تفسیر نسیم رحمت جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه : دهقان، اکبر، 1344 -

عنوان و نام پديدآور : تفسیر نسیم رحمت/ نویسنده اکبر دهقان.

مشخصات نشر : قم: حرم حضرت معصومه سلام الله عليها، 1391.

مشخصات ظاهری : 14ج.

شابک : 1600000 ریال: دوره: 978-600-7006-14-6 ؛ ج.1: 978-600-7006-00-9 ؛ ج.2: 978-600-7006-01-6 ؛ ج.3: 978-600-7006-02-3 ؛ ج.4: 978-600-7006-03-0 ؛ ج.5: 978-600-7006-04-7 ؛ ج.6: 978-600-7006-05-4 ؛ ج.7: 978-600-7006-06-1 ؛ ج.8: 978-600-7006-07-8 ؛ ج.9: 978-600-7006-08-5 ؛ ج.10: 978-600-7006-09-2 ؛ ج.11: 978-600-7006-10-8 ؛ ج.12: 978-600-7006-11-5 ؛ ج.13: 978-600-7006-12-2 ؛ ج.14: 978-600-7006-13-9

يادداشت : کتاب حاضر سال 1392 تجدید چاپ شده است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

مندرجات : ج.1. حمد و بقره.-ج.2. بقره، آل عمران.-ج.3. نسا، مایده و انعام.-ج.4. انعام، اعراف و انفال.-ج.5. توبه، یونس و هود.-ج.6.یوسف، رعد، ابراهیم، حجر و نحل.-ج.7. نحل، اسرا، کهف و مریم.-ج.8. طه، انبیا، حج و مومنون.-ج.9.نور، فرقان، شعرا و نمل.-ج.10.عنکبوت، روم، لقمان و سجده.-ج.11.احزاب، سبا، فاطر، یس، صافات، ص، زمر.-ج.12. زمر، غافر ... ذاریات.-ج.13. ذاریات، طور... حاقه، معراج.-ج.14.نوح، جن ...فلق و ناس.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century

رده بندی کنگره : BP98

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 5932235

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر نسیم رحمت

نویسنده اکبر دهقان

ص: 2

تفسیر نسیم رحمت

جلد 8

ص: 3

اهداء به چهارده معصوم علیهم السلام

ص: 4

سوره طه

اشاره

ص: 5

ص: 6

آیه 1-8

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

طه (1) ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (2) إِلاّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى (3) تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ اْلأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى (4) الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (5) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى (6) وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (7) اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى (8)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

طه * ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى! * آن را فقط براى يادآورى كسانى كه (از خدا) مى ترسند نازل ساختيم. * (اين قرآن) از سوى كسى نازل شده كه زمين وآسمانهاى بلند را آفريده است. * همان بخشنده اى كه بر عرش مسلّط است. * از آن اوست آنچه در آسمانها وآنچه در زمين وآنچه ميان آن دو وآنچه در زير خاك (پنهان) است! * اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى)، او اسرار - و حتى پنهان تر از آن - را نيز مى داند! * او خداوندى است كه معبودى جز او نيست؛ ونامهاى نيكوتر از آن اوست!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: هدف از نزول قرآن تذكَر براى اهل ترس. نزول قرآن از ناحيه خالق آسمان وزمين. تسلَط خداوند رحمن بر جهان هستى واختصاص آن به او. آگاه بودن خدا بر پنهان وپنهان تر از پنهان. خداوند شايسته ترين معبود به جهت دارا بودن نيكوترين نام ها.

ب. اين آيات - به طورى كه از سياقش بر مى آيد - با نوعى تسليت از رسول خدا شروع مى شود، تا جان شريف خود را در واداشتن مردم به قبول دعوتش به تعب نيندازد، زيرا قرآن نازل نشده براى اينكه آن جناب خود را به زحمت بيندازد، بلكه آن تنزيلى است الهى كه مردم را به خدا وآيات او تذكر مى دهد تا شايد بيدار شوند وغريزه خشيت آنان هوشيار گردد، آن گاه متذكر شده به وى ايمان بياورند وتقوى پيشه كنند، پس او غير از تبليغ وظيفه ديگرى ندارد، اگر مردم به ترس آمدند ومتذكر شدند كه هيچ، وگرنه يا

ص: 7

عذاب استيصال وخانمان برانداز منقرضشان مى كند.(1)

ج. منظور از مشقت اين است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) خود را در عبادت ونماز به تعب ورنج مى انداخت ومشقت ديگر اينكه از ايمان نياوردن كفار رنج مى برد ودعا مى كرد اللهم اهد قومى فإنهم لا يعلمون ودر اين جهت آياتى نازل شد، مانند: أ فأنت تسمع الصم وتهدى العمى ومن كان فى ضلال مبين (زخرف، 39)، فلعلك باخع نفسك على آثارهم إن لم يومنوا بهذا الحديث اسفا (كهف، 6).(2)

د. «تشقى» از ماده «شقاوت» بر ضد «سعادت» است ولى همان گونه كه راغب در مفردات مى گويد: گاه مى شود كه اين ماده به معنى رنج وتعب مى آيد ودر آيه فوق، منظور همين معنى است.(3)

ه -. استثناء در جمله إِلَّا تَذْكِرَةً به طورى كه گفته اند استثناء منقطع است ومعنايش اين است كه ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه تو خود را به تعب اندازى وليكن براى اين بود كه ياد آورنده اى باشد تا هر كس طبع او خضوع وخشوع در برابر حق است متذكر شود.(4)

و. خداى سبحان يگانه كسى است كه اهليت پرستش را دارد، چون اهليت اينكه ديگران براى كسى خاضع شوند جز به خاطر كمالى كه در آن كس هست نمى باشد پس تنها وتنها كمال است كه نقص در برابرش خاضع مى شود وآن كمال يا عبارت است از جمالى كه نفس به سوى آن مجذوب مى شود ويا جلالى است كه عقل در برابرش خضوع مى كند هر كدام را كه در نظر بگيريم حد اعلايش در خدا است، بلكه تمامى جمالها از او است، چون هيچ جمالى در هيچ موجودى نيست مگر آنكه آيتى از جمال او است ونيز هيچ جلالى نيست مگر آنكه قطره اى از درياى بيكران جلال او است، پس خداى سبحان معبودى است كه لااله الا هو ولا معبود سواه، چون همه اسماء حسنى مال او است.(5)

ز. در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانيم «طه» از اسامى پيامبر است واز حضرت

ص: 8


1- . الميزان ج 14 ص 163.
2- . اطيب البيان ج 9 ص 3 - فتح القدير ج 3 ص 356.
3- . نمونه ج 13 ص 158.
4- . الميزان ج 14 ص 165 - تفسير كبير ج 22 ص 4.
5- . الميزان ج 14 ص 170

مهدى (علیه السلام) در دعاى ندبه «يا بن طه» تعبير شده است.(1)

«عرش» در لغت به چيزى مى گويند كه داراى سقف است وگاهى به خود سقف ويا تختهاى پايه بلند مانند تختهاى سلاطين نيز عرش اطلاق مى شود.

«ثرى» در اصل به معنى خاك مرطوب است واز آنجا كه تنها قشر روى زمين بر اثر تابش آفتاب ووزش باد مى خشكد ولى طبقه زيرين غالبا مرطوب است به اين طبقه، «ثرى» گفته مى شود وبه اين ترتيب ما تَحْتَ الثَّرى به معنى اعماق زمين وجوف آنست كه همه آنها مملوك خالق نظام هستى است.(2)

در حديثى از امام باقر (علیه السلام) وامام صادق (علیه السلام) مى خوانيم: سرّ آنست كه در دل پنهان نموده اى واخفى آنست كه به خاطرت آمده اما فراموش كرده اى.(3)

ح. «اسماء حسنى» در اصل به معنى نامهاى نيك است، بديهى است كه همه نامهاى پروردگار نيك است ولى از آنجا كه در ميان اسماء وصفات خدا بعضى داراى اهميت بيشترى است، به عنوان «اسماء حسنى» ناميده شده است.

نكته ها

1. تعبير به تذكرة از يك سو، ومن يخشى از سوى ديگر، اشاره به واقعيت انكارناپذيرى دارد: تذكره ويادآورى نشان مى دهد كه خمير مايه همه تعليمات الهى در درون جان انسان وسرشت او وجود دارد وتعليمات انبياء آن را بارور مى سازد آن چنان كه گويى مطلبى را يادآورى مى كند.(4)

2. با اينكه قرآن كريم مايه تذكر براى همه انسان ها است لكن اهل خشيت از تذكر وپند آن بهره مند مى شوند چناچه در آيه ديگر مى فرمايد مومنان از تذكر استفاده مى كنند: فذكر انّ الذكرى تنفع المومنين.(5)

ص: 9


1- . نمونه ج 13 ص 157.
2- . نمونه ج 13 ص 161، فتح القدير 357/3.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 6 - نمونه ج 13 ص 162 - اطيب البيان ج 9 ص 9.
4- . نمونه ج 13 ص 162.158.
5- . تفسير كبير ج 4/22.

3. وظيفه ى پيامبر تذكّر است، نه اجبار مردم بر پذيرش. إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى.(1)

نظير آيه 2 و 3 طه: مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى آيه 11 يس است: إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ كه اهل خشيت از انذار وتذكر قرآن بهره مند مى شوند.

4. در اين چند آيه، چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است؛

الف) خالقيت؛ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماواتِ .

ب) حاكميت؛ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى.

ج) مالكيت؛ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَما....

د) عالميت؛ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفى.(2)

5. معمولًا همراه با عبارت اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وشبه آن، جمله اى مى آيد كه به منزله ى تفسير آن است، مانند: ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى اللَّيْلَ النَّهارَ (اعراف: 54) او بر عرش سلطه دارد وشب وروز را مى پوشاند ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ (يونس: 3) او بر هستى احاطه دارد وامور را تدبير مى كند ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَما... (حديد: 4) او بر هستى تسلّط دارد وهمه چيز را مى داند ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ (سجده: 4) او بر عرش سلطه دارد وجز او سرپرستى نيست ودر اين آيه: عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الْأَرْضِ .(3)

6. خداوند بر همه چيز آگاه است، يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفى غيب آسمان ها وزمين را مى داند، أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ (بقره: 33)، حمل ماده ى باردار را مى داند، يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى (رعد: 8)، هدف ومعناى نگاه ها را مى داند، يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ (غافر: 11)، خطورات قلبى را مى داند، يَعْلَمُ ما فِى قُلُوبِكُمْ (احزاب: 51) وهيچ برگى از درخت نمى افتد مگر اينكه او مى داند. وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها (انعام: 59).(4)

7. تسلّط خداوند بر هستى، رحيمانه است، نه جبّارانه. الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى.

ص: 10


1- . نور ج 7 ص 322.
2- . همان ص 323.
3- . نور ج 7 ص 324.
4- . نور ج 7 ص 325.

آیه 9-16

اشاره

وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى (9) إِذْ رَأى نارًا فَقالَ ِلأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نارًا لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النّارِ هُدًى (10) فَلَمّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى (11) إِنّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (12) وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى (13) إِنَّني أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْني وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري (14) إِنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى (15) فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (16)

ترجمه

و آيا خبر موسى به تو رسيده است ؟ * هنگامى كه (از دور) آتشى مشاهده كرد وبه خانواده خود گفت: «(اندكى) درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! شايد شعله اى از آن براى شما بياورم؛ يا به وسيله اين آتش راه را پيدا كنم!» * هنگامى كه نزد آتش آمد، ندا داده شد كه: «اى موسى! * من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدّس «طوى» هستى! * ومن تو را (براى مقام رسالت) برگزيدم؛ اكنون به آنچه بر تو وحى مى شود، گوش فراده! * «همانا من الله هستم معبودى جز من نيست! مرا بپرست ونماز را براى ياد من بپادار! * به طور قطع رستاخيز خواهد آمد! مى خواهم آن را پنهان كنم، تا هر كس در برابر سعى وكوشش خود، جزا داده شود! * پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد واز هوسهاى خويش پيروى مى كند، تو را از آن بازدارد؛ كه هلاك خواهى شد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تبيين داستان موسى بر پيامبر. آوردن آتش براى خانواده خويش. ندا ووحى الهى به موسى در كوه طور. انتخاب موسى براى وحى. امر به عبادت ونماز. حتمى بودن قيامت. برحذر داشتن پيامبر از پيروى منحرفان.

ب. در اين آيات داستان موسى (علیه السلام) را شروع كرده، در اين سوره چهار فصل از اين داستان ذكر شده:

اول: چگونگى برگزيدن موسى به رسالت در كوه طور، كه در وادى طوى واقع است ومامور كردنش به دعوت فرعون.

دوم: با شركت برادرش او را به دين توحيد دعوت كردن وبنى اسرائيل را نجات دادن

ص: 11

واقامه حجت وآوردن معجزه عليه او.

سوم: بيرون شدنش با بنى اسرائيل از مصر وتعقيب فرعون وغرق شدنش ونجات يافتن بنى اسرائيل.

چهارم: گوساله پرستى بنى اسرائيل وسرانجام كار ايشان وكار سامرى وگوساله اش.(1)

ج. وَهَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى استفهام در اين جمله براى تقرير است(2) ومقصود از «حديث» داستان است. إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّى آنَسْتُ ناراً.... «مكث» به معناى «لبث» است و «آنست» از ايناس، به معناى ديدن ويا يافتن چيزى است كه در اصل از انس گرفته شده كه ضد نفرت است وبه همين جهت در معناى ايناس گفته اند ديدن چيزى است كه با آن انس بگيرند، كه قهرا ديدن چنين چيزى ديدنى است قوى.(3)

د. كلمه «قبس» - با دو فتحه - به معناى شعله است كه به وسيله نوك چوب يا مانند آن از آتش بزرگى گرفته شود.(4)

ه -. ظاهر آيه وآيات بعديش شهادت مى دهد بر اينكه اين جريان در مراجعت موسى از مدين به سوى مصر اتفاق افتاده واهلش نيز با او بوده واين واقعه نزديكى هاى وادى طوى، در طور سينا، در شبى سرد وتاريك اتفاق افتاده، در حالى كه راه را گم كرده بودند، چون آتش از دور ديده به نظرش رسيده كه كنار آن كسى هست كه از او راه را بپرسد واگر نبود حداقل از آن آتش قدرى بياورد، تا گرم شوند.(5)

و. كلمه «طوى» اسم وادى است كه خداى سبحان آن را وادى مقدس ناميده واين توصيف دليل بر اين است كه علت اينكه به موسى دستور داد كفشش را بكند، احترام آن سرزمين بوده واگر كندن كفش را متفرع بر جمله إِنِّى أَنَا رَبُّكَ كرده دليل بر اين است كه تقديس واحترام وادى به خاطر اين بوده كه محل قرب به خدا ومحل حضور ومناجات به درگاه او است وبه همين ملاك هر مكان وزمان مقدسى تقدس مى يابد، مانند كعبه مشرفه

ص: 12


1- . الميزان ج 14 ص 189.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 9.
3- . الميزان ج 14 ص 189.
4- . مجمع البيان ج 7 ص 9 - الميزان ج 14 ص 190.
5- . الميزان ج 14 ص 190.

ومسجد الحرام وساير مساجد ومشاهد محترمه در اسلام ونيز مانند اعياد وايام متبركه اى كه قداست را از راه انتساب واقعه اى شريف كه در آن واقع شده، يا عبادتى كه در آن انجام شده كسب نموده وگرنه بين اجزاى مكان وزمان تفاوتى نيست.(1)

ز. منظور از فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ چيست ؟ ظاهر آيه اين است كه به موسى دستور داده شد به احترام آن سرزمين مقدس، كفشهاى خود را از پا بيرون آورد وبا خضوع وتواضع در آن وادى گام نهد، بعضى ديگر از روايات كه اشاره به تاويل آيه وبطون آن دارد مى گويد: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اى خوفيك: خوفك من ضياع اهلك وخوفك من فرعون منظور از فاخلع نعليك اين است كه دو ترس ووحشت را از خود دور كن، خوف از اينكه خانواده ات كه مورد علاقه تو است در اين بيابان از بين برود وخوف از فرعون!

فخر رازى مى گويد: مقصود آن است كه توجه به دنيا را ترك كن.(2)

امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: كن لما لا ترجو ارجى منك لما ترجو، فان موسى بن عمران خرج ليقبس لاهله نارا فرجع اليهم وهو رسول نبى! نسبت به چيزهايى كه اميد ندارى بيش از چيزهايى كه اميد دارى، اميدوار باش! چرا كه موسى بن عمران به دنبال يك شعله آتش رفت، اما با مقام نبوت ورسالت بازگشت!(3)

ح. موسى وقتى نداى يا مُوسى إِنِّى أَنَا رَبُّكَ را شنيد از آن به طور يقين فهميد كه صاحب ندا پروردگار او وكلام، كلام او است، چون كلام مذكور وحيى از خدا بود به او، كه خود خداى تعالى تصريح كرده بر اينكه خدا با احدى جز به وحى ويا از وراى حجاب ويا به ارسال رسول تكلم نمى كند، هر چه بخواهد به اذن خود وحى مى كند وفرموده وَما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ (شورى: 51) كه از آن فهميده مى شود كه ميان خدا وكسى كه خدا با او تكلم مى كند در صورتى كه به وسيله رسول ويا حجاب نباشد وتنها به وسيله وحى تحقق مى پذيرد.(4)

اين حال، حال هر نبى وپيغمبر است، در اولين وحيى كه به او مى شود ونبوت ورسالت

ص: 13


1- . همان
2- . تفسير كبير ج 22 ص 17، فتح القدير ج 3 ص 358.
3- . نور الثقلين ج 3 ص 374 - مجمع البيان ج 7 ص 16 - اطيب البيان ج 9 ص 27 - نمونه ج 13 ص 172.
4- . الميزان ج 14 ص 191.

او را به او اعلام مى دارد، هيچ شكى نمى كند، در اينكه صاحب اين وحى خداى سبحان است ودر درك اين معنا هيچ احتياجى به اعمال نظر، يا درخواست دليل، نيست، زيرا اگر محتاج به يكى از آنها شود باز هم يقين پيدا نمى كند كه راستى پيغمبر شده است، چون ممكن است اطمينانى كه به دست آورده اثر وخاصيت دليل واستفاده قوه تعقل از آن دليل باشد، نه تلقى از غيب بدون واسطه.(1)

ط. در اين آيه پس از بيان مهمترين اصل دعوت انبياء كه مساله توحيد است موضوع عبادت خداوند يگانه بيان شده وبه دنبال آن دستور به نماز، يعنى بزرگترين عبادت ومهمترين پيوند خلق با خالق ومؤثرترين راه براى فراموش نكردن ذات پاك او داده شده.

اين سه دستور با فرمان رسالت كه در آيه قبل بود ومساله معاد كه در آيه بعد است يك مجموعه كامل وفشرده از اصول وفروع دين را بازگو مى كند.(2)

در معناى «ذكر»، بعضى گفته اند: مراد از آن، ذكر لفظى است كه نماز هم مشتمل بر آن است. بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن ذكر قلبى است كه مقارن نماز است وبا نماز تحقق يافته، يا مترتب بر آن مى شود، همانطور كه مسبب از سبب پديد مى آيد. بعضى ديگر احتمال داده اند كه مراد از آن، ذكر قبل از نماز باشد. بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن اعم از ذكر قلبى وقالبى است.(3)

اختلاف ديگرى در اضافه ذكر به ياى متكلم دارند كه چه نحوه اضافه اى است ؟ بعضى گفته اند: اضافه مصدر به مفعول خودش است. بعضى ديگر گفته اند: اضافه مصدر به فاعل خودش است ومراد اين است كه نماز بخوان تا با ثنا وثواب خود، تو را ياد كنيم ويا اين است كه نماز بخوان براى اينكه من نماز را در كتب آسمانيم ذكر كرده وبدان دستور داده ام.(4)

ى. در جمله أَكادُ أُخْفِيها ظاهر اينكه اخفاء را مطلق آورد اين است كه مراد اخفاء به تمام معنا باشد، يعنى آن را پنهان بدارم وبه هيچ وجه احدى را از آن آگاه نكنم، تا وقتى واقع مى شود ناگهانى، هم چنان كه قرآن كريم صريحا فرموده: لاتَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً . (اعراف: 187)

ص: 14


1- . الميزان ج 14 ص 191.
2- . نمونه ج 13 ص 169.
3- . الميزان ج 14 ص 195.
4- . الميزان ج 14 ص 195.

ممكن هم هست معناى جمله نزديك است پنهانش بدارم، اين باشد كه نزديك است از آن خبر ندهم، تا مخلصين از غير مخلصين جدا شده وشناخته شوند.

چون بيشتر مردم خداى را به اميد ثواب وترس از عقاب عبادت مى كنند، در حالى كه درست ترين عمل آن عملى است كه صرفاً براى رضاى خدا انجام شود، نه به طمع بهشت وترس از جهنم وبا پنهان داشتن روز قيامت اين تميز به خوبى صورت مى گيرد ومعلوم مى شود چه كسى خداى را به حقيقت بندگى مى كند وچه كسى در پى بازرگانى خويش است.(1)

مرحوم طبرسى مى فرمايد: تعبير فوق، يك نوع مبالغه است ومفهومش اين است كه تاريخ شروع رستاخيز آن قدر مخفى وپنهان است كه حتى نزديك است من نيز از خودم پنهان دارم، در اين زمينه روايتى هم وارد شده است.

تفسير ديگر اين است كه مشتقات «كاد» همواره به معنى نزديك شدن نيست، بلكه گاهى به معنى تاكيد مى آيد، بى آنكه معنى نزديك شدن را داشته باشد ولذا بعضى از مفسران «اكاد» را به معنى «اريد» (مى خواهم) تفسير كرده اند ودر بعضى از متون لغت نيز همين معنى صريحا آمده است.(2)

ك. جمله (فلا يصدنك) در ظاهر خطاب به حضرت موسى ودر حقيقت خطاب به همه مكلفين است واز باب اياك اعنى واسمعى يا جاره است.(3)

نكته ها

1. در نقل حقايق تاريخى، ابتدا مخاطبان خود را تشنه ى شنيدن كنيم، سپس ماجرا را براى آنها بيان نماييم. هَلْ أَتاكَ .

2. از حوادث تلخ نهراسيد، چرا كه گاهى از دل حوادث به ظاهر ناگوار، لطف خداوند ظاهر مى شود. إِذْ رَأى ناراً.

3. نام حضرت موسى در بيست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده وداستان ايشان از بزرگ ترين داستان هاى قرآن است.(4)

ص: 15


1- . مجمع البيان ج 7 ص 11 - الميزان ج 14 ص 196.
2- . نمونه ج 13 ص 170.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 17.
4- . نور ج 7 ص 327.

سخن خداوند با حضرت موسى (علیه السلام): قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد: وَكَلَّمَ اللهُ مُوسَى تَكْلِيماً (النساء، 164) شرح گفتگوهاى خداوند با موسى (علیه السلام) در آيه 12 تا 46 سوره طه آمده است.

4. اختيار وانتخاب انسان براى نبوت با خداوند متعال است ومردم در اين زمينه حق انتخاب ندارند، انا اخترتك.

5. در سه آيه مذكور كه نبوت آن جناب را اعلام مى كند دو ركن ايمان را كه ركن اعتقاد وركن عمل است با هم ذكر كرده ولى از اصول اعتقاد كه توحيد ونبوت ومعاد است تنها دو اصل را يعنى توحيد ومعاد را ذكر كرده واز نبوت اسمى نبرده وجهتش اين بوده كه روى سخن با شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده واما ركن عمل را با اينكه تفصيل زيادى دارد در يك كلمه خلاصه كرده وآن كلمه «فاعبدنى» است وبا آن اصول وفروع دين را در سه آيه تكميل كرده است.(1)

6. جمله انى انا ربك مانند اننى انا الله با سه تاكيد بيان شده (نون تاكيد ثقيله - انا - جمله اسميه) تا اينكه موسى (علیه السلام) در اين جهت كه سخن خدا را مى شنود ترديدى در خود راه ندهد.(2)

7. اينكه فرمود إِنَّنِى أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا مسمى را با خود اسم معرفى كرد وفرمود «بدرستى كه من الله ام» ونفرمود «الله منم» براى اينكه مقتضاى حضور اين است كه با مشاهده ذات به وصف ذات آشنا گشت، نه به وسيله وصف به ذات آشنا گرديد، هم چنان كه برادران يوسف وقتى او را شناختند گفتند: به درستى كه هر آينه تو يوسفى، يوسف هم گفت من يوسفم واين برادر من است (كه اگر مقام مقام حضور نبود جا داشت بگويند يوسف تويى).

8. جمله لاإِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِى كلمه توحيد است كه از نظر عبارت ولفظ مترتب بر جمله إِنَّنِى أَنَا اللهُ شده، چون حقيقتاً هم مترتب بر آن است، چون وقتى خداى تعالى كسى باشد كه هر چيزى از او آغاز شده وبه وجود او قائم وبه او منتهى است پس ديگر جا ندارد كه كسى جز براى او خضوع عبادتى بكند، پس او است الله معبود به حق واله ديگرى غير او

ص: 16


1- . الميزان ج 14 ص 194.
2- . اطيب البيان ج 9 ص 13-15.

نيست ولذا امر به عبادت را متفرع بر اين حقيقت نموده، فرمود فاعبدنى.

9. اگر در جمله وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى، از انواع واقسام عبادت خصوص نماز را ذكر كرد، با اينكه قبلا در جمله فاعبدنى عبادت را به طور عموم ذكر كرده بود وخلاصه اگر بعد از آن عام، خصوص اين خاص را ذكر كرد، بدين جهت بود كه هم اهميت نماز را برساند وهم بفهماند كه نماز از هر عملى كه خضوع عبوديت را ممثل كند وذكر خداى را به قالب در آورد، آن چنان كه روح در كالبد قرار مى گيرد، بهتر است.(1)

10. همين كه اراده ى خداوند بر تحقّق چيزى تعلّق گرفت، تمام وسايل به خدمت آن هدف درمى آيند. (تاريكى شب، باردارى همسر، گم كردن راه، ديدن آتش، همه مقدّمه جذب موسى (علیه السلام) وارائه وحى ونبوّت به او در ميعادگاه الهى شد).

11. شناخت اصول دين، بر انجام فروع دين مقدّم است. لاإِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِى توحيد نظرى مقدّم بر توحيد عملى است. إِنَّنِى أَنَا اللهُ فَاعْبُدْنِى

12. زمان وقوع قيامت تنها بر مردم پوشيده وپنهان است نه بر خداوند اكاد اخفيها زيرا قرآن در آيه ديگر مى فرمايد: ان الله عنده علم الساعه (لقمان، 34)

13. پاداش بر اساس سعى وتلاش است، خواه به انجام برسد، يا نرسد؛ لِتُجْزى بِما تَسْعى.(2)

14. نظير آيات 10 تا 14 طه با اندك تفاوتى در تعبيرات آيه 29 و 30 سوره قصص و 7 تا 10 سوره نمل است.

18. ياد خداوند متعال در قرآن

اهميت ياد خداوند

فرمان خدا به ياد خداوند در آيات مختلف؛ يا أيها الذين ءامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً. (احزاب، 41)

عوامل ياد خداوند

نماز؛ فاعبدنى واقم الصلوة لذكرى. (طه، 14)

قرآن كريم؛ إنّا نحن نزّلنا الذّكر وانّا له لحافظون. (حجر، 9)

ص: 17


1- . الميزان ج 14 ص 194.
2- . نور ج 7 ص 331.

اقسام ياد خداوند

ياد خداوند؛ اذكرونى اذكركم. (بقره، 152)

ياد قيامت؛ انا اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار. (ص، 46)

ياد نعمت هاى خداوند؛ يا ايها الناس اذكروا نعمة الله عليكم هل من خالق غير الله. (فاطر، 3)

آثار ياد خداوند

دورى از گناه؛ ان الذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون. (اعراف، 201)

آرامش قلب؛ ألا بذكر الله تطمئن القلوب. (رعد، 28)

ياد خداوند از بنده؛ فاذكرونى أذكركم واشكروا لى ولا تكفرون. (بقره، 152)

رستگارى؛ واذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون (انفال، 45) و فاذكروا ءالاء الله لعلكم تفلحون. (اعراف، 69)

آثار ترك ياد خداوند

اعراض پيامبر از انسان؛ فأعرض عن من تولى عن ذكرنا ولم يرد الّا الحيوة الدنيا. (نجم، 29)

زندگى سخت؛ ومن أعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكاً. (طه، 124)

همنشينى با شيطان؛ ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيّض له شيطاناً فهو له قرين. (زخرف، 36)

كورى در قيامت وعذاب سخت؛... ونحشره يوم القيامة اعمى * قال لم حشرتنى اعمى وقد كنت بصيراً * قال كذلك اتتك ءاياتنا فنسيتها كذلك اليوم تنسى. (طه، 124-126)

موانع ياد خداوند

ثروت - فرزند؛ يا أيها الذين ءامنوا لا تلهكم اموالكم ولا اولادكم عن ذكر الله. (منافقون، 1)

شيطان؛ انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر

ص: 18

ويصدكم عن ذكر الله. (مائده، 91)

دوست بد؛... يا ويلتى ليتنى لم اتّخذ فلاناً خليلًا... لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جائنى. (فرقان، 27-29)

الگوى ياد خداوند

اولياء خدا؛ رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ. (نور، 37)

آیه 17-23

اشاره

وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى (17) قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى (18) قالَ أَلْقِها يا مُوسى (19) فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (20) قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعيدُها سيرَتَهَا اْلأُولى (21) وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى (22) لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى (23)

ترجمه

و آن چيست در دست راست تو، اى موسى ؟! * گفت: «اين عصاى من است؛ بر آن تكيه مى كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومى ريزم؛ ومرا با آن كارها ونيازهاى ديگرى است. * گفت: «اى موسى! آن را بيفكن» * پس موسى آن (عصا) را افكند، كه ناگهان اژدهايى شد كه به هر سو مى شتافت. * گفت: آن را بگير ونترس، ما آن را به صورت اولش بازمى گردانيم. * ودستت را به گريبانت ببر، تا سفيد وبى عيب بيرون آيد؛ اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است. * تا از نشانه هاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پرسش خداوند از موسى پيرامون عصا وپاسخ او. دستور الهى به افكندن عصا وتبديل شدن به اژدها. نهى از ترس به جهت بازگرداندن به حالت نخستين. دستور به زير بغل بردن دست وسفيدى آن به هنگام بيرون آوردن به منظور ارائه معجزه الهى.

ب. گرچه مساله ترس موسى در اينجا براى جمعى از مفسران سؤال انگيز شده است كه اين

ص: 19

حالت با شجاعتى كه در موسى سراغ داريم وعملا در طول عمر خود به هنگام مبارزه با فرعونيان به ثبوت رسانيد، بعلاوه از شرائط كلى انبياء است چگونه سازگار است ؟ ولى با توجه به يك نكته پاسخ آن روشن مى شود، زيرا طبيعى هر انسانى است - هر قدر هم شجاع ونترس باشد - كه اگر ببيند ناگهان قطعه چوبى تبديل به مار عظيمى شود وسريعاً به حركت درآيد، موقتا متوحش مى شود وخود را كنار مى كشد، مگر آنكه در برابر او اين صحنه بارها تكرار شود، اين عكس العمل طبيعى هيچگونه ايرادى بر موسى نخواهد بود وبا آيه 39 احزاب كه مى گويد: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللهَ ؛ كسانى كه ابلاغ رسالتهاى الهى مى كنند واز او مى ترسند واز هيچكس جز او ترسى ندارند منافاتى ندارد، اين يك وحشت طبيعى زودگذر وموقتى در برابر يك حادثه كاملا بى سابقه وخارق عادت است.(1)

ج. در آيه 20 از مار تعبير به (حيه) شده، براى اينكه موسى اين معجزه را مشاهده كند، اما در برابر فرعون تعبير به (ثعبان) شده كه منظور مار بسيار بزرگى بوده تا فرعونيان بترسند وبه اعجاز آن پى ببرند.(2)

د. گرچه در تفسير جمله وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ ... مفسران عبارات گوناگونى دارند ولى با توجه به آيه 32 سوره قصص كه مى گويد: اسْلُكْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ وآيه 12 سوره نمل كه مى گويد: وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ به خوبى استفاده مى شود كه موسى مامور بوده است دست خود را در گريبانش فرو برد وتا زير بغل يا پهلو ادامه دهد (چرا كه جناح در اصل به معنى بال پرندگان است ودر اينجا مى تواند كنايه از زير بغل بوده باشد).

ه -. «بيضاء» به معنى سفيد است وجمله مِنْ غَيْرِ سُوءٍ اشاره به اين است كه سفيدى دست تو بر اثر بيمارى پيسى ومانند آن نخواهد بود، به دليل اينكه درخشندگى خاصى دارد، در يك لحظه ظاهر ودر لحظه ديگرى از بين مى رود. ولى از بعضى روايات استفاده مى شود كه دست موسى در آن حالت، نورانيت فوق العاده اى پيدا كرد بدون عيب، نه چشم را آزار مى رساند ونه لكه تاريكى در ميان آن ديده مى شود ونه غير آن.(3)

ص: 20


1- . نمونه ج 13 ص 179.
2- . اطيب البيان ج 9 ص 19.
3- . الميزان ج 14 ص 200 - نمونه ج 13 ص 180.

نكته ها

1. لنريك من آياتنا الكبرى من مفيد تبعيض است، يعنى برخى از معجزات بزرگ را به تو نشان مى دهيم ومعجزه تو منحصر به تبديل عصا به اژدها ويد بيضا نيست، بلكه معجزات ديگرى هم به تو عنايت مى كنيم كه بر فرعونيان غالب شوى.(1)

2. استفهام در اين جمله استفهام تقرير است، از آن جناب سؤال شده كه در دست راست چه دارى ؟ ومنظور اين است كه خودش نام آن را ببرد ومتوجه اوصاف آن كه چوب خشكى است بى جان، بشود، تا وقتى مبدل به اژدهايى مى شود آن طور كه بايد در دلش عظيم بنمايد.(2)

3. اگر موسى در پاسخ خداى تعالى به ذكر اوصاف وخواص عصايش پرداخت، مى گويند بدين جهت بود كه مقام اقتضاى آن را داشت، چون مقام خلوت وراز دل گفتن با محبوب است وبا محبوب سخن گفتن لذيذ است، لذا نخست جواب داد كه اين عصاى من است، سپس منافع عمومى آن را بر آن مترتب كرد.(3)

4. خداى سبحان در اين آيه به موسى دستور مى دهد عصاى خود را از دست خود بيندازد واو چون عصا را مى اندازد مى بيند مارى بزرگ شد، كه با چابكى وچالاكى هر چه بيشتر به راه افتاد وچون امر غير مترقب ديد كه جماد ناگهان داراى حيات شد سخت تعجب كرد، خداى تعالى حركت آن را در آيات مورد بحث سعى ناميد وفرمود فَأَلْقاها فَإِذا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعى ولى در جاى ديگر آن را اهتزاز خوانده وفرموده رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ (قصص: 31) ونيز در آيات مورد بحث آن حيوان را مار خوانده ودر جاى ديگر اژدها وفرموده فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِىَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (اعراف: 107) چون ثعبان به معناى مار بسيار بزرگ است.(4)

5. در همين ابتداى كار براى موسى دو معجزه صورت گرفت، يكى اينكه عصا به اژدها تبديل شد، فَإِذا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعى وديگر اينكه اژدها به صورت عصاى اوّليه در آمد. سِيرَتَهَا الْأُولى.(5)

6. نظير آيه 22 طه، آيه 12 نمل وآيه 32 قصص است.

ص: 21


1- . اطيب البيان ج 9 ص 22 - فتح القدير ج 3 ص 362.
2- . الميزان ج 14 ص 198.
3- . همان ص 199.
4- . الميزان ج 14 ص 199.
5- . نور ج 7 ص 333.

آیه 24-36

اشاره

اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (24) قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري (25) وَ يَسِّرْ لي أَمْري (26) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني (27) يَفْقَهُوا قَوْلي (28) وَ اجْعَلْ لي وَزيرًا مِنْ أَهْلي (29) هارُونَ أَخي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْري (31) وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثيرًا (33) وَ نَذْكُرَكَ كَثيرًا (34) إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصيرًا (35) قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (36)

ترجمه

اينك به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است. * (موسى) گفت: «پروردگارا! سينه ام را گشاده كن؛ * وكارم را برايم آسان گردان! * وگره از زبانم بگشاى؛ * تا سخنان مرا بفهمند! * ووزيرى از خاندانم براى من قرار ده... * برادرم هارون را! * با او پشتم را محكم كن؛ * واو را در كارم شريك ساز؛ * تا تو را بسيار تسبيح گوييم؛ * وتو را بسيار ياد كنيم؛ * چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى!» * فرمود: «اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دستور خداوند به موسى در رفتن نزد فرعون به جهت طغيانگرى فرعون. تقاضاى چهارگانه موسى از خداوند. همراهى هارون به منظور كمك كردن در ابلاغ رسالت وتسبيح وياد فراوان خداوند.

ب. موسى (علیه السلام) رسالتى را كه خدا براى او قرار داد بزرگ شمرد، چون از قدرت مخالفان آگاه بود، مخصوصا از اين جهت كه فرعون طاغى در رأس آنان قرار داشت، فرعونى كه مى گفت أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى و نيز از ضعف واسارت بنى اسرائيل در ميان آل فرعون با خبر بود ومى دانست چقدر جاهل وكوتاه فكرند وگويا خبر داشت كه دعوتش چه شدائد ومصائبى به بار مى آورد.

به همين جهات عديده از پروردگارش درخواست كرد كه براى حل اين مشكلات اولاً سعه صدر به او بدهد تا تحملش زياد شود ومحنت هايى كه رسالت برايش به بار مى آورد وشدائدى كه در پيش رويش ودر مسير دعوتش دارد آسان گردد، لذا عرضه داشت رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى. آن گاه گفت «وَ يَسِّرْ لِى أَمْرِى - امرم را آسان ساز» كه مقصود همان امر رسالت است ونگفت: رسالتم را تخفيف بده، بلكه گفت

ص: 22

همان امر خطير وعظيم را با همه دشوارى وخطرش بر من آسان گردان.(1)

ج. ذكر وتسبيحى كه با وزارت هارون ارتباط داشته باشد ذكر وتسبيح علنى ودر بين مردم است نه در خلوت ونه در دل، زيرا ذكر وتسبيح در خلوت ودر قلب، هيچ ارتباطى با وزارت هارون ندارد، پس مراد اين است كه آن دو در بين مردم ومجامع عمومى ومجالس آنان، هر وقت كه شركت كنند، ذكر خداى را بگويند، يعنى مردم را به سوى ايمان به وى دعوت نموده ونيز او را تسبيح گويند، يعنى خداى را از شركاء منزه بدارند.

با اين بيان، ذيل آيات با صدرش مرتبط مى شود، گويا مى گويد: امر رسالت بس خطير است واين فرعون طغيانگر ودرباريانش ونيز امتش مغرور عزت وسلطنت خود شده اند.

در نتيجه امر رسالت، در پيروزيش محتاج به تسبيح وياد تو مى باشد تا در اثر كثرت اين دو، ياد تو در دلهاشان رخنه كرده، رفته رفته به خود آيند وايمان آورند واين ذكر وتسبيح بسيار، كارى نيست كه از من به تنهايى بر آيد، پس هارون را وزيرم كن ومرا با او تاييد نموده شريكش در كارهايم قرار ده، تا به اتفاق او بسيار تسبيحت گفته، بسيار ذكرت گوييم، بلكه به اين وسيله امر دعوت موفقيتى به دست آورد وسودى ببخشد.(2)

د. براى اصلاح يك محيط فاسد وايجاد يك انقلاب همه جانبه بايد از رهبران كفر شروع كرد از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند، جالب اينكه: دليل لزوم آغاز كردن از فرعون، در يك جمله كوتاه إِنَّهُ طَغى؛ او طغيان كرده است. بيان شده كه در اين كلمه «طغيان» همه چيز جمع است، آرى طغيان وتجاوز از حد ومرز در تمام ابعاد زندگى وبه همين جهت به اين گونه افراد «طاغوت» گفته مى شود كه از همين ماده گرفته شده است.(3)

ه -. «وزير» از ماده «وزر» در اصل به معنى بار سنگين است واز آنجا كه وزيران بسيارى از بارهاى سنگين را در كشوردارى بر دوش دارند اين نام بر آنها گذارده شده است ونيز كلمه وزير به معاون وياور اطلاق مى شود. اما اينكه موسى (علیه السلام) تقاضا مى كند كه اين وزير از خانواده

ص: 23


1- . الميزان ج 14 ص 202.
2- . الميزان ج 14 ص 204.
3- . نمونه ج 13 ص 185.

او باشد دليلش روشن است، چرا كه هم شناخت بيشترى نسبت به او خواهد داشت.(1)

و. هارون: طبق نقل بعضى از مفسران، برادر بزرگتر موسى بود وسه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند ورسا وزبانى گويا ودرك عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى، دنيا را ترك گفت. او از پيامبران مرسل بود چنان كه در آيه 45 سوره مؤمنون مى فرمايد: ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَأَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَسُلْطانٍ مُبِينٍ ؛ ونيز در آيه 48 سوره انبياء مى فرمايد: وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَهارُونَ الْفُرْقانَ وَضِياءً . بالآخره او پيامبرى بود كه خداوند از باب رحمتش به موسى بخشيد؛ وَوَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا (مريم: 53).(2)

ز. «ازر» در اصل، از ماده «ازار» بمعنى لباس گرفته شده است، مخصوصا به لباسى گفته مى شود كه بند آن را بر كمر گره مى زنند، به همين جهت گاهى اين كلمه به كمر، يا قوت وقدرت نيز اطلاق شده است.(3)

نكته ها

1. در سوره طه آيه 24 خداوند به حضرت موسى دستور مى دهد به نزد فرعون برود چون او طغيان كرده است: اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى طغيان او در آيه ديگر بيان شده است: اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى... فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى (النازعات، 24-17)

در آيه ديگرى خداوند روش برخورد با فرعون را بيان مى كند: اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (طه، 43) فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (طه، 44)

2. براى هر كار برنامه ووسيله لازم است؛ پيامبران با داشتن آن همه معجزات براى پيشرفت كار خود، از وسائل عادى، كمك مى گرفتند، از بيان رسا ومؤثر از نيروى فكرى وجسمى معاونان. بنا نيست كه ما در زندگى هميشه در انتظار معجزه ها باشيم!(4)

3. هارون (علیه السلام) نسبت به موسى (علیه السلام) چند مقام داشت وزارت، اهل بودن، اخوت، پشتيبان، همين امور را حضرت على (علیه السلام) نيز نسبت به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) داشت، از اهل او بود وبرادر پيامبر بودو در مشكلات او را كمك وپشتيبانى مى كردو لذا پيامبر كرم (صلی الله علیه و آله)

ص: 24


1- . مجمع البيان ج 7 ص 16، نمونه ج 13 ص 188.
2- . نمونه ج 13 ص 188.
3- . همان ص 189.
4- . نمونه ج 13 ص 192.

به حضرت على (علیه السلام) فرمود.(1)

4. هميشه نبايد منتظر آمدن مردم بود، گاهى لازم است حتّى پيامبران براى هدايتِ حاكمان حركت كنند؛ اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى.(2)

5. طغيان تجاوز از حد است وفرعون در كفر ورزى وشرك طغيان كرد از اين رو گفت: انا ربكم الاعلى ما علمت لكم من اله غيرى لان اتخذت الها غيرى لاجعلنك من المسجونين.(3)

6. براى اصلاح جامعه، بايد به سراغ سرچشمه وريشه ى فتنه وفساد رفت؛ اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ .

7. پرسش: با توجه به اينكه حضرت موسى به مقام نبوت رسيده است چگونه درخواست شرح صدر مى كند به تعبير ديگر اگر شرح صدر دارد اين درخواست تحصيل حاصل است واگر شرح صدر ندارد چگونه به مقام نبوت رسيده است ؟ پاسخ: حضرت موسى قطعا داراى شرح صدر بوده ولكن براى مقابله با فرعون شرح صدر زيادترى را طلب مى كند.(4)

تذكر: نظير اين پرسش وپاسخ درباره حضرت ابراهيم (علیه السلام) است كه از موضوع معاد سوال كرد وخداوند به او پاسخ داد ا ولم تومن حضرت ابراهيم عرضه داشت ولكن ليطمئن قلبى.

8. اصل، فهميدن مردم است، نه اصطلاحات زيبا. يَفْقَهُوا قَوْلِى شرط موفقيت در تبليغ آن است كه مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند.(5)

9. آنچه را حضرت موسى از خداوند درخواست كرد مانند شرح صدر وآسان شدن كار خداوند متعال به پيامبر اكرم بدون درخواست عنايت كرد: ا لم نشرح لك صدرك.

10. استمداد از مردم، منافاتى با توكّل وكمك از خداوند نداشته وشرك نيست. در قرآن بارها به مسئله ى استمداد وتعاون اشاره شده است، از جمله: تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى

ص: 25


1- . اطيب البيان ج 9 ص 25.
2- . نور ج 7 ص 335.
3- . اطيب البيان ج 26/9.
4- . تفسير كبير ج 31/22-37.
5- . نور ج 7 ص 338.

(مائده: 2) يكديگر را در كار خير يارى كنيد. چنان كه حضرت عيسى (علیه السلام) فرمود: مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللهِ (آل عمران: 52)، ياور من به سوى خدا كيست ؟ يا خداوند به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد: حَسْبُكَ اللهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (انفال: 64)، خداوند ومؤمنان پيرو، براى تو كافى هستند. يا ذوالقرنين از مردم براى ساختن سد كمك درخواست كرد وفرمود: فَأَعِينُونِى بِقُوَّةٍ (كهف: 95) با نيروى خود مرا كمك كنيد ودر اين ماجرا نيز حضرت موسى از خداوند انسانى شايسته را به كمك مى طلبد تا او را در امر تبليغ دين يارى نمايد.(1)

حضرت موسى از خداوند در خواست كرد برادرش هارون وزير او باشد وَ اجْعَلْ لِى وَزِيراً مِنْ أَهْلِى (طه، 29) هَارُونَ أَخِى (طه، 30) اجابت دعاى او در سوره مريم آيه 53 بيان شده است: وَ وَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً

11. مسئوليت زياد، تسبيح زياد لازم دارد؛ نُسَبِّحَكَ ، كَثِيراً.

12. اگر درخواست صحيح وبجا ودعا خالصانه باشد، استجابت قطعى است؛ قَدْ أُوتِيتَ .

13. نظير آيه 23 طه، آيه 43 طه است با اين تفاوت كه در آيه نخست خطاب به حضرت موسى ودر آيه بعد خطاب به موسى وهارون است.

آیه 37-41

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38) أَنِ اقْذِفيهِ فِي التّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني (39) إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40) وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي (41)

ترجمه

و ما بار ديگر تو را مشمول نعمت خود ساختيم *... آن زمان كه به مادرت آنچه لازم بود الهام كرديم * كه: «او را در صندوقى بيفكن وآن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند؛ ودشمن من ودشمن او، آن را برگيرد!» ومن محبّتى از خودم بر تو افكندم، تا

ص: 26


1- . نور ج 7 ص 339 - تفسير كبير ج 22 ص 48.

در برابر ديدگان [= علم] من، ساخته شوى (وپرورش يابى)! * در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مى رفت ومى گفت: «آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مى كند (ودايه خوبى براى او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود؛ وغمگين نگردد! وتو يكى (از فرعونيان) را كشتى؛ اما ما تو را از اندوه نجات داديم! وبارها تو را آزموديم! پس از آن، ساليانى در ميان مردم «مدين» توقف نمودى؛ سپس در زمان مقدّر (براى فرمان رسالت) به اين جا آمدى، اى موسى! * ومن تو را براى خودم ساختم (وپرورش دادم)!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اجابت تقاضاى موسى از ناحيه خداوند ودادن نعمتى پيش از اين مانند وحى كردن به مادرش. انداختن موسى به دريا ونجات او توسط فرعون وهمسرش وراهنمايى كردن خواهر موسى فرعون را به سرپرست براى موسى ونجات آن حضرت از گرفتاريها ولطف خاص خداوند به موسى.

ب. در جمله إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى مراد از وحى، الهام است كه نوعى احساس ناخودآگاه است، كه يا در بيدارى ويا در خواب دست مى دهد وكلمه وحى در كلام خداى تعالى منحصر در وحى نبوت نيست، چنانچه مى بينيم آنچه را خدا به زنبور عسل الهام كرده وحى خوانده وفرموده وَأَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ . (نحل: 68) واز سوى ديگر مى دانيم كه زنان از وحى نبوت بهره اى ندارند، يعنى هيچ وقت خداى تعالى يك زن را پيغمبر نكرده، چون فرموده: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِى إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى (يوسف: 109).(1)

ج. كلمه «قذف» به معناى نهادن وسپس انداختن است، گويا قذف اول در آيه به معناى نهادن وقذف دوم به معناى انداختن است ومعنا اين است كه او را در صندوق بگذار وبه دريا بينداز، ممكن هم هست هر دو با هم به معناى دوم باشد، به اين عنايت كه بچه را در صندوق نهادن وبه دريا افكندن، او را طرح كردن ونسبت به او بى اعتنايى نمودن است.

د. جمله فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ دريا بايد او را بيرون افكند. به صورت امر است، تا به تحقق وقوع

ص: 27


1- . الميزان ج 14 ص 207 - تفسير كبير ج 22 ص 51.

آن اشاره كند ومفادش اين است كه ما به دريا امر كرده ايم امرى تكوينى، پس اين قضيه حتما واقع خواهد شد.

ه -. معناى القاى محبت بر او، اين است كه خداوند او را طورى قرار داده بود كه هر كس او را مى ديد دوستش مى داشت وقلبش را به سوى موسى جذب مى كرد واگر محبت را نكره آورد وفرمود: محبتى بر تو افكندم، براى اين بود كه به عظمت آن اشاره كند.(1)

و. در اين آيات خداوند به يكى ديگر از فصول زندگانى موسى (علیه السلام) اشاره مى كند كه مربوط به دوران كودكى او ونجات اعجازآميزش از چنگال خشم فرعونيان است، اين فصل گرچه از نظر تسلسل تاريخى قبل از فصل رسالت ونبوت بوده، اما چون به عنوان شاهد براى مشمول نعمت هاى خداوند، نسبت به موسى (علیه السلام) از آغاز عمر، ذكر شده، در درجه دوم اهميت نسبت به موضوع رسالت مى باشد.

ز. فرعون براى جلوگيرى از به وجود آمدن فرزندى كه پيش بينى كرده بودند از بنى اسرائيل برمى خيزد ودستگاه فرعون را درهم مى كوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند ودختران را براى كنيزى وخدمتگزارى زنده نگهدارند.

به هر حال مادر احساس مى كند كه جان نوزادش در خطر است ومخفى نگاه داشتن موقتى او مشكل را حل نخواهد كرد، در اين هنگام خدايى كه اين كودك را براى قيامى بزرگ نامزد كرده است، به قلب اين مادر الهام مى كند كه او را از اين بعد به ما بسپار وببين چگونه او را حفظ خواهيم كرد وبه تو باز خواهيم گرداند.

سپس اضافه مى كند: دريا مامور است كه آن را به ساحل بيفكند، تا سرانجام دشمن من ودشمن او وى را برگيرد (ودر دامان خويش پرورش دهد!) فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِى وَعَدُوٌّ لَهُ .

به قلب مادر موسى چنين الهام كرد: او را در صندوقى بيفكن وآن صندوق را به دريا بينداز! أَنِ اقْذِفِيهِ فِى التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِى الْيَمِّ .(2)

از آنجا كه موسى (علیه السلام) بايد در اين راه پر نشيب وفراز كه در پيش دارد در يك سپر

ص: 28


1- . الميزان ج 14 ص 207-208.
2- . نمونه ج 13 ص 199-197

حفاظتى قرار گيرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى افكند وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّى. در اين زمينه در حديثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم: هنگامى كه موسى (علیه السلام) متولد شد ومادر ديد نوزادش پسر است رنگ از صورتش پريد، قابله پرسيد چرا اين گونه رنگت زرد شد؟ گفت: از اين مى ترسم كه سر پسرم را ببرندولى قابله گفت: هرگز چنين ترسى به خود راه مده وكان موسى لا يراه احد الا احبه!؛ موسى چنان بود كه هر كس او را مى ديد دوستش مى داشت.(1)

در پايان اين آيه مى فرمايد: هدف اين بود كه در پيشگاه من ودر برابر ديدگان (علم) من پرورش يابى وَلِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِى.(2)

ح. وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً يعنى تو را آزموديم، آزمودنى، راغب در مفردات مى گويد كلمه «فتن» در اصل به معناى اين است كه طلا را در آتش كنند وخوبى وبدى جنس آن را معلوم سازند ودر داخل آتش شدن انسان نيز استعمال شده، از آن جمله قرآن كريم فرموده يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ روزى كه در آتش در مى آيند ونيز فرموده «ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ - بچشيد عذابتان را» وآن گاه گفته است: گاهى وسيله عذاب را هم فتنه مى گويند وكلمه فتنه را نيز در آن استعمال مى كنند، مانند آيه أَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا آگاه باش كه در فتنه افتاده اند وگاهى در آزمايش به كار مى رود، مانند وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً.(3)

ط. كلمه «قدر» به گفته بسيارى از مفسران به معنى زمانى است كه مقدر شده بود موسى به رسالت برگزيده شودولى بعضى ديگر آن را به معنى «مقدار» گرفته اند، همان گونه كه در بعضى از آيات قرآن (حجر: 21) نيز به همين معنى آمده است طبق اين تفسير معنى جمله چنين خواهد بود: اى موسى بعد از اين فراز ونشيبها وامتحانات گوناگون وزندگى ممتد در جوار پيامبر بزرگى همچون شعيب پرورش يافتى، سرانجام داراى قدر ومقام وشخصيتى شدى كه آماده پذيرش وحى گشتى.(4)

ى. وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى كلمه «اصطناع» افتعال از «صنع» وبه معناى احسان است

ص: 29


1- . همان ص 200؛ نور الثقلين/ج 3 /ص 378
2- . نمونه ج 13 ص 200.
3- . نمونه ج 13 ص 210.
4- . نمونه ج 13 ص 204.

- به طورى كه گفته اند - وقتى گفته مى شود «صنع فلانا - فلانى را صنع كرد» معنايش اين است كه به او احسان نمود.(1)

از نظر سياق مناسب تر آن است كه بگوييم «اصطناع» متضمن معناى اخلاص است وبه هر حال معناى آن اين است كه من تو را خالص براى خودم قرار دادم وهمه نعمت هايى كه در اختيار تو است همه اينها از من واحسان من است ودر آن غير من كسى شركت ندارد، پس تو خالص براى منى، آن وقت مضمون آيه مورد بحث با آيه وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً (مريم: 51) روشن مى شود.(2)

نكته ها

1. بر خلاف امروزه كه صنعت تنها به ساخت كالاها گفته مى شود، قرآن صنعت را هم به كالا گفته اصْنَعِ الْفُلْكَ وهم به تربيت انسانى؛ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِى.(3)

2. نكته لطيف فخر رازى گويد حضرت موسى وقتى تقاضاى شرح صدر كرد خداوند به او مى فرمايد پيش از آنكه تو از ما درخواستى داشته باشى ما به تو لطف وعنايتهاى زيادى داشتيم چه برسد به زمانى كه از ما درخواستى كنى، از اين رو خداوند مى گويد: ما به مادرت الهام كرديم تو را در صندوق قرار دهد وبه دريا بياندازد وتو را سالم به ساحل رسانديم وفرعون وهمسرش را مامور كرديم تا صندوق را بگيرند ومحبت تو را در دل آنها قرار داديم علاوه بر اينكه شخصى را كشتى واز اين جهت ناراحت بودى ما تو را از غم نجات داديم.(4)

3. در حركت ونهضت انبيا، زنان نيز ايفاى نقش كرده اند؛ أُمِّكَ .(5)

4. اولياى خدا، تحت نظر وتربيت ويژه ى پروردگار قرار دارند. عَلى عَيْنِى.(6)

5. كار خداوند از استحكام واتقان خاصى برخوردار است ازاين رو موسى (علیه السلام) را در سن كودكى حفاظت كرد ولتصنع على عينى در آيه ديگر مى فرمايد صنع الله الذى اتقن كل شىء (نمل، 90)

ص: 30


1- . الميزان ج 14 ص 211.
2- . الميزان ج 14 ص 212.
3- . نور ج 7 ص 342.
4- . تفسير كبير ج 51/22.
5- . نور ج 7 ص 343.
6- . نور ج 7 ص 344.

6. فرعون كه صندوق را از آب گرفت، در آغاز تصميم كشتن طفل را داشت ولى همسرش او را از اين كار بازداشت. لذا دايه ها را براى شيردادن كودك دعوت كردند، امّا موسى سينه ى هيچ يك از آنان را قبول نكرد ونظام فرعونى در تغذيه كودك عاجز شد. خواهر موسى كه ماجرا را دنبال مى كرد، جلو آمد وبا حالت عادى گفت: من شما را به كسى معرّفى مى كنم كه اين كودك را كفالت وسرپرستى كند. بدين گونه موسى به دامان مادر بازگشت.

7. اسرار را فاش نكنيم. مَنْ يَكْفُلُهُ ونگفت: «الى امه».

8. نظير آيه 39 طه آيات 8 و 9 قصص است: فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ وَقَالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّةُ عَيْنٍ لِى وَلَكَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ

9. مردان خدا آزمايشات سختى را در پيش روى دارند؛ فَتَنَّاكَ فُتُوناً انبيا نيز بايد مزه ى حوادث سخت را بچشند لذا بعد از سال ها زندگانى در كاخ، اينك چوپانى در بيابان شروع مى شود؛ فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِى أَهْلِ مَدْيَنَ .

10. مسئوليت ها، توفيقات والطاف الهى، داراى زمان بندى وحساب شده است؛ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى.(1)

11. نظير آيه 40 طه آيه 26 و 25 قصص است: كه موضوع نجات حضرت موسى از غم وغصه وكار كردن در خدمت حضرت شعيب را بيان مى كند.

ص: 31


1- . نور ج 7 ص 344-346.

آیه 42-48

اشاره

اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتي وَ لا تَنِيا في ذِكْري (42) اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى (44) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى (45) قالَ لا تَخافا إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى (46) فَأْتِياهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (47) إِنّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى (48)

ترجمه

(اكنون) تو وبرادرت با آيات من برويد ودر ياد من كوتاهى نكنيد! * بسوى فرعون برويد؛ كه طغيان كرده است! * اما بنرمى با او سخن بگوييد؛ شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد! * (موسى وهارون) گفتند: «پروردگارا! از اين مى ترسيم كه بر ما پيشى گيرد (وقبل از بيان حق، ما را آزار دهد)؛ يا طغيان كند (ونپذيرد)!» * فرمود: «نترسيد! من با شما هستم؛ (همه چيز را) مى شنوم ومى بينم! * به سراغ او برويد وبگوييد: «ما فرستادگان پروردگار توئيم! بنى اسرائيل را با ما بفرست؛ وآنان را شكنجه وآزار مكن! ما نشانه روشنى از سوى پروردگارت براى تو آورده ايم! ودرود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى كند! * به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند وسرپيچى نمايد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دستور به موسى وهارون در رفتن به نزد فرعون وسست نشدن در تبليغ توحيد. نرم سخن گفتن با فرعون به اميد تذكر يا ترس از خداوند. ترس موسى وهارون از طغيان وپيش دستى فرعون در ستم كردن، آرام كردن اين دو پيامبر به جهت معيت خاصه خداوند. لزوم معرفى خويش در امر رسالت ونشان دادن معجزه وحتمى بودن عذاب الهى براى تكذيب كنندگان.

ب. اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآياتِى وَلا تَنِيا فِى ذِكْرِى در اين جمله امر سابق تجديد مى شود ودر آن خطاب تنها متوجه موسى (علیه السلام) شده بود ومى فرمود اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى ولى در اين جمله برادرش را هم به وى ملحق كرده، چون خود موسى قبلا درخواست كرده بود

ص: 32

كه برادرش را در كار او شركت دهد، به همين جهت در خطاب دوم او را هم مخاطب نمود.(1)

ج. اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى خداوند به موسى وهارون دستور مى دهد نزد فرعون برويد زيرا كه او طغيان گر است وعامل تمام بدبختى هاى اين سرزمين پهناور او است وتا او اصلاح نشود هيچ كارى ساخته نيست، سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح، بيان مى فرمايد براى اينكه بتوانيد در او نفوذ كنيد واثر بگذاريد با سخن نرم با او سخن بگوئيد، شايد متذكر شود يا از خدا بترسد فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى.

اما با اين حال موسى وهارون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر وزورمند مستكبر كه آوازه خشونت وسرسختى او همه جا پيچيده بود قبل از آنكه موسى (علیه السلام) وهارون (علیه السلام) ابلاغ دعوت كنند، پيش دستى كرده، آنها را از بين ببرد، لذا عرضه داشتند پروردگارا! ما از اين مى ترسيم كه او قبل از آنكه به سخنان ما گوش فرا دهد، فرمان مجازات صادر كند وپيام تو به گوش او واطرافيانش نرسد ويا بعد از شنيدن طغيانگرى آغاز نمايد قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى.

اما خداوند به آنها به طور قاطع فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مى شنوم ومى بينم قالَ لا تَخافا إِنَّنِى مَعَكُما أَسْمَعُ وَأَرى.(2)

نكته ها

1. مبلغ بايد شجاع ومصمم ونفوذناپذير باشد. وَلا تَنِيا فِى ذِكْرِى تا مبادا كاخ وقدرت وهيبت طاغوت، او را در انجام مأموريت مرعوب كند واز ياد خدا غافل شده ودست از صراحت لازم بردارد.(3)

2. اگر كلمه «آيت» را نكره آورد، خواست تا از عدد آيت سكوت كرده باشد ونيز به عظمت امر آن آيت ووضوح دلالتش بر رسالت اشاره كرده باشد.

بيان نرم در تبليغ: نظير آيه 44 طه فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (طه، 44) آيه 18 و 19 نازعات است: فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى

ص: 33


1- . الميزان ج 14 ص 212.
2- . نمونه ج 13 ص 207.
3- . همان.

3. جمله وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى به منزله تحيت خداحافظى است كه در عين حال اشاره به اين است كه ديگر حرفى نداريم، رسالت ما همين است كه گفتيم ونيز خلاصه محتواى دعوت دينى را بيان مى كند كه دامنه سلامت تمامى افرادى را كه هدايت وسعادت را پيروى مى كنند شامل مى شود وچنين افرادى در مسير زندگى به هيچ مكروهى بر نمى خورند نه در دنيا ونه در عقبى.

4. فقولا ونفرمود: فقولا له به او بگوييد: چون خواست او را داخل انسان حساب نكند واعتنايى به شان وى ننمايد ونيز فرمود: إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ و بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ ودو بار به گوشش نواختند كه تو آن طور كه ادعا مى كردى أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى نيستى، بلكه بنده ومربوب ربى هستى.(1)

5. جالب اينكه بجاى پروردگار ما مى گويد پروردگار تو، تا عواطف فرعون را متوجه اين نكته سازند كه او پروردگارى دارد واينها نمايندگان پروردگار اويند، ضمناً به طور كنايه به او فهمانده باشند كه ادعاى ربوبيت از هيچكس صحيح نيست ومخصوص خدا است.(2)

6. برخورد ملايم ومحبت آميز با دشمنان براى نفوذ در قلوب مردم (هر چند افراد گمراه وبسيار آلوده باشند) نخستين دستور قرآن برخورد ملايم وتوأم با مهر وعواطف انسانى است وتوسل به خشونت مربوط به مراحل بعد است كه برخوردهاى دوستانه اثر نگذارد. هدف آنست كه مردم جذب شوند، متذكر شوند وراه را پيدا كنند يا از عواقب شوم كار بد خود بترسند لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى. هر مكتبى بايد جاذبه داشته باشد وبى دليل، افراد را از خود دفع نكند.(3)

7. فخر رازى گويد با فرعون مستبد ومستكبر كه نمى توان با خشونت سخن گفت زيرا با خشونت سخن گفتن بر استكبار او مى افزايد.(4)

8. خداوند درباره ى حضرت موسى (علیه السلام) تعبيرات خاصى بيان فرموده است:

الف: قَرَّبْناهُ نَجِيًّا (مريم: 52) ما او را به هم رازى خود نزديك كرديم.

ص: 34


1- . الميزان ج 14 ص 218.
2- . نمونه ج 13 ص 210.
3- . همان ص 212.
4- . تفسير كبير ج 58/22.

ب: أَنَا اخْتَرْتُكَ (طه: 13) من تو را برگزيده ام.

ج: وَلِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِى (طه، 39) زير نظر من پرورش يابى.

د: اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى تو را براى خود ساختم.(1)

ه -: يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالاتى وكلامى.

9. هرگز از هدايت ديگران مأيوس نشويد. لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ.

10. چون ارشاد وتبليغ سران ستمگر وهدايت آنان كار بسيار سخت ومهمى بوده است، لذا خداوند فرمان حركت به سوى فرعون را تكرار مى فرمايد: اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ ، اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ ، اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ ، فَأْتِياهُ .

11. در طول تاريخ بسيار ديده ايم افرادى قلدر وزورمند به مبارزه در برابر قدرت حق برخاسته اند ولى جالب اينكه در هيچ مورد خداوند لشكريان زمين وآسمان را براى كوبيدن آنها بسيج نمى كند، بلكه آن چنان ساده وآسان، آنها را مغلوب مى كند كه هيچكس تصور آن را هم نمى كرد. مخصوصا بسيار مى شود كه خود آنها را دنبال وسائل مرگشان مى فرستد وماموريت اعدامشان را به خودشان مى سپارد!(2)

ص: 35


1- . نور ج 7 ص 347.
2- . نمونه ج 13 ص 212.

آیه 49-55

اشاره

قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (49) قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (50) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ اْلأُولى (51) قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي في كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبّي وَ لا يَنْسى (52) الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْ نَباتٍ شَتّى (53) كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ ِلأُولِي النُّهى (54) مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (55)

ترجمه

(فرعون) گفت: «پروردگار شما كيست، اى موسى ؟!» * گفت: «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت كرده است!» * گفت: «پس تكليف نسلهاى گذشته (كه به اينها ايمان نداشتند) چه خواهد شد؟! * گفت: «آگاهى مربوط به آنها، نزد پروردگارم در كتابى ثبت است؛ پروردگارم هرگز گمراه نمى شود وفراموش نمى كند (وآنچه شايسته آنهاست به ايشان مى دهد)! * همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد؛ وراه هايى در آن ايجاد كرد؛ واز آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم. * هم خودتان بخوريد؛ وهم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد! مسلّماً در اينها نشانه هاى روشنى براى خردمندان است! * ما شما را از آن [= زمين] آفريديم؛ ودر آن بازمى گردانيم؛ وبار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مى آوريم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پرسش فرعون از موسى وهارون پيرامون پروردگار موسى وپاسخ آن حضرت. سئوال فرعون از اوضاع مردمان نخستين پاسخ موسى به آگاهى خداوند از اوضاع آنان. نشانه هاى خداوند در نعمتهاى مختلف براى خردمندان. آفرينش بشر از زمين وبرگرداندن بشر به آن وحشر او از زمين در قيامت.

ب. هنگامى كه فرعون سخنان موسى را شنيد نخستين عكس العملش اين بود گفت: بگوئيد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى ؟ قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى عجيب اينكه فرعون مغرور واز خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى

ص: 36

هستيد كيست ؟ بلكه گفت: پروردگار شما كيست ؟(1)

ج. موسى بلافاصله معرفى بسيار جامع ودر عين حال كوتاهى از پروردگار كرد: گفت: پروردگار ما همان كس است كه به هر موجودى آنچه لازمه آفرينش او بوده است داده وسپس او را در مراحل هستى رهبرى وهدايت فرموده است؛ قالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى.

د. فرعون با شنيدن اين جواب جامع وجالب، سؤال ديگرى مطرح كرد، گفت: اگر چنين است، پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟ قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى. در اينكه منظور فرعون از اين جمله چه بوده است ؟ مفسران نظرات گوناگونى اظهار داشته اند؛

بعضى گفته اند: چون موسى در آخرين جمله خود، مخالفان توحيد را مشمول عذاب الهى دانست، فرعون سؤال كرد پس چرا آن همه اقوام مشركى كه در گذشته بوده اند به چنان عذابى مبتلا نشده اند؟!

بعضى گفته اند، چون موسى، خداوند عالم را رب ومعبود همگان معرفى كرد، فرعون سؤال كرد پس چرا نياكان ما واينهمه اقوام گذشته، مشرك بودند اين نشان مى دهد كه شرك وبت پرستى كار نادرستى نيست!

بعضى ديگر گفته اند: چون مفهوم سخن موسى اين بود كه سرانجام همه به نتيجه اعمال خود ميرسند وآنها كه از فرمان الهى سرپيچى كرده اند مجازات خواهند شد، فرعون پرسيد پس تكليف اينها كه فانى شدند وديگر بازگشتى به اين زندگى ندارند چه خواهد شد؟ به هر حال موسى در جواب گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچگاه پروردگار من براى حفظ آنها گمراه نمى شود ونه فراموش مى كند؛ قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّى فِى كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّى وَلا يَنْسى.(2)

ه -. قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّى فِى كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّى وَلا يَنْسى موسى (علیه السلام) در پاسخ از سؤال فرعون، علمى مطلق وبه تمام تفاصيل وجزئيات قرون گذشته را براى خدا اثبات مى كند ومى گويد: علم آن نزد پروردگار من است، علم را مطلق آورد تا حتى يك نفر ويك عمل

ص: 37


1- . نمونه ج 13 ص 218 - فتح القدير ج 3 ص 368.
2- . نمونه ج 13 ص 220.

مستثنا نباشد وعلم مذكور را نزد خدا قرار داد تا بفهماند كه علمى آميخته با جهل وقابل فنا نيست، هم چنان كه خود خداى تعالى فرمود وَما عِنْدَ اللهِ باقٍ از سوى ديگر علم مذكور را مقيد به كتاب كرد وگفت «فى كتاب» وگويا اين جمله حال از علم است - تا ثبوت ومحفوظيت آن را تاكيد كند وبفهماند كه حال آن علم تغيير نمى كند وكلمه كتاب را نكره آورد تا به عظمت آن اشاره كرده باشد كه هيچ كوچك وبزرگى نيست مگر آنكه آن را شمرده وبدان احاطه دارد.

بنابراين برگشت معناى كلام به اين مى شود كه پاداش وكيفر قرون اولى براى كسى مشكل است كه به آن علم نداشته باشد، اما براى پروردگار من كه عالم به حال ايشان است وخطا وتغيير در علمش راه ندارد وغيبت وزوال نمى پذيرد، اشكال واستبعادى ندارد.

اگر گفت: «پروردگارم» ونگفت: «پروردگارمان» هم چنان كه در آيه سابق گفت براى اين بود كه در آيه قبلى از پروردگار آن دو بزرگوار سؤال كرده بود، كه وى را به سوى او دعوت مى كردند، لذا در پاسخ فرعون جوابى آمده كه مطابق سؤال باشد ومعنايش - با در نظر گرفتن نكته مزبور - اين بود كه آن ربى كه من وبرادرم، تو وهمه را به سويش مى خوانيم او چنين وچنان است واما در اين آيه سؤال از مطلبى مربوط به قرون اولى است وكسى كه در برابر اين سؤال قرار گرفته تنها موسى است، در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: آن پروردگارى كه من توصيفش مى كنم، داناى به وضع قرون اولى است.

و. از آنجا كه بخشى از سخن موسى (علیه السلام) پيرامون مساله توحيد وشناسايى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى دارد: همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد وراههايى در آن ايجاد كرد واز آسمان، آبى فرستاد الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً . ما به وسيله اين آب، انواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره برآورديم فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى. در مجموع اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است.

ز. حرف «باء» در «به» باء سببيت است، كه نظام سببيت ومسببيت ميان امور اين عالم را تصديق مى كند ومراد از ازواج بودن نباتات، انواع واصناف داشتن آن است، انواع واصناف نزديك به هم، همانطور كه مفسرين آن را چنين تفسير كرده اند ويا مراد از آن حقيقت معناى

ص: 38

زوجيت است كه دلالت كند بر اينكه نر ومادگى ميان گياهان نيز هست، هم چنان كه علم روز نيز همين را مى گويد ودر حقيقت قرآن كريم در چندين قرن قبل از پيدايش علوم امروز از اين حقيقت خبر داده.

ح. «نهى» جمع «نهيه» (بضم) در اصل از ماده «نهى» (نقطه مقابل امر) گرفته شده وبه معنى عقل ودانشى است كه انسان را از زشتيها نهى مى كند، اشاره به اينكه: هر گونه فكر وانديشه براى پى بردن به اهميت اين آيات كافى نيست، بلكه عقل وانديشه هاى مسئول مى تواند به اين واقعيت پى ببرد.(1)

ط. در تفسير «اولوا النهى» پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:

«ان خياركم اولوا النهى، قيل يا رسول الله ومن اولوا النهى ؟ قال هم اولوا الاخلاق الحسنة والاحلام الرزينة وصلة الارحام والبررة بالامهات والآباء والمتعاهدين للفقراء والجيران واليتامى ويطعمون الطعام ويفشون السلام فى العالم ويصلون والناس نيام غافلون»؛ بهترين شما اولوا النهى (صاحبان انديشه هاى مسئول) است. از پيامبر (صلی الله علیه و آله) پرسيدند اولوا النهى كيانند؟ فرمود: آنها كه داراى اخلاق حسنه وعقلهاى پر وزن هستند، داراى صله رحم ونيكى به مادران وپدران كمك كننده به فقيران وهمسايگان نيازمند ويتيمان، آنها كه گرسنگان را سير مى كنند صلح در جهان مى گسترانند، همانها كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند، در برخى از روايات اولى النهى به امامان معصوم (عليهم السلام) تفسير شده است.(2)

نكته ها

1. همه ى انبيا مردم را دعوت به توحيد كرده وتنها راه كمال وهدايت را از جانب خدا دانسته اند: حضرت ابراهيم (علیه السلام) فرمود: الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ (طه، 50)، موسى (علیه السلام) فرمود: أَعْطى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (شعراء: 78) وحضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) فرمود: الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى والَّذِى قَدَّرَ فَهَدى (اعلى: 2-3).(3)

2. اگر علم را براى خدا اثبات وجهل را از او به عنوان رب نفى كرد، براى اين بود كه

ص: 39


1- . الميزان ج 14 ص 235-221
2- . اصول كافى ج 2 ح 23 - نمونه ج 13 ص 224 - اطيب البيان ج 9 ص 45.
3- . نور ج 7 ص 352، تفسير كبير ج 64/22.

در آن اشاره اى به برهان مدعا نيز بوده است، چون وقتى فرض ربوبيت به ميان آمد، ديگر با جهل به مربوب جمع نمى شود، چون فرض ربوبيت او مطلق است پس شامل تمامى موجودات هست.(1)

3. خداى سبحان آدميان را چون كودكى كه در گهواره اش مى گذراند وبراى زندگى دنيا پرورشش مى دهند، در گهواره زمين قرار داد تا او را براى زندگى شريف تر وكاملترى به نام آخرت تربيت كند.(2)

4. علم انسان دو آفت دارد يا از ابتدا اشتباه مى فهمد وحقيقت را گم مى كند ويا بعد از فهميدن فراموش مى كند، امّا علم خداوند از اين آفات مبرّاست.(3)

5. در جمله وَاَنزلَ مِنَ السَماء ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى التفات از غيبت انزل به تكلم مع الغير فاخرجنا به كاررفته بعضى گفته اند: وجه آن اين است كه مى خواهد به بديع بودن اين صنع عجيب وصور گوناگون وازواج مختلفه آن اشاره كند كه هر كدام براى خود يك نوع حيات دارد، در حالى كه همه از يك آب ارتزاق مى كنند ومعلوم است كه صنع عظيم، جز از صانعى عظيم سر نمى زند واين نيز معمول است كه وقتى عظيمى درباره خود سخن مى گويد به «ما» تعبير مى آورد واز خودش واعوان وخدم خود صحبت مى كند واين التفات در آيه اى ديگر به كار رفته است، مانند آيه أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها (فاطر، 27).(4)

6. توجّه به قانون زوجيت در گياهان، از معجزات علمى قرآن است. أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ .(5)

ص: 40


1- . الميزان ج 14 ص 236.
2- . همان ص 238.
3- . نور ج 7 ص 354.
4- . الميزان ج 14 ص 238.
5- . نور ج 7 ص 356.

آیه 56-64

اشاره

وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى (56) قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى (57) فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِدًا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكانًا سُوًى (58) قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النّاسُ ضُحًى (59) فَتَوَلّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى (60) قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (61) فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (62) قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُريدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَريقَتِكُمُ الْمُثْلى (63) فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى (64)

ترجمه

ما همه آيات خود را به او نشان داديم؛ اما او تكذيب كرد وسرباز زد! * گفت: «اى موسى! آيا آمده اى كه با سحر خود، ما را از سرزمينمان بيرون كنى ؟! * قطعاً ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد! هم اكنون (تاريخش را تعيين كن و) موعدى ميان ما وخودت قرار ده كه نه ما ونه تو، از آن تخلّف نكنيم؛ آن هم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!» * گفت: «ميعاد ما وشما روز زينت [= روز عيد] است؛ به شرط اينكه همه مردم، هنگامى كه روز، بالا مى آيد، جمع شوند!» * فرعون آن مجلس را ترك گفت؛ وتمام مكر وفريب خود را جمع كرد؛ وسپس همه را (در روز موعود) آورد. * موسى به آنان گفت: «واى بر شما! دروغ بر خدا نبنديد، كه شما را با عذابى نابود مى سازد! وهر كس كه (بر خدا) دروغ ببندد، نوميد (وشكست خورده) مى شود!» * آنها در ميان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند؛ ومخفيانه ودرگوشى با هم سخن گفتند. * گفتند: اين دو (نفر) مسلّماً ساحرند! مى خواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند وراه ورسم نمونه شما را از بين ببرند! * اكنون كه چنين است، تمام نيرو ونقشه خود را جمع كنيد ودر يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد؛ امروز رستگارى از آن كسى است كه برترى خود را اثبات كند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تكذيب فرعون نسبت به دعوت موسى (علیه السلام). تهمت سحر به آن حضرت. تهديد به آوردن سحر همانند سحر موسى (علیه السلام)

ص: 41

ووعده مبارزه در زمان خاص. جمع كردن فرعون ساحران را براى مبارزه با موسى (علیه السلام). نصيحت موسى به ساحران پيرامون عذاب افتراء به خداوند. نسبت سحر دادن به موسى وهارون، ترغيب ساحران از ناحيه فرعون براى پيروزى بر موسى (علیه السلام).

ب. در اين بخش از آيات، مرحله ديگرى از درگيرى موسى (علیه السلام) وفرعون منعكس شده است، قرآن مجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مى كند: ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم، اما هيچيك از آنها در دل تيره او اثر نگذاشت، همه را تكذيب كرد واز پذيرش آنها امتناع ورزيد وَلَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَأَبى.(1)

گفت اى موسى! آيا آمده اى كه ما را از سرزمين ووطنمان با سحرت بيرون كنى ؟! قالَ أَجِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى در همين عبارت كوتاه، فرعون، موسى را متهم به سحر كرد، همان اتهامى كه به همه پيامبران در برابر معجزات روشنشان زدند.

فرعون سپس اضافه كرد يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ وبراى اينكه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت: هم اكنون تاريخش را معين كن، بايد ميان ما وتو وعده اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم ونه تو از آن، آنهم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلا أَنْتَ مَكاناً سُوىً .(2) تعيين موعد را به موسى واگذار كرد تا قدرت خويش را نشان دهد.

ج. در تفسير مَكاناً سُوىً بعضى گفته اند: منظور آن بوده كه فاصله آن از ما وتو يكسان باشد وبعضى گفته اند فاصله اش نسبت به مردم شهر يكسان باشد، يعنى محلى درست در مركز شهر وبعضى گفته اند منظور يك سرزمين مسطح است كه همگان بر آن اشراف داشته وعالى ودانى در آن يكسان باشد ومى توان همه اين معانى را در آن جمع دانست.(3)

د. ولى موسى بى آنكه خونسردى خود را از دست بدهد با قاطعيت گفت: من هم آماده ام، هم اكنون روز وساعت آن را تعيين كنم، ميعاد ما وشما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اينكه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مى آيد در محل جمع شوند؛ قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى.

ص: 42


1- . نمونه ج 13 ص 227.
2- . همان ص 229 - فتح القدير ج 3 ص 370.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 29 - نمونه ج 13 ص 230 - تفسير كبير ج 22 ص 72.

تعبير به يَوْمُ الزِّينَةِ (روز زينت) مسلما اشاره به يك روز عيد بوده كه نمى توانيم دقيقا آن را تعيين كنيم ولى مهم آنست كه مردم در آن روز كسب وكار خود را تعطيل مى كردند وطبعا آماده شركت در چنين برنامه اى بودند وخود را در آن روز زينت مى كردند.

ه -. فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفت آور موسى تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، آن مجلس را ترك گفت وتمام مكر وفريب خود را جمع كرد وسپس همه را در روز موعود آورد فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى.(1)

و. موسى در اينجا رو به ساحران ويا فرعونيان وساحران كرد وبه آنان چنين گفت واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود، نابود وريشه كن خواهد ساخت قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وشكست ونوميدى وخسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مى بندند وبه او نسبت باطل مى دهند وَقَدْ خابَ مَنِ افْتَرى.(2)

ز. آنها در ميان خود درباره كارهايشان به نزاع برخاستند ومخفيانه ودرگوشى با هم سخن گفتند فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوى ممكن است اين پنهان گويى ونجوى در برابر موسى بوده باشد، اين احتمال نيز دارد كه در برابر فرعون باشد واحتمال ديگر اينكه: گردانندگان اين صحنه در خفاى از توده مردم به چنين نجوى وتنازعى برخاستند.(3)

ولى به هر حال به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند. نخست: گفتند اين دو مسلما ساحرند! قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ .

ديگر اينكه آنها مى خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است وبه آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما. بعلاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مى خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند وآئين عالى ومذهب حق شما را از

ص: 43


1- . نمونه ج 13، ص 230 و 231.
2- . همان ص 232.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 31 - نمونه ج 13 ص 233 - تفسير كبير ج 22 ص 80.

ميان ببرند! وَيَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى. مثلى افعل تفضيل ومونث امثل است يعنى بهترين طريقه وروش.(1)

فرعون اين سه تهمت را زد تا يك نوع كراهت وانزجارى در مردم نسبت به حضرت موسى ايجاد كند، از اين رو به آنها گفت: به هيچ وجه به خود ترديد راه ندهيد وتمام نيرو ونقشه ومهارت وتوانتان را جمع كنيد وبه كار گيريد فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ . سپس همگى متحد در صف واحدى به ميدان مبارزه، گام نهيد ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا. چرا كه وحدت واتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سرنوشت ساز است وبالآخره فلاح ورستگارى، امروز، از آن كسى است كه بتواند برترى خود را بر حريفش اثبات نمايد وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى.(2)

ح. داستان اجتماع ساحران وپيروزى حضرت موسى (علیه السلام) بر آنها وفرعونيان در سوره شعراء آيات 32 تا 51 نيز بيان شده است.

نكته ها

1. براى بعضى از منكرين يك معجزه كافى است، امّا براى طاغوتى مثل فرعون بايد معجزات متعدّدى را ارائه كرد؛ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها.

2. انسان لجوج به منزله ى ابليس است؛ فَكَذَّبَ وَأَبى چنان كه خداوند در آيه 34 سوره بقره در مورد شيطان مى فرمايد: أَبى وَاسْتَكْبَرَ.

3. حضرت موسى (علیه السلام) تعبير به يوم الزينة كرد ونفرمود يوم العيد زيرا گرچه فرعونيان آن روز را عيد مى گرفتند ولى حقيقتا عيد نبود.(3)

نظير آيه 60 طه: فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى آيه 79 يونس است: وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِى بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ .

4. قرآن كريم فلاح وسعادت را در تزكيه نفس مى داند قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (اعلى: 14) ولكن فرعون فلاح وسعادت را در برترى جوئى وسلطه طلبى مى داند قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى.

نظير آيات 61 تا 75 طه: آيات 108 تا 126 اعراف است.

ص: 44


1- . اطيب البيان ج 9 ص 54 - فتح القدير ج 3 ص 374.
2- . نمونه ج 13 ص 233.
3- - اطيب البيان ج 9 ص 49.

آیه 65-69

اشاره

قالُوا يا مُوسى إِمّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى (65) قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (66) فَأَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى (67) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ اْلأَعْلى (68) وَ أَلْقِ ما في يَمينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السّاحِرُ حَيْثُ أَتى (69)

ترجمه

(ساحران) گفتند: «اى موسى! آيا تو اول (عصاى خود را) مى افكنى، يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم ؟!» * گفت: «شما اول بيفكنيد!» در اين هنگام طنابها وعصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كند! * موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد (مبادا مردم گمراه شوند)! * گفتيم: «نترس! تو مسلّماً (پيروز و) برترى! * وآنچه را در دست راست دارى بيفكن، تمام آنچه را ساخته اند مى بلعد! آنچه ساخته اند تنها مكر ساحر است؛ وساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سئوال ساحران از موسى در تقدم انداختن عصا. پاسخ آن حضرت به آنان در مقدم بودن ساحران در افكندن عصا. پيروزى قطعى حضرت موسى ونابودى سحر ساحران.

ب. ساحران ظاهرا متحد شدند وعزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كه گام به ميدان نهادندگفتند اى موسى اول تو وسائل سحرت را مى افكنى يا ما نخستين باشيم ؟! قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِىَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى. ولى موسى بى آنكه عجله اى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهايى خود كاملا اطمينان داشت، لذا به آنها گفت: شما اول بيفكنيد! قالَ بَلْ أَلْقُوا.

ساحران نيز پذيرفتند وآنچه عصا وطناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، چنان به نظر مى رسيد كه دارند حركت مى كنند! فَإِذا حِبالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى.(1)

ص: 45


1- . نمونه ج 13 ص 236.

آرى به صورت مارهايى كوچك وبزرگ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب وجوش درآمدند، آيات ديگر قرآن در اين زمينه مى خوانيم كه آنها چشم مردم را سحر كردند وآنها را در وحشت فرو بردند وسحر عظيمى به وجود آوردند سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف: 116) وبه تعبير آيه 44 سوره شعراء، ساحران صدا زدند كه به عزت فرعون ما پيروزيم وَقالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ .(1)

در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد فَأَوْجَسَ فِى نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى، «اوجس» از ماده «ايجاس» در اصل از «وجس» (بر وزن حبس) به معنى صداى پنهان گرفته شده است، بنابراين «ايجاس» به معنى يك احساس پنهانى ودرونى است، از اين بيم داشت كه نكند مردم تحت تاثير اين صحنه واقع شوند، آن چنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد. يا اينكه پيش از آنكه موسى مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد جمعى صحنه را ترك گويند يا از صحنه بيرونشان كنند وحق آشكار نگردد.

چنان كه در خطبه شش نهج البلاغه مى خوانيم:

«لم يوجس موسى (علیه السلام) خيفة على نفسه بل اشفق من غلبة الجهال ودول الضلال»؛ موسى (علیه السلام) هرگز به خاطر خودش در درون دل احساس ترس نكرد، بلكه از آن ترسيد كه جاهلان غلبه كنند ودولتهاى ضلال، پيروز شوند.(2)

ج. به هر حال در اين موقع، نصرت ويارى الهى به سراغ موسى آمد وفرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد، چنان كه قرآن مى گويد: به او گفتيم ترس به خود راه مده تو مسلما برترى! قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى. اين جمله با قاطعيت تمام، موسى را در پيروزيش دلگرم مى سازد (كلمه «ان» وتكرار «ضمير» هر يك تاكيد مستقلى است بر اين معنى وهمچنين اسميه بودن اين جمله) وبه اين گونه موسى، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت.

د. قلنا لا تخف يعنى ما به طريق وحى گفتيم، افعال الهى اگر بدون واسطه باشد به صورت متكلم وحده بيان مى كند مانند انى انا ربك وانا اخترتك واگر به واسطه فرشته باشد به صورت متكلم مع الغير ذكر مى كند.(3)

ص: 46


1- . نمونه ج 13 ص 237.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 33-34 - الميزان ج 14 ص 19 - نمونه ج 13 ص 238.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 58.

ه -. مجددا به او خطاب شد كه: آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته اند مى بلعد! وَأَلْقِ ما فِى يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا. چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد وَلا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى.(1)

و. «تلقف» از ماده «لقف» (بر وزن وقف) به معنى بلعيدن است ولى راغب در مفردات مى گويد: اين كلمه در اصل به معنى برگرفتن چيزى است با مهارت، خواه به وسيله دهان بوده باشد يا با دست وبعضى از ارباب لغت آن را به معنى برگرفتن به سرعت دانسته اند كه در فارسى به جاى آن «ربودن» به كار مى رود.(2)

نكته ها

1. با اينكه سحر حرام است چگونه حضرت موسى امر به انداختن چوب ها كرد وسحر آنها را تجويز كرد؟ پاسخ اينكه چه موسى اين را مى گفت يا نمى گفت آنها اين كار را مى كردند، حضرت موسى براى اثبات معجزه خود اين دستور را داد وپيش از آن هم آنها را از اينكار برحذر داشته بود؛ ويلكم لا تفتروا على الله كذبا.(3)

2. اگر عصا را به آنچه در دست دارى، تعبير فرمود براى اين است كه اين تعبير لطيف تر وعميق تر است، چون اشاره به اين دارد كه هيچ چيزى حقيقت ندارد مگر آنچه خدا مى خواهد واگر خواست آنچه با دست موسى است عصا باشد عصا مى گردد واگر خواست مار باشد مار مى شود وموسى از خود چيزى ندارد.(4)

3. اما اينكه چرا از اژدها ومارهاى آنان تعبير «بما صَنَعُوا - آنچه ساختند» كرد براى اين بود كه جنگ ميان قدرت مطلق - وميان اين جادوها كه ساخته وپرداخته بشر عاجز وناتوان است قرار گرفته بود ومعلوم است كه كَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْيا ونيز معلوم است كه وَاللهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ پس ديگر چه جاى اينكه ترس به خود راه دهد!.(5)

ص: 47


1- . نمونه ج 13 ص 239.
2- . همان.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 56.
4- . الميزان ج 14 ص 249.
5- . همان ص 249.

4. وَلا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى اين جمله به منزله قضيه كلى است براى مصداق إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ واثبات مى كند كه آنچه از سحر ساحر عايد او مى شود خيالى است از تماشاگران، خيالى باطل وخالى از حقيقت ومعلوم است كه در امر موهوم وخالى از واقعيت، فلاح ورستگارى حقيقى نيست.

5. جمله وَلا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى نظير آيه إِنَّ اللهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (انعام: 144) وآيه وَاللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (مائده: 108) وامثال آنها است وهمه آنها از فروعات جمله إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (اسراء: 82) است.(1)

6. نظير آيات 65 تا 73 طه با اندك تفاوتى در تعبيرات آيات 115 تا 126 سوره اعراف است.

7. خداوند در بعضى از آيات مى فرمايد پيامبران خود را يارى مى كنيم ولشگر ما پيروز هستند وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ (الصافات، 172-173) در آيات 69-78 طه، پيروزى حضرت موسى را بر فرعون بيان مى كند: وَ أَلْقِ مَا فِى يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا...

8. آيه 69 طه پاسخ به كلام فرعون است وَأَلْقِ مَا فِى يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى كه در آيه 64 طه مطرح شده است: فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى.

ص: 48


1- . الميزان ج 14 ص 249.

آیه 70-76

اشاره

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (70) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فََلأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ َلأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذابًا وَ أَبْقى (71) قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا (72) إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73) إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى (74) وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75) جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكّى (76)

ترجمه

(موسى عصاى خود را افكند وآنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد.) ساحران همگى به سجده افتادند وگفتند: «ما به پروردگار هارون وموسى ايمان آورديم!» * (فرعون) گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلّماً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است! به يقين دستها وپاهايتان را به طور مخالف قطع مى كنم؛ وشما را از تنه هاى نخل به دار مى آويزم؛ وخواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناكتر وپايدارتر است!» * گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدّم نخواهيم داشت! هر حكمى مى خواهى بكن؛ تو تنها در اين زندگى دنيا مى توانى حكم كنى! * ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان وآنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد؛ وخدا بهتر وپايدارتر است!» * هر كس در محضر پروردگارش خطاكار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست؛ در آن جا، نه مى ميرد ونه زندگى مى كند! * وهر كس با ايمان نزد او آيدو اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند... * باغهاى جاويدان بهشت، كه نهرها از زير درختانش جارى است، در حالى كه هميشه در آن خواهند بود؛ اين است پاداش كسى كه خود را پاك نمايد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: ايمان آوردن ساحران بعد از مشاهده اعجاز موسى. تهديد فرعون نسبت به شكنجه گران وقاطعيت آنان در برابر

ص: 49

فرعون وايمان آوردن ساحران به پروردگار متعال وبيان سرنوشت مؤمنان وكافران ازناحيه مؤمنان به موسى.

ب. ساحران كه تا آن زمان با چنين صحنه اى روبرو نشده بودند وبه خوبى سحر را از غير سحر مى شناختند، يقين كردند كه اين امر، چيزى جز معجزه الهى نيست همگى به سجده افتادند وگفتند: ما به پروردگار هارون وموسى ايمان آورديم فَأُلْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَمُوسى.(1) منظور از اين سجده سجده تعظيم است نسبت به موسى وهارون. وقتى فرعون، تحول آنها را مشاهده كرد خطاب به آنان گفت:

آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ .(2) وآنها را متهم كرد وگفت: او بزرگ شما است، او كسى است كه سحر به شما آموخته، إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ. تازه به اين نيز قناعت نكرد وساحران را با شديدترين لحنى، تهديد به مرگ نمود. آنها نه تنها مرعوب نشدند، بلكه حضور خود را در صحنه به طور قاطعترى ثابت كردند.

ج. در اينكه آيا فرعون واقعا دست وپاى آنها را قطع كرد يا خير ظاهرا چنين كارى واقع نشده است وساحران كه ايمان آورده اند با جماعتى از بنى اسرائيل از دريا عبور كردند.(3)

د. ساحران كه مومن شدند سه جمله كوبنده در برابر فرعون بيان كردند: نخست اينكه مطمئن باش ما آن هدايتى را كه يافته ايم با هيچ چيز معاوضه نخواهيم كرد ديگر اينكه از تهديدهايت ابدا هراسى نداريم وسوم اينكه قلمرو حكومت وفعاليت تو همين چهار روز دنيا است.(4)

سپس افزودند: اگر مى بينى ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم براى آنست كه گناهان ما را ببخشد (ما با سحر وساحرى مرتكب گناهان بسيارى شده ايم) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وهمچنين ما را در برابر اين گناه بزرگ كه تو بر ما تحميل كردى (سحر در برابر پيامبر خدا) مشمول رحمتش گرداند وخدا از همه چيز بهتر وباقى تر است وَما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللهُ خَيْرٌ وَأَبْقى.

ص: 50


1- . نمونه ج 13 ص 246.
2- . همان ص 247.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 62.
4- . نمونه ج 13 ص 247.

ه -. خَيْرٌ وَأَبْقى افعل تفضيل نيست زيرا در روش باطل خيرى نيست كه خداوند بهتر وپايدارتر باشد بلكه افعل تعيين است يعنى تنها خداوند خير وباقى است.

و. ساحران سپس چنين ادامه دادند اگر ما ايمان آورده ايم دليلش روشن است چرا كه هر كس بى ايمان وگنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى او است إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ ؛ لايَمُوتُ فِيها وَلا يَحْيى.(1)

ز. مجرم كيست ؟ با توجه به اينكه در آيه بعد كه نقطه مقابل آن را بيان مى كند كلمه «مؤمن» آمده است روشن مى شود كه منظور از «مجرم» در اينجا، كافر است، به علاوه استعمال اين كلمه به معنى كافر در بسيارى از آيات قرآن نيز ديده مى شود. مثلا در مورد قوم لوط كه هرگز به پيامبرشان ايمان نياوردند مى خوانيم: وَأَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (اعراف: 84) ودر سوره فرقان (فرقان: 31) مى خوانيم: وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ .(2)

ح. قد عمل الصالحات منظور اين نيست كه جميع اعمال صالحه را بجا آورد زيرا ممكن نيست انسانى بتواند همه كارهاى صالح را انجام دهد.(3)

نكته ها

1. تعبير به (سحره به سجده انداخته شدند) كرد كه به اصطلاح ادبى صيغه مجهول است وبه معلوم تعبير نكرد ونفرمود: (به سجده افتادند)، به منظور اشاره به اين نكته بوده كه: قدرت الهى آنان را ذليل كرد، به طورى كه گويى از خود اراده اى نداشتند وشخصى ديگر ايشان را به سجده انداخت، بدون اينكه بشناسند او چه كسى بود.(4)

2. فرعون تا چه اندازه جهالت داشت كه گفت: چرا قبل از اينكه از من اذن بگيريد ايمان آورديد، با اينكه ايمان آوردن بعد از اقامه دليل يك امر قهرى است واختيارى نيست، علاوه ايمان مشروط به اجازه ديگرى نيست.(5)

ص: 51


1- . نمونه ج 13 ص 251.
2- . نمونه ج 13 ص 254.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 66.
4- . الميزان ج 14 ص 250.
5- . اطيب البيان ج 61/9.

3. قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالَّذِى فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِى هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا اين آيه شريفه كلامى است كه در لفظ بليغ ودر مفهوم وزين ودر معنا بعيد ودر منزلت رفيع است، كلامى است كه علم وحكمت از آن مى جوشد، آرى وضع مردمى را حكايت مى كند كه تا يك ساعت قبل دلهايى آكنده از هيبت وابهت فرعون داشتند،

4. وبه او سوگند مى خوردند، هم چنان كه هنگام انداختن طنابها وچوبدستى ها گفتند: بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ وبعد از يك ساعت كه حق برايشان روشن گشت، ديدگانشان باز گرديد ناگهان آنچه از فرعون در دل داشتند وآن عزت وسلطنتى كه برايش قائل بودند يكباره فراموش گشت، ايمان به خدا در عرض يك ساعت آن چنان تحولى در دلها به وجود آورد.

5. ديگر جز آنچه خدا اراده كند اراده اى ندارند وديگر جز از خدا اميدى نداشته وجز از او نمى ترسند. همه اينها از محاوره اى كه ميان فرعون وايشان رد وبدل شده واز مقايسه كلام او وپاسخ ساحران به وى فهميده مى شود.

6. در نوبت نخست از خداى تعالى تعبير كردند به الَّذِى فَطَرَنا آن كس كه ما را آفريد ودر نوبت دوم به «ربنا» پروردگار ما ودر نوبت سوم به «الله» واين اختلاف تعبيرها به خاطر اختلاف مقامات است، زيرا در نوبت اول خواستند بفهمانند اينكه خداى تعالى فاطر وخالق ما است، يعنى ما را از كتم عدم به عالم وجود آورده، قهرا تمامى خيراتى كه در اين عالم است مانند هستى خود ما منتهى به او مى گردد.

اما نوبت دوم كه گفتند: «ربنا» نكته اش اين بوده كه در اين مقام خواسته اند از ايمان خود به او خبر دهند ودر ميان صفات خداى تعالى آن صفتى كه ارتباطش با ايمان خلق بيشتر است صفت ربوبيت است كه در بر دارنده معناى ملك وتدبير است.

و اما نوبت سوم كه به كلمه جلاله «الله» تعبير كردند، بدين جهت بود كه مى خواستند بگويند خدا بهتر وباقى تر از هر چيزى است وچون ملاك خوبى وخوبترى، كمال است وكلمه «الله» به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است، در نتيجه خير مطلق است، لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند.

7. تبه كاران وقتى از سخن گفتن منطقى عاجز باشند ونتوانند در برابر حق استدلال

ص: 52

كنند متوسل به زور مى شوند؛ لاقطعن ايديكم.

8. سرگذشت ساحران در آيات فوق نشان داد كه مساله جبر محيط يك دروغ بيش نيست، انسان فاعل مختار است وصاحب آزادى اراده، هر زمان تصميم بگيرد مى تواند مسير خود را از باطل به سوى حق تغيير دهد، هر چند تمام مردم محيط او غرق در گناه وگرفتار انحراف باشند، به گفته مرحوم طبرسى: «كانوا اول النهار كفارا سحرة وآخر النهار شهداء بررة»! صبحگاهان كافر بودند وساحر، اما شامگاهان شهيدان نيكوكار راه حق!(1)

9. نه تنها ساحران زمان حضرت موسى كه تمام ساحران تاريخ تيره بخت هستند. لايُفْلِحُ السَّاحِرُ.(2)

10. در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانيم: هر كس خود را از ديگران برتر بداند مستكبر است. پرسيدند: آيا افراد پاك كه خود را بهتر از گناهكاران مى دانند مستكبرند؟ امام ماجراى ايمان آوردن ساحران را بيان فرمود كه انسان گاهى در چند لحظه تغيير فكر مى دهد، بنابراين خود را بهتر ندانيد چون خبر از سرانجام وعاقبت نداريد.(3)

11. سحر، گناه است وبايد از آن توبه كرد. لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا... مِنَ السِّحْرِ.

12. بهشت داراى سلسله مراتب است. الدَّرَجاتُ الْعُلى.(4)

13. مؤمن، اهل خودسازى وتزكيه است. مُؤْمِناً... لَهُمُ الدَّرَجاتُ ... جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى.

14. اگر ايمان قوى باشد انسان در برابر دشمن مقاومت مى كند وبه ثواب باقى الهى دل مى بندد. جمله والله خير وابقى پاسخ براى كلام فرعون است كه گفت: ولتعلمن اينا اشد عذابا وابقى

15. تزكيه مراتبى دارد تزكيه روح از عقايد فاسد تزكيه عمل از كارهاى ناپسند تزكيه نفس از رذائل اخلاقى.(5)

ص: 53


1- . الميزان ج 14 ص 251-254.
2- . نور ج 7 ص 364.
3- . كافى ج 8 ص 328؛ نور ج 7 ص 367.
4- . نور ج 7 ص 368-369
5- . اطيب البيان ج 68/9.

آیه 77-79

اشاره

وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لا تَخافُ دَرَكًا وَ لا تَخْشى (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (78) وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (79)

ترجمه

ما به موسى وحى فرستاديم كه: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ وبراى آنها راهى خشك در دريا بگشا؛ كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد ونه از غرق شدن در دريا!» * (به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند؛ ودريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) به طور كامل پوشانيد! * فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ وهرگز هدايت نكرد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: وحى خداوند به موسى پيرامون حركت شبانه با بنى اسرائيل از مصر وزدن عصا به دريا وفراهم شدن خشكى به منظور نجات آنان وهلاكت فرعونيان در كام دريا.

ب. آيات مورد بحث به خروج بنى اسرائيل از مصر، اشاره كرده مى فرمايد: ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه از مصر بيرون ببر وَلَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِى. بنى اسرائيل آماده حركت به سوى سرزمين موعود (فلسطين) شدند، اما هنگامى كه به نزديك رود نيل رسيدند فرعونيان، آگاه گشتند وفرعون با لشگرى عظيم آنها را تعقيب كرد، آنها خود را در محاصره دريا ودشمن ديدند، از يك سو رود عظيم نيل، از سوى ديگر دشمن نيرومند اما خدا كه مى خواست اين جمعيت ستم كشيده محروم وبا ايمان را از چنگال ظالمان رهايى بخشد وستمگران را به ديار فنا بفرستد. به موسى چنين دستور داد: راهى خشك براى آنها، در دريا بگشا! فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِى الْبَحْرِ يَبَساً. راهى كه هر گاه در آن گام بگذارى نه از تعقيب فرعونيان مى ترسى، نه از غرق شدن در دريا لاتَخافُ دَرَكاً وَلا تَخْشى.(1)

ص: 54


1- . نمونه ج 13 ص 257.

ج. فرعون لشكريان خود را به دنبال بنى اسرائيل فرستاد وخود نيز وارد همان جاده ها شد؛ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ .

و دريا آنها را در ميان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى كامل فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ وبه اين ترتيب، يك قدرت جبار ستمگر با لشكر نيرومند وقهارش در ميان امواج آب غوطه ور شدند وطعمه آماده اى براى ماهيان دريا!(1)

نكته ها

1. اگر نمى توانيم در محيطى اثر بگذاريم، لا اقل آن محيط را ترك واز آنجا هجرت كنيم؛ أَسْرِ بِعِبادِى.(2)

2. دريا نيز همچون همه ى طبيعت، مأمور قهر يا مهر خداست؛ فَغَشِيَهُمْ .(3)

3. شعارهاى انحرافى را بى پاسخ نگذاريد. فرعون مى گفت: ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ (غافر: 29) امّا خداوند مى فرمايد: وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَما هَدى فرعون نه تنها مردم را هدايت نكرد بلكه گمراه كرد.(4)

4. در برابر هدايت رهبران دينى كه مردم را به راه حق هدايت مى كردند، رهبران كفر مردم را به ضلالت مى كشانند؛

هدايت رهبران دينى؛ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ (مائده، 44)، وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ (مائده، 46)، فَقَدْ جَاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ (انعام، 157)، إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (رعد، 7)، وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا.... (انبياء، 73)

اضلال رهبران كفر؛ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى. (طه، 79) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِى آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَأَنِ اعْبُدُونِى هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ . (يس، 60-62)

نظير آيه 77 و 79 طه آيات 61 و 66 شعراء است.

ص: 55


1- . همان.
2- . نور ج 7 ص 371.
3- . همان.
4- . نور ج 7 ص 371.

آیه 80-82

اشاره

يا بَني إِسْرائيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ اْلأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (80) كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبي وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي فَقَدْ هَوى (81) وَ إِنّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا ثُمَّ اهْتَدى (82)

ترجمه

اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات داديم؛ ودر طرف راست كوه طور، با شما وعده گذارديم؛ و «منّ » و «سلوى» بر شما نازل كرديم! * بخوريد از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما داده ايم؛ ودر آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود وهر كس غضبم بر او وارد شود، سقوط مى كند! * ومن هر كه را توبه كند وايمان آورد وعمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى آمرزم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نعمت خداوند به بنى اسرائيل در پرتو نجات آنان از شر فرعون ونزول من وسلوى بر آنان براى تأمين رزق. دستور به بهره مندى از رزق پاكيزه وعدم طغيان. پيامد كفران نعمت، آمرزش الهى درباره تائبان واقعى.

ب. در سه آيه فوق، روى سخن به بنى اسرائيل به طور كلى ودر هر عصر وزمان كرده ونعمت هاى بزرگى را كه خداوند به آنان بخشيده است يادآور مى شود وراه نجات را به آنان نشان مى دهد.

نخست مى گويد: اى بنى اسرائيل ما شما را از چنگال دشمنانتان رهايى بخشيديم؛ يا بَنِى إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ .

سپس به يكى از نعمت هاى مهم معنوى اشاره كرده مى گويد: ما شما را به ميعادگاه مقدسى دعوت كرديم، در طرف راست طور، آن مركز وحى الهى وَواعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ .

اين اشاره به جريان رفتن موسى (علیه السلام) به اتفاق جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است، كه در سوره اعراف آيه 142 مى فرمايد: وواعدنا موسى ثلاثين ليله واتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله، در همين ميعادگاه بود كه خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد وبا او سخن گفت وجلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده كردند.

ص: 56

و سرانجام به يك نعمت مهم مادى كه از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائيل سرچشمه مى گرفت اشاره كرده مى فرمايد: ما «من» و «سلوى» بر شما نازل كرديم وَنَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى.(1)

ج. وَلا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِى - ضمير در «فيه» به اكل بر مى گردد، آنجا كه فرمود: كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ وطغيان در خوردن به اين است كه نعمت خدا كفران شود وشكرش به جاى نيايد، هم چنان كه به جا نياوردند وگفتند: يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَقِثَّائِها وَفُومِها وَعَدَسِها وَبَصَلِها (بقره: 61).(2)

د. توبه به معناى برگشتن است، همانطور كه برگشتن از معصيت خدا به اطاعت او توبه است وهمچنين برگشتن از شرك به توحيد نيز توبه است وجهى نيست كه كلام را از ظاهر اطلاقش كه هم توبه از شرك را مى گيرد وهم توبه از معصيت را، هم ايمان به خدا را شامل است وهم ايمان به آيات او را ونيز ظاهر اطلاقش كه هم تائبين ومؤمنين از بنى اسرائيل را شامل است وهم غير بنى اسرائيل را - هر چند بنى اسرائيل مورد خطابند - برگردانيم، چون صفات الهى از قبيل مغفرت وغير آن، اختصاص به قوم معينى ندارد.(3)

ه -. قيد ثُمَّ اهْتَدى حكم مغفرت را تقييد مى كند وحكم مغفرت وقتى شامل حال مؤمن مى شود كه اعمال صالح را از طريقش انجام دهد واز باب آن وارد شود.

و. مراد از «اهتداء» در آيه شريفه همان شرطى است كه ساير آيات قرآنى نيز بدان راهنمايى فرموده وآن عبارت است از پيروى پيغمبر در امر دين ودنيا وبه عبارت ديگر اهتداء به ولايت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.(4)

ز. در اينكه منظور از «من» و «سلوى» چيست ؟ بعيد نيست «من» يك نوع عسل طبيعى بوده كه در كوه هاى مجاور آن بيابان وجود داشته ويا شيره هاى نيروبخش مخصوص نباتى بوده كه در درختانى كه در گوشه وكنار آن بيابان مى روئيده آشكار مى گرديد و «سلوى» نوعى

ص: 57


1- . نمونه ج 13 ص 260.
2- . الميزان ج 14 ص 261.
3- . نمونه ج 13 ص 261.
4- . همان ص 264.

پرنده حلال گوشت شبيه به كبوتر بوده است.(1)

ح. «هوى» در اصل به معنى سقوط كردن از بلندى است، كه معمولا نتيجه آن، نابودى است، به علاوه در اينجا اشاره به سقوط مقامى ودورى از قرب پروردگار ورانده شدن از درگاهش نيز مى باشد.(2)

ط. مرحوم طبرسى ذيل آيه 82 از امام باقر (علیه السلام) چنين نقل مى كند كه فرمود: منظور از جمله ثُمَّ اهْتَدى هدايت به ولايت ما اهل بيت است ثم اهتدى الى ولايتنا اهل البيت، سپس اضافه كرد:

«فو الله لو ان رجلا عبد الله عمره ما بين الركن والمقام ثم مات ولم يجىء بولايتنا لاكبه الله فى النار على وجهه»؛ به خدا سوگند اگر كسى تمام عمر خود را در ميان ركن ومقام (نزديك خانه كعبه) عبادت كند وسپس از دنيا برود در حالى كه ولايت ما را نپذيرفته باشد خداوند او را به صورت در آتش جهنم خواهد افكند. اين روايت را محدث معروف اهل تسنن حاكم ابو القاسم حسكانى نيز نقل كرده است.(3)

نكته ها

1. وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى در اين آيه وعده رحمت مؤكد دنبال وعيد سخت آمده ولذا خود را به كثرت مغفرت توصيف كرده وفرموده: «من بسيار آمرزنده ام» ونفرمود: «من آمرزنده ام» ويا «من به زودى مى آمرزم».(4)

2. از آنجا كه هميشه بايد هشدار وتهديد با تشويق وبشارت، همراه باشد تا نيروى خوف ورجا را كه عامل اصلى تكامل است يكسان برانگيزد.(5)

3. پس از سقوط طاغوت وتشكيل حكومت، مهم ترين نياز، قانون است. أَنْجَيْناكُمْ ... واعَدْناكُمْ (وعده ى خدا اعطاى تورات وقانون الهى بود).(6)

مسئله نجات حضرت موسى وقوم او از فرعونيان كه در آيه 80 طه بيان شده است

ص: 58


1- . همان ص 261.
2- . همان ص 262.
3- . مجمع البيان ج 39/7، نمونه ج 13 ص 263.
4- . الميزان ج 14 ص 261.
5- . نمونه ج 13 ص 262.
6- . نور ج 7 ص 372.

يَابَنِى إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنْجَيْنَاكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ در سوره بقره آيه 49 روشن تر بيان شده است: وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِى ذلِكُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ

4. همه ى الطاف از جانب خداوند است. أَنْجَيْناكُمْ - واعَدْناكُمْ - نَزَّلْنا.(1)

5. نعمت معنوى بر نعمت مادّى مقدم است. ابتدا فرمود: واعَدْناكُمْ كه مربوط به نزول تورات است، سپس فرمود: الْمَنَّ وَالسَّلْوى كه غذاى جسم است.(2)

6. طغيان در مصرف از گناهان كبيره است، چون عذاب الهى را در پى دارد. لاتَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِى.(3)

7. توبه از هر گناه وخلاف بايد متناسب با همان گناه وخلاف باشد. مثلًا توبه كسى كه نماز نخوانده، قضاى نماز است، توبه ى مردم آزارى، عذرخواهى است، توبه ى كتمانِ حقايق، بيان آن است، توبه ى شرك، ايمان به خداست، توبه ى مال مردم خوارى، ردّ اموال به صاحبان آن است.(4)

8. عوامل پذيرش توبه:

تقوى؛ واتقوا الله ان الله هو التواب الرحيم. (حجرات، 12)

تسبيح واستغفار؛ فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان تواباً. (نصر، 3)

استغفار پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً. (نساء، 64)

فضل ورحمت الهى؛ ولولا فضل الله عليكم ورحمته وان الله توّاب حكيم. (نور، 10)

9. آثار توبه؛

غفران ورحمت خداوند؛ انه من عمل منكم سوءً بجهالة ثم تاب من بعده واصلح فانه غفور رحيم. (انعام، 54)

تبديل سيئات به حسنات؛ الا من تاب وآمن وعمل صالحاً فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات. (فرقان، 70)

ص: 59


1- . نور ج 7 ص 372.
2- . تفسير كبير ج 22 ص 95 - نور ج 7 ص 372.
3- . نور ج 7 ص 373.
4- . همان

ورود به بهشت؛ الا من تاب وآمن وعمل صالحاً فاولئك يدخلون الجنة ولايظلمون شيئاً. (مريم، 60)

محبوب خداوند شدن؛ انّ الله يحب التوابين ويحب المتطهرين. (بقره، 222)

10. نمونه توبه پذيرفته شدگان؛

حضرت آدم (از ترك اولى)؛ فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره، 37)، ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى. (طه، 122)

توبه بنى اسرائيل؛ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ . (بقره، 54)

متخلفان غزوه تبوك؛ وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لاَ مَلْجَأَ مِنَ اللهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ . (توبه، 118)

ابو لبابه؛ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ . (توبه، 102)

ص: 60

آیه 83-90

اشاره

وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى (83) قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَري وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى (84) قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ (85) فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدي (86) قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنّا حُمِّلْنا أَوْزارًا مِنْ زينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ (88) أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعًا (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني وَ أَطيعُوا أَمْري (90)

ترجمه

اى موسى! چه چيز سبب شد كه از قومت پيشى گيرى و (براى آمدن به كوه طور) عجله كنى ؟! * عرض كرد: «پروردگارا! آنان در پى منند؛ ومن به سوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى!» * فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزموديم وسامرى آنها را گمراه ساخت!» * موسى خشمگين واندوهناك به سوى قوم خود بازگشت وگفت: «اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نيكويى به شما نداد؟! آيا مدّت جدايى من از شما به طول انجاميد، يا مى خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد؟!» * گفتند: «ما به ميل واراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم؛ بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم!» وسامرى اينچنين القا كرد... * وبراى آنان مجسّمه گوساله اى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد؛ و (به يكديگر) گفتند: «اين خداى شما وخداى موسى است!» واو فراموش كرد (پيمانى را كه با خدا بسته بود)! * آيا نمى بينند كه (اين گوساله) هيچ پاسخى به آنان نمى دهد ومالك هيچ گونه سود وزيانى براى آنها نيست ؟! * وپيش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته ايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد وفرمانم را اطاعت نماييد!»

ص: 61

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پرسش خداوند از موسى پيرامون شتابزدگى به آمدن به كوه طور وپاسخ آن حضرت. آزمايش خداوند از قوم موسى واضلال سامرى نسبت به آنان خشم موسى نسبت به گوساله پرستان وتوجيه آنان - راهنمايى هارون به مردم پيرامون تبعيت از فرمان خود ولجاجت آنان.

ب. در اين آيات به رفتن موسى (علیه السلام) به اتفاق نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه طور وسپس گوساله پرستى بنى اسرائيل در غياب آنها اشاره مى كند.

از آنجا كه شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعله ور بود، آن چنان كه سر از پا نمى شناخت وهمه چيز حتى خوردن وآشاميدن واستراحت را طبق روايات در اين راه فراموش كرده بود، با سرعت اين راه را پيمود وقبل از ديگران تنها به ميعادگاه پروردگار رسيد. در اينجا وحى بر او نازل شد: اى موسى چه چيز سبب شد كه پيش از قومت به اينجا بيايى ودر اين راه عجله كنى ؟! وَما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى وموسى بلافاصله عرض كرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند ومن براى رسيدن به ميعادگاه ومحضر وحى تو، شتاب كردم تا از من خشنود شوى قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِى وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى.

خداوند به موسى (علیه السلام) در همان ميعادگاه فرمود ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند وسامرى آنها را گمراه كرد قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ .

لذا بلا فاصله موسى خشمگين واندوهناك به سوى قوم خود بازگشت فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفا، هنگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد، فرياد برآورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً. اين وعده نيكو يا وعده اى بوده كه در زمينه نزول تورات، به بنى اسرائيل داده شده بود، يا وعده پيروزى بر فرعونيان ويا وعده آمرزش براى كسانى كه توبه كنند وايمان وعمل صالح داشته باشند ويا همه اين امور. سپس افزود: آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده ؟! أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ. اشاره به اينكه: گيرم مدت وعده بازگشت من از سى روز به چهل روز تمديد شد، اين زمانى طولانى نيست، آيا شما نبايد در اين مدت كوتاه خودتان را حفظ كنيد.

ص: 62

يا با اين عمل زشت خود مى خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِى.

ج. بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (علیه السلام) ديدند ومتوجه شدند براستى كار بسيار بدى انجام داده اند، در مقام عذرتراشى برآمدند وگفتند ما وعده تو را به ميل واراده خود تخلف نكرديم قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا. در واقع اين ما نبوديم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم لكن مبالغى از زينت آلات فرعونيان به همراه ما بود كه ما او را از خود دور ساختيم وسامرى نيز آن را افكند وَلكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِىُّ .(1)

د. در هر صورت سامرى از زينت آلات فرعونيان مجسمه گوساله اى را براى آنها تهيه كرد جسد بى جانى كه صدايى همچون گوساله داشت فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ. بنى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند، ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى را به دست فراموشى سپردند وبه يكديگر گفتند اين است خداى شما وخداى موسى فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسى. اين احتمال نيز وجود دارد كه گوينده اين سخن سامرى ودستياران ومؤمنان نخستين او بوده اند وبه اين ترتيب، سامرى عهد وپيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى فراموش كرد ومردم را به گمراهى كشاند فَنَسِىَ .(2)

ه -. در اينجا خداوند به عنوان توبيخ وسرزنش اين بت پرستان مى گويد: آيا آنها نمى بينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمى دهد وهيچگونه ضررى از آنها دفع نمى كند ومنفعتى براى آنها فراهم نمى سازد؟ أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعاً.

يك معبود واقعى حداقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كه شما مورد آزمايش سختى قرار گرفته ايد فريب نخوريد واز راه توحيد منحرف نشويد وَلَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ . سپس اضافه كرد: پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشنده اى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ . اكنون كه چنين است شما از من

ص: 63


1- . نمونه ج 13 ص 267-270.
2- . نمونه ج 13 ص 271 - اطيب البيان ج 9 ص 83.

پيروى كنيد واطاعت فرمان من نمائيد فَاتَّبِعُونِى وَأَطِيعُوا أَمْرِى. ولى بنى اسرائيل گفتند ما هم چنان به پرستش اين گوساله ادامه مى دهيم تا موسى به سوى ما بازگردد قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى.(1) حضرت موسى (علیه السلام) به هارون خطاب كرد چرا مانع گمراهى اينها نشدى ؟ آيا فرمان مرا عصيان كردى ؟.

نكته ها

1. (پاسخ به يك اشكال) مفسر معروف فخر رازى در اينجا ايرادى مطرح كرده ودر پاسخ آن مانده است وآن اينكه مى گويد، شيعه به گفته معروف پيامبر (صلی الله علیه و آله) به على (علیه السلام)

«انت منى بمنزلة هارون من موسى» (تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى) براى ولايت على (علیه السلام) استدلال كرده اند، در حالى كه هارون در برابر انبوه عظيم بت پرستان هرگز به خود اجازه تقيه نداد وبا صراحت مردم را به پيروى خود وترك متابعت ديگران دعوت نمود. اگر براستى امت محمد (صلی الله علیه و آله) بعد از رحلت او راه خطا پيمودند بر على (علیه السلام) واجب بود كه همان برنامه هارون را عملى كند، بر فراز منبر برود وبدون هيچگونه ترس وتقيه فَاتَّبِعُونِى وَأَطِيعُوا أَمْرِى بگويد، چون چنين كارى را نكرد ما مى فهميم كه راه ورسم امت در آن زمان حق وصواب بوده است.(2)

ولى گويا فخر رازى از اين نكته اساسى در اين زمينه غفلت كرده است. اينكه مى گويد على (علیه السلام) چيزى در زمينه خلافت بلافصلى خود اظهار نداشت اشتباه است، زيرا ما مدارك فراوانى در دست داريم كه امام در موارد مختلف اين موضوع را بيان فرمود، گاهى صريح وگاه در پرده، در كتاب نهج البلاغه فرازهاى مختلفى به چشم مى خورد مانند خطبه شقشقيه (خطبه سوم وخطبه 87 وخطبه 97 وخطبه 94 وخطبه 154 وخطبه 147 كه همگى در اين زمينه سخن مى گويد.(3)

2. با حضور رهبر در جامعه، از دشمنان كارى ساخته نيست. منحرفان، از غيبت ونبود رهبر الهى سوء استفاده مى كنند. مِنْ بَعْدِكَ .(4)

ص: 64


1- . نمونه ج 13 ص 272.
2- . تفسير كبير ج 22 ص 106.
3- . نمونه ج 13 ص 278.
4- . همان.

3. تخلّف از وصىّ ونماينده پيامبر، تخلّف از خود اوست. فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِى (تخلّف از پيروى هارون، تخلّف از موسى مى باشد.)(1)

4. گناهكاران براى فرار از مجازات، به بهانه هايى چون اجبار واكراه وفشار خارجى پناه مى برند. ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا.(2)

5. مسئله گمراه كردن سامرى مردم را كه در آيه 85 طه مطرح شده وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُ در سوره بقره آيه 51 بيان شده است كه مسئله گوساله پرستى است: وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ .

ص: 65


1- . نور ج 7 ص 377.
2- . همان ص 378.

آیه 91-98

اشاره

قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفينَ حَتّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى (91) قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْري (93) قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي إِنّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي (94) قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي (96) قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْمًا (98)

ترجمه

ولى آنها گفتند:) ما همچنان گرد آن مى گرديم (وبه پرستش گوساله ادامه مى دهيم) تا موسى به سوى ما بازگردد!) * (موسى) گفت: «اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند... * از من پيروى نكردى ؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودى ؟!» * (هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! [= اى برادر!] ريش وسر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى وسفارش مرا به كار نبستى!» * (موسى رو به سامرى كرد و) گفت: «تو چرا اين كار را كردى، اى سامرى ؟!» * گفت: «من چيزى ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتى از آثار رسول (وفرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم واينچنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد!» * (موسى) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگوئى «با من تماس نگير!» وتو ميعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلّف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى كردى! وببين ما آن را نخست مى سوزانيم؛ سپس ذرّات آن را به دريا مى پاشيم! * معبود شما تنها خداوندى است كه جز او معبودى نيست؛ وعلم او همه چيز را فرا گرفته است!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مؤاخذه موسى از برادرش هارون پيرامون گوساله پرستى مردم، پاسخ هارون به موسى. سئوال موسى از سامرى درباره منحرف كردن مردم وپاسخ او درباره تسويل نفس. قاطعيت موسى در برابر گوساله پرستى

ص: 66

ومنهدم ساختن آن ومعرفى خداوند به عنوان معبود يگانه.

ب. آيات مورد بحث نخست گفتگوى موسى (علیه السلام) را با برادرش هارون (علیه السلام) وسپس با سامرى را منعكس مى كند.

نخست رو به برادرش هارون كرده گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه مشاهده كردى اين قوم گمراه شدند، از من پيروى ننمودى ؟! قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ .

مگر هنگامى كه مى خواستم به ميعادگاه بروم نگفتم جانشين من باش ودر ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز وراه مفسدان را در پيش مگير. تو چرا با اين بت پرستان به مبارزه برنخاستى ؟ بنابراين منظور از جمله أَلَّا تَتَّبِعَنِ اين است كه چرا از روش وسنت من در شدت عمل نسبت به بت پرستى پيروى نكردى. سپس موسى اضافه كرد: آيا تو در برابر فرمان من عصيان كردى ؟! أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِى. موسى با شدت وعصبانيت هر چه تمام تر اين سخنان را با برادرش مى گفت وبر او فرياد مى زد، در حالى كه ريش وسر او را گرفته بود ومى كشيد.

هارون كه ناراحتى شديد برادر را ديد، براى اينكه او را بر سر لطف آورد واز التهاب او بكاهد وضمناً عذر موجه خويش را در اين ماجرا بيان كند گفت: فرزند مادرم! ريش وسر مرا مگير، من فكر كردم كه اگر به مبارزه برخيزم ودرگيرى پيدا كنم تفرقه شديدى در ميان بنى اسرائيل مى افتد.(1)

ج. قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِى وَلا بِرَأْسِى... كلمه ا بْنَ أُمَّ در اصل «يا بن امى» بوده واين تعبيرى است كه براى به رحم آوردن طرف براى تحريك كردن ورأفت او آورده مى شود، هارون آن را گفت تا شايد غضب موسى را فرو بنشاند واز اينكه گفت: سر وريش مرا مگير، معلوم مى شود كه موسى از شدت غضب سر وريش هارون را گرفت واو را مى كشاند، هم چنان كه قرآن كريم در جاى ديگر نيز فرموده: وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ (اعراف، 150).(2)

د. راغب در مفردات مى گويد: «بصر» نام عضوى است كه مى بيند ودر قرآن در مواردى استعمال شده مانند كَلَمْحِ الْبَصَرِ و إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ ودر نيرويى كه در باصره هست

ص: 67


1- . نمونه ج 13 ص 282.
2- . الميزان ج 14 ص 270 - اطيب البيان ج 9 ص 90.

ونيز در نيروى دراكه قلب استعمال مى شود، مانند آيه شريفه فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ونيز آيه شريفه ما زاغَ الْبَصَرُ وَما طَغى وجمع «بصر»، «الأبصار» وجمع «بصيرة»، «بصائر» مى آيد، مانند آيه شريفه فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلا أَبْصارُهُمْ وهرگز به عضو بينايى، بصيرت نمى گويند.(1)

ه -. كلمه «رسول» به معناى كسى است كه حامل پيامى باشد ودر قرآن كريم، هم بر رسول بشرى كه حامل رسالت خدا به سوى خلق است اطلاق مى شود وهم بر جبرئيل كه حامل وحى الهى است، هم چنان كه فرموده: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (الحاقه، 40) وهم همه ملائكه، رسل خوانده شده اند مانند آيه بَلى وَرُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (زخرف، 80) ونيز مانند: جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِى أَجْنِحَةٍ (فاطر، 1).(2)

و. بيشتر مفسرين بر طبق روايات وارده در اين داستان گفته اند: سامرى جبرئيل را در هنگامى كه به موسى (علیه السلام) نازل مى شد، تا به او وحى برساند ديد ويا ديد كه بر اسبى بهشتى سوار است ونازل شد تا فرعون ولشكريانش را براى غرق شدن به دريا راهنمايى كند، در آن موقع مشتى از خاك زير پاى اسب او يا زير پاى خود جبرئيل برداشته، با خود نگه داشت.

و از خاصيت هاى اين خاك اين بوده كه به هر چيز مى ريختند جان مى گرفت وزنده مى شد، سامرى خاك را هم چنان داشت، تا روزى كه آن گوساله را ساخت وخاك را در آن ريخت ودر دم جان گرفت وحركت كرد وبه صدا در آمد.

پس مراد از اينكه فرمود: بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا به من چيزى ديدم كه مردم نديدند، ديدن جبرئيل است در هنگامى كه يا پياده ويا سواره نازل مى شد، خلاصه مفادش اين است كه من او را شناختم ومردم نشناختند ومراد از اينكه گفت: فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها اين است كه من مشتى از خاك زير پاى جبرئيل ويا خاك زير پاى اسب جبرئيل گرفتم ومقصود از «رسول» جبرئيل است ومراد از «نبذتها» اين است كه آن را بر طلاهايى كه آب كرده وبه صورت گوساله در آورده بودم ريختم، زنده شد وصداى گوساله در آورد.

و بزرگترين اشكالى كه به اين روايات وارد مى شود اين است كه مخالف با ظاهر كتاب

ص: 68


1- . الميزان ج 14 ص 271.
2- . الميزان ج 14 ص 272.

است، براى اينكه كلام خداى تعالى تصريح دارد بر اينكه گوساله مذكور جسدى بوده كه صداى گوساله داشته وكلمه جسد به معناى جثه اى است كه روح نداشته باشد وبر جسم جاندار وزنده اطلاق نمى شود.(1)

فخر رازى گويد: وجه ديگر آن است كه منظور از رسول خود حضرت موسى است كه سامرى مقدارى از سنت وسيره او بهره برده وبعد از اين طريق سوء استفاده كرده ومردم را گمراه كرده است.(2)

ز. پرسش: موسى (علیه السلام) وهارون (علیه السلام) بدون شك هر دو پيامبر بودند ومعصوم، اين جر وبحث وعتاب وخطاب شديد، از ناحيه موسى ودفاعى كه هارون از خودش مى كند چگونه قابل توجيه است ؟

پاسخ: موسى يقين داشت برادرش بى گناه است، اما با اين عمل دو مطلب را مى خواست اثبات كند: نخست به بنى اسرائيل بفهماند كه گناه بسيار عظيمى مرتكب شده اند، ديگر اينكه بى گناهى هارون با توضيحاتى كه مى دهد بر همگان ثابت شود وبعداً او را متهم به مسامحه در اداء رسالتش نمى كنند علاوه از عذر او سوال مى كنند كه سبب اين كار چه بوده است لذا مى گويد: چه مانعى داشتى وهارون پاسخ مى دهد: ترسيدم ميان اين افراد تفرقه حاصل شود.(3)

ح. روشن است كه پاسخ وعذر سامرى در برابر سؤال موسى (علیه السلام) به هيچوجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محكوميت او را در اين دادگاه صادر كرد وسه دستور درباره او وگوساله اش داد:

نخست اينكه به او گفت: بايد از ميان مردم دور شوى با كسى تماس نگيرى وبهره تو در باقيمانده عمرت اين است كه هر كس به تو نزديك مى شود خواهى گفت: با من تماس نگير! قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِى الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ .

مجازات دوم سامرى اين بود كه موسى (علیه السلام) كيفر او را در قيامت به او گوشزد كرد وگفت تو وعده گاهى در پيش دارى - وعده عذاب دردناك الهى - كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد؛ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ .

ص: 69


1- . الميزان ج 14 ص 273.
2- . تفسير كبير ج 22 ص 110.
3- . الميزان ج 14 ص 284 - اطيب البيان ج 9 ص 87.

سومين برنامه اين بود كه موسى به سامرى گفت: به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مى كردى نگاه كن وببين ما آن را مى سوزانيم وسپس ذرات آن را به دريا مى پاشيم (تا براى هميشه محو ونابود گردد) وَانْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِى ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِى الْيَمِّ نَسْفاً.(1)

ط. بعضى از مفسران گفته اند كه جمله «لا مِساس» اشاره به يكى از قوانين جزائى شريعت موسى (علیه السلام) است كه درباره بعضى افراد كه گناه سنگينى داشتند صادر مى شد، آن فرد به منزله موجودى كه از نظر پليد ونجس وناپاك بود درمى آمد، احدى با او تماس نمى گرفت واو هم حق نداشت با كسى تماس بگيرد.(2)

بعضى از مفسران نيز گفته اند كه بعد از ثبوت جرم وخطاى بزرگ سامرى موسى درباره او نفرين كرد وخداوند او را به بيمارى مرموزى مبتلا ساخت كه تا زنده بود كسى نمى توانست با او تماس بگيرد واگر كسى تماس مى گرفت، گرفتار بيمارى مى شد.

يا اينكه سامرى گرفتار يك نوع بيمارى روانى به صورت وسواس شديد ووحشت از هر انسانى شد، به طورى كه هر كس نزديك او مى شد فرياد مى زد لامِساسَ (با من تماس نگيريد(3)».(4)

برخى گفته اند اگر سامرى با مردم تماس مى گرفت بر آنها تب عارض مى شد از اين جهت لازم بود با او معاشرت نكنند.(5)

نكته ها

1. آيا ريختن اين همه طلا به دريا، اسراف محسوب نمى شود؟

پاسخ اينكه: گاهى براى يك هدف عالى ومهم تر مانند كوبيدن فكر بت پرستى لازم مى شود كه با بتى اين چنين معامله شود مبادا ماده فساد در ميان مردم بماند وباز هم براى بعضى وسوسه انگيز باشد. بعبارت روشن تر اگر موسى (علیه السلام) طلاهايى كه در ساختن گوساله به

ص: 70


1- . نمونه ج 13 ص 287.
2- . تفسير فى ظلال ج 5 ص 494.
3- . جامع الاحكام ج 6 ص 281.
4- . نمونه ج 13 ص 287.
5- . اطيب البيان ج 9 ص 91.

كار رفته بود، باقى مى گذارد ويا فى المثل در ميان مردم تقسيم مى كرد، باز ممكن بود روزى افراد جاهل ونادان به نظر قداست به آن نگاه كنند وخاطره گوساله پرستى از نو در آنها زنده شود، در اينجا مى بايست اين ماده گرانقيمت را فداى حفظ اعتقاد مردم نمود.(1)

2. هنگامى كه حضرت موسى (علیه السلام) از كوه طور بازگشت وقوم خود را منحرف ديد، سه گروه را زير سؤال برد: الف: مردم يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ ، ب: هارون (علیه السلام) يا هارُونُ ما مَنَعَكَ ...، ج: سامرى فَما خَطْبُكَ يا سامِرِىُّ .

3. وظيفه رهبر وپيروانش هنگام بروز بدعت، فرياد واتمام حجّت است؛ وَلَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ .

4. يادآورى لطف ورحمت الهى مى تواند زمينه ى ارشاد وتوبه را براى انسان ها فراهم نمايد؛ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ .

به گفته ى تفسير أطيب البيان، چون هارون (علیه السلام) پيامبر ومعصوم است وبه وظيفه ى نهى از منكر خود نيز عمل كرده است، مى توان مؤاخذه موسى (علیه السلام) را به اصطلاح يك جنگ زرگرى دانست كه به در مى گويد تا ديوار بشنود. به هارون مى گويد كه مردم حساب كار خود را بكنند.(2)

در تفسير صافى به نقل از امام صادق (علیه السلام) آمده است كه توبيخ موسى (علیه السلام) براى آن بود كه چرا هارون (علیه السلام) به محض ديدن آن وضع، آن را فوراً به موسى اطلاع نداد.

5. براى خاموش كردن غضب ديگران، از كلمات عاطفى استفاده كنيم؛ يا بْنَ أُمَّ .

6. در كتاب «احتجاج طبرسى» آمده است كه وقتى حضرت على (علیه السلام) بصره را فتح كرد، مردم دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند، چشم حضرت در ميان مردم به حسن بصرى افتاد كه چيزى را يادداشت مى كرد.

امام (علیه السلام) با صداى بلند او را مخاطب قرار داده وفرمودند: چه مى كنى ؟ عرض كرد سخنان شما را مى نويسم تا براى ديگران بازگو نمايم. امام (علیه السلام) فرمودند: آگاه باشيد كه هر قوم وجمعيتى يك سامرى دارد وتو اى حسن! سامرى اين امّت هستى، تو از من آثار رسول خدا را مى گيرى وبا هواى نفس وتفسير به رأى خودت، مكتب تازه اى مى سازى ومردم را به آن فرا مى خوانى.

ص: 71


1- . نمونه ج 13 ص 289.
2- . نور ج 7، ص 381، 382.

7. گاهى منحرفين، دريافت هايى دارند كه متدينين از آن بى خبرند؛ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا.

8. سردمداران باطل براى انحراف مردم، حتّى از مقدّسات نيز سوء استفاده مى كنند. مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ (سياستِ مذهب عليه مذهب).(1)

امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: كه حضرت موسى (علیه السلام) قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرف نظر نما، از اين روى موسى (علیه السلام) با جمله فَاذْهَبْ او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.(2)

9. مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست؛ فَاذْهَبْ .(3)

10. هر گاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد؛ إِنَّما إِلهُكُمُ اللهُ .(4)

ص: 72


1- . نور ج 7 ص 384-382
2- . مجمع البيان ج 47/7 - نور ج 7 ص 385.
3- . نور ج 7 ص 386.
4- . همان ص 387.

آیه 99-104

اشاره

كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنّا ذِكْرًا (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْرًا (100) خالِدينَ فيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101) يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ عَشْرًا (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَريقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ يَوْمًا (104)

ترجمه

اين گونه بخشى از اخبار پيشين را براى تو بازگو مى كنيم؛ وما از نزد خود، ذكر (وقرآنى) به تو داديم! * هر كس از آن روى گردان شود، روز قيامت بار سنگينى (از گناه ومسؤوليت) بر دوش خواهد داشت! * در حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند؛ وبد بارى است براى آنها در روز قيامت! * همان روزى كه در «صور» دميده مى شود؛ ومجرمان را با بدنهاى كبود، در آن روز جمع مى كنيم! * آنها آهسته با هم گفتگو مى كنند؛ (بعضى مى گويند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقّف كرديد! (ونمى دانند چقدر طولانى بوده است!) * ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم، هنگامى كه نيكوروش ترين آنها مى گويد: «شما تنها يك روز درنگ كرديد!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: حكايت اخبار گذشته بر موسى واعطاى تورات به او. پيامد اعراض از كتاب آسمانى (تورات) حشر گنه كاران با چشمهاى فاقد بينايى وسخن گفتن آهسته آنها پيرامون ماندن در دنيا.

ب. در آيات گذشته كه پيرامون تاريخ پر ماجراى موسى وبنى اسرائيل وفرعونيان وسامرى سخن مى گفت، يك نتيجه گيرى كلى نيز قرآن روى آن مى نمايد ومى گويد: اينچنين اخبار گذشته را براى تو يكى بعد از ديگرى بازگو مى كنيم كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ . سپس اضافه مى كند: ما از ناحيه خود قرآنى به تو داديم وَقَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً. قرآنى كه مملو است از درسهاى عبرت، دلائل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان ومسائل بيداركننده آيندگان.

به همين جهت آيه بعد از كسانى سخن مى گويد كه حقايق قرآن ودرسهاى عبرت تاريخ

ص: 73

را فراموش كنند، مى گويد: كسى كه از قرآن روى بگرداند در قيامت بار سنگينى از گناه ومسئوليت بر دوش خواهد كشيد مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْرا. سپس اضافه مى كند: آنها در ميان اين اعمالشان جاودانه خواهند ماند خالِدِينَ فِيهِ واين بار سنگين گناه، بد بارى است براى آنها در روز قيامت؛ وَساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلًا.

جالب توجه اينكه: ضمير «فيه» در اين آيه به «وزر» باز مى گردد يعنى آنها در همان وزر ومسئوليت وبار سنگينشان، هميشه خواهند ماند.

سپس به توصيف روز قيامت وآغاز آن پرداخته چنين مى گويد: همان روزى كه در صور دميده مى شود وگنهكاران را با بدنهاى كبود وتيره در آن روز جمع مى كنيم يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً.

كلمه «زرق» جمع «ازرق» است كه به معناى كبود است كه يكى از رنگها است واز فراء نقل شده كه گفته است: مراد از زرق كور بودن ايشان است چون چشم وقتى بينائيش از بين مى رود كبود مى شود واين معناى خوبى است وآيه وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً (اسراء: 97) آن را تاييد مى كند.(1)

در اين حال مجرمان در ميان خود، درباره مقدار توقفشان در عالم برزخ آهسته به گفتگوى مى پردازند، بعضى مى گويند: شما تنها ده شب (يا ده شبانه روز) در عالم برزخ بوديد يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً.(2)

سپس اضافه مى كند ما به آنچه مى گويند كاملا آگاهيم نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ . خواه آهسته بگويند يا بلند ودر اين هنگام كسى كه از همه آنها راه وروشى بهتر وعقل ودرايتى بيشتر دارد مى گويد تنها شما يك روز درنگ كرديد! إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً.(3)

د. نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً؛ اگر گوينده اين حرف را معتدل وراستگوترين مردم دانسته، براى اين است كه ماندن محدود در دنيا وعمر ناچيز آن در قبال ماندن تا ابد وعمر جاودانه قابل مقايسه نيست واصلا قدر واندازه اى ندارد، پس اگر كسى آن را يك روز بداند نسبت به كسانى كه ده روز دانسته اند به واقع نزديك تر وراستگوتر است.

ص: 74


1- . مجمع البيان ج 7 w48 - الميزان ج 14 ص 293 - تفسير كبير ج 22 ص 114 - فتح القدير ج 3 ص 386.
2- . نمونه ج 13 ص 298.
3- . همان ص 294.

نكته ها

پيامبر واجد علم لدنى

آياتى از قرآن دلالت بر علم لدنى پيامبر اكرم دارد از جمله:

1. وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ (النمل، 6)

2. كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (طه، 99)

3. از آيه شريفه:... وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ (طه، 114) نيز استفاده مى شود كه پيامبر مجموعه آيات قرآن را مى دانسته وان را پيش خوانى مى كرده است واين خود دليل روشنى است بر اينكه قرآن كريم دو بار بر آن حضرت نازل شده است يك بار به صورت دفعى در شب قدر ويك بار به صورت تدريجى در مدت 23 سال.

4. اگر «وزر» را نكره وبدون الف ولام آورد براى اين بود كه بزرگى خطر آن را برساند ومعناى آيه اين است كه: كسى كه از ذكر (قرآن) اعراض كند او در روز قيامت ثقلى بسيار عظيم الخطر وصاحب اثرى تلخ را حمل خواهد كرد. در اين آيه گناه را از آن جهت كه قائم به ايشان است تشبيه به ثقلى كرد كه آدمى با همه سنگينى ومشقت كه دارد به دوش خود بكشد آن وقت به طور استعاره همان گناه را وزر وسنگينى ناميد.

5. آيه شريفه مورد بحث از روشن ترين آيات قرآنى است در اينكه دلالت مى كند بر تجسم اعمال واينكه آدمى در قيامت با عمل خودش معذب مى شود وهمواره وجاودانه با آن است.(1)

6. قرآن ياد ويادآور مهمّى است. («ذِكْراً» با تنوين نشانه ى عظمت است.)(2)

7. در قرآن مجيد به دو نفخه اشاره شده است كه در نفخه ى اوّل، همه موجودات مى ميرند ودر نفخه ى دوّم انسان ها براى حساب زنده مى شوند. وَنُفِخَ فِى الصُّورِ، فَصَعِقَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَمَنْ فِى الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللهُ ، ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (زمر: 68) ومنظور از يُنْفَخُ فِى الصُّورِ در اين آيه، به قرينه جمله ى وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ ، نفخه ى دوّم در روز قيامت است.(3)

ص: 75


1- . الميزان ج 14 ص 294-292.
2- . نور ج 7 ص 388.
3- . نور ج 7 ص 389.

آیه 105-112

اشاره

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبّي نَسْفًا (105) فَيَذَرُها قاعًا صَفْصَفًا (106) لا تَرى فيها عِوَجًا وَ لا أَمْتًا (107) يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ اْلأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاّ هَمْسًا (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِهِ عِلْمًا (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْمًا وَ لا هَضْمًا (112)

ترجمه

و از تو درباره كوه ها سؤال مى كنند؛ بگو: «پروردگارم آنها را (متلاشى كرده) برباد مى دهد! * سپس زمين را صاف وهموار وبى آب وگياه رها مى سازد... * به گونه اى كه در آن، هيچ پستى وبلندى نمى بينى!» * در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده وقدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (وهمگى از قبرها برمى خيزند)؛ وهمه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مى شود؛ وجز صداى آهسته چيزى نمى شنوى! * در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمى بخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده وبه گفتار او راضى است. * آنچه را پيش رو دارند وآنچه را (در دنيا) پشت سرگذاشته اند مى داند؛ ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند! * و (در آن روز) همه چهره ها در برابر خداوند حى قيوم، خاضع مى شود؛ ومأيوس (وزيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد! * (امّا) آن كس كه كارهاى شايسته انجام دهد، در حالى كه مؤمن باشد، نه از ظلمى مى ترسد ونه از نقصان حقش.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پرسش كفار از پيامبر پيرامون كوهها در قيامت وپاسخ خداوند متعال. روز قيامت روز خشوع صداها در برابر خداوند رحمان. حق شفاعت براى افراد خاص. آگاهى خداوند از اوضاع مجرمان. درمانده شدن چهره ها در قيامت براى خداوند وناكام ماندن ستمگران. عدم ترس براى مؤمنان صالح.

ب. از نخستين آيه چنين برمى آيد كه مردم از پيامبر (صلی الله علیه و آله) درباره سرنوشت كوه ها به هنگام

ص: 76

پايان گرفتن دنيا سؤال كرده بودند، شايد از اين جهت كه باور نمى كردند، چنين موجودات با عظمتى كه ريشه هاى آن در اعماق زمين فرو رفته وسر به آسمان كشيده قابل تزلزل بوده باشدو تازه اگر بخواهد از جا كنده شود كدام باد وطوفان است كه چنين قدرتى دارد. لذا مى گويد: از تو درباره كوه ها سؤال مى كنند وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ . در پاسخ: بگو پروردگار من آنها را از هم متلاشى وتبديل به سنگريزه كرده سپس بر باد مى دهد! فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّى نَسْفاً.(1)

ج. يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ لا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً. در اين آيه كه مى فرمايد: «عوج ندارد» دو احتمال هست يكى اينكه مربوط به پيروى داعى باشد ودر نتيجه لاعِوَجَ لَهُ حال از ضمير جمع وعامل آن «يتبعون» باشد كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود كه، مردم در آن روز جز پيروى محض چاره اى ندارند، نه مى توانند كمترين توقفى كنند ونه كمترين استنكاف وتنبلى ومسامحه اى، براى اينكه همه اينها فرع توانستن است وآن روز نه تنها مردم توانايى ندارند بلكه توهم آن را هم نمى كنند چون آن روز به عيان مى بينند كه ملك وقدرت تنها از خداى سبحان است وكسى شريك او نيست هم چنان كه فرمود: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (مومنون: 16) ونيز فرموده: وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً. (بقره: 165)

احتمال دوم اينكه متعلق به داعى باشد آن وقت معناى آيه اين مى شود كه: داعى روز قيامت احدى را ترك نمى كند مگر آنكه بدون استثناء دعوت مى كند وخلاصه درباره احدى دچار اشتباه وفراموشى نگشته در دعوت هيچ كس سهل انگارى نمى كند.

و ليكن تعقيب جمله به جمله وَخَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ ... با احتمال اول مناسب تر است براى اينكه اگر كسى را دعوت ويا احضار كنند وقتى صدايش بلند مى شود كه در مقام تمرد واستكبار از اطاعت وپيروى باشد.(2)

در حديثى امام كاظم (علیه السلام) مى فرمايد منظور از داعى اميرالمومنين است.(3)

د. آن روز سخن گفتن منوط به اجازه است، هم چنان كه مى فرمايد: يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ

ص: 77


1- . نمونه ج 13 ص 301.
2- . الميزان ج 14 ص 295.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 99.

إِلَّا بِإِذْنِهِ (هود: 105) ونيز مى فرمايد: لايَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقالَ صَواباً. (نباء، 38) اما اينكه فرمود: وَرَضِىَ لَهُ قَوْلًا معنايش اين است كه قول او آميخته با چيزى كه مايه سخط خدا است از قبيل خطا وخطيئه نباشد، چون اطلاق جمله اقتضا دارد به عموم حمل شود وچنين كلامى جز از كسى كه خدا سريره اش را خالص از خطاى در اعتقاد وخطيئه در عمل كرده باشد نمى تواند سر زند.(1)

ه -. وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَيُّومِ كلمه فعل ماضى مؤنث از ماده «عنوة» است و «عنوة» به معناى ذلت در قبال قهر قاهر است وحالتى است كه در قيامت هر موجودى در برابر خداى سبحان ودر قبال ظهور سلطنت الهى او به خود مى گيرد، هم چنان كه فرمود: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (مومنون، 16) وبه حكم اين آيه در آن روز هيچ چيز مالك چيزى نيست ومالك نبودنش به تمام معناى كلمه است وهمين خود ذلت ومسكنت على الاطلاق است واگر «عنوة» وذلت را به وجوه نسبت داده، از اين باب بوده كه وجوه اولين عضوى است كه آثار ذلت در آن نمودار مى شود ولازمه اين «عنوة» اين است كه نتواند مانع حكم خدا ونفوذ آن در خلق گردد وميان اراده خدا وايشان حائل شود، پس هر اراده اى كه درباره ايشان بكند ممضى ونافذ است.(2)

و. از آنجا كه ممكن است بعضى گرفتار اين اشتباه شوند كه ممكن است غرق گناه باشند وبه وسيله شفيعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مى كند: در آن روز شفاعت هيچكس سودى نمى دهد مگر كسانى كه خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده واز گفتار آنها در اين زمينه راضى است يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلًا. اشاره به اينكه: شفاعت در آنجا بى حساب نيست، بلكه برنامه دقيقى دارد هم در مورد شفاعت كننده وهم در مورد شفاعت شونده وتا استحقاق وشايستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد، شفاعت معنى ندارد.(3)

ز. در مورد تفاوت ظلم وهضم، بعضى از مفسران گفته اند ظلم اشاره به اين است كه آنها در آن دادگاه عدل هرگز از اين بيم ندارند كه ستمى بر آنها بشود وبه خاطر گناهى كه انجام

ص: 78


1- . الميزان ج 14 ص 296.
2- . الميزان ج 14 ص 297.
3- . الميزان ج 14 ص 304.

نداده اند مؤاخذه گردند وهضم اشاره به آن است كه از نقصان ثوابشان نيز وحشتى ندارند، چرا كه مى دانند پاداش آنها بى كم وكاست داده مى شود.

بعضى ديگر احتمال داده اند كه اولى اشاره به آن است از نابود شدن كل حسناتشان بيم ندارند ودومى اشاره به آنست كه حتى از نقصان مقدار كمى از آن نيز وحشتى به خود راه نمى دهند، چرا كه حساب الهى دقيق است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين مؤمنان صالح احتمالا لغزش هايى نيز داشته اند، يقين دارند اين لغزشها را بيش از آنچه هست درباره آنها نمى نويسند واز ثواب اعمال صالحشان نيز چيزى نمى كاهند.

نكته ها

1. متلاشى كردن كوه ها وبه وجود آوردن قيامت، جلوه اى از ربوبيت خداست؛ يَنْسِفُها رَبِّى نَسْفاً.(1)

2. مراحل رستاخيز در آيات 102-112 به يك سلسله از حوادث كه در آستانه رستاخيز وبعد از آن تحقق مى يابد اشاره شده است:

مردگان به حيات بازمى گردند يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ.

گنهكاران جمع ومحشور مى شوند نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ .

كوه هاى زمين متلاشى وسپس همه جا پراكنده مى شوند وصفحه زمين صاف وكاملا مستوى مى گردد يَنْسِفُها رَبِّى نَسْفاً.

همگان به فرمان دعوت كننده الهى گوش فرا مى دهند وهمه صداها خاموش وآهسته مى گردد يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِىَ ....

در آن روز شفاعت بى اذن خدا مؤثر نيست يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ ....

خداوند با علم بى پايانش همه را براى حساب آماده مى كند يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ ....

همگى دربرابر حكم او سر تسليم فرود مى آورند وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَيُّومِ .

ظالمان مايوس مى گردند؛ وَقَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً.

ص: 79


1- . نور ج 7 ص 391.

و مؤمنان به لطف پروردگار اميدوار وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ ....(1)

3. اگر در ميان همه اسماء خدا دو اسم «حى» و «قيوم» انتخاب شد، بدين جهت بوده كه مورد كلام مردگانى هستند كه بار دوم زنده شدند ووقتى زنده شدند كه تمامى آن اسباب ووسايل كه در دنيا در اختيارشان بود از كف داده اند ودر چنين مورد وظرفى، مناسب همان حيات مطلقه وقيمومت او نسبت به هر چيز است.(2)

4. از مجموع آيات قرآن در مورد سرنوشت كوه ها چنين استفاده مى شود كه آنها در آستانه رستاخيز مراحل مختلفى را طى مى كنند:

نخست به لرزه در مى آيند يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبالُ . (مزمل: 14)

سپس به حركت درمى آيند وَتَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً (طور، 10) در سومين مرحله از هم متلاشى مى شوند وبه صورت انبوهى از شن درمى آيند وَكانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلًا. (مزمل: 14)

و در آخرين مرحله آن چنان طوفان وباد آنها را از جا حركت مى دهد ودر فضا مى پاشد كه همچون پشمهاى زده شده به نظر مى رسد وَتَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (قارعه، 5).(3)

5. قيامت، روز تجلّى وظهور رحمانيت خداوند است ورحمانيت او، اميد وملجأ تمام مردم است. خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ .(4)

6. وعنت الوجوه الوجوه جمع با الف ولام مفيد عموم است، يعنى تمام وجوه ممكنات در پيشگاه الهى خاضع وذليل هستند.(5)

7. بسيارى از ظلم ها را مى توان در دنيا با توبه وعذرخواهى از مردم، جبران ومحو كرد، بدبخت آن كه ظلم خود را تا قيامت حمل كند. خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً.(6)

8. تعبير به مِنَ الصَّالِحاتِ اشاره به اين است كه اگر نتوانند همه اعمال صالح را انجام

ص: 80


1- . الميزان 298/14 - نمونه ج 13 ص 308.
2- . الميزان ج 14 ص 297.
3- . نمونه ج 13 ص 302 - فتح القدير 386/3.
4- . نور 7 ص 391.
5- . اطيب البيان ج 103/9.
6- . نور ج 7 ص 394.

دهند لا اقل بخشى از آن را بجا مى آورند، چرا كه ايمان بدون عمل صالح، درختى است بى ميوه همان گونه كه عمل صالح بدون ايمان درختى است بى ريشه كه ممكن است چند روزى سر پا بماند اما سرانجام مى خشكد، به همين دليل بعد از ذكر عمل صالح در آيه فوق، قيد «و هو مؤمن» آمده است.(1)

9. در قيامت، نه اصل عمل وپاداش از بين مى رود تا ظلمى صورت گيرد فَلا يَخافُ ظُلْماً ونه آنكه از پاداش كم گذاشته مى شود. وَلا هَضْماً.(2)

10. مومنان صالح مطمئن باشند كه در قيامت در كمال امنيت هستند وهيچ نوع ظلمى به آنها نمى شود، نكره در سياق نفى مفيد عموم است فلا يخاف ظلما.

11. عوامل محروميت از خير

آلوده ساختن نفس به گناه؛ قد أفلح من زكّاها * وقد خاب من دسّاها. (شمس 9-10)

زورگويى ولجاجت؛ وخاب كلّ جبّارٍ عنيدٍ. (ابراهيم، 15)

افترا ودروغگويى؛ وقد خاب من افترى. (طه، 61)

ظلم وستم؛ وقد خاب من حمل ظلماً. (طه، 111)

تذكر: روشن است كه منشأ اصلى محروميت از خير، آلوده ساختن نفس به گناه است وموارد ديگر مصاديق آن است.

ص: 81


1- . نمونه ج 13 ص 307.
2- . نور ج 7 ص 396.

آیه 113-114

اشاره

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا (113) فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْمًا (114)

ترجمه

و اين گونه آن را قرآنى عربى [= فصيح وگويا] نازل كرديم وانواع وعيدها وانذارها را در آن بازگو نموديم، شايد تقوا پيشه كنند؛ يا براى آنان تذكّرى پديد آورد! * پس بلندمرتبه است خداوندى كه سلطان حقّ است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود؛ وبگو: «پروردگارا! علم مرا افزون كن!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نزول قرآن با بيانى رسا وگوناگون بودن هشدارهاى آن به جهت ترس مردم يا ايجاد ياد حق در قلب آنان. بلند مرتبگى خداوند وفرمانرواى جهان هستى. شتاب نكردن در قرائت قرآن پيش از نزول وحى. تقاضاى علم زياد از خداوند.

ب. جمله لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً از نظر مطلب نظير جمله: لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى است چيزى كه هست در آن جمله، «ذكر» در برابر «خشيت» قرار گرفته بود ودر اين جمله ذكر در مقابل «تقوى» قرار گرفته واز همين جا روشن مى شود مراد از تقوى در اين جا پرهيز از عناد ولجاج با خدا است كه لازمه خوف وخشيت واحتمال ضرر است نه آن تقوايى كه مترتب بر ايمان است وعبارت است از عمل به طاعات واجتناب از سيئات ومراد از احداث ذكر براى آنان حصول تذكر است در ايشان ومعناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه ما اين چنين كتاب را خواندنى وعربى نازل كرديم ودر آن به عبارات گوناگون وعيدهايى به كار برديم تا شايد تقوى كنند ويا ذكرى برايشان حادث شود يعنى شايد احتمال خطرى در دلهايشان راه يابد.(1)

ج. آيه 114 از جمله مداركى است كه مضمون روايات را تاييد مى كند، كه: قرآن كريم دو

ص: 82


1- . الميزان ج 14 ص 299.

بار نازل شده، يك بار اول كه همه اش از اول تا به آخر دفعتا نازل شده است ويك بار هم آيه وچند روز يك بار ووجه تاييد آن اين است كه اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قبل از تمام شدن آيه ويا چند آيه اى كه مثلا الآن جبرئيل آورده، علمى به بقيه آن نمى داشت، معنا نداشت بفرمايد: قبل از تمام شدن وحيش در خواندنش عجله مكن، پس معلوم مى شود قبل از تمام شدن وحى هم آن جناب آيه را مى دانسته. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آيه اين است كه در خواندن قرآن براى اصحابت واملاى آن عجله مكن، بگذار معانى آن برايت معلوم بشود، بعدا املا كن تا بنويسندولى روشن است لفظ آيه هيچ ارتباطى با اين معنا ندارد.(1)

د. آيات فوق در واقع اشاره اى است به مجموع آنچه در آيات قبل پيرامون مسائل تربيتى مربوط به قيامت ووعد ووعيد آمده است. مى فرمايد: اين گونه ما آن را به صورت قرآنى عربى (فصيح وگويا) نازل كرديم وانواع تهديدها را به عبارات وبيانات مختلف بيان نموديم، شايد آنها تقوى پيشه كنند يا لااقل تذكرى براى آنها گردد ودرست به اين مى ماند كه انسان مطالب بيدار كننده وعبرت انگيزى براى ديگرى بگويد وبعد اضافه كند: اينچنين بايد پند داد.(2)

نكته ها

1. جهت اينكه مى فرمايد: فتعالى الله الملك الحق خداوند را به علو ورفعت ومالكيت حق توصيف مى كند، آن است كه بفهماند نزول قرآن براى كمال انسان است وخداوند متعال منزه از اين است كه به وسيله اطاعت بندگان كمال يابد.(3)

2. حتى در گرفتن وحى عجله مكن قطعاً كار پيامبر (صلی الله علیه و آله) به خاطر داشتن مقام عصمت از خطا واشتباه مصون بود ولى او بايد در همه چيز سرمشق والگوى مردم باشد تا مردم حساب كنند جايى كه براى دريافت وحى نبايد شتابزدگى به خرج داد تكليف بقيه كارها روشن است.(4)

3. در علم افزون طلب باش، از آنجا كه نهى از عجله به هنگام دريافت وحى ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه از كسب علم بيشتر، نهى شده بلافاصله با جمله قُلْ رَبِّ زِدْنِى

ص: 83


1- . همان ص 300 - اطيب البيان ج 108/9.
2- . نمونه ج 13 ص 310.
3- . تفسير كبير ج 22 ص 121.
4- . نمونه ج 13 ص 313.

عِلْما بگو پروردگارا علم مرا زياد كن، جلو اين پندار گرفته شده است، يعنى شتابزدگى درست نيست ولى تلاش براى افزايش علم لازم است.(1)

4. خداوند، حضرت موسى (علیه السلام) را براى آموزش در اختيار حضرت خضر گذاشت، لذا موسى (علیه السلام) از او كسب اجازه كرد كه هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (كهف: 66) آيا اجازه مى دهى كه من همراه وپيرو تو باشم تا از آنچه آموخته اى به من نيز بياموزى ؟ امّا تعليم وآموزش پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را ذات مقدّس الهى بر عهده گرفت وبه او فرمود: قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن.(2)

5. علم را از عالم حقيقى طلب كنيم. رَبِّ زِدْنِى عِلْماً.

6. براى علم ودانش نهايتى نيست وفارغ التحصيل معنا ندارد. زِدْنِى عِلْماً.

علمى داراى ارزش واعتبار است كه همراه با فراگيرى آن، ظرفيت انسان نيز زياد شود ورشد كند. زِدْنِى عِلْماً، نه، «زد علمى».

7. اگر چه خداوند مى تواند بدون دعا هم لطف كند ولى از پيامبرش مى خواهد كه دعا نمايد. قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً.(3)

8. نشانه هاى علوّ همّت؛

يكى ازويژگى هاى بندگان خدا علوّ همت است ومهم ترين عامل تكامل انسان هاى ارزشمند، داشتن روحيه بلند همتى است. علوّ همت نشانه هايى دارد ازجمله:

درخواست افزون شدن علم ومعرفت؛ وقل ربّ زدنى علماً. (طه، 114)

در تحصيل ايمان؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ . (نساء، 136)

در جهاد در راه خدا؛ وَجَاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ . (حج، 78)

در ياد خدا؛ فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً. (بقره، 200)

در انفاق؛ لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ . (آل عمران، 92)

سبقت ورزيدن در انفاق وجهاد پيش از پيروزى؛ لايستوى منكم من انفق قبل الفتح وقاتل. (حديد، 10)

ص: 84


1- . همان ص 314.
2- . نور ج 7 ص 398.
3- . نور ج 7 ص 399.

درخواست پيشوايى براى پرهيزكاران؛ واجعلنا للمتّقين اماماً. (فرقان، 74)

تلاش وكوشش در راه خدا؛ والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا.... (عنكبوت، 69)

سرعت ورزيدن در كارهاى خوب؛ انّهم كانوا يسارعون فى الخيرات ويدعوننا رغباً ورهباً. (انبياء، 90)

طلب آمرزش براى برادران دينى؛ ربّنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالايمان. (حشر، 10)

عفو وبخشش از خطاى ديگران؛ والكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس واللّه يحب المحسنين. (آل عمران، 134)

حضرت يوسف از گناه برادران گذشت وفرمود: لاتثريب عليكم اليوم يغفر اللّه لكم وهو ارحم الراحمين. (يوسف، 92)

9. نظير آيه 114 طه وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً آيات 16 و 19 قيامت است: لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ

آیه 115-122

اشاره

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (115) وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْليسَ أَبى (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (117) إِنَّ لَكَ أَلاّ تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْرى (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فيها وَ لا تَضْحى (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (120) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى (122)

ترجمه

پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم؛ امّا او فراموش كرد؛ وعزم استوارى براى او نيافتيم! * وبه ياد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سرباز زد (وسجده نكرد)! * پس گفتيم: «اى آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بيرون كند؛ كه به زحمت ورنج خواهى افتاد! * (امّا تو در بهشت راحت هستى! ومزيتش) براى تو اين است كه در آن گرسنه وبرهنه

ص: 85

نخواهى شد؛ * ودر آن تشنه نمى شوى وحرارت آفتاب آزارت نمى دهد!» * ولى شيطان او را وسوسه كرد وگفت: «اى آدم! آيا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاويد وملكى بى زوال راهنمايى كنم ؟!» * سرانجام هر دو از آن خوردند، (ولباس بهشتيشان فرو ريخت،) وعورتشان آشكار گشت وبراى پوشاندن خود، (بعضى از) برگهاى (درختان) بهشتى را بر بدن خود قرار دادند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد واز پاداش او محروم شد! * سپس پروردگارش او را برگزيد وتوبه اش را پذيرفت وهدايتش نمود.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: فرمان الهى به سجده در برابر آدم وامتناع ابليس. هشدار خداوند به عداوت شيطان نسبت به آنان وپيامد بيرون آمدن از بهشت. وسوسه شيطان به آدم وحوا وتأثير پذيرى آنها. دستور به هبوط از بهشت به آدم وحوا وابليس.

ب. در آيات مورد بحث وآيات بعد، سخن از داستان آدم وحوا ومبارزه ودشمنى ابليس با آنان مى گويد. شايد اشاره به اين نكته كه مبارزه حق وباطل منحصر به امروز وديروز وموسى (علیه السلام) وفرعون نيست، از آغاز آفرينش آدم بوده وهم چنان ادامه دارد.(1)

ج. مراد از «عهد» وصيت وسفارش است وفرمان ها ودستورات را نيز از اين روى عهد وعهد نامه مى گويند.(2)

در اينكه منظور از اين عهد، كدام عهد است، بعضى گفته اند فرمان خدا دائر به نزديك نشدن به درخت ممنوع است وحضرت آدم فراموش كرد وبه درخت نزديك شد، چنانكه در آيه 19 اعراف بيان شده است: وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ روايات متعددى نيز اين تفسير را تاييد مى كند. در حالى كه بعضى از مفسران احتمالات ديگرى داده اند كه آنها را نيز شاخ وبرگ اين معنى مى توان شمرد، مانند اخطار خداوند به آدم كه شيطان دشمن سرسخت او است واز او نبايد پيروى كند.(3)

ص: 86


1- . نمونه ج 13 ص 317.
2- . الميزان ج 14 ص 306.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 52 - نمونه ج 13 ص 318 - تفسير كبير ج 22 ص 124 - فتح القدير ج 3 ص 389.

د. مراد از شقاوت تعب ورنج است، يعنى زنهار، چنين مكن وخود را به تعب نيفكن، چون زندگى در غير بهشت كه ناگزير همان زمين خواهد بود، زندگى آميخته با رنج وتعب است چون در آنجا احتياجات فراوان است وبراى رفع آن فعاليت بسيار لازم است، در آنجا احتياج به طعام ونوشيدنى ولباس ومسكن وغير آن هست.(1)

ه -. منظور از «عزم» در اينجا تصميم واراده محكمى است كه انسان را در برابر وسوسه هاى نيرومند شيطان حفظ كند. به هر حال بدون شك آدم، مرتكب گناهى نشد بلكه تنها ترك اولايى از او سر زد، يا به تعبير ديگر دوران سكونت آدم در بهشت دوران تكليف نبود، بلكه يك دوران آزمايشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنيا وپذيرش مسئوليت تكاليف بود، بخصوص اينكه نهى خداوند در اينجا جنبه ارشادى داشته، زيرا به او فرموده بود كه اگر از درخت ممنوع بخورى حتما گرفتار زحمت فراوان خواهى شد.

و. «وسوسه» در اصل به معنى صداى بسيار آهسته است، سپس به خطور مطالب بد وافكار بى اساس به ذهن گفته شده، اعم اينكه از درون خود انسان بجوشد ويا كسى از بيرون عامل آن شود.

نكته ها

1. از آيه 116 به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مى شود، آدمى كه مسجود فرشتگان بود ومورد احترام اين مخلوقات بزرگ پروردگار، ضمناً عداوت ابليس با او از نخستين گام آشكار مى گردد، كه او هرگز سر تعظيم در برابر عظمت آدم فرود نياورد.

2. در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه چرا خداوند نخست روى سخن را به هر دو يعنى آدم وحوا كرده وفرمود: فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ (شيطان شما دو نفر را از بهشت بيرون نكند) ولى نتيجه بيرون آمدن را به صورت مفرد در مورد آدم گفته، مى گويد: «فتشقى»: تو اى آدم به درد ورنج خواهى افتاد. اين اختلاف تعبير ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه درد ورنجها در درجه اول متوجه آدم بود وحتى او وظيفه داشت كه مشكلات همسرش حوا را نيز به دوش كشد وچنين بوده مسئوليت مردان از همان آغاز كار! يا اينكه: چون عهد وپيمان

ص: 87


1- . الميزان ج 14 ص 308.

از آغاز متوجه آدم بوده، نقطه پايان نيز متوجه او شده است.

3. در آيه 118 و 119 به چهار نياز اصلى وابتدايى انسان يعنى نياز به غذا وآب ولباس ومسكن (پوشش در مقابل آفتاب) اشاره شده است، تامين اين نيازمنديها در بهشت به خاطر وفور نعمت بوده است ودر واقع ذكر اين امور توضيحى است براى آنچه درجمله «فتشقى» (به زحمت خواهى افتاد) آمده است.

4. آيا آدم مرتكب معصيتى شد؟ پاسخ گاهى «امر ونهى» جنبه ارشادى دارد، همانند امر ونهى طبيب كه به بيمار دستور مى دهد فلان دوا را بخور واز فلان غذاى نامناسب پرهيز كن، شك نيست كه اگر بيمار مخالفت دستور طبيب كند تنها به خود ضرر مى زند چرا كه ارشاد وراهنمايى طبيب را ناديده گرفته است. خداوند نيز به آدم فرموده بود از ميوه درخت ممنوع مخور كه اگر بخورى از بهشت بيرون خواهى رفت ودر زمين گرفتار درد ورنج فراوان خواهى شد، او مخالفت اين فرمان ارشادى كردو نتيجه اش را نيز ديد.(1)

5. امام كاظم (علیه السلام) فرمود: فرمان سجده ونافرمانى ابليس، نوعى تسلّى ودلدارى پيامبر اسلام است كه اگر به فرمان تو عمل نشد نگران نباش كه ابليس فرمان مرا نيز اطاعت نكرد.(2)

6. گرچه شيطان در اينجا، تنها دشمن آدم وحوا معرّفى شده است ولى در جاى ديگر به دشمنى او با همه ى انسان ها هشدار داده شده است. عَدُوٍّ لَكُمْ (نساء: 92).(3)

7. شيطان درباره آدم وحوا گفت آيا شما را راهنمايى كنم هل ادلكما لكن آنها را فريب داد فدلاهما بغرور (اعراف، 22)، لكن درباره انسان ها سوگند ياد كرده تا آنها را گمراه كند فبعزتك لاغوينهم اجمعين (ص، 82)، بنابراين بايد مراقب بود تا گمراه نشويم.

ص: 88


1- . نمونه ج 13 ص 318-323
2- . كافى ج 1 ص 412 - نور ج 7 ص 400.
3- . نور ج 7 ص 401.

آیه 123-127

اشاره

قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرًا (125) قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى (126) وَ كَذلِكَ نَجْزي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ اْلآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى (127)

ترجمه

(خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود! ولى هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد، هر كس از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مى شود ونه در رنج خواهد بود! * وهر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت؛ وروز قيامت، او را نابينا محشور مى كنيم!» * مى گويد: «پروردگارا! چرا نابينا محشورم كردى ؟! من كه بينا بودم!» * مى فرمايد: «آن گونه كه آيات من براى تو آمد وتو آنها را فراموش كردى؛ امروز نيز تو فراموش خواهى شد!» * واين گونه جزا مى دهيم كسى را كه اسراف كند وبه آيات پروردگارش ايمان نياورد! وعذاب آخرت، شديدتر وپايدارتر است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پيامد اعراض از ذكر (قرآن كريم) اعتراض كافر در قيامت به جهت كور محشور شدن پاسخ الهى به او به جهت اعراض او در دنيا از آيات الهى. عذاب سخت الهى براى كافران مسرف.

ب. با اينكه توبه آدم پذيرفته شد، اما كارى كرده بود كه بازگشت به حال نخستين امكان پذير نبود ولذا خداوند به او وحوا دستور داد هر دو - وهمچنين شيطان همراه - شما - از بهشت به زمين هبوط كنيد قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ. اما به شما اخطار مى كنم، راه سعادت ونجات به رويتان گشوده است هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد هر يك از شما از اين هدايت پيروى كند نه گمراه مى شود ونه شقاوتمند فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّى هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقى.

ص: 89

و براى اينكه تكليف آنها كه فرمان حق را فراموش مى كنند نيز روشن گردد اضافه مى كند وكسى كه از ياد من روى گردان شود، زندگى سخت وتنگى خواهد داشت وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً ودر قيامت او را نابينا محشور مى كنيم وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى. در آنجا عرض مى كند پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم ؟! قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيراً. بلافاصله پاسخ مى شنود: اين به خاطر آنست كه آيات ما به سراغ تو آمد همه را بدست فراموشى سپردى.(1)

ج. «هبوط» در لغت به معنى پائين آمدن اجبارى است، مانند سقوط سنگ از بلندى وهنگامى كه در مورد انسان به كار رود به معنى پائين رانده شدن به عنوان مجازات است. با توجه به اينكه آدم براى زندگى در روى زمين آفريده شده بود وبهشت نيز منطقه سرسبز وپر نعمتى از همين جهان بود، هبوط ونزول آدم در اينجا به معنى نزول مقامى است نه مكانى، يعنى خداوند مقام او را به خاطر ترك اولى تنزل داد واز آن همه نعمت هاى بهشتى محروم ساخت وگرفتار رنج هاى اين جهان كرد.(2)

د. قابل توجه اينكه مخاطب در اينجا به صورت تثنيه ذكر شد (اهبطا) يعنى شما هر دو هبوط كنيد، ممكن است منظور آدم وحوا بوده باشد واگر در بعضى ديگر از آيات قرآن «اهبطوا» به صورت جمع ذكر شده به خاطر آن است كه شيطان هم در اين خطاب شركت داشته چون او هم از بهشت بيرون رانده شد.(3)

نكته ها

1. جمله وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى در مقابل جمله فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ كه در آيه قبلى بود قرار گرفته ومقتضاى مقابله اين بود كه بفرمايد «ومن لم يتبع هداى - وهر كه هدايت مرا پيروى نكند» واگر اينطور نفرمود وبه جاى آن اعراض از ذكر را مقابل قرار داد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كند وبفرمايد: علت تنگى معيشت در دنيا وكورى در روز قيامت، فراموش كردن خدا واعراض از ياد او است.(4)

ص: 90


1- . نمونه ج 13 ص 326.
2- . نمونه ج 13 ص 332.
3- . همان ص 326-332
4- . الميزان ج 14 ص 314.

2. اگر فرمود: كسى كه از ذكر من اعراض كند «معيشتى» تنگ دارد، براى اين است كه كسى كه خدا را فراموش كند وبا او قطع رابطه نمايد، ديگر چيزى غير دنيا نمى ماند كه وى به آن دل ببندد واين معيشت، او را آرام نمى كند، چه كم باشد وچه زياد، براى اينكه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته وبه آن راضى نمى شود ودائما چشم به اضافه تر از آن مى دوزد، بدون اينكه اين حرص وتشنگيش به جايى منتهى شود، پس چنين كسى دائماً در فقر وتنگى بسر مى برد وهميشه دلش علاقه مند به چيزى است كه ندارد صرفنظر از غم واندوه وترسى كه از نزول آفات وروى آوردن ناملايمات وفرا رسيدن مرگ وبيمارى دارد وصرفنظر از اضطرابى كه از شر حسودان وكيد دشمنان دارد، پس او على الدوام در ميان آرزوهاى بر آورده نشده وترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر مى برد.

در حالى كه اگر مقام پروردگار خود را مى شناخت وبه ياد او بود واو را فراموش نمى كرد، يقين مى كرد كه نزد پروردگار خود حياتى دارد كه آميخته با مرگ نيست وملكى دارد كه زوال پذير نيست وعزتى دارد كه مشوب با ذلت نيست.

3. از امام صادق (علیه السلام) پرسيدند منظور از آيه مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً چيست ؟ فرمود: اعراض از ولايت امير مؤمنان (علیه السلام) است.(1)

4. امام سجاد (علیه السلام) پس از تلاوت آيه ى مَنْ أَعْرَضَ ... ضَنْكاً فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ هاى بهشت يا گودالى از گودال هاى جهنّم است.(2) بنابراين دامنه معيشت تنگ تا برزخ نيز ادامه دارد.(3)

5. امام صادق (علیه السلام) درباره ى جمله أَتَتْكَ آياتُنا فرمود: امامان معصوم آيات خدا هستند وكسى كه آنان را ترك كند، روز قيامت در آتش رها خواهد شد.(4)

6. فخر رازى گويد: ممكن است معيشت ضنك گرفتارى در دنيا يا در برزخ يا در قيامت يا در هر سه مورد باشد.(5)

ص: 91


1- . نور الثقلين ج 3 ص 405 - نمونه ج 13 ص 329.
2- . بحار ج 7 ص 104.
3- . نور ج 7 ص 407.
4- . همان ص 409 - كافى ج 1 ص 436.
5- . تفسير كبير ج 22 ص 130.

7. براى كسانى كه از ياد خدا روى مى گردانند دو مجازات در آيات فوق تعيين شده يكى معيشت ضنك در اين جهان است كه در نكته قبل به آن اشاره شد وديگرى نابينايى در جهان ديگر. عالم آخرت تجسم وسيع وگسترده اى از عالم دنيا است وهمه حقايق اين جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مى گردد.(1)

8. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه ظاهر بعضى از آيات قرآن آنست كه همه مردم در قيامت «بينا» هستند وبه آنها گفته مى شود نامه اعمالتان را بخوانيد اقْرَأْ كِتابَكَ ... (اسراء: 14) يا اينكه گنهكاران آتش جهنم را با چشم خود مى بينند وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ... (كهف: 53) اين تعبيرات با نابينا بودن گروهى چگونه سازگار است ؟

بعضى از مفسران بزرگ گفته اند وضع آن جهان با اين جهان متفاوت است چه بسا افرادى نسبت به مشاهده بعضى از امور بينا هستند واز مشاهده بعضى ديگر نابينا! وبه نقل مرحوم طبرسى از بعضى از مفسران «انهم اعمى عن جهات الخير لا يهتدى لشىء منها»؛ آنها در برابر آنچه خير وسعادت ونعمت است نابينا هستند وآنچه عذاب وشر ومايه حسرت وبدبختى است بينا مى باشند؛ چرا كه نظام آن جهان با نظام اين جهان متفاوت است. اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها در پاره اى از منازل ومواقف نابينا هستند ودر پاره اى بينا مى شوند.(2)

9. در گزينش افراد به سرشت پاك آنها توجّه كنيد ويكى دو لغزش را ملاك ردّ انتخاب قرار ندهيد؛ ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ .

10. آمدن انبيا وهدايت الهى قطعى است؛ (يَأْتِيَنَّكُمْ نون تأكيد دارد).

11. خوشبختى ونجات انسان، در سايه ى پيروى از اوامر الهى است. فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقى.(3)

نظير آيات 125 و 126 طه آيات ذيل است:

وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (الجاثية، 34)

الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هذَا

ص: 92


1- . نمونه ج 13 ص 330.
2- . نمونه ج 13 ص 330.
3- . نور ج 7 ص 405.406

وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (الأعراف، 51)

فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (السجده، 14) وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (الحشر، 19)

آیه 128-130

اشاره

أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ ِلأُولِي النُّهى (128) وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزامًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى (129) فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (130)

ترجمه

آيا براى هدايت آنان كافى نيست كه بسيارى از نسلهاى پيشين را (كه طغيان وفساد كردند) هلاك نموديم واينها در مسكنهاى (ويران شده) آنان راه مى روند! مسلّماً در اين امر، نشانه هاى روشنى براى خردمندان است. * واگر سنّت وتقدير پروردگارت وملاحظه زمان مقرّر نبود، عذاب الهى بزودى دامان آنان را مى گرفت! * پس در برابر آنچه مى گويند صبر كن! وپيش از طلوع آفتاب وقبل از غروب آن؛ تسبيح وحمد پروردگارت را بجا آور؛ وهمچنين (برخى) از ساعات شب واطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى؛ باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اتمام حجت براى كافران زمان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در نابود ساختن كفار سابق وعبرت براى خردمندان. مهلت دادن خداوند به كفار در دنيا براى برگشت به توحيد. لزوم صبر در برابر سخنان كفار وضرورت تسبيح پروردگار در اوقات مختلف چشم ندوختن به امكانات افراد ثروتمند.

ب. در نخستين آيات مورد بحث به يكى از بهترين ومؤثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده چنين مى گويد: آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بسيارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى مى كردند هلاك كرديم أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ

ص: 93

كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ . همان كسانى كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند واينها در مساكن ويران شده آنان رفت وآمد دارند يَمْشُونَ فِى مَساكِنِهِمْ .

اينها در مسير رفت وآمد خود، به خانه هاى قوم عاد (در سفرهاى يمن) ومساكن ويران شده قوم ثمود (در سفر شام) ومنازل زير ورو گشته قوم لوط (در سفر فلسطين) مى گذرند، آثار آنها را مى بينند ولى درس عبرت نمى گيرند. آرى در اينها دلائل روشن وآيات فراوانى است براى صاحبان عقل وانديشه بيدار إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِى النُّهى.(1)

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى خوانيم:

«اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال»؛ غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد(2) واز ورق گردانى ليل ونهار انديشه نكند.(3)

آيه بعد در حقيقت پاسخ به سؤالى است كه در اينجا مطرح مى شود وآن اينكه چرا خداوند همان برنامه اى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمى دهد، قرآن مى گويد: اگر سنت وتقدير پروردگارت وزمان مقرر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مى گرفت وَلَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَأَجَلٌ مُسَمًّى.(4)

ج. اين سنت الهى كه در قرآن در موارد متعدد به عنوان «كلمه» از آن ياد شده، اشاره اى به فرمان آفرينش دائر به آزادى انسان ها است، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله وبدون هيچگونه مهلت مجازات شود، ايمان وعمل صالح، تقريبا جنبه اضطرارى واجبارى پيدا مى كند وبيشتر به خاطر ترس ووحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنابراين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد. بعلاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند، كسى در روى زمين زنده نخواهد ماند وَلَوْ يُؤاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ . (نحل، 61)

بنابراين بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند وراه اصلاح در پيش گيرند وهم فرصتى براى خودسازى، به همه پويندگان راه حق داده شود. تعبير به أَجَلٌ مُسَمًّى به طورى كه از مجموعه آيات قرآن استفاده مى شود اشاره به زمان حتمى پايان زندگى انسان است.(5)

ص: 94


1- . نمونه ج 13 ص 334.
2- . سفينه البحار ج 2 ص 146.
3- . نمونه ج 13 ص 336.
4- . نمونه ج 13 ص 336.
5- . نمونه ج 13 ص 336.

د. فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِها... در اين آيه، رسول گرامى خود را دستور مى دهد تا در برابر گفته هاى كفار صبر كند واين دستور خود را متفرع بر مطالب قبل كرده، گويا فرموده است: وقتى يكى از قضاهاى رانده شده خدايى باشد كه عذاب كفار را تاخير بيندازد واز آنان در برابر سخنان كفرآميزى كه مى گويند انتقام نگيرد، ديگر جز صبر راهى براى تو نمى ماند، بايد به قضاى خدا راضى شوى واو را از آنچه در باره اش از كلمات شرك مى گويند منزه بدارى.(1)

ه -. در اينكه منظور حمد وتسبيح مطلق است ويا اشاره به خصوص نمازهاى پنجگانه روزانه، در ميان مفسران گفتگو است،، به اين ترتيب كه:

قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ اشاره به نماز صبح و قَبْلَ غُرُوبِها اشاره به نماز عصر (يا اشاره به نماز ظهر وعصر است كه وقت آنها تا غروب ادامه دارد). مِنْ آناءِ اللَّيْلِ اشاره به نماز مغرب وعشاء وهمچنين نماز شب است. اما تعبير به أَطْرافَ النَّهارِ يا اشاره به نماز ظهر است، زيرا «اطراف» جمع «طرف» به معنى جانب است واگر روز را دو نيم كنيم نماز ظهر در يك طرف نيمه دوم قرار گرفته است.

از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه أَطْرافَ النَّهارِ اشاره به نمازهاى مستحبى است كه انسان در اوقات مختلف روز مى تواند انجام دهد، زيرا أَطْرافَ النَّهارِ در اينجا در مقابل آناءِ اللَّيْلِ قرار گرفته وتمام ساعات روز را در بر مى گيرد.(2)

احتمال سومى نيز در تفسير آيه وجود دارد كه اشاره به اذكار خاصى باشد كه در روايات اسلامى در اين ساعات مخصوص وارد شده است، مثلا در حديثى از امام صادق (علیه السلام) در تفسير آيه فوق مى فرمايد: بر هر مسلمانى لازم است قبل از طلوع آفتاب وقبل از غروب آن ده بار اين ذكر را بگويد؛ لااله الا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد يحيى ويميت وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شىء قدير.(3)

ص: 95


1- . الميزان ج 14 ص 328.
2- . نمونه ج 13 ص 337 - اطيب البيان ج 9 ص 125 - فتح القدير ج 3 ص 393.
3- . نمونه ج 13 ص 338.

نكته ها

1. وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ يعنى او را در حالى منزه بدار كه مشغول به حمد ونيايش باشى، چون اين حوادث كه تحملش مشكل وصبر بر آن دشوار است، نسبتى با عوامل خود دارد كه البته از اين نظر حوادثى است بد وزشت، كه بايد خداى را از آن منزه بدارى ونسبت ديگرى به خداى تعالى دارد كه همان اذن خدا است، كه به اين نسبت همه حوادثى است جميل وجز مصالحى عمومى كه باعث اصلاح نظام هستى است بر آن مترتب نمى شود واز اين نظر بايد خداى را حمد وثنا گويى.

2. پيرايش از بدى ها بر آرايش به خوبى ها مقدم است. تسبيح بر تحميد تقدم دارد؛ سَبِّحْ بِحَمْدِ.

3. شب، تنها براى استراحت وخواب نيست، بايد بخشى از آن را به عبادت اختصاص داد؛ وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ .(1)

4. نظير آيه 130 طه، آيه 39 ق است؛ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِ .

5. بركات تسبيح خداوند متعال؛

منزه دانستن خداوند از ظلم وگفتن تسبيح سبحان الله بركات فراوانى دارد از جمله:

رفع دلتنگى (برطرف شدن ناراحتى)؛ ولقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون فسبح بحمد ربّك وكن من الساجدين. (حجر 97-98)

نجات از گرفتارى ومشكلات: حضرت يونس (علیه السلام) وقتى تسبيح گفت نجات يافت؛ وذاالنّون اذ ذهب مغاضباً فظنّ ان لن نقدر عليه فنادى فى الظّلمات ان لا اله الاّ انت سبحانك انى كنت من الظّالمين فاستجبنا له ونجّيناه من الغم وكذلك ننجى المؤمنين. (انبياء، 87-88)

رسيدن به مقام رضا؛ فاصبر على ما يقولون وسبح بحمد ربّك قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ومن ءاناء الليل فسبح وأطراف النهار لعلّك ترضى. (طه، 130)

6. آثار صبر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

بهره مندى از پاداش محسنان: وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (هود، 115)

ص: 96


1- . الميزان ج 14 ص 329.412

نيل (راضى شدن به مقدرات خداوند): فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ ... لَعَلَّكَ تَرْضَى (طه، 130)

نصرت الهى: وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا... (الأنعام، 34)

امداد غيبى: وَ اصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللهِ ... إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ (النحل، 128)

آیه 131-135

اشاره

وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى (131) وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى (132) وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ اْلأُولى (133) وَ لَوْ أَنّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (134) قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى (135)

ترجمه

و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروه هايى از آنان داده ايم، ميفكن! اينها شكوفه هاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ وروزى پروردگارت بهتر وپايدارتر است! * خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ وبر انجام آن شكيبا باش! از تو روزى نمى خواهيم؛ (بلكه) ما به تو روزى مى دهيم؛ وعاقبت نيك براى تقواست! * گفتند: «چرا (پيامبر) معجزه ونشانه اى از سوى پروردگارش براى ما نمى آورد؟! (بگو:) آيا خبرهاى روشنى كه در كتابهاى (آسمانى) نخستين بوده، براى آنها نيامد؟! * اگر ما آنان را پيش از آن (كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مى كرديم، (در قيامت) مى گفتند: «پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه ذليل ورسوا شويم!» * بگو: همه (ما وشما) در انتظاريم! (ما در انتظار وعده پيروزى وشما در انتظار شكست ما!) حال كه چنين است، انتظار بكشيد! امّا بزودى مى دانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم وچه كسى هدايت يافته است!

ص: 97

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم فرمان خانواده به نماز وصبر بر آن، تأمين رزق انسان از ناحيه خداوند. اعتراض كفار بر نياوردن معجزه از طرف خداوند، پاسخ خداوند به آنها در آمدن قرآن به عنوان معجزه. آمدن معجزه براى آنها قبل از هلاكت، به عنوان اتمام حجت. تهديد كفار به انتظار روز قيامت (براى پاداش مؤمنان وعذاب كفار).

ب. در آيه 131 و 132 دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است، نخست مى گويد هرگز چشم خود را به نعمت هاى مادى كه به گروه هايى از آنها (كفار ومخالفان) داده ايم ميفكن وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ . آرى اين نعمتهاى ناپايدار كه شكوفه هاى زندگى دنيا است زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا. شكوفه هايى كه زود مى شكفد وپژمرده مى شود وپرپر مى گردد وبر روى زمين مى ريزد وچند صباحى بيشتر پايدار نمى ماند. در عين حال اينها همه براى آن است كه ما آنان را با آن بيازمائيم لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وبه هر حال آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر وپايدارتر است؛ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقى.(1)

مراد از كلمه «ازواج» - به طورى كه گفته شده - اصناف كفار ويا جفت هاى زن وشوهرى از كفار است، (كه همان معناى خانواده مى باشد) واگر ازواج را نكره آورد براى اندك نشان دادن آنان است واظهار اينكه اينان آن قدر ناچيزند كه قابل اعتناء نيستند.

جمله زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا به منزله تفسير است بر جمله «ما متعنا به» وكلمه «زهرة» منصوب به فعل مقدر است وتقدير آن «نعنى به - ويا جعلنا لهم - زهرة الحياة الدنيا» است ومقصود از «زهره حيات دنيا» زينت وبهجت آن است.

ج. در آيه بعد براى تلطيف روح پيامبر (صلی الله علیه و آله) وتقويت قلب او مى فرمايد: خانواده خود را به نماز دستور ده وخود نيز بر انجام آن شكيبا وپر استقامت باش وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْها.

د. جمله «اهلك» بر حسب انطباقش با هنگام نزول، خديجه همسر آن جناب وعلى (علیه السلام)

ص: 98


1- . نمونه ج 13 ص 341.

هستند چون على (علیه السلام) هم اهل آن جناب ودر خانه آن جناب بود ويا آن دو بزرگوار به ضميمه بعضى از دختران رسول خدايند.

ه -. آيه 133 به يكى از بهانه جويى هاى كفار اشاره كرده مى گويد: آنها گفتند چرا پيامبر معجزه اى از سوى پروردگارش - آن چنان كه ما مى خواهيم - نمى آورد وَقالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ . بلافاصله به آنها پاسخ مى گويد: آيا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه در كتب آسمانى گذشته بوده است براى آنها نيامده است.(1)

به هر حال اين بهانه جويان مردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانه گيرى تازه اى مى باشند حتى اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن وآمدن پيامبر اسلام مجازات وهلاك مى كرديم در قيامت مى گفتند پروردگارا چرا پيامبرى براى ما نفرستادى، تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنكه ذليل ورسوا شويم ؟! وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى.

ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده به آنها اتمام حجت شده است در روز قيامت وقتى از آنها سوال مى شود الم ياتكم نذير آيا براى شما نذير نيامد گويند چرا آمد ولكن ما او را تكذيب كرديم بلى قد جائنا نذير فكذبنا. در اينجا است كه خداوند به پيغمبر (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد به آنها اخطار كن وبگو همه ما وشما در انتظاريم قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ . ما انتظار وعده هاى الهى را در مورد شما داريم، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات ومصائب دامان ما را بگيرد. اكنون كه چنين است در انتظار باشيد فَتَرَبَّصُوا.

اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم وآئين حقند وچه كسانى به منزلگاه حق ونعمت جاودان الهى هدايت يافتند فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِىِّ وَمَنِ اهْتَدى.(2)

ص: 99


1- . الميزان ج 14 ص 333-343.
2- . همان ص 336 - نمونه ج 13 ص 344 - فتح القدير ج 3 ص 395.

نكته ها

1. در اينكه چطور تسبيح وتحميد خدا رضا مى آورد؟ وجهش اين است كه تسبيح وتحميد خداوند او را به ثناى جميل ياد كردن است ومداومت در اين كار باعث مى شود انسان انس قلبى به خدا پيدا كند وقتى انس به زيبايى وجمال فعل خدا ونزاهت او زياد شد رفته رفته اين انس در قلب رسوخ پيدا مى كند وآن گاه آثارش در نظر نفس هويدا گشته خطورهايى كه مايه تشويش در درك وفكر است از نفس زايل مى گردد وچون طبيعت نفس اين است كه به آنچه دوست دارد راضى وخوشنود باشد وآنچه غير جميل وداراى نقص وعيب است دوست ندارد لذا ادامه ياد خدا با تسبيح وتحميد باعث مى شود كه به قضاى خدا راضى گردد.(1)

2. لانَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ در حقيقت اين تعبير شبيه همان چيزى است كه در سوره ذاريات آيه 56-58 وارد شده است وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ ؛ من جن وانس را نيافريدم مگر به خاطر اينكه عبادتم كنند، من از آنها روزى نمى طلبم ونمى خواهم طعامم دهند، خداوند روزى دهنده همگان است وصاحب قدرت مستحكم وبه اين ترتيب نتيجه عبادات مستقيما به خود عبادت كنندگان باز مى گردد.(2)

3. تضمين رزق پيامبر در دنيا وآخرت

الف) در دنيا: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لاَ نَسْأَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ ... (طه، 132)

ب) در آخرت: وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى (طه، 131)

4. گرچه قرآن كريم، مال دنيا را خير (بقره: 180)، فضل (جمعه: 10) وزينت (كهف: 46) مى داند وبهره مندى از آن را حلال ومجاز مى شمارد، ليكن دلبستگى شديد به آن را مذمّت مى كند. چرا كه زندگى دنيا مثل يك غنچه، عمرى كوتاه دارد وبا يك نسيم از بين مى رود.(3)

ص: 100


1- . الميزان ج 14 ص 333.
2- . نمونه ج 13 ص 343.
3- . نور ج 7 ص 413.

5. لاتمدن عينيك از قبيل اياك اعنى واسمعى يا جاره است يعنى خطاب در ظاهر به پيامبر است ودر واقع مخاطب امت اوست زيرا پيامبر هرگز به امور دنيوى مردم چشم نمى دوخت.(1)

6. جلوه هاى زندگى دنيا، ابزار آزمايش انسان هاست. لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ .

7. در روايات متعدّدى آمده است كه پس از نزول آيه 132، پيامبر (صلی الله علیه و آله) تا چندين ماه دَرب خانه حضرت على (علیه السلام) وفاطمه را مى زدند ودر آستانه در مى فرمودند: الصلاة آن گاه به قرائت آيه تطهير مى پرداختند.(2)

8. موضوع نماز در خانواده داراى اهميت خاصى است، بايد والدين بر آن اصرار كنند. وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْها.

9. نماز، زمينه ساز پاكدامنى وتقواست. وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ ... والْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى.

10. تا قانون ابلاغ نشود، جريمه وكيفر عادلانه نخواهد بود. لَوْ لا أَرْسَلْتَ .(3)

11. نظير آيه 134 طه آيه 47 قصص است؛ رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ .

12. جلوه هاى صبر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

1) در برابر حكم خداوند: وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ ... (الطور، 48) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ ... (القلم، 48)

2) سخنان نارواى دشمنان: فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ ... (طه، 130)

3) عبادت خداوند:... فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ ... (مريم، 65)

4) عبادت خانواده: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا... (طه، 132)

5) تكذيب دشمنان: وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا... (الأنعام، 34)

6) تبليغ معارف قرآن: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً. فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ ... (الإنسان، 23-24)

ص: 101


1- . اطيب البيان ج 9 ص 127.
2- . همان ص 415 - مجمع البيان ج 7 ص 59 - اطيب البيان ج 9 ص 128.
3- . نور ج 7 ص 416-417.

7) بى منطقى دشمن: سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ... فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً (المعارج، 1-5)

8) عفو از دشمن: وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ . وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللهِ ... (النحل، 127-126)

9) همراهى با محرومان: وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا... (الكهف، 28)

ص: 102

سوره انبياء

اشاره

ص: 103

ص: 104

آیه 1-5

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1) ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ (2) لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3) قالَ رَبّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (4) بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ اْلأَوَّلُونَ (5)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * حساب مردم به آنان نزديك شده، در حالى كه در غفلتند وروى گردانند! * هيچ يادآورى تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنها نمى آيد، مگر آنكه با بازى (وشوخى) به آن گوش مى دهند! * اين در حالى است كه دلهايشان در لهو وبى خبرى فرو رفته است! وستمگران پنهانى نجوا كردند (وگفتند): «آيا جز اين است كه او بشرى همانند شماست ؟! آيا به سراغ سحر مى رويد، با اينكه (چشم داريد و) مى بينيد؟! * (پيامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد وچه در زمين، مى داند؛ واو شنوا وداناست!» * آنها گفتند: «(آنچه محمّد (صلی الله علیه و آله) آورده وحى نيست؛) بلكه خواب هايى آشفته است! اصلاً آن را بدروغ به خدا بسته؛ نه، بلكه او يك شاعر است! (اگر راست مى گويد) بايد معجزه اى براى ما بياورد؛ همان گونه كه پيامبران پيشين (با معجزات) فرستاده شدند!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: غفلت واعراض مشركان از روز حساب. برخورد بازيگرانه آنان با ذكر خداوند. تهمت سحربه پيامبر اكرم. آگاهى خداوند به تمام گفتارها در آسمان وزمين. تهمت افتراء وشاعر بودن به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله).

ب. سوال: چگونه ممكن است ميان «غفلت» و «اعراض» جمع شود؟ در پاسخ زمخشرى گويد: خداى تعالى مردم را به دو امر، وصف كرده، يكى غفلت، يكى هم اعراض، (با اينكه اين دو وصف با هم تباين دارند) ولى تباينش از اين راه بر طرف مى شود كه زمان اين دو با هم مختلف است، زمان غفلت قبل از زمان اعراض است، به اين معنا كه مادامى كه انبيا ايشان

ص: 105

را متوجه نكرده اند غافلند، چون از آنچه عقول آنان اقتضا دارد كه بايد كيفرى براى بدكاران وپاداشى براى نيكوكاران باشد در غفلتند ووقتى انبيا ايشان را به شنيدن نداى وجدان وعقل دعوت نموده متوجهشان مى كنند، آن وقت اعراض مى نمايند وگوش خود گرفته فرار مى كنند. مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: فرق ميان پاسخ زمخشرى وپاسخ ما اين است كه: او اعراض را در طول غفلت گرفته نه در عرض آن وما هر دو را در عرض هم ودر يك زمان تصوير كرديم وانصاف هم همين است كه ظاهر آيه مى رساند زمان اعراض وغفلت يك زمان است، نه اينكه يكى بعد از ديگرى باشد.

ج. مراد از كلمه «ذكر» هر چيزى از قبيل وحى هاى الهى، مانند كتب آسمانى است كه خدا را به ياد آدمى بيندازد، كه يكى از آنها قرآن كريم است ومراد از آمدن «ذكر»، نازل شدن آن براى ايشان است، به اينكه بر پيغمبر نازل شود واو به گوش ايشان برساند.

د. كلمه «لعب» به معناى فعلى است كه منظم انجام بشود ولى غايت وهدفى جز خيال در آن نباشد، مانند بازى بچه ها وكلمه «لهو» به معناى سرگرم شدن به چيزى وباز ماندن از امرى مهم است، مثلا وقتى مى گويند: «ألهاه كذا»، معنايش اين است كه فلان كار بيهوده او را از مهمش باز داشت واگر آلات طرب را هم آلات لهو مى نامند به همين جهت است ولهو ازصفات قلب است، لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ .

خلاصه معنا اين است كه: احداث ذكر وتجديد آن هيچ اثرى در آنان نمى گذارد واز اشتغال به لعب دنيا بازشان نداشته، متوجه ما وراى آن نمى كند واين تعبير كنايه است از اينكه ذكر در هيچ حالى در آنان مؤثر نمى افتد، نه اينكه بخواهد بگويد ذكر جديد در آنان اثر ندارد ولى ذكر قديم وكهنه اثر مى گذارد.(1)

ه -. كلمه «اسرار» در مقابل «اعلان» است، كه آن به معناى نهفتن واين به معناى بر ملا كردن است، پس «اسرار نجوى» به معناى مبالغه در كتمان قول ونهان داشتن آن است، چون اسرار به تنهايى معناى نجوى را مى دهد، در نتيجه اسرار نجوى مبالغه را مى فهماند.

ضمير فاعلى در فعل «اسروا»، به «ناس» بر مى گردد، چيزى كه هست از آنجايى كه فعل مذكور فعل همه مردم ويا بيشتر مردم نبود، چون افراد مستضعف وافراد بى طرف نيز در ميان

ص: 106


1- . الميزان ج 14 ص 344-346.

مردم هستند، مطلب را با قيد الَّذِينَ ظَلَمُوا بيان فرمود، پس فعل مذكور «نجوى» از خصوص كسانى سر زده كه ستمكار بودند واما اينكه آنچه بيخ گوش هم مى گفته اند چه بوده ؟ جمله هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ حكايت آن است.(1)

و. كلمه «اقترب» تاكيد بيشترى از «قرب» دارد واشاره به اين است كه اين حساب بسيار نزديك شده. تعبير به «ناس» گر چه ظاهرا عموم مردم را شامل مى شود ودليل بر آن است كه همگى در غفلتند ولى بدون شك هميشه موقعى كه سخن از توده مردم گفته مى شود استثناهايى وجود دارد ودر اينجا گروه بيدار دلى را كه هميشه در فكر حسابند وبراى آن آماده مى شوند بايد از اين حكم مستثنى دانست. جالب اين كه مى گويد حساب به مردم نزديك شده، نه مردم به حساب، گويى حساب با سرعت به استقبال مردم مى دود!(2)

ز. نزديك شدن حساب وقيامت به چه معنى است ؟

بعضى گفته اند: منظور آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است وبه همين دليل رستاخيز نزديك خواهد بود (نزديك نسبى) به خصوص اينكه از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمود:

«بعثت انا والساعة كهاتين»! بعثت من وروز قيامت مانند اين دو است! (اشاره به انگشت «سبابه» و «وسطى» كه در كنار هم قرار دارند فرمود).

بعضى ديگر گفته اند: اين تعبير به خاطر بودن رستاخيز است، همانگونه كه در ضرب المثل معروف عرب مى خوانيم: «كل ما هو آت قريب»؛ (هرچه قطعاً مى آيد نزديك است).

در عين حال اين دو تفسير منافاتى با هم ندارند وممكن است آيه اشاره به هر دو نكته باشد.(3)

نكته ها

1. نظير آيه 1 انبياء اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ آيه 1 قمر است اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ

2. آيه 2 انبياء مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ با اندك

ص: 107


1- . همان ص 351.
2- . نمونه ج 13 ص 352.
3- . همان ص 353 - مجمع البيان ج 7 ص 62.

تفاوتى در ذيل نظير آيه 5 شعراء است؛ وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ .

3. استماع ظاهرى

نظير آيه 2 انبياء آيه 42 يونس است: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لاَ يَعْقِلُونَ .

4. اصولاً يكى از بدبختى هاى افراد جاهل ومتكبر وخودخواه اين است كه هميشه نصائح واندرزهاى خيرانديشان را به شوخى وبازى مى گيرند وهمين سبب مى شود كه هرگز از خواب غفلت بيدار نشوند، در حالى كه اگر حتى يك بار به صورت جدى با آن برخورد كنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مى كند.(1)

5. بررسى هاى اين نسبت هاى ضد ونقيض به پيامبر (صلی الله علیه و آله) خود بهترين دليل بر آن است كه آنها حق طلب نبودند، بلكه هدفشان بهانه جويى وبه اصطلاح بيرون كردن حريف از ميدان به هر قيمت وبه هر صورت بوده است. گاه ساحرش مى خواندند، زمانى شاعر، گاه مفترى وگاه (العياذ بالله) يك آدم خيالاتى كه خوابهاى پريشانش را وحى به حساب آورده! گاه مى گويند چرا تو انسانى ؟! وگاه با ديدن آن همه معجزات باز بهانه معجزه ديگر مى گيرند. اگر ما دليلى بر بطلان سخنانشان جز اين پراكنده گويى نداشتيم به تنهايى كافى بود.(2)

6. حسابرسى مردم قطعى است. «اقْتَرَبَ » (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع، نشانه ى قطعى بودن است).(3)

7. زندگى به دور از وحى وياد الهى، بازيچه اى بيش نيست. وَهُمْ يَلْعَبُونَ .(4)

ص: 108


1- . نمونه ج 13 ص 354.
2- . همان ص 357.
3- . همان ص 423.
4- . نور ج 7 ص 425 - راهنما ج 11 ص 292.

آیه 6-10

اشاره

ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ (6) وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7) وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدينَ (8) ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفينَ (9) لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتابًا فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (10)

ترجمه

تمام آبادى هايى كه پيش از اينها هلاك كرديم (تقاضاى معجزات گوناگون كردند وخواسته آنان عملى شد، ولى) هرگز ايمان نياوردند؛ آيا اينها ايمان مى آورند؟! * ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مى كرديم، نفرستاديم! (همه انسان بودند واز جنس بشر!) اگر نمى دانيد، از آگاهان بپرسيد. * آنان را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم! عمر جاويدان هم نداشتند! * سپس وعده اى را كه به آنان داده بوديم، وفا كرديم! آنها وهر كس را كه مى خواستيم (از چنگ دشمنانشان) نجات داديم؛ ومسرفان را هلاك نموديم! * ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله تذكّر (وبيدارى) شما در آن است! آيا نمى فهميد؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پيامبران از نوع بشر ولزوم سئوال از آنان. پيامبران نيازمند به غذا وجاويد نماندن در در دنيا. صداقت در وعده پيرامون نجات انبياء وهلاكت مسرفان. نزول قرآن به منظور بيدارى وتذكر مردم.

ب. نخستين آيه مورد بحث اشاره به معجزات اقتراحى آنان كرده (منظور از معجزات اقتراحى، پيشنهاد معجزات دلبخواه به عنوان بهانه گيرى است) ومى گويد: تمام شهرها وآبادى هايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم، تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى هنگامى كه پيشنهادشان عملى شد هرگز ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مى آورند؟! ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ در ضمن به آنها اخطار مى كند كه اگر به تقاضاى شما در زمينه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود وايمان نياوريد، نابودى شما حتمى است!(1)

آيه بعد به پاسخ نخستين ايراد آنها در زمينه بشر بودن پيامبر (صلی الله علیه و آله) بالخصوص پرداخته

ص: 109


1- . نمونه ج 13 ص 360 - فتح القدير ج 3 ص 398.

مى گويد: تنها تو نيستى كه پيامبرى ودر عين حال انسان، تمام پيامبرانى كه پيش از تو آمدند، مردانى بودند كه وحى به آنها مى فرستاديم وَما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِى إِلَيْهِمْ .(1)

اهل ذكر كيانند؟ بدون شك «اهل ذكر» از نظر مفهوم لغوى، تمام آگاهان ومطلعان را در بر مى گيرد وآيه فوق بيانگر يك قانون كلى عقلايى در مورد رجوع جاهل به عالم است، هر چند مورد ومصداق آيه، دانشمندان اهل كتاب بودند ولى اين مانع كليت قانون نيست.

به همين دليل دانشمندان وفقهاى اسلام به اين آيه براى مساله جواز تقليد از مجتهدان اسلامى استدلال كرده اند واگر مى بينيم در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده، اهل ذكر به على (علیه السلام) يا ساير امامان اهل بيت (عليهم السلام) تفسير شده به معنى انحصار نيست، بلكه بيان واضحترين مصداق هاى اين قانون كلى است.(2)

پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد ونه جاهل خاموش

؛ «لا ينبغى للعالم أن يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله وقد قال الله تعالى: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ...».(3)

ج. وَما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ اين آيه پاسخى از احتجاجى است كه بر نفى نبوت كرده وگفتند: هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وحاصلش اين است كه مگر انبياى گذشته غير بشر بودند، كه انتظار داريد پيامبر شما بشر نباشد؟

بشريت كه با نبوت منافات ندارد واگر كلمه «رجالا» را با جمله نُوحِى إِلَيْهِمْ وصف فرموده، براى اشاره به فرق ميان انبيا وغير انبيا است ومحصلش اين است كه يگانه فرق بين اين دو طائفه تنها اين است كه ما به انبيا وحى مى فرستيم وبه ديگران نمى فرستيم.

و وحى موهبت ومنتى است خاص كه بر خدا واجب نيست همه افراد را به آن موهبت نائل سازد كه اگر بنا شد به كسى بدهد به همه بدهد واگر بنا شد ندهد به هيچ كس ندهد، تا شما تحكم كنيد كه چرا نبوت جز در يك نفر پيدا نمى شود؟ وبگوييد چون در ما نيست پس در هيچ كس ديگر هم نيست.(4)

ص: 110


1- . نمونه ج 13 ص 360.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 64 - نمونه ج 13 ص 361.
3- . نور ج 7 ص 428 - راهنما 11 ص 304 - الدر المنثور 5 ص 133.
4- . الميزان ج 14 ص 355.

پس آيه از اين نظر مانند آيه قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا... قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ (ابراهيم، 11)؛ است، يعنى اگر اين معنا را مى دانيد، كه هيچ واگر نمى دانيد به اهل ذكر مراجعه كنيد وبپرسيد، آيا انبياى گذشته غير بشر بودند؟(1)

د. مراد از «وعد» در جمله ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ وعده نصرتى است كه به مسلمين داده وفرموده بود كه: دين ايشان را يارى خواهد كرد وكلمه ايشان را كه كلمه حق است بلند آوازه خواهد نمود، هم چنان كه در آيه وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ ، إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (صافات، 173) بيان شده است.(2)

ه -. در اينكه كلمه «ذكركم» در آيه فوق به چه معنى است، مفسران بيانات گوناگونى دارند: بعضى گفته اند: منظور اين است كه آيات قرآن، مايه تذكر وبيدارى انديشه هاى شما است، چنان كه در جاى ديگر مى گويد: فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ (ق، 45) به وسيله اين قرآن كسانى را كه از مجازات الهى مى ترسند تذكر ده.

گروهى گفته اند: منظور اين است كه اين قرآن، نام وآوازه شما را در دنيا بلند مى كند، يعنى مايه عز وشرف شما است، شما مؤمنان ومسلمانان ويا شما قوم عرب، كه قرآن به زبان شما نازل شده واگر از شما گرفته شود، نام ونشانى در جهان نخواهيد داشت.

بعضى ديگر گفته اند: منظور اين است كه در اين قرآن آنچه مورد نياز شما در امر دين ودنيا است ويا در زمينه مكارم اخلاق است، يادآورى شده است.(3)

نكته ها

1. رهبر انسان ها بايد از جنس خودشان باشد، با همان غرائز ونيازها،، تا دردهاى آنها را لمس كند وبهترين طريق درمان را با الهام گرفتن از تعليماتش انتخاب نمايد، تا الگو واسوه اى براى همه انسانها باشد وحجت را بر همه تمام كند.(4)

2. همانگونه كه سنت ما انتخاب كردن رهبران بشر از ميان افراد بشر بود، اين هم سنت ما

ص: 111


1- . الميزان ج 14 ص 355.
2- . الميزان ج 14 ص 356.
3- . نمونه ج 13 ص 364. تبيان ج 7 ص 233. فتح القدير ج 3 ص 400.
4- . نمونه ج 13 ص 362.

بود كه در برابر توطئه هاى مخالفان از آنها حمايت كنيم واگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نيفتاد، صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازيم.(1)

3. عالم بايد در دسترس باشد تا سؤال از او ممكن باشد؛ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ.(2)

4. اهل علم بودن كافى نيست، اهل ذكر بودن با ارزش است. (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند)؛ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ.(3)

5. قرآن، داراى موقعيت والا وجايگاه بلندى است. كِتاباً.

6. تاريخ گذشته ى انسان وسرنوشت وآينده ى او در قرآن ترسيم شده است. فِيهِذِكْرُكُمْ .(4)

ص: 112


1- . همان.
2- . نور ج 7 ص 428.
3- . همان - راهنما 11 ص 308.
4- . نور ج 7 ص 431.

آیه 11-15

اشاره

وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْمًا آخَرينَ (11) فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ (12) لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ (13) قالُوا يا وَيْلَنا إِنّا كُنّا ظالِمينَ (14) فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتّى جَعَلْناهُمْ حَصيدًا خامِدينَ (15)

ترجمه

چه بسيار آبادى هاى ستمگرى را در هم شكستيم؛ وبعد از آنها، قوم ديگرى روى كار آورديم! * هنگامى كه عذاب ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! * (گفتيم:) فرار نكنيد؛ وبه زندگى پر ناز ونعمت وبه مسكن هاى پر زرق وبرقتان بازگرديد! شايد (سائلان بيايند و) از شما تقاضا كنند (شما هم آنان را محروم بازگردانيد)! * گفتند: «اى واى بر ما! به يقين ما ستمگر بوديم!» * وهمچنان اين سخن را تكرار مى كردند، تا آنها را درو كرده وخاموش ساختيم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: درهم شكستن شهرهاى مردم ستمگر وپديد آوردن اقوام جديد فرار تبه كاران از عذاب وعدم فايده فراراز عذاب الهى. اقرار به ظلم از ناحيه ستمكاران ودرو شدن آنان به وسيله عذاب الهى.

ب. در آيات مورد بحث به دنبال گفتگوهايى كه درباره مشركان وكافران لجوج گذشت سرنوشت آنها را با مقايسه با سرنوشت اقوام پيشين، مشخص مى كند.

نخست مى گويد: «چه بسيار شهرها وآباديهاى ظالم وستمگرى را كه درهم شكستيم» وَكَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً . «و بعد از آنها قوم وجمعيت ديگرى را به روى كار وبه ميدان آزمايش آورديم» وَأَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ .

با توجه به اينكه «قصم» به معنى شكستن توأم با شدت است وحتى گاهى به معنى خرد كردن آمده وبا توجه به اينكه تكيه روى ظلم وستمگرى اين اقوام شده، نشان مى دهد كه خداوند شديدترين انتقام ومجازات را در مورد اقوام ظالم وستمگر قائل است.

ج. آن گاه وضع بيچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى بيان مى كند، مى گويد: «هنگامى كه آنها احساس كردند عذاب الهى مى خواهد دامنشان را بگيرد، پا به فرار گذاردند» فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ .

ص: 113

اما به عنوان توبيخ وسرزنش به آنها گفته مى شود: فرار نكنيد وبازگرديد به سوى زندگانى پرناز ونعمتتان! وبه سوى كاخ ها وقصرها ومسكن هاى پرزر وزيورتان، شايد سائلان بيايند واز شما تقاضا كنند.

لاتَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ اين عبارت ممكن است اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پرناز ونعمتى كه داشتند سائلان وتقاضاكنندگان بر در خانه هايشان رفت وآمد داشتند، با اميد مى آمدند ومحروم بازمى گشتند به آنها مى گويد: بازگرديد وهمان صحنه هاى نفرت انگيز را تكرار كنيد واين در حقيقت يك نوع استهزاء وسرزنش است.

د. به هر حال آنها در اين هنگام بيدار مى شوند، آنچه را قبلا شوخى مى پنداشتند به جدى ترين صورت در برابر خويش مى بينند وفريادشان بلند مى شود «مى گويند: اى واى بر ما كه ظالم وستمگر بوديم»! قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ .

اما اين بيدارى اضطرارى كه در برابر صحنه هاى جدى عذاب براى هر كس پيدا مى شود بى ارزش است واثرى در تغيير سرنوشت آنها ندارد، لذا قرآن در آخرين آيه مورد بحث اضافه مى كند: «و هم چنان اين سخن را (واى بر ما ظالم وستمگر بوديم) تكرار مى كردند تا آنها را از ريشه، قطع كرديم وآنها را خاموش ساختيم» فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ . همچون زراعتى درو شده (حصيد) بر زمين مى ريزند وشهر پر جوش وخروش وآبادشان به قبرستان ويران وخاموشى مبدل مى گردد (خامدين).

نكته ها

1. جالب اينكه در اينجا از ميان تمام نعمت هاى مادى بالخصوص روى «مسكن» انگشت گذارده شده، شايد به خاطر اينكه نخستين وسيله آرامش انسان وجود يك مسكن مناسب است ويا اينكه انسان غالبا بيشترين درآمد زندگى خود را صرف مسكنش مى كند ونيز بيشترين علاقه او به آن است.(1)

2. هر كس قانون الهى را بشكند، شكسته مى شود. قَصَمْنا (كلمه ى قصم به معناى شكستن شديد است).

ص: 114


1- . نمونه ج 13 ص 368-366

3. عاقبت، وجدان هاى خفته، بيدار ومنكران حقيقت، بر آن اقرار خواهند كرد. إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ .(1)

4. در قرآن كريم «ويل» براى گروه هاى مختلفى بيان شده است؛

كفار؛ وَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ. (ابراهيم، 2)

دروغگويان؛ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ . (بقره، 79)

ظالمان؛ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ . (انبياء، 14)

كسانى كه سنگ كم به ترازو مى گذارند؛ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ . (مطففين، 1 و 2)

كسانى كه عيب جو هستند؛ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ (همزه، 1-4)

كسانى كه نماز را با بى توجهى مى خوانند؛ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ . (ماعون، 4 و 5)

ص: 115


1- . نور ج 7 ص 433. راهنما 11 ص 316.

آیه 16-18

اشاره

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ (16) لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ كُنّا فاعِلينَ (17) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ (18)

ترجمه

ما آسمان وزمين وآنچه را در ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم! * (به فرض محال) اگر مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم، چيزى متناسب خود انتخاب مى كرديم! * بلكه ما حق را بر سر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد؛ واين گونه، باطل محو ونابود مى شود! امّا واى بر شما از وصفى كه (درباره خدا وهدف آفرينش) به كار مى گيريد!

تفسير

الف. قرآن كريم دراين آيات در چند محور سخن مى گويد: خلقت آفرينش بر اساس حق، محال بودن هدف خلقت از سرگرمى خداوند، پيروزى حق از باطل.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته اين حقيقت منعكس بود كه ظالمان بى ايمان هدفى براى آفرينش خود جز عيش ونوش قائل نبودند ودر واقع عالم را بى هدف مى پنداشتند، قرآن مجيد در آيات مورد بحث براى ابطال اين طرز فكر واثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرينش كل جهان مخصوصا انسانها چنين مى گويد: ما آسمان وزمين وآنچه ميان آن دو است بيهوده نيافريديم وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبِينَ .

آيه مورد بحث بازگوى دو حقيقت است: نخست با توجه به كلمه «لو» كه در لغت عرب براى امتناع است، اشاره به اين مى كند كه محال است هدف پروردگار سرگرمى خويشتن باشد. سپس مى گويد: به فرض كه هدف سرگرمى بود بايد سرگرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات ومانند آن، نه عالم محدود ماده.(1)

ج. لعب چيزى است كه نفس آدمى را به سوى خود جذب نموده واز كارهاى عقلايى وواقعى وداراى اثر باز مى دارد، در نتيجه همين لعب يكى از مصاديق لهو هم خواهد بود.

اما اينكه آيا لهو از خدا سر مى زند يا نه ؟ مى گوييم: لهو كردن خدا با چيزى از مخلوقات

ص: 116


1- . نمونه ج 13 ص 370-369

خود محال است، زيرا لهو صورت نمى بندد مگر از كسى كه لهو حاجتى از او را بر طرف كند، (هر چند رفع خستگى وملال باشد)، يا نقيصه اى از نقائص او را دفع كند. پس لهو از جمله چيزهايى است كه در غير اثر مى گذارد ومؤثر است ومعنا ندارد كه چيزى در خداى تعالى مؤثر باشد وخداى تعالى به چيزى محتاج شود، كه آن چيز از هر جهت محتاج او است.

د. اگر براى نفى احتمال لهو لعب با لفظ «لو» تعبير كرد، براى اين بود كه امتناع را برساند ودنبالش هم فرمود: إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ ، تا آن را تاكيد كند.(1)

ه -. جمله «نقذف» از ماده «قذف» به معنى پرتاب كردن است، مخصوصا پرتاب كردن از راه دور واز آنجا كه پرتاب از راه دور، شتاب وسرعت وقوت بيشترى دارد، اين تعبير بيانگر قدرت پيروزى حق بر باطل است، كلمه «على» نيز مؤيد اين معنى است، زيرا اين كلمه معمولاً در موارد «علو» به كار مى رود.

جمله «يدمغه» كه به گفته راغب به معنى شكستن جمجمه ومغز سر است كه حساسترين نقطه بدن انسان محسوب مى شود، تعبير رسايى است براى غالب بودن لشگر حق، غلبه اى چشمگير وقاطع. تعبير به «اذا» نشان مى دهد كه حتى در آنجايى كه انتظار نمى رود حق پيروز شود ما اين برنامه را انجام مى دهيم. تعبير به «زاهق» كه به معنى چيزى است كه به كلى مضمحل شده نيز تاكيد ديگرى است بر اين منظور واينكه جمله «نقذف» و «يدمغ» به صورت فعل مضارع آمده دليل بر استمرار اين برنامه است.(2)

نكته ها

1. قرآن مجيد با اشارات كوتاه وبسيار پر معنى در آيات مختلف از يك سو به اصل وجود هدف در آفرينش اشاره مى كند واز سوى ديگر اين هدف را مشخص مى سازد؛

در قسمت اول مى گويد: أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (قيامت، 36)؛ آيا انسان گمان مى كند بيهوده رها مى شود؛ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ ؛ (مومنون، 115) آيا چنين پنداشتيد كه ما بيهوده شما را آفريديم وبه سوى ما بازگشت نمى كنيد. وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما باطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا. (ص، 27)

ص: 117


1- . الميزان ج 14 ص 365-364
2- . نمونه ج 13 ص 371.

ما آسمان وزمين وما بين آندو را خلق نكرديم مگر براساس حق

مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ . (احقاف، 3)

ما آسمان وزمين وما بين آن دو را به بازيچه نيافريديم

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ . (انبياء، 16)

و در قسمت دوم گاه در آيات قرآن، هدف آفرينش، عبوديت وبندگى خدا قرار داده شده، وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ . (ذاريات، 56)

و گاه مى گويد: هدف آفرينش آگاهى وبيدارى وتقويت ايمان واعتقاد شما است اللهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ. (طلاق، 12)

و گاه مى گويد: هدف آفرينش آزمايش حسن عمل شما است؛ الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. (ملك، 2)

2. آيات سه گانه فوق هر كدام به يكى از ابعاد سه گانه وجود انسان (بعد آگاهى وايمان، بعد اخلاق وبعد عمل) اشاره مى كند بيانگر هدف تكاملى آفرينش است كه به خود انسان ها باز مى گردد.(1)

3. در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه اگر هدف تكامل بوده چرا خداوند از آغاز انسان را در همه ابعاد، كامل نيافريد تا نيازى به پيمودن مراحل تكامل نبوده باشد؟

سرچشمه اين ايراد غفلت از اين نكته است كه شاخه اصلى تكامل، تكامل اختيارى است وبه تعبير ديگر تكامل آنست كه انسان راه را با پاى خود واراده وتصميم خويش بپيمايد، اگر دست او را بگيرند وبه زور ببرند نه افتخار است ونه تكامل، فى المثل اگر انسان، مبلغ اندكى از مال خود را با تصميم واراده خويش انفاق كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى پيموده، در حالى كه اگر مليون ها تومان از ثروت او را به اجبار بردارند وانفاق كنند، حتى يك گام هم در اين راه پيش نرفته است ولذا در آيات مختلف قرآن مجيد به اين واقعيت تصريح شده كه اگر خدا مى خواست همه مردم به اجبار ايمان مى آوردند ولى اين ايمان براى آنها سودى نداشت وَلَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً (يونس، 99).(2)

ص: 118


1- . نمونه ج 13 ص 374.
2- . نمونه ج 13 ص 375.

4. شناخت حقايق به دو صورت است؛

درونى: كه اين امر خود بر چهار قسم است؛

شناخت فطرى مانند خداشناسى؛ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ . (روم، 30)

شناخت از طريق وحى الهى؛ ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (نحل، 123)،

شناخت از طريق الهام؛ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِى وَلاَ تَحْزَنِى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ . (قصص، 7)

شناخت به جهت رعايت تقوى؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً. (انفال، 29)

شناخت بيرونى: كه اين امر از دو طريق به دست مى آيد؛

پرسش كردن؛ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ . (نحل، 43)

پيروى از عالم؛ قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (كهف، 66)،

و ابزار شناخت بيرونى ودرونى كه عبارت است از سمع وبصر وقلب ودر آيه شريفه 9 سجده بيان شده است؛ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَا تَشْكُرُونَ .

ص: 119

آیه 19-25

اشاره

آيات 25-19

وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ (19) يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ (20) أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ اْلأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (21) لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ (22) لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (23) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)

ترجمه

از آن اوست آنان كه در آسمانها وزمينند! وآنها كه نزد اويند [= فرشتگان] هيچ گاه از عبادتش استكبار نمى ورزند وهرگز خسته نمى شوند. * (تمام) شب وروز را تسبيح مى گويند؛ وسست نمى گردند. * آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه (خلق مى كنند و) منتشر مى سازند؟! * اگر در آسمان وزمين، جز «اللّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (ونظام جهان به هم مى خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند! * هيچ كس نمى تواند بر كار او خرده بگيرد؛ ولى در كارهاى آنها، جاى سؤال وايراد است! * آيا آنها معبودانى جز خدا برگزيدند؟! بگو: «دليلتان را بياوريد! اين سخن كسانى است كه با من هستند وسخن كسانى [= پيامبرانى] است كه پيش از من بودند! «امّا بيشتر آنها حق را نمى دانند؛ وبه همين دليل (از آن) روى گردانند. * ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اختصاص نظام هستى به خداوند، عدم استكبار فرشتگان از عبادت الهى، تسبيح پيوسته فرشتگان، عدم قدرت معبودان باطل بر آفرينش، عدم فساد در نظام هستى دليل بر يگانگى خداوند، منزه بودن خداوند از وصف، عدم دليل مشركان بر اتخاذ معبودان باطل، لزوم پرستش خداوند سخن همه پيامبران.

ب. وَلَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ در اين جمله يكى از احتمالاتى كه فى الجمله منافى با معاد است دفع شده وآن اين است كه خداى تعالى بر بعضى از مردم ويا همه آنان مسلط

ص: 120

نباشد ودر نتيجه مردم بتوانند از گير بازگشت به او وحساب وكتاب وكيفرش فرار كنند كه در اين جمله آن را دفع نموده مى فرمايد ملك خداى تعالى عام است وشامل تمامى موجوداتى كه در آسمان وزمينند هست.(1)

ج. خداى تعالى در آيه 19 حال بندگان مقرب وملائكه مكرم خود را بيان مى كند كه مستغرق در عبوديت وسرگرم در عبادت او هستند، هيچ كار ديگرى آنان را از عبادت او باز نمى دارد وبه هيچ چيز جز عبادت او توجه نمى كنند.

به اين بيان كه سنت جاريه ميان موالى وبردگان در ملك هاى اعتبارى اين است كه برده هر قدر به درگاه مولايش مقرب تر شود، مولايش از بسيارى تكاليف ورسوم ووظائف او اغماض مى كند وآنچه از ساير بردگان مى خواهد از او نمى خواهد ولى در خداى تعالى چنين نيست، براى اينكه او خدا ومالك حقيقى بندگان وبندگان ملك حقيقى او هستند، هر قدر بنده او تقرب بيشترى پيدا كند بيشتر به عظمت وكبريا وعزت وبهاى مولايش پى مى برد وبيشتر ذلت ومسكنت وحاجت خود را احساس مى كند، پس در نتيجه كارش به جايى مى رسد كه به غير عبوديت وخضوع، كار ديگرى نكند.(2)

د. در خطبه ى اوّل نهج البلاغه درباره ى ملائكه آمده است:

«لا يغشاهم نوم العيون ولا سهو العقول ولا فترة الأبدان ولا غفلة النسيان» يعنى خواب، فراموشى، خستگى وغفلت در ملائكه نيست.(3)

ه -. أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه معبود بايد خالق باشد، مخصوصا خالق حيات وزندگى كه روشنترين چهره هاى خلقت است، اين در حقيقت شبيه به همان چيزى است كه در آيه 73 سوره حج مى خوانيم: إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ .(4)

ص: 121


1- . الميزان ج 14 ص 371.
2- . نمونه ج 13 ص 372.
3- . نور ج 7 ص 437.
4- . نمونه ج 13 ص 379.

نكته ها

1. قرآن كريم در برخى آيات مى فرمايد: كسانى كه از عبادت من استكبار ورزند ذليلانه وارد جهنم مى شوند. إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ .

در دو آيه ديگر مى فرمايد: فرشتگان از عبادت خداوند استكبار نمى ورزند. بنابراين آنها وارد جهنم نمى شوند؛ وَمَنْ عِنْدَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ . (انبياء، 19 و 206)

2. برهان تمانع: دليلى كه براى توحيد ونفى آلهه در آيه فوق، آمده است، در عين سادگى وروشنى، يكى از براهين دقيق فلسفى در اين زمينه است كه دانشمندان از آن، به عنوان برهان تمانع ياد مى كنند، خلاصه اين برهان را چنين مى توان بيان كرد: ما بدون شك نظام واحدى را در اين جهان حكمفرما مى بينيم، نظامى كه در همه جهات هماهنگ است. اين هماهنگى قوانين ونظامات آفرينش از اين حكايت مى كند كه از مبدء واحدى سرچشمه گرفته است چرا كه اگر مبدأها متعدد بود واراده ها مختلف، اين هماهنگى هرگز وجود نداشت وهمان چيزى كه قرآن از آن تعبير به فساد مى كند در عالم به وضوح ديده مى شد.(1)

3. هشام بن حكم از امام صادق (علیه السلام) پرسيد: ما الدليل على ان الله واحد؟ قال: اتصال التدبير وتمام الصنع، كما قال الله عزوجل: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتا. هشام مى گويد: عرض كردم چه دليلى بر يگانگى خدا وجود دارد؟ فرمود: پيوستگى وانسجام تدبير جهان وكامل بودن آفرينش، آن گونه كه خداوند متعال فرموده: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتا اگر در آسمان وزمين، خدايانى جزاو بودند جهان به فساد كشانده مى شد).(2)

4. ريشه ى ترك عبادت، تكبّر است. لايَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ .

5. تعدّد پروردگار، امرى محال است. لَوْ كانَ (كلمه «لَوْ» در جايى بكار مى رود كه انجام شدنى نباشد).(3)

6. كسى مى تواند سؤال كند كه طلبى ويا حقّى داشته باشد وهيچ كس از خداوندطلبى ويا بر او حقّى ندارد. لايُسْئَلُ .(4)

ص: 122


1- . مجمع البيان ج 7 ص 70 - نمونه ج 13 ص 381.
2- . نمونه ج 13 ص 384 - نور الثقلين ج 3 ص 417-418.
3- . نور ج 7 ص 439-438
4- . همان، ص 440، راهنما 11 ص 331.

7. سؤال ومؤاخذه، بهترين نشانه بر مسئوليت ومهم ترين علامت بر آزادى واختيار انسان هاست. وَهُمْ يُسْئَلُونَ (آرى انسان مجبور بازخواست نمى شود).

8. توحيد، داراى دليل است، لَوْ كانَ فِيهِما؛ امّا شرك هيچ دليلى ندارد. هاتُوا بُرْهانَكُمْ .(1)

آیه 26-29

اشاره

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ (26) لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (27) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ (28) وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظّالِمينَ (29)

ترجمه

ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.» * آنها گفتند: «خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است»! او منزه است (از اين عيب ونقص)؛ آنها [= فرشتگان] بندگان شايسته اويند. * هرگز در سخن بر او پيشى نمى گيرند؛ و (پيوسته) به فرمان او عمل مى كنند. * او اعمال امروز وآينده واعمال گذشته آنها را مى داند؛ وآنها جز براى كسى كه خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمى كنند؛ واز ترس او بيمناكند. * وهر كس از آنها بگويد: «من جز خدا، معبودى ديگرم»، كيفر او را جهنم مى دهيم! وستمگران را اين گونه كيفر خواهيم داد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: منزه بودن خداوند از اتخاذ فرزند، وصف فرشتگان به كرامت وعصمت، عدم شفاعت فرشتگان جز درباره افراد مورد رضايت، كيفر سخت براى مدعيان الوهيت.

ب. بسيارى از مشركان عرب عقيده داشتند كه فرشتگان، فرزندان خدا هستند وبه همين دليل گاه آنها را پرستش مى كردند، قرآن صريحا در آيات فوق، اين عقيده خرافى وبى اساس

ص: 123


1- . نور ج 7 ص 442-441

را محكوم كرده وبطلان آن را با دلائل مختلف بيان مى كند.(1)

سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بيان مى كند كه مجموعا دليل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:

1. آنها بندگان خدا هستند بَلْ عِبادٌ

2. بندگانى شايسته وگرامى داشته مُكْرَمُونَ .

3. آنها آن قدر مؤدب وتسليم وسر بر فرمان خدا هستند كه هرگز در سخن گفتن بر او پيشى نمى گيرند لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ .

4. واز نظر عمل نيز آنها تنها فرمان او را اجرا مى كنند وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ

5. بدون شك آنها كه بندگان گرامى وشايسته خدا هستند براى نيازمندان شفاعت مى كنند ولى بايد توجه داشت هرگز براى كسى شفاعت نمى كنند مگر اينكه بدانند خدا از او خشنود است واجازه شفاعت او را داده است وَلا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى.

6. به خاطر همين معرفت وآگاهى است كه آنها تنها از او مى ترسند وتنها ترس او را به دل راه مى دهند وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ .(2)

ج. در جمله وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ظرف «بامره» متعلق است به جمله «يعملون» واگر از متعلق خود جلو افتاده براى افاده حصر است، تا برساند تنها به امر او عمل مى كنند نه بدون امر او، و به عبارتى ديگر اراده وعمل ملائكه تابع اراده او است، چون منظور از «قول» در آيه شريفه همان اراده خداى تعالى است، پس ملائكه نمى خواهند مگر آنچه را كه او مى خواهد واين كمال بندگى را مى رساند، چون عبوديت عبد اين اقتضا را دارد كه اراده وعمل خود را ملك مولا بداند.(3)

د. جمله وَلا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى، مساله شفاعت ملائكه براى غير ملائكه را متعرض است واين مساله اى است كه خيلى مورد توجه واعتقاد بت پرستان است، كه مى گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ ويا مى گفتند: ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى خداى تعالى در جمله مورد بحث اعتقاد آنان را رد نموده، مى فرمايد: ملائكه هر كسى را شفاعت نمى كنند، تنها

ص: 124


1- . نمونه ج 13 ص 389.
2- . الميزان ج 14 ص 389.
3- . همان ص 387.

كسانى را شفاعت مى كنند كه داراى ارتضاء باشند وارتضاء به معناى داشتن دينى صحيح ومورد رضاى خدا است.(1)

نكته ها

1. منزه بودن خداوند از فرزند گرفتن در آيات مختلفى بيان شده از جمله:

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِباد مُكرمون. (انبياء، 26)

بَل له مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلّ لَهُ قَانِتُونَ . (بقره، 116)

قَالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِىّ . (يونس، 68)

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا * لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا. (مريم 35، 88 و 89؛ نساء، 17؛ نحل، 57)

از جمع آيات استفاده مى شود فرشتگان افرادى با متانت وخاضع وعباد مكرم خداوند هستند وخداوند بى نياز از فرزند است. بنابراين چنين نسبتى به خداوند امر عجيب وشگفتى است.

2. تسليم فرمان خدا بودن، رمز كرامت بنده است. مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ (آرى كسانى مورد كرامت واقع مى شوند كه نه در قول ونه در عمل، از دستور خدا پيشى نگيرند).

3. بندگى وتسليم در برابر خداوند، سببِ داشتن مقام شفاعت است. عِبادٌ مُكْرَمُونَ ، لا يَسْبِقُونَهُ ، يَشْفَعُونَ .

ص: 125


1- . الميزان ج 14 ص 389.

آیه 30-33

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ كانَتا رَتْقًا فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30) وَ جَعَلْنا فِي اْلأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فيها فِجاجًا سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (31) وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ (32) وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (33)

ترجمه

آيا كافران نديدند كه آسمانها وزمين به هم پيوسته بودند وما آنها را از يكديگر باز كرديم؛ وهر چيز زنده اى را از آب قرار داديم ؟! آيا ايمان نمى آورند؟! * ودر زمين، كوه هاى ثابت وپابرجايى قرار داديم، مبادا آنها را بلرزاند! ودر آن، درّه ها وراه هايى قرار داديم تا هدايت شوند! * وآسمان را سقف محفوظى قرار داديم؛ ولى آنها از آيات آن روى گردانند. * او كسى است كه شب وروز وخورشيد وماه را آفريد؛ هر يك در مدارى در حركتند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: جداسازى آسمان وزمين كار خداوند متعال. پديد آوردن هر موجود زنده از آب. مصونيت زمين از لرزش به جهت قرار دادن كوهها در آن قرار دادن راهها ودره ها ميان كوهها براى رسيدن به مقصد. قرار دادن آسمان به عنوان سقف محفوظ، خداوند خالق شب وروز وخورشيد وماه وشناور بودن خورشيد وماه.

ب. اين آيات برهان بر توحيد خداى تعالى در ربوبيت وتدبير عالم است پاره اى از موجودات را بر شمرده، كه خلقت آنها آميخته با تدبير است ونتيجه گرفته كه پس تدبير از خلقت منفك شدنى نيست، پس بالضروره آن كسى كه اين موجودات را آفريده، خود او مدبر آنها است، مانند آسمانها وزمين وهر موجود جاندار ونيز مانند كوه ها ودره ها وشب وروز وآفتاب وماه، كه وجودشان توأم با تدبير است.(1)

ج. در اينكه مراد از بسته بودن رَتْقاً وسپس باز شدن آسمان ها وزمين فَفَتَقْناهُما چيست، اقوالى ذكر شده است:

ص: 126


1- . الميزان 14 ص 390.

امام باقر (علیه السلام) مى فرمايند: مراد از بسته بودن آسمان، نباريدن ومنظور از بسته بودن زمين، گياه نداشتن است، خداوند آنها را گشود، از آسمان باران نازل كرد واز زمين گياهان را روياند.(1)

موادّ اصلى آسمان وزمين در ابتدا يكى بوده است، ولى با گذشت زمان، شكل جديدى پيدا كرده اند.

زمين وآسمان در آغاز خلقت، يك چيز بودند وآن، توده ى عظيمى از گازها بود، سپس بر اثر انفجارات درونى وحركت ها، تدريجاً از هم جدا شدند.(2)

وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ . گويا مراد از اين كه فرمود آسمان را سقفى محفوظ كرديم اين باشد كه آن را از شيطانها حفظ كرديم هم چنان كه در جاى ديگر فرموده: وَحَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (حجر، 17) ومراد از اينكه فرمود مردم از آيات آن رو مى گردانند اين است كه حوادث جوى را مى بينند وبا اينكه دليل روشنى بر مدبر واحد وايجاد كننده واحد است باز متوجه نمى شوند وبه شرك خود ادامه مى دهند.(3)

د. در حديثى مى خوانيم كه: شخصى از امام صادق (علیه السلام) پرسيد: آب چه طعمى دارد؟ امام نخست فرمود:

«سل تفقها ولا تسئل تعنتا»: به منظور ياد گرفتن سؤال كن نه به منظور بهانه جويى! سپس اضافه فرمود:

«طعم الماء طعم الحياة! قال الله سبحانه» وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ طعم آب، طعم حيات وزندگى است! خداوند مى گويد: ما هر موجود زنده اى را از آب آفريديم.(4)

مخصوصا هنگامى كه انسان در تابستان پس از يك تشنگى طولانى وممتد در آن هواى سوزان به آب گوارايى مى رسد، موقعى كه نخستين جرعه هاى آب را فرو مى برد، احساس مى كند كه روح وجان به كالبدش دميده مى شود، در واقع امام مى خواهد ارتباط وپيوستگى زندگى وآب را با اين تعبير زيبا مشخص كند.(5)

ص: 127


1- صافى 3 ص 337.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 72، فتح القدير ج 3 ص 405، نور ج 7 ص 446.
3- . الميزان ج 14 ص 393.
4- . مجمع البيان ج 7 ص 72.
5- . نمونه ج 13 ص 396 - صافى ج 3 ص 338.

آیه 34-35

اشاره

وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ (34) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (35)

ترجمه

پيش از تو (نيز) براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم؛ (وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مى كشند،) آيا اگر تو بميرى، آنان جاويد خواهند بود؟! * هر انسانى طعم مرگ را مى چشد! وشما را با بديها وخوبيها آزمايش مى كنيم؛ وسرانجام بهسوى ما بازگردانده مى شويد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: جاويد نماندن هيچ بشرى در دنيا، سنت مرگ براى همه انسانها وآزمايش انسان به وسيله حوادث خوب وبد.

ب. آيات مورد بحث اشاره اى به بعضى ديگر از ايرادات آنها است: گاه آنها مى گفتند سر وصدايى كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) وبه گفته آنها اين شاعر به راه انداخته دوامى ندارد وبا مرگش همه چيز پايان مى يابد چنان كه در آيه 30 سوره طور مى خوانيم أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ وگاه چنين مى پنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آئين خويش باشد، بنا بر اين مرگ او در آينده دليلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او!

قرآن در نخستين آيات فوق در جمله كوتاهى به آنها پاسخ مى دهد ومى گويد: ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم وَما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ اين قانون تغييرناپذير آفرينش است كه هيچكس زندگى جاويدان ندارد. وانگهى اينها كه از مرگ تو هم اكنون شادى مى كنند اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند؟! أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ .(1)

ج. كلمه «نفس» - آن طور كه دقت در موارد استعمالش افاده مى كند - در اصل به معناى همان چيزى است كه به آن اضافه مى شود پس «نفس الانسان» به معناى خود انسان و «نفس الشىء» به معناى خود شىء است و «نفس الحجر» به معناى همان حجر (سنگ)

ص: 128


1- . نمونه ج 13 ص 402.

است. بنا بر اين اگر اين كلمه به چيزى اضافه نشود هيچ معنايى ندارد ونيز با اين بيان هر جا استعمال بشود منظور از آن تاكيد لفظى خواهد بود مثل اينكه مى گوييم «جاءنى زيد نفسه - زيد خودش نزد من آمد» ويا منظور از آن تاكيد معنا است مثل اينكه مى گوييم: «جاءنى نفس زيد - خود زيد نزد من آمد» ودر همه موارد استعمالش حتى در مورد خداى تعالى به همين منظور استعمال مى شود هم چنان كه فرمود: كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ (انعام، 12) ونيز فرموده: وَيُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ (آل عمران، 28) ونيز فرمود: تَعْلَمُ ما فِى نَفْسِى وَلا أَعْلَمُ ما فِى نَفْسِكَ (مائده، 116) ليكن بعد از معناى اصلى استعمالش در شخص انسانى كه موجودى مركب از روح وبدن است شايع گشته است.(1)

د. شر در اينجا به معنى شر مطلق نيست، زيرا فرض اين است شرى كه وسيله آزمايش وتكامل مى باشد، بنا بر اين منظور شر نسبى است واصولا در مجموع عالم هستى با بينش صحيح توحيدى شر مطلق وجود ندارد!(2)

در حديثى از امير مؤمنان على (علیه السلام) چنين مى خوانيم كه امام بيمار شده بود جمعى از برادران (وياران) به عيادتش آمدند عرض كردند:

كيف نجدك يا امير المؤمنين ؟ قال: «بالشر»؛ حالتان چطور است اى امير مؤمنان ؟ فرمود: شر است

!! قالوا ما هذا كلام مثلك. گفتند: اين سخن شايسته مثل شما نيست. امام فرمود:

«ان الله تعالى يقول وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً

فالخير الصحة والغناء والشر المرض والفقر»؛ خداوند متعال مى گويد ما شما را با شر وخير آزمايش مى كنيم، خير تندرستى است وبى نيازى وشر بيمارى وفقر است.(3)

نكته ها

1. جمله كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ در سه مورد در قرآن بيان شده است: 35 انبياء، 185 آل عمران و 57 عنكبوت.

2. اينكه آنها خيال مى كنند با درگذشت پيامبر (صلی الله علیه و آله) همه چيز پايان مى يابد در حقيقت كور خوانده اند، زيرا اين سخن در مورد مسائلى صحيح است كه قائم به شخص باشد، اسلام نه

ص: 129


1- . الميزان ج 14 ص 402.
2- . نمونه ج 13 ص 405.
3- . نمونه ج 13 ص 405، تبيان ج 7 ص 246، مجمع البيان ج 7 ص 74، صافى 3 ص 339.

قائم به شخص پيامبر بود ونه اصحاب ويارانش، آئينى است زنده ومرزهاى زمان ومكان را مى شكافد وبه سير خود ادامه مى دهد.(1)

3. گرچه خير وشر، هر دو ابزار آزمايش اند، ولى آزمايش با تلخى ها مناسب تر است. نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ (شايد تقدّم «شرّ» نيز به همين مناسبت باشد).(2)

آیه 36-40

اشاره

وَ إِذا رَآكَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاّ هُزُوًا أَ هذَا الَّذي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ (36) خُلِقَ اْلإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُريكُمْ آياتي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (37) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (38) لَوْ يَعْلَمُ الَّذينَ كَفَرُوا حينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (39) بَلْ تَأْتيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا يَسْتَطيعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (40)

ترجمه

هنگامى كه كافران تو را مى بينند، كارى جز استهزا كردن تو ندارند؛ (ومى گويند:) آيا اين همان كسى است كه سخن از خدايان شما مى گويد؟! در حالى كه خودشان ذكر خداوند رحمان را انكار مى كنند. * (آرى،) انسان از عجله آفريده شده؛ ولى عجله نكنيد؛ بزودى آياتم را به شما نشان خواهم داد! * آنها مى گويند: «اگر راست مى گوييد، اين وعده (قيامت) كى فرا مى رسد؟!» * ولى اگر كافران مى دانستند زمانى كه (فرا مى رسد) نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت واز پشت هاى خود دور كنند وهيچ كس آنان را يارى نمى كند (اين قدر درباره قيامت شتاب نمى كردند)! * (آرى، اين مجازات الهى) بطور ناگهانى به سراغشان مى آيد ومبهوتشان مى كند؛ آنچنان كه توانايى دفع آن را ندارند وبه آنها مهلت داده نمى شود!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تمسخر كفار نسبت به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله). كفرورزى آنها نسبت به ذكر الهى. خلقت بشر از شتاب وعده الهى نسبت به عذاب

ص: 130


1- . نمونه ج 13 ص 403.
2- . نور ج 7 ص 451.

كفار استهزاء كفار نسبت عذاب خداوند. عدم نصرت به كفار به هنگام عذاب ناگهانى.

ب. كلمه «ان» در آيه شريفه نافيه است ومراد از اينكه فرمود: إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً، اين است كه منظور مشركين از معاشرت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را منحصر در استهزاى به آن جناب كند وخلاصه معنا اين است كه ايشان جز مسخره كردن تو منظور ديگرى از آمد وشد با تو ندارند.(1)

ج. منظور از «عجل» شتاب وشتابزدگى است، همانگونه كه آيات بعد نيز شاهد گوياى اين مطلب است ودر جاى ديگر قرآن مى خوانيم وَكانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (اسراء، 11): انسان، عجول است. در حقيقت تعبير خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ يك نوع تاكيد است، يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از «عجله» آفريده شده وتار وپود وجودش از آن تشكيل يافته! وبه راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند وهم در شر، حتى وقتى به آنها گفته مى شود اگر آلوده كفر وگناه شويد، عذاب الهى دامنتان را مى گيرد مى گويند پس چرا اين عذاب زودتر نمى آيد؟! ودر پايان آيه اضافه مى كند: عجله نكنيد من آيات خود را به زودى به شما نشان مى دهم سَأُرِيكُمْ آياتِى فَلا تَسْتَعْجِلُونِ . تعبير «آياتى» در اينجا ممكن است اشاره به آيات ونشانه هاى عذاب وبلاها ومجازاتهايى باشد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) مخالفان را با آن تهديد مى كرد.

د. وَيَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ آنها با بى صبرى تمام، در انتظار قيام قيامت بودند، غافل از اينكه فرا رسيدن قيامت همان وبيچارگى وبدبختى تمام عيار آنها همان، ولى چه مى توان كرد، انسان عجول حتى در راه بدبختى ونابودى خود نيز عجله مى كند.

تعبير به إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ به صورت جمع (اگر راست مى گوئيد) با اينكه مخاطب پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بود به خاطر آنست كه پيروان راستين او را نيز در اين خطاب شركت داده شده اند وضمنا مى خواستند بگويند، فرا نرسيدن قيامت دليل بر اين است كه همه شما دروغگو هستيد!

آيه بعد به آنها پاسخ مى دهد ومى گويد: اگر كافران مى دانستند زمانى را كه نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت وپشت خود دور سازند وهيچكس به يارى آنها نخواهد

ص: 131


1- . الميزان ج 14 ص 406.

شتافت، هرگز تعجيل در عذاب نمى كردند ونمى گفتند: قيامت كى فرا مى رسد لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ .

نكته ها

1. اگر انسان طبيعتاً عجول است پس چرا به دنبال آن نهى از عجله مى كند ومى گويد: فَلا تَسْتَعْجِلُونِ ؟ آيا اين دو با هم متضاد نيست ؟ در پاسخ مى گوئيم با توجه به اصل اختيار وآزادى اراده انسان وقابل تغيير بودن صفات وروحيات وويژگيهاى اخلاقى، هيچگونه تضادى در كار نيست، چرا كه با تربيت وتزكيه نفس مى توان اين حالت را دگرگون ساخت.(1)

2. احاطه آتش جهنم:

نظير آيه 39 انبياء آيات ذيل است:

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِى الظَّالِمِينَ (الأعراف، 41)

سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ (إبراهيم، 50)

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ (المؤمنون، 104)

آیه 41-45

اشاره

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (41) قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42) أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنّا يُصْحَبُونَ (43) بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنّا نَأْتِي اْلأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44) قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ (45)

ترجمه

(اگر تو را استهزا كنند نگران نباش،) پيامبران پيش از تو را (نيز) استهزا كردند؛ امّا سرانجام، آنچه را استهزا مى كردند دامان مسخره كنندگان را گرفت (ومجازات الهى آنها را در هم كوبيد)! * بگو: «چه كسى شما را در شب وروز از (مجازات) خداوند بخشنده نگاه

ص: 132


1- نمونه، ج 13 ص 408.410.

مى دارد؟!» ولى آنان از ياد پروردگارشان روى گردانند! * آيا آنها خدايانى دارند كه مى توانند در برابر ما از آنان دفاع كنند؟! (اين خدايان ساختگى، حتّى) نمى توانند خودشان را يارى دهند (تا چه رسد به ديگران)؛ ونه از ناحيه ما با نيرويى يارى مى شوند! * ما آنها وپدرانشان را (ازنعمتها) بهره مند ساختيم، تا آنجا كه عمر طولانى پيدا كردند (ومايه غرور وطغيانشان شد)؛ آيا نمى بينند كه ما پيوسته به سراغ زمين آمده واز آن (واهلش) مى كاهيم ؟! آيا آنها غالبند (ياما)؟! * بگو: «من تنها به وسيله وحى شما را انذار مى كنم!» ولى آنها كه گوشهايشان كر است، هنگامى كه انذار مى شوند، سخنان را نمى شنوند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: استهزاء كفار نسبت به پيامبران قبل از پيامبر. فراگرفتن عذاب نسبت به كفار. اعراض كفار از ياد پروردگار. نبودن خدايانى به عنوان حمايتگر براى مشركان عذاب الهى در پرتو برخوردارى از نعمت هاى ظاهرى وطول عمر. انذار وپيامبر به وسيله وحى وعدم تاثير انذار او در معاندان.

ب. مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: فرق ميان «سخريه» و «هزء»، اين است كه سخريه در معناى ذلت خواهى است، چون تسخير به معناى ذليل ورام كردن است واما هزء، به معناى پائين آوردن قدر شخص است به وسيله زبان وكلمه «حيق» به معناى حلول است ومراد از ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ عذاب است.(1)

ج. در نخستين آيه مورد بحث به عنوان دلدارى پيامبر (صلی الله علیه و آله) وتسلى خاطر او مى گويد: اين تنها تو نيستى كه مورد استهزاء واقع شده اى پيامبران قبل از تو را نيز استهزا كردند؛ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ .(2) در آيه بعد مى گويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت، كسى از شما دفاع نمى كند، در اين دنيا نيز همين است بگو چه كسى شما را در شب وروز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ ونگهدارى مى كند؟ قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ در واقع اگر خداوند آسمان جو زمين را سقف محفوظى قرار نداده بود (آن گونه كه در آيات قبل گذشت) همين به تنهايى كافى بود كه شما را شب وروز در

ص: 133


1- . الميزان ج 14 ص 409، تبيان ج 7 ص 251، مجمع البيان ج 7 ص 78، فتح القدير ج 3 ص 408.
2- . نمونه ج 13 ص 413، اطيب البيان ج 9 ص 179.

معرض بمباران سنگ هاى آسمانى قرار دهد.

د. باز به عنوان سؤال مى پرسد: اين كافران ظالم وگنهكار در برابر كيفرهاى الهى به چه چيز دل بسته اند؟ آيا آنها خدايانى دارند كه مى تواند از آنان در برابر ما دفاع كند؟! أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا اين خدايان ساختگى آنها حتى نمى توانند خودشان را يارى دهند واز خويشتن دفاع كنند لايَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ ونه از ناحيه ما به وسيله رحمت ونيروى معنوى يارى وهمراهى مى شوند. وَلا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ .

ه -. آيه بعد اشاره به يكى از علل مهم سركشى وطغيان افراد بى ايمان كرده مى گويد: ما به اين گروه وپدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَآباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ اما به جاى اينكه اين عمر طولانى ونعمت فراوان حس شكرگزارى را در آنها تحريك كرده وسر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور وطغيانشان شد.

ولى آيا آنها نمى بينند كه اين جهان ونعمتهايش پايدار نيست آيا نمى بينند كه ما مرتبا از زمين ومردم زمين مى كاهيم ؟! أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِى الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها آيا با اين حال آنها غالبند يا ما غالبيم ؟! أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ .(1)

و. منظور از زمين مردم سرزمينهاى مختلف جهان است، اقوام وافراد گوناگونى كه تدريجا ودائما به سوى ديار عدم مى شتابند وبا زندگى دنيا وداع مى گويند وبه اين ترتيب دائما از اطراف زمين كاسته مى شود. در بعضى از روايات كه از امامان اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده اين آيه به مرگ علما ودانشمندان تفسير گرديده است، امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:

«نقصانها ذهاب عالمها»؛ نقصان زمين به معنى فقدان دانشمندان است.(2)

نكته ها

1. آگاهى از رنجهاى ديگران، رنجهاى انسان را تسكين مى بخشد. اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْقَبْلِكَ .(3)

ص: 134


1- . نمونه ج 13 ص 415-413
2- . همان ص 416، مجمع البيان ج 7 ص 79، نور الثقلين ج 3 ص 429.
3- . نور ج 7 ص 455، راهنما 11 ص 363.

2. انسان دائماً نياز به حفاظت وحمايت الهى دارد. مَنْ يَكْلَؤُكُمْ .(1)

3. كردار ما به نحوى است كه حتّى سرچشمه ى رحمت را به غضب مى آورد. مِنَ الرَّحْمنِ (حفاظت او بر اساس مهر ورحمت است) يَكْلَؤُكُمْ ... مِنَ الرَّحْمنِ .(2)

4. حفاظت خداوند

نظير آيه 42 انبياء آيه 17 احزاب است

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِى يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً

5. به هر طول عمرى نبايد دل خوش داشت. حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ خداوند، طول عمر كافران را مهلتى براى ازدياد گناهانشان قرار داده است. در آيه ديگر مى فرمايد: إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً (آل عمران، 178).(3)

6. گاهى بى اثر بودن تبليغ به خاطر قابليت نداشتن مردم است، نه آنكه در تبليغ كننده يا روش او كمبودى است. أُنْذِرُكُمْ ... لا يَسْمَعُ .(4)

ص: 135


1- . همان، راهنما 11 ص 365.
2- . همان.
3- . نور ج 7 ص 457، راهنما 11 ص 372.
4- . همان.

آیه 46-50

اشاره

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنّا كُنّا ظالِمينَ (46) وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ (47) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْرًا لِلْمُتَّقينَ (48) الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُونَ (49) وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (50)

ترجمه

اگر كمترين عذاب پروردگارت به آنان برسد، فريادشان بلند مى شود كه: «اى واى بر ما! ما همگى ستمگر بوديم!» * ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم؛ پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى شود؛ واگر بمقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك وبدى) باشد، ما آن را حاضر مى كنيم؛ وكافى است كه ما حساب كننده باشيم * ما به موسى وهارون، «فرقان» [= وسيله جدا كردن حق از باطل] ونور وآنچه مايه يادآورى براى پرهيزگاران است، داديم. * همانان كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند واز قيامت بيم دارند! * واين (قرآن) ذكر مباركى است كه (بر شما) نازل كرديم؛ آيا شما آن را انكار مى كنيد؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: اقرار كفار به ظلم هنگام رسيدن شمه اى از عذاب. نهادن ترازوى عدل براى ارزيابى افراد، عدم ظلم به هيچ فردى، حسابگرى دقيق خداوند. بهره مندى موسى وهارون از نعمت فرقان وروشنايى توصيف پرهيزكاران به خشيت از پروردگار وترس از قيامت. نزول قرآن پر بركت بر مردم.

ب. به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور وبيخبرى افراد بى ايمان را منعكس مى كرد در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: اين بيخبران مغرور كه در حالت نعمت وآرامش هرگز خدا را بنده نيستند اگر گوشه كوچك وناچيزى از عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد چنان متوحش مى شوند كه فرياد مى زنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم وستمگر بوديم! وَلَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ به گفته مفسران وارباب لغت، واژه «نفحه» به معنى چيز كم، يا نسيم ملايم مى باشد، گرچه اين كلمه غالبا در نسيمهاى رحمت

ص: 136

ونعمت به كار مى رود، ولى در مورد عذاب نيز استعمال مى شود.

در آيه بعدى، اشاره به حساب وجزاى دقيق وعادلانه قيامت مى كند تا افراد بى ايمان وستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حتمى است ودقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى گيرد. مى فرمايد: ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم وَنَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ .

ج. در احاديث اسلامى مى خوانيم: كه ميزانهاى سنجش در قيامت، پيامبران وامامان وپاكان ونيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد. السلام على ميزان الاعمال.

ذكر «موازين» به صورت «جمع» (جمع ميزان) نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد چرا كه مردان حق هر يك ميزان سنجشى هستند براى اعمال انسانها، بعلاوه گرچه همه ممتازند ولى هر يك از آنها امتياز ويژه اى دارند كه در همان قسمت، الگو ومقياس سنجش محسوب مى شوند.(1)

د. اگر تورات را فرقان خوانده يا براى اين است كه تورات فرق گذارنده ميان حق وباطل است ويا بدين جهت است كه وسيله فرق ميان حق وباطل در اعمال واعتقادات است، اين آيه نظير آيه وَإِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَالْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (بقره، 53) است واگر تورات را ضياء خوانده بدين جهت است كه مسير بنى اسرائيل را به سوى سعادت ورستگارى دنيا وآخرت روشن مى كرد واگر ذكر ناميده بدين جهت است كه تورات مشتمل بر مطالبى از حكمت ها وموعظه ها وعبرتها است كه خداى را به ياد آدمى مى اندازد نكته ديگر اينكه تورات فرقان براى همه است ولى ضياء وذكر براى خصوص متقين است غير از متقين كسى از نور وذكر آن بهره مند نمى شوند وبه همين جهت ضياء وذكر را نكره آورد تا تقييدش به متقين ممكن باشد به خلاف فرقان.(2)

ه -. ذكر اين سه تعبير پشت سر هم گويا اشاره به اين است كه انسان براى رسيدن به مقصد، نخست احتياج به «فرقان» دارد يعنى بر سر دوراهى ها وچندراهى ها راه اصلى را

ص: 137


1- . نمونه ج 13 ص 421-418
2- . الميزان ج 14 ص 417، مجمع البيان ج 7 ص 81، فتح القدير ج 3 ص 411.

پيدا كند، هنگامى كه راه خود را يافت، نور وروشنايى وضياء مى خواهد تا مشغول حركت گردد، سپس در ادامه راه، گاه موانعى پيش مى آيد كه از همه مهمتر غفلت است، نياز به وسيله اى دارد كه مرتبا به او هشدار دهد ويادآور وذكر باشد.

نكته ها

1. در حقيقت در آيه فوق، با شش تعبير مختلف، تاكيدى بر مساله حساب وكتاب دقيق روز قيامت شده است. كلمه «موازين» آنهم به صورت جمع وسپس ذكر وصف «قسط» وبه دنبال آن، تاكيدى بر نفى ظلم فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ وپس از آن ذكر كلمه «شيئا» (هيچ چيز) وبعد مثال زدن به «دانه خردل» وسرانجام جمله كَفى بِنا حاسِبِينَ (كافى است كه ما حسابگر باشيم). همه اينها دليل بر اين است كه حساب روز قيامت فوق العاده دقيق وخالى از هر گونه ظلم وستم مى باشد.(1)

2. سؤال: اگر واقعاً محاسبات خداوند، اينچنين دقيق است، پس ديگر عفو وكرم الهى چه جايگاه وتوجيهى دارد؟! پاسخ: حسابرسى يك اصل است ولطف وبخشش اصل ديگر كه هر كدام در جاى خود محفوظ است ومنافاتى با ديگرى ندارد.

3. خدا، هم عالم است «أَتَيْنا بِها»، هم عادل «الْقِسْطَ»، وهم حسابرس «حاسِبِينَ ».(2)

4. در برابر خداوند تعبير به «خشيت» ودر مورد قيامت تعبير به «اشفاق» شده، اين دو واژه گرچه هر دو به معنى ترس است، ولى به گفته راغب در كتاب مفردات «خشيت» در جايى گفته مى شود كه ترس آميخته با احترام وتعظيم باشد، همانند ترسى كه يك فرزند، از پدر بزرگوارش دارد، بنابراين پرهيزكاران، ترسشان از خدا توأم است با معرفت: واما واژه «اشفاق» به معنى توجه وعلاقه توأم با بيم است، مثلا اين تعبير گاه در مورد فرزندان يا دوستان به كار مى رود كه انسان به آنها علاقه دارد ولى در عين حال از اينكه در معرض آفات وگزند هستند بيمناك است.(3)

5. كلمه «هذا» اشاره است به قرآن واگر آن را ذكر مبارك خواند بدين جهت بود كه قرآن

ص: 138


1- . نمونه ج 13 ص 420-423
2- . نور ج 7 ص 460.
3- . نمونه ج 13 ص 425.

ذكرى است ثابت ودائم وداراى بركت فراوان، هم مؤمن از آن بهره مند مى شود وهم آسايش كافر را در جامعه بشرى تامين نموده است.(1)

6. ذكر بودن قرآن؛

قرآن كريم به ذكر وتذكره توصيف شده است؛ ذكر بودن قرآن با سه وصف بيان شده است؛

ذكر حكيم؛ ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ . (آل عمران، 57)

ذكر رحمن؛ وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ . (زخرف، 36)

ذكر مبارك؛ وَهذَا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ . (انبياء، 50)

قابل توجه اينكه گرچه قرآن كريم براى همه مردم جهان است؛ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ . (انعام، 90)

اما اكثريت مردم از اين ذكر اعراض كردند؛ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ . (مومنون، 71)

فقط اهل ايمان وخشيت از ذكر وتذكر بودن بهره مند مى شوند؛ وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ . (ذاريات، 55) مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى. (طه، 2 و 3)

7. در قرآن هم امور مادى وصف به بركت شده مانند آب؛ وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكاً فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ (ق، 9)، هم امور معنوى وصف به بركت شده است، مانند قرآن كريم؛ وَهذَا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ . (انبياء، 50)

ص: 139


1- . الميزان ج 14 ص 418.

آیه 51-58

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمينَ (51) إِذْ قالَ ِلأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ (52) قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ (53) قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في ضَلالٍ مُبينٍ (54) قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبينَ (55) قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الَّذي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ (56) وَ تَاللّهِ َلأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ (57) فَجَعَلَهُمْ جُذاذًا إِلاّ كَبيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ (58)

ترجمه

ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم؛ واز (شايستگى) او آگاه بوديم. * آن هنگام كه به پدرش (آزر) وقوم او گفت: «اين مجسمه هاى بى روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مى كنيد؟!» * گفتند: «ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى كنند.» * گفت: «مسلّماً هم شما وهم پدرانتان، در گمراهى آشكارى بوده ايد!» * گفتند: «آيا مطلب حقّى براى ما آورده اى، يا شوخى مى كنى ؟!» * گفت: «(كاملاً حقّ آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها وزمين است كه آنها را ايجاد كرده؛ ومن بر اين امر، از گواهانم! * وبه خدا سوگند، در غياب شما، نقشه اى براى نابودى بتهايتان مى كشم!» * سرانجام (با استفاده از يك فرصت مناسب)، همه آنها - جز بت بزرگشان - را قطعه قطعه كرد؛ شايد سراغ او بيايند (واو حقايق را بازگو كند)!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دادن رشد فكرى به ابراهيم پيش از موسى وهارون وعلم الهى به شايستگى ابراهيم (علیه السلام) اعتراض ابراهيم به عموى خود. آزروقوم او پيرامون بت برستى. منطق بت پرستان تقليد از نياكان. بت پرستان در گمراهى آشكار از نظر ابراهيم پرسش قوم بت پرست از ابراهيم پاسخ قاطع ابراهيم (علیه السلام) پيرامون ربوبيت خداوند ومبارزه او با بت پرستى واز بين بردن آنها.

ب. در آيات مورد بحث وقسمتى از آيات آينده بخش مهمى از زندگى ومبارزات ابراهيم (علیه السلام) با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مى فرمايد: ما وسيله رشد وهدايت را از قبل در اختيار ابراهيم

ص: 140

گذارديم وبه شايستگى او آگاه بوديم؛ وَلَقَد آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عالِمِينَ .

«رشد» در اصل به معنى راه يافتن به مقصد است ودر اينجا ممكن است اشاره به حقيقت توحيد باشد كه ابراهيم از سنين كودكى از آن آگاه شده بود وممكن است اشاره به هر گونه خير وصلاح به معنى وسيع كلمه بوده باشد.

ج. اضافه رشد به ضميرى كه به ابراهيم بر مى گردد، اختصاص رشد را به وى مى رساند ومى فهماند كه ابراهيم خود لايق چنان رشدى بود، مؤيد اين معنا جمله «وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ » ما هم او را مى شناختيم» است.(1)

د. تعبير به مِنْ قَبْلُ اشاره به قبل از موسى وهارون است. جمله كُنَّا بِهِ عالِمِينَ اشاره به شايستگى هاى ابراهيم براى كسب اين مواهب است، در حقيقت خدا هيچ موهبتى را به كسى بدون دليل نمى دهد.

سپس به يكى از مهمترين برنامه هاى ابراهيم (علیه السلام) اشاره كرده، مى گويد: إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ . ابراهيم با اين تعبير بتهايى را كه در نظر آنها فوق العاده عظمت داشت شديدا تحقير كرد. اولا: با تعبير «ما هذه» اينها چيست ؟ ثانيا: با تعبير به «تماثيل» زيرا «تماثيل» جمع «تمثال» به معنى عكس يا مجسمه بى روح است.(2)

ه -. وجه اينكه در ضلال مبين بوده اند، همان است كه به زودى در محاجه با قوم وبعد از شكستن بتها، خاطر نشان مى كند ومى فرمايد: أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَلا يَضُرُّكُمْ آيا به جاى خدا چيزى را مى پرستيد كه نه منفعتى برايتان دارد ونه ضررى ؟(3)

و. الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ابراهيم با اين گفتار قاطعش نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها وزمين وهمه موجودات است، اما قطعات سنگ وچوب كه خود مخلوق ناچيزى هستند ارزش پرستش را ندارند، مخصوصا با جمله وَأَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ اثبات كرد تنها من نيستم كه گواه بر اين حقيقتم بلكه همه آگاهان وفهميده ها همانها كه رشته هاى تقليد كوركورانه را پاره كرده اند گواه بر اين حقيقتند.(4)

ص: 141


1- . الميزان ج 14 ص 418.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 83، نمونه ج 13 ص 428.
3- . الميزان ج 14 ص 419.
4- . نمونه ج 13 ص 431.

ز. قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَالْأَرْض در اين تعبير مقابله كاملى در برابر مشركان است، چون مشركين معتقدند كه يك ويا چند اله دارند، غير آن اله كه آسمان وزمين دارد وهمه آن آلهه غير الله سبحان است، آنها معتقدند كه الله تعالى اله آلهه ورب ارباب وخالق همه است. اينكه فرمود: بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ ، مذهب مشركين را در الوهيت از همه جهاتش رد كرده واثبات نموده كه هيچ معبودى نيست جز الله تعالى واين همان توحيد است.(1)

ح. ابراهيم در يك روز كه بتخانه خلوت بود وهيچكس از بت پرستان در آنجا حضور نداشت، طرح خود را عملى كرد. طبق نقل بعضى از مفسران بت پرستان در هر سال روز خاصى را براى بتها عيد مى گرفتند، غذاهايى در بتخانه حاضر كرده سپس دسته جمعى به بيرون شهر حركت مى كردند ودر پايان روز بازمى گشتند وبه بت خانه مى آمدند تا از آن غذاها كه به اعتقادشان تبرك يافته بود بخورند. به ابراهيم نيز پيشنهاد كردند او هم با آنها برود، ولى او به عذر بيمارى با آنها نرفت.

به هر حال او بى آنكه از خطرات اين كار بترسد ويا از طوفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مى آيد هراسى به دل راه دهد مردانه وارد ميدان شد وبا يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقمند متعصب ونادان داشتند، بطورى كه قرآن مى گويد همه آنها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگى كه داشتند! فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ وهدفش اين بود شايد بت پرستان به سراغ او بيايند واو هم تمام گفتنى ها را بگويد لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ .(2)

نكته ها

1. از نظر قرآن كريم حضرت ابراهيم داراى رشد وكمال است. وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ اما مخالفان انبياء داراى رشد نيستند. ازاين رو درباره فرعون مى فرمايد: وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ (هود، 97) وتنها عامل رشد ايمان. خدا وكراهت از كفر وفسق وعصيان است. وَلَكِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ

ص: 142


1- . الميزان ج 14 ص 420.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 83، نمونه ج 13 ص 432.

وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ . (حجرات، 7)

2. اعتراض حضرت ابراهيم (علیه السلام) به عمويش آزر وقوم بت پرست او در موارد مختلفى بيان شده از جمله آيه 52 انبياء وآيه 70 تا 74 شعراء؛ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ * قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ، وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَة إِنِّى أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِى ضَلَالٍ مُبِين.

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِى بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلَّا الَّذِى فَطَرَنِى فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ . (زخرف، 27)

از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه استدلال ابراهيم اين بوده كه بايد خدايى را عبادت كرد. كه خالق انسان وسميع وبصير وقادر بر جلب منفعت ودفع ضرر باشد وبتها فاقد اين كمال هستند. از اين رو آنها را در گمراهى دانست واز آنها برائت ودورى جست وپاسخ بت پرستان صرفاً تقليد از نياكان بوده است.

3. (بت پرستى در اشكال گوناگون) درست است كه ما از لفظ «بت پرستى» بيشتر متوجه بتهاى سنگى وچوبى مى شويم، ولى از يك نظر بت وبت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خدا را، در هر شكل وصورت شامل مى شود وطبق حديث معروف هر چه انسان را به خود مشغول واز خدا دور سازد بت او است

«كلما شغلك عن الله فهو صنمك»! در حديثى از «اصبغ بن نباته» كه يكى از ياران معروف على (علیه السلام) است مى خوانيم:

«ان عليا مر بقوم يلعبون الشطرنج، فقال: ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون ؟ لقد عصيتم الله ورسوله!».(1)

4. گفتار بت پرستان وپاسخ ابراهيم؛ جالب اينكه بت پرستان در جواب ابراهيم، هم روى كثرت نفرات تكيه كردند وهم طول زمان، گفتند: ما پدران خود را بر اين آئين ورسم يافتيم. او هم در هر دو قسمت به آنها پاسخ گفت، كه هم شما وهم پدرانتان، هميشه در ضلال مبين بوديد!(2)

5. در نهى از منكر، تعداد ملاك نيست، گاه مى بايست يك نفر در مقابل يك گروه قرار گيرد. قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ .(3)

ص: 143


1- . مجمع البيان ج 7 ص 83، نمونه ج 13 ص 433.
2- . نمونه ج 13 ص 433.
3- . نور ج 7 ص 463.

6. مبارزه حضرت ابراهيم با بت ها كاملًا جدّى بود وقصد ارعاب نداشت. لَأَكِيدَنَّ (حرف «لام» ونون مشدّد، نشانه ى حتمى بودن است).(1)

7. قاطعيت چهار رهبر اسلام

حضرت ابراهيم (علیه السلام) به بت پرستان گفت: قسم به خدا بت هاى شما را مى شكنم؛ وتاللّه لأكيدنّ أصنامكم بعد أن تولّوا مدبرين. (انبياء، 57)

حضرت موسى (علیه السلام) وقتى ديد مردم گوساله پرست شدند، به سامرى گفت: بنگر به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مى كردى، ما آن را مى سوزانيم وسپس ذرات آن را به دريا مى پاشيم، كه با تأكيد خاص بيان شده است؛ وانظر إلى إلهك الّذى ظلت عليه عاكفاً لّنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فى اليمّ نسفاً. (طه، 97)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ قل ياأيّها الكافرون * لا أعبد ماتعبدون * لكم دينكم ولى دين. (كافرون، 1-6)

وإن كذّبوك فقل لى عملى ولكم عملكم أنتم بريئون ممّا أعمل وأنا برىءٌ ممّا تعملون. (يونس، 41)

حضرت هود (علیه السلام)؛ إنّى أشهد اللّه واشهدوا أنّى برىءٌ ممّا تشركون * من دونه فكيدونى جميعاً ثمّ لا تنظرون. (هود، 54 و 55)

ص: 144


1- . همان ص 467، راهنما 11 ص 392.

آیه 59-67

اشاره

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمينَ (59) قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ (60) قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ (61) قالُوا ءَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ (62) قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ (64) ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (65) قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَ لا يَضُرُّكُمْ (66) أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67)

ترجمه

(هنگامى كه منظره بتها را ديدند،) گفتند: «هر كس با خدايان ما چنين كرده، قطعاً از ستمگران است (وبايد كيفر سخت ببيند)!» * (جمعيت) گفتند: «او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، تا گواهى دهند!» * (هنگامى كه ابراهيم را حاضر كردند،) گفتند: «تو اين كار را با خدايان ما كرده اى، اى ابراهيم ؟!» * گفت: «بلكه اين كار را بزرگشان كرده است! از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند!» * آنها به وجدان خويش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: «حقّا كه شما ستمگريد!» * سپس بر سرهايشان واژگونه شدند؛ (وحكم وجدان را بكلّى فراموش كردند وگفتند:) تو مى دانى كه اينها سخن نمى گويند! * (ابراهيم) گفت: آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد ونه زيانى به شما مى رساند! (نه اميدى به سودشان داريد ونه ترسى از زيانشان!) * اف بر شما وبر آنچه جز خدا مى پرستيد! آيا انديشه نمى كنيد (وعقل نداريد).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پرسش بت پرستان از ابراهيم درباره شكستن بتها واقرار گرفتن از او، پاسخ ابراهيم بطور مشروط. شرمندگى بت پرستان از عدم سخن گفتن بت ها. توبيخ ابراهيم از پرستش موجودات بى اثر. وسرزنش آنان به جهت عدم تعقل.

ب. سرانجام آن روز عيد به پايان رسيد وبت پرستان شادى كنان به شهر بازگشتند ويكسر به سراغ بتخانه آمدند، تا هم عرض ارادتى به پيشگاه بتان كنند وهم از غذاهايى كه به زعم

ص: 145

آنها در كنار بتها بركت يافته بود بخورند. همين كه وارد بتخانه شدند با صحنه اى روبرو گشتند كه هوش از سرشان پريد، به جاى آن بتخانه آباد با تلى از بتهاى دست وپا شكسته وبهم ريخته روبرو شدند! فريادشان بلند شد صدا زدند چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است ؟! قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا. مسلماً هر كس بوده از ظالمان وستمگران است إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ .

گفتند: ما شنيديم جوانى سخن از بتها مى گفت واز آنها به بدى ياد مى كرد كه نامش ابراهيم است قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ ولذا تمام افكار متوجه او شد جمعيت گفتند اكنون كه چنين است پس برويد او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها كه مى شناسند وخبر دارند گواهى دهند؛ قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ .

ج. سرانجام محكمه ودادگاه تشكيل شد وزعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مى گويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت. نخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود گفتند: تويى كه اين كار را با خدايان ما كرده اى ؟ اى ابراهيم! قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ .

ابراهيم آن چنان جوابى گفت كه آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصره اى كه قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهيم گفت: بلكه اين كار را اين بت بزرگ آنها كرده! از آنها سؤال كنيد اگر سخن مى گويند! قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ .

در يك لحظه كوتاه وزودگذر از اين خواب عميق ومرگزا بيدار شدند، چنان كه قرآن مى گويد: آنها به وجدان وفطرتشان بازگشتند وبه خود گفتند حقا كه شما ظالم وستمگريد فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ .(1)

د. افسوس كه اين بيدارى چندان به طول نيانجاميد، قرآن كريم مى فرمايد سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند؛ ثمّ نكسوا على رؤسهم.

و براى اينكه از طرف خدايان گنگ وبسته دهانشان عذرى بياورند گفتند: «تو ميدانى اينها هرگز سخن نمى گويند»! لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ .

اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا

ص: 146


1- . نمونه ج 13 ص 440-435

شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند.

«فرياد زد آيا شما معبودهاى غير خدا را مى پرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند ونه كوچكترين ضررى» قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَلا يَضُرُّكُمْ .

باز اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد وبا تازيانه هاى سرزنش بر روح بى دردشان كوبيد وگفت: «اف بر شما وبر اين معبودهايى كه غير از الله انتخاب كرده ايد»! أُفٍّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ

«آيا هيچ انديشه نمى كنيد وعقل در سر نداريد»؟ أَ فَلا تَعْقِلُونَ .

نكته ها

1. براى بيدار كردن افكار عمومى ومحو شرك، نابود كردنِ برخى اشيا واموال لازم است. فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً.

2. كفّار، ابتدا حضرت ابراهيم (علیه السلام) را ظالم معرفى كردند تا بتوانند به راحتى او را محاكمه كنند. إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ .(1)

3. پرسش: آيا اين جمله ى حضرت ابراهيم كه فرمود: «بت بزرگ چنين كرده است» دروغ نيست ؟

پاسخ: اين خبر، مشروط به نطق بت هاست، يعنى اگر بت ها سخن گويند، بت بزرگ نيز اين كار را كرده است واگر بتها سخن نگويند پس بت بزرگ اين كار را نكرده است.(2)

4. بزرگى كار ابراهيم (علیه السلام) به اندازه اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند. به جاى عبارت يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ در آيه ى گذشته كه حاكى از گمنامى وحقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى وشناخت داشت خطاب كردند. يا إِبْراهِيمُ .

5. تاريخ، فطرت وو جدان، از جمله عوامل روشن كننده ى حقايق اند. فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ كسانى كه تا ديروز، ابراهيم را ظالم مى دانستند، مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ امروز با مراجعه به وجدان هاى خود، خويشتن را ظالم مى دانند. إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ .(3)

ص: 147


1- . نور ج 7 ص 469-468
2- . تبيان ج 7 ص 259، نور ج 7 ص 469، مجمع البيان ج 7 ص 85، اطيب البيان ج 9 ص 203، صافى 3 ص 343.
3- . نور ج 7 ص 471-470

6. اعتراف به ستم كارى:

نظير آيه 64 انبياء: فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ آيات ذيل است:

قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ . فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلاَوَمُونَ . قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ (القلم، 31-29)

آیه 68-70

اشاره

قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ (68) قُلْنا يا نارُ كُوني بَرْدًا وَ سَلامًا عَلى إِبْراهيمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْناهُمُ اْلأَخْسَرينَ (70)

ترجمه

گفتند: «او را بسوزانيد وخدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است!» * (سرانجام او را به آتش افكندند؛ ولى ما) گفتيم: «اى آتش! بر ابراهيم سرد وسالم باش!» * آنها مى خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند؛ ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار داديم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تهديد نمروديان درباره سوزاندن ابراهيم. نگه دارى ابراهيم از سوخته شدن در پرتو اعجاز ولطف خداوند خسارت افراد نيرنگ باز.

ب. گرچه با استدلالات عملى ومنطقى ابراهيم، همه بت پرستان محكوم شدند وخودشان هم در دل به اين محكوميت اعتراف كردند، ولى لجاجت وتعصب شديد آنها مانع از پذيرش حق شد، به همين دليل جاى تعجب نيست كه تصميم بسيار شديد وخطرناكى در باره ابراهيم گرفتند وآن كشتن ابراهيم به بدترين صورت يعنى سوزاندن وخاكستر كردن بود!.(1)

ج. در رواياتى كه از طرق شيعه واهل تسنن نقل شده مى خوانيم: هنگامى كه ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند ومى خواستند در آتش بيفكنند، آسمان وزمين وفرشتگان فرياد بركشيدند واز پيشگاه خداوند تقاضا كردند كه اين قهرمان توحيد ورهبر آزاد مردان را حفظ كند.

و نيز نقل كرده اند: جبرئيل به ملاقات ابراهيم آمد وبه او گفت: أ لك حاجة ؟ آيا نيازى

ص: 148


1- . نمونه ج 13 ص 443.

دارى تا به تو كمك كنم ؟ ابراهيم (علیه السلام) در يك عبارت كوتاه گفت: اما اليك فلا: اما به تو، نه! (به آن كسى نياز دارم كه از همگان بى نياز وبر همه مشفق است). در اين هنگام جبرئيل به او پيشنهاد كرد وگفت: (فاسئل ربك) پس نيازت را از خدا بخواه واو در پاسخ گفت: (حسبى من سؤالى علمه بحالى): همين اندازه كه او از حال من آگاه است كافى است!

در حديثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم: در اين هنگام ابراهيم با خدا چنين راز ونياز كرد:

«يا احد يا احد يا صمد يا صمد يا من لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد توكلت على الله»(1)، امام صادق (علیه السلام) از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل مى كند: وقتى ابراهيم (علیه السلام) به آتش افكنده شد خداوند را به حق پيغمبر واهل بيت او سوگند داد تا او را نجات دهد.(2)

د. خدايى كه همه چيز سر بر فرمان او است، حتى سوزندگى را او به آتش ياد داده ورمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بنده مؤمن خالص در اين درياى آتش سالم بماند، تا سند ديگرى بر اسناد افتخارش بيفزايد، چنان كه قرآن در اينجا مى گويد: به آتش گفتيم اى آتش سرد وسالم بر ابراهيم باش قُلْنا يا نارُ كُونِى بَرْداً وَسَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ .(3)

ه -. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: وقتى خداوند به آتش امر كرد: كُونِى بَرْداً دندان هاى ابراهيم از شدّت سرما (در ميان آتش نمروديان) به هم مى خورد، تا آنكه گفته شد: وَسَلاماً.(4)

و. قُلْنا يا نارُ كُونِى بَرْداً وَسَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ اين جمله حكايت خطابى تكوينى است كه خداى تعالى به آتش كرد وبا همين خطاب خاصيت آتش را كه سوزانندگى ونابودكنندگى است از آن گرفت وآن را از راه معجزه براى ابراهيم (علیه السلام) خنك وسالم گردانيد وبه همين جهت كه معجزه بوده ديگر راهى براى ما باقى نمى ماند كه براى فهم حقيقت آن پافشارى كنيم، چون ما آنچه از مباحث عقلى داريم تنها در سلسله علل ومعلولات، آنهم علل ومعلولاتى كه تا كنون بدان وقوف يافته ايم وهمه روزه برايمان تكرار مى شود جريان دارند واما خوارق عادات كه هيچ اطلاعى از روابط در آنها نداريم از حيطه آن ابحاث خارج است. بله اينقدر مى دانيم كه همه نفوس در آن معجزات دخالت دارد.(5)

ص: 149


1- . مجمع البيان ج 7 ص 87، اطيب البيان ج 9 ص 207، نمونه ج 13 ص 445.
2- صافى 3 ص 344.
3- . نمونه ج 13 ص 446.
4- . كافى ج 8 ص 318، نور ج 7 ص 473.
5- . الميزان ج 14 ص 427.

نكته ها

1. قرآن كريم درباره مكر ونيرنگ بت پرستان زمان ابراهيم 2 تعبير دارد:

وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ (انبياء، 70) فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ . (صافات، 98)

2. تعصّبات نابجا، انسان را تا مرز سوزاندن پيامبر به پيش مى برد؛ حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ .

3. خداوند، هم سبب ساز است وهم سبب سوز. يا نارُ كُونِى بَرْداً وَسَلاماً سبب ساز است، زيرا نفسِ حضرت عيسى (علیه السلام) را سبب زنده شدن مردگان قرار مى دهد وسبب سوز است، زيرا سوزندگى را از آتش مى گيرد وآن را بر ابراهيم سرد وسلامت مى كند.(1)

4. هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى گيرد. يا نارُ كُونِى بَرْداً وَسَلاماً ونفرمود: «فجعلنا النار بردا وسلاما».(2)

5. در اينكه آتش چگونه ابراهيم را نسوزاند، در ميان مفسران گفتگو بسيار است ولى اجمال سخن اين است كه با توجه به بينش توحيدى هيچ سببى بى فرمان خدا كارى از او ساخته نيست، يك روز به كارد در دست ابراهيم مى گويد نبر! وروز ديگر به آتش مى گويد مسوزان! ويك روز هم به آبى كه مايه حيات است فرمان مى دهد فرعون وفرعونيان را غرق كن.(3)

6. نوجوان قهرمان در بعضى از كتب تفسير آمده ابراهيم به هنگامى كه در آتش افكنده شد شانزده سال بيشتر نداشت وبعضى ديگر سن او را در آن هنگام 26 سال ذكر كرده اند.(4)

به هر حال او در سنين جوانى بوده است وبا آنكه ظاهرا يار وياورى نداشت با طاغوت بزرگ زمان خود كه حامى طاغوتهاى ديگر بود پنجه در افكند واز خشم وانتقام مردم كمترين وحشتى به خود راه نداد، چرا كه قلبش از عشق خدا پر بود وتوكل وتكيه اش بر ذات پاك او بود.

در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانيم:

«ان المؤمن اشد من زبر الحديد ان زبر الحديد اذا دخل النار تغير وان المؤمن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم يتغير قلبه(5)».(6)

ص: 150


1- . نور ج 7 ص 474.
2- . نور ج 7 ص 474، راهنما 11 ص 410.
3- . نمونه ج 13 ص 447.
4- . تفسير قرطبى ج 6 ص 4344.
5- . سفينه البحار ج 1 ص 37.
6- . نمونه ج 13 ص 448.

آیه 71-73

اشاره

وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطًا إِلَى اْلأَرْضِ الَّتي بارَكْنا فيها لِلْعالَمينَ (71) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ (72) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ (73)

ترجمه

و او ولوط را به سرزمين (شام) - كه آن را براى همه جهانيان پربركت ساختيم - نجات داديم! * واسحاق وعلاوه بر او، يعقوب را به وى بخشيديم؛ وهمه آنان را مردانى صالح قرار داديم! * وآنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مى كردند؛ وانجام كارهاى نيك وبرپاداشتن نماز واداى زكات را به آنها وحى كرديم؛ وتنها ما را عبادت مى كردند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نجات ابراهيم ولوط در رفتن به سرزمين شام هبه الهى به ابراهيم در دادن فرزندان صالح. قراردادن فرزندان ابراهيم به عنوان رهبر با داشتن ويژگى هاى خاص.

ب. قرآن در آيات مورد بحث مى گويد: ما ابراهيم ولوط را به سرزمينى كه براى جهانيان پر بركتش ساخته بوديم نجات ورهايى بخشيديم وَنَجَّيْناهُ وَلُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِى بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ . گرچه نام اين سرزمين صريحا در قرآن نيامده ولى با توجه به آيه اول سوره اسراء سُبْحانَ الَّذِى أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِى بارَكْنا حَوْلَهُ . معلوم مى شود همان سرزمين شام است كه سرزمينى است هم از نظر ظاهرى پربركت وحاصلخيز وسرسبز وهم از نظر معنوى چرا كه كانون پرورش انبياء بوده است.(1)

ج. در اينكه ابراهيم خودش دست به اين هجرت زد ويا دستگاه نمرود او را تبعيد كردند ويا هر دو جهت دست به دست هم داد، بحثهاى مختلفى در تفاسير وروايات آمده است كه جمع ميان همه آنها همين است كه از يك سو نمرود واطرافيانش ابراهيم را خطر بزرگى براى خود مى ديدند واو را مجبور به خروج از آن سرزمين كردند واز سوى ديگر ابراهيم رسالت

ص: 151


1- . الميزان 14 ص 428، نمونه ج 13 ص 452، فتح القدير ج 3 ص 416.

خود را در آن سرزمين تقريبا پايان يافته مى ديد وخواهان منطقه ديگرى بود كه دعوت توحيد را در آن نيز گسترش دهد، به خصوص كه ماندن در بابل ممكن بود به قيمت جان او وناتمام ماندن دعوت جهانيش تمام شود.

د. آيه بعد به يكى از مهمترين مواهب خدا به ابراهيم كه داشتن فرزندى صالح ونسلى برومند وشايسته است اشاره كرده مى فرمايد: ما به او اسحاق را بخشيديم ويعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزوديم وَوَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ نافِلَةً وهمه آنها را مردانى صالح وشايسته قرار داديم وَكُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ .

ساليان درازى گذشت كه ابراهيم در عشق وانتظار فرزند صالحى به سر مى برد وآيه 100 سوره صافات گوياى اين خواسته درونى او است: رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِينَ ؛ پروردگارا فرزندى صالح به من مرحمت كن. سرانجام خدا دعاى او را مستجاب كرد، نخست اسماعيل وسپس اسحاق را به او مرحمت كرد كه هر كدام پيامبرى بزرگ وبا شخصيت بودند.(1)

ه -. اين هدايت كه خدا آن را از شؤون امامت قرار داده، هدايت به معناى راهنمايى نيست، چون مى دانيم كه خداى تعالى ابراهيم را وقتى امام قرار داد كه سالها داراى منصب نبوت بود، ومعلوم است كه نبوت منفك از منصب هدايت به معناى راهنمايى نيست، پس هدايتى كه منصب امام است معنايى نمى تواند غير از رساندن به مقصد داشته باشد واين معنا يك نوع تصرف تكوينى در نفوس است، كه با آن تصرف راه را براى بردن دلها به سوى كمال وانتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر، هموار مى سازد وچون تصرفى است تكوينى وعملى است باطنى، ناگزير مراد از امرى كه با آن هدايت صورت مى گيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود نه تشريعى، كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقتى است كه آيه شريفه إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْ ءٍ (يس، 83) آن را تفسير مى كند.

و. وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ ... كه مصدر مضاف در آن به كار رفته، دلالت دارد بر اينكه فعل خيرات تحقق يافته، اين يعنى عمل خيرات كه از ايشان صادر مى شده، به وحى ودلالتى باطنى والهى بوده كه مقارن آن صورت مى گرفته واين وحى غير وحى مشروعى

ص: 152


1- . نمونه ج 13 ص 454-453

است كه اولا فعل را تشريع مى كند وسپس انجام آن را بر طبق آنچه تشريع شده بر آن مترتب مى سازد.

مؤيد اين معنا جمله بعدى است كه مى فرمايد: وَكانُوا لَنا عابِدِينَ ، زيرا اين جمله به ظاهرش دلالت دارد بر اينكه ائمه قبل از وحى هم خداى را عبادت مى كرده اند ووحى، ايشان را تاييد نموده است وعبادتشان با اعمالى بوده كه وحى تشريعى قبلا برايشان تشريع كرده بود، پس اين وحى كه متعلق به فعل خيرات شده، وحى تسديد (تاييد) است، نه وحى تشريع.(1)

ز. تعبير به «كانوا» كه دلالت بر سابقه مستمر در اين برنامه دارد شايد اشاره به اين باشد كه آنها حتى قبل از رسيدن به مقام نبوت وامامت، مردانى صالح وموحد وشايسته بوده اند ودر پرتو همين برنامه ها، خداوند مواهب تازه اى به آنها بخشيده.(2)

نكته ها

1. نظير آيه 71 و 72 انبياء آيه 26 و 27 عنكبوت است:

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّى مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ . وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِى ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِى الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ

2. آيه 72 انبياء اجابت دعاى حضرت ابراهيم وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ در آيه ديگر است:

رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِينَ . فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ (الصافات، 100-101)

3. نظير آيه 73 انبياء وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ، آيه 24 سجده است؛ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ .

4. دشمن مى خواست ابراهيم را نابود كند أَرادُوا بِهِ كَيْداً امّا ما نه تنها او را نجات داديم نَجَّيْناهُ بلكه به او نسل با بركتى بخشيده وَوَهَبْنا لَهُ وهمه آنها را نيز از صالحان وشايستگان قرار داديم. وَكُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ .

ص: 153


1- . الميزان ج 14 ص 430.428
2- . نمونه ج 13 ص 456.

5. اينكه نام اسحاق (علیه السلام) در اين آيه ذكر شد، ولى از اسماعيل (علیه السلام) كه فرزند اوّل حضرت ابراهيم است، نامى به ميان نيامد، شايد بخاطر توجّه دادن به تولّد عجيب وفوق العاده ى اسحاق باشد كه با اراده ى الهى از مادرى نازا يعنى ساره، آن هم در سن پيرى بدنيا آمده است.(1)

آیه 74-75

اشاره

وَ لُوطًا آتَيْناهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقينَ (74) وَ أَدْخَلْناهُ في رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصّالِحينَ (75)

ترجمه

و لوط را (به ياد آور) كه به او حكومت وعلم داديم؛ واز شهرى كه اعمال زشت وكثيف انجام مى دادند، رهايى بخشيديم؛ چرا كه آنها مردم بد وفاسقى بودند! * واو را در رحمت خود داخل كرديم؛ واو از صالحان بود.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دادن علم وحكمت (نبوت) به لوط (علیه السلام) ونجات او از قوم تبه كار. وارد ساختن لوط در رحمت خاص به جهت شايستگى.

ب. در آيه 73 و 74، خداوند به چهار نعمت مهمى كه به حضرت لوط داده شده، اشاره مى فرمايد كه عبارتند از: حكم، علم، نجات ودخول در رحمت.(2)

ج. از آنجا كه لوط از بستگان نزديك ابراهيم واز نخستين كسانى است كه به او ايمان آورد پس از داستان ابراهيم، به بخشى از تلاش وكوشش او در راه ابلاغ رسالت ومواهب پروردگار نسبت به او اشاره مى كند: ولوط را به يادآر كه ما به او حكم وعلم داديم وَلُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً.

د. واژه «حكم» در پاره اى از موارد به معنى فرمان نبوت ورسالت آمده ودر موارد ديگرى به معنى قضاوت وگاهى نيز به معنى عقل وخرد، از ميان اين معانى معنى اول در اينجا

ص: 154


1- . نور ج 7 ص 475.
2- . نور ج 7 ص 477.

مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند منافاتى ميان آنها نمى باشد ومنظور از «علم» هر گونه دانشى است كه در سعادت وسرنوشت انسان اثر دارد.(1)

ه -. لوط از پيامبران بزرگى است كه هم عصر با ابراهيم بود وهمراه او از سرزمين بابل به فلسطين مهاجرت كرد وبعدا از ابراهيم جدا شد وبه شهر «سدوم» آمده چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد وگناه، مخصوصا انحرافات وآلودگيهاى جنسى بودند، او بسيار براى هدايت اين قوم منحرف تلاش وكوشش كرد ودر اين راه خون دل خورد، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذارد.(2)

و. منظور از عمل خبيث در آيه شريفه... كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ (الأنبياء، 74) در آيه 55 نمل بيان شده است: أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ

ز. مراد از «فاسِقِينَ » در اينجا، كفّار است، نظير آيه ى: أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً (سجده، 18).(3)

نكته ها

1. داستان حضرت لوط (علیه السلام) در 9 سوره قرآن بيان شده است وقرآن كريم به آنها به آن قوم منحرف 9 لقب داده است؛ اعراف 80 تا 84، هود 77 تا 83، حجر 61 تا 77، انبياء 74 و 75، شعراء 160 تا 175، نمل 54 تا 58، عنكبوت 26 تا 35، صافات 133 تا 138 وقمر 33 تا 39.

قرآن كريم در مجموع اين آيات مى فرمايد: قوم لوط مرتكب عمل زشت لواط مى شدند. از اين رو به آنها اين لقب ها را داده است: مسرف، مجرم، ظالم، منكر، متجاوز، جاهل، فاسق، مفسد وكوردل. بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ . (اعراف، 81) فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ . (اعراف، 84) وَمَا هِىَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ. (هود، 83) قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُون. (حجر، 62) بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ . (شعراء، 166) بل انتم قوم تجهلون. (شعراء، 55) إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ . (انبياء، 74) ربّ انصرنى على القوم المفسدين. (عنكبوت، 30)

ص: 155


1- . نمونه ج 13 ص 458.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 89، نمونه ج 13 ص 459.
3- . نور ج 7 ص 478.

قوم مست وكوردل. لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ . (حجر، 72)

2. بدتر از گناه، اصرار بر گناه واستمرار آن است. كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ .(1)

3. اگر ما صالح باشيم، خداوند ما را از رحمت خويش سرشار مى سازد. أَدْخَلْناهُ فِى رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ .(2)

آیه 76-77

اشاره

وَ نُوحًا إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ (76) وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعينَ (77)

ترجمه

و نوح را (به ياد آور) هنگامى كه پيش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعاى او را مستجاب كرديم؛ واو وخاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم؛ * واو را در برابر جمعيتى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند يارى داديم؛ چرا كه قوم بدى بودند؛ از اين رو همه آنها را غرق كرديم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: استجابت دعاى نوح ونجات او از منكران مبداء ومعاد. هلاكت قوم نوح.

ب. اين نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرينى است كه در سوره نوح در قرآن مجيد نقل شده است آنجا كه مى گويد: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً (نوح، 26 و 27)؛ پروردگارا! احدى از اين قوم بى ايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى كنند ونسل آينده آنها نيز جز كافر وفاجر نخواهد بود ويا اشاره به جمله اى است كه در آيه 10 سوره قمر آمده فَدَعا رَبَّهُ أَنِّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ.(3)

ص: 156


1- . اطيب البيان ج 9 ص 215، نور ج 7 ص 478.
2- . نور ج 7 ص 478.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 91، اطيب البيان ج 9 ص 216، نمونه ج 13 ص 461.

ج. در اينكه منظور از كلمه «اهل» در اينجا كيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است، زيرا اگر منظور خانواده او باشد، تنها بعضى از فرزندان نوح را شامل مى شود، زيرا مى دانيم يكى از فرزندانش با بدان بنشست وخاندان نبوتش گم شد. همسرش نيز در خط او نبود واگر منظور از اهل، پيروان خاص وياران با ايمانش باشد، بر خلاف معنى مشهورى است كه اهل دارد.

اما مى توان گفت كه «اهل» در اينجا معنى وسيعى دارد، هم بستگان مؤمن او را شامل مى شود وهم دوستان خاص او را، چرا كه در مورد فرزند نااهلش مى خوانيم إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ (هود، 46)؛ او از خاندان تو نيست چراكه مكتبش را از تو جدا كرده، به اين ترتيب آنها كه پيوند مكتبى با نوح داشتند در حقيقت از خانواده او محسوب مى شوند.(1)

د. منظور از كرب عظيم در آيه شريفه 76 انبياء وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ اهانت هايى بود كه به حضرت نوح مى شد كه در آيات ديگر بيان شده است:

فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ (هود، 27)

قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (هود، 32)

وَى َصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ (هود، 38)

نكته ها

1. نجات از كرب عظيم در قرآن كريم درباره سه پيامبر بيان شده است: حضرت نوح، حضرت موسى وهارون ومومنان به آنان.

وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ . (انبياء، 76)

وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُون وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيم. (صافات، 76)

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ * وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ . (صافات، 115)

ص: 157


1- . نمونه ج 13 ص 462، فتح القدير ج 3 ص 417.

2. اگر قرآن مى فرمايد دعا كنيد اجابت مى كنم؛ ادعونى استجب لكم، نمونه هاى اجابت دعا را در اين سوره انبيا بيان كرد؛ حضرت ابراهيم وحضرت لوط آيه 71، حضرت ايوب آيه 84. حضرت يونس آيه 88، حضرت زكريا آيه 89.

3. در سرگذشت ابراهيم ولوط همچنين ايوب ويونس كه در آيات بعد خواهد آمد همانند نوح، تكيه بر مساله نجات ورهايى آنها از چنگال محنت ها ورنجها ودشمنان جبار شده است. گويى برنامه اين است كه خداوند در اين سوره انبياء حمايت بى دريغش از پيامبران ونجاتشان را از چنگال مشكلات بازگو كند، تا مايه دلدارى براى پيامبر اسلام واميدوارى براى مؤمنان باشد.(1)

آیه 78-80

اشاره

وَ داوُودَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدينَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُودَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنّا فاعِلينَ (79) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80)

ترجمه

و داوود وسليمان را (به خاطر بياور) هنگامى كه درباره كشتزارى كه گوسفندان بى شبان قوم، شبانگاه در آن چريده (وآن را تباه كرده) بودند، داورى مى كردند؛ وما بر حكم آنان شاهد بوديم. * ما (حكم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم؛ وبه هر يك از آنان (شايستگى) داورى وعلم فراوانى داديم؛ وكوه ها وپرندگان را با داوود مسخّر ساختيم، كه (همراه او) تسبيح (خدا) مى گفتند؛ وما اين كار را انجام داديم! * وساختن زره را بخاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند؛ آيا شكرگزار (اين نعمت هاى خدا) هستيد؟

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: داورى داود سليمان درباره چريدن گوسفندان در كشتزار. نعمت دادن فهم ودرك خاص به سليمان. مسخر بودن كوه ها

ص: 158


1- . نمونه ج 13 ص 464.

وپرندگان براى سليمان تعليم صفت زره بافى به داود.

ب. «نفش» - به فتح فاء وهم به سكون آن - اين است كه شتران وگوسفندان را در شب رها كنند تا بدون چوپان بچرند.(1)

ج. در معناى جمله وَداوُدَ وَسُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ ، از سياق استفاده مى شود كه در باره يك داستان است وواقعه اى بوده كه ميان دو نفر رخ داده وبه شكايت ومرافعه نزد داوود آمده اند، چون داوود (علیه السلام) در بنى اسرائيل سمت پادشاهى داشته وخدا او را در زمين خليفه كرده بود: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ (ص، 26) واگر هم سليمان در اين قضيه مداخله اى داشته حتما به اذن پدرش وبه خاطر يك علتى بوده وآن اينكه به اجتماع بفهماند فرزندش لياقت جانشينى او را دارد وگر نه معلوم است كه در يك واقعه معنا ندارد دو حاكم حكم كنند وحكم هر يك هم مستقل از ديگرى باشد.

از اينجا معلوم مى شود كه مقصود از اينكه فرمود: إِذْ يَحْكُمانِ ، معناى مطابقى كلمه نيست، بلكه معنايش اين است كه در باره آن پيشامد مشورت مى كردند ويا مناظره وبحث مى نمودند، نه اينكه هر دو حكم صادر مى كردند.(2)

در روايتى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود:

«لم يحكما انما كانا يتناظران»(3) آنها حكم نهايى نكردند بلكه به مناظره (ومشورت) پرداختند. از روايت ديگرى كه در اصول كافى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده نيز استفاده مى شود كه اين ماجرا به عنوان تعيين وصى وجانشين داود وآزمودن آنها صورت گرفته است.(4)

داستان بدين قرار بوده كه: گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد مى شوند وبرگها وخوشه هاى انگور را خورده وضايع مى كنند، صاحب باغ شكايت نزد داود مى برد، داود حكم مى دهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.

سليمان كه در آن زمان كودك بود به پدر مى گويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده وتعديل كن! پدر مى گويد چگونه ؟ در پاسخ مى گويد:

ص: 159


1- . الميزان ج 14 ص 438، تبيان ج 7 ص 267، مجمع البيان ج 7 ص 90.
2- . الميزان ج 14 ص 438.
3- . نور الثقلين ج 3 ص 443.
4- . نمونه ج 13 ص 469.

گوسفندان بايد به صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها وشير وپشمشان استفاده كند وباغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد هنگامى كه باغ به حال اول بازگشت تحويل به صاحبش داده مى شود وگوسفندان نيز به صاحبش بر مى گردد (وخداوند طبق آيه بعد حكم سليمان را تاييد كرد).

اين مضمون در روايتى از امام باقر وامام صادق (علیه السلام) نقل شده است.

د. به هر حال در آيه بعد حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تاييد مى كند: ما اين داورى وحكومت را به سليمان تفهيم كرديم وبا تاييد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ . اما مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه ونادرست بوده، چرا كه بلافاصله اضافه مى كند: ما به هر يك از اين دو، آگاهى وشايستگى داورى وعلم بخشيديم وَكُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَعِلْماً. سپس به يكى ديگر از مواهب وافتخاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده مى فرمايد: ما كوه ها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح مى گفتند وهمچنين پرندگان را وَسَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ.(1)

ه -. «لبوس» بطورى كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد هر گونه اسلحه دفاعى وتهاجمى را مانند زره، شمشير ونيزه شامل مى شود ولى قرائنى كه در آيات قرآن است نشان مى دهد كه «لبوس» در اينجا به معنى زره مى باشد كه جنبه حفاظت در جنگها داشته است.(2)

نكته ها

1. انبيا مراجع اصلى وواقعى حل اختلافات مردم هستند. إِذْ يَحْكُمانِ .(3)

2. همه موجودات از جمله كوه ها وپرندگان بهره اى از شعور دارند وبه تسبيح خداوند مشغولند. يُسَبِّحْنَ .(4)

3. انبيا نيز اهل كار وفن وحرفه بوده اند. صَنْعَةَ لَبُوسٍ .

4. صنعت بايد در خدمت به مردم باشد، نه در سلطه ى مستكبرين وافراد خاص. لِتُحْصِنَكُمْ .(5)

ص: 160


1- . نمونه ج 13 ص 469.
2- . مجمع البيان ج 7 ص 90، فتح القدير ج 3 ص 419، تبيان ج 7 ص 269، نمونه ج 13 ص 471.
3- . نور ج 7 ص 481.
4- . نور ج 7 ص 481، راهنما 11 ص 431.
5- . نور ج 7 ص 483-482

آیه 81-82

اشاره

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْري بِأَمْرِهِ إِلى اْلأَرْضِ الَّتي بارَكْنا فيها وَ كُنّا بِكُلِّ شَيْ ءٍ عالِمينَ (81) وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنّا لَهُمْ حافِظينَ (82)

ترجمه

و تندباد را مسخّر سليمان ساختيم، كه بفرمان او بسوى سرزمينى كه آن را پربركت كرده بوديم جريان مى يافت؛ وما از همه چيز آگاه بوده ايم. * وگروهى از شياطين (را نيز مسخّر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غوّاصى مى كردند؛ وكارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مى دادند؛ وما آنها را (از سركشى) حفظ مى كرديم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مسخر ساختن باد براى سليمان. غواصى جنيان براى سليمان وكمك كردن در كارهاى ديگر. وحفاظت خداوند آنها از آسيب رساندن به حكومت سليمان.

ب. در آيه 81 به يكى از مواهب كه خداوند به حضرت سليمان عنايت كرده وآن مسخر بودن باد براى اوست اشاره مى كند در اينكه باد چگونه در اختيار او قرار داشت ؟ با چه سرعتى حركت مى كرد؟ سليمان ويارانش بر چه وسيله اى مى نشستند وحركت مى كردند؟ به هنگام حركت چه عاملى آنها را از سقوط ويا فشار هوا ومشكلات ديگر حفظ مى كرد؟ اينها مسائلى است كه جزئيات آن بر ما روشن نيست، همين اندازه مى دانيم كه اين يك موهبت الهى وخارق عادت بود كه در اختيار اين پيامبر بزرگ گذارده شده بود وما از جزئيات آن آگاه نيستيم.

ج. واژه «عاصفة» به معنى تندباد يا طوفان است، در حالى كه از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه بادهاى ملايم نيز به فرمان سليمان بود، چنان كه در سوره ص آيه 36 مى خوانيم؛ فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِى بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ ؛ ما باد را به فرمان او قرار داديم كه نرم وآهسته وهر جا كه مى خواست حركت مى كرد. البته تصريح به «عاصفه» (تندباد) در اينجا ممكن است به عنوان بيان فرد مهمتر باشد، يعنى نه تنها بادهاى ملايم، بلكه طوفان هاى

ص: 161

سخت نيز در فرمان او بودند، چرا كه دومى عجيب تر واعجاب انگيزتر است.

د. آيه بعد يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان (علیه السلام) را بازگو مى كند: ما بعضى از شياطين را مسخر او قرار داديم كه براى او در درياها غوص مى كردند (وجواهرات ومواد پرارزش بيرون مى آوردند) وكارهايى غير از اين نيز براى او انجام مى دادند وَمِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ . وما آنها را از تمرد وسركشى در برابر فرمان او نگاه مى داشتيم وَكُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ . آنچه در آيه فوق به عنوان شياطين آمده، در آيات سوره سبا به عنوان «جن» مطرح شده است (آيه 12 و 13 سبا) وروشن است كه اين دو با هم منافات ندارد، زيرا مى دانيم «شياطين» نيز از تيره جن مى باشند.(1)

ه -. جمله يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ (كارهايى جز اين براى او انجام دادند) اجمالى است از آنچه مشروحش در سوره سبا آمده است: يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَتَماثِيلَ وَجِفانٍ كَالْجَوابِ وَقُدُورٍ راسِياتٍ كه نشان مى دهد محرابها ومعابد بسيار عالى وزيبا ووسائل زندگى مختلف از جمله ديگها وسينى هاى بسيار بزرگ ومانند آن براى او مى ساختند.

از پاره اى ديگر از آيات مربوط به سليمان استفاده مى شود كه گروهى از شياطين سركش نيز وجود داشتند كه او آنها را در بند كرده بود، وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِى الْأَصْفادِ (ص، 38) وشايد جمله وَكُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ نيز اشاره به اين باشد كه ما آن گروه خدمتگزار سليمان را از تمرد وسركشى بازمى داشتيم.(2)

نكته ها

1. در اينكه حضرت سليمان (علیه السلام) چه مسافتى را در چه زمانى با باد طى مى كرده است، در آيه 12 سوره ى سبأ مى خوانيم: وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ وبراى سليمان بود (حركت با) باد در صبحگاهان (به اندازه ى مسافت) يك ماه ودر غروب (نيز به مقدار سفر در) يك ماه.

2. بادها نيز شعور دارند وفرمان خداوند واولياى او را درك واجرا مى كنند. تَجْرِى بِأَمْرِهِ .(3)

ص: 162


1- . نمونه ج 13 ص 475-473
2- . نمونه ج 13 ص 475.
3- . نور ج 7 ص 483.482

آیه 83-84

اشاره

وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ (83) فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدينَ (84)

ترجمه

و ايوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (وعرضه داشت): «بدحالى ومشكلات به من روى آورده؛ وتو مهربانترين مهربانانى!» * ما دعاى او را مستجاب كرديم؛ وناراحتى هايى را كه داشت برطرف ساختيم؛ وخاندانش را به او بازگردانديم؛ وهمانندشان را بر آنها افزوديم؛ تا رحمتى از سوى ما وتذكّرى براى عبادت كنندگان باشد.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: گرفتارى حضرت ايوب واستجابت دعاى او رحمت خاص الهى به ايوب در باز گرداندن اهل او واعطاى همانند آنها.

ب. وَأَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ كلمه «ضر» - به ضم ضاد - به معناى خصوص بلاهايى است كه مستقيما به جان آدمى مى رسد، مانند مرض ولاغرى وامثال آن وكلمه «ضر» - به فتح ضاد - همه انواع بلاها را شامل مى شود.

ايوب (علیه السلام) مورد هجوم انواع بلاها قرار گرفت، اموالش همه از دست برفت واولادش همه مردند. مرض شديدى بر بدنش مسلط شد ومدتها او را رنج مى داد تا آنكه دست به دعا بلند كرد وحال خود را به درگاه او شكايت كرد. خداى تعالى دعايش را مستجاب نمود واز مرض نجاتش داد واموال واولادش را با چيزى اضافه تر به او برگردانيد. در آيه بعدى در اين باره مى فرمايد: فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ يعنى او را از مرضش نجات وبهبودى داديم. وَآتَيْناهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ يعنى آنچه از اولادش مردند به اضافه مثل آن به او برگردانديم. رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَذِكْرى لِلْعابِدِينَ تا هم به او رحمتى كرده باشيم وهم بندگان عابد ما متذكر شوند وبدانند كه خداى تعالى اولياى خود را به منظور آزمايش مبتلا مى كند آن گاه اجرشان مى دهد.(1)

ج. در حديثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانيم: كسى پرسيد بلائى كه دامنگير ايوب شد براى

ص: 163


1- . الميزان ج 14 ص 443.

چه بود؟ امام (علیه السلام) پاسخى فرمود كه خلاصه اش چنين است: بلائى كه بر ايوب وارد شد به خاطر اين نبود كه كفران نعمتى كرده باشد، بلكه به عكس به خاطر شكر نعمت بود كه ابليس بر او حسد برد وبه پيشگاه خدا عرضه داشت اگر او اينهمه شكر نعمت تو را بجا آورد، به خاطر آنست كه زندگى وسيع ومرفهى به او داده اى واگر مواهب مادى دنيا را از او بگيرى هرگز شكر تو را بجا نخواهد آورد.

مرا بر دنياى او مسلط كن تا معلوم شود كه مطلب همين است. خداوند براى اينكه اين ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شيطان اين اجازه را داد، او آمد واموال وفرزندان ايوب را يكى پس از ديگرى از ميان برداشت، ولى اين حوادث دردناك نه تنها از شكر ايوب نكاست بلكه شكر او افزون شد! شيطان از خدا خواست بر زراعت وگوسفندان او مسلط شود، اين اجازه به او داده شد واو تمامى آن زراعت را آتش زد وگوسفندان را از بين برد، باز هم حمد وشكر ايوب افزون شد.

سرانجام شيطان از خدا خواست كه بر بدن ايوب مسلط گردد وسبب بيمارى شديد او شود واين چنين شد، به طورى كه از شدت بيمارى وجراحت قادر به حركت نبود، بى آنكه كمترين خللى در عقل ودرك او پيدا شود. خلاصه، نعمت ها يكى بعد از ديگرى از ايوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شكر او بالا مى رفت. تا اينكه جمعى از رهبانها به ديدن او آمدند وگفتند: بگو ببينيم تو چه گناه بزرگى كرده اى كه اين چنين مبتلا شده اى ؟ (وبه اين ترتيب شماتت اين وآن آغاز شد واين امر بر ايوب سخت گران آمد) ايوب گفت: به عزت پروردگارم سوگند كه من هيچ لقمه غذايى نخوردم مگر اينكه يتيم وضعيفى بر سر سفره با من نشسته بود وهيچ طاعت الهى پيش نيامد مگر اينكه سخت ترين برنامه آن را انتخاب نمودم.

در اين هنگام بود كه ايوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شكيبايى وشكرگزارى برآمده بود، زبان به مناجات ودعا گشود وحل مشكلات خود را با تعبيرى بسيار مؤدبانه وخالى از هر گونه شكايت از خدا خواست تعبيرى كه در آيات فوق گذشت، رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ . در اين هنگام درهاى رحمت الهى گشوده شد، مشكلات به سرعت برطرف گشت ونعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد.(1)

ص: 164


1- . نمونه ج 13 ص 479.

د. در تفسير جمله آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ ، معروف ميان مفسرين اين است كه خداوند، فرزندان او را به حيات نخست بازگردانيد وعلاوه بر آن فرزندان ديگرى نيز به او داد (در بعضى از روايات نيز مى خوانيم كه خداوند هم فرزندانى را كه در اين ماجرا از بين رفته بودند به او مرحمت كرد وهم فرزندانى را كه از قبل از بين رفته بودند به او برگرداند).(1)

ه -. خداوند، هم اهل جود است وهم جبروت. آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ در قنوت نماز عيد فطر وقربان مى خوانيم:

«اللهم... اهل الجود والجبروت». در اينجا خداوند، هر چه را كه از ايوب گرفته شده بود به او بازگرداند وبه علاوه آن را دو برابر هم كرد، هم گذشته اش را جبران كرد وهم نسبت به آينده اش جود وكرم نمود.

نكته ها

1. نظير آيه 83 انبياء، آيه 41 سوره ص است؛ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ .

2. شكايت از مشكلات وگرفتارى هاى زندگى به دو صورت انجام مى شود؛

به طريق مؤدبانه؛ مانند شكايت حضرت يعقوب (علیه السلام) به خداوند؛ قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّى وَحُزْنِى إِلَى اللهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ . (يوسف، 86)

و مانند شكايت حضرت ايوب (علیه السلام) كه رحمت الهى را يادآور مى شود؛ وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ . (انبياء، 83)

به طريق غير مؤدبانه؛ مانند شكايت قوم موسى (علیه السلام) به آن حضرت، كه گفتند ما بر يك طعام صبر نمى كنيم، از پروردگار خود بخواه براى ما طعام هاى ديگرى فراهم كند؛ وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا. (بقره، 61) از جمله فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ استفاده مى شود كه گويا آنها خداوند متعال را پروردگار خود نمى دانستند.

3. بلاها داراى ابعاد گوناگونى است، گاهى براى آزمايش است، گاهى براى رشد فكرى وعلمى وزمانى براى عبرت آموزى به ديگران. ذِكْرى لِلْعابِدِينَ .(2)

ص: 165


1- . نور الثقلين ج 3 ص 448، نمونه ج 13 ص 481.
2- . نور ج 7 ص 486.

آیه 85-86

اشاره

وَ إِسْماعيلَ وَ إِدْريسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرينَ (85) وَ أَدْخَلْناهُمْ في رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحينَ (86)

ترجمه

و اسماعيل وادريس وذاالكفل را (به ياد آور) كه همه از صابران بودند. * وما آنان را در رحمت خود وارد ساختيم؛ چرا كه آنها از صالحان بودند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: صبرو مقاومت اسماعيل وادريس وذالكفل ورود آنان به رحمت الهى در پرتو شايستگى.

ب. «ادريس» پيامبر بزرگ الهى طبق نقل بسيارى از مفسران جد پدر نوح بوده است، نام او در تورات، «اخنوخ» ودر عربى، ادريس است كه بعضى آن را از ماده «درس» مى دانند، زيرا او نخستين كسى بود كه بوسيله قلم، نويسندگى كرد، او علاوه بر مقام نبوت، به علم نجوم وحساب وهيئت، احاطه داشت ومى گويند نخستين كسى است كه طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.(1)

گفته اند كه سى صحيفه بر او نازل شد وسرانجام به آسمان ها بالا رفت واكنون نيز زنده است. وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (مريم، 57).(2)

ج. اما «ذا الكفل» مشهور اين است كه از پيامبران بوده است هر چند بعضى معتقدند كه او يكى از صالحان بود، ظاهر آيات قرآن كه او را در رديف پيامبران بزرگ مى شمرد نيز اين است كه او از انبياء است وبيشتر به نظر مى رسد كه او از پيامبران بنى اسرائيل بوده است.(3)

در علت نامگذارى او به اين نام با توجه به اينكه «كفل» (بر وزن فكر) هم به معنى نصيب وهم به معنى كفالت وعهده دارى آمده است، احتمالات متعددى داده اند، بعضى گفته اند چون خداوند نصيب وافرى از ثواب ورحمتش در برابر اعمال وعبادات فراوانى كه انجام مى داد به

ص: 166


1- . نمونه ج 13 ص 483.
2- . نور ج 7 ص 487.
3- . فى ظلال ج 5 ص 556.

او مرحمت فرمود ذا الكفل ناميده شد (يعنى صاحب بهره وافى) وبعضى گفته اند چون تعهد كرده بود شبها را به عبادت برخيزد وروزها روزه بدارد وهنگام قضاوت هرگز خشم نگيرد وتا آخر به وعده خود وفا كرد، ذا الكفل ناميده شد.(1)

نكته

حضرت ذو الكفل (علیه السلام) يكى از پيامبران الهى است كه بعد از حضرت سليمان وقبل از حضرت عيسى زندگى مى كرده است. چنان كه مشهور است قبر او در مسير كربلا به نجف قرار دارد.(2)

بعضى نيز همچون فخر رازى معتقدند كه ذَا الْكِفْلِ لقب حضرت الياس پيامبر است ومشهور به اين نام ويكى از صالحان بوده است، ولى با توجه به روايتى كه در تفسير مجمع البيان از عبد العظيم حسنى از امام جواد (علیه السلام) نقل شده كه خداوند براى هدايت انسان ها يكصد وبيست چهار هزار پيامبر مبعوث فرمود كه از اين ميان، سيصد وسيزده نفر آنان مرسل هستند وذى الكفل يكى از آن مرسلين است، بنابراين ذى الكفل لقب حضرت الياس نيست، بلكه يكى از انبيا ومرسلين است.(3)

ص: 167


1- . نمونه ج 13 ص 483.
2- . نور ج 7 ص 487.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 95، نور ج 7 ص 487.

آیه 87-88

اشاره

آيات 88-87

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ (87) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ (88)

ترجمه

و ذاالنون [= يونس] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت؛ وچنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراكم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم!» * ما دعاى او را به اجابت رسانديم؛ واز آن اندوه نجاتش بخشيديم؛ واين گونه مؤمنان را نجات مى دهيم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بيرون رفتن يونس از ميان قوم وگرفتارى در شكم ماهى وتسبيح خداوند واقرار به ترك اولى عامل نجات تسبيح واقرار به وحدانيت خداوند عامل نجات يونس وبيان سنت الهى در نجات مومنان.

ب. وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ ... كلمه «نون» به معناى ماهى است وذو النون (صاحب ماهى) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است واز طرف پروردگار مبعوث بر اهل نينوا شد وايشان را دعوت كرد ولى ايمان نياوردند پس نفرينشان كرد واز خدا خواست تا عذابشان كند همين كه نشانه هاى عذاب نمودار شد توبه كردند وايمان آوردند. پس خدا عذاب را از ايشان برداشت ويونس از ميانشان بيرون شد وخداوند صحنه اى به وجودآورد كه درنتيجه يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرو رفت ودرآنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن مصيبت را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.(1)

ج. سرگذشت حضرت يونس (علیه السلام): او سال ها در ميان قومش (در سرزمين نينوا در عراق) به دعوت وتبليغ مشغول بود، ولى هر چه كوشش كرد، ارشادهايش در دل آنها مؤثر نيفتاد، خشمگين شد وآن محل را ترك كرد وبه سوى دريا رفت، در آنجا بر كشتى سوار شد، در

ص: 168


1- . الميزان ج 14 ص 444، تبيان ج 7 ص 273.

ميان راه دريا متلاطم گشت، چيزى نمانده بود كه همه اهل كشتى غرق شوند.

ناخداى كشتى گفت: من فكر مى كنم در ميان شما بنده فرارى وجود دارد كه بايد به دريا افكنده شود (ويا گفت: كشتى زياد سنگين است وبايد يك نفر را به قيد قرعه به دريا بيافكنيم) به هر حال چند بار قرعه كشيدند ودر هر بار به نام يونس درآمد! او فهميد در اين كار سرى نهفته است وتسليم حوادث شد. هنگامى كه او را به دريا افكندند، نهنگ عظيمى او را در كام خود فرو برد وخدا او را به صورت اعجازآميز زنده نگه داشت. سرانجام او متوجه شد ترك اولايى انجام داده، به درگاه خدا روى آورد وبه تقصير خود اعتراف نمود، خدا نيز دعاى او را استجابت فرمود واز تنگنا نجاتش داد.(1)

د. ظلمات در اينجا چه معنى دارد؟ ممكن است اين تعبير اشاره به ظلمت دريا واعماق آب وظلمت شكم ماهى عظيم وظلمت شب، بوده باشد وروايتى كه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده آن را تاييد مى كند.(2)

نكته ها

1. جمله پر معنى كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ نشان مى دهد آنچه بر سر يونس آمد از گرفتارى ونجات يك حكم خصوصى نبود بلكه با حفظ سلسله مراتب، جنبه عمومى وهمگانى دارد.(3)

2. هر گاه انسان در اين موقع به همان سه نكته اى كه يونس توجه كرد توجه پيدا كند نجات ورهايى حتمى خواهد بود:

3. توجه به حقيقت توحيد واينكه هيچ معبود وهيچ تكيه گاهى جز «الله» نيست.

4. پاك شمردن وتنزيه خدا از هر عيب ونقص وظلم وستم وهر گونه گمان سوء در باره ذات پاك او.

5. اعتراف به گناه وتقصير خويش. شاهد اين سخن، حديثى است كه در «در المنثور» از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه فرمود: يكى از نامهاى خدا كه هر كس او را با آن بخواند

ص: 169


1- . نمونه ج 13 ص 486.
2- . همان ص 487، مجمع البيان ج 7 ص 96، تبيان ج 7 ص 274، نورالثقلين ج 4 ص 336، راهنما 11 ص 452، فتح القدير ج 3 ص 421.
3- . نمونه ج 13 ص 488.

به اجابت مى رسد وهر گاه با آن چيزى را طلب كند به او مى دهد، دعاى يونس است.

6. شخصى عرض كرد: اى رسول خدا آيا او مخصوص يونس بود يا شامل جماعت مسلمانان نيز مى شود؟ فرمود: هم مربوط به يونس بود وهم همه مؤمنان، هنگامى كه خدا را به آن مى خوانند، آيا گفتار خداوند را در قرآن نشنيده اى وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ اين دليل بر آنست كه هر كس چنين دعائى كند خداوند اجابت آن را تضمين فرموده است.(1)

7. شرايط اجابت دعا

اخلاص؛ فادعوا الله مخلصين له الدين. (مومن، 14)

وفاى به عهد الهى؛ اوفوا بعهدى اوف بعهدكم. (بقره، 40)

ايمان وعمل صالح؛ ويستجيب الّذين ءامنوا وعملوا الصالحات ويزيدهم من فضله. (شورى، 26)

خوف ورجا؛ وادعوه خوفاً وطمعاً ان رحمة الله قريب من المحسنين. (اعراف، 56)

از خداوند خواستن؛ ادعونى أستجب لكم. (غافر، 60)

توحيد، تنزيه واقرار به گناه؛ فنادى فى الظلمات ان لا إله الّا أنت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجّيناه من الغم وكذلك ننجى المؤمنين. (انبياء، 87-88)

اضطرار؛ أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه ويكشف السّوء. (نمل، 62)

توجه به ربوبيت خداوند؛ ربّ اغفر لى ولوالدىّ (نوح، 28) و ربّنا أنزل علينا مائدة من السماء. (مائده، 114) (مائده/ 114) و ادعوا ربكم تضرّعاً وخفية. (اعراف، 55)

8. نمونه هايى از اجابت دعا در قرآن؛

حضرت نوح؛ وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ . (صافات، 75)

حضرت ابراهيم ابتدا دعا كرد؛ رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِينَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ . قرآن كريم مى فرمايد دعاى ابراهيم مستجاب شد، منتهى در پرتو دورى از بت پرستان؛ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلاًّ جَعَلْنَا نَبِيّاً درمرحله سوم ابراهيم به جهت اجابت دعا خداوند را حمد وستايش مى كند؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ . (ابراهيم، 39)

ص: 170


1- . نمونه ج 13 ص 488.

حضرت زكريا؛ هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى. (آل عمران، 39)

حضرت موسى وهارون؛ قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَيَعْلَمُونَ . (يونس، 89)

حضرت يوسف؛ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى... فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ . (يوسف، 14)

حضرت لوط؛ رَبِّ نَجِّنِى وَأَهْلِى مِمَّا يَعْمَلُونَ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ . (شعراء، 170)

حضرت سليمان؛ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكاً لاَ يَنْبَغِى لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِى إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ . (ص، 36)

حضرت عيسى؛ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيداً لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ . (مائده، 114)

حضرت يونس؛ وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ . (انبياء، 87)

حضرت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)؛ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً. (طه، 114)

حضرت ايوب؛ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ . (انبياء، 84)

جمله فاستجبنا له 4 بار در سوره انبيا آمده؛ 1. يونس 2. ايوب 3. نوح 4. زكريا.

مجاهدان جنگ بدر؛ إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّى مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ . (انفال، 9)

ص: 171

آیه 89-91

اشاره

وَ زَكَرِيّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْني فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ (89) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ (90) وَ الَّتي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمينَ (91)

ترجمه

و زكريا را (به ياد آور) در آن هنگام كه پروردگارش را خواند (وعرض كرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (وفرزند برومندى به من عطا كن)؛ وتو بهترين وارثانى!» * ما هم دعاى او را پذيرفتيم ويحيى را به او بخشيديم؛ وهمسرش را (كه نازا بود) برايش آماده (باردارى) كرديم؛ چرا كه آنان (خاندانى بودند كه) همواره در كارهاى خير بسرعت اقدام مى كردند؛ ودر حال بيم واميد ما را مى خواندند؛ وپيوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند. * وبه ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت؛ وما از روح خود در او دميديم؛ واو وفرزندش [= مسيح] را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تقاضاى زكريا پيرامون فرزند دار شدن واجابت دعاى او. توصيف انبياء به سرعت در خيرات وخواندن خدا از روى اميد وترس وخشوع در برابر خداوند ياد كردن از حضرت مريم وآيت ومعجزه بودن او وپسرش براى جهانيان.

ب. فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَأَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ ... ظاهر كلام مى رساند كه منظور از اصلاح همسر زكريا اين باشد كه او را شايسته براى فرزنددار شدن كرده بعد از آنكه مدتها اين شايستگى را نداشت وزنى عقيم ونازا بود. هم چنان كه خودش در دعايش به اين نكته تصريح كرده وگفته بود: وَكانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً (مريم، 8).(1)

ج. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگام جنگ خندق به درگاه خداوند چنين عرضه داشت: خدايا! تو عبيدة بن الحارث را روز بدر از من گرفتى وحمزه را روز احد واين علىّ است. آن گاه اين

ص: 172


1- . الميزان ج 14 ص 446.

آيه را تلاوت فرمودند: رَبِّ لا تَذَرْنِى فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ .(1)

د. إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِى الْخَيْراتِ وَيَدْعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَكانُوا لَنا خاشِعِينَ ؛ از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه ضمير جمع به خاندان زكريا برگردد وگويا تعليلى است براى جمله مقدرى كه از كلام سابق فهميده مى شود وتقدير كلام نظير اين است كه فرموده باشد: اگر ما به ايشان انعام كرديم بدين جهت بوده كه آنها به سوى خيرات مى شتافتند.(2)

ه -. وَجَعَلْناها وَابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ ؛ در اين جمله عيسى ومادرش يك آيت به شمار آمده اند، چون منظور از آيت در اينجا تولد اينطورى است واين آيت قائم به هر دو است وچون مريم در اقامه اين آيت مقدم بر عيسى است لذا اول نام مريم را برده فرموده: ما او وفرزندش را ونفرموده ما فرزندش را وخودش را آيت قرار داديم وهمين افتخار براى مريم بس است كه در قرآن نامش در زمره ودر رديف انبيا (عليهم السلام) آمده وحال آنكه خودش از انبيا نبوده است.(3)

نكته ها

1. نظير آيه 91 انبياء، با اندك تفاوتى در ذيل آيه 12 تحريم است؛ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ .

2. ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غفلتها وغرورهايى كه دامن افراد كم ظرفيت وضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مى گيرد نمى شدند، آنها در همه حال نيازمندان را فراموش نمى كردند ودر خيرات، سرعت داشتند، آنها در حال نياز وبى نيازى، فقر وغنا، بيمارى وسلامت، همواره متوجه خدا بودند وبالآخره آنها به خاطر اقبال نعمت گرفتار كبر وغرور نمى شدند، بلكه همواره خاشع وخاضع بودند.(4)

3. در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتى كه با خواسته ما تناسب بيشترى دارد ياد كنيم. لاتَذَرْنِى فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ .(5)

ص: 173


1- . بحار ج 38 ص 309.
2- . الميزان ج 14 ص 446.
3- . الميزان ج 14 ص 447.
4- . نمونه ج 13 ص 492.
5- . نور ج 7 ص 492، راهنما 11 ص 454.

4. خداوند به اولياى خود نظر خاص دارد. سه بار كلمه «له» تكرار شده است. فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنا لَهُ أَصْلَحْنا لَهُ .(1)

5. كمالات انسانى زمانى با ارزش است كه دائمى باشد نه زودگذر وموقت. كانُوايُسارِعُونَ ، يَدْعُونَنا وكانُوا لَنا خاشِعِينَ .(2)

آیه 92-94

اشاره

إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (92) وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ (93) فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنّا لَهُ كاتِبُونَ (94)

ترجمه

اين (پيامبران بزرگ وپيروانشان) همه امّت واحدى بودند (وپيرو يك هدف)؛ ومن پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش كنيد! * (گروهى از پيروان ناآگاه آنها) كار خود را به تفرقه در ميان خود كشاندند؛ (ولى سرانجام) همگى بسوى ما بازمى گردند! * وهر كس چيزى از اعمال شايسته بجا آورد، در حالى كه ايمان داشته باشد، كوشش او ناسپاسى نخواهد شد؛ وما تمام اعمال او را (براى پاداش) مى نويسيم.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم دين واحد وپرستش خداى يگانه تهديد خداوند نسبت به قطعه قطعه كنندگان دين الهى، پاداش نسبت به مومنان صالح.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى وهمچنين مريم آن بانوى نمونه وبخشى از سرگذشت آنها آمده، در آيات مورد بحث به عنوان يك جمع بندى ونتيجه گيرى كلى چنين مى گويد: اين پيامبران بزرگى كه به آنها اشاره شد همه يك امت واحد بودند إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً .

ص: 174


1- . نور ج 7 ص 492.
2- . نور ج 7 ص 493، راهنما 11 ص 458.

برنامه آنها يكى وهدف ومقصد آنها نيز يكى بوده است، هر چند با اختلاف زمان ومحيط، داراى ويژگيها وروشها وبه اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند ولذا بلافاصله مى گويد: ومن پروردگار همه شما هستم، تنها مرا پرستش كنيد وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ . اين سخن شبيه گفتارى است كه على (علیه السلام) در وصيتش به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) دارد:

«و اعلم يا بنى انه لو كان لربك شريك لاتتك رسله ولعرفت افعاله وصفاته».(1)

ج. در آيه بعد اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مى گويد: آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه وتجزيه كشاندند وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ ودر آخر آيه اضافه مى كند اما همه آنها سرانجام به سوى ما باز مى گردند كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ .(2)

نكته ها

1. اين آيه شريفه از آياتى است كه دلالت مى كند بر قبولى اعمال صالح، مشروط به اينكه توأم با ايمان باشد ونيز دلالت مى كند بر اينكه مؤمنى كه بعضى از اعمال صالح را به جاى مى آورد اهل نجات است.(3)

2. ذكر جمله فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ در مقام بيان پاداش اين گونه افراد، تعبيرى است توأم با نهايت لطف ومحبت وبزرگوارى چرا كه خداوند در اينجا در مقام تشكر وسپاسگزارى از بندگانش بر مى آيد واز سعى وتلاش آنها تشكر مى كند اين تعبير شبيه تعبيرى است كه در آيه 19 سوره اسراء آمده است: وَمَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَسَعى لَها سَعْيَها وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً.(4)

3. وعده ى پاداش واجر وثواب با تعابير گوناگونى در قرآن بيان شده است. در يك جا مى فرمايد: ما اجر نيكوكاران را ضايع نمى كنيم، وَلا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (يوسف، 56) در جاى ديگر مى فرمايد: سعى وتلاش مردم مورد تشكّر وسپاس است، كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (اسراء، 19) ونيز مى فرمايد: وخداوند، شاكر است، فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ در جاى ديگر نيز

ص: 175


1- . نهج البلاغه نامه 31.
2- . نمونه ج 13 ص 498.496
3- . الميزان ج 14 ص 458.
4- . نمونه ج 13 ص 500.

مى فرمايد: خداوند، ذرّه اى از پاداش شما را كم نمى كند؛ لايَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً (حجرات، 14) واگر ذرّه اى كار نيك انجام دهيد، آن را خواهيد ديد، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ . (زلزال، 7)

4. آنچه مهم است، سعى وتلاش براى انجام كار نيك است، هر چند جامه ى عمل نپوشد. لِسَعْيِهِ .(1)

آیه 95-97

اشاره

وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ (95) حَتّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (96) وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنّا في غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنّا ظالِمينَ (97)

ترجمه

و حرام است بر شهرها وآبادى هايى كه (بر اثر گناه) نابودشان كرديم (كه به دنيا بازگردند؛) آنها هرگز باز نخواهند گشت! * تا آن زمان كه «يأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند؛ وآنها از هر محلّ مرتفعى به سرعت عبور مى كنند. * ووعده حقّ [= قيامت] نزديك مى شود؛ در آن هنگام چشم هاى كافران از وحشت از حركت بازمى ماند؛ (مى گويند:) اى واى بر ما كه از اين (جريان) در غفلت بوديم؛ بلكه ما ستمكار بوديم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: محال بودن بازگشت مردم هلاك شده به دنيا. ادامه اين سنت تا گشوده شدن راه بسته ياجوج وماجوج. نزديك شدن وعده الهى نسبت به تبهكاران واقرار كردن آنها به ظلم خويشتن.

ب. در آخرين آيات بحث گذشته سخن از «مؤمنان نيكوكار وصالح العمل» بود ودر نخستين آيه مورد بحث به افرادى اشاره مى كند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها كه تا آخرين نفس به ضلالت وفساد ادامه مى دهند.

مى فرمايد: «و حرام است بر شهرهايى كه آنها را به جرم گناهانشان نابود كرديم به دنيا

ص: 176


1- . نور ج 7 ص 495.

بازگردند آنها هرگز باز نخواهند گشت» وَحَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ َهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ . (انبياء، 95)

ج. در حقيقت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى، يا بعد از نابودى ورفتن به جهان برزخ، پرده هاى غرور وغفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود آرزو مى كنند اى كاش براى جبران اينهمه خطاها بار ديگر به دنيا بازمى گشتند ولى قرآن با صراحت مى گويد: بازگشت آنها به كلى حرام يعنى ممنوع است وراهى براى جبران باقى نمانده است.

به هر حال اين بى خبران دائما در غرور وغفلتند واين بدبختى تا پايان جهان هم چنان ادامه دارد، چنان كه قرآن مى فرمايد:

«اين تا زمانى ادامه دارد كه راه بر ياجوج وماجوج گشوده شود وآنها در سراسر زمين پخش شوند واز هر بلندى وارتفاعى با سرعت بگذرند» حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ . (انبياء، 96)

د. آيا منظور از گشوده شدن اين دو طايفه، شكسته شدن سد آنها ونفوذشان از اين طريق در مناطق ديگر جهان است ؟ ويا منظور نفوذ آنها به طور كلى در كره زمين از هر سو وهر ناحيه مى باشد؟ آيه فوق صريحا در اين باره سخن نگفته، تنها از انتشار وپراكندگى آنها در كره زمين به عنوان يك نشانه پايان جهان ومقدمه رستاخيز وقيامت ياد كرده است.

و بلافاصله مى گويد: «در اين هنگام وعده حق خداوند نزديك مى شود» وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ .

«و آن چنان وحشتى سراسر وجود كافران را فرا مى گيرد كه چشمهايشان از حركت باز مى ايستد وخيره خيره به آن صحنه نگاه مى كنند» فَإِذا هِىَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا.

در اين هنگام پرده هاى غرور وغفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود وفريادشان بلند مى شود «اى واى بر ما، ما از اين صحنه در غفلت بوديم» يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِى غَفْلَةٍ مِنْ هذا.

و چون نمى توانند با اين عذر، گناه خويش را بپوشانند وخود را تبرئه كنند با صراحت مى گويند: «نه، ما ظالم وستمگر بوديم»! بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ .(1)

ص: 177


1- تفسير نمونه ج 13 ص 501-503

نكته ها

1. عدم رجوع به دنيا

نظير آيه 95 انبياء وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ آيات 99 و 100 مؤمنون است: حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ...

2. قيامت، روز بيدارى وتأسف وجدان هاى خفته است. يا وَيْلَنا.

3. خيره شدن چشم ها در قيامت

نظير آيه 97 انبياء آيه 42 ابراهيم است: وَ لاَ تَحْسَبَنَّ اللهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ.

آیه 98-103

اشاره

إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (98) لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فيها خالِدُونَ (99) لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لا يَسْمَعُونَ (100) إِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ (101) لا يَسْمَعُونَ حَسيسَها وَ هُمْ في مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (102) لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَكْبَرُ وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103)

ترجمه

شما وآنچه غير خدا مى پرستيد، هيزم جهنّم خواهيد بود؛ وهمگى در آن وارد مى شويد. * اگر اينها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمى شدند! در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود. * براى آنان در آن [= دوزخ] ناله هاى دردناكى است وچيزى نمى شنوند. * (امّا) كسانى كه از قبل، وعده نيك از سوى ما به آنها داده شده [= مؤمنان صالح] از آن دور نگاهداشته مى شوند. * آنها صداى آتش دوزخ را نمى شوند؛ ودر آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعّم هستند. * وحشت بزرگ، آنها را اندوهگين نمى كند؛ وفرشتگان به استقبالشان مى آيند، (ومى گويند:) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد!

ص: 178

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بت پرستان ومعبودان باطل هيزم جهنم در قيامت. عدم ورود بتها به جهنم در صورت لياقت پرستش ودفاع از خود. فرياد بلند جهنمى ها در دوزخ، دور بودن بهشتيان از عذاب الهى. مخلد بودن بهشتيان در بهشت. مصونيت آنان از فزع بزرگ قيامت.

ب. در تعقيب آيات گذشته كه از سرنوشت مشركان ستمگر بحث مى كرد در اين آيات روى سخن را به آنها كرده وآينده آنها ومعبودهايشان را چنين ترسيم مى كند: شما وآنچه را غير از خدا مى پرستيد آتشگيره جهنميد! إِنَّكُمْ وَما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ . «حصب» در اصل به معنى پرتاب كردن است، مخصوصا به قطعات هيزم كه در تنور پرتاب مى كنند حصب گفته مى شود.

به هر حال آيه فوق به مشركان مى گويد: آتشگيره جهنم وهيزمى كه شعله هاى آن را تشكيل مى دهد خود شما وخدايان ساختگى شما است وهمچون قطعه هاى هيزم بى ارزش يكى پس از ديگرى در جهنم پرتاب مى شويد! سپس اضافه مى كند: شما وارد بر آن مى شويد أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ .

سپس به عنوان نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: اگر اين بتها، خدايانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى شدند لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها. ولى بدانيد نه تنها وارد دوزخ مى شوند بلكه جاودانه در آن خواهند بود وَكُلٌّ فِيها خالِدُونَ .

ج. براى توضيح بيشتر پيرامون وضع دردناك، اين عابدان گمراه، در برابر آن معبودان بى ارزش مى گويد: آنها در دوزخ، فريادها وناله هاى دردناك دارند لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ. جمله بعد، يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را بازگو مى كند وآن اينكه آنها در دوزخ چيزى نمى شنوند وَهُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ .(1)

د. لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَهُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ ؛ «زفير» صدايى است كه در اثر نفس كشيدن به داخل ايجاد مى شود وبه همين جهت در لغت آن را به صداى الاغ تفسير كرده اند واگر فرموده: صداى آن را نمى شنوند، به خاطر اين است كه در دنيا صداى كلمه حق را

ص: 179


1- . نمونه ج 13 ص 508-506

نمى شنيدند. هم چنان كه اگر در آخرت نمى بينند، سزاى اعراضشان از ديدن ونظر افكندن به آيات خدا است.(1)

ه -. آيه بعد حالات مؤمنان راستين ومردان وزنان با ايمان را بازگو مى كند تا در مقايسه با يكديگر وضع هر دو مشخص تر شود. نخست مى گويد: كسانى كه به خاطر ايمان واعمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل داده ايم از اين آتش هولناك ووحشتناك دورند إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ .

و. در آخرين آيات مورد بحث، چهار نعمت بزرگ الهى را كه شامل حال اهل بهشت است برمى شمرد:

نخست اينكه آنها صداى آتش را نمى شنوند لايَسْمَعُونَ حَسِيسَها.

دوم اينكه آنها در آنچه بخواهند ومايل باشند به طور جاودان متنعمند وَهُمْ فِى مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ .

سوم اينكه فزع اكبر آنها را غمگين نمى كند لايَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ.

بالآخره آخرين لطف خدا در باره كسانى كه در اين آيات به آنها اشاره شده اين است كه فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى شتابند وبه آنها تبريك وشادباش مى گويند وبشارت مى دهند اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ .(2)

ز. پيامبر اكرم به حضرت على (علیه السلام) فرمودند: در روز قيامت تو وشيعيانت بر سر حوض هستيد وهركه را بخواهيد سيراب مى كنيد وهركه را بخواهيد ممنوع مى سازيد وشما در قيامت از فزع اكبر در امان هستيد.(3)

نكته ها

1. پرسش: اين آيه مى فرمايد: هم بت پرستان وهم معبودهاى آنان، هيزم وآتشگيره ى دوزخ خواهند بود، آيا افرادى همچون حضرت عيسى (علیه السلام) نيز كه معبود قرار گرفته اند،

ص: 180


1- . الميزان ج 14 ص 462، مجمع البيان ج 7 ص 102.
2- . نمونه ج 13 ص 509.
3- . صافى 3 ص 356.

شامل اين قاعده مى شوند ويا اينكه مستثنى هستند؟

پاسخ: اين گونه معبودها استثنا شده اند، زيرا اوّلًا، قرآن از آن معبودها به وَما تَعْبُدُونَ تعبير آورده كه وجود كلمه «ما» در اين عبارت، به موجودات غير ذوى العقول اشاره دارد، ثانياً، مخاطبين اين آيه، بت پرستان مكّه بودند كه بت هاى سنگى وچوبى و... را مى پرستيدند، ثالثاً در آيات بعدى همين سوره آمده است كه: آن كسانى كه (مثل حضرت عيسى) از طرف خداوند به آنان وعده نيكو داده شده، از دوزخ دور هستند.(1)

2. در روايات آمده است كه عدّه اى از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پرسيدند: اگر قرآن جايگاه عابد ومعبودِ غير خدا را آتش دوزخ قرار داده است، (انبياء، 98) پس حال عيسى (علیه السلام) ومريم كه ناخواسته معبود ديگران واقع شده اند چگونه است ؟ حضرت (صلی الله علیه و آله) در پاسخ آنان، همين آيه ى شريفه 101 را تلاوت فرمودند.(2)

3. انسان در دنيا، هر چند هم در رفاه وكاميابى باشد، ولى خواسته يا ناخواسته ممكن است خبرهاى ناگوار وحوادث تلخ به گوشش برسد واز لذّت وعيش او بكاهد، امّا در قيامت، اهل بهشت به دور از هر خبر بد وسر وصداى ناهنجار وناله وفرياد گرفتاران، با عيش كامل به كامروايى مشغولند.(3)

4. نجات پرهيزكاران از جهنم

نظير آيه 101 انبياء إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ آيه 71 و 72 مريم است:

وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً. ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً

5. دربهشت، نه محدوديت در نعمت هاست فِى مَا اشْتَهَتْ ونه محدوديت در زمان بهره مندى. خالِدُونَ .(4)

6. دفع شرّ، مهم تر از جلب منفعت است. لذا اوّل سخن از دورى از غم هاست، بعد

ص: 181


1- . نور ج 7 ص 498.
2- . نور ج 7 ص 500.
3- . اطيب البيان ج 9 ص 250، نور ج 7 ص 500.
4- . نور ج 7 ص 501.

دريافت بشارت ها. لايَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ .(1)

7. مصداق ونمونه آيه 101 انبياء إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ . كه اهل نجات از جهنم هستند در آيه 89 نمل بيان شده است: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ

8. برخورد فرشتگان با مؤمنان به هنگام مرگ وآخرت

به هنگام مرگ: الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (النحل، 32)

در آخرت: لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (الأنبياء، 103)

آیه 104-106

اشاره

يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنا إِنّا كُنّا فاعِلينَ (104) وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ (105) إِنَّ في هذا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عابِدينَ (106)

ترجمه

در آن روز كه آسمان را چون طومارى در هم مى پيچيم، (سپس) همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را بازمى گردانيم؛ اين وعده اى است بر ما وقطعاً آن را انجام خواهيم داد. * در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!» * در اين، ابلاغ روشنى است براى جمعيت عبادت كنندگان!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: جمع شدن طومار آسمان در قيامت وزنده شدن مجدد مردم، حاكميت بندگان صالح، بيان معارف اين سوره وسيله براى وصول هدف عابدان.

ب. آيه 104 توصيفى از آن روز وحشت بزرگ است ودر حقيقت علت عظمت

ص: 182


1- . همان ص: 502.

اين وحشت را مجسم مى سازد، مى گويد: اين امر، روزى تحقق مى يابد كه ما آسمان را درهم مى پيچيم همانگونه كه طومار نامه ها درهم پيچيده مى شود! يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ .

«سجل» (بر وزن سطل) به معنى دلو بزرگ وپر آب است و «سجل» (با كسر سين وجيم وتشديد لام) به معنى قطعه سنگهايى است كه روى آن مى نوشتند سپس به تمام اوراقى كه مطالب را روى آن مى نگارند گفته شده است (مفردات راغب وقاموس) بايد توجه داشت كه در تركيب جمله كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ احتمالاتى داده شده است اما مناسبتر از همه آنست «طى» كه مصدر است به «سجل» كه مفعول آن است اضافه شده ولام در «للكتب» يا براى اضافه است يا براى بيان علت.

ج. البته پيچيدن جهان به معنى فنا ونابودى آن نيست چنان كه بعضى پنداشته اند بلكه به معنى درهم كوبيده شدن وجمع وجور شدن آن است وبه تعبير ديگر شكل جهان به هم مى خورد اما مواد آن نابود نمى شود، اين حقيقتى است كه از تعبيرات مختلف در آيات معاد (مخصوصا بازگشت انسان از استخوان پوسيده واز قبرها) به خوبى مشاهده مى شود. سپس اضافه مى كند همانگونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم برمى گردانيم واين كار مشكل وسختى در برابر قدرت عظيم ما نيست كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ .(1)

د. مراد از آسمان در اين آيه، تمام آسمان هاست، زيرا در جاى ديگرى فرموده است: وَالسَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ (زمر، 67).(2)

ه -. «ارض» به مجموع كره زمين گفته مى شود وسراسر جهان را شامل مى گردد مگر اينكه قرينه خاصى در كار باشد، گرچه بعضى احتمال داده اند كه مراد وارث شدن سراسر زمين در قيامت است، ولى ظاهر كلمه «ارض» هنگامى كه بطور مطلق گفته مى شود، زمين اين جهان است.(3)

و. با توجه به تعبيراتى كه در آيه به كار رفته، ظاهر اين است كه منظور از زبور، كتاب داود است چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: وآتينا داود زبورا وذكر به معنى تورات است وبا

ص: 183


1- . نمونه ج 13 ص 513-512
2- . نور ج 7 ص 503.
3- . نمونه ج 13 ص 515.

توجه به اينكه زبور بعد از تورات بوده، تعبير «من بعد» نيز حقيقى است وبه اين ترتيب معنى آيه چنين مى شود، ما، در زبور، بعد از تورات، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد.(1)

ز. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چرا در ميان كتب آسمانى، تنها از اين دو كتاب نام، برده شده است ؟ اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه: داود، يكى از بزرگترين پيامبرانى بود كه تشكيل حكومت حق وعدالت داد وبنى اسرائيل نيز مصداق روشن قوم مستضعفى بودند كه بر ضد مستكبران قيام كردند ودستگاه آنها را بهم پيچيدند ووارث حكومت وسرزمين آنها شدند.(2)

در بعضى از روايات صريحاً اين آيه تفسير به ياران مهدى (علیه السلام) شده است: چنان كه در مجمع البيان ذيل همين آيه از امام باقر (علیه السلام) چنين مى خوانيم:

«هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان»: بندگان صالحى را كه خداوند در اين آيه به عنوان وارثان زمين ياد مى كند ياران مهدى (علیه السلام) در آخر الزمان هستند.(3) در تفسير قمى نيز در ذيل اين آيه چنين آمده است: أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ ، قال القائم واصحابه.(4)

ح. واژه «ارث» به معنى چيزى است كه بدون معامله ودادوستد به كسى انتقال مى يابد وگاهى در قرآن كريم «ارث» به تسلط وپيروزى يك قوم صالح بر قوم ناصالح ودر اختيار گرفتن مواهب وامكانات آنها گفته شده است، چنان كه در آيه 137 سوره اعراف در باره بنى اسرائيل وپيروزيشان بر فرعونيان چنين مى خوانيم: وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَمَغارِبَهَا ما شرق وغرب زمين را به ارث به آن قوم مستضعف داديم.(5)

نكته ها

1. نظير آيه 104 انبياء: كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ آيات ذيل است:

أَ وَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيرٌ (العنكبوت، 19)

ص: 184


1- . الميزان ج 14 ص 465، نمونه ج 13 ص 517، فتح القدير ج 3 ص 430.
2- . نمونه ج 13 ص 517.
3- . مجمع البيان ج 7 ص 106، صافى 3 ص 357.
4- . نمونه ج 13 ص 518.
5- . نمونه ج 13 ص 515.

قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (يس، 79)

2. حضرت على (علیه السلام) فرمودند: انسان در قيامت عريان محشور مى شود، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ .(1)

3. قدرت خداوند نسبت به درهم پيچيدن آسمان ها، به آسانى پيچيدن يك طومار است. كَطَىِّ السِّجِلِّ

4. عبادت تنها كافى نيست، صلاحيت وعمل صالح نيز لازم است. عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .(2)

5. نظير آيه 105 انبياء وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ آيه 55 نور است:

وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

6. در آيه 105 انبياء مى فرمايد ما در زبور بعد از تورات مقرر داشتيم كه زمين ارث بندگان صالح خواهد بود: وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ (الأنبياء، 105) در اين كه كتاب زبور به كدام پيامبر داده شده در آيه 55 اسراء نام حضرت داود بيان شده است:

وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً

ص: 185


1- . نهج البلاغه: خطبه 111.
2- . نور ج 7 ص 505.503

آیه 107-112

اشاره

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ (107) قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ وَ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ أَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ (109) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ (110) وَ إِنْ أَدْري لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ (111) قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ (112)

ترجمه

ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم. * بگو: «تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه معبود شما خداى يگانه است؛ آيا (با اين حال) تسليم (حقّ ) مى شويد؟ (وبتها را كنار مى گذاريد؟)» * اگر باز (روى گردان شوند، بگو: «من به همه شما يكسان اعلام خطر مى كنم؛ ونمى دانم آيا وعده (عذاب خدا) كه به شما داده مى شود نزديك است يا دور! * او سخنان آشكار را مى داند وآنچه را كتمان مى كنيد (نيز) مى داند (وچيزى بر او پوشيده نيست)! * ومن نمى دانم شايد اين آزمايشى براى شماست؛ ومايه بهره گيرى تا مدّتى (معين)! * (وپيامبر) گفت: «پروردگارا! به حق داورى فرما (واين طغيانگران را كيفر ده)! وپروردگار ما (خداوند) رحمان است كه دربرابر نسبت هاى نارواى شما، ازاو استمداد مى طلبم!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) براى جهانيان، وحى خداوند به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پيرامون يگانكى او. اعلام خطر شرك براى مشركان. علم خداوند به آشكار ونهان مردم، تقاضاى پيامبر پيرامون داورى ميان او ومردم.

ب. وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ يعنى تو رحمتى هستى كه به سوى همه جماعت هاى بشرى فرستاده شده اى. دليل اين مطلب جمع با الف ولام در (العالمين) است، علاوه بر اينكه مقتضاى رسالت هم همين است واما اينكه چطور رحمت براى همه اهل دنيا است ؟ جهتش اين است كه دينى آورده كه در اخذ به آن سعادت اهل دنيا در دنيا وآخرتشان تامين است. آرى آن جناب (صلی الله علیه و آله) رحمت براى اهل دنيا است از جهت آثار حسنه اى كه از قيام او به دعوت حقه اش در مجتمعات بشرى به راه افتاد كه اگر وضع زندگى بشر آن روز را قبل از اينكه آن جناب مبعوث شود در نظر بگيريم وبا وضعى كه

ص: 186

پس از قيام او به خود گرفت مقايسه كنيم كاملا روشن مى گردد.(1)

ج. وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ . عموم مردم دنيا اعم از مؤمن وكافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا كه نشر آئينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است، حال اگر گروهى از آن استفاده كردند وگروهى نكردند اين مربوط به خودشان است وتاثيرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد.

اين درست به آن مى ماند كه بيمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشكان ماهر وانواع داروها تاسيس كنند ودرهاى آن را به روى همه مردم بدون تفاوت بگشايند، آيا اين وسيله رحمت براى همه افراد آن اجتماع نيست ؟ حال اگر بعضى از بيماران لجوج خودشان از قبول اين فيض عام امتناع كنند تاثيرى در عمومى بودن آن نخواهد داشت.

د. از آنجا كه مهمترين مظهر رحمت ومحكمترين پايه واساس آن مساله توحيد وجلوه هاى آن است در آيه بعد چنين مى گويد: به آنها بگو تنها چيزى كه بر من وحى مى شود اين است كه معبود شما معبود واحدى است قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَىَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ. آيا شما حاضر هستيد در برابر همين اصل اساسى توحيد تسليم شويد وبتها را كنار بگذاريد؟! فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ .

ه -. تعبير عَلى سَواءٍ يا اشاره به اين است كه من نسبت به مجازات الهى به همه شما بطور يكسان اعلام خطر مى كنم، مبادا چنين تصور كنند كه اهل مكه يا قريش با ديگران تفاوت دارند ودر پيشگاه خدا براى آنها مزيت وبرترى است ويا اشاره به اين است كه من ندايم را به گوش همه شما بدون استثناء رساندم. سپس اين تهديد را به صورت آشكارترى بيان مى كند ومى گويد: من نمى دانم آيا وعده عذاب كه به شما داده شده است نزديك است يا دور؟! وَإِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ .

اين تصور را نيز به مغز خود راه مدهيد كه اگر تاخيرى در مجازات شما شود به خاطر اين است كه خدا از اعمال وسخنان شما آگاه نيست، نه، او همه را مى داند او هم سخنان آشكارتان را وهم آنچه را كتمان مى كنيد مى داند إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ .

و. نيز اگر مى بينيد مجازات الهى فورا دامن شما را نمى گيرد، به واسطه آن نيست كه او از كار شما آگاه نباشد، من چه مى دانم شايد اين آزمونى براى شما باشد وَإِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ

ص: 187


1- . الميزان ج 14 ص 467.

فِتْنَةٌ لَكُمْ ومى خواهد شما را تا مدتى از لذائذ اين جهان بهره مند سازد سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگيرد ومجازات كند وَمَتاعٌ إِلى حِينٍ .

پيامبر بعد از مشاهده اينهمه اعراض ورويگردانى عرض كرد پروردگار من! به حق داورى فرما واين گروه طغيانگر را طبق قانون عدالتت كيفر ده! قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ دردومين جمله روى سخن رابه مخالفان كرده ومى گويد: پروردگار همه ما خداوند رحمان است وما از پيشگاه مقدسش در برابر نسبت هاى ناروايى كه شما به او مى دهيد استمداد مى طلبيم وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ .(1)

نكته ها

1. رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) حتّى براى ملائكه مقرب الهى نيز رحمت است. رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ در حديثى مى خوانيم كه جبرئيل به پيامبر (صلی الله علیه و آله) اظهار داشت كه رحمت تو مرا نيز شامل شد.(2)

2. سؤال: از آيات وروايات بسيارى استفاده مى شود كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) علم غيب گسترده اى داشته اند، همانگونه كه در دعاى ندبه مى خوانيم:

«و علمته علم ما كان وما يكون الى انقضاء خلقه» يعنى خدايا! تو به پيامبرت، علم گذشته وعلم آينده جهان را تعليم دادى. امّا در آياتى نظير آيه ى فوق به عباراتى برمى خوريم كه نشانى از عدم علم پيامبر (صلی الله علیه و آله) است، آيا اين آيات وروايات با يكديگر متناقضند ويا وجه جمعى ميان آنها وجود دارد؟

پاسخ: علم غيب دو گونه است، بخشى از آن به ذات احديت اختصاص دارد وكسى را بر آن راهى نيست، از جمله زمان وقوع قيامت، چنان كه در دعا نيز مى خوانيم:

«و بحق علمك الذى استأثرت به لنفسك» خدايا! تو را بحقّ علمى كه آن را مخصوص خودت قرار دادى، امّا بخش ديگرى از آن را خداوند به انبيا واوليا وهر كه بخواهد عنايت مى فرمايد، آن چنان كه در اين آيه مى بينيم: ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ (آل عمران، 44) همان طور كه بسيارى از مسائل قرآن را امورى غيبى تشكيل مى دهد.

3. در مقابل لجاجت واعراض مردم، مسئوليت خود را از دست ندهيم. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ .

4. هر چه را نمى دانيم، با صراحت بگوييم، نمى دانم. إِنْ أَدْرِى.(3)

ص: 188


1- . نمونه، 13 ص: 531-526
2- . همان ص 507.
3- . نور ج 7 ص 509-508

سوره حج

اشاره

ص: 189

ص: 190

آیه 1-2

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْ ءٌ عَظيمٌ (1) يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللّهِ شَديدٌ (2)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اى مردم! از (عذاب) پروردگارتان بترسيد، كه زلزله رستاخيز امر عظيمى است! * روزى كه آن را مى بينيد، (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرامى گيرد كه) هر مادر شيردهى، كودك شيرخوارش را فراموش مى كند؛ وهر باردارى جنين خود را بر زمين مى نهد؛ ومردم را مست مى بينى، در حالى كه مست نيستند؛ ولى عذاب خدا شديد است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم تقوا وپرهيزكارى از پروردگار عظمت زلزله قيامت توصيف شدت قيامت وعذاب آن.

ب. اين آيات اشاره به زلزله روز قيامت است (به قرينه جمله لكِنَّ عَذابَ اللهِ شَدِيدٌ) در اين صورت ذكر جمله هاى فوق جنبه مثال پيدا مى كند، يعنى آن قدر، صحنه وحشتناك است كه اگر زنان باردارى وجود داشته باشند همگى سقط جنين مى كنند واگر كودكان شيرخوارى باشند مادرها آنها را به كلى فراموش خواهند كرد.(1)

ج. كلمه «حمل» - به فتح حاء - به معناى سنگينى وثقلى است كه آدمى در باطن حمل كند، مانند فرزند در شكم و «حمل» - به كسر حاء - به معناى سنگينى وثقلى است كه در ظاهر بدن حمل شود، مانند بار شتر.(2)

ص: 191


1- . تفسير تبيان 7 ص 289، تفسير المبين ص 553، تفسير صافي 3 ص 361، تفسير نمونه 14 ص 8،
2- . الميزان 14 ص 478، مفردات راغب، ماده «حمل»، مجمع البيان 7 ص 111،

نكته ها

1. اگر زلزله را اضافه به ساعت كرد وفرموده: زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ بدين جهت است كه زلزله از علامتهاى قيامت است.(1)

2. با غافلان بايد صريح سخن گفت وبه آنان هشدار داد؛ اتَّقُوا... إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ .(2)

3. در زلزله هاى دنيا وحوادث وحشتناك نيز گاهى اين پديده ها به صورت جزئى پيدا مى شود، ولى جنبه عمومى وهمگانى ندارد اما زلزله رستاخيز چنانست كه از مشاهده آن همه مردم به اين حالات گرفتار مى شوند.(3)

4. نظير آيه 1 حج َيا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ ءٌ عَظِيمٌ آيه 4 واقعه است:

إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً.

5. زمخشرى گويد: اگر كسى بپرسد چرا در آيه شريفه فرموده «مرضعة» ونفرموده «مرضع»؟ در پاسخ مى گوييم: براى اينكه «مرضعة» با «مرضع» در معنا فرق دارد، «مرضعة» آن زنى است كه در حال شير دادن باشد وپستان را به دهان كودك گذاشته باشد وكودكش در حال مكيدن باشد واما «مرضع» آن زنى است كه شانيت اين كار را داشته باشد، هر چند كه الآن مشغول شير دادن نباشد(4). در آيه شريفه كلمه «مرضعة» را به كار برده تا دلالت كند بر اينكه ترس وهول قيامت، آن چنان سخت است كه وقتى ناگهانى مى رسد، مادرى كه پستان در دهان بچه اش گذاشته آن را از دهان او بيرون مى كشد.(5)

6. علاقه ى مادر به فرزند، قوى ترين علاقه هاست، لذا خداوند در بيان سختى قيامت، به قطع رابطه ى مادر شيرده ومادر باردار با فرزندش مثال زده است وگر نه در قيامت، هيچ مادر باردار يا شيردهى وجود ندارد.(6)

7. جمله تَرَى النَّاسَ سُكارى (مردم را به صورت مستان مى بينى) اشاره به اين است كه

ص: 192


1- . الميزان 14 ص 478، تفسير تبيان 7 ص 288، مجمع البيان 7 ص 113، تفسير صافى 3 ص 361، تفسير بيضاوى 4 ص 49، فتح القدير 3 ص 435.
2- . تفسير نور 8 ص 14.
3- . تفسير نمونه 14 ص 8
4- . الوجيز فى تفسير القرآن العزيز 2 ص 331، تفسير تبيان 7 ص 288.
5- . الميزان 14 ص 478، تفسير كشاف 3 ص 143، أضواء البيان فى إيضاح القرآن بالقرآن 4 ص 255.
6- . تفسير نور 8 ص 14، راهنما 11 ص 503.

پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) كه مخاطب به اين جمله مى باشد (واحتمالا مؤمنان بسيار قوى الايمان كه قدم جاى قدم هاى او نهاده اند) از اين وحشت عظيم در امانند، زيرا مى گويد مردم را به اين حالت مى بينى، يعنى خودت چنين نيستى.(1)

8. آيه 2 حج كه سخن از مستى مردم را به جهت شدت عذاب در قيامت بيان مى كند:... وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلكِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدِيدٌ شامل پرهيزكاران نمى شود چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (النمل، 89)

آیه 3-4

اشاره

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْديهِ إِلى عَذابِ السَّعيرِ (4)

ترجمه

گروهى از مردم، بدون هيچ علم ودانشى، به مجادله درباره خدا برمى خيزند؛ واز هر شيطان سركشى پيروى مى كنند. * بر او نوشته شده كه هر كس ولايتش را بر گردن نهد، به طور مسلّم گمراهش مى سازد وبه آتش سوزان راهنماييش مى كند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مجادله برخى كفار درباره خدا. معلول پيروى از شيطان. حتمى بودن عذاب الهى براى پيروان شيطان.

ب. بعضى از مفسران بزرگ معتقدند كه جمله يُجادِلُ فِى اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ اشاره به گفتگوهاى بى اساس مشركان است وجمله وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ اشاره به برنامه هاى عملى نادرست آنها است. بعضى ديگر جمله اول را اشاره به اعتقادات فاسد وخرافى آنها دانسته وجمله دوم را به برنامه هاى عملى غلط وانحرافى آنان.(2)

ج. واژه «مريد» از ماده «مرد» (بر وزن سرد) در اصل به معنى سرزمين بلندى است كه

ص: 193


1- . تفسير نمونه 14 ص 9، الوجيز فى تفسير القرآن العزيز 2 ص 331.
2- . تفسير نمونه 14 ص 13.

خالى از هر گونه گياه باشد وبه درختى كه از برگ خالى شود «امرد» مى گويند وروى همين جهت به نوجوانانى كه مو در صورتشان نروئيده نيز امرد گفته مى شود(1). در اينجا منظور از «مريد» كسى است كه عارى از هر گونه خير وسعادت(2) ونقطه قوت است وطبعا چنين كسى سركش ومتمرد وظالم وعصيانگر خواهد بود.(3)

د. مراد از اينكه فرمود «بر او نوشته شده كه...» اين است كه قضاى الهى در حق شيطان چنين رانده شده كه اولا پيروان خود را گمراه كند وثانيا ايشان را داخل آتش سازد واين دو قضا كه در حق وى رانده شده همان است كه آيه إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ آن را بيان مى كند.(4)

نكته ها

1. گرچه در واژه «مجادله» در عرف، مفهوم جر وبحث بى اساس وغير منطقى افتاده است، ولى در اصل لغت چنين نيست بلكه به معنى هر گونه بحث وگفتگو است كه گاه به حق وگاه به ناحق است ولذا قرآن به پيامبر دستور مى دهد: وَجادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ : «با مخالفان خود با روشى كه بهتر است مجادله كن» (نحل، 125).(5)

2. اگر فرمود: وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ ونفرمود «و يتبع الشيطان المريد» كه همان ابليس باشد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه شيطان انواع واقسامى دارد، چون ابواب باطل مختلف است وبر هر بابى شيطانى، از قبيل ابليس وذريه اش وشيطان هايى از آدميان هستند كه به سوى ضلالت دعوت مى كنند واولياى گمراهشان از ايشان تقليد وپيروى مى كنند(6)، هر چند كه تمامى تسويلات ووسوسه هاى آنان منتهى به استاد همه شان ابليس ملعون مى شود.(7)

3. پيروى ازشيطان، پذيرفتن ولايت اوست؛ ويَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ ... مَنْ تَوَلَّاهُ .(8)

ص: 194


1- . تفسير تبيان 7 ص 290، مجمع البيان 7 ص 111، تفسير نور 8 ص 16.
2- . تفسير نور 8 ص 17، فتح القدير 3 ص 436.
3- . تفسير نمونه 14 ص 12.
4- . تفسير الميزان 14 ص 484.
5- . تفسير نمونه 14 ص 13.
6- . مجمع البيان 7 ص 113، أضواء البيان 4 ص 261 و 264، أطيب البيان 9 ص 264 و 265.
7- . الميزان 14 ص 484، تفسير نمونه 14 ص 12 و 14.
8- . تفسير نور 8 ص 17، جوامع الجامع 3 ص 36.

4. شيطان تنها كسانى را گمراه مى كند كه از او پيروى كنند، نه هر كه را بخواهد. مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ .(1)

آیه 5-7

اشاره

يا أَيُّهَا النّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي اْلأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَ تَرَى اْلأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ (5) ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ (6) وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (7)

ترجمه

اى مردم! اگر در رستاخيز شك داريد، (به اين نكته توجّه كنيد كه:) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه وبعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [= چيزى شبيه گوشت جويده شده]، كه بعضى داراى شكل وخلقت است وبعضى بدون شكل؛ تا براى شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم)! وجنين هايى را كه بخواهيم تا مدّت معينى در رحم (مادران) قرارمى دهيم؛ (وآنچه را بخواهيم ساقط مى كنيم؛) بعد شما را بصورت طفل بيرون مى آوريم؛ سپس هدف اين است كه به حدّ رشد وبلوغ خويش برسيد. در اين ميان بعضى از شما مى ميرند؛ وبعضى آن قدر عمر مى كنند كه به بدترين مرحله زندگى (وپيرى) مى رسند؛ آنچنان كه بعد از علم وآگاهى، چيزى نمى دانند! (از سوى ديگر،) زمين را (در فصل زمستان) خشك ومرده مى بينى، اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى فرستيم، به حركت درمى آيد ومى رويد؛ واز هر نوع گياهان زيبا مى روياند! * اين بخاطر آن است كه (بدانيد) خداوند حق است؛ واوست كه مردگان را زنده مى كند؛ وبر هر چيزى تواناست. * واينكه رستاخيز آمدنى است وشكّى در آن نيست؛ وخداوند تمام كسانى را كه در قبرها هستند زنده مى كند.

ص: 195


1- . تفسير نور 8 ص 17، تفسير الميزان 14 ص 343.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: خلقت انسان نشانه بر وقوع معاد مراحل مختلف آفرينش انسان. احياء زمين مرده نشانه ديگر ديگر براى وقوع معاد وقدرت الهى.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در «مبدأ» و «معاد» بود در آيات مورد بحث به دو دليل محكم ومنطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است(1)، يكى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى وديگرى از طريق تحولات زمين به هنگام نمو گياهان.(2) در حقيقت قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را كه مردم در همين زندگى دنيا با آن سر وكار دارند وپيوسته با چشم خود مى بينند واز آن غافلند براى آنها تشريح كند تا بدانند زندگى بعد از مرگ نه تنها امر غير ممكنى نيست، بلكه دائما صحنه هاى مشابه آن را در زندگى روزمره با چشم خود مشاهده مى كنند.(3)

ج. كلمه ى «يتوفّى» كه از ريشه ى «وفاة» است، به معناى گرفتن كامل روح از وجود انسان(4) وبيانگر بقاى روح بشر پس از مرگ است.(5)

د. لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً: يعنى تا به حدى برسند كه بعد از يك دوره دانايى ديگر چيزى ندانند(6). لام «لكيلا» لام غايت است، يعنى امر بشر منتهى مى شود به ضعف قوا ومشاعر، به طورى كه از علم كه نفيس ترين محصول زندگى است، چيز قابل اعتنايى برايش نماند.(7)

ه -. در دو آيه بعد به عنوان جمع بندى ونتيجه گيرى كلى، هدف اصلى از بيان اين دو دليل را ضمن بازگويى پنج نكته تشريح مى كند:

1 - نخست مى گويد: «آنچه در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در مورد انسان ها

ص: 196


1- . مجمع البيان 7 ص 113.
2- . همان ص 114، أضواء البيان 4 ص 278، أطيب البيان 9 ص 268، فتح القدير 3 ص 437.
3- . تفسير نمونه 14 ص 17 و 18، تفسير الميزان 14 ص 344، أطيب البيان 9 ص 266.
4- . مجمع البيان 7 ص 114.
5- . تفسير نور 8 ص 18، راهنما 11 ص 511.
6- . تفسير صافى 3 ص 364، مجمع البيان 7 ص 114، جوامع الجامع 3 ص 37، تفسير تبيان 7 ص 292.
7- . الميزان 14 ص 486.

وجهان گياهان بازگو شد(1) براى اين است كه بدانيد خداوند حق است» ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَالْحَقُّ .

2 - اين نظام حاكم بر جهان حيات به ما مى گويد: «او است كه مردگان را زنده مى كند» وَأَنَّهُ يُحْىِ الْمَوْتى.

3 - هدف ديگر اين است كه بدانيد «خدا بر هر چيز توانا است» وچيزى در برابر قدرت او غير ممكن نيست وَأَنَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ.

4 - وباز همه اينها براى اين است كه بدانيد «ساعت پايان اين جهان وآغاز جهان ديگر جاى شك وترديد ندارد» وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها.

5 - واينها همه مقدمه اى است براى آخرين نتيجه وآن اينكه «خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زنده مى كند» وَأَنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ.(2)

البته اين نتايج پنجگانه كه بعضى مقدمه وبعضى، ذى المقدمه، بعضى اشاره به امكان وبعضى اشاره به وقوع است، مكمل يكديگرند وهمگى به يك نقطه منتهى مى شوند وآن اينكه رستاخيز وبعث مردگان نه تنها امكان پذير است بلكه قطعاً تحقق خواهد يافت.(3)

و. مراد از «حق»، خداوند متعال است، حقى كه هر موجودى را تحقق مى دهد(4) ودر همه چيز نظام، حق جارى مى كند. پس همين كه خداى تعالى حق است وهر چيزى تحققش به او است، سبب شده كه اين موجودات ونظام هاى حقه جارى در آن به وجود آيد وهمه اينها كشف مى كند از اينكه او حق است.(5)

ز. در اينجا سؤالى پيش مى آيد وآن اين است كه چرا از خلقت انسان ونبات تنها پنج نتيجه اى كه در آيه شريفه آمده گرفته شده ؟ ونتايج ديگرى، از قبيل ربوبيت خدا ونداشتن شريك وعليم ومنعم وجواد بودن او و...، كه همه در باب توحيد اهميت دارند را ذكر نكرده ؟

ص: 197


1- . تفسير صافى 3 ص 364.
2- . تفسير نمونه 14 ص 20 و 21.
3- . همان، فى ظلال القرآن 4 ص 2411.
4- . تفسير صافى 3 ص 364، تفسير نمونه 14 ص 20.
5- . الميزان 14 ص 487 و 488.

جواب اين سؤال اين است: اين آيه مى خواهد مساله بعث را از طريق اثبات حقيت خدا اثبات كند، البته حقيت على الاطلاق، زيرا از حق محض جز فعل حق خالى از باطل سر نمى زند واگر عالم ديگرى نباشد كه آدمى در آن يا قرين با سعادتش ويا شقاوتش زندگى كند وبه همين خلقت وايجاد وسپس نابودى اكتفاء نموده، يكسره انسان هايى را خلق كند وبميراند، كارى لعب وبيهوده انجام داده وبيهوده كارى باطل است. پس همين كه مى دانيم او حق است وجز حق عمل نمى كند، مى فهميم كه نشانه اى ديگر هست واين ملازمه بسيار روشن است، براى اينكه اين زندگى دنيايى با مرگ تمام مى شود، پس بايد يك زندگى ديگرى باشد كه باقى باشد ودستخوش مرگ نگردد.(1)

بنابراين آيه شريفه، يعنى جمله فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ... ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ نظير آيه 39 سوره دخان وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبِينَ ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وآيه 27 سوره ص وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما باطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا است.

تنها فرقى كه ميان آيه مورد بحث وآن آيات هست، اين است كه گفتيم: آيه مورد بحث مطلب را از راه حق مطلق بودن خدا اثبات مى كند وآن آيات از راه حقيت فعل خدا، هر چند كه حقيت خدا مستلزم حقيت فعل او نيز هست.(2)

نكته ها

1. نظير آيه 5 حج كه مراحل مختلف خلقت را از نطفه علقه مضغه طفل را بيان مى كند با اندك تفاوتى در تعبيرات، آيه 67 غافر است؛ هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

2. نظير آيه 6 حج آيه 59 غافر است؛ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ .

3. آياتى همچون آيه فوق با صراحت سخن از معاد جسمانى مى گويد وگر نه معاد

ص: 198


1- . همان، فى ظلال القرآن 4 ص 2411.
2- . الميزان 14 ص 488 و 489.

روحانى چه شباهتى به دوران جنينى وزنده شدن زمينهاى مرده به وسيله نمو گياهان دارد؟(1)

4. سرچشمه ى شك غفلت از قدرت خداوند است. إِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ .(2)

5. انسان، پيش از مرگ، هفت مرحله را طى مى كند. (تراب، نطفه، علقه، مضغه، طفوليت، بلوغ، پيرى) خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ....(3)

6. تمام مراحل خلقت، از استقرار نطفه تا تولد طفل، به دست خداست؛ خَلَقْناكُمْ - نُقِرُّ فِى الْأَرْحامِ - نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا.(4) وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ (8) ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريقِ (9) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ (10)

ترجمه

و گروهى از مردم، بدون هيچ دانش وهيچ هدايت وكتاب روشنى بخشى، درباره خدا مجادله مى كنند! * آنها با تكبّر وبى اعتنايى (نسبت به سخنان الهى)، مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! براى آنان در دنيا رسوايى است؛ ودر قيامت، عذاب سوزان به آنها مى چشانيم! * (وبه آنان مى گوييم:) اين در برابر چيزى است كه دستهايتان از پيش براى شما فرستاده؛ وخداوند هرگز به بندگان ظلم نمى كند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مجادله برخى از رهبران گمراه درباره خدا بدون هيچ دليل. عذاب قيامت معلول اعمال زشت. منزه بودن خداوند از ستم كردن.

ب. جمله ومِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِى اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ درست همان تعبيرى است كه در آيه 3

ص: 199


1- . تفسير نمونه 14 ص 25.
2- . تفسير نور 8 ص 19، راهنما 11 ص 508.
3- . تفسير نور 8 ص 19، تفسير صافى 3 ص 363.
4- . تفسير نور 8 ص 19.

گذشت وتكرار آن نشان مى دهد كه جمله اول اشاره به گروهى است وجمله دوم اشاره به گروهى ديگر.

جمعى از مفسران فرق اين دو گروه را در اين دانسته اند كه آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه وبيخبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى باشد.(1) به دليل اينكه مى فرمايد: ليضل عن سبيل الله.

ج. آنچه ممكن است در باره آيه 8 بيان شود اين است كه: مراد از علم، علم حاصل از حجت عقلى است ومراد از هدايت، علم حاصل از هدايت الهى است، كه تنها نصيب كسانى مى شود كه در بندگى وعبادت خدا خلوص به خرج داده، دل به نور معرفت او روشن كرده باشند(2) ويا به عكس، يعنى مراد از علم، هدايت الهى ومراد از هدايت، علم از طريق حجت عقلى است(3) ومراد از كتاب منير، وحى الهى(4) واز طريق نبوت است واين طرق سه گانه به سوى مطلق علم است كه يكى از راه عقل ودومى از راه چشم وسومى از راه گوش به دست مى آيد واين همان است كه در آيه شريفه وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا بدان اشاره مى كند وبه هرحال خدا داناتر است.(5)

د. «ثانى» از ماده «ثنى» به معنى پيچيدن است و «عطف» به معنى پهلو است وپيچيدن پهلو(6)، كنايه از از تكبّر وغرور، بى اعتنايى واعراض از چيزى است.(7)

نكته ها

نظير آيه 8 حج، آيه 20 لقمان است. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِى اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ.

نظير آيه 9 و 10 حج؛ آيه 181 و 182 آل عمران است؛ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ * ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ، با اين تفاوت كه سوره حج درباره جدال كنندگان

ص: 200


1- . الميزان 14 ص 520، تفسير نمونه 14 ص 29، أضواء البيان 4 ص 280، فتح القدير 3 ص 439.
2- . تفسير الميزان 14 ص 492، تفسير نمونه 14 ص 29، تفسير نور 8 ص 21، تفسير كشاف 3 ص 147،
3- . جوامع الجامع 3 ص 38، أضواء البيان 4 ص 280.
4- . همان، تفسير كشاف 3 ص 147
5- . تفسير الميزان 14 ص 492.
6- . فتح القدير 3 ص 439.
7- . تفسير نمونه 14 ص 30، تفسير صافى 3 ص 365، الميزان 14 ص 493، مجمع البيان 7 ص 116.

درباره خداوند است وآيه سوره ال عمران درباره قاتلان وپيامبران وكسانى كه گفتند خدا فقير است وما غنى هستيم.

ديگران را عامل گناه وخلاف خودمان ندانيم، كه هر چه هست از خود ماست قَدَّمَتْيَداكَ .(1)

مشركان كبر ورزيدند وخداوند در مقابل آنها را ذليل كرد؛ لَهُ فِى الدُّنْيَا خِزْىٌ .(2)

آیه 11-14

اشاره

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ (11) يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ (12) يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ (13) إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ إِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ (14)

ترجمه

بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند (وايمان قلبيشان بسيار ضعيف است)؛ همين كه (دنيا به آنها رو كند ونفع و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مى كنند؛ اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى شوند (وبه كفر رومى آورند)! (به اين ترتيب) هم دنيا را از دست داده اند وهم آخرت را؛ واين همان خسران وزيان آشكار است! * او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند ونه سودى؛ اين همان گمراهى بسيار عميق است. * او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است؛ چه بد مولا وياورى وچه بد مونس ومعاشرى! * خداوند كسانى را كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند، در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است؛ (آرى،) خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد!

ص: 201


1- . تفسير نور 8 ص 22.
2- . فى ظلال القرآن 4 ص 2412، أضواء البيان 4 ص 281 و 282، تفسير نور 8 ص 22.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: خسارت حتمى براى عبادت كنندگان ظاهرى. گمراهى دور براى درخواست كنندگان از غير خدا. بهره مند شدن مومنان صالح از نعمت هاى بهشتى.

ب. اين آيه صنف ديگرى از اصناف مردم بى ايمان وغير صالح را بر مى شمارد وآنها كسانى هستند كه خداى سبحان را مى پرستند اما يك طرفى نه از هر طرف(1)، به تعبيرى: به يك فرض وتقدير مى پرستند واما بر ساير تقادير نمى پرستند وآن فرضى كه بر آن فرض خدا را مى پرستند در صورتى است كه پرستش او خير دنيا برايشان داشته باشد(2) ومعلوم است كه لازمه اين طور پرستش اين است كه دين را براى دنيا استخدام كنند، اگر سودى مادى داشت پرستش خدا را استمرار دهند وبدان دل ببندد واطمينان يابند واما اگر دچار فتنه وامتحان شوند روى گردانيده به عقب برگردند به طورى كه حتى به چپ وراست هم ننگرند واز دين خدا مرتد شوند وآن را شوم بدانند ويا اگر شوم هم ندانند به اميد نجات از آن آزمايش ومهلكه از دين خدا روى بگردانند واين روش عادت آنان در پرستش بتها نيز هست يعنى بت را مى پرستند تا به خير مورد آرزوى خود برسند ويا به شفاعت آنها از شر دنيايى رهايى ونجات يابند واينكه گفتيم از شر دنيايى بدان جهت است كه بت پرستان معتقد به آخرت نيستند.(3)

ج. در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه ورهبران گمراه كننده، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند.(4)

تعبير به «على حرف» ممكن است اشاره به اين باشد كه ايمان آنها بيشتر بر زبانشان است(5) ودر قلبشان جز نور ضعيف بسيار كمرنگى از ايمان نتابيده است وممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در متن ايمان واسلام قرار ندارند بلكه در كنار ولبه آنند، زيرا يكى از معانى

ص: 202


1- . تفسير صافى 3 ص 365، مجمع البيان 7 ص 119، جوامع الجامع 3 ص 39، تفسير كشاف 3 ص 147
2- . تفسير صافى 3 ص 365
3- . تفسير الميزان 14 ص 494.
4- . تفسير نمونه 14 ص 33، مجمع البيان 7 ص 119، أطيب البيان 9 ص 272.
5- . فتح القدير 3 ص 440.

«حرف» لبه كوه وكناره اشياء است(1) ومى دانيم كسانى كه در لبه چيزى قرار گرفته اند مستقر وپا بر جا نيستند.(2)

د. سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته مى گويد: «آنها چنانند كه اگر دنيا به آنها رو كند ونفع وخيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مى كنند! وآن را دليل بر حقانيت اسلام مى گيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها وپريشانى وسلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى شوند وبه كفر رو مى آورند»! فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ .(3)

آيه بعد به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد وايمان به خدا اشاره كرده مى گويد: «او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى مى تواند به او برساند ونه سودى» يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُ وَما لا يَنْفَعُهُ .(4)

باز مطلب را از اين فراتر برده مى گويد: «او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است»! يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ .(5)

تذكر: آيه شريفه داراى دو احتمال است: 1 - اين آيه در باره مردم بى ايمان است به دليل جمله يدعوا من دون الله كه نظريه نويسنده الميزان است. 2 - اين آيه درباره مردم ضعيف الايمان است به دليل جمله من يعبد الله على حرف اين نظريه نويسندگان تفسير نمونه است.

نكته ها

1. قابل توجه اينكه قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير مى كند ودر مورد پشت كردن دنيا تعبير به «فتنه» (وسيله آزمايش) نه «شر» اشاره به اينكه اين حوادث ناگوار شر وبدى نيست، بلكه وسيله اى است براى آزمايش.(6)

ص: 203


1- . همان، تفسير الميزان 14 ص 350، مجمع البيان 7 ص 119، تفسير تبيان 7 ص 296.
2- . تفسير نمونه 14 ص 33، تفسير صافى 3 ص 365.
3- . تفسير نمونه 14 ص 33 و 34، الميزان 14 ص 350، مجمع البيان 7 ص 119، تفسير تبيان 7 ص 296.
4- . تفسير نمونه 14 ص 35.
5- . همان ص 36.
6- . تفسير نمونه 14 ص 36.

2. انسان در معرض هجوم حوادث تلخ وشيرين است. أَصابَهُ ... أَصابَتْهُ .(1)

3. صيغه «افعل تفضيل» (كلمه اقرب) الزاما به معنى وجود صفتى در طرفين مورد مقايسه نيست واى بسا طرف ضعيف تر اصلاً فاقد آن باشد(2)، مثلاً مى گوييم: يك ساعت صبر وشكيبايى در برابر گناه بهتر از آتش دوزخ است (هرگز مفهوم اين سخن آن نيست كه آتش دوزخ خوب است، ولى صبر وشكيبايى از آن بهتر است، بلكه آتش دوزخ اصلا فاقد هر گونه خوبى است).(3)

4. ايمان همراه با عمل، كليد نجات است وهيچ يك به تنهايى كارساز نيست. آمَنُواوَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ .(4)

5. خداوند، قادر مطلق است ودر انجام كارهايى كه اراده مى كند، به هيچ مانع وبن بستى نمى رسد.(5)يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (همين قدرت سبب تضمين عمل به وعده هاى اوست).(6)

6. انواع ايمان؛

برخى ايمان آنها بر اساس منافع مادى است؛ ومن النّاس من يعبد اللّه على حرفٍ فإن أصابه خيرٌ اطمأنّ به. (حج، 11)

برخى ايمان آنها براى منحرف ساختن ديگران است؛ وقالت طائفةٌ من أهل الكتاب آمنوا بالّذى أنزل على الّذين آمنوا وجه النّهار واكفروا آخره لعلّهم يرجعون. (آل عمران، 72)

برخى ايمان آنها بر اساس علم ومعرفت است؛ فأمّا الّذين آمنوا فيعلمون أنّه الحقّ من ربّهم. (بقره، 26)

ص: 204


1- . تفسير نور 8 ص 23.
2- . مجمع البيان 7 ص 120، أضواء البيان 4 ص 285، فتح القدير 3 ص 440.
3- . تفسير نمونه 14 ص 36 و 37.
4- . تفسير نور 8 ص 24، راهنما 11 ص 531.
5- . مجمع البيان 7 ص 120، تفسير صافى 3 ص 366، تفسير نور 8 ص 24 و 25، فتح القدير 3 ص 441.
6- . فتح القدير 3 ص 441، تفسير نور 8 ص 24 و 25.

آیه 15-17

اشاره

مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغيظُ (15) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللّهَ يَهْدي مَنْ يُريدُ (16) إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصّابِئينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهيدٌ (17)

ترجمه

هر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا وآخرت يارى نخواهد كرد (واز اين نظر عصبانى است، هر كارى از دستش ساخته است بكند)، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد وخود را حلق آويز ونفس خود را قطع كند (وتا لبه پرتگاه مرگ پيش رود)؛ ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟! * اين گونه ما آن [= قرآن] را به صورت آيات روشنى نازل كرديم؛ وخداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند. * مسلّماً كسانى كه ايمان آورده اند ويهود وصابئان ونصارى ومجوس ومشركان، خداوند در ميان آنان روز قيامت داورى مى كند؛ (وحق را ازباطل جدا مى سازد؛) خداوند بر هر چيز گواه (واز همه چيز آگاه) است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: از بين نرفتن خشم مخالفان پيامبر. نزول آيات روشنگر الهى براى هدايت مردم داورى خدا ميان گروه هاى مختلف در قيامت.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهره ديگرى از آنها را ترسيم كرده مى گويد: «كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را در دنيا وآخرت يارى نخواهد كرد ودر خشم وغيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته است انجام دهد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد وخود را از آن آويزان كند ونفس خود را قطع نمايد وتا سر حد مرگ پيش رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند».(1)

ص: 205


1- . تفسير تبيان 7 ص 298، تفسير الميزان 14 ص 483 و 496، تفسير نمونه 14 ص 40.

اين تفسير را گروه كثيرى از مفسران برگزيده، يا به عنوان يك احتمال قابل ملاحظه ذكر كرده اند.(1)

طبق اين تفسير، ضمير لَنْ يَنْصُرَهُ اللهُ به پيامبر (صلی الله علیه و آله) باز مى گردد و «سماء» به معنى سقف خانه است(2)، (چون «سماء» به هر چيزى كه در جهت فوق قرار داشته باشد اطلاق مى گردد).(3)

ج. احتمالات مختلف ديگر: 1 - منظور از «سماء» همان «آسمان» است(4)، يعنى: «اينگونه اشخاصى كه تصور مى كنند خدا پيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند وطنابى به آن آويزان كنند وخود را در ميان زمين وآسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود». 2 - ضمير مذكور، به خود اين اشخاص باز گردد (نه پيامبر (صلی الله علیه و آله)(5)، يعنى: كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند وروزيشان بر اثر ايمان آوردن قطع مى گردد، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند.(6)

د. مطلب قابل توجه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله وعصبانى وضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهراً به بن بست مى رسد فورا دستپاچه مى شوند وتصميم هاى جنون آميز مى گيرند: گاه مشت بر در وديوار مى كوبند. گاه مى خواهند زمين را بشكافند وزير آن پنهان شوند وسر انجام براى خاموش كردن آتش خشم خويش تصميم به انتحار وخود كشى مى گيرند، در حالى كه هيچيك از اين اعمال جنون آميز مشكل آنها را حل نمى كند.(7)

ه -. صابئان چه كسانى هستند؟

از آيه فوق اجمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند، بخصوص كه در آيه در ميان طائفه يهود ونصارا قرار گرفته اند(8)، بعضى آنها را از پيروان

ص: 206


1- . مجمع البيان 7 ص 120، الميزان 14 ص 496، تفسير صافى 3 ص 367، قرطبى 17 ص 87.
2- . تفسير تبيان 7 ص 298، تفسير الميزان 14 ص 496، تفسير صافى 3 ص 367، نور الثقلين 3 ص 475.
3- . أضواء البيان 4 ص 287، تفسير نمونه 14 ص 41.
4- . مجمع البيان 7 ص 120، جوامع الجامع 3 ص 40، تفسير كشاف 3 ص 148.
5- . مجمع البيان 7 ص 121، تفسير صافى 3 ص 367، نور الثقلين 3 ص 474،
6- . تفسير تبيان 7 ص 298، مجمع البيان 7 ص 117 و 121، تفسير الميزان 14 ص 497.
7- . تفسير نمونه 14 ص 41 و 42، أطيب البيان 9 ص 276، فى ظلال القرآن 4 ص 2413.
8- . تفسير الميزان 14 ص 505، تفسير نمونه 14 ص 46.

«يحيى بن زكريا» مى دانند كه مسيحيان او را «يحيى تعميد دهنده» مى نامند وبعضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود وبرخى از عقائد مسيحيان(1) را گرفته وبه هم آميخته اند ولذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند.(2)

«صابئان» براى آب جارى اهميت زيادى قائلند ولذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى بزرگ زندگى مى كنند، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند وبه همين جهت متهم به «ستاره پرستى» شده اند(3)، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف مشركان نيستند.(4) زيرا جمله الذين اشركوا به طور جداگانه مطرح شده است.

و. واژه «مجوس» فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده وبا توجه به اينكه در برابر مشركان ودر صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كه آنها داراى دين وكتاب وپيامبرى بوده اند. ترديدى نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مى شود(5) ويا لا اقل پيروان زردشت بخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند، ولى تاريخ خود زردشت نيز به هيچ وجه روشن نمى باشد(6)، تا آنجا كه بعضى ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته اند وبعضى در قرن ششم يا هفتم!(7).(8)

در روايات اسلامى آنها از پيروان يكى از انبياى بر حق شمرده شده اند (كه بعدا از اصل توحيد منحرف گشته وبه افكار وعقائد شرك آلود روى آورده اند).

در بعضى از روايات مى خوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلی الله علیه و آله) تقاضا كردند از آنها جزيه بگيرد واجازه بت پرستى به آنها بدهد! پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من جز از اهل كتاب جزيه نمى گيرم، آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنين مى گويى در حالى كه از مجوس منطقه «هجر» جزيه گرفته اى ؟! پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه وكتاب احرقوه»: «مجوس پيامبرى داشتند وكتاب آسمانى، پيامبرشان را به قتل رساندند وكتاب او را آتش زدند»!(9),(10)

ص: 207


1- . تفسير كشاف 3 ص 149.
2- . تفسير الميزان 14 ص 505، تفسير نمونه 14 ص 46.
3- . أطيب البيان 9 ص 279، فتح القدير 3 ص 443.
4- . تفسير نمونه 14 ص 46.
5- . تفسير الميزان 14 ص 505.
6- . همان.
7- . اعلام قرآن ص 550.
8- تفسير نمونه 14 ص 44.
9- . وسائل الشيعه 11 ص 96، تفسير الميزان 14 ص 511.
10- تفسير نمونه 14 ص 45.

نكته ها

1. آيه 17 سوره حج، نظير آيه 62 بقره است با اين تفاوت كه در سوره بقره چهار گروه را بيان كرده ودر سوره حج شش گروه را بيان كرده است.

در اين آيه ميان گروه ها با كلمه ى «الَّذِينَ » فيصله داده شده است، در قيامت نيز حساب مؤمنان بر حقّ ، از حساب مشركان منحرف وهر دو از حساب پيروان اديان آسمانى ديگر جداست. كلمه ى «الَّذِينَ » سه مرتبه بكار رفته است: درباره مؤمنان، اديان ديگر ومشركان.(1)

2. در قيامت، خداوند هم قاضى است وهم شاهد. إِنَّ اللهَ يَفْصِلُ ... إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ.(2)

آیه 18

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثيرٌ مِنَ النّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (18)

ترجمه

آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها وكسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى كنند؟! و (همچنين) خورشيد وماه وستارگان وكوه ها ودرختان وجنبندگان وبسيارى از مردم! امّا بسيارى (ابا دارند، و) فرمان عذاب درباره آنان حتمى است؛ وهر كس را خدا خوار كند، كسى او را گرامى نخواهد داشت! خداوند هر كار را بخواهد (وصلاح بداند) انجام مى دهد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سجده موجودات نظام هستى براى خداوند، حتميت عذاب براى بسيارى از مردم، قدرت مطلقه الهى بر كارها.

ب. موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تكوينى» و «سجود تشريعى».

ص: 208


1- . تفسير نور 8 ص 27.
2- . همان، تفسير الميزان 14 ص 504.

خضوع(1) وتسليم بى قيد وشرط آنها در برابر اراده حق(2) وقوانين آفرينش ونظام حاكم بر اين جهان همان سجود تكوينى آنها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مى شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها ونمرودها ومنكران لجوج وتمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.(3)

اما «سجود تشريعى» همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل وشعور ودرك ومعرفت در برابر پروردگار تحقق مى يابد.(4)

آيا سجود فرشتگان تشريعى است ؟

بى شك در جمله يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ فرشتگان داخلند، ولى آيا سجده آنها تكوينى است يا تشريعى ؟

با توجه به اينكه آنها داراى عقل وشعور ومعرفت واراده اند، سجود آنها جنبه تشريعى دارد يعنى عبادت وخضوعى است كه با اراده واختيار انجام مى گيرد قرآن در باره فرشتگان مى گويد: لايَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ .(5)

ج. اينكه در آيه مورد بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد وماه وستارگان وكوه ها نسبت داده، خود دليل بر اين است كه مراد از آن، سجده تكوينى است، نه سجده تشريعى وتكليفى وسجده تكوينى عبارت است از تذلل واظهار كوچكى در مقابل عزت وكبريايى خداى عز وجل ودر تحت قهر وسلطنت او ولازمه آن اين است كه كلمه «من» در جمله مَنْ فِى الْأَرْضِ شامل نوع انسان، از مؤمن وكافر، بشود چون در سجده تكوينى وتذلل وجودى، استثنايى نيست.(6)

د. جمله: وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ عطف است بر جمله مَنْ فِى السَّماواتِ ... ومعنايش اين است كه: سجده مى كند براى او هر كس كه در آسمانها وزمين است ونيز سجده مى كند براى او بسيارى از مردم(7) واگر سجده آدمى را به بسيارى از آنان نسبت داد، خود دليلى است

ص: 209


1- . تفسير تبيان 7 ص 302، نهج البيان 3 ص 289.
2- . تفسير تبيان 7 ص 301، مجمع البيان 7 ص 122، تفسير كشاف 3 ص 149، فتح القدير 3 ص 443.
3- . تفسير نمونه 14 ص 49.
4- . همان ص 50.
5- . أطيب البيان 9 ص 280، تفسير نمونه 14 ص 50، فتح القدير 3 ص 443، تحريم 6.
6- . تفسير الميزان 14 ص 507.
7- . جوامع الجامع 3 ص 41.

بر اينكه منظور از اين سجده نوع ديگرى از سجده وغير از سجده سابق است، چون اگر همان مقصود بود، تمامى افراد بشر در آن سجده شركت دارند. پس اين نوع سجده همان سجده تشريعى واختيارى وبه رو افتادن به زمين براى تجسم تذلل است، تا آن تذلل وعبوديت تكوينى وذاتى را اظهار كنند.(1)

آیه 19-24

اشاره

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في رَبِّهِمْ فَالَّذينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَميمُ (19) يُصْهَرُ بِهِ ما في بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (20) وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ (21) كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ (22) إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤًا وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ (23) وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ (24)

ترجمه

اينان دو گروهند كه درباره پروردگارشان به مخاصمه وجدال پرداختند؛ كسانى كه كافر شدند، لباس هايى از آتش براى آنها بريده شده ومايع سوزان وجوشان بر سرشان ريخته مى شود؛ * آنچنان كه هم درونشان با آن آب مى شود وهم پوستهايشان. * وبراى آنان گرزهايى از آهن (سوزان) است. * هر گاه بخواهند از غم واندوه هاى دوزخ خارج شوند، آنها را به آن بازمى گردانند؛ و (به آنان گفته مى شود:) بچشيد عذاب سوزان را! * خداوند كسانى را كه ايمان آورده واعمال صالح انجام داده اند، در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است؛ آنان با دستبندهايى از طلا ومرواريد زينت مى شوند؛ ودر آنجا لباسهايشان از حرير است. * وبسوى سخنان پاكيزه هدايت مى شوند وبه راه خداوند شايسته ستايش، راهنمايى مى گردند.

ص: 210


1- . تفسير الميزان 14 ص 507.

شان نزول

جمعى از مفسران شيعه واهل تسنن شان نزولى براى نخستين آيه از آيات فوق نقل كرده اند كه فشرده اش اين است: روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على (علیه السلام) وحمزه وعبيدة بن حارث بن عبد المطلب) به ميدان نبرد آمدند وبه ترتيب «وليد بن عتبه» و «عتبة بن ربيعه» و «شيبة بن ربيعه» را از پاى در آوردند، آيه فوق نازل شد وسرنوشت اين مبارزان را بيان كرد.

و نيز نقل كرده اند كه «ابو ذر» سوگند ياد مى كرد كه اين آيه در باره مردان فوق نازل شده.(1)

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نزاع دو گروه مسلمان وكافر وقطعى بودن عذاب، براى كفار. تبيين كيفيت عذاب محال بودن خروج از جهنم. متنعم شدن مومنان صالح از بهشت جاويد. هدايت شدن بهشتيان به بهترين سخن وراه.

ب. دو گروه متخاصم در برابر هم!

در آيات گذشته به گروه مؤمنان وطوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود(2) ومخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد(3)، در اينجا مى فرمايد: «اين دو دسته - مؤمنان وغير مؤمنان - در باره پروردگارشان به مخاصمه وجدال پرداختند» هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِى رَبِّهِمْ (4),(5)

سپس چهار نوع مجازات براى كافرانى را كه آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى كند.(6)

در آيات بعد با استفاده از «روش مقابله» حال مؤمنان صالح را بيان مى كند تا از طريق مقايسه، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود(7) ودر اينجا پنج نوع پاداش آنها را بازگو مى كند.(8)

ص: 211


1- . تفسير تبيان 7 ص 302، مجمع البيان 7 ص 123، جوامع الجامع 3 ص 42، تفسير الميزان 14 ص 513.
2- . مجمع البيان 7 ص 124.
3- . مجمع البيان 7 ص 124.
4- . كلمه «خصمان» تثنيه است در حالى كه «اختصموا» كه فعل آن است به صورت جمع آمده، اين به خاطر آن است كه اين دو خصم، دو نفر نيستند، بلكه دو گروهند، بعلاوه اين دو گروه در دو صف قرار ندارند بلكه در صفوف مختلف قرار گرفته وهر گروه به مبارزه با سايرين برمى خيزد.
5- . تفسير تبيان 7 ص 302، تفسير صافى 3 ص 368، أطيب البيان 9 ص 282، تفسير نمونه 14 ص 55.
6- . مجمع البيان 7 ص 124، تفسير نمونه 14 ص 55.
7- . تفسير تبيان 7 ص 304، تفسير الميزان 14 ص 510، فى ظلال القرآن 4 ص 2415.
8- . تفسير نمونه 14 ص 56، فتح القدير 3 ص 444.

ج. در حديثى كه «على بن ابراهيم» مفسر معروف، در تفسير خود آورده است چنين مى خوانيم كه منظور از «طيب من القول» توحيد واخلاص است ومنظور از «صراط الحميد» ولايت وقبول رهبرى رهبران الهى است (البته اين يكى از مصاديق روشن آيه است).(1)

د. وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ «قول طيب» كلامى است كه در آن خبائث نباشد و «كلام خبيث» به معناى كلامى است كه يكى از اقسام باطل در آن باشد وخداى تعالى قول طيب مؤمنين را يك جا جمع نموده وفرموده: دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَآخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (يونس، 10).(2)

نكته ها

1. نظير آيه 22 حج كه كيفر كفار را بيان مى كند، آيات ذيل است؛ وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِى كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (20 سجده). ُيرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ (المائدة، 37) (المؤمنون، 108-107)

2. از اينكه اختلاف كنندگان بشر را با اينكه اديان آنان ومذاهبشان بسيار است، منحصر در دو طايفه كرده فهميده مى شود كه برگشت تمامى اديان مختلف به دو طايفه است، يكى حق ويكى باطل وآن گاه خصومتشان را در باره پروردگارشان دانسته وفهمانده كه اختلافشان در وصف ربوبيت خداى تعالى بوده ودر نتيجه فهمانده است كه برگشت تمامى اختلافات مذاهب هر قدر هم كه زياد باشند در يك مساله است وآن وصف ربوبيت خدا است.

برخى رب خود را به اسماء وصفاتى وصف مى كنند كه او مستحق وسزاوار آنها است وهم افعالى به او نسبت مى دهند كه لايق ساحت اوست.(3) اينها اهل حقند ودر نتيجه اعمالشان جز صالحات چيزى نيست.

برخى ديگر او را به آنچه از اسماء وصفات كه مستحق وسزاوار است وصف نمى كنند، مثلا براى او شريك يا فرزند قائل مى شوند ودر نتيجه وحدانيت او را منكر مى گردند(4) ويا

ص: 212


1- . تفسير قمى 2 ص 83، تفسير الميزان 14 ص 514، تفسير صافى 3 ص 369، نور الثقلين 3 ص 480.
2- . تفسير الميزان 14 ص 510.
3- . تفسير تبيان 7 ص 302، أطيب البيان 9 ص 282.
4- . تفسير تبيان 7 ص 302، أطيب البيان 9 ص 282.

صنع وايجاد عالم را به طبيعت ويا دهر نسبت مى دهند ويا منكر رسالت ونبوت ويا رسالت بعضى از رسل ويا منكر يكى از ضروريات دين حق مى شوند ودر نتيجه به حق كفر مى ورزند.(1)

3. آتش دوزخ، درون وبرون را مى سوزاند. بُطُونِهِمْ - وَالْجُلُودُ.(2)

4. دوزخيان براى نجات خود دست وپا مى زنند، امّا تلاش آنان بى نتيجه است. أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها.(3)

5. در كنار تهديد، اميد وبشارت لازم است، در آيه ى قبل فرمود: ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ ودر اين آيه فرمود: لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ.(4)

آیه 25

اشاره

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ (25)

ترجمه

كسانى كه كافر شدند ومؤمنان را از راه خدا بازداشتند و (همچنين) از مسجد الحرام، كه آن را براى همه مردم، برابر قرار داديم، چه كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند يا از نقاط دور وارد مى شوند (، مستحقّ عذابى دردناكند)؛ وهر كس بخواهد در اين سرزمين از راه حق منحرف گردد ودست به ستم زند، ما از عذابى دردناك به او مى چشانيم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: برابر بودن مردم در بهره مندى از مسجد الحرام. قطعيت عذاب براى بازدارندگان از راه خدا ومسجد الحرام.

ب. در آيات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود، ولى در آيه مورد بحث، اشاره به گروه خاصى از آنان شده است كه داراى تخلفات وگناهان سنگين مخصوصا در

ص: 213


1- . تفسير الميزان 14 ص 508 و 509.
2- . تفسير نور 8 ص 29، تفسير كشاف 3 ص 151.
3- . تفسير نور 8 ص 29.
4- . همان ص 30.

رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پرشكوه حج» هستند.(1)

خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد افرادى كه كافر شدند ومردم را از راه خدا كه همان دين اسلام است(2) بازداشته ومؤمنان را از ورود به مسجد الحرام كه ما آن را معبدى براى مردم قرار داديم چه مردمى كه در آنجا زندگى مى كنند وچه مردمى كه از نقاط دور وارد مى شوند جلوگيرى مى كنند وهمواره مانع عبادت مؤمنان مى شوند، مستحق عذاب دردناكند چون حق مردم اين است كه در مسجد الحرام عبادت كنند وكسى نمى تواند ونبايد مانع آنها شود. اگر از عبادت مؤمنين جلوگيرى كند در واقع ظلم به حق خداست وهركس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد ودست به ظلم بزند، عذاب دردناكى به او مى چشانيم. خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليم اند كيفر مى دهد.(3)

ج. در اينكه منظور از (الحاد بظلم) چيست ؟ بايد گفت كه الحاد به معنى انحراف از حد اعتدال است.(4) بنابراين كسانى كه با توسل به ظلم از حد اعتدال خارج مى شوند ودر آن سرزمين مرتكب خلاف مى گردند الحاد به ظلم كرده اند وتفسير آن به شرك وحلال شمردن محرمات وارتكاب حرام حتى دشنام به زيردستان واحتكار وداخل شدن در منطقه حرم بدون احرام، همه اينها از قبيل بيان مصداق است.(5)

امام صادق (علیه السلام) در معناى الحاد فرمودند: هرنوع ستمى كه انسان در مكه به خويش بكند، خواه دزدى يا ستم به ديگرى، آن را الحاد مى بينم(6) ودر بيان ديگر فرمودند: كسى كه در مكه غير از خداوند را عبادت كند، يا ولايت غير اولياى الهى را بپذيرد، الحاد به ظلم كرده است.(7)

نكته ها

1. عطف فعل مضارع «يصدون» بر فعل ماضى «كفروا» شايد اشاره به اين نكته باشد كه كفر آنان قديمى وديرينه است ولى منع از پيمودن راه خدا وطريق طاعت، امرى است كه در

ص: 214


1- . تفسير نمونه 14 ص 60، فى ظلال القرآن 4 ص 2416
2- . تفسير الميزان 14 ص 517.
3- . تفسير نمونه 14 ص 61
4- . جوامع الجامع 3 ص 44، تفسير صافى 3 ص 371، أطيب البيان 9 ص 289، أضواء البيان 4 ص 294.
5- . تفسير تبيان 7 ص 307، أطيب البيان فى تفسير القرآن 9 ص 289، تفسير نمونه 14 ص 64.
6- . الكافى 4 ص 227، بحار الأنوار 96 ص 80، تفسير صافى 3 ص 372، تفسير الميزان 14 ص 377.
7- . تفسير صافى 3 ص 372، نورالثقلين 3 ص 483

حال وآينده استمرار دارد، نظير: الّذين امنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر الله... (رعد، 28).(1) ناگفته نماند كه در جاى ديگر هردو به صورت ماضى به يكديگر عطف شده اند: انّ الّذين كفروا وصدّوا عن سبيل الله قد ضلّوا ضلالًا بعيداً (نساء، 167).(2)

2. مسجد الحرام متعلق به همه مردم است وهيچ فردى حق مزاحمت براى عبادت مردم را ندارد.(3)

3. مسلمانان نسبت به مسجدالحرام از حقوق مساوى برخوردارند وكسى را بر ديگرى امتيازى نخواهد بود. سواء به معناى مستوى، عاكف به معناى مقيم، منظور اهل مكه هستند، بادى يعنى اهل باديه، مقصود انسان هايى هستند كه در خارج از سرزمين مكه زندگى مى كنند.(4)

4. هر انسانى چه در زمان كنونى چه در آينده، اراده تجاوز وتعدى به مسجدالحرام داشته باشد وبخواهد مردم را از عبادت خدا بازدارد، مشمول عذاب الهى است. مفعول (من يرد) حذف شده ودلالت بر عموم دارد.(5)

ص: 215


1- . تفسير تبيان 7 ص 306، تفسير الميزان 14 ص 517، أطيب البيان 9 ص 288، تفسير نمونه 14 ص 61،.
2- . مجمع البيان 7 ص 127، تفسير نمونه 14 ص 61
3- . مجمع البيان 7 ص 127
4- . مجمع البيان 7 ص 126 و 127، تفسير صافى 3 ص 371، تفسير الميزان 14 ص 366 و 367.
5- . الميزان 14 ص 518، جوامع الجامع 3 ص 44، تفسير كشاف 3 ص 152، فى ظلال القرآن 5 ص 591.

آیه 26-28

اشاره

وَ إِذْ بَوَّأْنا ِلإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئًا وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (26) وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ (27) لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ في أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ اْلأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ (28)

ترجمه

(به خاطر بياور) زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند؛ وبه او گفتيم:) چيزى را همتاى من قرار مده! وخانه ام را براى طواف كنندگان وقيام كنندگان وركوع كنندگان وسجودكنندگان (از آلودگى بتها واز هر گونه آلودگى) پاك ساز! * ومردم را دعوت عمومى به حج كن؛ تا پياده وسواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى بسوى تو بيايند * تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش) باشند؛ ودر ايام معينى نام خدا را، بر چهارپايانى كه به آنان داده است، (به هنگام قربانى كردن) ببرند؛ پس از گوشت آنها بخوريد؛ وبينواى فقير را نيز اطعام نماييد!

تفسير

الف. قرآن كريم در آيات در چند محور سخن مى گويد: آماده ساختن خانه خدا براى ابراهيم (علیه السلام) به منظور عبادت خدا وعدم شرك ورزى. دستور به تطهير خانه كعبه براى طواف كنندگان وعبادت كنندگان. اعلام حج توسط ابراهيم. هدف از آمدن به حج مشاهده منافع وياد خداوند.

ب. آيه شريفه داستان معبد شدن كعبه را براى مردم بيان مى كند تا همه بهتر بفهمند كه چگونه جلوگيرى از عبادت مردم در آن مكان خروج ظالمانه از راه حق است. مى فرمايد به ياد آور آن زمانى را كه خانه الهى را براى ابراهيم آماده كرديم وبه او وحى كرديم كه چيزى را در عبادت شريك من مساز وبعد دستور داديم اين خانه را براى طواف كنندگان ونمازگزاران وراكعان وساجدان پاك وپاكيزه سازد.

به او (ابراهيم) گفتيم مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده وسواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى قصد خانه خدا كنند (چه رسد به راه نزديك). مردم به حج بيايند تا

ص: 216

شاهد منافع گوناگون خويش باشند از آنجا كه ذكرى از منافع دنيوى يا اخروى نمى شود، پس هردو را در بر مى گيرد.

ج. منظور از جمله واذ بوّأنا در آيه فوق طبق روايات مفسران اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود ودر طوفان نوح ويران وآثارش محو گشته بود به ابراهيم (علیه السلام) نشان داد. طوفانى وزيد وخاك ها را به عقب برد وپايه هاى خانه خدا آشكار گشت يا قطعه ابرى آمد ودر آنجا سايه افكند ويا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم وآماده ساخت واو با هميارى فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا نمود.(1)

د. اوّلين وظيفه زائران كعبه بعد از پوشيدن لباس احرام ونيت گفتن

«لبّيك اللّهمّ لبيك لبيك لا شريك لك لبّيك» است(2)، راوى گويد از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم چرا در حج لبيك واجب شده است ؟ فرمود: همانا خداوند به ابراهيم وحى كرد «و اذّن فى النّاس بالحجّ » مردم را به حج دعوت كن، اين جملات پاسخ دعوت ابراهيم (علیه السلام) است.(3)

در روايتى كه در تفسير على ابن ابراهيم آمده مى خوانيم هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت، عرض كرد: خداوندا صداى من به گوش مردم نمى رسد. اما خدا به او فرمود: «عليك بالاذان وعلىّ البلاغ» تو اعلام كن ومن به گوش آنها مى رسانم. ابراهيم بر محل (مقام) برآمد وانگشت در گوش گذارد ورو بسوى شرق وغرب كرد وصدا زد «ايّها النّاس كتب عليكم الحجّ البيت العتيق فاجيبوا ربّكم» اى مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.(4)

و خداوند صداى او را به گوش همگان حتى كسانى كه در پشت پدران ورحم مادران بودند رسانيد وآنها در پاسخ گفتند:

«لبيك اللّهمّ لبيك» وتمام كسانى كه از آن روز تا روز قيامت در مراسم شركت مى كنند از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را اجابت كرده اند.(5)

ص: 217


1- . تفسير تبيان 7 ص 308، نمونه 14 ص 67، أطيب البيان 9 ص 290، أضواء البيان 4 ص 296.
2- . مجمع البيان 7 ص 128، فى ظلال القرآن 4 ص 2418.
3- . نور الثقلين 3 ص 486، جوامع الجامع 3 ص 44، تفسير قمى 2 ص 83، أطيب البيان 9 ص 292.
4- . تفسير قمى 2 ص 83، نور الثقلين 3 ص 487، أضواء البيان 4 ص 299، فتح القدير 3 ص 448.
5- . تفسير فرات الكوفى ص 273، مجمع البيان 7 ص 128. نمونه 14 ص 69، روح المعانى 17 ص 143.

ه -. سپس مى فرمايد مردم علاوه بر مشاهده منافع، نام خدا را در ايام معينى به ياد آورند يعنى روز دهم تا سيزدهم ذى الحجه كه گوسفند وگاو وشتر را قربانى مى كنند، به عبارت ديگر به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا وبراى او باشد، همانطورى كه در طول مراسم حج بايد اينچنين باشد. بعد دو حكم را بيان مى كند: اولًا از گوشت حيوانات قربانى خودتان بخوريد، ثانياً فقرا را نيز اطعام نماييد.

و. اينكه در آيه تعبير به «ضامر» «حيوان لاغر» شده دو احتمال دارد:

1 - آن حيوانى كه به عنوان مركب مورد استفاده قرار مى گيرد هر قدر چاق باشد بر اثر سختى راه وحرارت شديد آفتاب سوزان منطقه ودور ودراز بودن مسير در هنگام رسيدن به مكه لاغر مى شود. اين بيان حجاج را براى تحمل مشقت هاى سفر آماده مى سازد.

2 - مراد از لاغر بودن مركب چابكى آن است زيرا حيوانى كه براى كشتار پروار شده توان لازم را براى پيمودن چنين مسير سختى ندارد ودر ميانه راه از ادامه حركت باز مى ماند. پس بايد مركبى قوى وچابك براى اين سفر انتخاب كرد كه بتواند همه سختى ها را تحمل كند وبه مقصد برسد.

ز. «بهيمه» در لغت به معناى سنگ سخت است ولذا هرچه فهمش دشوار باشد مبهم گويند.(1) راغب گويد بهيمه به معنى حيوان بى زبان است ووجه نامگذارى آن اين است كه در صوت آن ابهام وجود دارد وكسى نمى داند كه از اين صدا چه منظورى دارد، هرچند در اصل لغت عام است ولكن در متعارف تنها به معنى حيوانات بى زبان غيردرنده به كار مى رود ودر قرآن هم به همين معنى آمده است.(2)

ح. آيه شريفه فكلوا منها واطعموا البائس الفقير مشتمل بر دو نوع حكم است، يكى ترخيصى كه همان امر به خوردن قربانى است ويكى الزامى كه وجوب اطعام به فقير است.

ط. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: منظور از يذكروا اسم الله گفتن الله اكبر وجملات بعد از آن است كه در دعاى معروفى بعد از پانزده نماز كه اول آن نماز ظهر روز عيد قربان است خوانده مى شود.(3)

ص: 218


1- . جوامع الجامع 3 ص 45.
2- . تفسير الميزان 14 ص 550، تفسير كشاف 3 ص 154.
3- . تفسير تبيان 7 ص 310، مجمع البيان 7 ص 129، جوامع الجامع 3 ص 45، أطيب البيان 9 ص 293.

نكته ها

1. انجام تكاليف قربانى موقوف به زمان خاص ومعين است. بر طبق روايات منظور از ايام معلومات، ايام تشريق دهم تا سيزدهم ذى الحجة است.(1)

2. قربانى كردن به هر يك از شتر وگاو وگوسفند جايز است. انعام جمع نعم به معناى شتر است وجهت اينكه شتر را به اين نام ناميده اند آن است كه اين حيوان در نزد اعراب از بزرگترين نعمت ها است لكن گاهى به هر سه حيوان اطلاق مى شود ومقصود در آيه همين معناست.(2)

3. نظير آيه 26 حج آيه 125 بقره است. وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.

4. هيچ گونه شركى براى خدا مجاز نيست؛ لاتُشْرِكْ بِى شَيْئاً(3) نكره در سياق نفى مفيد عموم است.

5. كعبه مرجع عبادت براى ابراهيم وتمام عبادت كنندگان است بوّأ له مكاناً كذا يعنى براى او فلان مكان را آماده ساخت تا مرجع او باشد وهمواره به آنجا برگردد (مكان) بمعناى محل استقرار هرچيزى است.(4)

6. تنها خودسازى كافى نيست، خدمت به خلق نيز لازم است. لاتُشْرِكْ بِى... طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطَّائِفِينَ وَ....(5)

7. «بيت» گاهى به «الله» اضافه شده «بيت الله» ولو به صورت ضمير مانند همين آيه وطهّر بيتى وگاهى به مردم نسبت داده شده: اوّل بيت وضع للنّاس واين حاكى از آن است كه خانه خدا خانه مردم است. به تعبير ديگر آنچه به نام خدا وبراى خدا انجام مى گيرد بايد در جهت تأمين مصالح ومنافع عامه مردم وبويژه مسلمين باشد وبالعكس آنچه در خدمت مردم ومصالح عمومى است، رنگ خدايى دارد.

ص: 219


1- . معانى الاخبار 297، نور الثقلين 3 ص 490 و 491، تفسير تبيان 7 ص 310، مجمع البيان 7 ص 129.
2- . مجمع البيان 7 ص 129. الميزان 14 ص 550
3- . تفسير نور 8 ص 32، أضواء البيان 4 ص 297
4- . تفسير تبيان 7 ص 308، جوامع الجامع 3 ص 44، تفسير الميزان 14 ص 546، أطيب البيان 9 ص 290
5- . تفسير نور 8 ص 32.

8. كعبه خانه بسيار مقدس وداراى حرمتى بس والا درپيشگاه خداوند متعال است. اضافه بيت به ياى متكلم اضافه تشريفيه است؛ وطهّر بيتى.(1)

9. مركز عبادت انسان ها بايد از هر نوع آلودگى پاك وپاكيزه باشد، طهّر بيتى. منظور از تطهير اعم از تطهير ظاهرى ومعنوى است گرچه تطهير معنوى يعنى پاك ساختن از هرگونه شرك با سياق آيه تناسب بيشترى دارد.(2)

10. حق مسجد الحرام طواف ونماز است، طواف ثواب بيشترى دارد، از اين رو طائفين پيش از ركّع السجود آمده است.(3)

11. تقديم حجاج پياده بر سواره نشانه فضيلت آنان در پيشگاه الهى است، زيرا آنها بيشتر از ديگران رنج سفر را تحمل كرده(4) ولذا به مصداق افضل الاعمال احمزها برترين اعمال سخت ترين آنها است. پياده حج آوردن فضيلتى بسيار دارد. چنانكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز به آن اشاره مى فرمايد:

«لِلْحَاجِّ الرَّاكِبِ بِكُلِّ خُطْوَةٍ تَخْطُوهَا رَاحِلَتُهُ سَبْعُونَ حَسَنَةً وَلِلْحَاجِّ الْمَاشِى بِكُلِّ خُطْوَةٍ يَخْطُوهَا سَبْعُمِائَةِ حَسَنَةٍ مِنْ حَسَنَاتِ الْحَرَمِ ، قِيلَ : مَا حَسَنَاتُ الْحَرَمِ؟ قَالَ ص: الْحَسَنَةُ بِمِائَةِ أَلْفٍ ».(5)

كسى كه سواره حج كند در هر گام هفتاد حسنه برايش منظور مى شود، در حالى كه اگر پياده به حج آيد، در هر گام هفتاد حسنه از حسنات حرم برايش محسوب مى گردد. سؤال شد حسنات حرم چيست ؟ فرمود يك حسنه در حرم معادل صد هزار حسنه در غير آن مى باشد.(6)

شايد به خاطر همين فضيلت باشد كه ائمه (عليهم السلام) اهتمام داشتند حتى الامكان اين راه سخت را با پاى پياده طى كنند تا جايى كه مشهور است امام مجتبى (علیه السلام) 25 سفر پياده از مدينه به مكه براى حج رفته است. فاصله مدينه تا مكه تقريباً 80 فرسخ است.

12. حج رفتن به محضر اولياى خدا رسيدن است، از اينكه مى فرمايد يأتوك ونمى فرمايد (يأتوه) اين معنا استفاده مى شود كه مردم بايد ابتدا به زيارت رهبر الهى

ص: 220


1- . تفسير الميزان 14 ص 546، تفسير نور 8 ص 33، تفسير كشاف 3 ص 152
2- . مجمع البيان 7 ص 128، تفسير الميزان 14 ص 547، فتح القدير 3 ص 448، روح المعانى 17 ص 143،
3- . تفسير راهنما 11 ص 555، تفسير نور 8 ص 33، تفسير كبير 23 ص 28.
4- . أضواء البيان 4 ص 300 تا 302.
5- . مستدرك الوسائل 8 ص 30، مجمع البيان 4 ص 81، أطيب البيان 9 ص 291، تفسير كبير 23 ص 28
6- . مجمع البيان 7 ص 129

بشتابند وبا محوريت او حج را انجام دهند.(1)

13. حج داراى منافع فراوانى براى مردم است، تعبير منافع بصورت جمع بيانگر فراوانى بركات حج است(2) وآوردن آن بصورت نكره حاكى از عظمت آن است.(3)

14. دستيابى به بركات حج در گرو حضور مردم در مراسم حج وانجام مناسك آن است ليشهدوا.(4)

15. منافع حج به قدرى مهم است كه اگر مردم از دورترين نقاط دنيا هم بيايند نيز ارزش دارد فجّ عميق... ليشهدوا.(5)

16. نظير آيه 28 حج با اندك تفاوتى در تعبير آيه 36 حج است.

17. حج، تنها مقصدى است كه هميشه واز همه ى مناطق جهان مسافر دارد. مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ .(6)

18. فلسفه ى عبادات، ياد خداست. وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ (درباره ى فلسفه ى نماز نيز مى خوانيم: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى يعنى براى ياد خدا، نماز به پادار).(7)

19. استفاده از گوشت قربانى براى خود زائران جايز است فكلوا(8) بر خلاف عادت هاى زمان جاهليت كه مصرفش را براى حاجى حرام مى دانستند.(9)

20. استفاده از تمام گوشت قربانى براى زائر خانه خداوند جايز نيست بلكه بايد به مستمندان تنگدست اطعام شود، (من) در (منها) مفيد تبعيض است.

21. حضور در حج ورسيدن به منافع آن بايد با فقرزدايى همراه باشد واجتماع اغنيا در حج نبايد آنان را از تهيدستان غافل كند.(10)

ص: 221


1- . تفسير نور 8 ص 34، راهنما 11 ص 558.
2- . تفسير تبيان 7 ص 310.
3- . تفسير كبير 23 ص 30
4- . نور 34، راهنما 11 ص 560.
5- . نور 8 ص 35
6- . تفسير نور 8 ص 33.
7- . همان ص 35.
8- . تفسير تبيان 7 ص 310.
9- . جوامع الجامع 3 ص 45، تفسير نور 8 ص 35، تفسير كشاف 3 ص 154.
10- . تفسير نمونه 14 ص 82، تفسير راهنما 11 ص 560 563، تفسير نور 8 ص 35.

22. مقدم آمدن (ذكر الله) بر ذبايح وقربانى ها بهيمة الانعام از اين جهت است كه هدف اصلى به ياد خدا بودن است، منظور اصلى از قربانى هم تقرب الى الله است.(1)

23. قربانى كردن پس از حضور در عرفات ومشعر از مناسك واجب حج است؛ على ما رزقهم من بهيمة الانعام.

24. فلسفه واسرار عميق حج: مراسم پرشكوه حج همچون عبادات ديگر داراى بركات وآثار فراوانى در فرد وجامعه اسلامى دارد.

بعد اخلاقى حج:

مهم ترين فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است كه در انسان ها به وجود مى آورد، مراسم «احرام» انسان را به كلى از تعينات مادى وامتيازات ظاهرى ولباس هاى رنگارنگ وزروزيور بيرون مى برد وبا تحريم لذائذ وپرداختن به خودسازى كه از وظايف محرم است او را از جهان ماده جدا كرده ودر عالمى از نور وروحانيت وصفا فرو مى برد.

بعد سياسى حج:

حج وسيله اى است براى انتقال اخبار سياسى كشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه ديگر وبالاخره حج عامل مؤثرى است براى شكستن زنجيرهاى اسارت واستعمار وآزاد ساختن مسلمين.

بعد فرهنگى حج:

ارتباط قشرهاى مسلمان در ايام حج مى تواند به عنوان مؤثرترين عامل مبادله فرهنگى وانتقال فكرها درآيد.

بعد اقتصادى حج:

برخلاف آنچه فكر مى كنند، استفاده از كنگره عظيم حج براى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى نه تنها با روح حج منافات ندارد، بلكه طبق روايات اسلامى يكى از فلسفه هاى آن را تشكيل مى دهد.(2)

25. بهره مندى مادى ومعنوى در حج؛ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ . (حج، 28)

ص: 222


1- . فى ظلال 5 ص 595
2- . نمونه 14 ص 74

الف. مادى لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ . (بقره، 198)

ب. معنوى؛ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِى الْأَلْبَابِ . (بقره، 197)

26. پنج حكم پيرامون فقير؛

قرآن كريم پنج حكم را پيرامون فقير وتهى دست بيان كرده است؛

يكى ازمصارف، زكات است؛ إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ ... (توبه، 60)

از مهمترين مصارف، انفاق مستحبى است؛ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ... لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِى سَبِيلِ اللهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ . (بقره، 272 و 273)

از جمله مصارف، غنيمت جنگى است؛ مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ... لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَرِضْوَاناً وَيَنْصُرُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ . (حشر، 7 و 8)

گوشت قربانى حج به او مى رسد؛ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِى أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ. (حج، 28)

در صورتى كه وصى باشد مى تواند از مال يتيم به گونه معروف بهره مند شود؛ وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللهِ حَسِيباً. (نساء، 6)

ص: 223

آیه 29

اشاره

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ (29)

ترجمه

سپس، بايد آلودگيهايشان را برطرف سازند؛ وبه نذرهاى خود وفا كنند؛ وبر گرد خانه گرامى كعبه، طواف كنند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: لزوم تطهير بدن وپاك ساختن از آلودگى ووفاكردن به نذر وطواف در اطراف بيت عتيق.

ب. اين آيه به بخش ديگرى از مناسك حج اشاره مى كند: بعد از آن، آلودگى ها را از خود برطرف سازند وهرچيزى را كه به خاطر احرام در بدن پيدا شده مانند مو وناخن وامثال آن بايد زايل شود واين كنايه از بيرون شدن از احرام است وبه نذرهاى خود وفا كنند مانند نذرهايى كه حاجى براى رفتن به حج مى كند وبر گرد خانه عتيق طواف نمايند يعنى طواف نساء را بجا آورند كه آخرين عمل حج است وبعد از آن تمام محرمات حلال مى شود.

ج. اينكه فرمود خانه عتيق، براى آن است كه كعبه قديمى ترين خانه اى است كه براى عبادت بنا شده است.

د. تفث به گفته بسيارى از مفسران به معناى چرك وكثافت وزوائد بدن همچون ناخن وموهاى اضافى است.(1) در روايات نيز به گرفتن ناخن وپاكيزه كردن بدن وتراشيدن سر تفسير شده است.(2)

در حديثى امام صادق (علیه السلام) جمله ليقضوا تفثهم را تفسير به ملاقات امام كرد وهنگامى كه راوى از اين مسئله توضيح خواست واشاره به تفسير اين آيه در مورد گرفتن ناخن ومانند آن كرد، امام فرمود: قرآن ظاهر وباطنى دارد، يعنى مسئله ملاقات با امام در اينجا مربوط به باطن آيه است.(3)

ص: 224


1- . مجمع البيان 7 ص 130، جوامع الجامع 3 ص 45، أطيب البيان 9 ص 294، تفسير كبير 23 ص 31.
2- . مجمع البيان 7 ص 130. تفسير نمونه 14 ص 86، تفسير صافى 3 ص 375 و 376.
3- . نورالثقلين 3 ص 492، تفسير صافى 3 ص 376.

ه -. مفسرين در تسميه كعبه به عتيق وجوهى ذكر كرده اند:

1 - خانه كعبه از قيد تملّك مردم آزاد مى باشد وقابل تملك براى احدى نيست(1)، چنانكه امام محمد باقر (علیه السلام) در وجه تسميه كعبه به عتيق مى فرمايد:

«لانّه بيت حر عتيق من النّاس ولم يملكه احد».(2)

2 - اين خانه از تسلّط جبارين آزاد است وهيچ جبارى قصد تخريب آن را نكرد مگر اينكه هلاك شد.(3) چنانكه در داستان ابرهه وسوره فيل به آن اشاره شده است. در حديثى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:

انّما سمى البيت العتيق لانّه لم يظهر عليه جبّار.(4) اين بيت عتيق ناميده شد به خاطر آنكه هيچ جبارى بر آن غلبه واستيلا نمى يابد.

3 - از طوفان نوح آزاد شده زيرا اين طوفان بنا بر قولى تمام روى زمين را فرا گرفت وتنها مكان كعبه در زير آب فرو نرفت.(5) روايتى از امام صادق (علیه السلام) اين وجه را تأييد مى كند:

«سمى البيت العتيق لأنّه اعتق من الغرق».(6)

4 - به خاطر قدمت آن است، زيرا كعبه اولين خانه اى مى باشد كه براى عبادت خدا ساخته شده است: انّ اوّل بيت وضع للنّاس للّذى ببكّة مباركاً (آل عمران، 96).(7)

و. مقصود از وفاى به نذر آن است كه بسيارى از مردم نذر مى كردند كه در صورت توفيق براى حج علاوه بر مناسك حج قربانى هاى اضافى وصدقات وكارهاى خيرى انجام دهند وگاه مى شد كه بعد از رسيدن به مقصد نذرهاى خود را به دست فراموشى مى سپردند. قرآن تأكيد مى كند كه در وفاى به نذر كوتاهى نكنند.(8)

ز. در اينكه منظور از طواف واجب آيا طواف اول وطواف زيارت است يا طواف نساء دو قول ذكر شده است ولكن تفسير آن به طواف نساء قوى تر به نظر مى رسد(9) چنانكه اين معنا در حديثى از امام صادق (علیه السلام) بيان شده است.(10)

ص: 225


1- . مجمع البيان 7 ص 130، تفسير كشاف 3 ص 154.
2- . برهان 3 ص 90 ص 25، تفسير صافى 3 ص 377، نور الثقلين 3 ص 495.
3- . تفسير تبيان 7 ص 311، مجمع البيان 7 ص 130، فى ظلال القرآن 4 ص 2420.
4- . تفسير ابن كثير 3 ص 189
5- . تفسير تبيان 7 ص 311، مجمع البيان 7 ص 130، جوامع الجامع 3 ص 46، تفسير كشاف 3 ص 155.
6- . برهان 3 ص 90 ص 27، تفسير صافى 3 ص 377، نور الثقلين 3 ص 495، تفسير قمى 2 ص 84.
7- . تفسير تبيان 7 ص 311، مجمع البيان 7 ص 130، جوامع الجامع 3 ص 45، أطيب البيان 9 ص 294،
8- . روح المعانى 17 ص 146. فتح القدير 3 ص 449. مجمع البيان 7 ص 130. نمونه 14 ص 87
9- . تفسير تبيان 7 ص 311، مجمع البيان 7 ص 130، جوامع الجامع 3 ص 45، نمونه 14 ص 87.
10- . تفسير صافى 3 ص 377، نور الثقلين 3 ص 493.

نكته ها

1. در روز عيد قربان در سرزمين منا سه عمل واجب است:

الف - پرتاب هفت سنگ ريزه به جمره عقبه.

ب - قربانى كه در آيه 28 به آن اشاره شد.

ج - تراشيدن سر ويا كوتاه كردن مو وناخن كه در اين آيه بيان شده است.(1)

2. براى طواف دور خانه مقدّس وآزاد، بايد از آلودگى ها وتعهدها آزاد شويد. ثُمَّ لْيَقْضُوا وَلْيُوفُوا وَلْيَطَّوَّفُوا.(2)

آیه 30-31

اشاره

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ اْلأَنْعامُ إِلاّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30) حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في مَكانٍ سَحيقٍ (31)

ترجمه

(مناسك حج) اين است! وهر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او بهتر است! وچهارپايان براى شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده مى شود. از پليديهاى بتها اجتناب كنيد! واز سخن باطل بپرهيزيد! * (برنامه ومناسك حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشد! هيچ گونه همتايى براى او قائل نشويد! وهر كس همتايى براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده وپرندگان (در وسط هوا) او را مى ربايند؛ ويا تندباد او را به جاى دوردستى پرتاب مى كند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پاداش خير براى تعظيم كنندگان حرمت هاى خداوند. حلال بودن چهارپايان مگر موارد خاص. لزوم دورى از بت

ص: 226


1- . تفسير نور 8 ص 37
2- . همان

پرستى وغناء. خطر شرك ورزى وپيامد آن.

ب. آنچه ما براى ابراهيم ومردم بعد از وى بعنوان مناسك حج تشريع كرديم همين است كه گفته شد وهركس برنامه هاى الهى را بزرگ شمارد واحترام آن را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است وچهارپايان براى شما حلال شده مگر آنچه دستور منعش براى شما خوانده مى شود كه ممكن است منظور تحريم قربانيانى باشد كه براى غير خدا ذبح مى شوند (آنطور كه عادت مشركين بود) وممكن است منظور اين باشد كه براى محرم صيد كردن حرام است.

ج. نظير آيه 30 حج آيه 1 مائده است: َيا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّى الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ

و محرمات الهى إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ در مورد حيوانات در آيه 145 انعام بيان شده است:

قُلْ لاَ أَجِدُ فِى مَا أُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

د. تعظيم شعائر الهى به اين است كه محرمات يعنى دستورات الهى اعم از واجبات ومحرمات در مورد حج را انسان رعايت كند واز آن تعدى نكند.(1)

ه -. در پايان آيه 30 دو دستور از مراسم حج را بيان مى كند كه مبارزه اى با سنن جاهلى است، اولًا از بت ها اجتناب كنيد چون آنها پليد هستند، ثانياً از سخنان باطل وبيهوده بپرهيزيد.

و. پرهيز از هرگونه بت پرستى وهرگونه گفتار باطل لازم است. تفسير اوثان به شطرنج وتفسير قول زور به تلبيه مشركان

«لبيك لا شريك الّا شريكاً هو لك تملكه وما ملك» يا دروغ يا شهادت باطل از قبيل بيان مصداق است.(2)

مراسم حج وگفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه قصد وبرنامه شما خالص وبراى خدا باشد وهيچگونه شركى در آن راه نيابد، به عبارت ديگر اخلاص وقصد قربت محرّك اصلى در حج وساير عبادات باشد.

ص: 227


1- . مجمع البيان 7 ص 131، تفسير الميزان 552، تفسير صافى 3 ص 377، تفسير نمونه 14 ص 89،.
2- . نمونه 14 ص 91. روح المعانى 17 ص 148

هركس شريكى براى خدا قائل شود مانند كسى است كه از آسمان سقوط كرده وپرندگان در وسط هوا او را مى ربايند ويا تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند.(1)

نكته ها

1. استفاده از گوشت چهارپايان مانند شتر وگاو وگوسفند مانعى ندارد(2)، جز آنچه را خداوند حرام كرده است مانند ذبح حيوان بدون بسم الله گفتن يا رو به قبله نبودن يا صيد در حال احرام ومنخنقه وموقوذه كه در سوره مائده بيان شده است الّا ما يتلى عليكم.(3)

2. جهت اينكه حكم اجتناب را معلق بر رجس كرده بعد كلمه من الاوثان را ذكر كرده آن است كه به علت حكم نيز اشاره كند يعنى علت وجوب اجتناب اين است كه اوثان رجس وپليد هستند وجهت اينكه اجتناب را معلّق به اوثان كرده، نه به عبادت آن است كه مبالغه در اجتناب را برساند.(4)

3. اعمال حج بايد به دور از هرگونه شركى انجام شود. حنفاء جمع حنيف به معنى كسى كه از انحراف وگمراهى به استقامت واعتدال تمايل پيدا كند ودر صراط مستقيم گام بردارد.(5)

4. حنيف به معناى دين حق وفطرت توحيدى است، چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: فأقم وجهك للدّين حنيفاً فطرة الله التى فطر النّاس عليها لا تبديل لخلق الله (روم، 29).(6)

5. ودرباره ابراهيم (علیه السلام) مى فرمايد: ما كان ابراهيم يهودياً ولا نصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً وما كان من المشركين(7) واين معنا در حديثى از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است.

ص: 228


1- . تفسير تبيان 7 ص 313، فى ظلال القرآن 4 ص 2421، تفسير كشاف 3 ص 157.
2- . مجمع البيان 7 ص 131.
3- . همان، تفسير تبيان 7 ص 311، اطيب البيان 9 ص 296، تفسير كشاف 3 ص 155.
4- . الميزان 14 ص 553. كشاف 3 ص 154
5- . تفسير تبيان 7 ص 312، مجمع البيان 7 ص 132، جوامع الجامع 3 ص 46، تفسير نمونه 14 ص 94.
6- . تفسير صافى 3 ص 377، نور الثقلين 3 ص 496، أطيب البيان 9 ص 296.
7- . آل عمران 60، صافى 3 ص 377، أطيب البيان 9 ص 297، تفسير كبير 23 ص 33.

آیه 32-33

اشاره

آيات 33-32

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (32) لَكُمْ فيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتيقِ (33)

ترجمه

اين است (مناسك حج)! وهر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست. * در آن (حيوانات قربانى)، منافعى براى شماست تا زمان معينى [= روز ذبح آنها] سپس محل آن، خانه قديمى وگرامى (كعبه) است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين دو آيه در چند محور سخن مى گويد: تعظيم شعائر خداوند نشانه تقواى دل ها. بهره مندى از منافع قربانى تا مدت معين. زمان قربانى كردن شتر هنگام رسيدن به خانه كعبه.

ب. مناسك حج اينگونه است وكسى شعائر ونشانه هاى خدا را بزرگ مى شمارد وبه آنها احترام مى گذارد كه اعمالش برخاسته از تقواى دل باشد. يعنى حقيقت تقوا امرى معنوى ومربوط به دل است.

يكى از شعائر خدا در مناسك حج مربوط به شتر (يا گاو وگوسفند) قربانى است. گروهى از مسلمين عقيده داشتند كه از شتر قربانى هيچ بهره اى نبايد گرفت تا موقع ذبحش برسد اما آيه مى فرمايد براى شما در اين شتران منافعى است مانند سوار شدن يا نوشيدن شير آنها تا زمانى كه بايد قربانى شوند، پس وقتى اين زمان سر رسيد، محل آن، خانه كعبه آن خانه قديمى وگرامى است. يعنى اگر قربانى مربوط به حج باشد بايد در منا ذبح شود واگر براى عمره مفرده است بايد در مكه قربانى شود كه آيه با بيان بيت عتيق به هر دو نوع اشاره مى كند.(1)

ج. بهره بردارى مادى از شتر مانند سوار شدن، حمل بار ودوشيدن شير تا زمانى است كه شتر به قربانگاه برسد (محلّ ) اسم زمان به معناى وقت حلول وسررسيد مدت است.(2)

ص: 229


1- . الميزان 14 ص 556.
2- . تفسير تبيان 7 ص 314، مجمع البيان 7 ص 133، جوامع الجامع 3 ص 47، تفسير الميزان 14 ص 556.

نكته ها

1. وجه تسميه قربانى به شعيره آن است كه معمولًا كوهان شتر را از طرف راست مى شكافتند وبه اين وسيله آن را نشانه گذارى مى كردند تا معلوم شود كداميك از شتران براى قربانى تعيين شده اند وسپس آن را از ميقات به قربانگاه سوق مى دادند.(1)

2. اضافه تقوى به قلوب اشاره به اين است كه حقيقت تقوى امرى است معنوى وقائم به قلب است(2)، پس تقوا قائم به اعمال كه عبارت از حركات وسكنات بدنى نيست زيرا حركات وسكنات بدنى در طاعت ومعصيت مشترك است مانند دست زدن به بدن جنس مخالف در نكاح وزنا يا بى جان كردن در جنايت وقصاص يا نماز براى خدا وريا.

پس اگر يكى حلال است وديگرى حرام، يكى زشت ويكى معروف، بخاطر همان امر معنوى ودرونى است.(3)

3. جهت اينكه تعظيم شعائر را نشانه تقواى قلب دانست، آن است كه منافق اظهار تقوا مى كند ولكن قلب او خالى از تقوا است وبه همين دليل تلاشى در انجام طاعت الهى ندارد، اما انسانى كه تقوا در قلب او راسخ شده، خالصانه تلاش در انجام طاعت الهى دارد.(4)

4. عناوين قصديه: براى تبيين رابطه تعظيم شعائر وتقواى دل بايد گفت: عناوين بر دو قسم است:

عناوين غير قصديه عبارت است از: آن عناوينى كه در تحقق آنها نيازى به قصد نيست مانند طهارت كه با ازاله نجاست وشستن محل بدون قصد تطهير حاصل مى شود ويا عناوين ديگر مانند قيام وقعود.

عناوين قصديه: صرف عمل بدون قصد موجب صدق عنوان نمى شود، بلكه تحقق عنوان متوقف بر قصد است، مانند ركوع، هر خم شدنى ركوع نيست بلكه تحقق آن نياز به قصد دارد. با توجه به اين نكته به خوبى دانسته مى شود تعظيم از عناوين قصديه است پس حركت هاى معمول ومتعارف هنگامى نشانه تعظيم واحترام خواهد بود كه توأم با قصد باشد،

ص: 230


1- . تفسير تبيان 7 ص 313، مجمع البيان 7 ص 133، فتح القدير 3 ص 452.
2- . مجمع البيان 7 ص 133، جوامع الجامع 3 ص 47، أطيب البيان 9 ص 297 و 298.
3- . الميزان 14 ص 556
4- . تفسير كبير 23 ص 35

مثلًا دست بر سينه گذاشتن اگر به قصد تواضع وتعظيم باشد عنوان تواضع بر آن صدق مى كند ولى اگر بخاطر درد قفسه سينه باشد مسلّماً عنوان تعظيم ندارد.

بنابراين آنان كه به تعظيم شعائر الهى تظاهر مى كنند ولى در باطن چنين قصدى ندارند در حقيقت تعظيم شعائر نكرده اند، زيرا تعظيم شعائر رابطه مستقيم با تقواى دل دارد يعنى تعظيم شعائر الهى نشانه وجود تقواى دل ها است وآنكه باتقوا باشد آنچه را نشانى از خدا دارد بزرگ داشته وحرمت او را نگه مى دارد. به تعبير ديگر تقواى دل منشأ تقواى اعضا است وتعظيم شعائر ناشى از تقواى دلها مى باشد.(1)

آیه 34-35

اشاره

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ اْلأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ (34) الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّابِرينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقيمِي الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (35)

ترجمه

براى هر امّتى قربانگاهى قرار داديم، تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهارپايانى كه به آنان روزى داده ايم ببرند وخداى شما معبود واحدى است؛ در برابر (فرمان) او تسليم شويد وبشارت ده متواضعان وتسليم شوندگان را * همانها كه چون نام خدا برده مى شود، دلهايشان پر از خوف (پروردگار) مى گردد؛ وشكيبايان در برابر مصيبت هايى كه به آنان مى رسد؛ وآنها كه نماز را برپا مى دارند واز آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين دو آيه در چند محور سخن مى گويد: مقرر داشتن قربانى براى همه امتها. خداوند معبود يگانه همه امتها. لزوم تسليم در برابر خداوند توصيف اهل تواضع به ترس از خدا وصبر واقامه نماز وانفاق.

ب. راغب در مفردات مى گويد: «نسك» به معناى عبادت است و «ناسك» به معناى عابد

ص: 231


1- . تفسير سوره حج نوشته آقاى محمد امين

است ومناسك حج يعنى مواقعى كه اين عبادت در آنجا جمع مى شود يا به معناى خود اين اعمال است.

«منسك» به معناى مصدر ميمى(1) واسم زمان ومكان هرسه مى آيد.

مرحوم علامه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: «منسك» در آيه شريفه مصدر ميمى وبه معناى عبادت است، عبادتى كه مشتمل بر قربانى وذبح نيز هست(2) ولكن نويسندگان تفسيرنمونه برآنند كه «منسك» به معناى خصوص قربانى است.(3)

ج. اين منحصر به پيروان ابراهيم نيست كه مراسم قربانى براى خدا دارند، بلكه براى قبل از آنها نيز مقرر شده بود، امت هايى كه ايمان داشتند اجازه داشتند تا آنان نيز مانند شما نام خدا را بر چهارپايانى كه به آنها روزى داديم ببرند. اساساً قربانى كردن يك عمل خرافى نيست بلكه وقتى به نام خدا صورت بگيرد سمبلى از آمادگى انسان براى فداكارى وقربانى شدن در راه او واز دست دادن سرمايه هايش است، بعلاوه اينكه طريقه اى براى اطعام فقرا نيز هست. حال كه خداى شما همان خدايى است كه براى امت هاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرد، پس بدانيد معبود شما وآن امت ها يكى است، لذا اسلام بياوريد وتسليم او شويد واعمالتان را فقط براى تقرب جستن به او انجام دهيد كه در اين صورت از «مخبتين» خواهيد بود.

د. آيه 35 چهار صفت براى مخبتين ذكر مى كند، اولًا وقتى نام خدا برده مى شود دل هايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد، البته اين خوف نه به واسطه ترديد در رحمت خدا يا ترس بى مورد از غضب الهى است بلكه به جهت مسؤوليت هايى است كه احتمالًا در انجام آن كوتاهى كرده اند. با درك مقام وعظمت الهى دچار خوف مى شوند. ثانياً در برابر حوادث ومصائب صابرند وبه واسطه مشكلات هيچگاه از طريق حق منحرف نشده ودچار يأس وكفران وفرار از مسؤوليت نمى شوند. ثالثاً نماز را برپا مى دارند، لذا ارتباطشان با خالق جهان محكم است. رابعاً از روزى هاى خدا انفاق مى كنند ودر نتيجه پيوندشان با خلق خدا نيز مستحكم است.

ص: 232


1- . جوامع الجامع 3 ص 48، تفسير كشاف 3 ص 158.
2- . تفسير تبيان 7 ص 314، تفسير الميزان 14 ص 556، أطيب البيان 9 ص 300، فتح القدير 3 ص 452.
3- . تفسير نمونه 14 ص 102. روح المعانى 17 ص 153

نكته ها

1. خداى ما پروردگار يكتاست فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ، همان خدايى كه هم دين ما را تأمين مى كند، جَعَلْنا مَنْسَكاً وهم دنياى ما را رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ .(1)

2. مراسم قربانى عبادت خدا وسپاسگزارى در برابر نعمت هاى اوست جعلنا منسكاً... على ما رزقهم الله من بهيمة الانعام.(2)

3. نظير آيه 34 حج با اندك تفاوتى در تعبير، آيه 67 حج است.

4. نام خداوند به قدرى داراى ارزش است كه اگر هنگام ذبح حيوان بر زبان جارى شود، گوشت آن حيوان حلال وگرنه حرام خواهد بود.(3)

5. اوصافى كه در آيه شريفه در تفسير (مخبتين) آمده مانند ترس از خدا وصبر وبپا داشتن نماز وانفاق، همه اينها در حج وجود دارد.(4)

6. بشارت دو طرفه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)

هم به وجود پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) از ناحيه حضرت عيسى بشارت داده شده است: وَ إِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ... إِنِّى... وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ... (الصف، 6) هم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به گروه هايى بشارت مى دهد.

كسانى كه مورد بشارت پيامبر اكرم واقع شدند عبارت اند از:

مؤمنان:... وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (البقرة، 223)

محسنان:... وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (الحج، 37)

صابران:... وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (البقرة، 155)

مخبتين:... وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (الحج، 34)

بندگان خدا:... فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ ... (الزمر، 17-18)

7. نظير آيه 34 و 35 حج آيه 2 و 3 انفال است؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ .

ص: 233


1- . تفسير نور 8 ص 42.
2- . أطيب البيان 9 ص 300.
3- . تفسير كبير 23 ص 35
4- . همان ص 36. روح المعانى 17 ص 155. الميزان 14 ص 557. جامع الاحكام 12 ص 60

با اين تفاوت كه صبر را از اوصاف مخبتين وافزايش ايمان وتوكل را از اوصاف مومنان برشمرده ودر سه صفت مشترك هستند. ترس قلبى به هنگام ياد خدا. اقامه نماز. انفاق در راه خدا.

8. جز براى خداوند نبايد تسليم بود(1)، تقديم (له) بر (اسلموا) مفيد حصر است.(2)

9. كسى كه صابر است يا مخبت ومتواضع است پيامبر به او بشارت مى دهد؛ وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (بقره، 155)، وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (3) وكسى كه مجاهد ومهاجر است خداوند به او بشارت مى دهد؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ . (توبه، 20 و 21)

10. اقامه نماز نشانه ى بسيارى از كمالات

الف. نماز نشانه ى ايمان حقيقى؛ الّذين يقيمون الصلوة وممّا رزقناهم ينفقون * أولئك هم المؤمنون حقاً. (انفال، 3-4)

ب - نماز نشانه ى توبه ى واقعى؛ فان تابوا واقاموا الصلوة وءاتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين. (توبه، 5)

ج - نماز نشانه ى تقواى حقيقى؛ هدى للمتّقين * الّذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلوة. (بقره، 3)

د - نماز نشانه ى تواضع؛.. وبشّر المخبتين * والمقيمى الصلوة (حج، 34-35)

ه - نماز نشانه ى نيكى ونيكان؛ ولكن البرّ من ءامن باللّه * واقام الصّلوة. (بقره، 177)

و - نماز نشانه ى احسان؛ تلك ءايات الكتاب الحكيم هدى ورحمة للمحسنين * الّذين يقيمون الصلوة. (لقمان، 3-4)

ز - نماز نشانه ى هدايت؛... قل انّ هدى اللّه هو الهدى وأقيموا الصلوة. (انعام، 72)

ص: 234


1- . جوامع الجامع 3 ص 48، تفسير كشاف 3 ص 158.
2- . تفسير نور 8 ص 42، فتح القدير 3 ص 452.
3- . حج 34.

آیه 36-38

اشاره

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36) لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنينَ (37) إِنَّ اللّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّانٍ كَفُورٍ (38)

ترجمه

و شترهاى چاق وفربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم؛ در آنها براى شما خير وبركت است؛ نام خدا را (هنگام قربانى كردن) در حالى كه به صف ايستاده اند بر آنها ببريد؛ وهنگامى كه پهلوهايشان آرام گرفت (وجان دادند)، از گوشت آنها بخوريد ومستمندان قانع وفقيران را نيز از آن اطعام كنيد! اين گونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم، تا شكر خدا را بجا آوريد. * نه گوشتها ونه خونهاى آنها، هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مى رسد، تقوا وپرهيزگارى شماست. اين گونه خداوند آنها را مسخّر شما ساخته، تا او را بخاطر آنكه شما را هدايت كرده است بزرگ بشمريد؛ وبشارت ده نيكوكاران را! * خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند؛ خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: شتران فربه براى قربانى از جمله شعائر الهى، لزوم ياد خدا به هنگام نحر شتران. استفاده از گوشت قربانى واطعام به مستمندان قانع وغير قانع.. تقديم قربانى عامل تقرب به سوى خدا. لزوم ياد خدا به عظمت به جهت هدايت شما، حمايت خداوند از مومنان.

ب. شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم، در آنها براى شما خير وبركت است. اگر شتر چاق ودرشت از شعائر الهى خوانده شده به اعتبار اين است كه براى خدا قربانى شده لذا ادامه مى دهد، نام خدا را هنگام قربانى كردن آنها، در حالى كه به صف ايستاده اند، ببريد وهنگامى كه با پهلو به زمين افتادند وآرام گرفتند وجان دادند از گوشت آنها بخوريد ومستمندان قانع وفقيران معتر را نيز از آن اطعام كنيد. در انتهاى آيه 36

ص: 235

مى فرمايد خدا اينچنين حيوانى با آن بزرگى وقدرت را تسليم شما مى كند تا بتوانيد او را به راحتى مسخر كنيد، آيا نبايد شكر اين را بجا آوريد؟

ج. تا روح در بدن حيوان وجود دارد، استفاده از آن حرام است (وجوب) مصدر (وجبت) به معناى سقوط وافتادن است(1) و (جنوب) نيز جمع (جنب) وبه معناى پهلو است يعنى وقتى شتران افتادند وبه پهلو غلطيدند (جان دادند) از گوشت آن استفاده كنيد.(2) گفتنى است كه عرب جاهلى گمان مى كرد كه قربانى مال خدايان است واستفاده از آن ممنوع است، خداوند دراين آيه براين گمان خط بطلان كشيده است.(3)

د. قانع، فقيرى است كه به آنچه به او برسد راضى وقانع باشد وشكر خداى را بجا آورد وسؤال نكند.(4)

معتر، آن فقيرى است كه بر خلاف قانع خود را طلبكار مى داند واز مردم سؤال مى كند وزمانى كه به او كمكى مى شود قانع نيست وتقاضاى بيشتر دارد.(5)

ه -. ممكن است كسى توهم كند كه اگر بهره اى از اين گوشت ها به خدا نمى رسد پس چرا امر به قربانى كردن مى كند؟ جواب مى دهد كه اين درست است كه هرگز از گوشت ها وخون هاى آنها چيزى به خدا نمى رسد، ليكن اين قربانى ها تقوا وآثار معنوى براى آورنده اش دارد واين صفات وآثار معنوى است كه به سوى خدا صعود مى كند وصاحبش را به خدا نزديك مى كند، آنقدر نزديك كه ديگر حجابى بين او وخدا نماند. خدا آن حيوان را اينچنين براى شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوى اطاعت وتقرب به او شود وبتوانيد با قربانى كردن آن ودر هنگام ذبح به ياد عظمت او وكبريايى خدا بيفتيد واو را در برابر هدايت به چنين عبادتى وكسب رضاى او وثوابش تكبير گوييد. در آخر مى فرمايد نيكوكاران را بشارت ده، همانهايى را كه چنين اعمال نيكى انجام مى دهند ودر راه خدا انفاق مى كنند واز هيچ احسانى دريغ ندارند.

ص: 236


1- . مجمع البيان 7 ص 136، جوامع الجامع 3 ص 49، فتح القدير 3 ص 454.
2- . تفسير صافى 3 ص 379، نور الثقلين 3 ص 497 و 498، تفسير قمى 2 ص 84.
3- . كشاف 3 ص 158. الميزان 14 ص 557
4- . تفسير تبيان 7 ص 319، مجمع البيان 7 ص 137، جوامع الجامع 3 ص 49، نورالثقلين 3 ص 498.
5- . تفسير تبيان 7 ص 319، مجمع البيان 7 ص 137، جوامع الجامع 3 ص 49، تفسير برهان 3 ص 92.

و. كلمه «يدافع» از مدافعه است ومبالغه در دفع را افاده مى كند(1) وكلمه «خوان» اسم مبالغه از خيانت است(2) وهمچنين كلمه «كفور» كه مبالغه كفران نعمت است ومراد از جمله الَّذِينَ آمَنُوا مؤمنين از امت است، هر چند كه بر حسب مورد با مؤمنين آن روز اسلام منطبق است، چون آيات در مقام تشريع حكم جهاد است وحكم جهاد مختص به يك طايفه واهل يك عصر نيست ومورد نمى تواند مخصص باشد.(3)

نكته ها

1. بزرگداشت خداوند در هدايت انسان هم درباره هدف از روزه بيان شده هم درباره هدف قربانى در مراسم حج.

فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ . الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ . * كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ .

2. در بزرگداشت شعائر الهى، شتر چاق وسالم انتخاب كنيد. (والبدن) (بدن) جمع بدنه به معناى شتر سالم وچاق است.(4)

3. بهترين روش قربانى شتر، نحر آن در حال ايستاده است.(5) (صواف) حيوانى است كه زانوى خود را صاف نگهداشته است.(6)

4. رام بودن ومسخّر بودن حيوانات، خوردن گوشت قربانى واطعام به ديگران از جمله نعمت هاى الهى است كه بايد سپاسگزارى شود؛ لعلّكم تشكرون.(7)

5. ضمير لحومها ودماؤها به (بدن) برمى گردد، يعنى هرگز گوشت ها وخون هاى شتران قربانى به خدا نخواهد رسيد، آيه هشدارى است به همه مؤمنان كه خداوند به پيكر

ص: 237


1- . تفسير كشاف 3 ص 161.
2- . أضواء البيان 5 ص 262، أطيب البيان 9 ص 305، فتح القدير 3 ص 456.
3- . الميزان 14 ص 542
4- . مجمع البيان 7 ص 136، تفسير الميزان 14 ص 557، تفسير نور 8 ص 45، أطيب البيان 9 ص 302.
5- . نور الثقلين 3 ص 497، تفسير قمى 2 ص 84، فى ظلال القرآن 4 ص 2423.
6- . تفسير تبيان 7 ص 318، مجمع البيان 7 ص 137، جوامع الجامع 3 ص 49، تفسير الميزان 14 ص 557
7- . كشاف 3 ص 159

وظاهر عمل نمى نگرد بلكه به نيت وباطن عمل مى نگرد.

6. مظهر اوصاف حق شدن

اطعام دادن از جمله اوصاف خداوند است؛ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ (انعام، 14)، لذا شايسته است كه انسان مظهر اوصاف حق شود؛

الف. اطعام دادن اهل بيت؛ إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ . (دهر، 9)

ب. اطعام دادن مؤمنان به مستمند؛ وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ.

7. تقديم قانع بر معتر بدان لحاظ است كه معتر هيچگاه گرسنه نمى ماند چون بدون هيچ پروايى دست نياز بسوى مردم دراز كرده وحتى گاهى بيش از حد نياز مطالبه مى كند. ولى قانع بخاطر آبرومندى وخويشتندارى از كسى سؤال نمى كند ونياز خويش را اظهار نمى دارد ولذا انسان بايد در مرحله اول به اينگونه افراد برسد وآنان را تأمين نمايد.

8. مفسرين اختلاف نظر دارند در اينكه امر در فكلوا منها دلالت بر وجوب دارد يا استحباب ويا اباحه ؟ بعضى گفته اند امر در «كلوا» براى اباحه وامر در «اطعموا» براى وجوب است.(1) شيخ طبرسى مى گويد اين امر به معنى اذن وجواز است نه وجوب، زيرا مردم جاهليت خوردن گوشت قربانى را بر خود حرام مى دانستند.(2)الامر عقيب الحظر يدلّ على الاباحه امر پس از منع دلالت بر اباحه مى كند.

9. نكته ظريفى در اينجا هست وآن اينكه امر در كلوا منها بنا بر مشهور ظهور در استحباب دارد، يعنى بايسته وشايسته است حاجى مقدارى از قربانى بخورد وشايد اين امر بدان جهت باشد كه فقرا در اين رابطه احساس حقارت نكنند واز سوى ديگر بيانگر نوعى مساوات بين طبقات متمكن ومستمند جامعه باشد. در هر حال مشهور آن است كه قربانى بايد سه قسمت شود: يك قسمت آن اطعام به اهل وعيال، قسمت دوم به فقرا (قانع ومعتر) اعطا شود وقسمت سوم به دوستان ونزديكان اهدا گردد.(3)

10. همه ى مردم در برابر خداوند يكسانند، كُلَّ خَوَّانٍ وخيانت از هيچ كس بخشيده نيست.(4)

ص: 238


1- . تفسير تبيان 7 ص 319، فتح القدير 3 ص 454.
2- . مجمع البيان 7 ص 137، جوامع الجامع 3 ص 49.
3- . برهان 3 ص 92. مجمع البيان 4 ص 86.
4- . تفسير نور 8 ص 47.

11. نظير آيه 38 حج إِنَّ اللهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ آيه 11 محمد است: ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لاَ مَوْلَى لَهُمْ

آیه 39-41

اشاره

أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ (39) الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرًا وَ لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ (40) الَّذينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ (41)

ترجمه

به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند؛ وخدا بر يارى آنها تواناست. * همان ها كه از خانه وشهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اينكه مى گفتند: «پروردگار ما، خداى يكتاست!» واگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند، ديرها وصومعه ها ومعابد يهود ونصارا ومساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود، ويران مى گردد! وخداوند كسانى را كه يارى او كنند (واز آيينش دفاع نمايند) يارى مى كند؛ خداوند قوى وشكست ناپذير است. * همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مى دارند وزكات مى دهند وامر به معروف ونهى از منكر مى كنند وپايان همه كارها از آن خداست!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رخصت خداوند به مومنان مظلوم براى جهاد، ثمره دفاع نگه دارى معابد از شر بيگانگان، وظيفه مسئولين اسلامى در احياء فرائض دينى.

ب. در بعضى از روايات مى خوانيم هنگامى كه مسلمانان در مكه بودند مشركان پيوسته آنها را آزار مى دادند ومرتبا مسلمانان كتك خورده با سرهاى شكسته خدمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى رسيدند وشكايت مى كردند (وتقاضاى اذن جهاد داشتند) اما پيامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها مى فرمود: صبر كنيد،

ص: 239

هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اينكه هجرت شروع شد ومسلمين از مكه به مدينه آمدند، خداوند آيه فوق را كه متضمن اذن جهاد است نازل كرد واين نخستين آيه اى است كه در باره جهاد نازل شده.(1)

ج. گر چه در ميان مفسران در اينكه اين آيه آغاز دستور جهاد بوده باشد گفتگو است، بعضى آن را نخستين آيه جهاد مى دانند(2) در حالى كه بعضى ديگر آيه قاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ . (بقره، 190) را نخستين آيه مى دانند وبعضى ديگر إِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ . (توبه، 111) را نخستين مى شمرند.(3)

ولى لحن آيه، تناسب بيشترى براى اين موضوع دارد، چرا كه تعبير «اذن» صريحا در آن آمده ودر آن دو آيه ديگر نيامده است وبه عبارت ديگر تعبير اين آيه منحصر به فرد است.(4)

د. حرف «باء» در جمله بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا براى سببيت است(5) وهمين خود علت اذن را مى فهماند ومى رساند اگر مسلمانان را اجازه قتال داديم، به خاطر همين است كه به آنها ستم مى شد(6) واما اينكه چگونه ستم مى شد جمله الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ ... آن را تفسير مى كند واما اينكه فاعل اين اذن را - كه چه كسى اجازه داده - ذكر نكرد (ونفرمود: خدا اجازه داد)؟ به منظور تعظيم وبزرگداشت خدا بوده است.(7)

ه -. الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ ... اين آيه مظلوميت مؤمنين را بيان مى كند وآن اين است كه كفار بدون هيچ گونه حق ومجوزى ايشان را از ديار ووطنشان مكه بيرون كردند. آن هم نه اين طور كه دست ايشان را بگيرند واز خانه وشهرشان بيرون كنند، بلكه آن قدر شكنجه وآزار كردند وآن قدر براى آنان صحنه سازى نمودند، تا ناگزير شدند با پاى خود شهر وزندگى را رها نموده در ديار غربت منزل كنند واز اموال وهستى خود چشم پوشيده، با فقر وتنگدستى گرفتار شوند. عده اى به حبشه رفتند

ص: 240


1- . مجمع البيان 7 ص 138، تفسير نمونه 14 ص 113، تفسير صافي 3 ص 380، نور الثقلين 3 ص 501.
2- . تفسير تبيان 7 ص 321، مجمع البيان 7 ص 138، جوامع الجامع 3 ص 50، تفسير صافى 3 ص 380.
3- . الميزان جلد 14 صفحه 419، تفسير نمونه 14 ص 113
4- . تفسير الميزان 14 ص 568، تفسير نمونه 14 ص 113
5- . تفسير تبيان 7 ص 320، مجمع البيان 7 ص 138، جوامع الجامع 3 ص 50، تفسير صافى 3 ص 380، أضواء البيان 5 ص 263، تفسير كشاف 3 ص 161، فتح القدير 3 ص 456.
6- . مجمع البيان 7 ص 138.
7- . تفسير الميزان 14 ص 543.

وجمعى بعد از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مدينه. پس معناى «اخراج» در اينجا اين است كه آنها را مجبور به خروج كردند.(1)

و. جمله إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ استثناى منقطع است كه معناى «لكن» را مى دهد يعنى: وليكن به اين جهت اخراج شدند كه مى گفتند پروردگار ما الله است نه بت(2) واين تعبير اشاره مى كند به اينكه مشركين آن قدر نفهم ومنحرف از حق بودند كه اين كلمه حق را از مسلمانان جرم مى دانستند وهمان را مجوز اين دانستند كه آنها را از وطن مالوف خود بيرون كنند.(3)

ز. صوامع جمع «صومعه» به معنى مكانى است كه معمولاً در بيرون شهرها ودور از جمعيت براى تاركان دنيا وزهاد وعباد ساخته مى شد كه در فارسى به آن «دير» گويند.

ح. بيع جمع «بيعة» به معنى «معبد نصارا» است كه «كنيسه» يا «كليسا» نيز به آن گفته مى شود.

ط. صلوات، جمع «صلاة» به معنى «معبد يهود» است. و «مساجد» جمع «مسجد» معبد مسلمين است.(4)

ى. در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفه هاى جهاد اشاره شده است:

نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم وستمگر» كه حق مسلم طبيعى وفطرى وعقلى او است كه تن به ظلم ندهد، برخيزد وفرياد كند ودست به اسلحه برد، ظالم را بر سر جاى خود بنشاند ودست آلوده او را از حقوق خود كوتاه سازد.

ديگر جهاد در برابر طاغوت هايى است كه قصد محو نام خدا را از دلها وويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند.(5)

ك. وآخرين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چنين مى گويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند وزكات را ادا مى كنند وامر به معروف ونهى از منكر مى نمايند».(6)

ص: 241


1- . تفسير الميزان 14 ص 543.
2- . تفسير صافى 3 ص 381.
3- . تفسير الميزان 14 ص 543 و 544.
4- . تفسير تبيان 7 ص 321، مجمع البيان 7 ص 139، جوامع الجامع 3 ص 51، تفسير نمونه 14 ص 116.
5- . تفسير نمونه 14 ص 119.
6- . تفسير نمونه 14 ص 117.

در بعضى از روايات اسلامى آيه فوق به حضرت مهدى (علیه السلام) ويارانش، يا آل محمد (صلی الله علیه و آله) به طور عموم تفسير شده است(1)، چنان كه از حديثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ ... فرمود: اين آيه تا آخر از آن «آل محمد ومهدى وياران او» است.(2)

نكته ها

1. نظير آيه 40 حج وَلَوْلَا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ ، آيه 251 بقره است؛ وَلَوْلَا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ با اين تفاوت كه اين دو آيه در طول يكديگر است. يعنى اگر دشمن بخواهد در زمين فساد كند از راه منهدم ونابود ساختن مراكز مذهبى پيش مى رود.

2. ويران كردن معابد ومساجد، تنها به اين نيست كه با وسائل تخريب به جان آنها بيفتند وآنها را در هم بكوبند، بلكه ممكن است از طرق غير مستقيم وارد شوند وآن قدر سرگرمى هاى ناسالم فراهم سازند ويا تبليغات سوء كنند كه توده مردم را از معابد ومساجد، منحرف نمايند وبه اين ترتيب آنها را عملا به ويرانه اى تبديل كنند.(3)

3. آيه 40 هرچند كه در مقام تعليل، نسبت به تشريع قتال وجهاد قرار دارد وحاصلش اين است كه تشريع قتال به منظور حفظ مجتمع دينى از شر دشمنان دين است كه مى خواهند نور خدا را خاموش كنند، زيرا اگر جهاد نباشد همه معابد دينى ومشاعر الهى ويران گشته عبادات ومناسك از ميان مى رود وليكن در عين حال مراد از دفع خدا مردم را به دست يكديگر، اعم از مساله جهاد است، چون دفاع مردم از منافع حياتى خود وحفظ استقامت وضع زندگى، سنتى است فطرى كه (چه اين آيه بفرمايد وچه نفرمايد) در ميان مردم جريان دارد، هر چند كه اين سنت فطرى هم منتهى به خداى تعالى مى شود. اوست كه آدمى را به چنين روشى هدايت كرده، چون مى بينيم كه انسان را مانند ساير موجودات مجهز به جهاز وادوات دفاع نموده، تا به آسانى بتواند دشمن مزاحم را دفع كند ونيز او را مجهز به فكر كرده، تا با آن به فكر درست كردن

ص: 242


1- . مجمع البيان 7 ص 140.
2- . تفسير نمونه 14 ص 121، تفسير صافى 3 ص 382، نور الثقلين 3 ص 506.
3- . تفسير نمونه 14 ص 119.

وسايل دفع وسلاحهاى دفاعى بيفتد، تا از خودش وهر شانى از شؤون زندگى اش كه مايه حيات ويا تكميل حيات وتماميت سعادت او است دفاع كند.(1)

4. در آيه شريفه به اين نكته اشاره شده است كه قتال در اسلام از فروعات همان سنتى است فطرى، كه در بشر جارى است. چيزى كه هست وقتى همين قتال ودفاع را به خدا نسبت دهيم آن وقت دَفْعُ اللهِ مى شود ومى گوييم:

خداوند به خاطر حفظ دينش از خطر انقراض بعضى از مردم را به دست بعضى دفع مى كند.(2)

5. وَلَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ لامى كه بر سر جمله «لينصرن» در آمده لام قسم است وعلاوه بر اينكه سوگند ياد كرده، وعده خود را با نون تاكيد ثقيله تاكيد هم كرده است وآن وعده اين است كه هر كس او را با جهاد وقتال با دشمنان يارى كند، او ياريش مى كند وخداى تعالى به اين وعده خود در حق مسلمانان وفا كرد ودر جنگها وغزوات بر دشمنان پيروزيشان داد، البته اين تا وقتى بود كه مسلمانان دين خدا را يارى مى كردند.(3)

6. امداد ونصرت الهى، بعد از حركت وتلاش ماست. لَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ .(4)

7. الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ ... اين آيه توصيف ديگرى است از مؤمنين كه در اول آيات نامشان را برد(5)، البته اين توصيف مجموع است از جهت مجموعيت وبه عبارت ساده تر: توصيف نوع مؤمنين است وكار به فرد فرد آنان ندارد چون ممكن است فردى از آنان واجد اين اوصاف نباشد.(6)

8. اگر از ميان همه جهات عبادى، نماز واز ميان همه جهات مالى، زكات را نام برد، بدين جهت است كه اين دو در باب خود (عبادات) عمده هستند.(7)

9. جامعه اى تحت حمايت خداوند است كه اين چهار ارزش محورى را داشته باشد: نماز، زكات، امر به معروف ونهى از منكر. وَلَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ... الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ أَقامُوا الصَّلاةَ ....(8)

ص: 243


1- . تفسير الميزان 14 ص 545
2- . تفسير الميزان 14 ص 545
3- . همان ص 545 و 546
4- . تفسير نور 8 ص 50.
5- . مجمع البيان 7 ص 140.
6- . تفسير الميزان 14 ص 546
7- . تفسير الميزان 14 ص 546.
8- . تفسير نور 8 ص 52.

آیه 42-45

اشاره

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ (45)

ترجمه

اگر تو را تكذيب كنند، (امر تازه اى نيست؛) پيش از آنها قوم نوح وعاد وثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند. * وهمچنين قوم ابراهيم وقوم لوط؛ * واصحاب مدين (قوم شعيب)؛ ونيز موسى (از سوى فرعونيان) تكذيب شد؛ امّا من به كافران مهلت دادم، سپس آنها را مجازات كردم. ديدى چگونه (عمل آنها را) انكار نمودم (وچگونه به آنان پاسخ گفتم)؟! * چه بسيار شهرها وآبادى هايى كه آنها را نابود وهلاك كرديم در حالى كه (مردمش) ستمگر بودند، بگونه اى كه بر سقفهاى خود فروريخت! (نخست سقفها ويران گشت؛ وبعد ديوارها بر روى سقفها!) وچه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند؛ وچه بسيار قصرهاى محكم ومرتفع!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تسلى خاطر به پيامبر اكرم. مواخذه اقوام ستمگر. در فرو ريختن ديوار خانه ها بر سقف ها ومتروك شدن چاه ها وقصرهاى گچ كارى شده به جهت نابودى صاحبان آن.

ب. در آيات مورد بحث از يك سو دلدارى به پيامبر (صلی الله علیه و آله) ومؤمنان مى دهد واز سوى ديگر عاقبت شوم كافران را روشن مى سازد.(1)

نخست مى گويد: «اگر تو را تكذيب كنند غمگين مباش، چرا كه پيش از آنها قوم نوح وعاد وثمود، پيامبرانشان را تكذيب كردند» وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعادٌ وَثَمُودُ.

«و همچنين قوم ابراهيم وقوم لوط، اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند» وَقَوْمُ إِبْراهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ.

ص: 244


1- . تفسير تبيان 7 ص 323، مجمع البيان 7 ص 140، تفسير نمونه 14 ص 124، تفسير صافى 3 ص 382.

و نيز «مردم سرزمين مدين، به تكذيب شعيب برخاستند وموسى از سوى فرعون وفرعونيان تكذيب شد» وَأَصْحابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسى.(1)

همانگونه كه اين تكذيبها موجب سستى اين پيامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحيد نگشت، مسلما در روح تو نيز اثر نخواهد گذارد.

ج. پيامبر اصحاب مدين، حضرت شعيب است كه در آيه 58 اعراف معرفى شده است: وَ إِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

د. ولى اين كافران كور دل تصور نكنند براى هميشه مى توانند به اين برنامه هاى ننگين ادامه دهند: «من در گذشته به كافران مهلت دادم، تا بر آنها اتمام حجت شود، سپس آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ .

«ديدى چگونه من شديداً عملشان را انكار كردم وزشتى آن را نشان دادم» فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ، «نكير» به معنى «انكار» ودر اينجا اشاره به مجازات است.(2)

ه -. در آخرين آيه مورد بحث، چگونگى مجازات خدا بيان شده است، مى فرمايد: «چه بسيار شهرها وآبادى ها كه ما آنها را هلاك كرديم در حالى كه ظالم وستمگر بودند» فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَهِىَ ظالِمَةٌ .

«آنها بر سقفهاى خود فرو ريختند» فَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها.

«و چه بسيار چاههاى پر آبى كه صاحبانش نابود وآبهايش در زمين فرو رفته بود ومعطل وبى مصرف ماندند» وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ .

و چه بسيار قصرهاى پرشكوه وصاحبانش به ديار عدم شتافتند؛ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ.(3)

و. در رواياتى كه از طرق اهل بيت (علیه السلام) به ما رسيده جمله وبئر معطلة به علما ودانشمندانى كه در جامعه تنها مانده اند وكسى از علومشان بهره نمى گيرد تفسير شده است!.(4)

ص: 245


1- . تفسير نمونه 14 ص 124.
2- . تفسير نمونه 14 ص 124 و 125.
3- . همان ص 125.
4- . تفسير تبيان 7 ص 325، مجمع البيان 7 ص 141، تفسير صافى 3 ص 382، نور الثقلين 3 ص 506.

از امام موسى بن جعفر (علیه السلام) در تفسير جمله وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ مى خوانيم: الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ الْإِمَامُ الصَّامِتُ وَالْقَصْرُ الْمَشِيدُ الْإِمَامُ النَّاطِقُ : «چاه معطل كه از آن بهره نمى گيرند، امام خاموش وقصر محكم سر برافراشته امام ناطق است».(1)

نكته ها

1. نظير آيه 42 و 44 حج، آيه 25 و 26 فاطر؛ وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ * ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ وآيه 4 فاطر است؛ وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَإِلَى اللهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.

2. تكذيب دشمنان، نبايد مانع ادامه ى راه شود. وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ ....(2)

3. بعضى گفته اند: اگر نفرمود «قوم موسى»، بدين خاطر است كه قوم موسى بنى اسرائيل بود كه به وى ايمان آوردند وتكذيب كنندگان موسى فرعون وقوم او بودند.(3)

4. هلاكت ستمگران

نظير آيه 45 حج دو آيه ذيل است:

وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِىَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ (هود، 102)

وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (الإسراء، 17)

ص: 246


1- . اصول كافى ج 1 ص 427، تفسير صافى 3 ص 382، أطيب البيان 9 ص 312.
2- . تفسير نور 8 ص 53.
3- . تفسير تبيان 7 ص 323، مجمع البيان 7 ص 140، تفسير الميزان 14 ص 548.

آیه 46-48

اشاره

أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى اْلأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ (46) وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ (47) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَيَّ الْمَصيرُ (48)

ترجمه

آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دل هايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند؛ يا گوشهاى شنوايى كه با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دل هايى كه در سينه هاست كور مى شود. * آنان از تو تقاضاى شتاب در عذاب مى كنند؛ در حالى كه خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد كرد! ويك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سال هايى است كه شما مى شمريد! * وچه بسيار شهرها وآبادى هايى كه به آنها مهلت دادم، در حالى كه ستمگر بودند؛ (امّا از اين مهلت براى اصلاح خويش استفاده نكردند). سپس آنها را مجازات كردم؛ وبازگشت، تنها بسوى من است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عبرت نگرفتن تكذيب كنندگان از نابودى اقوام گذشته، عدم تعقل آنها با داشتن سرمايه براى انديشيدن. شتابگرى كفار نسبت به عذاب. مهلت دادن به آنان براى بازگشت از كفر وشرك ومؤاخذه ستمگران.

ب. در آيات گذشته، سخن از اقوام ظالم وستمگرى بود كه خداوند آنها را به كيفر اعمالشان رسانيد، در نخستين آيه مورد بحث به عنوان تاكيد روى اين مساله مى گويد: «آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند؟ يا گوشهاى شنوايى كه نداى حق را بشنوند؟»(1)

سپس براى اينكه حقيقت اين سخن آشكارتر گردد، قرآن مى گويد: چه بسيارند كسانى كه ظاهرا چشم بينا وگوش شنوا دارند اما در واقع كوران وكرانند، «چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دلهايى كه در سينه ها جاى دارد، بينايى را از دست مى دهد» فَإِنَّها لا تَعْمَى

ص: 247


1- . تفسير نمونه 14 ص 129.

الْأَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ.(1)

در روايتى از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مى خوانيم:

«شَرَّ الْعَمَى عَمَى الْقَلْبِ »: «بدترين نابينايى، نابينايى دل است».(2)

ج. دومين آيه مورد بحث، چهره ديگرى از جهالت وبيخبرى كوردلان بى ايمان را ترسيم مى كند، مى گويد: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى كنند ومى گويند اگر راست مى گويى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى گيرد»؟! وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ .

در پاسخ به آنها بگو زياد عجله نكنيد: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد كرد»! وَلَنْ يُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ .(3)

عجله كسى مى كند كه بترسد فرصت از دستش برود وامكاناتش پايان گيرد، اما خدايى كه از ازل تا ابد بر همه چيز قادر بوده وهست، عجله براى او مطرح نيست. براى او يك ساعت ويك روز ويك سال، فرق نمى كند: «چرا كه يك روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مى شمريد» وَإِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ .(4)

در آخرين آيه به كافران لجوج اينچنين هشدار مى دهد: «چه بسيار شهرها وآباديها كه به آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند اما ناگهان آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَهِىَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها.(5) آرى، «همه به سوى من باز مى گردند».

نكته

در اين آيه مردم را وادار مى كند به اينكه از سرگذشت اين شهرها كه هلاك وويران شدند عبرت گيرند. در زمين سير كنند كه سير در زمين چه بسا آدمى را وادار به تفكر كند كه چه شد كه اين امم نابود شدند ودر جستجوى دليل آن متوجه اين دليل شوند كه هلاكت آنان به خاطر شرك به خدا واعراض از آيات او بوده، آن وقت است كه صاحب قلبى مى شوند كه با آن تعقل مى كنند وهمان عقل وقلب ايشان را مانع از شرك وكفر شود.

ص: 248


1- . همان ص 130.
2- . من لا يحضره الفقيه 4 ص 403، بحار الأنوار 74 ص 117، همان.
3- . تفسير نمونه 14 ص 131.
4- . تفسير الميزان 14 ص 579، همان ص 132.
5- . تفسير نمونه 14 ص 133.

اين در صورتى است كه سير در زمين ايشان را به تعقل وتفكر وا بدارد واگر اين مقدار در ايشان اثر نگذارد حد اقل عبرت گيرى وادارشان مى كند كه به سخن مشفقى خيرخواه گوش دهند وهيچ مشفق وواعظى چون كتاب خدا وهيچ ناصحى چون فرستاده او نيست. با اين بيان روشن شد كه چرا در آيه مورد بحث هيچ متعرض «چشم» نشد، چون آيه در اين مقام است كه مردم را از نظر قوت عقل به دو قسم تقسيم كند يكى آنهايى كه خودشان مستقل در تعقلند وخودشان خير را از شر ونافع را از ضار تميز مى دهند ودوم آنهايى كه از راه پيروى پيشوايانى كه پيرويشان جايز است خير وشرشان را مشخص مى كنند واين دو قسم اعتبار كار قلب وگوش است وربطى به چشم ندارد.(1)

آیه 49-51

اشاره

قُلْ يا أَيُّهَا النّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذيرٌ مُبينٌ (49) فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ (50) وَ الَّذينَ سَعَوْا في آياتِنا مُعاجِزينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحيمِ (51)

ترجمه

بگو: «اى مردم! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم! * آنها كه ايمان آوردند واعمال صالح انجام دادند، آمرزش وروزى پر ارزشى براى آنهاست! * وآنها كه در (محو) آيات ما تلاش كردند وچنين مى پنداشتند كه مى توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پيامبر به عنوان هشدار دهنده آشكار. بهره مندى مومنان صالح ازآمرزش ورزق ارزشمند خداوند، قطعيت عذاب خداوند براى تلاش كنندگان در نابودى آيات الهى.

ب. بدون شك پيامبر (صلی الله علیه و آله) هم انذار كننده است وهم بشارت دهند، ولى تكيه كردن بر روى «انذار» در اينجا وعدم ذكر بشارت به خاطر تناسب با مخاطبين مورد بحث است كه آنها افراد بى ايمان ولجوجى بودند كه حتى مجازات الهى را به باد استهزاء مى گرفتند.

ص: 249


1- . تفسير الميزان 14 ص 549.

اما در دو آيه بعد چهره اى از مساله بشارت وچهره اى از انذار را ترسيم مى كند واز آنجا كه همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب وكيفرش پيشى دارد نخست از بشارت، سخن مى گويد: «كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند آمرزش خدا وروزى پر ارزشى در انتظار آنها است».

و در آيه بعد اضافه مى كند: «اما كسانى كه براى تخريب ومحو آيات الهى كوشش كردند وچنين مى پنداشتند كه مى توانند بر اراده حتمى پروردگار غالب شوند، آنها اصحاب دوزخند» وَالَّذِينَ سَعَوْا فِى آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ .

ج. جحيم از ماده «جحم» (بر وزن شرم) به معنى شدت برافروختگى آتش است وبه شدت غضب نيز گفته مى شود، بنابراين جحيم به معنى جايى است كه آتش شعله ور وبرافروخته اى دارد واشاره به دوزخ است.(1)

نكته ها

1. نظير آيه 50 حج فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ آيه 2-4 سوره انفال است كه 5 وصف را براى مومنان ذكر كرده است ودر پايان مى فرمايد: لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ .

2. نياز مردم به انذار، بيش از تبشير است. أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ.(2)

3. رزقى ارزش دارد كه با كرامت وتكريم باشد. رِزْقٌ كَرِيمٌ .(3)

ص: 250


1- . تفسير نمونه 14 ص 135-136
2- . تفسير نور 8 ص 56.
3- . همان ص 57.

آیه 52-54

اشاره

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ آياتِهِ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (52) لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمينَ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ (53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (54)

ترجمه

هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مى كرد (وطرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى ريخت)، شيطان القائاتى در آن مى كرد؛ امّا خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد؛ وخداوند عليم وحكيم است. * هدف اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى قرار دهد براى آنها كه در دلهايشان بيمارى است وآنها كه سنگدلند؛ وظالمان در عداوت شديد دور از حقّ قرار گرفته اند! * و (نيز) هدف اين بود كه آگاهان بدانند اين حقّى است از سوى پروردگارت ودر نتيجه به آن ايمان بياورند ودلهايشان در برابر آن خاضع گردد؛ وخداوند كسانى را كه ايمان آوردند، بسوى صراط مستقيم هدايت مى كند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: مخالفت شيطان با برنامه هاى پيامبران وخنثى شدن نقشه شوم شيطان. وپيروزى انبياءالهى. هدف از فرصت دادن به شيطان آزمايش انسانها وروشن حق براى دانشمندان وتواضع قلب مومنان.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تلاش مشركان براى محو آئين الهى واستهزاء وسخريه آنها نسبت به آن در ميان بود، در آيات مورد بحث هشدار مى دهد كه اين توطئه هاى مخالفان برنامه تازه اى نيست، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده وهست.

نخست چنين مى گويد: «ما هيچ رسول وپيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد وطرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى كشيد شيطان، القائاتى در آن طرح مى كرد» وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِىٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِى أُمْنِيَّتِهِ .

ص: 251

اما خداوند پيامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمى گذاشت «خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد» فَيَنْسَخُ اللهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللهُ آياتِهِ .

و اين كار براى خدا آسان است چرا كه «خداوند عليم وحكيم مى باشد» واز همه اين توطئه ها ونقشه هاى شوم با خبر است وطرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى داند وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ .(1)

ج. افسانه ساختگى غرانيق!

در بعضى از كتب اهل سنت روايات عجيبى در اينجا از ابن عباس نقل شده كه: پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در مكه مشغول خواندن سوره «النجم» بود، چون به آياتى كه نام بتهاى مشركان در آن بود رسيد أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان او جارى ساخت: تلك الغرانيق العلى وان شفاعتهن لترتجى! (اينها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند واز آنها اميد شفاعت است!).(2)

در اين هنگام مشركان خوشحال شدند وگفتند محمد (صلی الله علیه و آله) تا كنون نام خدايان مارا به نيكى نبرده بود، در اين هنگام پيامبر (صلی الله علیه و آله) سجده كرد وآنها هم سجده كردند، جبرئيل نازل شد وبه پيامبر (صلی الله علیه و آله) اخطار كرد كه اين دو جمله را من براى تو نياورده بودم، اين از القائات شيطان بود در اين موقع آيات مورد بحث وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِىٍّ ... نازل گرديد وبه پيامبر (صلی الله علیه و آله) ومؤمنان هشدار داد.(3)

ولى قرائن فراوان نشان مى دهد كه اين يك حديث مجعول وساختگى است كه براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن وكلمات پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به وسيله شيطان صفتان جعل شده است(4) زيرا:

اولاً - به گفته محققان، راويان اين حديث افراد ضعيف وغير موثقند وصدور آن از ابن عباس نيز به هيچ وجه معلوم نيست وبه گفته «محمد بن اسحاق» اين حديث از مجعولات زنادقه مى باشد واو كتابى در اين باره نگاشته است.(5)

ص: 252


1- . تفسير نمونه 14 ص 138.
2- . غرانيق جمع غرنوق يك نوع پرنده آبى سفيد يا سياه رنگ است وبه معانى ديگر نيز آمده (قاموس اللغه).
3- . تفسير تبيان 7 ص 329 و 330، مجمع البيان 7 ص 144، تفسير نمونه 14 ص 141 و 142.
4- . أطيب البيان 9 ص 319، أضواء البيان 5 ص 285.
5- . تفسير تبيان 7 ص 330، مجمع البيان 7 ص 145، تفسير كبير فخر رازى 23 ص 50، فى ظلال القرآن 4 ص 2431 و 2432، أضواء البيان 5 ص 286، فتح القدير 3 ص 462.

ثانياً - احاديث متعددى در مورد نزول سوره نجم وسپس سجده كردن پيامبر ومسلمانان در كتب مختلف نقل شده ودر هيچيك از اين احاديث سخنى از افسانه غرانيق نيست واين نشان مى دهد كه اين جمله بعدا به آن افزوده شده است.(1)

ثالثاً - آيات آغاز سوره نجم صريحا اين خرافات را ابطال مى كند آنجا كه مى گويد وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحى: «پيامبر از روى هواى نفس سخن نمى گويد آنچه مى گويد تنها وحى الهى است» اين آيه با افسانه فوق چگونه سازگار است ؟(2)

نكته ها

1. نظير آيه 51 حج آيه 5 سبا و 35 سبا است.

الف) وَالَّذِينَ سَعَوْا فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ

ب) وَالَّذِينَ سَعَوْا فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ

ج) وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ فِى الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ

2. شيطان در انبيا اثرى ندارد ولى در اهداف آنان وسوسه مى كند. «أُمْنِيتِهِ ».

3. نظير آيه 52 حج آيه 112 انعام است:

وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ

4. در تضادّ ميان حقّ وباطل، خداوند باطل را محو وحقّ را تثبيت مى كند.(3)

5. اهل علم نبايد سنگدل وبيمار دل باشند. زيرا در اين آيه أُوتُوا الْعِلْمَ در برابر فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ كه در آيه ى قبل آمده قرار گرفته است.(4)

6. علم از اوست أُوتُوا الْعِلْمَ ، حقّ از اوست الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ، هدايت هم از اوست. إِنَّ اللهَ لَهادِ الَّذِينَ .(5)

ص: 253


1- . تفسير كبير فخر رازى 23 ص 50، أضواء البيان 5 ص 287.
2- . تفسير نمونه 14 ص 142، فى ظلال القرآن 4 ص 2432، أضواء البيان 5 ص 286.
3- . تفسير نور 8 ص 58.
4- . همان ص 60، راهنما 11 ص 622.
5- . تفسير نور 8 ص 60.

آیه 55-59

اشاره

وَ لا يَزالُ الَّذينَ كَفَرُوا في مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتّى تَأْتِيَهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقيمٍ (55) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ في جَنّاتِ النَّعيمِ (56) وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ (57) وَ الَّذينَ هاجَرُوا في سَبيلِ اللّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ إِنَّ اللّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرّازِقينَ (58) لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللّهَ لَعَليمٌ حَليمٌ (59)

ترجمه

كافران همواره در باره قرآن در شكّ هستند، تا آنكه روز قيامت بطور ناگهانى فرارسد، يا عذاب روز عقيم [= روزى كه قادر بر جبران گذشته نيستند] به سراغشان آيد! * حكومت وفرمانروايى در آن روز از آن خداست؛ وميان آنها داورى مى كند: كسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، در باغهاى پرنعمت بهشتند؛ * وكسانى كه كافر شدند وآيات ما را تكذيب كردند، عذاب خواركننده اى براى آنهاست! * وكسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس كشته شدند يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، خداوند به آنها روزى نيكويى مى دهد؛ كه او بهترين روزى دهندگان است! * خداوند آنان را در محلى وارد مى كند كه از آن خشنود خواهند بود؛ وخداوند دانا وبردبار است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: استمرار شك كافران تا آمدن عذاب ناگهانى، اختصاص مالكيت قيامت براى خداوند. وسرنوشت بهشتيان ودوزخيان، بهره مندى مجاهدان مهاجر از نعمتهاى بهشت.

ب. در تعقيب آيات گذشته كه سخن از تلاش وكوشش مخالفان براى محو آيات الهى مى گفت در آيات مورد بحث، اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب سرسخت مى كند.

نخست مى گويد: «كافران همواره درباره قرآن وآئين توحيدى تو در شك هستند، (تاروز قيامت) ناگهان فرا رسد، يا عذاب روز عقيم روزى كه قادر بر جبران نيستند، به سراغشان بيايد».(1)

ص: 254


1- . تفسير نمونه 14 ص 147.

ج. مقصود از الَّذِينَ كَفَرُوا همه كفار نيستند، چون مى دانيم ومى بينيم كه بسيارى از كفار بعد از سالها كفر موفق به ايمان مى شوند، پس مى فهميم كه مراد از كفار نامبرده در آيه، همان عده اى از صناديد وسردمداران قريشند كه تا آخر عمر موفق به ايمان نشدند، هم چنان كه درآيه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (بقره، 6) نيز منظور اينگونه كفارند، كه در حقيقت ريشه فتنه هستند.(1)

د. واژه «مريه» كه به معنى شك وترديد است(2)، نشان مى دهد كه آنها هرگز يقين به خلاف قرآن واسلام نداشتند هر چند در الفاظشان چنين اظهار مى كردند بلكه حد اقل به مرحله شك تنزل كرده بودند، اما تعصبها به آنها اجازه مطالعه بيشتر ويافتن حقيقت را نمى داد.(3)

ه -. منظور از عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ مجازات روز قيامت است.(4) معناى «عقيم بودن روز» اين است كه طورى باشد كه ديگر فردايى از آن متولد نشود وآن، روز هلاكت ويا روز قيامت است ومراد در آيه به طورى كه سياق آيه سوم مى رساند روز قيامت مى باشد.(5)

و. سپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره كرده مى گويد: «حكومت وفرمانروايى در آن روز مخصوص خدا است» الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ .

چون مالك حقيقى او است، حاكم حقيقى هم او خواهد بود، لذا او در ميان همه انسانها اعم از مؤمن وكافر حكومت وداورى مى كند(6) وسرنوشت هريك از دو گروه را بيان مى كند.

نكته ها

1. چرا در يك آيه روز قيامت را يك بار به قيد ناگهانى بودن مقيد كرد وبارى ديگر به قيد نازا بودن، چون مى خواست دو چيز را بفهماند، يكى اينكه در آن روز هيچ چاره اى يافت نمى شود وديگر اينكه فردايى ندارد كه جبران ما فات را كنند.

اگر هجرت را مقيد به قيد فِى سَبِيلِ اللهِ كرد براى اين است كه اگر هجرت براى خدا

ص: 255


1- . تفسير الميزان 14 ص 556 و 557
2- . نور الثقلين 3 ص 517، تفسير قمى 2 ص 86، فى ظلال القرآن 4 ص 2436.
3- . تفسير نمونه 14 ص 147.
4- . همان ص 148، فتح القدير 3 ص 463.
5- . تفسير تبيان 7 ص 332، جوامع الجامع 3 ص 56، تفسير الميزان 14 ص 557.
6- . تفسير نمونه 14 ص 148.

نبوده باشد مثوبتى بر آن مترتب نمى شود، چون مثوبت متعلق به عمل صالح مى شود وعمل صالح وقتى عمل صالح مى شود كه با خلوص نيت باشد ودر راه خدا انجام شود نه در راه غير خدا، از قبيل به دست آوردن مال وجاه وامثال آنها از مقاصد دنيوى.(1)

2. نظير آيه 58 حج آيه 100 نساء است: وَ مَنْ يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ اللهِ يَجِدْ فِى الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً ...

3. اين آيات (58 تا 66 كه خواهد آمد) خصوصيتى دارند كه در هيچ جاى قرآن كريم اين خصوصيت نيست وآن اين است كه اين هشت آيه كه پشت سر هم قرار دارند هر يك با دو اسم از اسماى حسناى الهى ختم مى شوند مگر اسم جلاله كه آن نيامده است ودر نتيجه اگر ضمير «هو» را هم اسم بدانيم، شانزده اسم در اين هشت آيه آمده است: 1 - هو 2 - خير الرازقين 3 - عفو 4 - غفور 5 - سميع 6 - بصير 7 - على 8 - كبير 9 - لطيف 10 - خبير 11 - غنى 12 - حميد 13 - رؤوف 14 - رحيم 15 - عليم 16 - حليم ودر آيه نهم آمده كه او زنده مى كند ومى ميراند ونيز او حق است وملك آسمان وزمين از او است واين در معناى چهار اسم است: «محيى»، «مميت»، «حق» و «مالك» يا «ملك» كه با اين چهار اسم بيست اسم از اسماى خداى تعالى كه با لطيف ترين وبى سابقه ترين وجهى در اين 9 آيه به كار رفته است.(2)

4. برخورد مثبت مومنان نسبت به جهاد؛

براى رفتن به جهاد هجرت مى كنند؛ والّذين هاجروا فى سبيل اللّه ثمّ قتلوا أو ماتوا ليرزقنّهم اللّه رزقاً حسناً. (حج، 58)

و از اين كه توفيق حضور در صحنه را پيدا نكردند، ناراحت هستند؛ وأعينهم تفيض من الدّمع حزناً ألّا يجدوا ما ينفقون. (توبه، 92)

5. برخورد منافقان نسبت به جهاد؛

هنگام شنيدن مسائل جهاد، مجلس را ترك مى كنند؛ وإذا ما أنزلت سورة نظر بعضهم إلى بعض هل يريكم من أحد ثمّ انصرفوا. (توبه، 127)

رفتن به جنگ وجهاد را امر سنگينى مى دانند؛ يا أيّها الّذين ءامنوا مالكم إذا قيل لكم انفروا

ص: 256


1- . تفسير الميزان 14 ص 565-557
2- . تفسير الميزان 14 ص 564.

فى سبيل اللّه اثّاقلتم إلى الأرض أرضيتم بالحيوة الدّنيا. (توبه، 38)

از نرفتن به جنگ وجهاد خوشحال هستند؛ فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه. (توبه، 81)

از رفتن به جنگ وجهاد مى ترسند؛ فلمّا كتب عليهم القتال إذا فريق منهم يخشون النّاس كخشية اللّه. (نساء، 77)

تبليغ منفى نسبت به جهاد دارند؛ قالوا لاتنفروا فى الحرّ قل نار جهنّم أشدّ حرّاً لو كانوا يفقهون. (توبه، 81)

طاقت جنگ ندارند، فوراً مرخصى طلب مى كنند؛ إنّما يستأذنك الّذين لا يؤمنون باللّه واليوم الاخر وارتابت قلوبهم. (توبه، 45)

از جبهه وجنگ فرار مى كنند؛ قل لن ينفعكم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل. (احزاب، 16)

درباره ى جبهه رفته ها نيش مى زنند ومى گويند: رزمندگان اگر به جبهه نرفته بودند، به شهادت نمى رسيدند؛ لو كانوا عندنا ما ماتوا وما قتلوا. (آل عمران، 156)

منافقان براى فرار از جنگ بهانه هاى مختلفى مى آوردند. گاهى مى گفتند، ثروت وخانواده ما را سرگرم كرده واز جنگ باز داشته است؛ شغلتنا اموالنا واهلوها. (فتح، 11) قرآن پاسخ مى دهد: قل فمن يملك من الله شيئا ان اراد بكم ضرا او اراد بكم نفعا. گاهى مى گفتند، هوا گرم است؛ وقالوا لا تنفروا فى الحر. قرآن پاسخ مى دهد: قل نار جهنم اشد حراً لو كانوا يفقهون. (توبه، 81)

گاهى مى گفتند خانه هاى ما خالى است؛ ان بيوتنا عور. قرآن پاسخ مى دهد؛ وما هى بعور ان يريدون الا فرارا.

6. در اينكه اين مدخل را كه همان بهشت است توصيف كرده به اينكه «يرضونه، مايه خشنودى ايشان است»، «رضا» را هم مطلق آورده تا منتها درجه آنچه آدمى آرزويش مى كند مشمول آن شود، هم چنان كه فرموده: لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ . (فرقان، 16) واينكه ايشان را به مدخلى داخل مى كند كه مايه خشنوديشان باشد واز آن كراهتى نداشته باشند تلافى اخراج

ص: 257

مشركين است كه ايشان را از ديارشان اخراج كردند، اخراجى كه مايه كراهتشان شد.(1)

7. تحقق وعده هاى الهى قطعى است. لَيَرْزُقَنَّهُمُ (حرف لام وحرف نون).(2)

آیه 60-62

اشاره

ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60) ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللّهَ سَميعٌ بَصيرٌ (61) ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ (62)

ترجمه

(آرى،) مطلب چنين است! وهر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، سپس مورد تعدّى قرار گيرد، خدا او را يارى خواهد كرد؛ يقيناً خداوند بخشنده وآمرزنده است! * اين (وعده نصرت الهى) بخاطر آن است (كه او بر هر چيز قادر است؛ خداوندى) كه شب را در روز وروز را در شب داخل مى كند؛ وخداوند شنوا وبيناست! * اين بخاطر آن است كه خداوند حقّ است؛ وآنچه را غير از او مى خوانند باطل است؛ وخداوند بلند مقام وبزرگ است!

شأن نزول

در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكه با مسلمانان روبرو شدند در حالى كه فقط دو شب به پايان ماه محرم باقى مانده بود، مشركان به يكديگر گفتند ياران محمد (صلی الله علیه و آله) در ماه محرم دست به پيكار نمى زنند وجنگ را حرام مى دانند وبه همين دليل حمله را آغاز كردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كه در اين ماه حرام جنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند ومردانه جنگيدند وخداوند آنها را پيروز كرد (نخستين آيه فوق در اينجا نازل گشت).(3)

ص: 258


1- . تفسير الميزان 14 ص 565.
2- . تفسير نور 8 ص 62، فى ظلال القرآن 4 ص 2438.
3- . مجمع البيان 7 ص 148، تفسير نمونه 14 ص 152، نور الثقلين 3 ص 518.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عقوبت الهى نسبت به تبه كاران (قانون مقابله به مثل سنت الهى در آفرينش) قدرت الهى بر ايجاد شب وروز وآگاهى او از وضع ستمگران. پايدارى خداوند وبى ثبات بودن معبودان باطل.

ب. در آيات گذشته سخن از مهاجران فى سبيل الله بود ووعده هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است.

براى اينكه تصور نشود كه وعده الهى، مخصوص آخرت است در نخستين آيه مورد بحث سخن از پيروزى آنها - در سايه لطف الهى - در اين جهان مى گويد مى فرمايد: «مساله چنين است وهر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را يارى خواهد كرد» ذلِكَ وَمَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللهُ .

اشاره به اينكه دفاع در مقابل ظلم وستم، يك حق طبيعى است وهر كس مجاز است به آن اقدام كند.

ولى تعبير به «مثل» تاكيدى بر اين حقيقت است كه نبايد از حد تجاوز كند.(1)

در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند بخشنده وآمرزنده است» إِنَّ اللهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.(2)

و از آنجا كه وعده نصرت ويارى هنگامى دلگرم كننده ومؤثر است كه از شخص قادر وتوانايى بوده باشد، لذا در آيه بعد گوشه اى از قدرت بى پايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين بازگو مى كند: «اين بخاطر آن است كه خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل مى كند».(3)

آخرين آيه مورد بحث در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت، مى گويد: «اين به خاطر آن است كه خداوند حق است وآنچه را غير از او مى خوانند باطل است وخداوند بلند مقام وبزرگ است».(4)

ص: 259


1- . تفسير نمونه 14 ص 152، فتح القدير 3 ص 465.
2- . تفسير نمونه 14 ص 153.
3- . همان، تفسير تبيان 7 ص 335، أطيب البيان 9 ص 329، أضواء البيان 5 ص 293.
4- . تفسير نمونه 14 ص 154.

ج. وَأَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ، «علو» خداى تعالى به گونه اى است كه او علو دارد وهيچ چيز بر او علو ندارد وكبرش طورى است كه در برابر هيچ چيز كوچك نمى شود وذليل وخوار نمى گردد واين علو واين كبر از فروعات حق بودن يعنى ثابت وزوال ناپذير بودن او است.(1)

نكته ها

1. در ارزش وعظمت عفو همين بس كه خداوند خود را توصيف به عفو وبخشش كرد؛ إِنَّ اللهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ. (حج، 60) از اين رو به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) هم دستور عفو وبخشش داد؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ . (آل عمران، 159)

به مردم نيز دستور داد گناه ديگران را ببخشند وعفو كنند؛ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَ لاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ . (نور، 22)

2. نظير آيه 62 حج، آيه 30 لقمان است: ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيرُ.

ص: 260


1- . تفسير الميزان 14 ص 569.

آیه 63-66

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ اْلأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ (63) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ إِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ (64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي اْلأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى اْلأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (65) وَ هُوَ الَّذي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَكَفُورٌ (66)

ترجمه

آيا نديدى خداوند از آسمان، آبى فرستاد وزمين (بر اثر آن) سرسبز وخرّم مى گردد؟! وخداوند لطيف وآگاه است. * آنچه در آسمانها وآنچه در زمين است از آن اوست؛ وخداوند بى نياز وشايسته هر گونه ستايش است! * آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخّر شما كرد؛ و (نيز) كشتى هايى را كه به فرمان او بر صفحه اقيانوسها حركت مى كنند؛ وآسمان [= كرات وسنگهاى آسمانى] را نگه مى دارد، تا جز بفرمان او، بر زمين فرو نيفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحيم ومهربان است! * واو كسى است كه شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند، امّا اين انسان بسيار ناسپاس است.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قدرت خداوند بر خرّم ساختن زمين به وسيله باران، نشانه هاى او در مسخر ساختن مواهب در زمين وكشتى براى بشر، نگه دارى آسمان از سقوط بر زمين. قدرت خداوند بر احياء واماته مردم.

ب. در آيات گذشته، سخن از قدرت بى پايان خداوند وحقانيت او بود، در آيات مورد بحث نشانه هاى مختلفى از اين قدرت گسترده وحقانيت مطلقه را بيان مى كند.(1)

مراد از آسمان جهت بالا وموجودات بالا است پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند وبه زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى وصاعقه وامثال آن به زمين مى افتد.(2)

ص: 261


1- . تفسير نمونه 14 ص 157، أطيب البيان 9 ص 331، فتح القدير 3 ص 465.
2- . تفسير الميزان 14 ص 570.

نكته ها

1. تسخير اين امور براى انسان از اين نظر است كه خدا آنها را خدمتگزار انسان قرار داده ودر مسير منافع او مى باشند(1) واگر مى بينيم در ميان نعمتهاى زمينى، حركت كشتيها بر صحنه اقيانوسها بالخصوص ذكر شده به خاطر آن است كه اين كشتيها در گذشته وحال مهمترين وسيله ارتباطى وانتقال انسانها وكالاها از نقطه اى به نقطه ديگر بوده وهستند وهيچ وسيله نقليه اى تا كنون نتوانسته است جاى كشتيها را در اين زمينه بگيرد.

اهميت اين نعمت بزرگ الهى آشكارتر مى شود، چرا كه گاهى كار يك كشتى نفت كش غول پيكر را «ده هزار اتومبيل هم» نمى تواند انجام دهد! وانتقال نفت از طريق خطوط لوله نيز براى نقاط محدودى از دنيا امكان پذير است.(2)

2. برپايى نظام آفرينش ومصونيت آن از فروپاشى به حفظ دائمى خداوند نيازمند است. يُمْسِكُ .(3)

3. با اينكه مرگ وحيات وگذشته وحال وآينده انسان بدست خداوند است، ولى باز انسان سركشى وناسپاسى مى كند. أَحْياكُمْ ... إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ(4)

ص: 262


1- . تفسير صافى 3 ص 389.
2- . تفسير نمونه 14 ص 162.
3- . تفسير نور 8 ص 66، راهنما 11 ص 641.
4- . تفسير تبيان 7 ص 338، مجمع البيان 7 ص 150، تفسير نور 8 ص 66، أضواء البيان 5 ص 297.

آیه 67-70

اشاره

لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكًا هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي اْلأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدًى مُسْتَقيمٍ (67) وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68) اللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (69) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرٌ (70)

ترجمه

براى هر امّتى عبادتى قرار داديم، تا آن عبادت را (در پيشگاه خدا) انجام دهند؛ پس نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند! بسوى پروردگارت دعوت كن، كه بر هدايت مستقيم قرار دارى (وراه راست همين است كه تو مى پويى) * واگر آنان با تو به جدال برخيزند، بگو: «خدا از كارهايى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است! * وخداوند در روز قيامت، ميان شما در آنچه اختلاف مى كرديد، داورى مى كند!» * آيا نمى دانستى خداوند آنچه را در آسمان وزمين است مى داند؟! همه اينها در كتابى ثبت است (همان كتاب علم بى پايان پروردگار)؛ واين بر خداوند آسان است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قرار دادن عبادت براى هر امتى فراخور درك آنان، پرهيز از نزاع با پيامبر در آوردن عبادت خاص براى خداوند. تسلط پيامبر بر صراط مستقيم. برخورد قاطع با جدال كنندگان. داورى خداوند بين پيامبر ومخالفان او وآگاهى خداوند از اعمال آنان.

ب. از آنجا كه مشركان به طور خصوص ومخالفان اسلام به طور عموم، جر وبحثهايى با پيامبر (صلی الله علیه و آله) پيرامون مسائل واحكام تازه اسلام داشتند ونسخ ودگرگونى قسمتهايى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مى پنداشتند در حالى كه اين دگرگونى ها نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامه هاى تكامل اديان محسوب مى شد، لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: «براى هر امتى عبادتى قرار داديم تا خدا را با آن پرستش كنند» لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ .(1)

ص: 263


1- . تفسير نمونه 14 ص 164، فتح القدير 3 ص 467.

ج. كلمه «منسك» مصدر ميمى از «نسك» به معناى عبادت است، مؤيد اين مطلب جمله «هُمْ ناسِكُوهُ » است يعنى همان عبادت را انجام مى دادند واگر مصدر ميمى نبود واسم مكان مى بود - هم چنان كه بعضى احتمال داده اند -(1) آن وقت برگشت ضمير «هاء» به منسك معناى درستى نداشت.(2)

لذا به دنبال اين سخن اضافه مى كند: «بنا بر اين نبايد آنها در اين امر با تو به نزاع برخيزند» فَلا يُنازِعُنَّكَ فِى الْأَمْرِ.

و تو به سوى پروردگارت دعوت كن كه راه راست همين است كه تو مى پويى وَادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِيمٍ .

نكته

كسى كه مسئول ارشاد ديگران است بايد تسلّط بر راه حقّ ومستقيم داشته باشد. لَعَلى هُدىً مُسْتَقِيمٍ ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (يس، 3 و 4) (كلمه «عَلى» رمز تسلّط است).(3)

ص: 264


1- . مجمع البيان 7 ص 150
2- . تفسير الميزان 14 ص 574.
3- . تفسير نور 8 ص 67.

آیه 71-74

اشاره

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ (71) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ في وُجُوهِ الَّذينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النّارُ وَعَدَهَا اللّهُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (72) يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئًا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73) ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ (74)

ترجمه

آنها غير از خداوند، چيزهايى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است وچيزهايى را كه علم وآگاهى به آن ندارند! وبراى ستمگران، ياور وراهنمايى نيست! * وهنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مى شود، در چهره كافران آثار انكار مشاهده مى كنى، آنچنان كه نزديك است برخيزند وبا مشت به كسانى كه آيات ما را بر آنها ميخوانند حمله كنند! بگو: «آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟ همان آتش سوزنده [= دوزخ] كه خدا به كافران وعده داده؛ وبد سرانجامى است!» * اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند! وهرگاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى توانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلب كنندگان ناتوانند وهم آن مطلوبان (هم اين عابدان وهم آن معبودان)! * خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند؛ خداوند قوّى وشكست ناپذير است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: بى دليل بودن عبادت مشركان حمله ور شدن كفار به هنگام تلاوت آيات حق بر تلاوت كنندگان. وعده خدا به عذاب براى كفار مهاجم ومغرور، تمثيل براى عبادت غير خدا. عدم شناخت واقعى مشركان نسبت به خداوند متعال.

ب. در اين آيات - به تناسب بحثهايى كه قبلا پيرامون توحيد وشرك بود - باز سخن از مشركان وبرنامه هاى غلط آنها مى گويد:

ص: 265

و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك وبت پرستى اين است كه هيچگونه دليل عقلى ونقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى كند، در آيه نخست مى فرمايد: «آنها غير از خدا چيزهايى را مى پرستند كه هيچگونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است» وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً.

«آنها معبودهايى را مى پرستند كه علم ودانشى به حقانيت آنها ندارند» وَما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ .

در پايان آيه مى گويد: «براى ستمكاران ياور وراهنمايى نيست» وَما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ.

سپس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا وشدت لجاجت وتعصب آنها در يك جمله كوتاه اشاره كرده مى گويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما كه بهره گيرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است بر آنها خوانده مى شود، در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده مى كنى».(1)

ج. كلمه «منكر» مصدر ميمى به معناى انكار است ومراد از «شناختن انكار در روى كفار» شناختن اثر انكار وكراهت است.(2)

نه تنها بى اختيار آثار آن در چهره هاشان نمايان مى شود، بلكه بر اثر شدت تعصب ولجاج «نزديك است برخيزند وبا مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند»! يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا.(3)

د. «يسطون» از ماده «سطوت» به معنى بلند كردن دست وحمله كردن به طرف مقابل است(4) ودر اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى بلند شدن اسب، بر سر پاها وبلند كردن دستها است، سپس به معنى حمله كردن آمده است.(5)

و معناى آيه اين است كه: چون آيات مرا برايشان تلاوت كنى، در حالى كه آيات ما واضح الدلاله است در عين حال آثار انكار را در چهره هاى كفار مشاهده مى كنى، آن قدر كه گويى از شدت خشم نزديك است بر خوانندگان قرآن بشورند.(6)

ص: 266


1- . تفسير نمونه 14 ص 169.168
2- . مجمع البيان 7 ص 151، تفسير الميزان 14 ص 577.
3- . تفسير نمونه 14 ص 170.
4- . تفسير كشاف 3 ص 172.
5- . تفسير تبيان 7 ص 340، مجمع البيان 7 ص 151، تفسير الميزان 14 ص 577، تفسير صافي 3 ص 390.
6- . تفسير الميزان 14 ص 577.

قرآن در برابر اين بى منطقان به پيامبر (صلی الله علیه و آله) دستور مى دهد: «به آنها بگو: آيا مى خواهيد من شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟! بدتر از اين همان آتش سوزنده دوزخ است»! قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ.

ه -. در آيه بعد ترسيم جالب وگويايى از وضع بتها ومعبودهاى ساختگى وضعف وناتوانى آنها، بيان مى كند وبطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى سازد.(1)

در روايات مى خوانيم: بت پرستان قريش، بتهايى را كه در اطراف كعبه گرد آورى كرده بودند آنها را با مشك وعنبر وگاه با زعفران يا عسل مى آلودند واطراف آنها نداى

«لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك، الا شريك هو لك تملكه وما ملك» كه بيانگر شرك وبت پرستى آنها وتحريف لبيك موحدان بود سر در مى دادند واين موجودات پست وبى ارزش را شريك خدا مى پنداشتند، ولى مگسها مى آمدند وبر آنها مى نشستند وآن عسل وزعفران ومشك وعنبر را مى ربودند وآنها قدرت بر باز پس گرفتن آن نداشتند! قرآن مجيد همين صحنه را عنوان قرار داده وبراى بيان ضعف وناتوانى بتها وسستى منطق مشركان از آن بهره گيرى مى كند.(2)

و. قرآن بعد از بيان مثال زنده فوق، نتيجه گيرى مى كند كه «آنها خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند» ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ .(3)

قدر هر چيزى، اندازه تعيين مقدار آن است وبه طور كنايه در مقام ومنزلتى كه اشياء بر حسب اوصاف وخصوصيات دارند استعمال مى شود.(4)

«و قدر خدا حق قدر» اين است كه ملتزم شود به آنچه كه صفات علياى او اقتضاء دارد وبا او آن طور كه مستحق است معامله كند به اينكه او را رب خود بگيرد وبس وغير او را ربوبيت ندهد واو را به تنهايى بپرستد، به طورى كه هيچ سهمى از عبوديت به غير او ندهد.(5) ولى مشركين، خدا را اين چنين نشناختند چون اصلا او را نپرستيدند واو را رب خود نگرفتند

ص: 267


1- . تفسير نمونه 14 ص 171.170
2- . مجمع البيان 7 ص 152، تفسير نمونه 14 ص 172، تفسير صافي 3 ص 390، نور الثقلين 3 ص 519.
3- . تفسير نمونه 14 ص 173.
4- . تفسير الميزان 14 ص 578.
5- . تفسير تبيان 7 ص 342.

بلكه اصنام را ارباب گرفته وپرستيدند، با اينكه اقرار دارند كه بتها قادر به خلقت يك مگس نيستند وحتى ممكن است يك مگس آنها را ذليل كند واين نهايت درجه ضعف وذلت است وخداى سبحان قوى عزيزى است كه تمامى خلايق وتدبير همه عالم به او منتهى مى شود.(1)

و در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند قوى وعزيز است» إِنَّ اللهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ.

نكته ها

1. در مبارزه ميان كفر وايمان، لبه تيز حمله هاى كافران، روى مراكز وشخصيت هاى معنوى وفرهنگى متمركز است، آنان گاهى مراكز عبادت را هدف قرار مى دهند كه در آيه ى 40 همين سوره خوانديم: لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَبِيَعٌ وگاهى بدنبال حمله به مبلّغان ومروّجان دين يا مستمعين آنان هستند. يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ .

2. كسى كه برهان ندارد، به حمله ويورش تمسّك مى جويد. يَسْطُونَ (توسّل به زور نشانه ى عجز در منطق است)

3. نظير آيه 72 حج دو آيه ذيل است:

وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِى أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (لقمان، 7)

َيسْمَعُ آيَاتِ اللهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (الجاثية، 8)

4. كسى كه در برابر يك مگس عاجز است، لايق نيست پرستش شود. لايَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ .(2)

ص: 268


1- . تفسير الميزان 14 ص 578.
2- . تفسير نور 8 ص 70-72

آیه 75-78

اشاره

اللّهُ يَصْطَفي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ سَميعٌ بَصيرٌ (75) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ (76) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77) وَ جاهِدُوا فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ (78 )

ترجمه

خداوند از فرشتگان رسولانى برمى گزيند وهمچنين از مردم؛ خداوند شنوا وبيناست! * آنچه را در پيش روى آنها وپشت سر آنهاست مى داند؛ وهمه امور بسوى خدا بازمى گردد. * اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد وسجود بجا آوريد وپروردگارتان را عبادت كنيد وكار نيك انجام دهيد، شايد رستگار شويد! * ودر راه خدا جهاد كنيد وحقّ جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد ودر دين (اسلام) كار سنگين وسختى بر شما قرار ندارد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد؛ خداوند شما را در كتابهاى پيشين ودر اين كتاب آسمانى «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد وشما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا داريد وزكات را بدهيد وبه خدا تمسّك جوييد، كه او مولا وسرپرست شماست! چه مولاى خوب وچه ياور شايسته اى!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: انتخاب فرشتگان شايسته وپيامبران براى رسالت. علم فراگير خداوند نسبت به آنان، عبادت وكار خير عامل رستگارى،. لزوم جهاد واقعى در راه خدا. آئين ابراهيم (علیه السلام) دين همه مسلمانان. دشوار نبودن معارف دينى، خداوند بهترين سرپرست وياور مسلمانان.

ب. با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از توحيد وشرك ومعبودهاى پندارى مشركان در ميان بود وبا توجه به اينكه جمعى از مردم، فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت برگزيدند، قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: همه رسولان الهى،

ص: 269

بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مى گزيند وهمچنين از انسانها» اللهُ يَصْطَفِى مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ .(1)

اين آيه وآيه بعدش دو حقيقت را بيان مى كنند: يكى اينكه مساله قرار دادن رسولان براى بشر بر خدا واجب است، علاوه اينكه واجب است كه اين رسولان معصوم باشند.(2)

و در پايان آيه اضافه مى كند: «خداوند شنوا وبينا است» إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.

سپس اشاره به مسئوليت پيامبران در ابلاغ رسالت از يك سو ومراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده، مى گويد: «خداوند آنچه را در پيش روى آنها وپشت سر آنها است مى داند» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَما خَلْفَهُمْ .

هم از آينده آنها آگاه است وهم از گذشته وآنچه را پشت سر نهاده اند. «و همه كارها به خدا باز مى گردد وهمه در برابر او مسئولند» وَإِلَى اللهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.(3)

ج. اين آيه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد به بانگ بلند مى فهماند كه منظور از اينكه فرمود: «عالم به ما بين ايدى وما خلف ايشان است» دلالت بر اين نكته است كه خداى تعالى مراقب روش انبياى خويش است كه مبادا دچار اختلالى گردند نه فى نفسه دچار فراموشى يا تغيير ويا به وسيله كيدهاى شيطانى وتسويلات او دستخوش فساد شوند ونه ميان وحى ومردم اختلالى رخ دهد. همه اينها بدين جهت است كه حاملين وحى از رسولان در برابر چشم وعلم او هستند. مى داند آنچه پيش روى آنها است وآنچه خلف آنها است وآنان همه در گذر كمين گاه خدا قرار دارند.(4)

پس وحى از روزى كه از ساحت عظمت وكبريايى حق صادر مى شود در مأمنى محكم است تا روزى كه به مردم برسد ولازمه آن اين است كه پيغمبران نيز مانند ملائكه معصوم باشند، معصوم در گرفتن وحى ومعصوم در حفظ آن ومعصوم در ابلاغ آن به مردم.(5)

در دو آيه بعد كه آيات پايان سوره حج را تشكيل مى دهد، روى سخن را به افراد با ايمان

ص: 270


1- . تفسير نمونه 14 ص 179.
2- . أطيب البيان 9 ص 346.
3- . تفسير نمونه 14 ص 179.
4- . مجمع البيان 7 ص 153، تفسير الميزان 14 ص 580.
5- . تفسير الميزان 14 ص 581.

كرده ويك سلسله دستورات كلى وجامع را كه حافظ دين ودنيا وپيروزى آنها در تمام صحنه ها است بيان مى دارد وبا اين دستورات، «سوره حج» پايان مى گيرد.

نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ركوع كنيد وسجده بجا آوريد وپروردگارتان را عبادت كنيد وكار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد».

سپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد - به معنى وسيع كلمه - صادر مى كند ومى گويد: «در راه خدا جهاد كنيد وحق جهادش را ادا نمائيد» وَجاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ .(1)

د. كلمه «جهاد» به معناى بذل جهد وكوشش در دفع دشمن است وبيشتر بر مدافعه به جنگ اطلاق مى شود وليكن گاهى به طور مجاز توسعه داده مى شود به طورى كه شامل دفع هر چيزى كه ممكن است شرى به آدمى برساند مى شود. مانند شيطان كه آدمى را گمراه مى سازد ونفس اماره كه آن نيز آدمى را به بديها امر مى كند وامثال اينها. در نتيجه جهاد شامل مخالفت با شيطان در وسوسه هايش ومخالفت با نفس در خواسته هايش مى شود كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اين قسم جهاد را «جهاد اكبر» ناميد(2) وظاهرا مراد از جهاد در آيه مورد بحث معناى اعم از آن واز اين باشد وهمه را شامل شود،(3) مخصوصا وقتى مى بينيم كه آن را مقيد به قيد (در راه خدا) كرده به خوبى اين عموميت را مى فهميم. باز مؤيد اين احتمال آيه وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا است.(4)

مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» از اكثر مفسران چنين نقل مى كند كه منظور از «حق جهاد» خلوص نيت وانجام دادن اعمال براى خدا است.(5)

ه -. از آنجا كه اين تصور ممكن است پيدا شود، اينهمه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر ووسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است، در جمله هاى بعد تعبيرات گوناگونى دارد كه نشان مى دهد اينها دليل لطف الهى نسبت به شما است ونشانه عظمت ومقام شخصيت شما مؤمنان در پيشگاه او است.

ص: 271


1- . تفسير نمونه 14 ص 181.
2- . تفسير صافى 3 ص 391، تفسير كشاف 3 ص 174.
3- . مجمع البيان 7 ص 154، تفسير صافى 3 ص 391.
4- . تفسير الميزان 14 ص 582، أطيب البيان 9 ص 351.
5- . مجمع البيان 7 ص 154، فتح القدير 3 ص 470.

در نخستين تعبير مى فرمايد: «او شما را برگزيد» هُوَ اجْتَباكُمْ ، اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسئوليتها بر دوش شما گذارده نمى شد.

و در تعبير بعد مى فرمايد: «او كار سنگين وشاقى در دين بر شما نگذارده است» وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ .

در سومين تعبير مى گويد: از اين گذشته «اين همان آئين پدر شما ابراهيم است» مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ .

و. در اينكه: مرجع ضمير «هو» (او) چه كسى است در ميان مفسران گفتگو است بعضى گفته اند به «خدا» بر مى گردد، يعنى خدا هم در كتب پيشين وهم در قرآن شما را به اين نام افتخار آميز ناميده است، ولى بعضى ديگر آن را اشاره به «ابراهيم» مى دانند، چرا كه در آيه 128 سوره بقره مى خوانيم ابراهيم پس از پايان بناى كعبه از خداوند تقاضاهايى كرد، از جمله اين بود: رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ .(1)

ولى تفسير اول صحيح تر به نظر مى رسد زيرا با ذيل آيه سازگارتر است، كه مى گويد: «او شما را در كتب پيشين ودر اين كتاب (قرآن) مسلمان ناميد» واين تعبير درباره ابراهيم، تناسب ندارد بلكه مناسب خداوند است.(2)

ز. حقيقت معناى اجتباء اين است كه خدا، بنده خود را مخلص - به فتح لام - كند واو را مخصوص خود سازد به طورى كه غير خدا در او بهره اى نداشته باشد واين صفت صفت همه مسلمانان آن روز وتمامى افراد امت نيست وهم چنين كلمه اسلام واعتصام، معنايش آن طور نيست كه همه مسلمين را شامل شود وبه طور قطع، معناى حقيقى اين كلمات مورد نظر است.

و بنابراين، نسبت اجتباء واسلام وشهادت به همه امت دادن، مجاز وتوسع واز اين باب است كه در ميان امت افرادى كه داراى اين صفات باشند وجود دارد ودر قرآن از اين گونه تعابير مجازى بسيار است هم چنان كه همه بنى اسرائيل را پادشاه خوانده، فرموده: وَجَعَلَكُمْ مُلُوكاً (مائده، 20) وهمه ايشان را بر عالميان برترى داده است فرموده: وَفَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (جاثيه، 16).(3)

ص: 272


1- . نمونه 14 ص 183.182
2- . همان ص 183 و 184، تفسير تبيان 7 ص 344، أضواء البيان 5 ص 302 و 303، تفسير كشاف 3 ص 175.
3- . الميزان 14 ص 584.

ح. «شهيد» به معنى شاهد از ماده شهود به معنى آگاهى توأم با حضور است مفهوم اين سخن آن است كه شاهد بودن پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر همه مسلمانها به معنى آگاهى او از اعمال امت خويش است واين با روايات «عرض اعمال» وبعضى از آيات قرآن كه به آن اشاره مى كند كاملا سازگار مى باشد، چرا كه طبق اين روايات اعمال همه امت را در عرض هفته به حضور پيامبر (صلی الله علیه و آله) عرضه مى دارند وروح پاك او از همه اينها آگاه وبا خبر مى شود، بنا بر اين او شاهد وگواه اين امت است. اما شاهد وگواه بودن اين امت، طبق بعضى از روايات به معنى معصومين اين امت وامامان است كه آنها نيز گواهان بر اعمال مردمند.(1)

در حديثى از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) مى خوانيم: كه فرمود: نحن حجج الله فى خلقه ونحن شهداء الله واعلامه فى بريته.(2)

نكته ها

1. ابوذر از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل مى كند كه تعداد انبيا يكصد وبيست وچهار هزار نفرند كه سيصد وسيزده نفرشان رسول بودند(3),(4)

2. بيان دو ركن ركوع وسجود از ميان تمام اركان نماز به خاطر اهميت فوق العاده آنها در اين عبادت بزرگ است.(5)

3. حتّى با ركوع وسجود وتعبد وكار خير، رستگارى خود را قطعى ندانيد، زيرا آفت غرور وحبط عمل در كار است. لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ .(6)

4. اگر ابراهيم را پدر مسلمين خوانده بدين جهت است كه او اولين كسى است كه براى خدا اسلام آورد، هم چنان كه قرآن فرموده: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (بقره، 131) ونيز از آن جناب حكايت كرده كه گفت: فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى (ابراهيم، 36) كه از تركيب اين دو آيه به دست مى آيد: تمامى مسلمانان دنيا از هر جا كه

ص: 273


1- . صافى ج 3 ص 391 و 392، نمونه 14 ص 184.
2- . «كمال الدين» صدوق، طبق نقل تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 526
3- . تفسير برهان، ج 3، ص 104 وج 4، ص 452.
4- . تفسير نور 8 ص 73، أطيب البيان 9 ص 347.
5- . تفسير نمونه 14 ص 181، تفسير صافى 3 ص 391.
6- . تفسير نور 8 ص 74.

باشند فرزندان ابراهيم واز اويند.(1)

5. قرآن كريم در آيه 78 سوره حج دستور به جهاد مى دهد: وَ جَاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ ... در سوره صف آيه 10 و 11 موضوع جهاد را تجارت با خداوند مى داند

َيا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ . تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . در سوره توبه آيه 111 مشترى تجارت را خداوند وفروشنده را انسان از جان گذشته معرفى مى كند:

إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُمْ بِهِ وَذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ .

6. عدم سختى در دين

نظير آيه 78 حج: وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ...

آيه 185 و 286 بقره است:... يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ... لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا...

ص: 274


1- . تفسير الميزان 14 ص 582 و 583

سوره مؤمنون

اشاره

ص: 275

ص: 276

آیه 1-11

اشاره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1) الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2) وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ (4) وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5) إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ (6) فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (7) وَ الَّذينَ هُمْ ِلأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (8) وَ الَّذينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ (9) أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ (10) الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ (11)

ترجمه

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

مؤمنان رستگار شدند؛ * آنها كه در نمازشان خشوع دارند؛ * وآنها كه از لغو وبيهودگى روى گردانند؛ * وآنها كه زكات را انجام مى دهند؛ * وآنها كه دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مى كنند؛ * تنها آميزش جنسى با همسران وكنيزانشان دارند، كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى شوند؛ * وكسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند! * وآنها كه امانتها وعهد خود را رعايت مى كنند؛ * وآنها كه بر نمازهايشان مواظبت مى نمايند؛ * (آرى،) آنها وارثانند! * (وارثانى) كه بهشت برين را ارث مى برند وجاودانه در آن خواهند ماند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رستگارى قطعى مومنان. توصيف مومنان به هفت خصلت پسنديده. مومنان وارث بهشت فردوس وجاويد بودن آن.

ب. «ايمان» به معناى تصديق به چيزى والتزام به لوازم آن است، مثلا ايمان به خدا در قرآن به معناى تصديق به يگانگى او وپيغمبرانش وتصديق به روز جزا وبازگشت به سوى او وتصديق به هر حكمى است كه فرستادگان او آورده اند. البته تا اندازه اى با پيروى عملى، نه اينكه هيچ پيروى نداشته باشد ولذا در قرآن هرجا كه صفات نيك مؤمنين را مى شمارد ويا از پاداش جميل آنان سخن مى گويد به دنبال ايمان، عمل صالح را هم ذكر مى كند، مثلا مى فرمايد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً (نحل، 97) ويا مى فرمايد: الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ (رعد، 29) وآيات بسيار

ص: 277

زياد ديگر. پس صرف اعتقاد، ايمان نيست مگر آنكه به لوازم آن چيزى كه بدان معتقد شده ايم ملتزم شويم وآثار آن را بپذيريم، چون ايمان همان علم به هر چيزى است، اما علمى توأم با سكون واطمينان به آن واينچنين سكون واطمينان ممكن نيست كه منفك از التزام به لوازم باشد.(1)

ج. «خشوع» به معناى تاثير خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد، افرادى كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى كه تمام توجه آنان معطوف او گشته واز جاى ديگر قطع مى شود وظاهراً اين حالت حالتى است درونى كه با نوعى عنايت، به اعضاء وجوارح نيز نسبت داده مى شود، مانند كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: وَخَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ كه خشوع را به صوت نسبت داده.(2)

د. وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ كار «لغو» آن كارى است كه فايده نداشته باشد وبر حسب اختلاف امورى كه فايده عايد آنها مى شود مختلف مى گردد. چه بسا فعلى كه نسبت به امرى لغو ونسبت به امرى ديگر مفيد باشد. پس كارهاى لغو در نظر دين، آن اعمال مباح وحلالى است كه صاحبش در آخرت ويا در دنيا از آن سودى نبرد وسر انجام آن، منتهى به سود آخرت نگردد مانند خوردن وآشاميدن به انگيزه شهوت در غذا كه لغو است، چون غرض از خوردن ونوشيدن گرفتن نيرو براى اطاعت وعبادت خدا است. بنابراين اگر فعل هيچ سودى براى آخرت نداشته باشد وسود دنيايى اش هم سر انجام منتهى به آخرت نشود، چنين فعلى لغو است وبه نظرى دقيق تر، «لغو» عبارت است از غير واجب وغير مستحبّ .

اگر بعضى از مفسران لغو را به باطل تفسير كرده اند(3) وبعضى به معنى همه معاصى وبعضى به معنى دروغ وبعضى به معنى دشنام يا مقابله دشنام به دشنام وبعضى به معنى غنا ولهو ولعب.

و بالآخره بعضى به معنى شرك، تفسير كرده اند همه اينها مصداق هاى آن مفهوم جامع وكلى است.(4)

ص: 278


1- . تفسير الميزان 15 ص 4 و 5
2- . تفسير الميزان 15 ص 5 و 6
3- . تفسير نمونه 14 ص 195
4- . مجمع البيان ج 7 ص 158، تفسير نمونه 14 ص 196

ه -. از آنجا كه اين سوره در مكه نازل شده ودر آن هنگام حكم زكات معمولى نازل نگرديده بود، مفسران در تفسير اين آيه گفتگوهاى مختلفى دارند. آنچه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه زكات منحصرا به معنى زكات واجب نيست، بلكه زكات هاى مستحبّ در شرع اسلام فراوان است، آنچه در مدينه نازل شد زكات واجب بود ولى زكات مستحبّ قبلا نيز بوده است.

اما اينكه بعضى از مفسران مانند فخر رازى وآلوسى در روح المعانى وراغب در مفردات نقل كرده كه زكات در اينجا به معنى هرگونه كار نيك ويا تزكيه وپاكسازى روح وجان است بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا در قرآن مجيد هر جا نماز وزكات همراه با هم ذكر مى شود زكات به همان معنى انفاق مالى است واستفاده معنى ديگر نياز به قرينه روشنى دارد كه در اينجا نيست.(1)

و. در مفهوم وسيع امانت، امانت هاى خدا وپيامبران الهى وهمچنين امانت هاى مردم جمع است، نعمت هاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آئين حق، كتب آسمانى، دستورالعمل هاى پيشوايان راه حق وهمچنين اموال وفرزندان وپست ها ومقام ها، همه امانت هاى اويند كه مؤمنان در حفظ واداى حق آنها مى كوشند.(2)

همچنين دليل عموميت عهد وپيمان، تعبيراتى است كه در ساير آيات قرآن آمده از جمله و أَوْفُوا بِعَهْدِ اللهِ إِذا عاهَدْتُمْ : «به عهد خداوند وفا كنيد هنگامى كه عهد وپيمان بستيد» (نحل، 91).(3)

نكته ها

1. انتخاب فعل ماضى «افلح» در مورد رستگارى مؤمنان براى تاكيد هر چه بيشتر است، يعنى رستگارى آنها آن قدر مسلم است كه گويى قبلا تحقق يافته وذكر كلمه «قد» قبل از آن نيز تاكيد ديگرى براى موضوع است.

2. برترين وآخرين هدف تمام برنامه هاى اسلام، فلاح ورستگارى است. در بسيارى

ص: 279


1- . تفسير نمونه 14 ص 197.196
2- . مجمع البيان ج 7 ص 158، تفسير نمونه 14 ص 199
3- . تفسير نمونه 14 ص 200

از آيات قرآن از تقوا سخن گفته شده وهدف از احكام دين هم رسيدن به تقواست: لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره، 21) وآخرين هدف تقوا نيز فلاح است: وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (بقره، 189) جالب است كه مهم ترين وآخرين هدف دين اسلام در اوّلين شعار آن آمده است: قولوا لا اله الا الله تفلحوا به يگانگى خداوند ايمان آوريد ولااله الا الله بگوييد تا رستگار شويد.(1)

3. شرط شفاعت؛ لَّا يمْلِكُونَ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً.

در احاديث معصومين «عهد» به چهار امر تفسير شده است؛ 1. اقرار محتضر به هنگام مرگ، به وحدانيت خداوند وحقانيت دين. 2. ولايت اميرالمؤمنين. 3. ادخال سرور در قلب مؤمن. 4. محافظت بر نمازهاى پنج گانه.

قال الصادق (علیه السلام): «من دان بولايه اميرالمؤمنين والائمه من بعده فهو العهد عند الله».

قال النبى (صلی الله علیه و آله): «من أدخل على مؤمن سروراً فقد سرنى ومن سرّنى فقد اتخذ عند الله عهداً».

4. در اينجا قرآن اقامه صلاة (خواندن نماز) را نشانه مؤمنان نمى شمارد بلكه خشوع در نماز را از ويژگيهاى آنان مى شمرد، اشاره به اينكه نماز آنها الفاظ وحركاتى بى روح وفاقد معنى نيست، بلكه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار در آنها پيدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند وبه او مى پيوندند.(2)

در حديثى مى خوانيم كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كند فرمود:

أما أنّه لَو خَشَعَ قَلبُهُ لَخَشَعَت جَوارِحُهُ ! «اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد».

اشاره به اينكه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد.(3)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: مراد از خشوع در نماز، فرونهادن چشم است.(4)

5. زينت مادى ومعنوى در نماز؛

انسان در نماز لازم است دو نوع زينت داشته باشد:

ص: 280


1- . تفسير نور 8 ص 80
2- . تفسير نمونه 14 ص 194
3- . همان ص 195
4- . بحار الانوار 81 ص 264

الف - زينت ظاهرى؛ در روايت است كه امام سجاد (علیه السلام) به هنگام نماز زيباترين لباس خود را مى پوشيد؛

«لبس اجود ثيابه» وبعد اين آيه را تلاوت مى فرمود: خذوا زينتكم عند كلّ مسجد. (اعراف، 31)

ب - زينت معنوى؛ كه عبارت از حالت خشوع در نماز است. در حديث است كه امام (علیه السلام) مى فرمايد:

«الخشوع زينة الصلوة».(1)

و قرآن كريم در وصف مؤمنان مى فرمايد: آنان كسانى هستند كه در نماز خويش خشوع دارند؛ قد أفلح المؤمنون * الّذين هم فى صلوتهم خاشعون. (مومنون، 1 و 2)

6. دورى وپرهيز از لغو، مخصوص مسلمانان نيست، قرآن درباره ى خوبان اهل كتاب نيز مى فرمايد: وَإِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ ... (قصص، 52-55) اهل كتاب با ايمان، از لغو گريزانند.(2)

7. اعراض از لغو، نبايد با بدگويى وتندخويى همراه باشد، زيرا در آيه ى ديگر مى فرمايد: وَإِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (فرقان، 72).(3)

8. تعبير به محافظت «فروج» گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر وپى گير در اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است وتعبير به «همسران» شامل همسران دائم وموقت هر دو مى شود.(4)

9. در ارضاى غريزه ى جنسى، محدوديت لازم است ولى ممنوعيت خلاف فطرت است.

إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ .(5)

10. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در آخرين لحظه هاى عمر خود به حضرت على (علیه السلام) فرمود

: أدِّ الأمانةَ إلَى البَرِّ والفاجرِ فيما قَلَّ وجَلَّ ، حتّى فى الخَيطِ والمِخْيَطِ امانت را به صاحبش برگردان، چه نيكوكار باشد وچه گناهكار، ارزشمند باشد يا ناچيز، اگر چه مقدارى نخ باشد ويا پارچه ولباسى دوخته شده.(6)

ص: 281


1- . بحار الانوار 77 ص 133
2- . تفسير نور 8 ص 83
3- . همان.
4- . تفسير نمونه 14 ص 198
5- . تفسير نور 8 ص 84
6- . بحار الأنوار 74 ص 276

11. تعبير به «ارث بردن» ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤمنان بدون زحمت به آن مى رسند همانند ارث كه انسان زحمتى براى آن نكشيده است، درست است كه نائل شدن به مقامات عالى بهشت، بسيار تلاش وكوشش وپاكى وخودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظيم در مقابل اين اعمال ناچيز بقدرى زياد است كه گويى انسان بى زحمت به آن رسيده است.(1)

12. توجه به اين نكته نيز لازم است كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) چنين نقل شده:

«ما منكم من احد الا وله منزلان: منزل فى الجنة ومنزل فى النار، فان مات ودخل النار ورث اهل الجنة منزله»: «هر يك از شما بدون استثنا داراى دو منزل است: منزلى در بهشت ومنزلى در دوزخ، اگر دوزخى شود ووارد جهنم گردد اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند».(2)

13. تعبيراتى همچون «خاشعون» «معرضون» «راعون» و «يحافظون»... (به صورت اسم فاعل يا فعل مضارع) همه دليل بر آن است كه برنامه هاى مؤمنان راستين در اين اوصاف برجسته موقتى ومحدود نيست بلكه مستمر ودائمى است.(3)

14. قرآن كريم در سوره بقره آيه 238 دستور بر محافظت نماز مى دهد در سه آيه ديگر مى فرمايد مؤمنان ومصلين به اين دستور عمل مى كنند؛ الف. مؤمنان به آخرت؛ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ (انعام، 92)

ب. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ... وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ . ج. إِلَّا الْمُصَلِّينَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ .

15. برخى از اوصاف مومنان مانند رعايت عفت رعايت عهد وامانت ومحافظت بر نماز (درسوره معارج آيات 22 تا 34) براى نماز گزاران واقعى نيز بيان شده است. إِلَّا الْمُصَلِّينَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ .

16. راه خودسازى؛

ص: 282


1- . تفسير نمونه 14 ص 202
2- . بحار الأنوار ج 8 ص 91، مجمع البيان ج 7 ص 159، صافى 3 ص 395.
3- . تفسير نمونه 14 ص 203

قرآن كريم راه خودسازى وتحصيل سعادت را تزكيه نفس مى داند؛ قد أفلح من زكّاها. (شمس، 9)

حال در اينكه چه جور بايد تزكيه نفس كرد، راه هاى آن را به طور تفصيل در سوره مؤمنون بيان كرده است: 1. ايمان به خداوند 2. خشوع در نماز 3. پرداخت زكات 4. اعراض از كار لغو وبيهوده 5. رعايت امانت 6. عفت داشتن.

قد أفلح المؤمنون * الّذين هم فى صلاتهم خاشعون * والّذين هم عن اللّغو معرضون... (مومنون، 1-3)

آیه 12-16

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ (12) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (14) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ (16)

ترجمه

و ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم؛ * سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن [= رحم] قرار داديم؛ * سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته] وعلقه را بصورت مضغه [= چيزى شبيه گوشت جويده شده] ومضغه را بصورت استخوان هايى درآورديم؛ وبر استخوانها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازه اى داديم؛ پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است! * سپس شما بعد از آن مى ميريد؛ * سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: آفرينش انسان از عصاره گل. مراحل آفرينش انسان ها، ظهور بركت خداوند در آفرينش انسان، حتمى بودن مرگ وقطعى بودن زنده شدن انسان ها در قيامت.

ب. نخستين آيه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم وفرزندان او اشاره مى كند كه همه به

ص: 283

خاك باز مى گردند واز گل برخاسته اند، اما در دومين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر وماده وقرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد.(1)

و اين بحث شبيه تعبيرى است كه در آيات 7 و 8 سوره سجده آمده است: وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ «آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد ونسل او را از چكيده اى از آب بى ارزش».(2)

ج. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى قَرارٍ مَكِينٍ «نطفه» به معناى آبى اندك است كه بسيار اطلاق مى شود بر مطلق آب وكلمه «قرار» مصدر است كه از آن معناى قرارگاه اراده شده تا مبالغه را برساند ومنظور از «قرارگاه مكين» رحم زنان است كه نطفه در آن قرار مى گيرد وكلمه «مكين» صفت رحم است وتوصيف رحم به مكين يا از اين جهت است كه تمكن نگهدارى وحفظ نطفه را از فساد وهدر رفتن دارد ويا از اين باب است كه نطفه در آن، تمكن زيست دارد.(3)

د. ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ كلمه «انشاء» به طورى كه راغب مى گويد به معناى ايجاد چيزى وتربيت آن است، از همين جهت به جوان نورس مى گويند: «ناشئ»(4). در اين جمله سياق را از خلقت، به انشاء تغيير داده وفرموده: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ با اينكه ممكن بود بفرمايد: «ثم خلقناه...» واين به خاطر آن است كه دلالت كند بر اينكه آنچه به وجود آورديم حقيقت ديگرى است غير از آنچه در مراحل قبلى بود، مثلا، علقه هر چند از نظر اوصاف وخواص ورنگ با نطفه فرق دارد الا اينكه اوصافى كه نطفه داشت از دست داد واوصافى همجنس آن را به خود گرفت.

به خلاف اوصافى كه خدا در مرحله اخير به آن داده وآن را انسان كرده كه نه عين آن اوصاف در مراحل قبلى بودند ونه همجنس آن، مثلا در «انشاء» اخير، او را صاحب حيات وقدرت وعلم كرد. آرى، به او جوهره ذاتى داد (كه ما از آن تعبير مى كنيم به «من») كه نسخه آن در مراحل قبلى يعنى در نطفه وعلقه ومضغه وعظام پوشيده به لحم، نبود هم چنان كه در

ص: 284


1- . تفسير نمونه 14 ص 207
2- . تفسير الميزان 15 ص 25، همان
3- . همان.
4- . مفردات راغب، ماده «نشا».

آن مراحل، اوصاف علم وقدرت وحيات نبود، پس در مرحله اخير چيزى به وجود آمده كه كاملا مسبوق به عدم بود يعنى هيچ سابقه اى نداشت.(1)

ه -. فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ راغب مى گويد: اصل ماده «برك» - با فتح باء وسكون راء وكاف - به معناى سينه شتر است. وقتى مى گويند «برك البعير» معنايش اين است كه شتر، زانو به زمين زد واز همين معنا، معناى لزوم را اعتبار كرده اند ونيز مى گويد: آب انبار را هم از اين جهت «بركه» به كسر باء وسكون راء، مى گويند كه آب در آن توقف مى كند. بركت را هم كه به معناى خير الهى است از اين جهت كه نحوه ثبوتى دارد بركت گفته اند و «مبارك» به چيزى مى گويند كه خير الهى در آن باشد.(2)

و. تعبير به أَحْسَنُ الْخالِقِينَ (بهترين آفرينندگان) اين سؤال را به وجود مى آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟! بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده اند، در حالى كه نيازى به اين توجيهات نيست وكلمه خلق به معنى اندازه گيرى وصنعت درباره غير خداوند نيز صادق است، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است:

خداوند ماده وصورت اشياء را مى آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجاد كند تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلا از مصالح ساختمانى خانه اى بسازد، يا از آهن وفولاد، اتومبيل يا كارخانه اى اختراع كند.

از سويى ديگر خلقت وآفرينش خداوند، نامحدود است واو آفريدگار همه چيز است؛ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ (3)(سوره رعد آيه 16) در حالى كه انسان موجودات بسيار محدودى را مى تواند ابداع كند وگاه توأم با انواع ضعفها ونقصها است كه در جريان عمل بايد آنها را تكميل كند، اما خلق وابداع پروردگار خالى از هر گونه عيب ونقص است.

از سوى سوم در آنجا كه انسان توانايى بر اين امر پيدا مى كند، آن نيز به اذن وفرمان خدا است كه بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى جنبد چنان كه در باره حضرت

ص: 285


1- . تفسير الميزان 15 ص 25.
2- . همان ص 26، مجمع البيان ج 7 ص 161.
3- . تفسير الميزان 15 ص 25. مجمع البيان ج 7 ص 161.

مسيح (علیه السلام) در سوره مائده آيه 110 مى خوانيم: وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِى: «در آن هنگام كه تو از گل، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى كردى».(1)

نكته ها

1. با اين كه مادر انواع حركت ها را دارد، ولى رحم او براى فرزند، جايگاهى مطمئن است. قَرارٍ مَكِينٍ .(2)

2. كسوت ولباس مقاوم براى استخوان ها: اصولاً اينكه از عضلات تعبير به «كسوت» مى كند خود گوياى اين واقعيت است كه اگر اين كسوت وپوشش بر استخوان ها نبود بسيار اندام انسان زشت ونازيبا بود (درست همانند اسكلت هايى كه همه ما خود آن يا لااقل عكس آن را ديده ايم). از اين گذشته لباس حافظ بدن است، عضلات نيز حافظ استخوانها هستند كه اگر آنها نبودند، ضربه هايى كه بر بدن وارد مى شد استخوان ها را مرتبا صدمه مى زد يا مى شكست، همچنين كارى را كه لباس در حفاظت انسان از گرما وسرما مى كند گوشت ها در نگهدارى استخوان ها كه ستون اصلى بدن هستند انجام مى دهند.(3)

3. خودشناسى، مقدّمه ى خداشناسى است.

«نُطْفَةً ، عَلَقَةً ، مُضْغَةً فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ».

4. انتخاب بهترين ها؛

خداوند متعال داراى بهترين اوصاف وبرنامه هاست؛

آفرينش او بهترين آفرينش است؛ فتبارك الله أحسن الخالقين. (14 مؤمنون)

كتاب او بهترين كتاب است؛ اللّه نزّل أحسن الحديث. (23 زمر)

قصه هاى او بهترين قصه هاست؛ نحن نقص عليك أحسن القصص. (3 يوسف)

حكم او بهترين حكم است؛ ومن أحسن من الله حكماً. (50 مائده)

بهترين سرپرست وياور است؛ نعم المولى ونعم النصير. (40 انفال)

بهترين اجابت كننده است؛ فلنعم المجيبون. (75 صافات)

بهترين قادر وتقديركننده است؛ فقدرنا نعم القادرون. (23 مرسلات)

ص: 286


1- . تفسير نمونه 14 ص 209 و 210.
2- . تفسير نور 8 ص 87
3- . تفسير نمونه 14 ص 213

بهترين پاداش دهنده است؛ نعم أجر العاملين. (136 آل عمران)

با توجه به اينكه در احاديث است

تخلقوا باخلاق الله شايسته است مانيز كارهاى خويش را به بهترين وجه انجام دهيم از اين رو قرآن كريم دستوراتى در اين زمينه ميدهد ازجمله

بهترين برخورد با مال يتيم وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ (34 اسراء)

بهترين سخن گفتن با بندگان وَقُلْ لِعِبَادِى يَقُولُوا الَّتِى هِىَ أَحْسَنُ (53 اسراء)

بهترين برخورد با بديها ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ (96 مومنون)

بهترين بحث با مخالف ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ (125 نحل)

بهترين پاسخ به محبت ديگران وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا (86 نساء)

پيروى از بهترين سخن فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (17 و 18 زمر)

انجام بهترين عمل الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (2 ملك)

آیه 17-22

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلينَ (17) وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنّاهُ فِي اْلأَرْضِ وَ إِنّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18) فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فيها فَواكِهُ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (19) وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِْلآكِلينَ (20) وَ إِنَّ لَكُمْ فِي اْلأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمّا في بُطُونِها وَ لَكُمْ فيها مَنافِعُ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (21) وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (22)

ترجمه

ما بر بالاى سر شما هفت راه [= طبقات هفتگانه آسمان] قرار داديم؛ وما (هرگز) از خلق (خود) غافل نبوده ايم! * واز آسمان، آبى به اندازه معين نازل كرديم؛ وآن را در زمين (در جايگاه مخصوصى) ساكن نموديم؛ وما بر از بين بردن آن كاملاً قادريم! * سپس به وسيله آن باغ هايى از درختان نخل وانگور براى شما ايجاد كرديم؛ باغ هايى كه در آن ميوه هاى بسيار است؛ واز آن مى خوريد! * و (نيز) درختى را كه از طور سينا مى رويد [= درخت زيتون] واز آن روغن و «نان خورش» براى خورندگان فراهم مى گردد (آفريديم)! * وبراى شما

ص: 287

در چهارپايان عبرتى است؛ از آنچه در درون آنهاست [= از شير] شما را سيراب مى كنيم؛ وبراى شما در آنها منافع بسيارى است؛ واز گوشت آنها مى خوريد؛ * وبر آنها وبر كشتى ها سوار مى شويد!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: راه فرود وصعود فرشتگان، غافل نبودن خداوند از اعمال بشر. قدرت الهى در از بين بردن آب در دل زمين.. پديد آوردن باغ وبوستان به وسيله آب باران نشانه خدا در وجود چهارپايان استفاده هاى متنوع انسان از آب.

ب. قرآن پس از ذكر صفات مؤمنان به طرق تحصيل ايمان پرداخته ودر آيات گذشته از آيات انفسى ونشانه هاى عظمت پروردگار در وجود خود ما سخن گفت، اكنون به جهان برون وآيات آفاقى مى پردازد وعظمت آفرينش را در آسمان وزمين منعكس مى كند.(1)

ج. وَلَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ مراد از «طرائق هفتگانه» به قرينه كلمه «فوقكم» آسمان هاى هفتگانه است واگر آسمان ها را «طرائق» (جمع طريقه، يعنى راه هاى عبور ومرور) ناميده از اين باب است كه آسمان ها محل نازل شدن امر از ناحيه خدا به سوى زمين است، هم چنان كه فرموده: يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ (طلاق، 12) ونيز فرموده: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ (سجده، 5).(2)

و نيز راه هايى است كه اعمال ما در صعودش به سوى خداى سبحان وملائكه در هبوطشان وعروجشان طى مى كنند، هم چنان كه درباره عمل فرموده: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ (فاطر، 10) ودرباره ملائكه فرموده: وَما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ (مريم، 64)

با اين بيان روشن شد كه چطور ذيل آيه، يعنى جمله وَما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ مربوط ومتصل به صدر آن است، چون معنا چنين شد كه: شما از ما منقطع وبى ارتباط با ما نيستيد واز تحت مراقبت ما بيرون نمى باشيد، بلكه اين راههاى هفتگانه ميان ما وشما نصب شده تا فرستادگان ملكى ما دائما در نزول وصعود باشند وامر ما را به سوى

ص: 288


1- . تفسير نمونه 14 ص 215
2- . تفسير الميزان 15 ص 27.

شما واعمال شما را به سوى ما بياورند.(1)

د. معناى آيه 18 اين است كه: ما آبى به اندازه كه همان آب باران باشد از جهت بالا نازل مى كنيم ودر زمين ساكنش مى سازيم، يعنى در انبارهاى زير زمينى ذخيره اش مى كنيم وبه صورت چشمه سارها ونهرها وچاه ها، از كوه ها وزمينهاى هموار بيرونش مى دهيم، در حالى كه ما مى توانستيم آن را از بين ببريم، به طورى كه شما نفهميد.(2)

ه -. فَأَسْكَنَّاهُ فِى الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ مى دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته: طبقه نفوذ پذير وطبقه نفوذ ناپذير، اگر تمام قشر زمين نفوذ پذير بود آبهاى باران فورا در اعماق زمين فرو مى رفتند وبعد از يك باران ممتد وطولانى همه جا خشك مى شد وقطره اى آب پيدا نبود! واگر تمام قشر زمينى طبقه نفوذ ناپذير همچون گل رس بود، تمام آب هاى باران در سطح زمين مى ماندند، آلوده ومتعفن مى شدند وعرصه زمين را بر انسان تنگ مى كردند واين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مى شد. ولى خداوند بزرگ ومنان قشر بالا را نفوذ پذير وقشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آب ها در زمين فرو روند ودر منطقه نفوذ ناپذير مهار شوند وذخيره گردند وبعداً از طريق چشمه ها، چاه ها وقنات ها مورد استفاده واقع شوند، بى آنكه بگندند وتوليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند.(3)

و. جمله وَمِنْها تَأْكُلُونَ (از آن مى خوريد) ممكن است اشاره به اين باشد كه محصول اين باغ هاى پر بركت تنها ميوه هاى آنها نيست، بلكه خوردنى بخشى از آن است.

اين باغ ها (از جمله نخلستان ها) استفاده هاى فراوان ديگرى براى زندگى انسان دارد، از برگ هاى آنها، فرش وگاهى لباس درست مى كنند، از چوب هاى آنها خانه مى سازند، از ريشه ها وبرگ ها وميوه هاى بعضى از اين درختان مواد دارويى مى گيرند ونيز از بسيارى از آنها علوفه براى دام ها واز چوب آنها براى سوخت استفاده مى كنند.

فخر رازى در تفسير خود اين احتمال را نيز داده است كه منظور از مِنْها تَأْكُلُونَ اين است كه زندگى وروزى شما از اين باغها اداره مى شود، درست همانند اينكه در فارسى

ص: 289


1- . تفسير الميزان 15 ص 28.
2- . همان ص 29.
3- . تفسير نمونه 14 ص 217 و 218.

مى گوئيم: فلان كس از فلان كسب وكار نان مى خورد (يعنى گذران زندگى او از آن است).(1)

ز. در اينكه منظور از طور سيناء چيست، مفسران دو احتمال عمده داده اند:

نخست اينكه اشاره به همان «كوه طور» معروف است كه در صحراى سينا قرار دارد واگر مى بينيم كه قرآن در اينجا درخت زيتون را به عنوان درختى كه از كوه طور مى رويد توصيف كرده به خاطر آن است كه عربهاى حجاز هنگامى كه از بيابان هاى خشك اين منطقه مى گذشتند وبه شمال رو مى آوردند نخستين منطقه اى كه در آن به درختهاى پربار زيتون برخورد مى كردند، منطقه طور در جنوب صحراى سيناء بوده است، مشاهده نقشه جغرافيايى اين مطلب را به خوبى روشن مى كند.

احتمال ديگر اينكه طور سيناء جنبه توصيفى دارد وبه معنى «كوه پر بركت» يا «كوه پر درخت» يا «كوه زيبا» است (چون «طور» به معنى كوه و «سيناء» به معنى پر بركت وزيبا ومشجر است).(2)

ح. واژه «صبغ» در اصل به معنى رنگ است، ولى از آنجا كه انسان به هنگام خوردن غذا معمولا نان خود را با خورشى كه مى خورد رنگين مى كند به تمام انواع نان خورشها، «صبغ» گفته شده است، به هر حال كلمه صبغ، ممكن است اشاره به همان روغن زيتون باشد كه با نان مى خوردند ويا انواع نان خورشها كه از درختان ديگر استفاده مى كردند.(3)

ط. مراد از اينكه فرمود: «شما را از آنچه در بطون چهار پايان است سيراب مى كنيم» اين است كه شير آن حيوانات را به انسانها مى نوشاند ومراد از «منافع بسيار»، انتفاعى است كه بشر از پشم ومو وكرك وپوست وساير منافع آنها مى برد واز گوشت آنها مى خورد.(4)

ى. عَلَيْها وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ضمير در «عليها» به انعام بر مى گردد وحمل بر انعام شدن همان شترسوارى است كه در خشكى انجام مى شود ومقابل آن حمل در دريا است كه با «فلك» يعنى كشتى انجام مى شود وبنا بر اين، آيه شريفه همان مضمون آيه وَحَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ (اسراء، 70) را مى دهد.(5)

ص: 290


1- . همان ص 219
2- . مجمع البيان ج 7 ص 164-165، همان ص 220
3- . مجمع البيان ج 7 ص 164-165، تفسير نمونه ج 14 ص 220
4- . تفسير الميزان 15 ص 29.
5- . تفسير الميزان 15 ص 29.

نكته ها

1. وَما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ تكيه بر روى عنوان «خلق» در اينجا اشاره به اين است كه مساله آفرينش وخلقت به خودى خود دليل علم آفريدگار وتوجه او به آنها است، مگر مى شود «آفريننده» از «آفريده» خود غافل باشد؟!.(1)

2. فكر نكنيم نعمت ها هميشگى است. عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ .(2)

3. «بقدر» اشاره است به اينكه آنچه آب باران مى بارد، بر مقتضاى تدبير تام الهى است كه هر چيزى را اندازه گيرى مى كند، حتى يك قطره كم وبيش از آنچه تدبير اقتضا مى كند نمى بارد ونيز در آن اشاره است به آيه وَإِنْ مِنْ شَىْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (حجر، 21).(3)

4. درختان وگياهان، براى استفاده ى انسان ها آفريده شده اند. (كلمه «لَكُمْ » دو بار در آيه ى 19 به كار رفته است).

5. چهارپايان نيز براى انسان آفريده شده اند. (در آيه 21 دو بار كلمه «لَكُمْ » آمده است).

6. حتّى حيوانات را ساده ننگريم. «لَعِبْرَةً » استخراج آهن از خاك نياز به صدها كارشناس، متخصّص وابزار دارد، ولى خداوند شير را از دل علف بيرون مى كشد وبا همين قدرت در قيامت انسان ها را از دل خاك بيرون خواهد كشيد.(4)

7. نظير آيه 22 و 23 مومنون، آيه 59 و 60 سوره اعراف است؛ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ .. إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى ضَلَالٍ مُبِينٍ

كه در سوره مومنون نسبت برترى طلبى وجنون ودر سوره اعراف نسبت ضلالت وگمراهى به آن پيامبر دادند.

ص: 291


1- . تفسير نمونه 14 ص 217
2- . تفسير نور 8 ص 90
3- . تفسير الميزان 15 ص 28.
4- . تفسير نور 8 ص 90

آیه 23-25

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23) فَقالَ الْمََلأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ َلأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا اْلأَوَّلينَ (24) إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّى حينٍ (25)

ترجمه

و ما نوح را بسوى قومش فرستاديم؛ او به آنها گفت: «اى قوم من! خداوند يكتا را بپرستيد، كه جز او معبودى براى شما نيست! آيا (از پرستش بتها) پرهيز نمى كنيد؟! * جمعيت اشرافى (ومغرور) از قوم نوح كه كافر بودند گفتند: «اين مرد جز بشرى همچون شما نيست، كه مى خواهد بر شما برترى جويد! اگر خدا مى خواست (پيامبرى بفرستد) فرشتگانى نازل مى كرد؛ ما چنين چيزى را هرگز در نياكان خود نشنيده ايم! * او فقط مردى است كه به نوعى جنون مبتلاست! پس مدّتى درباره او صبر كنيد (تا مرگش فرا رسد، يا از اين بيمارى رهايى يابد!)».

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عبادت خداوند يگانه سرلوحه دعوت نوح (علیه السلام). تهمت برترى جويى به نوح از ناحيه كافران قوم او. ونيز تهمت جنون به آن حضرت وانتظار مرگ او.

ب. قرآن كريم از آيه 23 تا 50 رسالت انبياءالهى را از زمان نوح تا عيسى بن مريم نقل كرده، ولى نام يك يك آنان را نبرده، تنها نام نوح كه اولين دعوت كننده به توحيد است ونام موسى وعيسى (علیه السلام) را كه آخرين ايشانند برده ونام بقيه را مبهم گذاشته. چيزى كه هست خاطرنشان كرده كه دعوت انبيا متصل به هم بوده وپشت سر هم قرار داشته ونيز فرموده كه مردم جز به كفر اجابت نكردند وجز به انكار آيات خدا وكفران نعمت هاى او عكس العمل نشان ندادند.(1)

ص: 292


1- . تفسير الميزان 15 ص 35.

ج. آنها در سخنان خود سه نوع اتهام واهى وضد ونقيض براى نوح قائل شدند وهر يك را دليل بر نفى رسالت او گرفتند:

نخست اينكه اصولاً ادعاى رسالت از ناحيه بشر دروغ است! چنين چيزى سابقه نداشت اگر خدا مى خواست بايد فرشتگانى بفرستد.

ديگر اينكه او مرد سلطه جويى است واين ادعا را وسيله اى براى رسيدن به اين هدف قرار داده است.

سوم اينكه او عقل درستى ندارد وآنچه مى گويد: از اين رهگذر است!

و از آنجا كه پاسخ اين ايرادها واتهامات بى اساس وپريشان همه روشن بود ودر آيات ديگر قرآن نيز آمده، قرآن در اينجا سخنى در اين زمينه نمى گويد.

زيرا از يك سو مسلم است رهبر انسان بايد از جنس خود او باشد تا با نيازها ودردها ومسائل انسان آشنايى داشته باشد، بعلاوه هميشه پيامبران از جنس بشر بوده اند.

از سوى ديگر از زندگى پيامبران به خوبى روشن مى شود كه مساله برادرى وتواضع ونفى هر گونه سلطه جويى از بارزترين صفاتشان بوده وعقل وهوش ودرايتشان نيز حتى بر دشمنانشان آشكار بوده ودر لابلاى گفته هاشان به آن اعتراف مى كردند.(1)

نكته ها

1. خداوند در آيات قبل، از آفرينش انسان وآنچه در زمينه ى تأمين منافع مادّى اوست سخن گفت ودر اين آيات به تأمين غذاى فكرى وعقيدتى او مى پردازد.

2. روح پرستش در باطن انسان وجود دارد، انبيا مورد پرستش را بيان مى كنند؛ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ .

3. انسان متكبّر، براى خدا هم تكليف معين مى كند؛ لَوْ شاءَ اللهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً .

4. شنيدن تاريخ گذشتگان، مايه ى تسلّى آيندگان است. (اى پيامبر! به انبياى قبل نيز نسبت جنون مى دادند)؛ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ

5. غرور ولجاجت، سبب مى شود كه به عاقل ترين مردم نسبت جنون داده شود؛ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ .(2)

ص: 293


1- . نمونه 14 ص 226.
2- . تفسير نور 8 ص 93-91.

آیه 26-30

اشاره

قالَ رَبِّ انْصُرْني بِما كَذَّبُونِ (26) فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي نَجّانا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ (28) وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْني مُنْزَلاً مُبارَكًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينَ (29) إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ وَ إِنْ كُنّا لَمُبْتَلينَ (30)

ترجمه

(نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تكذيب هاى آنان يارى كن!» * ما به نوح وحى كرديم كه: «كشتى را در حضور ما ومطابق وحى ما بساز وهنگامى كه فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد وآب از تنور بجوشد (كه نشانه فرا رسيدن طوفان است)، از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتى سوار كن؛ وهمچنين خانواده ات را، مگر آنانى كه قبلاً وعده هلاكشان داده شده [= همسر وفرزند كافرت]؛ وديگر درباره ستمگران با من سخن مگو، كه آنان همگى هلاك خواهند شد. * وهنگامى كه تو وهمه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد، بگو: «ستايش براى خدايى است كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد!» * وبگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهى پربركت فرود آر وتو بهترين فرودآورندگانى!» * (آرى،) در اين ماجرا (براى صاحبان عقل وانديشه) آيات ونشانه هايى است؛ وما مسلّماً همگان را آزمايش مى كنيم!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: نوح (علیه السلام) ودرخواست از خداوند. ساختن كشتى زير نظر خداوند. جوشيدن آب از تنور نشانه عذاب. نهى خداوند از سخن گفتن نوح درباره ستمگران ولزوم حمد وستايش نسبت به نجات مومنان آزمايش خداوند از قوم نوح.

ب. هنگامى كه حضرت نوح از تلاش هاى خود در هدايت مردم مايوس شد وجز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنان كه در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ص: 294

«گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيب هايى كه كردند يارى كن» قالَ رَبِّ انْصُرْنِى بِماكَذَّبُونِ .

در اينجا فرمان پروردگار فرا رسيد ومقدمات نجات نوح وياران اندكش ونابودى مشركان لجوج فراهم شد.(1)

ج. فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَوَحْيِنا.... اين جمله متفرع است بر درخواست نصرت، (يعنى وچون درخواست نصرت كرد پس به او وحى كرديم) ومعناى كشتى ساختن در برابر ديدگان خدا اين است كه كشتى ساختنش تحت مراقبت ومحافظت خداى تعالى باشد ومعناى «كشتى ساختن به وحى خدا» اين است كه با تعليم او ودستورات غيبى كه به تدريج مى رسد باشد.

د. فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ مراد از «امر» به طورى كه گفته شده حكم قطعى است كه خدا بين او وقومش راند وآن غرق شدن قوم او بود وبه طورى كه از سياق برمى آيد «فوران تنور» كه خود محل آتش است علامت ونشانه آمدن عذاب بوده واين نشانه عجيبى بوده كه از تنورهاى آتش چون فواره، آب به طرف بالا فوران كند.(2)

ه -. وَلا تُخاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ در اين جمله نوح (علیه السلام) را نهى مى كند از سخن گفتن با خدا واين كنايه است از نهى شديد از وساطت وشفاعت، چون مخاطبه را معلق بر الذين ظلموا كرده ونهى را هم تعليل كرده به اينكه انهم مغرقون پس كانه فرموده: من تو را نهى مى كنم از اينكه با من درباره اين كفار حرفى بزنى، تا چه رسد به اينكه وساطت كنى، چون غضب من شامل آنان شده، شمولى كه هيچ چيز آن را دفع نمى كند.(3)

و. واژه «منزل» ممكن است «اسم مكان» باشد، يعنى بعد از پايان گرفتن طوفان كشتى ما را در سرزمينى فرود آور كه داراى بركات فراوانى باشد وما بتوانيم با آسودگى خاطر به زندگى خود ادامه دهيم.

و نيز ممكن است «مصدر ميمى» باشد، يعنى ما را به طرز شايسته اى فرود آر چرا كه بعد از پايان گرفتن طوفان به هنگام نشستن كشتى بر زمين، خطرات زيادى اين سرنشينان را تهديد

ص: 295


1- . تفسير نمونه 14 ص 229
2- . تفسير الميزان 15 ص 39.
3- . همان ص 40.

مى كرد، نبودن جاى مناسب براى زندگى، كمبود غذا، انواع بيماريها، نوح از خدا مى خواهد كه او را به نحوى سالم وشايسته بر زمين فرود آورد.(1)

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت على (علیه السلام) فرمودند: اى على هرگاه در منزلى فرود آمدى بگو:

«اللهم انزلنى منزلاً مباركاً وانت خير المنزلين»، كه خير آن منزل به تو مى رسد وشر آن از تو دفع مى شود.(2)

نكته ها

1. درخواست كمك از خداوند براى پيروزى ايمان بر كفر است، نه پيروزى فرد بر فرد. انْصُرْنِى بِما كَذَّبُونِ نفرمود: «انصرنى عليهم».(3)

2. در آيات فوق، تنها به مساله ساختن كشتى وسوار شدن نوح ويارانش بر آن اكتفاء شده واما اينكه سرانجام گنهكاران به كجا رسيد پيرامون آن سخنى به ميان نيامده چرا كه با وعده الهى إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ مسلم مى شود چنين سرنوشتى دامان آنها را گرفته، چرا كه وعده اش تخلف ناپذير است.(4)

3. تقاضاى نصرت الهى، با تلاش انسان منافاتى ندارد. اصْنَعِ الْفُلْكَ انبيا در كنار دعاهاى خود كار هم مى كردند.

4. حتّى همسر وفرزند پيامبر هم اگر نااهل باشند، مورد قهر الهى قرار مى گيرند. إِلَّامَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ .

5. گاهى، آبى كه مايه ى حيات است، مايه ى هلاك مى شود. مُغْرَقُونَ

6. دورى از ستمگران ونجات از سلطه ى آنان، يكى از نعمت هاى الهى است. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى نَجَّانا.

7. توصيف خداوند متناسب با درخواست؛

انبياى الهى وقتى درخواستى را از خداوند داشتند، وصفى از اوصاف الهى را كه متناسب

ص: 296


1- . مجمع البيان ج 7 ص 166، تفسير نمونه 14 ص 231
2- . صاف 3 ص 399.
3- . تفسير نور 8 ص 93
4- . تفسير نمونه 14 ص 232

با درخواست بود مطرح مى كردند، مثلًا:

حضرت عيسى (علیه السلام) كه درخواست غذا ومائده مى كند چنين مى گويد: اللّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونَ لَنَا عِيداً لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَهً مِنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ .

حضرت نوح (علیه السلام) براى پياده شدن در جايگاه مناسب اين گونه دعا مى كند: وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِى مُنزَلًا مُّبَارَكاً وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ .

حضرت زكريا وقتى از خداوند فرزند طلب مى كند مى گويد: رَبِّ لَا تَذَرْنِى فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ .

8. ابتدا خداوند را بر نعمت هاى گذشته شكر كنيم، سپس از او نعمت جديدى بخواهيم؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى... رَبِّ أَنْزِلْنِى.(1)

9. نظير آيه 27 مومنون، آيه 37 و 40 سوره هود است؛ وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ .

10. آزمايش خداوند

نظير آيه 30 مؤمنون إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَاتٍ وَإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ آيات ذيل است:

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (الأنبياء، 35)

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (البقرة، 155)

ص: 297


1- . تفسير نور 8 ص 96.94

آیه 31-41

اشاره

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرينَ (31) فَأَرْسَلْنا فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32) وَ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اْلآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمّا تَشْرَبُونَ (33) وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ (34) أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُرابًا وَ عِظامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (35) هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36) إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ (37) إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبًا وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنينَ (38) قالَ رَبِّ انْصُرْني بِما كَذَّبُونِ (39) قالَ عَمّا قَليلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمينَ (40) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظّالِمينَ (41)

ترجمه

سپس جمعيت ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم. * ودر ميان آنان رسولى از خودشان فرستاديم كه: «خدا را بپرستيد؛ جز او معبودى براى شما نيست؛ آيا (با اين همه، از شرك وبت پرستى) پرهيز نمى كنيد؟!» * ولى اشرافيان (خودخواه) از قوم او كه كافر بودند وديدار آخرت را تكذيب مى كردند ودر زندگى دنيا به آنان ناز ونعمت داده بوديم، گفتند: «اين بشرى است مثل شما؛ از آنچه مى خوريد مى خورد؛ واز آنچه مى نوشيد مى نوشد! (پس چگونه مى تواند پيامبر باشد؟!) * واگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد، مسلّماً زيانكاريد. * آيا او به شما وعده مى دهد هنگامى كه مرديد وخاك واستخوان هايى (پوسيده) شديد، بار ديگر (از قبرها) بيرون آورده مى شويد؟! * هيهات، هيهات از اين وعده هايى كه به شما داده مى شود! * مسلّماً غير از اين زندگى دنياى ما، چيزى در كار نيست؛ پيوسته گروهى از ما مى ميريم ونسل ديگرى جاى ما را مى گيرد؛ وما هرگز برانگيخته نخواهيم شد! * اوفقط مردى دروغگوست كه بر خدا افترا بسته؛ وما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد!» * (پيامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تكذيب هاى آنان يارى كن!» * (خداوند) فرمود: «بزودى از كار خود پشيمان خواهند شد! (امّا زمانى كه ديگر سودى به حالشان ندارد).» * سرانجام صيحه آسمانى آنها را به حق فرو گرفت؛ وما آنها را همچون خاشاكى بر سيلاب قرار داديم؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)!

ص: 298

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پديدآوردن قوم ثمود بعد از هلاكت قوم نوح. فرستادن پيامبرى از قوم خودشان براى دعوت به عبادت خدا تكذيب قوم ثمود نسبت به آخرت.. برحذر داشتن مردم از پيروى حضرت صالح (علیه السلام) واستبعاد از زنده شدن در قيامت. تهمت افتراء به آن حضرت. تقاضاى نصرت ونجات صالح واجابت دعاى او.

ب. در اينكه اين قوم كداميك از اقوام بودند؟ وپيامبرشان چه نام داشت ؟ مفسران با بررسى آيات مشابه آن در قرآن دو احتمال داده اند؛

نخست اينكه منظور «قوم ثمود است» كه در سرزمينى در شمال حجاز زندگى مى كردند وپيامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيدند وراه طغيان پيش گرفتند، سرانجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقه اى مرگبار) از ميان رفتند. شاهد اين تفسير مجازات «صيحه» است كه در پايان آيات مورد بحث براى آنها ذكر شده ودر سوره هود آيه 67 نيز صريحاً درباره «قوم صالح» آمده است.(1)

ديگر اينكه منظور «قوم عاد» است كه پيامبرشان «هود» بود ودر بعضى از آيات قرآن سرگذشت آنها بلافاصله بعد از سرگذشت نوح آمده واين خود قرينه اى بر اين تفسير است.

اما با توجه به اينكه مجازات اين قوم طبق آيات 6 و 7 سوره «الحاقه» تندباد شديدى بود كه هفت شب وهشت روز آنها را در هم مى كوبيد روشن مى شود تفسير اول صحيح تر است.(2)

ج. از استدلالى كه كردند كه او مانند ساير مردم است چون مثل انسان مى خورد ومى نوشد، معلوم مى شود كه براى انسان غير از خوردن ونوشيدن كه خاصيت حيوانيت است كمال وفضيلت ديگرى سراغ نداشته اند وغير از خوردن ونوشيدن كه كمال وفضيلت حيوانات است سعادتى نمى ديدند، تنها خوشبختى بشر را در اين مى دانسته اند كه چون حيوانات در چريدن ولذت بردن آزاد باشد، هم چنان كه قرآن كريم در وصف اين گونه مردم فرموده: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ . (اعراف، 179)

ص: 299


1- . تفسير الميزان 15 ص 44، تفسير نمونه 14 ص 236 و 237
2- . مجمع البيان ج 7 ص 170، تفسير نمونه 14 ص 236 و 237

بار ديگر گفتند: وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ پيروى او با اينكه بشرى مانند شما است وهيچ فضيلتى بر شما ندارد مايه خسران زندگى شما است، چون جز حيات دنيا حيات ديگرى نيست واگر بخواهيد از كسى اطاعت كنيد كه بر شما فضيلتى ندارد حريتتان از دست مى رود واين مساوى با خسران شما است.(1)

د. اين كوردلان توجه به اين نكته نداشتند كه خودشان انتظار داشتند مردم در اين وسوسه هاى شيطانى از آنان پيروى كنند اما با اين حال پيروى از كسى را كه از كانون وحى كمك مى گيرد وقلبش به نور علم پروردگار روشن است عيب مى شمردند ومخالف آزادى وحريت انسان!(2)

بار سوم گفتند: أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُراباً وَعِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ يعنى او شما را وعده مى دهد كه بعد از آنكه مرديد وخاك واستخوان شديد مجددا از خاك بيرون مى شويد، يعنى براى حساب وجزا مبعوث مى شويد. هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ كلمه «هيهات» در مورد استبعاد به كار مى رود وتكرار آن مبالغه را مى رساند، يعنى به هيچ وجه اين وعده اى كه مى دهد شدنى نيست.

بار چهارم گفتند: إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللهِ كَذِباً وَما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ومقصودشان از اين جمله تكذيب آن حضرت در دعوى رسالت بود.(3)

ه -. «باء» در كلمه «بالحق» براى مصاحبت ومعيت است واين جار ومجرور متعلق است به جمله «فاخذتهم» يعنى: صيحه ايشان را گرفت در حالى كه مصاحب با حق بود وممكن هم هست براى سببيت باشد وكلمه «حق» وصفى باشد كه در جاى موصوف خود نشسته است وموصوف آن حذف شده وتقدير آن

«فاخذتهم الصيحة بسبب الأمر الحق» ويا

«قضاء الحق» باشد. يعنى: صيحه ايشان را گرفت به سبب امر حق ويا قضاء حق. هم چنان كه در جاى ديگر فرموده: فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللهِ قُضِىَ بِالْحَقِّ (مؤمن، 78).(4)

و. غثاء در اصل به معنى گياهان خشكيده اى است كه به صورت بسيار در هم ريخته بر

ص: 300


1- . تفسير الميزان 15 ص 42.
2- . تفسير نمونه 14 ص 238
3- . تفسير الميزان 15 ص 43.42
4- . تفسير الميزان 15 ص 44.

روى سيلاب قرار دارد، همچنين به كفهايى كه روى ديگ در حال جوشيدن پيدا مى شود نيز غثاء مى گويند. تشبيه اجساد بى جان آنها به «غثاء» اشاره به نهايت ضعف وناتوانى ودر هم شكستگى وبى ارزش بودن آنها است، چرا كه خاشاك روى سيلاب از هر چيز بى ارزش تر وسبك تر است نه از خود اراده اى دارد ونه بعد از گذشتن وفرو نشستن سيلاب اثرى از آن باقى مى ماند.(1)

نكته ها

1. در آيات فوق رابطه اى ميان «اتراف» (زندگى اشرافى وپرناز ونعمت) و «كفر وتكذيب لقاى پروردگار» ديده مى شود وبه راستى چنين است، چرا كه صاحبان اين گونه زندگانى معمولا تمايل به آزادى بى قيد وشرط براى هر گونه كامجويى وبهره گيرى از لذائذ حيوانى دارند وپر واضح است كه قبول مراقبت الهى وهمچنين دادگاه بزرگ رستاخيز مانع مهمى در اين راه است، لذا اين گونه افراد راه انكار مبدء ومعاد را پيش مى گيرند.(2)

2. اشراف ازمسائل معنوى وعلمى غافلند، يَأْكُلُ يَشْرَبُ . (اميرالمؤمنين (علیه السلام) مى فرمايد: حسادت آنان سبب گفتن اين كلمات شد.)(3)

3. شعارهاى كفّار: پيامبر يك انسان معمولى است. «بَشَراً»، بر ديگران امتيازى ندارد. «مِثْلَكُمْ »، پيروى از پيامبران خسارت است. «لَخاسِرُونَ »، قيامت وزندگى دوباره دور است. «هَيْهاتَ هَيْهاتَ » (چون انبيا مكرّر وهميشه وعده ى قيامت مى دادند، «تُوعَدُونَ » مخالفان هم كلمه «هَيْهاتَ » را تكرار كردند).(4)

4. نظير آيه 35 مؤمنون أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ آيه 47 و 50 واقعه است: با اين تفاوت كه در سوره واقعه پاسخ ان هم بيان شده است:

وَكَانُوا يَقُولُونَ أَ إِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ... لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ

ص: 301


1- . مجمع البيان ج 7 ص 171، تفسير نمونه 14 ص 242
2- . تفسير نمونه 14 ص 240
3- . بحار الانوار 32 ص 97.
4- . تفسير نور 8 ص 99-97

5. آيه 37 مومنون إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ، نظير آيه 29 انعام است؛ وَقَالُوا إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ با اين تفاوت كه در سوره مومنون عذاب دنيوى آنها را بيان مى كند. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ودر سوره انعام عذاب اخروى آنها را بيان مى كند؛ فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون.

آیه 42-44

اشاره

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرينَ (42) ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (43) ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (44)

ترجمه

سپس اقوام ديگرى را پس از آنها پديد آورديم. * هيچ امتى از اجل وسر رسيد حتمى خود پيشى نمى گيرد واز آن تأخير نيز نمى كند. * سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم؛ هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مى آمد، او را تكذيب مى كردند؛ ولى ما اين امّتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نموديم وآنها را احاديثى قرار داديم (چنان محو شدند كه تنها نام وگفتگويى از آنان باقى ماند). دور باد (از رحمت خدا) قومى كه ايمان نمى آورند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پديد آوردن قوم ديگر بعد از نابودى قوم ثمود. معين بودن زمان زندگى هرامتى. رسالت پيوسته انبياء براى امتها وانقراض آنها بعد از مخالفت وسركشى.

ب. پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در آيات مورد بحث اشاره به اقوام ديگرى كه بعد از آنها وقبل از موسى (علیه السلام) روى كار آمدند كرده، مى گويد: «بعد از آنان جمعيت هاى ديگرى را روى كار آورديم» ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ .

چرا كه اين قانون وسنت خداوند بزرگ است كه فيض خود را قطع نمى كند واگر

ص: 302

گروهى مانعى بر سر راه تكامل نوع بشر شدند آنها را كنار زده واين قافله را در مسيرش هم چنان پيش مى برد.(1)

ج. «احاديث» جمع «حديث» است، ولكن بعضى در آيه شريفه احتمال داده اند كه جمع «احدوثه» باشد كه به معنى اخبار عجيبى است كه مردم پيرامون آن با يكديگر گفتگو مى كنند.(2)

وَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ اشاره به اينكه گاه امتى منقرض مى شود اما نفرات وآثار چشمگيرى از آنها در گوشه وكنار به صورت پراكنده باقى مى ماند، ولى گاه چنان نابود مى شود كه جز اسمى از آنها بر صفحات تاريخ يا در گفتگوهاى مردم باقى نمى ماند واين امتهاى سركش وطغيانگر از دسته دوم بودند.(3)

نكته ها

1. اين آيات دلالت مى كند بر اينكه يكى از سنت هاى خداى تعالى اين بوده كه همواره امتى را بعد از امت ديگر انشاء وايجاد نموده وبه سوى حق هدايتشان كند وبه اين منظور رسولانى پى در پى بفرستد كه اين سنت امتحان وابتلاى او است. سنتى هم كه امت ها داشته اند اين بوده كه پيغمبران را يكى پس از ديگرى تكذيب مى كرده اند. سنت دوم خدا اين است كه تكذيب كنندگان را يكى پس از ديگران هلاك كند واين سنت مجازات او است.(4)

2. قهر خدا بر اساس عدل است.

الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ .(5)

3. آيه 43 مومنون، نظير آيه 5 سوره حجر است؛ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ .

ص: 303


1- . تفسير نمونه 14 ص 244.243
2- . مجمع البيان ج 7 ص 172، همان ص 245.
3- . همان ص 245
4- . تفسير الميزان 15 ص 45.
5- . همان

آیه 45-49

اشاره

ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ (45) إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا عالينَ (46) فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (47) فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكينَ (48) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (49)

ترجمه

سپس موسى وبرادرش هارون را با آيات خود ودليلى روشن فرستاديم. * به سوى فرعون واطرافيان اشرافى او؛ امّا آنها تكبّر كردند وآنها مردمى برترى جوى بودند. * آنها گفتند: «آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم، در حالى كه قوم آنها بردگان ما هستند؟!» * (آرى،) آنها اين دو را تكذيب كردند؛ وسرانجام همگى هلاك شدند. * وما به موسى كتاب (آسمانى) داديم؛ شايد آنان [= بنى اسرائيل] هدايت شوند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: رسالت موسى وهارون همراه با معجزه. استكبار فرعون وقوم اشرافى او وسلطه گرى آنان. زيربار نرفتن فرعونيان نسبت به دعوت موسى (علیه السلام) وهارون. هلاكت آنان به جهت تكذيب، دادن كتاب تورات به موسى به جهت هدايتگرى.

ب. ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَأَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَسُلْطانٍ مُبِينٍ مقصود از اين آيات همان عصاويد بيضاء وساير معجزاتى است كه موسى به فرعون وقومش نشان داد ومقصود از «سلطان مبين» حجتهاى واضح است واينكه بعضى از مفسرين آن را به معجزه عصا تفسير كرده اند(1)، صحيح نيست.(2)

ج. منظور از «عالين» اين است كه نسبت به ديگران علو وبرترى داشته، ديگران را بنده وفرمانبر خود كرده بودند، هم چنان كه بنى اسرائيل را هم عبد خود قرار داده بودند، پس علو در زمين كنايه است از طغيان بر اهل زمين واهل زمين را به اطاعت خود در آوردن.(3)

ص: 304


1- . روح المعانى 18 ص 35.
2- . تفسير الميزان 15 ص 45.
3- . تفسير الميزان 15 ص 46.

د. فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَقَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ مراد از بشر بودن آن دو (موسى وهارون) وهمانند بودنشان با آنان اين است كه اين دو فضيلتى بر ما ندارند وچطور مى توانند فضيلتى داشته باشند وحال آنكه دودمانشان بردگان مايند؟ پس ما همانطور كه بر قوم آن دو برترى داريم، بر خود آن دو نيز برترى داريم وچون برترى داريم، آن دو نيز بايد ما را بپرستند، همانطور كه قومشان ما را مى پرستند، نه اينكه ما به آن دو ايمان بياوريم، هم چنان كه خود فرعون به موسى گفت: لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِى لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ اگر معبودى غير من بگيرى تو را از زندانيان قرار مى دهم (شعراء، 29).(1)

نكته ها

1. براى اصلاح مردم ونظام اجتماعى، اوّل بايد به سراغ افراد مطرح وشاخص جامعه رفت. إِلى فِرْعَوْنَ وَمَلَائِهِ .(2)

2. برترى ظاهرى فرعونيان را كه در آيه 46 مؤمنون ذكر شده است إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْماً عَالِينَ در آيه 127 اعراف به طور روشن تر بيان كرده است:

وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِى نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ

3. نظير كلام فرعون در آيه 47 مؤمنون فَقَالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ كلام قوم ثمود به حضرت صالح است.

فَقَالُوا أَ بَشَراً مِنَّا وَاحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِى ضَلاَلٍ وَسُعُرٍ (قمر 24)

4. وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ در آيات گذشته در مرحله مبارزه با فرعونيان سخن از موسى وبرادرش هارون در ميان بود وتمام ضميرها به صورت تثنيه آمده، ولى در اينجا كه سخن از نزول كتاب آسمانى است تنها از موسى بحث شده، زيرا او پيامبر اولوا العزم وصاحب كتاب وشريعت تازه بود، بعلاوه هنگام نزول تورات او در كوه طور بود وبرادرش هارون در ميان جمعيت بنى اسرائيل باقى ماند.(3)

ص: 305


1- . تفسير الميزان 15 ص 46.
2- . تفسير نور 8 ص 103
3- . تفسير نمونه 14 ص 250

آیه 50

اشاره

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعينٍ (50)

ترجمه

و ما فرزند مريم [= عيسى] ومادرش را آيت ونشانه اى قرار داديم؛ وآنها را در سرزمين مرتفعى كه داراى امنيت وآب جارى بود جاى داديم.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيه در چند محور سخن مى گويد: نشانه قراردادن عيسى ومادرش بر ربوبيت الهى. سكونت دادن آن دو نفر در مكانى رفيع وداراى آب جارى.

ب. در آخرين مرحله از شرح سرگذشت پيامبران اشاره كوتاه ومختصرى به حضرت مسيح (علیه السلام) وهمچنين مادرش مريم كرده مى گويد: «ما فرزند مريم ومادرش را نشانه اى از عظمت وقدرت خود قرار داديم» وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً .

تعبير به «ابن مريم» به جاى «عيسى» براى توجه دادن به اين حقيقت است كه او تنها از مادر وبدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار متولد شد واين تولد خود از آيات بزرگ قدرت پروردگار بود.

سپس به بخشى از نعمتها ومواهب بزرگى كه به اين مادر وفرزند عطا فرموده اشاره كرده مى گويد: «ما آنها را در سرزمين بلندى كه داراى آرامش وامنيت وآب جارى بود جاى داديم» وَآوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَمَعِينٍ .

ج. «ربوه» از ماده «ربا» به معنى زيادى وافزايش است ودر اينجا به معنى سرزمين بلنداست.(1)

«معين» از ماده «معن» (بر وزن شان) به معنى جريان آب است، بنا بر اين ماء معين به معنى آب جارى است، بعضى نيز آن را از ماده «عين» يعنى آبى كه ظاهر است وبا چشم ديده مى شود دانسته اند.(2)

به هر حال اين جمله اشاره سربسته اى است به محل امن وامان وپر بركتى كه خداوند در

ص: 306


1- . تفسير نمونه 14 ص 251
2- . مجمع البيان ج 7 ص 172، همان ص 252

اختيار اين مادر وفرزند قرار داد، تا از شر دشمنان در امان باشند وبا آسودگى خاطر به انجام وظائف خويش بپردازند.

د. اما اينكه اين محل كدام نقطه بوده است ؟ بعضى آن را ناصره (از شهرهاى شامات) زادگاه حضرت مسيح (علیه السلام) مى دانند، بعضى ديگر آن را اشاره به سرزمين مصر مى دانند چرا كه عيسى ومادرش مريم مدتى از عمر خود را براى نجات از چنگال دشمنان به سرزمين مصر پناه بردند. بعضى ديگر آن را به سرزمين «دمشق» وبعضى سرزمين «رملة» (يكى از شهرهاى شمال شرقى بيت المقدس) تفسير كرده اند. اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله فوق اشاره به محل تولد مسيح (علیه السلام) در بيابان بيت المقدس باشد.

و در هر صورت آيه دليلى است بر حمايت مستمر ودائم خداوند نسبت به رسولان خود وكسانى كه از آنها حمايت مى كردند ونشان مى دهد كه اگر تمام تيغهاى جهان از جا حركت كنند تا رگى را ببرند تا خدا نخواهد توانايى نخواهند داشت وهرگز تنهايى وياران اندك آنها سبب شكستشان نخواهد شد.(1)

نكته ها

1. خداوند در اين سوره از عيسى ومريم به عنوان يك آيه ياد كرده است، ولى درباره ى شب وروز مى فرمايد: جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهارَ آيَتَيْنِ (اسراء، 12) شب وروز دو آيه هستند واين به خاطر آن است كه تولّد عيسى بدون پدر، همان زايمان مريم بدون شوهر است.

2. مقام نبوّت، برترين مقام هاست. (نام عيسى به خاطر مقام نبوّت قبل از مادرش برده شده است). ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً .(2)

ص: 307


1- . تفسير نمونه 14 ص 253-252
2- . تفسير نور 8 ص 105-104

آیه 51-54

اشاره

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحًا إِنّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ (51) وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (53) فَذَرْهُمْ في غَمْرَتِهِمْ حَتّى حينٍ (54)

ترجمه

اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد وعمل صالح انجام دهيد، كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم. * واين امّت شما امّت واحدى است؛ ومن پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد! * امّا آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند وهر گروهى به راهى رفتند؛ (وعجب اينكه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! * آنها را در جهل وغفلتشان بگذار تا زمانى (كه مرگشان فرا رسد يا گرفتار عذاب الهى شوند).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: دستور به پيامبران در استفاده از غذاى حلال وپاكيزه وانجام عمل صالح. امت واحد بودن مردم مسلمان ولزوم پرهيزكارى نسبت به خداوند. تفرقه مردم به جهت قطعه قطعه ساختن كتاب آسمانى. لزوم رها ساختن مشركان به جهت نادانى آنان.

ب. پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند طيب است وجز طيب را نمى پذيرد، از اينرو همان دستورى كه به پيامبران داده به مومنان نيز داده است؛ إن الله طيب لا يقبل الا طيب وإنه امر المومنين بما امر به المرسلين.(1)

ج. آيه شريفه 51 در خطاب به پيامبران الهى مى فرمايد: فرق ميان شما وديگر انسان ها اين نيست كه شما صفات بشرى همانند نياز به تغذيه نداريد، تفاوت اين است كه شما حتى تغذيه را نيز به عنوان يك وسيله تكامل پذيرفته ايد وبه همين دليل برنامه شما خوردن از طيبات وپاكيزه ها است در حالى كه مردمى كه خوردن را هدف نهايى خود قرار داده اند به هيچ وجه مقيد به اين برنامه نيستند، به دنبال چيزى مى روند كه هوس حيوانى آنها را اشباع كند خواه خبيث باشد يا طيب وبا توجه به اينكه نوع تغذيه در روحيات انسان مسلما مؤثر

ص: 308


1- . صافى 3 ص 401.

است وغذاهاى مختلف، آثار اخلاقى متفاوتى دارد ارتباط اين دو جمله روشن مى شود كه مى فرمايد: «از غذاهاى پاكيزه بخوريد» و «عمل صالح انجام دهيد».(1)

د. كلمه «تقطع» وكلمه «تقطيع» هر دو به معناى پاره پاره شدن است(2) وكلمه «زبر» به ضم زاء وباء، جمع «زبور» وبه معناى كتاب ها است(3)، آيه مورد بحث متفرع بر مطالب قبل است ومعنايش اين است كه: خداوند رسولان خود را يكى پس از ديگرى به سوى ايشان فرستاد وهمه آنها امتى واحد وداراى ربى واحد هستند پيامبران مردم را به سوى تقوى دعوت كردند وليكن آنان به امر پيامبران عمل نكردند، در نتيجه امر آنان بين ايشان پاره پاره شد آيه شريفه اشاره به تجزيه امت ها به گروهاى مختلف است.

ه -. فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ در مفردات مى گويد: «غمرة» آب زياد است كه بستر آن پيدا نباشد واين چنين آبى مثل شده براى جهالتى كه صاحبش را فرا گرفته باشد(4). در اين آيه تهديدى است به عذاب واگر كلمه «حين» را نكره آورده براى اشاره به اين است كه عذاب موعود ناگهانى وبى خبر مى رسد.(5)

نكته ها

1. استفاده از نعمت هاى پاكيزه منحصر به افراد خاصى نيست همه انسان ها بايد از آن بهره مند شوند وبه همين جهت در استفاده از طيبات ونعمت هاى پاكيزه سه نوع خطاب در قرآن وجود دارد؛

عام؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ . (بقره، 168)

خاص؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ . (بقره، 172)

ص: 309


1- . تفسير نمونه 14 ص 255
2- . مجمع البيان ج 7 ص 62
3- . همان ص 109
4- . مفردات راغب، ماده «غمر»
5- . تفسير الميزان 15 ص 48

خاص الخاص؛ يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ . (مومنون، 51)

2. قابل توجه اينكه عامل محروميت يهوديان از طيبات، ظلم وستم آنان بوده است؛ فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً. (نساء، 160)

3. كفار تنها از نعمت هاى پاكيزه فقط در دنيا بهره مند مى شوند؛ وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِى حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ . (احقاف، 20)

لكن مؤمنان در دنيا وآخرت از نعمت هاى پاكيزه بهره مند مى شوند؛ وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ . (توبه، 72)

4. در آيه 51 از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است: از جهت تاثير غذاى پاك بر صفاى قلب واز جهت تحريك حس شكر گزارى واز جهت توجه دادن به اينكه خدا شاهد وناظر اعمال آدمى است.(1)

5. تغذيه ى طيب وسالم وعمل صالح، مورد توجّه تمام اديان الهى است.

6. در جهان بينى دينى واز ديدگاه الهى تمام امّت ها در حقيقت يك امّت هستند، أُمَّةً واحِدَةً زيرا: اصول دعوت همه ى پيامبران الهى يكى است. نيازهاى فطرى وروحى وجسمى مردم يكى است. خالق وپروردگار همه يكى است.(2)

7. نظير آيه 52 مومنون وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ، آيه 92 انبياء است؛ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ .

ص: 310


1- . تفسير نمونه 14 ص 256
2- . راهنما 12 ص 84؛ تفسير نور 8 ص 107-106

آیه 55-61

اشاره

أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ (55) نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ (56) إِنَّ الَّذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (58) وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ (59) وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ (60) أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)

ترجمه

آنها گمان مى كنند اموال وفرزندانى كه بعنوان كمك به آنان مى دهيم. * براى اين است كه درهاى خيرات را با شتاب به روى آنها بگشاييم!! (چنين نيست) بلكه آنها نمى فهمند (كه اين وسيله امتحانشان است). * مسلّماً كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند * وآنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند * وآنها كه به پروردگارشان شرك نمى ورزند * وآنها كه نهايت كوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند وبا اين حال، دلهايشان هراسناك است از اينكه سرانجام بسوى پروردگارشان بازمى گردند * (آرى) چنين كسانى در خيرات سرعت مى كنند واز ديگران پيشى مى گيرند (ومشمول عنايات ما هستند).

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: گمان باطل مشركان نسبت به امداد الهى به وسيله فرزندو ثروت. منحصر بودن خير در ايمان به خدا وعدم شرك به او وخشيت از خداوند.

ب. در آيات مورد بحث به بعضى ديگر از پندارهاى باطل افراد خودبين اشاره كرده مى گويد: آيا آنها گمان مى كنند اموال وفرزندانى را كه به آنان داده ايم. «براى اين است كه درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشائيم»؟! أَيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَبَنِينَ (1)، نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْراتِ نه، هرگز چنين نيست «بلكه آنها نمى فهمند» بَلْ لا يَشْعُرُونَ .

حقيقت امر اين است كه ما ايشان را املاء واستدراج كرده ايم، يعنى اگر از مال وفرزند بيشتر به ايشان مى دهيم، مى خواهيم در طغيان بيشترى فرو روند واين همان مضمونى است كه خداى تعالى در سوره اعراف آورده ومى فرمايد: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ

ص: 311


1- . تفسير نمونه 14 ص 262

وأُمْلِى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ (اعراف، 183).(1) در آيه بعد اوصاف سبقت گيرندگان در كارهاى خير را بيان مى كند.

ج. «خشيت» به معنى هرگونه ترس نيست، بلكه ترسى است كه توام با تعظيم واحترام باشد، همچنين «مشفق» كه از ماده «اشفاق» واز ريشه «شفق» به معنى روشنايى آميخته با تاريكى گرفته شده به معنى خوف وترسى است كه آميخته با محبت واحترام است واز آنجا كه «خشيت» بيشتر جنبه قلبى دارد و «اشفاق» جنبه عملى را شامل مى شود، ذكر اين دو به صورت علت ومعلول در آيه روشن مى گردد، در حقيقت مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه ترس آميخته با عظمت خدا در دلهايشان جاى كرده است وآثار آن در عملشان ومراقبتهايشان نسبت به دستورات الهى نمايان است.(2)

نكته ها

1. خير نبودن سه چيز براى كفار

امداد به مال وفرزند: أَ يَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ . نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَلْ لاَ يَشْعُرُونَ (المؤمنون، 56)

مهلت دادن در زندگى: وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (آل عمران، 178)

2. ايمان آوردن به هر قانونى كه خداوند مى فرستد ودور شدن از انواع شرك ها، وظيفه ى دائمى ماست. (كلمه ى «يُؤْمِنُونَ » فعل مضارع ونشانه ى دوام واستمرار است).

3. تكامل معنوى انسان در چند مرحله صورت مى پذيرد كه در اين آيات مطرح شده است: مرحله ى اوّل علم وشناختى كه مايه ى خشيت شود. «مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ » مرحله ى دوّم ايمان عميق ودائمى به آنچه درك كرده است؛ «يُؤْمِنُونَ ». مرحله ى سوّم دورى از انواع شرك ها، مخفى وآشكار؛ «لا يُشْرِكُونَ ». مرحله ى چهارم انفاق از آنچه خدا عطا نموده است؛ «يُؤْتُونَ ...». مرحله ى پنجم مغرور نشدن ودغدغه داشتن كه مبادا كارم ناقص يا عملم مردود

ص: 312


1- . تفسير الميزان 15 ص 53.
2- . تفسير نمونه 14 ص 263 و 264

يا وظيفه ام چيزى ديگرى باشد ودر قيامت پاسخ گو نباشم؛ «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ ».(1)

4. تعبير به «يسارعون» كه از باب «مفاعله» وبه معنى سرعت براى پيشى گرفتن از يكديگر است، تعبير جالبى است كه وضع حال مؤمنان را در يك مسابقه كه به سوى مقصدى بزرگ وپر ارزش انجام مى شود، مشخص مى كند ونشان مى دهد آنها چگونه در برنامه اعمال صالح با يكديگر رقابت سازنده ومسابقه بى وقفه دارند.(2)

آیه 62-67

اشاره

وَ لا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ في غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66) مُسْتَكْبِرينَ بِهِ سامِرًا تَهْجُرُونَ (67)

ترجمه

و ما هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمى كنيم؛ ونزد ما كتابى است كه (تمام اعمال بندگان را ثبت كرده و) بحق سخن مى گويد؛ وبه آنان هيچ ستمى نمى شود. * ولى دلهاى آنها از اين نامه اعمال (وروز حساب وآيات قرآن) در بى خبرى فرورفته؛ واعمال (زشت) ديگرى جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مى دهند. * تا زمانى كه متنعّمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، ناله هاى دردناك واستغاثه آميز سرمى دهند! * (امّا به آنها گفته مى شود:) امروز فرياد نكنيد، زيرا از سوى ما يارى نخواهيد شد! * (آيا فراموش كرده ايد كه) در گذشته آيات من پيوسته بر شما خوانده مى شد؛ امّا شما اعراض كرده به عقب بازمى گشتيد؟! * در حالى كه در برابر او [= پيامبر] استكبار مى كرديد وشبها در جلسات خود به بدگويى مى پرداختيد؟!

ص: 313


1- . تفسير نور 8 ص 109-110.
2- . تفسير نمونه 14 ص 265

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: عدم تكليف فوق طاقت، وجود نامه اعمال در قيامت، بى خبرى تبهكاران از سرنوشت كفر خود، فرياد آنان به هنگام عذاب الهى، توبيخ خداوند نسبت به اعراض آنان از آيات حق در دنيا.

ب. وَلا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَلَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ .

مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: آنچه از سياق برمى آيد اين است كه آيه شريفه مى خواهد مردم را به سوى آن صفاتى كه براى مؤمنين ذكر فرموده ترغيب وتشويق نمايد ودر ضمن شبهه وتوهمى را كه ممكن است به ذهن كسى بيايد دفع فرمايد واين توهم را به دو وجه دفع فرموده:

اول اينكه دارا شدن آن صفات آن طور كه شهوت پرستان وانمود مى كنند دشوار نيست، بلكه امرى است آسان ودر خور طاقت نفوس ودوم اينكه هر چه باشد چه دشوار وچه آسان پاداش دارد وخدا عمل صالح بندگان را ضايع واجر جزيلشان را فراموش نمى كند.

پس اينكه فرموده: وَلا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها تكليف حرجى وخارج از وسع نفوس را نفى مى كند وحاصلش اين است كه اين تكليف يا در اعتقادات است كه خداى تعالى حجت هاى روشن وواضحى قرار داده كه هم آدمى را به سوى ايمان ولوازم آن كه معارفى حقيقى است دلالت مى كند وهم انسان را مجهز به قوا وغرائزى كرده كه مى تواند آن حقايق را درك كند وآنها را تصديق نمايد وآن عبارت است از عقل، آن گاه از آنجايى كه عقول مردم در قوت ادراك وضعف آن مختلف است، رعايت آن را نيز كرده، از هر عقلى به مقدار توانايى دركش وطاقت تحملش تكليف خواسته وعامه مردم را به آنچه كه از خواص مى خواهد تكليف نمى كند واز خواص هم - كه نيكان وابرار خلقند - آنچه را كه از مقربين مى خواهد طلب نمى كند وآن طور كه مخلصين را سوق مى دهد، مستضعفين را نمى دهد. اين در اعتقاد واما در عمل، انسان را به اعمالى دعوت كرده كه خير او در زندگى اجتماعى وفردى اش وسعادت دنيا وآخرتش را تامين مى كند، چون قابل انكار نيست كه سعادت بشر با هر عملى چه نيك وچه بد تامين نمى شود، هم چنان كه در هر موجودى غير انسانى نيز چنين است وخداى تعالى بشر را به نيرويى كه بتواند آن عمل را به جا بياورد مجهز فرموده،

ص: 314

پس عملى كه وضعش چنين است هرگز حرج وطاقت فرسا نيست.(1)

ج. بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَلَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ مناسب با سياق آيات اين است كه كلمه «هذا» اشاره به اوصافى باشد كه خداى سبحان در آيات قبل براى مؤمنين آورد كه يكى از آنها مسارعت در خيرات بود. ولى ممكن هم هست بگوييم اشاره به قرآن كريم است واين احتمال را جمله بعدى اش: قَدْ كانَتْ آياتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ تاييد مى كند.

د. كلمه «غمرة» به معناى غفلت شديد ويا جهل شديدى است كه صاحبش را فرا گرفته باشد وجمله وَلَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ بيان حال كفار است كه در عمل واوصاف نقطه مقابل مؤمنين هستند ومعنايش به طور كنايه اين است كه: كفار شاغلى دارند كه ايشان را از خيرات واعمال صالح باز داشته نمى گذارد موفق به آن شوند وآن شاغل عبارت است از اعمال زشت خبيث وحاصل معناى آن اين است كه: كفار نسبت به اين اوصافى كه براى مؤمنين برشمرديم در غفلت شديد - و يا در جهل شديد - هستند ودر مقابل، اعمال زشت وخبيثى دارند كه همواره مرتكب مى شوند وآن اعمال شاغل ومانع ايشان است از اينكه عمل خير كنند.(2)

ه -. «تنكصون» از ماده «نكوص» به معنى عقب عقب بر گشتن است و «اعقاب» جمع «عقب» (بر وزن جهش) به معنى پاشنه پا است ومجموع اين جمله كنايه از كسى است كه سخن نامطلوبى را مى شنود وبقدرى نگران ووحشت زده مى شود كه بر پاشنه پايش به عقب باز مى گردد.

نكته ها

1. وَلا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها اين تعبير نشان مى دهد كه وظائف واحكام الهى در حدود توانايى انسانها است ودر هر مورد بيش از ميزان قدرت وتوانايى باشد ساقط مى شود وبه تعبير علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد وبر آنها مقدم است.(3)

2. تكليف همه انسان ها يكسان نيست. هر كس به مقدار توانِ جسمى، فكرى وماليش

ص: 315


1- . تفسير الميزان 15 ص 57 و 58.
2- . تفسير الميزان 15 ص 60.
3- . تفسير نمونه 14 ص 267-270.

مكلّف است وخداوند تكليف غنى را از فقير نمى خواهد. لانُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها.(1)

3. فخر رازى در تفسير كبير گفته: اگر كسى بگويد: فايده اين كتاب چيست ؟ اگر عرضه بر كسى شود كه دروغ را بر خدا محال مى داند كه حاجت به كتاب ندارد، هر چه خدا بگويد قبول مى كند چه كتابى در ميان باشد وچه نباشد واگر بر كسى عرضه شود كه دروغ گفتن را از خدا ممكن وجايز مى داند، چنين كسى آنچه را كه خدا بگويد تكذيب مى كند، چه در كتابى نوشته شده باشد وچه نشده باشد، چون براى دروغگو همان طور كه دروغ گفتن ممكن است همچنين دروغ نوشتن هم جايز است، پس به هر دو تقدير نوشتن اعمال فايده اى ندارد. در جواب مى گوييم: خدا هر چه بخواهد مى كند، ولى آنچه ممكن است گفته شود: اين است كه شايد در اين كار مصلحتى براى ملائكه باشد.(2)

مرحوم علامه طباطبائى مى فرمايد: پاسخى كه فخر رازى داده مبتنى بر مسلكى است كه در فعل خداى تعالى دارد، چون او معتقد است كه افعال خدا از روى غرض ومصلحت نيست وعمل خرافى را از خداى تعالى جايز مى داند واين اشكال تنها در مساله نوشتن اعمال نيست، بلكه در تمامى شؤون قيامت كه خداى تعالى از آن خبر داده وارد است مانند: حشر، جمع، اشهاد شهود، نشر كتب وديوانها، صراط، ميزان وحساب.

و جواب صحيح از همه اينها اين است كه: خداى تعالى آنچه را كه ما در قيامت با آن روبرو مى شويم براى ما ممثل كرده وبه صورت يك صحنه دادگاهى ودادخواهى ودادرسى، مجسم نموده است ومعلوم است كه در يك صحنه دادگاه از آن جهت كه دادگاه است پاى احتجاج ودفاع وشاهد وپرونده وبرگه هاى جرم وروبرو كردن دو طرف متخاصم به ميان مى آيد وبدون اينها صحنه پايان نمى پذيرد. بله اگر از اين معنا چشم پوشى كنيم، براى ظاهر شدن اعمال آدمى در روز رجوعش به خداى سبحان تنها اذن او كافى است وبه هيچ يك از مطالب مذكور حاجت نيست.(3)

4. ابتدا روح منحرف مى شود، سپس رفتار تغيير مى كند. قُلُوبُهُمْ فى غمره من هذا ولَهُمْ أَعْمالٌ (4)

ص: 316


1- . تفسير نور 8 ص 111
2- . تفسير كبير فخر رازى ج 23 ص 108.
3- . تفسير الميزان 15 ص 59 و 60.
4- . تفسير نور 8 ص 112

5. ذكر خصوص «مترفين» در اينجا با اينكه گنهكاران منحصر به آنها نيستند يا به خاطر اين است كه آنها سردمداران گمراهى وضلالتند ويا براى اين است كه مجازات در مورد آنها دردناكتر خواهد بود.

6. منظور از عذاب در اينجا ممكن است عذاب دنيا يا عذاب آخرت يا هردو باشد، يعنى هنگامى كه عذاب دردناك الهى در اين جهان يا آن جهان دامانشان را فرا مى گيرد، نعره وفرياد بر مى آورند واستغاثه مى كنند، اما بديهى است در آن هنگام كار از كار گذشته وراه بازگشت وجود ندارد.(1)

7. جمله وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا در دو آيه بيان شده است 62 مومنون و 152 انعام، كه در اين سوره (واو) ندارد.

آیه 68-74

اشاره

أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ اْلأَوَّلينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70) وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71) أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرّازِقينَ (72) وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (73) وَ إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ (74)

ترجمه

آيا آنها در اين گفتار نينديشيدند، يا اينكه چيزى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است ؟! * يا اينكه پيامبرشان را نشناختند (واز سوابق او آگاه نيستند)، از اين رو او را انكار مى كنند؟! * يا مى گويند او ديوانه است ؟! ولى او حق را براى آنان آورده؛ امّا بيشترشان از حق كراهت دارند (وگريزانند). * واگر حق از هوس هاى آنها پيروى كند، آسمان ها وزمين وهمه كسانى كه در آنها هستند تباه مى شوند! ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه يادآورى (وعزّت وشرف) براى آنهاست، امّا آنان از (آنچه مايه) يادآوريشان (است) رويگردانند! * يا اينكه تو از آنها مزد وهزينه اى (در برابر دعوتت) مى خواهى ؟ با اينكه مزد پروردگارت بهتر

ص: 317


1- . تفسير نمونه 14 ص 270

واو بهترين روزى دهندگان است! * بطور قطع ويقين، تو آنان را به راه راست دعوت مى كنى. * امّا كسانى كه به آخرت ايمان ندارند از اين راه منحرفند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سرزنش خداوند نسبت به عدم تدبر در قرآن. پرسش از آنها پيرامون نشناختن پيامبر يا انكار آگاهانه آنان. تهمت جنون به پيامبر، آمدن حق به سوى آنان وكراهت ورزى آنها، فساد زمين وآسمان در صورت پيروى از هوس دشمنان. ماليات نخواستن پيامبر از آنها در برابر تبليغ. دعوت پيامبر به صراط مستقيم.

ب. «ناكب» از ماده «نكب» و «نكوب» به معنى انحراف از مسير است و «نكبت دنيا» درمقابل روى آوردن دنيا به معنى انحراف وپشت كردن دنيا است.(1)

ج. در اين آيات چهار عذر براى اعراض كنندگان از دعوت حق آمده: اولين آنها جمله أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ بود كه مربوط به فهم قرآن بود. دومى آنها جمله أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ بود، كه مربوط به شريعت اسلام است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سوى آن دعوت مى كرد. سومى جمله أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بود كه مربوط به شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. چهارمى جمله أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً است كه راجع به سيره ورفتار آن جناب مى باشد.(2)

د. روشن است كه منظور از «صراط» در اين آيه همان صراط مستقيم در آيه پيش از آن است.(3)

ه -. كسى كه در اين جهان از صراط مستقيم حق منحرف گردد در جهان ديگر هم از صراط بهشت، منحرف شده به دوزخ سقوط مى كند چرا كه هر چه در آنجا است نتيجه مستقيم كارهاى اينجا است.

نكته ها

1. هيچ لزومى ندارد كه حق تابع تمايلات مردم باشد، زيرا هوى وهوس هاى مردم معيار وضابطه اى ندارد، بلكه علاوه بر اين در بسيارى از موارد به سوى زشتى ها

ص: 318


1- . تفسير نمونه 14 ص 278
2- . تفسير الميزان 15 ص 67.
3- . تفسير نمونه 14 ص 278

مى گرايد، اگر قوانين هستى تابع اين تمايلات انحرافى مى شد هرج ومرج وفساد سراسر جهان را فرا مى گرفت!.(1)

2. خداوند در تمام دوران ها نداى خود را به مردم رسانده واساس اديان آسمانى يكى است. أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ .

3. در تبليغ ودعوت، تمام راه هاى بهانه جويى را براى مخالفان حقّ مسدود كنيد. أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ ، أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا.(2)

4. از آيات فوق بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مى گردد:

آنها هميشه مردمى بودند شناخته شده به نيكيها كه اگر افراد ناشناخته اى بودند به حكم أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ، بهانه اى به دست منافقان مى افتاد كه آنها را به جهت ناشناخته بودن انكار كنند.

ديگر اينكه آنها هرگز در مسير خود تسليم هوس هاى مردم نمى شوند.

علاوه آنها در برابر دعوت خويش پاداش مادى نمى طلبند.

با انواع محروميت ها مى سازند ووابستگى مادى به كسى پيدا نمى كنند چرا كه اين نياز ووابستگى زنجيرى خواهد شد بر دست وپاى آنها وقفل محكمى بر زبان وفكرشان!.(3)

5. در بسيارى از آيات قرآن همچون آيه فوق «اكثريت» مورد مذمت ونكوهش قرار گرفته اند، در حالى كه مى دانيم در دنياى امروز، معيار قضاوت وسنجش خوب وبد اكثريت جامعه ها محسوب مى شود واين امر بسيار سؤال انگيز است.

در اينجا از آياتى كه بعد از ذكر كلمه «اكثر»، ضمير «هم» را ذكر مى كند وغالبا به كافران ومشركان وامثال آنها اشاره مى كند: وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ . (بقره، 243). ولكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ . (اعراف، 187). وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ . (هود، 17). وَما أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ . (يوسف، 103). فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً. (اسراء، 89). وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ . (انعام، 116)

پاسخ اينكه اگر اكثريت، مؤمن وآگاه ودر مسير حق باشند نظرات آنها محترم وغالبا

ص: 319


1- . همان.
2- . تفسير نور 8 ص 115
3- . تفسير نمونه 14 ص 280

مطابق واقع است وبايد از آن پيروى كرد. ولى اگر اكثريت ناآگاه وجاهل وبى خبر، يا آگاه اما تسليم هوا وهوس باشند، نظرات آنها غالباً جنبه انحرافى دارد وپيروى از آن چنان كه قرآن مى گويد انسان رابه ضلالت وگمراهى مى كشد.(1)

6. حقّ بايد مطرح شود، اگر چه اكثريت ناراحت شوند. بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ .(2)

7. واگر از ميان همه صفاتى كه كفار دارند تنها مساله بى ايمانى به آخرت را ياد آور شده وبه همان يكى اكتفاء نموده، بدين جهت است كه اصل اساسى دين حق، بر اين مساله استوار است كه آدمى داراى حياتى جاودانه است وزندگى او با مرگ خاتمه نمى پذيرد ودر آن حيات جاويد، سعادتى دارد كه بايد آن سعادت را با اعتقاد حق وعمل حق به دست آورد، هم چنان كه در آن حيات جاويد شقاوتى دارد كه بايستى از آن بپرهيزد ومعلوم است كه وقتى مردمى به اين چنين حياتى معتقد نباشند، ديگر گفتگوى با آنان از ساير اصول دين وفروع عملى آن، اثرى ندارد.(3)

8. نظم موجود در جهان، نشانه حقّانيت وحكمت خداوند يكتاست. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ ... لَفَسَدَتِ .(4)

9. امام صادق (علیه السلام) از حضرت على (علیه السلام) نقل مى كند: اگر خداوند مى خواست خودش را به بندگان معرفى مى كرد، ولكن ما را راهى به سوى خود قرار داده از اين رو هركس از ولايت ما عدول كند از صراط منحرف شده است.(5)

ص: 320


1- . تفسير نمونه 14 ص 281-283.
2- . تفسير نور 8 ص 116
3- . تفسير الميزان 15 ص 67 و 68.
4- . تفسير نور 8 ص 116
5- . صاف 3 ص 406.

آیه 75-80

اشاره

وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75) وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ (76) حَتّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا ذا عَذابٍ شَديدٍ إِذا هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ (77) وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ (78) وَ هُوَ الَّذي ذَرَأَكُمْ فِي اْلأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (79) وَ هُوَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80)

ترجمه

و اگر به آنان رحم كنيد وگرفتاريها ومشكلاتشان را برطرف سازيم، (نه تنها بيدار نمى شوند، بلكه) در طغيانشان لجاجت مى ورزند و (در اين وادى) سرگردان مى مانند! * ما آنها را به عذاب وبلا گرفتار ساختيم (تا بيدار شوند)، امّا آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع كردند ونه به درگاهش تضرّع مى كنند! * (اين وضع همچنان ادامه مى يابد) تا زمانى كه درى از عذاب شديد به روى آنان بگشاييم، (وچنان گرفتار مى شوند كه) ناگهان بكلّى مأيوس گردند. * واو كسى است كه براى شما گوش وچشم وقلب [= عقل] ايجاد كرد؛ امّا كمتر شكر او را بجا مى آوريد. * واو كسى است كه شما را در زمين آفريد؛ وبه سوى او محشور مى شويد! * واو كسى است كه زنده مى كند ومى ميراند؛ ورفت وآمد شب وروز از آن اوست؛ آيا انديشه نمى كنيد؟!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: پافشارى تبه كاران در ظلم در صورت رفع گرفتارى از آنها. مواخذه وعقوبت خداوند از مشركان به جهت خاضع نشدن در برابر حق. سراسيمه شدن آنها به هنگام عذاب. اندك بودن شاكران در برابر نعمتها. آفرينش بشر وحشر او از زمين. قدرت خداوند نسبت به احياء واماته واختلاف شب وروز.

ب. در اينكه منظور از باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ (درى از عذاب دردناك) چيست در ميان مفسران گفتگو است:

بسيارى آن را مرگ وسپس عذاب وكيفر قيامت دانسته اند.

ص: 321

بعضى ديگر آن را اشاره به قحطى شديدى دانسته اند كه به نفرين پيامبر (صلی الله علیه و آله) چند سال دامان مشركان را گرفت.

بعضى ديگر آن را اشاره به كيفر دردناكى مى دانند كه در زير ضربات شمشير رزمندگان اسلام در ميدان «بدر» بر سر آنان فرود آمد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين آيه اشاره به گروه خاصى نباشد بلكه يك قانون كلى وهمگانى را درباره كيفرهاى الهى بازگو مى كند كه آغازش رحمت است وسپس گوشمالى ها وكيفرهاى تربيتى وسر انجام عذاب استيصال ومجازات نابود كننده.(1)

تكيه بر اين سه موضوع (گوش وچشم وعقل) به خاطر آن است كه ابزار اصلى شناخت انسان اين سه مى باشد، مسائل حسى را غالبا از طريق چشم وگوش درك مى كند ومسائل غير حسى را به وسيله نيروى عقل.

نكته ها

1. خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازات هاى تربيتى» و «مجازات هاى پاكسازى واستيصال» هدف در مجازات هاى قسم اول آن است كه در سختى ورنج قرار گيرند وضعف وناتوانى خود را دريابند واز مركب غرور پياده شوند. ولى هدف در قسم دوم كه در مورد افراد غير قابل اصلاح صورت مى گيرد اين است كه به حكم فرمان آفرينش ريشه كن شوند، چرا كه در اين نظام حق حيات براى آنها باقى نمانده واين خارهاى راه تكامل انسان ها بايد كنار زده شوند.

2. آفرينش «مرگ» و «حيات» را در كنار آفرينش «شب» و «روز» قرار مى دهد چرا كه نور وظلمت در پهنه عالم هستى همانند مرگ وحيات در جهان جانداران است همانگونه كه در پرتو امواج نور، عالم هستى جنب وجوش وحركت پيدا مى كند وزير پرده هاى ظلمت به خاموشى مى گرايد، همين گونه موجودات زنده با نور حيات حركت خود را آغاز مى كنند وبا ظلمت مرگ خاموش مى گردند وهر دو جنبه تدريجى دارند.(2)

ص: 322


1- . مجمع البيان ج 7 ص 181، تفسير نمونه 14 ص 288
2- . تفسير نمونه 14 ص 291-289.

3. درهاى عذاب، ابتدا به روى ما بسته است امّا سرسختى ولجاجت ما در برابر حقّ ، سبب مى شود كه خداوند آن درها را باز كند. «فَتَحْنا»

4. شكر مُنعم واجب است وكسى كه از نعمت ها درست استفاده نكند، ناسپاس ومورد توبيخ است. «قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ ».(1)

آیه 81-90

اشاره

بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ اْلأَوَّلُونَ (81) قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنّا تُرابًا وَ عِظامًا أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ (82) لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ (83) قُلْ لِمَنِ اْلأَرْضُ وَ مَنْ فيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَيَقُولُونَ لِلّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (85) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ (86) سَيَقُولُونَ لِلّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (87) قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَيَقُولُونَ لِلّهِ قُلْ فَأَنّى تُسْحَرُونَ (89) بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (90)

ترجمه

(نه،) بلكه آنان نيز مثل آنچه پيشينيان گفته بودند گفتند. * آنها گفتند: «آيا هنگامى كه مرديم وخاك واستخوان هايى (پوسيده) شديم، آيا بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟! * اين وعده به ما وپدرانمان از قبل داده شده؛ اين فقط افسانه هاى پيشينيان است!» * بگو: «زمين وكسانى كه در آن هستند از آن كيست، اگر شما مى دانيد؟!» * به زودى (در پاسخ تو) مى گويند: «همه از آن خداست!» بگو: «آيا متذكّر نمى شويد؟!» * بگو: «چه كسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه وپروردگار عرش عظيم است ؟» * به زودى خواهند گفت: «همه اينها از آن خداست!» بگو: «آيا تقوا پيشه نمى كنيد (واز خدا نمى ترسيد ودست از شرك برنمى داريد)؟!» * بگو: «اگر مى دانيد، چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد وبه بى پناهان پناه مى دهد ونياز به پناه دادن ندارد؟!» * خواهند گفت: «(همه اينها) از آن خداست» بگو: «با اين حال چگونه مى گوييد سحر شده ايد (واين سخنان سحر وافسون است)؟!» * نه، (واقع اين است كه) ما حقّ را براى آنها آورديم؛ وآنان دروغ مى گويند!

ص: 323


1- . تفسير نور 8 ص 121-120.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: تعجب مشركان از معاد. تهمت افسانه نسبت به زنده شدن در قيامت. پاسخ پيامبر به مشركان در پرتو سه پرسش از آنان پيرامون مالكيت خداوند وربوبيت ومالكيت او واقرار آنان به اين سه اصل.

ب. از آنجا كه كفار ومشركان بيش از همه از مساله معاد وحشت داشتند وبه همين دليل با انواع بهانه ها مى خواستند شانه از زير بار آن خالى كنند، قرآن نيز مشروحا وبه طور مؤكد از معاد سخن مى گويد.

لذا در دنباله آيات مورد بحث از سه راه، منطق واهى منكران معاد را در هم مى كوبد: از راه مالكيت خداوند بر پهنه عالم هستى، سپس ربوبيت او وسر انجام حاكميتش بر مجموعه جهان واز تمام اين بحثها چنين نتيجه مى گيرد كه او از هر نظر قدرت وتوانايى بر مساله معاد را دارد وعدالت وحكمتش ايجاب مى كند كه اين جهان، عالم آخرت را به دنبال خود داشته باشد.

و جالب اينكه در هر مورد از خود مشركان اعتراف مى گيرد وسخن آنها را به خودشان باز مى گرداند.(1)

ج. «اساطير» جمع «اسطوره» به گفته ارباب لغت از ماده «سطر» در اصل به معنى «صف» مى باشد، از اين رو به كلماتى كه در رديف هم قرار دارند وبه اصطلاح صف كشيده اند، سطر مى گويند.

به اين ترتيب اسطوره به معنى نوشته ها وسطورى است كه از ديگران به يادگار مانده واز آنجا كه در نوشته هاى پيشين افسانه ها وخرافات وجود دارد، اين كلمه معمولاً به حكايات وداستانهاى خرافى ودروغين گفته مى شود.(2)

واژه «اساطير» در قرآن نه بار تكرار شده وهمه از زبان كفار بى ايمان در برابر پيامبران به منظور توجيه مخالفتشان با آنها است.(3)

د. معناى آيه 83 اين است كه: وعده بعث يك وعده قديمى است وحرف تازه اى نيست،

ص: 324


1- . تفسير نمونه 14 ص 294
2- . مجمع البيان ج 7 ص 183.
3- . تفسير نمونه 14 ص 297

همين وعده را قبلا نيز به ما وبه پدران ما دادند واين وعده جز يك مساله خرافى چيز ديگرى نيست وبرهان عقلى بر آن قائم نمى باشد. بلكه برهان بر خرافى بودن آن هست وآن اين است كه پيغمبران از قديم الأيام همواره اين حرف را به ما مى زدند وما را از به پا شدن قيامت مى ترساندند، در حالى كه سال هاى سال از اين وعده خرافى مى گذرد وقيامتى قائم نشده. اگر اين حرف صحيح است پس چرا واقع نشده است ؟ در آيات بعدى به كفار پاسخ مى دهد كه مالك نظام هستى همان كسى است كه جهان را آفريده ومى تواند دوباره ايجاد كند.(1)

نكته ها

1. در اينكه سخن كفار عصر قرآن را به سخن كفار گذشته تشبيه كرد اشاره به اين است كه تقليد از پدران، ايشان را از پيروى حق باز مى دارد وبه وضعى دچار مى كند كه ديگر با آن وضع، دين اثر خود را نمى بخشد وآن عبارت از انكار معاد وركون به زندگى مادى وفرورفتگى به ماديات است، كه سنتى جارى در گذشتگان ايشان بوده ودر خود ايشان نيز جريان دارد.(2)

2. كفّار، منطق واستدلال ندارند وتنها حربه آنان در برابر حقّ ، تعجب همراه با انكار است. أَ إِذا.(3)

3. پس از ذكر سؤال وجواب اول جمله «أَ فَلا تَذَكَّرُونَ » (آيا متذكر نمى شويد) وپس از سؤال وجواب دوم «أَ فَلا تَتَّقُونَ » (آيا از خدا نمى ترسيد) وپس از سؤال وجواب سوم «فَأَنَّى تُسْحَرُونَ » (چگونه مى گوئيد اغفال ومسحور شده ايد) آمده است. در حقيقت اينها توبيخها وسرزنش هايى است كه مرحله به مرحله شديدتر مى شود ويكى از روش هاى معمول در تعليم وتربيت منطقى است كه وقتى بخواهند كسى را با سه دليل محكوم كنند نخست او را به طور ملايم مورد سرزنش قرار مى دهند، بعدا شديد وسرانجام شديدتر!(4)

4. هر انسان آگاهى مى داند كه زمين وهمه كسانى كه در آن هستند، بى صاحب وبى حساب نيست؛ «سَيَقُولُونَ لِلَّهِ ».(5)

ص: 325


1- . الميزان 15 ص 80.
2- . تفسير الميزان 15 ص 78.
3- . تفسير نور 8 ص 122
4- . تفسير نمونه 14 ص 299
5- . تفسير نور 8 ص 123

5. خداوند متعال، مالك همه امور؛

هم خير به دست خدا است؛ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ. (آل عمران، 26)

هم فضل به دست خداست؛ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ . (آل عمران، 73)

هم ملك به دست خداست؛ تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ. (ملك، 1)

هم ملكوت به دست خداست؛ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْ ءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلاَ يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . (مومنون، 88)

6. كلمات «يُجِيرُ» و «يُجارُ» از ريشه «جوار» به معناى همسايگى است. از آنجا كه يكى از حقوق همسايگى، حمايت از همسايه در برابر سوء قصد ديگران است، لذا اين كلمه به معناى پناه دادن وحمايت كردن به كار مى رود.(1)

7. پناه دادن خداوند، دائمى، مطلق وانحصارى است؛ وَهُوَ يُجِيرُ.(2)

آیه 91-92

اشاره

مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفُونَ (91) عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ (92)

ترجمه

خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده؛ ومعبود ديگرى با او نيست؛ كه اگر چنين مى شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير واداره مى كردند وبعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند (وجهان هستى به تباهى كشيده مى شد)؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصيف مى كنند! * او داناى نهان وآشكار است؛ پس برتر است از آنچه براى او همتا قرار مى دهند!

ص: 326


1- . تفسير الميزان، تفسير نور 8 ص 124
2- . همان

تفسير

الف. قرآن كريم دراين آيات در چند محور سخن مى گويد: منزه بودن خداوند از شريك. پيامد شريك داشتن از هم گسيختگى جهان. خداوند عالم به نهان وآشكار. برترى او از داشتن شريك.

ب. آيات مورد بحث به مساله نفى شرك پرداخته، قسمتى از انحرافات مشركان را مطرح كرده وبه آن پاسخ مى گويد: نخست مى فرمايد: «خداوند هرگز فرزندى براى خود برنگزيده است ومعبود ديگرى با او نيست» مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ .

سپس به بيان دليل بر نفى شرك پرداخته چنين مى گويد: «اگر خداوند شريكى مى داشت وآلهه متعدد در جهان هستى حكومت مى كرد هر يك از اين خدايان مخلوقات خاص خود را در پنجه تدبير واداره خويش قرار مى داد» (وطبعاً هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مى شد واين با وحدت نظامى كه بر آن حاكم مى بينيم سازگار نيست) إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ .

«بعلاوه هر يك از اين خدايان براى گسترش قلمرو حكومت خود سعى داشتند بر ديگرى تفوق جويند» واين خود سبب ديگرى براى از هم گسيختگى نظام جهان مى شد وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ .

ج. آيه بعد پاسخ ديگرى به اين مشركان بيهوده گو است مى گويد: «خداوند از غيب وشهود (پنهان وآشكار) آگاه است» او هرگز چيزى را به نام خدايانى كه شما ادعا مى كنيد سراغ ندارد عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ .

و سرانجام با اين جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مى كشد: «خداوند برتر است از آنچه آنها مى گويند وبراى او شريك قائل مى شوند» فَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ .(1)

نكته ها

1. الوهيت وخالقيت دو امر متلازم وانفكاك ناپذير هستند.(2)

2. نظام هماهنگ وسامان يافته، نشانه يكتايى خداوند است؛ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ

3. علم خداوند نسبت به غيب وشهود يكسان است؛ عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ (3)

ص: 327


1- . تفسير نمونه 14 ص 300-303
2- . راهنما 12 ص 138.
3- . تفسير نور 8 ص 126-125.

آیه 93-98

اشاره

قُلْ رَبِّ إِمّا تُرِيَنّي ما يُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلا تَجْعَلْني فِي الْقَوْمِ الظّالِمينَ (94) وَ إِنّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95) ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ (97) وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ (98)

ترجمه

بگو: «پروردگار من! اگر عذاب هايى را كه به آنان وعده داده مى شود به من نشان دهى (ودر زندگيم آن را ببينم). * پروردگار من! مرا (در اين عذاب ها) با گروه ستمگران قرار مده!» * وما تواناييم كه آنچه را به آنها وعده مى دهيم به تو نشان دهيم! * بدى را به بهترين راه وروش دفع كن (وپاسخ بدى را به نيكى ده)! ما به آنچه توصيف مى كنند آگاهتريم! * وبگو: «پروردگارا! از وسوسه هاى شياطين به تو پناه مى برم! * واز اينكه آنان نزد من حاضر شوند (نيز) - اى پروردگار من - به تو پناه مى برم!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: قدرت خداوند بر عذاب كفار ونجات پيامبر اكرم. دستور به برخورد كريمانه نسبت به تبهكاران. دستور به پناه بردن به خدا از اغواگرى شياطين وحضور آنان.

ب. گرچه در اين آيات روى سخن به پيامبر (صلی الله علیه و آله) است، ولى هدف آيات گذشته را كه تهديد كفار ومشركان لجوج به عذاب هاى الهى است، تعقيب مى كند.

نخست مى گويد: «اى پيامبر بگو پروردگارا! اگر بخشى از عذاب هايى را كه به اين گروه سركش وعده مى دهى به من نشان دهى...» قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّى ما يُوعَدُونَ . «پروردگارا! مرا در اين عذابها با قوم ستمگر همراه مگردان» رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِى فِى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ .

بدون شك عمل وبرنامه پيامبر (صلی الله علیه و آله) چيزى نبود كه او را مشمول مجازات الهى كند ونيز بدون شك در قانون عدل الهى هرگز خشك وتر با هم نمى سوزند وحتى اگر در يك مملكت عظيم يك نفر خداپرست وظيفه شناس باشد وديگران به جرم اعمالشان گرفتار عذاب شوند خدا آن يك نفر را نجات خواهد داد.(1)

ص: 328


1- . تفسير نمونه 14 ص 305-304.

ج. باز براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع ونفى هرگونه شك وترديد از دشمنان ودلدارى وتسلى خاطر به پيامبر (صلی الله علیه و آله) ومؤمنان در آيه بعد اضافه مى كند «ما حتما قادريم كه آنچه را از عذاب به آنها وعده مى دهيم به تو نشان دهيم» وَإِنَّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ .

سپس به پيامبر (صلی الله علیه و آله) دستور مى دهد كه با اين گروه مدارا كن و «بدى هاى آنها را با عفو وگذشت ونيكى دفع كن وسخنان نامطلوب آنها را با بهترين منطق پاسخ گو» ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ .

در اين راه عجله وشتابى نداشته باش وبدان «ما به آنچه آنها مى گويند وتوصيف مى كنند آگاه تريم» نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ .

ولى در عين حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو پروردگارا! من از وسوسه هاى شياطين به تو پناه مى برم» وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ .

نه تنها از وسوسه هاى اغفال كننده آنها، بلكه «به تو پناه مى برم از اينكه آنها نزد من حاضر شوند» وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ .

نكته ها

1. يكى از مؤثرترين طرق مبارزه با دشمنان سرسخت ولجوج آن است كه بديها را به نيكى پاسخ دهند، اينجاست كه شور وغوغايى از درون وجدان آنها برمى خيزد وشخص بدكار را سخت تحت ضربات سرزنش وملامت قرار مى دهد ودر مقايسه او با طرف مقابل حق را به طرف مى دهد وهمين امر در بسيارى از موارد سبب تجديد نظر دشمن در برنامه هايش مى گردد.

2. در سيره پيشوايان وروش عملى پيامبر (صلی الله علیه و آله) وائمه هدى (عليهم السلام) بسيار ديده ايم كه افراد يا جمعيت هايى را كه مرتكب بدترين جنايات شده اند به نيكى پاسخ گفته ومشمول محبتشان ساخته اند وهمين سبب انقلاب ودگرگونى روحى وبازگشت آنها به طريق حق گرديده است.(1)

ص: 329


1- . همان، ص 306-308.

3. خداوند دراين آيه پيامبرش را دلدارى داده است كه قدرت دارد گمراهان وكافران را عذاب كند امّا به دلايلى عذاب آنان را به تأخير مى اندازد از جمله:

به آنان مهلت مى دهد تا توبه كنند.

با آنان اتمام حجّت كند.

در آينده افراد مؤمنى از نسل آنان به وجود مى آيد.

به خاطر وجود پيامبر (صلی الله علیه و آله) كه مايه رحمت وبركت است.

4. بدى را مى توان با بدى پاسخ داد ولى اين، براى رهبر شايسته نيست. ادْفَعْ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ .

5. پناه بردن به خداوند بايد مكرر وجدى باشد. (تكرار أَعُوذُ)

6. شياطين، متعدّد ووسوسه هاى آنان نيز گوناگون است. هَمَزاتِ الشَّياطِينِ .(1)

7. نظير آيه 96 مؤمنون ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ دو آيه ذيل است:

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (القصص، 54)

وَلاَ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ (فصلت، 34)

8. استعانت از قدرت مطلق خداوند؛

از آن جا كه انسان ضعيف است خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً (نساء، 28)، واز سويى خداوند قوىّ مطلق است أَنَ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِيعاً (بقره، 165)، پس بايد از او كمك گرفت؛ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا (اعراف، 128).

راه كمك گرفتن، نماز خواندن وصبر كردن است؛ وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ (بقره، 45)، از اين جهت در نماز نيز از خداوند كمك مى خواهيم؛ إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ وشاهد بر اين كه تنها بايد از خداوند كمك گرفت، آيه شريفه وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ (يوسف، 18) است كه دلالت بر حصر دارد، مانند: إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ .

9. از امور ذيل بايد به خداوند پناه برد؛

ص: 330


1- . تفسير نور 8 ص 127-128

از وسوسه هاى شيطان؛ وقل ربّ أعوذ بك من همزات الشّياطين. (مومنون، 97)

از افراد حسود؛ قل أعوذ بربّ الفلق... ومن شرّ حاسدٍ إذا حسد. (فلق، 1 و 5)

از زنان جادوگر؛ ومن شرّ النّفاثات فى العقد. (فلق، 4)

از جهل ونادانى؛ قال أعوذ باللّه أن أكون من الجاهلين. (بقره، 67)

از سؤال جاهلانه؛ أعوذ بك أن أسألك ما ليس لى به علمٌ . (هود، 47)

آیه 99-100

اشاره

حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلّي أَعْمَلُ صالِحًا فيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)

ترجمه

(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مى گويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد! * شايد در آنچه ترك كردم (وكوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (واگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)! وپشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: استمرار كفر كافران تا به هنگام مرگ وتقاضاى برگشت در عالم برزخ، پاسخ رد به آنان. بودن آنان در برزخ تا قيامت.

ب. مخاطب در جمله رَبِّ ارْجِعُونِ كيست ؟

با توجه به اينكه كلمه «رب» مخفف «ربى» به معنى «پروردگار من» مى باشد، آغاز اين جمله نشان مى دهد مخاطب خداوند متعال است، ولى از آنجا كه «ارجعون» (باز گردانيد مرا) به صيغه «جمع» آمده، مخاطب نمى تواند خدا باشد وجمع اين دو تعبير در جمله فوق سؤال انگيز شده است.

جمعى از مفسران معتقدند كه مخاطب خداوند است وذكر صيغه جمع در اينجا به عنوان احترام وتعظيم است، كه در زبان فارسى ما نيز معمول است به مخاطب واحد، هنگام احترام

ص: 331

«شما» مى گوئيم، ولى با توجه به اينكه اين تعبير در زبان عربى، مخصوصا در اعصار گذشته، رائج نبوده ودر قرآن نيز نمونه اى براى آن ديده نمى شود، ضعف اين تفسير روشن است.

جمع ديگرى از مفسران گفته اند مخاطب در واقع فرشتگان مرگ وقبض ارواحند وگفتن كلمه «رب» يك نوع استغاثه به درگاه خدا مى باشد كه در سخنان روز مره ما نيز فراوان است كه وقتى انسان در بحرانى سخت قرار مى گيرد نخست به درگاه خدا استغاثه مى كند وبعد از مردم يارى مى طلبد وفرياد مى زند: «اى خدا! اى خدا! مرا نجات دهيد، به كمك من بشتابيد».

اين تفسير صحيح تر به نظر مى رسد.(1)

ج. بعضى معتقدند فِيما تَرَكْتُ در اينجا اشاره به اموالى است كه از آنها به يادگار مى ماند كه در تعبيرات معمولى نيز از آن به «تركه ميت» تعبير مى شود.

حديثى كه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است شاهدى بر اين معنى است، آنجا كه فرمود:

«مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَلَا مُسْلِمٍ وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ »: «كسى كه قيراطى از زكات را ندهد نه مؤمن است ونه مسلمان وسخن خداوند» رَبِّ ارْجِعُونِ ... «نيز همين را مى گويد».(2)

در حالى كه بعضى ديگر معنى وسيعترى براى آن قائلند و «ما تركت» را اشاره به تمام اعمال صالحى كه ترك گفته مى دانند، يعنى: خداوندا! مرا باز گردان تااعمال صالحى را كه ترك كرده ام جبران كنم وحديثى كه دربالا نقل شد چنانچه از قبيل بيان مصداق روشن باشد منافاتى با اين تفسير وسيع وجامع ندارد.(3)

د.

لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها، كلمه «لعل» براى اميدوارى است ودر اينجا وقتى عذاب خداى را مى بينند كه مشرف بر ايشان شده اظهار چنين اميدى مى كنند كه اگر برگردند عمل صالح كنند، هم چنان كه در جاى ديگر قرآن وعده صريح به عمل صالح مى دهند ومى گويند: فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً (سجده، 12) ودر جاى ديگر همين معنا را با تعبير تمنى ذكر كرده، كه مى گويند: يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَلا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا (انعام، 27).(4)

ص: 332


1- . مجمع البيان ج 7 ص 187، تفسير نمونه 14 ص 312
2- . اصول كافى 3 ص 503 و 505، مجمع البيان ج 7 ص 187.
3- . تفسير نمونه 14 ص 313
4- . تفسير الميزان 15 ص 96.

ه -. وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ .... كلمه «برزخ» به معناى حائل در ميان دو چيز است، هم چنان كه در آيه بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ (الرحمن، 20) به اين معنا آمده ومراد از اينكه فرمود: برزخ در ما وراى ايشان است، اين است كه اين برزخ در پيش روى ايشان قرار دارد ومحيط به ايشان است واگر آينده ايشان را وراى ايشان خوانده، به اين عنايت است كه برزخ در طلب ايشان است، همان طور كه زمان آينده امام وپيش روى انسان است ودر عين حال گفته مى شود: وراءك يوم كذا معنايش اين است كه «چنين روزى به دنبال تو است» واين تعبير به اين عنايت است كه زمان طالب آدمى است، يعنى منتظر است كه آدمى از آن عبور كند.

و مراد از «برزخ» عالم قبر است كه عالم مثال باشد ومردم در آن عالم كه بعد از مرگ است زندگى مى كنند تا قيامت برسد اين آن معنايى است كه سياق آيه وآياتى ديگر وروايات بسيار از طرق شيعه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وائمه اهل بيت (عليهم السلام) ونيز از طرق اهل سنت بر آن دلالت دارد.(1)

امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: هنگامى كه كافرى از دنيا مى رود، هفتاد هزار فرشته عذاب او را به سوى قبرش مى برند وآن كافر با صداى بلند كه تمام موجودات غير از انس وجن مى شنوند، آن كافر تشييع كنندگان را قسم مى دهد ومى گويد مرا برگردانيد رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ .(2)

نكته ها

1. غرور وغفلت براى گروهى دائمى است. حَتَّى إِذا.

2. عمل صالح، زاد وتوشه بعد از مرگ است. ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً.(3)

3. تضييع عمر واز دست دادن فرصت هاى زندگى باعث حسرت انسان در عالم برزخ است.(4)

ص: 333


1- . تفسير الميزان 15 ص 97.
2- . نور الثقلين 3 ص 522؛ راهنما 12 ص 148.
3- . تفسير نور 8 ص 129
4- . راهنما 12، ص 149.

آیه 101-104

اشاره

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُونَ (104)

ترجمه

هنگامى كه در «صور» دميده شود، هيچ يك از پيوندهاى خويشاوندى ميان آنها در آن روز نخواهد بود؛ واز يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند (چون كارى از كسى ساخته نيست)! * وكسانى كه وزنه اعمالشان سنگين است، همان رستگارانند! * و آنان كه وزنه اعمالشان سبك باشد، كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده، در جهنم جاودانه خواهند ماند شعله هاى سوزان آتش همچون شمشير به صورت هايشان نواخته مى شود؛ و در دوزخ چهره اى عبوس دارند.

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: انقطاع نسب در قيامت وعدم پرسش مردم از يكديگر. رستگارى در پرتو سنگين بودن اعمال صالح. عذاب الهى در پرتو كفروگناه وسبك بودن اعمال. كيفيت عذاب نسبت به سر وصورت تبه كاران.

ب. «لفح» به معناى سوزاندن است. مرحوم طبرسى گويد: كلمه «لفح» وهمچنين «نفح» به يك معنا است، با اين تفاوت كه لفح تاثير بيشتر دارد، كه عبارت است از مسموميت جلدى كه پوست صورت را خراب مى كند، ولى نفح به معناى باد شديدى است كه پوست صورت را اذيت كند وكلمه «كالح» از «كلوح» است كه به معناى جمع شدن وخشكيدن لبها است، به طورى كه ديگر نتواند دندانها را بپوشاند(1) ومعناى آيه اين است كه لهيب وهرم آتش آن چنان به صورتهايشان مى خورد كه لبهايشان را مى خشكاند، به طورى كه دندانهايشان نمايان مى شود، مانند: سر گوسفندى كه روى آتش گرفته باشند.(2)

ص: 334


1- . مجمع البيان 7 ص 189.
2- . تفسير الميزان 15 ص 99.

نكته ها

1. در اينجا سؤال معروفى در كلمات مفسران مطرح شده وآن اينكه از پاره اى از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه در روز قيامت مردم از يكديگر سؤال مى كنند، مانند آيه 27 سوره صافات كه در مورد مجرمان به هنگامى كه در آستانه دوزخ قرار مى گيرند مى گويد: وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ : «آنها رو به يكديگر نموده وسؤال هاى (سرزنش آميز) از يكديگر مى كنند» ودر همان سوره آيه 50 از بهشتيان سخن مى گويد كه به هنگام استقرار در بهشت رو به سوى يكديگر مى كنند واز هم (درباره يارانى كه در دنيا داشتند وبر اثر انحراف از جاده حق به دوزخ رفتند) سؤال مى كنند فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ . نظير اين معنى در آيه 25 سوره طور نيز آمده، اكنون سؤال اين است كه اين آيات چگونه با آيه مورد بحث كه مى گويد در قيامت سؤال از يكديگر نمى كنند سازگار مى باشد؟.

ولى كمى دقت در مضمون آيات فوق پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد، زيرا آيات مربوط به اثبات سؤال از يكديگر بعد از استقرار در بهشت يا در آستانه جهنم است، در حالى كه نفى سؤال از يكديگر مربوط به مراحل نخستين رستاخيز است كه هول واضطراب ووحشت آن قدر آنها را پريشان مى كند كه يكديگر را به كلى فراموش مى كنند وبه تعبير ديگر قيامت مواقفى دارد ودر هر موقف برنامه اى است وگاه عدم توجه به تعدد مواقف منشا سؤالاتى از قبيل آنچه در بالا گذشت مى گردد.(1)

3. بزرگ ترين خسارت انسان، هدر دادن عمر واستعدادهاى خويش است. خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ .(2)

4. آتش هر لحظه وپيوسته صورت هاى دوزخيان را مى سوزاند. («تَلْفَحُ » فعل مضارع ونشانه استمرار است).(3)

5. نظير آيه 102.103 مومنون آيه 8.9 سوره اعراف است. با اين تفاوت كه علت خسران كه ظلم به آيات الهى در اين سوره بيان شده است. وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ

ص: 335


1- . تفسير الميزان 15 ص 100، تفسير نمونه 14 ص 327 و 328، مجمع البيان 7 ص 190، تفسير نور 8 ص 130.
2- . تفسير نور 8 ص 130
3- . راهنما 12 ص 154.

آیه 105-111

اشاره

أَ لَمْ تَكُنْ آياتي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (105) قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنّا قَوْمًا ضالِّينَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ (108) إِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِنْ عِبادي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ (109) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْري وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ (110) إِنّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)

ترجمه

(به آنها گفته مى شود:) آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد، پس آن را تكذيب مى كرديد؟! * مى گويند: «پروردگارا! بدبختى ما بر ما چيره شد وما قوم گمراهى بوديم! * پروردگارا! ما را از اين (دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تكرار كرديم قطعاً ستمگريم (ومستحق عذاب)!» * (خداوند) مى گويد: «دور شويد در دوزخ وبا من سخن مگوييد! * (فراموش كرده ايد) گروهى از بندگانم مى گفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم؛ ما را ببخش وبر ما رحم كن؛ وتو بهترين رحم كنندگانى! * امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتيد تا شما را از ياد من غافل كردند؛ وشما به آنان مى خنديديد! * ولى من امروز آنها را به خاطر صبر واستقامتشان پاداش دادم؛ آنها پيروز ورستگارند!»

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سرزنش كفار به جهت تكذيب آيات حق. اقرار آنها به شقاوتمندى خود، تقاضاى برگشت به دنيا، پاسخ توهين آميز به آنان به جهت تمسخر آنان نسبت به مومنان در دنيا وفراموشى ياد خداوند. رستگارى مومنان در پرتو صبر.

ب. در آيات گذشته سخن از مجازات دردناك دوزخيان بود ودر تعقيب آن آيات مورد بحث گوشه اى از گفتگوى پروردگار را با آنها بازگو مى كند نخست اينكه خداوند آنها را با اين سخن عتاب آميز مخاطب ساخته مى گويد: «آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد وشما آن را تكذيب مى كرديد»؟ أَ لَمْ تَكُنْ آياتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ .

آنها در پاسخ اين سؤال اعتراف مى كنند و «مى گويند: آرى چنين است اى پروردگار ما!

ص: 336

ولى شقاوت وبدبختى ما، بر ما چيره شد وما قوم گمراهى بوديم» قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَكُنَّا قَوْماً ضالِّينَ (1) وبا اين جمله اعتراف خود را تاكيد كردند واين اعتراف مؤكد را بدان جهت كردند كه به اين وسيله از عذاب خلاصى يافته به دنيا بر گردند تا براى خود سعادت كسب كنند.(2)

شايد با اين اعترافات مى خواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذا بلافاصله اضافه مى كنند: «پروردگارا! ما را از اين آتش بيرون ببر» وبه دنيا باز گردان تا عمل صالح انجام دهيم رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها.

«هر گاه بار ديگر برنامه هاى سابق را تكرار كرديم ما قطعاً ستمگريم» وشايسته عفو تو نخواهيم بود فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ .

به همين دليل با قاطعيت تمام به آنها پاسخ داده «خداوند مى گويد: دور شويد وهم چنان در دوزخ بمانيد، خاموش شويد وبا من سخن مگوييد»! قالَ اخْسَؤُا فِيها وَلا تُكَلِّمُونِ .

ج. سپس دليل اين سخن را چنين بيان مى كند: «آيا فراموش كرده ايد كه گروهى از بندگان خاص من مى گفتند: پروردگارا ما ايمان آورديم، ما را ببخش بر ما رحم كن وتو بهترين رحم كنندگانى»؟! إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِى يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ .

«اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد وآن قدر در اين كار اصرار كرديد كه استهزا كردن آنها شما را به كلى از ياد من غافل كرد» فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِى.

«و شما پيوسته از آنها مى خنديديد» وبر سخنان وعقائد ورفتار وكردارشان پوزخند مى زديد وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ .

«ولى امروز به خاطر آن صبر واستقامت وپايمردى در مقابل آن همه استهزا وعدم تزلزل در برنامه هاى الهيشان آنها را پاداش دادم، آنها پيروز ورستگارند» إِنِّى جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ .(3)

د. اين آيات چهارگانه قالَ اخْسَؤُا... هُمُ الْفائِزُونَ در مقام مايوس كردن كفار است كه به طور قطع از رستگارى خود مايوس شوند، به خاطر آن اعترافى كه كردند ودنبالش تقاضاى

ص: 337


1- . تفسير نمونه 14 ص 337.
2- . تفسير الميزان 15 ص 100.
3- . تفسير نمونه 14 ص 338 و 339

بازگشت به دنيا نمودند، زيرا اين طلب خود نوعى عمل است، كه آنهم ظرفش دنيا است، هم چنان كه بندگان مؤمن من دنيا را وسيله رستگارى خود كرده وعمل مى كردند وشما ايشان را مسخره مى كرديد، تا امروز رسيد، كه روز جزا است وديگر عمل ممكن نيست، در نتيجه آنان با رسيدن به پاداش عمل خود رستگار شدند وشما تهيدست مانديد وچون خود را تهيدست يافتيد، در تلاش بر آمديد كه براى خود كارى كنيد وحال آنكه امروز روز كار وعمل نيست، تنها روز جزا است.(1)

نكته ها

1. عذاب خداوند بعد از اتمام حجّت است. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ ... أَ لَمْ تَكُنْ آياتِى تُتْلى.(2)

2. غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا، يعنى پروردگارا شقاوت ما بر ما غلبه كرد واگر شقاوت را به خود نسبت دادند، اشاره است به اينكه خودشان نيز در غلبه شقاوتشان مؤثر ودخيل بوده اند وآن را به سوء اختيار خود براى خود انتخاب كردند، به دليل اينكه دنبال اين آيه گفتند: «پروردگارا ما را از دوزخ در آور كه اگر اين دفعه همان خطاها را تكرار كنيم ستمكار خواهيم بود»، چون در اين جمله وعده حسنات مى دهند واگر سعادت وشقاوت اختيارى واكتسابى نباشد، وعده معنا ندارد.(3)

3. ايمان مقدّمه مغفرت ومغفرت، مقدّمه دريافت رحمت الهى است. آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا.(4)

4. بين «سِخْرِيًّا» و «سُخْرِيًّا» تفاوت بسيارى است. اگر در جامعه روابط انسان ها بر اساس همدلى، تعاون وخدمت باشد وهمه افراد از هنر وابتكار يكديگر بهره مند شوند، جامعه رشد مى يابد، تقويت مى شود وهمه كارها سامان مى يابد كه آيه شريفه لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا (زخرف، 32) اين پيام را دارد. امّا اگر روابط افراد بر اساس تحقير، تضعيف ودشنام ودلسردى باشد، چنين جامعه اى فراموشى خدا وسقوط را در پى خواهد داشت وآيه مورد

ص: 338


1- . تفسير الميزان 15 ص 102 و 103
2- . تفسير نور 8 ص 131
3- . تفسير الميزان 15 ص 100.
4- . راهنما 12 ص 161؛ تفسير نور 8 ص 133

بحث اين معنا را بازگو مى كند. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا.

5. كيفر توهين كردن، توهين شدن است. (خداوند از مؤمنين حمايت مى كند واهانت به آنان را پاسخ مى دهد) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا اخْسَؤُا فِيها.

6. مؤمنين همواره در معرض تمسخر كفّار هستند. وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ .(1)

7. نظير آيه 109 و 110 مؤمنون آيات ذيل است:

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (المطففين، 29)

وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ (المطففين، 30)

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (البقرة، 212)

8. آثار صبر

الف. ايمنى از دشمنان؛ وان تصبروا وتتقوا لا يضركم كيدهم شيئاً. (آل عمران، 120)

ب. پيروزى بر دشمن؛ ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين. (انفال، 65)

ج. امداد غيبى؛ بلى ان تصبروا وتتقوا ويأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة ءالاف من الملائكة مسوّمين. (آل عمران، 125)

د. تكريم فرشتگان؛ سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار. (رعد، 24)

ه -. رسيدن به نعمت هاى بهشتى؛ ولنجزين الّذين صبروا اجرهم بأحسن ما كانوا يعملون (نحل، 96) و انّى جزيتهم اليوم بما صبروا أنهم هم الفائزون.

ص: 339


1- . تفسير نور 8، ص 133 و 134.

آیه 112-116

اشاره

قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي اْلأَرْضِ عَدَدَ سِنينَ (112) قالُوا لَبِثْنا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ (113) قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ قَليلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114) أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (115) فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ (116)

ترجمه

(خداوند) مى گويد: «چند سال در روى زمين توقّف كرديد؟» * (در پاسخ) مى گويند: «تنها به اندازه يك روز، يا قسمتى از يك روز! از آنها كه مى توانند بشمارند بپرس!» * مى گويد: «(آرى،) شما مقدار كمى توقّف نموديد اگر مى دانستيد!» * آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم وبسوى ما باز نمى گرديد؟ * پس برتر است خداوندى كه فرمانرواى حقّ است (از اينكه شما را بى هدف آفريده باشد)! معبودى جز او نيست؛ واو پروردگار عرش كريم است!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مى گويد: سئوال خداوند از مشركان نسبت به مدت اقامت آنها در قبر. عدم آگاهى آنها از زمان اقامت، سخن گفتن فرشتگان با آنها درباره داشتن فاصله اندك ميان دنيا وآخرت. بيهوده نبودن خلقت انسان، والاتر بودن خداوند از خلقت عبث.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از مجازات دردناك دوزخيان آمده بود در تعقيب آن در اين قسمت از آيات نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى آنها كه به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده است.

نكته ها

1. أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ اين جمله كوتاه وپر معنى يكى از زنده ترين دلائل رستاخيز وحساب وجزاى اعمال را بيان مى كند وآن اينكه اگر راستى قيامت ومعادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث وبيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد وبا اينهمه تشكيلات ومقدمات وبرنامه هايى كه خدا براى آن چيده است

ص: 340

اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ وبى معنى مى باشد.

2. توبيخ كفار به جهت بيهوده دانستن خلقت انسان وانكار معاد. همزه استفهام (افحسبتم) براى انكار توبيخى است.(1)

3. در اين آيه علاوه بر ذكر كلمه «الله» كه خود اشاره اجمالى به تمام صفات كماليه خدا است بر چهار صفت به طور صريح تكيه شده: مالكيت وحاكميت خدا، سپس حقانيت وجود او وديگر عدم وجود شريك براى او وسرانجام مقام ربوبيت واينها همه دليلى است بر اينكه او كارى بى هدف انجام نمى دهد ودنيا وانسان ها را عبث نيافريده است.(2)

4. در قيامت از مردم سؤال مى شود: شما چه مدّتى در دنيا اقامت داشتيد؟ كَمْ لَبِثْتُمْ اين سؤال چندين بار در قرآن مطرح شده وهركس طبق پندار خود پاسخى مى دهد از جمله:

ما به مقدار ساعتى از يك روز، در دنيا مانديم. ساعَةً مِنْ نَهارٍ. (احقاف، 35)

يك شامگاه، يا يك صبح. عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها. (نازعات، 46)

يك روز يا قسمتى از يك روز. يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ .(3)

5. هستى، تحت تربيت ومديريت الهى است. رَبُّ الْعَرْشِ ودر جاى ديگر مى خوانيم: بِرَبِّ النَّاسِ ، رَبِّ الْعالَمِينَ و رَبُّ كُلِّ شَىْ ءٍ .(4)

ص: 341


1- . راهنما 12 ص 169.
2- . تفسير نمونه 14 ص 341 تا 345
3- . تفسير نور 8 ص 135
4- . تفسير نور 8 ص 138

آیه 117-118

اشاره

وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (117) وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ (118)

ترجمه

و هر كس معبود ديگرى را با خدا بخواند - و مسلّماً هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت - حساب او نزد پروردگارش خواهد بود؛ يقيناً كافران رستگار نخواهند شد! * وبگو: «پروردگارا! مرا ببخش ورحمت كن؛ وتو بهترين رحم كنندگانى!

تفسير

الف. قرآن كريم در اين دو آيه در چند محور سخن مى گويد: عدم دليل بر شرك ورزى، كيفر شرك ورزى به خداوند در قيامت، عدم رستگارى كافران. تقاضاى مغفرت ورحمت از خداوند. داراى بهترين رحمت.

ب. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مساله «معاد» بود وتكيه بر صفات پروردگار، در نخستين آيه مورد بحث اشاره به توحيد ونفى هر گونه شرك كرده وبحث «مبدء ومعاد» را به اين وسيله تكميل كرده مى فرمايد: «هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند - و مسلماً هيچ دليلى بر مدعاى خود نخواهد داشت - حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ .

و در پايان آيه مى فرمايد «كافران رستگار نخواهند شد» ونتيجه كارشان در اين حساب رسى الهى روشن است إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ .

نكته ها

1. شرك وبت پرستى فاقد دليل وبرهان است متقابلاً توحيد ويكتا پرستى مبتنى بر دليل وبرهان است.(1)

2. قرآن كريم در يك آيه مى فرمايد شرك نورزيد: وَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (القصص، 88) در آيه ديگر مى فرمايد

ص: 342


1- . راهنما 12 ص 172.

كسى كه شرك بورزد هيچ دليلى بر شرك خود ندارد وحساب او با خداوند است

وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ (المؤمنون، 117) در آيه 48 نساء مى فرمايد خداوند شرك را نمى آمرزد:

إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً

البته اگر مشرك دست از شرك بردارد خدا او را مى امرزد.

3. اين سوره با قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ آغاز شد وبا لايُفْلِحُ الْكافِرُونَ بحثهايش به پايان مى رسد واين است دورنماى زندگى مؤمنان وكافران از آغاز تا انجام.(1)

4. قرآن كريم گروه هايى را نام مى برد كه در قيامت به فلاح وسعادت نمى رسند؛

ستمگران. لايُفْلِحُ الظَّالِمُونَ . (انعام، 135)

گنهكاران. لايُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ . (يونس، 17)

جادوگران. لايُفْلِحُ السَّاحِرُونَ . (يونس، 77)

كافران. لايُفْلِحُ الْكافِرُونَ

آنها كه به خداوند دروغ مى بندند. إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ . (يونس، 69)

5. پاكسازى روح از گناه زمينه بهره ورى از رحمت الهى است. تقديم «اغفر» بر «ارحم» اين معنا را مى رساند.(2)

ص: 343


1- . تفسير نمونه 14، ص 348 و 349.
2- . راهنما 12، ص 174.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109