تفسیر نسیم رحمت جلد 11

مشخصات کتاب

سرشناسه : دهقان، اکبر، 1344 -

عنوان و نام پديدآور : تفسیر نسیم رحمت/ نویسنده اکبر دهقان.

مشخصات نشر : قم: حرم حضرت معصومه سلام الله عليها، 1391.

مشخصات ظاهری : 14ج.

شابک : 1600000 ریال: دوره: 978-600-7006-14-6 ؛ ج.1: 978-600-7006-00-9 ؛ ج.2: 978-600-7006-01-6 ؛ ج.3: 978-600-7006-02-3 ؛ ج.4: 978-600-7006-03-0 ؛ ج.5: 978-600-7006-04-7 ؛ ج.6: 978-600-7006-05-4 ؛ ج.7: 978-600-7006-06-1 ؛ ج.8: 978-600-7006-07-8 ؛ ج.9: 978-600-7006-08-5 ؛ ج.10: 978-600-7006-09-2 ؛ ج.11: 978-600-7006-10-8 ؛ ج.12: 978-600-7006-11-5 ؛ ج.13: 978-600-7006-12-2 ؛ ج.14: 978-600-7006-13-9

يادداشت : کتاب حاضر سال 1392 تجدید چاپ شده است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

مندرجات : ج.1. حمد و بقره.-ج.2. بقره، آل عمران.-ج.3. نسا، مایده و انعام.-ج.4. انعام، اعراف و انفال.-ج.5. توبه، یونس و هود.-ج.6.یوسف، رعد، ابراهیم، حجر و نحل.-ج.7. نحل، اسرا، کهف و مریم.-ج.8. طه، انبیا، حج و مومنون.-ج.9.نور، فرقان، شعرا و نمل.-ج.10.عنکبوت، روم، لقمان و سجده.-ج.11.احزاب، سبا، فاطر، یس، صافات، ص، زمر.-ج.12. زمر، غافر ... ذاریات.-ج.13. ذاریات، طور... حاقه، معراج.-ج.14.نوح، جن ...فلق و ناس.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century

رده بندی کنگره : BP98

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 5932235

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر نسیم رحمت

نویسنده اکبر دهقان

ص: 2

تفسیر نسیم رحمت

جلد 11

ص: 3

اهداء به چهارده معصوم علیهم السلام

ص: 4

سوره سبأ

آیه 1-2

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي اْلآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ (1) يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي اْلأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ الرَّحيمُ الْغَفُورُ (2)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

حمد (و ستايش) مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها وزمين است از آن اوست؛ و (نيز) حمد (و سپاس) براى اوست در سراى آخرت؛ واو حكيم وآگاه است. * آنچه در زمين فرو مى رود وآنچه را از آن برمى آيد مى داند و (همچنين) آنچه از آسمان نازل مى شود وآنچه در آن بالا مى رود؛ واو مهربان وآمرزنده است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختصاص حمد به خداوند. مالكيت خداوند، درباره جهان هستى، آگاهى خداوند از وضع آسمان وزمين.

ب. پنج سوره از سوره هاى قرآن مجيد با حمد پروردگار شروع مى شود كه در سه سوره آن حمد وستايش خداوند بخاطر آفرينش آسمان وزمين وموجودات ديگر است (سوره سبا، سوره فاطر وسوره انعام). ودر يك سوره (سوره كهف) اين حمد وستايش بخاطر نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى باشد. در حالى كه در سوره حمد تعبير جامعى شده كه همه اين امور را در بر مى گيرد الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.

ج. در آغاز سوره «سبا» مى فرمايد: «حمد مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها وزمين است از آن او است» الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الْأَرْضِ. «ونيز حمد وسپاس براى او در سراى آخرت است» وَلَهُ الْحَمْدُ فِى الْآخِرَةِ. «او حكيم وخبير است» وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ.

ص: 5

آيه بعد به شرح گوشه اى از علم بى پايان پروردگار به تناسب توصيف خداوند به «حكيم» و «خبير» در آيه گذشته پرداخته، چنين مى گويد: آنچه را در زمين فرو مى رود وآنچه را از آن خارج مى شود مى داند يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها.

سپس مى افزايد: «او از آنچه از آسمان نازل مى شود ويا به آسمان بالا مى رود با خبر است» وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَما يَعْرُجُ فِيها. در پايان مى افزايد: «اوست رحيم وغفور، مهربان وآمرزنده» وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ.(1)

نكته ها

1. تمام حمدها وستايشها از آن خداوند است وستايش منحصر به اوست، الف ولام مفيد استغراق (الحمد) ولام براى اختصاص است (لله).(2)

2. كلمه «خبير» يكى از اسماء حسناى خدا است، كه از ماده «خبر» گرفته شده، كه به معناى اطلاع داشتن از جزئيات امور است. پس مى توان گفت: خبير خصوصى تر از عليم است، چون عليم در جزئيات وكليات هر دو به كار مى رود، ولى خبير تنها در جزئيات به كار مى رود.

3. اينكه فرمود خدا علم دارد به آنچه در زمين فرو مى رود واز زمين بيرون مى شود وآنچه از آسمان نازل مى شود ودر آسمان بالا مى رود، گويا كنايه است از علم خدا به حركت هر صاحب حركتى وآنچه انجام مى دهد.(3)

4. مالكيّت الهى، هم گسترده است، هم حكيمانه وهم آگاهانه؛ لَهُ ما فِى السَّماواتِ... هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ.

5. با آن كه خداوند همه چيز را مى داند ولى كسى را رسوا نمى كند؛ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ.(4)

ص: 6


1- نمونه ج 18 ص 10-6.
2- راهنما ج 15 ص 13.
3- الميزان ج 16 ص 537.
4- نور ج 9 ص 418-417.

آیه 3-5

اشاره

آيات 5-3

وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَأْتينَا السّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ (3) لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ (4) وَ الَّذينَ سَعَوْا في آياتِنا مُعاجِزينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَليمٌ (5)

ترجمه

كافران گفتند: «قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آرى به پروردگارم سوگند كه به سراغ شما خواهد آمد، خداوندى كه از غيب آگاه است وبه اندازه سنگينى ذره اى در آسمانها وزمين از علم او دور نخواهد ماند ونه كوچكتر از آن ونه بزرگتر، مگر اينكه در كتابى آشكار ثبت است!» * تا كسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند پاداش دهد؛ براى آنان مغفرت وروزى پرارزشى است! * وكسانى كه سعى در (تكذيب) آيات ما داشتند وگمان كردند مى توانند از حوزه قدرت ما بگريزند، عذابى بد ودردناك خواهند داشت!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: انكار كفّار درباره قيامت، قطعى بودن قيامت، پنهان نبودن هيچ چيز كوچكى از علم خداوند، آمرزش خداوند ورزق نفيس او براى مؤمنان صالح، اختصاص عذاب براى تبه كاران.

ب. آيات گذشته در عين اينكه از توحيد وصفات خدا سخن مى گفت زمينه ساز مساله معاد بود، زيرا چنان كه خواهيم ديد مشكلات بحث معاد جز از طريق علم بى پايان حق حل نمى شود. لذا در آيات مورد بحث نخست مى گويد: «كافران گفتند اين دروغ است كه قيامتى در پيش داريم هرگز قيامت به سراغ ما نمى آيد» وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ.(1)

اما از آنجا كه دلائل قيامت روشن است قرآن با يك جمله قاطع به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى گويد: «آرى، به پروردگارم سوگند كه قيامت به سراغ همه شما خواهد آمد» قُلْ بَلى وَرَبِّى

ص: 7


1- نمونه ج 18 ص 13.

لَتَأْتِيَنَّكُمْ واو در عبارت (و ربى) براى سوگند است.(1)

ج. از آنجا كه يكى از اشكالات مخالفان معاد اين بوده كه به هنگام خاك شدن بدن انسان وپراكنده شدن اجزاى آن در اطراف زمين، چه كسى مى تواند آنها را بشناسد وجمع كند وبه زندگى نوين باز گرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مى تواند حساب اين همه اعمال بندگان را در نهان وآشكار ودرون وبرون نگاه دارد وبه موقع به اين حسابها برسد؟ لذا در دنباله آيه اضافه مى كند او از تمام امور پنهانى با خبر است وبه اندازه سنگينى ذره اى در تمام آسمانها ونه در زمين از حوزه علم بى پايان او بيرون نخواهد بود عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِى السَّماواتِ وَلا فِى الْأَرْضِ. «و نه كوچكتر از ذره ونه بزرگتر از آن، مگر اينكه همه اينها در كتاب مبين ثبت وضبط است» وَلا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلَّا فِى كِتابٍ مُبِينٍ. سپس ضمن دو آيه هدف از قيامت ودليل بر لزوم چنين عالمى را بعد از جهان كنونى در برابر منكران شرح مى دهد، مى فرمايد: «هدف اين است آنها را كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام داده اند پاداش دهد» لِيَجْزِىَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ. آرى «براى آنها مغفرت وروزى پر ارزشى است» أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ.

«و كسانى كه سعى در تكذيب آيات ما وابطال وانكار آن داشتند وتصور مى كردند از حوزه قدرت ما مى توانند بگريزند، براى آنها عذابى از بدترين ودردناكترين عذابها خواهد بود» وَالَّذِينَ سَعَوْا فِى آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ.(2)

د. چون علت عمده انكار ايشان اين بوده كه فكر كرده اند بدنهاى مردگان همه با هم مخلوط گشته وصورتها تغيير وتبدل يافته، با اين حال چگونه ممكن است بار ديگر همان انسان به همان خصوصيات موجود شود؟ لذا براى دفع اين توهم، در جمله عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِى السَّماواتِ وَلا فِى الْأَرْضِ فرموده كه: هيچ محلى براى استبعاد نيست، براى اينكه خداى تعالى عالم به غيب است، حتى چيزى به سنگينى يك ذره (معلق در فضا) در همه آسمانها وزمين از علم او پنهان نيست ؟(3)

وَلا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلَّا فِى كِتابٍ مُبِينٍ - اين جمله علم خدا را به تمامى

ص: 8


1- اطيب البيان ج 10 ص 541، نمونه ج 18 ص 13.
2- نمونه ج 18 ص 16-14.
3- الميزان ج 16 ص 538 اطيب البيان ج 542 10.

موجودات تعميم مى دهد تا كسى نپندارد تنها موجودات نظير ذره را مى داند، كوچكتر از آن وبزرگتر را هم مى داند. نكته اى كه در اين آيه بدان اشاره كرده، اين است كه اشياء هر چه باشند در كتاب مبين ولوح محفوظ خدا ثبوتى دارند، كه دستخوش تغيير وتبديل نمى شوند وانسان وهر موجود ديگر هر چند اجزاى دنيوى اش از هم متلاشى گردد وبه كلى آثارش از صفحه روزگار محو ونابود شود، باز هم اعاده اش براى خدا كارى ندارد، چون همين نابودى در كتاب مبين بودى وثبوتى دارد.(1)

نكته ها

1. قطعى بودن معاد؛ نظير آيه 3 سبا آيات ذيل است؛

وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ. (النحل، 38)

وَيَقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً. أَوَلاَ يَذْكُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً. فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً. (مريم، 66-68)

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِيمٌ. قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (يس، 78-79)

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّى لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ. (تغابن 7)

2. انحصار علم غيب به خداوند؛ نظير آيه 3 سبا آيه 59 انعام است؛ وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِى كِتَابٍ مُبِينٍ

3. پاسخ مطالب كفرآميز بايد محكم باشد؛ لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ... بَلى وَرَبِّى.(2)

4. كوچكى وبزرگى اشيا درعلم خدا اثر ندارد؛ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ.(3)

5. رحمت خدا بر غضبش مقدّم است. (در آيه 4 پاداش ودر آيه 5 كيفر مطرح شده

ص: 9


1- الميزان ج 16 ص 538.
2- نور ج 9 ص 419.
3- راهنما ج 15 ص 18، نور ج 9 ص 419.

است)؛ لِيَجْزِىَ... لَهُمْ عَذابٌ.(1)

6. نظير آيه 5 سبأ، آيه 38 سبا است؛ وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ فِى الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ

7. در قرآن كريم از دو نوع سعى وتلاش سخن به ميان آمده است؛

سعى وتلاش مثبت؛ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (اسراء، 19)، فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ (انبياء، 94)، إِنَّ هذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً. (انسان، 22)

سعى وتلاش منفى؛ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (كهف، 104)، وَالَّذِينَ سَعَوْا فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ. (سبأ، 5)

8. در قرآن نيز از دو نوع نصب ورنج سخن به ميان آمده است؛

مثبت؛ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ. (شرح، 7)

منفى؛ عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ * تَصْلَى نَاراً حَامِيَةً. (غاشيه، 3 و 4)

ص: 10


1- نور ج 9 ص 419.

آیه 6-9

اشاره

وَ يَرَى الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدي إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ (6) وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفي خَلْقٍ جَديدٍ (7) أَفْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعيدِ (8) أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ اْلأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِنَ السَّماءِ إِنَّ في ذلِكَ َلآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنيبٍ (9)

ترجمه

كسانى كه به ايشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى دانند وبه راه خداوند عزيز وحميد هدايت مى كند. * وكافران گفتند: «آيا مردى را به شما نشان دهيم كه به شما خبر مى دهد هنگامى كه (مُرديد و) سخت از هم متلاشى شديد، (بار ديگر) آفرينش تازه اى خواهيد يافت ؟! * آيا او بر خدا دروغ بسته يا به نوعى جنون گرفتار است ؟!» (چنين نيست)، بلكه كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند، در عذاب وگمراهى دورى هستند (و نشانه گمراهى آنها همين انكار شديد است). * آيا به آنچه پيش رو وپشت سر آنان از آسمان وزمين قرار دارد نگاه نكردند (تا به قدرت خدا بر همه چيز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهيم آنها را (با يك زمين لرزه) در زمين فرو مى بريم، يا قطعه هايى از سنگهاى آسمانى را بر آنها فرومى ريزيم؛ در اين نشانه اى است (بر قدرت خدا) براى هر بنده توبه كار!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حق بودن آيات پروردگار در نظر اهل علم، اهانت كفّار به پيامبر در مورد خبر دادن از وضع قيامت، حتمى بودن عذاب براى كافران، سرزنش كفّار به جهت نيانديشيدن در قدرت الهى بر عذاب دنيوى.

ب. در آيات گذشته سخن از منكران معاد بود، كه سعى در تكذيب آيات الهى وگمراه ساختن ديگران داشتند. به همين مناسبت در آيات مورد بحث سخن از عالمان وانديشمندانى مى گويد كه به تصديق آيات الهى وتشويق ديگران به پذيرش آن مى پردازند، مى فرمايد: «كسانى كه داراى علمند آنچه را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است حق مى بينند وهدايت كننده به راه پروردگار عزيز وحميد مى دانند» وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِى أُنْزِلَ

ص: 11

إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِى إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.

ج. در آيه بعد بار ديگر به مساله قيامت ورستاخيز باز مى گردد مى فرمايد: «كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مى دهد هنگامى كه همگى خاك شديد وذرات بدن شما از يكديگر جدا شد وهر يك در گوشه اى قرار گرفت (و يا شايد جزء بدن حيوان يا انسان ديگرى شد) بار ديگر به آفرينش تازه اى باز مى گرديد»؟! وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِيدٍ.(1)

عجب اينكه آنها اين سخن را دليل بر دروغگويى ويا جنون گوينده اش مى گرفتند ومى گفتند: «آيا او بر خدا دروغ بسته ؟ يا نوعى جنون دارد»؟ أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ، استفهام در آيه انكارى است، افترا به معناى دروغ بستن است بنابر اين (كذبا) تاكيد در كذب ودروغگويى است. ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنين پاسخ مى گويد: «چنين نيست نه او ديوانه است ونه دروغگو، بلكه آنها كه ايمان به آخرت ندارند در عذاب وگمراهى دورى هستند» بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِى الْعَذابِ وَالضَّلالِ الْبَعِيدِ.(2)

د. سپس به دليل ديگرى پيرامون معاد، دليلى توأم با تهديد غافلان لجوج، پرداخته چنين مى گويد: «آيا به آنچه پيش رو وپشت سر آنان از آسمان وزمين قرار گرفته نگاه نكردند»؟ أَفَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ.

اين همان «برهان قدرت» است كه در آيات ديگر قرآن در برابر منكران معاد به آن استدلال شده از جمله در آخر سوره يس (آيه 82) وآيه 99 سوره اسراء وآيات 6 و 7 سوره ق. لذا به دنبال آن مى فرمايد: «اگر ما بخواهيم به زمين دستور مى دهيم تا پيكر آنها را در خود فرو ببرد» زلزله اى ايجاد شود، زمين شكاف بردارد ودر ميان آن دفن گردند! إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ. «و يا اگر بخواهيم فرمان مى دهيم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد» وخودشان وخانه وزندگيشان را در هم بكوبد أَوْنُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ. آرى «در اين موضوع، نشانه روشنى است بر قدرت خداوند وتوانايى او بر همه چيز، اما براى هر بنده اى كه به سوى خدا باز گردد وفكر وانديشه خود را به كار گيرد» إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ.

ص: 12


1- نمونه ج 18 ص 21-19.
2- همان ص 22، مجمع البيان ج 8 ص 593، اطيب البيان ج 10 ص 546.

ه -. با اينكه آسمان بالاى سر وزمين زير پاست در آيه فوق تعبير به ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ (پيش روى آنها) وَما خَلْفَهُمْ (پشت سر آنها) شده است وتنها موردى در قرآن است كه اين تعبير در آن ديده مى شود، اين تعبير ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه منظره آسمان به هنگام طلوع وغروب خورشيد وماه وستارگان اهميت بيشترى دارد وقدرت وعظمت حق در آن لحظه آشكارتر است ومى دانيم هنگامى كه انسان رو به افق مى ايستد اين منظره پيش روى اوست وزمين كه در درجه بعد از اهميت قرار دارد به عنوان پشت سر او معرفى شده است.(1)

نكته ها

1. اگر خدا را به وصف عزيز وحميد توصيف كرده، براى اين است كه در مقابل الَّذِينَ سَعَوْا فِى آياتِنا مُعاجِزِينَ قرار گيرد، آرى در مقابل كسانى كه مى خواهند از پيشرفت آيات خدا جلوگيرى كنند بايد عزت وستودگى خدا به رخشان كشيده شود.(2)

2. نشانه ى علم واقعى دريافتن حقّانيّت قرآن وپذيرفتن آن است. بدون علم ومعرفت، حق شناسى ممكن نيست؛ أُوتُوا الْعِلْمَ... هُوَ الْحَقَّ.(3)

3. مرحوم طبرسى مى گويد اين آيه دلالت بر فضيلت علم ودانش وشرافت علما ومنزلت آنها دارد.(4)

4. راه الهى شكست ناپذير وسعى مخالفان بيهوده است؛ سَعَوْا فِى آياتِنا مُعاجِزِينَ... صِراطِ الْعَزِيزِ.(5)

5. كفّار، مانع گرايشِ مردم به دين هستند وهميشه خود را راهنما وجلودار توده ها مى دانند؛ نَدُلُّكُمْ.

6. براى ايمان به معاد وديگر امور غيبى، از محسوسات كمك بگيريد. فكر در عظمت جهان هستى، سرچشمه ى ايمان به معاد است. در آيه ى قبل فرمود: لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ در

ص: 13


1- نمونه ج 18 ص 25-23.
2- الميزان ج 16 ص 539.
3- نور ج 9 ص 421.
4- مجمع البيان ج 8 ص 593.
5- راهنما ج 15 ص 23، نور ج 9 ص 421.

اين آيه مى فرمايد: أَفَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ چرا به آفريده ها نمى نگرند؟(1)

7. در قرآن كريم افراد وگروه هايى گمراه ومنحرف معرفى شده اند كه به نمونه اى از آن ها اشاره مى شود؛

تبديل كنندگان ايمان به كفر؛ و من يتبدّل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل. (بقره، 108)

مشركان؛ و من يشرك بالله فقد ضل ضلالًا بعيداً. (نساء، 116)

كافران؛ و من يكفر بالله وملئكته وكتبه ورسله واليوم الاخر فقد ضل ضلالًا بعيداً. (نساء، 136)

عصيانگران از اطاعت خدا وپيامبر؛ و من يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالًا مبيناً. (احزاب، 36)

كسانى كه با كفار طرح دوستى بريزند؛ يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدّوى وعدوكم اولياء ومن يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل. (ممتحنه، 1)

باز دارندگان مردم از راه خدا؛ ان الذين كفروا وصدّوا عن سبيل الله قد ضلّوا ضلالًا بعيداً. (نساء، 167)

كسانى كه نسبت ناروا به پيامبر مى دهند؛ اذ يقول الظالمون ان تتبعون الّا رجلًا مسحوراً انظر كيف ضربوا لك الامثال فضلّوا فلا يستطيعون سبيلًا. (اسراء، 48)

كسانى كه فرزندان خود را كشتند ونسبت ناروا به خدا دادند؛ قد خسر الذين قتلوا اولادهم سفهاً بغير علم وحرّموا ما رزقهم الله افتراء على الله قد ضلّوا وما كانوا مهتدين. (انعام، 140)

كسانى كه به آخرت اعتقاد ندارند؛ بل الذين لا يؤمنون بالاخرة فى العذاب والضلال البعيد. (سبأ، 8)

ستمگران؛ بل الظالمون فى ضلال مبين. (نوح، 24)

كسانى كه نسبت به آخرت شك دارند؛ الا انّ الذين يمارون فى الساعة لفى ضلال بعيد. (شورى، 18)

منافقان؛ اولئك الذين اشتروا الضلاله بالهدى. (بقره، 16)

ص: 14


1- نور ج 9 ص 423-422.

كتمان كنندگان حق؛ ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب ويشترون به ثمناً قليلًا اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى. (بقره، 175)

يهود ونصارى؛ الم تر الى الذين اوتوا نصيباً من الكتاب يشترون الضلاله ويريدون ان تضلّوا السبيل. (نساء، 44)

معصيت كاران؛ انّ المجرمين فى ضلال وسعر. (قمر، 47)

آیه 10-11

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُودَ مِنّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنّا لَهُ الْحَديدَ (10)

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحًا إِنّي بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (11)

ترجمه

و ما به داوود از سوى خود فضيلتى بزرگ بخشيديم؛ (ما به كوه ها وپرندگان گفتيم:) اى كوه ها واى پرندگان! با او هم آواز شويد وهمراه او تسبيح خدا گوييد! وآهن را براى او نرم كرديم. * (و به او گفتيم: زره هاى كامل وفراخ بساز وحلقه ها را به اندازه ومتناسب كن! وعمل صالح بجا آوريد كه من به آنچه انجام ميدهيد بينا هستم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بهره مندى داود از فضل خدا، همراهى كوه وپرندگان با او در تسبيح خداوند، نرم ساختن آهن براى داود به منظور ساختن زره.

ب. در نخستين آيه مى گويد: «ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم» وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا. واژه «فضل» مفهوم وسيعى دارد كه تمام مواهبى را كه خدا به داود ارزانى داشته بود شامل مى شود مانند نبوت وسلطنت وزبور وذكر آن به صورت «نكره» دليل بر عظمت آن است.(1)

قسمتى از فضائل معنوى وبخشى از فضيلتهاى مادى داود را بدينگونه شرح مى دهد: «ما به كوه ها گفتيم با داود همصدا شويد وهمچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد» وهر

ص: 15


1- اطيب البيان ج 10 ص 548، نمونه ج 18 ص 28.

گاه او ذكر وتسبيح خدا مى گويد زمزمه را سر دهيد يا جِبالُ أَوِّبِى مَعَهُ وَالطَّيْرَ. كلمه (اوبى) در اصل از مصدر (اوب) به معناى نوعى از بازگشت است ومنظور از آن تكرار ورجوع در تسبيح گويى است. بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادى پرداخته مى گويد: «و ما آهن را براى او نرم كرديم» وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ.(1)

ج. آيه بعد شرحى براى زره ساختن داود وفرمان بسيار پر معنى پروردگار در اين زمينه است، مى گويد: «ما به او گفتيم زرههاى كامل بساز وحلقه هاى آنها را به اندازه ومتناسب كن» أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَقَدِّرْ فِى السَّرْدِ. سابغات جمع «سابغ» به معنى زره كامل وفراخ است، و «اسباغ نعمت» نيز به معنى فراخى نعمت است. «سرد» يعنى منظم ساختن، مرحوم طبرسى گويد: سرد الحديد منظم ساختن آهن است، راغب در مفردات گويد سرد سوراخهاى خشن مثل حلقه هاى آهنى است، منظور از جمله (قدر فى السرد) آن است كه بافت زره را يكنواخت كن.(2)

د. به داود مى گويد: زره را گشاد وراحت درست كن، تا جنگجو به هنگام پوشيدن در زندان گرفتار نشود، نه حلقه ها را بيش از اندازه كوچك وباريك كن كه حالت انعطاف خود را از دست بدهد ونه زياد درشت وبى قواره كه نوك شمشير وخنجر ونيزه وتير از آن بگذرد، همه چيزش باندازه ومتناسب باشد ودر پايان آيه داود وخاندانش را مخاطب ساخته مى گويد: «عمل صالح بجا آوريد كه من نسبت به آنچه انجام مى دهيد بصير وبينا هستم» وَاعْمَلُوا صالِحاً إِنِّى بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ.(3)

نكته ها

1. نظير آيه 10 سبا: آيات ذيل است:

إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِىِّ وَالْإِشْرَاقِ... وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ (ص، 20-18)

فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلاًّ آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَاَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ (الأنبياء، 79)

ص: 16


1- نمونه ج 18 ص 28، راهنما 15 ص 31.
2- تبيان ج 8 ص 380، مجمع البيان ج 8 ص 595، راهنما 14 ص 33، نمونه ج 18 ص 31.
3- نمونه ج 18 ص 32.

2. منظور از داود؛

قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد: فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ (البقرة، 251) دراين كه داود كيست كه خداوند هر چه خواست به او آموخت در آيه مورد بحث وآيه اى ديگر آن حضرت معرفى شده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً يَا جِبَالُ أَوِّبِى مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (سبإ، 10) وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ (الأنبياء، 80)

3. نظير آيه 11 آيه 80 انبياء است: و علمناه صنعة لبوس لكم.(1)

4. هستى، شعور دارد ومورد خطاب الهى قرار مى گيرد؛ يا جِبالُ أَوِّبِى.

5. صنعت بايد با مديريّت افراد صالح وبه نفع مردم باشد؛ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ.

6. صنعت بايد با دقّت وكيفيّت همراه باشد؛ قَدِّرْ فِى السَّرْدِ.

7. صنايع نظامى بايد براى عمل صالح باشد، (نه كشور گشايى وظلم وستم)؛ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ * واعْمَلُوا صالِحاً.(2)

ص: 17


1- اطيب البيان ج 10 ص 548.
2- نور ج 9 ص 426-425.

آیه 12-14

اشاره

آيات 14-12

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعيرِ (12) يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحاريبَ وَ تَماثيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُودَ شُكْرًا وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (13) فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ اْلأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهينِ (14)

ترجمه

و براى سليمان باد را مسخّر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مى پيمود وعصرگاهان مسير يك ماه را؛ وچشمه مس (مذاب) را براى او روان ساختيم؛ وگروهى از جنّ پيش روى او به اذن پروردگارش كار مى كردند؛ وهر كدام از آنها كه از فرمان ما سرپيچى مى كرد، او را عذاب آتش سوزان مى چشانديم! * آنها هر چه سليمان مى خواست برايش درست مى كردند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها وديگهاى ثابت (كه از بزرگى قابل حمل ونقل نبود؛ وبه آنان گفتيم:) اى آل داوود! شكر (اين همه نعمت را) بجا آوريد؛ ولى عده كمى از بندگان من شكرگزارند! * (با اين همه جلال وشكوه سليمان) هنگامى كه مرگ را بر او مقرّر داشتيم، كسى آنها را از مرگ وى آگاه نساخت مگر جنبنده زمين [= موريانه] كه عصاى او را مى خورد (تا شكست وپيكر سليمان فرو افتاد)؛ هنگامى كه بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمى ماندند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مسخر ساختن باد براى سليمان وذوب كردن مس براى او، خدمتگذارى جن براى سليمان، لزوم كارهاى شايسته به منظور شكرگزارى خداوند، اندك بودن بندگان شكور، بى خبر بودن جن وانس از مرگ سليمان، آگاه ساختن از مرگ سليمان به وسيله شكسته شدن عصا وافتادن او بر زمين.

ب. به دنبال بحث از مواهبى كه خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سليمان مى كشاند ودر حالى كه در مورد داود از دو موهبت، سخن به ميان آمد، در مورد فرزندش سليمان از سه موهبت بزرگ بحث مى كند، مى فرمايد: «ما باد را مسخر سليمان قرار داديم كه

ص: 18

صبحگاهان مسير يك ماه را مى پيمود وعصرگاهان مسير يك ماه»! وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ.(1)

ج. وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ يعنى ما براى سليمان باد را در شعاع يك ماه راهى كه انسانها طى مى كنند مسخر كرديم، به طورى كه مسير «غدو» يعنى از اول روز تا ظهر آن يك ماه باشد ومسير «رواح» يعنى از ظهر تا به عصرش نيز يك ماه باشد ودر نتيجه از صبح تا به غروب دو ماه مسافت را طى كند.(2)

د. «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختيم»! وَأَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ. «اسلنا» از ماده «سيلان» به معنى جارى ساختن است و «قطر» به معنى مس مى باشد ومنظور اين است كه ما اين فلز را براى او ذوب كرديم وهمچون چشمه آب روان گرديد!(3)

ه -. سومين موهبت اينكه: «و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار مى كردند». وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ. «و هر گاه كسى از آنها از فرمان ما سرپيچى مى كرد او را با آتش سوزان مجازات مى كرديم» وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ. (4) در سوره انبياء آيه 82 مى فرمايد شياطين براى سليمان غواصى مى كردند و من الشياطين من يغوصون له ميان اين دو تعبير جن وشياطين منافاتى نيست زيرا شياطين از جن مى باشند.(5)

و. به هر حال از تعبير آيه فوق استفاده مى شود كه تسخير اين نيروى عظيم نيز به فرمان پروردگار بوده وهر گاه از انجام وظائفشان سر باز مى زدند مجازات مى شدند. از آيات «سوره ص» نيز به خوبى استفاده مى شود كه خداوند گروهى از شياطين را در اختيار او قرار داده بود كه براى او كارهاى عمرانى مهمى انجام مى دادند وهر گاه تخلف مى كردند آنها را به زنجير مى افكند وَالشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِى الْأَصْفادِ. (ص، 37 و 38)

ز. در آيه بعد به بخشى از كارهاى مهم توليدى گروه جن كه به فرمان سليمان انجام

ص: 19


1- نمونه ج 18 ص 34.
2- الميزان ج 16 ص 547.
3- نمونه ج 18 ص 36.
4- همان، تبيان ج 8 ص 382، مجمع البيان ج 8 ص 598.
5- اطيب البيان ج 10 ص 549.

مى دادند اشاره كرده، چنين مى گويد: «سليمان هر چه مى خواست از معبدها وتمثالها وظرفهاى بزرگ غذا كه همچون حوض هاى بزرگ بود وديگهاى عظيم ثابت براى او تهيه مى كردند» يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَتَماثِيلَ وَجِفانٍ كَالْجَوابِ وَقُدُورٍ راسِياتٍ.(1)

«تماثيل» جمع «تمثال» هم به معنى نقش وعكس آمده وهم مجسمه، در اينكه اين مجسمه ها يا نقش ها صورتهاى چه موجوداتى بودند وبه چه منظور سليمان دستور تهيه آنها را مى داد تفسيرهاى مختلفى شده است: ممكن است اينها جنبه تزيينى داشته، همانگونه كه در بناهاى مهم قديم بلكه جديد ما نيز ديده مى شود ويا براى افزودن ابهت به تشكيلات او بوده است، چرا كه نقش پاره اى از حيوانات چون شير در افكار بسيارى از مردم ابهت آفرين است.(2)

ح. آيا مجسمه سازى موجودات ذى روح در شريعت سليمان (علیه السلام) مجاز بوده، هر چند در اسلام ممنوع است ؟ يا اينكه مجسمه هايى كه براى سليمان مى ساختند از جنس غير ذى روح بوده مانند تمثالهاى درختان وكوه ها وخورشيد وماه وستارگان ؟ ويا فقط براى او نقش ونگار بر ديوارها مى زدند كه در ظريف كاريهاى آثار باستانى بسيار ديده مى شود ومى دانيم نقش ونگار هر چه باشد، بر خلاف مجسمه حرام نيست.

همه اينها محتمل است چرا كه ممكن است تحريم مجسمه سازى در اسلام به منظور مبارزه شديد با مساله بت پرستى وريشه كن كردن آن بوده واين ضرورت در زمان سليمان تا اين اندازه وجود نداشته واين حكم در شريعت او نبوده است. ولى در روايتى كه از امام صادق (علیه السلام) در تفسير اين آيه نقل شده چنين مى خوانيم:

«و اللَّه ما هى تماثيل الرجال والنساء ولكنها الشجر وشبهه»: بخدا سوگند تمثالهاى مورد در خواست سليمان مجسمه مردان وزنان نبوده بلكه تمثال درخت ومانند آن بوده است.(3)

ط. «جفان» جمع «جفنه» (بر وزن وزنه) به معنى ظرفهاى غذاخورى است. و «جواب» جمع «جابيه» به معنى حوض آب است واز اين تعبير استفاده مى شود كه ظرفهاى بسيار عظيم غذاخورى كه هر كدام همچون حوضى بود براى سليمان تهيه مى ديدند تا گروه كثيرى بتوانند

ص: 20


1- نمونه ج 18 ص 38-37.
2- همان ص 39، تبيان ج 8 ص 383، مجمع البيان ج 8 ص 600.
3- مجمع البيان ج 8 ص 600، نور الثقلين ج 4 ص 332، اطيب البيان ج 10 ص 550، نمونه ج 18 ص 39.

اطراف آن بنشينند واز آن غذا بخورند واگر فراموش نكرده باشيم در زمانهاى كمى قديم نيز بر سر سفره ها از مجموعه هاى بزرگ براى خوردن غذا به صورت دسته جمعى استفاده مى شد ودر حقيقت سفره آنها همان ظرف بزرگ بود ومثل امروز ظرفهاى مستقل وجداى از يكديگر معمول نبود.(1)

ى. «قدور» جمع «قدر» (بر وزن قشر) به معنى ظرفى است كه غذا در آن طبخ مى شود و «راسيات» جمع «راسيه» به معنى پا بر جا وثابت است ودر اينجا منظور ديگهايى است كه از عظمت آن را از جا تكان نمى دادند. در پايان آيه، بعد از ذكر اين مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود كرده مى فرمايد: «اى آل داود شكرگزارى كنيد» اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً. اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند! وَقَلِيلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ(2)

ك. وَقَلِيلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ اين جمله يا مى خواهد مقام شاكران را بالا ببرد وبفرمايد كسانى كه خدا را همواره شكر بگويند، اندكند تنها افراد انگشت شمار ومعدودى از آنان چنينند ويا مى خواهد حكم قبلى را تعليل كند وبفرمايد: اين كه به شما آل داوود گفتيم شكر بگزاريد، براى اين است كه خواستيم عده شكرگزاران زياد شوند، چون شكرگزاران، خيلى كم هستند پس عده آنها را زياد كنيد.(3)

ل. در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «هنگامى كه مرگ را براى سليمان مقرر كرديم كسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده اى از زمين كه عصاى او را مى خورد» تا عصا شكست وپيكر سليمان فرو افتاد فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ از تعبير آيه فوق وهمچنين روايات متعدد استفاده مى شود به هنگامى كه مرگ سليمان فرا رسيد ايستاده بود وبر عصاى خود تكيه كرده بود، ناگهان مرگ گريبانش را گرفت وروح از بدنش پرواز كرد، او در همان حال مدتى سر پا ماند تا اينكه موريانه كه قرآن از آن به دَابَّةُ الْأَرْضِ (جنبنده زمين) تعبير كرده عصاى او را خورد وتعادل خود را از دست داد وروى زمين افتاد ومردم از مرگ او آگاه شدند! لذا بعد از آن مى افزايد: «هنگامى

ص: 21


1- نمونه ج 18 ص 40.
2- همان، الميزان 16 ص 547، مجمع البيان ج 8 ص 60.
3- الميزان ج 16 ص 548.

كه سليمان فرو افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خوار كننده باقى نمى ماندند» فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِى الْعَذابِ الْمُهِينِ.(1)

نكته ها

1. مسخر بودن باد براى سليمان فضيلتى از جانب خدا براى او بوده است؛ و لقد آتينا... فضلا * ولسليمان الريح.

2. جنيان موجوداتى باشعور وتوانمند بر انجام كارهاى بزرگ بودند.(2)

3. شكر، تنها با زبان نيست بلكه يك عمل است. اعْمَلُوا... شُكْراً

4. حيوانات، مأموران خدا هستند. دَلَّهُمْ... دَابَّةُ الْأَرْضِ(3)

5. در آيه 13 سبا مى فرمايد: بندگان شكور اندك هستند و قليل من عبادى الشكور در سوره اسراء آيه 3 حضرت نوح (علیه السلام) را به عنوان بنده شكور معرفى مى كند؛ انه كان عبدا شكورا.

6. اقسام سه گانه ى شكر؛

شكر اعتقادى؛ اعتقاد به اين كه نعمت ها وتوفيق شكر از خداوند متعال است؛ و ما بكم من نعمة فمن الله. (نحل، 3)

امام سجاد (علیه السلام) مى فرمايد: خداوندا! چگونه تو را شكر كنم با اين كه شكر تو، خود نيز نعمتى است كه نياز به حمد وشكر دارد؛

فكيف لى بتحصيل الشّكر وشكرى إيّاك يفتقر إلى شكر فكلّما قلت لك الحمد وجب علىّ لذلك أن أقول لك الحمد.(4)

شكر عملى؛ صرف نعمت الهى در مسير اطاعت اوست؛ اعملوا ءال داود شكراً. (سبأ، 13)

شكر زبانى؛ بيان كردن نعمت هاى اوست؛ و أمّا بنعمة ربّك فحدّث. (ضحى، 11)

ص: 22


1- تبيان ج 8 ص 384، الميزان 548 16، اطيب البيان ج 10 ص 551، نمونه ج 18 ص 41.
2- راهنما ج 15 ص 39.35.
3- نور ج 9 ص 430-429.
4- مناجات الشاكرين.

آیه 15-17

اشاره

لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15)

فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَىْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ (16)

ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ (17)

ترجمه

براى قوم «سبا» در محل سكونتشان نشانه اى (از قدرت الهى) بود: دو باغ (بزرگ وگسترده) از راست وچپ (رودخانه عظيم با ميوه هاى فراوان؛ وبه آنها گفتيم:) از روزى پروردگارتان بخوريد وشكر او را بجا آوريد؛ شهرى است پاك وپاكيزه وپروردگارى آمرزنده (و مهربان)! * امّا آنها (از خدا) روى گردان شدند وما سيل ويرانگر را بر آنان فرستاديم ودو باغ (پربركت) شان را به دو باغ (بى ارزش) با ميوه هاى تلخ ودرختان شوره گز واندكى درخت سدر مبدّل ساختيم! اين كيفر را بخاطر كفرانشان به آنها داديم؛ وآيا جز كفران كننده را كيفر مى دهيم ؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دستور خداوند به قوم سبأ در بهره ورى از نعمتهاى الهى وشكرگزارى نكردن ومبتلا شدن به عذاب خداوند.

ب. بعد از بيان نعمتهاى مهمى كه خداوند به داود وسليمان ارزانى داشت وقيام اين دو پيامبر به وظيفه شكرگزارى، سخن از قوم ديگرى به ميان مى آورد كه در نقطه مقابل آنها قرار داشتند وشايد در همان زمان ويا كمى بعد از آن مى زيستند، قومى بودند كه خدا انواع نعمتها را به آنها بخشيد، ولى راه كفران را در پيش گرفتند وخدا نعمتهاى خود را از آنها سلب كرد قرآن مجيد سرگذشت عبرت انگيز آنها را ضمن پنج آيه بيان كرده نخست مى گويد: «براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى از قدرت الهى بود» لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِى مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ. به طورى كه خواهيم ديد اين آيت بزرگ الهى از اينجا سرچشمه مى گرفت كه قوم سبا با استفاده از شرائط خاص مكانى وچگونگى كوه هاى اطراف آن منطقه وهوش سرشار خدا داد، توانستند سيلابهايى را كه جز ويرانى نتيجه اى نداشت، در پشت سدى نيرومند متمركز كنند

ص: 23

وبه وسيله آن كشورى بسيار آباد بسازند.(1)

ج. بعضى «سبا» را نام سرزمين يمن يا منطقه اى از آن دانسته اند، ظاهر قرآن مجيد در داستان «سليمان» و «هدهد» در سوره «نمل» نيز نشان مى دهد كه «سبا» نام مكانى بوده است، آنجا كه مى گويد وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ: (نمل، 22) «من از سرزمين سبا خبر قاطعى براى تو آوردم». در حالى كه ظاهر آيه مورد بحث اين است كه سبا قومى بوده اند كه در آن منطقه مى زيسته اند، زيرا ضمير جمع مذكر (هم) به آنها باز گشته است. ولى منافاتى ميان اين دو تفسير نيست، زيرا ممكن است سبا در ابتدا نام كسى بوده، سپس تمام فرزندان وقوم او به آن نام ناميده شده اند وبعد اين اسم به سرزمين آنها نيز منتقل گرديده.

د. سپس قرآن به شرح اين آيت الهى كه در اختيار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنين مى گويد: «دو باغ (بزرگ) بود از طرف راست وچپ» جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَشِمالٍ.

ما به آنها گفتيم از اين روزى فراوان پروردگارتان بخوريد كه اين شكر او را بجا آوريد كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ. «شهرى است پاكيزه وپروردگارى آمرزنده مهربان» بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ

«بلدة» خبر مبتداى محذوفى است ودر تقدير چنين است؛ هذه بلدة طيبة وهذا رب غفور.

ه -. اما اين مردم ناسپاس قدر اين همه نعمت را ندانستند، راه كفران واعراض را پيش گرفتند فَأَعْرَضُوا.

اينجا بود كه شلاق مجازات بر پيكر آنها نواخته شد، چنان كه قرآن مى گويد: «ما سيل وحشتناك وبنيان كن را بر آنها فرستاديم» وسرزمين آباد آنها به ويرانه اى مبدل شد فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ. «عرم» در اصل از «عرامة» (بر وزن علامه) به معنى خشونت وكج خلقى وسختگيرى است وتوصيف سيلاب به آن اشاره به شدت خشونت وويرانگرى آن است وتعبير به «سَيْلَ الْعَرِمِ» به اصطلاح از قبيل اضافه موصوف به صفت است.

و. سپس قرآن وضع بازپسين اين سرزمين را چنين توصيف مى كند: «ما دو باغ وسيع وپر نعمت آنها را به دو باغ بى ارزش با ميوه هاى تلخ ودرختان بى مصرف «شوره گز» واندكى از

ص: 24


1- نمونه ج 18 ص 56.

درخت سدر مبدل ساختيم» وَبَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَىْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَىْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ.

در آيه بعد به عنوان يك نتيجه گيرى با صراحت مى گويد: «اين مجازاتى بود كه ما به خاطر كفرانشان قائل شديم» ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا. «آيا جز كفران كنندگان را به چنين مجازاتى گرفتار مى سازيم»؟ وَهَلْ نُجازِى إِلَّا الْكَفُورَ.(1)

نكته ها

1. درقرآن هركجا فرمان خوردن آمده، دركنارش مسئوليّتى آمده است؛ (2)كُلُوا * واشْكُرُوا (بقره، 168)، فَكُلُوا... أَطْعِمُوا (حج، 28) كُلُوا * واعْمَلُوا صالِحاً (مؤمنون، 51) كُلُوا... لا تُسْرِفُوا.

2. منطقه ى سبأ از هر گونه كمبود، آفات، ناامنى، فحشا وقحطى پاك بود؛ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ.

3. در برابر نعمت هاى الهى بايد شاكر بود، ولى انسان هرگز حقّ شكر را ادا نمى كند وخداوند او را مى بخشد؛ وَاشْكُرُوا لَهُ... رَبٌّ غَفُورٌ.(3)

در قرآن بارها از اعراض مردم سخن به ميان آمده است؛ گاهى اعراض از ذكر خدا؛ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى (طه، 124)، گاهى اعراض از آيات خدا؛ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا (قمر، 2)، گاهى اعراض از نعمت هاى خدا؛ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُوا...، إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ (اسراء، 83) وگاهى اعراض از پيامبر خدا؛ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ. (ص، 68 67)

4. سيل، زلزله، طوفان ورعد وبرق، تصادفى نيست؛ فَأَرْسَلْنا... سَيْلَ الْعَرِمِ.

5. كيفرهاى الهى، يك سنّت وقانون براى تبهكاران است وبه قوم سبأ اختصاص ندارد؛ هَلْ نُجازِى إِلَّا الْكَفُورَ.(4)

ص: 25


1- نمونه ج 18 ص 60-57.
2- نور ج 9 ص 432.
3- نور ج 9 ص 433.
4- نور ج 9 ص 435-434.

آیه 18-19

اشاره

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي بارَكْنا فيها قُرًى ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيّامًا آمِنينَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ (19)

ترجمه

و ميان آنها وشهرهايى كه بركت داده بوديم، آباديهاى آشكارى قرار داديم؛ وسفر در ميان آنها را بطور متناسب (با فاصله نزديك) مقرّر داشتيم؛ (و به آنان گفتيم:) شبها وروزها در اين آباديها با ايمنى (كامل) سفر كنيد! * ولى (اين ناسپاس مردم) گفتند: «پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى بيفكن» (تا بينوايان نتوانند دوش به دوش اغنيا سفر كنند! وبه اين طريق) آنها به خويشتن ستم كردند! وما آنان را داستان هايى (براى عبرت ديگران) قرار داديم وجمعيّتشان را متلاشى ساختيم؛ در اين ماجرا، نشانه هاى عبرتى براى هر صابر شكرگزار است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بهره مند ساختن قوم سبإ از نعمت ها از جمله امنيت، نابودى قوم سبأ به جهت ستمگرى ونماندن اثرى از آنها جز در سخنان، سرگذشت آنان درس عبرت براى افراد شكيبا وشكور.

ب. در اين آيات بار ديگر به داستان قوم سبا باز مى گردد. مى فرمايد: سرزمين آنها را تا آن حد آباد كرديم كه نه تنها شهرهايشان را غرق نعمت ساختيم بلكه «ميان آنها وسرزمينهايى را كه بركت به آن داده بوديم شهرها وآباديهايى آشكار قرار داديم» وَجَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً. در حقيقت در ميان آنها وسرزمين مبارك آباديهاى متصل وزنجيره اى وجود داشت وفاصله اين آباديها به اندازه اى كم بود كه از هر يك ديگرى را مى ديدند (و اين است معنى قُرىً ظاهِرَةً - آباديهاى آشكار).(1)

بعضى از مفسران «قرى ظاهره» را طور ديگرى تفسير كرده اند، گفته اند: اشاره به آباديها است كه درست در مسير راه بطور آشكار قرار داشته ومسافران به خوبى مى توانستند در آنها توقف كنند ويا اينكه اين آباديها بر بالاى بلندى قرار داشته وبراى عابرين ظاهر وآشكار بوده است.

ص: 26


1- مجمع البيان ج 8 ص 605، نمونه ج 18 ص 62.

ج. اما در اينكه منظور از «سرزمينهاى مبارك» كدام منطقه است غالب مفسران آن را به سرزمين شامات (شام وفلسطين واردن) تفسير كرده اند، چرا كه اين تعبير درباره همين سرزمين در آيه اول سوره اسراء و 81 انبياء آمده است.(1)

اين از نظر آبادى، ولى از آنجا كه تنها عمران كافى نيست وشرط مهم واساسى آن «امنيت» است اضافه مى كند «ما در ميان اين آباديها فاصله هاى مناسب ونزديك مقرر كرديم» وَقَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ وبه آنها گفتيم: «در ميان اين قريه ها شبها وروزها در اين آباديها در امنيت كامل مسافرت كنيد، يعنى از گرسنگى وتشنگى واز ظلم هيچ كسى نترسيد» سِيرُوا فِيها لَيالِىَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ.(2)

د. اما اين مردم ناسپاس گرفتار غرور وغفلت شدند، از جمله گفتند: «پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى بيفكن» تا بينوايان نتوانند دوش به دوش اغنياء سفر كنند! فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا. منظورشان اين بود كه در ميان اين قريه هاى آباد فاصله اى بيفتد وبيابانهاى خشكى پيدا شود، به اين جهت كه اغنياء وثروتمندان مايل نبودند افراد كم در آمد همانند آنها سفر كنند وبه هر جا مى خواهند بى زاد وتوشه ومركب بروند! به هر حال «آنها با اين عملشان به خودشان ستم كردند» وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ.

قرآن به دنبال اين جمله كه درباره سرنوشت دردناك آنها بيان مى كند، مى گويد: چنان آنها را مجازات كرديم، كه «آنها را سرگذشت وداستان واخبارى براى ديگران قرار داديم»! فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ.

«آنها را سخت متلاشى وپراكنده ساختيم» وَمَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ. در پايان آيه مى فرمايد: «قطعا در اين سر گذشت آيات ونشانه هاى عبرتى است براى صبر كنندگان وشكرگزاران» إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.

ه -. ماجراى عجيب قوم سبا به طورى كه از قرآن وروايات اسلامى وهمچنين تواريخ استفاده مى شود اين چنين است كه آنها جمعيتى بودند در جنوب جزيره عربستان مى زيستند، داراى حكومتى عالى وتمدنى درخشان بودند. خاك يمن گسترده وحاصلخيز بود، چون رودخانه

ص: 27


1- نمونه ج 18 ص 63.
2- همان، تبيان ج 8 ص 389.

مهمى نداشت از آن بهره بردارى نمى شد، مردم با هوش اين سرزمين به فكر استفاده از اين آبها افتادند وسدهاى زيادى در نقاط حساس ساختند كه از همه مهمتر وپر آب تر سد «مارب» بود.

مأرب (بر وزن مغرب) شهرى بود كه در انتهاى يكى از اين دره ها قرار داشت، به قدرى ذخيره آب پشت سد زياد شد كه با استفاده از آن توانستند باغهاى بسيار زيبا وكشتزارهاى پر بركت در دو طرف مسير رودخانه اى كه به سد منتهى مى شد ايجاد كنند. آن قدر ميوه هاى فراوان بر شاخسار آن ظاهر شده بود كه مى گويند هرگاه كسى سبدى روى سر مى گذاشت واز زير آنها مى گذشت پشت سر هم ميوه در آن مى افتاد ودر مدت كوتاهى پر مى شد.

اما آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند، خدا را به دست فراموشى سپردند وبه كفران نعمت مشغول شدند، به فخرفروشى پرداختند وبه اختلافات طبقاتى دامن زدند. در بعضى از تواريخ آمده است موشهاى صحرايى دور از چشم مردم مغرور ومست به ديواره اين سد خاكى روى آوردند وآن را از درون سست كردند، ناگهان باران شديدى باريد وسيلاب عظيمى حركت كرد، تمام آباديها، باغها، كشتزارها وزراعتها وچهار پايان را تباه كرد وآن سرزمين آباد را به صحرايى خشك وبى آب وعلف مبدل ساخت واز آن همه باغهاى خرم واشجار بارور تنها چند درخت تلخ «اراك» و «شورگز» واندكى درختان «سدر» بجاى ماند. آرى هنگامى كه خداوند مى خواهد قدرت نمايى كند تمدنى عظيم را با چند موش! بر باد مى دهد، تا بندگان به ضعف خود آشنا گردند وبه هنگام قدرت مغرور نشوند!(1)

نكته ها

1. خداوند به قوم سبأ چند نعمت ويژه داده بود؛ الف: مناطق پر بركت وحاصلخيز؛ بارَكْنا فِيها. ب: خانه ها ومناطق مسكونى نزديك به هم وقابل رؤيت؛ قُرىً ظاهِرَةً. ج: آسان بودن سفر، به گونه اى كه شب وروز امكان رفت وآمد بود؛ سِيرُوا فِيها لَيالِىَ وَأَيَّاماً. د: نعمت امنيّت؛ «آمِنِينَ».

2. افراد وملّت هايى مى توانند از تاريخ عبرت بگيرند وپايدار بمانند كه بسيار بردبار وسپاسگزار باشند؛ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.(2)

ص: 28


1- نمونه ج 18 ص 67-65.
2- نور ج 9 ص 437-436.

آیه 20-21

اشاره

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ (20) وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِاْلآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظٌ (21)

ترجمه

(آرى) بيقين، ابليس گمان خود را درباره آنها محقّق يافت كه همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان! * او سلطه بر آنان نداشت جز براى اينكه مؤمنان به آخرت را از آنها كه در شكّ هستند باز شناسيم؛ وپروردگار تو، نگاهبان همه چيز است!

تفسير

الف. قرآن كريم دراين دو آيه در چند محور سخن مى گويد: به ثبوت رسانيدن شيطان گمان خود را درباره مردم (گمراه ساختن مردم) عدم تسلّط شيطان بر افراد مگر علاقه مندان به او. وسوسه شيطان براى جدايى مؤمنان از غير مؤمنان.

ب. اين آيات در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى كلى از داستان «قوم سبا» است. در نخستين آيه مى فرمايد: «به يقين ابليس گمان خود را درباره آنها (و هر جمعيتى كه از ابليس پيروى كنند) محقق يافت»! وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ. «آنان همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان» فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. در آيه بعد در رابطه با وسوسه هاى ابليس وكسانى كه در حوزه نفوذ او قرار مى گيرند وآنها كه بيرون از اين حوزه اند، به دو مطلب اشاره مى كند: نخست مى گويد: «شيطان سلطه اى بر آنها نداشت» وكسى را به پيروى خود مجبور نمى كند وَما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ. لذا در دنباله آيه مى افزايد: «هدف از آزادى ابليس در وسوسه هايش اين بود، كه مؤمنان به آخرت از افراد بى ايمان وكسانى كه در شكند شناخته شوند» إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ(1)

ج. از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از اين آيه اين است كه شيطان ايشان را مجبور به گمراهى نكرد، كه به اجبار او را پيروى كنند تا در نتيجه معذور باشند، بلكه خود آنان به سوء اختيارشان شيطان را پيروى كردند واين خودشان بودند كه پيروى او را اختيار نموده، او هم بر آنان مسلط گرديد، نه اينكه اول او بر ايشان مسلط شده وآنان به حكم اجبار پيرويش كرده

ص: 29


1- نمونه ج 18 ص 72.

باشند. هم چنان كه در جاى ديگر فرموده: إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ (حجر، 42).(1)

نكته ها

1. انسان در انتخاب راه وعمل، اختيار دارد؛ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ.(2)

2. عدم سلطه شيطان بر مؤمنان در پنج آيه بيان شده است؛ ابراهيم 22، حجر 42، نحل 99، اسراء 65، سبأ 21.

آیه 22-27

اشاره

قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهيرٍ (22) وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ (23) قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلِ اللّهُ وَ إِنّا أَوْ إِيّاكُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ (24) قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتّاحُ الْعَليمُ (26) قُلْ أَرُونِيَ الَّذينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ كَلاّ بَلْ هُوَ اللّهُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (27)

ترجمه

بگو: «كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد بخوانيد! (آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه) آنها به اندازه ذرّه اى در آسمانها وزمين مالك نيستند ونه در (خلقت ومالكيّت) آنها شريكند ونه ياور او (در آفرينش) بودند. * هيچ شفاعتى نزد او، جز براى كسانى كه اذن داده، سودى ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانى كه اضطراب از دلهاى آنان زايل گردد (و فرمان از ناحيه او صادر شود؛ در اين هنگام مجرمان به شفيعان) مى گويند: «پروردگارتان چه دستورى داده ؟» مى گويند: «حقّ را (بيان كرد واجازه شفاعت درباره مستحقّان داد)؛ واوست بلندمقام وبزرگ مرتبه!» * بگو: «چه كسى شما را از آسمانها

ص: 30


1- الميزان ج 16 ص 551.
2- نور ج 9 ص 438.

وزمين روزى مى دهد؟» بگو: «و ما يا شما بر (طريق) هدايت يا در ضلالت آشكارى هستيم!» * بگو: «شما از گناهى كه ما كرده ايم سؤال نخواهيد شد، (همان گونه كه) ما در برابر اعمال شما مسؤول نيستيم!» * بگو: «پروردگار ما همه ما را جمع مى كند، سپس در ميان ما بحق داورى مى نمايد (و صفوف مجرمان را از نيكوكاران جدا مى سازد) واوست داور (و جداكننده) آگاه!» * بگو: «كسانى را كه بعنوان شريك به او ملحق ساخته ايد به من نشان دهيد! هرگز چنين نيست! (او شريك وشبيهى ندارد)، بلكه او خداوند عزيز وحكيم است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم مالكيت معبودان باطل نسبت به هيچ ذره اى در آسمان وزمين، عدم شركت وپشتيبانى آنها براى خداوند در تدبير نظام هستى، عدم شفاعت فرشتگان جز براى افراد مأذون از طرف خداوند، اعتقاد مشركان به رازقيت پروردگار، برخورد منطقى پيامبر اكرم با كفّار، عدم مسئول بودن پيامبر در برابر اعمال زشت آنان، جدايى انداختن خداوند ميان پيامبر ومجرمان، ناتوان بودن مشركان از ارائه لياقت معبودان براى پرستش.

ب. در اين بخش از آيات در واقع مشركان را به محاكمه مى كشد، با ضربات كوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مى آورد وبى پايه بودن منطق پوسيده آنها را در زمينه شفاعت بتها آشكار مى سازد.

در اين سلسله آيات پنج بار پيامبر (صلی الله علیه و آله) را مخاطب مى سازد ومى گويد به آنها بگو!

در نخستين آيه مى فرمايد: «به آنها بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد بخوانيد، اما بدانيد آنها هرگز دعاى شما را اجابت نمى كنند وگرهى از كارتان نمى گشايند» قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ.) سپس به دليل اين سخن پرداخته مى گويد: «اين به خاطر آن است كه اين معبودهاى ساختگى نه مالك ذره اى در آسمان وزمينند ونه شركت ونصيبى در خلقت ومالكيت آنها دارند ونه هيچيك از آنها ياور خداوند در آفرينش بوده اند»! لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِى السَّماواتِ وَلا فِى الْأَرْضِ وَما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ.

ص: 31

ج. در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى آيد كه اگر چنين است پس مساله «شفاعت» شفيعان چه مى شود؟ در آيه بعد به پاسخ اين سؤال پرداخته، چنين مى گويد: اگر شفيعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن وفرمان او است، زيرا: «هيچ شفاعتى نزد او جز براى كسانى كه اذن داده فايده ندارد» وَلا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ.

تا زمانى كه فزع واضطراب از دلهاى آنها زايل گردد وفرمان از ناحيه خدا صادر شود حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ اينجاست كه رو به يكديگر مى كنند واز هم «مى پرسند پروردگار شما چه دستورى داد»؟ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ ودر پايان آيه اضافه مى كند: «او است خداوند بلند مقام وبزرگ مرتبه» وَهُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ.

د. در آيه بعد از طريق ديگرى براى ابطال عقائد مشركان وارد مى شود ومساله «رازقيت» را عنوان مى كند، مى گويد: «بگو چه كسى شما را از آسمانها وزمين روزى مى دهد وبركات آن را در اختيارتان مى گذارد»؟! قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ جالب اينكه بدون آنكه در انتظار پاسخ آنها باشد بلافاصله مى فرمايد: «بگو اللَّه» قُلِ اللَّهُ. در پايان آيه اشاره به مطلبى مى كند كه خود مى تواند پايه دليلى را تشكيل دهد، دليلى واقع بينانه وتوأم با نهايت انصاف وادب، به گونه اى كه طرف از مركب لجاج وغرور پائين آيد وبه انديشه وفكر بپردازد، مى گويد: «مسلماً ما يا شما بر هدايت يا ضلالت آشكارى هستيم»! وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ.

ه -. آيه بعد باز همان استدلال را به شكل ديگرى باز با همان لحن منصفانه اى كه خصم را از مركب لجاجت وغرور فرود آورد ادامه مى دهد، مى گويد: «بگو شما مسئول گناهان ما نيستيد وما نيز در برابر اعمال شما مسئول نخواهيم بود» قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَلا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ.

آيه بعد مى فرمايد: «به آنها بگو پروردگار ما همه ما را در روز رستاخيز جمع مى كند، سپس در ميان ما به حق داورى مى كند» وما را از يكديگر جدا مى سازد، تا هدايت شدگان از گمراهان باز شناخته شوند وهر كدام به نتيجه اعمالشان برسند قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ. در پايان آيه براى اينكه روشن سازد اين كار قطعاً شدنى است مى افزايد: «اوست

ص: 32

داور وجدا كننده آگاه» وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ.(1)

و. در پنجمين فرمان به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: «بگو كسانى را كه به عنوان شريك به خداوند ملحق ساخته ايد به من ارائه دهيد» قُلْ أَرُونِىَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ. سرانجام براى تاكيد وتحكيم اين سخن مى گويد: «بلكه تنها اوست خداوند عزيز وحكيم» بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.(2)

ز. در اينكه ضمير در قلوبهم به چه كسى برمى گردد دو قول است: 1 - به مشركين بر مى گردد، يعنى تا اينكه فزع از قلب مشركان برطرف گردد وفرشتگان به آنها گويند: ماذا قال ربكم مشركان گويند: خداوند حق گفت، يعنى اعتراف مى كنند: آنچه را كه انبياء آورده اند حق بوده است. يا اينكه بهشتيان به مشركان گويند: خداوند چه فرمود؟ آنها در پاسخ گويند آنچه خداوند فرمود حق ودرست بود، چنانكه نظير اين معنا در آيه 44 اعراف آمده است: و نادى اصحاب الجنه اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعد ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم. (3)2 - قول دوم آن است كه ضمير (قلوبهم) به ملائكه برمى گردد، چنانكه مرحوم علامه طباطبايى اين قول را پذيرفته است، از اين رو گويد: مراد از فزع ملائكه وبرطرف شدن آن از ايشان، تذلل واحساس حقارتى است كه دلهايشان را پر كرده، چون كه خود را اسباب وشفعاء ووسيله اجراى امر الهى مى دانند وهمواره دل واپسى اين را دارند كه اوامر الهى بر طبق آنچه صادر شده وخواسته، عملى بشود وبر طرف شدن فزع ملائكه به اين است كه اوامر الهى را تحويل گرفته ومشغول انجام آن بشوند، به طورى كه از سراپاى وجودشان چيزى جز انجام امر خداظهور نكند وبين خدا وانجام خواسته هايش، چيزى جز امرش واسطه نشده باشد.(4)

ح. چقدر لطيف است ختم شدن آيه به جمله وَهُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ، چون مى رساند كه ملائكه مكرمين وآنهايى كه ما فوق ساير ملائكه هستند، جز تلقى ودريافت سخن حق از خدا وامتثال واطاعت وى، كارى وپستى ندارند، زيرا هر چند ما فوق ديگرانند، اما آن ما

ص: 33


1- نمونه ج 18 ص 84-77.
2- نمونه ج 18 ص 86.
3- اطيب البيان ج 10 ص 560.
4- تبيان ج 8 ص 393، مجمع البيان ج 8 ص 609، الميزان ج 16 ص 560.

فوقى كه خود اين ملائكه نيز ما دون اويند وآن كبيرى كه همه چيز در برابرش صغير است، تنها وتنها خدا است. پس از آيه كريمه مورد بحث، اين معنا به دست آمد كه: ملائكه در دلهايشان دچار پريشانى وفزعند ودر ذاتشان آن چنان تذلل وخضوع هست، كه جز از پروردگارشان از هر چيز ديگر در غفلتند، تنها يادى كه در دلهاى آنان است، ياد خدا است وتنها كارى كه مى كنند، پروانه وار چرخيدن در پيرامون ساحت عظمت وكبريايى اوست وتنها انتظارى كه دارند، صدور اوامر الهى است واين فزع دلهايشان هم چنان هست، تا اينكه با صدور امرى از ناحيه خدا، فزع دلهايشان زايل شود.

نكته ها

1. نظير آيه 22 سبا آيه 56 اسراء است: قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً.

2. نظير آيه 23 سبا آيه 26 نجم است؛ وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِى السَّمَاوَاتِ لاَ تُغْنِى شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى.

3. كلمه «فتاح» يكى از اسماء حسناى خدا است و «فتح» به معناى فاصله وجدايى انداختن بين دو چيز است، به منظور اثرى كه بر اين جدايى مترتب مى شود، مثلا فتح باب، براى داخل شدن به اين است كه بين دو لنگه در جدايى بيندازيم، تا هر يك از ديگرى جدا شده وما داخل خانه بشويم.(1)

4. شفاعت به اين معنا نيست كه شفاعت كنندگان از خداوند مهربان ترند، زيرا خداوند است كه به شفاعت كنندگان اجازه ى شفاعت مى دهد؛ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ.

5. تمام آسمان ها در رزق وروزى ما مؤثّرند؛ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ.

6. اگر ارشاد شما در دنيا مؤثّر واقع نشد، نگران نباشيد زيرا در قيامت به حساب همه رسيدگى خواهد شد؛ قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا.(2)

7. خداوند متعال در آيه 125 نحل به پيامبر اكرم مى فرمايد با مخالفان به بهترين شيوه گفتگو كن؛ ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ

ص: 34


1- الميزان ج 16 ص 566-562.
2- نور ج 9 ص 442-440.

رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ. نمونه بهترين شيوه سخن گفتن را در آيات ذيل بيان مى كند؛ قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِى ضَلاَلٍ مُبِينٍ. قُلْ لاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ.

8. انسان مسئول عمل خويش؛

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ... (البقرة، 134)

وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِى عَمَلِى وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ... (يونس، 41) قُلْ لاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (سبإ، 25) أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (النجم، 38)... لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ... (البقرة، 139) وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى (النجم، 39)

9. روز قيامت، هم يوم الجمع است، (روز گرد آمدن همه ى مردم)؛ يَجْمَعُ بَيْنَنا. در سوره تغابن آيه 9 مى فرمايد: يوم يجمعك ليوم الجمع ذلك يوم التغابن وهم يوم الفصل. (روز جدايى مجرمان از نيكان)؛ ثُمَّ يَفْتَحُ.(1)

10. داورى خداوند بين پيامبر وفرشتگان بر اساس حق است؛ ثم يفتح بيننا بالحق.(2)

11. هيچ يك از معبودها (چه حضرت عيسى، چه فرشتگان، چه بت ها) خودشان را شريك خدا نمى دانند اين شما هستيد كه آنها را به عنوان شريك به او ملحق مى كنيد؛ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ.(3)

ص: 35


1- همان ص 442، اطيب البيان ج 10 ص 561.
2- راهنما ج 15 ص 67.
3- نور ج 9 ص 443.

آیه 28-30

اشاره

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ بَشيرًا وَ نَذيرًا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (28) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (29) قُلْ لَكُمْ ميعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)

ترجمه

و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند! * مى گويند: «اگر راست مى گوييد، اين وعده (رستاخيز) كى خواهد بود؟!» * بگو: «وعده شما روزى خواهد بود كه نه ساعتى از آن تأخير مى كنيد ونه (بر آن) پيشى خواهيد گرفت!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رسالت عمومى پيامبر براى مردم به عنوان بشير ونذير، پرسش كفّار از زمان قيامت، حتمى بودن وعده قيامت ووعدم تأخيروتقديم در زمان وقوع آن.

ب. نخستين آيه مورد بحث سخن از نبوت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مى گويد وآيات بعد از آن پيرامون معاد بحث مى كند.(1)

كلمه ى «كَافَّةً» يا به معناى جميع است، يعنى پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) براى همه ى مردم پيامبر است، كه اين معنا با آيات وروايات ديگر نيز تأييد مى شود ويا به معناى باز دارنده است، يعنى پيامبر، مردم را از كفر وشرك وگناه باز مى دارد وحرف تا در كلمه «كَافَّةً» براى تأكيد باشد كه از اين دو معنا، اوّلى بهتر است.(2)

ج. از آنجا كه در آيات قبل به اين معنى اشاره شده بود كه خداوند همه مردم را در روز رستاخيز جمع كرده وميان آنها داورى مى كند، در آيه بعد سؤالى از ناحيه منكران معاد به اين صورت نقل مى كند: «آنها مى گويند: اگر راست مى گوئيد اين وعده رستاخيز در چه زمانى است»؟! وَيَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ.

ص: 36


1- نمونه ج 18 ص 91.
2- تبيان ج 8 ص 396، مجمع البيان ج 8 ص 611، نور ج 9 ص 444.

ولى قرآن همواره از پاسخ صريح به اين مطلب وتعيين زمان وقوع رستاخيز خود دارى مى كند وتاكيد مى كند اين از امورى است كه علم آن مخصوص خدا است، واحدى جز او از آن آگاه نيست. لذا در آيه بعد همين معنى را با عبارت ديگرى بازگو كرده مى فرمايد: «بگو وعده شما روزى خواهد بود كه نه ساعتى از آن تاخير خواهيد كرد ونه ساعتى بر آن پيشى خواهيد گرفت» قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْه ساعَةً وَلا تَسْتَقْدِمُونَ).(1)

نكته ها

1. اثبات رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

در حدود 100 آيه موضوع رسالت پيامبر اكرم مطرح شده است. از جمله: إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً... (البقرة، 119) وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ... (آل عمران، 144) وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً... (سبإ، 28)

2. ويژگى هاى رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) با ويژگى هايى همراه است

بر اساس حق است: إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ... (البقرة، 119)

بر اساس رحمت است: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (الأنبياء، 107)

رسالت براى همگان است:... وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً... (النساء، 79) قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً... (الأعراف، 158)

رسالت در پرتو بشارت وانذار است: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً... (سبإ، 28)

رسالت پيامبر بر اساس بصيرت است: قُلْ هذِهِ سَبِيلِى أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى... (يوسف، 108)

3. در قرآن كريم 35 بار با تعبيرات مختلفى از اكثريت مذمت ونكوهش شده است؛ اكثرهم لا يعلمون 15 بار، اكثرهم لا يعقلون 3 بار، اكثرهم لا يشكرون 2 بار، اكثرهم لا يؤمنون 1 بار، اكثرهم للحق كارهون 1 بار، اكثركم للحق كارهون 1 بار، اكثرهم

ص: 37


1- نمونه ج 18 ص 94.

ى جهلون 1 بار، (گمراه كننده از خدا) وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ 1 بار (116 انعام)، و ما كان اكثرهم مؤمنين 8 بار، فأبى اكثر الناس الا كفورا 2 بار.

4. عموميت رسالت پيامبر با چند تعبير بيان شده است؛ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً (اعراف، 158)، وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (انبياء، 107)، وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (سبأ، 28)، أَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً. (نساء، 79)

5. لازم نيست پاسخ هر سؤالى را بدانيم. سؤال كردند كه قيامت چه زمانى است ؟ مَتى هذَا الْوَعْدُ؛ بگو: زمانش را نمى دانم؛ مِيعادُ يَوْمٍ.(1)

6. قيامت روز مهمى است؛ (كلمه «يَوْمٍ» همراه با تنوين، نشانه عظمت وبزرگى است).(2)

7. همانطورى كه در مرگ انسان هيچ تقديم وتاخيرى نيست، در وقوع قيامت نيز هيچ تقديم وتاخيرى وجود ندارد؛

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ. (اعراف، 34 ونحل، 61)

قُلْ لَكُمْ مِيعَادُ يَوْمٍ لاَ تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ. (سبأ، 30)

ص: 38


1- نور ج 9 ص 445.
2- راهنما ج 15 ص 73، نور ج 9 ص 445.

آیه 31-33

اشاره

وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنّا مُؤْمِنينَ (31) قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمينَ (32) وَ قالَ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدادًا وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا اْلأَغْلالَ في أَعْناقِ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (33)

ترجمه

كافران گفتند: «ما هرگز به اين قرآن وكتابهاى ديگرى كه پيش از آن بوده ايمان نخواهيم آورد!» اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان (براى حساب وجزا) نگه داشته شده اند در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مى اندازد (از وضع آنها تعجّب مى كنى)! مستضعفان به مستكبران مى گويند: «اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم!» * (امّا) مستكبران به مستضعفان پاسخ مى دهند: «آيا ما شما را از هدايت بازداشتيم بعد از آنكه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبى دريافتيد)؟! بلكه شما خود مجرم بوديد!» * ومستضعفان به مستكبران مى گويند: «وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب وروز (مايه گمراهى ما شد)، هنگامى كه به ما دستور مى داديد كه به خداوند كافر شويم وهمتايانى براى او قرار دهيم!» وآنان هنگامى كه عذاب (الهى) را مى بينند پشيمانى خود را پنهان مى كنند (تا بيشتر رسوا نشوند)! وما غل وزنجيرها در گردن كافران مى نهيم؛ آيا جز آنچه عمل مى كردند به آنها جزا داده مى شود؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لجاجت كفّار در ايمان نياوردن به قرآن، بحث وجدل كفّار در قيامت ومخاصمه با يكديگر، پشيمانى كفّار به هنگام مشاهده عذاب الهى.

ب. در آيات مورد بحث بعضى از صحنه هاى دردناك معاد را براى آنها مجسم مى سازد تا

ص: 39

به سرانجام كار خويش واقف گردند. نخست مى گويد: «كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن وكتب آسمانى ديگر كه قبل از آن بوده ايمان نخواهيم آورد» وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَلا بِالَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ.

سپس به وضع آنها در قيامت پرداخته روى سخن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده، مى گويد: «اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان براى حساب ودادرسى بازداشت شده اند در حالى كه هر يك از آنها گناه خود را به گردن ديگرى مى اندازد وبا يكديگر مشغول به جدال ومخاصمه اند»؟! وَلَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ.

در اين حال «مستضعفين» به «مستكبرين» مى گويند: اگر شما نبوديد، اگر وسوسه هاى فريبنده شيطنت آميز شما نبود، ما در صف مؤمنان بوديم يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ.

ج. ولى مستكبران در پاسخ به مستضعفين مى گويند: آيا ما شما را از راه هدايت باز داشتيم بعد از آنكه هدايت به سراغ شما آمد وبه قدر كافى اتمام حجت شد وپيامبران گفتنى ها را گفتند: قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ.

نه، ما مسئول نيستيم، «بلكه خود شما گنهكار بوديد» بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ.

د. اما «مستضعفين» به اين پاسخ قانع نمى شوند وبار ديگر براى اثبات مجرم بودن مستكبران به سخن مى آيند «و به مستكبرين چنين مى گويند بلكه وسوسه ها وتوطئه ها وتبليغات مكارانه شما در شب وروز سبب شد كه ما از هدايت بازمانيم، در آن هنگام كه شما به ما دستور مى داديد كه به خداوند كافر شويم وبراى او شريك وشبيه قرار دهيم» وَقالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً.

بديهى است مستكبران نمى توانند پاسخى از اين سخن داشته باشند وشركت خود را در اين جرم بزرگ انكار كنند. لذا هر دو گروه از كرده خود پشيمان مى شوند، مستكبران از گمراه ساختن ديگران ومستضعفان از پذيرش بى قيد وشرط اين وسوسه هاى شوم، «اما هنگامى كه عذاب الهى را مى بينند ندامت خود را كتمان مى كنند مبادا بيشتر رسوا شوند وما، غل وزنجير

ص: 40

بر گردن كافران مى نهيم» وَأَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِى أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا.

ولى كتمان كردن در آن جهان كه يوم البروز است وچيزى قابل مخفى كردن نيست فائده اى ندارد، «آيا آنها جزائى جز اعمالى كه انجام مى دادند دارند»؟! هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ.(1)

ه -. گرچه به گفته راغب در مفردات خود، أَسَرُّوا النَّدامَةَ، هم به معناى اظهار ندامت است وهم به معناى مخفى كردن ندامت، ولى با توجّه به حديثى كه از امام صادق (علیه السلام) وارد شده، مراد همان مخفى كردن ندامت است. امام صادق (علیه السلام) در پاسخ اين سؤال كه نگاه داشتن ندامت در دل براى چيست ؟ فرمود براى آنكه از سرزنش ديگران دور بمانند.(2)

نكته ها

1. مستضعفانى كه پيرو مستكبرانند نيز مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت، زيرا در دنيا به آنها هدايت رسيد ولكن آن را نپذيرفتند؛ ا نحن صددناكم عن الهدى.(3)

2. صحنه ى قيامت، صحنه ى گفتگو وجدال است؛ يَقُولُ الَّذِينَ.

3. در قيامت نمى توان گناه خود را به گردن ديگران انداخت؛ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ.(4)

4. سخن جهنمى ها با يكديگر:

5.... قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِنْ لاَ تَعْلَمُونَ (الأعراف، 38)

6. وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِى النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ. قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ (غافر، 47-48)

7.... يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لاَ أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ. قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (سبإ، 31-32)

ص: 41


1- نمونه ج 18 ص 101-98.
2- تفسير قمى 1 ص 313، راهنما 15 ص 82، نور ج 9 ص 448، بحارالانوار ج 7 ص 188.
3- راهنما ج 15 ص 78، نور ج 9 ص 446.
4- نور ج 9 ص 447-446.

وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَىْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِيصٍ (إبراهيم، 21)

از جمله آثار گناه، مسئله ندامت وپشيمانى است كه هيچ فايده اى ندارد؛

ندامت قابيل به جهت كشتن هابيل؛ فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِى الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِى سَوْأَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِىَ سَوْأَةَ أَخِى فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ. (مائده، 31)

ندامت منافقين؛ فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِىَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ. (مائده، 52)

ندامت قوم صالح؛ فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ. (شعراء، 157)

ندامت كفار؛ وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِى الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ (يونس، 54)،... وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِى أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. (سبأ، 33)

ص: 42

آیه 34-38

اشاره

وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ (35) قُلْ إِنَّ رَبّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (36) وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37) وَ الَّذينَ يَسْعَوْنَ في آياتِنا مُعاجِزينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38)

ترجمه

و ما در هيچ شهر وديارى پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها (كه مست ناز ونعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده ايد كافريم!» * وگفتند: «اموال واولاد ما (از همه) بيشتر است (و اين نشانه علاقه خدا به ماست!)؛ وما هرگز مجازات نخواهيم شد!» * بگو: «پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد وسيع يا تنگ مى كند، (اين ربطى به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند! * اموال وفرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمى سازد، جز كسانى كه ايمان بياورند وعمل صالحى انجام دهند كه براى آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايى است كه انجام داده اند؛ وآنها در غرفه هاى (بهشتى) در (نهايت) امنيّت خواهند بود! * وكسانى كه براى انكار وابطال آيات ما تلاش مى كنند ومى پندارند از چنگ قدرت ما فرار خواهند كرد، در عذاب (الهى) احضار مى شوند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: برخورد مرفّهان بى ايمان با پيامبر در ادامه با كفرورزى، تكبر وغرور كفار نسبت به مال وفرزند خويش، پاسخ پيامبر به آنان پيرامون رزق الهى وعدم ارتباط كفر به توسعه در رزق، ايمان وعمل صالح معيار تقرب نزد خداوند نه مال وفرزند، حتمى بودن عذاب براى تلاش كنندگان در از بين بردن آيات الهى.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در آيات مورد بحث گوشه اى از اين اغواگرى را منعكس مى سازد وضمنا به پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) نيز دلدارى مى دهد كه اگر با تو مخالفت كنند تعجب مكن مخالفت مستكبران مرفه با پيامبران راستين يك

ص: 43

شيوه دائمى آنها بوده است. مى فرمايد: «ما هرگز در هيچ شهر وديارى پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه مترفين همان متنعمان مغرور ومست نعمت مى گفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم وآنچه را نامش پيام الهى مى نهيد قبول نداريم» وَما أَرْسَلْنا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ.(1)

ج. «مترفوها» جمع «مترف» از ماده «ترف» (بر وزن طرف) به معنى تنعم است ومترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت وزندگى مرفه او را مست ومغرور وغافل كرده وبه طغيان گرى واداشته است.(2)

د. آيه بعد به منطق ضعيف آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود متوسل مى شدند وبه اغفال عوام مى پرداختند اشاره كرده، مى گويد: «و آنها گفتند ما از همه ثروتمندتر وپراولادتريم» وَقالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَأَوْلاداً. وما (نور چشمى ها) هرگز مجازات نخواهيم شد! وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ.(3)

آيه بعد به عاليترين وجهى پاسخ مى دهد، روى سخن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده، مى فرمايد: «به آنها بگو پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى دهد وبراى هر كس بخواهد سخت مى گيرد» واين ها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق ونظام زندگى انسان لازم مى داند وربطى به قدر ومقام در درگاه خدا ندارد قُلْ إِنَّ رَبِّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَيَقْدِرُ.(4)

«اما اكثر مردم از اين واقعيت بى خبرند» وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ. سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده، مى گويد: «هرگز چنان نيست كه اموال واولادتان شما را نزد ما مقرب سازد» وَما أَمْوالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِى تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى.(5)

ه -. قُلْ إِنَّ رَبِّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَيَقْدِرُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ اين آيه وسه آيه بعدش جواب از اين گفتار مشركين است، كه گفتند: نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا واين جواب از

ص: 44


1- نمونه ج 18 ص 105.
2- همان، تبيان ج 8 ص 398.
3- نمونه ج 18 ص 107.
4- همان، تبيان ج 8 ص 400، مجمع البيان ج 8 ص 615.
5- نمونه ج 18 ص 108.

دو طريق وبه دو صورت آمده، اول اينكه مساله رزق يعنى اموال واولاد وكمى وزيادى آن، به دست خدا است، كه هر كسى را به مقتضاى حكمت ومصلحت از آن روزى مى كند واسباب بدست آوردنش را هم فراهم مى كند وخواست انسان وكرامت وحرمتى كه نزد خدا دارد، هيچ اثرى در كمى وزيادى رزقش ندارد. براى اينكه چه بسا رزق يك مؤمن ويك كافر ويك عاقل دورانديش، زياد مى شود، هم چنان كه رزق يك احمق وبى عقل زياد مى شود وچه بسا همين نامبردگان رزقشان كم مى شود ويا در اول زياد ودر آخر كم مى شود، پس زيادى مال هيچ دلالتى بر سعادت وكرامت نزد خدا ندارد.(1)

و. سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها وآنچه مايه تقرب به درگاه خدا مى شود پرداخته (به صورت يك استثناى منفصل) مى گويد: «مگر كسانى كه ايمان آورند وعمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است ودر غرفه هاى بهشتى در نهايت امنيت به سر مى برند» إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَهُمْ فِى الْغُرُفاتِ آمِنُونَ.

و در آيه بعد گروه مقابل آنها را توصيف كرده ومى گويد: «اما آنها كه براى انكار وابطال آيات ما تلاش وكوشش مى كنند. در حالى كه چنين مى پندارند كه مى توانند از چنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار مى شوند».(2)

نكته ها

1. از نظر قرآن كريم مال وفرزند زينت حيات دنيا هستند؛ الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلاً. (كهف، 46)

خداوند متعال به وسيله اين دو زينت دنيوى برخى را آزمايش مى كند؛ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ. (انفال، 28)

برخى از افراد را كمك مى كند؛ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ. (اسراء، 6)

برخى از افراد را مانند منافقان عذاب مى كند؛ فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ. (توبه، 55)

ص: 45


1- الميزان ج 16 ص 579.
2- نمونه ج 18 ص 110-109.

نكته قابل توجه اين كه برخى از كفار به كثرت مال وفرزند افتخار مى كردند وخود را از عذاب الهى در امان مى دانستند؛ وَمَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ. (سبأ، 35)

ولى بايد بدانيم مال وفرزند عامل نجات در قيامت نيست مگر كسى كه داراى قلب سليم باشد؛ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ. (شعراء، 89)

2. وَقالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَأَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ضمير جمع به كلمه «المترفين» بر مى گردد وخاصيت اتراف وترفه وغوطه ور شدن در نعمت هاى مادى همين است، كه قلب آدمى به آن ها وابسته شود وآنها را عظيم بشمارد وسعادت خود را در داشتن آنها بداند، حالا چه اينكه موافق حق باشد، يا مخالف آن، در نتيجه همواره به ياد حيات ظاهرى دنيا بوده، ما وراى آن را فراموش مى كند.(1)

3. مترفان ثروت وفرزندان بيشتر را ملاك برترى وارزش مى دانند. نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَأَوْلاداً(2)

4. اينكه در آيه شريفه مى فرمايد: مال وفرزند عامل قرب به خداوند نيست، از باب مثال است والا هيچ چيز مانند سلطنت، قدرت، عزت وسلامت، مايه قرب نيست جز ايمان وعمل صالح.(3)

5. مردم عامل رزق را واسطه ها، تدبيرها وكار خود مى دانند واز خداوند غافلند؛ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ.

6. قرآن كريم در آيه 36 مى فرمايد وسعت وتنگى رزق با خداوند است وحكمتش را خداوند مى داند ومردم نمى دانند اين حكمت را در آيه ديگر بيان كرد وآن اينكه اگر خداوند رزق بعضى را وسعت دهد در زمين ستم مى كنند؛ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِى الْأَرْضِ وَلكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (شورى، 26) ونمونه ستم كردن را قارون معرفى كرد؛ إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِى الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ. (قصص، 76)

ص: 46


1- الميزان ج 16 ص 578.
2- راهنما ج 15 ص 85.
3- اطيب البيان ج 10 ص 570.

7. گرچه پاداش دو برابر داده مى شود ولى باز هم در برابر عمل است؛ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا.

8. نظير آيه 37 سبأ، آيه 58 عنكبوت است؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ.

9. آيه 37 سبا ايمان وعمل صالح را عامل امنيت در قيامت وبهشت مى داند إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً * وهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ نظير اين آيه، آيه 83 انعام است كه ايمان خالص وبدور از ظلم وشرك را عامل امنيت مى داند؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ. (انعام، 82)

10. نظير آيه 37 سبا وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ بِالَّتِى تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ، آيه 88 و 89 شعراء است؛ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ. از اين آيات استفاده مى شود كسانى كه داراى ايمان وعمل صالح هستند همان كسانى اند كه داراى قلب سليم هستند.

11. دشمن براى از بين بردن حقّ، همواره تلاش مى كند؛ يَسْعَوْنَ فِى آياتِنا.(1)

12. دنيا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال وقدرتهاى مادى ونفرات خود مى دانند به عنوان نمونه:(2)

فرعون جبار به اطرافيانش مى گويد: من باور نمى كنم موسى از طرف خدا باشد اگر راست مى گويد پس چرا دست بند طلا به او داده نشده است ؟! فَلَوْ لا أُلْقِىَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ. (زخرف، 53) او حتى نداشتن چنين زر وزيورى را دليل بر پستى مقام موسى مى شمرد ومى گويد: أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ. (زخرف، 52)

مشركان عصر پيامبر (صلی الله علیه و آله) از اينكه قرآن به مرد تهيدستى نازل شده تعجب مى كردند ومى گفتند لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (زخرف، 31)

بنى اسرائيل به «اشموئيل» پيغمبر زمانشان در مورد انتخاب «طالوت» به فرماندهى لشكر ايراد كردند وگفتند: نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ (بقره، 247)

ص: 47


1- نور ج 9 ص 452-450.
2- نمونه ج 18 ص 112.

مشركان ثروتمند قوم نوح به او ايراد كردند «چرا اين افراد اراذل وپست اطراف تو را گرفته اند»؟! ومنظورشان از پستى، نداشتن مال وثروت بود! قالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ:» (شعراء، 111)

همين ايراد را ثروتمندان مكه به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) كردند كه از چه رو اطراف تو را پا برهنه ها گرفته اند؟ قرآن به پيامبر (صلی الله علیه و آله) دستور مى دهد: وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ. (كهف، 28)

آیه 39-42

اشاره

قُلْ إِنَّ رَبّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرّازِقينَ (39) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ (40) قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّتي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (42)

ترجمه

بگو: «پروردگارم روزى را براى هر كس بخواهد وسعت مى بخشد وبراى هر كس بخواهد تنگ (و محدود) مى سازد؛ وهر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد، عوض آن را مى دهد (و جاى آن را پر مى كند)؛ واو بهترين روزى دهندگان است!» * (به خاطر بياور) روزى را كه خداوند همه آنان را بر مى انگيزد، سپس به فرشتگان مى گويد: «آيا اينها شما را پرستش مى كردند؟!» * آنها مى گويند: «منزّهى (از اينكه همتايى داشته باشى)! تنها تو ولىّ مائى، نه آنها؛ (آنها ما را پرستش نمى كردند) بلكه جنّ را پرستش مى نمودند؛ واكثرشان به آنها ايمان داشتند!» * (آرى) امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود وزيانى نيست! وبه ظالمان مى گوييم: «بچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب مى كرديد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قبض وبسط رزق در اختيار خداوند، پرشدن جاى انفاق، انحصار رازقيت به خداوند، پرسش خداوند از فرشتگان درباره

ص: 48

مشركان، پاسخ آنان پيرامون منزه بودن خداوند از شريك داشتن، روز قيامت روز عدم سوددهى يا ضرر برخى نسبت به برخى ديگر، روز قيامت روز كيفر ديدن ستمگران.

ب. بار ديگر در اين آيات به پاسخ گفتار آنها كه اموال واولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مى پنداشتند باز مى گردد وبه عنوان تاكيد مى گويد: «بگو پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود مى كند» قُلْ إِنَّ رَبِّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ. كلمه «يَقْدِرُ» از «قدر» هم به معناى اندازه گيرى است وهم به معناى سخت گيرى. ولى در اينجا به قرينه كلمه «يَبْسُطُ» به معناى سخت گيرى است.(1)

سپس مى افزايد: «آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر مى كند، يا در دنيا به اين صورت كه نعمتها را زياد ميكند يا در آخرت بهشت را پاداش مى دهد واو بهترين روزى دهندگان است» وَما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.(2)

ج. از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم وطاغى در زمره مشركان بودند وادعا مى كردند كه ما فرشتگان را مى پرستيم وآنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بى اساس نيز پرداخته چنين مى گويد: «به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها - چه عبادت كنندگان وچه عبادت شوندگان - را محشور مى كند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى گويد: آيا اينها شما را عبادت مى كردند»؟! وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَهؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ.

«فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مى گويند؟ آنها جامعترين ومؤدبانه ترين پاسخ را انتخاب كرده چنين «عرض مى كنند: منزهى تو اى پروردگار از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده اند» قالُوا سُبْحانَكَ. ما به هيچ وجه با اين گروه ارتباط نداشته ايم، «تنها تو ولى ما هستى نه آنها» أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ. «آنها ما را پرستش نمى كردند، بلكه جن را مى پرستيدند واكثرشان به جنيان ايمان داشتند» بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ.(3)

شايد مراد از جنّ در اين آيه، شيطان باشد، يعنى آنها به جاى پرستش فرشتگان، از

ص: 49


1- نور ج 9 ص 453.
2- تبيان ج 8 ص 402، مجمع البيان ج 8 ص 616، نمونه ج 18 ص 116.
3- نمونه ج 18 ص 119-118.

شيطان پيروى مى كردند.(1)

لذا در آيه بعد مى گويد: «امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود وزيانى نيست» فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَلا ضَرًّا. اينجاست كه به اين ظالمان مى گوئيم: بچشيد عذاب آتشى را كه آن را تكذيب مى كرديد وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِى كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ.(2)

نكته ها

1. شخصى از امام صادق (علیه السلام) پرسيد: اگر خداوند جاى آنچه را انفاق شده پر مى كند، پس چرا من هر چه انفاق مى كنم جايگزينش نمى رسد؟! حضرت فرمود: اگر مال حلال باشد وبراى مصرف حلال انفاق شود حتماً جبران مى شود.(3) علاوه بر اين ممكن است جبران آن در آخرت باشد يا از طريق دفع بلا يا رسيدن عوض آن به نسل بعدى در همين دنيا ويا از طريق غير مال جبران شود.

2. در آيه 36 نيز مسأله ى گشايش وتنگى رزق مطرح شد ليكن مخاطب آن كفّار ومخاطب اين آيه مؤمنين هستند.

3. انفاق، تنها با مال نيست بلكه از هر نعمتى كه خدا به انسان داده مى توان انفاق كرد؛ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَىْءٍ.(4)

ص: 50


1- نور ج 9 ص 455.
2- نمونه ج 18 ص 120.
3- اطيب البيان ج 10 ص 572، كافى، ج 2 ص 486.
4- نور ج 9 ص 454-452.

آیه 43-45

اشاره

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاّ رَجُلٌ يُريدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاّ إِفْكٌ مُفْتَرًى وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبينٌ (43) وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذيرٍ (44) وَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلي فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ (45)

ترجمه

و هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنان خوانده مى شود، مى گويند: «او فقط مردى است كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند بازدارد!» ومى گويند: «اين جز دروغ بزرگى كه (به خدا) بسته شده چيز ديگرى نيست!» وكافران هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: «اين، جز افسونى آشكار نيست * ما (قبلا) چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنان نداده ايم كه آن را بخوانند (و به اتكّاى آن سخنان تو را تكذيب كنند) وپيش از تو هيچ بيم دهنده [= پيامبرى] براى آنان نفرستاديم! * كسانى كه پيش از آنان بودند (نيز آيات الهى را) تكذيب كردند، در حالى كه اينها به يك دهم آنچه به آنان داديم نمى رسند! (آرى) آنها رسولان مرا تكذيب كردند؛ پس ببين مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بود.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: برخورد كفّار نسبت به آيات الهى واهانت كردن به پيامبر اكرم، سابقه تكذيب تبه كاران در گذشته نسبت به انبياء وعقوبت آنان در دنيا.

ب. آيات گذشته از وضع مشركان در قيامت سخن مى گفت، آيات مورد بحث به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكس العمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو مى كند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست. نخست مى گويد: «هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده مى شود مى گويند اين مرد فقط مى خواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش مى كردند باز دارد» وَإِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ.

تعبير ما هذا إِلَّا رَجُلٌ... از دو نظر براى تحقير پيامبر بوده است، يكى كلمه هذا (اين)

ص: 51

وديگرى رجل (مردى) به صورت نكره، در حالى كه همه آنها پيامبر (صلی الله علیه و آله) را به خوبى وبا سوابق روشن مى شناختند.

ج. سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر (صلی الله علیه و آله) مطرح مى ساختند بيان مى كند مى فرمايد: «آنها مى گويند اين (قرآن) جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته شده چيز ديگرى نيست»! وَقالُوا ما هذا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً وبالآخره سومين اتهامى را كه به پيامبر (صلی الله علیه و آله) بستند تهمت «سحر» بود، چنان كه در پايان آيه مورد بحث مى خوانيم «كسانى كه كافر شدند هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست»! وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لما جاءهم إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ.

د. قرآن در آيه بعد بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مى كشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك «جمله پاسخ مى دهد، مى گويد» ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند وبر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند وقبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم وَما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ.(1)

در آخرين آيه مورد بحث اين گروه سركش را با بيانى مؤثر وگويا مورد تهديد قرار داده، چنين مى گويد: «كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند» وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ. «در حالى كه اينها از نظر قوت وقدرت حتى به يك دهم آنچه به اقوام پيشين داديم نمى رسند» وَما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ. اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى «آنها رسولان مرا تكذيب كردند، بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! فَكَذَّبُوا رُسُلِى فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ.(2)

نكته ها

1. شيوه ى انكار كفّار عبارت است از: الف: تحقير رهبر؛ ما هذا إِلَّا رَجُلٌ، ب: تهمت؛ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ، ج: تكيه بر روش پدران وپيشينيان خود؛ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ.(3)

ص: 52


1- نمونه ج 18 ص 131-128.
2- همان ص 131، تبيان ج 8 ص 404، مجمع البيان ج 8 ص 618.
3- راهنما ج 15 ص 99، نور ج 9 ص 456.

2. گاهى بايد دشمن را تحقير كرد؛ وَما بَلَغُوا مِعْشارَ.(1)

3. كفّار با تكيه به قدرت وثروت خود، حقّ را انكار مى كردند وخداوند فرمود: ثروت شما نسبت به ديگران يك دهم است؛ وَما بَلَغُوا مِعْشارَ.(2)

آیه 46

اشاره

قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاّ نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدٍ (46)

ترجمه

بگو: «شما را تنها به يك چيز اندرز مى دهم وآن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد اين دوست وهمنشين شما [= محمّد] هيچ گونه جنونى ندارد؛ او فقط بيم دهنده شما در برابر عذاب شديد (الهى) است!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: كار براى خدا تنها موعظه پروردگار، لزوم تفكر در رسالت پيامبر، منزه بودن او از جنون.

ب. بار ديگر به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دستور مى دهد كه آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت كند، در جمله هايى بسيار كوتاه وپر محتوا مى گويد: «به آنها بگو من تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم وآن اينكه براى خدا قيام كنيد. دو نفر، دو نفر، يا يك نفر، يك نفر، سپس انديشه كنيد» قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا. «اين دوست وهمنشين شما (محمد) هيچگونه انحراف فكرى وجنون ندارد» ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ. بلكه «او فقط بيم دهنده شما است در برابر عذاب شديد الهى» إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٍ شَدِيدٍ.(3)

ج. ما بصاحبكم من جنه دو گونه تفسير شده: 1 - متعلق باشد به (تتفكروا) يعنى فكر

ص: 53


1- نور ج 9 ص 458.
2- همان.
3- نمونه ج 18 ص 134.

كنيد كه اين پيغمبر 40 سال در ميان شما به امانت معروف بود واو را محمد امين مى گفتيد وكار خلاف عقل از او صادر نشد، چگونه او را به جنون متهم مى كنيد؟ 2 - جمله مستقل باشد يعنى اين مصاحب شما كه پيامبر است شما را به توحيد دعوت مى كند وهيچ نوع جنونى ندارد.(1)

نكته ها

1. جمله «اعظكم» (شما را اندرز مى دهم) درحقيقت بيانگر اين واقعيت است كه من خير وصلاح شما را در اين سخن در نظر مى گيرم نه هيچ مساله ديگر.(2)

2. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پيام بسيار مهمى براى مردم داشت وآن قيام خالصانه براى خدا بود، (واحده) بصورت نكره آمده دلالت بر اهميت وعظمت موعظه مى كند.(3)

3. تعبير «للَّه» بيانگر اين معنى است كه قيام وآمادگى بايد انگيزه الهى داشته باشد.

4. قرآن در اينجا مى گويد «تتفكروا»: (بينديشيد)، اما در چه چيز؟ از اين نظر مطلق است وبه اصطلاح «حذف متعلق دليل بر عموم، است» يعنى در همه چيز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل كوچك وخلاصه در هر كار بايد نخست انديشه كرد، ولى از همه مهمتر، انديشه براى پيدا كردن پاسخ اين چهار سؤال است: از كجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بوده ؟ به كجا مى روم ؟ واكنون در كجا هستم ؟

5. جمله إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ رسالت پيامبر (صلی الله علیه و آله) را در مساله «انذار» خلاصه مى كند آنچه بيشتر انسان را وادار به حركت مى كند مساله انذار است.(4)

6. هشدار انبيا به سود مردم است. نَذِيرٌ لَكُمْ(5)

7. تعبير بَيْنَ يَدَىْ عَذابٍ شَدِيدٍ اشاره به اين است كه قيامت چنان نزديك است كه گويى پيش روى شما است پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«بعثت انا والساعة كهاتين (و ضم (صلی الله علیه و آله) الوسطى والسبابة)» :«بعثت من وقيام قيامت مانند اين دو است - سپس انگشت اشاره وانگشت وسط

ص: 54


1- اطيب البيان ج 10 ص 577.
2- نمونه ج 18 ص 135.
3- راهنما ج 15 ص 105.
4- نمونه ج 18 ص 137-135.
5- نور ج 9 ص 460.

خود را به هم چسبانيد ونشان داد».(1)

8. قرآن كريم هم خداوند را واعظ معرفى مى كند، هم پيامبر را؛

خداوند متعال؛ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. (نحل، 90)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ. البته روشن است كه موعظه پيامبر اكرم همان موعظه الهى است وپيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پيام خدا را به مردم ابلاغ مى كند؛ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ. (عنكبوت، 18) وبهترين موعظه قرآن كريم است؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ. (يونس، 57)

و تنها اهل تقوا هستند كه از اين موعظه بهره مند مى شوند؛ هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ. (آل عمران، 138)

ص: 55


1- روح المعانى ج 22 ص 143.

آیه 47-50

اشاره

قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاّمُ الْغُيُوبِ (48) قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعيدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحي إِلَيَّ رَبّي إِنَّهُ سَميعٌ قَريبٌ (50)

ترجمه

بگو: «هر اجر وپاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست؛ اجر من تنها بر خداوند است واو بر همه چيز گواه است!» * بگو: «پروردگار من حق را (بر دل پيامبران خود) مى افكند، كه او داناى غيبها (و اسرار نهان) است.» * بگو: «حق آمد! وباطل (كارى از آن ساخته نيست و) نمى تواند آغازگر چيزى باشد ونه تجديدكننده آن!» * بگو: «اگر من گمراه شوم، از ناحيه خود گمراه مى شوم؛ واگر هدايت يابم، به وسيله آنچه پروردگارم به من وحى مى كند هدايت مى يابم؛ او شنواى نزديك است!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم مزدخواهى پيامبر از مردم، القاء قرآن بر قلب پيامبر اكرم، آمدن حق براى مردم وعدم نقش باطل در برابر آن، زيان گمراهى در صورت اختيار آن، هدايت شدن پيامبر به بركت وحى خداوند.

ب. در نخستين آيه مورد بحث سخن از عدم مطالبه اجر ومزد در برابر رسالت است. مى گويد: «بگو هر اجر وپاداش از شما خواستم براى شماست» قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ. «اجر وپاداش من تنها بر خداست» إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ. اشاره به اينكه انسان عاقل هر كارى را مى كند بايد انگيزه اى داشته باشد، وقتى كمال عقل من بر شما ثابت شد ومى بينيد انگيزه مادى ندارم، بايد بدانيد محرك الهى ومعنوى مرا به اين كار واداشته است.

در پايان آيه مى فرمايد: «و او بر هر چيزى شاهد وگواه است» وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ. اگر من پاداشم را از او مى خواهم به خاطر آن است كه او از همه اعمال ونيات من آگاه است.

ج. با توجه به آنچه پيرامون حقانيت دعوت پيامبر (صلی الله علیه و آله) گفته شد، در آيه بعد مى گويد: قرآن واقعيتى است انكار ناپذير كه از ناحيه خدا بر قلب پيامبر القا شده است «بگو پروردگار من حق

ص: 56

را مى افكند كه او علام الغيوب است واز تمام اسرار نهان آگاه است» قُلْ إِنَّ رَبِّى يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ.

د. با توجه به اينكه «يقذف» از ماده قذف (بر وزن حذف) به معنى افكندن به نقطه دور دست، يا پرتاب كردن از راه دور مى باشد، براى اين آيه تفسيرهاى متعددى گفته اند كه با هم قابل جمع است: نخست اينكه: منظور افكندن «حق» يعنى كتب آسمانى ووحى الهى بر قلوب انبياء وفرستادگان پروردگار است، چرا كه او به حكم «علام الغيوب بودن» قلبهاى آماده را مى شناسد وبر مى گزيند ووحى را در آن مى افكند تا در اعماقش نفوذ كند وبه اين ترتيب بى شباهت به حديث معروف

«العلم نور يقذفه اللَّه فى قلب من يشاء» «علم نورى است كه خداوند به دلهاى كسانى كه بخواهد وشايسته ببيند مى افكند» نيست. تعبير به علام الغيوب اين معنى را تاييد مى كند. بعضى ديگر گفته اند منظور افكندن حق بر باطل وكوبيدن باطل به وسيله حق است، يعنى حق آن چنان نيرويى دارد كه تمام موانع را از سر راه خود بر مى دارد ودر اين صورت شبيه مطلبى است كه در آيه 18 سوره انبياء آمده؛ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ(1)

نكته ها

1. آن چه زشت است سؤال ودر خواست مزد است، ولى اگر خود مردم با عشق وبدون اكراه هديه اى به مبلّغ دين دادند حساب ديگرى دارد. مى فرمايد: «ما سَأَلْتُكُمْ» ونمى فرمايد: نمى گيرم.(2)

نقد: نويسنده تفسير نور نكته فوق را از اين جهت استفاده كرده كه «ما» را نافيه دانسته، با اينكه «ما» موصوله است، يعنى آن چه را از پاداش از شما سؤال كردم به سود خود شماست، مانند محبت به اهل بيت (عليهم السلام) كه در آيه 23 شورى بيان شده است.... قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ

2. شرط تأثير سخن آن است كه مردم، رهبر را دلسوز ومخلص بدانند. إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ (اگر رهبر از مردم توقّع مادّى داشته باشد، جامعه او را تحمّل نمى كند: أَمْ تَسْئَلُهُمْ

ص: 57


1- نمونه ج 18 ص 146-144.
2- نور ج 9 ص 461.

أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (قلم، 47) آيا از مردم مزدى طلب مى كنى كه پرداخت آن بر آنان سنگين است ؟)

3. ابن مسعود كه يكى از اصحاب پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است مى گويد: در مكّه 360 بت بود كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در روز فتح مكه يكى را پس از ديگرى به زمين مى انداخت واين آيه ى شريفه را مى خواند: قُلْ جاءَ الْحَقُّ.

4. نظير آيه 48 سبا: قُلْ إِنَّ رَبِّى يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ آيات ذيل است:

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (الأنبياء، 18)

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً (الإسراء، 81) با اين تفاوت كه دو آيه بعدى از توضيح بيشترى برخوردار است.

5. سؤال: با آمدن قرآن وپيامبر حقّ، چرا باز هم باطل پا برجاست ؟ پاسخ: حاكميّت منطقى وعلمى، غير از حاكميّت عملى واجرايى است، آن چه مربوط به خداست، فرستادن حقّ است وآن چه مربوط به ماست عمل واجراى حقّ است كه چنين نكرديم. آرى، سلامتى بيمار، به نسخه ى صحيح ومصرف دارو وابسته است كه يكى وظيفه ى پزشك است وديگرى وظيفه ى بيمار.

6. بدون وحى الهى، حتّى پيامبر نيز در معرض انحراف است؛ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِى وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِى.(1)

ص: 58


1- نور ج 9 ص 463-461.

آیه 51-54

اشاره

وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَريبٍ (51) وَ قالُوا آمَنّا بِهِ وَ أَنّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ (52) وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ (53) وَ حيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا في شَكٍّ مُريبٍ (54)

ترجمه

اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود امّا نمى توانند (از عذاب الهى) بگريزند وآنها را از جاى نزديكى (كه حتّى انتظارش را ندارند) مى گيرند (از درماندگى آنها تعجّب خواهى كرد)! * و (در آن حال) مى گويند: «به حقّ ايمان آورديم!»، ولى چگونه مى توانند از فاصله دور به آن دسترسى پيدا كنند! * آنها پيش از اين (كه در نهايت آزادى بودند) به آن كافر شدند ودورا دور وغائبانه (و بدون آگاهى). نسبت هاى ناروا مى دادند. * (سرانجام) ميان آنها وخواسته هايشان جدايى افكنده شد، همان گونه كه با پيروان (و هم مسلكان) آنها از قبل عمل شد، چرا كه آنها در شك وترديد بودند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بلندشدن فرياد كفّار در قيامت به هنگام گرفتارى در عذاب، وحشت زدگى كفّار در قيامت وعدم دسترسى به پيامبر وقرآن براى ايمان آوردن، فاصله افتادن ميان كفّار وامكانات مادى به وسيله مرگ.

ب. در آيات مورد بحث روى سخن را بار ديگر به پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده، حال اين گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسم مى سازد كه چگونه آنها پس از گرفتارى به فكر ايمان مى افتند اما ايمانشان سودى نخواهد داشت. مى فرمايد: اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود اما نمى توانند فرار كنند واز چنگال عذاب الهى بگريزند وآنها را از مكان نزديكى مى گيرند وگرفتار مى سازند از بيچارگى آنها تعجب خواهى كرد؛ وَلَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ.

در آيه بعد وضع حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بيان كرده، مى فرمايد: «آنها مى گويند ما به آن (قرآن وآورنده اش ومبدأ ومعاد) ايمان آورديم» وَقالُوا آمَنَّا بِهِ. «ولى چگونه آنها مى توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پيدا كنند»؟! وَأَنَّى لَهُمُ

ص: 59

التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ.

ج. «تناوش» از ماده «نوش» (بر وزن خوف) به معنى تناول وبر گرفتن چيزى است وبعضى آن را به معنى گرفتن با سهولت دانسته اند، يعنى آنها چگونه مى توانند در اين لحظه اى كه همه چيز پايان گرفته در مقام جبران خطاهاى خويش بر آيند وايمان بياورند «در حالى كه پيش از آن - در همان حالتى كه در نهايت اختيار وآزادى اراده بودند - به آن كافر شدند»؟! وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ. نه تنها كافر شدند بلكه انواع اتهامات را به پيامبر اسلام وتعليمات او بستند وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ.(1)

سپس مى افزايد: «سرانجام ميان آنها وآنچه مورد علاقه آنان بود به وسيله مرگ جدايى افكنده مى شود، همانگونه كه با گروه هاى مشابه آنها از قبل چنين عمل شد» وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ.(2)

بعد مى گويد: «علت همه اين مسائل آن است كه آنها پيوسته در حال شك وترديد به سر مى بردند» وطبعا چنين سرنوشتى در انتظار آنها بود؛ إِنَّهُمْ كانُوا فِى شَكٍّ مُرِيبٍ.(3)

د. در تفاسير شيعه وسنّى رواياتى آمده است كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) اين آيات را به خروج سفيانى به هنگام قيام حضرت مهدى (علیه السلام) تفسير كرده اند كه خداوند از نزديك ترين مكان، آنان را نابود مى كند.(4)

ص: 60


1- نمونه ج 18 ص 155-151.
2- همان ص 156، تبيان ج 8 ص 408، مجمع البيان ج 8 ص 622، اليمزان 16 ص 589.
3- نمونه ج 18 ص 158.
4- نور ج 9 ص 464.

سوره فاطر

آیه 1-3

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (1) ما يَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (2) يا أَيُّهَا النّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ (3)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

ستايش مخصوص خداوندى است آفريننده آسمانها وزمين، كه فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بالهاى دوگانه وسه گانه وچهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد واو بر هر چيزى تواناست! * هر رحمتى را خدا به روى مردم بگشايد، كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد؛ وهر چه را امساك كند، كسى غير از او قادر به فرستادن آن نيست؛ واو عزيز وحكيم است! * اى مردم! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما؛ آيا آفريننده اى جز خدا هست كه شما را از آسمان وزمين روزى دهد؟! هيچ معبودى جز او نيست؛ با اين حال چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختصاص حمد به آفريدگار آسمانها وزمين وقراردهنده فرشتگان در مأموريتهاى مختلف، عدم وجود مانع در برابر لطف خداوند وامساك آن از مردم، لزوم يادآورى وشكر نعمتها به جهت رازق بودن خداوند.

ب. آغاز اين سوره مانند سوره هاى «حمد» و «سبا» و «كهف» با حمد پروردگار شروع مى شود، حمد وستايش او به خاطر آفرينش جهان پهناور هستى مى فرمايد: «حمد مخصوص خداوندى است كه خالق آسمانها وزمين است» وهمه نعمتها ومواهب هستى از وجود او

ص: 61

سرچشمه مى گيرد الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ.

ج. «فاطر» از ماده «فطور» در اصل به معنى شكافتن است واز آنجا كه آفرينش موجودات همانند شكافته شدن ظلمت عدم وبيرون آمدن نور هستى است، اين تعبير در مورد خلقت وآفرينش به كار مى رود.

د. با توجه به اين كه تدبير اين عالم از سوى پروردگار به حكم اينكه عالم، عالم اسباب است بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلافاصله از آفرينش آنها وقدرتهاى عظيمى كه پروردگار در اختيارشان گذارده سخن مى گويد. خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه داراى بالهاى دو گانه وسه گانه و چهارگانه اند جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِى أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ. سپس مى افزايد: «خداوند هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد چرا كه او بر هر چيزى قادر وتوانا است» يَزِيدُ فِى الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ.

ه -. «اجنحه» جمع «جناح» به معنى بال پرندگان است كه همانند دست براى انسان مى باشد واز آنجا كه بال وسيله نقل وانتقال پرندگان وحركت وفعاليت آنها است گاهى اين كلمه در فارسى يا در عربى به عنوان كنايه از وسيله حركت واعمال قدرت وتوانايى به كار مى رود، مثلا گفته مى شود فلان كس بال وپرش سوخته شد كنايه از اينكه نيروى حركت وتوانايى از او سلب گرديد، يا فلان كس را زير بال وپر خود گرفت، يا انسان بايد با دو بال علم وعمل پرواز كند.(1)

و. در آيه بعد سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است، مى فرمايد: «آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد» ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها ومنظور از رحمت عام است، چه ظاهرى مانند باران، چه معنوى مانند ارسال پيامبران، «و آنچه را باز دارد وامساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست» وَما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ. «چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير ودر عين حال حكيم وآگاه» وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است، آنجا كه مى گويد: وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ

ص: 62


1- نمونه ج 18 ص 167-165.

ى ُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(1)

ز. يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ... بعد از آنكه در آيه 2 اعطا ومنع را مختص به خداى تعالى كرد وفرمود: كسى در اين كار شريك خدا نيست، در آيه 3 بر يگانگى خدا در ربوبيت استدلال مى كند وبيان استدلال چنين است كه اله ومعبود تنها بدين جهت معبود است كه داراى ربوبيت است ومعناى ربوبيت اين است كه مالك تدبير امور مردم وهمه موجودات است وآن كسى كه مالك تدبير امور خلق است واين نعمت ها را در اختيارشان قرار مى دهد، خداى تعالى است، نه اين آلهه اى كه مردم اله خود گرفته اند.(2)

نكته ها

1. كلمه فاطِرِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ از اسامى خداى تعالى است، كه به عنوان صفت آورده شده ومراد از صفت، صفت استمرارى است، نه تنها صفت گذشته، براى اينكه ايجاد مستمر وفيض وجود، دايمى وانقطاع ناپذير است، چون اگر فيض منقطع مى شد، همه چيز نابود مى گشت واگر صفت ديگر جاعِلِ الْمَلائِكَةِ را دنبال آن صفت ذكر كرده براى اشاره به اين حقيقت است كه سبب انحصار حمد در خداى تعالى يكى دو تا نيست.(3)

2. از آيه نخست سوره فاطر... جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُولِى أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ... استفاده مى شود كه فرشتگان ماموريت هاى مختلفى دارند. در آيات ذيل به ماموريت هاى مختلف انها اشاره شده است:

قبض روح: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ (الأنعام، 61)

هلاكت ستمگران: وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ (العنكبوت، 31)

ثبت اعمال: اأَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (الزخرف، 80)

ص: 63


1- همان ص 170، مجمع البيان ج 8 ص 626.
2- الميزان ج 17 ص 18.
3- همان ص 5، اطيب البيان ج 11 ص 3.

وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ. كِرَاماً كَاتِبِينَ. يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ (الانفطار، 10-12)

3. جمله جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا اشعار بلكه دلالت دارد بر اينكه تمام ملائكه - چون كلمه ملائكه جمع است ودر آيه با الف ولام آمده افاده عموم مى كند - رسولان وواسطه هايى بين خدا وبين خلق هستند، تا اوامر تكوينى وتشريعى او را انجام دهند وديگر وجهى ندارد كه ما كلمه «رسل» را كه در آيه است اختصاص دهيم به آن ملائكه اى كه بر انبياء نازل مى شدند. با اينكه قرآن كلمه «رسل» را بر ملائكه اى كه واسطه وحى نبودند نيز اطلاق كرده، از آن جمله فرموده: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا (انعام، 61).(1)

4. مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: ما يرسل اللَّه للناس... هم چنان كه در جمله دوم فرمود: فَلا مُرْسِلَ وليكن اينطور نفرمود وبه جاى «يرسل» «يفتح» آورد، تا اشاره كند به اينكه رحمت خدا خزينه ها دارد ومعلوم است كه تعبير به «گشودن خزينه» از تعبير به ارسال مناسب تر است ولذا تعبير به فتح كرد، تا بفهماند آن رحمتى كه خداوند به مردم مى دهد، در خزانه هايى مخزون است محيط به مردم وبهره مند شدن مردم از آن خزانه ها تنها وتنها محتاج به اين است كه خدا در آن خزانه ها را به رويشان بگشايد، نه اينكه در نقطه دورى باشد تا از آنجا به سوى مردم ارسالش بدارد.(2)

5. گشايش رحمت وامساك آن از سوى خداوند ناشى از حكمت اوست و هو العزيز الحكيم.(3)

6. نفوذ اراده خدا در رسيدن خير وضرر

آيات ذيل دلالت بر اين حقيقت دارد كه در برابر اراده پروردگار در رسيدن خير يا ضرر به انسان هيچ قدرتى نمى تواند مانع شود:

وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ (الأنعام، 17)

وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ... (يونس، 107)

ص: 64


1- الميزان ج 17 ص 5.
2- الميزان ج 17 ص 17.
3- راهنما ج 15 ص 126.

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِى يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً... (الأحزاب، 17)

مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (فاطر، 2)

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِىَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِى بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (الزمر، 38)

با اين تفاوت كه دو آيه نخست مربوط به پيامبر اكرم وآيات بعد مربوط به عموم مردم است كه از اراده غالب وقاهر خداوند سخن مى گويد.

7. رحمت الهى قبل از قهر اوست؛ (كلمه ى «يَفْتَحِ» قبل از «يُمْسِكْ» آمده است).(1)

8. سه چيز است كه به هر انسانى مى رسد واز آن نمى توان فرار كرد؛ رزق، مرگ وكيفر عمل؛

رزق؛ هل من خالق غير الله يرزقكم من السماء والارض. (فاطر، 3)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:

لو انّ ابن آدم فرّ من رزقه كما يفرّ من الموت لادركه رزقه.(2)

مرگ؛ قل انّ الموت الّذى تفرّون منه فانّه ملاقيكم (جمعه، 8) و قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت او القتل. (احزاب، 16)

كيفر عمل؛ من يعمل سوءاً يجز به ولا يجد له من دون الله وليّاً ولا نصيراً. (نساء، 123)

ص: 65


1- نور ج 9 ص 473.
2- مكارم الاخلاق ج 2 ص 377.

آیه 4-7

اشاره

آيات 7-4

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ (4) يا أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعيرِ (6) الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبيرٌ (7)

ترجمه

اگر تو را تكذيب كنند (غم مخور، موضوع تازه اى نيست) پيامبران پيش از تو نيز تكذيب شدند؛ وهمه كارها بسوى خدا بازمى گردد. * اى مردم! وعده خداوند حقّ است؛ مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد ومبادا شيطان شما را فريب دهد وبه (كرم) خدا مغرور سازد! * البتّه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد؛ او فقط حزبش را به اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند! * كسانى كه راه كفر پيش گرفتند، براى آنان عذابى سخت است؛ وكسانى كه ايمان آوردند وكارهاى شايسته انجام دادند، آمرزش وپاداش بزرگ از آن آنهاست!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تسلى خاطر دادن به پيامبر اكرم به جهت تكذيب او، حق بودن وعده الهى، فريب نخوردن از دنيا وشيطان. هشدار خداوند به عداوت شيطان ودعوت به جهنّم نسبت به پيروانش، اختصاص عذاب به كفّار واختصاص آمرزش وپاداش بزرگ نسبت به مؤمنان.

ب. وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ اين آيه شريفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را تسليت مى دهد، كه اگر مردم بعد از شنيدن اين برهانهاى روشن باز تكذيب مى كنند، غصه مخور، كه اين رفتار مردم چيز نوظهورى نيست، بلكه قبل از تو نيز چنين بوده، كه هر پيغمبرى به سوى قومش مبعوث مى شده، همان قوم وامت، او را تكذيب مى كردند وسرانجام همه امور به سوى خدا است، او مردم را به آنچه مستحقند جزا مى دهد وآنهايى را كه حق را بعد از ظهورش تكذيب كردند مجازات خواهد كرد

ص: 66

وچنان نيست كه با تكذيب خود خدا را عاجز كنند.(1)

ج. سپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته مى گويد: «اى مردم وعده خداوند حق است» إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ. با توجه به اين وعده حق «مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد ومبادا شيطان مغرور كننده شما را فريب دهد وبه عفو وكرم خدا مغرور سازد» فلا تغرنكم الحياة الدُّنْيا وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ. (2) بسيارى از مفسران غرور را به شيطان تفسير كرده اند، ولى شيطان يكى از مصاديق غرور است، زيرا غرور مصاديق ديگر هم دارد از جمله نفس انسان كه بزرگترين آن ها است.(3)

د. مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: معناى اينكه فرمود: «غَرور، شما را به خدا مغرور نكند» اين است كه شيطان از يك سو به ايشان تلقين كند كه خدا حليم وبخشنده است واز سوى ديگر بگويد: به دنياپرستان بنگريد كه چگونه از عذاب خدا ايمنند، هر چه بيشتر در طلب دنيا مى كوشند وبيشتر از خدا غافل ودر لجنزار گناه مستغرق مى شوند زندگى شان بهتر وراحت تر ودر بين مردم داراى مقامى رفيع تر مى شوند. اين جاست كه شيطان از وسوسه هاى خود نتيجه مى گيرد وبه دل آنان مى افكند كه اصلا هيچ احترام وارزشى نيست، مگر در پيشرفت زندگى دنيا ودر ما وراى اين زندگى خبرى نيست واين وعده ووعيد وقيامت وحساب وبهشت ودوزخى كه دعوت هاى دينى از آن خبر مى دهند، مشتى خرافات است.(4)

ه -. آيه بعد هشدارى است به همه مؤمنان در ارتباط با مساله وسوسه هاى شيطان كه در آيه قبل مطرح شده بود، مى گويد: «شيطان به طور مسلم دشمن شماست، شما نيز او را دشمن خود بدانيد» إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا.

از چنين دشمنى هميشه بايد بر حذر بود. در دنباله آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: «او فقط حزبش را براى اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان جهنم باشند» إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ.

در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار «حزب اللَّه» وعاقبت دردناك «حزب شيطان» را

ص: 67


1- الميزان ج 17 ص 19.
2- تبيان ج 8 ص 413، نمونه ج 18 ص 179.
3- اطيب البيان ج 11 ص 6.
4- الميزان ج 17 ص 20.

اينچنين بيان مى كند: «كسانى كه كافر شدند عذاب دردناك از آن آنهاست وكسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند مغفرت وپاداش بزرگ دارند» الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ.(1)

نكته ها

نظير آيه 4 فاطر، اين آيات است؛ 184 آل عمران - 34 انعام - 25 فاطر - 42 حج. كه تسلى خاطر به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است كه انبياء ديگر نيز مورد تكذيب قرار گرفتند.

اگر كلمه «عذاب» را نكره - بدون الف ولام - آورد، براى اين است كه به اهميت آن عذاب اشاره كند، علاوه بر اين، عذاب جهنم يك جور نيست، تا آن را با الف ولام بياورد، چون دركات جهنم به خاطر اختلافى كه مردم در كفر وفسق دارند، داراى مراتب مختلفى است وبدين جهت نكره آوردن عذاب مناسب تر است، چون مبهم وسربسته است وعين اين دو علت كه براى نكره آوردن عذاب بيان شد، در نكره آمدن مغفرت واجر نيز مى آيد.(2)

توجّه به معاد، موجب پايدارى واستقامت درراه خداوند است؛ يُكَذِّبُوكَ... إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.(3)

قرآن كريم مى فرمايد حيات دنيا وشيطان شما را نفريبد؛ فلا تغرّنّكم الحياة الدّنيا، ولا يغرّنّكم باللَّه الغرور.

ولى در آيات ديگرى مى فرمايد: كفار مغرور به حيات دنيا شدند وسرنوشت آنان در قيامت آتش جهنم خواهد بود، به علت اينكه آيات الهى را به استهزاء گرفتند وزندگى دنيا آنان را فريب داد؛... و مأويكم النّار وما لكم من ناصرين * ذلكم بأنّكم اتّخذتم آيات اللَّه هزواً وغرّتكم الحيوة الدّنيا.... (جاثيه، 34-35)

وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا. (انعام، 70)

وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا

ص: 68


1- نمونه ج 18 ص 184-181.
2- الميزان ج 17 ص 22.
3- راهنما ج 15 ص 129.

نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ. (اعراف، 51)

5. قرآن كريم درباره منافقين نيز مى فرمايد: آرزوها باعث شد فريب دنيا را بخورند ودر قيامت به مؤمنان مى گويند به ما توجه كنيد تا از نور شما بهره مند شويم. مؤمنان به آن ها مى گويند به دنيا برگرديد تا نور كسب كنيد ولكن دچار عذاب مى شوند. بعد گويند مگر ما با شما نبوديم ؟ مؤمنان گويند چرا با ما بوديد ولكن شما به واسطه كفر ونفاق خود را فريب داديد ودر انتظار مرگ پيامبر واز بين رفتن اسلام بوديد وپيوسته در معاد شك مى كرديد وآرزوها شما را فريب داد؛ يوم يقول المنافقون والمنافقات للّذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نوراً... ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنّكم فتنتم انفسكم وتربّصتم وارتبم وغرّتكم الامانىّ حتّى جاء امر اللَّه وغرّكم باللَّه الغرور.

6. قرآن كريم در دو آيه خطاب به پيامبر ومؤمنان مى فرمايد مبادا رفت وآمد كفار در شهرهاى مختلف وقدرت نمايى هايشان تو را بفريبد، يعنى مبادا امكانات مالى وقدرت سياسى واجتماعى كفار را دليلى بر حقانيت آنها بدانيد. چند روزى از نعمت ها استفاده مى كنند وبعد نابود مى شوند؛ لا يغرنّك تقلّب الّذين كفروا فى البلاد، فلا يغررك تقلّبهم فى البلاد.

7. نظير آيه 5، آيه 33 سوره لقمان است.

8. قابل توجه اينكه در آيه فوق در مورد استحقاق عذاب تنها به مساله «كفر» قناعت مى كند ولى در مساله مغفرت واجر كبير «ايمان» را كافى نمى شمرد، بلكه «عمل صالح» را نيز بر آن مى افزايد، چرا كه كفر به تنهايى مايه خلود در عذاب است، ولى ايمان بدون عمل مايه نجات نخواهد بود.(1)

9. انسان در برابر دو دعوت؛

هر انسانى در برابر دو دعوت قرار دارد؛ دعوت حق ودعوت باطل. خداوند متعال به وسيله انبياء مردم را به حق دعوت مى كند كه نتيجه اش سعادت دنيا وآخرت است وشيطان انسان را به گمراهى وعذاب دعوت مى كند. به دو دسته از آيات قرآن توجه كنيد؛

دعوت انبياء؛ وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (مومنون، 73)، وَاللهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ. (بقره، 221)

ص: 69


1- نمونه ج 18 ص 185.

دعوت شيطان؛ إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (فاطر، 6)، وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ (قصص، 41)، أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. (بقره، 221)

10. در قرآن كريم سخن از دو حزب به ميان آمده؛ 1 - حزب الله كه سعادت مخصوص آنهاست؛ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (مجادله، 22) 2 - حزب الشيطان كه خسارت وجهنم مخصوص آنهاست؛ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ. (فاطر، 6)

11. هرگاه خداوند بخواهد بندگان خود را مشمول نعمتى بسازد نخست آنها را مشمول مغفرت وآمرزش خويش قرار مى دهد. به آيات ذيل توجه كنيد؛

فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً. (نساء، 129)

وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ. (بقره، 268)

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ. (مائده، 9)

فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ. (حج، 50)

الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ. (فاطر، 7)

12. قابل توجه اين كه در قرآن كريم 49 بار كلمه غفور قبل از رحيم آمده واين مى رساند كه خداوند اول بايد انسان را ببخشد بعد مشمول رحمت سازد البته در يك آيه غفور بعد از رحيم آمده، مانند آيه 2 سبأ؛ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ. جهتش آن است هدف از اين آيه بيان كردن اوصاف خداوند است وتوجه به علم ولطف ورحمت الهى است ومغفرت نسبت به عملكرد انسان به طور ضمنى بيان شده است

ص: 70

آیه 8-10

اشاره

أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ (8) وَ اللّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحابًا فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ (9) مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ (10)

ترجمه

آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده وآن را خوب وزيبا مى بيند (همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مى يابد)؟! خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى سازد وهر كس را بخواهد هدايت مى كند؛ پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود؛ خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست! * خداوند كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت درآورند؛ سپس ما اين ابرها را به سوى زمين مرده اى رانديم وبه وسيله آن، زمين را پس از مردنش زنده مى كنيم؛ رستاخيز نيز همين گونه است! * كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد چرا كه) تمام عزّت براى خداست؛ سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى كند وعمل صالح را بالا مى برد؛ وآنها كه نقشه هاى بد مى كشند، عذاب سختى براى آنهاست ومكر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود مى شود (و به جايى نمى رسد)!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: گمراه شدن افراد بر اثر سوء اختيار، ناراحت نشدن به خاطر انحراف مشركان بعداز اتمام حجت، احياءزمين مرده به وسيله باران نشانه معاد، اختصاص عزت به خداوند، راه كسب عزت در پرتو اعتقاد درست وعمل صالح، انحصار عذاب به كفّار.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته مردم به دو گروه تقسيم شدند «گروهى مؤمن» و «گروهى كافر» نخستين آيه مورد بحث يكى از ويژگيهاى مهم اين دو گروه را كه در واقع سرچشمه ساير برنامه هاى آنها است بيان كرده، مى گويد: «آيا كسى كه زشتى عملش در نظر او زينت داده شده وآن را زيبا مى بيند، همانند كسى است كه واقعيات را آن گونه كه هست زشت

ص: 71

وزيبا درك مى كند»؟ أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً.(1)

ج. أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدِى مَنْ يَشاءُ... اين آيه تقرير وبيان آن تقسيمى است كه آيه قبلى متضمن آن بود، يعنى تقسيم مردم را به كافرى كه عذابى شديد دارد ومؤمنى كه به صالحات عمل مى كند ومغفرت واجرى كبير دارد ومنظور آيه اين است كه: اين دو جور مردم عاقبت امرشان يكسان نيست. بنا بر اين، جمله أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً مبتدايى است كه خبرش حذف شده وآن عبارت است از جمله «كمن ليس كذلك» يعنى آيا كسى كه عمل زشتش در نظرش زيبا شده مثل كسى است كه اين طور نيست ؟ واستفهامى كه در آيه شده استفهام انكارى است.(2)

د. سپس قرآن به بيان علت تفاوت اين دو گروه پرداخته مى افزايد «خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى كند وهر كس را بخواهد هدايت مى نمايد». فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدِى مَنْ يَشاءُ. اگر گروه اول اعمال زشتشان در نظرشان تزيينى شده اين نتيجه اضلال الهى است، اوست كه اين خاصيت را در تكرار اعمال زشت قرار داده كه نفس انسان به آن خو مى گيرد وعادت مى كند وهمرنگ وهماهنگ آن مى شود.(3) لذا در پايان آيه مى فرمايد «مبادا بر اثر شدت تاسف وحسرت بر وضع آنها جان خود را از دست دهى» فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ. (4) حسرت به معناى شدت حزن بر چيزى است كه از انسان فوت شده وگذشته است، اما چرا حسرت نخور «براى اينكه خداوند از اعمال آنها آگاه است وآنچه را شايسته آنند به آنها همان مى دهد» إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ.

ه -. در آيه بعد اثبات «مبدء» را با اثبات «معاد» در يك دليل جالب قرين كرده، مى فرمايد: «خداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورند» وَاللَّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً «سپس ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده وخشكى مى رانيم» فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ. «و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم» فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها. «آرى زنده شدن مردگان بعد از مرگ نيز همين گونه است»! كذلك النشور.(5)

ص: 72


1- نمونه ج 18 ص 187.
2- الميزان ج 17 ص 22.
3- نمونه ج 18 ص 189.
4- تبيان ج 8 ص 416، مجمع البيان ج 8 ص 628، نمونه ج 18 ص 189.
5- نمونه ج 18 ص 191-190.

و. به دنبال اين بحث توحيدى به اشتباه بزرگ مشركان كه عزت خويش را از بتها مى خواستند وايمان آوردن به پيامبر (صلی الله علیه و آله) را مايه پراكندگى مردم از دور خود مى ديدند ومى گفتند: إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا (ق، 57) «اگر هدايت را با تو پذيرا شويم دشمنان نيرومند ما را از اين سرزمين مى ربايند». اشاره كرده مى فرمايد: «كسانى كه عزت مى خواهند از خدا بطلبند چرا كه تمام عزت از آن خداست» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً.

سپس راه وصول به «عزت» را چنين تشريح مى كند: «سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى كند» إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ. «و عمل صالح را او بالا مى برد» وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ.

ز. «الكلم الطيب» به معنى سخنان پاكيزه است وپاكيزگى سخن به پاكيزگى محتواى آن است، لذا «الكلم الطيب» را به اعتقادات صحيح نسبت به مبدء ومعاد وآئين خداوند تفسير كرده اند.(1)

اين همان چيزى است كه در سوره ابراهيم آيه 24 به آن اشاره شده؛ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِى السَّماءِ تُؤْتِى أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها؛ سپس به نقطه مقابل آن پرداخته، مى گويد: «كسانى كه نقشه سوء مى كشند عذاب شديدى براى آنهاست» وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وحيله ونقشه آنها فاسد ونابود مى گردد؛ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ.(2)

ح. مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً راغب در كتاب مفردات گفته: كلمه «عزت» به معناى آن حالتى است كه نمى گذارد انسان شكست بخورد ومغلوب واقع شود واز همين قبيل است كه مى گويند: «أرض عزاز - زمينى سخت» ودر قرآن فرموده: أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً. پس صلابت، اصل در معناى عزت است، چيزى كه هست از باب توسعه در استعمال، به كسى هم كه قاهر است ومقهور نمى شود، «عزيز» گفته اند، مانند: يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ (يوسف، 88) وهمچنين درمعنى غلبه استعمال كرده اند، مانند: وَعَزَّنِى فِى الْخِطابِ (ص، 23) ودر مطلق صعوبت وسختى به كار برده اند، مانند: عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ

ص: 73


1- نمونه ج 18 ص 194-193.
2- همان ص 195، تبيان ج 8 ص 416، الميزان 17 ص 29.

(توبه، 128) وعزت به معناى غيرت وحميت نيز آمده، مانند آيه بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى عِزَّةٍ وَشِقاقٍ (ص، 2) وآياتى ديگر.

ط. جمله مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً معنايش اين است كه هر كس عزت مى خواهد بايد از خداى تعالى بخواهد، زيرا عزت همه اش ملك خدا است. در نتيجه به كار رفتن جمله فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً در جزاى شرط، از قبيل بكار بستن سبب در جاى مسبب است كه عبارت است از درخواست عزت از خداوند (چون علم به اينكه عزت همه اش ملك خدا است، سبب است ودرخواست عزت از خدا مسبب، در آيه به جاى اينكه بفرمايد: هر كس عزت مى خواهد از خدا بخواهد جمله از خدا بخواهد را برداشته سبب آن را به جايش گذاشته وفرموده: هر كس عزت بخواهد عزت همه اش از خدا است) يعنى به وسيله عبوديت كه آن هم حاصل نمى شود مگر با داشتن ايمان وعمل صالح.

ى. صعود كردن «كلم طيب» به سوى خداى تعالى، عبارت است از تقرب آن به سوى خدا، چون چيزى كه به درگاه خدا تقرب يابد، اعتلا يافته، براى اينكه خدا على اعلى ورفيع الدرجات است وچون اعتقاد، قائم به معتقدش مى باشد، در نتيجه تقرب اعتقاد به خدا، تقرب معتقد نيز هست.

ك. مراد از «سيئات» انواع مكرها وحيله هايى است كه مشركين آنها را وسيله كسب عزت مى پنداشتند وچون آيه شريفه مطلق است، شامل همه مكرها كه مشركين عليه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كردند ومكرهايى كه ساير مشركين عليه دين خدا مى كنند، مى شود.(1)

نكته ها

1. حريص بودن پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بر هدايت مردم

مسئله حريص بودن پيامبر بر هدايت مردم در 6 آيه بيان شده است:

وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (يوسف، 103)

إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى مَنْ يُضِلُّ (النحل، 37)

فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً (الكهف، 6)

ص: 74


1- الميزان ج 17 ص 31-27.

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (الشعراء، 3)

إِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (القصص، 56)

... فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (فاطر، 8)

2. پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر انحراف وگمراهى مردم كافر حسرت واندوه شديد همه جانبه داشت، حسرات به صورت جمع به جاى حسرت بر كثرت وچند جانبه بودن آن دلالت دارد.(1)

3. زيبا دوستى جزء فطرت انسان است، تا آنجا كه شيطان نيز بدى ها را زيبا نشان مى دهد تا انسان را بر انجام آن وادار كند.(2)

4. اگر نفرمود: «فسقته الى بلد من آن را به سوى شهر مرده راندم» ودر عوض فرمود: «ما آن را به سوى شهر مرده رانديم (فسقناه)» براى اين است كه بر عظمت گوينده دلالت كند.(3)

5. كفّار، عزّت را در وابستگى به اين وآن طلب مى كنند. وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ وحال آنكه عزّت تنها نزد خداوند است. فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً.(4)

6. از نظر قرآن كريم عزت بر دو قسم است؛ 1 - حقيقى 2 - خيالى

عزت حقيقى منحصر در خداوند است؛ مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً. (فاطر، 10)

مظاهر عزت خداوند؛

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) ومؤمنان؛ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ. (منافقون، 8)

عزت مجاهدان؛ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ. (مائده، 54)

مظاهر عزت خيالى؛

عزت فرعون؛ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ. (شعراء، 44)

عزت جويى منافقين از سرپرست قرار دادن كفار؛ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً. (نساء، 139)

ص: 75


1- راهنما ج 15 ص 137.
2- راهنما ج 15 ص 135، نور ج 9 ص 478.
3- الميزان ج 17 ص 27.
4- نور ج 9 ص 480.

عزت به جهت كثرت جمعيت؛ وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً. (كهف، 34)

عزت به وسيله بت پرستى؛ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً. (مريم، 81)

7. نمونه مكر خدا

قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد: مكر و نيرنگ كفار نابود مى شود. وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ (فاطر، 10) در آيه ديگر مى فرمايد: خداوند كيفر مكر آن ها را مى دهد، وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (آل عمران، 54) در اين كه خداوند چگونه مكر مى كند ومكر تبهكاران نابود مى شود در آيه ديگر بيان شده است كه خداوند به آنان به تدريج نعمت مى دهد ناگهان از آنان مى گيرد كه استدراج نام دارد وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ (الأعراف، 182)

ص: 76

آیه 11-12

اشاره

وَ اللّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجًا وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرٌ (11) وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)

ترجمه

خداوند شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفه اى؛ سپس شما را بصورت زوج هايى قرار داد؛ هيچ جنس ماده اى باردار نمى شود ووضع حمل نمى كند مگر به علم او وهيچ كس عمر طولانى نمى كند، يا از عمرش كاسته نمى شود مگر اينكه در كتاب (علم خداوند) ثبت است؛ اينها همه براى خداوند آسان است. * دو دريا يكسان نيستند: اين يكى دريايى است كه آبش گوارا وشيرين ونوشيدنش خوشگوار است وآن يكى شور وتلخ وگلوگير؛ (امّا) از هر دو گوشتى تازه مى خوريد ووسايل زينتى استخراج كرده مى پوشيد؛ وكشتيها را در آن مى بينى كه آنها را مى شكافند (و به سوى مقصد پيش مى روند) تا از فضل خداوند بهره گيريد وشايد شكر (نعمتهاى او را) بجا آوريد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: خلقت بشر از خاك سپس از نطفه وسپس قرار دادن زوج براى يكديگر، باردارشدن زن ووضع حمل او وطول عمر ونقصان آن در پرتو علم الهى، عدم برابرى دو درياى گوارا وشيرين وشور وتلخ، بهره ورى انسان از نعمتهاى هر دو دريا.

ب. در نخستين آيه به آفرينش انسان در مراحل مختلف اشاره كرده مى گويد: «خداوند شما را از خاك آفريد» وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ. «سپس از نطفه» ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ. «بعد از آن شما را به صورت همسران يكديگر در آورد» ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً.

سپس وارد چهارمين وپنجمين مرحله حيات انسان شده، موضوع «باردارى مادران» و «وضع حمل» آنها را پيش كشيده، مى گويد: «هيچ جنس ماده اى باردار نمى شود ووضع حمل نمى كند مگر به علم پروردگار» وَما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَلا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ.

ص: 77

بعد به مرحله «ششم» و «هفتم» پرداخته وبه مراحل مختلف عمر وفزونى وكاستى آن بر اثر عوامل مختلف اشاره كرده، مى گويد: «هيچ انسانى عمر طولانى نمى كند وهيچ كس از عمرش كاسته نمى گردد. مگر اينكه در كتاب علم خداوند ثبت است» واز قوانين وبرنامه هايى تبعيت مى كند كه حاكم بر آنها علم وقدرت اوست وَما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتابٍ.

ج. «معمر» از ماده «عمر» در اصل از «عمارت» به معنى آبادى گرفته شده است واينكه به مدت حيات انسان «عمر» گفته مى شود به خاطر آنست كه آبادى وعمارت بدن او در اين مدت است وسرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد: «همه اينها بر خداوند آسان است» إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ.(1)

د. وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً... اين آيه شريفه به خلقت انسان اشاره مى كند، كه خداى تعالى نخست او را از خاك كه مبدأ دور اوست وخلقتش به آن منتهى مى شود بيافريد وسپس او را از نطفه كه مبدأ نزديك اوست خلق كرد. بعضى از مفسرين گفته اند: «مراد از خلقت آنان از خاك، خلقت پدر بزرگ ايشان آدم است، چون هر چيزى به اصلش نسبت داده مى شود». بعضى ديگر گفته اند: «اصلا مقصود از كلام، بيان خلقت آدم به تنهايى است». بعضى ديگر گفته اند: مراد خلقت همه انسانها است، اما به طور اجمال وتفصيل، به اين معنا كه هم به خلقت اجمالى انسانها از خاك در ضمن خلقت آدم اشاره مى كند وهم به خلقت تفصيلى ايشان كه از نطفه است، هم چنان كه فرمود: ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ.

ه -. إِلَّا فِى كِتابٍ - منظور از اين كتاب، لوح محفوظ است، كه دگرگونى در آن راه ندارد ودر آن نوشته شده: عمر فلان شخص به پاداش فلان عملش زياد مى شود وعمر آن ديگرى به خاطر فلان عملش كم مى گردد وخلاصه كتابى كه نوشته هايش تغيير نمى يابد، لوح محفوظ است، نه كتاب محو واثبات كه آن مورد تغيير است.(2)

و. در آيه بعد به بخش ديگرى از آيات آفاقى كه نشانه هاى عظمت وقدرت اويند در مورد آفرينش درياها وفوائد آنها اشاره كرده مى فرمايد: «دو دريا يكسان نيستند، اين يكى گوارا

ص: 78


1- نمونه ج 18 ص 203-200.
2- الميزان ج 17 ص 34-32.

وشيرين وبراى نوشيدن خوشگوار است وآن ديگر شور وتلخ» وَما يَسْتَوِى الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَهذا مِلْحٌ أُجاجٌ. با آنكه هر دو روز نخست به صورت قطرات باران شيرين وگوارا از آسمان بر زمين نازل شده اند، اما در دو چهره كاملا مختلف با فوائد متفاوت ظاهر گشته اند وعجيب اينكه «از هر دو گوشت تازه مى خوريد» وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا. «و از هر دو وسايل زينتى براى پوشيدن استخراج مى كنيد» وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها. به علاوه از هر دو مى توانيد براى نقل وانتقالات خود ومتاعها بهره بگيريد لذا «كشتيها را مى بينى كه از هر طرف درياها را مى شكافند وپيش مى روند، تا از فضل خداوند بهره گيريد، شايد حق شكر او را ادا كنيد» وَتَرَى الْفُلْكَ فِيه مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.(1)

ز. ظاهر آيه اين است كه: زيور استخراج شده از دريا، مشترك بين درياى شور وشيرين است. ولى جمعى از مفسرين به اين ظاهر اشكال كرده اند، كه لؤلؤ ومرجان تنها از درياى شور استخراج مى شود ودرياى شيرين نه لؤلؤ دارد ونه مرجان. حق مطلب اين است كه: اشكال از اصل بى مورد است ودو دريا در داشتن «حليه» مشتركند، هم چنان كه كتابهايى كه در اين گونه مسائل بحث مى كنند، وجود حليه در هر دو نوع دريا را مسلم دانسته اند.(2)

نكته ها

1. به منشأ آفرينش خود توجّه كنيد تا هم به قدرت خداوند پى ببريد وهم گرفتار غفلت وغرور وتكبّر نشويد؛ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ.

2. اول از شيرينى ها بگوييد (با آن كه اكثر درياها آب شور وتلخ دارند ولى در بيان قرآن اول آب شيرين ذكر شده است)؛ هذا عَذْبٌ... هذا مِلْحٌ.(3)

3. دريا، بستر خوراك، پوشاك وتحرك كشتى ها براى تجارت وسفر خواهد بود؛ تَأْكُلُونَ... تَلْبَسُونَها... تَرَى الْفُلْكَ.(4)

ص: 79


1- نمونه ج 18 ص 204.
2- الميزان ج 17 ص 36-35.
3- نور ج 9 ص 483-482.
4- راهنما ج 15 ص 147، نور ج 9 ص 483.

4. درياها از منابع تغذيه انسان با گوشت تازه است؛ لَحْماً طَرِيًّا.(1)

5. رزق وفضل الهى در سايه تلاش وكوشش خود انسان بدست مى آيد؛ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ.(2)

6. علل لزوم تواضع وفروتنى؛

به دلايل زير انسان بايد متواضع باشد؛

انسان از خاك خلق شده است؛ و اللّه خلقكم من تراب. (فاطر، 11)

انسان از آب پست خلق شده است؛ ثم جعل نسله من ماء مهين. (سجده، 8)

انسان ضعيف است؛ خلق الأنسان ضعيفاً. (نساء، 28)

انسان محتاج ونيازمند است؛ يا أيّها النّاس أنتم الفقراء إلى اللّه واللّه هو الغنىّ الحميد. (فاطر، 15)

علم ودانش انسان محدود است؛ و ما أوتيتم من العلم الّا قليلًا. (اسراء، 85)

قدرت انسان در معرض زوال است؛ هلك عنّى سلطانيه. (حاقه، 29)

ثروت انسان كارساز نيست؛ ما أغنى عنّى ماليه (حاقه، 30) و ما أغنى عنه ماله وما كسب (مسد، 2).

عدم توانايى انسان بر جلب منفعت ودفع ضرر؛ قل لا أملك لنفسى ضراً ولا نفعاً الّا ماشاء اللّه. (اعراف، 188)

ص: 80


1- راهنما ج 15 ص 147.
2- نور ج 9 ص 484.

آیه 13-14

اشاره

يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري ِلأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ (13) إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ (14)

ترجمه

او شب را در روز داخل مى كند وروز را در شب؛ وخورشيد وماه را مسخّر (شما) كرده، هر يك تا سرآمد معيّنى به حركت خود ادامه مى دهد؛ اين است خداوند، پروردگار شما؛ حاكميّت (در سراسر عالم) از آن اوست: وكسانى را كه جز او مى خوانيد (و مى پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند! * اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند واگر بشنوند به شما پاسخ نمى گويند؛ وروز قيامت، شرك (و پرستش) شما را منكر مى شوند وهيچ كس مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمى سازد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قدرت خداوند در كوتاه كردن شب وروز وتسخير خورشيد وماه وحركت آنها تا زمان معين، اختصاص فرمانروايى براى خداوند، عدم مالكيت معبودان باطل حتى نسبت پوسته نازك هسته خرما، عدم توانايى معبودان باطل برشنيدن دعا واجابت آن، انكار آنها نسبت به شرك ورزى مشركان.

ب. در اين آيات به قسمت ديگرى از آيات توحيد ونعمتهاى بى پايان پروردگار اشاره مى كند مى فرمايد: «او كسى است كه شب را در روز وروز را در شب داخل مى كند» يُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ.(1)

ج. كلمه «ايلاج» كه مصدر «يولج» است، به معناى فرو كردن است، و «ايلاج شب در روز» به معناى آن است كه با طولانى كردن شب، روز را كوتاه كند، و «ايلاج روز در شب» آن است كه با طولانى كردن روز، شب را كوتاه كند ومراد از اين دو جمله اين است كه: به اختلاف شب وروز از نظر بلندى وكوتاهى اشاره كند، كه به طور دايم در ايام سال جريان

ص: 81


1- نمونه ج 18 ص 212.

دارد وبه همين جهت تعبير كرد به «يولج» كه صيغه مضارع است ودلالت بر استمرار دارد، به خلاف جريان وسير آفتاب وماه، كه چون هميشه ثابت است، به صيغه ماضى از آن تعبير آورده وفرموده: وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِى لِأَجَلٍ مُسَمًّى.(1)

د. به دنبال بحث تسخير مى افزايد: «هر كدام از اين دو، تا زمان مشخصى» كه براى آنها تعيين شده به حركت خود ادامه مى دهند؛ كُلٌّ يَجْرِى لِأَجَلٍ مُسَمًّى.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ - اين جمله به منزله نتيجه است براى جملات قبلى ومعنايش اين است كه: وقتى امر خلقت وتدبير شما، چه در خشكى، چه در دريا، چه در آسمان وچه در زمين، بدين منوال بود، يعنى منتسب به خداى تعالى بود، پس همين خدا پروردگار شماست، كه مالك شما ومدبر امر شماست.(2)

ه -. «حاكميت در عالم مخصوص او است» (له الملك) «و معبودهايى را كه شما جز او مى خوانيد حتى حاكميت ومالكيت به اندازه پوست نازكى كه روى هسته خرما كشيده شده در سرتاسر عالم هستى ندارند» وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ.

«قطمير» اثرى است كه در پشت هسته خرما وجود دارد.

سپس مى افزايد: «اگر آنها را براى حل مشكلات خود بخوانيد هرگز صداى شما را نمى شنوند» إِنْتَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دعائكم. چرا كه قطعاتى از سنگ وچوب بيش نيستند جمادند وبى شعور! «وبه فرض كه ناله واصرار شما را بشنوند هرگز توانايى پاسخگويى به نيازهاى شما ندارند» وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ واز اين بالاتر «روز قيامت كه مى شود آنها پرستش وشرك شما را منكر مى شوند» وَيَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ.(3)

نكته ها

1. در اينكه معبودان باطل در دنيا وآخرت مالك هيچ چيز نيستند در قرآن كريم تعبيرات مختلفى شده است؛

مالك نفع وضرر براى شما نيستند؛ قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً

ص: 82


1- تبيان ج 8 ص 420، الميزان ج 17 ص 38.
2- الميزان ج 17 ص 39.
3- نمونه ج 18 ص 214-213.

وَلاَ نَفْعاً وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. (مائده، 76)

مالك نفع وضرر براى خودشان هم نيستند؛ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً. (رعد، 16)

مالك مرگ وحيات وحشر ونشر نيستند؛ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلاَ يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً. (فرقان، 3)

مالك مثقال ذره نيستند؛ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِى الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ. (سبأ، 22)

مالك پوست هسته خرما نيستند؛ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ. (فاطر، 13)

مالك رزق شما نيستند؛ إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لاَ يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً. (عنكبوت، 17)

مالك رفع گرفتارى شما نيستند؛ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً. (اسراء، 56)

مالك شفاعت شما نيستند؛ لاَ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً. (مريم، 87)

مالك هيچ چيز نيستند؛ أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لاَ يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَلاَ يَعْقِلُونَ. (زمر، 43)

2. حركت منظم وبى وقفه خورشيد وماه از نشانه هاى خداوند متعال است (يجرى) فعل مضارع است ودال بر استمرار است.(1)

3. فرقه اى از مسلمانان (وهّابيون) براى تأييد عقايد خود مبنى بر جايز نبودن توسّل به پيامبر (صلی الله علیه و آله) وائمه (عليهم السلام) به اين آيه استدلال مى كنند، غافل از آن كه اين آيات درباره ى توسّل به بت هاست نه اولياى الهى كه خداوند حتّى پس از مرگ آنان نيز با آنها سخن مى گويد. در آيات متعدّدى از قرآن خداوند به انبيا سلام كرده از جمله: سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ، (صافّات، 109) سَلامٌ عَلى مُوسى وَهارُونَ (صافّات، 120) وراستى اگر آنان سلام خدا را نشنوند پس سلام چه معنايى دارد؟! گويا حيات برزخى كه شهدا دارند مورد قبول اين گروه نيست! در

ص: 83


1- راهنما ج 15 ص 50.

روايات زيادى آمده است كه پيامبر اسلام با مردگان سخن گفته، از جمله: در سر چاه بدر به كشتگان كفّار كه در چاه افتاده بودند آن گونه گفتگو كرد كه مورد اعتراض قرار گرفت كه چگونه با مرده حرف مى زنى، ولى فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد.

4. بشر به جايى مى رسد كه دعوت خداى شنواى پاسخ دهنده ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ را رها كرده، به سراغ جمادات كر وكور وبى خاصيّت مى رود؛ إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا ومَا اسْتَجابُوا.

5. اخبار قيامت را جز از طريق وحى نمى توان دريافت؛ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ... لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ.(1)

6. نظير آيه 14 فاطر: آيات ذيل است:

وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ (يونس، 28)

قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ (القصص، 63)

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ (البقرة، 166)

ص: 84


1- نور ج 9 ص 486-485.

آیه 15-18

اشاره

يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ (15) إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ (16) وَ ما ذلِكَ عَلَى اللّهِ بِعَزيزٍ (17) وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكّى فَإِنَّما يَتَزَكّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللّهِ الْمَصيرُ (18)

ترجمه

اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى نياز وشايسته هر گونه حمد وستايش است! * اگر بخواهد شما را مى برد وخلق جديدى مى آورد؛ * و اين براى خداوند مشكل نيست! * هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد؛ واگر شخص سنگين بارى ديگرى را براى حمل گناه خود بخواند، چيزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزديكان او باشد! تو فقط كسانى را بيم مى دهى كه از پروردگار خود در پنهانى مى ترسند ونماز را برپا مى دارند؛ وهر كس پاكى (و تقوا) پيشه كند، نتيجه آن به خودش بازمى گردد؛ وبازگشت (همگان) به سوى خداست!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: احتياج همه انسانها به خداوند وبى نيازى پروردگار متعال، تهديد خداوند نسبت به مشركان در نابودى آنها، عدم مسئوليت هيچ انسانى نسبت به ديگران، تأثير انذار پيامبر در اهل خشيت از پروردگار، سود تزكيه نفس به حال خود انسان.

ب. به دنبال دعوت مؤكدى كه در آيات گذشته به سوى توحيد ومبارزه با هر گونه شرك وبت پرستى آمده بود ممكن است اين توهم براى بعضى پيش آيد كه خداوند چه نيازى به پرستش ما دارد كه اين همه اصرار وتاكيد مى كند؟ لذا در آيات مورد بحث براى بيان اين حقيقت كه ما نيازمند به عبادت او هستيم نه او نيازمند به عبادت ما، مى فرمايد: «اى مردم! شما نيازمند به خدا هستيد واو از هر نظر بى نياز وشايسته حمد وستايش است» يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ.

در آيه بعد براى تاكيد همين فقر ونياز انسانها به او مى فرمايد «اگر بخواهد شما را مى برد

ص: 85

وخلق جديدى را مى آورد» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ. بنابراين او نيازى به شما وعبادتتان ندارد واين شما هستيد كه به او نيازمنديد. اين آيه نظير مطلبى است كه در سوره انعام آمده، آنجا كه مى فرمايد: وَرَبُّكَ الْغَنِىُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِين.

ج. آخرين آيه مورد بحث به پنج «نكته» در ارتباط با آيات قبل اشاره مى كند: نخست اينكه در آيات گذشته آمده بود كه «اگر خدا بخواهد شما را مى برد وقوم ديگرى را بجاى شما مى آورد» اين سخن ممكن است براى بعضى اين سؤال را به وجود مى آورد كه مخاطبين اين آيه همه از افراد گنهكار نيستند، چرا كه در هر عصر وزمانى مؤمنان صالحى وجود داشته ودارند، آيا ممكن است آنها نيز گرفتار عواقب گناهان ديگران شوند ومحكوم به فنا گردند؟ اينجاست كه مى فرمايد «هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد» وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى.

د. در جمله دوم همين مساله را به صورت ديگرى مطرح مى كند، مى گويد: «اگر فرد» سنگين بارى «ديگرى را دعوت به حمل گناهانش كند پاسخ منفى به دعوت او مى دهد، هر چند از نزديكان وبستگان او باشد» وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَىْءٌ وَلَوْ كانَ ذا قُرْبى

در سومين جمله مى فرمايد: «تو فقط كسانى را انذار مى كنى كه از پروردگار خود در غيب وپنهانى مى ترسند ونماز را بر پا مى دارند» إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ در جمله چهارم باز به اين حقيقت بر مى گردد كه خدا از همگان بى نياز است ومى افزايد: «هر كس پاكى وتقوى پيشه كند نتيجه اين پاكى به خود او باز مى گردد» وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وسرانجام در پنجمين هشدار مى دهد كه اگر نيكان وبدان به نتائج اعمال خود در اين جهان نرسند مهم نيست چرا كه «بازگشت همگى به سوى خدا است» وسرانجام حساب همه را خواهد رسيد! وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ.(1)

ه -. بعضى از مفسرين از اين اشكال كه چرا فقر را منحصر در مردم كرد، با اينكه تمامى موجودات فقيرند، جوابهايى داده اند كه: اينك بعضى از آنها از نظر خواننده مى گذرد: يكى از

ص: 86


1- نمونه ج 18 ص 227-220.

آن جوابها اين است كه: منحصر كردن فقر در انسانها مبالغه در فقر ايشان است، گويا از بس فقر انسان زياد است واز بس احتياجاتشان بسيار است كه گويى غير از ايشان هيچ چيز ديگرى فقير ومحتاج نيست، چون فقر واحتياج ساير موجودات نسبت به فقر انسانها به حساب نمى آيد وبه همين عنايت در جاى ديگر فرمود: خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً با اينكه غير از انسانها هم ضعيفند وليكن غير از انسان، مثلا جن، مانند انسان محتاج به غذا ولباس وامثال آن نيستند. دوم اينكه: مراد از كلمه «ناس» همه موجودات از انسان وغير از انسان است واين تعبير از باب تغليب حاضر بر غايب وموجود عالم بر غير عالم است. سوم اينكه: انحصار مستفاد از آيه، انحصارى است نسبت به خداى تعالى، نه انحصار حقيقى.(1)

و. وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى... راغب گفته: كلمه «وزر» - به فتحه واو وزا - به معناى ملجا وپناهگاهى است از كوه، كه در مواقع ضرورت به آنجا پناهنده مى شوند ودر آيه كَلَّا لا وَزَرَ به همين معنا است وكلمه «وزر» - به كسره واو وسكون زا - به معناى سنگينى است كه هر چيز سنگينى را به كوه تشبيه مى كنند از گناه هم به «وزر» تعبير مى كنند وهم به «ثقل» هم چنان كه در قرآن كريم آمده يك جا فرموده: لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً وجايى ديگر همين مضمون را به عبارت وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَأَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ آورده است. پس مى فهميم كه وزر وثقل، به يك معنا است ومعناى جمله چنين است، كه: هيچ نفسى در حالى كه بار گناه خود را به دوش دارد، بار گناه شخص ديگر را به دوش نمى كشد ولازمه اين آن است كه هيچ شخصى جز به آنچه خود به دوش مى كشد بازخواست نشود وتنها كيفر وزر وگناه خود را ببيند.

نكته ها

1. در اين جمله فقر را منحصر در ايشان وبى نيازى را منحصر در خود كرد، پس تمامى انحاى فقر، در مردم وتمامى انحاى بى نيازى، در خداى سبحان است وچون فقر وغنى عبارت از فقدان وو جدان است واين دو، دو صفت متقابل يكديگرند، ممكن نيست موضوعى از هر دو خالى باشد، هر چيزى كه تصور شود، يا فقير است ويا غنى ولازمه

ص: 87


1- الميزان ج 17 ص 46، اطيب البيان ج 11 ص 17.

انحصار فقر در انسان وانحصار غنى در خدا انحصارى ديگر است وآن عبارت از اين است كه: انسان ها منحصر در فقر باشند وخدا منحصر در غنى، پس انسان ها غير از فقر ندارند وخدا غير از غنى ندارد.(1)

2. توضيح برهان امكان ووجوب (فقر وغنى):

تمام موجوداتى كه در اين جهان مى بينيم همه روزى معدوم بوده اند سپس لباس وجود بر تن كرده اند ويا به تعبير دقيقتر روزى هيچ نبوده اند وسپس وجود شده اند، اين دليل بر آن است كه آنها «معلول» وجود ديگرى هستند واز خود هستى ندارند ومى دانيم هر وجود معلولى وابسته وقائم به «علت» خويش وسراپا نياز واحتياج است واگر آن علت نيز معلول علت ديگرى باشد او هم به نوبه خود محتاج ونيازمند خواهد بود واگر اين امر تا بى نهايت تسلسل پيدا كند مجموعه اى از موجودات نيازمند وفقير خواهيم داشت، مسلم است كه چنين مجموعه اى هرگز وجود نخواهد يافت، چرا كه بى نهايت نياز، نياز است وبى نهايت فقر، فقر، هرگز از بى نهايت صفر عددى به وجود نمى آيد واز بى نهايت وابسته استقلالى حاصل نمى شود. از اينجا نتيجه مى گيريم كه سرانجام بايد به وجودى برسيم كه قائم به ذات است ومستقل از تمام جهات وعلت است ومعلول نيست واو واجب الوجود است.(2)

3. از نشانه هاى فقر انسان، امكان نابود شدن اوست؛ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ... يُذْهِبْكُمْ.

4. دست خداوند در آفرينش باز است وقدرت او بن بست ندارد؛ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ.(3)

5. روابط فاميلى وعاطفى هيچ تاثيرى در سرنوشت انسان در روز رستاخيز ندارد؛ و لو كان ذا قربى.(4)

6. نماز مظهر ايمان راستين وخداترسى است؛ يخشون ربهم بالغيب واقاموا الصلاة.(5)

7. رسالت پيامبران در پرتو بشارت وانذار است؛ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ

ص: 88


1- الميزان ج 17 ص 45-47.
2- نمونه ج 18 ص 222.
3- نور ج 9 ص 488.
4- راهنما ج 15 ص 157.
5- همان.

مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ (بقره، 213)، لكن از بشارت وانذار آنها تنها مؤمنان بهره مند مى شوند؛ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (بقره، 223)، إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ. (فاطر، 18)

8. نظير آيه 16 و 17 فاطر: إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ. وَمَا ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ آيات ذيل است:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (إبراهيم، 19)

وَمَا ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (إبراهيم، 20)

وَرَبُّكَ الْغَنِىُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ (الأنعام، 133)

9. قرآن كريم در آيه 18 فاطر مى فرمايد: انذار پيامبر تنها در اهل خشيت مؤثر خواهد بود؛ و إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ. در آيه 28 فاطر نمونه ومصداق آن را بندگان عالم معرفى مى كند؛ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ.

10. مسئوليت انسان در برابر عمل خويش با چند تعبير بيان شده است. به آيات ذيل توجه كنيد؛

لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ. (بقره، 286)

فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ. (آل عمران، 25)

هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ. (يونس، 52)

فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ. (يونس، 108)

وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى. (فاطر، 18)

كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ. (طور، 21)

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ. (مدثر، 38)

ص: 89

آیه 19-23

اشاره

وَ ما يَسْتَوِي اْلأَعْمى وَ الْبَصيرُ (19) وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ (20) وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ (21) وَ ما يَسْتَوِي اْلأَحْياءُ وَ لاَ اْلأَمْواتُ إِنَّ اللّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذيرٌ (23)

ترجمه

و نابينا وبينا هرگز برابر نيستند، * ونه ظلمتها وروشنايى، * ونه سايه (آرامبخش) وباد داغ وسوزان! * وهرگز مردگان وزندگان يكسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى رساند وتو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته اند برسانى! * تو فقط انذاركننده اى، (اگر ايمان نياورند نگران نباش، وظيفه ات را انجام ده).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: توصيف خداوند از مؤمن وكافر با ذكر چهار مثال، عدم تأثير سخن پيامبر در كافران لجوج، پيامبر هشدار دهنده مردم.

ب. به تناسب بحثهايى كه پيرامون ايمان وكفر در آيات گذشته بود، در آيات مورد بحث چهار مثال جالب براى مؤمن وكافر ذكر مى كند كه آثار «ايمان» و «كفر» به روشنترين وجه در آن مجسم شده است: در نخستين مثال «كافر» و «مؤمن» را به «نابينا» و «بينا» تشبيه كرده مى گويد: «هرگز اعمى وبينا مساوى نيستند» وَما يَسْتَوِى الْأَعْمى وَالْبَصِيرُ.

از آنجا كه چشم بينا به تنهايى كافى نيست بايد روشنايى ونورى نيز باشد، تا انسان با كمك اين دو عامل موجودات را مشاهده كند، در آيه بعد مى افزايد: «و نه تاريكها با نور برابرند» و لا الظلمات ولا النور.

سپس مى افزايد: «هرگز سايه (آرام بخش) با باد داغ وسوزان يكسان نيستند» و لا الظل ولا الحرور. «حرور» (بر وزن قبول) به معنى باد داغ وسوزان است (بادى مرگبار وخشك كننده) وسرانجام در آخرين تشبيه مى گويد: «و هرگز زندگان ومردگان يكسان نيستند»! وَما يَسْتَوِى الْأَحْياءُ وَلَا الْأَمْواتُ.(1)

در پايان آيه مى افزايد: «خداوند هر كس را بخواهد شنوا مى سازد تا دعوت حق را به

ص: 90


1- نمونه ج 18 ص 230-228.

گوش جان بشنود وبه نداى مناديان توحيد لبيك گويد» إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ. «و تو هرگز نمى توانى سخن خود را به گوش مردگانى كه در قبرها خفته اند برسانى»! وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبُورِ.(1)

د. كلمه «حرور» - به طورى كه گفته اند - به معناى شدت حرارت آفتاب است وبعضى ديگر گفته اند: حرور به معناى باد سموم است. بعضى هم گفته اند: سموم بادى است كه در روز بوزد وحرور بادى است كه در شب وروز بوزد.

ه -. إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ اين انحصار كه مى فرمايد: «تو به جز نذير چيز ديگرى نيستى»، انحصار حقيقى نيست، بلكه انحصار نسبى است ومعنايش اين است كه: تو وظيفه اى به جز انذار خلق ندارى.(2)

نكته ها

1. عدم تأثير سخن پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در كفار معاند

با اينكه پيامبر اكرم مردم را به صراط مستقيم دعوت وهدايت مى كرد: وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (المؤمنون، 73)... وَإِنَّكَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (الشورى، 52) در عين حال سخن او در كفار معاند تأثير نداشت: وَمَا أَنْتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَنْ ضَلاَلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (الروم، 53)... إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبُورِ (فاطر، 22)

در آيه 22 فاطر مى فرمايد زنده ها با مرده ها يكسان نيستند: وَمَا يَسْتَوِى الْأَحْيَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبُورِ در آيات ذيل مى فرمايد مؤمن زنده است وكافر مرده است:

أَوَمَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (122 انعام) لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ (يس، 70)

پيامبر اكرم مظهر انذار خداوند

ص: 91


1- تبيان ج 8 ص 423، مجمع البيان ج 8 ص 632، نمونه ج 18 ص 231.
2- الميزان ج 17 ص 51-50.

در برخى از آيات قرآن كريم انذار را به خداوند اسناد مى دهد. فَأَنْذَرْتُكُمْ نَاراً تَلَظَّى (الليل، 14) در برخى از آيات ديگر انذار را به پيامبر نسبت مى دهد: إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ (فاطر، 23) از اينجا معلوم مى شود پيامبر مظهر انذار الهى است. وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَنَذِيراً (الإسراء، 105)

آیه 24-26

اشاره

إِنّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيرًا وَ نَذيرًا وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فيها نَذيرٌ (24) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنيرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ (26)

ترجمه

ما تو را بحق براى بشارت وانذار فرستاديم؛ وهر امّتى در گذشته انذاركننده اى داشته است! * اگر تو را تكذيب كنند (عجيب نيست)؛ كسانى كه پيش از آنان بودند (نيز پيامبران خود را) تكذيب كردند؛ آنها با دلايل روشن وكتابهاى پند وموعظه وكتب آسمانى روشنگر (مشتمل بر معارف واحكام) به سراغ آنان آمدند (امّا كوردلان ايمان نياوردند). سپس من كافران را (بعد از اتمام حجّت) گرفتم (و سخت مجازات كردم)؛ مجازات من نسبت به آنان چگونه بود؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رسالت پيامبر در پرتو انذار وبشارت، تسلى دادن خاطر پيامبر به جهت تكذيب همه انبياء، مؤاخذه خداوند نسبت به تبه كاران.

ب. از ان جا كه افرادى هستند همچون مردگان ونابينايان كه سخنان انبياء در دل آنان كمترين اثرى ندارد، به دنبال آن در آيات مورد بحث براى اينكه پيامبر (صلی الله علیه و آله) را در اين زمينه دلدارى دهد تا زياد غمگين وناراحت نگردد، نخست مى فرمايد «ما تو را به حق براى بشارت وانذار فرستاديم وهيچ امتى در گذشته نبود مگر اينكه انذار كننده اى داشت» إِنَّا أَرْسَلْناكَ

ص: 92

بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ.(1)

در آيه بعد مى افزايد «اگر تو را تكذيب كنند عجب نيست وغمگين مباش زيرا كسانى كه قبل از آنها بودند نيز پيامبرانشان را تكذيب كردند، در حالى كه فرستادگان آنها با معجزات ودلائل روشن وكتابهاى واجد پند واندرز وكتابهاى آسمانى مشتمل بر احكام وقوانين روشنى بخش، به سراغشان آمدند» وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتابِ الْمُنِيرِ.(2)

ج. «بينات» به معنى دلائل روشن ومعجزاتى است كه حقانيت پيامبر را به ثبوت مى رساند، اما «زبر» جمع «زبور» به معنى كتابهايى است كه خط آنها با استحكام نوشته شده (همچون نوشته بر سنگ ومانند آن) كه در اينجا كنايه از استحكام مطالب آن است وبه هر حال اشاره به كتابهايى است كه قبل از موسى (علیه السلام) نازل شده، در حالى كه (كتاب منير) اشاره به كتاب موسى وكتب آسمانى ديگرى است كه بعد از آن نازل گرديده در آخرين آيه مورد بحث به كيفر دردناك اين گروه اشاره كرده مى فرمايد: «سپس، كافران را گرفتم وسخت ومجازات كردم ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا جمعى را گرفتار طوفان ساختيم، گروهى را گرفتار تندباد ويرانگر وجمعى را به وسيله صيحه آسمانى وصاعقه وزلزله در هم كوبيديم! سپس در پايان براى تاكيد وبيان عظمت وشدت مجازات آنها مى گويد: «مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ.(3)

نكته ها

1. قهر خداوند، بعد از اتمام حجت است؛ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ... ثُمَّ أَخَذْتُ.

2. بيان قهر وقدرت خداوند در كيفر كفّار، مايه ى تسلّى پيروان حقّ است؛ ثُمَّ أَخَذْتُ.(4)

3. استهزاء وتكذيب نسبت به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛

وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ (الأنعام، 10)

ص: 93


1- نمونه ج 18 ص 238.
2- تبيان ج 8 ص 425، نمونه ج 18 ص 239.
3- نمونه ج 18 ص 240.
4- نور ج 9 ص 493.

وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا... (الأنعام، 34)

وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ (فاطر، 25)

مَا يُقَالُ لَكَ إِلاَّ مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ... (فصلت، 43)

آیه 27-28

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ (27)

وَ مِنَ النّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ اْلأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ (28)

ترجمه

آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد كه به وسيله آن ميوه هايى رنگارنگ (از زمين) خارج ساختيم واز كوه ها نيز (به لطف پروردگار) جاده هايى آفريده شده سفيد وسرخ وبه رنگهاى مختلف وگاه به رنگ كاملاً سياه! * واز انسانها وجنبندگان وچهارپايان انواعى با رنگهاى مختلف، (آرى) حقيقت چنين است: از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مى ترسند؛ خداوند عزيز وغفور است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قدرت خداوند در بوجود آوردن گياهان وميوه هاى مختلف به بركت نزول باران وايجاد كوههاى مختلف براى پيدا كردن راهها، نشانه قدرت خداوند در تنوع رنگ وشكل انسانها وجنبندگان وچهارپايان، خشيت وترس بندگان دانشمند از خداوند متعال.

ب. بار ديگر در اين آيات به مساله توحيد باز مى گردد وصفحه تازه اى از كتاب تكوين را در برابر ديدگان انسانها مى گشايد، تا پاسخى دندان شكن به مشركان لجوج ومنكران سرسخت توحيد باشد.

نخست مى گويد: «آيا نديدى خداوند از آسمان آبى نازل كرد وبه وسيله آن ميوه هايى به وجود آورديم با الوان مختلف» أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً

ص: 94

أَلْوانُها. در دنباله آيه به تنوع راه هايى كه در كوه ها وجود دارد وسبب شناخت جاده ها از يكديگر مى شود اشاره كرده مى گويد: «از كوه ها نيز جاده هايى آفريده شده به رنگ سفيد وسرخ، با رنگهايى متفاوت و (گاه) به رنگ كاملا سياه» وَمِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَغَرابِيبُ سُودٌ.

كلمه (سود) تاكيد براى غرابيب است زيرا غرابيب به معناى سياه است.

ج. در آيه بعد مساله تنوع الوان را در انسانها وجانداران ديگر مطرح كرده مى گويد «ازانسانها وجنبندگان وچهار پايان نيز افرادى آفريده شده كه رنگهاى متفاوتى دارند» وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ.

پس از بيان اين نشانه هاى توحيدى در پايان به صورت يك جمع بندى مى گويد: «آرى مطلب چنين است» (كذلك) واز آنجا كه بهره گيرى از اين آيات بزرگ آفرينش بيش از همه براى بندگان خردمند ودانشمند است در دنباله آيه مى فرمايد: «تنها بندگان عالم ودانشمندند كه از خدا مى ترسند» إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.(1)

مراد از «علما»، علماى باللَّه است، يعنى كسانى كه خداى سبحان را به اسماء وصفات وافعالش مى شناسند، شناسايى تامى كه دلهايشان به وسيله آن آرامش مى يابد ولكه هاى شك ودو دلى از نفوسشان زايل گشته وآثار آن در اعمالشان هويدا مى گردد وفعلشان مصدق قولشان مى شود.(2)

امام صادق (علیه السلام) در تفسير آيه شريفه مى فرمايد: من صدّق قولَه فعلُه.

نكته ها

1. أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها... اين آيه حجت ديگرى است بر مساله توحيد، به اين بيان كه خداى سبحان آب را بوسيله بارانها از آسمان نازل مى كند واين خود قوى ترين عامل براى روييدن نباتات وميوه هاست واگر بيرون آمدن ميوه ها از مقتضاى همين آمدن باران بود، بايد همه ميوه ها به يك رنگ باشند، چون آب باران يكى است وحال اينكه مى بينيم الوان مختلفى دارند، پس همين اختلاف الوان دلالت مى كند

ص: 95


1- نمونه ج 18 ص 246-243.
2- مجمع البيان ج 8 ص 635، الميزان ج 17 ص 59.

بر اينكه تدبير الهى دست اندر كار اين رنگ آميزى است.(1)

2. گرچه در اين آيات، سه رنگ سفيد وسرخ وسياهِ كوه ها را ذكر كرده است ولى با تعبير مُخْتَلِفاً أَلْوانُها اشاره مى كند كه كوه ها منحصر در اين سه رنگ نيستند.

3. «أنعام» جمع «نعم» به معناى شتر است ولى به گاو وگوسفند نيز گفته مى شود. گرچه كلمه «دواب» كه به معناى جنبنده است شامل آنها مى شود ولى بدليل اهميّت ونياز شديد انسان به اين سه حيوان نامشان جدا آمده است.

4. در امور جسمى ومادّى، انسان در رديف ديگر موجودات است؛ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعامِ.

5. علم وآگاهى بر اسرار هستى، زمينه ى رسيدن به خشيت الهى است؛ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ... الْعُلَماءُ.(2)

6. قرآن كريم در سوره نازعات آيه 45 مى فرمايد: پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) اهل خشيت را انذار مى كند؛ انما انت منذر من يخشاها. اما در اينكه اين انذار پيامبر وانذار ساير پيامبران رسلا مبشرين ومنذرين (نساء، 165) در چه كسانى اثر مى كند، در آيه 28 فاطر مى فرمايد: بندگان عالم از انذار پيامبران بهره مند مى شوند؛ انما يخشى الله من عباده العلماء.

7. دانشمندان الهى؛

از نظر قرآن كريم دانشمندان الهى داراى صفات ذيل مى باشد؛

داراى ايمان وصاحبان عقل؛ والرّاسخون فى العلم يقولون امنّا به كل من عند ربّنا وما يذكّر الّا اولواالالباب. (آل عمران، 7)

داراى خشيت وترس از خدا؛ انما يخشى الله من عباده العلماء. (فاطر، 28)

اهل تهجّد ومناجات شبانه؛ امّن هو قانت اناء الليل ساجداً وقائما يحذر الاخرة ويرجو رحمة ربّه قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون. (زمر، 9)

اهل سجده وگريه؛ ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرّون للاذقان سجّداً ويقولون سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولًا. (اسراء، 107-108)

ص: 96


1- الميزان ج 17 ص 57.
2- نور ج 9 ص 496-494.

و و يخرّون للاذقان يبكون ويزيدهم خشوعاً. (اسراء، 109)

اهل دنيا نيستند؛ قال الذين يريدون الحيوة الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظّ عظيم وقال الذين اوتو العلم ويلكم ثواب الله خير لمن امن وعمل صالحاً ولا يلقّيها الّا الصابرون. (قصص، 79-80)

اين معنا از برابرى سخن اين دو گروه استفاده مى شود كسى كه داراى اين صفات ارزنده باشد عالم ربّانى است؛ و لكن كونوا ربانييّن بما كنتم تعلّمون الكتاب وبما كنتم تدرسون. (آل عمران، 79)

8. قرآن كريم دستور مى دهد از كفار نترسيد فقط از خداوند بترسيد؛ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ (مائده، 3)، در برابر اين دستور منافقان امتثال نكردند واز كفار مى ترسيدند؛ فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِىَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (مائده، 52)، ولكن دانشمندان الهى اين دستور قرآن كريم را امتثال كردند؛ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ. (فاطر، 28)

ص: 97

آیه 29-30

اشاره

إِنَّ الَّذينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (29) لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)

ترجمه

كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى كنند ونماز را برپا مى دارند واز آنچه به آنان روزى داده ايم پنهان وآشكار انفاق مى كنند، تجارتى (پرسود و) بى زيان وخالى از كساد را اميد دارند. * (آنها اين اعمال صالح را انجام مى دهند) تا خداوند اجر وپاداش كامل به آنها دهد واز فضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده وشكرگزار است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بهره مندى اميدواران به تجارت ثمربخش از فضل الهى واوصاف آنان. توصيف خداوند به مغفرت وشكر گزارى.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته به مقام خوف وخشيت عالمان اشاره شده بود در آيات مورد بحث به مقام «اميد ورجاء» آنها اشاره مى كند، نخست مى فرمايد: «كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى كنند ونماز را بر پا مى دارند واز آنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان وآشكار انفاق مى كنند، آنها اميد تجارتى دارند كه نابودى وفساد وكساد در آن نيست» إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ.

ج. آخرين آيه مورد بحث هدف اين مؤمنان راستين را چنين بيان مى كند: «آنها اين اعمال صالح را انجام مى دهند تا خداوند اجر وپاداششان را به طور كامل بپردازد واز فضلش بر آنها بيفزايد كه او آمرزنده وشكور است» لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ. اين جمله در حقيقت اشاره به نهايت اخلاص آنهاست كه در اعمال نيك خود جز به پاداش الهى نظر ندارند، هر چه مى خواهند از او مى خواهند وبراى ريا وتظاهر وتحسين وتمجيد اين وآن گامى بر نمى دارند، چرا كه مهمترين مساله در اعمال صالح همان نيت خالص است. تعبير به «اجور» (جمع اجر) به معنى «مزد» در حقيقت لطفى است از سوى پروردگار، گويى بندگان را در مقابل اعمال صالح طلبكار خود مى داند، در حالى كه بندگان هر چه دارند از اوست، حتى قدرت براى انجام اعمال صالح نيز از سوى او اعطا شده است.(1)

ص: 98


1- نمونه ج 18 ص 252-250.

نكته ها

1. در آيه 28 سخن از اين بود كه تنها علما خشيت الهى دارند، گويا اين آيه سيماى علماى واقعى را شرح مى دهد كه آنان: انس با قرآن دارند. نماز به پا مى دارند وانفاق آنان خالصانه است زيرا هم عَلَنى انفاق مى كنند وهم پنهانى واگر رياكار بودند تنها علنى انفاق مى كردند.

2. در آيه 28 يَخْشَى اللَّهَ مطرح شد ودر آيه 29 يَرْجُونَ آرى، مردان خدا ميان خوف ورجا هستند.(1)

3. در قرآن بارها نماز وقرآن، در كنار هم مطرح شده اند؛ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ (فاطر، 29) كتاب خداوند را تلاوت مى كنند ونماز به پا مى دارند؛ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ (اعراف، 170) به كتاب آسمانى تمسك مى كنند ونماز به پا مى دارند؛ اتْلُ ما أُوحِىَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ (عنكبوت، 45) آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده تلاوت كن ونماز به پا دار.(2)

4. مرحوم طبرسى نقل مى كند: شخصى از پيامبر (صلی الله علیه و آله) پرسيد چرا من مرگ را دوست ندارم ؟ حضرت فرمودند: آيا ثروت دارى ؟ گفت آرى، حضرت فرمودند: آن را مقدم بدار (انفاق كن)، گفت نمى توانم، حضرت فرمودند: قلب انسان با ثروت اوست، اگر آن را براى قيامت مقدم مى داشتى دوست داشتى به آن ملحق شوى.(3)

5. اگر توجّه داشته باشيم كه دارايى هاى ما از خداوند است، در انفاق، بخل نمى ورزيم؛ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ.

6. مورد انفاق، تنها مال نيست بلكه از علم وآبرو وقدرت نيز بايد به مردم كمك كرد؛ مِمَّا رَزَقْناهُمْ.

7. خداوند از تلاش ها قدردانى كرده ولغزشها را مى پوشاند، ما نيز در برابر خدمات ديگران قدرشناس باشيم واز لغزش هاى آنان بگذريم؛ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ.(4)

ص: 99


1- نور ج 9 ص 497-496.
2- نور ج 9 ص 497.
3- مجمع البيان ج 8 ص 636.
4- نور ج 9 ص 499-498.

8. جالب اينكه در بسيارى از آيات قرآن اين جهان به تجارتخانه اى تشبيه شده كه تاجران آن انسانها ومشترى پروردگار بزرگ ومتاع آن عمل صالح وبها بهشت ورحمت ورضاى او است واگر درست بينديشيم اين تجارت عجيب با خداوند كريم بى نظير است، چرا كه داراى امتيازاتى است كه در هيچ تجارتى وجود ندارد؛

تمام سرمايه را خودش در اختيار فروشنده گذارده سپس در مقام خريدارى بر مى آيد!

او خريدار است در حالى كه هيچ نيازى به خريدارى اين اعمال ندارد، چرا كه خزائن همه چيز نزد او است!

او «متاع قليل» را به «بهاى گزاف» مى خرد

يا من يقبل اليسير ويعفو عن الكثير: اى خدايى كه عمل كم را مى پذيرى وگناهان بسيار را مى بخشى.

حتى متاع بسيار ناچيز را خريدار است فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ.

گاه بها را هفتصد برابر وگاه افزونتر از آن مى دهد. (بقره، 261)

علاوه بر پرداخت اين بهاى عظيم، باز از فضل ورحمتش آنچه در فكر نمى گنجد بر آن مى افزايد وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ (آيه مورد بحث) وچه تاسف آور است كه انسان خردمند آزاده چشم از چنين تجارتى بر بندد وبه غير آن روى آورد واز آن بدتر كه متاع هستى خود را به هيچ بفروشد!(1)

اميرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرمايد:

«و انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها» «بدانيد كه براى سرمايه هستى شما بهايى غير از بهشت نيست آن را به غير اين بها نفروشيد».(2)

9. يكى از اوصاف خداوند شكور بودن است كه در اين آيات بيان شده است؛

انه غفور شكور (فاطر، 30)، ان ربنا لغفور شكور (فاطر، 34)، ان الله غفور شكور (شورى، 23)، والله شكور حليم. (تغابن، 17)

ص: 100


1- نمونه ج 18 ص 255.
2- نهج البلاغه كلمات قصار - جمله 456.

آیه 31-32

اشاره

وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللّهَ بِعِبادِهِ لَخَبيرٌ بَصيرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (32)

ترجمه

و آنچه از كتاب به تو وحى كرديم حق است وتصديق كننده وهماهنگ با كتب پيش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبير وبيناست! * سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم؛ (امّا) از ميان آنها عده اى بر خود ستم كردند وعده اى ميانه رو بودند وگروهى به اذن خدا در نيكيها (از همه) پيشى گرفتند واين، همان فضيلت بزرگ است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حقانيت وحى الهى به پيامبر اكرم، دادن كتاب الهى به بندگان برگزيده خدا، بيان سه طائفه از انسان ها.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مؤمنان پاكدلى در ميان بود كه آيات كتاب الهى را تلاوت مى كنند وبه كار مى بندند، در آيات مورد بحث، از اين كتاب آسمانى ودلائل صدق آن وهمچنين حاملان واقعى كتاب سخن مى گويد.

مى فرمايد: «آنچه از كتاب بر تو وحى فرستاديم حق است وآنچه را در كتب پيشين آمده تصديق مى كند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه وبينا است».(1)

ج. «راغب» در «مفردات» مى گويد: اصل «حق» به معنى مطابقت وموافقت است واين كلمه بر چند معنى اطلاق مى شود: نخست كسى كه چيزى را بر اساس حكمت ايجاد مى كند وبه همين دليل به خداوند حق گفته مى شود: فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ. (يونس، 32) دوم؛ به چيزى كه بر اساس حكمت ايجاد شده نيز حق گفته مى شود وچون عالم هستى فعل خدا است وموافق با حكمت، تمام آن حق است، چنان كه قرآن مى گويد: ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ «خداوند اين موجودات (خورشيد وماه ومنازل آنها) را جز به حق نيافريده».

ص: 101


1- نمونه ج 18 ص 258-257.

(يونس، 5) سوم؛ به اعتقاداتى كه مطابق واقعيتهاست حق گفته مى شود: فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ خداوند مؤمنان را به سوى آنچه از حق اختلاف كرده بودند رهنمون شد. (بقره، 213) چهارم؛ به سخنان وافعالى كه بر طبق وظيفه ودر وقت مقرر انجام مى شود نيز حق گفته مى شود، همانگونه كه مى گوئيم: «سخن تو حق است وكردارت حق».(1)

د. آيه بعد به موضوع مهمى در اين رابطه، يعنى حاملان اين كتاب بزرگ سخن مى گويد مى فرمايد: «سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ارث داديم» ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا. روشن است كه منظور از «كتاب» در اينجا همان چيزى است كه در آيه قبل آمده است (قرآن مجيد) وبه اصطلاح الف ولام در آن الف ولام عهد است. در اينجا روايات فراوانى از طرق اهل بيت (عليهم السلام) وارد شده كه در همه آنها «بندگان برگزيده خدا» به امامان معصوم تفسير شده است.(2)

سپس به يك تقسيم بندى مهم در اين زمينه پرداخته، مى گويد: «از ميان آنها عده اى به خويشتن ستم كردند وگروهى راه ميانه را در پيش گرفتند وگروهى به فرمان خدا در نيكيها بر ديگران پيشى گرفتند واين فضيلت بزرگى است» فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ.(3)

ه -. در روايات زيادى كه از طرق اهل بيت: رسيده سابق بالخيرات به امام معصوم تفسير شده است و (ظالم لنفسه) به كسانى كه معرفت وشناخت امام را ندارند و «مقتصد» به پيروان عارف امام (علیه السلام).(4)

و. مرحوم شيخ طوسى مى فرمايد: ضمير (منهم) به عباد بر مى گردد نه به عباد مصطفى، زيرا اگر كسى مورد انتخاب خداوند باشد ديگر مرتكب ظلم نمى شود.(5)

ز. مفسرين در اينكه منظور از اين بندگان خاص چه كسانى هستند اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: «انبيا هستند». بعضى(6) ديگر گفته اند: «بنى اسرائيلند، كه جزو مشمولين آيه

ص: 102


1- نمونه ج 18 ص 258.
2- الميزان 17 ص 62، نمونه ج 18 ص 260.
3- نمونه ج 18 ص 261.
4- مجمع البيان ج 8 ص 639، نور الثقلين 4 ص 361.
5- تبيان ج 8 ص 430.
6- مجمع البيان، ج 8 ص 408.

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ (عمران، 33) هستند. بعضى(1) ديگر - كه روايات بسيار زيادى از امام باقر (علیه السلام) وامام صادق (علیه السلام) بر طبق گفته آنان هست - گفته اند: مراد از اين كسانى كه اصطفاء شده اند، ذريه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از اولاد فاطمه (عليها السلام) هستند، كه جزو آل ابراهيم ومشمول آيه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ نيز هستند ورسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم تصريح فرموده، به اينكه: آنان عالم به قرآن هستند ونظر ايشان درباره قرآن صائب است ودر روايت

«انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه وعترتى اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض»،(2) به آن اشاره شده است.(3)

نكته ها

1. كسى حقّ انتخاب واعطاى مسئوليّت هاى دينى را دارد كه به حال بندگانش آگاهى عميق داشته باشد؛ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا.

2. ظلم، از سوى خود انسان است، ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ولى توفيق سبقت در خوبى ها، به اذن خداست؛ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ.(4)

3. چهار نوع ارث در قرآن؛

ارث مال؛ يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِى أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ. (نساء، 11)

ارث كتاب آسمانى؛ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا. (فاطر، 32)

ارث زمين (حكومت)؛ وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ. (انبياء، 105)

ارث بهشت؛ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيّاً. (مريم، 63)

تذكر البته روشن است كه وارث حقيقى نظام هستى خداوند متعال است؛ وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. (حديد، 10)

4. قرآن كريم در برخى از آيات مردم را دستور مى دهد به خيرات سبقت بجويند؛

ص: 103


1- مجمع البيان، ج 8 ص 408. منهج الصادقين، ج 7 ص 448.
2- سفينة البحار، ج 1 ص 132 والمراجعات ص 41.
3- الميزان ج 17 ص 62.
4- نور ج 9 ص 501.

فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (بقره، 148)، فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ. (مائده، 48) در برخى از آيات كسانى كه به اين دستور عمل كردند آنان را معرفى مى كند؛ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ. (فاطر، 32)

آیه 33-38

اشاره

جَنّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤًا وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ (33) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ (35) وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزي كُلَّ كَفُورٍ (36) وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحًا غَيْرَ الَّذي كُنّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ (37) إِنَّ اللّهَ عالِمُ غَيْبِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38)

ترجمه

(پاداش آنان) باغهاى جاويدان بهشت است كه در آن وارد مى شوند در حالى كه با دستبندهايى از طلا ومرواريد آراسته اند ولباسشان در آنجا حرير است! * آنها مى گويند: «حمد (و ستايش) براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت؛ پروردگار ما آمرزنده وسپاسگزار است! * همان كسى كه با فضل خود ما را در اين سراى اقامت (جاويدان) جاى داد كه نه در آن رنجى به ما مى رسد ونه سستى وواماندگى! * وكسانى كه كافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى شود تا بميرند ونه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مى شود؛ اين گونه هر كفران كننده اى را كيفر مى دهيم! * آنها در دوزخ فرياد مى زنند: «پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالحى انجام دهيم غير از آنچه انجام مى داديم!» (در پاسخ به آنان گفته مى شود:) آيا شما را به اندازه اى كه هر كس اهل تذكّر است در آن متذكّر مى شود عمر نداديم وانذاركننده (الهى) به سراغ شما نيامد؟! اكنون بچشيد كه براى ظالمان هيچ ياورى نيست! * خداوند از غيب آسمانها وزمين آگاه است وآنچه را در درون دلهاست مى داند!

ص: 104

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بهشت ونعمتهاى آن، پاداش سبقت گيرندگان به كارهاى خير، قطعى بودن عذاب براى كفّار وعدم تخفيف عذاب، تقاضاى برگشت به دنيا از سوى كفّار وپاسخ الهى به آنان، آگاه بودن خداوند از باطن آسمان وزمين واز نهان انسانها.

ب. اين آيات در حقيقت نتيجه اى است براى آنچه در آيات گذشته آمده بود، مى فرمايد: «پاداش پيشگامان در خيرات ونيكيها، باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى در آن وارد مى شوند» جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها

سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى كه بعضى جنبه مادى دارد وظاهرى وبعضى جنبه معنوى وباطنى وقسمتى نيز ناظر به نفى وطرد هر گونه مانع ومزاحم است اشاره كرده، مى گويد: «اين پيشگامان در خيرات در آن بهشت جاويدان به دستبندهايى از طلا ومرواريد آراسته اند ولباسشان در آنجا حرير است»! يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ.

ج. بعد از ذكر اين نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره كرده مى فرمايد: «آنها مى گويند حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه غم واندوه را از ما بر طرف ساخت» وَقالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ. سپس اين مؤمنان بهشتى مى افزايند: «پروردگار ما غفور وشكور است» إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ.

سرانجام به سراغ آخرين نعمت كه نبودن عوارض ناراحتى وعوامل مشقت وخستگى ورنج وتعب است رفته، از قول آنها مى گويد: «ستايش براى آن خدايى است كه با فضل خود ما را در اين سراى اقامت جاويدان جاى داد كه نه در آنجا رنج وتعبى به ما مى رسد ونه خستگى وواماندگى»! الَّذِى أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَلا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ.

د. به دنبال آيات گذشته كه از پاداشهاى عظيم «مؤمنان پيشى گيرنده در خيرات» سخن مى گفت در آيات مورد بحث از مجازات دردناك كافران سخن مى گويد. در اينجا نيز سخن از مجازاتهاى مادى ومعنوى است. نخست مى فرمايد: «آنها كه راه كفر را پيش گرفتند آتش

ص: 105

دوزخ براى آنها است» وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ. همانگونه كه بهشت دار مقام وسراى جاويدان است، دوزخ نيز براى اين گروه جايگاه ابدى است. سپس مى افزايد: «هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمى شود تا بميرند» واز اين رنج رهايى يابند لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا.

«چيزى از عذاب دوزخ از آنها تخفيف داده نخواهد شد» وَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها ودر پايان آيه به عنوان تاكيد بر قاطعيت اين وعيد الهى مى فرمايد: «اين گونه هر كفران كننده اى را جزا مى دهيم»! كَذلِكَ نَجْزِى كُلَّ كَفُورٍ.

ه -. آيه بعد به قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها پرداخته مى گويد: «آنها در دوزخ فرياد مى زنند كه اى پروردگار ما! ما را از اينجا خارج كن تا عمل صالحى بجا بياوريم غير از آنچه انجام مى داديم» وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ.

تعبير به «صالحا» (به صورت نكره) اشاره به اين است كه ما كمترين عمل صالحى انجام نداديم ولازمه اش اين است كه اينهمه عذاب ورنج براى كسانى است كه هيچ راهى به سوى خدا در زندگى نداشته اند وغرق در عصيان وگناه بودند، بنابراين انجام پاره اى از اعمال صالح نيز ممكن است مايه نجات گردد.

به هر حال در برابر اين تقاضا يك پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مى شود، مى فرمايد: «آيا به شما به مقدار كافى براى بيدارى وتذكر عمر نداديم»؟! أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ. «و آيا بيم دهنده الهى به سراغ شما نيامد»؟! وَجاءَكُمُ النَّذِيرُ. اكنون كه چنين است وتمام وسايل نجات در اختيارتان بوده واز آن بهره نگرفتيد بايد در همين جا گرفتار باشيد «پس بچشيد كه براى ستمگران يار وياورى نيست»! فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ.(1)

و. در آخرين آيه مورد بحث به تقاضايى كه كفار در دوزخ براى بازگشت به دنيا دارند پاسخ مى گويد: «خداوند غيب آسمانها وزمين را مى داند، چنين خدايى مسلما از آنچه در درون دلها است آگاه است» إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَيْبِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. آرى او مى داند اگر به درخواست دوزخيان پاسخ مثبت گفته شود وباز به دنيا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد، همانگونه كه در آيه 28 سوره انعام صريحاً آمده است:

ص: 106


1- نمونه ج 18 ص 276-268.

وَلَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ.(1)

ز. در آيات بسيارى از قرآن مجيد (بيش از 10 آيه) اين جمله عينا يا با تفاوت مختصرى تكرار شده است: إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. واژه «ذات» كه مذكر آن «ذو» مى باشد در اصل به معنى «صاحب» آمده است.

بنابراين جمله إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ مفهومش اين مى شود كه خداوند از صاحب ومالك دلها با خبر است، اين جمله كنايه لطيفى از عقائد ونيات انسانها است، چرا كه اعتقادات ونيات هنگامى كه در دل مستقر شوند گويى مالك قلب انسان مى گردند وبر آن حكومت مى كنند وبه همين دليل اين عقائد ونيات صاحب ومالك دل انسانى محسوب مى شود.(2)

نكته ها

1. بهشت، به خاطر مغفرت وسپاس گزارى خداوند، به بهشتيان مى رسد؛ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ.(3)

2. مسلماً قيامت وزندگى بعد از مرگ يك مرحله تكاملى نسبت به دنيا است وبازگشت از آن به اين جهان معقول نيست، آيا ما مى توانيم به ديروز باز گرديم ؟ آيا نوزاد مى تواند به دوران جنينى باز گردد؟ وآيا ميوه اى كه از شاخه جدا شده امكان دارد به شاخه باز گردد؟ به همين دليل بازگشت به دنيا براى اهل آخرت ممكن نيست.(4)

بندگان خدا در دنيا وآخرت گرفتار حزن واندوه نيستند؛

در دنيا؛ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (احقاف، 13)، أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ. (يونس، 62-63)

در آخرت؛ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ. (فاطر، 34)

ص: 107


1- مجمع البيان ج 8 ص 642، نمونه ج 18 ص 277.
2- نمونه ج 18 ص 279-278.
3- نور ج 9 ص 503.
4- نمونه ج 18 ص 279.

3. اهل دوزخ دو تقاضا دارند، يك بار مى گويند: لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ خدا ما را مرگ دهد تا راحت شويم. خداوند مى فرمايد: لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا در دوزخ مرگى در كار نيست كه دوزخيان بميرند واز عذاب نجات يابند. بار ديگر مى خواهند لا اقل تخفيفى به آنان داده شود؛ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ. اين آيه مى فرمايد: لا يُخَفَّفُ تخفيفى در كار نيست.

4. از دست دادن فرصت ها، موجب ظلم به خويش است؛ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ... فَما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ.(1)

5. ايمان به اينكه خداوند همه چيز را مى داند بهترين بازدارنده انسان از حق گريزى وستمكارى است؛ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.(2)

ص: 108


1- نور ج 9 ص 506-504.
2- راهنما ج 15 ص 193، نور ج 9 ص 507.

آیه 39-41

اشاره

هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي اْلأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزيدُ الْكافِرينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاّ مَقْتًا وَ لا يَزيدُ الْكافِرينَ كُفْرُهُمْ إِلاّ خَسارًا (39) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَرُوني ما ذا خَلَقُوا مِنَ اْلأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتابًا فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلاّ غُرُورًا (40) إِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَليمًا غَفُورًا (41)

ترجمه

اوست كه شما را جانشينانى در زمين قرار داد؛ هر كس كافر شود، كفر او به زيان خودش خواهد بود وكافران را كفرشان جز خشم وغضب در نزد پروردگار چيزى نمى افزايد و (نيز) كفرشان جز زيان وخسران چيزى بر آنها اضافه نمى كند! * بگو: «اين معبودانى را كه جز خدا مى خوانيد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند، يا اينكه شركتى در (آفرينش ومالكيّت) آسمانها دارند؟! يا به آنان كتابى (آسمانى) داده ايم ودليلى از آن براى (شرك) خود دارند؟!» نه هيچ يك از اينها نيست، ظالمان فقط وعده هاى دروغين به يكديگر مى دهند! * خداوند آسمانها وزمين را نگاه مى دارد تا از نظام خود منحرف نشوند؛ وهرگاه منحرف گردند، كسى جز او نمى تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار وغفور است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: انسانها خليفه خداوند در روى زمين، زيان كفر مرتبط به كافر، ناتوانى معبودان باطل از آفرينش وشركت در آسمانها وفاقد بودن دليل، نگه دارى خداوند آسمان وزمين را از نابودى.

ب. به دنبال بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت كفار ومشركان آمده بود، در آيات مورد بحث از طريق ديگرى آنها را مورد باز خواست قرار داده، بطلان طريقه آنها را با دلائل آشكارى روشن مى سازد: نخست مى گويد: «او كسى است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد» هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِى الْأَرْضِ. «خلائف» در اينجا خواه به معنى جانشينان ونمايندگان خدا در زمين باشد، خواه به معنى جانشينان اقوام پيشين (هر چند معنى دوم در اينجا نزديكتر به نظر مى رسد) دليل بر نهايت لطف خداوند بر انسانهاست كه همه امكانات

ص: 109

زندگى را در اختيار آنها گذاشته است.

به همين دليل بلافاصله مى گويد: «هر كس كافر شود كفر او به زيان خودش خواهد بود» فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ. «و كفر كافران در نزد پروردگارشان چيزى جز خشم وغضب نمى افزايد» وَلا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وبه هر حال «كفرشان چيزى جز زيان وخسران به آنان نمى افزايد» وَلا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً.(1)

ج. «مقت» به معناى غضب شديد است كه در قرآن در مورد چهار چيز به كار رفته است؛ 1. كفر؛ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ... إِلَّا مَقْتاً. 2. زنا؛ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَمَقْتاً. (نساء، 22) 3. گفتن وعمل نكردن؛ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ. (صف، 3) 4. سخن بى منطق؛ يُجادِلُونَ فِى آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ. (غافر، 35)

د. آيه بعد پاسخ قاطع ديگرى به مشركان مى دهد وبه آنها خاطر نشان مى سازد كه اگر انسان از چيزى تبعيت مى كند يا به آن دل مى بندد بايد دليلى از عقل بر آن داشته باشد، يا دليلى از نقل قطعى، شما كه هيچيك از اين دو را در اختيار نداريد تكيه گاهى جز فريب وغرور نخواهيد داشت. مى فرمايد: «به آنها بگو آيا فكر نمى كنيد اين معبودهاى ساختگى كه شما آنها را شريك خدا پنداشته ايد به من نشان دهيد چه چيزى را از زمين آفريده اند»؟! قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِى ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ. «يا اينكه در آفرينش آسمان شريكند»؟! أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِى السَّماواتِ.(2)

حال كه ثابت شد هيچ دليل عقلى براى مدعاى شما نيست، آيا دليلى از نقل در اختيار داريد؟ «آيا كتابى (آسمانى) در اختيار آنها گذارده ايم وآنها دليل روشنى از آن بر كار خود دارند»؟! أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ.(3)

نه آنها هيچ دليل وبينه وبرهان روشنى از كتب الهى در اختيار ندارند. پس سرمايه آنها چيزى جز مكر وفريب نيست «بلكه اين ستمگران به يكديگر وعده هاى دروغين مى دهند» بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً.

ه -. در آيه بعد سخن از حاكميت خدا بر مجموعه آسمانها وزمين است. مى فرمايد:

ص: 110


1- نمونه ج 18 ص 283-282.
2- نمونه ج 18 ص 284.
3- الميزان 17 ص 76، نمونه ج 18 ص 285.

«خداوند آسمانها وزمين را نگه مى دارد تا از مسير خود منحرف نشوند وزائل نگردند» إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولا. نه تنها آفرينش در آغاز با خدا است كه نگهدارى وتدبير وحفظ آنها نيز به دست قدرت او است.

سپس به عنوان تاكيد مى افزايد: «و هر گاه بخواهند از محل ومسير خود خارج شوند كسى غير از خداوند نمى تواند آنها را نگاهدارى كند» وَلَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ. نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان ونه غير آنها، هيچكس قادر بر اين كار نيست. در پايان آيه براى اينكه راه توبه را به روى مشركان گمراه نبندد واجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى فرمايد: «خداوند هميشه حليم وغفور است» إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً.

و. جالب اينكه در آيات فوق نگاهدارى آسمانها بر جاى خود به قدرت خدا استناد داده شده در آيات ديگر قرآن همين تعبير در مورد نگهدارى پرندگان در فضاى آسمان آمده است: أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِى جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون.

اشاره به اينكه در برابر قدرت او كوچك وبزرگ فرقى ندارند. امير مؤمنان على (علیه السلام) مى فرمايد:

«و ما الجليل واللطيف والثقيل والخفيف والقوى والضعيف، فى خلقه الا سواء» :«كوچك وبزرگ، سنگين وسبك، قوى وناتوان، همه در برابر توانايى او يكسانند».(1)

نكته ها

1. جانشينى انسان در زمين بايد عامل شكر باشد نه كفر؛ جَعَلَكُمْ خَلائِفَ... فَمَنْ كَفَرَ (شما نيز رفتنى هستيد وديگران جانشين شما خواهند شد، در اين چند روز دنيا كفر نورزيد).

2. تحدّى ومبارزه طلبى، تنها در كتاب تشريع نيست كه مى فرمايد: فَأْتُوا بِسُورَةٍ، بلكه در مورد آفرينش وكتاب تكوين نيز هست؛ أَرُونِى ما ذا خَلَقُوا.

3. در زيارت جامعه مى خوانيم: خداوند به واسطه ى اولياى خود، آسمان وزمين را حفظ مى كند كه اگر نباشند، نظام هستى به هم مى ريزد؛ بكم يمسك السماء ان تقع على الارض.

4. قرآن كريم موضوع خلقت موجودات را به دو صورت مثبت ومنفى بيان كرده است؛

ص: 111


1- نمونه ج 18 ص 290-285.

به صورت مثبت؛ خداوند خالق همه موجودات است؛ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ وَكِيلٌ (زمر، 62)، قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى. (طه، 50)

به صورت منفى؛ غير خدا (معبودان باطل) خالق هيچ چيز نيستند؛ قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِى مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ. (نحل، 20)

در آيه 2 و 3 سوره فرقان به هر دو جهت مثبت ومنفى اشاره شده است؛ الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلاَ يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً.

5. خداوندى كه با قدرت هستى را نگاه داشته، اگر به كفّار مهلتى مى دهد به خاطر حلم است نه عجز؛ كانَ حَلِيماً.(1)

6. نظير آيه 40 فاطر: قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِى مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ... آيات ذيل است:

أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لاَ يَخْلُقُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ (النحل، 17)

يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئاً لاَ يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (الحج، 73)

هذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِى ضَلاَلٍ مُبِينٍ (لقمان، 11)

7. نظير آيه 41 فاطر: إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولاَ... آيه 2 رعد است: اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا...

ص: 112


1- نور ج 9 ص 510-508.

آیه 42-44

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى اْلأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُورًا (42) اسْتِكْبارًا فِي اْلأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّةَ اْلأَوَّلينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَحْويلاً (43) أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَليمًا قَديرًا (44)

ترجمه

آنان با نهايت تأكيد به خدا سوگند خوردند كه اگر پيامبرى انذاركننده به سراغشان آيد، هدايت يافته ترين امّتها خواهند بود؛ امّا چون پيامبرى براى آنان آمد، جز فرار وفاصله گرفتن از (حق) چيزى بر آنها نيفزود! * اينها همه بخاطر استكبار در زمين ونيرنگهاى بدشان بود؛ امّا اين نيرنگها تنها دامان صاحبانش را مى گيرد؛ آيا آنها چيزى جز سنّت پيشينيان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت وهرگز براى سنّت الهى تغييرى نمى يابى! * آيا آنان در زمين نگشتند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها كه از اينان قويتر (و نيرومندتر) بودند؛ نه چيزى در آسمانها ونه چيزى در زمين از حوزه قدرت او بيرون نخواهد رفت؛ او دانا وتواناست!

شان نزول

در تفسير «در المنثور» و «روح المعانى» و «مفاتيح الغيب» وتفاسير ديگر چنين آمده است كه مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند كه بعضى از امتهاى پيشين همچون يهود پيامبران الهى را تكذيب كردند وآنها را به شهادت رساندند، مى گفتند: ولى ما چنين نيستيم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد ما هدايت پذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد وپيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همراه بزرگترين كتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب ومبارزه وانواع مكر وفريب بر آمدند. آيات فوق نازل شد وآنها را بر اين ادعاهاى تو خالى وبى اساس مورد ملامت وسرزنش قرار داد.

ص: 113

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سوگند كفّار بر ايمان آوردن در صورت آمدن پيامبر هشدار دهنده، گريز آنان به هنگام آمدن پيامبر به جهت استكبار ومكر، اختصاص فريب به فريبكار. عدم تغيير در سنت خداوند درباره عقوبت كفّار در دنيا، توبيخ از عدم سير در زمين وعبرت نگرفتن از سرنوشت پيشينيان، عدم قدرت هيچ عاملى برناتوان ساختن خداوند عليم قادر، عدم مؤاخذه فورى خداوند در دنيا به جهت نابودى همه جنبندگان.

ب. در آيات پيشين سخن از مشركان وسر نوشت آنها در دنيا وآخرت در ميان بود، آيات مورد بحث نيز همين مطلب را ادامه مى دهد. نخستين آيه مى فرمايد: «آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند اگر انذار كننده اى به سراغشان بيايد به طور مسلم از همه امتها هدايت يافته تر خواهند بود» وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ.

«ايمان» جمع «يمين» به معنى سوگند است ودر اصل يمين به معنى دست راست مى باشد، اما از آنجا كه به هنگام سوگند وبستن عهد وپيمان دست راست را به هم مى دهند وقسم ياد مى كنند، اين كلمه تدريجا در معنى سوگند به كار رفته است.

اما هنگامى كه «محك تجربه آمد به ميان» وكوره امتحان سخت داغ شد وخواسته آنها عملى شد نشان دادند كه آنها نيز از همان قماشند، بطورى كه قرآن در دنباله همين آيه فرموده: «هنگامى كه انذار كننده الهى آمد جز فرار وفاصله گرفتن از حق چيزى بر آنها نيفزود»! فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً.

ج. آيه بعد توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت، مى گويد: «دورى آنها از حق به خاطر اين بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند وهرگز حاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند» اسْتِكْباراً فِى الْأَرْضِ. «و نيز به خاطر آن بود كه حيله گريهاى زشت وبد را پيشه كردند» و مكر السيئ.

«ولى اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد» و لا يحيق المكر السيئ الا باهله. آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند؟!

ص: 114

فَهَلْيَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: «هرگز براى سنت الهى تغيير وتبديلى نمى يابى وهرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى يافت» فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا.

د. آيه بعد اين گروه مشرك ومجرم را به پى گيرى آثار گذشتگان وسرنوشتى كه به آن گرفتار شدند دعوت مى كند، تا آنچه را از تاريخ درباره آنها شنيده اند با چشم در سرزمينهاى متعلق به آنها ودر لابلاى آثارشان ببينند، تا بيان به عيان تبديل گردد. مى فرمايد: «آيا سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كار كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد»؟! أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ. اگر اينها چنين تصور مى كنند كه از آنان نيرومندترند سخت در اشتباهند، چرا كه «آنها از اينها قويتر وپر قدرت تر بودند» وَكانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً.

به علاوه انسانها هر قدر نيرومند وقوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است، چرا كه «نه چيزى در آسمان، نه در زمين، از حوزه قدرت او فرار نخواهد كرد واو را عاجز وناتوان نخواهد ساخت» وَما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَىْءٍ فِى السَّماواتِ وَلا فِى الْأَرْض.(1)

نكته ها

1. قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن مجيد تنها سخن از عدم تبديل سنتهاى الهى آمده (احزاب، 62) ودر بعضى ديگر سخن از عدم تحويل آنها (اسراء، 77) ولى در آيه مورد بحث هر دو را به صورت تاكيد پشت سر هم آورده، مى فرمايد: «نه براى سنت الهى تبديل مى يابى ونه تحويلى! آيا اين هر دو يك معنى را مى رساند كه براى تاكيد بيان شده است ويا هر كدام اشاره به معنى مستقلى است ؟ با توجه به ريشه اين دو واژه ظاهر اين است كه به دو معنى مختلف اشاره مى كند: «تبديل» آن است كه چيزى را به كلى عوض كنند، يعنى آن را بردارند وچيز ديگرى جانشين آن نمايند، مانند تيمم بدل از غسل ووضو، ولى «تحويل» آن است كه همان موجود را از نظر «كيفى» يا «كمى» دگرگون سازند.(2)

ص: 115


1- نمونه ج 18 ص 298-292.
2- اطيب البيان ج 11 ص 41، نمونه ج 18 ص 296.

2. مشركان، خدا را قبول داشتند واو را مقدّس مى شمردند وبه او سوگند ياد مى كردند؛ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ.(1)

3. به هر سوگندى نمى توان اعتماد كرد؛ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ... فَلَمَّا جاءَهُمْ.

4. نظير آيه 43 فاطر:... وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ... آيه 23 يونس است:

... يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ...

5. سير وسفر بايد جهت دار باشد؛ اولم يَسِيرُوا... فَيَنْظُرُوا.

6. به جلوه هاى كاذب مستكبران توجّه نكنيد، عاقبت آنان را ببينيد؛ عاقِبَةُ الَّذِين... كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً.(2)

7. هيچ چيز بر اراده وقدرت خداوند غالب نيست؛ وَما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ.(3)

8. خداوند هم مستكبران را مى شناسد وهم توان برخورد با آنان را دارد؛ عَلِيماً قَدِيراً.(4)

9. نظير آيه 43 فاطر:... وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ... آيه 23 يونس است:

... يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ...

ص: 116


1- راهنما ج 15 ص 201، نور ج 9 ص 511.
2- نور ج 9 ص 513-511.
3- همان ص 514، راهنما ج 15 ص 206.
4- نور ج 9 ص 514.

آیه 45

اشاره

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصيرًا (45)

ترجمه

اگر خداوند مردم را به سبب كارهايى كه انجام داده اند مجازات كند، جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت! ولى (به لطفش) آنها را تا سرآمد معيّنى تأخير مى اندازد (و مهلت اصلاح مى دهد) امّا هنگامى كه اجل آنان فرا رسد، (خداوند هر كس را به مقتضاى عملش جزا مى دهد) او نسبت به بندگانش بيناست (و از اعمال ونيّات همه آگاه است)!

تفسير

الف. باقى نماندن انسان ها در صورت كيفر ديدن در دنيا، مهلت خداوند تا زمان معين به ستمگران، آگاه بودن خداوند از نهان انسان.

ب. آيه گذشته كه مجرمان بى ايمان را تهديد به سرنوشت پيشينيان مى كرد اين سؤال را براى بسيارى از آنها وديگران مطرح مى سازد كه اگر سنت الهى درباره همه گردنكشان چنين است پس چرا اين قوم مشرك وسركش مكه را مجازات نمى كند؟! در پاسخ اين سؤال مى فرمايد: «اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى كه انجام داده اند مجازات كند (و هيچ مهلتى براى اصلاح وتجديد نظر وخودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت» وَلَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ.(1)

ج. «ولى خداوند به لطف وكرمش آنها را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد وبه آنها فرصت براى توبه واصلاح مى دهد» وَلكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى. اما اين حلم وفرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است كه اجل آنها فرا نرسيده باشد، «اما هنگامى كه اجل آنها فرا رسد هر كس را به مقتضاى عملش جزا مى دهد چرا كه خداوند نسبت به بندگانش بصير وبيناست» هم اعمال آنها را مى بيند وهم از نيات آنها با خبر است فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً.(2)

ص: 117


1- نمونه ج 18 ص 301.
2- الميزان 17 ص 85، نمونه ج 18 ص 302.

نكته ها

1. امام سجّاد (علیه السلام) در مناجات خود مى گويد:

«كان جزائى فى اول ما عصيتك النار»: خداوندا جزاى من در اولين گناهى كه كردم آتش بود وهر چه زنده مانده ام لطف ومهلت تو نسبت به من است كه شايد من توبه كنم.(1)

2. فلسفه تأخير كيفر مردم از دنيا به قيامت، بقاى نسل بشر وتداوم حيات در كره زمين است. مردم اگر با گناه هلاك شوند بشرى باقى نخواهد ماند ونسل منقرض خواهد شد؛ ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ.(2)

3. مهلت دادن خداوند به گنه كاران كارى عالمانه است؛ بِعِبادِهِ بَصِيراً. (ده ها ميليون نفر سال ها بعد ازگناه توفيق توبه پيدا كرده اند وخلافكارى خود را اصلاح نموده اند كه اگر خداوند كيفر آنان را فورى مى داد همه دوزخى مى شدند).(3)

4. نمونه هايى از حكمت خداوند؛

1 - خداوند مردم را مجبور به ايمان آوردن نمى كند زيرا ايمان اجبارى ارزشى ندارد؛ ولو شاء ربّك لآمن من فى الأرض كلّهم جميعاً (يونس، 99)، و لو شاء لهداكم أجمعين (نحل، 9)، و لو شاء اللّه لجمعهم على الهدى. (انعام، 35)

2 - خداوند همه انسان ها را مثل هم نيافريد والاّ شناسايى افراد مشكل بود؛ و جعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا. (حجرات، 13)

3 - خداوند همه انسان ها را از نظر استعداد وعقل وهوش نيز مثل هم قرار نداد والاّ مردم در زندگى دچار مشكلات مى شدند؛ و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجاتٍ ليتّخذ بعضهم بعضاً سخريّاً. (زخرف، 32)

4 - خداوند فوراً مجرم را در دنيا عقاب نمى كند والاّ همه نابود مى شدند؛ ولو يؤاخذ اللّه النّاس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابّةٍ ولكن يؤخّرهم إلى أجلٍ مّسمّىً. (فاطر، 45) نظير همين مضمون در آيه 11 سوره يونس نيز آمده است؛ و لو يعجّل اللّه للنّاس الشّرّ استعجالهم بالخير لقضى إليهم أجلهم.

ص: 118


1- نور ج 9 ص 514.
2- راهنما ج 15 ص 209، نور ج 9 ص 515.
3- نور ج 9 ص 515.

5 - خداوند در جنگ ميان حق وباطل با اعجاز حق را پيروز نمى كند والاّ مؤمنان واقعى شناخته نمى شدند؛ و لو يشاء اللّه لانتصر منهم ولكن ليبلوا بعضكم ببعضٍ. (محمد، 4) البته در برخى از موارد بعد از آنكه مسلمانان تلاش وكوشش كردند، امداد غيبى شامل آنان مى شود، مانند پيروزى در جنگ بدر.

6 - خداوند اگر رزق برخى از بندگان را زياد قرار مى داد ظلم مى كردند؛ و لو بسط اللّه الرّزق لعباده لبغوا فى الأرض. (شورى، 27)

ص: 119

ص: 120

سوره يس

آیه 1-12

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

يس (1) وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (3) عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (4) تَنْزيلَ الْعَزيزِ الرَّحيمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْمًا ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (7) إِنّا جَعَلْنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى اْلأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8) وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ (9) وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (10) إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ (11) إِنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ (12)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

يس. * سوگند به قرآن حكيم. * كه تو قطعا از رسولان (خداوند) هستى، * بر راهى راست (قراردارى)؛ * اين قرآنى است كه از سوى خداوند عزيز ورحيم نازل شده است؛ * تا قومى را بيم دهى كه پدرانشان انذار نشدند، از اين رو آنان غافلند. * فرمان (الهى) در باره بيشتر آن ها تحقق يافته، به همين جهت ايمان نمى آورند. * ما در گردن هاى آنان غل هايى قرار داديم كه تا چانه ها ادامه دارد وسرهاى آنان را به بالا نگه داشته است. * ودر پيش روى آنان سدّى قرار داديم، ودر پشت سرشان سدّى؛ وچشمانشان را پوشانده ايم، لذا نمى بينند. * براى آنان يكسان است: چه انذارشان كنى يا نكنى، ايمان نمى آورند. * تو فقط كسى را انذار مى كنى كه از اين يادآورى (الهى) پيروى كند واز خداوند رحمان در نهان بترسد؛ چنين كسى را به آمرزش وپاداشى پرارزش بشارت ده. * به يقين ما مردگان را زنده مى كنيم وآنچه را از پيش فرستاده اند وتمام آثار آن ها را مى نويسيم؛ وهمه چيز را در كتاب آشكاركننده اى برشمرده ايم.

ص: 121

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

سوگند به قرآن حكيم بر رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، هدف از نزول قرآن انذار مردم، كيفر تبه كاران در دنيا وآخرت، تأثير انذار در اهل خشيت وعدم تأثير آن در كفار لجوج، ثبت اعمال انسانها.

ب. در اين كه مراد از قوم چه كسانى هستند، دو احتمال وجود دارد:

1. منظور قريش وآنان كه ملحق به قريش هستند.

2. منظور از قوم، همه مردم معاصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند. چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تنها به قريش مبعوث نبود، بلكه رسالتش جهانى وعمومى بوده است. در اين صورت منظور از پدران بشر آن روز كه انذار نشده بودند، همان پدران نزديك اشان است؛ زيرا اگر قدرى دورتر برويم به حضرت عيسى (علیه السلام) بر مى خوريم كه او نيز مبعوث بر عامه بشر بود، بنا بر اين منظور از پدران انذار نشده مردم، پدرانى است كه بين ايشان وزمان عيسى در اين چند ساله فترت قرار داشته اند.(1)

ج. براى بيشتر سران شرك وكفر در صدر اسلام، عذاب الهى مقرر شده بود: لقد حقّ القول على أكثرهم. «حقّ» به معناى «ثبت» است ومقصود از «قول» عذاب الهى مى باشد. اين مطلب به قرينه ديگر آياتى است كه در آن واژه اى مشابه «قول» به كار رفته است مثل ولكن حقّت كلمة العذاب على الكافرين. (زمر، 71)

د. مراد از «قول»، وعده عذاب است كه خداى سبحان در بدو خلقت در خطاب به ابليس آن را فرمود: قال فالحقّ والحقّ أقول لأملأن جهنّم منك وممّن تبعك منهم أجمعين.(2)

ه -. منظور از «اكثرهم»، اكثريت مشركان نيست، بلكه اكثريت سردمداران شرك وكفر ونفاق است وگرنه اكثريت مشركان عرب بعد از فتح مكه به مفاد يدخلون فى دين الله افواجا (نصر، 2)، گروه گروه وارد اسلام شدند.(3)

ص: 122


1- الميزان، ج 17، ص 97.
2- ص، 85؛ الميزان، ج 17، ص 97؛ نمونه، ج 18، ص 320؛ مجمع البيان، ج 8، ص 650؛ كشاف، ج 4، ص 5؛ تفسير مراغى، ج 22، ص 146.
3- نمونه، ج 18، ص 320.

و. مراد از زدن غل بر گردن آنان، يا كيفر آخرت آن هاست؛ اذ الاغلال فى اعناقهم (غافر، 71) يا مراد وجود عقايد خرافى است كه همچون غل هاى سنگين بر گردنشان است؛ يضع عنهم اصرهم والاغلال الّتى كانت عليهم (اعراف، 157) كه از وظايف انبيا برداشتن خرافاتى است كه همچون غلهاى سنگين آنان را به بند كشيده است.

ز. «اذقان» جمع «ذقن» به معناى چانه و «مقمحون» از «قمح البعير» به معناى سر بالا كردن شتر است؛ يعنى همان گونه كه به شتر آب عرضه مى شود ولى او سر خود را بالا مى برد، به اين مردم نااهل نيز حقّ ارائه مى شود، اما آنان سر خود را بالا گرفتند ودر برابر حق سر تعظيم فرود نمى آورند.(1)

ح. آيه شريفه 9 متمّم تعليل سابق است وجمله «جعلنا» در اين آيه عطف بر «جعلنا» در آيه قبلى است، واز تفسير فخر رازى حكايت شده است كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده، گفته است: مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است. يكى از نظر در آيات أنفس جلوگيرى مى كند وديگرى از نظر در آيات آفاق. موانع قسم اول را تشبيه كرده به غل وزنجيرى كه صاحبش را مقمح مى كند ونمى گذارد چشم بر بدن خود بيفكند وقسم دوم را به سدّى تشبيه كرده كه اطراف آدمى كشيده شده باشد ونگذارد انسان آنان را ببيند وآياتى كه در آفاق است برايش ظاهر گردد وكسى كه مبتلا به اين دو مانع شود، به كلّى از نظر كردن محروم مى ماند.(2)

ط. جمله من بين أيديهم سدّا ومن خلفهم سدّا كنايه از همه جهات است.(3)

ى. مراد از «انذار»، انذار مفيد ومؤثر است ومراد از «ذكر»، قرآن كريم است ومراد از «اتباع ذكر»، تصديق قرآن است واين كه وقتى آيات قرآن تلاوت مى شود به سوى شنيدن آن متمايل شوند.(4)

ك. در آيه شريفه خشيّت متعلّق بر اسم «رحمان» شده است كه خود دلالت بر صفت رحمت خدا مى كند واميد اميدواران را تحريك وجلب مى نمايد (با اين كه مقام خشيت

ص: 123


1- نور، ج 9، ص 522.
2- الميزان، ج 17، ص 100؛ نمونه، ج 18، ص 327.
3- الميزان، ج 17، ص 99.
4- الميزان، ج 17، ص 101.

اقتضا داشت يكى از صفات قهريه خدا را به كار ببرد) واين به خاطر آن بود كه اشاره كند به اين كه خشيت مؤمنين ترسى آميخته با رجا است واين همان حالتى است كه عبد را در مقام عبوديت نگه مى دارد ودر نتيجه نه از عذاب معبودش ايمن مى شود ونه نااميد.(1)

ل. تعبير «بالغيب» اشاره به شناخت خداوند از طريق استدلال وبرهان است، زيرا ذات پاك او از حواس انسان پنهان مى باشد، تنها با چشم دل واز لا به لاى آثارش مى توان جمال وجلال او را مشاهده كرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه «غيب» در اين جا به معناى پنهان از چشم مردم است؛ يعنى مقام خشيت وترس او جنبه ريايى ودر حضور مردم نداشته باشد، بلكه در نهان نيز داراى خشيت باشد.(2)

م. جمله (فبشّره) در حقيقت تكميل انذار است؛ زيرا پيامبر (صلی الله علیه و آله) در آغاز انذار مى كند وهنگامى كه پيروى از فرمان خدا وترس آميخته با عظمت نسبت به او پيدا شد واثراتش در قول وفعل انسان ظاهر گشت، بشارت مى دهد.(3)

ن. مراد از ما قدّموا اعمالى است كه قبل از مرگ انجام دادند واز پيش براى روز جزاى خود فرستادند ومراد از «آثارهم» اعمالى است كه براى بعد از مردن خود به جاى گذاشتند كه يا سنّت خيرى است كه مردم بعد از او به آن سنّت عمل مى كنند ويا مثلاً علمى است كه از خود به جاى گذاشته ومردم از آن بهره مند مى شوند ويا سنّت بشرى است كه باب كرده ومردم بعد از او هم به آن سنّت عمل مى كنند ويا محلّى براى فسق ونافرمانى خدا بنا نهاده است. همه اين ها آثار آدمى است كه خدا به حسابش مى آورد.(4)

س. منظور از «امام مبين»، لوح محفوظ است ومشتمل است بر تمامى جزئياتى كه خداى سبحان قضايش را در خلق رانده است ودر نتيجه آمار همه چيز در آن است واين كتاب در كلام خداى تعالى با اسامى مختلفى نام برده شده است: لوح محفوظ، ام الكتاب، كتاب مبين، امام مبين. كه در هر يك از اين اسماء چهارگانه عنايتى مخصوص هست.(5)

ص: 124


1- الميزان، ج 17، ص 101؛ نمونه، ج 18، ص 330.
2- نمونه، ج 18، ص 330.
3- همان.
4- كشاف، ج 4، ص 7؛ الميزان، ج 17، ص 102؛ تفسير مراغى، ج 22، ص 148؛ مجمع البيان، ج 8، ص 653؛ نمونه، ج 18، ص 332.
5- الميزان، ج 17، ص 103؛ مجمع البيان، ج 8، ص 654.

نكته ها

1. سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فايده مهم است: نخست تأكيد روى مطلب وديگر بيان عظمت چيزى كه به آن سوگند ياد مى شود؛ زيرا هيچ كس به موجودات كم ارزش سوگند ياد نمى كند.(1)

2. در اين آيه شريفه قرآن را به «حكيم» توصيف مى كند در حالى كه حكمت معمولاً صفت شخص زنده وعاقل است، گويى قرآن را موجودى زنده وعاقل ورهبر وپيشوا معرفى مى كند كه مى تواند درهاى حكمت را به روى انسانها بگشايد، وبه صراط مستقيمى كه در آيات بعد به آن اشاره كرده راهنمايى مى كند.(2)

3. قرآن كريم مظهر ذات مقدس خداوند است. قال على (علیه السلام):

«فتجلّى لهم سبحانه فى كتابه من غير ان يكونوا رأوه»(3) همان گونه كه خداوند حكيم است: تنزيل من حكيم حميد (فصلت، 42)، كتاب او نيز حكيم است: و القرءان الحكيم وهمان گونه كه خداوند عزيز است: تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم (زمر، 1)، كتاب او نيز عزيز است: و انّه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه. (فصلت، 41-42)

4. اگر قرآن در اين آيه شريفه توصيف به «حكيم» شده است براى اين بود كه حكمت در آن جاى گرفته است وحكمت عبارت است از معارف حقيقى وفروعات آن كه شامل شرايع وعبرت ها ومواعظ مى شود.(4)

5. توصيف صراط به استقامت به منظور توضيح است وگرنه استقامت در معناى كلمه «صراط» نهفته است؛ چون صراط به معناى راه روشن ومستقيم است.(5)

6. نكره آمدن «صراطٍ» براى اين است كه بر عظمت آن راه دلالت كند.(6)

7. اين كه خداوند متعال به دو صفت عزت ورحمت توصيف شده براى اشاره به اين معناست كه او قاهرى است كه مقهور كسى واقع نمى شود وغالبى است كه از كسى شكست نمى خورد.(7)

ص: 125


1- نمونه، ج 18، ص 316.
2- همان، ص 315.
3- نهج البلاغه، خطبه 147.
4- الميزان، ج 17، ص 95.
5- همان، ص 96.
6- همان.
7- همان.

8. در قرآن كريم سه كتاب معرفى شده است:

الف) قرآن كريم از وجود كتابى خبر مى دهد كه تمامى موجودات وآثار آنها در آن نوشته شده كه اين همان لوح محفوظ است ومى فرمايد: و لا رطب ولا يابس الاّ فى كتاب مبين. (انعام، 59)

ب) قرآن كريم از كتابى ديگر خبر مى دهد كه خاص امت هاست واعمال آن امت در آن ضبط مى شود ومى فرمايد: كلّ أمّة تدعى الى كتابها. (جاثيه، 28)

ج) قرآن كريم از كتاب ديگرى نيز خبر مى دهد كه خاص فرد فرد بشر است واعمال آنان را احصاء مى كند ومى فرمايد: و كلّ انسان ألزمناه طائره فى عنقه ونخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا.(1)

9. همه آثار بر جا مانده از انسانها پس از مرگ (چون بناها، اختراعات وسنتها و...) نوشته وثبت خواهد شد: و نكتب... ءاثارهم.(2)

ص: 126


1- اسراء، 13؛ الميزان، ج 17، ص 103.
2- الميزان، ج 17، ص 102.

آیه 13-27

اشاره

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ (14) قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَكْذِبُونَ (15) قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (17) قالُوا إِنّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنّا عَذابٌ أَليمٌ (18) قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ (20) اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْرًا وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21) وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَني وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (22) ءَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئًا وَ لا يُنْقِذُونِ (23) إِنّي إِذًا لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (24) إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ (26) بِما غَفَرَ لي رَبّي وَ جَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ (27)

ترجمه

و براى آن ها، اصحاب قريه (انطاكيه) را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند؛ * هنگامى كه دو نفر از رسولان را به سوى آن ها فرستاديم، امّا آنان رسولان (ما) را تكذيب كردند؛ پس براى تقويت آن دو، شخص سوّمى فرستاديم؛ آن ها همگى گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم.» * امّا آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشرى همانند ما نيستيد، وخداوند رحمان چيزى نازل نكرده، شما فقط دروغ مى گوييد.» * (رسولان ما) گفتند: «پروردگار ما آگاه است كه ما قطعا فرستادگان (او) به سوى شما هستيم، * وبر عهده ما چيزى جز ابلاغ آشكار نيست.» * آنان گفتند: «ما شما را به فال بد گرفته ايم (و وجود شما را شوم مى دانيم)، واگر (از اين سخنان) دست برنداريد شما را سنگسار خواهيم كرد وشكنجه دردناكى از ما به شما خواهد رسيد! * (رسولان) گفتند: «شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد، بلكه شما گروهى اسراف كاريد.» * ومردى (باايمان) از دورترين نقطه شهر با شتاب فرا رسيد، گفت: «اى قوم من! از فرستادگان (خدا) پيروى كنيد. * از كسانى پيروى كنيد كه از شما مزدى نمى خواهند وخود هدايت يافته اند. * من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده، وهمگى به سوى او بازگشت داده مى شويد؟! * آيا غير از او معبودانى را انتخاب كنم كه اگر خداوند رحمان بخواهد زيانى به من برساند، شفاعت آن ها كمترين

ص: 127

فايده اى براى من ندارد ومرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد؟! * اگر چنين كنم، من در گمراهى آشكارى خواهم بود. * (به همين دليل) من به پروردگارتان ايمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهيد.» * (سرانجام او را شهيد كردند و) به او گفته شد: «وارد بهشت شو.» گفت: «اى كاش قوم من مى دانستند، * كه پروردگارم مرا آمرزيده واز گرامى داشتگان قرار داده است!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

بيان داستان مردم انطاكيه وتكذيب آنان نسبت به پيامبران خويش وتقويت آن پيامبران به وسيله پيامبر ديگر، برخورد زشت آن مردم نسبت به پيامبران وپاسخ رسولان به آنان، بيان داستان حبيب نجار پيرامون پيروى از انبيا با ذكر دو ويژگى، بيان اعتقاد حبيب نجار نسبت به مبدأ ومعاد وعدم لياقت بت ها براى پرستش وبه شهادت رسيدن او.

ب. كلمه «مثل» كه در اين جمله آمده: و اضرب لهم مثلاً به معناى كلام ويا داستانى است كه گوينده آن را مى گويد تا مقصدى از مقاصدش را براى شنونده ممثل ومجسم كند وچون داستان اصحاب قريه وعد ووعيد آيات قبل را روشن مى كند، رسول گرامى خود را دستور داد تا قصه را به صورت اين مثل براى كفّار بيان كند.(1)

ج. منظور از اين قريه، شهرى از شهرهاى شامات است واين شهر يكى از شهرهاى بسيار معروف روم قديم بوده است كه نامش «انطاكيه» بوده است.(2)

د. اگر كفار از خداى متعال تعبير به «رحمان» كردند براى اين بود كه مشركين عرب مانند همه وثنى ها خدا را قبول داشتند واو را به صفات كمال متّصف مى دانستند الاّ اين كه در تفسير آن صفات با هم اختلاف داشتند.(3)

ه -. از تعبير بلاغ مبين اجمالاً استفاده مى شود كه پيامبران دلايل ومعجزاتى از خود نشان دادند وگرنه ابلاغ آن ها مصداق «بلاغ مبين» نبود؛ زيرا بلاغ مبين بايد چنان باشد كه

ص: 128


1- الميزان، ج 17، ص 111.
2- نمونه، ج 18، ص 340؛ مجمع البيان، ج 8، ص 654؛ كشاف، ج 4، ص 7؛ تفسير مراغى، ج 22، ص 150.
3- الميزان، ج 17، ص 112؛ تفسير مراغى، ج 22، ص 151.

واقعيت را به همه برساند واين جز به كمك دلايل متقن ومعجزات گويا ممكن نيست.(1)

و. در آيه 13 به جاى مدينه، «قريه» آورده بود ولى در آيه 20 به مدينه تعبيركرد تا بفهماند قريه نامبرده بزرگ بوده است.(2)

ز. مراد از «جنّت» بهشت برزخ است نه بهشت آخرت وآيه شريفه 26 از ادلّه وجود برزخ است.(3)

ح. اگر از خداى تعالى به «رحمان» تعبير آورد براى اين بود كه به سعه رحمت خدا وبسيارى آن اشاره نمود ونيز بفهماند كه تمامى نعمت ها از ناحيه او وتدبير خير وشرّ همه به دست اوست.(4)

ط. كلمه «مكرمين» على الاطلاق در باره دو طايفه از خلايق به كار مى رود؛ يكى در باره ملائكه كه فرمود: بل عباد مكرمون وديگرى در باره افرادى از مؤمنين كه ايمانشان كامل است، چه از مخلِصين باشند: اولئك فى جناتٍ مكرمون (معارج، 35) وچه از مخلَصين: الاّ عباد الله المخلَصين... وهم مكرمون.(5)

نكته ها

1. ربوبيت الهى، مقتضى فرستادن پيامبران براى انسان ها است: قالوا ربّنا يعلم انّا اليكم لمرسلون.(6)

2. سلب نشدن وظيفه ابلاغ دين وتبليغ اسلام از مبلغان، با روى گردانى مردم از آن:

ان أنتم الاّ تكذبون... قالوا... وما علينا الاّ البلاغ المبين.

3. كلمه «طائر» در اصل طير، مرغى مانند كلاغ است كه عرب با ديدن آن فال بد مى زد. سپس مورد استعمالش را توسعه دادند وبه هر چيزى كه با آن فال بد زده مى شد، طير گفتند وبخت بد اشخاص به اصطلاح بدبخت را «طائر» مى گويند. با اين كه اصلاً بخت امرى

ص: 129


1- نمونه، ج 18، ص 343؛ تفسير مراغى، ج 22، ص 152.
2- الميزان، ج 17، ص 116.
3- الميزان، ج 17، ص 122؛ نمونه، ج 18، ص 354.
4- الميزان، ج 17، ص 120؛ نمونه، ج 18، ص 351.
5- صافات، 42؛ الميزان، ج 17، ص 123؛ نمونه، ج 18، ص 355.
6- 3. تفسير راهنما، ج 15، ص 234-237.

موهوم است ومردم خرافه پرست آن را مبدأ بدبختى انسان ومحروميتش از هر چيز مى دانند.(1)

4. نقل داستان حبيب نجار، مى تواند هشدارى به همه مؤمنان باشد كه مانند او به دفاع از دين ودينداران بپردازند.(2)

5. مؤمن انطاكيه (حبيب نجار)، پس از اظهار ايمان به خداى يكتا ودفاع از پيامبران، به دست كافران به شهادت رسيد. قيل ادخل الجنّة.

6. ناتوانى معبودها از شفاعت كردن به پيشگاه خداوند ونجات دادن پرستندگان خويش به هنگام گرفتارى، دليل ناشايستگى آن ها براى پرستش است.(3)

7. خداوند متعال نخست انسان را از گناه شست وشو مى دهد وبعد او را در جوار رحمتش جاى مى دهد: بما غفرلى ربّى وجعلنى من المكرمين.(4)

8. انبيا به سراغ مردم مى رفتند ومنتظر نبودند تا مردم به سراغ آنان بيايند.

9. گاهى بايد دعوت به حقّ وامر به معروف به صورت گروهى باشد: ارسلنا... اثنين فعزّزنا بثالث.

10. وظيفه انبيا، روشنگرى وتبليغ آگاهى بخش است وضامن نتيجه نيستند؛ و ما علينا الاّ البلاغ.

11. فال بد يكى از خرافاتى است كه در قديم بوده وامروزه نيز در شرق وغرب هست وهر منطقه وقومى به چيزى فال بد مى زنند. اسلام آن را شرك دانسته وبا جمله الطيرة شرك(5) بر آن خط بطلان كشيده وكفّاره آن را توكل بر خداوند دانسته است. كفارة الطيرة التوكل.

12. گاهى يك تنه بايد حركت كرد وسخن گفت: جاء من أقصا المدينة رجل. حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد: در راه حقّ از اندك بودن پيروان نهراسيد.

13. اخلاص در تبليغ، شرط جذب مردم است: اتّبعوا من لا يسئلكم أجرا مناديان حقّ

ص: 130


1- الميزان، ج 17، ص 114.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 240.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 247.
4- نمونه، ج 18، ص 365.
5- بحار، ج 55، ص 322.

نبايد از مردم مزدى بخواهند.

14. مقايسه، از بهترين راه هاى آموزش است. خدا مرا آفريده، ولى بتها برايم ذرّه اى فايده ندارد: فطرنى، لا تغن عنّى شفاعتهم.

15. مردان خدا حتّى بعد از مرگ وشهادت نيز در فكر زنده ها هستند. يا ليت قومى(1)

16. مؤمنان هر چند از ايمان بالايى برخوردار باشند، باز به غفران وبخشش خدا نياز دارند. بما غفر لى ربى(2)

17. اگر انسان اهل تقوا وپرهيزكارى بود در دنيا وبرزخ وقيامت از كرامت برخوردار است؛

الف) دنيا: ان أكرمكم عند الله أتقاكم. (حجرات، 13)

ب) برزخ: يا ليت قومى يعلمون * بما غفرلى ربّى وجعلنى من المكرمين.

ج) قيامت؛ قرآن كريم وقتى اوصاف نمازگزاران واقعى را بيان مى كند در پايان مى فرمايد: اولئك فى جنات مكرمون. (معارج، 35)

ص: 131


1- نور، ج 9، ص 531-535.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 253.

آیه 28-40

اشاره

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنّا مُنْزِلينَ (28) إِنْ كانَتْ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29) يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (30) أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ (31) وَ إِنْ كُلٌّ لَمّا جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (32) وَ آيَةٌ لَهُمُ اْلأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فيها جَنّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (35) سُبْحانَ الَّذي خَلَقَ اْلأَزْواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِتُ اْلأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ (36) وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ (39) لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)

ترجمه

و ما بعد از او بر قومش هيچ لشكرى از آسمان نفرستاديم، وهرگز سنّت ما بر اين نبود؛ * (بلكه) فقط يك صيحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند. * افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت آنان نيامد مگر اين كه او را استهزا مى كردند! * آيا نديدند چقدر از اقوام پيش از آنان را (به خاطر گناهانشان) هلاك كرديم كه آن ها هرگز به سوى ايشان باز نمى گردند (و زنده نمى شوند)؟! * وهمه آنان (روز قيامت) نزد ما احضار مى شوند. * زمين مرده براى آن ها آيتى است، ما آن را زنده كرديم ودانه هاى (غذايى) از آن خارج ساختيم كه از آن مى خورند؛ * ودر آن باغ هايى از نخل ها وانگورها قرار داديم وچشمه هايى از آن جارى ساختيم، * تا از ميوه آن بخورند در حالى كه دست آنان هيچ دخالتى در ساختن آن نداشته است. آيا شكر خدا را به جا نمى آوريد؟! * منزه است كسى كه تمام زوج ها را آفريد، از آنچه زمين مى روياند، واز خودشان، واز آنچه نمى دانند. * شب (نيز) براى آن ها نشانه اى است (از عظمت خدا)؛ ما روز را از آن برمى گيريم، ناگهان تاريكى آنان را فرا مى گيرد. * وخورشيد (نيز براى آن ها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است؛ اين تقدير خداوند قادر وداناست. * وبراى ماه منزلگاه هايى قرار داديم، (و هنگامى كه اين منازل

ص: 132

را طى كرد) سرانجام به صورت «شاخه كهنه قوسى شكل وزردرنگ خرما» در مى آيد. * نه خورشيد را سزاستكه به ماه رسد، ونه شب بر روز پيشى مى گيرد؛ وهر كدام در مسير خود شناورند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

عذاب تبه كاران در دنيا با يك صيحه آسمانى، حسرت كفار در قيامت به علت استهزاء نسبت به پيامبران، هلاكت آنان در دنيا واحضار در قيامت، قدرت الهى در زمينه احياى زمين وبه وجود آوردن ثمرات آن، زوجيت مخلوقات، قدرت خداوند در به وجود آوردن شب وروز وحركت منظم شمس وقمر.

ب. منظور از من جند من السماء، ملائكه است.(1)

ج. مراد از «عباد»، عموم مردم است واين آيه شريفه خواسته حسرت را بر آنان تأكيد كند.(2)

د. ذكر كردن دو ميوه «نخيل» و «اعناب» به دليل كثرت انواع ومنافع اين دو ميوه است.(3)

ه -. «ما» در جمله ما عملته أيديهم، نافيه است، ومنظور از عمل همان فعل است، البته بعضى هم گفته اند موصوله است.(4)

و. منظور از ممّا تنبت الارض، همه گياهان وحيوانات وانسانهاست.(5)

ز. ممّا لا يعلمون عبارت است از مخلوقاتى كه هنوز انسان از وجود آن ها خبردار نشده ويا به كيفيت پيدايش آنها يا زياد شدن آنها اطلاع پيدا نكرده است.(6)

ح. توصيف عرجون به قديم اشاره به كهنگى آن است؛ زيرا هر قدر اين شاخه ها كهنه تر مى شود، باريك تر وپژمرده تر وزردرنگ تر مى شود وشباهت بيشترى به هلال آخر ماه پيدا مى كند.(7)

ص: 133


1- مجمع البيان، ج 8، ص 659؛ الميزان، ج 17، ص 124؛ روح المعانى، ج 23، ص 2؛ كشاف، ج 4، ص 12؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 4.
2- الميزان، ج 17، ص 125؛ نمونه، ج 18، ص 368.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 661.
4- الميزان، ج 17، ص 135؛ نمونه، ج 18، ص 375؛ مجمع البيان، ج 8، ص 661؛ كشاف، ج 4، ص 15.
5- الميزان، ج 17، ص 137؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 7.
6- الميزان، ج 17، ص 137؛ مجمع البيان، ج 8، ص 663؛ روح المعانى، ج 23، ص 9؛ كشاف، ج 4، ص 15؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 7.
7- نمونه، ج 18، ص 385؛ مجمع البيان، ج 8، ص 664؛ روح المعانى، ج 23، ص 20؛ كشاف، ج 4، ص 17.

ط. مراد از «منازل» همان منزلگاه هاى 28 گانه اى است كه ماه قبل از محاق وتاريكى مطلق طى مى كند؛ زيرا هنگامى كه ماه سى روز تمام باشد تا شب بيست وهشتم در آسمان قابل رؤيت است، ولى در شب بيست وهشتم به صورت هلال بسيار باريك، زردرنگ وكم نور درمى آيد ودر دو شب باقيمانده قابل ديدن نيست كه آنرا محاق گويند.(1)

ى. منظور از «ينبغى» (سزاوار بودن) اين است كه بفهماند تدبير الهى چيزى نيست كه روزى جارى شود وروزى از روزها متوقف گردد، بلكه تدبيرى دائمى وخلل ناپذير است ومدت معيّنى ندارد.(2)

ك. آخرين وجديدترين تفسير براى آيه و الشمس تجرى لمستقر لها همان است كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند وآن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معيّن وستاره دور دستى كه آن را ستاره «وگا» ناميده اند، مى باشد.(3)

نكته ها

1. نابود كردن جوامع محكوم به فنا، امرى آسان براى خدا واو بى نياز از لشكر آسمانى است.(4)

2. گاهى به خاطر ريختن خون يك مؤمن بى گناه ويك مجاهد ومبلّغ دينى، مردم يك منطقه نابود مى شوند.(5)

3. استهزاى رسولان الهى، رفتارى بس حسرت آور واندوه بار است: يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الاّ كانوا به يستهزؤن. تنوين «حسرة» بر تكثير دلالت مى كند.(6)

4. يكى از نام هاى قيامت حسرت است: و أنذرهم يوم الحسرة اذ قضى الأمر (مريم، 39)،

ص: 134


1- الميزان، ج 17، ص 140؛ نمونه، ج 18، ص 383؛ مجمع البيان، ج 8، ص 663؛ روح المعانى، ج 23، ص 16؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 10؛ كشاف، ج 4، ص 16.
2- الميزان، ج 17، ص 142.
3- نمونه، ج 18، ص 382.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 254.
5- تفسير نور، ج 9، ص 536.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 256.

ليكن اين حسرت در آيات ديگر بيان شده كه براى همه انسان ها نيست، بلكه تنها براى كفار واستهزاكنندگان وحى ورسالت است: و انّه لحسرة على الكافرين (حاقه، 50) و يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الاّ كانوا به يستهزؤن و كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم (بقره، 167)، البته در برخى از روايات وارد شده كه مؤمنانى كه در اعمال خوب كوتاهى كرده اند نيز حسرت مى خورند.

5. تمامى انبيا مورد استهزا قرار گرفتند؛ من رسولٍ، (پس مبلغان دينى در انتظار زخم زبان ديگران باشند.)(1)

6. تعبير به «عباد» اشاره به اين است كه تعجب از اين است كه بندگان خدا كه غرق نعمت هاى او هستند دست به چنين جناياتى زدند.(2)

7. بعد از قهر الهى راهى براى برگشت وجبران نيست، فرصتها را از دست ندهيم؛ انّهم اليهم لا يرجعون.(3)

8. پديده حيات واحياى زمينِ مرده، آيه ونشانه اى بزرگ از خداوند است: و ءاية لهم الارض الميتة أحيينها... حبّا. «حَبّ» به معناى انواع دانه ها (چون گندم، جو، برنج و...) است. گفتنى است كه نكره آمدن «آية» براى تفخيم مى باشد.(4)

9. جمله فمنه يأكلون از يك سو اشاره به اين است كه انسان از بخشى از دانه هاى گياهى تغذيه مى كند وبعضى ديگر قابل تغذيه براى انسان نيست، ولى فوايد ديگرى مانند تغذيه حيوانات، ساختن مواد رنگى وغيره دارد. از سوى ديگر با مقدم داشتن «منه» كه معمولاً براى حصر مى آيد اين نكته را بيان مى كند كه بيشترين تغذيه انسان از مواد گياهى است آن چنان كه گويى تمام غذاى انسان را تشكيل مى دهد.(5)

10. هدف وفلسفه آفرينش نخلستانها از سوى خداوند، تغذيه وبهره مندى انسانها از ميوه ها ومحصولات آنهاست.(6)

ص: 135


1- نور، ج 9، ص 537.
2- نمونه، ج 18، ص 359.
3- نور، ج 9، ص 538.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 259.
5- نمونه، ج 18، ص 373.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 262.

11. سرزنش خداوند از ناسپاسانِ نعمت هايش در روى زمين: و ءاية لهم الارض الميتة أحيينها... أفلا يشكرون. استفهام در جمله أفلا يشكرون انكارى است واين جمله در صدد تقبيح وتوبيخ است.(1)

12. آيه 36 ضمنا اشاره مى كند به اين كه مسأله تزويج دو چيز باهم وپديد آوردن چيز سوم، اختصاص به انسان وحيوان ونبات ندارد، بلكه تمامى موجودات را از اين راه پديد مى آورد. به طور كلى عالم از دو موجود فاعل ومنفعل درست شده است.(2)

13. شب، آن گاه كه روشنايى روز از آن رفته باشد، از آيات بزرگ خداوند واز نشانه هاى قدرت اوست: و ءاية لهم الّيل نسلخ منه النهار. «سلخ» (مصدر «نسلخ») در اصل به معناى ازاله پوست حيوان است ودر آيه شريفه، كنايه از اخراج وازاله روشنايى روز از شب است. گفتنى است نكره بودن «ءاية» بر تعظيم دلالت دارد.(3)

14. تعبير و لا الّليل سابق النّهار نشان مى دهد كه روز قبل از شب آفريده شده است وشب به دنبال روز است وروايات متعدد نيز به اين امر تصريح كرده اند.(4)

در حديثى حضرت رضا (علیه السلام) مى فرمايد:

«ان النهار خلق قبل اليل» ودر حديثى ديگر امام صادق (علیه السلام) مى فرمايند:

«خلق النهار قبل اليل والشمس قبل القمر والارض قبل السماء» ى عنى روز قبل از شب آفريده شده وخورشيد قبل از ماه وزمين قبل از آسمان آفريده شده است.(5)

15. اگر در جمله «يسبحون»، ضمير جمعى آورده كه خاصّ عقلا است، براى اين بود كه اشاره كند به اين كه هر يك از اجرام فلكى در برابر مشيّت خدا رام است وعينا امر او را اطاعت مى كند، مانند عقلا، همچنان كه اين تعبير در جاى ديگر نيز آمده وفرمود: ثم استوى الى السماء وهى دخان فقال لها وللارض ائتيا طوعا وكرها.(6)

16. از آيات شريفه 40 و 38 مجموعا استفاده مى شود كه خورشيد دو حركت دارد: يكى حركت دورانى وديگرى حركت جريانى. آن جا كه مى فرمايد: و الشمس تجرى اشاره به

ص: 136


1- همان، ص 263.
2- الميزان، ج 17، ص 137.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 266.
4- نمونه، ج 18، ص 391.
5- . صافى ج 4 ص 253.
6- فصلت، 11؛ الميزان، ج 17، ص 143.

حركت جريانى خورشيد دارد وآن جا كه مى فرمايد: كلّ فى فلك يسبحون اشاره به حركت دورانى خورشيد دارد. اين دو حركت خورشيد با يافته هاى علم روز نيز تطابق دارد.(1)

17. «شمس» نمى تواند در سرعت سير از «قمر» جلوتر بزند وآن را تدارك نمايد؛ زيرا شمس از جهت سير از قمر كندتر حركت مى كند چرا كه «شمس» در طول يك سال منازل مقدّرش را طى مى كند در حالى كه «قمر» در طول يك ماه آن منازل را طى مى كند.(2)

18. خورشيد وماه، در مدارى به سرعت وشتابان در حركت اند. «سبح» (مصدر «يسبحون») به معناى حركت سريع در آب وهواست(3) ومقصود از «فلك» مدار حركت ماه وخورشيد وستارگان است.(4)

19. از اين آيات برهان نظم استفاده مى شود كه يكى از برهان هاى اثبات وجود خداوند است.(5)

ص: 137


1- نمونه، ج 18، ص 388.
2- مجمع البيان، ج 8، ص 664؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 10.
3- مفردات راغب.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 270.
5- نور، ج 9، ص 541.

آیه 41-54

اشاره

وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنّا حَمَلْنا ذُرّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ (42) وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَريخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ (43) إِلاّ رَحْمَةً مِنّا وَ مَتاعًا إِلى حينٍ (44) وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْديكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (45) وَ ما تَأْتيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاّ كانُوا عَنْها مُعْرِضينَ (46) وَ إِذا قيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ في ضَلالٍ مُبينٍ (47) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (48) ما يَنْظُرُونَ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلا يَسْتَطيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ اْلأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51) قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِنْ كانَتْ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54)

ترجمه

نشانه اى (ديگر از عظمت پروردگار) براى آنان اين است كه ما فرزندانشان را در كشتى هايى پر (از وسايل وبارها) حمل كرديم. * وبراى آن ها مركب هاى ديگرى همانند آن آفريديم. * واگر بخواهيم آن ها را غرق مى كنيم به طورى كه نه فريادرسى داشته باشند ونه نجات داده شوند. * مگر اين كه رحمت ما شامل حال آنان شود، وتا زمان معيّنى از اين زندگى بهره گيرند. * وهر گاه به آن ها گفته شود: «از آنچه پيشِ رو وپشت سر شماست [= از عذاب هاى الهى] بترسيد تا مشمول رحمت الهى شويد.» (اعتنا نمى كنند). * وهيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آن ها نمى آيد مگر اين كه از آن رويگردان مى شوند. * وهنگامى كه به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد.»، كافران به مؤمنان مى گويند: «آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى كرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد)، شما فقط در گمراهى آشكاريد.» * آن ها مى گويند: «اگر راست مى گوييد، اين وعده (قيامت) كى خواهد بود؟! * (امّا) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم (آسمانى) آن ها را فرا گيرد، در حالى كه مشغول جدال (در امور دنيا) هستند. * (چنان غافلگير مى شوند كه حتى) نمى توانند وصيتى كنند يا به سوى خانواده خود باز گردند. *

ص: 138

(بار ديگر) در «صور» دميده مى شود، ناگهان آن ها از قبرها، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان مى روند. * مى گويند: «اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ (آرى) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده، وفرستادگان (او) راست گفتند.» * صيحه واحدى بيش نيست، (فريادهاى عظيم برمى خيزد) ناگهان همگى نزد ما احضار مى شوند. * (و به آن ها گفته مى شود:) امروز به هيچ كس ذره اى ستم نمى شود، وجز آنچه را عمل مى كرديد جزا داده نمى شويد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

حمل ونقل انسانها به وسيله كشتى از نشانه هاى قدرت خداوند، قدرت الهى بر غرق ساختن سرنشينان كشتى، تقوا عامل جلب رحمت الهى، اعراض تبه كاران از آيات حق وعدم انفاق آنها نسبت به تهيدستان وتكذيب معاد، عدم مهلت خداوند به آنان به هنگام نزول عذاب، زنده شدن آنها در قيامت واقرار به صداقت پيامبران ومنزه بودن خداوند از ظلم.

ب. مراد از جمله من مثله ما يركبون چارپايان است؛ چون در جاى ديگر كشتى وچارپايان را با هم ذكر كرده وفرمود: و جعل لكم من الفلك والانعام ما تركبون (مؤمن، 80) وچه بسا بعضى از مفسرين جمله مورد بحث را حمل بر طياره وسفينه هاى فضايى عصر حاضر كرده اند، ليكن تعميم دادن آيه بهتر است.(1)

ج. حين در آيه 44 اشاره به پايان زندگى انسان واجل اوست. بعضى آن را به پايان جهان تفسير كرده اند.(2)

د. در آيه شريفه اذا قيل لهم اتقوا... جواب «اذا» محذوف است به دليل آيه بعد كه مى فرمايد: الاّ كانوا عنها معرضين، پس گويا گفته شده اذا قيل لهم اتقوا اعرضوا.

ه -. مراد از ما بين أيديكم وما خلفكم شرك وگناهانى است كه در حال حاضر وقبل از اين بدان مبتلا بودند، يا مراد عذابى است كه بدين سبب مستوجب آن شدند وبرگشت هر

ص: 139


1- الميزان، ج 17، ص 144.
2- نمونه، ج 18، ص 396؛ مجمع البيان، ج 8، ص 667؛ روح المعانى، ج 23، ص 28؛ كشاف، ج 4، ص 18.

دو به يكى است، يا مراد شرك وگناهان در دنيا وعذاب در آخرت است واين وجه از وجوه ديگر بهتر است.(1)

و. مراد از آوردن آيات، نشان دادن آيات به وسيله مشاهده ويا به وسيله تلاوت وتذكر است، همچنين مراد از آن اعمّ از آيات آفاقى وانفسى است.(2)

ز. جمله و اذا قيل لهم أنفقوا ممّا رزقكم الله، متضمن دعوت كفّار به انفاق به فقرا ومساكين است واگر از اموال آنان تعبير كرد به آنچه كه خدا روزيشان كرده؛ ممّا رزقكم الله براى اين بود كه اشاره كند به اين كه مالك حقيقى اموال آنان خداست كه با آن اموال روزيشان داده وايشان را مسلّط بر آن اموال كرده است.(3)

ح. اين كه كفّار گفتند: آيا طعام دهيم به كسى كه اگر خدا مى خواست خودش به او طعام مى داد؛ أنطعم من لو يشاء الله أطعمه، مغالطه اى است كه كفار بين اراده تشريعى خدا واراده تكوينى اش كرده اند. چون اساس اراده تشريعى خدا امتحان وهدايت بندگان است به آنچه كه هم در دنيا وهم در آخرت صلاح حالشان در آن است ومعلوم است كه چنين اراده اى ممكن است از مرادش تخلّف كند، ولى اراده تكوينى از مرادش تخلف نمى كند ومعلوم است كه مشيت واراده خدا كه به اطعام فقرا وانفاق بر آنان تعلق گرفته، مشيت واراده تشريعى است نه تكوينى. پس، تخلف اين اراده در مورد فقراء تنها كشف مى كند از اين كه كفار توانگر از آنچه كه بدان مأمور شدند تمرد وعصيان ورزيدند.(4)

ط. مراد از «صيحة» به شهادت سياق، همان نفخه صور اولى است كه وقتى دميده مى شود همه مى ميرند واگر صيحه را «واحدة» خوانده براى اشاره به اين نكته بوده كه امر كفار براى خداى تعالى بسيار آسان است وبراى او بيش از يك صيحه كارى ندارد.(5)

ى. منظور از نفخه صور، نفخه دومى است كه به وسيله آن همه مردگان زنده مى شوند وقيامت برپا مى گردد.(6)

ص: 140


1- الميزان، ج 17، ص 145؛ نمونه، ج 18، ص 399؛ مجمع البيان، ج 8، ص 667؛ كشاف، ج 4، ص 19؛ روح المعانى، ج 23، ص 28.
2- الميزان، ج 17، ص 146.
3- الميزان، ج 17، ص 146.
4- الميزان، ج 17، ص 147.
5- الميزان، ج 17، ص 154؛ نمونه، ج 18، ص 407؛ مجمع البيان، ج 8، ص 668؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 19؛ روح المعانى، ج 23، ص 31.
6- الميزان، ج 17، ص 154؛ مجمع البيان، ج 8، ص 670؛ روح المعانى، ج 23، ص 31؛ كشاف، ج 4، ص 20؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 20.

ك. اين كه كفار از در تعجب گفتند: واى بر ما چه كسى ما را از خوابگاهمان به پا داشت؛ قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا، اساسش همان انكار معاد است كه در دنيا منكر آن مى شدند ودر دل از روز جزا غفلت داشتند.(1)

ل. تعبير به «لدينا» (نزد ما) بدين جهت بوده كه روز قيامت روز حضور نزد خداست، براى فصل قضا ورسيدگى به حساب اعمال وحقوقى كه از يكديگر ضايع كرده اند.(2)

نكته ها

1. تعبير «مشحون» اشاره به اين است كه نه تنها خودشان بر كشتى سوار مى شوند، بلكه مال التجاره ووسايل مورد نياز آن ها نيز با آن حمل ونقل مى شود.(3)

2. سوار شدن انسانها بر كشتى هاى پربار ومجهز، از آيات ونشانه هاى قدرت وتدبير خداوند است: و ءاية لهم أنا حملنا ذرّيّتهم فى الفلك المشحون.

3. آفرينش مركبهايى مانند كشتى (چهارپايان و...) از سوى خداوند، به سود بشر واز نعمت هاى اوست: و ءاية لهم... وخلقنا لهم من مثله ما يركبون. گفتنى است كه لام در «لهم» براى انتفاع است؛ يعنى، مركبهاى مانند كشتى را به نفع انسان ها آفريديم.(4)

4. جز رحمت خدا، هيچ چيز موجب نجات كسانى نمى شود كه به مشيت خدا در آستانه غرق شدن قرار دارند: و ان نشأ نغرقهم... الاّ رحمة منا. استثنا در الا رحمة... استثناى مفرغ (به حذف مستثنا منه) وبه تقدير لا ينقذون لأىّ شىء من الاشياء الاّ لرحمة... مى باشد.(5)

5. كلمه «وعد» اگر به تنهايى يعنى بدون كلمه «وعيد» در كلام بيايد، هم مى تواند به معناى وعده خير باشد وهم وعده شرّ، ولى اگر هر دو با هم در كلامى بيايند، وعده به معناى وعده خير ووعيد به معناى وعده شرّ خواهد بود.(6)

ص: 141


1- الميزان، ج 17، ص 155.
2- الميزان، ج 17، ص 157.
3- نمونه، ج 18، ص 394.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 271-273.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 274.
6- الميزان، ج 17، ص 154.

6. اگر حمل كشتى را به ذريه بشر نسبت داد نه خود بشر وفرمود: حملنا ذريّتهم ونفرمود «حملناهم»، به اين منظور بود كه به اين وسيله عِرق محبّت ومهر وشفقت شنونده را تحريك كند.(1)

7. تعبير به اسم ظاهر الذين كفروا به جاى ضمير «قالوا» براى اين بود كه به آن علّتى كه كفّار را وادار كرده اين حرف را بزنند اشاره كرده باشد؛ يعنى كفر آنان علّت شد كه به مثل اين عذرها، اعتذار جويند. چون فطرت هر انسانى حكم مى كند كه بايد نسبت به خلق خدا شفقت ورزيد وآنچه كه در اجتماع فاسد گشته اصلاح كرد وبه همين جهت بود كه از مؤمنين نيز با اسم ظاهر الذين ءامنوا تعبير آورد وبه ضمير اكتفا نكرد. براى اين كه بفهماند آن علّتى كه مؤمنان را وادار كرد به اين كه به كافر بگويند أنفقوا مما رزقكم الله، ايمانشان به خداوند متعال بود.(2)

8. زندگى نسل انسانها در دنيا، با يك صيحه وفرياد سهمگين به پايان خواهد رسيد. «صيحة» به معناى صداى بلند وسهمگين است.(3)

9. با فرا رسيدن زمان برپايى قيامت بر اثر صيحه وفرياد مرگ بار، انسانها از هر گونه توصيه واندك سفارشى، ناتوان خواهند شد: صيحة واحدة تأخذهم... فلا يستطيعون توصية نكره آمدن «توصية» مى تواند براى تقليل باشد.

10. دليل اين كه كفار نمى توانند توصيه كنند اين است كه همگى فورا مى ميرند ودر نتيجه ديگر نمى توانند سفارشى بكنند؛ زيرا مرگشان عمومى است وديگر كسى نمى ماند تا رفتگان به ماندگان سفارشى كنند.(4)

11. تعبير به «مرقد» كه به معناى خوابگاه وخواب است بيانگر اين واقعيت است كه آنها در عالم برزخ در حالتى شبيه به حالت خواب فرو مى روند. بعضى نيز احتمال داده اند كه هول ووحشت قيامت به اندازه اى است كه عذاب برزخى در مقابل آن همانند خواب آرامى بيش نيست.(5)

ص: 142


1- الميزان، ج 17، ص 144؛ نمونه، ج 18، ص 394؛ كشاف، ج 4، ص 18.
2- الميزان، ج 17، ص 146.
3- . تفسير راهنما، ج 15، ص 281-282.
4- الميزان، ج 17، ص 154؛ نمونه، ج 18، ص 409؛ مجمع البيان، ج 8، ص 668.
5- نمونه، ج 18، ص 412.

12. تعبير «ربّهم» گويا اشاره به اين است كه ربوبيّت ومالكيت وتربيت خداوند ايجاب مى كند كه حساب وكتاب ومعادى در كار باشد.(1)

13. اگر كفّار در قيامت مى گويند ما وعد الرحمن، براى اين است كه به نوعى از خدا بخواهند بر آنان رحم كند. چون همين ها بودند كه در دنيا مى گفتند: و ما الرحمن؟(2)

14. انحصارى كه در اين آيه شريفه در مورد جزاى اعمال است ناظر به جزاى اعمال وپاداش وكيفر آن است، اما آن آياتى كه دلالت دارد بر اجر چند برابر، مانند آيه لهم ما يشاءون فيها ولدينا مزيد (ق، 35) مسأله اى ماوراى جزا واجر است. آيه و لا تجزون الاّ ما كنتم تعملون نمى خواهد بگويد كه خداوند متعال به اهل سعادت بيش از اعمالشان چيزى نمى دهد، بلكه مى خواهد بگويد اجر همان عمل است وبس، اما اين كه ممكن است خداوند به فضل خود مثوباتى به اشخاص بدهد از محل بحث بيرون است.(3)

15. سؤال: چرا خداوند خود فقرا را رزق نمى دهد وبه مردم دستور انفاق مى دهد؟!

پاسخ: رشد انسان، در سايه گذشت وايثار وسخاوت ونوع دوستى ودلسوزى وصرفه جويى والفت وتعاون ومحبت وتفقّد است. اگر همه مردم از امكانات يكسان برخوردار باشند، نه زمينه اى براى بروز اين كمالات باقى مى ماند ونه بسترى براى صبر وزهد وقناعت محرومان.(4)

16. كار انسان به جايى مى رسد كه كفر وبخل را راه راست وايمان وانفاق را انحراف مى شمرد: ان انتم الا فى ضلال مبين.(5)

17. معاد جسمانى است وبدنها از همين قبرها خارج مى شوند: من الاجداث... ينسلون... بعثنا من مرقدنا.

18. نظير آيه 53 يس آيات ذيل است:

وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ

ص: 143


1- نمونه، ج 18، ص 410.
2- فرقان، 60؛ الميزان، ج 17، ص 155.
3- الميزان، ج 17، ص 158.
4- نور، ج 9، ص 545.
5- نور، ج 9، ص 546-548.

خُشَّعا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ. مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هذَا يَوْمٌ عَسِرٌ (القمر، 8)

يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعا كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ (المعارج، 43)

19. برپايى قيامت وحسابرسى، لازمه رحمان بودن خداست: هذا ما وعد الرّحمن.

20. احضار در قيامت

در قيامت هم انسان ها احضار مى شوند هم اعمال آن ها:

الف) احضار انسان ها؛ ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون (يس، 53) و اينما تكونوا يأت بكم الله جميعا. (بقره، 148)

ب) احضار اعمال؛ يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا. (آل عمران، 30)

ص: 144

آیه 55-70

اشاره

إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في شُغُلٍ فاكِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَى اْلأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ (58) وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (60) وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيرًا أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّى يُبْصِرُونَ (66) وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ (67) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرينَ (70)

ترجمه

بهشتيان، امروز به نعمت هاى خدا مشغول ومسرورند. * آن ها وهمسرانشان در سايه هاى (قصرها ودرختان بهشتى) بر تخت ها تكيه زده اند. * براى آن ها در بهشت ميوه بسيار لذت بخشى است، وهر چه بخواهند در اختيار آنان خواهد بود. * بر آن ها سلام (و درود الهى) است؛ اين سخنى است از سوى پروردگارى مهربان. * (و به آن ها مى گويند:) جدا شويد امروز اى گنهكاران! * آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمن آشكارى است ؟! * واين كه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است ؟! * او گروه زيادى از شما را گمراه كرد؛ آيا انديشه نكرديد؟! * اين همان دوزخى است كه به شما وعده داده مى شد. * امروز وارد آن شويد وبه خاطر كفرى كه داشتيد به آتش آن بسوزيد! * امروز بر دهانشان مهر مى نهيم، ودست هايشان با ما سخن مى گويند وپاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى دهند. * واگر بخواهيم چشمانشان را محو مى كنيم؛ سپس براى عبور از راه، مى خواهند بر يكديگر پيشى بگيرند، امّا چگونه مى توانند ببينند؟! * واگر بخواهيم آن ها را در جاى خود مسخ مى كنيم (و به مجسّمه هايى بى روح مبدّل مى سازيم) تا نتوانند راه خود را ادامه دهند يا به عقب برگردند. * هر كس را طول عمر دهيم،

ص: 145

در آفرينش واژگونه اش مى كنيم (و به ناتوانى كودكى باز مى گردانيم)؛ آيا انديشه نمى كنند؟! * ما هرگز شعر به او [= پيامبر] نياموختيم، وشايسته او نيست (شاعر باشد)؛ اين (كتاب آسمانى) فقط ذكر وقرآن مبين است. * تا افرادى را كه زنده اند بيم دهد (و بر كافران اتمام حجت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

متنعم بودن اهل بهشت از نعمتهاى مادى ومعنوى، جدا شدن صفوف مجرمان از مؤمنان، عداوت شيطان نسبت به انسان، لزوم عبادت خداوند، گمراه شدن مردم به وسيله شيطان، ورود به دوزخ به علت كفر، گواهى دادن برخى از اعضا در قيامت، قدرت الهى در كيفر تبه كاران، عمر طولانى عامل ناتوانى، عدم تعليم شعر به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) وتأثير انذار در مؤمنان.

ب. «شُغُل» به معناى امرى است كه انسان را به خود مشغول كند. «فاكهون» از «فكاهة» به معناى سخن مسرّت آميز است.(1)

ج. از ظاهر كلام برمى آيد كه اين سلام از جانب خداى تعالى مى باشد واين غير آن سلامى است كه ملائكه به بهشتيان مى گويند: سلام عليكم بما صبرتم.(2)

د. مراد از عبادت كردن شيطان، اطاعت شيطان است در وسوسه هايى كه مى كند ودستوراتى كه مى دهد.(3)

ه -. آن عهدى كه خداى تعالى به بنى آدم كرد كه شيطان را عبادت واطاعت نكنند، همان عهدى است كه به زبان انبيا ورسولان خود به بشر ابلاغ فرمود وتهديدشان كرد از اين كه دنبال او را بگيرند مانند اين كه فرمود: يا بنى ءادم لا يفتننّكم الشيطان كما أخرج أبويكم من الجنة.(4)

ص: 146


1- نور، ج 9، ص 550.
2- رعد، 24؛ الميزان، ج 17، ص 160؛ نمونه، ج 18، ص 418؛ روح المعانى، ج 23، ص 38؛ كشاف، ج 4، ص 22؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 23.
3- الميزان، ج 17، ص 160؛ نمونه، ج 18، ص 425؛ مجمع البيان، ج 8، ص 672؛ روح المعانى، ج 23، ص 40؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 25؛ كشاف، ج 4، ص 23.
4- اعراف، 27؛ الميزان، ج 17، ص 161؛ نمونه، ج 18، ص 424؛ روح المعانى، ج 23، ص 40؛ مجمع البيان، ج 8، ص 672.

و. مراد از مسخ كفّار بر مكانتى كه دارند، اين است كه ما چنين قدرتى داريم كه كفار را در همان جايى كه فعلاً نشسته اند، بدون اين كه از جايشان تكان دهيم وخود را به زحمت اندازيم، به صرف مشيت خود مسخشان كنيم پس، كلمه على مكانتهم كنايه از اين است كه اين كار براى خداى متعال آسان است وهيچ سختى ندارد.(1)

ز. جمله و ما ينبغى له در مقام منّت نهادن بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است ومى خواهد بفرمايد خداى سبحان رسول اسلام را از گفتن شعر منزه داشته است.(2)

ح. مراد از ذكر بودن قرآن كريم اين است كه اين كتاب شريف متضمن ذكر حلال وحرام واخبار امتهاى گذشته وامثال آن هاست ومراد از قرآن بودن كتاب الهى اين است كه اين كتاب شريف بعضش با بعض ديگر جمع شده است وخداوند متعال آن ها را با يكديگر جمع كرده است.(3)

ط. مراد از «حىّ»، انسان مؤمن است؛ زيرا كافر مانند ميّت بلكه كمتر از ميّت است چرا كه ميت گرچه نفعى ندارد، ضررى هم ندارد ولى كافر از دينش نفعى كه نمى برد، ضرر نيز مى كند وممكن است مراد از «حيّا» انسان عاقل باشد واين وجه از اميرمؤمنان على (علیه السلام) نيز روايت شده است.(4)

ى. منظور از قول، وعيد وعذاب است.(5)

نكته ها

1. تمامى خواسته ها وآرزوهاى اهل بهشت تأمين خواهد شد: و لهم ما يدّعون. فعل «يدّعون» در آيه شريفه، هم مى تواند از ماده «دعاء» (خواستن) باشد وهم مى تواند به معناى «يتمنون» (آرزو مى كنند) باشد؛ زيرا در زبان عرب عبارت «يدّعون» مانند ادع على ما شئت (هر چه مى خواهى از من بخواه وتمنا كن) در مورد تمنا به كار مى رود.(6)

ص: 147


1- الميزان، ج 17، ص 168.
2- الميزان، ج 17، ص 170.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 675.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 675؛ نمونه، ج 18، ص 441؛ كشاف، ج 4، ص 27؛ روح المعانى، ج 23، ص 49.
5- مجمع البيان، ج 8، ص 675؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 32؛ نمونه، ج 18، ص 441؛ كشاف، ج 4، ص 27؛ روح المعانى، ج 23، ص 50.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 290.

2. در بهشت بهترين تغذيه است: لهم فيها فاكهة (فاكهة به صورت نكره آمده تا علامت آن باشد كه با ميوه هاى آن چنانى پذيرايى مى شوند).(1)

3. سلام وتحيت خداوند به بهشتيان، برخاسته از ربوبيت ومهربانى او به خلق است: سلام قولاً من ربّ رحيم. اين معنا از بيان دو صفتِ «ربّ» و «رحيم» براى خداوند (در اين آيه شريفه) به دست مى آيد.(2)

4. در بهشت سه نوع سلام است:

الف) سلام فرشتگان به اهل بهشت: سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار. (رعد، 24)

ب) سلام بهشتيان به يكديگر: لا يسمعون فيها لغوا ولا تأثيما * الاّ قيلاً سلاما سلاما. (واقعه، 26)

ج) سلام خداوند به بهشتيان: سلام قولاً من رب رحيم.

5. سلام خداوند بر دو گونه است:

الف) سلام به واسطه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در دنيا: و اذا جاءك الّذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم. (انعام، 54)

ب) سلام بى واسطه از خداوند در بهشت: سلام قولاً من ربّ رحيم.

6. از تعبير ان اعبدونى هذا صراط مستقيم استفاده مى شود كه اين جهان سراى اقامت نيست؛ زيرا راه را به كسى ارائه مى دهند كه از گذرگاهى عبور مى كند ومقصدى در پيش دارد.(3)

7. تقسيم عبادت

عبادت بر دو قسم است: عبادت خداوند وعبادت غير خداوند. عبادت غير خداوند در شكل هاى مختلفى صورت مى پذيرد كه تمام انواع آن از نظر قرآن كريم مردود است:

الف) عبادت هواى نفس؛ أفرأيت من اتّخذ إلهه هواه. (جاثيه، 23)

ب) طاغوت؛ و الّذين اجتنبوا الطّاغوت أن يعبدوها وأنابوا الى الله لهم البشرى. (زمر، 17)

ص: 148


1- نور، ج 9، ص 550.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 291.
3- نمونه، ج 18، ص 427.

ج) بت؛ قال أفتعبدون من دون الله ما لا ينفعكم شيئا ولا يضرّكم. (انبياء، 66)

د) شيطان؛ ألم أعهد إليكم يا بنى ءادم أن لا تعبدوا الشّيطان إنّه لكم عدوّ مبين. (يس، 60)

8. راه مستقيم كه هر شبانه روز در نماز از خدا مى خواهيم، همان اطاعت از او وعبادت اوست: اعبدونى هذا صراط مستقيم.

9. فرمان تحقيرآميز خداوند در قيامت به مجرمان وكافران براى رفتن به دوزخ: هذه جهنم... اصلوها اليوم. امر «اصلوها» براى تحقير واهانت است.(1)

10. كفر مستمر، سبب دوزخى شدن است: اصلوها اليوم بما كنتم تكفرون. «باء» در «بما» براى سببيت وفعل مضارع «تكفرون» - به ويژه با آمدن فعل «كنتم» - بيانگر استمرار است.(2)

11. هر يك از دست وپاهاى كفار شهادت مى دهد به آن كارهايى كه به وسيله آن عضو انجام داده اند. بنا بر اين، هر عضوى به عمل مخصوص خود شهادت مى دهد ونام دست وپا در آيه شريفه از باب ذكر نمونه است، از اين رو مى بينيم كه در جاى ديگر قرآن نام گوش وچشم وقلب را برده است: انّ السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولاً.(3)

12. قرآن كريم مى فرمايد: يوم تشهد عليهم ألسنتهم (نور، 24)، ولى در آيات مورد بحث اين سوره مى فرمايد: أليوم نختم على أفواههم. ممكن است اين تعبير به دليل آن باشد كه نخست بر زبان آدمى مُهر نهاده مى شود واعضاى او به سخن در مى آيند، هنگامى كه او شهادت اعضا را مى بيند زبانش باز مى شود وچون جاى انكار نيست زبان نيز اعتراف مى كند.(4)

13. اعضاى بدن انسان، داراى نوعى درك وشعور است.(5)

14. فكر نكنيد آن چه داريد بايد داشته باشيد يا جاودانه خواهيد داشت، از قهر وغضب الهى وتغيير نعمت ها غافل نباشيد: لو نشاء لطمسنا.(6)

15. انسان، در جلوگيرى از تحليل وسستى قواى خويش به هنگام پيرى، ناتوان است:

ص: 149


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 298.
2- همان.
3- سجده، 20؛ الميزان/ ج 17، ص 163.
4- نمونه، ج 18، ص 432.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 299.
6- نور، ج 9، ص 554.

و من نعمّره ننكّسه فى الخلق.(1)

16. پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نه شاعر بود ونه قرآنش شعر بود، ليكن رسول خدا شعر را مى شنيد وگوش مى داد وبر شعر خوب تحريض وتشويق مى كرد. همان گونه كه به حسان ابن ثابت فرمود:

لا تزال يا حسان مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.(2)

17. ندانستن شعر به ارشاد مبلّغ ضررى نمى زند: و ما علّمناه الشعر.(3)

18. حيات چند نوع است:

الف) حيات نباتى: يحيى الارض بعد موتها (روم، 19)؛ خداوند زمين را (با روياندن گياهان) زنده مى كند.

ب) حيات حيوانى: كنتم أمواتا فأحياكم (بقره، 28)؛ شما مرده بوديد پس او شما را زنده كرد.

ج) حيات اجتماعى: و لكم فى القصاص حياة (بقره، 179)؛ حيات (سياسى واجتماعى شما كه در سايه امنيّت به دست مى آيد) در قصاص وانتقام به حقّ است.

د) حيات قلبى وروحى: دعاكم لما يحييكم و لينذر من كان حيّا؛ قرآن افرادى را كه داراى دلهاى زنده وروح هاى پاك وآماده اند هشدار مى دهد.(4)

ص: 150


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 303.
2- مجمع البيان، ج 8، ص 675.
3- نور، ج 9، ص 557.
4- نور، ج 9، ص 558.

آیه 71-83

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمّا عَمِلَتْ أَيْدينا أَنْعامًا فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76) أَ وَ لَمْ يَرَ اْلإِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ (78) قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ (79) الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ اْلأَخْضَرِ نارًا فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَليمُ (81) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)

ترجمه

آيا نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده ايم چهارپايانى براى آنان آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟! * وآن ها را رام ايشان ساختيم، هم مركب آنان از آن است وهم از آن تغذيه مى كنند؛ * وبراى آنان بهره هاى ديگرى در آن (حيوانات) است ونوشيدنى هايى گوارا؛ آيا با اين حال شكرگزارى نمى كنند؟! * آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند. * ولى آن ها قادر به يارى ايشان نيستند، واين (عبادت كنندگان در قيامت) لشكرى براى آن ها خواهند بود كه در آتش دوزخ احضار مى شوند. * پس سخنانشان تو را غمگين نسازد؛ ما آنچه را پنهان مى دارند وآنچه را آشكار مى كنند مى دانيم. * آيا انسان نمى داند كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم ؟ واو (چنان صاحب قدرت وشعور ونطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست. * وبراى ما مثالى زد وآفرينش خود را فراموش كرد وگفت: «چه كسى اين استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است ؟!» * بگو: «همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد؛ واو به هر مخلوقى داناست. * همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد وشما به وسيله آن، آتش مى افروزيد.» * آيا كسى كه آسمان ها وزمين را آفريد، نمى تواند همانند آنان [= انسان هاى خاك شده] را بيافريند؟! آرى (مى تواند)، واو آفريدگار داناست. * فرمان او چنين است كه هر گاه چيزى را اراده كند، تنها به آن

ص: 151

مى گويد: «موجود باش!»، آن نيز بى درنگ موجود مى شود. * پس منزه است خداوندى كه مالكيت وحاكميت همه چيز در دست اوست؛ وشما را به سوى او باز مى گردانند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

سرزنش كفار نسبت به ناديده گرفتن آيات الهى، خلقت حيوانات ومنافع آن ها براى استفاده انسان، عدم توانايى كمك بتها به بت پرستان، دلدارى به پيامبر اكرم نسبت به گفتار كافران، دشمنى انسان تبه كار نسبت به خالق هستى، انكار معاد توسط تبه كاران، پاسخ خداوند پيرامون امكان وقوع معاد وآسان بودن قيامت.

ب. مراد از اين كه فرمود: مما عملت أيدينا انعاما، اين است كه كسى در خلقت انعام وچهارپايان شركت ندارد وخلقت آن ها مختص به خداست. بنا بر اين، درست كردن با دو دست؛ عملت أيدينا كنايه از اختصاص است.(1)

ج. جمله عملت أيدينا كنايه از اعمال قدرت مستقيم پروردگار است؛ زيرا انسان مهم ترين عضوى كه با آن اعمال قدرت مى كند دستهاى اوست. به همين جهت «يد» كنايه از قدرت است.(2)

د. تذليل چهارپايان براى انسان به اين معناست كه خداوند متعال اين حيوانات را براى انسان ها رام وفرمانبردار كرده است. اين همان تذليل وتسخير حيوان براى انسان است.(3)

ه -. «مشارب» جمع مشرب است كه مصدر ميمى مى باشد وبه معناى مشروب است، ومراد از مشروب حيوانات، شير آن هاست.(4)

و. مراد از «منافع»، هر انتفاعى است كه آدمى از مو وكرك وپشم وپوست حيوان وساير منافع آن مى برد.(5)

ص: 152


1- الميزان، ج 17، ص 171؛ مجمع البيان، ج 8، ص 676.
2- نمونه، ج 18، ص 448.
3- الميزان، ج 17، ص 172؛ مجمع البيان، ج 8، ص 676؛ نمونه، ج 18، ص 447؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 33.
4- الميزان، ج 17، ص 172؛ نمونه، ج 18، ص 450؛ مجمع البيان، ج 8، ص 677؛ روح المعانى، ج 23، ص 51؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 33؛ كشاف، ج 4، ص 28.
5- الميزان، ج 17، ص 172؛ نمونه، ج 18، ص 449؛ مجمع البيان، ج 8، ص 677؛ روح المعانى، ج 23، ص 51؛ كشاف، ج 4، ص 28؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 33.

ز. مراد از «ءالهة» همان اصنام يا شياطين يا فرعون هاى بشرى است، نه آن آلهه اى كه از جنس ملائكه مقرّبين ويا اولياى از انسانها براى خود اتخاذ كرده بودند؛ زيرا ملائكه واوليا با ذيل آيه بعد كه مى فرمايد: و هم لهم جندٌ محضرون نمى سازد. چون ملائكه مقرب خدا واولياى الهى، در اين جريان گناهى ندارند تا براى كيفر حاضر شوند.(1)

ح. اين كه فرمود: و اتّخذوا من دون الله ءالهة لعلّهم ينصرون از اين باب است كه خدايانى كه مشركين مى گرفتند همه به اين اميد بود كه آن خدايان ايشان را يارى كنند؛ زيرا عامه مشركين اين اعتقاد غلط را داشتند كه تدبير امورشان به اين خدايان واگذار شده است وخير وشرّشان در دست خدايان قرار گرفته است وآن خدايان را عبادت مى كردند تا با عبادت خود از خويشتن راضيشان كنند ودر نتيجه بر ايشان خشم نگيرند.(2)

ط. و هم لهم جند محضرون؛ ظاهر عبارت مى رساند كه ضمير اول به مشركين ودوم به ءالهه برمى گردد ومراد اين است كه مشركين لشگريان آلهه هستند چون از لوازم لشگرى بودن تبعيت وملازمت است ومشركين خود را تابع آلهه مى دانستند نه آلهه را تابع خود. بنا بر اين، نمى شود گفت آلهه براى مشركين جند ولشگر هستند.(3)

ى. مراد از اين كه فرمود «محضرون» (حاضر خواهند شد) اين است كه مشركين را در برابر آلهه حاضر خواهند كرد تا كيفر شرك خود را بچشند.(4)

ك. مراد از رؤيت (ديدن) علم قطعى است نه ديدن با چشم ونكره آوردن «نطفه» به منظور تحقير آن است.(5)

ل. جمله هو بكلّ خلق عليم اشاره است به اين كه خداى تعالى نه چيزى را فراموش مى كند ونه نسبت به چيزى جاهل است.(6)

م. مراد از «شجر» به طورى كه در بين مفسرين معروف است، چوب درختان مخصوص به نام «مَرْخ» و «عُفار» است. اين دو درخت با اين كه سبز وتر هستند هنگامى كه شاخه هايشان

ص: 153


1- الميزان، ج 17، ص 173.
2- همان.
3- الميزان، ج 17، ص 173؛ نمونه، ج 18، ص 452؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 34؛ روح المعانى، ج 23، ص 51.
4- الميزان، ج 17، ص 174.
5- الميزان، ج 17، ص 175؛ روح المعانى، ج 23، ص 53؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 36.
6- الميزان، ج 17، ص 176.

به يكديگر ساييده مى شود، آتش مى گيرند.(1)

ن. مراد از خلق كردن مثل كفار (مثلهم) اعاده ايشان بعد از مردن براى جزا است.(2)

س. آيه 82 از آيات برجسته قرآن كريم است كه كلمه «ايجاد» را توصيف مى كند ومى فرمايد: خداى تعالى در ايجاد هر چيزى كه اراده ايجاد آن كند به غير از ذات متعالى خود به هيچ سببى ديگر نيازمند نيست نه در اين كه آن سبب مستقلاً آن چيزى را ايجاد كند ونه در اين كه خدا را در ايجاد آن كمك نمايد ويا مانعى را از سر راه خدا بردارد.(3)

ع. كلمه ايجاد يعنى كلمه «كن» عبارت است از همان وجود چيزى كه خدا ايجادش كرده است.(4)

ف. جمله «فيكون» بيانگر اطاعت آن شىء است كه مورد اراده خدا قرار گرفته است ومى خواهد بفرمايد همين كه هست شدن چيزى مورد اراده خدا تعلّق گرفت، بدون درنگ لباس هستى مى پوشد.(5)

ص. خداوند متعال آن شىء را با كلمه «كن» مورد خطاب قرار مى دهد ودر اين ميان لفظى كه خدا با آن تلفظ كند در كار نيست وگرنه تسلسل لازم مى آيد. براى اين كه خود تلفظ هم چيزى است كه بعد از اراده كردن، تلفظ ديگرى مى خواهد باز آن تلفظ هم چيزى از چيزهاست كه محتاج به اراده وتلفّظ ديگرى است ونيز در اين مخاطبى كه خطاب را بشنود واز در امتثال موجود شود در كار نيست؛ زيرا اگر مخاطب وجود داشته باشد ديگر احتياج به ايجاد ندارد. بنا بر اين، كلام در آيه مورد بحث، كلامى تمثيلى است.(6)

ق. اگر فرموده ملكوت هر چيزى به دست خداست، براى اين است كه دلالت كند بر اين كه خداى تعالى مسلّط بر هر چيز است وغير خدا كسى در اين تسلط بهره وسهمى ندارد.(7)

ص: 154


1- الميزان، ج 17، ص 176؛ نمونه، ج 18، ص 462؛ مجمع البيان، ج 8، ص 679؛ كشاف، ج 4، ص 31؛ روح المعانى، ج 23، ص 55.
2- الميزان، ج 17، ص 178؛ مجمع البيان، ج 8، ص 679؛ كشاف، ج 4، ص 31.
3- الميزان، ج 17، ص 179.
4- الميزان، ج 17، ص 182؛ مجمع البيان، ج 8، ص 679؛ روح المعانى، ج 23، ص 56؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 39.
5- الميزان، ج 17، ص 182؛ كشاف، ج 4، ص 31.
6- الميزان، ج 17، ص 180.
7- الميزان، ج 17، ص 183.

نكته ها

1. ذكر كلمه «أيدى» به صورت جمع اشاره به مظاهر گوناگون قدرت پروردگار دارد.(1)

2. آفرينش چهارپايان (همچون گاو وگوسفند وشتر و...) براى انسان است: خلقنا لهم.(2)

3. هم زمين ذلول است: و الارض ذلولاً (ملك، 15) وهم حيوانات: (ذلّلناها)، اما انسان كه به هر دو محتاج است، طاغى است: انّ الانسان ليطغى. (علق، 6)

4. پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در برابر سخنان ناروا وتهمتهاى غم انگيز مخالفان دعوتش، مورد تسلّى خاطر ودلجويى خداوند قرار گرفت: فلا يحزنك قولهم.(3)

5. پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، با توطئه هاى پنهانى دشمنانِ رسالتش رو به رو بود: نعلم ما يسرون وما يعلنون.(4)

6. ستيزه جويى انسان با خدا، دور از انتظار وشگفت آور است: فاذا هو خصيم. (كلمه «اذا» براى كار غير منتظره به كار مى رود.)

7. معاد به دو چيز نياز دارد: قدرتِ خدا در آفريدن دوباره انسان ها وعلم او به عملكرد مردم. اين آيه به هر دو اشاره مى كند: أنشأها أوّل مرّة نشانه قدرت او و هو بكلّ شىء عليم نشانه علم اوست.(5)

8. تعجب كفار نسبت به اصول اعتقادى

كفار در عدم پذيرش اصول اعتقادى هيچ دليل منطقى نداشتند تنها با تعجب اين حقايق را بعيد مى شمردند وانكار مى كردند:

الف) توحيد؛ أجعل الالهة الها واحدا. (ص، 5)

ب) نبوت؛ أهذا الذى بعث الله رسولاً. (فرقان، 41)

ج) معاد؛ من يحيى العظام وهى رميم. (يس، 78)

9. آتش زا بودن درخت سبز ومرطوب، جلوه اى روشن از قدرت خدا: الذى جعل لكم من

ص: 155


1- نمونه، ج 18، ص 448.
2- نور، ج 9، ص 559.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 316.
4- همان، 317.
5- نور، ج 9، ص 564.

الشجر الاخضر نارا. «اخضر» (سبز) صفت براى درخت است وتوصيف درخت به سبز بودن در آيه شريفه - برابر نظر بيشتر مفسران - كنايه از مرطوب بودن آن است؛ زيرا آيه شريفه در مقام بيان قدرت خدا است وپديد آوردن آتش از درخت مرطوب بيش از درخت خشك، بيانگر قدرت خداست؛ چرا كه آب وآتش ضد هم هستند.(1)

10. چگونه خدا را در برپايى قيامت عاجز مى دانيد؟ او از هر عجز وناتوانى منزّه است: فسبحان الذى.(2)

ص: 156


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 323.
2- نور، ج 9، ص 566.

سوره صافات

آیه 1-24

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

وَ الصَّافّاتِ صَفًّا (1) فَالزّاجِراتِ زَجْرًا (2) فَالتّالِياتِ ذِكْرًا (3) إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ (6) وَ حِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (7) لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمََلإِ اْلأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (8) دُحُورًا وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ (13) وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبينٌ (15) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنّا تُرابًا وَ عِظامًا أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آباؤُنَا اْلأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ (19) وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ (20) هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحيمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

سوگند به (فرشتگان) صف كشيده (و منظم)، * وبه نهى كنندگان (و بازدارندگان)، * وتلاوت كنندگان پياپى آيات الهى، * كه معبود شما يگانه است؛ * پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن هاست، وپروردگار مشرق ها. * ما آسمان نزديك [= پايين] را با ستارگان آراستيم، * تا آن را از هر شيطان خبيثى حفظ كنيم. * آن ها نمى توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، (و هر گاه چنين كنند) از هر سو هدف قرار مى گيرند. * آن ها به شدت به عقب رانده مى شوند؛ وبراى آنان مجازاتى دائم است. * مگر آن ها كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند، كه «شهاب ثاقب» آن ها را تعقيب مى كند. * از آنان (مشركان) بپرس: «آيا آفرينش (و معاد) آنان سخت تر است يا آفرينش فرشتگان (وآسمان ها وزمين)؟! ما آنان را از گل چسبنده اى آفريديم. * تو از انكارشان تعجب مى كنى، ولى آن ها مسخره مى كنند. * وهنگامى كه به آنان تذكّر داده شود، هرگز متذكّر نمى شوند. *

ص: 157

وهنگامى كه معجزه اى را ببينند، (ديگران را نيز) به استهزا دعوت مى كنند. * ومى گويند: «اين فقط سحرى آشكار است. * آيا هنگامى كه ما مُرديم وبه خاك واستخوان مبدل شديم، بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟! * وآيا پدران نخستين ما (باز مى گردند)؟! * بگو: «آرى، همه شما زنده مى شويد در حالى كه خوار وكوچك خواهيد بود. * تنها يك صيحه عظيم واقع مى شود، ناگهان همه (از قبرها برمى خيزند و) نگاه مى كنند؛ * ومى گويند: «اى واى بر ما، اين روز جزاست!» * (آرى) اين همان روز جدايى (حق از باطل) است كه شما آن را تكذيب مى كرديد. * (در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى شود:) ظالمان وهمرديفانشان وآنچه را مى پرستيدند، * (آرى آنچه را) جز خدا مى پرستيدند جمع كنيد وبه سوى راه دوزخ هدايتشان كنيد. * آن ها رانگهداريد كه بايد بازپرسى شوند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

سوگند به فرشتگان مختلف بر يگانگى خداوند، مزين ساختن آسمانها به وسيله ستارگان، ممنوعيت شياطين از ورود به عالم بالا، آسان بودن معاد براى خداوند، خلقت بشر از گل چسبنده، استهزاى كفار نسبت به معجزات الهى، تعجب وانكار تبه كاران نسبت به قيامت، وقوع قيامت وروز جدا شدن مجرمان از مؤمنان وورود كفار به جهنم.

ب. در اين كه مراد از «صافات» و «الزاجرات» و «التاليات» چه كسى يا چه چيزى است ؟ مفسرين احتمالات مختلفى داده اند، ليكن ما احتمال مى دهيم كه مراد از هر سه طايفه، سه طايفه از ملائكه باشند كه مأمور نازل كردن وحى باشند وراه اين كار را از مداخله شيطان ها ايمن كنند وآن را به پيغمبران ويا خصوص پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برسانند واين معنا از آيه 28 سوره جن نيز استفاده مى شود: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا الاّ من ارتضى من رسول فانّه يسلك من بين يديه ومن خلفه رصدا ليعلم أن قد أبلغوا رسالات ربّهم وأحاط بما لديهم.(1)

ج. منظور از كلمه «مشارق» نقطه هايى از افق است كه خورشيد در فصول چهارگانه از آن نقطه ها سر مى زند وطلوع مى كند، البته احتمال اين معنا هست كه مراد از «مشارق»، مشرقهاى

ص: 158


1- الميزان، ج 17، ص 190.

خصوص خورشيد نباشد، بلكه مشرقهاى مطلق ستارگان ويا مطلق مشارق باشد.(1)

د. اگر نامى از «مغرب ها» نياورد وتنها مشارق را نام برد، به علت مناسبتى بود كه مشرق با طلوع وحى از آسمان به وسيله ملائكه داشت همچنان كه در جاى ديگر وحى را با طلوع تشبيه كرده وفرمود: و لقد رءاه بالافق المبين.(2)

ه -. در اين آيه شريفه در مقابل مشارق، سخنى از مغارب به ميان نيامده است. دليل اين امر آن است كه گاه بخشى از كلام را به قرينه بخش ديگر حذف مى كنند وگاه هر دو را با هم مى آورند ودر اين جا ذكر مشارق قرينه اى است بر مغارب واين تنوع در بيان از فنون فصاحت محسوب مى شود.(3)

و. مراد از شيطان، افراد شرير از جن است ومراد از «مارد»، آن فرد خبيثى است كه عارى از خير باشد.(4)

ز. عبارت لا يسّمّعون الى الملإ الأعلى كنايه است از اين كه شيطان ها ممنوع از نزديكى به آنجا هستند وبه همين عنايت است كه عبارت نامبرده، صفت همه شيطانها شده است.(5)

ح. مراد از آسمانى كه ملائكه در آن منزل دارند، عالمى ملكوتى خواهد بود كه افقى عالى تر از افق عالم ملك ومحسوس دارد، همان گونه كه آسمان محسوس ما با اجرامى كه در آن هست عالى تر وبلندتر از زمين ما هستند.(6)

ط. مراد از نزديك شدن شيطانها به آسمان واستراق سمع كردن وبه دنبالش هدف شهاب ها قرار گرفتن، اين است كه شيطان ها مى خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند وملائكه هم ايشان را با نورى از ملكوت كه شيطانها تاب تحمّل آن را ندارند، دور مى سازند. يا مراد اين است كه شيطانها خود را به حقّ نزديك مى كنند تا آن را با نيرنگ هاى خود به صورت باطل جلوه دهند ويا باطل را به صورت حق درآورند وملائكه رشته هاى

ص: 159


1- الميزان، ج 17، ص 193؛ نمونه، ج 19، ص 13؛ روح المعانى، ج 23، ص 67.
2- تكوير، 23؛ الميزان، ج 17، ص 193.
3- نمونه، ج 19، ص 14؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 42؛ روح المعانى، ج 23، ص 67.
4- الميزان، ج 17، ص 194؛ نمونه، ج 19، ص 17؛ روح المعانى، ج 23، ص 69.
5- الميزان، ج 17، ص 194.
6- الميزان، ج 17، ص 197.

آنها را پنبه مى كنند وحقّ صريح را هويدا مى سازند.(1)

ى. دو گونه مانع در برابر نفوذ شياطين به صحنه آسمانها وجود دارد:

مانع اول: قذف وطرد از هر جانب است كه ظاهرا آن نيز به وسيله «شهب» صورت مى گيرد.

مانع دوم: عبارت از نوع خاصى از شهاب است كه شهاب ثاقب نام دارد ودر انتظار آنهاست كه گاه وبى گاه خود را به «ملأ أعلى» براى استراق سمع نزديك مى كنند ومورد اصابت آن قرار مى گيرند.(2)

ك. مراد از «من خلقنا» يا ملائكه اى است كه در آيات قبلى به آنان اشاره شده است كه حافظ وحى وتيراندازان شهاب هايند ويا مخلوقات عظيم ديگرى غير انسان است از قبيل آسمانها وزمين وملائكه واگر در باره آن ها تعبير به عقلا كرد مَنْ خلقنا بدان جهت بود كه چون در بين نامبردگان ملائكه هم منظور بودند وملائكه داراى عقل هستند، جانب آنان غلبه داده شده است.(3)

ل. مراد از جمله انّا خلقناهم من طين لازب آن است كه خداوند متعال آدم (علیه السلام) را از طين خلق كرد. بنا بر اين، گويا نسل وذريه او نيز از طين وگل خلق شده اند.(4)

م. مراد از «ءاية»، آيات الهى ومعجزاتى همانند شق القمر وامثال ذلك است.(5)

ن. اين كه مشركين در اشاره به آيه كلمه «هذا» را به كار برده اند، اشعارى است از اين كه ما اصلاً از اين چيز كه تو آن را آيت مى خوانى هيچ چيز نمى فهميم، مگر همين قدر كه آن چيزى از چيزهاست واين تعبير بدترين توهينى است كه از عمل شخصى بكنند.(6)

س. مراد از زجرة واحدة، اشاره به نفخه دوم وصيحه ثانى اسرافيل مى باشد.(7)

ع. مشركين بعد از زنده شدن، چون به خاطر كفر وتكذيبشان از جزا حذر ودلواپسى

ص: 160


1- الميزان، ج 17، ص 197.
2- نمونه، ج 19، ص 19.
3- الميزان، ج 17، ص 198؛ روح المعانى، ج 23، ص 75؛ نمونه، ج 19، ص 23؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 46؛ كشاف، ج 4، ص 37.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 686؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 46.
5- مجمع البيان، ج 8، ص 687؛ كشاف، ج 4، ص 38؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 47؛ روح المعانى، ج 23، ص 77.
6- الميزان، ج 17، ص 204؛ نمونه، ج 19، ص 24.
7- نمونه، ج 19، ص 30؛ مجمع البيان، ج 8، ص 687؛ كشاف، ج 4، ص 38؛ روح المعانى، ج 23، ص 79.

دارند مى گويند: هذا يوم الدين ونمى گويند هذا يوم البعث، بلكه مى گويند اين روز جزاست.(1)

ف. آيه شريفه هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذّبون خطابى است كه خداى تعالى به مشركين مى كند؛ زيرا آيه بعدى به طور مسلّم كلام خداست.(2)

ص. در آيه قبل كه كافران در قيامت در باره آن روز سخنى مى گويند تعبير به روز جزا مى كنند: هذا يوم الدين ولى خداوند به عنوان «يوم الفصل» از آن ياد مى نمايد. اين تفاوت تعبير ممكن است از اين نظر باشد كه مجرمان تنها به كيفر ومجازات خود مى انديشند، ولى خداوند به معناى گسترده ترى اشاره مى كند كه مسأله مجازات يكى از ابعاد آن است وآن اين كه روز قيامت، روز جدايى هاست.

علاوه بر اين آن روز، روز جدايى حق از باطل است واز همه گذشته آن روز، روز فصل به معناى روز داورى است.(3)

ق. مراد از «أزواجهم»، قرين هاى شيطانى است؛ چون به حكم آيه و من يعش عن ذكر الرحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين كسانى كه از ياد خدا گريزانند قرينى از شيطان دارند.(4)

ر. مراد از ما كانوا يعبدون، همان بتهايى است كه مشركين مى پرستيدند چون ظاهر لفظ «ما»، همين بتها است؛ زيرا اگر فرشتگان ويا جنّ يا خدايان بشرى مراد بود، به جاى «ما» مى فرمود «من» (كسانى كه) وممكن هم هست مراد از لفظ «ما»، اعمّ از خدايان بى شعور وباشعور باشد ودر نتيجه شامل فراعنه ونمرودها هم بشود، ولى در همين احتمال هم شامل ملائكه وحضرت مسيح (علیه السلام) نمى شود؛ چون با جمله انّ الذين لهم منا الحسنى أولئك عنها مبعدون (انبياء، 101) اين دو طايفه استثنا شده اند.(5)

ش. مراد از الّذين ظلموا به طورى كه آخر آيه هم آن را تأييد مى كند، مشركين هستند، البته نه همه مشركين بلكه آن مشركينى كه در برابر حقّ عناد مى ورزند.(6)

ص: 161


1- الميزان، ج 17، ص 205؛ روح المعانى، ج 23، ص 79.
2- الميزان، ج 17، ص 205؛ مجمع البيان، ج 8، ص 688.
3- نمونه، ج 19، 31.
4- الميزان، ج 17، ص 207.
5- روح المعانى، ج 23، ص 80؛ الميزان، ج 17، ص 207؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 50؛ نمونه، ج 19، ص 33.
6- الميزان، ج 17، ص 206.

ت. مراد از اين كه فرموده ايشان را به سوى صراط جحيم هدايت كنيد: فاهدوهم الى صراط الجحيم اين است كه ايشان را به سوى جهنم ببريد ودر جهنم بيفكنيد. چون كلمه «هدايت» همه جا به معناى راهنمايى نيست، بلكه گاهى به معناى رساندن به هدف ومقصد است، البته بعضى از مفسرين گفته اند اين تعبير از باب استهزا است.(1)

نكته ها

1. نظير آيه 1 صافات: وَالصَّافَّاتِ صَفّا

آيه 166 همين سوره است: وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ. وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ

2. اين سوره نخستين سوره از قرآن مجيد است كه اولين آيات آن با سوگندها شروع مى شود.(2)

3. استعمال جمع مؤنث درباره ملائكه (صافات، زاجرات، تاليات) براى آن است كه وقتى سخن از جماعتى به ميان آيد، جايز است لفظ مؤنث در باره آن استعمال شود؛ زيرا كلمه «جماعة» مؤنث است و «صافات»، «زاجرات» و «تاليات» به اعتبار لفظ جماعت مؤنث آمده وخلاصه اين كه مؤنث لفظى است.(3)

4. سوگند خداوند به فرشتگان، گوياى عظمت ومقام رفيع آنان در پيشگاه خداوند است.(4)

5. صف كشيدن هر گروهى - چه فرشتگان وچه مجاهدان - گوياى وجود نظم، انسجام وحركت جمعى در ميان آن گروه است. توصيف خداوند از گروه فرشتگان ومجاهدان به صف بستگان، نشانه ارزش واهميت نظم وانسجام است.(5)

در قرآن كريم اصول دين از اهميت ويژه اى برخوردار است از اين رو به وسيله «انّ ولام» كه مفيد تأكيد است بيان شده است:

الف. توحيد: انّ الهكم لواحد.

ص: 162


1- الميزان، ج 17، ص 208؛ كشاف، ج 4، ص 39؛ روح المعانى، ج 23، ص 80.
2- نمونه، ج 19، ص 7.
3- الميزان، ج 17، ص 192.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 333.
5- همان، ص 334.

ب. نبوّت: انّك لمن المرسلين. (يس، 3)

ج. معاد: انّ ما توعدون لَأَتٍ. (انعام، 134)

6. سوگندهاى قرآنى به دو انگيزه انجام شده است:

الف. هميشه سوگند به امور پرارزش ومهم ياد مى كنند. بنا بر اين، سوگندهاى قرآن دليل بر عظمت واهميت امورى است كه به آنها سوگند ياد شده است.

ب. سوگند هميشه براى تأكيد است ودليل بر اين است كه امورى كه براى آن سوگند ياد شده از امور كاملاً جدى ومؤكد است. از اين گذشته هر گاه گوينده سخن خود را قاطعانه بيان كند از نظر روانى در قلب شنونده بيشتر اثر مى گذارد، مؤمنان را قوى تر ومنكران را نرم تر مى سازد.(1)

7. نظير آيه 5 صافات: رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ

آيه 5 معارج است: فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ

8. آسمان پرستاره، نزديك ترين آسمان به زمين است: انا زيّنّا السماء الدنيا بزينة الكواكب. «الدنيا» (مؤنث «أدنى») از اسم تفضيل وبه معناى «نزديك تر» است. گفتنى است كه نزديك تر بودن آسمان پرستاره در مقايسه با كره زمين سنجيده شده كه انسانها در آن زندگى مى كنند.(2)

9. گرايش به زينت وزيبايى، از تمايلات فطرى انسان است وقرآن آن را مورد تأييد قرار داده است: زيّنا السّماء الدنيا.(3)

10. فرشتگان، موجوداتى والا مرتبه وبس شريف اند: لا يسّمعون الى الملإ الأعلى. «ملأ» به معناى جماعت داراى شأن ومنزلت است وصفت «الأعلى» براى آن، صفت تشريفى است؛ يعنى بسيار شريف ووالامقام. گفتنى است كه بيشتر مفسران بر آنند كه مقصود از «ملإ الأعلى» فرشتگان هستند.(4)

ص: 163


1- نمونه، ج 19، ص 7.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 339.
3- نور، ج 10، ص 17.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 342.

11. شياطين موجوداتى مكلّف ومورد كيفر وبازخواست خداوند هستند: و لهم عذاب واصب.(1)

12. اين بياناتى كه در كلام خداى تعالى (لا يسمعون، يقذفون، خطف، شهاب ثاقب) ديده مى شود از باب مثال هايى است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده تا آنچه خارج از حسّ است به صورت محسوسات در أفهام بگنجد. همچنان كه در آيه 44 سوره عنكبوت مى فرمايد: و تلك الامثال نضربها للناس وما يعقلها الاّ العالمون واين گونه مثلها در كلام خداى تعالى بسيار است از قبيل: عرش وكرسى ولوح وكتاب.(2)

13. شياطينى كه به قصد استراق سمع به آسمان صعود كنند، به ذلت وخوارى رانده شده وبه اين مقصد نخواهند رسيد: و يقذفون من كلّ جانب * دحورا.... «دُحور» به معناى طرد ودور ساختن به وضع ذلّت وخوارى است).(3)

14. برخى از شياطين، به صعود به آسمان نزديك موفق شده وبا سرعت ودزدانه به اطلاعات واخبار ناچيزى دست خواهند يافت: لا يسّمّعون الى الملإ الأعلى... الاّ من خطف الخطفة. «خَطِفَ» به معناى اختلاس وربودن با سرعت است و «خطفة» (بر وزن «فعلة» كه دال بر «مرّة» است) مفعول مطلق وبه معناى يك بار ربودن است. گفتنى است كه در اين آيه، كنايه از ربودنِ كم وناچيز از اطلاعات واخبار موجود در آسمان است.(4)

15. تعبير «يستسخرون» (از باب استفعال) اشاره به اين نكته دارد كه نه تنها خودشان آيات الهى را به باد استهزا مى گرفتند، بلكه تلاش وكوشش داشتند كه ديگران نيز اين كار را انجام دهند تا مسأله به شكل عمومى در جامعه در آيد، به علاوه اين عمل زشت كار هميشگى آنها بوده است. «يسخرون» و «يستسخرون» هر دو فعل مضارع ودالّ بر استمرار است.(5)

16. مردم در برابر تذكر خداوند دو گروه اند: الف) اهل ايمان متذكر مى شوند: فذكر ان الذكرى تنفع المؤمنين. ب) اهل كفر وشرك متذكر نمى شوند: و اذا ذكّروا لا يذكرون.

17. «تراب» بر «عظام» مقدم داشته شده، اين امر ممكن است اشاره به سه نكته باشد:

ص: 164


1- نور، ج 10، ص 18.
2- الميزان، ج 17، ص 197.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 343.
4- همان، ص 344.
5- نمونه، ج 19، ص 25؛ كشاف، ج 4، ص 38؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 47؛ روح المعانى، ج 23، ص 77.

نخست اين كه: گرچه انسان بعد از مرگ ابتدا به صورت استخوان وبعد به صورت خاك درمى آيد، ولى چون بازگشت خاك به حيات عجيب تر است مقدم ذكر شده است.

دوم اين كه: هنگامى كه بدن مردگان متلاشى مى شود نخست گوشت ها تبديل به خاك مى گردد ودر كنار استخوانها قرار مى گيرد. بنا بر اين، در آن واحد هم خاك است وهم استخوان.

سوم اين كه «تراب» اشاره به جسدهاى نياكان دور است و «عظام» اشاره به بدنهاى پدران است كه هنوز كاملاً تبديل به خاك نشده است.(1)

18. برپايى قيامت وحيات مجدد انسانها پس از مرگ وتبديل شدن به خاك واستخوان، مورد انكار مشركان بوده است: أءذا متنا وكنّا ترابا وعظاما أءنّا لمبعوثون. دو همزه به كار رفته در آيه شريفه، براى استفهام انكارى است.(2)

19. تعبير به زجرة واحدة با توجه به محتواى اين دو كلمه اشاره به سرعت وناگهانى بودن رستاخيز وسهولت آن در برابر قدرت خداست كه با يك فرياد آمرانه فرشته رستاخيز، همه چيز رو به راه مى شود.(3)

20. تعبير ماضى «قالوا» با اين كه هنوز مشركين نگفته اند، بلكه در قيامت خواهند گفت به خاطر افاده اين معناست كه مسأله معاد محقق الوقوع است.(4)

21. نظيرآيه 21 صافات: هذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِى كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ

آيات ذيل است: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ (ص، 28)

وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (يس، 59)

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (الجاثية، 21)

22. منكران معاد بر حال زار خود، پس از برانگيخته شدن در قيامت اظهار تأسف مى كنند:

ص: 165


1- نمونه، ج 19، ص 29.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 351.
3- نمونه، ج 19، ص 30.
4- الميزان، ج 17، ص 205.

فاذا هم ينظرون * وقالوا ياويلنا. «ويل» واژه اى است كه براى اظهار تأسف وحسرت به كار مى رود وضمير متكلم مع الغير (نا) براى تأكيد واهتمام به اين امر است.(1)

23. فرمان خداوند به توقف مشركان بر سر راه دوزخ به منظور بازخواست از آنان است: وقفوهم إنّهم مسئولون.(2)

24. هر كس با همفكر ومحبوب خويش محشور وهمراه مى شود: ظلموا وازواجهم وما كانوا يعبدون.(3)

25. معبودهاى باطل نه تنها گره گشا نيستند، بلكه خود نيز گرفتارند: و ما كانوا يعبدون.(4)

ص: 166


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 355.
2- همان، ص 360.
3- نور، ج 10، ص 23.
4- همان.

آیه 25-49

اشاره

ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ (25) بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنينَ (29) وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْمًا طاغينَ (30) فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنّا لَذائِقُونَ (31) فَأَغْوَيْناكُمْ إِنّا كُنّا غاوينَ (32) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (33) إِنّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ (34) إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35) وَ يَقُولُونَ أَ إِنّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36) بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلينَ (37) إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ اْلأَليمِ (38) وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ (40) أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ (42) في جَنّاتِ النَّعيمِ (43) عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ (44) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعينٍ (45) بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ (46) لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ (47) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ (48) كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ (49)

ترجمه

شما را چه شده كه از هم يارى نمى طلبيد؟! * ولى آنان در آن روز تسليم قدرت خداوندند. * (و در اين حال) رو به يكديگر كرده واز هم مى پرسند؛ * گروهى مى گويند: «(شما رهبران گمراهى بوديد كه به ظاهر) از طريق خيرخواهى ونيكى وارد شديد (اما جز فريب چيزى در كارتان نبود)!» * (آن ها در جواب) مى گويند: «شما خودتان اهل ايمان نبوديد (تقصير ما چيست)؟! * ما هيچ گونه سلطه اى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد. * اكنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده، وهمگى از عذاب او مى چشيم. * ما شما را گمراه كرديم، همان گونه كه خود گمراه بوديم.» * (آرى) همه آن ها [= پيشوايان وپيروان گمراه] در آن روز در عذاب الهى مشتركند. * ما اين گونه با مجرمان رفتار مى كنيم! * چرا كه وقتى به آن ها گفته مى شد: «معبودى جز خدا وجود ندارد»، تكبر وسركشى مى كردند؛ * وپيوسته مى گفتند: «آيا ما معبودان خود را به خاطر شاعرى ديوانه رها كنيم ؟!» * چنين نيست، او حق را آورده وپيامبران پيشين را تصديق كرده است. * امّا شما (مستكبران كوردل) به طور مسلّم عذاب دردناك (الهى) را خواهيد چشيد! * وجز به آنچه انجام مى داديد كيفر داده نمى شويد، * جز بندگان مخلص خدا (كه از اين كيفرها بركنارند). * براى آنان [= بندگان

ص: 167

مخلص] رزق معيّن وويژه اى است، * ميوه ها (ى گوناگون پرارزش)، وآن ها گرامى داشته مى شوند، * در باغ هاى پرنعمت بهشت؛ * در حالى كه بر تخت ها رو به روى يكديگر تكيه زده اند، * وگرداگردشان قدح هاى لبريز از شراب طهور را مى گردانند؛ * شرابى سفيد ودرخشنده، ولذتبخش براى نوشندگان؛ * شرابى كه نه در آن مايه تباهى عقل است ونه از آن مست مى شوند. * ونزد آن ها همسرانى زيبا چشم است كه جز به شوهران خود عشق نمى ورزند. * گويى (از لطافت وسفيدى) همچون تخم مرغ هايى هستند كه (در زير بال وپر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانى هرگز آن را لمس نكرده است).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

روز قيامت روز تسليم شدن كفار در برابر قدرت خداوند، روز قيامت روز بحث وجدال كفار با يكديگر واقرار به گمراهى خويش، عذاب الهى براى كفار به علت استكبار در برابر توحيد ونسبت شاعر به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، پاداش بيش از عمل نسبت به مخلصين وبيان قسمتى از نعمتهاى بهشتى.

ب. منظور از بعض اول عبارت است از اعتراض كنندگان ومنظور از بعض دوم عبارت است از اعتراض شدگان چون سياق تساؤل در مقام بگو مگو اين معنا را افاده مى كند.(1)

ج. مراد از تأتوننا عن اليمين، اين است كه شما خود را خيرخواه ما معرفى مى كرديد واستعمال كلمه «يمين» در معناى يمن وبركت وخيرخواهى شايع است. از آن جمله قرآن كريم مى فرمايد: وأصحاب اليمين ما أصحاب اليمين.(2)

د. مراد از مجرمين، همان مشركين هستند. به دليل جمله بعدى كه مى فرمايد: إنّهم اذا قيل لهم لا اله الاّ الله يستكبرون.(3)

ه -. مخلَص (به فتح لام) كسانى هستند كه خداوند متعال آنان را خالص براى خود كرده

ص: 168


1- الميزان، ج 17، ص 209؛ نمونه، ج 19، ص 38؛ مجمع البيان، ج 8، ص 689؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 52؛ روح المعانى، ج 23، ص 81.
2- واقعه، 27؛ الميزان، ج 17، ص 210؛ نمونه، ج 19، ص 38؛ مجمع البيان، ج 8، ص 689؛ روح المعانى، ج 23، ص 81؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 52.
3- الميزان، ج 17، ص 212؛ مجمع البيان، ج 8، ص 690؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 54؛ روح المعانى، ج 23، ص 83.

است وغير از خدا كسى در آن سهيم نيست وايشان جز به خداى تعالى به هيچ چيز ديگرى علقه وبستگى ندارند، نه به زينت زندگى دنيا ونه نعيم آخرت، ودر دل ايشان غير از خدا چيز ديگرى وجود ندارد.(1)

و. مراد از اولئك لهم رزق معلوم اين است كه رزق مخلَصين در بهشت غير از رزق ديگران است وهيچ شباهتى به رزق ديگران ندارد. رزق مخلَصين، رزقى خاص ومعيّن وممتاز از رزق ديگران است. پس، معلوم بودن رزق ايشان كنايه از ممتاز بودن رزقشان است. جمله و هم مكرمون نيز دلالت دارد كه مخلصين از احترام ويژه اى برخوردار هستند.(2)

ز. معناى «قاصرات الطرف» به طور كنايه اين است نگاه كردن حوريان با كرشمه وناز است ومؤيد اين معنا اين است كه دنبال آن، كلمه «عين» را آورده كه جمع «عيناء» است و «عيناء» مؤنث «أعين» است وهر دو به معناى چشمى است كه چون چشم آهو درشت ودر عين حال زيبا است.(3)

نكته ها

1. مشركان به پيشگاه عدل الهى در عرصه قيامت كاملاً تسليم هستند: بل هم اليوم مستسلمون. آمدن «مستسلمون» از باب استفعال، بيانگر مبالغه در تسليم است.(4)

2. پيشوايان شرك، در گفت وگو با مشركان فريب خورده در روز رستاخيز، سوء اختيار وروح طغيان وحق ناپذيرى خود آنان را عامل گمراهى اشان معرفى خواهند كرد: قالوا بل لم تكونوا مؤمنين، بل كنتم قوما طاغين.(5)

3. پيشوايان كفر، هم به گمراهى خود اعتراف مى كنند وهم مسئوليّت اغفال وگمراه كردن پيروان خود را مى پذيرند: أغويناكم، ولى مسئوليت قهر وغلبه وسلطه را نمى پذيرند: ما كان لنا عليكم من سلطان.(6)

ص: 169


1- الميزان، ج 17، ص 214.
2- الميزان، ج 17، ص 214.
3- الميزان، ج 17، ص 216؛ نمونه، ج 19، ص 56؛ روح المعانى، ج 33، ص 81.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 361-362.
5- همان، ص 364.
6- نور، ج 10، ص 26.

4. انسان در انتخاب راه يا بيراهه آزاد است وجبرى در كار نيست، از اين رو سران شرك هر گونه سلطه خود را نفى مى كنند: ما كان لنا عليكم من سلطان چنان كه اين نفى سلطه از ناحيه شيطان نيز بيان شده است: ما كان لى عليكم من سلطان الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى ولوموا أنفسكم. (ابراهيم، 22)

5. نظير آيه 35 صافات: إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ

آيه 45 زمر است: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ

6. تكبر، فكر انسان را واژگون مى كند. (عاقل ترين مردم را ديوانه وبت هاى سنگى را خدا مى پندارد): الهتنا لشاعر مجنون.(1)

7. اتهام جنون وشاعر بودن به پيامبر (صلی الله علیه و آله) شيوه مشركان وكافران در برابر پيامبر (صلی الله علیه و آله): ويقولون أئنّا لتاركوا ءالهتنا لشاعر مجنون. آمدن فعل «يقولون» به صيغه مضارع، حكايت از استمرار اين سخن دارد.(2)

8. عذاب دردناك مشركان وكافران مستكبر در دوزخ، تجسم اعمال خود آنان ومتناسب با رفتار ايشان است: لذائقوا العذاب الاليم * وما تجزون الاّ ما كنتم تعملون.(3)

9. عبوديت خالص براى خدا، موجب جلب فضل او وبهره مندى از پاداش برتر در برابر اعمال ورفتار خويش: و ما تجزون الاّ ما كنتم تعملون * الاّ عباد الله المخلصين.

10. عن ابى جعفر (علیه السلام):

«... واما قوله: (اولئك لهم رزق معلوم) قال: يعلمه الخدام فيأتون به أولياء الله قبل أن يسألوهم إيّاه...»؛ از امام باقر (علیه السلام) روايت شده كه فرمود:... واما قول خدا... لهم رزق معلوم (مراد اين است كه) خدمت كارانِ بهشت، آن رزق را مى دانند وآن را براى اولياى خدا مى آورند. قبل از اين كه آنان از ايشان درخواست كنند.»

11. در دسترس بودن شراب وفراوانى ومستمر بودن آن، براى بندگان مخلص خدا در بهشت: يطاف عليهم بكأس من معين. تعبير دور دادن شراب بر سر بهشتيان، بيانگر در

ص: 170


1- نور، ج 10، ص 27.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 371.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 373-377.

دسترس بودن آن است وآمدن «يطاف» به صورت فعل مضارع، دلالت بر استمرار اين عمل دارد.(1)

12. لذت هاى بهشتى، بدون عوارض پنهانى وآشكار است. شراب بهشتى لذيذ است، اما مستى وديگر عوارضِ شراب دنيوى را ندارد: لذّة للشاربين لا فيها غول....(2)

13. بندگان مخلص خدا، برخوردار از همسرانى علاقه مند كه جز به شوهران خود، چشم ندوخته ونظر نمى افكنند: و عندهم قاصرات الطرف. مقصود از قاصرات الطرف (چشم فروهشتگان)، زنانى اند كه چشم از ديگران برگرفته وتنها به همسران خود مى نگرند. گفتنى است كه اين تعبير، ممكن است كنايه از علاقه مندى شديد زنان بهشتى به همسران خود باشد.(3)

14. بعضى از مفسران گفته اند: منظور از تشبيه حوريان به «بيض مكنون»، اين است كه همان گونه كه تخم مرغان مادام كه در زير پر مرغان ودر لانه يا در جاى ديگر محفوظ مى باشد وهمچنان دست نخورده مى ماند وغبارى بر آن نمى نشيند، حوريان نيز اين گونه اند. بعضى ديگر گفته اند: منظور تشبيه آنان به باطن تخم است، قبل از آن كه شكسته شود ودست خورده گردد.(4)

15. زنان وحوريان بهشتى، از شدت سفيدى ودرخشندگى همچون تخم شترمرغ زير پر هستند: كانّهنّ بيض. «بيض» اسم جنس ومفرد آن «بيضة» وبه معناى تخم شترمرغ است كه رنگ آن سفيد ودرخشنده وكمى متمايل به زردى است واين حيوان آن را زير پر خود مى پوشاند تا از غبار وآلودگى ودستبرد محفوظ ماند. عربها، زنان زيبا را به «بيض» تشبيه مى كنند.(5)

ص: 171


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 380.
2- نور، ج 10، ص 31.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 382.
4- روح المعانى، ج 23، ص 89؛ كشاف، ج 4، ص 43؛ الميزان، ج 17، ص 217؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 58؛ مجمع البيان، ج 8، ص 692؛ نمونه، ج 19، ص 56.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 383.

آیه 50-74

اشاره

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (50) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنّي كانَ لي قَرينٌ (51) يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنّا تُرابًا وَ عِظامًا أَ إِنّا لَمَدينُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ (55) قالَ تَاللّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ (58) إِلاّ مَوْتَتَنَا اْلأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (60) لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61) أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظّالِمينَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ (64) طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ (65) فَإِنَّهُمْ َلآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْبًا مِنْ حَميمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ َلإِلَى الْجَحيمِ (68) إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ (69) فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ (70) وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ اْلأَوَّلينَ (71) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فيهِمْ مُنْذِرينَ (72) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ (73) إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ (74)

ترجمه

(در حالى كه آن ها غرق گفتگو هستند) بعضى رو به بعضى ديگر كرده مى پرسند؛ * يكى از آن ها مى گويد: «من همنشينى داشتم، * كه پيوسته مى گفت: آيا (به راستى) تو اين سخن را باور كرده اى، * كه وقتى ما مُرديم وبه خاك واستخوان مبدّل شديم، (بار ديگر) زنده مى شويم وجزا داده خواهيم شد؟!» * (سپس) مى گويد: «آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟» * اينجاست كه نگاهى مى كند، ناگهان او را در ميان دوزخ مى بيند. * مى گويد: «به خدا سوگند نزديك بود مرا (نيز) به هلاكت بكشانى! * واگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضارشدگان (در دوزخ) بودم! * (سپس به ياران خود مى گويد: اى دوستان!) آيا ما هرگز نمى ميريم (و در بهشت جاودانه خواهيم بود)، * وجز همان مرگ اول، مرگى به سراغ ما نخواهد آمد، وما هرگز عذاب نخواهيم شد؟! * راستى اين همان پيروزى بزرگ است!» * آرى، براى مثل اين، بايد عمل كنندگان عمل كنند. * آيا اين (نعمت هاى جاويدان بهشتى) بهتر است يا درخت (نفرت انگيز) زقوم ؟! * ما آن را مايه درد ورنج ظالمان قرار داديم. * آن درختى است كه از قعر جهنم مى رويد. * شكوفه آن مانند سرهاى شياطين است. * آن ها [= مجرمان] از آن مى خورند وشكم ها را از آن پر مى كنند. * سپس روى آن آب داغ متعفنى

ص: 172

مى نوشند. * سپس بازگشت آن ها به سوى جهنم است. * چرا كه آن ها پدران خود را گمراه يافتند، * با اين حال به سرعت به دنبال آنان كشانده مى شوند. * وقبل از آن ها بيشتر پيشينيان (نيز) گمراه شدند. * ما درميان آن ها انذاركنندگانى فرستاديم، * ولى بنگر عاقبت انذارشوندگان چگونه بود! * مگر بندگان مخلص خدا.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

گفت وگوى برخى از بهشتيان با همنشين خود در قيامت، نعمت ولطف الهى مانع هلاكت، خلود در بهشت، مقايسه نعمتهاى بهشت با عذاب در جهنم، توصيف قسمتى از عذاب جهنم، عذاب الهى معلول پيروى از گمراهان، كيفر انذارشدگان ونجات مخلصان.

ب. معناى جمله قال قائل منهم انّى كان لى قرين اين است كه يكى از اهل بهشت به ديگران مى گويد من در دنيا رفيقى داشتم كه از بين مردم تنها او را انتخاب كرده بودم واو تنها مرا رفيق خود گرفته بود، ولى بعضى مفسران گفته اند: مراد از قرين همزادى از شيطانهاست، ليكن اين صحيح نيست؛ زيرا قرآن كريم داشتن قرين از شيطانها را تنها براى كسانى قائل است كه از ذكر خدا وياد او غافلند.(1)

ج. از اين آيات بر مى آيد كه گاه نوعى ارتباط ميان بهشتيان ودوزخيان برقرار مى شود. گويى بهشتيان كه در بالا قرار دارند به دوزخيان كه در پايين هستند مى نگرند ووضع حال آن ها را مى بينند. اين معنا از تعبير «فاطّلع» كه به معناى اشراف از بالا است استفاده مى شود.(2)

د. منظور از «نعمت» در اينجا توفيق هدايت ودستگيرى خداست.(3)

ه -. مراد از موت اول موتتنا الاولى مردن از زندگى دنياست نه مردن از زندگى برزخ كه آيه شريفه ربّنا امتنا اثنتين واحييتنا اثنتين، بر آن دلالت دارد.(4)

ص: 173


1- الميزان، ج 17، ص 217؛ مجمع البيان، ج 8، ص 693.
2- نمونه، ج 19، ص 64.
3- الميزان، ج 17، ص 219؛ نمونه، ج 19، ص 62؛ مجمع البيان، ج 8، ص 694؛ كشاف، ج 4، ص 45؛ روح المعانى، ج 23، ص 93.
4- الميزان، ج 17، ص 219؛ نمونه، ج 19، ص 63؛ مجمع البيان، ج 8، ص 694.

و. مشار اليه «ذلك»، همان رزق كريمى است كه در سابق فرمود براى اهل بهشت آماده شده است.(1)

ز. كلمه «خير» در اين آيه شريفه به معناى وصف است نه به معناى لغويش (بهتر)؛ زيرا درخت زقوم اصلاً خوب نيست. همچنان كه در آيه ما عندالله خيرمن اللهو (جمعه، 11) نيز به همين معنا است چون لهو اصلاً خوب نيست تا ثوابهاى خدايى از آن بهتر باشد.(2)

ح. در آيه 65، ميوه درخت زقّوم را به سر شيطان ها تشبيه كرده واين بدان عنايت است كه عوام از مردم، شيطان را در زشت ترين صورتها تصوير مى كنند.(3)

ط. اين كه فرمود پس شكمها را از آن پر خواهند كرد، اشاره است به گرسنگى شديد اهل دوزخ، به گونه اى كه آن قدر حريص بر خوردن مى شوند كه ديگر در فكر آن نيستند چه مى خورند.(4)

نكته ها

1. كافران، منكر قيامت وزنده شدن انسانها هستند: يقول أءنّك لمن المصدّقين. زيرا گوينده، فرد كافر بوده واستفهام او از باب انكار مى باشد. گفتنى است كه مقصود از تصديق (به قرينه آيه بعد كه مربوط به قيامت است) تصديق به قيامت ورستاخيز انسانهاست.(5)

2. همنشينى در دنيا با كفار، با حفظ معتقدات دينى جايز است: كان لى قرين.(6)

3. جزا وكيفر وپاداش، فلسفه برپا شدن قيامت ورستاخيز انسان است: أءنّا لمدينون. آمدن عبارت «مدينون» (جزا داده شدگان) به جاى «مبعوثون» (مبعوث شدگان) و «محيون» (زنده شدگان)، مى تواند بيانگر اين حقيقت باشد كه اساس رستاخيز انسانها، مسأله جزا است؛

ص: 174


1- الميزان، ج 17، ص 221؛ كشاف، ج 4، ص 46؛ روح المعانى، ج 23، ص 94.
2- الميزان، ج 17، ص 221.
3- الميزان، ج 17، ص 221؛ نمونه، ج 19، ص 72؛ مجمع البيان، ج 8، ص 697؛ كشاف، ج 4، ص 46؛ تفسير مراغى، ج 23، 63؛ روح المعانى، ج 23، ص 95.
4- الميزان، ج 17، ص 222؛ مجمع البيان، ج 8، ص 697؛ كشاف، ج 4، ص 47؛ روح المعانى، ج 23، ص 96؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 63.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 385.
6- نور، ج 10، ص 31.

نه صرف زنده شدن دوباره انسانها.(1)

4. بهشتيان، در باره سرنوشت هم نشينان كافر دنيايى خود، از ديگر بهشتيان پرسش كرده واز وضعيت آنان كسب اطلاع خواهند كرد: قال هل أنتم مطّلعون.

5. بهشتيان، هم نشينان كافر دنيايى خود را، در وسط دوزخ مشاهده خواهند كرد: فرءاه فى سواء الجحيم. «سواء» به معناى وسط است.

6. هم نشينى با كافران، انسان را تا آستانه هلاكت مى برد؛ ولى در عين حال عده اى از مردم خود را از آثار هلاكت بار آن نجات مى دهند ودر نتيجه بهشتى مى شوند.

7. تأثير نپذيرفتن از دوستان فاسد، يك نعمت الهى است: لولا نعمة ربّى.(2)

8. عن ابى جعفر (علیه السلام) قال:

«اذا دخل أهل الجنة الجنّة وأهل النار النار... يقال: خلود فلا موت أبدا. فيقول أهل الجنة: (أفما نحن بميّتين الاّ موتتنا الاولى...)»؛ از امام باقر (علیه السلام) روايت شده كه فرمود: هنگامى كه بهشتيان به بهشت ودوزخيان به دوزخ وارد مى شوند... گفته مى شود: اين جا جاودانگى است وهرگز مرگى نيست پس اهل بهشت مى گويند: أفما نحن بميّتين....

9. سعادت ورستگارى بزرگ (بهشت جاودانه)، در سايه عمل وكوشش ميسر است: انّ هذا لهو الفوز العظيم * لمثل هذا فليعمل العاملون.

10. انواع بوستانها، ميوه ها، شرابها، تختها، بزم انس وهمسران زيبا، مجموعه پذيرايى خداوند از بهشتيان وبندگان مخلص خدا: الا عباد الله المخلصين... فى جنّات النعيم... وعندهم قاصرات الطرف... أذلك خير نزلاً. «نزل» به مجموعه اى گفته مى شود كه براى پذيرايى از مهمان آماده مى سازند.(3)

11. از نظر قرآن كريم مخلَصين داراى امتيازاتى هستند از جمله:

الف. مصونيت از گزند شيطان: فبعزّتك لأغوينّهم أجمعين * الاّ عبادك منهم المخلصين. (حجر، 40)

ب. بيش از عمل پاداش دريافت كردن: و ما تجزون الاّ ما كنتم تعملون * الاّ عبادالله

ص: 175


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 386-388.
2- نور، ج 10، ص 32.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 392-395.

المخلصين. (صافات، 39-40)

ج. عدم احضار براى محاسبه در قيامت: فانّهم لمحضرون * الاّ عباد الله المخلصين. (صافات، 128)

د. نجات يافتن از عذاب الهى در دنيا: فانظر كيف كان عاقبة المنذرين * الاّ عباد الله المخلصين. (صافات، 73-74)

ه -. توصيف خداوند متعال: سبحان الله عما يصفون * الاّ عباد الله المخلصين. (صافات، 160)

قابل توجه اين كه در اين سوره، 5 بار روى بندگان «مخلَص» خدا در آيات مختلف تكيه شده واين نشانه اى از عظمت مقام آنهاست.(1)

12. تعبير «يهرعون» (با سرعت دويدن) اشاره است به اين كه دوزخيان چنان دل ودين بر تقليد نياكان باخته اند كه گويى آنها را به سرعت وبى اختيار به دنبالشان مى دوانند گويى از خود اراده اى ندارند واين اشاره به نهايت تعصب وشيفتگى آن ها به خرافات نياكان است.(2)

13. آيه شريفه و لقد ضلّ قبلهم اكثر الاولين دلالت دارد بر اين كه اهل حقّ در هر زمانى، كمتر از اهل باطل هستند.(3)

14. هر چند كه پيامبران منذر ومبشر بودند، ولى چون ركن اعظم تبليغ آنان مخصوصا نسبت به اقوام گمراه وسركش همان انذار بود، در اين آيه شريفه روى انذار تكيه شده است.(4)

ص: 176


1- نمونه، ج 19، ص 77.
2- نمونه، ج 19، ص 74؛ مجمع البيان، ج 8، ص 698؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 64؛ روح المعانى، ج 23، ص 97.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 699.
4- نمونه، ج 19، ص 76.

آیه 75-113

اشاره

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ (75) وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ (76) وَ جَعَلْنا ذُرّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ (77) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي اْلآخِرينَ (78) سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ (79) إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (80) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ (81) ثُمَّ أَغْرَقْنَا اْلآخَرينَ (82) وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ َلإِبْراهيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ (84) إِذْ قالَ ِلأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللّهِ تُريدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ (87) فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنّي سَقيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92) فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحيمِ (97) فَأَرادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْناهُمُ اْلأَسْفَلينَ (98) وَ قالَ إِنّي ذاهِبٌ إِلى رَبّي سَيَهْدينِ (99) رَبِّ هَبْ لي مِنَ الصّالِحينَ (100) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ (101) فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرينَ (102) فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (105) إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ (106) وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي اْلآخِرينَ (108) سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ (111) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصّالِحينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبينٌ (113)

ترجمه

و نوح، ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت كرديم)؛ وچه خوب اجابت كننده اى هستيم! * واو وخاندانش را از اندوه بزرگ رهايى بخشيديم، * وفرزندانش را همان بازماندگان (روى زمين) قرار داديم، * ونام نيك او را در ميان امّت هاى بعد باقى نهاديم. * سلام بر نوح در ميان جهانيان باد! * ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم. * چرا كه او از بندگان باايمان ما بود. * سپس ديگران [= دشمنان او] را غرق كرديم. * واز پيروان او ابراهيم بود؛ * (به خاطر بياور) هنگامى را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد؛ * هنگامى كه به پدر وقومش گفت: «اين ها چيست كه مى پرستيد؟! * آيا غير از خدا به سراغ اين معبودان دروغين

ص: 177

مى رويد؟! * شما در باره پروردگار عالميان چه گمان مى بريد؟!» * (سپس) نگاهى به ستارگان افكند، * وگفت: «من بيمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آيم). * آن ها از او روى برتافته وبه او پشت كردند (و به سرعت دور شدند.) * (او وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد واز روى تمسخر گفت: «چرا (از اين غذاها) نمى خوريد؟! * (اصلاً) چرا سخن نمى گوييد؟!» * سپس به سوى آن ها رفت وضربه اى محكم با دست راست بر پيكر آن ها فرود آورد (و جز بت بزرگ، همه را در هم شكست). * آن ها با سرعت به او روى آوردند. * گفت: «آيا چيزى را مى پرستيد كه با دست خود مى تراشيد؟! * با اين كه خداوند هم شما را آفريده وهم بت هايى كه مى سازيد!» * (بت پرستان) گفتند: «بناى مرتفعى براى او بسازيد واو را در جهنمى از آتش بيفكنيد!» * آن ها طرحى براى نابودى ابراهيم ريخته بودند، ولى ما آنان را پست ومغلوب ساختيم. * (او از اين مهلكه به سلامت بيرون آمد) وگفت: «من به سوى پروردگارم مى روم، او مرا هدايت خواهد كرد. * پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش.» * ما او [= ابراهيم] را به نوجوانى بردبار وصبور بشارت داديم. * هنگامى كه با او به مقام سعى وكوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست ؟» گفت: «پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت.» * هنگامى كه هر دو تسليم شدند وابراهيم جبين او را بر خاك نهاد، * او را ندا داديم كه: «اى ابراهيم! * آن رؤيا را تحقق بخشيدى (و به مأموريت خود عمل كردى).» ما اين گونه، نيكوكاران را جزا مى دهيم. * اين مسلما همان امتحان آشكار است. * ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم، * ونام نيك او را در امت هاى بعد باقى نهاديم. * سلام بر ابراهيم! * اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم. * او از بندگان باايمان ماست. * ما او را به اسحاق - پيامبرى از شايستگان - بشارت داديم. * ما به او واسحاق بركت داديم؛ واز دودمان آن دو، افرادى بودند نيكوكار وافرادى آشكارا به خود ستم كردند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

اجابت دعاى حضرت نوح، سلام خداوند به نوح، غرق شدن مخالفان نوح (علیه السلام)، پيروى

ص: 178

حضرت ابراهيم از حضرت نوح (علیه السلام)، مبارزه ابراهيم با بت پرستان، نقشه بت پرستان نسبت به ابراهيم (علیه السلام) وهلاك شدن آنان، هجرت ابراهيم (علیه السلام)، تقاضاى ابراهيم از خداوند نسبت به فرزنددار شدن واجابت دعاى او، آزمايش ابراهيم نسبت به فرزند وتكريم از او وبشارت ابراهيم به اسحاق.

ب. منظور از نداى نوح، همان نفرينى است كه به قوم خود كرد وبه درگاه پروردگار خويش براى هلاكت آنان استغاثه برد. همانند آيه 26 سوره مباركه نوح: و قال نوح ربّ لا تذر على الارض من الكافرين ديّارا.(1)

ج. مراد از «كرب» در اينجا همان طوفان ويا آزار قوم نوح است.(2)

د. مراد از اهل نوح، اهل بيت او وگروندگان به او از قومش است؛ كلمه «اهل» همان گونه كه بر همسر مرد وفرزندانش اطلاق مى شود، بر همه خواص آدمى نيز اطلاق مى شود.(3)

ه -. مراد از «ترك در آخرين» تركنا عليه فى الاخرين اين است كه خداى تعالى دعوت نوح را به سوى توحيد بعد از او، در بشر زنده نگه داشته ودر هر عصرى بعد از عصر ديگر تا روز قيامت اثر مجاهدت هاى آن جناب را در راه خدا باقى ومحفوظ داشته است.(4)

و. مراد از «عالمين»، همه عوالم بشرى وامتها وجماعتهاى بشرى تا روز قيامت است. زيرا جمع همراه با الف ولام افاده عموميت مى كند.(5)

ز. «ثمّ» بعديت در كلام را مى رساند نه بعديت در زمان ومراد از كلمه «ءاخرين»، همان قوم مشرك اويند.(6)

ح. حضرت ابراهيم (علیه السلام) يكى از شيعيان حضرت نوح (علیه السلام) بود؛ چون دينش موافق دين او، يعنى دين توحيد بود.(7)

ص: 179


1- الميزان، ج 17، ص 229؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 67.
2- الميزان، ج 17، ص 229؛ نمونه، ج 19، ص 80؛ مجمع البيان، ج 8، ص 699؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 67؛ روح المعانى، ج 23، ص 98.
3- الميزان، ج 17، ص 229؛ مجمع البيان، ج 8، ص 699.
4- الميزان، ج 17، ص 230.
5- الميزان، ج 17، ص 230؛ نمونه، ج 19، ص 82.
6- الميزان، ج 17، ص 232؛ مجمع البيان، ج 8، ص 699؛ روح المعانى، ج 23، ص 99.
7- الميزان، ج 17، ص 232؛ نمونه، ج 19، ص 87؛ مجمع البيان، ج 8، ص 701؛ كشاف، ج 4، ص 48؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 69.

ط. بعضى گفته اند در نظم اين آيات ترتيب زيبايى به كار رفته است؛ چون دنبال داستان نوح كه آدم دومى وابوالبشر ثانى است، داستان ابراهيم را آورد كه ابوالانبيا است؛ يعنى تمامى انبيايى كه بعد از او آمدند نسبتشان به حضرت نوح (علیه السلام) منتهى مى شود ونيز تمامى اديان از قبيل دين موسى وعيسى ومحمد (عليهم السلام) همه بر دين ابراهيم تكيه دارند، كه همان دين توحيد است.(1)

ى. آمدن نزد پروردگار: اذ جاء ربه، كنايه از تصديق خداوند متعال وايمان به اوست.(2)

ك. تعبير ربّ العالمين اشاره به اين است كه تمام عالم در سايه ربوبيت او اداره مى شوند. شما او را رها ساخته به سراغ يك مشت پندار واوهامى كه هيچ منشأ اثر نيست رفته ايد.(3)

ل. بعضى از مفسران گفته اند كه خبر دادن حضرت ابراهيم (علیه السلام) از مريضى خود از باب معاريض وتوريه كلام است ومعاريض عبارت است از اين كه گوينده چيزى را بگويد كه شنونده از ظاهر آن معنايى بفهمد وخود او معناى ديگرى اراده كند، ليكن معاريض گفتن براى انبيا جايز نيست؛ زيرا باعث مى شود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد.

بنا بر اين مراد از جمله انّى سقيم آن است كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) واقعا بيمار بود ودليلى ندارد كه ما بگوييم او در اينجا توريه كرده است.(4)

م. عن رجل من أصحابنا عن أبى عبدالله (علیه السلام) قال: سألته عن قول الله عزّ وجلّ... (إنّى سقيم) قال:

«ما كان ابراهيم (علیه السلام) سقيما وما كذب إنّما عنى سقيما فى دينه مرتادا...»؛ از امام صادق (علیه السلام) در باره سخن خداوند (انى سقيم) روايت شده كه ابراهيم (علیه السلام) بيمار (جسمى) نبود ودر عين حال دروغ هم نگفت، بلكه مقصود او اين بود كه به علت دينى كه دارم از كفر كافران دل آزرده ام ومن در طلب حقيقت هستم.(5)

ن. قال أبو عبدالله (علیه السلام):

«التقية من دين الله... ولقد قال ابراهيم (علیه السلام): (انى سقيم) والله ما كان

ص: 180


1- الميزان، ج 17، ص 232.
2- الميزان، ج 17، ص 232؛ مجمع البيان، ج 8، ص 701.
3- نمونه، ج 19، ص 90؛ كشاف، ج 4، ص 49.
4- الميزان، ج 17، ص 234؛ مجمع البيان، ج 8، ص 703؛ نمونه، ج 19، ص 91.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 424.

سقيما»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: تقيه جزئى از دين خداست... وابراهيم گفت: (انى سقيم) در حالى كه به خداوند سوگند او مريض نبود.

س. با اين كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) مى دانست كه بتها قادر بر خوردن نيستند، به آن ها فرمود: ألاتأكلون. اين تعبير به خاطر تحقير پرستندگان بتها وتنبيه آنان بوده است كه چرا چيزى را مى پرستيد كه نمى تواند چيزى بخورند ونه جوابى بدهند؟!(1)

ع. از اين كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) به بتها گفت كه چرا نمى خوريد؟ اين نقل تأييد مى شود كه مشركين در ايام عيدشان طعام نزد بتها مى گذاشتند.(2)

ف. دليل تعبير كردن به دست راست (باليمين) اين است كه دست راست كنايه از قوّت است.(3)

ص. علت اين كه مردم بعد از مراسم عيد با سرعت به سوى حضرت ابراهيم (علیه السلام) آمدند، به دليل اهتمامى است كه نسبت به حادثه داشتند واحتمال مى دادند كه به دست ابراهيم (علیه السلام) پيش آمده باشد.(4)

ق. «ما» در (ما تعلمون) دو احتمال دارد:

«ما» موصوله باشد؛ كه در اين صورت معناى آيه شريفه اين است كه خدا هم شما را آفريده وهم مصنوعاتتان وبتهايتان را واگر بر بتها كلمه مصنوع اطلاق مى شود به خاطر شكلى است كه انسان به آن مى دهد وگرنه ماده آن را هم خدا آفريده است.

«ما» مصدريه باشد؛ در اين صورت مفهوم آيه اين است كه خداوند هم شما را آفريده وهم اعمال شما را. البته اين معنا غلط نيست وسر از جبر در نمى آورد؛ زيرا اعمال ما هر چند به اراده ما انجام مى گيرد، اما اراده وقدرت بر تصميم گيرى ونيروهاى ديگرى را كه افعال خود را با آن انجام مى دهيم همه از ناحيه خداست.(5)

ر. جمله فجعلناهم الأسفلين كنايه است از اين كه ما ابراهيم را بر آنان غالب ساختيم به طورى كه نقشه شوم آنان هيچ اثرى در وى نگذاشت وآن اين بود كه به آتش گفتيم: بر

ص: 181


1- مجمع البيان، ج 8، ص 703.
2- الميزان، ج 17، ص 235؛ روح المعانى، ج 23، ص 123.
3- الميزان، ج 17، ص 236؛ نمونه، ج 19، ص 93؛ مجمع البيان، ج 8، ص 703؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 70؛ روح المعانى، ج 23، ص 123.
4- الميزان، ج 17، ص 236؛ مجمع البيان، ج 8، ص 703؛ كشاف، ج 4، ص 50.
5- الميزان، ج 17، ص 237؛ نمونه، ج 19، ص 100.

ابراهيم سرد وسلامت باش؛ يا نار كونى بردا وسلاما على ابراهيم.(1)

ش. مراد حضرت ابراهيم (علیه السلام) از اين كه گفت به سوى پروردگارم مى روم؛ انى ذاهب الى ربّى، رفتن به محلّى فارغ است تا در آنجا با فراغت وتجرّد به حاجت خواهى از خدا بپردازد وآن محل سرزمين بيت المقدّس بود.(2)

ت. مراد از ربّ هب لى من الصّالحين، ولد صالحى از صالحين است كه ولد صالح به قرينه الصالحين حذف شده است.(3)

ث. منظور از رسيدن به حدّ كار؛ فلمّا بلغ معه السعى، رسيدن به آن حدّ از عمر است كه آدمى عادتا مى تواند به سوى حوايج زندگى خود برخيزد واين همان سن بلوغ است.(4)

خ. ماذا ترى در اينجا به معناى چه نظر مى دهى ؟ است واين جمله خود دليل بر اين است كه ابراهيم (علیه السلام) در رؤياى خود فهميده كه خداى تعالى او را امر كرده فرزندش را قربانى كند وگرنه صرف اين كه خواب ديده فرزندش را قربانى مى كند، دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد.(5)

ذ. مراد از عظمت ذبح بذبح عظيم اين است كه ذبح از ناحيه خدا آمد تا به عنوان عوض از اسماعيل قربانى شود ونيز عظمت آن ذبح به اين بود كه خداى تعالى آنرا عوض اسماعيل قرار داد.(6)

ض. يكى از بركاتى كه خداوند متعال بر ابراهيم واسحاق داد اين بود كه تمام انبياى بنى اسرائيل از دودمان اسحاق به وجود آمدند در حالى كه پيامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله) از دودمان اسماعيل است.(7)

ظ. اگر خداوند با اين كه يكى است، خود را «مجيبون» خوانده وبه صيغه جمع تعبير كرده است، به منظور تعظيم بوده است.(8)

ص: 182


1- انبياء، 69؛ الميزان، ج 17، ص 238؛ نمونه، ج 19، ص 103؛ مجمع البيان، ج 8، ص 704.
2- الميزان، ج 17، ص 239؛ مجمع البيان، ج 8، ص 704؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 71.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 704.
4- الميزان، ج 17، ص 240؛ مجمع البيان، ج 8، ص 706؛ كشاف، ج 4، ص 53.
5- الميزان، ج 17، ص 240.
6- الميزان، ج 17، ص 242؛ مجمع البيان، ج 8، ص 708.
7- الميزان، ج 17، ص 43؛ نمونه، ج 19، ص 130؛ كشاف، ج 4، ص 59.
8- الميزان، ج 17، ص 229؛ كشاف، ج 4، ص 48؛ روح المعانى، ج 23، ص 98.

نكته ها

1. نظير آيه 75 صافات: وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ

آيات ذيل با توضيح بيشترى است: فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ. فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ (القمر، 11)

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارا. إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرا كَفَّارا (نوح، 27)

2. حضرت نوح (علیه السلام) اولين كسى است كه در بشر، دعوت به توحيد ومبارزه عليه شرك وآثار شرك كه همان اعمال زشت است قيام نمود ودر اين راه به تنهايى شديدترين رنج ها ومحنت ها را تحمل كرد، آن هم نزديك به هزار سال. پس حضرت نوح (علیه السلام) به تنهايى از هر چيز كه در بشريت وتا روز قيامت رخ بدهد سهيم وشريك است ودر قرآن كريم خداى تعالى چنين سلامى به احدى نداده است كه اين قدر وسيع باشد.(1)

3. خداوند متعال در باره اجابت دعاى مردم چنين مى فرمايد: أدعونى أستجب لكم (غافر، 61)، ليكن در مورد اجابت دعاى نوح (علیه السلام) با ضمير جمع تعبير مى كند، به علاوه واژه «نعم» را كه دلالت بر مدح دارد به كار برده: و لقد نادينا نوح فلنعم المجيبون كه دلالت بر عظمت وفضيلت نوح (علیه السلام) دارد.

4. از امام باقر (علیه السلام) (در باره سخن خداوند كه مى فرمايد:) و جعلنا ذريته هم الباقين روايت شده است: خدا مى فرمايد: ذريه او را با حق ونبوت وكتاب وايمان باقى قرار داديم وآن طور نيست كه تمام فرزندان آدم - كه در روى زمين زندگى مى كنند - از فرزندان نوح (علیه السلام) باشند....(2)

5. در باره اهميت قلب سليم همين بس كه قرآن مجيد آن را تنها سرمايه نجات روز قيامت شمرده است. چنان كه از زبان همين پيامبر بزرگ ابراهيم (علیه السلام) مى خوانيم: يوم لا ينفع مال ولا بنون * الاّ من أتى الله بقلب سليم.(3)

ص: 183


1- الميزان، ج 17، ص 231.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 410.
3- شعراء، 88-89؛ نمونه، ج 19، ص 88.

6. پاكسازى قلب ودل، از هر گونه امراض روحى واخلاقى، شرط تقرب به خدا وبار يافتن به درگاه اوست: اذ جاء ربّه بقلب سليم.(1)

7. در مجمع البيان آمده است: قلب سليم قلبى است كه سالم از هر چيز غير از خداى تعالى باشد وبه چيزى غير از او وابسته نباشد واين معنا از امام جعفر صادق (علیه السلام) روايت شده است.(2)

8. ويژگى هاى حضرت ابراهيم (علیه السلام)

1) بردبارى؛ انّ ابراهيم لاوّاه حليم. (توبه، 114)

2) منيب؛ ان ابراهيم لحليم أوّاه منيب. (هود، 75)

3) صدّيق؛ انه كان صدّيقا نبيّا. (مريم، 41)

4) عابد؛ و كانوا لنا عابدين. (انبياء، 73)

5) سلامت قلب؛ و ان من شيعته لابراهيم * اذ جاء ربّه بقلب سليم. (صافات، 83-84)

6) پذيرايى از مهمان؛ فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين. (ذاريات، 26)

7) شكرگزار؛ الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل واسحق انّ ربّى لسميع الدعاء. (ابراهيم، 39)

8) تواضع در برابر خدا؛ انّ ابراهيم كان امّة قانتا للّه حنيفا ولم يك من المشركين. (نحل، 120)

9) اخلاص وياد قيامت؛ انا اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار وانّهم عندنا لمن المصطفين الاخيار. (ص، 46-47)

10) دوست خدا؛ و اتخذ الله ابراهيم خليلاً. (نساء، 125)

11) ادب در برابر خدا؛ فانهم عدو لى الا ربّ العالمين * الذى خلقنى فهو يهدين * والذى هو يطعمنى ويسقين * واذا مرضت فهو يشفين (شعراء، 72-76). حضرت ابراهيم (علیه السلام) نعمت خلقت، هدايت، اطعام ومانند آن را به خداوند نسبت داد، اما مرض را كه نقص در سلامت است به خداوند نسبت نداد، بلكه به خودش نسبت داد واين يك نوع ادب در گفتار است.

ص: 184


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 418.
2- همان.

9. وظيفه انبيا سه چيز است: الف) پيوند با پيامبران پيشين: و انّ من شيعته لابراهيم. ب) تسليم در برابر خدا: جاء ربّه بقلب سليم. ج) نجات جامعه از انواع شرك: اذ قال لابيه.(1)

10. چون ابراهيم سوگند ياد كرده بود كه براى بت ها تدبيرى بينديشد؛ تاللّه لاكيدن اصنامكم (انبياء، 57) همين كه ديد استدلال وموعظه اثر نكرد به آن سوگند عمل كرد ويك تنه همه بت ها را شكست: فراغ عليهم ضربا باليمين خداوند نيز ابراهيم را به وفادارى ستود: ابراهيم الّذى وفّى.(2)

11. رفتن مخفيانه ابراهيم (علیه السلام) به جانب معبودهاى مشركان پس از خروج آنان از شهر: فراغ الى ءالهتهم. «روغ» (مصدر «راغ») در اصل به معناى تمايل به چيزى به صورت سرّى وپنهانى است.(3)

12. ابراهيم (علیه السلام) با دست راست ضربه اى محكم بر بت ها ومعبودهاى مشركان وارد ساخت: فراغ عليهم ضربا باليمين. اين معنا از مقيد شدن «ضربا» به «باليمين» (دست راست) به دست مى آيد كه ضربه ابراهيم (علیه السلام) محكم بود؛ زيرا دست راست نيرومندتر از دست چپ است ومردم نوعا از دست راست خود براى ضربه شديد استفاده مى كنند.

13. ابراهيم (علیه السلام) مشركان را به خاطر پرستش معبودهاى دست ساز خود سرزنش كرد: قال أتعبدون ما تنحتون «نحت» (ماده «تنحتون») به معناى تراشيدن شىء سخت (چون سنگ وچوب) است.

14. تعصّب وتحجّر به جايى مى رسد كه پيامبر معصومى چون ابراهيم كه بيان معجزه وعلم دارد به خاطر مشتى سنگ وچوب وجماد محكوم به سوختن مى شود: القوه فى الجحيم.(4)

15. تصميم دسته جمعى مشركان بر سوزاندن ابراهيم (علیه السلام) در آتشى پرحرارت وپر شعله: فألقوه فى الجحيم. «جحيم» (از ماده «جحمه») به معناى شدت شعله وحرارت آتش است.(5)

ص: 185


1- نور، ج 10، ص 42-43.
2- نجم، 37؛ نور، ج 10، ص 46.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 426-429.
4- نور، ج 10، ص 47.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 432.

16. اگر ما به وظيفه خود عمل كنيم، خداوند خود پاسخ نقشه هاى دشمن را مى دهد: فارادوا به كيدا فجعلناهم الاسفلين.(1)

17. اراده خدا، حاكم بر عوامل طبيعى است: فأرادوا به كيدا فجعلناهم الاسفلين مشركان از همه عوامل طبيعى، براى نابودى ابراهيم (علیه السلام) بهره گرفتند؛ ولى خداوند همه آن عوامل از جمله آتش را از تأثير انداخت.(2)

18. آيه 99 اشاره دارد به اين كه اگر انسان در جايى نتواند به طور لازم اقامه دين نمايد، بايد از آنجا به سرزمين ومكان ديگرى هجرت كند.(3)

19. اعطاى فرزند از جانب خداوند به انسانها، تنها يك بخشش الهى است نه حق براى آنان: ربّ هب لى من الصالحين.(4)

20. حضرت ابراهيم در يك مورد تقاضاى فرزند صالح كرد: ربّ هب لى من الصالحين، در آيه ديگر مى فرمايد: اين دعاى ابراهيم مستجاب شد وما به او فرزند صالح عنايت كرديم؛ و وهبنا له اسحق ويعقوب (عنكبوت، 27) ودر آيه ديگر مى فرمايد: ابراهيم براى اين نعمت الهى شكرگزارى كرد: الحمد لله الّذى وهب لى على الكبر اسماعيل واسحق انّ ربّى لسميع الدعاء. (ابراهيم، 39)

21. تعبير بغلام حليم اشاره به اين است كه آن فرزند پسر خواهد بود وبه حدّ غلامان (جوانان) خواهد رسيد واگر آن فرزند را توصيف به غلام كرد، با اين كه اسماعيل از حدّ غلاميت (جوانى) هم گذشت وبه حدّ رجوليت رسيد، براى اين بود كه خواست اشاره كند به آن حالتى كه در آن حالت صفت كمال وصفاى ذات او وحلمش نمايان مى شود وآن حدّ جوانى است.(5)

22. در سوره شعرا آيه 83، حضرت ابراهيم از خداوند مى خواهد كه خودش به صالحان ملحق شود ودر اين آيه فرزند صالح مى خواهد.(6)

ص: 186


1- نور، ج 10، ص 47.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 433.
3- تفسير مراغى، ج 23، ص 71.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 436-437.
5- الميزان، ج 17، ص 239؛ كشاف، ج 4، ص 53.
6- نور، ج 10، ص 48-49.

23. از نشانه هاى فرزند خوب، كمك به پدر در كار وتلاش است: فلمّا بلغ معه السعى.

24. در راه خدا، بايد از همه دلبستگى ها حتى دلبستگى به فرزند دست كشيد. (فرزندى كه حدود يك قرن در انتظارش بوده وبا دعا وتضرّع او را از خداوند گرفته است، اكنون كه رشد كرده وبازويى براى پدر پيرش شده است بايد با دست خودش او را ذبح كند).

25. مشورت ونظرخواهى با نوجوانان ونيز شخصيت دادن به آنان واحترام به نظرات آنها امر شايسته اى است: أنى أذبحك فانظر ماذا ترى.(1)

26. حجت بودن رؤياى پيامبران در تكاليف الهى: انى أرى فى المنام أنّى أذبحك... قال يا أبت افعل ما تؤمر.(2)

27. ادب در گفتار

يكى از آداب گفتار آن است كه وقتى انسان مى خواهد كارى انجام دهد، نبايد خود را مستقل در كار بداند، بلكه آن كار را وابسته به مشيت الهى بداند وجمله ى (ان شاء الله) را بگويد. به نمونه هاى ذيل توجه كنيد:

الف) وقتى حضرت ابراهيم (علیه السلام) نظر فرزندش را در مورد ذبح در راه خدا خواستار شد، اسماعيل گفت: انشاء الله مرا صابر خواهى يافت؛ يا أبت افعل ما تؤمر ستجدنى انشاء الله من الصابرين. (صافات، 102)

ب) وقتى حضرت شعيب پيشنهاد ازدواج با دخترش را با موسى (علیه السلام) مطرح كرد، گفت: نمى خواهم بر تو سخت بگيرم، انشاء الله مرا صالح وشايسته خواهى يافت؛ قال انى أريد أن انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تأجرنى ثمانى حجج فان اتممت عشرا فمن عندك وما أريد ان اشقّ عليك ستجدنى ان شاء الله من الصالحين. (قصص، 27)

ج) وقتى پدر ومادر حضرت يوسف (علیه السلام) بر او وارد شدند، گفت: وارد اين شهر شويد انشاء الله در امن وامان خواهيد بود؛ فلما دخلوا على يوسف اوى اليه ابويه وقال ادخلوا مصر ان شاء الله ءامنين. (يوسف، 99)

28. صبر وصابران

ص: 187


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 441.
2- همان، ص 442.

صبر بر سه نوع است: صبر در مصيبت، صبر بر طاعت وصبر از معصيت:

الف) صبر در مصيبت مانند صبر ايوب (علیه السلام)؛ انّا وجدناه صابرا نعم العبد انّه اوّاب. (ص، 44)

ب) صبر بر طاعت مانند صبر ابراهيم (علیه السلام) واسماعيل (علیه السلام)؛

يا ابت افعل ما تؤمر ستجدنى انشاءاللّه من الصابرين. (صافات، 102)

ج) صبر از معصيت مانند صبر يوسف (علیه السلام)؛

ربّ السّجن احبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه. (يوسف، 33)

تذكر: پيامبران واولياى داراى همه ى انواع صبر بودند، از اين رو قرآن كريم در آيه ى 24 سوره سجده مى فرمايد: و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا لما صبروا.

29. مؤمن، تسليم خداست ودر برابر دستورات او بهانه نمى گيرد: يا أبت افعل ما تؤمر در حالى كه اسماعيل مى توانست به پدر بگويد: الف) اين خواب است نه بيدارى. ب) كشتن فرزند حرام است. ج) امر، دلالت بر فوريّت نمى كند، صبر كن. د) امر ارشادى است نه مولوى، توصيه است نه واجب.(1)

30. در قرآن كريم فقط 2 نفر از انبيا به وصف «حلم» ستايش شده اند. يكى حضرت اسماعيل در آيه 101 است وديگرى پدر بزرگوارش حضرت ابراهيم (علیه السلام) كه فرمود: انّ ابراهيم لحليم اواه منيب (هود، 75)، البته توصيف پيامبرى به وصفى به اين معنا نيست كه پيامبر ديگر واجد اين وصف نبوده است، بلكه به اين معناست كه اين وصف ظهور بيشترى در اين پيامبر داشته است.(2)

31. حضرت اسماعيل (علیه السلام) در جواب پدر گفت: آنچه بدان مأمور شده اى انجام بده ونگفت مرا ذبح كن. اين تعبير براى اشاره به اين بوده كه بفهماند پدرش مأمور به اين امر بوده است وبه جز اطاعت وانجام آن مأموريت چاره اى نداشت.(3)

32. تعبير انّى ارى فى المنام، (فعل مضارع) دلالت دارد بر اين كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) صحنه ذبح فرزندش را مكرّر در خواب ديده است.(4)

ص: 188


1- نور، ج 10، ص 50.
2- هود، 75؛ الميزان، ج 17، ص 240؛ كشاف، ج 4، ص 53؛ روح المعانى، ج 23، ص 127؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 72.
3- الميزان، ج 17، ص 240؛ نمونه، ج 19، ص 112.
4- الميزان، ج 17، ص 240.

33. در آيه 103 جواب «لمّا» حذف شده ونيامده است واين به خاطر آن بود كه بفهماند جواب «لمّا» از بس مهم ومصيبت آن جناب آن قدر شديد وتلخ بود كه قابل گفتن نيست.(1)

34. حضرت ابراهيم وقتى كه پايه هاى خانه كعبه را با فرزندش بالا بردند، از خداوند درخواست كردند: ما وذريه مان را تسليم خود قرار بده؛ ربّنا واجعلنا مسلمين لك ومن ذريتنا امّة مسلمة لك (بقره، 128). يكى از نمونه هاى اجابت اين دعا در موضوع قربانى فرزند است كه هر دو بزرگوار تسليم فرمان خداوند شدند: فلمّا أسلما وتلّه للجبين.

35. ابراهيم (علیه السلام)، براى قربانى كردن فرزندش اسماعيل (علیه السلام) او را با يك طرف پيشانى اش به خاك افكند: و تلّه للجبين. «تَلْ» (مرادف «صرف») به معناى «به خاك افكنده» است و «جبين» به معناى يك سوى پيشانى است.(2)

36. همه انسانها - هر چند در اوج كمال وايمان باشند - در معرض آزمايش الهى اند: انّ هذا لهو البلؤا المبين. آزمايش شدن حضرت ابراهيم (علیه السلام) كه از پيامبران اولواالعزم بود گوياى حقيقت فوق است.(3)

37. خداوند، از ابراهيم (علیه السلام) نام وآوازه نيكى در ميان آيندگان بر جاى گذاشت: و تركنا عليه فى الاخرين. اين معنا بر اين اساس است كه مفعول «تركنا» محذوف بوده وتقدير آن چنين باشد: وتركنا ثناء عليه گفتنى است فعل «تركنا» در آيه شريفه، به معناى «أبقينا» (باقى گذاشتيم) است.

38. سلام وتحيت بزرگ خداوند به ابراهيم (علیه السلام): سلام على ابراهيم. تنوين «سلامٌ» براى تعظيم است.(4)

39. نكره آمدن «سلام» براى اين است كه بفهماند سلامى بر ابراهيم باد كه بيان نتواند عظمت آن را در خود بگنجاند.(5)

40. انبيا، مشمول بركت الهى

ص: 189


1- همان، ص 241.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 445.
3- همان، ص 449.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 451.
5- الميزان، ج 17، ص 242.

انبياى الهى هميشه مشمول بركت خداوند متعال بودند مانند:

1. حضرت نوح (علیه السلام)؛ قيل يا نوح اهبط بسلام منا وبركات عليك. (هود، 48)

2. ابراهيم (علیه السلام)، 3. اسحاق (علیه السلام)؛ سلام على ابراهيم... وباركنا عليه وعلى اسحق. (صافات، 109-113)

3. عيسى (علیه السلام)؛ و جعلنى مباركا اينما كنت. (مريم، 31)

4. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله): قرآن كريم كه كتاب پربركت است بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد؛ هذا كتاب أنزلناه مبارك. (انعام، 92)

41. نااهل شدن فرزند حتى از خاندان پيامبران امكان دارد: و من ذرّيّتهما... ظالم لنفسه... آرى پيوند نسبى سبب قطعى شدن هدايت يا گمراهى فرزندان نيست. (ممكن است پدر پيامبر وفرزندش منحرف باشد).(1)

ص: 190


1- نور، ج 10، ص 55.

آیه 114-148

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ (114) وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ (115) وَ نَصَرْناهُمْ فَكانُوا هُمُ الْغالِبينَ (116) وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبينَ (117) وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ (118) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي اْلآخِرينَ (119) سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ (120) إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (121) إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ (122) وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (123) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقينَ (125) اللّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ اْلأَوَّلينَ (126) فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127) إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ (128) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي اْلآخِرينَ (129) سَلامٌ عَلى إِلْياسينَ (130) إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ (132) وَ إِنَّ لُوطًا لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (133) إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعينَ (134) إِلاّ عَجُوزًا فِي الْغابِرينَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا اْلآخَرينَ (136) وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحينَ (137) وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضينَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ (142) فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ (143) لَلَبِثَ في بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ (147) فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ (148)

ترجمه

ما به موسى وهارون نعمت بخشيديم. * وآن دو وقومشان را از اندوه بزرگ نجات داديم. * وآن ها را يارى كرديم تا بر دشمنان خود پيروز شدند. * ما به آن دو، كتاب روشنگر داديم، * وآن دو را به راه راست هدايت نموديم. * ونام نيكشان را در اقوام بعد باقى گذارديم. * سلام بر موسى وهارون! * ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم. * آن دو از بندگان مؤمن ما بودند. * والياس از رسولان (ما) بود. * (به خاطر بياور) هنگامى را كه به قومش گفت: «آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟! * آيا بتِ «بعل» را مى خوانيد وبهترين آفريدگار را رها مى سازيد؟! * خدايى كه پروردگار شما وپروردگار نياكان شماست!» * امّا آن ها او را تكذيب كردند؛ ولى به يقين همگى (در دادگاه عدل الهى) احضار مى شوند؛ * مگر بندگان مخلص خدا. * ما نام نيك او را در ميان امت هاى بعد باقى گذارديم. * سلام بر الياسين! * ما اين

ص: 191

گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم. * او از بندگان مؤمن ماست. * ولوط از رسولان (ما) است. * (به خاطر بياور) زمانى را كه او وخاندانش را همگى نجات داديم، * مگر پيرزنى كه از بازماندگان بود (و به سرنوشت آنان گرفتار شد). * سپس بقيه را نابود كرديم. * وشما پيوسته صبحگاهان از كنار (ويرانه هاى شهرهاى) آن ها مى گذريد، * و (همچنين) شبانگاه؛ آيا نمى انديشيد؟! * ويونس از رسولان (ما) است. * (به خاطر بياور) زمانى را كه به سوى كشتى پر (از جمعيت وبار) فرار كرد. * وبا آن ها قرعه افكند، و (قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد. * (او را به دريا افكندند) وماهى عظيمى او را بلعيد، در حالى كه مستحق سرزنش بود. * واگر او از تسبيح كنندگان نبود، * تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند! * (به هر حال ما او را رهايى بخشيديم و) او را در يك سرزمين خشك خالى از گياه افكنديم در حالى كه بيمار بود. * وبوته كدويى بر او رويانديم (تا در سايه برگ هاى پهن ومرطوبش آرامش يابد). * واو را به سوى جمعيّت يكصد هزار نفرى - يا بيشتر - فرستاديم. * آن ها ايمان آوردند، از اين رو تا مدّت معلومى آنان را از مواهب زندگى بهره مند ساختيم.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

نجات موسى وهارون وقومشان از بلاى بزرگ، سلام خداوند به آن دو پيامبر، رسالت حضرت الياس ودعوت قوم خويش به تقوا وعبادت پروردگار، سلام خدا به حضرت الياس، پاداش اهل احسان، نجات حضرت لوط واهلش وهلاكت مخالفان او، رسالت حضرت يونس وگرفتارى او در شكم ماهى، تسبيح حضرت يونس عامل نجات او.

ب. مراد از منّت در «مننّا» همان نعمت هايى است كه بعدا در باره موسى وهارون وقوم آن دو مى شمارد كه چگونه از شرّ فرعونيان نجاتشان داده وياريشان كرد وكتاب به سويشان نازل نمود وبه سوى خود هدايتشان فرمود وامثال اين ها.(1)

ج. منظور از كرب عظيم، اندوه شديدى است كه بنى اسرائيل از شرّ فرعون داشتند كه آنان را ضعيف كرد وبدترين شكنجه را به آنها داد وبچه هايشان را مى كشت وزنان

ص: 192


1- الميزان، ج 17، ص 248؛ مجمع البيان، ج 8، ص 711؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 78؛ روح المعانى، ج 23، ص 138؛ كشاف، ج 4، ص 59.

ودخترانشان را زنده نگه مى داشت.

د. مقصود از «كتاب»، كتابى است كه مجهولات نهانى را روشن مى كند وآن امورى را كه مورد احتياج مردم در دنيا وآخرت است وبراى خود آنان پوشيده است، بيان مى نمايد.(1)

ه -. مراد از «كتاب مستبين»، تورات است.(2)

و. مقصود از هدايت به سوى صراط مستقيم، هدايت به تمام معناى كلمه است وبه همين جهت آن را به موسى وهارون (عليهما السلام) اختصاص داد واز قوم آن دو كسى را شريك آن دو نكرد.(3)

ز. تعبير به بهترين خالق أحسن الخالقين با اين كه آفريننده واقعى در عالم جز خدا نيست، ظاهرا اشاره به مصنوعاتى است كه انسان با تغيير شكل دادن به مواد طبيعى درست مى كند واز اين نظر خالق بر او اطلاق مى گردد، هر چند خالق مجازى است.(4)

ح. مقصود از «محضرون» اين است كه تكذيب كنندگان مبعوث مى شوند تا حاضر براى عذاب شوند. كلمه «احضار» هر جا به طور مطلق بيايد، به معناى احضار براى شرّ وعذاب است.(5)

ط. تعبير به «الياسين» به جاى الياس يا به خاطر اين است كه الياسين لغتى در واژه الياس است وهر دو به يك معنا است يا اشاره به الياس وپيروان او است كه به صورت جمعى آمده است.(6)

ى. منظور از نجات لوط وخاندانش، نجات او از عذابى است كه بر قوم لوط نازل شد، وآن به گونه اى كه در قرآن آمده اين بود كه از آسمان سنگريزه سجيل بر آنان باريد وزمين هم دهان باز كرده وهمه را در خود فرو برد.(7)

ص: 193


1- الميزان، ج 17، ص 249.
2- مجمع البيان، ج 8، ص 711؛ نمونه، ج 19، ص 135؛ كشاف، ج 4، ص 59؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 79؛ روح المعانى، ج 23، ص 138.
3- الميزان، ج 17، ص 249.
4- نمونه، ج 19، ص 140.
5- الميزان، ج 17، ص 250؛ مجمع البيان، ج 8، ص 713؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 80؛ روح المعانى، ج 23، ص 141.
6- نمونه، ج 19، ص 142؛ مجمع البيان، ج 8، ص 714؛ كشاف، ج 4، ص 60؛ روح المعانى، ج 23، ص 141؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 81.
7- الميزان، ج 17، ص 256؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 81.

ك. «عجوز» به پيرزنى گويند كه از كار وتلاش عاجز باشد ومنظور از آن، همسر حضرت لوط (علیه السلام) است.(1)

ل. منظور از «الاخرين»، همان قوم لوط است كه حضرت لوط به عنوان رسول به سويشان فرستاده شده بود.(2)

م. منظور از عبور كردن در صبح وشام، عبور كردن از خرابه هاى آن ديار است كه به طورى كه مى گويند امروزه آن خرابه ها زير آب رفته است.(3)

ن. چون مردم لوط در سرزمينى وسط شام وحجاز زندگى مى كردند، قرآن كريم مى فرمايد: شما همواره صبح وشام از سرزمين آنان عبور مى كنيد: لتمرّون عليهم.(4)

س. سياق آيه شريفه خالى از اين اشعار ودلالت نيست كه مراد از ارسال حضرت يونس، اين است كه آن جناب را امر فرموده كه بار ديگر به سوى قومش برگردد.(5)

ع. كلمه «أو» در اين آيه شريفه به معناى ترديد نيست؛ زيرا خداى تعالى در عدد آن جمعيت ترديد ندارد، بلكه به معناى ترّقى است ومنظور از اين مردم، مردم نينوا است.(6)

ف. مراد از ايمان آوردن قوم حضرت يونس (علیه السلام) در جمله فامنوا...، ايمان آوردن به حضرت يونس وپيروى اش مى باشد نه ايمان آوردن به خدا بعد از ديدن عذاب.(7)

ص. مراد از «الى حين»، همان پايان زندگى واجل طبيعى آنهاست.(8)

نكته ها

1. نظير آيه 114 و 115 صافات: وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ. وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ آيه 50 بقره با توضيح بيشترى است:

ص: 194


1- الميزان، ج 17، ص 256؛ نمونه، ج 19، ص 148؛ مجمع البيان، ج 8، ص 715؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 81.
2- الميزان، ج 17، ص 256؛ نمونه، ج 19، ص 148؛ مجمع البيان، ج 8، ص 715؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 81.
3- الميزان، ج 17، ص 256؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 82.
4- الميزان، ج 17، ص 256؛ نمونه، ج 19، ص 149؛ مجمع البيان، ج 8، ص 715؛ كشاف، ج 4، ص 61؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 82؛ روح المعانى، ج 23، ص 142.
5- الميزان، ج 17، ص 260؛ كشاف، ج 4، ص 62؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 84.
6- الميزان، ج 17، ص 260؛ مجمع البيان، ج 8، ص 717؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 84.
7- الميزان، ج 17، ص 260.
8- نمونه، ج 19، ص 161؛ مجمع البيان، ج 8، ص 717؛ كشاف، ج 4، ص 62؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 84؛ روح المعانى، ج 23، ص 148.

وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِى ذلِكُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ. وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ

2. غلبه وپيروزى موسى، وهارون (عليهما السلام) وقومشان بر فرعونيان، نتيجه نصرت الهى بود: ونصرناهم فكانوا هم الغالبين.(1)

3. كتاب آسمانى موسى وهارون (عليهما السلام) (تورات)، برخوردار از پيام ها ومضامينى بسيار روشن وقابل فهم براى همگان: و ءاتينهما الكتاب المستبين. «مستبين» به معناى «مبين» (روشن وروشنگر) است و «سين» و «تا» در آن براى تأكيد ومبالغه است؛ يعنى بسيار روشن وروشنگر.(2)

4. حتى انبيا به راهنمايى خداوند نيازمندند: هديناهما الصراط المستقيم.(3)

5. نام نيك، يكى از پاداش هاى الهى در دنياست: تركنا عليهما فى الاخرين در اين سوره از حضرت نوح در آيه 78 واز ابراهيم (علیه السلام) در آيه 107 واز موسى وهارون (عليهما السلام) در آيه 119 با بقاى نام نيك، تجليل شده است.(4)

6. سلام وتحيت بزرگ خداوند به موسى وهارون (عليهما السلام): سلامٌ على موسى وهارون. تنوين «سلام» براى تعظيم است.(5)

7. در اين سوره هر كجا فرمود: براى انبيا نام نيك باقى گذاشتيم، به سه عنصر اشاره كرده است: احسان، ايمان وعبادت: انا كذلك نجزى المحسنين انّهما من عبادنا المؤمنين.(6)

8. نوح، ابراهيم، موسى، هارون والياس (عليهم السلام) از بندگان برجسته ومقرب خداوند هستند. برجسته ومقرب بودن انبياى الهى كه ذكر شد، از اضافه «عباد» به ضمير «نا» به دست مى آيد.

9. الياس پيامبر، قوم خود را به خاطر بى تقوايى شان سرزنش كرد: اذ قال لقومه ألا تتّقون. همزه در «ألا تتقون» براى استفهام انكارىِ توبيخى است.

ص: 195


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 460.
2- همان، ص 461.
3- نور، ج 10، ص 56.
4- همان.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 464.
6- نور، ج 10، ص 56.

10. مراد از «الياسين» همان «الياس» است كه در چند آيه قبل سخن در باره او بود واين دو كلمه نام يك فرد است، مانند «سينا» و «سينين» كه نام يك سرزمين است. بهترين دليل بر اين مطلب آن است كه اولاً در آيات بعد، ضمير مفرد در باره او به كار مى رود: انّه من عبادنا المؤمنين وثانيا سلام خداوند در مورد پيامبران قبلى يعنى حضرت نوح، ابراهيم، موسى وهارون، نشان مى دهد كه مراد از «الياسين» در سلام على الياسين، همان الياس در انّ الياس لمن المرسلين است.(1)

11. سلام وتحيت بزرگ خداوند به الياس پيامبر (علیه السلام): سلام على الياسين. تنوين «سلام» براى تعظيم است.(2)

12. همسر حضرت لوط، از هلاك شدگان عذاب الهى قوم لوط بود: إلاّ عجوزا فى الغابرين. «غابر» (مفرد «غابرين») به معناى باقى ومانده است چنان كه «غبار» نيز باقيمانده خاك است ومقصود از آن، كسانى اند كه از شهر بيرون نيامده وبه عذاب الهى قوم لوط گرفتار شدند.

13. انتساب به خوبان (چونان پيامبران)، هيچ تأثيرى در سرنوشت اخروى وكيفر وپاداش الهى ندارد: إذ نجّينه وأهله أجمعين * إلاّ عجوزا فى الغابرين.

14. تعبير «أبق»، تعبير عجيبى است ونشان مى دهد كه ترك اولاى بسيار كوچك تا چه حدّ در مورد پيامبران عالى مقام از سوى خداوند مورد سخت گيرى وعتاب واقع مى شود تا آن جا كه پيامبرش را بنده فرارى مى نامد!(3)

15. يونس پيامبر با سوار شدن بر كشتى مملو از بار ومسافر، از ميان قوم خود گريخت: إذ أبق إلى الفلك المشحون. «أبق» (مصدر «أبَقَ») به معناى فرار عبد از مالك است و «مشحون» به معناى مملو است.(4)

16. قرعه، راهى مشروع ومجاز براى گشودن مشكل غير قابل حل از راه فكر وانديشه است: فساهم فكان من المدحضين.(5)

ص: 196


1- نمونه، ج 19، ص 145؛ نور، ج 10، ص 58.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 474-478.
3- نمونه، ج 19، ص 154.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 482.
5- همان، ص 483.

قال الصادق (علیه السلام):

«ما تقارع قوم، ففوّضوا أمرهم إلى الله تعالى إلاّ خرج سهم المحق وقال: أىّ قضية أعدل من القرعة إذ فوّض الأمر إلى الله ؟ أليس الله تعالى يقول : فساهم فكان من المدحضين؟»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هيچ قومى قرعه نزدند وامر خود را به خداوند تعالى واگذار نكردند مگر اين كه سهم كسى كه صاحب حق است از آن بيرون آمد. امام فرمود: چه قضيه اى به عدالت نزديك تر از قرعه است، آن گاه كه كار به خدا واگذار شود؟ آيا خداوند تعالى نفرموده است: فساهم فكان من المدحضين؟(1)

17. حيوانات، گاهى براى انجام يك كار، از طرف خداوند مأمور مى شوند: فالتقمه الحوت. «إلتقام» (مصدر «التقم») به معناى بلعيدن است و «حوت» هر چند در مطلق ماهى - چه بزرگ باشد وچه كوچك - به كار مى رود، اما كاربرد آن در ماهى بزرگ بيشتر است ودر آيه شريفه نيز به همين معنا به كار رفته است.(2)

18. دعا وتسبيح مستمر خداوند، مايه نجات از گرفتارى وغم واندوه است: فلولا أنّه كان من المسبّحين * للبث فى بطنه الى يوم يبعثون.(3)

19. از امام باقر (علیه السلام) روايت شده كه فرمود: يونس سه روز در شكم ماهى محبوس ماند ودر تاريكى ها... ندا در داد (خدايا) جز تو هيچ معبودى نيست. منزهى تو (و) من از ستمكاران بودم. پس خدا او را اجابت كرد وماهى او را از دريا به ساحل افكند... وخدا براى او درختى از نوع كدو رويانيد. پس يونس آن را مى مكيد واز سايه برگ هاى آن بهره مى برد و (چون در شكم ماهى زندانى بود) موهاى او ريخته وپوست بدن وى نازك شده بود.(4)

20. آيه شريفه فامنوا فتمّعناهم الى حين اشعار دارد به اين كه عذاب از قوم يونس برداشته شد.(5)

21. تمامى قوم يونس، پس از رسالت ومأموريت مجدد آن حضرت به سوى آنان ايمان آوردند: وأرسلناه... فامنوا فمتّعناهم الى حين.(6)

ص: 197


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 484.
2- نور، ج 10، ص 62؛ تفسير راهنما، ج 15، ص 485.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 486.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 487-489
5- الميزان، ج 17، ص 260؛ مجمع البيان، ج 8، ص 717.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 490.

22. خداوند، پس از ايمان آوردن قوم يونس، آنان را از مواهب دنيوى تا پايان عمرشان بهره مند ساخت: فامنوا فمتّعناهم الى حين. طبق گفته مفسران، مقصود از «الى حين» فرا رسيدن اجل وعمر طبيعى آنان است.(1)

آیه 149-182

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثًا وَ هُمْ شاهِدُونَ (150) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنينَ (153) ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (154) أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (155) أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبينٌ (156) فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (157) وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158) سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفُونَ (159) إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ (160) فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (161) ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنينَ (162) إِلاّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحيمِ (163) وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (164) وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165) وَ إِنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166) وَ إِنْ كانُوا لَيَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِكْرًا مِنَ اْلأَوَّلينَ (168) لَكُنّا عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ (169) فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (170) وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّى حينٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (175) أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرينَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّى حينٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (179) سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ (180) وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (182)

ترجمه

از آنان بپرس: آيا پروردگارت دخترانى دارد وپسران از آن آن هاست ؟ * آيا ما فرشتگان را مؤنث آفريديم وآن ها ناظر بودند؟! * بدانيد آن ها با اين تهمت بزرگشان مى گويند: * «خداوند فرزند آورده.» ولى آن ها به يقين دروغ مى گويند. * آيا دختران را بر پسران ترجيح داده است ؟! * شما را چه شده است ؟! چگونه حكم مى كنيد؟! (هيچ مى فهميد چه مى گوييد؟!) * آيا متذكر نمى شويد؟! * يا شما دليل روشنى در اين باره داريد؟ * كتابتان را

ص: 198


1- همان.

بياوريد اگر راست مى گوييد! * آن ها [= مشركان] ميان او [= خداوند] وجن، (خويشاوندى و) نسبتى قائل شدند؛ در حالى كه جنيان به خوبى مى دانند كه اين بت پرستان در دادگاه الهى احضار مى شوند. * منزه است خداوند از آنچه توصيف مى كنند، * مگر بندگان مخلص خدا. * شما وآنچه را پرستش مى كنيد، * هرگز نمى توانيد كسى را (با آن) فريب دهيد، * مگر آن ها كه در آتش دوزخ وارد مى شوند. * وهيچ يك از ما نيست جز آن كه مقام معلومى دارد؛ * وما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند) به صف ايستاده ايم؛ * وما همه تسبيح گوى او هستيم. * آن ها پيوسته مى گفتند: * «اگر يكى از كتاب هاى پيشينيان نزد ما بود، * به يقين، ما بندگان مخلص خدا بوديم.» * (امّا هنگامى كه اين كتاب بزرگ آسمانى بر آن ها نازل شد،) به آن كافر شدند؛ ولى به زودى (نتيجه كار خود را) خواهند دانست! * وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پيش مسلّم شده؛ * كه آنان يارى شدگانند، * ولشكر ما پيروزند. * از آن ها [= كافران] روى بگردان تا زمان معيّنى (كه فرمان جهاد فرا رسد). * ووضع آن ها را بنگر (چه بى محتواست)! امّا به زودى (نتيجه اعمال خود را) مى بينند! * آيا آن ها براى عذاب ما شتاب مى كنند؟! * امّا هنگامى كه عذاب ما در آستانه خانه هايشان فرود آيد، انذارشدگان صبحگاه بدى خواهند داشت! * از آنان روى بگردان تا زمان معيّنى. * ووضع كارشان را ببين؛ آن ها نيز به زودى (نتيجه اعمال خود را) مى بينند! * منزه است پرورگار تو، پروردگار عزّت (و قدرت)، از آنچه آنان توصيف مى كنند. * وسلام بر رسولان! * وحمد وستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

سرزنش كفار به علت افترا به خداوند، عدم دليل عقلى ونقلى كفار در باره فرزنددار بودن خداوند ومؤنث بودن فرشتگان، مجاز بودن مخلصين در باره توصيف الهى، موقعيت معين فرشتگان در درگاه الهى، قطعى بودن پيروزى پيامبران، تهديد به كفار، سلام خداوند به پيامبران واختصاص ستايش به پروردگار.

ب. «افك» عبارت است از اين كه سخنى را به غير آن وجهه اى كه دارد، برگردانند ووجهه

ص: 199

حقّ آن را به سوى باطل صرف كنند وچون خلقت ملائكه براى كسى معلوم نيست كه چگونه بوده است ؟ از اين رو مشركين در اين سخن خود مرتكب «افك» شده اند ودروغى روشن گفته اند.(1)

ج. مراد از «سلطان» (به طورى كه از سياق برمى آيد) برهان وكتابى است كه از ناحيه خداى سبحان بر مشركين نازل شده باشد.(2)

د. قرار دادن نسبت بين خدا وجنّ، عبارت است از همين عقيده مشركين كه مى گويند جنّ اولاد خداست. نسب به معناى قرابت وپيوند خويشاوندى است.(3)

ه -. كلمه «ما» در جمله «ماتعبدون»، موصوله است ومراد از «ما تعبدون»، بت ها است يا مراد بت ها وهمه آلهه ضلالت وپيشوايان گمراهى از قبيل شيطان هاى جنّى است.(4)

و. معناى آيه شريفه و ما منّا الاّ له مقام معلوم اين است كه هر يك از ما فرشتگان، مقامى معيّن وپستى مشخص داريم كه ما را بر آن گمارده اند وبا گمارده شدن ديگر استقلال معنا ندارد. چون شخص گمارده شده نمى تواند از خط مشى كه برايش تعيين كرده اند تجاوز كند.(5)

ز. معناى آيه شريفه انّا لنحن الصّافّون اين است كه ما فرشتگان همواره نزد خدا در صف ايستاده منتظر اوامر او هستيم تا اوامرى كه در تدبير عالم صادر مى كند، بر طبق خواسته اش اجرا كنيم.(6)

ح. مراد از كلمه خداى تعالى (كلمتنا) عبارت از قضا وحكمى است كه در باره مرسلين كرده است ومنظور از سبقت، نفوذ وغلبه است.(7)

ط. اين كه ابتدا دستور مى دهد به اين كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مشركين اعراض كند؛ فتولّ عنهم وسپس با جمله حتّى حين آن را متوقّف مى سازد، به دست مى آيد كه اين مدت

ص: 200


1- الميزان، ج 17، ص 272.
2- الميزان، ج 17، ص 273؛ نمونه، ج 19، ص 173؛ كشاف، ج 4، ص 64؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 87؛ روح المعانى، ج 23، ص 151.
3- الميزان، ج 17، ص 273.
4- الميزان، ج 17، ص 276؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 89؛ مجمع البيان، ج 8، ص 719.
5- الميزان، ج 17، ص 278.
6- الميزان، ج 17، ص 278؛ نمونه، ج 19، ص 182؛ مجمع البيان، ج 8، ص 720؛ كشاف، ج 4، ص 66.
7- الميزان، ج 17، ص 280.

خيلى طولانى نيست وواقعيت هم همين طور بود چون بعد از مدتى كوتاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از بين مشركين مهاجرت كرد وسپس رؤسا وبزرگان آنان را در جنگ بدر وغير آن نابود كرد.(1)

ى. نزول عذاب به ساحت مشركين، كنايه است از نزول آن از همه طرف، به گونه اى كه عذاب ايشان را احاطه كند.(2)

ك. معناى جمله فساء صباح المنذرين، اين است كه در بين همه صبح ها، صبح انذار شدگان بسيار صبح بدى است ومنظور از «منذرين»، مشركين قريش هستند.(3)

ل. مراد از «ابصار»، ديدن كفر وفسوقى است كه عموم مردم مرتكب آن بودند، ومناسب چنين كفرى تهديد به عذاب در قيامت است.(4)

م. جمله سلام على المرسلين سلام بر همه رسولان خداست ومصونيت آنان را از هر عذاب وناملايمى از ناحيه خدا اعلام مى دارد.(5)

نكته ها

1. ادعاى بدون دليل وشاهد در مسائل اعتقادى ومعارف الهى، مردود ومحكوم است: أم خلقنا الملائكة إنثا وهم شاهدون.(6)

2. عقايد يا بايد بر اساس عقل باشد كيف تحكمون يا بر اساس فطرت أفلا تذكّرون تذكر، يادآورى چيزى است كه در فطرت آدمى است.(7)

3. امر «فأتوا» براى تعجيز است؛ يعنى مشركان از آوردن كتاب آسمانى بر درستى عقيده خود ناتوانند وچنين كتابى را ندارند.(8)

4. فرشتگان فرزندان خدا نيستند، بلكه مأموران الهى هستند كه براى انجام فرمان خدا با نظم وانضباط صف كشيده اند: الصّافون.(9)

ص: 201


1- الميزان، ج 17، ص 282؛ مجمع البيان، ج 8، ص 721؛ روح المعانى، ج 23، ص 156؛ كشاف، ج 4، ص 68.
2- الميزان، ج 17، ص 282.
3- همان.
4- همان.
5- الميزان، ج 17، ص 283؛ نمونه، ج 19، ص 196؛ روح المعانى، ج 23، ص 158.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 494.
7- نور، ج 10، ص 66.
8- تفسير راهنما، ج 15، ص 497.
9- نور، ج 10، ص 69.

5. انّهم لهم المنصورون. موضوع نصرت انبيا با دو حرف تأكيد «إنّ» ولام در «لهم» وجمله اسميّه از سوى ديگر مى رساند كه اين نصرت، حتمى وبه صورت يك سنت وقضاى تغييرناپذير است.(1)

6. خداوند متعال داراى دو نوع جنود وسپاه است:

الف. جنود عام كه شامل تمام نظام هستى است: للّه جنود السموات والارض. (فتح، 4)

ب. جنود خاص: و انّ جندنا لهم الغالبون.

7. مربّى ورهبر، گاهى بايد به عنوان تهديد واعتراض، به مردم لجوج وگمراه پشت كند: فتولّ عنهم.(2)

ص: 202


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 512.
2- نور، ج 10، ص 72-73.

سوره ص

آیه 1-16

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

صوَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ (1) بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2) كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصٍ (3) وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذّابٌ (4) أَ جَعَلَ اْلآلِهَةَ إِلهًا واحِدًا إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ (5) وَ انْطَلَقَ الْمََلأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ (6) ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ اْلآخِرَةِ إِنْ هذاإِلاَّ اخْتِلاقٌ (7) أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ في شَكٍّ مِنْ ذِكْري بَلْ لَمّا يَذُوقُوا عَذابِ (8) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزيزِ الْوَهّابِ (9) أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي اْلأَسْبابِ (10) جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ اْلأَحْزابِ (11) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو اْلأَوْتادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ اْلأَيْكَةِ أُولئِكَ اْلأَحْزابُ (13) إِنْ كُلٌّ إِلاّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ (14) وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ (15) وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (16)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

ص، سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است (كه اين كتاب، معجزه الهى است). * ولى كافران گرفتار غرور واختلافند. * چه بسيار اقوامى را كه پيش از آن ها هلاك كرديم؛ وبه هنگام نزول عذاب فرياد مى زدند (و كمك مى خواستند) ولى وقت نجات گذشته بود. * آن ها تعجب كردند كه پيامبر بيم دهنده اى از ميان آنان به سويشان آمده؛ وكافران گفتند: اين ساحرِ بسيار دروغگويى است. * آيا او به جاى اين همه خدايان، خداى واحدى قرار داده ؟! اين به راستى چيزى عجيبى است!» * سركردگان آن ها بيرون آمدند وگفتند: «برويد وخدايانتان را محكم بچسبيد، اين چيزى است كه خواسته اند (شما را گمراه كنند). * ما هرگز چنين چيزى در آيين واپسين نشنيده ايم؛ اين تنها يك آيين ساختگى است. * آيا از ميان همه ما، قرآن تنها بر او [= محمد] نازل شده ؟!» آن ها در حقيقت در اصل وحى من ترديد دارند، بلكه آنان هنوز عذاب الهى را نچشيده اند (كه اينچنين گستاخانه سخن مى گويند). * مگر خزاين رحمت

ص: 203

پروردگار توانا وبخشنده ات نزد آن هاست (تا به هر كس ميل دارند بدهند)؟! * يا اين كه مالكيت وحاكميت آسمان ها وزمين وآنچه ميان اين دو است از آن آن هاست ؟! (اگر چنين است) با هر وسيله ممكن به آسمان ها بروند (و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمد بگيرند)! * (آرى) اين ها لشكر كوچك شكست خورده اى از احزابند. * پيش از آنان قوم نوح وعاد وفرعون صاحب قدرت (پيامبران ما را) تكذيب كردند. * و (نيز) قوم ثمود ولوط واصحاب ايكه [= قوم شعيب]، اين ها احزابى بودند (كه به تكذيب پيامبران برخاستند). * هر يك (از اين گروه ها) رسولان را تكذيب كردند، وعذاب الهى در باره آن ها تحقّق يافت. * اين ها (با اين اعمالشان) جز يك صيحه آسمانى را انتظار نمى كشند كه هيچ مهلت وبازگشتى براى آن وجود ندارد (و همگى را نابود مى سازد)! * آن ها (از روى خيره سرى) گفتند: «پروردگارا! بهره ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما ده.»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

قرآن مايه تذكر، كفار گرفتار غرور وتفرقه، هلاكت اقوام كافر، تهمت كفار به پيامبر، تهمت ساختگى بودن آيين اسلام از سوى رهبران كفر، نبودن خزائن رحمت الهى در اختيار كفار، كفار لشكر شكست خورده در طول تاريخ، تكذيب اقوام مختلف نسبت به پيامبران عامل نابودى آنان.

ب. از سياق برمى آيد كه جمله و القرءان ذى الذكر سوگند باشد، همانند سوگندى كه در يس والقرءان الحكيم ودر ق والقرءان المجيد است نه اين كه عطف بر ما قبل باشد.(1)

ج. مراد از «ذكر»، ذكر خداى تعالى است با توحيد ومعارف حقّه اى كه از توحيد سرچشمه مى گيرد مانند معاد ونبوت وغير آن.(2)

د. مراد از الّذين كفروا، كفار اهل مكه هستند.(3)

ه -. اين جمله كفار: هذا ساحر كذّاب اشاره است به اين كه چون از آوردن مثل قرآن

ص: 204


1- الميزان، ج 17، ص 287؛ نمونه، ج 19، ص 208؛ روح المعانى، ج 23، ص 161؛ كشاف، ج 4، ص 70.
2- الميزان، ج 17، ص 286.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 726؛ روح المعانى، ج 23، ص 162.

عاجز شدند به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تهمت زدند كه ساحر است. و «كذّاب» اشاره است به اين كه آن حضرت به دروغ قرآن ومعارف حقّه آن را به خدا نسبت مى دهد.(1)

و. واژه ى «عجاب» (بر وزن تراب) معناى مبالغه را مى رساند وبه امور بسيار عجيب گفته مى شود ودليل آوردن اين تعبير آن است كه مشركين سبك مغز فكر مى كردند هر قدر تعداد معبودهاى آنان بيشتر شود، قدرت واعتبار نفوذ آنان بيشتر خواهد بود وبه همين دليل خداى يكتا چيز كمى به نظر آنها مى رسيد.(2)

ز. مراد از اصبروا على ءالهتكم، صبر بر عبادت آلهه وتمسك به آنهاست.(3)

ح. تعبير به الملّة الاخرة ممكن است اشاره به جمعيت پدرانشان باشد كه نسبت به آن ها آخرين ملت بودند يا ممكن است اشاره به اهل كتاب خصوصا نصارى باشد كه آخرين دين وملت قبل از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بودند، ليكن از آيات قرآن استفاده مى شود كه عرب جاهلى تكيه بر كتب يهود ونصارى نداشت وتمام تكيه گاهش سنت وآيين نياكان وپدران بود وهمين شاهد خوبى براى تفسير اول است.(4)

ط. آيه 11 در مقام تحقير امر كفّار است ومى خواهد على رغم آن غرور واعجابى كه از كلامشان استفاده مى شود ايشان را خوار وناچيز معرفى كند وغرورشان را بشكند.(5)

ى. تعبير «احزاب» اشاره به تمام گروه هايى است كه بر ضدّ پيامبران قيام كردند وخداوند آن ها را در هم كوبيد، اين جمعيت مشركان گروه كوچكى از آن گروه ها هستند كه به سرنوشت آنان گرفتار خواهند شد.(6)

ك. جهت اين كه قرآن كريم فرعون را ذى الاوتاد ناميده يكى از وجوه ذيل است:

1. تعبير ذوالاوتاد كنايه از استحكام قدرت فرعون وفرعونيان است.

2. اشاره به لشكريان عظيم فرعون است؛ زيرا لشكر معمولاً از خيمه ها استفاده مى كند وبراى نگهداشتن آن ها از ميخ استفاده مى نمايند ويا آن كه لشكر براى كشور به منزله ميخ است.

ص: 205


1- الميزان، ج 17، ص 288؛ روح المعانى، ج 23، ص 166.
2- نمونه، ج 19، ص 216؛ روح المعانى، ج 23، ص 166.
3- كشاف، ج 4، ص 73.
4- نمونه، ج 19، ص 219.
5- الميزان، ج 17، ص 292؛ روح المعانى، ج 23، ص 169.
6- نمونه، ج 19، ص 226.

3. اشاره به شكنجه هاى وحشتناك فرعون نسبت به دشمنان است كه به اصطلاح آن ها را چهار ميخ مى كردند.

4. منظور از «اوتاد» همان اهرام مصر است كه مانند ميخ بر دل زمين نشسته است.

5. اشاره به اين است كه فرعون با ميخ هايى بازى برد وباخت داشته است.

6. اشاره به ملك ثابت فرعون است.(1)

ل. اصحاب الأيكة، همان قوم حضرت شعيب (علیه السلام) هستند كه در سرزمينى پرآب ودرخت در ميان حجاز وشام زندگى مى كردند.(2)

م. منظور از صيحة واحدة، نفخه اولى است كه اشاره به صيحه عظيم پايان جهان است. يا ممكن است منظور از اين صيحه، همان صيحه هايى باشد كه بر اقوام پيشين فرود آمد. صاعقه اى وحشتناك يا زمين لرزه اى پرصدا، وزندگى آنان را در هم كوبيد.(3)

ن. منظور از «هؤلاء»، كفّار مكه است.(4)

س. جمله عجّل لنا قطنا قبل يوم الحساب در حقيقت استهزا به داستان روز حساب وتهديد به عذاب آن روز است.(5)

نكته ها

1. سوگند خداوند به قرآن، نشانه عظمت اين كتاب وحقّانيت پيامبر است: و القرءان.(6)

2. قرآن، فطرت هاى خفته را بيدار ودانسته هاى فراموش شده را يادآورى مى كند: ذى الذكر.(7)

3. عظمت قرآن به ذكر بودن آن است؛ القرءان ذى الذكر همان گونه كه ارزش عالم به

ص: 206


1- كشاف، ج 4، ص 75؛ روح المعانى، ج 23، ص 170؛ الميزان، ج 17، ص 293؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 102؛ نمونه، ج 19، ص 230؛ مجمع البيان، ج 8، ص 729.
2- الميزان، ج 17، ص 293؛ نمونه، ج 19، ص 231؛ مجمع البيان، ج 8، ص 730؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 102؛ روح المعانى، ج 23، ص 171.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 730؛ نمونه، ج 19، ص 232.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 730؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 103؛ روح المعانى، ج 23، ص 171؛ كشاف، ج 4، ص 76.
5- الميزان، ج 17، ص 294؛ نمونه، ج 19، ص 235؛ مجمع البيان، ج 8، ص 731؛ كشاف، ج 4، ص 77؛ روح المعانى، ج 23، ص 173؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 104.
6- نور، ج 10، ص 79.
7- همان.

غافل نبودن اوست فسئلوا اهل الذكر (نحل، 43؛ انبياء، 7) ونفرمود: «فاسئلوا اهل العلم».(1)

4. عزت كاذب كفار ومنافقان

نظير آيه 2 ص: بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ آيات ذيل است:

وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاْءِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (البقرة، 206)

يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَ يَعْلَمُونَ (المنافقون، 8)

5. مخالفان، نقطه قوّت پيامبر را نقطه ضعف او مى پندارند. (از مردم بودن، نقطه قوّت است ولى كفار از همين امر شگفت زده مى شدند). عجبوا... منذر منهم.

6. ممكن نبودن فرار از مجازات

در آيه 3 ص مى فرمايد چه بسيار مردم روزگاران را پيش از اين هلاك كرديم آن هنگام هنگام گريز نبود: كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلاَتَ حِينَ مَنَاصٍ

در آيات ذيل به نمونه ومصداق آن اشاره كرده است: وَجَاوَزْنَا بِبَنِى إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيا وَعَدْوا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ الَّذِى آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ. آلاْنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (يونس، 91)

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ. فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِى قَدْ خَلَتْ فِى عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ (غافر، 85)

7. پيامبر، بايد از جنس خود مردم باشد تا همان نيازها واحساسات را داشته باشد وبتواند الگو ورهبر مردم باشد؛ (منهم).

8. تهمت هاى كفار ومشركان به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

1) كاهن: و لا بقول كاهنٍ قليلاً ما تذكّرون. (حاقه، 42)

2) ساحر: و قال الكافرون هذا ساحرٌ كذّاب. (ص، 4)

3) مسحور: و قال الظالمون انْ تتّبعون الاّ رجلاً مسحورا. (فرقان، 8)

4) مجنون: و قالوا يا أيّها الذى نزّل عليه الذكر انّك لمجنونٌ. (حجر، 6)

5) معَلَّم: و لقد جاءهم رسولٌ مبينٌ * ثمّ تولّوا عنه وقالوا معلّمٌ مجنون. (دخان، 13-14)

ص: 207


1- نور، ج 10، ص 79-80.

6) كذّاب: و قال الكافرون هذا ساحرٌ كّذاب. (ص، 4)

7) مفترى: قالوا إنّما انت مفترىٍ. (نحل، 101)

8) شاعر: يقولون شاعرٌ نتربّص به ريبَ المنون. (طور، 30)

9. كفّار هم از توحيد در تعجب بودند؛ أجعل الالهة الها واحدا هم از نبوّت؛ عجبوا ان جاءهم منذر منهم وهم از معاد؛ ءإنّا لمبعوثون.(1)

10. پيامبران، صبر را در راه خدا قرار مى دهند: و لربّك فاصبر وكفّار، صبر را در راه بت ها: اصبروا على ءالهتكم.(2)

11. از تعبير «رحمت» به خوبى استفاده مى شود كه نبوت رحمت ولطف خدا بر جهان انسانيت است.(3)

12. در آيه 9 اين دو صفت براى آن است كه خلاصه گفتار ما قبل را تأييد كند ومعنايش اين است كه هيچ سهمى از خزينه هاى رحمت خدا به دست كفّار نيست؛ زيرا خدا عزيز است؛ يعنى مقامش منيع است واحدى نمى تواند در كار او دخيل باشد ونيز آن ها نمى توانند مانع رحمت خدا نسبت به احدى شوند؛ زيرا بخشش خداوند بسيار است؛ «وهّاب».(4)

13. ريشه برخى انكارها، حجاب معاصرت وحسادت است. (چرا او پيامبر شد وما نشديم) أءنزل عليه الذكر من بيننا.(5)

14. خداوند در مورد تربيت مردم، بخشنده است؛ (الوهّاب) ولى نسبت به تمايلات نامعقول ونامشروع مردم نفوذناپذير است (العزيز).(6)

15. با قطعى شدن عذاب استيصال بر كافران، هيچ مهلتى براى گريز آنان نخواهد بود: ما لها من فواق. در زبان عرب به مدت زمانى كه دوشنده شير - در فاصله ميان دو بار دوشيدن - به بچه شتر مهلت مى دهد تا شير بنوشد، «فواق» گفته مى شود ومقصود از آن، مدت كوتاه وزودگذر است.

ص: 208


1- اسراء، 49؛ نور، ج 10، ص 82.
2- نور، ج 10، ص 83.
3- نمونه، ج 19، ص 225.
4- الميزان، ج 17، ص 292.
5- نور، ج 10، ص 84.
6- همان، ص 85.

16. طاغوت هاى زمان، به هنگام عجز در مقابل منطق، به آزار وشكنجه اقدام مى كنند: فرعون ذوالاوتاد.(1)

آیه 17-26

اشاره

اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُودَ ذَا اْلأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ (17) إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ اْلإِشْراقِ (18) وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوّابٌ (19) وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (20) وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (21) إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (22) إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّني فِي الْخِطابِ (23) قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثيرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُودُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعًا وَ أَنابَ (24) فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (25) يا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي اْلأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ (26)

ترجمه

در برابر آنچه مى گويند شكيبا باش، وبه خاطر بياور بنده ما داود صاحب قدرت را، كه او بسيار توبه كننده بود. * ما كوه ها را مسخّر او ساختيم كه هر شامگاه وصبحگاه با او تسبيح مى گفتند. * پرندگان را نيز دسته جمعى مسخّر او كرديم (تا همراه او تسبيح خدا گويند)؛ وهمه اين ها بازگشت كننده به سوى او بودند. * وحكومت او را استحكام بخشيديم؛ (هم) دانش به او داديم و (هم) داورى عادلانه. * آيا داستان شاكيان هنگامى كه از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است ؟! * در آن هنگام كه (بى مقدمه) بر او وارد شدند واو از ديدن آن ها وحشت كرد؛ گفتند: «نترس، دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده؛ اكنون در ميان ما به حق داورى كن وستم روا مدار وما را به راه راست هدايت كن. * اين

ص: 209


1- نور، ج 10، ص 87.

برادر من است؛ او نود ونه ميش دارد ومن يكى بيش ندارم؛ امّا او اصرار مى كند كه: اين يكى را هم به من واگذار؛ ودر سخن بر من غلبه كرده است.» * (داود) گفت: «مسلّما او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم نموده؛ وبسيارى از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند؛ امّا عدّه آنان كم است.» داود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود وبه سجده افتاد وتوبه كرد. * ما اين عمل را بر او بخشيديم؛ واو نزد ما داراى مقامى والا وسرانجامى نيكوست. * اى داود! ما تو را خليفه (ونماينده خود) در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داورى كن، واز هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

فرمان به صبر به پيامبر، توصيف از حضرت داود (علیه السلام)، الطاف خداوند نسبت به حضرت داود (علیه السلام)، آزمايش خداوند از آن حضرت پيرامون داورى ميان دو نفر، منزلت عظيم آن بزرگوار در نزد خداوند، حضرت داود خليفه الهى در زمين، پيروى از هوا وهوس عامل گمراهى وفراموشى قيامت عامل عذاب.

ب. «أيد» به معناى نيرو است ودليل اين كه حضرت داود (علیه السلام) مردى نيرومند بود اين است كه:

اولاً: حضرت داود در تسبيح خداى تعالى مردى نيرومند بود به طورى كه كوه ها ومرغان با او هم صدا مى شدند.

ثانيا: نيرومند در سلطنت بود. ثالثا: نيرومند در علم بود.

رابعا: نيرومند در جنگ بود واو همان كسى است كه جالوت را به قتل رسانيد وداستانش در سوره بقره ذكر شده است.(1)

ص: 210


1- الميزان، ج 17، ص 299؛ مجمع البيان، ج 8، ص 731.

ج. در اين كه همصدا شدن كوه ها وپرندگان با داود در تسبيح گفتن خداوند تكوينى است يا تشريعى دو وجه بيان شده: بعضى احتمال داده اند تسبيح آن ها تكوينى بوده كه موجودات همه با زبان حال دارند ونظام خلقت آن ها حكايت مى كند كه خداوند از هر عيبى منزّه است، ولى اين معنا اختصاص به داود ندارد كه از ويژگى هاى او شمرده شود. بنا بر اين، مناسب تر آن است كه گفته شود تسبيح آن ها تشريعى است كه همراه با نوعى درك وشعور بوده است.(1)

د. «شدّ ملك» از باب استعاره به كنايه است ومراد از آن اين است كه ملك او را تقويت نموده واساس آن را به وسيله لشگريان وخزينه ها وحسن تدبير محكم كرده وهمه وسايل محكم شدن سلطنت را برايش فراهم كرده بوديم.(2)

ه -. مراد از «فصل الخطاب» آن است كه انسان قدرت تجزيه وتحليل يك كلام را داشته باشد وبتواند يك كلام را تكه تكه كرده حق آن را از باطلش جدا كند واين معنا با قضاوت صحيح در بين دو نفر دعوى، نيز منطبق است.(3)

و. مراد از «خصم»، خصماء است؛ زيرا كلمه «خصم» بر واحد وجمع هر دو اطلاق مى شود مانند «ضيف» در اين آيه شريفه كه فرمود: حديث ضيف ابراهيم المكرمين.(4)

ز. «خوف» به معناى تأثير از ناملايمات در مقابل عمل است؛ يعنى به معناى آن جنب وجوشى است كه شخصى ترسيده براى دفع شرّ انجام مى دهد به خلاف خشيت كه تأثر در مقام ادراك است. بنا بر اين، خوف بالذات رذيله مذموم نيست، بلكه در مواردى جزو اعمال نيك شمرده مى شود وچون «فزع» عبارت است از انقباض ونفرتى كه از منظره اى مخوف در دل حاصل مى شود، قهرا امرى خواهد بود كه به مقام عمل برگشت مى كند نه مقام ادراك، از اين رو بالذات از رذايل نيست، بلكه فضيلتى است مربوط به مواردى كه مكروه وناملايمى در شرف پيش آمدن است ودارندگان اين فضيلت آن مكروه را دفع مى كنند.

پس اگر در آيه شريفه نسبت فزع به داود (علیه السلام) داده است براى او منقصتى نيست تا

ص: 211


1- نمونه، ج 19، ص 239.
2- الميزان، ج 17، ص 300؛ مجمع البيان، ج 8، ص 732؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 106؛ كشاف، ج 4، ص 79؛ روح المعانى، ج 23، ص 176.
3- الميزان، ج 17، ص 301؛ نمونه، ج 19، ص 240؛ روح المعانى، ج 23، ص 177.
4- كشاف، ج 4، ص 82.

بگويى آن جناب از انبيا بود كه جز از خدا خشيت ندارد.(1)

ح. مراد از «خصمان» دو طايفه متخاصم است كه بعضى بر بعضى ظلم كرده اند.(2)

ط. اگر بگوييم دو طرف دعوى كه نزد داود آمده اند از جنس بشر بوده اند وداستان را به همان ظاهرش حمل كنيم ناگزير بايد براى جمله لقد ظلمك چاره اى انديشيد وآن اين كه بگوييم حكم داود فرضى وتقديرى است؛ زيرا عقل ونقل حكم مى كند بر اين كه انبيا (عليهم السلام) به عظمت خدايى معصوم از گناه وخطا هستند.(3)

ى. ماجراى اصلى داستان داود چه بود؟ آنچه از قرآن مجيد استفاده مى شود بيش از اين نيست كه افرادى به عنوان دادخواهى از محراب داود بالا رفتند ونزد او حاضر شدند؛ او نخست وحشت كرد، سپس به شكايت شاكى گوش فرا داد كه يكى از آن دو 99 گوسفند ماده داشته وديگرى فقط يك گوسفند، در حالى كه صاحب نود ونه گوسفند از برادرش تقاضا داشته كه يكى را هم به او واگذار كند، او حق را به شاكى داد واين تقاضا را ظلم وتعدى خواند، سپس از كار خود پشيمان گشت واز خداوند تقاضاى عفو كرد وخدا او را بخشيد. منتهى در اينجا دو تعبير قابل دقت است: يكى مسأله «آزمايش» وديگرى مسئله «استغفار وتوبه».

قرآن در اين دو قسمت روى نقطه مشخصى انگشت نگذاشته، اما با توجه به قراين موجود در اين آيات وروايات اسلامى كه در تفسير اين آيات آمده، داود اطلاعات ومهارت فراوانى در امر قضا داشت وخدا مى خواست او را آزمايش كند، از اين رو يك چنين شرايط غيرعادى (وارد شدن بر داود از طريق غير معمول از بالاى محراب) براى او پيش آورد، او گرفتار دستپاچگى وعجله شد وپيش از آنكه از طرف مقابل توضيحى بخواهد داورى كرد، هر چند داورى عادلانه بود.

گرچه او به زودى متوجه لغزش خود شد وپيش از گذشتن وقت جبران نمود، ولى هرچه بود كارى از او سر زد كه شايسته مقام والاى نبوت نبود، از اين رو از اين «ترك اولى» استغفار

ص: 212


1- الميزان، ج 17، ص 302.
2- الميزان، ج 17، ص 302؛ مجمع البيان، ج 8، ص 734؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 108؛ روح المعانى، ج 23، ص 179؛ كشاف، ج 4، ص 82.
3- الميزان، ج 17، ص 306.

كرد، خداوند هم او را مشمول عفو وبخشش قرار داد.

گواه بر اين تفسير علاوه بر آنچه گذشت، آيه اى كه بلافاصله بعد از اين آيات مى آيد وبه داود خطاب مى كند كه ما تو را جانشين خود در روى زمين قرار داديم، از اين رو از روى حق وعدالت در ميان مردم داورى كن واز هوا وهوس پيروى نكن؛ اين تعبير نشان مى دهد كه لغزش داود در طرز قضاوت وداورى بوده است، به اين ترتيب چيزى كه مخالف شأن ومقام اين پيامبر بزرگ باشد وجود ندارد.(1)

ك. تعبير «خَرَّ» كنايه از سجده كردن است وتعبير «راكعا» در آيه مورد بحث يا به خاطر آن است كه ركوع به معناى سجده نيز در لغت آمده ويا ركوع مقدمه اى براى سجده است.(2)

نكته ها

1. استهزا، گفتار مغرضانه وتبليغات سوء بر ضدّ اسلام وپيامبر (صلی الله علیه و آله)، كار هميشگى وروش سران كفر وشرك بوده است: اصبر على ما يقولون. آمدن فعل «يقولون» به صورت فعل مضارع، دلالت بر استمرار اين گفتار دارد.

2. داود (علیه السلام)، مظهر صبر ومقاومت والگوى صابران وبردباران تاريخ است: اصبر على ما يقولون * واذكر عبدنا داود.

3. تخصيص دو وقت «عشىّ» و «إشراق» به ذكر، دلالت بر اختصاص اين دو وقت به زيادت شرافت عبادت در اين دو وقت دارد.(3)

4. در قرآن، در چندين آيه از پرندگان سخن به ميان آمده است از جمله:

الف) ماجراى حضرت ابراهيم (علیه السلام) وزنده شدن چهار پرنده: فخذ اربعة من الطير (بقره، 260) كه پرندگان وسيله آشنايى با توحيد ومعادشناسى قرار مى گيرند.

ب) يكى از معجزات حضرت عيسى (علیه السلام) ساختن مجسمه اى از يك پرنده بود كه با دميده شدن نفس حضرت حيات گرفت: انّى اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا. (مائده، 110)

ص: 213


1- تفسير نمونه، ج 19، ص 250.
2- نمونه، ج 19، ص 248؛ روح المعانى، ج 23، ص 183؛ كشاف، ج 4، ص 88.
3- تفسير مراغى، ج 23، ص 106.

ج) در اين آيه پرندگان هم نوا با داود مى شوند: و الطير محشورة.

د) هدهد كه براى سليمان خبر آورد ونامه رسانى كرد: اذهب بكتابى هذا فالقه اليهم. (نمل، 28)

ه -) پرندگان منطق دارند وانبيا آن را مى دانند: علّمنا منطق الطير. (نمل، 16)

و) پرندگانى كه وسيله نابودى دشمنان مى شوند: و ارسل عليهم طيرا ابابيل. (فيل، 3)

ز) پرندگان، تسبيح ونماز آگاهانه دارند: كلّ قد علم صلوته وتسبيحه.(1)

5. و شددنا ملكه؛ تثبيت وتقويت حكومت داود (علیه السلام) از سوى خداوند، گوياى سه نكته است: 1) اصل وجود حكومت ومديريت اجتماعى امرى ضرورى ومطلوب است. 2) در دست گرفتن حكومت ومديريت اجتماعى از سوى مردان الهى (همچون داود (علیه السلام) كارى شايسته است واين كار با اهداف معنوى والهى بشر كاملاً سازگارى دارد. 3) دين از سياست اجتماع جدا نيست، بلكه كاملاً با آن سازگار وهماهنگ است.(2)

6. قدرت در دست فرعون سبب استبداد است: و فرعون ذوالاوتاد، ولى در دست مردان خدا همراه با تضرّع وبندگى است: ذا الايد انّه اوّاب.(3)

7. توبه وانابه اى ارزشمند است كه مختصر ولحظه اى نباشد (اوّاب). حضرت داود بسيار انابه مى كرد ودر همه امور زندگى به خداوند روى مى آورد واين توجه دائمى سبب قدرت او بود: ذاالايد انّه اوّاب.

8. كسى خليفه خداوند است كه حق محور باشد نه هوى محور: انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق ولا تتبع الهوى. بنا بر اين، كسى كه از هوا وهوس تبعيت مى كند لايق مقام خلافت الهى نيست.

9. در مديريّت حتّى المقدور نيروها را حفظ كنيد. (خداوند به خاطر يك ترك اولى، اولياى خود را از گردونه اجتماع خارج نمى كند). فاستغفر ربه... فغفرنا... يا داود انّا جعلناك.(4)

10. رفتار خليفه خدا بايد پرتوى از افعال الهى باشد: و الله يقضى بالحقّ (غافر، 20)

ص: 214


1- نور، 41؛ تفسير نور، ج 10، ص 90.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 551.
3- نور، ج 10، ص 90.
4- نور، ج 10، ص 91-99.

و فاحكم بين الناس بالحقّ.(1)

11. همه انسان ها، حتى پيامبران در معرض افتادن در دام هواى نفس اند: يا داود... فاحكم بين الناس بالحقّ ولا تتّبع الهوى. توصيه به پرهيز از پيروى هواى نفس به داود (علیه السلام)، گوياى اين حقيقت است كه همه انسانها، حتى پيامبران در معرض چنين خطرى قرار دارند؛ وگرنه چنين توصيه اى لغو خواهد بود.(2)

آیه 27-40

اشاره

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ (27) أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي اْلأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ (28) كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا اْلأَلْبابِ (29) وَ وَهَبْنا لِداوُودَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبّي حَتّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَ اْلأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنابَ (34) قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكًا لا يَنْبَغي ِلأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطينَ كُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ (37) وَ آخَرينَ مُقَرَّنينَ فِي اْلأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39) وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه

ما آسمان وزمين وآنچه را ميان آن هاست بيهوده نيافريديم؛ اين گمان كافران است؛ واى بر كافران از آتش (دوزخ)! * آيا كسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمين قرار مى دهيم، يا پرهيزگاران را همچون فاجران ؟! * اين كتابى است پربركت كه بر تو نازل كرده ايم تا در آيات آن تدبّر كنند وخردمندان متذكّر شوند. * ما سليمان را به داود بخشيديم؛ چه بنده خوبى! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مى كرد (و به ياد او بود). * (به خاطر بياور) هنگامى را كه عصرگاهان اسبان چابك تندرو را بر او عرضه داشتند، * گفت: «من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (و مى خواهم از آن ها در

ص: 215


1- نور، ج 10، ص 99.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 564.

جهاد استفاده كنم.» او همچنان به آن ها نگاه مى كرد) تا از ديدگانش پنهان شدند. * (آن ها به قدرى جالب بودند كه گفت:) بار ديگر آن ها ر انزد من بازگردانيد. ودست به ساق ها وگردن هاى آن ها كشيد (و آن ها را نوازش داد). * ما سليمان را آزموديم وبر تخت او جسدى افكنديم؛ سپس او به درگاه خداوند توبه كرد. * گفت: «پروردگارا! مرا ببخش وحكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده اى.» * پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا به فرمانش به نرمى حركت كند وبه هر جا او مى خواهد برود. * وشياطين را مسخّر او كرديم، هر بنّا وغوّاصى از آن هارا. * وگروه ديگرى (از شياطين) را در غل وزنجير (تحت سلطه او) قرار داديم، * (و به او گفتيم:) اين عطاى ماست؛ به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى) ببخش، واز هر كس مى خواهى امساك كن، وحسابى بر تو نيست (تو امين هستى). * وبراى او [= سليمان] نزد ما مقامى ارجمند وسرانجامى نيكوست.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

هدفمند بودن نظام آفرينش، باطل بودن پندار كفار نسبت به نظام خلقت، عدم تساوى مؤمنان صالح با مفسدان، هدف از نزول قرآن تدبر در آيات الهى، تكريم از حضرت سليمان (علیه السلام)، آزمايش خداوند از حضرت سليمان، تقاضاى سليمان از خداوند نسبت به امور مادى ومعنوى، اعطاى قدرت به حضرت سليمان ومسخر ساختن امور مختلف براى او ومنزلت بزرگ سليمان نزد خداوند.

ب. اگر در آيه شريفه كتاب أنزلناه اليك قرآن مجيد را به «انزال» توصيف كرد، كه به نازل شدن يك دفعه اشاره دارد نه به «تنزيل» كه به نازل شدن تدريجى دلالت دارد، براى اين بود كه تدبير وتذكّر مناسبت دارد كه قرآن كريم مجموع ورو بر هم اعتبار شود نه به صورت منفك وجدا.(1)

ج. تعبير «مبارك» به معناى چيزى است كه داراى خير مستمر ومداوم باشد واين تعبير در

ص: 216


1- الميزان، ج 17، ص 311.

مورد قرآن اشاره به دوام استفاده جامعه انسانى از تعليمات آن است وچون اين كلمه به صورت مطلق به كار رفته هر گونه خير وسعادت دنيا وآخرت را شامل مى شود.(1)

د. مراد از «خير»، اسبان است. چون عرب اسب را خير مى نامند واز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روايت شده كه فرمود: تا قيامت خير را به پيشانى اسبان گره زده اند.(2)

ه -. مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد (آنچه كه به طور اجمال از روايات مى توان پذيرفت) اين است كه جسد نامبرده جنازه كودكى بوده كه خدا آن را بر تخت سليمان افكند وجمله ثمّ أناب قال ربّ اغفرلى اشعار وبلكه دلالتى دارد بر اين كه سليمان از آن جسد اميدها داشته ويا ايده آل او در راه خدا بوده وخدا او را قبض روح نموده جسد بى جانش بر تخت سليمان افتاده تا حضرت سليمان بدين وسيله متنبه گشته امور را به خدا واگذارد وتسليم او شود.(3)

و. منظور از جريان باد به «رُخاء»، اين است كه جارى ساختن باد بر طبق خواسته آن جناب، براى آن جناب مؤنه اى نداشته باشد وبه آسانى جارى مى شده (حال به نرمى يا به تندى). بنا بر اين، با توصيف باد به صفت عاصفه (تند) كه آيه 81 سوره مباركه انبيا ولسليمان الريح عاصفة تجرى بأمره آن را حكايت كرده است، منافات ندارد.(4)

ز. مراد از «الشياطين» يا شياطين جنى است كه مسخر سليمان شدند با آن كه طبيعتشان تمرّد وسركشى است ويا اعم از انسان هاى سركش وجنيان متمرّد است؛ زيرا كلمه شيطان با اين مفهوم وسيع نيز در قرآن آمده است: شياطين الانس والجنّ.(5)

ح. تعبير و ءاخرين مقرّنين فى الأصفاد كنايه از بازداشت وجلوگيرى شياطين از فعاليت هاى تخريبى است واگر منظور شياطين وسركشان انس باشد غل وزنجير ودستبند مفهوم اصلى خود را حفظ خواهد كرد.(6)

ط. مراد از «بغير حساب»، اين است كه عطاى ما حساب واندازه ندارد، كه اگر تو از آن

ص: 217


1- نمونه، ج 19، ص 268.
2- الميزان، ج 17، ص 319؛ نمونه، ج 19، ص 273؛ مجمع البيان، ج 8، ص 740؛ روح المعانى، ج 23، ص 191؛ كشاف، ج 4، ص 92.
3- كشاف، ج 4، ص 93؛ الميزان، ج 17، ص 322؛ روح المعانى، ج 23، ص 198؛ نمونه، ج 19، ص 28.
4- الميزان، ج 17، ص 323؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 121.
5- انعام، 112؛ نور، ج 10، ص 110.
6- نمونه، ج 19، ص 288؛ كشاف، ج 4، ص 96.

زياد بذل وبخشش كنى، كم شود پس هر چه مى خواهى بذل وبخشش كن، چه بخشش بكنى وچه نكنى، تأثيرى در كم شدن عطاى ما ندارد.(1)

نكته ها

1. در جهان بينى الهى، آفرينش هدفدار است: ما خلقنا... باطلاً ودر بينش غير الهى، آفرينش بى هدف است: ذلك ظن الّذين كفروا.(2)

2. دليل معاد، حكمت وعدالت الهى است. حكمت؛ يعنى هيچ چيزى بيهوده خلق نشده است، عدالت يعنى ما فجّار ومتّقين را يكسان قرار نمى دهيم: ما خلقنا... باطلاً - أم نجعل المتّقين كالفجار.(3)

3. كافران، در ناگوارترين وضعيت ومحكوم به آتش دوزخ در روز رستاخيز هستند: فويل للذين كفروا من النار. كمله «ويل» دلالت بر شدت بدى احوال مى كند.(4)

4. قرآن، كتابى گرانسنگ ونازل شده از جانب خداوند بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) است: كتاب أنزلناه اليك. نكره بودن «كتاب» مفيد تعظيم است.(5)

5. تدبّر در قرآن مقدمه تذكّر است وگرنه چه بسا انسان اسرار ولطايف علمى قرآن را درك كند، ولى مايه غرورش شود: يدّبّروا - يتذكّر.(6)

6. معارف قرآن پايان ناپذير است. اين كه به همه دستور تدبّر مى دهد نشان آن است كه هر كس تدبّر كند به نكته تازه اى مى رسد واگر علما ودانشمندان گذشته همه اسرار قرآن را فهميده باشند، تدبّر ما لغو است: ليدبّروا ءاياته.(7)

7. سان ديدن از نيروهاى مسلح، امرى پسنديده وشايسته براى فرماندهان است: إذ عرض عليه بالعشىّ الصافنات الجياد.(8)

ص: 218


1- الميزان، ج 17، ص 324؛ نمونه، ج 19، ص 288؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 123.
2- نور، ج 10، ص 101.
3- نور، ج 10، ص 101.
4- تفسير راهنما، ج 15، ص 568.
5- همان، ص 571.
6- نور، ج 15، ص 103.
7- همان، ص 104.
8- تفسير راهنما، ج 15، ص 575.

8. محبت به هيچ چيز، نبايد در عرض محبت به خدا قرار گيرد، يا بر آن ترجيح داده شود: إنّى أحببت حبّ الخير عن ذكر ربّى.(1)

9. حكومت پهناور وبى نظير سليمان (علیه السلام) از معجزات الهى بر حقانيت رسالت او بود: وهب لى ملكا لا ينبغى لأحد من بعدى. طبق نظر بيشتر مفسران، خواسته پادشاهى به گونه اى كه براى هيچ كس ميسر نباشد، در واقع براى اعجاز ونشان دادن الهى بودن اين قدرت واثبات ارتباط سليمان با خداوند قادر وپيامبرى او بود.(2)

10. در دعا ومناجات، صفات ونام هايى را در باره خداوند ذكر كنيد كه با دعا تناسب داشته باشد: «هب لى - انت الوهاب.(3)

11. از نظر قرآن كريم همان گونه كه ملك وسلطنت هبه الهى است: هب لى ملكا، فرزند صالح نيز هبه الهى است چنان كه ابراهيم (علیه السلام) به خداوند عرضه داشت: ربّ هب لى من الصالحين. (صافات، 100)

12. در آيه 35 استغفار بر درخواست مُلك مقدم داشته شده است؛ زيرا انبيا وصالحين، امر دين اشان را بر امر دنيايشان مقدّم مى دارند.(4)

13. جريان ملايم باد تحت فرمان سليمان بود وبه هر سوى كه او مى خواست روان مى گشت: فسخّرنا له الريح تجرى بأمره رخاء حيث أصاب. «رخاء» به معناى آرامى وملايمت است وضمير فاعل در «أصاب» به سليمان باز مى گردد. «اصابة» (مصدر «أصاب») معادل قصد واراده است؛ يعنى هر جا سليمان اراده كند.(5)

14. با اراده خداوند، باد هم مى تواند مفيد باشد وهم مضر: بريح صرصر (حاقه، 6) و سخّرنا له الريح.(6)

15. در آيه 36 ص ميفرمايد ما باد را مسخر حضرت سليمان قرار داديم: فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ

ص: 219


1- همان، ص 576.
2- همان، ص 581.
3- همان.
4- كشاف، ج 4، ص 95.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 583.
6- نور، ج 10، ص 111.

در آيه ديگرى به سرعت باد اشاره شده است كه صبحگاهان راه يكماهه را طى ميكرد وعصرگاهان نيز راه يكماهه را: وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (سبإ، 12)

16. جنّ، داراى عقل وشعور وتخصص است: بنّاء وغوّاص.(1)

17. در حكومت الهى نيز زندان ضرورى است. از اين كه بعضى جنّيان بنّا وغواص بودند وبعضى در قيد وبند، معلوم مى شود كه اين دسته اگر آزاد بودند در حكومت سليمان (علیه السلام) اخلال ايجاد مى كردند: مقرّنين فى الاصفاد.(2)

18. از آيه 38 وآيه قبل آن اين نكته استفاده مى شود كه از نيروها بايد حداكثر استفاده را كرد وحتىّ شياطين را به طور كامل نبايد حذف كرد، بلكه آن ها را كه قابل توجيه وارشادند در مسير صحيح به كار گرفت وتنها آن بخش كه به هيچ وجه قابل استفاده نيستند بايد در بند باشند.(3)

19. تعبير حسن مأب خبر از عاقبت نيك حضرت سليمان (علیه السلام) مى دهد وممكن است اشاره به نسبت ناروايى باشد كه در تورات آمده كه سليمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سرانجام به آيين بت پرستى تمايل پيدا كرد وحتى دست به ساختن بتخانه اى زد. قرآن با اين تعبير خط بطلان بر تمام اين اوهام وخرافات مى كشد.(4)

ص: 220


1- نور، ج 10، ص 111.
2- نور، ج 10، ص 112.
3- نمونه، ج 19، ص 290.
4- نمونه، ج 19، ص 289.

آیه 41-61

اشاره

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41) ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42) وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنّا وَ ذِكْرى ِلأُولِي اْلأَلْبابِ (43) وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنّا وَجَدْناهُ صابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ (44) وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي اْلأَيْدي وَ اْلأَبْصارِ (45) إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدّارِ (46) وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ اْلأَخْيارِ (47) وَ اذْكُرْ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ اْلأَخْيارِ (48) هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقينَ لَحُسْنَ مَآبٍ (49) جَنّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ اْلأَبْوابُ (50) مُتَّكِئينَ فيها يَدْعُونَ فيها بِفاكِهَةٍ كَثيرَةٍ وَ شَرابٍ (51) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (52) هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ (53) إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (54) هذا وَ إِنَّ لِلطّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ (55) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (56) هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَميمٌ وَ غَسّاقٌ (57) وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ (58) هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النّارِ (59) قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَبًا بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60) قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذابًا ضِعْفًا فِي النّارِ (61)

ترجمه

و به خاطر بياور بنده ما ايوب را، هنگامى كه پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شيطان مرا به رنج وعذاب افكنده است. * (به او گفتيم:) پاى خود را بر زمين بكوب؛ اين چشمه آبى خنك براى شستشو ونوشيدن است. * وخانواده اش را به او بخشيديم، وهمانند آن ها را بر آنان افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد وتذكّرى براى انديشمندان. * (و به او گفتيم:) بسته اى از ساقه هاى گندم (يا مانند آن) را برگير وبا آن (همسرت را) بزن وسوگند خود را مشكن. ما او را شكيبا يافتيم؛ چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده (به سوى خدا) بود! * وبه خاطر بياور بندگان ما ابراهيم واسحاق ويعقوب را، صاحبان دست ها (ى نيرومند) وچشم ها (ى بينا). * ما آن ها را با خلوص ويژه اى خالص كرديم، وآن يادآورى سراى آخرت بود. * وآن ها نزد ما از برگزيدگان ونيكانند. * وبه خاطر بياور «اسماعيل» و «اليسع» و «ذوالكفل» را كه همه از نيكان بودند. * اين يك يادآورى است؛ وبراى پرهيزگاران فرجام نيكويى است: * باغ هاى جاويدان بهشتى كه درهايش به روى آنان گشوده

ص: 221

است، * در حالى كه در آن بر تخت ها تكيه كرده اند وميوه هاى بسيار ونوشيدنى ها در اختيار آنان است. * ونزد آنان همسرانى است كه تنها چشم به شوهرانشان دوخته اند، وهمسن وسالند. * اين همان است كه براى روز حساب به شما وعده داده مى شود (وعده اى تخلّف ناپذير). * اين روزى ماست كه هرگز آن را پايانى نيست. * اين (پاداش پرهيزگاران است)، وبراى طغيانگران بدترين محل بازگشت است: * دوزخ، كه در آن وارد مى شوند؛ وچه بستر بدى است! * اين نوشابه «حميم» و «غسّاق» است [= دو مايع سوزان وتيره رنگ] كه بايد از آن بچشند! * وجز اين ها كيفرهاى ديگرى همانند آن دارند. * (به آنان گفته مى شود:) اين گروهى است كه همراه شما وارد دوزخ مى شوند (اين ها همان سران گمراهى اند)؛ خوشامد بر آن ها مباد؛ همگى در آتش خواهند سوخت! * آن ها (به رؤساى خود) مى گويند: «بلكه خوشامد بر شما مباد كه اين (عذاب) را شما براى ما فراهم ساختيد. چه بد قرارگاهى است اينجا!» * (سپس) مى گويند: «پروردگارا! هر كس اين (عذاب) را براى ما فراهم ساخته، عذابى مضاعف در آتش بر او بيفزا.»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

لطف خداوند نسبت به حضرت ايوب وتكريم از صبر واستقامت او، تكريم از پيامبرانى مانند ابراهيم، اسحاق ويعقوب وبيان اوصاف ارزشمند آنان وتجليل از اسماعيل واليسع وذالكفل، بهره مندى پرهيزكاران از نعمت هاى مختلف بهشت وابدى بودن نعمت ها، بيان سرنوشت كفار وعذاب آنان در قيامت وتقاضاى جهنّميان در باره افزايش عذاب نسبت به عوامل انحراف.

ب. چنان كه در روايات آمده است: حضرت ايوب داراى اموال وفرزندان وامكانات بسيار بود وهمواره خدا را سپاس مى گفت. شيطان به خداوند عرضه داشت كه اگر ايوب را شاكر مى بينى به خاطر نعمت فراوانى است كه به او داده اى، اگر اين نعمت ها از او گرفته شود او بنده شكرگزارى نخواهد بود.

خداوند به شيطان اجازه داد بر دنياى ايوب مسلّط شود. او ابتدا اموال وگوسفندان وزراعت هاى ايوب را دچار آفت وبلا كرد، اما تأثيرى در ايوب نگذاشت. سپس بر بدن

ص: 222

ايوب سلطه يافت واو چنان بيمار گشت كه از شدّت درد ورنجورى اسير بستر گرديد، اما با اين حال از مقام شكر او چيزى كاسته نشد.

چون ايوب از اين امتحان سخت الهى به خوبى برآمد، خداوند دوباره نعمت هاى خود را به او بازگرداند وسلامت جسمش را بازيافت.(1)

ج. مراد از «مس شيطان به نصب وعذاب»، اين است كه مى خواهد نصب وعذاب را به نحوى از سببيّت وتأثير به شيطان نسبت دهد وبگويد كه شيطان در اين گرفتارى هاى من مؤثر ودخيل بوده است وهمين معنا از روايات هم بر مى آيد.(2)

د. از امام صادق (علیه السلام) روايت شده كه فرمود: چون ابتلاى ايوب (علیه السلام) طولانى گشت وابليس صبر او را ديد، نزد ديرنشينانى كه از اصحاب وى بودند آمد وبه آنان گفت: بياييد تا نزد اين بنده مبتلا برويم واز او در باره ابتلايش سؤال كنيم... آنان گفتند: اى ايوب! كاش گناهى را كه انجام داده اى به ما مى گفتى ؟ ما را عقيده بر آن است كه تو تنها به خاطر چيزى (گناهى) كه از ما پنهان مى كنى مبتلا شده اى... پس در آن موقع پروردگارش را خواند وگفت: ربّ أنى مسّنى الشيطان بنصب وعذاب.(3)

ه -. مراد از «نصب وعذاب»، بدحالى وگرفتارى هايى است كه در بدن او وخاندانش پيدا شده كه همان گرفتارى هايى كه در سوره انبيا آن را از آن جناب چنين حكايت كرده كه گفت: مسّنى الضرّ وأنت أرحم الراحمين.(4)

و. صاحب تفسير كشاف گفته به هيچ وجه نمى توانيم بپذيريم كه خدا شيطان را بر انبياى خود مسلط كند تا هر طور كه دلش خواست آنان را آزار واذيّت كند چون اگر بنا باشد اين كار نسبت به انبيا جايز باشد، نسبت به پيروان انبيا به طريق اولى جايز است، در نتيجه هيچ مؤمن صالحى سالم نمى ماند وحال آن كه در قرآن كريم مكرّر آمده كه شيطان به غير از وسوسه هيچ دخالت وتأثير ديگرى ندارد، ليكن اين حرف صحيح نيست؛ زيرا عصمت از خصايص انبيا ومعصومين است كه شيطان نمى تواند در دل هاى آنان وسوسه كند، اما تأثيرش

ص: 223


1- نور، ج 10، ص 113-114.
2- الميزان، ج 17، ص 330.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 589.
4- الميزان، ج 17، ص 329.

در بدن هاى انبيا ويا اموال واولاد وساير متعلقات ايشان امكان وقوعى دارد.(1)

ز. ممكن است اشكال شود كه يكى از گرفتارى هاى ايّوب مرض او بود، ومرض علل واسباب عادى وطبيعى دارد چگونه حضرت ايوب مرض خود را به شيطان نسبت مى دهد؟ جواب اين اشكال آن است كه اين دو سبب، يعنى شيطان وعوامل طبيعى، دو سبب در عرض هم نيستند تا در يك مسبّب جمع نشوند ونشود مرض را به هر دو نسبت داد، بلكه دو سبب طولى اند.(2)

ح. تعبير اركض برجلك هذا مغتسل بارد وشراب اشاره است به اين كه نوع مرضى كه حضرت ايوب (علیه السلام) به آن مبتلا شده بود، مرض جلدى وپوستى بوده است.(3)

ط. منظور از «قاصرات الطرف» اين است كه آن همسران بهشتى به شوهران خود راضى وقانعند وچشم به ديگرى ندارند.(4)

ى. در اين كه مقصود از و وهبنا له أهله چيست ؟ ميان مفسران دو ديدگاه وجود دارد: 1) برخى بر آنند كه خانواده ايوب، مرده بودند وخداوند آنان را زنده كرد وبه او باز گردانيد؛ چنان كه در روايات آمده است.

2) برخى ديگر بر آنند كه خانواده ايوب (علیه السلام) زنده بودند، ولى از اطراف او - كه به امراض وبليه هاى گوناگون مبتلا بود - پراكنده شده بودند، اما خداوند با شفا دادن ايوب (علیه السلام) ورفع گرفتارى از آن حضرت، آنان را به او بازگردانيد.(5)

ك. سوگند ايوب (علیه السلام) به تنبيه كردن همسر خطاكارش: و خذ بيدك ضغثا فاضرب به ولاتحنث. مفسران در باره آيه شريفه - بر اساس روايات وارده - گفته اند: ايوب (علیه السلام) به خاطر خطايى كه همسرش مرتكب شده بود، سوگند ياد كرد كه او را تنبيه كند، ولى به خاطر خوبى ها وخدمات همسرش دوست نداشت كه او را به نحوى كه سوگند ياد كرده تنبيه نمايد. از اين رو خداوند به خاطر لطف وعنايت به او وهمسرش، دستور داد با تهيه دسته اى

ص: 224


1- كشاف، ج 4، ص 97؛ الميزان، ج 17، ص 331.
2- الميزان، ج 17، ص 330.
3- تفسير مراغى، ج 23، ص 124.
4- الميزان، ج 17، ص 346؛ نمونه، ج 19، ص 316؛ مجمع البيان، ج 8، ص 750؛ روح المعانى، ج 23، ص 213.
5- مجمع البيان، ج 8، ص 745؛ الميزان، ج 17، ص 232؛ روح المعانى، ج 23، ص 207؛ تفسير راهنما، ج 15، ص 592.

از گياه - تنها يك بار - به همسرش بزند تا بدين شكل به سوگند خود عمل كرده باشد.(1)

ل. منظور از «أتراب» اين است كه همسران بهشتى از جهت جمال كفو شوهران خويشند؛ وممكن است مراد اين باشد كه مثل شوهر خويشند؛ هر اندازه شوهران نور وبهايشان بيشتر شود از ايشان هم حسن وجمال بيشتر مى گردد.(2)

م. كلمه «هذا» اشاره به فوجى از تابعين است كه دنبال متبوعين خود به دوزخ وارد مى شوند.(3)

ن. «اقتحام» به معناى وارد شدن در كار شديد وخوفناك است وغالبا به ورود در كارها بدون مطالعه وفكر قبلى نيز اطلاق مى شود. اين تعبير نشان مى دهد كه پيروان ضلالت بدون مطالعه وفكر وصرفا روى هوا وهوس وتقليدهاى كوركورانه در آتش شديد وخوفناك جهنم وارد مى شوند.(4)

س. جمله بئس القرار اشاره است به اين كه مصيبت بزرگ اين است كه دوزخ جايگاه موقّتى نيست، بلكه قرارگاه ثابت است.(5)

ع. اين عذاب مضاعف، يكى به علت گمراهى خود رؤسا است وعذاب ديگرى به دليل گمراه كردن پيروان خودشان است.(6)

ف. توصيف آب به خنك بودن؛ «باردٌ» شايد اشاره اى باشد به تأثير مخصوص شست وشو با آب سرد براى بهبود وسلامت تن، همان گونه كه در طب امروز نيز ثابت شده است ونيز اشاره لطيفى است بر اين كه كمال آب شست وشو در آن است كه از نظر پاكى ونظافت همچون آب نوشيدنى باشد.(7)

ص: 225


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 594.
2- الميزان، ج 17، ص 347؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 130.
3- الميزان، ج 17، ص 348؛ نمونه، ج 19، ص 322؛ روح المعانى، ج 23، ص 216؛ كشاف، ج 4، ص 101.
4- نمونه، ج 19، ص 322.
5- نمونه، ج 19، ص 323.
6- نمونه، ج 19، ص 324؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 133.
7- نمونه، ج 19، ص 297.

نكته ها

1. تحمل سختى از سوى انبيا بركاتى دارد از جمله:

الف. مردم در باره آنان گرفتار غلوّ نمى شوند.

ب. آنان مقام ويژه اى در اثر صبر، دريافت مى نمايند.

ج. اگر الگوها وبزرگان نيز سختى ببينند، فقرا وضعفا وبيماران تحقير نمى شوند.

د. مردم، راه برخورد با مشكلات را از آنان مى آموزند.

2. بازگشت وازدياد خانواده ايوب (علیه السلام)، تبلور رحمت خدا به ايشان: و وهبنا له أهله... رحمة منّا.(1)

3. منافات نداشتن دعا ودرخواست از خداوند براى رفع گرفتارى با مقام صبر وشكيبايى: إذ نادى ربّه أنّى مسّنى الشيطان... إنّا وجدناه صابرا.

4. اين كه فرمود ابراهيم واسحاق ويعقوب أولى الأيدى والابصار، در حقيقت خواسته است به كنايه بفهماند نامبردگان در طاعت خدا ورساندن خير به خلق، ونيز در بينايى اشان در تشخيص اعتقاد وعمل حق، بسيار قوى بوده اند.(2)

5. باز بودن درهاى بهشت براى متّقين، كنايه است از اين كه متّقين هيچ مانعى از تنعّم به نعمت هاى موجود در آن جنات ندارند؛ زيرا جنّات براى آن ها درست شده ومال آنان است.(3)

6. در اين آيات نام شش نفر از انبيا آمده وبراى آنان شش صفت ذكر شده است: بندگى، قدرت، بصيرت، خلوص، برگزيدگى ونيكى.(4)

7. سرچشمه همه كمالات پيامبران، عبوديّت است. (عبادنا) قبل از كمالات ديگر ذكر شده است.(5)

8. نشانه لطف خاص خداوند به بنده اش آن است كه او همواره ياد قيامت باشد: اخلصناهم... ذكرى الدّار.(6)

ص: 226


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 592.
2- الميزان، ج 17، ص 334؛ نمونه، ج 19، ص 307؛ روح المعانى، ج 23، ص 210؛ مجمع البيان، ج 8، ص 749؛ كشاف، ج 4، ص 99؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 127.
3- الميزان، ج 17، ص 346؛ مجمع البيان، ج 8، ص 750.
4- نور، ج 10، ص 117.
5- همان.
6- نور، ج 10، ص 117.

9. ياد قيامت، مايه نزديك شدن انسان به اخلاص است: اخلصناهم... ذكرى الدّار.(1)

10. پيامبران، از هر گونه گناه وخطاكارى معصوم اند: إنّا أخلصناهم بخالصة ذكرى الدار. از اين كه خداوند پيامبران را به آخرت انديشى خالص ساخت، مى توان عصمت آنان را به دست آورد؛ زيرا ريشه گناه وخطاكارى بشر دنياطلبى است واز آن جايى كه انبيا از چنين خواسته اى مبرا بوده وتنها طالب آخرت اند، استفاده مى شود كه آنان هرگز گناه نمى كنند ومعصوم اند. به علاوه توصيف اسماعيل (علیه السلام) و... از سوى خداوند به «أخيار» - به صورت مطلق - گوياى اين حقيقت است كه پيامبران در همه افعال وصفات خود از نيكان بودند واز آنان جز خوبى وكار خير، سر نمى زند واين همان حقيقت عصمت است.(2)

11. تكيه روى «فاكهة» و «شراب» ممكن است اشاره به اين باشد كه بيشترين غذاى بهشتيان ميوه است هر چند غذاهاى ديگر طبق صريح آيات قرآن نيز در آن جا وجود دارد.(3)

12. در اين آيات ذكر نعمت هاى پرهيزگاران تنوّع بيشترى از ذكر مجازات ها وعذاب هاى طغيانگران دارد. (در قسمت اول به 7 موهبت ودر قسمت دوم به 5 عذاب اشاره شده) اين شايد به خاطر پيشى گرفتن رحمت خدا بر غضب او است: يا من سبقت رحمته غضبه.(4)

13. نعمت هاى بهشتى، هم حساب وكتاب دارد؛ يوم الحساب وهم دائمى است؛ ماله من نفاد.(5)

14. كسانى كه در دنيا ودر مدار ايمان، به يكديگر دعا نكنند، در آخرت ودر دوزخ به يكديگر نفرين خواهند كرد: ربّنا من قدّم لنا.(6)

ص: 227


1- همان.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 603.
3- نمونه، ج 19، ص 316.
4- نمونه، ج 19، ص 324.
5- نور، ج 10، ص 119.
6- همان، ص 121.

آیه 62-88

اشاره

وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالاً كُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ اْلأَشْرارِ (62) أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ اْلأَبْصارُ (63) إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ (64) قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ (65) رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزيزُ الْغَفّارُ (66) قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68) ما كانَ لي مِنْ عِلْمٍ بِالْمََلإِ اْلأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ (69) إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلاّ أَنَّما أَنَا نَذيرٌ مُبينٌ (70) إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ (71) فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (74) قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ (75) قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ (76) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجيمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلى يَوْمِ الدِّينِ (78) قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (79) قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ (80) إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81) قالَ فَبِعِزَّتِكَ َلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ (82) إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (83) قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) َلأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعينَ (85) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ (86) إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ (88)

ترجمه

آن ها مى گويند: (چرا مردانى را كه ما از اشرار مى شمرديم (در اينجا، در آتش دوزخ) نمى بينيم ؟! * آيا ما آنان را به مسخره گرفتيم يا (به اندازه اى حقيرند كه) چشم ها آن ها را نمى بيند؟! * اين يك واقعيت است گفتگوهاى خصمانه دوزخيان. * بگو: «من تنها يك بيم دهنده ام؛ وهيچ معبودى جز خداوند يگانه قهّار نيست. * پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن دو است، پروردگار عزيز وغفّار.» * بگو: «اين خبرى بزرگ است، * كه شما از آن رويگردانيد! * من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى كه (در باره) آفرينش آدم) مخاصمه مى كردند خبر ندارم. * تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه من انذاركننده آشكارى هستم.» * (و به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى آفرينم. * هنگامى كه آن را نظام بخشيدم واز روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد.» * در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند، * جز ابليس كه تكبّر

ص: 228

ورزيد واز كافران بود. * گفت: «اى ابليس! چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقى كه با قدرت خود او را آفريدم سجده كنى ؟! آيا تكبّر كردى يا از برترين ها بودى ؟! (برتر از اين كه فرمان سجود به تو داده شود!)» * گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده اى واو را از گِل.» * فرمود: «از آسمان ها (و صفوف ملائكه) خارج شو، كه تو رانده درگاه منى. * ومسلما لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود.» * گفت: «پروردگارا! مرا تا روزى كه انسان ها برانگيخته مى شوند ملهت ده.» * فرمود: «تو از مهلت داده شدگانى، * ولى تا روز وزمان معيّن.» * گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، * مگر بندگانِ خالصِ تو، از ميان آن ها.» * فرمود: «به حق سوگند، وحق مى گويم، * كه جهنم را از تو وهر كدام از آنان كه از تو پيروى كند، پُر خواهم كرد!» * (اى پيامبر!) بگو: «من براى دعوت نبوت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، ومن از متكلفين نيستم. (سخنانم روشن وهمراه با دليل است.)» * اين (قرآن) تذكرى براى همه جهانيان است؛ * وخبر آن را بعد از مدتى مى شنويد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

گفت وگوى خصمانه اهل جهنم با يكديگر، پيامبر بيم دهنده مردم از عذاب الهى، بيان اوصاف الهى، بيان آفرينش حضرت آدم (علیه السلام)، فرمان به تواضع فرشتگان نسبت به مقام آدميت، استكبار ابليس از سجده در برابر آدم به علت تكبر وغرور، خروج ابليس از آسمان ها وصفوف فرشتگان، دورى رحمت خداوند از ابليس وتقاضاى مهلت از خداوند، سوگند ياد كردن ابليس در باره اغواى انسان ها جز مخلصان، پر شدن جهنم از ابليس وپيروانش، مزد نخواستن پيامبر در برابر رسالت خويش وقرآن عامل تذكر ويادآورى.

ب. طاغيان ودوزخيان، در جهنم از ديدن بهشتيان ناتوان خواهند بود: و قالوا مالنا لانرى رجالاً كنّا نعدّهم من الاشرار. مقصود از «رجال» در آيه شريفه، مؤمنان وتقواپيشگان اند كه در بهشت جاى دارند.(1)

ج. در روايات معتبر آمده است كه گروهى از شيعيان نزد اهل بيت (عليهم السلام) شكايت كردند كه

ص: 229


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 617.

گروهى ما را رافضى مى خوانند واز مشركان وكفار بدتر مى دانند. امام (علیه السلام) سوگند ياد كردند كه شما مشمول شفاعت ما مى شويد وآنان در دوزخ سراغ شما را خواهند گرفت، سپس اين آيه را تلاوت كردند: و قالوا مالنا لانرى رجالاً كنّا نعدّهم من الاشرار.(1)

د. مرجع ضمير «هو» در آيه 67 وحدانيت خداست كه جمله ما من اله الاّ الله... آن را بيان كرد، البته بعضى از مفسران گفته اند: مرجع آن قرآن كريم است. مى فرمايد: قرآن نبأ عظيم است واين وجه با سياق آيات سابق هم سازگارتر است.(2)

ه -. منظور از ملإ أعلى، جماعتى از ملائكه است ومراد از بگومگوى آنان؛ اذيختصمون همان مطلبى است كه آيات اذ قال ربك للملائكة انّى جاعل فى الارض خليفة... آن را حكايت مى كند.(3)

و. منظور از اين كه فرمود: و نفخت فيه من روحى، به منظور شرافت دادن به آن روح است.(4)

ز. ابليس سابق بر اين كافر بود: و كان من الكافرين، (نه اين كه كافر شد وكان به معناى صار باشد) همان گونه كه اين مطلب از آيه 33 سوره مباركه حجر استفاده مى شود كه فرمود: لم أكن لاسجد لبشرٍ خلقته من صلصال من حمأ مسنون.(5)

ح. ظاهر تعبير الى يوم الدين آن است كه غايت لعن ابليس يوم الدين است وبعد از آن ديگر قطع خواهد شد، ليكن اين گونه نيست؛ زيرا لعنت خداوند سبحان بر شيطان در دنيا ادامه دارد ودر آخرت نيز مقرون به لعن خواهد بود.(6)

ط. مراد از بندگان مخلَص، كسانى هستند كه خداوند متعال آن ها را خالص كرده وبرگزيده وبه قوه عصمت امتياز داده است.(7)

ص: 230


1- نور، ج 10، ص 122.
2- الميزان، ج 17، ص 355؛ كشاف، ج 4، ص 104؛ نمونه، ج 19، ص 331؛ روح المعانى، ج 23، ص 220؛ مجمع البيان، ج 8، ص 756.
3- الميزان، ج 17، ص 356؛ نمونه، ج 19، ص 332؛ مجمع البيان، ج 8، ص 756؛ كشاف، ج 4، ص 105؛ روح المعانى، ج 23، ص 221.
4- الميزان، ج 17، ص 358؛ مجمع البيان، ج 8، ص 757.
5- الميزان، ج 17، ص 358؛ كشاف، ج 4، ص 105.
6- كشاف، ج 4، ص 108؛ روح المعانى، ج 23، ص 228.
7- مجمع البيان، ج 8، ص 758؛ روح المعانى، ج 23، ص 228.

ى. مراد از كلمه «منك»، جنس شيطان هاست ودر نتيجه هم شامل ابليس مى شود وهم ذريه وهم قبيله او.(1)

ك. مرجع ضمير «هو»، قرآن كريم است كه ذكرى جهانى است.(2)

ل. مراد از «بعد حين»، مطلق است. پس براى يك يك از اقسام خبرهاى قرآنى زمانى است.(3)

م. تكيه بر قهر خداوند متعال به اين منظور است تا كسى به لطف خداوند مغرور نگردد واز قهر او خود را ايمن نشمرد ودر گرداب كفر وگناه غوطه ور نشود.(4)

نكته ها

1. نظير آيه 62 و 63 ص: وَقَالُوا مَا لَنَا لاَ نَرَى رِجَالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ. أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ

آية 29 و 30 مطففين است: إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ. وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُون

2. تهمت وتحقير، از ابزارهاى طاغيان ودشمنان دين، عليه دينداران ومؤمنان است: رجالاً كنّا نعدّهم من الاشرار.(5)

3. پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، مأمور اعلام صريح مواضع عقيدتى خود به مردم بود: قل... ما من اله الاّ الله الواحد القهّار.(6)

4. خداوند تمام هستى را پرورش مى دهد وهمه را رو به كمال مى برد: رب السموات والارض وما بينهما.(7)

ص: 231


1- الميزان، ج 17، ص 362؛ روح المعانى، ج 23، ص 229؛ كشاف، ج 4، ص 108.
2- الميزان، ج 17، ص 363؛ نمونه، ج 19، ص 351؛ مجمع البيان، ج 8، ص 759؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 139؛ روح المعانى، ج 23، ص 230.
3- الميزان، ج 17، ص 363.
4- نمونه، ج 19، ص 329.
5- تفسير راهنما، ج 15، ص 618.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 621.
7- نور، ج 10، ص 125.

5. مربى بايد هم قدرت داشته باشد وهم رحمت: ربّ... العزيز الغفار.(1)

6. مراد از نفخت من روحى آن نيست كه چيزى از خدا جدا شده وبه انسان ملحق شده باشد، بلكه منظور بيانِ منشأ وريشه روح انسان است كه از عالم بالاست، نه عالم خاكى.(2)

7. تكبر وخود برتربينى ابليس، سبب سرپيچى وى از فرمان سجده بر آدم بوده است: فسجد الملائكة... إلاّ ابليس استكبر.(3)

8. فرشتگان، موجوداتى مطيع وخاضع در برابر فرمان هاى خداوند هستند: فسجد الملائكة كلّهم أجمعون * الاّ ابليس استكبر.(4)

9. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمود: خداوند آدم را آفريد وما اهل بيت را در نسل او قرار داد وبه خاطر كرامت ما فرمان سجده صادر كرد، پس مسجود قرار گرفتن آدم براى خداوند عبوديت بود وبراى آدم احترام؛ زيرا ما در صلب او بوديم!(5)

10. آفرينش فرشتگان، قبل از انسان بوده است. (زيرا خداوند قبل از انسان با فرشتگان گفتگو داشته است): قال ربك للملائكة.

11. فرشتگان مثل انسان مورد امر ونهى قرا مى گيرند: فقعوا له ساجدين.

12. لياقت از سابقه مهم تر است. (سابقه فرشتگان بيش از آدم بود ولى چون لياقت انسان بيشتر بود آن ها به او سجده كردند.)

13. در ميان خوبان بودن مهم نيست، از خوبان بودن مهم است: فسجد الملائكة كلّهم... الاّ ابليس.(6)

14. اگر كلمه «يدىّ» را تثنيه آورده با اين كه مى توانست مفرد بياورد، براى اين بود كه به كنايه بفهماند در خلقت او اهتمام تمام بوده است. چون خود ما انسان ها نيز در عملى دو دست خود را به كار مى بنديم كه نسبت به آن اهتمام بيشترى داشته باشيم.(7)

ص: 232


1- همان.
2- نور، ج 10، ص 126.
3- تفسير راهنما، ج 15، ص 632.
4- همان.
5- نور، ج 10، ص 126-127.
6- نور، ج 10، ص 127.
7- الميزان، ج 17، ص 359؛ نمونه، ج 19، ص 338؛ روح المعانى، ج 23، ص 225.

15. شرافت به كسب كمالات است نه مادّه وعنصر اوّلى كه گفته شود انسان از گل وابليس از آتش است: من نار - من طين... فاخرج.(1)

16. ابليس به خاطر سرپيچى از فرمان سجده بر آدم، مورد لعن ونفرين ابدى خداوند قرار گرفت: و انّ عليك لعنتى الى يوم الدين.(2)

17. ابليس، هم معاد را مى دانست؛ الى يوم يبعثون، هم توحيد را مى دانست؛ (ربّ) وهم نبوت را مى دانست؛ عبادك منهم المخلصين، پس مشكل او ندانستن اصول دين نبود، بلكه تكبّر ولجاجت بود.(3)

18. خداوند دعاى بدترين خلق خود را نيز اجابت مى كند: ربّ فانظرنى... فانّك من المنظرين.(4)

19. طول عمر نشانه ارزش وفضيلت نيست. شيطان عمرش از همه اشخاص بيشتر است، ليكن مورد لعن الهى است واز رحمت خدا به دور است: و انّ عليك لعنتى الى يوم الدين.

20. تأكيدهاى پى در پى قسم از يك سو ونون تأكيد ثقيله از سوى ديگر وكلمه «أجمعين» از سوى سوم نشان مى دهد كه شيطان در تصميم خود جدّى است وتا آخرين نفس بر سر گفتار خويش ايستاده است.(5)

21. عبوديت خالصانه خدا، موجب رهايى ومصونيت از وسوسه ها واغواگرى هاى شيطان است: لأغوينّهم... إلاّ عبادك منهم المخلصين.(6)

22. خداوند در آغاز وپايان اين سوره مى فرمايد: قرآن ذكر است؛ و القرءان ذى الذكر و ان هو الاّ ذكر وانذار پيامبر در افرادى مؤثّر است كه از اين كتاب الهى پيروى كنند: انما تنذر من اتّبع الذكر وخشى الرّحمن بالغيب (يس، 11) واز آنجا كه اكثر انسان ها به دنبال پيروى از هوا وهوس اند، گروه اندكى متذكر مى شوند: قليلاً ما تذكّرون. (حاقّه، 42)

ص: 233


1- نور، ج 10، ص 129.
2- تفسير راهنما، ج 15، ص 638.
3- نور، ج 10، ص 131.
4- همان.
5- نمونه، ج 19، ص 344.
6- تفسير راهنما، ج 15، ص 644.

23. گذشت زمان وآينده بشريت، بستر كشف حقانيت قرآن خواهد بود: و لتعلمنّ نبأه بعد حين. طبق نظر مفسران، ضمير در «نبأه» به قرآن باز مى گردد ومقصود از «نبأ» خبر حق بودن قرآن است؛ يعنى به زودى خواهيد فهميد كه قرآن وگفته هاى آن، حق ومطابق با واقعيت هاست.(1)

ص: 234


1- تفسير راهنما، ج 15، ص 650.

سوره زمر

آیه 1-7

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (1) إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ (2) أَلا لِلّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ في ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفّارٌ (3) لَوْ أَرادَ اللّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لاَصْطَفى مِمّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ (4) خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري ِلأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزيزُ الْغَفّارُ (5) خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّى تُصْرَفُونَ (6) إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اين كتابى است كه از سوى خداوند عزيز وحكيم نازل شده است. * ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم؛ پس خدا را پرستش كن ودين خود را براى او خالص گردان. * آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خداست، وآن ها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند، (دليلشان اين بود كه:) اين ها را نمى پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند. خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند؛ خداوند آن كس را كه دروغگو وكفران كننده است هرگز هدايت نمى كند. * اگر (به فرض محال) خدا مى خواست فرزندى انتخاب كند، از ميان مخلوقاتش آنچه را مى خواست برمى گزيد؛ منزه است (از اين كه فرزندى داشته باشد)! او خداوند يكتاى پيروز است. * آسمان ها وزمين را به حق آفريد؛ شب را بر روز مى پيچد وروز را بر شب؛ وخورشيد وماه را مسخّر فرمان خويش قرار داد؛ هر كدام تا

ص: 235

سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند؛ آگاه باشيد كه او قادر وآمرزنده است. * او شما را از يك نَفس آفريد، وهمسرش را از (باقيمانده گِل) او خلق كرد؛ وبراى شما هشت زوج از چهارپايان ايجاد كرد؛ او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر، در ميان تاريكى هاى سه گانه، مى بخشد. اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت (عالَم هستى) از آنِ اوست؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ پس چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟! * اگر كفران كنيد، خداوند از شما بى نياز است وهرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد؛ واگر شكر او را به جا آوريد آن را براى شما مى پسندد. وهيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد. سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، وشما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد؛ چرا كه او به آنچه در سينه هاست آگاه است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

نزول كتاب آسمانى از ناحيه خداوند عزيز حكيم ونزول آن بر اساس حق، لزوم اخلاص در عبادت، عدم هدايت كفار معاند، منزه بودن خداوند از داشتن فرزند، خلقت آسمان وزمين بر اساس حق، قدرت الهى بر تدبير نظام هستى، آفرينش انسان ها از يك پدر ومادر (آدم وحوا)، خلقت حيوانات نر وماده به نفع انسان ها، تحولات آفرينش انسان، بى نيازى خداوند از بشر وآگاه شدن انسان از اعمال خود در قيامت.

ب. مراد از كلمه «الدين» به گونه اى كه از سياق بر مى آيد، عبادت است ومراد از عبادت همان اعمالى است كه خضوع قلبى وپرستش درونى را مجسم مى كند.(1)

ج. در آيه 2 بر خلاف آيه قبل، تعبير به «انزال» كرده است نه «تنزيل»، به دليل آن كه در اين آيه منظور بيان اين نكته است كه بفهماند قرآن كريم به حق نازل شده ودر چنين مقامى مناسب آن است كه تعبير به انزال كند كه به معناى نازل شدن همگى ويكپارچه قرآن است.(2)

د. مراد از هدايت در اين جا رساندن به حسن عاقبت است نه راهنمايى؛ چون خداى تعالى

ص: 236


1- الميزان، ج 17، ص 370؛ نمونه، ج 19، ص 364.
2- الميزان، ج 17، ص 369.

هدايت به معناى راهنمايى خود را از هيچ كس دريغ نمى فرمايد.(1)

ه -. معناى خالص بودن دين براى خدا، اين است كه خدا عبادت آن كسى را كه هم خدا را عبادت مى كند وهم غير خدا را نمى پذيرد چه اين كه هر دو را بپرستد وچه اين كه اصلاً غير خدا را بپرستد.(2)

و. مشركان معتقد بودند كه خداوند از چيزهايى (مانند چوب وسنگ) فرزند خود را برگزيده است. خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: اگر بنا باشد خداوند فرزند برگزيند، مسلما از ميان مجموعه مخلوقات گزينش مى كرد وطبيعى است كه خداوند حكيم بهترين مخلوقاتش را براى فرزند گزينش مى كرد؛ نه چيزهايى مثل چوب وسنگ.(3)

ز. «قهّار» بودن خداى تعالى به اين معناست كه خداوند متعال بر هر چيز قاهر به ذات وصفات است در نتيجه هيچ چيزى در ذات ووجودش مستقل از ذات ووجود خدا نيست ودر صفات وآثار وجودى اش مستغنى از او نمى باشد پس تمامى عالم نسبت به او ذليل ومملوك وفقير اويند.(4)

ح. آيه 5 اشاره به مسأله تدبر دارد؛ زيرا مراد از جمله يكوّر اللّيل على النهار ويكوّر النهار على الليل پشت سر قرار گرفتن شب وروز به طور استمرار است كه دائما روز شب را وشب روز را پس مى زند وخود ظهور مى كند واين همان مسأله تدبير است.(5)

ط. كلمه «بالحق» اشاره به مسأله بعث وقيامت است چون خلقت وقتى به حقّ وغير باطل است كه غرض وغايتى در آن باشد وخلقت به سوى آن غرض سوق داده شود.(6)

ى. كلمه «انعام» به معناى شتر وگاو وگوسفند وبز است واگر آن ها را هشت جفت خوانده به اعتبار نر وماده آن هاست.(7)

ك. مراد از خلقا من بعد خلق، پشت سر هم بودن خلق است مانند خلقت نطفه

ص: 237


1- الميزان، ج 17، ص 373.
2- الميزان، ج 17، ص 370.
3- تفسير راهنما، ج 16، ص 20.
4- الميزان، ج 17، ص 374.
5- الميزان، ج 17، ص 377.
6- الميزان، ج 17، ص 377.
7- مجمع البيان، ج 8، ص 766؛ الميزان، ج 17، ص 378؛ كشاف، ج 4، ص 114.

وسپس علقه وآن گاه مضغه شدن.(1)

ل. اگر از خلقت «انعام» در زمين تعبير كرده به «أنزل» به اين اعتبار است كه خداى تعالى ظهور موجودات را بعد از آن كه نبودند «انزال» آن خوانده چون در آيه شريفه و ان من شىء الاّ عندنا خزائنه وماننزّله الاّ بقدر معلوم (حجر، 21)، به طور كلى موجودات را نازل شده از خزائن مى داند.(2)

م. مراد از نفس واحدة، حضرت آدم ابوالبشر است ومراد از «زوجها»، همسر حضرت آدم (علیه السلام) است.(3)

نكته ها

1. كتابت وتدوين قرآن، پس از نزول آن در حيات پيامبر (صلی الله علیه و آله) صورت گرفته است: تنزيل الكتاب من الله. اطلاق كتاب (نوشته ونگارش يافته) بر قرآن، يا بدان جهت است كه آيه هاى آن پس از نزول نوشته مى شده ويا توصيه اى است از جانب خداوند كه بايد به صورت نوشته در آيد.(4)

2. تنها خداوند، شايسته عبادت خالصانه واطاعت بى چون وچراست: ألا للّه الدين الخالص. «الدين» مبتدا ومسند اليه و «لله» خبر ومسند است. تقديم مسند بر مسند اليه، مفيد حصر واختصاص است.(5)

3. مشركان، معبودها را يار وياور خود مى دانستند: و الذين اتّخذوا من دونه اولياء. «ولى» (مفرد «اولياء») در لغت به دو معنا آمده است: صديق ونصير(6). در آيه شريفه به قرينه جمله بعد ما نعبدهم الا ليقرّبونا الى الله در معناى دوم به كار رفته است.(7)

4. إنّ رجلاً قال يا رسول الله إنّا نعطى أموالنا التماس الذكر، فهل لنا فى ذلك من أجر فقال

ص: 238


1- مجمع البيان، ج 8، ص 766؛ الميزان، ج 17، ص 379؛ نمونه، ج 19، ص 383.
2- الميزان، ج 17، ص 378؛ نمونه، ج 19، ص 382.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 765؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 146.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 13.
5- همان، ص 16.
6- مفردات راغب.
7- تفسير راهنما، ج 16، ص 16.

رسول الله (صلی الله علیه و آله):

«انّ الله لايقبل إلاّ من أخلص له، ثمّ تلا رسول الله هذه الاية: (ألا للّه الدين الخالص)»(1) ؛ مردى به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض كرد: ما اموالمان را به ديگران مى دهيم (انفاق مى كنيم) تا ما را به نيكى ياد كنند، آيا براى ما پاداشى نزد خدا هست ؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند قبول نمى كند مگر از كسى كه خالصانه براى او انجام داده باشد. سپس آن حضرت آيه ألا لله الدين الخالص را تلاوت كردند.(2)

5. تكرار كلمه كتاب در دو آيه پى در پى كه يك بار مى فرمايد: كتاب از سوى خداى عزيز است وبار ديگر مى فرمايد: كتاب حق است، رمز آن است كه راه عزّت فرد وجامعه اتصال به خداى عزيز ومكتب حق است.

6. پيدايش مستمر روز وشب وحركت منظم وبى وقفه خورشيد وماه، از نشانه هاى قدرت مطلق وربوبيت يگانه خداوند است. فعل مضارع «يكوّر» و «يجرى»، دلالت بر استمرار دارد.(3)

7. همان گونه كه هدف تكوين وآفرينش، عبادت است؛ و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون (ذاريات، 56)، هدف تشريع ونزول كتاب نيز عبادت است؛ انا أنزلنا اليك الكتاب... فاعبد الله.(4)

خداوند نه فرزند واقعى دارد؛ لم يلد ولم يولد، نه فرزند خوانده؛ لو أراد الله أن يتخذ ولدا.(5)

اگر فرزند حقيقى باشد نشانه جسم بودن، تجزيه پذيرى، شبيه داشتن وهمسر داشتن خداست، در حالى كه او واحد است. او تجزيه پذير نيست وهمسر وشبيه ندارد: و هو الواحد.

اعتقاد به فرزند داشتن خدا در بين عموم پيروان وثنيت شايع است، البته با اختلافى كه در مذاهب خود دارند. مثلاً نصارى معتقدند كه مسيح پسر خداست ويهوديان معتقدند به

ص: 239


1- الدر المنثور، ج 7، ص 211.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 18.
3- تفسير راهنما، ج 16، ص 22.
4- نور، ج 10، ص 140.
5- نور، ج 10، ص 142-143.

اين كه «عزير» پسر خداست.(1)

8. دو وصف «عزيز» و «غفار» در پايان آيه، براى ايجاد حالت خوف ورجا در بندگان است كه عامل اصلى هر گونه حركت تكاملى است.(2)

9. واژه «عزت» 88 مرتبه در قرآن آمده است كه 46 مرتبه آن در كنار حكمت است: العزيز الحكيم. آرى عزّت زمانى دائمى است كه همراه با حكمت باشد. عزيز واقعى تنها اوست زيرا خالق ومقتدر است، غيب وشهود را مى داند وقبض وبسط رزق به دست اوست. در حديث مى خوانيم: هر كس عزّت دنيا وآخرت را مى خواهد مطيع خداى عزيز باشد؛ فمن اراد عزّ الدارين فليُطع العزيز.(3)

10. آفرينش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده، بلكه از باقيمانده گِل او صورت گرفته است، چنان كه در روايات اسلامى به آن تصريح شده، اما روايتى كه مى گويد «حوا» از آخرين دنده چپ آدم آفريده شده است، سخنى بى اساس است كه از بعضى از روايات اسرائيلى گرفته شده است.(4)

11. مراد از ظلمات سه گانه به گفته امام حسين (علیه السلام) در دعاى عرفه، گوشت وپوست وخون است:

ثمّ اسكنتنى فى ظلمات ثلاث بين لحم وجلد ودم(5) ، گرچه برخى از مفسران مانند مرحوم طبرسى وزمخشرى وآلوسى مراد از ظلمات سه گانه را ظلمت شكم، ظلمت رحم وظلمت مشيمه (كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار گرفته است) دانسته اند.(6)

12. گرچه مرد وزن از نظر جسمى تفاوت هايى دارند، اما روح آن ها يكى است: (نفس واحدة).(7)

13. فرمانروايى مطلق جهان، مخصوص خداوند است: الله ربّكم له الملك. تقدم خبر (له) بر مبتدا (ملك) دلالت بر حصر مى كند.(8)

ص: 240


1- الميزان، ج 17، ص 373؛ مجمع البيان، ج 8، ص 762.
2- نمونه، ج 19، ص 378.
3- نور، ج 10، ص 138.
4- نمونه، ج 19، ص 381؛ مجمع البيان، ج 8، ص 765.
5- همان، ص 145.
6- مجمع البيان، ج 8، ص 766؛ كشاف، ج 4، ص 114؛ روح المعانى، ج 23، ص 241.
7- نور، ج 10، ص 145.
8- تفسير راهنما، ج 16، ص 26.

14. مراد از جمله و لا يرضى العبادة الكفر، كفران نعمت است كه عبارت است از ترك شكر چون جمله مقابل اين جمله كه مى فرمايد: و ان تشكروا يرضه لكم، قرينه بر اين معناست.(1)

15. گناه، بارى سنگين بر دوش بشر است: و لا تزر وازرة وزر أخرى. «وزر» در اصل به معناى ثقل وسنگينى است. اطلاق «وزر» بر گناه، به خاطر سنگين بودن آثار وپيامدهاى آن براى گناهكار است.(2)

16. خداوند به جاى آن كه بفرمايد من به اعمال پنهانى آنان آگاهم، فرمود: به باطن وضمير آنان آگاه هستم. اين تعبير مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه نيت وانگيزه انسان ها در اعمالشان ونيز در جزا وپاداش مؤثر است.(3)

17. سير خلقت انسان

1) خاك: و من آياته ان خلقكم من تراب. (روم، 20)

2) آب جهنده: خلق من ماء دافق * يخرج من بين الصّلب والترائب. (طارق، 6-7)

3) نطفه: انّا خلقناكم من نطفة. (انسان، 2)

4) قرار گرفتن آب جهنده در رحم: ثمّ جعلناه نطفة فى قرار مكين (مؤمنون، 13)، سپس او را بصورت نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم.

5) تحوّل در رحم: يخلقكم فى بطون امّهاتكم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلاث (زمر، 6)؛ شما را در شكم هاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى ديگر در تاريكى هاى سه گانه مشيمه ورحم وشكم خلق كرديم، ثمّ خلقنا النّطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما (مؤمنون، 14)؛ به يقين انسان را از عصاره اى از گل آفريديم سپس او را بصورت نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم آنگاه نطفه را بصورت علقه درآورديم پس آن علقه را بصورت مضغه گردانيديم وآنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوان ها را با گوشتى پوشانديم.

ص: 241


1- الميزان، ج 17، ص 380.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 30.
3- همان، ص 31.

6) صورت بندى: هو الّذى يصوّركم فى الارحام كيف يشاء (آل عمران، 6)؛ اوست كه شما را آنگونه كه مى خواهد در رحم ها صورتگرى مى كند.

7) دميدن روح: ثمّ انشأناه خلقا آخر فتبارك اللّه احسن الخالقين (مؤمنون، 14)؛ آنگاه جنين را در آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.

8) دختر يا پسر: يهب لمن يشاء اناثا ويهب لمن يشاء الذكور (شورى، 49)؛ به هركس بخواهد فرزند دختر وبه هركس بخواهد فرزند پسر مى دهد.

9) خروج طفل: ثمّ نخرجكم طفلاً. (حج، 5)

10) به دنيا كه آمديد هيچ نمى دانستيد: و اللّه اخرجكم من بطون امّهاتكم لا تعلمون شيئا. (نحل، 78)

ص: 242

آیه 8-16

اشاره

وَ إِذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلّهِ أَنْدادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَليلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ (8) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِدًا وَ قائِمًا يَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ (9) قُلْ يا عِبادِ الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ (10) قُلْ إِنّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ (11) وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمينَ (12) قُلْ إِنّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (13) قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ ديني (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ (15) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16)

ترجمه

هنگامى كه انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى خواند وبه سوى او باز مى گردد؛ امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مى خواند از ياد مى برد وبراى خداوند همتايانى قرار مى دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزى از كفرت بهره گير كه از دوزخيانى!» * (آيا چنين كسى باارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است ودر حال سجده وقيام، از عذاب آخرت مى ترسد وبه رحمت پروردگارش اميدوار است ؟! بگو: «آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى شوند.» * بگو: «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد. براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده اند پاداش نيكى است. وزمين خدا وسيع است، (اگر تحت فشارِ سران كفر بوديد مهاجرت كنيد) كه صابران اجر وپاداش خود را بى حساب دريافت مى دارند.» * بگو: «من مأمورم كه خدا را پرستش كنم در حالى كه دينم را براى او خالص كرده باشم، * ومأمورم كه نخستين مسلمان باشم.» * بگو: «من اگر نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت) مى ترسم.» * بگو: «من تنها خدا را مى پرستم در حالى كه دينم را براى او خالص مى كنم. * شما هر چه را جز او

ص: 243

مى خواهيد بپرستيد.» بگو: «زيانكاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خويش وبستگانشان را در روز قيامت از دست داده اند. آگاه باشيد زيان آشكار همين است.» * براى آنان از بالاى سرشان سايبان هايى از آتش، ودر زير پايشان نيز سايبان هايى (از آتش) است؛ اين چيزى است كه خداوند با آن بندگانش را مى ترساند. اى بندگان من! از (نافرمانى) من بپرهيزيد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

كم ظرفيتى انسان، تهديد خداوند به انسان مشرك، عدم تساوى عالم عامل وخداترس با عالم غيرعامل، پاداش الهى ويژه نيكوكاران در دنيا، مزد بى حساب صابران، مأموريت پيامبر بر نخستين مسلمان بودن، ترس از عذاب الهى در صورت گناه، تهديد به كفار وخسارت آنان در قيامت، احاطه عذاب خداوند بر كفار.

ب. منظور از «انسان» در اين جا به قرينه قل تمتع بكفرك، انسان هاى كافر هستند.

ج. مراد از «أندادا»، بت ها وربّ النوع هاست، وبعيد نيست مراد از آن مطلق اسبابى باشد كه بشر بر آن ها اعتماد نموده، آرامش درونى پيدا مى كند ودر نتيجه از خدا غافل مى ماند ويكى از آن اسباب بت هاى بت پرستان است.(1)

د. تعبير ليضلّ عن سبيله، نشان مى دهد گمراهان مغرور تنها به گمراهى خويش قناعت نمى كنند، بلكه سعى دارند ديگران را هم به اين وادى بكشانند.(2)

ه -. عن زرارة عن أبى جعفر (علیه السلام) قال:

قلت له: ءاناء الليل ساجدا وقائما... قال: «يعنى صلاة الليل...»؛ زراره مى گويد: از امام باقر (علیه السلام) پرسيدم: مراد از ءاناء الليل ساجدا وقائما... چيست ؟ فرمود: مراد نماز شب است.(3)

و. منظور از تحذير از آخرت، تحذير از عذاب آخرت است.(4)

ز. در آيه 10 «حسنة» را مطلق آورد ومعين نكرده است وظاهر اين اطلاق آن است كه

ص: 244


1- الميزان، ج 17، ص 386؛ روح المعانى، ج 23، ص 245.
2- نمونه، ج 19، ص 392.
3- تفسير راهنما، ج 16، ص 39.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 767.

مراد از آن اعمّ از حسنه آخرت وحسنه دنيا است كه نصيب مؤمنين نيكوكار مى شود.(1)

ح. منظور از «بغير حساب» اين است كه اجر صابران به خاطر كثرتش ممكن نيست شمارش وحساب شود. برخى گفته اند منظور آن است كه صابران برخلاف ساير مردم حساب اعمالشان رسيدگى نمى شود واجرشان همسنگ اعمالشان نيست.(2)

ط. جمله انّى أمرت أن اعبد الله مخلصا له الدين اشاره به اين است كه آن جناب در اطاعت دستور خدا به اخلاص در دين وداشتن دين خالص مانند ساير مردم است.(3)

ى. اين دستورات در واقع اشاره به يك مطلب مهم تربيتى است كه هر مربى ورهبرى بايد در انجام دستورات خويش از همه پيشگام تر باشد واز اين جا روشن مى شود نخستين مسلمان بودن پيامبر (صلی الله علیه و آله) نه تنها بر حسب زمان است كه نخستين مسلمانان در تمامى جهات بود.(4)

ك. «الله» كه مفعول كلمه «أعبد» است به خاطر تقدّمش انحصار را مى رساند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تنها خداوند متعال را مى پرستد همان طور كه جمله (مخلصا له دينى) همان معنى حصر را تأكيد مى كند.(5)

ل. دو كلمه «خسران» و «خسر» به معناى از دست دادن سرمايه است، ليكن «خسران» رساتر از «خسر» است وخسران نفس به معناى آن است كه آدمى نفس خود را در مورد هلاكت وشقاوت قرار دهد، به گونه اى كه استعداد كمالش از بين برود وسعادت به كلّى از او فوت شود.(6)

م. جمله فاعبدوا ما شئتم من دونه امرى تهديدآميز است ومى فهماند هر چه غير از خدا را بپرستيد، سودى به حالتان نخواهد داشت.(7)

ص: 245


1- الميزان، ج 17، ص 387.
2- الميزان، ج 17، ص 388؛ مجمع البيان، ج 8، ص 767؛ نمونه، ج 19، ص 403؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 153؛ روح المعانى، ج 23، ص 248؛ كشاف، ج 4، ص 118.
3- الميزان، ج 17، ص 393؛ نمونه، ج 19، ص 404.
4- نمونه، ج 19، ص 405.
5- الميزان، ج 17، ص 395.
6- الميزان، ج 17، ص 395.
7- الميزان، ج 17، ص 395؛ كشاف، ج 4، ص 119؛ مجمع البيان، ج 8، ص 769.

ن. معناى جمله الّذين خسروا أنفسهم واهليهم اين است كه اين زيانكاران نه تنها سرمايه هاى هستى خويش را از دست مى دهند، بلكه سرمايه وجود (اهل) خود را نيز از كف خواهند داد.

در منظور از «اهل»، نظريات مختلفى وارد شده است، ليكن از همه مناسب تر آن است كه مراد از اهل، خانواده ونزديكان آن ها در دنيا است؛ زيرا افراد بى ايمان آن ها را در آخرت از دست خواهند داد، اگر مؤمن باشند از آن ها جدا مى شوند واگر مانند خودشان كافر باشند سودى به حالشان ندارد.(1)

س. مراد از اين كه ساترى از آتش در بالاى سر وساتر ديگرى در زير پا دارند، اين است كه آتش از همه جهات احاطه دارد.(2)

ع. تعبير به «عباد» واضافه آن به خدا به طور مكرّر، در اين آيه اشاره است به اين كه اگر خداوند تهديدى به عذاب مى كند آن هم به دليل لطف ورحمت اوست تا بندگان حقّ گرفتار چنين سرنوشت شومى نشوند واز اين جا روشن مى شود كه لزومى ندارد «عباد» را در اين آيه به خصوص مؤمنان تفسير كنيم، بلكه شامل همگان مى شود؛ زيرا هيچ كس نبايد خود را از عذاب الهى در امان بداند.(3)

نكته ها

1. انسان مؤمن در حال اختيار به سوى خداوند انابه دارد وبه همين جهت از هدايت الهى برخوردار است: و يهدى اليه من اناب الذين ءامنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب (رعد، 27-28)، اما انسان كافر تنها در حال اضطرار ورسيدن سختى به او به سوى خدا انابه دارد: واذا مسّ الانسان ضرّ دعا ربه منيبا اليه... قل تمتع بكفرك قليلاً ذلك من اصحاب النار.

2. ضررها از او نيست، ولى نعمت ها از اوست: نعمة منه.(4)

ص: 246


1- نمونه، ج 19، ص 409؛ كشاف، ج 4، ص 119.
2- مجمع البيان، ج 8، ص 769؛ الميزان، ج 17، ص 396؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 155؛ نمونه، ج 19، ص 406.
3- نمونه، ج 19، ص 407.
4- نور، ج 10، ص 149.

3. نيايش خالصانه شرك پيشگان به درگاه خداوند، هنگام گرفتارى ومصيبت ها، دليل روشن بر بطلان انديشه شرك وحقانيت توحيد ربوبى است: و اذا مسّ الإنسان ضرّ دعا ربّه منيبا اليه. روى سخن در اين سوره، با مشركان مكه است وآيه شريفه در مقام بيان يكى از دلايل روشن بر اثبات توحيد الهى وباطل ساختن انديشه شرك است.(1)

4. انسان در برابر نعمت ها ولطف هاى خداوند موجودى ناسپاس است: ثمّ اذا خوّله نعمة منه نسى ما كان يدعوا اليه من قبل.(2)

5. آيه 9 با عمل وخودسازى شروع مى شود وبا علم ومعرفت پايان مى يابد؛ زيرا تا خودسازى نباشد نور معرفت بر دل نمى تابد واصولاً اين دو از يكديگر جدا نيستند.(3)

6. مقدم داشتن «ساجدا» بر «قائما» به علت آن است كه سجده مرحله بالاتر از عبادت است.(4)

7. عبادتى ارزش دارد كه تداوم داشته باشد. (ساجدا وقائما به صورت اسم فاعل آمده كه نشانه استمرار است).(5)

8. مردان خدا، هم از آخرت بيم دارند وهم به رحمت الهى اميدوارند: «يحذر، يرجوا».(6)

9. ترس ما به خاطر عمل خود ماست؛ يحذر الاخرة، ولى اميد ما به فضل ورحمت اوست؛ يرجوا رحمة ربّه.(7)

10. ايمان ودانش، دو معيار برترى وامتياز انسان ها بر يكديگر است: أمّن هو قانت... هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون.(8)

11. آيه شريفه 9 نمى فرمايد: عالم وغير عالم برابر نيست، زيرا جملة قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون مرتبط با صدر آيه است كه سخن از مناجات شبانه وراز ونياز با خدا دارد. پس منظور آيه شريفه آن است كه عالمِ عابدِ نماز شب خوان با غير آن برابر نيست.

ص: 247


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 33.
2- همان.
3- نمونه، ج 19، ص 395.
4- نمونه، ج 19، ص 393.
5- نور، ج 10، ص 150.
6- همان.
7- همان.
8- تفسير راهنما، ج 16، ص 38.

12. تكيه روى ساعت شب به دليل آن است كه در آن ساعات حضور قلب بيشتر وآلودگى به ريا از هر زمان كمتر است.(1)

13. مطلق بودن رحمت ومقيّد نشدن آن به آخرت دليل بر وسعت رحمت الهى وشمول آن نسبت به دنيا وآخرت است.(2)

14. در اين آيه شريفه متعلق علم ذكر نشده ومطلق آمده است، ليكن مراد از آن علم به خداوند متعال است؛ زيرا علم به خداست كه آدمى را به كمال مى رساند ونافع است ونداشتن علم ضرر مى رساند.(3)

15. پاداش احسان كنندگان در دنيا، بسيار بزرگ وتوصيف ناپذير است: للذين أحسنوا فى هذا الدنيا حسنة. تنوين «حسنة» براى تعظيم وتفخيم است.(4)

16. دنيا، عرصه تلاش وكوشش وجهان آخرت، عرصه اجر وپاداش است: للذين أحسنوا فى هذه الدنيا حسنة.(5)

17. ايمان به تنهايى كافى نيست وبايد همراه تقوا ودورى از گناه باشد: «ءامنوا - اتّقوا».(6)

18. قرآن كريم دعاى مؤمنان را اين چنين بيان مى كند: و منهم من يقول ربّنا ءاتنا فى الدّنيا حسنة وفى الاخرة حسنة وقنا عذاب النار (بقره، 201) اين درخواست مؤمنان زمانى اجابت مى شود كه مؤمنان نيز به مردم احسان وكمكى داشته باشند: للذين أحسنوا فى هذه الدنيا حسنة.

19. خداوند، در كارهاى نيك مقابله به مثل مى كند: للّذين احسنوا... حسنة (چنان كه در آيات ديگر نيز مى فرمايد: ان احسنتم احسنتم لانفسكم (اسراء، 2)؛ اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى كرده ايد. هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان (الرحمن، 60)؛ آيا پاداش احسان جز احسان است.)(7)

ص: 248


1- نمونه، ج 19، ص 393.
2- نمونه، ج 19، ص 393.
3- الميزان، ج 17، ص 387.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 41.
5- همان.
6- نور، ج 10، ص 151.
7- نور، ج 10، ص 151.

20. ايمان به عذاب قيامت قوى ترين عامل بازدارنده از گناه است: انى اخاف ان عصيت ربّى عذاب يوم عظيم.(1)

21. از آن جا كه خسران هاى مربوط به امور دنيا هر چه باشد ناپايدار است، به خلاف خسران هاى روز قيامت كه دائم وجاودانه است، از اين رو فرموده است: ذلك هو الخسران المبين.(2)

22. كلمه «خسارت» سه مرتبه در اين آيه تكرار شده است تا انسان را نسبت به خسارتِ نفس در قيامت بيدار كند.(3)

ص: 249


1- نور، ج 10، ص 152.
2- الميزان، ج 17، ص 395.
3- . نور ج 10 ص 153.

آیه 17-23

اشاره

وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ (18) أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النّارِ (19) لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ وَعْدَ اللّهِ لا يُخْلِفُ اللّهُ الْميعادَ (20) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي اْلأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطامًا إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى ِلأُولِي اْلأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللّهِ أُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ (22) اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)

ترجمه

و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند وبه سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آن آن هاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده. * همان كسانى كه سخنان را مى شنوند واز نيكوترين آن ها پيروى مى كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، وآن ها خردمندان اند. * آيا تو مى توانى كسى را كه فرمان عذاب در باره او قطعى شده رهايى بخشى ؟! آيا تو مى توانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى ونجات دهى ؟! * ولى آن ها كه تقواى الهى پيشه كردند، غرفه هايى در بهشت دارند كه بر فراز آن ها غرفه هاى ديگرى بنا شده واز زير آن ها نهرها جارى است. اين وعده الهى است، وخداوند در وعده خود تخلّف نمى كند. * آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد وآن را به صورت چشمه هايى در زمين وارد نمود، سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگ هاى مختلف دارد؛ بعد آن گياه خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد وبى روح مى بينى؛ سپس آن را در هم مى شكند وخرد مى كند؟! در اين مثال تذكّرى است براى خردمندان (از ناپايدارى دنيا). * آيا كسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده است وبر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته (همچون كوردلان گمراه است ؟!) واى بر آنان كه قلب هايى سخت در برابر ذكر خدا دارند! آن ها در گمراهى آشكار هستند. *

ص: 250

خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف وزيبايى وعمق ومحتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد (با تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند مى افتد؛ سپس برون ودرونشان نرم ومتوجه ذكر خدا مى شود؛ اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى كند؛ وهر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

بشارت خداوند نسبت به دورى گزيدگان از طاغوت وانابه كنندگان به سوى حق، بشارت پيامبر نسبت به پيروان از بهترين سخنان، عدم نجات كافر از عذاب، نعمت هاى بهشت ويژه پرهيزكاران، نزول باران از آسمان وتحوّل زمين، نورانيت افراد داراى شرح صدر، تهديد به سخت دلان از ياد خدا وتأثيرپذيرى خداترسان از قرآن كريم.

ب. در آيه 17 به صرف اجتناب از عبادت طاغوت اكتفا نشده، بلكه بر آن اضافه شده است: و أنابوا الى الله واين اشاره به آن است كه صرف نفى خدايان ديگر هيچ فايده اى ندارد؛ آنچه فايده مى دهد اين است كه انسان بين نفى آن الهه واثبات اله واحد جمع كند.(1)

ج. مراد از «قول» به شهادت اين كه دنبالش مسأله اتباع آمده، آن قولى است كه ارتباط به عمل داشته باشد. پس «أحسن القول» آن قولى است كه آدمى را بهتر به حق برساند وبراى انسان خيرخواهانه تر باشد.(2)

د. در آيه 22 هدايت با لازمه اش تعريف شده كه همان شرح صدر ونورانيّت قلب باشد وضلالت هم با لازمه اش؛ يعنى قساوت قلب از ذكر خدا، تعريف شده است.(3)

ه -. شرح صدر به معناى گشادگى سينه است، تا ظرفيت پذيرفتن سخن را داشته باشد وچون شرح صدر به خاطر اسلام است به اين معنا خواهد بود كه انسان وضعى به خود

ص: 251


1- الميزان، ج 17، ص 396.
2- الميزان، ج 17، ص 397؛ مجمع البيان، ج 8، ص 770.
3- الميزان، ج 17، ص 406.

بگيرد كه هر سخن حقّى را بپذيرد وآن را ردّ نكند.(1)

و. «من» در آيه شريفه، اسم موصول ومبتدا است وخبر آن - به قرينه جمله بعدى - جمله اى محذوف مى باشد. تقدير كلام چنين است: أفمن شرح الله صدره للإسلام... كمن قسا قلبه. بنا بر اين مى توان گفت: آيه شريفه در صدد مقايسه ميان شخصيت دو انسان مؤمن وكافر وسرنوشت آنان در آينده است ومقايسه كردن ميان نيكان وبدان از روش هاى تربيتى قرآن كريم است.(2)

ز. در جمله تقشعرّ منه جلود الذين، سخنى از قلوب به ميان نياورده است، ولى در جمله تلين جلودهم وقلوبهم قلوب را نيز ذكر كرده است؛ دليل اين امر آن است كه مراد از قلوب، جان ها ونفوس است، از اين رو نفوس، اقشعرار يعنى جمع شدن پوست ندارند، عكس العمل نفوس در برابر قرآن كريم همان خشيت وترس است.(3)

ح. «مثانى» جمع كلمه «مثنيه» به معناى معطوفه است ومراد از آن اين است كه قرآن كريم بعض آياتش انعطاف به بعض ديگر دارد وهر يك ديگرى را شرح وبيان مى كند بدون اين كه اختلافى در آن ها يافت شود.(4)

ط. از آن جا كه قرآن كريم مشتمل بر حقّ محض است، حقّى كه باطل بدان رخنه نمى كند نه در عصر نزولش ونه بعد از آن وهمچنين به خاطر اين كه قرآن كريم كلام خداوند متعال است، قرآن بهترين سخن احسن الحديث است.(5)

ى. كتابا متشابها ى عنى كتابى كه هر قسمتش شبيه ساير قسمت هاست، البته اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده است؛ زيرا تشابه در مقابل محكم صفت بعضى از آيات قرآن است كه به معناى واضح نبودن معناى آيه است، ولى در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده است. اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند مشابه يكديگرند.(6)

ص: 252


1- الميزان، ج 17، ص 405؛ روح المعانى، ج 23، ص 257.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 68.
3- الميزان، ج 17، ص 407.
4- الميزان، ج 17، ص 407.
5- الميزان، ج 17، ص 406.
6- الميزان، ج 17، ص 407؛ مجمع البيان، ج 8، ص 772؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 161؛ روح المعانى، ج 23، ص 258؛ نمونه، ج 19، ص 432.

نكته ها

1. عبادت طاغوت تنها به معناى ركوع وسجود نيست، بلكه هر گونه اطاعت را نيز شامل مى شود چنان كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

من أطاع جبّارا فقد عبده.(1)

2. در آيه 18 مى فرمايد: بشارت بده به كسانى كه از احسن القول پيروى مى كنند ودر جاى ديگر سخنِ احسن را دعوت به خدا مى داند: و من احسن قولاً ممّن دعا الى الله (فصّلت، 33) ودر آيه ديگر بهترين دعوت كننده را رسول خدا مى داند: ادعوا الى الله على بصيرة (يوسف، 108). بنا بر اين، بايد از احسن گفته ها پيروى كرد كه دعوت به خداست وبهترين دعوت به خدا، دعوت پيامبر اوست، پس پيروى از احسن، پيروى از وحى ودعوت هاى رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) است.

3. انسان بايد تحمّل شنيدن سخنان ديگران را داشته باشد وداراى سعه صدر باشد: يستمعون القول....

4. كسانى حقّ شنيدن هر سخنى را دارند كه از نظر علمى ومنطقى قدرت تشخيص احسن را داشته باشند: يستمعون... فيتّبعون احسنه.

5. انتخاب احسن بدون توفيق الهى ممكن نيست: اولئك الذين هديهم الله.(2)

6. جمله أفأنت تنقذ من فى النار اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه دوزخى بودن آنان آن قدر مسلّم است كه گويى هم اكنون در دل آتش هستند وحتّى پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با اين كه رحمة للعالمين است نمى تواند آنان را از عذاب رهايى بخشد.(3)

7. برخى از مردم، چنان هدايت ناپذير وحق گريزاند كه حتى سخنان پيامبران نيز در آنان كارساز نيست.(4)

8. بيم واميد بايد در كنار هم باشند. در آيه 16 خوانديم: لهم من فوقهم ظلل من النار؛ يعنى لايه هايى از آتش بالاى سر دوزخيان است ودر اين آيه مى خوانيم: لهم غرف من فوقها غرف؛ يعنى براى اهل تقوا غرفه هايى است كه بالاى آن ها غرفه هاى ديگر است.(5)

ص: 253


1- نمونه، ج 19، ص 412؛ مجمع البيان، ج 8، ص 770.
2- نور، ج 10، ص 156-157.
3- نمونه، ج 19، ص 414.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 60.
5- نور، ج 10، ص 158.

9. بناهاى مرتفع وچند طبقه (كاخ ها) در بهشت، پاداش اختصاصى تقواپيشگان: لكن الذين اتّقوا ربّهم لهم غرف من فوقها غرف مبنيّة. «غرفه» (مفرد «غرف») به معناى بناهاى مرتفع وخانه اى بالاى خانه اى ديگر (چند طبقه چون كاخ) است. گفتنى است لام در «لهم» براى اختصاص است.(1)

10. يكى از راه هاى خداشناسى دقّت در پديده هاست: ألم تر.(2)

11. رنگ هاى گوناگون گياهان، ميوه ها وگل ها كه از يك آب وخاك مى رويد نشانه قدرت خداست: زرعا مختلفا الوانه.(3)

12. قساوت قلب، مانع تابش نور الهى بر قلب است: القاسية قلوبهم (به جاى تنگدلى كه تناسب بيش ترى با سعه صدر دارد به سنگدلى تعبير نمود؛ زيرا ظرف تنگ كمى نفوذپذير است ولى سنگدلى هرگز نفوذپذير نيست).(4)

13. خداترسى، در ظاهر جسم وبدنِ مؤمنان نمايان است وصورت آنان بيانگر سيرت آنان است: تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربهم.(5)

14. مؤمن، با شنيدن آيات عذاب خوف دارد: (تقشعرّ) وبا شنيدن آيات رحمت اميدوار مى شود: ثمّتلين جلودهم.(6)

ص: 254


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 61.
2- نور، ج 10، ص 159.
3- همان.
4- همان، ص 160.
5- همان، ص 161.
6- همان، ص 162.

آیه 24-37

اشاره

أَ فَمَنْ يَتَّقي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ قيلَ لِلظّالِمينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (24) كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (25) فَأَذاقَهُمُ اللّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ اْلآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (26) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (27) قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (29) إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ (31) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكافِرينَ (32) وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ (34) لِيُكَفِّرَ اللّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (35) أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36) وَ مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللّهُ بِعَزيزٍ ذِي انْتِقامٍ (37)

ترجمه

آيا كسى كه با صورت خود عذاب دردناك (الهى) را در روز قيامت دور مى سازد (همانند كسى است كه هرگز آتش دوزخ به او نمى رسد)؟! وبه ظالمان گفته مى شود: «بچشيد آنچه را به دست مى آوريد (و انجام مى داديد)!» * كسانى كه قبل از آن ها بودند نيز (آيات ما را) تكذيب نمودند، وعذاب (الهى) از جايى كه فكر نمى كردند به سراغشان آمد. * پس خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آن ها چشانيد، وعذاب آخرت شديدتر است اگر مى دانستند. * ما براى مردم در اين قرآن از هر نوع مَثَلى زديم، شايد متذكّر شوند. * قرآنى است فصيح وخالى از هر گونه كجى ونادرستى، شايد آنان پرهيزگارى پيشه كنند. * خداوند مثالى زده است: مردى را كه مملوك شريكانى است كه در باره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، ومردى كه تنها تسليم يك نفر است؛ آيا اين دو يكسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولى بيشتر آنان نمى دانند. * تو مى ميرى وآن ها نيز خواهند مرد. * سپس شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى كنيد. * پس چه كسى ستمكارتر است از آن كسى كه بر خدا دروغ ببندد وسخن راست را هنگامى كه به سراغ او آمده تكذيب كند؟! آيا در جهنم جايگاهى براى

ص: 255

كافران نيست ؟! * امّا كسى كه سخن راست بياورد وكسى كه آن را تصديق كند، آنان پرهيزگارانند. * آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است؛ واين است جزاى نيكوكاران. * تا خداوند بدترين اعمالى را كه انجام داده اند (در سايه ايمان وصداقت آن ها) بيامرزد، وآن ها را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند پاداش دهد. * آيا خداوند براى (نجات ودفاع از) بنده اش كافى نيست ؟! امّا آن ها تو را از غير او مى ترسانند. وهر كس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايت كننده اى ندارد. * وهر كس را خدا هدايت كند، هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت. آيا خداوند توانا وداراى مجازات نيست ؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

عذاب الهى براى ستمگران، تكذيب كفار عامل عذاب، عقوبت دنيوى واخروى براى كافران، تمثيلات قرآن به منظور تذكر مردم، نزول قرآن به صورت عربى به منظور پرهيزكار شدن انسان ها، عدم تساوى شخص موحد با مشرك، مرگ سنت الهى، تكذيب كنندگان خدا ووحى ستمكارترين افراد، پرهيزكاران تصديق كنندگان وحى، پاداش متقين در قيامت، كفايت الهى از بندگان خويش (بالاخص از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) وعدم گمراهى هدايت يافته از ناحيه خداوند.

ب. اين تعبير كه مى فرمايد با صورت خود عذاب را از خويش مى راند، به خاطر آن است كه «وجه»، اشرف اعضاى بدن است وحواس مهم انسان (چشم وگوش وبينى وزبان) در آن قرار گرفته است وروى اين جهات هنگامى كه خطرى متوجه صورت (وجه) مى شود، دست وبازو وساير اعضاى پيكر خود را سپر در مقابل آن قرار مى دهند تا خطر را دور سازند، اما حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونه اى است كه بايد با صورت از خود دفاع كنند؛ زيرا دست وپاى آن ها در غل وزنجير است چنان كه در آيه 8 سوره يس به آن اشاره شده است.(1)

ج. كلمه «خزى» به معناى ذلت وخوارى است وخداوند سبحان اين قسم از عذاب را به

ص: 256


1- نمونه، ج 19، ص 436؛ تفسير مراغى، ج 23، ص 162.

وسايل مختلفى به كفار چشانيده است؛ گاهى به وسيله غرق شدن وگاهى به فرو رفتن در زمين وگاهى با صيحه آسمانى وگاهى با زلزله يا مسخ شدن ويا كشتار دسته جمعى.(1)

د. آيه 32 مخصوص مشركين عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ويا مشركين از امت اوست، ولى برحسب سياق عام است وهر اهل بدعتى را كه با بدعت خود سنّتى از سنّت هاى دين را متروك بگذارد شامل مى شود.(2)

ه -. منظور از دروغ بستن به خداوند متعال فمن أظلم ممّن كذب على الله افترا بستن به خداوند سبحان است به اين كه برايش شركايى قائل شوند.(3)

و. منظور از «الّذى»، رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) است ومراد از صدق، دين حق است ومقصود از تصديق به صدق، ايمان آوردن به آن است.(4)

ز. مراد از «اولئك»، اشاره به شخص آورنده دين است واگر با لفظ جمع اشاره به يك فرد كرده است، از نظر معناست؛ زيرا به حسب معنا مراد هر پيغمبرى است كه كسانى به وى ايمان آورده اند، بلكه هر مؤمنى است كه به دين حق ايمان آورده است وبه سوى آن دعوت كرده است.(5)

ح. تعبير ذلك جزاء المحسنين وبه اصطلاح استفاده از اسم ظاهر به جاى ضمير اشاره به اين است كه علّت اصلى اين پاداش ها همان احسان ونيكوكارى آن هاست.(6)

ط. اگر متّقين را توصيف به احسان كرد، خود شاهد بر آن است كه مراد از تصديق نامبرده در آيه قبلى، تصديق قولى وفعلى است.(7)

ى. ممكن است اين سؤال پيش آيد كه مگر در آيات قبل سخن از پيامبران وپيروان آن ها نبود؟ چگونه آن ها لغزش هاى بزرگ دارند؟ در پاسخ بايد گفته شود هنگامى كه فعلى به

ص: 257


1- الميزان، ج 17، ص 410.
2- الميزان، ج 17، ص 413.
3- كشاف، 4، ص 124؛ الميزان، ج 17، ص 412؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 4؛ روح المعانى، ج 24، ص 2.
4- الميزان، ج 17، ص 413؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 5؛ كشاف، ج 4، ص 128؛ روح المعانى، ج 24، ص 2؛ مجمع البيان، ج 8، ص 777؛ نمونه، ج 19، ص 452.
5- الميزان، ج 17، ص 413.
6- نمونه، ج 19، ص 454؛ الميزان، ج 17، ص 413.
7- الميزان، ج 17، ص 414.

گروهى نسبت داده مى شود مفهومش اين نيست كه همه آن ها مرتكب آن شده اند مثلاً اگر مى گوييم بنى عباس بر مسند خلافت تكيه زدند مفهومش اين نيست كه همه آن ها به خلافت رسيده اند.

در آيه فوق نيز از مجموعه پيام آوران وحى وپيروان مكتب آن ها بعضى لغزش هايى داشته اند كه خداوند به خاطر اعمال نيكشان از آن ها مى گذرد.(1)

ك. ذكر غفران وآمرزش؛ ليكفّر الله عنهم قبل از پاداش؛ يجزيهم أجرهم به خاطر آن است كه نخست بايد شستشويى كنند وپاك شوند وآن گاه بر بساط قرب خدا قدم نهند. نخست بايد از عذاب الهى آسوده خاطر گردند تا نعمت هاى بهشتى بر آن ها گوارا شود.(2)

ل. مراد از بدترين اعمال؛ أسوء الذين عملوا همان شرك وگناهان كبيره اى است كه در حال شرك مرتكب شدند.(3)

م. مراد از «عبد» همان بندگانى است كه در آيات سابق مدح آنان شده است ودر درجه اول شامل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى شود.(4)

ن. مراد از الذين من دونه، به طورى كه از سياق استفاده مى شود، الهه مشركين است.(5)

س. از آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه ضلالت الهى مخصوص كسانى است كه داراى اين اوصافند: كفر، ظلم، فسق، دروغ، اسراف وكفران.(6)

ع. هدايت بر دو قسم تشريعى وتكوينى است؛ هدايت تشريعى به معناى ارائه طريق، جنبه عمومى وهمگانى دارد وهيچ قيد وشرطى در آن نيست چنان كه در آيه 3 سوره دهر آمده است: إنّا هديناه السبيل امّا شاكرا وامّا كفورا، اما هدايت تكوينى به معناى ايصال به مطلوب وگرفتن دست بندگان وگذراندن آن ها از تمام پيچ وخم هاى راه وحفظ آن هاست.(7)

ص: 258


1- نمونه، ج 19، ص 455.
2- نمونه، ج 19، ص 455؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 5.
3- الميزان، ج 17، ص 414؛ مجمع البيان، ج 8، ص 777.
4- الميزان، ج 17، ص 415.
5- الميزان، ج 17، ص 415؛ روح المعانى، ج 24، ص 5؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 7؛ مجمع البيان، ج 8، ص 778؛ كشاف، ج 4، ص 129.
6- نمونه، ج 19، ص 466.
7- نمونه، ج 19، ص 464.

نكته ها

1. قرآن كريم نمى فرمايد: كيفر اعمالتان را بچشيد، بلكه مى فرمايد: اعمالتان را بچشيد؛ ذوقوا ما كنتم تكسبون واين تعبير شاهدى بر مسأله تجسم اعمال است.(1)

2. آن چه انسان را در قيامت گرفتار مى كند گناهانى است كه آگاهانه انجام داده است: تكسبون.(2)

3. تعبير «قرءانا» اشاره به اين حقيقت است كه اين آيات مرتبا خوانده مى شود در نماز وغيرنماز، در خلوت وجمع ودر تمام طول تاريخ اسلام وتا پايان جهان وبه اين ترتيب نور هدايتى است كه دائما مى درخشد.(3)

4. هر نوشته اى قابل تغيير ونيازمند تكامل است ودير يا زود اشكالات آن ظاهر مى شود (و لذا همه نويسندگان عالى مقام در مقدّمه كتابشان از نقاط ضعف عذرخواهى مى نمايند) مگر قرآن كه كامل وبى اشكال است. غير ذى عوج(4)

5. موحّد تنها در فكر رضايت خداى يگانه است، ولى مشرك هر لحظه به فكر راضى كردن چند نفر است: «فيه شركاء - سلما لرجل».

6. يكى از موارد لزوم شكر، روشن شدن حقايق است: «هل يستويان - الحمد لله».

7. در پايان آيه 27 فرمود: لعلّهم يتذكّرون، ولى در آيه 28 فرمود: لعلّهم يتّقون، زيرا هميشه «تذكّر» مقدمه اى براى تقواست وتقوا ميوه درخت ذكر ويادآورى است.(5)

8. در آيه 32 زمر ميفرمايد كيست ستمكار تر از كسى كه به خداوند دروغ ببندد كه جايگاه چنين كسى جهنم خواهد بود.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَلَيْسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ

در آيه ديگر مصداق ونمونه آنرا در باره برخى از يهوديان بيان ميكند

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنا قَلِيلاً فَوَيْلٌ

ص: 259


1- نمونه، ج 19، ص 437.
2- نور، ج 10، ص 163.
3- نمونه، ج 19، ص 443.
4- نور، ج 10، ص 165-166.
5- نمونه، ج 19، ص 444.

لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (بقره، 79)

9. تعبير عند ربّهم بيان نهايت لطف الهى در باره متّقين است گويى هميشه ميهمان خداوند متعال هستند وهر چه بخواهند نزد او دارند.(1)

10. مقايسه نيكان وبدان، از روش هاى هدايتى وتربيتى قرآن كريم است: ضرب الله مثلاً رجلاً... هل يستويان مثلاً.(2)

11. محبوبيت افراد، مانع اجراى سنت هاى الهى كه يكى از آن ها مرگ است نمى شود: انّك ميّت.(3)

12. قرآن سخنى سراسر راست ومطابق با واقع وحق وحقيقت است: و كذّب بالصدق. «صدق» به معناى امر مطابق با واقع وحق است وآمدن آن به صورت مصدر، براى افاده مبالغه مى باشد؛ يعنى قرآن ودينى كه عين حق ونفس صدق است.(4)

13. قيامت، تنها عرصه شايسته براى برآورده شدن تمامى خواسته هاى بشر: لهم ما يشاءون عند ربّهم. «عند ربّهم» به منزله قيد براى لهم ما يشاءون است. اين قيد مى رساند كه برآورده شدن خواسته هاى بشر در قيامت ودر پيشگاه خداوند ميسر است نه در دنيا؛ چنان كه خداوند در جاى ديگر از قرآن مى فرمايد:... وفيها ما تشتهيه الأنفس وتلذّ الأعين... (زخرف، 43)؛ در آن جا (بهشت) هر چه دل ها خواهش وآرزو كند وچشم ها از ديدن آن لذت برد، وجود دارد.(5)

14. آثار احسان

الف. امداد خداوند؛ انّ الله مع الذين اتقوا والّذين هم محسنون. (نحل، 128)

ب. تكفير گناهان؛... ذلك جزاء المحسنين ليكفّر الله عنهم أسوء الّذى عملوا. (زمر، 34-35)

ج. رحمت؛ ان رحمتَ الله قريب من المحسنين. (اعراف، 56)

د. رستگارى؛ هدى ورحمة للمحسنين... وأولئك هم المفلحون. (لقمان، 3-5)

ه -. آرامش اخروى؛

ص: 260


1- نمونه، ج 19، ص 454.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 84.
3- نور، ج 10، ص 167.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 90.
5- همان، ص 94.

بلى من اسلم وجهه الله وهو محسن... ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون. (بقره، 112)

15. آثار عبوديّت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

در قرآن كريم هر جا واژه ى «عبده» به طور مطلق بيان شده منظور پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است وبه همين جهت عبوديت پيامبر مشمول بركات الهى شده است از جمله:

1. نزول قرآن كريم؛ تبارك الذى نزّل الفرقان على عبده. (فرقان، 1)

2. صعود پيامبر به معراج؛ سبحان الذى أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام. (اسراء، 1)

3. سخن گفتن خداوند با او؛ فأوحى الى عبده ما أوحى. (نجم، 10)

4. كفايت الهى از او؛ أليس الله بكاف عبده. (زمر، 36)

16. پيامبر (صلی الله علیه و آله)، بنده برجسته ومقرب خداوند است: أليس الله بكاف عبده. اضافه «عبد» به ضمير اسم جلاله اضافه تشريفى است.

17. مشركان، پيامبر اسلام را از مبارزه با معبودهايشان برحذر داشته واز قهر آنان مى ترساندند: ويخوّفونك بالذين من دونه.(1)

18. قرآن، با تعبيرهاى گوناگونى مصونيّت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را از انواع توطئه ها مطرح كرده است: نظير آيه و الله يعصمك من الناس (مائده، 67) و انا كفيناك المستهزئين (حجر، 95) چنان كه خداوند نوح را از غرق شدن وابراهيم را از آتش وموسى را از خطر فرعون وعيسى را از به دار آويخته شدن حفظ كرد.(2)

19. هدايت وضلالت به دست خداست: «يضلل الله - يهد الله»، ليكن مقدمات دريافت هدايت يا محروم شدن از آن، به دست انسان است. چنان كه در آيات ديگر مى خوانيم: يهدى الله من ينيب (شورى، 13) و لا يهدى من هو مسرف كذّاب.(3)

20. انسان موجودى است كه در سنگدلى به جايى مى رسد كه هيچ راهنمايى در او مؤثّر نيست: فما له من هاد ودر ايمان به جايى مى رسد كه هيچ حادثه اى او را منحرف نمى كند: فماله من مضل.(4)

ص: 261


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 98.
2- نور، ج 10، ص 171.
3- غافر، 28؛ همان.
4- همان.

آیه 38-48

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَني بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (38) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ (40) إِنّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (41) اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ اْلأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَ لا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَميعًا لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45) قُلِ اللّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ في ما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (46) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (47) وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (48)

ترجمه

و اگر از آن ها بپرسى: «چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده ؟» حتما مى گويند: «خدا!» بگو: «آيا هيچ در باره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيد انديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد، آيا آن ها مى توانند گزند او را برطرف سازند؟! ويا اگر رحمتى براى من بخواهد، آيا آن ها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟!» بگو: «خدا مرا كافى است؛ وهمه متوكلان تنها بر او توكل مى كنند.» * بگو: «اى قوم من! شما هر چه در توان داريد انجام دهيد، من نيز به وظيفه خود عمل مى كنم؛ امّا به زودى خواهيد دانست، * چه كسى عذاب خواركننده اى (در دنيا) به سراغش مى آيد، و (سپس) عذابى جاويدان (در آخرت) بر او وارد مى گردد!» * ما اين كتاب (آسمانى) را براى مردم به حق بر تو نازل كرديم؛ هر كس هدايت را پذيرد به نفع خود اوست؛ وهر كس گمراهى را برگزيند، تنها به زيان خود گمراه مى گردد؛ وتو مأمور اجبار

ص: 262

آن ها به هدايت نيستى. * خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند، وارواحى را كه نمرده اند نيز به هنگام خواب مى گيرد؛ سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى دارد وارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مى گرداند تا سرآمدى معيّن؛ در اين امر نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى كنند. * آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفته اند؟! به آنان بگو: «آيا (از آن ها شفاعت مى طلبيد) هر چند مالك چيزى نباشند ودرك وشعورى براى آن ها نباشد؟!» * بگو: «تمام شفاعت از آنِ خداست، (زيرا) حاكميت آسمان ها وزمين از آن اوست وسپس همه شما را به سوى او باز مى گردانند.» * هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز (و متنفّر) مى گردد؛ امّا هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مى شود، آنان خوشحال مى شوند. * بگو: «خداوندا! اى آفريننده آسمان ها وزمين، وآگاه از اسرار نهان وآشكار، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى كرد.» * اگر ستمكاران تمام آنچه را روى زمين است مالك باشند وهمانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب شديد روز قيامت رهايى يابند؛ واز سوى خدا براى آن ها امورى ظاهر مى شود كه هرگز گمان نمى كردند. * (در آن روز) اعمال بدى را كه انجام داده اند براى آن ها آشكار مى شود، وآنچه را استهزا مى كردند بر آن ها واقع مى گردد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

اقرار همه انسان ها به خالقيت خداوند، عدم سوددهى بت ها در برابر مشكلات وعدم توانايى آن ها بر جلوگيرى از رحمت حق، لزوم توكل بر خداوند، تهديد نسبت به كفار وعذاب دائم براى آنان، نزول كتاب آسمانى بر اساس حق، سود هدايت براى هدايت شونده وضرر ضلالت براى گمراهان، خداوند قبض كننده ارواح به هنگام مرگ وخواب، عدم مالكيت بت ها نسبت به هيچ چيز، انحصار شفاعت به خداوند، برخورد منفى مشركان نسبت به ياد خدا، خداوند پديدآورنده نظام هستى، عدم سوددهى فديه در قيامت واحاطه عذاب الهى نسبت به كفار.

ص: 263

ب. مراد از كلمه «ضرّ» به قرينه مقابله با «رحمت»، عموم گرفتارى ها ومصائب است.

ج. احتجاج در آيه شريفه، هم شامل بت ها وهم شامل ارباب آن ها مى شود چون خواصّ از مشركين عبادت را منحصرا براى ارباب كه ملائكه يا جن يا كملّين از بشر هستند، قائل مى شوند وبت ها را قبله آن ارباب مى دانند وعوام از مشركين خود بت ها را معبود وارباب وآلهه مى پندارند وعبادت را براى خود آن ها مى كنند در نتيجه احتجاج در آيه متوجه هر دو طايفه مى شود.(1)

د. عذاب مقيم به معناى عذاب دائم است ومناسب با حلول هم همين معناست وجدا كردن عذاب يخزيه از عذاب مقيم شاهد آن است كه مراد از عذاب يخزيه، عذاب دنيوى است ومراد از عذاب مقيم، عذاب اخروى است.(2)

ه -. ظاهرا كلمه «مَنْ» استفهامى است؛ يعنى به زودى مى دانيد بر چه كسى عذاب مى آيد، نه موصوله؛ يعنى كسى كه عذاب به سوى او مى آيد.(3)

و. منظور از «الاخرى»، «الأنفس الأخرى» است. نفوسى كه حكم به موتشان نشده است ومراد نفس نائم است.(4)

ز. مراد از كلمه «موتها»، مرگ بدن هاست بدين صورت كه يا مضافى در تقدير بگيريم؛ يعنى الله يتوفى الانفس حين موت أبدانها، يا اين كه نسبت دادن مرگ به روح را مجاز عقلى بگيريم.(5)

ح. مراد از اين كه فرمود: وقتى خدا به تنهايى ذكر مى شود؛ ذكر الله وحده، اين است كه وقتى خدا را ياد مى كنند ونامى از خدايان ايشان نمى برند كه مصداق روشن ذكر الهى، كلمه لا اله الا الله است.(6)

ط. مراد از الّذين ظلموا، كسانى هستند كه در دنيا ظلم كردند. بنا بر اين، فعل «ظلموا» در

ص: 264


1- الميزان، ج 17، ص 422.
2- الميزان، ج 17، ص 424؛ كشاف، ج 4، ص 130؛ نمونه، ج 19، ص 474؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 9؛ روح المعانى، ج 24، ص 7.
3- الميزان، ج 17، ص 424.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 781.
5- الميزان، ج 17، ص 426؛ مجمع البيان، ج 8، ص 781.
6- الميزان، ج 17، ص 430.

اينجا مفاد وصف را افاده مى كند ومراد از «ظالمين» منكرين معادند.(1)

ى. بدا لهم اين ظهور از قبيل ظهور بعد از خفا وانكشاف بعد از استتار است ومى فهماند كه عالم آخرت در همين عالم نيز بوده، ليكن پنهان ودر پرده بوده است ودر قيامت اين پرده ها كنار مى رود.(2)

ك. با توجه به اين كه مى گويد سيئات اعمال آن ها آشكار مى شود؛ و بدا لهم سيئات ما كسبوا، آيه فوق دليل ديگر خواهد بود بر مسأله تجسّم اعمال؛ زيرا لزومى ندارد كه كلمه مجازات وكيفر در تقدير گرفته شود.(3)

نكته ها

1. بت پرستان خالقيّت خداوند را قبول داشتند. (ليكن براى بت ها نقش ربوبيّت وشفاعت را قائل بودند) ليقولنّ الله.(4)

2. دفع ضرر مهم تر از جلب منفعت است. (كاشفات ضرّ قبل از ممسكات رحمته آمده است).(5)

3. موجود ناتوان از رساندن سود به انسان ها وبرطرف كردن گزند از وى، شايسته پرستش نيست.(6)

4. تنها خداوند شايسته توكل كردن وواگذاشتن امور به اوست: قل حسبى الله عليه يتوكّل المتوكّلون. «عليه» متعلق به فعل «يتوكّل» است وتقدم آن، دلالت بر حصر مى كند.(7)

5. رهبر بايد در عين محبت برخورد قاطع داشته باشد. (يا قوم نشانه محبت و سوف تعلمون نشانه قاطعيّت است).(8)

6. پيامبر (صلی الله علیه و آله) كافران ومشركان معاند را به مقابله فراخواند وبه شكست ذلت بار (چون

ص: 265


1- الميزان، ج 17، ص 431.
2- الميزان، ج 17، ص 432.
3- نمونه، ج 19، ص 490.
4- نور، ج 10، ص 173.
5- همان.
6- تفسير راهنما، ج 16، ص 103.
7- همان، ص 104.
8- نور، ج 10، ص 174.

شكست روز بدر) تهديد كرد: من يأتيه عذاب يخزيه. بيشتر مفسران بر اين ديدگاه اند كه مقصود از عذاب خواركننده در دنيا، شكست كافران ومشركان معاند در جنگ ها (همچون جنگ بدر) است.(1)

7. تعبير ما أنت عليهم بوكيل بيانگر اين حقيقت است كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مسئول ايمان مردم نيست واو تنها موظف است كه در ابلاغ فرمان الهى به مردم لحظه اى كوتاهى وسستى نكند؛ چه مردم پذيرا شوند وچه روى گردان.(2)

8. قرآن، كتابى سودمند براى بشر ودر جهت منافع ومصالح اوست: إنّا أنزلنا عليك الكتاب للناس. لام در «للناس» متضمن معناى انتفاع است.(3)

9. انسان، موجودى آزاد ومختار ومسئول هدايت وگمراهى خويش است: فمن اهتدى فلنفسه ومن ضلّ فإنّما يضلّ عليها.(4)

10. از جمله و التى لم تَمُتْ... دو نكته استفاده مى شود: اول اين كه نفس آدمى غير بدن اوست؛ براى اين كه در هنگام خواب از بدن جدا مى شود ومستقل از بدن وجداى از آن زندگى مى كند.

دوم اين كه مردن وخوابيدن هر دو توفى وقبض روح است، ليكن با اين فرق كه مرگ قبض روحى است كه ديگر برگشتى ندارد وخواب قبض روحى است كه ممكن است روح دوباره برگردد.(5)

11. در آيه 42 مسند اليه (الله) مقدم بر مسند (يتوفّى) شده است واين امر حصر را مى رساند ومى فهماند كار قبض روح تنها كار خداست واگر اين آيه شريفه را به ضميمه آيات ديگرى كه كار قبض روح را به ملك الموت وملائك ديگر نسبت مى دهند، در نظر بگيريم اين موضوع روشن مى شود كه اصالت در گرفتن جان ها كار خداست، ولى به تبعيّت واجازه خداوند متعال اين كار را ملك الموت وفرشتگان انجام مى دهند.(6)

ص: 266


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 108.
2- نمونه، ج 19، ص 477؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 11؛ مجمع البيان، ج 8، ص 781.
3- تفسير راهنما، ج 16، ص 110.
4- همان، ص 111.
5- الميزان، ج 17، ص 427؛ نمونه، ج 19، ص 478.
6- الميزان، ج 17، ص 426؛ نمونه، ج 19، ص 479.

12. سؤال: در آيه 61 سوره انعام مى فرمايد: توفّته رسلنا؛ فرشتگان ما جان را مى گيرند ودر آيه 11 سوره سجده مى فرمايد: يتوفّاكم ملك الموت؛ ملك الموت جان شما را مى گيرد واين آيه مى فرمايد: خدا جان ها را مى گيرد، كدام صحيح است ؟

پاسخ: امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند براى عزرائيل ملك الموت ياورانى از فرشتگان قرار داده است كه جان مردم را مى گيرند وتحويل او مى دهند واو جان ها را با آنچه شخصا قبول كرده به خدا تحويل مى دهد.(1)

13. خواب وبيدارى براى همه انسان هاست، ولى تنها اهل تفكر از آن درس مى گيرند: لايات لقوم يتفكّرون.(2)

14. سؤال: مگر مهر ومحبّت ديگران بيش از خداوند است كه خداوند اراده عذاب كند، ولى شفاعت كنندگان مانند دايه مهربان تر از مادر شفاعت نمايند؟

پاسخ: اين آيه مى فرمايد: همه شفاعت ها مخصوص خداست واگر پيامبر وامامى شفاعت ودلسوزى ومهربانى مى كند، سرچشمه همه لطف ها ومهرها از ذات مقدّس او وبه اذن اوست: و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى (انبياء، 28) و ما من شفيع الا من بعد اذنه (يونس، 10) ومسير آن لطف ها از طريق اولياى الهى است.

15. تمامى شفاعت ها (هر نوع وبه هر مقدار)، در اختيار خدا ومختص به او است: قل للّه الشفاعة جميعا. لام «للّه» براى اختصاص است. «الله» نيز خبر مقدم ومفيد حصر مى باشد و «جميعا» حال براى «شفاعت» ومفيد استغراق است؛ يعنى هر نوع شفاعتى وبه هر مقدارى باشد، تنها در اختيار خداوند است.(3)

16. فرمانروايى مطلق خداوند بر جهان هستى، دليل در اختيار داشتن همه شفاعت ها در دست خداوند است. جمله له ملك السموات... در مقام تعليل براى جمله پيش است؛ يعنى چون فرمانروايى جهان به دست خداوند است، پس شفاعت هم - كه جزئى از فرمانروايى است - در اختيار او قرار خواهد داشت.(4)

ص: 267


1- نور، ج 10، ص 176.
2- همان، ص 178.
3- . راهنما ج 16 ص 117.
4- . همان.

17. اگر از اوصاف مشركين تنها مسأله بى ايمانى به آخرت را نام برد؛ لا يؤمنون بالاخرة بدين جهت بود كه ريشه واساس نفرت آنان از شنيدن نام خدا همين بى ايمانى به آخرت بوده است؛ چون اگر به آخرت ايمان مى داشتند وباور داشتند كه روزى به سوى خدا بر مى گردند، قطعا خدا را پرستش مى كردند نه اولياى خود را وهرگز از شنيدن نام خدا به تنهايى نفرت نمى كردند.(1)

18. مؤمنان به ياد حقّ شادمان ومسرورند: فاما الّذين ءامنوا فزادتهم ايمانا وهم يستبشرون (توبه، 124)، ليكن كفار به ياد غير حق شادمان ومسرورند: و اذا ذكر الّذين من دونه اذا هم يستبشرون. (زمر، 5)

19. نظير آيه 45 زمر آيه 46 اسراء است: و اذا ذكرت ربّك فى القرءان وحده ولّوا على أدبارهم نفورا؛ هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مى كنى، آن ها پشت مى كنند واز تو روى بر مى گردانند.(2)

20. در برابر افرادى كه به غير خدا دل سپرده اند واز بردن نام خدا تنفر دارند، به خدا توجّه كنيم: قل اللّهمّ.

21. آفرينش آسمان ها مهم تر از آفرينش زمين است. (هميشه نام آسمان قبل از نام زمين برده شده است): السموات والارض.

22. تنها خداوند داور نهايى در حل اختلاف هاى بندگان است: أنت تحكم بين عبادك فى ما كانوا فيه يختلفون. تقديم مسند اليه (انت) بر مسند (تحكم) افاده حصر مى كند.(3)

23. در قيامت، براى مؤمنان سحرخيز پاداش هايى ظاهر خواهد شد كه احدى بر آن آگاه نيست: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرّة أعين (سجده، 17) وبراى ستمكاران نيز مسائلى ظاهر مى شود كه هرگز فكرش را نمى كردند: و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون ودر آن روز به انسان گفته مى شود: تو غافل بودى وامروز پرده را برداشته ايم وتيزبين شده اى.(4)

ص: 268


1- الميزان، ج 17، ص 430.
2- نور، ج 10، ص 180-181.
3- تفسير راهنما، ج 16، ص 122.
4- ق، 22؛ نور، ج 10، ص 182.

24. غريزه حبّ ذات بر حبّ مال غالب است: ما فى الارض... لافتدوا به.(1)

25. عذاب ستمگران در قيامت، بسيار سخت وغير قابل تحمل براى آنان است: و لو أنّ للذين ظلموا ما فى الارض... لافتدوا به من سوء العذاب يوم القيامة. فدا كردن دو برابر ثروت هاى موجود در كره زمين براى نجات خود از عذاب الهى، بيانگر اين معنا است.(2)

26. داورى خداوند همراه با ظاهر كردن لغزش ها براى خود انسان است، تا جايى براى انكار نباشد: تحكم بين عبادك... وبدا لهم.(3)

27. در حقيقت چهار موضوع در ارتباط با مشركان وظالمان در اين آيات بيان شده است:

الف. هول ووحشت عذاب الهى در آن روز به قدرى زياد است كه اگر دو چندان تمام ثروت واموال روى زمين را در اختيار داشته باشند، همه را مى دهند تا از عذاب رهايى يابند، اما در آن جا معامله اى صورت نمى گيرد.

ب. انواعى از مجازات الهى كه هرگز به فكر آن ها خطور نمى كرد در برابر آنان ظاهر مى شود.

ج. سيئات اعمالشان در برابر آن ها حضور پيدا مى كند وتجسّم مى يابد.

د. آنچه را در مورد معاد شوخى مى پنداشتند به صورت واقعيت عينى مى بينند وتمام درهاى نجات به روى آن ها بسته مى شود.(4)

28. عذاب قيامت، همواره مورد انكار واستهزاى مشركان وستمگران است: و حاق بهم ما كانوا به يستهزءون. طبق نظر مفسران آنچه مورد استهزا قرار مى گرفت، قيامت وعذاب آن روز بود. گفتنى است آمدن فعل «كانوا» وكاربرد «يستهزءون» به صورت فعل مضارع، دلالت بر استمرار دارد.(5)

29. نظير آيه 48 زمر: وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ

آيه 30 آل عمران است: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدا بَعِيدا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد

ص: 269


1- همان.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 124.
3- نور، ج 10، ص 182.
4- نمونه، ج 19، ص 490.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 126.

آیه 49-61

اشاره

فَإِذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنّا قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (49) قَدْ قالَهَا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (50) فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزينَ (51) أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (53) وَ أَنيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السّاخِرينَ (56) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللّهَ هَداني لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقينَ (57) أَوْ تَقُولَ حينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنينَ (58) بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرينَ (59) وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذينَ كَذَبُوا عَلَى اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرينَ (60) وَ يُنَجِّي اللّهُ الَّذينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (61)

ترجمه

هنگامى كه انسان را زيانى رسد، ما را (براى حل مشكلش) مى خواند؛ سپس هنگامى كه از جانب خود به او نعمتى دهيم، مى گويد: «اين نعمت را به خاطر كاردانى خودم به من داده اند»؛ ولى اين وسيله آزمايش (آن ها) است، امّا بيشترشان نمى دانند. * اين سخن را كسانى كه قبل از آن ها بودند نيز گفتند، ولى آنچه را به دست مى آوردند براى آن ها سودى نداشت. * سپس بدى هاى اعمالشان به آن ها رسيد؛ وظالمان اين گروه [= اهل مكه] نيز به زودى گرفتار بدى هاى اعمالى كه انجام داده اند خواهند شد، وهرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند. * آيا آن ها ندانستند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد؟! در اين، آيات ونشانه هايى است براى گروهى كه ايمان مى آورند. * بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف وستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده ومهربان است. * وبه درگاه پروردگارتان باز

ص: 270

گرديد ودر برابر او تسليم شويد، پيش از آن كه عذاب به سراغ شما آيد، سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد. * واز بهترين دستورهايى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد پيش از آن كه عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد!» * (اين دستورها براى آن است كه) مبادا كسى روز قيامت بگويد: «افسوس بر من از كوتاهى هايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم واز مسخره كنندگان (آيات او) بودم!» * يا بگويد: «اگر خداوند مرا هدايت مى كرد، از پرهيزگاران بودم.» * يا هنگامى كه عذاب را مى بيند بگويد: «اى كاش بار ديگر (به دنيا) باز مى گشتم واز نيكوكاران بودم!» * آرى، آيات من به سراغ تو آمد، امّا آن را تكذيب كردى وتكبّر نمودى واز كافران بودى. * وروز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورت هايشان سياه است؛ آيا در جهنم جايگاهى براى متكبّران نيست ؟! * وخداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند با رستگارى رهايى مى بخشد؛ هيچ بدى به آنان نمى رسد وهرگز غمگين نخواهند شد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

مغرور بودن برخى از انسان ها، علم ودانش وسيله آزمايش، كيفر ستمكاران در قيامت، قبض وبسط رزق به دست خداوند، نااميد نشدن از رحمت حق، بخشوده شدن همه گناهان، لزوم انابه وتسليم براى خداوند، ضرورت پيروى از بهترين دستورات خداوند، روز قيامت روز حسرت مسخره كنندگان نسبت به آيات الهى، عدم سوددهى آرزوى كفار در قيامت، جهنم جايگاه كافران متكبر ونجات اهل تقوا در قيامت.

ب. ظاهرا آيه 50 با جمله قد قالها الذين من قبلهم، اشاره به قارون وامثال وى مى كند؛ چون قارون هم نظير همين حرف را بيان كرد: انّما اوتيته على علم عندى.(1)

ج. كلمه «هؤلاء» (اينان) به قوم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اشاره دارد.(2)

د. در اين كه منظور از جمله سيصيبهم سيئات ما كسبوا، عذاب دنيوى است يا اخروى،

ص: 271


1- الميزان، ج 17، ص 435؛ نمونه، ج 19، ص 494؛ روح المعانى، ج 24، ص 12؛ كشاف، ج 4، ص 135؛ مجمع البيان، ج 8، ص 783.
2- الميزان، ج 17، ص 435؛ مجمع البيان، ج 8، ص 784؛ كشاف، ج 4، ص 135.

دو احتمال داده شده است، اما به قرينه فأصابهم سيئات ما كسبوا، تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.(1)

ه -. «اسراف» به معناى تجاوز از حدّ در هر عملى است وگويى در آيه مورد بحث متضمن معناى جنايت يا معنايى قريب به آن نيز هست؛ چون با كلمه «على» متعدّى شده است واسراف بر نفس، جنايت وتعدّى بر نفس به وسيله ارتكاب گناه است چه شرك باشد وچه گناهان كبيره وچه گناهان صغيره؛ زيرا اين عموميت را سياق افاده مى كند.(2)

و. «قنوط» به معناى نااميدى است ودر آيه مورد بحث به قرينه اين كه خطاب ودعوت در آن به گناهكاران است، نااميدى از رحمت مربوط به آخرت است نه رحمت اعمّ از دنيا وآخرت.(3)

ز. مراد از اسلام أسلموا له، تسليم شدن ومنقاد گشتن براى خداست در آنچه اراده مى كنيد.(4)

ح. مراد از «عذاب» به قرينه آيات بعد عذاب آخرت است وبه احتمالى بعيد ممكن است مراد از عذاب، مطلق عذاب هايى باشد كه توبه بردار نيست مانند عذاب استيصال وانقراض.(5)

ط. توبه وبازگشت به سوى رحمت الهى منوط به وجود آمادگى هايى در بندگان نيز هست؛ از يك سو بايد با تمام وجود وانقلاب درونى پيدا كنند واز سوى ديگر بايد بعد از بازگشت پايه هاى ايمان واعتقاداتشان كه بر اثر طوفان گناه فرو ريخته تجديد بنا شود واز سوى ديگر بايد با اعمال صالح ناتوانى روحى وضعف اخلاقى خود را جبران نمايند واين امور سه گانه دقيقا همان است كه قرآن كريم در سه آيه 53-55 تحت عنوان «انابه» و «اسلام» و «اتباع از أحسن» بيان كرده است.(6)

ى. بعضى گفته اند مراد از أحسن ما أنزل اليكم، پيروى احكام در حلال وحرام است. بعضى ديگر گفته اند منظور پيروى از عزائم يعنى واجبات ومحرمات است. بعضى ديگر

ص: 272


1- نمونه، ج 19، ص 495؛ روح المعانى، ج 24، ص 13؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 20.
2- الميزان، ج 17، ص 443.
3- الميزان، ج 17، ص 444.
4- الميزان، ج 17، ص 446؛ نمونه، ج 19، ص 503؛ مجمع البيان، ج 8، ص 785.
5- الميزان، ج 17، ص 446.
6- نمونه، ج 19، ص 505.

گفته اند مراد دستوراتى است كه بدان امر شده مانند واجبات ومستحبات، يا نهى شده مانند محرمات ومكروهات. بعضى ديگر گفته اند پيروى از ناسخ قرآن كريم است نه منسوخ.

بعضى گفته اند منظور از جمله ما أنزل تمامى كتاب هاى آسمانى است ومنظور از «أحسن»، قرآن كريم است، مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايند: لكن انصاف اين است كه جمله وأسلموا له كه در آيه قبلى بود شامل مضمون همه اين اقوال مى شود.(1)

ك. در مواردى اين تهديد من قبل أن يأتيكم العذاب بغتة وأنتم لاتشعرون به كار مى رود كه مى خواهند طرف را به اصلاح باطن خود دعوت كنند وگرنه آوردن عملى بى روح اين همه اهميت ندارد كه پاى چنين تهديدى در ميان آيد. پس منظور از أحسن ما أنزل همان خطاب هايى است كه با باطن انسان ها سر وكار دارد ومى خواهد آن جا را اصلاح كند. مانند خطاب هايى كه به يادآورى خدا ومحبت ورزيدن به او وترس از او واخلاص دين براى او دعوت مى كند.(2)

ل. خطاب واتّبعوا أحسن... عام است ومانند خطاب هاى قبلى مؤمن وكافر هر دو را شامل مى شود؛ براى اين كه قرآن عزيز در باره هر دو طايفه نازل شده است.(3)

م. منظور از جنب الله عبارت است از چيزهايى كه بر عبد واجب است مثل اين كه تنها او را عبادت كند واز نافرمانى او اجتناب ورزد وتفريط در جنب خدا به معناى كوتاهى در آن است.(4)

ن. در روايات مى خوانيم: امامان معصوم (عليهم السلام) (جنب الله) هستند ودر بيش از ده حديث آمده كه كوتاهى در جنب الله، حمايت نكردن از اميرالمؤمنين (علیه السلام) است.(5)

ص. اين گفت وگوهاى سه گانه كه مجرمان بعد از مشاهده عذاب الهى دارند مربوط به زمان ورود در صحنه قيامت است. هر چند آيات قبل از آن مربوط به عذاب استيصال است وآيه بعد از آن مربوط به قيامت است. شاهد اين سخن آيه 31 سوره انعام است كه مى فرمايد:

ص: 273


1- الميزان، ج 17، ص 447.
2- الميزان، ج 17، ص 448.
3- الميزان، ج 17، ص 446؛ روح المعانى، ج 24، ص 16.
4- الميزان، ج 17، ص 448؛ نمونه، ج 19، ص 511.
5- همان، ص 191.

قد خسر الّذين كذبوا بلقاء الله حتّى اذا جائتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها.(1)

ع. از ميان سه عملى كه كفار در برابر آيات الهى انجام مى دهند، «استكبار» ريشه اصلى است وبه دنبال آن تكذيب آيات الهى ونتيجه آن كفر وبى ايمانى است.(2)

ف. واژه «متكبّرين» هر چند به تمام كسانى كه خود بزرگ بين هستند اطلاق مى گردد، ولى در اين جا بيشتر منظور كسانى است كه در برابر دعوت انبيا به آيين حق استكبار جستند واز پذيرش دعوت آن ها سر باز زدند.(3)

ق. عن الصادق (علیه السلام) قال:

انّ فى جهنّم لواديا للمتكبّرين يقال له سقر، شكى إلى الله شدّة حرّه وسأله أن يتنفّس فأذن له فتنفّس فأحرق جهنّم؛ از امام صادق (علیه السلام) روايت شده در جهنم وادى است براى متكبران به نام «سقر» كه از شدت حرارتش به خدا شكايت كرد واز او خواست تا نفسى بكشد، وخدا به او اجازه تنفس داده، پس نفس كشيد كه در پى آن جهنم سوزان گرديد.(4)

نكته ها

1. اصولاً شدايد زمينه ساز شكوفايى فطرت است همان گونه كه نعمت ها مقدمه معرفت مى باشد.(5)

2. در آيه 49 روى كلمه «انسان» تكيه شده واو را به عنوان فراموش كار ومغرور معرفى كرده، اين اشاره به انسان هايى است كه تحت تربيت مكتب هاى الهى قرار نگرفته اند ومربى وراهنمايى نداشته اند وشهواتشان آزاد بوده است.(6)

3. ياد كردن از نمونه هاى تاريخى، از روش هاى تربيتى وهدايتى قرآن كريم است: قد قالها الذين من قبلهم.(7)

ص: 274


1- نمونه، ج 19، ص 515.
2- نمونه، ج 19، ص 513.
3- نمونه، ج 19، ص 517؛ مجمع البيان، ج 8، ص 787.
4- همان، ص 152.
5- نمونه، ج 19، ص 494.
6- نمونه، ج 19، ص 494.
7- تفسير راهنما، ج 16، ص 132.

4. چون نعمتى از ناحيه خود به انسان بدهيم وهمه مى دانند كه از ناحيه ما است با اين وجود انسان مى گويد اين نعمت ها از هنرمندى خودم است؛ انّما اوتيته على علم ونمى گويد كه خدا آن را به من داده است، بلكه با صيغه مجهول تعبير مى كند: انما اوتيته على علم تا به كلّى دهنده را مسكوت بگذارد.(1)

5. فراخى وتنگى معيشت انسان ها، امتحان الهى است نه تكريم ويا تحقير آنان: بل هى فتنة... أو لم يعلموا أنّ الله يبسط الرزق لمن يشاء ويقدر.(2)

6. يكى از اسرار ناكام ماندن جمعى از آگاهان لايق وكامياب شدن جمعى از جاهلان بى كفايت همين است كه هشدارى براى همه مردم باشد تا در عالم اسباب گم نشوند وتنها بر نيروى شخصى خود تكيه نكنند.(3)

7. آلوسى در روح المعانى گويد: وعده غفران در آيه شريفه 53 مطلق است ومشروط به چيزى نيست و 17 دليل ذكر كرده است. مرحوم علامه طباطبايى در نقد بر او مى فرمايد: جمله انّ الله يغفر الذنوب جميعا اعلام مى دارد به اين كه تمامى گناهان قابل آمرزشند، از اين رو مغفرت خدا عام است، ليكن سبب مى خواهد وآن دو چيز است: شفاعت وديگرى توبه. به طور مسلّم شفاعت نمى تواند شامل حال مشركين شود چون شفاعت به نصّ قرآن كريم در آياتى شامل شرك نمى گردد. ناگزير تنها سبب باقى مانده توبه است همان طور كه مورد آيه شريفه شرك وساير گناهان است وشرك جز با توبه آمرزيده نمى شود. بنا بر اين چاره اى جز تقيّد اطلاق آيه به توبه نداريم.(4)

8. ضرر وزيان گناه واسراف، متوجه خود انسان است: الذين أسرفوا على أنفسهم. اين معنا از آمدن لفظ «على» به دست مى آيد.(5)

9. لطف وعنايت خداوند به بندگانش، بسيار زياد است: قل يا عبادى الذين أسرفوا. به جهت اينكه به افراد مسرف «عباد» اطلاق كرده است اين معنا استفاده مى شود.(6)

ص: 275


1- الميزان، ج 17، ص 432.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 136.
3- نمونه، ج 19، ص 496.
4- الميزان، ج 17، ص 444-445.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 138.
6- همان.

10. آمرزش تمامى گناهان بندگان، مقتضاى ذات خداوند است: لا تقنطوا من رحمة الله إنّ الله يغفر الذنوب جميعا. آمدن اسم جلاله به صورت اسم ظاهر (الله يغفر) به جاى ضمير (انّه يغفر)، مى تواند گوياى حقيقت ياد شده باشد.(1)

11. كار خداوند بخشش دائمى است: (يغفر).(2)

12. اگر فرمود: «أسلموا» ونفرمود «ءامنوا» براى اين است كه قبل از اين آيه وبعد از آن سخن از استكبار كفّار در برابر حق است ومقابل استكبار، اسلام است نه ايمان.(3)

13. تمسخر، از شيوه هاى مبارزاتى كافران ومشركان با تعاليم آسمانى (قرآن) كريم بوده است. آمدن كلمه «الساخرين» به صورت صفت (در قالب اسم فاعل) گوياى اين نكته است كه به تمسخر گرفتن تعاليم قرآن، به صورت مقطعى وموردى نبود، بلكه دائمى ومكرر بوده است.(4)

14. دروغ بستن به خداوند نمونه هاى بسيار دارد از جمله:

الف) براى خداوند شريك قرار دادن. ب) خدا را به چيزى شبيه كردن. ج) فرشتگان را فرزند خدا دانستن. د) كار زشت خود را به خداوند نسبت دادن. ه -) ادعاى خدايى يا پيامبرى كردن. و) تحريف وبدعت در قوانين الهى.(5)

15. گرچه سياهىِ طبيعى عيب نيست، (نظير سياهى مو وچشم) اما سياهى عارضى نشانه حقارت وذلّت است: وجوههم مسودّة.(6)

16. تقوا واحسان، دو عنصر سعادت آفرين ورهايى بخش از عذاب الهى: من قبل أن يأتيكم العذاب... لكنت من المتّقين... فأكون من المحسنين.(7)

17. خداوند، پيش از عذاب كردن مردم، آنان را از راه نشان دادن آيات ونشانه هاى خود هدايت كرده وبا آن ها اتمام حجت مى كند: لو أنّ الله هدينى لكنت من المتّقين... بلى قد جاءتك ءاياتى فكذّبت بها.(8)

ص: 276


1- همان، ص 139.
2- همان.
3- الميزان، ج 17، ص 446.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 145.
5- نور، ج 10، ص 194.
6- همان.
7- تفسير راهنما، ج 16، ص 149.
8- تفسير راهنما، ج 16، ص 150.

آیه 62-75

اشاره

اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ (62) لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (63) قُلْ أَ فَغَيْرَ اللّهِ تَأْمُرُونّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ (64) وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ (65) بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ (66) وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ (67) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (68) وَ أَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (69) وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ (70) وَ سيقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرينَ (71) قيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ (72) وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ (74) وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قيلَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (75)

ترجمه

خداوند آفريدگار همه چيز است وحافظ وناظر بر همه اشياء است. * كليدهاى آسمان ها وزمين از آنِ اوست؛ وكسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارانند. * بگو: «آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را بپرستم اى جاهلان ؟!» * به تو وهمه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى شود واز زيانكاران خواهى بود. * بلكه تنها خداوند را عبادت كن واز شكرگزاران باش. * آن ها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند، در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه اوست وآسمان ها پيچيده در دست او؛ خداوند منزه وبرتر است از شريك هايى كه براى او مى پندارند. * ودر «صور» دميده

ص: 277

مى شود، پس همه كسانى كه در آسمان ها وزمين اند مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد؛ سپس بار ديگر در «صور» دميده مى شود، ناگهان همگى به پا مى خيزند ودر انتظار (حساب وجزا) هستند. * وزمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود، ونامه هاى اعمال را پيش مى نهند وپيامبران وگواهان را حاضر مى سازند، وميان آن ها به حق داورى مى شود وبه آنان ستم نخواهد شد. * وبه هر كس آنچه انجام داده است بى كم وكاست داده مى شود؛ واو نسبت به آنچه انجام مى دادند از همه آگاه تر است. * وكسانى كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند؛ وقتى به دوزخ مى رسند، درهاى آن گشوده مى شود ونگهبانان دوزخ به آن ها مى گويند: «آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند واز ملاقات اين روز شما را برحذر دارند؟!» مى گويند: «آرى، (پيامبران آمدند وآيات الهى را بر ما خواندند، وما مخالفت كرديم.) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلّم شده است.» * به آنان گفته مى شود: «از درهاى جهنم وارد شويد، جاودانه در آن بمانيد؛ چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران!» * وكسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند؛ هنگامى كه به آن مى رسند درهاى بهشت گشوده مى شود ونگهبانان به آنان مى گويند: «سلام بر شما! گوارايتان باد اين نعمت ها! داخل بهشت شويد وجاودانه بمانيد!» * آن ها مى گويند: «حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش در باره ما وفا كرد وزمين (بهشت) را ميراث ما قرار داد كه هر جا را بخواهيم منزلگاه خود قرار دهيم؛ چه نيكوست پاداش عمل كنندگان!» * (در آن روز) فرشتگان را مى بينى كه بر گردِ عرش خدا حلقه زده اند وبا ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند؛ ودر ميان بندگان به حق داورى مى شود؛ و (سرانجام) گفته خواهد شد: «حمد مخصوص خدا پروردگار جهانيان است.»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

خداوند خالق همه نظام هستى، كليد آسمان وزمين در اختيار خداوند، جهالت عامل پرستش غيرخدا، شرك عامل نابودى عمل، عدم شناخت حقيقى انسان نسبت به خداوند، روز

ص: 278

قيامت روز جمع شدن نظام دنيا وروز نفخ صور وزنده شدن انسان ها وروز قضاوت ميان انسان ها وروز پاداش مؤمنان وكيفر تبه كاران وروز احتجاج فرشتگان با كفار وورود آنان به جهنم، روز قيامت روز استقبال فرشتگان از بهشتيان وشكرگزارى اهل بهشت نسبت به خداوند در برابر نعمت هاى الهى وتسبيح فرشتگان در برابر پروردگار متعال.

ب. جمله له مقاليد السماوات والارض كنايه است از اين كه آن خزينه ها كه هستى موجودات وارزاقشان وعمرها واجل هايشان وساير چيزهايى كه از آغاز پيدايش تا وقتى كه به خدا باز مى گردند همه ملك خداوند است.(1)

ج. خطاب در آيه 65 به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وساير انبيا (عليهم السلام) خطابى حقيقى وتهديد وانذارى واقعى است؛ چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم مأمور به ايمان آوردن است؛ حضرت هر چه مشركين را به آن دعوت مى كند خود نيز بايد بدان ايمان بياورد. زيرا آن حضرت هم فردى از افراد مسلمين است، از اين رو ديگر نمى تواند پيشنهاد مشركين را در پرستش بت هاى كفّار بپذيرد.(2)

د. از سياق آيه 67 بر مى آيد كه حاصل دو جمله والارض جميعا قبضته يوم القيامة وجمله والسّماوات مطويّات بيمينه اين است كه در آن روز سبب هاى زمينى وآسمانى از سببيّت مى افتند وساقط مى شوند وآن روز اين معنا ظاهر مى گردد كه هيچ مؤثرى در عالم هستى به جز خداى سبحان نيست.(3)

ه -. معناى انحصار ملك وامر وحكم وسلطان وامثال آن در روز قيامت در خداى تعالى اين است كه در قيامت اين عناوين بهتر ظهور دارد واهل محشر آن ها را به وضوح درك مى كنند. بنا بر اين، معناى اين كه در قيامت زمين در قبضه خداوند متعال است اين است كه در قيامت اين معنا براى مردم روشن مى شود نه اين كه اصل آن تنها در قيامت پيدا مى شود وخدا تنها در آن روز داراى چنين تسلّط ومالكيتى مى گردند.(4)

و. اين كه فاصله ميان دو نفخه چه اندازه است ؟ چيزى از آيات قرآن مجيد در اين زمينه

ص: 279


1- الميزان، ج 17، ص 459؛ نمونه، ج 19، ص 523؛ كشاف، ج 4، ص 140.
2- الميزان، ج 17، ص 461.
3- الميزان، ج 17، ص 464.
4- الميزان، ج 17، ص 464؛ نمونه، ج 19، ص 530.

استفاده نمى شود فقط تعبير به «ثمّ» دلالت بر اين دارد كه فاصله اى وجود دارد اما در بعضى از روايات اسلامى اين فاصله چهل سال ذكر شده است كه معلوم نيست معيار اين سال ها چه اندازه است ؟ سال هاى معمولى است يا سال هاى اخروى ؟!(1)

ز. اگر در آيه 68 آمده كه بعد از نفخه دوم بر مى خيزند ونظر مى كنند منافاتى با مضمون آيه ونفخ فى الصّور فاذا هم من الاجداث الى ربّهم ينسلون (يس، 51) ومضمون آيه يوم ينفخ فى الصور فتأتون أفواجا (نبأ، 18) وآيه يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات ومن فى الارض (نمل، 87) ندارد؛ زيرا فزع ودويدنشان به سوى عرصه محشر وآمدن فوج فوجشان به محشر، مانند به پا خاستن ونظر كردنشان، حوادثى نزديك به هم هستند وبا هم منافاتى ندارند.(2)

ح. ظاهر آنچه در كلام خداى تعالى در معناى نفخ صور آمده اين است كه اين نفخه دو بار صورت مى گيرد، يك بار براى اين كه همه جانداران با هم بميرند ويك بار هم براى اين كه همه مردگان زنده شوند واين معنا از روايات ائمه اطهار (عليهم السلام) نيز استفاده مى شود، ليكن بعضى از رواياتى كه از جانب اهل سنت وارده شده است نفخه را در سه يا چهار نوبت معرفى كرده است، ولى اثبات اين معنا از ظواهر آيات بسيار مشكل است.(3)

ط. آوردن شهدا (يعنى گواهان اعمال) براى اين است كه آنچه از اعمال قوم ديده اند وتحمّل كرده اند، ادا كنند كه در جاى ديگر در اين باره فرموده است: فكيف اذا جئنا من كلّ امة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا (نساء، 41) (چگونه اند آن روزى كه از هر امتى گواهى بياوريم وتو را هم گواه اينان بياوريم) ونيز براى اين است كه از ايشان بپرسند آيا رسالت خداوند سبحان را انجام داديد يا نه ؟ وآيه 6 سوره اعراف نيز مؤيد آن است كه مى فرمايد: فلنسئلن الّذين أرسل اليهم ولنسئلنّ المرسلين. (سوگند مى خوريم كه به زودى از امت هايى كه برايشان پيامبر ارسال كرديم واز خود آن پيامبران بازخواست خواهيم كرد.)(4)

ى. مراد از نور ربّ، يا نور حقّ وعدالت است به قرينه جمله هاى بعدى كه در باره نامه

ص: 280


1- نمونه، ج 19، ص 542.
2- الميزان، ج 17، ص 466.
3- الميزان، ج 17، ص 465؛ نمونه، ج 19، ص 537.
4- الميزان، ج 17، ص 470-471؛ نمونه، ج 19، ص 546؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 34.

اعمال وداورى به حق سخن گفته است كه خداوند در آن روز زمين را با آن نورانى مى كند يا مراد نورى است غير از نور خورشيد وماه كه خداوند در آن روز مى آفريند. البته مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى فرمايد: مراد از «نور ربّ» كشف اسرار وحقايق در قيامت است، سپس براى تأييد نظر خود آيه 22 سوره ق را گواه مى گيرد: لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك.(1)

ك. بعضى گفته اند مراد از «كتاب» همان نامه هاى اعمال است كه حساب بر طبق آن ها صورت مى گيرد وبر طبق آن حكم مى كنند.(2)

ل. در آيه 69 يعنى حكم خداوند متعال بدين منوال كه كتاب را بگذارند واز روى آن به حساب خلايق برسند وهمچنين آوردن انبيا وشهدا بدين جهت نيست كه خدا از اعمال بندگان بى اطلاع است ومحتاج است تا آگاهان وگواهان بيايند رسيدگى كنند، بلكه بدين منظور است كه حكمش بر اساس عدالت اجرا گردد وگرنه خداوند سبحان به هر چه كه خلايق انجام مى دهند آگاه است.(3)

م. در آيه 70 فرموده در قيامت خود اعمال را به صاحبانشان مى دهيم نه جزا وپاداش آن را واين بدان جهت است كه ديگر جاى شكّى در عادلانه بودن جزاى آن روز باقى نگذارد.(4)

ن. درهاى جهنم، ممكن است به معناى درهايى باشد كه بر حسب اعمال انسان ها تنظيم شده است وهر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مى برند. همان گونه كه درهاى بهشت نيز چنين است، از اين رو يكى از درهاى آن «باب المجاهدين» نام دارد. اميرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمايد:

«انّ الجهاد باب من أبواب الجنّة».(5)

س. فرشتگان عذاب از ميان تمام اوصاف رذيله انسان، روى مسأله «تكبّر» تكيه مى كنند واين امر اشاره است به اين كه سرچشمه اصلى كفر وانحراف وگناه بيش از همه كبر

ص: 281


1- الميزان، ج 17، ص 469؛ نمونه، ج 19، ص 544.
2- جاثيه، 29؛ الميزان، ج 17، ص 470؛ نمونه، ج 19، ص 545؛ روح المعانى، ج 24، ص 31؛ مجمع البيان، ج 8، ص 792؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 34.
3- الميزان، ج 17، ص 471.
4- الميزان، ج 17، ص 471.
5- نهج البلاغه، خطبه 27؛ نمونه، ج 19، ص 551.

وغرور وعدم تسليم در برابر حق است.(1)

ع. قابل توجه اين كه هم در مورد دوزخيان تعبير به «خلود» وجاودانگى شده وهم در مورد بهشتيان، تا گروه اول بدانند هيچ راه نجاتى وجود ندارد وگروه دوم نيز هيچ گونه نگرانى از زوال نعمت الهى به خود راه ندهند.(2)

ف. تعبير «سيق» سؤال برانگيز است؛ زيرا اين تعبير در مواردى به كار مى رود كه كارى بدون شوق وتمايل درونى انجام گيرد. اين تعبير در باره دوزخيان صحيح است، اما در باره بهشتيان چرا؟ در اين مورد اقوالى مطرح است:

1. اين تعبير به دليل آن است كه بسيارى از بهشتيان در انتظار دوستانشان هستند.

2. شوق لقاى پروردگار آن چنان پرهيزكاران را مجذوب خود ساخته كه به غير او (حتى بهشت) نمى پردازند.

3. اين تعبير به علت آن است كه مركب هاى متقين را به سرعت به سوى بهشت مى رانند.

4. هر اندازه پرهيزكاران عاشق بهشت باشند، بهشت وفرشتگان رحمت براى آمدن آن ها به بهشت شائق ترند. همان گونه كه گاه ميزبان آن قدر به ديدار ميهمانش شائق است كه او را با سرعتى بيش از آنچه خودش مى آيد به سوى خويش ببرد، فرشتگان رحمت نيز آن ها را به سوى بهشت مى برند.(3)

ص. با اين كه جا داشت بفرمايد نتبوأ منها، ليكن اسم ظاهر به كار برد وفرمود: نتبوأ من الجنّة براى اين بود كه كلمه «ارض» را معنا كند وبفهماند كه منظور ما از «ارض» همان بهشت است.(4)

ق. مراد از ارث دادن بهشت؛ اورثنا الارض اين است كه بهشت را براى بهشتيان باقى گذاشت با اين كه در معرض آن بود كه ديگران آن را ببرند ويا حداقل شريك ايشان شوند، ولى ديگران در اثر گناه وشرك سهم بهشت خود را از دست دادند.(5)

ص: 282


1- نمونه، ج 19، ص 551.
2- نمونه، ج 19، ص 556.
3- نمونه، ج 19، ص 554.
4- الميزان، ج 17، ص 474.
5- الميزان، ج 17، ص 474؛ نمونه، ج 19، ص 557؛ مجمع البيان، ج 8، ص 796.

ر. جمله فنعم أجر العاملين به طورى كه از سياق بر مى آيد سخن اهل بهشت است واحتمال هم دارد كه تتمه كلام خداى تعالى باشد.(1)

ش. كلمه «عرش» عبارت است از آن مقامى كه اوامر الهيه از آن مقام صادر مى شود؛ اوامر الهيه اى كه با آن امر عالم را تدبير مى كند.(2)

ت. در اين كه گوينده اين كلام الحمد لله ربّ العالمين چه كسى است سه احتمال وجود دارد:

1. گوينده اين حمد همان متقين هستند. حمد اولشان براى داخل شدن در بهشت بوده وحمد دومشان براى اين بوده كه خدا حكم را به نفع آنان صادر فرموده است. مؤيد اين وجه آن است كه در وصف اهل بهشت مى فرمايد: وءاخر دعواهم ان الحمد للّه ربّ العالمين (يونس، 10).

2. گوينده اين حمد ملائكه بوده اند واگر صريحا به ايشان نسبت نداد براى اين است كه خواسته تعظيمشان كرده باشد.

3. گوينده اين حمد اعمّ از فرشتگان وپرهيزكارانند، اين وجه مناسب تر به نظر مى رسد؛ زيرا حمد الهى برنامه همه صاحبان عقل وفكر است.(3)

نكته ها

1. همه پديده هاى جهان، تحت تدبير ونظارت خداوند است: وهو على كلّ شىء وكيل. «وكيل» در آيه شريفه، به معناى حافظ وكسى است كه به تدبير امور مى پردازد.(4)

2. جمعى از پيروان مكتب جبر از جمله الله خالق كلّ شىء براى عقيده انحرافى خود استدلال كرده اند ومى گويند اعمال ما نيز در مفهوم آيه وارد است. بنا بر اين خداوند خالق آن است هر چند محل ظهور آن اعضاى تن ما است، ليكن اشتباه بزرگ جبريون اين جاست كه نتوانسته اند اين مطلب را درك كنند كه خالقيت خداوند نسبت به افعال ما هيچ گونه منافاتى با

ص: 283


1- الميزان، ج 17، ص 474؛ تفسير مراغى، ج 24، ص 39.
2- الميزان، ج 17، ص 475.
3- كشاف، ج 4، ص 148؛ الميزان، ج 17، ص 476؛ مجمع البيان، ج 8، ص 796؛ نمونه، ج 19، ص 558.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 155.

اختيار وآزادى اراده ما ندارد؛ زيرا اين دو نسبت در طول هم است نه در عرض هم. تمامى اعمال ما هم منتسب به خداوند متعال است وهم منتسب به خود ما واين دو نسبت چون طولى است هيچ گونه منافاتى با هم ندارند.(1)

3. جمله الله خالق كلّ شىء اشاره به توحيد خالقيت است وجمله هو على كل شىء وكيل اشاره به توحيد ربوبيّت است. مسأله توحيد خالقيت چيزى است كه حتّى مشركان غالبا به آن معترف بوده اند، ولى آن ها در توحيد ربوبيت گرفتار انحراف شده بودند. در آيه 64 به توحيد در عبادت اشاره شده است: قل أفغير الله تأمرونى أعبد و موحد واقعى كسى است كه به هر سه نوع توحيد معتقد باشد.(2)

4. جمله أيّها الجاهلون خطاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به كفار است تا اشاره كند به اين كه پيشنهاد كفّار به اين كه آن جناب هم غير خدا را بپرستد با اين كه ادلّه گذشته در يگانگى خدا در ربوبيت والوهيت روشن بود، چيزى جز نفهمى ونادانى ايشان نمى تواند باشد.(3)

5. از آيه 65 استفاده مى شود صرف اين كه انبيا معصوم به عصمت الهيه اند، باعث نمى شود كه تكليف از ايشان ساقط باشد؛ زيرا اگر اين گونه بود ديگر عصمت در حقشان تصوّر نمى شد همچنان كه در حقّ جمادات وگياهان تصوّر ندارد، پس معصوم به كسى گفته مى شود كه بتواند گناه كند ولى نكند.(4)

6. خطر شرك بسيار جدى است. (سه بار حرف لام مفتوحه كه نشانه تأكيد است تكرار شده): «لئن - ليحبطنّ - لتكوننّ».(5)

7. آثار شرك

الف. حبط اعمال: لئن اشركت ليحبطنّ عملك ولتكونن من الخاسرين. (زمر، 65)

ب. بيزارى خداوند وپيامبر از مشرك: واذان من اللّه ورسوله الى النّاس يوم الحجّ الاكبر انّ اللّه برىء من المشركين ورسولُه. (توبه، 3)

ص: 284


1- نمونه، ج 19، ص 521.
2- همان.
3- الميزان، ج 17، ص 460؛ مجمع البيان، ج 8، ص 790.
4- الميزان، ج 17، ص 461.
5- نور، ج 10، ص 197.

ج. نجاست وپليدى جسم وروح: يا ايّها الّذين امنوا انّما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام. (توبه، 28)

8. شرك، بى ترديد به زيان انسان هاست: لئن أشركت... ولتكوننّ من الخاسرين. «نون» در «لتكوننّ» براى تأكيد ورفع ترديد است.(1)

9. بعد از دستور به عبوديت، دستور به شكرگزارى مى دهد؛ زيرا شكر در برابر نعمت هايى كه انسان در آن غوطه ور است هميشه نردبانى براى معرفة الله ونفى هر گونه شرك است. شكر در برابر نعمت فطرى هر انسانى است وبراى شكرگزارى قبل از هر چيز بايد شخص منعم را شناخت واين جاست كه خط شكر به خط توحيد منتهى مى شود.(2)

10. تنها بايد خداوند را پرستش كرد نه غير او را. تقديم «الله» بر «فاعبد» مفيد اختصاص است.

11. در قرآن مجيد از حادثه پايان جهان وآغاز جهان ديگر تعبيرات مختلفى آمده است:

الف. در آيات متعددى سخن از نفخ صور به ميان آمده است مانند: ونُفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربّهم ينسلون. (يس، 51)

ب. در يك مورد تعبير به نقر در ناقور شده است: فاذا نقر فى الناقور. (مدثر، 8)

ج. در بعضى از موارد تعبير به «قارعه» شده است: القارعة ما القارعة وما ادريك ماالقارعة. (قارعة، 1-3)

د. در بعضى از موارد تعبير به «صيحة» شده است: ما ينظرون الاّ صيحة واحدة تأخذهم وهم يخصمون.(3)

12. تمامى موجودات زنده آسمان ها وزمين با دميده شدن در صور (شيپور) مى ميرند: ونفخ فى الصور فصعق من فى السموات ومن فى الارض. «صعق» هم به معناى بى هوشى است وهم به معناى مرگ. در اين آيه - برابر نظر بيشتر مفسران - معناى دوم مراد است كه همان نفخ صور نخستين مى باشد كه موجب مرگ همه موجودات جهان مى شود. «نفخ» نيز به

ص: 285


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 158.
2- نمونه، ج 19، ص 529.
3- نمونه، ج 19، ص 535.

معناى دميدن است و «صور» به چيزى مانند شيپور گويند.(1)

13. تمام انسان ها به هنگام نفخه صور مى ميرند، پس مراد از استثنا در جمله الاّ من شاء الله بيان قدرت الهى است؛ يعنى دست خداوند بسته نيست ودر آن زمان كه همه مى ميرند اگر خدا بخواهد، افرادى را زنده نگاه مى دارد. چنان كه در بعضى روايات نام جبرئيل واسرافيل وميكائيل يا شهدا به عنوان كسانى كه زنده مى مانند آمده است.(2)

14. در آيه 69 زمر مى فرمايد در قيامت كتاب نهاده مى شود وأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ

در آيه 49 كهف همين معنا با توضيح بيشترى بيان شده است كه منظور از كتاب، نامه عمل انسان است: ووُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرا وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا (الكهف، 49)

15. كافران به هنگام رسيدن به درب هاى دوزخ، مورد سرزنش نگهبانان ودربانان قرار خواهند گرفت: همزه در ألم يأتكم براى استفهام توبيخى است.(3)

16. عذاب كافران، پس از اتمام حجت الهى بر آنان خواهد بود: ألم يأتكم رسل منكم يتلون عليكم ءايات ربّكم... قالوا بلى.

17. عن امير المؤمنين (علیه السلام):

«انّ جهنم لها سبعة أبواب، أطباق بعضها فوق بعض... ووضع النيران بعضها فوق بعض فأسفلها جهنّم، وفوقها لظى وفوقها الحطمة فوقها سقر، وفوقها الجحيم وفوقها السعير وفوقها الهاوية»؛ از امير المؤمنين (علیه السلام) روايت شده است: جهنم هفت در ورودى دارد كه آن ها به صورت طبقاتى بر يكديگر قرار گرفته اند... وآتش ها بعضى بر بالاى بعضى ديگر قرار دارد كه طبقه زيرين آن جهنم است وطبقات بالاتر آن (به ترتيب) لظى، حطمه، سقر، جحيم، سعير وهاويه مى باشد.(4)

18. در قيامت به انسان هاى مؤمن فرشته ها مى گويند: داخل بهشت شويد: سلام عليكم

ص: 286


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 163.
2- نور، ج 10، ص 200.
3- تفسير راهنما، ج 16، ص 170.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 171-174.

طبتم فادخلوها خالدين، اما به انسان هايى كه از نظر علم وايمان برتر هستند خداوند مى گويد: فادخلى فى عبادى وادخلى جنّتى. (فجر، 29-30)

19. تعبير أجر العاملين اشاره است به اين كه اين مواهب وسيع را به بها مى دهندو به بهانه نمى دهند. ايمان وعمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنين شايستگى حاصل شود.(1)

20. نظير آيه 70 زمر: ووُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ

آيه 40 و 41 نجم است: وأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى. ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى

21. بهشت جاويدان، فراتر از استحقاق تقواپيشگان وجلوه اى از لطف وبخشش الهى است: وأورثنا الارض نتبوّأ من الجنّة. اين معنا از تعبير ارث در باره بهشت به دست مى آيد؛ زيرا ميراث چيزى است كه انسان براى آن معمولاً زحمتى نكشيده وتلاشى نكرده تا مستحق آن باشد.(2)

22. «سيق» از «سوق» به معناى راندن به جلو است وبه بازار كه سوق مى گويند براى آن است كه جاذبه هاى بازار، انسان را به آن جا سوق مى دهد.(3)

23. نظير آيه 71 زمر: وسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرا

آيه 13 طور است: يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعّا (الطور، 13)

24. دوزخ، مأموران مخصوص دارد: (خزنتها).(4)

25. جمله الحمد لله رب العالمين ثنايى عمومى براى خداى تعالى است كه خداوند سبحان هيچ كارى نكرده ونمى كند مگر آن كه آن كار جميل وزيباست.(5)

26. فرشتگان دائما به تسبيح مشغولند: يسبّحون.(6)

ص: 287


1- نمونه، ج 19، ص 557.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 178.
3- نور، ج 10، ص 202.
4- نور، ج 10، ص 203.
5- الميزان، ج 17، ص 476.
6- نور، ج 10، ص 206.

ص: 288

سوره غافر

آیه 1-9

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

حم (1) تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْعَليمِ (2) غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَديدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (3) ما يُجادِلُ في آياتِ اللّهِ إِلاَّ الَّذينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ (4) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ اْلأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (5) وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النّارِ (6) الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ (7) رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (8) وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (9)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

حم * اين كتابى است كه از سوى خداوند قادر ودانا نازل شده است. * خداوندى كه آمرزنده گناه، پذيرنده توبه، داراى مجازات سخت، وصاحب نعمت فراوان است؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ وبازگشت (همه شما) تنها به سوى اوست * تنها كسانى در آيات ما مجادله مى كنند كه (از روى عناد) كافر شده اند؛ پس مبادا رفت وآمد آنان در شهرها (وقدرت نمايى آنان) تو را بفريبد! * پيش از آن ها قوم نوح واقوامى كه بعد از ايشان بودند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند؛ وهر امّتى در پى آن بود كه توطئه كند وپيامبرش را بگيرد (وآزار دهد)، وبراى محوِ حق به مجادله باطل دست زدند؛ امّا من آن ها را گرفتم (و سخت مجازات كردم)؛ ببين كه مجازات من چگونه بود! * واين گونه فرمان پروردگارت در باره كسانى كه كافر شدند مسلّم شده كه آن ها همه اهل آتشند. * فرشتگانى كه حاملان عرش اند وآن ها كه گرداگرد آن (طواف مى كنند) تسبيح وحمد پروردگارشان را مى گويند وبه او ايمان دارند وبراى مؤمنان استغفار مى كنند (و مى گويند:) پروردگارا! رحمت وعلم تو همه

ص: 289

چيز را فرا گرفته است؛ پس كسانى را كه توبه كرده وراه تو را پيروى مى كنند بيامرز، وآنان را از عذاب دوزخ نگاه دار. * پروردگارا! آن ها را در باغ هاى جاويدان بهشت كه به آن ها وعده فرموده اى وارد كن، همچنين از پدران وهمسران وفرزندانشان هر كدام كه صالح بودند، كه تو توانا وحكيمى. * وآنان را از بدى ها نگاه دار، وهر كس را در آن روز از بدى ها نگاه دارى، مشمول رحمتت ساخته اى؛ واين است همان رستگارى عظيم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

نزول كتاب از ناحيه خداوند متعال، سبقت رحمت الهى بر غضب او، جدال در آيات حق از اوصاف كفار، تكذيب پيامبر اكرم وساير انبيا از ناحيه اقوام ستمگر، كيفر خداوند نسبت به تبه كاران در دنيا وآخرت، ارتباط فرشتگان با خداوند ومردم ودعاى فرشتگان نسبت به مؤمنان.

ب. اين سوره را با دو نام «عزيز» و «عليم» افتتاح كرد تا اشاره كرده باشد به اين كه اين كتاب كه بر آنان نازل شده از ناحيه كسى است كه عزيز على الاطلاق است وهيچ كسى بر او غلبه نمى كند ونيز او عليم على الاطلاق است وعلم او آميخته با جهل وضلالت نيست، پس جدال به باطل كفار نمى تواند تاب مقاومت در مقابل دين حق را داشته باشد.(1)

ج. «طول» به معناى انعامى است كه مدتش طولانى باشد. بنا بر اين معناى ذى الطول با معناى «منعم» يكى است وهر دو از اسماى حسناى الهى است، ليكن ذى الطول اخصّ از منعم است؛ زيرا ذى الطول تنها نعمت هاى طولانى را شامل مى شود، ولى منعم هم آن را شامل مى شود وهم نعمت هاى كوتاه مدت را.(2)

د. ذكر كلمه توحيد لا اله الا الله براى آن است كه به وجوب پرستش خداى يگانه اشاره كرده باشد تا دعوتى كه با تنزيل كتاب آغاز شده است بى اثر نماند.(3)

ه -. اگر جمله وقابل التوب را با واو عاطفه آورد، ولى در جمله شديد العقاب

ص: 290


1- الميزان، ج 17، ص 481.
2- الميزان، ج 17، ص 482.
3- الميزان، ج 17، ص 484.

وجمله ذى الطول واو عاطفه به كار نبرد، بدين جهت است كه مجموع غافر الذنب وقابل التوب به منزله يك صفت است وآن اين است كه خداوند متعال بندگان گنه كار را مى آمرزد. چيزى كه هست گاهى با توبه وگاهى بدون توبه وبا شفاعت.(1)

و. جمله اليه المصير نه تنها اشاره به اين است كه بازگشت همه در قيامت به سوى اوست، بلكه مطلق بودن آن از اين حكايت مى كند كه بازگشت همه امور در اين جهان وآن جهان به سوى اوست.(2)

ز. تقلّب در آيه شريفه به معناى تصرّف وسلطه بر مناطق وبلاد مختلف وحكومت وسيطره بر آن ها وبه معناى رفت وآمد در آن ها است.(3)

ح. «جدال» و «مراء» و «مخامصه» سه لفظ است كه مفاهيمى نزديك به هم دارند، ولى در عين حال تفاوت هايى با هم دارند.

جدال: در اصل به معناى پيچاندن طناب است سپس به پيچانيدن طرف مقابل وگفتگو براى غلبه بر او به كار رفته است.

مراء: (بر وزن حجاب) به معناى گفتگو كردن در چيزى است كه در آن مريه (شك) وجود دارد.

مخاصمه: در اصل به معناى گلاويز شدن دو نفر به يكديگر كه هر كدام پهلوى ديگر را بگيرد آمده سپس به گفتگوها ومشاجرات لفظى اطلاق گرديده است.(4)

ط. جدال در ءايات الله به اين صورت است كه گفته شود آيات الهى، سحر يا شعر ويا قول اشخاص كاهن يا اساطير وامثال اين تعابير است كه در حقيقت شبهات باطل هستند.(5)

ى. منظور از «احزاب» قوم عاد وثمود وحزب فرعونيان ولوط ومانند آن هاست كه در آيه 12 و 13 سوره ص به عنوان احزاب به آن ها اشاره شده است.(6)

ك. اين كه فرمود من ايشان را گرفتم با اين كه جا داشت بفرمايد خدا آنان را گرفت، براى

ص: 291


1- الميزان، ج 17، ص 482.
2- نمونه، ج 20، ص 11.
3- الميزان، ج 17، ص 475؛ مجمع البيان، ج 8، ص 800؛ نمونه، ج 20، ص 16.
4- نمونه، ج 20، ص 21.
5- تفسير كبير، ج 27، ص 30.
6- نمونه، ج 20، ص 17؛ تفسير كبير، ج 27، ص 31.

اشاره به اين نكته بود كه كار طغيان واستكبار كفار آن قدر خطرناك وفاحش بود كه امر آن تنها به دست خداى تعالى بود وديگر بين خدا وبين ايشان هيچ كس دخالتى نداشت تا شفاعتى كند ويا ايشان را يارى نمايد.(1)

ل. آيه 5، برنامه احزاب طغيانگر را در سه قسمت خلاصه مى كند: تكذيب وانكار، توطئه براى نابود كردن مردان حق وتبليغات مستمر براى گمراه ساختن توده هاى مردم.(2)

م. «همّ به»، به معناى قصد چيزى كردن است واين كلمه بيشتر در مورد قصد سوء استعمال مى شود، پس معناى اين عبارت در آيه شريفه اين است كه هر امتى قصد سوء به پيغمبر خود كرد تا او را بگيرند وبه قتل برسانند يا از شهر خارج كنند يا آزارى ديگر برسانند ومنظور از كلمة ربّك عذاب الهى است.(3)

ن. جمله ربّنا وسعت كل شىء... حكايت متن استغفار ملائكه است. ملائكه قبل از درخواست خود نخست خدا را به سعه رحمت وعلم ستوده اند واگر در بين صفات خداوند، رحمت را نام بردند وآن را با علم مقرون كردند بدين جهت بود كه خدا با رحمت خود بر هر محتاجى انعام مى كند وبا علم خود احتياج هر محتاج ومستعد رحمت را تشخيص مى دهد.(4)

س. نسبت دادن تنزيه وتحميد وايمان به ملائكه، باطل ساختن عقيده مشركين است كه ملائكه مقرّب خدا را شركاى خدا در ربوبيّت والوهيت مى پنداشتند.(5)

ع. سرّ اين كه اين طوايف ثلاثه آباء، ازواج وذريات ذكر شده اند اين است كه اگر فرد بهشتى به همراه آباء واجدادش وازواج وفرزندانش داخل بهشت شود، سرور وابتهاجش اكمل خواهد شد.(6)

ف. مراد از «سيئات»، آثار گناهان است كه همان كيفر آن هاست واگر آثار گناهان را سيئات خوانده بدين مناسبت است كه كيفر بدى هم بدى است همان گونه كه فرمود: وجزاء سيئة

ص: 292


1- الميزان، ج 17، ص 486.
2- نمونه، ج 20، ص 18.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 802؛ الميزان، ج 17، ص 487؛ نمونه، ج 20، ص 18؛ تفسير كبير، ج 27، ص 31.
4- الميزان، ج 17، ص 490.
5- الميزان، ج 17، ص 490؛ مجمع البيان، ج 8، ص 802.
6- تفسير كبير، ج 27، ص 38.

سيئة مثلها (شورى، 40) كه اين نوع تعبير از باب مشاكله است، يا اين كه مراد از «سئيات»، خود گناهان ونافرمانى هاست ودر كلام چيزى كه مضاف بر كلمه «سيئات» بوده حذف شده است. مانند: وقهم جزاء السيئات ى ا (عذاب السيئات).(1)

نكته ها

1. اين كه دو اسم خداوند متعال در قالب اسم فاعل آمده، براى اين بوده كه بر استمرارِ اين دو وصف دلالت كند؛ چون مغفرت وقبول توبه از صفات فعليه خداست وخداى تعالى همه روزه ولايزال گناهانى را مى آمرزد وتوبه هايى را قبول مى كند.(2)

2. در ميان اوصافى كه ذكر شده، «غافر الذنب» مقدم داشته شده و «ذى الطول» نيز در آخر آمده ودر اين ميان شديد العقاب است ودر حقيقت غضبش در ميان دو رحمت قرار گرفته، واز اين گذشته در كنار اين وصف كه حاكى از غضب خداوند است سه وصف از اوصافش كه از رحمت او حكايت دارد بيان شده وهمه اين ها دليل بر اين است كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است.(3)

3. در قرآن مجيد اسباب زيادى به عنوان اسباب مغفرت معرفى شده است از جمله:

1) توبه؛ يا أيها الذين ءامنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربّكم ان يكفر عنكم سيئاتكم. (تحريم، 8)

2) ايمان وعمل صالح؛ والذين ءامنوا وعملوا الصالحات وءامنوا بما نزل على محمد وهو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم. (محمد، 2)

3) تقوا؛ ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا ويكفر عنكم سيئاتكم. (انفال، 29)

4) هجرت وجهاد وشهادت؛ فالذين هاجروا واخرجوا من ديارهم واوذوا فى سبيلى وقاتلوا وقتلوا لاكفرنّ عنهم سيئاتهم. (آل عمران، 195)

5) انفاق مخفى؛ ان تبدوا الصدقات فنعما هى وان تخفوها وتؤتوها الفقراء فهو خير لكم ويكفر عنكم من سيئاتكم. (بقره، 271)

ص: 293


1- الميزان، ج 17، ص 493؛ تفسير كبير، ج 27، ص 38؛ مجمع البيان، ج 8، ص 802.
2- الميزان، ج 17، ص 481.
3- نمونه، ج 20، ص 11.

6) قرض الحسنه دادن؛ ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم ويغفر لكم. (تغابن، 17)

7) پرهيز از گناهان كبيره؛ ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم.(1)

4. جدال دو نوع است:

الف. جدال نيكو كه سيره انبياست؛ به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) خطاب مى شود: وجادلهم بالّتى هى أحسن. (نحل، 125)

ب. جدال باطل كه به منظور از بين بردن حق مى باشد: وجادلوا بالباطل ليدحضوا به الحقّ(2) كه اين نوع جدال از اوصاف كفار معاند است: ما يجادل فى ءايات اللّه الاّ الّذين كفروا (غافر، 4). خداوند متعال سرنوشت چنين افرادى را در قيامت آتش دوزخ مى داند: ألم تر الى الّذين يجادلون فى ءايات الله انّى يصرفون... اذاالاغلال فى أعناقهم والسلاسل يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون. (غافر، 69-72)

5. روش گفتگو وجدال نيكو:

الف. از رقيب، دليل بخواهد: قل هاتوا برهانكم. (بقره، 111)

ب. از اول خود را برتر نبيند: انّا او اياكم لعلى هدى او فى ضلال مبين. (سبأ، 24)

ج. آن چه را حق است بپذيرد گرچه به دليل مصلحت آن را رد كند: فيهما اثم كبير ومنافع للناس واثمهما اكبر. (بقره، 219)

د. به رقيب، فرصت فكر كردن بدهد: وان احد من المشركين استجارك فاجره. (توبه، 6)

ه -. ادب ومتانت را رعايت كند: لا تسبّوا الذين يدعون من دون الله. (انعام، 108)

و. منصف باشد وهمه را به يك چشم نبيند: فريق منهم. (آل عمران، 23)

6. در قرآن بيست مرتبه به عرش خدا اشاره شده است. در لغت «عرش»، تختِ پايه بلند و «كرسىّ» تخت پايه كوتاه است. قرآن مى فرمايد: وسع كرسيّه السموات والارض؛ كرسى او هستى را در بر گرفته است.

و عرش كنايه از مركز قدرت الهى است ويا مركز صدور احكام الهى ومراد از «حاملان عرش» فرشتگانى هستند كه در آيه ديگر تعدادشان هشت نفر معرّفى شده است: يحمل عرش

ص: 294


1- نساء، 31؛ نمونه، ج 20، ص 12.
2- نور، ج 10، ص 214.

ربّك فوقهم يومئذ ثمانية.(1)

7. كسانى مشمول دعاى فرشتگانند كه اهل ايمان وعمل باشند: ءامنوا... اتبعوا.(2)

8. توبه به تنهايى كافى نيست، پيروى عملى لازم است: تابوا واتبعوا.(3)

9. از آيات مشتمل بر دعاى ملائكه دو نكته استفاده مى شود:

الف. رعايت ادبى كه ملائكه در دعاى خود كرده اند وآن اين كه قبل از درخواست حاجت، خداى عزيز را حمد وثنا گفته اند واز اسماى حسناى الهى كه مناسب با درخواستشان بوده استفاده كرده اند.

ب. درخواست آمرزش را قبل از درخواست بهشت مطرح كرده اند واين امر هر جا كه در قرآن كريم آمده، بدين گونه است.(4)

10. فرشتگان هم توجه به خالق دارند: يسبّحون بحمد ربهم وهم توجه به خلق: يستغفرون للذين ءامنوا. اگر انسان بخواهد به كمال برسد بايد اين دو وصف در او تحقق يابد؛ هم خداوند را تسبيح كند، هم براى مؤمنين طلب مغفرت كند.

11. صلاحيت وشايستگى، شرط ورود پدران، همسران وفرزندان مؤمنان به بهشت است: وأدخلناهم جنّات... ومن صلح من ءابائهم وأزواجهم وذرّيّتهم.(5)

12. نجات مؤمنان وصالحان از بدى ها وناراحتى هاى روز قيامت، برخاسته از رحمت ولطف الهى است؛ نه از استحقاق آنان.(6)

ص: 295


1- حاقّه، 7؛ نور، ج 10، ص 219.
2- نور، ج 10، ص 221.
3- همان.
4- الميزان، ج 17، ص 494؛ تفسير كبير، ج 27، ص 36.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 199.
6- همان، ص 201.

آیه 10-21

اشاره

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى اْلإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ (10) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ (11) ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلّهِ الْعَلِيِّ الْكَبيرِ (12) هُوَ الَّذي يُريكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقًا وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاّ مَنْ يُنيبُ (13) فَادْعُوا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (14) رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (15) يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ (16) الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِسابِ (17) وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ (18) يَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ (19) وَ اللّهُ يَقْضي بِالْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللّهَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (20) أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثارًا فِي اْلأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ واقٍ (21)

ترجمه

كسانى را كه كافر شدند روز قيامت صدا مى زنند كه عداوت وخشم خداوند نسبت به شما از عداوت وخشم خودتان نسبت به خودتان بيشتر است، چرا كه به سوى ايمان دعوت مى شديد، ولى انكار مى كرديد. * آن ها مى گويند: «پروردگارا! ما را دو بار ميراندى ودو بار زنده كردى؛ اكنون به گناهان خود معترفيم؛ آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟» * اين به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مى شد انكار مى كرديد، واگر براى او همتايى مى پنداشتند ايمان مى آورديد؛ اكنون داورى مخصوص خداوند بلند مرتبه وبزرگ است (و شما را مطابق عدل خود كيفر مى دهد). * او كسى است كه آيات خود را به شما نشان مى دهد واز آسمان براى شما روزىِ (با ارزشى) مى فرستد؛ تنها كسى متذكّر اين حقايق مى شوند كه به سوى خدا باز مى گردند. * (تنها) خدا را بخوانيد ودين خود را براى او خالص كنيد، هر چند كافران ناخشنود باشند. * او درجات (بندگان صالح) را بالا مى برد، او صاحب عرش است، روح (مقدس) را به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه

ص: 296

بخواهد القا مى كند تا (مردم را) از روز ملاقات [= روز رستاخيز] بيم دهد. * روزى كه همه آنان آشكار مى شوند وچيزى از آن ها بر خدا پنهان نخواهد ماند؛ (و گفته مى شود:) حكومت امروز براى كيست ؟ براى خداوند يكتاى قهّار است. * امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است پاداش داده مى شود؛ امروز هيچ ظلمى نيست؛ خداوند سريع الحساب است. * وآن ها را از روز نزديك بترسان، هنگامى كه از شدّت وحشت دل ها به گلوگاه مى رسد وتمامى وجود آن ها مملو از اندوه مى گردد؛ براى ستمكاران دوستى وجود ندارد، ونه شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته شود. * او چشم هايى را كه به خيانت مى گردد وآنچه را سينه ها پنهان مى دارند، مى داند. * خداوند به حق داورى مى كند، ومعبودهايى را كه غير از او مى خوانند هيچ گونه داورى ندارند؛ خداوند شنوا وبيناست. * آيا آن ها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بود؟! آن ها در قدرت وايجاد آثار مهم در زمين از اين ها برتر بودند؛ ولى خداوند ايشان را به گناهانشان گرفت، ودر برابر عذاب او مدافعى نداشتند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

مخاطب قرار گرفتن كفار به بزرگ تر بودن خشم خداوند نسبت به آنان از خشم خودشان به جهت كفرورزى، نداى كفار در جهنم واعتراف به گناهان خويش وتقاضاى خروج از جهنم، پاسخ به جهنمى ها، اختصاص داورى به خداوند بزرگ، دعوت به اخلاص در دين وطاعت الهى، برخى از اوصاف الهى، برخى از اوصاف قيامت، سختى قيامت وانذار پيامبر نسبت به آن، قضاوت عادلانه خداوند در قيامت، توبيخ الهى نسبت به تبه كاران به علت عبرت نگرفتن از سرنوشت گذشتگان وكيفر معصيت كاران در دنيا.

ب. ظاهر آيات 10 و 11 اين است كه ندايى كه در اين آيه از كفار حكايت مى كند، ندايى است كه در آخرت وبعد از داخل شدن در آتش سر مى دهند.(1)

ج. در رابطه با اين كه منظور از مقت كفار نسبت به خودشان چيست ؟ دو تفسير وجود دارد:

ص: 297


1- الميزان، ج 17، ص 496؛ نمونه، ج 20، ص 40.

1. آن ها بزرگ ترين دشمنى را در حق خود در دنيا انجام داده اند؛ زيرا دست ردّ به سينه مناديان توحيد زدند.

2. مراد دشمنى وخشم آن ها بر خويشتن در قيامت است؛ زيرا وقتى نتيجه كار خود را در آن جا مشاهده مى كنند سخت پشيمان وناراحت مى شوند وناله ونعره آن ها بلند مى شود.(1)

د. مراد از امتنا اثنتين واحييتنا اثنتين ميراندن در آخرين روز زندگى دنيا وزنده كردن در برزخ است وسپس ميراندن از برزخ وزنده كردن در قيامت براى حساب است.(2)

ه -. جمله فهل الى خروج من سبيل دعا ودرخواست كفار است. دو كلمه «خروج» و «سبيل» بدون الف ولام آمده براى اشاره به اين معنا كه ما از دوزخ خارج بشويم به هر طريق وهر قسم خروج كه باشد راضى هستيم واين خود دلالت بر نهايت درجه فشار وناراحتى كفار دارد.(3)

و. مراد از آيات در اينجا علايم وحجت هايى است كه بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت والوهيت دلالت مى كند واز آن جا كه كلمه «ءايات» مطلق است هم شامل آيات تكوينى مى شود؛ يعنى معجزاتى كه به دست انبيا جارى مى شود وهم براهينى كه انبيا از طريق وحى اقامه مى كردند.(4)

ز. اگر «روح» مقيّد به «من امره» شده است براى اين است كه دلالت كند مراد از روح همان روحى است كه در آيه قل الروح من امر ربّى آمده است.(5)

ح. القاى وحى به پيامبران به فرمان خداوند بوده است: يلقى الروح من أمره. «روح» در اصل به معناى مايه حيات ووسيله حيات بخش انسان است، ولى طبق نظر مفسران در اين آيه مقصود از آن وحى الهى است كه مايه حيات معنوى انسان ها مى باشد.(6)

ط. منظور از «يوم التلاق»، روز قيامت است وبدين جهت آن را به اين نام ناميده كه در آن روز خلايق يكديگر را ملاقات مى كنند ويا خالق ومخلوق، اهل آسمان وزمين، ظالم

ص: 298


1- نمونه، ج 20، ص 40؛ مجمع البيان، ج 8، ص 803.
2- الميزان، ج 17، ص 498؛ نمونه، ج 20، ص 43؛ مجمع البيان، ج 8، ص 804؛ تفسير كبير، ج 27، ص 40.
3- الميزان، ج 17، ص 500.
4- الميزان، ج 17، ص 503.
5- اسراء، 85؛ الميزان، ج 17، ص 506.
6- تفسير راهنما، ج 16، ص 211.

ومظلوم به همديگر مى رسند يا در آن روز هر كسى به عمل خود مى رسد.(1)

ى. جمله يوم هم بارزون، اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب ومانع از درك حقايق بود وجمله لا يخفى على الله منهم شىء تفسير همان بروز است. بنا بر اين، مقصود از بروز انسان ها در قيامت ظهور حقيقت وباطن آنان وكشف اسرار ايشان است.(2)

ك. آيه 20 دليلى بر توحيد معبود است؛ زيرا كسى شايستگى عبوديت دارد كه سرانجام داورى به دست اوست، اما بت هايى كه نه در اين جهان خاصيتى دارند ونه در قيامت مرجع داورى هستند، چگونه ممكن است شايسته عبوديت باشند؟(3)

ل. آمدن صفت «قهّار» براى آن است كه انحصار ملك در خداى تعالى را تعليل كند. مى فرمايد: بدين جهت كه ملك خدا قاهر بر هر چيز ومسلّط بر هر چيز است، پس ملك هم تنها براى اوست.(4)

م. جمله اذا القلوب لدى الحناجر، كنايه از نهايت درجه ترس است. مثل اين كه كار كفّار از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دل هايشان از جاى خود كنده مى شود وتا حنجره بالا مى آيد.(5)

نكته ها

1. در قرآن دو بار كلمه «ينادون» به كار رفته كه هر دو براى دوزخيان وتحقير آنان است. يكى آيه 10 اين سوره وديگرى آيه ينادون من مكان بعيد.(6)

2. آرزوى دوزخيان براى بازگشت به دنيا بارها در قرآن مطرح شده است. آيات ذيل، اين حقايق را بيان مى كند:

الف) هل الى مردّ من سبيل (شورى، 44)؛ آيا راهى براى بازگشت هست ؟

ب) لو انّ لى كرّة فاكون من المحسنين (زمر، 58)؛ اى كاش عمرى ديگر بود تا از نيكوكاران مى شدم.

ص: 299


1- الميزان، ج 17، ص 506؛ تفسير كبير، ج 27، ص 46؛ مجمع البيان، ج 8، ص 805.
2- الميزان، ج 17، ص 507.
3- نمونه، ج 20، ص 67.
4- الميزان، ج 17، ص 508.
5- الميزان، ج 17، ص 508؛ مجمع البيان، ج 8، ص 807.
6- فصلت، 44؛ نور، ج 10، ص 224.

ج) ربّنا أخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون (مؤمنون، 107)؛ پروردگارا! ما را از اين جا خارج كن، اگر دو باره بازگشتيم ستمكاريم.

د) فارجعنا نعمل صالحا (سجده، 12)؛ ما را باز گردان تا كار نيك انجام دهيم.(1)

3. نظير آيه 11 غافر: فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ

آيه 11 ملك است: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ

4. اعلام بغض ودشمنى شديد خداوند نسبت به كافران لجوج وحق ناپذير در قيامت. «مقت» به معناى بغض شديد است.(2)

5. بغض ودشمنى شديد خداوند نسبت به كافران حق ناپذير، پس از امام حجت ودعوت مكرر آنان به ايمان است: لمقت الله أكبر... اذ تدعون الى الايمان فتكفرون. آمدن فعل هاى مضارع «تدعون» و «تكفرون» بر استمرار دلالت دارد؛ يعنى شما همواره به ايمان فرا خوانده مى شديد، ولى به جاى ايمان آوردن به طور مستمر كفر مى ورزيديد.(3)

6. در آيه 13 مى فرمايد: تنها اهل انابه متذكّر مى شوند ودر جاى ديگر فرمود: تنها خردمندان متذكّر مى شوند؛ انما يتذكّر اولوا الالباب (رعد، 19). بنا بر اين، خردمندان واقعى همان انابه كنندگانند وانابه كنندگان واقعى همان خردمندانند.(4)

7. همه داورى ها در قيامت، از آنِ خداست: فالحكم للّه. الف ولام در «الحكم» براى جنس ومفيد استغراق وشمول مى باشد؛ يعنى كلّ حكم للّه.(5)

8. نزول مداوم رزق (باران) از آسمان، از آيات ونشانه هاى روشن خداوند: هو الذى يريكم ءاياته وينزّل لكم من السّماء رزقا. يادآورى نزول باران از سوى خداوند - پس از يادآورى ارائه آيات الهى به بشر - از باب ذكر خاص پس از عام وبيانگر مصداق روشن آن آيات است.(6)

9. حالت انابه وخداخواهى، زمينه ساز درك آيات الهى وتأثيرپذيرى از آن هاست: وما يتذكّر الاّ من ينيب.

ص: 300


1- نور، ج 10، ص 226.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 202.
3- همان، ص 203.
4- مائده، 83؛ نور، ج 10، ص 228.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 206.
6- همان، ص 208.

10. وظايف ما در برابر دين

1) اقامه ى دين؛ ان أقيموا الدين ولا تتفرّقوا فيه. (شورى، 13)

2) اخلاص در دين (طاعت)؛ فادعوا الله مخلصين له الدين. (غافر، 14)

3) مبارزه با دشمنان دين؛ وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين للّه. (بقره، 193)

4) آشنايى با احكام دين؛ فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين. (توبه، 122)

5) قاطعيت در اجراى احكام دين؛ الزانية والزانى فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة ولا تأخذكم بهما رأفة فى دين الله. (نور، 2)

11. در قرآن سه بار جمله ولو كره الكافرون ودو بار جمله ولو كره المشركون و ولو كره المجرمون به چشم مى خورد واين نشان آن است كه ما در راه خود نبايد به فكر جلب رضايت كافران ومشركان ومجرمان باشيم وبه خاطر بد آمدن آن ها، از انجام وظيفه خود دست بكشيم.(1)

12. استجابت دعا وقبولى نيايش انسان به درگاه الهى، مشروط به عبادت به دور از شرك وخالصانه اوست: فادعوا الله مخلصين له الدين.(2)

13. اعطاى درجات از سوى حاكم مطلق جهان ارزش دارد: رفيع الدرجات ذوالعرش.(3)

14. عبوديت خداوند، زمينه ساز شايستگى انسان براى دريافت وحى است: يلقى الروح من أمره على من يشاء من عباده.(4)

15. در آيه 15 غافر مى فرمايد خداوند رفيع الدرجات است: رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاَقِ

در آيه 11 مجادله نمونه ومصداق رفعت درجه را براى مؤمنان وصاحبان علم مى داند: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ

16. هدف از وحى ونبوت انذار نسبت به روز ملاقات با پروردگار است

رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاَقِ

ص: 301


1- نور، ج 10، ص 228.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 209.
3- نور، ج 10، ص 232.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 211.

گروهى از مردم نسبت به اين روز ايمان دارند چنانكه قرآن كريم مى فرمايد

ويَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاَقُو رَبِّهِمْ وَلكِنِّى أَرَاكُمْ قَوْما تَجْهَلُونَ (هود، 29)

ولكن اكثر مردم نسبت به اين روز كافر هستند

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِى أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ (الروم، 8)

17. امام كاظم (علیه السلام) فرمود: هيچ مؤمنى نيست كه بعد از گناه ناراحت نشود واگر ناراحت نشد مؤمن نيست وشفاعت براى او نيست واو ظالم است. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: ما للظالمين من حميم ولا شفيع يطاع.(1)

18. قيامت، داراى غم واندوه كشنده وزجرآور، به گونه اى كه كسى ناى سخن گفتن وفرياد زدن ندارد: اذ القلوب لدى الحناجر كاظمين. «كاظم» (مفرد «كاظمين») اسم فاعل از «كظم» به معناى فردى است كه نفسش در گلو حبس شده باشد. «كاظمين» يعنى كسانى كه ساكت اند وقادر به سخن گفتن نيستند.(2)

19. نظير آيه 19 غافر: يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِى الصُّدُورُ

آيات ذيل است: وإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى (طه، 7)

وأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (الملك، 13)

20. قرآن كريم در آيه 23 اسراء مى فرمايد خداوند نسبت به امور مختلفى حكم كرده است مانند پرستش او واحسان به والدين و...

وقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيما

در آيه ديگر مى فرمايد حكم پروردگار بر اساس حق است

واللَّهُ يَقْضِى بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَقْضُونَ بِشَىْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (غافر، 20)

ص: 302


1- نور، ج 10، ص 235.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 217.

21. كرارا در آيات قرآن «أخذ» گرفتن به معناى مجازات كردن آمده است، اين به دليل آن است كه براى انجام يك مجازات سنگين نخست طرف را بازداشت مى كنند وسپس كيفر مى دهند.(1)

22. تعبير به ءاثارا فى الارض ممكن است اشاره به پيشرفت عظيم كشاورزى آن ها باشد. همان گونه كه در آيه 9 سوره روم آمده است وممكن است اشاره به ساختمان ها وبناهاى محكمى باشد كه در دل كوه ها ودر ميان دشت ها بنا مى كردند. چنان كه در باره قوم عاد در آيات 128 و 129 سوره شعرا وارد شده است.(2)

23. دليل مخالفت كفار با پيامبر اسلام فريفتگى آنان نسبت به قدرت خويش بوده است، از اين رو قرآن مى فرمايد: ما مقتدرتر از شما را نابود كرديم: اشدّ منهم قوّة.(3)

24. نابودى بسيارى از اقوام نيرومند وداراى تمدن وآثار ملى در گذشته تاريخ به خاطر گناهانشان: فأخذهم الله بذنوبهم. «با» در «بذنوبهم» براى سببيت مى باشد.(4)

25. تكرار تعبير (سريع الحساب) در آيات مختلف قرآن شايد به اين منظور است كه بعضى شيطان صفتان، افراد ساده لوح را وسوسه نكنند كه مگر حسابرسى خلايق در برابر اعمالى كه در طول هزاران سال انجام داده اند به اين آسانى ممكن است ؟ از اين گذشته اين تعبير هشدارى است به همه انسان ها كه در آن روز مهلتى به مجرمان داده نمى شود. مانند مهلتى كه در اين دنيا به يك مجرم براى رسيدگى چند ماه يا چند سال به پرونده اش مى دهند.(5)

26. سختى قيامت

روز قيامت روز بسيار دشوار وسختى است، از اين رو قرآن كريم مى فرمايد: فذلك يومئذ يوم عسير (مدثر، 9) و وكان يوما على الكافرين عسيرا (فرقان، 26)، البته سختى آن براى كفار ومنافقان است. در عظمت قيامت وسختى آن روز همين بس كه:

1) در آيات مختلفى خداوند به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: عظمت آن روز را درك نمى كنى؛ الحاقّة * ما الحاقّة * وما أدريك ما الحاقّة (حاقّة، 1-3)، سأصليه سقر * وما أدريك ما

ص: 303


1- نمونه، ج 20، ص 71.
2- نمونه، ج 20، ص 71؛ مجمع البيان، ج 8، ص 808.
3- نور، ج 10، ص 237.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 223.
5- نمونه، ج 20، ص 60.

سقر * لا تبقى ولا تذر لوّاحة للبشر (مدثر، 27)، ليوم الفصل وما أدريك ما يوم الفصل (مرسلات، 14) و كلاّ لينبذنّ فى الحطمة * وما أدريك ما الحطمة * نار الله الموقدة * الّتى تطّلع على الأفئدة. (همزة، 4-7)

2) درباره ى شب قدر قرآن يك مرتبه مى فرمايد: وما أدريك ما ليلة القدر، ليكن در باره ى قيامت دو بار مى فرمايد: روز قيامت را درك نمى كنى؛ وما أدريك ما يوم الدين * ثم ما أدريك ما يوم الدين. (انفطار، 17-18)

3) روز قيامت روزى است كه كودكان پير مى شوند؛ يوم يجعل الولدان شيبا. (مزمل، 17)

4) ساعتى مصيبت زاتر وتلخ تر از لحظه وساعت قيامت نيست؛ والساعة ادهى وامرّ. (قمر، 46)

5) روز قيامت روزى است كه انسان كافر مى داند حادثه كمرشكنى واقع خواهد شد؛ وجوه يومئذ باسرة * تظنّ ان يفعل بهم فاقرة. (قيامت، 24-25)

6) روز قيامت روزى است كه تبه كاران نااميد مى شوند؛ يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون. (روم، 12)

7) روز قيامت روزى است كه انسان مجرم دوست دارد تمام آنچه در روى زمين است وتمام اهل وعيال وفرزند ودوست خود را بدهد تا از عذاب نجات پيدا كند؛ يود المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه * وصاحبته وأخيه * وفصيلته الّتى تيه * ومن فى الارض جميعا ثم ينجيه. (معارج، 11-14)

8) روز قيامت روزى است كه انسان حال دوست گرم وصميمى خود را نمى پرسد؛ يوم لا يسئل حميم جميعا. (معارج، 10)

9) روز قيامت روزى است كه باارزش ترين اموال به دست فراموشى سپرده مى شود؛ واذا العشار عطّلت. (تكوير، 4)

10) روز قيامت روزى است كه احدى مانند خداوند عذاب نمى كند وكسى از او امان نامه نگرفته است؛ لا يعذّب عذابه أحد * ولا يوثق وثاقه أحد. (فجر، 25-26)

27. روز قيامت روزى است كه جان انسان تبه كار به لب مى رسد؛ وأنذرهم يوم الأزفة اذ القلوب لدى الحناجر كاظمين ما للظالمين من حميم ولا شفيع يطاع. (غافر، 18)

ص: 304

آیه 22-33

اشاره

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانَتْ تَأْتيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَديدُ الْعِقابِ (22)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ (23)

إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذّابٌ (24)

فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ ما كَيْدُ الْكافِرينَ إِلاّ في ضَلالٍ (25)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اْلأَرْضِ الْفَسادَ (26)

وَ قالَ مُوسى إِنّي عُذْتُ بِرَبّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ (27)

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ (28)

يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي اْلأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُمْ إِلاّ ما أَرى وَ ما أَهْديكُمْ إِلاّ سَبيلَ الرَّشادِ (29)

وَ قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ اْلأَحْزابِ (30)

مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللّهُ يُريدُ ظُلْمًا لِلْعِبادِ (31)

وَ يا قَوْمِ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ (32)

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ ما لَكُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)

ترجمه

اين براى آن بود كه پيامبرانشان پيوسته با دلايل روشن به سراغشان مى آمدند، ولى آن ها انكار مى كردند؛ خداوند هم آنان را گرفت (و كيفر داد) كه او قوى ومجازاتش شديد است. * ما موسى را با آيات خود ودليل روشن فرستاديم، * به سوى فرعون وهامان وقارون؛ ولى آن ها گفتند: «او ساحرى بسيار دروغگو است.» * وهنگامى كه حق را از سوى ما براى آن ها آورد، گفتند: «پسران كسانى را كه با موسى ايمان آورده اند بكشيد وزنانشان را (براى اسارت وخدمت) زنده بگذاريد.» امّا نقشه كافران جز در گمراهى نيست (و نقش بر آب مى شود). * وفرعون گفت: «بگذاريد موسى را بكُشيم، واو پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! زيرا من مى ترسم كه آيين شما را دگرگون سازد، ويا در اين سرزمين فساد بر پا كند!» * موسى گفت: «من به پروردگارم وپروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد.» * ومرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت: «آيا

ص: 305

مى خواهيد مردى را بكشيد به خاطر اين كه مى گويد: پروردگار من «اللّه» است، در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است ؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت؛ واگر راستگو باشد، (لااقل) بعضى از عذاب هايى را كه وعده مى دهد به شما خواهد رسيد؛ خداوند كسى را كه اسرافكار وبسيار دروغگوست هدايت نمى كند. * اى قوم من! امروز حكومت از آنِ شماست ودر اين سرزمين پيروزيد؛ اگر عذاب خدا به سراغ شما آيد، چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟!» فرعون گفت: «من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى دهم، وشما را جز به راه صحيح راهنمايى نمى كنم. (دستور، همان قتل موسى است.)» * آن مرد باايمان گفت: اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذابِ) اقوام پيشين بيمناكم! * واز عادتى همچون عادت قوم نوح وعاد وثمود وكسانى كه بعد از آنان بودند (از شرك وكفر وطغيان) مى ترسم؛ وخداوند ظلم وستمى بر بندگانش نمى خواهد. * اى قوم! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را صدا مى زنند (و از هم يارى مى طلبند وصدايشان به جايى نمى رسد) بيمناكم! * همان روزى كه روى مى گردانيد وفرار مى كنيد؛ امّا هيچ پناهگاهى در برابر (عذاب) خداوند براى شما نيست؛ وهر كس را خداوند (به خاطر اعمالش) گمراه سازد، هدايت كننده اى براى او نيست.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

كفر ورزيدن به رسالت پيامبران عامل عقوبت، رسالت حضرت موسى همراه با معجزه روشن، تهمت فرعون وهامان وقارون به حضرت موسى (علیه السلام)، زنده نگه داشتن دختران وكشتن پسران سيره عملى فرعونيان، تصميم فرعون نسبت به كشتن موسى (علیه السلام)، پناه بردن موسى (علیه السلام) به خداوند از هر متكبّر بى ايمان، توبيخ مؤمن آل فرعون به فرعونيان، خودمحورى فرعون ونصيحت مؤمن آل فرعون به فرعونيان پيرامون پيامد ظلم در قيامت.

ب. كلمه «ذلك» اشاره به همان اخذ الهى است كه در آيه 21 اشاره شد.(1)

ج. بعيد نيست مراد از «ءايات»، معجزات وخارق العاده هايى باشد كه موسى با آن ها به

ص: 306


1- الميزان، ج 17، ص 519؛ نمونه، ج 20، ص 71؛ مجمع البيان، ج 8، ص 808.

سوى فرعون ارسال شد از قبيل: عصا، يد بيضا وامثال آن ها.(1)

د. مراد از (سلطان مبين)، سلطه الهى است كه خدا به وسيله آن موسى (علیه السلام) را تأييد كرد وبه وسيله آن جلوى فرعون را از كشتن موسى وخاموش كردن نور او گرفت.(2)

ه -. تعبير اقتلوا أبناء الذين ءامنوا معه استحيوا نسائهم نشان مى دهد كه مسأله قتل فرزندان پسر وزنده نگه داشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (علیه السلام) نبوده، بلكه بعد از قيام ونبوت او نيز اين كار تكرار شد. آيه 129 سوره اعراف نيز شاهد اين مدعاست.(3)

و. «ذرونى» به معناى «اتركونى» است؛ يعنى مانع من نشويد وبگذاريد موسى را بكشم واز آن جا كه اين خطاب را فرعون به درباريان خود كرده بود، دلالت دارد كه در برابرش مردمى بوده اند كه با كشتن موسى مخالفت مى كرده اند.(4)

ز. جمله عذت بربّى وربّكم در مقابل گفتار فرعون است كه گفت: وليدع ربّه؛ چون فرعون در اين جمله ربّ را اختصاص به موسى داد وموسى (علیه السلام) در پاسخش پروردگار خود را پروردگار ايشان نيز خواند.(5)

ح. در روايات وارد شده است كه مؤمن آل فرعون، پسر عمو يا پسر خاله فرعون بود وتعبير به آل فرعون نيز شاهد بر اين معناست. خزائن فرعون در اختيار او بوده است.

مرحوم طبرسى گويد: او همان كسى است كه قرآن در باره او مى فرمايد: وجاء من أقصى المدينة رجل يسعى (يس، 20). برخى گفته اند: وليعهد فرعون بوده واسم او حبيب بوده وبرخى ديگر گفته اند: نام او حزبيل بوده است.(6)

ط. تقيه به معناى ضعف وترس ومحافظه كارى نيست، بلكه يك وسيله مؤثر براى مبارزه با زورمندان وظالمان است همان گونه كه در اين آيه نيز مؤمنِ آل فرعون چنين بوده است واين روش در ميان پيامبران ديگر مانند حضرت ابراهيم (علیه السلام) وافراد ديگر مانند عموى گرامى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) حضرت ابوطالب (علیه السلام) معمول بوده است. بنا بر اين آنچه بعضى از جاهلان

ص: 307


1- الميزان، ج 17، ص 519؛ نمونه، ج 20، ص 75.
2- الميزان، ج 17، ص 519؛ مجمع البيان، ج 8، ص 808؛ نمونه، ج 20، ص 75.
3- نمونه، ج 20، ص 76.
4- الميزان، ج 17، ص 520؛ مجمع البيان، ج 8، ص 810؛ تفسير كبير، ج 27، ص 55.
5- الميزان، ج 17، ص 521.
6- نمونه، ج 20، ص 87؛ تفسير كبير، ج 27، ص 58؛ مجمع البيان، ج 4، ص 521.

پنداشته اند كه تقيه مخصوص مذهب شيعه است، بى اساس است.(1)

ى. منظور از «ارض»، سرزمين مصر است.(2)

ك. مراد از «احزاب»، امت هاى نامبرده در آيه بعدى است؛ يعنى قوم نوح وعاد وثمود وآن هايى كه بعد از ايشان بوده اند.(3)

ل. منظور از يوم التناد، روز قيامت است وتسميه قيامت به اين اسم، به علت اين است كه در آن روز ستمگران يكديگر را با صداى بلند صدا مى زنند، همان گونه كه در دنيا به داد وفرياد عادت كرده بودند.(4)

م. منظور از يوم تولّون مدبرين همان روز قيامت است ومراد از آن اين است كه كفّار در آن روز در دوزخ از شدت عذاب از اين سو به آن سو فرار مى كنند، ولى از هر طرف كه مى دوند برگردانده مى شوند.(5)

ن. مراد از عاصم، مانع از عذاب الهى است.(6)

نكته ها

1. همه انبيا معجزه داشته اند ودر دليل واعجاز آنان هيچ نقطه ابهامى نبوده است: تأتيهم رسلهم بالبينات.(7)

2. اگر از ميان مخالفان حضرت موسى (علیه السلام)، تنها نام فرعون، هامان وقارون را ذكر كرده، براى اين بوده كه تمامى فتنه ها وفسادها به اين سه نفر منتهى مى شده است.(8)

3. اين كه فرمود: الذين ءامنوا معه ونفرمود: «ءامنوا به»، اشاره است به اين كه گروندگان به موسى از آن جناب پشتيبانى هم مى كردند ودر دعوتش كمكش مى نمودند.(9)

4. كشتار فرزندان ذكور مؤمنان، تنها راه پيشگيرى از رواج آيين موسى، در نگاه فرعونيان

ص: 308


1- نمونه، ج 20، ص 88.
2- الميزان، ج 17، ص 532؛ نمونه، ج 20، ص 86؛ مجمع البيان، ج 8، ص 811.
3- الميزان، ج 17، ص 524؛ تفسير كبير، ج 27، ص 61.
4- الميزان، ج 17، ص 525؛ مجمع البيان، ج 8، ص 813؛ تفسير كبير، ج 27، ص 62.
5- الميزان، ج 17، ص 525؛ مجمع البيان، ج 8، ص 814؛ تفسير كبير، ج 27، ص 62.
6- مجمع البيان، ج 8، ص 814.
7- نور، ج 10، ص 238.
8- الميزان، ج 17، ص 520؛ مجمع البيان، ج 8، ص 808.
9- الميزان، ج 17، ص 520.

بوده است: قالوا اقتلوا أبناء الذين ءامنوا معه. برداشت ياد شده به دليل اين نكته است كه نخستين واكنش فرعون و... در برابر ايمان آورندگان به موسى (علیه السلام)، قتل پسران آنان بود.(1)

5. پيامبران در برابر طاغوت ها دو سلاح مهم داشتند: يكى معجزه؛ ءاياتنا وديگرى منطق روشن؛ سلطان مبين.(2)

6. سرلوحه رسالت انبيا مبارزه با رهبران فساد وكفر است: خواه در قالب زور وحكومت وقدرت سياسى؛ (فرعون)، يا در قالب تدبير وتدارك وشيطنت قدرت فرهنگى؛ (هامان)، يا در قالب سرمايه وثروت وقدرت اقتصادى؛ (قارون).(3)

7. مخالفان انبيا هم با زبان ترور شخصيّت مى كنند: قالوا ساحر كذاب وهم عملاً بر ضد آنان قيام مى كنند: اقتلوا....(4)

8. توطئه مشترك فرعون، هامان وقارون براى كشتار فرزندان ذكور مؤمنان در عصر موسى (علیه السلام) نافرجام ماند: وما كيد الكافرين إلاّ فى ضلال.(5)

9. پناهندگى اولياى خدا

اولياى خدا در زندگى به هنگام مواجه شدن با مشكلات به خداوند پناهنده مى شدند ونتيجه مى گرفتند:

حضرت موسى (علیه السلام) از شرّ فتنه هاى فرعون به خداوند پناه برد؛ انّى عذت بربّى وربّكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب. (غافر، 27)

مادر مريم مى گويد: من مريم ونسل او را در پناه تو قرار مى دهم؛ انّى أعيذها بك وذريتها من الشيطان الرجيم. (آل عمران، 36)

حضرت يوسف (علیه السلام) به هنگام رو به رو شدن با زليخا به خداوند پناه برد؛ وغلّقت الابواب وقالت هيت لك قال معاذ الله. (يوسف، 23)

به پيامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داده شد از همه ى بدى ها به خداوند پناه ببرد؛ قل أعوذ بربّ الفلق * من شرّ ما خلق.

ص: 309


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 230.
2- نور، ج 10، ص 240.
3- نمونه، ج 20، ص 76؛ نور، ج 10، ص 240.
4- نور، ج 10، ص 240.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 231.

10. طاغوت ها هر كجا حكومت خود را در خطر ببينند خود را حامى مردم، طرفدار دين واصلاح طلب معرفى مى كنند: انى اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر... الفساد.(1)

11. شخص فرعون مهم نيست، خصلت فرعونى مهم است كه تكبّر باشد وبايد از آن به خدا پناه برد: كل متكبّر.

12. انبيا شجاع بودند. موسى در برابر تهديد قتل به فرعون گفت: تو متكبر هستى: متكبّر.

13. مؤمن، بى تفاوت نيست؛ حامى مظلوم است وعليه ظالم فرياد مى كشد: أتقتلون رجلاً.

14. طاغوت ها جز براى خود، براى هيچ كس حقّ اظهار نظر قائل نيستند: ما أريكم الا ما أرى.

15. انسان فطرتا خواهان سعادت ورشد وهدايت است وطاغوت ها نيز از همين انگيزه فطرى سوء استفاده مى كنند: الا سبيل الرشاد.(2)

16. مراد از اقوام هلاك شده بعد از قوم نوح وعاد وثمود كه در آيه 31 به آنان اشاره شده، قوم لوط واصحاب ايكه (قوم شعيب) هستند كه در آيه 13 سوره ص مطرح شده اند.(3)

17. تنها بودن، در ترك امر به معروف ونهى از منكر عذر نيست: قال الّذى ءامن.(4)

18. عن أبى عبدالله (علیه السلام) قال:

«... (يوم التناد) يوم ينادى أهل النار أهل الجنّة أن أفيضوا علينا من الماء أو ممّا رزقكم الله...»؛ از امام صادق (علیه السلام) روايت شده فرمود: (يوم التناد) روزى است كه دوزخيان بهشتيان را صدا مى زنند كه از فيض آب ها يا آنچه را خدا به شما عطا فرموده ما را مستفيض كنيد....(5)

19. در قيامت هيچ عامل نجات دهنده اى براى كافران، در برابر عذاب وقهر خداوند وجود ندارد: يوم تولّون مدبرين ما لكم من الله من عاصم.(6)

ص: 310


1- نور، ج 10، ص 242-246.
2- نور، ج 10، ص 247.
3- همان.
4- همان، ص 248.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 249.
6- همان، ص 250.

آیه 34-45

اشاره

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في شَكٍّ مِمّا جاءَكُمْ بِهِ حَتّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34) الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ (35) وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي صَرْحًا لَعَلّي أَبْلُغُ اْلأَسْبابَ (36) أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنّي َلأَظُنُّهُ كاذِبًا وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاّ في تَبابٍ (37) وَ قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبيلَ الرَّشادِ (38) يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ اْلآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ (39) مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلاّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ (40) وَ يا قَوْمِ ما لي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَني إِلَى النّارِ (41) تَدْعُونَني ِلأَكْفُرَ بِاللّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزيزِ الْغَفّارِ (42) لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَني إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي اْلآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ (43) فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ (44) فَوَقاهُ اللّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45)

ترجمه

پيش از اين يوسف دلايل روشن براى شما آورد، ولى شما همچنان در آنچه او براى شما آورده بود ترديد داشتيد؛ تا زمانى كه از دنيا رفت، گفتيد: هرگز خداوند بعد از او پيامبرى مبعوث نخواهد كرد! اين گونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده اى را گمراه مى سازد. * همان ها كه در آيات خدا بى آن كه دليلى برايشان آمده باشد به مجادله بر مى خيزند؛ (اين كارشان) خشم عظيمى نزد خداوند ونزد آنان كه ايمان آورده اند به بار مى آورد؛ اين گونه خداوند بر دل هر متكبّر جبّارى مُهر مى نهد.» * فرعون گفت: «اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز، شايد به وسايلى دست يابم، * وسايل (صعود به) آسمان ها تا از خداى موسى آگاه شوم؛ هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد.» اينچنين اعمال بدِ فرعون در نظرش آراسته جلوه كرد واز راه حق باز داشته شد؛ وتوطئه فرعون (و همفكران او) جز به نابودى

ص: 311

نمى انجامد. * كسى كه (از قوم فرعون) ايمان آورده بود گفت: «اى قوم! از من پيروى كنيد تا شما را به راه راست هدايت كنم. * اى قوم من! اين زندگى دنيا، تنها متاع زودگذرى است؛ وآخرت سراى هميشگى است. * هر كس بدى كند، جز بمانند آن كيفر داده نمى شود؛ ولى هر كس كار شايسته اى انجام دهد - خواه مرد يا زن - در حالى كه مؤمن باشد آن ها وارد بهشت مى شوند ودر آن روزىِ بى حسابى به آن ها داده خواهد شد. * اى قوم من! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم، امّا شما مرا به سوى آتش فرا مى خوانيد؟! * مرا دعوت مى كنيد كه به خداوند يگانه كافر شوم وهمتايى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفّار دعوت مى كنم! * قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد، نه دعوت (و حاكميتى) در دنيا دارد ونه در آخرت؛ وتنها بازگشت ما در قيامت به سوى خداست؛ ومسرفان اهل آتشند. * وبه زودى آنچه را به شما مى گويم به خاطر خواهيد آورد! من كار خود را به خدا وا مى گذارم كه خداوند نسبت به بندگانش بيناست.» * خداوند او را از نقشه هاى سوء آن ها نگه داشت، و عذاب شديد بر آل فرعون وارد شد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

رسالت حضرت يوسف همراه با معجزات، كفرورزى به رسالت انبيا عامل هلاكت، اضلال كيفرى خداوند نسبت به مجادله كنندگان در آيات الهى، تهمت كذب به موسى (علیه السلام) از ناحيه فرعون، نابودى نقشه هاى شوم فرعون، تبعيت از حق عامل هدايت به راه راست، اندك بودن زندگى دنيا وابدى بودن زندگى قيامت، همانندى كيفر عمل زشت در قيامت، ايمان وعمل صالح عامل بهره مندى از نعمت هاى بهشتى، دعوت مؤمن آل فرعون به سوى نجات ودعوت تبه كاران از او به كفر به خدا وشرك به او، جهنم سرنوشت تبه كاران، مؤمن آل فرعون وتفويض كار به سوى خدا، نگهدارى خداوند مؤمن آل فرعون را از مكر تبه كاران.

ب. تنها موردى كه در قرآن دلالت بر نبوت يوسف (علیه السلام) دارد آيه ولقد جاءكم يوسف من قبل بالبيّنات است هر چند در سوره يوسف نيز اشاراتى به اين معنا هست، اما صراحتى ندارد.(1)

ص: 312


1- نمونه، ج 20، ص 97.

ج. هامان، وزير وصاحب امر فرعون بود.(1)

د. در اين كه مقصود اصلى فرعون از ساختن بناى مرتفع چه بوده، ميان مفسران چند ديدگاه وجود دارد از جمله اين كه فرعون با ساختن بناى مرتفع، در صدد نبود كه به راه هاى آسمان دست يابد؛ زيرا كوه هاى مرتفعى وجود داشت كه از برج ها وبناى احداثى او بلندتر بود، از اين رو مقصود اصلى فرعون اين بود كه براى مردم اثبات كند كه راه يافتن به آسمان، امرى ناممكن است. بنا بر اين ادعاى موسى (علیه السلام) به اين كه در جهان خدايى هست كه با او ارتباط دارد، دروغ وباطل مى باشد.(2)

ه -. هر چند كه فعلِ «زُيّنَ» مجهول است، ليكن تزيين كننده عملِ سوء فرعون، اصحاب وهم نشينان فرعون وشيطان است.(3)

و. مراد از سبيل الرشاد، ايمان به خداوند متعال وتوحيد او واقرار به نبوت حضرت موسى (علیه السلام) است.(4)

ز. كلمه هدايت در اين جا به معناى نشان دادن راه است وجمله اهدكم سبيل الرشاد طعن بر فرعون است كه طريقه خود را رشاد مى خواند.(5)

ح. مراد از «متاع» بودن حياتِ دنيا آن است كه دنيا، انتفاعش قليل است وبعد از مدتى منافعش زايل ومنقطع مى شود، ليكن وزر وگناهانش باقى مى ماند.(6)

ط. منظور از آل فرعون، پيروان فرعون است، البته گاهى آل فلانى را بر خود آن شخص هم اطلاق مى كنند.(7)

ى. اگر عمل صالح در تأثير مقيّد به ايمان شده است، براى آن است كه عمل هر چه هم صالح باشد بدون ايمان حبط وبى اجر مى شود.(8)

ك. تعبير يرزقون فيها بغير حساب با آن آيه اى كه مى فرمايد: من جاء بالحسنة فله عشر

ص: 313


1- مجمع البيان، ج 8، ص 815.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 260.
3- مجمع البيان، ج 8، ص 815.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 816.
5- الميزان، ج 17، ص 528.
6- مجمع البيان، ج 8، ص 816.
7- الميزان، ج 17، ص 533؛ نمونه، ج 20، ص 115.
8- الميزان، ج 17، ص 529؛ مجمع البيان، ج 8، ص 816.

أمثالها (انعام، 160) منافات ندارد؛ زيرا ده برابر حداقل پاداش الهى است، از اين رو در مورد انفاق به هفتصد برابر وبيشتر ارتقا مى يابد وسرانجام به مرحله پاداش بى حساب مى رسد.(1)

ل. «تفويض» از نظر مفهوم با «توكل» شباهت زيادى دارد، ولى مرحله اى برتر از آن است؛ زيرا حقيقت توكّل، خدا را وكيل خويش دانستن است، ولى تفويض مفهومش واگذارى مطلق به اوست؛ زيرا بسيار مى شود كه انسان وكيلى انتخاب مى كند ولى به نظارت خويش نيز ادامه مى دهد، اما در مقام تفويض هيچ نظرى از خود ندارد.(2)

م. مؤمن آل فرعون طبق بعضى از روايات سرانجام به شهادت رسيد واين كه قرآن مى فرمايد: فوقاه الله سيئات ما مكروا، منظور اين است كه او را از انحراف عقيده وتحميل كفر وشرك حفظ كرد.(3)

نكته ها

1. انبيا دلايل روشن دارند؛ جاءكم بالبينات، ولى مخالفان دليل ندارند؛ بغير سلطان.(4)

2. قرآن كريم در برخى از آيات مى فرمايد: خداوند مسرف كذّاب را هدايت نمى كند؛ انّ اللّه لايهدى من هو مسرف كذاب (غافر، 28) در آيه ديگر مى فرمايد: خداوند مسرف مرتاب را كه در آيات الهى بدون دليل وحجت جدال مى كند گمراه مى كند؛ كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب الّذين يجادلون فى ءايات الله بغير سلطان ءاتاهم (غافر، 35)، در آيه سوم مى فرمايد: كسانى كه مسرف هستند در آتش دوزخ اند؛ انّ المسرفين هم اصحاب النار (غافر، 43) ودر آيه ديگر فرعون را به عنوان نمونه مسرفان معرفى مى كند: انّه كان عاليا من المسرفين. (دخان، 31)

3. خداوند، بر قلب هر متكبر تجاوزگرى، مهر مى زند واو را از فهم درست حقايق الهى محروم مى سازد: كذلك يطبع الله على كلّ قلب متكبّر جبّار. به هر متجاوزى كه از قانون بگذرد، «جبار» گويند.(5)

ص: 314


1- نمونه، ج 20، ص 108.
2- نمونه، ج 20، ص 118.
3- نمونه، ج 20، ص 117.
4- همان، ص 252.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 257.

4. جزا وكيفر الهى در قيامت، عادلانه ومتناسب با رفتار زشت انسان است: من عمل سيّئة فلا يجزى إلاّ مثلها. مقصود از مجازات به مثل، عادلانه بودن جزاى الهى ومتناسب بودن آن با رفتار انسان هاست.(1)

5. خداوند با كافران بدكردار در قيامت، بر مبناى عدل وبا مؤمنان نيك كردار بر اساس فضل ولطف خويش برخورد خواهد كرد: من عمل سيّئة فلا يجزى إلاّ مثلها ومن عمل صالحا... وهو مؤمن... يرزقون فيها بغير حساب.(2)

6. در آيه 41-42 دو بار جمله «ادعوكم» ودو بار جمله «تدعوننى» آمده كه همه با فعل مضارع است واين نشانه تداوم واستمرار دعوت از دو جبهه حق وباطل است.(3)

7. توكّل بر خداوند وتفويض كارها به او، پاسخ سريع الهى را به دنبال دارد: فوقاه الله.

ص: 315


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 268.
2- همان.
3- نور، ج 10، ص 258.

آیه 46-58

اشاره

النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46) وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّا كُنّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّا نَصيبًا مِنَ النّارِ (47) قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّا كُلٌّ فيها إِنَّ اللّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ (48) وَ قالَ الَّذينَ فِي النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنّا يَوْمًا مِنَ الْعَذابِ (49) قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إِلاّ في ضَلالٍ (50) إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ اْلأَشْهادُ (51) يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ (52) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى وَ أَوْرَثْنا بَني إِسْرائيلَ الْكِتابَ (53) هُدًى وَ ذِكْرى ِلأُولِي اْلأَلْبابِ (54) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ اْلإِبْكارِ (55) إِنَّ الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ في صُدُورِهِمْ إِلاّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (56) لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ ما يَسْتَوِي اْلأَعْمى وَ الْبَصيرُ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ لاَ الْمُسيءُ قَليلاً ما تَتَذَكَّرُونَ (58)

ترجمه

(عذاب آن ها) آتش است كه هر صبح وشام بر آن عرضه مى شوند؛ وروزى كه قيامت بر پا شود (مى فرمايد:) «آل فرعون را در سخت ترين عذاب ها وارد كنيد.» * (به خاطر بياور) هنگامى را كه در آتش دوزخ با هم محاجّه مى كنند؛ ضعيفان به مستكبران مى گويند: «ما پيرو شما بوديم، آيا شما (امروز) سهمى از آتش را به جاى ما پذيرا مى شويد؟!» * مستكبران مى گويند: «ما همگى در آن هستيم، زيرا خداوند در ميان بندگانش (به عدالت) حكم كرده است.» * وآن ها كه در آتش اند به مأموران دوزخ مى گويند: «از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما بردارد.» * آن ها مى گويند: «آيا پيامبران شما دلايل روشن برايتان نياوردند؟!» مى گويند: «چرا!» آن ها مى گويند: «پس هر چه مى خواهيد (خدا را) بخوانيد؛ ولى دعاى كافران (به جايى نمى رسد و) جز در ضلالت نيست.» * ما به يقين پيامبران خود وكسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و (در آخرت) روزى كه گواهان به پا مى خيزند

ص: 316

يارى مى دهيم. * روزى كه عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان نمى بخشد؛ ولعنت خدا براى آن ها، وخانه (و جايگاه) بد نيز براى آنان است. * وما به موسى هدايت بخشيديم، وبنى اسرائيل را وارثان كتاب (تورات) قرار داديم. * كتابى كه مايه هدايت وتذكّر براى صاحبان عقل بود. * پس (اى پيامبر!) صبر وشكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حق است، وبراى گناهت استغفار كن، وهر صبح وشام تسبيح وحمد پروردگارت را به جا آور. * كسانى كه در آيات خداوند بدون دليلى كه براى آن ها آمده باشد ستيزه جويى مى كنند، در سينه هايشان فقط تكبّر (و غرور) است، وهرگز به خواسته خود نخواهند رسيد، پس به خدا پناه بر كه او شنوا وبيناست. * آفرينش آسمان ها وزمين از آفرينش انسان ها مهم تر است، ولى بيشتر مردم نمى دانند. * هرگز نابينا وبينا يكسان نيستند؛ همچنين كسانى كه ايمان آورده، واعمال صالح انجام داده اند با بدكاران يكسان نخواهند بود؛ امّا كمتر متذكّر مى شويد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

بيان عذاب برزخى فرعونيان وعذاب قيامت آنان، احتجاج وگفتگوى مستضعفان با مستكبران در آتش جهنم، تقاضاى جهنميان از فرشتگان در باره تخفيف عذاب، سخن فرشتگان با اهل عذاب نسبت به آمدن پيامبران واقرار آنان به كفرورزى خويش، قطعى بودن نصرت خداوند نسبت به پيامبران ومؤمنان، عدم سوددهى اعتذار ستمگران در قيامت، اعطاى كتاب وهدايت به موسى، لزوم صبر واستغفار وتسبيح نسبت به خداوند، كبر وغرور عامل مجادله در آيات الهى، عظمت خلقت آسمان وزمين نسبت به خلقت بشر، عدم تساوى نابينا وبينا وعدم تساوى مؤمن وغير مؤمن.

ب. غدوّا وعشيّا اشاره است به اين كه عرضه آتش بر كفار پشت سر هم واقع مى شود ولاينقطع ادامه مى يابد وچه بسا اين هم استفاده مى شود كه اهل برزخ از آن جا كه به كلّى از دنيا منقطع نشده اند، مانند اهل دنيا صبح وشام دارند.(1)

ج. با اين كه ضعفا مى دانند كه رهبران آن ها نيز خود گرفتار عذابند، ولى از آن ها تقاضا

ص: 317


1- الميزان، ج 17، ص 533؛ نمونه، ج 20، ص 115.

مى كنند سهمى از عذابشان را بپذيرند. اين امر به خاطر آن است كه در اين جهان عادت كرده بودند در حوادث سخت به آن ها پناه برند، در آن جا نيز ناخود آگاه به سوى اين امر كشيده مى شوند، ولى بهتر اين است كه گفته شود اين يك نوع سخريه وملامت نسبت به مستكبران است تا معلوم شود ادعاهاى آنان خالى از حقيقت بوده است.(1)

د. مراد از يوما من العذاب، يك روز از روزهاى دنيا نيست، بلكه يك روز از روزهاى عالم خودشان است كه در نتيجه معنايش اين مى شود كه از خدا بخواهيد پاره اى از عذاب جهنم را بر ما تخفيف دهد.(2)

ه -. «أشهاد» جمع شاهد يا شهيد است وبه هر حال به معناى گواهان است. در اين كه اين گواهان چه كسانى هستند؟ تفسيرهاى مختلفى شده كه همه قابل جمع است:

1. منظور فرشتگان مراقب اعمال آدمى است.

2. منظور پيامبران مى باشد كه گواهان امت ها هستند.

3. مقصود فرشتگان وپيامبران ومؤمنانند كه گواهان اعمال انسان ها مى باشند.(3)

و. نصرت الهى چند نوع است: 1. گاهى نصرت با حجت ودليل است. 2. گاهى نصرت با غلبه در جنگ است. 3. گاهى نصرت با الطاف وتأييد وتقويت قلب است. 4. گاهى نصرت با هلاك كردن دشمن است. 5. گاهى نصرت با انتقام گرفتن است.(4)

ز. مراد از ارث دادن كتاب به بنى اسرائيل، اين است كه تورات را در بين آنان باقى گذاشت تا بدان عمل كنند وبه وسيله آن هدايت شوند.(5)

ح. مراد از «الهدى»، دينى است كه موسى (علیه السلام) آورد.(6)

ط. ممكن است «عشى» و «ابكار» اشاره به دو زمان معين عصرگاهان وصبحگاهان باشد كه انسان آمادگى براى حمد وتسبيح الهى دارد؛ زيرا هنوز مشغول كار روزانه نشده ويا آن را به پايان رسانيده است وممكن است به معناى دوام حمد وتسبيح در مدت تمام شبانه روز باشد.(7)

ص: 318


1- تفسير كبير، ج 27، ص 75؛ نمونه، ج 20، ص 123.
2- الميزان، ج 17، ص 535.
3- تفسير كبير، ج 27، ص 77؛ نمونه، ج 20، ص 127؛ مجمع البيان، ج 8، ص 820.
4- مجمع البيان، ج 8، ص 820؛ تفسير كبير، ج 27، ص 77.
5- الميزان، ج 17، ص 538؛ نمونه، ج 20، ص 132؛ تفسير كبير، ج 27، ص 78؛ مجمع البيان، ج 8، ص 821.
6- الميزان، ج 17، ص 538؛ تفسير كبير، ج 27، ص 78.
7- نمونه، ج 20، ص 134؛ تفسير كبير، ج 27، ص 79.

ى. مراد از وعد الله، همان وعده اى است كه در آيه 51 همين سوره آمده است: انّالننصر رسلنا والذين ءامنوا.(1)

ك. مقصود از ءايات الله، معجزات وآيات قرآن وبحث هاى مربوط به مبدأ ومعاد است كه گاه آن را سحر مى خواندند وگاه نشانه جنون وگاه اساطير الاولين وافسانه هاى گذشتگان.(2)

ل. «صدور» (سينه ها) در اين جا اشاره به قلب هاست ومنظور از قلب، روح وجان وفكر است كه در آيات قرآن كرارا به اين معنا آمده است.(3)

نكته ها

1. عرضه كردن آتش بر آل فرعون در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مى گيرد وآن عالم برزخ است كه فاصله بين دنيا وآخرت است.(4)

2. دوزخيان، در عين سوختن دائمى در آتش، حيات داشته وبر تكلم كردن توانا هستند: واذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفؤا للذين استكبروا.(5)

3. اعتراف مستضعفان در آتش دوزخ، به پيروى كامل خويش از مستكبران در دنيا: فيقول الضعفؤا للذين استكبروا إنّا كنّا لكم تبعا. آمدن «تبعا» (به صورت مصدر) مفيد مبالغه است كه تابعيت محض وپيروى كامل را مى رساند.(6)

4. در قيامت پاسخ استمدادها منفى است وهيچ كس بار ديگرى را حمل نمى كند. (كسى كه خودش در آتش است چگونه مى تواند ديگرى را نجات دهد): انّا كلّ فيها.(7)

5. در آيه 44 مى فرمايد: انّ الله بصير بالعباد، در آيه 48 مى فرمايد: ان الله قد حكم بين العباد؛ يعنى داور كسى است كه خودش همه چيز را ديده است.(8)

ص: 319


1- الميزان، ج 17، ص 542.
2- نمونه، ج 20، ص 137.
3- نمونه، ج 20، ص 138.
4- الميزان، ج 17، ص 533.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 285.
6- همان.
7- نور، ج 10، ص 264.
8- نور، ج 10، ص 264.

6. در قيامت مجرمان از سه گروه استمداد مى كنند:

الف. مستضعفان از مستكبران؛ فقال الضعفاء للذين استكبروا انّا كنّا لكم تبعا فهل أنتم مغنون عنا من عذاب الله. (ابراهيم، 21)

ب. منافقان از مؤمنان؛ يوم يقول المنافقون والمنافقات للذين ءامنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا. (حديد، 13)

ج. از فرشتگان مأمور دوزخ؛ قال الذين فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربكم يخفّف عنا يوما من العذاب. (غافر، 49)

7. جهنميان واهل دوزخ از خداوند دو تقاضا دارند كه به هيچ كدام پاسخ داده نمى شود:

الف) مى گويند: خداوند مرگ ما را بدهد تا راحت شويم؛ ليقض علينا ربّك. (زخرف، 77)

ب) مى گويند: خدايا تخفيفى در عذاب ما بده؛ يخفّف عنّا يوما من العذاب. (غافر، 49)

قرآن كريم در آيه 36 فاطر مى فرمايد: به هيچ يك از اين دو تقاضا پاسخ داده نمى شود؛ والذين كفروا لهم نار جهنم لا يقضى عليهم فيموتوا ولا يخفّف عنهم من عذابها كذلك نجزى كلّ كفور.

8. در آيه 47 فرمود: ضعفا از مستكبران استمداد مى كنند. در آيه 49 مى فرمايد: همه با هم از نگهبان دوزخ استمداد مى كنند: قال الّذين فى النار لخزنة جهنم.(1)

9. جهنم، داراى نگهبانان ودربانان متعدد است: لخزنة جهنّم. «خزنة» جمع «خازن» است و «خازن» به كسى گويند كه حافظ اشيايى باشد كه در مكانى قرار دارد.(2)

10. كيفر كافران، پس از ابلاغ پيام الهى واتمام حجت از سوى رسولان است: أو لم تك تأتيكم رسلكم بالبيّنات قالوا بلى.(3)

11. نصرت ويارى خداوند به پيامبران ومؤمنان، امرى قطعى ووعده اى تخلف ناپذير است: انّالننصر رسلنا.(4)

12. نصرت پيامبران ومؤمنان

ص: 320


1- نور، ج 10، ص 264.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 289.
3- همان، ص 290.
4- تفسير راهنما، ج 16، ص 292.

قرآن كريم نصرت پيامبران ومؤمنان را امر قطعى بيان كرده است كه خداوند متعال هر دو گروه را يارى مى كند؛ كتب الله لاغلبنّ انا ورسلى (مجادله، 21)، انا لننصر رسلنا (غافر، 51) و وكان حقّا علينا نصر المؤمنين (روم، 47)، با اين تفاوت كه نصرت پيامبران را به طور مطلق مطرح كرده، اما نصرت مؤمنان را مشروط به نصرت آنان در باره دين خدا بيان كرده است؛ ان تنصروا الله ينصركم. (محمد، 7)

13. ايمان، به انسان ارزش داده واو را در كنار انبيا قرار مى دهد ومشمول نصرت الهى مى كند: رسلنا والذين ءامنوا.(1)

14. در آيه 51 غافر مى فرمايد در روز قيامت شهود وگواهان قيام مى كنند.

ويَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ

در آيه ديگر سخن شهود وگواهان را بيان مى كند

ومَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبا أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هؤُلاَءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (هود، 18)

15. نظير آيه 51 غافر: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ

آيه 171 صافات است: ولَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ

16. تفاوت «هدايت» و «ذكرى» در اين است كه هدايت در آغاز كار است، اما تذكّر به عنوان يادآورى در برابر مسائلى است كه انسان قبلاً شنيده وبه آن ايمان آورده، اما از صفحه خاطرش محو شده است وبه تعبير ديگر كتب آسمانى هم آغازگر هدايت هستند وهم تداوم بخش آن.(2)

17. درك معارف آسمانى، به خرد وتقوا نياز دارد: هدىً للمتّقين (بقره، 2) و هدىً وذكرى لاولى الالباب.(3)

18. عناصر سعادت چند چيز است: الف) لطف وهدايت الهى: (و لقد ءاتينا موسى). ب) رهبرى معصوم: (موسى). ج) قانون آسمانى: (الكتاب). د) تذكر ودورى از غفلت: (ذكرى).

ص: 321


1- نور، ج 10، ص 270.
2- نمونه، ج 20، ص 132؛ تفسير كبير، ج 27، ص 78.
3- نور، ج 10، ص 271.

ه -) عقل وخرد ناب وخالص: (لاولى الالباب).(1)

19. صبر وشكيبايى در برابر آزارها وكارشكنى هاى دشمنان، زمينه ساز پيروزى وجلب نصرت الهى: فاصبر إنّ وعد الله حقّ.(2)

20. در آيه 57 يكى از عوامل مجادله باطل، جهل (لا يعلمون) معرفى شده است در حالى كه در آيات قبل مسأله كبر مطرح شده بود واين هر دو رابطه نزديك با هم دارند؛ زيرا سرچشمه كبر، جهل وعدم شناخت قدر خود يا مقدار علم ودانايى خويشتن است.(3)

21. اگر به عظمت هستى بنگريم هرگز خود را بزرگ نمى بينيم: ان فى صدورهم الاّ كبر... لخلق السموات....(4)

22. نظير آيه 57 غافر: لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ

آيه 27 و 28 نازعات است: أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا. رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا

23. اين نكته ممكن است از آيه 58 استفاده شود كه ايمان وعمل صالح چشم دل را بينا مى كند همچنان كه كفر واعمال زشت آدمى را نابينا مى سازد وحسّ تشخيص حق را از باطل از او مى گيرد.(5)

ص: 322


1- نور، ج 10، ص 272.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 299.
3- نمونه، ج 20، ص 140.
4- نور، ج 10، ص 276.
5- نمونه، ج 20، ص 141.

آیه 60-70

اشاره

إِنَّ السّاعَةَ َلآتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59) وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (60) اللّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61) ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ (62) كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذينَ كانُوا بِآياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ (63) اللّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ قَرارًا وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (64) هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (65) قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَمّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ (66) هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ فَإِذا قَضى أَمْرًا فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (68) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللّهِ أَنّى يُصْرَفُونَ (69) الَّذينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (70)

ترجمه

روز قيامت به يقين آمدنى است، وشكى در آن نيست؛ ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند. * پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم. كسانى كه از عبادت من تكبر مى ورزند به زودى با ذلت وارد دوزخ مى شوند.» * خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريده تا در آن بياساييد، وروز را روشنى بخش قرار داد؛ خداوند نسبت به مردم، صاحب فضل وكَرَم است؛ ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمى كنند. * اين است خداوند، پروردگار شما كه آفريننده همه چيز است؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ با اين حال چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟! * اين چنين كسانى كه آيات خدا را انكار مى كردند (از راه راست) منحرف مى شوند. * خداوند كسى است كه زمين را براى شما جايگاه امن وآرامش قرار داد وآسمان را همچون سقفى (بالاى سرتان)؛ وشما را صورتگرى كرد، وصورتتان را نيكو آفريد؛ واز چيزهايى پاكيزه به شما روزى داد؛ اين است خداوند پروردگار شما؛ جاويد وپربركت است

ص: 323

خداوندى كه پروردگار عالميان است. * زنده (واقعى) اوست؛ معبودى جز او نيست؛ پس او را بخوانيد در حالى كه دين خود را براى او خالص كرده ايد. ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. * بگو: «من نهى شده ام از اين كه معبودهايى را كه شما غير از خدا مى خوانيد بپرستم، چون دلايل روشن از جانب پروردگارم براى من آمده است؛ ومأمورم كه تنها در برابر پروردگار عالميان تسليم باشم.» * او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را به صورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مى فرستد، بعد به مرحله كمال قوّت خود مى رسيد، وبعد از آن پير مى شويد؛ و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى ميرند ودر نهايت به سرآمد عمر خود مى رسيد؛ وشايد تعقل كنيد. * او كسى است كه زنده مى كند ومى ميراند؛ وهنگامى كه كارى را مقرّر كند، تنها به آن مى گويد: «موجود باش!» بى درنگ موجود مى شود. * آيا نديدى كسانى را كه در آيات خدا مجادله مى كنند، چگونه از راه حق منحرف مى شوند؟! * همان كسانى كه كتاب (آسمانى) وآنچه رسولان خود را بدانفرستاده ايم تكذيب كردند؛ امّا به زودى (نتيجه كار خود را) مى دانند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

قطعى بودن قيامت، خداوند اجابت كننده دعا، استكبار از دعا وعبادت عامل ورود به جهنم، وجود شب عامل آرامش وروز عامل روشنايى، فضل خداوند نسبت به همه مردم، خداوند خالق همه نظام هستى، انكار آيات الهى عامل انحراف، بيان قدرت ونعمت هاى مختلف خداوند، لزوم اخلاص در دين وستايش خداوند وتسليم در برابر او، بيان تحولات مختلف در خلقت انسان وقدرت خداوند بر احيا واماته، تهديد نسبت به تكذيب كنندگان در باره عذاب قيامت.

ب. بسيارى از مفسران «دعا» را در اين جا به همان معناى معروفش تفسير كرده اند وهمين تفسير درست است نه آن كه «دعا» در اين جا به معناى توحيد وعبادت پروردگار باشد.(1)

ص: 324


1- نمونه، ج 20، ص 146؛ تفسير كبير، ج 27، ص 81.

ج. بعضى از مفسران صورت را در اين جا به معناى اعمّ از صورت ظاهر وباطن گرفته اند واشاره به انواع استعدادها وذوق هايى مى دانند كه خدا در آدمى آفريده واو را بر ساير جانداران برترى بخشيده است.(1)

د. «ذلكم» در اصل اشاره به دور است كه در اين گونه موارد كنايه از علو مقام وعظمت مى باشد.(2)

ه -. در آيه 66 موارد امر ونهى جدا است، اين تفاوت ممكن است به خاطر اين باشد كه در مورد بت تنها چيزى كه تصوّر مى شود همان پرستش است كه از آن نهى شده است، اما در مورد خداوند علاوه بر پرستش بايد تسليم فرمان او نيز بود.(3)

و. مراد از خلقت كردن از تراب ممكن است:

1. خلقت پدر ايشان يعنى حضرت آدم (علیه السلام) است كه از خاك آفريده شد واز آن جا كه خلقت غير آدم بالاخره منتهى به خلقت آدم مى شود ودر نتيجه خلقت ايشان نيز در اصل از خاك بوده است.

2. شايد مراد اين باشد كه تكوين نطفه پدرها از مواد بسيط زمين بوده است.(4)

ز. مراد از اجل معين اجل مسمّى، اجل حتمى است كه به هيچ وجه قابل تغيير نيست وشامل تمام مردم مى شود.(5)

ح. حدّ بلوغ أشد لتبلغوا أشدكم كه در اين آيه از آن نام برده شده است، از عمل آدمى آن زمانى است كه نيروى بدنى انسان به حدّ كمال مى رسد.(6)

ط. كلمه «طفل» به گونه اى كه مى گويند هم بر يك نفر اطلاق مى شود وهم بر جمع همچنان كه در آيه أو الطفل الّذين لم يظهروا على عورات النساء (نور، 31) بر جمع اطلاق شده است.(7)

ص: 325


1- نمونه، ج 20، ص 160.
2- همان.
3- همان، ص 162.
4- الميزان، ج 17، ص 552؛ نمونه، ج 20، ص 165؛ تفسير كبير، ج 27، ص 86؛ مجمع البيان، ج 8، ص 826.
5- الميزان، ج 17، ص 553.
6- الميزان، ج 17، ص 553؛ نمونه، ج 20، ص 165؛ تفسير كبير، ج 27، ص 86؛ مجمع البيان، ج 8، ص 826.
7- الميزان، ج 17، ص 553؛ مجمع البيان، ج 8، ص 826.

ى. آن گونه كه از سياق آيات بعدى بر مى آيد اين است كه مراد از مجادلين تنها مجادلين با پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است. بنا بر اين مراد از «الكتاب» در اين آيه شريفه قرآن كريم است.(1)

نكته ها

1. دعا خود يك نوع عبادت است؛ زيرا در ذيل آيه واژه عبادت بر آن اطلاق شده است.(2)

2. در دعا فقط خدا را مى خوانيم، نه خدا وديگران را در كنار هم: أدعونى.(3)

3. بين دعا واستجابت هيچ فاصله اى نيست: ادعونى أستجب (حتى حرف «فاء» يا «ثمّ» نيامده است. اگر مى فرمود «فاستجب»؛ يعنى بعد از مدت كمى مستجاب مى كنم واگر مى فرمود «ثم استجب»؛ يعنى بعد از مدت طولانى).(4)

4. شرايط اجابت دعا

الف. اخلاص در طاعت؛ فادعوا الله مخلصين له الدين. (مؤمن، 14)

ب. وفاى به عهد الهى؛ اوفوا بعهدى اوف بعهدكم. (بقره، 40)

ج. ايمان وعمل صالح؛ ويستجيب الّذين ءامنوا وعملوا الصالحات ويزيدهم من فضله. (شورى، 26)

د. خوف ورجا؛ وادعوه خوفا وطمعا ان رحمة الله قريب من المحسنين. (اعراف، 56)

ه -. از خداوند خواستن؛ ادعونى أستجب لكم. (غافر، 60)

و. توحيد، تنزيه واقرار به گناه؛ فنادى فى الظلمات ان لا إله الاّ أنت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجّيناه من الغم وكذلك ننجى المؤمنين. (انبياء، 87-88)

ز. اضطرار؛ أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه ويكشف السّوء. (نمل، 62)

ح. توجه به ربوبيّت خداوند؛ ربّ اغفر لى ولوالدىّ (نوح، 28) و ربّنا أنزل علينا مائدة من السماء (مائده، 114) و ادعوا ربكم تضرّعا وخفية. (اعراف، 55)

5. اگر دعايى مستجاب نشد لابد به سود ما نبوده است، چون فرمود: استجب لكم آنچه

ص: 326


1- الميزان، ج 17، ص 558؛ مجمع البيان، ج 8، ص 826؛ تفسير كبير، ج 27، ص 88.
2- نمونه، ج 20، ص 147؛ مجمع البيان، ج 8، ص 823.
3- نور، ج 10، ص 280.
4- نور، ج 10، ص 280.

را به نفع شما باشد مستجاب مى كنم.(1)

6. فى الصحيفة السجّادية: وقلت:

(ادعونى أستجب لكم إنّ الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنّم داخرين) فسمّيت دعاءك عبادة وتركه استكبارا وتوعّدت على تركه دخول جهنم داخرين...؛ در صحيفه سجاديه آمده است: خدايا تو فرمودى مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم وفرمودى كسانى كه از روى كبر از عبادت من روى بر مى گردانند، به زودى با ذلت وارد دوزخ خواهند شد. پس خواندن خودت را عبادت ناميدى وترك آن را استكبار خواندى وبر ترك آن وعده دخول ذليلانه به جهنم را دادى.(2)

7. كسى از خداوند طلبى ندارد، آن چه مى دهد لطف اوست: لذو فضل.(3)

8. نشانه فضل او آن است كه با اين كه مى داند اكثر مردم ناسپاسند، باز هم لطف خود را دريغ نمى كند: لذو فضل على الناس ولكن اكثر الناس لا يشكرون.(4)

9. فضل الهى بر دو قسم است:

1. فضل عام نسبت به همه مردم: ان اللّه لذو فضل على الناس.

2. فضل خاص كه بر اساس حكمت به هر كس بخواهد مى دهد: ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء (حديد، 21). فضل خاص مانند علم ومعرفت است كه به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) عنايت فرموده است: وعلّمك مالم تكن تعلم وكان فضل الله عليك عظيما. (نساء، 113)

10. شبِ آرامش دهنده وروزِ روشنايى بخش، دو نعمت بزرگ ودر خور شكر وسپاس الهى: اللّه الذى جعل لكم الّيل لتسكنوا فيه والنهار مبصرا... ولكنّ أكثر الناس لايشكرون.(5)

11. توانايى بر آفرينش همه چيز، نشانه يكتايى وبى همتايى خداوند است.

12. در مورد خلقت انسان واعطاى روح به او، خداوند به خود تبريك گفته وفرمود: فتبارك الله أحسن الخالقين. در آيه 64 نيز كه موضوع آفرينش نيكوى انسان مطرح شد، خداوند به خود تبريك گفته ومى فرمايد: فتبارك الله ربّ العالمين.(6)

ص: 327


1- نور، ج 10، ص 280.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 308.
3- نور، ج 10، ص 282.
4- همان.
5- تفسير راهنما، ج 16، ص 310-312.
6- نور، ج 10، ص 284.

13. زمين با همه حركاتى كه دارد آرام است: (قرارا).(1)

14. اندام زيبا ورزق طيب وثبات زمين وقابل سكونت بودن آن براى بشر وبرافراشته ساختن آسمان، جلوه هايى از قدرت وربوبيت بى همتاى خداوند: ذلكم الله ربّكم... اللّه الّذى جعل لكم الأرض قرارا.(2)

15. حياتِ واقعى از آنِ خداست: هو الحىّ (حيات ديگران، محدود وفانى ووابسته است).(3)

16. تعبيرهاى آيه 66 تعبيرهايى است فوق العاده نرم وملايم ومؤدبانه كه در برابر دشمنان لجوج وسرسخت گفته مى شود تا اگر كمترين آمادگى براى پذيرش حق دارند، تحت تأثير قرار گيرند. مى گويد: من چنين مأموريت يافته ام ومن چنين نهى شده ام؛ يعنى شما خودتان حساب خود را برسيد، بى آن كه حس لجاجتشان را تحريك كند.(4)

17. جمله الحمد للّه ربّ العالمين در حقيقت تعليمى است براى بندگان كه خدا را به خاطر نعمت هايى كه در آيات قبل اشاره شد، مخصوصا نعمت حيات وزندگى شكر وحمد گويند.(5)

18. آيه 66 ودو آيه قبل آن با كلمه مباركه ربّ العالمين ختم شده است. آيه 64 بعد از اثبات ذات خداوند فرمود: ربّ العالمين، آيه 65 بعد از توحيد واخلاص فرمود: ربّالعالمين واين آيه بعد از نفى هر گونه شرك، رب العالمين را مطرح كرده است. آرى، سير طبيعى ومنطقى خداشناسى آن است كه اول او را بشناسيم سپس به يكتايى او ايمان آوريم وآن گاه هر چه مانع يكتايى وتوحيد است از خود دور كنيم.(6)

19. نكره آوردن «نطفه» و «علقه» براى اشاره به حقارت آن دو است.(7)

20. تمام مراحل با كلمه «ثم» به يكديگر عطف شده است كه نشانه ترتيب توأم با فاصله

ص: 328


1- همان.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 315.
3- نور، ج 10، ص 285.
4- نمونه، ج 20، ص 163.
5- نمونه، ج 20، ص 161؛ مجمع البيان، ج 8، ص 825.
6- نور، ج 10، ص 286.
7- الميزان، ج 17، ص 553.

است. غير از مرحله اخير؛ ومنكم من يتوفّى كه به وسيله واو عطف شده است. اين تفاوت تعبير ممكن است به دليل اين باشد كه رسيدن به پايان عمر هميشه بعد از پيرى نخواهد بود ويا حتى افرادى قبل از رسيدن به دوران جوانى مى ميرند.(1)

21. وجود فاصله زمانى ميان تحوّل خاك به نطفه، نطفه به علقه وعلقه به صورت طفل: خلقكم من تراب ثمّ من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلاً. «ثمّ» براى بيان فاصله زمانى است.(2)

22. قدرت الهى، از خاك، انسان متفكر مى سازد: من تراب... تعقلون.

23. بهترين بستر تعقّل، آفرينش خود انسان است: من تراب ثمّ من نطفة... لعلّكم تعقلون.

24. قدرت خدا مطلق است وهيچ امرى از تحت قدرت خداوند خارج نيست. (كلمه «امرا» به معناى هر امرى است).

25. در اين سوره سه بار سخن از جدال نا به جا مطرح شده است:

الف. در آيه 35 گناهى بزرگ وسبب مهر خوردن بر دل معرفى شده است.

ب. در آيه 56 انگيزه جدال را تكبّرى مى داند كه در سينه مجادله كنندگان است.

ج. در آيه 69 انحراف وبى راهه رفتن جدال كنندگان بيان شده است.(3)

ص: 329


1- الميزان، ج 17، ص 553؛ نمونه، ج 20، ص 167.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 323.
3- نور، ج 10، ص 288-289.

آیه 71-85

اشاره

إِذِ اْلأَغْلالُ في أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ (71) فِي الْحَميمِ ثُمَّ فِي النّارِ يُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ (73) مِنْ دُونِ اللّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ الْكافِرينَ (74) ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي اْلأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75) ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ (76) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَإِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (77) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78) اللّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اْلأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (79) وَ لَكُمْ فيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً في صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80) وَ يُريكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللّهِ تُنْكِرُونَ (81) أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثارًا فِي اْلأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (83) فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ (84) فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (85)

ترجمه

در آن هنگام كه غل وزنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته وآن ها را مى كشند؛ * ودر آب جوشان وارد مى كنند؛ سپس در آتش دوزخ افروخته مى شوند! * سپس به آن ها گفته مى شود: «كجايند آنچه را همتاى خدا قرار مى داديد، * همان معبودهايى را كه جز خدا پرستش مى كرديد؟!» آن ها مى گويند: «همه از نظر ما پنهان وگم شدند؛ بلكه ما اصلاً پيش از اين چيزى را پرستش نمى كرديم»! اين گونه خداوند كافران را گمراه مى سازد. * اين (عذاب) به خاطر آن است كه به ناحق در زمين شادى مى كرديد واز روى غرور ومستى به خوشحالى مى پرداختيد. * از درهاى جهنم وارد شويد وجاودانه در آن بمانيد؛ وچه بد است جايگاه متكبّران! * پس (اى پيامبر) صبر كن كه وعده خدا حق است؛ وهر گاه قسمتى از مجازات هايى را كه به آن ها وعده داده ايم در حال حياتت به تو ارائه دهيم، يا تو را (پيش از

ص: 330

آن) از دنيا ببريم (مهم نيست)؛ چرا كه همه آنان را تنها به سوى ما باز مى گردانند. * ما پيش از تو رسولانى فرستاديم؛ سرگذشت گروهى از آنان را براى تو باز گفته، وگروهى را براى تو بازگو نكرده ايم؛ وهيچ پيامبرى حق نداشت معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد. وهنگامى كه فرمان خداوند (براى مجازات آن ها) صادر شود، به حق داورى خواهد شد؛ وآنجا اهل باطل زيان خواهند كرد. * خداوند كسى است كه چهارپايان را براى شما آفريد تا بعضى را سوار شويد واز بعضى تغذيه كنيد. * وبراى شما در آن ها منافع بسيارى (جز اين ها) است، تا به وسيله آن ها به مقصدى كه در دل داريد برسيد؛ وبر آن ها وبر كشتى ها سوار مى شويد. * او آياتش را همواره به شما نشان مى دهد؛ پس كدام يك از آيات او را انكار مى كنيد؟! * آيا روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آن ها بودند چه شد؟! همان ها كه نفراتشان از اين ها بيشتر، ونيرو وآثارشان در زمين فزون تر بود؛ امّا هرگز آنچه را به دست مى آوردند نتوانست آن ها را بى نياز سازد (و عذاب الهى را از آنان دور كند). * هنگامى كه رسولانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، به دانشى كه خود داشتند خوشحال بودند (و غير آن را هيچ مى شمردند)؛ ولى آنچه را (از عذاب) به تمسخر مى گرفتند آنان را فرا گرفت. * هنگامى كه عذاب (شديد) ما را ديدند گفتند: «هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم وبه معبودهايى كه همتاى او مى شمرديم كافر شديم.» * امّا هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آن ها سودى نداشت. اين سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده، وآنجا كافران زيانكار شدند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد:

شادى نا بجا وتكبر عامل اضلال كيفرى، جهنم سرنوشت كفار متكبر، امر به صبر در برابر تبه كاران، معجزه پيامبران در پرتو اذن تكوينى خداوند، بيان برخى از نعمت ها، لزوم سير در زمين ومشاهده عاقبت تبه كاران، شادى كفار به علوم مادى خويش ونپذيرفتن رسالت انبيا، عدم سوددهى ايمان از روى اضطرار وخسارت كفار.

ب. جمله ذلكم بما كنتم اشاره به عذابى است كه كفار در آن قرار دارند وحرف «باء»

ص: 331

در «بما» به معناى باى سببيت يا باى مقابله است. بنا بر اين معناى اين جمله آن است كه عذابى كه شما در آن قرار گرفته ايد به سبب ويا در مقابل آن فرحى است كه در زمين به غير حق داشتيد وتكبر مى ورزيديد.(1)

ج. اگر فرح را مقيّد به بغير الحقّ كرد، ولى «مرح» را مطلق آورد، براى اين بود كه گاهى فرح به خاطر حق دست مى دهد كه ممدوح است وگاهى هم مى شود كه باطل است وآن مذموم است، ولى مرح جز مذموم وباطل نمى تواند باشد.(2)

د. مراد از داخل شدن از درهاى دوزخ دو احتمال تفسيرى است:

1. مراد اين است كه هر گروهى از درى وارد مى شوند.

2. مراد اين است كه يك گروه از درهاى متعدد مى گذرند.(3)

ه -. كلمه «ءاية» هر چند اعم از معجزه ايست كه يك پيامبر براى تأييد رسالت خود مى آورد ونيز شامل بلاهايى مى شود كه خدا به منظور نصرت دادن به حقّ وداورى عملى بين هر پيامبر وامتش مى فرستد، لكن در آيه 78 به طورى كه از سياق استفاده مى شود منظور قسم دوم است.(4)

و. بعضى از مفسران جمله لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم را به معناى حمل ونقل بارها به وسيله چهارپايان دانسته اند، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از حاجة فى صدوركم مقاصد شخصى وغيرعمومى باشد مانند استفاده هاى تفريحى، هجرت وسياحت، مسابقه ها ومانند آن.(5)

ز. سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب، براى اين است كه چنين ايمانى اختيارى نيست وارزشى ندارد.(6)

ص: 332


1- الميزان، ج 17، ص 561.
2- مجمع البيان، ج 8، ص 828؛ الميزان، ج 17، ص 561.
3- نمونه، ج 20، ص 177.
4- الميزان، ج 17، ص 563.
5- مجمع البيان، ج 8، ص 830؛ نمونه، ج 20، ص 189.
6- الميزان، ج 17، ص 570؛ مجمع البيان، ج 8، ص 832؛ تفسير كبير، ج 27، ص 92.

نكته ها

1. در آيه 71-73 انواع عذاب مطرح شده است:

الف. شكنجه جسمى در غل وزنجير: الاغلال....

ب. شيوه بردن به دوزخ كه با تحقير است: يسحبون.

ج. اول در آب داغ، سپس در آتش دوزخ: فى الحميم ثم فى النار.

د. آتش برافروخته دوزخ كه هرگز سردى وتخفيف ندارد: يسجرون.

ه -. سؤال از شركاى خيالى كه مايه شرمندگى آنان است: قيل لهم أين.(1)

2. حوادث قيامت، مشركان را به صورتى پريشان مى كند كه يك بار مى گويند: معبودهاى ما محو شدند وبار ديگر مى گويند: ما اصلاً معبودى را پرستش نمى كرديم: ضلوا عنا... لم نكن ندعوا.(2)

3. تأخير در كيفر مجرمان، نبايد سبب شك وترديد شود: فاصبر ان وعد الله حقّ.(3)

4. صبر در برابر ناملايمات، حدى ندارد وتا پايان عمر بايد صبر كرد: فاصبر... امّا... نتوفينّك.(4)

5. در دنيا ممكن نيست مجرمان مجازاتِ كامل شوند؛ سراى ديگرى لازم است: بعض الذى نعدهم.(5)

6. عدد پيامبرانى كه نام آن ها صريحا در قرآن آمده است فقط 26 نفر است وآن ها عبارتند از: 1. آدم 2. نوح 3. ادريس 4. صالح 5. هود 6. ابراهيم 7. اسماعيل 8. اسحاق 9. يعقوب 10. يوسف 11. لوط 12. شعيب 13. موسى 14. هارون 15. زكريا 16. يحيى 17. عيسى 18. داود 19. سليمان 20. الياس 21. اليسع 22. ذوالكفل 23. ايوب 24. يونس 25. عزير 26. محمد (صلی الله علیه و آله).(6)

7. با اين كه آيات ونشانه هاى خداوند متعال براى همگان روشن است، چرا گروهى راه

ص: 333


1- نور، ج 10، ص 290.
2- نور، ج 10، ص 291.
3- نور، ج 10، ص 297.
4- همان.
5- همان.
6- نمونه، ج 20، ص 185.

انكار را پيش مى گيرند؟ مرحوم طبرسى در پاسخ مى گويد: اين انكار ممكن است از سه امر ناشى شود:

الف. هواپرستى كه سبب مى شود انسان با شبهات بى اساس چهره حق را بپوشاند.

ب. تقليد وپيروى كوركورانه از ديگران مخصوصا از پيشينيان كه آن نيز پرده بر چهره حق مى افكند.

ج. پيش داورى هاى غلط واعتقادهاى فاسد.(1)

8. جهنم، جايگاه بد وناگوار: جهنم فبئس مثوىً. «مثوىً» (اسم مكان از ماده «ثواء») به معناى اقامت توأم با استمرار است؛ يعنى جايگاه هميشگى ودائمى.

9. رسولان الهى، انسان هايى بزرگ وبرجسته: ولقد ارسلنا رسلاً. تنكير «رسلاً» براى افاده تعظيم است.

10. دام ها، غير از سوار شدن وخوردن، داراى منافع وفوايد گوناگون ديگرى (استفاده از شير، پشم، پوست و...) مى باشند: جعل لكم الأنعام لتركبوا... ولكم فيها منافع. «لام» مفيد منفعت است.(2)

11. اگر چهارپايان رام نبودند زندگى بشر فلج بود. با اين كه قدرتشان از ما بيشتر است ولى خداوند آن ها را براى ما رام كرد: جعل لكم الانعام لتركبوا.(3)

12. نظير آيه 79 و 80 غافر، آيه 5 نحل است

والْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ

13. انسان به حيوان محتاج است؛ لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم (ولى حيوان به انسان محتاج نيست).(4)

14. انسان ناسپاس است؛ از نعمت ها بهره مى برد، ولى صاحب نعمت را انكار مى كند: فاىّ ءايات الله تنكرون.(5)

ص: 334


1- نمونه، ج 20، ص 191؛ مجمع البيان، ج 8، ص 831.
2- تفسير راهنما، ج 16، ص 335-342.
3- نور، ج 10، ص 300.
4- همان.
5- نور، ج 10، ص 301.

15. كاوش نكردن در سرگذشت امت هاى گذشته وعبرت نگرفتن از آن ها مورد سرزنش خداوند است. استفهام در أفلم يسيروا براى توبيخ است.(1)

16. علوم وتجربه هاى بشرى، نمى تواند جايگزين تعاليم الهى وتجربه هاى پيامبران شود وانسان را از آن ها بى نياز سازد: فلمّا جاءتهم رسلهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم. عده اى از مردم آن چنان لجوج وحق ناپذيراند كه تنها با مشاهده عذاب الهى راه درست را مى پيمايند: فلمّا رأوا بأسنا قالوا ءامنّا باللّه وحده وكفرنا بما كنّا به مشركين. قهر وعذاب الهى بعد از اتمام حجّت است: جاءتهم... بالبينات... حاق بهم....(2)

17. قهر خدا به خاطر عملكرد خود انسان هاست: حاق بهم ما كانوا يستهزؤن.(3)

18. اضطرارها فطرت را شكوفا مى كند وكفار را به سراغ ايمان مى آورد ولى ايمانِ اضطرارى ارزشى ندارد: فلم يك ينفعهم ايمانهم.(4)

ص: 335


1- تفسير راهنما، ج 16، ص 344-349.
2- نور، ج 10، ص 304.
3- همان.
4- همان.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109