتی با مردمی که مرامیشنا ختند همسفر بودم،وایشان برای خوشنودی رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم ، بر افزون از آنکه مستحق بودم بامن بعطوفت و عطیت رفتند، از اینروی بیم داشتم که شما نیز با من بآنگونه معاملت بورزید، پس پوشیده داشتن امر خود را دوست تر داشتم
در کتاب عیون از حضرت امام صادق علیه السلام مرویست که فرمود:از حضرت اما محمد باقر از کیفیت نماز گذاشتن در سفر پرسش کردند، فرمود: پدرش امام زین العابدين علیه السلام در حال سفر نماز را بقصر ادا ميفرمود ، در اصول کافی از ابوحمزه ثمالی مرویست که علی بن الحسين عليهما السلام میفرمود :
« لَأَنْ أَدْخُلَ اَلسُّوقَ وَ مَعِی دَرَاهِمُ أَبْتَاعُ بِهِ لِعِیَالِی لَحْماً وَ قَدْ قَرِمُوا إِلَیْهِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ نَسَمَهً»
یعنی اگر من بیازار شوم ،و درهمی چند مر ا باشد که از بهر عیال خویشتن در بهای گوشت دهم گاهی که ایشان سخت مایل بگوشت باشند ، همانا مرا محبوب تر باشد از اینکه مملوکی را آزاد کرده باشم
وهم در اصول کافی مسطور است که علی ابن الحسين سلام الله عليهما، چون صبح در آمدی در اول بامداد برای تحصیل رزق بیرون شدی، عرض میکردند: یابن رسول الله بکجامیشوی؟ میفرمود :تا از بهر عیال خود صدقه بدست کنم عرض میکردند : آیا تو در تحصیل صدقه باشی؟
(قَالَ مَنْ طَلَبَ مِنِ الْحَلَالَ فَهُوَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى صَدَقَةُ عَلَيْهِ) .
هر کس از ممری حلال روزی بیابد ،همانا از جانب خدای صدقه ایست بر وی یعنی سعادت یافتن بتحصيل رزق حلال چنان است، که خدای بروی صدقه نهاده باشد
در جلد سماء وعالم بحار الانور مسطور است که امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
(کَانَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ إِذَا رَأَی شَیْئاً مِنَ اَلْخُبْزِ فِی مَنْزِلِهِ
ص: 64
مَطْرُوحاً وَ لَوْ قَدْرَ مَا تَجُرُّهُ اَلنَّمْلَهُ نَقَصَ قُوتَ أَهْلِهِ بِقَدْرِ ذَلِکَ)
یعنی پدرم علی بن الحسين عليهما السلام را قانون آن بود که هر وقتی که چیزی از نان رادر منزل خود افکنده و مطروح میدید ، اگر چند بآن مقدار بودی که مورچه باز کشیدی بهمان مقدار، از رزق و روزی اهل خویش بکاستی
و هم در آن کتاب از ابو حمزه ثمالی مرویست : که چون در حضرت علی بن الحسین صلوات الله عليهما تشرف جستم، نمرقه بخواست و نمرقه و تمرق بمعنی و ساده (1) كوچك و نالین زین است ، بالجمله نمرقه را بگستردند و من بر آن بر نشستم، آنگاه مائده از بهر من حاضر کردند که هیچوقت مانندش ندیده بودم پس با من فرمود : تناول كن ، عرض کردم فدای تو شوم چیست تراکه تناول نمیفرمائی؟ فرمود: من صائم هستم و چون شب فرارسید، سرکه و زیت(2) بیاوردند و آنحضرت از آنجمله افطار فرمود، و هیچ از آنکه از بهر من بیاوردند در حضرتش حاضر نکردند .
وهم در آنکتاب از حضرت امام رضا از آباء گرامش از علی بن الحسین سلام الله عليهم اجمعين مر ویست:
«شَیْئَانِ مَا دَخَلاَ جَوْفاً إِلاَّ أَفْسَدَاهُ وَ شَیْئَانِ مَا دَخَلاَ جَوْفاً إِلاَّ أَصْلَحَاهُ فَأَمَّا اَللَّذَانِ یُصْلِحَانِ جَوْفَ اِبْنِ آدَمَ فَالرُّمَّانُ وَ اَلْمَاءُ اَلْفَاتِرُ وَ أَمَّا اَللَّذَانِ یُفْسِدَ انِ فَالْجُبُنُّ وَ اَلْقَدِیدُ»
یعنی دو چیز است درون هیچ شکمی نشود مگر اینکه فاسدش گرداند، و دو چیز است که درون هیچ جوفی نشود جز آنکه اصلاحش نماید، اما آندوچیز که جوف و معده ابن آدم را اصلاح مینماید ، انار و آبی است که از برودت بسخونت(3) میل نموده باشد، یعنی آب نیم گرم و اما آندو چیز که جوف آدمیزاد را فاسد و تباه میگرداند، پنیر و گوشت خشکیده کهنه است.
در کتاب عیون از علی بن الحسين سلام الله عليه ما مرويست که:
«دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ عَلَى عَلِىُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ علیه السَّلَامَ وَ هُوَ مَحْمُومُ فامره بِكُلِّ الْغُبَيْرَاءِ»
ص: 65
یعنی: رسول خدای صلی الله علیه و آله بر علی بن ابی طالب علیه السلام در آمد، گاهی که امير المؤمنين علیه السلام تب داشت، پس رسول خدای آنحضرت را بخوردن سنجد امر فرمود.
و دیگر در کتاب عیون از حضرت امام زین العابدین علی بن الحسين سلام الله عليهما مأثور است که حضرت ابی عبدالله الحسين بن على صلوات الله عليهم فرمود :
«انَّ عبدالله بْنِ عَبَّاسٍ كَانَ يَقُولُ انَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَانَ اذا أَكْلِ الرُّمَّانِ لَمْ يُشْرِكْ احدأ فيه وَ يَقُولُ : فِي كُلِّ رُمَّانَةٍ حَبَّةُ مِنْ حَبَّاتِ الْجَنَّةِ».
یعنی: عبد الله ابن عباس میگفت :رسول خدای صلی الله علیه و آله هر وقت انار تناول میفرمود، هیچکس را در خوردن آنشريك نميساخت ،ومیفرمود : در هر انار یکدانه از دانهای انار بهشتی است
در فروع کافی مسطور است : که علی بن الحسين عليهما السلام راقانون آن بود، که چون خواستی با زوجه خود در آمیزی،درها را فرو می بست و پردها را آویخته داشتی ،وخدام را بیرون شدن فرمودی ، در کتاب سماء والعالم از حضرت امام محمد باقر از پدرش امام زین العابدين علیه السلام مسطور است :
«قال قال أَمِيرُ المومنين عَلَيْهِ السَّلَامُ اذا كَانَ باحدكم أَوْجَاعِ فِي جَسَدِهِ وَ قَدْ غَلَبَتْهُ الْحَرَارَةَ فَعَلَيْهِ بالفراش».
فرمود :امير المؤمنين علیه السلام ميفرمايد هر وقت یکتن از شما را وجعی(1) و دردی در بدن پدید آید ،وحرارت بروی چیرگی نموده باشد، پس بر چنین کس فراش لازم است باحضرت امام محمد باقر سلام الله عليه عرض کردند : یابن رسول الله معنى فراش چیست؟ (قَالَ غِشْیَانُ اَلنِّسَاءِ فَإِنَّهُ یُسَکِّنُهُ وَ یُطْفِئُهُ) فرمود مقصود از فراش مباشرت بازنان است چه مباشرت ومجامعت اسباب تسكين حرارت و التهاب نايره وجع میگردد، در قاموس اللغه مرقوم است، فراش بكسر بمعنى زوجه است
و دیگر در کتاب مذکور از ابوالصباح مسطور است که گفت: از حضرت امام جعفر صادق سلام الله عليه سؤال کردم ، که کودکان را میتوان از ذهب حلیه ساخت؟
ص: 66
«فَقَالَ كَانَ عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ يُحَلَّى وُلْدَهُ وَ نِسَاءَهُ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»
فرمود: علی بن الحسين سلام الله عليهما فرزندان وزنان خود را از زر وسیم حلیه(1) میفرمود در کتاب منهاج العارفين منقول است که عقیق در آنهنگام که حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام در طورسینا در حضرت کبریا مشغول مناجات بود، از نورالهی آفریده شد، و خدای تعالی فرمود :قسم بذات خودم که عذاب نخواهم کرد دستیرا که عقیق در آندست باشد و محبت علی در دل او باشد .
استعمال خز از حلبی برسش کردند ، پوشیدن خز چگونه است، گفت زیانی ندارد، زیرا که علی بن الحسين عليهما السلام در زمستان عبای خز بر تن مبارك ميآراست و در فصل تابستان بفروش میرسانید و بهای آنرا تصدق میفرمود و میگفت:
(إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ رَبِّی أَنْ آکُلَ ثَمَر ثَوْبٍ قَدْ عَبَدْتُ اَللَّهَ فِیه»
یعنی: مرا آزرم همی آید از پروردگارم که بهای آنجامه را که خدایرا در آن عبادت کرده ام در مأكول ومشروب خود مصروف دارم .
سلیمان بن رشید از پدرش روایت کرده است که علی بن الحسين سلام الله عليهما را در حالتی نگران شدم که دراعه(2) سیاه و طیلسانی(3) ازرق(4) برتن مبارك داشت و از حضرت رضا علیه السلام مرویست : که علی بن الحسین صلوات الله عليهما جبه خز که پنجاه دينار بها داشت ، ومطرف خز که قیمتش پنجاه دینار بود می پوشید و هم در روایتی قلنسوه(5) از خز داشت و این آیت مبارک قرائت میفرمود :
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّه ِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ(6)
یعنی؟ کیست که حرام نماید آبزینت و زیوری که خدای از بهر بندگان خود از معادن و مقامات خود بیرون آورده و آن رزق و روزیهای طیب و طاهر را در بحار الانوار
ص: 67
از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه مرویست : که حضرت علی بن الحسين علیه السلام را و سادها ونمطها یعنی گستردنیها بود، و برفراز آنها جلوس میفرمود.
اختصاب بحنا در کتاب کافی از یکی از غلامان امام زین العابدین علیه السلام مرویست که از آنحضرت شنیدم فرمود: رسول خداى صلی الله علیه و آله فرمود:
« اِخْتَضِبُوا بِالْحِنَّاءِ فَإِنَّهُ یَجْلُو اَلْبَصَرَ وَ یُنْبِتُ اَلشَّعْرَ وَ یُطَیِّبُ اَلرِّیحَ وَ یُسَکِّنُ الزَّوْجَةَ»
یعنی : با حنا خضاب کنید زیرا دیده را روشن نماید و موی را برویاند ، و بویرا خوش گرداند ، و زوجه را صبر و سکون ،میدهد ،یعنی چون اینحالت از تهیه و تدارك امر مزاوجت حدیث کند ، او را خورسند و شکیبا میگرداند
در کتاب عيون المعجزات كه بسید مرتضی علیه الرحمه منسوب است مرقوم است که ابوخالد کنگر الکابلی گفته است یحیی بن ام الطويل رفع الله درجته که پسردایه حضرت امام زین العابدين صلوات الله وسلامه عليه بود مرا ملاقات کرده ، دست مرا بدست گرفته باتفاق او بآستان مبارك آنحضرت روی نهادیم ، و آنحضرت را در خانه که با معصفر(1) مفروش ، و درودیوار پاك و سفيد بود ، بازدیدیم و لباسی خوب و خوش بر اندام مبارکش آراسته بود؛ من درنگی در جلوس ندادم و برخواستم ، فرمود بامداد بنزد من حاضر شو انشاء الله تعالی چون از حضرتش بدر شدم ، با یحیی گفتم مرا بر مردی در آوردی که لباس رنگین بر تن میکند و بر آنعزیمت شدم که دیگر باره بخدمتش مراجعت نکنم پس چندی بیندیشیدم و با خویش گفتم ، مرا از این معاودت(2) باری خسارتی نخواهد افتاد، بامدادان بآستانش روان شدم و در سرای راه گشاده دیدم و هیچکس را در آنجا باز نیافتم و بآهنگ مراجعت بودم ، پس مرا از درون دارند کرد . و من چنان گمان همیبردم که مگر جز من کسی را میخواند تاصیحه در افکند و فرمود: یا کنگر در آی و این نام راهمانا مادرم بر من نهاده بود و دیگر کس دانائی نداشت ، پس بخدمتش در آمدم و او را در سرائی گلین بر روی حصیری و بر روی قمیصی
ص: 68
از کرباس نگران شدم، و یحیی در خدمتش حضور داشت ،فرمود : ای ابو خالد همانا من بعروسی تازه عهدبودم، و آنحالت و آنجامه که بروز گذاشته مرا در بر دیدی بخواهش آنزن بود، و نخواستم بر خلاف خواهش او روم ، آنگاه آنحضرت از جای بر خواست و دست من ويحيى بن ام الطويل رضي الله عنه را بگرفت ،و بپاره آبگاهها عبور داد و ما را فرمود : بایستید، پس بایستادیم و نظر بدو گماشتیم ، پس فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم» و بر روی آب روان گشت ، چنانکه کف مبارکش را نگران بودیم که بر روی آب آشکار بود ، پس من گفتم : «اَللَّهُ أَکْبَرُ أَنْتَ اَلْکَلِمَهُ اَلْکُبْرَی وَ اَلْحُجَّهُ اَلْعُظْمَی صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ»(1) آنگاه بجانب ماالتفات کرده فرمود: «ثَلاَثَهٌ لا یَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ اَلْمُدْخِلُ فِینَا مَنْ لَیْسَ مِنَّا وَ اَلْمُخْرِجُ مِنَّا مَنْ هُوَ مِنَّا وَ اَلْقَائِلُ أَنَّ لَهُمَا فِی اَلْإِسْلاَم حقاً»
یعنی: سه طبقه هستند که خدای تعالی در روز بازپسین نظر رحمت بایشان باز نمیگشاید و ایشانرا تزکیه نمیفرماید و مطهر و بلند نمیگرداند، مر ایشانرا عذابی الیم دردناك است ، نخست آنکسان که از ما ائمه اثناعشر بشمار آورد کسیرا که در زمره مانیست ، مثل جماعت اسمعيليه وغير از ايشان ،دویم آن کسان که ازماائمه دوازده گانه خارج نمايد كسيرا و از اين عدد بكاهد مثل واقفيه(2) وغیر از ایشان،سیم آنکسان که دارای این دو رأی را در اسلام با نصیب شمارند، یعنی آنکس که این دو تن را از اسلام و مسلمانی بهره ورخواند
در کتاب فصول المهمه از حنان بن سدير مرویست که گفت: من و پدرم وجدم وعمم در مدینه بگرمابه شدیم، و چون برخت کن در آمدیم مردی با ما گفت: از کدام قوم هستید؟ گفتیم از مردم عراق، گفت: از کدام عراق رشته نسب میبرید؟ گفتیم مردم کوفه ایم، گفت: «مَرْحَباً بِكُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَنْتُمُ الشِّعَارُ دُونَ اَلدِّثَارِ»
یعنی: شما مردم کوفه جامه شعار یعنی آنجامه که با بدن ملصق(3) هست میباشید آن جامه دثار که ذوق شعار است، یعنی با بدن چسبیده اید وجدانیستید، آنگاه فرمود:چه
ص: 69
چیز شما را از پای داشتن ازار باز داشته است؟ و چه رسول خداى صلی الله علیه و آله فرموده است:
عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ(1)
بالجمله میگوید پدرم پاره کرباس بیاورد و بر چهار قسمت كرد و هر يك راقسمتي بداد وبگرمابه اندر شدیم و چون گرمخانه شدیم آهنگ جدم فرمود و گفت : ای فرتوت چه ترا از خضاب بازداشت جدم عرض کرد: من کسی را که از من و تو بهتر بود در یافتم و او خضاب نمیکردو مقصودش اميرالمومنين على علیه السلام بود، می گوید: آن شخص از این سخن خشمناك شد چنانکه آثار غضبش را در حمام بدانستیم ، پس از آن فرمود: راست گفتی و خوب کردی از آن پس فرمود ای پير : اگر خضاب کنی ،همانارسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خضاب میفرمود،و او از علی علیه السلام بهتر است ،و اگر فروگذاری بسنت على علیه السلام والصلوة رفته باشی ، بالجمله: میگوید: چون از گرمابه بیرون شدیم از حال آنمرد پرسش کردیم معلوم شد وی علی بن الحسين و پسرش محمد بن علی علیهم السلام است، که در خدمت پدر بزرگوارش بود
تعیین وقت ذبيحه در کتاب کافی مرقوم است : که حضرت ابی عبدالله سلام الله عليه میفرمود :كه على بن الحسين علیه السلام باغلامان خودفرمان میکرد: که قبل از طلوع صبح ذبح ننمایند و نیز روایت است، که باغلامان خود میفرمود:
(لَا تَذْبَحُوا حَتَّى تَطْلُعَ الْفَجْرُ وَ يَقُولُ فَانِ اللَّهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ»
یعنی:خداوندشب را برای هر چیزی سکون و آسایش مقرر داشته ، پس حيوانرا در شب نباید بتعب ذبح در افکند
ابان بن تغلب که راوی حدیث است عرض کرد: فدای تو شوم اگر بيمناك شوم چکنم فرمود:
(إِنْ خِفْتَ اَلْمَوْتَ فَاذْبَحْ)
اگر بیم آن باشد که آنحیوان بمیرد و تاصبح مجال نیابد ذبح كن ،وهم در آنکتاب مذکور است : که علی بن الحسين علیہماالسلام را جاریه بود ، که هر وقت امام علیه السلام اراده فرمودی آنجاریه برای آنحضرت ذبح نمودی، و آنحضرت از ذبيحه صيد ومناكحه نصارای عرب نهی میفرمود
ص: 70
در کتاب کافی مسطور است، که حضرت امام جعفر صادق سلام الله عليه ميفر مود: که حضرت امام زین العابدين سلام الله عليه چون میتی را بگور در آوردی . این کلمات رابر زبان راندی،
«اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ، وَ صَعِّدْ عَمَلَهُ، وَ لَقِّه مِنْكَ رِضْوانا»(1)
و هم در آن کتاب از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مرويست که فرمود:علی بن الحسين عليهما السلام راقانون آن بود که چون زنی از آنحضرت را حالت فرو نهادن حمل فرارسیدی، فرمان دادی تا آنزنان که در آن بیت حاضر بودند، بجمله را بیرون فرستادند، تا اول کسیکه نگران بعورت باشند نباشند، و هم در فروع کافی از عبدالله بن سليمان از پدرش مرویست که گفت: در مسجد جای داشتم پس علی بن الحسين علیه السلام در آمد ، ومن آنحضرت را چنانکه بایستی بجای نیاوردم ،و آنحضرت را عمامه سیاه بر سر مبارك، و گوشه آن ازمیان دو کتف همایونش آویخته بود، پس من بامرد دیگر که در نزد من جلوس کرده بود، گفتم : این شیخ کیست گفت :تراچه بود که از این جمله مردم که مسجد در آمدند از هیچکس پرسان نگشتی مگر از این شیخ؟ گفتم:هیچکس را بمسجد ندیدم در آید و او را چنین چهره مبارك و هيئت كريم باشد، از اینروی از وی پرسش کردم ، گفت:همانا على بن الحسين علیه السلام است پس بر خاستم آنمردو دیگران بپای شدندو در حضرتش انجمن کردیم و سلام فرستادیم ، پس مردی عرض کرد «اصلحك الله ماترى في رجل سمى امرأة بعينها و قال يوم يتزوجها فهي طالق ثلثا ثم بداله ان يتزوجها ايصلح له ذلك فقال انما الطلاق بعدالنکاح» یعنی چه میفرمایی مردی که زنيرا بعینها یعنی بنام و نشان نامزد و خطبه نماید،و بعد از آن در روزیکه اراده شروع داشت قبل العقد گفت: «فهی طالق ثلثاً» این زن سه طلاقه است، آیا این کردار محرم نکاح است یا نیست
امام فرمود:طلاق بعداز نكاح موجب حرمت میشود نه قبل از نکاح بعد الخطبه،ظاهر معنی عبارت این است و ممکن است تعلیقی در آن قائل شویم باین معنی که گوئیم آنشخص بامام علیه السلام عرض کرد پیش از آنروز که بنای خطبه گذاشته باشد ازقبیل مذاکره مطلبی ازروی ان تعرض بآن عمل چه فرمائی در حق مردی که زنیرا بعینها(2) نام برد که هر روزش بعقدنکاح
ص: 71
در آورم سه طلاقه باشد، پس اگر روزی او را عقد نماید آیا طلاق نخست مجزی است،فرمود: «إِنَّمَا الطَّلَاقُ بَعْدَ النِّکَاحِ» یعنی طلاق قبل از عقد معلقا علی بعدالعقد جاری نیست زیرا که تطلیق(1) فرع بر تقیید است و چون مقید نتواند بود تصور تطلیق در آن صیحیح نیست
بالجمله:عبدالله ميگويد ، من و پدرم بخدمت حضرت ابی عبدالله علیه السلام شدیم و پدرم این حدیث را در حضرتش بعرض رسانید حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود تو بر على بن الحسين سلام الله عليه باينحديث شاهدی؟عرض کرد آری و نیز در فروع کافی این حدیث بروایت دیگر مسطور است و هم در آنکتاب مسطور است که حضرت ابی عبدالله علیه السلام فرمود که هر شوهر دختر یا خواهر على بن الحسين كه بخدمت آنحضرت آمدند ردای مبارك برای او میگسترد و او را بروی جلوس میداد وميفرمود «مَرْحَباً بِمَنْ كَفَى الْمَئُونَةَ وَ سَتَرَ الْعَوْرَةَ» يعني مرحبا بر کسی که کافه مؤنه وساتر عورت است کنایت از اینکه گروی اقدام بمزاوجت نکردی وزن بدون شوهری در سرای بماندی پاره نتایج غير مستحسنه از وی ظاهر میگشت.
در اصول کافی مسطور است، که امام زین العابدين علیه السلام : «میفرمود إنَّ أفضل الأعمال عند اللَّه ما عمل بالسُّنَّة وإن قلَّ» یعنی : بهترین و برترین کارها در حضرت یزدان تعالی آن است که بسنت عمل بشود اگر چنداندك باشد ، در کتاب عين الحيوة مسطور است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود بر شما باد تلاوت قرآن،هماناخدای تعالی بهشت را يك خشت از طلاويك خشت از نقره بیافریده، و بجای گل مشك بوياو درعوض خاك زعفران ودرازای سنگ ریزه مروارید ، در آن مقرر داشته، ودرجاتشرا بعدد آیات قرآن گردانیده، پس هر کس قر آنراخوانده باشد، باوی گویند: بخوان و بالارو،وجز پيغمبران وصديقان هیچکس درجه اش از وی برتر نباشد و از آنحضرت مرویست ، که هر کس سوره ممتحنه را در نمازهای واجب و سنت بخواند، خدای دل اورا بایمان امتحان نماید . و دیده او را نور بدهد، و خود و فرزندانش بفقر ودیوانگی مبتلا نشوند، و نیز میفرمود : از حضرت رسول خدای صلی الله علیه و آله مرویست ، که هر کس چهار آیه اول سوره بقره و آية الكرسی را تا العلى العظيم با دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر سوره را بخواند، بدی در خود و در مالش نه بیند، وشيطان نزديك او نيايد و قرآنرا فراموش نکند.
ص: 72
شیخ صدوق عليه الرحمه در کتاب خصال از ابومالك روايت کرده است ،که حضرت امام زین العابدين علیه السلام عرض کردم مرا از جمیع شرایع این دین خبر گوی فرمود: «قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَهْدِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ» سخن راست وفرمان بعدل وداد ووفای بعهد و پیمان.
در اصول کافی در ذیل مخاطبات حضرت امام کاظم علیه السلام باهشام بن حکم ازعلی بن الحسين سلام الله عليهم مسطور است، که آنحضرت میفرمود :
مُجَالَسَةُ الصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَي الصَّلَاحِ وَ آدَابُ الْعُلَمَاءِ زِيَادَةٌ فِي الْعَقْلِ وَ طَاعَةُ وُلَاةِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ وَ اسْتِثْمَارُ الْمَالِ تَمَامُ الْمُرُوءَةِ وَ إِرْشَادُ الْمُسْتَشِيرِ قَضَاءٌ لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ كَفُّ الْأَذَي عنْ كَمَالِ الْعَقْلِ وَ فِيهِ رَاحَةُ الْبَدَنِ عَاجِلًا وَ آجِلًا
یعنی: نشستن بامردمان صالح داعی بسوی صلاح ، و آداب وروش دانایان را پیشنهاد ساختن مایه فزونی عقل وطريق نجاح(1) وفرمان پذیری درمان گذاران عادل، موجب اتمام و اکمال عزت و استثمار وانفاق و تصدق فرمودن اموال نشان تمام مروت، و ارشاد نمودن آنکس را که در هر امری ازپی مشورت شود قضاء حق نعمت است ، یعنی این نعمتی که خدای تعالی در عقل وكفايت واراء ت وانارت(2) بتو عنایت فرموده و کسان در استشارت برأى ورؤيت تو نیازمند شده اند و بدانش تو کف اذیت و آزار میجویند دلیل کمال عقل است و در این کردار بدنرا عاجلا(3) و آجلا آسایش میباشد و ممکن است مقصود ازعاجلا راحت در اینسرای، و از آجلا آسایش در آنسرای باشد؛ یا اینکه اگر زود نرسد بعد ميرسد يادر تمام مدت حاصل می گردد
در کتب اخبار مذکور است : که نافع بن جبير بحضرت امام زین العابدين سلام الله عليه عرض کرد تو با مردمی دون و پست مجالست میفرمایی، فرمود: من با آنان
ص: 73
جلوس مینمایم، که دین مراسودمند باشد، یعنی : نگران زیب وزینت صورت ظاهر نیستم وهم نافع روایت میکند که آنحضرت فرمود:
ما اَكَلْتُ بِقِرابَتى من رَسُولِ اللّه شَيْئا قَطُّ
یعنی: هر گز خود خواستم بسبب قرابتی که مرابا رسولخدای صلی الله علیه و آله است ، مردمانرا بعظمت و حشمت و رعایت خویش ناچار گردانم و اسعاف(1) حاجات خود را خواهنده آیم و نخواستم مردمان بسبب این نسبت بزرگ با من بمدارا و مساهلت(2)روند ،ومعنی باطنی اینست که اتکال(3) بهمین نسبت فقط نمودن و مردمانرا برعایت خویش خواندن برای آنا نست که خوددارای رتبت و مقامی و مراتب و معلوماتی نباشند، و بهمین توسل مردمانرا بتكلف افكند
مجالست بامجذومین در کتاب اصول کافی از حضرت ابی عبدالله سلام الله عليه مرویست : که وقتی حضرت امام زین العابدین علیه السلام بر جماعتی از مجذومین برگذشت ودر اینوقت آنحضرت بر دراز گوش خود سوار و آنجماعت که بمرض جذام(4) مبتلا بودند بخوردن طعام مشغول بودند، چون نگران آنحضرت شدند مستدعی شدند که در تناول آنخوردنی با ایشان مجالست فرماید،سیدالساجدين صلوات الله عليه فرمود نيك بدانيد كه اگر نه من روزه داشتم استدعای شما را پذیرفتار میشدم و چون بمنزل خود باز شد فرمود تا بدقت طعامی ترتیب دادند، آنگاه آن جماعت را دعوت فرموده در خوان طعام مبارکش فراهم شده بخوردند امام علیه السلام نیز با ایشان تناول فرمود و این کردار از برای آن بپای آورده که قلوب ایشان در هم نشکند و آن گمان نشوند که مگر آنحضرت را از مصاحبت و تغذی(5) بآجماعت نفرتیست
وقتی در حضرت امام زین العابدين علیه السلام از تسعير(6) و گرانی مأكولات بعرض
ص: 74
رسانیدند فرمود: «وَ مَا عَلَیَّ مِنْ غَلاَئِهِ إِنْ غَلاَ فَهُوَ عَلَیْهِ وَ إِنْ رَخُصَ فَهُوَ عَلَیْهِ» یعنی : مرا با گرانی جنس چه کار است و چه زیان اگر گران با ارزان است برخداوند است، یعنی هر کس را رزقی مقسوم وروزی مقرر است که بهر حالت خواه گران یا ارزان باوخواهد رسید و بهر قیمت باشد خداوند با و بهره خواهد داد.
در کتاب کافی از ابو حمزه ثمالی مرویست که حضرت علی بن الحسين عليهما السلام فرمود: «انَّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ وَ كَّلَ بالاسعار مَلَکاً یُدَبِّرُهُ بِأَمْرِهِ» یعنی خدای تعالی عز وجل موکل فرموده است برای نرخ نهادن جنس فرشته را و آن فرشته بهر طور از جانب یزدان فرمان رسد آن نرخ را بپای میدارد، از حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست: که حضرت امام زین العابدین سلام الله عليه «کَانَ یَرْکَبُ عَلَی قَطِیفَهٍ حَمْرَاءَ» یعنی بر قطیفه سرخ بر می نشست، گویا مقصود آنست که بر روی مرکوبش پارچه سرخ بر میکشده است.
از ابو حمزه ثمالی مرویست که علی بن الحسین سلام الله عليهما را در حالت قعود یافتم بدانگونه که یکپای مبارکش را بر فرازران مبارکش بر نهاده بود ، عرض کردم مردمان از اینگونه نشستن کراهت ورزند و گویند این جلسه پروردگار است .
«فَقَالَ إِنِّی إِنَّمَا جَلَسْتُ هَذِهِ اَلْجِلْسَهَ لِلْمَلاَلَهِ وَ اَلرَّبُّ لاَ یَمَلُّ وَ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ»
فرمود: همانا اینگونه نشستترا برای رفع خستگی و ماندگی بپای برم و پروردگار تعالی را خستگی نباشد و هم به پینگی و خواب ربائیده نشود .
این بنده حقیر گوید چون تأمل کنیم و معیار عقول و مدرکات مردم آنروزگار را بازدانیم معلوم گردد که ائمه هدى سلام الله علیهم اجمعین را از مصاحبت مردم عصر چه زحمتها بوده است که مانند ابوحمزه ثمالی که از اصحاب خاص آنحضرت است به اینگونه كلمات مبادرت نماید و هر چند خود او این عقیدت نداشته باشد، لکن این مطالب سخيفه(1) چندان شایع باشد ، که از نقل آن عقاید اجتناب نداشته اند ، با اینکه
ص: 75
قریب یکصد سال ازعهد حضرت خاتم الانبياء صلوات الله وسلامه علیه و آله بر گذشته ومردمان باچنان پیغمبر و چنان ائمه معاصر ومحشور بوده اند ، و یکسره از مواعظ و مقامات ایشان بهره ور و دانا بوده اند و از مراتب توحيد و تقديس و تسبیح خداوند تعالی میشنیده اند ،در حقیقت این جلوس حضرت سید سجاد سلام الله علیه نیز برای آنست که از آنحضرت بپرسند ورفع پاره ای شبهات آنمردم را فرموده باشند و این خود یکنوع معجزه ایست چنانکه چون اگر در اغلب افعال ائمه هدى سلام الله عليهم از روی بینش تأمل رودهمینگونه مقاصدو مصالح متصوروه وجود است
از حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه مرویست که حضرت امام زین العابدين چنان بسكون ووقار و خضوع و خشوع راه میسپرد که بر فراز سرش مرغی ایستاده باشد و بهیچوجه بيمين وشمال(1) توجه نمیفرمود و این کلام دلالت میکندبر كمال و قرو طمأنينه و سکون و عدم بیم از مخلوق و نهایت خوف از خالق ، و نیز در خبر است :
که چون آنحضرت در کوچه عبور دادی و در وسط راه بر کلوخی نگران شدی ، ازدابه خویش فرودشدی و راه را زسنك وكلوخ پاكيزه داشتی . وهم چون راه سپردی ، هرگز دستهای مبارکش از رانهای مبارکش تجاوز نمیکرد ، یعنی چنان سکون و آرامی راه می سپرد ، وخویشتن را جمع میفرمود که هیچ آثار خودنمایی و کبر مشهود نمیگشت.
در کتاب علل الشرايع و الاحكام از حضرت امام زین العابدين علیه السلام مرویست که فرمود : هرگاه در میان شما پیشوایان جور پدید باشند بحکومت آنها کار کنید ، و خودتانرا مشہور مسازید یعنی برخلاف آنها کار مفرمائید ، تابآن عمل مشهور شوید و مخالفت شما آشکارا و مقتول گردید ، و اگر بحکم ایشان کار کنید برای شما بهتر است
در بحار الانوار ازحضرت سیدالساجدين علیه السلام مرویست که میفرمود :
« لَمْ أَرَ مِثْلَ اَلتَّقَدُّمِ فِی اَلدُّعَاءِ فَإِنَّ اَلْعَبْدَ لَیْسَ تَحْضُرُهُ اَلْإِجَابَهُ فِی کُلِّ وَقْتٍ»
یعنی : هیچ چیز را ندیده ام مثل تقدم و پیشی جستن در دعاچه همه وقت برای
ص: 76
بنده اجابت دعای حاصل نمیشود یعنی همیشه قبل از وصول بلا و حاجت باید در پیشگاه حضرت احدیت بدعا و عرض نیاز پیشی جست و پیش از صدور صوا در وحدوث حادثه در دعا مشغول بود در کتاب اصول کافی مرویست ، که در حضرت ابی الحسن سلام الله علیه از حسن صوت سخن میرفت ، فرمود: چنان بود که علی بن الحسين عليهما السلام قرائت قرآن میفرمود : و بسا میشد گذرنده از آنجا بگذشتی و از صوت مبارکش مدهوش میگشت
«وَ إِنَّ الْإِمَامَ لَوْ أَظْهَرَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً لَمَا احْتَمَلَهُ النَّاسُ مِنْ حَسَنه»
و اگر امام از مراتب معنویه صوت و قرائت خویش بخواهد چیزی آشکار کند ، از کمال حسن و لطف آن گوش و مغز مردمان هیچ نتواند برتافت .
راقم حروف گوید: چون حقیقت ائمه هدی سلام الله علیهم با دیگر کسان یکسان نیست و آنروحی که در هیکل مبارک ایشان جای گرفته، غیر از ارواح دیگرانست گاه ایشان ، و در آن عوالم مجرده که بایشان اختصاص دارد و در آنمراتب که سیر گاه ایشان و در آن عوالم مجرده که بایشان اختصاص دارد سیر میکنند ، سپردن از عوالم این بشر و این عناصر ، ومعالم و مدارك است ،اینست که اگر بخواهند حقیقت خویش جلوه فرمایند هیچ آفریده را نیروی دریافت آن نخواهد بود ، و اگر جز این بودی این معجزات و خوارق عادات نمودار نبودی و این هیکل و این روح که ما بدان ساخته ایم قابل اینمراتب نیست ، بلکه آن جنبه دیگر است ، و بآن جنبه سیر عوالم دیگر مینمایند که مدرکات و افهام و اوهام ما بهیچوجه نیروی شناسائی آن نخواهند داشت و خدای قادر برای اینکه این نوع بشر بتوانند ادراک پاره ای مقامات بنمایند امام علیه السلام را دارای دو جنبه گردانیده است تا باین جنبه با مردمان آشنائی توانند جست چنانکه قرآن کریم را باینحروف پوشش ساخت تا مردمان طاقت حمل آن توانند یافت وگرنه کدام گوش را طاقت حمل کلام خالق تواند بود و این چنان باشد که مثلا آدمی چون بخواهد پاره ای حیوانات و دواب(1)را از بعضی مقاصد و اراده خویش بفهماند تا بهر طوریکه بباید بگرداندیا ساکن گرداند ، یا چیزی بخوراند یا بترساند و برماند اصواتی و کلماتی
ص: 77
مثل پاره نقر(1) وصفير(2) یاعبارات دیگر وضع مینماید، و بآن آلت مقاصد خویش را در لف(3) آنحروف و اصوات در بواطن بهایم جای میدهد تا بتوانند حمل کنند و اگر نه اگر بخواهند بامثال آن کلمات وعبارات که با اشباه خودمرعی(4)ومعمول میدارندحیوانات را بفهمانند هر گز ممکن نخواهد شد ، حالت امام علیه السلام نیز با نوع بشر همین است و این جنس را بعبارات و اشاراتی که اندازه طاقت عقول و مدرکات ایشان است میخوانند و میرانند و مينمايند وهمچنین خویشتنرا در قالب و پوششی که باندازه نیروی تحمل وطاقت ایشانست بایشان نمودار میکنند و اگر بخواهند پرده بر گیرندو چنانکه نمایش جویند و چنانکه بایست گذارش فرمایند تمامت آفریدگانرا نیروی دیدن و شنیدن نخواهد بود بلکه بجمله از هم بریزند و تباه کردندو این بدیهی است که مثلا آنطور که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله یا دیگر ائمه هدى سلام الله عليهم بر امثال حضرت(سلمان)و(ابوذر)و(مقداد) و دیگر اصحاب کبار رضی الله عنهم چهره مینمودند ، با ایشانرا میشنودند یا نظاره میدادند،دیگر مردمانرا بهره نمی افتاد ، چه دیگر انرا آن صفوت(5)سجيت ومقام ومرتبت قسمت نیفتاده ، و اینکه مثلا «اویس قرن» رضى الله عنه از چهره وشمايل مبارك رسول خداى يادميکرد ، بااینکه سعادت ملاقات نیافته بود ، نه آن بود که داستان از غیب کند ، بلکه از آن بود که آنحضرت بچهره دیگر بدو نمودار ، و او بنظر دیگر از جمال مبارکش صلی الله علیه و آله بهره دار بود.
بتقریبی در حدیثی رفته ام که تنی از اصحاب در خدمت یکتن از ائمه سلام الله عليهم عرض کرد ، همیخواهم از تکلم وصوت اهل بهشت بشنوم فرمود : ترا آنقدرت و استطاعت نباشد ، چندان ابرام والحاح(6)کرد ، که آنحضرت نطق مبارك بر گشود ، و بزبان و بیان و صوتی دیگرگون آنمرد را فرا گرفت،فورا ویرا حالت بگشت ، و عروقش همیخواست ازهم متلاشی گردد ومدهوش بیفتاد و چون بخویش پیوست ، امام علیه السلام فرمود : نه آنست که ترا گفتم طاقت نیاوری ؟.
ص: 78
و همچنین گاهی پاره اصحاب را بدیگر گون چهره نمودند : ودیگر گونش فرمودندو خدا میداند که ایشانراچندهزاران چهره هاو نطقها و بیانها و نمایشها و نشانهاست قطب راوندی در کتاب خرايج وجرايح ميگويد : مردى بحضرت حسین بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام شد ، وعرض کرد : مرا بآن فضل وفضیلت که خدای از بهر شما مقرر داشته حدیث فرمای امام حسين علیه السلام فرمود :
«إِنَّکَ لَنْ تُطِیقَ حَمْلَهُ»
تراتاب و طاقت شنیدن و حمل کردن آن نیست ، عرض کرد : يابن رسول الله مرا نیروی احتمال باشد ، بامن حدیث فرمای، پس حسین علیه السلام بحدیثی او را حدیث فرمود و هنوز آنحضرت از حدیث خویش فراغت نیافته بود ،که موی سر وریش آنمرد سپیدی گرفت و حديث رافراموش کرد امام حسین علیه السلام فرمود
ادرکته رَحْمَةُ اللَّهُ حَيْثُ نَسِىَ الْحَدِيثَ (1)
و هم در آن کتاب از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مرویست : که چند تن حضرت امام حسين علیه السلام شدند ، وعرض کردند : یااباعبدالله مارا بآن فضل و فضیلت که خدای مخصوص شما گردانیده حدیث فرمای ، فرمودشماها طاقت نياوريد وحمل نتوانید عرض کردند : ماحمل توانیم و ایشان سه تن بودند ، فرموداگر براستی سخن کنید دوتن دوری گيريد ، و يکتن گوش بحدیث دهد ، و اگر او توانست حمل نمایدشما راحدیث فرمایم ، پس دو تن بر کنار شدند ، و براى يكتن لب بحديث بر گشود ، و آنمرد بناگاه مبهوت و هار(2) ومتحير وطاير العقل با چهره دیگرگون برخواست و برفت ، و آندو رفیقش باوی سخن کردند ، هیچ پاسخی برای ایشان نیاورد ، و بهمان حالت منصرفشدند ، و چون گوشها نتواند استماع پاره ای فضایل ایشان کند ، در سایر فضایل نفسانی ومخائل(3) ایشان بدیهی است چه حالت خواهد داشت ، پس معلوم میشود همان طور که فرموده اند ، مابقدر توانائی و ادراك عقول مردمان سخن میكنیم
ص: 79
در سایر مسائل نیز بر اینگونه نمایش و بهر عالمی بطریقی گذارش گیرند.
در کتاب مجمع البحرین در پایان لغت «لغی» میگوید«سمعت لغاتهم» یعنی اختلاف کلام ایشانرا شنیدم و از این است حدیثی که از حضرت امام حسن علیه السلام مرویست:
«إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ إِحْدَیهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَيْهِمَا سُورٌ مِنْ حَدِيدٍ وَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ وَ فِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ يَتَكَلَّمُ كُلُّ لُغَةٍ بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهَا وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ»
یعنی:خدایرا دو شهر است یکی در مشرق جهان و دیگری در مغرب عالم و برگرد این دو شهر دیوارو باره آهنین است و هريك ازاين دو بارو را هزار بار هزار لنگه و تخته در است ، در این دو شهر هفتاد هزار بار هزار لغت یعنی زبان و سخن است که هريك رابر خلاف زبان آن دیگر تکلم میشود ومن تمامت این لغات والسنه مختلفه را میدانم صلوات الله وسلامه عليه و على آبائه واولاده اجمعين ، كاش دیده عقل و نظر دانش در این اخبار و آثار درست بنگرندو حقیقت باز دانند ، و از این اخبارو آیات معلوم میشود که اگر شیوع شبستان علوم ایزدی از جنس نامردم بودندی هر گز استعداد صدهزاريك اين مقامات را در هزاران قرنها نیافتندی ،بدا بر حال اين مردم کوته بین که از کمال قصور دانش و نهایت حمق و بلاهت گمان همیبرند ، که این نوع مقامات ومراتب را در باره ائمه هدی باورداشتن نوعی از غلو ومبالغه ورز بدنست ، هیچ نیست مگر از تاری مرآت قلوب مظلمه(1)خودشان که همیگویند : امام نیز چون ما مخلوقی است پس متصف ببعضی صفات داشتن بیرون از درجه مخلوقیت است،اما ندانند مخلوق با مخلوق بساامتیازات بیرون ازحد و حصر دارد ، اگر چنین نیست پس از چه ببایستی هيكل مبارك پيغمبر خدا راسایه نباشد ومظهر پارہ صفات باشد که در نوع بشر ممكن نباشد، خداوند بفروغ انوار ایزدی قلوب را از زنگ اوهام ضلالت انجام پاك و روشن فرماید
بالجمله :این رشته نه بآن عرض وطول است که باین نامه ها گنجایش ، وازاين خامه ها گذارش گیرد ، مع الحديث سائل بحضرت ابی الحسن علیه السلام عرض کرد مگر
ص: 80
نه آن بودی که رسول خدای صلی الله علیه و آله مردمان را نماز میگذاشت ، وصوت مبارکش را در قرائت قرآن بلند میفرمود ، یعنی از چه روی این حالت بر شنوندگان چیره نگشت ،فرمود :
إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَحْمِلُ النَّاسُ مِنْ خُلْقِهِ مَا یُطِیقُونَ
یعنی: رسول خدای صلی الله علیه و آله چنان بود ، که مردمان را باندازه طاقت و پیروی احتمال از خلق خویش بهره میافتاد، یعنی هر کس را بفراخور استعداد و اندازه قابلیت و طاقت ظرفیت بهره و نصیب میرسید و از این کلام نیز بیان مذکور معلوم میگردد و البته هر وقتی بر حسب ملاحظه حالت تکلیفی و منهجی مشخص و مقرر میگردد ، چنانکه معاصرین رسول خدای را در آن اوقات که آغاز اسلام و دعوت جهانيان بدين ملك علام بودی هنوز آن استعداد نبود که در زمان ائمه هدی سلام الله عليهم بدست بود ، اینست كه هر يك از این پیشکاران کارگاه آفرینش و شموع محفل بینش در زمان خود بنهجی مخصوص و شیمتی(1) علیحده نمایش گیرند و مردمانرا گذارش فرمایند ، و گرنه همه نور واحدند و افعال همه یکسان است، گاهی از دیدار جبرائیل مدهوش شوند گاهی هزاران جبرئیل را در دبستان تعلیم تربیت ،فرمایند گاهی هزاران اسرافیل و میکائیل را در بحار جلال و جمال متحیر و مبهوت گردانند.
در بحار الانوار مرویست: وقتی تنی در حضرت امام زين العابدين علیه السلام بعرض رسانید ایفرزند رسول خدای همانامن ترا سخت دوست میدارم
فَقالَ اللّهُمَّ إنّي أعُوذُبكَ أنْ اُحَبَّ فيكَ و أنتَ لي مُبغِضٌ
فرمود ایخدای پناه میبرم بتواز آنکه مرا در راه تو دوست بدارند، لیکن در حضرت تو مبغوض باشم
وقتی از یکتن از کنیزکان آنحضرت از آداب ستوده و اخلاق حمیده ، حضرت امام زین العابدین علیه السلام پرسش کردند گفت : حدیث بطول آورم یا مختصر گذارم؟ گفتند مختصر گوی گفت در این مدت هرگز در هیچ روزی از برای آنحضرت طعام نیاوردم
ص: 81
و در هیچ شبی جامه خواب برای آنحضرت نگستردم، یعنی همیشه صائم النهار وقائم الليل بود و چنان بود که هر وقت که حضرت امام زین العابدین علیه السلام طلبه علوم را مینگریست ميفرمود «مَرحَباً بِوَصِیَّهِ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله» یعنی : مرحبا بآنچه رسول خدای وصیت نهاد ، و بآنانکه وصیت او را در تعلیم و تعلم رعایت مینمایند آنگاه می فرمود :
«اِنَّ طالِبَ الْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ يَضَعْ رِجْلَيْهِ عَلَى رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى الْأَرَضِينَ السَّابِعَةِ»
یعنی همانا کسیکه در طلب علم از منزل خویش بیرون شود پایهای خود را بر هیچ تر و خشکی نمیگذارد، مگر اینکه تسبیح میگذارند خدایرا تا آفریدگان زمین هفتم برای ثواب و سود او.
حلم وجود و صبر و گرم حضرت امام زین العابدین صلوة الله و سلامه عليه
از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه از علی بن الحسين عليهما السلام مرویست که میفرمود :
مَا أُحِبُّ أَنَّ بِذُلِّ لِی نَفْسِی حُمْرَ اَلنَّعَمِ وَ مَا تَجَرَّعْتُ مِنْ جُرْعَهٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ جُرْعَهِ غَیْظٍ لاَ أُکَلِّا فِی علیهَا صَاحِبَهَا
«حمر النعم» اسم آن است ، ولی متعلق است بعامل مقدر تاخیر آن باشد .
وباء در بذل بمعنی بدل است، و در اینجا امام علیه السلام بمناعت طبع وجود وجودت طبیعت خود اشارت ، وبكمال حلم و بردباری خود خبر میدهد ، و میفرماید که من دوست ندارم که نعمت های بزرگ و جزيل(1) دريابم و اندك ذلتی بر نفس خویش باز پذیرم با وجود این چون از کسی بخشم روم و مکافات او لازم باشد ، ذلت فرو خوردن جام زهر آلود خشم و مکافات نکردن را بر خود هموار کنم
و در خبر دیگر نیز در بحار الانوار وكشف الغمه رسیده است «ما یسیرنی» و بحديث «مَا أُحِبُّ لِی بِنَصِیبِی حُمْرَ اَلنَّعَمِ» علامه مجلسی علیه الرحمه در بحار میفرماید در این کلام بلاغت نظام ممکن است نعم يا بكسريا بفتح و واحد انعام که چهار پایان است
ص: 82
و آنهم باعتبار آنکه از حیثیت اكل لحوم آن مايه لذت نفس میشود و اگر بمعنی نعمت باشد که معنی آن مشخص است.
راقم حروف :گوید: اگر چه در بحار الانوار این کلمات بجمله دريك روايت مسطور است و علامه مجلسی نیز در اتصال آن اشارت و تعبیری فرموده، لیکن چنانکه در بعضی کتب مرقوم است احتمال میرود که دو حدیث باشد «وَ مَا تَجَرَّعْتُ جُرْعَهً» الى آخرها عليحده باشد والله اعلم.
و دیگر از امام زین العابدین علیه السلام از پیغمبر صلی الله علیه و آله مرویست :
«قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ أَحَبِّ اَلسَّبِیلِ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جُرْعَتَانِ جُرْعَهُ غَیْظٍ یَرُدُّهَا بِحِلْمٍ وَ جُرْعَهُ مُصِیبَهٍ یَرُدُّهَا بِصَبْرٍ »
یعنی: رسول خداى صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین راه و طریق به پیشگاه خدای عزوجل دو جرعه است ، که ببایست در نهایت میل و شوق فرو برد. نخست جرعه غیظ است که بدستیاری حلم و بردباری باید بازگردانید، و دیگر جرعه مصیبت و ماتمی است که بدست آویز صبر و صبر و شکیبائی باید فرو خورد ، و از حضرت امام محمد باقر سلام الله علیه مرویست که على بن الحسين علیه السلام ميفرمود : «إنّی لَیُعجِبُنِی الرَّجُلُ أن یُدرِکَهُ حِلمُهُ عِندَ غَضَبِهِ» یعنی مرا بشگفتی افکند مردی که هنگام غضب حلم و بردباری او را دریابد، و مقصود اینست که چون اینحالت با آنحالت منافات و ضدیت دارد؛ از این روی چون توفیق برای کسی حاصل شود سخت مستحسن و محل تعجب و مسرت است.
و دیگر ابوحمزه شمالی از حضرت سید الساجدین سلام الله علیه حدیث میکند که فرمود: «إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ جَمَعَ اللّه ُ تبارَكَ و تعالَى الأوَّلينَ و الآخِرينَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، ثُمّ يُنادِي مُنادٍ أينَ أهلُ الفَضلِ؟ قالَ : فَيَقومُ عُنُقٌ مِن الناسِ ، فَتَلقّاهُم المَلائكةُ فيَقولونَ : و ما كانَ فَضلُكُم ؟ فيَقولونَ : كنّا نَصِلُ مَن قَطَعَنا ، و نُعطِي مَن حَرَمَنا ، و نَعفُو عَمَّن ظَلَمَنا ، فيقالُ لَهُم : صَدَقتُم، ادخُلُوا الجَنَّةَ» یعنی: چون روز قیامت فرا رسد، خدای آفریدگان نخستین وواپسین را فراهم گرداند در يك زمینی ،بلند آنگاه آواز کننده ندا کند، کجاهستند اهل فضل و دانش پس جماعتی از مردمان برخیزند، این هنگام فرشتگان با ایشان ملاقات نمایند و با ایشان میگویند: فضیلت شما چیست؟ جواب گویند: ما در دارد نیا با هر کس که از ماقطع معاشرت ومؤانست
ص: 83
میکرد اتصال میجستیم، و هر کس مارا محروم میداشت ، باوی بعطیت میرفتیم و از هر کس با ماستم میرفت بعفو و گذشت کار میکردیم چون این سخن گویند: با ایشان میگویند سخن براستی گذاشتید در بهشت اندر شوید .
در نیکی وز زیدن با هر کس در کتاب روضه کافی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام مرویست : که فرمود پدرم دست مرا بگرفت آنگاه فرمود: ایپسرك من همانا پدرم محمد بن علی دست مرا بگرفت چنانکه من دست ترا بگرفتم ، و فرمود: پدرم علی بن الحسین علیهم السلام دست مرا گرفت، و فرمود: «یَا بُنَیَّ اِفْعَلِ اَلْخَیْرَ إِلَی کُلِّ مَنْ طَلَبَهُ مِنکَ، فَإِن کانَ مِن أهلِهِ فَقَد أصَبتَ مَوضِعَهُ، و إن لَم یَکُن مِن أهلِهِ کُنتَ أنتَ مِن أهلِهِ،و إن شَتَمَکَ رَجُلٌ عَن یَمینِکَ،ثُمَّ تَحَوَّلَ إلی یَسارِکَ فَاعتَذَرَ إلَیکَ فَاقبَل عُذرَهُ» يعنى: اى پسرك من كار نیکی و خیر گذار ، و با هر کس از تو از در طلب نیکی بر آید نکوئی کن پس اگر آنکس اهل و سزاوار نیکوئی باشد، تو کار بجاء بموقع کرده باشی، و موضع آنرا در یافته خواهی بود و اگر در خور نباشد تو خود اهل آن باشی و اگر مردی ترا دشنام گوید از سوی راست تو آنگاه از جانب چپ تو در آید و در اعتذار ،گراید عذرش بپذیر و جریرتش(1) نادیده بگیر
و از کلمات امام زین العابدین علیه السلام است: «الصَّبْرُ مِنَ الإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ؛ وَ لاَ إِيمَانَ لِمَنْ لاَ صَبْرَ لَهُ» یعنی برای ایمان صبر و شکیبائی بمنزله راست از بدن، و نیست ایمان برای کسیکه او را صبر نباشد ، چه اگر آدمی را برصوا در روزگار و مقدرات پروردگار قهار صبر نباشد ، لابد در ملاقات حوادث پریشان گردد و نا سپاسی پیش گیرد و ایمانرا از میان بر گیرد.
و دیگر از ابو حمزه ثمالی از امام زین العابدین علیه السلام مرويست : «قَالَ: اَلصَّبْرُ وَ اَلرِّضَا عَنِ اَللَّهِ رَأْسُ طَاعَهِ اَللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ یرَضِیَ عَنِ اَللَّهِ فِیمَا قَضَی عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلاَّ مَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ» یعنی شکیبائی و رضای بر قضای خدا راس طاعتهای خدائیست، و هر کس صبوری نماید و خوشنود باشد ، از خدای در آن حکمی که بروی رانده، خواه دوست داشته باشد یا بروی مکروه نماید، خدای عز وجل حکم نمیکند بروی در چیزیکه محبوب یا مکروه باشد مگر بر چیزی که بر خیر و خوبی او باشد
ص: 84
عيسى بن عبدالله روایت کرده است که عبدالله را حالت احتضار آشکار شد ، و وامخواهانش فراهم شدند و مطالبه مال همی نمودند ، عبدالله گفت:مرا مالی نیست، لكن بهريك از دو پسر عم من على بن الحسين عليه السلام وعبدالله بن جعفر خواستار باشید، خوشنود و برخوردار میشوید ،طلبکاران گفتند :عبدالله بن جعفر داراي ملك و مال وخوا سته آراسته است ،وعلى بن الحسين سلام الله عليهما رامال بدست نیست اما صادق القول و درست سخن باشد،وما او را بهتر دانیم و دوست تر شماریم ، پس عبدالله يكیرا بخدمت آنحضرت فرستاد و آنداستان پیام کرد، آنحضرت با آنجماعت فرمود :این مال را از بهر شما بموعدغله ضمانت کنم ،و بااينكه آنحضرت راغله نبود، آنجماعت عرض کردندراضی هستم و آنحضرت ضمانت گرفت وچون زمان غله فرا رسید، خدای مال و خواسته مر آنحضرت را مقرر و مقدر فرمود و آن دین را بگذاشت
وفات طفل آنحضرت ابراهيم بن سعد روایت کرده است که وقتی حضرت امام زین العابدین علیه السلام در مجلس شریف خود جای داشت ، وجمعی در حضرتش حضور داشتند، بناگاه از سرای آنحضرت بانگ ناله و مصیبتی برخواست ، آنجناب بدا نسوی شد و دیگر باره بمجلس بازگشت ،عرض کردند: آیا این ناله از پی حادثه بود؟ فرمود: آری ، پس عرض تعزیت دادند، و از شکیبائی آنحضرت شگفتی گرفتند، فرمود: «أَنَّا أَهْلُ بَيْتٍ نُطِيعُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ فِيمَا نُحِبُّ وَ نَحْمَدُهُ فيمانكره» یعنی : شایسته ما اهلبیت آنست که اطاعت کنیم خدایرا در آنچه دوست میداریم ، و سپاس گذاریم او را در آنچه مکروه میشماریم یعنی در همه حال ببایستی راضی و شاکر وصابر با شیم
عتبی(1)میگوید: علی بن الحسين باپسرش سلام الله عليهم فرمود:
يابني اصْبِرْ عَلَى النَّوَائِبِ وَ لَا تَتَعَرَّضْ لِلْحُقُوقِ وَ لَا تُحِبَّ أَخَاكَ الَىَّ الامر الَّذِي مَضَرَّتُهُ عَلَيْكَ أَكْثَرُ مِنْ مَنْفَعَتِهِ لَهُ .
ای پسرك من بر نوائب(2) و مصائب صبوری کن ، و متعرض حقوق کسان مباش،
ص: 85
واجابت مکن برادر خویش را در کاریکه زیان آن بر تو بیشتر است ، از سود آن برای او، وهم وقتی یکی از کودکان آنحضرت در چاهی بیفتاد ، واهل مدینه از آن احدوثه(1) در جزع وفزع شدند، تا گاهی که آن طفل را از چاه بر آوردند و آنحضرت در محراب عبادت مشغول و همچنان در آنحال ببود ، پس از آن بحضرتش معروض داشتند، فرمود عه بر این مستشعر(2)نشدم ،چه با پروردگاری بزرگ بمناجات بودم .
در خبر است که وقتی آنحضرت در میان اصحاب کبار نشسته،ناگاه حسن بن حسن در آمد ،و در خدمت آنحضرت بسی جسارت ورزیده و آنحضرت ساکت بود، و چون شب در آمد بسرای حسن در آمده ازوی معذرت همی خواست ،وحسن بیرون شده از کمال خجالت ملازمت خدمتش را نموده هر دو آن شروع بگریستن نمودند، چندانکه هر کس حاضر بود برایشان ترحم نمود، پس از آن حسن عرض کرد: سوگند باخدای که از این پس در کاری که ترامکروه باشد اعاده نجویم ،امام علیه السلام فرمود:
«وَ أَنْتَ فِي حِلٍّ مِمَّا قُلْتُ لی(3)»
ابن جوزی(4) در کتاب تذکرۂ خواص الامة في معرفة الائمه گويد: وقتی مردی بخدمت حضرت امام زین العابدین علیه السلام آمده عرض کرد: فلان شخص در حق تو چنين و چنان گفت ،فرمود: برخیز تانزد او شويم ،و آنمردگمان همیکرد که آنحضرت او را از پی یاری همراه میبرد و چون آنمرد را نزديك شد،امام علیه السلام فرمود:
«انَّ كَانَ مَا قُلْتَ فِي حَقّاً فَغَفَرَ اللَّهَ لِي وَ انَّ كَانَ بَاطِلًا فَغَفَرَ اللَّهُ لَكَ»
اگر آنچه در حق من گفتی براستی است خدا مرا بیامرزد ، و اگر بیا طل است خداترا بیا مرزد
و دیگر در خبر است که وقتی آنحضرت از مسجد بیرون شده میگذشت، مردی او را ردیف شده آنحضرت را بد همی گفت،غلامان آنحضرت خواستند باو صدمتی برسانند فرمود او را بحال خود گذارید آنگاه باوی
ص: 86
فرمود ماستر الله عنك من امرنا اکثر خدای آنچه از کارهای مارا ازتو پوشیده داشته بیشتر از آنست که تو بدانید بگوئی و بر تو آشکار باشد، پس از آن فرمود «ألَکَ حاجَهٌ نُعینُکَ عَلَیها» آياترا حاجتی باشد تا بر انجاح آنترا اعانت کنیم؟ آنمرد بسیار شرمسار شد، آنحضرت کسائی سیاه هر دو گوشه و هر دو سرعلم خود را بر روی او افکنده هزار در هم نیز باوی عطا فرمود ، و از آن پس هر وقت آنمرد آنحضرت را میدید عرض میکرد گواهی میدهم که توفرزند رسول خدائی.
ابن ابی الدنیا(1) حدیث کرده است وقتی جماعتی در حضرت زین العابدين سلام الله عليه حضور داشتند ، یکتن از خدام بشتافت و کبابی از تنور بیرون آورده با سیخ كباب بحضور مبارك آورده طفلی از آنحضرت در خدمتش حضور داشت سیخ کباب ازدست خادم فروافتاده بآن كودك رسيدو بساعت بمرد، خادم سخت پریشان گردید امام علیه السلام بدو نگران شده فرمود:
أَنْتَ لَمْ تَتَعَمَّدْ هَذَا أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اَللَّهِ تَعَالَی
تو اینکار نه بعمد کردی تو درراه خدا آزاد باشی، آنگاه فرمان داد تا كودك را در خاك كردند و آنحضرت میفرمود
أَقْرَبُ مَا یَکُونُ مِنْ غَضَبِ اَللَّهِ إِذَا غَضِبَ وَ مِنْ طَاعَهِ اَلشَّیْطَانِ إِذَا حَرِدَ
یعنی: نزدیکتر بغضب وعقاب خدای وقتی است که غضب بر آدمی مستولی گردد ونزديكتر حالت باطاعت شيطان وقتی است که شخص ازمردمان اعتزال جوید، یعنی: در حالتیکه انسان غضبناك گردد ، نزدیکترین حالتی است بگرفتار شدن بعقاب وعذاب خدای،چه در آنحالت پاره افعال از آدمی ناشی میگردد که موجب عذاب یزدان میشود و در آنحالت که آدمی بآن اندیشه شودکه از جهانیان عزلت جويد و از نيك و بد و سود و زیان بیخبر ماند،شیطان خوشوقت میشودو در حقیقت بميل او اطاعت شده است
در فضیلت اهل فضل وصبر و حلم در کتاب کشف الغمه از ابوحمزه ثمالی مأثوراست : که علی بن الحسين(علیه السلام) ميفرمود «اذا كَانَ يَوْمَ الْقِيمَةِ نَادَى مُنَادٍ لْيُقِمْ أَهْلُ الْفَضْلِ
ص: 87
فيقوم ناس من الناس فيقال انطلقوا الى الجنة فتلقاهم الملائكة فيقولون الى اين؟فيقولون إلى الجنة قالوا قبل الحساب قالوا نعم قالوا ومن انتم قالوا اهل الفضل قالوا و ما كان فضلكم قالوا كنا اذا جهل عليناحلمنا و اذا ظلمنا صبرنا و اذا اسيئى اليناغفرنا قالوا ادخلوا الجنة فنعم أجر العاملين ثم يقول ينادى منادليقم اهل الصبر فيقوم ناس من الناس فيقال لهم ادخل الجنة فتلقاهم الملائكة فيقال لهم مثل ذلك فيقولون اهل الصبر قالوا:و ما كان صبركم قالوا صبرنا انفسنا علی طاعة الله وصبرناها عن معصية الله قالوا: ادخلوا الجنة فنعم أجر العاملين ثم ینادى ليقم جيران الله فی داره فيقوم ناس من الناس وهم قليل فيقال لهم انطلقوا الى الجنة فتلقاهم الملائكة فيقال لهم مثل ذلك قالوا : وبما جاورتم الله في داره قالوا كنا نتزاور في الله نتجالس في الله و نتباذل في الله قالوا :ادخلوا الجنة فنعم اجر العاملين»
یعنی:چون روزقیامت بر پاشود در عرصه محشر ندا کند نداکننده که هر آینه اهل فضل بر پای ایستند، پس دسته از مردمان بایستند بایشان میگویند که بسوی بهشت راه بر گیرید و در عرض راه فریشتگان ایشانرا باز نگرند و پرسش کنند که کدام سوی میشوید در جواب گویند بسوی بهشت میشویم، گویند پیش از حساب و شمار گویند آری فریشتگان گویند شما کدام جماعت هستید؟ در پاسخ گویند اهل فضل هستیم ،گویند فضل وفضیلت شما چه بود ، گویندما رادر دار دنیا آن حالت بدست بودکه اگر با ما از در جهل و جہالت رفتار میکردند بحلم وعلم کار میکردیم و اگر بر ما ستم ميراندند شکیبا بودیم و اگر با ما ببدی و اسائت(1) بپای میبردند بعفو و گذشت ميرفتيم.
اینوقت ملائکه با ایشان گویند به بهشت اندر شوید، چه اجر و مزد عاملان نیکو باشد ، از آن پس منادی ندا کند اهل صبر وشکیبایی بر پای شوندو جماعتی از مردمان بپای شوندو باایشان خطاب میشود که در بهشت اندر شوید ، پس فرشتگان ایشانرا ملاقات نمایند و همانگونه پرسش نمایند در پاسخ گويند ما اهل صبر هستیم و آنمردم هستیم که بشکیبایی روزگار نهادیم ، گویند صبر شما چگونه بود؟
آنجماعت گویند نفوس خویشرا بر طاعت خدا صبوری دادیم یعنی: در زحمت وریاضت وعبادت وارتكاب معروف واجتناب ازمنکر شکیباداشتیم و از معصیت خدا
ص: 88
نیز صبوری دادیم، یعنی چون نفس بشر مطلقا طالب معاصی و لذات نفسانیه است و بعبادات ورياضات واطاعت ونباهت مایل نیست ماکار بعکس کردیم و در هر دو مسئله که برخلاف نفس اماره بود خویشتنرا صبوری دادیم ، پس ملائکه با ایشان گویند در بهشت در آئید ، همانا اجر عاملان و مزد کارکنان خوب و نیکوست ، پس از آن منادی ندا کند که باید آنانکه مجاوران و همسایگان خدای بوده اند در خانه او بر پای شوند پس جوقه(1) مردم بر پای شوند ، لكن اينجماعت اندک هستند آنگاه با ایشان خطاب کنند که در بهشت در شوید، پس ملائکه ایشانرا دیدار کنند و همانگونه سخن نمایند.
آنجماعت در جواب گوینده مجاوران خدای هستیم، گویند چگونه مجاور بودید خدایرا در خانه او؟ گویند از اینکه تمامت حرکات و سکنات ما برای خدا بود هر کس را زیارت کردیم بخدای نظر داشتیم و با هر کس مجالست نمودیم در راه خدای بود و هر چه بذل نمودیم در کار ثواب و راه خدای بود فرشتگان گویند درون جنت شوید همانامزد نیکوکاران نيکوست، در خبر است که وقتی یکی از فرزندان حضرت امام زین العابدين علیه السلام وفات کرد و هیچ اثر جزع و فزع در آنحضرت مشاهده نکردند ،و از اینحالت پرسش نمودند فرمود این امر را ما متوقع هستیم و چون روی داد اظهار کراهت نمی کنیم ، یعنی بر هر کس مرگ نوشته شده و در هر جنبنده منتظر مرگ بباید بود و چون امریست محتوم و بیگمان بر هر کسی فرود بخواهد گردید ، پس هماره مترصد(2) و متوقع بباید بود و با این صورت چه کراهتی باید داشت زیرا که کراهت از چیزیست که آدمی بوصول آن آگاهی نداشته باشد
بخشیدن عبای خز را سراي بیرون شد در بحار الانوار مرویست که روزی حضرت سید سجاد علیه السلام از و عبای خز معلمی بر تن مبارک داشت و سائلی بآنحضرت متعرض شده و بآن مطرف(3) خز در آویخت و آنحضرت بگذشت و جامه بدو بگذاشت و قانون امام زین العابدین علیه السلام چنان بود که در فصل زمستان خز را خریداری میفرمود و چون تابستان میرسید و حاجتی بآن نبود میفروخت وبهايشرا تصدق ميفرمود
از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه مأثور است: که در مدینه مردی بطال(4) بود
ص: 89
که بهزل ومزاح خودمردم مدینه را بخنده همی آورد؛ وقتی گفت این مرد یعنی علی بن الحسين عليهما السلام مرامانده وعاجز گردانیده و هیچ نتوانستم ویرا خنده افکنم.
بالجمله: چنان شد که هنگامی آنحضرت میگذشت و دوتن ازغلامانش از بی آنحضرت روان بودند ، پس آنمرد یطال بیامد و ردای آنحضرت را از در هزل و مزاح فرو کشاند، از آن پس برفت و آنحضرت بهیچوجه بادی التفات نمود، پس از پی آنمرد برفتند وعباى مبارك را باز گرفتند و باز آوردند و بر دوش مبارکش افکندند.
امام زین العابدين علیه السلام با ایشان فرمود: اینمردکیست؟عرض کردند مردی بطال است که روزگارش را ببطالت ولاغ(1) وفسوس بپای برد ومردم مدینه را از کار و کردار خویش بخنده در افکند، فرمود با او بگوئید«إنّ الِلّهِ يَوما يَخسَرُ فيهِ المُبطِلونَ»
یعنی:خدایرا روزی است که در آنروز آنانکه عمر خویش را ببطالت و فسوس سپرده اند زیان میبرند ، یعنی روز قیامت هر کس را پاداش کار در کنار می نهند .
در خبر است که وقتی مردی آنحضرت را دشنام گفت « فقال : يا فتي ان بين ايدينا عقبة كؤداً فان جزت منها فلا ابالى ما يقول و ان اتحسر فيها فانا شرمما» تقول، ایجوان همانا در پیش روی و در جلو رهگذر ما عقبه و پشته ایست سخت دشوار، پس اگر من بسلامت وعافیت از آن بگذرم از این سخن تو هیچ باکی ندارم و اگر نگذرم و فرو افتم از آنهم که تو گوئی بدتر خواهم بود.
و دیگر این جعدیه گفته است که وقتی مردی آنحضرت را سب(2)کرد امام علیه السلام سکوت فرمود ، آنمرد عرض کرد ترا قصد کرده بودم امام زین العابدين صلوات الله عليه فرمود : از تو خشم فروخوابانیدم .
مرویست: که وقتی مردی با مردی از اهل زبیر سخن بدرشتی افکند و اورا ناسزا گفت وزبیری ازوی اعراض کرد و دیگر باره کلام تسلسل یافت و بآنجا کشید که زبیری على بن الحسين سلام الله عليهما را دشنام گفت و آنحضرت ازوی اعراض فرمود و او را پاسخ نداد واینمرد زبیری گفت چه چیز تو را از پاسخ دادن من بازداشت؟فرمود همان
ص: 90
چیز که تو را از جواب آنمرد بازداشت، یعنی همانطور که تو او را هم سنك خويش نخواندی واز آهنگ اوروی بر کاشتی من نیز از مکالمت و مکابرت(1) با تو عار داشتم .
از زهری از حضرت امام زین العابدين سلام الله عليه مرویست که فرمود :
«رَأَیتُ الخَیرَ کُلَّهُ فی قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیدِی النّاسِ
یعنی: تمامت خیر و خوبی دنیا و آخرت را در بر گرفتن چشم حرص و آز و از آنچه در دست مردمان است دیدم، مقصود آنست که از طمع افکندن باموال مردمان؛ چشم داشتن بایشان جز ذلت حاصلی نیست ، وهم ببایست بطمع بالمآل عزت و آبروی بالفعل را بازداد و جز يأس وحرمان و لغزش دردين وسخط یزدان چیزی نیافت
در بعضی کتب اخبار این کلمات نیز در آخر حدیث مرقوم است «وَ مَنْ لَمْ یَرْجُ النَّاسَ فِی شیءٍ وَردَّ أَمْرَهُ إِلی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی جَمِیعِ أَمُورِهِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ فِي كُلِّ شَيْ ء» و هر کس در هیچکار بمردمان امیدوار نباشد و یکباره امور خویش را بخدای عزوجل تقويض نماید خداوند در هر کار و در هر چیز حاجت او را بر آورده نماید
درجنات الخلود مسطور است که روزی یکصد رأس گوسپند در کارخانه و سرکار آنحضرت ذبح میشد و آنجمله را طعام کرده بمردم میدادند و آن حضرت خوده میشه روزه دار بودی و شامگاهان بر سر دیگهای طعام آمده از بوی آن نیرو گرفته بنان جو افطار فرمودی .
زهری روایت کرده است که شبی سرد و با ریزش باران علی بن الحسين علیه السلام را نگران شدم که مقداری آرد وهیزم بر پشت مبارك حمل کرده روان بود ،عرض کردم يابن رسول الله این چیست؟ فرمود: آهنگ سفری دارم وزادو توشه بر آن مهیا کرده و بفلان مكان حمل میکنم عرض كردم اينك غلام من حاضر است و درعوض تو بر دوش میکشد آنحضرت قبول نفرمود،عرض کردم من خوداین بار حمل کنم،امام علیه السلام فرمود : امامن نفس
ص: 91
خودرا از آنچیزی که مرادر این سفر نجات میدهد و در آنجاکه باید فرود شوم نيكو ورود میدهد باز نمیگردانم و از این حمل باز نمیدارم.از تو بحق خدای خواستار میشوم که از پی حاجت خود بدانجا که بایست راه بر گیر و مرا بحال خویش واگذار ،پس من از خدمتش منصرف شدم و چون چندروز بر این گذشت عرض کردم ایفرزند رسول خدای هیچ نمی بینم که بآن سفر آهنگ داشتی عزیمت بگذاری و چنین سفر نمی بینم؟ فرمود چنانست و سفری نیست اما چنان نیست که تو گمان کرده بودی بلکه مراد از آنسفر مرگ است و برای آن مستعد هستم واستعداد برای موت اسباب آن میشودکه از حرام دوری و بكار خير و شايسته اقدام ميرود .
از حضرت امام محمد باقر سلام الله عليه مرویست : که حضرت علی بن الحسين علیهماالسلام فرمود:وقتی بمرض سختی دچار شدم، پدرم علیه السلام فرمود باچه مایل هستی؟ عرض كردم :
«اشتهى ان اكون ممن لا اقترح على الله ربي مايدبره لي فقال لي احسنت ضاحيت ابراهيم الخليل صلوات الله عليه حيث قال جبرئیل علیه السلام علی من حاجة فقال لا اقترح على ربی بل جسي الله ونعم الوكيل»
یعنی : میل دارم از آن کسانی نباشم که بدون رویه خواهشی از خدای کرده باشم در چیزیکه از برای من مقرر داشته تا اسباب آن شود که توجه ازمن بازگيرد ، پدرم گفت نیکو گفتی و ابراهيم خليل عليه وعلى نبينا و آله السلام رامضاهی و برابر گشتی چه هنگامیکه جبرئيل علیه السلام گفت حاجت و نیازی ترا باشد؟ فرمود: بدون رویه بر خدای خواهشی نبندم ، بلکه خدای مراکافی و وکیل است نیکو.
رفتار آنحضرت با ارامل و ایتام در خبر است که آنحضرت را گران میافتاد و بعجب در آمدی از آنکه اطفال يتيم یا مردم كور و زمین گیر و آن در یوزگان که هیچ تدبیر وچاره برای ایشان نبود بطعام او حاضر شوند، و اینزحمت بر خویش نهند از اینروی بادست مبارك بايشان ميرسانيد ، و هر کس از ایشانرا اهل وعیال بودی ، از طعامهای خود بایشان حمل میفرمودی ، و نیز هر گز طعامى تناول نمیفرمود تا مگر اینکه بهمان مقدار از نخست تصدق دادی
ص: 92
و اقدی از عبدالله بن محمد بن عمر بن علی علیه السلام روایت کرده است ، که فرمود : چنان بود که هشام بن اسمعیل از برای سبی و اسیر کنیزکان و جواری همسایگان مرا آزار میرسانید، و ایشانرا منهوب و ماسور میساخت، و از این روی زحمت و اذیت بسیار بعلى بن الحسين عليهما السلام وارد گردید ، و چون هشام معزول شد ولید فرمان داد تا او را در پیش روی مردمان باز دارند، تاهر کسی حقی دارد از وی بازجوید ، پس علی بن الحسين عليهما السلام بروی بگذشت و این وقت هشام را نزديك سرای مروان باز داشته بودند ، و هشام بر آنحضرت سلام فرستاد، و هم آنحضرت از نخست با خاصگان خویش فرمان داده بود، که هیچکس باوی متعرض نشود ، و در صدد تلافی بر نیاید
و نیز در کتاب بحار الانوار مسطور است : که آنحضرت در شبان تار و تاريك بیرون شدی ، و انبانهای چند بر دوش مبارك حمل دادی که در آنجمله کیسه های دينار و درهم بودی و بسا بودی که طعام و هیزم بر پشت مبارك حمل نمودى ، وبباب سرای فقرا بیامدی ، و ، و هر کس بیرون شدی بهرۀ بدو باز رساندی ، و چون فقیر را بدیدى روى مبارك را بپوشانیدی ، تا آن فقیر آنحضرت را نشناسد و خجل نگردد ، و چون آنحضرت بدیگر سرای خرامید و آنصدقه مفقود دیدند دانستند اینجمله از برکات شریف حضرت امام زین العابدین علیه السلام بوده است ، و چون آنحضرت بدیگر جهان شده و بدن مبارکشرا خواستند غسل بدهند ، مثل پشت شتر از کثرت حمل و نقل انبان و طعام پینه بربسته بود
و نیز در بحار مرویستکه: آنحضرت یکصد خانوار از اهل مدینه را روزی میرسانید ، و در هر خانه جمعی مرد و زن بودند، و هم در بحار مسطور است : که على بن الحسين عليهما السلام شکر و لوز تصدق میفرمود ، از آنحضرت از این کار سئوال کردند این آیت مبارك را قرائت فرمود :
«لَنْ تَنالُوا اَلْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»
یعنی : به نیکی و بر نایل نمیشوید، مگر وقتی که از آنچه دوست میدارید انفاق نمائید، و از این حدیث معلوم میشود که شکر و لوز را آنحضرت
ص: 93
دوست میداشتند ، و نیز مسطور است که علی بن الحسين عليهما السلام انگور را بسیار میخواست ، و چنان شد که انگور بسیاری بمدینه طیبه در آوردند ، پس یکی از خاصگان آنحضرت مقداری انگور بخرید ، و هنگام افطار بیاورد ، و چون آنحضرت خواست تناول نماید، سائلی آواز بر آورد و امام علیه السلام که بود بجمله برای او فرستاد ، و آنکنیز شبی دیگر نیز حاضر ساخت ، و نیز بتمامت بهره سائل شد ، و در شب سیم سائل نیامد و آنحضرت تناول فرمود ، چنانكه باندك اختلافی مذکور گردید
آثار پینه بر پشت مبارك آنحضرت (علیه السلام) و هم در بحار الانوار مسطور است که زهری گفت : چون امام زين العابدین علیه السلام وفات کرد ، و بدن همایون مبارکش را غسل میدادند، بر پشت مبارکش نشانی یافتند ، با من خبر رسید که آنحضرت شبها برای همسایگان خود که بیچاره بودند آب کشی میفرمود ، و هم در بحار از عمرو بن ثابت مرویست : که چون آنحضرت وفات کرد ، و بغسل جسد شريفش مشغول شدند ، در پشت مبارکش آثار سیاهی دیدند، از سبب آن پرسیدند، گفتند: آنحضرت انبانهای دقیق بر دوش مبارك حمل میفرمود ، و بفقرای مدینه عطا مینمود .
و هم در بحار الانوار مرقوم است که چون تاریکی شب دامن بگسترانیدی و چشمها در خواب شدی ، امام علیه السلام در منزل خویش بپای شدی ، و آنچه از قوت اهل سرای بجای بود، فراهم و در انبانی کرده بر دوش خود برکشیدی ، و بخانه های فقرای مدینه روی نهاده در حالتیکه چهره مبارکش را پوشیده بود برایشان قسمت میفرمود ، و بسا بود که فقراء بر در سراهای خویش بانتظار قدوم مبارکش ایستاده بودند ، و چون آنحضر ترا میدیدند با هم بشارت همی دادند گفتند : صاحب انبان فرارسید .
و دیگر روایت کرده اند : که چون زید بن اسامة بن زید را هنگام مرگ فرارسیده همی بگریست امام زین العابدین علیه السلام فرمود: چه ترا گریان داشته؟ عرض کرد: از آن همی گریم که مرا پانزده هزار دینار وام برگردن ، و مرده ریگ من نه آن چند
ص: 94
باشد که اینکار را بسازد ، امام زین العابدین علیه السلام فرمود : هیچ گریان مباش همانا این وام را من برگردن گرفتم و تو از آن بری باشی ، و آنوجه را از خود بداد
در بحار الانوار مرویست که چون حضرت سیدالشهداء سلام الله عليه بعز شهادت فوزیافت ، هفتاد و چند هزار دینار وام بر ذمت همت داشت ، از اینروی علی بن الحسين سلام الله عليهما اندیشناک بود ، چندانکه اکثر ایام از خوردن و آشامیدن و خفتن برکنار بود ، پس شخصی در خواب بدیدارش بیامد و گفت : بسبب قرض پدرت مهموم مباش، چه خدای تعالی این قرض امام حسین علیه السلام را از مال بحنس ادا فرمود ، آنحضرت میفرماید: در اموال پدرم مالی را که مال بحنس گویند نمیشناختم ، و چون شب دیگر فرا رسید او رادر خواب بدیدم ، پس از اهل خویش سئوال کردم یکی از زنان من گفت : پدرت را بنده رومی بود که او را بحنس مینامیدند و در ذیخشب چشمه آبی بهر او بیرون آورده بود بالجمله : آنحضرت در مقام تحقیق بر آمد ، وروزی معدود نیامد ، که ولید بن عتبة بن ابی سفیان کسیرا بحضرت امام زین العابدين علیه السلام بفرستاد و پیام داد: که بمن رسیده است که پدرت را در ذی خشب چشمه ایستکه به بحنس معروفست، اگر بفروش آن مایل باشی من از تو خریدار میشوم ، حضرت سجاد با فرستاده فرمود : این چشمه را بمقدار دین امام حسین علیه السلام بگیر و آن مبلغ را برای او باز نمود ، و او بگرفت و شب شنبه را برای سقایت حضرت سكينه عليها السلام مستثنى فرمود ابن اعرابی روایت کرده است : که آن هنگام که يزيد بن معويه عليه اللعنه لشکر خویش را باستیصال و مزاحمت مردم مدینه فرمان داد، امام زین العابدین علیه السلام چهار صد تن را بخویش مضموم و متصل ساخت، و ايشانرا کفالت فرمود تا وقتی که لشکر مسلم بن عقبه بیرون شدند .
و نیز وقتی که حجاج بفرمان بنی امیه ابن زبیر را از حجاز اخراج کرد ، از آنحضرت بر همین گونه کردار نمودار شد.
پناه دادن آنحضرت مروان حکم را ابن اثیر در کتاب کامل میگوید ، چون یزید ملعون مسلم بن عقبه را بجانب مدینه راهسپار میساخت ، با وی گفت: اگر بر آنجماعت نصرت یافتی ، سه دفعه ایشانرا بغارت گير ، و مال و اسلحه ایشان بهرهٔ
ص: 95
لشکریان است ، و چون سه مره اینکار بپای بردی فرو کشیدن گیر، و از نهب و غارت دست بازکش ، و باعلی بن الحسین کار به نیکی سپار ، چه او در این فتنه و آشوب با دیگر کسان همدست و همداستان نبود ، و مکاتیب(1) او با من باز میرسید، و از آنسوی چنان بود که آنهنگام که مردم مدینه عامل يزيد وجماعت بنی امیه را بیرون همیکردند ، مروان بن الحكم از ابن عمر خواستار شد که اهل وعیال او را نزد خویش پوشیده دارد، و ابن عمر پذیرفتار نشد ، پس در این مطلب باعلى بن الحسين عليهما السلام سخن در میان افکند ، و عرض کرد: مرادر حضرت تو قرابت است وحرم من پیوسته بحرم تو است ، و مستدعی شد که آنحضرت او را پناه دهد ، پس مروان زوجه خود عایشه دختر عثمان بن عفانرا با اهل و کسان خویشتن بآستان امام علیه السلام بفرستاد و آنحضرت حرم خویش و حرم مروان را به ينبع بیرون فرستاد و بروایتی حرم مروان را روانه داشت و پسر خود عبدالله را با ایشان همراه کرد و ایشان را بطایف گسیل ساخت
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مرویست : که چون محمد بن اسامه را زمان مرك فرارسید، جماعت بنی هاشم بر بالینش حضور یافتند ، محمد روی بایشان کرد و گفت از قرابت من با خود و منزلت من دانا هستيد و اينك مرا بر گردن قرضی است، همی دوست دارم که این وام را شماها بضمانت گیرید از من فرو گذارید ، على بن الحسين عليهما السلام فرمود دانسته باش سوگند با خدای يك بهزار سه بهر وام ترا من برخود نهم این بگفت و خاموش شد، و آنانکه حضور داشتند خاموش شدند ، امام زین العابدین علیه السلام دیگر باره فرمود : تمام قرض تو بر من است ، آنگاه فرمود : بدانکه هیچ چیز از نخست مرا از قبول قرض تو باز نداشته بود، مگر آنکه مکروه همی داشتم که این جماعت را بگویند برما سبقت گرفتی
در کتاب بحار الانوار مرویست که هنگامی بر علی بن الحسين عليهما السلام كار تنگ گشت، و از یکتن از موالی(2) خویشتن ده هزار دینار بقرض خواست تا به هنگام گشایش بازدهد ، آنمرد عرض کرد: قرض ندهم، چه وجهی نزد من موجود
ص: 96
نباشد ، لكن بان اندیشه بودکه از آنحضرت وثیقتی بدست داشته باشد ، حضرت امام زین العابدین علیه السلام از ریشه و پرزه عباى مبارك چندی بر کنده فرمود : وثيقة تو باشد ، آنمولی از اینکار کراهت داشت ، آنحضرت درخشم شد و با وي فرمود : آيامن سزاوار ترم که بوعده خویش وفا نمایم یا حاجب بن زراره عرض کرد تو اولی باشی ، فرمود : پس چگونه بود که حاجب کمانی را که چوبی بیش نیست در ازای صدبار رهن گذاشت ، و او مردی کافر بود و وعده خویش بگذاشت و من ريشه عبای خودرا برهن گذاردم و وفا نكنم
بالجمله : آنمرد آنمرهون بگرفت و آندرا هم تحویل نمود ، ، و آنریشه را در حقه نهفته ساخت ، و از آنسوی چون خدای امام علیه السلام را مال و گشایش باز رسانید و آنحضرت آندراهم را بآنمرد حمل کرده فرمود :مال ترا حاضر کردم وثیقه مرا حاضر ساز ، عرض کرد : فدای تو شوم آنوثیقه را ضایع و بیهوده کردم فرمود : اگر نیاوری مال خود را ماخوذ نمیداری ، چه مانند من کسی ذمت خودرا خوار وسبك ندارد ، پس آنمرد آنحقه را بیاورد و آنریشه وبرزه را بآنحضرت داد ، امام علیه السلام آندراهم را رد فرمود و آن هدیه وریشه را بگرفت و دور بیفکندو بازگشت .
در تاکید رد امانات در کتاب امالی از ابو حمزه ثمالی : مرویست که از سیدم حضرت امام زین العابدین علیه السلام شنیدم با شیعیان خودمیفرمود :
«عليكم باداء الامانة فوالذي بعث محمداً بالحق نبيا لوان قاتل ابى الحسين بن علی بن ابی طالب عليهم السلام ائتمنى على السيف الذي قتله به لاديته اليه»
یعنی بر شما باد که امانت کسانرا بایشان بازگردانید ، هماناسوگند بآن کسیکه بر انگیخت محمد صلی الله علیه و آله را بحق و راستی به نبوت و پیغمبری اگر کشنده پدرم حسین بن علی بن ابیطالب مرا بر آن شمشیری که پدرم را بآن مقتول داشته امین گرداند و با من بامانت گذارد آن تیغ را بیدریغ بدو بازسپارم .
در کتاب کافی از عبدالاعلی مولی آل سام مرویست که وقتی چنان بر علی بن الحسين سلام الله عليهما کار سخت و دشوار افتاد که مردم مدینه از آنحالت مذاکرت
ص: 97
همیکردند و این داستان در آستانش معروض افتاد ، امام علی السلام هزار در هم به بسته مقرر و مشخص فرموده نزد صاحب مدینه فرستاد، و فرمود این صدقه مال من است و این کردار آنحضرت برای اظهار نعمت بود، تا مردمان او را بیمال و به تنگی معیشت دچار ندانند چنانکه از حضرت امام حسن علیه السلام نیز باین تقریب حدیثی معروف است از حضرت ابی عبد الله مرویست که علی بن الحسين عليهما السلام راحله را بيكصد دينار ابتیاع میفرمود ، و بآن سبب خویشتنرا گرامی و مکرم میداشت
در کتاب کافی از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مرويست «مَنِ اُعْتُدِیَ عَلَیْهِ فِی صَدَقَهِ مَالِهِ فَقَاتَلَ فَقُتِلَ فَهُوَ شَهِیدٌ» یعنی اگر بخواهند از کسی بدون استحقاق اخذ زكوة نمایند و در صدقه مالش تعدی بورزیدند و آنشخص چنان بداند که در رفع این تعدی برایشان غالب میگردد و آنوقت متعرض ایشان بشود و مقتول گردد، در شمار شهیدان باشد.
در وافی باین طریق که مذکور شد، اشارت رفته چنانکه شخصی از حضرت امام رضا علیه السلام سئوال کرد که اگر مردی در سفری باشد و جاریۀ باوی همراه ، اینوقت جماعتی فرارسند و بر آن شوند که آنجاریه را از وی ماخوذ دارند آیا او راست که از آن بردن در صدد طرد و منع بر آید ؟
اگر چند بر نفس خويش وهلاك خود بيمناك باشد ، فرمود : آری عرض کرد: تکلیف بر اینگونه است که اگر بآنمرد زنی باشد؟ فرمود آری عرض کرد : همین طور است اگر مادر یا دخترش یا دختر عم یا خویشاوندانش باشد ؟ ببایست از گرفتار شدن آنها مانع باشد. اگر چند بر هلاك جان خود ترسناك باشد ، فرمود آری عرض کرد همین طور است حکم مال و خواسته که بخواهند در سفر از وی ماخوذ دارند ببایست منع نماید هر چند بیم کشتن او رود فرمود آری:
و هم در کتاب کافی از امام محمد باقر مرویست: که علی بن الحسين عليهم السلام میفرمود «قال رسول الله صلی الله علیه و آله ما من قطرة احب الى الله تعالي من قطرة دم فى سبيل الله یعنی رسول خداى صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ قطره در پیشگاه خدای گرامی تر نیست ، از قطره خونیکه در جهاد فی سبیل الله ریخته شده باشد و دیگر در کافی از حضرت
ص: 98
على بن الحسين عليهما السلام مرویست که میفرمود .
ما ازرع الزرع لطلب الفضل فيه وما ازرعه الا لتناله المغتروذ والحاجة ولتناله القبرة منه خاصة من الطير» يعنى من بکار کشت و زراعت نمیپردازم تا فزونی و فضیلتی از آن در یابم و اینزراعت را نمیکنم مگر برای اینکه مردمان درویش و نیازمندان که روی سؤال ندارند از آن بهره ور شوند و قبره یعنی چكاوك(1)مخصوصا از آن نصیبه برد از میان طیور و این کلام از آنست که قبره بسیار تسبیح میکند ، چنانکه در احادیث وارد است که قبره را نخورید و بد میگوئید و بدست کودکان میفکنید تا بازیچه آنها شود ، چه این حیوان بسیار تسبیح میکند خدایرا و تسبیحش اینست که خدا لعن کند دشمنان آل محمد صلی اللله علیه و آله را و همچنین در کتاب مزبور از حضرت امام رضا از علی بن الحسين عليهم الصلوة والسلام مسطور است : که فرمود که کاکل سر قبره از برکت مسح و دست مالیدن حضرت سلیمان بن داود على نبينا و آله وعليهما السلام است و این مسئله چنان بود که قبره نر همیخواست بر ماده رود ، و ماده امتناع مینمود پس نر با ماده گفت: مرا از اینکار باز مدار ، چه در این امر اراده نکرده ام جز اینکه خدای تعالی از من نسمه(2) و جوجه بیرون آورد که بسبب آن مشغول ذکر باشیم پس ماده او را اجابت کرده و از آن پس که همیخواست تخم بگذارد ، نر با ماده گفت در کدام موضع تخم بخواهی گذاشت؟ گفت : هیچ ندانم آیا ببایست در گوشه راه و کنار طریق بگذاریم؟ نرگفت من از آن بيمناك هستم که آنانکه راه گذر هستند بر تو بگذرند ، یعنی زیانی بر تخم فرود آید من بصواب چنان میشمارم که نزديك طريق تخم بگذارى «فَمَنْ یَرَاکِ قُرْبَهُ تَوَهَّمَ أَنَّکِ تَعْرِضِینَ لِلَقْطِ الْحَبِّ مِنَ الطَّرِيقِ» چون چنین کنی هر کس ترا بآنجا نزديك بیند گمان میبرد که تو برای برچیدن دانه روی آورده باشی، از اینروی راه را بر تو گشاده دارد ، ، پس ماده این امر را از نراجابت کرده تخم بگذاشت و حضانت(3) همی نمود ، تا مشرف بر نقاب و مغاکها گردید ، و در آنحال که این دو حیوان بآن اشتغال میگذرانیدند ناگاه حضرت سلیمان بن داود عليهما السلام
ص: 99
با لشکریان خود نمودار شد ، ومرغان بر آنحضرت سایه افکنده بودند پس قبره ماده با نرگفت همانا سلیمانست که با جنود خود بر ما طلوع فرموده ، ومن هيچ ايمن نیستم که ما و بیضه های ما در زیر پای مرد ومركب در هم شکنيم ، قبره نر گفت :همانا سلیمان علیه السلام مردیست که برما رحم میکند «فَهَلْ عِنْدَکِ شَیْءٌ خَبَیْتِهِ لِفِرَاخِکِ إِذَا نَقَبْنَ» آیا چیزی برای جوجهای خودت ذخیره کرده باشی که چون رنك وروى گيرند.کار بری ؟ گفت آری ملخیرا ازتو پوشیده وذخيره داشته ام ، ومنتظر پدید شدن جوجهایم آیا نزد تو چیزی باشد ؟گفت آری یکدانه خرما باشد که از تو پنهان کرده ام برای جوجهای خودم گفت : تودانه خرمای خودرا برگير ومن نيز ملخ خودرا برگيرم و در حضرت سلیمان عرضه میداریم و بهدیه میگذرانیم ، چه آن حضرت هدیه رادوست میدارد پس قبره نر خرما را بمنقار و ماده ملخ را بدوپای خود بر گرفته و در حضرت سلیمان در آمدند ، چون آنحضرت از فراز کرسی خود آنها را بدید هر دو دست مبارك خود برای آنها منبسط ساخت ، و آندو حيوان از يمين ويسار بر آنحضرت در آمدند و حضرت سليمان علیه السلام آنهدیه را از هر دو پذیرفتار شد ، و لشكريانرا بفرمود تا از آنها و تخمها دور باشند و بر سر هر دو دست مبارك بركشيد و در حق هر دو دعای برکت بفرمود و از برکت مسح آنحضرت بر سر هر دو کاکل پدید گشت
پیغمبر مختار وائمه اطهار صلواة الله وسلامه عليهم اجمعين از روز الست بر هر چه بیرون از خدای هست ، پشت پای زدند و ازدنیا و آخرت جز خدای نخواستند وجز خدای ندیدند ، خدا نیز در جمله ممکنات هم ایشانرا خواست که اورا خواستند اما چون هر يك ازاين شموع محافل هدایت بظهوری(1) متظاهر میشدند تا پیروانشانرا دستورالعملی کافی باشد : سید سجاد سلام الله علیه در مراتب زهد وعبادت ومناجات ودعوات دارای ظهوری خاص و نمایشی مخصوص گردید که باتفاق ائمه آثار اشبه ناس بحیدر کرار صلوات الله علیه بود چه تقاضای روزگار آن نمایشرا مستعد وخواستار
ص: 100
بود وضع زمان آنصورت را نمودار میخواست ، چنانکه وقتی حسن مجتبی را حلم رسول خدا بكار بود و گاهی سیدالشهدا را شجاعت علی مرتضی پدیدار میافتاد ،و همچنین هر يك از ائمه اطهار بحسب اقتضای روزگار نمایشی را در گذارش و فزایش بودند ، و در زمان سعادت اقتران حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه و نحن في عافيته آثار تمامت ایشانرا نمودار خواهد ساخت ، چه در زمان ظهور سعادت ظهور مبارکش استعداد زمان و گردش آسمان مقتضی آنطور ظهور و بروز خواهد گردید و یزدان تعالی را فرمان چنان خواهد رفت «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ(1)
در کتاب ارشاد القلوب و دیگر کتب اخبار مسطور است که از حضرت امام زین العابدین علیه السلام از صفت مردم زاهد پرسش کردند «فَقَالَ هُوَ اَلْمُتَبَلِّغُ بِدُونِ قُوتِهِ اَلْمُسْتَعِدُّ لِیَوْمِ مَوْتِهِ» فرمود زاهد آنکسی است که بقدر یکه کمتر از قوت او باشد أدراك مقصود نماید و برای روز مرگش مستعد و آماده باشد ، یعنی چنان در دنیازندگانی نموده باشد و پرهیزگاری و قدس روزگار نهاده که همه وقت برای ادراك موت حاضر و مستعد باشد و هر وقت مرگش فرارسید در بیم و وحشت نشود «وقال علیه السلام الدُّنْیا سِنَةٌ، وَالاْخِرَةُ یَقْظَةٌ، وَنَحْنُ بَیْنَهُما أضْغاثُ أحْلامِ» یعنی دنیا بتمامت پینکی است یعنی و عالم خواب دارد و آخرت همه بر بیداری است و ما در میان دو عالم حکم اضغاث(2) احلام داریم یعنی هر چه ببینیم باطل و بیهوده است و بهرچه جز بامور آخرت اشتغال جوئیم همه بر فسوس و غفلت است و بحکم جهان سست فرجام(3) و حطام(4) مخلت انجامش و دیدار آنجمله مانند اضغاث احلام است که بی دوام و سريع الزوال وبلا اعتبار است .
و نیز در کتاب ارشاد القلوب از آنحضرت مانور است « أَعْظَمُ اَلنَّاسِ قَدْراً قَالَ مَنْ لَمْ یُبَالِ اَلدُّنْیَا فِی یَدِ مَنْ کَانَتْ» یعنی بزرگترین مردمان از حیثیت قدر و منزلت کسی است که هیچ باك نداشته باشد و او را مبالاتی نباشد که دنیا دست کدام کس هست یا نیست یعنی بعد از آنکه انسان بنظر دانش و بینش دانست که دنیای ناپایدار بیهوده و بی حاصل
ص: 101
و بی اعتبار است و همه نتایج و فواید در سرای جاوید موجود است و جز بترك اين بدرك آن نرسند البته هیچ اعتنائی باین سرای اینزمان نخواهد داشت و بدست هرکس خواهی گو باش مبالات نخواهد ورزید و هم در کتاب ارشاد القلوب مسطور است که على بن الحسين باين شعر تمثل میفرمودند
و من يصحب الدنيا يكن مثل قابض *** على الماء جاثته فروج الاصابع(1)
کنایت از اینکه هر کس دل بدنیا بندد و بر روزگار غدار چنگ در افکند چنانست که آب در مشت نگاهدارد و البته از شکاف اصابع بدر خواهد شد و لطیفه در این کلام است که هر چه برای نگاهداری آن بیشتر مشت را بیفشارند زودتر از چنگ بدر میرود .
در کتاب کشف الغمه از ابوسعید منصور بن الحسن الابی در کتاب نثر الدرر مذکور است : که حضرت علی بن الحسين عليهما السلام با سائلی گریان نظر افکند و فرمود :
«لَوْ أَنَّ اَلدُّنْیَا کَانَتْ فِی کَفِّ هَذَا ثُمَّ سَقَطَتْ مِنْهُ مَا کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَبْکِیَ عَلَیْهَا»
یعنی اگر جملۀ جهان در دست تصرف و پنجه نیروی او بودی و بیرون شدی ، با این پستی و نکوهیدگی دنیا ، هیچ شایسته نبودی که بر آنچه از چنگش بیرون شده است گریان گردد ، یعنی چون اقبال و ادبار(2) اینسرای ناپایدار هيچيك جاوید و برقرار نخواهد ماند ، بر بود و نبودش سرور و اندوه جایز نباشد.
و هم وقتی در حضرت امام زین العابدین سلام الله عليه عرض کردند : عظیمترین ناس از حیثیت خطر کیست؟ فرمود: «مَنْ لَمْ یَرَ اَلدُّنْیَا خَطَراً لِنَفْسِهِ»
هر کس دنیا را برای نفس خویش مایه خطر نشمارد ، خطر او از تمامت مردمان برتر و بزرگ تر است
در انقلاب جهان در کتاب اصول کافی سند بامام محمد باقر سلام الله عليه ميرسد ،
ص: 102
که علی بن الحسين عليهما السلام فرمود :
«ان الدنيا قدار تحلت مدبرة وان الاخرة قدار تحلت مقبلة ، ولكل واحدة منهما بنون ، فكونوا من ابناء الاخرة ، ولا تكونوا من ابناء الدنيا ، الأوكونوا من الزاهدين في الدنيا ، الراغبين في الآخرة ، الا ان الزاهدين فى الدنيا اتخذوا الارض بساطاً ، و التراب فراشاً ، والماء طيباً ، وقرصوا من الدنيا تقريصاً ، ومن اشتاق الى الجنة سلاعن الشهوات ، ومن اشفق من النار رجع من المحرمات، ومن زهد في الدنيا هانت عليه المصائب ، الا ان الله عبادا كمن راى اهل الجنة في الجنة مخلدين ، وكمن راى اهل النار في النار معذبين ، شرورهم مامونة ، وقلوبهم مخزونة ، انفسهم عفیفة وحوائجهم حفيفة صبروا اياماً قليلة ، فصاروا بعقبى راحة طويلة ، اما الليل فصافون اقدامهم تجرى دموعهم على خدودهم وهم يجأرون الى ربهم يسعون في فكاك رقابهم و اما النهار فحكماء علماء بررة اتقياء انهم القداح قدیراهم الخوف من العبادة فينظر اليهم الناظر فيقول مرضى و ما بالقوم من مرض ام خولطوافقد خالط القوم امر عظيم من ذكر النار ومافيها»
یعنی همانا روز گار ناپایدار کوچ کنان همی واپس میگذرد و جهان ناپایدار کوچ بر کوچ روی کرده فرا میرسد و هر يك از این دو سرای را پسران و فرزندان باشند که دل بدان باخته و روی از آن يك برتافته اند پس شما بکوشید تا از جهان غدار چشم بپوشید و در شمار فرزندان و خواهندگان جهان جاویدان بروید و از ابنای دنیای دون نباشید و همی سعی و کوشش ورزید تا مگر روی دل وچشم حرص ودیده از او اندیشه طمع از جهان و آنچه در آنست بر گیرید اما بحالتی که خواهنده سرای اخروی و آنچه در آنمقر است باشید دانسته باشید که آنجماعت که آرزوی هوشیاری بختیاری دل در جهان نبسته و چشم برزخارفش ندوخته اند زمین را از بهر خویشتن بساط و بالين گيرند و خاك را فراش و آب را طيب شمارند ، و آسایش تن ودفع صداع(1) این توده و دمن را بدان فرمایند ، و از جهان باندك معيشتي بمقاطعه روند ، وباندك مؤنتی کفایت جویند ، بدانید که هر کس مشتاق و آرزومند بهشت جاویدان است هیچگاه بخیال شهوات آن در نیفکند ، و خیالات نفسانیرا از دنبال نشود ، و بهوای نفس خویشتنرا رنجه نگرداند، و هر کس از آتش نیران(2) در بیم واندهان باشد
ص: 103
ناگزیر از کردارهای ناروای خرد ناپذیر باز گردد ، و هر کس از جهان و خواسته جهان دل بر کند تمامت مصائب بروی آسان رود ، شدائد روزگار بروی هموار افتد ، دانسته باشید که خدایرا بندگانی است که چنان در عرصه معرفت و عبادت و سلامت و زهادت سیار و خبر دارند که، چون دیدار شوند ؛ چنانست که اهل بهشت را در بهشت مخلد و جاوید نگرند ، و از آنسوی از بیم خدای و خوف عذاب عقاب ایز دوهاب چنان باشند که، اهل آتش را در آتش معذب بینند ، و اینمردم سعادت گنجور چنان زندگانی فرمایند، که هیچوقت هیچکس از گزند ایشان رنجور نباشد، دلهای ایشان هماره پای کوب اندوه ، و نفوس ایشان همیشه از سرکوب معاصی و ملاهى آسوده و عفیف ، و حاجات ایشان و تحميلات ایشان یكسره سبك وخفيف است ، و هرگز برکسی سنگینی نیارند ، و اینجماعت در این سرای برگذر ، مدتی قلیل وروزی معدود را بتحمل شداید و شکیبائی نارسائی می گذرانند ، و در پاداش کردار در آنسرای جاوید همیشه براحت و نعمت بیرون از شماره وعدت(1) وصلت گیرند. همانا اینمردم زاهد چون شب دامن گسترد، یکسره بساط عبادت وتضرع واطاعت خدای بگسترانند ، و در پرستش يزدان بر پای باشند ، واشك شوق وخوف از دیدگان بر چهره روان دارند ، و در پیشگاه خداوند مهر و ماه بناله و زاري و ضراعت و آه بپای برند ، و در رهانیدن رقاب(2)خود را از بند نکال(3)و عذاب شتاب گیرند ، و چون روز دامن برکشد ، بتمامت بحالت علم و حکمت و دیدار حلم و زهادت و مردمان خوب و پرهیزگار پدیدار باشند ، و مانند چوبه تیری باشند که از تیشه عبادت تراشیده شده باشند ، پس بینندگان در ایشان بنگرند ، و چنان دانند که این جماعت بیماران باشند، با اینکه هیچ رنجوری و ناتندرستی در ایشان نیست و اگر با مردمان بیامیزند ایشانرا از یاد آتش دوزخ و آنگونه عذاب و نکال که مقرر است ، بپرهیزند و از آن تذکره و تذکار با مری عظیم و اندوهی نا هموار دچار گردند
ص: 104
و نیز در کتاب اصول کافی از محمد بن مسلم بن شهاب مرویست : که از علی بن الحسین صلوات الله علیه پرسیدند در پیشگاه خدای عزوجل کدام عمل از دیگر اعمال افضل است ؟ «فقال ما من عمل بعد معرفة جل وعز ، ومعرفة رسوله صلی الله علیه و آله افضل من بغض الدنيا ، وان لذلك شعباً كثيرة وللمعاصى شعباً فاول ماعصى الله به الكبر، و هو معصبة ابليس حين ابي و استكبر وكان من الكافرين ، والحرص وهى معصية آدم وحواحين قال الله عز وجل: لهما «كلا من حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين » فاخذاما لاحاجة بهما اليه فدخل ذلك على ذريتهما الى يوم القيمة ، وذلك ان اكثر ما يطلب ابن آدم مالاحاجة به اليه ، ثم الحسد وهى معصية ابن آدم ، حيث حسد اخاه فقتله ، فتشعب من ذلك حب النساء ، وحب الدنيا، وحب الرياسة ، وحب الراحة، وحب الكلام ؛ و حب العلو والثروة ، فصرن سبع خصال فاجتمعن كلهن في حب الدنيا ، فقال الانبياء والعلماء بعد معرفة ذلك حب الدنيار أس كل خطيئة، والدنيا دنيا آن دنيا بلاغ ودنيا ملعونة»حضرت سید العابدین علیه السلام فرمود: هیچ کرداری بعد از شناختن خدای عزوجل و شناسائی رسول خدای صلی الله علیه و آله عن برتر از کینه ور بودن و مبغوض داشتن اینجهان ناسازگار نیست و در حقیقت معرفت بخدای و رسول خود دلیل مبغوض داشتن جهان است .
بالجمله میفرماید : برای این امر شعبات كثيره است و نیز گناهانرا انواع متعدده و شعب هست ، و سر آمد معاصی که خدایرا بآن گناه ورزیدند ،کبر و خود بزرگ داشتن و خویشتن خواستن است و این گناه ابلیس دیو گمراه رانده از پیشگاه یزدان است، گاهی که در سجود بحضرت آدم در حضرت و دود سر بنا فرمانی برکشید، و نفخه(1)«خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ(2) بردمید و باين خويشتن بزرگ خواندن از حضرت یزدان دچار راندن افتاد ، و كافر گردید و به نهيب «عَلَیْکَ لَعْنَتی اِلی یَوْمِ الدّینِ»(3) باسفل السافلین در افتاد و ابد الابدين بدين خسران مبین گرفتار گشت .
ص: 105
گناه دویم حرص و آزاست و این گناهیست که از حضرت آدم و حوا علیهماالسلام روی نمود، گاهی که خداوند عزوجل با ایشان خطاب فرمود : که در جنان جاویدان بهر چه خواهانید بخورید و باین درخت نزديك مشوید تا در شمار ستمکاران در نیائید لكن هجوم حرص و آز ایشانرا انباز گشت ، و بمأخوذ داشتن از شجرۀ منهیه(1) با اینکه بآن هیچ نیاز نداشتند ، بازداشت و از آن هنگام که حوار آدم باینکار اقدام کردند ، این صفت و این معصیت در فرزندان آدم در صفحه عالم بماند ، و تا روزگار رستاخیز برپای و آشوب انگیز است ، و بهمین علت است که بیشتر چیزهائی که آدمیزاد در تحصیلش میکوشد ، چیزیست که بآن نیازمند نیست ، وحالت حرص و آز او را در طلب آن آرزوی نابساز باز میدارد، پس از این دو معصیت و دو صفت نکوهیده حسد است و این گناه از پسر آدم علیه السلام نمودار شد گاهی که «قابيل» بواسطه خواهر بطنی خود اقلیما بر برادرش «هابيل» رشك برد که از چه آن آفتاب اقلیم صباحت او را بهرۀ افتاد و بآن حسد او را بکشت و از این صفت نکوهیده حب زن، حب جهان وحب، بزرگی و فرمانروائی و دوستی آسایش خواستن، که سرمایه همه فتنهاست و دوستی سخن راندن ، و حکم راندن و دوستی بلندی و برتری و ثروت منشعب گردید، یعنی صفت حسد آدمیرا بحب این امور ما مور میدارد، و این جمله که هفت خوی نکوهیده و خصال ناستوده،اند بتمامت در محبت دنیا فراهم شدند، و هر کس بدوستی دنیا گرفتار شود ناچار بتمامت این صفات زشت فرجام دچار میشود پس پیغمبران و دانایان بعد از آنکه این مقام و وخامت انجامشرا بشناختند ، فرمودند : دوستی دنیا آمد معاصی و راس گناهانست ، و دنیا دو نوع است ، یکی دنیای بلاغ است که در حقیقت دار تکلیف و مزرعه آخرت است و آدمیرا دارای مراتب میگرداند، و یکی دنیای ملعونه(2) است ، که نفوس را بمکروفریب خویش گرفتار میگرداند و از این دنیا ببایست دوری گزید
و دیگر در کتاب اصول کافی مسطور است که مردی از علی بن الحسين عليهما السلام پرسید معنی زهد چیست ؟ «فقال : عشرة اشياء : اعلى درجة الزهد الورع ، واعلى درجة
ص: 106
الورع، ادنى درجة اليقين ، واعلى درجة اليقين ادنى درجات الرضاء «الاو ان الزهد في آية من كتاب الله «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»(1)فرمود: علامت زهدده چیز است و اعلی درجه زهدورع است و برترین ورع پستترین درجه یقین است ، و برترین درجه یقین فرودترین درجات رضا و خوشنودی بقضای خداوند علی اعلی است ، بدانید که زهد و شناسائی زهد در این آیه مبارکه است ، که خدای میفرماید: که نه بر آنچه از شما فوت شده افسوس خورید و نه آنچه بشما میرسد مسرور و مغرور گردید ، یعنی چون هيچيك را پائیدن نیست ، پس برگذرنده چه دریغ وافسوس، و چه غرور وسرور.
از سفیان بن عیینه مرویست که باز هری :گفتند از هد مردمان در دنیا کیست؟ گفت علی بن الحسین علیهما السلام، چه آنهنگامیکه در صدقات علی بن ابی طالب سلام الله علیه در میان آنحضرت ومحمد حنفیه منازعت بود ، با حضرت سجاد سلام الله علیه عرض کردند : اگر یکدفعه بر نشینی ووليد بن عبد الملك را ملاقات فرمائی ، این غایله را رفع میکند و آسیب او را باز میگرداند ، چه در میان محمد بن حنفیه ووليد دوستی بود و این وقت حضرت امام زین العابدین علیه السلام در مکه معظمه جای داشت ولید نیز در آنجا روز میگذاشت ، «فَقَالَ وَيْحَكَ أَ فِي حَرَمِ اَللَّهِ أَسْئلُ غَيْرَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِّي لآَنَفُ أَنْ أَسْئلَ اَلدُّنْيَا خَالِقَهَا فَكَيْفَ أَسْئَلُهَا مَخْلُوقاً مِثْلِي»امام زین العابدين علیه السلام فرمود : آیا در حرم خدای جزازیز دان دادار خواستار شوم؟! همانا من مکروه میدارم که در امور دنیا از خالق دنیا مسئلت نمایم ، پس چگونه سؤال نمایم از مخلوقی مانند خودم
زهری میگوید: لاجرم خداى تبارك وتعالى هيبت آنحضرت را در دل ولید بیفکند تا آنکه در بارۀ آنحضرت بر محمد بن حنفیه حکم راند و حق آنحضرت را بگذاشت .
در بحار الانوار مسطور است که امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه برجماعتی نگران شد ، که از مردمان همی سوال میکردند «ويحكم اغير الله تسئلون في مثل هذا اليوم انه ليرجي في هذا اليوم لما في بطون الجبال ان يكون الجبال سعيداً» يعنى وای بر شما: آیا بیرون از خدای سؤال میکنید ، در مثل چنین روزیکه از برکت و شرافت
ص: 107
آن امید میرود برای آنچه در شکم کوه است ، که کوهها خوش بخت و سعید گردند ، محمد بن بعقوب کلینی رضی الله عنه در کتاب روضه کافی از ابو حمزه ثمالی رضی الله عنه مسطور نموده است: که ابو حمزه گفت: چنان بودی که هر وقت على بن الحسين عليهما السلام سخنی در زهد راندی ؛ یالب به پند و موعظت بر گشودی هر کس حضور داشتی و آنکلمات زهد آیات بشنیدی چنان متأثر گشتی که اشك از ديدگان فرو باریدی و من وقتی صحیفه را قرائت کردم و کلماتی در زهد و زهادت از آنحضرت نگران شدم و آنجمله را بحضرتش عرض دادم ، وبتما مت را تصحيح فرمود و تصدیق نمود ،و آتعبارت بدینگونه مسطور بود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ کَفَانَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ کَیْدَ الظَّالِمِینَ وَ بَغْیَ الْحَاسِدِینَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِینَ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الطَّوَاغِیتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا الْمَایلُونَ إلَیْهَا، الْمُفْتَتِنُونَ بِهَا، الْمُقْبِلُونَ عَلَیْهَا وَ حُطَامِهَا الْهَامِدِ، وَ هَشِیمِهَا الْبَائِدِ غَداً وَ احْذَرُوا مَا حَذَّرَکُمُ اللهُ مِنْهَا وَ ازْهَدُوا فِیمَا زَهَّدَکُمُ اللَّهُ فِیهِ مِنْهَا وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَی مَا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا رُکُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا دَارَ قَرَارٍ وَ مَنْزِلَ اسْتِیطَانٍ و تالله إِنَّ لَکُمْ مِمَّا فِیهَا عَلَیْهَا دَلِیلاً وَ تَنْبِیهاً مِنْ تَصْرِیفِ أَیَّامِهَا وَ تَغَیُّیرِ انْقِلاَبِهَا وَ مَثُلاَتِهَا وَ تَلاَعُبِهَا بِأَهْلِهَا ، إِنَّهَا لَتَرْفَعُ الْخَمِیلَ وَ تَضَعُ الشَّرِیفَ ، وَ تُورِدُ أَقْوَاماً إِلَی النَّارِ غَداً فَفِی هذَا مُعْتَبَرٌ وَ مُخْتَبَرٌ وَ زَاجِرٌ لِمُنْتَبِهٍ ، إِنَّ الاْءُمُورَ الْوَارِدَةَ عَلَیْکُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مِنْ مُظْلِمَاتِ الْفِتَنِ ، وَ حَوَادِثِ الْبِدَعِ ، وَ سُنَنِ الْجَوْرِ ، وَ بَوَائِقِ الزَّمَانِ ، وَ هَیْبَةِ السُّلْطَانِ ، وَ وَسْوَسَةِ الشَّیْطَانِ لَتُثَبِّطُ الْقُلُوبَ عَنْ تَنَبُّهِهَا، وَ تُذْهِلُهَا عَنْ مَوْجُودِ الْهُدی وَ مَعْرِفَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِلاَّ قَلِیلاً مِمَّنْ عَصَمَ اللّهُ ، فَلَیْسَ یَعْرِفُ تَصَرُّفَ أَیَّامِهَا ، وَ تَقَلُّبَ حَالاَتِهَا وَ عَاقِبَةَ ضَرَرِ فِتْنَتِهَا إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ ، وَ نَهَجَ سَبِیلَ الرُّشْدِ ، وَ سَلَکَ طَرِیقَ الْقَصْدِ ، ثُمَّ اسْتَعَانَ عَلی ذلِکَ بِالزُّهْدِ ، فَکَرَّرَ الْفِکْرَ وَ اتَّعَظَ بِالصَّبْرِ، فَازْدَجَرَ وَ ازَهِدَ فِی عَاجِلِ بَهْجَةِ الدُّنْیَا ، وَ تَجَاف عَنْ لَذَّتِهَا وَ ارَغِبَ فِی دَائِمِ نَعِیمِ الآْخِرَةِ، واسع لَهَا وَ رَاقَبَ الْمَوْتَ وَ شَنَی الْحَیَوةَ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ، وانَظَرَ إلَی مَا فِی الدُّنْیَا بِعَیْنٍ تنزه حَدِیدَةَ الْنظر وَ أبْصَرَ حَوَادِثَ الْفِتَنِ وَ ضَلَالَ الْبِدَعِ وَ جَوْرَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ فَقَدْ لَعَمْرِی اسْتَدْ بَرْتُمُ الْأُمُورَ الْمَاضِیَةَ فِی الْأیَّامِ الْخَالِیَةِ مِنَ الْفِتَنِ الْمُتَرَاکِمَةِ وَ الِانْهِمَاکِ فِیمَا یسْتَدِلُّونَ بِهِ عَلَی تَجَنُّبِ الْغُوَیةِ وَ أهْلِ الْبِدَعِ وَ الْبَغْیِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، فَاسْتَعِینُوا
ص: 108
بِاللَّهِ وَ ارْجِعُوا إلَی طَاعَةِ اللهِ وَ طَاعَةِ مَنْ هُوَ أوْلَی بِالطَّاعَةِ مِمَّنِ اتُّبِعَ فَأُطِیعَ، والْحَذَرَو الْحَذَرَ مِنْ قَبْلِ النَّدَامَةِ وَ الْحَسْرَةِ وَ الْقُدُومِ عَلَی اللهِ وَ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْهِ. وَ تَاللَّهِ مَا صَدَرَ قَوْمٌ قَطُّ الدُّنْیَا عَلَی الآْخِرَةِ إلَّا سَاءَ مُنْقَلَبُهُمْ وَ سَاءَ مَصِیرُهُمْ. وَ مَا الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ الْعَمَلُ إلَّا إلْفَانِ مُؤْتَلِفَانِ، فَمَنْ عَرَفَ اللهَ خَافَهُ وَ حَثَّهُ الْخَوْفُ عَلَی الْعَمَلِ بِطَاعَةِ اللهِ، وَ إنَّ أرْبَابَ الْعِلْمِ وَ أتْبَاعَهُمُ الَّذِینَ عَرَفُوا اللهَ و عَمِلُوا لَهُ وَ رَغِبُوا إلَیْهِ. وَ قَدْ قَالَ اللهُ : «إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ فَلَا تَلْتَمِسُوا شَیْئاً مِمَّا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا بِطَاعَةِ اللهِ، وَ اغْتَنِمُوا أیَّامَهَا، وَ اسْعَوْالِمَا فِیهِ یجیئکُمْ غَداً مِنْ عَذَابِ اللهِ، فَإنَّ ذَلِکَ أقَلُّ لِلمتَّبِعَةِ وَ أدْنَی مِنَ العذاب وَ أرْجَی لِلنَّجَاةِ، و قَدِّمُوا الْأُمُورِ الْوَارِدَةَ عَلَیْکُمْ مِنْ طَاعَةِ الطَّوَاغِیتِ مِنْ زَهْرَةِ الدُّنْیَا بَیْنَ یَدَی امر اللهِ وَ طَاعَتِهِ أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ. وَ اعْلَمُوا أنَّکُمْ عَبِیدُ اللهِ وَ نَحْنُ مَعَکُمْ، یَحْکُمُ عَلَیْنَا وَ عَلَیْکُمْ سَیِّدٌ حَاکِمٌ غَداً وَ هُوَ مُوقِفُکُمْ وَ مُسَائِلُکُمْ، فَأعِدُّوا الْجَوَابَ قَبْلَ الْوُقُوفِ وَ الْمُسَئلَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ، یَوْمَئِذٍ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إلَّا بِإذْنِهِ. وَ اعْلَمُوا أنَّ اللهَ لَا یُصَدِّقُ یَوْمَئِذٍ کَاذِباً وَ لَایُکَذِّبُ صَادِقاً، وَ لَا یَرُدُّ عُذْرَ مُسْتَحِقٍّ، وَ لَا یَعْذِرُ غَیْرَ مَعْذُورٍ لَهُ، الْحُجَّةُ عَلَی خَلْقِهِ بِالرُّسُلِ وَ الْأوْصِیَاءِ بَعْدَ الرُّسُلِ، فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ وَ اسْتَقْبِلُوا من صْلَاحِ أنْفُسِکُمْ وَ طَاعَةِ اللهِ وَ طَاعَةِ مَنْ تَوَلَّوْنَهُ فِیهَا لَعَلَّ نَادِماً قَدْ نَدِمَ فِیمَا فَرَّطَ بِالْأمْسِ فِی جَنْبِ اللهِ وَ ضَیَّعَ مِنْ حُقُوقِ اللهِ، وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ وَ تُوبُوا إلَیْهِ فَإنَّهُ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ یَعْفُو عَنِ السَّیِّئَةِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ. وَ إیَّاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِینَ، وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِینَ، وَ مُجَاوَرَةَ الْفَاسِقِینَ، احْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ سَاحَتِهِمْ. وَ اعْلَمُوا أنَّهُ مَنْ خَالَفَ أوْلِیَاءَ اللهِ، وَ دَانَ بِغَیْرِ دِینِ اللهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأمْرِهِ دُونَ أمْرِ وَلِیِّ اللهِ کَانَ فِی نَارٍ تَلْتَهِبُ تَأْکُلُ أبْدَاناً قَدْ غَابَتْ عَنْهَا أرْوَاحُهَا وَ غَلَبَتْ عَلَیْهَا شِقْوَتُهَا، فَهُمْ مَوْتَی لَا یَجِدُونَ حَرَّ النَّارِ وَ لَوْ کَانُوا أحْیَاءً لَوَجَدُوا مَضَضَ حَرِّ النَّارِ. فاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْألباب وَ احْمَدُوا اللهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ. وَ اعْلَمُوا أنَّکُمْ لَا تَخْرُجُونَ مِنْ قُدْرَةِ اللهِ إلَی غَیْرِ قُدْرَتِهِ، وَ سَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ إلَیْهِ تُحْشَرُونَ، فَانْتَفِعُوا بِالْعِظَةِ وَ تَأدَّبُوا بِآدَابِ الصَّالِحِینَ
میفرماید قوت و قدرت خداوند عالم خبیر(1) قدیر ما و شما را از نیرنگ ستمکاران و بغى(2)وعدوان حاسدان و بطش(3) و شدت جباران کفایت فرماید
ص: 109
راقم حروف همیگوید اینکه امام علیه السلام مخاطبان را از نخست باین کلمات و بیان معجز ارکان مخاطب فرمود ، برای آنست که در مسموعات بعد تواناو نیرومند باشند و بسبب رضای مخلوق و خوش آمد آفریدگان بمعاصی خالق وعذاب یزدان دچار نشوند چه هر چه هست از آنذات مقدس متعال است اوست خالق سیاه و سپید ، و با اوست بیم و امید پس بهر کار او را بازبینید و رضای او را جوئید و در اوامر و نواهی رضای مخلوق مخواهید و براه عصیان و طغیان پروردگاردیان(1) مپوئید
بالجمله از آنکلمات میفرماید : ایمؤمنان و گروندگان بآئین یزدان مبادا که بفتنه و آشوب در افکند شما را طواغیت و اتباع آنها طواغیت جمع طاغوت است و طاغوت جمع و مفرد هر دو استعمال شده چنانکه خدای میفرماید :
يُريدُونَ أَنْ يَتَحاکَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدامِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ(2)
اینجا طاغوت مفرد است
«وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُ هُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ(3)
در اینجا جمع است و در حدیث وارد است «مَنْ رَفَعَ رَایهَ ضَلَالَهٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت»(4) وطاغوت فعلوت از طغیان است که بمعنی تجاوز از حد و بیرون جستن از اندازه است و اصل طاغوت (طغيوت) است و لام الفعل را بر عين الفعل مقدم داشته اند بر خلاف قیاس و بعد از آن یارا بالف قلب کرده طاغوت شد و گاهی بر کافر وشيطان واصنام وهر رئيس ضلالتی و هر کس که جز خدای را پرستش کند اطلاق میشود .
بالجمله میفرماید طواغیت و اهل و اتباع آنها که در این دنیای غدار راغب و مایل و بحطام بيدوام و زیب و زیور نکوهیده فرجام جهان ختار مفتون و یکباره دل وروی باموال دنیاکه یکسره دستخوش تباهی و فرسودگی و تغییر و تبدیل وبغربال(5) حوادث
ص: 110
و دواهی بیخته و آنبرگ و شاخ سبزش از تند باد حوادث خشکیده و بهر سوی پراکنده و ریخته و بامدادان یکسره در عرصۀ دما رو پهنه زوال انگیخته است بسته و باخته وخاطر سپرده شما را گرفتار و مفتون نگردانند و پرهیز کنید از هر چه خدای شما را از آن پرهیز داده و زاهد و بی طلب و طمع و بیر غبت باشید در آنچه خدای شما را بی طلب وطمع خواسته است و بزیب و زیور اینسرای اریب(1) خواهش وركون(2) مگیرید مانند میل ورکون آنانکه این سرای اینزمانرا خانه جاویدان و محل قرار وسكون ومقام استيطان(3) و استقرار میدانند ، سوگند با خدای که شما را در آن دواهی(4) دهیا و نوائب(5) عميا(6) و مكرو فسون و انقلابات گوناگون ، این گردون بوقلمون و و غدر و مکر ، وزوال و فنائیکه ملفوف و متضمن اینسرای ، و معطوف باین کیهان نيرنك آسای است ، بر نکوهیدگی فرجام ، و نا خجستگی انجام و بی وفائی این مسكن بيدوام دليلى بزرك ، و تنبیهی کافی ، و پند وافی و نصیحتی شافی و موعظتی کامل ، و اندرزی شامل است، و از تصاريف امام و تفاییر(7) انقلابات و مثلات و ملاعبات(8) روز گار بازیها دید ، همانا این جهان فرومایگان را بر میکشاند ، و ارجمندان و اشراف را فرو مینشاند، و دستخوش اضمحلال و انکسار میگرداند ، و اقوام و طوایفی را با آتش نیران ،میتازد و در اینجمله برای آنانکه دیده عبرت گشایند، محل اعتبار و عبرت و مورد اختبار(9) و حیرت است ، و آنان که از مواعظ و مجربات(10) متنبه گردند ، البته از این علامات و آيات منزجر شوند همانا آن امور و آثاری که بر شما بهر روز و شب از مضلات(11) فتن و آشفتگیهای گمراه نماینده و حوادث بدع(12) و سنتهای جورو بوائق(13) زمان ، وهيبت
ص: 111
سلطان ، و وسوسه شیطان وارد میگردد، قلوب را از آگاهی و تنبیه باز میدارد از هدایت و شناسائی اهل معرفت ذاهل(1) و غافل میگرداند، مگر مردمی قلیلی را که خدای در پرده عصمت نگاه داری فرموده باشد ، پس با این جمله وساوس و حوادث جهان و تقلب و گردشهای ساناسان اینسرای ناساز گار جز آنانرا که برحمت و عنایت صیانت(2) فرماید ، هیچ بر تصرف ایام این سرای نابکار و زیان عاقبت و خسران فتنهای این کیهان نا پایدار دانا و شناسا نمیگردد ، و جز آنکسکه در نهج رشد و طریق اقتصاد گام سپارد ، وبر آنجمله بنیروی زهد استعانت جوید محفوظ نمی ماند پس در بحر اندیشه مکرر خوض کن ، و بدریای تفکر پیاپی غوص گیر، و بصبوری و شکیبائی نصیحت پذیر ، و منزجر شوو در بهجت و زینت این جهان که هر چه زودتر زوال گیرد، بزهد و زهادت باش و رشد و رشادت جوی ، و از لذت آن بر کنار ر و و در نعیم سرای جاویدان که همیشه و برقرار بپاید رغبت گیر و آنچه که شایسته است کوشش کن ، و همواره پيك مرگ را مراقب باش، وزندگانی با این جماعت ستم کارانرا نکوهیده و مبغوض شمار ، و بادیده تنزه و چشمی تند و دور بین بآنچه در اینجهانست نگران باش ، وحوادث وضلال بدع ، یعنی آنچیزهای تازه که از رنگ وروی انسان را دستخوش ضلالت و گمراهی میسازد ، وجور ملوك ستم كاره را نيك بنگر همانا سوگند بجان من که آن امور ماضیه(3) را در روزگاران برگذشته ، از فتن متراكه وانهماك(4) وانغمار(5) و فرو تاختن در انچیزها و آن آیات و علاماتیکه بآنها استدلال مینمودند ، بر دور شدن و تجنب از اهل بدعت و غوايت(6) وبغى وفساد در زمین بغیر حق ، وروا از پس پشت انداختید ، و بدیدید و بشناختید ، و فراموش کردید ، و نادیده انگاشتید ، یعنی اینجمله که بحمله اسباب تجارت و تنبیه و آگاهی است ، بدانستید و تمامت را بشنیدید
در اینصورت همی ببایست بچشم عبرت بین ، ودیده حیرت آئین ، و نظر دانش انگیز
ص: 112
برپاره غفلت ومركب حرون جهل و جهالت مهمیز زنيد ، و بميدان عبرت وانتباه راه جوئید ، پس برحمت و هدایت خدای استعانت گیرید ، وبطاعت خدای و طاعت آنکس که سزاوارتر و اولی بطاعت است ، مراجعت و متابعت گیرید ، و در جمله متابعان و مطعیان باشید ، و بپرهیزید و حذر کنید از آن ندامت و پریشانی و حسرت و اندوهی که چون برخدای و پیشگاه عدالت او قدوم نمائید و در حضرت احدیتش ایستاده گردیدپدید میشود ، همانا سوگند باخدای هر وقت جماعتی بمعصیتی پای نهادند ، بعذاب و نکال ایزد بیهمال دچار افتادند و هرگز گروهی دنیا را بر آخرت برتر و گرامی تر نداشتند ، جز آنکه گردشگاه و محل راحت و نعمت ایشان به اسائت و نکوهیدگی مقارنت و آلودگی گرفت ، و نیست علم بخداى وعمل مگر دو اليف(1)مؤتلف یعنی علم و عمل با هم توام هستند ، و جدائی از هم ممکن نیست ، پس هر کس خدای را بحقیقت جلال، و جبروت و قهاریت و بزرگی و غفاریت بشناخت بیم خدای در دلش جا یکند ، آن بیم خوف البته او را با عمالی که بطاعت خدای تعالی مقرونست بر انگیزد ، و بدر ستیکه صاحبان علم و اتباع ایشان آن کسان باشند که خدای را بعظمت و جلال وصفات کمالیه بشناسند و هر چه کنند محض خدای باشد ، و بحضرت خدای راغب باشند، چنانکه خدای میفرماید: همانا از خدای میترسند بندگان عالم او ، چه ایشان که بمرتبت علم رسیده بمعرفت دست یافته ، و مراتب جلال و جمال و شناسا و عوالم کبریا و جبروت پروردگار توانا را دانا گشته اند، البته خائف و بيمناك هستند ، پس ملتمس و درخواست کننده نباشید، هر چیزی را که در این سرای است ، بعلت معصبت ورزیدن خدای تعالی ، یعنی بخواهش و طمع بحطام بیدوام جهان زشت فرجام بمعصیت ایزد علام اقدام مورزید و آنچند که توانید در این جهان سست بنيان بطاعت یزدان اشتغال ورزید، و این ایام زندگانی را برای ادراك مثوبات و درجات سرای جاودانی غنیمت شمارید و در آن کار و کرداری که بامداد
ص: 113
قیامت شمارا از عذاب و نکال(1) حضرت احدیت رستگار میگرداند ، کوشش نمائید ، چه این کردار مظلمه(2) را میگرداند و عذاب را آسان مینماید، و رنج و تعبى بس اندك ، و زحمتی بس هموار و سهل ، و برای نجات و رستگاری امیدواری بزرگست ، و بفرمان خدای و طاعت آن کسان ، که خدای فرض گردانیده است ، اطاعت ایشانرا در تمام پیش آمد امور تقدم جوئید، و بسبب طمع وطلب در زیور و زیب این سرای فریب که شما را نمودار و جلوه گر میگردد ، باطاعت ظالمان گیرید ، و طواغیت زمان سبقت همی گیرید و از طاعت خدای وطاعت آن کس که از میان شما بمقام اولی الامريست بطاعت طواغیت نروید، و بدانند که شما بندگان خدای هستید و برای پرستش اوئید و ما با شما هستیم و فرمان میفرماید بر شما سید و آقائی که در بامداد قیامت که محل ایستادن و پرسیدن از شماست حکم راننده است . پس پیش از وقوف و مسائله و عرض یافتن در پیشگاه پروردگار عالمیان جوابی مقرون بصواب آماده کنید ، همانا در آنروز هیچکس و هیچ نفسی جز باذن و اجازت پروردگارش ، نیروی تکلم نخواهد داشت ، و بدانید که خدای تعالی در روز رستاخیز هیچ دروغ زنیرا تصدیق ، و هیچ راست گوئیرا تکذیب نمیفرماید و خدايرا بسبب پیمبران و اوصیائی که بعد از رسل بر مخلوق برانگیخته برایشان حجت خواهد بود ، یعنی حجت خویش را بر آفریدگان بارسال رسل وظهور اوصیاء تمام فرمود، و برای ایشان راه سخن برجای نگداشت پس بترسید از خدای ای بندگان خدای ، و برای اصلاح نفوس خویش و طاعت خدای و طاعت آنکسکه در دنیا بتولای او مامود بوده اید پذیرا شوید چه هر کسکه در دنیا حقوق خدایرا ضایع و در جنب خدای بافراط رفته پشیمان میشود ، و از خدای در طلب آمرزش شوید ، و بحضرت او بتوبت گرائید ، چه خدای توبت را بپذیرد ، و از سیئات اعمال عفو میفرماید ، و میداند هر چه شما بکنید و بپرهیزید از صحبت گناه کاران ، و معونت ظالمان و مجاورت زشت کاران، وازفتنه ایشان برحذر باشید، و بدانید که هر کسکه مخالفت نماید اولیای خدایرا ، و بدینی جزدین خدای بیاید، و جز بامر ولی خدا
ص: 114
استبداد جوید ، در آتش جهنم فرسایش بیند ، همانا آن آتش سوزنده در لهیب(1) میافکند ، آن بدنهائیرا که دست خوش جدائی وغیبت روح گردیده ، و پای مرکوب مراكب شقاوت گشته همانا این کسانرا هوش از سر برفته ، و در زمره مردگان باشند که از حرارت آتش و زفیر(2) دوزخ بیخبرند و احساس ننمایند و از کمال غرور از همه چیز چنان بیخبرند که گویا آیت حیات و صفیر زندگی نشنیده اند و اگر دارای مشاعری بودند که در حرارت نار دنیا تفکر میکردند، البته از آتش جهنم بیم میگرفتند و خود را بآنچنان نار دچار نمی ساختند و اینست که میفرماید اگر در شمار زندگان بودند البته سوز و تعب دلدوز حرارت آتشرا دریافته بودند پس عبرت بگیرید ایصاحبان دیده دوربین و خدایرا بآنکه شما را هدایت فرموده سپاس گذارید و بدانید که شما را از مرکز قدرت خدای به پهنه قدرت و اقتدار دیگران راه بیرون شدن نیست، و زود است که خدای اعمال شما را برشما مینماید، و از آن پس بحضرت او بر انگیخته شوید پس باين مواعظ و نصایح سودمند گردید، و بآداب نیکو کاران دأب ودیدن گیرید
در کتاب مناقب ابن شهر آشوب علیه الرحمه مسطور است که این کلمات زهد آیات را ابن شهاب زهری از حضرت زین العابدین علیه السلام مذکور داشته است:
«يا نفس حتام الى الحيوة سكونك و الى الدنيا و امارتها ركونك اما اعتبرت بمن مضى من اسلافك ومن وارته الارض من الافك ومن فجعت به من اخوانك
فهم من بطون الارض بعد ظهورها *** محا سنهم فيها بوال دوائر
خلت دور هم منهم واقوت ، عراصهم *** و ساقتهم نحو المنايا المقادر
و خلو عن الدنيا و ما جمعوالها *** وضمتهم تحت التراب الحفائر
یعنی ای نفس تا چند و تا کجا بزندگانی اینسرای اینزمان خویشتن را ساکن و میهمان خوانی و تا چند باینجهان ناسازگار و نشانها و عمارات ناپایدارش رکون(3) و میلان گیری از چه بر گذشتگان خویش پند و عبرت نگیری و از آن کسان که در شکم خاك پنهان گشته و از
ص: 115
آن خبرهای ناستوده و کردارهای ناهنجار و مصیبات و آلام(1)که برادرانت را بهره افتاده و همه در زیر خاک پوشیده مانده نصیحت و موعظت نیابی همانا ایشان در شکم های زمین پنهان شده اند بعد از آنکه در روی زمین آشکار بودند و محاسن ایشان بجمله در ناف زمین فرسوده و ناچیز گشت و خانهای ایشان از صاحبانش خالی گردید . و پهنه های جولان و اقبال ایشان از ایشان تهی ماند و فرمان قضا و حكم و قدر ایشانرا در بیابانهای منایا(2) و در یاهای بلایا ره سپر ساخت و ازدنیا و از آنچه برای زندگانی جهان بازحمت ها ورنجهای گران گرد آوردند بگذاشتند و بگذشتند و در زیر خاک سیاه و تنگنای گور تاريك جاكردند .
و از جمله کلمات زهد آیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام است، که سفیان بن عیینه از آنحضرت مذکور داشته است «این السلف الماضون والاهل والاقربون والانبياء المرسلون؟ طحنتهم والله المنون وتوالت عليهم السنون وفقدتهم العيون وانا اليهم لصائرون ، وان الله وانا اليه راجعون اذااكان هذا نهج من كان قبلنا فانا على آثارهم نتلاحق فكن عالماً ان سوف تدرك من مضى ، ولو عصمتك الراسيات الشواهق، فما هذه دار المقامة فاعلمن ، ولوعمر الانسان ماذر شارق» یعنی کجا شدند پیشنیان بر گذشته واهالی و نزدیکان جهان در نوشته و پیغمبران فرستاده گشته ، سوگند باخدای آسیاب دواهی بر تنهای ایشان بگشت و چون آرد نرم ساخت و روزگاران برایشان گذشت و ایشانرا در زیر پی زشت و زیبا و سست و هموار و خوب و ناخوش وخصب(3) معیشت وقحط نعمت در نوشت و مانیز بجمله بسوی ایشان رهسپاریم و به پیشگاه خداوند قادر قهار بازگشت نمائیم و چون روش و طریقه آنانکه پیش از ما بجهان اندر بوده اند بر این نسق بوده مانیز بر آثار ایشان راه سپار خواهیم بود ،نيك بدانكه هر چه زود تر برگذشتگان را دریابی ، و با ایشان ملحق بخواهی شد اگر چند کوههای بلند ترا حافظ و نگاهبان باشد؛ همانا اینسرای نه مکان زیستن و جای اقامت جستن است اگر چند انسان چندانکه خورشید تابنده در جهان بتابد بپاید همچنان بپایان جز بدرود این
ص: 116
سرای اینزمان چاره نیابد.
در کتب سیر مرويست : که وقتی مردی با سعید بن مسیب گفت هیچکس رامانند فلان باورع دیده باشی؟ گفت آیاعلی بن الحسين سلام الله عليهما را ملاقات نموده باشی؟ گفت خدمتش نیافته ام، سعید بن مسیب گفت هیچکس را از وی با ورع تر نیافته ام از حضرت امام جعفر صادق عليه الصلوة والسلام مرویست که روزی حضرت ابی جعفر امام محمد باقر بر حضرت امام زین العابدين عليهم السلام در آمد و نگران شد که کار و کردار آنحضرت از کثرت عبادت بجایی رسیده که هیچکس آنمقامرا نتواند دریافت رنك مبارکش از ناخفتن پریده، چشمهای شریفش از کثرت گريستن مجروح گردیده پیشانی مبارکش از کثرت سجودداغ و پینه یافته، بینی مبارکش از بسیاری سجده سوراخ شده،ساق و قدمهای شریفش از قيام بنمازورم کرده.
حضرت باقر میفرماید از کثرت گریه و سوزش دل خودداری نتوانستم و آنحضرت متفکر بودپس از ساعتی بامن ملتفت گردیده فرمود ایفرزند: بعضی از آن صحیفه ها که تفصيل عمل حضرت اميرالمومنين علیه السلام در آنست بامن ده،چون بگرفت و اندکی فرو خواند ازدست مبارك فرو گذاشته آهی بر کشید و فرمود آیا میتواند کسی مانندعلی بن ابی طالب علیه السلام عمل و عبادت بجای آورد
در کتاب ارشادالقلوب دیلمی مسطور است:«قال على بن الحسين عليهما السلام ان بين الليل والنهار روضة يرتعى في نورها الابرار وينعم في حدائقها المتقون فدا بواسهرافى الليل و صياماً في النهار، فعليكم بتلاوة القرآن في صدره وبالتضرع والاستغفار في آخره، واذا وردالنهار فاحسنوا مصاحبته بفعل الخيرات ،وترك المنكرات ،وترك ما يرد يكم من محقرات الذنوب ، فانها مشرفة بكم على قبا ئح العيوب ، وكأن الموت قدد همكم والساعة قدغشيكم:فان الحادى قدحديكم بحدى لا يلوى دون غائبكم فاحذروا ندامة التفريط ، حيث لاينفع الندامة اذازلت الاقدام» امام زين العابدين علیه السلام میفرماید: همانا در میان شب وروز بوستانی است ،که میچرند در نوروفروز و شكوفها وگلها
ص: 117
و سبزیهایش نیکان و نیکوکاران و متنعم، میگردند در باغهای آن پرهیزگاران و متقیان که از شب زنده داشتن و روز بروزه بردن گداخته و آب گردیده اند ، پس بر شما باد که در آغاز شب بتلاوت قرآن بکوشید و دد پایانش در حضرت پروردگار بضراعت(1) واستغفار کار کنید و چون روز در رسید بکردارهاى نيك و اعمال خيريه بپایانش رسانید و مصاحبتش را بفعل خير وترك منكرات وفرو گذشت ذنوب حقيره و معاصی صغیره که سرانجام شمارا در هم میشکند و بچاه تباهی فرو میافکند، و بر قبايخ عیوب مشرف میگرداند نیکو بدارید و غنیمت بشمارید و گویا مرگ بر شما دامن بیفکنده و هول و هیبت پهنۀ قیامت شما را فرو گرفته است ، چه حاوی و مناوی و پیش خواننده تباهی شما را بیش خواند و بآواز حدی(2) اشتر چرون نفس اماره شما را میراند و بدیگر سرای میکشاند و هیچ از شما بر کنار نمیماند، پس از پشیمانی تفریط بپرهیزید گاهیکه ندامت سود نبخشد ، بهنگامیکه قدمها لغزنده گردد یعنی در آنوقت که اقدام را لغزش افتاد و کار از دست بشد شما پشیمانی بر گذشته و روزگار بر نوشته هیچ سودی نمیر ساند. در کتاب روضه کافی از ابو حمزه ثمالی مسطور است : که علی بن الحسين سلام الله عليهما فرمود : «لَا حَسَبَ لِقُرَشِیٍّ وَ لَا لِعَرَبِیٍّ إلَّا بِتَوَاضُعٍ، وَ لَا کَرَمَ إلَّا بِتَقْوَی، وَ لَا عَمَلَ إلَّا بِالنِّیَّةِ، وَ لَا عِبَادَةَ إلَّا بِالتَّفَقُّهِ. ألَا وَ إنَّ أبْغَضَ النَّاسِ إلَی اللهِ مَنْ یَقْتَدِی بِسُنَّةِ إمَامٍ وَ لَا یَقْتَدِی بِأعْمَالِهِ» مردم قریش و تمامت طوایف عرب را هیچ فخری بجلالت حسب جز بتواضع و فروتنی نیست و هیچ کرم و کرامت و نسب و نبالتی(3) نمیباشد مگر بتقوی و پرهیز کاری هیچ عمل و کرداری برای ایشان در نامه اعمال ثبت نخواهد گردید مگر وقتیکه مقرون به نیت باشد و بهیچ بندگی و پرستشی مثاب نخواهند گشت مگر بتفقه یعنی مگر وقتیکه از روى فهم و دانش و تعقل و تفکر باشد ، همانا مبغوض ترین مردمان در پیشگاه یزدان آنکسیست که با مام و پیشوائی اقتدا نماید ، لكن باعمال آن امام همراهی نکند .
در کتاب حدائق الابرار وحقايق الاخبار از ابو حمزه ثمالی مرویست : که در خدمت على بن الحسين عليهما السلام بودم، ناگاه مردی در حضرتش حضور یافت و
ص: 118
عرض کرد : یا ابا محمد من در هوای زنان بیچاره ام ، و خویشتنرا از ایشان باز نمیتوانم داشت ناچار يك روز- کار بزناو کامرانی کنم و يك روز بروزه بپای برم تا کفاره گناهان روز گذشته باشد ، امام زین العابدین سلام الله علیه با او فرمود : «إِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یُطَاعَ فَلاَ یُعْصَی»
یعنی در پیشگاه خداوند هیچ چیز گرامیتر از آن نیست که او را اطاعت کنند و در هیچکار بمعصیتش روزگار نسپارند . «فَلاَ تَزْنِي وَ لاَ تَصُومُ»
نه زنا كن و نه بكفاره آن روزه بدار؛ یعنی معصیت خدایرا بارتكاب سنتی دیگر چاره نشاید کرد ، چون این کلام بپای رفت ، حضرت ابی جعفر امام محمد باقر سلام الله علیه که حاضر بود ، با دست مبارك آنمرد را باز کشید و فرمود : «و تَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ اَلنَّارِ تَرْجُو أَنْ تَدْخُلَ اَلْجَنَّهَ»
کار و کردار دوزخیان را پیش گرفته اي و امیدوار هستی که در بهشت جای گیری:
در ارشاد القلوب مسطور است : که حضرت امام زین العابدین علیه السلام میفرمود «قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ : إِذَا عَصَانِی مَنْ یَعْرِفُنِی سَلَّطْتُ عَلَیْهِ مَنْ لاَ یَعْرِفُنِی »
یعنی: خدای تعالی میفرماید : هر وقت کسیکه مرا بعظمت وانتقام شناخته است بعصیان گراید ، و در حضرت من بگناه اقدام نماید ، مسلط میگردانم کسی را بر او که مرا نشناسد ، یعنی کافری خدای نشناس و شقى سفاك(1)را که او را رحم ورحمت ، و مهر وفتوت ، وعفو ومروت نباشد بروی چیره میسازم تا از هر جهت اسباب خواری و مذلت از بهرش فراهم گردد
در کتاب جامع الاخبار صدوق عليه الرحمه مسطور است . قال علی بن الحسين عليهما السلام یَغْفِرُ اللَّهُ لِلْمُوْمِنِ کُلَّ ذَنْبٍ، وَ یُطَهِّرُهُ مِنْهُ فِی الاْخِرَهِ فاخَلا ذَنْبَیْنِ: تَرْکَ التَّقِیَّهِ، وَ تَضْیِیعَ حُقُوقِ الاِْخْوَانِ»
ص: 119
علی بن الحسين سلام الله علیهما فرمود : خدایتعالی میآمرزد هر گناهیرا که از مؤمن پدید گردد ، و بآب عفو و رحمت او را در دار آخرت مطهر میفرماید ، مگرد و گناه را يكي ترك تقيه را در مواقع تقيه ، و دیگر ضایع ساختن و بیهوده گردانیدن حقوق برادران دینی
راقم حروف گوید : اینکه معصوم علیه السلام ترك تقيه را گناهی بزرگ شمرده که در خود آمرزش نیست، از آنست که بسیار میشود كه ترك تقيه مورث مفاسد عظيمه میشود که لطمه های بزرگ بر دین و مذهب وارد میکند ، و خونها ریخته وفتنهای بزرگ انگیخته ، وقلوب مخالفین را مستبد بر لجاج وعناد . ودوام وثبات برضلالت وجهالت وغوايت(1)میگرداند ، و این فرمایش عین حکمت است ، و دال بر نهایت صدق و حقانیت چنانکه تضییع(2) حقوق اخوان که دلیل بر خروج از مدارج عدل و دخول در ظلمات ظلم است نیز همان نتیجه رادارد و مورث انهدام قواعد عدل و دین وملك و آیین است ، و گاهی که مخلوق را از مخلوق دیگر در مواضع ضرر وزیان حکم بنقیه فرموده اند با اینکه هر دو آن در مقام عجز و بیچارگی یکسان هستند، پس تقوی در حضرت پروردگار قهار که «لا راد لقضائه وحكمه)(3) تکلیف چگونه خواهد بود؟ و دیگر در کشف الغمه مسطور است :
«خَفِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِقُدْرَتِهِ عَلَیْکَ وَ اِسْتَحْ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ إِذَا صَلَّیْتَ فصَلِّ صَلوة مُوَدِّعٍ »
یعنی: از خدای و معصیت ورزیدن در حضرت او بیم داشته باش ، بسبب اینکه بر تو قادر و بهرگونه انتقام توانا است و از وی شرمگین و آزرم جوی باش ، بسبب نزدیکی او بتوو دانائی و بینائی او بآشکار اونهان تو ، و چون نماز بگذاری چنان از روی خضوع و خشوع و بیم و امید بگذار که از این پس زمان نیابی و اینزمان واپسین توست تاسیس پشیمانی نیابی «و إيّاكَ و ما نعتَذِرُ مِنهُ»
و پرهیز بکن از آنچه ما از وی اعتذار بجوئیم . یعنی بپرهیز از آنکه گرد آن امور
ص: 120
و افعال و اعمال بگردی. که در قبیح و نکوهیدگی مارا از آن اعتذار باشد ، یا از اعمالی که ما کناره میکنیم تو نیز کناره جوی ، مقصود اینست که ماها که کارفرمایان عوالم و معالم ایجاد ، وبر مصالح و مفاسد امور عباد ظاهراً وباطنا دانا هستیم ، وشماها بجمله کودکان دبستان علم و دانش ما هستید ، و یکسره در بوادی(1) ضلالت و جهالت و صحاری(2) غوایت کور و کر گرفتارید، و جز بنور وفروغ ماراه از چاه ودیو از ماه و سپید از سیاه و نور از نار و مور از مار و سلامت از دمار باز نتوانید شناخت
باری یکباره آراء ضعیفه و عقول ناقصه و سلق(3) نا مستقیمه خویشرا از کارفرمائی و راه نمائی معزول دارید و با ذیال(4) هدایت و اقبال ما اتصال واتكال جوئید ما بهر دو سرای رستگار و کامکار باشید «وجف الله جوفا ليس بالتعذر»
و از خدای در بیم و پرهیز باشید . اما آنگونه بیم داشتن که نه از روی تعذر باشد یعنی از روی تامل و تفکر در مراتب قدرت و مدارج صنایع حضرت احدیت، وكمال علم و قهاریت او نگران باشید ، و بحقیقت از عذاب و نکال و بزرگی او در بیم و هیبت باشید .
درپرهیز از ابتهاج در معاصی و نیز حضرت امام زین العابدين علیه السلام ميفرمايد : «إِیّاکَ وَالإِبتِهاجَ بِالذَّنبِ فَإِنَّ الإِبتِهاجَ بِهِ أَعظَمَ مِن رُکُوبِهِ» پرهیز داشته باشید از اینکه بر معاصی شادان و مسرور باشید ، چه ابتهاج و سرور در معاصی از ارتکاب ورکوب آن بزرگتر است ، یعنی ارتکاب معاصی چون از روی غفلت ووسوسه شیطان و اشتهای نفس اماره است خدایرا آنگونه بخشم نیاورد که بر ارتکاب آن اظهار سرور نمایند ، چه سرور بر معاصی و فجور علامت طغیان و غرور است ، و در حضرت کبریا جل جلاله پذیرفته نیست و بیشتر اسباب خذلان و خسران خواهد گردید
از حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه مرویست که فرمود : روزی در خدمت على بن الحسين عليهما السلام از تقيه مذاکره نمودم ، فرمود :
ص: 121
«والله لو علم ابوذر مافي قلب سلمان لقتله ولقد اخا رسول الله صلی الله علیه و آله بينهما فما ظنكم بسائر الخلق ان علم العلماء صعب مستصعب لا يحتمله الانبي مرسل اوملك مقرب اوعبد امتحن الله قلبه للايمان فقال: وانما صار سلمان من العلماء لانه امرء منا اهل البيت فلذلك نسبته الى العلماء» یعنی سوگند با خدای : اگر بداند ابوذر آنچیزیرا که در دل سلمان جای دارد هر آینه او را میکشد یعنی اگر آن مسائلیرا که سلمان در مراتب ما میداند و از تقیه بر زبان نمیآورد ، اگر بگوید و مانند ابوذر کسی از وی بشنود ، او را کافر میشمارد و مقتول میگرداند ، زیرا که قلب ابی ذر را آن تاب و طاقت و وسعت وظرفیت نیست که دارای آنعلم باشد ، و چون بیرون از اندازه حفظ و ادراك است ، لا بد عقیدتش دروی دیگرگون میشود و او را میکشد ، با اینکه رسول خدای صلی الله علیه و آله در میان هر دو تن عقد اخوت ورشنۀ برادری استوار فرمود ، یعنی با اینکه مقام و منزلت ايشان در عوالم مصادقت و مصافات(1) و دیگر صفات باین درجه رسید که عقد اخوت استوار گردید ، معذلك در پارۀ مقامات این طور مباینت معاینت خواهد شد
و چون حال مانند این دو تن بر این منوال باشد ، پس چیست گمان شما بدیگر مردم ، همانا علم علما یعنی ائمه هدى و اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله صعب و مستصعب است هم دشوار میباشد و هم مردمانرا حمل و نقلش گران بار است ، و حامل این علم نتواند شد مگر پیغمبری مرسل یا فرشته مقرب یا بنده مؤمنی که خدای دل او را برای فراداشتن ایمان امتحان کرده باشد . آنگاه میفرماید: و اینکه حضرت سلمان از جمله این نوع علمای اعلام در شمار آمد ، از آنست که او مرویست که بما اهلبیت اختصاص حاصل کرده؛ از اینروی اورا بسوی علما نسبت دادم و اینکلام برای آن فرمود که اگر در تقیه یا پارۀ اخبار وكلمات و امثال آن که از اهلبیت سلام الله عليهم اجمعین وارد است ، کسی را ادراك حكمت آن ممکن نباشد ، بر قصور دانش و نارسائی فهم خویش حمل نماید نه آنکه آلوده شك و ريب گردد ، و چه احادیث و اخبار اهل البيت سلام الله عليهم دقيق و لطیف است. چنانکه از امام علیه السلام پرسش کردند : چیست معنی این کلام حضرت
ص: 122
صادق سلام الله عليه ؟ «حديثنا لا يحتمله ملك مقرب ولا نبي مرسل ولا مؤمن امتحن الله قلبه للايمان ، فجاء الجواب انما معنى قول الصادق علیه السلام: لا يحتمله ملك ولانبى ولا مؤمن ، ان الملك لا يحتمله حتى يخرجه الى ملك غيره ، والنبي لا يحتمله حتى يخرجه الى نبى غيره ، والمومن لا يحتمله حتى يخرجه الى مؤمن غيره ، فهذا معنى قول جدى علیه السلام» یعنی: حدیث مارانه ملك مقرب و نه نبی مرسل و نه بندۂ مؤمنی که خدای دل او را در آزمایش فرموده باشد حمل و احتمال نمیکند ، جواب آمد که معنی قول صادق علیه السلام آنست ، كه ملك رانه آنگونه حمل و احتمال میشاید که بملکی دیگران امانت و ودیعت را باز گذارد؛ و هم چنین پیغمبری حمل نمیکند که با پیغمبر دیگر تحویل نماید ، و بنده مؤمن حمل نمیکند که بابنده مومن دیگر گذارد ، ومعنى قول جدم علیه السلام اینست
بالجمله امام علیه السلام راکردار و افعال همه صعب و مستصعب است ، و نباید آرزومند آن علم و دانش و چگونگی آن بود چه آنرا که آنمقامات و مراتب و توانائی و ظرفیت نباشد آرزوی این مسائل را نتواند نمود
مواعظ آنحضرت در پرهیزگاری در کتاب کشف الغمه از ابو الطفيل عامر بن وائله مسطور میباشد که امام زین العابدین علیه السلام چون آیه مبارکه را قرائت میفرمود «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ»(1) یعنی ای آنکسانی
ایخدای من : مرا برکش در برترین درجات و پایهای این ندیه ، و ندا و رفیعترین مقامات این دعوت یعنی «وَ کُونُوا مَعَ اَلصّادِقِینَ» ومرا در عزیمت بر این ارادت اعانت فرمای و نفس مرا بر نکوئی و دریافت عوالم حسنه ، وحسن عاقبت هدایت و موهبت نمای ، و
ص: 123
مرا از گزند هواجس(1) و مشتهيات نفس اماره بازدار و براهى نيك ومستحسن ،تا بآن سبب . و بعلت آن بر دو سردی و سلامی که از بیم وخشیت تو در قلب من جاکرده دل من از خواطر جهان و نمایشهای گوناگون کیهان مجرد و آسوده گردد ؛ و مرا دل و زبانی ببخش که در نکوهش جهان نابکار و بازگشتن از مکروفریب روزگار ناپایدار مساعدت و بمتار کنش جاری و معاونت نمایند تا جز بصدق سخنی نکنم ، و جز براستی چیزی بر زبان نگردانم، یعنی مرا آندل دانا عطای فرمای که بادیده بینای خود بر نکوهیدگی و ناشایستگی جهان غدار مرا آگاهی سپارد ، و زبان گویائی ببخش، که به تعبيرعمافی الضمیر قادر و جاری گردد، و مرا از مصادیق و مظان اجابت خودت بنمای و بحسن توفیق خودت از این مقامم دانا فرمای، تا بهر حالت که بدان اندرم بموجب ارادت و رضای تو باشد ، همانا فقر و فاقتی که همعنان هر موجودیست ابواب فضل و کرم ترا با حد سنان(2) ودم نیزه دلستانی که شکافندگیهایش قلب مرا فرو گرفته میگوید : «وحتى متى اصف محسن الدنيا و مقام الصديقين، وانتحل عزماً من ارادة مقيم بمدرجة الخطايا اشتكى ذل ملكة الدنيا وسوء احكامها على ، فقد رأيت وسمعت لوكنت في اداة فهم او انظر بنور يقظة وكلا الاقى نكبة وفجيعة وكأس مرارات زعافاً اذوقها»
و تا چندو تا کجا رنج و محن(3) این کیهان کهن را که بر مجموعه آفرینش چون نهبنن(4) دامن بگسترده بر شمارم ، و از مقام صدیقین باز گویم و توصیف نمایم ، و عزیمت و ارادتیرا که سبب آهنگ اقامت بمدارج خطایا حاصل گشته ، بخویشتن بر بندم آنگاه از ذل ملکه دنیا و سوء احکام جهان که بر من فرود آمده بشکایت وشکوی پردازم ، همانا بسی شنیدم و دیدم ، اما چه خوش که بادات فهم و بختیاری و فروزدانش و بیداری ، و فروغ بینش و هوشیاری دیدمی و شنیدمی ، لکن افسوس که هر چه از نمایش ارض و سموات ملاقات ومقاسات کردم بجمله : نکبت اندر نکبت و فجیعت(5) اندر فجیعت بود و آنچه از دوستکانی لبریز گردون بازگون نوشیدم، همه شربتهای ناگوار و کاسهای(6) پر زهر جان فکار بود
ص: 124
وحتى متى اتعلل بالاماني ، واسكن بالغرور واعبد نفسى للدنيا على غضاضة سوء الاعتذار من ملكاتها و انا اعرض لنكبات الدهر على ، و اتربص اشتمال البقاء وقوارع الموت تختلف حكمي في نفسي ، و يعتدل حكم الدنيا و هن المنايا اى و اد سلكته عليها طریقی ، او على طريقها»؟ و تاچند و تاکی بآرزوهای اینسرای فانی و امانی(1) این جولان گاه آفات ناگهانی تعلل ،و رزم و در این سرای چه نکبت و غرور بغفلت و سرور و قرار وسكون گيرم و نفس خویشتن را برای دریافت لذایذ بیدوام جهان زشت فرجام به بندگی دنیا باز گذارم و همی بآن اندیشه روز سپارم تا مگر سوء اعتداد و اعتماد ملكات مهالك آیاتش را چاره نمایم و نمایشش را بکاهش آورم و حال آنکه در عرصات(2) بلیات روزگار که بر من دچار گشته گرفتار افتاده ام و در پهنه خطرات و حوادث جهان سراسر بلیات : که از هر سوی بر من چنگ در افکنده دچار شده ام ، و همي مترصد ومتربص(3) هستم تا مگر بجامه دوام و بقا واشتمال زندگانی جاودانی در آیم با اینکه قوارع(4) مرگ عمودهای موت بهر آن و هر ساعت آنچه حکم رانده ام بازگرداند و اندیشه مرا در نفس من دیگر گون گرداند، و مرا بهر دقیقه و زمانی بحالتی دیگر و مزاجی دیگر بر آورد، لکن دنیا بر نهج خویش بر پای و در زایندگی(5) حوادث وزایش دواهی نیز(6) رای و هیچوقت ، از حمل وفزایش نمایش شکم خالی نکند و رشته توالد را مقطوع نگرداند و در هر وادی ، سکون گیرم ، یا در هر پهنه خانه جويم خيول حوادث(7) بر من گام نهد مرکب دواهی ستام ، ولجام نماید وگرنه من خود خویشتن بر آن گذر نمایم و بر آن اثر شتابم ، یعنی بهر حالت دستخوش صوارم(8) دواهی و قوارع حوادث و مراكب بلايا ومواكب منایا بخواهیم گشت ، و بیرون از اینراهی در نخواهیم نوشت ، و هیچ گریز و گزیری نخواهیم یافت «و حتى متى
ص: 125
تعدنى الدنيا نتخلف وائتمنها فتخون لا تحدث جدة الابخلوق جدة ولا تجمع شملا الابتفريق شمل حتى كانها عنى محجبة ضناً تغار على الالفة وتحسد اهل النعم فقد ادبتنى بانقطاع وفرقة، وأومض لى من كل افق بروقها و تا چند روز گار کج رفتار با من بوعده رودو مرا بفريب ونيرنك خود گرفتار بوى ورنك نمايد، وهم بآخر باوعده وفا نکند، و بانچه میعاد نهاده تخلف بورزد و تا چنددنیا را با خویشتن امین و راست شمارم؟ و با من از در کژی و خیانت آیین سپارد، یعنی کار و کردار دنیای ناسازگار بر اینست که برزرد و سرخ و سبز و سفید و نمایشهای رنگارنگ و بازیچهای گوناگون و حطام بیدوام خود، جهانیانرا دستخوش فریب و نیرنك خود بگرداند، لکن جهانیانرا که این آزمایش مکرر رفته و این تجربت فراوان معاینت شده نيك بدانسته اند که این سیه کاسه در آخر بکشد مهمانرا ، پس از چه از خواب غفلت سر بر نمی کشند و این طلب و طمع را بیکسوی نمی نهند ! و بآن کار که بایسته و آن تهیه که شایسته است اقدام نمیفرمایند و خبیر و بصیر نمیگردند و حال اینکه چون نيك بنگریم این جهان خود سرای آزمایش و امتحانست و در نظر هوشیار در دنیا از خوددنیا هیچ بندی وافی تر نتواند بود، چه فساد هر چیزیرا خود نماینده و اسباب فنای همه چیز را خود فزاینده است ، چه هیچ تازه نیارد جز آنکه تازه دیگر را فرسوده گرداند، و هیچ جمعیتی پدید نیارد جز آنکه دیگر انجمنی را پراکنده گرداند ، وخوش مینماید که اگر بآغازش فریب یافتی ، باری از انجامش پند گیر، و اگر بساز آغاز نیاز یافتی ، باری از ناسازی انجام راز بگشای
بالجمله میفرماید چنان دنیارا امین و صدیق میشمارم، که گویا حوادث و دواهيش از من پوشیده است و هیچ ندیده و نیافته ام و چنان با من بخديعت(1) ومكر وفريب نیرنگ و نهیب و خیانت و خلاف ،میرود و مرا محروم و مهجور میدارد که گوئی محض ضنت(2) خود را از من محجوب میگرداند ، وبر الفت مؤ الفان غیرت میورزد ، یعنی یکسره برای پراکندگی اینجماعت و آشفتن این مؤالفت میکوشد ، و بر آنانکه دارای نعمت هستند حسد میبرد ، یعنی علامات ادبار و انقلابات روزگار ختار(3)بر این
ص: 126
اوصاف معدوده شاهدی صادقست و جهان مرا بانقطاع زشتهای پیوستگی و تفریق جماعت مؤدب کرده است و از یکسوی برای فریبندگی من از کرانه وافق درخشندگی و لمعان (1) بریقهای(2) خود را با من مینماید یعنی جهان هر دو جنبه خود را نمایش میدهد تا کدامین را تو باشی مستعد و البته کار دنیای فریبنده همه تاختن است لکن پس دنیای فریبنده لغزنده متاز
«و من اقطع عذراً من معد سير أيسكن الى معرس غفلة بادواء نبوة الدنياو مرارة العيش وطيب نسيم الغرور قدامرت تلك الحلاوة على القرون الخالية رحال دون ذلك النسيم هبوات وحسرات وكانت حركات فسكنت وذهب كل عالم بما فيه فماعيشة الاتزيد مرارة ولا ضيفة الا ويزداد ضيقها» و کیست که عذر و بهانه او در بستگی و شیفته گی باینجهان در کمال قباحت و شناعت نباشد؟ با اینکه منزلگاه او یکسره غفلتگاه و محل بلیات و نیرنگ جهان سراسر آفات و تلخی زندگانی ، وحوادث ناگهانی وطيب، نسیم غفلت و غرور باشد که تلخ کرده است این حلاوت و شیرینی را بر گروه پیشینان و حایل گشته است این نسیم را آرزوها و حسرتهای فراوان و اینجمله پیش از حرکت و جنبش نبود و بناگاه ساکت و ساکن گردید و هر عالمی هر چه در خود داشت ببرد، یعنی هر عصری با مقتضیات خود از میان برفت ، پس این جمله بتمامت جززندگی که یکسره بافزایش مرارت و نمایش بلیت بودهیچ نبود و این میهانی در این گردشگاه آفات آسمانی جز آنکه آن بآن بر سختی و ناهمواری و تنگنائی آن افزوده همی گشت حاصلی دیگر نبخشود «فكيف يرقادمع لبيب او يهدء طرف متوسم على سوء احكام الدنيا وما تفجأ به اهلها من تصرف الحالات وسكون الحركات وكيف يسكن اليها من يعرفها وهي تفجع الابآء بالابناء وتلهى الابنآء عن الابآء تعدمهم اشجان قلوبهم وتسلبهم قرة عيونهم وتر مى قصاوات القلوب باسهم وجمر فراق لايبوخ حريقها» پس با اینحالت و این رویت چگونه فرومبایستد ، آب، دیدۀ مردم، با فهم و دانش در چنین سراچه(3) حوادث ، و دامگه دواهی و چگونه بآسایش خواب کنند یا بفراغت و آرامش چشمی برهم آورند؟
ص: 127
و نشان خواب و آرام در خود طلبند ؟ با اینکه از سوء احکام و گزند فرجام این سرای نکوهیده انجام نگران باشند و از تصرف حالات و انقلابات پی در پی و دواهی ناگهان و سکون گردشهای گوناگون و جنبشهای رنگارنگ آن بینا باشد، كه بيك ناگاه این باز گردون شکار و این قراقوش(1) تیز منقار چنگ و بال می گشاید و آدمیرا میرباید، و بدامنه بس خطر ناك بدمار وهلاك ميسپارد و چگونه در چنین مقامی نا امن و منزلی بی اعتبار، آنانکه بحال خود دانا وشنا ساباشند ، آهنگ سکون مینمایند با اینکه پدران را بمرگ پسران دچاره میسازد و پسرانرا بترك پدران ناچار میفرماید و پاره های دلهای ایشانرا ناچیز میگرداند و سردلهای ایشانرا میرباید وروشنائی دیدار ایشانرا میبرد و دلهای بس سخت را با تیرهای حوادث و سهام(2) صوادر در هم میشکافد ، و بآتش فراق و لهيب(3) جدائی برتافته مینماید که هیچوقت بر تابش آن آتش و نهیب آن لهیب نیروی شکیبائی وسکون نیابند .
«و ما عسيت ان اصف من محن الدنيا وابلغ من كشف الغطآء عما وكل به دور الفلك من علوم الغيوب ولست اذكر منها الا قتيلا افنته ، اومغيب ضريح تجافت عنه، فاعتبر ايها السامع بهلكات الامم، وزوال النعم ، وفضاعة ما تسمع وترى من سوء آثارها في الديار الخالية ، والرسوم الفانية والربوع الصموت ، وكم عالم افنت فلم تبك شجوة ولا بدان تفنى سريعاً لحوقها» و هیچ نتوانم چنانکه بایست از محنتهای روزگار باز شمارم و بوصف بگنجانم، یعنی چون بیرون از حد است، در چنبر توصیف و حیز گذارش نیاید و آن دانشهای نهانی و علوم پوشیده و پنهانی که گردش گردون بر آنموکل است ، وكشف غطا فرمودن و پرده بر گرفتن از آن پوششها ومستورات را بالغ نمی توان شد و از گردش چرخ گردان و انقلابات این کهن کیهان، هیچ بخاطرم نیاید مگر کشته را که دستخوش فن او زوال ساخته یا بدنهای کسانیرا که در زیر خاک پنهان داشته و نظر از چهرشان بپرداخته و دل از مهرشان تهی ساخته ، پس بدیده عبرت بنگرو بگوش
ص: 128
هوش بشنو ، ای کسیکه شنونده تباهی امتها و زوال نعمتها ، وفظاعت(1) آنجامها وقباحت فرجامها و برسوائی انجامیدن آنچیزهائیکه نگران هستی، و شنوا باشی از سوء آثار و زشتی رفتار و کردار آن، با آن دیارهای ویران از بارهای خالی و نشانهای فرسوده فانی، و آنخانه ها و عشرت گاهها که معا شرینش همه مدهوش و خود بجمله خاموش مانده اند، یعنی اهل و کسان آنها یکسره بباد فنا رفته و بوادی خاموشان خفته و اکنون آن بارها را در مزارها جای ومنزل ، وحسرتها و آرزوها بر دل و آندیارها را مور ومارساكن ومنزل ، و آنسورها و سرورها را بطون قبور وشکم های گور حامل و شامل های چه آرزوها که بگور بردند؛ ای چه اشکال نازنیر که بامار و مور خفتند و چه بسیار کسان که با هزاران آمال و آرمان از دارفنا دستخوش فنا و زوال شدند و اکنون، ناله ها و انین(2) ایشان در زير خاك هيچكس بيمناك نيست ، و روزگار باغم و اندوه ایشان سازگار نگشت و بردنج و شكنج ایشان تیمار نیاورد و آنانکه برجای مانده اند ، نا چار هرچه زودتر با ایشان پیوسته و در معرض فنانهفته و در هم شکسته گردند .
«فانظر بعين قلبك الى مصارع اهل البرزخ وتأمل معاقل الملوك، ومصانع الجبارين وكيف عركتهم الدنيا بكلاكل الفناء وجاهرتهم بالمنكرات، وسحبت عليهم اذيال البوار وطحنتهم طحن الرحا للحب ، واستودعتهم هوج الرياح، تسحب عليهم اذيا لها فوق مصارعهم في فلوات الارض ، فتلك مغاينهم وهذى قبورهم توارثها اعصارها وحريقها پس از روی دانش و راه پژوهش، با دیدار قلب و دیده دل بمصارع(3) ومقابر ومهالك اهل شرف وزينت و علو ورتبت نيك بنگر و در معاقل(4) حصینه(5) و قصور رفیعه پادشاهان گردنکش وعمارات ومصانع جباران کینه کش ، بتأمل وتفکر گرای ، که چگونه لطمات کیهان غدار ایشانرا در پهنه نیستی فرو مالید.
و روزگار نابکار آنها را فاشا فاش و آشکار دستخوش قوارع(6) منکرات و مصیبات گردانید و ایشانرا در اذيال هلاك و بوار(7) بسپرد و آن بدنهای بناز و نعمت پروریده را
ص: 129
در زیر آسیای دواهی و بلا یا نرم ساخت چون دانه را که سنگ آسیا نرم و آرد گرداند و از آن پس خاك وجود ایشانرا بباد فنا و حوادث بداد و اذيال و بال و نکال خود را بر فراز مصارع و گودالهای ایشان که در بیابا نهای پهناور نمایشگر بود بر کشید پس اینست انجام آن سور و غرور ومساكن عشرت سرور ایشان و اینست قبور و گور ایشان که جمله را از اینجهان ختار بحریق و فشار خود فرو سپرده و در هم بسائیده و بیفشرده است و بآتش دواهی و نار عذاب و بوار بسوزانیده است «ايها المجتهد في آثار من مضى من قبلك من الامم السالفة توقف وتفهم وانظر اى عز ملك او نعيم انس او بشاشة الف الانغصت اهله قرة اعينهم وفرقتهم ايدى المنون والحقتهم بتجاويف التراب فاضحوا في فجوات قبورهم يتقلبون وفى بطون الهلكات عظاما ورفاتا و صلصال في الارض هامدون و آليت لا نبقى الليالي بشاشة ولاجدة الاسريعا خلوقها» یعنی ایکسیکه سخت اجتهاد میورزی و کوشش مینمائی در آثار و علامات و نشان برگذشتگان کرده و پیشینیان انبوه که پیش از تو بکیهان اندر بوده اند و چون تو بهر سوی و کرانه در نظر و رهگذر و همی خواهی تو نیز چون آثار ایشان نمودار آری و نمایش ایشانرابفزایش آوری، پس از چندی توقف گیر و فهم دور اندیش گرد ساز و بدیده دانش در نگر و ببین که کدام عزو حشمت ملك يا نعيم و نعمت انس او بشاشت و سرور الفت و مؤالفت وصحبت ومرافقت است جز آنکه قرة عيون وفروغ ديده صاحبان آن و سرور خاطر ایشانرا گردش روزگار مکدر ساخته و پنجه دواهی روزگار جمعیت ایشانرا پراکنده داشته و ایشانرا در شکم خاك جای ساخته و بناگاه چاشتگاه نمودند گاهی که خویشتنرا در زیر خاك و شكاف گور بدیدند که که بهر ساعتی دیگرگون شدند و در بطون هلكات و درون دواهی و بلیات خاك و خاكستر و در میان زمین و چنگال عقاب و نکال مانند سفالی خشکیده و صلصال(1) گشتند و من سوگند همی خورم که گردش لیل و نهار و جنبش این چرخ باژگون کردار هیچ سرور و بشاشت و طراوت و تازگی بجای نخواهد گذاشت و هیچ چیزی تو نباشد جز آنکه هر چه زودتر دستخوش فرسودگی و تباهی گردد و کهنه و نابود شود.
ص: 130
«و في مطالع اهل البرزخ وخمود تلك الرقدة وطول تلك الاقامة طفيت مصابيح النظر واضمحلت غوامض الفكر وذم الغفول اهل العقول وكم بقيت متلذذا في طوامس هو امد تلك الغرفات فنوهت باسماء الملوك وهتفت بالجبارين و دعوت الاطباء و الحكماء وناديت معادن الرسالة والانبياء اتململ تململ السليم وابكى بكاء الحزين وانادى ولات حين مناص سوى انهم كانوفبانوا واننى على جدد قصد سريعاً لحوقها» و در مطالع اهل برزخ که در میان اینجهان و آنجهان بازداشته و نگران هستند و آتش حرص و آز آنها بجمله خموش و خمود یافته بنگر و در طول این اقامت و در ازای این درماندگی تأمل و تفکر فرمای که چگونه چراغهای بینشها خاموش وترتيبات فكريه وذهنيه را مواكب حيرت وضجرت(1) سرپوش گردید
همانا : مردمان خردمند نکوهش میکنند کسیرا که از چنین عوالم و معالم غافل و جاهل ماند و تا چند در فردمردن و دیگرگون شدن آتش حرص و طمع و آز این سست بنیان شاد کام و شاد خوار بجای خواهم ماند و از مرك سلاطين خبر خواهم شنید ، و بفنای جبارین آواز خواهم یافت ، و پزشکان و دانایان از بی درمان بخواهم خواند و از معادن رسالت و انبیا ندا خواهم یافت و مانند مردمار گزیده از شدت درد و الم بر خویشتن پیچان و خروشان خواهم بود و چون مردی اندوهگین و غمگین و نالان و گریان خواهم ماند و از روی یأس وحرمان ندا خواهم کرد که نیست محل گریز و گزیر و پناه و تابی و آنگروه بتمامت در جهان بیامدند و آخر در میان ایشان جدائی افتاد و من نیز که از پس ایشان بجهان آمده ام بزودی با ایشان همعنان و یکسان خواهم گشت.
«وتذكرت مراتب الفهم وغضاضة فطن العقول بتذكر قلب جريح فصدعت الدنيا عما التذ بنواظر فكرها من سوء الغفلة ومن عجب كيف يسكن اليها من يعرفها وقد استذهلت بسكونها وتزين المعاذير وخسأت ابصارهم عن عين التدبير وكلما تراءت الايات و نشرها من طى الدهر عن القرون الخالية الماضية وحالهم وما بهم و كيف كانوا
ص: 131
وما الدنيا وغرور الايام وهل هى الالوعة من ورائها جوى قاتل اوهتف نفس يسوقها» وبياد همی آوردم مراتب فهم و بينش و غضاضت(1) وطراوت عقول با فطانت را بیاد کردن قلبی جريح(2) ودلی زخمين
پس جهان نابکار بر هم شکافت و آشکارا ساخت بنواظر فكر ودریافت مآل آن از آن چیزها که بآن لذت همیبردم بسبب غفلت بودم و در جهان بدفرجام در طلب لذت از روی تغافل همی بر میگذشت و در پایان کار جهان واژگون کار با من بنمود که این جمله همه بغفلت بوده و هیچ لذت و مسرتی را حامل نیست و مرا بر آنجمله مجرب ساخت و بسی شگفت و عجب است از کسیکه در اینسرای غرور بغفلت وسرورسکون جوید و آن انجام و فرجام را دانسته باشد و با اینحالت در طلب اقامت و سکونت برآید با اینکه بسبب همان اقامت و سکون نمایشهای گوناگون عقل او را ربوده و خروش را شیفته و معاذیر(3)نادلپذیر را در انظار ایشان جلوه گر و مزین داشته و چشمهای ایشانرا از دریافت معایب تدابیر و نکوهیدگی فسون و فریب و آن آیات و علامات و پراکنده ساختن جماعات و تباه ساختن و در نوردیدن قرون خالیه و ازمنه بالیه و روزگاران بر گذشته و گروهان گروه در هم نوشته و آن انقلابات و دواهی دهیا که بر این جماعات فرود آورده و چه گونه ایشانرا از حالی بحالی در آورده خیره گردانیده است و چیست دنیا وغرور ایام و اعوام برگذر آن و آیا می باشد دنیا مگر عرصه سوزناک و مغاگی اندوهناك كه در پيش روی آن آبی گندیده و قاتل یا مرگ و تباهی آن نفسی است که او را سائق است(4)
«و قد اغرق في ذم الدنيا الادلاء على طرق النجاة من كل عالم فبكت العيون شجن القلوب فيها دماً ثم درست تلك المعالم فتنكرت الاثار وجعلت في برهة من محن من محن الدنيا وتفرقت ورثة الحكمة و بقيت فرداً كقرن الاغصب وحيداً فلااجد سميعاً واتوجع فلا اجد مشتكى وان ابكهم احرض وكيف تجلدى وفي القلب مني لوعة لا اطيقها »
و چون انقلاب و اضطراب اینجهان سیماب گون و این چرخ دولابی نمایان شد
ص: 132
در هر عالمی و هر زمانی در نکوهش آنداستانها گفته و میدانها پیموده گشت و برای طرق نجات و راه رستگاری دلالتها وعلامتها باز نمودند و براهین استوار بپای کردند لکن با اینهمه مذمتها و نکوهشها که از هر زبانی به بیانی باز نموده اند هیچ فایدتی پدید نیامد و براین غفلت و غرور و بیخبری و تاريك نظرى و اينغم و ناله و افغان که در دلها انباشته گردید چشمها بردلهای خونین و قلبهای زخمین خون گریست و خوب یا نا خوب و زیبا یا زشت بجمله فرسوده و تباه گردید و آن آثار و علامات ناپدید و ناخوش افتاد و آن نیز در جمله محن روزگار جای گرفت وورثه حکمت ووارثان دانش یکسره پراکنده شدند و من فريداً وحيداً بجای ماندم مانند شاخ آن آهوئی که . یک شاخ دیگرش شکسته باشد ، و ایدون بدون یار و رفیق و همال وصدیق ، از اندوه دل و آشوب خواطر ، ومحن روزگار وفتن دهر جفا کار همیگویم لکن شنونده نمیجویم و با درد و الم ميمويم ، و کسی را که از درد خویش دو شکایت برم نمی بینم و اگر بخواهم بر آنجمله بگریم و بگریانم بهلاکت و تباهی میرسم ، و اگر بشکیبائی و صبوری کار کنم چگونه اینکار توانم، زیرا که بدل اندرم چنان آتشی و سوزشی است که حملش را نیرو ندارم .
«وحتى متى اذكر حلاوة مذاق الدنيا وعذوبة مشارب ايامها و اقتفی آثار المريدين واتنسم ارواح الماضين مع سبقهم الى الغل والفساد وتخلفى عنهم في فضالة طرق الدنيا منقطعاً من الاخلاء فزادنى جليل الخطب لفقدهم جوى ، و خاننى الصبر ، حتى كأني اول ممتحن اتذكر معارف الدنيا و فراق الاحبة فلو رجعت تلك الليالي كعهدها رأت اهلها في صورة لا تروقها » تا چند فر یاد آورم حلاوت مذاق دنیا و شیرینی چشش و چشیدن چشیدنیهای روزگار نابکار و عذو بت(1)مشاب ایام و گوارائی آشامیدن و آشامیدنیهای ناگوار روزگاران این کیهان ناپایدار را بآثار و نشانهای آنانکه بآهنگ این روزگار دورنك روز میگذراند همراهی کنم و از پی ایشان کام بر گیرم و در طلب کام بامداد بشام رسانم ، و به تنسم(2) ارواح بر گذشتگان بوی جویم و بابوی ایشان ، خوی گیرم، با اینکه جمله ایشان بفریب و فساد اینجهان سست بنیاد پیشی یافتند ، و
ص: 133
بر من سبقت گرفتند و من از ایشان واپس ماندم ، و در فضاله(1)طرق دنیای نابکار دچار افتادم و از دوستان جدا گردیدم، و مرا در فقدان ایشان و آن دواهی بزرگ جهان که مرا در سپرد سوزش دل و آتش روان بیفزود وصبر و شکیبائی با من خیانت ورزید با اینکه این جمله را در جهان نگران شدم و حالت روزگار بر من مکشوف گشت؛ ببایستی بر نکد(2) ايام ونيرنك اعوام و حوادث جهان شکیبا گردم و بتحمل روم اما صبوری با من خیانت رفت و من چنان شدم که گویا نخست کس باشم که بفسوس و فسون این چرخ بوقلمون آزمون و آزمایش او بآتش فرسایش کیهان بآتش دیده ام و همی بیاد معارف دنیا ومفارقت احبا سوزناك رغم اندوز هستم پس اگر گردش لیل و نهار مانند زمانهای بر گذشته دیگر باره باز آید اهل خویش را بحالتی در خواهد یافت که هیچ اورا گواراومطلوب نخواهند شمرد، یعنی آنانکه از جهان بیرون شده اند و تجربت روزگار و محنتهای بیشمار آنرا دریافته اند و اينك بعالمی دیگر روی آورده اند اگر دیگرباره دنیا بعهد نخست باز آید و ایشانرا بخویش بازگرداند آنکسانرا هرگز گوارائی و تن آسانی نخواهد افتاد و هرگز دنیا را مطلوب و گوارا نخواهند شمرد «فمن اخص بمعاتبتى و من ارشد بندبتي ومن ابكى ومن ادع اشجوا بهلكة الاموات ام بسوءخلف الاحياء و كل يبعث ويستأثر بعبراتي ومن يسعدنى فابكي وقد سلبت القلوب لبها ورقا الدمع وحق للداء ان يذوب على طول مجانبة الاطباء وكيف بهم وقد خالفوا الامرين وسبقهم زمان الهادين ووكلوا الى انفسهم يتنسكون في الضلالات في دياجير الظلمات حيارى وليل القوم داج نجومه طوامس لا تجرى بطیء خفوقها» پس کیست که چشم بینش و گوش شنوا برگشاید و بمقاتلت و مخاطبت من اختصاص و لیاقت یابد و باین ندبت و استغاثت من رشادت وهدايت گیرد و کیست که چون بتأمل وتفكر بشنود و بگرود بر حال و حالت خویشتن بگریستن گراید و بهلاکت اموات و نکوهیدگی بازماندگان و روزگار نابهنجار آنان باندوه و اندهان در آید و من این اندوه و غم با که سپارم و بار اینرنج و هم چگونه فرو گذارم ؟ وحال آنکه این جمله همه مایه انگیزش حزن و اندوه من است و بتمامت موجب ریزش اشك دیدگانم
ص: 134
هست و کیست آنکس که بر این جمله پند و عبرت گیرد و با من درزاری و گریستن مساعدت جويد؟ همانا قلوب رالب ولباب(1) مسلوب شده ، یعنی دانش از دلها و خرد از قلوب برفته بسبب این عواقب و فرجام دنیای ناخجسته انجام و انقلابات و تصاريف روزگار ناهنجار عقل و خرد بجای نمانده است و اشك ديدگان فرو ریخته و برای در دو علت سزاوار است که بسبب طول دور ماندن از طبیبان رنجور را تاب و طاقت نماند ، و از آن دوری و بیتابی آب شود و چگونه جز این باشد و جز این بهره یابند ! با اینکه فرمان حمکرانان را مخالفت ورزیدند، و از روزگار هدایت کنندگان و زمان راه نمایندگان و اپس افتادند، و نفوس خویش را بسکون در بوادی گمراهی موکل شدند شدند ، ودرد یاجير(2) ظلمات و تاریکیهای خطرات و هلکات بماندند ، و یکسره متحیر و سرگشته بهر سوی میشوند بهر سوی میشوند ، با اینکه شبی بس ظلمانی و ستارگان ناپدید و از هر سوی مغاکها و گودالها دهان برگشاده ، و باین نهج و این کندی و ضلالت هرگز نتوان از اینگونه مخاطیر بیرون شد ، و آن مهالك را باز پیمود
صاحب کشف الغمه میگوید : این فصل از کلام معجز نظام آن حضرت را بعضی از شعرا برشته نظم در آورده و نیکو انشاد کرده است و هو هذا :
قد كنت ابکی مافات من زمنی *** و اهل ودى جميع غير اشتات
واليوم اذ فرقت بيني و بينهم *** نوى بكيت على أهل المروات
و ما حيوة امرء اضحت مدامعه *** مقسومة بين احياء واموات(3)
قال علیه السلام قد انتحلت طوائف من هذه الأمة بعد مفارقتها ائمة الدين وشجرة النبوة اخلاص الديانة واخذوا انفسهم في مخايل الرهبانية وتغالوا في العلوم و وصفوا الاسلام باحسن صفاتهم وتحلوا باحسن السنة حتى اذا طال عليهم الامد و بعدت و بعدت عليهم
ص: 135
الشقة وامتحنوا بمحن الصادقين رجعوا على اعقابهم ناكسين عن سبيل الهدى و علم النجاة يتفسحون تحت اعباء الديانة تفسيح خاشية الابل تحت اوراق البزل ولا يحرز السبق الرزايا وان جرت ولا يبلغ الغايات الاسبوقها» وبخود بستند گروهی از این امت بعد از مفارقت آنها از پیشوایان دین و شجره نبویه آن تناور(1) درخت و مبارك اصل اصیل نبوت و پیغمبری اخلاص دیانت را یعنی متدین بآن دین شدند و نفوس خود را بمخائل رهبانیت و بیم و پرهیز از خدای و محرمات او بداشتند و در علوم غلو نمودند و اسلام را به نیکوتر صفات خویش توصیف کردند و در بهترین سنت فرود آمدند تا هنگامیکه روزگار برایشان بدراز کشید و سختی و صدمت و مشقت از ایشان دور ماند و بمحن صادقان ممتحن شدند و بهنگام آزمایش دریافتند از راه هدایت و راستی و اعلام نجات و رستگاری روی واپس کردند و ناکص(2) ماندند و همی تفسح و وسعت میجستند یعنی میخواستند خود را از جاده اسلام و تکالیف دین بیرون افکنند و میدان میطلبیدند و مغر(3) میخواستند در زیر اعباء(4) دیانت و ثقل سنگینیهای دین یعنی تکالیف دینیه مانند نفر جستن شتران ضعيف الجثه و اندك طاقت که در کنار وزیر شتران شدید القوه و عظیم الجثه مانند یعنی در قبول تکالیف شرعیه و قواعد و اجرای دینیه و حمل امانات و شرایط اسلامیه سست و کاهل و بی ثبات و قوام گردیدند و حال آنکه اگر چندچار پایان پست وزبون بشتاب و تعجیل روان گردند با مرکبهای اصیل و نيك نژاد نتوانند همانند شد و نیز بنهایت و غایت هیچ کاری جز به پیشی جستن و از بی سبقت کوشش کردن نتوان رسید یعنی هیچ گنجی بیرنج و هیچ نوشی بی نیش بدست نیاید و تا در میدان آزمایش و امتحان و بوته خلاص زحمت نبرند ، و بتابش آتش آزمایش نشوند و سره(5) و خالص بیرون نیایند، و احتمال تکالیف نبرند و بریاضت و عبادت زحمت نکشند نتیجه در نیابند و ثمری نگیرند ، و اجر و مزدی نجویند «و ذهب آخرون الى التقصير في امرنا و احتجوا بمتشابه القرآن فتآولوه بآرائهم و اتهموا بمأثور الخبر
ص: 136
مما استحسنوا يقتحمون في اغمار الشبهات ودياجير الظلمات بغير قبس نورمن الكتاب ولا اثرة علم من مظان العلم بتحذير مثبطين زعموا انهم على الرشد من غيهم ، و الى من يفزع خلف هذه الامة وقد درست اعلام الملة ودانت الامة بالفرقة والاختلاف يكفر بعضهم بعضاً والله تعالى يقول ولا تكونوا كالذين تفرقوا واختلفوا من بعد ما جائتهم البينات ، فمن الموثوق به على ابلاغ الحجة وتأويل الحكمة الااهل الكتاب وابناء ائمة الهدى و مصابيح الدجى ، الذين احتج الله بهم على عباده ولم يدع الخلق سدى من غير حجة هل تعرفونهم او تحدونهم الامن فروع الشجرة المباركة وبقايا الصفوة الذين اذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً وبرأهم من الافات وافترض مودتهم في الكتاب ، هم العروة الوثقى وهم معدن التقى وخير حبال العالمین وثیقها» و این مردم بر دو صنف شدند ، یکی آن طبقه و آن نوع که مذکور گردید ، و ایشان دربارۀ خود مقصر هستند و بر نفس خویش ستم ورزیدند ، وطبقۀ دیگر در امر ما تقصیر نمودند، یعنی قصور را از خویش تجاوز ، و از قصور بتقصیر گرائیدند، و بغی و عدوان پذیرفتند و بدست وخامت و خسران در افتادند ، و در امور ولایت و امامت و وصایت اهل البيت سلام الله عليهم وقواعد و قوانین و احکام مطاعه شرع شریف مطهر بآراء ناقصه وسلق(1) غیر مستقیمه وافهام ناخجسته خویش کار کردند و بمنشأ قرآن عنوان جستند و در کار ما و امر ما باحتجاج رفتند و قرآنرا برأی و سلیقه خود تأویل و تفسیر کردند و در اخبار مأثوره که از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله رسیده است بآنطور که خود پسندیده داشتند کار بساختند و در اغمار(2) شبهات و دياجير ظلمات بدون اینکه بفروز و فروغ نوری از کتاب خدای همراه باشند یا اینکه بعلمی از مظان علم یعنی در حضرت آنانکه بحقیقت عالم هستند مثل پیغمبر و ائمه دست یافته باشند که بسبب محبوس بودن یعنی تقیه داشتن بيمناك بودند و ترس و بیم میدادند یا اینکه از بیم یافتن از آنانکه محبوس میدارند از پی تحصیل علم از دارایان علم نشدند و بسليقه واوهام خويش كار جستند و بظلمت وظلالت در افتادند و گمان کردند که ایشان در عین غوایت(3) بسر چشمه رشادت و بحر هدایت راه جسته اند
ص: 137
مقصود آنست که امر قرآن مجید و خداوند سعيد ومراتب رلایت و امانت بسی دشوار و نازك است و هرگز بظواهر قرآن چنانکه گروهی بزرگ بر این عقیدت هستند و قر آنرا بظواهر آیات استدلال مینمایند نبایست رفت چه علوم قرآن در خدمت معصوم علیه السلام است و تفسير وتأويل با اوست و تفصیل آن مجملها بعهده علم حقیقی او است و گرنه آنانکه جز بعلوم ظاهر یه آنهم ناقصا پی نبرده اند بخواهند تأویل و تفسیری از قرآن نمایند اسباب ضلالت و غوایت و هلاکت ایشان بخواهد گشت و بیشتر مفاسدو آفات که جهانیان تا دامان قیامت بآن دچار هستند علت همین است و این جنگها و اختلافات که مردم آفاق بآن گرفتارند سبب همین است چه یکسره با چشمهای نابینا و گوشهای ناشنوا میخواهند بمقامات عالیه از مهالك عديده بازرسند و از مرکز ملكوت وجبروت ولاهوت بشنوند و از کمال غرور و نادانی هر گروهی خود را دارای اسرار نهانی میدانند با اینکه هيچيك هیچ نمیدانند و از لجاج و عناد از آنکسکه بایست نمی شنوند و بآنجا که باید نمیگروند و کور کورانه و کر کرانه میروند، و بهر آن در هزاران مغاك(1) ضلالت و گودال غوایت چنان فرو میافتند ، که تا آفتاب قیامت جز بدستگیری دانائی بینا ، یکی از آنجمله بیرون نتوانند شد و اینست که بعد از آن کلام شرافت انجام میفرماید: بکدام کس بازماندگان این امت استعانت و استغاثت خواهند برد؟! و اینسخن از کمال استعجاب است ، و نیز دلالت بر آن دارد که بیرون از ائمه هدی سلام الله علیهم هیچ کس و هیچ چیز نیست ، و در صورت آنکه خلق بایشان نگروند ، و حل معضل(2) و گشایش مشکل از حضرت ایشان نیابند ، و چگونه رستگار خواهند شد و بکدام کس چاره خواهند جست ؟ و حال آنکه اعلام ملت مندرس شده است؛ یعنی نشانها و رایتهای دین اندراس(3) یافته ، واززبونی و ناخجستگی اهل دنیا فرسوده گشته ، یعنی چنان ایشانرا ترك گفته اند که گویا کهنه شدند، وگرنه آنها همیشه ترو تازه اند ، وامت باختلاف و جدائی نزدیک شده اند ، یعنی بعد از آنکه امام را گذاشتند و بآراء ناقصه خود اتکال
ص: 138
ورزیدند ، لابدهیچ طبقه بسلق غير مستقيمه طبقه دیگر موافق نخواهد گشت ، چه مبنای جمله آنها هست و ناپایدار و بی مأخذ و حجت است ، والبته متفق عليه خلق نخواهدشد ، و از اینروی اختلاف و تفرقه جماعت پیدا میشود ، و گروهی آنگروه ديگر را کافر میخواند ، وخدای تعالی در نصیحت خلق و تنبیه ایشان میفرماید :نباشید شماهامانند آنگروهی که تفرق و اختلاف ورزيدند بعداز آنکه بآیات بینه رسیدند و علامات واضحه صحيحه بدیدند ، پس کیست آنکس که موثوق باشد بر ابلاغ حجت و تأويل حكمت جز اهل کتاب؟ یعنی آنکس که قرآن برای او فرود گشته ، وجز فرزندان ائمه هدی که چراغ شبستان هدایت وفروز عوالم ظلمت هستند ، وخدای ایشانرا بر بندگان خویش حجت ساخته ، و مخلوق را مهمل و بیهوده و بدون حجت و حساب و عقاب و ثواب نگذاشته ، بعد میفرماید :
آیا چنین کسی را که اهل کتاب باشد،و بتأويل وتعبير و بواطن وظواهر ومحكم ومتشابه کتاب خدای بحقیقت دانا باشد و خلق رادر مهالك ظلمات و مسالك شبهات راهبر و راهنما گردد جز از شاخهای شجره مبارکه نبوت و امامت نشناخته اید؟ وجزاز بقایای صفوتی که خدای رجس و پلیدیرا از ایشان بر گرفته یعنی بالمره جنس شریف ایشان با بنی نوع انسان امتیاز و افتخاری دیگر داردچه نوع بشر نمی توانداز تمامت انجاس(1) وارجاس(2)ومعايب و زوايل پاك و مبري باشد، چه پاره صفات نکوهیده از لوازم وجود اوست مثل آنکه خدای در قر آن میفرماید خلقت انسان بر عجل وعجلت شد و انسان عجول است ياظلوم وجهول است و از آنطرف باهلبیت میفرماید شما را مطهر وطاهر ساختم یعنی از هر صفتی ناستوده دور داشتم.
پس معلوم میشود که این انسان جز آن نوع است منتهای امر در هیکل بشری شباهت صوری در میان است آنهم در نظر آنانکه صورت بین هستند وگرنه در انظار آنانکه راهی بباطن نیز یافته اند نمایشی دیگر وجلوه دیگر و چهره دیگر دارندو اینست که میفرماید خداوند فروع آن شجره مبارکه و بقایای صفوت همایون را از
ص: 139
آفات مبری داشته، یعنی از آفات معنویه که نتایج نفس اماره وسوسه شیطان و دغدغه اندیشه باژگون و خیالات بیهوده سرنگون که منجر بضلالت و غوایت است محفوظ نموده است و اینها نیز مؤید تحقیقات مسطوره است و باز مینماید که جنس ایشان جز از جنس این بشر است چه بشر را از این مخاطر و آفات گریز و گزیر نیست مگر آنکه بصیانت خدای مانعی پدید گردد و راه ضلالت را مسدود گرداند و مقصود از آفات نه آفات ظاهریه است ، زیرا که ایشان از همه کس بآفات و بلیات متداوله دچارتر هستند و بعد از اثبات این مراتب و درجات که برای ائمه مذکور میفرماید وفضایل و مناقب و امتیازات ایشانرا ظاهر مینماید و اقامت براهین ساطعه میسازد آنوقت میفرماید: مودت ایشانرا خداوند در کتاب خود فرض و واجب گردانیده، یعنی چون ایشان را باين صفات حمیده بیافرید و هر چه باید در ایشان موجود فرمود و بنور ایشان جهانیرا فروزو فروغ بخشید و ایشانرا ادلاء(1) طرایق هدایت و رشادت ساخت و خیر و سلامتی و صلاح وفلاح جهانیانرا بوجود ایشان موکول داشت لاجرم مودت ایشان یعنی دوستی ایشان، واطاعت ایشانرا از روی صمیم قلب و خلوص نیت بر جهانیان واجب گردانید ، یعنی بعد از آنکه انوار ساطعه را دارای این مراتب عالیه و جهانیان را مایه رستگاری و فوز و فلاح گردانید ، البته دوستی ایشان بر جهانیان واجب و مفترض است، و بعد از این میفرماید : ایشان هستند عروة الوثقی یعنی باین صفات که در ایشان موجود است و دیگر مردمان محرومند ولابد هر محرومی را اتصال و اتکال و توسلی لازم است ، پس ایشان محل توسل هستند ، زیرا که بادله مذكوره عروة الوثقى وحبل المتین استوار رستگاری ایشان هستند و نیز ایشان معدن تقوی و پرهیزگاری میباشند، این نیز مؤید مطلب پیش است، چه تا این صفت نباشد عروة الوثقی را مصداقی نخواهد بود و بعد از آن به تشریح و توضیح میفرماید : که بهترین ریسمانهای عالمهای استوار آنست یعنی بجهت حصول مقصود ووصول بمقصد ، و عروج بمطلوب هر رشته محکمتر است بهتر است ، و نیز در اینجا معلوم میفرماید: که این شموع معالم هدایت ، وانوار عالم رشادت ، نه در این عالم صاحب این مقام اند، بلکه در هر عالمی از عوالم و هر مرکزی از مراکز و هر زمانی از ازمنه هر چه هست ایشان هستند
ص: 140
و هرکس بهر کجا بخواهد وصول یابد بدامان مکارم وذيل مراحم ايشان چنك بيفكند، و بفروغ انوار لامعه ایشان از ظلمات جهالت و شبهات غوایت بشارستان هدایت و بهارستان درایت و رشادت واصل گردد ، و از خطرات و هلکات هر دو جهان رستگار شود
در کتاب اکمال الدین از حضرت علی بن الحسين عليهما السلام مرويست فرمود : «انَّ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ ، والاراء الْبَاطِلَةِ والمقائيس الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ الابالتسليم فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ إقتدى بناهدى وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ والراى هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِى نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نقضى بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي انْزِلْ السَّبْعِ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ»
یعنی درجات و مقامات و دقایق و نکات دین خالق ارضین و سموات را با عقول ناقصه و آراء باطله و مقائیس و میزانهای فاسده نمیتوان دریافت، و بحقیقت و کنه آن باز رسید و جز از راه تسلیم نمیتوان بازدانست ، پس هر کس در حضرت ما به تسلیم و ارادت رفت ؛ از چاه ضلالت و تباهی آسایش یافت و هر كس در افعال و اعمال بما اقتداجست هدایت یافت و هر کس در دین و مذهب وطریقت شرع انور بقياس و رای خویشتن کار کرد، در تیه(1) هلاکت و تباهی ناچیر گشت و هر کس در اخبار و احکام و قضاياء مادر درون خویشتن جرحی(2) دریافت همانا کافر گردیده باشد، بآن کسیکه سبع المثانی و قرآن عظیم را نازل فرموده است در حالتیکه نمیداند که چگونه در ورطه کیفر و ضلالتی دچار گشته است.
در کتاب کشف الغمه مسطور است که در حضرت علی بن الحسین علیهما السلام از معاصی و گناهان سخن بمیان آمد
«فَقَالَ عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی مِنَ اَلطَّعَامِ لِمَضَرَّتِهِ وَ لاَ یَحْتَمِی مِنَ اَلذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ» یعنی در شگفت باشم از کسیکه از طعام پرهیز میکند تا ضرر و زیانی با و نرسد، اما از گناه با وجود کراهت و قباحت و اذیت آن دوری نمی جوید و ملاحظه چنان زیان وخسران بزرگ
ص: 141
را نمی نماید
از علی بن الحسين عليهما السلام مرويست «قال : كان رسول الله صلی الله علیه و آله يقول آخر خطبه طوبی لمن طاب خلقه ، وطهرت سجيته وصاحت سريرته وحسنت علانيته. في و انفق الفضل من ماله ، و امسك الفضل من قوله ، و انصف الناس من نفسه» میفرماید : رسول خدا صلی الله علیه و آله در پایان خطب خویش میفرمود : خوشا بروزگار آن کسکه نیکوست خوی او ، و پاك است نهاد وجود او ، و صالح است پنهان او و نيك است آشکار او، و انفاق نماید از اموالش زاید بر معیشت خود را ، و امساك فرماید از اقوال خویش زاید بر حاجت خود را ، و با مردمان از در انصاف و اقتصاد کار کند
دیگر از حضرت اما زين العابدين سلام الله عليه مرویست : که حضرت امير المؤمنين على صلوات الله و سلامه علیه عرض میکرد : « اللهم من على بالتوكل عليك ، و التفويض اليك ، والرضا بقدرك ، و التسليم لامرك ، حتى التسليم لامرك ، حتى لااحب تعجيل ما اخرت و لا تأخير ما عجلت يا رب العالمين » ايخداى من منت گذار بتوکل کردن برتو ، و تفویض بحضرت تو ، و رضای بقضا و قدر تو ، و تسلیم و فروتنی در فرمان تو ، تا بآن مقام و آن درجه که آنچه را تو بمقتضای حکمت خویش واپس افکنده باشی، بشتاب نخواهم و آنچه را تو از روی علم و مصلحت زودپدیدار فرمائی واپس نخواهم ای پروردگار عالمیان
از جمله مقصود آنست که چون در قضا و قدر خداوند جهان و مشایای(1) اوجل جلاله تأخیر و تغییری نمیرود و آنچه او خواهد اگر چند در ظاهر بندگان را گوارا نیست گذار خواهد شد و چون و چراجز مایه ناسپاسی و خسران نخواهد بود، پس اگر خدای بنده را بتسلیم و رضا و صبر و تحمل على ماجری موفق گرداند، و باین نعمت سرفراز نماید عطیتی بزرگ است و از آن پس او را اندوه و ناشکیبائی خواهد ماند، و برگذر روزگار دل افکار نخواهد گشت و باین سبب بهر دو جهان رستگار و شادخوار خواهد بود
ص: 142
از زهری مرویست که حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) میفرمود : «لَوْماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ ماکانَ الْقُرْآنُ مَعِی»یعنی اگر مرك بآن طور عام شود، که تمامت سكان عالم بمیرند ، مرا و وحشتی نیست ، بعد از آنکه قرآن با من باشد .
در بحار الانوار مسطور است که در خدمت امام رضا علیه السلام از پاره از اهلبیتش سخن میرفت ، یکتن عرض کرد : آیا کسیکه از شما جاهد باشد با آن جاهدی که از دیگر کسان است یکسان میباشد؟ فرمود مساوی نیست، همانا على بن الحسين سلام الله عليهما میفرمود: «لِمُحْسِنِنَا حَسَنَتَانِ وَ لِمُسِیئِنَا ذَنْبَانِ» یعنی برای نیکوکاران ما دو حسنه و برای گناه کاران ما دو گناه نوشته میشود.
در کتاب امالی شیخ صدوق عليه الرحمه از طاوس یمانی مرویست : که حضرت على بن الحسين سلام الله عليهما باين كلمات ضراعت(1) آیات خدایرا میخواند. «الهی وعزتك وجلالك وعظمتك لوأنى منذ بدعت فطرتى من اول الدهر عبدتك دوام خلود ربوبيتك ، بكل شعرة في كل طرفة عين سرمد الابد بحمده الخلائق و شكرهم اجمعين، لكنت مقصراً في بلوغ اداء شكر اخفى نعمة من نعمك على ، ولو أني كربت معادن جديد الدينا بانیابی و حرثت ارضها با شفار عینی و بكيت من خشيتك مثل بحور السموات والارضين دماً و صديداً لكان ذلك قليلا في كثير ما يجب من حقك على ، ولو انك الهى عذ بتنى بعد ذلك بعذاب الخلائق اجمعين وعظمت النار خلقي وجسمي، وملأت جهنم و اطباقها منى حتى لا يكون في النار معذب غيرى ولا يكون لجهنم حطب سواى لكان ذلك على قليلا في كثير ما استوجبته من عقوبتك» يعنى اى پرستیده شده من سوگند بعزت و جلال و بزرگی تو اگر من از آنهنگام که خمیر مایه وجود مرا بآب هستی عجین فرمودی ، از آغاز روز گار بمقدار دوام پروردگاری تو؟ که پایا نیش نیست، عبادت کنم ترا بهر موئی در طرفة العینی همیشگی و ابدالاباد باندازه شکر گذاری و سپاس ورزی جمله آفریدگان هر آینه مقصر خواهم بود در اینکه بالغ گردم و بارسم باداء شکر پوشیده تر نعمتی از نعمت های تراکه بر من ارزانی فرموده و اگر معدنهای آهنین جهانرا
ص: 143
با دندانهای خود زیر و روی کنم و زمینها را با اشفار(1) و پلکهای چشم حراست نمایم ،و از بیم تو چون دریاهای آسمانها وزمینها ازدیدگان خون وزرد آب فرو بارم، يعني آنچند بپایم و باین افعال روز گذارم که اینکارها آشکار نمایم ،اینجمله بتمامت در ازاء آنحقوق فراوانی که ترا بر من ثابت است بسی اندك خواهد بود، و اگر تو ای خداوند من بعدازاین جمله مراعذاب كني ،باندازه عذاب تمامت آفریدگان ،و چندان تن و بدن مرابزرگ فرمایی که جهنم و طبقات آن از من بر گردد ، و چندانکه در جهنم جز من معذبی نباشد ،ودوزخ را جز من هيزم وحطبی نماند. یعنی عذاب تمامت جحيم بتمامت بهره من يكتن باشد،اینجمله در مقام عدل تو بر من در برابر آن عقوبتهای بسیار که من مستوجب آن هستم اندك است .راقم حروف گوید : بر ناظران اين حديث شريف پوشیده نیست که مطالب اين حديث نبایستی در انظار غریب نماید ، و همی نفوس ایشان با ایشان بوسوسه رودکه این مبالغت از چیست زیراکه هر کس باندازه مقام ومنزلت خویش سخن میکند ، و از این حدیث معلوم میشود ، که خدای تعالی را درباره ائمه هدى سلام الله عليهم ؛ ومقامات جلالت و منزلت و موهوبه(2) ایشان ، آن مقدار حقوق و بزرگی شرافت است، که اگر جمله آفریدگان نخستين وواپسين را بميزان آورند کمی از بسیار وعشری از اعشار آن نخواهد بود-بلکه بهیچوجه طرف میزان و مشابہت و مقیاس نیست ، پشه رابا پيل ، وقطره را از نيل، وثمر را از بحر و راشحه(3)را از ابر چه داستان است
ابو حمزه ثمالی از ابراهیم بن محمد حدیث کرده است ، که شبی از حضرت سید سجاد سلام الله عليه شنیدم ، این کلمات را در مناجات عرض میکرد :
«الهنا وسيدنا ومولانا لو بكينا حتى تسقط اشفارنا وانتجبنا حتى تنقطع اصواتنا وقمنا حتى بتبس اقدامنا ، وركعنا حتى تتخلع اوصالنا و سجدنا حتى تفقأ احداقنا و اكلنا تراب الارض طول اعمارنا وذكرناك حتى تكل السنتنا مااستوجبنا بذالك محو سيئة من سيآتنا» یعنی ابپرستیده شده ما ای، سید و مولای ماهمانا اگر چندان از دیده اشک بباریم ، که رستنگاه موی دیدگان ما فرو ریزد ، و چندان بموئيم(4) که آواز
ص: 144
ما بریده گردد ، و چندان با پای شویم که پایهای ما خشك شود ، و چندان بستايش و پرستش تو خمیده گردیم که رگها و پیوندهای ما از بیخ و بن بر آید ، و چندان در نماز و نياز سر بخاك نهیم و فروتنی نمائیم که سیاهی دیدگان مانا بود گردد ، و چندان بستایش تو زندگانی کنیم ، كه خاك زمينرا فروخوريم ، و چندان نام مبارك تو بر زبان آوریم که زبان ماکندی گیرد، هنوز نه در خور و سزاواريم كه يك تبه کاری از تبه کاریهای ما از نامه کردار ما زدوده گردد.
صدوق عليه الرحمه در کتاب امالی میفرماید: طاوس یمانی حدیث رانده است وقتی بر حجر الاسود بگذشتم، ناگاه شخصیرا در حالت رکوع وسجود دیدم ، چون نيك نگران شدم على بن الحسین علیه السلام بود . با خویش گفتم : ای نفس همانا مردی نیکو کار از آل رسول مختار است ، سوگند با خدای ببایست دعای او را غنیمت شمرد، پس مراقب ببودم تا گاهی که از نماز خویش فراغت یافت و کفهای دست مبارك بآسمان بر آورد و همی عرض کرد:
«سیدی سیدی هذه یدای قد مددتهما اليك بالذنوب مملوة ، وعيناى بالرجاء ممدودة ، و حق لمن دعاك بالندم تذللا ان تجيبه بالكرم تفضلا . سيدى أمن اهل الشقاء خلقتنى فاطيل بكائی ، ام من اهل السعادة خلقتنی فانشر رجائی ، سيدى ألضرب المقامع خلقت اعضائی ، ام لشرب الحميم خلقت امعائی ؟ سیدی لوان عبداً استطاع الهرب من مولاه لكنت اول الهاربين منك ، لكنى اعلم لا افوتك سیدی : لوان عذابي مما يزيد في ملكك لسألتك الصبر عليه ، غير أني اعلم انه لا يزيد فى ملكك طاعة المطيعين ، ولا تنقص منه معصية العاصين سيدى ما انا وما خطری هب لی بفضلك ، وجللنى بسترك ، واعف عن تو بيخي بكرم وجهك ، الهى وسيدي ارحمني مصروعاً على الفراش ، تقلبنى ايدى احبتى ، وارحمنى مطروحاً على المغتسل يغسلني صالح جيرتي و ارحمنى محمولا قد تناول الاقربآء اطراف جنازتي ، و ارحم في ذلك البيت المظلم وحشتي، و غربتی و وحدتی» یعنی ایسید و آقای من : همانا این دو دست من است
ص: 145
که با کمال امیدواری به پیشگاه رحمت تو برافراخته ام در حالتیکه آکنده(1) از گناهان است و این دو چشم من که بامید دراز بحضرت بی نیاز تو بر کشیده و باز است ، همانا شایسته است مر آنرا که در حالت ندامت و پشیمانی و امیدواری و ذلت و مسکنت ترا بخواند و بمغفرت مسئلت نماید تو او را بعفو و کرم تفضل اجابت فرمائی، ایسید من: هیچ ندانم آیا مرا در زمرۀ بدبختان آفریده باشی تا بر این کربت(2) روزگار زندگانیرا بزاری و ندبت(3) بپای گذارم، یا خوش بخت و سعيد خلق فرموده باشی تا خرسند و امیدوار روزگار سپارم، ظاهر مقصود از این کلمات اینست که ندانم در بدایت خلقت و عالم در آن استعداد و قابلیت که با من بود مستحق چه بود و طالب چه شد . آیا ضلالت و گمراهی خواست. و شقاوت بر رشادت ، و هدایت و سعادت ترجیح داردو در دار دنیا اعمال ناشایسته از اوچون اعمال مردمان شقی است ، وسزاوار مكافات اشقيا خواهد بود ، یا بعكس است و عاقبتش بخیر و عافیت مقرونست .
بالجمله عرض میکند: ایسید من آیا مرا و اعضای مرا برای آن آفریده باشی که دستخوش ضرب گرزهای آهنین باشد؟ یارودها و امعاء مرا برای آشامیدن آب گرم جحیم آفریده باشی؟ ای آقای من : همانا اگر هیچ بنده را آن نیرو بودی که از چنگ اقتدار مولای خویش گریز گیرد ، نخست کس که از پیشگاه عظمت و سطوت تو بگریزد من بودم . لكن اينك ميدانم بهر کجا باشم از دست اقتدار و پهنه اختیار تو بیرون نتوانم بود ، ایمولای من : اگر بدانم رنجه و شکنجه داشتن من چیزیست که بر کشور و فزونی و قهرمانی تو بیفزاید ؛ از تو مسئلت میکردم ، تا مرا بر احتمال عذاب و نکال خود شکیبائی ،دهی ، لكن نيك دانا هستم که نه فرمانبرداری فرمانبران ، بر، ملك تو می افزاید ، و نه گناه گناه کاران از مملکت تو میکاهد ، ایسیدمن : مرا چکار با کار و کردار و خطر و بلیت خویش ، بفضل خود بر من ببخش و با پردۀ عفو و رحمت بر من بپوش و از ملامت ونكوهش من بكرم خویش در گذر ای پرورد گار و سید من ، برمن بخشایش و مهربانی ،گیر، در آن هنگام که در بستر مرك افکنده شوم ، و دوستان من مرا از آنسوی
ص: 146
بدانسوی همی زیر و روی کنند، و بخشش فرمای گاهی که همسایگان صالح و بهنجار(1) كار من مرا بشستين گيرند ، و بر فراز شستنگاه بیفکنند ، ومرا بخشایش فرمای بدان هنگام که نزدیکان من مرده مرادر تخت و جنازه من بر دوش کشند ، وبرمن مهربانی فزای گاهی که مرادر تاریکنای گور بآن ترس و تنهایی ووحدت جای دهند .
بالجمله : طاوس میگوید چون این سخنان بشنیدم ،چندان بگریستم که ناله ام بلند گشت ، اینوقت آنحضرت بمن ملتفت شدفرمود : ای یمانی چه چیز ترا بگریستن آورد ؟ آیا شایسته گناه کاران این نیست ؟ عرض کردم ایحبیب من بر خدای واجب است دعای ترابازنگرداند . بااینکه محمد صلی الله علیه و آله جد تو باشد
بالجمله : طاوس میگوید : در آنحال که ما بر این منوال بودیم ، بناگاه چندنفر از باران آنحضرت نمایان شدند
پس روى مبارك بايشان كرد و فرمود :
معاشر اصحابی اوصيكم بالآخرة فانهالست اوصيكم بالدنيا فانكم بها مستوصون و عليها حريصون و بها مستمسکون، معاشر اصحابى ان الدنيا دار ممر و الآخرة دار مقر فخذوا من ممركم لمقركم ولا تهتكوا استاركم عندمن لايخفى عليه اسراركم واخرجوا من الدنيا قلوبكم قبل ان تخرج منها ابدانكم اما رأيتم وسمعتم ما استدرج به من كان قبلكم من الامم السالفة و القرون الماضية الم تروا كيف فضح مستورهم و امطر مواطر الهوان عليهم بتبديل سرورهم بعد خفض عيشهم ولين رفاهيتهم صارواحصايد النقم ومدارج المثلات اقول قولى هذا واستغفر الله لي ولكم»
ایگروه یاران من همانا اندرز و پندگویم شما را بنگاهبانی و آبادانی سرای جاودانی و در کار این خانه آمال وامانی و معدن آفات و بلیات آسمانی،شما را پند و اندرز نیاورم چه این جهنده جهان اگر بدیده دانش بنگرند و سر انجام نابکامش بازدانند کسانرا پند و اندرزی نیکوست و شما یکسره بفریب او گرفتار و بر مکر وزوال او نصیحت وصيت وعلم وتجربت یافته و بر زخارف(2) آن مستحضر شده اید و میدانید
ص: 147
بریسمان غدر و فریبش در بند و آزمند میگرداند، ای یاران من: همانا این فریبنده جهان سرای برگذر است و آنجهان جاویدان خانه زیستن و ماندن.
پس از گذرگاه خویشتن برای آرامگاه و سرای زیستن توشه بر گیرید، و پردهای کارهای ناساز و کردارهای ناهنجار خویش را در پیشگاه آنکسکه پوشیدهای شما بروی نهفته نیست، پاره مخواهید، و بیرون برید از اینجهان گذران دلهای پر آز و آرمان خود را بیش از آنکه نعشهای شما را بیرون برند، و در خانه گور بآزمون گیرند آیا نگران نیستید و نشینده اید که پیشنیان گروه و برگذشتگان انبوه، پس از خویشتن چه بهره یافتند و چه بگذاشتند ؟ و چه برداشتند و چه با خود بردند ؟ آیا نگران نیستید که چگونه آنچه پوشیده داشتند آشکار شد؟ و آنچه نهفته کردند رسوا و نمودار گشت ، و چگونه ابرخواری و ویرانی برایشان باریدن گرفت ، و از آنپس که چراغ زندگانی ایشانرا از تندباد حوادث و تباهی خاموش ساخت ، چگونه روز شادی ایشانرا دیگرگون و آنروزگار زندگانی و کامرانی ایشانرا باژگون نمود، و یکسره دستخوش تير رنج وزوبين مرك گردیده در کشت زار آندهان از داس ودشنه مرك در ویده و ناچيز ، و در چنگال سوك(1) وماتم واندوه و نقم(2) وزينه های رنج و رنجوری دچار شدند همانا اینسخن که گفتم هماره میگویم و از خدای از بهر خویشتن و شماها خواستار آمرزش و بخشایشم .
در کتاب کشف الغمه مرقوم است: که سعید بن مرجانه گفت : روزی در خدمت على بن الحسين عليهما السلام بودم و بآن حضرت عرض کردم: از ابو هریره شنیدم میگفت رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: «من اعتق رقبة مؤمنة اعتق الله بكل ارب منها ارباً منه النار، حتى انه ليعتق باليد اليد وبالرجل الرجل وبالفرج الفرج یعنی هر کس بندۂ مؤمنی آزاد نماید خداوند بجای هر پارۀ اعضای آن بنده پاره از اعضای او را از آتش نجات بخشد، تا بدانجا که در عوض دستی ،دستی و در ازای پائی پائی و در برابر فرجی، فرجی میگوید: امام زین العابدین علیه السلام فرمود: تو این کلام را از ابو هریره شنیدی؟
ص: 148
غرس کردم: آری پس آن حضرت روى بايك تن از غلامان خویش آورد، که برترین و نیکوترین غلامان آنحضرت بود و عبدالله(1) بن جعفر آن غلام را بیکهزار دینار از آنحضرت میخرید و قبول نفرمود پس بآنغلام فرمود: «أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اَللَّهِ» تو محض رضای خدا آزاد هستی و آنحضرت در دعای خویش عرض میکرد: « اللهم من انا حتى تغضب فوعزتك ما يزين ملكك احسانى و لا يقبحه اساءتي و لا ينقص من خزائنك غناى ولايزيد فيها فقرى»
یعنی ایخدای من و ایمبعود من : من کیستم که تا بر من خشم گیری سوگند بعزت و بزرگواری توهیچ زیب و زینت نمیدهد ملك ترا احسان و نیکی من وهیچ بدو ناخوف نمیگرداند ملك ترا اسامت و بدى من و هیچ نمیکاهد از گنجینه های تو توانگر بودن من و هیچ نمی افزاید در آنجمله فقر و فاقت من یعنی دریوزگی و بینوائی من بر گنجینه تو نمی افزاید و اگر مراغنی فرمائی از خزینه تو کاسته نمیگردد
کلام امام در بارۀ متحابون در اصول کافی از ابو حمزه ثمالی مرویست که حضرت امام زين العابدين علیه السلام فرمود.
اذا جمع الله عز وجل الاولين والآخرين قام مناد فنادى نداءأ يسمعه الناس فيقول اين المتحابون فى الله قال فيقوم عنق من الناس فيقال لهم اذهبوا الى الجنة بغير حساب قال فتلقاهم الملائكة فيقولون الى اين ؟ فيقولون الى الجنة بغير حساب، فيقولون فاى ضرب انتم من الناس؟ فيقولون نحن المتحابون فى الله ، قال فيقولون واي شيء اعمالكم قالوا نحب في الله ونبغض في الله قال ، فيقولون نعم اجر العاملين
یعنی : گاهیکه خدای عزوجل خلق اولین و آخرین را در روز بازپسین فراهم گرداند ندا کننده بر پای شود و چنان آواز بر کشد که تمامت اهل محشر بشنوند، آنگاه
ص: 149
گوید کجا هستند آنانکه در حضرت خدای بدوستی و محبت بودند
پس گروهی از مردمان از میان آفریدگان برپای شوند ، آنگاه با ایشان گویند بدون اینکه در معرض حساب در آئید به بهشت شوید، پس جماعتی از فرشتگان با ایشان ملاقات نمایند و گویند بکجا میشوید در جواب گویند بدون حساب بجنت میرویم ملائکه :گویند شما از چه طبقه مردمانید ؟ گویند : ما آنکسانیم که محبت خدای ورزیده ایم فرشتگان گویند : اعمال شما چه بود؟ گویند: در راه خدای بادوستانش محبت ورزیدیم و هم در راه خدای بابدان و ناراستان دشمن بودیم ، یعنی بمتابعت نفس حرکت نکرديم ، و تمامت، حركات وسكنات ما تابع امر خالق ارضين وسموات بود ، ملائکه گویند : نیکوست پاداش نیکوکاران.
در اصول کافی مسطور است که ابو حمزه ثمالی از حضرت امام زین العابدین علیه السلام روایت نموده است ، که آنحضرت فرمودند: وقتی از مکان خود بیرون شدم ، تابفلان دیوار رسیدم و بر آن تکیه کردم، بناگاه مردیرا که دو جامه سفید بر تن داشت نگران شدم ، بر چهره من مینگرد، آنگاه گفت : یا علی بن الحسین چیست مراکه ترا اینگونه غمگين واندوهناك بينم؟ «أعَلَی الدُّنْیا؟ فَرِزْقُ اللّهِ حاضِرٌ لِلْبَرِّ وَالْفاجِرْ» آیاغم و اندوه تو برای امر معیشت دنیاست؟ همانا رزق و روزی خدای برای بدکارو نیکو کردار حاضر، و بساط انعم حضرت واهب العطایا برای دوست و دشمن گسترده است گفتم بر این امر محزون نیستم چه این حالت بر همین طریق است که گوئى «قال فعلى الاخرة فوعد صادق يحكم فيه ملك قاهر او قال قادر» گفت : پس این اندوه تو بر عواقب آنجهانی است، اگر آنهم باشد که نبایست، زیرا امر آخرت میعادگاه رستاخیز مقرون و بصد قست و در آنجا حکومت با پادشاهی قاهر است یا اینکه گفت قادر است گفتم اندوه من بر این نباشد؛ چه امر آخرت نیز چنان باشد که تو گوئی ، گفت پس فرق تو از چه راه باشد ؟ گفتم: از این فتنه که این زبیر در افکنده و مردمان همه دربیم و خوف هستند، امام علیه السلام میفرماید: آنمرد از این کلام بخندید «ثم قال: يا على بن الحسين هل رأيت احدأدعى الله فلم يجبه قلت لا، قال قل رأيت رايت احدأ توكل على الله فلم يكفه قلت لاقال: فهل رايت احدا سأل الله فلم يعطه قلت لا ثم غاب عنی» آنگاه گفت
ص: 150
یا علی بن الحسین هرگز دیده باشی که هیچکس خدا برادر مقاصد خویش خوانده باشد، و خدای دعوت او را اجابت نفرموده باشد؟ گفتم نی گفت : هیچ دیده باشی کسی در مهمات خویش بر خدای توکل کرده باشد و خدای امر او را کفایت ننماید ؟ گفتم : ندیده ام ، گفت : هیچ دیدی که یکنفر خدایرا در حاجت خویش خوانده باشد ؟ و خدای خواهش او را باو عطا نفرماید گفتم : نه این هنگام از من ناپدید گردید
و چنانکه مجلسی روایت کرده است آنشخص حضرت خضر(1) علیه السلام است ، و از این خبر نمیرسد که حضرت خضر از امام زمان علیه السلام اعلم است ، بلکه محض مذاکره است چنانکه فرشتگان با پیغمبران همین معاملت بجای میآورند
صاحب فصول المهمه باين حديث به اندك زياد و کم اشارت کرده و گوید : امام علیه السلام فرمود: چون آن شخص ناپدید شد ، و من در عجب رفتم، بناگاه گوینده را دیدم که صدایش بشنیدم و رویش ندیدم ، گفت : یا علی بن الحسين اينك خضر بود كه با تو مناجات همی کرد .
و از جمله مناجاتهای حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه که راجع بمراتب خضوع و خشوع وخوف وخشيت وتضرع وزارى واستكانت(2) است ، این مناجات است که در کتب ادعیه بآنحصرت منسوب ومسطور داشته اند
مناجات آنحضرت «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ عِنْدَ سَكَراتِ الْمَوْتِ، وَ عِنْدَ مُفارَقَةِ الرُّوحِ وَ عِنْدَ مُعايَنَةِ الْمَوْتِ. اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ عِنْدَ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ عِنْدَ الْوُقُوفِ بَيْنَ يَدَيْكَ. اِلهى،اَلاَْمانَ الاَْمانَ عِنْدَ هَوْلِ الْقِيامَةِ وَ شَدائِدِها. اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ يَكُونُ النّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ يَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئا وَ الاَْمْرُ يَوْمَئِذٍ للّه ِ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمان
ص: 151
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبيهِ وَ صاحِبَتِه وَ بَنيهِ، لِكُلِّ امْرِء مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ اِلهى، اَلاَْمانَ اَلاَْمانَ يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَةُ صَفّا لا يَتَكَلَّمُونَ اِلاّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابا اِلهى، اَلاَْمانَ اَلاَْمانَ يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنى كُنْتُ تُرابا
اِلهى، اَلاَْمانَ اَلاَْمانَ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ اَلْفَ سَنَةٍ فَاصْبِرْ صَبْرا جَميلاً الهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدى مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذٍ بِبَنيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ اَخَيهِ و فضیلته التی تؤویه اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ تَتْبَعُها الرّادِفَةُ قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ راجِفَةٌ، اَبْصارُها خاشِعَةٌ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرا مَحْجُورا اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلانا خَليلاً اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْماَنَ يَوْمَ يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيبا السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِه كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمان يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاَتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ اِلهى، اَلاْْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَز مَوْلىً شَيْئا وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ تَأْتى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ : وَ لايُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ
اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ داتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللّه ِ شَديدٌ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ اَزِفَتِ الاْزِفَةُ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّه كاشِفَةٌ اِلهى،اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَا لا يَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِه شیئا وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِه شَيْئا اِنَّ وَعْدَ اللّه ِحَقُّ اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللّه َبِقَلْبٍ سَليمٍ، اِلهى، اَلاَْمانَ الاَْمانَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ، وَ بِحَقِّ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ، وَ بحق الاَْئِمَّةِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، وَ صَلَّى اللّه ُ عَلى محمد و آله الطیبین الطاهرین»
مختصر و خلاصه معانی این مناجات اینست که میفرماید : پناه میبریم بخدای از آنروزنه یکساعت بیش و نه یکساعت تاخر میجویند . یعنی روز آخر زندگانی و واپسین
ص: 152
زمان ، وداع سرای آمال وامانی ، و پناه میبرم بخدای از آنساعت که دو چار سکرات موت و غمرات مرگ ، و جدائی جان از تن ، ومعاينت مرك و هول ملاقات مطلع و باز پرس کنج لحد ، و شداید گورو ایستادن در حضرت پروردگار، و هول و هیبت و شدايد يوم النشور(1)میشویم، پناهنده ایم بخدای از آن روز که از شدت رستخیز ، مردمان مانند پروانه پراکنده پریشان حال و پایمال میشوند ، و مردمان را برای بازپرس حساب و دریافت ثواب و عقاب در پیشگاه پروردگار قهار باز میدارند ، پناه میبریم بخدای از آنروز که مالك نشور هیچ نفسی برای هیچ نفسی چیزیرا از منفعت و ضرر، یعنی هیچکس نتواند از برای کسی بقوت و قدرت خود اسباب نفع و ضرر شود ، تمامت امر و فرمان خاص یزدان تعالی است، هر کراخواهد ببهشت فرستد وهر کرا خواهد جانب جحيم دارد ، و پناه میبریم از آن روزیکه نیکوکار انرا چهرها سفیدوروشن ، و بزه کارانرا چهره ها سیاه و تار میگردد ، و از آنروز که از هول و هیبت آن میگریزد مرد از برادرش ، باوجود موانست و مهربانی ، و از مادرش ، با آنجمله حقوقی که مادر را بر فرزند است و از پدرش با آن شفقت و ملاطفت که از وی دیده ، و اززن خود با آنکه مونس روزگارش بوده و از فرزندان خود با اندیشه استظهار بایشان، همانا هر مرد مردیرا از اهل قیامتشان و کاریست، که او را از هر کار مشغول میدارد و از مهم دیگران، و پناه میبرم بخدا از آنروز که می ایستد روح و بايستندفريشتگان در يك صف
در تفاسیر مسطور است که روح ملکی است موکل بر ارواح و مخلوقی از آن بزرگتر نیست ، و در روز قیامت وی به تنهائی صفی باشد ، وجمله ملائکه باکثرت عدد و عظمت جثه يك صف ، و بروايتي روح جبرئیل است و ایشان در باب شفاعت بدون اجازت پروردگار سخن نکنند ، مگر درباره کسیکه مؤمن موحد باشد .
ایخدای : پناه بتو میجوئیم از آنروزی که چون بنگرد آدمی بازیابد کردارهای خود را از خیر و شر و کافرچون مشاهدت عذاب و عقاب نماید گويد : کاش خاک می بودم و گفته اند وحوش را بعد از حشر چون خاک نمایند کافر اين تمنارا نماید
و پناه میبریم بخدای از آنروز که مقدار و طول مدت و قرارش پنجاه هزار سال است
ص: 153
و پناه میجوئیم بخدا از آنروز که آرزو میبرد کافر که خدافدا بدهد ، برای رستگاری از عذاب آنروز پسر و زن و برادر و خویشاوندان عزیز خود ، و آنکس را که در روی زمین دوست میداشت ، تا مگر این عذاب بر عزیزان او فرود آید ، و خویشتن رستگار ماند از آنروز که از هول و هیبتش کوه گران و زمین از کران تاکران بلرزد ، و زندگان از هول و وحشت بمیرند ، و آنوقت که بنفخة ثانيه جملۀ مردمان زنده شوند ، و دلها بتمامت ترسان ولرزان ودیدها از بیم و هراس فرو خوابانیده ، و از آنروز که به بینند فریشتگانرا ، یعنی در روز مرگ یا روز حشر که هیچ مژده و بشارتی برای کافرنه بینند و ملائکه ، با ایشان گویند : که لقای خدایتعالی بر شما حرامست ، یا اینکه کفار از لقای ملائکه بخدای پناه برند ، و از آنروز که از کثرت ندامت و حيرت و وحشت و مشاهدت عذاب بدندان میگزد ، ظالم دست خود را ، بروایتی چهار هزار دفعه اطراف اصابع را تا بمرفق بخاید و از هیبت خبر نشود و دیگر باره خدایتعالی دست او را برویاند و آنوقت آنظالم میگوید: کاشکی فرا گرفتمی با پیغمبر راهی را که وی فراگرفته، و راه نجات است ،و فلان کس را در دنیا از بهر خود دوست نمی گرفتم و پناه میبرم بخدای عذاب آنروزیکه از کثرت هموم و غموم موی سر کودکان مانند پیران ،سفید و ایشان را پیر نماید ، و از هول و هیبت آنروز آسمان بر شکافته باشد ، و آنچه خدای میعاد نهاده بحدوث اینوقایع همه آشکار بشود، و از آنروز که از مصدر قهر و غضب پروردگار جبار ، بجهنم خطاب شود، آیا مملو و آکنده و سیر شدی و از جهنم اواز «هل من مزید»(1) در اعصاب آفریدگان لرزه در افکنده باشد و از آنروز که هیچ آقائی و مولائی بکار آقاو غلام خود برنیاید و نتواند مصدر شود و منفعتی گردد ، و هیچکس را نیروی یاری ایشان نباشد و پناه برم بخدای از آنروز که کار و کردار هر نفسی را بدو بار نمایند و جز بعدل نروند و بر هیچ نفسی ستم نرود و پاداش هر کس را در کنار نهند ، و پناه بخدای از عقاب و عذاب آنروزیکه حق گذاری نتواند نمود، هیچ نفس مؤمنه از نفس کافره چیزیرا باهیچکس نتواند بدرد هیچکس چاره رساند و برای چاره یافتن از عذاب از نفس کافره هیچ فدیه(2) پذیره
ص: 154
نشود و هیچکس نتواند کافرانر یاری رساند و پناه می بریم بخدای از آنروزیکه از هیبت و دهشت زلازل(1) و بشدت آنروز غافل میشود و فراموش مینماید هرزن شیر دهنده از آن فرزند شیر خوار خویش ، با آن مهر مادری و مهربانی شیردهنده بشیر خواره واز هول و هيبت آنروز میا فکند هر زن باردار فرزندان خود را و مردمانرا از کمال هول و وحشت بحالت مستان ، می بینی که عقل و تمیز از ایشان زایل گشته و حال آنکه بحقیقت مست نیستند ، ولكن از هیبت و وهشت عذاب خدای از دست شده اند و پناه می بریم بخدای از آنروز که قیامت و وقایع و وهشت رستاخیز که جز خدای کاشف آن نیست هیبت انگیز شود ، و از آنروز که هیچ پدری بدرد پسرش نتواند رسید ، وهیچ پسر چاره درد پدر نتواند نمود و از آنروز که برای چاره عذاب و عقاب هیچ مالي و فرزندی سود مند نباشد ، و جز قلب سلیم از عذاب الیمش(2)رستگار نگردد ، و بحق محمد و انبيائه المرسلين صلوات الله عليهم
مکشوف باد که اینکلمات و این بیانات همه زبان حال ما گرفتاران این سرای غرور و پایبندان هواجس نفس اماره است، وگرنه برای ائمه هدی که سعادت همه بجمله بهره ونصيبه ايشان و عذاب و نواب پای بند او امر و اشارات ایشان است؛ هیچ مقام پاره توهمات نخواهد بود؛ چنانکه بزرگترین سعادت خود را شهادت بدریافت عوالم آخرت میشمارند و از طفل شیر خوار به پستان مادر بمرگ مشتاق ترند.
از حضرت ابی جعفر سلام الله علیه از حضرت امام زین العابدين صلواة الله عليه مرویست . که می فرمود:«إِنَّهُ یُسْخِی نَفْسِی فِی سُرْعَهِ اَلْمَوْتِ وَ اَلْقَتْلِ فِینَا قَوْلُ اَللَّهِ أَ وَلَمْ یَرَوْ
ص: 155
أَنّا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» یعنی همانا راضی و خوشنود داشته است ،نفس مرا در پذیرائی موت و سرعت قبول قتل که در ماروی میدهد اینقول خدایتعالی که میفرماید: آیا نمی بینند که فرمان ما فرامیرسد ، و اطراف و جوانب زمین را نقصان میرسانیم، و مراد رفتن و بردن دانایان ارض است.
مکروهیت نرسیدن مصیبت بکسی و آنحضرت میفرماید «إِنِّی لَأَکْرَهُ فِی اَلرَّجُلِ أَنْ یُعَافَی فِی اَلدُّنْیَا فَلاَ یُصِیبَهُ شَیْءٌ مِنْ مَصَائِبِ» يعني من گوارا نمیدانم و مکروه میشمارم که مرد رایکسره در این سرای بعافیت و آسایش روزگار بگذرد، و هیچ مصیبتی از مصایب او را دچار نشود، مقصود آنست که چون بنده بتمامت عمر از نزول بليات ووصول مصيبات آسوده و بیخبر باشد یکباره از یاد خدای بیرون شود ، وبتدارك زادو توشه آنسر ای روز نسپارد، و بقساوت قلب دچار گردد و رحم از دلش برخیزد، و نیز چون آماده مهیا نیست اگر وقتی ناگهان بلائی بروی فرود گردد، یا مصیبتی دامن بروی بر افکند، چنان مضطرب و پریشان و مبهوت گردد که هیچ طاقت صبوری و نیروی دارك نيابد، و آنرنج و شكنج بیند که غم یافتگان و مصیبت زدگان را عشری از اعشارش فرو نگیرد ، پس گاه بگاه وصول مصیبت و حصول پاره امراض و بليت يك نوع رأفت و رحمتی است از حضرت احدیت و دیگر میفرمود: « إِنَّ اَلْجَسَدَ إِذَا لَمْ یَمْرَضْ أَشِرَ وَ لاَ خَیْرَ فِی جَسَدِ یَأْشِرُ» یعنی جسد چون رنجور نشود و يكسره بسلامتی و تن آسانی و خوشی و خرمی بپای برد بخیر و فریفتگی و فرح بیرون از اندازه بخواهد یافت و هیچ خیر و خوبی در آنجسد و هیکل نیست که باین صفت باشد، چه باین سبب از یاد خدای غافل و از عواقب روزگار جاهل میگردد و بر قساوت و شرارت دوام میگیرد ، و سرانجام دستخوش مهالك ومخاطر میشود.
در کتاب جامع الاخبار مسطور است که حضرت علی بن الحسين عليهما السلام ميفرمود «نِعْمَ اَلْوَجَعُ اَلْحُمَّی یُصِیبُ وَ یُعْطِی کُلَّ عُضْوٍ قِسْطاً مِنَ اَلْبَلاَءِ وَ لاَ خَیْرَ لِمَنْ لاَ یُبْتَلَی» فرمود: خوب دردی و مرضی است مرض تب زیرا که رنج جشن(1) از روی عدل وقسط بر تمامت بدن سرایت میکند یعنی المش در تمامت بدن یکسان است و در جمله كالبد بيك
ص: 156
میزان بلا وارد میکند و هیچ خیری نیست در آن کسیکه بمرض و بلائی ممتحن و مبتلا نگردد «قال ان المؤمن اذا حم حمى واحدة تناثرت الذنوب منه كورق الشجر، فان صار على فراشه فانینه تسبيح وصياحه تهليل وتقلبه على فرشه كمن يضرب بسيفيه في سبيل الله فان اقيل يعبد الله بين اخوانه مغفورا له، فطوبى له ان مات وويل له ان دعا والعافية احب الينا» ميفرمايد: چون مؤمنی گرفتار یکشب تعب تب بشود، بپاداش آنزحمت گناهان او چنانکه برك از درختان فروریزد و اگر آنمرض چندان بطول انجامد که مریض از فرش بفراش جای کند، ناله اورا اجر تسبیح وصیحۂ او را منزلت تهلیل وزیر و روی شدن او از تاب مرض بر فراشش ، بمنزلۀ آنکسی است که با شمشیر خویشتن در راه پرودگار ذوالمنن جهاد ورزد، و اگر بانحالت صحت و سلامت از ذنوب بر جای بماند در میان برادران دینی و همگنان خويش مطهراً عن الذنوب ومغفور آله بعبادت خداى روز می سپارد و خوشاوخنکا بر این روزگار سپردن ، و اگر با چنین حالت بحضرت خدای راه برگیرد ، خوشا و خنکا بر این گونه مردن و اگر بماند و بعد از پاك شدن از ذنوب مجددا اسیر هواجس(1) نفسانی و وساوس شیطانی گردد و بمعاصی حضرت سبحانی زندگانی سپارد وای بر چنین زنده گی و زنده ماندن و اگر بیاید و بعبادت خدای روزگار سپارد و اینچنین زندگانی و عافیت که، موجب تکمیل نفس انسانی و ترقی و بر خورداری از معالی جاودانی است ، باری ما را خوشتر از جای سپردن و بدیگر سرای راه گرفتن است
«و قَالَ علیه السلام حُمَّی لَیْلَهٍ کَفَّارَهُ سَنَهٍ وَ ذَلِکَ لِأَنَّ أَلَمَهَا یَبْقَی فِی اَلْجَسَدِ سَنَهً» وهم حضرت على بن الحسين عليهما السلام میفرمود: که تب يكشب کفاره گناهان یکساله است، چه الم و رنج وضعف و نقاهتش تا یکسال در جسد محموم(2) باقی است، زیرا اینمرض دچار روح حيواني و تمامت بدن است؛ و از قلب ناشی میشود ازینروی بر تمامت اعضا واجزا دچار میگردد و زحمت و نقاهتش تا مدتی بر پای است و این کلمات و اینروایات که از ائمه هدی و اولیاء خداصلواة الله عليهم مرویست ، همه از روی رضای بقضای الهی ومقدرات حضرت پروردگار و کمال خضوع و خشوع و نهایت توکل و ابتهال است.
ص: 157
فضائل ائمه داور فضائل پیغمبر رهبر است ، و فضائل پیغمبر از تحت الثری تا فوق عرش اکبر است، پس هر چه تحدید نمایند و هر چه در نگارش و گذارش آورند، قطره از سحاب(1) و ذره از آفتاب و توده از جبال راسیات(2) وحبه از ارضین و سموات را ماند، و چون آب دریارا اگر نتوان کشید ، هم بقدر تشنگی باید چشید، هر کس باندازه استيعاب(3) واستطاعت و بضاعت خویش کسب مشوبات و مفاخرات راخامه برنامه و قلمی از پی رقمی خواهد گذاشت و شرط ارادت و بسط سعادت را شطری برخواهد نگاشت
از ابن شهاب زهری مسطور است که علی بن الحسين عليهما السلام ما را حدیث کرد، و او از هر بنی هاشمی که ما در یافته ایم افضل است
«قال أَحِبُّونَا حُبَّ اَلْإِسْلاَمِ فَمَا زَالَ حُبُّکُمْ لَنَا حَتَّی صَارَ شَیْناً عَلَیْنَا»
فرمود : مارا دوست بدارید بقاعده و قانون اسلام همانا دوستی شما باما بمقامی میرسد که برای ما عیب و شین است یعنی در دوستی ما نه چندان غلو بورزید که بیرون از قانون اسلام باشد و از آنمقام خارج شده باشد و اینگونه دوستی با ما خواهد بود، لكن اگر بافراط بروید، و پاره مراتب را بما نسبت بدهید که بیرون از مقام مخلوق است، وما بدان راضی نباشیم این دوستی شما برای مامایه عیب و شین(4) است، و زبان مخالفان دراز میشود، و آنوقت از آن مقام هم که ما بدان اندریم همیخواهند فرود آرند
ابن ابی الحدید(5) از سفیان بن ثوری روایت میکند که وقتی مردی در حضرت امام زین العابدين علیه السلام لب بستایش برگشود و در روی آنحضرت فراوان آنحضرت را بستود، لکن در دل منافق و کینه ور بود، امام علیه السلام فرمود :
«أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ»
من از اینگونه اوصاف و محامد وستایش که تو بر زبان میآوری فرودترم ، لیکن
ص: 158
از آنچه در نفس خود در حق من عقیدت داری بر ترم ، و از این کلام باز نمود که از درون تو آگاهم ، و مقام و منزلت و فضایل من از آن افزونست که تو و امثال تو بتوانید دریافت
و دیگر در بحار الانوار وكتب اخبار مسطور است که زهری گفته است : ادراك ننموده اند هيچيك از مردم اینخانه یعنی اهلبیت نبی صلی الله علیه و آله ، و جماعت بنی هاشم بر ترو فزونتر از على بن الحسين عليهما السلام را ، و دیگر از حماد بن حبيب عطار کوفی مرویست که با آهنگ سفر حج بیرون شدیم ، و شب هنگام از زباله بکوچیدیم و (زباله) بروزن سحابه نام موضعی است و این هنگام بادی سیاه و تاريك وزیدن گرفت و قافله را از هم پراکنده داشت ، چندانکه در آن بیابان متحیر و مبهوت ماندند و من در بیابانی بیرون از آب و گیاه و خالی از دشمن و دوست در ماندم ، و چون تاریکی شب نيك دامن بگسترد بر درختی عالی پناهنده شدم ، و چون یکباره جهان در پرده ظلمت وظلام سپرده گشت.
ناگاه جوانیرا با اطمار بیض یعنی جامهای فرسوده و کهنه سفید که بوی مشك از وی بر دمیدی پدیدار دیدم، با خویشتن گفتم : همانا این جوان تنی از اولیای یزدان است ، همی ببایست خویشتنرا پوشیده بدارم تا کار و کردارش بازیابم ، پس چندانکه ممکن بود خود را پوشیده بداشتم و آنجوان بآنموضع بیامد و بنهادن نماز ساخته ، شد آنگاه بپای جست و همیگفت: «یا من احاط كل شيء ملكوتاً و قهر كل شيء جبروتاً اولج قلبي فرح الاقبال عليك والحقني بميدان المطيعين لك» ای آنکه بر هر چيزى بملك وملكوت و سلطنت واحاطت محیط و بر هر چیزی بقهر وغلبه وجبروت قاهری آکنده و مخلوط فرما دل، را از فرح وسرور اقبال و روی آوردن پیشگاه عز و جلال خودت ، وملحق فرمای مرادر آن عرصه که باطاعت تو روز میسپارند ، پس از آن بنماز در ایستاد و چون نگران شدم که اعضا و ارکان او بتمامت آماده نماز گردید ، و حرکات اوسکون گرفت بر خواستم و بآنمکان که مهیای نماز شد بایستادم ، و همی نگران شدم که از دیدگان مبارکش مانند الماس مذاب اشك همي فرو می ریخت من نیز کار نماز بپا راستم و از عقبش بایستادم ، و بساعت اندر گویا محرابی پدید گشت چنانکه
ص: 159
میدیدم و همی بدیدم که هر وقت بآیتی میگذشت که در آن آیت از وعدو وعید مذکور بودی ، با کمال ناله و حنین اعادت فرمودی ، و چون تاریکی روی بنهایت گذاشت، از جای خویشتن برجست و همی عرض کرد: « يامن قصده الطالبون فاصابوه رشداً وامه الخائفون فوجدوه متفضلا ولجا اليه العابدون فوجدوه نوالا» اى کسیکه چون جویندگانش آهنگ كنند در یابند او را در حالتیکه ایشان را مرشد است و چون ترسندگانش بجویند دریابند او را متفضل یعنی او را بر خود متفضل بینند و چون پناه برند بسوی او پرستندگانش، دریابند اورا نوال(1) و عطا و بهره از بهر خویشتن.
حماد بن حبیب میگوید: این وقت بیم کردم که مبادا شخص او از من ناپدید شود و اثر و امرش بر من پوشیده بماند، پس در او در آویختم و عرض کردم: ترا سوگند میدهم بآن کسکه ملال و خستگی رنج و تعب از تو بر گرفته و ذوق لذت ترس و رعب در کام تو نهاده بر من رحمت آور و مرا در جناح مرحمت و عنایت جای ده ، چه من ضال(2) و گمراه هستم و همی آرزومندم که بکردار تو روم گفتار تو شوم، فرمود: اگر توکل تو از روی صدق باشد گمراه نباشی ، لکن با من متابعت گیر و در راه مرافقت جوی، چون بکنار آن درخت رسید، دست مرا بگرفت و مرا بخیال همی ،آمد که مگر زمین در زیر قدمم در هم نور دیده همی آید، و چون روشنی روز بساط بر کشید ، با من فرمود: ترا بشارت باد همانا این مکان مکه معظمه است، و من صدای حاج وضجه حجاج بشنیدم عرض کردم: تراسوگند میدهم بروز آزفه(3) وفاقه، یعنی قیامت توکیستی؟ فرمود: اکنون که سوگند میدهی من علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب صلوات الله عليهم اجمعين ميباشم .
در بحار الانوار مسطور است که وقتی شخصی جوانیرا در بیابان از یکسوی روان دید که جامهای فرسوده کهنه بر تن و آثار هیبت و جلالت از دیدار مبارکش مبرهن بوده و از مردمان بریکسوی راه می پیمود ، بآن جوان گفت: اگر از مراتب حال و كلال(4) خويش باينجماعت شکایت بری تواند بود که پاره امور ترا با صلاح آورد ، و برویت بازدارند آنجوان این اشعار قرائت فرمود
ص: 160
لباسى للدينا التجلد(1) والصبر *** ولبسى للاخرى البشاشة والبشر
اذا اعتراني امر لجأت الى العزم *** لاني من قوم الذين لهم فخر
الم تران العرف قدمات اهله *** وان الندى والجود ضمهما قبر
على العرف والجود السلام فما بقى *** من العرف الا الرسم في الناس والذكر
و قائلة لما رأتنى مسهداً(2) *** كان الحشا منى يلذعها(3) الجمر
اباطن داء لوحوى منك ظاهراً *** فقلت الذي بي ضاق عن واسعة الصدر
تغير احوال و فقد احبة *** وموت ذوى الافضال قالت كذا الدهر
چون این اشعار که بجمله از مراتب زهد و قناعت و بی نیازی و مناعت طبع خبر ،میداد، بشنید در صدد شناسائی آنحضرت بر آمد و معلوم شد كه على بن الحسين عليهما السلام است پس گفت : «أبی أن یَکونَ هذَا الفَرخُ إلّا مِن ذلِکَ العُشِّ» يعني: محال است که این فرخ فرخ و این جوجه بلند پرواز جز از این آشیان یعنی آشیان نبوت رخ نموده باشد یعنی محال است اینگوهر رخشان جز از معدن نبوت وصدف ولایت نمودار گردد .
جوهری در صحاح اللغه میگوید : عش بضم عين مهمله و تشدید شین معجمه خانه مرغ است که در درخت باشد ، و (وكر) و(وكن) لانه مرغ استکه بر دیوار یا برکوه باشد ، و افحوص و اذجی خانه مرغ استکه در زمین باشد ، (عشعشه عشاش اعشاش) جمع است ، وتعشيش بمعنی خانه ساختن مرغ است
و ديگر عبدالله بن المبارك روايت کند ، وقتی برای اقامه حج بمکه روی من آنحالت که با مردم حاج راه می سپردم ، بناگاه کودکی هفت ساله واگرنه هشت ساله را نگران شدم که از یکسوی مردم حاج رو آن بود، و باوی توشه و بارکشی نبود، پس بدو نزديك شدم و سلام فرستادم و گفتم با کدام کس این بیابان مینوردی ؟ فرمود: با خداوند این سخن چون بشنیدم آنكودك سخت در نظرم بزرك افتاد ، گفتم ایفرزند زاد و راحله تو چیست فرمود «زادی تقوای و راحلتی
ص: 161
رجلای وقصدى مولاى) توشه من پرهیز گاری من و باركش من دو پای من و مقصود من مولای من است؛ از این سخنان سخت در دیدار من عظیم و بزرگوار آمد ، پس گفتم: ایفرزند از چه طایفه باشی؟ فرمود ،مطلبی عرض کردم پسر کیستی؟ فرمود : هاشمی گفتم : پدرت کیست و از کدام رشته فرمود: علوی فاطمی، پس از آن عرض کردم: ایسیدمن آیا هیچوقت شعر گفته باشی. فرمود آری عرض کردم پاره از اشعار خود مرا قرائت فرمای پس این شعر قرائت فرمود .
لنحن على الحوض رواده *** نذود و نسقی و راده
وما فاز من فاز الابنا *** و ماخاب من حبنازاده
و من سر نانال منا السرور *** و من ساء ناسآء ميلاده
ومن كان غاصبنا حقنا *** فيوم القيمة ميعاده(1)
چون این ابیات بخواند از دیده ام ناپدید گشت تاگاهی که بمکه آمدم و از کار حج فراغت يافتم ، ومراجعت کردم و به ابطح رسیدم و در آنجا جماعتی را در حلقه بدیدم و روی بدان کردم تا بدانم در آنجا کیست ، پس ناگاه آنكودك را نگران شدم از وی پرسش کردم؟ گفتند زین العابدین علیه السلام است.
معلوم باد که این اشعار در ذیل حالات حضرت امام محمد باقر سلام الله علیه باداستانی باین تقریب که نگارش رفت مذکور است و تواند بود که اشعار از حضرت امام زین العابدین علیه السلام بوده باشد و حضرت ابی جعفر سلام الله علیه در آن مقام انشاد فرموده باشد، بهر صورت همه انوار واحده هستند و هر چه گویند همه گفته اند.
کلمات آنحضرت در در فضایل خود و ائمه در کتاب امالی صدوق عليه الرحمه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مرویست که علی بن الحسین عليهما السلام فرمود : نحن أئمة المسلمين وحجج الله على العالمين وسادة المؤمنين
ص: 162
وقادة الغر المحجلين و موالى المؤمنين ، و نحن امان اهل الأرض ، كما ان النجوم امان لاهل السماء ، ونحن الذين بنا يمسك السماء ان تقع على الارض الاباذنه ، وبنا يمسك ان يمد باهلها ، وبنا ينزل الغيث وبنا ينشر الرحمة ، و يخرج بركات الارض ولولافي الارض منالساخت باهلها، ثم قال عليه السلام : ولم تخلو الارض منذ خلق الله آدم من حجة الله فيها ظاهر مشهود ، اوغائب مستور ، ولاتخلوا لى ان تقوم الساعة من حجة الله فيها ولولا ذلك لم يعبد الله» مائيم پيشواى مسلمانان و حجت های ایزدمنان بر جهانیان و بزرگان گروندگان، و رانندگان، آنانکه چهرها در عبادت خدای بجان فروغان دارند و مائیم آقایان مؤمنان ومائيم مایه امن وامان خلق زمین و زمان ، چنانکه ستارگان آسمان مراهل آسما نرا ایمنی و امان باشند و بسبب وجود ماها می باشد که خداوند آسمان را نگاه میدارد ، که جز بدستوری خودش برزمین فرود نیاید و بواسطهٔ ما آسمان نگاه داشته میشود که بر اهل خودش میل کند وايشانرا فرو گیرد ، وبسبب ما باران از آسمان فرود آید و رحمت را در زمین پراکنده فرماید؛ و برکات زمینرا از زمین نمایش و فزایش دهد ، یعنی روئیدنیها بروید، و بمردم فایدت رساند، و اگر در زمین از ماها یکتن نباشد زمین اهل خود را فرو میبرد و از پس این کلمات شرافت آیات فرمود: از آنهنگام که خدای آدم ها را بیا فرید، هیچوقت زمین از حجت خدای خالی نبوده و آن حجت یا آشکار و بر کشیده و پدیدار بوده است، یا پنهان و پوشیده است ، یعنی بحسب اقتضای وقت و حکمت خداوندی و از اینجالت زمین خالی نباشد تا گاهیکه روز رستاخیز پدیدار ،آید و اگر این نبود خدای پرستش نشدی
بالجمله سليمان بن مهران اعمش که راوی حدیث است ، میگوید: به حضرت صادق سلام الله علیه عرض کردم: چگونه مردمان بآن حجتی که غایب و مستور است سودمند میشوند «قالَ كما يَنْتَفعونَ بالشَّمسِ إذا سَتَرها السَّحابُ» فرمود : چنانکه جهانیان بنور آفتاب بهره یاب میشوند گاهیکه در حجاب سحاب مستور است.
تحقیق در معنی این حدیث نویسنده حروف عرضه میدارد که وجود امام علیه السلام که نور حقیقی و آفتاب نور پاش کارگاه آفرینش ، وشمس بيجرم و
ص: 163
كسوف پیشگاه خداوند آب و آتش است ، نا چار تمامت ذرات كاينات و اشياء موجودات بفروز وفروغ آن نور پاک روشنی و نمود گیرند ، ووجود افاضت نمود این انوار ساطعه واحده مایه مدارو نمایش تمامت عوالم ومعالم است ،چه دیگر اشیاء در پرده ظلمت و کسوت ظلام(1) و جلباب(2) تیرگی در حجاب هستند، و اگر آنفروز وفروغ نیابند و با شعشعه آن انوار لا معه بهره یاب نشوند ، با معدوم چه تفاوت دارند بلکه نور در مقام وجود وظلمت در حالت عدم است ، و اگر نه، سبب ایشان بودی ، جهانیان از کتم عدم بیرون نشدندی و اینکه میفرماید : ماچون ستارگان آسمان مایه امن و امان اهل زمین هستیم و نیز میفرماید: بسبب ما آسمان بپای است، دلیل همین مطلب است که در حقیقت بنای وجود بسبب ما میباشد ، و اگر نباشیم موجودی نخواهد بود، و اصل آن نور و آن شمس حقیقی مائیم، و جهانیان چون ذره که بتابش آفتاب جهانتاب پدیدارند و خود بالاصاله چیزی نیستند ، بنور و تابش فروغ ما نمایان هستند، و نیز خداوند میفرماید: که جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه بپرستش من گرایند یا گنجی مخفی بودم که دوست داشتم شناخته شوم ، و مردمانرا بیافریدم تا مرا عبادت کنند و بشناسند و مراد از عبادت معرفت است ، پس علت غائی در ایجاد موجودات و انشاء ممكنات معرفت میباشد و اینکه امام میفرماید اگر در زمین حجت نباشد خدای عبادت نمیشود، معلوم میگردد که اگر امام در زمین ،نبود، یعنی دارای جنبه یلی الخلقی(3) نبود هیچکس موجود نشدی ، چه سبب معرفت حاصل نشدی و بخلق آنها اشتیاق نیفتادی و چون ائمه هدى سلام الله علیهم اجمعین که با صادر اول از نور واحدنده ای بسازمانهای بیرون از حدو شمار پیش از تمامت خلق آفریدگار آفریده شدند و خدایرا جل جلاله چنانکه باید عبادت کردند ، پس معلوم میشود که مقصود از مطلق خلق همین انوار ساطعه واطلاق مطلق منصرف بفرد کامل است زیرا که اگر جز این بودی ببایستی
ص: 164
قبل از خلقت این مخلوق علت غائی که معرفت است موجود نشده باشد با اینکه اصل معرفت با ائمه هدى صلوات الله عليهم است و کدام وقت بود که نبودند و پرستش ننمودند، و دیگران را چه معرفت حاصل خواهد شد ، چنانکه فرموده اند:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ بارَحِمَ اللّه ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ»(1)
و از این جمله بر میاید که بالمره این نوع مخلوق ، از حالت آن معرفت مخصوص محروم هستند ، یعنی آنسرشت و قابلیت را ندارند چه، در مقام تمثیل میفرماید: هرکس خودر اشناخت پروردگار خود را بشناخت ، یعنی آدمیکه خود خویشتن را نمی شناسد چگونه از معرفت پروردگاردم میزند نه اینکه اگر خود را شناخت پروردگار را میشناسد(2) زیرا که آن ذات مقدس مبارك سوای این ماهیات است و مخلوق را از خالق و محاط را از محیط وظلمت را از نورو ممکن را از واجب چه معرفتی است، و از آنسوی که خدای میفرماید: بیافریدم تا مرا بشناسند معین میگردد این مقام مخصوص باین انوار ساطعه است و علت غائی در ایشان موجود است و بالا علاج دیگر مخلوق طفیل وجود ایشان هستند و اگر نه افاضت ایشان بودی ، هرگز در مقام وجود سیر نکردندی ، و اگر در محلی فرمود «وَ مَا عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ» منافی این مطلب نیست، زیرا که بلفظ حق تخصیص داده اند و البته در مقام نعم منعم حقیقی ، وحاق معرفت که مخلوق را در خالق محال است ، جز این گفته نمیشود ، و پیغمبر صلی الله علیه و آله یا امام که آن مدارج عالیه دریافته اند ، بهتر دانند که هر چه خدای عم نواله را بنعمتهای جزیل عبادت کنند و شکر سپارند ، حق عبادت و شکر معرفت بجای نیاورده باشند و در عرفناك بصيغة متكلم مع الغير وكلمه عموم است
ص: 165
نه آنست که دیگر کرو کورکسان نیز خود را درون این عموم شمارند ، بلکه مخصوص همان انوار ساطعه است ، چه از نخست که فرمود : خدای ببخشاید مردیراکه قدر خود را بداند و اندازۀ خویشتن بشناسد ، ما مردمان را از این گونه طمع وطلبها معذور داشتند ، و باز نموده شد که ابدا باین مراتب نزدیکی نتوانیم جست ، و اینکه فرمود بسبب ماباران از آسمان فرود میگردد، یا زمین برکات خود را ظاهر میگرداند ، یا اگر نه بسبب مابودی زمین اهل خود را فرود بردی ، و آسمان بر اهل زمین فرود گشتی : این نیز دلیلی بزرگ و مبرهن است یعنی در کارگاه آفرینش هر چه هستیم مائیم ، و زمین و آسمانرا بیرون از ما با این مشت خس و خاشاك كه همه عين ظلمت وجهالت اند چه آشنائی و حاجت است، بلکه از معاصی و ضلالت و مفاسد وغوايت اينجماعت همواره در رنج و مشقت است ، واگرنه بسبب ما بودی بجمله را بهلاکت آوردند ، بلکه هیچ پدید نگشتند که اینز حمت برایشان باشد ، و اگر بواسطه جنبه یلی الخلقی ما نبودی و آسمان را باین جنبه حاجت نیفتادی، از چه باران بر زمین باریدی ، زیرا میل عالی بدانی محال است ، و چون جنبه یلی الخلقی ما واسطه است ، در حقیت این آسمان با این آسمانی زمین است و از اینروی رحمتها و نعمتهای خود را در کمال افتخار ومنت برزمین عرضه میدهد، یا اگر از یمن وجود ما نبودی زمینرا چه افتادی که گیاه برویاند و آب بجوشاند، و نعمت و رحمت و برکات بیرون فرستد، بلکه ای بسانالها ونفیر بر آوردی، و نقیر(1) و قطمیری(2) از شکم بیرون نیاوردی و از این است که تاجهان بپای و جهانیان بر جای هستند ، خدای محض رحمت تامه زمین را از حجت خالی نگذارد ، و اینکه فرمود : این حجت یا ظاهر مشهور یا غایب مستور است ، معجزه و خبر از غیب است ، چه اشاره بحضرت صاحب الامر عجل الله فرجه فرموده که مدتی غایب و مستور خواهد بود و در حالت غیبت چون آفتاب در سحاب مردمانرا بهره یاب میفرماید ، چه دیگر ائمه هدی سلام الله عليهم غایب مستور نبودند
«و نسئل الله تعالى جل اسمه وعز ذكره العلم والمعرفة و البصيرة في معالى الامور
ص: 166
و دقایق المسائل و حقایقها» در کتب اخبار مسطور است که ابو حازم و سفیان بن عیینه و زهری بتمامت گفته اند که در بنی هاشم هیچکس را از امام زین العابدین علیه السلام افضل و فزونتر ندیده ایم - وافقه نیافته ایم و آنحضرت در قول خدای تعالی
«و یَمْحُو اللّه ُ ما يَشاءُ»(1)
میفرمود : اگر نه این آیت بودی شما را خبر میگفتم ، بآنچه تاروز قیامت خواهد شد
راقم حروف همیگوید: از این خبر دقایق اثر مطلبی بدیع ، ولطیف و سخت عظیم مشهود میشود ، و از نهایت علم وغايت القصوى و بينش و دانش و بصیرت تامه امام علیه السلام بما كان وما يكون حديثى بزرك ، وخبری جامع مفهوم میگردد .
وهمانا محمد بن يعقوب کلینی رحمه الله تعالی در کتاب اصول کافی در مسئله (بدا)(2) سند بحضرت ابی عبدالله سلام الله علیه میرساند. که در آیه مبارکه «يَمْحُو اللّه ُ مايَشاءُ وَ يُثْبِتُ» ميفرمود : (وَ هَلْ یُمْحی إِلَا مَا کَانَ ثَابِتا وَ هَلْ یُثْبَتُ إِلَا مَا لَمْ یَکُنْ)(3) واز اینجا معلوم میشود که علم امام علیه السلام اولا بر تمامت ما كان وما يكون محيط است ، ثانيا بر آنچه خدایرا در ظهور آن بدا افتاده اطلاع دارد. ثالثاً بر آنچه نیست و خواهد شد نیز مخبر است .
«و ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ»(4)
ص: 167
اگر خدای بیچون تعالى عما یصفون بخواهد در يك نمره از انوار مقدسه و يك زمره از مخلوقات مكرمه خود که مظهر جلال و جمال اویند اینمقام و منزلت و آیت و مرتبت عطا فرماید و مظاهر جلال و جمال و پیشکاران کارگاه آفرینش و شفعاء روز بر انگیزش را، که واسطه میان او و جمله آفریدگان و حجت بر او تمامت موجودات اند ، باین حلیه کریم و خلعه شرافت برتری و فضیلت نهد ، و اظهار مقامات و قدرت و توانائی فرماید ، نه از آنمقامات قدرت و شئونات مشيت و درجات ارادت و مقادیر قدرت او بعید ببایست شمرد .
از امام جعفر صادق علیه السلام مرويست
«اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اَللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلئِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فإِنَّهُ سَيَكُونُ لاَ يُكَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لاَ مَلئِكَتَهُ وَ لاَ رُسُلَهُ»
میفرماید : مطلق علم بردو گونه است ، یکی آنست که در حضرت یزدان مخزونست ، و هیچکس از خلقتش بر آن مطلع نیست ، و علمی است که خدای فرشتگان و پیمبران خود را از آن عالم و مطلع گردانیده است ، و آنچه ملائکه ورسل خود را بآن عالم گردانیده ظهور و بروز خواهد یافت ، یعنی حوادث و وقایعی که تاقیامت ظاهر میشود : چه خداوند خود و فریشتگان و پیمبران خود را بكذب منسوب نمیدارد یعنی چون ایشان بخلق اخبار میکنند، اگر ظهور نیابد جهانیان بر تکذیب ایشان متفق گردند ، و مقصود در رسالت ایشان بیفایده ماند. «وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدِّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ» و آن علم مخزون آنست که بآن علم هر کس را خواهد مقدم و هر که را خواهد مؤخر ، و هر چه را خواهد ثابت میگرداند و اینکه خدای میفرماید
« لاَ یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلاَّ هُوَ»(1)
(1) کنایت از این علم است ، پس اگر وقتی مخلوقی از مایکون خبر دهد نشاید منکر بود ، چه از نخست این افاضت از خدای شده است ، و خدای خود ایشانرا بآثار و اخبار آینده دانا ساخته است، و این نوع دوم از آندو علم است ، واما در علم اول که مخزونست چنان از کلام امام علیه السلام استفاده میشود که از دانش آن بی بهره نیست ،
ص: 168
چه از تقسیم مذکور معلوم گردید که (بداء) در علم مخزون واقع میشود ، نه غير مخزون زیراکه مخزون مقدر است ، و غير مخزون که وقوع خواهد یافت بمقام قضارسیده است و آن حکم است ، و البته جاری میشود .
پس امام علیه السلام که خود میفرماید : اگر نه «يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ» بودی شما را از ما يكون خبر میگفتم ، معین است که راجع بعلم مخزون خواهد بود ، چه بدا در آنجاست و اگر علم امام علیه السلام در آنجا مدخلی نداشت ، چگونه میفرمود اگر نه چنان بود چنین میگفتم ، و این مطلب روشن است، و اینرتبت مختص بمقام صادر اول و نور اول و عقل أولست ، و همچنین ائمه هدی سلام الله عليهم اجمعین که بآنحضرت از يك نور و بتمامت انوار مقدسه واحده هستند ، و خدای تمامت بروز و ظهور و عقاب و ثواب و بهشت و دوزخ و ذهاب و ایاب جمله آفریدگان را تابع وجود ، وطفيل ظهور ایشان گردانیده ، البته از این حیثیت و از این رتبت محروم نیستند ، و البته با دیگر مخلوق در تمامت مراتب امتیازات دارند ، و اگر اطلاع ایشان در همان علم غیر مخزون باشد ، بادیگر فرشتگان یا پیمبران چه تفاوت خواهند داشت ، ورتبت خاتمیت و اشرفیت و اقدمیت از کجاست ؟ و از این مطلب گذشته مخلوق اول و صادر اول بر آنچه پس از وی متمشی است ، مقدم واشرفست و چگونه مقدم از حال مقدم اليه ومقدم علیه بی اطلاع خواهد بود ! و دیگر اینکه آن علم نخست که مخزون است البته موجود است، و اگر موجود نباشد قابل ذکر و محل شرف نیست ، و برای معدوم تصور شرافت نشاید، و شرافت و جلالت هر مخزونی جز در هنگام بروز و ظهور نتواند بود، و چون مستحق بروز و ظهور باشد البته تابع ظهور و بروز صادر اول و علت غائی خلقت است و این مطلب زیانی بعلم خدای بر ذات خود ندارد چه آن علم متصل بذات است و انفصالی نیافته و خبری از آن نیست و تا انفصالی نیابد مظهر ظهور و منشأ خبری نخواهد بود و از محل تکلم بالمرء خارج است و چون از آندرجه باز شود وجود وانفصال يابد وحکم موجود بر آن اطلاق پذیرد البته تابع وجود صادر اول و از او مؤخر خواهد بود و اگر از قید وجود خارج باشد بر معدوم و مکتوم چه سخن و چه ترتیب و تقسیم وارد میشود
ص: 169
و در این مطلب تأمل وتفكر لازمست و بر دقیقه یابان پوشیده نیست و اینکه خدایتعالی میفرماید من گنجی مخفی بودم و خلق را بیافریدم تامرا بشناسند و دوست داشتم شناخته شوم یا عبادت کرده شوم اینمعنی بدیهی است که خدایرا بهیچ حالی شناختن نتوان و بهیچ صفتی متصف داشتن جایز نباشد و اینکه قادر وعالم وبصير وخبير یاهر صفتی که باشد بر آن ذات پاك اطلاق کنند همه از حیثیت آن است که معلومات ومقدورات ومسموعات ومبصرات وغير ذلك در خارج آشکار است ، آنوقت اینگونه فرضها در میان می آید وگرنه تعالى الله عما يصفون وعما يوهنون،هر چه تصور کنیم و بگوئیم و بدانیم از دور باش عظمت وكبريا و غيوبت آن حضرت مقدس متعال بصدهزاران سال دور خواهد بود چه همه تابع اوهام نار است نارسا و زایش اندیشه بی پروای ما خواهد بودو چون چنین باشدو از یکسوی دیگر اطلاق مطلق منصرف بفرد كامل ومراد از خلق لابد مخلوق نخست و خلقت اولست و اوست که قابل عبادت یا معرفت است پس بر همه معلومات ومقامات مخزونه ببایستی مطلع باشد تا از علت غائی خلقت که معرفت است باسرها(1)عارف گردد و در این حیثیت از تمامت آفریدگان یزدان بلااستثنا تا هر وقت وهرزمان عالم وممتاز باشد و از هر جهة مراتب تكليف را دارا گردد و در این نوع علم صاحب شرافت و امتيازات بزرگ بر انواع و افراد تمامت خلقیت خواهد بود و همچنین اگر جز این باشد ودرجه کمال را دارا نباشد خدابروی اتمام حجت نفرموده باشد و بطور جامعیت درجه تکلیف نیافته باشد و اینوقت چگونه حجت خدای بر تمامت آفریدگان خواهد بودو رتبت حجت، صحت نخواهد داشت و اینمراتب نیز بهیچوجه در شئونات خالقيت ومخلوقيت خلل نيفکند چه مخلوقیرا بر مخلوقی اعلمیت و اشرفیت خواهد بود «اِنَهُ لی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٍ»(2) و این رشته سخت باريك است و این پیدای نامنتهی که بدان اندریم بسیار پهناور وتاريك ولطیف تر از این سخن راندن نيز بيرون از اندازه صدور ضيقه(3) ترك و تاجيك است و اینخامه و نامه بيان و بنان قاصر امثال ما کوتاه نظران نیز قادر ولایق نگارش پاره دقایق و نکات و گذارش پاره مطالب وبیانات نیست ،سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت : «ورنه خیالات و وهم کی رسد آنجا» خرد موبين
ص: 170
قدم دین راه تافته خدا میداند و آنکس که رفته از خدای آب و آتش و نماینده جمله آفرینش خواهشگریم که از تابش انوار هدایت و ریزش سحاب معرفت و نمایش آفتاب بینش قلوب ما را روشن و صدور مارا یکباره دانش و نونهالان بینش آراسته گلشن گرداند و روح انسانیرا که مدرک آیات یزدانیست در این تافته گلخن ترکیبی و این کالبد آخشیجی(1) بدریافت انوار معارف و ادراک ازهار(2) عوارف در پیراسته چمنی مقام و منزل آورد.
و بالجمله بآن رشته که اندریم پیوند جوئیم و بدان راه که سپارنده ایم نوند گردیم که این بیابان را پایانی نیست و این دریای بی بدایت و نهایترا کرانی نه .
در کتب اخبار مسطور است که حافظ بن عبدالعزیز بن اخفر جنابذی میگوید: ابوالحسن وبقولى ابو محمد علی بن الحسين بن على بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی از جماعتی اصحاب از مردان و زنان سماع داشت از جمله ایشان عمش حسن علیه السلام بود و دیگر پدرش امام حسین سلام الله عليه و عبدالله جعفر وعبدالله بن عباس و ( جابر بن عبدالله) و (عبدالله بن الزبير) و (مسور بن مخزمه) و(ابوسيد الساجدى) وحارث بن هشام واسامة بن زيد و بريدة بن الحصيب و دیگران بودند و از زنان از فاطمه و عایشه و ام سلمه و ام ایمن بودند و ربيع بنت مسعود بن عفراء وذره دختر ابولهب و جز ایشان بودند و بسند خود از غیر از ابن حریث حدیث کند که گفت نزد ابن عباس بودم و علی بن الحسين عليهما السلام بیامد ابن عباس گفت
«مَرْحَباً بِالْحَبِیبِ بْنِ اَلْحَبِیبِ»(3) سفیان بن عیینه با زهری گفت علی بن الحسین سلام الله عليهما را ملاقات کرده باشی؟ گفت آری ملاقات کردم هیچکس را از وی برتر نیافتم سوگند باخدای هیچ کس را نیافتم که پوشیده باوی دوست باشدو نه آشکارا او را دشمن باوي گفتند اینها چگونه تواند بود گفت هر کس دوست آنحضرت بود از کمال معرفت او بفضایل آنحضرت بر آن حضرت حسد میورزید و هر کس بآن حضرت دشمن بود از شد مداراة و ملایمت آن حضرت ناچار کار بمدارات میگذاشت
در کتب اخبار مسطور است که از حضرت سید سجاد سلام الله عليه الى يوم التناد
ص: 171
پرسش کردند بچه حکمی میرانید «قال حکم آل داود فان اعيانا شيء يلقينا به روح القدس» یعنی بر طریقت حکم آل داود علیه السلام حکم میرانیم و اگر در مسئله نگران باشیم آن مسئله راروح القدس بما تلقین مینماید و از این حدیث مبارك ميرسد که باندازه علم وفهم مخاطب سخن میفرماید و هم میرسد که علوم سابقه و شرایع سالفه بالغ و کافی در کلیه امور عالم نیست و ائمه هدى علیهم السلام چون بخواهند برعلومی واقف میشوند که دست سابقین بدنبال اذیالش نمیرسیده است و بحسب وقت و اقتضای زمان بروز و ظهور علوم جلیله را میفرمایند گاهی میفرمایند آدم را ما نجات دادیم
نوح را در کشتی ما رستگار کردیم موسی را از چنك بلاها رهانیدیم آتش را بر ابراهیم ما برد و سلام ساختیم روح القدس تابع امرها وكودك سبق خوان ما است من پیغمبر بودم گاهیکه آدم در میان آب و گل بود افلاك بوجود برپاى وزمين بسكون ما ساکن و آفتاب بنور ما فروزان و باد از نسیم ما وزان و ابراز ریزش ما ریزان و آفریدگان بجمله آفریده و ساختۀ ما و برای ما و ما آفریده خداوند یکتائیم، گاهی از دیدار جبرئیل بیهوش و گاهی جبرئیل را تا ابد مدهوش گذارند
«بآبائنا انتم و امهاتنا و ارواحنا واجسادنا ومهجنايا ساداتنا و موالينا و ائمتناو شفعائنا جميعافي الدنيا والاخرة» بازگوئید چه هستید و چه نیستید و چه گوئید و چه نگوئید که هر چه جوئیم بیرون از شما نیست و هر چه گوییم بیرون از گفتن شما نباشد و هر چه خواهیم غیر از شما نتوانم پس کرمی فرمائید و از اشعه انوار هدایت این گمشدگان بیداری ضلالت و فروماندگان این تیه بی بدایت و نهایت را دلالتی نمائید و از این بحار جهالت و تباهی بساحل علم وهدايت بازرسانيد
کلمات آنحضرت در تکلیف ائمه در جواب مسائل در کتاب اصول کافی از حضرت امام رضا علیه السلام مرويست که امام زين العابدين عليه الصلوة والسلام فرمود :
عَلَی الْأَئِمَّةِ مِنَ الْفَرْضِ ما لَیْسَ عَلی شیعَتِهِمْ، وَ عَلی شیعَتِنا ما لَیْسَ عَلَیْنا، أَمَرَهُمُ للّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَسْأَلُونا قال فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ
ص: 172
یَسَْئلُونا وَ لَیْسَ عَلَیْنا الْجَوابُ، إِنْ شِئْنا أَجَبْنا وَ إِنْ شِئْنا أَمْسَکْنا
میفرماید که بر ائمه هدی از فرایض و واجبات بسیار چیزهاست که بر شیعیان ایشان نیست و هم شیعیان ما را تکالیفی است که بر ما نیست، همانا خدای عزوجل شیعیان ما را فرمان داده است که بر هر چه دانا نیستند از ما پرستش کنند چنانکه در این آیت وافی هدایت میفرماید بپرسید از اهل ذکر اگر شماها نمی دانید ، پس ایشانرا بپرسیدن فرمان کرد، لکن بر ما واجب نیفتاده است که هر چه بپرسند پاسخ آوریم ، بلکه اگر صلاح بدانیم جواب میگوئیم و گر نه خواموش میشویم
تحقیق در این کلام ظاهر مقصود آنست که ائمه هدی سلام الله عليهم ، اگر چند در صورت بشری با دیگر کسان یکسان نمایند ، لكن خمير ما به ایشان غیر از دیگران است، بلکه در آن حیثیت هیچ مجانست و مشابهت در میانه نیست ، دارای ارواح مکرمۀ دیگر و حالات مقدسه دیگر ، و مراتب شريفه دیگر هستند ، پس آنفرایض و تکالیفی که برایشان وارد است و بقدرت و قوت بحیت امامت برمی تا بند بر دیگران نیست، و دیگران را آن استعداد و ظرفیت و قابلیت عنایت نشده ، بلکه اگر جزئی از اجزای آنرا بر زمین و آسمان و کوه گران حمل فرمایند از هم فرو ریزد ، و اگر رشحه از رشحات عيون علم خویش را بر سحاب نقال ، وچشمه آفتاب عالمتاب فرو ریزند از کار بیفتد.
وقتی در کتاب احیاء العلوم غزالی در شرح آداب تلاوت قرآن و اعمال باطنیه آن گذر کرده ام که یکی از عرفا میگوید: هر حرفی از کلام خدایتعالی در لوح محفوظ از کوه قاف عظیم تر است، و اگر فریشتگان بجمله جنجال نمایند ، یکحرف را نیروی احتمال نیاورند بالجمله: از اینجا معلوم میشود که امام که قرآن ناطق ، و قرآن بروی فرود گشته وخود حامل وعامل او و تمامت علوم و معانی قرآن که از هر چه بوهم آید ثقیل تر است در سینه مبارکش گنجیده است ، دارای چه نیرو و طاقت ، و چه روح و چه قدرت است و تکالیف او بر چگونه خواهد بود ، و البته دیگر کسان چنانکه در این مراتب با آن وجود های مبارک بهیچوجه همانند نیستند، تکالیف آنها نیز با ایشان یکسان نیست ؛ «ز آب خردماهی خرد خیزد» بلکه تکالیف ایشان باندازه فهم وادراك ونيروى جنسيت
ص: 173
و ظرفیت ایشانست و با هر کس ببایست بقدر نیروی عقل و فهم او سخن فرمایند، و اگر آنکس از مراتبی که بیرون از اندازه عقل وشعور او باشد پرسشی کند و امام علیه السلام آن پاسخ را بصواب نشمارد بلکه اسباب اختلال حواس و جنجال خیال او بداند، و منافی حال و عقیدت او بشمارد ، مکلف بر قبول و ادای آن نیست «یاللتراب ورب الارباب(1)» و از این است که گاهی از مغیبات و از ماکان ومایکون خبر میگویند و گاهی خویشتنرا از امور واضحه بی علم میشمارند ، گاهی جبرئیل را شاگرد ابجدو، میکائیل راریزه خوار خوان ،سرمد و اسرافیل را مطیع مؤبد، وعزرائیل را محكوم مخلد میشمارند و گاهی در مطالب معينه منتظر اخبار ملك فريشته میشوند
كلمات آنحضرت در مقدار سول از ائمه و هم در اصول کافی مسطور است که وقتی مردی در حضرت امام زین العابدين سلام الله عليها عرضه کرد و پرسشها نمود و پاسخ شنیده و دیگر باره خواست و امثال همان مسائل پرسش نماید
فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ مَکْتُوبٌ فِی اَلْإِنْجِیلِ لاَ تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ اَلْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلاَّ کُفْراً وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً
فرمود : در انجیل مکتوب است که طلب نکنید علم چیزیرا که نمیدانید و از فهم دقایقش قاصر هستید، و از چه هنوز بآنچه میدانید عمل نکردید، چه علم گاهیکه بآن عمل نشود صاحبش را جز کفر و کفران نمی افزاید ؛ یعنی هر چیزیرا حقی است که ببایست بجا گذاشت و حق علم عمل کردن بآنست ، و چون معنی عدل اعطای حق بذيحق است چون چنین نشود بر علم ظلم شده است و این، کر دار از عدل خداوند عالم دور و موجب خشم اوست ، و جز کفر و بعد از پیشگاه احدیت نتیجه نخواهد داشت و از اینجا معلوم میشود که حمل تكاليف ائمه هدى سلام الله عليهم با آن علوم كثيره معنویه تاچه مقدار ثقیل و سنگین است چه مادر علوم جزئيه فرعيه خويش عامل نیستیم
ص: 174
و ایشان بجمله تكاليف، خویش عالم وعاملند، صلواة الله عليهم اجمعين
در کتاب فصول المهمه مسطور است: که وقتی حضرت امام زین العابدين علیه السلام در بستر رنجوری جای کرد و جماعتی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بعیادت آن حضرت مشر شدند و عرض کردند : ایفرزند رسول خدای چگونه این شب صبح آوردی فدا باد ترا جانهای ما .
قالَ فی عافِیَهٍ وَاللّهُ الَمحمودُ عَلی ذلِکَ:
فرمود بصحت و عافیت بپای بردم ، و خدایرا بر این عافیت سپاس گذارم
کَیْفَ اَصْبَحْتَم جَميعاً.
شماهاها بجملگی چگونه بامداد کردید ؟ عرض کردند . در حالتی بامداد کردیم که سوگند با خدای دوستداران تو باشیم ، ای پسر رسول خداى وبمحبت ومودت تو روز بریم
فَقَالَ مَنْ أَحَبَّنَا اللَّهِ ادْخُلْهُ اللَّهِ ظِلاًّ ظَلِيلاً يَوْمَ لَا ظِلَّ لَهُ وَ مَنْ أَحَبَّنَا يُرِيدُ مكافاتنا كافاه اللَّهُ عَنَّا الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَحَبَّنَا لِعَرَضِ دُنْيَا أَتَاهُ اللَّهَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ .
فرمود : هر کس دوست بدارد ما را خالصاً لوجه الله خداوند بپاداش این کردار در آنروز که هیچکس را در سایه نمی افکند ، او را در سایه پهناور و بلندپایه در آورد و هرکس مارا دوست بدارد و بپاداش حقوق ما باشد و تلافی جوید خداوند در عوض ما با و بهشت عطافرماید و هرکس مارا محض غرض دنیا وامور دنيويه خويش دوست بدارد، خداوند رزق وروزی او را از آنجا که او را بوهم نمیرسد میرساند
ودیگر در فصول المهمه مسطور است که جوانی از قریش در خدمت سعید بن المسيب جلوس داشت ، بناگاه حضرت علی بن الحسین سلام الله عليهما چون آفتاب درخشان طلوع فرمود، آنجوان با سعید بن مسیب گفت: «هَذَا سَيِّدُ العابدین علی بْنَ الْحُسَيْنِ» این شخص سید و آقای عبادت گذاران علی بن الحسين صلواة الله عليهماست.
ص: 175
رؤیای آنحضرت در در اسم اعظم در جلد سماء وعالم از مجلدات بحار الانوار از حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه مرقوم است :
قال كُنْتُ أَدْعُو اللَّهَ سَنَةً عَقِیبَ كُلِّ صَلَوةٍ أَنْ یُعَلِّمَنِیَ اسْمَ الْأَعْظَمَ فَإِنِّی ذَاتَ یَوْمٍ قَدْ صَلَّیْتُ الْفَجْرَ فَغَلَبَتْنِی عَیْنَایَ وَ أَنَا قَاعِدٌ إِذَانَا بِرَجُلٍ قَائِمٍ بَیْنَ یَدَیَّ یَقُولُ لِی سَأَلْتَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُعَلِّمَكَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ؟)
فرمود: یکسال در پایان هر نماز از یزدان پاك خواستار همی شدم تا مرا از اسم اعظم دانا فرماید ، تایکی روز که نماز بامدادان بجای گذاشتم و دیدگانم را خواب در ربوده بود، در حالتیکه نشسته بودم بناگاه مردیرا در حضور خویشتن بر پای دیدم که با من همیگفت از خدای خواستار شدی تا اسم اعظم را با تو بیاموزد؟ گفتم: آری گفت: بگوی
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ اللَّهِ اللَّهِ اللَّهِ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
امام علیه السلام میفرماید : «فَوَاللَّهِ مادعوت بِهَا الشَّيْ ءَ الَّا رایت نحجه» سوگند باخدای هیچ چیزیرا باین کلمات نخواندم جز اینکه بر آمدن و انجاح آنرا مشاهدت نمودم سید بن طاوس(1) رحمه الله تعالی در مهج الدعوات در باب اسم الله الاعظم میفرماید : در کتابی عتیق و کهنه باینصورت مسطور یافتم که علی بن عیسی علوی گفته است: که از احمد بن عیسی علوی شنیدم میگفت : پدرم عیسی بن زید از پدرش زید از جدش على بن الحسين سلام الله عليهما روایت کرده است که امام زین العابدين على بن الحسين فرمود: بیست سال در حضرت ایزد متعال مسئلت همی نمودم که مرا بر اسم اعظم دانا فرمود: پس یکی شب که بنماز خدای برپای بودم خواب بر چشم من چیره گشت «واذانا برسول الله صلی الله علیه و آله، قد اقبل على ثم دنى منى وقبل بين عيني ثم قال: اى شىء سألت الله تعالى ؟ قال : قلت يا جداه سألت الله ان يعلمني اسمه الاعظم ، فقال : يا بنى اكتب فقلت
ص: 176
وعلى اى شییء اكتب فقال: اكتب باصبعك على راحتك» در این هنگام رسول خدای صلی الله علیه و آله را نگران شدم که بهمن روی آورد و با من نزديك شد، و میان هر دو چشمم ببوسید و فرمود چه چیز از خدای تعالی مسئلت نمودی؟ عرض کردم: ای جد بزرگوار از خدای خواستار شدم تا اسم اعظم و نام بزرگتر خود را بمن بیاموزد، فرمود : ای پسرك من بنويس عرض کردم بر روی چه بنویسم فرمود : با انگشت خودت بر کف دستت بنویس «یا الله یا الله یا الله وحدك وحدك لا شريك لك انت المنان بديع السموات والارض ذو الجلال و الاكرام وذو الاسماء العظام وذو العز الذى لا يرام والهكم اله واحد لااله الاهو الرحمن الرحيم وصلى الله على محمد و آله اجمعین» آنگاه هر چه میخواهی بخواه .حضرت على بن الحسين. سلام الله عليهما میفرماید : سوگند بانکس که محمد صلی الله علیه و آله را براستی به نبوت بر کشیدمن این کار را بتجربت آوردم و چنان یافتم که آنحضرت صلی الله علیه و آله فرمود زید بن علی علیه السلام میگوید من بتجربت رسانیدم همانطور دیدم که پدرم علی بن الحسین سلام الله عليهما توصيف فرموده بود عیسی بن زید میگوید من امتحان کردم چنان دیدم که پدرم زید توصیف نموده بود احمد بن عیسی میگوید من بتجربت پرداختم بهمان توصیف که پدرم عیسی کرده بود در یافتم و هم در مهج الدعوات روایت نخست را باندك اختلافی ذکر کرده و کلمه مبارکه الله را در پنج مره مذکور داشته و میگوید که حضرت على بن الحسين سلام الله عليهما فرمود که آن شخص با من گفت ، آیا بفهم گرفتی یا دیگر باره برتو بازخوانم؟ گفتم اعادت(1) فرمای و او چنان کرد و من هرگز چیزیرا نخواندم و دعا نکردم جز اینکه باز نگریستم و امیدوارم که مرادر حضرت خدای ذخیره باشد.
بالجمله : سید بن طاوس رضی الله عنه میفرماید : که من همی گویم که آنچه بر ما معلوم گشته و بروایت از پی روایت باز شناخته ایم این است که علی بن الحسین عليهما السلام وجدش رسول خدای صلی الله علیه و آله دیگر ائمه هدی از عترت طاهره بر اسم اعظم الهی آگاه و عالم بودند
لكن ما این اخبار را چنانکه یافتیم مذکور داشتیم، نگارنده حروف عرضه میدارد
ص: 177
آنچه ما میدانیم و باخبار و آثار دریافته ایم خمسه طیبه آل عباء ائمه هدى سلام الله عليهم خود اسم اعظم هستند اگر نه چگونه است که هر کس خدایرا از صمیم قلب باین اسامی مقدسه بخواند البته مستجاب الدعوة خواهد بود گر جز این نیست چگونه است که سکون عرش و فرش و قرار زمین و مدار آسمان باین اسامی مبارکه است والا اغلب انبياء و مرسلين سلف حتى جزايشان مثل آصف بن برخيانيز باسم اعظم عالم بوده اند پس مزیت خاتم انبياء و ائمه هدى سلام الله عليهم اجمعين بر سایر انبياء ملائكه چه خواهد بود !
عبادت حضرت علی بن الحسين سلام الله عليهما
در کتاب امالی صدوق عليه الرحمه از حضرت امام محمد باقر مرویست ؛ که امير المؤمنین علیه السلام چون بندگان و غلامان بخوردی و چون بندگان جلوس فرمودی ، و آنحضرت را دو پیرهن سنبلانی بود ، و سنبلان اسم جائی است در روم ، یا آن پیرهن است که دراز باشد.
بالجمله : چون آندو پیرهن را خریداری فرمودی ، غلام خویش را اختیار دادی تا از آن دو هر يك بهتر باشد او را باشد ، و آندیگر را خود برتن مبارک می آراست ، اگر آستینش از انگشتهای مبارک بر گذشتی پاره ،فرمودی ، و اگر از کعب میگذشت بر میکند و پنجسال در میان خلق بامارت(1)و ولایت روز بگذاشت ، هرگز از برای خود آجری بر فراز آجری و خشتی بر زبر خشتی نگذاشت ، و هیچ قطيعه را با قطاع(2) خود مقرر نفرمود و هیچ سفید و سرخی یعنی دینار و در همی بمیراث نگذاشت ، و اگر چند مردمانرا بگوشت و گندم اطعام فرمودی لیکن خویشتن منزل خود باز شدی ، و نان جو وزیت و سرکه تناول فرمودی ، و هیچوقت دو کار در حضرتش پدیدار نگشت که هر دو برای پروردگار قهار باشد ، جز آنکه هر يك سخت تر بود بر بدن مبارك
ص: 178
بگذاشت ، و هزار بنده از اجرت مزدوری و عرق جبین آزاد فرمود و هیچکس از مردمانرا آن نیرو و طاقت نبود که بعمل آنحضرت کار بپای برد ، و آنحضرت بهرروزوشب هزار رکعت نماز بپای گذاشتی و از تمامت اهل جهان حضرت على بن الحسين عليهما السلام بآنحضرت وافعال آنحضرت اقرب بود و بعد از وی هیچکس از مردمان آنطاقت نیافتند که چون آنحضرت کار کند و عمل بپای ببرند.
بالجمله: حضرت امام زین العابدین سلام الله عليه عابدترین اهل روزگار بود چنانچه از القاب مبارکه اش نیز سمت اختصاص آنحضرت معلوم میشود و بهر شب هفتاد کرت تکبیر احرام گفتی و در هر شب يك ختم قرآن فرمودی و چندان خوب و خوش و دلربا و دلکش قرائت کردی که از آن صوت مبارك سقایان با مشکهای پر آب بجای می ایستادند و آن آواز و تلاوت می شنیدند و با اینکه چنانکه از این پیش اشارت رفت بهر روز يکصد گوسفند در کارخانه آنحضرت بکار رفتی و بجمله مردمانرا اطعام گشتی، همه گاه آنحضرت روزه داشتی و چون شب در آمدی آنحضرت بر فراز آندیگها حاضر شدی و از بوی آن غذاها قوت گرفته بنان جوين افطار فرمودی از زهری مرویست که بعلى بن الحسین علیهما السلام عرض کردم چه کرداری افضل و برتر است فرمود الحال المرتحل عرض کردم حال مرتحل چیست؟ فرمود گشودن قرآن و ختم کردن آن، «كُلَّمَا جَاءَ بِأَوَّلِهِ ارْتَحَلَ بِآخِرِهِ» هر وقت باول قرآن چشم گشایند و بقرائت پردازند تا پایان قرآن بروند، یعنی قرآن را ناقص نگذارند و بتمامت تلاوت نمایند و از آن بهره عظیم محروم نباشند ، آنگاه فرمود که رسول خدای صلی اللهعلیه و آله فرمود: «مَنْ أَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلْقُرْآنَ ، فَرَأَی أَنَّ رَجُلاً أُعْطِیَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِیَ به فَقَدْ صَغَّرَ عَظِیماً وَ عَظَّمَ صَغِیراً» یعنی هر کس را که خدای قرآن عطا فرموده(1)باشد ، و او را باین نصیبه بزرگ در آورد و آنوقت چنان داند که مردیرا عظیم تر از آنچه
ص: 179
باوى عطا فرموده اند عطا شده است، همانا چيزى بزرك را كوچك شمرده یعنی قرآن را و چيزى كوچك را عظیم دانسته که سوای قرآن باشد، و نیز چنانکه بدان اشارت رفت زهری از آنحضرت روایت کند که شنیدم میفرمود : «آیَاتُ اَلْقُرْآنِ خَزَائِنُ فَکُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَهً یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِیهَا» یعنی : آیات مبارکه قرآن گنجینهای جواهر بدخشان است ، پس هر وقت گنجینه گشوده گردد ، ترا شایسته است و بر مخزونات آن چشم برگشائی ، از ابو حمزه ثمالی مرویست: که علی بن الحسين عليهما السلام ميفرمود : «مَنْ عَمِلَ بِمَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ خَیْرِ اَلنَّاسِ» یعنی هرکس بآنچه خدای بروی فرض و واجب گردانیده رفتار و عمل نماید ، نیکوترین مردمان است ، و دیگر از حضرت ابی عبدالله امام جعفر صادق از علی بن الحسین علیه السلام مرویست
اِنّی لاَُحِبُّ اَنْ اُداوِمَ عَلَی الْعَمَلَ وَ اِنْ قَلَّ
یعنی دوست میدارم که بر اعمال عبادات و خیرات مداومت جویم هر چند اندکی بیش نباشد و هم از آنحضرت مرویست «إنّي لاَُحِبُّ أن أقدِمَ الى رَبِّي وَ عَمَلِي مُسْتَوٍ»
یعنی دوست میدارم که چون مرا در پیشگاه پروردگار حاضر نمایند اعمال من سربسر باشد، یعنی بهمین قدر هم خوشنود میباشم «وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَا عَمَلَ الَّا بِالنِّيَّةِ» هيچ کار و کرداری جز اینکه با نیت موافق باشد پذیرفته نشود
کلمات آنحضرت در مراتب عبادت و آنحضرت علیه السلام میفرمود : «ان قوماً عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد ، «انَّ قَوْماً عَبَدُوهُ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاتجار وَ انَّ قَوْماً عَبَدُوهُ شُكْراً فتلک عِبَادَةِ الاحرار» همانا گروهی که خدایرا از روی ترس و بیم پرستش کنند ، مانند پرستش بندگان و زرخریدان است ، و آنانکه خدایرا از پی طمع و خواهش نفس عبادت نمایند ، چون عبادت سوداگران است ، لکن آن قوم که خدایرا محض سپاس نعمت و ستایش جلالت والوهیت پرستش نمایند ، این پرستش آزادگان است
راقم حروف میگوید : بهمین تقریب از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مرویست که عرض میکند : ای خدای ترانه بطمع بهشت و نه از بیم دوزخ عبادت میکنم بلکه ترا
ص: 180
مستحق عبادت میدانم ، در کتاب جامع الاخبار صدوق عليه الرحمه مسطور است : که حضرت امام زین العابدين عليه السلام فرمود : «مَنْ خَتَمَ اَلْقُرْآنَ بِمَکَّهَ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرَی رَسُولَ اَللَّهِ وَ یَرَی مَنْزِلَهُ فِی الْجَنَّه» هر کس ختم نماید قر آن مجید را در مکه معظمه، نمیرد تارسول خدای صلی الله علیه و آله را دیدار نماید و منزل خویش را در بهشت جاویدان بازنگرد، و هم در کتاب مذکور از حضرت امام جعفر صادق از علی بن الحسين سلام الله عليهم مسطور است كه فرمود: «تَسْبِیحَهٌ بِمَکَّهَ أَفْضَلُ مِنْ خَرَاجِ الْعِرَاقَیْنِ یُنْفَقُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» يعني ثواب يك تسبیح در مکه معظمه برتر است و افضل است از اینکه باج و خراج عراقین را در راه خدای انفاق دهد .
و دیگر در کتاب جامع الاخبار صدوق رضوان الله تعالی علیه از جناب زید بن علی از پدرش علی بن الحسین سلام الله عليهما از پدر بزرگوارش حسین بن على از حضرت امير المؤمنین علی بن ابیطالب از رسول خدا صلى الله عليه و آله اجمعين مرویست که فرمود: «لوان المؤمن خرج من الدنيا وعليه مثل ذنوب اهل الارض، لكان الموت كفارة لتلك الذنوب، ثم قال من قال لا اله الا الله باخلاص، فهو برى من الشرك ومن خرج من الدنيا لا يشرك بالله شيئاً دخل الجنة، ثم تلاهذه الاية ان الله لا يغفران يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء من شيعتك ومحبيك ياعلى، قال امير المؤمنين علیه السلام: فقلت يا رسول الله هذا لشيعتي؟ قال اى وربي انه لشيعتك وانهم ليخرجون من قبورهم وهم يقولون لا اله الا الله محمد رسول الله على بن ابيطالب حجة الله فيؤتون بحلل خضراء من الجنة واكاليل من الجنة، وتيجان من الجنة و نجائب من الجنة فليبس كل واحد منهم حلة خضرآء و يوضع على راسه تاج الملك و اكليل الكرامة ثم يركبون النجائب فتطير بهم الى الجنة لا يحزنهم الفزع الأكبر، وتتلقيهم الملائكة هذا يومكم الذی کنتم به توعدون» یعنی اگر آن شخص که از دنیا بیرون میشود و بمثابۀ گناهان تمامت مردم جهان بروی باشد، همان سکرات مرك وغمرات(1) موت و زحمت مردن و شداید جان کندن کفاره گناهان او باشد آنگاه فرمود هر کس از روی اخلاص و خلوص بکلمه توحید گویا باشد چنین کس از آلایش شرك
ص: 181
بری میباشد و هر کس از جهان بیرونشود و از هیچ جهة با خداى مشرك نباشد و خداى بینیاز را انباز شمارد درون بهشت خرم سرشت جای کند ، سپس این آیه مبارکه تلاوت فرمود که یزدان تعالی میفرماید خدای مشرکان را نیامرزد و بیرون از این گناه برای هر کسکه خواهد از شیعیان و دوستان تو یاعلی آمرزش فرماید، یعنی اگر شیعیان و دوستان علی بن ابیطالب بجز شرك باخدای گناهی ورزیده باشند خدای برای هر که خواهد مغفرت فرماید .
نگارنده حروف عرض میکند پس آمرزش برای اهل ایمان و آنانکه از روی اخلاص بوحدانیت خدای شهادت و اقرار دارند مقرونست ، پس آنانکه از روی اخلاص اقرار و شهادت آورند از زمره مشرکین بیرون نیستند، بلكه مشرك منافق و از رحمت خدای بی نصیب هستند، پس بدا بر حال آنانکه نه اخلاص دانند و نه باخلاص بر زبان رانند و نه شرایط اخلاص را میدانند و نه با خلاص عمل میکنند و نه مقام تشیع و محبت را عارف هستند که با توحید مقرونست جز اعتصام به اذیال(1) ولایت و محبت امیر المومنين و اولادش صلوات الله عليهم اجمعين پناه و معاذ ومناصی(2) نیست ایزدمنان مرآة قلوب را بمحبت و ولایت ایشان از غبار شك و ريب پاك كند و در دنیا و آخرت باین سعادت ابدی بهره ور و کامکار گرداند بالنبی و آله الابرار
بالجمله اميرالمومنين علیه السلام عرض کرد : يارسول الله این مقام مخصوص شیعیان منست فرمود: آری سوگند با خدای که مخصوص شیعه تست و بدرستیکه شیعیان تو بیرون میشوند از قبور خود در حالتیکه میگویند : خدائی جز خدای نیست محمد رسول خدای است و علی بن ابیطالب حجت خدای ،است در این وقت حله های سبزو اکلیلهای کرامت ، و تاجهای عزت از بهشت برایشان بیاورند، و مركوبها ونجايب از بهشت حاضر گردانند، پس هر يك از ایشان حله سبز بپوشند ، وتاج و اکلیل کرامت بر سر بیاراید، آنگاه بر مرکوبهای بهشتی سوار شوند و آن مرکوبها ایشانرا در بهشت بگردانند، و از فزع اکبر غمگین نیابند و فرشتگان ایشان را پذیرا شوند، که این همان
ص: 182
روزی است که در دار دنیا بچنین روز و چنین نعمت و رحمت وعده داده میشدید
و هم در کتاب جامع الاخبار مسطور است امام زین العابدين علیه السلام فرمود: « مَنْ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَدْ شُکْرُ کُلِّ نِعْمَهٍ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ» یعنی هر کس بگوید: الحمد لله یعنی این کار را بر زبان بیاورد هماناسپاس و شکر تمامت نعمتهای خدای عزوجل را بجای گذاشته باشد، زیرا که این کلمه دلالت میکند بر اینکه جز خدای تعالی هیچکس مستحق شکر نیست ، وشكر مخصوص بذات مقدس متعال اوست چه لام جاره در اینجا بمعنی اختصاص است ، و اگر دیگری نیز منعم بودی شکر و سپاس مخصوص بخدای تعالی نمی گشت ، پس جهت اختصاص دلیل بر اینست که منعم حقیقی که شکرش لازم است ذات اقدس الهی جل جلاله وعم نواله است و هم در این کلمه مبارکه لطفی خفی است که جهانیانرا از اسیری منت دیگران میرهاند چه میفرماید: شکر و سپاس خاص خداوند منعم است، یعنی دیگران را بحقیقت حق نعمتی بر شما(1)نیست و ایشانرا بر شما منت و شمارا از ایشان نعمتی نیست بلکه بتمامت ریزه خوار يك پيشگاه و پرستنده يك در گاه و در این حیثیت بجمله یکسان هستید ، و هم از حضرت امام زین العابدين علیه السلام مرویست که میفرمود: «من قال سبحان الله العظيم وبحمده من غير تعجب، كتب الله تعالى له مأة الف حسنة ومحى عنه ثلاثة آلاف سيئة، ورفع له ثلاثة آلاف درجة» یعنی هر کس بگوید سبحان الله العظيم و بحمده خدايرا بدون تعجب وتكبر و ازروی کمال معرفت و ضراعت و بحقيقت وعرفان تسبيح گذارد خداوند تبارك و تعالى صدهزار حسنه در نامه اعمال او مینویسد و سه هزار سیئه از نامه عملش محو میگرداندو سه هزار درجه برای او بر میکشد.
در کتاب مقیاس المصابیح علامه مجلسی «قدس سره» مسطور است که از حضرت امام زین العابدین و حضرت صادق سلام الله عليهما مأثور است که هر کس در هنگام شام صد مرتبه الله اکبر بگوید چنانست که صد بنده آزاد کرده باشد.
ص: 183
در بحار الانوار مسطور است که آنحضرت جز بر روی خاك سجده نمی نهاد از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مرویست که حضرت امام زین العابدین سلام الله عليهم بهر روز و شب هزار رکعت نماز میگذاشت چنانکه امیر المؤمنين علیه السلام را پانصد درخت خرما بود و بپای هر نخله دو رکعت نماز بپای میبرد و در بحار الانوار از ابو حازم مذکور است که گفت هیچ هاشمی از علی بن الحسين عليهما السلام افضل ندیدم ، و آنحضرت در هر روز و شب هزار رکعت نماز میگذاشت ، چندانکه از آثار سجود آنحضرت در جبهه مبارکش مثل کرکره شتر نمودار گردید « کرکره» بکسرتین یکی از ثفنات پنجگانه است یعنی پنجم سبیل شتر و آنگردی سخت یان سینه اوست . و هم در بحار الانوار مسطور است که آنحضرت را پانصد نخله بود و در پاى هر يك بهر روز دورکعت نماز بیای آورد
حضرت امام جعفر صادق از پدرش امام محمد باقر علیه السلام الحدیث میفرمود که علی بن الحسین چون بنماز در ایستادی گوئی ساق درختی است که هیچش جنبش نباشد ، مگر گاهی که بادی وزان و شاخ و برگش را جنبان سازد
و هم در بحار الانوار از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه مسطور است كان على بن الحسين صلوات الله عليمها اذا قام الى الصلوة كأنه ساق شجرة لا يتحرك منه شىء الاما حركت الريح منه» ترجمه اش در خبر قبل از این نوشته شد و دیگر مرویست که هر وقت سید سجاد سلام الله علیه بنماز در ایستادی گوئی بندۀ خاکسار در حضرت شهریاری قهار بپای است ، بدانگونه بخضوع وخشوع بودی و اعضای آنحضرت از خوف وخشیت خدای عزوجل لرزیدن میگرفت . و چون نماز کردی چنان بودی که مردی در حالت وداع ، گوئی دیگربان نماز هیچوقت باز نخواهد گردید و بآن فیض نایل نخواهد شد .
خضوع در نماز و دیگر در بحار الانوار از حضرت ابی عبدالله سلام الله علیه مرویست : که هر وقت علی بن الحسین برای گذاشتن نماز بپای میشد ، چهره مبارکش دیگرگون میگردید ، «فَإِذَا سَجَدَ لَمْ یَرْفَعْ رَأْسَهُ حَتَّی یَرْفَضَّ عَرَقاً» و چون سربسجده
ص: 184
مینهاد چندان بر نمیگرفت- که از وی عرق همی فرو میریخت ، و دیگر مرویست : که چون آنحضرت «مالک یوم الدین» را قرائت میفرمود ، چندان مکرر همیگفت که نزدیک بود روح از بدن مبارکش بیرون شود ، در کتاب زبدة التصانیف مسطور است که از علی بن ابرهيم مرویست : روزی حضرت علی بن الحسين امام زین العابدين سلام الله عليهما بصحرا بیرون شد ، یکتن از ملازمانش از عقب آنحضرت برفت و نگران شد، که بر فراز سنگی ناهموار و درشت سر بسجده نهاد ، و همی عرض میکرد : «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حَقّاً حَقّاً لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَ تَصْدِيقاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً»
و این کلمات همی ،مکرد فرمود و غلام بشمار گرفت ، چندانکه بهزار مره رسید پس از سجده سر برداشت و روی و موی مبارکش در اشگ چشم و سرشگ دیده غرق شده بود ، در مقباس المصابيح از شیخ طوسی و دیگران، وایت شده است ، که حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه در سجده میفرمود : «الحمد لله شكراً» وهرده مرتبه که تمام میشد میگفت : «شكراً للمجيب» پس میگفت : «یا ذَا اَلْمَنِّ اَلدَّائِمِ اَلَّذِی لاَ یَنْقَطِعُ أَبَداً وَ لاَ یُحْصِیهِ غَیْرُهُ و یَا ذَا اَلْمَعْرُوفِ اَلَّذِی لاَ یَنْفَدُ أَبَداً یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ» این هنگام دعا و تضرع بسیار میکرد و حاجات خود رایاد مینمود ، پس عرض ميكرد : «لك الحمد ان اطعتك ولك الحجة على ان عصيتك لالى صنع ولا لغيرى فى احسان منك في حال الحسنة ياكريم ياكريم صل على محمد واهل بيته ، وصل بجميع ما سئلتك ، واسئلك من فى المشارق الارض ومغاربها من المؤمنين والمؤمنات وابدء بهم وثن لي برحتمك» پس جانب راست روى مبارك را بر زمین میگذاشت ، و عرض میکرد : «اَللّهُمَّ لا تَسْلُبْنى ما اَنْعَمْتَ بِه عَلَيَ مِنْ وِلايَتِكَ وَ وِلايَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السلام»
پس جانب چپ را بر زمین میگذارد و همان دعا را میخواند ، و نیز مرویست که هر وقت آنحضرت بنماز ایستادی رنگ مبارکش زرد شدی ، و اندامش را لرزیدن میگرفت ، و بسا بود که آنان که بر اینحال دانا نبودند عرض میکردند تراچه میشود ؟ میفرمود : میخواهم در برابر پادشاهی بزرگ که پادشاه پادشاهانست بایستم، در بحار الانوار
ص: 185
از ابان(1)بن تغلب مرویست که گفت : بحضرت ابی عبدالله سلام الله عليه عرض کردم: من نگران علی بن الحسين عليهما السلام بودم که چون بنماز ایستادی رنگ مبارکشر الونی دیگر فرو گرفتی فرمود :
«وَاللّه إنَّ عَليّ بنَ الْحُسينِ كانَ يَعْرِفُ الِّذي يَقُومُ بَيْنَ يَدَيْهِ» سوگند با خدای که علی بن الحسين عليهما السلام میشناخت آنکس را که در حضور او می ایستاد، یعنی از عظمت و بزرگی و قهاریت خدای دانا بود ، هر کس را بحضرت خدای جل جلاله آنگونه عرفان باشد، لابد چنان خواهد بود ، و دیگر در بحار الانوار مسطور است که روزی آنحضرت نماز میگذاشت ، وعبا از یکسوی شانه مبارکش بیفتاد و آنرا مستوی نفرمود تا گاهیکه از نماز فراغت یافت، یکی از اصحاب پرسش کرد که اینحالت چه بود ؟ یعنی چگونه در حال نماز عبای مبارك را بردوش نیاوردی؟
«فقال وَیحَکَ أَتَدرِی بَینَ یَدَی مَنْ کُنتُ إِنَّ العَبدَ لا یُقبَلُ مِنهُ صلوهٌ إِلّا مَا أَقبَلَ علیه مِنها بقلبه» فرمود : وای بر تو هیچ میدانی در حضور چگونه کسی هستم ؟ همانا از بنده نماز پذیرفته نمیشود ، مگر آن نمازی که از روی قلب توجه بر آن شده باشد، آنمرد چون این کلام بشنید و آن شرط بدانست عرض کرد : سوگند باخدای هلاك شديم فرمود : «کَلَّا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَمِّمُ ذَلِکَ بِالنَّوَافِلِ»
یعنی تتمیم و تکمیل این عمل را خدای تعالی بنمازهای نافله مقرر فرموده است طاوس یمانی حدیث کرده است که علی بن الحسين عليهما السلام را در مسجد نگریستم با خود گفتم ، وی مردى صالح از خانوادۀ پاك وطيب است ، ببایست گوش فرادهم تا چه گوید چون گوش فرادادم این کلمات عرض همیکرد : «عَبْدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ»
طاوس(2) میگوید : سوگند با خدای هر وقت اندوهی مرا دریافت و اینکلمات
ص: 186
میخواندم خدای از من دور میساخت در مدينة المعاجز مسطور است: که از طریق مخالفین بروایت ابونعیم در جزء ثانی کتاب حلیة الاولیاء ، در آخر جزو از عتبی از پدرش مسطور است ، «قال كان على بن الحسين علیه السلام اذا فرغ من وضوئه لصلوته اخذته الرعدة ونفضته فقيل له في ذلك فقال: أتدرون الى من اقوم ومن اريدان اناجی»
یعنی حضرت علی بن الحسین علیهما السلام ، چون از کار وضو بپرداخت و مهیای نماز شد ، او را لرزشی و حرکتی فرو گرفتی ، از اینحالت از آنحضرت پرسیدن گرفتند فرمود : هیچ میدانید بحضور چگونه کسی میایستم ؟ و با کدام کس مناجات مینمایم ؟ و هم در آن کتاب بروایت شیخ مفید علیه الرحمه مسطور است ، که چون علی بن الحسین سلام الله عليهما برای ادای نماز از کاروضو بپرداخت رنگ مبارکش زرد میشد اهل و عیال آنحضرت عرض میکردند : این رنگ چیست که ترا فرو می گیرد می فرمود :
«أتَدرونَ لِمَن أتَأَهَّبُ لِلقيامِ بَينَ يَدَيهِ»
آیا میدانید که در حضرت کدام کس ساخته قیام میشوم؟
از ابوحمزه ثمالی مرویست که آنحضرت علیه السلام متعمداً از مدينه طيبه بمسجد کوفه میرفت و چهار رکعت نماز بپای میگذاشت و باز شده بر راحله خویش بر نشسته معاودت میفرمود ، و دیگر در بحار الانوار از حضرت صادق آل محمد صلی الله علیه و آله مسطور است که فرمود :
«کَانَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ شَدِیدَ اَلاِجْتِهَادِ فِی اَلْعِبَادَهِ نَهَارُهُ صَائِمٌ وَ لَیْلُهُ قَائِمٌ فَأَضَرَّ ذَلِکَ بِجِسْمِهِ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَهْ کَمْ هَذَا اَلدُّوابُ فَقَالَ أَتَحَبَّبُ إِلَی رَبِّی لَعَلَّهُ یُزْلِفُنِی وَ حَجَّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَاشِیاً فَسَارَ فِی عِشْرِینَ یَوْماً مِنَ اَلْمَدِینَهِ إِلَی مَکَّهَ»
در اینحدیث شریف باید چیزی از کتاب قلم افتاده باشد ، و چنین باشد که امام جعفر صادق از امام محمد باقر عليهما السلام یا حضرت ابی جعفر باقر روایت فرمود که علی بن الحسين عليهما السلام در پرستش و عبادت بسیار کوشش فرمودی ، چندانکه زحمت
ص: 187
عبادت بدنش را رنجور ساخت ، من عرض کردم : ای پدر اینرنج تابکی و این تعب تا بچند؟ فرمود : دوستی خدا جویم شاید مرا در پیشگاه قرب تقرب عطافرماید ، و آنحضرت پیاده حج مینهاد، و در مدت بیست روز از مدینه طیبه بمکه معظمه مشرف میشد در کتاب استبصار مسطور است که از حضرت ابی عبدالله مرویست : که حضرت علی بن الحسین موی سر مبارك را در خیمه خویش در زمین دفن مینمود ، و میفرمود : «کَانُوا یَسْتَحِبُّونَ ذَلِکَ» يعنى ائمه علیهم السلام این عمل را مستحب میدانستند،
از عبدالله بن على بن الحسين عليهما السلام مرويست که میگفت : پدرم شبها چندان بنماز بر پای بود و کار بعبادت میگذاشت که سرانجام بحالت غیژیدن و سریدن بفراش میشد ، و از این خبر معلوم میشود که تا آنحضرت را قدرت قيام وقعود و جلوس ورکوع و سجود بوده است در فراش استراحت جای نمی گرفته و آخر الامر از نهایت خستگی و ماندگی چنان اعضای مبارکش از قدرت و طاقت عاری میشده است که مانند کودکان در جامۀ خواب غیژیدن میگرفته و بزحف و سریدن در تختخواب استراحت میفرموده است در مصباح کفعمی مسطور است که حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه پیش از نماز شب دو رکعت نماز بپای میبرد، در رکعت نخست سورة فاتحة الكتاب و سوره اخلاص، و در رکعت دوم سوره فاتحة الكتاب وسوره جحد را قرائت میفرمود، پس دست مبارك را به تکبیر بر میداشت و دعا میکرد، آنگاه بنماز شب بپا میشد و در رکعت اول نماز شب بهفت تکبیر توجه مینمود، و هر چه میخواست میخواند مگر در دو ركعت نخستين كه در هر يك سوره حمد و توحید را سی مره قرائت میفرمود، و اگر ممکن نمیشد در رکعت اولی حمد وتوحيدرا، و در رکعت دوم حمد و جحدرا قرائت میفرمود ودر بحار الانوار مسطور است که چون آن حضرت آماده نماز شدی بهیچ چیز مشغول نشدی، و هیچ چیز را نشنیدی بسبب اشتغال بنماز و نیز در بحار مسطور است که در هر سال هفت ثفته و پینه از مواضع سجود آن حضرت قطع کردندی چه از کثرت نماز چنین شدی و آن جمله را آنحضرت جمع میفرمود، و چون وفات کرد با او در خاک مدفون کردند، و چنانکه از این پیش مسطور گردید در بحار الانوار از ابن البطاينی از پدرش مسطور است که از یکتن از کنیزکان
ص: 188
حضرت علی بن الحسين عليهما السلام پس از وفات آنحضرت پرسیدم که حالات و امور على بن الحسين سلام الله علیهما را از بهر من توصیف کن گفت سخن بدر ازا آورم یا مختصر کنم؟ گفتم باختصار ،کوش گفت هرگز خوان طعامی در حضرتش نگستر دم در هیچ روز و هرگز فراشی از بهرش در هیچ شب پهن نکردم، مقصود این بود که حضرت قائم الليل و صائم النهار بود و چنانکه از این پیش مذکور شد آنحضرت در اسفار نماز را بقصر گذاشتی و در سفر و حضر نماز خود را در شب فرو نگذاشتی ، و نیز برای آب طهارت خویش هیچکس را باعانت نمیخواند و چون شب برای قیام بپای شدی از نخست مسواك فرمودی ، آنگاه وضو بساختی سپس بنماز بایستادی ، و اگر از نماز نافله روز چیزی بجای ماندی شب بپای بردی ، و با فرزندان خود میفرمود : اینکار نه بر شما واجب است لیکن دوست می دارم که نفس را بر کردار خیر و ستوده عادت باشد ، و بر آن دوام گیرد عبد الله بن الحارث میگوید: حضرت امام زین العابدین سلام الله عليه راشيشه از مشک در مسجد بود ، هر وقت خواستی بنماز قیام فرماید آن شیشه بر گرفت و از آنمشك مسح فرمود .
شکستن دست طفل و عدم التفات آنحضرت و دیگر مسطور استکه شبی از شبها فرزندی از آنحضرت فرو افتاده دستش بشکست ، مردم خانه ناله وغوغا برآورده و همسایگان از هر طرف فراهم شد شکسته بند آوردند و دستش را بجای آورده آن كودك ميناليد و اضطراب میکرد ؛ و آنجناب ملتفت نشد ، و چون بامداد برآمد و دست آن طفل را بسته و از گردنش آویخته دید، فرمود اینحالت چیست ؟ از کیفیت اطلاع دادند ، و هم وقتی در اطاقیکه آن حضرت سر بسجده داشت ، آتشی در افتاد و مردمان فریاد همی کردند «یابن رسول الله النار النار» و آنحضرت سر از سجده برنداشت. تا گاهی که خاموش کردند و چون سر مبارك از سجده بر داشت عرض کردند ؛ چه چیز ترا از هوش ربائیده بود که اینهمه بانک و فریاد نشنیدی و این آتش افروخته را در پیش روی خود ندیدی؟ فرمود
«أَلْهَتْنِی عَنْهَا النَّارُ الْکُبْرَی»
یعنی آتش آنجهان مرا از توجه و التفات باین آتش بازداشت
ص: 189
و دیگر در بحار الانوار مذکور است که وقتی آنحضرت ایستاده و نماز میگذاشت، و پسرش امام محمد باقرعلیه السلام که در این وقت كودك بود در برابر چاه آب سرای آنحضرت که در مدینه بود در آمد و ناگاه در آنچاه عمیق فروافتاد ، مادرش بآن طفل نگران شده ، چون اینحالت بدید صراخ و ناله بر آورد و بر لب چاه دوید ، وهمی بر سر و صورت بزد و فریاد و ناله بر آورد و استعانت نمود ، وهم عرض کرد : يابن رسول الله پسرت محمد در اینچاه غرق شد ، و آن حضرت بهیچوجه باینسخنان و این زاری ها التفات نمی فرمود : و از نماز انصراف نمی جست ، با اینکه اضطراب فرزندش را در قعر چاه میشنید و چون اینحالت بطول انجامید آنزن گفت : و احزناه واز کمال اندوه و حزن بر آن طفل خود گفت : یا اهل بیت رسول الله تا چند دلهای شما سخت است؟ بالجمله آنحضرت بعد از تکمیل و اتمام نماز خود بدانسوی رو کرد و بر لب چاه بنشست و دست مبارك در چاه دراز کرد، با اینکه جز با ریسمانی دراز از بن چاه خبر نمی توان داشت، بالجمله پسرش محمد باقر سلام الله علیه را بیرون آورد، و آن طفل با مادرش بملاعبه(1) بود و میخندید و ابدأ جامه و بدن مبارکش از آب چاه تر نگشته بود ، پس با مادرش فرمود: بگیر او را ای کسیکه بخدای سست یقین هستی، و آنزن بر سلامت فرزندش میخندید، لکن از آن کلام امام علیه السلام «یَا ضَعِیفَهَ اَلْیَقِینِ بِاللَّهِ»(2) میگریست، فرمود: «لا تشريب عليك اليوم لو علمت انى كنت بين يدى جبار لوملت عنه بوجهی لمال بوجهه عنى افمن يرى راحماً بعده» یعنی با این حالت بر تو نکوهش و ملامتی نیست و نبود . اگر میدانستی من در حضور خداوندی جبار ایستاده ام که اگر روی از پیشگاهش بر تابم وجه کریم از من بر میگرداند آیا جز او را حمی هست ؟ .
و دیگر از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مرويست: که هر کس سوره مبارکه ممتحنه را در نمازهای واجب و سنت بخواند، خدای دل او را بایمان امتحان نماید ، و دیده اشرا نور بدهد وخود و فرزندانش بفقر ودیوانگی مبتلا نشوند
کلمات آنحضرت در حال سجود در کتاب امالی صدوق علیه الرحمه از ابو حمزه ثمالی مرویست که گفت : مسجد کوفه در آمدم بناگاه مردی را پهلوی ستون
ص: 190
در هفتم نگران شدم که با حسن رکوع و سجود نماز بپای برد، و من نزديك شدم تا بوی نگران شوم ، او بر من بسجود سبقت گرفت و شنیدم که این کلماترا در حالت سجود بر زبان میراند «اللهم ان كنت قد عصيتك فقد اطعتك في احب الاشياء اليك وهو الايمان بك منا منك به على لامنا به منى عليك ولم اعصك في ابغض الاشياء اليك لم ادع لك ولداً ولم اتخذلك شريكاًمنا منك على لامناً منى عليك وعصيتك في اشياء على غير مكاثرة منى ولا مكابرة ولا استكبار عن عبادتك ، ولا جحود لربوبيتك ولكن اتبعت الهوى و از لنى الشيطان بعد الحجة والبيان فان تعذبنى فبذنبي غير ظالم ، و ان ترحمني فبجودك ورحمتك يا ارحم الراحمين» عرض میکند ، ایخدای اگر من در اوامر و نواهی تو باتو گناه ورزیده باشم ، همانا اطاعت کرده ام ترا در چیزی که از تمامت اشیاء در حضرت تو محبوب تر است و آن ایمان بتواست که تومنت نهاده بر من در آن ایمان داشتن بتو ، یعنی این توفیق نیز از پرتوفیض و وشمول عون(1) و عنایت تو است ، نه اینکه مرا در ایمان ورزیدن بتو منتی برتو باشد چه منت در وصول نعمت است و نعمتها همه از منعم حقیقی است ، و آنذات اقدس یزدان تعالی است، عم نواله(2) و عصیان ورزیده ام در حضرت تو نه از اینکه روی افزونی جستن و مکابرت(3) ورزیدن ، و خویشتنرا از عبادت و پرستش تو بزرگ شمردن ، یا انکار ربوبیت و پروردگاری ترا نمودن باشد، بلکه از آنستکه به متابعت هوای نفس ناپروا دچار گردیده ام ، و بعد از مشاهدت حجت و بیان ، بوساوس شیطان بخواری و لغزش گرفتار شدم، پس اگر بر این جمله مرا بعذاب بگیری محض گناه و مکافات منست ، هیچ ظلمی و ستمی بر من نرفته باشد ، و اگر مرا برحمت و بخشایش سپاری به سببب جود و بخشش تو است ، ای بخشایش گر ترین بخشایش گران
بالجمله : ابو حمزه گوید از پس این کلمات از نماز برخاست و از باب کنده بیرون شد و من از پی او روانشدم ، تا گاهیکه (بمناخ الكلبيين) یعنی مکانی که بنی کلب
ص: 191
اشتران و چار پایان خود را در آنجا فرو می خوابانیدند و منزل میدادند رسید «فمر باسود فامره بشیء لم افهمه فقلت من هذا؟ فقال هذا على بن الحسين عليهما السلام فقلت جعلني الله فداك ما اقدمك هذا الموضع ؟ فقال الذي رأيت » یعنی پس بغلامی سیاه برگذشت و او را بکاریکه من ندانستم فرمان کرد، من بآن سیاه گفتم این شخص کیست گفت وی علی بن الحسين عليهما السلام است ، عرض کردم خدای مرا بر توفدای گرداند چه چیز ترابچنین مکان آورد. فرمود آنچیزیکه نگران شدی یعنی برای آن باین مکان آمدم که این سیاه را بامری مامور دارم.
و دیگر از ابوحمزه ثمالی مرویست : که شبی در پیشگاه کعبه معظمه علی بن الحسين سلام الله عليهما را در نماز مشغول دیدم ، و آنحضرت را مدتی در قیام بیائید چندانکه گاهی بر پای راست و گاهی در پای چپ متکی میگشت ، آنگاه شنیدم این کلمات را عرض میکرد و گویاگران بود «ياسيدي تعذبني وحبك في قلبي اما وعزتك لئن فعلت لتجمعن بيني و بين قوم طال ما عاد يتهم فيك» يعنى ايسيد من آیا مرا عذاب میفرمائی و حال آنکه محبت و دوستی تو در قلب من آکنده شده.
همانا سوگند بعزت تو اگر مرا عذاب و نکال کنی و با معذبین همچنان گردانی در آینه جمع فرموده باشی میانه مرا با آنانکه مدتها در راه تو وحب تو با ایشان بمعادات(1) و مخاصمت بوده ام
و دیگر از طاوس یمانی مرویست که گفت مردیرا در مسجدالحرام در زیر ناودان نگران شدم که نماز میگذاشت و دعا میکرد و از دیده اشك فرو همی بارید، چون از نماز فراغت یافت در خدمت او شدم و عرض کردم تو را بر چنان و چنان حالت نگران شدم با اینکه برای توسه چیز موجود است که امیدوارم ترا از بیم و خوف ایمن دارد نخست اینکه تو فرزند رسول خدائی و دیگر بشفاعت جدت نایل میشوی، سیم رحمت خدای تعالی فرمود یا طاوس آیا فرزندی من برسول خدای مرا ایمن و آسوده نمیگرداند با اینکه از خدای تعالی شنیدم میفرماید در روز قیامت سخن از انساب نمیرود و اما شفاعت جدم نیز مرا آسوده نمیدارد زیرا که خدای تعالی میفرماید
ص: 192
وَ لاَ یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَی(1)
جز برای آنانیکه در طریقت ارتضاء در آمده باشند شفاعت نمی نمایند و اما رحمت خدایتعالی همانا خداوند تعالی میفرماید
إنّها قَریبَهٌ مِن المُحسِنینَ(2)
یعنی رحمت خدای به نیکو کاران نزديك است و من نمیدانم که محسن باسم
و دیگر یوسف بن اسباط از پدرش اسباط حدیث میکند که گفت در مسجد کوفه در آمدم ناگاه جوانیرا نگران شدم که در حضرت پروردگار بمناجات پرداخته و همی در سجود عرض میکند :
سَجَدَ وَجْهِی مُتَعَفِّراً فِی اَلتُّرَابِ لِخَالِقِی وَ حَقٌّ لَهُ
یعنی چهره من خاک آلوده سجده میکند خالق مرا و سزاوار همین است اسباط میگوید من بدانسوی شدم و نگران گردیدم علی بن الحسين عليهما السلام بود و چون روشنی با مداد چهره نمودار کرد در خدمتش شدم ، و عرض کردم یا بن رسول الله تو این چند نفس خویش را دستخوش رنج و عذاب میفرمائی و زحمت میرسانی با اینکه خدای ترا بآنگونه فضائل بهره ور فرموده امام زین العابدین علیه السلام بگریست آنگاه فرمود «حدثني عمرو بن عثمان عن اسامة بن زيد (علیه السلام) قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله كل عين باكية يوم القيمة الاربعة اعين :عين بكت من خشية الله ، وعين فقمت في سبيل الله ، وعين غضت عن محارم الله، وعين باتت ساهرة ساجدة يباهي بها الله الملئكة تقول انظروا الى عبدى روحه عندى وجسده في طاعتى قدجاء في بدنه عن المضاجع يدعوني خوف وطمعاً في رحمتی اشهدانی قد غفرت له» یعنی حدیث کردم مرا عمر و بن عثمان از اسامة بن زید که رسول خدای صلی الله علیه و آله فرمود هر دیده در روز قیامت گریان است مگر چهار دیده، نخست آن چشم که در این جهان از بیم یزدان گریان باشد و دیگر آنچشمی یزدان گریان باشد و دیگر آنچشمی که در راه خدای و جهاد
ص: 193
کور و شکافته شده باشد و دیگر چشم کسیکه از دیدار آنانکه خدای بروی حرام ساخته فرو خوابیده باشد، و دیگر آنچشم که شبی را بامداد کند در آنحال که بیدار و ساجد باشد یعنی در حال بیتوته(1) بسجده باشد چه خدای بر چنین کسی و چنین دیده بر فریشتگان مباهات ،فرماید و گوید : باین بنده من نگران شوید که روح او در پیشگاه من سیر دارد و جسدش بعبادت من است و بدنش را از جامه خواب و محل راحت دور داشته و مرا میخواند از خوف من و طمع در رحمت ،من گواه باشید که من او را بیامرزیدم صاحب کشف الغمه بعد از نگارش اینحدیث میگوید: که حافظ این حدیث را در مسجد کوفه ایراد کرده است، لکن چنانکه بگمان من اندر است علی بن الحسين جز در خدمت پدرش حسین سلام الله عليهما گاهیکه آن حضرت بشهادت میرسید بعراق وصول نیافت ، و آنهنگام که بکوفه شرف وصول ارزانی فرمود، باختيار خویشتن و متصرف در شخص خود نبود که بمیل خود بمسجد جامع بیاید و نماز بگذارد، لکن شاید اگر بتحقق روند حکمی دیگر پیدا نماید .
راقم حروف گوید در آنروایتکه ابو حمزه ثمالی از نماز و دعاء معروف آنحضرت مسجد کوفه مینماید و روایتی مشهود است و در کتب علماء مسطور و همچنین در آنروایت که آنحضرت او را با خود بزیارت جدش امیر المؤمنين صلواة الله عليهما ميبرد باز مینماید که در این فقرات مجال ظن و محل گمان نمی ماند، والله تعالی اعلم
و دیگر در کتاب بحار الانوار از طاوس مرویست : که شبی آنحضرت را نگران شدم که از هنگام عشا تا سحرگاهان در خانه کعبه طواف داد و عبادت کرد و چون هیچکس را ندید آنوقت نظر بآسمان کرد
(وَ قَالَ غَارَتْ نُجُومُ سَمَوَاتِکَ وَ هَجَعَتْ عُیُونُ أَنَامِکَ وَ أَبْوَابُکَ مُفَتَّحَاتٌ لِلسَّائِلِینَ جِئْتُکَ لِتَغْفِرَ لِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تُرِیَنِی وَجْهَ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَهِ )
عرض کرد: ستارگان آسمانهای تو ناپدید شدند ، و چشمهای آفریدگان
ص: 194
و بندگان تو بخواب فرو رفتند .
اما با این جمله درهای رحمت تو برای خواهندگان بر گشاده است و من در پیشگاه رحمت تو روی کرده ام تا مرا بیامرزی و بر من ببخشائی و دیدار جدم محمد صلی الله علیه و آله را در پهنه قیامت و عرصات روز باز پسین با من باز نمائی ، آنگاه بگریست وعرض كرد «وعزتك وجلالك ما ارادت بمعصیتی مخالفتك وما عصيتك اذعصيتك وانا بك شاك ولا بنكالك جاهل ولا لعقوبتك متعرض و لكن سولت لى نفسى واعانني على ذلك سترك المرخى به على فانا الان من عذابك من يستنقذني و بحبل من اعتصم ان قطعت حبلك عنى فواسوأتاه غداً من الوقوف بين يديك اذا قيل المخفين جوزوا وللمثقلين حطوا مع المخفين اجوز ام مع المثقلين احط ويلي كلما طال عمری کثرت خطایای ولم اتب اما آن ان استحى من ربي» سوگند بعزت و جلال تو هرگز اراده نکرده ام در عصیان تو مخالفت و طغیان در حضرت تورا و هیچوقت گناه نور زیده ام در حضرت تو بآن حیثیت که در عظمت و قدرت و نکال(1) وعقوبت تو بشك وشبهت باشم و یا از روی جرئت و جسارت گرد عذاب و عقوبت تو بر آیم لكن نفس من مرا بوسوسه می افکند و معاصیرا در دیدار من بزینت می آورد و آن پرده رحمت و عفو تو که بر معاصی و معایب گسترده است مرا بر این کار نیرو میدهد ، پس اکنون کدامکس را توانائی است که مرا از عذاب تو باز رهاند و از خطرات عقاب تو بيرون كشاند و من با حبل المتين ورشته استوار کدام كس پيوند جويم و چنك در افكنم اگر تو رشته رحمت و گذشت از من بریده داری پس و اسوأتاه(2)از بامداد قیامت از آن هنگام که معصیت کاران و آفریدگان را در آستان امتحان و پیشگاه عدالت تو بازدارند و آنگاه با آنانکه بار ایشان از حمل معاصی سبک باشد گویند از هر موقف و میعاد و صراطی بگذرید و با آنانکه بار ایشان سنگین باشد گویند در نشیب عذاب و نکال فرو گردید آیا این هنگام با آنانکه بسلامت میگذرند خواهم گذشت یا با آنانکه بآتش نکال وعقوبت دچارند فرود میشوم. ای بر من که هر چند عمرم دراز وروزم دیر باز میگردد خطاها و لغزشهای من بسیار میشود، آیا نه آن هنگام باشد که از پروردگار خود آزرم و از افعال خود شرم
ص: 195
گیرم؟ آنگاه آنحضرت علیه السلام بگریست و این شعر انشاء فرمود :
اتحرقني بالنار ياغاية المنى *** فاين رجائی ثم این محبتی
اتیت با عمال قباح ردية *** وما في الورى خلق جنی کجنایتی
یعنی ای نهایت آرزو و پایان آمال من آیا میسوزانی مرا بآتش و اگر بسوزانی پس امید و محبت من چیست؟ کجاست ؟ همانا با اعمال قبیحه در پیشگاه رحمت تو آمده ام و در جمله مخلوق هیچکس را چون جنايت من جنایت نیست،
بالجمله از آن پس سرشگ از دیده بیارید و عرض کرد :
(سُبْحَانَكَ تُعْصي كَأَنَّكَ لَاتُري وَ تَحْلَمُ كَأَنَّكَ لَمْ تُعْصَ، تَتَوَدَّدُ إِلي خَلْقِكَ بِحُسْنِ الصَّنِيعِ كَأَنَّ بِكَ الْحَاجَةُ إِلَيْهِمْ، وَ أَنْتَ يَا سَيِّدِي الْغَنِيُّ عَنْهُمْ)
یعنی چنان با تو بعصیان میروند و تو برحمت میروی که گویا نگران نیستی و کار و کردار گناه کاران نمی بینی و چنان بحلم و عفو میگذری که گویا هیچوقت در حضرت تو بمعصیت نرفته اند و در پیشگاه تو عصیانی نورزیده اند و چنان ازروی بزرگی و بخشایش با مخلوق خویش دوست هستی و دوستی ایشانرا باخود پیوند میدهی ، که گویاترا بسوی ایشان نیاز و حاجتی است ، با اینکه توای سیدمن غنى بالذات و از جمله ایشان بینیاز هستی ، و از پس این کلمات خود را بسجده افکند پس من بآنحضرت نزديك شدم ، وسر مبارکش بر گرفته بر زانوی خود بگذاشتم و چندان بگریستم تا اشگ دیدگانم بر گونه مبارکش فرا رسید پس آنحضرت راست بنشست وفرمود: کیست آنکه مرا از یاد پروردگارم مشغول داشت ؟ عرض کردم .ایفرزند رسول خدای من طاوس(1) هستم این فزع و جزع چیست؟ همانا ما کسانرا شایسته است که از این گونه کار و کردار بپای بریم ، چه ما گناه کار و جفاپیشه و خائن هستیم، اما پدر توحسین بن على عليهما السلام ، و مادر تو فاطمه زهراء سلام الله عليها ، و جد تو رسول خدای صلی الله عیه و آله و سلم باشند
ص: 196
طاوس میگوید: آنحضرت با من ملتفت شد و فرمود : هيهات هيهات اى طاوس حدیث پدر و مادر وجده را از من فرو گذار ، «خلق الله الجنة لمن اطاعه واحسن ، ولوكان عبداً حبشيا و، خلق النار لمن عصاه ولو كان ولدأ قر شياً اما سمعت قوله تعالى؟ :
فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ وَ لاَ یَتَسَاءَلُونَ
وَاللّه ِ ! لا یَنفَعُکَ غَدا إلّا تَقدِمَهٌ تُقَدِّمُها مِن عَمَلٍ صالِحٍ
خدای بیافرید بهشت را برای فرمان برداران و نکو کاران ، اگر چند بنده حبشی باشند ، وخلق فرمود آتش را برای عاصیان و گناهکاران ، اگر چند زاده قرشی باشند آیا نشنیده باشی کلام خدایتعالی را ؟ که چون در صور دمند و به پهنۀ قیامت در شوند ، در آنروز نسبها از میان میرودو سخن از نسب نخواهد رفت ، سوگند با خدای که در بامداد رستاخیز هیچ چیز ترا سودمند نباید ، مگر آنکه کرداری پسندیده و عملی صالح از پیش فرستاده و بدخیره نهاده باشی
برگ سبزی بگور خویش فرست *** کس نیارد زپس تو پیش فرست
چنانکه از این پیش باندك اختلافی در ذكر القاب مبارکه آنحضرت مذکور شد، در بحار الانوار مسطور است که وقتی آنحضرت بنماز ایستاده بود ، پس شیطان بصورت افعی ده سر بادندانهای تیز و چشمهای سرخ در گردش عجیب از میان زمین از سجده گاه آنحضرت نمودار شد ، و در محراب مبارکش مدتی بدان حال نمایش فزود ، و آنجناب بهیچوجه در بیم و خوف نرفت و بدو التفات نفرمود ، پس شیطان بر انگشتهای مبارکش بچسبید ، و همی با دندان گزند رسانید و از دهان آتش بران بیفکند، و با اینجمله آنحضرت بهیچوجه بدو ننگرید ، و قدمهای مبارک از جای حرکت نداد ، وابليس را چندان نرفت و شهابی سوزان از آسمان فروزان گشت ، و چون شیطان احساس آن شهاب کرد ، ناله سخت در آورد و در صورت نخست خود بر آمد ، و از یکسوی امام علیه السلام بايستاد و عرض کرد : یا علی توئی سید العابدین چنانکه نامیده شده و من ابلیس هستم سوگند با خدای عبادت پیغمبر انرا از عهد پدرت آدم علیه السلام تا اینزمان دیده ام ، و نه مثل تو و نه عبادت تو دیده باشم ، پس آنحضرت را بگذاشت و روی بر تافت ، و امام
ص: 197
زین العابدین سلام الله علیه همچنان در حالت نماز ببود و کلمات ابلیس بهیچوجه آنحضرت را مشغول نداشت ، تاگاهیکه نماز خویشرا بتمامت بگذاشت
در آمدن ابلیس در نماز پیشوای نماز در جلد سماء عالم بحار الانوار مسطور است از ابوحمزه «قال : علی بن الحسين عليهما السلام یا ثمالى ان الصلوة اذا اقيمت جاء الشيطان الى قرين الامام فيقول هل ذکر ربه فان قال نعم ذهب ، وان قال لاركب على كتفيه فكان امام القوم حتى ينصرفوا ، قال فقلت جعلت فداك ليس يقرؤن القرآن ؟ قال : بلى ليس حيث تذهب يا ثمالى انما هو الجهر ببسم الله رب العالمين» يعنى على بن الحسين سلام الله عليهما فرمود : ای ثمالی همانا چون نماز برپای میشود ، شیطان با آنکه با امام نماز مقارنت جسته ، میگوید: آیا امام نماز پروردگار خود را یاد کرده و نام برده ؟ اگر گوید: آری نام برده است ، شیطان باز میشود ، و اگر گوید مذکور نداشته شیطان بر دو شانه امام نماز سوار میشود ، و تا مردمان از نماز فراغت گیرند شیطان امامت کند ابو حمزه میگوید عرض کردم: فدای تو شوم آیا نه آنست که قرائت قرآن میکنند : یعنی در نماز نام خدای ذکر میشود، فرمود آری چنان نیست که تومیروی ای ثمالی ، بلکه ذکر خدای آنست که ، «بسم الله الرحمن الرحيم» بجهر قرائت نمایند
در بحار الانوار مرویست که حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از صلوة فجرتا طلوع شمس سخن نمیفرمود ، و از اینحدیث معلوم میشود که در آنوقت بذکر و عبادت مشغول بوده است ،
مکالمه جابر انصاری با آنحضرت و دیگر در کتاب بحار الانوار از حضرت امام محمد باقر سلام الله عليه مرویست که چون حضرت فاطمه دختر علی بن ابی طالب علیهم السلام نگران آن گونه عبادت و آن نوع کوشش واجتهاد على بن الحسين سلام الله علیهما گردید ، نزد جابر بن عبدالله (1) بن ، عمر بن خرام انصاری رضی الله عنه شد و
ص: 198
فرمود : ای صاحب رسول خدای همانا ما را بر شماها حقوقی است، و از جمله حقوق ما آنست که چون شما نگران شدید که یکی از ماها از کثرت اجتهاد در عبادات خود را بهلاکت رساند ، خدایرا بدو بیاد آورید و او را بر حفظ و نگاهبانی نفس خویش بخوانید اينك على بن الحسين يادگار پدرم حسين عليهما السلام است که بسبب آن کوشش و ، اجتهاد و رنج و تعبی که در عبادت بر خویشتن می سپارد بینی مبارکش شکاف یافته ، و جبین و زانوها و کفهای دست مبارکش شوخ(1)و پینه بسته ، پس جابر بن عبدالله بیاب سرای حضرت امام زین العابدین علیه السلام بیامد ، و در این هنگام حضرت ابی جعفر محمد بن على سلام الله عليهما در جماعتی از پسران بنی هاشم در باب سرای فراهم بودند ، پس جابر نظر بحضرت ابی جعفر افکند در حالتی که روی بدو داشت و میآمد ، جابر گفت همانا اینراه سپردن رسول خداي صلی الله علیه و آله وسجیت(2) اوست آنگاه عرض کرد : ای پسر کیستی ؟ فرمود محمد بن علی بن الحسین هستم ، اینوقت جابر رضی الله عنه بگریست سپس عرض کرد : سوگند باخدای توئیکه علم را بحق میشکافی و باقر علومی ، پدرو مادرم فدای تو باد با من نزديك شو ، وجابر کوبهای جامه اش برگشود و دستش را بر سینه مبارکش بگذاشت ، پس او را ببوسید و گونه و چهره خویش بر سینه اش بگذاشت آنگاه بآنحضرت عرض کرد: ترا از جدت رسول خدای صلی الله علیه و آله سلام میرسانم، همانا آنحضرت با من فرمود : تا آنچه دیدی با تو بجای آورم و با من فرمود . «يوشك ان تعيش وتبقى حتى تلقى من ولدى من اسمه محمدأ يبقر العلوم بقراً ؛ وقال لى انك تبقى حتى تعمى ثم يكشف عن بصرك » يعنى يقين ميرود که تو زنده بمانی و بجای باشی ، تا گاهیکه دریاییی از فرزندان من کسی را که نامش محمد باشد ، و او میشکافد علوم را شکافتنی و با من :فرمود تو چندان بمانی که از فرتوتی و شماره روزگار نور از دیدگانت برود؛ پس از آن محمد باقر چشمت را روشن گرداند و از پس این سخنان جابر باوی گفت از پدرت رخصت جوی تا بحضرتش تشرف جویم ابو جعفر علیه السلام در خدمت پدر فرخنده سیر شد و آن داستان بگذاشت و عرض کرد مردی بر باب سرای است و با من
ص: 199
بچنین و چنان رفتار نمود ، امام فرمود. ايپسرك من همانا اين شيخ جابر بن عبدالله است، پس از آن فرمود: آیا در میان دیگر کودکان اهل تو با تو گفت آنچه گفت و بجای آورد آنچه آورد؟ عرض کرد: آری .فرمود در حق تو قصد سوء نداشت وخون ترابجوش آورد، آنگاه رخصت فرمود تا جابر در آید و چون جابر داخل شد حضرت سیدالساجدین را در محراب عبادت دید که از کثرت عبادت كاربر آنحضرت تنك و دشوار گشته است .
بالجمله امام زین العابدین از بهر جابر برپای جست و از حال او بطور پوشیده پرسش ،فرمرد پس از آنش پهلوی خویشتن جای ساخت، و جابر روی بآنحضرت کرده عرض نمود ایفرزند رسول خدای مگر ندانسته که خدای تعالی بهشت را از بهر شما و دوستان شما و دوزخ را برای دشمنان و مبغضين شما بیافریده پس اینکوشش و جهدی که بسبب آن نفس خود را در کلفت انداخته از چیست؟ امام زین العابدین علیه السلام با او فرمود: ای صاحب رسول خدای مگر ندانسته که خدای گناهان گذشته و آینده جدم رسول الله را آمرزیده است؟ و با اینحالت چندان در عبادت و بندگی و پرستش خدای تعالی بکوشید و از اجتهاد در عبادت فروگذار نفرمود و پدر و مادرم را نیز بدانگونه امر ،فرمود چندانکه ساق و قدم مبارکش از کثرت عبادت ورم کرد، پس بآنحضرت عرض کردند آیاتو با اینحالت در عبادت کوشش فرمائی: «وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»(1) و باین مضمون در اوایل ترجمه و ذکر آیات حضرت سید سجاد علیه السلام اشارت رفت
بالجمله: پیغمبر صلی الله علیه و آله در جواب فرمود
أفَلا أكونُ عَبدًا شاكِرا(2)
چون جابر اینحال بدید و دانست که رفع تعب واجتهاد آنحضرت را در مراتب عبادت هیچ سخنی مؤثر نیست عرض کرد: ایفرزند رسول خدای برای بقای نفس مبارك لازم است که خویشتن را رعایت فرمائی چه تو یادگار آنجماعت باشی که بسبب ایشان بلیات دفع میشود و دین خدای بآیت(3) و رایت ایشان پدید میگردد، و بسبب وجود
ص: 200
افاضت نمود ایشان آسمان بر زمین باران میبارد آنحضرت در جواب فرمود :
یَا جَابِرُ لاَ أَزَالُ عَلَی مِنْهَاجِ أَبَوَیَّ مُؤْتَسِياً بِهِمَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا حَتَّى أَلْقَاهُمَا
ای جابر همیشه بر طریقت و روش و منهاج(1) پدرم و مادرم عبادت کنم و بایشان تأسی جویم ، تا گاهی که ایشانرا ملاقات نمایم ، جابر رضی الله عنه روی با حاضران کردو گفت سوگند با خدای در فرزندان پیغمبران هیچکس را مانند علي بن الحسين سلام الله عليهما ندیده ام مگر یوسف بن يعقوب عليهما السلام را ، سوگند با خدای در ذریۀ علی بن الحسین کسی باشد که زمینرا از عدل و داد بپا کند بعد از آنکه از ظلم و ستم آکنده بود و از این کلام بظهور حضرت صاحب الامر والزمان صلوات الله علیه اشارت کرده است
و هم در بحار الانوار از زهری مرویست : که در خدمت حضرت سید سجاد سلام الله علیه نزد عبدالملك شديم ،عبدالملك را با آن شقاوت و اشتغال بامور دنیوی آن اثر سجود وزردی رنگ و زخم صورت، وضعف بنیه و سوختگی چشمهای مبارکش سخت در چشم بزرگ و دلش سوزناك گرديد و عرض کرد: یا ابا محمد زحمت عبادت و رنج مجاهدت اینگونه در تو تأثیر کرده است؟ با اینکه از روز ازل تقدیر خدائی و مشیت ایزدی به نیکی حال و سعادت مآل توجاری گردیده است و تو پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله باشی، و این نسب قريب و سبب وكيد(2) و آن فضل وفضیلت بزرگ که ترا بر اهلبیت خود و مردم روزگار خود است و آن فضل و آن علم وورع ودین که خدای ترا بهره فرمود ، و هیچکس را از همگنان زمان تو وگروه گذشتگان روزی نگشته ، و با این مناقب(3) و مفاخر که تر است اینهمه زحمت و اجتهاد را ضرورت چیست ؟
بالجمله عبدالملك اين سخنان همی بگفت و از محامد و محاسن و ثنا و ستایش آنحضرت بر زبان همی براند. «فقال: على بن الحسين عليهما السلام ما وصفته و ذكرته من فضل الله سبحانه و تأييده وتوفيقه فاين شكره على ما انعم ، يا امير الؤمنين كان رسول الله صلى الله عليه وآله يقف في
ص: 201
الصلوة حتى ترم قد ماه، ويظماء فى الصيام حتى يعصب فوه فقيل له يارسول الله الم یغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر؟ فيقول : صلی الله علیه و آله افلا اكون عبداً شكوراً الحمد الله على ما اولى و ابلى وله الحمد فى الاخره والاولى، والله لو تقطعت اعضائی و سالت مقلتای علی صدرى ان اقوم الله جل جلاله لم اشكر عشر العشير من نعمة واحدة من جميع نعمه التي لا يحصيها العادون ، ولا يبلغ حدنعمة فيها على جميع حمد الحامدين، لا والله او يرانى الله لا يشغلني شيء من شكره و ذكره فى ليل ولانهار ولاسر ولا علانية، و لولا ان لاهلى على حقا ولسائر الناس من خاصهم وعامهم على حقوقاً لا يسعنى الا القيام بها حسب الوسع والطاقة. حتى اوديها اليهم، لرميت بطرفي الى السماء وبقلبي الى الله ، ثم لم اردد هما حتى يقضى الله على نفسى وهو خير الحاكمین» امام زین العابدین علیه السلام فرمود: آنچه مذکور داشتید وصف نمودی و یادکردی از فضل و توفیق و کرم خدای با من، مقام هيچ شك نيست و شبهت و انکار ندارد پس شکر و سپاس خدای بر این نعمت ها چگونه است و کجا است، ای امیر المومنین همانا رسول خدای صلی الله علیه و آله با آن شرافت و برگزید کی چندان در نماز می پائید که قدمهای مبارکش ورم یافته و چندان در روزه تشنه میشد که دهان مبارکش خشک: میگردید، پس بآنحضرت عرض کردند: یا رسول الله آیا خدای تعالی گناهان بر گذشته و آینده ترا نیامرزید؟ در جواب فرمود: آیا بنده شاکر نباشم و خدایرا بر نعمت های جزیل سپاس نگذارم سوگند باخدای اگر اندامم پاره پاره گردد ، و حدقهای چشمم از کاسه بیرون و آب گردیده بر سینه ام روان شود نتوانم عشری از معشار و یکی از صدهزار سپاس يك نعمت او را یجای آورده باشم ، که مردم جهان و شماره کنندگان روزگار شماره اش نتوانند، و حمد و سپاس گذاران بحد و مقدار یکی از آن نعمتها بالغ نگردند ، سوگند باخدای جز این نباشم و جزاین بپای نیاورم تا وقتیکه خدایتعالی بر من به بیند بحالتی که هیچ چیز مرا از ذکر و یاد او در شب و روز و پوشیده و آشکار باز نداشته است و اگر نه آن بودی که اهل و عیال مرا بر من حقی و دیگر مردمانرا از خاص وعام بر من حقوق است ، که حتی الوسع والامکان از ادای آن بایشان ناچارم ، هر آینه چشمهای خود بآسمان و روی قلب را بحضرت یزدان متوجه میساختم و از آن حال و حالت بهیچوجه باز نمیداشتم تا گاهی که
ص: 202
خدایتعالی بر من بمرگ فرمان دهد و اوست بهترین فرمانگذاران
بالجمله: این وقت آنحضرت بگریست و عبدالملك گریان شد؛ و گفت بسیار جدائی و تفاوت است در میان آن بنده که در طلب یزدان و سرای جاویدان باشد، و میان آنکسکه در طلب دنیا و حطام دنیاروز نهد از هر جا که خواهی گوی باش و در آخرت هیچ بهره و نصیبی برای او نباشد آنگاه روی آنحضرت کرده از حاجات آنحضرت بپرسید و جمله را بجای آورد و شفاعت امام عليه السلام را در حق هر که بود پذیرفتار شد، و نیز مبلغی در حضرتش تقدیم کرد .
راقم گوید. از آن عبارت که اگر نه جمله خلق را از خاص وعام بر من حقوق بودی که ادای آن بر من واجب است، هیچوقت چشم سر و بصر قلب را از آسمان و یزدان بر نمیگرفتم لطیفه ایست که اولا میرساند که مردم روزگار عیال آنحضرت انداز اینروی از جنية يلى الخلقی ناچار است ، ثانیا قدرت خود را میرساند که اگر بخواهد هیچوقت از جهتی توجه باز نمیدارد و اختیار قلب در دست خود اوست ، ثالثا مینماید که دارای دو جنبه يلي الربی ویلی الخلقی(1) است و اینکه یکباره بحق متوجه نیست و از مخلوق منصرف نمیگردد، برای اینست که اگر این جنبه امام نباشد نظام از عالم و قوام از مخلوق برود و یکباره حالت معدوم پیدا کنند و الا از چه بودی که امام علیه السلام را جز توجه بحضرت حق وجنبه یلی الرب جنبۀ دیگر بایستی ؟ ! چه خود ایشانرا بجهان و جهانیان هیچ حاجت نیست ، بلکه این توجه بدنیا و دنیویان محض حفظ و رعایت و تربیت و تعلیم و ترقی و تکمیل ایشانست، و اگر این جنبه نبودی و از برکت این جنبه ، وحاجت آسمان باین جنبه نبودی ، چگونه از مرکز عالی مرکزدانی افاضت فیض شدى عليهم الصلوات والسلام .
حضرت امام زین العابدين و ائمه هدى سلام الله علیهم اجمعین راهیچ روزی و ساعتی، بلکه هیچ آنی بی عبادت و ادعیه اذکار ویاد پروردگار قهار نمی گذشت ، و در
ص: 203
هر ماهی آدابی ادعیه دارند که در کتب ادعیه مسطور است، و در صحیفه کامل (سجادیه) ودع نیز پاره مرقوم است ، و چون آنحضرت را در شهور (رجب المرجب) و (شعبان المكرم) و (رمضان المعظم) بعلاوه دیگر شهرها دعوات و آداب و عباداتست ، در اینجا بقدر میسور مذکور میشود
در كتاب بحار الانوار مسطور است كه علي بن الحسین را قانون آن بود که در آنروز که بروزه بردی فرمان کردی تا گوسفندیرا سر بریدندی ، و اعضای او را پاره پاره کردندی و پختندی ، و چون شامگاه شدی آنحضرت بردیگها مشرف شدی و بوی آن مطبوخ را در حالت صیام دریافتی ، «ثم يقول : هاتوا القصاع اغرفو الآل فلان واغرفوا لآل فلان حتى يأتى على آخر القدورثم يؤتى بخبز و تمر فيكون عشاؤه» آنگاه میفرمود: کاسهای بزرگ حاضر میکردند و از آن مطبوخ مملو کرده بفلان طايفه وفلان جماعت میفرستان ، تادیگها بتمامت پرداخته میگشت ، از پس اینکار نان و خرما میاوردند و تعشی(1) آنحضرت منحصر بآن بود .
در کتاب مستطاب زاد المعاد علامه مجلسی اعلی الله مقامه مسطور است : که حضرت امام زین العابدین علیه السلام در اول ماه رجب این دعا را قرائت میفرمود و علمای اسلام فرموده اند: خواندن ایندعا در هر روز مستحب است . «يامن يملك حوائج السائلين و يعلم ضمير الصامتين . لكل مسئلة منك سمع حاضر وجواب عتيد ، اللهم و مواعيدك الصادقة واياديك الفاضلة ، ورحمتك الواسعة فاسئلك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تقضى حوائجي للدنيا والاخرة انك على كل شيء قدير» عرض میکند : ای كسيكه مالك حاجات خوانندگان و دانای بر ضمیر خاموشان ، یعنی آنانکه در نهان خواهنده و درخواست کننده اند، و هر خواهشیرا از جانب تو شنیدنی حاضر و پاسخی آماده ، ومواعيد(2) تو بتمامت راست و نعمتهای تو بجمله افزون از حد و حساب است ، و اذيال(3) رحمت تو گسترده و وسیع ، پس در حضرت تو خواستارم که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد ، و اینکه حوائج مرا در دنیا و آخرت بر آورده داری ، همانا تو
ص: 204
پروردگار قادر و توانائی
و نیز در زاد المعاد از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مرویست : که چون ماه شعبان المعظم فرامیرسید ، حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه یاران خود را فراهم میفرمود ، و میگفت ، ایجماعت اصحاب من میدانید این چه ماه است ؟ همانا این ماه شعبان است، رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمود : شعبان ماه من است ، پس روزه بدارید در این ماه برای محبت پیغمبر و تقرب حضرت داور ، بحق آن خداوندیکه جان علی بن الحسين بید قدرت اوست سوگند یاد همی کنم که از پدرم حسین بن على عليهما السلام شنيدم فرمود ، از حضرت امیر المؤمنين صلوات الله علیه شنیدم ، که هر که روزه بدارد شهر شعبانرا محض محبت پیغمبر یزدان ، و تقرب بخداوند منان ، خداوند او را دوست بدارد و بكرامت خود نزديك گرداند ، و در روز قیامت بهشت را برای او واجب نماید .
در زاد المعاد هم سطور است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمودند : هرکس خواستار باشد روح صدو بیست و چهار هزار پیغمبر صلوات الله و سلام الله عليهم اجمعين باوی مصافحه نمایند ، حضرت امام حسین علیه السلام را در شب نیمه شعبان زیارت نماید ، زیراکه فرشتگان و پیغمبران در آنشب از خدای رخصت طلبند ، تا بزیارت آنحضرت شوند و اجازت یابند ، پس خوشا و خنکا مر حال کسی را که این بزرگواران باوی بمصافحت(1) روند .
و هم در زادالمعاد از زید شهید علیه الرحمه مرویست : که پدرم امام زین العابدين علیه السلام ماها را بجمله در نیمه شعبان المعظم در حضرت خویش انجمن میفرمود و آنشب را بر سه بهر(2) میساخت بهر نخست را بنماز میایستاد، دوم را خدای را بدعا میخواند ، و در بهر سوم در پیشگاه خداوند خواستار آمرزش میگشت و ما نیز استغفارهمیکردیم تا صبح دیدار گشود
و نیز مجلسی اعلی الله مقامه در زاد المعاد روایت میفرماید که حضرت امام زین العابدين صلوات الله وسلامه علیه در جمله ایام ماه شعبان ، در هنگام
ص: 205
زوال و در شب نیمۀ آن ماه این صلوات را قرائت فرمود.
«الهم صل على محمد و آل محمد شجرة النبوة ، وموضع الرسالة ، ومختلف الملائكة و معدن العلم ، واهل بيت الوحى
اللهم صل على محمد و آل محمد الفلك الجارية في اللجج الغامرة يأمن من ركبها و يغرق من تركها المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم ذاهق واللازم لهم لاحق اللهم صل على محمد و آل محمد الكهف الحصين ، وغياث المضطر المستكين, و ملجأ الهاربين و منجى الخائفين وعصمة المعتصمين اللهم صل على محمد و آل محمد صلوة كثيرة طيبة تكون لهم رضى ، ولحق محمد و آل محمد اداءاً وقضاءاً بحول منك وقوة يارب العالمين ، اللهم صل على محمد و آل محمد الطيبين الأبرار الاخيار ، الذين اوجبت لهم حقوقهم ، و فرضت طاعتهم و ولايتهم ، اللهم صل على محمد وآل محمد ، واعمر قلبي بطاعتك ، و لا تخزنى بمعصيتك ، و ارزقنی مواساة من قترت عليه من رزقك بما وسعت على من فضلك ، و نشرت علي من عدلك و احببتني تحت ظلك ، و هذا شهر نبيك سيد رسلك ، صلواتك عليه و آله شعبان الذى حففته منك بالرحمة والرضوان ، الذى كان رسول الله صلی الله علیه و آله يدأب في صيامه وقيامه في لياليه و ايامه ، بخوعاً لك فى اكرامه و اعظامه الى محل حمامه ، اللهم فاعنا على الاستنان بسنته فيه ، ونيل الشفاعة لديه . اللهم فاجعله لى شفيعاً شفیعاً و طريقاً اليك مهيعاً و اجعلنى له متبعاً ، حتى القاك يوم القيمة عنى راضياً و عن ذنوبي غاضياً قد اوجبت لى منك الرحمة والرضوان و انزلتنی دارا لقرار : ومجل الاخيار ، خلاصه معنى چنین است، بار خدایا رحمت فرست بر محمد و آل او درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن و معدن علم و دانش و خانواده که نزول وحی اختصاص بآن داشت، ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل او، که بجمله کشتیهای جاری در دریاها فرو پوشیده یعنی بحار غامره ظلمانی که اسباب غرق و تباهی و غفلت و ضلالت جهانیان میشد، و اگر کشتی رستگاری نباشد هیچکس نجات نخواهد یافت ایمن باشد هر کس در انگشتی جای کند، و غرق گردد هر کس واگذاردش هر کس از ایشان پیشی خواهد مارق(1)ومرتد ماند،وهرکس واپس افتد ناچیز و باطل شود، و هر کس در خدمت ایشان ملازمت، ورزد بحقیقت
ص: 206
و سلامت و هدایت پیوسته پیوسته گردد، خداوندا رحمت فرست بر محمد و آل محمد ،که کهف حصين(1) و پناه گاه استوار متین، و فریادرس در مانده بیچاره، وملجأ(2) گریختگان و نجات گاه ترسندگان و نگاه دارنده اعتصام جویندگان است ،خداوندا رحمت فرست بر محمد و آل محمد رحمتی فراوان و طیب که اسباب خوشنودی ایشان و اداء حق محمد و آل محمد وقضاء بقدرت از سوی تو و توانائی وقوت باشد، ایپرورگار جهانیان ، خداوندا رحمت فرست بر محمد و آل محمد پاکان نیکو کاران ، چنان کسانیکه واجب گردانیدی برای ایشان حقوق ایشانرا ، یعنی ادای حقوقشانرا بر آفریدگان واجب نمودی و لازم، ساختی اطاعت فرمان و دوستی ایشانرا خداوند ارحمت فرست بر ، محمد و آل محمد ، و آبادان کن دل مرا بفرمانبرداری خودت ، و مرا بمعصیت خودت دستخوش خزی(3) ورسوائی مدار، و روزی گردان مرا بمواسات(4) ورزیدن آنکسکه روزیش را بروی تنگ فرموده ، بآنچه وسعت داده بر من از فضل خود و پهن کردی بر من از عدل خود و زنده داشته مرادر زیر سایه خود و این ماه پیغمبر تو بزرگ فرستادگان تست رحمتهای تو بر او وآل و شیعیان او باد ، آنماه شعبانیکه محفوف(5)داشتی او را برحمت و رضوان خود آنماهی که رسول خدا صلی الله علیه و آله کوشش میفرمود در صیام و قیام آن در شبها و روزهای آن برای فروتنی در حضرت تو در گرامی داشتن آن و بزرگ شمردن تا هنگام فرود آمدن مرگ او و انجام او ایخدای یاری کن مارا براینکه در این ماه بسنت پیغمبر کار کنیم و بشفاعتش در حضرتش برخوردار شویم ،خداوندا او را بگردان برای من شفاعت کننده که شفاعتش پذیرفته باشد ؛ وطریقی وسیع و برگشاده بحضرت تو و مرا تابع و پیرو آن فرمای تاگاهیکه در روز قیامت ملاقات نمایم ترا گاهیکه ، از من راضی و از معاصی من در گذرنده باشی ، و رحمت و رضوان خود را برای من واجب گردانیده و در سرای قرار و آرام و جایگاه نیکان فرود کرده باشی:
ص: 207
از حضرت ابی عبدالله سلام الله عليه مرویست که امام زین العابدين علیه السلام در شهر رمضان المبارك جز بدعا وتسبيح و استغفار و تكبير تكلم نمیفرمود و چون افطار میکرد عرض مینمود : (اَللَّهُمَّ إِنْ شِئْتَ أَنْ تَفْعَلَ فَعَلْتَ) ایخدای اگر بخواهی کاری بپای و عنایتی مبذول فرمائی چنان میکنی و این کلام معجز نظام بر کمال معرفت و تسلیم صرف و رضای کامل و نهایت تفویض دلالتی بزرگ دارد، در کتاب اصول کافی مرویست که چون ماه مبارك فرارسيدى، على بن الحسين عليهما السلام باين دعاى مبارك : ر تمامت ايام رمضان المبارك خدایرا میخواندی. «الهم ان هذا شهر رمضان ، وهذا شهر القيام ، وهذا شهر الانابة ، وهذا شهر التوبة وهذا شهر المغفرة والرحمة، وهذا شهر العتق من النار والفوز بالجنة، اللهم فسلمه لى وتسلمه منی و اعنى عليه بافضل عونك ، ووفقنى فيه لطاعتك ، وفرغنى فيه لعباد تك و دعائك وتلاوة كتابك ، واعظم لى فيه البركة ، واحسن لى فيه العافية ، واصح لي فيه بدنى واوسع فيه رزقى واكفنى فيه ما اهمنی و استجب فيه دعآئي ، وبلغنى فيه رجائى اللهم اذهب عنى فيه النعاس والكسل والسامة والفترة والقسوة والغفلة والعزة اللهم جنبني فيه العلل والاستقام والهموم والاحزان والاعراض والامراض و الخطايا والذنوب، واصرف عنى فيه السوع والفحشآء و الجهد والبلاء والتعب والعنآء انك سميع الدعآء اللهم اعذنى فيه من الشيطان الرجيم وهمزه، ولمزه و نفته ونفخه و وسواسه وكيده ومكره وحيله وامانيه وخدعه وغروره وفتنته ورجله وشركه واعوانه و اتباعه واحزابه و اشیاعه واوليآئه وشركآئه وجميع کیدهم اللهم ارزقنى فيه تمام صيامه وبلوغ العمل في قيامه واستكمال ما يرضيك عنى صبراً وايماناً ويقيناً واحتساباً، وتقبل مناذلك بالاضعاف الكثيرة والأجر العظيم ، اللهم ارزقنى فيه الجد والاجتهاد والقوة والنشاط والانابة والتوبة والتوفيق والرغبة والرهبة والجزع والخشوع والرقة، وصدق اللسان والوجل منك، والرجآء لك والتوكل عليك ، والثقة بك والورع عن محارمك بصالح القول ، و مقبول السعى ومرفوع العمل و مستجاب الدعآء ، ولا تحل بينى وبين شيء من ذلك بعرض ولا مرض ولاغم برحمتك يا ارحم الراحمين
در زاد المعاد این دعای شرافت بنیاد باندك تفاوتی و اختلافی مذکور است ، و این
ص: 208
این کلمات نیز در دنباله این حدیث باضافه مسطور میباشد
«اللهم صل على محمد و آل محمد ، واقسم لي فيه افضل ماتقسمه لعبادك الصالحين و اعطنى فيه افضل ما نعطى اوليائك المقربين ، من الرحمة والمغفرة والتحنن والاجابة والعفو والمغفرة الدائمة والعافية والمعافاة والعتق من النارو الفوز بالجنة وخير الدنيا والاخرة ، اللهم صل على محمد و آل محمد ، واجعل دعائى فيه اليك واصلا ورحمتك وخيرك الى فيه نازلا ، وعملي فيه مقبولا وسعيى فيه مشكوراً ، وذنبى فيه مغفوراً حتى يكون نصيبى فيه الاكبر، وحظى فيه الاوفر، اللهم صل على محمد و آل محمد ووفقني فيه للمية القدر على افضل حال تحب ان يكون عليها احد من اوليائك ، وارضا هالك ، ثم اجعل هالى خيراً من ألف شهر، وارزقنى فيها افضل ما رزقت احداً ممن بلغته اياها واكرمته بها ، واجعلني فيها من عتقائك من جهنم و طلقائك النار، وسعداء خلقك بمغفرتك و رضوانك يا ارحم الراحمين ؛ اللهم صل على محمد و آل محمد وارزقنا في شهرنا هذا الجدو الاجتهاد والقوة والنشاط وماتحب وترضى ، اللهم رب الفجر وليال عشر والشفع والوتر، ورب شهر رمضان وما انزلت فيه القرآن ، ورب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و جميع الملائكة المقربين ، ورب ابراهيم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و رب موسى وعيسى و جميع النبيين و المرسلين ، و رب محمد خاتم النبيين صلواتك عليه وعليهم اجمعين و اسئلك بحقهم عليك و بحقك العظيم عليهم لما صليت عليه و آله و عليهم اجمعين ونظرت الى نظرة رحيمة ترضى بها عنى رضي لاسخط بعده على ابداً ، واعطيتني جميع سؤلي و رغبتی و امنینی و ارادتی ، وصرفت عنى ما اكره واحذرو اخاف على نفسى و مالا اخاف وعن اهلی و مالی و اخواني واخواتي وذريتي ، اللهم اليك فررنا من ذنوبنا ، فاونا تائبين ، وتب علينا مستغفرين، واغفر لنا متعوذين، واعذنا مستجيرين ، واجرنامستسلمين ولا تخذلنا راهبين ، و امنا راغبين ، و شفعنا سائلين ، و اعطنا انك سميع الدعاء قريب مجيب
اللهم انت ربي وانا عبدك ، واحق من سئل العبدربه ولم يسئل العباد مثلك كرماً وجوداً ، يا موضع شكوى السائلين ويامنتهى حاجة الراغبين ، وياغياث المستغيثين ، و يا مجيب دعوة المضطرين و يا ملجأ الهاربين ، ويا صريخ المستصرخين ويارب المستضعفين
ص: 209
ويا كاشف كرب المكروبين ، ويافارج هم المهمومين ، ويا كاشف الكرب العظيم يا الله يارحمن يارحيم يا ارحم الراحمين صل على محمد و آل محمد ، واغفر لي ذنوبي وعيوبي و اسآءتی و ظلمی و جرمی و اسرا في على نفسى ، وارزقني من فضلك و رحمتك فانه لا يملكها غيرك ، واعف عنى و اغفرلي كلما سلف من ذنوبى و اعصمنى فيما بقى من عمرى ، و استر على و على والدى و ولدى و قرابتی و اهل حزانتى و من كان منى بسبيل من المؤمنين والمؤمنات فى الدنيا و الآخرة ، فان ذلك كله بيدك و انت واسع المغفرة فلا تخيبنى يا سيدى و لاترد دعائى و لا ترديدى الى نحرى حتى تفعل ذلك بي ، و تستجيب لى جميع ما سئلتك و تزيدنى من فضلك فانك على كل شيء قدير، ونحن اليك راغبون
اللهم لك الاسماء الحسنى والامثال العليا والكبرياء والآلاء اسئلك باسمك بسم الله الرحمن الرحيم ان كنت قضيت في هذه الليلة تنزل الملائكة والروح ، فيها ان تصلى على محمد و آل محمد وان تجعل اسمى في هذه الليلة في السعداء و روحى مع الشهداء واحساني في عليين و اسائتي مغفورة ، و ان تهب لی یقیناً تباشر به قلبی ، و ايماناً لا يشوبه شك ورضاً بما قسمت لي ، و آتنى فى الدنيا حسنة وفي الآخرة حسنة وقنى عذاب النار، وان لم تكن قضيت في هذه الليلة تنزل الملائكة والروح فيها ، فاخر نى الي ذلك وارزقنى فيها ذكرك وشكرك و طاعتك وحسن عبادتك ، فصل على محمد و آل محمد بأفضل صلواتك يا أرحم الراحمين ، يا احد يا صمد يا رب محمد و آل محمد اغضب اليوم لمحمد و لا برار عترته ، و اقتل اعداءهم بدراً ، و احصهم عدداً ، و لاتدع على ظهر الارض منهم احداً ، و لا تغفر لهم ابداً ياحسن الصحبة ، يا خليفة النبيين انت ارحم الراحمين
البدى البديع الذي ليس كمثله شيء ، والدائم غير الغافل والحي الذي لا يموت انت كل يوم في شأن انت خليفة محمد وناصر محمد ، ومفضل محمد اسئلك ان تنصر وصى محمد وخليفة محمد والقائم بالقسط من اوصياء محمد صلواتك عليه وعليهم اعطف عليهم نصرك بالااله الا انت بحق لا اله الا انت ، صل على محمد وآل محمد واجعلنى معهم في الدنيا و الآخرة ، واجعل عاقبة أمري الى غفرانك ورحمتك يا ارحم الراحمين ، وكذلك نسبت نفسك ياسيدى باللطيف بلى انك لطيف ، فصل على محمد و آل محمد والطف لي انك لطيف لما تشاء ،
ص: 210
اللهم صل على محمد و آل محمد، وارزقني الحج و العمرة في عامنا هذا وفي كل عام، وتطول على بجميع حوائجى للدنيا والآخرة ،
پس سه دفعه بگوی «استغفر الله ربي واتوب اليه ان ربي قريب مجيب استغفر الله ربی واتوب اليه ان ربی رحیم و دو داستغفر الله ربي واتوب اليه أنه كان غفاراً ، اللهم اغفر لى انك ارحم الراحمين ، رب انی عملت سوء وظلمت نفسی ، فاغفر لى انه لا يغفر الذنوب الا انت ، استغفر الله الذى لا اله الاهو الحي القيوم ، الحليم العظيم ، العليم الكريم ، الغفار للمذنب العظيم واتوب اليه ، استغفر الله ان الله كان غفوراً رحيماً.
بعد از آن بخوان «اللهم انى اسئلك ان تصلى على محمد و آل محمد ، وان تجعل فيما تقضى وتقدر من الأمر العظيم المحتوم فى ليلة القدر من القضاء ، الذي لايرد و لا يبدل ان تكتبني من حجاج بيتك الحرام ، المبرور حجهم ، المشكور سعيهم ، المغفور ذنوبهم ، المكفر عنهم سيئاتهم وان تجعل فيما تقضى وتقدر ان تطيل عمرى ، وتوسع رزقى وتؤدى عنى امانتی و دینی آمین رب العالمين، اللهم اجعل لى فرجا و مخرجاً، وارزقني من حيث احتسب ومن حيث لا احتسب ، واحر سنى من حيث احترس ومن حيث لا احترس ، وصلى الله على محمد و آل محمد ، وسلم تسليماً كثيرأ كثيراً»
و خلاصه ترجمه این دعاى مبارك چنين است ، عرض میکند : ایخدای اينك شهر رمضان و ماه روزه داشتن و بعبادت و اطاعت بپای بودن ، و یکباره بخدای بازگشتن است ، و ماهی است که خدای ابواب رحمت و مغفرت برمیگشاید و گناهانرا میآمرزد و از آتش رستگار و به بهشت جاوید برخوردار میفرماید ، و این همان شهر است که بليلة القدر ممتاز است ، پس درود فرست ایخدای بر محمد و آل محمد، ومرا بر صيام وقيام اينماه یاری فرمای ، و مرا از آلایش معاصی آسایش و بسلامت از خطرات ضلالت و غوایت آرامش ده ده ، و بر طاعت تو ورسول خودت و اولیای خودت موفق بدار تا یکسره بعبادت و کار کنم و هیچ امری بیرون از عبادت دچار نمانم ، وبدعاو تلاوت قرآن بگذرانم . و بعافیت و برکت عظیم شادخوار گردم ، و بخلوص توبت وصحت بدن و وسعت روزی و کفایت مهمات و استجابت دعوات و دریافت آمال کامکار شوم
ص: 211
ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و در اینماه مرا بزحمت پینگی و کسالت و فروماندگی و سستی و قساوت وغفلت وغرور وعلتها و رنجوريها واحزان واعراض و امراض و خطاها و گناهان بسیار و آفات سوء و فحشاء وانکار و بلاورنج وعنا(1) را از من دور دار، که تو شنونده دعائی، ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و در اینماه مرا از گزندگان شیطان رجیم و همز(2) ولمز(3) و نفث(4) و نفخ ووسوسه و کاهل نمودن اوو بطش(5) وكيد ومكر و حبائل(6) فریب و خدیعت و خواهشهای او ، وبغرورو بفتنه افکندن و از دام فریب گزند : لشکر و اتباع و اولیا و انبازان و جمله مکیدتهای(7)او به پناه خود در آور، ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و در این ماه مرزوق گردان ما را بصیام وقیام و در یافتن آرزو و عبادات و استکمال آنچه موجب خوشنودی و رضای تو است. و بر اينجمله بخلوص نیت و صفوت(8) عقیدت صبوري بده ، بايمان و يقين برخوردار و باجر و مزد عظیم و پاداش بزرگ کامکار فرمای ، ایخداي درود فرست بر محمد و آل محمد ، ومرزوق گردان مرا باقامت حج وعمره وجد(9) و اجتهاد در دین و عبادت و بقوت و نشاط وتوبت وانابت و توفيق وقربت وخيرات مقبوله ، ورهبت(10) ورغبت و ضراعت وخشوع ورقت ، و نیت صادقه و صدق لسان و ترس از حضرت منان و امیدواری باتو وتوكل و وثوق برتوو ، پارسائی از محرمات تو باقول صالح وسعی مقبول و عمل مرفوع و دعای مستجاب ، و حایل مفرمای در میان من و آنچه خواستار شده ام مرضی وحادثه و هم وغم و بیماری و غفلت و فراموشی و نسیانیرا ، ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد، و بآنچه به بندگان صالح اولیای مقرب خود را از رحمت و مغفرت و تحنن(11) و عطوفت وعفو واجابت ، و آمرزش همیشگی و عافیت و گذشت و آزادی از آتش و فیروزی بجنت و خیر دنیا و آخرت نصیب فرموده مرا بهره یاب فرمای ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد و دعوات مرا به پیشگاه رحمت و اجابت خود واصل، ورحمت وخير
ص: 212
خودت را بر من نازل و اعمال مرا در این ماه مبارك مقبول و سعی مرا مشکور و گناه مرا مغفور و به نصيب اكبر وحظ اوفر بهره ورساز
ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و مرا در این ماه بادراك ليلة القدر و بهترين حالتی که تو دوست داری که اولیای تو بر آنحال باشند نائل فرمای، وثواب و اجر این شب را از هزار ماه برای من بهتر گردان و به برترین کرامت و آزادی از جهنم و رهیدگی از آتش مرزوق(1) و در زمرۀ سعداء آفریدگان خود شاد کام فرمای، ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد، ومارا در اینماه. بکوشش در عبادات وقوت و نشاط و آنچه ترا محبوب و مرضی(2) است مرزوق، بدار ایپروردگار روز و شبهای دوگانه ایپروردگار جفت وطاق ، و پروردگار شهر رمضان ، و آنچه از قرآن که فرو فرستادی در آن و پروردگار جبرائیل و میکائیل و اسرافيل وجمله فریشتگان مقرب ، و پروردگار ابراهیم واسمعيل واسحق ويعقوب، و پروردگار موسی و عیسی و تمامت پیغمبران و فرستادگان و پروردگار محمد خاتم پیغمبران صلواتك عليه وعليهم اجمعين ، و مسئلت مینمایم ترا بحق ایشان بر تو و بحق عظیم تو برایشان که بر محمد و آل محمد و ایشان درود بفرستی، و بامن بنظر رحمت و چشم رضا و خوشنودی که از آن پس هیچوقت سخط و غضبی در آن نباشد نظر فرمائی و تمامت آرزوها و آمال و آمانیرا(3) و آنچه خواسته ام با من عطا فرمائی ، و از آنچه مکروه دارم و بر نفس خويش بيمناك هستم و از آنچه نمیترسم یعنی خود بآن عالم نیستم و از زیانش دانا نمی باشم مر او اهل و عیال و مال و برادران و خواهران و فرزندان و ذریت مرا بازداری .
ایخدای همانا از گناهان و ذنوب خود بحضرت تو گریزان هستم ، پس مارا بحالت توبت وقبول توبت و استغفار و آمرزش پناه و جای ده، و ما را مخذول فرمای و ایمن بگردان که توئی زود اجابت کننده و دعوات راشنونده خدایا توئی پروردگار من و منم بنده توو بنده را همی شایسته است که از حضرت پروردگار خود خواستار شود که کریم و جواد است، ایموضع شکوای خواهندگان و ای پایان حاجت رغبت کنندگان و ای
ص: 213
فریادرس فریاد خواهان، و ای مجیب دعوت بیچارگان ، وای پناه ترسندگان و ایفریاد رس خروشندگان و ایپروردگار ناتوانان وای دفع کننده اندوه بزرگ ایخداوند بخشاینده ، وای آمرزنده مهربان رحمت، فرست بر محمد و آل محمد وبيامرز گناهان ومعايب و مسائي(1) وظلم وجرم واسراف مرا بر نفس من ، وفضل و رحمت خودت را بمن روزی فرمای چه غیر از تو مالك فضل و رحمت و دارنده فزونی و عنایت نیست و در گذر از من از جمله گناهان برگذشته ،من و نگاه دار مرا در بقیۀ عمر من ، و بپوش بر من و پدر و مادر و فرزندان و خویشاوندان و اهل و عیال و هرکس را با من راهی و حقی است از مؤمنین و مؤمنات در دنیا و آخرت ، چه این جمله همه در دست قدرت و عنایت تو است، و توئی واسع المغفرة ،پس بی بهره مدار مر او باز نگردان دعای مر او آنچه در حضرت تو مسئلت کرده ام. باجابت مقرون فرمای.
ایخدای مخصوص تست نامهای نیکو وصفات ،بلند و بزرگی و نعمت های ارجمند خواستار ميشوم بنام گرامی تو «بسم الله الرحمن الرحیم» اگر تو حکم فرموده در اینشب که روح و ملائکه نازل گردند که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد ، و در این شب نام مرا در زمرۀ سعدا ، و روح مرا با شهداء و اعمال مرا در دفتر نیکوان و اساءت(2) مرا آمرزش بگردانی و مرا بیقینی که قلب من بآن مباشر باشد و ايماني كه بآلایش شك وریب مشوب نماند و خوشنودی بآنچه تو از بهر من خواسته، وحسنۀ دنیا و آخرت و آسایش از آتش نایل بداری و اگر در این شب نزول ملائکه و روح را مقرر نفرمودی پس مرا زنده بدار تا با این فیض نایل گردم ، و مرا بذکر و شکر و طاعت وحسن عبادت خود در این شب مرزوق فرمای و بافضل صلوات خودت بر محمد و آل محمد درود فرست ای بهترین رحم کنندگان و اعدای محمد و آل محمد را از روی زمین بر افکن و بآتش غضب خود فرسایش ده، و هیچوقت ایشانرا بمغفرت و آمرزش و آرامش مده، ایخلیفه پیغمبران توئی بهترین رحم کنندگان و توئی پدید آورنده آفریدگان، پیش از آنکه هیچ چیز پدید باشد ای بدیعی(3) که هیچ چیزش مانند نیست و دائمیکه از هیچ چیزش غفلت نیست و زنده ای که هرگز دستخوش مرگ نشود،همانا تو بهر روزی در کاروشانی باشی ، تو خلیفه محمد و ناصر محمد
ص: 214
و فزونی بخشاینده محمدی از تو خواستار میشوم که وصي محمد وخليفه محمد وقائم بعدل وقسط را از اوصياء محمد صلواتك عليهم اجمعين يارى فرمائی ایخدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و مرا در دنیا و آخرت بایشان محشور بدار و پایان امر مرا بآمرزش خویش مقرون گردان ، چه خود را لطیف خواندی و لطیف هستی ، پس چنانکه شاید بر من بلطف کارکن ایخدای درود فرست بر محمد و آل محمد ، و روزی نمامرا با قامت حج وعمره در اینسال و دیگر سالیان ، و به قضای تمامت حاجات من در دنیاو آخرت بر من احسان فرمای، و بطول عمر و وسعت رزق وادای امانت و دین من و حفظ و حراست از هرچه ببایست نایل کن، و بسعی مشکور و ذنب مغفور و حج(1) مبرور و سلامتی از خطيئات وسيئات موفق و برخوردار بدار، ایپروردگار جمله عالمها و عالمیان وصلى الله علی محمد و آله وسلم
چون دعوات مأثوره از حضرت امام زین العابدین علیه السلام بیرون از آنچه در صحیفه کامله مبارکه سجادیه مرقوم است ، على نهج الاستطاءة والامكان در اين كتاب مستطاب مذکور میشود، تاجهت جامعیت را جامع باشد، لهذا دعاى مبارك مشهور معروف بدعای ابوحمزه ثمالی علیه الرحمه که ابوحمزه از آنحضرت روایت کرده است بمناسب مقام در اینجا مذکور میشود در کتب ادعیه از شیخ طوسی رحمة الله علیه و دیگران از ابوحمزه ثمالی ماثور است که حضرت امام زین العابدین سلام الله عیله در لیالی متبرکه شهر رمضان المبارك اكثر شب را بنماز میگذرانید و سحرگاهان این دعای جلیل را قرائت میفرمود .
أَلْهَى لَا تؤدبنى بِعُقُوبَتِكَ وَ لَا تَمْكُرْ بِي فِى حيلتك مِنْ أَيْنَ لِي الْخَيْرَ يارب وَ لَا يُوجَدُ الاْمِنَ عِنْدَكَ وَ مِنِ ابْنِ لِى النَّجَاةِ وَ لَا تستطاع الابك لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنَى عَنِ عَوْنِكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ لَا الَّذِى اسآء واجترء عَلَيْكَ وَ لَمْ يَرْضَكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ يارب يارب « آنچند بگوید تا نَفْسٍ قَطَعَ شود » بِكَ عَرَفْتُكَ وانت دللتني عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي اليك وَ لَولَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى ادْعُوهُ فيجيبنى وَانٍ كُنْتُ بطيئاً حِينَ يدعونى وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ اسئله فيعطينى وَ انَّ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يستقرضنى وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أُنَادِيهِ كُلَّمَا شِئْتَ لحاجتی
ص: 215
واخلو بِهِ حَيْثُ شِئْتَ لسرى بِغَيْرِ شَفِيعُ فَيُقْضَى لِى حاجتى والحمدلله الَّذِي ادْعُوهُ ولاادعو غَيْرِهِ وَ لَوْ دَعَوْتَ غَيْرِهِ لَمْ يُسْتَجَبْ لِي دعآئی الحمدلله الَّذِي أَرْجُوهُ وَ لَا أَرْجُو غَيْرِهِ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيْرُهُ لَا خَلَفُ رَجَائِي والحمدلله الَّذِي وَ کَلَنِی إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی وَ لَمْ يكلني الَىَّ النَّاسِ فَیُهِینُونِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ الي وَ هُوَ غِنًى عَنَى وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَحْلُمُ عَنَى حَتَّى كَأَنِّي لَا ذَنْبَ لِي فربی احْمَدِ شیء عِنْدِي واحق بحمدی .
اللَّهُمَّ أَنِّي أَجِدُ سُبُلِ الْمَطَالِبُ اليك مشرعة وَ مَنَاهِلُ الرَّجَاءِ اليك مُتْرَعَةُ وَ الِاسْتِعَانَةِ بِفَضْلِكَ أَمِنَ امْلِكْ مُبَاحَةً وَ أَبْوَابُ الدُّعَاءِ اليك للصارخين مَفْتُوحَةٍ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ للمراجين بِمَوْضِعِ أَجَابَتْ وَ لِلْمَلْهُوفِینَ بِمَرْصَدِ اغاثة وَ انٍ فِي اللهف الَىَّ جُودِكَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ عِوَضاً عَنِ مَنَعَ الباخلين وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِي أَيْدِى المستأثرين وَانِ الرَّاحِلِ اليك قَرِيبُ الْمَسَافَةِ وانك لاتحتجب عَنْ خَلْقِكَ الَّا انَّ تحجبهم الامال دُونَكَ وَقَدْ قَصَدْتُ اليك بطلبتى وَ تَوَجَّهْتُ اليك بِحَاجَتِي وَ جَعَلْتُ بِكَ استغاثتي وَ بِدُعائِكَ توسلى مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقَاقِ لاستماعك مِنًى وَ لَا اسْتِيجَابُ لعفوك عَنَى بَلْ لثقتى بِكَرَمِكَ وَ سكونى الَىَّ صَدَقَ وَ عدك ولجائى الَىَّ الايمان بتو حيدك وَ يَقِينِي بِمَعْرِفَتِكَ مِنًى انَّ لَا رَبَّ لِي غَيْرُكَ ولااله الَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ
اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُكَ حَقُّ وَ وَعْدِكَ صَدَقَ واسئلوا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ انَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً وَ لَيْسَ مِنْ صفاتك ياسيدى انَّ تَأْمُرُ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعُ الْعَطِيَّةِ وانت الْمَنَّانُ بالعطيات عَلَى أَهْلِ مملكتك وَ الْعَائِدِ عَلَيْهِمْ يَتَحَنَّنْ رَأْفَتِكَ الهي ربيتني فِي نِعَمِكَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی كَبِيراً فيامن رَبَّانِيٍّ فِي الدُّنْيَا باحسانه وَ فَضْلِهِ وَ نَعَّمَهُ واشارلي فِي الاخرة الَىَّ عَفْوِهِ وَ كَرَمِهِ معرفتی یامولاى دليلي عَلَيْكَ وَ حُبِّي لَكَ شَفِيعِي اليك وانا وَاثِقٍ مِنْ دلیلی بدلالتك وَ سَاكِنٍ مِنْ شَفِيعِي الَىَّ شَفَاعَتِكَ أَدْعُوكَ ياسيدي بِلِسَانٍ قَدْ أَخَّرَ سه ذَنْبِهِ رَبِّ أُنَاجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمِهِ أَدْعُوكَ يارب رَاهِباً رَاغِباً رَاجِياً خَائِفاً .
اذا رأیت مولای ذُنُوبِي فَزِعَتْ واذا رَايَةً كَرَمِكَ طمعت فَانٍ عَفَوْتَ فَخَيْرُ رَاحِمَ وَانٍ عُذِّبَتْ فَغَيْرُ ظَالِمٍ حجتی یا اللَّهِ فِي جرئتي عَلَى مسئلتك مَعَ انياني ماتكره جُودِكَ وَ كَرَمِكَ وَ عُدَّتِي فِي شِدَّتِي مَعَ قِلَّةِ حيائى مِنْكَ رافتك وَ رَحْمَتَكَ وَ قَدْ رَجَوْتُ انَّ لَا تُخَيِّبْ
ص: 216
بَيْنَ ذين وذين منيتى فَحَقِّقْ رَجَائِى وَ اسْمَعْ دعائى باخير مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وافضل مَنْ رَجَاهُ رَاجٍ عَظْمُ ياسيدى أَمْلَى وَ سآء عَمَلِى فاعطني مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدَارِ أَمْلَى وَ لَا تُؤَاخِذْنِي بَا سُوءَ عَمَلِى فَانٍ كَرَمِكَ ای رَبِّ يَجِلُّ عَنْ مُجَازَاةِ الْمُذْنِبِينَ وَ حِلْمَكَ يَكْبُرُ عَنْ مُكَافَاةِ الْمُقَصِّرِينَ وانا ياسيدى عَائِذٍ بِفَضْلِكَ هَارِبُ مِنْكَ اليك متنجز مَا وَعَدْتَ مِنِ الصَّفْحُ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِكَ ظَنًّا وَ مَا أَنَا يارب وَ مَا خطرى هَبْنِي بِفَضْلِكَ وَ تَصَدَّقَ عَلَى بِعَفْوِكَ أَىُّ رَبِّ جَلِّلْنِي بِسِتْرِكَ وَ اعْفُ عَنْ أَوْ بيخى بِكَرَمِ وَجْهَكَ فَلُّوا طَلَعَ الْيَوْمَ عَلَى ذَنْبِي غَيْرُكَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتَ تَعْجِيلِ الْعُقُوبَةِ لاجتنبته لالانك أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ الَىَّ واخف المطلعين عَلَى بَلْ لَا نَكُ يارب خَيْرُ الساترين وَ احْكُمْ الْحَاكِمِينَ وَ اكْرِمْ الاكرمين . سَتَّارِ الْعُيُوبِ غَفَّارَ الذُّنُوبِ عَلَّامُ الْغُيُوبِ تَسْتُرُ الذَّنْبِ بِكَرَمِكَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةِ بِحِلْمِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى حِلْمُكَ بَعْدَ عِلْمُكَ وَ عَلَى عَفْوَكَ بَعْدَ قُدْرَتِكَ وَ يُحَمِّلُنِي وَ يجرئنى عَلَى مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنَى وَ يدعونى الَىَّ قُلْتُ الحيآء سَتْرَكَ عَلَىَّ وَ يَسَّرَ عَنَى الَىَّ التوثب عَلَى مَحَارِمِكَ معرفتى بِسَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ عَظِيمِ عَفْوَكَ يَا حَلِيمُ ياكريم ياحي ياقيوم ياغافر الذَّنْبِ يَا قَابِلَ التَّوْبِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا قَدِيمُ الاحسان أَيْنَ سِتْرَكَ الْجَمِيلِ أَيْنَ عَفْوَكَ الْجَلِيلُ این فَرْجَكَ الْقَرِيبِ أَيْنَ غيائك السَّرِيعُ این رَحْمَتِكَ الْوَاسِعَةِ أَيْنَ عَطَايَاكَ الْفَاضِلَةُ أَيْنَ مواهبك الْهَنِيئَةِ این صنائعك السَّنِيَّةِ ابْنُ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ أَيْنَ مِنْكَ الجسيم أَيْنَ احسانك الْقَدِيمِ أَيْنَ كَرَمِكَ یاکریم بِهِ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فاستنقذني وَ بِرَحْمَتِكَ فخلصنى يَا مُحْسِنُ يامجمل يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ لَسْتُ أَتَّكِلُ فِى النَّجَاةَ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنَا لَا نَكُ أَهْلَ التَّقْوَى واهل الْمَغْفِرَةِ تبدىء بالاحسان نَعَماً وَ تعفوعن الذَّنْبِ كَرَماً فماندرى مَا نَشْكُرُ اجميل مَا تَنْشُرُ أَمْ قَبِيحِ مَا تَسْتُرُ أَمْ عَظِيمُ ماابلیت وَ اولیت أَمْ كَثِيرٍ مامنه نَجِيَّةُ وَ عَافِيَةٍ
يَا حَبِيبُ مَنْ تَحَبَّبَ اليك وَ يَا قُرَّةُ عَيْنٍ مِنْ لاذبك وَ انْقَطَعَ اليك أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ نَحْنُ الْمُسِيئُونَ فَتَجَاوَزْ يارب عَنْ قَبِيحٍ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ واى جَهِلَ يارب لَا يَسَعُهُ جُودِكَ وَ أَىُّ زَمَانُ أَطْوَلُ مِنْ آناتك وَ مَا قَدَرَ أَعْمَالِنَا فِى جَنْبِ نِعَمِكَ وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرَ اعما لانقابل بِهَا كَرَمِكَ بَلْ كَيْفَ يُضَيِّقُ عَلَى الْمُذْنِبِينَ مَا وُسْعِهِمْ مِنْ رَحْمَتُكَ يَا داسع الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ فوعزتك ياسيدى أَوْ انتهرتنی مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابَكَ وَ لَا كَفَفْتَ عَنْ
ص: 217
تَمَلُّقِکَ، لِمَا انْتَهی اِلَیَ مِنَ الْمَعْرِفَهِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ، وَ اَنْتَ الْفاعِلُ لِما تَشاءُ، تُعَذِّبُ مَنْ تَشاءُ بِما تَشاءُ کَیْفَ تَشاءُ، وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشاءُ بِما تَشاءُ کَیْفَ تَشاءُ، وَ لا تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِکَ، وَ لا تُنازَعُ فی مُلْکِکَ، وَ لا تُشارَکُ فی اَمْرِکَ، وَ لا تُضادُّ فی حُکْمِکَ، وَ لا یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ اَحَدٌ فی تَدْبیرِکَ، لَکَ الْخَلْقُ وَلک الاَْمْرُ تَبارَکَ اللّه ُ رَبُّ الْعالَمینَ. یا رَبِّ هذا مَقامُ مَنْ لاذَبِکَ، وَاسْتَجارَ بِکَرَمِکَ، وَ اَلِفَ اِحْسانَکَ وَ نِعَمَکَ، وَ اَنْتَ الْجَوادُ الَّذی لا یَضیقُ عَفْوُکَ، وَ لا یَنْقُصُ فَضْلُکَ، وَ لا تَقِلُّ رَحْمَتُکَ، وَ قَدْ تَوَثَّقْنا مِنْکَ بِالصَّفْحِ الْقَدیمِ، وَالْفَضْلِ الْعَظیمِ، وَالرَّحْمَهِ الْواسِعَهِ، اَفَتُراکَ یا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنا اَوْ تُخَیِّبُ امالَنا؟ کَلاّ یا کَریمُ فَلَیْسَ هذا ظَنُّنا بِکَ، وَ لا هذا طَمَعُنا فیکَ.
یا رَبِّ اِنَّ لَنا فیکَ اَمَلاً طَویلاً کَثیرا، اِنَّ لَنا فیکَ رَجاءً عَظیما، عَصَیْناکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو اَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنا، وَ دَعَوْناکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو اَنْ تَسْتَجیبَ لَنا، فَحَقِّقْ رَجاءَنا یا مَوْلانا، فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاَعْمالِنا، وَ لکِنْ عِلْمُکَ فینا، وَ عِلْمُنا بِاَنَّکَ لاتَصْرِفُنا عَنْکَ، حَثَّنا عَلَی الرَّغْبَهِ اِلَیْکَ وَ اِنْ کُنّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبینَ لِرَحْمَتِکَ، فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَیْنا، وَ علَی الْمُذْنِبینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ، فَامْنُنْ عَلَیْنا بِما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَجُدْ عَلَیْنا فَاِنَّا مُحْتاجُونَ اِلی نَیْلِکَ. یا غَفّارُ بِنُورِکَ اهْتَدَیْنا، وَ بِفَضْلِکَ اسْتَغْنَیْنا، وَ بِنِعْمَتِکَ اَصْبَحْنا وَ اَمْسَیْنا، ذُنُوبُنا بَیْنَ یَدَیْکَ، نَسْتَغْفِرُکَ اللّهُمَّ مِنْها وَ نَتُوبُ اِلَیْکَ. تَتَحَبَّبُ اِلَیْنا بِالنِّعَمِ وَ نُعارِضُکَ بِالذُّنُوبِ، خَیْرُکَ اِلَیْنا نازِلٌ، وَ شَرُّنا اِلَیْکَ صاعِدٌ! وَ لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزالُ مَلَکٌ کَریمٌ یَأْتیکَ عَنّا فی کل یوم بِعَمَلٍ قَبیحٍ، فَلا یَمْنَعُکَ ذلِکَ مِنْ اَنْ تَحُوطَنا بِنِعْمَتِکَ وَ تَتَفَضَّلَ عَلَیْنا بِالائِکَ، فَسُبْحانَکَ ما اَحْلَمَکَ وَ اَعْظَمَکَ وَ اَکْرَمَکَ، مُبْدِئا وَ مُعیدا، تَقَدَّسَتْ اَسْمائکَ، وَ جَلَّ ثَناؤُکَ، وَ کَرُمَ صَنائِعُکَ وَ فِعالُکَ. و اَنْتَ اِلهی اَوْسَعُ فَضْلاً وَ اَعْظَمُ حِلْما مِنْ اَنْ تُقایِسَنی بِفِعْلی وَ خَطیئَتی، فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ، سَیِّدی سَیِّدی سَیِّدی اَللّهُمَّ اشْغَلْنا بِذِکْرِکَ، وَ اَعِذْنا مِنْ سَخَطِکَ، وَ اَجِرْنا مِنْ عَذابِکَ وَ ارْزُقْنا مِنْ مَواهِبِکَ، وَ اَنْعِمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلِکَ، وَ ارْزُقْنا حَجَّ بَیْتِکَ وَ زِیارَهَ قَبْرِ نَبِیِّکَ، و الائمة صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی اَهْلِ بَیْتِه، اِنَّکَ قَریبٌ مُجیبٌ، وَ ارْزُقْنا عَمَلاً بِطاعَتِکَ، وَ تَوَفَّنا عَلی مِلَّتِکَ، وَ سُنَّهِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍصَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَ الِه.
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَ، وَارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا وَاجْزِهِما بِالاِْحْسانِ اِحْسانا، وَ بِالسَّیِّئاتِ غُفْرانا اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، الاَْحْیاءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ، تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ
ص: 218
بِالْخَیْراتِ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلِحَیِّنا وَ مَیِّتِنا وَ شاهِدِنا وَ غائِبِنا، ذَکَرِنا وَ اُنْثانا، صَغیرِنا وَ کَبیرِنا، حُرِّنا وَ مَمْلُوکِنا، کَذَبَ الْعادِلُونَ بِاللّه ِ وَ ضَلُّو ضَلالاً بَعیدا، وَ خَسِرُوا خُسْرانا مُبینا. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاخْتِمْ لی بِخَیْرٍ، وَاکْفِنی ما اَهَمَّنی مِنْ اَمْرِ دُنْیایَ وَ آخِرَتی، وَ لا تُسَلِّطْ عَلَیَ مَنْ لا یَرْحَمُنی، وَ اجْعَلْ عَلَیَ مِنْکَ جُنَّهً واقِیَهً باقِیَهً، وَ لا تَسْلُبْنی صالِحَ ما اَنْعَمْتَ بِه عَلَیَ، وَ ارْزُقْنی مِنْ فَضْلِکَ رِزْقا واسِعا حَلالاً طَیِّبا. اَللّهُمَّ احْرُسْنی بِحِراسَتِکَ، وَاحْفَظْنی بِحِفْظِکَ، وَاکْلاَنی بِکَلائَتِکَ، وَارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فی عامِنا هذا وَ فی کُلِّ عامٍ، وَ زِیارَهَ قَبْرِ نَبیِّکَ وَ الاَْئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، وَ لا تُخْلِنی یا رَبِّ مِنْ تِلْکَ الْمَشاهِدِ الشَّریفَهِ، وَ الْمَواقِفِ الْکَریمَهِ. اَللّهُمَّ تُبْ عَلَیَ حَتّی لا اَعْصِیَکَ، وَاَلْهِمْنِی الْخَیْرَ وَالْعَمَلَ بِه، وَ خَشْیَتَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ، اَبَدا ما اَبْقَیْتَنی یا ربَّ الْعالَمینَ.
اَللّهُمَّ اِنّی کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیّئتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلوهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ ناجَیْتُکَ، اَلْقَیْتَ عَلَیَ نُعاسا اِذا اَنَا صَلَّیْتُ، وَ سَلَبْتَنی مُناجاتَکَ اِذا اَنَا ناجَیْتُ، وَ مالی کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَریرَتی، وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسی، عَرَضَتْ لی بَلِیَّهٌ اَزالَتْ قَدَمی، وَ حالَتْ بَیْنی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ! سَیِّدی لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنی، وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی مُسْتَخِفّا بِحَقِّکَ فَاَقْصَیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی مَعْرِضا عَنْکَ فَقَلَیْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ وَ جَدْتَنی فی مَقامِ الْکاذِبینَ فَرَفَضْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی غَیْرَ شاکِرٍ لِنَعْمائِکَ فَحَرَمْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنی مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی فِی الْغافِلینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنی الِفُ مَجالِسَ الْبَطّالینَ فَبَیْنی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنی! اَوْ لَعلَّکَ لَمْ تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعائی فَباعَدْتَنی! اَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمی وَ جَریرَتی کافَیْتَنی! او لعلکَ بِقِلَّهِ حَیائی مِنْکَ جازَیْتَنی!. فَاِنْ عَفَوْتَ یا رَبِّ، فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبینَ قَبْلی، لاَِنَّ کَرَمَکَ أیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُجازاةِ الْمُذْنِبینَ، وَ حِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکافاة الْمُقَصِّرینَ، وَ اَنَا عائِذٌ بِفَضْلِکَ، هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ، مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّا،
اِلهی اَنْتَ اَوْسَعُ فَضْلاً، وَ اَعْظَمُ حِلْما مِنْ اَنْ تُقایِسَنی بِعَمَلی، وَ اَنْ تَسْتَزِلَّنی بِخَطیئَتی، وَ ما اَنَا یا سَیِّدی وَ ما خَطَری! هَبْنی بِفَضْلِکَ، یا سیدی وَ تَصَدَّقْ عَلَیَ بِعَفْوِکَ، وَ جَلِّلْنی بِسَتْرِکَ، وَ اعْفُ عَنْ تَوْبیخی بِکَرَمِ وَجْهِکَ. سَیِّدی اَنَا الصَّغیرُ الَّذی رَبَّیْتَهُ، وَ اَنَا الْجاهِلُ الَّذی عَلَّمْتَهُ، وَ اَنَا الضّالُّ الَّذی هَدَیْتَهُ، وَ اَنَا الْوَضیعُ الَّذی رَفَعْتَهُ، وَ اَنَا الْخائِفُ الَّذی امَنْتَهُ، وَ اَنَا الْجائِعُ
ص: 219
الَّذی اَشْبَعْتَهُ، والْعَطْشانُ الَّذی اَرْوَیْتَهُ، وَ الْعارِی الَّذی کَسَوْتَهُ، وَ الْفَقیرُ الَّذی اَغْنَیْتَهُ، وَ الضَّعیفُ الَّذی قَوَّیْتَهُ، وَ الذَّلیلُ الَّذی اَعْزَزْتَهُ، السَّقیمُ الَّذی شَفَیْتَهُ، وَ السّائِلُ الَّذی اَعْطَیْتَهُ، وَ الْمُذْنِبُ الَّذی سَتَرْتَهُ، وَ الْخاطِئُ الَّذی اَقَلْتَهُ، وَ اَنَا الْقَلیلُ الَّذی کَثَّرْتَهُ، وَ الْمُسْتَضْعَفُ الَّذی نَصَرْتَهُ، وَ اَنَا الطَّریدُ الَّذی آوَیْتَهُ. فلک الحمد و اَنَا یا رَبِّ الَّذی لَمْ اَسْتَحْیِکَ فِی الْخَلاءِ وَ لَمْ اُراقِبْکَ فِی الْمَلاءِ، اَنَا صاحِبُ الدَّواهِی الْعُظْمی، اَنَا الَّذی عَلی سَیِّدِهِ اجْتَرَی اَنَا الَّذی عَصَیْتُ جَبّارَ السَّماءِ، اَنَا الَّذی اَعْطَیْتُ عَلی الْمَعاصِی الجلیل الرُّشی،
اَنَا الَّذی حینَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ اِلَیْهِ اَسْعی، اَنَا الَّذی اَمْهَلْتَنی فَمَا ارْعَوَیْتُ، وَ سَتَرْتَ عَلَیَ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ، وَ عَمِلْتُ بِالْمَعاصی فَتَعَدَّیْتُ، وَ اَسْقَطْتَنی مِنْ عَیْنِکَ فَما بالَیْتُ. فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلْتَنی، وَ بِسِتْرِکَ سَتَرْتَنی، حَتّی کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنی، وَ مِنْ عُقُوباتِ الْمَعاصی جَنَّبْتَنی، حَتّی کَاَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنی. اِلهی لَمْ اَعْصِکَ حینَ عَصَیْتُکَ وَ اَنَا برُبُوبِیَّتِکَ جاحِدٌ، وَ لا بِاَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ، وَ لا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ، وَ لا لِوَعیدِکَ مُتَهاوِنٌ، وَ لکِنْ خَطیئَهٌ عَرَضَتْ، وَ سَوَّلَتْ لی نَفْسی، وَ غَلَبَنی هَوایَ، وَ اَعانَنی عَلَیْها شِقْوَتی، وَ غَرَّنی سِتْرُکَ الْمُرْخی عَلَیَ، فَقَدْ عَصَیْتُکَ وَ خالَفْتُکَ بِجَهْدی. فَالاْنَ مِنْ عَذابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنی؟وَ مِنْ اَیْدِی الْخُصَماءِ غَدا مَنْ یُخَلِّصُنی؟ وَ بِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّی؟ فَوا اَسواتا عَلی ما اَحْصی کِتابُکَ مِنْ عَمَلی الَّذی لَوْلا ما اَرْجُو مِنْ کَرَمِکَ وَسَعَهِ رَحْمَتِکَ، وَ نَهْیِکَ اِیّایَ عَنِ الْقُنُوطِ، لَقَنَطْتُ عِنْدَ ما اَتَذَکَّرُها، یا خَیْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ، وَ اَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ.
اَللّهُمَّ بِذِمَّهِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ، وَ بِحُرْمَهِ الْقُرْانِ اَعْتَمِدُ عَلَیْکَ، وَ بِحُبّی لِلنَّبِیِّ الاُْمِّیِّ، الْقُرَشِیِ، الْهاشِمیِ، الْعَرَبِیِ، التَّهامِیِ الْمَکِیِ، الْمَدَنِیِ، صلوتک علیه و آله اَرْجُو الزُّلْفَة لَدَیْکَ، فَلا تُوحِشِ اسْتیناسَ اِیمانی وَ لا تَجْعَلْ ثَوابی ثَوابَ مَنْ عَبَدَ سِواکَ، فَاِنَّ قَوْما آمَنُوا بِاَلْسِنَتِهِمْ لِیَحْقِنُوا بِه دِماءَهُمْ، فَاَدْرَکُوا ما اَمَّلُوا، وَ اِنّا امَنّا بِکَ بِاَلْسِنَتِنا وَ قُلُوبِنا، لِتَعْفُوَ عَنّا، فَاَدْرِکْ بنا ما اَمَّلْنا، وَ ثَبِّتْ رَجاءَکَ فی صُدُورِنا، وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ. فَوَ عِزَّتِکَ لَوِ انْتَهَرْتَنی ما بَرِحْتُ منْ بابِکَ، وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ، لِما اُلْهِمَ قَلْبی مِنَ الْمَعْرِفَة بِکَرَمِکَ وَسَعَةِ رَحْمَتِکَ، اِلی مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ اِلاّ اِلی مَوْلاهُ، وَ اِلی مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ اِلاّ اِلی خالِقِه. اِلهی لَوْ قَرَنْتَنی بِالاَْصْفادِ وَ مَنَعْتَنی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الاَْشْهاد
ص: 220
وَ دَلَلْتَ عَلی فَضائِحی عُیُونَ الْعِبادِ، وَ اَمَرْتَ بی اِلَی النّارِ وَ حُلْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ الاَْبْرارِ، ما قَطَعْتُ رَجائی مِنْکَ، وَ لا صَرَفْتُ وَجْهَ تَأْمیلی لِلْعَفْوِ عَنْکَ، وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبی، اَنَا لا اَنْسی اَنادیکَ وَ سِتْرَکَ عَلَیَ فی دارِ الدُّنْیا. یا سَیِّدی صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
وَ اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی، وَ اجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفی واله خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَ الِه، وَ انْقُلْنی اِلی دَرَجَهِ التَّوْبَهِ اِلَیْکَ، وَ اَعِنّی بِالْبُکآءِ عَلی نَفْسی، فَقَدْ اَفْنَیْتُ بِالتَّسْویفِ وَالاْمالِ عُمُری، وَ قَدْ نَزَّلْتُ مَنْزِلَهَ الاْیِسینَ مِنَ خیری فَمَنْ یَکُونُ اَسْوَءَ حالاً مِنّی اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلی مِثْلِ حالی اِلی قَبْری لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتی، وَ لَمْ اَفْرِشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتی! وَ مالی لا اَبْکی؟! وَ لا اَدْری اِلی ما یَکُونُ مَصیری، وَ اَری نَفْسی تُخادِعُنی، وَ اَیّامی تُخاتِلُنی، وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسی اَجْنِحَهُ الْمَوْتِ، فَمالی لا اَبْکی! اَبْکی لِخُرُوجِ نَفْسی، اَبْکی لِظُلْمَهِ قَبْری، اَبْکی لِضیقِ لَحْدی، اَبْکی لِسُؤالِ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ اِیّایَ، اَبْکی لِخُروُجی مِنْ قَبْری عُرْیانا ذَلیلاً، حامِلاً ثِقْلی عَلی ظَهْری،
اَنْظُرُ مَرَّهً عَنْ یَمینی، وَ اخری عَنْ شِمالی، اِذِ الْخَلائِقُ فی شَأْنٍ غَیْرِ شْأْنی، (لِکُلِّ امْرِی مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَهٌ تَرْهَقُها قَتَرَهٌ وَ ذِلَّهٌ. سَیِّدی عَلَیْکَ مُعْتَمَدی وَ رَجائی وَ تَوَکُّلی، وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقی، تُصیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی بِکَرامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی ما نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبی، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلی بَسْطِ لِسانی. اَفَبِلِسانی هذَا الْکالِّ اَشْکُرُک؟! اَمْ بِغایَهِ جُهْدی فی عَمَلی اُرْضیکَ؟! وَ ما قَدْرُ لِسانی یا رَبِّ فی جَنْبِ شُکْرِکَ؟ وَ ما قَدْرُ عَمَلی فی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ اِحْسانِکَ اِلَیَ؟ اِلاّ اَنَّ جُودَکَ بَسَطَ اَمَلی، وَ شُکْرَکَ قَبِلَ عَمَلی. سَیِّدی اِلَیْکَ رَغْبَتی، وَ مِنْکَ رَهْبَتی، وَ اِلیْکَ تَأْمِیلی، و قَدْ ساقَنی اِلَیْکَ اَمَلی، وَ عَلَیْکَ یا واجدی عَکَفَتْ هِمَّتی، وَ فیما عِنْدَکَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتی، وَ لَکَ خالِصُ رَجائی وَ خَوْفی، وَ بِکَ آنِسَتْ مَحَبَّتی، وَ اِلَیْکَ اَلْقَیْتُ بِیَدی، وَ بِحَبْلِ طاعَتِکَ مَدَدْتُ رَهْبَتی. یا مَوْلایَ بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبی، وَ بِمُناجاتِکَ بَرَّدْتُ اَلَمَ الْخَوْفِ عَنّی، فَیا مَوْلایَ وَ یا مُؤَمَّلی وَ یا مُنْتَهی سُؤْلی، صل علی محمد و آل محمد و فَرِّقْ بَیْنی وَ بَیْنَ ذَنْبِیَ الْمانِعِ لی مِنْ لُزُومِ طاعَتِکَ، فَاِنَّما اَسْئلُکَ لِقَدیمِ الرَّجآءِ فیَکَ، وَ خوفی الیک و عَظیمِ الطَّمَعِ منکَ الَّذی اَوْجَبْتَهُ عَلی نَفْسِکَ مِنَ الرَّأْفَهِ وَ الرَّحْمَهِ، والاَْمْرُ لَکَ وَحْدَکَ، لاشریک لک وَ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ
ص: 221
عِیالُکَ وَ فی قَبْضَتِکَ، وَ کُلُّ شَیْءٍ خاضِعٌ لَکَ، تَبارَکْتَ یارَبَّ الْعالَمینَ.
اِلهی ارْحَمْنی اِذَا انْقَطَعَتْ حُجَّتی، وَ کَلَّ عَنْ جَوابِکَ لِسانی، وَ طاشَ عِنْدَ سُؤالِکَ اِیّایَ لُبّی، فَیاعَظیم رَجائی و لا تُخَیِّبْنی اِذَا اشْتَدَّتْ فاقَتی، الیک و لا تَرُدَّنی بجَهْلی، وَ لا تَمْنَعْنی لِقِلَّهِ صَبْری، وَ اَعْطِنی لِفَقْری، وَ ارْحَمْنی لِضَعْفی. سَیِّدی عَلَیْکَ مُعْتَمَدی وَ مُعَوَّلی وَ رَجائی وَ تَوَکُّلی، وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقی وَ بِفِنائِکَ اَحُطُّ رَحْلی، وَ بِجُودِکَ اَقْصُدک طَلِبَتی، وَ بِکَرَمِکَ اَیْ رَبِّ اَسْتَفْتِحُ دُعائی، و َلَدَیْکَ اَرْجُوجبر فاقَتی، وَ بِغِناکَ اَجْبُرُ عَیْلَتی، وَ تَحْتَ ظِلِّ عَفْوِکَ قِیامی، وَالِی جُودِکَ وَ کَرَمِکَ اَرْفَعُ بَصَری، وَاِلی مَعْرُوِفکَ اُدیمُ نَظَری، فَلا تُحْرِقْنی بِالنّارِ وَ اَنْتَ مَوْضِعُ اَمَلی، وَ لا تُسْکِنِّی الْهاوِیَهَ فَاِنَّکَ قُرَّهُ عَیْنی، یا سَیِّدی لا تُکَذِّبْ ظَنِّی بِاِحْسانِکَ وَ مَعْرُوفِکَ، فَاِنَّکَ ثِقَتی، وَ رجائی و لا تَحْرِمْنی ثَوابَکَ فَاِنَّکَ الْعارِفُ بِفَقْری. اِلهی اِنْ کانَ قَدْ دَنی اَجَلی وَ لَمْ یُقَرِّبْنی مِنْکَ عَمَلی، فَقَدْ جَعَلْتُ الاِْعْتِرافَ اِلَیْکَ بِذَنْبی وَ سائِلَ عِلَلی، اِلهی اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلی مِنْکَ بِالْعَفْوِ وَ اِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ اَعْدَلُ مِنْکَ فِی الْحُکْمِ اِرْحَمْ اللهم فی هذِهِ الدُّنْیا غُرْبَتی، وَ عِنْدَ الْمَوْتِ کُرْبَتی، وَ فِی الْقَبْرِ وَحْدَتی، وَ فِی اللَّحْدِ وَحْشَتی، وَ اِذا نُشِرْتُ لِلْحِسابِ بَیْنَ یَدَیْکَ ذُلَّ مَوْقِفی فَاغْفِرْ لی ما خَفِیَ عَلَی الاْدَمِیّینَ مِنْ عَمَلی، وَ اَدِمْ لی ما بِه سَتَرْتَنی، وَ ارْحَمْنی صَریعا عَلَی الْفِراشِ تُقَلِّبُنی اَیْدی اَحِبَّتی، وَ تَفَضَّلْ عَلَیَ مَمْدُودا عَلَی الْمُغْتَسَلِ یُغَسِّلُنی صالِحُ جیرَتی، وَ تَحَنَّنْ عَلَیَ مَحْمُولاً قَدْ تَناوَلَ الاَْقْرِباءُ اَطْرافَ جَنازَتی، وَجُدْ عَلَیَ مَنْقُولاً قَدْ نَزَلْتُ بِکَ وَحیدا فی حُفْرَتی، وَارْحَمْ فی ذلِکَ الْبَیْتِ الْجَدیدِ غُرْبَتی حَتّی لا اَسْتَأْنِسَ بِغَیْرِکَ
یا سَیِّدی، فَاِنَّکَ اِنْ وَ کَلْتَنی اِلی نَفْسی هَلَکْتُ. سَیِّدی فَبِمَنْ اَسْتَغیثُ اِنْ لَمْ تُقِلْنی عَثْرَتی؟ وَ اِلی مَنْ اَفْزَعُ اِنْ فَقَدْتُ عِنایَتَکَ فی ضَجْعَتی؟ وَ اِلی مَنْ اَلْتَجِئُ اِنْ لَمْ تُنَفِّسْ کُرْبَتی سَیِّدی مَنْ لی وَ مَنْ یَرْحَمُنی اِنْ لَمْ تَرْحَمْنی وَ فَضْلَ مَنْ اُؤَمِّلُ اِنْ عَدِمْتُ فَضْلَکَ یَوْمَ فاقَتی؟ وَ اِلی مَنِ الْفِرارُ مِنَ الذُّنُوبِ اِذَا انْقَضی اَجَلی؟. سَیِّدی لا تُعَذِّبْنی وَ اَنَا اَرْجُوکَ. اِللهم حَقِّقْ رَجائی، وَ آمِنْ خَوْفی، فَاِنَّ کَثْرَهَ ذُنُوبی لا اَرْجُو فیها اِلاّ عَفْوَکَ. سَیِّدی اَنَا اَسْاَلُکَ مالا اَسْتَحِقُّ، وَ اَنْتَ اَهْلُ التَّقْوی وَ اَهْلُ الْمَغْفِرَهِ، فَاغْفِرْ لی وَاَلْبِسْنی مِن نَظَرِکَ ثَوْبا یُغَطّی عَلَیَ الذنوب و التَّبِعاتِ، وَ تَغْفِرُها لی وَ لا اُطالَبُ بِها اِنَّکَ ذُو مَنٍّ قَدیمٍ، وَ صَفْحٍ عَظیمٍ، وَ تَجاوُزٍ کَریمٍ. اِلهی
ص: 222
اَنْتَ الَّذی تُفیضُ سَیْبَکَ عَلی مَنْ لایَسْئلُکَ، وَ عَلَی الْجاحِدینَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، فَکَیْفَ سَیِّدی بِمَنْ سَئلَکَ وَ اَیْقَنَ اَنَّ الْخَلْقَ لَکَ وَ الاَْمْرَ اِلَیْکَ؟ تَبارَکْتَ وَ تَعالَیْتَ یارَبَّ العالَمینَ.
الهی و سَیِّدی عَبْدُکَ بِبابِکَ اَقامَتْهُ الْخَصاصَهُ بَیْنَ یَدَیْکَ، یَقْرَعُ بابَ اِحْسانِکَ بِدُعائِه، وَ یَسْتَعْطِفُ جَمیلَ نَظَرِکَ بِمَکْنُونِ رَجائِه، فَلا تُعْرِضْ بِوَجْهِکَ الْکَریمِ عَنّی، وَاقْبَلْ مِنّی ما اَقُولُ، فَقَدْ دَعَوْتُکَ بِهذَا الدُّعاءِ، وَ اَنَا اَرْجُو اَنْ لا تَرُدَّنی مَعْرِفَة مِنّی بِرَأْفَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ. اِلهی اَنْتَ الَّذی لایُحْفیکَ سائِلٌ، وَ لا یَنْقُصُکَ نائِلٌ، اَنْتَ کَما تَقُولُ وَ فَوْقَ ما نَقُولُ، اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئلُکَ صَبْرا جَمیلاً، وَ فَرَجا قَریبا، وَ قَوْلاً صادِقا، وَ اَجْرا عَظیما، اَسْئلُکَ یا رَبِّ مِنَ الْخَیْرِ کُلِّه ما عَلِمْتُ مِنْهُ وَ ما لَمْ اَعْلَمْ،
اَسْاَلُکَ اللّهُمَّ مِنْ خَیْر ِما سَئلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ، یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَ اَجْوَدَ مَنْ اَعْطی، اَعْطِنی سُؤْلی فی نَفْسی وَ اَهْلی وَ وَ وَلَدی و والِدَیَ وَ اَهْلِ حُزانَتی وَ اِخْوانی فیکَ، وَ اَرْغِدْ عَیْشی، وَ اَظْهِرْ مُرُوَّتی، وَ اَصْلِحْ جَمیعَ اَحْوالی، وَاجْعَلْنی مِمَّنْ اَطَلْتَ عُمُرَهُ، وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ، وَ اَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ، وَ اَحْیَیْتَهُ حَیوهً طَیِّبَهً فی اَدْوَمِ السُّرُورِ وَ اَسْبَغِ الْکَرامَهِ، وَ اَتَمِّ الْعَیْشِ، اِنَّکَ تَفْعَلُ ما تَشاءُ، وَ لا تَفْعَلُ ما یَشاءُ غَیْرُکَ. اَللّهُمَّ خُصَّنی مِنْکَ بِخاصَّهِ ذِکْرِکَ، وَ لا تَجْعَلْ شَیْئا مِمّا اَتَقَرَّبُ بِه اِلَیْکَ فی آناءِ اللَّیْلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ رِیاءًا وَ لا سُمْعَهً وَ لا اَشَرا وَ لا بَطَرا، وَاجْعَلْنی لَکَ مِنَ الْخاشِعینَ. اَللّهُمَّ اَعْطِنِی السَّعَهَ فِی الرِّزْقِ، وَ الاْ َمْنَ فِی الْوَطَنِ، وَ قُرَّهَ الْعَیْنِ فِی الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ وَالْمَقامِ فی نِعَمِکَ عِنْدی، وَالصِّحَّهَ فِی الْجِسْمِ، وَالْقُوَّهَ فِی الْبَدَنِ، وَالسَّلامَهَ فِی الدّینِ، وَاسْتَعْمِلْنی بِطاعَتِکَ وَ طاعَهِ رَسُولِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَالِه و اهل بیته اَبَدا مَا اسْتَعْمَرْتَنی، وَ اجْعَلْنی مِنْ اَوْفَرِ عِبادِکَ عِنْدَکَ نَصیبا فی کُلِّ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ وَ تُنْزِلُهُ فی شَهْرِ رَمَضانَ فی لَیْلَهِ الْقَدْرِ، وَ ما اَنْتَ مُنَزِّلُهُ فی کُلِّ سَنَة مِنْ رَحْمَهٍ تَنْشُرُها، وَ عافِیَة تُلْبِسُها، وَ بَلِیَّة تَدْفَعُها، وَ حَسَناتٍ تَتَقَبَّلُها، وَ سَیِّئاتٍ تَتَجاوَزُ عَنْها، وَ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فی عامِنا هذا و فی کُلِّ عامٍ، وَارْزُقْنی رِزْقا واسِعا مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ، وَاصْرِفْ عَنّی یا سَیِّدی الاَْسْواءَ، وَاقْضِ عَنِّی الدَّیْنَ وَالظُّلاماتِ حَتّی لااَتَاَذّی بِشَیْءٍ مِنْهُ، وَ خُذْ عَنّی بِاَسْماعِ وَ اَبْصارِ اَعْدائی وَ حُسّادی وَالْباغینَ عَلَیَ، وَانْصُرْنی عَلَیْهِمْ، وَ اَقِرَّ عَیْنی، وَ حَقِّقْ ظَنّی و فَرِّحْ قَلْبی، وَاجْعَلْ لی مِنْ هَمّی وَ کَرْبی فَرَجا وَ مَخْرَجا وَ اجْعَلْ
ص: 223
مَنْ اَرادَنی بِسُوءٍ مِنْ جَمیعِ خَلْقِکَ تَحْتَ قَدَمی، وَاکْفِنی شَرَّ الشَّیْطانِ، وَ شَرَّ السُّلْطانِ، وَ سَیِّئاتِ عَمَلی وَ طَهِّرْنی مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّها، وَ اَجِرْنی مِنَ النّارِ بِعَفْوِکَ، وَ اَدْخِلْنِی الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِکَ، وَ زَوِّجْنی مِنَ الْحُورِ الْعینِ بِفَضْلِکَ، وَاَلْحِقْنی بِاَوْلِیائِکَ الصّالِحینَ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الاَْبْرارِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ صَلَواتُکَ الله عَلَیْهِمْ وَ عَلی اَرْواحِهِمْ وَ اَجْسادِهِمْ، وَ رَحْمَهُ اللّه وَ بَرَکاتُهُ.
اِلهی وَ سَیِّدی، وَ عِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ لَئِنْ طالَبْتَنی بِذُنُوبی لاَُطالِبَنَّکَ بِعَفْوِکَ، وَ لَئِنْ طالَبْتَنی بِلُؤْمی لاَُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ، وَ لَئِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ لاَُخْبِرَنَّ اَهْلَ النّارِ بِحُبّی لَکَ، اِلهی وَ سَیِّدی،اِنْ کُنْتَ لاتَغْفِرُ اِلاّ لاَِوْلِیائِکَ وَ اَهْلِ طاعَتِکَ، فَاِلی مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ وَ اِنْ کُنْتَ لا تُکْرِمُ اِلاّ اَهْلَ الْوَفاءِ بِکَ، فَبِمَنْ یَسْتَغیثُ الْمُسیئُونَ اِلهی اِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ فَفی ذلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ، وَ اِنْ اَدْخَلْتَنِی الْجَنَّهَ فَفی ذلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ، وَ اَنَا وَاللّه ِ اَعْلَمُ اَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ اَحَبُّ اِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ، اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئلُکَ اَنْ تَمْلاََء قَلْبی حُبّا لَکَ، وَ خَشْیَهً مِنْکَ، وَ تَصْدیقا بِکِتابِکَ، وَ ایمانا بِکَ، وَ فَرَقا مِنْکَ، وَ شَوْقا اِلَیْکَ، یا ذَا الْجَلالِ وَالاِْکْرامِ حَبِّبْ اِلَیَ لِقائکَ، وَ اَحْبِبْ لِقائی، وَ اجْعَلْ لی فی لِقائِکَ الرّاحَهَ وَالْفَرَجَ وَالْکَرامَهَ.
اَللّهُمَّ اَلْحِقْنی بِصالِحِ مَنْ مَضی، وَاجْعَلْنی مِنْ صالِحِ مَنْ بَقِیَ، وَ خُذْ بی سَبیلَ الصّالِحینَ، وَ اَعِنّی عَلی نَفْسی بِما تُعینُ بِهِ الصّالِحینَ عَلی اَنْفُسِهِمْ، وَاخْتِمْ عَمَلی بِاَحْسَنِه، وَ اجْعَلْ ثَوابی مِنْهُ الْجَنَّهَ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ، وَ اَعِنّی عَلی صالِحِ ما اَعْطَیْتَنی، وَ ثَبِّتْنی یا رَبِّ وَ لا تَرُدَّنی فی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ، ابدا
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ ایمانا لا اَجَلَ لَهُ دُونَ لِقائِکَ، اَحْیِنی ما اَحْیَیْتَنی عَلَیْهِ، وَ تَوَفَّنی اِذا تَوَفَّیْتَنی عَلَیْهِ، وَابْعَثْنی اِذا بَعَثْتَنی عَلَیْهِ، وَابْرَء قَلْبی مِنَ الرِّیاءِ وَالشَّکِّ، وَالسُّمْعَهِ فی دینِکَ حَتّی یَکُونَ عَمَلی خالِصا لَکَ. اَللّهُمَّ اَعْطِنی بَصیرَهً فی دینِکَ، وَ فَهْما فی حُکْمِکَ، وَ فِقْها فی عِلْمِکَ، وَ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ وَرَعا یَحْجُزُنی عَنْ مَعْصِیَتِکَ، وَ بَیِّضْ وَجْهی بِنُورِکَ، وَاجْعَلْ رَغْبَتی فیما عِنْدَکَ، وَ تَوَفَّنی فی سَبیلِکَ وَ عَلی مِلَّهِ رَسُولِکَ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَ الِه.
اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَالْفَشَلِ، وَالْهَمِّ وَالْحُزْنِ، وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ، وَالْغَفْلَهِ، والْقَسْوَهِ، وَالذِّلَّهِ، وَالْمَسْکَنَهِ، وَالْفَقْرِ، وَالْفاقَهِ، وَ کُلِّ بَلِیَّهٍ وَالْفَواحِشِ، ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ. وَ اَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لاتَقْنَعُ، وَ بَطْنٍ لایَشْبَعُ، وَ قَلْبٍ لایَخْشَعُ، وَ دُعاءٍ لا یُسْمَعُ، وَ عَمَلٍ لا یَنْفَعُ، وَ صَلوة لا تُرْفَعُ. وَ اَعُوذُ بِکَ یا رَبِّ عَلی نَفْسی وَ وَلَدی وَ دینی وَ مالی، وَ عَلی جَمیعِ ما رَزَقْتَنی مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
ص: 224
اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ. اَللّهُمَّ اِنَّهُ لا یُجیرَنی مِنْکَ اَحَدٌ، وَ لا اَجِدَ مِنْ دُونِکَ مُلْتَحَد افَلا تَجْعَلْ نَفْسی فی شَیْءٍ مِنْ عَذابِکَ، وَ لا تَرُدَّنی بِهَلَکَهٍ، وَ لا تَرُدَّنی بِعَذابٍ اَلیمٍ،
اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّی، وَاَعْلِ ذِکْری، وَ ارْفَعْ دَرَجَتی، وَحُطَّ وِزْری، وَ لا تَذْکُرْنی بِخَطیئَتی، وَاجْعَلْ ثَوابَ مَجْلِسی، وَ ثَوابَ مَنْطِقی، وَ ثَوابَ دُعائی رِضاکَ وَالْجَنَّهَ، وَاَعْطِنی یا رَبِّ جَمیعَ ماسَئلْتُکَ، وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ، اِنّی اِلَیْکَ راغِبٌ یارَبَّ الْعالَمینَ. اَللّهُمَّ اِنَّکَ اَنْزَلْتَ فی کِتابِکَ الْعَفْوَ، وَاَمَرْتَنا اَنْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنا، وَ قَدْ ظَلَمْنا اَنْفُسَنا، فَاعْفُ عَنّا فَاِنَّکَ اَوْلی بِذلِکَ مِنّا، وَ اَمَرْتَنا اَنْ لاترُدَّ سائِلاً عَنْ اَبْوابِنا، وَ قَدْ جِئْتُکَ سائِلاً، فَلا تَرُدَّنی اِلاّ بِقَضآءِ حاجَتی، وَ اَمَرْتَنا بِالاِْحْسانِ اِلی ما مَلَکَتْ اَیْمانُنا، وَ نَحْنُ اَرِقّاؤُکَ، فَاَعْتِقْ رِقابَنا مِنَ النّارِ. یا مَفْزَعی عِنْدَ کُرْبَتی، وَ یا غَوْثی عِنْدَ شِدَّتی، اِلَیْکَ فَزِعْتُ، وَ بِکَ اسْتَغَثْتُ، وَ بِکَ لُذْتُ، لا اَلُوذُ بِسِواکَ وَ لا اَطْلُبُ الْفَرَجَ اِلاّ مِنْکَ، فَاَغِثْنی وَ فَرِّجْ عَنّی، یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، اِقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ وَاعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ، اِنَّکَ انتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ. اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ ایمانا تُباشِرُ بِه قَلْبی، وَ یَقینا صادِقا حَتّی اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ یُصیبَنی اِلاّ ما کَتَبْتَ لی، وَ رَضِّنی مِنَ الْعَیْشِ بِما قَسَمْتَ لی یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ یا رب العالمین
اکنون بترجمه خلاصه مطالب و الفاظ این دعاى مبارك اشارت میرود، از حضرت امام رضا علیه السلام سئوال کردند از قول خدایتعالى «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ»(1) فرمود : خدای تعالی با بندگان مکر نمیفرماید بلکه جزاء مکر را میدهد.
بالجمله امام زین العابدين علیه السلام عرض میکند : و در حقیقت زبان حال است و تا دامان قیامت شرح حال و اقوال ما میباشد.
ایخدای من مرا بعقوبت خود تأدیب مفرمای یعنی ما را توانائی برتافتن عقوبت و تأدیب تو نیست اگر چه مستحق هستیم و ما را پاداش مکرو جزای حیلت در کنار مگذار مارا خير و نجات از کجا بخواهد دریافت ، با اینکه جز از پیشگاه رحمت تو بدست نشود، همانا آنکسکه به نیکی کار کرد و بنکوئی روزگار بپای برد ازعون و رحمت تو بی نیاز نتواند بود و آنکس که با ساءت(2) مبادرت گرفت و در حضرت الوهیت تو بجرأت و جسارت رفت و ترا خوشنود نداشت هم از قبضه اقتدار و عرصه اختيار تو بیرون نتواند
ص: 225
شد ایپروردگار من بتو و آثار جلال و کبریا و رحمت و عنایت و مصنوعات تو بر تو شناسا شدم و تو محض فضل و رحمت مرا بر خود دلالت فرمودی و به پیشگاه رحمت خود دعوت کردی و اگر نه فضل و رحمت و علامات جلال و جمال و كبريا وعظمت تو گذارش و نمایش فرمودی چگونه بر تو معرفت یافتمی ، یعنی بهر مقام رسیدم و بهر درجهٔ عرفان نایل شدم و تو را بهر مقام بشناختم و سپاس گذاشتم آن نیز از طفیل(1) عنایت و رحمت وفیض بینهایت تو میباشد «و الا ما لِلتُّرابِ و رَبِّ الأرْبابِ»
بالجمله عرض میکند سپاس خاص مر آنخدائیرا ست که بهر حالتی و حاجتی او را بخواندم مرا اجابت فرمود اگر چندگاهی که او مرا میخواند کندرو و بطی(2) هستم و سپاس مخصوص آنخدائیست که از حضرت بینیازش خواستار شدم و با من عطا فرمود هر چند هر وقت از من استقراض فرمود من بخل ورزیدم و این کلام بسیار لطیف است وجز الصدور ائمه هدى سلام الله عليهم که گنجینه علم اولین و آخرین هستند چنین معانی لطیفه ولطائف بدیعه ظهور نگیرد چه سئوال کردن از کسی است که محتاج باشد بآنکس که بینیاز است و درصدد عوض خواهد بود.
اما استقراض عوض دارد بلکه تلافی هم دارد اینست که میفرماید هر وقت خداوند از ما بقرض بخواهد و آنهم فایده اش بخودمان و ابنای جنس خودمان راجع است و میدانیم هر چه از ما در راه خوشنودی او بکار برود ده برابر و بیشتر عوض دارد و هر چه هست از طفیل عنایت و مرحمت اوست چنانکه خدای جل اسمه میفرماید
من يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ(3)
مع ذلك در چنین تجارت و اینگونه سودومرابخت(4) بخل میورزیم
بالجمله میفرماید سپاس هر آنخدائیرا سزاست که هر وقت بخواهم برای حاجت خود او را میخوانم و بهر کجا برای عرض دردهای پنهانی و اسرار نهانی خود بخواهم با او خلوت میکنم بدون اینکه هیچ کس را بشفاعت برانگیزم و خدای تعالی حاجتم را برآورده میگرداند یعنی در همه جا حاضر و بهر کار ناظر و عالم و قادر است و برای
ص: 226
حاجت بندگان از همه کس رؤف تر و عطوفتر است و سپاس شایسته همان خداوندیست که در همه حال او را میخوانم و جز او را نمی خوانم چه اگر دیگری را بخوانم دعای مرا اجابت نمیکند، یعنی اینقدرت برای دیگران نیست و از خواندن آنان درمانی بدست نمیشود، چه ماسوی الله بتمامت در حالت افتقار وحاجتند و از محتاج طلب رفع حوایج نشاید و سپاس و ستایش خداوندیرا باید که امید من بدوست و باجز او امیدوار نیستم چه اگر بدیگری امید گذارم نومید گرداند چه او خود نیز امیدوار است و برآوردن امید از کسی باید که غنی با لذات و مالك ملك وحيات باشد و سپاس خداوندیرا در خور است که مرا بحضرت خود واگذار فرمود و با من اکرام ورزید و بدیگران نگذاشت تا مرا خوار گذارند این نیز برای آنست که چون دیگران را توانائی قضای حوایج نیست لاعلاج نتیجه بتوهین میکشد و خودشانرا ملجأ ومناص(1) میباید لکن آنکس که غنی و قادر است و هرگز عاجز نمیماند هیچ کس را در پیشگاه رحمت خود مایوس و ذلیل نمیگذارد و سپاس و ستایش سزای خدائیست که با اینکه از من مستغنی و بینیاز است محض رحمت و عطیت با من بمهر و عطوفت رود و حمد و ثنا مخصوص خداوندیست که بدانگونه با من از در حلم بردباری کار کند که گوئی هیچ گناهی در من نیست پس با این عظمت و اوصاف جلال و کمال ستوده ترین تمامت موجودات پروردگار من است نزدمن و سزاوارتر است بحمد و ستایش یعنی این حمد و ثنا نه از روی جهل است بلکه بعد از آنکه آشکار شد که هر چه هست اوست و بینیاز و قادر و عالم و ناظر و بینا و توانا اوست و نیازمند و بیچاره و در مندهائیم و با این حالت اینگونه باما برحمت و عنایت و عطوفت باشد پس در تسامت احوال و از جمله اشياء محمود و مطلوب و سزاوار با طاعت و عبودیت و محمدت اوست
بالجمله : بعد از عرض این حمد و ثنا عرض میکند ایخدای من همانا راه مطالب وسبل(2)انجاح مقاصد بحضرت تو گشاده است و مناهل(3) رجاء و آبگاه امید در آستان تو پر و مملو است و هر کس که بتو امیدوار است استعانت بفضل و کرم تو برای او مباح است و ابواب دعا و خواهندگان بسوی تو گشاده است یعنی اینمراتب و شئونات همه
ص: 227
منحصر بحضرت کبریای تست و بس و میدانم تو برای امیدواران در موضع اجابت و برای ستمدیدگان در کمینگاه فریادرسی و اغانتی ، همانا استكانت بجود و کرم توو خوشنودی بقضا و فرمان و تدارك مناعی(1) بخیلان کند و از خواسته توانگران که بحقیقت از تمامت نیازمندان محتاج ترند بی نیازی بخشد
یعنی باوجود جود و کرم و قضای حتم و مبرم تو از ممانعت بخیلان چه اندیشه و باموال توانگران خود در عین نیازمندی و بیچارگی باشند، چه حاجتی است و آنکس که بار آزو رحل حاجت بحضرت تو فرود آورد مسافتی نزدیك را بباید باز پیماید چه تو از آفریدگان خود پوشیده و پنهان نباشی؛ یعنی هر وقت ترابخوانند و بخواهند دریابند مگر اینکه گاهی آرزوهای ایشان که با دیگران گذارند و بامید آنان روز سپارند ایشانرا محجوب دارد
يعني گاهيکه حاجت بدیگران برند و مخلوق ضعیف را امیدگاه خود بشمارند و دل بدیشان مشغول فرمایند ، اینوقت از حضرت تو محجوب می مانند و من که بر این دقایق دانا هستم لاجرم نیاز خود را بجمله بدرگاه تو گشایم و دعای خویش بحضرت تو رسانم و برای بر آمدن مطالب خود بآستان جود و کرم تو آهنگ نمایم و با حاجت خود بدرگاه کبریای تو رو آورم و از حضرت تو فریاد طلبم و بخواندن تو توسل جویم بدون اینکه خویشتن را سزاوار دانم که مرا بشنوی یا خود را مستوجب عفوتو بشمارم، بلکه برای آن اعتماد و وثوقی است که بکرم تو ، و آرام و سکونی است که بصدق مواعيدتو ، والتجا و پناهندگی است که باقرار و ایمان بتوحید و یگانگی تو ، و یقینی است که بمعرفت و شناسائی تو دارم و میدانم که مرا جز تو پروردگاری نیست و جز تو پرستیده شده نباشد ، و هیچ شریکی و انبازی از برای تو نیست ، بار خدایا تو گفتی و گفتار تو بجمله از در حق است ، و درستی و مواعيد تو بتمامت از روی صدقست و راستی که میفرمایی از خدای خواستار شوید از فضل او همانا خداوند با شما رحیم و مهربانست
ایسید من همانا ترا آن صفت و عادت نیست که بندگان را فرمان کنی که از
ص: 228
حضرت تو خواهنده گردند، و چون شدند از پیشگاه عنایت وعطيت تورانده شوند ، با اینکه بسبب عطاها که بر اهل مملکت خود میفرمائی منان(1) باشی ، و بفزایش عطیت و نمایش رأفت برایشان مهربانی ، ایخدای من همانا مرادر انواع نعمتهای خود پرورش دادی گاهی که خورد سال بودم ، و بلند نام فرمودی چون کهن سال شدم ، پس اي کسی که بپروریدی مرا در دار دنیا باحسان و نعمت خود ، و نوید دادی مرا در سرای جاوید بعفو خود و اشارت فرمودی بگذشت و بخشش خود ، همانا معرفت من ايمولای من مرا بحضرت تو دلالت کرد ، وحب من بتو شفاعت کننده من است بسوی تو ، و من در کار خود بدلالت تو اعتماد دارم و بشفاعت من یعنی قبول شفاعت من در حضرت تو آرام و سکون گیرم
ایسید من همانا با آنزبان کم بسبب گناه کند است ترامیخوانم ، و بآن قلب که از آلایش جرم و جریرت(2) دستخوش تباهی و هلاکت است ترا مناجات می کنم ای پروردگار من در حالتیکه هراسنده و رغبت کننده و امید ورزنده و ترسنده ام ، یعنی از روی بیم و امید ،هستم چون گناهان خود را نگران میشوم بفزع و ناله در میآیم ، و چون بخشایش و کرم تو را مینگرم و بطمع میافتم و با این احوال اگر بعفو و گذشت کار کنی نیکوتر را حمی ، و اگر بکیفر معاصی بعقوبت و عذاب روی نه ستم کننده و ظالمی ایخدای دلیل و حجت من در مسئلت ورزیدن در حضرت تو با اینکه آنچه بجلوه میدهم مکره جود و کرم تو است و اعتماد و ساخته شدن من در حالت بروز شداید و سختی روزگار در حضرت کبریای تو با اینکه باقلت حیا و آزرم هستم همان رأفت و مهربانی و رحمت تو است و بدرستیکه امیدوارم که در میان این دو و آن دو آرزوی من باز نگردد و امید من نابساز نیاید پس محقق و ثابت فرهای امید مرا و بشنو دعای مرا ای بهتر کسیکه خواننده اش بخواند، و فاضلتر کسی که امید دارنده بدوامید برد ، ای آقای من امید و امل(3) بزرك است و کردار و عمل من ناشایسته است .
پس از گنجینه عفو خود بآن اندازه که آرزو و امید من است با من عطافرمای و بعمل زشت و نکوهیده ام باز مگیر چه بخشش تو از آن بزرگتر است که گناهکاران را کیفر
ص: 229
کردار در کنار نهی و حلم و برد باری تو بزرگتر از آنست که مقصرین را بسزای تقصیر دچار فرمائی ، و من ايسيد من بفضل تو پناهنده ام و از خشم و عذاب تو بحضرت تو گریزنده ،و بآنچه وعده فرمودی از گذشت نمودن از آنکس که بعفو و بخشش توظن نيك برد چشم دارنده ام
ایپروردگار من من کیستم و قدر و خطر من چیست ،ببخش مرا بفضل خودت و تصدق فرمای بر من بعفو خودت ایخدای من بپوشان مرا از پوشش خود و در گذر از توبیخ من بکرم ذات خود ، چه اگر جز تو کسی امروز بر گناه من اطلاع داشتی گناه نمیکردم یعنی آن امید که بتو و بزرگی تو و عفو تو دارم گناهکار میشوم و اگر از تعجیل عقوبت اندیشناک بودم دوری میکردم از آن یعنی بحلم و بردباري توامید وارم نه اینکه نظر ترا بسوی خود خوار بشمارم یا اطلاع ترا بر جرایم(1) خود سبك انگارم، بلکه بسبب آنکه تو ایپروردگار من بهترین ستارین باشی و معایب بندگانرا در پرده کشی و بهترین حکمرانان و کریم ترین کریمانی ، عیوب را ستار و ذنوبرا غفار و غیوبرا علامی و گناهان را بکرم خود مستور و عقوبت را به نیروی حلم و بردباری خود بواپس باز افکنی، پس مخصوص تو است حمد و سپاس بر حلم تو و بردباری تو با من و میخواند مرا باقلت حیا و آزرم داشتن ستاری تو بر من و می شتاباند مرا بارتكاب وجرات و جسارت بر محرمات تو دانائی من بسعت رحمت تو و بزرگی عفو و گذشت تو ای حلیم ای کریم ایزنده جاویدای پاینده آمرزنده گناهان، ای پز برندۀ توبت ای بزرگ منت، ای قدیم الاحسان کجاست ستر جمیل تو کجاست عفوجليل توکجاست گشایش قریب تو؟ کجاست اعانت سریع تو؟ کجاست رحمت واسعه تو؟ کجاست عطایای فاضله تو؟ کجاست بخشایش گواری تو ؟ کجاست کردارهای دل آرای تو ؟ کجاست فضل عظیم تو؟ کجاست من جسیم(2) تو کجاست احسان قدیم تو ؟کجاست کرم عمیم تو؟ ایکریم بكرم تو و بمحمد و آل محمد صلی الله علیه و آله ترا سوگند میدهم که مرا باز رهان، و از تو رحمت خواستار میشوم که مرا خلاصی ده ای نیکو کار نیکو کردار ای نعمت دهنده ای افزون کننده من از پی نجات و رهایی از عقوبات تو بر کردار خود تکیه ندارم بلکه امید من بفضل شامل تو است همانا تو سزاواری که از عقوبت توبیم گیرند و بآمرزش تو امید
ص: 230
یابند بعطیت نعمت ها بدایت گیری و بگذشت از معاصی نهایت آوری ، پس ندانیم چگونه ات سپاس گذاریم آیا به نشر جمیلت شکر سپاریم یا بستر قبیح سپاس فرستیم یابر عطایای بزرگت ستایش نهیم یا برستگار فرمودن از بلایا و بخشایش عافیتت حمد کنیم، ایدو ستار آنکس که از روی دوستی بتو روی آورد ایفروغ دیده آنکس که بتو پناه جست و یکباره بحضرت تو انقطاع ورزید، توئی نیکو کردار و مائیم بدکاران، پس از قبیح عمل ما بجميل احسان خود در گذر ، همانا کدام جهل و ناسپاسی است که جود و بخشش تواش گنجایش ندارد و کدام زمان و مدت است که از رفق و مدارات تو دراز کنی نیکو تر باشد و اعمال مارا در جنبه نعمتهای تو چه قدر و مقدار است و ما چگونه اعمال خود را در برابر کرم تو بسیار شماریم و چگونه در قضای بی منتهای رحمت تو بر گناهکاران کار تنك خواهد گشت ، ای کسی که عرصه مغفرت و آمرزشش وسیع و دو دست اقتدارش مبسوط است، سوگند بعزت توای سید من اگر مرا از پیشگاه رحمت و مغفرت خود برانی از باب رحمت تو بدیگری جای نشوم و از تعلق و چاپلوسی و تملاق(1) و فروتنی دست باز نکشم چه از بدایت و نهایت بجود و کرم تو معرفت یافته ام و توئی که هر چه خواهی کنی ، هر کس را بهرچه خواهی عذاب دهی و هر کس را بهر کیفیت که خواهی رحمت نهی و در هیچکار مسئول کردار نشوی و در ملک و در پادشاهی هیچکس با تو به نزاع نشود و در حکومت فرمانفرمائی هیچکس ترا انباز نیاید، و با تو عناد نورزد و در تدبیر تو بهر طور که خواهی بر تو اعتراض نتوانند و امر و آفرینش ترا ست و بس ، تبارك الله رب العالمين .
ایپروردگار من همانا اینست و چنین است مقام و ایستاد نگاه کسی که پناهنده بحضرت تو وزنهار جوینده بکرم تو والفت گیرنده باحسان و نعمت توست توئی بخشاینده که میدان عفو تو تنگی نگیرد و فزایش تو نقصان نپذیرد و رحمت توقلت نجوید همانا وثوق و اعتماد یافته ایم بصفح قدیم تو وفضل عظیم تو و رحمت واسعه تو آیا با آن جلال و جمال و عظمت وكبرياء قدرت ورحمت و نعمت و منت که تراست تواند شد که گمانهای مارا . بعفو و احسان خود دیگرسان فرمائی و ما را در آرزوهای مانومید گردانی چنین نیست ایکریم، هرگز اینگمان با تونبریم و بیأس و حرمان در حضرت تو نرویم ، چه ما را در
ص: 231
حضرت کبریای توامیدی بس دراز و آرزوی بس بزرگ است در حضرت تو گناه ورزیدیم و از رحمت توامید پوشش و بخشایش داریم و ترا برای قضاء حوايج ورفع بلیات بخواندیم و امید واریم که دعای مارا با جابت مقرون ،گردانی پس ثابت و درست گردان امید مارا ای مولای ما چه محقق دانسته ایم که با این اعمال که ما را است بچه سزاواریم، یعنی میدانیم مستحق عقوبت هستیم ، لكن علم تودر ما بر بیچارگی و عجز و جهل ما و اینکه جز بآستان رأفت و رحمت تو پناهی نداریم ، وعلم ما با اینکه تو مارا از درگاه خود باز نگردانی ما را برانگیخت باینکه با تمامت میل و رغبت پویای(1) حضرت و جویای رحمت تو باشیم و اگر چند شمول رحمت و رأفت تو را در خور نیستم ، لکن تو سزاواری که باما و گناهکاران بفزایش و گزارش فضل و رحمت وسعت خودجود کنی ، پس بآنچه ترا سزد بر ما منت گذار و بخشش فرمای، چه ماسر بسر باحسان تونیازمندیم ای آمرزنده بخشاینده همانا بنور و فروغ و هدایت تو هدایت یافتیم ، وبفضل وفزونی تو استغناء جستيم . وبشمول نعمت تو روز بشب و شب بروز آوردیم
همانا ذنوب و گناهان بالجمله در حضرت تو نمایان است، بار خدایا از تمامت آن بتوبت و عنایت میرویم و بحضرت تو بازگشت میکنیم و آمرزش میطلبیم تو با ما به نعمتها محبت میورزی، و مادر عرضه جلال و کبریای تو در پهنه گناهان مبادرت و معارضت میجوئیم ، نکوئی و احسان تو بسوی ما نازل و شرما بپیشگاه توصاعد، و همیشه تو پادشاه بخشاینده و بخشایش آوردی و بهر روز قبایح اعمال ما در حضرت تو نمایش گیرد و نعمت تو بر مافزایش ،جويد، و بآلاء(2) خود برما تفضل فرمائی پس ترا بپاکی یاد کنیم، که تا چند بردبار و بزرك وكريمي توئى ابتداء کننده و توئی باز گرداننده پاکیزه ، و مقدس است اسماء تو و بزرك است اثناء تو و بزرگوار است صنایع و افعال تو وفضل وعلم تو اوسع و اعظم از آن است که بکردار وخطيئت من مقايست فرمائی پس بعفو و بخشایش گرای ای سید من ایمولای من ای آقای من ، بار خدایا ما را بیاد خود مشغول بدار و از خشم و سخط خویش پناه بده و از عذاب خود پناهنده و از مواهب(3) خود روزی ،فرمای و از فضل و فزونی خود بر ما انعام کن، وحج خانه خود
ص: 232
و زیارت پیغمبرت را که صلوات و مغفرت و رحمت و برکات و رضوان تو بروی و اهل بيتش باد ما را روزی گردان ، چه تو دعوات را سریع الاجابتی ، و ما را بعمل کردن باطاعت تو مرزوق بدار ، و بر ملت خود و سنت پیغمبر خودت صلی الله علیه و آله ما را بمیران .
بار خدایا مرا و پدر و مادر مرا بآمرزش و بخشایش بازگیر ، و ایشان را برحمت محفوف(1) دار ، چنانکه مرادر حالت صغارت(2) تربیت کردند ، و ایشانرا بپاداش احسان نیکوئی فرمای وبكيفر گناهان آمرزش کن، بار خدایا مرا بیامرز مردان مؤمن و زنان مومنه را چه آنانکه در رشته زندگان و چه آنان که در زمره مردگان هستند ، و در میان ما و ایشان تتابع خیرات فرمای، بار خدایا بیامرززندگان مارا و مردگان مارا ، حاضر ما را و غایب ما را مردان ما را و زنان ما را كوچك ما را و بزرك ما را آزاد ما را و مملوك ما را دروغ گفتند آنانکه برای خدا انباز و شريك خواندند و دیگریرا با حضرت کبریای او بازسنجیدند ، و این جماعت دستخوش ضلالت و گمراهی بعید و خسارت و زیانی آشکار شدند ، ای خدای رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و اختتام امر مرا بخیر و خوبی فرمای، و در امور دنیائی و آخرتی من آنچه مرا باندوه افکنده کفایت کن و آنکس که با من برحمت نرود بر من مسلط مدار ، و از جانب خود مرا بخبۀ(3)پاینده و سپری نگاه دارنده نگاه دار ، و از نعمتهای صالح خودت که مرا متنعم فرمودی مسلوب مدار . و از فضل و فزونی خودت رزقی واسع وروزی پاکیزه و حلال و روا بهره ور فرمای.
بار خدایا مرا بحر است خودت محارست و بحفاظت خودت محافظت، و بنگاهبانی خودت نگاهداری ، و بزیارت خانه خودت در این سال که بدان اندریم و بدیگر سالیان و بزیارت قبر پیغمبر خودت صلواتك عليه و آله و پيشوايان دين عليهم السلام روزی گردان و مرا از مشاهدت این مشاهد شريفه ومواقف كريمه محروم مدار، بارخدایا مرا بتوبتی موفق بدار که دیگر بگناه تونروم ، و بخیر وعمل بخير ملهم گردان ، و بخشيت و بیم داشتن در حضرت تو در تمامت روزان و شبان الهام فرمای، چندانکه مرا باقی میداری ایپروردگار جهانیان ، بار خدایا هر وقت با خود گفتم یعنی تصمیم عزم دادم و جزم
ص: 233
کردم که برای اقامت نماز در حضرت بینیاز تو مهیا و آماده شوم ، و بمناجات تو روی آوردم کسالت خواب و زحمت نعاس(1)بر من دچار گشت ، و کیفیت مناجات و آداب نماز از من باشد ، چیست مرا ؟ که هر وقت با خود گفتم همانا خاطر من بصلاح وشایستگی مشحون(2) و بمجالس بازگشت کنندگان نزديك است ، بلیتی با من دچار میشود که قدمم را لغزش میدهد ، و در میان من و خدمت و طاعت من حایل میگردد ای سید من شاید مرا از در عنایت و باب رأفت خود بازداشته ، يامرا چنان یافتی که در ادای حق بحالت استخفاف هستم
پس مرا دور داشتی ، یا تواند بود که مرا از حضرت خود روی گردان دیدی، پس محروم داشتی مرا ، با مرا در مقام دروغ گویان دیدی لاجرم از پیشگاه خود رفض(3) کردی ، وترك فرمودى ، يا مرا بر نعمتهای خودت شاکر ندیدی ، از اینرو بی بهره فرمودی ، یا مرا از محضر ومجلس دانایان مفقود دیدی از اینروی خوار ساختی ، یا شاید در زمرۀ غافلان و بیخبران نگران شدی ، لاجرم از رحمت خود مایوس خواستی ، یا اینکه باجماعت بطالان(4) و بیهوده گذرانان الیف(5) دیدی از اینروی مرا با ایشان باز گذاشتی و از خود خالی داشتی ، یا از آنست که دوست میداری که دعای مرا بشنوی از این در مرا از درگاه عنایت و پیشگاه رحمت خود مباعدت(6) دادی ، یا از آنست که به سبب جرم و جریرت و گناه و جرات من مرا مکافات فرمودی : بعلت قلت آزرم و حیای من در پیشگاه تو مرا جزا دادی ، پس اگر عفو کنی و بخشش فرمائی
ایپروردگار من پس چه بسیار طول کشیده است که از آنان که پیش از من گناهکار بوده اند گذشت فرمودی، زیرا که کرم تو از مجازات گناهکاران اجل(7) است ، و حلم تو از مکافات مقصران بزرگتر است و منم پناه آورنده بفضل توو گریزنده از غضب وسخط تو بفضل وکرم تو ، در آنچه بجلال و کرم تو بحسن خان هستم خواهنده گذشت میباشم، ای خدای من همانا فضل تو اوسع و حلم تو اعظم حلم تو اعظم است از آنکه مرا
ص: 234
بکر دار من مقایست کنی ، یا بعلت خطيئت من خواهنده لغزش وزلت(1) من باشی ، ای سید من خطر من چیست و من چیستم و کیستم؟ بر من ببخش بفضل خود وتصدق فرمای، بر من بعفو و گذشت خود ، و بپوش بر من بستر خود و در گذر از نکوهش من بكرم ذات خود، ای آقای من همانامنم ان صغیر یکه تربیت فرمودی او را و منم آن پستی که بلند ساختی او را . و منم آن ترسناکی که ایمن فرمودی اورا ، و منم آن گرسنه که سیر ساختی او را ، و آن تشنه که سیراب فرمودی او را ، و برهنه که چابکی فرمودی اورا ، و دریوزه(2) که توانگر نمودی اورا و ناتوانی که نیرومند گردانیدی اورا ، وخاری که گرامی ساختی او را ، و بیماری که بهبودی دادی او را و خواهنده که بخشش فرمودی ، او را ، و گناهکاری که پوشیدی گناه اورا ، و نار است کاری که در گذشتی از او ، و ، ومنم آن اندکی که فزونی دادی او را و بیچاره که یاری کردی اورا ، و رانده شده که جای دادی او را ، و منم ایپروردگار من آن کسی که در خلوت از تو آزرم نگرفتم و در آشکار از تو بیم نیافتم منم صاحب دواهی(3) بزرك ، ومنم آنکسکه برسید خود بجرأت رفت، منم آن کسکه نافرمانی کردم باجبار آسمان ، و منم آن کسکه بطمع اعطای رشوه بر معاصی بزرك جرأت ورزیدم و اگر بوصول آن بشارت یافتم بأدراك آن شتابان گشتم منم آنکس که با من بمهلت و درنگ رفتی ، و من ببدى و اساءت آهنك نمودم و بر من مستور داشتی و من شرم نگرفتم و در معاصی کار کردم از اندازه در گذشتم و از نظر رحمت و عنایت خود مرا بیفکندی و من باك نداشتم و تو بحلم خود چندان مرا مهلت نهادی و بپوشش خود چندان بپوشیدی که گوئی در من بغفلت هستی و از عقوبات معاصی مرا دور ساختی ، يعني چندان از کیفر کردار من مرا برکنار ،داشتی که گوئی از من بشرم و آزرم هستی، بار خدایا ترا عصیان نورزیدم در حالتیکه منکر ربوبیت تو باشم ، یعنی در همان حال نیز موحد و بربوبیت تو اقرار داشتم و عصیان نورزیدم تراکه در حالت ارتکاب معصیت فرمان تراخوار شمرده باشم با چنان جری شده باشم که خویشتنرا در معرض عقوبت بخواهم در افکنم ،یا بوعدهای ترسناك توتهاون نمایم(4) لکن، خطائی بود که پیش آمد و نفس من برمن آراسته و مزین داشت وهواي من بر من نیرو گرفت و بر آن کار یاری کرد ، بدبختی
ص: 235
و شقوت(1) من وفريب داد و مغرور ساخت مرا ستر مرخی(2) و پرده آویخته و بر من، یعنی چون تو گناهان بندگانرا بفضل و رحمت خود مستور میداری ، از اینروی مغرور وفریب یافته شدم همانا با تمام جهد و کوشش بنافرمانی و معصیت تو کار کردم ، هم اکنون کیست که مرا از عذاب تونجات دهد؟ و کدام کس در بامدادان از چنگال دشمنان رهائی بخشد؟ بارشته کدام کس پیوند جویم اگر تورشته خود را از من بریده داری ؟.
پس ای بسا سوءت(3) و حسرت بر آنچیزها که احصی کرده ، بر شمرده است کتاب تو از عملهای من که اگر نه امیدواری بکرم تو ، و وسعت رحمت تو، ونهی تو مرا از ناامیدی برحمت تو باشد، هر آینه چون بیاد آنجمله بیفتم نومیدی فرارسد ای بهتر کسیکه خواننده اش بخواند وفاضل ترکسیکه امید دارنده اش امیدوار گردد بار خدایا بامان اسلام توسل جويم بتو ، و بحرمت قرآن اعتماد گیرم بتو، و بدوستی پیغمبر امی(4) قرشی هاشمی عربی تهامى مكى مدنى صلواتك عليه و آله امید وار تقرب به پیشگاه توام پس بوحشت مسپار استیناس ایمان مرا و مگردان پاداش کردار مرا مانند پاداش آنکسکه پرستید غیر از تو را چه گروهی هستند که محض حفظ خون خود وادراك آرزوی خود ایمان بزبان آورند و ما با زبانهای خود بتو ایمان آوردیم تا از معاصی مادر ،گذری پس دریاب ما را بآنچه آرزو کردیم و امید واری بحضرت خودت را در سینه های ما ثابت فرمای و از آنپس که ما را هدایت فرمودی قلوب مارا بدیگر راه مایل ،مساز و از حضرت خود ما را بخشايش رحمت کن که تو بخشنده وبس، سوگند بعزت تو اگر برانی مرا از باب رحمت توجدا نشوم و از تملق و فروتنی باز نه ایستم چه قلب من ملهم شده است از معرفت بکرم تو و وسعت رحمت تو، همانا بنده جز بآستان مولای خود بکدام کس میشود و مخلوق، جز بدرگاه خالق خود بکدام پیشگاه پناهنده میگردد بار خدایا اگر بربندی مرا بغلها(5) وممنوع داری از عطای خودت بين الاشهاد و دلالت فرمائی بر فضیحت و رسوائیهای من عيون عباد را فرماندهی
ص: 236
مرا بآتش سوزان ، وحايل شوی میان من ونيكوان امید خود را از تو قطع نکنم و روی آرزوی خود را از پیشگاه عفو و بخشش تو بر نتابم و دوستی و حب تو از دلم بیرون نشود و آن نعمت ها که از تو یافتم و آن ستاریها که در دار دنیا از تو دیدم فراموش نکنم.
ای سید و آقای من رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و بیرون کن دوستی دنیا را از قلب من وجمع فرمای میان من و مصطفی و آل او، بر گزیدگان آفریدگان تو وخاتم پیغمبران صلی الله علیه و آله و مرا بدرجه توبت و انابت و بازگشت بحضرت خود انتقال ده، و بر گریستن بر نفس خودیاری کن مرا چه ببازیچه و امید بآرزوها عمر خود را تباه کردم ، و بمنزلت و مقام آنانکه از دریافت خیر و خوبی نومید هستند فرود آمدم، پس با اینحالت کیست که بدحال تر از من باشد؟ اگر من با اینحال ،وسوء روزگار که بدان اندرم بقبری که برای خوابگاه خود آماده نساخته و بعمل صالح و كردار نيك وشايسته مفروش و آراسته نداشته و برای خفتن خود مهیا ننموده انتقال نمایم و چیست که نگریم و ننالم ؟ با اینکه ندانم باز گشت من بکجاست ، و همی بینم که نفس من با من بخديعت و مکیدت کار کند و روزگارم بر من غلبه فرماید، با اینکه شاهباز مرك بالهایش بر فراز سرم جنبنده ، و اجنحه(1) موت بر بالایم حرکت کننده است .
پس از چه ننالم و زار نگریم، همانا میگریم برای بیرون شدن جانم ازتن و میگریم از تاریکی گورم ، میگریم بر تنگی لحدم مینالم از پرسش نکیر و منکر از من میگریم بر آن وقتیکه برهنه و خوار از قبر خود بیرون میشوم در حالتی که بار گناهان برپشت دارم، گاهی از طرف یمین نگران میشوم گاهی از جانب چپ نظر مینمایم، در هنگامیکه جمله آفریدگان هر کس در کاری بیرون از کار من و در شأنی بیرون از شأن من هستند برای هر مردی از ایشان در آنروزشانی و حالی است که او را بازدارنده و کافی است، يعني هر كس بحال خود و روزگار خود مشغول و از دیگری بیخبر است ، در آنروز چهرهائیکه گشاده و خندان و شادانست ، یعنی جماعتی هستند که بجهة اعمال صالحه و خیرات باقیه همه شاد و خرم و آزاد و خندان هستند و چهرهائی است در آنروز که بغبار غم تیره و گره ماتم بر روی افکنده و بذلت در افتاده ، یعنی برخی بسبب ظلمت معاصی
ص: 237
باین حالت و اینروزگار ناخوش گرفتار میباشند
ایسید من تکیه و اعتماد و بازگشت و امید و توکل من بر تو و تعلق من بر رحمت تو هست هر کس را خواهی از رحمت خود بهره ور میگردانی ، و هر کس را که دوست میداری بکرامت خود راه نمائی فرمائی، پس حمد و سپاس خاص تو است که قلب مرا از آلايش شرك پاك ساختی ، و تراست ستایش كه لسان مرابسط دادی، آیا با این زبان کند و کال(1) سپاست گذارم یا در نهایت کوشش ورزیدن در عمل خوشنودت گردانم و حال آنکه در جنبۀ ستایش تو زبان مرا چه مقدار و در پایه نعمتها واحسان تو بامن عمل و کردار مراچه قدر و میزانست ، مگر اینکه جودتو آرزوی مرابسط دهد، وشکر تو عمل مرا مقبول دارد ایسید من میل و رغبت من بحضرت تو و بیم و ترس من از عظمت و جلال تو، و آرزوی من به پیشگاه رحمت تست ، همانا آرزوی من مرابسوی تو میراند و میل و همت من ای در یابنده من بآستان تو باز می ایستد و در آنچه در حضرت تست رغبت من منبسط میگردد ، ورجاء خالص من مخصوص بحضرت تو و خوف من در پیشگاه تو ومحبت من مأنوس بتو، ودست امیدم بذيل رافت تو، ورشته طاعت و بیم ورهبت(2) کشیده بسوی رحمت تو است ، ایمولای من بیاد تو دل من زنده است و بمناجات تو سرد و خنك نمودم رنج و درد خوف خود را پس ایمولای من و اي آرزوی من و ای نهایت خواهش و مسئلت من رحمت فرست بر محمد و آل محمد ، و درميان من و گناه که مرا از ملازمت بعبادت و اطاعت تو باز میدارد جدائی بیفکن همانا بسبب قدمت رجاء و اميدواري بتو و خوف من از تو، و آن طمع بزرگ من بحضرت تو که تو بر نفس خود بسبب رأفت و رحمت واجب فرموده این مسئلت کنم و امر و فرمان خاص از بهر توست و ترا انبازی نیست ، و تمامت آفریدگان بجمله عیال تو و در قبضه اقتدار تو و هر چیزی در حضرت تو خاضع است.
تباركت يارب العالمین، بار خدایا رحم کن بر من در آن هنگام که سند و حجت من قطع شود و زبانم از پاسخ تو کند گردد، و عقل من در حالت سؤال فرمودن تو از من از جای بشود پس ایکسی که امید بزرگ من اوست ، محروم مگردان مرا گاهیکه سخی شود
ص: 238
فقر وحاجت من بسوی تو و باز پس مگردان مرا بسبب ناداني من وممنوع مدار مرا بعلت قلت صبوری و شکيبائى من و بر فقر و فاقت من بخشش و بخشایش فرمای، و برناتوانی من رحمت آور، ای آقای من بر توست تکیه و اعتماد و امیدو توکل من و برحمت تو است تعلق من و بدرگاه توست فرودگاه بار سفرۀ آمال من ، و مطلب خود را بجود تو آهنگ بندم و دعای خویش را بکرم تو استفتاح کنم و از حضرت توامیدوار فقر و فاقت خویش شوم و بتوانگری و بی نیازی تو جبران نیازمندی خودنمایم و در سایه بخشایش توقیام جویم و بجود و کرم تو چشم خویش فراز کنم، و باحسان تو هماره نظر بازنمایم
ای سید من توئی روشنی چشم من ، و نیروی دیده من گمان مرا باحسان خود ، دیگرگون میگردان ، هماناتوئی اعتماد و امیدمن، محروم مفرمای مرا از ثواب خود چه تو به فقر و نیازمندی من شناسائی ، بار خدایا ، اگر نزديك شده باشد اجل من لكن کردار نيك وعمل صالح من مرا بتو نزديك نكرده باشد ، همانا علتهای خود را اسباب اعتراف بگناه خویش گردانیدم، در حضرت تو ، خداوندا اگر بعفو و بخشایش روی کیست که از تو بعفو و گذشت سزاوارتر باشد، و اگر عذاب فرمائی کیست که در حکومت از تو عادل تر باشد ، رحم کن در اینسرای بر غربت من ، و بهنگام مرگ بر کربت من و در قبر بر وحدت من ، و در لحد بر وحشت من و هنگام عرض حساب بر ذلت من و خواری موقف من ، و آن اعمال مراکه از مردمان پوشیده است مغفور و همه کار مستور فرمای ، و بر من برحمت باش گاهی که بر فراش رنجوری در افتاده باشم ، ودوستان مرا ازینسوی بدان سوی برگردانند ، و همواره بر من بتفضل گرای چون مرادر مغسل(1) بغسل گیرند، و این بدن ناتوانرا دراز بیفکنند ، و بر من مهربانی فرمای گاهی که مرا بر جنازه حمل کنند ، و خویشاوندم اطراف جنازه ام را باز گیرند ، و بر من بخش گاهیکه بقبرم نقل دهند و تنها در دخمه خود بر تو فرود شوم ، و رحمت فرمای بر من در این خانه جديد برغربت من . تا جز با تو انس نگیرم یعنی بدیگران دچار و بملاقات ناملایمات گرفتار نشوم.
ایسید من همانا اگر تو مرا با من بازگذاری دستخوش هلاکت گردم ، ای آقای
ص: 239
من بکدام کس پناهنده گردم اگر لغزش مرا بازدارنده نشوی ؟ ، و بکدام کس فریاد برم اگر عنایت تو را در آنخوابگاه مفقود بینم، و بکدام کس پناه آورم ، اگر تو سختی و كربت مرا از من بر نداری؟ ای آقای من کیست از برای من و کدام کس بر من رحمت آورد اگر تو ترحم نکنی ؟ و بفضل کدام کس امیدوار باشم اگر در روز فاقت و حاجت فضل تو را شامل نیابم ؟ و بسوی کدام کس از معاصی قرار گیرم چون مدت من بپایان و زمان من بخاتمت رود ؟ ای سید من عذاب نفرمائی مرا چون تمامت امیدمن بتواست ایخدای ثابت و محقق دار امید مرا ، و ایمن فرمای خوف مرا ، همانا در کثرت ذنوب خود جز بعفو توامیدوار نباشم، ایسید من از تو خواهنده ام آنچه را که نه در خورم ، وتوئی اهل تقوی و اهل مغفرت ، پس مرا بیامرزو با نظر رحمت با چنان جامه پوشش فرمای که و بال و گناهان مرا بر من پوشاند، و آنجمله را بر من آمرزیده فرمای و مرا بآنها در مورد مطالبت میفکن، همانا تو خداوند منت دیرینه و گذشت بزرگ و تجاوز کریمی ، بار خدایا توئی آنکسکه بر آنانکه از حضرت تو بمسئلت نروند و پروردگاری تورا انکار نمایند ، عطا میرسانی و از عطایای خودمستفیض میفرمایی ، پس چگونه باشدای سید من عطای تو با آنکسکه از پیشگاه تو مسئلت نماید ، و یقین بداند که توئی دارای جمله آفریدگان و آمر امر و فرمان تباركت وتعاليت يارب العالمين
ایخدای من ای سید من همانا بنده تو است که بیچارگی و اضطرار در حضرت کریم تو مقیمش ساخته ، و بادعای خود قرع الباب(1) احسان ترا مینماید ، و بسبب رجاء مکنون و امید پنهان خود در طلب عطوفت و استعطاف جمیل نظر تو است . پس وجه کریم خود را از من باز مگردان ، و آنچه خواستار میشوم و عرضه میدارم بازپذیر، همانامن باين دعاء خواندم ترا، امیدواری دارم که مرا بازنگردانی چه برأفت ورحمت تو معرفت دارم ، بار خدایا توئی آنکسکه از سئوال سائل رنجه نمیشوی ، و هرچند عطا فرمائی نقصان نپذیرد ، تو چنان هستی که خود فرمائی ، و برتری از آنچه ماگوئیم ، بارخدایا از تو خواهنده صبری جمیل و گشایشی قریب و گفتاری راست واجری عظیم هستم ایپرورگار تمامت خیر و خوبی را از پیشگاه تو خواستار میشوم ، خواه آنچه را که میدانم
ص: 240
یا آنچه را که نمیدانم ، ایخدای بآن طور که بندگان نیکوکارتوخواستار خیر و خوبی شده اند من نیز مسئلت مینمایم .
ای بهترین سئوال شدگان و بخشنده ترین بخشایندگان آنچه در حضرتت مسئلت نمودم ؛ باهل من و خودمن و فرزندان من و پدر و مادر من و اهل و عیال من و برادران ديني من عطا فرماى ، ونیکوفرمای زندگی مرا و آشکارا فرمای مروت و مردانگیم را و اصلاح کن تمامت حالاتم را ، و بگردان مرا از جمله آنانکه بطول عمر و كردار نيك و اتمام نعمت برخوردار فرموده ، و ازوی خوشنود گشته ؛ وحیات بخشیده اورا حیاتی خوب و بادوام سرور و اکمال کرامت واتم عيش ، همانا تو آنچه خواهی چنان کنی ، و دیگران بر آنچه خواهند با قدرت و توان نیستند ، بارخدایا مخصوص فرمای مرا از جانب خود بذکر خاص تو و آنچه را که بسبب آن میخواهم در ساعات لیالی و ایام بتو تقرب جویم ، از روی ریا و سمعه(1) و سرکشی و ناسپاسی مگردان ، و مرا در حضرت خويش از جمله ترسندگان بفرمای، بارخدایا عطا کن مرا بوسعت روزی و ایمنی در وطن و روشنی دیدار در اهل و مال و فرزند و مقام در نعمتها ، وانعام تو که از تو با من است ، وصحت جسم و نیروی بدن و سلامت دین و کارفرمای مرا در اطاعت خود و طاعت رسول خود محمد و اهل بيت او صلى الله علیه و آله همیشه و همه گاه چندانکه مرا زنده داری ، و در جمله خیرها و نيکوئيها كه در شهر رمضان المبارك در شب قدر نازل فرموده و میفرمائی ، و در تمامت آنچه از رحمت خود در هر سال پراکنده میکنی ، و عافیتی که جمله را بدان پوشش میفرمائی ، و بلیتی که بر میگیری ، و حسناتی که میپذیری ، و سیئاتی که از آنها در میگذری ، مرابحظ وافر و نصیبه کامل بهره ورگردان ، و مرا با قامت حج در این سال که بدان اندریم و بدیگر سالها ، بفضل واسع و روزی فراخ بهره یاب فرمای، و بدیها را از من بگردان و وام مرا ادا کن ، ومظلمه(2)های مرا از من فرو گذار تا بسبب هیچ چیز از آنها بزیان و آزار دچار نشوم و گوش مخالفین مرا از من ناشنوا و کر بدار و دیدهای حاسدان و دشمنان و ستم کارانرا از من بگردان ، و مرا برایشان یاری کن و چشمم را روشن و گمانم را ثابت ، و دلم را گشایش بخش ، وغم و افسردگیم را
ص: 241
فرج و مخرج مقرر بدار، و هر کس زیان مرا بخواهد بزیر پایم در آور ، و از شر شیطان و گزند سلطان وسیئات عمل من مراكفايت كن، و از جمله معاصی مراپاك كن و بگذشت خودت از آتش رستگار و بجنت برخوردار و باحور العين تزويج ، و با اولیای صالحین خودت محمد و آل طیبین و طاهرين اخیار او صلواتك عليهم ملحق گردان
بارخدایا سوگند بعزت و جلال تو اگر مرا بگناهان من بازطلبی ؟ هر آینه من ترا بکرم تو طلب میکنم ، و اگر بآتش در آوری : دوزخیان را از حب تو خبر گویم ، ایخدای من اگر بجز اولیاء و مطیعان خود را نیامرزی ، پس گناه کاران بکدام کس فزع برند و اگر جز با آنانکه با تو بوفا رفتند اکرام نورزی، بدکاران بکدام کس استعانت برند ، بار خدایا اگر بآتش بری دشمن تو خرم شود ، و اگر بجنت بری پیغمبر تو مسرور شود ، سوگند بتو میدانم سرور پیغمبر تو در حضرت تو محبوب تر است از خرمی دشمن تو ، بار خدایا از حضرت تو خواستارم که قلب مرا بدوستی وخشیت و تصدیق کتاب وايمان و اشتياق بخودت آکنده داری ، و ملاقات خود را با من محبوب داری ، و مرا در بقای خودت، راحت وفرج و کرامت بخش و بگذشتگان صالح ملحق گردان مرا، و در زمره شایستگان که بجای هستند بدار و برراه شایستگان بازدار، و چنانکه اعانت فرمودی شایستگان را بر نفس خودشان ، مرا بر نفس من اعانت فرماى وعمل مرا به نیکوتر وجهی بپای ،رسان و از بهشت پاداش و مرا بعطایای صالحه خود کا مکارو از سیئات دوردار ، ایخدای از تو خواستارم ایمانیرا که جز بلقای تو مدتی برای آن نباشد ، یعنی تازنده ام سستی و انقطاع نیابد، زنده بدار مرا چندانکه با ایمان زنده بداری ، و بمیران گاهیکه با ایمان میرانی ، و برانگیز گاهی که با ایمان برانگیزانی و دل مرا از آلایش ريا وشك وسمعه در دین بیزار گردان ، یعنی محض آوازه وريا وشك بدین تو نباشم، تاعمل من برای تو خالص باشد خدایا عطا فرمای مرا بینشی در دین خودت و فهمی در حکم تو و دانشی در علم خودت و عطا فرمای دو بهره از رحمت خودت را و ورع و ترسی که باز دارد مرا از نافرمانی توو سفید گردان روی مرابنور خودت ، وميل و رغبت مرا در آنچه در حضرت تو است باز دار و مرا در راه خودت و بر ملت رسول
ص: 242
صلی الله علیه و آله بمیران بار خدایا از کسالت و کسل و ناراستی دل ، و افسردگی و اندوه خاطر و ترس و بخل وغفلت وقساوت و خواری و نیازمندی و شکی و هرگونه بلاو بلیت وزشتی و قباحت ، خواه در ظاهر یا در باطن بتو پناه میبرم و پناه میجویم از نفسی که اقناع(1) رانه پذیرد ، و بطنی که اشباع(2) را ثمر نیابد و قلبی که خشوع نجوید ودعائيكه مسموع نگردد، و عملیکه سود نیارد و نمازيكه صعود نگیرد و پناهنده ام بتو ایپروردگار من بر نفس خود و فرزندان خود و دین خود و مال خود و بر جمله آنچه مرا روزی فرمودی از شیطان رجیم همانا توئی سمیع وعليم بارخدایا همانا هیچکس نتواند مرا از تو باز رهاند، و جز تو پناهنده نیابم بس نفس مرا در هیچگونه از عذاب خودت باز مگیر و بهیچ تهلکه باز مگردان و بهیچ عذابی دردناک باز میفکن، و مرا بخطيئت و گناه من ياد مكن، و ثواب مجلس من و ثواب منطق من و ثواب دعای مرا در رضاي خودو بهشت پاداش فرمای و آنچه از تو خواستار شدم با من بخشش کن و بیفزای مرا از فضل وفزونی خود، همانا من بحضرت تو مايل و راغبم ای پروردگار جهانیان ، خدایا تو فرو فرستادی در کتاب خودت عفو و گذشت را، و فرمان کردی که ما در گذریم از آنکه ستم دیدیم و ما را ستم بر نفس خودمان است پس در گذر از ماچه تو بعفو و گذشت از ما سزاوارتری ، و مارا فرمان کردی که هیچ خواهنده را از ابواب خود مأيوس نداريم اينك، من در حضرت تو بدرخواست و سؤال آمده ام، پس مرا جز با قضای حاجت من باز مگردان ، ومارا فرمان دادی به نیکوئی كردن با مماليك(3) خودمان ، و ما بجمله بندگان توایم پس ما را از آتش نجات و آزادی ده ای پناه من در کربت من و اي دريابندۀ من در شدت، من بحضرت تو فزع ميكنم وبتو ، استغاثت میجویم و بتو زنهار آورم و جز بتو زنهاد نجویم ، وجز از حضرت تو در طلب گشایش نپویم، پس رحمت فرست بر محمد و آل محمد، و دریاب مرا و مرا گشایش رسان، ایکسیکه اندک را می پذیری و از گناهان بسیار در میگذری، از من خدمت اندك بازپذير و گناه بسیار را بیامرز که توئی آمرزنده مهربان ، بار خدایا از تو درخواست مینمایم ایمانیرا که قلب من بدان مباشر باشد و آنگونه یقینی صادق که بدانم جز آنچه تو از بهر من
ص: 243
باز نوشتی و از قلم قدرت بهره ورداشتی بمن نمیرسد ، و خوشنود و راضی گردان مرا در تعيش و زندگانی بآنچه قسمت فرمودی مرا، ای بهترین رحم نمایندگان .
در زاد المعاد مرویست که حضرت امام زین العابدین در شب بیست و هفتم شهر رمضان المبارك اين دعا را قراءت میفرمود
اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی اَلتَّجَافِیَ عَنْ دَارِ اَلْغُرُورِ وَ اَلْإِنَابَهَ إِلَی دَارِ اَلْخُلُودِ وَ اَلاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ اَلْفَوْتِ
بار خدایا دل مرا از دار غرور روی برتاب و بباز گشت بسرای جاوید مرزوق و براي آماده شدن و استعداد یافتن برای مرگ پیش از آنکه وقت از دست بشود موفق فرمای
و هم در آنکتاب از حضرت امام محمد باقر سلام الله علیه مرویست که فرمود: پدرم حضرت علی بن الحسين عليهما السلام شب عید فطر را تا بصبح تا بصیح بنماز زنده میداشت و در تمامت آنشب در مسجد بپای میبرد و میفرمود: ایفرزند امشب کمتر از شب قدر نیست. در بحار الانوار از محمد بن عجلان از حضرت ابی عبدالله علیه السلام مرویست که میفرمود که حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما را قانون آن بود که چون ماه رمضان المبارك ديدار بنمودى «لا يضرب عبداله ولاامة» هيچيك از غلامان و كنيزان خود را بجنايت وجريرتى تأديب و عقوبت نمیفرمود ، و اگر غلامی یا کنیزیرا گناهی و تقصیری روی دادی آنحضرت گناه او را باسم او در همان روز و زمان مکتوب میفرمود و او را عقوبت نمی نمود و آن مکتوب در حضرتش فراهم میگشت تاچون شب آخر رمضان چهره میگشود، ایشانرا بجمله میخواند و برگرد خویش انجمن میساخت، آنگاه کتاب جنایات وذنوب ایشانرا حاضر میکرد و میفرمود: ایفلان توچنین و چنان تقصیری نمودی، و من ترا تأدیب نکردم آیا بیاد داری عرض میکرد آری یابن رسول الله ، واین معاملت با تمامت ایشان بجای میگذاشت و ایشانرا بتمامت باقرار بازمیداشت آنگاه در وسط ایشان بپای میشد و با ایشان میفرمود : ارفعوا اصواتكم وقولوا يا على بن الحسين ان ربك قد احصى عليك كلما عملت كما احصيت علينا كلما عملنا ولديه كتاب ينطق عليك بالحق
ص: 244
لايغادر صغيرة ولاكبيرة مما اتيت الا احصيها و تجد كلما عملت لديه حاضرأ كما وجدنا كلما عملنا لديك حاضر أفاعف واصفع كما ترجو من المليك العفو و كما تحب ان يعة والمليك عنك فاعف عناتجده عفواً وبك رحيماً ولك غفورأ و لا يظلم ربك احداً كما لديك كتاب ينطق بالحق علينا لايغادر صغيرة ولاكبيرة مما اتيناها الا احصيها فاذکر یا علی بن الحسين ذل مقامك بين يدى ربك الحكم العدل الذي لايظلم مثقال حبة من خردل وياتى بها يوم القيمة و كفى بالله حسيباً وشهيداً فاعف واصفح يعف عنك المليك ويصفح فانه يقول وليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم» یعنی صداهای خود را بر کشید و بگوئید: ياعلي بن الحسين همانا پروردگار تو اعمالی را که از تو بعرصه ظهور رسیده بشمار آورده، چنانکه تو افعال مارا بتمامت باحصاء و کتابت آوردي ،و در حضرت پروردگار نامه ایست که اعمال تورا بر تو بحق فرو میخواند و هر کرداری کوچک یا بزرگ بپای آورده باشی، در پیشگاه علم واحصای او حاضر است،چنانکه اعمالی که از ماظهور یافته بجمله در حضرت تو حاضر ومكشوف است، پس بعفو و تجاوز كار كن و از جرايم(1) وجريرت ماچشم باز پوش چنانکه از پادشاه پادشاهانت امید بر اینگونه است ، و چنانکه دوست همیداری که آن پادشاه مقتدر بر تو ببخشاید تو نیز بر ما ببخش ، تادر حق تو نیز بخشش رود و پروردگار با تو بترحم شود ،و تورا آمرزیده دارد ،خدای بر هیچکس بستم نرود ، و چنانکه ترا کتابیست که بر ما بحق تنطق ميفرمايد و كبير وصغير هيچ کردار برافرو نمیگذارد ، از آنچه از ما روی داده و بجمله را احصا کرده است ، پس بیاد آورای علی بن الحسين ذل مقام خود را در پیشگاه پروردگار ، حاکم عادل که باندازه مثقال حبه ای از خر دل ستم نميفرمايد،وجمله را بروزرستاخیز فرامیآورد و کافی است که خدای شاهد وحسيب(2) باشد، پس بعفو گرای و از گناهان ماگذشت فرمای تا خدای از تودر گذرد ،چه خدای میفرماید از جرایم گناهکاران بعفو و گذشت و صفح نظر روید ، مگر دوست نمی دارید که خدای شمارا بیامرزد و از گناهان شما در گذرد.
بالجمله: آنحضرت بر اینگونه باخویش ندا همی فرمود و غلامان و کنیزان را بر آنگونه تلقین مینمود، و آنجماعت با آنحضرت نداهمی کردند و صدا بر آوردند
ص: 245
و امام علیه السلام در میان ایشان می ایستاد و همی میگریست وناله و نوحه مینمود و عرض ميكرد: رب انك امرتنا ان نعفو عمن ظلمنا كما امرت فاعف عنا انك اولى بذلك مناو من المأمورين وامرتنا ان لا نرد سائلا عن ابوابنا وقد اتيناك سؤالاومساكين وقد انخنأ بفنآنك و ببابك فعفونا عمن ظلمنا نطلب نائلك ومعروفك وعطائك فامنن بذلك علينا ولا تخيبنا فانك اولى بذلك منا و من المأمورين الهى كرمت فاكر منى اذ كنت من سؤالك وجدت بالمعروف فا خلطنى باهل نوالك يا كريم» ایپروردگار من تو ما را فرمان کردی که از هر کس بر ما ظلم و ستمی فرود گشته بعفو و گذشت رویم، پس تو نیز از ما بعفو گرای، چه تو بگذشت و بخشش از ما سزاوارتری، و تو بفرمودی که هیچ خواهنده را نومید باز نگردانیم ، هم اکنون ما به پیشگاه رحمت تو بمسئلت آمدیم و در آستان مکارم تو رحل آرزو بیفکنده ایم ، و از آنانکه به ما ستم رفته عفو نمودیم ، و در طلب احسان و اکرام و اعطای تو هستیم ، پس تو بر اینجمله بر مامنت گذار و ما را خائب(1) مگذار چه تو با این کردار از ما اولی باشی ، ایخدای من همانا بفرمان تو بکرم کار کردم ، تو با من نیز کرم کن ، چه از پیشگاه رحمت تو در طلب عنایت هستم و خواهش داشتن معروف و نیکی را از حضرت تو محبوب و مطلوب شمارم ، یعنی سئوال از دیگران را دوست نمیدارم ، و مرا با اهل نوال(2) خود مخلوط فرمای ایکریم ، پس از آن روی مبارک بآنجماعت میکرد وميفرمود : «قد عفوت عنكم فهل عفوتم عنى ومما كان منى اليكم من سوء ملكة فانى مليك سوء لئيم ظالم مملوك لمليك كريم جواد عادل محسن متفضل»
یعنی از جرایم اعمال و جنایات شما گذشت فرمودیم ، آیا شما نیز از من وصفات سوء و ناخجسته در گذشتید؟ چه من مالکی ستم کارم و مملوك پادشاهي كريم وجواد وعادل ومحسن ، و متفضل، آنجماعت عرض میکردند : ای سید ما همانا از تو عفو نمودیم و ما را از تو هیچ بدنرسیده ، آنحضرت با ایشان میفرمود : در پیشگاه خدای عرض کنید : ایخدای ما از علی بن الحسین در گذر چنانکه از ما در گذشت ، و او را از آتش نجات بخش و آزاد فرمای، و باین رحمت و عطیت فیروز و برخوردار و رستگار ساز چنانکه ما را از قید بندگی آزاد فرمود ، و آنجماعت همان طور عرض میکردند آنگاه
ص: 246
آنحضرت عرض میکرد
«اَللَّهُمَّ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ اِذْهَبُوا فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْکُمْ وَ اَعْتَقْتُ رِقابَکُمْ رَجآءاً لِلْعَفْوِ عَنّی وَ عِتْقِ رَقَبَتی»
یعنی: ایخدای این دعوت را اجابت فرمای، و شماها بروید و بحال خويش و بكار خویش باشید، چه من از شماها عفو کردم و شما را آزاد ساختم تا خدای از من در گذرد و مرا آزاد فرماید .
بالجمله : تمامت ایشانرا در آن شب آزاد میفرمود و چون بامداد عید شهر صیام چهره بر میگشود ، ایشانرا بعطايا و جوایز بزرگ برخوردار میفرمود ، و بآنقدر عطا میفرمود که ایشان آسوده و مستغنی باشند ، و حاجت نیابند و بدیگران نیازمند نشوند
رحمت واسعه در شهر رمضان و هیچ سالی نمیگذشت جز اینکه در آخر شهر رمضان المبارك از بیست تن یا کمتر و بیشتر آزاد میفرمود ، و میگفت : « ان الله تعالى في كل ليلة من شهر رمضان عند الافطار سبعين الف الف عتيق من النار كلا قد استوجب النار فاذا كان آخر ليلة من شهر رمضان اعتق فيها مثل ما اعتق في جميعه» یعنى خدایتعالی را در هر شبی از شبهای شهر رمضان المبارك هنگام افطار هفتاد هزار بار هزار آزاد شده از آتش است ، از آنانکه بتمامت مستوجب نار هستند ، و چون شب آخر شهر رمضان المبارك فرا میرسد در آنشب باندازه تمامت لیالی شهر رمضان آزاد میفرماید و من دوست دارم که خدای تعالی مرا بازبیند در حالتیکه من از ملك خود در دار دنیا جماعتیرا آزاد کرده باشم ، بآن امید که مرا از آتش آزاد فرماید ، و آنحضرت هیچ خادمیرا افزون از یکسال خدمت نفرمودی ، و چنان بود که اگر بنده را در آغاز سال یا نیمه سال مالك شدی ، چون شب عید فطر رسیدی آزاد فرمودی ، و در سال دویم طبقه ديگر تملك نمودى ، و بر این نسق در شهر رمضان آزاد ساختی ، تا گاهی که برحمت پروردگار برخوردار گردید صلواة الله و سلامه علیه و باین مطلب از این پیش اشارت رفت
ص: 247
بعضی دعوات حضرت امام زین العابدين علیه السلام
در کتب اخبار از سید سجاد سلام الله علیه مأثور است ، «ان الدعاء والبلاء ليتر افقان الى يوم القيمة ان الدعاء ليرد البلاء وقد ا برم ابراماً» یعنی دعا و بلا تا روز باز پسین باهم باشند ، ودعاء بلاء را همی دفع دهد ، و در طرد و دفع آن بسی ابرام نماید ، و نیز میفرماید «أن الدعاء يدفع البلاء النازل ومالم ينزل» يعنى دعا و استغاثت در پیشگاه حضرت احدیت رفع نماید بلائی را که نازل شده باشد ، یا هنوز فرود نیامده باشد یعنی بخواهد فرود گردد و در جای دیگر از آنحضرت علیه السلام مرویست :
« اَلدُّعَاءُ بَعْدَ مَا یَنْزِلُ اَلْبَلاَءُ لاَ یُنْتَفَعُ بِهِ» یعنی همیشه قبل از نزول بلالب بدعا برگشائید ، چه دعاء بعد از وصول بلاء سود نبخشد ، یعنی برای دفع اما برای رفع نافع است و در این کلام سعادت فرجام لطیفه ایست که ببایستی همیشه بنده مؤمن باذكار و ادعيه مشغول باشد ، چه نزول بلاء را وقتی معین نیست و علامتی آشکار ندارد ، که قبل الورود درصدد دفع و چاره شوند ، پس اسلم آنست که علاج واقعه را باوراد و ادعیه قبل از وقوع بفرمایند ، و نیز آنکسیکه این سعادت یافت و غالب اوقات را بادعیه و پرداخت ، بدیهی است دارای چگونه مقامات و شئونات عالیه خواهد بود ، و باین وسیله از آفات و بلیات دنیا و آخرت رستگار خواهد ماند ، ودیگر از حضرت سجاد سلام الله علیه مرویست که هر کس در هر بامداد چنانکه آنحضرت بگوید : «أَبْتَدِئُ يَوْمِي هَذَا بَيْنَ يَدَيْ نِسْيَانِي وَ عَجَلَتِي بِسْمِ اللّهِ و مَا شَاءَ اللّه» هر چه در آنروز فراموش کرده باشد تلافی نموده است
در كتاب حلية المتقين مسطور است که حضرت علی بن الحسين عليهما السلام فرمود : هر کس در هنگام خواب این دعا قرائت نماید، فقر و پریشانی ازوی برطرف گردد و هیچ گزنده بدوزیان نرساند ، اللهم انت الاول فلا شيء قبلك وانت الظاهر فلا شيء ، فوقك وانت الباطن فلاشيء دونك وانت الاخر فلاشيء بعدك اللهم رب السموات السبع ورب الأرضين السبع ورب التورية والانجيل والزبور و القرآن الحكيم اعوذ بك من شر كل دابة انت آخذ بناصيتها ان ربي على صراط مستقيم » و از جمله دعوات حضرت
ص: 248
على بن الحسين عليهما السلام این دعای مبارک است که معروف بدعاء الكرب است ، در بحار الانوار وكتاب مهج الدعوات سید بن طاوس رحمة الله علیه مسطور است:كه ولید بن عبدالمك بصالح بن عبد الله مروی که از جانب او عامل مدینه بود مکتوب نمود که حسن بن حسن بن حسن بن على عليهما السلام را که در اینوقت در حبس صالح بود ، از زندان بیرون آورده در مسجد رسولخدای صلی الله علیه و آله پانصد تازیانه بروی بزن صالح بن عبدالله برحسب فرمان ولید ، حسن بن حسن را از زندان بمسجد در آورده مردمان را فراهم ساخت ، وبرمنبر بر شد و مکتوب ولید را برایشان قرائت کرد ، و از منبر فرود گشت ، و بضرب حسن فرمان ، و در آنحال که آنحال که مشغول قراءت مکتوب بود ، ناگاه حضرت علی بن الحسين عليهما السلام بمسجد در آمد و مردمان راه برگشودند ، تانزد حسن شد و فرمود: يا بن عم دعای کرب را بخوان تا خدای این اندوه و غم از تو بر گیرد، حسن عرض کرد. یابن عم آندعا کدام است فرمود بگوی «لااله الا الله الحليم الكريم لا اله الا الله العلى العظيم سبحان الله رب السموات السبع ورب الأرضين السبع ورب العرش العظيم والحمد لله رب العالمين» بالجمله حضرت علی بن الحسين عليهما السلام باز شد و حسن ایندعای شریف را مکرر بخواند . و از آنسوی چون صالح بن عبدالله از قرائت کتاب فراغت یافت و از منبر فرود شد با خویش همیگفت : این مرد را مظلوم همی نگرم ، آنگاه گفت ضرب او را بتاخیر افکنید تا من در امر او باميرالمؤمنین دیگر باره مکاتبه نمایم ، و در مظلومیت او بولید برنگاشت و ولید در پاسخ صالح نوشت که حسن را براه خویش باز گذارد پس او را رها کردند و از برکت آندعاء شریف رستگار شد و دیگر سید بن طاوس علیه الرحمه در مهج الدعوات نوشته است که مسعدة بن صدقه از حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد سلام الله عليهما خواستار شد که دعایی بدو بیاموزد تا در مهمات خدايرا بآن دعا بخواند آن حضرت از صحیفه کهنه چند ورق بیرون آورده با مسعدة بن صدقه فرمود : هر چه در این اوراق است استنساخ کن
همانا ایندعای جدم على بن الحسين عليهما السلام است که برای مهمات است مسعده میگوید : من این دعا را در حضور مبارکش بر نگاشتم و هرگز چیزی برای غم و
ص: 249
اندوه نیفکند مگر اینکه بخواندم و خدای آن هم را بر گرفت و اندوه مرا برداشت آنچه بخواستم عطافرمود ، و آن دعاى مبارك این است :
«االلَّهُمَّ هَدَيْتَنِي فَلَهَوْتُ وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ وَ أَبْلَيْتَ الْجَمِيلَ فَعَصَيْتُ ثُمَّ عَرَفْتُ فأَصْررْتَ ثم عَرَّفْتَ فَاسْتَغْفَرْتُ وَ أَقَلْتَ فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ يَا إِلَهِي تَقَحَّمْتُ أَوْدِيَةَ هَلاَكِي وَ تحَلَّلْتُ شِعَابَ تَلَفِي وَ تَعَرَّضْتُ فِيهَا لسَطَوَاتِكَ وَ بِحُلُولِهَا لِعُقُوبَاتِكَ وَ سِيلَتِي إِلَيْكَ التَّوْحِيدُ وَ ذَرِيعَتِي إِنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِكَ شَيْئاً وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَكَ إِلَهاً وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَيْكَ مِنْ نَفْسِي وَ إِلَيْكَ يَفِرُّ الْمُسِيءُ وَ أَنْتَ مَفْزَعُ الْمُضِيعِ حَظَّ نَفْسِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ يَا إِلَهِي فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ وَ سدَدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَيْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُیمَنِي الْمَكْرُوهَ وَ يُجَرِّعَنِي ذُعَافَ مَرَارَتِهِ فَنَظَرْتَ يَا إِلَهِي ضَعْفِي عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِي عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِي بِمُحَارَبَتِهِ وَ وحْدَتِي فِي كَثْرَةِ عَدَدِ مَنْ لا اشکال فی عدد من نَاوَانِي وَ أَرْصَدَ لِي الْبَلاَءِ فِيمَا لَمْ أُعْمِلْ فِيهِ فِكْرِي وَ ابْتَدَأْتَنِي بِنُصْرَتِكَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعِ وَحْدَهُ فأَغلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ وَ رَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَلِيلَهُ وَ لَمْ تبَرِّدْ حَرَارَةَ غَيْظِهِ قَدْ عَضَّ عَلَيَّ شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَائدِهِ وَ نَصَبَ لِي أَشْرَاكَ مَصَائدِهِ وَ وَ كَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ و انْتِظارا لاِنْتِهازِ فَريسَتِه، فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُرْعَهِ إِجَابَتِکَ، عَالِماً أَنّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَی إِلَی ظِلّ کَنَفِکَ، وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَاء إِلَی مَعْاقِلِ انْتِصَارِکَ، فَحَلصّتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ. وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلّیْتَهَا وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا لَاتُسْأَلْ عَمَّا تَفْعَلُ وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ وَ لَمْ تُسْئَلْ فَابْتَدَأْتَ وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ أَبَیْتَ إِلَّا إِحْسَاناً وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّمَ حُرُمَاتِکَ وَ تَعَدِّیَ حُدُودِکَ وَ الْغَفْلَهَ عَنْ وَ عِیدِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ وَ ذِی أَنَاهٍ لَا یَعْجَلُ هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ لَکَ بِالتَّقْصِیرِ وَ شَهِدَ عَلَی نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ إِلَهِی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّهِ الرَّفِیعَهِ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِالْعَلَوِیَّهِ الْبَیْضَاء فَأَعِذْنِی مِنْ شَرِّ خَلَقْتَ وَ مِنْ شَرِّ مَنْ یُرِیدُ بِی سُوءاً فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ إِلَهِی ارْحَمْنِی بِتَرْکِ الْمَعَاصِی مَا أَبْقَیْتَنِی وَ ارْحَمْنِی بِتَرْکِ تَکَلُّفِ مَا یَغنِینِی وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا یُرْضِیکَ بِهِ عَنِّی وَ أَلْزِمْ
ص: 250
قَلْبِی حِفْظَ كِتَابِكَ كَمَا عَلَّمْتَنِی وَ اجْعَلْنِی أَتْوهُ عَلَی ما یُرْضِیكَ به عَنِّی و نور بِه بَصَرِی، و اوعه سمعی وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِی وَ فَرِّجْ بِهِ قَلْبِی وَ أَطْلِقْ بِهِ لِسَانِی وَ اسْتَعْمِلْ بِهِ بَدَنِی وَ اجْعَلْ فِيَّ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ مَا يُسَهِّلُ ذَلِكَ عَلَيَّ فَإِنَّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي وَ مَوْلاَيَ وَ سَيِّدِي وَ أَمَلِي وَ إِلَهِي وَ غِيَاثِي وَ سَیدِي وَ خَالِقِي وَ نَاصِرِي وَ ثِقَتِي وَ رَجَائِي لَكَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي وَ لَكَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ بِيَدِكَ رِزْقِي وَ إِلَيْكَ أَمْرِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَلَكْتَنِي بِقُدْرَتِكَ وَ قَدَرْتَ عَلَيَّ بِسُلْطَانِكَ فَلَكَ الْقُدْرَةُ فِي أَمْرِي وَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ لاَ يَحُولُ أَحَدٌ دُونَ رِضَاكَ بِرَأْفَتِكَ أَرْجُو رَحْمَتَكَ وَ بِرَحْمَتِكَ أَرْجُو رِضْوَانَكَ لاَ أَرْجُو ذَلِكَ بِعَمَلِي فَقَدْ عَجَزَ عَنِّي عَمَلِي فَكَيْفَ أَرْجُو مَا قَدْ عَجَزَ عَنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ فَاقَتِي وَ ضَعْفَ قُوَّتِي وَ إِفْرَاطِي فِي أَمْرِي وَ كُلُّ ذَلِكَ مِنْ عِنْدِي وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي فَاكْفِنِي ذَلِكَ كُلَّهُ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ حَبِيبِكَ وَ اوصیا رسولک و إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِكَ وَ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ مِنَ الْآمِنِينَ فَآمِنِّي وَ بِتَيْسِيرِكَ فَيَسِّرْ لِي وَ بِإِظْلاَلِكَ فَظَلِّلْنِي وَ بِمَفَازَةٍ مِنَ اَلنَّارِ فَنَجِّنِي لاَ تُمِسَّنِي السُّوءَ وَ لاَ تُخْزِنِي وَ مِنَ الدُّنْيَا فَسَلِّمْنِي وَ حُجَّتِي يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَلَقِّنِّي وَ بِذِكْرِكَ فَذَكِّرْنِي وَ لِلْيُسْرَى فَيَسِّرْنِي وَ لِلْعُسْرَى فَجَنِّبْنِي وَ لِلصَّلاَةِ وَ الزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيّاً فَأَلْهِمْنِي وَ لِعِبَادَتِكَ فَقَوِّنِي وَ فِي الْفِقْهِ وَ مَرْضَاتِكَ فَاسْتَعْمِلْنِي وَ مِنْ فَضْلِكَ فَارْزُقْنِي وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَبَيِّضْ وَجْهِي وَ حِسَاباً يَسِيراًفَحَاسِبْنِي وَ بِقَبِيحِ عَمَلِي فَلاَ تَفْضَحْنِي وَ بِهُدَاكَ فَاهْدِنِي وَ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ فَثَبِّتْنِي وَ مَا أَحْبَبْتَ فَحَبِّهُ إِلَيَّ وَ مَا كَرِهْتَ فَبَغِّضْهُ إِلَيَّ وَ مَا أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَاكْفِنِي وَ فِي صَلاَتِي وَ صِيَامِي وَ دُعَائِي وَ نُسُكِي وَ شُكْرِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي فَبَارِكْ لِي وَ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ فَابْعَثْنِي وَ سُلْطَاناً نَصِيراً فَاجْعَلْ لِي وَ ظُلْمِي وَ جَهْلِي وَ إِسْرَافِي فِي أَمْرِي فَتَجَاوَزْ عَنِّي وَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَ الْمَمَاتِ فَخَلِّصْنِي وَ مِنَ الْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ فَنَجِّنِي وَ مِنْ أَوْلِيَائِكَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَاجْعَلْنِي وَ أَدِمْ لِي صَلاَحَ الَّذِي آتَيْتَنِي وَ بِالْحَلاَلِ عَنِ الْحَرَامِ فَأَغْنِنِي وَ بِالطَّيِّبِ عَنِ الْخَبِيثِ فَاكْفِنِي أَقْبِلْ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ إِلَيَّ وَ لاَ تَصْرِفْهُ عَنِّي وَ إِلَى صِرَاطِكَ الْمُسْتَقِيمِ فَاهْدِنِي وَ لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى فَوَفِّقْنِي اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ السُّمْعَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ التَّعَظُّمِ وَ الْخُيَلاَءِ وَ الْفَخْرِ وَ الْبَذَخِ وَ الْأَشَرِ وَ الْبَطَرِ وَ الْإِعْجَابِ بِنَفْسِي وَ الْحیرِيَّةِ رَبِّ فَنَجِّنِي وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ مِنَ الْعَجْزِ وَ الْبُخْلِ وَ الْحِرْصِ وَ الْمُنَافَسَةِ
ص: 251
وَ الْغِشِّ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الطَّمَعِ وَ الطَّبْعِ وَ الْهَلَعِ وَ الْجَزَعِ وَ الزَّيْغِ وَ الْقَمْعِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبَغْيِ وَ الظُّلْمِ وَ الاِعْتِدَاءِ وَ الْفَسَادِ وَ الْفُجُورِ وَ الْفُسُوقِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْخِيَانَةِ وَ الْعُدْوَانِ وَ الطُّغْيَانِ رَبِّ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْمَعْصِيَةِ وَ الْقَطِيعَةِ وَ السَّيِّئَةِ وَ الْفَوَاحِشِ وَ الذُّنُوبِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الْمَأْثَمِ وَ الْحَرَامِ وَ الْمُحَرَّمِ وَ الْخَبِيثِ وَ كُلِّ مَا لاَ تُخبُّ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ اَلشَّيْطَانِ وَ بَغْيِهِ وَ ظُلْمِهِ وَ عُدْوَانِهِ وَ شَرَكِهِ وَ زَبَانِيَتِهِ وَ جُنْدِهِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقْتَ مِنْ دَابَّةٍ وَ هَامَّةٍ أَوْ جِنٍّ أَوْ إِنْسٍ مِمَّا يَتَحَرَّكُ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ كَاهِنٍ وَ سَاحِرٍ وَ رَاكِنٍ وَ نَافِثٍ وَ رَاقٍ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ حَاسِدٍ وَ بَاغٍ وَ طَاع وَ نَافِسٍ وَ ظَالِمٍ وَ مُتَعَدٍّ وَ جَائِرٍ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَمَى وَ الصَّمَمِ وَ الْبَكَمِ وَ الْبَرَصِ وَ الْجُذَامِ وَ الشَّكِّ وَ الرَّيْبِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْعَجْزِ وَ التَّفْرِيطِ وَ الْعَجَلَةِ وَ التَّضْيِيعِ وَ التَّقْصِيرِ وَ الْإِبْطَاءِ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقْتَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى رَبِّ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ الضِّيقَةِ وَ الْعائِلَةِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْقِلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الضِّيقِ وَ الشِدَّةِ وَ الْقَيْدِ وَ الْحَبْسِ وَ الْوَثَاقِ وَ السُّجُونِ وَ الْبَلاَءِ وَ كُلِّ مُصِيبَةٍ لاَ صَبْرَ لِي عَلَيْهَا آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ أَعْطِنَا كُلَّ الَّذِي سَئلْنَاكَ وَ زِدْنَا مِنْ فَضْلِكَ عَلَى قَدْرِ جَلاَلِكَ وَ عَظَمَتِكَ بِحَقِّ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.»
خلاصه معانی این کلمات شرافت مبانی بفارسی چنین است ، عرض میکند : بار خدایا محض رحمت ورأفت مرابحق و راستی هدایت فرمودی ، امامن ببازی و بازیچه گرفتم ، ومرا باخلاق حسنه و افعال ستوده موعظت فرمودى ، ومن بقساوت رفتم و اعطای جمیل فرمودى ومن بعصيان شدم ، ومرااز وخامت افعال نکوهیده بیاگاهانیدی ومن همچنان باصرار ودوام بر آن کار بر افزودم ، وهمدیگر باره مرابيا کاهانیدی یعنی بآثار وعید آگاهی دادی ، ومن باستغفار پرداختم ، لكن همچنان بكردار خویش باز شدم و تو بر من مستور داشتی ، پس حمد و سپاس مخصوص تو میباشد ، بارخدایا خویشتن را در بوادی تباهی (1)در افکندم ، و در شعاب(2) دمار فرود آوردم ، و با این عجز و ناتوانی در عرصه عقوبات وسطوات تودر آمدم ، ولیکن وسیله ای که بدست من است،همان اقرار بوحدانیت تو،و دست آویز من همان انباز نیاوردن برای تست و من
ص: 252
از وساوس نفس اماره بحضرت تو گریزنده ام ، چه هر نکوهیده کاری بدر گاه تو فرار جويد و تو او را در تضييع حظ و بهره نفس او در یابنده ، پس ثنا و ستایش خاص از بهر تست ای پروردگار من چه بسیار دشمنان نابکار که شمشیر عداوت بر من برکشید و دشنه عدوترا بآسيب من تیز کرد و حدود (1) اسیاف را بآهنگ من تیز و کارگر ساخت، و زهر جان گزای عداوتش را برای من مهیا ساخت و سهام عدوان را بسوی من آماده و مسدد نمود، و هیچ ساعت چشم عداوت و دیده دشمنی را فرو نخوابانید و بزیان من کمر بر بست و بآسيب من خاطر برگماشت و دهان مرا از زهر تلخی عداوتش تلخ کرد، و تو ای پروردگار من برعجز و بیچارگی من از احتمال نصال (2) مکیدت و نبال (3) عداوت او، و تنهائی و وحدت من نگران شدی و آهنگ و کمین او را بازدانستی ، و بدانستی که مرا در دفع او هیچ تدبیری نیست و محض عنایت بنصرت من بدایت گرفتی و به نیروی خود پشت مرا ،استوار ساختی و آهنگ و آسیب او را بروبرتافتی ، واسیاف عداوتش را کند فرمودی، و نبال مکیدتش را از من بر کاشتی، جمع اورا پراکنده گردانیدی ، و او را بزیر پای من ذلیل ساختی ، چندانکه، آبی بر دل تافته ، و سروری در خاطر آشفته اش راه نیافت ، و باعدم نیل بمراد روی برتافت و چه بسیار ستمكاران كه اشراك (4) مصايد(5) بعداوت من بگستردند ، واشباك (6) مكاید باز گشودند و چون درندگان کمین برگشادند، و همی در انتظار شکار و بچنگ آوردن فریسۀ (7)خویش بودند و من باكمال وثوق بسرعت اجابت تو بتو استعانت بردم در حالتي كه نيك دانا بودم که آنکسکه در ظل عنایت وكنف اعانت تو پناهنده گردد مقهور نمیشود و هر كسكه بمعاقل (8) نصرت تو التجا جوید دچار فزع نگردد و تو بقدرت خودت مرا از اشباك مكائد و اشراك مصائدش آسایش دادی ، و در و ساده (9) راحت آرامش فرمودی و چه بسیار سحاب مکاره و غمام دواهی را که از آفتاب آمال من باز گشودی و چه غواشی (10) کربات و پردهای اندوه را
ص: 253
که از پیش روی من بر گرفتی ، و توئی که از کمال قدرت و قهاریت در هیچکار مسئول نگردی ، و بسی سؤالها ومسئلتها که از تو کردند و تو عطا فرمودی ، و چه بسیار بودی که بدون سئوال بخشش فرمودی ، و از کمال عدل وجود جز باحسان نروی ، و هیچکس را ستمگر و ستمدیده نخواهی، هرگز با من جز باحسان نرفتى ، ومن جز بارتكاب محرمات و منهيات و تجاوز از حد و تغافل از وعید روز نسپردم ، شکر کنم ترا ای آنکه گز مغلوب نشوی ، و با نهایت اقتدار بر مکافات بزه کار شتاب نگیری ، و بر هر کس لازم است که در پیشگاه تو بتقصیر خود اعتراف جويد ، وبتضييع نفس خویش و بطالت روزگار خود گواهی دهد ، بارخدایا بمحمدية رفيعه بتوتقرب جويم ، وبعلويه بيضا بسوى تو توجه گیرم ، پس مرا از زیان جمله آفریدگان خود و آنانکه در اندیشه گزند من هستند پناه ده ، چه این کار با نیرومندی و توانگری تو دشوار نیست ، و باقدرت تو شاق نباشد و تو بر هر کار قادر و نیرومندی ؛ بار خدایا بر من رحم فرمای تاترك معاصی گویم ، چندانکه در جهان باقی هستم و در آنچه مرا نیروی برتافتن نیست بر من ترحم فرمای ، و مرا در حسن نظر بآنچه اسباب خوشنودی تو است مرزوق دار و قلب مرا بحفظ كتاب خود بآن طریق که مرا بیاموختی ملازمت ده تا بآنطور که برضای تست قرائت و تلاوت گیرم ، و چنانکه تعلیم فرمودی ملازمت و مراقبت جویم ، و چشم مرا بكتاب خویش نوربخش ، و گردش مرا بد قایق و مطالب آن نگاهبان دار و مرا بسبب کتاب خود شرح صدر عطا فرمای ، وقلب مرا بآن سرور بخش، وزبان مرا بان گویا گردان و بدن مرا بآداب آن استعمال بده ، و مرا آن طاقت و قدرت عنایت فرمای که اینجمله بر من سهل و آسان گذرد، چه هیچ حول وقوتى جز بتونیست ، بارخدایا توئی پروردگار من و مولا و آقا و آرزو و معبود و غوث (1) وسند وخالق و ناصر و ثقه و امید من برای تست زندگی و مردگی من و برای تست گوش و چشم من و بدست تست روزی من ، و بحضرت تست در دنیا و کار من چه بقدرت خودت برمن مالك و بسلطنت خودت بر من قادر شدی ، و جز تو هیچکس بر من توانا نیست و ناصيه من بدست قدرت توست برافت توامیدوار رحمت تو هستم، و برحمت
ص: 254
تو رضوان توجویم و این جمله را نه بسبب اعمال خويش طلب کنم ، چه عمل من از من عاجز است ، پس چگونه بسبب چیزیکه از من عجز یافته امیدوار رحمت شوم، شکایت میکنم بحضرت تو از فاقت خود و ضعف خود وضعف قوت خود ، و افراط نمودن در امور خود، و تمامت اینجمله از جانب من روی داده و تو بر این جمله از من اعلم باشی پس این جمله را تمامت از من کفایت فرمای، بار خدایا مرا از رفقاء محمد حبيب خودت و اوصیاء رسول خودت ، و ابراهیم خلیل خودت بگردان و در روز فزع اکبر در جمله آمنین بدار و بآسان کاری های خودت کار مرا آسان گردان و در ظلال ظليله ات بسایه گیر، و از آتش دوزخ رستگاری ده وخواره فرمای، و دردار دنیا بسلامت بدارو از مكايد جهان بآسایش بگیر و در روز قیامت حجت مرا بمن متقين فرمای، و مرا بذکر خودت ذاکر بدار ، بهرچه سهل باشد بر من آسان بدار و از هر دشوار دور فرمای و تا پایان زندگانی با قامت نماز و ادای زکوة ملهم و بعبادت خودت با نیرو كن، و مرا بفقه و رضای خود کارفرمای، وبفضل خودت روزی بخش و در روز قیامت رویم سفید و حسابم آسان کن ، و بعمل قبيح من مرا رسوا مگردان و بهدای (1) خودت هدایت فرمای، و در دنیا و آخرت بقول ثابت پایدار نمای و هر چه در حضرت تو محبوب است نزد من محبوب گردان و از هر چه مکروه تو است مبغوض فرمای و مهمات مرا در دنیا و آخرت کفایت کن ، و در نماز و روزه دعاء ونسك (2) وشكر گذاری من و دنیای من و آخرت من مرا برکت عطا فرمای و در مقام محمود مبعوث دار و از ظلم و جهل من واسراف من در امر من در گذر و از فتنه زندگی و مردگی باز رهان و از فواحش چه آنچه ظاهر است و چه آنچه در باطنست نجات بخش، و مرا در روز قیامت در زمرۀ اولیاء خویش در آورد یکسره مرا بصلاح و ثواب بدار وازمحرمات خویش بحلال خود بی نیازی ده و بطیب از خيبث كفایت بخش و باوجه كريم بمن روی کن و از من منصرف مدار ، و بصراط مستقیم خود هدایت کن و بهرچه رضای تو در آنست موفق بدار، خداوندا بتو پناه میبرم از کار ریا و سمعه و آوازه و كبريا و تعظیم و خیلا (3) و فخر نمودن ، و گردنکشی و تبختر و سرگشتگی و سرور بسیار ، و بخویشتن در شگفت ماندن و متحیر گردیدن، و پناه میبرم بتو از بیچاره ماندن و بخل و حرص و بيرون از حق
ص: 255