تفسیر نسیم رحمت جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه : دهقان، اکبر، 1344 -

عنوان و نام پديدآور : تفسیر نسیم رحمت/ نویسنده اکبر دهقان.

مشخصات نشر : قم: حرم حضرت معصومه سلام الله عليها، 1391.

مشخصات ظاهری : 14ج.

شابک : 1600000 ریال: دوره: 978-600-7006-14-6 ؛ ج.1: 978-600-7006-00-9 ؛ ج.2: 978-600-7006-01-6 ؛ ج.3: 978-600-7006-02-3 ؛ ج.4: 978-600-7006-03-0 ؛ ج.5: 978-600-7006-04-7 ؛ ج.6: 978-600-7006-05-4 ؛ ج.7: 978-600-7006-06-1 ؛ ج.8: 978-600-7006-07-8 ؛ ج.9: 978-600-7006-08-5 ؛ ج.10: 978-600-7006-09-2 ؛ ج.11: 978-600-7006-10-8 ؛ ج.12: 978-600-7006-11-5 ؛ ج.13: 978-600-7006-12-2 ؛ ج.14: 978-600-7006-13-9

يادداشت : کتاب حاضر سال 1392 تجدید چاپ شده است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

مندرجات : ج.1. حمد و بقره.-ج.2. بقره، آل عمران.-ج.3. نسا، مایده و انعام.-ج.4. انعام، اعراف و انفال.-ج.5. توبه، یونس و هود.-ج.6.یوسف، رعد، ابراهیم، حجر و نحل.-ج.7. نحل، اسرا، کهف و مریم.-ج.8. طه، انبیا، حج و مومنون.-ج.9.نور، فرقان، شعرا و نمل.-ج.10.عنکبوت، روم، لقمان و سجده.-ج.11.احزاب، سبا، فاطر، یس، صافات، ص، زمر.-ج.12. زمر، غافر ... ذاریات.-ج.13. ذاریات، طور... حاقه، معراج.-ج.14.نوح، جن ...فلق و ناس.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century

رده بندی کنگره : BP98

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 5932235

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر نسیم رحمت

نویسنده اکبر دهقان

ص: 2

تفسیر نسیم رحمت

جلد 10

ص: 3

اهداء به چهارده معصوم علیهم السلام

ص: 4

ادامه تفسير سوره قصص

آیه 18-22

اشاره

آيات 22-18

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِاْلأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبينٌ ( 18)

فَلَمّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُريدُ أَنْ تَقْتُلَني كَما قَتَلْتَ نَفْسًا بِاْلأَمْسِ إِنْ تُريدُ إِلاّ أَنْ تَكُونَ جَبّارًا فِي اْلأَرْضِ وَ ما تُريدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحينَ ( 19)

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمََلأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنّي لَكَ مِنَ النّاصِحينَ ( 20)

فَخَرَجَ مِنْها خائِفًا يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ ( 21)

وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبّي أَنْ يَهْدِيَني سَواءَ السَّبيلِ ( 22)

ترجمه

موسى در شهر ترسان بود وهر لحظه در انتظار حادثه اى (و در جستجوى اخبار)؛ ناگهان ديد همان كسى كه ديروز از او يارى طلبيده بود فرياد مى زند واز او كمك مى خواهد، موسى به او گفت: «تو آشكارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى!» * وهنگامى كه خواست با كسى كه دشمن هر دوى آنها بود درگير شود وبا قدرت مانع او گردد، (فريادش بلند شد،) گفت: «اى موسى مى خواهى! مرا بكشى همان گونه كه ديروز انسانى را كشتى ؟! تو فقط مى خواهى جبّارى در روى زمين باشى ونمى خواهى از مصلحان باشى!» * (در اين هنگام) مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر [= مركز فرعونيان] آمد وگفت: «اى موسى! اين جمعيت براى كشتن تو به مشورت نشسته اند؛ فوراً از شهر خارج شو، كه من از خيرخواهان توام!» * موسى از شهر خارج شد در حالى كه ترسان بود وهر لحظه در انتظار حادثه اى؛ عرض كرد: «پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش!» * وهنگامى كه متوجّه جانب مدين شد گفت: «اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: كمك خواهى پيرو موسى از آن حضرت وپاسخ او. اعتراض شخصى به موسى به جهت كمك به فرد مورد ستم، خيرخواهى مومن آل فرعون نسبت به فرار موسى از شهر به منظور حفظ جان او، نجات

ص: 5

حضرت موسى از قوم ستمگر واميد او به هدايت الهى.

ب. در اين آيات به چهارمين صحنه اين سرگذشت پرماجرا روبرو مى شويم. مساله كشته شدن يكى از فرعونيان به سرعت در مصر منعكس شد وشايد كم وبيش از قرائن معلوم بود كه قاتل او يك مرد بنى اسرائيلى است وشايد نام موسى هم در اين ميان بر سر زبانها بود. لذا در نخستين آيه مى خوانيم: «به دنبال اين ماجرا، موسى در شهر، ترسان بود وهر لحظه در انتظار حادثه اى ودر جستجوى اخبار» فَأَصْبَحَ فِى الْمَدِينَةِ خائِفاً يتَرَقَّبُ ناگهان با صحنه تازه اى روبرو شد «و ديد همان بنى اسرائيلى كه ديروز از او يارى طلبيده بود فرياد مى كشد واز او كمك مى خواهد» (و با قبطى ديگرى گلاويز شده است) فَإِذَا الَّذِى اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يسْتَصْرِخُهُ اما «موسى به او گفت: تو به وضوح، انسان جاهل وگمراهى هستى»! قالَ لَهُ مُوسى إِنَّك لَغَوِى مُبِينٌ. هر روز با كسى گلاويز مى شوى ودردسر مى آفرينى.

ج. ولى به هر حال مظلومى بود كه در چنگال ستمگرى گرفتار شده بود (خواه در مقدمات تقصير كرده باشد يا نه) مى بايست موسى به يارى او بشتابد وتنهايش نگذارد «اما هنگامى كه موسى خواست آن مرد قبطى را كه با هر دو نفر آنها دشمن بود با قدرت بگيرد فريادش بلند شد وگفت: اى موسى تو مى خواهى مرا بكشى همانگونه كه انسانى را ديروز كشتى»؟! از قرار معلوم «تو مى خواهى فقط جبارى در روى زمين باشى ونمى خواهى از مصلحان باشى»! إِنْتُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكونَ جَبَّاراً فِى الْأَرْضِ وَما تُرِيدُ أَنْ تَكونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ.(1)

د. ماجرا به فرعون واطرافيان او رسيد وتكرار اين عمل را تهديدى بر وضع خود گرفتند، جلسه مشورتى تشكيل دادند وحكم قتل موسى صادر شد. در اين هنگام يك حادثه غير منتظره موسى را از مرگ حتمى رهايى بخشيد وآن اينكه «مردى از نقطه دور دست شهر (ازمركز فرعونيان وكاخ فرعون) به سرعت خود را به موسى رساند وگفت اى موسى اين جمعيت براى كشتن تو به مشورت نشسته اند، فورا از شهر خارج شو كه من از خيرخواهان توام» وَجاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يأْتَمِرُونَ بِك لِيقْتُلُوك فَاخْرُجْ إِنِّى لَك مِنَ النَّاصِحِينَ. اين مرد ظاهرا همان كسى بود كه بعدا به عنوان «مؤمن آل فرعون» معروف شد، مى گويند نامش «حزقيل» بود واز خويشاوندان نزديك فرعون محسوب مى شد

ص: 6


1- نمونه ج 16 ص 50-49

وآن چنان با آنها رابطه داشت كه در اين گونه جلسات شركت مى كرد.(1)

ه -. موسى اين خبر را كاملا جدى گرفت، به خيرخواهى اين مرد با ايمان ارج نهاد وبه توصيه او «از شهر خارج شد در حالى كه ترسان بود وهر لحظه در انتظار حادثه اى»! فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يتَرَقَّبُ و «گفت: پروردگار من مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش» قالَ رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.(2)

ولى در اين راه يك سرمايه بزرگ همراه داشت، سرمايه ايمان وتوكل بر خدا! لذا «هنگامى كه متوجه جانب مدين شد گفت اميدوارم كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند» وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْينَ قالَ عَسى رَبِّى أَنْ يهْدِينِى سَواءَ السَّبِيلِ(3)

نكته ها

1. ناراحتى وخشم حضرت موسى (علیه السلام) با مشاهدۀ مرد اسرائيلى در حال درگيرى مجدد با يكى ديگر از قبطيان.(4)

2. هجرت به منظور حفظ جان كارى حكيمانه است. (فخرج)(5)

3. براى كمك به كار خير، گاهى حركت از دورترين نقطه شهر لازم است. اين معنا در دو مورد در قرآن آمده است؛

الف) حزقيل (مؤمن آل فرعون) براى نجات جان حضرت موسى (علیه السلام)؛ وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يسْعَى قَالَ يا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يأْتَمِرُونَ بِك لِيقْتُلُوك فَاخْرُجْ إِنِّى لَك مِنَ النَّاصِحِينَ. (قصص، 20)

ب) حبيب نجار؛ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يسْعَى قَالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ. (يس، 20)

4. اميد حضرت موسى به هدايت خداوند در يافتن راهى بى خطر ورسانندۀ به مدين سواء السبيل(راه وسط) كنايه از راهى است كه خطر گمشدن در آن نباشد وبه راحتى انسان را به مقصد برساند.(6)

ص: 7


1- مجمع البيان ج 7 ص 384، صافى 4 ص 85، نمونه ج 16 ص 51
2- نمونه ج 16 ص 52
3- همان ص 53
4- راهنما ج 13 ص 465
5- راهنما ج 13 ص 468
6- راهنما ج 13 ص 470

آیه 23-25

اشاره

وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي حَتّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ ( 23)

فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ ( 24)

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ ( 25)

ترجمه

و هنگامى كه به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى كنند؛ ودر كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديك نمى شوند؛ موسى) به آن دو گفت: «كار شما چيست ؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى دهيد؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمى دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ وپدر ما پيرمرد كهنسالى است (و قادر بر اين كارها نيست).!» * موسى براى (گوسفندان) آن دو آب كشيد؛ سپس رو به سايه آورد وعرض كرد: «پروردگارا! هر خير ونيكى بر من فرستى، به آن نيازمندم!» * ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى كه موسى نزد او [= شعيب] آمد وسرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتى!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: ورود موسى به شهر مدين وكمك كردن به دختران شعيب در فراهم كردن آب از چاه ورساندن به منزل واظهار نياز به خداوند. پيام رسانى دختر شعيب در دادن مزد آبرسانى.

ب. در اينجا در برابر «پنجمين صحنه» از اين داستان قرار مى گيريم وآن صحنه ورود موسى به شهر مدين است... اين جوان چندين روز در راه بود، راهى كه هرگز از آن نرفته بود وبا آن آشنايى نداشت، حتى به گفته بعضى ناچار بود با پاى برهنه اين راه را طى كند، گفته اند هشت روز در راه بود، آن قدر راه رفت كه پاهايش آبله كرد.

ص: 8

ج. «هنگامى كه موسى در كنار چاه آب مدين قرار گرفت گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چارپايان خود را از آب چاه سيراب مى كنند» وَلَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْينَ وَجَدَ عَلَيهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يسْقُونَ. «و در كنار آنها دو زن را ديد كه گوسفندان خود را مراقبت مى كنند اما به چاه نزديك نمى شوند» وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَينِ تَذُودانِ. وضع اين دختران با عفت كه در گوشه اى ايستاده اند وكسى به داد آنها نمى رسد ويك مشت شبان گردن كلفت تنها در فكر گوسفندان خويشند ونوبت به ديگرى نمى دهند، نظر موسى را جلب كرد، نزديك آن دو آمد و «گفت كار شما چيست»؟! قالَ ما خَطْبُكما. چرا پيش نمى رويد وگوسفندان را سيراب نمى كنيد.(1)

دختران در پاسخ او «گفتند: ما گوسفندان خود را سيراب نمى كنيم تا چوپانان همگى حيوانات خود را آب دهند وخارج شوند» وما از باقيمانده آب استفاده مى كنيم قالَتا لا نَسْقِى حَتَّى يصْدِرَ الرِّعاءُ وبراى اينكه اين سؤال براى موسى بى جواب نماند كه چرا پدر اين دختران عفيف آنها را به دنبال اين كار بفرستد؟ افزودند: «پدر ما پير مرد مسنى است» پير مردى شكسته وسالخورده؛ وَأَبُونا شَيخٌ كبِيرٌ.(2)

د. موسى از شنيدن اين سخن سخت ناراحت شد، چه بى انصاف مردمى هستند كه تمام در فكر خويشند وكمترين حمايتى از مظلوم نمى كنند؟! جلو آمد دلو سنگين را گرفت ودر چاه افكند، با قدرت بازوان نيرومندش يك تنه آن را از چاه بيرون آورد، و «گوسفندان آن دو را سيراب كرد» فَسَقى لَهُما.

«سپس به سايه روى آورد وبه درگاه خدا عرض كرد خدايا هر خير ونيكى بر من فرستى من به آن نيازمندم» ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّى لِما أَنْزَلْتَ إِلَى مِنْ خَيرٍ فَقِيرٌ. آرى او خسته وگرسنه بود، او در آن شهر غريب وتنها بود وپناهگاهى نداشت، اما در عين حال بيتابى نمى كند، آن قدر مؤدب است كه حتى به هنگام دعا كردن صريحا نمى گويد خدايا چنين وچنان كن، بلكه مى گويد: «هر خيرى كه بر من فرستى به آن نيازمندم» يعنى تنها احتياج ونياز خود را بازگو مى كند وبقيه را به لطف پروردگار وامى گذارد.(3)

ه -. بيشتر مفسرين اين دعا را حمل بر درخواست طعام كرده اند، تا سد جوعش شود، بنا

ص: 9


1- نمونه ج 16 ص 55
2- نمونه ج 16 ص 56، الميزان 16 ص 33
3- نمونه ج 16 ص 57

بر اين بهتر آن است كه بگوييم مراد از «ما» در جمله لِما أَنْزَلْتَ إِلَى. نيروى بدنى است، كه بتواند با آن اعمال صالح وكارهايى كه موجب رضاى خداست انجام دهد، مانند دفاع از اسرائيلى وفرار از فرعون به قصد مدين وآب دادن به گوسفندان شعيب، و «لام» بر سر كلمه «ما» به معناى «الى» است.

نكته ها

1. اگر كلمه «استحياء» را نكره، بدون الف ولام - آورد، براى رساندن عظمت آن حالت است ومراد از اينكه راه رفتنش بر «استحياء» بوده، اين است كه: عفت ونجابت از طرز راه رفتنش پيدا بود.

2. آن سه دعايى را كه قبلا موسى (علیه السلام) كرده بود، به اجابت رسيد، چون يكى از درخواستهايش اين بود كه خدا او را از مصر واز شر مردم ستمگر نجاتش دهد، كه شعيب در اين آيه به وى مژده داد كه نجات يافتى، دوم از درخواستهايش اين بود كه اميدوار بود خدا به راه راست ودرست راهنمايى اش كند، كه اين خود به منزله دعايى بود ووارد «مدين» شد درخواست سومش رزق بود، كه در اينجا شعيب او را دعوت كرد كه مزد آب كشيدنش را به او بدهد وعلاوه بر اين خداوند رزق ده سال او را تامين كرد وهمسرى به او داد، كه مايه سكونت وآرامش خاطرش باشد.(1)

3. پيامبران الهى هميشه حامى مظلومان بوده اند، موسى چه در زمانى كه در مصر بود وچه وقتى كه به مدين آمده، هر جا صحنه ظلم وستمى را كه مى ديد ناراحت مى شد وبه يارى مظلوم مى شتافت واصولا چرا كه يكى از اهداف بعثت انبياء همين حمايت از مظلومان است.

4. انجام يك كار كوچك براى خدا چه پر بركت است ؟ موسى يك دلو آب از چاه كشيد وانگيزه اى جز جلب رضاى خالق نداشت، اما چقدر اين كار كوچك پربركت بود؟ زيرا همان سبب شد كه به خانه شعيب پيامبر بزرگ خدا راه پيدا كند، از غربت رهايى يابد، پناهگاهى مطمئن پيدا كند، غذا ولباس وهمسرى پاكدامن نصيب او شود واز همه مهمتر اينكه مكتب انسانساز شعيب آن پير روشن ضمير را در مدت ده سال ببيند وآماده رهبرى خلق شود.

ص: 10


1- الميزان ج 16 ص 35-34

5. مردان خدا هيچ خدمتى - مخصوصا خدمت زحمتكشان - را بى اجر ومزد نمى گذارند وبه همين دليل شعيب پيامبر تا خدمت اين جوان ناشناس را شنيد آرام نگرفت فورا به سراغ او فرستاد تا مزدش را بدهد. موسى هميشه به ياد خدا ومتوجه درگاه او بود وحل هر مشكلى را از او مى خواست.(1)

6. هنگامى كه مرد قبطى را كشت وترك اولايى از او سر زد فورا از خدا تقاضاى عفو ومغفرت كرد قال إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَاغْفِرْ لِى وبه هنگامى كه از مصر بيرون آمد، عرض كرد: «خداوندا مرا از قوم ستمكار نجات ده» قالَ رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وبه هنگامى كه متوجه سرزمين مدين شد، گفت: اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست ودرست هدايت كند: قالَ عَسى رَبِّى أَنْ يهْدِينِى سَواءَ السَّبِيلِ وهنگامى كه گوسفندان شعيب را سيراب كرد ودر سايه آرميد عرض كرد: «پروردگارا! هر خيرى بر من نازل كنى من نيازمندم» فَقالَ رَبِّ إِنِّى لِما أَنْزَلْت إِلَى مِنْ خَيرٍ فَقِيرٌ.(2)

7. تصور نشود كه موسى فقط در سختيها در فكر پروردگار بود، كه در قصر فرعون در آن ناز ونعمت نيز خدا را فراموش نكرد، لذا در روايات مى خوانيم روزى در مقابل فرعون عطسه زد وبلافاصله الحمد للَّه رب العالمين گفت، فرعون از شنيدن اين سخن ناراحت شد وبه او سيلى زد وموسى نيز متقابلا ريش بلند او را گرفت وكشيد، فرعون سخت عصبانى شد وتصميم بر كشتن او گرفت، ولى همسرش به عنوان اينكه او كودكى است خردسال ومتوجه كارهاى خود نيست او را از مرگ نجات داد!(3)

8. مشكلات شخصى، ما را از حمايت ديگران باز ندارد؛ قالَ ما خَطْبُكما(موسى (علیه السلام) كه جانش در خطر ودر حال فرار بود، از كمك وحمايت ديگران دست برنداشت).

9. گفتگوى مرد با زن در صورت لزوم مانعى ندارد؛ ما خَطْبُكما.(4)

10. وقتى پدر ونان آور خانواده از كار مى افتد، همه ى فرزندان حتّى دختران نيز مسئول هستند. أَبُونا شَيخٌ كبِيرٌ

ص: 11


1- نمونه 16 ص 60-61
2- همان، الميزان ج 16 ص 36
3- نمونه ج 16 ص 62
4- نور ج 9 ص 37

11. رفت وآمد زن در بيرون خانه بايد بر اساس حيا وعفّت باشد. تَمْشِى عَلَى اسْتِحْياءٍ(حيا، از برجسته ترين كمالات زن در قرآن مى باشد).

12. براى خدمات مردم، ارزش قائل شويم؛ لِيجْزِيك.(1)

13. حضرت يوسف وقتى با مشكل هوس رانى زليخا مواجه شد از خداوند زندان را طلب كرد قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وبه زندان رفت لكن حضرت موسى وقتى با مشكل گرسنگى مواجه شد كار را به خداوند واگذار كرد وفقر خويش را مطرح كرد از اين رو خداوند به خانۀ شعيب فرستاد وبعد از آن، داماد آن حضرت شد.

مرحوم طبرسى نقل مى كند: وقتى موسى بر شعيب وارد شد او را به شام دعوت كرد وموسى نپذيرفت، گفت مى ترسم اين شام در عوض آب رسانى من باشد وما جزء كسانى هستيم كه عمل آخرت را با تمام ثروت دنيا معاوضه نمى كنيم، لكن شعيب به او فرمود: عادت ما بر مهمان نوازى است از اينرو موسى پذيرفت.(2)

ص: 12


1- نور ج 9 ص 37، راهنما ج 13 ص 471-476
2- مجمع البيان ج 7 ص 388.

آیه 26-28

اشاره

آيات 28-26

قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ اْلأَمينُ ( 26)

قالَ إِنّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحينَ ( 27)

قالَ ذلِكَ بَيْني وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا اْلأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكيلٌ ( 28)

ترجمه

يكى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كسى است كه قوى وامين باشد (و او همين مرد است)! * (شعيب) گفت: «من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى؛ واگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبّتى از ناحيه توست؛ من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم؛ وان شاء الله مرا از صالحان خواهى يافت» * (موسى) گفت: «(مانعى ندارد،) اين قراردادى ميان من وتو باشد؛ البته هر كدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! وخدا بر آنچه ما مى گوييم گواه است!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تقاضاى دختر شعيب براستخدام موسى (علیه السلام) به جهت قدرت وامانتدارى. پيشنهاد ازدواج به موسى از ناحيه شعيب وآسان گرفتن بر او.

ب. در اين آيات به ششمين صحنه اشاره مى كند كه موسى به خانه شعيب آمد، بعد از آنكه سرگذشت خود را براى شعيب بازگو كرد، يكى از دخترانش زبان به سخن گشود وبا اين عبارت كوتاه وپر معنى به پدر پيشنهاد استخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان كرد «گفت: اى پدر! اين جوان را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى كه مى توانى استخدام كنى آن فرد است كه قوى امين باشد» قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِى الْأَمِينُ.

اين دختر از كجا مى دانست كه اين جوان هم نيرومند است وهم درستكار، با اينكه نخستين بار كه او را ديده بر سر چاه بوده وسوابق زندگيش براى او روشن نيست. پاسخ اين سؤال معلوم است: قوت او را به هنگام كنار زدن چوپانها از سر چاه براى گرفتن حق اين

ص: 13

مظلومان وكشيدن دلو سنگين يك تنه از چاه فهميده بود وامانت ودرستكاريش آن زمان روشن شد كه در مسير خانه شعيب راضى نشد دختر جوانى پيش روى او راه برود، چرا كه باد ممكن بود لباس او را جابجا كند.(1) از اين رو وقتى شعيب پرسيد امانت او را از كجا متوجه شديد، گفتند موسى در بين راه به ما گفت شما پشت سر من بياييد وبا انداختن سنگريزه راه را به من نشان دهيد.(2)

امام رضا (علیه السلام) مى فرمايد: شعيب از دخترش پرسيد از كجا متوجه شدى او امين است، گفت وقتى پيام تو را به او ابلاغ كردم با من همراه شد وگفت تو پشت سر من باش، وراه را به من نشان بده.(3)

ج. در اينجا شعيب از پيشنهاد دخترش استقبال كرد، رو به موسى نموده چنين «گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى»! قالَ إِنِّى أُرِيدُ أَنْ أُنْكحَك إِحْدَى ابْنَتَى هاتَينِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِى ثَمانِى حِجَجٍ. سپس افزود «و اگر هشت سال را به ده سال تكميل كنى محبتى كرده اى، اما بر تو واجب نيست»! فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِك وبه هر حال «من نمى خواهم كار را بر تو مشكل بگيرم وانشاء الله به زودى خواهى ديد كه من از صالحانم» وَما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيك سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ.

د. موسى به عنوان موافقت وقبول اين عقد «گفت: اين قراردادى ميان من وتو باشد» قالَ ذلِك بَينِى وَبَينَك. البته «هر كدام از اين دو مدت (هشت سال يا ده سال) را انجام دهم ظلمى بر من نخواهد بود ودر انتخاب آن آزادم» أَيمَا الْأَجَلَينِ قَضَيتُ فَلا عُدْوانَ عَلَى وبراى محكم كارى واستمداد از نام پروردگار افزود: «و خدا بر آنچه ما مى گوئيم شاهد وگواه است» وَاللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكيلٌ وبه همين سادگى موسى داماد شعيب شد!(4)

ص: 14


1- نمونه ج 16 ص 64
2- صافى 4 ص 86.
3- بحارالانوار ج 13 ص 44؛ راهنما ج 13 ص 488.
4- نمونه ج 16 ص 66-65

نكته ها

1. از جمله «إِحْدَى ابْنَتَى هاتَينِ - يكى از اين دو دخترم» بر مى آيد كه دختران در آن هنگام حاضر بوده اند ومعناى جمله عَلى أَنْ تَأْجُرَنِى ثَمانِى حِجَجٍ اين است كه: مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به نكاحت درآورم، در مقابل اينكه تو هم خودت را اجير كنى براى من در مدت هشت سال وكلمه «حجج» جمع حجه است، كه مراد از آن يك سال است واينكه سال را حجه خواند به اين عنايت است كه در هر سال يك بار حج بيت الحرام انجام مى شود واز همين جا روشن مى گردد كه مساله حج خانه خدا جزو شريعت ابراهيم (علیه السلام) بوده ودر نزد مردم آن دوره نيز معمول بوده است.(1)

2. در جمله كوتاهى كه در آيات فوق از زبان دختر شعيب در مورد استخدام موسى آمده بود مهمترين واصولى ترين شرايط مديريت به صورت كلى وفشرده خلاصه شده بود: قدرت وامانت. بديهى است منظور از قدرت تنها قدرت جسمانى نيست، بلكه مراد قدرت وقوت بر انجام مسئوليت است.

3. پاسخ به چند سؤال در مورد ازدواج دختر شعيب با موسى:

آيا از نظر فقهى صحيح است دخترى كه مى خواهد به ازدواج كسى در آيد دقيقا معلوم نباشد بلكه به هنگام اجراى صيغه عقد گفته شود يكى از اين دو دختر را به ازدواج تو درمى آورم ؟ «پاسخ»: معلوم نيست كه عبارت فوق به هنگام اجراى صيغه گفته شده باشد بلكه ظاهر اين است كه گفتگوى مقدماتى وبه اصطلاح «مقاوله» است تا بعد از موافقت موسى، طرفين يكديگر را انتخاب كنند وصيغه عقد جارى شود.

آيا مى توان «مهر» را به صورت مجهول ومردد ميان كم وزياد قرار داد؟ «پاسخ»: از لحن آيه به خوبى برمى آيد كه مهريه واقعى هشت سال خدمت كردن بوده است ودو سال ديگر مطلبى بوده است موكول به اراده وميل موسى.

اصولا آيا مى توان «كار وخدمات» را مهريه قرار داد؟ وچگونه مى توان با چنين همسرى هم بستر گرديد در حالى كه هنوز زمان پرداخت تمام مهريه او فرا نرسيده است وحتى قدرت بر پرداخت همه آن يك جا ندارد؟ «پاسخ»: هيچ دليلى بر عدم جواز چنين مهرى وجود ندارد،

ص: 15


1- الميزان ج 16 ص 36

بلكه اطلاقات ادله مهر در شريعت ما نيز هر چيزى را كه ارزش داشته باشد شامل مى شود، اين هم لزومى ندارد كه تمام مهر را يك جا بپردازند، همين اندازه كه تمام آن در ذمه شوهر قرار گيرد وزن مالك آن شود كافى است.

اصولا چگونه ممكن است خدمت كردن به پدر، مهر دختر قرار داده شود؟ مگر دختر كالايى است كه او را به آن خدمت بفروشند؟ «پاسخ»: بدون شك شعيب از سوى دخترش در اين مساله احراز رضايت نموده ووكالت داشت كه چنين عقدى را اجرا كند وبه تعبير ديگر مالك اصلى در ذمه موسى، همان دختر شعيب بود، اما از آنجا كه زندگى همه آنها به صورت مشترك ودر نهايت صفا وپاكى مى گذشت وجدايى در ميان آنها وجود نداشت (همانگونه كه هم اكنون در بسيارى از خانواده هاى قديمى يا روستايى ديده مى شود كه زندگى يك خانواده كاملا به هم آميخته است) اين مساله مطرح نبود، كه اداى اين دين چگونه بايد باشد.(1)

4. اگر از امين بودن، توانايى وعلاقمندى به كار جوان مطمئن شديم، الْقَوِى الْأَمِينُ نداشتن امكانات ومسكن را مانع ازدواج قرار ندهيم؛ أُرِيدُ أَنْ أُنْكحَك.

5. پيشنهاد ازدواج از جانب پدر دختر مانعى ندارد؛ إِنِّى أُرِيدُ أَنْ أُنْكحَك.

6. زمان بندى قراردادها را بر اساس زمان عبادات وامور معنوى قرار دهيم؛ ثَمانِى حِجَجٍ(به جاى هشت سال، فرمود: هشت حج)

7. پدر عروس در امر ازدواج نبايد سخت گيرى كند ودر پرداخت مهريه، توان داماد را در نظر بگيرد؛ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيك.

8. بدون استمداد از خدا وگفتن انشاء الله، براى آينده وعده اى ندهيم؛ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَالصَّالِحِينَ.(2)

9. راه هاى رسيدن به صالحان؛

انفاق؛... رَبِّ لَوْ لاَ أَخَّرْتَنِى إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ. (منافقون، 10)

تسليم؛... وَإِنَّهُ فِى الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ إذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ. (بقره، 131)

ص: 16


1- نمونه ج 16 ص 67-66
2- نور ج 9 ص 45-44

بردبارى؛ رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِينَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ. (صافات، 101)

رفق ومدارا؛... وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيكَ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ. (قصص، 27)

آیه 29-35

اشاره

آيات 35-29

فَلَمّا قَضى مُوسَى اْلأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نارًا قالَ ِلأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نارًا لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ( 29)

فَلَمّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ اْلأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنّي أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ ( 30)

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلّى مُدْبِرًا وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ اْلآمِنينَ ( 31)

اسْلُكْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمًا فاسِقينَ ( 32)

قالَ رَبِّ إِنّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ( 33)

وَ أَخي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنّي لِسانًا فَأَرْسِلْهُ مَعي رِدْءًا يُصَدِّقُني إِنّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ( 34)

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطانًا فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ ( 35)

ترجمه

هنگامى كه موسى مدّت خود را به پايان رسانيد وهمراه خانواده اش (از مدين به سوى مصر) حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد! به خانواده اش گفت: «درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! (مى روم) شايد خبرى از آن براى شما بياورم، يا شعله اى از آتش تا با آن گرم شويد!» * هنگامى كه به سراغ آتش آمد، از كرانه راست دره، در آن سرزمين پر بركت، از ميان يك درخت ندا داده شد كه: «اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان! * عصايت را بيفكن!» هنگامى كه (عصا را افكند و) ديد همچون مارى با سرعت حركت مى كند، ترسيد وبه عقب برگشت وحتّى پشت سر خود را نگاه نكرد! ندا آمد: «برگرد ونترس، تو در امان هستى! * دستت را در گريبان خود فروبر، هنگامى كه خارج مى شود سفيد ودرخشنده است بدون عيب ونقص؛ ودستهايت را بر سينه ات بگذار، تا ترس ووحشت از تو دور شود! اين دو

ص: 17

[= معجزه عصا ويد بيضا] برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون واطرافيان اوست، كه آنان قوم فاسقى هستند!» * عرض كرد: «پروردگارا! من يك تن از آنان را كشته ام؛ مى ترسم مرا به قتل برسانند! * وبرادرم هارون زبانش از من فصيحتر است؛ او را همراه من بفرست تا ياور من باشد ومرا تصديق كند؛ مى ترسم مرا تكذيب كنند!» * فرمود: «بزودى بازوان تو را به وسيله برادرت محكم (و نيرومند) مى كنيم وبراى شما سلطه وبرترى قرارمى دهيم؛ وبه بركت آيات ما، بر شما دست نمى يابند؛ شما وپيروانتان پيروزيد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حركت موسى وهمسرش به طرف بيابان وفراهم كردن آتش به منظور گرم شدن. وحى خداوند به موسى به وسيله نداى درخت. دستور به افكندن عصا وتبديل شدن به اژدها. نشان دادن دو معجزه به فرعون. ترس موسى از كشته شدن به جهت ترك اولى (قتل يك شخص) تقاضاى موسى از خداوند در همراهى هارون براى رفتن نزد فرعون. كمك كردن خداوند به موسى به وسيله هارون در رسالت خويش.

ب. در اين آيات به هفتمين صحنه اين داستان اشاره مى كند. حضرت موسى به مدت ده سال نزد شعيب بود وبر طبق روايات براى آن حضرت كار كرد. قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: «هنگامى كه موسى مدت خود را به پايان رسانيد وهمراه خانواده اش حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد! به خانواده اش گفت: همين جا درنگ كنيد، من آتشى ديدم، مى روم شايد خبرى براى شما بياورم، يا شعله اى از آتش، تا با آن گرم شويد» قالَ لِأَهْلِهِ امْكثُوا إِنِّى آنَسْتُ ناراً.

امام باقر (علیه السلام) مى فرمايد: هنگامى كه قرارداد موسى با شعيب پايان يافت وهمراه با اهلش به سوى بيت المقدس رهسپار گرديد در شب راه را گم كرد، به اهلش فرمود همينجا توقف كنيد تا آتش بياورم.(1)

«آنست» از ماده «ايناس» به معنى مشاهده كردن وديدن توأم با يك نوع آرامش وانس

ص: 18


1- مجمع البيان ج 7 ص 391؛ راهنما ج 13 ص 486

است، «جذوۀ» به معنى قطعه اى از آتش است وبعضى گفته اند به قطعه بزرگى از هيزم گفته مى شود واز جمله لَعَلَّكمْ تَصْطَلُونَ بدست مى آيد كه شبى بود سرد وناراحت كننده.

در سوره «طه» به جاى اين عبارت كه: «لَعَلِّى آتِيكمْ مِنْها بِخَبَرٍ - شايد از آنجا خبرى از راه برايتان بياورم». عبارت «لَعَلِّى آتِيكمْ مِنْها بِقَبَسٍ، أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً - شايد از آن برايتان پاره اى بياورم ويا بر كنار آتش راهنمايى شوم» آمده واين تعبير بهترين دليل است بر اينكه اين كاروان در آن شب راه را گم كرده بودند وهمچنين اينكه به اهلش خطاب مى كند كه: «اينجا باشيد...»، شاهد است بر اينكه غير از همسرش كس ديگرى هم با او بوده ولذا تعبير به جمع آورده (باشيد).(1) در آيه سخنى از وضع همسر موسى به ميان نيامده، ولى مشهور در تفاسير وروايات اين است كه او باردار بود ودر آن لحظه درد زائيدن به او دست داد وموسى از اين نظر نيز نگران بود. «هنگامى كه به سراغ آتش آمد (ديد آتشى است نه همچون آتشهاى ديگر خالى از حرارت وسوزندگى، يكپارچه نور وصفا، در همين حال كه موسى سخت در تعجب فرو رفته بود) ناگهان از ساحل راست وادى در آن سرزمين بلند وپر بركت از ميان يك درخت ندا داده شد كه اى موسى منم خداوند پروردگار عالميان»! فَلَمَّا أَتاها نُودِى مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيمَنِ فِى الْبُقْعَةِ الْمُبارَكةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّى أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.(2)

ج. بقعۀ مباركه نقطه مخصوصى است از (كناره سمت راست وادى) كه در آن درختى قرار داشته كه نداى يا موسى از آن درخت برخاسته ومبارك بودنش به همين خاطر است، كه تكلم او با موسى در آن جا واقع شد واز اين راه شرافتى يافت وموسى به خاطر همين شرافت مامور شد كفش خود را بكند، هم چنان كه فرمود: فَاخْلَعْ نَعْلَيك إِنَّك بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً(طه، 12) اين آيه شريفه بدون ترديد دلالت دارد بر اينكه درخت مزبور به وجهى مبدأ آن نداء وآن گفتگو بوده، چيزى كه هست اين نيز مسلم است كه درخت سخن نگفته، بلكه سخن سخن خدا وقائم به او بوده، نه قائم به درخت، همان طور كه كلام ما آدميان قائم است. به خود متكلم، پس در حقيقت درخت حجابى بود كه خداى تعالى از وراى آن با موسى سخن گفت، البته اين احتجاب به معنايى بوده كه لايق ساحت قدس او باشد، احتجابى كه با

ص: 19


1- الميزان ج 16 ص 43
2- همان، نمونه ج 16 ص 73

احاطه او بر هر چيز منافات نداشته باشد، هم چنان كه آيه«وَما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يكلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يرْسِلَ رَسُولًا فَيوحِى بِإِذْنِهِ ما يشاءُ»، نيز سخن گفتن خدا با يك فرد بشر را منحصر كرده به طريق وحى، يا از پشت حجاب يا رسول فرستادن.(1)

د. «أَنْ يا مُوسى إِنِّى أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» - كلمه «أن» در اين جمله تفسيريه است ودر آن از ذات متعالى كه نامش الله است خبر مى دهد واو را به وصف وحدانيت ويكتايى در ربوبيت توصيف مى كند وشرك را به همه انواعش به طور مطلق از او نفى مى كند، به اين بيان كه وقتى او را به ربوبيت براى همه عالميان ستود وبا در نظر گرفتن اينكه «رب» به معناى مالك ومدبر مى باشد ومستحق است كه مملوك هايش او را پرستش كنند، ديگر چيزى از عالميان را باقى نگذاشته كه مربوب غير او باشد، در نتيجه ديگر ربى غير از او باقى نمانده ومعبودى سواى او نيست.(2)

ه -. با توجه به ماموريت بزرگ وسنگينى كه موسى بر عهده دارد بايد معجزاتى بزرگ به تناسب آن از سوى خدا در اختيارش قرار داده شود كه به دو قسمت مهم آن در اين آيات اشاره شده است: نخست اينكه «به موسى ندا داده شد كه عصايت را بيفكن وموسى عصا را افكند، هنگامى كه به آن نگاه كرد ديد همچون مارى است كه با سرعت وشدت حركت مى كند، موسى ترسيد وبه عقب برگشت وحتى پشت سر خود را نگاه نكرد»! وَأَنْ أَلْقِ عَصاك فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يعَقِّبْ. در اين هنگام بار ديگر موسى ندا را شنيد كه به او مى گويد: «برگرد ونترس تو در امان هستى»! أَقْبِلْ وَلا تَخَفْ إِنَّك مِنَ الْآمِنِينَ.

و. معجزه نخستين آيتى از وحشت بود، سپس به او دستور داده مى شود كه به سراغ معجزه ديگرش برود كه آيتى از نور واميد است ومجموع آن دو تركيبى از «انذار» و «بشارت» خواهد بود، به او فرمان داده شد «دست خود را در - گريبانت كن وبيرون آور، هنگامى كه خارج مى شود سفيد ودرخشنده است، بدون عيب ونقص» اسْلُك يدَك فِى جَيبِك تَخْرُجْ بَيضاءَ مِنْ غَيرِ سُوءٍ. اين سفيدى ودرخشندگى بر اثر بيمارى برص ومانند آن نبود، نورى بود الهى كه كاملا تازگى داشت. مشاهده اين خارق عادات عجيب، در آن شب تاريك ودر آن بيابان خالى، موسى را سخت تكان داد وبراى اينكه آرامش خويش را باز يابد دستور

ص: 20


1- الميزان ج 16 ص 44
2- همان، ص 45

ديگرى به او داده شد ودستور اين بود: «دستهايت را بر سينه ات بگذار تا قلبت آرامش خود را باز يابد» وَاضْمُمْ إِلَيك جَناحَك مِنَ الرَّهْبِ.

ز. تعبير «جناح» (بال) بجاى دست، تعبير زيبايى است كه شايد هدف از آن تشبيه حالت آرامش انسان به حالت پرنده اى باشد كه به هنگام مشاهده امر وحشتناك بال وپر مى زند اما وقتى آرامش خود را باز يافت بال وپر خود را جمع مى كند. سپس همان ندا به موسى گفت: «اين دو دليل روشن از پروردگارت به سوى فرعون واطرافيان او است كه آنها قوم فاسقى بوده وهستند» فَذانِك بُرْهانانِ مِنْ رَبِّك إِلى فِرْعَوْنَ وَمَلَائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ.

ح. در اينجا موسى (علیه السلام) به ياد حادثه مهم زندگيش در مصر افتاد، حادثه كشتن مرد قبطى وبسيج نيروهاى فرعونى براى تلافى خون او، در اينجا «عرض مى كند: پروردگارا! من از آنها يك نفر را كشته ام، مى ترسم به تلافى خون او مرا به قتل برسانند» واين ماموريت ناتمام بماند قالَ رَبِّ إِنِّى قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يقْتُلُونِ. از اين گذشته من تنها هستم وزبانم آن قدر فصيح نيست، «برادرم را نيز با من بفرست كه زبانش از من گوياتر است، تا مرا يارى وتصديق كند، من از اين بيم دارم كه تنها بمانم وتكذيبم كنند» خداوند نيز دعوت او را اجابت كرد وبه او اطمينان كافى داد وفرمود: «ما بازوان تو را به وسيله برادرت (هارون) محكم مى كنيم» قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَك بِأَخِيك. «و براى شما در تمام مراحل سلطه وبرترى قرار مى دهيم» وَنَجْعَلُ لَكما سُلْطاناً. كاملا مطمئن باشيد، «آنها هرگز به شما دست پيدا نمى كنند وبه بركت آيات به شما دست نمى يابند وبر شما پيروز نمى شوند» فَلا يصِلُونَ إِلَيكما بِآياتِنا. بلكه «شما وپيروانتان غالب وپيروزيد» أَنْتُما وَمَنِ اتَّبَعَكمَا الْغالِبُونَ.(1)

ط. اينكه فرمود: بازويت را به وسيله برادرت محكم مى كنم، كنايه است از اينكه: تو را به وسيله او تقويت خواهم كرد وهمچنين عدم وصول فرعونيان به آن دو، كنايه است از اينكه آنان قدرت وتسلط بر كشتن شما نخواهند يافت، گويا آن دو بزرگوار را در يك طرف وفرعونيان را در طرف ديگر دو گروه فرض كرده، كه با هم مسابقه دارند، آن گاه فرموده: گروه فرعونيان به شما نمى رسند، تا چه رسد به اينكه از شما سبقت گيرند.(2)

ص: 21


1- نمونه ج 16 ص 77-75
2- الميزان ج 16 ص 48

نكته ها

1. زن وفرزند نبايد مانع حركت، هجرت وانجام مسئوليت ها شوند، چنان كه مرد هم نبايد آنها را رها كند، بلكه بايد در كنار وهمراه يكديگر باشند؛ «سارَ بِأَهْلِهِ».

2. هر كجا كه به تحقّق قول خود مطمئن نيستيم، وعده ى قطعى ندهيم. «لَعَلِّى آتِيكمْ... لَعَلَّكمْ تَصْطَلُونَ» (كلمه ى «لعل» به معناى شايد است، يعنى شايد خبرى بياورم يا شايد قطعه آتشى براى گرم شدن بياورم).

3. آيه 30 قصص: فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِى مِنْ شَاطِئِ الْوَادِى الْأَيمَنِ فِى الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسَى إِنِّى أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ به طور كامل تر در آيه 14 و 16 طه آمده است:

إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِى وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى... فَلاَ يصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى

4. اقرار به كمالات ديگران، خود يك كمال وارزش است؛ «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى». حضرت موسى با اين كه پيامبر اولو العزم بود، به كمال برادرش اقرار كرد.(1)

5. فصاحت وبيان روان، از عوامل مؤثّر در جذب افراد ورهبرى جامعه است؛ «هُوَأَفْصَحُ».(2)

6. لازم نيست كه مسئولين، در همه ى كمالات، برترين باشند، بلكه بايد من حيث المجموع لايق باشند. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى» (با اينكه مسئول اصلى موسى بود، ولى در بعضى جهات هارون قوى تر بود).(3)

7. وقتى حضرت موسى (علیه السلام) مى خواهد براى هدايت فرعون برود، مى گويد خدايا مى ترسم مرا تكذيب كند. خداوند مى فرمايد به وسيله برادرت هارون تو را كمك مى كنم؛ إِنِّى أَخَافُ أَن يكذِّبُونِ * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَك بِأَخِيك. جالب اينكه وقتى برادرش همراه مى شود باز حضرت موسى مى گويد حالا من وبرادرم هردو با هم مى ترسيم كه فرعون بر ما پيشى بگيرد وشدت عمل به خرج دهد يا بر ما طغيان كند؛ قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يفْرُطَ عَلَينَا أَوْ أَن يطْغَى. در اينجا خداوند به طور قاطع فرمود از او نترسيد كه من با شما

ص: 22


1- نور ج 9 ص 54-49
2- همان ص 54، راهنما ج 13 ص 492
3- نور ج 9 ص 54

هستم مى شنوم؛ قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِى مَعَكمَا أَسْمَعُ وَأَرَى.(1)

8. آيه 35 قصص قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَاناً فَلاَ يصِلُونَ إِلَيكُمَا بِآياتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ نمونه ومصداقى از آيه 21 مجادله است: كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِى إِنَّ اللَّهَ قَوِى عَزِيزٌ

آیه 36-37

اشاره

آيات 37-36

فَلَمّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاّ سِحْرٌ مُفْتَرًى وَ ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا اْلأَوَّلينَ ( 36)

وَ قالَ مُوسى رَبّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ ( 37)

ترجمه

هنگامى كه موسى معجزات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: «اين چيزى جز سحر نيست كه بدروغ به خدا بسته شده؛ ما هرگز چنين چيزى را در نياكان خود نشنيده ايم!» * موسى گفت: «پروردگارم از حال كسانى كه هدايت را از نزد او آورده اند وكسانى كه عاقبت نيك سرا (ى دنيا وآخرت) از آن آنهاست آگاهتر است! مسلّماً ظالمان رستگار نخواهند شد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تهمت سحر به موسى با داشتن معجزات الهى. سخن موسى پيرامون علم خداوند نسبت به افراد مورد لطف، عدم رستگارى ظالمان.

ب. در اينجا با هشتمين صحنه از اين ماجراى بزرگ روبرو مى شويم. موسى (علیه السلام) فرمان نبوت ورسالت در آن شب تاريك ودر آن سرزمين مقدس از خداوند دريافت نمود، به مصر آمد وبرادرش هارون را با خبر ساخت وپيام اين رسالت بزرگ را به او رسانيد، هر دو به سراغ فرعون رفتند.

قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: «هنگامى كه موسى با معجزات روشن ما به سراغ آنها آمد، آنها گفتند: اين چيزى جز سحر نيست كه به دروغ به خدا بسته شده است»!

ص: 23


1- طه 45-46

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً. «ما هرگز چنين چيزى را در نياكان خود نشنيده ايم»! وَما سَمِعْنا بِهذا فِى آبائِنَا الْأَوَّلِينَ.(1)

ج. اشاره «هذا» در جمله«ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً» اشاره است به معجزاتى كه آن جناب آورد، يعنى اينها جز سحرى من درآوردى نيست، چشم بندى يى است كه خودش درست كرده وبه دروغ به خدا نسبت مى دهد واما اشاره «هذا» در جمله«ما سَمِعْنا بِهذا فِى آبائِنَا الْأَوَّلِينَ» اشاره است به دعوتى كه آورده، كه معجزات مزبور را دليل بر آن قرار داده واما احتمال اينكه مراد از اين اشاره هم همان معجزات بوده باشد، احتمال صحيحى نيست، چون با تكرار اسم اشاره نمى سازد، علاوه بر اين فرعونيان وقتى معجزات آن جناب را ديدند، بنا بر حكايت قرآن گفتند: «فَلَنَأْتِينَّك بِسِحْرٍ مِثْلِهِ» - گفتند ما نيز نظير آن را خواهيم آورد (طه، 58)».(2)

د. اما موسى در پاسخ آنها با لحن تهديدآميزى چنين «گفت: پروردگار من از حال كسانى كه هدايت را از نزد او براى مردم مى آورند آگاه تر است وهمچنين از كسانى كه سرانجام سراى دنيا وآخرت از آنها است» وَقالَ مُوسى رَبِّى أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَمَنْ تَكونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ.

مطمئن باشيد اگر من دروغگو باشم ظالم هستم، «و ظالم هرگز رستگار نخواهد شد» إِنَّهُ لا يفْلِحُ الظَّالِمُونَ. اين تعبير شبيه تعبير ديگرى است كه در آيه 69 سوره طه آمده است: وَلا يفْلِحُ السَّاحِرُ حَيثُ آتى: «ساحر هر كجا برود رستگار نخواهد شد»!(3)

ه -. مراد از«عاقِبَةُ الدَّارِ» در جمله«وَمَنْ تَكونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ»، يا بهشت است كه همان خانه آخرت است كه افراد سعيد در آنجا منزل مى كنند، هم چنان كه قرآن كريم از زبان ايشان حكايت كرده وگفته: «وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيثُ نَشاءُ» ويا آنكه مراد از«عاقِبَةُ الدَّارِ» سرنوشت خوب دنيا است، هم چنان كه در آيه 128 سوره اعراف«الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» به همين معنا است، مى فرمايد: «قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يورِثُها مَنْ يشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» ويا آنكه مراد از«عاقِبَةُ الدَّارِ» اعم از دار دنيا

ص: 24


1- نمونه ج 16 ص 80-81
2- الميزان ج 16 ص 49
3- نمونه ج 16 ص 82

ودار آخرت است، كه به نظر ما از اين سه احتمال سومى بهتر از آن دو وسپس دومى بهتر از اولى است، هم چنان كه تعليل«إِنَّهُ لا يفْلِحُ الظَّالِمُونَ» هم مؤيد آن است.(1)

نكته ها

1. تهمت، بزرگ ترين حربه ى مستكبران عليه مصلحان است؛ «ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً».

2. در برابر تكذيب كفّار كه معجزات را سحر مى خوانند، بايد به خدا توكل كرد؛ «ما هذا إِلَّا سِحْرٌ... رَبِّى أَعْلَمُ».(2)

آیه 38-42

اشاره

آيات 42-38

وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمََلأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي صَرْحًا لَعَلّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنّي َلأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ ( 38)

وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي اْلأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ ( 39)

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظّالِمينَ ( 40)

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ ( 41)

وَ أَتْبَعْناهُمْ في هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحينَ ( 42)

ترجمه

فرعون گفت: «اى جمعيت اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم. (امّا براى تحقيق بيشتر،) اى هامان، برايم آتشى بر گل بيفروز (و آجرهاى محكم بساز) وبراى من برج بلندى ترتيب ده تا از خداى موسى خبر گيرم؛ هر چند من گمان مى كنم او از دروغگويان است!» * (سرانجام) فرعون ولشكريانش بدون حقّ در زمين استكبار كردند وپنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى شوند! * ما نيز او ولشكريانش را گرفتيم وبه دريا افكنديم؛ اكنون بنگر پايان كار ظالمان چگونه بود! * وآنان [= فرعونيان] را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش (دوزخ) دعوت مى كنند؛ وروز رستاخيز يارى نخواهند شد! * ودر اين دنيا نيز لعنتى بدنبال آنان قرار داديم؛ وروز قيامت از زشت رويانند!

ص: 25


1- الميزان ج 16 ص 50
2- نور ج 9 ص 56-55

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سخن ياوه فرعون پيرامون الوهيت خود. دستور ساختن برجى بزرگ براى آگاهى يافتن از خداى موسى. استكبار فرعون ولشگريان او وعقوبت خداوند نسبت به آنان فرعونيان رهبران مردم در دعوت به عذاب.

ب. در اينجا با نهمين صحنه اين تاريخ مواجه مى شويم. وآن اينكه يكى از سنتهاى سياست بازان كهنه كار اين است كه هر گاه حادثه مهمى بر خلاف ميل آنها واقع شود براى «منحرف ساختن افكار عمومى» از آن فورا دست به كار تازه اى مى زنند كه افكار توده ها را به خود جلب واز آن حادثه نامطلوب منحرف ومنصرف كنند. به نظر مى رسد كه داستان ساختن برج عظيم بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران بوده است.

ج. فرعون در اين زمينه به مشورت نشست ودر نتيجه فكرش به چيزى رسيد كه در نخستين آيه مورد بحث آمده است: «فرعون گفت: اى گروه اطرافيان ودرباريان! من خدايى غير از خودم براى شما سراغ ندارم»! وَقالَ فِرْعَوْنُ يا أَيهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكمْ مِنْ إِلهٍ غَيرِى. خداى زمينى مسلما منم! واما خداى آسمان دليلى بر وجود او در دست نيست، اما من احتياط را از دست نمى دهم وبه تحقيق مى پردازم! سپس رو به وزيرش هامان كرد گفت: «هامان! آتشى برافروز بر خشتها» (و آجرهاى محكمى بساز) فَأَوْقِدْ لِى يا هامانُ عَلَى الطِّينِ. «سپس قصر وبرجى بسيار مرتفع براى من بساز، تا بر بالاى آن روم وخبرى از خداى موسى بگيرم!، هر چند من باور نمى كنم او راستگو باشد وفكر مى كنم او از دروغگويان است»! فَاجْعَلْ لِى صَرْحاً لَعَلِّى أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَإِنِّى لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ.

د. در اينجا جمعى از مفسران مانند «فخر رازى» و «آلوسى» به بيان اين سخن پرداخته اند كه آيا به راستى فرعون اين دستور خود را در زمينه ساختن كاخ آسمان خراشش عملى ساخت يا نه ؟ ظاهرا چيزى كه فكر اين مفسران را به خود مشغول داشته اين است كه به هيچ حساب اين كار عاقلانه نبوده است، مگر مردم بالاى كوه ها نرفته بودند ومنظره آسمان را همانگونه كه بر روى زمين است نديده بودند؟ كاخى كه به دست بشر ساخته مى شود از كوه مرتفع تر است ؟ كدام احمق باور مى كرد كه از بالاى چنين كاخى بتوان به آسمان دست يافت ؟! ولى آنها كه چنين مى انديشند از اين نكته غافلند كه اولا سرزمين مصر كوهستانى نبود واز اين

ص: 26

گذشته ساده لوحى توده هاى مردم آن زمان را فراموش كرده اند كه چگونه ممكن بود آنها را با اين مسائل اغفال كرد وفريب داد؟ حتى در عصر وزمان ما كه به اصطلاح عصر علم ودانش است مسائلى مى بينيم كه شباهت به اين فريب ونيرنگها دارد.

ه -. هنگامى كه ساختمان به اتمام رسيد وبيش از آن توان بالا بردن آن را نداشتند، روزى فرعون با تشريفاتى به آنجا آمد وشخصا از برج عظيم بالا رفت هنگامى كه بر فراز برج رسيد نگاهى به آسمان كرد ومنظره آسمان را همانگونه ديد كه از روى زمين صاف معمولى مى ديد، كمترين تغيير ودگرگونى وجود نداشت! معروف است تيرى به كمان گذاشت به آسمان پرتاب كرد تير بر اثر اصابت به پرنده اى ويا طبق توطئه قبلى خودش خون آلود بازگشت فرعون از آنجا پائين آمد وبه مردم گفت: برويد وفكرتان راحت باشد خداى موسى را كشتم!

و. قرآن سپس به استكبار فرعون وفرعونيان وعدم تسليم آنها در برابر «مبدء» و «معاد» كه ريشه جنايات آنها نيز از انكار همين دو اصل سرچشمه مى گرفت پرداخته چنين مى گويد: «فرعون ولشكريانش به ناحق در زمين استكبار كردند (و خدا را كه آفريننده بزرگ زمين وآسمان است انكار نمودند) وگمان كردند كه قيامتى در كار نيست وبه سوى ما باز نمى گردند» وَاسْتَكبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِى الْأَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَينا لا يرْجَعُونَ.

ز. اما ببينيم سرانجام اين كبر وغرور به كجا رسيد، قرآن مى گويد: «ما او ولشكريانش را گرفتيم ودر دريا پرتاب كرديم»! فَأَخَذْناهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِى الْيمِّ.

در پايان آيه روى سخن را به پيامبر اسلام كرده مى فرمايد: «ببين عاقبت كار ظالمان چگونه بود»؟ فَانْظُرْ كيفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ. بعد مى افزايد «ما آنها را امامان وپيشوايانى قرار داديم كه دعوت به دوزخ مى كنند وروز قيامت هيچكس به يارى آنها نمى آيد»! وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيوْمَ الْقِيامَةِ لا ينْصَرُونَ.

باز براى تاكيد بيشتر قرآن چهره آنها را در دنيا وآخرت چنين ترسيم مى كند: «در اين دنيا لعنتى پشت سر لعنت نصيب آنها كرديم ودر روز قيامت آنها از زشت چهرگان وسيه رويانند» وَأَتْبَعْناهُمْ فِى هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَيوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ.(1)

ح. «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيوْمَ الْقِيامَةِ لا ينْصَرُونَ» معناى دعوت به آتش،

ص: 27


1- نمونه ج 16 ص 91-85

دعوت به كارهايى است كه مستوجب آتش است وآن كارها عبارت است از: كفر وگناهان گوناگون، چون اينها است كه قيامتشان را به صورت آتشى تصوير مى كند، كه در آن معذب خواهند شد، ممكن هم هست مراد از كلمه «نار» همان كارهاى مستوجب آتش باشد، كه به طور مجاز واز باب اطلاق مسبب واراده سبب، آتش ناميده شده ومعناى پيشوا كردن آنان براى دعوت به آتش اين است كه: ايشان را پيشقدم در كفر وگناه كرد، در نتيجه ديگران به ايشان اقتداء كرده وبه آنان پيوستند واگر بپرسى كه چرا خداوند ايشان را پيشواى كفر كرد؟ وآيا اين كار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟ در پاسخ مى گوييم: وقتى برخورد دارد كه اين اضلال خدا ابتدايى باشد، يعنى خود آنان قبلا كارى نكرده باشند كه مستوجب اين اضلال باشند واما اگر اين اضلال به عنوان مجازات كفر باشد كه آنان قبل از ديگران مرتكب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد.(1)

نكته ها

1. در منطق قرآن ما دو گونه «امام» داريم: امامى كه پيشواى متقين در مسير هدايت است، چنان كه در سوره انبياء آيه 73 در باره گروهى از پيامبران چنين مى خوانيم: «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَينا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإِيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدِينَ»: وامامانى كه رهبران ضلال وگمراهى هستند وبه تعبير آيات مورد بحث ائمه نارند. در روز رستاخيز كه صفوف از هم مشخص مى شود هر گروهى بدنبال امامشان اند ناريان، ناريان را طالبند ونوريان، نوريان را چنان كه قرآن مى گويد: «يوْمَ نَدْعُوا كلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء، 71).(2)

2. مستكبران، عقايد وافكار خود را به ديگران تحميل مى كنند؛ «ما عَلِمْتُ لَكمْ مِنْ إِلهٍغَيرِى».

3. مستكبران، خود را محور همه چيز مى دانند؛ (فرعون به هر مناسبتى خود را مطرح مى كرد) «ما عَلِمْتُ... غَيرِى... فَأَوْقِدْ لِى... فَاجْعَلْ لِى... لَعَلِّى أَطَّلِعُ... إِنِّى لَأَظُنُّهُ».

4. ستمگران، سرنوشت مشتركى دارند؛ «عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ». (به جاى عاقبت فرعون

ص: 28


1- الميزان ج 16 ص 53
2- صافى 4 ص 91، نمونه ج 16 ص 91

فرمود: عاقبت همه ستمگران چنين است).(1)

5. نظير آيه 38 و 39 قصص، آيه 36 و 37 سوره غافر است با اندك تفاوتى در تعبير.

6. آيه 40 سوره قصص نظير آيه 40 سوره ذاريات است؛

فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِى الْيمِّ فَانْظُرْ كيفَ كانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ.

فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِى الْيمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ.

7. دعوت به سوى آتش

آيه 97 و 98 هود إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ. يقْدُمُ قَوْمَهُ يوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ

نمونه ومصداقى از آيه 41 قصص است: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيوْمَ الْقِيامَةِ لاَ ينْصَرُونَ

ص: 29


1- نور ج 9 ص 60-57

آیه 43-46

اشاره

آيات 46-43

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ اْلأُولى بَصائِرَ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ( 43)

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى اْلأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشّاهِدينَ ( 44)

وَ لكِنّا أَنْشَأْنا قُرُونًا فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِيًا في أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنّا كُنّا مُرْسِلينَ ( 45)

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ( 46)

ترجمه

و ما به موسى كتاب آسمانى داديم بعد از آنكه اقوام قرون نخستين را هلاك نموديم؛ كتابى كه براى مردم بصيرت آفرين بود ومايه هدايت ورحمت؛ شايد متذكر شوند!» * تو در جانب غربى نبودى هنگامى كه ما فرمان نبوّت را به موسى داديم؛ وتو از شاهدان نبودى (در آن هنگام كه معجزات را در اختيار موسى گذارديم)! * ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق كرديم وزمانهاى طولانى بر آنها گذشت (كه آثار انبيا از دلهايشان محو شد؛ پس تو را با كتاب آسمانيت فرستاديم)! تو هرگز در ميان مردم مدين اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آيات ما را براى آنها [= مشركان مكّه] بخوانى، ولى ما بوديم كه تو را فرستاديم (و اين آيات را در اختيارت قرار داديم)! * تو در كنار طور نبودى زمانى كه ما ندا داديم؛ ولى اين رحمتى از سوى پروردگارت بود (كه اين اخبار را در اختيار تو نهاد) تا به وسيله آن قومى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده اى براى آنان نيامده است؛ شايد متذكّر شوند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اعطاء تورات به موسى بعد از هلاكت نسل هاى نخستين عدم حضور پيامبر به هنگام رسالت حضرت موسى وعدم حضور او در ميان ساكنان مدين وكوه طور، آگاهى پيامبر از اين امور جلوه رحمت خداوند به منظور تذكر مردم. ارسال پيامبران از ناحيه خداوند ودر كوه طور

ب. در اين بخش از آيات به «دهمين صحنه» يعنى آخرين بخش از آيات مربوط به داستان پر ماجراى موسى (علیه السلام) مى رسيم، كه سخن از نزول احكام وتورات مى گويد، يعنى زمانى كه دوران «نفى طاغوت» پايان گرفته ودوران سازندگى واثبات آغاز مى شود.

ص: 30

در اينكه منظور از «قرون اولى» (اقوام عصرهاى پيشين كه هلاك شدند) كدام اقوامند؟ بعضى از مفسرين آن را اشاره به كفار قوم نوح وعاد وثمود ومانند آنها مى دانند بعضى اشاره به هلاكت قوم فرعون كه بازماندگان اقوام پيشين بودند مى دانند، چرا كه خداوند تورات را بعد از هلاك آنها به موسى (علیه السلام) داد. اما هيچ مانعى ندارد كه جمله فوق اشاره به همه اين اقوام باشد.

ج. «بصائر» جمع «بصيرت» به معنى بينايى است ودر اينجا منظور آيات ودلائلى است كه موجب روشنايى قلب مؤمنان مى شد وهدايت ورحمت نيز از لوازم اين بصيرت است وبه دنبال آن تذكر وبيدارى براى دلهاى آماده است.

د. سپس به بيان اين حقيقت مى پردازد كه آنچه را در باره موسى وفرعون بيان كرديم، خود دليلى است بر حقانيت قرآن تو، چرا كه تو در اين صحنه ها هرگز حاضر نبودى واين ماجراها را با چشم نديدى بلكه اين لطف خدا بود كه اين آيات را براى هدايت مردم بر تو نازل كرد. مى گويد: «تو در جانب غربى نبودى هنگامى كه ما فرمان نبوت را به موسى داديم وتو از شاهدان اين ماجراها محسوب نمى شدى» وَما كنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِى إِذْ قَضَينا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَما كنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.(1)

ه -. «إِذْ قَضَينا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ» - گويا كلمه «قضاء» در اينجا متضمن معناى عهد است، (چون با كلمه الى متعدى شده) ومراد - به طورى كه گفته اند - اين است كه: ما امر را به وى عهد كرديم ومعناى اين جمله اين است كه: ما امر نبوت او را با نازل كردن تورات به وى محكم كرديم واما اصل نبوتش را جمله«وَما كنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَينا» متعرض آن است ومعناى آيه اين است كه: اى رسول ما تو حاضر وشاهد نبودى آن هنگامى را كه ما تورات را بر موسى در جانب غربى از وادى يا كوه نازل كرديم.(2)

و. سپس مى افزايد: «ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق كرديم، اما زمانهاى طولانى بر آنها گذشت» وآثار انبياء وهدايت آنها از قلب ها وانديشه هاشان محو شد لذا تو وقرآنت را آورديم وسرگذشت پيشينيان را بيان كرديم تا روشنگر انسانها باشد) وَلكنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً

ص: 31


1- نمونه ج 16 ص 96-95
2- مجمع البيان ج 7 ص 400، الميزان ج 16 ص 70

فَتَطاوَلَ عَلَيهِمُ الْعُمُرُ. «و تو هرگز در ميان اهل مدين اقامت نداشتى (تا آيات واخبار زندگى آنها را به دست آورى) وبراى آنها (اهل مكه) بخوانى» وَما كنْتَ ثاوِياً فِى أَهْلِ مَدْينَ تَتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِنا. اين ما بوديم كه تو را فرستاديم (و اين اخبار دقيق مربوط به هزاران سال پيش را در اختيار تو قرار داديم تا هادى اين خلق شوى) وَلكنَّا كنَّا مُرْسِلِينَ. باز براى تاكيد همين معنا مى افزايد: «تو در طرف طور نبودى زمانى كه ما ندا داديم (و فرمان نبوت را به نام موسى صادر نموديم» وَما كنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَينا

ز. «ولى ما اين اخبار را كه بر تو نازل كرديم به خاطر رحمتى است كه پروردگارت دارد تا بوسيله آن قومى را انذار كنى كه قبل از تو هيچ انذار كننده اى براى آنها نيامده، شايد متذكر شوند» وَلكنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّك لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِك لَعَلَّهُمْ يتَذَكرُونَ. كوتاه سخن اينكه: حوادث بيداركننده وهشدار دهنده اى را كه در اقوام دور دست واقع شده وتو حاضر وناظر آن نبودى، براى تو بازگو كرديم، تا آنها را براى اين قوم گمراه بخوانى شايد مايه بيدارى آنها گردد.

ح. سؤال: چگونه قرآن مى گويد: هيچ انذار كننده اى قبل از تو براى اين قوم اعراب معاصر پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيامده، در حالى كه مى دانيم هرگز روى زمين از حجت الهى خالى نمى شود واوصياى پيامبران در ميان اين قوم نيز بوده اند؟! در پاسخ مى گوئيم: منظور فرستادن پيامبر صاحب كتاب وانذاركننده آشكار است، چرا كه ميان عصر حضرت مسيح (علیه السلام) وظهور پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) قرنها طول كشيد وپيامبر اولو العزمى نيامد.(1)

نكته ها

1. عبارت «ما كنْتَ» چهار مرتبه در اين آيه وآيات بعد تكرار گرديده كه بر غيبى بودن اخبارِ تاريخى قرآن تأكيد دارد.

2. انذار خلق، جلوه اى از رحمت خداست؛ «رَحْمَةً مِنْ رَبِّك لِتُنْذِرَ».(2)

3. برخى از اوصافى كه براى قرآن كريم بيان شده است براى تورات نيز بيان شده است. خداوند درباره قرآن مى فرمايد: وَلَقَدْ آتَينَا مُوسَى الْكتَابَ مِنْ بَعْدِ مَا أَهْلَكنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ

ص: 32


1- نمونه ج 16 ص 98-97
2- نور ج 9 ص 65-63

لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يتَذَكرُونَ(قصص، 43) ودرباره تورات مى فرمايد: هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ. (جاثيه، 20) چه اينكه به هر دو كتاب آسمانى (ذكر) اطلاق شده است.

آیه 47-50

اشاره

وَ لَوْ لا أَنْ تُصيبَهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ ( 47)

فَلَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِكُلٍّ كافِرُونَ ( 48)

قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ( 49)

فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ ( 50)

ترجمه

هرگاه (پيش از فرستادن پيامبرى) مجازات ومصيبتى بر اثر اعمالشان به آنان مى رسيد، مى گفتند: «پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم واز مؤمنان باشيم ؟!» * ولى هنگامى كه حقّ از نزد ما براى آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چيزى كه به موسى داده شد به اين پيامبر داده نشده است ؟!» مگر بهانه جويانى همانند آنان، معجزاتى را كه در گذشته به موسى داده شد، انكار نكردند وگفتند: «اين دو نفر [= موسى وهارون] دو ساحرند كه دست به دست هم داده اند (تا ما را گمراه كنند) وما به هر دو كافريم»؟! * بگو: «اگر راست مى گوييد (كه تورات وقرآن از سوى خدا نيست)، كتابى هدايت بخش تر از اين دو از نزد خدا بياوريد، تا من از آن پيروى كنم!» * اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرند، بدان كه آنان تنها از هوسهاى خود پيروى مى كنند! وآيا گمراهتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده وهيچ هدايت الهى را نپذيرفته، كسى پيدا مى شود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: وارد شدن مصيبت وعذاب

ص: 33

به جهت اعمال زشت وناتمام بودن احتجاج آنها. اعتراض مشركان به پيامبر به جهت نداشتن معجزه اى مانند معجزه موسى. پاسخ به مشركان پيرامون تحدى به قرآن.

ب. مراد از مصيبتى كه به ايشان مى رسد اعم از مصيبت دنيا وآخرت است، چون لازمه اعراض از حق، با كفر وفسق ورزيدن، مؤاخذه الهى است، هم در دنيا وهم در آخرت.(1)

ج. آيه 47 از آياتى است كه دلالت بر لزوم لطف از طريق ارسال پيامبران دارد ونشان مى دهد كه سنت خداوند بر اين است كه قبل از ارسال پيامبر هيچ امتى را به خاطر گناهانشان مجازات نكند، همانگونه كه در سوره نساء آيه 165 نيز مى خوانيم: «رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يكونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكيماً».

د. سپس به بهانه جوئى هاى آنها اشاره مى كند، مى گويد: «هنگامى كه حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: چرا به اين پيامبر مثل همان چيزى كه به موسى داده شد اعطا نگرديده است»؟! فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِى مِثْلَ ما أُوتِى مُوسى. چرا عصاى موسى در دست او نيست ؟ چرا يد بيضا ندارد؟ چرا دريا براى او شكافته نمى شود؟ چرا دشمنانش غرق نمى شوند؟ چرا وچرا؟!... قرآن به پاسخ اين بهانه جويى پرداخته مى گويد: «مگر بهانه جويانى همانند اينها معجزاتى را كه در گذشته به موسى داده شد انكار نكردند»؟! أَ وَلَمْ يكفُرُوا بِما أُوتِى مُوسى مِنْ قَبْلُ. «مگر نگفتند اين دو (موسى وهارون) دو نفر ساحرند كه دست به دست هم داده اند (تا ما را گمراه كنند) وما به هر كدام از آنها كافريم»! قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَقالُوا إِنَّا بِكلٍّ كافِرُونَ.

ه -. مرحوم طبرسى گويند منظور از «سحران» تورات وقرآن كريم است وكسى كه «ساحران» قرائت كرده اشاره به موسى ومحمد (صلی الله علیه و آله) دارد.(2)

و. تعبير به «سحران» با اينكه قاعدتا «ساحران» بايد گفته شود براى شدت تاكيد است، چرا كه عرب وقتى در مورد كسى مؤكدا سخن مى گويد او را عين «عدالت» يا «ظلم» ويا «سحر» مى شمرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از «سحران» دو معجزه بزرگ موسى «عصا» و «يد بيضاء» باشد واگر گفته شود كه اين انكارها چه ارتباطى با مشركان مكه دارد؟ اين

ص: 34


1- الميزان ج 16 ص 72
2- مجمع البيان ج 7 ص 401

مربوط به فرعونيان كفرپيشه است، پاسخ آن روشن است وآن اينكه منظور اين است كه مساله بهانه جويى چيز تازه اى نيست، اينها همه از يك قماشند وسخنانشان شباهت زيادى با هم دارد وخط وروش وبرنامه آنها يكى است.

لذا قرآن، روى سخن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده مى گويد: «بگو اگر شما راست مى گوئيد كه اين دو كتاب از سوى خدا نيست، كتابى روشنتر وهدايت بخش تر از آنها از سوى خدا بياوريد تا من از آن پيروى كنم» قُلْ فَأْتُوا بِكتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كنْتُمْ صادِقِينَ.

ز. سپس اضافه مى كند: «اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرفتند بدان آنها از هوسهاى خود پيروى مى كنند» فَإِنْ لَمْ يسْتَجِيبُوا لَك فَاعْلَمْ أَنَّما يتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ. زيرا انسانى كه هواپرست نباشد، در برابر يك چنين پيشنهاد منطقى تسليم مى شود، اما آنها در هيچ صراطى مستقيم نيستند وهر پيشنهادى را به بهانه اى رد مى كنند. ولى «آيا كسى گمراهتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده وهيچ هدايت الهى را نپذيرفته است پيدا مى شود»؟! وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ. «مسلماً خداوند جمعيت ظالمان را هدايت نمى كند» إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.(1)

نكته ها

1. رسالت پيامبران براى اتمام حجت

آيات ذيل دلالت بر اين حقيقت دارد كه رسالت پيامبران به منظور اتمام حجت بر بشر است.

رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ... (النساء، 165) وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْ لاَ أَرْسَلْتَ إِلَينَا رَسُولاً... (طه، 134) وَلَوْ لاَ أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيدِيهِمْ فَيقُولُوا رَبَّنَا لَوْ لاَ أَرْسَلْتَ إِلَينَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(القصص، 47)

2. بسيارى از مصائب وحوادث تلخ، مولود عملكرد خودماست. «تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيدِيهِمْ» آرى اعمال نيك وبد، در همين دنيا نيز اثر خود را مى گذارند.

3. از جمله امتيازات انبيا، تحدّى ومبارزه طلبى در آوردن كتاب يا معجزه است؛ «فَأْتُوا بِكتاب... أَهْدى».

ص: 35


1- نمونه ج 16 ص 104-101

4. انسان از آوردن كتابى برتر از قرآن وتورات اصلى عاجز است؛ «إِنْ كنْتُمْ صادِقِينَ».(1)

5. اگر اين دو كتاب سحر باشد، پس باطل وگمراه كننده است، ديگر هدايتى در آنها نيست، تا بگوييم كتابى بياورند كه از آن دو هادى تر باشد، چون صيغه افعل - تفضيل - بهتر، هادى تر - در جايى به كار مى رود كه بين دو چيز كه در يك صفت اشتراك دارند مقايسه شود ويكى از آن دو از آن صفت بيشتر دارا باشد، آن وقت است كه مى گوييم: فلانى از فلانى بهتر يا عالم تر است واما اگر يكى از آن دو چيز، اصلا از آن صفت نداشته باشد، صحيح نيست بگوييم: آن ديگرى از آن بهتر ويا داراى مقدارى بيشتر از آن صفت است. بنا بر اين جاى اين سؤال هست كه چرا در آيه مورد بحث فرمود: «هُوَ أَهْدى مِنْهُما»؟ با اينكه بر فرض سحر بودن تورات وقرآن ديگر چيزى از صفت هدايت در آنها نيست، تا كتابى كه كفار بياورند هادى تر از آن دو باشد. جواب اين سؤال اين است كه: آيه در مقام محاجه است، ادعاء مى كند كه تورات نازل بر موسى وقرآن هادى هستند وهادى تر از آن دو وجود ندارد، اگر خصم اين را قبول ندارد خودش كتابى بياورد كه هدايت آن بيشتر از هدايت اين دو باشد وواقع را بهتر بيان كند.(2)

6. هيچ انسانى از آينده خود خبر ندارد. ساحران قبل از اعجاز حضرت موسى سوگند ياد كردند ما قطعاً پيروزيم؛ قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغاليون.

اما بعد از مشاهده پيروزى حضرت موسى مومن شدند وبه فرعون گفتند: از تهديد وشكنجه تو نمى ترسيم ما به سوى خدا برمى گرديم. قالوا لا ضير انا الى ربنا منقلبون جالب اينكه بعد از مشاهده معجزه رب العالمين را به عنوان ربَ موسى وهارون معرفى كردند. اما بعد از تهديد فرعون خداوند را به عنوان ربنا ياد كردند؛ انا الى ربنا منقلبون. انَا نطمع ان يغفر لنا ربَنا خطايانا.

ص: 36


1- نور ج 9 ص 68-66
2- الميزان ج 16 ص 73

آیه 51-55

اشاره

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ( 51)

الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ ( 52)

وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمينَ ( 53)

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ( 54)

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلينَ ( 55)

ترجمه

ما آيات قرآن را يكى پس از ديگرى براى آنان آورديم شايد متذكّر شوند! * كسانى كه قبلاً كتاب آسمانى به آنان داده ايم به آن [= قرآن] ايمان مى آورند! * وهنگامى كه بر آنان خوانده شود مى گويند: «به آن ايمان آورديم؛ اينها همه حق است واز سوى پروردگار ماست؛ ما پيش از اين هم مسلمان بوديم!» * آنها كسانى هستند كه به خاطر شكيباييشان، اجر وپادششان را دو بار دريافت مى دارند؛ وبه وسيله نيكيها بديها را دفع مى كنند؛ واز آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى نمايند؛ * وهرگاه سخن لغو وبيهوده بشنوند، از آن روى مى گردانند ومى گويند: «اعمال ما از آن ماست واعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نيستيم!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پيوسته بودن سخن الهى به مردم به منظور متذكر شدن. ايمان اهل كتاب به خداوند وتسليم آنان، اوصاف اخلاقى آنان مانند دفع بدى به نيكى وصبر واستقامت وانفاق در راه خدا واعراض از لغو.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بهانه هايى بود كه مشركان براى عدم تسليم در مقابل حقايق قرآن مطرح مى كردند، آيات مورد بحث از دلهاى آماده اى سخن مى گويد كه با شنيدن اين آيات، حق را پيدا كرده وبه آن سخت وفادار ماندند واز جان ودل تسليم آن شدند، در حالى كه قلبهاى تاريك جاهلان متعصب كمترين اثرى از خود نشان نداد! مى فرمايد: «ما آيات قرآن را يكى بعد از ديگرى براى آنها آورديم شايد متذكر شوند»

ص: 37

وَلَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يتَذَكرُونَ.(1)

ج. كلمه «وصلنا» از باب تفعيل از ماده وصل است ووصل در باب تفعيل، كثرت را افاده مى كند، مانند قطع كه به معناى بريدن وتقطيع به معناى بسيار بريدن است وقتل به معناى كشتن وتقتيل به معناى بسيار كشتن است وضمير در «لهم» به مشركين مكه بر مى گردد ومعناى آيه اين است كه: ما قرآن را كه اجزايى متصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم، قرآنى كه آيه اى بعد از آيه وسوره اى دنبال سوره ووعده ووعيد ومعارف واحكام وقصص وعبرت ها وحكمت ها ومواعظى پيوسته به هم دارد، چنين قرآنى بر آنان نازل كرديم، براى اين كه متذكر شوند.(2)

ولى «كسانى كه قبلا كتاب آسمانى به آنها داده ايم (از يهود ونصارى) به قرآن ايمان مى آورند» الَّذِينَ آتَيناهُمُ الْكتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يؤْمِنُونَ. چرا كه آن را هماهنگ با نشانه هايى مى بينند كه در كتب آسمانى خود يافته اند.(3)

د. سپس مى افزايد: «هنگامى كه اين آيات بر آنها خوانده مى شود مى گويند: به آن ايمان آورديم، اينها مسلماً حق است واز سوى پروردگار ما است» وَإِذا يتْلى عَلَيهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا. آرى تلاوت اين آيات بر آنها كافى بود كه «آمنا» بگويند وتصديق كنند. سپس اضافه مى كند: نه تنها امروز تسليم سخنان پروردگاريم كه «قبل از اين هم مسلمان بوديم» إِنَّا كنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ.

ه -. سپس به يك رشته از اعمال صالح آنها كه هر يك از ديگرى ارزنده تر است اشاره مى كند اين اعمال عبارتند از «دفع سيئات بوسيله حسنات» انفاق از نعمتهاى الهى و «برخورد بزرگوارانه با جاهلان» كه به انضمام «صبر وشكيبايى» كه در جمله قبل آمد، چهار صفت ممتاز مى شود.(4)

و. «أُولئِك يؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَينِ بِما صَبَرُوا وَيدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيئَةَ...» در اين آيه شريفه، وعده اى جميل به آن عده از اهل كتاب مى دهد كه شناخت خود را، كه از قرآن ورسول

ص: 38


1- نمونه ج 16 ص 108
2- الميزان ج 16 ص 75
3- نمونه ج 16 ص 108
4- نمونه ج 16 ص 110-109

اسلام داشتند، كتمان نكردند ومدح ايشان است بر حسن سلوك ومدارايشان با جاهلان مشركين وبه همين جهت بايد گفت: آنچه به ذهن نزديكتر است اين است كه: مراد از اجر دو برابر، اين است كه: يك اجر به ايشان داده مى شود به خاطر اين كه به كتاب آسمانى خود ايمان داشتند ويك اجر هم داده مى شود به خاطر اينكه به قرآن ايمان آوردند وبر ايمان دوم بعد از ايمان اولشان صبر نموده وكلفت ومشقت مخالفت با هوى را كه در هر دو ايمان هست، تحمل نمودند.(1)

ز. «وَيدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيئَةَ» - كلمه «يدرءون» از ماده «درأ» است، كه به معناى دفع است ومراد از «حسنه وسيئه» - به قول بعضى - سخن خوب وسخن بد است وبه قول بعضى عمل خوب وبد است، كه معروف ومنكرش هم مى گويند وبه قول بعضى مراد از آن، خلق خوب وبد است، كه عبارت است از حلم وجهل، ولى سياق آيات با معناى اخير موافق تر است، بنابراين معناى آيه چنين مى شود كه: اين مؤمنين از اهل كتاب آزار واذيت مردم را به وسيله مدارا وحلم وحوصله از خود دور مى كردند.(2)

نكته ها

1. گذشت از بدى هاى ديگران وانفاق به آنان در صورتى ارزش دارد كه خصلت وخوى انسان باشد. «يدْرَؤُنَ... ينْفِقُونَ» (فعل مضارع نشانه دوام واستمرار است. آرى، مؤمنانى مورد ستايش اند كه داراى پشتكار، گذشت واهل بخشش باشند).(3)

2. قرآن كريم در آيه 34 فصلت دستور مى دهد به وسيله كار خوب، كار بد را از بين ببريد؛ «وَلاَ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّيئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ...» ودر آيه 22 رعد نمونه اين فضيلت اخلاقى را از اوصاف خردمندان مى داند.

«إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ * ويدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيئَةَ» ونيز اين فضيلت اخلاقى را از اوصاف برخى از اهل كتاب مى داند؛ الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يؤْمِنُونَ. * وَيدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيئَةَ. (قصص، 54)

ص: 39


1- الميزان ج 16 ص 76
2- همان ص 77
3- نور ج 9 ص 72

3. نمونه هاى تسليم در برابر خداوند

مسلمانان: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آل عمران، 64)

برخى از اهل كتاب: وَإِذَا يتْلَى عَلَيهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ(القصص، 53)

حواريون:... قَالَ الْحَوَارِيونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آل عمران، 52)

حضرت ابراهيم واسماعيل: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ(الصافات، 103)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله): وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ(غافر، 66)

در قرآن كريم از برخى اهل كتاب نكوهش شده واز برخى ديگر ستايش شده است.

نكوهش از اهل كتاب:

بى اعتنايى به قرآن كريم؛ «نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب الله وراء ظهورهم كانّهم لا يعلمون».

انكار رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ «الذين ءاتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون أنباءهم وانّ فريقاً منهم ليكتمون الحقّ وهم يعلمون».

تلاش براى منحرف ساختن مسلمانان؛ «ودّت طائفة من اهل الكتاب لو يضلّونكم».

مسخره كردن دين اسلام؛ «لا تتّخذوا الذين اتخذوا دينكم هزواً ولعباً من الذين اوتواالكتاب».

آزاررسانى به پيامبر ومسلمانان؛ «و لتسمعنّ من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم ومن الذين أشركوا اذى كثيراً».

تفرقه افكنى ميان مسلمانان؛ «قل يا أهل الكتاب لم تصدون عن سبيل الله من ءامن تبغونها عوجاً».

ستايش از اهل كتاب:

رسوخ در علم؛ «و ان من اهل الكتاب الّا ليؤمننّ به... لكن الراسخون فى العلم منهم».

ايمان به مبدأ ومعاد، امر به معروف ونهى از منكر؛ «يؤمنون بالله واليوم الاخر ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر ويسارعون فى الخيرات واولئك من الصالحين».

امانتدارى؛ «و من اهل الكتاب من ان تأمنه بقنطار يؤدّه اليك».

دفع بدى به وسيله نيكى؛ «الذين ءاتيناهم الكتاب... ويدرؤن بالحسنة السيئة».

ص: 40

4. قاطعيت، عدم سازش، نشانگر ايمان راسخ است، از اين رو مومنان اهل كتاب بر ايمان خويش پافشارى داشتند. «لَنا أَعْمالُنا وَلَكمْ أَعْمالُكمْ»(1)

5. جمله لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكمْ أَعْمَالُكمْ هم از پيامبر نقل شده است ( 139 بقره) وهم از مومنان اهل كتاب ( 55 قصص).

آیه 56-57

اشاره

آيات 57-56

إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ ( 56)

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ( 57)

ترجمه

تو نمى توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى؛ ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند؛ واو به هدايت يافتگان آگاهتر است! * آنها گفتند: «ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمينمان مى ربايند!» آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى (از هر شهر وديارى) بسوى آن آورده مى شود؟! رزقى است از جانب ما؛ ولى بيشتر آنان نمى دانند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم قدرت پيامبر بر هدايت افراد لجوج. ترس مشركان از ايمان آوردن به جهت ربوده شدن از وطن وپاسخ الهى به آنان در تامين رزق وامنيت آنان در مكه.

ب. با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود: گروهى مشركان لجوج از اهل مكه كه هر چند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اصرار براى هدايت آنها داشت، نور ايمان در قلبشان نفوذ نكرد وبه عكس گروهى از اهل كتاب وافراد دوردست، هدايت الهى را پذيرفتند.

با توجه به اين امور نخستين آيه مورد بحث پرده از روى اين حقيقت برمى دارد كه «تو نمى توانى هر كه را دوست دارى هدايت كنى، ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند

ص: 41


1- راهنما ج 13 ص 527، نور ج 9 ص 73

واو از هدايت يافتگان آگاهتر است» إِنَّك لا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكنَّ اللَّهَ يهْدِى مَنْ يشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ. او مى داند چه افرادى لايق پذيرش ايمانند.

بنا بر اين منظور از هدايت در اينجا «ارائه طريق» نيست، چرا كه ارائه طريق كار اصلى پيامبر (صلی الله علیه و آله) است وبدون استثناء راه را به همه نشان مى دهد، بلكه منظور از هدايت در اينجا «ايصال به مطلوب» ورسانيدن به سر منزل مقصود است اين تنها كار خدا است.

ج. نظير اين جمله انك لا تهدى من احببت در آيات قرآن فراوان است: در آيه 272 بقره مى خوانيم: «لَيسَ عَلَيك هُداهُمْ وَلكنَّ اللَّهَ يهْدِى مَنْ يشاءُ»: ودر آيه 37 نحل مى خوانيم: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى مَنْ يضِلُّ»: ودر آيه 43 يونس آمده است: «أَ فَأَنْتَ تَهْدِى الْعُمْى وَلَوْ كانُوا لا يبْصِرُونَ»: وبالآخره در آيه 4 سوره ابراهيم به عنوان يك قانون كلى مى فرمايد: «فَيضِلُّ اللَّهُ مَنْ يشاءُ وَيهْدِى مَنْ يشاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ».

د. در دومين آيه مورد بحث، سخن از كسانى مى گويد كه در دل به حقانيت اسلام معترف بودند ولى روى ملاحظات منافع شخصى، حاضر به قبول ايمان نبودند مى فرمايد: «آنها گفتند ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم واز آن پيروى كنيم ما را از سرزمينمان مى ربايند!» وَقالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَك نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا.

لذا قرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد: «آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات ومحصولات هر شهر وديارى به سوى آن آورده مى شود»؟! أَ وَلَمْ نُمَكنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يجْبى إِلَيهِ ثَمَراتُ كلِّ شَىءٍ. «ولى اكثر آنها نمى دانند» وَلكنَّ أَكثَرَهُمْ لا يعْلَمُونَ.(1)

نكته ها

1. عدم تاثير سخن پيامبر در كفار معاند

نظير آيه 56 قصص آيات ذيل است:

إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يهْدِى مَنْ يضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ(النحل، 37)

فَإِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(الروم، 52)

وَمَا أَنْتَ بِهَادِى الْعُمْى عَنْ ضَلاَلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يؤْمِنُ بِآياتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ(الروم، 53)

ص: 42


1- نمونه ج 16 ص 118-115

لَيسَ عَلَيكَ هُدَاهُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يهْدِى مَنْ يشَاءُ... ( 272 بقره)

2. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) دوستدار هدايت همه مردم حتى دشمنان بهانه جوى خويش بود. «مَنْ أَحْبَبْتَ»(1)

3. گروهى از مشركان مكه به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اظهار داشتند كه اگر ما هدايت را به همراه تو پذيرا شويم، به سرعت از خانه وكاشانه خود رانده وآواره واز زندگى وهستى خويش ساقط ودرمانده مى گرديم.

مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: خداوند با سه پاسخ بهانه ى آنان را ردّ مى فرمايد: پاسخ اوّل كه در همين آيه مورد اشاره قرار گرفته است اين كه همان خدايى كه مكه را پايگاه أمن ومحلّ جلب وسرازير شدن روزى فراوان براى شما قرار داد، باز مى تواند آن را تداوم بخشد. (در اين جواب دلگرمى وبشارت است) پاسخ دوّم كه در آيه ى بعد آمده است اينكه بر فرض بخاطر حفظ رفاه ومنافع خود، ايمان نياوريد، قهر خدا را چه خواهيد كرد؟ (در اين جواب انذار وهشدار است) پاسخ سوّم كه در آيه 60 همين سوره مطرح شده است اين كه مگر مال ومتاع دنيا چقدر ارزش دارد كه به واسطه آن ايمان نمى آوريد بدانيد آنچه در نزد خداست، بهتر وپايدارتر است. پس عدم ايمان شما هيچ وجه وتوجيهى ندارد.(2)

4. نظير آيه 57 قصص آيه 67 عنكبوت است:

أَ وَلَمْ يرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْبَاطِلِ يؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يكْفُرُونَ

ص: 43


1- راهنما ج 13 ص 207، نور ج 9 ص 76
2- مجمع البيان ج 7 ص 406، نور ج 9 ص 76

آیه 58-60

اشاره

وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاّ قَليلاً وَ كُنّا نَحْنُ الْوارِثينَ ( 58)

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتّى يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ ( 59)

وَ ما أُوتيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زينَتُها وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( 60)

ترجمه

و چه بسيار از شهرها وآبادى هايى را كه بر اثر فراوانى نعمت، مست ومغرور شده بودند هلاك كرديم! اين خانه هاى آنهاست (كه ويران شده) وبعد از آنان جز اندكى كسى در آنها سكونت نكرد؛ وما وارث آنان بوديم! * وپروردگار تو هرگز شهرها وآباديها را هلاك نمى كرد تا اينكه در كانون آنها پيامبرى مبعوث كند كه آيات ما را بر آنان بخواند؛ وما هرگز آباديها وشهرها را هلاك نكرديم مگر آنكه اهلش ظالم بودند! * آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا وزينت آن است؛ وآنچه نزد خداست بهتر وپايدارتر است؛ آيا انديشه نمى كنيد؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: هلاكت خداوند نسبت به اقوام خوش گذران بى ايمان. نابودى قريه ها. (اهل آن) بعد از اتمام حجت. بهره مندى دنيا طلبان از متاع اندك دنيا وپايدارى نعمت الهى در آخرت.

ب. در آيات مورد بحث دو پاسخ ديگر به كفار مكه داده شده است: نخست مى فرمايد: به فرض كه شما ايمان را نپذيرفتيد ودر سايه كفر وشرك زندگى مرفه مادى پيدا كرديد، اما فراموش نكنيد: «ما بسيارى از شهرهايى را كه مغرور زندگى مرفه بودند نابودشان كرديم» وَكمْ أَهْلَكنا مِنْ قَرْيةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها. آرى غرور نعمت آنها را به ظلم دعوت كرد وظلم ريشه زندگانى آنها را به آتش كشيد. «اين خانه ها وديار آنها است كه بعد از آنان جز مدت قليلى كسى در آن سكونت نكرد» فَتِلْك مَساكنُهُمْ لَمْ تُسْكنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا. «و ما وارث آنها بوديم»! وَكنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ.

ج. آيه بعد در حقيقت جواب سؤال مقدرى است وآن اينكه: اگر چنين است كه خداوند طغيانگران را نابود مى كند، پس چرا مشركان مكه وحجاز را كه طغيانگرى را به حد اعلا

ص: 44

رسانيده بودند با عذابش نابود نكرد. قرآن مى فرمايد: «پروردگار تو هرگز شهرها وآباديها را هلاك نمى كرد تا اينكه در كانون ومركز آنها پيامبرى بفرستد كه آيات ما را بر آنان بخواند» وَما كانَ رَبُّك مُهْلِك الْقُرى حَتَّى يبْعَثَ فِى أُمِّها رَسُولًا يتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِنا. آرى تا اتمام حجت نكنيم وپيامبران را با دستورات صريح نفرستيم مجازات نخواهيم كرد. تازه بعد از اتمام حجت مراقب اعمال آنها هستيم، اگر ظلم وستمى از آنها سر زد ومستوجب عذاب شدند مجازاتشان مى كنيم «و ما هرگز شهرهايى را هلاك نمى كرديم مگر آنكه اهلش ظالم وستمگر باشند» وَما كانَ رَبُّك مُهْلِك الْقُرى... إِلَّا وَأَهْلُها ظالِمُونَ. (1) د. منظور از«فَتِلْك مَساكنُهُمْ»، مساكن مخروبه ى قوم عاد در منطقه احقاف (ميان يمن وشام)، يا قوم ثمود در منطقه سَدوم است كه مردم حجاز در مسافرت هاى تجارى از كنار آنها عبور مى كردند وبا چشم خود مى ديدند.(2)

ه -. آخرين آيه مورد بحث پاسخ سومى است براى گفتار بهانه جويانى كه مى گفتند اگر ايمان بياوريم عرب بر ما هجوم مى كند وزندگى ما را به هم مى ريزد، قرآن مى فرمايد: «آنچه را از اين رهگذر به دست مى آوريد متاع بى ارزش زندگى دنيا وزينت آن است» وَما أُوتِيتُمْ مِنْ شَىءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَزِينَتُها. ولى آنچه نزد خدا است (از نعمتهاى بى پايان جهان ديگر ومواهب معنويش در اين دنيا) بهتر وپايدارتر است وَما عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ وَأَبْقى.

نكته ها

1. تعبير«ما كان ربك» يا«ما كنا» دليل بر اين است كه اين سنت هميشگى وجاودانگى خدا بوده وهست كه بدون اتمام حجت كافى كيفر نمى دهد.(3)

2. جمله«حَتَّى يبْعَثَ فِى أُمِّها رَسُولًا» (تا در مركز اين شهرها پيامبرى مبعوث كند) اشاره به اين است كه لزومى ندارد در هر شهر وروستا پيامبرى مبعوث شود، همين اندازه كه در يك كانون بزرگ كه مركز پخش اخبار ومحل انديشمندان ومتفكران يك قوم است پيامبرى مبعوث گردد كافى است.

ص: 45


1- نمونه ج 16 ص 129-127
2- نور ج 9 ص 78
3- نمونه ج 16 ص 129

3. آيه 60 قصص نظير آيه 36 شورى است با اين تفاوت كه در سوره شورى ما عندالله را براى مومنان متوكل دانسته است؛ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْيتَوَكلُونَ.

4. نظير آيه 60 قصص آيه 96 نحل است:

مَا عِنْدَكُمْ ينْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِينَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ

5. در قرآن كريم در ارزش ومنزلت عقل مطالبى بيان شده از جمله؛

لزوم تعقل؛ كَذلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ. (بقره، 242)

توبيخ از عدم تعقل؛ وَهُوَ الَّذِى يحْيى وَيمِيتُ وَلَهُ اخْتِلاَفُ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ(مومنون، 80)،

حكم عقل به عدم مساوات عالم وغير عالم؛ أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيلِ سَاجِداً وَقَائِماً يحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لاَ يعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ. (زمر، 9)

عقل وسيله تشخيص ارزش هاى برتر؛ وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَىءٍ فَمَتَاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ وَأَبْقَى أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ. (قصص، 60)

رشد عقل در سن خاص ( 40 سالگى)؛ درباره حضرت موسى (علیه السلام) مى فرمايد: وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَينَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ(قصص، 14)، درباره حضرت يوسف مى فرمايد: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَينَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ». (يوسف، 22)

6. نشانه هاى عاقلان

رعايت ادب در محضر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) إِنَّ الَّذِينَ ينَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يعْقِلُونَ. (حجرات، 4)

تصديق حقانيت پيامبر؛ قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ. (يونس، 16)

تصديق حقانيت قرآن كريم؛ لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيكُمْ كِتَاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ. (انبياء، 10)

پذيرفتن بهترين سخن؛... فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ. (زمر، 17-18)

ص: 46

داراى تفكر وتذكر؛ إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ لَآياتٍ لِأُولِى الْأَلْبَابِ الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. (آل عمران، 190-191)

عبرت گرفتن از گذشتگان؛ لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِى الْأَلْبَابِ. (يوسف، 111)

آیه 61-64

اشاره

آيات 64-61

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لاقيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرينَ ( 61)

وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 62)

قالَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيّانا يَعْبُدُونَ ( 63)

وَ قيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ ( 64)

ترجمه

آيا كسى كه به او وعده نيكو داده ايم وبه آن خواهد رسيد، همانند كسى است كه متاع زندگى دنيا به او داده ايم سپس روز قيامت (براى حساب وجزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! * روزى را (به خاطر بياوريد) كه خداوند آنان را ندا ميدهد وميگويد: «كجا هستند همتايانى كه براى من مى پنداشتيد؟!» * گروهى (از معبودان) كه فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است ميگويند: «پروردگارا! ما اينها [= عابدان] را گمراه كرديم؛ (آرى) ما آنها را گمراه كرديم همان گونه كه خودمان گمراه شديم؛ ما از آنان به سوى تو بيزارى مى جوييم؛ آنان در حقيقت ما را نمى پرستيدند (بلكه هواى نفس خود را پرستش مى كردند)!» * وبه آنها [= عابدان] گفته مى شود: «معبودهايتان را كه همتاى خدا مى پنداشتيد بخوانيد (تا شما را يارى كنند)!» معبودهايشان را مى خوانند، ولى جوابى به آنان نمى دهند! و (در اين هنگام) عذاب الهى را (با چشم خود) مى بينند وآرزو مى كنند اى كاش هدايت يافته بودند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم مساوات ميان وعده نيكوى خداوند به آخرت طلبان وبهره مندى دنيا طلبان در دنيا. سرزنش خداوند از مشركان

ص: 47

وپرسش از معبودان باطل. اظهار برائت معبودان باطل از پيروان گمراه واقرار به گمراهى خود وپيروان وعدم استجابت معبودان به عابدان در نجات از عذاب.

ب. در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه به خاطر تمتع وبهره گيرى از نعمتهاى دنيا كفر را بر ايمان وشرك را بر توحيد ترجيح داده اند، در آيات مورد بحث وضع اين گروه را در قيامت در برابر مؤمنان راستين مشخص مى كند. نخست با يك مقايسه كه به صورت استفهام مطرح شده وجدان همگان را به داورى مى طلبد ومى گويد: «آيا كسى كه به او وعده نيك داده ايم وبه وعده خود قطعاً خواهد رسيد، با كسى كه تنها از متاع دنيا به او بهره داده ايم، سپس روز قيامت در پيشگاه پروردگار براى حساب وجزاء احضار مى شود يكسان است»؟ أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ.

به دنبال اين سخن، صحنه هاى رستاخيز را در برابر كفار مجسم مى كند. مى گويد: «روزى را به خاطر بياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد ومى گويد: كجا هستند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد»؟! وَيوْمَ ينادِيهِمْ فَيقُولُ أَينَ شُرَكائِى الَّذِينَ كنْتُمْ تَزْعُمُونَ. بديهى است اين سؤالى است توبيخى، براى اينكه در قيامت كه روز كنار رفتن پرده ها وحجابها است نه شرك مفهومى دارد ونه مشركان بر عقيده خود باقيند، اين سؤال در حقيقت يك نوع سرزنش ومجازات است).(1)

ج. «قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَينا أَغْوَيناهُمْ كما غَوَينا» معبودان والهه اى كه مشركين آنها را شركاى خداى سبحان مى پنداشتند دو صنف بودند، يك صنف بندگان گرامى خدا بودند، از قبيل ملائكه مقرب وعيسى بن مريم (علیه السلام) وصنف ديگر ياغيان جن وگردنكشان انس، كه ادعاى الوهيت كردند، مانند فرعون ونمرود.(2)

آنهايى كه مورد نظر آيه مورد بحث هستند از صنف دوم مى باشند، چون صنف اول كه ملائكه وعيسى بن مريم (علیه السلام) هستند، كسى را اغواء نكرده اند وآيه مورد بحث سخن از «اغواء» به ميان آورده وفرموده كه: پيشوايان شرك گفتند كه ما آنان را اغواء كرديم واز

ص: 48


1- نمونه ج 16 ص 134-133
2- 2. الميزان ج 16 ص 90

عبادت آنان بيزاريم. پس مراد از«الَّذِينَ حَقَّ عَلَيهِمُ الْقَوْلُ»، كه از مشركين بيزارى ميجويند صنف دوم هستند.(1)

د. «رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَينا» - يعنى پروردگار اينان - اشاره به مشركين مى كنند - همان كسانند كه ما گمراهشان كرديم. همان طور كه خود گمراه شديم، يعنى درست است كه گمراهى آنان به اغواى ما بود، چون كه ما خود گمراه بوديم وليكن آن طور نبود كه ما مجبورشان كنيم به گمراهى، بلكه عين گمراه كردن خودمان بود، هم چنان كه خود ما به اختيار خود گمراه شديم، ايشان نيز به اختيار خود گمراه شدند وبه هيچ وجه پاى اجبار وزور در بين نبود. دليل بر اينكه معناى آيه اين است، حكايتى است كه خداى تعالى از زبان ابليس نقل كرده، كه در آن روز يعنى روز قيامت مى گويد: وَما كانَ لِى عَلَيكمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى، فَلا تَلُومُونِى وَلُومُوا أَنْفُسَكمْ(ابراهيم، 22).(2)

ه -. به آنان «گفته مى شود شما معبودهايتان را كه شريك خدا مى پنداشتيد بخوانيد» تا به يارى شما برخيزند! وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكمْ آنها با اينكه مى دانند در آنجا كارى از دست معبودان ساخته نيست، بر اثر شدت وحشت وكوتاه شدن دستشان از همه جا ويا به خاطر اطاعت فرمان خدا كه مى خواهد با چنين كارى مشركان ومعبودان گمراه را در برابر همگان رسوا سازد، دست تقاضا به سوى معبودانشان دراز مى كنند وآنها را به كمك مى خوانند فَدَعَوْهُمْ. ولى پيدا است «جوابى به آنها نمى دهند» ودعوت آنها را لبيك نمى گويند فَلَمْ يسْتَجِيبُوا لَهُمْ در اين هنگام است كه «عذاب الهى را در برابر چشم خود مى بينند» وَرَأَوُا الْعَذابَ. «و آرزو مى كنند كه اى كاش هدايت يافته بودند» لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يهْتَدُونَ(3)

نكته ها

1. وعده هاى الهى وپاداش هاى اخروى، هم بزرگ است وهم نيكو. «وَعْداً حَسَناً» (كلمه «وَعْداً» كه با تنوين آمده، اشاره به بزرگى امر وكلمه «حَسَناً» نشان از نيكويى دارد).

2. كاميابى غافلانه، احضار ذليلانه ى اخروى در پى دارد. «مِنَ الْمُحْضَرِينَ» آرى در لذّتى كه

ص: 49


1- الميزان ج 16 ص 91
2- الميزان ج 16 ص 92
3- نمونه ج 16 ص 137

پايانش آتش است، خيرى نيست.(1)

3. نظير آيه 62 قصص: وَيوْمَ ينَادِيهِمْ فَيقُولُ أَينَ شُرَكَائِى الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ آيه 47 و 48 فصلت است:

... وَيوْمَ ينَادِيهِمْ أَينَ شُرَكَائِى قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ. وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ

4. تبرى كفار از يكديگر

آيات ذيل دلالت دارد بر اين كه كفار (رهبران وپيروان آنها ومعبودان باطل وعبادت كنندگان آنان) در قيامت از يكديگر بيزارى مى جويند:

وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ(البقرۀ، 167)

وَيوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ فَزَيلْنَا بَينَهُمْ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيانَا تَعْبُدُونَ(يونس، 28)

قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِينَ أَغْوَينَا أَغْوَينَاهُمْ كَمَا غَوَينَا تَبَرَّأْنَا إِلَيكَ مَا كَانُوا إِيانَا يعْبُدُونَ(القصص، 63)

ص: 50


1- نور ج 9 ص 82

آیه 65-70

اشاره

آيات 70-65

وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلينَ ( 65)

فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ اْلأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ ( 66)

فَأَمّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحينَ ( 67)

وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللّهِ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ ( 68)

وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ ( 69)

وَ هُوَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي اْلأُولى وَ اْلآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ( 70)

ترجمه

(به خاطر آوريد) روزى را كه خداوند آنان را ندا مى دهد ومى گويد: «چه پاسخى به پيامبران (من) گفتيد؟!» * در آن روز، همه اخبار به آنان پوشيده مى ماند، (حتى نمى توانند) از يكديگر سؤالى كنند! * اما كسى كه توبه كند وايمان آورد وعمل صالحى انجام دهد، اميد است از رستگاران باشد! * پروردگار تو هر چه بخواهد مى آفريند وهر چه بخواهد برمى گزيند؛ آنان (در برابر او) اختيارى ندارند؛ منزه است خداوند وبرتر است از همتايانى كه براى او قائل مى شوند! * وپروردگار تو مى داند آنچه را كه سينه هايشان پنهان مى دارد وآنچه را آشكار مى سازند! * واو خدايى است كه معبودى جز او نيست؛ ستايش براى اوست در اين جهان ودر جهان ديگر؛ حاكميت (نيز) از آن اوست؛ وهمه شما به سوى او بازگردانده مى شويد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سئوال خداوند در قيامت از مردم درباره پاسخ به رسولان الهى، عدم توانايى سئوال از يكديگر. اميد رستگارى براى مومنان صالح. قدرت خداوند پيرامون خلقت واختيار اشياء وآگاهى او از سر وعلن. اختصاص حمد به خداوند در دنيا وآخرت وحاكميت او.

ب. به دنبال سؤال از معبودهاى مشركان، سؤال ديگرى از عكس العمل آنان در برابر پيامبران مى شود، مى فرمايد: «روزى را به خاطر بياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد ومى گويد: در برابر پيامبران چه پاسخى گفتيد»؟! وَيوْمَ ينادِيهِمْ فَيقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ.

در اين هنگام همه اخبار بر آنها پوشيده وپنهان مى ماند «و هيچ پاسخى براى گفتن در

ص: 51

اختيار ندارند فَعَمِيتْ عَلَيهِمُ الْأَنْباءُ يوْمَئِذٍ.» حتى نمى توانند از يكديگر سؤالى كنند وپاسخى از هم بشنوند فَهُمْ لا يتَساءَلُونَ.

ج. از آنجا كه روش قرآن اين است كه هميشه درها را به روى كافران وگنهكاران باز مى گذارد تا در هر مرحله اى از فساد وآلودگى باشند بتوانند به راه حق برگردند، در آيه بعد مى افزايد: «اما كسى كه توبه كند وايمان آورد وعمل صالح انجام دهد اميد است از رستگاران باشد» فَأَمَّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يكونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ.

آيه بعد در حقيقت دليلى است بر نفى شرك وبطلان عقيده مشركان، مى فرمايد: «پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق مى كند وهر چه را بخواهد بر مى گزيند» وَرَبُّك يخْلُقُ ما يشاءُ وَيخْتارُ. «آنها در برابر او اختيارى ندارند» ما كانَ لَهُمُ الْخِيرَةُ. به هر حال اطلاق اختيار در اينجا دليل بر تعميم آنست، يعنى خداوند هم صاحب اختيار در امور تكوينى است وهم تشريعى وهر دو از مقام خالقيت او سر چشمه مى گيرد. با اينحال چگونه آنها راه شرك مى پويند وچگونه به سوى غير خدا مى روند؟! لذا در پايان آيه مى فرمايد: «منزه است خداوند وبرتر وبالاتر است از شريك هايى كه براى او قائل مى شوند» سُبْحانَ اللَّهِ وَتَعالى عَمَّا يشْرِكونَ. (1) در روايتى حضرت رضا (علیه السلام) مى فرمايد انتخاب امام با خداوند است نه با مردم وبه آيه شريفه ما كان لهم الخيره استناد مى كنند.(2)

قابل توجه اين كه اصولا انتخاب رهبر معصوم - چه پيامبر چه امام - با خداوند است امام را كه روايت فوق بيان كرد وانتخاب پيامبر هم قرآن بيان مى كند مانند آيه 13 طه؛ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يوحَى.

د. آيه بعد كه سخن از علم گسترده خداوند مى گويد در حقيقت تاكيدى است ويا دليلى است براى آنچه در آيه قبل از اختيار گسترده خداوند بيان شد، مى فرمايد: «پروردگار تو مى داند آنچه را سينه هاشان پنهان مى دارد وآنچه را كه آشكار مى كنند» وَرَبُّك يعْلَمُ ما تُكنُّ صُدُورُهُمْ وَما يعْلِنُونَ.

آخرين آيه مورد بحث كه در حقيقت، حكم نتيجه گيرى وتوضيح براى آيات گذشته در

ص: 52


1- نمونه ج 16 ص 142-140
2- صافى 4 ص 100.

زمينه نفى شرك دارد، چهار وصف از اوصاف الهى را منعكس مى كند كه همه فرع بر خالقيت ومختار بودن او است.(1)

نكته ها

1. پرسش خداوند از انبياء ومردم در قيامت:

پرسش از انبياء: يوْمَ يجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيقُولُ مَا ذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيوبِ(المائدۀ، 109)

پرسش از مردم: وَيوْمَ ينَادِيهِمْ فَيقُولُ مَا ذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ. فَعَمِيتْ عَلَيهِمُ الْأَنْبَاءُ يوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ يتَسَاءَلُونَ(القصص، 66-65)

2. در قيامت، مردم نمى توانند با همفكرى ومشورت وبا سؤال از يكديگر، جوابى براى دادگاه عدل الهى آماده كنند. «فَهُمْ لا يتَساءَلُونَ».(2)

3. كسى حقّ قانون گذارى دارد كه آفريدگار هستى باشد. «يخْلُقُ ما يشاءُ... لَهُ الْحُكمُ».(3)

4. نظير آيه 69 قصص: وَرَبُّكَ يعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يعْلِنُونَ آيه 74 نمل است: وَإِنَّ رَبَّكَ لَيعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يعْلِنُونَ

ص: 53


1- نمونه ج 16 ص 143
2- راهنما ج 13 ص 550، نور ج 9 ص 86
3- نور ج 9 ص 87

آیه 71-75

اشاره

آيات 75-71

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ ( 71)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَدًا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ( 72)

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ( 73)

وَ يَوْمَ يُناديهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 74)

وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدًا فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ ( 75)

ترجمه

بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند شب را تا قيامت بر شما جاودان سازد، آيا معبودى جز خدا مى تواند روشنايى براى شما بياورد؟! آيا نمى شنويد؟!» * بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبود غير از خداست كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!» * واز رحمت اوست كه براى شما شب وروز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشيد وهم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش كنيد وشايد شكر نعمت او را بجا آوريد! * (به خاطر آوريد) روزى را كه آنها را ندا مى دهد ومى گويد: «كجايند همتايانى كه براى من مى پنداشتيد؟!» * (در آن روز) از هر امتى گواهى برمى گزينيم و (به مشركان) مى گوييم: «دليل خود را بياوريد!» اما آنها مى دانند كه حق از آن خداست وتمام آنچه را افترا مى بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قدرت خداوند نسبت به آوردن روز بعد از شب وشب بعد از روز. شب عامل آرامش. استراحت در شب وروز جلوه رحمت الهى. سئوال از مشركان نسبت به معبودان باطل. روز قيامت روز ظهور حق.

ب. آيات مورد بحث سخن از بخش عظيمى از مواهب الهى مى گويد كه هم دليلى است بر مساله توحيد ونفى شرك وهم نمونه اى است از نعمتهاى خداوند.(1)

ج. آيه شريفه 71 در مقام اثبات توحيد در ربوبيت خداى تعالى است مى خواهد بفرمايد:

ص: 54


1- نمونه ج 16 ص 146

آلهه شما مشركين هيچ سهمى از ربوبيت ندارند به دليل اينكه اگر خداى تعالى شب را تا قيامت يك سره كند آنها نمى توانند اين حكم خدا را نقض كنند وهمچنين اگر عمر دنيا را يك سره روز كند، پس از تدبير عالم هيچ سهمى در دست هيچ كس نيست.

د. «أَ فَلا تُبْصِرُونَ - آيا نمى بينيد» - منظور از اين ديدن، تفهم وتذكر است وچون چنين بينايى وشنوايى نداشته اند پس ايشان كور وكرند ودر اينكه در آخر يك آيه فرموده: آيا نمى بينيد ودر آخر آيه ديگر فرموده: آيا نمى شنويد، لطيفه اى است وشايد اينكه در آيه دوم كه راجع به يكسره شدن روز است صفت نديدن را ذكر كرده، براى اين باشد كه مناسب با روشنايى است ودر آيه اول كه راجع به يكسره شدن شب است نشنيدن را آورده است، كه خالى از مناسبت با آن نيست.(1)

ه -. بار ديگر پس از ذكر گوشه اى از دلائل توحيد وابطال شرك به سراغ همان سؤالى مى رود كه در آيات گذشته نيز مطرح شده بود، مى فرمايد: «روزى را به خاطر بياوريد كه خداوند آنها را ندا مى دهد ومى گويد كجايند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد»؟! وَيوْمَ ينادِيهِمْ فَيقُولُ أَينَ شُرَكائِى الَّذِينَ كنْتُمْ تَزْعُمُونَ.

در آيه بعد مى فرمايد: «در آن روز ما از هر امتى گواهى برمى گزينيم» وَنَزَعْنا مِنْ كلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً. سپس «به مشركان بيخبر وگمراه مى گوئيم: دليل خود را بر شركتان بياوريد»؟! فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكمْ. اينجا است كه همه مسائل آفتابى مى شود «و آنها مى دانند كه حق براى خدا است» فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ«و تمام آنچه را افترا مى بستند از دستشان مى رود وگم خواهد شد» وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يفْتَرُونَ. اين گواهان به قرينه آيات ديگر قرآن، همان پيامبرانند كه هر پيامبرى گواه امت خويش است وپيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) كه خاتم انبياء است گواه بر همه انبياء وامتها، چنان كه در آيه 41 سوره نساء مى خوانيم: «فَكيفَ إِذا جِئْنا مِنْ كلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنا بِك عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً».(2)

ص: 55


1- الميزان ج 16 ص 103-102
2- نمونه ج 16 ص 149-148

نكته ها

1. در آيات قرآن، هميشه شب بر روز مقدّم است. شايد از آن جهت كه تاريكى شب، ذاتى زمين واز خود آن است، ولى روشنى روز، از خورشيد است كه بر زمين عارض مى شود.

2. منشأ خلقت واعطاى نعمت، نياز او، يا طلب ما نيست، بلكه بخشندگى ورحمانيت اوست. «وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ».

3. دنيا اگر وسيله ى رشد، قرب وشكر بدرگاه الهى باشد، منفور ومذموم نيست. «لَعَلَّكمْ تَشْكرُونَ».

4. رحمت الهى شامل نظام تكوين وتشريع است؛

تكوين؛ وَمِن رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ.

تشريع؛ هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكمْ وَهُدىً وَرَحْمَهٌ. (اعراف، 203)

5. خداوند شريك ندارد، آنچه را شريك او مى شمرند، پندار وتوهّمى بيش نيست. «كنْتُمْ تَزْعُمُونَ».(1)

6. تكرار جمله و يوم يناديهم در آيه 65 و 74 بدين منظور است كه مشركان را به طور مكرر سرزنش كند.(2)

ص: 56


1- نور ج 9 ص 90-88
2- مجمع البيان ج 7 ص 412.

آیه 76-78

اشاره

آيات 78-76

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ ( 76)

وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللّهُ الدّارَ اْلآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي اْلأَرْضِ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ ( 77)

قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعًا وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ( 78)

ترجمه

قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد؛ ما آنقدر از گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود! (به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: «اين همه شادى مغرورانه مكن، كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد! * ودر آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب؛ وبهره ات را از دنيا فراموش مكن؛ وهمان گونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن؛ وهرگز در زمين در جستجوى فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد! * (قارون) گفت: «اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من است به دست آورده ام!» آيا او نمى دانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرد كه نيرومندتر وثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمى شوند.

ص: 57

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: ظلم وستم قارون نسبت به قوم موسى. بهره مندى قارون از مواهب مادى. نصايح پنج گانه قوم موسى به قارون.

ب. نخست مى گويد: «قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم وظلم كرد» إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيهِمْ. علت اين بغى وظلم آن بود كه ثروت سرشارى به دست آورده بود وچون ظرفيت كافى وايمان قوى نداشت، اين ثروت فراوان او را فريب داد وبه انحراف واستكبار كشانيد. قرآن مى گويد: «ما آن قدر اموال وذخائر وگنج به او داديم كه حمل خزائن او براى يك گروه نيرومند، مشكل بود» وَآتَيناهُ مِنَ الْكنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِى الْقُوَّةِ. «مفاتح» جمع «مفتح» (بر وزن مكتب) به معنى محلى است كه چيزى را در آن ذخيره مى كنند، مانند صندوق هايى كه اموال را در آن نگهدارى مى نمايند. در حالى كه بعضى ديگر مانند مرحوم فيض كاشانى وعلامه طباطبايى «مفاتح» را جمع مفتح (بر وزن منبر به كسر ميم) به معنى «كليد» دانسته اند ومى گويند كليد گنجهاى قارون آن قدر زياد بود كه چندين مرد نيرومند از حمل آن به زحمت مى افتادند!.

ج. جمله «تنوء» از ماده «نوء» به معنى قيام كردن با زحمت وسنگينى است ودر مورد بارهاى پر وزنى به كار مى رود كه وقتى انسان آن را حمل مى كند از سنگينى او را به اين طرف وآن طرف متمايل مى سازد!(1)

د. مرحوم طبرسى گويد: كلمه «عصبۀ» به معناى جماعتى بهم پيوسته است، ولى در عدد آن اختلاف است، بعضى گفته اند: «عصبه» ما بين ده نفر تا پانزده نفر را گويند - نقل از مجاهد - وبعضى ديگر گفته اند: ما بين ده تا چهل را «عصبه» گويند - نقل از قتاده - وبعضى ديگر گفته اند: «عصبه» به معناى چهل نفر است. - نقل از ابى صالح وبعضى ديگر گفته اند ما بين سه تا ده نفر است - نقل از ابن عباس - وبعضى ديگر گفته اند: به معناى جماعتى است كه به يكديگر تعصب بورزند(2) وليكن كلام برادران يوسف كه به پدر گفتند: وَنَحْنُ عُصْبَةٌ؛ (يوسف، 8) ما عصبه هستيم» غير از دو قول اخير را تضعيف مى كند، چون برادران او آن روز نه نفر بودند.(3)

ص: 58


1- نمونه ج 16 ص 153
2- مجمع البيان، ج 7، ص 265.
3- الميزان ج 16 ص 110

ه -. قرآن مى گويد: «به خاطر بياور زمانى را كه قومش به او گفتند: اينهمه خوشحالى آميخته با غرور وغفلت وتكبر نداشته باش كه خدا شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد» إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِبُّ الْفَرِحِينَ بعد از اين نصيحت، چهار اندرز پرمايه وسرنوشت ساز ديگر به او مى دهند كه مجموعا يك حلقه پنجگانه كامل را تشكيل مى دهد. نخست مى گويند: «در آنچه خدا به تو داده است سراى آخرت را جستجو كن» وَابْتَغِ فِيما آتاك اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ. در نصيحت دوم افزودند: «سهم وبهره ات را از دنيا فراموش مكن» وَلا تَنْسَ نَصِيبَك مِنَ الدُّنْيا. سومين اندرز اينكه: «همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است تو هم نيكى كن» وَأَحْسِنْ كما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيك.

بالآخره «چهارمين» اندرز اينكه: «نكند كه اين امكانات مادى تو را بفريبد وآن را در راه «فساد» و «افساد» به كارگيرى: «هرگز فساد در زمين مكن كه خدا مفسدان را دوست ندارد» وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يحِبُّ الْمُفْسِدِينَ.(1)

و. در اين آيات داستان قارون بنى اسرائيل را خاطرنشان فرموده، تا از اين داستان عبرت بگيرند، چون حال ووضع قارون درست حال وروز مشركين را مجسم مى كند وچون كفر او، كارش را به آن عاقبت زشت كشانيد، پس مشركين نيز بترسند از اينكه مثل آنچه كه بر سر قارون آمد، بر سرشان بيايد زيرا خداى تعالى از مال دنيا آن قدر به او روزى داده بود كه سنگينى كليد گنجينه هايش مردان نيرومند را هم خسته مى كرد ودر اثر داشتن چنين ثروتى خيال مى كرد كه او خودش اين ثروت را جمع آورى كرده، چون راه جمع آورى آن را مى دانسته وخودش فكر بوده وحسن تدبير داشته، اين فكر او را مغرور نمود، پس از عذاب الهى ايمن وخاطر جمع شد وزندگى دنيا را بر آخرت ترجيح داده ودر زمين فساد برانگيخت، خداى تعالى هم او وخانه او را در زمين فرو برد، نه آن خوش فكرى وحسن تدبيرش، مانع از هلاكت او شد ونه آن جمعى كه دورش بودند.

ز. قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِى... شكى نيست در اينكه اين جمله پاسخى بوده كه قارون از همه گفتار مؤمنين از قومش ونصيحت هاى آنان، داده، چون اساس گفتار آنان بر اين معنا بود كه آنچه وى از مال وثروت داشته، خدا به او داده واحسان وفضلى از خدا بوده. لذا

ص: 59


1- نمونه ج 16 ص 157-154

قارون در پاسخ آنان، اين اساس را تخطئه كرده وگفته است كه آنچه من دارم احسان خدا نيست وبدون استحقاق به دستم نيامده وادعا كرده كه همه اينها در اثر علم وكاردانى خودم جمع شده است.

ح. اين پندار غلطى كه در مغز قارون جاى گرفته بود وكار او را به هلاكت كشانيد، كار تنها او نبوده ونيست، بلكه همه ابناى دنيا كه ماديات در مغزشان رسوخ كرده، به اين پندار غلط مبتلا هستند آيات زير هم به همگانى بودن اين فكر اشاره نموده؛ فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا، ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا، قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ، بَلْ هِى فِتْنَةٌ ولكنَّ أَكثَرَهُمْ لا يعْلَمُون.

ط. أَ وَلَمْ يعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَك مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكثَرُ جَمْعاً؟، استفهام در اين آيه توبيخى است وپاسخى است از اينكه گفته بود: تنها وتنها به خاطر كاردانيم داده شده ام، پاسخى است قابل درك وآسان، يعنى آسانترين بيانى كه ممكن است او را به خطا وفساد گفتارش متنبه كند، چون او خيال مى كرد تنها چيزى كه مال را براى او فراهم آورده وهم براى او حفظ مى كند واز آن بهره مندش مى كند، علم او وكاردانى اوست، با اينكه او خودش خبر دارد كه در قرون قبل از او كسانى بودند كه از او كاردانتر ونيرومندتر ومال اندوزتر وداراى كاركنانى بيشتر بودند وايشان هم مثل خود وى فكر مى كردند ومى پنداشتند مال ونيرو ومددكاران همه از كاردانى خودشان است، ولى خدا به همين جرم هلاكشان كرد، پس اگر تنها سبب وعلتى كه مال فراهم مى كند وآن را حفظ نموده ووى را از آن برخوردار مى سازد علم بوده باشد، همين علمى كه او را مغرور ساخته واصلا به فضل واحسان خدا نبوده، بايد آن اقوام گذشته هلاك نمى شدند.(1)

نكته ها

1. حضرت موسى در طول زندگى خود با سه قدرت طاغوتى تجاوزگر مبارزه كرد: «فرعون» كه مظهر قدرت حكومت بود، و «قارون» كه مظهر ثروت بود، و «سامرى» كه مظهر صنعت وفريب واغفال.(2)

2. فاميل پيامبر بودن، به تنهايى عامل موفّقيت ونجات نيست؛ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى.

ص: 60


1- الميزان ج 16 ص 114-110
2- نمونه ج 16 ص 152

3. ثروت بدون حساب، وسيله ى قدرت وقدرت، عاملى براى تجاوزگرى است؛ الْكنُوزِ... فَبَغى عَلَيهِمْ... لا تَفْرَحْ.

4. نهى از منكر در مقابل سرمايه داران، حتّى بر طبقه محروم نيز لازم است؛ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ.

5. محبّت پسنديده وناپسند

محبت انسان اگر فقط به مسائل مادى باشد ناپسند واگر به امر معنوى باشد پسنديده است واگر عناوينى مانند طمع بخل حرص فرح كه به مسائل مادى وقتى تعلق مى گيرد مذموم وناپسند است ريشه آن محبت به دنيا است واگر همين عناوين به مسائل معنوى تعلق بگيرد پسنديده وممدوح است وريشه آن محبت به عالم آخرت است به برخى از آيات اشاره مى شود؛

1 - محبت پسنديده: فيه رجال يحبّون ان يتطهّروا. (توبه، 108)

محبت ناپسند: كلا بل تحبون العاجلة وتذرون الاخرة قيامة. (قيامت، 20-21)

2 - طمع پسنديده: انّا نطمع ان يدخلنا ربّنا مع القوم الصالحين. (مائده، 84)

طمع ناپسند: فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض. (احزاب، 32)

3 - بخل پسنديده: كن على عمرك اشحّ منك على درهمك.(1)

بخل ناپسند: اما من بخل واستغنى وكذّب بالحسنى. (ليل، 8)

4 - حرص پسنديده: لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم. (توبه، 128)

حرص ناپسند: لتجدنّهم احرص الناس على حياة ومن الذين اشركوا لو يعمّر الف سنة وما هو بمزحزحه من العذاب. (بقره، 96)

5 - شادى پسنديده: قل بفضل الله وبرحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون(يونس، 58)

شادى ناپسند: اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحبّ الفرحين. (قصص، 76)

ص: 61


1- بحارالانوار ج 77 ص 78

5. مال وثروت مى تواند وسيله ى سعادت اخروى گردد. وَابْتَغِ فِيما آتاك اللَّهُ الدَّارَالْآخِرَةَ.(1)

6. براى دعوت ديگران به احسان، يادآورى احسان الهى در حقّ آنان كارساز است. أَحْسِنْ كما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيك.(2)

7. سؤال: با اينكه در آيات بسيارى از قرآن مى خوانيم كه در قيامت از همه سوال مى شود فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ(اعراف، 6) پس چرا در اين آيه آمده است: لا يسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ؟! پاسخ: آياتى كه دلالت بر سؤال دارد، مربوط به قيامت است ولى آيه اخير، اشاره به زمان نزول قهر الهى در دنياست كه در آن هنگام ديگر مهلتى براى سؤال وجواب وجود ندارد.(3)

8. ثروت وقدرت را احسان الهى بدانيم، نه محصول علم وتلاش خود. (مردم مى گفتند: اين خداوند است كه به تو ثروت داده است، قارون مى گفت: خودم بر اساس علم، آن را پيدا نموده ام). أَحْسَنَ اللَّهُ... عَلى عِلْمٍ عِنْدِى(4)

ص: 62


1- نور ج 9 ص 94-92
2- همان ص 94، راهنما ج 13 ص 570
3- نور ج 9 ص 95
4- همان، راهنما ج 13 ص 575

آیه 79-82

اشاره

آيات 82-79

فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ ( 79)

وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ لا يُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُونَ ( 80)

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ ( 81)

وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِاْلأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ ( 82)

ترجمه

(روزى قارون) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنيا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!» * اما كسانى كه علم ودانش به آنها داده شده بود گفتند: «واى بر شما ثواب الهى براى كسانى كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام مى دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دريافت نمى كنند.» * سپس ما، او وخانه اش را در زمين فرو برديم وگروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند وخود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد. * وآنها كه ديروز آرزو مى كردند بجاى او باشند (هنگامى كه اين صحنه را ديدند) گفتند: واى بر ما! گويى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد يا تنگ مى گيرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى گويى كافران هرگز رستگار نمى شوند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: غرور وتكبر قارون به جهت ثروت فراوان. هلاكت او واقوام قدرتمندتر از او، نمايش امكانات مادى، تقاضاى دنيا طلبان در افزون شدن اموال وسخن اهل علم به آنان. در زمين، فرو رفتن قارون وعدم نصرت بر او وندامت دنيا طلبان.

ب. معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مى شوند، يك شاخه آن «جنون نمايش ثروت» است، آنها از اينكه ثروت خود را به رخ ديگران بكشند لذت مى برند.

ص: 63

به هر حال قارون از اين قانون مستثنى نبود، بلكه نمونه بارز آن محسوب مى شد، قرآن در يك جمله در آيات مورد بحث آن را بيان كرده مى فرمايد: «قارون با تمام زينت خود در برابر قومش (بنى اسرائيل) ظاهر شد» فَخَرَج عَلى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ. تعبير به «فى زينته» گوياى اين حقيقت است كه او تمام توان وقدرت خود را به كار گرفت تا آخرين زينت وبالاترين ثروت خود را به نمايش بگذارد وناگفته پيدا است كه مردى با اين ثروت چه ها مى تواند انجام دهد؟!

ج. در اينجا - طبق معمول - مردم به دو گروه شدند: اكثريت دنياپرست كه اين صحنه خيره كننده قلبشان را از جا تكان داد وآه سوزانى از دل كشيدند وآرزو كه اى كاش به جاى قارون بودند، چنان كه قرآن مى فرمايد: «كسانى كه طالب زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتيم»! قالَ الَّذِينَ يرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِى قارُونُ. «به راستى كه او بهره عظيمى از نعمتها دارد»! إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ.

ولى در مقابل اين گروه عظيم گروه اندكى عالم وانديشمند، پرهيزكار در آنجا حاضر بودند، كسانى كه شخصيت را با معيار زر وزور نمى سنجيدند صدا زدند واى بر شما! چه مى گوئيد؟ ثواب وپاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام مى دهند بهتر است» وَقالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيلَكمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً وسپس افزودند: «اين ثواب الهى تنها در اختيار كسانى قرار مى گيرد كه صابر وشكيبا باشند» وَلا يلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ.

در اينجا قرآن مجيد مى فرمايد: «ما او وخانه اش را در زمين فرو برديم» فَخَسَفْنا بِهِ وَبِدارِهِ الْأَرْضَ.

د. مسلم است كه در آن خانه قارون تنها نبود، او واطرافيانش، او وهم سنگرانش او وياران ظالم وستمگرش همه در اعماق زمين فرو رفتند. «اما او گروهى نداشت كه وى را در برابر عذاب الهى يارى كنند وخود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد»! فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ ينْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ.

ه -. آخرين آيه مورد بحث دگرگونى عجيب تماشاچيان ديروز را آنها كه ديروز آرزو داشتند كه به جاى او باشند آن گاه كه صحنه فرو رفتن او وثروتش را به قعر زمين ديدند

ص: 64

مى گفتند: واى بر ما! گويى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد وبر هر كس بخواهد تنگ مى گيرد وكليد آن تنها در دست او است.

سپس در اين فكر فرو رفتند كه اگر دعاى مصرانه آنها ديروز به اجابت مى رسيد وخدا آنها را بجاى قارون مى گذاشت، امروز چه خاكى بر سر مى كردند؟ لذا در مقام شكر اين نعمت بر آمدند وگفتند: «اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمين فرو مى برد»! لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَينا لَخَسَفَ بِنا. «اى واى! مثل اينكه كافران هرگز رستگار نمى شوند» وَيكأَنَّهُ لا يفْلِحُ الْكافِرُونَ.(1)

نكته ها

1. خروج در قرآن به دو نحو مطرح شده گاهى ممدوح است مانند خروج براى جهاد وَمَنْ يخْرُجْ مِنْ بَيتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً(نساء، 100) وگاهى مذموم است مانند خروج از منزل به عنوان نشان دادن زر وزيور زندگى به مردم محروم چنانچه آيه 79 قصص اين معنا را درباره قارون بيان مى كند؛ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يالَيتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِى قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ نمونه ديگر خروج مذموم خروج از روى سر مستى وغرور وريا است وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يعْمَلُونَ مُحِيطٌ. (انفال، 47)

2. در برابر جمله الَّذِينَ يرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا كه درباره گروه اول آمده، تعبير به الذين يريدون الحياة الآخرة نمى كند بلكه تنها تكيه بر علم مى كند، چرا كه «علم» ريشه ايمان واستقامت وعشق به ثواب الهى وسراى آخرت است.(2)

3. اسلام در برابر مساله ثروت به عنوان يك وسيله مؤثر وكارساز روى آن تكيه مى كند در آيه 180 سوره بقره از «مال» تعبير به «خير» شده است ودر حديثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم:

«نعم العون الدنيا على طلب الآخره»: دنيا كمك خوبى است براى رسيدن به آخرت.(3) بلكه

ص: 65


1- نمونه ج 16 ص 169-163
2- نمونه ج 16 ص 166
3- وسائل، ج 12، ص 17

آيات مورد بحث كه شديدترين مذمت را ازقارون ثروتمند مغرور مى كند شاهد گويايى بر اين موضوع است، منتها اسلام ثروتى را مى پسندد كه بوسيله آن «ابتغاء دار آخرت» وطلب سراى ديگر شود.

در حديثى مى خوانيم يكى از ياران امام صادق (علیه السلام) خدمتش آمد وشكايت كرد كه ما دنبال دنيا هستيم وبه آن علاقمنديم (از اين مى ترسيم كه دنياپرست باشيم). امام (كه پاكى وتقواى آن مرد را مى دانست) فرمود: با اين ثروت دنيا چه مى خواهى انجام دهى ؟ در پاسخ عرض كرد: هزينه خود وخانواده ام را تهيه كنم وبه خويشاوندانم كمك نمايم، در راه خدا انفاق كنم وحج وعمره بجا آورم امام فرمود:

«ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الآخرة»: اين، دنياطلبى نيست اين طلب آخرت است.(1)

همانگونه كه در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانيم:

«غنى يحجزك عن الظلم خير من فقر يحملك على الاثم»: بى نيازى كه تو را از تجاوز به حق ديگران باز دارد از فقرى كه تو را وادار به گناه كند بهتر است.(2)

4. اگر چيزى را از كسى منع مى كنيم، در صورت لزوم وتوان، بهتر از آن را به او عرضه نماييم؛ ثَوابُ اللَّهِ خَيرٌ.

5. ايمان وعمل صالح، زمانى سعادت آفرين است كه انسان بر آن پايدار باشد؛ آمَنَوَعَمِلَ صالِحاً وَلا يلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ.(3)

6. گاه، مستجاب نشدن دعا وبرآورده نگرديدن آرزو، بزرگ ترين لطف ومنت الهى بر انسان است؛ تَمَنَّوْا مَكانَهُ... مَنَّ اللَّهُ عَلَينا.(4)

7. خداوند بر بندگان مؤمن خود در دنيا وآخرت منت مى گذارد.

در دنيا گاهى بندگان را از عذاب دنيوى حفظ مى كند چنانكه آيه 82 اين معنا را بيان مى كند؛ لَوْلاَ أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَينَا لَخَسَفَ بِنَاوَيكأَنَّهُ لاَ يفْلِحُ الْكافِرُونَ وگاهى نيز براى هدايت آنها پيامبر را مبعوث مى سازد. لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يتْلُو

ص: 66


1- نمونه ج 16 ص 175-174
2- وسائل الشيعه ج 12 ص 17
3- نور ج 9 ص 97
4- همان

عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَلٍ مُبِينٍ.

در آخرت بندگان خود را از عذاب جهنم نگه مى دارد؛ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَينَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ.

8. قرآن كريم گاهى از اوتوالعلم واوصاف آنها ياد مى كند، مانند آيه 80 قصص؛ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيلَكمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.

و گاهى از اوتوالعلم والايمان ياد مى كند كه در قيامت سخن مى گويند، آن روزى كه هيچ كس حق سخن گفتن ندارد؛ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. (روم، 56)

9. شباهت هاى جهاد نظامى با جهاد علمى

1 - براى هردو بايد حركت كرد وكوچ كرد؛ جهاد نظامى؛ انفروا خفافاً وثقالاً. (توبه، 41) جهاد علمى؛ فلولا نفر من كلّ فرقةٍ منهم طائفةٌ ليتفقّهوا فى الدّين. (توبه، 122)

2 - در ارزش هر دو همين بس كه به ابزار جهاد فرهنگى ونظامى سوگند ياد شده است؛ والعاديات ضبحاً... فالمغيرات صبحاً(عاديات، 1 و 3)، ن والقلم وما يسطرون. (قلم، 1)

3 - در هر دو عرصه بايد با جديت برخورد كرد؛ وأعدّوا لهم مااستطعتم من قوّةٍ ومن رباط الخيل(انفال، 60) خذ الكتاب بقوّةٍ. (مريم، 12)

4 - در هردو زمينه بايد با هشيارى عمل كرد؛ ياأيها الّذين آمنوا خذوا حذركم فانفروا ثباتٍ أو انفروا جميعاً(نساء، 71)، أدعوا إلى اللّه على بصيرةٍ. (يوسف، 108)

5 - در هردو زمينه بايد دعا كرد؛ ثبّت أقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين(بقره، 250)، و قل ربّ زدنى علماً. (طه، 114)

6 - در هر دو زمينه بايد با خداوند متعال پيوند برقرار كرد؛ وكأين من نبى قاتل معه ربّيون كثيرٌ(آل عمران، 146)، و لكن كونوا ربّانيين بما كنتم تعلّمون الكتاب وبما كنتم تدرسون. (آل عمران، 79)

7 - خداوند به هر دو گروه برترى بخشيده است؛ و فضّل اللّه المجاهدين على القاعدين أجراً عظيماً(نساء، 95)، يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم والّذين أوتوا العلم درجاتٍ. (مجادله، 11)

8 - جهاد نظامى وجهاد فرهنگى هر دو نيازمند صبر واستقامت است؛ جهاد نظامى؛ ربّنا أفرغ علينا صبراً(بقره، 250)، جهاد فرهنگى؛ قال له موسى هل أتّبعك على أن تعلّمن ممّا

ص: 67

علّمت رشداً * قال إنّك لن تستطيع معى صبراً *... * قال ستجدنى إن شاء اللّه صابراً. (كهف، 66-69)

9 - مجاهد نظامى وفرهنگى هردو بايد اهل دنيا نباشند؛ فليقاتل فى سبيل اللّه الّذين يشرون الحياة الدّنيا بالآخرة(نساء، 74)، قال الّذين يريدون الحياة الدّنيا ياليت لنا مثل ما أوتى قارون... * وقال الّذين أوتوا العلم ويلكم ثواب اللّه خيرٌ. (قصص، 79-80)

10 - هردو مجاهد از غير خدا نمى ترسند وفقط از خداوند مى ترسند؛ إنّما يخشى اللّه من عباده العلماء(فاطر، 28)، الّذين قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم إيماناً. (آل عمران، 173)

ص: 68

آیه 83-84

اشاره

آيات 84-83

تِلْكَ الدّارُ اْلآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي اْلأَرْضِ وَ لا فَسادًا وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ ( 83)

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلاّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ( 84)

ترجمه

(آرى،) اين سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرارمى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين وفساد را ندارند؛ وعاقبت نيك براى پرهيزگاران است * كسى كه كار نيكى انجام دهد، براى او پاداشى بهتر از آن است؛ وبه كسانى كه كارهاى بد انجام دهند، مجازات بدكاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختصاص سراى آخرت به اهل تقوا. سرنوشت نيكوكاران وبدكاران در قيامت. وعده الهى به پيامبر پيرامون بازگشت به مكه ونزول قرآن به پيامبر جلوه رحمت الهى. انحصار الوهيت به خداوند ونابودى همه اشياء جز وجه خداوند.

ب. بعد از ذكر ماجراى تكان دهنده ثروتمند جنايتكار ومستكبر يعنى قارون، در نخستين آيه مورد بحث بيانى آمده است كه در حقيقت يك نتيجه گيرى كلى از اين ماجرا است، مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه نه اراده برترى جويى در زمين دارند ونه فساد مى كنند» تِلْك الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلا فَساداً.(1)

ج. امير مؤمنان على (علیه السلام) مى فرمايد:

«ان لرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها»!: گاه مى شود كه انسان از اين لذت مى برد كه بند كفش او از بند كفش دوستش بهتر باشد وبه خاطر همين داخل تحت اين آيه مى شود، (چرا كه اينهم شاخه كوچكى از برترى جويى است!)(2)

در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على (علیه السلام) چنين آمده است كه به هنگام خلافت ظاهرى

ص: 69


1- نمونه ج 16 ص 177
2- مجمع البيان ج 7 ص 420، نمونه ج 16 ص 178

شخصا در بازارها قدم مى زد، گم شده ها را راهنمايى مى كرد، ضعيفان را كمك مى نمود واز كنار فروشندگان وكسبه رد مى شد واين آيه را براى آنها مى خواند: تِلْك الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلا فَساداً، سپس مى فرمود:

«نزلت هذه الاية فى اهل العدل والتواضع من الولاة واهل القدرة من الناس»: اين آيه در باره زمامداران عادل ومتواضع وهمچنين ساير قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است.(1)

هنگامى كه امام صادق (علیه السلام) اين آيه را تلاوت نمود شروع به گريه كرد وفرمود:

«ذهبت واللَّه الامانّى عند هذه الاية؛ با وجود اين آيه همه آرزوها بر باد رفته است! ودسترسى به سراى آخرت مشكل است.

د. در دومين آيه مورد بحث به بيان يك قانون كلى كه آميزه اى است از «عدالت» و «تفضل» در مورد پاداش وكيفر پرداخته مى گويد: «كسى كه كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن دارد» مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنْها.

سپس به ذكر مجازات بدكاران پرداخته، مى گويد «به كسانى كه كار بد كنند مجازاتى جز اعمالشان داده نمى شود»! وَمَنْ جاءَ بِالسَّيئَةِ فَلا يجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيئاتِ إِلَّا ما كانُوا يعْمَلُونَ.(2)

نكته ها

1. اين آيه شريفه عموميت دارد ومى رساند كه تنها كسانى به بهشت مى روند، كه در زمين، هيچ يك از مصاديق فساد ويا به عبارتى ديگر هيچ يك از گناهان را مرتكب نشوند، به طورى كه حتى اگر در همه عمر يك گناه كرده باشند، از بهشت محروم مى شوند وليكن آيه ديگرى از قرآن كريم اين عموم را تخصيص زده وفرموده: إِنْ تَجْتَنِبُوا كبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُكفِّرْ عَنْكمْ سَيئاتِكمْ ونُدْخِلْكمْ مُدْخَلًا كرِيماً(نساء، 31).(3)

2. اوصاف متقين در اين آيات بيان شده است؛ 177 بقره؛ 15، 16، 133 و 135 آل عمران؛ 201 اعراف؛ 33 زمر؛ 15-19 ذاريات و 83 قصص.

ص: 70


1- صافى 4 ص 106، نمونه ج 16 ص 179
2- نمونه ج 16 ص 181-180
3- الميزان ج 16 ص 120

3. ظاهر كلام اقتضاء داشت به جاى جمله فَلا يجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا بفرمايد: «فلا يجزون» يعنى ضميرى به كلمه «من - كسى كه» برگرداند، ولى چنين نفرمود، بلكه دوباره اسم ظاهر به كار برد، يعنى به جاى ضمير، موصول «الذين» را به كار برد وشايد اين تعبير اشاره به اين باشد كه حكم در آيه، مخصوص كسانى است كه زياد معصيت مى كنند وخطا سراپايشان را گرفته، نه كسى كه در عمر يك گناه از او سرمى زند، هم چنان كه كلمه «سيئات» كه جمع «سيئۀ» است ونيز جمله «كانوا يعملون - همواره مرتكب مى شدند»، نيز دلالت بر اين كثرت واصرار واستمرار دارد واما كسى كه هم گناه مى كند وهم حسنه به جاى مى آورد، اميد هست كه خداى تعالى او را بيامرزد، هم چنان كه خودش فرموده: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَآخَرَ سَيئاً، عَسَى اللَّهُ أَنْ يتُوبَ عَلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(توبه، 102).(1)

آيا «حسنه» در آيه فوق ايمان وتوحيد را نيز شامل مى شود؟ اگر چنين است معنى اين جمله كه مى گويد بهتر از آن را پاداش آن قرار مى دهيم چيست ؟ مگر چيزى بهتر از آن پيدا مى شود كه پاداش آن باشد؟ در پاسخ مى گوئيم بدون ترديد حسنه معنى وسيعى دارد وهم برنامه هاى اعتقادى وهم گفتار وهم اعمال خارجى را شامل مى شود واما بهتر از اعتقاد به توحيد رضا وخشنودى پروردگار است كه پاداش نيكوكاران مى باشد چنان كه در آيه 72 سوره توبه مى خوانيم: وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكبَرُ: «خشنودى خدا از هر پاداشى برتر است».(2)

3. چرا «حسنه» در آيه فوق به صورت مفرد است و «سيئات» به صورت جمع ؟ بعضى معتقدند اين تفاوت تعبير اشاره به فزونى گنهكاران وكمى نيكو كاران است. اين احتمال نيز وجود دارد كه حسنات در حقيقت توحيد، خلاصه مى شوند وتمام حسنات به ريشه توحيد باز مى گردد، در حالى كه سيئات به ريشه شرك باز مى گردد كه مركز پراكندگى وتشتت وتعدد وكثرت است.(3)

4. پرهيزكار كسى است كه اراده ى تفاخر وبرترى بر ديگران ندارد؛ لا يرِيدُونَ عُلُوًّا * والْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ.(4)

ص: 71


1- الميزان ج 16 ص 120
2- نمونه ج 16 ص 181
3- نمونه ج 16 ص 182-181
4- راهنما ج 13 ص 589، نور ج 9 ص 100

5. مهم تر از انجام كار نيك، به سلامت رساندن آن به صحنه ى قيامت است. جاءَبِالْحَسَنَةِ(چه بسيارند كسانى كه كارهاى خوبى انجام مى دهند، ولى به واسطه گناه، منّت گذاشتن، عُجب ويا تحقير ديگران، آن را از بين مى برند ونمى توانند كار خوب خود را به قيامت برسانند).(1)

6. معناى خير

قرآن كريم در آيه مورد بحث مى فرمايد كسى كه حسنه بياورد پاداش خير به او خواهيم داد: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنْهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيئَةِ فَلاَ يجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيئَاتِ إِلاَّ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ(القصص، 84) در آيه ديگر خير تفسير شده است مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيئَةِ فَلاَ يجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يظْلَمُونَ(الأنعام، 160)

آیه 85-88

اشاره

آيات 88-85

إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ قُلْ رَبّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ في ضَلالٍ مُبينٍ ( 85)

وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ ظَهيرًا لِلْكافِرينَ ( 86)

وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ ( 87)

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ( 88)

ترجمه

آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت [= زادگاهت] بازمى گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده وچه كسى در گمراهى آشكار است!» * وتو هرگز اميد نداشتى كه اين كتاب آسمانى به تو القا گردد؛ ولى رحمت پروردگارت چنين ايجاب كرد! اكنون كه چنين است، هرگز از كافران پشتيبانى مكن! * وهرگز (آنها) تو را از آيات خداوند، بعد از آنكه بر تو نازل گشت، بازندارند! وبسوى پروردگارت دعوت كن وهرگز از مشركان مباش! * معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ وهمه بسوى او بازگردانده مى شويد!

ص: 72


1- نور ج 9 ص 101

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: خداوند قادر بر برگرداندن پيامبر از مدينه به مكه، القا قرآن به پيغمبر در پرتو رحمت خداوند، لزوم دعوت مردم به سوى خدا، پرهيز از شرك ورزيدن، نابودى تمام اشيا جز وجه الهى.

ب. اين چند آيه، آيات آخر اين سوره است ودر آن به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وعده جميل مى دهد كه به زودى بر او منت نهاده وقدر ومنزلتش را بلند مى كند ونفوذ كلمه اش مى دهد ودينش را بر ساير اديان برترى مى بخشد وامنيت وسلامتى را بر او ومؤمنين به او گسترش مى دهد، همان طور كه اين كار را در باره موسى وبنى اسرائيل كرد ودر حقيقت آيات قبل هم كه داستان موسى (علیه السلام) را بيان مى كرد براى بيان همين نكته بود.(1)

ج. نخستين آيه از اين آيات طبق مشهور در سرزمين «جحفه» در مسير پيامبر (صلی الله علیه و آله) به سوى مدينه نازل شد، او مى خواهد به يثرب برود حكومت اسلامى را در آنجا تشكيل دهد اما با اين حال دورى از اين حرم امن الهى براى او بسيار ناگوار است. اينجا نور وحى به قلب پاكش مى تابد وبشارت بازگشت به سرزمين مالوف را به او مى دهد ومى گويد: «همان كسى كه قرآن را بر تو فرض كرد تو را به جايگاه وزادگاهت باز مى گرداند» إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيك الْقُرْآنَ لَرادُّك إِلى مَعادٍ. غم مخور همان خدايى كه موسى را در طفوليت به مادرش بازگرداند، همان خدا تو را با قدرت وقوت تمام به مكه باز مى گرداند.(2)

د. در اينكه «مَعادٍ» اشاره به چه معنايى دارد ومصداق آن چيست، نظرات متفاوتى ارائه شده است بعضى آن را «مكه» زادگاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) واين آيه را يك خبر غيبى دانسته اند، كه اى پيامبر! روزى همين مكه به دست تو فتح خواهد شد وبه آن بازخواهى گشت.(3) عده اى نيز آن را مقام محمود پيامبر (مقام شفاعت) وجمعى هم آن را به قيامت وبهشت، معنا وتفسير كرده اند. امّا روايات، مراد از معاد در اين آيه را رجعت پيامبر اسلام به دنيا مى دانند.(4)

سپس مى افزايد در برابر خيره سرى مخالفان سرسخت «بگو: پروردگار من از همه بهتر

ص: 73


1- الميزان ج 16 ص 128
2- نمونه ج 16 ص 185
3- مجمع البيان ج 7 ص 420.
4- نور ج 9 ص 102

مى داند چه كسى هدايت را از سوى او آورده وچه كسى در ضلال مبين است» قُلْ رَبِّى أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَمَنْ هُوَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ.

ه -. آيه بعد به يكى ديگر از بزرگترين نعمتهاى پروردگار به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى پردازد ومى گويد: «تو هرگز اين اميد را نداشتى كه اين كتاب بزرگ آسمانى به تو القاء گردد، لكن رحمت پروردگار تو چنين ايجاب كرد» وَما كنْتَ تَرْجُوا أَنْ يلْقى إِلَيك الْكتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّك.

سپس مى افزايد: اكنون به شكرانه اين نعمت بزرگ «هرگز از كافران پشتيبانى مكن فَلاَ تَكونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ

دو آيه پايان اين سوره، تاكيدى است بر مساله توحيد با تعبيرها واستدلالات گوناگون، در اين دو آيه چهار دستور به پيامبر (صلی الله علیه و آله) داده شده وچهار وصف از پروردگار به عمل آمده است ومجموع بحثهايى را كه در آيات اين سوره آمده تكميل مى كند.(1)

و. حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: منظور از وجه الله پيامبران وحجت هاى الهى هستند كه به وسيله آنها انسان ها به سوى خدا ودين او ومعرفت او توجه پيدا مى كنند

«وجه الله انبيائه ورسله وحججه هم الذين يتوجه بهم الى الله والى دينه والى معرفته».(2)

نكته ها

1. دو شباهت ميان حضرت موسى (علیه السلام) ومحمّد (صلی الله علیه و آله) در آيات اين سوره به چشم مى خورد: اول؛ حضرت موسى (علیه السلام) به اميد به دست آوردن آتش، به سوى آن رفت وبه نور رسيد، فَلَمَّا أَتاها نُودِى... (آيه 30)، پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نيز به قصد عبادت به غار حرا رفت كه با وحى آسمانى آشنا شد. ما كنْتَ تَرْجُوا أَنْ...

دوم؛ در آيه هفده حضرت موسى اظهار داشت: رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَى فَلَنْ أَكونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ پروردگارا! به خاطر لطفى كه به من كردى من هرگز ياور تبهكاران نخواهم بود. در اين آيه نيز خداوند به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: يلْقى إِلَيك الْكتابُ... فَلا تَكونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ به خاطر كتاب آسمانى كه به تو القا شده، هرگز ياور كافران مباش.

ص: 74


1- نمونه ج 16 ص 188-186
2- توحيد صدوق 117.

2. مژده بازگشت به وطن

يكى از امورى كه انسان را رنج مى دهد جدائى وفاصله از امور مورد علاقه است. حال گاهى اين جدايى درباره فرزند است وگاهى اين جدايى از شهر ووطن يا امر ديگر. همان طورى كه موسى از مادرش جدا شد وبراى مادر رنج آور بود خداوند وعده بازگشت داد إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيكِ(القصص، 7)

جدايى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) از شهر مكه نيز رنج آور بود. خداوند وعده بازگشت داد إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ... (القصص، 85)

3. بعثت، مراحلى دارد: الف: گرفتن وحى؛ يلْقى إِلَيك الْكتابُ ب: برائت از كفّار. فَلا تَكونَنَّ ظَهِيراً ج: صلابت در كار. لا يصُدُّنَّك د: دعوت ديگران. ادْعُ إِلى رَبِّك ه -: اخلاص در عقيده وعمل. ولا تَكونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ.

4. فرقه «وهّابيت» اظهار مى دارند كه هر كس، غير خدا را بخواند، مشرك مى شود، زيرا خداوند فرموده است: فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً(جن، 18)، بنابراين كسانى كه در توسّل، اولياى خدا را صدا مى زنند، مشركند! امّا اين آيه توضيح مى دهد كه مشرك، كسى است كه غير خدا را به عنوان خداى ديگر بخواند: لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وناگفته پيداست كه شيعيان هيچ مقامى را به عنوان خدا صدا نمى زنند، بلكه به عنوان كسى كه نزد خداوند آبرو دارد صدا مى زنند، آن هم آبرويى كه از طرف خداوند به او داده شده است، نظير انبيا واولياى الهى، نه هر شفيع وآبرومند موهومى. زيرا بت پرستان نيز در دنياى خيال خود، براى بت ها آبرويى تصوّر مى كردند.(1)

5. در آيه 88، شرك زدايى با عبارات مختلفى بيان شده است؛ الف: خداى ديگرى را با «الله» مخوانيد. ب: معبودى جز الله نيست. ج: همه چيز جز او نابود شدنى است. د: حاكميت، تنها از آن اوست. ه: تنها به سوى او باز مى گرديد.(2)

6. به آنچه رفتنى است، دل نبنديم وخود را اسير آنها نسازيم؛ كلُّ شَىءٍ هالِك إِلَّا وَجْهَهُ چنان كه حضرت ابراهيم فرمود: لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ(انعام، 76).(3)

ص: 75


1- نمونه ج 16، 193. نور ج 9 ص 105
2- نور ج 9 ص 106
3- نور ج 9 ص 107

7. آيه 88 قصص وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ، نظير آيه 213 شعراء است با اين تفاوت كه در سوره شعراء كيفر شرك را بيان كرده است؛ فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ.

8. نظير آيه 88 قصص:... كُلُّ شَىءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيهِ تُرْجَعُونَ. آيه 26 رحمن است: كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ

9. خشونت با كافران ومشركان

در قرآن كريم تعبيرهايى درباره ى كفار ديده مى شود كه برخورد شديد وخشونت آميز با كفار را لازم مى داند، مگر در صورتى كه آن ها كارى به كار مسلمانان نداشته باشند ودر صدد توطئه عليه نظام اسلامى نباشند. به برخى از آن ها توجه فرماييد؛

1 - در كمين مشركان باشيد؛ فاذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم. (توبه، 5)

2 - براى مشركان طلب آمرزش نكنيد؛ ما كان للنبى والّذين ءامنوا أن يستغفروا للمشركين ولو كانوا أولى قربى. (توبه، 113)

3 - هيچ گاه يار آن ها مباش؛ فلا تكوننّ ظهيراً للكافرين. (قصص، 86)

4 - در جنگ، كافران را بكشيد؛ فاذا لقيتم الّذين كفروا فضرب الرّقاب. (محمد، 3)

5 - دوستى با كفار نكنيد، گرچه پدران وبرادران شما باشند؛ يا أيها الّذين ءامنوا لا تتّخذوا ءابائكم وأخوانكم أولياء ان استحبّوا الكفر على الايمان ومن يتولّهم منكم فأولئك هم الظالمون. (توبه، 23)

ص: 76

سوره عنكبوت

اشاره

ص: 77

ص: 78

آیه 1-3

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الم ( 1)

أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ ( 2)

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ ( 3)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الم * آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى شوند وآزمايش نخواهند شد؟! * ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مى كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى گويند وكسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: ردّ پندار باطل پيرامون آزمايش نشدن، آزمايش سنت الهى جهت روشن شدن صدق وكذب مردم. رد پندار سبقت گرفتن بر ارده خداوند.

ب. از سياق آيات اين سوره ومخصوصا آيات اول سوره برمى آيد كه بعضى از افراد كه پيش از هجرت، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ايمان آورده بودند، از ترس فتنه اى كه از ناحيه مشركين تهديدشان مى كرد، از ايمان خود برگشته بودند، چون مشركين دست از سر مسلمانان برنمى داشتند ومرتب آنان را دعوت مى كردند به اينكه از ايمان به آن جناب برگردند وضمانت مى دادند كه اگر برگرديد هر ضررى از اين بابت ديديد ما جبران مى كنيم، هم چنان كه اگر برنگرديد آن قدر شكنجه تان مى كنيم تا به روش ما برگرديد. كه آيه وَقالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَلْنَحْمِلْ خَطاياكمْ... متضمن اين معنا است.(1)

ج. مقصود خداوند از ايمان مردم تنها اين نيست كه به زبان بگويند ايمان آورديم، بلكه منظور، حقيقت ايمان است، كه تندباد فتنه ها آن را تكان نمى دهد ودگرگونى حوادث، دگرگونش نمى سازد، بلكه هر چه فتنه ها بيشتر فشار بياورد، پا بر جا وريشه دارتر مى گردد.

ص: 79


1- الميزان ج 16 ص 145

پس منظور خداوند در اين سوره اعلام اين معنا است كه مردم خيال نكنند به صرف اينكه بگويند ايمان آورديم دست از سرشان برمى دارند ودر بوته آزمايش قرار نمى گيرند، نه، بلكه حتما امتحان مى شوند ودر اين ارتباط سوگند ياد مى كند و لقد فتنا زيرا امتحان است كه باطن انسانها را ظاهر مى كند.

پس فتنه ومحنت يكى از سنت هاى الهى است كه به هيچ وجه ودر باره هيچ كس از آن گذشت نمى شود، همان طور كه در امت هاى گذشته از قبيل قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهيم، لوط، شعيب وموسى جريان يافت وجمعى استقامت ورزيده وجمعى ديگر هلاك شدند ودر امت هاى حاضر وآينده نيز جريان خواهد داشت.(1)

امام رضا (علیه السلام) فرمودند: مردم در كوره امتحان قرار مى گيرند همانطور كه طلا در كوره ذوب قرار مى گيرد، سپس فرمودند: خالص مى شوند همانگونه كه طلا خالص مى شود.(2)

نكته ها

1. ايمان، تنها با زبان وشعار نيست، بلكه همراه با آزمايش است. أَ حَسِبَ... هُمْ لا يفْتَنُونَ(ادّعا كافى نيست، بايد عملكرد را ديد وقضاوت كرد).(3)

2. مومنان پيشين (در اديان ديگر) نيز مبتلا به سختى ها وشدايد شده اند، راغب گويد: (فتن) هم به معناى آزمايش آمده وهم به معناى شدت وسختى.(4)

3. امتحانات الهى مختلف است، برخى را به عزت وبرخى را به ذلت، بعضى را به فقر وبرخى را به ثروت، گروهى را به سلامت وعده اى را به بيمارى امتحان مى كند، قوم بنى اسرائيل را به وسيله گوساله سامرى امتحان كرد انا فتنا قومك من بعدك واضلهم السامرى(طه، 88).(5)

4. قطعى بودن آزمايش

نظير آيه 2 عنكبوت: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يفْتَنُونَ آيات ذيل است:

ص: 80


1- همان، تبيان ج 8 ص 186
2- - نور الثقلين ج 4 ص 148، راهنما 14 ص 14.
3- نور ج 9 ص 112
4- راهنما 14 ص 15
5- اطيب البيان ج 10 ص 289

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيعْلَمَ الصَّابِرِينَ(آل عمران، 142)

وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ(آل عمران، 143) وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ(محمد، 31)

5. پندارهاى باطل در قرآن:

قرآن كريم معارف خود را با برهان واستدلال بيان مى كند وانسانها را دعوت به انديشيدن وتشويق به تفكر در نظام هستى مى نمايد وانسانها را از پندارهاى باطل برحذر مى دارد از پندارهاى باطل كه در قرآن آمده اشاره مى شود:

بيهوده بودن آفرينش انسان؛ افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً. (مومنون، 15)

نديدن خداوند؛ ايحسب ان لم يره احد. (بلد، 7)

عدم قدرت الهى؛ ام حسب الذين يعملون السيئات ان يسبقونا. (عنكبوت، 4)

آزمايش نشدن در دنيا؛ احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنّا وهم لا يفتنون. (عنكبوت، 2)

جاويد ماندن در دنيا؛ يحسب انّ ماله اخلده. (همزه، 3)

افشا نشدن؛ ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم. (محمد، 29)

تساوى خوبان با بدان؛ ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين امنوا وعملوا الصالحات. (جاثيه، 21)

وحدت منافقان؛ تحسبهم جميعاً وقلوبهم شتىّ. (حشر، 14)

خوب بودن اعمال خويشتن؛ هل ننبّئكم بالاخسرين اعمالًا الذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدنيا وهم يحسبون انّهم يحسنون صنعاً. (كهف، 104)

خير بودن مهلت الهى؛ و لا يحسّبنّ الذين كفروا انّما نملى لهم خير لانفسهم. (آل عمران، 178)

پيروى از شيطان وهدايت يافتن؛ انّهم اتّخذوا الشيطان اولياء من دون الله ويحسبون انّهم مهتدون. (اعراف، 30)

زنده نبودن شهيدان؛ و لا تحسبنّ الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً. (آل عمران، 169)

ص: 81

آیه 4-7

اشاره

آيات 7-4

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ ( 4)

مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ َلآتٍ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ ( 5)

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ ( 6)

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ ( 7)

ترجمه

آيا كسانى كه اعمال بد انجام مى دهند گمان كردند بر قدرت ما چيره خواهند شد؟! چه بد داورى مى كنند! * كسى كه اميد به لقاء الله (و رستاخيز) دارد (بايد در اطاعت فرمان او بكوشد!) زيرا سرآمدى را كه خدا تعيين كرده فرامى رسد؛ واو شنوا وداناست! * كسى كه جهاد وتلاش كند، براى خود جهاد مى كند؛ چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است. * وكسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام دادند، گناهان آنان را مى پوشانيم (ومى بخشيم) وآنان را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند پاداش مى دهيم.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حتمى بودن مرگ، سود جهاد براى انسان، بى نياز بودن خداوند از اعمال بشر، تكفير گناهان وبهترين پاداش براى مؤمنان صالح.

ب. در آيات گذشته سخن از آزمايش عمومى مؤمنان بود ونخستين آيه مورد بحث تهديد شديدى براى كفار وگنهكاران است، تا گمان نكنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند ومجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است ويا قدرت بر عذاب آنها ندارد. مى فرمايد: «آيا كسانى كه سيئات را انجام مى دهند گمان كردند بر ما پيشى خواهند گرفت واز چنگال كيفر ما رهايى خواهند يافت ؟ چه بد قضاوتى كردند»! أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يعْمَلُونَ السَّيئاتِ أَنْ يسْبِقُونا ساءَ ما يحْكمُونَ. مهلت الهى آنها را مغرور نكند كه اين نيز براى آنها آزمونى است وفرصتى براى توبه وبازگشت. سپس بار ديگر به سراغ برنامه هاى مؤمنان واندرز به آنها مى رود مى گويد: «هر كسى اميد لقاء پروردگار دارد بايد آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضايقه نكند، زيرا زمانى را كه خداوند تعيين كرده سرانجام فرا مى رسد»

ص: 82

مَنْ كانَ يرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ(1)

ج. أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يعْمَلُونَ السَّيئاتِ أَنْ يسْبِقُونا ساءَ ما يحْكمُونَ كلمه «ام» منقطعه است (كه در اصطلاح نحو به معناى بلكه است) ومراد از جمله «الَّذِينَ يعْمَلُونَ السَّيئاتِ؛ كسانى كه گناه مى كنند» مشركين است، كه مؤمنين را مى آزردند وآنان را از راه خدا جلوگيرى مى كردند، هم چنان كه مراد از كلمه «ناس» در جمله أَ حَسِبَ النَّاسُ كسانى هستند كه گفته بودند: «آمنا» ولى در معرض برگشتن از ايمان بودند، چون از فتنه وشكنجه مشركين مى ترسيدند وبايد كه در راه خدا حقيقتا جهاد كند وباز بايد بداند كه آن كسى كه از جهاد وى بهره مند مى شود خود اوست وخدا هيچ احتياجى به او ندارد، نه به ايمانش ونه به جهادش، نه به خود او ونه به احدى از عالميان وباز بايد بداند كه اگر ايمان بياورد وعمل صالح كند به زودى خدا گناهانش را مى آمرزد وبه اعمال خويش پاداش مى دهد.

د. مراد از لِقاءَ اللَّهِ قرار گرفتن بنده است در موقعى كه ديگر بين او وبين پروردگارش حجابى نباشد، هم چنان كه روز قيامت نيز اين چنين است، چون روز قيامت روز ظهور حقايق است، كه قرآن كريم در باره اش فرمود: «وَيعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ؛ آن روز يقين مى كنند كه خدا حق آشكار است».(2)

حضرت على (علیه السلام) فرمودند: مراد از لِقاءَ اللَّهِ، روز قيامت است.(3)

ه -. منظور از (الصالحات) گرچه جمع محلّى به (ال) ومفيد عموم است، لكن قطعاً جميع اعمال صالح مراد نيست، زيرا هيچ انسانى نمى تواند در يك ساعت همه اعمال صالح را بجا بياورد، بنابر اين منظور آن است كه بهترين عمل صالح را انجام دهند.(4)

نكته ها

1. نظير آيه 4 عنكبوت

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يعْمَلُونَ السَّيئاتِ أَنْ يسْبِقُونا ساءَ ما يحْكمُونَ

آيه 59 انفال است: وَلا يحْسَبَنَّ الَّذينَ كفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يعْجِزُونَ

ص: 83


1- الميزان 16 ص 150، نمونه ج 16 ص 210
2- الميزان ج 16 ص 151-150
3- توحيد صدوق ص 267، نور الثقلين ج 4 ص 153.
4- اطيب البيان ج 10 ص 293.

2. خداوند به تلاش ما نياز ندارد، تلاش هركسى به سود خود اوست. وَمَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يجاهِدُ لِنَفْسِهِ(1)

3. مؤمنان از لغزش وگناه مصون نيستند؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا... لَنُكفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيئاتِهِمْ.(2)

4. دريافت پاداش پس از پاك شدن از گناهان است؛ لَنُكفِّرَنَّ... لَنَجْزِينَّهُمْ.(3)

5. تكفير وناديده گرفتن گناهان مومنان صالح وعده قطعى خدا است نون تاكيد ثقيله لنكفرنّ اين معنا را مى رساند.(4)

6. از نظر قرآن كريم هر كس عمل صالحى انجام دهد به سود خود عمل كرده است؛ من عمل صالحا فلنفسه ومن اساء فعليها.(5)

آيه شريفه و من جاهد فانما يجاهد لنفسه نمونه ومصداقى براى اين قضيه كلى خواهد بود.

7. نماز نمونه عمل صالح

در يك آيه مى فرمايد: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيئَاتِهِمْ... (العنكبوت، 7) در آيه ديگر نماز را به عنوانه عمل صالح معرفى مى كند كه عامل از بين رفتن سيئات است وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَى النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يذْهِبْنَ السَّيئَاتِ... (هود، 114)

8. فضل خاص خداوند:

نظير آيه 7 عنكبوت وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِينَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِى كَانُوا يعْمَلُونَ آيات ذيل است:

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِيادَةٌ... (يونس، 26) لَهُمْ مَا يشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَينَا مَزِيدٌ(ق، 35) لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِيادَةٌ... (يونس، 26) 173 نساء، 17 سجده.

ص: 84


1- راهنما 14 ص 22.
2- راهنما ج 14 ص 23، نور ج 9 ص 115.
3- نور ج 9 ص 115
4- راهنما 14 ص 23.
5- فصلت 46، جاثيه 15

آیه 8-9

اشاره

آيات 9-8

وَ وَصَّيْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْنًا وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 8)

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصّالِحينَ ( 9)

ترجمه

ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر ومادرش نيكى كند واگر آن دو (مشرك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن! بازگشت شما به سوى من است وشما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت! * وكسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام دادند، آنها را در زمره صالحان وارد خواهيم كرد!

شان نزول

روايات مختلفى در شان نزول آيه فوق آمده است كه عصاره همه آنها يكى است وآن اينكه: بعضى از افرادى كه در مكه بودند ايمان واسلام را پذيرفتند هنگامى كه مادر آنها از اين مساله آگاه شد تصميم گرفتند كه غذا نخورند، آب ننوشند، تا فرزندشان از اسلام بازگردد! گرچه هيچكدام از اين مادران به گفته خود وفا نكردند واعتصاب غذا را شكستند، ولى آيه فوق نازل شد وخط روشنى در برخورد با پدر ومادر در زمينه مساله ايمان وكفر به دست همگان داد.(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سفارش خداوند به احسان به پدر ومادر. اطاعت نكردن از دستور پدر ومادر درباره شرك ورزيدن. محشور شدن مؤمنان صالح به صالحان در بهشت.

ب. كلمه «وصينا» از مصدر توصيه است كه به معناى عهد سپردن است، ولى در اينجا منظور از آن امر است وكلمه «حسنا» مصدر است، كه در اينجا معناى وصفى را مى دهد وخود به جاى مفعول مطلقى نشسته، كه در تقدير است وتقدير كلام: و وصينا الانسان

ص: 85


1- مجمع البيان ج 8 ص 429، نمونه ج 16 ص 214

بوالديه توصية حسنة ويا «توصيۀ ذات حسن» مى باشد، يعنى ما دستور داديم به اينكه به پدر ومادر احسان شود. نظير اين تعبير در آيه وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً آمده كه تقدير آن قولوا للناس قولا حسنا ويا قولا ذات حسن است، يعنى به مردم گفتارى نيك بگوييد ويا گفتارى داراى صفت نيكى بگوييد. بعيد هم نيست كه اگر به جاى صفت مصدر را آورده، براى اين بوده باشد، كه مبالغه را برساند، هم چنان كه به مردى كه بى نهايت عادل است مى گوييم: فلانى عدل است.(1)

ج. يكى از مهمترين آزمايشهاى الهى مساله «تضاد» خط ايمان وتقوا، با پيوندهاى عاطفى وخويشاوندى است، قرآن در اين زمينه تكليف مسلمانان را به روشنى بيان كرده است. نخست به عنوان يك قانون كلى كه از ريشه هاى عواطف وحق شناسى سرچشمه مى گيرد مى فرمايد: «ما به انسان توصيه كرديم نسبت به پدر ومادرش نيكى كند» وَوَصَّينَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيهِ حُسْناً.

د. سپس براى اينكه كسى تصور نكند كه پيوند عاطفى با پدر ومادر مى تواند بر پيوند انسان با خدا ومساله ايمان حاكم گردد، با يك استثناء صريح مطلب را در اين زمينه روشن كرده، مى فرمايد: «و اگر آن دو (پدر ومادر) تلاش وكوشش كنند وبه تو اصرار ورزند كه براى من شريكى قائل شوى، كه به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مكن» وَإِنْ جاهَداك لِتُشْرِك بِى ما لَيسَ لَك بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما.(2)

ه -. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِى الصَّالِحِينَ معناى آيه روشن است، چيزى كه هست چون دنبال آيه قبلى ودر سياق آن قرار گرفته، بر اين معنا دلالت دارد كه مى خواهد به كسانى كه گرفتار پدر ومادر مشركند وآن پدر ومادر اصرار مى ورزند كه ايشان را به سوى شرك بكشانند وايشان زير بار نرفته، به حكم اجبار ترك پدر ومادر را گفته اند، تسليت گفته، با وعده اى جميل دلخوش سازد. مى فرمايد: اگر پدر ومادر او را به سوى شرك خواندند واو به حكم خدا نافرمانيشان كرده وناچار از ايشان كناره گيرى كرد وپدر ومادر را به خاطر خدا از دست داد، مسئوليتى از اين بابت ندارد وما در برابر پدر

ص: 86


1- الميزان ج 16 ص 153
2- نمونه ج 16 ص 215

ومادرى كه از دست داده بهتر از آن دو به او مى دهيم وبه پاداش ايمان وعمل صالحش او را در زمره صالحان در مى آوريم.

نكته ها

1. در اينكه فرمود: ما لَيسَ لَك بِهِ عِلْمٌ اشاره است به علت نهى از اطاعت وحاصل آن اين است كه: اگر گفتيم پدر ومادر را در شرك به خدا اطاعت مكن، براى اين است كه اگر پدر ومادرى فرزند خود را دعوت كنند به اينكه نسبت به خدا شرك بورزد، در حقيقت دعوت كرده اند به جهل ونادانى وافتراء به خدا وخدا همواره از پيروى غير علم نهى كرده، از آن جمله فرموده: «وَلا تَقْفُ ما لَيسَ لَك بِهِ عِلْمٌ - چيزى را كه بدان علم ندارى پيروى مكن».(1)

2. از آيه شريفه يك اصل كلى استفاده مى شود كه هيچ چيز نمى تواند بر ارتباط انسان با خدا حاكم گردد كه آن مقدم بر همه چيز است، حتى بر پيوند با پدر ومادر كه نزديكترين پيوندهاى عاطفى است. حديث معروف

«لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق»(2) «اطاعت از مخلوق در عصيان خالق روا نيست» كه از اميرمؤمنان على (علیه السلام) نقل شده معيار روشنى را دراين مسائل به دست مى دهد.(3)

3. احسان ونيكى به والدين، بدون قيد وشرط است؛ «حُسْناً» (شرطِ نژادى، سِنّى، منطقه اى، علمى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى وايمانى ندارد، حتّى اگر كافر ومشرك باشند، بايد احسان كرد).

4. احسان به والدين، مطلق وهميشگى است، امّا اطاعت از والدين، مشروط به آن است كه انسان را از خدا دور نكنند؛ فَلا تُطِعْهُما.(4)

5. بازگشت همه انسانها تنها به سوى خداست، تقديم خبر (الى) بر مبتدا (مرجعكم) مفيد حصر است.(5)

ص: 87


1- الميزان ج 16 ص 154-155
2- نهج البلاغه، كلمات قصار جمله 165.
3- نمونه ج 16 ص 216، كشاف ج 3 ص 442.
4- نور ج 9 ص 116
5- راهنما 14 ص 25

نظير آيه 8 عنكبوت و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما، آيه 15 لقمان است؛ و ان جاهداك على ان تشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعهما.

6. در اين آيه مى فرمايد: كسانى كه اهل ايمان وعمل صالح باشند، در زمره ى افراد صالح نيز قرار مى گيرند. ملحق شدن به صالحان، از جمله دعاهاى حضرت ابراهيم وحضرت يوسف است. أَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ(يوسف، 101 وشعراء، 83)(1) ، چه اينكه حضرت سليمان مى گويد: ادخلنى برحمتك فى عبادك الصالحين.

7. حشر با صالحان:

نظير آيه 9 عنكبوت: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِى الصَّالِحِينَ آيه 69 نساء است: وَمَنْ يطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبِيينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً

8. انواع وصيت در قرآن:

وصيت خداوند به انبيا پيرامون اقامه دين؛ شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَينَا إِلَيكَ وَمَا وَصَّينَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ. (شورى، 13)

وصيت انبيا به فرزندان خويش؛ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيعْقُوبُ يا بَنِى إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. (بقره، 132)

وصيت ده گانه خداوند به مردم پيرامون دستورات دينى؛ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيئاً وَبِالْوَالِدَينِ إِحْسَاناً وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ مِنْ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِياهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ حَتَّى يبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.... (انعام، 151-153)

وصيت به فرزند نسبت به احسان به پدر ومادر؛ وَوَصَّينَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيهِ حُسْناً(عنكبوت، 8)، وَوَصَّينَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِى عَامَينِ أَنِ اشْكُرْ

ص: 88


1- نور ج 9 ص 117، كشاف ج 3 ص 443

لِى وَلِوَالِدَيكَ إِلَى الْمَصِيرُ. (لقمان، 14)

وصيت به پدر ومادر نسبت به ارث فرزند؛ يوصِيكُمُ اللَّهُ فِى أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ.... (نساء، 11)

وصيت نسبت به اموال بعد از مرگ؛ كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيراً الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ. (بقره، 180)

آیه 10-13

اشاره

آيات 13-10

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنّا كُنّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِما في صُدُورِ الْعالَمينَ ( 10)

وَ لَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقينَ ( 11)

وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ ( 12)

وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمّا كانُوا يَفْتَرُونَ ( 13)

ترجمه

و از مردم كسانى هستند كه مى گويند: «به خدا ايمان آورده ايم!» اما هنگامى كه در راه خدا شكنجه وآزار مى بينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مى شمارند (و از آن سخت وحشت مى كنند)؛ ولى هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بيايد، مى گويند: «ما هم با شما بوديم (و در اين پيروزى شريكيم)»!! آيا خداوند به آنچه در سينه هاى جهانيان است آگاه تر نيست ؟! * مسلماً خداوند مؤمنان را مى شناسد وبه يقين منافقان را (نيز) مى شناسد. * وكافران به مؤمنان گفتند: «شما از راه ما پيروى كنيد، (و اگر گناهى دارد) ما گناهانتان را بر عهده خواهيم گرفت!» آنان هرگز چيزى از گناهان اينها را بر دوش نخواهند گرفت؛ آنان به يقين دروغگو هستند! * آنها بار سنگين (گناهان) خويش را بر دوش مى كشند و (همچنين) بارهاى سنگين ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خود؛ وروز قيامت به يقين از تهمتهائى كه مى بستند سؤال خواهند شد!

ص: 89

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: معرفى منافقان در كم ظرفيتى وفرصت طلبى. آگاه بودن خداوند از دلهاى جهانيان، دروغگويى كفّار پيرامون تحمل بار گناه پيروان،. قطعى بودن مسئوليت كفّار درباره اضلال ديگران وافتراء به خداوند.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى صريحى از «مؤمنان صالح» و «مشركان» آمده بود در نخستين آيات مورد بحث به گفتگو پيرامون گروه سوم يعنى «منافقان» مى پردازد ومى گويد: «بعضى از مردم اظهار ايمان مى كنند، اما در برابر فشار مخالفان تحمل واستقامت به خرج نمى دهند، هنگامى كه در مسير الله تحت فشار شكنجه قرار گيرند از ايمان به كنار مى روند وفشار وشكنجه مردم را همچون عذاب الهى مى شمرند» (و از آن سخت وحشت مى كنند) وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِى فِى اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كعَذابِ اللَّهِ وحال آنكه اين پندار بسيار غلط است، براى اينكه عذاب وشكنجه اى كه كفار به او بدهند اندك وتمام شدنى است، بالأخره روزى از شر آنان خلاص مى شود ولو اينكه زير شكنجه شان بميرد، چون همين كه مرد ديگر شكنجه اى نمى بيند، به خلاف عذاب خدا كه هم عظيم است وهم ابدى است وهلاكت دائمى در پى دارد.(1)

ج. «اما هنگامى كه يارى از سوى پروردگارت به سراغ تو بيايد وپيروز شويد مى گويند: ما با شما بوديم ودر افتخارات شما شريكيم»! وَلَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّك لَيقُولُنَّ إِنَّا كنَّا مَعَكمْ. آيا اينها گمان مى كنند خدا از اعماق قلبشان با خبر نيست ؟ «آيا خداوند به آنچه در سينه هاى مردم جهان است از همه آگاهتر نمى باشد»؟ أَ وَلَيسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِى صُدُورِ الْعالَمِينَ.(2)

د. نظير آيه 10 عنكبوت آيه 141 نساء است؛ الَّذينَ يتَرَبَّصُونَ بِكمْ فَإِنْ كانَ لَكمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكنْ مَعَكمْ وَإِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيكمْ وَنَمْنَعْكمْ مِنَ الْمُؤْمِنين.

در آيه 11 كه يك نوع تهديد براى منافقان است مى فرمايد: در عين حال خداوند با بوجود آوردن سختى ها وآزمايش مومنان را از منافقان جدا مى سازد.

ه -. آيه بعد به يك نمونه از منطق هاى سست وپوچ مشركان كه هم اكنون نيز در ميان قشر

ص: 90


1- الميزان ج 16 ص 156
2- تبيان ج 8 ص 191، مجمع البيان ج 8 ص 431، الميزان 16 ص 156، نمونه ج 16 ص 220

وسيعى وجود دارد اشاره كرده، مى گويد: «كافران به مؤمنان گفتند: شما بيائيد از راه وآئين ما پيروى كنيد واگر گناهى داشته باشد ما گناه شما را به دوش مى گيريم» وَقالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَلْنَحْمِلْ خَطاياكمْ. امروز نيز بسيارى از وسوسه گران را مى بينيم كه هنگام دعوت به يك عمل خلاف مى گويند اگر گناهى دارد به گردن ما!، در حالى كه مى دانيم هيچكس نمى تواند گناه ديگرى را به گردن بگيرد. لذا در جمله بعد با صراحت مى گويد: «آنها هرگز چيزى از خطاها وگناهان اينها را بر دوش نخواهند گرفت، آنها دروغ مى گويند» وَما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَىءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ.

و. سپس براى اينكه تصور نشود اين دعوت كنندگان به كفر وشرك وبت پرستى وظلم، در برابر اين عملشان مجازاتى ندارند در آيه بعد مى افزايد: «آنها بارهاى سنگين گناهانشان را بر دوش مى كشند وبارهاى ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خودشان»! وَلَيحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَأَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ. اين بار گناه اضافى همان بار گناه اضلال واغوا كردن وتشويق ديگران به گناه است ودر پايان آيه مى افزايد «آنها به طور قطع در روز قيامت از افتراها ودروغهايى كه مى بستند سؤال مى شوند وبايد خود جوابگوى آن باشند» وَلَيسْئَلُنَّ يوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يفْتَرُونَ.

ز. منظور از اين افتراء كه بايد در قيامت جوابگوى آن باشند چيست ؟ ممكن است اشاره به دروغهايى باشد كه به خدا مى بستند ومى گفتند: «خدا گفته است كه ما اين بتها را پرستش كنيم»! يا اشاره به اينكه منظور آنها از اين سخن كه مى گفتند ما گناهان شما را به گردن مى گيريم اين بوده كه اصلا اين كارها گناه ندارد واين دروغى است كه بايد جواب آن را بدهند.

نكته ها

1. در اينجا يك سؤال پيش مى آيد كه خداوند در مكه كدام پيروزى نصيب مسلمانان كرده بود كه منافقين خود را در آن سهيم بدانند؟. در پاسخ مى گوئيم: جمله فوق به صورت «شرطيه» است ومى دانيم جمله شرطيه دليل بر وجود شرط نيست، بلكه مفهومش اين است كه اگر در آينده پيروزيهايى نصيب شما شود اين منافقان سست ايمان خود را در آن شريك

ص: 91

مى دانند. اضافه بر اين در مكه نيز مسلمانان پيروزيهايى در برابر دشمنان كسب كردند، هر چند پيروزى نظامى نبود، بلكه پيروزى در تبليغات ونفوذ افكار عمومى وپيشرفت اسلام در ميان قشرهاى مردم بود.

2. تعبير به «منافق» دليل بر اين نيست كه اين آيات در مدينه نازل شده است، درست است كه مساله نفاق معمولا بعد از پيروزى يك جمعيت وبه دست گرفتن حكومت پيدا مى شود كه مخالفان تغيير چهره داده وگروه زير زمينى تشكيل مى دهند، ولى نفاق معنى وسيعى دارد وافراد ضعيف الايمانى را كه با مختصر فشارى تغيير عقيده مى دهند نيز شامل مى شود.(1)

3. با اينكه خداوند به درون همه آگاه است ومؤمن ومنافق را مى شناسد، امّا با فتنه وآزمايش آنان را از يكديگر تمييز مى دهد.(2)

4. نظير آيه 10 عنكبوت كه فرصت طلبى تبه كاران را بيان مى كند؛ و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم او ليس الله با علم بما فى صدور العالمين، آيه 73 نساء است؛ و لئن اصابكم فضل من الله ليقولن كان لم تكن بينكم وبينه موده يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما.

5. پاسخ سخن كفار در مورد به دوش كشيدن گناه پيروان علاوه بر اينكه در آيه 12 عنكبوت آمده

وَقالَ الَّذينَ كفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبيلَنا وَلْنَحْمِلْ خَطاياكمْ وَما هُمْ بِحامِلينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَىءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ

در آيات ذيل نيز آمده است.

وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يحْمَلْ مِنْهُ شَىءٌ وَلَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذينَ يخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيبِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَكى فَإِنَّما يتَزَكى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ(فاطر، 18)

أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى * وَأَنْ لَيسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى(نجم، 38 و 39)

ص: 92


1- نمونه ج 16 ص 222-221
2- نور ج 9 ص 118

آیه 14-19

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسينَ عامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ ( 14)

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمينَ ( 15)

وَ إِبْراهيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 16)

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثانًا وَ تَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ( 17)

وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ ( 18)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرٌ ( 19)

ترجمه

و ما نوح را بسوى قومش فرستاديم؛ واو را در ميان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ كرد؛ اما سرانجام طوفان وسيلاب آنان را فراگرفت در حالى كه ظالم بودند. * ما او وسرنشينان كشتى را رهايى بخشيديم وآن را آيتى براى جهانيان قرار داديم! * ما ابراهيم را (نيز) فرستاديم، هنگامى كه به قومش گفت: «خدا را پرستش كنيد واز (عذاب) او بپرهيزيد كه اين براى شما بهتر است اگر بدانيد! * شما غير از خدا فقط بت هايى (از سنگ وچوب) را مى پرستيد ودروغى به هم مى بافيد؛ آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند؛ روزى را تنها نزد خدا بطلبيد واو را پرستش كنيد وشكر او را بجا آوريد كه بسوى او بازگشت داده مى شويد! * اگر شما (مرا) تكذيب كنيد (جاى تعجب نيست)، امت هايى پيش از شما نيز (پيامبرانشان را) تكذيب كردند؛ وظيفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشكار نيست». * آيا آنان نديدند چگونه خداوند آفرينش را آغاز مى كند، سپس بازمى گرداند؟! اين كار براى خدا آسان است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: 950 سال مدّت رسالت حضرت نوح (علیه السلام)، كيفر ديدن قوم نوح به جهت شرك وظلم، نجات يافتن حضرت نوح وپيروانش. دعوت حضرت ابراهيم از قومش به عبادت وتقوا، استدلال آن حضرت بر بطلان بت پرستى. تكذيب اقوام مختلف نسبت به رسالت پيامبران، استدلال بر معاد.

ص: 93

ب. بعد از آنكه خداى سبحان در آغاز سوره اين معنا را بيان فرمود كه آزمايش، سنتى است الهى، كه به هيچ وجه ودر حق هيچ كس از آن چشم پوشى نمى شود، در همه امت هاى گذشته اجراء كرده، در اين امت نيز اجراء مى كند، اينك در اين آيات به هفت داستان از انبياى گذشته وامت هاى آنان اشاره مى كند كه ايشان عبارتند از: نوح، ابراهيم، لوط، شعيب، هود، صالح وموسى كه خداى تعالى همه امت هاى آنان را با سختى هايى كه برايشان پيش آورد، آزمايش كرد، جمعى از آنان نجات يافته وجمعى ديگر هلاك شدند، چيزى كه هست در باره سه امت اول، هم نجات را ذكر كرده وهم هلاكت را ودر باره چهار امت آخرى تنها هلاكت را ذكر فرموده است.(1)

ج. «طوفان» به معناى آب بسيار زياد وعميق است وبدين جهت آن را طوفان گفته اند كه به خاطر بسيارى اش در اطراف زمين طواف مى كند ومى گردد. بعضى ديگر گفته اند: كلمه طوفان به معناى هر چيزى است كه در عين بسيارى وشدتش دور چيزى طواف كند، مانند سيل، باد وظلمت وليكن بيشتر در آب استعمال مى شود.(2)

د. اگر به جاى اينكه بفرمايد نهصد وپنجاه سال در بين مردم زيست كرد، فرمود، هزار سال مگر پنجاه سال، منظور زياد جلوه دادن مدت دعوت اوست واز ظاهر آيه برمى آيد كه اين مدت يعنى هزار الا پنجاه، مدت دعوت نوح (علیه السلام) بوده، يعنى فاصله بين بعثت او ووقوع طوفان، كه قهرا چند سال هم قبل از بعثت وبعد از طوفان زندگى كرده، بنا بر اين فرموده قرآن با گفته تورات در اين باره مغاير است، چون تورات گفته كه نهصد وپنجاه سال مدت عمر او بوده است.(3)

ه -. از آنجا كه بحثهاى گذشته سخن از آزمايش عمومى انسانها بود از اينجا به بعد بخشهايى از آزمايشهاى سخت انبياء واقوام پيشين را منعكس مى كند كه چگونه تحت فشار وآزار دشمنان قرار گرفتند وچگونه صبر كردند وسرانجام پيروزى نصيبشان شد، تا هم دلدارى باشد براى ياران پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و هم تهديدى باشد براى دشمنان.

مى گويد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم واو در ميان آنها هزار سال بجز پنجاه سال،

ص: 94


1- مجمع البيان ج 8 ص 433، الميزان ج 16 ص 169
2- تبيان ج 8 ص 192، مجمع البيان، ج 8 ص 432، الميزان ج 16 ص 170
3- الميزان ج 16 ص 170

درنگ كرد» فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً. شب وروز مشغول تبليغ ودعوت به سوى توحيد بود ولى ببينيد پايان اين قوم ستمگر ولجوج به كجا رسيد: «سرانجام طوفان عظيم آنها را فرو گرفت، در حالى كه ظالم وستمگر بودند» فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ.

و. در آيه بعد مى افزايد: «ما نوح واصحاب كشتى را رهايى بخشيديم وآن را آيت ونشانه اى براى جهانيان قرار داديم» فَأَنْجَيناهُ وَأَصْحابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْناها آيةً لِلْعالَمِينَ سپس مى فرمايد: «ما ابراهيم را فرستاديم هنگامى كه به قومش گفت: خداى يگانه را پرستش كنيد واز او بپرهيزيد كه اين براى شما بهتر است اگر بدانيد» وَإِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذلِكمْ خَيرٌ لَكمْ إِنْ كنْتُمْ تَعْلَمُونَ.

سپس ابراهيم (علیه السلام) به دلائل بطلان بت پرستى مى پردازد وبا چند تعبير مختلف كه هر كدام متضمن دليلى است، آئين آنها را شديداً محكوم مى كند. نخست مى گويد: «شما غير از خدا فقط بتهايى را مى پرستيد» كه نه ضرر دارد ونه نفعى: إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً.(1)

بعد از اين فراتر مى رود ومى گويد: نه تنها وضع اين بتها نشان مى دهد كه معبود نيستند، بلكه شما نيز مى دانيد كه «خودتان دروغ هايى به هم مى بافيد ونام معبود را بر اين بتها مى گذاريد» وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً.(2)

ز. برخى گفته اند: (صنم) و (وثن) به يك معنا است، برخى ديگر گفته اند: (صنم) به بت هايى مى گويند كه داراى شكل وصورت است، مانند شكل انسان يا فرشته يا حيوان و (وثن) آن بتى را گويند كه داراى صورت خاصى نيست كه از فلزات يا چوب درست مى كنند.(3)

ح. سپس به دليل سومى مى پردازد كه پرستش شما نسبت به اين بتها يا به خاطر منافع مادى است ويا سرنوشتتان در جهان ديگر وهر كدام باشد باطل است، چرا كه «كسانى را كه غير از خدا مى پرستيد، قادر نيستند به شما رزق وروزى دهند» إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يمْلِكونَ لَكمْ رِزْقاً وتنها خداوند رازق حقيقى است، پس از او رزق طلب كنيد واگر

ص: 95


1- نمونه ج 16 ص 232-228
2- همان ص 232، تبيان ج 8 ص 195، مجمع البيان ج 8 ص 435
3- اطيب البيان ج 10 ص 303.

زندگى سراى ديگر را مى طلبيد بدانيد «بازگشت همه شما به سوى او است» ونه به سوى بتها! إِلَيهِ تُرْجَعُونَ.(1)

سپس ابراهيم (علیه السلام) به عنوان تهديد وهمچنين بى اعتنايى نسبت به آنها، مى گويد: «اگر شما سخنان مرا تكذيب كنيد مطلب تازه اى نيست، امتهاى پيش از شما نيز پيامبرشان را تكذيب كردند» (و به سرنوشت دردناكى گرفتار شدند) وَإِنْ تُكذِّبُوا فَقَدْ كذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكمْ. «وظيفه رسول وفرستاده خدا جز ابلاغ آشكار نيست» خواه پذيرا شوند يا نشوند وَما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ. منظور از امت هاى پيشين، قوم نوح واقوامى بودند كه بعد از آنها روى كار آمدند.

ط. در اينجا قرآن داستان ابراهيم را موقتا رها كرده وبحثى را كه ابراهيم در زمينه توحيد وبيان رسالت خويش داشت به وسيله ذكر دليل بر معاد تكميل مى كند، مى گويد: «آيا اين منكران معاد، نديدند چگونه خداوند آفرينش را آغاز مى كند سپس آن را بازمى گرداند»؟ أَ وَلَمْ يرَوْا كيفَ يبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ.(2)

در پايان آيه به عنوان تاكيد مى افزايد: «اين كار براى خدا سهل وآسان است» إِنَّ ذلِك عَلَى اللَّهِ يسِيرٌ. چرا كه تجديد حيات در برابر ايجاد روز نخست مساله ساده ترى محسوب مى شود.(3)

نكته ها

1. در تربيت وتبليغ، صبر وپايدارى لازم است؛ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً. اين آيه پايدارى نوح (علیه السلام) وسرسختى مردم را نشان مى دهد.(4)

2. در هدايت مردم صرف واجد بودن شرايط براى هدايت گر كافى نيست، ظرفيت واستعداد مخاطب نيز شرط لازم است.

3. جهت اينكه از (سال) دو تعبير كرد: (سنه) و (عام) فلبث فى قومه الف سنه الا خمسين عاما زيرا در بلاغت كلام بايد از تكرار اجتناب كرد.(5)

ص: 96


1- تبيان ج 8 ص 195، نمونه ج 16 ص 232
2- نمونه ج 16 ص 234-233
3- تبيان ج 8 ص 196، مجمع البيان ج 8 ص 435، الميزان 16 ص 173، نمونه ج 16 ص 234
4- نور ج 9 ص 122
5- كشاف ج 3 ص 445.

4. نظير آيه 15 عنكبوت

فَأَنْجَيناهُ وَأَصْحابَ السَّفينَةِ وَجَعَلْناها آيةً لِلْعالَمينَ

آيات ذيل است:

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيةً * إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكمْ فِى الْجارِيةِ * لِنَجْعَلَها لَكمْ تَذْكرَةً وَتَعِيها أُذُنٌ واعِيةٌ(حاقه، 10، 11 و 12)

5. غير خدا، توان روزى دادن ندارند، نه آنكه مى توانند ولى نمى دهند؛ لا يمْلِكونَ؛ نفرمود: «لا يرزقونكم»

6. در ارشاد وتبليغ، پس از آنكه باطل بودن فكرى را ثابت كرديد، راه حقّ را نشان دهيد؛ لا يمْلِكونَ لَكمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ.(1)

7. سر اينكه (رزقا) به صورت نكره و (الرزق) به صورت معرفه بيان شده آن است كه بفهماند معبودان باطل به هيچ وجه مالك رزق شما نيستند، نكره در سياق نفى مفيد عموم است لا يملكون لكم رزقا واز سويى تنها رازق خداوند متعال است.(2)

8. همه ى انبيا مخالفانى داشته اند. پس از مخالفت دشمنان هراسى نداشته باشيم؛ كذَّبَ أُمَمٌ.

9. آفريدن، ميراندن ودوباره زنده كردن، كار دائمى خداوند است؛ يبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ(فعل مضارع، نشانه ى استمرار ودوام است).(3)

همان طورى كه جمع كردن سايه افتاب بر خداوند آسان است ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا(فرقان، 46)، به وجود آوردن قيامت وزنده ساختن مردم بر خداوند آسان است؛ اولم يروا كيف يبدئ الله الخلق ثم يعيده ان ذلك على الله يسير.

نظير آيه 19 عنكبوت، آيه 44 ق وآيه 7 تغابن است كه آسانى حشر مردم را در قيامت بيان مى كند.

10. زنده شدن در قيامت

نظير آيه 19 عنكبوت: أَ وَلَمْ يرَوْا كَيفَ يبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يسِيرٌ آيات ذيل است: وَهُوَ الَّذِى يبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيهِ... (الروم، 27) قُلْ يحْييهَا الَّذِى أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(يس، 79)

ص: 97


1- نور ج 9 ص 125-123
2- كشاف ج 3 ص 447.
3- نور ج 9 ص 126

آیه 20-23

اشاره

آيات 23-20

قُلْ سيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ اْلآخِرَةَ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ ( 20)

يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ ( 21)

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ فِي اْلأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ ( 22)

وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ( 23)

ترجمه

بگو: «در زمين بگرديد وبنگريد خداوند چگونه آفرينش را آغاز كرده است ؟ سپس خداوند (به همين گونه) جهان آخرت را ايجاد مى كند؛ يقيناً خدا بر هر چيز توانا است! * هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات مى كند وهر كس را بخواهد مورد رحمت قرارمى دهد؛ وشما را به سوى او بازمى گردانند. * شما هرگز نمى توانيد بر اراده خدا چيره شويد واز حوزه قدرت او در زمين وآسمان بگريزيد؛ وبراى شما جز خدا، ولى وياورى نيست!» كسانى كه به آيات خدا وديدار او كافر شدند، از رحمت من مأيوسند؛ وبراى آنها عذاب دردناكى است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم سير در زمين، دقت در چگونگى آغاز خلقت واستدلال بر قيامت به جهت قدرت خداوند، كيفر وپاداش خداوند نسبت به تبه كاران ومؤمنان، ناتوان بودن مشركان از عاجز ساختن خداوند، حتمى بودن عذاب براى كفّار به مبدأ ومعاد.

ب. در نخستين آيه مورد بحث مردم را به «سير آفاقى» در مساله معاد دعوت مى كند در حالى كه آيه قبل، بيشتر جنبه «سير انفسى» داشت. مى فرمايد: «بگو برويد ودر روى زمين سير كنيد، انواع موجودات زنده را ببينيد اقوام وجمعيتهاى گوناگون را با ويژگيهايشان ملاحظه كنيد وبنگريد خداوند آفرينش نخستين آنها را چگونه ايجاد كرده است»؟ قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كيفَ بَدَأَ الْخَلْقَ. «سپس همان خداوندى كه قدرت بر ايجاد اين همه موجودات رنگارنگ واقوام مختلف دارد، نشاۀ آخرت را ايجاد مى كند» ثُمَّ اللَّهُ ينْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ.(1)

ص: 98


1- الميزان 16 ص 174، نمونه ج 16 ص 237

سپس به ذكر يكى از مسائل مربوط به معاد مى پردازد وآن مساله رحمت وعذاب است مى گويد: «او در قيامت هر كس را بخواهد ومستحق بداند مجازات مى كند وهر كس را بخواهد ولايق ببيند مورد رحمت قرار مى دهد وبه سوى او بازگشت مى كنيد» يعَذِّبُ مَنْ يشاءُ وَيرْحَمُ مَنْ يشاءُ وَإِلَيهِ تُقْلَبُونَ.(1)

ج. جمله «تقلبون» از ماده «قلب» در اصل به معنى دگرگون ساختن چيزى از صورتى به صورت ديگر است واز آنجا كه در قيامت انسان از صورت خاك بيجان به صورت موجود زنده كاملى در مى آيد، اين تعبير در مورد آفرينش مجدد او آمده است. اين تعبير ممكن است اشاره به اين نكته نيز بوده باشد كه در سراى آخرت انسان آن چنان دگرگون وزير ورو مى شود كه باطنش ظاهر مى گردد واسرار درونش آشكار وبه اين ترتيب معنى آيه 9 سوره طارق يوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ(روزى كه اسرار درون آشكار مى گردد) را تداعى مى كند.(2)

د. آيه شريفه 22 عاجز ساختن خدا وامتناع از حكم او را، با همه اقسامش نفى مى كند ومى رساند كه خلق، نه خودشان مستقلا مى توانند خدا را عاجز سازند ونه غير ايشان مى توانند اين كار را برايشان انجام دهند ونه خودشان وغيرشان مى توانند به اين غرض نائل آيند، معناى اول را جمله وَما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ... ومعناى دوم را جمله وَما لَكمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِى ومعناى سوم را جمله وَلا نَصِيرٍ افاده مى كند.

نكته ها

1. نظير آيه 17 عنكبوت آيه 73 نحل است: وَيعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يمْلِك لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ شَيئاً وَلا يسْتَطيعُونَ

2. نظير آيه 20 عنكبوت: قُلْ سيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كيفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ ينْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شَىءٍ قَديرٌ دو آيه ذيل است:

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكرُونَ(واقعه، 62)

قُلْ يحْييهَا الَّذى أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكلِّ خَلْقٍ عَليمٌ(يس، 79)

ص: 99


1- تبيان ج 8 ص 198، نمونه ج 16 ص 238
2- نمونه ج 16 ص 239

3. دعوت به مطالعه طبيعت براى پى بردن به قدرت خداوند ودر نتيجه رفع ترديد در امكان معاد است.(1)

4. شيوه ى تربيتى قرآن چنان است كه هر گاه مِهر وقهر خداوند را بيان مى كند، ابتدا از مهر ورحمت وسپس از قهر وعذاب سخن مى گويد، ولى چون اين آيه، دنباله ى تكذيب كفّار است، ابتدا درباره ى عذاب وسپس درباره ى رحمت سخن گفته است.(2)

5. تفاوت ميان ولى ونصير آن است كه ولى به طور مستقل امور شخصى را به عهده مى گيرد مانند ولى صغير وولى مجنون، لكن نصير آن است كه ديگرى را به كمك مى طلبد.(3)

6. تنها گروهى كه از رحمت گسترده ى الهى مأيوس ومحرومند، كفّار هستند. وَالَّذِينَ كفَرُوا... أُولئِك يئِسُوا ودر آيه 87 سوره يوسف مى خوانيم؛ إِنَّهُ لا ييأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ.(4)

7. از نظر قرآن كريم مومنان مهاجر مجاهد به رحمت خداوند اميدوار هستند؛ ان الذين امنوا والذين هاجروا وجاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحم الله والله غفور رحيم. (بقره، 218)

اما كافران به آيات حق ولقاء پروردگار از رحمت الهى نا اميد هستند؛ و الذين كفروا بايات الله ولقائه اولئك يئسوا من رحمتى واولئك لهم عذاب اليم. (عنكبوت، 23)

ص: 100


1- راهنما 14 ص 48.
2- نور ج 9 ص 128
3- اطيب البيان ج 10 ص 308.
4- نور ج 9 ص 128

آیه 24-27

اشاره

آيات 27-24

فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللّهُ مِنَ النّارِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ( 24)

وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَ مَأْواكُمُ النّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرينَ ( 25)

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنّي مُهاجِرٌ إِلى رَبّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ( 26)

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا في ذُرّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ ( 27)

ترجمه

اما جواب قوم او [= ابراهيم] جز اين نبود كه گفتند: «او را بكشيد يا بسوزانيد!» ولى خداوند او را از آتش رهايى بخشيد؛ در اين ماجرا نشانه هايى است براى كسانى كه ايمان مى آورند. * (ابراهيم) گفت: «شما غير از خدا بت هايى براى خود انتخاب كرده ايد كه مايه دوستى ومحبت ميان شما در زندگى دنيا باشد؛ سپس روز قيامت از يكديگر بيزارى مى جوييد ويكديگر را لعن مى كنيد؛ وجايگاه (همه) شما آتش است وهيچ يار وياورى براى شما نخواهد بود!» * ولوط به او [= ابراهيم] ايمان آورد و (ابراهيم) گفت: «من بسوى پروردگارم هجرت مى كنم كه او صاحب قدرت وحكيم است!» * و (در اواخر عمر،) اسحاق ويعقوب را به او بخشيديم ونبوت وكتاب آسمانى را در دودمانش قرار داديم وپاداش او را در دنيا داديم واو در آخرت از صالحان است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تهديد قوم بت پرست نسبت به حضرت ابراهيم (علیه السلام) ونجات يافتن او از آتش، شرك ورزى به جهت علاقه به بتها وكفرورزى مشركان به معبودان در قيامت، ايمان آوردن حضرت لوط به ابراهيم، پاداش خداوند به ابراهيم در دنيا در پرتو هجرت در راه او.

ب. اين قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهيم (علیه السلام) در زمينه توحيد ونبوت ومعاد قطعاً پاسخ منطقى نداشتند ولذا مانند همه زورمندان قلدر بى منطق تكيه بر قدرت شيطانيشان كردند وفرمان قتل او را صادر نمودند چنان كه قرآن مى گويد: «قوم ابراهيم جوابى جز اين نداشتند

ص: 101

كه گفتند او را به قتل برسانيد يا بسوزانيد»! فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ.(1)

ج. ظاهر جمله قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ اين است كه: هر يك از دو طرف ترديد (بكشيد ويا بسوزانيد) كلام يكى از دو طايفه قوم ابراهيم است، كه طايفه اى گفتند بكشيد وطايفه اى ديگر گفتند بسوزانيد ومراد از كشتن، كشتن با شمشير وامثال آن است واين ترديد واختلاف، مربوط به ابتداى مشورت آنان است، ولى سرانجام حرفها يكى شد، كه بايد او را آتش زد، هم چنان كه در سوره انبياء آيه 68 فرموده: قالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكمْ. (انبياء، 68) ممكن هم هست ترديد از همه باشد وهمه با هم ابتداء در باره او گفته باشند، يا بايد او را كشت ويا سوزانيد وبعدا همگى تصميم بر سوزاندن گرفته باشند.(2)

د. در اينجا سخنى در مورد چگونگى آتش سوزى ابراهيم به ميان نيامده است، همين اندازه در دنباله آيه فوق مى خوانيم «خداوند او را از آتش رهايى بخشيد» فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ. در پايان مى افزايد: «در اين ماجرا آيات ونشانه هايى است براى جمعيتى كه ايمان دارند» إِنَّ فِى ذلِك لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ.(3)

ه -. به هر حال ابراهيم (علیه السلام) از آن آتش عظيم به صورت خارق العاده اى به لطف پروردگار رهايى يافت، به آنها گفت: شما غير از خدا بتهايى براى خود انتخاب كرده ايد كه مايه دوستى ومحبت ميان شما در زندگى دنيا باشد، اما بدانيد روز قيامت اين رشته محبت به كلى از هم گسسته مى شود وهر يك از شما به ديگرى كافر مى گردد ويكديگر را لعن ونفرين مى كنيد وجايگاه همه شما آتش است وهيچ يار وياورى نخواهيد داشت».(4)

و. چگونه انتخاب بتها مايه مودت ميان بت پرستان مى شد؟ اين سؤالى است كه از چند راه مى توان به آن پاسخ گفت: نخست اينكه پرستش بت براى هر قوم وقبيله اى به اصطلاح رمز وحدت بود زيرا هر گروهى بتى براى خود انتخاب كرده بود، چنان كه در مورد بتهاى معروف جاهليت عرب نيز نوشته اند كه هر يك از آنها تعلق به اهل شهر يا قبيله اى داشت (از جمله بت «عزى» مخصوص قريش بود و «لات» از آن طايفه ثقيف و «منات» مخصوص اوس

ص: 102


1- نمونه ج 16 ص 244
2- الميزان ج 16 ص 177
3- نمونه ج 16 ص 245
4- همان ص 246

وخزرج). ديگر اينكه پرستش بتها پيوندى ميان آنها ونياكانشان ايجاد مى كرد وغالبا متعذر به همين عذر مى شدند كه اينها آثار نياكان ما است وما از آنها پيروى مى كنيم.

از اين گذشته سران كفار پيروان خود را دعوت به پرستش بتها مى كردند واين حلقه اتصالى بين «سران» و «پيروان» بود. ولى در قيامت همه اين پيوندها قطع مى شود وهر يك گناه را به گردن ديگرى مى اندازد واو را لعن ونفرين مى كند، چنان كه قرآن مى گويد در سوره مريم آيه 82: كلَّا سَيكفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَيكونُونَ عَلَيهِمْ ضِدًّا: به زودى آنها عبادت پرستش كنندگان را انكار مى كنند وبر ضد آنها خواهند بود.(1)

ز. در آيه 26 اشاره به ايمان لوط وهجرت ابراهيم مى كند، مى گويد: «لوط به ابراهيم ايمان آورد» فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ. «لوط» خود از پيامبران بزرگ خدا بود وبا ابراهيم خويشاوندى نزديك داشت (مى گويند: پسر خواهر ابراهيم بود) از آنجا كه پيروى يك فرد بزرگ به منزله پيروى يك امت وملت است، خداوند در اينجا مخصوصا از ايمان لوط آن شخصيت والاى معاصر ابراهيم سخن مى گويد: تا روشن شود اگر ديگران ايمان نياوردند مهم نبود. سپس مى افزايد: «ابراهيم گفت: من به سوى پروردگارم هجرت مى كنم كه او عزيز وحكيم است» وَقالَ إِنِّى مُهاجِرٌ إِلى رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ.(2)

ح. ابراهيم (علیه السلام) نيز از سرزمين بابل - به اتفاق لوط وهمسرش ساره - به سوى سرزمين شام، مهد انبياء وتوحيد، حركت كرد، تا بتواند در آنجا گروهى را فراهم سازد ودعوت توحيد را وسعت بخشد. جالب اينكه ابراهيم (علیه السلام) مى گويد: «من به سوى پروردگارم هجرت مى كنم» چرا كه اين راه، راه پروردگار بود، راه رضاى او وراه دين وآئين او. البته بعضى مانند شيخ طوسى گفته اند كه ضمير «قال» به «لوط» بر مى گردد، يعنى لوط گفت: من به سوى خداى خودم هجرت مى كنم، ظاهر جمله نيز با اين معنى سازگار است، ولى شواهد تاريخى وقرآنى نشان مى دهد كه مرجع ضمير «ابراهيم» است وهجرت لوط نيز به تبعيت ابراهيم بود. شاهد اين سخن آيه 99 سوره صافات است كه از قول ابراهيم مى گويد: إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّى سَيهْدِينِ: «من به سوى خداى خودم مى روم واو مرا هدايت خواهد كرد».(3)

ص: 103


1- نمونه ج 16 ص 246
2- همان ص 248، تبيان ج 8 ص 201، مجمع البيان ج 8 ص 439، كشاف ج 3 ص 451.
3- تبيان ج 8 ص 201، مجمع البيان ج 8 ص 440، الميزان 16 ص 180، نمونه ج 16 ص 249

ط. در آخرين آيه مورد بحث سخن از مواهب چهارگانه اى است كه خداوند بعد از اين هجرت بزرگ به ابراهيم داد. نخست فرزندان لايق وشايسته بود، وَوَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَيعْقُوبَ. ديگر اينكه: «در دودمان ابراهيم، نبوت وكتاب آسمانى قرار داديم» وَجَعَلْنا فِى ذُرِّيتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكتابَ. سوم اينكه: «ما پاداش دنيوى او را داديم» وَآتَيناهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيا. چهارم اينكه «او در آخرت نيز از صالحان است» وَإِنَّهُ فِى الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.(1)

ى. بزرگترين افتخار داخل بودن در صالحان است كه ممكن است نصيب يك انسان بشود ولذا برخى از پيامبران از خدا تقاضا مى كردند كه آنها را در زمره صالحان قرار دهد. «يوسف» گويد: تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ. (يوسف، 101) «سليمان» گويد: أَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِك فِى عِبادِك الصَّالِحِينَ. (نمل، 19) «شعيب» گويد: سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ. (قصص، 27) «ابراهيم» نيز هم براى خودش تقاضا مى كند كه در زمره صالحان باشد: رَبِّ هَبْ لِى حُكماً وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ(شعراء، 83) وهم تقاضا مى كند كه فرزندان صالحى داشته باشد: رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِينَ(صافات، 100)».(2)

ك. كلمه «اجر» به معناى جزايى است كه در مقابل عملى قرار گيرد وعايد صاحب عمل شود وفرق بين «اجر» با «اجرت» اين است كه: اجرت تنها در پاداش هاى دنيايى به كار مى رود، ولى كلمه «اجر» هم در پاداشهايى دنيايى استعمال مى شود وهم آخرتى ونيز فرق بين «اجر» و «جزاء» اين است كه: كلمه «اجر» تنها در پاداش هاى خير ونافع استعمال مى شود، ولى جزاء هم در خير وهم در شر، هم در نافع وهم در مضر. البته كلمه اجر، در كلام خداوند متعال غالبا در پاداشهاى اخروى به كار رفته، كه عبارت است از مقامات قرب ويا درجات ولايت، كه يكى از آنها بهشت است، آرى در بعضى از آيات قرآنى در پاداش دنيايى نيز به كار رفته، مانند آيه إِنَّهُ مَنْ يتَّقِ وَيصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(يوسف، 90) كه حكايت كلام يوسف (علیه السلام) است ونيز مانند آيه وَكذلِك مَكنَّا لِيوسُفَ فِى الْأَرْضِ يتَبَوَّأُ مِنْها حَيثُ يشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ ولا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(يوسف، 56) كه در اين دو آيه كلمه «اجر» بر پاداش دنيوى اطلاق شده است.(3)

ص: 104


1- نمونه ج 16 ص 249
2- نمونه ج 16 ص 250
3- الميزان ج 16 ص 181

نكته ها

1. قوم ابراهيم (علیه السلام) در عقيده شرك خود مردمى متعصب بودند ودر برابر منطق ابراهيم (علیه السلام) متوسل به خشونت شدند: فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوه.

2. برخوردهاى اقوام انبياء؛

قوم نوح (علیه السلام) آن حضرت را تكذيب كردند ونسبت گمراهى به او دادند؛ قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِى كَذَّبُونِ. (شعراء، 117)

قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى ضَلاَلٍ مُبِينٍ. (اعراف، 60)

قوم ابراهيم (علیه السلام) دستور به كشتن يا سوزاندن آن حضرت دادند؛ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ. (عنكبوت، 24)

قوم هود (علیه السلام) نسبت سفاهت دادند؛ قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ. (اعراف، 66)

قوم موسى (علیه السلام) آن حضرت را اذيت كردند؛ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِى. (صف، 5)

قوم شعيب آن حضرت را تهديد كردند؛ قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنَا قَالَ أَ وَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ. (اعراف، 88)

قوم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) قرآن را رها كردند؛ وَقَالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً. (فرقان، 30)

3. حضرت ابراهيم (علیه السلام) پس از نجات از آتش قوم خود را رها نكرد وبه ارشاد آنها پرداخت؛ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثانا.

4. عواطف قومى ورابطه دوستانه قوم ابراهيم را به بت پرستى كشانده بود واين رابطه در قيامت تبديل به نفرت مى شود.(1)

امام صادق (علیه السلام) به يكى از ياران خود فرمود: هيچ گروهى به رهبرى اقتدا نمى كنند، مگر آن كه در روز قيامت، ميان آن رهبر وپيروانش، لعنت رد وبدل خواهد شد، جز شما كه در خط اهل بيت پيامبر: هستيد. انه ليس من قوم ائتموا بامام فى الدنيا الا جاء يوم القيامة

ص: 105


1- راهنما 14 ص 57-54

يلعنهم ويلعنونه الا انتم.(1)

5. خصومت در قيامت

نظير آيه 25 عنكبوت:... يوْمَ الْقِيامَةِ يكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً... دو آيه ذيل است:

... كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا... (الأعراف، 38) إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ(ص، 64)

6. نظير آيه 26 عنكبوت: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقالَ إِنِّى مُهاجِرٌ إِلى رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ آيات ذيل است:

وَقالَ إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّى سَيهْدينِ(صافات، 99)

وَنَجَّيناهُ وَلُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتى بارَكنا فيها لِلْعالَمينَ(انبيا، 71)

وَأَعْتَزِلُكمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّى عَسى أَلاَّ أَكونَ بِدُعاءِ رَبِّى شَقِيا(مريم، 48)

7. معرفى اسوه هاى كمال وفضيلت:

قرآن كريم وقتى مردم را به فضائل انسانى مانند ايمان، تقوا، اخلاص، شكر، كسب رضايت الهى، صداقت، تسبيح خداوند، هجرت ومانند آن دعوت مى كند، نمونه ومصداق آن را معرفى مى كند، از جمله: حضرت نوح (علیه السلام)، نمونه شكرگزارى؛ ذُرِّيةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً. (اسراء، 3)

حضرت ابراهيم (علیه السلام)، نمونه هجرت؛ فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّى مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. (عنكبوت، 26)

حضرت ابراهيم (علیه السلام) وادريس (علیه السلام)، نمونه صداقت؛ وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِياً(مريم، 41)، وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِياً. (مريم، 56)

حضرت اسماعيل (علیه السلام)، نمونه وفاى به عهد؛ وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَبِياً وَكَانَ يأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِياً. (مريم، 55)

حضرت موسى (علیه السلام) ويوسف (علیه السلام)، نمونه اخلاص؛ وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً

ص: 106


1- تفسير نور الثقلين؛ كافى، ج 8 ص 146.

وَكَانَ رَسُولاً نَبِياً(مريم، 51)،... كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ. (يوسف، 24)

حضرت يحيى (علیه السلام) نمونه تقوا ونيكى به پدر ومادر؛ يا يحْيى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَينَاهُ الْحُكْمَ صَبِياً(مريم، 12)، وَحَنَاناً مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِياً وَبَرّاً بِوَالِدَيهِ وَلَمْ يكُنْ جَبَّاراً عَصِياً. (مريم، 14)

حضرت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نمونه اخلاق؛ وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ. (قلم، 4)

8. نجات از آتش نمروديان، جذب دلها به سوى مكه وتجديد خاطرات ابراهيم در مراسم حج، از گمنامى به شيخ الانبيا رسيدن وداشتن ذّريه ى طيبه، همه از مصاديق الطاف الهى در دنياست كه به ابراهيم (علیه السلام) عطا شده است؛ وَآتَيناهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيا.(1)

9. نخست انسان بايد از يك چيزى بگذرد وبعد الطاف خاص خدا شامل او شود، از اين رو ابراهيم (علیه السلام) هجرت كرد بعد از آن خداوند اسحاق ويعقوب ونبوت را در ذريه او قرار داد.

10. نوه ى انسان مانند فرزند، از موهبت هاى الهى است؛ و وهبنا إِسْحاقَ وَيعْقُوبَ(باتوجّه به اين كه يعقوب فرزند اسحاق است) در عين حال آنرا هبه به ابراهيم دانسته است.(2)

ص: 107


1- نور ج 9 ص 133
2- تبيان ج 8 ص 201، نور ج 9 ص 133

آیه 28-30

اشاره

آيات 30-28

وَ لُوطًا إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ ( 28)

أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبيلَ وَ تَأْتُونَ في ناديكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ ( 29)

قالَ رَبِّ انْصُرْني عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدينَ ( 30)

ترجمه

و لوط را فرستاديم هنگامى كه به قوم خود گفت: «شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است! * آيا شما به سراغ مردان مى رويد وراه (تداوم نسل انسان) را قطع مى كنيد ودر مجلستان اعمال ناپسند انجام مى دهيد؟! «اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى عذاب الهى را براى ما بياور! * (لوط) عرض كرد: «پروردگارا! مرا در برابر اين قوم تبهكار يارى فرما!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سخن حضرت لوط با قومش پيرامون عمل زشت وبى سابقه. عمل ناپسند قوم لوط عامل قطع شدن راه ازدواج. عدم ايمان قوم لوط به صداقت پيامبرشان. درخواست حضرت لوط برنصرت الهى بر قوم تبه كار.

ب. بعد از بيان گوشه اى از ماجراى ابراهيم (علیه السلام) به سراغ ذكر بخشى از سرگذشت پيامبر هم عصرش لوط (علیه السلام) مى پردازد ومى فرمايد: «ما لوط را فرستاديم به خاطر بياور هنگامى را كه به قومش گفت: شما كار بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه احدى از جهانيان تا كنون مرتكب آن نشده است».(1)

«فاحشه» از ماده «فحش» در اصل به معنى هر فعل يا سخن بسيار زشت وزننده است ودر اينجا كنايه از «همجنس گرايى» است.(2)

لوط (علیه السلام)، اين پيامبر بزرگ سپس مقصد خود را فاش تر بيان ساخت وگفت: «آيا شما به سراغ مردان مى رويد»؟! أَ إِنَّكمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ. «و آيا راه تكثير نسل انسان را قطع مى كنيد»؟!

ص: 108


1- نمونه ج 16 ص 253
2- تبيان ج 8 ص 202، نمونه ج 16 ص 254

وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ. «و آيا شما در مجالسى كه مركز اجتماعتان است آشكارا اعمال منكر انجام مى دهيد»؟ وَتَأْتُونَ فِى نادِيكمُ الْمُنْكرَ.(1)

ج. مرحوم علامه طباطبايى گويد: مراد از آمدن رجال، عمل لواط است ومراد از قطع سبيل، اهمال گذاشتن طريق تناسل ولغو كردن آن است، چون راه تناسل عبارت است از نزديكى وجماع با زنان وقوم لوط اين راه را قطع نمود وآن را لغو كردند، پس تعبير به قطع سبيل كنايه است از اعراض از نسوان وترك مقاربت با آنان، البته بعضى مانند شيخ طوسى گفته اند: منظور از قطع سبيل آن بوده كه راه را بر افراد مى بستند تا اموال آنها را بگيرند، ولكن ظاهر همان اهمال طريق تناسل است ومراد از اتيانهم المنكر فى ناديهم - با در نظر داشتن اينكه كلمه «نادى» به معناى مجلسى است كه جمعى در آن گرد هم باشند ووقتى گفته مى شود: نادى كه همه اهل مجلس حضور داشته باشند -، اين است. كه عمل لواط را ويا مقدمات شنيعه آن را در پيش روى همه انجام مى دادند.(2)

د. اين قوم گمراه در برابر سخنان منطقى حضرت لوط (علیه السلام) «جوابى جز اين نداشتند كه گفتند: اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور» فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.

در اينجا بود كه لوط (علیه السلام) دستش از همه جا كوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد وبا قلبى آكنده از غم واندوه «گفت: پروردگارا! مرا بر اين قوم مفسد، پيروز گردان» قالَ رَبِّ انْصُرْنِى عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ.(3)

نكته ها

1. از جمله ما سَبَقَكمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ به خوبى استفاده مى شود كه اين عمل زشت وننگين لا اقل به صورت همگانى وعمومى ودر آن شكل زننده در ميان هيچ قوم وملتى سابقه نداشته است.(4)

ص: 109


1- نمونه ج 16 ص 254
2- تبيان ج 8 ص 202، مجمع البيان ج 8 ص 440، الميزان ج 16 ص 182، اطيب البيان ج 10 ص 315، كشاف ج 3 ص 452.
3- نمونه ج 16 ص 256
4- همان ص 254، الميزان ج 16 ص 193.

2. درخواست عذاب، از زبان اقوام ساير انبيا نيز بيان شده است قوم نوح وعاد گفتند: فَأْتِنا بِما تَعِدُنا(هود، 32)، قوم ثمود از حضرت صالح خواستند: ائْتِنا بِما تَعِدُنا(اعراف، 70)، همچنين در زمان پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) گروهى گفتند: ائْتِنا بِعَذابٍ. (انفال، 32)

3. خداوند براى ارضاى غريزه ى جنسى، راه قرار داده وانسان را در بن بست نگذاشته است؛ «السَّبِيلَ».

4. صداقت وراستگويى حتّى در ديد منحرفان نيز كار خوبى است؛ إِنْ كنْتَ مِنَالصَّادِقِينَ.(1)

5. درخواست عذاب از پيامبران:

نظير آيه 29 عنكبوت فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(العنكبوت، 29) آيات ذيل است:

حضرت صالح (علیه السلام):... وَقَالُوا يا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ(الأعراف، 77)

حضرت نوح (علیه السلام): قَالُوا يا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(هود، 32)

حضرت هود (علیه السلام): وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ... قَالُوا أَ جِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(الأحقاف، 22-21)

حضرت لوط (علیه السلام):... قوم شعيب: فَأَسْقِطْ عَلَينَا كِسَفاً مِنَ السَّمَاءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(الشعراء، 187)

مشركان: وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَينَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(الأنفال، 32) وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يوْمِ الْحِسَابِ(ص، 16)

ص: 110


1- نور ج 9 ص 136-135

آیه 31-35

اشاره

آيات 35-31

وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمينَ ( 31)

قالَ إِنَّ فيها لُوطًا قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ ( 32)

وَ لَمّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ ( 33)

إِنّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ ( 34)

وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ( 35)

ترجمه

و هنگامى كه فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهيم آوردند، گفتند: «ما اهل اين شهر وآبادى را [و به شهرهاى قوم لوط اشاره كردند] هلاك خواهيم كرد، چرا كه اهل آن ستمگرند!» * (ابراهيم) گفت: «در اين آبادى لوط است!» گفتند: «ما به كسانى كه در آن هستند آگاهتريم! او وخانواده اش را نجات مى دهيم؛ جز همسرش كه در ميان قوم (گنهكار) باقى خواهد ماند.» * هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ديدن آنها بدحال ودلتنگ شد؛ گفتند: «نترس وغمگين مباش، ما تو وخانواده ات را نجات خواهيم داد، جز همسرت كه در ميان قوم باقى مى ماند. * ما بر اهل اين شهر وآبادى به خاطر گناهانشان، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت!» * واز اين آبادى نشانه روشنى (ودرس عبرتى) براى كسانى كه مى انديشند باقى گذارديم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد؛ بشارت فرشتگان به ابراهيم بر نابودى قوم لوط وهمسر او. نجات يافتن حضرت لوط وپيروانش، ناراحتى ودلتنگى لوط به جهت آمدن فرشتگان عذاب، تسلى خاطر دادن فرشتگان به لوط پيرامون نجات او وعذاب قوم فاسق وباقى گذاشتن نشانه براى اهل تعقل.

ب. سرانجام دعاى لوط مستجاب شد وفرمان مجازات سخت وسنگين اين قوم تبهكار از سوى پروردگار صادر گرديد.

آيات فوق نخست داستان برخورد آنها را با ابراهيم (علیه السلام) بيان مى كند ومى گويد: «هنگامى كه

ص: 111

فرستادگان ما به سراغ ابراهيم با بشارت آمدند (و او را به تولد اسحاق ويعقوب نويد دادند) افزودند، ما اهل اين شهر وآبادى را (اشاره به شهرهاى قوم لوط) هلاك خواهيم كرد چرا كه اهل آن ظالم وستمگرند».

هنگامى كه ابراهيم اين سخن را شنيد نگران لوط پيامبر بزرگ خدا شد و «گفت: در اين آباديها لوط است»! قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً. سرنوشت او چه خواهد شد؟! اما فورا در پاسخ او گفتند: نگران مباش «ما به كسانى كه در اين سرزمين هستند آگاه تريم» قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها وافزودند: «ما قطعاً لوط وخانواده اش را نجات خواهيم داد، جز همسرش كه در ميان قوم باقى خواهد ماند»! لَنُنَجِّينَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ.(1)

ج. ابراهيم منظورش از اينكه فرمود: آخر لوط در آن قريه است، اين بوده كه به احترام لوط، عذاب را از اهل قريه برگرداند، ملائكه هم در پاسخش گفتند: كه نه، ماموريم به اينكه او را از ميان قوم بيرون كنيم وهمچنين اهل او را، مگر همسرش را كه او از باقى ماندگان در قريه است.(2)

د. تعبير به «غابرين» جمع «غابر» به معنى كسى است كه همراهانش بروند واو بماند، زنى كه در خانواده نبوت بوده نمى بايست از «مسلمين ومؤمنين» جدا شود، اما كفر وشرك وبت پرستى او سبب جداييش گرديد.(3) تعبير به غابرين جمع مذكر سالم در مورد همسر لوط با اينكه بايد جمع مونث سالم بياورد از جهت تغليب است.(4)

ه -. قرآن مى گويد: «هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند از ديدن آنها اندوهگين وبى طاقت شد» وَلَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِىءَ بِهِمْ وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً. تمام ناراحتى او از اين بود كه آنها را نمى شناخت، آنها به صورت جوانانى خوش قيافه بودند وآمدن چنين ميهمانانى در چنان محيط آلوده اى، ممكن بود براى لوط موجب دردسر واحتمالا آبروريزى نزد ميهمانان شود، لذا سخت در فكر فرو رفت كه عكس العمل قوم گمراه وننگين وبى شرم در برابر اين ميهمانان چه خواهد بود؟! «سيئ» از ماده «ساء» به معنى بد حال شدن است،

ص: 112


1- نمونه ج 16 ص 261-260
2- الميزان ج 16 ص 184
3- مجمع البيان ج 8 ص 4425، نمونه ج 16 ص 261
4- تبيان ج 8 ص 206.

و «ذرع» به معنى «قلب»، بنابراين ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً يعنى دلتنگ وناراحت شد،(1) برخى نيز گفته اند ذرع به معناى تنگ شدن ذراع دست وكنايه از ناتوانى است.(2)

و. بعد براى اينكه سرنوشت اين گروه آلوده به ننگ را در برنامه ماموريت خود روشنتر سازند افزودند: «ما بر اهل اين شهر وآبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق وگناهشان فرو خواهيم ريخت»! إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يفْسُقُونَ. منظور از «قريه» همان شهر «سدوم» وشهرها وآباديهاى اطراف آنها است كه قوم لوط در آن مى زيستند وبعضى تعداد جمعيت آنها را هفتصد هزار نفر شمرده اند.

ز. در اينجا چگونگى عذاب دردناك آنها توضيح داده نشده، همين اندازه مى فرمايد: «ما از آن آباديها (از ويرانه هاى درهم ريخته وشهرهاى بلا ديده ونابود شده) آنها درس عبرت ونشانه روشنى براى كسانى كه انديشه مى كنند باقى گذارديم» وَلَقَدْ تَرَكنا مِنْها آيةً بَينَةً لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ. ولى در سوره هود آيه 82 وهمچنين سوره اعراف آيه 84، شرح عذاب آنها داده شده است، كه نخست زلزله شديدى شهرهاى آنها را به كلى زير ورو كرد وسپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ريخت، به گونه اى كه بدنها وويرانه هاى خانه ها وقصرهاشان زير آن مدفون گشت.

نكته ها

1. از اين آيه بخوبى استفاده مى شود كه در تمام آن شهرها وآباديها تنها يك خانواده مؤمن وپاك بود وخداوند هم به موقع آنها را رهايى بخشيد، چنان كه در آيه 36 سوره ذاريات مى خوانيم: فَما وَجَدْنا فِيها غَيرَ بَيتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ: «ما در آنجا جز يك خانواده مسلمان نيافتيم» وتازه همسر لوط نيز از صف مؤمنان خارج بود ولذا محكوم به عذاب شد.(3)

2. فرشتگان، مأموران قهر ومهر الهى هستند؛ جاءَتْ رُسُلُنا... بِالْبُشْرى... إِنَّا مُهْلِكوا.(4)

3. نظير آيه 31 عنكبوت آيه 71 هود است: وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَمِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يعْقُوبَ

ص: 113


1- نمونه ج 16 ص 263
2- راهنما 14 ص 73.
3- نمونه ج 16 ص 261-266
4- نور ج 9 ص 137

4. ظلم قوم لوط عامل هلاكت آنها شد،

وَلَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمينَ(عنكبوت، 31)

در آيه ( 78 هود) همين مطلب را به صورت ديگرى بيان كرده است.

وَجاءَهُ قَوْمُهُ يهْرَعُونَ إِلَيهِ وَمِنْ قَبْلُ كانُوا يعْمَلُونَ السَّيئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتى هُنَّ أَطْهَرُ لَكمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلا تُخْزُونِ فى ضَيفى أَ لَيسَ مِنْكمْ رَجُلٌ رَشيدٌ

5. معرفى ظالمان؛

قوم نوح؛ وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْينِنَا وَوَحْينَا وَلاَ تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ. (هود، 37)

قوم لوط؛ وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ. (عنكبوت، 31)

قوم موسى؛ وَظَلَّلْنَا عَلَيكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ. (بقره، 57)

كفار؛ كَيفَ يهْدِى اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَينَاتُ وَاللَّهُ لاَ يهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. (آل عمران، 86)

فريب خوردگان دنيا؛ وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً * وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً. (كهف، 34 و 35)

6. از آيه 74 سوره ى هود استفاده مى شود كه حضرت ابراهيم از خداوند تقاضا كرد كه قهر الهى بر قوم لوط نازل نشود. امّا اين درخواست مورد قبول واقع نشد وپاسخ آمد: از اين امر صرف نظر كن؛ يجادِلُنا فِى قَوْمِ لُوطٍ... يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّك. (هود، 74-76)

7. فرزندان، هنگام تضادّ فكرى ميان والدين، مى توانند راه حقّ را انتخاب كنند؛ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ فرزندان لوط، راه پدر را بر راه مادر ترجيح دادند.

8. در جامعه ى فاسد، مردان خدا در تنگنا قرار مى گيرند وحتّى در مورد حفظ مهمان

ص: 114

وذرّيه ى خود نيز نگرانند؛ سِىءَ بِهِمْ.(1)

9. عملكرد انسان، در طبيعت تأثيرگذار است. همان گونه كه عمل خوب، باعث نزول نعمت ورحمت مى شود، وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ(اعراف، 96) گناهان، نعمت ها را تبديل به عذاب مى كند؛ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ.

10. خوف وترس مربوط به آينده است حزن واندوه مربوط به گذشته است ازاين رو خطاب به موسى (علیه السلام) مى فرمايد: لا تخف انك انت الاعلى. (طه، 68) وبه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) خطاب مى فرمايد: و لا تحزن عليهم ولاتك فى ضيق مما يمكرون. (نحل، 127)

اما درباره حضرت لوط نهى از خوف وحزن شده است، از اين رو فرشتگان به او گفتند خوف وحزنى نداشته باش كه ما تو را نجات خواهيم داد؛ لاتخف ولا تحزن انا منجوك واهلك.

ص: 115


1- نور ج 9 ص 140-138

آیه 36-40

اشاره

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبًا فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ اْلآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي اْلأَرْضِ مُفْسِدينَ ( 36)

فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في دارِهِمْ جاثِمينَ ( 37)

وَ عادًا وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرينَ ( 38)

وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي اْلأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقينَ ( 39)

فَكُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِبًا وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ اْلأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ( 40)

ترجمه

و ما بسوى «مدين»، برادرشان «شعيب» را فرستاديم؛ گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد وبه روز بازپسين اميدوار باشيد ودر زمين فساد نكنيد!» * (ولى) آنها او را تكذيب كردند وبه اين سبب زلزله آنان را فراگرفت وبامدادان در خانه هاى خود به رو در افتاده ومرده بودند! * ما طايفه «عاد» و «ثمود» را نيز (هلاك كرديم) ومساكن (ويران شده) آنان براى شما آشكار است؛ شيطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود، از اين رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالى كه بينا بودند. * و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نيز هلاك كرديم؛ موسى با دلايل روشن به سراغشان آمد، امّا آنان در زمين برترى جويى كردند، ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند! * ما هر يك از آنان را به گناهانشان گرفتيم، بر بعضى از آنها طوفانى از سنگريزه فرستاديم وبعضى از آنان را صيحه آسمانى فروگرفت وبعضى ديگر را در زمين فرو برديم وبعضى را غرق كرديم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، ولى آنها خودشان بر خود ستم مى كردند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رسالت شعيب به قوم مدين ودعوت به بندگى خدا وعدم فساد در زمين، كيفر آنان به وسيله زلزله به جهت تكذيب پيامبرشان. هلاكت قوم عاد وثمود، زينت دادن شيطان اعمال آنها را در نظرشان وبازداشتن آنها از راه خدا، هلاكت قارون وفرعون وهامان بعد از اتمام حجت، عذابهاى گوناگون به

ص: 116

جهت شرك وظلم اقوام مختلف.

ب. بعد از داستان لوط وقومش نوبت به اقوام ديگرى همچون «قوم شعيب» و «عاد» و «ثمود» و «قارون» و «فرعون» مى رسد كه در آيات مورد بحث به هر كدام اشاره شده است.

نخست مى گويد: «ما به سوى» مدين «برادرشان شعيب را فرستاديم» وَإِلى مَدْينَ أَخاهُمْ شُعَيباً.

«مدين» شهرى است در جنوب غربى اردن كه امروز به نام «معان» خوانده مى شود، در شرق «خليج عقبه» قرار گرفته وحضرت شعيب وقومش در آنجا مى زيستند.

ج. «شعيب» مانند ساير پيامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ ومعاد كه پايه واساس هر دين وآئين است آغاز كرد، «گفت اى قوم من! خدا را بپرستيد وبه روز قيامت اميدوار باشيد» فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيوْمَ الْآخِرَ.

اعتقاد به اين دو اصل مسلماً در تربيت واصلاح انسان تاثير فوق العاده اى خواهد داشت.

دستور سوم «شعيب» يك دستور جامع عملى بود كه تمام برنامه هاى اجتماعى را در بر مى گيرد گفت: «سعى در فساد در زمين مكنيد»؛ وَلا تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.

د. اما آن گروه به جاى اينكه اندرزهاى اين مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت برآمده «او را تكذيب كردند»؛ فَكذَّبُوهُ.

«اين عمل سبب شد كه زلزله شديدى آنها را فرو گرفت»! فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ.

«و آنها بر اثر اين حادثه در خانه هاى خود به رو افتادند ومردند»! فَأَصْبَحُوا فِى دارِهِمْ جاثِمِينَ.

ه -. كلمه «رجفۀ» به طورى كه راغب گفته به معناى اضطراب ولرزش خيلى سخت است وكلمه «جاثمين» از ماده «جثم» است وجثم وهمچنين جثوم در مكان، به معناى نشستن در آن ويا زانو نهادن بر آن است واين تعبير كنايه است از مرگ ومعناى آيه اين است كه: اهل مدين شعيب را تكذيب كردند، پس زلزله سختى ايشان را گرفت وصبح همه در خانه هايشان مرده بودند وديگر از جاى خود حركت نكردند. قرآن كريم در جاى ديگر درباره داستان مدين فرموده: وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيحَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دِيارِهِمْ جاثِمِينَ(هود، 94).(1)

ص: 117


1- تبيان ج 8 ص 208، الميزان ج 16 ص 187

و. در آيه بعد مى فرمايد: «ما طايفه عاد وثمود را هلاك كرديم» وَعاداً وَثَمُودَ.

سپس مى افزايد: «مساكن وجايگاههاى آنها براى شما آشكار است» (و ويرانه هاى شهرهايشان در سرزمين حجر ويمن بر سر راهتان) وَقَدْ تَبَينَ لَكمْ مِنْ مَساكنِهِمْ.

سپس به علت اصلى بدبختى آنها اشاره كرده مى گويد: «شيطان اعمالشان را براى آنها زينت كرده بود ودر نتيجه آنها را از راه حق بازداشته بود» وَزَينَ لَهُمُ الشَّيطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ.

«در حالى كه چشم بينا وعقل وخرد داشتند» وَكانُوا مُسْتَبْصِرِينَ.

بعضى از مفسران اين جمله را به معنى داشتن چشم بينا وعقل ودرك كافى وبعضى به معنى دارا بودن فطرت سالم وبعضى به معنى استفاده از راهنمايى پيامبران دانسته اند.

هيچ مانعى ندارد كه همه اينها در معنى آيه جمع باشد، اشاره به اينكه آنها جاهل قاصر نبودند.

ز. آيه بعد از سه نفر از گردنكشان كه هر كدام نمونه بارزى از يك قدرت شيطانى بودند نام مى برد مى فرمايد: «و قارون وفرعون وهامان را نيز هلاك كرديم» وَقارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهامانَ.

سپس مى افزايد: «موسى با دلائل روشن به سراغ اين سه آمد وحجت را بر آنها تمام كرد» وَلَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيناتِ.

«اما آنها راه استكبار وغرور وسركشى را در زمين پيش گرفتند» فَاسْتَكبَرُوا فِى الْأَرْضِ.

ولى «آنها با اينهمه نتوانستند بر خدا پيشى گيرند واز چنگال قدرت او فرار كنند» وَما كانُوا سابِقِينَ.

ح. چنان كه در آيه بعد مى فرمايد: «ما هر يك از آنها را به گناهش گرفتيم» فَكلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ.

«بر بعضى از آنها طوفانى شديد وكوبنده توأم با سنگريزه فرستاديم» فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيهِ حاصِباً.

«بعضى ديگر را صيحه آسمانى فرو گرفت» وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيحَةُ.

«و بعضى ديگر از آنها را در زمين فرو برديم» وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ.

اين مجازاتى بود كه در مورد قارون، ثروتمند مغرور مستكبر بنى اسرائيل تحقق يافت كه در

ص: 118

آيه 81 سوره قصص به آن اشاره شده است.

«و بالآخره بعضى ديگر را مانند فرعون غرق كرديم» وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا.

در پايان آيه براى تاكيد اين واقعيت كه اينها همه گرفتار عكس العمل كارهاى خويش شدند، مى فرمايد: «خداوند هرگز به آنها ظلم وستم نكرد، آنها بودند كه بر خويشتن ستم كردند» وَما كانَ اللَّهُ لِيظْلِمَهُمْ وَلكنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ.

نكته ها

1. حضرت شعيب، مسئول راهنمايى دو قبيله بود: الف: اصحاب مَدين كه با صيحه ى آسمانى هلاك شدند. ب: اصحاب ايكه، كه به عذاب يوْمِ الظُّلَّةِ، سايبانى از ابر صاعقه خيز گرفتار شدند.(1)

2. قوم عاد با طوفان، قوم ثمود با صيحه ى آسمانى، قارون با فرو رفتن در زمين وفرعون وهامان با غرق شدن در آب به هلاكت رسيدند. آرى، گاهى كيفر الهى از مسير همين عوامل طبيعى است.(2)

3. شش نوع زينت در قرآن:

ستارگان، زينت آسمان؛ وَزَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ. (فصلت، 12)

گياهان زينت زمين؛ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. (كهف، 7)

فرزند وثروت زينت زندگى دنيا؛ الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَالْبَاقِياتُ الصَّالِحَاتُ خَيرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيرٌ أَمَلاً. (كهف، 46)

لباس خوب زينت براى مسجد؛ يا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ. (اعراف، 31)

ايمان زينت مؤمن؛ وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيكُمُ الْإِيمَانَ وَزَينَهُ فِى قُلُوبِكُمْ. (حجرات، 7)

اعمال زشت زينت براى كفار؛ وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَينَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَينَ لَهُمُ الشَّيطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ. (عنكبوت، 38)

4. آثار خانه هاى ويران شده وباقى مانده از زمان قوم عاد وثمود تا زمان ظهور اسلام

ص: 119


1- نور ج 9 ص 142
2- راهنما ج 14 ص 81، نور ج 9 ص 146، اطيب البيان ج 10 ص 323.

وجود داشته است و قد تبين لكم من مساكنهم.(1)

5. انسانهاى بصير وآگاه نيز در معرض اغواى شيطانند و زين لهم الشيطان اعمالهم * وكانوا مستبصرين.(2)

6. دست خداوند براى انواع عذاب باز است. «حاصِباً... خَسَفْنا - أَغْرَقْنا».(3)

7. برنامه هاى شيطان:

زينت دادن كارهاى زشت (تسويل)؛ و زين لهم الشيطان اعمالهم. (عنكبوت، 38) و الشيطان سوّل لهم. (محمد، 25)

ايجاد ترس ووحشت؛ انما ذلكم الشيطان يخوّف اوليائه. (آل عمران، 175)

ايجاد كينه ودشمنى؛ انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر. (مائده، 91)

وعده فقر وتهيدستى؛ الشيطان يعدكم الفقر. (بقره، 268)

خلف وعده؛ و عدتكم فاخلفتكم. (ابراهيم، 22)

نجوى؛ انما النجوى من الشيطان. (مجادله، 10)

تبذير؛ ان المبذّرين كانوا اخوان الشياطين. (اسراء، 27)

بازداشتن از ياد خداوند؛ و امّا ينسينّك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين. (انعام، 68)

8. وظايف انسان در برابر شيطان:

از نظر قرآن كريم، شيطان دشمن آشكار انسان است؛ انّ الشيطان كان للانسان عدوّاً مبيناً. (اسراء، 53) خداوند در برابر چنين دشمن گمراه كننده اى وظايفى را براى انسان مشخص كرده است:

عدم پيروى از گام هاى او؛ و لا تتّبعوا خطوات الشيطان. (بقره، 208)

دشمنى بااو؛ انّ الشّيطان لكم عدوّ فاتّخذوه عدوّاً. (فاطر، 6)

عدم پرستش او؛ ان لا تعبدوا الشيطان انّه لكم عدوّ مبين. (يس، 60)

پناه بردن به خدا و امّا ينزغنّك من الشّيطان نزغ فاستعذ باللّه. (فصلت، 36)

ص: 120


1- راهنما 14 ص 82
2- همان ص 38
3- نور ج ص 146

آیه 41-44

اشاره

آيات 44-41

مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ( 41)

إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ( 42)

وَ تِلْكَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ( 43)

خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ في ذلِكَ َلآيَةً لِلْمُؤْمِنينَ ( 44)

ترجمه

مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانه اى براى خود انتخاب كرده؛ در حالى كه سست ترين خانه ها خانه ى عنكبوت است اگر مى دانستند! * خداوند آنچه را غير از او مى خوانند مى داند واو شكست ناپذير وحكيم است. * اينها مثال هايى است كه ما براى مردم مى زنيم وجز دانايان آن را درك نمى كنند. * خداوند، آسمانها وزمين را بحق آفريد؛ ودر اين آيتى است براى مؤمنان.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تمثيل شرك ورزى به خانه عنكبوت در سست وبى پايه بودن. آگاهى خداوند از بت پرستى. انديشيدن دانشمندان در مثالهاى خداوند. هدفمند بودن نظام هستى ونشانه بودن آن براى مؤمنان.

ب. در آيات گذشته سرنوشت دردناك وغم انگيز مشركان مفسد ومستكبران لجوج وظالمان بيدادگر وخودخواه بيان شد، به همين تناسب در آيات مورد بحث مثال جالب وگويايى براى كسانى كه غير خدا را معبود وولى خود قرار مى دهند بيان مى كند مى فرمايد: كسانى كه غير از خدا را ولى ومعبود خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه اى براى خود برگزيده وسست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است، اگر مى دانستند.(1)

چون هيچ يك از آثار خانه به جز اسم بر آن صادق نيست، زيرا خانه را براى اين مى سازند كه صاحبش را از سرما وگرما حفظ كند وچيزى كه اين خواص را ندارد وصاحبش را از هيچ مكروهى حفظ نمى كند خانه نيست. اوليايى هم كه مشركين براى خود گرفته اند تنها از ولايت، اسمى دارند، براى اينكه نه نفعى مى رسانند ونه ضررى، نه

ص: 121


1- الميزان 16 ص 194، نمونه ج 16 ص 277

مالك مرگى هستند ونه حياتى ونه نشورى.(1)

ج. جمله لَوْ كانُوا يعْلَمُونَ(اگر مى دانستند) كه در آخر آيه آمده است مربوط به بتها ومعبودهاى دروغين است، نه مربوط به سستى خانه عنكبوت، چرا كه سستى آن را همه مى دانند، بنابراين مفهوم جمله چنين است اگر آنها از سستى معبودان وپايگاه هايى كه غير از خدا برگزيده اند با خبر بودند بخوبى مى دانستند كه اينها در سستى همانند تار عنكبوتند.

د. در آيه بعد هشدار تهديدآميزى به اين مشركان غافل وبيخبر مى دهد مى گويد: «خداوند آنچه را آنها غير از او مى خوانند مى داند» إِنَّ اللَّهَ يعْلَمُ ما يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَىءٍ. شرك آشكار آنها وشرك مخفى وپنهانشان، هيچيك بر خدا پوشيده نيست. «و او است قادر شكست ناپذير وحكيم على الاطلاق» وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ.

ه -. سومين آيه مورد بحث گويا اشاره به ايرادى است كه دشمنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) در برابر اين مثالها به او مى كردند ومى گفتند: چگونه ممكن است خدايى كه آفريننده زمين وآسمان است به عنكبوت ومگس وحشرات ومانند اينها مثال بزند؟

قرآن در پاسخ آنها مى گويد: «اينها مثالهايى است كه ما براى مردم مى زنيم وجز عالمان آن را درك نمى كنند» وَتِلْك الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَما يعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.(2)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) اين آيه را تلاوت كردند سپس فرمودند:

«العالم الذى عقل عن الله فعمل بطاعته واجتنب سخطه».(3)

و. در آيه بعد مى فرمايد: خداوند آسمانها وزمين را بر اساس حق آفريد ودر اين خلقت نشانه اى براى مومنين است، با اينكه براى همه نشانه است لكن مومنان از نشانه هاى خداوند بهره مند مى شوند.(4)

مراد از حق بودن خلقت آسمانها وزمين اين است كه: بفهماند در خلقت آنها بازيچه در كار نيست، هم چنان كه جاى ديگر اين معنا را صريحا اعلام نموده وفرموده: وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَينَهُما لاعِبِينَ ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَلكنَّ أَكثَرَهُمْ لا يعْلَمُونَ(دخان، 38-39)

ص: 122


1- مجمع البيان ج 8 ص 466، الميزان ج 16 ص 194
2- نمونه ج 16 ص 281-280
3- مجمع البيان ج 8 ص 446، نور الثقلين ج 4 ص 160، كشاف ج 3 ص 455.
4- - تبيان ج 8 ص 212.

نكته ها

1. اينكه فرمود: ما يعْقِلُها دليل بر آن است كه منظور درك حقيقت ومغز آن مثلها است وگر نه بسيارى از غير دانايان هستند كه به ظواهر آن مثلها ايمان دارند. پس درك مثلهايى كه در كلام خدا زده شده نسبت به فهم وشعور مردم مختلف است، بعضى از شنوندگان هستند كه به جز شنيدن الفاظ آن وتصور معانى ساده اش هيچ بهره اى از آن نمى برند، چون در آن تعمق نمى كنند، بعضى ديگر هستند كه علاوه بر آنچه كه دسته اول مى شنوند ومى فهمند، در مقاصد آن تعمق هم مى كنند وحقايق باريك ودقيقش را درك مى نمايند.(1)

2. استفاده از مثل وامور محسوس، يكى از بهترين شيوه ها در تعليم وتربيت است، مَثَلُ الَّذِينَ.(2)

و بهترين مثال ها، مثالى است كه در همه ى زمان ها ومكان ها وبراى همه ى اقشار مردم ملموس باشد؛ كمَثَلِ الْعَنْكبُوتِ.(3)

3. تلك الامثال نضربها للناس مثلهاى مختلفى در قرآن بيان شده، مانند مثال براى كلمه طيبه (ابراهيم 30)، مثال براى حيات دنيا (كهف 43)، مثال براى بت پرستى (حج 72 وروم 27).(4)

ص: 123


1- الميزان ج 16 ص 196
2- راهنما ج 14 ص 90، نور ج 9 ص 147
3- نور ج 9 ص 147
4- اطيب البيان ج 10 ص 328.

آیه 45

اشاره

آيه 45

اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ وَ اللّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ ( 45)

ترجمه

آنچه را از كتاب (آسمانى) به تو وحى شده تلاوت كن ونماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتيها وگناه بازمى دارد وياد خدا بزرگتر است؛ وخداوند مى داند شما چه كارهايى انجام مى دهيد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم تلاوت وحى خداوند بر مردم. وجوب اقامه نماز وفايده آن. بزرگتر بودن ياد خدا نسبت به نماز.

ب. براى دلدارى وتسلى خاطر وتقويت روحيه وارائه خط مشى كلى وجامع خطاب به پيامبر كرده دو دستور به او مى دهد: نخست مى گويد «آنچه را از كتاب آسمانى (قرآن) به تو وحى شده تلاوت كن» اتْلُ ما أُوحِى إِلَيك مِنَ الْكتابِ.

بعد از بيان اين دستور كه در حقيقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مى پردازد كه شاخه اصلى پرورش است، مى گويد: «و نماز را بر پا دار» وَأَقِمِ الصَّلاةَ. سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته مى گويد: «زيرا نماز انسان را از زشتيها ومنكرات باز مى دارد» إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكرِ.(1)

ج. وَلَذِكرُ اللَّهِ أَكبَرُ ظاهر جمله فوق اين است كه بيان فلسفه مهمترى براى نماز مى باشد، يعنى يكى ديگر از آثار وبركات مهم نماز كه حتى از نهى از فحشاء ومنكر نيز مهمتر است آنست كه انسان را به ياد خدا مى اندازد كه ريشه ومايه اصلى هر خير وسعادت است وحتى عامل اصلى نهى از فحشاء ومنكر نيز همين ذكر اللَّه مى باشد، در واقع برترى آن به خاطر آنست كه علت وريشه محسوب مى شود. اصولا ياد خدا، مايه حيات قلوب وآرامش دلها است وهيچ چيز به پايه آن نمى رسد: أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: (رعد، 28)

ص: 124


1- نمونه ج 16 ص 284-283

«آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان دلها است».(1)

مرحوم شيخ طبرسى مى گويد: ذكر خداوند شما انسانها را به وسيله رحمتش بزرگتر از ذكر شما به جهت اطاعت اوست.(2)

مرحوم طيب گويد: ذكر خداوند اثرش در نهى از فحشا ومنكر بزرگتر از نماز است، زيرا زبانى كه هميشه مشغول به ياد خدا است از غيبت وتهمت ودروغ وفحش دورى مى كند.(3)

امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: منظور از يادآورى خدا هنگام مواجه شدن با حلال وحرام است، ذكر الله عند ما احل او حرم.(4)

د. از آنجا كه نيات انسانها وميزان حضور قلب آنها در نماز وسائر عبادات بسيار متفاوت است در پايان آيه مى فرمايد: «و خدا مى داند چه كارهايى را انجام مى دهيد» وَاللَّهُ يعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ. چه اعمالى را كه در پنهان انجام مى دهيد يا آشكار، چه نياتى را كه در دل داريد وچه سخنانى كه بر زبان جارى مى كنيد.(5)

نكته ها

1. تلاوت قرآن بهترين رادع است از شرك وارتكاب فحشاء ومنكرات، زيرا در آن آيات روشنى است كه متضمن حجت هايى نورانى است، كه حق را آن طور كه بايد روشن مى سازد وهم مشتمل است بر داستانهاى عبرت آور ومواعظ وبشارت ها وانذار ووعده ووعيدها كه شنونده وخواننده را از گناهان باز مى دارد وسپس تلاوت قرآن را ضميمه كرد به امر به نماز كه بهترين اعمال است، چون كه نماز از فحشاء ومنكر بازمى دارد.(6)

2. در اين آيه خداوند به پيامبرش دستور تلاوت قرآن ونماز را در كنار هم داده واين به خاطر آن است كه قرآن ونماز دو منبع نيروبخش مى باشند. خداوند كه به پيامبرش از يك مسئوليت سنگين خبر مى دهد، إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيك قَوْلًا ثَقِيلًا(مزمّل، 5) به او مى فرمايد: براى

ص: 125


1- الميزان 16 ص 203، نمونه ج 16 ص 287
2- تبيان ج 8 ص 213، مجمع البيان ج 8 ص 447، كشاف ج 3 ص 457.
3- اطيب البيان ج 10 ص 331.
4- نور الثقلين ج 4 ص 162.
5- نمونه ج 16 ص 289
6- الميزان ج 16 ص 198

انجام اين مسئوليت سنگين، از دو منبع نيروبخش كمك بگير: يكى تلاوت قرآن وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا(مزمل، 4) وديگرى نماز شب إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيلِ هِى أَشَدُّ وَطْئاً وَأَقْوَمُ قِيلًا(مزمل، 6) البتّه علاوه بر اين آيه، نماز وقرآن، بارها در كنار هم آمده است از جمله: يتْلُونَ كتابَ اللَّهِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ(فاطر، 29) و يمَسِّكونَ بِالْكتابِ وَأَقامُوا الصَّلاةَ(اعراف، 170).(1)

3. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: نماز كسى كه از نماز اطاعت نكند نماز نيست واطاعت از نماز آن است كه انسان از فحشا ومنكر دورى كند.(2)

4. سياق آيات شاهد بر اين است كه: مراد از اين بازدارى، بازدارى طبيعت نماز از فحشاء ومنكر است، البته بازدارى آن به نحو اقتضاء است نه عليت تامه، كه هر كس نماز خواند، ديگر نتواند گناه كند. خواهى گفت چطور نماز از فحشاء ومنكرات نهى مى كند؟ در جواب مى گوييم اين عمل مخصوصا كه بنده خدا آن را در هر روز پنج بار به جا بياورد وهمه عمر ادامه دهد ومخصوصا اگر آن را همه روزه در جامعه اى صالح به جا بياورد وافراد آن جامعه نيز مانند او همه روزه به جا بياورند ومثل او نسبت به آن اهتمام بورزند، طبعا با گناهان كبيره سازش ندارد.(3)

5. امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر كسى دوست دارد قبولى يا ردّ نمازش را بداند، ببيند نمازش او را از فحشا ومنكر باز داشته است يا نه. سپس امام (علیه السلام) فرمود:

«من احب ان يعلم ا قبلت صلاته ام لم تقبل فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء والمنكر فبقدر ما منعته قبلت منه» به اندازه اى كه نماز، انسان را از منكرات باز مى دارد، به همان اندازه قبول مى شود.(4)

6. در پيشگاه خداوند، نماز از عظمت وجايگاه خاصّى برخوردار است؛ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ(تكرار كلمه ى «صلوۀ»).(5)

7. نماز دافع ورافع اعمال ناپسند

ص: 126


1- نور ج 9 ص 149
2- مجمع البيان ج 8 ص 447.
3- الميزان ج 16 ص 198
4- مجمع البيان ج 8 ص 477، نور ج 9 ص 149.
5- نور ج 9 ص 151

از نظر قرآن كريم نماز هم دافع اعمال ناپسند وزشت است؛ يعنى نماز انسان را از گناه باز مى دارد وهم رافع اعمال ناپسند وگناهان است؛ يعنى نماز گناهان انسان را از بين مى برد.

الف - قرآن كريم مى فرمايد: ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر. (عنكبوت، 45)

به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) گفتند: شخصى نماز مى خواند در عين حال مرتكب گناه نيز مى شود. حضرت فرمودند: روزى اين نماز او را از گناه باز مى دارد؛

انّ صلاته تنهاه يوماً، چيزى نگذشت كه او از ارتكاب به گناه توبه كرد.

ب - قرآن كريم مى فرمايد: در پرتو اقامه ى نماز كه حسنه است سيئات انسان از بين مى رود؛ و اقم الصلوة طرفى النهار وزلفاً من اللّيل انّ الحسنات يذهبن السيئات. (هود، 114)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:

«فانّما مثل الصلوة كمثل نهر الجارى كلّما صلى صلوة كفرت ما بينهما من الذنوب»؛ نماز همانند نهرى جارى است كه باعث پاكيزگى انسان از آلودگى ها مى گردد.(1)

ص: 127


1- تهذيب ج 2 ص 237

آیه 46-49

اشاره

آيات 49-46

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ( 46)

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الْكافِرُونَ ( 47)

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذًا لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ ( 48)

بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظّالِمُونَ ( 49)

ترجمه

با اهل كتاب جز به روشى كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كسانى از آنان كه ستم كردند؛ و (به آنها) بگوييد: «ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما وشما نازل شده ايمان آورده ايم ومعبود ما وشما يكى است وما در برابر او تسليم هستيم!» * واين گونه، كتاب [= قرآن] را بر تو نازل كرديم، كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده ايم به اين كتاب ايمان مى آورند؛ وبعضى از اين گروه [= مشركان] نيز به آن مؤمن مى شوند؛ وآيات ما را جز كافران انكار نمى كنند. * وهرگز پيش از اين كتابى نمى خواندى وبا دست خود چيزى نمى نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك وترديد كنند! * ولى اين آيات روشنى است كه در سينه دانشوران جاى دارد؛ وآيات ما را جز ستمگران انكار نمى كنند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم جدال احسن با اهل كتاب جز با ستمگران واقرار به ايمان وتسليم در برابر خداوند متعال، نزول كتاب بر پيامبر اكرم، ايمان برخى از اهل كتاب به تورات وانكار كافران نسبت به آن، امى بودن پيامبر اكرم نشانه حقانيت او، روشن بودن آيات قرآن براى صاحبان دانش وانكار آن به وسيله ستمگران.

ب. در آيات مورد بحث، سخن از مجادله با «اهل كتاب» است كه بايد به صورت ملايمتر باشد، چه اينكه آنها حد اقل بخشى از دستورهاى انبياء وكتب آسمانى را شنيده بودند وآمادگى بيشترى براى برخورد منطقى داشتند كه با هر كس بايد به ميزان عقل ودانش واخلاقش سخن گفت. نخست مى فرمايد: «با اهل كتاب جز به روشى كه از همه بهتر است

ص: 128

مجادله نكنيد» وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكتابِ إِلَّا بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ. «لا تجادلوا» از ماده «جدال» در اصل به معنى تابيدن طناب ومحكم كردن آن است، اين واژه در مورد ساختمان محكم ومانند آن نيز به كار مى رود وهنگامى كه دو نفر به بحث مى پردازند ودر حقيقت هر كدام مى خواهد ديگرى را از عقيده اش بپيچاند به اين كار مجادله گفته مى شود، به كشتى گرفتن نيز «جدال» مى گويند وبه هر حال منظور در اينجا بحث وگفتگوهاى منطقى است.

ولى البته هر قانونى استثنايى هم دارد، از جمله همين اصل كلى در بحث ومجادله اسلامى در مواردى ممكن است حمل بر ضعف وزبونى شود ويا طرف مقابل آن چنان مست ومغرور باشد كه اين طرز برخورد انسانى، بر جرأت وجسارتش بيفزايد لذا در دنبال آيه به صورت يك استثناء مى فرمايد: «مگر كسانى از آنها كه مرتكب ظلم وستم شدند» إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ.

در آخر آيه يكى از مصداقهاى روشن «مجادله به احسن» را كه مى تواند الگوى زنده اى براى اين بحث باشد به ميان آورده، مى فرمايد: «بگوئيد ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما وشما نازل شده است ايمان داريم، معبود ما وشما يكى است ودر برابر او تسليم هستيم» وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِى أُنْزِلَ إِلَينا وَأُنْزِلَ إِلَيكمْ وَإِلهُنا وَإِلهُكمْ واحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.

ج. آيه بعد به عنوان تاكيد بر اصول چهارگانه اى كه در آيه قبل آمد، مى فرمايد: «اين گونه ما كتاب آسمانى (قرآن) را بر تو نازل كرديم» وَكذلِك أَنْزَلْنا إِلَيك الْكتابَ. آرى اين قرآن بر اساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پيامبران راستين تسليم بى قيد وشرط در برابر فرمان حق ومجادله با بهترين شيوه ها نازل شده است.

سپس مى افزايد: «كسانى كه پيش از اين كتاب آسمانى به آنها داده ايم (و به راستى به آن پايبند ومعتقدند) به اين كتاب ايمان مى آورند» فَالَّذِينَ آتَيناهُمُ الْكتابَ يؤْمِنُونَ بِهِ.

بعد مى افزايد: «گروهى از اينها (از اهل مكه ومشركان عرب) نيز به آن ايمان مى آورند» وَمِنْ هؤُلاءِ مَنْ يؤْمِنُ بِهِ ودر پايان در مورد كافران هر دو گروه مى گويد: «آيات ما را جز كافران انكار نمى كنند» وَما يجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ.(1)

د. سپس به يكى ديگر از نشانه هاى روشن حقانيت دعوت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) كه تاكيدى

ص: 129


1- نمونه ج 16 ص 302-298

است بر محتواى آيه گذشته اشاره كرده مى گويد: «تو قبل از نزول قرآن هرگز كتابى را نمى خواندى وهرگز با دست خود چيزى نمى نوشتى مبادا دشمنانى كه در صدد ابطال دعوت تو هستند گرفتار شك وترديد شوند» (و بگويند آنچه را او آورده نتيجه مطالعه كتب پيشين ونسخه بردارى از آنها است) وَما كنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كتابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيمِينِك إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ.

نگار من كه به مكتب نرفت وخط ننوشت ب -- ه غم - زه مسال - ه آم - وز صد م - درس ش - د!(1)

ه -. ظاهر تعبير در جمله وَما كنْتَ تَتْلُوا... اين است كه مى خواهد عادت را نفى كند وبفرمايد: عادت تو چنين نبوده كه قبل از اين كتابى بخوانى ويا بنويسى وآيه شريفه فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ نيز بر اين معنا دلالت دارد.(2)

در آيه بعد نشانه هاى ديگرى براى حقانيت قرآن بيان مى كند، مى گويد: «اين كتاب آسمانى مجموعه اى است از آيات بينات كه در سينه هاى صاحبان علم قرار مى گيرد» بَلْ هُوَ آياتٌ بَيناتٌ فِى صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ.(3)

و. حدود 20 حديث وارد شده كه آيه الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ را به اهل بيت تفسير كرده است، اين نه به معنى انحصار است، بلكه بيان مصداق كامل است وهيچ مانعى ندارد كه علما ودانشمندان بلكه توده هاى فهميده مردم بهره اى از اين علوم قرآن داشته باشند. در پايان آيه اضافه مى كند: «آيات ما را جز ستمگران از روى عناد انكار نمى كنند» وَما يجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ.(4)

نكته ها

1. مجادله وقتى نيكو به شمار مى رود، كه با درشتخويى وطعنه واهانت همراه نباشد، پس يكى از خوبيهاى مجادله اين است كه: با نرمى وسازش همراه باشد وخصم را متاذى نكند كه در اين صورت مجادله داراى حسن ونيكى است، يكى ديگر اينكه شخص مجادله كننده

ص: 130


1- اطيب البيان ج 10 ص 334، نمونه ج 16 ص 303
2- الميزان ج 16 ص 207
3- نمونه ج 16 ص 304
4- مجمع البيان ج 8 ص 451، نمونه ج 16 ص 305، اطيب البيان ج 10 ص 335.

از نظر فكر با طرفش نزديك باشد، به اين معنا كه هر دو علاقه مند به روشن شدن حق باشند ودر نتيجه هر دو با كمك يكديگر حق را روشن سازند ولجاجت وعناد به خرج ندهند، پس وقتى اين شرط با شرط اول جمع شد، حسن ونيكويى مجادله دو برابر مى شود، آن وقت است كه مى توان گفت اين مجادله بهترين مجادله ها است.(1)

2. امام صادق (علیه السلام) نمونه جدال احسن را آيات آخر سوره ى يس معرّفى فرمودند كه شخصى استخوان پوسيده اى را پودر كرد وگفت: مَنْ يحْى الْعِظامَ كيست اين را زنده كند؟! قرآن پاسخ داد كه قُلْ يحْييهَا الَّذِى أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ همان كه اوّل به آن روح داد بعد هم آن را زنده مى كند.

3. به خواندن ونوشتن خود مغرور نشويم، گاهى به اراده ى الهى، يك فرد امّى ودرس نخوانده، فرهنگ بشريت را عوض مى كند. وَما كنْتَ تَتْلُوا

4. از مقايسه ى آيه 47 كه تنها كافران را منكر آيات الهى مى داند، وَما يجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ واين آيه كه تنها ظالمان را منكر آيات مى داند، وَما يجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ مى توان استفاده نمود كه كفر، نوعى ظلم است.(2)

5. نظير آيه 48 عنكبوت آيه 52 شورى است

وَكذلِك أَوْحَينا إِلَيك رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كنْتَ تَدْرى مَا الْكتابُ وَلاَ الْإيمانُ وَلكنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدى بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَإِنَّك لَتَهْدى إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ

6. پاسخ به كفار:

كفار به پيامبر تهمت زدند كه اين قرآن را يك بشرى به او آموخته است:

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يقُولُونَ إِنَّمَا يعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِى يلْحِدُونَ إِلَيهِ أَعْجَمِى وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِى مُبِينٌ(النحل، 103)

پاسخ اين تهمت را در آيات ديگر بيان كرده است:

أَ فَلاَ يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً(النساء، 82)

وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِيمِينِكَ إِذاً لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ(العنكبوت، 48)

ص: 131


1- مجمع البيان ج 8 ص 449، الميزان ج 16 ص 205
2- نور ج 9 ص 156-153

7. قرآن كريم بين وروشن براى برخورداران از علم است نه براى هر انسانى، بنا بر اين با آيه منه آيات محكمات واخر متشابهات تنافى ندارد، زيرا آيات متشابه براى ما انسانها متشابه است اما نزد اهل علم (معصومين) بين وروشن است.

8. قرآن كريم مى فرمايد كسانى كه در راه ما مجاهدت بورزند قطعاً آنها را به راه هاى خود هدايت مى كنيم؛ والذين جاهدوا فيا لنهدينهم سبلنا.

نمونه ومصداق كامل اين مجاهدت پيامبران هستند كه قرآن از قول آنها چنين مى فرمايد: و ما لنا الا نتوكل على الله وقدهدانا سبلنا. (ابراهيم، 12)

آیه 50-55

اشاره

آيات 55-50

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا اْلآياتُ عِنْدَ اللّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذيرٌ مُبينٌ ( 50)

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ( 51)

قُلْ كَفى بِاللّهِ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ شَهيدًا يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الَّذينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ( 52)

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ( 53)

يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ ( 54)

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 55)

ترجمه

گفتند: «چرا معجزاتى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده ؟!» بگو: «معجزات همه نزد خداست (و به فرمان او نازل مى شود، نه به ميل من وشما)؛ من تنها بيم دهنده اى آشكارم! * آيا براى آنان كافى نيست كه اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود؟! در اين، رحمت وتذكّرى است براى كسانى كه ايمان مى آورند (و اين معجزه بسيار واضحى است). * بگو: «همين بس كه خدا ميان من وشما گواه است؛ آنچه را در آسمانها وزمين است مى داند؛ وكسانى كه به باطل ايمان آوردند وبه خدا كافر شدند زيانكاران واقعى هستند! * آنان با شتاب از تو عذاب را مى طلبند؛ واگر موعد مقرّرى تعيين نشده بود، عذاب (الهى) به سراغ آنان مى آمد؛ وسرانجام اين عذاب بطور ناگهانى بر آنها نازل مى شود در حالى كه

ص: 132

نمى دانند (و غافلند). * آنان با عجله از تو عذاب مى طلبند، در حالى كه جهنم به كافران احاطه دارد! * آن روز كه عذاب (الهى) آنها را از بالاى سر وپايين پايشان فرامى گيرد وبه آنها مى گويد: «بچشيد آنچه را عمل مى كرديد» (روز سخت ودردناكى براى آنهاست!)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اعتراض مشركان بر عدم نزول معجزه بر پيامبر. پاسخ پيامبر به آنان آمدن اعجاز در پرتو اراده الهى. كافى بودن قرآن در اعجاز براى آنان خسارت كفّار در قيامت. شتابگرى آنان درباره عذاب. آمدن عاب به طور ناگهانى احاطه بر كفّار. روز قيامت روز فراگيرى عذاب بر كفّار.

ب. كسانى كه بر اثر لجاجت حاضر نبودند در برابر بيان مستدل ومنطقى قرآن تسليم شوند دست به بهانه جويى تازه اى زدند، چنان كه قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: آنها از روى سخريه واستهزاء «گفتند چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى وعيسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ وَقالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ.

به هر حال قرآن براى پاسخگويى به اين بهانه جويان لجوج، از دو راه وارد مى شود: نخست مى گويد: به آنها «بگو معجزه كار من نيست كه با تمايلات شما انجام گيرد، معجزات همه نزد خدا است» قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ.

و بگو «من فقط انذار كننده وبيم دهنده آشكارم» وَإِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ. پاسخ ديگر اينكه: «آيا همين اندازه براى آنها كافى نيست كه ما اين كتاب آسمانى را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود» أَ وَلَمْ يكفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيك الْكتابَ يتْلى عَلَيهِمْ.(1) وهمين قرآن در اعلى درجه اعجاز است كه از معجزات ديگر كفايت مى كند.(2)

در پايان آيه براى تاكيد وتوضيح بيشتر مى گويد: «در اين كتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است وهم تذكر گويايى، براى كسانى كه ايمان مى آورند» إِنَّ فِى ذلِك لَرَحْمَةً وَذِكرى لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ.(3)

ص: 133


1- نمونه ج 16 ص 316-314
2- مجمع البيان ج 8 ص 452.
3- نمونه ج 16 ص 317

ج. از آنجا كه هر مدعى نياز به شاهد وگواه دارد در آيه بعد مى فرمايد: «بگو همين بس كه خدا ميان من وشما گواه است» قُلْ كفى بِاللَّهِ بَينِى وَبَينَكمْ شَهِيداً. بديهى است هر قدر آگاهى شاهد وگواه بيشتر باشد ارزش شهادت او بيشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى كند: «خدايى گواه من است كه تمام آنچه را در آسمانها وزمين است مى داند» يعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ. حال ببينيم خداوند چگونه بر حقانيت پيامبرش گواهى داده ؟ ممكن است اين گواهى، گواهى عملى باشد زيرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختيار پيامبرش قرار مى دهد سند حقانيت او را امضاء كرده است.(1)

در پايان آيه به عنوان يك هشدار وتهديد مى فرمايد: «كسانى كه ايمان به باطل آوردند وبه الله كافر شدند زيانكاران واقعى هستند» وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَكفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِك هُمُ الْخاسِرُونَ.

د. در آيه 53 به سومين بهانه جوئيهاى آنها اشاره مى كند. مى گويد «آنها در مورد عذاب عجله مى كنند وبا سرعت آن را از تو مى طلبند» وَيسْتَعْجِلُونَك بِالْعَذابِ. آنها مى گويند اگر عذاب الهى حق است ودامن كفار را مى گيرد پس چرا به سراغ ما نمى آيد؟! قرآن در پاسخ اين سخن سه جواب مى دهد. نخست مى گويد «اگر موعد مقررى تعيين نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مى آمد» وَلَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لجاءهم العذاب. اين زمان معين براى آن است كه هدف اصلى يعنى بيدارى يا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد، ديگر اينكه آنها كه اين سخن را مى گويند چه اطمينانى دارند كه هر لحظه عذاب الهى دامنشان را بگيرد؟ «چرا كه اين عذاب ناگهانى وبدون مقدمه ودر حالى كه آنها نمى دانند به سراغشان مى آيد» وَلَيأْتِينَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يشْعُرُونَ.

بالآخره سومين پاسخ را قرآن در آيه بعد بيان كرده، مى فرمايد «آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله مى كنند در حالى كه جهنم كافران را احاطه كرده است»! يسْتَعْجِلُونَك بِالْعَذابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ.

سپس مى افزايد: «آن روز كه عذاب الهى از بالاى سر واز پائين پا آنها را فرا مى گيرد وبه آنها مى گويد بچشيد آنچه را كه عمل مى كرديد روز سخت ودردناكى است» يوْمَ يغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيقُولُ ذُوقُوا ما كنْتُمْ تَعْمَلُونَ.(2)

ص: 134


1- الميزان ج 16 ص 221 - نمونه ج 16 ص 318
2- نمونه ج 16 ص 322-319

نكته ها

1. نظير آيه 50 عنكبوت: آيه 20 يونس است:

وَيقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيهِ آيةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّى مَعَكمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ

نظير آيه 51 عنكبوت آيه 166 نساء است: لكنِ اللَّهُ يشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيك أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلائِكةُ يشْهَدُونَ وَكفى بِاللَّهِ شَهيداً

2. تكرار كلمه «يسْتَعْجِلُونَك» براى اين است كه بر كمال جهل ونادانى كفار وتباهى فهمشان دلالت كند وبفهماند كه استعجال آنان، استعجال به امرى است كه به طور قطع خواهد آمد وبه هيچ وجه دروغ نمى شود، چون كيفر اعمالشان است وكيفر اعمال از صاحب عمل جدا شدنى نيست.(1)

3. هشدار وانذار، به دليل غفلت زدايى، قوى تر ومؤثّرتر از بشارت واميد است. إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ ونفرمود: انما انا بشير.(2)

4. هم پيامبرِ خدا، رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ(انبياء، 107) است وهم كتابش. («رَحْمَۀ» نكره وبا تنوين آمده، كه نشانه ى بزرگى وعظمت آن است).(3)

5. در تأخير عذاب وقهر الهى بركاتى است از جمله: الف: فرصتى است براى توبه. ب: پيدايش فرزندان صالح از پدران منحرف. ج: آزمايش مردم در ديندارى ومقاومت.(4)

6. عجله در عذاب:

نظير آيه 53 عنكبوت آيات ذيل است: وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يوْمِ الْحِسَابِ(ص، 16) أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ(النحل، 1)

نمونه ومصداق آنرا در آيه ديگر بيان كرده است: وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَينَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(الأنفال، 32)

7. قرآن كريم خسارت را در ايمان به باطل وكفر به خداوند مى داند؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلئِك هُمُ الْخَاسِرُونَ لكن دشمنان اسلام خسارت را در پيروى از

ص: 135


1- الميزان ج 16 ص 211
2- نور ج 9 ص 157
3- نور ج 9 ص 158
4- نور ج 9 ص 159

رهبران دينى مى داند؛ و لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ. (مومنون، 34) اين آيه شريفه ظاهرا مربوط به قوم حضرت صالح (علیه السلام) است.

8. عذاب هاى تعيين شده از سوى خدا براى كفار داراى وقت معينى است؛ وَلَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذاب(1)

9. عذاب كفار منكر قيامت قطعى است، جمله اسميه إِنَّ جَهَنَّم وتاكيد به (ان) بر حتميت عذاب دلالت دارد.(2)

10. احاطه عذاب:

نظير آيه 55 عنكبوت آيات ذيل است: لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَمِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يا عِبَادِ فَاتَّقُونِ(الزمر، 16) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِى الظَّالِمِينَ(الأعراف، 41) وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِى الْأَصْفَادِ. سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ(إبراهيم، 50) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ(المؤمنون، 104)

ص: 136


1- راهنما ج 14 ص 111، نور ج 9 ص 160
2- راهنما 14 ص 113.

آیه 56-60

اشاره

آيات 60-56

يا عِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضي واسِعَةٌ فَإِيّايَ فَاعْبُدُونِ ( 56)

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ ( 57)

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ ( 58)

الَّذينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ( 59)

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ يَرْزُقُها وَ إِيّاكُمْ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ ( 60)

ترجمه

اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاى دشمنان تسليم نشويد)! * هر انسانى مرگ را مى چشد، سپس شما را بسوى ما بازمى گردانند. * وكسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام دادند، آنان را در غرفه هايى از بهشت جاى مى دهيم كه نهرها در زير آن جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه خوب است پاداش عمل كنندگان! * همانها كه (در برابر مشكلات) صبر (و استقامت) كردند وبر پروردگارشان توكّل مى كنند. * چه بسا جنبنده اى كه قدرت حمل روزى خود را ندارد، خداوند او وشما را روزى مى دهد؛ واو شنوا وداناست.

شان نزول

بسيارى از مفسران معتقدند كه آيه اول در باره مؤمنانى نازل شده كه در مكه تحت فشار شديد كفار بودند، بطورى كه توانايى بر اداى وظائف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمين هجرت كنند ونيز بعضى از مفسران معتقدند كه آيه وَكأَينْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا(آخرين آيه مورد بحث) در مورد گروهى از مؤمنان نازل شده كه در مكه گرفتار آزار دشمنان بودند ومى گفتند: اگر ما به مدينه هجرت كنيم در آنجا نه خانه اى داريم نه زمينى وچه كسى به ما آب وغذا مى دهد؟! (آيه نازل شد وگفت تمام جنبندگان روى زمين از خوان نعمت خداوند بزرگ روزى مى برند، غصه روزى را نخوريد).(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم هجرت براى حفظ ايمان وعبادت خداوند حتمى بودن مرگ وبازگشت انسان به سوى خداوند، قطعيت جاى دادن

ص: 137


1- تبيان ج 8 ص 222، مجمع البيان ج 8 ص 455، نمونه ج 16 ص 326

خداوند به مؤمنان صالح در بهشت، پاداش بهشتيان در پرتو صبر وتوكل، خدا روزى رسان به انسانها وچهارپايان ناتوان از حمل ونقل رزق خويش.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از موضعگيرى هاى مختلف مشركان در برابر اسلام ومسلمانان بود در آيات مورد بحث به وضع خود مسلمانان پرداخته ومسئوليت آنها را در برابر مشكل اذيت وآزار از ناحيه كفار را بيان مى كند. مى فرمايد: «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد وهم اكنون براى انجام وظائف دينى خود تحت فشار دشمن هستيد، سر زمين من وسيع است بجاى ديگر هجرت كنيد ومرا بپرستيد» يا عِبادِى الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِى واسِعَةٌ فَإِياى فَاعْبُدُونِ. بديهى است اين يك قانون اختصاصى مربوط به مؤمنان مكه نيست وشان نزول هرگز مفهوم وسيع وگسترده آيه را كه هماهنگ با ديگر آيات قرآن است محدود نمى كند.

ج. قرآن در آيه بعد به عنوان يك پاسخ جامع به آنها مى گويد: «سرانجام همه انسانها مى ميرند وهر كسى مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گرديد» كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَينا تُرْجَعُونَ.

وانگهى گمان نكنيد مرگ پايان همه چيز است، مرگ آغاز زندگى اصلى انسانها است، چرا كه «همه شما به سوى ما باز مى گرديد» به سوى پروردگار بزرگ وبه سوى نعمتهاى بى پايانش. آيه بعد گوشه اى از اين نعمتها را چنين شرح مى دهد: «كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه هايى از بهشت جاى مى دهيم كه نهرها از زير آن جارى است» وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ.

آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ خالِدِينَ فِيها ودر پايان آيه اضافه مى كند: «چه خوب است پاداش آنها كه براى خدا عمل مى كنند» نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ.

د. در آخرين آيه مورد بحث در پاسخ كسانى كه به زبان حال يا زبان قال مى گفتند: اگر ما از شهر وديار خود هجرت كنيم چه كسى به ما روزى مى دهد؟ قرآن مى گويد بسيارند جنبندگانى كه حتى نمى توانند روزى خود را حمل كنند خدا آنها را گرسنه نمى گذارد وروزى مى دهد وهمو شما را نيز روزى مى بخشد وَكأَينْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يرْزُقُها وَإِياكمْ.(1)

ص: 138


1- نمونه ج 16 ص 332-326

نكته ها

1. ظاهرا اينكه كلمه «اياى» را جلوتر آورد وفرمود: پس مرا بپرستيد، براى اين است كه انحصار را برساند.(1)

2. دستور به عبادت خداوند

در يك آيه به ما دستور مى دهد يا عِبَادِى الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِى وَاسِعَةٌ فَإِياى فَاعْبُدُونِ(العنكبوت، 56) در سوره حمد ما پاسخ مى گوئيم إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ.

آيا اين پاسخ ما صداقت دارد ومطابق با واقع است جاى تأمل دارد؟

3. نظير آيه 56 عنكبوت: يا عِبادِى الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضى واسِعَةٌ فَإِياى فَاعْبُدُونِ آيات ذيل است:

إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكةُ ظالِمى أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كنْتُمْ قالُوا كنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِك مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصيراً(نساء 97)

قُلْ يا عِبادِ الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكمْ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيرِ حِسابٍ( 10 زمر)

4. نظير آيه 57 عنكبوت: كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَينا تُرْجَعُونَ آيه 78 نسا است:

أَينَما تَكونُوا يدْرِككمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كنْتُمْ فى بُرُوجٍ مُشَيدَةٍ...

5. هر چند صبر عمومى است وشامل صبر بر مصيبت وصبر بر اطاعت خدا وصبر بر ترك معصيت او مى شود وليكن مورد آيه صبر بر مصيبت است، چون مناسب با حال مؤمنينى كه در مكه در چنگ مشركين قرار گرفته بودند وبه حكم اين آيات مامور به هجرت شده بودند، صبر بر مصيبت است.(2)

6. اسلام هجرت را براى گروهى از مردم واجب كرده است. كسانى كه در مناطق كفر زندگى مى كنند وگرفتار ستم هستند بايد هجرت كنند لكن در برابر اين وظيفه، وسوسه هايى از درون وبيرون به انسان القا مى شود كه در آيات بعد پاسخ اين وسوسه ها داده شده است از جمله:

ص: 139


1- الميزان ج 16 ص 216، كشاف ج 3 ص 461.
2- الميزان ج 16 ص 218

خطر مرگ. انسان مى گويد: اگر هجرت كنم، ممكن است مرگ به سراغم بيايد. آيه ى بعد مى گويد: هر كجا باشيد مرگ را مى چشيد.

دل كندن از مسكن كه براى انسان سخت است ووسوسه مى شود كه هجرت نكند، آيه 58 پاسخ مى دهد كه به جاى مسكن دنيا به هجرت كنندگان، غرفه هاى بهشتى پاداش مى دهيم.

سختى هاى هجرت كه گاهى مانع هجرت اهل ايمان است. در آيه ى 59 مى فرمايد: اين وسوسه را بايد با صبر وتوكل بر خداوند حل كرد.

تأمين معاش. كسى كه در فكر هجرت است، ممكن است بگويد: هجرت، مرا از درآمد وروزى محروم مى كند. در آيه 60 پاسخ مى دهد: روزى دهنده خداست وحتّى به موجوداتى كه قدرت حمل روزى خود را ندارند روزى مى دهد، چه رسد به مهاجرانى كه اهل كار وتلاشند.(1)

7. مومنان در انتخاب مسكن بايد مكانى را انتخاب كنند كه ارزشهاى دينيشان محفوظ بماند إِنَّ أَرْضِى واسِعَةٌ فَإِياى فَاعْبُدُونِ.(2)

8. خداوند، بهشت را براى مؤمنان ضمانت كرده است. («لَنُبَوِّئَنَّهُمْ» با لام ونون تأكيد آمده كه نشانگر قطعى بودن است).

9. غرفه هاى بهشت، بسيار عالى است. («غُرَفاً» نكره وهمراه با تنوين، نشانه ى عظمت وبزرگى است)(3)

10. صبر وتوكل، دو نمونه ى روشن از عمل صالح است؛ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ... الَّذِينَ صَبَرُوا وَ... يتَوَكلُونَ(4)

ص: 140


1- نور ج 9 ص 161
2- همان ص 162، راهنما ج 14 ص 115
3- نور ج 9 ص 164
4- همان ص 165، راهنما ج 14 ص 120

آیه 61-66

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ ( 61)

اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ ( 62)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ اْلأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ ( 63)

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ( 64)

فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ ( 65)

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ( 66)

ترجمه

و هر گاه از آنان بپرسى: «چه كسى آسمانها وزمين را آفريده وخورشيد وماه را مسخّر كرده است ؟» مى گويند: حتما خواهند گفت خدا پس با اين حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف مى سازند؟! * خداوند روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده مى كند وبراى هر كس بخواهد محدود مى سازد؛ خداوند به همه چيز داناست! * واگر از آنان بپرسى: «چه كسى از آسمان آبى فرستاد وبه وسيله آن زمين را پس از مردنش زنده كرد؟ مى گويند: بگو: «حمد وستايش مخصوص خداست!» امّا بيشتر آنها نمى دانند. * اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى وبازى نيست؛ وزندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى دانستند! * هنگامى كه سوار بر كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند (و غير او را فراموش مى كنند)؛ امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رس اند ونجات داد، باز مشرك مى شوند! * (بگذار) آنچه را (از آيات) به آنها داده ايم انكار كنند واز لذّات زودگذر زندگى بهره گيرند؛ امّا بزودى خواهند فهميد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اعتقاد مشركان به خالقيت پروردگار، انحراف آنانند در عدم اعتقاد به ربوبيت او. بسط وقبض رزق در پرتو اراده وعلم خداوند، اعتقاد مشركان پيرامون ربوبيت خداوند، لهو ولعب بودن زندگى دنيا وانحصار زندگى واقعى در قيامت، بروز فطرت توحيدى به هنگام مواجه شدن با خطر وشرك ورزى

ص: 141

به هنگام نجات، تهديد خداوند نسبت به مشركان.

ب. وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يؤْفَكونَ در اين آيه به دو مساله خلقت وتدبير پرداخته وهر دو را به خدا نسبت داده است، چون پيدايش ارزاق انسانها وساير حيوانات، همه ناشى از تدبير آفتاب وماه است واين خلقت وتدبير از يكديگر جدا شدنى نيستند، پس كسى كه اعتراف دارد كه خلقت آسمانها وزمين مستند به خدا است، ناگزير بايد اعتراف كند كه تدبير نيز از اوست ووقتى خداى تعالى به تنهايى خالق باشد وتدبير آسمانها وزمين وبه دنبال آن پديد آوردن ارزاق، تنها به دست او باشد، لازم است او تنها كسى باشد كه پرستش شود واين حوائج را تنها از او بخواهند، پس اين عجب است كه انسانهايى خدا را كنار گذاشته واز غير خدا رزق بخواهند، از كسى وچيزى كه مالك هيچ چيز نيست، جمله فَأَنَّى يؤْفَكونَ، اشاره به همين تعجب است.(1)

ج. در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) - ودر واقع به همه مؤمنان كرده - دلائل توحيد را از طريق «خلقت» و «ربوبيت» و «فطرت» - يعنى از سه طريق متفاوت - بيان مى كند وبه آنها خاطر نشان مى سازد كه سرنوشت آنها به دست خدايى است كه در «آفاق» و «انفس» آثار او را مى يابند، نه به دست بتها كه بتها هيچ نقشى در اين ميان ندارند.

«يؤفكون» از ماده «افك» (بر وزن فكر) به معنى بازگرداندن چيزى از صورت واقعى وحقيقى آن است وبه همين تناسب بر دروغ ونيز بادهاى مخالف اطلاق مى شود.(2)

د. لِيكفُرُوا بِما آتَيناهُمْ وَلِيتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يعْلَمُونَ لام در كلمه «ليكفروا» وهم چنين در كلمه «ليتمتعوا» لام امر است ومعلوم است كه وقتى بزرگى زيردست خود را به چيزى امر مى كند كه دوست ندارد، مى خواهد او را تهديد كند، مثل اينكه خود شما به فرمانبرتان بگوييد: هر چه مى خواهى بكن ونيز مانند اين تهديد خداى تعالى كه فرموده: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. (سجده، 40)

ص: 142


1- الميزان ج 16 ص 223
2- نمونه ج 16 ص 337-335

نكته ها

1. زندگى دنيا همان طور كه به اعتبارى لهو است، همين طور لعب نيز هست، براى اينكه فانى وزودگذر است، هم چنان كه بازيها اين طورند، عده اى بچه با حرص وشور وهيجان عجيبى يك بازى را شروع مى كنند وخيلى زود از آن سير شده واز هم جدا مى شوند ونيز همان طور كه بچه ها بر سر بازى داد وفرياد راه مى اندازند وپنجه بر روى هم مى كشند، با اينكه آنچه بر سر آن نزاع مى كنند جز وهم وخيال چيزى نيست، مردم نيز بر سر امور دنيوى با يكديگر مى جنگند، با اينكه آنچه اين ستمگران بر سر آن تكالب مى كنند، از قبيل اموال، همسران، فرزندان، مناصب، مقامها، رياستها، مولويت ها، خدمتگزاران، ياران وامثال آن چيزى جز اوهام نيستند ودر حقيقت سرابى هستند كه از دور آب به نظر مى رسد وانسان منافع مذكور را مالك نمى شود، مگر در ظرف وهم وخيال. به خلاف زندگى آخرت، كه انسان در آن عالم با كمالات واقعى كه خود از راه ايمان وعمل صالح كسب كرده زندگى مى كند.

زندگى آخرت بقايى است كه فنايى با آن نيست، لذتى است كه با الم آميخته نيست، سعادتى است كه شقاوتى در پى ندارد، پس آخرت حياتى است واقعى واين است معناى اينكه خداى تعالى مى فرمايد: وَما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِى الْحَيوانُ.

2. در اين آيه شريفه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد زندگى دنيا را منحصر در لهو ولعب كرده وبا كلمه «هذه - اين زندگى دنيا» آن را تحقير نمود وزندگى آخرت را منحصر در حيوان يعنى زندگى واقعى كرده واين انحصار را با ادوات تاكيدى چون حرف «ان» وحرف «لام» وضمير فصل «هى» وآوردن مطلب را با جمله اسميه، تاكيد نموده است.(1)

3. قرآن مجيد در آيات فراوانى از مشكلات وسختيها به عنوان يك وسيله ظهور وبروز اين فطرت انسانى سخن مى گويد: در يك جا مى گويد: وَما بِكمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجْئَرُونَ ثُمَّ إِذا كشَفَ الضُّرَّ عَنْكمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكمْ بِرَبِّهِمْ يشْرِكونَ: (نحل، 53-54) «آنچه از نعمتها داريد از خدا است وچون بلائى به شما رسد به درگاه او فرياد مى كشيد اما هنگامى كه بلا را از شما بر طرف مى كند باز گروهى از شما مشرك مى شوند»! در سوره يونس همين معنى به صورت ديگرى مطرح شده: وَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ

ص: 143


1- الميزان ج 16 ص 226-224

قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كأَنْ لَمْ يدْعُنا إِلى ضر مسه(يونس، 12) «هنگامى كه رنج وبلائى به انسان رسد در همان لحظه ما را مى خواند خفته، يا نشسته يا ايستاده، اما هنگامى كه رنج او را بر طرف ساختيم آن چنان در غفلت فرو مى رود كه گويى هرگز ما را براى حل مشكلش نخوانده است»! در سوره روم آيه 33 وسوره زمر آيه 49 ودر سوره اسراء آيه 67-69 نيز همين مطلب با عبارات ديگر آمده است.(1)

4. روش هدايت قرآن، استفاده از رخدادهاى طبيعى ومحسوس است. (آغاز فصل بهار با نزول باران) فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها.

5. خداشناسى فطرى است واگر غبارهاى گناه وانحراف، از روى فطرت منحرفان زدوده شود، اعترافات روشن آنها را خواهيد يافت. لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ... لَيقُولُنَّ اللَّهُ.(2)

6. توجه به خالقيت، رازقيت وتدبير خداوند زمينه ساز حمد وستايش اوست.(3)

7. زمين وزمان، مثال هاى قرآن را كهنه نمى كند. كشتى سوارى در طول تاريخ بشر بوده است. فَإِذا رَكبُوا فِى الْفُلْك.

8. اخلاص در عبادت ودعا؛

عبادت ودعا وتضرع وصبر اگر براى خداوند باشد ارزش دارد؛

عبادت خالصانه مانند عبادت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ قُلْ إِنِّى أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ. (زمر، 11)

دعاى خالصانه مانند آيه شريفه؛ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ. (بقره، 186)

تضرع خالصانه مانند: وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً. (اعراف، 205)

صبر خالصانه مانند: وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ. (مدثر، 7)

و اگر اين امور خالص نباشد هيچ فائده اى ندارد زيرا اين كارها را مشركان نيز دارند.

دعاى مشركان مانند دعا به هنگام گرفتارى در دريا؛ فَإِذَا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يشْرِكُونَ. (عنكبوت، 65)

تضرع مشركان؛ قُلْ مَنْ ينَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيةً لَئِنْ أَنْجَانَا

ص: 144


1- نمونه ج 16 ص 343
2- نور ج 9 ص 168
3- راهنما 14 ص 126

مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ. (انعام، 63)

عبادت مشركان؛ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى. (زمر، 3)

صبر مشركان؛ وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذَا لَشَىءٌ يرَادُ. (ص، 6)

عزت طلبى مشركان؛ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيكُونُوا لَهُمْ عِزّاً. (مريم، 81)

نصرت مشركان؛ قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ. (انبياء، 68)

آیه 67-69

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللّهِ يَكْفُرُونَ ( 67)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُ أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكافِرينَ ( 68)

وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ ( 69)

ترجمه

آيا نديدند كه ما حرم امنى (براى آنها) قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنان (در بيرون اين حرم) مى ربايند؟! آيا به باطل ايمان مى آورند ونعمت خدا را كفران مى كنند؟! * چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بسته يا حق را پس از آنكه به سراغش آمده تكذيب نمايد؟! آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست ؟! * وآنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند، قطعاً به راه هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد؛ وخداوند با نيكوكاران است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نيانديشيدن كفّار در قرار دادن سرزمين امن براى آنان وربوده شدن آنها از اطراف آن، ستمكارترين مردم افتراء زنندگان به خداوند وتكذيب كنندگان حق بعداز اتمام حجت، جهنّم جايگاه كفّار، هدايت يابى مجاهدان در راه خدا به راههاى سعادت.

ب. در آيات گذشته نيز به اين بهانه مشركان به صورت ديگرى اشاره شده بود كه ما مى ترسيم اگر اظهار ايمان كنيم وبه دنبال آن هجرت نمائيم زندگى ما مختل گردد كه قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت. در آيات مورد بحث قرآن از طريق ديگرى به آنها پاسخ

ص: 145

مى گويد ومى فرمايد: «آيا آنها نديدند كه ما براى آنها حرم امنى قرار داديم» (سرزمين پاك ومقدس مكه) أَ وَلَمْ يرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً. در حالى كه عرب در ناامنى به سر مى برند، و «در بيرون اين سرزمين انسانها را مى ربايند»، همه جا غارت است وكشتار، اما اين سرزمين هم چنان امن وامان باقى مانده است وَيتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ. آيا با اين حال آنها به باطل ايمان مى آورند ونعمت خدا را كفران مى كنند؟!

ج. پس از ذكر اين دليل روشن در آيه بعد چنين نتيجه گيرى وجمع بندى مى كند: «آيا كسى ظالمتر از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، يا حق را پس از آن كه به سراغشان آمد انكار مى كنند پيدا مى شود»؟! وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كذِباً أَوْ كذَّبَ بِالْحَقِّ لما جاءه.

ولى بدانيد عاقبت شومى در انتظار مشركان است «آيا محل وجايگاه كافران دوزخ نيست»؟ أَ لَيسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ. آخرين آيه واقعيت مهمى را بيان مى كند مى فرمايد: راه خدا گرچه مشكلات فراوان دارد. اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در برابر اين مشكلات نيرو واطمينان مى دهد وحمايت مى كند وآن اينكه: «كسانى كه در راه ما جهاد كنند ما آنها را به طرق خويش هدايت مى كنيم وخداوند با نيكوكاران است» وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.(1)

د. وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كذِباً أَوْ كذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ، أَ لَيسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ اين آيه، مشركين را به آتش دوزخ تهديد مى كند وآنان را به ارتكاب بزرگترين ستم معرفى مى كند وآن عبارت است از دو چيز: اول اين است كه به خدا افتراء بسته اند، چون خدايانى دروغى را شريك او معرفى نموده اند ودوم اينكه بعد از آمدن حق آن را تكذيب كردند واين دو صفت هر دو در مشركين وجود داشت، چون هم بت مى پرستيدند وهم رسالت پيامبر وقرآن كريم را تكذيب كردند با اينكه قرآن براى آنان آمده بود، پس به اين دو جهت كافر بودند وجاى كافران ومحل اقامتشان در آخرت، جهنم است.

ه -. معناى جاهَدُوا فِينا اين است كه جهادشان همواره در راه ما است واين تعبير كنايه از اين است كه: جهادشان در امورى است كه متعلق به خداى تعالى است، چه جهاد در راه عقيده باشد وچه در راه عمل وچون جهادشان در راه خدا است هيچ عاملى ايشان را از

ص: 146


1- نمونه ج 16 ص 348-346

ايمان به خدا واطاعت اوامر ونواهى او باز نمى دارد.(1)

و. در معناى جمله لنهدينهم سبلنا چهار احتمال وجود دارد: 1 - كسى كه در راه خدا جهاد كند هدايت به راههاى صواب پيدا مى كند. 2 - او را توفيق اطاعت فراوان مى دهيم. 3 - او را به بهشت هدايت مى كنيم. 4 - او را به امورى كه نمى داند آگاه مى كنيم.(2)

نكته ها

1. مصداق ونمونه آيه 68 عنكبوت

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كذِباً أَوْ كذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيسَ فى جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرينَ آيه 79 بقره است

فَوَيلٌ لِلَّذينَ يكتُبُونَ الْكتابَ بِأَيديهِمْ ثُمَّ يقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيلٌ لَهُمْ مِمَّا كتَبَتْ أَيديهِمْ وَوَيلٌ لَهُمْ مِمَّا يكسِبُونَ

2. وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ اين معيت اخص از معيت وجودى است كه در جمله وَهُوَ مَعَكمْ أَينَ ما كنْتُمْ(حديد، 4) آمده، براى اينكه خدا از نظر وجود با تمامى موجودات وانسانها هست، چه نيكان وچه بدان، ولى با محسنين بودنش معيت مخصوصى است.(3)

3. تعبير به «جهاد» تعبير وسيع ومطلقى است وهم تعبير «فينا»، بنا بر اين هر گونه جهاد وتلاشى را كه در راه خدا وبراى او وبه منظور وصول به اهداف الهى صورت گيرد شامل مى شود.(4)

4. براى رسيدن به هدايت ويژه ى الهى، تلاش لازم است وبايد گام اوّل را خود انسان بردارد. جاهَدُوا... لَنَهْدِينَّهُمْ، چنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ينْصُرْكمْ. (محمّد، 7)

5. گاهى، يك گام ويك لحظه تلاش خالصانه، هدايت ونجات ابدى را به دنبال دارد. («جاهَدُوا» به صورت ماضى و «لَنَهْدِينَّهُمْ» به صورت مضارع ومستمرّ آمده است).

ص: 147


1- الميزان ج 16 ص 227
2- تبيان ج 8 ص 226، مجمع البيان ج 8 ص 458.
3- الميزان ج 16 ص 228
4- نمونه ج 16 ص 349، كشاف ج 3 ص 465.

6. به وعده هاى خداوند اطمينان داشته باشيم. «لَنَهْدِينَّهُمْ» حرف لام ونون تأكيد، نشانه هاى تأكيد است.(1)

7. قرآن كريم مى فرمايد كسانى كه در راه ما مجاهدت بورزند قطعاً آنها را به راه هاى خود هدايت مى كنيم؛ والذين جاهدوا فيا لنهدينهم سبلنا.

نمونه ومصداق كامل اين مجاهدت پيامبران هستند كه قرآن از قول آنها چنين مى فرمايد: و ما لنا الا نتوكل على الله وقدهدانا سبلنا. (ابراهيم، 12)

8. آثار احسان؛

بشارت خداوند به آنان؛... وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ. (حج، 37)

محبوبيت نزد خداوند؛ وَأَنْفِقُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ. (بقره، 195)

معيت خداوند؛ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ. (عنكبوت، 69)

ضايع نشدن اعمال؛ إِنَّ اللَّهَ لاَ يضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ. (توبه، 120)

سلام خداوند؛ سَلاَمٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ. (صافات، 109-110)

قرب رحمت خداوند؛ وَلاَ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. (اعراف، 56)

افزايش پاداش؛ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ. (بقره، 58)

داراى علم وحكمت شدن؛ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَينَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ. (قصص، 14)

بهره مندى از خواب هاى خوب (موفقيت در آزمون الهى)؛ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَينَاهُ أَنْ يا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِينُ. (صافات، 103-106)

بهره مندى از نعمت هاى بهشت؛ لَهُمْ مَا يشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ. (زمر، 34)

9. در قرآن كريم گروه هايى مشمول هدايت خاص خداوند هستند مانند:

مجاهدان؛ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ. (عنكبوت، 69)

ص: 148


1- نور ج 9 ص 173-172

منيبين؛... وَيهْدِى إِلَيهِ مَنْ أَنَابَ. (رعد، 27)

تمسك كنندگان به خداوند؛... وَمَن يعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِى إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. (آل عمران، 101)

خردمندان؛ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِك الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِك هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ. (زمر، 18)

و گروهى محروم از هدايت خاص خداوند هستند مانند:

كافران؛... إِنَّ اللَّهَ لاَ يهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ. (مائده، 67)

ظالمان؛... فَبُهِتَ الَّذِى كفَرَ وَاللَّهُ لاَ يهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. (بقره، 258)

منافقان؛ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كفْراً لَمْ يكنِ اللَّهُ لِيغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيهْدِيهُمْ سَبِيلاً. (نساء، 137)

فاسقان؛... فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يأْتِى اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لاَيهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ. (توبه، 24)

مسرف كذاب؛... إِنَّ اللَّهَ لاَ يهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كذَّابٌ. (غافر، 28)

ص: 149

ص: 150

سوره روم

اشاره

ص: 151

ص: 152

آیه 1-7

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الم ( 1)

غُلِبَتِ الرُّومُ ( 2)

في أَدْنَى اْلأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ( 3)

في بِضْعِ سِنينَ لِلّهِ اْلأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ( 4)

بِنَصْرِ اللّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ ( 5)

وَعْدَ اللّهِ لا يُخْلِفُ اللّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ ( 6)

يَعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ ( 7)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الم * روميان مغلوب شدند! * (و اين شكست) در سرزمين نزديكى رخ داد؛ امّا آنان پس از (اين) مغلوبيت بزودى غلبه خواهند كرد. * در چند سال، همه كارها از آن خداست؛ چه قبل وچه بعد (از اين شكست وپيروزى)؛ ودر آن روز، مؤمنان (بخاطر پيروزى ديگرى) خوشحال خواهند شد. * به سبب يارى خداوند؛ واو هر كس را بخواهد يارى مى دهد؛ واو صاحب قدرت ورحيم است! * اين وعده اى است كه خدا كرده؛ وخداوند هرگز از وعده اش تخلّف نمى كند؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند! * آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند واز آخرت (و پايان كار) غافلند!

شان نزول

در آن هنگام كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) در مكه بود ومؤمنان در اقليت قرار داشتند، جنگى ميان ايرانيان وروميان در گرفت ودر اين نبرد ايرانيان پيروز شدند. مشركان مكه اين را دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! وگفتند: ايرانيان مجوسى هستند ومشرك (دوگانه پرست) اما روميان مسيحيند واهل كتاب، همانگونه كه «ايرانيان» بر «روميان» غلبه كردند پيروزى نهايى از آن شرك است. گرچه اينگونه نتيجه گيريها پايه ومايه اى نداشت اما در آن محيط براى تبليغ در ميان مردم جاهل خالى از تاثير نبود، لذا اين امر بر مسلمانان گران آمد. آيات فوق نازل شد وقاطعانه گفت: گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نمى گذرد كه از روميان شكست خواهند خورد وحتى حدود زمان اين پيشگويى را نيز بيان داشت وگفت اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مى پيوندد!.(1)

ص: 153


1- نمونه ج 16 ص 359

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: شكست روميان وپيروزى آنان بعد از مدّتى كوتاه وشادمانى اهل ايمان. نصرت خداوند نسبت به مؤمنان عدم تخلف وعده الهى. عدم علم كفّار به حقيقت آخرت ومحدوديت علم آنان به ظواهر دنيا.

ب. غرض سوره وعده دادن قطعى خدا به يارى دين است واگر قبل از بيان اين غرض، مساله وعده غلبه روم را در چند سال بعد ذكر كرد، براى اين است كه مؤمنين وقتى ديدند كه وعده غلبه روم عملى شد، يقين كنند كه وعده ديگر خدا نيز عملى خواهد شد ونيز يقين كنند كه وعده آمدن قيامت نيز عملى مى شود، آرى عقل هر عاقلى حكم مى كند كه وقتى خداى تعالى دو تا از وعده هايش را عملى كرد ساير وعده هايش نيز عملى مى شود وبايد از خطرهايى كه وعده آن را مى دهد بر حذر بود.(1)

ج. يعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ جمله «يعلمون» به طورى كه در كشاف گفته - بدل است از جمله «لا يعلمون» وبا در نظر گرفتن اينكه هر جا بدل در كلام آيد «مبدل منه» آن در حكم سقوط است، از اين به دست مى آيد كه فرقى بين ندانستن يعنى جهل وبين دانستنى كه از امور مادى تجاوز نمى كند نيست، يعنى كسى كه علمش تنها در امور مادى است، در حقيقت با جاهل هيچ فرقى ندارد.(2)

د. بعد از ذكر حروف مقطعه مى فرمايد: «روميان مغلوب شدند» غُلِبَتِ الرُّومُ. «و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد» فِى أَدْنَى الْأَرْضِ. نزديك منطقه حجاز، در اراضى شام، در منطقه اى ميان «بصرى» و «اذرعات» واز اينجا معلوم مى شود كه منظور از «روم» روم شرقى است نه روم غربى.(3)

سپس اضافه مى كند: «آنها (روميان) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد» وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيغْلِبُونَ. با اينكه جمله «سيغلبون» (به زودى غالب مى شوند) براى بيان مقصود كافى بود، ولى مخصوصا تعبير مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ(بعد از مغلوبيتشان) بر آن افزوده شده است، تا اهميت اين پيروزى آشكارتر گردد.(4)

ص: 154


1- الميزان ج 16 ص 232
2- همان ص 236، كشاف ج 3 ص 466.
3- مجمع البيان ج 8 ص 460، نمونه ج 16 ص 361، كشاف ج 3 ص 466.
4- تبيان ج 8 ص 228، نمونه ج 16 ص 361

ه -. سپس حدود سالهاى آن را با اين عبارت بيان مى كند: «در چند سال»! فِى بِضْعِ سِنِينَ ومى دانيم مفهوم تعبير «بضع» حد اقل سه وحد اكثر آن نه مى باشد.

كلمه ى «بِضْعِ» به معناى قطعه است، چنان كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

«فاطمة بضعة منى»(1) فاطمه پاره ى تن من است.(2)

و اگر مى بينيد خداوند از آينده خبر مى دهد، به خاطر آن است كه «همه چيز وهمه كار به دست او است چه قبل از پيروزى وچه بعد از پيروزى اين قوم شكست خورده» لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ.(3)

و. سپس مى افزايد اگر امروز كه روميان شكست خوردند مشركان خوشحال شدند «در آن روز كه روميان غالب شدند مؤمنان خوشحال خواهند شد»! وَيوْمَئِذٍ يفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. آرى «خوشحال مى شوند به نصرت الهى» بِنَصْرِ اللَّهِ. «خداوند هر كه را بخواهد يارى مى كند واو شكست ناپذير ومهربان است» ينْصُرُ مَنْ يشاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ.(4)

نكته ها

1. پيروزى روميان شكست خورده پس از مدت كوتاهى جلوه اى از حاكميت اراده الهى است؛ غلبت الروم... لله الامر.(5)

2. يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيات مورد بحث آمده، در طى چند آيه با انواع تاكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى دهد وآن را به عنوان يك وعده تخلف ناپذير الهى معرفى مى كند.(6)

3. سؤال: پيروزى سپاه روم بر ايرانيان، چه ربطى به مسلمانان دارد كه قرآن مى فرمايد: يوْمَئِذٍ يفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ پاسخ: پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نامه اى به پادشاهان ايران وروم نوشت وآن

ص: 155


1- وسائل، ج 20 ص 67.
2- اطيب البيان ج 10 ص 358، نور ج 9 ص 179
3- نمونه ج 16 ص 362، كشاف ج 3 ص 466.
4- نمونه ج 16 ص 363
5- راهنما ج 14 ص 143.
6- نمونه ج 16 ص 365، كشاف ج 3 ص 467.

دو را به دين مبين اسلام دعوت كرد. خسرو پرويز، شاه ايران نامه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را پاره كرد، ولى قيصر روم به نامه پيامبر احترام گزارد. مسلمانان دوست داشتند روميان كه به نامه پيامبر احترام كردند - پيروز شوند، ولى آنان شكست خوردند ومسلمانان از اين حادثه ناراحت شدند. خداوند با نزول اين آيات به مسلمانان بشارت داد كه اگر چه روميان شكست خوردند، ولى در آينده نزديك پيروز خواهند شد وآن پيروزى، سبب شادى مؤمنان خواهد شد. آرى، جامعه ى ايمانى نبايد تنها به درون خود بنگرد، بلكه بايد نسبت به حوادث تلخ وشيرين ساير ملل نيز عكس العمل نشان دهد.

4. سرچشمه ى تخلّف از وعده ها، يا عجز است يا جهل ويا پشيمانى، كه خداوند از آنها منزّه است. لا يخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ(1)

5. اگر كلمه «ظاهرا» را نكره آورد وفرمود: ظاهرى از حيات دنيا را مى دانند، براى اين است كه آن را تحقير كند وظاهر حيات دنيا، در مقابل باطن آن، همان چيزهايى است كه با حواس ظاهريشان احساس مى كنند واين احساس وادارشان مى كند كه در پى تحصيل آن برآيند واز خيرات ومنافع واقعى در آخرت غفلت بورزند.(2)

6. از نظر قرآن كريم شادى بر دو قسم است؛ الف. شادى هاى بجا. ب. شادى هاى نابجا

نمونه هاى شادى هاى بجا؛

شادى مومنان به فضل الهى ولطف او؛ قل بفضل الله وبرحمته فبذلك فليفرحوا هو خيرمما يجمعون. (يونس، 58)

شادى مؤمنان به نصر الهى؛ يومئذٍ يفرح المؤمنون بنصرالله ينصر من يشاء وهو العزيز الرحيم. (روم، 4)

نمونه هاى شادى هاى نابجا؛

شادى به شركت نكردن در جنگ؛ فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول الله. (توبه، 81)

شادى منافقان در رسيدن مصيبت به رهبر اسلام پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله)؛ ان تصبك حسنة تسؤهم وان تصبك مصيبة يقولوا قد اخذنا امرنا من قبل ويتولّوا وهم فرحون. (توبه، 50)

ص: 156


1- نور ج 9 ص 180-179
2- الميزان ج 16 ص 236

شادى به رفتن راه باطل؛ فتقطّعوا امرهم بينهم زبراً كل حزب بما لديهم فرحون. (مومنون، 53)

و لا تكونوا من المشركين من الذين فرّقوا دينهم وكانوا شيعاً كل حزب بما لديهم فرحون(روم، 32)

شادى به امكانات مادى ودنيوى؛ اذا قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحبّ الفرحين. (قصص، 76)

اللّه يبسط الرزق لمن يشاء ويقدر وفرحوا بالحيوة الدنيا وما الحيوة الدنيا فى الاخرة الّا متاع. (رعد، 26)

مؤمن واقعى كسى است كه به امكانات مادى شاد نشود؛ لكى لا تأسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما اتاكم. (حديد، 23)

شادى به علم ودانش در امور مادى؛ فلمّا جاءهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم. (غافر، 83)

7. حيات دنيا ودار آخرت در آيه 7 سوره روم يعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ

در آيات ذيل تفسير وتبيين شده است:

وَما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِى الْحَيوانُ لَوْ كانُوا يعْلَمُونَ(عنكبوت، 64)

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزينَةٌ وَتَفاخُرٌ بَينَكمْ وَتَكاثُرٌ فِى الْأَمْوالِ وَالْأَوْلاد(حديد، 20)

يا قَوْمِ إِنَّمَا هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِى دَارُ الْقَرَارِ(غافر، 39)

ص: 157

آیه 8-10

اشاره

آيات 10-8

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا في أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثيرًا مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ ( 8)

أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا اْلأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ( 9)

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ ( 10)

ترجمه

آيا آنان با خود نينديشيدند كه خداوند، آسمانها وزمين وآنچه را ميان آن دو است جز بحق وبراى زمان معينى نيافريده است ؟! ولى بسيارى از مردم (رستاخيز و) لقاى پروردگارشان را منكرند! * آيا در زمين گردش نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنها نيرومندتر از اينان بودند وزمين را (براى زراعت وآبادى) بيش از اينان دگرگون ساختند وآباد كردند وپيامبرانشان با دلايل روشن به سراغشان آمدند (امّا آنها انكار كردند وكيفر خود را ديدند)؛ خداوند هرگز به آنان ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مى كردند! * سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند وآن را به مسخره گرفتند!

تفسي -- ر

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سرزنش كفّار به جهت عدم تفكر در حق بودن نظام آفرينش، كفرورزى اكثر مردم، توبيخ كفّار به جهت عدم سير در زمين ومشاهده عاقبت ستمگران، بيان عاقبت بدكاران (ستمگران كافر) به جهت تكذيب آيات الهى.

ب. مراد از حق بودن خلقت آسمانها وزمين وآنچه بين آن دو است، اين است كه: خلقت آن عبث وبى نتيجه نبوده، كه موجود شود وبعد معدوم گردد ودوباره موجود گشته وسپس معدوم شود، بدون اينكه هدفى از آن منظور باشد، پس خداى تعالى اگر عالم را خلق كرده به خاطر نتيجه اى بوده كه بر خلقت آن مترتب است. ممكن است گفته شود نتيجه خلقت هر جزء از عالم جزئى ديگر است، كه بعد از آن موجود مى شود، مانند فرزند كه بعد از پدر به وجود مى آيد، پس هر موجود آينده اى نتيجه موجود قبلى خويش است. ليكن اين حرف

ص: 158

صحيح نيست، چون سراپاى عالم با همه اجزايش دائم الوجود نيست بلكه همه آن فانى وهالك است وقهرا بايد نتيجه وهدفى از خلقت آن در بين باشد، كه آن نتيجه بعد از فناى آن هويدا مى شود وبه همين جهت مى بينيم كه جمله: «خلق نكرد آسمانها وزمين وما بين آن دو را مگر به حق» مقيد كرد به جمله: «و سرآمدى معين».(1)

ج. در آيات مورد بحث وآيات آينده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدء ومعاد مى پردازد نخست به صورت يك استفهام اعتراض آميز مى گويد: «آيا آنها در درون جان خويش تفكر نكردند كه خداوند آسمان وزمين وآنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده ؟ وبراى آن اجل وپايان معينى قرار داده است» أَ وَلَمْ يتَفَكرُوا فِى أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَينَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى. يعنى اگر آنها درست بينديشند آگاه مى شوند كه اولا جهان بر اساس حق آفريده شده وثانيا اين جهان رو به زوال وفنا مى رود واز آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن را آفريده باشد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مى باشد وگرنه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت. بنا بر اين دقت در نظم وحقانيت اين جهان دليل بر وجود مبدء است ودقت در داشتن «اجل مسمى» دليل بر معاد است. لذا در پايان آيه اضافه مى كند: «بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان كافرند» وَإِنَّ كثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ.

د. از آنجا كه تعبيرها به «اجل مسمى» بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال زندگى اين جهان دوام وبقايى ندارد واين هشدارى است به همه دنياپرستان در آيه بعد چنين اضافه مى كند «آيا آنها سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا كشيده شد» أَ وَلَمْ يسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَينْظُرُوا كيفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ. «همانها كه نيرويى بيشتر از اينان داشتند وزمين را دگرگون ساختند وبيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند» كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوها أَكثَرَ مِمَّا عَمَرُوها. «و پيامبران آنها با دلائل آشكار به سوى آنها آمدند» و جاءتهم رسلهم بالبينات. اما آنها خيره سرى كردند ودر برابر حق تسليم نشدند وبه مجازات دردناك الهى مبتلا گشتند. «خداوند به آنها هرگز ستم نكرد، ولى آنها به خويشتن ظلم وستم مى كردند» فَما كانَ اللَّهُ لِيظْلِمَهُمْ وَلكنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ.

ص: 159


1- الميزان ج 16 ص 237

ه -. آخرين آيه مورد بحث آخرين مرحله كفر آنها را بيان مى كند ومى گويد: «سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد انجام دادند بجايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند واز آن بدتر به استهزاء ومسخره كردن آن برخاستند» ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَكانُوا بِها يسْتَهْزِؤُنَ. آرى گناه وآلودگى همچون بيمارى خوره به جان انسان مى افتد وروح ايمان را مى خورد واز بين مى برد وكار به جايى مى رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى آورد واز آن هم فراتر مى رود واو را به استهزاء وسخريه پيامبران وآيات الهى وامى دارد وبه مرحله اى مى رسد كه ديگر هيچ وعظ واندرز وانذارى مؤثر نيست وجز تازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى ماند!(1)

و. آيه 10 سرانجام كار ستمگران مذكور را بيان مى كند وبه همين جهت با كلمه «ثم - سپس» تعبير كرد وكلمه «عاقبۀ» با (نصب) خوانده مى شود، چون خبر «كان» است واسم «كان» كلمه «سواى» است وبا اينكه قاعدتا بايد اسم «كان» اول بيايد وسپس خبر، اگر خبر را مقدم ذكر كرده، براى اين است كه حصر را افاده كند وبفهماند كه سرانجامشان جز «سواى» چيزى نيست. در كلمه «اساؤا» نفرموده در چه چيز بد كردند وخلاصه متعلق آن را ذكر نكرده ومعنايش «عملوا السوء - بد كردند»، است وكلمه «سواى» به معناى حالتى است كه صاحبش از آن در رنج باشد ومقصود از آن در اين جا عذاب بد است وجمله أَنْ كذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ در تقدير لتكذيبهم بآيات اللَّه است ولام تعليل از آن حذف شده ومعنايش اين است كه: سپس سوء العذاب سرانجام كار كسانى شد كه عمل بد مى كردند وغير اين سرانجامى نداشتند، براى اينكه آيات خدا را تكذيب واستهزاء مى كردند.(2)

نكته ها

1. آيه 8 روم

وَإِنَّ كثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ

نقطه مقابل آيه 10 سوره كهف است كه مى فرمايد:

فَمَنْ كانَ يرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يشْرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.

ص: 160


1- نمونه ج 16 ص 374-371
2- الميزان ج 16 ص 239

2. يك نگاه به صفحات تاريخ زندگى بسيارى از ياغيان وجانيان نشان مى دهد كه آنها در آغاز كار چنين نبودند حداقل نور ضعيفى از ايمان در قلب آنها مى تابيد ولى ارتكاب گناهان پى در پى سبب شد كه روز به روز از ايمان وتقوا فاصله بگيرند وسرانجام به آخرين مرحله كفر برسند.

حضرت زينب هنگامى كه ديد يزيد با گفتن كلمات كفرآميز واشعار معروف لعبت هاشم بالملك... كه بيانگر عدم ايمان او به اساس اسلام بود همه چيز را به سخريه گرفته، بعد از حمد الهى ودرود بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) چنين فرمود:

«صدق اللَّه كذلك يقول ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوأى ان كذبوا بآيات اللَّه وكانوا بها يستهزءون.(1)

3. مطالعه ى تاريخ، سير وسفر واستفاده از تجربه ى ديگران، از راه هاى شناخت وترك آن مورد توبيخ است. أَ وَلَمْ يسِيرُوا.(2)

4. آگاهى از تاريخ وفلسفه ى آن وآشنايى با سرنوشت اقوام پيشين، انسان را از ظاهربينى نجات مى دهد. يعْلَمُونَ ظاهِراً... أَ وَلَمْ يسِيرُوا(3)

5. تكيه بر براهين آشكار وقابل فهم شيوه پسنديده در تبليغ معارف دين است كه انبيا از آن بهره مند بودند.(4)

6. نظير آيه 8 روم

آيه 85 حجر: وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَينَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ

و آيه 115 مومنون است: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكمْ عَبَثاً وَأَنَّكمْ إِلَينا لا تُرْجَعُونَ

7. نظير آيه 9 روم

آيات ذيل است

... فَأَهْلَكناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ(انعام، 6)

وَكذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيناهُمْ فَكذَّبُوا رُسُلى فَكيفَ كانَ نَكير ِ (سبا، 45)

ص: 161


1- نمونه ج 16 ص 375
2- راهنما ج 14 ص 153 نور، ج 9 ص 182
3- نور ج 9 ص 182
4- راهنما 14 ص 154.

أَ فَلَمْ يسيرُوا فِى الْأَرْضِ فَينْظُرُوا كيفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثاراً فِى الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يكسِبُونَ(غافر، 82)

آیه 11-16

اشاره

آيات 16-11

اللّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ( 11)

وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ( 12)

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرينَ ( 13)

وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ ( 14)

فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَهُمْ في رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ ( 15)

وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ اْلآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ ( 16)

ترجمه

خداوند آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را بازمى گرداند، سپس شما را بسوى او باز مى گردانند! * آن روز كه قيامت برپا مى شود، مجرمان در نوميدى وغم واندوه فرو مى روند! * وبراى آنان شفيعانى از معبودانشان نخواهد بود ونسبت به معبودهايى كه آنها را همتاى خدا قرار داده بودند كافر مى شوند! * آن روز كه قيامت برپا مى گردد، (مردم) از هم جدا مى شوند؛ * امّا آنان كه ايمان آورده واعمال صالح انجام دادند، در باغى از بهشت شاد ومسرور خواهند بود. * وامّا آنان كه به آيات ما ولقاى آخرت كافر شدند، در عذاب الهى احضار مى شوند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قدرت خداوند بر خلقت نخستين وخلقت مجدد در قيامت. روز قيامت روز نااميدى كفّار وعدم شفيعان براى آنان. روز قيامت روز جدايى مردم از يكديگر. بسر بردن مؤمنان صالح در بهشت، احضار كفّار در جهنّم براى عذاب.

ب. در آيه نخست مى فرمايد: «خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى كند وبعد به سوى او بازمى گرديد» اللَّهُ يبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيهِ تُرْجَعُونَ. در اين آيه يك استدلال كوتاه براى مساله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآن نيز به عبارات ديگرى تكرار گرديده است وآن اينكه: «همان كسى كه قدرت بر آفرينش نخستين داشت قدرت بر معاد هم دارد».(1)

ص: 162


1- راهنما ج 14 ص 159، نمونه ج 16 ص 377

آيه بعد وضع مجرمان را چنين مجسم مى كند: «آن روز كه قيامت بر پا مى شود مجرمان در نوميدى وغم واندوه فرو مى روند» وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ. «يبلس» از ماده «ابلاس» در اصل به معنى اندوه ناشى از شدت سختى است ونيز به معناى ياس آمده است.(1)

ج. در آيه بعد مى افزايد: «آنها شفيعانى از معبودانشان ندارند» وَلَمْ يكنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ. همان بتها ومعبودهاى ساختگى كه هر وقت از آنها سؤال مى شد چرا اينها را مى پرستيد؟ مى گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ: به همين جهت «نسبت به معبودهايى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند واز آنها تنفر وبيزارى مى جويند» وَكانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ.(2)

سپس به گروه هاى مختلف مردم در آن روز اشاره كرده، مى گويد: «روزى كه قيامت بر پا مى شود مردم از هم جدا مى گردند» وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يوْمَئِذٍ يتَفَرَّقُونَ. «گروهى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم وشاد ومسرور خواهند بود، آن چنان كه آثار شادى در چهره هايشان هويدا مى گردد» فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِى رَوْضَةٍ يحْبَرُونَ.

اما آنها كه كافر شدند وآيات ما ولقاى آخرت را تكذيب كردند آنها براى عذاب الهى احضار مى شوند وَأَمَّا الَّذِينَ كفَرُوا وَكذَّبُوا بِآياتِنا وَلِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِك فِى الْعَذابِ مُحْضَرُونَ.(3)

د. «يحبرون» از ماده «حبر» (بر وزن قشر) به معنى اثر جالب وخوب است وبه حالت شادى وسرورى كه آثار آن در چهره ظاهر گردد نيز گفته مى شود واز آنجا كه قلب بهشتيان چنان مالامال از شادى وسرور است كه آثار آن در تمام وجودشان ظاهر مى گردد اين تعبير در مورد آنها به كار رفته است. «روضۀ» به معنى محلى است كه آب ودرخت فراوان دارد، لذا به باغهاى خرم وسرسبز «روضۀ» اطلاق مى شود واگر مى بينيم در اينجا اين كلمه به صورت نكره آمده است براى تعظيم وبزرگداشت آن است.(4)

ص: 163


1- تبيان ج 8 ص 235، مجمع البيان ج 8 ص 465، راهنما 14 ص 160، نمونه ج 16 ص 377
2- نمونه ج 16 ص 378
3- همان ص 380
4- تبيان ج 8 ص 236، مفردات راغب، نمونه ج 16 ص 379، راهنما 14 ص 164

نكته ها

1. در قيامت، پاكان از ناپاكان جدا مى شوند. يتَفَرَّقُونَ(قيامت از يك سو يوْمَ الْجَمْعِ، (شورى، 7) روز گردهمايى واز سوى ديگر يوْمُ الْفَصْلِ، (صافّات، 21) روز جدايى است).(1)

2. نا اميدى كفار ومجرمان هم در دنياست هم در آخرت؛

(در دنيا)؛ قرآن كريم مى فرمايد كفار را به هنگامى كه در نعمت هاى مادى خوشحال هستند، يك دفعه عذاب مى كنيم در آن زمان نااميد مى شوند؛ فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَىءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ. (انعام، 44)

(در قيامت)؛ وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ. (روم، 12)

3. نظير آيه 13 روم: وَلَمْ يكنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَكانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرينَ آيات 81 و 82 مريم است:

وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيكونُوا لَهُمْ عِزًّا. كلاَّ سَيكفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَيكونُونَ عَلَيهِمْ ضِدًّا

4. نظير آيه 14 روم: وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يوْمَئِذٍ يتَفَرَّقُونَ

آيات ذيل است:

وَامْتازُوا الْيوْمَ أَيهَا الْمُجْرِمُونَ(يس، 59)

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كالَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَمَماتُهُمْ ساءَ ما يحْكمُونَ(جاثيه، 21)

إِنَّ يوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً(نبا، 17)

ص: 164


1- نور ج 9 ص 185

آیه 17-19

اشاره

آيات 19-17

فَسُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ ( 17)

وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ ( 18)

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ ( 19)

ترجمه

منزه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد وصبح مى كنيد؛ * وحمد وستايش مخصوص اوست در آسمان وزمين وبه هنگام عصر وهنگامى كه ظهر مى كنيد. * او زنده را از مرده بيرون مى آورد ومرده را از زنده وزمين را پس از مردنش حيات مى بخشد وبه همين گونه روز قيامت (از گورها) بيرون آورده مى شويد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم تسبيح خداوند به هنگام چهار زمان (آغاز شب، طلوع صبح، عصر، زوال ظهر) اختصاص حمد به پروردگار در نظام هستى. قدرت خداوند بر خارج ساختن موجود زنده از مرده وبالعكس نشانه اى بر معاد.

ب. در مورد بهشتيان تعبير به «يحبرون» آمده كه نشان رضايت همه جانبه آنها است، ولى در باره دوزخيان به «محضرون» تعبير مى كند كه دليل بر نهايت كراهت وناخوشايندى آنها است، زيرا احضار كردن در مواردى اطلاق مى شود كه بر خلاف ميل باطنى انسان صورت مى گيرد.

ج. در آيات مورد بحث به تسبيح وحمد پروردگار وتنزيه وتقديس او از هر گونه شرك ونقص وعيب پرداخته مى فرمايد: «تسبيح وتنزيه از آن خدا است به هنگامى كه شام مى كنيد وهنگامى كه صبح مى كنيد» فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ. «و حمد وستايش مخصوص ذات پاك او است در آسمان وزمين ومنزه است به هنگام عصر وهنگامى كه وارد ظهر مى شويد» وَلَهُ الْحَمْدُ فِى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيا وَحِينَ تُظْهِرُونَ. به اين ترتيب در اين دو آيه چهار وقت براى «تسبيح» پروردگار بيان شده: آغاز شب حِينَ تُمْسُونَ. طلوع صبح وَحِينَ تُصْبِحُونَ. عصرگاهان وَعَشِيا وبه هنگام زوال ظهر وَحِينَ تُظْهِرُونَ.

ص: 165

د. در آيه بعد باز به مساله معاد بازمى گردد واز طريق ديگرى به استبعاد منكران چنين پاسخ مى گويد: «خداوند همواره زنده را از مرده ومرده را از زنده خارج مى كند وزمين را بعد از مرگ حيات مى بخشد وهمين گونه روز قيامت مبعوث وخارج مى شويد» يخْرِجُ الْحَى مِنَ الْمَيتِ وَيخْرِجُ الْمَيتَ مِنَ الْحَى وَيحْى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَكذلِك تُخْرَجُونَ.(1)

ه -. در معناى جمله يخرج الحى من الميت ويخرج الميت من الحى سه وجه بيان شده: 1 - خلقت موجودات زنده از زمين مرده ودوباره خاك كردن آنهاست، 2 - خداوند انسان زنده را از نطفه مرده خلق كرده ونطفه مرده را از انسان زنده خارج مى سازد. 3 - مؤمن را از كافر وكافر را از مؤمن خلق مى كند، چون خود خداى تعالى كافر را مرده ومؤمن را زنده ناميده وفرموده: أَ وَمَنْ كانَ مَيتاً فَأَحْييناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً(انعام، 122).(2)

نكته ها

1. تنزيه خداوند وپاك دانستن او از عيب ها، بر ستايش او تقدّم دارد. سبحان الله له الحمد.(3)

2. جنس حمد وتمام ستايشها مخصوص خداوند است، (ال) در (الحمد) براى جنس است وتقديم (له) بر (الحمد) مفيد انحصار است.(4)

3. پديد آمدن موجود زنده از موجود بى جان وبالعكس امرى مستمر ودائمى است (يخرج) فعل مضارع دال بر استمرار است.(5)

4. نظير آيه 19 روم آيه شريفه 9 فاطر است؛ و اللَّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيتٍ فَأَحْيينَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذلِكَ النُّشُورُ.

ص: 166


1- نمونه ج 16 ص 384-380
2- تبيان ج 8 ص 238، مجمع البيان ج 8 ص 468، الميزان ج 16 ص 243، اطيب البيان ج 10 ص 373
3- نور ج 9 ص 187
4- اطيب البيان ج 10 ص 371، راهنما 14 ص 167
5- راهنما 14 ص 168

آیه 20-22

اشاره

آيات 22-20

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ ( 20)

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ( 21)

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِلْعالِمينَ ( 22)

ترجمه

از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس بناگاه انسان هايى شديد ودر روى زمين گسترش يافتيد! * واز نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد ودر ميانتان مودّت ورحمت قرار داد؛ در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند! * واز آيات او آفرينش آسمانها وزمين وتفاوت زبانها ورنگهاى شماست؛ در اين نشانه هايى است براى عالمان!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نشانه قدرت خداوند بر آفرينش انسان از خاك، نشانه ديگر او بر آفريدن همسر از جنس انسان به منظور آرامش، نشانه ديگر خداوند آفرينش نظام هستى وتفاوت زبانها ورنگها.

ب. در جمله ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ كلمه «اذا» به اصطلاح اهل ادب، فجائيه (ناگهانى) است ومعناى جمله اين است كه: خداوند شما را از زمين خلق كرد، ناگهان انسانى تمام عيار شديد وبه روى زمين منتشر گشتيد، با اينكه انتظار مى رود از زمين مرده مرده اى ديگر پديد آيد، نه موجودى جاندار، ليكن ناگهان ويك دفعه موجودى زنده وبا شعور وعقل گشته وبراى تدبير امر زندگى خود در روى زمين به جنب وجوش درآمديد، پس جمله ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ در معناى همان جمله ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ مى باشد. پس خلقت انسان يعنى جمع كردن اجزاء ومواد زمينى وآنها را بهم تركيب كردن، آيتى وهمه آن را انسانى داراى حيات وشعور عقلى ساختن، آيتى ويا آياتى ديگر است بر وجود صانعى زنده وعليم كه امور را تدبير مى كند واين نظام عجيب را به وجود مى آورد.(1)

ص: 167


1- الميزان ج 16 ص 248

ج. منظور از آفرينش همسران از خودتان خلق لكم من انفسكم ازواجا اين است كه خداوند از جنس وشكل خودتان همسرانتان را آفريد.(1)

د. وَمِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِكمْ وَأَلْوانِكمْ... ظاهرا مراد از اختلاف لسانها، اختلاف واژه ها باشد، كه يكى عربى ويكى فارسى، ويكى اردو ويكى چيز ديگر است ونيز مراد از اختلاف الوان اختلاف نژادهاى مختلف از نظر رنگ باشد كه يكى سفيد پوست، ديگرى سياه، يكى زرد پوست وديگرى سرخ پوست است. البته ممكن است اختلاف لسان شامل اختلاف در لهجه ها واختلاف آهنگ صداها نيز بشود، چون مى بينيم كه در يك زبان بين اين شهر وآن شهر وحتى اين ده وده مجاورش اختلاف در لهجه هست، هم چنان كه اگر دقت شود خواهيم ديد كه لحن صداى دو نفر مثل هم نيست.(2)

ه -. بخش مهمى از آيات توحيدى قرآن را همين آيات تشكيل مى دهد. اين آيات كه همه با تعبير من آياته(يكى از نشانه هاى خدا...) آغاز مى شود وآهنگ مخصوص ولحن گيرا وجذاب وتعبيرات مؤثر وعميقى دارد مجموعا از هفت آيه تشكيل شده كه شش آيه آن پشت سر هم ويك آيه جداگانه است (آيه 46 همين سوره). اين هفت آيه تقسيم بندى جالبى از نظر آيات «آفاقى» و «انفسى» دارد، به طورى كه سه آيه در باره آيات انفسى (نشانه هاى خدا در وجود خود انسان) وسه آيه در باره آيات آفاقى (نشانه هاى عظمت پروردگار در بيرون وجود انسان) ويك آيه از آيات انفسى وهم از آيات آفاقى سخن مى گويد. قابل توجه اينكه آياتى كه با اين جمله شروع مى شود در قرآن يازده آيه بيش نيست كه هفت آيه آن در همين سوره روم است ودو آيه در سوره فصلت (آيه 37 و 39) ودو آيه در سوره شورى است (آيه 29 و 32) ومجموع اين يازده آيه حقاً يك دوره كامل توحيد است.

و. فرق ميان «مودت» و «رحمت» ممكن است از جهات مختلفى باشد: 1 - «مودت» انگيزه ارتباط در آغاز كار است، اما در پايان كه يكى از دو همسر ممكن است ضعيف وناتوان گردد وقادر بر خدمتى نباشد «رحمت» جاى آن را مى گيرد. 2 - «مودت» در مورد بزرگترها است كه مى توانند نسبت بهم خدمت كنند اما كودكان وفرزندان كوچك در سايه «رحمت» پرورش

ص: 168


1- مجمع البيان ج 8 ص 470.
2- مجمع البيان ج 8 ص 470، الميزان ج 16 ص 250

مى يابند. 3 - «مودت» غالبا جنبه متقابل دارد، اما رحمت يك جانبه وايثارگرانه است، زيرا براى بقاء يك جامعه گاه خدمات متقابل لازم است كه سرچشمه آن مودت است وگاه خدمات بلاعوض كه نياز به ايثار و «رحمت» دارد.

نكته ها

1. جالب اينكه قرآن در اين آيه هدف ازدواج را سكونت وآرامش قرار داده است وبا تعبير پر معنى «لتسكنوا» مسائل بسيارى را بيان كرده ونظير اين تعبير در آيه 189 سوره اعراف نيز آمده است. به راستى وجود همسران با اين ويژگيها براى انسانها كه مايه آرامش زندگى آنها است يكى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى شود. اين آرامش از اينجا ناشى مى شود كه اين دو جنس مكمل يكديگر ومايه شكوفايى ونشاط وپرورش يكديگر مى باشند بطورى كه هر يك بدون ديگرى ناقص است.(1)

2. در ميان آفريده ها، انسان بارزترين آنهاست. (آياتى كه درباره ى نشانه هاى قدرت الهى است، از انسان شروع مى شود). مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكمْ مِنْ تُرابٍ.

3. در خاك، حسّ وحركت نيست، ولى در انسان هست واين، نشانه ى قدرت وعظمت پروردگار است. خَلَقَكمْ مِنْ تُرابٍ... تَنْتَشِرُونَ.

4. مودّت ورحمت، هر دو با هم كارساز است. (مودّت بدون رحمت وخدمت، به سردى كشيده مى شود ورحمت بدون مودّت نيز دوام ندارد). مَوَدَّةً وَرَحْمَةً.(2)

5. فخر رازى گويد: جهت اينكه قرآن كريم مودت ورحمت را درباره زن وشوهر بيان كرد آن است كه مودت مربوط به دوران قبل از پيرى است كه زن وشوهر به يكديگر علاقه مند هستند، لكن در ايام پيرى ومريضى علاقه ومحبتى نيست، اگر به يكديگر خدمت مى كنند از روى ترحم ورحمت است.(3)

6. هر زبانى براى خود ارزش واصالت دارد وتغيير آن نه كمال است ونه لازم. (هيچ كس حقّ ندارد نژادها وزبان هاى ديگر را تحقير نمايد). وَمِنْ آياتِهِ... اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكمْ وَأَلْوانِكمْ.(4)

ص: 169


1- نمونه ج 16 ص 392-388
2- نور ج 9 ص 189-188
3- تفسير كبير 25 ص 112.
4- نور ج 9 ص 190

7. موضوع تفاوت انسان ها در رنگ وشكل وقيافه از آيات الهى است، زيرا اگر انسانها مثل يكديگر بودند چه مشكلاتى در جامعه پيش مى آمد، (مثل اينكه اگر كسى جرمى مرتكب مى شد به عهده ديگرى مى انداخت).(1)

8. خلق به معناى جعل

قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد: وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيهَا(الروم، 21) در آيه ديگر مى فرمايد وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً(النحل، 72) از اين دو آيه استفاده مى شود كه خلق ازواج از انسان به معناى جعل وقرار دادن است بنابراين معناى آيه شريفه يا أَيهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا(النساء، 1) روشن مى شود كه خلقت همسر انسان از انسان به معناى جعل وقرار دادن همسر براى انسان است.

9. با اينكه جهان هستى نشانه اى براى همه مردم است، لكن تنها دانشمندان از آن بهره مند مى شوند؛ (للعالمين).

10. ضرورت تفكر؛ قرآن كريم همه انسان ها را دعوت به تفكر وانديشيدن كرده كه به پنج مورد آن اشاره مى شود؛

تفكر در مبدأ نظام هستى؛ و يتفكرون فى خلق السّماوات والأرض. (آل عمران، 191)

تفكر در مرگ؛ اللّه يتوفّى الأنفس حين موتها والّتى لم تمت فى منامها. * إنّ فى ذلك لآياتٍ لقومٍ يتفكرون. (زمر، 42)

تفكر درحقيقت قرآن؛ و أنزلنا إليك الذّكر لتبين للنّاس ما نزّل إليهم ولعلّهم يتفكرون. (نحل، 44)

تفكر در رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ ثمّ تتفكروا مابصاحبكم من جنّةٍ إن هو إلّا نذيرٌ. (سبأ، 46)

تفكر در نظام خانواده؛ و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودّةً ورحمةً إنّ فى ذلك لآياتٍ لقومٍ يتفكرون. (روم، 21)

ص: 170


1- كشاف ج 3 ص 473.

آیه 23-25

اشاره

آيات 25-23

وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ( 23)

وَ مِنْ آياتِهِ يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيي بِهِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ( 24)

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ اْلأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ اْلأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ ( 25)

ترجمه

و از نشانه هاى او خواب شما در شب وروز است وتلاش وكوششتان براى بهره گيرى از فضل پروردگار (و تأمين معاش)؛ در اين امور نشانه هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند! * واز آيات او اين است كه برق ورعد را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترس وهم اميد است (ترس از صاعقه واميد به نزول باران) واز آسمان آبى فرو مى فرستد كه زمين را بعد از مردنش به وسيله آن زنده مى كند؛ در اين نشانه هايى است براى جمعيتى كه مى انديشند! * واز آيات او اين است كه آسمان وزمين به فرمان او برپاست؛ سپس هنگامى كه شما را (در قيامت) از زمين فراخواند، ناگهان همه خارج مى شويد (و در صحنه محشر حضور مى يابيد)!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نشانه خداوند در خواب انسانها در شب وروز، بهره مندى افراد شنوا از آيات حق، نشانه خداوند در نشان دادن برق وصاعقه براى ترس وطمع، نزول باران از آسمان عامل زنده شدن زمين، بهره مندى از آيات الهى براى اهل تعقّل، نشانه خداوند در نگهدارى آسمان وزمين به اراده خداوند.

ب. اين حقيقت بر هيچ كس پوشيده نيست كه همه «موجودات زنده» براى تجديد نيرو وبه دست آوردن آمادگى لازم براى ادامه كار وفعاليت نياز به استراحت دارند.(1)

اين موهبت بزرگ الهى سبب مى شود كه جسم وروح انسان به اصطلاح سرويس شود وبا بروز حالت خواب كه يك نوع وقفه وتعطيل كار بدن است آرامش ورفع خستگى

ص: 171


1- نمونه ج 16 ص 398

حاصل گردد وانسان حيات ونشاط ونيروى تازه اى پيدا كند.(1)

ج. وَمِنْ آياتِهِ يرِيكمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً. «ترس» از خطرات ناشى از برق كه گاه به صورت «صاعقه» در مى آيد وهر چيز را در حوزه آن قرار گيرد آتش مى زند وخاكستر مى كند، و «اميد» از نظر نزول باران كه غالبا بعد از رعد وبرق به صورت رگبار فرو مى ريزد.(2)

نكت - ه ه - ا

1. خواب را قبل از ابتغاء فضل اللَّه كه در آيات قرآن به معنى تلاش براى روزى است قرار داده، اشاره به اينكه پايه اى براى آن محسوب مى شود، چرا كه بدون خواب كافى ابتغاء فضل اللَّه مشكل است.

2. تعبير به «دعاكم» (شما را فرا مى خواند) اشاره به اين است كه همانطور كه براى تدبير ونظم جهان يك فرمان او كافى است، براى بعث ونشور ورستاخيز نيز يك دعوت او كفايت مى كند، مخصوصا با توجه به جمله إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ كه «اذا» در آن به اصطلاح براى «مفاجاۀ» است روشن مى سازد كه با يك دعوت او همه ناگهان بيرون مى ريزند. ضمنا تعبير دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ نشانه روشنى بر معاد جسمانى است كه انسان در رستاخيز از اين زمين فرا خوانده مى شود.(3)

3. نعمت هايى كه دريافت مى كنيم، به خاطر استحقاق نيست، بلكه لطف وفضل الهى است. مِنْ فَضْلِهِ.(4)

دعوت پيامبر خدا، مرده را زنده مى كند، ثُمَّ ادْعُهُنَّ يأْتِينَك سَعْياً(بقره، 260) تا چه رسد به دعوت الهى. دَعاكمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ.(5)

ص: 172


1- همان، تبيان ج 8 ص 242
2- همان ص 401، همان
3- نمونه ج 16 ص 403-399
4- راهنما ج 14 ص 177، نور ج 9 ص 191
5- نور ج 9 ص 193

آیه 26-29

اشاره

آيات 29-26

وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ ( 26)

وَ هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ( 27)

ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ في ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ اْلآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ( 28)

بَلِ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدي مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ ( 29)

ترجمه

و از آن اوست تمام كسانى كه در آسمانها وزمين اند وهمگى در برابر او خاضع ومطيع اند! * او كسى است كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را بازمى گرداند واين كار براى او آسانتر مى باشد؛ وبراى اوست توصيف برتر در آسمانها وزمين؛ واوست توانمند وحكيم! * خداوند مثالى از خودتان، براى شما زده است: آيا (اگر مملوك وبرده اى داشته باشيد)، اين برده هاى شما هرگز در روزى هايى كه به شما داده ايم شريك شما مى باشند؛ آنچنان كه هر دو مساوى بوده واز تصرّف مستقل وبدون اجازه آنان بيم داشته باشيد، آن گونه كه در مورد شركاى آزاد خود بيم داريد؟! اينچنين آيات خود را براى كسانى كه تعقّل مى كنند شرح مى دهيم. * ولى ظالمان بدون علم وآگاهى، از هوى وهوسهاى خود پيروى كردند! پس چه كسى مى تواند آنان را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟! وبراى آنها هيچ ياورى نخواهد بود!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختصاص نظام هستى به خداوند، خضوع مخلوقات براى او، آسانتر بودن اعاده خلق از آفرينش نخستين، تمثيل خداوند براى مشركان، در عدم مساوات برده گان با آنها در امكانات، پيروى ستمگران از هواى نفس خويش وعدم ياور براى آنان.

ب. بعد از استدلال بر وحدانيت خدا وبر معاد، از طريق شمردن آيات الهى، كه پشت سر هم فرمود: وَمِنْ آياتِهِ * ومِنْ آياتِهِ تا آنجا كه فرمود: وَلَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ...، كه خود يكى از صفات فعلى خداست، اينك در اين آيات روش استدلال را از راه شمردن

ص: 173

آيات به استدلال به صفات فعلى خدا تغيير داد، كه آنها را تا آخر سوره در چهار فصل بيان مى فرمايد، در هر فصل چند صفت از صفات فعل كه مستلزم وحدانيت خدا ومعاد است، ذكر مى كند، فصل اول با آيه وَهُوَ الَّذِى يبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ... آغاز شده وفصل دوم با آيه اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكمْ ثُمَّ رَزَقَكمْ... وفصل سوم با آيه اللَّهُ الَّذِى يرْسِلُ الرِّياحَ.. وفصل چهارم با آيه اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكمْ مِنْ ضَعْفٍ...، آغاز شده است.(1)

ج. مراد از قيام آسمان وزمين به امر خدا، ثبوت آن دو است بر حالاتى كه عبارت است از حركت وسكون وتغيير وثبات كه خدا به آنها داده واما اينكه كلمه «أمر» به چه معناست ؟ آيه إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كنْ فَيكونُ(يس، 82) جوابگوى آن است.(2)

د. وَهُوَ الَّذِى يبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيهِ. قرآن در اين آيه با كوتاهترين استدلال، مساله امكان معاد را اثبات كرده است، مى گويد: شما معتقديد آغاز آفرينش از او است، بازگشت مجدد كه از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟ دليل آسانتر بودن «اعاده» از «آغاز» اين است كه در آغاز اصلا چيزى نبود وخدا آن را ابداع كرد، ولى در اعاده لا اقل مواد اصلى موجود است، تعبير به آسان بودن وسخت بودن از دريچه فكر ما است، والا براى وجودى كه بى نهايت است «سخت» و «آسان» هيچ تفاوتى ندارد، اصولا سخت وآسان در جايى مفهوم دارد كه سخن از قدرت محدودى در ميان باشد، اما هنگامى كه سخن از قدرت نامحدود در ميان است سخت وآسان بى معنى مى شود. به تعبير ديگر برداشتن عظيمترين كوه هاى روى زمين براى خداوند به همان اندازه آسان است كه برداشتن يك پر كاه! وشايد به همين دليل بلافاصله در ذيل آيه مى فرمايد: «و براى خدا است توصيف برتر در آسمان وزمين» وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ.(3)

ه -. بعد از بيان قسمتى ديگر از دلائل توحيد ومعاد در آيات گذشته به ذكر دليلى بر نفى شرك به صورت بيان يك مثال پرداخته، مى گويد: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» ضَرَبَ لَكمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكمْ وآن مثال اين است كه اگر بردگان ومملوكهايى در اختيار شما باشد «آيا اين مملوكهايتان هرگز شريك شما در روزيهايى كه به شما داده ايم

ص: 174


1- الميزان ج 16 ص 259
2- مجمع البيان ج 8 ص 471، الميزان ج 16 ص 253
3- مجمع البيان ج 8 ص 473، نمونه ج 16 ص 410

مى باشند»؟! هَلْ لَكمْ مِنْ ما مَلَكتْ أَيمانُكمْ مِنْ شُرَكاءَ فِى ما رَزَقْناكمْ. «آن چنان كه هر دو با هم كاملا مساوى باشيد» فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ. «آن چنان كه بيم داشته باشيد آنها مستقلا وبدون اجازه شما در اموالتان تصرف كنند، همانگونه در مورد شركاى آزاد، در اموال يا ميراث خود بيم داريد» تَخافُونَهُمْ كخِيفَتِكمْ أَنْفُسَكمْ. يا آن چنان كه شما حاضر نيستيد بدون اجازه آنها دخل وتصرفى در اموالتان كنيد. وقتى در مورد بردگانتان كه «ملك مجازى» شما هستند اين چنين امرى را نادرست وغلط مى دانيد، چگونه مخلوقات را كه ملك حقيقى خدا هستند شريك او مى پنداريد؟ يا پيامبرانى همچون مسيح، يا فرشتگان خدا، يا مخلوقاتى همچون جن ويا بتهاى سنگى وچوبى را شركاء خدا مى شمريد؟ اين چه قضاوت زشت ودور از منطقى است ؟!

و. ولى اين آيات بينات واين گونه مثالهاى واضح وروشن براى صاحبان انديشه است، نه ظالمان هواپرست بى دانشى كه پرده هاى جهل ونادانى بر قلب آنها فرو افتاده وخرافات وتعصبات جاهلى فضاى فكر آنها را تيره وتار كرده. لذا در آيه بعد مى افزايد: «ظالمان از هوا وهوسهاى خويش بدون علم وآگاهى پيروى مى كنند وتابع هيچ منطقى نيستند» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا اهوائهم بغير علم. اينها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افكنده است «و چه كسى مى تواند آنها را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند»؟! فَمَنْ يهْدِى مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ.

مسلم است كسانى را كه خدا رهايشان سازد وبه خويشتن واگذار كند «براى آنها هيچ يار وياورى نخواهد بود» وَما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ.(1)

نكته ها

1. نكته قابل توجه در ترتيب فواصل آيات است، اول فرموده «يتفكرون»، بعد «للعالمين»، بعد «يسمعون» سپس «يعقلون» واز اين ترتيب اين نكته استفاده مى شود كه انسان اول فكر مى كند، بعد عالم مى شود وبعد هر گاه چيزى از حقايق را شنيد در خود جاى مى دهد، آن گاه پيرامون آن تعقل مى كند - وخدا داناتر است.(2)

ص: 175


1- نمونه ج 16 ص 415-412
2- الميزان ج 16 ص 255

2. استفاده از امور عينى ومحسوس براى تبيين امور غيبى از روشهاى تبليغى قرآن كريم است (استفاده از آفرينش نخستين به منظور استدلال براى معاد).(1)

3. تعبير به «ظلموا» بجاى «اشركوا» اشاره به اين است كه «شرك» خود بزرگترين «ظلم» محسوب مى شود.(2)

4. انسان ها با اينكه امكاناتشان خدادادى است حاضر نيستند برده ها وموجودات زيردستشان را در ثروت خود سهيم كنند، پس چگونه براى خداوند شريك قائل مى شوند، با اينكه شريك ها مخلوق خداوندند.(3)

5. اگر خداوند آنها را از طريق حق گمراه ساخته به خاطر ظلمشان است، همانگونه كه در سوره ابراهيم آيه 27 مى خوانيم: وَيضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ: «خداوند ظالمان را گمراه مى سازد».

6. خداوند در همه چيز يكتاست: در مالكيت: لَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ در عبادت: كلٌّ لَهُ قانِتُونَ در خالقيت: هُوَ الَّذِى يبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ در كمالات: وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى.

ص: 176


1- راهنما 14 ص 185.
2- الميزان ج 16 ص 280، نمونه، ج 16 ص 415
3- راهنما 14 ص 188.

آیه 30-32

اشاره

آيات 32-30

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ ( 30)

مُنيبينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ ( 31)

مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ( 32)

ترجمه

پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار؛ ولى اكثر مردم نمى دانند! * اين بايد در حالى باشد كه شما بسوى او بازگشت مى كنيد واز (مخالفت فرمان) او بپرهيزيد، نماز را برپا داريد واز مشركان نباشيد. * از كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند وبه دسته ها وگروه ها تقسيم شدند! و (عجب اينكه) هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: توجه به عبادت وفطرت توحيدى. تغيير نپذيرفتن فطرت ودين قيم خداوند. لزوم انابه به سوى خداوند وپرهيزكارى ودورى از شرك ورزى.

ب. «وجه» به معنى «صورت» است ودر اينجا منظور صورت باطنى است، بنا بر اين منظور تنها توجه با صورت نيست، بلكه توجه با تمام وجود است، زيرا وجه وصورت مهمترين عضو بدن وسنبل آن است. «اقم» از ماده «اقامه» به معنى صاف ومستقيم كردن وبر پا داشتن است. و «حنيف» از ماده «حنف» (بر وزن كنف) به معنى تمايل از باطل به سوى حق واز كجى به راستى است.

مجموع اين جمله چنين معنى مى دهد كه توجه خود را دائما به سوى آئينى داشته باش كه از هر گونه اعوجاج وكجى خالى است، همان آئين اسلام وهمان آئين پاك وخالص خدا است. آيه فوق تاكيد مى كند كه دين حنيف وخالص خالى از هر گونه شرك دينى است كه خداوند در سرشت همه انسانها آفريده است سرشتى است جاودانى وتغيير ناپذير هر چند

ص: 177

بسيارى از مردم توجه به اين واقعيت نداشته باشند.(1)

ج. در آيه بعد چنين مى افزايد: اين توجه شما به دين حنيف خالص وفطرى «در حالى است كه شما بازگشت به سوى پروردگار مى كنيد» مُنِيبِينَ إِلَيهِ. اصل واساس وجود شما بر توحيد است وسرانجام بايد به سوى همين اصل بازگرديد. «منيبين» از ماده «انابه» در اصل به معنى بازگشت مكرر است ودر اينجا منظور بازگشت به سوى خدا وبازگشت به سوى سرشت توحيدى مى باشد(2) ، يا به معناى انقطاع الى الله است كه به وسيله اطاعت او از اطاعت ديگران منقطع شويد.

د. قابل توجه اينكه: «اقم وجهك» به صورت مفرد آمده، «منيبين» به صيغه جمع، اين نشان مى دهد كه دستور اول گرچه مفرد است ومخاطب آن پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى باشد، ولى در حقيقت همه مؤمنين ومسلمين مخاطبند. كه خداوند آنها را فرمان داده تا در عبادت خود متوجه او باشند وبه دنبال دستور «انابه» وبازگشت، دستور به «تقوا» مى دهد كه جامع همه اوامر ونواهى الهى است، مى فرمايد «از خداوند بپرهيزيد» وَاتَّقُوهُ. «و نماز را بر پا داريد» وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ. مى گويد: «و از مشركان نباشيد» وَلا تَكونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ. پيدا است كه دستورات چهارگانه اى كه در اين آيه آمده همه تاكيدى است بر مساله توحيد وآثار عملى آن، اعم از توبه وبازگشت به سوى خدا، تقوا، اقامه نماز وپرهيز از شرك.(3)

ه -. در آخرين آيه مورد بحث يكى از نشانه ها وپى آمدهاى شرك را در عبارتى كوتاه وپر معنى بيان كرده، مى گويد: «از مشركان نباشيد، از آنها كه دين خود را پراكنده ساختند وبه دسته ها وگروه هاى مختلفى تقسيم شدند» مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكانُوا شِيعاً وعجب اين كه با تمام تضاد واختلافى كه داشتند «هر گروه از آئين وروش خود شاد وخوشحالند»! كلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيهِمْ فَرِحُونَ.(4)

و. در حديث معتبرى كه محدث بزرگوار «كلينى» در «اصول كافى» آورده از هشام بن سالم چنين نقل مى كند كه مى گويد: از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم: منظور از فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ

ص: 178


1- نمونه ج 16 ص 418-417
2- تبيان ج 8 ص 249، مجمع البيان ج 8 ص 475، نمونه ج 16 ص 419، اطيب البيان ج 10 ص 384.
3- نمونه ج 16 ص 420، كشاف ج 3 ص 479.
4- نمونه ج 16 ص 421

عَلَيها چيست ؟ فرمود: «منظور، توحيد است» ونيز در همان كتاب كافى از يكى ديگر از ياران امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه وقتى از امام، تفسير آيه را مطالبه كرد، امام فرمود: هى الاسلام. در حديث مشابهى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم كه در پاسخ «زراره» يكى از ياران دانشمندش كه از تفسير آيه سؤال كرده بود فرمود: فطرهم على المعرفة به: خداوند سرشت آنها را بر معرفت وشناخت خود قرار داد.(1)

نكته ها

1. آيه فوق بيانگر چند حقيقت است: نه تنها خداشناسى، بلكه دين وآئين بطور كلى ودر تمام ابعاد، يك امر فطرى است وبايد هم چنين باشد، زيرا مطالعات توحيدى به ما مى گويد ميان دستگاه «تكوين» و «تشريع» هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتما ريشه اى در فطرت دارد وآنچه در تكوين ونهاد آدمى است مكملى براى قوانين شرع خواهد بود.

2. دين به صورت خالص وپاك از هر گونه آلودگى در درون جان آدمى وجود دارد وانحرافات يك امر عارضى است، بنابراين وظيفه پيامبران اين است كه اين امور عارضى را زايل كنند وبه فطرت اصلى انسان امكان شكوفايى دهند. جمله لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ وبعد از آن جمله ذلِك الدِّينُ الْقَيمُ تاكيدهاى ديگرى بر مساله فطرى بودن دين ومذهب وعدم امكان تغيير اين فطرت الهى است.(2)

3. گرايش فطرى ودرونى به دين را با مناجات وانابه وتقوا ونماز شكوفا نماييد. مُنِيبِينَ إِلَيهِ.(3)

4. نماز داراى جايگاهى والا در ميان تكاليف دينى است از اين رو در آيه شريفه به طور خاص بيان شده است.(4)

ص: 179


1- اصول كافى ج 2 ص 10، نور الثقلين ج 4 ص 182، اطيب البيان ج 10 ص 383.
2- نمونه ج 16 ص 419-418
3- نور ج 9 ص 198
4- راهنما 14 ص 199.

آیه 33-36

اشاره

آيات 36-33

وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنيبينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ( 33)

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ( 34)

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ ( 35)

وَ إِذا أَذَقْنَا النّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ ( 36)

ترجمه

هنگامى كه رنج وزيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى خوانند وتوبه كنان بسوى او بازمى گردند؛ امّا همين كه رحمتى از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى شوند. * (بگذار) نعمت هايى را كه ما به آنها داده ايم كفران كنند! و (از نعمتهاى زودگذر دنيا هر چه مى توانيد) بهره گيريد؛ امّا بزودى خواهيد دانست (كه نتيجه كفران وكامجوييهاى بى حساب شما چه بوده است)! * آيا ما دليل محكمى بر آنان فرستاديم كه از شركشان سخن مى گويد (و آن را موجّه مى شمارد)؟! * وهنگامى كه رحمتى به مردم بچشانيم، از آن خوشحال مى شوند؛ وهرگاه رنج ومصيبتى بخاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنان رسد، ناگهان مأيوس مى شوند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: كم ظرفيتى مشركان به هنگام گرفتارى ورسيدن نعمت، تهديد نسبت به كفّار، عدم دليل بر شرك، گرفتارى مشركان به جهت گناه.

ب. نخستين آيه در حقيقت استدلال وتاكيدى است در زمينه فطرى بودن توحيد وشكوفا شدن اين نور الهى در شدائد وسختيها. مى فرمايد: «هنگامى كه مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مى خوانند وبه سوى او انابه مى كنند» وَإِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيهِ. ولى آن چنان كم ظرفيت هستند كه «به مجرد اينكه حوادث سخت بر طرف مى شود ونسيم آرامش مى وزد وخداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى چشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى شوند» ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يشْرِكونَ.(1)

ص: 180


1- نمونه ج 16 ص 432، اطيب البيان ج 10 ص 386.

ج. در آيه بعد به عنوان تهديد به اين افراد كم ظرفيت مشرك كه به هنگام نيل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مى سپارند مى گويد: «بگذار نعمتهايى را كه ما به آنها داده ايم كفران كنند» وهر كار از دستشان ساخته است انجام دهند لِيكفُرُوا بِما آتَيناهُمْ. «و تا مى توانيد از اين نعمتهاى زودگذر دنيا بهره گيريد» فَتَمَتَّعُوا. «اما به زودى نتيجه شوم اعمال خويش را خواهيد دانست» فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.(1)

د. در آيه بعد براى محكوم ساختن اين گروه مشرك، سخن را در قالب استفهام آميخته با توبيخ در آورده، مى گويد: «آيا ما دليل محكمى بر آنها نازل كرديم دليلى كه از شرك آنها سخن مى گويد وخبر مى دهد»؟! أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يتَكلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يشْرِكونَ.

ه -. آيه 36 ترسيم ديگرى از طرز فكر وروحيه اين جاهلان كم ظرفيت است چنين مى گويد: «هنگامى كه رحمتى به مردم بچشانيم خوشحال ومغرور مى شوند وهر گاه بلا ورنج ودردى به خاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنها برسد ناگهان مايوس ونوميد مى گردند».(2)

نكته ها

تعبير به «مس» براى اين است كه: بر ناچيزى ومختصر بودن گرفتارى دلالت كند ونكره آوردن «ضر» و «رحمۀ» نيز براى افاده اختصار وناچيزى است ومعناى آيه اين است كه: چون مختصر ضررى از قبيل مرض، فقر وشدت، به انسان ها برسد، پروردگارشان را مى خوانند، در حالى كه به سوى او كه همان خداى سبحان است بازگشت مى كنند وچون خداى تعالى مختصر رحمتى به ايشان بچشاند، ناگهان جمعى از اين مردم به پروردگارشان كه ديروز او را مى خواندند وبه ربوبيتش اعتراف مى كردند، شرك ورزيده وشريكها برايش مى تراشند. خلاصه مى خواهد بفرمايد: انسان طبيعتا كفرانگر نعمت هاست، هر چند كه در هنگام گرفتارى به نعمت وولى نعمت اقرار داشته باشد واگر فرموده: «ناگهان جمعى از مردم» براى اين است كه همه مردم چنين نيستند.(3)

ص: 181


1- تبيان ج 8 ص 250، نمونه ج 16 ص 434
2- نمونه ج 16 ص 435-434
3- الميزان ج 16 ص 273

1. «انابه» از ماده «نوب» به معنى بازگشت مكرر به چيزى است اشاره لطيفى به اين معنى مى باشد كه پايه واساس در فطرت انسان توحيد وخدا پرستى است وشرك امر عارضى است كه وقتى از آن قطع اميد مى كند خواه ناخواه به سوى ايمان وتوحيد بازمى گردد.

2. جالب اينكه «رحمت» در آيه فوق از ناحيه خدا شمرده شده اما «ضر» وناراحتى اسناد به او داده نشده است، زيرا بسيارى از گرفتاريها ومشكلات ما نتيجه اعمال وگناهان خود ما است، اما رحمتها همه به خدا باز مى گردد، خواه به طور مستقيم يا غير مستقيم.(1)

3. اگر رحمت را به خدا نسبت داد، ولى رساندن سيئه را به خدا نسبت نداد، براى اين است كه رحمت، امر وجودى است كه از ناحيه خدا افاضه مى شود وسيئه وگرفتارى ها، امور عدمى هستند وبرگشتشان به افاضه نكردن خداست وبه همين جهت آن را تعليل كرد به بِما قَدَّمَتْ أَيدِيهِمْ، آنچه به دست خود از پيش فرستادند وهمين تعليل آوردن در طرف سيئه ونياوردن آن در طرف رحمت، اشاره است به اينكه رحمت، تفضل است.(2)

4. در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه آيا اين آيه با آيه سى وسوم همين سوره (دو آيه قبل) تضاد ندارد؟!، چون در اين آيه سخن از ياس آنها به هنگام مصائب است، در حالى كه آيه گذشته از توجه آنها به خدا به هنگام بروز مشكلات وشدائد سخن مى گويد، خلاصه، آن يكى سخن از اميدوارى مى گويد واين سخن از ياس ؟

اما با توجه به يك نكته، پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد وآن اينكه: در آيه گذشته بحث از مساله «ضر» يعنى حوادث زيانبار مانند طوفانها وزلزله ها وشدائد ديگر در ميان بود كه عموم مردم - اعم از موحد ومشرك - در اين حال به ياد خدا مى افتند واين يكى از نشانه هاى فطرت توحيدى است. اما در آيه مورد بحث، سخن از بازتابهاى معاصى انسان است وياس ناشى از آن، زيرا بعضى از افراد چنانند كه اگر عمل نيكى انجام دهند مغرور مى شوند وخود را مصون از عذاب الهى مى شمرند وهنگامى كه كار بدى انجام دهند وعكس العملش دامن آنها را بگيرد، ياس از رحمت خدا سراسر وجودشان را احاطه مى كند، هم آن «عجب» وغرور مذموم است وهم اين «ياس ونوميدى» از رحمت خدا. بنابراين هر

ص: 182


1- نمونه ج 16 ص 433
2- الميزان ج 16 ص 274

يك از دو آيه مطلبى را مطرح كرده كه از ديگرى جدا است.(1)

5. نشانه ى فطرى بودن گرايش به خدا آن است كه هر گاه سختى ها وفشارها، غبار غفلت را بر طرف كند، انسان به سوى او توجّه مى كند ورفاه وآسايش زمينه ساز غفلت از فطرت توحيدى است فِطْرَتَ اللَّهِ... إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ.(2)

6. زندگى بشر، آميزه اى از تلخى ها وشيرينى هاست؛ ضُرٌّ... رَحْمَةً.(3)

7. عقيده اى درباره ى خداوند، حقّ وپذيرفتنى است كه مورد تأييد خداوند باشد؛ أَمْأَنْزَلْنا عَلَيهِمْ سُلْطاناً.(4)

8. توجّه به غير خدا ممكن است براى هر كسى پيش بيايد، ولى استمرار آن خطرناك است. كانُوا بِهِ يشْرِكونَ.(5)

9. آيه 30 ابراهيم: وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصيرَكمْ إِلَى النَّارِ. شارح وبيان براى آيه 34 روم است لِيكفُرُوا بِما آتَيناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

10. در آيه 33 و 36 روم، رحمت كه كمال است به خداوند نسبت داده شده است؛ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً، وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً، لكن ضرر وسيئه از آن جهت كه نقص است به خداوند نسبت داده نشده است؛ و اذا مس الناس ضرّ دعوا ربهم، و ان تصبهم سيئه بما قدمت ايديهم.

11. از نظر قرآن كريم مصائب ومشكلات عامل تذكر خواهد بود؛

وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يذَّكَّرُونَ. (اعراف، 130)

علت بسيارى از مصائب ومشكلات اعمال خود انسان است؛ وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيدِيكُمْ وَيعْفُو عَنْ كَثِيرٍ(شورى، 30) ومصائبى كه براى اولياء خدا به وجود مى آيد از جمله مقدرات الهى است كه به منظور رفعت مقام آنان در قيامت خواهد بود؛ قُلْ لَنْ يصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. (توبه، 51)

ص: 183


1- الميزان ج 16 ص 275، نمونه ج 16 ص 436
2- راهنما ج 14 ص 204، نور ج 9 ص 199
3- نور ج 9 ص 200
4- همان ص 201، راهنما ج 14 ص 207
5- نور ج 9 ص 201

12. برخورد مثبت ومنفى در برابر مصائب ومشكلات؛

مثبت؛ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ. (بقره، 156)

منفى؛ وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيدِيهِمْ إِذَا هُمْ يقْنَطُونَ. (روم، 36)

آیه 37-40

اشاره

آيات 40-37

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ( 37)

فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذينَ يُريدُونَ وَجْهَ اللّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 38)

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَا في أَمْوالِ النّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ ( 39)

اللّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ ( 40)

ترجمه

آيا نديدند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد؟! در اين نشانه هايى است براى گروهى كه ايمان مى آورند. * پس حقّ نزديكان ومسكينان ودر راه ماندگان را ادا كن! اين براى آنها كه رضاى خدا را مى طلبند بهتر است وچنين كسانى رستگارانند. * آنچه بعنوان ربا مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت؛ وآنچه را بعنوان زكات مى پردازيد وتنها رضاى خدا را مى طلبيد (مايه بركت است؛ و) كسانى كه چنين مى كنند داراى پاداش مضاعفند. * خداوند همان كسى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى ميراند، سپس زنده مى كند؛ آيا هيچ يك از همتايانى كه براى خدا قرار داده ايد چيزى از اين كارها را مى توانند انجام دهند؟! او منزه وبرتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نشانه قبض وبسط رزق براى مؤمنان، لزوم دادن حقوق خويشاوندان مساكين ابن سبيل، رستگارى در پرتو اخلاص، ممنوع

ص: 184

بودن ربا، پاداش دوبرابر براى زكات خالصانه، قدرت خداوند بر خلقت ورزق رسانى وميراندن وزنده ساختن وناتوانى معبودان باطل از اين امور.

ب. نخستين آيه مورد بحث هم چنان از «توحيد ربوبيت» سخن مى گويد وبه تناسب بحثى كه در آيات گذشته آمده بود كه بعضى از كم ظرفيتان با روى آوردن نعمت، مغرور وبا مواجه شدن بلا، مايوس مى شوند، چنين مى فرمايد: «آيا آنها نمى دانند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده وبراى هر كس بخواهد تنگ مى سازد» أَ وَلَمْ يرَوْا أَنَّ اللَّهَ يبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يشاءُ وَيقْدِرُ.(1)

ج. از آنجا كه هر نعمت وموهبتى، وظائف ومسئوليتهايى را همراه مى آورد، در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده، مى گويد: «چون چنين است حق بستگان ونزديكان را ادا كن وهمچنين مسكينان ودر راه ماندگان را» فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَالْمِسْكينَ وَابْنَ السَّبِيلِ.(2)

جمعى از مفسران، مخاطب را در اين آيه منحصرا پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) دانسته اند و ذى القربى را خويشاوندان او، در روايت معروفى از «ابو سعيد خدرى» وغير او چنين نقل شده: «هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيغمبر گرامى اسلام فدك را به فاطمه بخشيد وتسليم وى نمود» لما نزلت هذه الاية على النبى (صلی الله علیه و آله) أعطى فاطمه فدكا وسلمه إليها. عين اين مضمون از امام باقر (علیه السلام) وامام صادق (علیه السلام) نقل شده است. اين معنى در روايت بسيار مشروحى ضمن بيان گفتگوى بانوى اسلام فاطمه زهراء با ابوبكر از امام صادق (علیه السلام) آمده است».(3)

به هر حال در پايان آيه براى تشويق نيكوكاران وضمنا بيان شرط قبولى انفاق مى فرمايد: «اين كار براى كسانى كه تنها رضاى خدا را مى طلبند بهتر است» ذلِك خَيرٌ لِلَّذِينَ يرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ. «و كسانى كه چنين كار نيكى را انجام مى دهند رستگارانند» وَأُولئِك هُمُ الْمُفْلِحُونَ.(4)

د. در آيه بعد به تناسب بحثى كه از انفاق خالص در ميان بود به دو نمونه از انفاقها كه يكى براى خدا است وديگرى به منظور رسيدن به مال دنيا است اشاره كرده، مى فرمايد: «آنچه را

ص: 185


1- الميزان ج 16 ص 276، نمونه ج 16 ص 439
2- نمونه ج 16 ص 441
3- نور الثقلين جلد 4 صفحه 186، تبيان ج 8 ص 253، مجمع البيان ج 8 ص 478، نمونه ج 16 ص 441، اطيب البيان ج 10 ص 390.
4- نمونه ج 16 ص 443

به منظور جلب افزايش مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى گيرد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت وآنچه را به عنوان زكات مى پردازيد وتنها رضاى خدا را مى طلبيد چنين كسانى داراى پاداش مضاعفند» وَما آتَيتُمْ مِنْ رِباً لِيرْبُوَا فِى أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَما آتَيتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِك هُمُ الْمُضْعِفُونَ.(1)

ه -. مفهوم جمله دوم يعنى دادن زكات وانفاق كردن در راه خدا كه موجب اجر وپاداش فراوان مى باشد روشن است، ولى در مورد جمله اول با توجه به اينكه ربا در اصل به معنى افزايش است، تفسيرهاى گوناگونى گفته اند. نخستين تفسير كه از همه روشنتر وبا مفهوم آيه سازگارتر وهماهنگ با رواياتى است كه از اهل بيت رسيده، اين است كه منظور هدايايى است كه بعضى از افراد براى ديگران مخصوصا صاحبان مال وثروت مى برند، به اين منظور كه پاداشى بيشتر وبهتر از آنها دريافت دارند.

بدون شك گرفتن چنين پاداشى حرام نيست، چون شرط وقراردادى در كار نبوده، ولى فاقد ارزش معنوى واخلاقى است.(2)

از امام صادق (علیه السلام) در تفسير آيه فوق نقل شده چنين مى خوانيم:

«هو هديتك الى الرجل تطلب منه الثواب افضل منها فذلك ربى يؤكل»: «منظور هديه اى است كه به ديگرى مى پردازى وهدفت اين است كه بيشتر از آن پاداش دهد اين رباى حلال است».(3)

و. در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر به مساله مبدء ومعاد كه موضوع اساسى در بسيارى از آيات اين سوره بود باز مى گردد وخدا را با چهار وصف، توصيف مى كند تا هم اشاره اى به توحيد ومبارزه با شرك باشد وهم دليلى بر معاد، مى فرمايد: «خداوند همان كسى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى ميراند وبعد زنده مى كند» اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكمْ ثُمَّ رَزَقَكمْ ثُمَّ يمِيتُكمْ ثُمَّ يحْييكمْ. «آيا هيچيك از شريكانى كه شما براى خدا ساخته ايد توانايى بر چيزى از اين كارها دارد»؟ هَلْ مِنْ شُرَكائِكمْ مَنْ يفْعَلُ مِنْ ذلِكمْ مِنْ شَىءٍ. «منزه است خدا وبرتر است از آنچه آنها شريك براى او قرار مى دهند» سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمَّا يشْرِكونَ.(4)

ص: 186


1- همان ص 444، اطيب البيان ج 10 ص 392.
2- نمونه ج 16 ص 444، نور الثقلين ج 4 ص 189.
3- نمونه ج 16 ص 445
4- همان ص 447

نكته ها

1. شايد وجه اينكه در بين همه كارهاى خدا، خلقت ورزق دادن واحياء واماته را اختصاص به ذكر داد، با اينكه مكرر نام آنها در ضمن احتجاجهاى سابق گذشت، اشاره به اين باشد كه رزق منفك از خلقت نيست، به اين معنا كه رزق دادن نيز خود خلقت است، چيزى كه هست به قياس با خلقتى ديگر آن را رزق او مى ناميم، چون هستى او را دوام مى بخشد، مثلا انسان مخلوقى است ونان وآب نيز مخلوقى ديگر. ولى چون حيات انسان بستگى به نان وآب دارد، ما آب ونان را رزق انسان مى ناميم، پس رزق هم خلق است وكسى كه خلق را مى آفريند رازق نيز هست.(1)

2. تعبير به «حقه» بيانگر اين واقعيت است كه آنها در اموال انسان شريكند واگر چيزى انسان مى پردازد حق خود آنها را ادا مى كند ومنتى بر آنان ندارد.(2)

در قرآن كريم مطالب مختلفى پيرامون صله رحم وقطع رحم بيان شده است از جمله:

پرهيز از قطع رحم؛ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيكُمْ رَقِيباً. (نساء، 1)

تسائل يعنى سؤال كردن از يكديگر «تسائل بالله» به اين معنا است كه وقتى مردم چيزى از يكديگر مى خواهند مى گويند «اسئلك بالله» يعنى تو را به خدا از تو درخواست دارم واين نشانه عظمت خداوند است حال قرآن كريم در اين آيه گويد از خدايى بپرهيزيد كه در نظر شما عظمت دارد به هنگامى كه چيزى مى خواهيد نام او را مى بريد وبپرهيزيد از قطع رحم.

صله رحم از اوصاف خردمندان؛ أَ فَمَنْ يعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ... وَالَّذِينَ يصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يوصَلَ وَيخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ. (رعد، 19-21)

صله رحم از اوصاف ابرار؛ لَيسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيينَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِى الرِّقَابِ.... (بقره، 177)

ص: 187


1- الميزان ج 16 ص 292
2- نمونه ج 16 ص 441

لزوم احسان به اقوام وارحام؛ إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَينْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْى يعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. (نحل، 90)

لزوم دادن حق خويشاوندان به آنان؛ فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ. (روم، 38)

حق رحم در مسائل مالى به هنگام احتضار؛ كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيراً الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ. (بقره، 180)

قاطع رحم مورد لعن الهى؛ أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ. (محمد، 23)

لازم به ذكر است در جلد 71 بحارالانوار، 110 حديث پيرامون فضيلت وآثار صله رحم وعقوبت ترك آن بيان شده است.

3. در همه ى قرآن توسعه ى روزى، قبل از تنگى آن مطرح شده است واين نشانه ى رحمت گسترده ى اوست؛ يبْسُطُ... يقْدِرُ(1)

4. ربا به اين معنا كه انسان چيزى بدهد تا بيشتر از آن دريافت كند بر سه قسم است: 1 - شرط زيادى بكند، كه قطعاً حرام است، به دليل آيه 275 بقره؛ الَّذينَ يأْكلُونَ الرِّبا لايقُومُونَ إِلاَّ كما يقُومُ الَّذى يتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِك بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيعَ وَحَرَّمَ الرِّبا وآيه 278 بقره؛ يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا ما بَقِى مِنَ الرِّبا إِنْ كنْتُمْ مُؤْمِنين، 2 - شرط زيادى نكند ولى طمع دارد چيزى كه مى دهد آن طرف بيشتر از آن را برگرداند، اين قسم حرام نيست ولكن ثوابى ندارد؛ وَما آتَيتُمْ مِنْ رِباً لِيرْبُوَا فى أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يرْبُوا عِنْدَ اللَّه، 3 - خالصا لوجه الله چيزى بدهد كه پاداش مضاعف دارد، چنانكه در ذيل آيه گويد: وَما آتَيتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِك هُمُ الْمُضْعِفُون.(2)

5. توجّه به اخلاص، مسأله اى جدّى است وبايد با تأكيد بيان شود، زيرا كار وتلاش بدون انگيزه ى الهى، ارزشى ندارد. تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ(وَجْهَ اللَّهِ، در اين آيه وآيه قبل تكرار شده است).

6. افزايش زكات ونابودى ربا

ص: 188


1- نور ج 9 ص 202
2- اطيب البيان ج 10 ص 392.

نظير آيه 39 روم آيه 276 بقره است: يمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيرْبِى الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لاَ يحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ

7. نظير آيه 39 روم وَما آتَيتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِك هُمُ الْمُضْعِفُونَ آيات 18 تا 21 ليل است: الَّذى يؤْتى مالَهُ يتَزَكى. وَما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى. إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى. وَلَسَوْفَ يرْضى.

8. كارهاى گذشته، دليل بر قدرت خداوند بر كارهاى آينده است. (آفريدن، روزى دادن وميراندن، نشانه ى قدرت خدا بر زنده كردن انسان پس از مرگ است). خَلَقَكمْ... رَزَقَكمْ... يمِيتُكمْ... يحْييكمْ.(1)

9. رزق در قرآن كريم؛

در قرآن كريم پيرامون رزق نكاتى استفاده مى شود از جمله:

تنها رازق خداوند است؛ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ(روم، 40)، أَمَّنْ هذَا الَّذِى يرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ(ملك، 21)، يا أَيهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيرُ اللَّهِ يرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ. (فاطر، 3)

قبض وبسط رزق؛ اللَّهُ يبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يشَاءُ وَيقْدِرُ. (رعد، 26)

برترى برخى از مردم در رزق؛ وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِى الرِّزْقِ. (نحل، 71)

حرمت قتل فرزند به خاطر تنگ دستى؛ وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيةَ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِياكُمْ. (اسراء، 31)

بهره مندى از رزق حلال؛ وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَيباً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ. (مائده، 88)

لزوم انفاق از رزق؛ يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ. (بقره، 254)

تقوا عامل رزق بى گمان؛ وَيرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لاَ يحْتَسِبُ. (طلاق، 3)

وسعت رزق براى برخى عامل فساد؛ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِى الْأَرْضِ. (شورى، 27)

ص: 189


1- نور ج 9 ص 206-205

(نبوت) رزق معنوى؛ قَالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَينَةٍ مِنْ رَبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً. (هود، 88)

نشانه هاى شكر رزق؛

عدم پيروى از شيطان؛ وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ. (انعام، 142)

عدم اطمينان؛ كُلُوا مِنْ طَيبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ فَيحِلَّ عَلَيكُمْ غَضَبِى وَمَنْ يحْلِلْ عَلَيهِ غَضَبِى فَقَدْ هَوَى. (طه، 81)

عدم فساد؛... كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ. (بقره، 60)

در روايات امور مختلفى عامل توسعه رزق بيان شده است ازجمله استغفار، نيت پاك، صدقه، احسان به خانواده، رعايت امانت، رعايت بهداشت، نيكى به همسايه، خوب سخن گفتن، نماز شب، صله رحم، نشستن در مسجد و... متقابلاً امورى مانع رزق خواهد بود مانند: خواب بين الطلوعين، گناه ومعصيت، نيت گناه ومعصيت.

ص: 190

آیه 41-45

اشاره

آيات 45-41

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ( 41)

قُلْ سيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكينَ ( 42)

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ( 43)

مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحًا فَِلأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ( 44)

لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ ( 45)

ترجمه

فساد، در خشكى ودريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است؛ خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند! * بگو: «در زمين سير كنيد وبنگريد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند چگونه بود؟ بيشتر آنها مشرك بودند! * روى خود را بسوى آيين مستقيم وپايدار بدار، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه هيچ كس نمى تواند آن را از خدا بازگرداند؛ در آن روز مردم به گروه هايى تقسيم مى شوند: * هر كس كافر شود، كفرش بر زيان خود اوست؛ وآنها كه كار شايسته انجام دهند، به سود خودشان آماده مى سازند. * اين براى آن است كه خداوند كسانى را كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند، از فضلش پاداش دهد؛ او كافران را دوست نمى دارد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تأثير گناه مردم بر قحطى وخشكسالى واز بين رفتن منافع در خشكى ودريا، لزوم سير در زمين وعبرت گرفتن از سرنوشت پيشينيان، استفاده از عمر قبل از قيامت، اختصاص ضرر كفر به كافر وعمل صالح به مؤمن در قيامت.

ب. در نخستين آيه سخن از ظهور فساد در زمين به جهت اعمال مردم است لذا مى گويد: «فساد در خشكى ودريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده» ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كسَبَتْ أَيدِى النَّاسِ. منظور از فساد قحطى وخشك سالى واز بين رفتن مردم وحيوانات است. «خدا مى خواهد عكس العمل كارهاى مردم را به آنها نشان دهد ونتيجه بعضى از اعمالى را كه انجام داده اند به آنها بچشاند، شايد بيدار شوند

ص: 191

وبه سوى حق بازگردند»! لِيذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ.(1)

ج. در آيه بعد براى اينكه مردم شواهد زنده اى را در مساله ظهور فساد در زمين به خاطر گناه انسانها با چشم خود بينند، دستور «سير در ارض» را مى دهد وبه پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: «بگو شما در روى زمين به گردش پردازيد، حال امتهاى پيشين را جستجو كنيد واعمال وسرنوشت آنها را مورد بررسى قرار دهيد ببينيد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند به كجا رسيد»؟! قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كيفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ. آرى «اكثر آنها مشرك بودند» كانَ أَكثَرُهُمْ مُشْرِكينَ.

د. در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده چنين مى گويد: «صورت خود را به سوى دين وآئين مستقيم وپا بر جا (آئين توحيد خالص) قرار ده، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه هيچكس قدرت ندارد آن روز را از خدا بازگرداند وبرنامه الهى را تعطيل كند ودر آن روز مردم گروه گروه مى شوند وصفوف از هم جدا مى گردد» گروهى در بهشت وگروهى در دوزخ فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ الْقَيمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يأْتِى يوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يوْمَئِذٍ يصَّدَّعُونَ.(2)

تعبير به «يصدعون» از ماده «صدع» در اصل به معنى شكستن وشكافتن ظرف است، ولى تدريجا به معنى هر گونه پراكندگى وتفرق به كار رفته است ودر اينجا اشاره به جدايى صفوف بهشتيان ودوزخيان مى باشد.(3)

آيه بعد در حقيقت شرحى است براى اين جدايى صفوف در قيامت، مى فرمايد: «هر كسى كافر شد كفرش بر زيان خود او است» ووبالش دامنگير او مَنْ كفَرَ فَعَلَيهِ كفْرُهُ. «و اما آنها كه عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده ومهيا مى سازند» وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يمْهَدُونَ.(4)

نكته ها

1. بين اعمال مردم وحوادث عالم رابطه مستقيم هست، كه هر يك متاثر از صلاح

ص: 192


1- نمونه ج 16 ص 450، كشاف ج 3 ص 482.
2- نمونه ج 16 ص 453-452
3- همان ص 454، الميزان، ج 16 ص 311
4- نمونه ج 16 ص 455

وفساد ديگرى است. لِيذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا.(1)

2. اما اينكه چرا فرمود: بعض اعمالشان را، براى اينكه خدا از بيشتر اعمال آنان صرف نظر كرد، هم چنان كه فرمود: وَما أَصابَكمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كسَبَتْ أَيدِيكمْ وَيعْفُوا عَنْ كثِيرٍ(شورى، 30).(2)

علاوه اگر خداوند به جميع گناهان انسان را مواخذه كند، جنبنده اى روى زمين باقى نمى ماند؛ وَلَوْ يؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَك عَلَيها مِنْ دَابَّة(نحل، 61).(3)

3. از نظر قرآن كريم، گناه ومعصيت آثار وپيامدهايى دارد كه به نمونه اى از آن اشاره مى شود؛

سختى وتنگدستى در زندگى؛ و من اعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكاً. (طه، 124)

فساد در جامعه؛ ظهر الفساد فى البرّ والبحر بما كسبت ايدى الناس. (روم، 41)

زنگار قلب؛ كلّا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون. (مطففين، 14)

بسته شدن مراكز ادراك؛ اولئك الذين طبع الله على قلوبهم وسمعهم وابصارهم واولئك هم الغافلون. (نحل، 108)

ذلّت وبيچارگى؛ و ضربت عليهم الذلّة والمسكنة... ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون. (بقره، 61)

گرفتارى ورنج؛ و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم. (شورى، 30)

تغيير نعمتهاى الهى؛ ذلك بانّ الله لم يك مغيراً نعمة انعمها على قوم حتىّ يغيروا ما بانفسهم. (انفال، 53)

تغيير سرنوشت انسان؛ انّ الله لا يغير ما بقوم حتىّ يغيروا ما بانفسهم. (رعد، 11)

عذاب آسمانى؛ فانزلنا على الذين ظلموا رجزاً من السماء بما كانوا يفسقون. (بقره، 59)

هلاكت ونابودى؛ فاهلكناهم بذنوبهم. (انعام، 6)

غرق شدن؛ ممّا خطيأتهم اغرقوا. (نوح، 25)

ص: 193


1- الميزان ج 16 ص 293
2- الميزان ج 16 ص 293
3- اطيب البيان ج 10 ص 394

دورى از رحمت الهى؛ انّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا والاخرة. (نور، 23)

عذاب الهى در آخرت؛ و من جاء بالسيئة فكبّت وجوههم فى النار هل تجزون الّا ما كنتم تعملون. (نمل، 90) و من يعص اللّه ورسوله فانّ له نار جهنم خالدين فيها ابداً. (جن، 23)

4. واگر فرموده: «فلانفسهم» با اينكه هر يك از ايشان يك نفرند وبايد فرموده باشد هر كس عمل صالح كند براى خود، نه براى خودشان، اين بدان جهت است كه نظر به معناى «من» دارد، كه جمع است، نه به لفظ آن كه مفرد است، هم چنان كه در جمله شرطيه سابق كه مى فرمود: مَنْ كفَرَ فَعَلَيهِ كفْرُهُ نظر به لفظ «من» داشت وضمير را مفرد آورد.(1)

5. آيه 41 معنى وسيع وگسترده اى را پيرامون ارتباط «فساد» و «گناه» با يكديگر بيان مى كند كه نه مخصوص سرزمين مكه وحجاز است ونه عصر وزمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) بلكه به اصطلاح از قبيل قضيه حقيقيه است كه پيوند «محمول» و «موضوع» را بيان مى كند، به عبارت ديگر هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است ودر ضمن يك هدف تربيتى دارد، تا مردم طعم تلخ نتيجه اعمالشان را بچشند، شايد به خود آيند.(2)

6. امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: حيات جنبندگان دريا وابسته به باران است واگر باران نبارد در دريا وخشكى فساد آشكار مى شود وآن هنگامى است كه گناه ومعصيتها زياد شود.(3)

7. از فرصت ها بايد كاملا استفاده كنيم. فَأَقِمْ... قَبْلِ أَنْ يأْتِى.(4)

8. كفر به تنهايى سبب بدبختى است، گرچه كار خلافى نكند، ولى ايمان به تنهايى كافى نيست، بلكه نيازمند عمل صالح است. مَنْ كفَرَ... آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ.(5)

9. منافات نيست ما بين اينكه آنچه را در قيامت به صالحان مى دهد جزاء خوانده، كه معناى مقابله را مى دهد واينكه در عين حال آن را فضل خود خوانده، كه در معنايش مقابله اى نيست، براى اينكه درست است كه ثواب آخرت را جزاء ومقابل اعمال صالح آنان خوانده، ولى اين را هم نبايد فراموش كرد كه صاحبان اعمال صالح خودشان واعمالشان ملك طلق

ص: 194


1- الميزان ج 16 ص 296
2- نمونه ج 16 ص 450
3- نور الثقلين ج 4 ص 190، راهنما 14 ص 223.
4- همان ص 209، راهنما ج 14 ص 228
5- همان، راهنما ج 14 ص 230

خداى سبحانند، پس چيزى از خود ندارند، تا به خدا بدهند ومستحق جزاء شوند، عبوديت كجا ومالكيت استحقاق كجا؟ پس هر جزايى هم كه به ايشان داده شود فضلى است كه بدون استحقاق به ايشان داده شده است.(1)

آیه 46-50

اشاره

آيات 50-46

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ( 46)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ ( 47)

اللّهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ( 48)

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسينَ ( 49)

فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ كَيْفَ يُحْيِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ ( 50)

ترجمه

و از آيات (عظمت) خدا اين است كه بادها را بعنوان بشارتگرانى مى فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سيراب كند) وكشتيها بفرمانش حركت كنند واز فضل او بهره گيريد؛ شايد شكرگزارى كنيد. * وپيش از تو پيامبرانى را بسوى قومشان فرستاديم؛ آنها با دلايل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولى (هنگامى كه اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتيم (و مؤمنان را يارى كرديم)؛ ويارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهده ما! * خداوند همان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهايى را به حركت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند ومتراكم مى سازد؛ در اين هنگام دانه هاى باران را مى بينى كه از لا به لاى آن خارج مى شود، هنگامى كه اين (باران حياتبخش) را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى رساند، ناگهان خوشحال مى شوند. * وقطعاً پيش از آنكه بر آنان نازل شود مايوس بودند! * به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند؛ چنين كسى (كه زمين مرده را زنده كرد) زنده كننده مردگان (در قيامت) است؛ واو بر همه چيز تواناست!

ص: 195


1- الميزان ج 16 ص 297

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نشانه خداوند در فرستادن بادها به عنوان نويدبخشى، باران وحركت كشتى به فرمان حق، همراه بودن پيامبر با معجزات، انتقام گرفتن از مجرمان، قدرت خداوند در فرستادن بادها در به حركت در آوردن ابرها ونزول باران، شادمانى مردم بعد از نااميدى از نزول باران، دقّت در آثار رحمت الهى (باران) وچگونگى زنده ساختن زمين مرده، نشانه قدرت خداوند بر معاد.

ب. در آيه شريفه فرمود: «نظر كن به آثار رحمت خدا، كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند» كه در اين عبارت باران را رحمت خدا وكيفيت زنده كردن زمين بعد از مردنش را آثار آن خوانده، پس زنده شدن زمين بعد از مردنش از آثار رحمت خدا است ونباتات واشجار وميوه ها از آثار زنده شدن زمين است، با اينكه خود آنها نيز از آثار رحمت هستند وتدبير، تدبيرى است الهى، كه از خلقت باد وابر وباران حاصل مى شود.(1)

ج. در آيه بعد سخن از فرستادن پيامبران الهى است، در حالى كه آيه بعد از آن بار ديگر به نعمت وزش بادها برمى گردد، ممكن است قرار گرفتن اين آيه در ميان دو آيه كه درباره نعمت وجود بادها سخن مى گويد جنبه معترضه داشته باشد - چنان كه بعضى از مفسران گفته اند: وممكن است ذكر مساله نبوت در كنار اين بحثها براى تكميل مسائل مربوط به مبدأ ومعاد باشد كه مكرر در اين سوره به آن اشاره شده است - چنان كه بعضى ديگر گفته اند.(2)

د. آيه بعد بار ديگر به توضيح نعمت وزش بادها پرداخته، چنين مى گويد «خداوند همان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهايى را به حركت در آورند» اللَّهُ الَّذِى يرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً. «سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند» فَيبْسُطُهُ فِى السَّماءِ كيفَ يشاءُ. «و آنها را به صورت قطعاتى در آورده، متراكم وبر هم سوار مى كند» وَيجْعَلُهُ كسَفاً«اينجا است كه دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاى آنها خارج مى شوند» فَتَرَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ.(3)

ه -. در پايان آيه مى افزايد: «هنگامى كه اين باران حياتبخش را به هر كس از بندگانش

ص: 196


1- الميزان ج 16 ص 304
2- نمونه ج 16 ص 466
3- همان ص 467، تبيان ج 8 ص 261

بخواهد برساند، آنها خوشحال ومسرور مى شوند» فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يسْتَبْشِرُونَ. «هر چند پيش از آنكه بر آنان نازل شود، نوميد ومايوس بودند» وَإِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ ينَزَّلَ عَلَيهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ. اين ياس وآن بشارت را كسانى به خوبى درك مى كنند كه همچون عرب هاى بيابانگرد حيات وزندگيشان پيوند بسيار نزديكى با همين قطره هاى باران دارد.

نكته ها

1. تعبير به «رحمت الهى» در مورد باران، اشاره به آثار پر بركت آن از جهات مختلف است. باران، زمينهاى خشك را آبيارى وبذر گياهان را پرورش مى دهد. باران به درختان، زندگى وحيات نوين مى بخشد. باران هوا را مرطوب وملايم وبراى انسان قابل استنشاق مى كند. باران به زمين فرو مى رود وبعد از چندى به صورت قناتها وچشمه ها ظاهر مى شود. باران، نهرها وسيلابهايى به راه مى اندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها توليد برق ونور وروشنايى وحركت مى كنند وبالآخره باران، هواى گرم وسرد را هر دو تعديل مى كند، از گرمى مى كاهد وسردى را قابل تحمل مى كند.(1)

2. بادها هم وسيله توليد نعمتهاى فراوان در زمينه كشاورزى ودامدارى هستند وهم وسيله حمل ونقل وسرانجام سبب رونق امر تجارت كه با جمله لِيذِيقَكمْ مِنْ رَحْمَتِهِ به اولى اشاره شده وبا جمله لِتَجْرِى الْفُلْك بِأَمْرِهِ به دوم وبا جمله لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ به سومى.(2)

3. برخى از فوايد وزش باد عبارت است از: انتقال ابرها وفشردن آنها در يكديگر، تعديل گرما وسرما، تصفيه ى هوا وجا به جا كردن هواى سالم، رساندن اكسيژن به انسان ها وكربن به گياهان، تلقيح وبارور كردن گياهان، حركت كشتى ها، توليد برق، پراكنده ساختن بذرها به اطراف و...(3)

4. تعبير به «كان» كه نشانه ريشه دار بودن اين سنت است وتعبير به «حق» وبعد از آن تعبير به «علينا» كه آن نيز بيانگر حق است تاكيدهاى پى در پى در اين زمينه محسوب مى شود

ص: 197


1- نمونه ج 16 ص 470-469
2- همان ص 465
3- نمونه ج 16 ص 464 ص نور، ج 9 ص 211.

ومقدم داشتن حقا علينا بر «نصر المؤمنين» كه دليل بر حصر است تاكيد ديگرى مى باشد ومجموعا چنين معنى مى دهد كه به طور مسلم ما يارى كردن مؤمنان را بر عهده گرفته ايم وبدون نياز به يارى ديگرى اين وعده خود را عملى خواهيم ساخت.(1)

5. حركت كشتى در دريا به امر خداست، نه ناخدا! لِتَجْرِى الْفُلْك بِأَمْرِهِ اين خداوند است كه با وضع قوانين طبيعت، زمينه حركت كشتى روى آب را فراهم ساخته است.

6. در آيه 47، چهار برنامه وسنّت الهى مطرح شده است: الف: سنّت فرستادن پيامبر. ب: سنّت معجزه داشتن انبيا. ج: كيفر مجرمان. د: نصرت مؤمنان.

7. انتقام از مجرم، يكى از مصاديق نصرت مؤمنان است؛ انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا... كان حقا علينا نصْرُ الْمُؤْمِنِينَ.(2)

8. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: (هيچ فرد مسلمانى نيست كه از ريختن آبروى مومن جلوگيرى كند مگر اينكه واجب است بر خدا كه او را از آتش جهنم باز دارد)، سپس آيه شريفه كان حقا علينا نصْرُ الْمُؤْمِنِينَ را تلاوت كردند.(3)

9. انتقام از كفار؛

قرآن كريم در آيه 4 سوره آل عمران به طور اصل كلى مى فرمايد خداوند، عزيزى است كه از كفار انتقام مى گيرد.

انتقام گرفتن الهى اصل آن در قيامت است كه كفار را براى هميشه در جهنم مى سوزاند چنانكه آيه شريفه مى فرمايد: لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ودر برخى از آيات مى فرمايد؛ يوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَهَ الْكبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ.

لكن از برخى كفار در دنيا نيز انتقام گرفته يا در آينده خواهد گرفت. به عنوان نمونه برخى از كفارى كه از آنها انتقام گرفته شده در آيات مختلف مطرح شده است، مانند:

قوم فرعون؛ فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِى الْيمِّ.

قوم لوط، قوم شعيب؛ فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ.

اقوام مجرم ودشمنان پيامبران؛ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكانَ حَقّاً عَلَينَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ.

ص: 198


1- نمونه ج 16 ص 467
2- نور ج 9 ص 213-211
3- مجمع البيان ج 8 ص 484، نور الثقلين ج 4 ص 191، راهنما 14 ص 238، كشاف ج 3 ص 484.

آیه 51-54

اشاره

آيات 54-51

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ريحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ ( 51)

فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ ( 52)

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ( 53)

اللّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَليمُ الْقَديرُ ( 54)

ترجمه

و اگر ما بادى بفرستيم (داغ وسوزان) وبر اثر آن زراعت وباغ خود را زرد وپژمرده ببينند، (مأيوس شده و) پس از آن راه كفران پيش مى گيرند! * تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى ونه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند ودور شوند! * و (نيز) نمى توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى؛ تو تنها سخنت را به گوش كسانى مى رسانى كه ايمان به آيات ما مى آورند ودر برابر حق تسليمند! * خدا همان كسى است كه شما را آفريد در حالى كه ضعيف بوديد؛ سپس بعد از ناتوانى، قوّت بخشيد وباز بعد از قوّت، ضعف وپيرى قرار داد؛ او هر چه بخواهد مى آفريند ودانا وتواناست.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: انكار كفّار نسبت به نعمتهاى الهى در صورت زرد شدن باغ وكشتزار به وسيله باد، عدم قدرت بر هدايت مردگان روحى، تأثير سخن پيامبر در مؤمنان، قدرت خدا بر خلقت انسان ازناتوانى ودادن نيرو به انسان وبوجود آوردن ضعف در ايام پيرى.

ب. وَلَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يكفُرُونَ ضمير در «فرأوه» به نبات بر مى گردد، البته لفظ نبات در سابق نيامده بود، بلكه معناى آن از سياق استفاده مى شود وجمله «لظلوا» جواب سوگند است ومعنايش اين است كه سوگند مى خورم كه اگر باد سردى بفرستيم كه زراعتهايشان ودرختهايشان را زرد كند وببينند كه روييدنيهايشان زرد شده، بى درنگ به نعمت هاى خدا كفران مى ورزند. پس در آيه شريفه مشركين را سرزنش مى كند به اينكه به سرعت دلهايشان زير ورو مى شود، هنگام نعمت يك جور وهنگام نقمت جور ديگر، به محضى كه آثار نعمت نزديك مى شود، بى درنگ خوشحال مى شوند وچون بعضى

ص: 199

از نعمتها را از ايشان بگيرد بدون هيچ درنگى نعمت هاى مسلم وروشن را منكر مى شوند.

ج. فَإِنَّك لا تُسْمِعُ الْمَوْتى... فَهُمْ مُسْلِمُونَ اين جمله علت مطلبى را كه از سياق سابق فهميده مى شد بيان مى كند، گويا فرموده: اين قدر مشغول اين گونه افراد سست عنصر مشو وغم بى ايمانيشان را مخور، كه چرا يك دم خوشحال ويك دم مايوسند وبه آيات ما ايمان نمى آورند ودر آنها تعقل نمى كنند، چون اينان مردگانى كر وكورند وتو نمى توانى چيزى به ايشان بشنوانى وهدايتشان كنى، تو، تنها كسانى را مى شنوانى وهدايت مى كنى كه به آيات ما ايمان داشته باشند، يعنى در اين جهت ها تعقل كنند وتصديق نمايند، پس تنها اين گونه افراد مسلمند.(1)

د. در آخرين آيه مورد بحث به يكى ديگر از دلائل توحيد كه دليل فقر وغنا است اشاره مى كند وبحثهايى را كه در سرتاسر اين سوره، پيرامون توحيد آمده تكميل مى نمايد مى گويد: «خداوند همان كسى است كه شما را در حالى كه ضعيف وناتوان بوديد آفريد، سپس بعد از اين ضعف وناتوانى، قوت وقدرت بخشيد ودوران جوانى وشكوفايى نيروها آمد وبعد از آن بار ديگر ضعف وپيرى را جانشين قوت كرد» اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيبَةً. آرى «او است كه هر چه را بخواهد مى آفريند واو است عالم وقادر» يخْلُقُ ما يشاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ.(2)

نكته ها

1. بادهاى مخرّب، نسبت به بادهاى مفيد كم هستند. أَرْسَلْنا رِيحاً(در حالى كه درباره ى بادهاى مفيد فرمود: يرْسِلُ الرِّياحَ).

2. در ارشاد وتبليغ، كامل بودن مبلغ وشيوه ى ارشاد ومحتواى آن، كافى نيست قابليت طرف نيز لازم است. فَإِنَّك لا تُسْمِعُ الْمَوْتى.(3)

3. ناشنوا، گاهى با نگاه به حركت لب ها مطالبى را مى فهمد، ولى مصيبت آنجاست كه هم گوش ناشنوا باشد وهم انسان به گوينده پشت كند كه در اين حال اشاره را هم نمى فهمد،

ص: 200


1- الميزان ج 16 ص 305
2- نمونه ج 16 ص 479
3- نور ج 9 ص 215

اين، مَثَل كسانى است كه به حقّ پشت كنند. وَلَّوْامُدْبِرِينَ.(1)

4. منظور از مردگان؛

قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد: پيامبر نمى تواند سخن خود را به گوش مردگان برساند فَإِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(الروم، 52) مردگان را در آيه ديگر بيان كرد وانان كفار هستند كه سخن ودعوت پيامبر را اجابت نمى كنند: إِنَّمَا يسْتَجِيبُ الَّذِينَ يسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيهِ يرْجَعُونَ(الأنعام، 36) لكن در آخرت اين مردگان مى گويند ما شنيديم وفهميديم اما ديگر اين استماع فايده ندارد زيرا قيامت دار تكليف نيست: وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ(السجده، 12)

5. توجّه كردن به آغاز تولّد، مايه ى تذكر وتشكر است. خَلَقَكمْ مِنْ ضَعْفٍ...(2)

6. آغاز وپايان انسان ضعف است، در چند روزى كه توان وقدرت داريم قدردانى كنيم. (يك قوّت ميان دو ضعف) «ضَعْفٍ... قُوَّةً... ضَعْفاً» ضعفِ دوران كودكى به قوّت تغيير مى كند، ولى ضعف دوّم باقى مى ماند، زيرا كلمه ى «شَيبَۀ» در كنار «ضَعْفٍ»، نشان آن است كه اين ضعف همراه پيرى وثابت است وقابل جبران نيست وتا مرگ ادامه دارد).(3)

7. كسى كه ميان دو ضعف قرار گرفته، نبايد به چند روز قوّت مغرور شود. «ضَعْفٍ... قُوَّةً... ضَعْفاً».(4)

ص: 201


1- همان، راهنما ج 14 ص 249
2- نور ج 9 ص 217
3- راهنما ج 14 ص 254، نور ج 9 ص 217
4- نور ج 9 ص 217

آیه 55-60

اشاره

آيات 60-55

وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ ( 55)

وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ اْلإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ في كِتابِ اللّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ( 56)

فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ( 57)

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ مُبْطِلُونَ ( 58)

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ ( 59)

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ ( 60)

ترجمه

وروزى كه قيامت برپا شود، مجرمان سوگند ياد مى كنند كه جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نكردند! اينچنين از درك حقيقت بازگردانده مى شوند. * ولى كسانى كه علم وايمان به آنان داده شده مى گويند: «شما بفرمان خدا تا روز قيامت (در عالم برزخ) درنگ كرديد واكنون روز رستاخيز است، امّا شما نمى دانستيد!» * آن روز عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد وتوبه آنان پذيرفته نمى شود. * ما براى مردم در اين قرآن از هر گونه مثال ومطلبى بيان كرديم؛ واگر آيه اى براى آنان بياورى، كافران مى گويند: «شما اهل باطليد (و اينها سحر وجادو است)!» * اين گونه خداوند بر دلهاى آنان كه آگاهى ندارند مهر مى نهد! * اكنون كه چنين است صبر پيشه كن كه وعده خدا حق است؛ وهرگز كسانى كه ايمان ندارند تو را خشمگين نسازند (و از راه خود منحرف نكنند)!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سوگند مجرمان در قيامت بر ماندن مدت كوتاهى در قبر، پاسخ اهل ايمان به آنها در ماندن آنها در عالم برزخ تا روز قيامت، عدم شناخت كفّار نسبت به قيامت، روز قيامت روز سود نبخشيدن عذرخواهى ورضايت طلبى، بيان مثالهاى مختلف در قرآن، نسبت باطل دادن به معجزات از ناحيه كفّار، مهرشدن قلب افراد مشرك ونادان از طرف خداوند، لزوم صبر وپايدارى در برابر كفّار.

ب. در آيات مورد بحث به دنبال بحثهايى كه قبل از آن پيرامون مبدء ومعاد بود نيز بار ديگر به مساله رستاخيز باز مى گردد وصحنه دردناك ديگرى از حال مجرمان را در آن روز

ص: 202

مجسم مى سازد. مى گويد: «روزى كه قيامت بر پا شود، مجرمان سوگند ياد مى كنند كه فقط ساعتى در عالم برزخ توقف داشتند»! وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيرَ ساعَةٍ. آرى «آنها در گذشته نيز اين چنين از درك حقيقت، محروم ومصروف مى شدند»! كذلِك كانُوا يؤْفَكونَ. تعبير به «ساعۀ» از روز قيامت يا به خاطر آنست كه قيامت در يك لحظه ناگهانى بر پا مى شود ويا از اين جهت است كه به سرعت اعمال بندگان مورد حساب قرار مى گيرد زيرا خداوند سريع الحساب است ومى دانيم «ساعۀ» در لغت عرب به معنى جزء كمى از زمان است.(1)

ج. آيه بعد، پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى كه از وضع برزخ وقيامت اطلاع درستى ندارند بازگو مى كند. مى فرمايد: «كسانى كه علم وايمان به آنها داده شده مى گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت در جهان برزخ درنگ كرديد واكنون روز رستاخيز است، ولى شما نمى دانستيد» وَقالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى كتابِ اللَّهِ إِلى يوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يوْمُ الْبَعْثِ وَلكنَّكمْ كنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. مقدم داشتن «علم» بر «ايمان» به خاطر آنست كه علم پايه ايمان است وتعبير «فِى كتابِ الله» ممكن است اشاره به كتاب تكوينى باشد يا اشاره به كتب آسمانى ويا هر دو، يعنى به فرمان تكوينى وتشريعى پروردگار، مقدر بود چنان مدتى را در برزخ بمانيد وسپس در روز رستاخيز محشور شويد. در اينكه منظور از الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمانَ چه كسانى مى باشند؟ بعضى از مفسران آنرا به پيامبران الهى وبعضى آن را اشاره به فرشتگان الهى، كه هم داراى علمند وهم صاحب ايمانند، دانسته اند وجمعى ديگر اشاره به مؤمنان آگاه ومعنى سوم ظاهرتر است واينكه در بعضى از روايات تفسير به فرزندان امير مؤمنان على (علیه السلام) وائمه طاهرين شده است از قبيل بيان مصداقهاى روشن است ومعنى گسترده آيه را محدود نمى كند.(2)

د. به هر حال هنگامى كه مجرمان خود را با واقعيات دردناك روز قيامت روبرو مى بينند در مقام عذر خواهى وتوبه بر مى آيند، ولى قرآن مى گويد: «در آن روز عذر خواهى ظالمان سودى ندارد وطلب نمى شوند تا ناراحتى آنها بر طرف گردد.» فَيوْمَئِذٍ لا ينْفَعُ

ص: 203


1- نمونه ج 16 ص 482
2- مجمع البيان ج 8 ص 487، نمونه ج 16 ص 484

الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ يسْتَعْتَبُونَ.(1)

«يستعتبون» از ماده «عتب» (بر وزن حتم) در اصل به معنى ناراحتى درونى است وهنگامى كه به باب افعال برده شود به معنى زائل كردن اين ناراحتى است، در «لسان العرب» تصريح شده است كه معنى باب «استفعال» آن نيز همچون باب «افعال» به معنى از ميان بردن ناراحتى باطنى كسى است، لذا اين تعبير در موارد استرضاء يعنى رضايت طلبيدن وتوبه كردن نيز به كار مى رود ودر آيه فوق به همين معنى آمده است، يعنى در قيامت آنها توانايى بر توبه وجلب رضايت پروردگار ندارند.(2)

ه -. آيه بعد در حقيقت اشاره اى است به كل مطالبى كه در اين سوره بيان شد مى فرمايد: «ما براى مردم در اين قرآن از هر گونه مثالى بيان كرديم» (وعد ووعيد، امر ونهى، بشارت وانذار، آيات آفاقى وانفسى، دلائل مبدء ومعاد واخبار غيبى وخلاصه از هر چيز كه در نفوس انسانها ممكن است اثر مثبت بگذارد بيانى داشتيم) وَلَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِى هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كلِّ مَثَلٍ.

ولى با اين حال گروهى هستند كه هيچيك از اين امور در قلوب تاريك وسياهشان اثرى نمى گذارد، «لذا هر آيه ونشانه اى از حق، براى آنها بياورى باز اين گروه كافران مى گويند: شما اهل باطل هستيد واينها امورى است بى اساس»! وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيةٍ لَيقُولَنَّ الَّذِينَ كفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ.

و. مخاطب در «انتم» (شما) در آيه 58 ممكن است پيامبر ومؤمنان راستين باشند وممكن است همه طرفداران حق وتمام انبياء وپيشوايان الهى، چرا كه اين دسته از كفار لجوج با كل طرفداران اين مكتب مخالف بودند.

ز. آيه بعد دليل مخالفت اين گروه را به روشنى بيان مى كند، مى گويد: اين نفوذناپذيرى ولجاجت بى حد وحساب ودشمنى با هر حقيقت، به خاطر آنست كه آنها حس تشخيص ودرك خود را بر اثر كثرت گناه ولجاجت از دست داده اند وابدا چيزى درك نمى كنند، آرى «اين چنين خداوند بر دلهاى كسانى كه علم وآگاهى ندارند مهر مى نهد» كذلِك يطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يعْلَمُونَ.

ص: 204


1- نمونه ج 16 ص 486
2- همان

ح. در آخرين آيه دو دستور مهم ويك بشارت بزرگ به پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى دهد، تا او را در اين مبارزه پى گير ومستمر در برابر اين لجوجان جاهل وبى خردان سرسخت، به استقامت دعوت كند. نخست مى گويد: «اكنون كه چنين است در برابر همه حوادث، همه آزارها وكارشكنيها ونسبتهاى ناروا، شكيبايى وصبر پيشه كن» فَاصْبِرْ. كه شكيبايى وصبر واستقامت كليد اصلى پيروزى است وبراى اينكه پيامبر را در اين راه دلگرمتر كند مى افزايد: «وعده خدا بطور مسلم حق است» إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ.

دومين دستور، دستور به تسلط بر اعصاب وحفظ متانت وآرامش وبه اصطلاح از جا در نرفتن در اين مبارزه سخت وپى گير است، مى فرمايد: «هرگز نبايد كسانى كه ايمان ندارند تو را خشمگين وعصبانى كنند» وَلا يسْتَخِفَّنَّك الَّذِينَ لا يوقِنُونَ.

ط. «لا يستخفنك» از ماده «خفت» به معنى سبكى است، يعنى آن چنان سنگين وپا بر جا باش كه اين افراد نتوانند تو را سبك بشمرند واز جا تكان دهند، در مسيرت استوار ومحكم بايست، چرا كه آنها يقين ندارند وتو كانون يقين وايمانى.(1)

نكته ها

1. درنگ در قيامت

نظير آيه 55 روم: وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يؤْفَكُونَ آيه 45 يونس است: وَيوْمَ يحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ...

2. به جاى ضمير، كلمه موصول «الذين» وصله «كفروا» را آورده، براى اين كه منشا وعلت اين حرفشان را بيان كند وبفهماند كه اگر اين حرف را مى زنند وبه اهل ايمان مى گويند شما بر باطل هستيد به خاطر كفرشان است.(2)

3. در بعضى از آيات قرآن تصريح شده كه اصلا به مجرمان اجازه عذرخواهى داده نمى شود لا يؤْذَنُ لَهُمْ فَيعْتَذِرُونَ(مرسلات، 36)، اما در اينجا مى فرمايد: عذرخواهى آنها سودمند نيست وظاهرش اين است عذرخواهى مى كنند اما اثرى ندارد. البته تضادى در ميان اين آيات نيست، زيرا قيامت مراحل مختلفى دارد در پاره اى از مراحل اصلا اجازه عذر

ص: 205


1- نمونه ج 16 ص 490-486
2- الميزان ج 16 ص 310

خواهى وحرف زدن به آنها داده نمى شود ولى در پاره اى ديگر از مراحل زبانشان گشوده مى شود وبه عذر خواهى مى پردازند، اما چه سود؟(1)

4. كسى كه در دنيا به سوگند دروغ عادت كرد، در قيامت نيز آن را به كار مى برد، زيرا خصلت هاى تثبيت شده انسان ها در قيامت بروز پيدا مى كند؛ يقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ.(2)

5. علم وايمان، دو هديه الهى است كه به افراد عطا مى شود. أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمانَ.(3)

6. توبه وعذرخواهى تنها در دنيا كارساز است ودر قيامت هيچ كارايى ندارد. فَيوْمَئِذٍ لا ينْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ.(4)

7. سرنوشت ظالمان در قيامت در اين آيات بيان شده است؛ نحل 85، مريم 72، ابراهيم 43-42، روم 57، زمر 24، شورى 45-44، كهف 29.

8. انسانى كه در مدار كفر ولجاجت قرار گيرد، باطل را حقّ مى بيند وحقّ را باطل؛ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ.

9. كافران، چون استدلال ندارند، حقّ را تحقير مى كنند. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ.(5)

10. نظير آيه 58 روم

آيه 27 زمر است

وَلَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فى هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يتَذَكرُونَ

11. نظير آيه 58 روم

وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيةٍ لَيقُولَنَّ الَّذينَ كفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ آيه 7 انعام است

وَلَوْ نَزَّلْنا عَلَيك كتاباً فى قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيديهِمْ لَقالَ الَّذينَ كفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ

12. طبع قلب به علت كفر وپيمان شكنى ونفاق

موضوع طبع قلب در 11 مورد بيان شده است:

1 - فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً(النساء، 155)

ص: 206


1- نمونه ج 16 ص 486
2- راهنما ج 14 ص 256، نور ج 9 ص 218
3- راهنما ج 14 ص 258، نور ج 9 ص 219
4- راهنما ج 14 ص 260، نور ج 9 ص 219
5- نور ج 9 ص 220

2 - كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ(يونس، 74)

3 - إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ... ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يفْقَهُونَ(المنافقون، 3)

59 روم، 16 محمد، 100 و 101 اعراف، 108 نحل 35 غافر، 93 و 87 توبه

13. كسى كه دربرابر دشمن صبر نكند، زمينه خفيف وسبك شدن براى او فراهم مى شود. فَاصْبِرْ... لا يسْتَخِفَّنَّك....(1)

14. از نظر قرآن كريم روز قيامت روزى است كه رابطه ى انسان با تمامى اسباب مادى وطبيعى كه در دنيا براى او سودمند بود، قطع مى شود، از جمله:

ثروت وفرزندان؛ و لا ينفع مال ولا بنون الّا من أتى اللّه بقلب سليم. (شعراء، 88)

دوستى ورفاقت؛ يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئاً ولا هم ينصرون. (دخان، 41)

مكر وحيله؛ يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئاً ولا هم ينصرون. (طور، 46)

شفاعت ووساطت؛ لا تغن عنّى شفاعتهم شيئاً. (يس، 23)

اقوام وخويشان؛ فلن تنفعكم أرحامكم. (ممتحنه، 3)

زبان؛ اليوم نختم على أفواههم. (يس، 65)

عذرخواهى؛ فَيوْمَئِذٍ لاَّ ينفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ يسْتَعْتَبُونَ. (روم، 57)

قدرت وتوانايى؛ هلك عنّى سلطانية. (حاقه، 29)

15. در اهميت صبر همين بس كه 18 بار خداوند به پيامبر مى فرمايد در برابر مشكلات صبر كن؛

فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ. (هود، 49) فَاصْبِرْ عَلَى مَا يقُولُونَ. (طه، 130) فَاصْبِرْ عَلَى مَا يقُولُونَ. (ق، 39) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ يسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَ يوقِنُونَ. (روم، 60) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِى وَالْإِبْكَارِ. (غافر، 55) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ. (غافر، 77) فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ. (احقاف، 35) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلاَ تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ. (قلم، 48) فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً. (معارج، 5) وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ. (مدثر، 7) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ

ص: 207


1- همان ص 222، راهنما ج 14 ص 267

وَلاَ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً. (انسان، 24) وَاتَّبِعْ مَا يوحَى إِلَيكَ وَاصْبِرْ حَتَّى يحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيرُ الْحَاكِمِينَ. (يونس، 109) وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ. (هود، 115) وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيهِمْ وَلاَ تَكُ فِى ضَيقٍ مِمَّا يمْكُرُونَ. (نحل، 127) وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِى يرِيدُونَ وَجْهَهُ. (كهف، 28) اصْبِرْ عَلَى مَا يقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ. (ص، 17) وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْينِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ. (طور، 48) وَاصْبِرْ عَلَى مَا يقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً. (مزمل، 10)

از آنجا كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) اسوه كمالات وفضائل انسانى از جمله صبر است بر مردم نيز لازم است كه به آن حضرت اقتدا كنند؛

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. (آل عمران، 200)

ص: 208

سوره لقمان

اشاره

ص: 209

ص: 210

آیه 1-5

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الم ( 1)

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكيمِ ( 2)

هُدًى وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنينَ ( 3)

الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِاْلآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ( 4)

أُولئِكَ عَلى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 5)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الم * اين آيات كتاب حكيم است (كتابى پرمحتوا واستوار)! * مايه هدايت ورحمت براى نيكوكاران است. * همانان كه نماز را برپا مى دارند وزكات را مى پردازند وآنها به آخرت يقين دارند. * آنان بر طريق هدايت از پروردگارشانند وآنانند رستگاران!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عظمت قرآن كريم، قرآن مايه هدايت ورحمت براى نيكوكاران، توصيف اهل احسان ورستگارى آنان.

ب. اين سوره، با ذكر عظمت واهميت قرآن آغاز مى شود، لذا بعد از ذكر «حروف مقطعه» مى گويد: «اين آيات كتاب حكيم است» تِلْك آياتُ الْكتابِ الْحَكيمِ، «تلك» در لسان عرب براى اشاره به دور است.

وصف «كتاب» به «حكيم» به جهت استحكام محتواى آن است وهرگز باطل به آن راه نمى يابد.

ج. آيه بعد هدف نهايى نزول قرآن را با اين عبارت بازگو مى كند: «اين كتاب حكيم مايه هدايت ورحمت براى نيكوكاران است» هُدىً وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ.

قابل توجه اينكه در اينجا قرآن، مايه هدايت ورحمت «محسنين» شمرده شده ودر آغاز سوره نمل، مايه هدايت وبشارت «مؤمنين» هُدىً وَبُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ ودر آغاز سوره بقره، مايه هدايت «متقين» هُدىً لِلْمُتَّقِينَ. اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه بدون تقوا وپرهيزگارى روح تسليم وپذيرش حقائق در انسان زنده نمى شود وطبعا هدايتى در كار نخواهد بود.

ص: 211

د. آيه بعد محسنين را با سه وصف، توصيف كرده، مى گويد: «آنها كسانى هستند كه نماز را بر پا مى دارند، زكات را ادا مى كنند وبه آخرت يقين دارند» الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يوقِنُونَ.

و در آخرين آيه مورد بحث عاقبت وسرانجام كار «محسنين» را چنين بيان مى كند: «آنها بر طريق هدايت پروردگارشان هستند وآنها رستگارانند» أُولئِك عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِك هُمُ الْمُفْلِحُونَ.(1)

نكته ها

1. قرآن، عين هدايت ورحمت است ودر اين زمينه هيچ گونه نقص ونارسايى ندارد. تعبير به مصدر هُدىً وَرَحْمَةً نشانه مبالغه است.(2)

2. ارشاد وهدايت، بايد همراه رحمت ومحبّت باشد. هُدىً وَرَحْمَةً.(3)

اقامه ى نماز وپرداخت زكات بايد سيره ى دائمى باشد. («يقِيمُونَ» و «يؤْتُونَ»، فعل مضارع نشان استمرار است).(4)

از اين آيه استفاده مى شود كه رستگارى بر اساس توفيق وهدايت پروردگار حاصل مى شود، كه البتّه آن نيز در سايه ى تلاش، به انسان داده مى شود، چنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(عنكبوت، 69) آنان كه در راه ما تلاش كردند، ما راه را به آنان نشان مى دهيم وهمانا خداوند با نيكوكاران است.(5)

3. ويژگى هاى نيكوكاران:

1) برپاداشتن نماز

2) پرداختن زكات

3) يقين به آخرت

هدى ورحمة للمحسنين الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم بالاخرة هم يوقنون

ص: 212


1- تبيان ج 8 ص 270، نمونه ج 17 ص 11 9.
2- نور ج 9 ص 227
3- نور ج 9 ص 227
4- همان، راهنما ج 14 ص 274
5- نور ج 9 ص 228

اولئك على هدى من ربّهم واولئك هم المفلحون. (لقمان، 5)

4) مناجات شبانه؛ انّهم كانوا قبل ذلك محسنين كانوا قليلًا من الليل ما يهجعون وبالاسحارهم يستغفرون. (ذاريات، 19)

5) جهاد در راه خدا؛ و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وانّ الله مع المحسنين. (عنكبوت، 69)

6) صبر واستقامت؛ و اصبر فانّ الله لا يضيع اجر المحسنين. (هود، 115)

7) تقوى وصبر؛ انّه من يتّق ويصبر فانّ الله لا يضيع اجر المحسنين. (يوسف، 90)

8) كظم غيظ وعفو؛ الذين ينفقون فى السراء والضرّاء والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين. (آل عمران، 134)

ص: 213

آیه 6-9

اشاره

آيات 9-6

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوًا أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ ( 6)

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ في أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَليمٍ ( 7)

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ جَنّاتُ النَّعيمِ ( 8)

خالِدينَ فيها وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ( 9)

ترجمه

و بعضى از مردم سخنان بيهوده را مى خرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند وآيات الهى را به استهزا گيرند؛ براى آنان عذابى خواركننده است! * وهنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود، مستكبرانه روى برمى گرداند، گويى آن را نشنيده است؛ گويى اصلاً گوشهايش سنگين است! او را به عذابى دردناك بشارت ده! * (ولى) كسانى كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند، باغهاى پرنعمت بهشت از آن آنهاست؛ * جاودانه در آن خواهند ماند؛ اين وعده حتمى الهى است؛ واوست عزيز وحكيم (شكست ناپذير ودانا).

شان نزول

بعضى از مفسران گفته اند كه نخستين آيات مورد بحث در باره «نضر بن حارث» نازل شده است. او مرد تاجرى بود وبه ايران سفر مى كرد ودر ضمن، داستانهاى ايرانيان را براى قريش بازگو مى نمود ومى گفت: اگر محمد براى شما سرگذشت عاد وثمود را نقل مى كند، من داستانهاى رستم واسفنديار واخبار كسرى وسلاطين عجم را باز مى گويم!، آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مى گفتند. بعضى ديگر گفته اند كه اين قسمت از آيات در باره مردى نازل شده كه كنيز خواننده اى را خريدارى كرده بود وشب وروز براى او خوانندگى مى كرد واو را از ياد خدا غافل مى ساخت. مرحوم «طبرسى» مفسر بزرگ، بعد از ذكر اين شان نزول مى گويد: حديثى كه از پيامبر (صلی الله علیه و آله) در اين زمينه نقل شده شان نزول فوق را تاييد مى كند، چرا كه آن حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«لا يحل تعليم المغنيات ولا بيعهن واثمانهن حرام وقد نزل تصديق ذلك فى كتاب اللَّه» : «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيثِ...». «آموزش دادن كنيزان خواننده وخريد وفروش آنها حرام است ودرآمدى كه از اين راه به دست مى آيد نيز حرام است، گواه اين مطلب چيزى است كه خداوند در كتابش فرموده: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيثِ....(1)

ص: 214


1- مجمع البيان ج 8 ص 490، نمونه ج 17 ص 12

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: توصيف برخى از تبه كاران در اضلال مردم واستكبار در برابر آيات الهى، بشارت عذاب براى آنان، جاويد بودن مؤمنان صالح در بهشت.

ب. در اين آيات، سخن از گروهى است كه درست در مقابل گروه «محسنين» و «مؤمنين» قرار دارند كه در آيات گذشته مطرح بودند. در اينجا سخن از جمعيتى است كه سرمايه هاى خود را براى بيهودگى وگمراه ساختن مردم به كار مى گيرند وبدبختى دنيا وآخرت را براى خود مى خرند! نخست مى فرمايد: «بعضى از مردم، سخنان باطل وبيهوده را خريدارى مى كنند تا خلق خدا را از روى جهل ونادانى، از راه خدا گمراه سازند» وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ. «و آيات خدا را به استهزاء وسخريه گيرند» وَيتَّخِذَها هُزُواً ودر پايان آيه اضافه مى كند: «عذاب خوار كننده از آن اين گروه است» أُولئِك لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ. (1) امام باقر (علیه السلام) مى فرمايند:

لهو الحديث الغنا.

ج. تعبير به«لَهْوَ الْحَدِيثِ» بجاى«الحديث اللهو» گويا اشاره به اين است كه هدف اصلى آنها همان لهو وبيهودگى است وسخن، وسيله اى براى رسيدن به آن است.

د. آيه بعد به عكس العمل اين گروه در برابر آيات الهى اشاره كرده ودر واقع آن را با عكس العملشان در برابر لهو الحديث مقايسه مى كند ومى گويد: «هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى بر مى گرداند، گويى آيات ما را نشنيده، گويى اصلا گوشهايش سنگين است» واصلا هيچ سخنى را نمى شنود وَإِذا تُتْلى عَلَيهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكبِراً كأَنْ لَمْ يسْمَعْها كأَنَّ فِى أُذُنَيهِ وَقْراً ودر پايان، كيفر دردناك چنين كسى را اينگونه بازگو مى كند: «او را به عذاب دردناك بشارت ده»! فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ.

ه -. در آيات بعد به شرح حال مؤمنان راستين باز مى گردد كه در آغاز اين مقايسه از آنان شروع شد، در پايان نيز به آنان ختم گردد، مى فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام داده اند، باغ هاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ.

ص: 215


1- تبيان ج 8 ص 271، نمونه ج 17 ص 13

نكته ها

1. آثار زيانبار غنا بر اعصاب: غنا وموسيقى در حقيقت، يكى از عوامل مهم تخدير اعصاب است وبه تعبير ديگر مواد مخدر گاهى از طريق دهان ونوشيدن وارد بدن مى شوند، (مانند شراب) وگاه از طريق بوئيدن وحس شامه (مانند هروئين) وگاه از طريق تزريق (مانند مرفين) وگاه از طريق حس سامعه است (مانند غنا). به همين دليل گاهى غنا وآهنگ هاى مخصوصى، چنان افراد را در نشئه اى فرو مى برد، كه حالتى شبيه به مستى به آنها دست مى دهد، البته گاه به اين مرحله نمى رسد اما در عين حال تخدير خفيف ايجاد مى كند وبه همين دليل بسيارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد، خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.(1)

2. تناسب كيفر با عمل، نشانه ى عدالت است. آنها كه حقّ را با تمسخر اهانت مى كنند، عذابشان اهانت آور وذلّت بار است؛ يتَّخِذَها هُزُواً... لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ.(2)

3. كلمه ى «وقر»، به معناى سنگينى است. به افراد با شخصيت وسنگين نيز باوقار مى گويند. قرآن مى فرمايد: چرا براى خداوند عظمت قائل نمى شويد؟ ما لكم لا ترجون لله وقارا(نوح، 12)، در حديث است: وقّروا كباركم وارحموا صغاركم بزرگان خود را سنگين وبزرگ بشماريد وبه كودكان رحم كنيد ونيز در حديث آمده است: الايمان ما وقّر فى القلوب.(3)

4. روحيه ى استكبارى، مانع پذيرش حقّ وحقيقت است. وَلَّى مُسْتَكبِراً(4)

5. ايمان همراه با عمل صالح، شرط بهره گيرى از الطاف الهى است. آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ(5)

عزت وحكمت خداوند منشأ تخلف ناپذيرى وعده هاى اوست. وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ(6)

ص: 216


1- نمونه ج 17 ص 26-16
2- راهنما ج 14 ص 282، نور ج 9 ص 230
3- اطيب البيان ج 10 ص 415
4- نور ج 9 ص 234
5- راهنما ج 14 ص 284، نور ج 9 ص 235
6- راهنما ج 14 ص 286

آیه 10-11

اشاره

آيات 11-10

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي اْلأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ ( 10)

هذا خَلْقُ اللّهِ فَأَرُوني ما ذا خَلَقَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ في ضَلالٍ مُبينٍ ( 11)

ترجمه

(او) آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد ودر زمين كوه هايى افكند تا شما را نلرزاند (و جايگاه شما آرام باشد) واز هر گونه جنبنده اى روى آن منتشر ساخت؛ واز آسمان آبى نازل كرديم وبه وسيله آن در روى زمين انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم. * اين آفرينش خداست؛ امّا به من نشان دهيد معبودانى غير او چه چيز را آفريده اند؟! ولى ظالمان در گمراهى آشكارند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: خداوند آفريدگار آسمانها بدون ستون مرئى، كوهها عامل ثبات زمين ونزول باران عامل احياء گياهان، ناتوانى بتها از آفرينش.

ب. در دو آيه مورد بحث از دلائل توحيد كه يكى ديگر از اساسى ترين اصول اعتقادى است سخن مى گويد. در آيه نخست به پنج قسمت از آفرينش پروردگار كه پيوند ناگسستنى با هم دارند (آفرينش آسمان ومعلق بودن كرات در فضا ونيز آفرينش كوه ها براى حفظ ثبات زمين وسپس آفرينش جنبندگان وبعد از آن آب وگياهان كه وسيله تغذيه آنها است) اشاره مى كند.

ج. آيه 10 به «زوجيت در جهان گياهان» اشاره مى كند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است، چرا كه در آن زمان، زوجيت (وجود جنس نر وماده) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود وقرآن از آن پرده برداشت.(1)

د. كلمه «ترونها» احتمال دارد قيد توضيحى باشد ومعنا اين باشد كه «شما آسمانها را مى بينيد كه ستون ندارد»، چنانكه شيخ طوسى اين معنا را بيان كرده است واحتمال هم دارد قيد احترازى باشد ومعنا چنين باشد كه: «خدا آنها را بدون ستونى ديدنى خلق كرده»، تا اشعار

ص: 217


1- نمونه ج 17 ص 32-28

داشته باشد به اينكه آسمانها ستون دارد، ليكن ديدنى نيست.(1)

ه -. بعد از آنكه خلقت وتدبير خود را نسبت به آسمانها وزمين وآنچه روى آنهاست به رخ آنان كشيد وبا اين بيان ربوبيت والوهيت خود را اثبات كرد، اينك در آيه 11 به ايشان تكليف مى فرمايد كه حال، شما به من نشان دهيد، خدايان شما اگر راستى اله ورب هستند، چه چيزى خلق كرده اند، تا اگر نتوانستند چيزى نشان دهند، وحدانيت خداى تعالى در الوهيت وربوبيت ثابت گردد واگر به ايشان تكليف كرده كه به من نشان دهيد خدايانتان چه چيزى خلق كرده اند، با اينكه مشركين اعتراف دارند كه خلقت تنها از خدا است، وتنها تدبير را مستند به آنها مى دانند، از اين جهت است كه: خلقتى را به خدا نسبت داده كه در عين اينكه خلقت است تدبير نيز هست واز تدبير جدا نيست، پس اگر تدبير عالم به دست خدايان ايشان است بايد آنها نيز چون خدا چنين خلقت وتدبيرى داشته باشند وچون خلقتى ندارند تدبيرى نيز ندارند، پس هيچ معبودى غير از او نيست وهيچ ربى سواى او وجود ندارد.(2)

نكته ها

1. نظام حاكم بر زمين، به خاطر انسان است؛ أَنْ تَمِيدَ بِكمْ.(3)

2. زمين بدون وجود كوه ها در معرض لرزش هاى مداوم بوده ومناسب زندگى نيست.(4)

3. آب، نعمتى بس بزرگ وبا اهميت است. آب، مايه ى رويش وپرورش بسيارى از موجودات است. («ماءً»، نكره وبا تنوين آمده كه نشانه عظمت است).(5)

4. يكى از راه هاى خداشناسى، مقايسه ميان قدرت او وقدرت ديگران است؛ هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِى ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ(6) بنابراين آيه شريفه دليل بر توحيد خداوند متعال است.

5. نظير آيه 11 لقمان هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى ما ذا خَلَقَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فى ضَلالٍ مُبينٍ آيه 17 نحل است أَ فَمَنْ يخْلُقُ كمَنْ لا يخْلُقُ أَ فَلا تَذَكرُونَ

ص: 218


1- تبيان ج 8 ص 273، مجمع البيان ج 8 ص 491، الميزان ج 16 ص 315
2- الميزان ج 16 ص 316
3- نور ج 9 ص 237
4- راهنما ج 14 ص 287
5- نور ج 9 ص 237
6- تبيان ج 8 ص 274، نور ج 9 ص 237

آیه 12-15

اشاره

آيات 15-12

وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ ( 12)

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ ( 13)

وَ وَصَّيْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ ( 14)

وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 15)

ترجمه

ما به لقمان حكمت داديم؛ (و به او گفتيم:) شكر خدا را بجاى آور هر كس شكرگزارى كند، تنها به سود خويش شكر كرده؛ وآن كس كه كفران كند، (زيانى به خدا نمى رساند)؛ چرا كه خداوند بى نياز وستوده است. * (به خاطر بياور) هنگامى را كه لقمان به فرزندش - در حالى كه او را موعظه مى كرد - گفت: «پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است.» * وما به انسان درباره پدر ومادرش سفارش كرديم؛ مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد (به هنگام باردارى هر روز رنج وناراحتى تازه اى را متحمّل مى شد) ودوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى يابد؛ (آرى به او توصيه كردم) كه براى من وبراى پدر ومادرت شكر بجا آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است! * وهرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايسته اى رفتار كن؛ واز راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمده اند؛ سپس بازگشت همه شما به سوى من است ومن شما را از آنچه عمل مى كرديد آگاه مى كنم.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دادن حكمت به لقمان از طرف خداوند. سود شكر به حال انسان. عدم ضرر كفر به خداوند. موعظه لقمان به فرزندش در پرهيز از شرك. شرك ظلم بزرگ. سفارش خداوند به انسان درباره پدرومادروتوجه ويژه نسبت به مادر به جهت حمل فرزند. لزوم شكر خداوند ووالدين. عدم اطاعت از پدر ومادر

ص: 219

در صورت فرمان به شرك. ضرورت پيروى از راه انابه كنندگان.

ب. در آيات مورد بحث وچند آيه بعد از آن، سخن از «لقمان حكيم» وبخشى از اندرزهاى مهم اين مرد الهى در زمينه توحيد ومبارزه با شرك به ميان آمده ومسائل مهم اخلاقى كه در اندرزهاى لقمان به فرزندش منعكس است نيز بازگو شده است. اين مواعظ دهگانه كه در طى شش آيه بيان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بيان مى كند وهم اصول وظايف دينى وهم مباحث اخلاقى را.(1)

ج. حكمتى كه خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعه اى از معرفت وعلم واخلاق پاك وتقوا» بوده است. امام كاظم (علیه السلام) در تفسير اين آيه براى «هشام بن حكم» فرمود: «مراد از حكمت، فهم وعقل است».(2) امام صادق (علیه السلام) در تفسير اين آيه فرمود: «اوتى معرفه امام زمانه»:(3) «حكمت اين است كه لقمان نسبت به امام ورهبر الهى عصر خود آگاهى داشت».

د. تعبير به «جاهداك» اشاره به اين است كه پدر ومادر گاه به گمان اينكه سعادت فرزند را مى خواهند، تلاش وكوشش مى كنند كه او را به عقيده انحرافى خود بكشانند. وظيفه فرزندان اين است كه هرگز در برابر اين فشارها تسليم نشوند واستقلال فكرى خود را حفظ كرده، عقيده توحيد را با هيچ چيز معاوضه نكنند.(4)

ه -. عَلَى أَن تُشْرِك بِى مَا لَيسَ لَك بِهِ عِلْمٌ. مراد از اينكه شريك مفروض حقيقتش نامعلوم است، اين است كه چنين چيزى اصلا وجود ندارد ومجهول مطلقى است كه علم بدان تعلق نمى گيرد، پس برگشت معنا به اين مى شود كه چيزى را كه چيزى نيست شريك من مگير، اين حاصل آن چيزى است كه زمخشرى در كشاف گفته وچه بسا آيه أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يعْلَمُ فِى السَّماواتِ وَلا فِى الْأَرْضِ اين معنا را تاكيد مى كند، يعنى شريكى كه در همه اين عوالم وجود ندارد.

و. در جمله وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَى اختصارى لطيف بكار رفته، چون در عين كوتاهيش مى فهماند اگر پدر ومادر با خدا بودند، بايد راهشان را پيروى كنى وگرنه

ص: 220


1- نمونه ج 17 ص 35
2- اصول كافى 1 ص 13
3- نور الثقلين 4 ص 196
4- نمونه 17 ص 36-42

اطاعتشان بر تو واجب نيست وبايد راه غير آن دو را، يعنى راه كسانى را كه با خدا هستند پيروى نمايى.(1)

نكته ها

1. در جمله أَنِ اشْكرْ لِلَّهِ التفاتى از تكلم به غيبت به كار رفته، چون قبلا سياق، سياق متكلم مع الغير بود ومى فرمود: «آتينا» اين جا هم بايد فرموده باشد«ان اشكر لنا» واگر اينطور نفرمود، بدان جهت است كه تعبير به «نا - ما» در جمله «آتينا» از گوينده براى اظهار عظمت از قبال خودش وخدمه اش صحيح است، ولى در مساله شكر صحيح نبود، چون با توحيد در شكر تناسب نداشت.

اگر در شكر تعبير به مضارع كرده، كه دلالت بر استمرار دارد ودر كفر تعبير به ماضى كرده، كه تنها يك بار را مى رساند، براى اين است كه شكر وقتى نافع است كه استمرار داشته باشد، ولى كفر با يك بار هم ضررش خواهد رسيد.

2. يا بُنَى لا تُشْرِك بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْك لَظُلْمٌ عَظِيمٌ عظمت هر عملى به عظمت اثر آن است وعظمت معصيت به عظمت كسى است كه نافرمانى اش مى شود، چون كه مؤاخذه عظيم نيز عظيم است، بنا بر اين بزرگترين گناهان ونافرمانى ها نافرمانى خدا است.

3. جمله فِى الدُّنْيا سه نكته را در بر دارد، اول اينكه مصاحبت به نيكى ومعروف را منحصر مى كند در امور مادى ودنيايى، نه امور دينى ومعنوى، دوم اينكه تكليف را سبك مى كند ومى فهماند تكليف مذكور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزى انگشت شمار ومدتى اندك به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خيلى به ستوه نياورد، سوم اينكه مى فهماند اين كلمه در مقابل جمله ثُمَّ إِلَى مَرْجِعُكمْ قرار دارد ودر نتيجه سفارش مى شود به اينكه آخرت را در نظر داشته باشند.(2)

4. نام لقمان در دو آيه از قرآن در همين سوره آمده است، لحن قرآن در مورد لقمان، نشان مى دهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت ودعوت به سوى توحيد ومبارزه با شرك وانحرافات محيط وعدم مطالبه اجر وپاداش ونيز بشارت وانذار در برابر

ص: 221


1- الميزان 16 ص 323-324
2- الميزان ج 16 ص 324-321

امتها معمولا ديده مى شود، در حالى كه در مورد لقمان هيچ يك از اين مسائل ذكر نشده وتنها اندرزهاى او كه به صورت خصوصى كه با فرزندش بيان شده - هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد - آمده است واين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است. پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:

«حقا اقول لم يكن لقمان نبيا ولكن كان عبدا كثير التفكر، حسن اليقين، احب اللَّه فاحبه ومن عليه بالحكمة».(1)

5. حضرت لقمان معاصر حضرت داود بوده است وهزار سال عمر كرده است.(2)

6. اوّلين فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز واوّلين فرمان بعد از دادن حكمت به لقمان، فرمان شكرگزارى است؛ أَنِ اشْكرْ لِلَّهِ(3)

7. حكمت، هديه اى است كه خداوند به مخلصين عنايت مى فرمايد. در روايات متعدّد مى خوانيم:

«من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»، هر كس چهل شبانه روز كارهايش خالصانه باشد، خداوند چشمه هاى حكمت را از دل او به زبانش جارى مى سازد.(4)

8. انسان در تمام عمر محتاج به موعظه است، چه نوجوان باشد، چه كهن سال باشد؛

نوجوان: و اذ قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بنىّ لا تشرك بالله. (لقمان، 13)

كهن سال: خداوند به حضرت نوح (علیه السلام) گويد؛ و انى اعظك ان تكون من الجاهلين. (هود، 46)

9. با نوجوان بايد با زبان موعظه ومحبت وعاطفه سخن گفت، نه سرزنش؛ وَهُوَ يعِظُهُ يا بُنَى.

10. در ارشاد وموعظه، مسايل اصلى را در اولويت قرار دهيم؛ يعِظُهُ... لا تُشْرِك.

11. احترام والدين، حقّى است انسانى نه فقط اسلامى، حتّى والدين كافر را بايد احسان نمود؛ وَصَّينَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيهِ.

ص: 222


1- نمونه ج 17 ص 44
2- اطيب البيان ج 10 ص 420.
3- نور ج 9 ص 238
4- جامع الاخبار صدوق، ص 94

12. آن كه زحمت بيشترى مى كشد، بايد به صورت ويژه تقدير شود ونامش جداگانه برده شود؛ بِوالِدَيهِ... أُمُّهُ.

13. سپاسگزارى از والدين، از جايگاه والايى نزد خداوند برخوردار است؛ أَنِ اشْكرْ لِى وَلِوالِدَيك بعد از شكر خداوند، تشكر از والدين مطرح است.

14. حقّ خدا، بر هر حقّى از جمله حقّ والدين، مقدّم است، به تعبير ديگر مرز اطاعت از والدين عدم تعارض با عقيده توحيدى است؛ فَلا تُطِعْهُما.(1)

15. با والدين به نيكى بايد رفتار كرد. (گرچه مشرك باشند) صاحِبْهُما فِى الدُّنْيا مَعْرُوفاً حضرت ابراهيم با عموى خود كه به منزله پدرش بود به نيكى رفتار كرد وبه او مى گفت: (يا ابت)، وقتى آزر ابراهيم را تهديد كرد ابراهيم به او گفت؛ سلام عليك ساستغفر لك ربى(مريم، 48).(2)

16. گاهى در انتخاب عقيده ورفتار در خانواده، تفكيك لازم است در زندگى دنيوى همراه با والدين، ولى در پيروى كردن، راه پاكان وصالحان. وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَى.(3)

17. وظايف ده گانه انسان نسبت به والدين؛

1. احسان 2. اهانت نكردن 3. آزار نرساندن 4. كريمانه سخن گفتن 5. تواضع داشتن

6. دعا كردن (طلب رحمت)؛ و قضى ربّك الا تعبدوا الّا اياه وبالوالدين احساناً اما يبلغنّ عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما أف ولا تنهرهما وقل لهما قولًا كريماً * واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة وقل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً. (اسراء، 23-24)

7. از زحمات آن ها تشكر كردن؛ ان أشكر لى ولوالديك الىّ المصير. (لقمان، 14)

8. انفاق كردن؛ يسئلونك ماذا ينفقون قل ما أنفقتم من خير فللوالدين. (بقره، 215)

9. اطاعت كردن؛ و ان جاهديك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما. (لقمان، 15)

فقط در صورت فرمان به گناه نبايد اطاعت كرد والّا بايد در همه ى زمينه ها اطاعت كرد.»

10. خوشرفتارى كردن حتى با پدر ومادر مشرك؛ و صاحبهما فى الدنيا معروفاً.

ص: 223


1- راهنما 14 ص 296، نور ج 9 ص 244
2- اطيب البيان ج 10 ص 424.
3- راهنما ج 14 ص 302 299، نور ج 9 ص 244-258

11. پيروى پيامبر اكرم از طريقه افراد منيب

قرآن كريم در برخى از آيات به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) دستور مى دهد: از راه وروش افراد منيب پيروى كند... وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَى... (لقمان، 15) در آيه ديگر منيب را معرفى كرده است، از كسانى پيروى كن كه قلب آنها به ياد خدا آرام مى شوند. الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(الرعد، 28)

آیه 16-19

اشاره

آيات 19-16

يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي اْلأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ ( 16)

يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ ( 17)

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي اْلأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ( 18)

وَ اقْصِدْ في مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ اْلأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ ( 19)

ترجمه

پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (كار نيك يا بد) باشد ودر دل سنگى يا در (گوشه اى از) آسمانها وزمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت براى حساب) مى آورد؛ خداوند دقيق وآگاه است! * پسرم! نماز را برپا دار وامر به معروف ونهى از منكر كن ودر برابر مصايبى كه به تو مى رسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهمّ است! * (پسرم!) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان ومغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبّر مغرورى را دوست ندارد. * (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعايت كن؛ از صداى خود بكاه (و هرگز فرياد مزن) كه زشت ترين صداها صداى خران است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تجسم عمل در قيامت. موعظه لقمان به فرزند پيرامون فرائض دينى ورعايت تواضع واعتدال در زندگى وكوتاه كردن صدا.

ب. نخستين اندرز لقمان پيرامون مساله توحيد ومبارزه با شرك بود، دومين اندرز او درباره حساب اعمال ومعاد است كه حلقه «مبدء» و «معاد» را تكميل مى كند. مى گويد: پسرم! اگر

ص: 224

اعمال نيك وبد، حتى به اندازه سنگينى خردلى باشد، در درون صخره اى يا در گوشه اى از آسمان يا درون زمين جاى گيرد، خدا آن را در دادگاه قيامت حاضر مى كند وحساب آن را مى رسد چرا كه خداوند دقيق وآگاه است. خردل گياهى است كه داراى دانه هاى سياه بسيار كوچكى است كه در كوچكى وحقارت ضرب المثل مى باشد. اشاره به اينكه اعمال نيك وبد هر قدر كوچك وكم ارزش وهر قدر مخفى وپنهان باشد. خداوند لطيف وخبير آن را براى حساب وپاداش وكيفر حاضر مى كند.(1)

ج. «تصعر» از ماده «صعر» در اصل يك نوع بيمارى است كه به شتر دست مى دهد وگردن خود را كج مى كند و «تصعير» به معناى گرداندن گردن از نظرها از روى تكبر است، هم چنان كه خداى تعالى فرمود: وَلا تُصَعِّرْ خَدَّك لِلنَّاسِ ونيز گفته: كلمه «مرح» به معناى شدت خوشحالى وزياده روى در آن است وبنا به گفته وى معنا چنين مى شود كه: روى خود از در تكبر از مردم بر مگردان ونيز در زمين مانند آنان كه بسيار خوشحالند راه مرو، كه خدا دوست نمى دارد كسانى را كه دستخوش خيلاء وكبرند واگر كبر را خيلاء خوانده اند، بدين جهت است كه آدم متكبر خود را بزرگ خيال مى كند وچون فضيلت براى خود خيال مى كند، زياد فخر مى فروشد.(2)

د. كلمه «ذلك» در جمله إِنَّ ذلِك مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ اشاره است به صبر واگر اشاره را به لفظ «ذلك» آورده، كه براى دور است، نه «هذا» كه براى نزديك است، براى اين است كه به اهميت آن اشاره كرده باشد وبلندى مرتبه صبر را رسانده باشد.(3)

نكته ها

1. با اين كه در قرآن، 28 مورد در كنار نماز از زكات ياد شده، امّا در اين جا كنار نماز امر به معروف ذكر شده است. شايد به خاطر آن كه در اين آيه مورد خطاب فرزند است وفرزندان معمولًا ثروتى ندارند كه زكات بپردازند؛ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ.

2. آگاهى فرزندان خود را به قدرى بالا ببريم كه معروف ها ومنكرها را بشناسند تا بتوانند

ص: 225


1- نمونه ج 17 ص 51
2- تبيان ج 8 ص 280، مجمع البيان ج 8 ص 500، الميزان ج 16 ص 326
3- الميزان ج 16 ص 325

امر ونهى كنند؛ «يا بُنَى * وأْمُرْ * وانْهَ».

3. امر به معروف، هميشه قبل از نهى از منكر است؛ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكرِ رشد معروف ها در جامعه، مانع بروز بسيارى از منكرات مى گردد.(1)

4. اميرالمومنين (علیه السلام) مى فرمايد: علت اين كه بعد از امر به معروف فرمان به صبر مى دهد آن است كه امر به معروف ونهى از منكر گاهى با اذيت وآزار مردم همراه است، كه بايد در برابر عكس العمل مرد انسان صبر كند.(2)

5. اعتدال در همه شئون زندگى لازم است و اقصد فى مشيك.(3)

آیه 20-24

اشاره

آيات 24-20

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ ( 20)

وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعيرِ ( 21)

وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ ( 22)

وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ( 23)

نُمَتِّعُهُمْ قَليلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَليظٍ ( 24)

ترجمه

آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها وزمين است مسخّر شما كرده ونعمتهاى آشكار وپنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است ؟! ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش وهدايت وكتاب روشنگرى درباره خدا مجادله مى كنند! * وهنگامى كه به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد!»، مى گويند: «نه، بلكه ما از چيزى پيروى مى كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم!» آيا حتّى اگر شيطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان كند (باز هم تبعيت مى كنند)؟! * كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده (و به تكيه گاه مطمئنى تكيه كرده است)؛ وعاقبت همه كارها به

ص: 226


1- نور ج 9 ص 261-260
2- تبيان ج 8 ص 279، مجمع البيان ج 8 ص 500.
3- اطيب البيان ج 10 ص 427.

سوى خداست. * وكسى كه كافر شود، كفر او تو را غمگين نسازد؛ بازگشت همه آنان به سوى ماست وما آنها را از اعمالى كه انجام داده اند (و نتايج شوم آن) آگاه خواهيم ساخت؛ خداوند به آنچه درون سينه هاست آگاه است. * ما اندكى آنها را از متاع دنيا بهره مند مى كنيم، سپس آنها را به تحمّل عذاب شديدى وادار مى سازيم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تسخير نظام آسمان وزمين براى انسان، فرا گرفتن نعمتهاى ظاهرى وباطنى بر انسانها، جدال كفّار درباره خدا فاقد دليل، بت پرستى مشركان به جهت تقليداز نياكان، تمسّك به وسيله محكم در پرتو تسليم در برابر خداوند متعال ونيكوكارى. محزون نشدن از كفّار، تهديد خداوند نسبت به كافران، بهره مندى كفّار از مواهب دنيا وقطعى بودن عذاب براى آنان در قيامت.

ب. بعد از پايان اندرزهاى دهگانه لقمان به سراغ بيان نعمتهاى الهى مى رود تا حس شكرگزارى مردم را برانگيزد. روى سخن را به همه انسانها كرده مى گويد: «آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها وزمين است مسخر فرمان شما كرد كه در مسير منافع وسود شما حركت كنند»؟ أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكمْ، ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الْأَرْضِ. سپس مى افزايد: «خداوند نعمتهاى خود را - اعم از نعمتهاى ظاهر وباطن - بر شما گسترده وافزون ساخت» وَأَسْبَغَ عَلَيكمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً. «اسبغ» از ماده «سبغ» (بر وزن صبر) در اصل به معنى پيراهن يا زره گشاد ووسيع وكامل است، سپس به نعمت گسترده وفراوان نيز اطلاق شده است.

در پايان آيه از كسانى سخن مى گويد كه نعمتهاى بزرگ الهى را كه از درون وبرون، انسان را احاطه كرده، كفران مى كنند وبه جدال وستيز در برابر حق برمى خيزند، مى فرمايد: «بعضى از مردم هستند كه در باره خداوند بدون هيچ دانش وهدايت وكتاب روشنى، مجادله مى كنند» وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يجادِلُ فِى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَلا هُدىً وَلا كتابٍ مُنِيرٍ.(1) نظير اين آيه شريفه آيه 33 جاثيه است و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون يعنى مجادله كنندگان نسبت به آنچه كه مى گويند هيچ علمى ندارند.(2)

ص: 227


1- نمونه ج 17 ص 65-63
2- اطيب البيان ج 10 ص 429

ج. در اينكه فرق در ميان «علم» و «هدايت» و «كتابٍ مُنِيرٍ» چيست ؟ شايد بهترين بيان اين باشد كه «علم» اشاره به ادراكاتى است كه انسان از طريق عقل وخرد خويش درك مى كند، و «هدى» اشاره به معلمان ورهبران الهى وآسمانى ودانشمندانى است كه مى توانند در اين مسير دست او را بگيرند وبه سر منزل مقصود برسانند ومنظور از «كتاب منير» كتابهاى آسمانى مى باشد كه از طريق وحى، قلب وجان انسان را پر فروغ مى سازند.

د. آيه بعد به منطق ضعيف اين گروه گمراه اشاره كرده مى گويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد مى گويند: نه، ما از چيزى پيروى مى كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم»! وَإِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيهِ آباءَنا واز آنجا كه پيروى از نياكان جاهل ومنحرف، جزء هيچ يك از طرق سه گانه هدايت آفرين فوق نيست، قرآن از آن به عنوان راه شيطانى ياد كرده مى فرمايد: «آيا حتى اگر شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند باز هم بايد از او تبعيت كنند»؟! أَ وَلَوْ كانَ الشَّيطانُ يدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ.

سپس به بيان حال دو گروه مؤمن خالص وكفار آلوده پرداخته، مى گويد: «كسى كه قلب وجان خود را تسليم خدا كند ودر آستان پروردگار سر تسليم واطاعت فرود آورد در حالى كه محسن ونيكوكار باشد به دستگيره محكمى چنگ زده است» وَمَنْ يسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى.

و «كسى كه كافر شود واين حقايق روشن را انكار كند، كفر او تو را غمگين نسازد» وَمَنْ كفَرَ فَلا يحْزُنْك كفْرُهُ.(1)

ه -. امام باقر (علیه السلام) مى فرمايند:

النعمه الظاهره النبى وما جاء به النبى من معرفه الله عز وجل وتوحيده واما النعمه الباطنه ولايتنا اهل البيت وعقد مودتنا.(2)

مراد از نعمتهاى ظاهرى بنا بر اين كه خطاب در آيه به مشركين باشد، حواس ظاهرى، از گوش چشم واعضاى بدن ونيز سلامتى وعافيت ورزق طيب وگوارا ومراد از نعمت هاى باطنى نعمتهاى غايب از حس است، مانند شعور واراده وعقل واما بنا بر اينكه خطاب به

ص: 228


1- نمونه ج 17 ص 69-66
2- مجمع البيان ج 8 ص 501، اطيب البيان ج 10 ص 429.

عموم انسانها باشد مراد از نعمت هاى ظاهرى آن نعمت هاى ظاهرى مذكور به اضافه دين خواهد بود، چون دين نيز از نعمت هاى محسوسى است كه امور دنيا وآخرت مردم را نظام مى بخشد ومراد از نعمت هاى باطنى باز همان نعمت هاى باطنى مذكور خواهد بود، به اضافه مقامات معنوى كه تنها از راه اخلاص در عمل حاصل مى گردد.(1)

نكته ها

1. كلمه ى «قِيلَ»، نشانه ى شدّت تعصّب كافران است، يعنى هر حرف حقّى از هر گوينده اى باشد، آنان لجاجت مى كنند ونمى پذيرند وكارى به گوينده ندارند. قِيلَ لَهُمُ.(2)

2. شيطان به طور مستمرّ، انسان را به باطل مى خواند؛ كانَ الشَّيطانُ يدْعُوهُمْ فعل مضارع دال بر استمرار است.(3)

3. تقليد از نياكان در هفت مورد بيان شده است:

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَينَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَ وَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يعْقِلُونَ شَيئاً وَلاَ يهْتَدُونَ(البقرۀ، 170) ( 21 لقمان)

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَ وَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يعْلَمُونَ شَيئاً وَلاَ يهْتَدُونَ(المائدۀ، 104)

وَكَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِى قَرْيةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ(الزخرف، 23) ( 78 يونس) ( 74 شعراء) (انبياء 53)

4. در آيه ى 23، از محزون شدن پيامبر (صلی الله علیه و آله) به خاطر كفر گروهى از مردم نهى شده است واين مى تواند به چند دليل باشد: الف: آنان آن قدر ارزش ندارند كه تو براى آنان محزون شوى. ب: اندوه براى كفر آنان، تو را از كارهاى ديگر باز مى دارد. ج: كفر آنان به تو آسيبى نمى رساند. د: تو در تبليغ وموعظه ى آنان كوتاهى نكردى تا نگران باشى. ه: چون كفّار به سوى ما باز مى گردند وراهى براى فرار ندارند، جاى حزن واندوه نيست.(4)

ص: 229


1- الميزان ج 16 ص 343
2- راهنما ج 14 ص 320، نور ج 9 ص 272
3- نور ج 9 ص 273
4- نور ج 9 ص 276

5. از مقدّم شدن كلمه ى «إِلَينا» بر كلمه ى مَرْجِعُهُمْ، استفاده مى شود تنها مرجع اوست واز كلمه ى «مرجع» نيز استفاده مى شود كه مبدأ هم اوست، زيرا «مَرجع»، يعنى رجوع به آن چيزى كه در آغاز بوده است. به علاوه «إِلَينا مَرْجِعُهُمْ» جمله ى اسميه ونشانه ى قطعى وحتمى بودن معاد است.(1)

6. پيامبر، دلسوز همه بود وحتّى از انحراف وكفر مخالفان نيز رنج مى برد؛ فَلايحْزُنْك كفْرُهُ.(2)

7. كفرِ كافران، انتخابى است، «وَمَنْ كفَرَ» ولى به دوزخ رفتن آنان اجبارى است؛ نَضْطَرُّهُمْ.(3)

8. نظير آيه 24 لقمان نُمَتِّعُهُمْ قَليلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَليظٍ آيه 70 يونس است مَتاعٌ فِى الدُّنْيا ثُمَّ إِلَينا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّديدَ بِما كانُوا يكفُرُونَ

ص: 230


1- راهنما ج 14 ص 327، نور ج 9 ص 276
2- اطيب البيان ج 10 ص 430، نور ج 9 ص 276
3- نور ج 9 ص 277

آیه 25-30

اشاره

آيات 30-25

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ( 25)

لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ ( 26)

وَ لَوْ أَنَّ ما فِي اْلأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ ( 27)

ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلاّ كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللّهَ سَميعٌ بَصيرٌ ( 28)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ ( 29)

ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ ( 30)

ترجمه

و هرگاه از آنان سؤال كنى: «چه كسى آسمانها وزمين را آفريده است ؟» مسلّماً مى گويند: «الله» بگو: «الحمد للّه» (كه خود شما معترفيد)! ولى بيشتر آنان نمى دانند! * آنچه در آسمانها وزمين است از آن خداست، چرا كه خداوند بى نياز وشايسته ستايش است! * واگر همه درختان روى زمين قلم شود ودريا براى آن مركّب گردد وهفت درياچه به آن افزوده شود، اينها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد؛ خداوند عزيز وحكيم است. * آفرينش وبرانگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قيامت) همانند يك فرد بيش نيست؛ خداوند شنوا وبيناست! * آيا نديدى كه خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل مى كند وخورشيد وماه را مسخّر ساخته وهر كدام تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند؟! خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. * اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حقّ است وآنچه غير از او مى خوانند باطل است وخداوند بلند مقام وبزرگ مرتبه است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اعتقاد مشركان به خالقيت خداوند، نادانى آنان نسبت به ربوبيت او، مالكيت خداوند نسبت به نظام هستى، تمام نشدن مخلوقات پروردگار، آسان بودن معاد بر خداوند، قدرت الهى در كوتاه كردن شب وروز، حركت شمس وقمر تا زمان معين وبهره مندى انسان از اين نعمتها، حقيقت داشتن توحيد وباطل بودن شرك.

ص: 231

ب. در شش آيه فوق مجموعه اى از صفات خداوند بيان شده است كه در حقيقت ده صفت عمده يا ده اسم از اسماء الحسنى را بيان مى كند: غنى، حميد، عزيز، حكيم، سميع، بصير، خبير، حق، على وكبير. اين از يك نظر واز سوى ديگر در آيه نخست از «خالقيت» خداوند سخن مى گويد ودر آيه دوم از «مالكيت مطلقه» او در آيه سوم از «علم بى انتهايش» بحث مى كند ودر آيه چهارم وپنجم از «قدرت نامتناهى اش» ودر آخرين آيه نتيجه مى گيرد كسى كه داراى اين صفات است «حق» است وغير از او همه باطل وهيچ وپوچند.

ج. قرآن مجيد براى ترسيم علم نامتناهى خداوند چنين مى گويد: «اگر آنچه روى زمين از درختان است قلم شوند ودريا براى آن مركب گردد وهفت دريا بر اين دريا افزوده شود، تا علم خدا را بنويسند، اينها همه تمام مى شوند اما كلمات خدا پايان نمى گيرد، خداوند عزيز وحكيم است» وَلَوْ أَنَّ ما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكيمٌ.(1)

بعد از ذكر علم بى پايان پروردگار، سخن از قدرت بى انتهاى او به ميان مى آورد ومى فرمايد: «آفرينش همه شما ونيز برانگيخته شدن شما بعد از مرگ همانند يك فرد بيش نيست، آفرينش ابتدايى واعاده شما در قيامت هيچ سختى براى خداوند نخواهد داشت، خداوند شنوا وبينا است» ما خَلْقُكمْ وَلا بَعْثُكمْ إِلَّا كنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.(2)

د. آيه بعد تاكيد وبيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پيامبر كرده، مى گويد: «آيا نديدى كه خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل مى كند»؟ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يولِجُ اللَّيلَ فِى النَّهارِ وَيولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيلِ.(3)

ه -. «ولوج» در اصل به معنى «دخول» است وداخل كردن شب در روز وروز در شب ممكن است اشاره به افزايش تدريجى وكوتاه شدن شب وروز در طول سال باشد كه تدريجا از يكى كاسته وبه صورت نامحسوسى بر ديگرى مى افزايد، تا فصول چهار گانه سال با ويژگيها وآثار پر بركتش ظاهر گردد (تنها در دو نقطه از روى زمين است كه اين تغيير تدريجى وفصول چهار گانه نيست يكى نقطه حقيقى قطب شمال وجنوب است كه در طول

ص: 232


1- نمونه ج 17 ص 75-72
2- تبيان ج 8 ص 285، نمونه ج 17 ص 78
3- نمونه ج 17 ص 80

سال، ششماه شب وششماه روز مى باشد وديگرى خط باريك ودقيق استوا است كه در تمام سال، شب وروز يكسان است.(1)

و. جمله كلٌّ يجْرِى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى اشاره به اين است كه اين نظام حساب شده ودقيق تا ابد ادامه نمى يابد وپايان وسرانجامى دارد كه همراه با پايان گرفتن دنيا است، همان چيزى كه در سوره «تكوير» چنين از آن ياد شده است: إِذَا الشَّمْسُ كوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انْكدَرَتْ: «هنگامى كه خورشيد بى فروغ گردد وستارگان به تيرگى گرايند...».

در آخرين آيه مورد بحث به صورت يك نتيجه گيرى جامع وكلى مى فرمايد: «اينها دليل بر آن است كه خداوند حق است وآنچه غير از او مى خوانند باطل است وخداوند بلند مقام وبزرگ مرتبه است» ذلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِى الْكبِيرُ.(2)

ز. آيه 25 اشاره است به اينكه كفار نيز مانند عموم بشر مفطور بر توحيد وبه آن معترفند، به اعتراف ناخودآگاه، براى اينكه اگر از ايشان سؤال شود چه كسى آسمانها وزمين را آفريده ؟ اعتراف خواهند كرد به اينكه خداوند آن را آفريده ووقتى آفريدگار آنها خدا باشد، پس مدبر آنها نيز او خواهد بود، چون تدبير جدا از خلقت نيست.(3)

ح. شايد مراد از سَبْعَةُ أَبْحُرٍ، كثرت باشد وعدد خصوصيتى نداشته باشد. يعنى اگر آب همه ى درياها هم مركب شود، باز هم نمى توانند همه ى نعمت هاى الهى را بنويسند.(4)

ط. كلمه الله چيست ؟ 1. نعمت هاى خداوند. قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكلِماتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ(كهف، 109)...2. سنّت هاى الهى. وَلَقَدْ سَبَقَتْ كلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ(صافات، 171-172) و وَلَوْ لا كلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِى بَينَهُمْ(، 21) 3. آفريده هاى ويژه ى خداوند. إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكلِمَتُهُ(نساء، 171) 4. حوادثى كه انسان با آنها آزمايش مى شود. وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكلِماتٍ(بقره، 124) 5. آيات الهى. درباره ى حضرت مريم مى خوانيم: وَصَدَّقَتْ بِكلِماتِ رَبِّها(تحريم، 12) 6. اسباب پيروزى

ص: 233


1- همان، تبيان ج 8 ص 285، مجمع البيان ج 8 ص 504، الميزان 16 ص 351
2- نمونه ج 17 ص 82-81
3- الميزان ج 16 ص 346
4- نور ج 9 ص 279

حقّ بر باطل. وَيرِيدُ اللَّهُ أَنْ يحِقَّ الْحَقَّ بِكلِماتِهِ وَيقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ، (انفال، 7) وَيمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَيحِقُّ الْحَقَّ بِكلِماتِهِ(شورى، 24) با توجه به اين آيات روشن مى شود مراد از «كلمه» تنها لفظ نيست، بلكه مراد سنّت ها، مخلوقات، اراده والطاف الهى است كه در آفرينش جلوه مى كند. بنابراين، اگر همه ى درختان قلم وهمه ى درياها مركب شوند، نمى توانند كلمات الهى را بنويسند، يعنى نمى توانند آفريده هاى خدا، الطاف الهى وسنّت هايى را كه در طول تاريخ براى انسان ها وهمه ى موجودات وجود داشته است بنويسند.(1)

در روايت مى خوانيم: امام كاظم (علیه السلام) فرمود: مصداق كلمات الله ما هستيم كه فضايل ما قابل ادراك وشماره نيست. آرى، اولياى خدا از طرف ذات مقدّس او واسطه ى فيض هستند وهر لطف وكمالى، از طريق آن بزرگواران به ديگران مى رسد.(2)

نكته ها

1. از جمله نكات لطيفى كه در آيه به چشم مى خورد اين است كه «شجره» به صورت مفرد و «اقلام» به صورت جمع آمده، تا بيانگر تعداد فراوان قلمهايى باشد كه از يك درخت با تمام ساقه وشاخه هايش به وجود مى آيد ونيز تعبير «البحر» به صورت مفرد و «الف ولام جنس» براى آن است كه تمام اقيانوسهاى روى زمين را شامل شود، بخصوص اينكه تمام اقيانوسهاى جهان با هم مربوط ومتصلند ودر واقع در حكم يك درياى پهناورند.

2. جالب اينكه درباره «قلمها» سخن از قلمهاى اضافى وكمكى نمى كند اما در باره اقيانوسها سخن از هفت درياى ديگر به ميان مى آورد، چرا كه به هنگام نوشتن قلم بسيار كم مصرف مى شود آنچه بيشتر مصرف مى گردد مركب است.(3)

3. نظير آيه 27 لقمان

وَلَوْ أَنَّ ما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ آيه 109 كهف است

قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكلِماتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كلِماتُ رَبِّى وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً

ص: 234


1- اطيب البيان ج 10 ص 434، نور ج 9 ص 280
2- نور ج 9 ص 280
3- نمونه ج 17 ص 77

4. در علم وقدرت الهى، كميت وجمعيت، زمان ومكان، نهان وآشكار، تأثيرى ندارد؛ ما خَلْقُكمْ وَلا بَعْثُكمْ إِلَّا كنَفْسٍ واحِدَةٍ.

5. بيشتر خطاب هاى قرآن به پيامبر (صلی الله علیه و آله)، تنها به شخص آن حضرت نيست، بلكه عموم مردم را شامل مى شود. مثلًا به پيامبر مى فرمايد: «اگر هر يك از پدر يا مادر يا هر دوى آنان نزد تو به پيرى رسند، به آنان اف نگو واز آنها اظهار دلتنگى مكن» در حالى كه مى دانيم پيامبر، پدر ومادر خود را در كودكى از دست داده وآنان زنده نبودند تا نزد حضرت به پيرى برسند. در اين آيه نيز گرچه خطاب أَ لَمْ تَرَ به پيامبر اسلام است، ولى آخر آيه كه مى فرمايد: أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ نشان مى دهد كه آيه عموم مردم را شامل مى شود.(1)

6. خداوند تنها حقيقت ثابت وزوال ناپذير است ذلك بان الله هو الحق، «اِنّ» وضمير فصل حصر مبتدا در خبر را مى رساند.(2)

ص: 235


1- نور ج 9 ص 282279 -
2- راهنما ج 14 ص 344.

آیه 31-32

اشاره

آيات 32-31

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ ( 31)

وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاّ كُلُّ خَتّارٍ كَفُورٍ ( 32)

ترجمه

آيا نديدى كشتيها بر (صفحه) درياها به فرمان خدا وبه (بركت) نعمت او حركت مى كنند تا بخشى از آياتش را به شما نشان دهد؟! در اينها نشانه هايى است براى كسانى كه شكيبا وشكرگزارند! * وهنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود وبالاى سرشان قرار گيرد)، خدا را با اخلاص مى خوانند؛ امّا وقتى آنها را به خشكى رساند ونجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مى گيرند (و به ايمان خود وفادار مى مانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر پيش مى گيرند)؛ ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمان شكنان ناسپاس انكار نمى كنند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حركت كشتى در دريا نشانه قدرت خداوند، شكوفايى فطرت توحيدى به هنگام مواجهه با خطر، دو گروه شدن مردم بعد از نجات از خطر.

ب. در اين دو آيه سخن از نعمتهاى خدا ودلائل توحيد در آفاق وانفس است. در نخستين آيه سخن از دليل نظم به ميان مى آيد ودر دومين آيه سخن از توحيد فطرى است مى گويد: «آيا نديدى كشتيها بر صفحه درياها به فرمان خدا وبه بركت نعمت او حركت مى كنند»؟! أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْك تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ. «هدف اين است كه گوشه اى از دلائل بر توحيد ويگانگى خود را به شما نشان دهد» لِيرِيكمْ مِنْ آياتِهِ. آرى «در اينها نشانه هايى است براى كسانى كه بسيار شكيبا وشكرگزارند» إِنَّ فِى ذلِك لَآياتٍ لِكلِّ صَبَّارٍ شَكورٍ. (1) گرچه حركت كشتى ها براى همه مردم نشانه است ولكن افراد صبور وشكور از آن بهره مند مى شوند.(2)

ص: 236


1- نمونه ج 17 ص 84
2- تبيان ج 8 ص 287

ج. اينكه در آخر آيه روى اوصاف «صبار» و «شكور» (بسيار صابر وشكيبا وبسيار شكرگزار) تكيه شده، يا به خاطر اين است كه زندگى دنيا مجموعه اى است از «بلا» و «نعمت» كه هر دو وسيله آزمايشند، ايستادگى وشكيبايى در برابر حوادث سخت وشكرگزارى در برابر نعمت ها مجموعه وظيفه انسان ها را تشكيل مى دهد.

د. بعد از بيان نعمت حركت كشتى ها در درياها كه هم در گذشته وهم امروز، بزرگترين ومفيدترين وسيله حمل ونقل انسان ها وكالاها بوده است، اشاره به يكى از چهره هاى ديگر همين مساله كرده مى گويد: «هنگامى كه آنها بر كشتى سوار شوند ودر وسط دريا قرار گيرند ودريا طوفانى شود وامواج كوه پيكر، همچون ابرها بالاى سر آنان قرار گيرد، خدا را با اخلاص مى خوانند» وَإِذا غَشِيهُمْ مَوْجٌ كالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ.

سپس اضافه مى كند: «هنگامى كه خداوند آنها را از اين مهلكه رهايى بخشيد، مردم دو گروه مى شوند بعضى به عهد وپيمانى كه در دل در آن لحظات حساس با خدا كردند پايبند ووفادار مى مانند» فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ.(1)

ه -. كلمه ى «خَتَّارٍ» صيغه ى مبالغه، به معناى بسيار پيمان شكن است، چون مشركان وگنهكاران، مكرّر در گرفتارى ها رو به سوى خدا مى آورند وعهد وپيمان مى بندند، امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پيمان شكنى مى كنند، خداوند آنان را «خَتّار» ناميده است.(2) شيخ طوسى مى گويد: خطر به معناى قبيح ترين فريب ونيرنگ است.(3)

و. راغب گويد كلمه «ظلۀ» به معناى ابرى است سايه افكن وبيشتر به ابرى ظله مى گويند كه عواقب ناگوارى داشته باشد، از آن جمله در قرآن فرموده: كأَنَّهُ ظُلَّةٌ ونيز فرموده: عَذابُ يوْمِ الظُّلَّةِ.

ز. فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ كلمه «مقتصد» به معناى كسى است كه راه «قصد» يعنى راه مستقيم را مى پيمايد كه مراد از آن راه توحيدى است كه فطرتشان در آن حال بر آن دلالتشان مى كرد وتعبير به «منهم - بعضى از ايشان»، براى اندك شمردن آنان است ومعنايش

ص: 237


1- نمونه ج 17 ص 88-86
2- همان ص 89، نور ج 9 ص 285
3- تبيان ج 8 ص 288، مجمع البيان ج 8 ص 505.

اين است كه همين كه خداى سبحان اين گرفتاران دريا را كه خدا را به خلوص مى خواندند نجات داد وبه خشكى رساند، اندكى از ايشان مقتصدند.(1)

نكته ها

1. انسان به طور فطرى خداشناس است، لكن وسايل واسباب مادّى همچون پرده اى روى فطرت را مى پوشاند وبروز حوادث وخطرها، اين پرده را كنار مى زند؛ غَشِيهُمْ... دَعَوُا اللَّهَ.(2)

2. لازمه ى ايمان، اعتدال است؛ به جاى آنكه بفرمايد: فمنهم مؤمن، فرمود: فَمِنْهُمْمُقْتَصِدٌ.(3)

3. نظير آيه 32 لقمان

وَإِذا غَشِيهُمْ مَوْجٌ كالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَما يجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كلُّ خَتَّارٍ كفُورٍ آيه 66 مائده است

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَالْإِنْجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يعْمَلُونَ

ص: 238


1- الميزان ج 16 ص 355
2- الميزان 16 ص 355، راهنما 14 ص 348، نور ج 9 ص 286
3- نور ج 9 ص 286

آیه 33-34

اشاره

آيات 34-33

يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْمًا لا يَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ ( 33)

إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي اْلأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَدًا وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ ( 34)

ترجمه

اى مردم! تقواى الهى پيشه كنيد وبترسيد از روزى كه نه پدر كيفر اعمال فرزندش را تحمّل مى كند ونه فرزند چيزى از كيفر (اعمال) پدرش را؛ به يقين وعده الهى حقّ است؛ پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد ومبادا (شيطان) فريبكار شما را (به كرم) خدا مغرور سازد! * آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست واوست كه باران را نازل مى كند وآنچه را كه در رحم ها (ى مادران) است مى داند وهيچ كس نمى داند فردا چه به دست مى آورد وهيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد؟ خداوند عالم وآگاه است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم تقوا از خداوند وترس از قيامت، درست بودن وعده خداوند پيرامون قيامت، لزوم مراقبت از فريب خوردن دنيا وشيطان، اختصاص علم غيب به خداوند مانند وقوع قيامت وآمدن باران وفرزند در رحم مادر وسرنوشت انسان ومردن بشر.

ب. در اين دو آيه كه آخرين آيه سوره لقمان است، نخست به صورت يك جمع بندى از مواعظ واندرزهاى گذشته ودلائل توحيد ومعاد، همه انسانها را به خدا وروز قيامت توجه مى دهد، سپس از غرور ناشى از دنيا وشيطان بر حذر مى دارد وبعد به وسعت دامنه علم خداوند وشمول آن نسبت به همه چيز مى پردازد. مى فرمايد: «اى مردم از خدا پروا كنيد» يا أَيهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكمْ. «و از روزى بترسيد كه نه پدر بار گناه فرزندش را به دوش مى كشد ونه فرزند چيزى از مسئوليت پدر را تحمل مى كند» وَاخْشَوْا يوْماً لا يجْزِى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيئاً. در حقيقت دستور اول، توجه به مبدء است ودستور دوم توجه به معاد.

ص: 239

ج. منظور از غرور در آيه 33 لقمان

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَلا يغُرَّنَّكمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ

شيطان است چنانكه در آيه 120 نساء به آن اشاره شده است.

يعِدُهُمْ وَيمَنِّيهِمْ وَما يعِدُهُمُ الشَّيطانُ إِلاَّ غُرُوراً

د. در آخرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمد، سخن از علومى به ميان مى آورد كه مخصوص پروردگار است مى گويد: «آگاهى بر زمان قيام قيامت مخصوص خدا است» إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ. «و او است كه باران را نازل مى كند» واز تمام جزئيات نزول آن آگاه است وَينَزِّلُ الْغَيثَ ونيز «او است كه از فرزندانى كه در رحم مادرانند (با تمام مشخصات آنها) آگاه است» وَيعْلَمُ ما فِى الْأَرْحامِ و «هيچكس نمى داند فردا چه مى كند» وَما تَدْرِى نَفْسٌ ما ذا تَكسِبُ غَداً«و هيچكس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد»؟ وَما تَدْرِى نَفْسٌ بِأَى أَرْضٍ تَمُوتُ. «خداوند عالم وآگاه است» إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.

ه -. منظور از عدم آگاهى مردم از اين امور پنجگانه تمام خصوصيات آنها است، مثلا اگر امروزه وسائلى در اختيار است كه پسر يا دختر بودن جنين را تشخيص مى دهند. باز مى توان گفت علم به آنچه در رحم ها است مخصوص خداوند است. چرا كه آگاهى از جنين به آن است كه تمام خصوصيات جسمانى، زشتى وزيبايى، سلامت وبيمارى، استعدادهاى درونى، ذوق علمى وفلسفى وادبى وساير صفات وكيفيات روحى را بدانيم واين امر براى غير خدا امكان پذير نيست.(1)

راغب گويد: غرور به معناى هر چيزى است كه آدمى را فريب مى دهد، چه مال باشد وچه جاه وچه شهوت وچه شيطان، چيزى كه هست بعضى از مفسرين كلمه «غرور» را به شيطان تفسير كرده اند واين بدان جهت است كه او خبيث ترين فريب دهندگان است وبعضى ديگر آن را به دنيا تفسير كرده اند.(2)

ص: 240


1- نمونه ج 17 ص 99-90
2- تبيان ج 8 ص 289، مجمع البيان ج 507، الميزان ج 16 ص 356

نكته ها

1. بهترين زاد وتوشه براى روزى كه حتّى پدر وفرزند به داد يكديگر نمى رسند، تقواست؛ اتَّقُوا رَبَّكمْ وَاخْشَوْا يوْماً لا يجْزِى والِدٌ...(1)

2. تقوا وايمان به قيامت ووعده هاى خدا مانع فريفتگى انسان به زندگى دنيا است؛ اتقوا ربكم واخشوا يوما... فلا تغرنكم الحياه الدنيا.(2)

3. خطر قيامت جدّى است، لذا هشدارهاى پى در پى لازم است. (دو بار امر ودو بار نهى در آيه آمده است؛ «اتَّقُوا... اخْشَوْا... فَلا تَغُرَّنَّكمُ... لا يغُرَّنَّكمْ»).(3)

4. روز قيامت، روز بزرگى است. (كلمه ى «يوْماً»، نكره وبا تنوين آمده، نشانه ى عظمت وبزرگى است)؛ «اخْشَوْا يوْماً».(4)

5. نمونه هايى از غيب

قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد: كليد هاى غيب فقط نزد خداوند است به جز او كسى علم غيب ندارد:

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيبِ لاَ يعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يابِسٍ إِلاَّ فِى كِتَابٍ مُبِينٍ(الأنعام، 59)

در سوره لقمان آيه 34 به پنج نمونه از علوم غيبى خداوند اشاره مى كند:

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَينَزِّلُ الْغَيثَ وَيعْلَمُ مَا فِى الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِى نَفْسٌ مَا ذَا تَكْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَى أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(لقمان، 34)

ص: 241


1- نور ج 9 ص 290
2- راهنما ج 14 ص 353.
3- نور ج 9 ص 290
4- همان

ص: 242

سوره سجده

اشاره

ص: 243

ص: 244

آیه 1-5

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الم ( 1)

تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ ( 2)

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ( 3)

اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ ( 4)

يُدَبِّرُ اْلأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى اْلأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ ( 5)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الم * اين كتابى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده وشك وترديدى در آن نيست! * ولى آنان مى گويند: «(محمّد) آن را بدروغ به خدا بسته است»، امّا اين سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده اى براى آنان نيامده است، شايد (پند گيرند و) هدايت شوند! * خداوند كسى است كه آسمانها وزمين وآنچه را ميان اين دو است در شش روز [= شش دوران] آفريد، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت؛ هيچ سرپرست وشفاعت كننده اى براى شما جز او نيست؛ آيا متذكّر نمى شويد؟! * امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى كند؛ سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سال هايى است كه شما مى شمريد بسوى او بالا مى رود (و دنيا پايان مى يابد).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم شك در نزول قرآن از سوى پروردگار جهانيانّ. افتراء كفّار به پيامبر اكرم، پيامبر هشدار دهنده مردم. آفرينش جهان هستى در شش دوران، تدبير خداوند نسبت به جهان.

ب. در نخستين آيه مى فرمايد: «اين كتابى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده وشك وترديدى در آن راه ندارد» تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. اين آيه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گويى نخست از محتواى اين كتاب آسمانى سؤال مى شود، در پاسخ مى گويد: محتواى آن حق است وجاى كمترين شك وترديد نيست،

ص: 245

سپس سؤال درباره ابداع كننده آن به ميان مى آيد، در پاسخ مى گويد اين كتاب از سوى «رب العالمين» است.

ج. سپس به تهمتى كه بارها مشركان ومنافقان بى ايمان به اين كتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره كرده مى فرمايد: «آنها مى گويند: محمد اينها را به دروغ بر خدا بسته است واز ناحيه پروردگار جهانيان نيست» أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ» در پاسخ ادعاى بى دليل آنها مى گويد: «اين افترا نيست، بلكه سخن حقى است از سوى پروردگارت» بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ودليل حقانيت آن در خود آن آشكار ونمايان است: سپس به هدف نزول آن پرداخته مى گويد: «هدف اين بوده كه گروهى را انذار كنى كه پيش از تو انذار كننده اى براى آنها نيامده است، شايد پند گيرند وهدايت شوند» لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ.(1)

د. لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ - بعضى از مفسرين گفته اند منظور از اين قوم، قريش است، چون هيچ پيغمبرى قبل از آن جناب به سوى قريش گسيل نشده بود، به خلاف اقوام ديگر عرب، كه بعضى از پيغمبران به سوى ايشان مبعوث شده بودند، مانند خالد بن سنان عبسى وحنظله، كه بنا به آنچه در روايات است دو تن از پيغمبران عرب بودند.(2)

بعضى ديگر گفته اند: مراد از قوم مذكور، همه اهل فترت، يعنى مردم ما بين عيسى ومحمد (صلی الله علیه و آله) است، چون در اين فاصله زمانى، مردم از مساله دين واز وظائفى كه در قبال نعمت هاى الهى داشتند واز غرض آفرينش يعنى عبادت، به كلى غافل ماندند. ليكن اين تفسير صحيح نيست، براى اينكه معناى فترت اين است كه مدتى پيغمبر صاحب شريعت وكتاب مبعوث نشده باشد، كه اين مدت را مدت فترت مى نامند واما مدت مبعوث نشدن پيامبران بى شريعت، اولا فترت نيست وثانيا قبول نداريم كه ما بين عيسى ومحمد (صلی الله علیه و آله) چنين پيامبرانى نيامده باشند، با اينكه زمان فاصل بين آن دو پيامبر شش قرن بوده است.(3)

ه -. بعد از بيان عظمت قرآن ورسالت پيامبر (صلی الله علیه و آله) به يكى ديگر از مهمترين پايه هاى عقائد اسلامى يعنى توحيد ونفى شرك پرداخته چنين مى گويد: «خدا آن كسى است كه آسمانها

ص: 246


1- نمونه ج 17 ص 109-108
2- مجمع البيان ج 8 ص 509.
3- الميزان ج 16 ص 365.

وزمين وآنچه را در ميان اين دو است در شش روز آفريده است» اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ منظور از شش روز در اين آيات، «شش دوران» است.

و. بعد از مساله آفرينش به مساله «حاكميت خداوند» بر عالم هستى پرداخته مى گويد: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت وبر كل عالم هستى حكومت كرد» ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ. در پايان آيه با اشاره به مساله توحيد «ولايت» و «شفاعت» مراحل توحيد را كامل مى كند، مى فرمايد: «جز او ولى وشفيعى براى شما نيست» ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَلا شَفِيعٍ؛ آيا متذكر نمى شويد؟! أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ.

در آخرين آيه مورد بحث، مى فرمايد: «خداوند امور اين جهان را از مقام قرب خود به سوى زمين تدبير مى كند» يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ. سپس مى افزايد: «تدبير امور در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى شماريد به سوى او باز مى گردد» ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ.

ز. منظور از آيه 5 به قرينه آيات ديگر قرآن ونيز رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده اين است خداوند اين جهان را آفريده وآسمان وزمين را با تدبير خاصى نظم بخشيده، ولى در پايان جهان اين تدبير را بر مى چيند، خورشيد تاريك وستارگان بى فروغ مى شوند وبه گفته قرآن، آسمانها را همچون طومارى در مى نوردد، تا به حالت قبل از گسترش اين جهان در مى آيند: يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ، يعنى پس از پايان اين دنيا جهان ديگر آغاز مى شود.

اين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است از جمله در آيه 156 سوره بقره مى فرمايد: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ: ودر سوره روم آيه 27 مى فرمايد: وَهُوَ الَّذِى يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ اليه ودر آيه 34 يونس مى فرمايد: قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ، آيه مورد بحث نيز از آغاز وختم جهان وبر پا شدن روز قيامت سخن مى گويد كه گاهى از آن تعبير به «قوس نزولى» و «قوس صعودى» مى كنند. بنابراين مفهوم آيه چنين مى شود كه «خداوند تدبير امر اين جهان از آسمان به زمين مى كند (از آسمان آغاز وبه زمين منتهى مى گردد) سپس همه اينها در روز قيامت به سوى او باز مى گردند».(1)

ص: 247


1- نمونه ج 17 ص 115-111.

ح. مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: اين مقدار (يعنى هزار سال) آيا مقدار نزول ومكث وعروج است يا مقدار نزول وعروج رويهم است، بدون مكث ويا مقدار هر يك از اين دو است ويا تنها مقدار خود عروج است، البته بنا بر اينكه كلمه «فى يوم» قيد باشد براى يَعْرُجُ إِلَيْهِ به تنهايى، احتمالاتى است كه آيه تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ(معارج، 3) مؤيد احتمال اخير است، چون مدت مذكور را تنها مدت عروج معرفى مى كند. آن گاه بنا بر فرضى كه ظرف هزار سال قيد عروج باشد، آيا منظور از عروج، مطلق عروج حوادث به سوى خدا است، يا تنها عروج آنها در روز قيامت است ومقدار هزار سال هم طول مدت قيامت است واگر در آيه سوره معارج مقدار آن را پنجاه هزار سال خوانده، چون مربوط به كفار است، تا به خاطر كفرشان مشقت بيشترى بكشند، ممكن هم هست بگوييم مقدار هزار سال مربوط به يكى از مواقف روز قيامت است ومقدار پنجاه هزار سال مقدار وطول مدت پنجاه موقف است.(1)

نكته ها

1. تعبير به استواء در عرش كنايه است از مقام تدبير موجودات وبه نظام در آوردن آنها، نظامى عام وپيوسته، كه حاكم بر همه آنها باشد وبه همين جهت كه كنايه از اين معنا است در اغلب مواردى كه اين تعبير آمده، دنبالش يكى از تدبيرها را به عنوان نمونه ذكر كرده، مثلا يك جا فرموده: ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى اللَّيْلَ النَّهارَ(اعراف، 54) ودر جاى ديگر فرموده: ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ(يونس، 3) وجاى ديگر فرموده: ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الْأَرْضِ(حديد، 4) ونيز فرموده: ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ(بروج، 16).(2)

سؤال: با اين كه قرآن مى فرمايد: وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ(فاطر، 24) هيچ امّتى بدون پيامبر نبوده است، پس چگونه اين آيه مى فرمايد: قبل از تو هيچ پيامبرى براى مردم مكّه نيامده بود؟

پاسخ: تا قبل از اسلام، ساكنان جزيرۀ العرب ومردم مكّه متشكّل نشده وبه صورت امّت

ص: 248


1- مجمع البيان ج 8 ص 510، الميزان ج 16 ص 371.
2- الميزان ج 16 ص 366.

در نيامده بودند وپراكنده ومتفرّق زندگى مى كردند.

2. دفاع خداوند از پيامبران ونفى نسبتهاى ناروا؛

به برخى از پيامبران كه نسبت ناروايى دادند، آن پيامبر از خود دفاع كرد وآن نسبت را نفى كرد، مانند؛ حضرت نوح وهود كه نسبت ضلالت وسفاهت را از خود نفى كردند وگفتند؛ ما ليس بى ضلالة(اعراف 61) و ما ليس بى سفاهة(اعراف 67). اما پيامبر اكرم هرگاه به او نسبت ناروايى دادند از خود دفاع نكرد، بلكه خداوند آن نسبت را از ايشان نفى كرد؛

نفى شاعر بودن: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ(الحاقۀ، 40-41)

نفى كاهن وغيب گو بودن: فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلاَ مَجْنُونٍ(الطور، 29)

نفى جنون: وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ(التكوير، 22)

نفى خيانت: وَمَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَنْ يَغُلَّ... (آل عمران، 161)

نفى افتراء ودروغ بستن به خدا: أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ... (السجده، 3)

3. در آيه 3 سجده مى فرمايد: كفار به پيامبر اكرم تهمت زدند كه قرآن را به خداوند از روى دروغ نسبت مى دهد:

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ

پاسخ به كفار علاوه بر اينكه در خود همين آيه آمده بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ در آيه 166 نساء نيز آمده است:

لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفى بِاللَّهِ شَهيداً

4. نظير آيه 3 سجده آيات 44 تا 46 حاقه است وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ

5. تكذيب قرآن، شيوه ى دايمى كفّار است. أَمْ يَقُولُونَ ولى شما حقّ را بگوييد واز هدايتشان مأيوس نشويد. لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ.(1)

ص: 249


1- نور ج 9 ص 300.

6. مشركان قرآن را ساخته وپرداخته پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى دانستند، (فرى) ريشه (افتراء) به آن دروغى گفته مى شود كه خود شخص آن را بسازد.(1)

آیه 6-9

اشاره

آيات 9-6

ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزيزُ الرَّحيمُ ( 6)

الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طينٍ ( 7)

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ ( 8)

ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ ( 9)

ترجمه

او خداوندى است كه از پنهان وآشكار با خبر است وشكست ناپذير ومهربان است! * او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد؛ وآفرينش انسان را از گِل آغاز كرد؛ * سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز وبى قدر آفريد. * سپس (اندام) او را موزون ساخت واز روح خويش در وى دميد؛ وبراى شما گوش وچشمها ودلها قرار داد؛ امّا كمتر شكر نعمتهاى او را بجا مى آوريد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: توصيف پروردگار به آگاه بودن غيب وشهادت وعزت ورحمت، زيبا بودن مخلوقات پروردگار، آغاز خلقت بشر از خاك وبوجود آمدن نسل بشر از نطفه، شكل بخشيدن خداوند به انسان ودميدن روح در جسم او قرار دادن ابزار درك وفهم، اندك بودن شكرگزاران.

ب. آيات مورد بحث نخست اشاره وتاكيدى است بر بحثهاى توحيدى كه در آيات قبل گذشت. مى فرمايد: كسى كه با اين صفات گفته شد او است خداوندى كه از نهان وآشكار با خبر است وشكست ناپذير ومهربان است ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ. بديهى است كسى كه مى خواهد تدبير امور آسمان وزمين كند وحاكم بر آنها باشد، بايد از همه چيز، از پنهان وآشكار آگاه باشد. در عين حال چنين كسى بايد «عزيز»، (قدرتمند وشكست ناپذير) باشد تا بتواند اين كارهاى مهم را انجام دهد.

ص: 250


1- لسان العرب، راهنما 14 ص 361.

ج. آيه بعد اشاره اى به نظام احسن آفرينش به طور عموم وسرآغازى براى بيان خلقت انسان ومراحل تكامل او به طور خصوص است، مى فرمايد: «او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد» الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَىْءٍ خَلَقَهُ. اگر به وجود يك انسان نگاه كنيم وهر يك از دستگاههاى بدن او را در نظر بگيريم مى بينيم از نظر ساختمان، حجم، وضع سلولها، طرز كار آنها، درست آن گونه آفريده شده است كه بتواند وظيفه خود را به نحو احسن انجام دهد.(1)

د. وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ مراد از انسان فرد فرد آدميان نيست، تا بگويى خلقت فرد فرد از گل نبوده، بلكه مراد نوع آدمى است، مى خواهد بفرمايد: مبدأ پيدايش اين نوع گل بوده، كه همه افراد منتهى به وى مى شوند وخلاصه تمامى افراد اين نوع از فردى پديد آمده اند كه او از گل خلق شده، چون فرزندانش از راه تناسل وتولد از پدر ومادر پديد آمده اند ومراد از آن فردى كه از گل خلق شده آدم وحوا (علیه السلام) است. دليل گفتار ما اين است كه دنبال جمله مورد بحث مى فرمايد: ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ.(2)

نكته ها

1. خداوند هم مخلوقاتش زيبا است؛ الذى احسن كل شىء خلقه، هم اسماء واوصافش زيبا است؛ و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها.(3)

2. ذكر جداگانه ى انسان، در كنار همه ى هستى، نشانه ى اهميت وارزش ويژه ى انسان است؛ كُلَّ شَىْءٍ خَلَقَهُ... خَلْقَ الْإِنْسانِ.(4)

3. اعتدال وتناسب اندام انسان به تدبير خداوند است (ثم سواه) تسويه مصدر (سوا) به معناى متناسب وخالى از افراط وتفريط وطبق مقتضاى حكمت بودن است.(5)

4. نظير آيه 9 سجده آيه 78 مومنون است

وَهُوَ الَّذى أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ

ص: 251


1- نمونه ج 17 ص 123-122.
2- تبيان ج 8 ص 297، الميزان ج 16 ص 373.
3- اعراف 179، اطيب البيان ج 10 ص 449.
4- راهنما ج 14 ص 370، نور ج 9 ص 304.
5- مفردات راغب، راهنما 14 ص 372.

آیه 10-14

اشاره

آيات 14-10

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ ( 10)

قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ( 11)

وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحًا إِنّا مُوقِنُونَ ( 12)

وَ لَوْ شِئْنا َلآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّي َلأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ ( 13)

فَذُوقُوا بِما نَسيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنّا نَسيناكُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 14)

ترجمه

آنها گفتند: «آيا هنگامى كه ما (مرديم و) در زمين گم شديم، آفرينش تازه اى خواهيم يافت ؟!» ولى آنان لقاى پروردگارشان را انكار مى كنند (و مى خواهند با انكار معاد، آزادانه به هوسرانى خويش ادامه دهند). * بگو: «فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى گيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى گردانند.» * واگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده، مى گويند: «پروردگارا! آنچه وعده كرده بودى ديديم وشنيديم؛ ما را بازگردان تا كار شايسته اى انجام دهيم؛ ما (به قيامت) يقين داريم!» * واگر مى خواستيم به هر انسانى هدايت لازمش را (از روى اجبار بدهيم) مى داديم؛ ولى (من آنها را آزاد گذارده ام و) سخن ووعده ام حق است كه دوزخ را (از افراد بى ايمان وگنهكار) از جنّ وانس همگى پر كنم! * (و به آنها مى گويم:) بچشيد (عذاب جهنم را)! به خاطر اينكه ديدار امروزتان را فراموش كرديد، ما نيز شما را فراموش كرديم؛ وبچشيد عذاب جاودان را به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تعجب كفار از خلقت جديد در قيامت وكفرورزى نسبت به آن، پاسخ پيامبر به آنها پيرامون حقيقت مرگ، تقاضاى كفّار در قيامت براى برگشت به دنيا، عدم اجبار در ايمان وهدايت بشر، قيامت روز تجسم عمل وروز كيفر كفّار.

ب. اين آيات درباره «معاد» آغاز مى شود، سپس حال «مجرمان» را در جهان ديگر بازگو

ص: 252

مى كند، نخست مى گويد: «آنها گفتند آيا هنگامى كه ما مرديم وخاك شديم ودر زمين گم شديم، آفرينش تازه اى خواهيم يافت»؟! وَقالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِى الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدٍ. تعبير به «گم شدن در زمين» ضَلَلْنا فِى الْأَرْضِ اشاره به اين است كه انسان پس از مردن خاك مى شود، ديگر چيزى از او باقى به نظر نمى رسد تا آن را در قيامت دو باره بازگردانند.

جمله ا انا لفى خلق جديد حكايت از تعجب آنها دارد كه چگونه بعد از نابودى انسان دوباره زنده مى شود. ولى آنها در حقيقت منكر قدرت خداوند بر اين كار آنها نيستند «بلكه آنها لقاى پروردگارشان را انكار مى كنند» بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ. آنها مى خواهند مرحله لقاى پروردگار كه مرحله حساب وكتاب وثواب وعقاب است منكر شوند وبه دنبال آن آزادى عمل پيدا كنند تا هر چه مى خواهند انجام دهند!. در واقع اين آيه شباهت زيادى با آيات نخستين سوره قيامت دارد آنجا كه مى گويد: أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَة.(1)

ج. آيه بعد پاسخ آنها را از طريق ديگرى بيان مى كند، مى گويد: تصور نكنيد شخصيت شما به همين بدن جسمانى شما است، بلكه اساس شخصيتتان را روح شما تشكيل مى دهد واو محفوظ است «بگو: فرشته مرگ كه مامور شما است (روح) شما را مى گيرد، سپس به سوى پروردگارتان باز مى گرديد» قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُ كِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ. با توجه به مفهوم «يتوفاكم» كه از ماده «توفى» (بر وزن تصدى) به معنى بازستاندن است مرگ به معنى فنا ونابودى نخواهد بود، بلكه يك نوع قبض ودريافت فرشتگان نسبت به روح آدمى است كه اساسى ترين بخش وجود انسان را تشكيل مى دهد.(2)

د. سپس وضع منكران معاد را كه در قيامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم وپشيمان مى شوند چنين مجسم كرده مى گويد: «اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده مى گويند: پروردگارا! آنچه وعده كرده بودى ديديم وشنيديم ما پشيمانيم، ما را باز گردان تا عمل صالح بجا آوريم، ما به اين جهان قيامت يقين داريم» (در تعجب فرو خواهى رفت) وَلَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ.(3)

ص: 253


1- تبيان ج 8 ص 298، نمونه ج 17 ص 133.
2- تبيان ج 8 ص 299، الميزان 16 ص 376، نمونه ج 17 ص 135.
3- نمونه ج 17 ص 136.

ه -. در آيه بعد مى افزايد: «اگر ما مى خواستيم به هر انسانى (اجبارا) هدايت لازمش را مى داديم» وَلَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها. مسلما ما چنين قدرتى داريم، ولى ايمانى كه از طريق اجبار والزام ما تحقق يابد ارزش چندانى ندارد واز سويى پاداش وكيفر در قيامت بر اثر امر اختيارى است نه اجبارى. لذا در پايان آيه مى فرمايد: «من آنها را آزاد گذاردم ولى مقرر كرده ام كه دوزخ را از انسانهاى بى ايمان وگنهكار از جن وانس همگى پر كنم» وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّى لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ. (1) در آيه بعد مى گويد: ما به اين دوزخيان خواهيم گفت: «بچشيد عذاب جهنم را به خاطر اينكه لقاى امروز خود را فراموش كرديد وما نيز شما را به دست فراموشى سپرديم»! فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنَّا نَسِيناكُمْ. «ونيز بچشيد عذاب هميشگى را به سبب اعمالى كه انجام مى داديد» وَذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.(2)

نكته ها

1. آيه 11 از روشن ترين آيات قرآنى است كه دلالت بر تجرد نفس مى كند ومى فهماند كه نفس غير از بدن است، نه جزو آن است ونه حالى از حالات آن.(3)

2. منكران لقاء الله در قيامت مردمانى سر افكنده وشرمسارند؛ ناكسوا رئوسهم.(4)

3. در قيامت اهميت عمل صالح براى همه انسانها آشكار مى شود؛ فارجعنا نعمل صالحا.(5)

4. روز قيامت، روز كشف حقايق وباز شدن چشم ها وگوش ها است. كسانى كه چشم وگوش خود را بر ديدن وشنيدن حقّ بسته بودند، در آن روز مى گويند: أَبْصَرْنا وَسَمِعْنا(6)

5. اختيار انسان

آيات ذيل دلالت بر عدم جبر از ناحيه خداوند ودلالت بر اختيار انسان دارد:... وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً... (المائدۀ، 48) وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً... (هود، 118)

ص: 254


1- همان ص 138، مجمع البيان ج 8 ص 515.
2- نمونه ج 17 ص 139.
3- الميزان ج 16 ص 378.
4- راهنما ج 14 ص 379.
5- همان.
6- نور ج 9 ص 308.

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا... (السجده، 13) وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً... (يونس، 99)... وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ(النحل، 9)

6. اداره نظام هستى توسط فرشتگان؛

همه كاره نظام هستى خداوند است ولكن خداوند كارها را به ديگران واگذار مى كند مانند تدبير، توفى، احياء نزول قرآن ومانند آن كه ملائكه به اذن الهى انجام مى دهند ووسيله هستند؛

ُيدَبِّرُ الْأَمْرَ، فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً.

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ، يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ.

نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ.

آیه 15-20

اشاره

آيات 20-15

إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّدًا وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ ( 15)

تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ( 16)

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ ( 17)

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كانَ فاسِقًا لا يَسْتَوُونَ ( 18)

أَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ ( 19)

وَ أَمَّا الَّذينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعيدُوا فيها وَ قيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ( 20)

ترجمه

تنها كسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنان يادآورى شود به سجده مى افتند وتسبيح وحمد پروردگارشان را بجا مى آورند وتكبّر نمى كنند. * پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و بپا مى خيزند ورو به درگاه خدا مى آورند) وپروردگار خود را با بيم واميد مى خوانند واز آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند! * هيچ كس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى كه مايه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده، اين پاداش كارهائى است كه انجام مى دادند! * آيا كسى كه باايمان باشد همچون كسى است كه فاسق است ؟! نه، هرگز اين دو برابر نيستند. * امّا كسانى كه ايمان آوردند وكارهاى شايسته انجام

ص: 255

دادند، باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود، اين وسيله پذيرايى (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى دادند. * وامّا كسانى كه فاسق شدند (و از اطاعت خدا سرباز زدند)، جايگاه هميشگى آنها آتش است؛ هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آنها را به آن بازمى گردانند وبه آنان گفته مى شود: «بچشيد عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اوصاف مؤمنان حقيقى به فروتنى در برابر پروردگار وتهجد براى نماز شب ودعا، پاداش بزرگ نماز شب، عدم برابرى مؤمن با كافر، پذيرايى از مؤمنان صالح در بهشت جاويد، بودن كفّار در جهنم به جهت تكذيب مبدأ ومعاد.

ب. روش قرآن اين است كه بسيارى از حقايق را در مقايسه با يكديگر بيان مى كند، تا كاملا مفهوم ودلنشين گردد. در اينجا نيز بعد از شرحى كه درباره مجرمان وكافران در آيات پيشين بيان شد به صفات برجسته مؤمنان راستين مى پردازد واصول عقيدتى وبرنامه هاى عملى آنها را به طور فشرده ضمن دو آيه با ذكر شش صفت، بيان مى دارد.

نخست مى فرمايد: «تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شود به سجده مى افتند وتسبيح وحمد پروردگارشان را بجا مى آورند وتكبر نمى كنند» إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ.

ج. در آيه 15 چهار قسمت از صفات آنها بيان شده: 1 - به محض شنيدن آيات الهى به سجده مى افتند، تعبير به «خّروا» به جاى «سجدوا» اشاره به نكته لطيفى است كه اين گروه مؤمنان بيدار دل به هنگام شنيدن آيات قرآن چنان شيفته ومجذوب سخنان پروردگار مى شوند كه بى اختيار به سجده مى افتند ودل وجان را در اين راه از دست مى دهند. نشانه دوم وسوم آنها «تسبيح» و «حمد» پروردگار است، از يك سو خدا را از نقائص پاك ومنزه مى شمرند واز سوى ديگر او را به خاطر صفات كمال وجمالش، حمد وستايش مى نمايند. 4 - وصف ديگر آنها تواضع وفروتنى وترك هر گونه استكبار است. سپس به وصف پنجم اشاره كرده مى گويد: «پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود» بپا مى خيزند ورو به درگاه خدا

ص: 256

مى آورند وبه راز ونياز با او مى پردازند تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ.

«آنها پروردگار خود را با «بيم» و «اميد» مى خوانند» يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً. آخرين وششمين ويژگى آنها اين است كه: «از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند» وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ. (1) كلمه (ما) موصوله است افاده عموم مى كند، رزق هم عموميت دارد، هرچه به انسان عنايت شود رزق است پس مومنان از تمام آنچه خدا به آنها لطف كرده انفاق مى كنند چه مادى چه معنوى مانند علم وهدايت.(2)

د. آيه 18 مقايسه اى را كه در آيات گذشته بود به طور صريحتر روشن مى سازد مى گويد: «آيا كسى كه مؤمن است همانند كسى است كه فاسق است ؟! نه هرگز اين دو برابر نيستند» أَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ. (3) برخى گفته اند آيه شريفه درباره حضرت على (علیه السلام) ووليد بن عقبه نازل شده است كه منظور از مومن حضرت على (علیه السلام) است ومنظور از فاسق وليد است، البته اين تفسير به عنوان مصداق است وآيه شريفه عموميت دارد.(4)

آيه بعد، اين عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بيان مى كند، مى فرمايد: «اما آنها كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود» أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى.

ه -. سپس مى افزايد «اين جنات ماوى، وسيله پذيرايى خداوند از آنها است در مقابل اعمالى كه انجام مى دادند» نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ. تعبير به «نزل» كه معمولا به چيزى گفته مى شود كه براى پذيرايى مهمان آماده مى كنند اشاره لطيفى است به اين جهت كه از مؤمنان در بهشت دائما همچون ميهمان پذيرايى مى شود، در حالى كه كفار - چنان كه در آيه بعد خواهد آمد - همچون زندانيانى هستند كه هر وقت هوس بيرون آمدن كنند باز گردانده مى شوند!

و «به آنها گفته مى شود: بچشيد عذاب آتشى را كه پيوسته انكار مى كرديد» وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِى كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ.(5)

ص: 257


1- نمونه ج 17 ص 147-144.
2- اطيب البيان ج 10 ص 459.
3- نمونه ج 17 ص 151.
4- تبيان ج 8 ص 305.
5- نمونه ج 17 ص 153-152.

و. در اين جمله كلمه «نفس» كه نكره است ودر سياق نفى قرار گرفته عموميت را مى رساند، يعنى هيچ كس نمى داند واگر كلمه «قره» را اضافه به كلمه «اعين» كرده، نه به «اعينهم»، براى اين است كه بفهماند آن نعمت ها آن قدر بزرگ وخيره كننده است، كه تنها يك چشم ودو چشم از ديدنش روشن نمى شود، بلكه هر صاحب چشمى كه آن را ببيند چشمش روشن مى گردد.(1)

ز. وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ... كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ لازمه اينكه فرمود: آتش، ماواى ايشان است اين است كه جاودانه در آتش باشند وبه همين جهت دنبالش فرمود: «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها - هر چه بخواهند از آن بيرون شوند به سوى آن برگردانده مى شوند» واينكه فرمود: وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِى كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ، دليل بر اين است كه مراد از فاسقان، منكرين معادند واينكه منكرين معاد را در داخل آتش چنين خطابى مى كنند، براى شماتت ايشان است، چون خود ايشان همواره در دنيا مؤمنين را شماتت مى كردند، كه چرا شما به قيامت نديده ايمان داريد.(2)

نكته ها

1. آيات الهى، با فطرت وخرد بشر هماهنگ است وتنها به تذكّر نياز دارد. إِذا ذُكِّرُوا.

2. مؤمن، نه مأيوس است، نه مغرور، هم بيم دارد، هم اميد واين دو عامل شب زنده دارى است. يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً.

3. تواضع، سحرخيزى وانفاق، خصلت دايمى مؤمنان است. «لا يَسْتَكْبِرُونَ... يَدْعُونَ... يُنْفِقُونَ» (همه با صيغه ى مضارع آمده است).(3)

4. رابطه ى شبانه با خداوند، بايد با رسيدگى به محرومان همراه باشد. «يَدْعُونَ... يُنْفِقُونَ».(4)

5. مرحوم طبرسى مى فرمايد: در سر اينكه پاداش نماز شب مخفى بيان شده است وجوهى ذكر شده: 1 - امور مهم وبا ارزش چنان است با الفاظ وسخن به آسانى حقيقت آن را

ص: 258


1- الميزان ج 16 ص 395.
2- همان ص 396، مجمع البيان ج 8 ص 519.
3- راهنما ج 14 ص 387-390، نور ج 9 ص 311.
4- نور ج 9 ص 312.

نمى توان درك كرد وابهام در پاداش رساتر خواهد بود. 2 - چيزى كه مايه روشنى چشم است آن قدر دامنه اش وسيع است كه علم ودانش انسان به تمامى آن نخواهد رسيد. 3 - چون نماز شب مخفى است پاداش آن هم مخفى خواهد بود.(1)

6. امام صادق (علیه السلام) فرمود: ثواب هر كار نيكى در قرآن بيان شده است، مگر نماز شب كه جز خداوند كسى پاداش آن را نمى داند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود.(2)

7. لزوم رعايت اعتدال؛

اعتدال در غذا خوردن؛ كلوا واشربوا ولا تسرفوا. (اعراف، 31)

اعتدال در انفاق؛ و الّذين إذا أنفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا وكان بين ذلك قواماً(فرقان، 67)، و لا تجعل يدك مغلولة إلى عنقك ولا تبسطها كلّ البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (اسراء، 29)

اعتدال در راه رفتن؛ و اقصد فى مشيك. (لقمان، 3)

اعتدال در تن صدا؛ و اغضض من صوتك. (لقمان، 4)

اعتدال در صوت نماز؛ و لا تجهر بصلوتك ولا تخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلًا. (اسراء، 110)

اعتدال در خوف ورجا؛ تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفاً وطمعاً. (سجده، 16)

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله):

«لووزن خوف المؤمن ورجاؤه لاعتدلا».(3)

اعتدال در حب وبغض؛ اميرالمؤمنين (علیه السلام) مى فرمايد:

«هلك فىّ رجلان محبّ غال ومبغض قال».(4)

اعتدال در مدح وانتقاد؛ قال على (علیه السلام):

«الثّناء بأكثر من الاستحقاق ملق والتقصير عن الاستحقاق عىّ أو حسد».(5)

ص: 259


1- مجمع البيان ج 8 ص 518.
2- نور ج 9 ص 312.
3- روح البيان ج 1 ص 24.
4- نهج البلاغه حكمت 469.
5- بحار الانوار 73 ص 295.

اعتدال در جمع بين دنيا وآخرت؛ ليس منا من ترك دنياه لآخرته أو ترك دينه لدنياه.(1)

اعتدال در لباس پوشيدن؛ قال على (علیه السلام)

«و ملبسهم الإقتصاد».(2)

8. چهل نشانه براى مؤمن؛

در قرآن كريم نشانه هاى فراوانى براى انسان مؤمن بيان شده كه به چهل نشانه اشاره مى شود؛

1 - خشوع در نماز 2 - اعراض از لغو 3 - پرداخت زكات 4 - رعايت عفت 5 - رعايت امانت 6 - رعايت تعهد 7 - محافظت بر نماز؛ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ. (مومنون، 1-10)

8 - ترس قلب به هنگام ياد حق 9 - افزايش ايمان به هنگام تلاوت آيات قرآن 10 - توكل 11 - اقامه نماز وانفاق؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ. (انفال، 2-4)

12 هجرت 13 - جهاد 14 - پناه دادن به مسلمانان 15 - نصرت آنان؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ. (انفال، 74)

16 - پرداخت خمس؛ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ. (انفال، 41)

17 - تبرى از دشمنان اسلام؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. (مائده، 57)

18 - استفاده از غذاى حلال؛ فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ. (انعام، 118)

ص: 260


1- همان ج 78 ص 321.
2- نهج البلاغه خطبه متقين.

19 - پذيرش موعظه در دورى از تهمت؛ وَلَوْ لاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذَا سُبْحَانَكَ هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ عِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. (نور، 17)

20 - تنها نگذاشتن پيامبر در جنگ؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ. (نور، 62)

21 - اصلاح ذات البين؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. (حجرات، 10)

22 - عدم شك در ايمان؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ. (حجرات، 15)

23 - ثبات قدم در برابر دشمن؛ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ... وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ. (اعراف، 124-126) وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ. (بروج، 8)

24 - اعتقاد به انبيا وفرشتگان وكتب آسمانى؛ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ. (بقره، 285)

25 - سرپرست قرار ندادن كفار؛ لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ. (آل عمران، 28)

26 - پرهيز از ربا؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. (بقره، 278)

27 - تواضع در برابر آيات الهى 28 - تسبيح خداوند تهجد 29 - مناجات شبانه؛ إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ. (سجده، 16)

30 - بهره مندى از هدايت ورحمت قرآن؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ. 10 نشانه ديگر براى مؤمن در سورۀ توبه بيان شده است كه مجموعاً 40 نشانه مى شود.

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ

ص: 261

وَيُقْتَلُونَ... التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ. (توبه، 112)

آیه 21-22

اشاره

آيات 22-21

وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ اْلأَدْنى دُونَ الْعَذابِ اْلأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ( 21)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ ( 22)

ترجمه

به آنان از عذاب نزديك (عذاب اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانيم، شايد بازگردند! * چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او يادآورى شده واو از آن اعراض كرده است ؟! مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: كيفر كفّار در دنيا، معرفى ستمكارترين انسان، قطعى بودن انتقام خداوند از كفّار.

ب. در آيات مورد بحث به يكى از الطاف خفى الهى در مورد آنان كه همان مجازاتهاى خفيف دنيوى وبيدار كننده است اشاره مى كند، تا معلوم شود خدا هرگز نمى خواهد بنده اى گرفتار عذاب جاويدان شود، به همين دليل از تمام وسايل بيدار كننده براى نجات آنها استفاده مى كند.

مى فرمايد: «ما آنها را از عذاب نزديك اين دنيا قبل از عذاب بزرگ آخرت مى چشانيم، شايد بيدار شوند وباز گردند» وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.(1)

ج. «عذاب ادنى» معنى گسترده اى دارد كه غالب احتمالاتى را كه مفسران به طور جدا گانه در تفسير آن نوشته اند در بر مى گيرد. از جمله اينكه منظور مصائب ودرد ورنجها است. يا قحطى وخشكسالى شديد هفت ساله اى كه مشركان در مكه به آن گرفتار شدند، تا آنجا كه مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذيه كنند! يا ضربه شديدى است كه بر پيكر

ص: 262


1- نمونه ج 17 ص 159-158.

آنها در جنگ «بدر» وارد شد.(1)

د. «عذاب اكبر» به معنى عذاب روز قيامت است كه از هر مجازاتى بزرگتر ودردناكتر است. در اينكه چرا «ادنى» (نزديكتر) در برابر «اكبر» (بزرگتر) قرار گرفته ؟ در حالى كه يا بايد «ادنى» در مقابل «ابعد» (دورتر) ويا «اصغر» در مقابل «اكبر» قرار گيرد، نكته اى دارد كه بعضى از مفسران به آن اشاره كرده اند وآن اينكه عذاب دنيا داراى دو وصف است «كوچك بودن» و «نزديك بودن» وبه هنگام تهديد مناسب نيست كه روى كوچك بودن آن تكيه شود، بلكه بايد روى نزديك بودنش تكيه كرد وعذاب آخرت، نيز داراى دو وصف است: «دور بودن» و «بزرگ بودن» ودر مورد آن نيز مناسب اين است كه روى «بزرگ بودنش» تكيه شود، نه «دور بودنش».

ه -. از آنجا كه هر گاه هيچ يك از وسايل بيدار كننده، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از اين گروه كه ظالمترين افرادند وجود ندارد، در آيه بعد چنين مى فرمايد: «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده واو از آن اعراض كرده وروى برگردانده است» وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها. «مسلماً ما از اين مجرمان بى ايمان انتقام خواهيم گرفت» إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ.(2)

نكته ها

1. نظير آيه 21 سجده؛ وَلَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، آيات ذيل است:

لَهُمْ عَذابٌ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَلَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ( 34 رعد)

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْىَ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَلَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ( 26 زمر)

2. در آيه 15 خوانديم كه هر گاه مؤمنان به آيت الهى تذكّر داده شوند، بى درنگ به سجده مى افتند در برابر اين گروه، كسانى هستند كه اين آيه مى فرمايد هنگام تذكّر نسبت به آيات خداوند بى توجّهى واعراض مى نمايند.

ص: 263


1- تبيان ج 8 ص 306، مجمع البيان ج 8 ص 520، نمونه ج 17 ص 159.
2- نمونه ج 17 ص 160-159.

3. رحمان ورحيم بودن خداوند، با قهر او منافاتى ندارد؛ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ.(1)

4. انتقام الهى از مجرمان در قيامت پس از اتمام حجت با ايشان در دنيا است؛ ذكربآيات ربه.(2)

آیه 23-25

اشاره

آيات 25-23

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ في مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدًى لِبَني إِسْرائيلَ ( 23)

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ ( 24)

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ ( 25)

ترجمه

ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ وشك نداشته باش كه او آيات الهى را دريافت داشت؛ وما آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم! * واز آنان امامان (و پيشوايانى) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند؛ چون شكيبايى نمودند وبه آيات ما يقين داشتند. * البتّه پروردگار تو ميان آنان روز قيامت در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند (و هر كس را به سزاى اعمالش مى رساند)!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دادن تورات به حضرت موسى (علیه السلام)، ترديد نكردن در ملاقات كردن قيامت، تورات وسيله هدايت بنى اسرائيل، صبر ويقين عامل امامت پيامبران، روز قيامت روز فاصله انداختن ميان مؤمنان وكفّار.

ب. آيات مورد بحث اشاره كوتاه وزود گذرى به داستان موسى (علیه السلام) وبنى اسرائيل است تا پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ومؤمنان نخستين را تسلى ودلدارى دهد.(3)

نخست مى گويد: «ما به موسى، كتاب آسمانى داديم» وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ. «بنابراين شك وترديد به خود راه مده كه موسى، آيات الهى را دريافت داشت» فَلا تَكُنْ فِى مِرْيَةٍ مِنْ

ص: 264


1- نور ج 9 ص 316-315.
2- راهنما ج 14 ص 403.
3- نمونه ج 17 ص 162.

لِقائِهِ. «و ما كتاب آسمانى موسى، تورات را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم» وَجَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِى إِسْرائِيلَ.(1)

ج. مفسرين در مرجع ضمير در كلمه «لقائه» ونيز در معناى كلمه مزبور اختلاف كرده اند، بعضى(2) گفته اند: ضمير به موسى (علیه السلام) بر مى گردد ومفعول كلمه، لقاء است وتقدير كلام«فلا تكن فى مرية من لقائك موسى» است، يعنى شك نكن در ديدارت با موسى، چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) - به طورى كه در روايات هم آمده - شب معراج موسى را ديدار كرد، پس در نتيجه اگر سوره مورد بحث، بعد از معراج نازل شده باشد، آيه شريفه يادآورى خاطرات شب معراج است واگر قبل از شب معراج نازل شده باشد وعده اى از خدا به آن جناب است كه به زودى موسى را خواهى ديد، اين تفسير را مرحوم طيب پسنديده است.

بعضى(3) ديگر گفته اند: ضمير به موسى برمى گردد، ولى معناى آيه اين است كه شك مكن در اينكه روز قيامت موسى را مى بينى.(4)

بعضى(5) ديگر گفته اند: ضمير به كتاب برمى گردد وتقدير كلام«فلا تكن فى مرية من لقاء موسى الكتاب» است يعنى شك مكن در اينكه موسى كتاب را خواهد ديد.

اما مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: آنچه به نظر ما مى رسد وخدا داناتر است اين است كه مى گوييم ممكن است ضمير «لقائه» به خداى تعالى برگردد ومراد از لقاى خدا مساله بعث وقيامت باشد، به اين عنايت كه روز بعث روزى است كه همه در برابر خدا قرار مى گيرند، در حالى كه حجابى بين آنان وبين پروردگارشان نيست.(6)

نويسندگان تفسير نمونه گويند: آنچه از ميان تفاسير نزديكتر به نظر مى رسد اين است كه به «كتاب» (كتاب آسمانى موسى يعنى تورات) باز گردد وجنبه مفعولى داشته باشد وفاعل آن موسى باشد. بنابراين معنى مجموع جمله چنين است: «تو شك نداشته باش كه موسى به لقاى كتاب آسمانى رسيد وآن را كه از درگاه پروردگار به او القا شده بود دريافت داشت.»

ص: 265


1- مجمع البيان ج 8 ص 520، نمونه ج 17 ص 163.
2- روح المعانى، ج 21 ص 137.
3- تفسير كبير، ج 25 ص 186.
4- الميزان ج 16 ص 397.
5- كشاف، ج 3 ص 516.
6- تبيان ج 8 ص 307، الميزان ج 16 ص 398، اطيب البيان ج 465 10.

د. در آيه بعد به افتخاراتى كه نصيب بنى اسرائيل در سايه استقامت وايمان شد اشاره مى كند، تا درسى براى ديگران باشد، مى فرمايد: «و از آنها امامان وپيشوايانى قرار داديم، كه به فرمان ما امر هدايت خلق خدا را بر عهده گرفتند زيرا آنها شكيبايى كردند وبه آيات ما يقين داشتند» وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَكانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ. در اينجا رمز پيروزى وشرط پيشوايى وامامت را دو چيز شمرده: يكى ايمان ويقين به آيات الهى وديگر صبر واستقامت وشكيبايى.

ه -. در اينكه منظور از «امر» در اينجا امر تشريعى (دستورات الهى در شرع) است، يا امر تكوينى (نفوذ فرمان الهى در عالم آفرينش) مى باشد، ظاهر آيه همان معنى اول است وتعبيرات روايات ومفسران نيز، همين معنى را تداعى مى كند. ولى بعضى از مفسران بزرگ آن را به معنى «امر تكوينى» دانسته اند.

و. از آنجا كه بنى اسرائيل - همچون سائر امم - بعد از اين امامان وپيشوايان راستين باز دست به اختلاف زدند راههاى مختلفى را پيمودند ومنشا تفرقه در ميان مردم شدند، در آخرين آيه مورد بحث با لحن تهديد آميزى مى گويد: «پروردگار تو ميان آنها در روز قيامت در مورد اختلافاتى كه داشتند داورى مى كند» وهر كس را به سزاى عملش مى رساند إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ.(1)

نكته ها

1. در آيه ى قبل فرمود كه خداوند افراد لايق را رهبر وامام قرار مى دهد. در اين آيه مى فرمايد: خداوند اختلافات مردم را در قيامت فيصله خواهد داد. شايد مراد از اختلاف، اختلاف در مسأله ى رهبرى باشد واين كه چرا با رهبران تعيين شده ى الهى لجاجت ومجادله كردند تا خداوند در قيامت به حسابشان برسد واين نوعى تهديد براى كسانى است كه در برابر رهبران تعيين شده از طرف خداوند پرچم مخالفت بلند كردند.(2)

2. تعبير به «يهدون» (هدايت مى كنند) به صورت فعل مضارع وهمچنين جمله «يوقنون» (يقين دارند) آن هم به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار اين دو وصف در

ص: 266


1- نمونه ج 17 ص 169-163.
2- نور ج 9 ص 318.

طول زندگى پيامبران است.(1)

3. اختلافات دينى در دنيا حل نشدنى است؛ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(2)

آیه 26-30

اشاره

آيات 30-26

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ ( 26)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى اْلأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ ( 27)

وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ( 28)

قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذينَ كَفَرُوا إيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ ( 29)

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ( 30)

ترجمه

آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه افراد زيادى را كه در قرن پيش از آنان زندگى داشتند هلاك كرديم ؟! اينها در مساكن (ويران شده) آنان راه مى روند؛ در اين آياتى است (از قدرت خداوند ومجازات دردناك مجرمان)؛ آيا نمى شنوند؟! * آيا نديدند كه ما آب را بسوى زمينهاى خشك مى رانيم وبه وسيله آن زراعت هايى مى رويانيم كه هم چهارپايانشان از آن مى خورند وهم خودشان تغذيه مى كنند؛ آيا نمى بينند؟! * آنان مى گويند: «اگر راست مى گوييد، اين پيروزى شما كى خواهد بود؟!» * بگو: «روز پيروزى، ايمان آوردن، سودى به حال كافران نخواهد داشت؛ وبه آنها هيچ مهلت داده نمى شود!» * حال كه چنين است، از آنها روى بگردان ومنتظر باش؛ آنها نيز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا وآنها هم منتظر عذاب او!)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سرزنش كفّار به جهت عبرت نگرفتن از نابودى كفار پيشين، قدرت خداوند در فرستادن باران به سرزمينهاى خشك، روئيدن گياه وبهره مندى حيوانات وانسانها از درختان وگياهان، پرسش كفّار از مؤمنان پيرامون پيروزى آنان بر كفّار. پاسخ پيامبر به آنان درباره روز پيروزى، عدم بهره ورى كفّار از

ص: 267


1- نمونه ج 17 ص 166.
2- راهنما ج 14 ص 409، نور ج 9 ص 318.

ايمان آوردن در قيامت، لزوم اعراض پيامبر از آنان بعد از اتمام حجت وانتظار براى كيفر آنان در قيامت.

ب. آيات گذشته با تهديد مجرمان بى ايمان آميخته بود ونخستين آيه مورد بحث نيز توضيح وتكميلى بر اين تهديد است، مى فرمايد: «آيا همين براى هدايت آنها كافى نيست كه افراد زيادى از مردمى كه در قرون پيش از آنها زندگى داشتند هلاك كرديم وآنها را به كيفر اعمالشان رسانديم»؟ أَ وَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ. «اينها در مساكن ويران شده آنان راه مى روند» وآثار آن اقوام نفرين شده را با چشم خود مى بينند يَمْشُونَ فِى مَساكِنِهِمْ سرزمين بلا ديده «عاد» و «ثمود» وشهرهاى ويران شده «قوم لوط» در سر راه آنها به شام قرار دارد.

لذا در پايان آيه مى افزايد: «در اين موضوع نشانه هايى از قدرت خدا ودرسهاى عبرتى است آيا نمى شنوند»؟ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ.

ج. در آيه بعد به يكى از مهمترين نعمتهاى الهى كه مايه آبادى همه سرزمينها ووسيله حيات همه موجودات زنده است اشاره مى كند تا روشن شود همانگونه كه خداوند قدرت بر ويران ساختن سرزمين تبهكاران دارد، قادر بر آباد كردن زمينهاى ويران ومرده واعطاى همه گونه موهبت را به بندگانش دارد. مى فرمايد: «آيا نديدند كه ما آب را به سوى زمينهاى خشك وبى آب وعلف مى رانيم وبه وسيله آن زراعتهايى مى رويانيم كه هم چارپايانشان از آن مى خورند وهم خودشان تغذيه مى كنند؟ آيا نمى بينند»؟ أَ وَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَأَنْفُسُهُم أَ فَلا يُبْصِرُونَ.

د. جالب اينكه در اينجا تعبير به نسوق الماء (آب را مى رانيم) شده است، اشاره به اينكه طبيعت آب به مقتضاى سنگينيش ايجاب مى كند كه روى زمين ودر گودالها باشد وبه مقتضاى روان بودنش بايد در اعماق زمين فرو رود، ولى هنگامى كه فرمان ما فرا رسد طبيعت خود را از دست داده تبديل به بخار سبكى مى شود كه با وزش نسيم به هر سو حركت مى كند.

ه -. از آنجا كه آيات گذشته مجرمان را تهديد به انتقام ومؤمنان را بشارت به امامت وپيشوايى وپيروزى مى داد، در اينجا كفار از روى غرور ونخوت اين سؤال را مطرح مى كنند كه اين وعده ها ووعيدها كى عملى خواهد شد؟ چنان كه قرآن مى فرمايد: «آنها مى گويند: اگر

ص: 268

راست مى گوئيد اين فتح وپيروزى شما چه زمانى خواهد بود»؟! وَيَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. قرآن بلافاصله به آنها پاسخ مى گويد وبه پيامبر دستور مى دهد: «بگو بالآخره روز پيروزى فرا مى رسد، اما در آن روز ايمان آوردن سودى به حال كافران نخواهد داشت وبه آنها هيچ مهلت داده نمى شود»! قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَلا هُمْ يُنْظَرُونَ.(1)

و. در اينكه منظور از يوم الفتح چيست وجوهى ذكر شده، بعضى گفته اند: مقصود جنگ بدر است، برخى گفته اند روز فتح مكه اند، مرحوم طيب گويد: در اين روزها ايمان نفع مى بخشد، با اينكه آيه گويد لا ينفع الذين كفروا ايمانهم از اين جا روشن مى شود اين دو وجه درست نيست. بنابراين منظور از يوم الفتح روز رجعت است. اما اينكه برخى گفته اند مقصود روز قيامت است اين هم درست نيست، زيرا كلمه (فتح) بر آن صدق نمى كند.(2)

نكته ها

1. مردم مكّه از انقراض اقوام پيشين آگاه بودند وآثار به جاى مانده از آنان در گذرگاه آنان بود، ولى عبرت نمى گرفتند؛ أَ وَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ.

2. بهترين صحنه هاى عبرت آموز، آن جاست كه خود انسان حضور دارد؛ يَمْشُونَ فِى مَساكِنِهِمْ.

3. زمين با آب حاصلخيز مى شود؛ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً، امّا برخى دل ها با آن همه آيات عبرت آموز حاصلخيز نمى شود! أَ وَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ.

4. در بهره گيرى مادّى، حيوانات بر انسان ها مقدّمند؛ أَنْعامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ(حيوانات بيشتر مى خورند، راحت تر مى خورند، پختن وشستن وپوست كندن نيز ندارند!)

5. بعد از استدلال وهشدار، آخرين مرحله، اعراض از منحرفان است؛ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ.(3)

ص: 269


1- نمونه ج 17 ص 176-173.
2- اطيب البيان ج 10 ص 469.
3- نور ج 9 ص 322-319.

ص: 270

سوره احزاب

اشاره

ص: 271

ص: 272

آیه 1-3

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَليمًا حَكيمًا ( 1)

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرًا ( 2)

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكيلاً ( 3)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن واز كافران ومنافقان اطاعت مكن كه خداوند عالم وحكيم است. * واز آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى شود پيروى كن كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. * وبر خدا توكّل كن وهمين بس كه خداوند حافظ ومدافع (انسان) باشد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم تقوا وعدم اطاعت از كفّار ومنافقان، ضرورت تبعيت از وحى پروردگار، آگاهى خداوند به اعمال بشر، لزوم توكل بر خداوند.

ب. اين آيات مجموعا چهار دستور مهم به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى دهد: دستور اول در زمينه تقوى وپرهيزكارى است كه زمينه ساز هر برنامه ديگرى مى باشد مى فرمايد: «اى پيامبر تقواى الهى پيشه كن» يا أَيُّهَا النَّبِىُّ اتَّقِ اللَّهَ. دستور دوم نفى اطاعت كافران ومنافقان است، مى فرمايد: «از كافران ومنافقان اطاعت مكن»! وَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَالْمُنافِقِينَ. در سومين دستور مى گويد: «از آنچه از طرف پروردگارت به تو وحى مى شود پيروى كن» وَاتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. چهارمين دستور را به اين صورت صادر مى كند: «بر خدا توكل كن واز توطئه هاشان نترس»! وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ.(1)

ص: 273


1- نمونه ج 17 ص 188.

نكته ها

1. زمانى مى توان با انحراف ها وپيشنهادهاى سازشكارانه مبارزه كرد كه ايمان وتقوى قوى باشد؛ اتق الله ولا تطع.

2. هرگاه راه انحرافى را مى بنديد، راه روشنى را باز بگذاريد؛ لا تُطِعِ * واتَّبِعْ.

3. راه رسيدن به تقوا، تنها پيروى از وحى است. در آيه ى قبل فرمود: اتَّقِ اللَّهَ، در اين آيه مى فرمايد: اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ.(1)

4. همه رهبران دينى موظف به عدم اطاعت از كفار ومنافقين هستند، گرچه مخاطب پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است ولكن آيه حكم كلى را بيان مى كند.(2)

5. بر حذر داشتن پيامبر از پيروى از كفار ومشركان؛

قرآن كريم در هفت آيه دستور به عدم اطاعت از كفار مى دهد: فَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ... (الفرقان، 52)... وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ... (الأحزاب، 1)... وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ... (الكهف، 28) فَلاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ(القلم، 8) وَلاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ(القلم، 10)... وَلاَ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً(الإنسان، 24) كَلاَّ لاَ تُطِعْهُ... (العلق، 19)

6. و در پنج مورد دستور به عدم پيروى از هوى نفس كفار مى دهد:... وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ... (المائدۀ، 49-48)50 انعام، 15 شورى، جاثيه 18. ودر سه مورد مى فرمايد: بر كفار ناراحت نباش... وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ... (الحجر، 88) 127 نحل، 70 نمل.

تذكر: اين دستورات گرچه خطاب به پيامبر شده است، اما در حقيقت خطاب به مردم است واز باب «به در مى گويم تا ديوار بشنود» مى باشد؛ «ايّاك اعنى واسمعى يا جار».

ص: 274


1- نور ج 9 ص 327.
2- راهنما ج 14 ص 422.

آیه 4-6

اشاره

ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاّئي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبيلَ ( 4)

ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللّهُ غَفُورًا رَحيمًا ( 5)

النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفًا كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُورًا ( 6)

ترجمه

خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده؛ وهرگز همسرانتان را كه مورد «ظهار» قرارمى دهيد مادران شما قرار نداده؛ و (نيز) فرزندخوانده هاى شما را فرزند حقيقى شما قرارنداده است؛ اين سخن شماست كه به دهان خود مى گوييد (سخنى باطل وبى پايه)؛ امّا خداوند حقّ را مى گويد واو به راه راست هدايت مى كند. * آنها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خدا عادلانه تر است؛ واگر پدرانشان را نمى شناسيد، آنها برادران دينى وموالى شما هستند؛ امّا گناهى بر شما نيست در خطاهايى كه از شما سرمى زند (و بى توجّه آنها را به نام ديگران صدا مى زنيد)، ولى آنچه را از روى عمد مى گوييد (مورد حساب قرار خواهد داد)؛ وخداوند آمرزنده ورحيم است. * پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ وهمسران او مادران آنها [= مؤمنان] محسوب مى شوند؛ وخويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان ومهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند، مگر اينكه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود را به آنها بدهيد)؛ اين حكم در كتاب (الهى) نوشته شده است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قرار ندادن خداوند دو محبت را در يك قلب، مردود بودن كار جاهليت در مورد ظهار پسرخواندگى، لزوم خواندن هر فرزندى به نام پدرش، مسئوليت انسان در برابر گناه عمومى نه خطايى، ولايت پيامبر اكرم

ص: 275

برجان مردم، اولويت خويشاوندان در ارث برى.

ب. انسان به حكم اينكه يك قلب بيشتر ندارد بايد داراى يك كانون عاطفى وتسليم در برابر يك قانون باشد. امير مؤمنان على (علیه السلام) در تفسير اين آيه مى فرمايد:

(لا يجتمع حبنا وحب عدونا فى جوف انسان، ان اللَّه لم يجعل لرجل قلبين فى جوفه، فيحب بهذا ويبغض بهذا فاما محبنا فيخلص الحب لنا كما يخلص الذهب بالنار لا كدر فيه فمن اراد ان يعلم فليمتحن قلبه فان شارك فى حبنا حب عدونا فليس منا ولسنا منه)«دوستى ما ودوستى دشمن ما در يك قلب نمى گنجد چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است كه با يكى دوست بدارد وبا ديگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه كه طلا در كوره خالص مى شود هر كس مى خواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش كند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست وما هم از او نيستيم».(1)

ج. قرآن سپس به خرافه ديگرى از عصر جاهليت مى پردازد وآن خرافه «ظهار» است، آنها هنگامى كه از همسر خود ناراحت مى شدند ومى خواستند نسبت به او اظهار تنفر كنند به او مى گفتند: انت علىّ كظهر امى: «تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! وبا اين گفته او را به منزله مادر خود مى پنداشتند واين سخن را به منزله طلاق! قرآن در دنباله اين آيه مى گويد: خداوند هرگز همسرانتان را كه مورد «ظهار» قرار مى دهيد مادران شما قرار نداده است» واحكام مادر، در مورد آنان مقرر نكرده است وَما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِى تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ. اسلام اين برنامه جاهلى را امضاء نكرد، بلكه براى آن مجازاتى قرار داد وآن اينكه: شخصى كه اين سخن را مى گويد حق ندارد با همسرش نزديكى كند تا اينكه كفاره لازم را بپردازد، كفاره آن سه چيز است آزاد كردن بنده، اگر نتوانست 60 روز روزه بگيرد والا 60 فقير را اطعام كند (مجادله، 3 و 4) واگر كفاره نداد وبه سراغ همسر خود نيز نيامد همسر مى تواند با توسل به «حاكم شرع» او را وادار به يكى از دو كار كند يا رسما وطبق قانون اسلام او را طلاق دهد واز او جدا شود ويا كفاره دهد وبه زندگى زناشويى همچون سابق ادامه دهد.(2)

ص: 276


1- «تفسير على بن ابراهيم» طبق نقل نور الثقلين جلد 4 صفحه 234.
2- اطيب البيان ج 10 ص 474، نمونه ج 17 ص 195.

د. سپس به سومين خرافه جاهلى پرداخته مى گويد: «خداوند فرزند خوانده هاى شما را، فرزند حقيقى شما قرار نداده است» وَما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ. توضيح اينكه: در عصر جاهليت معمول بوده كه بعضى از كودكان را به عنوان فرزند خود انتخاب مى كردند وآن را پسر خود مى خواندند وبه دنبال اين نامگذارى تمام حقوقى را كه يك پسر از پدر داشت براى او قائل مى شدند از پدرخوانده اش ارث مى برد وپدر خوانده نيز وارث او مى شد وتحريم زن پدر يا همسر فرزند در مورد آنها حاكم بود. اسلام، اين مقررات غير منطقى وخرافى را به شدت نفى كرد وحتى چنان كه خواهيم ديد پيامبر (صلی الله علیه و آله) براى كوبيدن اين سنت غلط، همسر پسرخوانده اش «زيد بن حارثه» را بعد از آن كه از «زيد» طلاق گرفت به ازدواج خود در آورد تا روشن شود اين الفاظ تو خالى نمى تواند واقعيتها را دگرگون سازد.(1)

بعد مى فرمايد: «اين سخنى است كه شما به زبان مى گوئيد» ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ، در حالى كه در دل مى دانيد قطعاً چنين نيست، اينها سخنان باطلى بيش نيست «اما خداوند حق مى گويد وبه راه راست هدايت مى كند» وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِى السَّبِيلَ.(2)

ه -. سپس قرآن براى تاكيد بيشتر وروشن ساختن خط صحيح ومنطقى اسلام چنين مى افزايد: «آنها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خدا عادلانه تر است» ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ. تعبير به «اقسط» (عادلانه تر) مفهومش اين نيست كه اگر آنها را به نام پدرخوانده ها صدا بزنند عادلانه است وبه نام پدران واقعى عادلانه تر، بلكه صيغه «افعل تفضيل» گاه در مواردى به كار مى رود كه وصف در طرف مقابل به هيچ وجه وجود ندارد، مثلا گفته مى شود «انسان احتياط كند وجان خود را به خطر نيندازد بهتر است» مفهوم اين سخن آن نيست كه به خطر انداختن جان خوب است ولى احتياط كردن از آن بهتر مى باشد، بلكه منظور مقايسه «خوب» و «بد» با يكديگر است وبراى رفع بهانه ها اضافه مى كند: «اگر پدران آنها را نمى شناسيد آنها برادران دينى وموالى شما هستند» فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِى الدِّينِ وَمَوالِيكُمْ. يعنى عدم شناخت پدران آنها دليل بر اين نمى شود كه نام شخص ديگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذاريد، بلكه مى توانيد آنها را به عنوان برادر دينى يا

ص: 277


1- تبيان ج 8 ص 315، مجمع البيان ج 8 ص 527، نمونه ج 17 ص 196.
2- نمونه ج 17 ص 197.

دوست وهم پيمان خطاب كنيد.(1)

و. ولى از آنجا كه گاه انسان بر اثر عادت گذشته، يا سبق لسان ويا اشتباه در تشخيص نسب افراد، ممكن است كسى را به غير پدرش نسبت دهد واين از حوزه اختيار انسان بيرون است، خداوند عادل وحكيم، چنين كسى را مجازات نخواهد كرد، لذا در ذيل آيه مى افزايد: «هر گاه خطايى در اين مورد مرتكب شويد گناهى بر شما نيست» وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ. «ولى آنچه را از روى عمد واختيار مى گوئيد مورد مجازات قرار خواهد گرفت» وَلكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ«و هميشه خداوند، غفور ورحيم است» وَكانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.(2)

ز. آيه بعد به مساله مهم ديگرى يعنى ابطال نظام «مؤاخات» آن مى پردازد. توضيح اينكه: هنگامى كه مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كردند واسلام پيوند ورابطه آنها را با بستگان مشركشان كه در مكه بودند به كلى بريد پيامبر (صلی الله علیه و آله) به فرمان الهى، مساله عقد اخوت وپيمان برادرى را در ميان آنها برقرار ساخت.

به اين ترتيب كه ميان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پيمان اخوت وبرادرى منعقد شد وآنها همچون دو برادر حقيقى از يكديگر ارث مى بردند، ولى اين يك حكم موقت ومخصوص به اين حالت فوق العاده بود، هنگامى كه اسلام گسترش پيدا كرد وارتباطات گذشته تدريجا بر قرار شد، ديگر ضرورتى براى ادامه اين حكم نبود.

آيه فوق نازل شد و «نظام مؤاخات» را به طورى كه جانشين نسب شود ابطال كرد وحكم ارث ومانند آن را مخصوص خويشاوندان حقيقى قرار داد.(3) بنابراين نظام اخوت وبرادرى هر چند يك نظام اسلامى بود، (بر خلاف نظام پسرخواندگى كه يك نظام جاهلى بود) اما مى بايست پس از برطرف شدن حالت فوق العاده ابطال گردد وچنين شد.

منتهى در آيه مورد بحث، قبل از ذكر اين نكته، به دو حكم ديگر، يعنى «اولويت پيامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به مؤمنين»، و «بودن زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذكر شده است: مى فرمايد: «پيامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها اولى است» النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.

ص: 278


1- نمونه ج 17 ص 197.
2- همان.
3- تبيان ج 8 ص 318، مجمع البيان ج 8 ص 529، الميزان 16 ص 414.

«و همسران او مادران مؤمنين محسوب مى شوند» وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ. با اينكه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به منزله پدر وهمسران او بمنزله مادران مؤمنين هستند، هيچگاه از آنها ارث نمى برند، چگونه مى توان انتظار داشت كه پسر خوانده ها وارث گردند. سپس مى افزايد «خويشاوندان نسبت به يكديگر، از مؤمنان ومهاجرين، در آنچه خدا مقرر داشته است اولى هستند» وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهاجِرِينَ.

ولى با اينحال براى اينكه راه را به كلى به روى مسلمانان نبندد وبتوانند براى دوستان وكسانى كه مورد علاقه آنها هستند چيزى به ارث بگذارند - هر چند از طريق وصيت نسبت به ثلث مال باشد - در پايان آيه اضافه مى كند: «مگر اينكه بخواهيد نسبت به دوستانتان كار نيكى انجام دهيد» اين مانعى ندارد إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً ودر آخرين جمله براى تاكيد همه احكام گذشته، يا حكم اخير، مى فرمايد: «اين حكم در كتاب الهى (در لوح محفوظ يا در قرآن مجيد) نوشته شده است» كانَ ذلِكَ فِى الْكِتابِ مَسْطُوراً.(1)

ح. ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ بعضى از مفسرين گفته اند: جمله مورد بحث مقدمه اى است كه الغاى مساله «ظهار» وپسرگيرى را كه بعداً بيان مى كند تعليل نمايد، براى اينكه ظهار (اينكه به همسرت بگويى پشت تو چون پشت مادرم است وبا اين سخن او را بر خود حرام كنى) جمع بين دو متنافى است، يعنى زوجيت ومادرى وهمچنين فرزند ديگران را فرزند خود خواندن دو متنافى است، كه در يك قلب جمع نمى شوند: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ مرحوم علامه طباطبائى مى فرمايد: ولى به نظر ما بعيد نيست كه بگوييم آيه شريفه تعليل مطلب قبل است، كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را از اطاعت كفار ومنافقين نهى مى كرد وبه پيروى آنچه به وى وحى مى شود امر مى فرمود، جمله مورد بحث اين امر ونهى را تعليل مى كند ومى فرمايد اطاعت خدا با اطاعت كفار ومنافقين تنافى دارد، چون قبول ولايت خدا وولايت آنان متنافى است، مثل توحيد وشرك، كه در يك قلب جمع نمى شود.(2)

ط. ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ * وكانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً حرف «لام» در كلمه «لآبائهم» لام اختصاص است ومعناى آيه اين است كه: وقتى مى خواهيد پسر خوانده خود را

ص: 279


1- نمونه ج 17 ص 200.
2- مجمع البيان ج 8 ص 526، الميزان ج 16 ص 410.

معرفى ويا صدا كنيد، طورى صدا بزنيد كه مخصوص پدرانشان شوند، يعنى به پدرشان نسبت دهيد (و بگوييد اى پسر فلانى ونگوييد پسرم). هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ - ضمير «هو» به مصدرى بر مى گردد كه از «ادعوهم» فهميده مى شود ومعناى جمله اين است كه خواندنتان آنان را به نام پدرانشان، به عدالت نزديك تر است ونظير اين آيه در برگشتن ضمير به مصدر مفهوم از جمله آيه اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» مى باشد وكلمه «اقسط» صيغه تفضيل از ماده «قسط» است، كه به معناى عدالت است ومعناى آيه اين است كه پسر خوانده هايتان را وقتى صدا مى زنيد به پدرانشان نسبت دهيد، براى اينكه نسبت دادن به پدرانشان، عادلانه تر در نزد خدا است.

ى. النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ«انفس مؤمنين»، يعنى خود مؤمنين وبنا بر اين، معناى «أولى بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مؤمنين از خود مؤمنين» اين است كه آن جناب اختياردارتر نسبت به مؤمنين است از خود مؤمنين ومعناى اولويت اين است كه فرد مسلمان هر جا امر را دائر ديد بين حفظ منافع رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وحفظ منافع خودش، بايد منافع رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را مقدم بدارد. در نتيجه، اگر در هنگام خطر، جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مخاطره قرار گيرد، يك فرد مسلمان موظف است كه با جان خود سپر بلاى آن جناب شود وخود را فدايش كند وهمچنين در تمامى امور دنيا ودين، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) أولى واختياردارتر است واينكه گفتيم در تمامى امور دنيا ودين، به خاطر اطلاقى است كه در جمله النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ هست.

ك. وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ - اينكه زنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مادران امتند، حكمى است شرعى ومخصوص به آن جناب ومعنايش اين است كه همانطور كه احترام مادر، بر هر مسلمان واجب وازدواج با او حرام است، همچنين احترام همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر همه آنان واجب وازدواج با آنان بر همه حرام است.

پس تشبيه همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مادران، تشبيه در بعضى از آثار مادرى است، نه همه آنها، چون مادر به غير از وجوب احترام وحرمت نكاح، آثار ديگرى نيز دارد، از فرزند خود ارث مى برد وفرزند از او ارث مى برد ونظر كردن به روى او جائز است وبا دخترانى كه از شوهر ديگر دارد نمى شود ازدواج كرد، چون خواهر مادرى انسان است ونيز پدر ومادر مادر،

ص: 280

جد وجده انسان هستند وبرادرانش دايى وخواهرانش خاله انسان هستند، ولى همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به غير از آن دو حكم، احكام ديگر مادرى را ندارند.(1)

نكته ها

1. پيروى نكردن از كافران ومنافقان وپيروى از وحى، مشكلاتى دارد كه راه مبارزه با آن توكّل به خدا است؛ لا تُطِعِ واتَّبِعْ وتَوَكَّلْ.(2)

2. ظهار همسر تنها سخنى بيش نيست همان طورى كه ادعاى فرزند حقيقى كردن در مورد فرزند خوانده تنها سخنى بيش نيست وهيچ يك در واقعيت تاثيرى ندارد؛ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ.(3)

3. هنگامى كه فرمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد حركت براى جنگ تبوك صادر شد، بعضى گفتند: ما بايد از والدين خود اجازه بگيريم. اين جمله نازل شد كه النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ.

4. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در روز غدير خم كه به فرمان خداوند، حضرت على (علیه السلام) را به جانشينى خود منصوب فرمود، قبل از معرّفى ونصب آن حضرت، جمله ى أ لست اولى بكم من انفسكم را بيان فرمودند واز آنان اقرار گرفتند كه آيا طبق آيه قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولويت ندارم ؟! همه گفتند: بله. آن گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه».

5. قوانين ثابت ارث، مانع رسيدگى به وضعيت دوستان محروم نشود؛ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً.(4)

6. مقامات پيامبر (صلی الله علیه و آله)؛

مقام رسالت:... وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً(النساء، 79)

مقام ولايت: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... (المائدۀ، 55) النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ... (الأحزاب، 6)

ص: 281


1- الميزان ج 16 ص 414-412.
2- نور ج 9 ص 328.
3- راهنما ج 14 ص 428.
4- نور ج 9 ص 332-331.

مقام رضا: فَاصْبِرْ... وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ... لَعَلَّكَ تَرْضَى(طه، 130)

مقام تسليم: فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ... (آل عمران، 20)

مقام شفاعت: وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى(الضحى، 5)

آیه 7-8

اشاره

آيات 8-7

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقًا غَليظًا ( 7)

لِيَسْئَلَ الصّادِقينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذابًا أَليمًا ( 8)

ترجمه

(به خاطر آور) هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو واز نوح وابراهيم وموسى وعيسى بن مريم وما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى مسؤوليت تبليغ ورسالت كوتاهى نكنند)! * به اين منظور كه خدا راستگويان را از صدقشان (در ايمان وعمل صالح) سؤال كند؛ وبراى كافران عذابى دردناك آماده ساخته است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين دو آيه در چند محور سخن مى گويد: پيمان خاص از پيامبران، براى نشان دادن صداقت خويش در عمل، آماده شدن عذاب براى كفّار.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته اختيارات وسيع وگسترده پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) تحت عنوان النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بيان شد، آيات مورد بحث وظائف سنگين پيامبر (صلی الله علیه و آله) وسائر پيامبران بزرگ را بيان مى كند، زيرا مى دانيم همواره اختيارات توأم با مسئوليتها است وهر جا «حقى» وجود دارد «تكليفى» در مقابل آن نيز هست كه اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، بنابراين اگر پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) حق وسيعى دارد تكليف ومسئوليت سنگينى نيز در برابر آن قرار داده شده.

منظور از پيمان موكد، ادا كردن مسئوليت تبليغ ورسالت ورهبرى وهدايت مردم در تمام زمينه ها وابعاد است. آنها موظف بودند همه انسانها را قبل از هر چيز به سوى توحيد دعوت كنند ونيز موظف بودند يكديگر را تاييد نمايند وپيامبران پيشين امتهاى خود را

ص: 282

براى پذيرش پيامبران بعد آماده سازند، همانگونه كه پيامبران بعد دعوت پيامبران پيشين را تصديق وتاكيد نمايند.(1)

ج. وَإِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوح) اضافه ميثاق به ضميرى كه به انبياء بر مى گردد، خود دليل است بر اينكه مراد از ميثاق انبياء، ميثاق خاص به ايشان است، هم چنان كه بردن نام پيغمبران به لفظ انبياء اين معنا را مى فهماند، كه ميثاق پيغمبران ميثاقى است كه با صفت نبوت آنان ارتباط دارد وغير از آن ميثاقى است كه از عموم بشر گرفته وآيه وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى(اعراف، 172) از آن خبر مى دهد ومساله ميثاق گرفتن از انبياء در جاى ديگر نيز آمده وفرموده: وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِى قالُوا أَقْرَرْنا. (آل عمران، 81) در آيه مورد بحث «نبيين» را به لفظ عام آورد، تا شامل همه شود، آن گاه از بين همه آنان پنج نفر را با اسم ذكر كرده است.(2)

د. منظور از «صادقين» در اينجا مؤمنانى است كه صدق ادعاى خود را در عمل اثبات كرده اند.(3)

ه -. امام صادق (علیه السلام) فرمود: در صورتى كه راستگو از راستى اش سؤال مى شود كه به چه انگيزه اى بوده وبر طبق آن جزا داده مى شود، پس حال دروغگو چگونه خواهد بود؟!(4)

نكته ها

1. در آيه 177 بقره و 15 حجرات و 8 حشر «صادقين» به خوبى معرفى شده اند در سوره بقره وقتى پانزده صفت براى ابرار بيان مى كند مى فرمايد اولئك الذين صدقوا در سوره حجرات چنين مى فرمايد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ: «مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان

ص: 283


1- نمونه ج 17 ص 211-210.
2- الميزان ج 16 ص 415، اطيب البيان ج 478 10.
3- نمونه ج 17 ص 213.
4- تبيان ج 8 ص 319، مجمع البيان ج 8 ص 531، نور ج 9 ص 334.

به خدا ورسولش آورده اند وبا مال وجان در راه خدا جهاد كرده اند، اينها صادقين هستند» ودر سوره حشر مى فرمايد: لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْواناً وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ: «غنائمى كه بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد متعلق به فقراى مهاجرين است همانها كه از خانه ها واموالشان بيرون رانده شدند، در حالى كه خواستار فضل پروردگار ورضاى او بودند، همانها كه خدا ورسولش را يارى مى كنند، آنها صادقين هستند».(1)

2. اگر به اين اسلوب، اين پنج نفر را اختصاص به ذكر داد، تنها به منظور تعظيم واحترام ايشان است، چون شانى عظيم ومقامى رفيع داشتند، براى اينكه اولو العزم وصاحب شريعت وداراى كتاب بودند وبه همين ملاك بود كه چهار نفر از ايشان را به ترتيب عصرشان ذكر كرد، ولى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را بر آنان مقدم داشت، با اينكه آن جناب از لحاظ عصر آخرين ايشان بود، براى اينكه آن جناب برترى وشرافت وتقدم بر همه آنان دارد.(2)

ص: 284


1- نمونه ج 17 ص 213.
2- مجمع البيان ج 8 ص 531، الميزان ج 16 ص 416، اطيب البيان ج 10 ص 478.

آیه 9-11

اشاره

آيات 11-9

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا وَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرًا ( 9)

إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَ ( 10)

هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديدًا ( 11)

ترجمه

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهايى (عظيم) به سراغ شما آمدند؛ ولى ما باد وطوفان سختى بر آنان فرستاديم ولشكريانى كه آنها را نمى ديديد (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم)؛ وخداوند هميشه به آنچه انجام مى دهيد بينا بوده است. * (به خاطر بياوريد) زمانى را كه آنها از طرف بالا وپايين (شهر) بر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) وزمانى را كه چشمها از شدّت وحشت خيره شده وجانها به لب رسيده بود وگمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد. * آنجا بود كه مؤمنان آزمايش شدند وتكان سختى خوردند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: ياد از نعمت خداوند در جنگ وامدادهاى غيبى او، سخت ودشواربودن جنگ احزاب بر مسلمانان، آزمايش شديد آنان.

ب. اين آيات وچندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه را تشكيل مى دهد پيرامون يكى از بزرگترين آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» سخن مى گويد.(1)

جنگ «احزاب» چنان كه از نامش پيدا است مبارزه گروه هاى مختلفى بود كه با پيشرفت اين آئين منافع نامشروعشان به خطر مى افتاد. نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهى از يهود «بنى نضير» روشن شد كه به مكه آمدند وطايفه «قريش» را به جنگ با پيامبر (صلی الله علیه و آله) تشويق كردند وبه آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان مى ايستند، سپس به سراغ قبيله «غطفان» رفتند وآنها را نيز آماده كارزار كردند. اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله «بنى اسد» و «بنى سليم»، نيز دعوت كردند وچون همگى خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم

ص: 285


1- مجمع البيان ج 8 ص 533 اطيب البيان ج 10 ص 479، نمونه ج 17 ص 216.

دادند تا كار اسلام را براى هميشه يكسره كنند، پيامبر (صلی الله علیه و آله) را به قتل برسانند، مسلمين را در هم بكوبند. مسلمانان كه خود را در برابر اين گروه عظيم ديدند به فرمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) به شور نشستند وقبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدينه را خندقى كندند تا دشمن به آسانى نتواند از آن عبور كند وشهر را مورد تاخت وتاز قرار دهد (و به همين جهت يكى از نامهاى اين جنگ، جنگ خندق است). لحظات بسيار سخت وخطرناكى بر مسلمانان گذشت، جانها به لب رسيده بود تعداد لشكر كفر را ده هزار ولشكر اسلام را سه هزار نفر نوشته اند. سرانجام اين غزوه به پيروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزيدن گرفت، خيمه وخرگاه وزندگى كفار را در هم ريخت، رعب ووحشت شديدى در قلب آنها افكند ونيروهاى غيبى فرشتگان به يارى مسلمانان فرستاد. قدرت نمايى امير مؤمنان على (علیه السلام) در برابر عمرو بن عبد ود بر آن افزوده شد ومشركان بى آنكه بتوانند كارى انجام دهند پا به فرار گذاردند. آيات هفده گانه فوق نازل شد.

ج. در آيه 10 كه ترسيمى از وضع بحرانى جنگ احزاب وقدرت عظيم جنگى دشمنان ونگرانى شديد بسيارى از مسلمانان است چنين مى گويد: «به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا وپائين شهر شما وارد شدند (و مدينه را در محاصره خود قرار دادند) وهنگامى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود جانها به لب رسيده بود وگمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد»! إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا. (1)«در آنجا مؤمنان آزمايش شدند وتكان سختى خوردند» هُنالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً. (2) مسلمانان بسيار متزلزل شدند كه آيا اسلام پيروز مى شود يا كفر وشرك ؟ آيا ما كشته مى شويم يا اسير مى گرديم ؟ در اينجا بود كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به مسلمان ها فرمود: بگوييد: اللهم استر عورتنا وآمن روعتنا.(3)

د. اين دو وصف يعنى كجى چشم ورسيدن جانها به گلو، كنايه است از كمال چيرگى ترس بر آدمى ومسلمانان در آن روز آن قدر ترسيدند كه به حال جان دادن افتادند، كه در آن

ص: 286


1- نمونه ج 17 ص 219-216.
2- نمونه ج 17 ص 221 - اطيب البيان ج 10 ص 481.
3- تبيان ج 8 ص 320.

حال چشم تعادل خود را از دست مى دهد وجان به گلوگاه مى رسد.(1)

ه -. ميل از هر چيز را (زوغ) گويند چنانكه قرآن مى فرمايد: فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم چون كفار از حق به باطل ميل كردند خداوند هم قلب آنها را از ايمان وخير ميل داد.(2)

وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا - يعنى منافقين وكسانى كه بيمار دل بودند، آن روز درباره خدا گمانها كردند، بعضى از آنها گفتند: كفار به زودى غلبه مى كنند وبر مدينه مسلط مى شوند، بعضى ديگر گفتند: بزودى اسلام از بين مى رود واثرى از دين نمى ماند، بعضى ديگر گفتند: جاهليت دو باره جان مى گيرد، بعضى ديگر گفتند: خدا ورسول او مسلمانان را گول زدند واز اين قبيل پندارهاى باطل.(3)

نكته ها

1. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَجُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَكانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً، شارح ومفسر آيه 25 همين سوره است؛ وَرَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَكانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً

2. انسان در معرض فراموشى نعمت است وبه تذكّر نياز دارد؛ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ.

3. پاسخ جنود را بايد با جنود داد؛ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا... جُنُوداً.(4)

4. بعضى مسلمان ها، به هنگام بروز پيش آمدهاى سخت به قدرت خداوند سوء ظن مى برند؛ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ.(5)

5. مسلمان ها در جنگ احزاب شديداً مضطرب شدند؛ و زلزلوا زلزالا شديدا، برخى گفته اند: زلزله مضاعف (زل) است، (زل) يعنى لرزش پيدا كرد، وقتى مضاعف مى شود به معناى شدت لرزش است، در آيه شريفه وصف (شديدا) براى زلزله بيان شده كه تاكيد را مى رساند.(6)

ص: 287


1- الميزان ج 16 ص 428.
2- اطيب البيان ج 10 ص 481.
3- الميزان ج 16 ص 428.
4- نور ج 9 ص 335.
5- راهنما ج 14 ص 446، نور ج 9 ص 336.
6- تبيان ج 8 ص 322.

انتظار نداشته باشيد خداوند شما را امتحان نكند. وقتى خداوند پيامبران را مورد امتحان قرار دهد، امت هاى آنها نيز مورد امتحان قرار خواهند گرفت.

آیه 12-17

اشاره

آيات 17-12

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ غُرُورًا ( 12)

وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَريقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُريدُونَ إِلاّ فِرارًا ( 13)

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ َلآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاّ يَسيرًا ( 14)

وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلاً ( 15)

قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لا تُمَتَّعُونَ إِلاّ قَليلاً ( 16)

قُلْ مَنْ ذَا الَّذي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًا ( 17)

ترجمه

و (نيز) به خاطر آوريد زمانى را كه منافقان وبيماردلان مى گفتند: «خدا وپيامبرش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند!» * و (نيز) به خاطر آوريد زمانى را كه گروهى از آنها گفتند: «اى اهل يثرب (اى مردم مدينه)! اينجا جاى توقف شما نيست؛ به خانه هاى خود بازگرديد!» وگروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند ومى گفتند: «خانه هاى ما بى حفاظ است!»، در حالى كه بى حفاظ نبود؛ آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار كنند. * آنها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف مدينه بر آنان وارد مى شدند وپيشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنان مى كردند مى پذيرفتند وجز مدّت كمى (براى انتخاب اين راه) درنگ نمى كردند! * (در حالى كه) آنان قبل از اين با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند؛ وعهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند)! * بگو: «اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد، سودى به حال شما نخواهد داشت؛ ودر آن هنگام جز بهره كمى از زندگانى نخواهيد گرفت!» * بگو: «چه كسى مى تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ كند اگر او بدى يا رحمتى را براى شما اراده كند؟!» وآنها جز خدا هيچ سرپرست وياورى براى خود نخواهند يافت.

ص: 288

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سخن نادرست منافقان وافراد مريض القلب درباره وعده الهى، تبليغات منفى منافقان در سست كردن مسلمانها نسبت به پيروزى در جنگ، بهانه جويى منافقان در فرار از جنگ، عهدشكنى منافقان نسبت به خداوند. عدم فايده در فرار از جنگ، بهره مندى اندك در زندگى دنيا، عدم مانع در رسيدن بدى يا رحمت از طرف خداوند.

ب. در نخستين آيات مورد بحث گفتگوى منافقان وبيماردلان منعكس شده است. مى فرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه منافقان وآنها كه دلى بيمار داشتند مى گفتند: خدا وپيامبرش چيزى جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند»! إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً.(1)

ج. در تاريخ جنگ احزاب چنين آمده است كه در اثناى حفر خندق كه مسلمانان هر يك مشغول كندن بخشى از خندق بودند روزى به قطعه سنگ سخت وبزرگى برخورد كردند كه هيچ كلنگى در آن اثر نمى كرد، خبر به پيامبر (صلی الله علیه و آله) دادند پيامبر (صلی الله علیه و آله) شخصا وارد خندق شد ودر كنار سنگ قرار گرفت وكلنگى را به دست گرفت ونخستين ضربه محكم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتى از آن متلاشى شد وبرقى از آن جستن كرد، پيامبر (صلی الله علیه و آله) تكبير پيروزى گفت، مسلمانان نيز همگى تكبير گفتند (تا سه بار). سلمان از اين ماجرا سؤال كرد، پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: در ميان برق اول سرزمين «حيره» وقصرهاى پادشاهان ايران را ديدم وجبرئيل به من بشارت داد كه امت من بر آنها پيروز مى شوند! ودر برق دوم قصرهاى «شام وروم» نمايان گشت وجبرئيل به من بشارت داد كه امت من بر آنها نيز پيروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى «صنعا ويمن» را ديدم وجبرئيل به من خبر داد كه امتم بر آنها پيروز خواهند شد!. منافقان نگاهى به يكديگر كردند وگفتند چه سخنان عجيبى ؟

او از مدينه دارد سرزمين حيره ومدائن كسرى را مى بيند وخبر فتح آن را به شما مى دهد، در حالى كه هم اكنون شما در چنگال يك مشت عرب گرفتاريد. آيه فوق نازل شد وگفت كه اين منافقان وبيماردلان مى گويند خدا وپيغمبرش جز فريب ودروغ وعده اى به ما

ص: 289


1- نمونه ج 17 ص 225.

نداده است، (آنها از قدرت بى پايان پروردگار بيخبرند.)(1)

د. در آيه بعد به شرح حال گروه خطرناكى از همين منافقان پرداخته مى گويد: «و نيز به خاطر بياوريد هنگامى را كه گروهى از آنها گفتند اى مردم يثرب! (مدينه) اينجا جاى توقف شما نيست، به خانه هاى خود بازگرديد» وَإِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا.(2)

گروهى از همين منافقين مى گفتند: خانه هاى ما ديوار ودر وپيكر درستى ندارد، در حالى كه چنين نبود، آنها فقط مى خواستند صحنه را خالى كرده فرار كنند وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَما هِىَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً. «آنها در اظهار اسلام آن قدر سست وضعيفند كه اگر دشمنان از اطراف وجوانب مدينه وارد آن شوند واين شهر را اشغال نظامى كنند وبه آنها پيشنهاد نمايند كه به سوى آئين شرك وكفر باز گرديد به سرعت مى پذيرند وجز مدت كمى براى انتخاب اين راه درنگ نخواهند كرد»! وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا يَسِيراً.

ه -. ضميرهاى جمع همه به منافقين وبيماردلان وضمير در فعل «دخلت» به كلمه «بيوت» برمى گردد ومعناى جمله دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ اين است كه: اگر لشكريان مشركين داخل خانه ها شوند، جز اندكى درنگ نمى كنند.(3) منظور از كلمه «فتنه» در اينجا همان شرك وكفر است.(4)

و. سپس قرآن، اين گروه منافق را به محاكمه مى كشد ومى گويد: «آنها قبلا با خدا عهد وپيمان بسته بودند كه پشت به دشمن نكنند وبر سر عهد خود در دفاع از توحيد واسلام وپيامبر بايستند، مگر آنها نمى دانند كه عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت» وآنها در برابر آن مسئولند؛ وَلَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَكانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا.

بعد از آنكه خداوند نيت منافقان را افشاء كرد كه منظورشان حفظ خانه هايشان نيست، بلكه فرار از صحنه جنگ است، با دو دليل به آنها پاسخ مى گويد. نخست به پيامبر مى فرمايد: «بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد اين فرار سودى به حال شما نخواهد داشت وبيش

ص: 290


1- مجمع البيان ج 8 ص 534، اطيب البيان ج 10 ص 479، نمونه ج 17 ص 225.
2- نمونه ج 17 ص 227.
3- الميزان ج 16 ص 429، اطيب البيان ج 10 ص 484.
4- مجمع البيان ج 8 ص 545، نمونه ج 17 ص 227.

از چند روزى از زندگى دنيا بهره نخواهيد گرفت» قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا.

ديگر اينكه مگر نمى دانيد تمام سرنوشت شما به دست خدا است. «اى پيامبر! به آنها بگو چه كسى مى تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ كند اگر او مصيبت يا رحمتى را براى شما بخواهد»؟! قُلْ مَنْ ذَا الَّذِى يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً. آرى «آنها غير از خدا هيچ سرپرست وياورى نخواهند يافت» وَلا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيراً.(1)

نكته ها

1. برخورد منافقان با پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛

برخى از منافقان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را اذيت مى كردند: وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ... (التوبۀ، 61)

برخى از منافقان از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) عيبجويى مى كردند: وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِى الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ(التوبۀ، 58)

برخى از آنها بر خلاف عقيده خود به رسالت او گواهى مى دادند: إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ(المنافقون، 1)

وعده فريب دهنده: وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً(الأحزاب، 12)

اعراض از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله): وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ(المنافقون، 5)

2. عقب نشينى وفرار از منافقان از جهاد در راه خدا در اين آيات بيان شده است؛ (آل عمران 154، 155، 156، 166، 168) و (توبه 42، 43، 46، 49، 81، 89) و (احزاب 12، 14، 15، 17).

ص: 291


1- نمونه ج 17 ص 232-230.

3. منافقان مدينه به مسلمان ها وانمود كردند كه شكست آنها قطعى است؛ لا مقام لكم فارجعوا.(1)

4. دشمن براى ايجاد فتنه از منافقان داخلى كمك مى گيرد؛ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ.(2)

5. منافقان تا آنجا پايدارى در دين دارند، كه آسايش ومنافعشان از بين نرود واما اگر با هجوم دشمن منافعشان در خطر بيفتد ويا پاى جنگ پيش بيايد، ديگر پايدارى نمى كنند وبدون درنگ از دين برمى گردند.(3)

6. نمونه پيمان شكنان؛

همان طورى كه قرآن كريم وفاى به عهد را از اوصاف ابرار دانسته است، وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا، شكستن عهد وپيمان را نيز از اوصاف كفار بر شمرده است؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِى كُلِّ مَرَّهٍ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ.

در قرآن كريم نمونه هايى از پيمان شكنى بيان شده است؛

پيمان شكنى با خداوند در فرزنددار شدن؛

لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيَما آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.

پيمان شكنى با خداوند در پولدار شدن؛

وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ.

پيمان شكنى در شركت در جنگ؛

إِذْ قَالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ... فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ.

نظير همين مضمون در آيه 15 سوره احزاب درباره پيمان شكنى مسلمانان آمده است.

پيمان شكنى با حضرت موسى در رفع گرفتارى؛

ص: 292


1- راهنما ج 14 ص 450.
2- نور ج 9 ص 339.
3- الميزان ج 16 ص 430.

لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الْرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى إِسْرَائِيلَ * فَلَمّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ.

7. راحت طلبان وفرار از جنگ؛

اصولًا كسانى از جنگ ومبارزه با دشمن فرار مى كنند كه راحت طلب هستند، به عنوان نمونه:

منافقانى كه از جنگ تبوك تخلّف ورزيدند؛ گرمى هوا را بهانه براى نرفتن خود به جنگ مطرح كردند واز شركت نكردن در جنگ شادمان بودند كه قرآن كريم مى فرمايد: آتش جهنم بسى گرم تر خواهد بود اگر بفهمند. بنا بر اين، بايد بر اين كار ناپسند خود گريه كنند؛

فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول الله وكرهوا ان يجاهدوا بأموالهم وأنفسهم فى سبيل الله وقالوا لا تنفروا فى الحرّ قل نار جهنّم أشدّ حرّاً لو كانوا يفقهون * فليضحكوا قليلًا وليبكوا كثيراً جزاء بما كانوا يكسبون.

منافقان در جنگ احزاب نيز شركت نكردند وبهانه آن ها در اين جنگ اين بود كه خانه هاى ما بدون حفاظ وبدون در وپيكر است، از اين رو به مردم مدينه مى گفتند: در منطقه جنگى نمانيد وبه مدينه برگرديد؛

اذ قالت طائفة منكم يا أهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا ويستأذن منهم النبىّ يقولون ان بيوتنا عورة وما هى بعورة ان يريدون الّا فراراً.

حضرت موسى (علیه السلام) به قومش فرمود: وارد سرزمين مقدس فلسطين شويد وبراى ورود به آن از مشكلات نترسيد. اين قوم ترسو وراحت طلب گفتند: در آن منطقه افراد جبار وزورگو وجود دارد وما هرگز داخل اين شهر نمى شويم جز اين كه از آن جا خارج شوند، بعداً ما وارد مى شويم. بعد به موسى (علیه السلام) گفتند: تا آن ها در آن جا هستند ما وارد نخواهيم شد تو وخداوند برويد با آن ها بجنگيد وما در همين جا مى نشينيم؛

يا قوم ادخلوا الارض المقدّسة الّتى كتب الله لكم ولا ترتدّوا على أدباركم فتنقلبوا خاسرين * قالوا يا موسى ان فيها قوماً جبارين * وانا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانا داخلون *... قالوا يا موسى انا لن ندخلها أبداً ما داموا فيها فاذهب انت وربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون.

گاهى مى گفتند: تعداد دشمن زياد وتوان ما كم است؛

ص: 293

لا طاقة لنا اليوم بجالوت وجنوده.

گاهى مى گفتند: زن وبچه وثروت ما را به خود مشغول وگرفتار ساخته؛

شغلتنا أموالنا واهلونا.

8. عوامل پيروزى در جنگ

الف. ايمان به معاد وصبر؛

لشكريان طالوت از آنجا كه ايمان به معاد داشتند واز خداوند تقاضاى صبر كردند، بر جالوت پيروز شدند وآنان را شكست دادند وداود كه جزو لشكر طالوت بود جالوت را كشت؛

قال الذين يظنون أنّهم ملاقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله والله مع الصابرين * ولما برزوا لجالوت وجنوده قالوا ربّنا أفرغ علينا صبراً وثبّت أقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين * فهزموهم باذن الله وقتل داود جالوت...».

ب. امداد الهى در پرتو صبر وتقوا؛

در جنگ بدر به خاطر اين كه مسلمانان صبر وتقوا پيشه كردند، خداوند به عنوان كمك پنج هزار فرشته نشانه دار را به يارى آنان فرستاد؛

بلى ان تصبروا وتتقوا ويأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربّكم بخمسة ءالاف من الملائكة مسوّمين... ليقطع طرفاً من الذين كفروا أو يكبتهم فينقلبوا خائبين.

ج. امداد الهى در پرتو تصرف در چشم دشمن؛

خداوند در جنگ بدر نخست مسلمانان را كم نشان داد تا دشمن جنگ را آغاز كند، وقتى جنگ شروع شد مسلمانان را دو برابر آنچه بودند نشان داد تا دشمن بترسد وعقب نشينى كند، از اين رو كفار مسلمانان را كه 313 نفر بودند، 626 نفر ديدند كه در سوره آل عمران آيه ى 13 مى فرمايد: يرونهم مثليهم رأى العين. از سوى ديگر دشمنان را در نظر پيامبر در خواب اندك نشان داد وپيامبر خواب را براى مسلمانان نقل كرد تا روحيه بگيرند؛

اذ يريكهم الله فى منامك قليلًا ولو اريكهم كثيراً لفشلتم ولتنازعتم فى الامر.

د. ياد خدا؛

درباره ى جنگ بدر مى فرمايد:

يا أيها الذين ءامنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا واذكروا الله كثيراً لعلّكم تفلحون.

ص: 294

ه -. توكل به خدا؛

قرآن كريم بعد از آن كه موضوع شكست مسلمانان را در جنگ احد بيان مى كند ومى فرمايد: اگر خداوند شما را يارى كند، پيروزيد والّا شكست مى خوريد. بنابراين، مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند؛

ان ينصركم الله فلا غالب لكم وان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده وعلى الله فليتوكل المؤمنون.

9. ترس از مرگ

نظير آيه 16 احزاب: قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لاَ تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً دو آيه ذيل است:

وَلاَ يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ(الجمعۀ، 7)

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ... (البقرۀ، 243)

ص: 295

آیه 18-20

اشاره

آيات 20-18

قَدْ يَعْلَمُ اللّهُ الْمُعَوِّقينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلينَ ِلإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاّ قَليلاً ( 18)

أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرًا ( 19)

يَحْسَبُونَ اْلأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ اْلأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي اْلأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاّ قَليلاً ( 20)

ترجمه

خداوند كسانى كه مردم را از جنگ بازمى داشتند وكسانى را كه به برادران خود مى گفتند: «بسوى ما بياييد (و خود را از معركه بيرون بكشيد)» بخوبى مى شناسد؛ وآنها (مردمى ضعيفند و) جز اندكى پيكار نمى كنند! * آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند؛ وهنگامى كه (لحظات) ترس (و بحرانى) پيش آيد، مى بينى آنچنان به تو نگاه مى كنند وچشمهايشان در حدقه مى چرخد، كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند! امّا وقتى حالت خوف وترس فرو نشست، زبانهاى تند وخشن خود را با انبوهى از خشم وعصبانيت بر شما مى گشايند (و سهم خود را از غنايم مطالبه مى كنند!) در حالى كه در آن نيز حريص وبخيلند؛ آنها (هرگز) ايمان نياورده اند، از اين رو خداوند اعمالشان را حبط ونابود كرد؛ واين كار بر خدا آسان است. * آنها گمان مى كنند هنوز لشكر احزاب نرفته اند؛ واگر برگردند (از ترس آنان) دوست مى دارند در ميان اعراب باديه نشين پراكنده (و پنهان) شوند واز اخبار شما جويا گردند؛ واگر در ميان شما باشند جز اندكى پيكار نمى كنند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: آگاهى خداوند از كارشكنى منافقان در نرفتن به جهاد، بخل ورزى منافقان در بذل جان، ترس آنان از جبهه وجنگ ونيش زدن به مسلمانها به هنگام زوال ترس، راحت طلبى منافقان وقتال اندك آنان در ميدان جنگ.

ب. در نخستين آيه به وضع گروهى ديگر از منافقين كه از ميدان جنگ احزاب كناره گيرى

ص: 296

كردند وديگران را نيز دعوت به كناره گيرى مى نمودند اشاره كرده مى گويد: «خداوند آن گروهى از شما را كه كوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مى داند» قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ. «و همچنين كسانى را كه به برادرانشان مى گفتند به سوى ما بيائيد» ودست از اين پيكار خطرناك برداريد! وَالْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا. «همان كسانى كه اهل جنگ وپيكار نيستند وجز مقدار كمى آنهم از روى اكراه ويا ريا به سراغ جنگ نمى روند» وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا. «معوقين» از ماده «عوق» (بر وزن شوق) به معنى باز داشتن ومنصرف كردن از چيزى است و «باس» در اصل به معنى شدت ودر اينجا منظور از آن «جنگ» است.

ج. آيه فوق احتمالا اشاره به دو دسته مى كند: دسته اى از منافقين، كه (تعبير «منكم» گواه بر اين است) وسعى داشتند مسلمانان ضعيف الايمان را از جنگ باز دارند، اينها همان «معوقين» بودند. گروه ديگرى كه بيرون از صحنه نشسته بودند از منافقين ويا يهود وهنگامى كه با سربازان پيامبر (صلی الله علیه و آله) برخورد مى كردند مى گفتند به سراغ ما بيائيد وخود را از اين معركه بيرون بكشيد (اينها همانها هستند كه در جمله دوم اشاره شده است). اين احتمال نيز وجود دارد كه اين آيه بيان دو حالت مختلف از يك گروه باشد، كسانى كه وقتى در ميان مردم هستند آنها را از جنگ باز مى دارند وهنگامى كه به كنار مى روند ديگران را به سوى خود دعوت مى كنند.

د. در آيه بعد مى افزايد: «انگيزه تمام اين كارشكنيها اين است كه آنها در همه چيز نسبت به شما بخيل اند» أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ نه تنها در بذل جان در ميدان نبرد كه در كمكهاى مالى براى تهيه وسايل جنگ، نيز بخل مى ورزند بعد از بيان بخل چنين مى گويد: «هنگامى كه لحظات ترسناك وبحرانى پيش مى آيد آن چنان جبان وترسو هستند كه مى بينى به تو نگاه مى كنند در حالى كه چشمهايشان بى اختيار در حدقه به گردش آمده، همانند كسى كه در حال جان دادن است»! فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِى يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ.

سپس مى افزايد: «اما همين ها هنگامى كه جنگ تمام شد وترس از بين رفت به سراغ شما مى آيند وهمچون طلبكاران فرياد مى كشند وبا الفاظى درشت وخشن، سهم خود را از غنيمت، مطالبه مى كنند ودر آن نيز سختگير وبخيل وحريصند»! فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ.

ص: 297

بعد مى فرمايد: «آنها هرگز ايمان نياورده اند» أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا. «و به همين دليل خداوند اعمالشان را حبط ونابود كرده» فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ. «و اين كار براى خدا سهل وآسان است» وَكانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً.

ه -. آيه بعد مى گويد: «آنها به قدرى وحشت زده شده اند كه بعد از پراكنده شدن احزاب ولشكريان دشمن تصور مى كنند هنوز آنها نرفته اند»! يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا. (1) سپس اضافه مى كند: «اگر بار ديگر احزاب برگردند آنها دوست مى دارند سر به بيابان بگذارند ودر ميان اعراب باديه نشين پراكنده وپنهان شوند» وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِى الْأَعْرابِ. آرى بروند ودر آنجا بمانند «و مرتبا از اخبار شما جويا باشند» يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ. در آخرين جمله مى افزايد: «به فرض كه آنها فرار هم نمى كردند ودر ميان شما بودند جز به مقدار كم نمى جنگيدند» وَلَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا.(2)

نكته ها

1. دشوارى ها وسختى ها شخصيت نهفته انسان را بروز مى دهد.(3)

2. حالات روحى، در چهره ى انسان اثر مى گذارد؛ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ.

3. ترس، بخل، زخم زبان وتوقّع نابجا از نشانه هاى بارز منافقان است؛ أَشِحَّةً - تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ... بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ.

4. افراد ترسو وسست ايمان، همواره دشمن را قوى تر از مسلمانان تصوّر مى كنند. منافقان گمان مى كردند تا احزابِ يهود ومشرك مدينه را فتح نكنند پراكنده نخواهند شد؛ يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا.(4)

5. نمونه هائى از بازداشتن از راه خدا

قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد... وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلاَلاً بَعِيداً(النساء، 167) نمونه اى از بازداشتن از راه خدا را در آيات ديگر بيان مى كند فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ

ص: 298


1- نمونه ج 17 ص 238-234.
2- اطيب البيان جج 10 ص 486، نمونه ج 17 ص 238.
3- همان.
4- نور ج 9 ص 343-342.

بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لاَ تَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ... (التوبۀ، 81) ونيز مى فرمايد: قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً(الأحزاب، 18)

6. آيه 19 احزاب فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِى يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ، نظير آيه 20 محمد است؛ و يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِىِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ.

7. منافقان از آنجا كه انگيزه اى براى شركت در جنگ ندارند، اندكى از آنان به جنگ مى آيند؛ و لاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً. وقتى هم كه در جنگ شركت كنند اندكى از آنان جنگ مى كنند؛ و لَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً.

آیه 21-25

اشاره

آيات 25-21

لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيرًا ( 21)

وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إيمانًا وَ تَسْليمًا ( 22)

مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً ( 23)

لِيَجْزِيَ اللّهُ الصّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورًا رَحيمًا ( 24)

وَ رَدَّ اللّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْرًا وَ كَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَوِيًّا عَزيزًا ( 25)

ترجمه

مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا وروز رستاخيز دارند وخدا را بسيار ياد مى كنند. * (امّا) مؤمنان وقتى لشكر احزاب را ديدند گفتند: «اين همان است كه خدا ورسولش به ما وعده داده وخدا ورسولش راست گفته اند!» واين موضوع جز بر ايمان وتسليم آنان نيفزود. * در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند؛ بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) وبعضى ديگر در انتظارند؛ وهرگز تغيير وتبديلى در عهد

ص: 299

وپيمان خود ندادند. * هدف اين است كه خداوند صادقان را بخاطر صدقشان پاداش دهد ومنافقان را هرگاه اراده كند عذاب نمايد يا (اگر توبه كنند) توبه آنها را بپذيرد؛ چرا كه خداوند آمرزنده ورحيم است. * خدا كافران را با دلى پر از خشم بازگرداند بى آنكه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند؛ وخداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (وپيروزى را نصيبشان كرد)؛ وخدا قوّى وشكست ناپذير است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: الگو بودن پيامبر اكرم براى معتقدان به مبدأ ومعاد، برخورد درست مؤمنان با جنگ وجهاد وافزون شدن ايمان وتسليم آنان، وفاى صادقانه مردان الهى در جنگ، آزمايش خداوند از مجاهدان به منظور دادن پاداش به آنان وتعذيب منافقان ولطف خدا به آنان در صورت توبه كردن، خشمگين برگشتن كفّار از جنگ ونرسيدن به مقصود.

ب. قرآن كريم در نخستين آيه از «مؤمنان راستين»، سخن مى گويد ومقدمه اين بحث را از شخص پيامبر اسلام كه اسوه آنان بود شروع مى كند، مى گويد: «براى شما در زندگى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وعملكرد او (در ميدان احزاب) سرمشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به رحمت خدا وروز رستاخيز دارند وخدا را بسيار ياد مى كنند» لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً. بهترين الگو براى شما نه تنها در اين ميدان كه در تمام زندگى، شخص پيامبر (صلی الله علیه و آله) است.

ج. «اسوۀ» (بر وزن عروه) در اصل به معنى آن حالتى است كه انسان به هنگام پيروى از ديگرى به خود مى گيرد وبه تعبير ديگرى همان تاسى كردن واقتدا نمودن است، بنابراين معنى مصدرى دارد، نه معنى وصفى وجمله لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ مفهومش اين است كه براى شما در پيامبر (صلی الله علیه و آله) تاسى وپيروى خوبى است.

قرآن در آيه فوق اين اسوه حسنه را مخصوص كسانى مى داند كه داراى سه ويژگى هستند، اميد به اللَّه واميد به روز قيامت دارند وخدا را بسيار ياد مى كنند.

د. در آيه 22 به بيان حال مؤمنان راستين پرداخته چنين مى گويد: «هنگامى كه مؤمنان،

ص: 300

لشگريان احزاب را ديدند، نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند، بلكه گفتند اين همان است كه خدا ورسولش به ما وعده فرموده وخدا ورسولش راست گفته اند واين ماجرا جز بر ايمان وتسليم آنها چيزى نيفزود» وَلَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَتَسْلِيماً. اين كدام وعده بود كه خدا وپيامبر (صلی الله علیه و آله) وعده داده بود؟ بعضى گفته اند اين اشاره به سخنى است كه قبلا پيامبر (صلی الله علیه و آله) گفته بود كه به زودى قبائل عرب ودشمنان مختلف شما دست به دست هم مى دهند وبه سراغ شما مى آيند، اما بدانيد سرانجام پيروزى با شما است.

مؤمنان هنگامى كه هجوم «احزاب» را مشاهده كردند يقين پيدا كردند كه اين همان وعده پيامبر (صلی الله علیه و آله) است گفتند: اكنون كه قسمت اول وعده به وقوع پيوسته قسمت دوم يعنى پيروزى نيز مسلما به دنبال آن است، لذا بر ايمان وتسليمشان افزود.

ه -. آيه بعد اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است كه در تاسى به پيامبر (صلی الله علیه و آله) از همه پيشگام تر بودند وبر سر عهد وپيمانشان با خدا يعنى فدا كارى تا آخرين نفس وآخرين قطره خون ايستادند، مى فرمايد: «در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته اند ايستاده اند، بعضى از آنها به عهد خود وفا كرده، جان را به جان آفرين تسليم نمودند ودر ميدان جهاد شربت شهادت نوشيدند وبعضى نيز در انتظارند» مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ. «و هيچگونه تغيير وتبديل در عهد وپيمان خود ندادند» وكمترين انحراف وتزلزلى در كار خود پيدا نكردند وَما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.

و. در ميان مفسران گفتگو است كه اين آيه به چه افرادى ناظر است ؟. دانشمند معروف اهل سنت، «حاكم ابوالقاسم حسكانى» با سند از على (علیه السلام) نقل مى كند كه فرمود:

فينا نزلت «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ،»

فانا واللَّه المنتظر وما بدلت تبديلا!: آيه رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ درباره ما نازل شده است ومن به خدا همان كسى هستم كه انتظار (شهادت) را مى كشم، (و قبلا مردانى از ما همچون حمزه سيدالشهدا (علیه السلام) شربت شهادت نوشيدند) ومن هرگز در روش خود تغيير نداده، بر سر پيمانم ايستاده ام» بعضى ديگر گفته اند: جمله مَنْ قَضى نَحْبَهُ اشاره به شهيدان بدر واحد است وجمله و مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ اشاره

ص: 301

به مسلمانان راستين ديگرى است كه در انتظار پيروزى يا شهادت بودند.(1)

ز. روايات زيادى دلالت دارد آيه شريفه درباره اميرالمومنين وجعفر طيار وحمزه وعبيده بن حارث نازل شده است، روشن است كه اين روايات مصداق كامل را بيان مى كند ومنافاتى با عموم آيه شريفه ندارد.(2)

ح. آيه بعد نتيجه وهدف نهايى عمل كردهاى مؤمنان ومنافقان را در يك جمله كوتاه چنين بازگو مى كند: «هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد ومنافقان را هر گاه بخواهد عذاب كند ويا (اگر توبه كنند) ببخشد وتوبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند غفور ورحيم است» لِيَجْزِىَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً.

ط. در آيه 25 در عباراتى كوتاه جمع بندى روشنى از اين ماجرا كرده در جمله اول مى گويد: «خداوند كافران را در حالى كه از خشم وغضب لبريز بودند واندوهى عظيم بر قلبشان سايه افكنده بود باز گرداند در حالى كه به هيچيك از نتائجى كه در نظر داشتند نرسيدند» وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً. منظور از «خير» در اينجا، پيروزى در جنگ است، البته پيروزى لشكر كفر، هرگز خير نبود، بلكه شر بود، اما قرآن كه از دريچه فكر آنها سخن مى گويد از آن تعبير به خير كرده اشاره به اينكه آنها به هيچ نوع پيروزى در اين ميدان نائل نشدند.

در جمله بعد مى افزايد: «خداوند در اين ميدان مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت» وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ ودر آخرين جمله مى فرمايد: «خداوند قوى وشكست ناپذير است» وَكانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً.(3)

نكته ها

1. «أُسْوَۀ» در مورد تأسّى وپيروى كردن از ديگران در كارهاى خوب به كار مى رود. در قرآن اين كلمه درباره ى دو پيامبر عظيم الشّأن آمده است: يكى درباره حضرت ابراهيم (علیه السلام)

ص: 302


1- نمونه ج 17 ص 245-241.
2- اطيب البيان جج 10 ص 491.
3- نمونه ج 17 ص 249-247.

وديگرى درباره پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله). جالب آن كه اسوه بودن حضرت ابراهيم در برائت از شرك ومشركان است واسوه بودن پيامبر اسلام در آيات مربوط به ايستادگى در برابر دشمن مطرح شده است.(1)

2. آيه 21 آيه در ميان آيات جنگ احزاب است، امّا الگو بودن پيامبر، اختصاص به مورد جنگ ندارد وپيامبر در همه ى زمينه ها، بهترين الگو براى مؤمنان است.(2)

3. كسانى مى توانند پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را الگو قرار دهند كه قلبشان سرشار از ايمان وياد خدا باشد؛ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ.(3)

4. اميدوارى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به رحمت الهى

قرآن كريم در برخى از آيات مؤمنان مجاهد مهاجر را اميدواران به رحمت الهى مى داند: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(البقرۀ، 218) ودر آيه ديگر پيامبر اكرم را مصداق ونمونه اميدوارى به رحمت حق مى داند: وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً(الإسراء، 28) ودر آيه ديگر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را اسوه اميدواران به خداوند مى داند: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً(الأحزاب، 21)

5. سخن رسول خدا، همان سخن خداست؛ وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ.

6. در برابر گروهى كه خواهان زندگى در رفاه بودند؛ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِى الْأَعْرابِ(4)، گروهى در انتظار شهادتند؛ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ.

7. امام حسين (علیه السلام) در كربلا هنگام وداع با اصحابش وگاهى بالاى سر شهدا اين آيه من المومنين رجال را تلاوت مى فرمود.

8. صداقت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

پيامبر اكرم خواهان صداقت از خداوند در ورود وخروج كار وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَاناً نَصِيراً(الإسراء، 80)

ص: 303


1- نور ج 9 ص 344.
2- همان، تبيان ج 8 ص 328، اطيب البيان ج 10 ص 490.
3- راهنما ج 14 ص 468، نور ج 9 ص 345.
4- احزاب 20.

اقرار مؤمنان در جنگ احزاب به صداقت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در وعده پيروزى: وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَاناً وَتَسْلِيماً(الأحزاب، 22)

صداقت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در ديدن آيات حق در سفر معراج مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى... لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى(النجم، 11-18)

9. شهادت برخى مؤمنان، عامل عقب نشينى يا دلسردى ديگر مؤمنان نمى شود؛ (مؤمن با اينكه شهادت دوستان وعزيزان خود را مى بيند، باز خود در انتظار شهادت است)؛ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ.(1)

10. مردم نسبت به موضوع شهادت در راه خدا بر چهار گروه هستند؛

گروهى به شهادت مى رسند؛ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ.

گروهى منتظر شهادت هستند؛... وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً. (احزاب، 23)

گروهى مانند منافقان از شهادت فرار مى كنند؛ قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لاَ تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً. (احزاب، 16)

گروهى مانند مسلمانان ضعيف الايمان تماشاچى صحنه جنگ هستند؛ وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. (آل عمران، 143)

11. دريافت پاداش به سبب صداقت در عمل است. بِصِدْقِهِمْ(2)(باء) در (بصدقهم) مفيد سببيت است.

12. هدف جنگ هاى دشمن، رسيدن به پيروزى يا كسب غنائم، كشور گشايى ويا حفظ منافع خود است. لَمْ يَنالُوا خَيْراً ولى هدف جنگ هاى اسلامى، إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ(توبه، 52) است يعنى: يا انجام وظيفه ى دينى ودعوت وارشاد ناآگاهان ورفع موانع گسترش حقّ ويا رسيدن به شهادت ولقاى حق.(3)

13. مؤمن كسى است كه به هنگام تلاوت آيات خداوند ايمان او زياد مى شود؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ

ص: 304


1- نور ج 9 ص 348-346.
2- راهنما ج 14 ص 474.
3- نور ج 9 ص 350.

الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً(انفال، 2) وبه هنگام جنگ وجهاد ايمان وتسليم او زياد مى شود وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ * ومَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَاناً وَتَسْلِيماً.

14. قرآن كريم نمى فرمايد همه مؤمنان صادق وراستگو هستند، بلكه مى فرمايد بعضى از مؤمنان صادق وراستگو نسبت به تعهدات خويش هستند؛ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ من مفيد تبعيض است.

15. الطاف خداوند به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛

آنچه خداوند به مردم لطف كرده به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نيز لطف كرده وآن را در قرآن كريم جدا گانه بيان كرده است؛

پناه دادن؛ وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِى الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(انفال، 26)، أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى. (ضحى، 6)

نصرت؛ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(انفال، 26)، وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ. (انفال، 62)

كفايت؛ وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ(احزاب، 25)، أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ. (زمر، 36)

فضل؛ سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(حديد، 21)، وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً. (نساء، 113)

بى نياز ساختن؛ وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(توبه، 28)، وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى. (ضحى، 8)

شرح صدر؛ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ(زمر، 22)، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ(شرح، 1).

ص: 305

آیه 26-27

اشاره

وَ أَنْزَلَ الَّذينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصيهِمْ وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَريقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَريقًا ( 26)

وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضًا لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرًا ( 27)

ترجمه

و خداوند گروهى از اهل كتاب [= يهود] را كه از آنان [= مشركان عرب] حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان پايين كشيد ودر دلهايشان رعب افكند؛ (و كارشان به جايى رسيد كه) گروهى را به قتل مى رسانديد وگروهى را اسير مى كرديد! * وزمينها وخانه ها واموالشان را در اختيار شما گذاشت و (همچنين) زمينى را كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد؛ وخداوند بر هر چيز تواناست!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بيرون ساختن اهل كتاب از دژها به جهت كمك به كفّار وايجاد ترس در قلب آنان، پيروزى مسلمانها بر اهل كتاب وارث برى از امكانات آنان.

ب. در مدينه سه طايفه معروف از يهود زندگى مى كردند: «بنى قريظه»، «بنى النضير» و «بنى قينقاع». هر سه گروه با پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پيمان بسته بودند كه با دشمنان او همكارى وبه نفع آنها جاسوسى نكنند وبا مسلمانان همزيستى مسالمت آميز داشته باشند ولى طايفه «بنى قينقاع» در سال دوم هجرت وطايفه «بنى نضير» در سال چهارم هجرت، هر كدام به بهانه اى پيمان خود را شكستند وبه مبارزه روياروى با پيامبر (صلی الله علیه و آله) دست زدند، سرانجام مقاومت آنها در هم شكست واز مدينه بيرون رانده شدند. بنى قينقاع به سوى «اذرعات» شام رفتند و «بنى نضير»، قسمتى به سوى «خيبر» وبخشى به سوى «شام» رانده شدند. بنابراين در سال پنجم هجرت كه غزوه «احزاب» رخ داد، تنها طايفه «بنى قريظه» در مدينه باقى مانده بودند، آنها نيز در اين ميدان پيمان خود را شكستند، به مشركان عرب پيوستند وبه روى مسلمانان شمشير كشيدند. پس از پايان غزوه احزاب وعقب نشينى رسواى قريش وغطفان وساير قبائل عرب از مدينه، طبق روايات اسلامى پيامبر (صلی الله علیه و آله) به منزل بازگشت ولباس جنگ از تن در آورد وبه شستشوى

ص: 306

خويشتن مشغول شد، در اين هنگام جبرئيل به فرمان خدا بر او وارد شد وگفت: چرا سلاح بر زمين گذاردى ؟ فرشتگان آماده پيكارند، هم اكنون بايد به سوى «بنى قريظه» حركت كنى وكار آنها يكسره شود.(1)

ج. به هر حال منادى از طرف پيامبر (صلی الله علیه و آله) صدا زد كه پيش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قريظه حركت كنيد، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند وتازه آفتاب غروب كرده بود كه قلعه هاى محكم بنى قريظه را در حلقه محاصره خود در آوردند. بيست وپنج روز اين محاصره به طول انجاميد، همگى تسليم شدند، گروهى به قتل رسيدند وپيروزى بزرگ ديگرى بر پيروزى مسلمانان افزوده شده وسرزمين مدينه براى هميشه از لوث وجود اين اقوام منافق ودشمنان سرسخت لجوج پاك گرديد.(2)

آيات مورد بحث اشاره فشرده ودقيقى به اين ماجرا است نخست مى فرمايد: «خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان پائين كشيد» وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ.

سپس مى افزايد: «خداوند در دلهاى آنها ترس ورعب افكند» وَقَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ وسرانجام كارشان به جايى رسيد كه «گروهى را به قتل مى رسانديد وگروهى را اسير مى كرديد» فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً و «زمينها وخانه ها واموال آنها را در اختيار شما گذارد» وَأَوْرَثَكُم أَرْضَهُمْ وَدِيارَهُمْ) ودر پايان آيه مى فرمايد: «همچنين زمينى در اختيار شما قرار داد كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد» وَأَرْضاً لَمْ تَطَؤُها.(3)

نكته ها

1. يهود بنى قريضه با اينكه دژهاى مستحكمى داشتند، خداوند آن ها را شكست داد، «صياصى» جمع «صيصۀ» به معناى قلعه هاى محكم است.(4)

2. يكى از امدادهاى غيبى خداوند در جنگ ها، ايجاد رعب در دل دشمنان است؛ قَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ.(5)

ص: 307


1- نمونه ج 17 ص 268.
2- همان ص 269، تبيان ج 8 ص 332، مجمع البيان ج 8 ص 552.
3- نمونه ج 17 ص 270.
4- مفردات راغب، اطيب البيان جج 10 ص 495.
5- نور ج 9 ص 352.

آیه 28-31

اشاره

آيات 31-28

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ ِلأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحًا جَميلاً ( 28)

وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدّارَ اْلآخِرَةَ فَإِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظيمًا ( 29)

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرًا ( 30)

وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحًا نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقًا كَريمًا ( 31)

ترجمه

اى پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنيا وزرق وبرق آن را مى خواهيد بياييد با هديه اى شما را بهره مند سازم وشما را بطرز نيكويى رها سازم! * واگر شما خدا وپيامبرش وسراى آخرت را مى خواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است.» * اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار وفاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ واين براى خدا آسان است. * وهر كس از شما براى خدا وپيامبرش خضوع كند وعمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت وروزى پرارزشى براى او آماده كرده ايم.

شان نزول

همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از پاره اى از غزوات كه غنائم سرشارى در اختيار مسلمين قرار گرفت تقاضاهاى مختلفى از پيامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد افزايش نفقه يا لوازم گوناگون زندگى داشتند، طبق نقل بعضى از تفاسير، «ام سلمه» از «پيامبر» (صلی الله علیه و آله) كنيز خدمتگزارى تقاضا كرد و «ميمونه» حله اى خواست و «زينب» بنت جحش پارچه مخصوص يمنى و «حفصه» جامه مصرى، «جويريه» لباس مخصوص خواست و «سوده» گليم خيبرى! خلاصه هر كدام درخواستى نمودند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) كه مى دانست تسليم شدن در برابر اينگونه درخواستها كه معمولا پايانى ندارد چه عواقبى براى «بيت نبوت» در بر خواهد داشت، از انجام اين خواسته ها سر باز زد ويك ماه تمام از آنها كناره گيرى نمود، تا اينكه آيات فوق نازل شد وبا لحن قاطع ودر عين حال توأم با رأفت ورحمت به آنها هشدار داد كه اگر زندگى پر زرق وبرق دنيا مى خواهيد مى توانيد از پيامبر (صلی الله علیه و آله) جدا شويد وبه هر كجا مى خواهيد برويد واگر به خدا ورسول خدا

ص: 308

وروز جزا دل بسته ايد وبه زندگى ساده وافتخار آميز خانه پيامبر (صلی الله علیه و آله) قانع هستيد بمانيد واز پاداشهاى (صلی الله علیه و آله) بزرگ پروردگار برخوردار شويد.(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: برخورد قاطع پيامبر با همسران دنياطلب، پاداش آماده الهى براى همسران نيكوكار پيامبر، در صورت اختيار دين بر دنيا. دوچندان بودن عذاب براى همسران پيامبر در صورت ارتكاب كار ناپسند، پاداش دو برابر براى زنان شايسته پيامبر.

ب. نخستين آيه از آيات فوق پيامبر (صلی الله علیه و آله) را مخاطب ساخته مى گويد: «اى پيامبر به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا را مى خواهيد وطالب زينت آن هستيد، بيائيد هديه اى به شما دهم وشما را به طرز نيكويى رها كنم، بى آنكه خصومت ومشاجره اى در كار باشد» يا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَزِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا. «امتعكن» از ماده «متعه» است، منظور از آن هديه اى است كه با شؤون زن متناسب باشد.

ج. منظور از «سراح جميل» در آيه مورد بحث رها كردن زنان توأم با نيكى وخوبى وبدون نزاع وقهر است. آيا منظور از اين سخن در آيه فوق اين است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) زنان خود را مخير ميان ماندن وجدا شدن كرد واگر آنها جدايى را انتخاب مى كردند، خود طلاق محسوب مى شد ونيازى به اجراى صيغه طلاق نداشت ؟ يا اينكه منظور اين بوده كه آنها يكى از دو راه را انتخاب كنند، اگر جدايى را انتخاب مى كردند پيامبر (صلی الله علیه و آله) اقدام به اجراى صيغه طلاق مى فرمود وگرنه به حال خود باقى مى ماندند. جمع ميان آيه فوق وآيات طلاق، ايجاب مى كند كه منظور جدا شدن از طريق طلاق است.

د. در آيه بعد مى افزايد: «اما اگر شما خدا وپيامبرش را مى خواهيد وسراى آخرت را وبه زندگى ساده از نظر مادى واحيانا محروميتها قانع هستيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيم آماده ساخته است».

ص: 309


1- تبيان ج 8 ص 334، نمونه ج 17 ص 278.

سپس در آيه بعد به بيان موقعيت زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) در برابر كارهاى نيك وبد وهمچنين مقام ممتاز ومسئوليت سنگين آنها، با عباراتى روشن پرداخته مى گويد: «اى زنان پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار ومعصيت فاحشى انجام دهد عذاب او دو چندان خواهد بود واين براى خدا آسان است».

اما در نقطه مقابل نيز «و هر كس از شما در برابر خدا وپيامبر (صلی الله علیه و آله) خضوع واطاعت كند وعمل صالحى بجا آورد پاداش او را دو چندان خواهيم داد وروزى پر ارزشى را براى او فراهم ساخته ايم» وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً. «يقنت» از ماده «قنوت» به معنى اطاعت توأم با خضوع وادب است.(1)

ه -. چنين نيست كه صرف همسرى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اجر عظيم داشته باشد وخدا براى هر كس كه همسر آن جناب شود كرامتى وحرمتى قائل باشد، بلكه كرامت واحترام براى همسرى توأم با احسان وتقوى است وبه همين جهت است كه مى بينيم وقتى براى بار دوم علو مقام ايشان را ذكر مى كند، آن را مقيد به تقوى نموده ومى فرمايد: لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ واين تقييد نظير تقييدى است كه نسبت به كرامت اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كرده وفرموده: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً... وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً.

پس معلوم مى شود همه كسانى كه صحابى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند مشمول اين وعده نيستند، بلكه تنها شامل آن عده است كه ايمان وعمل صالح داشته اند، (پس اگر از يك نفر صحابى انحراف وگناه وظلمى سرزده باشد، ما نمى توانيم صحبت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را كفاره آن حساب كنيم).

و. زمخشرى در كشاف گويد: كلمه «تعال» در اصل براى اين وضع شده كه هر وقت در مكانى بلند قرار داشتى وخواستى كسى را كه در مكانى پايين تر قرار دارد صدا بزنى وبگويى بيا، اين كلمه را بكار ببرى وليكن در اثر كثرت استعمال، كار آن به جايى رسيده كه در همه جا استعمال مى شود، چه مكان بلند وچه پست ومعناى كلمه «تعالين»، آمدن با پا نيست، بلكه روى آوردن بكارى است، (در فارسى هم مى گوييم بياييد فلان كار را انجام دهيم).(2)

ص: 310


1- نمونه ج 17 ص 283-280.
2- الميزان ج 16 ص 458-457.

نكته ها

1. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) با وجود داشتن شخصيتى صاحب نفوذ در مدينه زندگى ساده اى داشته، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمود:

(انا فقير واحب الفقراء) واصولا زندگى رهبر مسلمين بايد ساده باشد؛ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا... أُسَرِّحْكُنَّ.(1)

2. نه تنها رهبر جامعه اسلامى، بلكه وابستگان او نيز تحت نظر وتوجّه مردم قرار دارند؛ قُلْ لِأَزْواجِكَ.

3. همه ى زنان پيامبر يكسان نبودند؛ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ.(2)

4. موقعيت افراد در برخوردارى آنها از پاداش وكيفر نقش دارد، از زنان پيغمبر انتظار بيشترى وجود داشت، چراكه حجت براى آنها تمام تر است.(3)

5. تشويق وتهديد در كنار هم مؤثّر است؛ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ * ومَنْ يَقْنُتْ.(4)

6. همان طورى كه خداوند در قسمت كار خوب مانند قرض الحسنه دو برابر پاداش مى دهد؛ مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(بقره، 245)، در قسمت كار زشت هم گاهى دو برابر عذاب مى كند واين مربوط به كسانى است كه وابسته به رهبران دينى باشند؛ يَا نِسَاءَ النَّبِىِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً. (احزاب، 30)

7. نظير آيه 28 احزاب؛ يا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَزينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً

آيات ذيل است:

لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنينَ( 236 بقره)

وَلِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ( 241 بقره)

كه بايد به هنگام طلاق زن را از مواهب مادى بهره مند ساخت با اين تفاوت كه آيه اول

ص: 311


1- راهنما ج 14 ص 483، اطيب البيان جج 10 ص 496، نور ج 9 ص 352.
2- نور ج 9 ص 354-353.
3- اطيب البيان ج 10 ص 499، راهنما 14 ص 478.
4- نور ج 9 ص 357.

مربوط به پيامبر است ودو آيه بعد مربوط به امت اوست.

8. نظير آيات 30 و 31 احزاب

يا نِساءَ النَّبِىِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَكانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً. وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً

آيات ذيل است:

الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ. وَإِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمينَ. أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَيَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ( 52 تا 54 قصص)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ( 28 حديد)

با اين تفاوت كه آيات نخست مربوط به كيفر عمل ناپسند وعمل پسنديده همسران پيغمبر اكرم است وآيات سوره قصص وحديد تنها مربوط به پاداش عمل پسنديده اهل كتاب ومومنان است.

ص: 312

آیه 32-34

اشاره

آيات 34-32

يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا ( 32)

وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ اْلأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا ( 33)

وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى في بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللّهَ كانَ لَطيفًا خَبيرًا ( 34)

ترجمه

اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند وسخن شايسته بگوييد! * ودر خانه هاى خود بمانيد وهمچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد ونماز را برپا داريد وزكات را بپردازيد وخدا ورسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مى خواهد پليدى وگناه را از شما اهل بيت دور كند وكاملاً شما را پاك سازد. * آنچه را در خانه هاى شما از آيات خداوند وحكمت ودانش خوانده مى شود ياد كنيد؛ همانا خداوند لطيف وخبير است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم پرهيزگارى براى همسران پيامبر ونرم سخن نگفتن با نامحرمان، مطلوب بودن استقرار زنان پيامبر در منزل ونمايان نشدن به صورت نمايان شدن جاهليت، لزوم اقامه نماز وپرداخت زكات واطاعت خدا وپيامبر، عصمت اهل بيت پيامبر از طرف خداوند، لزوم ياد آورى وبه خاطر سپردن آيات الهى، وظيفه همسران پيامبر.

ب. در آيات گذشته سخن از موقعيت ومسئوليت سنگين همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود، در آيات مورد بحث اين موضوع هم چنان ادامه مى يابد وطى آياتى هفت دستور مهم به همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى دهد. نخست مى فرمايد: «اى همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) شما همچون يكى از زنان عادى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد» يا نِساءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ. شما به خاطر انتسابتان به پيامبر (صلی الله علیه و آله) از يك سو وقرار گرفتنتان در كانون وحى وشنيدن آيات قرآن

ص: 313

وتعليمات اسلام از سوى ديگر داراى موقعيت خاصى هستيد كه مى توانيد سرمشقى براى همه زنان باشيد.(1)

آوردن جمله «شما مثل ساير زنان نيستيد» براى تاكيد است ومى خواهد اين تكاليف را بر آنان تاكيد كند وگويا مى فرمايد شما چون مثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف كوشش ورعايت بيشترى بكنيد ودر دين خدا بيشتر از ساير زنان احتياط به خرج دهيد.(2)

به دنبال اين مقدمه مى فرمايد «بنابراين به گونه اى هوس انگيز سخن نگوئيد كه بيماردلان در شما طمع كنند» فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ.

در پايان آيه دومين دستور را به اين گونه شرح مى دهد: «شما بايد به صورت شايسته اى كه مورد رضاى خدا وپيامبر (صلی الله علیه و آله) وتوام با حق وعدالت باشد سخن بگوئيد» وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً. در حقيقت جمله لا تخضعن بالقول اشاره به كيفيت سخن گفتن دارد وجمله قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً اشاره به محتواى سخن.

ج. سومين دستور را كه آن در زمينه رعايت عفت است چنين بيان مى كند: «شما در خانه هاى خود بمانيد وهمچون جاهليت نخستين در ميان جمعيت ظاهر نشويد» واندام ووسايل زينت خود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى. «قرن» از ماده «وقار» به معنى سنگينى است وكنايه از قرار گرفتن در خانه ها است.

د. «تبرج» به معنى آشكار شدن در برابر مردم است واز ماده «برج» گرفته شده كه در برابر ديدگان همه ظاهر است. اما اينكه منظور از جاهليت اولى چيست ؟ ظاهرا همان جاهليتى است كه مقارن عصر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوده وبه طورى كه در تواريخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند ودنباله روسرى هاى خود را به پشت سر مى انداختند به طورى كه گلو وقسمتى از سينه وگردنبند وگوشواره هاى آنها نمايان بود وبه اين ترتيب قرآن همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) را از اين گونه اعمال باز مى دارد.(3)

ص: 314


1- نمونه ج 17 ص 288.
2- الميزان ج 16 ص 460.
3- نمونه ج 17 ص 290-288.

ه -. دستور «چهارم» و «پنجم» و «ششم» را به اين صورت بيان مى فرمايد: «شما زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) نماز را بر پا داريد، زكات را ادا كنيد وخدا ورسولش را اطاعت نمائيد» وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ واما جمله أَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يك حكم كلى است كه تمام برنامه هاى الهى را فرا مى گيرد. اين دستورات سه گانه نيز نشان مى دهد كه احكام فوق مخصوص به زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيست، بلكه براى همگان است هر چند در مورد آنان تاكيد بيشترى دارد. در پايان آيه مى افزايد: «خداوند فقط مى خواهد پليدى وگناه را از شما اهل بيت: دور كند وكاملا شما را پاك سازد» إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

و. تعبير به «انما» كه معمولا براى حصر است، دليل بر اين است كه اين موهبت ويژه خاندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) است. جمله «يريد» اشاره به اراده تكوينى پروردگار است وگرنه اراده تشريعى وبه تعبير ديگر لزوم پاك نگاهداشتن خويش، انحصارى به خاندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) ندارد وهمه مردم بدون استثناء به حكم شرع موظفند از هر گونه گناه وپليدى پاك باشند.(1)

ز. تعبير «اهل البيت» به اتفاق همه علماى اسلام ومفسران، اشاره به اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله) است واين چيزى است كه از ظاهر خود آيه نيز فهميده مى شود، چرا كه «بيت» گرچه به صورت مطلق در اينجا ذكر شد، اما به قرينه آيات قبل وبعد، منظور از آن، بيت وخانه پيامبر (صلی الله علیه و آله) است. اما اينكه مقصود از «اهل بيت پيامبر» (صلی الله علیه و آله) در اينجا چه اشخاصى مى باشد؟ در ميان مفسران گفتگو است، بعضى آن را مخصوص همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته اند وآيات قبل وبعد را كه درباره ازواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخن مى گويد، قرينه اين معنى شمرده اند.

ولى با توجه به يك مطلب، اين عقيده نفى مى شود وآن اينكه ضميرهايى كه در آيات قبل وبعد آمده عموما به صورت ضمير «جمع مؤنث» است، در حالى كه ضمائر اين قسمت از آيه إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً همه به صورت «جمع مذكر» است واين نشان مى دهد معنى ديگرى در نظر بوده است. لذا بعضى ديگر از مفسران از اين مرحله گام فراتر نهاده وآيه را شامل همه خاندان پيامبر اعم از مردان وهمسران او دانسته اند. از سوى ديگر روايات بسيار زيادى كه در منابع اهل سنت وشيعه وارد شده معنى دوم يعنى

ص: 315


1- همان ص 291، اطيب البيان ج 10 ص 501.

شمول همه خاندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) را نيز نفى مى كند ومى گويد: مخاطب در آيه فوق منحصرا پنج نفرند: پيامبر، على وفاطمه وحسن وحسين. با وجود اين نصوص فراوان كه قرينه روشنى بر تفسير مفهوم آيه است تنها تفسير قابل قبول براى اين آيه همان معنى سوم يعنى اختصاص به «خمسه طيبه» است.

ام سلمه گويد: پيامبر (صلی الله علیه و آله) اين چهار نفر را طلب كرد وعباى خيبرى بر آنها افكند، بعد فرمود: خداوندا اينها اهل بيت من هستند، رجس را از آنها دور كن وآنها را تطهير كن، اينجا بود كه آيه شريفه نازل شد من عرض كردم: آيا من هم از اهل بيت هستم ؟ فرمود: نه، ولكن تو بر خير هستى

(فقال: لا ولكنك على خير).(1)

ح. تنها سؤالى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه چگونه در لابلاى بحث از وظايف زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) مطلبى گفته شده است كه شامل زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) نمى شود. پاسخ اين سؤال را مفسر بزرگ مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» چنين مى گويد: «اين اولين بار نيست كه در آيات قرآن به آياتى برخورد مى كنيم كه در كنار هم قرار دارند واما از موضوعات مختلفى سخن مى گويند، قرآن پر است از اين گونه بحثها، همچنين در كلام فصحاى عرب واشعار آنان نيز نمونه هاى فراوانى براى اين موضوع موجود است». مفسر بزرگ نويسنده «الميزان» پاسخ ديگرى بر آن افزوده كه خلاصه اش چنين است: ما هيچ دليلى در دست نداريم كه جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ...» همراه اين آيات نازل شده است، بلكه از روايات به خوبى استفاده مى شود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده، اما به هنگام جمع آورى آيات قرآن در عصر پيامبر يا بعد از آن در كنار اين آيات قرار داده شده است.(2)

ط. در آخرين آيه مورد بحث، «هفتمين» وآخرين وظيفه همسران پيامبر بيان شده است وهشدارى است به همه آنان براى استفاده كردن از بهترين فرصتى كه در اختيار آنان براى آگاهى بر حقايق اسلام قرار گرفته، مى فرمايد: «آنچه را در خانه هاى شما از آيات خداوند وحكمت ودانش خوانده مى شود، ياد كنيد» وخود را در پرتو آن بسازيد كه بهترين فرصت را در اختيار داريد؛ وَاذْكُرْنَ ما يُتْلى فِى بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ.(3)

ص: 316


1- تبيان ج 8 ص 339.
2- مجمع البيان ج 8 ص 560، اطيب البيان ج 10 ص 501 و 502، نمونه، ج 17 ص 293.
3- نمونه ج 17 ص 295.

نكته ها

1. فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ - بعد از آنكه علو مقام ورفعت منزلت همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بيان نموده، اين علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده وفرموده كه فضيلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نيست، بلكه به خاطر تقوى است.(1)

2. حساب خانواده رهبران دينى از سايرين جداست وبايد بيش از ديگران مراقب رفتار خود باشند. يا نِساءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ(موقعيت اجتماعى، محدوديت آور است).

3. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) براى اين كه اختصاص اهل بيت را به پنج نفر ثابت كند، مدّت شش ماه (و به گفته ى بعضى روايات هشت يا نه ماه) به هنگام نماز صبح از كنار خانه فاطمه مى گذشت ومى فرمود:

الصلاة يا اهل البيت إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً اگر پيامبر (صلی الله علیه و آله) 9 ماه آمده باشد وبه آنها سلام كرده باشد، باتوجه به اين كه هر ماهى 30 روز است ودر هر روز 5 بار آمده، در نتيجه 1350 بار به درب خانه فاطمه آمده است.

4. در كتاب احقاق الحق بيش از هفتاد حديث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آيه شريفه به پنج نفر ذكر شده ودر كتاب شواهد التنزيل كه از كتب معروف اهل سنّت است بيش از يكصد وسى روايت در همين زمينه آمده است.(2)

5. اين آيه شامل زنان پيامبر نمى شود زيرا: آنها گاهى مرتكب گناه مى شدند. در سوره ى تحريم مى خوانيم: پيامبر رازى را به بعضى از همسرانش فرمودند واو امانت دارى نكرد وبه ديگرى گفت. قرآن اين عمل را گناه ناميده، فرمود: إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما(تحريم، 4) عايشه كه همسر پيامبر بود، جنگ جمل را عليه حضرت على (علیه السلام) به راه انداخت وسپس پشيمان شد، با آنكه در اين جنگ عده بسيارى از مسلمان ها كشته شدند.

6. يُطَهِّرَكُمْ به معناى آن نيست كه اهل بيت: آلودگى داشته اند وخداوند آنان را تطهير كرده است ؟ شرط تطهير آلودگى نيست، زيرا قرآن درباره ى حوريان بهشتى كلمه مُطَهَّرَةٌ را

ص: 317


1- الميزان ج 16 ص 461.
2- نور ج 9 ص 358-361.

به كار برده در حالى كه هيچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت ديگر يُطَهِّرَكُمْ بمعناى پاك نگه داشتن است نه پاك كردن از آلودگى قبلى.

7. طهارت بر چهار قسم است؛

طهارت بدن؛ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا. (مائده، 6)

طهارت لباس؛ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ. (مدثر، 4)

طهارت مال؛ خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا. (توبه، 103)

طهارت روح به وسيله توبه؛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ. (بقره، 222)

طهارت روح به وسيله اراده الهى؛ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. (احزاب، 33)

8. همسران پيامبر به ملازم بودن در خانه هاى خود موظف بودند؛ قَرْنَ فى بيوتكن(قرن) از مصدر (قرار) است كه به معنا قرار گرفتن وثبات است.

9. خودنمايى نشانه ى تمدّن نيست، نشانه ى جاهليت است؛ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى».(1)

10. سه توصيه ى مهم قرآن كريم به زنان؛

رعايت حجاب؛ و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ويحفظن فروجهنّ ولا يبدين زينتهنّ الّا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن...». (نور، 31)

عدم اختلاط با مردان نامحرم؛ و قرن فى بيوتكنّ. (احزاب، 33)

رعايت وقار ومتانت در گفت وگو با مردان نامحرم؛ فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض. (احزاب، 32)

ص: 318


1- نور ج 9 ص 363-362.

آیه 35

اشاره

آيه 35

إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرينَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمينَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرًا وَ الذّاكِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظيمًا ( 35)

ترجمه

به يقين، مردان مسلمان وزنان مسلمان، مردان با ايمان وزنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا وزنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو وزنان راستگو، مردان صابر وشكيبا وزنان صابر وشكيبا، مردان با خشوع وزنان با خشوع، مردان انفاق كننده وزنان انفاق كننده، مردان روزه دار وزنان روزه دار، مردان پاكدامن وزنان پاكدامن ومردانى كه بسيار به ياد خدا هستند وزنانى كه بسيار ياد خدا مى كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت وپاداش عظيمى فراهم ساخته است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيه در يك محور سخن مى گويد: آماده بودن آمرزش واجر بزرگ خداوند براى مردان وزنان شايسته وهمسان بودن آنان در اوصاف دهگانه.

ب. به دنبال بحث هايى كه درباره وظائف همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) در آيات گذشته ذكر شد در آيه مورد بحث، سخنى جامع وپر محتوى درباره همه زنان ومردان وصفات بر جسته آنها بيان شده است وضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى واخلاقى وعملى آنان، پاداش عظيم آنها را در پايان آيه بر شمرده است.(1)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:

(اذا ايقظ الرجل اهله من الليل فتوضئا وصليا كتبا من الذاكرين اللَّه كثيرا والذاكرات) هنگامى كه مرد همسرش را شبانگاه بيدار كند وهر دو وضو بگيرند ونماز (شب) بخوانند از مردان وزنانى خواهند بود كه بسيار ياد خدا مى كنند وامام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: هر كس تسبيح فاطمه زهرا را در شب بگويد، مشمول اين آيه است.(2)

ص: 319


1- نمونه ج 17 ص 308.
2- مجمع البيان ج 8 ص 561، نمونه ج 17 ص 312.

ج. إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ... أَجْراً عَظِيماً شريعت مقدسه اسلام در كرامت وحرمت اشخاص از نظر دين دارى فرقى بين زن ومرد نگذاشته ودر آيه يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ، به طور اجمال به اين حقيقت اشاره مى نمايد ودر آيه أَنِّى لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى»، به آن تصريح وسپس در آيه مورد بحث با صراحت بيشترى آن را بيان كرده است.

د. مقابله اى كه در جمله إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ بين اسلام وايمان انداخته، مى فهماند كه اين دو با هم تفاوت دارند ونوعى فرق بين آن دو هست وآن آيه اى كه بفهماند آن نوع تفاوت چيست ؟ آيه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِى قُلُوبِكُم» اسلام به معناى تسليم دين شدن از نظر عمل است وعمل هم مربوط به جوارح واعضاى ظاهرى بدن است وايمان امرى است قلبى، يعنى اعتقاد باطنى، به طورى كه آثار آن اعتقاد در اعمال ظاهرى وبدنى نيز ظاهر شود.(1)

نكته ها

1. نشانه ى جامعيت اسلام آن است كه كمال را در همه ى ابعاد اعتقادى، اخلاقى، عملى، فردى واجتماعى انسان مطرح مى كند؛ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ.

2. رشد انسان، مرحله اى وگام به گام است. ابتدا اسلام با زبان، سپس ايمان با دل، سپس اطاعت، صداقت، صبر و...؛ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ... الْمُؤْمِنِينَ... الصَّابِرِينَ.

3. زن، حقّ مالكيت وبخشش مالى دارد؛ الْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقاتِ.(2)

4. احكام مشترك زن ومرد؛

1 - وجوب احسان به والدين؛ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً. (بقره، 83)

2 - بهره مندى از ارث براى والدين؛ كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ. (بقره، 180)

3 - حرمت ضرر به فرزند؛ لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ. (بقره، 233)

4 - ضايع نشدن اعمال زن ومرد؛ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّى لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ

ص: 320


1- الميزان ج 16 ص 469.
2- نور ج 9 ص 366.

ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. (آل عمران، 195)

5 - پاداش مشترك زن ومرد؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. (نحل، 97)

6 - حرمت مسخره كردن زن ومرد؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ...». (حجرات، 11)

7 - اشتراك در كمالات انسانى براى زن ومرد؛ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً. (احزاب، 35)

8 - لزوم اجراى حد بر زن ومرد گنهكار؛ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِى دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. (نور، 2)

9 - طلب مغفرت براى زن ومرد؛ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ. (محمد، 19)

10 - زن ومرد مالك كسب خويش؛ وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيماً. (نساء، 32)

11 - زن ومرد به منزله لباس براى يكديگر؛ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ. (بقره، 187)

12 - زن ومرد برگزيده خداوند؛ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ(آل عمران، 33)، وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ. (آل عمران، 42)

13 - وصف قنوت براى زن ومرد؛ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(نحل، 120)، وَمَرْيَمَ ابْنَةَ عِمْرَانَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ. (تحريم، 12)

14 - اشتراك عذاب در قيامت؛ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ

ص: 321

الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيراً. (فتح، 6)

آیه 36-38

اشاره

آيات 38-36

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينًا ( 36)

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَرًا زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً ( 37)

ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فيما فَرَضَ اللّهُ لَهُ سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا ( 38)

ترجمه

هيچ مرد وزن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا وپيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ وهر كس نافرمانى خدا ورسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است! * (به خاطر بياور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود وتو نيز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده ات «زيد»] مى گفتى: «همسرت را نگاه دار واز خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مى كردى)؛ ودر دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند؛ واز مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هايشان - هنگامى كه طلاق گيرند - نباشد؛ وفرمان خدا انجام شدنى است (وسنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود). * هيچ گونه منعى بر پيامبر در آنچه خدا بر او واجب كرده نيست؛ اين سنّت الهى در مورد كسانى كه پيش از اين بوده اند نيز جارى بوده؛ وفرمان خدا روى حساب وبرنامه دقيقى است!

شان نزول

آيات فوق - به گفته غالب مفسران ومورخان اسلامى در مورد داستان ازدواج زينب بنت

ص: 322

جحش (دختر عمه پيامبر گرامى اسلام) با زيد بن حارثه برده آزاد شده پيامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است. ماجرا از اين قرار بود كه: قبل زمان بعثت وبعد از آن كه خديجه با پيامبر (صلی الله علیه و آله) ازدواج كرد خديجه برده اى به نام «زيد» خريدارى نمود كه بعدا آن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله) بخشيد وپيامبر (صلی الله علیه و آله) او را آزاد فرمود وچون طائفه اش او را از خود راندند پيامبر (صلی الله علیه و آله) نام «فرزند خود» بر او نهاد وبه اصطلاح او را «تبنّى» كرد. هنگامى كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) تصميم گرفت براى «زيد» همسرى برگزيند از «زينب بنت جحش» كه دختر «اميه» دختر «عبد المطلب» (دختر عمه اش) بود براى او خواستگارى نمود «زينب» نخست چنين تصور مى كرد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى خواهد او را براى خود انتخاب كند، خوشحال شد ورضايت داد، ولى بعدا كه فهميد خواستگارى از او براى «زيد» است، امتناع ورزيد وبرادرش عبدالله نيز با اين امر مخالفت كرد، در اينجا آيه نخست نازل شد وبه امثال «زينب» و «عبداللَّه» هشدار داد كه آنها نمى توانند هنگامى كه خدا وپيامبرش كارى را لازم مى دانند مخالفت كنند، آنها كه اين مساله را شنيدند در برابر فرمان خدا تسليم شدند. اما اين ازدواج ديرى نپائيد وبر اثر ناسازگاريهاى اخلاقى ميان طرفين، منجر به طلاق شد، هر چند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اصرار داشت كه اين طلاق رخ ندهد اما رخ داد. سپس پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) براى جبران اين شكست زينب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسرى خود برگزيد. بعد از ظهور اسلام «زيد» مسلمانى مخلص وپيشتاز شد، سرانجام يكى از فرماندهان لشكر اسلام در جنگ موته شد كه در همان جنگ شربت شهادت نوشيد.(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختيار نداشتن انسان در برابر حكم خدا وپيامبر، قطعى بودن انحراف معصيت كاران، سزاوارتر بودن خداوند در ترس از او، سنت شكنى پيامبر در ازدواج با همسر پسرخوانده، در تنگنا قرار نگرفتن پيامبران در امور مباح.

ب. در نخستين آيه مى گويد: «به خاطر بياور زمانى را كه به كسى كه خداوند به او نعمت داده بود وتو نيز به او نعمت بخشيده بودى مى گفتى همسرت را نگاهدار» واز خدا بپرهيز

ص: 323


1- تبيان ج 8 ص 343، مجمع البيان ج 8 ص 563، نور الثقلين ج 4 ص 280، اطيب البيان ج 10 ص 505، نمونه ج 17. ص 316

وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ. منظور از نعمت خداوند همان نعمت هدايت وايمان است كه نصيب «زيد بن حارثه» كرده بود ونعمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) اين بود كه وى را آزاد كرد وهمچون فرزند خويش گراميش داشت. از اين آيه استفاده مى شود كه ميان زيد وزينب، مشاجره اى در گرفته بود واين مشاجره ادامه يافت ودر آستانه جدايى وطلاق قرار گرفت، بعد مى افزايد: «تو در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند واز مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى»! وَتُخْفِى فِى نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ.

ج. پيامبر (صلی الله علیه و آله) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد وكارشان به طلاق وجدايى بيانجامد پيامبر (صلی الله علیه و آله) براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه اش زينب شده كه حتى برده اى آزاد شده او را طلاق داده، وى را به همسرى خود برگزيند، ولى از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند ومخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند. نخست اينكه: «زيد» پسر خوانده پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود ومطابق يك سنت جاهلى پسر خوانده، تمام احكام پسر را داشت، از جمله اينكه ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده را حرام مى پنداشتند. ديگر اينكه پيامبر (صلی الله علیه و آله) چگونه حاضر مى شود با همسر مطلقه برده آزاد شده اى ازدواج كند. از بعضى از روايات اسلامى به دست مى آيد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به هر حال اين تصميم را به فرمان خدا گرفته بود ودر قسمت بعد آيه نيز قرينه اى بر اين معنى وجود دارد.(1)

د. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: خداوند نام همسران پيامبر را به آن حضرت آموخته بود ودر ميان آنان نام زينب دختر جحش نيز بود حضرت ديد او همسر زيد است.(2) پيامبر (صلی الله علیه و آله) نام او را مخفى داشت واظهار نمى كرد تا از منافقان كسى نگويد پيامبر درباره زنى كه در خانه ديگرى است گفته است كه وى يكى از همسران اوست، پيامبر از گفته منافقين مى ترسيد.

لذا در دنباله آيه مى فرمايد: «هنگامى كه زيد حاجت خود را به پايان برد واو را رها كرد ما او را به همسرى تو در آورديم، تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هاى

ص: 324


1- نمونه ج 17 ص 320-319.
2- نور ج 9 ص 370.

خود، هنگامى كه از آنها طلاق بگيرند، نباشد» فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَىْ لايَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً واين كارى بود كه مى بايست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» وَكانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا.(1)

«ادعياء» جمع «دعى» به معنى پسر خوانده و «وطر» به معنى نياز وحاجت مهم است.(2)

ه -. آخرين آيه مورد بحث در تكميل بحثهاى گذشته چنين مى گويد: «هيچگونه سختى وحرجى بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) در آنچه خدا براى او واجب كرده است نيست» ما كانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ. آنجا كه خداوند فرمانى به او مى دهد، ملاحظه هيچ امرى در برابر آن جائز نيست وبدون هيچ چون وچرا بايد به مرحله اجرا در آيد.

لذا در جمله بعد مى فرمايد: «اين سنت الهى در مورد پيامبران در امم پيشين نيز جارى بوده است» سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ. تنها تو نيستى كه گرفتار اين مشكلى، بلكه همه انبياء به هنگام شكستن سنتهاى غلط گرفتار اين ناراحتيها بوده اند.

در پايان آيه براى تثبيت قاطعيت در اين گونه مسائل بنيادى مى فرمايد «فرمان خدا همواره روى حساب وبرنامه دقيقى است وبايد به مرحله اجرا در آيد» وَكانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً.(3)

و. سياق جمله إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً، از آنجايى كه يك مساله را هم مورد قضاى خدا دانسته وهم مورد قضاى رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، شهادت مى دهد بر اينكه مراد از قضاء، تصرف در شانى از شؤون مردم است، نه جعل حكم تشريعى كه مختص به خداى تعالى است، (آرى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جاعل وقانونگذار قوانين دين نيست، اين شان مختص به خدا است ورسول او، تنها بيان كننده وحى او است، پس معلوم شد كه مراد از قضاى رسول، تصرف در شؤون مردم است).(4)

ص: 325


1- نمونه ج 17 ص 321.
2- همان، مفردات راغب.
3- نمونه ج 17 ص 324-322.
4- الميزان ج 16 ص 481.

نكته ها

1. اگر مسلمين تسليم اين آيه بودند، پس از آن كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در غدير خم به فرمان خداوند على (علیه السلام) (را به جانشينى خود ورهبرى امّت اسلام معرّفى كرد وفرمود:

«من كنت مولاه فهذا على مولاه» ديگرى را بر على (علیه السلام) ترجيح نمى دادند.

2. دستورات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، همچون دستورات خداوند واجب الاجراء است؛ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ.

3. زنان بيوه محترم هستند وازدواج با آنان كسر شأن نيست. زَوَّجْناكَها خداوند مى فرمايد: اين ازدواج را ما مقرّر كرديم. پاى بندى به آداب ورسوم غير الهى، زندگى را فلج مى كند؛ لِكَىْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ.(1)

ص: 326


1- نور ج 9 ص 372-367.

آیه 39-40

اشاره

آيات 40-39

الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ وَ كَفى بِاللّهِ حَسيبًا ( 39)

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمًا ( 40)

ترجمه

(پيامبران) پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى كردند و (تنها) از او مى ترسيدند و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند؛ و همين بس كه خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است! * محمّد (صلی الله علیه و آله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا وختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: توصيف پيامبران به ترس از خدا و نترسيدن از هيچ فردى، نبودن پيامبر پدر مردم و (حرام نبودن همسران طلاق داده شده بر پيامبر اكرم) حضرت محمد پيامبر و خاتم انبياء.

ب. نخستين آيه مورد بحث - به تناسب بحثى كه در آخرين آيه از آيات پيشين، درباره پيامبران گذشته بود - به يكى از مهمترين برنامه هاى عمومى انبياء اشاره كرده، مى فرمايد: «پيامبران پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى كردند و از او مى ترسيدند و از هيچكس جز خدا واهمه نداشتند» الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ. تو نيز در تبليغ رسالتهاى پروردگار نبايد كمترين وحشتى از كسى داشته باشى هنگامى كه به تو دستور مى دهد يك سنت غلط جاهلى را در زمينه ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده در هم بشكن و با زينب همسر مطلقه زيد ازدواج كن هرگز نبايد در انجام اين وظيفه كمترين نگرانى از ناحيه گفتگوى اين و آن به خود راه دهى كه اين سنت همگى پيامبران است.

ج. جمعى از آيه فوق استفاده كرده اند كه براى انبياء هرگز تقيه كردن در ابلاغ رسالت جائز نيست، زيرا قرآن مى گويد: وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ. ولى بايد توجه داشت «تقيه» انواعى دارد، تنها يك نوع از آن «تقيه خوف» است كه طبق آيه فوق در مورد دعوت انبياء وابلاغ رسالت منتفى است. ولى تقيه اقسام ديگرى نيز دارد، از جمله «تقيه تحبيبى» و «پوششى» است. منظور از «تقيه تحبيبى» آن است كه گاه انسان براى جلب محبت طرف

ص: 327

مقابل عقيده خود را مكتوم مى دارد تا بتواند نظر او را براى همكارى در اهداف مشترك جلب كند و منظور از «تقيه پوششى» آن است كه گاه براى رسيدن به هدف بايد نقشه ها ومقدمات را كتمان كند، چرا كه اگر برملا گردد و دشمنان از آن آگاه شوند ممكن است آن را خنثى كنند. زندگى انبياء مخصوصا پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پر است از اينگونه تقيه ها، زيرا مى دانيم در بسيارى از مواقع هنگامى كه حركت به سوى ميدان نبرد مى كرد مقصد خود را مخفى مى داشت، نقشه هاى جنگى او كاملا در خفا كشيده مى شد و استتار كه نوعى از تقيه است در تمام مراحل اجرا مى گشت.

د. اين آيه آخرين سخنى است كه خداوند در ارتباط با مساله ازدواج پيامبر (صلی الله علیه و آله) با «همسر مطلقه زيد» براى شكستن يك سنت غلط جاهلى، بيان مى دارد و جواب كوتاه و فشرده اى است به عنوان آخرين جواب و ضمنا حقيقت مهم ديگرى را كه مساله خاتميت است به تناسب خاصى در ذيل آن بيان مى كند. نخست مى فرمايد: «محمد پدر هيچيك از مردان شما نبود» ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ. نه «زيد» و نه ديگرى و اگر يك روز نام پسر محمد بر او گذاردند اين تنها يك عادت و سنت بود كه با ورود اسلام و نزول قرآن بر چيده شد نه يك رابطه طبيعى و خويشاوندى.

سپس مى افزايد: ارتباط پيامبر (صلی الله علیه و آله) با شما تنها از ناحيه رسالت و خاتميت مى باشد اورسول اللَّه و خاتم النبيين است وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ. بنابراين صدر آيه ارتباط نسبى را بطور كلى قطع مى كند و ذيل آيه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتميت را اثبات مى نمايد و از اينجا پيوند صدر و ذيل روشن مى شود.(1)

ه -. خطاب در مِنْ رِجالِكُمْ به مردم موجود در زمان نزول آيه است و مراد از رجال، مقابل زنان و فرزندان است و نفى پدرى، نفى تكوينى است، يعنى هيچ يك از مردان شما از صلب او متولد نشده اند، نه نفى تشريعى و جمله مورد بحث، هيچ بويى از تشريع ندارد ومعنايش اين است كه محمد پدر احدى از اين مردان كه همان مردان شما باشند نيست، تا آنكه ازدواجش با همسر يكى از آنان، بعد از جدايى، ازدواج با همسر فرزندش باشد و زيد بن حارثه هم يكى از همين مردان شماست، پس ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با همسر او، بعد از آنكه

ص: 328


1- نمونه ج 17 ص 337-330.

همسر خود را طلاق داد، ازدواج با همسر پسرش نمى باشد و اما اينكه آن جناب وى را پسر خود خواند، صرف خواندن بوده و هيچ اثرى از آثار پدر و فرزندى بر آن مترتب نمى شود، چون خدا پسر خوانده هاى شما را فرزند شما نمى داند و اما قاسم، طيب، طاهر و ابراهيم چهار پسرى كه خدا به آن جناب داد - البته اگر به قول بعضى طيب و طاهر لقب قاسم نباشد - فرزندان حقيقى او بودند، ليكن قبل از رسيدن به حد بلوغ از دنيا رفتند و كلمه رجال در حقشان صادق نيست، تا مورد نقض آيه واقع شوند و همچنين حسن و حسين كه دو فرزندان آن جناب بودند، آن دو نيز طفل بودند و تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دنيا بود به حد رشد نرسيدند ومشمول كلمه رجال واقع نشدند.(1)

نكته ها

1. موفقيت در تبليغ، شرايطى دارد؛ الف: تداوم تبليغ يُبَلِّغُونَ ب: تقوا در عمل يَخْشَوْنَهُ ج: شهامت و قاطعيت وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ د: توكّل به خدا وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً.

2. هميشه تبليغ با سخنرانى نيست، گاهى بايد با عمل، حكم خدا را روشن ساخت. (دردو آيه قبل فرمود: زن زيد را بگير تا خرافه اى را از ميان بردارى، آن گاه در اين آيه مى فرمايد:) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ.(2)

3. قوانين ثابت چگونه با نيازهاى متغير مى سازد؟ اين سؤال را نيز با توجه به نكته زير مى توان به خوبى پاسخ گفت و آن اينكه: اگر تمام قوانين اسلام جنبه جزئى داشت و براى هر موضوعى حكم كاملا مشخص و جزئى تعيين كرده بود جاى اين سؤال بود، اما با توجه به اينكه در دستورات اسلام يك سلسله اصول كلى و بسيار وسيع و گسترده وجود دارد كه مى تواند بر نيازهاى متغير منطبق شود و پاسخگوى آنها باشد، ديگر جايى براى اين ايراد نيست. فى المثل با گذشت زمان يك سلسله قراردادهاى جديد و روابط حقوقى در ميان انسانها پيدا مى شود كه در عصر نزول قرآن هرگز وجود نداشت مثلا در آن زمان چيزى به نام «بيمه» با شاخه هاى متعددش به هيچوجه موجود نبود و همچنين انواع شركتهايى كه در عصر

ص: 329


1- تبيان ج 8 ص 346، مجمع البيان ج 8 ص 566، الميزان ج 16 ص 486.
2- نور ج 9 ص 374.

و زمان ما بر حسب احتياجات روز به وجود آمده، ولى با اينحال يك اصل كلى در اسلام داريم كه در آغاز سوره مائده به عنوان «لزوم وفاء به عهد و عقد» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود مثال ديگر اينكه ما قانون مسلمى در اسلام داريم به نام قانون (لا ضرر) كه به وسيله آن مى توان هر حكمى را كه سرچشمه ضرر و زيانى در جامعه اسلامى گردد محدود ساخت و بسيارى از نيازها را از اين طريق بر طرف نمود.(1)

4. چرا پس از اسلام انسان ها به پيامبر جديد نياز ندارند؟ پاسخ: دليل اصلى تجديد نبوّت ها و آمدن پيامبران جديد، دو چيز بوده است: يكى تحريف دين سابق، به گونه اى كه از كتاب خدا و تعاليم پيامبر پيشين امور بسيارى تحريف شده باشد و ديگرى تكامل بشر در طول تاريخ كه مقتضى نزول قوانين جامع تر و كامل تر بود. امّا پس از پيامبر اسلام، اين دو امر واقع نشده است. زيرا اوّلًا قرآن، بدون آنكه كلمه اى از آن تحريف شود، در ميان مردم باقى است وثانياً جامع ترين و كامل ترين قوانين در آن مطرح شده و بر اساس علم خداوند، تا روز قيامت هيچ نيازى براى بشر نيست، مگر آنكه حكمش در اسلام بيان شده است.(2)

5. مبلغان در راه خدا بايد داراى ويژگى هاى مختلفى باشند؛

الف. از خدا بترسند. ب. از غير خدا نترسند؛ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ. (احزاب، 39) ج. خير خواه باشد؛ أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ أَنْصَحُ لَكُمْ. (اعراف، 62) د. امين باشد؛ أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ أَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ. (اعراف، 68) ه -. سخن او رسا و روشن باشد؛ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ. (نور، 54) و. دعوت او به سوى خدا باشد؛ وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِيراً. (احزاب، 46)

6. ترس از خدا؛

قرآن كريم ترس از خدا را وصف براى چند گروه بيان كرده است؛

پيامبران؛ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ...». (احزاب، 39)

خردمندان؛ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ * و الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ. (رعد، 19-21)

ص: 330


1- نمونه ج 17 ص 346.
2- نور ج 9 ص 375.

دانشمندان؛ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ...». (فاطر، 28)

رستگاران؛ وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ. (نور، 52)

معماران مسجد؛ إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَ أَقَامَ الصَّلَاهَ وَآتَى الزَّكَاهَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ...». (توبه، 18)

7. نامهاى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

احمد:... وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ... (الصف، 6)

محمد: مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ... (الأحزاب، 40)

طه: طه. مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى(طه، 1-2)

يس: يس. وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ(يس، 2-1)

ص: 331

آیه 41-44

اشاره

آيات 44-41

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْرًا كَثيرًا ( 41)

وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً ( 42)

هُوَ الَّذي يُصَلّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيمًا ( 43)

تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَريمًا ( 44)

ترجمه

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد، * و صبح و شام او را تسبيح گوييد! * او كسى است كه بر شما درود و رحمت مى فرستد و فرشتگان او (نيز) براى شما تقاضاى رحمت مى كنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرك گناه) به سوى نور (ايمان و علم و تقوا) رهنمون گردد؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است! * تحيت آنان در روزى كه او را ديدار مى كنند سلام است؛ و براى آنها پاداش پرارزشى فراهم ساخته است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم ذكر فراوان خدا وتسبيح او در صبح و شام، درود خداوند وفرشتگان عامل خروج بشر از ظلمت به سوى نور، سلام تحيت فرشتگان به مؤمنان در قيامت.

ب. در آيات مورد بحث براى فراهم آوردن زمينه اين تبليغ و گسترش دامنه آن در تمام محيط بخشى از وظائف مؤمنان را بيان مى كند، روى سخن را به همه آنها كرده چنين مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را فراوان ياد كنيد» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً. «و صبح و شام او را تسبيح و تنزيه نمائيد» وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا. چون عوامل غفلت در زندگى مادى بسيار فراوان و تيرهاى وسوسه شياطين از هر سو به طرف انسان پرتاب مى گردد براى مبارزه با آن راهى جز «ذكر كثير» نيست. «ذكر كثير» به معنى واقعى كلمه يعنى «توجه با تمام وجود به خداوند» نه تنها با زبان و لقلقه لسان.(1) در برخى از روايات وارد شده منظور از ذكر كثير تسبيح حضرت فاطمه است.(2)

ج. آيه بعد در حقيقت نتيجه و علت غايى ذكر و تسبيح مداوم است، مى فرمايد: «او كسى

ص: 332


1- نمونه ج 17 ص 350.
2- اطيب اليان ج 10 ص 510.

است كه بر شما درود و رحمت مى فرستد و فرشتگان او نيز براى شما تقاضاى رحمت مى كنند تا شما را از ظلمات جهل و شرك و كفر بيرون آورد و به سوى نور ايمان و علم و تقوا رهنمون شود» هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ. «چرا كه او نسبت به مؤمنان رحيم و مهربان است» و به همين دليل هدايت و رهبرى آنها را بر عهده گرفته و فرشتگانش را نيز مامور امداد آنها نموده است وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً. «يصلى» از ماده «صلاۀ» در اينجا به معنى توجه و عنايت مخصوص است، اين عنايت در مورد خداوند همان نزول رحمت است و در مورد فرشتگان استغفار و تقاضاى رحمت مى باشد، چنان كه در آيه 7 سوره غافر مى فرمايد: وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا: «حاملان عرش خدا براى مؤمنان استغفار مى كنند».(1)

د. در آخرين آيه مورد بحث مقام مؤمنان و پاداش آنها را به عاليترين وجه و در كوتاهترين عبارت ترسيم كرده مى گويد: «تحيت فرشتگان الهى به آنها در روز قيامت روزى كه او را ديدار مى كنند سلام است» تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ. تحيت از ماده «حيات» به معنى دعا كردن براى سلامت و حيات ديگرى است.(2)

نكته ها

1. در آيه 41 احزاب دستور به ذكر داده شده است؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً

و در آيه 152 بقره ثمره و فايده آن بيان شده است

فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لى وَ لا تَكْفُرُونِ

2. فرشتگان، هم بر مؤمنان درود مى فرستند؛ يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ و هم براى آنان استغفار مى كنند؛ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا.(3)

3. انسان در خارج شدن از ظلمات، به امداد الهى نياز دارد و عقل و علم بشر كافى نيست؛ هُوَ الَّذِى يُصَلِّى... لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ.

ص: 333


1- مجمع البيان ج 8 ص 568، نمونه ج 17 ص 353.
2- الميزان 6 1 ص 493، نمونه ج 17 ص 354.
3- اطيب البيان ج 10 ص 511، نور ج 9 ص 378.

4. پاداش هاى الهى، هم بزرگوارانه است، هم بزرگ و گرانقدر؛ (1)أَجْراً كَرِيماً، أَجْراًعَظِيماً. (نساء، 40)

5. پاداش بزرگوارانه الهى براى مومنان ناشى از رحمت اوست؛ و كان بالمومنين رحيما... اعد لهم اجرا كريما.(2)

خداوند و فرشتگان هم بر پيامبر درود مى فرستند هم بر مردم با اين تفاوت كه در رابطه با مردم هدف از اين صلوات و درود اخراج از ظلمت به سوى نور بيان شده است اما اين معنا درباره پيامبر مطرح نيست زيرا او معصوم است و به عصمت الهى از نورانيت ايمان برخوردار است؛ هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً. (احزاب، 43)

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً. (احزاب، 56)

6. نظير آيه 43 احزاب، هُوَ الَّذى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً، آيه 7 غافر است؛ الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ

7. نظير آيه 44 احزاب، تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَريماً

آيات ذيل است:

وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ( 73 زمر) و سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ ( 58 يس) وجَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ - سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ( 24 رعد)

ص: 334


1- نور ج 9 ص 379-378.
2- راهنما 14 ص 519.

آیه 45-48

اشاره

آيات 48-45

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذيرًا ( 45)

وَ داعِيًا إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنيرًا ( 46)

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللّهِ فَضْلاً كَبيرًا ( 47)

وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكيلاً ( 48)

ترجمه

اى پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذاركننده! * و تو را دعوت كننده بسوى خدا به فرمان او قرار داديم و چراغى روشنى بخش! * و مؤمنان را بشارت ده كه براى آنان از سوى خدا فضل بزرگى است. * و از كافران و منافقان اطاعت مكن و به آزارهاى آنها اعتنا منما و بر خدا توكّل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافع (تو) است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: توصيف پيامبر اكرم به گواه بودن بر مردم و مبشّر و منذر به سوى خدا و چراغ تابان، رسالت پيامبر در بشارت دادن مؤمنين به فضل بزرگ خدا، عدم اطاعت از كفّار و منافقان، لزوم توكل بر خداوند.

ب. در دو آيه اول از اين چهار آيه پنج توصيف براى پيامبر (صلی الله علیه و آله) آمده و در دو آيه ديگر بيان پنج وظيفه است كه همه به يكديگر مربوط و مكمل يكديگر مى باشد.

ج. سراج منير بودن پيامبر (صلی الله علیه و آله) با توجه به اينكه «سراج» به معنى «چراغ» و «منير» به معنى «نورافشان» است اشاره به معجزات و دلائل حقانيت و نشانه هاى صدق دعوت پيامبر است، او چراغ روشنى است كه خودش گواه خويش است، تاريكيها و ظلمات را مى زدايد و چشمها ودلها را به سوى خود متوجه مى كند و همانگونه كه آفتاب آمد دليل آفتاب وجود او نيز دليل حقانيت او است. قابل توجه اينكه در قرآن مجيد چهار بار واژه «سراج» آمده كه سه مورد آن دربارۀ «خورشيد» است، از جمله در سوره نوح آيه 16 مى فرمايد: وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً؛ «خداوند ماه را نور آسمانها و خورشيد چراغ فروزنده آن قرار داد».

د. «راغب» در «مفردات» مى گويد: «اذى به معنى هر گونه ضررى است كه به يك موجود زنده برسد، چه در جان، يا در جسم، يا وابستگان به او، خواه دنيوى يا اخروى». البته اين كلمه گاه در آيات قرآن در خصوص «ايذاء زبانى» به كار رفته، مانند آيه 61 سوره توبه؛ وَ مِنْهُمُ

ص: 335

الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ: «بعضى از آنها پيامبر را ايذاء مى كنند و مى گويند او آدم خوشباورى است و به حرف هر كس گوش مى دهد». ولى در آيات ديگر در مورد آزار بدنى نيز به كار رفته، مانند آيه 16 سوره نساء؛ وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما: «مردان و زنانى كه اقدام به ارتكاب آن عمل زشت (زنا) مى كنند آنها را آزار دهيد».(1)

نكت - ه ه - ا

1. از آيه شريفه انا ارسلناك شاهدا استفاده مى شود كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) علم و آگاهى به كارهاى انسانها دارد، چنانكه در آيه 45 نساء مى فرمايد: فكيف اذا جئنا من كل ام بشهيد وجئنا بك على هولاء شهيدا.(2)

2. انبيا مردم را به سوى خدا دعوت مى كنند، نه خود؛ داعِياً إِلَى اللَّهِ.

3. انبيا نيز در برابر خداوند از خود استقلالى ندارند و موفقيت و دعوت آنان با اذن الهى است؛ «بِإِذْنِهِ».

4. در شرايطى، رهبر بايد فقط ارشاد كند و به فكر مقابله به مثل و انتقام از مخالفان نباشد؛ دَعْ أَذاهُمْ.(3)

5. براى اينكه انسان بتواند در برابر كفار و منافقان بايستد و از آنها اطاعت نكند دو چيز لازم است؛ 1 - تقوا، چنانچه در آيه نخست احزاب مى فرمايد: يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ. 2 - توكل به خدا، چنانچه در آيه 48 احزاب مى فرمايد: وَ لاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ دَعْ أَذَاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً.

6. در آيه 47 احزاب مى فرمايد اى پيامبر به مومنان بشارت بده كه خداوند به مومنان فضل كبير عنايت مى كند.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبيراً

اما اينكه فضل كبير چيست در آيه 22 شورى بيان شده است

تَرَى الظَّالِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فى

ص: 336


1- نمونه ج 17 ص 368-361.
2- اطيب البيان ج 10 ص 512.
3- نور ج 9 ص 382-380.

رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ

7. وظيفه پيامبر در برابر منافقان

1) مبارزه و غلظت با آنها: يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ... (التحريم، 9)

بشارت به عذاب الهى: بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً(النساء، 138)

دورى از آنها:... كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ... (المنافقون، 4)

عدم اطاعت از آنها وَ لاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ دَعْ أَذَاهُمْ...» (الأحزاب، 48)

8. برخورد پيامبر با كفار

قرآن كريم پيرامون برخورد پيامبر اكرم با كفار دستوراتى مى دهد:

گاهى مى فرمايد پشتيبان آنها مباش:... فَلاَ تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكَافِرِينَ(القصص، 86)

گاهى مى فرمايد بر آنها غمناك مباش كه هدايت نمى شوند:... فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(المائدۀ، 68)

گاهى مى فرمايد از آنها اطاعت نكن: وَ لاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ... (الأحزاب، 48)

گاهى مى فرمايد با آنها مبازه كن: يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ... (التحريم، 9)

گاهى مى فرمايد ازآنها اعراض كن: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ(الذاريات، 54)

گاهى مى فرمايد در برابر گفتار آنها صبر كن: وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ... (المزمل، 10)

گاهى مى فرمايد به آنها مهلت بده: فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً(الطارق، 17)

ص: 337

آیه 49

اشاره

آيه 49

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحًا جَميلاً ( 49)

ترجمه

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با زنان با ايمان ازدواج كرديد و قبل از همبستر شدن طلاق داديد، عده اى براى شما بر آنها نيست كه بخواهيد حساب آن را نگاه داريد؛ آنها را با هديه مناسبى بهره مند سازيد و به طرز شايسته اى رهايشان كنيد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم وجود عدّه براى زنان مطلّقه پيش از همبستر شدن، بهره مند ساختن زنان مطلّقه به مواهب مادى.

ب. در آيه 49 مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با زنان با ايمان ازدواج كرديد، سپس قبل از آميزش آنها را طلاق داديد عده اى براى شما بر آنها نيست كه حساب آنها را نگاه داريد؛ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها.

در اينجا خداوند استثنايى براى حكم عده زنان مطلقه بيان فرموده كه اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نيست و از اين تعبير به دست مى آيد كه قبل از اين آيه حكم عده بيان شده است. تعبير به «مؤمنات» دليل بر اين نيست كه ازدواج با غير زنان مسلمان به كلى ممنوع است، بلكه ممكن است اشاره به اولويت آنها بوده باشد، بنابراين با روايت و فتاواى مشهور فقها كه ازدواج موقت با زنان كتابيه را مجاز مى شمرد منافاتى ندارد.(1)

ج. «عده» به مدّتى گويند كه زنان پس از طلاق، بايد تا پايان آن صبر كنند و همسر ديگرى نگيرند. عدّه ى طلاق زن دو بار حيض شدن و سه تا پاكى است يعنى در موقعى كه مرد زن را طلاق مى دهد زن بايد پاك باشد و دو بار حيض شود و پاك شود، بعد از پايان پاك شدن سوم وقتى حيض شد عده او تمام است؛ و عدّه ى وفات شوهرش چهار ماه و ده روز است.

د. سپس به حكم ديگرى از احكام «زنانى كه قبل از آميزش جنسى طلاق گرفته اند»

ص: 338


1- نمونه ج 17 ص 370.

مى پردازد كه در سوره بقره نيز به آن اشاره شده مى فرمايد آنها را با هديه مناسبى بهره مند سازيد (فمتعوهن) بدون شك پرداختن هديه مناسب به زن در جايى واجب است كه مهرى براى او تعيين نشده باشد، همانگونه كه در آيه 236 سوره بقره آمده است: لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ: «گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از آميزش يا تعيين مهر (به عللى) طلاق دهيد، ولى در اين موقع آنها را (با هديه اى مناسب) بهره مند سازيد».

بنابراين آيه مورد بحث گرچه مطلق است و مواردى را كه مهر تعيين شده يا نشده هر دو را شامل مى شود، ولى به قرينه آيه سوره بقره آيه مورد بحث را محدود به موردى مى كنيم كه مهرى تعيين نشده باشد، زيرا در صورت تعيين مهر و عدم دخول پرداختن نصف مهر واجب است (همانگونه كه در آيه 237 سوره بقره آمده است).(1)

آخرين حكم آيه مورد بحث اين است كه زنان مطلقه را به طرز شايسته اى رها كنيد و به صورت صحيحى از آنها جدا شويد؛ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا.(2)

نكته ها

1. طلاق، نشانه ى شكست دينى نيست؛ الْمُؤْمِناتِ... طَلَّقْتُمُوهُنَّ.

2. ضربه هاى روحى بايد جبران شود. در طلاقِ پس از عقد، روحيه زن تضعيف مى شود كه با پرداخت مهريه اى مناسب، بخشى از آن جبران مى گردد؛ فَمَتِّعُوهُنَّ.(3)

3. در قرآن كريم پيرامون 4 امر توصيه شده به زيبائى رفتار كنيد؛

صبر؛ فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً. (معارج، 5)

رها كردن كفار؛ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً. (مزمل، 10)

صفح و گذشت از كفار؛ وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ. (حجر، 85)

رها ساختن همسر؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً. (احزاب، 49)

ص: 339


1- تبيان ج 8 ص 351، مجمع البيان ج 8 ص 570، نمونه ج 17 ص 371.
2- نمونه ج 17 ص 373.
3- نور ج 9 ص 383.

آیه 50

اشاره

آيه 50

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاّتي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ مِمّا أَفاءَ اللّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاّتي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ في أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللّهُ غَفُورًا رَحيمًا ( 50)

ترجمه

اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال كرديم و همچنين كنيزانى كه از طريق غنايمى كه خدا به تو بخشيده است مالك شده اى و دختران عموى تو و دختران عمّه ها و دختران دايى تو و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند (ازدواج با آنها براى تو حلال است) و هرگاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود نخواهد) چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند او را به همسرى برگزيند؛ امّا چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ديگر مؤمنان؛ ما مى دانيم براى آنان در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرّر داشته ايم (و مصلحت آنان چه حكمى را ايجاب مى كند)؛ اين بخاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت) بر تو نباشد (و از اين راه حاميان فزونترى فراهم سازى)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حلال بودن همسران پيامبر بر آن حضرت در صورت دادن مهريه وكنيزان (از طريق غنائم جنگى) وحلال بودن زنى كه خود را به پيامبر ببخشند. حلال بودن دختر عمو، دختر عمه، دختر دائى، دختر خاله براى ازدواج با پيامبر اكرم در صورت مهاجرت.

ب. در اينجا روى سخن را به شخص پيامبر (صلی الله علیه و آله) كرده و موارد هفتگانه اى را كه ازدواج با آنها براى پيامبر مجاز بوده شرح مى دهد: نخست مى گويد: «اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداخته اى براى تو حلال كرديم» يا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللَّاتِى آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ. «كنيزانى را كه از طريق غنائم و انفال، خدا به تو بخشيده است» وَ ما مَلَكَتْ

ص: 340

َيمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ. «دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دايى تو و دختران خاله هايى كه با تو مهاجرت كرده اند اينها نيز بر تو حلالند» وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَبَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللَّاتِى هاجَرْنَ مَعَكَ. به اين ترتيب از ميان تمام بستگان تنها ازدواج با دختر عموها و عمه ها و دختر دائيها و دختر خاله ها با قيد اينكه با پيامبر (صلی الله علیه و آله) مهاجرت كرده باشند مجاز و مشروع بوده است.

انحصار در اين چهار گروه روشن است، ولى قيد مهاجرت به خاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده و عدم مهاجرت دليل بر كفر و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مى دهد و هدف در آيه بيان زنان با شخصيت و با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى باشند.

ج. در اينكه آيا اين مورد چهارگانه كه به صورت حكم كلى در آيه ذكر شده مصداق خارجى در ميان همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) داشته يا نه ؟ تنها موردى را كه براى آن مى توان ذكر كرد ازدواج پيامبر (صلی الله علیه و آله) با «زينب بنت جحش» است كه داستان پر ماجراى او در همين سوره گذشت زيرا زينب دختر عمه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و جحش همسر عمه او محسوب مى شد.

د. هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچگونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِىِّ إِنْ أَرادَ النَّبِىُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها. «اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه بر ساير مؤمنان» خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ. «ما مى دانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم ومصالح آنها چه ايجاب مى كرده است»؟ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِى أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ.

بنابراين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شده ايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده و هيچيك از اين احكام و مقررات بى حساب نيست. سپس مى افزايد: «اين به خاطر آنست كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت) بر تو نبوده باشد» و بتوانى در انجام اين وظيفه مسئوليت هاى خود را ادا كنى لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ. «و خداوند آمرزنده و رحيم است» وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.(1)

ص: 341


1- نمونه ج 17 ص 376.

تُرْجي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللّهُ يَعْلَمُ ما في قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَليمًا ( 51)

نكته

اسلام براى شخص پيامبر، تكاليف و همچنين امتيازات خاص قرار داده است؛ خالِصَةًلَكَ.(1)

آیه 51

اشاره

آيه 51

ترجمه

(موعد) هر يك از همسرانت را بخواهى مى توانى به تأخير اندازى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى؛ و هرگاه بعضى از آنان را كه بركنار ساخته اى بخواهى نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نيست؛ اين حكم الهى براى روشنى چشم آنان و اينكه غمگين نباشند و به آنچه به آنان مى دهى همگى راضى شوند نزديكتر است؛ و خدا آنچه را در قلوب شماست مى داند و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است و در كيفر آنها عجله نمى كند)!

شان نزول

در تفسير آيه 28 و 29 همين سوره اين معنا بيان شد كه جمعى از همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) بنا بر آنچه مفسران نقل كرده اند - به پيامبر (صلی الله علیه و آله) عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زندگى ما بيفزا (زيرا چشمشان به غنائم جنگى افتاده بود و چنين مى پنداشتند كه بايد از آن، بهره زيادى به آنها برسد) آيات مزبور نازل شد و صريحا به آنها گوشزد كرد كه اگر دنيا و زينت دنيا را مى خواهند براى هميشه از پيامبر (صلی الله علیه و آله) جدا شوند و اگر خدا و پيامبر و روز جزا را خواهانند با زندگى ساده او بسازند. از اين گذشته در چگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر (صلی الله علیه و آله) در ميان آنها نيز با هم رقابتهايى داشتند كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرار مى داد، هر چند پيامبر (صلی الله علیه و آله) كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مى كرد

ص: 342


1- نور ج 9 ص 386.

ولى باز گفتگوهاى آنها ادامه داشت، آيه فوق نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت و ضمنا به آنها اعلام كرد كه اين حكم الهى است تا هيچگونه نگرانى و سوء برداشتى براى آنها حاصل نشود.(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختيار پيامبرنسبت به تأخير انداختن نوبت برخى از همسران و فراخوانى برخى ديگر، آگاه بودن خداوند به نهان انسان وبردبار بودن خداوند.

ب. در آيه مورد بحث مى فرمايد: «مى توانى (موعد) هر يك از اين زنان را بخواهى به تاخير بيندازى و به وقت ديگرى موكول كنى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» تُرْجِى مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِى إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ. «ترجى» از ماده «ارجاء» به معنى تاخير، و «تؤوى» از ماده «ايواء» به معنى كسى را نزد خود جاى دادن است.

سپس مى افزايد: «هر گاه بعضى از آنها را كنار بگذارى بعدا بخواهى او را نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست» وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ.

اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اينكه غمگين نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختيارشان مى گذارى نزديكتر است ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ.

ص: 343


1- مجمع البيان ج 8 ص 573، نمونه ج 17 ص 384.

آیه 52

اشاره

آيه 52

لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاّ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقيبًا ( 52)

ترجمه

بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى [= بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى] هر چند جمال آنها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه كه بصورت كنيز در ملك تو درآيد! و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است (و با اين حكم فشار قبايل عرب را در اختيار همسر از آنان، از تو برداشتيم).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيه در چند محور سخن مى گويد: حلال نبودن زنان ديگر بر پيامبر در صورت ترجيح دادن زنان سابق در بودن با پيامبر و رها ساختن زندگى مادى، مراقب بودن خداوند بر هر چيز.

ب. در اين آيه حكم ديگرى از احكام مربوط به همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) بيان شده، مى فرمايد: «بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست و حق ندارى همسرانت را به همسران ديگرى تبديل كنى، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنهايى كه به صورت كنيز در اختيار تو قرار گيرند و خداوند ناظر و مراقب بر هر چيز است» لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ رَقِيباً.

ج. ظاهر تعبير «مِنْ بَعْدُ» اين است كه بعد از اين، ازدواج مجدد براى تو حرام است، بنابراين بعد يا به معناى بعد زمانى است يعنى بعد از اين زمان ديگر همسرى انتخاب مكن، يا بعد از آنكه همسرانت را طبق فرمان الهى در آيات گذشته مخير در ميان زندگى ساده در خانه تو و يا جدا شدن كردى و آنها با ميل و رغبت ترجيح دادند كه به همسرى با تو ادامه دهند، ديگر بعد از آنها نبايد با زن ديگرى ازدواج كنى و نيز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده وهمسر ديگرى بجاى او برگزينى، به تعبير ديگر نه بر تعداد آنها بيفزاى و نه افراد موجود را عوض كن.(1)

ص: 344


1- نمونه ج 17 ص 391-386.

د. (فلسفه اين حكم) اين محدوديت براى شخص پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقصى محسوب نمى شود و حكمى است كه فلسفه بسيار حساب شده اى دارد، زيرا: طبق شواهدى كه از تواريخ استفاده مى شود پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از ناحيه افراد و قبائل مختلف تحت فشار بود كه از آنها همسر بگيرد و هر يك از قبائل مسلمان افتخار مى كردند كه زنى از آنها به همسرى پيامبر (صلی الله علیه و آله) در آيد، حتى بعضى از زنان بدون هيچگونه مهريه، حاضر بودند خود را به عنوان «هبه» در اختيار آن حضرت بگذارند و بى هيچ قيد و شرط با او ازدواج كنند. البته پيوند زناشويى با اين قبائل و اقوام تا حدى براى پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اهداف اجتماعى و سياسى او مشكل گشا بود، ولى طبيعى است اگر از حد بگذرد، خود مشكل آفرين مى شود و هر قوم و قبيله اى چنين انتظارى را دارد و اگر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بخواهد به انتظارات آنها پاسخ گويد و زنانى را هر چند به صورت عقد و نه به صورت عروسى، در اختيار خود گيرد، دردسرهاى فراوانى ايجاد مى شود. لذا خداوند حكيم با يك قانون محكم جلو اين كار را گرفت و او را از هر گونه ازدواج مجدد و يا تبديل زنان موجود نهى كرد. در اين وسط شايد افرادى بودند كه براى رسيدن به مقصود خود به اين بهانه متوسل مى شدند كه همسران تو غالبا بيوه هستند و در ميان آنها زنان مسنى يافت مى شوند كه هيچ بهره اى از جمال ندارند، شايسته است كه با زنى صاحب جمال ازدواج كنى، قرآن مخصوصا روى اين مساله نيز تكيه و تاكيد مى كند كه حتى اگر زنان صاحب جمالى نيز باشند حق ازدواج با آنها نخواهى داشت.(1)

ص: 345


1- نمونه ج 17 ص 391-386.

آیه 53-54

اشاره

آيات 54-53

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ وَ اللّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعًا فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللّهِ عَظيمًا ( 53)

إِنْ تُبْدُوا شَيْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمًا ( 54)

ترجمه

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در خانه هاى پيامبر داخل نشويد مگر آن كه به شما براى صرف غذا اجازه داده شود، در حالى كه (قبل از موعد نياييد و) در انتظار وقت غذا ننشينيد؛ امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد؛ و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشينيد؛ اين عمل، پيامبر را ناراحت مى نمايد، ولى از شما شرم مى كند (و چيزى نمى گويد)؛ امّا خداوند از (بيان) حق شرم ندارد! و هنگامى كه چيزى از وسايل زندگى را (بعنوان عاريت) از آنان [= همسران پيامبر] مى خواهيد از پشت پرده بخواهيد؛ اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است! و شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآوريد كه اين كار نزد خدا بزرگ است! * اگر چيزى را آشكار كنيد يا آن را پنهان داريد، خداوند از همه چيز آگاه است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم اذن گرفتن به هنگام ورود به خانه پيامبر اكرم، منتظر غذا نماندن در مهمانى، رفتن به مهمانى بعد از دعوت، عدم ايجاد مزاحمت براى پيامبر (صاحبخانه)، لزوم رعايت ادب در برابر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، آگاه بودن خداوند از ظاهر و باطن انسان.

ب. در شان نزول اين آيه مفسران چنين آورده اند: هنگامى كه رسول خدا با «زينب بنت جحش» ازدواج كرد، وليمه نسبتا مفصلى به مردم داد (اين كار شايد بخاطر آن بوده است كه شكستن سنت جاهليت در زمينه تحريم «همسران مطلقه پسر خوانده» با قاطعيت هر چه بيشتر

ص: 346

صورت گيرد و بازتاب گسترده اى در محيط داشته باشد و نيز اين سنت جاهلى كه ازدواج با «بيوه هاى بردگان آزاد شده» عيب و ننگ محسوب مى شد از ميان برود). انس كه خادم مخصوص پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود مى گويد: پيامبر (صلی الله علیه و آله) به من دستور داد كه اصحابش را به غذا دعوت كنم، من همه را دعوت كردم، دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و از اطاق خارج مى شدند، تا اينكه عرض كردم اى پيامبر خدا! كسى باقى نمانده كه من او را دعوت نكرده باشم، فرمود: اكنون كه چنين است سفره را جمع كنيد، سفره را برداشتند و جمعيت پراكنده شدند، اما سه نفر هم چنان در اطاق پيامبر ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند. هنگامى كه سخنان آنها به طول انجاميد پيامبر (صلی الله علیه و آله) برخاست و من نيز همراه او برخاستم شايد آنها متوجه شوند و پى كار خود بروند، پيامبر بيرون آمد تا به حجره عايشه رسيد بار ديگر برگشت من هم در خدمتش آمدم باز ديدم هم چنان نشسته اند آيه فوق نازل شد و دستورات لازم را در برخورد با اين مسائل به آنها تفهيم كرد.

ج. و نيز از بعضى قرائن استفاده مى شود كه گاهى همسايگان و ساير مردم طبق معمول براى عاريت گرفتن اشيايى نزد بعضى از زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى آمدند هر چند آنها طبق سادگى زندگى آن زمان كار خلافى مرتكب نمى شدند ولى براى حفظ حيثيت همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) آيه فوق نازل شد و به مؤمنان دستور داد كه هر گاه مى خواهند چيزى از آنها بگيرند از پشت پرده بگيرند. در روايت ديگرى آمده است كه بعضى از مخالفان پيامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: چگونه پيامبر (صلی الله علیه و آله) بعضى از زنان بيوه ما را به ازدواج خود در آورده به خدا سوگند هر گاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهيم كرد!! آيه فوق نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) را بعد از او به كلى ممنوع ساخت و به اين توطئه نيز پايان داد.(1)

نكته ها

1. نظير آيه 53 احزاب: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ... آيه 27 نور است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ

ص: 347


1- مجمع البيان ج 8 ص 574، نمونه ج 17 ص 397.

لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. با اين تفاوت كه آيه نخست مربوط به ورود در خانه پيامبر است كه بايد اجازه گرفت و آيه بعدى مربوط به عموم مردم است.

2. رعايت ادب نسبت به مقدسات؛

قرآن كريم رعايت ادب نسبت به مقدسات را لازم دانسته است كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود؛

در ورود به خانه ى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بايد اذن طلب كرد؛ لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ...». (احزاب، 52)

در ورود به مكان هاى مقدس بايد كفش ها را درآورد. هنگامى كه حضرت موسى به كوه طور مى رفت خطاب شد: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً. (طه، 12)

در ورود به مسجد بايد از زينت بهره برد؛ يَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ...». (اعراف، 31)

3. خانه پيامبر، اتاق هاى متعدّد داشته و هر يك از همسران در اتاقى زندگى مى كردند؛ بُيُوتَ النَّبِىِّ.(1)

4. اجازه براى ورود به خانه ديگران، به هر صورت كافى است و لازم نيست خود او شخصاً اجازه بدهد. («يؤْذَنَ» به صورت مجهول آمده، يعنى اجازه صاحبخانه از هر طريقى حاصل شود).(2)

5. مهمان نبايد منتظر غذا باشد؛ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ(البتّه ميزبان نيز نبايد مهمان را معطّل كند، در مورد حضرت ابراهيم (علیه السلام) مى خوانيم: فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ... (هود، 69) ديرى نپاييد كه غذا را حاضر كرد).

6. از آداب مهمانى آن است كه بعد از خوردن غذا خانه را ترك كنيد؛ «فَانْتَشِرُوا» و منزل ميزبان را محلّ گفت و شنود قرار ندهيد؛ وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ.(3)

7. عوامل طهارت نفس؛

از نظر قرآن كريم چند چيز عامل طهارت نفس شمرده شده است؛

ص: 348


1- راهنما ج 14 ص 540، نور ج 9 ص 390.
2- همان.
3- نور ج 9 ص 392-391.

پرداختن زكات واجب؛ خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا...». (توبه، 103)

عفت نفس (رعايت حريم ناموس مردم)؛ و إِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ...». (احزاب، 53)

پذيرفتن عذر صاحب خانه؛ و إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ...». (نور، 28)

توبه؛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ. (بقره، 222)

مسجد؛ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ. (توبه، 108)

كوتاه كردن نگاه به نامحرم؛ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ(نور، 30)

اطعام و انفاق پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

پيامبر اكرم هم اهل انفاق بود، هم اهل اطعام بود. برخى اهل انفاق هستند لكن اهل اطعام نيستند زيرا اطعام زحمت بيشترى دارد از آن خود دارى مى كنند.

اطعام پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله): يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ... (الأحزاب، 53)

انفاق پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله): وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ... (الإسراء، 26) وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ... (الإسراء، 29)

8. اذيت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

كفار به انواع مختلف پيامبر اكرم را اذيت مى كردند. از جمله مى گفتند:

پيامبر خوش باور است هر كس هر چه بگويد مى پذيرد: وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ... (التوبۀ، 61)

حرفهاى بيهوده در محضر پيامبر مى زدند:... وَ لاَ مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِى النَّبِىَّ... (الأحزاب، 53)

گاهى حرف هاى ناروا مى گفتند كه عامل دلتنگى پيامبر مى گشت: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ(الحجر، 97)

9. كيفر تلخ اذيت كردن پيامبر اكرم را در آيه ديگرى بيان مى كند: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً(الأحزاب، 57)

ص: 349

آیه 55

اشاره

آيه 55

لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ في آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقينَ اللّهَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدًا ( 55)

ترجمه

بر آنان [= همسران پيامبر] گناهى نيست در مورد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خويش (كه بدون حجاب و پرده با آنها تماس بگيرند)؛ و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند نسبت به هر چيزى شاهد وآگاه است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لازم نبودن رعايت حجاب بر همسران پيامبر در برابر پدر و فرزند و برادر و برادرزاده وخواهرزاده و زنان و بردگان.

ب. از آنجا كه در آيه گذشته حكم مطلقى درباره حجاب در مورد همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) آمده بود و اطلاق اين حكم اين توهم را به وجود مى آورد كه محارم آنها نيز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده بايد با آنها تماس بگيرند، آيه فوق نازل شد و حكم اين مساله را شرح داد. مى فرمايد: «بر همسران پيامبر گناهى نيست كه با پدران، فرزندان، برادران، فرزندان برادران، فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خود بدون حجاب تماس داشته باشند» لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِى آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ و به تعبير ديگر محارم آنها كه منحصر در اين شش گروهند مستثنى مى باشد و اگر گفته شود افراد ديگرى نيز جزء محارم هستند كه در اين شش گروه نامى از آنها به ميان نيامده مانند عموها و دائيها در پاسخ بايد گفت: از آنجا كه قرآن فصاحت و بلاغت را در عاليترين شكلش رعايت مى كند و يكى از اصول فصاحت اين است كه هيچ كلمه اضافى در سخن نباشد لذا در اينجا از ذكر «عموها» و «دائيها» خود دارى كرده، چرا كه با ذكر فرزندان برادر و فرزندان خواهر، محرميت عموها و دائيها روشن مى شود.

ج. در اينجا سؤال ديگرى مطرح مى شود كه «پدر شوهر» و «پسر شوهر» نيز جزء محارم زن محسوب مى شود، چرا ذكرى از اينها در اينجا به ميان نيامده ؟ در حالى كه در آيه 31 سوره

ص: 350

«نور» آنها نيز به عنوان محارم مطرح شده اند. پاسخ اين سؤال نيز روشن است، زيرا در اين آيه منحصرا سخن از حكم همسران پيامبر (صلی الله علیه و آله) در ميان است و مى دانيم پيغمبر (صلی الله علیه و آله) در زمان نزول اين آيات نه پدرش در حيات بود و نه اجدادش و نه فرزند پسرى داشت.(1)

آیه 56-58

اشاره

آيات 58-56

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليمًا ( 56)

إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذابًا مُهينًا ( 57)

وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبينًا ( 58)

ترجمه

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملاً تسليم (فرمان او) باشيد. * آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براى آنها عذاب خواركننده اى آماده كرده است. * و آنان كه مردان و زنان باايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند؛ بار بهتان و گناه آشكارى را به دوش كشيده اند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: درود خداوند و فرشتگان بر پيامبر، وظيفه مردم در برابر پيامبر درود بر پيامبر و تسليم در برابر فرمان او عذاب قطعى خداوند بر اذيت كنندگان خدا و پيامبر، گناه بودن اذيت به مؤمنين ومؤمنات و گناه بار تهمت را به دوش كشيدن.

ب. به دنبال بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) و عدم ايذاء او آمده در آيات مورد بحث نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى گويد و بعد در اين زمينه دستور به مؤمنان مى دهد كه به او درود بفرستند وتسليم فرمان او باشند و سپس عواقب دردناك و شوم آزار دهندگان پيامبر (صلی الله علیه و آله) را مطرح مى سازد و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤمنان را ايذاء كنند بازگو مى كند.

ص: 351


1- نمونه ج 17 ص 412-411.

ج. «صلات» و «صلوات» كه جمع آن است هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنى فرستادن رحمت است و هر گاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد به معنى طلب رحمت مى باشد. تعبير به «يصلون» به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار است يعنى پيوسته خداوند و فرشتگان رحمت و درود بر او مى فرستند.

د. در اينكه ميان «صلوا» و «سلموا» چه فرقى است ؟ مفسران بحثهاى مختلفى دارند، آنچه مناسبتر با ريشه لغوى اين دو كلمه و ظاهر آيه قرآن به نظر مى رسد اين است كه: «صلوا» امر به طلب رحمت و درود فرستادن بر پيامبر است، اما «سلموا» به معنى تسليم در برابر فرمانهاى پيامبر گرامى اسلام است چنان كه در آيه 65 سوره نساء آمده، ثُمَّ لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً: مؤمنان كسانى هستند كه به داورى تو تن دهند و حتى در دل از قضاوتت كمترين ناراحتى نداشته باشند و تسليم مطلق گردند).(1)

ه -. اذيت و آزارها نسبت به پيامبر اكرم مختلف بود از جمله: ايجاد مزاحمت به هنگامى كه آنها را دعوت به خانه خود مى كند همانگونه كه در آيه 53 همين سوره گذشت إِنَّذلِكُمْ كانَ يُؤْذِى النَّبِىَّ: «اين كار شما پيامبر را آزار مى دهد» و يا موضوعى كه در آيه 61 سوره توبه آمده كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) را به خاطر انعطافى كه در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى ساختند: وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ: «گروهى از آنها پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: او آدم خوش باورى است كه گوش به حرف هر كس مى دهد» و مانند اينها. حتى از رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده چنين استفاده مى شود كه آزار خاندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) مخصوصا على (علیه السلام) و دخترش فاطمه زهرا نيز مشمول همين آيه بوده است، در صحيح «بخارى» جلد پنجم صفحه 26 چنين آمده است كه: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى» «فاطمه پاره تن من است هر كس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است».(2) همين حديث در صحيح «مسلم» جلد 4 صفحه 1903 به اين صورت آمده:

«ان فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذاها»: «فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد». شبيه همين معنى درباره على (علیه السلام)

ص: 352


1- نمونه ج 17 ص 417-415.
2- صحيح بخارى "جزء 5 صفحه 26.

از پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است.(1)

و. وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً در اين آيه ايذاء مؤمنين و مؤمنات را در گناه بودن، مقيد كرده به قيد«بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا - بدون اينكه تقصيرى كرده باشند» و اين براى آن است كه شامل صورت قصاص و حد شرعى و تعزير نشود، چون ايذاى مؤمنين و مؤمنات، در اين چند صورت گناه نيست، زيرا خود شارع اجازه داده، تا مظلوم از ظالم خود قصاص بگيرد و به حاكم شرع اجازه داده تا بعضى از گنهكاران را حد بزند و بعضى ديگر را تنبيه كند و اما در غير اين چند صورت خداى تعالى آزار مؤمنين و مؤمنات را احتمال بهتان و اثم مبين خوانده است.

ز. اگر افترا و بهتان را را اثم مبين خواند، بدين جهت است كه گناه بودن آن، از چيزهايى است كه عقل انسان آن را درك مى كند و احتياجى ندارد به اينكه از ناحيه شرع نهيى در مورد آن صادر شود.

نكته ها

1. در اينكه قبل از امر به مؤمنين كه بر او صلوات بفرستيد، نخست صلات خود و ملائكه خود را ذكر كرده، دلالتى هست بر اينكه صلوات مؤمنين بر آن جناب به پيروى خداى سبحان و متابعت ملائكه اوست و اين خود نهى آينده را تاكيد مى كند.(2)

2. در كتاب هاى ششگانه ى اهل سنّت رواياتى آمده كه از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پرسيدند: چگونه صلوات بفرستيم ؟ فرمود: بگوييد:

«اللهم صل على محمد و آل محمد»(3)

3. در صحيح بخارى(4)(باب چگونگى صلوات بر پيامبر) وقتى اين حديث را نقل مى كند، در همان نقل حديث، كلمه ى «آل محمد» را حذف كرده، چنين مى نويسد: از محمّد (صلی الله علیه و آله) پرسيدند: چگونه صلوات بفرستيم ؟ فرمود: بگوييد:

«اللهم صل على محمد و على آل محمد»!؟

ص: 353


1- نمونه ج 17 ص 422.
2- الميزان ج 16 ص 508-509.
3- نور ج 9 ص 395.
4- صحيح بخارى، حديث 5880.

4. هر گاه خواستيد ديگران را به كار خيرى دعوت كنيد، اوّل خود و دست اندركاران شروع كنيد. (خداوند براى فرمان صلوات به مردم، اوّل از صلوات خود و فرشتگان نام مى برد). إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ(1)

5. دستور به فضائل اخلاقى به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

آنچه از فضائل اخلاقى كه خداوند به پيامبر دستور مى دهد نخست درباره پيامبر و غير پيامبر عمل مى كند بعد از آن به پيامبر دستور مى دهد. به عنوان نمونه: خداوند سائل و نيازمند را رد نمى كند: وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ... (البقرۀ، 186) بعد به پيامبر گويد: وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلاَ تَنْهَرْ(الضحى، 10) خداوند نخست به پيامبر صلوات مى فرستند. إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ... (الأحزاب، 56) بعد به پيامبر گويد نسبت به كسى كه وجوهات را پرداخت كرده درود بفرست:... وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ... (التوبۀ، 103)

6. چهار جلوه رحمت خداوند به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

اصل رسالت:... وَ لَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً(الإسراء، 86)

نگه دارى پيامبر از گمراه شدن: وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ... (النساء، 113)

اخلاق نرم و خوب پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله): فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ... (آل عمران، 159)

رحمت دائمى خدا و فرشتگان بر پيامبر: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً(الأحزاب، 56)

7. إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً همه مى دانيم كه خداى تعالى منزه است از اينكه كسى او را بيازارد و يا هر چيزى كه بويى از نقص و خوارى داشته باشد به ساحت او راه يابد، پس اگر در آيه مورد بحث مى بينيم كه خدا را در اذيت شدن با رسولش شريك كرده مى فهميم كه خواسته است از رسول خود احترام كرده باشد و نيز اشاره كند به اينكه هر كس قصد سويى نسبت به رسول كند، در حقيقت نسبت به خدا هم كرده، چون رسول بدان جهت كه رسول است،

ص: 354


1- نور ج 9 ص 396.

هدفى جز خدا ندارد، پس هر كس او را قصد كند، چه به خير و چه به سوء، خدا را قصد كرده است.(1)

8. گرچه يك اذيت و آزار هم گناه كبيره است ولى خطر آن جاست كه اذيت ديگران، سيره ى انسان شود. («يؤْذُونَ» فعل مضارع، دلالت بر استمرار دارد).(2)

9. آزار و اذيت مردان و زنان مومن در قبال گناهشان منعى ندارد، قيد (بغير ما اكتسبوا) احترازى است و مفهومش اين است كه در صورت ارتكاب جرم و گناه اذيت و آزار با رعايت شرايط جايز است.(3)

10. در قرآن كريم واژه اذيت 24 بار بيان شده است و اذيت از نظر قرآن بر دو قسم است؛

اذيت واجب، مانند اجراى حد بر زن و مرد مرتكب فحشا؛ وَ اللاَّتِى يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِى الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً وَ اللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً. (نساء، 16)

اذيت حرام، مانند اذيت خدا و پيامبر و مؤمنان؛ إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُبِيناً. (احزاب، 57-58)

11. حدود 40 بار لعن در قرآن آمده است؛

كفار؛ إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً. (احزاب، 64)

ظالمان؛ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هؤُلاَءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ. (هود، 18)

اذيت كنندگان خدا و پيامبر؛ إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً. (احزاب، 57)

كتمان كنندگان حقايق؛ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ. (بقره، 159)

ص: 355


1- الميزان ج 16 ص 508.
2- نور ج 9 ص 397.
3- اطيب البيان ج 10 ص 526، راهنما 14 ص 554.

يهود؛ وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ. (مائده، 64)

كفار از بنى اسرائيل؛ لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ كَانُوا لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ تَرَى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِى الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ. (مائده، 78-80)

اصحاب سبت؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَ كَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً. (نساء، 47)

شيطان؛ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ. (حجر، 35)

ص: 356

آیه 59-62

اشاره

آيات 62-59

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ ِلأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللّهُ غَفُورًا رَحيمًا ( 59)

لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاّ قَليلاً ( 60)

مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتيلاً ( 61)

سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْديلاً ( 62)

ترجمه

اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابها [= روسرى هاى بلند] خود را بر خويش فروافكنند، اين كار براى اينكه از كنيزان و آلودگان شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تاكنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده رحيم است. * اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس در مدينه پخش مى كنند دست از كار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان مى شورانيم، سپس جز مدّت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند! * و از همه جا طرد مى شوند و هرجا يافته شوند گرفته خواهند شد وبه سختى به قتل خواهند رسيد! * اين سنّت خداوند در اقوام پيشين است و براى سنّت الهى هيچ گونه تغيير نخواهى يافت!

شأن نزول

در تفسير على بن ابراهيم در شان نزول آيه نخست چنين آمده است: آن ايام زنان مسلمان به مسجد مى رفتند و پشت سر پيامبر (صلی الله علیه و آله) نماز مى گذاردند، هنگام شب موقعى كه براى نماز مغرب و عشا مى رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى نشستند و با مزاح وسخنان ناروا آنها را آزار مى دادند و مزاحم آنان مى شدند، آيه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور كامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند. در همان كتاب در شان نزول آيه دوم چنين مى خوانيم: گروهى از منافقين در مدينه بودند و انواع شايعات را پيرامون پيامبر (صلی الله علیه و آله) به هنگامى كه به بعضى از غزوات مى رفت در ميان مردم منتشر مى ساختند، گاه مى گفتند: پيامبر كشته شده و گاه مى گفتند: اسير شده، مسلمانانى

ص: 357

كه توانايى جنگ را نداشتند و در مدينه مانده بودند سخت ناراحت مى شدند، شكايت نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله) آوردند، اين آيه نازل شد و سخت اين شايعه پراكنان را تهديد كرد.(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم حفظ حجاب بر زنان ودختران پيامبر (زنان و دختران مسلمان)، شوراندن خداوند پيامبر اكرم را بر عليه منافقان وشايعه پراكن ها، لزوم قتل آنان، عدم تغيير در سنت الهى.

ب. در اينكه منظور از «جلباب» چيست مفسران و ارباب لغت چند معنى براى آن ذكر كرده اند: 1 - ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سر و گردن و سينه ها را مى پوشاند. 2 - مقنعه و خمار (روسرى). 3 - پيراهن گشاد. گرچه اين معانى با هم متفاوتند ولى قدر مشترك همه آنها اين است كه بدن را به وسيله آن بپوشاند.(2)

ج. منظور از «يدنين» (نزديك كنند) اين است كه زنان «جلباب» را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طورى كه گاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند.

د. «مرجفون» از ماده «ارجاف» به معنى اشاعه اباطيل به منظور غمگين ساختن ديگران است و اصل «ارجاف» به معنى اضطراب و تزلزل است و از آنجا كه شايعات باطل ايجاد اضطراب عمومى مى كند اين واژه به آن اطلاق شده است. «نغرينك» از ماده «اغراء» به معنى دعوت به انجام كار و ياد گرفتن چيزى توأم با تشويق و تحريض است.(3)

نكته ها

1. در دعوت مردم به سوى معارف و احكام اسلام نخست بايد از نزديكان شروع كرد؛ يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ...».

2. نظير آيه فوق آيات ديگرى است، مانند: إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ يَسْمَعُ وَ لاَ يُبْصِرُ وَ لاَ يُغْنِى عَنْكَ شَيْئاً(مريم، 42)، وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا(طه، 132)، يَا بُنَىَّ

ص: 358


1- نمونه ج 17 ص 426، نور الثقلين ج 4 ص 307.
2- تبيان ج 8 ص 361، مجمع البيان ج 8 ص 580، نمونه ج 17 ص 428.
3- نمونه ج 17 ص 429-428.

أَقِمِ الصَّلاَةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ. (لقمان، 17)

3. دختر در قرآن كريم؛

خداوند متعال دختر را كوثر دانسته است؛ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.

مسؤوليت پدر نسبت به دختر؛ يَا أَيُّهَا الْنَّبِىُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ.

معرفى دختر پاك براى ازدواج؛ يَا قَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ.

دختر، كمك كار پدر و با حياء و عفت؛... وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا... فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِى عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا....

تعصب جاهليت نسبت به دختر؛ أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ.

دختر كشى؛ وَ إِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ.

ندانستن انسان خير خود را در پسر يا دختر؛ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً.

در ذيل آيه 81 كهف فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ زَكَاهً وَ أَقْرَبَ رُحْماً، روايت است: «ابدلهما الله به جاريه ولدت سبعين نبياً».

مادر مريم كه همسر عمران بود از خداوند تقاضاى پسر كرد، خداوند به او دخترى داد كه مادر عيسى شد؛ إِذْ قَالَتِ امْرَأَهُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى وَ إِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَ إِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ.

4. عدم تغيير در سنت الهى

نظير آيه 62 احزاب: سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً آيه 115 انعام است: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

ص: 359

آیه 63-68

اشاره

آيات 68-63

يَسْئَلُكَ النّاسُ عَنِ السّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّ السّاعَةَ تَكُونُ قَريبًا ( 63)

إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْكافِرينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعيرًا ( 64)

خالِدينَ فيها أَبَدًا لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًا ( 65)

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ ( 66)

وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ( 67)

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبيرًا ( 68)

ترجمه

مردم از تو درباره (زمان قيام) قيامت سؤال مى كنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد! * خداوند كافران را لعن كرده (و از رحمت خود دور داشته) و براى آنان آتش سوزاننده اى آماده نموده است، * در حالى كه همواره در آن تا ابد مى مانند و ولى و ياورى نخواهند يافت! * در آن روز كه صورتهاى آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از كار خويش پشيمان مى شوند و) مى گويند: «اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم!» * و مى گويند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند! * پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آنها را لعن بزرگى فرما!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: آگاه بودن خداوند از زمان قيامت، جاويد بودن كفّار در عذاب الهى، آرزوى پيروى از خدا و پيامبر ودرخواست عذاب دوبرابر براى رهبران گمراه خود.

ب. آيات گذشته سخن از توطئه هاى منافقان مى گفت، در آيات مورد بحث اشاره به يكى ديگر از برنامه هاى مخرب آنها شده است كه گاه به عنوان استهزاء و يا به منظور ايجاد شك وترديد در قلوب ساده دلان اين سؤال را مطرح مى كردند كه قيامت با آن همه اوصافى كه محمد (صلی الله علیه و آله) از آن خبر مى دهد كى بر پا مى شود؟ مى فرمايد: «مردم از تو پيرامون زمان قيام قيامت سؤال مى كنند» يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ.

در پاسخ مى گويد: «بگو اى پيامبر!؟ آگاهى بر اين موضوع تنها نزد خداست» قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ. حتى پيامبران و فرشتگان مقرب نيز از آن بيخبرند و به دنبال آن مى افزايد: «چه مى دانى ؟ شايد قيام قيامت نزديك باشد» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً.

ص: 360

ج. سپس به تهديد كافران و گوشه اى از مجازات دردناك آنها پرداخته، مى فرمايد: خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده اى فراهم كرده است إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً. «آنها جاودانه در اين آتش سوزان خواهند ماند و سرپرست وياورى نخواهند يافت» خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً. سپس قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها را در قيامت بيان كرده مى فرمايد: «روزى را به خاطر بياور كه صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مى شود» يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ.

اينجاست كه فريادهاى حسرت بارشان بلند مى شود و «مى گويند: اى كاش ما خدا و پيامبرش را اطاعت كرده بوديم» يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا. و مى گويند پروردگارا! ما رؤسا و بزرگترهاى خود را اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه ساختند وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا.

در اينجا اين دوزخيان گمراه به هيجان مى آيند و مجازات شديد گمراه كنندگان خود را از خدا مى خواهند و مى گويند: «پروردگارا! آنها را دو چندان عذاب كن» (عذابى بر گمراهيشان و عذابى بر گمراه كردن ما!) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ. «و آنها را لعن كن لعن بزرگى»! وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً.(1)

د. آيه شريفه تنها مى فرمايد: مردم از قيامت مى پرسند و ديگر بيان نمى كند كه از چه چيز آن مى پرسند، ولى از تعبير قيامت به ساعت بر مى آيد كه مراد پرسش كنندگان تاريخ وقوع قيامت است، مى خواستند بفهمند آيا قيامت نزديك است يا دور و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دستور مى دهد كه در پاسخ ايشان بگويد: من از آن اطلاعى ندارم و نه تنها من اطلاع ندارم بلكه جز خدا احدى اطلاع ندارد و اين جواب تنها جوابى است كه در همه جاى قرآن در مواردى كه از تاريخ قيامت سؤال شده به كار رفته است.

ه -. تقلب وجوه در آتش، به معناى زير و رو شدن و حال به حال گشتن است، لحظه اى زرد، سپس سياه و در آخر كباب مى شوند و ممكن است مراد از آن جابجا كردن كفار در آتش باشد، چون جابجا كردن، در بهتر سوختن مؤثر است، هم چنان كه كباب را روى آتش جابجا مى كنند تا زودتر برشته شود.

ص: 361


1- نمونه ج 17 ص 438-441.

نكته ها

1. نظير آيه 63 احزاب؛ يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَريباً، آيه 187 اعراف است؛ يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّى لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِىٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ

2. آيه 66 و 67 احزاب آرزوى كفار را درباره پيروى از پيامبر بيان مى كند علاوه مى گويد اطاعت از رهبران منحرف عامل گمراهى ما مى شود، نظير آيه 27 و 29 سوره فرقان است كه مى فرمايد: يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَا وَيْلَتَا لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِى وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولاً در قيامت ستمگر مى گويد اى كاش از پيامبر پيروى مى كرديم و از دوست منحرف اطاعت نمى كرديم كه عامل انحراف ما شد.

3. عذاب دو چندان؛

نظير آيه 67 و 68 احزاب: وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً آيه 38 اعراف است:... قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لاَ تَعْلَمُونَ.

ص: 362

آیه 69-71

اشاره

آيات 71-69

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللّهُ مِمّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللّهِ وَجيهًا ( 69)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديدًا ( 70)

يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزًا عَظيمًا ( 71)

ترجمه

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند؛ و خداوند او را از آنچه در حق او مى گفتند مبرا ساخت؛ و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود! * اى كسانى كه ايمان آورده ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد. * تا خدا كارهاى شما رااصلاح كند وگناهانتان را بيامرزد؛ و هركس اطاعت خدا و رسولش كند، به رستگارى (و پيروزى) عظيمى دست يافته است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پرهيز از اذيت كردن پيامبر اكرم، لزوم تقوا و سخن حكيمانه و درست گفتن، آثار سخن درست و منطقى.

ب. مراد از اين اذيت، مطلق آزارهاى زبانى و يا عملى نيست، گرچه مطلق آزار پيامبران حرام و مورد نهى است، ولى در خصوص آيه به قرينه جمله«فَبَرَّأَهُ اللَّهُ - خدا تبرئه اش كرد» مراد آزار از ناحيه تهمت و افتراء است، چون اين اذيت است كه رفع آن محتاج به تبرئه خدايى است وشايد علت اينكه از بيان آزار بنى اسرائيل نسبت به موسى (علیه السلام) سكوت كرد ونفرموده كه آزارشان چه بوده، مضمون آن حديث را تاييد كند، كه فرمود: بنى اسرائيل اين تهمت را به موسى زدند، كه وى آنچه مردان دارند ندارد و خدا هم موسى را از اين تهمت تبرئه كرد.

اما در خصوص رسول گرامى اسلام و اينكه تهمتى كه به وى زدند چه بوده ؟ بهترين وجهى كه ذكر كرده اند اين است كه آيه شريفه اشاره است به تهمتهايى كه به آن جناب در خصوص داستان زيد و زينب زدند.(1) كه در آيه 37 همين سوره بيان شد و آن اينكه مردم ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده را حرام مى پنداشتند پيامبر اكرم با عمل خود خط بطلانى بر پندار آنها كشيد.

ص: 363


1- الميزان ج 16 ص 522-520.

ج. آيه بعد دستورى صادر مى كند كه در حقيقت درمان اين درد بزرگ اجتماعى است، مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق و درست بگوئيد» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً. قول «سديد» از ماده «سد» به معنى «محكم واستوار» و خلل ناپذير و موافق حق و واقع است، سخنى است كه همچون يك سد محكم جلو امواج فساد و باطل را مى گيرد.

آيه بعد نتيجه «قول سديد» و سخن حق را چنين بيان مى فرمايد: «خداوند به خاطر تقوا و گفتار حق اعمال شما را اصلاح مى كند و گناهان شما را مى بخشد» يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ.(1)

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى خوانيم: (لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه): ايمان هيچ بنده اى از بندگان خدا به راستى نمى گرايد مگر اينكه قلبش مستقيم گردد و قلبش مستقيم نمى شود مگر اينكه زبانش درست شود.(2)

نكته ها

1. نظير آيه 69 احزاب؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً آيه 5 صف است؛ وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِى وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ...»

2. در آيه 38 حج مى فرمايد خداوند از مؤمنان دفاع مى كند إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ نمونه آن در آيه 69 احزاب بيان شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً.

3. اوصاف و ويژگى هاى حضرت موسى (علیه السلام)؛

كليم خداوند؛ و كلّم الله موسى تكليماً.

محبوب خداوند؛ و اصطنعتك لنفسى و و انا اخترتك فاستمع لما يوحى.

بنده مقرّب؛ و ناديناه من جانب الطور و قرّبناه نجيّاً.

داراى حكمت؛ فوهب لى ربّى حكماً و جعلنى من المرسلين.

ص: 364


1- نمونه ج 17 ص 447.
2- بحار الانوار ج 71 ص 78.

مستجاب الدّعوه؛ قد أجيبت دعوتكما.

اخلاص؛ و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصاً.

آبرومند؛ فبرّأه الله مما قالوا و كان عند الله وجيهاً.

نيكوكار؛ و لمّا بلغ أشدّه و استوى ءاتيناه حكماً و علماً و كذلك نجزى المحسنين.

مشمول نعمت الهى؛ قال ربّ بما أنعمت علىّ فلن أكون ظهيراً للمجرمين.

نيرومند و امين؛ قالت احدهما يا أبت استأجره انّ خير من استأجرت القوىّ الامين.

4. «اصلاح اعمال» و «مغفرت ذنوب» را نتيجه قول سديد دانسته و فرموده: قول سديد بگوييد، تا اعمالتان صالح گردد و گناهانتان آمرزيده شود و اين بدان جهت است كه وقتى نفس آدمى عادت كرد به راستى و به قول سديد و به هيچ وجه آن را ترك نكرد، ديگر دروغ از او سر نمى زند و سخن لغو و يا سخنى كه فساد از آن برخيزد از او شنيده نمى شود و وقتى اين صفت در نفس رسوخ يافت، بالطبع از فحشاء و منكر و سخن لغو دور گشته، در چنين وقتى اعمال انسان صالح مى شود و بالطبع از عمرى كه در گناهان صرف كرده، پشيمان مى گردد و همين پشيمانى توبه است و وقتى توبه كرد و خدا هم در ما بقى عمر از ارتكاب گناهان مهلك محافظتش فرمود، ديگر گناهان كوچك خيلى خطرى نيست، چون خود خدا وعده داده كه اگر از گناهان كبيره اجتناب كنيد، ما صغيره هايتان را مى آمرزيم، إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ(نساء، 31) و در نتيجه قول سديد انسان را به سوى صلاح اعمال كشانيده و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهى مى شود.(1)

5. قرآن كريم در بسيارى از آيات مى فرمايد: سعادت و رستگارى در پرتو ايمان و عمل صالح است، از اين آيه شريفه اتقوا الله و قولوا قولا سديدا يصلح لكم اعمالكم استفاده مى شود كه تقوا و عمل صالح مقرون به يكديگرند، اگر تقوا باشد اعمال هم صالح مى گردد.(2)

6. سخن سديد يا حديد؛

سخن گفتن بر دو قسم است. قرآن كريم به مؤمنان مى فرمايد: بر طبق منطق واستدلال سخن بگوييد. سخنى كه از استوارى خاصى برخوردار باشد، سخن سديد

ص: 365


1- الميزان ج 16 ص 523.
2- اطيب البيان ج 10 ص 536.

است؛ و قولوا قولًا سديداً. (احزاب، 70)

اما در باره ى منافقان مى فرمايد: وقتى آتش جنگ فرو نشست و امنيت حاصل شد، آن ها توقع سهم بيشترى از غنايم جنگ دارند و با درشتى و خشونت سخن مى گويند؛ فاذا ذهب الخوف سلقوكم بألسنة حداد أشحّه على الخير. (احزاب، 19)

آیه 72-73

اشاره

آيات 73-72

إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولاً ( 72)

لِيُعَذِّبَ اللّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللّهُ غَفُورًا رَحيمًا ( 73)

ترجمه

ما امانت (تعهّد، تكليف و ولايت الهيه) را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند؛ امّا انسان آن را بر دوش كشيد؛ او بسيار ظالم وجاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد)! * هدف اين بود كه خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را (از مؤمنان جدا سازد و آنان را) عذاب كند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان باايمان بفرستد؛ خداوند همواره آمرزنده و رحيم است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مسئوليت انسان در برابر امانت الهى، پاداش و كيفر الهى به مؤمنان و تبه كاران.

ب. در مورد «امانت» تفسيرهاى مختلفى ذكر شده از جمله: «اختيار و آزادى اراده» «عقل» «اعضاء پيكر انسان» «امانت هايى است كه مردم از يكديگر مى گيرند» «معرفت اللَّه» «واجبات وتكاليف الهى(1)». در به دست آوردن پاسخ جامع، بايد نظرى به انسان بيفكنيم ببينيم. او چه دارد كه آسمانها و زمينها و كوه ها فاقد آنند؟! انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مى تواند با كسب معرفت و تهذيب نفس از فرشتگان آسمان هم بگذرد. بنابراين در يك جمله كوتاه بايد گفت: امانت الهى همان قابليت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار

ص: 366


1- مجمع البيان ج 8 ص 584.

و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است. اما چرا از اين امر تعبير به «امانت» شده با اينكه هستى ما و همه چيز ما، امانت خداست ؟ اين به خاطر اهميت اين امتياز بزرگ انسانها است و گرنه باقى مواهب نيز امانتهاى الهى هستند، ولى در برابر آن اهميت كمترى دارند. در اينجا مى توان با تعبير ديگرى از اين امانت ياد كرد و گفت امانت الهى همان «تعهد و قبول مسئوليت» است.(1) كه موجودات ديگر به جهت عدم قابليت نمى توانند مسئوليت بپذيرند.(2)

اينكه در روايات متعددى اين امانت الهى به «قبول ولايت امير مؤمنان على (علیه السلام) و فرزندش» تفسير شده، به جهت آنست كه ولايت پيامبران و امامان شعاعى نيرومند از آن ولايت كليه الهيه است و رسيدن به مقام عبوديت و طى طريق تكامل جز با قبول ولايت اولياء اللَّه امكان پذير نيست.(3)

ج. آيا توصيف انسان به اين دو وصف كه ظاهر آن نكوهش و مذمت او است بخاطر پذيرش اين امانت بوده ؟! مسلما پاسخ اين سؤال منفى است، چرا كه پذيرش اين امانت بزرگترين افتخار و امتياز انسان است، چگونه ممكن است بخاطر قبول چنين مقام بلندى او را مذمت كرد؟ يا اينكه اين توصيف ها به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است.

آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهترين دليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است.

د. آيه بعد در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است، بيان اين واقعيت است كه افراد انسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند: منافقان، مشركان و مؤمنان، مى فرمايد: «هدف اين بوده است كه خداوند، مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و كيفر دهد و نيز خداوند بر مردان با ايمان و زنان با ايمان رحمت فرستد و خداوند همواره غفور و رحيم است» لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.(4)

ص: 367


1- نمونه ج 17 ص 452.
2- مجمع البيان ج 8 ص 584.
3- اطيب البيان ج 10 ص 537، نمونه ج 17 ص 454.
4- نمونه ج 17 ص 457-455.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109